شناخت نامه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جلد 1

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : شناخت نامه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ/ ناصر رفیعی محمدی

مشخصات نشر : جامعه المصطفی العالمیه

مشخصات ظاهری : 3ج

موضوع:زندگینامه - حضرت خدیجه

موضوع: تاریخ - حضرت خدیجه

موضوع: جاهلیت - اسلام - حضرت خدیجه

موضوع : خدیجه (عَلَيْها السَّلاَمُ) بنت خویلد، 68 - 3 قبل از هجرت.

موضوع : زنان مقدس مسلمان

موضوع : Mslim women saints

موضوع : احادیث اهل سنت -- قرن 14

موضوع : *Hadith (Snnites) -- Texts -- 20th centry

شناسه افزوده : جامعة المصطفی(ص) العالمیة. مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)

شناسه افزوده : Almstafa International niversity‪Almstafa International Translation and Pblication center

رده بندی کنگره : BP26/2

رده بندی دیویی : 297/9722

ص: 1

اشاره

ص: 2

شناخت نامه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

جلد اول

ص: 3

ص: 4

فهرست اجمالی

سخن دبیر علمی همایش

بررسی ابعاد شخصیت ام المومنین حضرت خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ از موضوعات مهم و شایستۀ تحقیق و بررسی است. مطالعۀ تاریخی زندگی آن بزرگوار نشان می دهد که ایشان هم در دوران جاهلیت، هم پس از بعثت رسول خدا دارای فضایل، اوصاف اخلاقی و کمالات معنوی فراوان بود. شخصیتی که در جامعۀ خود به عنوان الگوی زن برتر تأثیر به سزایی در گسترش صفات نیک انسانی داشت.

ایثار و فداکاری، عفت و پاک دامنی، دوراندیشی و درایت، عزم و اراده، عطوفت و سخاوت، کرامت و مهربانی، صبر و استقامت، و توجه به مستمندان، بخشی از صفات پسندیدۀ آن الهۀ کرامت است.

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین لبیک گوی رسالت، همسر و هم سرّ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، انیس تهی دستی، کاشانۀ ام ابیها و مادر امت است. نقش مهم او در پیشبرد اسلام در دوران نونهالی و ظهور دین و حمایت بی دریغش از اندیشه های توحیدی پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر کسی پوشیده نیست. مقام معظم رهبری مدظلّه می فرمایند: «جناب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حقیقتاً مظلوم است. به خاطر این که شرف همسری پیغمبر در مورد ایشان دارای یک ارزش مضاعف است. دیگران مشرف به شرف همسری پیغمبر شدند، لکن این رنج هایی را که پیغمبر در عمدۀ دوران رسالت به آنها مبتلی بودند، ندیدند. جناب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دوران رنج پیغمبر را، دوران سختی کار پیغمبر را تحمل کردند و دیدند.»

علی رغم تلاش های درخور ستایشی که در معرفی این شخصیت آسمانی ارائه شده، پژوهش های جدید، جامع و پویا هم چنان ضروری است تا ابعاد بیشتری از زنگی این شخصیت بزرگوار روشن شود و اندکی از غبار مظلومیت و غربت از چهرۀ نورانیش زدوده گردد.

آنچه به مناسبت برگزاری همایش ملی صدف کوثر ارائه می شود، گامی است کوچک در شناساندن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که شامل عناوین ذیل است:

ص: 5

1 . مجموعۀ مقالات همایش صدف کوثر، عَلَيْها السَّلاَمُ جلد

2 . شناخت نامۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ (فارسی)، 3 جلد

عَلَيْها السَّلاَمُ . شناخت نامۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ (عربی)، 1 جلد

4 . ام المومنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فی مصادر اهل السنه، 1 جلد

امید است مجموعۀ آثار همایش مقبول درگاه الهی واقع شود و همگان مشمول عنایت و شفاعت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و همسر گرامیش ام الائمه حضرت خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ واقع شویم. از همۀ اساتید، فضلا، و پژوهشگرانی که در نگارش مقاله همکاری داشته اند قدردانی می کنم؛ به ویژه از اساتید آقایان مهدی مهریزی، محمّد اسفندیاری، هادی ربانی و وحیدرضا نوربخش که در تدوین آثار همایش همراهی جدی داشته اند.

هم چنین از حمایت بی دریغ ریاست محترم جامعه المصطفی العالمیه حضرت آیت اللّه علیرضا اعرافی و حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمّدجواد زارعان، ریاست مجتمع عالی امام خمینی رحمه الله علیه و کمیتۀ علمی همایش صمیمانه سپاسگزاری می نمایم.

ربّنا تقبّل منّا انّک انت السمیع العلیم

دبیر علمی همایش صدف کوثر

ناصر رفیعی محمّدی

ص: 6

مقدّمه

یکم. برای پی بردن به دیدگاه اسلام در بارۀ زن می باید به پنج منبع مراجعه کرد. دیدن این منابع در کنار هم می تواند تصویری کلان از نگاه اسلام و آموزه های اسلامی به زن را نشان دهد. تجزیۀ این منابع و رویکرد تبعیض آمیز به آنها، نگاه ناقص و احیاناً یک سویه را به همراه دارد. این منابع پنج گانه عبارت اند از:

1 . قرآن کریم؛

2 . سنت قولی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و امامان شیعه عَلَيْهِ السَّلاَمُ؛

عَلَيْها السَّلاَمُ . سنت و سیرۀ عملی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و امامان شیعه عَلَيْهِ السَّلاَمُ؛

4 . اعلام و شخصیت های برجسته و نام آور اسلامی؛

5 . نمادها و نشانه ها در شعایر مذهبی و دینی.

در زمینۀ قرآن و سنت قولی، آثار متعدد و گوناگونی تدوین شده است. اما سنت عملی و سیرۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و پیشوایان نسبت به زن کمتر مورد تحقیق و پژوهش قرار گرفته است. در مورد منبع چهارم یعنی اَعلام و شخصیت ها، آثار مستقل و ضمنی فراوانی از قرون گذشته تا به امروز تألیف شده است؛ گرچه در این زمینه فقدان تحلیل و نگاه جامع و انضمامی مشهود است.

در باب نمادها و نشانه ها تا کنون کاری را سراغ نداریم. مراد از نمادها در شعایر مذهبی، برخی از احکام و تکالیف در عباداتی چون حج است که می تواند ترسیم کنندۀ جامعه آرمانی اسلام باشد؛ مثلاً در مسجد الحرام و اعمال حج و عمره پاره ای از احکام ویژه به چشم می خورد که در غیر مسجد الحرام و غیر حج و عمره به گونه ای دیگر در میان مذاهب فقهی و اسلامی رایج است. در نماز جماعتِ مسجد الحرام عدم رعایت تقدم و تأخر زن و مرد در صفوف نماز مبطل نیست؛ با این که همۀ مذاهب اسلامی در غیر مسجد الحرام تأخر زنان را شرط صحت نماز آنها می دانند.

ص: 7

و یا این که در حال احرام صورت زنان نباید پوشیده باشد؛ با این که فتوای پوشش صورت در برابر نامحرم یکی از آرای متداول میان فقیهان شیعه و اهل سنت در این زمینه است؛ همان گونه که از جواز اتمام نماز در مسجد الحرام می توان استنتاج کرد که مسجد الحرام وطن هر مسلمان است.

و یا همان طور که از نوع لباس احرام، نفی تبعیض نژادی و نفی تبعیض میان فقیر و غنی را می توان استنتاج کرد، از این احکام نیز می توان برای نشان دادن دیدگاه اسلام نسبت به زن در جامعۀ آرمانی استفاده کرد.

دوم. قرآن کتاب خدا، که منبع نخستین و اصیل برای آموزه های اسلامی است، بسیار حکیمانه و مترقّیانه با مسئلۀ زن برخورد کرده است. در این کتاب آسمانی، حدود عَلَيْها السَّلاَمُ50 آیه به اشکال مختلف، به زن پرداخته است، که بخش معتنا بهِ آن، به تغییر دیدگاه و نگرش رایج به زن بر می گردد.

نزول آیات مربوط به زن، از سال نخست بعثت در مکه آغاز شد و تا سال آخر زندگی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مدینه ادامه یافت. می توان در ارزیابی کلان و کلّی، مراحل طرح مسئلۀ زن در قرآن را در چهار مرحلۀ زیر خلاصه کرد:

1. مبارزه با نگاه تحقیرآمیز جاهلیت به زن: این مسئله از سال نخست بعثت آغاز می شود و در سال های دوم، نهم، دهم و یازدهم، در آیات مکی تکرار می شود.(1) نمونۀ این آیات چنین است:

سال اوّل بعثت: (وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ ٭ وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ؛ (2) و آن گاه که جان ها به هم درپیوندند، پرسند زان دخترکِ زنده به گور؛ به کدامین گناه کشته شده است؟)

سال دوم بعثت: (أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنثَی * تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَی؛(3) آیا [به خیالتان]

ص: 8


1- . نشانی این آیه ها به ترتیب سال نزول، از این قرار است: تکویر: 7 - 9؛ نجم: 21 - 22 و 27؛ صافات: 149 - 153؛ زخرف: 16؛ نحل: 58.
2- . تکویر: 7 - 9.
3- . نجم: 21 - 22.

برای شما پسر است و برای او دختر؟! در این صورت، این تقسیم نادرستی است).

سال یازدهم بعثت: (وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ؛(1) و هر گاه یکی از آنان را به دختر مژده آورند، چهره اش سیاه می گردد، در حالی که خشم [و اندوه] خود را فرو می خورد).

2. طرح مباحث معرفت شناسانه و دفاع از هویت انسانیِ زن: قرآن کریم در این جهت، به معرفی هویت انسانی زن و مرد، چگونگی خلقت و توانمندی های زنان و مردان پرداخته است. این موضوع با طرح مسئله آفرینش نر و ماده، از سال نخستِ بعثت، شروع و در سال های دوم، سوم، پنجم، دهم، یازدهم و سیزدهم، در آیات مکی، و نیز در سال های اوّل و پنجم هجرت، در سوره های مدنی(2) ادامه می یابد. نمونه ای از این آیات عبارت اند از:

سال سوم بعثت: (وَیَادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلَا مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا؛(3) و ای آدم! تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر و از هر جا که خواهید، بخورید).

سال دهم بعثت: (جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا؛(4) از خودتان برای شما جفت هایی قرار داد).

عَلَيْها السَّلاَمُ. معرفی الگو های مثبت: سومین مرحله ای که قرآن کریم در نشان دادن و تعمیق نگاه مثبت به زن پی گرفته، ارائۀ الگو های مثبت از زنانِ دوره های کهنِ تاریخ است. این قضیه از سال چهارم، با معرفی مریم آغاز می شود؛ در سال پنجم به معرفی تلاش های زنانِ همراه موسی (مادر و خواهر) می پردازد و در سال ششم، مجدداً زنانِ همراه موسی و داستان دختران شعیب و سلطنت و حکومت ملکۀ سبا را طرح می کند. در سال دوازدهم داستان همسر زکریا و مریم بازگو می شود و در سال های سوم، پنجم، هشتم و نهمِ دورۀ مدینه نیز، گوشه هایی از زندگی مریم بیان(5) می گردد. نمونه ای از این آیات چنین است:

ص: 9


1- . نحل: 58.
2- . نشانی این آیه ها به ترتیب سال نزول، از این قرار است: لیل: 3؛ نجم: 45؛ اعراف: 19؛ طه: 117؛ نحل 58؛ روم: 21؛ نساء: 1.
3- . اعراف: 19
4- . شوری: 11.
5- . نشانی این آیه ها به ترتیب سال نزول، از این قرار است: مریم: 16 - 29؛ طه: 38 - 40؛ قصص: 7 و 26؛ نحل: 23؛ انبیاء: 90؛ مؤمنون: 50؛ آل عمران: 37 - 36؛ نساء: 171؛ تحریم: 11.

سال چهارم بعثت: (وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا؛(1) و در این کتاب از مریم یاد کن؛ آن گاه که از کسان خود، در مکانی شرقی به کناری شتافت).

سال ششم بعثت: (وَأَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّ مُوسَی؛(2) و به مادر موسی وحی کردیم).

سال ششم بعثت: (قَالَتْ إِحْدَاهُمَا یَا أَبَتِ اسْتَجِرْهُ؛(3) یکی از آن دو [دختر] گفت: ای پدر! او را استخدام کن).

سال ششم بعثت: (إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ؛(4) من [آن جا] زنی را یافتم که بر آنها سلطنت می کرد و از هر چیزی به او داده شده بود و تختی بزرگ داشت).

سال هشتم هجرت: (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ؛(5) و برای کسانی که ایمان آورده اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده).

4. تغییر و اصلاح قوانین دوران جاهلی نسبت به زن: بیان احکام و مقررات مربوط به زنان در حوزه های زندگیِ فردی، خانوادگی و اجتماعی، از سال نخستِ مدینه آغاز و در سال های چهارم، پنجم، هفتم، هشتم، نهم و دهم ادامه می یابد و در این سال ها، این موضوعات مطرح می شود:(6) طلاق، گواهی، قصاص، ظهار، ازدواج، حجاب، چند همسری، ارث، زنا، سرقت، امر به معروف، نهی از منکر و ... . نمونه هایی از این آیات، چنین است:

سال دهم: (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ؛(7) و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند که به کارهای پسندیده

ص: 10


1- . مریم: 16
2- . قصص: 7.
3- . همان: 26.
4- . نمل: 23.
5- . تحریم: 11.
6- . نشانی این آیه ها به ترتیب سال نزول، به این صورت است: احزاب: 4 - 6، 28 - 37، 49 - 53؛ نساء: 1، 3،4،6،7 و... ؛ طلاق: 1، 2، 4، 6؛ نور: 2، 4، 6، 11، 12،23، 26، 29، 31، 58، 61.
7- . توبه: 71.

وامی دارند و از کارهای ناپسند بازمی دارند).

سال دهم هجرت: (وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ؛(1) با آنها به شایستگی رفتار کنید).

سوم. در منابع اسلامی و شیعی یعنی کتاب و سنت به زنان برجسته و نام آوری برمی خوریم که دارای کمالات والای معنوی و انسانی و اخلاقی اند و بدین جهت تکریم آنان و الگو گرفتن از آنها مورد توجه پیشوایان دینی قرار گرفته است؛ مانند: مریم، آسیه، خدیجه، فاطمه، زینب، فاطمۀ معصومه، حکیمه (عمۀ امام زمان) و نرجس (مادر امام زمان) و زنان بسیار دیگر.

این تکریم و احترام تا بدان جا می رسد که قُبّه و بارگاه برخی از این زنان، جایگاه زیارت و رفت و آمد معنوی مسلمانان و به ویژه عالمان و صالحان قرار دارد. از بارگاه حضرت زینب عَلَيْها السَّلاَمُ در دمشق و قاهره گرفته تا بارگاه حضرت معصومه عَلَيْها السَّلاَمُ در قم.

پرورش و رشد این زنان از یک سو، و فرا خواندن به تکریم و الگوگیری از آنان از سوی دیگر، تلقی اسلام از زن و رویکرد آموزه های اسلامی را به زنان نشان می دهد. آموزه ها به گونه ای است که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و زینب عَلَيْها السَّلاَمُ می پرورد و آنان را سرمشق سیر و سلوک معنوی و اخلاقی معرفی می کند.

چهارم. حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین همسر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و بانوی اول اسلام، اولین زنی است که به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان می آورد و در طول حیات خود، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و رسالتش را با تمام توان مالی و قبیله ای یاری می کند. از وی در روایات اسلامی گاه به عنوان یکی از زنان برجستۀ بهشتی(2) و گاه یکی از زنان برگزیدۀ الهی(3) و گاه یکی از زنان به کمال رسیده، یاد شده است.(4)

ص: 11


1- . نساء: 19.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج16، ص 2، 3 و 4، به نقل از الخصال.
3- . همان، ح 5 (به نقل از الخصال).
4- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 62 - 63 و ج 7، ص 142؛ ابن ماجه قزوینی، محمّد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج2، ص 191، ح 2280.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بانویی است که بر پایۀ روایتی در تفسیر عیاشی در شب معراج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خداوند و جبرائیل به وی سلام می رسانند(1) و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بارها خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بشارت به بهشت می داد.(2) خلاصه آن که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بانوی اول اسلام است و تمامی فرق و مذاهب اسلامی، مقام او را ارج می نهند و از وی به عنوان یکی از زنان برجسته و شاخص یاد می کنند.

این شناخت نامه با هدف ارج نهادن به مقام بلند و شامخ این بانو از یک سو، و معرفی الگوهای برخاسته از فرهنگ و هویت دینی از سوی دیگر فراهم آمده است. برای دست یابی بدین منظور جست وجو و فحص نسبتاً کاملی از تمامی مکتوبات پیرامون این بانو به زبان های فارسی و عربی به عمل آمد و پس از شناسایی و ارزیابی، مجموعاً 8 عَلَيْهِ السَّلاَمُ نوشته انتخاب شد که نوشته های به زبان فارسی 62 عدد و به زبان عربی 25 عدد است که مجموعاً در چهار مجلد (سه جلد فارسی و یک جلد عربی) عرضه می گردد.

پنج. در پایان، اظهار سپاس و تشکر داریم، نخست از برگزارکنندگان و دست اندرکاران همایش بزرگ داشت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به ویژه دبیر این همایش جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر ناصر رفیعی و سپس از دوستان و اصحاب فضل و دانش که در مراحل گردآوری، ویرایش و آماده سازی این مجموعه ما را یاری رساندند؛ آقایان: محمّدباقر نجفی، محمّد ربانی، سید رضا باقریان موحد، خلیل عصامی، محمّد پورسباغ، حسین افخمیان و مهدی خوشرفتار.

مهدی مهریزی هادی ربانی

ص: 12


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج4، ص 2، ح 11، به نقل از تفسیر العیاشی.
2- . همان، ص 7، ح 12.

یک (متون کهن و دانش نامه ها)

1- سفر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برای بار دوم به شام

اشاره

سفر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برای بار دوم به شام(1)

ابن سعد

چکیده

شرح سفر تجاری کاروان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به کهن ترین منابع تاریخی دنیای اسلام است. به گفتۀ نویسنده: چون پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و میسره به بصری که از مناطق شام است، رسیدند در سایۀ درختی فرود آمدند. نسطور راهب با خود گفت: زیر این درخت هیچ کس جز پیامبران فرو نمی آیند. به میسره گفت: آیا در چشمان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رگه های سرخ دیده می شود؟ گفت: آری همیشه چنین است. راهب گفت: او پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است و آخرین پیامبران. چون پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کالاهای خود را فروخت میان او و مردی اختلاف پیش آمد. آن مرد به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: به لات و عزّی سوگند بخور. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: من هرگز به آنها سوگند نمی خورم و من می روم تو هم از لات و عزّی اعراض کن. آن مرد گفت: ادعای شما درست است و به میسره گفت: به خدا سوگند این همان پیامبری است که دانشمندان ما صفات او را در کتاب های خود دیده اند. هنگام نیمروز و شدت گرما، میسره دو فرشته را می دید که بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از آفتاب سایه می اندازند. میسره تمام این کارها را به دقت بررسی و حفظ می کرد و خداوند محبت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را چنان در دل میسره افکنده بود که نسبت به آن حضرت همچون برده یی رفتار می کرد.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، ازدواج،

ص: 13


1- طبقات، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهران: فرهنگ و اندیشه، 1374، ج 1، ص 118 132.

تجارت، میسره.

محمّد بن عمر واقدی اسلمی می گوید: موسی بن شیبة از عُمیره دختر عبیداللّه بن کعب بن مالک، از ام سعد دختر سعد بن ربیع، از نفیسه دختر منیه که خواهر یعلی بن منیه است، نقل می کرد: چون پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به 25 سالگی رسید، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به او گفت من مردی فقیرم و روزگار هم بر ما سخت گرفته است و کاروان بازرگانی قریش آمادۀ حرکت است و به شام می رود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد هم گروهی از مردان قوم تو را در کاروان های بازرگانی خود می فرستد. اگر پیش او بروی و تقاضا کنی، حتماً فوری خواهد پذیرفت. اتفاقاً این گفت وگوی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به اطلاع خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسید و خودش کسی پیش رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرستاد و گفت: من حق الزحمه یی که دو برابر آن است که به خویشاوندانت می دهم به تو خواهم داد.

عبد اللّه بن جعفر رِقّی از ابوالمَلیح، از عبد اللّه بن محمّد بن عقیل نقل می کند که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: ای برادرزاده! شنیده ام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فلان کس را به دو شتر اجیر کرده است و ما به چنین اجرتی راضی نیستیم. میل داری در این باره با او صحبت کنم؟ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: اگر خودت دوست داری انجام بده. و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ پیش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت و گفت: آیا میل داری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را اجیر کنی؟ ضمناً به ما خبر رسیده است که فلانی را در مقابل پرداخت دو شتر اجیر کرده ای و ما در مورد محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به کمتر از چهار شتر راضی نیستیم. گوید، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: اگر این تقاضا را در مورد بیگانه ای که از او خوشم نیاید می کردی برمی آوردم تا چه رسد در مورد خویشاوندی مورد علاقه.

واقدی می گوید: موسی بن شیبة از عمیره دختر عبیداللّه بن کعب بن مالک، از ام سعد دختر سعد بن ربیع از نفسیه دختر منیة نقل می کند: ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: این روزی است که خداوند به تو روزی فرموده است.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همراه میسره غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت. عموهای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ توصیۀ آن حضرت را به عموم اهل کاروان کردند، و چون پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

ص: 14

و میسره به بُصْری که از مناطق شام است، رسیدند در سایۀ درختی فرود آمدند. نسطور راهب با خود گفت زیر این درخت هیچ کس جز پیامبران فرو نمی آیند، و به مَیْسَره گفت: آیا در چشمان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رگه های سرخ دیده می شود؟ گفت: آری همیشه چنین است. راهب گفت: او پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است و آخرین پیامبران.

و چون پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کالاهای خود را فروخت میان او و مردی اختلاف پیش آمد. و آن مرد به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: به لات و عزّی سوگند بخور. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: من هرگز به آنها سوگند نمی خورم و من می روم تو هم از لات و عزّی اعراض کن. آن مرد گفت: ادعای شما درست است و به میسره گفت: به خدا سوگند این همان پیامبری است که دانشمندان ما صفات او را در کتاب های خود دیده اند.

و هنگام نیمروز و شدت گرما، میسره دو فرشته را می دید که بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از آفتاب سایه می اندازند. میسره تمام این کارها را به دقت بررسی و حفظ می کرد و خداوند محبت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را چنان در دل میسره افکَنده بود که نسبت به آن حضرت هم چون برده یی رفتار می کرد. آن دو کالاهای خود را فروختند و دو برابر حد معمولی سود بردند. و چون برگشتند و به مرّالظهران(1) رسیدند، میسره گفت: خوب است تو زودتر پیش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بروی و به او خبر دهی که خداوند در این سفر چه سودی برای او فراهم آورده است و او قدردانی خواهد کرد.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیش افتاد و هنگام ظهر وارد مکه شد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در غرفه یی نشسته بود و متوجه رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شد که سوار شتر می آید و دو فرشته بر او سایه افکَنده اند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ او را به زن هایی که آن جا بودند از دور نشان داد و آنها سخت تعجب کردند. و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و به او خبر داد که در آن سفر چقدر سود برده اند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خوشحال شد. و چون میسره پیش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد آنچه دیده بود گفت و اضافه کرد که من این دو فرشته را از هنگام بیرون آمدن از شام دیده ام و آنچه را که راهب و آن مرد دیگر که در مورد کالا اختلاف نظری

ص: 15


1- . مرالظهران، جایی در یک منزلی مکه است. واقدی می گوید فاصلۀ آن تا مکه پنج میل است. (یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبداللّه، معجم البلدان، ج 8، ص 21 م)

داشت گفته بودند به اطلاع خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رساند.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از این کاروان دو برابر سود معمول را برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آورد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم دو برابر آنچه قرار گذاشته بود به آن حضرت پرداخت کرد.

ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد

محمّد بن عمر بن واقد اسلمی از موسی بن شیبة، از عُمیره دختر عبد اللّه بن کعب بن مالک، از ام سعد دختر سعد بن ربیع، از نفسیه دختر منیه نقل می کند که می گفته است: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد بن اسد عبدالعزّی بن قصیّ، بانویی خردمند و دوراندیش و والاگهر بود و خداوند متعال برای او خیر و کرامت اراده فرموده بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از لحاظ نسب و شرف و ثروت گزینه ترین زن قریش بود و تمام مردان قریش در آرزوی آن بودند که اگر بتوانند با او ازدواج کنند و خواستگاری ها کرده بودند و حاضر شده بودند مهریۀ سنگین بپردازند.

گوید، [نفیسه دختر منیه] خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از بازگشت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با کاروان از شام مرا به عنوان خبرگیری پیش او فرستاد. من گفتم: ای محمّد! چه چیز مانع آن است که ازدواج کنی؟ فرمود: چیزی ندارم که ازدواج کنم. گفتم: اگر از لحاظ مالی مسئله ای نباشد و از تو دعوت شود که با کسی که دارای زیبایی و مال و شرف و کفایت است و هم شأن تو است ازدواج کنی می پذیری؟ فرمود: او چه کسی است؟ گفتم: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ. فرمود: چگونه برای من ممکن است؟ گفتم: بر عهدۀ من. فرمود: باشد من آماده ام.

نفسیه گوید: من پیش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برگشتم و به او خبر دادم. او به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیغام داد که فلان هنگام پیش من بیا و عمویش عمرو بن اسد را هم دعوت کرد تا او را به عقد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآورد. عمویش آمد و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هم همراه عموهایش آمد و یکی از ایشان از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواستگاری کرد و او را به همسری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآورد. عمرو بن اسد گفت: این ازدواج بس فرخنده است که هرگز سست نمی شود. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هنگام ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 25 سال داشت

ص: 16

و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل سال داشت که او متولد پانزده سال پیش از سال فیل است.

از محمّد بن عمر واقدی از محمّد بن عبد اللّه بن مسلم، از پدرش، از محمّد بن جبیر بن مطعم، و از ابن ابی زناد، از هشام بن عُروة، از پدرش، از عایشه، و از ابن ابی حبیبه، از داود بن حُصَیْن، از عِکْرِمَة، از ابن عباس نقل شده است که همگی گفته اند: عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عمرو بن اسد او را به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآورد که پدرش خویلد پیش از جنگ فجار درگذشته بود.

هشام بن محمّد بن سائب کلبی از قول پدرش، از ابو صالح، از ابن عباس نقل می کند: عمرو بن اسد بن عبدالعزّی بن قصیّ عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که پیری فرتوت بود او را به ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآورد و از فرزندان اسد در آن هنگام کسی غیر از او باقی نمانده بود و عمرو بن اسد خودش فرزندی نداشت.

خالد بن خداش بن عجلان از معمر بن سلیمان نقل می کند که می گفته است از پدرم شنیدم که از قول ابو مِجْلَز نقل می کرد که: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به خواهر خود گفته است پیش محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برو و در بارۀ من با او صحبت کن. و خواهرش پیش آن حضرت آمد و به او جواب موافق داد و قرار گذاشته شد که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را به همسری بگیرد. گویند، پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را چندان شراب دادند که مست شد و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را خواست و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به ازدواج او درآورد و بر آن پیرمرد حُلّه یی زیبا پوشاندند. و چون به خود آمد، گفت: این حُلّه چیست؟ گفتند: دامادت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آن را به تو پوشانده است. او خشمگین شد و سلاح برگرفت و بنی هاشم نیز سلاح برداشتند و گفتند ما را چندان رغبتی به شما نبوده است. و سپس صلح کردند.

گوید: محمّد بن عمر واقدی با اسناد دیگری برای ما نقل کرد که: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پدرش را شراب نوشاند؛ چنان که سیاه مست شد و ماده گاوی کشت و لباس های زیبای یمنی بر او پوشاند و عطر به او مالید و چون پدرش از مستی به هوش آمد گفت: این گاوِ کشته شده و این بوی خوش و این جامۀ گران بها چیست؟ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: مرا به همسری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآوردی. گفت: من چنین نکردم چگونه من این کار را

ص: 17

می کنم و حال آن که بزرگان قریش تو را خواستگاری کردند و موافقت نکردم.

محمّد بن عمر واقدی می گوید: این روایات همه در نظر ما نادرست و مخدوش است و آنچه در نظر ما ثابت است و از اهل علم نقل شده این است که پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، خویلد بن اسد پیش از جنگ فجار درگذشته است و عمویش اسد او را به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآورده است.

پسران و فرزندان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و نام های ایشان

هشام بن محمّد بن سائب کلبی از پدرش ابو صالح، از ابن عباس نقل می کند که می گفته است: نخستین فرزند رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ که در مکّه و پیش از بعثت متولد شد قاسم بود و کنیۀ آن حضرت هم به نام او و ابوالقاسم بود. سپس به ترتیب زینب و رقیه و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و ام کلثوم متولد شدند و پس از بعثت پسری به نام عبد اللّه ملقب به طاهر و پسری به نام طیب متولد شدند و مادر همگی ایشان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصیّ بود، و مادر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، فاطمه دختر زائدة بن اصم بن هرم بن رَواحه بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤیّ است. نخستین فرزند آن حضرت که مرد قاسم و سپس عبد اللّه و هر دو در مکه مردند و عاص بن وائل سَهْمی گفت نسل او قطع و بی عقب شد و خداوند متعال این آیه را نازل فرمود که: «سرزنش کنندۀ تو بلا عقب است.»(1)

واقدی از عمرو بن سلمة هُذَلی بن سعید بن محمّد بن جبیر بن مطعم، از پدرش نقل می کند: قاسم هنگام مرگ دو ساله بوده است.

واقدی می گوید: سلمی کنیز صفیه دختر عبدالمطّلب در زایمان های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عهده دار مامایی بود، و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ معمولاً برای هر پسر دو گوسپند و برای هر دختر یک گوسپند عقیقه می کرد. فاصلۀ میان هر فرزندش یک سال بود و معمولاً برای آنها دایه می گرفت و پیش از تولد فرزند دایه را بر می گزید.

ص: 18


1- . آخرین آیۀ سورۀ صد و هشتم کوثر. م.

2- سخن از ازدواج پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

اشاره

سخن از ازدواج پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ(1)

محمّد بن جریر طبری

چکیده

شرح ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر اساس یکی از کهن ترین کتب تاریخی دنیای اسلام است. به گفتۀ نویسنده: چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از راست گویی و امانت و نیک خویی پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خبر یافت، کس پیش وی فرستاد که با غلام وی میسره به کار تجارت سوی شام رود و سهمی بیشتر از تاجران دیگر برگیرد. پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پذیرفت و با مال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آهنگ شام کرد و میسره نیز همراه او بود و چون به شام رسیدند پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در سایۀ درختی نزدیک صومعۀ یکی از راهبان فرود آمد و راهب سر برون کرد و از میسره پرسید: این مرد که زیر این درخت نشسته کیست؟ میسره گفت: یکی از مردم قریش است و اهل حرم است. راهب گفت: به خدا کسی که زیر این درخت نشسته پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است. پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کالایی را که همراه داشت بفروخت و آنچه می خواست خرید و سوی مکه بازگشت و چنان که گفته اند میسره می دید که در گرمای روز دو فرشته بر او سایه می کنند. چون پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به مکه رسید و مال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بداد، دو برابر یا بیشتر سود کرده بود و میسره سخنان راهب و سایه انداختن دو فرشته را با وی بگفت.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، ازدواج، راهب مسیحی، میسره.

هشام گوید: وقتی پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به زنی گرفت 25 داشت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل ساله بود.

از ابن اسحاق روایت کرده اند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی

ص: 19


1- تاریخ طبری یا تاریخ الرسل والملوک، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران: اساطیر، چاپ اول، 1352، ج 3، ص 832 835.

ابن قصی، زنی بازرگان بود و شرف و مال داشت و مردان را در مال خویش به کار می گرفت و قرار می نهاد که چیزی از سود آن برگیرند، که قرشیان قومی بازرگان بودند.

و چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از راست گویی و امانت و نیک خویی پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خبر یافت، کس پیش وی فرستاد که با غلام وی میسره به کار تجارت سوی شام رود و سهمی بیشتر از تاجران دیگر برگیرد.

و پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پذیرفت و با مال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آهنگ شام کرد و میسره نیز همراه او بود و چون به شام رسیدند پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در سایۀ درختی نزدیک صومعۀ یکی از راهبان فرود آمد و راهب سر برون کرد و از میسره پرسید: «این مرد که زیر این درخت نشسته کیست؟» میسره گفت: «یکی از مردم قریش است و اهل حرم است.» راهب گفت: «به خدا کسی که زیر این درخت نشسته پیمبر است.»

و پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کالایی را که همراه داشت بفروخت و آنچه می خواست خرید و سوی مکه بازگشت و چنان که گفته اند میسره می دید که در گرمای روز دو فرشته بر او سایه می کنند. و چون پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به مکه رسید و مال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بداد، دو برابر یا بیشتر سود کرده بود و میسره سخنان راهب و سایه انداختن دو فرشته را با وی بگفت.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی خردمند و دوراندیش بود و خدا خواسته بود که او را گرامی بدارد و چون میسره حکایت بگفت، کسی پیش پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرستاد و پیغام داد: «ای عموزاده من به سبب خویشاوندی و شرف و امانت و نیک خویی و راست گویی به تو راغبم» و خویشتن را بر او عرضه کرد.

در آن هنگام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به شرف و مال و نسب والا از همۀ زنان قریش بهتر بود و کسان به ازدواج وی رغبت داشتند. و چون این سخنان با پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بگفت، آن را به عمان خود خبر داد و حمزة بن عبدالمطلب با وی پیش خویلد بن اسد آمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را خواستگاری کرد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زن پیمبر شد.

به جز ابراهیم دیگر فرزندان پیمبر، زینب و رقیه و ام کلثوم و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و قاسم و طیب و طاهر از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند و کنیه از قاسم گرفت و او را ابوالقاسم گفتند. همۀ پسران در

ص: 20

جاهلیت بمردند و دختران به دوران اسلام رسیدند و مسلمان بودند و با پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هجرت کردند.

از ابن شهاب زهری روایت کرده اند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را با یکی دیگر از قرشیان برای داد و ستد در بازار حباشه در تهامه به کار گرفته بود و خویلد او را به زنی به پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داد و آن که در این باره رفت و آمد کرد کنیزی از موالید مکه بود. واقدی گوید: این همه خطا است.

گویند: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کس پیش پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرستاد و او را به ازدواج خویش خواند و او زنی شریف بود و همۀ قرشیان به ازدواج با وی راغب بودند و اگر امید می داشتند مال فراوان خرج می کردند. و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پدر خویش را بخواند و شراب داد تا مست شد و گاوی بکشت و پدر را عطر زعفران آلود زد و حله ای بپوشانید و کس پیش پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و عمان وی فرستاد که بیامدند و خویلد او را به زنی پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داد و چون از مستی درآمد گفت: «این حله و این عطر چیست؟»

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: «مرا به زنی به محمّد بن عبد اللّه داده ای.» خویلد گفت: «من نکردم. من چنین نکنم که بزرگان قریش تو را خواستند و ندادم.»

واقدی گوید: این نیز خطا است و به نزد ما روایت ابن عباس درست است که گوید: «عمرو بن اسد عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وی را به زنی پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داد که پدرش پیش از جنگ فجار مرده بود.»

ابوجعفر گوید: خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همان است که اکنون به نام خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شهره است و معاویه آن را خرید و مسجد کرد که مردم در آن نماز کنند و بنایی در آن ساخت که هم چنان به جا است و تغییر نکرده و سنگی که بر در خانه بر طرف چپ هست، سنگی است که پیمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زیر آن پناه می برد تا از سنگ هایی که از خانۀ ابولهب و خانه عدی بن حمراء ثقفی پرتاب می شد در امان باشد و سنگ یک ذراع و یک وجب در یک ذراع است.

ص: 21

3- ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

اشاره

ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ(1)

ابن عبدالملک ابن هشام

چکیده

شرح فضائل اخلاقی و معنوی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان یک الگوی مناسب برای جامعه اسلامی است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، زنی بازرگان، برخوردار از جایگاهی بلند و بسیار ثروتمند بود. از مردان می خواست که با مال او کار کنند و آنان را در بهرۀ آن شریک می گرداند و سهمی از آن را به آنان می داد. قریشی یان تاجر بودند، وقتی خبر راست گفتاری و امانت داری و اخلاق والای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسید، کسی را به نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با مقداری از اموال او برای تجارت به شام سفر کند و حاضر است سهمی بسی بهتر از آن که به دیگر تاجران می دهد، به او بدهد و غلام خود، میسره را هم با او همراه می کند. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این پیشنهادش را پذیرفت و با مالی که او در اختیارش گذاشته بود، همراه با غلامش، میسره رهسپار شد تا این که به شام رسید. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در نزدیکی صومعۀ یکی از راهبان، در سایۀ درختی فرود آمد، راهب به میسره نگریست و گفت: زیر این درخت، هرگز جز پیامبر ننشسته است.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ،

تاریخ اسلام، راهب، ازدواج، میسره، تجارت.

ص: 22


1- سیرت محمّد رسول اللّه از تبارشناسی تا هجرت، ترجمه: مسعود انصاری، تهران: مولی، چاپ اول، 1392، ج 1، ص 254 259.

سنّ آن حضرت

ابن هِشام می گوید: به روایت چندین کس از اهل علم، از ابن عمرو مدنی، وقتی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به سن بیست و پنج سالگی رسید، با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، دخترِ خویلدبن اسد بن عبدالعزّی بن قُصَیّ بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لُؤیّ بن غالب ازدواج کرد.

سفر به شام

ابن اسحاق می گوید: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی بازرگان، برخوردار از جایگاهی بلند و بسیار ثروتمند بود، از مردان می خواست که با مال او کار کنند و آنان را در بهرۀ آن شریک می گرداند و سهمی از آن را به آنان می داد و [اصولاً] قریشی یان تاجر بودند و وقتی خبر راست گفتاری و امانت داری و اخلاق والای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به او رسید، کسی را به نزد آن حضرت فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با مقداری از اموال او برای تجارت به شام سفر کند و حاضر است سهمی بسی بهتر از آن که به دیگر تاجران می دهد، به او بدهد و غلام خود، میسره را هم با او همراه می کند. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این پیشنهادش را پذیرفت و با مالی که او در اختیارش گذاشته بود، همراه با غلامش، میسره رهسپار شد تا این که به شام رسید.

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در نزدیکی صومعۀ یکی از راهبان، در سایۀ درختی فرود آمد. راهب به میسره نگریست و گفت: این مرد که زیر این درخت نشسته است، کیست؟

میسره به او گفت: او مردی از قریش و اهل حرم است.

راهب به او گفت: زیر این درخت، هرگز جز پیامبر ننشسته است.

رغبت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به ازدواج با آن حضرت

آن گاه رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کالایی را که آورده بود، فروخت و آنچه را که می خواست، خرید، سپس همراه میسره رو به سوی مکّه گذاشت و چنان که می گویند هر گاه که گرما شدّت می گرفت و آن حضرت سوار بر شتر خویش حرکت می کرد، میسره دو فرشته را می دید که می آیند و در برابر خورشید بال می گشایند و بر آن حضرت سایه می افکنند. وقتی

ص: 23

به مکه برگشت و اموالی را که برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خریده بود، باز آورد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آنها را فروخت و دو برابر [سرمایه خویش] و یا نزدیک به آن سود کرده بود.

میسره نیز در بارۀ قول راهب و دو فرشته ای که بر آن حضرت سایه افکنده بودند، با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سخن گفت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی هشیار، شریف و خردمند بود، در عین حال خداوند متعال او را به کرامت خویش نواخته بود، و تا میسره آن سخنان را گفت [در دلِ او رغبتی حاصل شد]، به حضور آن حضرت پیام پرستاد که من به دلیل خویشاوندی که با تو دارم و نیز به خاطر جایگاه و شرف و امانت و اخلاق نیکو و راست گویی ات مهر تو در دلِ من افتاده است. آن گاه به آن حضرت پیشنهاد کرد که با او ازدواج کند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن زمان در میان قریش از با اصل و نسب ترین، والاترین و ثروتمندترین زنان قریش بود و به همین خاطر تمامی قوم او حریص بودند تا مگر بتوانند با او ازدواج کنند.

نسب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

او خدیجه، دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن کلاب بن مرّة بن کعب بن لُؤیّ بن غالب بن فهر بود و مادرش هم فاطمه، دختر زائدة بن أصمّ بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤیّ بن غالب بن فهر و مادر فاطمه، هاله و دختر عبدمناف بن حارث بن عمرو بن منفذ بن عمرو بن معیص بن عامر بن لؤیّ بن غالب بن فهر، و مادر هاله، قلابه، دختر و سعَید بن سَعد بن سَهم بن عمرو بن هُصَیص بن کعب بن لُؤیّ بن غالب بن فهر بود.

ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

وقتی این پیشنهاد را با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در میان نهاد، آن حضرت موضوع را با عموهای خویش در میان گذاشت و عمویش حمزة بن عبدالمطلّب2 با آن حضرت همراه شد تا این که به نزد خُوَیلد بن أسد رفتند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از او خواستگاری کردند و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با او ازدواج کرد.

ابن هِشام می گوید: آن حضرت بیست نفر شترِ جوان مَهرِ او مقرّر کرد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین زنی بود که با او ازدواج کرد و تا هنگامی که او زنده بود، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با کسی ازدواج نکرد.

ص: 24

فرزندان آن حضرت از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ابن اسحاق می گوید: همۀ فرزندانِ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند، مگر ابراهیم، که عبارت اند از: قاسم، چنان که کنیه آن حضرت [به ابوالقاسم] از او است و طاهر و طیّب و زینب و رقیّه و امّ کلثوم و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ.

ابن هِشام می گوید: قاسم بزرگ ترین پسر آن حضرت بود، آن گاه طیّب، سپس طاهر و بزرگ ترین دخترش هم رقیّه و پس از او زینب و پس از او امّ کلثوم و پس از او فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ بود.

ابن اسحاق می گوید: قاسم و طیّب و طاهر در زمان جاهلیّت درگذشتند، اما دخترانش، همگی دورانِ اسلام را درک کردند و با آن حضرت به مدینه هجرت کردند.

مادر ابراهیم

ابن هِشام می گوید: مادر ابراهیم، ماریه قِبطیه بود. عبد اللّه بن وَهب از ابن لَهِیه روایت کرده است که گفت: مادر ابراهیم، ماریه، سُرِّیَت (کنیزِ) پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است که مقوقس، از حفن (از نواحی مصر)، از کوره اَنصِنا (از نواحی نیل)، به او هدیه داده بود.

سخن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با ورقة بن نوفل

ابن اسحاق می گوید: خدیجه بنت خویلد، برای ورقة بن نوفل بن اسد بن عبدالعزّی، پسر عمویش، که مسیحی بود و کتاب های آسمانی را پژوهش کرده بود و از علوم رایج در میان مردم نیز آگاه بود، این سخن میسره را گفته بود که راهب در شام به او چه می گفت و آن دو فرشته در راه بر او سایه می گستراندند.

آن گاه ورقه گفت: «ای خدیجه! اگر این سخن راست باشد، محمّد پیامبر این امّت است و من می دانم که پیامبر منتظر در میانِ این امّت برانگیخته خواهد شد و اکنون زمان آن است.»

[راوی] می گوید: ورقه همواره در انتظار چنان روزی بود و در این باره گفته است:

ص: 25

لجِجْتُ وکنتُ فی الذکری لَجوجا

لَهِمّ طمالِما بعث النَّشیجا

وَوَصْف من خدیجةَ بَعْدَ وَصْفٍ

فقد طال انتِظاری یا خَدیجا

ببَطْنِ المَکَّتَین علی رجائی

حدیثک أن أرَی مِنْهُ خُروجَا

بمَا خَبَّرْتِنا مِنْ قَوْلِ قَسّ

مِنَ الرهبْانِ أکْرَهُ أن یَعُوجا

بأنّ محمّداً سیَسود فِینا

وَیخْصِم مَنْ یکُونَ لهُ حَجِیجا

ویظهر فی البِلادِ ضِیاءُ نُور

یُقِیم به البریةَ أن تَمُوجَا

فیَلْقی مَنْ یُحارِبُه خَساراً

ویَلْقی مَنْ یَسالِمُهُ فلُوجا

فیالیْتی إذَا ما کانَ ذَاکُمُ

شَهِدْت فکنتُ أوَّلَهُم وُلُوجا

وُلُوجا فی الذی کَرِهَتْ قُرَیشٌ

ولَوْ عَجتْ بمَکَّتِها عَجِیجا

أُرجِّی بالذی کَرِهوا جمیعا

إلی ذی العرش إن سفلوا عُرُوجا

وهَلْ أمْرُ السَّفالَةِ غیرُ کُفْر

بمَنْ یَخْتار مَنْ سَمَکَ البُروجا

فإنْ یَبْقَوْا وابْقَ تَکُنْ أُمُورٌ

یضجُّ الکافِرُونَ لَهَا ضَجِیجا

وَإنْ أَهلِکْ فَکُلّ فتی سَیَلْقَی

مِن الأقْدَارِ مَتْلفة حَروجا

«از یادِ [آن خاطره] پریشان شدم، از اندوهی که دیرزمانی گریه و فریاد برمی انگیخت. اوصاف خدیجه، پس از همدیگر، ای خدیجه، انتظار من دیری انجامیده است.

امیدوارم به سخنانت ای خدیجه که از بطن مکّه (از میانِ مردمش) بیرون آمدنِ [محمّد را] برای پیامبر ببینم.

خبری که از سخن کسی از راهبان به من دادی، دوست ندارم در آن کژی وجود داشته باشد.

به آن محمّد، بین ما، سروری می یابد و با ستیهندگانِ خود مبارزه خواهد کرد.

در سرزمین ها نور و روشنایی خواهد درخشید و در پرتوِ آن نور مردم را از پریشانی

رهایی می بخشند.

آنان که با او پیکار خواهند کرد، زیان می بینند و آنان که با او در آشتی باشند، پیروز می شوند.

ای کاش وقتی این اتفاق می افتد، من زنده باشم و نخستین کسی که به دین او در خواهم آمد.

ص: 26

در دینی که قریش آن را خوش نمی دارند، هر چند قریشی یان در مکّه از بالا گرفتن ندایش ناخشنود باشند.

من هر آنچه را که آنان نپسندند، به حضور صاحبِ عرش، اگر آنان فرود آن را بخواهند، بالا خواهم برد.

نه مگر پستی و سفلگی همان انکار برگزیدۀ کسی است که برج های آسمان را بالا برده است.

اگر بر جای بمانند و من نیز زنده باشم، رخدادهایی اتّفاق می افتد که کافران از آن فریادها برخواهند داشت.

و اگر بمیرم، هر کس که زنده می ماند از سرنوشت و روزگار، نابودی های بسیاری خواهد دید.»

ص: 27

4- تزویج محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را ...

اشاره

تزویج محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را شش هزار و یکصد و هشتاد و هشت سال بعد از هبوط آدم عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود(1)

محمّدتقی لسان الملک سپهر

چکیده

شرح زندگانی و ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به کهن ترین منابع تاریخی دنیای اسلام است. از دیدگاه نویسنده: در عرب و عجم، نظیر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نتوان یافت. ملوک جهان در طلب او شدند و او خود مخطوبه کس نگشت. ورقه گفت: اینک او را با یکی از سادات قریش در زناشویی رغبتی افتاده و خویلِد مرا وکیل کرده که او را مخطوبه کنم. اینک اقرار خویلِد را گوش کنید و فردا در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حاضر شوید. مردمان گفتند: نیکوکاری باشد. پس ورقه از آنجا به سرای ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و صورت حال را بگفت. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: دانستم که کار برادرزادۀ من به سامان شود و با برادران به کار ولیمه زفاف پرداخت. در این وقت، عرش و کرسی در اهتزاز آمد و فرشتگان سجدۀ شکر گذاشتند و خدای جبرئیل را فرمود تا رایت حمد بر بام کعبه افراشته داشت و هر کوه در مکه سر برکشید و زبان به تسبیح خدای برگشود و زمین ببالید و شرف مکه از عرش اعظم برگذشت.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، خواستگاری،

ص: 28


1- ناسخ التواریخ: زندگانی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران: اساطیر، چاپ اوّل، 1380، ج 1، ص 318 356. (برابر صفحه 519 جلد دوم از کتاب اول چاپ سنگی)

ازدواج، تجارت، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ

معلوم باد که سیاقت تاریخ نگاران را با گذارندگان احادیث و اخبار بینونتی تمام باشد؛ زیرا که علمای احادیث را واجب افتد که در ایراد یک معنی اگر همۀ ده حدیث مخالف وارد است هر یک را بی کاهش و فزایش برنگارند. و مورخین را نیکو آن است که از روایات مختلفه و قصص متباینه آن را که به صواب دانند گزیده کنند تا از در اطناب نباشند؛ لاجرم راقم حروف را در خبر انبیا و سیَر اوصیا علیهم الاف التحیة والثّنا اگر چنان افتد که از یک حدیث برخی را نگاشته و بعضی را گذاشته بود، حمل بر تحریف و تسامح نباید کرد که این احتراز از آن است که سخن به دراز نکشد و کلمات گوناگون در معنای واحد مرقوم نیفتد. اکنون به داستان رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و تزویج آن حضرت مر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بازآییم.

همانا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خُوَیْلِد بن أسَد بن عبدالعُزّیَ بن قُصَیِّ بن کِلاب بن مُرَّة بن کَعْبِ بن لُؤَیّ بن غالب بن فِهر است و مادر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را نام فاطمه است و او دختر زائدة بن الاصم [بن هرم] بن رَواحة بن حُجِر بن عبد بن مَعِیص بن عامر بن لُؤَیّ بن غالبِ بن فِهر است و مادر فاطمه، هاله نام داشت و او دختر عبد مناف بن الحارث بن عَمرو بن منقذ بن عمرو بن مَعِیص بن عامر بن لُؤَی بن غالب بن فِهر است و مادر هاله، قِلابه نام داشت و او دختر سَعد بن سَهم بن عَمرو بن هُصَیص بن کَعب بن لُؤَیّ بن غالب بن فِهر است و این خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخست به حبالۀ نکاح عتیق بن عائذ المخزومی بود و فرزندی از او آورد که جاریه نام داشت و از پس عتیق، به حبالۀ نکاح ابوهالة بن مُنذر الاَسدی(1) درآمد و از ابوهاله نیز فرزندی آورد که هند نام داشت.

و چون ابوهاله نیز نماند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از مال خویشتن و میراث شوهران ثروتی عظیم به دست شد و آن را سرمایه ساخته به شرط مضاربه(2) تجارت کرد تا از صنادید توانگران شد؛ چندان که کارداران او هشتاد هزار (80000) شتر از بهر بازرگانی می داشتند و روز تا روز

ص: 29


1- . شرف النَّبی، ص 201: ابو هاله بن نباش بن زراره الاسدی.
2- . مضاربه: شراکت دو کس باشد به مال.

مال او بر افزون می شد و نام او بلند می گشت و بر بام خانۀ او قبه ای از حریر سبز با طناب های ابریشم راست کرده بودند با تمثالی چند، و این جلالت او را علامتی بود. در این وقت عُقْبَة بن اَبی مُعَیط و صلت بن ابی شهاب که هر یک را چهارصد غلام و کنیز خدمت گزار بود و ابوجهل و ابوسفیان که در شمار صنادید قریش بودند و دیگر بزرگان از هر جانب خواستار شدند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به حبالۀ نکاح خویش درآورند و او سر به کس در نمی آورد.

در این وقت چنان افتاد که روزی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با جمعی از زنان در منظره و(1) سرای خویش جای داشت و یکی از احبار(2) یهود نیز با او بود و این هنگام محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از زیر منظره عبور داشت. مرد یهود با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد که: اگر توانی این جوان را بدین منظره دعوت فرمای. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بفرمود تا کنیزکی به نزد آن حضرت شتافت و خواستار شد تا جنابش بدان جا درآید. و آن حضرت اجابت مسئول او نموده درآمد و در انجمن ایشان بنشست. آن مرد یهود از پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ التماس نمود که: کتف خویش را بگشای تا من نظاره کنم. و ملتمس او مبذول افتاد. چون بر مهر نبوّت نگریست گفت: سوگند با خدای که این مهر پیغمبری است. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: اگر عمّ او حاضر بودی تو نتوانستی بر بدن او نگران شدی؛ زیرا که اعمام او جنابش را از احبار یهود بر حذر دارند. عرض کرد که: هیچ کس را آن نیرو نیست که وی را آسیب رساند. سوگند با کلیم خدای که او پیغمبر آخرالزمان است.

و چون آن حضرت از منظره به زیر آمد مهرش در دل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جای کرد و به آن مرد گفت: تو چه دانستی او پیغمبر است؟ گفت: از توریة مرا ملحوظ افتاده که او خاتم انبیا است و هنوز کودک باشد که پدر و مادرش از جهان بیرون شوند و جدّ و عمّش کفالت او کنند. پس به سوی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اشارت کرد و گفت: او زنی از قریش به نکاح درآورد که بزرگ قبیله و سیّد عشیره باشد. این سخن را نگاه بدار. و چون برخاست که بیرون شود با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: نگرانش نباش که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را از دست

ص: 30


1- . ایوانی که مشرف باشد و از آن جا تماشا کنند یا مثل آن.
2- . جمع حِبر: دانشمند جهودان.

نگذاری که پیوستن با او کار دو جهان را راست کند. و این معنی در خاطر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ راسخ گشت.

و دیگر چنان افتاد که روزی از اعیاد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با گروهی از زنان قریش در مسجد الحرام حاضر بود و یکی از یهود بر ایشان گذشت و گفت: زود باشد که در میان شما پیغمبری مبعوث گردد و هر یک بتوانید او را به شوهر گیرید. آن نسوان همی سنگ پاره بدو افکندند. اما خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را این اندیشه در ضمیر سخت شد و روزی با وَرَقة بن نَوفِل بن اَسَد که پسر عمّش بود گفت! می خواهم شوهری کنم و این مردم که در طلب من تعب برند هیچ یک را پسنده ندارم. و این وَرَقه از بزرگان قوم عیسی بود و از علوم نیک خبر داشت و از کتب آسمانی دانسته بود که پیغمبر زنی از قریش به سرای آرد که آن زن سیّدۀ قوم خویش بود و گمان داشت که آن زن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواهد بود.

بالجمله در جواب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: اگر خواهی تو را حدیثی عجب مشکوف دارم؟ و مقداری آب حاضر کرده عزیمه بر آن بخواند و فرمود تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر آن آب غسل کرد و از انجیل و زبور چیزی بنوشت و گفت: این نگاشته را در زیر سر خویش بگذار و به خواب که شوهر خود را در خواب بخواهی دید. چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنان کرد در خواب دید که مردی به نزدیک او فراز شد با قامتی به اندازه و چشمی سیاه و گشاده و ابروان نازک و لب های سرخ و گونه های گلرنگ با ملاحت و صباحتی به نهایت و در میان دو کتف علامتی داشت و پاره ابری بر سر او سایه انداخته و بر اسبی از نور سوار بود که لجامی از زر و زینی با هر گونه جواهر مرصّع داشت و آن اسب را رویی چون روی آدمیان و پاها بر سان پای گاو بود، بدان امتداد که نور بصر راست.

بالجمله آن سوار از خانۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ همی آمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون او را بدید در برگرفت و در دامن نشانید. پس از خواب انگیخته شد و آن شب را تا بامداد دیگر به خواب نتوانست شد و صبحگاه به نزد وَرَقه شتافته صورت خواب خویش بازگفت. وَرَقه فرمود: ای خدیجه! اگر این خواب بر صدق است رستگار خواهی بود و آن کس که در خواب دیده ای حامل تاج کرامت و شفیع روز قیامت و سیّد عرب و عجم باشد. همانا او

ص: 31

محمّد بن عبد اللّه بن عبدالمُطَّلِب است. چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این بشنید آتش مهرش در خاطر زبانه زدن گرفت و آن گاه که انجمن از بیگانه پرداخته شد بنشست و در هوای آن حضرت بگریست.

اما از آن سوی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ روزی با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: من بدان اندیشه ام که زنی از بهر تو به سرای آورم و اینک مالی در دست ندارم و پیر شده ام. همانا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خُوَیْلِد را با ما قرابت است و او را مالی فره(1) باشد و هر سال غلامان خود را به بازرگانی فرستد و تجارت به مضاربه کند. اگر خواهی از بهر تو سرمایه ستانم تا بدان تجارت کنی و خدای تو را سود بخشد. آن حضرت فرمود نیکو باشد. پس ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عباس و دیگر برادران آهنگ خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کردند. و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هوای آن حضرت این شعر انشاد می کرد.

بیت

کَم اَسْتُرُ الوَجْدَ وَالاَجْفان(2) تَهْتُکُهُ(3)

وَ اُطلِقُ الشَّوقَ وَ الْاَعضاء تُمْسُکُهُ

جَفانِی الْقَلْبُ لَمّا أَنْ تَمْلَکُه

غَیری فَوا اَسَفاً لَوْ کُنْتُ أَملِکُهُ

ما ضَرَّ مَنْ لَمْ یَدَعْ مِنّی سِوی رَمَقی

لَو کانَ یَسْمَحُ(4) بِالباقی فَیَتْرُکُهُ

چون سخن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بدین جا رسید، ناگاه بانگ سندان از در بشنید و از آواز دَر سروری در قلبش جای کرد و کنیزک خویش را گفت: برو و بدان تا کیست از پس در؟ و این شعر بگفت:

بیت

أَیا رَیح الجُنُوبِ لَعَلَّ عِلْمٌ

مِنَ الْاَحبابِ یُطفی بَعْضَ حَرّی

وَلَمْ لا تَحْمِلُوکَ اِلَیَّ مِنْهُم

سَلاما اَشتَریهِ وَلُو بِعُمری

ص: 32


1- . زیاد.
2- . جفن: پلک چشم.
3- . هتک: پرده دریدن.
4- . سماحت: جوانمردی و مسامحه، سهل گرفتن با کسی.

وَحَقَّ وِدادِهِمْ رانی کَتُومُ

وَاِنّی لا اَبُوحُ لَهُمْ بِسری

اَرأِنی اللّهُ و صْلَهُمُ قَرِیباً

وَ کَمْ یُسرٍ أَتی مِنْ بَعدِ عُسرٍ

فَیَومٌ مِنْ فِراقِکُمُ کَشَهرٍ

وَ شَهرٌ مِن وَصالِکُم کَدَهرٍ

پس آن کنیزک برفت و باز آمد و گفت: ای سیدّۀ من، اینک بزرگواران عرب و فرزندان عبد المُطَّلِب اند. چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این بشنید شاد شد و گفت: در بگشای و میسره را بگوی فرش نیکو برای ایشان بگسترد و هر کس را به جای خود بنشاند و انواع فواکه و اطعمه حاضر سازد و این شعرها بگفت:

بیت

ألَّذَ حَیاتی وَصْلُکُم وَ لِقاکُمُ

وَ لَستُ ألِذ العَیشَ حَتّی اَراکُمُ

وَ ما استَحسنَت عَینیِ مِنَ النّاس غَیرَکُم

وَلا لَذَّ فی قَلْبِی حَبیبٌ سِواکُمُ

عَلَی الرأسِ والْعَینَینِ جُمْلَةَ سَعْیِکُم

وَ مَنْ ذَ الَذْی فِی فِعْلِکُم قَدْ عَصاکُمُ

فَها اَنَا مَجْنُون عَلَیْکُم بِاَجْمَعی

وَ رُوحِی وَ مالی یا حَبِیْبِی فِداکُمُ

وَ ما غَیْرُکُم فی الحُبِّ یَسْکنُ مُهْجَتِی

وَ اِنْ شِئتمُ تَفتِیشَ قَلْبِی فَهاکُم

پس کار انجمن راست کردند و ایشان را درآوردند و خورش و خوردنی حاضر کردند، و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پس پرده بنشست و گفت: ای بزرگان مکه و حرم! کلبۀ مرا رشک اِرم کردید. هر حاجت که دارید برآورده است.

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: از بهر آن حاجت آمدیم که سودش نیز تو را باشد. همانا برای پسر برادر خود محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بدین جا شده ایم. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون این نام بشنید بر حصول مقصود دل قوی کرد و این شعرها بگفت:

بیت

بِذکرِکُم یُطفَی الفُؤاد مِنَ الوَقدِ

وَ رؤیَتُکُم فِیها شِفا اَعْینُ الرَّمِدِ

وَمَنْ قال اِنّی اَشْتَفِی مِنْ هَواکُمُ

فَقَدْ کَذِبوا لَوْمِتُ فِیهِ مِنَ الوَجدِ

وَ مالِی لا املی سُرُورا بِقُربِکم

وَقَد کُنْتُ مُشتاقا اِلَیکُم عَلی البُعدِ

ص: 33

تَشابَهُ سِرّی فِی هَواکُم وَ خاطِرِی

فَابُدُیِ الَّذِی اُخْفِی وَ اُخفَیِ الَّذیِ اُبدی

آن گاه گفت: محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کجا است که من حاجت او را از لب های او بشنوم؟ عباس چون این شنید برخاست و به ابطح آمد و آن حضرت را نیافت. پس به هر سوی در طلب بود تا به کوه حِری برآمد و دید که رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در خوابگاه ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ خفته، و ردای مبارک بر زبر انداخته و اژدهایی عظیم بر بالینش خفته و به جای بادبیزن برگ گلی در دهان دارد و آن حضرت را مِروحه(1) جنبانی کند.

چون عباس آن مار بزرگ بدید بر پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بترسید و شمشیر برکشیده آهنگ اژدها کرد و هم ثعبان به سوی او درآمد. پس عباس فریاد برآورد که: ای برادرزاده! مرا دریاب.

چون پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چشم گشود اژدها ناپدید شد. پس آن حضرت فرمود: از بهر چه تیغ برکشیده ای؟ صورت آن حال را بگفت. پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تبسّم فرمود و گفت: آن فرشتۀ خدا است که روز و شب به حراست من مأمور است. بسیار او را دیده ام و با او سخن کرده ام. پس عباس گفت که: کس انکار فضل تو نتواند کرد و این گونه چیزها از تو بعید نباشد. اکنون آهنگ خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمای که می خواهد تو را بر مال خود امین کند.

پس آن حضرت راه پیش گرفت و نور آن حضرت به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیشی جست و خیمۀ او را روشن کرد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای میسره! چون است که اطراف خیمه را مسدود نساخته ای که تابش آفتاب بدین قبه درآمده؟ میسره گفت: اینک قبه را ثلمه و روزنی نباشد و بیرون شده معلوم داشت که آن نور روشن از جبین رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تافته است. بازآمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بشارت داد که این فروغ جبین محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است که این قبه را روشن کرده و اینک با عباس همی آید. پس اعمام پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به استقبال بیرون شدند و آن حضرت را درآورده در صدر مجلس جای دادند.

ص: 34


1- . بادبزن.

و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ طعام بفرستاد و خود از پس پرده آمد و گفت: ای سیّد من! کلبۀ تاریک مرا روشن ساختی و وحشت ها را به مؤانست بدل فرمودی. آیا می خواهی امین من باشی بر اموال و به هر سوی که خواهی به تجارت شوی؟ فرمود: بدان راضی شدم و خواهم به سوی شام سفر کنم. فرمود: حکم تو را است و از بهر تو در این سفر صد اُوقِیّه(1) زر و صد سیم و دو شتر با حمل آن مقرّر گردانیدم، آیا راضی شدی؟ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: او راضی شد و ما راضی شدیم و ای خدیجه! تو محتاج چنین امینی باشی که تمامت عرب بر امانت و صیانت و تقوا و دیانت او معتقدند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای سیّد من! آیا توانی حمل بر شتر بست؟ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: توانم.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با میسره فرمود: شتری حاضر کن تا امتحان کنم. میسره برفت و شتری درشت اندام درآورد که هیچ راعی را نرم کردن آن ممکن نبود. عباس گفت: ای میسره! شتری از این نرم تر نیافتی که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را با آن ممتحن داری؟ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: او را بگذار. و چون شتر پیش شد زانو زد و روی خود را بر پای آن حضرت نهاد، و چون پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دست بر پشت او سود به زبان فصیح گفت: کیست مانند من که سید پیغمبران دست بر پشت من کشید؟ آن زنان که نزدیک خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند گفتند: این نباشد مگر سحری بزرگ که از این یتیم صادر شد. فرمود: این سحر نباشد، بلکه این آیات و کرامات است و این شعرها بگفت:

بیت

نَطَقَ البِعیرُ بِفَضْلِ اَحمَدَ مُخبِرا

هَذ الَّذیِ شَرَقَتْ بِه اُمُّ الْقُری(2)

هَذا محمّد خَیْرُ مَبْعُوثٍ أَتی

فَهوَ الشَّفیعُ وَ خَیرُ مَنْ وَطئی الثُّری(3)

یا حاسِدیهِ تَمَزَّقُوا(4) مِنْ غَیْظِکُم

فَهو الحَبِیبُ وَ لا سِواهُ فِی الْوَری(5)

ص: 35


1- . یک دوازدهم رطل.
2- . اُمّ القری: مکه معظّمه را گویند.
3- . ثری: خاک نمناک.
4- . مزق: جامه پاره کردن.
5- . وری: آفریدگان.

آن گاه به سوی پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نگریست و گفت: ای سید من! این جامه که اندر بر داری در خور سفر نباشد. آن حضرت فرمود که مرا جز این جامه نباشد. خدیجه بگریست و حکم داد تا دو جامۀ قُباطی(1) مصر و دو جبّۀ عدنی و دو بُرد یمانی و یک عمامۀ عراقی و دو موزه از پوست و عصایی از خیزران حاضر کردند و فرمود: این جامه ها را بر بالای تو فزونی بود، مهلت ده تا کوتاه کنم. آن حضرت فرمود: هیچ جامه با اندام من ناراست نیاید؛ چه اگر بلند باشد چون بپوشم کوتاه شود و اگر کوتاه باشد بلند خواهد شد و آن جامه ها را در بر کرد و همه راست آمد و از میان جامه چون بدر تمام بتافت و چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بدو نگریست گفت:

بیت

اُوْتِیْتَ مِنْ شَرفِ الْجَمالِ فُنُونا

وَلَقَدْ فَتَنْتَ بِهَا القُلوبَ فُتُوناً

قَدْ کُوِّنَتْ لِلْحُسنِ فیکَ جَواهِرٌ

فَبِها دُعِیْتَ الجَوْهَرَ الْمَکْنُونا

یا مَنْ اَعارَ الظَبیَ فِی فلتاتِهِ

لِلحُسن جیْدا اسامیا و جُفُوناً

اُنْظُر اِلی جِسْمی النَّحیلِ وَ کَیْفَ قَدْ

أجْرَیْتُ مِنْ دَمْعِ العُیُونِ عُیُوناً

اَسْهَرتَ عَیْنی فی هَواکَ صَبابَةً

وَمَلئتَ قَلْبِی لَوعَةً وَ جُنُوناً

سفر بازرگانی رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

آن گاه ناقه صهبای خویش را از بهر سواری آن حضرت بدو فرستاد و میسره و ناصح دو غلام خود را ملازم رکابش ساخت و به روایتی خُزَیْمَة بن حَکیم را که هم از خویشانش بود با آن حضرت همراه کرد و با ایشان گفت: دانسته باشید که من این مرد را که بر مال خود امین کردم، پادشاه قریش و سیّد اهل حرم است و دست هیچ کس بر زبردست او نیست و او هر چه در مال من کند روا باشد و شما را نرسد که با او سخن گویید و پاس عظمت او را بدارید و آواز خود را بر آواز او بلندتر مکنید. میسره گفت: با خدای سوگند که سال ها است مِهر او

ص: 36


1- . قبطی: کتان باریک سفید که از مصر خیزد و قباطی جمع آن باشد.

در ضمیر من جای دارد و اکنون که تو او را دوست داری آن مِهر مضاعف شد.

سفر شام

بالجمله رسول خدای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را وداع گفت و بر ناقۀ صهبا برنشست و ناصح و میسره در رکابش بدویدند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این شعرها بگفت:

بیت

قَلْبُ المُحِبِّ اِلَی الْاَحْبابِ مَجْذُوبٌ

وَ جِسمُه بِیَدِ الاَسْقامِ مَنْهُوبٌ

وَ قائِلٍ کَیْفَ طَعمُ الْحُبِّ قُلْتُ لَهُ

الحُبُّ عَذبٌ وَلکِن فِیهِ تَعذیبٌ

اَفْدی الَّذینَ عَلی خَدّی لِبُعدِهُم

دَمی و دَمْعِی مَسفُوحٌ وَ مَسْکُوبٌ

ما فِی الْخِیامِ وَ قَدْ سارَت رِکابَهُم

اِلّا مُحِبٌّ له فی الْقَلْبِ مَحْبُوبٌ

کَأَنَّما یُوسُفٌ فِی کُلِّ ناحِیَةٍ

وَالْحَیّ فِی کُلِّ بَیْتِ فِیهِ یَعقُوبٌ

در این وقت مردم مکه در ابطح انجمن بودند که آن حضرت را وداع گویند. چون پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به ابطح رسید، مانند آفتاب تابناک همی نمود دوستان از دیدار او شاد شدند و دشمنان را آتش حسد در سینه افتاد. در این وقت عباس این شعر بگفت:

بیت

یا مُخْجَلِ الشَّمسِ وَالْبَدرِ المُنِیر اِذا

تَبَسَّمَ الثَّغرُ لَمعُ الْبَرقِ مِنْهُ اَضا

کَمْ مُعجِزاتٍ رَأینا مِنْکَ قَدْ ظَهَرتْ

یا سَیِّد ذِکْرُهُ یَشْفِی بِهِ الْمَرَضا

و این هنگام پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نگریست و هنوز بر شتران حمل نشده بود و فرمود: چون است که این بارها هنوز بر زمین باشد؟ خادمان عرض کردند که: عدد ما اندک است و این حمل ها بسیار باشد. آن حضرت را بر ایشان رحم آمد و از راحله فرود شد و دامن بر میان استوار کرد و شتران را یک یک بار بربست و هر شتری روی بر پای مبارکش می نهاد و به اشارت آن حضرت از در انقیاد می بود تا چاشتگاه شد و سورت گرمی آفتاب اثر کرد و عرق از جبین مبارکش بچکید. عباس خواست سایبانی از بهر آن حضرت ساز کند. غیرت خدای قادر جنبش کرد و جبرئیل را خطاب در رسید که نزدیک

ص: 37

گنجور بهشت شو و آن ابر را که دو هزار سال قبل از خلقت آدم از بهر حبیب خود محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آفریده ام. بگیر و بر سر او گسترده کن تا از حدّت آفتاب زیان نبیند.

ناگاه مردم آن ابر رحمت را بر سر آن حضرت گسترده دیدند و در عجب شدند. عباس گفت: این نزد خدای خود از آن گرامی تر است که محتاج به مظهر من باشد این شعر بگفت:

بیت

وَقَفَ الهَوی بِی حَیْثُ اَنْتَ فَلَیْسَ لِی

مُتَقَدِّمٌ مِنْهُ وَلا مُتَأَخِّرٌ

مَعَ الحدیث: کاروانیان از آن جا کوچ دادند و چون به جُحْفَةِ الوِداع(1) رسیدند، مُطْعِم بن عَدِیّ گفت: ای گروه شما را سفری دراز در پیش است و از این جا تا شام شعاب ترسناک و بیغوله های بیم انگیز فراوان باشد. از این مردم یک تن را بر خود امیر کنید و به صلاح و صواب دید او باشید تا در میانه منازعتی بادید نیاید. جملگی این رأی را استوار داشتن و او را تحسین کردند.

پس بنی مخزوم گفتند: ما ابوجهل را قاید خویش دانیم و بنو عدی: مُطْعِم را اختیار کردند و بنو النضر: نَضْر بن حارث را برگزیدند و بنی زُهره: اجنحة بن جلاح را امیر دانستند و بنی لُؤَیّ گفتند: ما ابوسفیان را رئیس خود شماریم. و میسره گفت: ما جز محمّد بن عبد اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را مقدّم نداریم و بنی هاشم نیز بر این شدند. ابوجهل چون این بشنید تیغ برکشید و گفت: اگر شما محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را بر خود مقدم بدارید، من این تیغ بر شکم خود نهم و چنان فشار کنم که از پشتم سر بدر کند. حمزه عَلَيْهِ السَّلاَمُ شمشیر برآورد و گفت: ای زشت کردار ناکس تو ما را از کشتن خود بیم دهی. سوگند با خدای که نمی خواهم جز آن که خدای دست ها و پاهای تو را قطع کند و دیدگانت را کور نماید. رسول خدای فرمود:

«أغمِدْ سَیْفَکَ یا عَمّاهُ وَلا تَسْتَفْتِحُوا سَفَرَکُمْ بِالشّرِّ دَعُوهُم یَسْیِرُونَ أَوَّلَ النَّهارِ وَ نَحْنُ نَسْیِرُ آخِرَهُ فَاِنَّ التَّقدیمَ لِقُرَیشٍ؛ یعنی ای عمّ! تیغ خود را در غلاف کن و استفتاح سفر به شرّ و خلاف مفرمای بگذار تا ایشان اول روز کوچ دهند و آخر روز ما خواهیم شد در هر

ص: 38


1- . جُحْفَةِ الوداع در شش منزلی مکه است و آن جا میقات اهل مصر و شام بود و از آن جا تا غدیر خم دو میل راه است.

حال تقدم قریش را است.» پس ابوجهل با مردم خود از بنی هاشم بر یک سوی شد و این شعرها بخواند:

بیت

لَقَدْ ضَلَّتَ حَلِیْفُ(1) بَنی قُصَیٍّ

وَقَدْ زَعَمُوا بِتَسْیِیدِ الیَتِیمِ

وَ رَامُوا لِلْخَلافَةِ غَیْرَ کُفوٍ

فَکَیفَ یَکُونُ فِی الْاَمْرِ العَظیمِ

وَاِنّی فِیهِمُ لَیْثٌ حَمِّیٌ

بِمَقْصُولٍ وَلی جَدٌّ کَریمٌ

فَلُو قَصَدُوا عُبَیْدَة اُو ظلَیما

وَصَخْرَ الحَرْبِ ذَا الشَّرَفِ القَدیمِ

لَکُنّا دائمینَ لَهُمْ وَکُنّا

لَهُمْ تَبَعاً عَلی حَلْفٍ ذَمیمٍ

چون کلمات او به عرض عباس رسید این سخنان را در جواب او فرمود:

بیت

اَلا اَیُّهَا الْوَغِدُ(2) الَّذی رامَ ثَلْبِنا(3)

اَتَثْلِبُ قِرناً فی الرِّجالِ کَریمٌ

وَلُو لا رِجالٌ قَدْ عَرَفْنا مُحَلَّهُمْ

وَهُمْ عِنْدَنا فی مَحْدَبٍ(4) وَ مُقِیمٌ

لَدارَت سُیُوفٌ یُفْلِقُ(5) الهامَ(6) حَدُّها

بِاَیْدی رِجالٍ کَالّلیُوُثِ تُقیمٌ

بالجمله: چون کاروان بدین گونه کوچ دادند و چند منزل بپیمودند به وادی الامواه رسیده فرود شدند. ناگاه رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سحابی متراکم یافت. فرمود: من بدین قوم از جنبش سیل بیم دارم. صواب آن است که از این وادی به دامن کوه کوچ دهیم.

عباس عرض کرد که فرمان تو را است. پس آن حضرت حکم داد تا در میان کاروانیان ندا دردادند که اموال و اثقال خود را به دامن کوه حمل کنید. مردمان همه اطاعت کردند جز یک

ص: 39


1- . حلیف: هم سوگند و هم عهد، حلف: سوگند خوردن.
2- . وغد: مردم ناکس را گویند.
3- . ثلب: عیب کردن، مثالب: عیبها.
4- . حَدب: به فتحین: زمین بلند.
5- . فلق: شکافتن.
6- . هامه: سر را گویند، جمع هام باشد.

تن از بنی جُمَح که مُصْعَب نام داشت. او بدین حکومت سر درنیاورد و گفت: ای گروه! دل های شما سخت ضعیف است که از آنچه هنوز اثری نیست بهراسید. این سخن بر زبان داشت که بارانی به شدّت باریدن گرفت و سیلی عظیم جنبش کرد و او را با آن مال فراوان که داشت از بیش کرد و نابود ساخت. مردمان از اخبار جنابش به اخبار غیب شگفتی گرفتند و این ندانستند که ابر، بی مشیت او برنخیزد و باران بی ارادۀ او نبارد؛ اگر چه من به اشعار خویش استشهاد نکنم این چند شعر خواهم نگاشت، و هی هذه:

بیت

علّت مایکون و معنی کن

پاک و والاتر از ثنا و سخن

سرّ توحید و نقش سرمد اوست

احد و احمد و محمّد اوست

قدمش با ازل بُنی گوید

مدّتش را ابد ز پی پوید

کس ز بی چون نگوید از چه و چون

آفرینش تویی نه کم نه فزون

کردۀ توست این ولُود و ولد

ورنه حق لم یلد و لم یولد

تو شدی هم خریف و هم نوروز

روی و موی تو کرد این شب و روز

نور و ظلمت وظیفه خوار تو است

کفر و دین نیز نور و نار تو است

دین از آن روی همچو ماه کنی

کفر از آن گیسوی سیاه کنی

گر تو این زلف و چهره برتابی

نیست نه زنگی و نه سقلابی

جهل از تو حظیره ساخت عدم

علم در عالم از تو گشت علم

مع القصه مُصْعَب با تمامت اموال و اثقال تباه گشت و مردمان در دامان جبل چهار روز ببودند و آن سیل هر روز بر زیادت بود. میسره عرض کرد که این سیل تا یک ماه دیگر قطع نشود. از این آب عبور ممکن نگردد و در این دامن جبل از این بیشتر سکون به صواب نباشد. اگر فرمایی به سوی مکه مراجعت کنیم؟ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را پاسخ نگفت و بخفت و در خواب دید که ملکی با او گفت: ای محمّد! محزون مباش و از بامدد بفرمای تا قوم حمل خود برگیرند و در کنار وادی بایست تا مرغی سفید بادید آید و با بال خود خطی بر

ص: 40

آب رسم کند. پس بر اثر بال او روان شو بگو: بسم اللّه و باللّه و مردمان خود را بفرمای تا این کلمه بگویند و به آب درآیند.

صبحگاه که پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خواب برانگیخته شد بفرمود تا حمل بر شتران بستند و با مردمان به کنار وادی آمده بایستاد. ناگاه مرغ سفیدی از فراز کوه به زیر آمد و با پر خود خطی سفید بر آب رسم کرد؛ چنان که آن نشان بر آب بپایید و آن حضرت فرمود: بسم اللّه وباللّهِ و در آب درآمد و مردمان همه این نام بگفتند و درآمدند و تمامت مردم به سلامت از آب بدر شدند؛ جز دو تن یکی از قبیلۀ بنی جُمَح که بسم اللّاتِ و العزّی گفت و غرقه گشت و اموالش به هدر شد و آن دیگر از بنی عَدِی بود. چون روزگار یار خویش را بدید، بسم اللّه گفت و برست. قوم با او گفتند: یار تُو را چه پیش آمد؟ گفت: او زبان بگردانید و آن کلمه که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود دیگرگون کرد و غرقه گشت.

ابوجهل چون این بدید گفت: ما هَذا اِلّا سِحرٌ عَظیمٌ. مردمان گفتند: ای پسر هشام! این سحر نیست وَاللّهِ ما أَظْلَّتِ الْخَضْراءُ وَلا اَقَلَّتِ الْغَبْراءُ اَفْضَل مِنْ محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حسد ابوجهل زیادت شد و از آن جا با قوم خویش کوچ داده بر سر چاهی فرود شدند.

در این وقت ابوجهل بامردم خود گفت: اگر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از این سفر به سلامت باز شود بر ما فزونی خواهد جست و مرا طاقت این حمل نباشد. اکنون مشک های خود را از این چاه پر آب کنید و پنهان دارید تا چاه را با خاک انباشته کنیم از بهر آن که چون بنی هاشم در رسند آب نباشد از تشنگی به هلاکت شوند و سینۀ من از غم محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بیاساید. پس مشک های خود را پر آب کردند و چاه را بینباشتند و برفتند و ابوجهل غلام خود را مشکی از آب داد و گفت: در پس این جبل پنهان باش تا محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و اصحابش در رسند و از تشنگی به هلاکت شوند. چون این مژده با من آری تو را آزاد کنم و مال فراوان عطا دهم.

بالجمله آن غلام خویشتن را مخفی بداشت تا پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و کسانش برسیدند و آن چاه را انباشته یافتند. رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دست برداشت و خدای را

ص: 41

بخواند. ناگاه از زیر قدم های مبارکش چشمه ای خوشگوار بجوشید و روان شد. مردمان سیرآب شدند و مشک ها پر آب کردند و برگذشتند.

غلام ابوجهل شتاب کرد و از ایشان سبقت جست. ابوجهل چون او را بدید گفت: هان ای غلام! بازگوی که آن جماعت چگونه هلاک شدند؟ آن غلام صورت حال را مکشوف داشت و گفت: سوگند با خدا که هر کس با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خصمی کند رستگار نشود. ابوجهل خشم کرد و او را سقط گفت و از آن جا راه سپرده به اراضی شام درآمدند و به کنار آن وادی رسیدند که ذِبیان نام داشت.

ناگاه

از درختان آن وادی اژدهایی عظیم سر بدر کرد که درازای نخلی داشت و بانگی بیمناک برآورد و از چشمش همی آتش بجست. آن شتر که ابوجهل بر آن سوار بود چون این بدید برمید و او را از پشت به زمین کوفت؛ چنان که استخوان پهلویش بشکست و مدهوش باز افتاد. مردم وی از آن جا بازشدند و او را بازآوردند. چون به خویش آمد گفت: این راز را مستور بدارید باشد که چون محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بدین جا رسد آسیبی بیند. پس ببودند تا محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برسید.

آن حضرت فرمود: ای پسر هشام! این نه جای فرود شدن است از بهر چه باز ایستادید. ابوجهل گفت: ای محمّد! تو سیّد عربی و من شرم دارم که از تو سبقت جویم. از این پس از قفای تو خواهم تاخت. عباس شاد شد و خواست راه برگیرد آن حضرت فرمود: ای عمّ! باش که او مکری اندشیده است و خود از پیش روی کاروان راه سپر گشت و چون بدان بیشه رسید و اژدها پدید گشت. ناقۀ آن حضرت خواست برمد بانگ بر او زد که بیم مکن. همانا خاتم پیغمبران بر پشت تو است.

و آن گاه با اژدها خطاب کرد که از راه بگرد و مردم را زیان مکن. در این وقت اژدها به سخن درآمد و گفت: اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا محمّد اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا اَحْمَدُ. آن حضرت فرمود: اَلسّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی. پس گفت: ای محمّد! من از جانوران زمین نیستم، بلکه یکی از پادشاهان جن باشم و نام من هام بن الهیم است و بر دست پدرت خلیل ایمان آوردم و

ص: 42

خواستار شفاعت شدم. فرمود: شفاعت خاص برای یکی از فرزندان من است که او را محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گویند و مرا خبر داد که در این جا ادراک خدمت تو خواهم کرد و بسی انتظار بردم تا عیسی را دریافتم. هم در آن شب که به آسمان همی رفت و حواریون را اندرز همی کرد که متابعت تو کنند و شریعت تو گیرند. اینک بدان چه می جستم فایز شدم و خواستارم که مرا از شفاعت بی بهره نسازی.

رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: چنین باشد. اکنون از این کاروانیان کناره باش تا مردم ما بی آسیب بگذرند. پس اژدها روی بنهفت و مردمان شاد شدند و عباس این شعرها بگفت:

بیت

یا قاصِدا نَحْوَ الْحَطَیمِ(1) وَ زَمْزَمِ

بَلِّغُ فَضایِلَ اَحْمَدُ المُتَکَرِّمِ

وَ اَشْرَحُ لَهُم ما عایَنَتْ عَیْناکَ مِنْ

فَضلٍ لِاَحْمَدَ وَ السَّحابِ الْاَرکِمَ(2)

قُل وَأتِ بِالآیاتِ فِی السَّیل الَّذی

مَلاءَ الفِجاجَ(3) بِسَیْلِهِ المُتَراکِم(4)

وَ نَجَا الَّذی لَمْ یَخْطَ قَولَ محمّد

وَ هُوَ الَّذی أخْطا بِوَسْطِ جَهَنَّمَ

وَالبِئْرُ لَمّا اَنْ ضَرَّ نِبَا الظَّما(5)

فَدَعَی الحَبیبُ اِلی اُلالِه المُنْعِم

فَاضَتْ(6) عُیُونا ثُمَّ سالَتْ اَنْهُراً

وَغَدا الْحَسُودُ بِحَسْرَةٍ وَ تَغَمْغُم(7)

وَ الهامُ ابنُ اِلهیم لَمّا اَنْ رَآی

خَیْرَ البَرِیَّةِ جاء، کالمُسْتَسْلِمِ

ص: 43


1- . حطیم: دیوار بیرون کعبه از سوی مغرب.
2- . رکم: بر هم نشاندن.
3- . فجاج: راههای گشاده.
4- . ارتکام و تراکم: لازم فیه و گرد آمدن.
5- . ظما: تشنه شدن.
6- . فیض: لباب رفتن رود.
7- . تغمغم: سخن ناپیدا گفتن.

ناداهُ اَحْمُدَ فَاسْتَجابَ مُلَبِّیا

وَشَکا المَحَبَّة کَالحَبیبِ المُغرم(1)

مِنْ عَهِد اِبراهمَ ظَلَّ مَکَانَهُ

یَرجُو الشَّفاعَةَ خُوفَ جِسرِ جَهَنَّمَ

مَنْ ذایُقایَس اَحْمدا فِی الفَضلِ مِنْ

کُلِّ البَرِیَّةِ مِنْ فَصیحِ وَ اَعْجَمٍ

وَبِه تَوَسَّلَ فی الخَطیئَةِ آدَمُ

فَلْیَعْلَمِ الاَخْبار مَنْ لَمْ یَعْلَم

چون عباس از این شعر بپرداخت، زبیر ساز سخن کرد و این کلمات بفرمود:

بیت

یا لَلرِّجالَ ذَوِی البَصایِرِ وَالنَّظَرِ

قُومُوا اُنْظُرُوا اَمْرا مَهُولا قَدْ خَطَرَ

هذا بَیانٌ صادِقٌ فی عَصرِنا

مِنْ سَیّدٍ عالی المَراتِبِ مُفْتَخَر

آیاتُهُ قَدْ اَعْجَزَتْ کُلّ الوَری

مَنْ ذایُقایِسُ عَدَّها او یُحْتصَرَ

مِنْهَا الغَمامُ تَظِلُّهُ مَهْما مَشیُ

اَنّی یَسیرُ تَظَلُّهُ وَاِذا حَضَرَ

وَ کَذلِکَ الوَادِی أتی مُتَرادِفا

بِالسَّیلِ یُسْحَبُ(2) لِلْحِجارَةِ

وَ الشَّجَرِ وَ نَجا الَّذی قَد طاعَ قُولَ محمّد

وَ هَوی المُخالِفُ مُسْتَقِرّا فی سَقَرَ

وَ اَزالَ عَنّا الضَّیمَ(3) مِنْ حَرِّ الظَّماء

مِنْ بَعدِ مَا یأتِ التَّقَلْقَلُ(4) وَالضَّجر

وَالبِئرُ فَاضَتْ بِالمیاهِ وَ اَقْبَلَت

تَجری عَلَی الاَراضِ أشْباهَ النَّهرِ

وَالهامُ فیهِ عِبارةٌ وَ دَلالةٌ

لِذَویِ العُقُولِ ذَویِ البَصایر وَ الفِکَرِ

کَادَ الحَسُودُ یَذُوبُ مِمّا عایَنَت

عَیْناهُ مِن فَضْلٍ لِاَحْمَد قَدْ ظَهَر

یا للّرِجالِ اَلا اَنْظَرُوا اَنوارَهُ

تَعلُو عَلی نُورِ الغَزالَةِ(5) وَالقَمَرِ

اَللهُ فَضَّل اَحْمَدا وَ اَخْتارَهُ

وَ لَقَد اَذَلّ عَدُّوهُ ثُمّ اَحْتَقَر

ص: 44


1- . مغرم: معذب.
2- . سحب: به معنی کشیدن باشد.
3- . ضیم: به معنای ستم کردن باشد.
4- . تقلقل: اضطراب کردن.
5- . غزاله: آفتاب را گویند.

چون زُبَیر این گفته به کران آورد، حمزه آغاز این مقالت نمود:

بیت

ما نالَتِ الحُسّادُ فیکَ مُرادَهُم

طَلَبُوا نُقُوصَ الحالِ مِنکَ فَزادا

کادُوا وَما خافُوا عَواقِبَ کَیدِهِم

وَالکَیدُ مَرْجِعُهُ عَلی مَنْ کادا

ما کُلُّ مَنْ طَلَبَ السَّعادَةَ نالَها

بِمَکیدَةٍ اَو اَنْ یَرُومَ عِنادا

یا حاسِدِینَ محمّدا یا وَیلَکُم

حَسَدا تَمَزَّقَ(1) مِنکُم الاَکْبادا

اَللّهُ فَضَلَّ اَحْمَدا و اَخْتارَهُ

وَلَسوفَ یُملِکُه الوَری وَ بِلادا

وَلَیمَلاَنَّ الاَرضَ مِنْ ایمانِهِ

وَلَیهدِیَنَّ عَنِ الغَوی مَنْ حادا(2)

پس رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایشان را مشمول الطاف و اشفاق ساخته و از آن وادی کوچ دادند و در منزل دیگر که گمان آب داشتند آب نیافتند. مردم سخت بهراسیدند و بیم کردند که در آن جا از عطش جان دهند. در این وقت پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دست های خود را تا مرفق عریان ساخت و در میان ریگ فرو برد و سر برداشت و خدای بخواند. ناگاه از میان انگشتان مبارکش چشمه ای بجوشید و چندان برفت که عباس عرض کرد که: ای برادرزاده! بیم است که اموال ما غرق شود. پس از آن آب بخوردند و مواشی را بدادند و مشگ ها پر آب کردند.

در این هنگام رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از میسره خرما طلب کرد و او طبقی بنهاد و آن حضرت از آن خرما بخورد و خستوی(3) آن را در خاک بنهفت و با عباس بفرمود: بدانم که در این جا نخلستانی برآورم و از ثمر آن بهره گیرم و پس از آن جا کوچ دادند و چون لختی راه پیمودند، آن حضرت با عباس فرمود: هم اکنون باز شو و از آن نخلستان که من کردم مقداری رطب به سوی ما حمل کن.

ص: 45


1- . مزق: پاره کردن جامه.
2- . حیود: میل کردن، حاد از آن کلمه است.
3- . خستو: هسته.

عباس باز شد و در آن جا نخلستانی انبوه یافت که از خرما گرانبار بود. پس یک شتر از آن خرما حمل کرده به میان کاروانیان آورد و مردمان بخوردند و خدای را شکر گرفتند؛ اما ابوجهل همی ندا در داد که از این خرما که این جادوگر کرده است مخورید.

مع القصه از آن جا نیز راه سپر شدند تا عقبه اَیْلَه نمودار شد و در آن جا دیری بود که چند راهب اقامت داشت و سیّد ایشان فلیق بن یونان بن عبدالصّلیب نامیده می شد و کنیت او ابوخَبِیر بود و او خبر پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را از انجیل دانسته بود و چون به قصّه آن حضرت می رسید می گریست و می گفت: ای فرزندان! چه وقت باشد که مرا بشارت دهید به آمدن بشیر و نذیر؟ الّذی یَبْعَثَهُ اللّهُ مِنْ تَهامَةَ مُتَوَّجا بِتاجِ الْکَرامَةَ تَظِلُّهُ الْغَمامَةَ یَشْفَعُ فی العُصاةِ یَومَ الْقِیامَةَ. رهبانان با او گفتند: چندین گریستن از بهر چیست؟ مگر ظهور او نزدیک باشد؟ فرمود: سوگند با خدای که او در کعبه ظاهر شده است و زود باشد که مرا از رسیدن او بدین اراضی بشارت دهید، و همی به یاد آن حضرت بگریست تا بینائیش اندک شد.

ناگاه روزی رهبانان کاروانی را از دور بدیدند که در پیش روی ایشان کسی باشد که ابرش بر سر سایه افکنده و از جبینش نور نبوّت چنان ساطع است که دیده را در می رباید. فریاد برداشتند که: ای پدر عقلانی! اینک کاروانی از طرف حجاز بادید آمد. فلیق فرمود: بسیار کاروان از حجاز بر ما گذشت و آن کس که من جستم نیافتم. گفتند: اینک نوری از این کاروان بر فلک همی تابد. فلیق را دل بجنبید و دانست که روز وصال پیش آمد. پس دست برداشت و گفت: ای خداوند! به جاه و منزلت آن محبوب که اندیشه ام به سوی او پیوسته در زیادت باشد. بینایی مرا به سوی من بازده تا او را دیدار کنم. هنوز این سخن به پای نبرده بود که چشمش روشنایی یافت. پس با رهبانان خطاب کرد که: منزلت او را نزد خدای دانستید و این شعر بگفت:

بیت

بَدَ النُّورُ مِنْ وَجْهِ النَّبِی فَاَشْرَقا

وَ اَحْیا مُحِیاً بِالصَّبابَةِ مُحْرَقاً

ص: 46

وَ اَبرا عُیُونا قَدْ عَمیِنَ مِنَ الْبَکا

وَ اَصْبَحَ مِنْ سُوءِ الْمَکارِهِ مُطلّقاً

آن گاه فرمود: ای فرزندان! اگر این پیغمبر مبعوث در میان این گروه است در زیر این درخت فرود خواهد شد که بسیار از پیغمبران بدین جا فرود شدند و این شجره که از عهد عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ تا کنون خشک باشد بارور خواهد گشت و از این چاه که بسیار وقت است خشک مانده آب خواهد جوشید.

بالجمله زمانی دیر برنیامد که کاروانیان در رسیدند و گرد آن چاه فرود شدند و چون آن حضرت از مردم تنها می زیست به یک سوی شده در زیر درخت فرود شد و درحال درخت برگ بکرد و میوه برآورد. پس برخاسته بر سر چاه آمد و چون چاه را خشک یافت، آب دهان مبارک در آن افکند تا در زمان پر آب گشت.

چون راهب این بدید گفت: ای فرزندان! مطلوب به دست شد و بفرمود: از خورش و خوردنی آنچه لایق بود فراهم کردند. پس چند تن از رهبانان را به سوی کاروانیان فرستاد که ایشان را بخوان ولیمه دعوت کنند و فرمود: سیّد این طایفه را بگویید که پدر ما سلام می رساند که ولیمه از بهر شما کرده ام و خواستارم که به طعام حاضر شوید.

چون رسول راهب به میان کاروان چشمش بر ابوجهل افتاد و پیغام راهب را بگذاشت. ابوجهل بانگ برداشت که ای گروه! راهب از بهر من طعامی کرده است. بر سر خوان او حاضر شوید. گفتند: حراست مال و منزل با که خواهد بود؟ گفت: با محمّد امین صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. پس آن حضرت را بگذاشتند و به دیر راهب در رفتند. و فلیق ایشان را بزرگوار بداشت و خوش بنهاد. چون آن جماعت دست به طعام بردند راهب درآمد و کلاه برگرفت و بر دیدار هر یک بنگریست و هیچ یک را با آن نشان داد که دانست برابر نیافت. پس کلاه بیفکند و بانگ برآورد واخیبتاه! و این شعر بگفت:

بیت

یا اَهلَ نَجْدٍ تَقصّیَ الْعُمْرُ فی اَسَفٍ

مِنْکُمُ وَ قَلْبِی لَمْ یَبْلُغ اَمانیهِ

یا ضَیْعَةَ العُمرِ لا وَصْلٌ اَلو ذُبِهِ

مِنْ قُرْبِکُم لا وَلا وَعْدٌ اُرْجِیَّهِ

ص: 47

پس روی بدان گروه کرد و گفت: ای بزرگان قریش! آیا از شما کسی به جای مانده باشد؟ ابوجهل گفت: بلی جوانی خردسال که روزمزد زنی است و از بهر او به تجارت آمده به جای است. هنوز این سخن به پای نبرده بود که حمزه بجست و مشتی چنانش بر دهان کوفت که به پشت افتاد و فرمود: چرا نگویی بشیر و نذیر و سراج و منیر و او را نگذاشتیم بر سر متاع خود جز از در امانت و دیانت او و نیکوتر از ما همه او باشد، و به سوی راهب نگریست و فرمود: آن کتاب که در دست داری مرا ده و بگو چه خبر در آن است تا من این گره برگشایم؟

راهب گفت: ای سیّد من! این سفری است که صفت پیغمبر آخر زمان کرده اند و من او را همی طلب کنم. عباس گفت: ای راهب! اگر او را دیدار کنی توانی شناخت؟ گفت: توانم. پس عباس او را برداشته نزدیک پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آورد و راهب سلام داد. آن حضرت فرمود علیک السّلام ای فلیق بن یونان بن عبدالصّلیب! راهب گفت: نام من و پدر و جدّ مرا چه دانستی؟ فرمود: آن کس مرا خبر داد که هم تو را به بعثت من خبر کرده است. پس راهب سر بر قدم آن حضرت نهاد و گفت: ای سید بشر! خواستارم که به ولیمۀ من حاضر شوی و کرامت من بر زیادت کنی.

رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: این گروه متاع خویش به من سپرده اند و حراست مرا است. عرض کرد که: من ضامنم اگر عقالی ناپدید شود شتری در عوض دهم. پس آن حضرت به اتّفاق راهب روان شد و آن دیر را دو در بود. یکی سخت پست و در برابر آن صوری چند کرده بودند از بهر آن که چون کسی از آن در به درون شود ناگزیر خمیده رود و عظمت آن صور را به ضرورت بدارد. و راهب رسول خدای را از بهر امتحان از آن درخواست بردن و خود پشت خم آورده به درون رفت. اما چون آن حضرت برسید طاق آن درگاه بلند شد؛ چندان که به استقامت قامت و پشت راست در رفت و مردم انجمن برخاسته او را بر صدر جای کردند و فلیق و دیگر راهبانان در حضرت او بایستادند و میوه های گوناگون بنهادند.

در این وقت راهب سر برداشت و گفت: پروردگارا! مرا آرزو است که خاتم نبوّت را نظاره

ص: 48

کنم و دعایش به اجابت مقرون شده. جبرئیل عَلَيْهِ السَّلاَمُ درآمد و جامه از کتف آن حضرت دور کرد تا مهر نبوّت ظاهر گشت و نوری از آن ساطع شد که خانه روشن گشت و راهب از دهشت به سجده در رفت، و چون سر برداشت عرض کرد که: تو آنی که من می جستم.

بالجمله قوم چون از کار اکل و شرب پرداختند راهب را وداع گفته به مساکن خویش شدند و ابوجهل سخت زبون و ذلیل بود. اما رسول اللّه با مَیْسَره در نزد راهب بماند، و چون فلیق مجلس را از بیگانه پرداخته یافت، عرض کرد: ای سیّد من! بشارت باد تو را که خدای گردنِ سرکشان عرب را برای تو ذلیل خواهد کرد و ممالک را در تحت فرمان تو خواهد داشت و بر تو قرآن خواهد آمد. تو سیّد انام باشی و دین تو اسلام باشد. همانان بتان را بشکنی و آتشکده ها را بنشانی و چلیپا(1) را بر هم زنی و ادیان باطله را نابود سازی و نام تو تا آخر زمان باقی ماند. ای سیّد من! خواستارم که در زمان خود از رهبانان جزیت ستانی و ایشان را امان دهی.

آن گاه روی با مَیْسَره کرد و گفت: خاتون خود را از من سلام برسان و بشارت ده که به سیّد انام ظفر یافتی و خدای نسل این پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را از فرزندان تو خواهد گذاشت و نام تو تا آخر زمان بخواهد ماند و بسا کس که بر تو حسد خواهد برد و دانسته باش که آن کس که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به رسالت استوار ندارد بهشت خدای را نخواهد دید؛ چه او افضل پیغمبران است. هان ای مَیْسَره! بترس بر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در شام که یهود دشمنان وی اند. این بگفت و رسول خدای را وداع کرد.

رسیدن پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به شام

پس پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به میان کاروان آمد و از آن جا به سوی شام حمل بربستند و برنشستند، و چون به شام درآمدند مردم آن بلده انبوه شده به نزد قریش آمدند و متاع ایشان را به بهای گران بخریدند و برفتند، و رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در آن روز چیزی نفروخت و ابوجهل شاد شد و گفت: هرگز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از این شوم تر تاجری به جانبی گسیل

ص: 49


1- . چلیپا: صلیب.

نکرد و همانا متاع ها فروخته شد و آن وی هم چنان برجا است.

بالجمله آن روز بگذشت و روز دیگر آن مردم عرب که در نواحی شام سکون داشتند آگاه شدند که کاروان حجاز رسیده. هم گروه به شهر درآمدند و چون جز متاع خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چیزی به جای نبود، آن را از مال دیگر کسان به دو چندان خریدند و از متاع خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جز یک حمل پوست چیزی نبود.

در این وقت سعید بن قمطور که یکی از احبار یهود بود برسید و دیدار آن حضرت را با آنچه از کتب مطالعه کرده بود برابر یافت. گفت: این است که آیین ما را از هدر و زنان ما را بی شوهر کند. پس حیلتی اندیشید و نزد پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و گفت: ای سیّد من! این حمل پوست را به چه فروشی؟ فرمود: به پانصد درهم سیم. عرض کرد من: بدین بها خریدارم بشرط آن که به خانۀ من درآیی و از طعام من بخوری تا برکتی در خانۀ من بادید شود. پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: چنین کنم.

پس یهودی حمل را برگرفت و آن حضرت را با خود ببرد و از پیش به خانه در رفت و زن خود را گفت: مردی را با خود آورده ام که دین ما را بر باطل کند. در قتل او مرا مساعدت کن، و فرمود: این سنگ دست آس را برگیر و از راه بام بر فراز در خانه باش. آن گاه که این مرد بهای متاع خویش را بگیرد و خواهد بیرون شود، این سنگ را به پشت جنبش ده تا بر سر او فرود آید و هلاکش کند. پس زن سنگ را بگرفت و بدان جا شد. و آن گاه رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواست از خانه بدر شود، [زن] چون چشمش بر دیدار آن حضرت افتاد، لرزه در اندامش درآمد و قدرت نیافت که سنگ را بگرداند تا آن گاه که رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بگذشت سنگ بگردید و بر سر دو پسر یهود[ی] فرود آمد و هر دو تن را نابود ساخت.

پس سعید بن قمطور از خانه بیرون تاخت و فریاد همی کرد که ای مردمان! این آن کس است که دین های ما را معطّل بگذارد، هم اکنون به خانۀ من اندر آمد و طعام مرا بخورد و فرزندان مرا بکشت. چون مردم یهود آن بانگ شنیدند با شمشیرهای آخته(1) بیرون تاختند و این هنگام آن

ص: 50


1- . آخته: کشیده.

حضرت از شام بیرون شده بود. پس بر اسبان برنشستند و از دنبال کاروان بشتافتند.

ناگاه بنی هاشم برفقا نگریسته ایشان را بدیدند و حمزه چون شیر آشفته اسب برانگیخت و تیغ در ایشان نهاد و جمعی را مقتول ساخت. گروهی از آن جماعت سلاح جنگ بریختند و نزدیک شده گفتند: ای مردم عرب! این کس را که شما در حمایت او ما را نابود کنید، چون ظاهر شود اول دیار شما را خراب کند و مردان را بکشد و بتان شما را بشکند. هم اکنون ما را با او بگذارید تا شرّ او را از شما و از خویشتن بگردانیم. حمزه دیگر باره بدیشان حمله برد و گفت: محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چراغ تاریکی های ما است.

آن جماعت ناچار روی برتافتند و مردم قریش غنیمت فراوان از ایشان به دست کرده راه مکه پیش گرفتند، و چون چند منزل پیمودند، مَیْسَره با مردمان گفت: شما بسیار سفر کردید و هرگز این سود و غنیمت برای شما حاصل نشد و این همه از برکت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است و او در میان شما اندک مال باشد. روا است اگر هر یک چیزی به رسم هدیه به نزدیک آن حضرت بگذارید. همه گفتند: نیکو گفتی. پس هر کس چیزی بنهاد تا آن متاعی فراوان شد و آن جمله را به رسم هدیه به نزدیک پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آوردند. آن حضرت در رد و قبول هیچ سخن نکرد و مَیْسَره آن را برگرفت.

مراجعت پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از شام

مع القصه همه جا طیّ مسافت کرده به جُحْفَة الوداع فرود شدند و هر کس مبشّری به خانۀ خود گسیل می ساخت تا مژدۀ ورود او برساند. مَیْسَره نزد آن حضرت آمد و عرض کرد که: نیکو آن است که خود بشارت به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بری و سود این سفر را بازنمایی.

پس پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ راه مکه پیش گرفت و زمین در زیر قدم ناقۀ او در نور دیده شد و در زمان به کوهستان مکه رسید و خواب بر جنابش مستولی گشت. در این وقت خدای با جبرئیل وحی کرد که: برو به جنات عدن و آن قبّه را که دو هزار سال پیش از آفرینش آدم عَلَيْهِ السَّلاَمُ از بهر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کرده ام برگیر و فرود شده بر سر آن حضرت به

ص: 51

پای کن. و آن قبّه از یاقوت سرخ بود و علاقه ها(1) از مروارید سفید داشت و از بیرون درونش دیده شدی و از درون بیرونش را با دید بودی و عمودها از زر داشت که با مروارید و یاقوت و زبرجد مرصّع بود.

بالجمله چون جبرئیل عَلَيْهِ السَّلاَمُ آن قبّه را برگرفت، حوران بهشت شادان سر از قصرها بدر کردند و گفتند: حمد خداوند بخشنده را همانا بعثت صاحب این قبّه نزدیک شده است و نسیم رحمت بوزید و درهای بهشت به صریر(2) آمد. و جبرئیل آن قبه را فرود آورد بر فراز سر آن حضرت به پای کرد و فرشتگان ارکان آن قبّه را گرفتند بانگ به تسبیح و تقدیس برداشتند و جبرئیل عَلَيْهِ السَّلاَمُ سه علم از پیش روی آن حضرت برگشود و کوه های مکه شاد شدند و ببالیدند و فرشتگان و مرغان و درختان بانگ برداشتند و گفتند: لا اِله اِلّا اللّهُ، محمّد رَسُولُ اللّه . گوارا باد تُو را ای بنده! چه بسیار گرامی بوده ای نزد پروردگار خود.

و این هنگام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با گروهی از زنان در منظرۀ خانۀ خویش جای داشت. ناگاه بر شعاب مکّه نظر کرد و نوری درخشان از سوی مُعلّی دید و چون نیک نگریست قبه ای دید که همی آید و گروهی بر گِردِ آن در هوا عبور می کنند و رایت ها از پیش آن قبه می رسد و کسی در میان قبه به خواب است و نور از وی به آسمان برمی شود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را حال دگرگون شد. زنان گفتند: ای سیّدۀ عرب! تو را چه پیش آمد. گفت: نخست مرا آگهی دهید که بیدارم یا به خواب اندرم؟ گفتند: همانا بیداری. گفت: اکنون به سوی معلّی نظاره کنید تا چه می بینید؟ گفتند: نوری می نگریم که بر آسمان برمی شود. فرمود آن قبه و دیگر چیزها را دیدار کرده اید؟ گفتند: ندیده ایم. فرمود: در میان قبه سبزی سواری از آفتاب درخشنده تر می بینم و آن قبه بر سر ناقۀ رهواری است. گمان من آن است که آن ناقه صهبای من است و آن سوار محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ باشد. گفتند: آنچه تو می گویی پادشاهان روم و عجم را به دست نشود، محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را کجا فراهم شود؟ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از این بزرگ تر است، و هم چنان نظر بر راه می داشت تا آن

ص: 52


1- . علاقه ها: بندها.
2- . صریر: صدا.

حضرت از درگاه مُعلّی درآمد و فرشتگان با قبه بر آسمان شدند و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آهنگ خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کرد.

و چون به در خانه آمد. کنیزکان بشارت قدم مبارکش را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بردند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برهنه پای از غرفه به صحن خانه دوید و چون در را بگشودند، آن حضرت فرمود: السّلام علیکم یا اهل البیت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: گوارا باد تو را ای سلامتی روشنی چشم من. پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: بشارت باد تو را که مال تو به سلامت رسید. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: سلامتی تو از بهر من بشارتی کافی است که تو در نزد من گرامی تری از دنیا و هر چه در او است و این شعر بگفت:

بیت

جاءَ الحَبیبُ الَّذی اَهْواهُ مِنْ سَفَر

وَالشَّمسُ قَد اَثَرَتْ فی وَجْهِه اَثَرا

عَجِبْتُ لِلشَّمْسِ مِنْ تَقْبیلِ(1) وَجْنَتِهِ(2)

والشمس لا ینبغی ان تدرک القمر

آن گاه عرض کرد که کاروان را در کجا گذاشتی؟ آن حضرت فرمود در جُحْفَه. گفت: چه وقت از ایشان جدا شدی؟ فرمود که: ساعتی پیش نباشد. همانا خدای زمین را از بهر من در نوردید(3) و راه را نزدیک کرد. این نیز بر عجب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیفزود و سرور او افزون گشت. پس عرض کرد که: خواستارم تا مراجعت کرده با کاروانیان درآیی و از این سخن قصد آن داشت که بداند آن قبه دیگر باره باز خواهد شد یا مقطوع گشت. پس مقداری خوردنی و مشکی از آب زمزم از بهر زاد آن حضرت را سپرد و جنابش راه برگرفت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همی از قفای او نگران بود. ناگاه دید که آن قبه باز شد و آن فرشتگان بازآمدند؛ بدانسان که از نخست بود.

بالجمله: آن حضرت دیگر باره به کاروان رسید. مَیْسَره گفت: ای سید! من مگر از رفتن به مکّه بازایستادی؟ آن حضرت فرمود: من برفتم و باز شدم. مَیْسَره عرض کرد: مگر این سخن به مزاح باشد؟ فرمود: نه چنین است. من به مکه رفتم و طواف کعبه کردم و خدیجه

ص: 53


1- . قُبله: بوسه، تقبیل: بوسیدن.
2- . وجنه: رخسار را گویند.
3- . درنوردید: پیچید.

عَلَيْها السَّلاَمُ را دیدار نمودم. اینک آب زمزم و نان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است که زادراه من کرده. مَیْسَره در میان کاروان ندا در داد که ای مردمان! محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دو ساعت افزون غائب نشد و اینک چند روزه راه پیموده و از مکّه توشۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را با خود آورده. قوم در شگفتی شدند و ابوجهل گفت: از ساحری های وی عجب نباشد.

و روز دیگر کاروانیان به سوی مکه کوچ دادند و مردم مکّه به استقبال کاروان بیرون شدند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خویشان و غلامان خود را پذیره(1) آن حضرت ساخت و حکم داد تا در همۀ راه عظمت رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را بداشتند و قربانی پیش کشیدند و آن حضرت راه به پایان برده در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرود شد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پس پرده جای کرد و رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سود آن سفر را با وی نمود و او از این بازرگانی سخت به عجب شد و پدر خود خُوَیْلِد را مژده فرستاد.

آن گاه

با مَیْسَره گفت: تُو را در این سفر از محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چه مشاهده رفت؟ مَیْسَره عرض کرد که: کرامت آن حضرت از آن افزون است که مرا طاقت بازنمودن آن باشد و لختی از قصه های آن سفر بازگفت و پیام فلیق راهب را با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بگذاشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: خاموش باش ای مَیْسَره که شوق مرا به سوی محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زیادت کردی. آن گاه مَیْسَره و زن و فرزندش را آزاد ساخت و او را خلعت کرد و دو شتر و دویست درهم سیم عطا فرمود. آن گاه حکم داد تا از عاج و آبنوس کرسی نهادند و رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را جای داد و دیگر باره از سفر آن حضرت و سود تجارت پرسش نمود، و گفت: دیدار تو بر من مبارک افتاد و این شعر را انشا کرد:

بیت

فَلَو اَنَّنی اَمْسَیتُ فی کُلّ نِعْمَةٍ

وَ دامَتْ لِیَ الدُّنْیا وَ مُلْکُ الاُکاسِرَةِ(2)

ص: 54


1- . پذیره: استقبال.
2- . اکاسره: طبقه سلاطین ساسانیان اند از عجم.

فَما سُوِّیَتْ عِنْدی جناحَ بَعُوضَةٍ(1)

اِذا لَمْ یکُنْ عَینی لِعَینِکَ ناظِرَةٍ

پس گفت: ای سیّد من! تو را در نزد من حق بشارتی است. اگر فرمایی، حاضر کنم؟ آن حضرت فرمود: من نخست عمّ خویش را دیدار کنم و باز آیم.

و از آن جا به خانۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و قصّه های خویش را بگفت. و فرمود: ای عمّ! آنچه مرا در این سفر به دست شده تو را باشد. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آن حضرت را در برکشیده بر جبین مبارکش بوسه زد و گفت: مرا آرزو است که از بهر تو در خور شرف و جلالت تو زنی آورم. پس از آنچه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تو را به مژده دهد دو شتر از بهر تو خواهم خرید و از آن زر و سیم که به دست شده از بهر تو زنی کابین کنم. پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: هر چه تو پسنده داری روا باشد.

و از آن جا سر و تن را شسته خویشتن را خوشبوی ساخت و جامۀ نیکو در بر کرد و به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از دیدار او شاد شد و این شعر بگفت:

بیت

دَنی فَرمَی مِنْ قَوسٍ حاجِبِه سَهْماً

فَصادَفَنِی(2) حَتَّی قُتِلْتُ بِه ظُلماً

وَاسْفَرَ عَنْ وَجهٍ(3) وَاسْبُلَ(4) شَعْرَهُ

فَباتَ یُباهی البَدْرَ فی لَیْلَةٍ ظَلماً

وَلَمْ اَدْرِ حَتّی زارَ مِنْ غَیرِ مَوعِدٍ

عَلی رَغمِ واشٍ(5) ما

اَحَاطَ بِه عِلْماً وَ عَلَّمَنی مِنْ

طِیبِ حُسنِ حَدِیثه مُنادَمَةً

یَسْتَنْطِقُ الصَّخرَةَ الصَّمّا

آن گاه گفت: ای سیّد من! تو را هم حاجت نزدیک من باشد از من روا است. بفرمای تا هیچ حاجت داری؟ آن حضرت از این سخن شرمگین شد و جبین مبارکش خون آلود گشت.

ص: 55


1- . بعوضه: پشه را گویند.
2- . مصافحه: یافتن.
3- . سافر الوجه: آنچه پیدا شود از روی.
4- . اسبال: سست کردن بند از او.
5- . وشایه: سعایت کردن و دروغ گفتن از کسی به نزد کسی.

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سخن بگردانید و گفت: این مال که در نزد من داری چون اخذ فرمایی به چه کار خواهی داشت؟ فرمود: عمّ من ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بر آن سر است که از بهر من هم از خویشان من زنی نکاح کند و نیز دو شتر از بهر کار سفر به دست کند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد: آیا راضی نیستی من از بهر تو زنی خطبه کنم؟ آن حضرت فرمود: راضی باشم. عرض کرد: زنی از بهر تو می دانم از قوم تو که در جود و جودت و جمال و عفت و کمال و طهارت از جمله زنان مکه بهتر و برتر است و در نسب با تو نزدیک باشد و در کارها با تو یاور گردد و از تو به قلیلی راضی شود؛ اما او را دو عیب باشد: نخست آن که پیش از تو دو شوهر دیده است و دیگر آن که سالش از تو افزون باشد.

رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از اصغای این کلمات رخسار مبارکش در عرق رفت و هیچ سخن نفرمود. دیگر باره خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آن سخنان را بگفت و عرض کرد: ای سیّد من! چرا پاسخ نگویی؟ سوگند با خدای که تو محبوب منی و من در هیچ کار مخالفت تو نکنم و این شعر بگفت:

بیت

یا سَعْدُ اِنْ جُزْتَ بِوادیِ الاَراکِ

بَلِّغ قُلْتَباً ضاعَ مِنّی هُناکَ

وَاسْتَفتِ غِزلانَ(1) الفَلا(2) سائِلاً

هَلْ لِاَسیر الحُبِّ مِنْهُم فَکاکَ

وَاِنْ تَری رَکبا بِوادِی الحِما

سائِلُهُم عَنّی وَ مَنْ لی بِذاکَ

نَعَم سَرَوْ اَو اَسْتَصْحَبُوا ناظِری

وَالانَ عَیْنی تَشْتَهِی اَنْ تَراکَ

ما فِیّ مِنْ عُضوٍ وَلا مَفْصَلٍ

الّا وَقَدْ رَکَّبَ(3) مِنْهُ هَواکَ

عَذَبْتَنی بِالهِجْر بَعْدَ الجَفا

یا سَیّدِی ماذا جَزاءٌ بِذاکَ

فَاحْکُم بِما شِئْتَ وَما تَرْتَضی

فَالْقَلبُ لا یُرضیه اِلّا رِضاکَ

ص: 56


1- . غِزلان: جمع غزال.
2- . فلا و فلوات: جماعت.
3- . رکّب: شتر سواران از ده و افزون از آن.

آن حضرت در جواب فرمود ای دختر عم! تُو را ثروت و مال فراوان است و من مردی فقیر و بی سامانم. مرا زنی باید که در بضاعت چون من باشد. تو امروز ملکه باشی و ملوک را نشائی، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای محمّد! اگر مال تو اندک است مال من بسیار باشد، و من که جان از تو دریغ ندارم چگونه از بذل مال رنجه شوم؟ اینک من و آنچه مرا است در تحت حکومت تو است و تُو را به کعبه و صفا سوگند می دهم که ملتمس مرا پذیرفتار باش. این بگفت و اشکش بریخت و این شعر بخواند:

بیت

وَاللّهِ ما هَبَّ نَسیمُ الشِّمال

اِلّا تَذَکَّرْتُ لَیالیِ الوِصالِ

وَلا اَضا مِنْ نَحوِکُم بارِقٌ(1)

اِلّا تَوَهَّمْتُ لَطیفَ الخِیالِ

اَحْبابِنا ما خَطَرَتْ خُطْرَةُ

مِنْکُم غَداةَ الْوَصْلِ مِنّی بِبالِ(2)

جَورُ اللَّیالی خَصَّنی بِالجِفا

مِنْکُم وَ مَنْ یأمَنُ جُور اللَّیالِ

رِقّو اَو جُودُ و اَو اَرْحَمُوا وَ اَعْطِفُو

لا بُدّ لی مِنْکُمْ عَلی کُلِّ حالِ

آن گاه عرض کرد که: هم اکنون برخیز و خویشان خویش را بفرمای تا به نزد پدر من شوند و مرا از بهر تو خواستاری کنند، و از کابین بزرگ بیم مکن که من از مال خویشتن خواهم داد. پس آن حضرت برخاسته به نزد ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و دیگر اعمامش نیز حاضر بودند. با ایشان فرمود: هم اکنون برخیزید و به خانۀ خُوَیْلِد شده، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از بهر من خواستاری کنید. ایشان در جواب سخن نکردند.

بعد از زمانی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: ای برادرزاده! خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را ملوک جهان خواستار شدند و او سر به کس درنیاورد و تو امروز مردی فقیر باشی چگونه این مقصود بر کنار آید؟ اگر از او سخنی آشنا شنیده ای همانا به مزاح باشد.

و ابولهب گفت: ای پسر برادر! خود را در دهان عرب میفکن. تو در خور خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ص: 57


1- . بارق: ابر بادرخش.
2- . بال: تن آسایی.

نباشی.

عباس برخاست و با ابولهب عتاب آغازید و گفت: جمال و جلالت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از همه کس افزون است و اگر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از او مال بخوهد سوار می شوم و بر ملوک جهان درآمده هر چه او بخواهد فراهم می کنم.

در این وقت سخن بر آن نهادند که صَفیه دختر عبدالمُطَّلِب به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شده حقیقت حال را مکشوف دارد. پس صَفیه به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درآمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از قدم او شاد شد و او را سخت گرامی بداشت و فرمود: از هر او خوردنی حاضر کنند. صفیه گفت: ای خدیجه! من از بهر طعام نیامده ام. می خواهم بدانم آن کلام که شنیده ام از در صدق است یا بر کذب باشد؟ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: آنچه شنیدی جز به راست مدان. همانا من جلالت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را دانسته ام و مزاوجت و مضاجعت او را غنیمتی بزرگ می دانم و کابین را نیز بر مال خویشتن بسته ام.

صفیه از این سخن شادان و خندان شد و گفت: ای خدیجه! سوگند با خدای که در حب محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ معذوری و تاکنون چشمی مانند نور محبوب تو ندیده است و گوشی عذب تر از کلام او نشنیده ای و این شعر بخواند:

بیت

اَللّهُ اَکْبَرُ کُلّ الحُسْنِ فی العَرَبِ

کَمْ تَحْتَ غُرَّةِ هذا الْبَدْرِ مِنْ عَجَبٍ

قِوامُهُ تَمَّ اِنْ مالَتْ ذَوانِبُهُ

مِنْ خَلفِه فَهی تُغْنیهِ عَنِ الاَدَبِ

تَبَّت یَدا لائِمی فِیهِ وَ حاسِدِه

وَلَیْسَ فی سِواهُ قَطُّ مِنْ اِرَبٍ

و خدیجه او را خلعتی شایسته کرد.

خواستاری بنی هاشم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را

پس صَفیه شاد و خرّم مراجعت نموده با برادران گفت: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جلالت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را نزد خدای او دانسته. برخیزید و به خواستاری نزدیک خُوَیْلِد روید. ایشان همگی شاد شدند؛ جز ابولهب که به آن حضرت کین و حسد داشت.

ص: 58

بالجمله ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را جامۀ نیکو در بر کرد و شمشیر هندی بر کمر بست و بر اسب تازی برنشاند و اعمام گرامش گرد او را فرو گرفتند و هم چنان او را به خانۀ خُوَیْلِد درآوردند.

چون خُوَیْلِد، بنی هاشم را نگریست برخاست و گفت: مرحبا و أهلاً و قدم ایشان را مبارک داشت. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: ای خُوَیْلد! ما از یک نژادیم و فرزندان یک پدریم. اینک از بهر حاجتی به سوی تو آمده ایم و می خواهیم در میان زن و مردی زناشویی افکنیم و پیوندی کنیم. خُوَیْلِد گفت: آن زن کیست و آن مرد کدام است؟ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: آن مرد سیّد ما محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، و آن زن دختر تو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است. خُوَیْلِد چون این کلمات را اصغا فرمود رخسارش دیگرگونه شد و گفت: سوگند با خدای که شما از صنادید عرب و بزرگان اهل زمانید، اما خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در کار خویش عقل و کفایت از من بیش است و بسیار دیدیم که ملوک قصد او کردند و بی نیل مقصود باز شدند. پس کار محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چگونه شود که مردی فقیر و مسکین است؟

حمزه چون این بشنید برخاست و گفت: لا تُشاکِلِ الْیوَمَ بِالْاَمْسِ وَلا تُشاکِلِ القَمر بِالشَّمسِ.(1) همانا مردی جاهل و گمراه بوده ای و عقل از تو بیگانه شده است. مگر نمی دانی اگر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قصد مال کند ما را به هر چه دست است از بهر او است؟ این بگفت و برخاست و بنی هاشم از آن جا بیرون شده هر کس به سرای خویش شد.

اما از آن سوی چون این خبر به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بردند، سخت غمناک شد و فرمود: پسر عمّ من وَرَقة بن نَوْفِل بن اَسَد را حاضر سازید. برفتند و وَرَقَه درآمد، و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را محزون یافت. گفت: ای خدیجه! چون است که غمگین باشی؟ گفت: چگونه غمگین نباشم؛ زیرا که پرستاری و مونسی ندارم؟! وَرَقَه گفت: گمانم چنین است که شوهری خواهی کردن. گفت: چنین باشد. وَرَقَه گفت: همانا ملوک جهان و صنادید عرب در طلب تو بس رنج و تعب بردند و تو سر به کس درنیاوردی. گفت: من بر آنم که از مکه بیرون نشوم.

ص: 59


1- . امروز را به فردا تشبیه مکن و ماه را با خورشید برابر مدان.

وَرَقه گفت: هم در مکه شَیْبَة بن رَبیعَة و عُقْبَة بن ابی مُعَیْط و ابی جهل بن هشام و الصّلت بن ابی یهاب خواستار تو بودند. گفت: ایشان جز از در گمراهی نباشند. اگر جز این کس دانی بگوی؟ گفت: شنیده ام محمّد بن عبد اللّه نیز خواهندۀ تو است.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: ای پسر عم! اگر در او هیچ عیبی دانی بگوی؟ وَرَقه زمانی سر به زیر افکند، پس سر برداشت و عرض کرد که: عیب او را بگویم. قال: اَصلُه اَصِیلٌ وَ فَرعُه طَویلٌ و طَرفُه(1) کَحیلٌ(2) وَ خَلقُه جَمیلٌ وَ فَضلُه عمیمٌ وَ جُودُه عَظیمٌ.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: همه از فضل او گفتی هم چنان عیب او را نیز برشمار. قال: وَجهُهُ اَقْمَرُ(3) وَ جَبِینُهُ اَزْهَرُ(4) وَ طَرفُه اَحْوَرُ(5) وَرِیْحُه اَزکی مِنَ المِسْکِ الاَذْفَرِ(6) وَ لَفْظُه أَحلا مِنَ السُّکرِ وَ اِذا مَشی کَأَنَّهُ البَدْرُ اِذا بَدَرَ(7) وَالوَبلُ(8) اِذا مَطَرَ.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای پسر عم! از عیب او مرا آگاهی ده. تو همه فضایل او گویی. قال: یا خَدیجَةُ! مَخْلُوقٌ مِنَ الحُسْنِ الشّامِخ وَ النَّسَبِ الباذخ(9) وَهُوَ اَحْسَنُ العالَم سِیْرَةً وأصْفاهُم سَرِیرةً اِذا مَشی یَنْحَدِرُ(10) مِنْ صَبَبٍ(11) شَعرِه کَالْغَیهَبِ(12) وَ خَدُّهُ اَزهَرُ مِنَ الْوَردِ(13) الاَحْمَرِ وَ رَیحهُ اَزکی مِنَ المِسکِ ألاَذْفَرِ وَ لَفظُه أَعذَبُ(14) مِنَ الشَّهدِ وَالسُّکِرَ.

ص: 60


1- . طرف: چشم را گویند.
2- . کحیل: سرمه کشیده.
3- . اقمر: تابان.
4- . ازهر: درخشان.
5- . حورة: سفیدی و سیاهی که به کمال باشد، احور لغت منه.
6- . اذفر: خوشبو.
7- . شتافتن به سوی چیزی.
8- . وبل: باران تند.
9- . باذخ: بلند.
10- . می ریزد با تندی.
11- . ضبب: ریختن.
12- . غهیب: تاریکی.
13- . ورد: گل.
14- . اعدب: گواراتر.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: چندان که من از عیب جویم، تو عرض هنر کنی! وَرَقه گفت: ای خدیجه! من کیستم که توانم فضایل او را برشمرد و مکارم او را باز نمود: و این شعر بگفت:

بیت

لَقَد عَلِمَتْ کُلُّ الْقَبائِل وَالمَلا

بِاَنَّ حَبیبَ اللّهِ اَطْهَرُهُم قَلْباً

وَ اَصدَقُ مَن فی الْاَرضِ قَولاً وَ مَوعِدا

وَ اَفْضَلُ خَلق اللّهِ کُلُّهِم قُربا

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: من او را دیده ام و جلالت قدرش دانسته ام و جز او کسی را به شُوی نگیرم. وَرَقه گفت: اگر اندیشۀ تو این است شادش باش که عن قریب محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به درجۀ رسالت ارتقا جوید و پادشاه مغرب و مشرق عالم گردد. اکنون مرا چه عطا کنی که هم امشب تُو را به نکاح او درآورم؟ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: اینک مال من همه در پیش چشم تو است. هر چه خواهی برگیر. وَرَقه گفت: من از مال این جهانی نخواهم، بلکه آن خواهم که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در قیامت شفاعت من کند؛ زیرا که نجات آن جهان جز به تصدیق رسالت او و شفاعت او به دست نشود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: من ضامن شدم که آن حضرت شفیع تو باشد.

پس وَرَقه بیرون شد و به سرای خُوَیْلِد آمد و با او گفت: چه در حق خویشتن اندیشیدی که خود را به دست خویشتن به هلاکت افکندی؟ خُوَیْلِد گفت: چه کرده ام؟ گفت: اینک دل های پسران عبدالمُطَّلِب را در کین خود چون دیگ جوشان ساخته، و پسر برادر ایشان را خوار شمرده، و رد سؤال ایشان کرده ای. خُوَیْلِد گفت: ای پسر برادر! جلالت قدر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر همه کس روشن باشد. اما چه کنم که اگر پذیرفتار این سخن شوم بزرگان عرب را که از این آرزو بازداشته ام با من به کین شوند؛ و دیگر آن که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با این سخن هم داستان نشود.

وَرَقه گفت: مردم عرب بزرگواری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را دانسته اند و از این در با تو سخن نتوانند کرد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز او را شناخته و دل در هوای او باخته. برخیز و خاطر

ص: 61

بنی هاشم را از کین بپرداز. لا سِیّما الاَسَدُ الهَجُومُ(1) حَمْزَةُ القَضاءُ المَحْتُوم لا یَصُدُّ(2) عَنْکَ صادٌ وَلا یَرُدُّهُ عَنْکَ رادُّهُم. اکنون باید به خانۀ بنی هاشم شد و از ایشان عذر خواست. خُوَیْلِد گفت: بیم دارم که چون مرا ببینند در من آویزند و خونم بریزند. ورقه گفت: ضمانت این کار بر من است. و خُوَیْلِد را برداشته به در سرای عبدالمُطَّلِب آورد و گوش فراداشتند. دیدند اولاد عبدالمطلب همه فراهم اند و حمزه با رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می گوید: ای قرة العین! سوگند با خدای که اگر فرمایی هم تا کنون بروم و سر خُوَیْلِد را بیاورم؟ خُوَیْلِد گفت: می شنوی. وَرَقه فرمود تو بشنو.

پس خُوَیْلِد گفت: مرا بگذار تا مراجعت کنم. وَرَقه گفت: بیم مکن که این جماعت آن مردم نیستند که چون بدیشان درآیی از خود دور کنند. هم اکنون نگران باش که من چه خواهم کرد. و در بکوفت. در این وقت رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: ای اعمام! اینک خُوَیْلِد با برادزاده اش وَرَقه به نزد شما می رسند. حمزه برخاست و در بگشود و ایشان را درآورد. هر دو تن ندا برداشتند و گفتند: نُعِمْتُم صَباحاً وَ مساءٌ وَ کَفیتُم شَرَّ الاَعدا یا اُولادَ زَمْزَمَ وَ الصَّفا.

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ او را به خیر جواب گفت؛ اما حمزه فرمود: آن کس که از قرابت ما دوری جوید ما او را به خیر جواب نگوئیم. خُوَیْلِد عرض کرد که: شما خود آگاهید که خدیجه به حصافت عقل ممتاز است و من با ضمیر او دانا نبودم. اکنون که دانستم که دل او نیز به سوی شما است. از در عذر آمدم و شاید اگر از آنچه رفت سخن نگویید و این شعر بگفت:

عَوِّدُونی الْوِصال فَالوَصْلُ عَذبٌ

وَ اَرْحَمُوا فَالفِراقُ وَالْهَجرِ صَعبٌ

زَعَمُوا حِینَ عایِنُوا اَنَّ جُرمی

فَرطُ حبٍّ لَهُم وَ ما ذاکَ ذَنْبٌ

لا وَحَقِّ الخُضُوعِ عِنْدَ التَلافی

ما جَزا مَنْ یُحبُّ الّا یُحَبُّ

ص: 62


1- . هجوم: در آمدن بر کسی.
2- . صد: باز داشتن.

حمزه

گفت: ای خُوَیْلِد تو نزد ما گرامی باشی اما روا نباشد، چون ما با تو نزدیک شویم تو ما را دور بداری. وَرَقه گفت: ما محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را سخت دوست می داریم و با سخن شما هم داستانیم؛ اما نیکو آن است که فردا در نزد بزرگان عرب این خطبه شود تا حاضر و غایب بدانند.

حمزه

فرمود: چنین باشد. پس وَرَقه گفت: خُوَیْلِد را زبانی است که عرب آن را ستوده ندارند. من بر آنم که او در کار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مرا وکیل کند. خُوَیْلِد گفت: وکیل باشی. وَرَقه گفت: این سخن را در نزد کعبه اقرار کن؛ آن جا که صنادید عرب مجتمع باشند. پس جملگی برخاسته به در کعبه آمدند و بزرگان عرب مانند الصّلت بن ابی یهاب ولیمة بن الحجاج و هشام بن المُغَیرة و ابوجهل بن هشام و عثمان بن مبارک العمیدی و اسد بن غُویِلب الدّرامی و عُقْبَة بن ابی مُعَیْط و اُمَیَّة بن خلف و ابوسفیان بن حرب در آن جا انجمن بودند.

پس وَرَقه فریاد برداشت که نُعمِتُم صَباحا یا سُکّانَ حَرِمَ اللّه ، ایشان گفتند: اهلاً و سهلاً یا اَبَا البَیان. پس گفت: ای بزرگان قریش! آیا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را چگونه شناخته اید؟ گفتند: در عرب و عجم نظیر او نتوان یافت. گفت: روا است که او بی شوهر زیستن کند. گفتند: ملوک جهان در طلب او شدند و او خود مخطوبۀ کس نگشت. وَرَقه گفت: اینک او را با یکی از سادات قریش در زناشویی رغبتی افتاده و خُوَیْلِد مرا وکیل کرده که او را مخطوبه کنم. اینک اقرار خُوَیْلِد را گوش کنید و فردا در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حاضر شوید. مردمان گفتند: نیکوکاری باشد.

و خُوَیْلِد اقرار داد که من کار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از خود برداشتم و بر وَرَقه گذاشتم. پس وَرَقه از آن جا بیرون شد و به سرای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و گفت: کار از دست خُوَیْلِد بیرون شد. اکنون خانۀ خویش را آراسته کن که فردا بزرگان عرب انجمن خواهند شد و من تو را به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواهم داد.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شاد گشت و خلعتی که پانصد دینار بها داشت وَرَقه را عطا کرد. وَرَقه گفت: من از این جز شفاعت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نخواهم و چشم بر اشیای این جهانی ندارم.

ص: 63

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: نیز آن از بهر تو باشد. آن گاه حکم داد تا سرای را آراسته کردند و مائده آماده نمودند و از هر خوردنی و خورش ساز داد و هشتاد تن غلام و کنیزک از بهر خدمت مجلس برگماشت.

پس وَرَقه از آن جا به سرای ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و صورت حال را بگفت. رسول خدای فرمود: لا اَنْسَی اللّهُ لَکَ یا وَرَقَه وَجَزاکَ فَوقَ صُنعِکَ مَعَنا. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: دانستم که کار برادرزادۀ من به سامان شود. و با برادران به کار ولیمۀ زفاف پرداخت.

در این وقت عرش و کرسی در اهتزاز آمد و فرشتگان سجدۀ شکر گذاشتند و خدای جبرئیل را فرمود تا رایت حمد بر بام کعبه افراشته داشت و هر کوه در مکه سر برکشید و زبان به تسبیح خدای برگشود و زمین ببالید، و شرف مکه از عرش اعظم برگذشت.

و روز دیگر اکابر قریش در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درآمدند و ابوجهل چون به مجلس در رفت قصد آن کرسی کرد که از همه برتر بود. مَیْسَره گفت: آن را بگذار و جای خویشتن گیر.

در این هنگام خبر رسیدن بنی هاشم برسید و مردم انجمن از بهر پذیره بیرون شدند و اولاد عبدالمُطَّلِب را دیدند که در اطراف آن حضرت همی عبور کنند و حمزه با شمشیر کشیده از پیش روی ایشان همی آید و گوید:

یا اَهلَ مَکّة اَلزِّمُوا الاَدَبَ وَ قِلِّلُوا الْکَلامَ وَ اَنْهِضُوا عَلَی الْاَقْدامِ وَ دَعُوا الْکِبْرَ فَاِنَّهُ قَدْ جاءَکُم صاحِبُ الزَّمانِ محمّد المختار مِنَ الْمَلِکِ الجَبّارِ المُتَوَّجُ بِالْاَنْوارِ صاحِبُ الهَیْبَةِ وَالْوِقارِ.

پس آن حضرت چون آفتاب درخشان پدیدار شد و دستاری سیاه بر سر داشت و پیرهنی از عبدالمُطَّلِب در بر، و بردی از اِلیاس عَلَيْهِ السَّلاَمُ بر دوش افکنده و نعلین عبدالمُطَّلِب در پای، و عصای ابراهیم خلیل بر کف، و یک انگشتری از عقیق سرخ در انگشت داشت، و اعمامش بر گرد او بودند و مردمان از هر سوی به تماشای جمال او می تاختند.

بالجمله به مجلس درآمد و اکابر و اشراف جنبش کرده آن حضرت را بر بزرگ تر کرسی جای دادند؛ اما ابوجهل تعظیم آن حضرت را از جای جنبش نکرد و حمزه چون این بدید

ص: 64

مانند شیر آشفته بدو دوید و کمرش را بگرفت و گفت: برخیز که هرگز از مصایب به سلامت نباشی. ابوجهل در خشم شد و تیغ از میان برکشید و حمزه او را مجال نگذاشت و دستش بگرفت و چنان بفشرد که خون از بن ناخنش روان گشت. بزرگان قریش پیش شدند و ملتمس گشته حمزه را باز آوردند و آن آتش فتنه را بنشاندند.

خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ

پس ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آغاز خطبه کرد و فرمود:

اَلحَمدُللّه رَبِّ هذَا الْبَیتِ الَّذی جَعَلَنا مِنْ زَرْعِ اِبْراهِیمَ وَ ذُرِّیَّةِ اِسْمَعیلَ وَ اَنْزَلنا حَرَما آمِنا وَ جَعَلَنَا الحُکّامَ عَلَی النّاسِ وَ بارَکَ لَنا فی بَلَدِنا الَّذی نَحنُ فیهِ، ثُمَّ ابنُ اَخی هذا لا یُوزَنُ وَ بِرَجُلٍ مِنْ قُرَیشٍ اِلّا رُجح بِهَ وَلا یُقاسُ بِه رَجُلٌ اِلّا عَظُمَ عَنهُ وَلا عِدْلٌ لَهُ فِی الْخَلقِ وَاِن کانَ مُقِلّاً فِی الْمالِ فَاِنَّ المالَ رِفْدٌ حائِلٌ وَ ظِلُّ رایِلٌ وَلَهُ فی خَدَیجَة رُغبةٌ وَ لَها فِیه رُغبَةٌ وَلَقدْ جِئناکَ لِنَخطِبَها اِلَیْکَ بِرِضاها وَ اَمْرِها وَالمَهرُ عَلَیَّ فی مالِی الَّذی سَئَلْتُمُوهُ عاجِلَةً وَ آجَلِةً وَلهُ وَرَبِّ هذَا البَیتِ خَطٌّ عَظیمٌ وَ دِینٌ شایعٌ وَ رَایٌ کامِلٌ؛

یعنی حمد خدای را که پروردگار خانۀ کعبه است و گردانیده است ما را از اولاد ابراهیم و ذرّیت اسمعیل و جای داده است. ما را در حرم امن و امان و گردانیده است. ما را بر مردمان از حکم کنندگان و مبارک گردانیده از برای ما بلد ما را که در آن قامت داریم. پس بدانید که پسر برادرم محمّد بن عبد اللّه با هیچ یک از مردم قریش سنجیده نمی شود؛ مگر آن که فزونی دارد و با هیچ مردی قیاس نمی شود جز این که از او بزرگ تر است و او را در میان مردم نظیر نباشد و اگر مال او اندک است، همانا مال رزقی است متغیّر، و چون سایه ای است که زود بگردد و او را با خدیجه رغبت است، و خدیجه را نیز با او رغبت باشد، و ما آمده ایم ای وَرَقَه که او را از تو خواستاری نماییم و به رضا و خواهش او و هر مهر که خواهید از مال خود می دهم. آنچه در حال خواهید و آنچه مؤجل گردانید بر من است، و سوگند به پروردگار خانۀ کعبه که او را بهره ای شامل و رأیی کامل و دینی شایع است.

بالجمله ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از پس این کلمات خاموش گشت و با این که وَرَقه از علمای

ص: 65

شریعت

عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود، چون آغاز پاسخ نهاد، اضطرابی در سخن او پدید شد، و از جواب ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ عاجز گشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون این بدید خود به سخن آمد و گفت: ای پسر عمّ! هر چند در این مقام نیکوتر آن باشد که تو سخن کنی، اما در کار من بیش از من سلطنت نداری. پس بانگ برداشت که: تزویج کردم به تو ای محمّد! نفس خود را و مهر من در مال من است بفرمای تا عمّت از بهر ولیمه زفاف ناقه نحر کند و هر وقت خواهی به نزد زن خود درآی.

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: ای گروه! گواه باشید که او خود را به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تزویج کرد و کابین خویش را خود ضامن گشت.

یکی از مردم قریش گفت: سخت عجب است که زنان در راه مردان ضمانت مهر خویش کنند. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در غضب شد و برخاست، و چون او را خشم آمدی تمامت قریش در بیم شدندی. پس فرمود: اگر شوهران مانند برادرزادۀ من باشند زنان به گران تر کابین و بزرگ تر بها، طلب ایشان کنند و اگر مانند شما باشند کابین گران از ایشان خواهند خواست.

مع القصه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به چهاصد دینار زر ناب کابین همی بستند و عبد اللّه بن غُنْم که یکی از مردم قریش است این شعر تهنیت انشاد کرد:

بیت

هَنِیاً مَرِیئاً یا خَدِیجَةُ قَد جَرَتْ

لَکِ الطَّیرُ فِیما کانَ مِنکِ بِاَسْعَدِ

تَزَوَّجتِ مِنْ خَیرُ البَریّة کُلّها

وَمَن ذَ الَّذی فی النّاسِ مِثلُ محمّد

بِه بَشَّرَ البَرّانِ عِیسَی بنُ مَرْیَمَ

وَ مُوسَی بنُ عِمْرانٍ فَیا قُرْبَ مَوعِدٍ

اَقَرَّتْ بِه الْکُتّابُ قِدما بِأَنَّهُ

رَسُولٌ مِنَ البَطحاءِ هادٍ وَ مُهْتَدٍ

در این وقت مردمان همی شنیدند که از آسمان ندایی در رسید که: اِنَّ اللّهَ تَعالی قَدْ زَوَّجَ الطّاهِرَةِ بِالطّاهِرِ وَ الصّادِقَةَ بِالصّادِقِ. پس حجاب مرتفع گشت و حوریان به دست خویش طیب بر آن مجلس نثار کردند و همی گفتند: هذا مِنْ طیبِ محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.

در این وقت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل سال داشت و به روایتی 28 ساله بود.

ص: 66

مع الحدیث چون از کار خطبه بپرداختند مردمان هر کس به سرای خویش شد و رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و زنان قریش و نسوان بنی عبدالمُطَّلِب و بنی هاشم در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ انجمن شدند و شادی کنان دف همی کوفتند.

در این هنگام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهارصد دینار زر از بهر رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرستاد و خلعتی از بهر ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عباس انفاذ داشت و پیام داد که این زر کابین است به سوی پدر من خُوَیْلِد فرست. پس ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عباس آن خلعت را در بر کردند و آن زر به نزد خُوَیْلِد آوردند. پس خُوَیْلِد به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و گفت: ای فرزند! چرا جهاز خویش نکنی. اینک مهر تو است که از بهر من آورده اند. ابوجهل چون این شنید در میان مردم به پای شد و گفت: آگاه باشید که زر کابین را خدیجه خود به سوی محمّد فرستاد. این خبر را به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بردند و آن حضرت تیغ بر میان استوار کرد و به ابطح آمد و فرمود: ای مردم عرب! شنیدم گوینده ای عیب ما جست. پس اگر زنان حق ما بر خویشتن نهند، این عیب نباشد؛ بلکه تحف و هدایا سزاوار محمّد است.

و از آن سوی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شنید که بعضی از زنان عرب او را در تزویج محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شنعت کنند، پس انجمنی کرد و ایشان را دعوت فرمود و گفت: ای زنان عرب! شنیده ام شوهران شما مرا عیب کنند که چرا سر به محمّد درآوردم. اکنون از شما پرسش می کنم اگر مانند محمّد در جمال و کمال و فضل و اخلاق پسندیده در بطن مکه و میان عرب گمان دارید مرا بنمائید؟ ایشان خاموش بودند؛ چه انباز او را ندانستند. پس روی با وَرَقه کرد و فرمود: با محمّد بگوی که غلامان و کنیزکان و آنچه مرا در دست است به جملگی تُرا هبه کردم. هر گونه تصرّف کنی روا باشد. پس وَرَقه به نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و پیغام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بگذاشت.

و شب سیم چنان که قانون عرب بود اعمام پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درآمدند و عباس این شعر بگفت:

ص: 67

بیت

اَبْشرُوا بِالْمَواهِبِ

یا آلِ فِهروَ غالِبٍ(1)

اِفْخَرُوا یا آل قَومِنا

بِالثَّنا وَالرَّغائِبِ(2)

شاعَ فِی النّاسِ فَضْلُکُم

وَعَلا فِی الْمراتِبِ

قَدْ فَخرْتُم بِاَحمَدٍ

زینِ کُلِّ الاَطایِبِ

فَهُوَ کَالْبَدرِ نُورُهُ

مُشْرِقٌ غَیرُ غائِبٍ

قَدْ ظَفَرتِ خدِیجَةٌ

بِجَلیلِ الْمَواهِبِ

بِفَتی هاشِمِ الَّذِی

مالَهُ مِنْ مُناسِبٍ

جَمَعَ اللّهُ شَملَکُم

فَهَوُ رَبُّ المَطالِبِ

اَحْمَد سَیّدِ الوَری

خَیرُ ماشٍ وَ راکبٍ

فَعَلَیهِ الصَّلوةُ ما

سارَ عِیسٌ(3) ساکِبٍ

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زبان برگشود و لختی از فضایل و جلالت قدر رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بیان کرد و از آن پس گوسفندان بسیار به نزد ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرستاد تا جمله را ذبح کرد و سه روز تمامت مردم مکه را ولیمه بداد، و اعمام آن حضرت را در آن جشنگاه دامن برزده خدمت همی کردند. از پس آن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کس به طایف فرستاد و مردم زرگر و اهل صنعت بیاورد و کار حلی و حلل زفاف را راست کرد و شمع ها برسان درختان از عنبر بساخت و تمثال ها از مشک و عنبر بکرد و بسیار کارهای بدیع برآورد و از بهر رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از دیباج و خز بر تختی از عاج و آبنوس بگسترد و آن تخت را صفایح(4) ذهب به کار رفته بود.

ص: 68


1- . فهر و غالب نام دو تن از اجداد پیغمبر است.
2- . رغیبه: عطای بسیار، رغایب جمع آن است.
3- . عیس: شتران سفید سرخ موی.
4- . جمع صحیفه: ورقه و لوح.

بالجمله شش ماه در ادوات زفاف رنج برد تا کار بر مراد کرد. آن گاه کنیزکان خود را جامه های حریر گوناگون در بر کرد و از گردن ایشان قلاید زرّین درآویخت و در گیسوهای ایشان رشته های مروارید و مرجان بربست و خدام را حکم داد تا طبق های طیب و عنبر برگرفتند و بخور عود و مشک کردند و مروحه ها که با ذهب و فضّه پیراسته بودند به دست کردند و یک طایفه شمع ها برگرفتند و گروهی دف بر کف نهادند و بسیار شمع ها در میان سرای به پای کردند که هر یک به اندازۀ نخلی بود. آن گاه زنان مکه را خرد و بزرگ دعوت فرمود و از بهر اعمام پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مجلس دیگر راست کرد. آن گاه کس نزد ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرستاد که هنگام زفاف فراز است.

پس رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دستاری حمرا بر سر بست و جامه از قُباطی مصر در بر نمود و غلامان بنی هاشم هر کس شمعی و چراغی بگرفت و مردم در شعاب مکه انبوه شدند و همی بدان حضرت نگران بودند و نور مبارکش از زیر جامه و جبین در لمعان بود.

بالجمله

آن حضرت با فرزندان عبدالمُطَّلِب به سرای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درآمد و بدان مجلس که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از بهرش کرده بود، در رفت و بنشست. در این وقت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواست تا خویشتن بر رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظاهر کند. جامه نیکوتر در برکرد و تاجی از زر احمر که مرصّع به دُرّ گوهر بود بر سر بست و خلخال ها از ذهب خالص که با فیروزه زینت کرده بود در ساق داشت و قلاید بسیار از زمرد و یاقوت برگردن، بر رسول خدای برگذشت. و زنان دف ها بکوفتند.

آن گاه از بهر جلوۀ ثانی دختران عبدالمُطَّلِب به نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شدند و نوری در دیدار او تابنده دیدند که هرگز مشاهده نرفته بود، و این از فضل رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظاهر گشت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی تمام بالا و سفید و فربهی بود؛ بدان نیکویی که در عرب و عجم نظیر نداشت. در این نوبت جامۀ زرتار مرصّع به جواهر احمر و اخضر و اصفر و دیگران الوان در بر کرد و بر رسول خدای درآمد و صفیه دختر عبدالمُطَّلِب در پیش روی او همی رفت و این شعرها همی خواند:

ص: 69

بیت

جاءَ السُّرُورُ مَعَ الفَرَح

وَ مَضَی النُّحُوسُ مَعَ التَّرَح(1)

اَنْوارُ ناقَد اَقْبَلتُ

وَالْحالُ فِینا قَدْ نَجَحَ

بِمحمّد الْمَذْکُورِ فی

کُلِّ المَفاوِزِ وَ الْبَطَح(2)

لَوَانِ یوازَنَ اَحْمَدُ

بِالْخَلقِ کُلُّهِم رَجَح

وَ لَقَدْ بَدامِن فَضْلِه

لِقُریشٍ اَمْرٌ قَدْ وَضَحَ

ثُمَّ السُّعُودُ لِاَحْمَدِ

وَالسَّعدُ عَنْهُ ما بَرَحَ

بِخَدِیجَةَ نَبَتَ الْکمالُ

وَ بَحَر نایِلِها(3) طَفَحَ(4)

یا حُسْنَها فِی حُلیّها

وَالْحلمُ مِنها ما بَرَحَ

هَذا النَّبیُ محمّد

ما فِی مَدایِحه

کَلَحَ(5)

صَلُّوا عَلیهِ تَسْعَدُوا

وَاللّه عَنْکُم قَدْ صَفَحَ(6)

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آمد و در برابر رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وقوف یافت. زنان آن تاج که بر سر او بود برگفتند و بر سر پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بنهادند، و دف ها بنواختند و با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفتند: بدان رسیدی که هیچ کس از زنان عرب و عجم نرسید، فَهَنْئیا لَکَ. پس در جلوه سیم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جامۀ اصفر در برکرد و دیگر جواهر پیرایه ساخت و تاجی مرصّع به جواهر شاداب بر سر نهاد که از لمعان آن یاقوت که در میان داشت. تمامت آن موضع و مسکن روشن بود و هم چنان صفیه در پیش روی او همی رفت و این شعر بگفت:

ص: 70


1- . ترح: اندوه ضد فرح.
2- . بطح: به معنی سیل.
3- . نایل: به معنی عطاست.
4- . طفوح: لباب شدن.
5- . ملح: روی ترش کردن.
6- . صفح: در گذاشتن گناه.

بیت

اَخَذَ الشُّوقُ مُوثِقاتِ الْفُؤادِ

وَ اَلْفِتُ السُّهادَ(1) بَعْدَ

الرُّقادِ(2)

فَلَیالی اللِّقا بِنُورِ السَّدانی

مُشْرِقاتٌ خِلافَ طُولِ البِعادِ

فَزْتِ بِالْفَخرِ یا خَدَیجةُ اِنْ

قُلْتِ مِنَ المُصْطَفی عَظیم الوِدادِ

فَغَدا شُکْرُهُ عَلَی النّاسِ فَرْضاً

شامِلاً کُلَّ حاضِرٍ ثُمَّ بادِی

کَبَّرَ النّاسُ وَ الْمَلائکُ جَمعاً

جَبرئیلُ لَدَی السَّماء یُنادی

فُزْتَ یا اَحْمَدِ بِکُلِّ الاَمانی

فَنَجَی اللّهُ عَنْکَ اَهْلَ العِنادِ

فَعَلَیْکَ الصَّلوةُ ما سُرَتِ الْعَیسُ

وَ حُطَّت لِثِقِلها فِی الْبِلادِ

در این نوبت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بنشست و نسوان عرب جملگی بیرون شدند.

عدد اولاد پیغمبر

و مادام که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سرای پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود آن حضرت پاس حشمت او بداشت و زنی دیگر به سرای درنیاورد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دو پسر آورد: نخستین، قاسم نام داشت و از این روی کنیت آن حضرت ابوالقاسم بود، و آن دیگر عبد اللّه نام داشت و ملقّب به الطّیب الطّاهر بود و از این جا بعضی از مردم به خطا رفته طیّب و طاهر را دو پسر جداگانه شمارند.

و هم چنان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از آن حضرت چهار دختر بود: نخستین: رُقَبّه، دوم: زینب، سیم: اُمّ کُلثوم، چهارم: فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ. و پسران آن حضرت قبل از بعثت درگذشتند، و دختران ببودند تا با آن حضرت هجرت کردند. اما زینب به حبالۀ نکاح اَبُوالعاص بن الرَّبیع درآمد و از او دختری آورد که اَمامه نام داشت و اَمامه را علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بعد از وفات فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ به حبالۀ نکاح آورد و اَمامه زنده بود تا آن حضرت شهید شد.

ص: 71


1- . سهاد: بالضّم، بیداری.
2- . رقاد: خواب و به خواب شدن.

و زینب در سال هفتم هجرت در مدینه وفات نمود.

اما رُقَیّه را عُتْبَة بن اَبی لهب عقد بست و قبل از آن که بر او درآید طلاق گفت. پس پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: «اَللّهُمَ سَلِّطُ عَلی عَتْبَةَ کَلبا مِنْ کِلابِکَ؛ یعنی الهی سگی از سگ های خود را بر عُتْبَه مسلط کن.» پس خداوند شیری را گماشت که در میان اصحاب او را بدرید و بعد از او عثمان او را نکاح کرد و رُقَیَّه با عثمان به حبشه هجرت کرد و چون در مدینه آمده وداع جهان گفت. عثمان بعد از او امّ کلثوم را عقد بست و از این روزی عثمان را ذو النّورین گفتند. ولادت این فرزندان پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قبل از اسلام بود.

اما فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ بعد از اسلام متولد شد و هم چنان ابراهیم که مادر او ماریه قبطیه بود در سال هشتم هجرت آن حضرت متولد گشت و تفصیل این جمله بعون اللّه تعالی هر یک در جای خود مرقوم خواهد شد و عدد زنان آن حضرت باز نموده خواهد گشت.

ص: 72

ص: 73

5- ام المؤمنین خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ

اشاره

ام المؤمنین خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ(1)

ذبیح اللّه محلاتی

چکیده

شرح زندگانی و فضائل اخلاقی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: از احادیث شیعه و اخبار عامه معلوم می شود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در علم و اطلاع به کتب راویۀ معروفه بوده و از زنان قریش علاوه بر کثرت اموال و ضیاع و عقار و تجاراتی که داشت او را ملکۀ بطحا می گفته اند. به عقل و کیاست مزیت تامه داشته و در آن زمان او را طاهرۀ مبارکه و سیدۀ نسوان می گفته اند؛ بلکه از کسانی بود که انتظار قدوم پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را می کشید و همیشه از ورقه و از علمای دیگر از علائم نبوت استفسار می نمود و چون خدمت آن بزرگوار رسید، اول از مهر نبوت مسئلت نمود و آن را زیارت کرد و اشعار فصیحۀ او در مدح آن حضرت، کاشف از علم و ادب و کمال محبت او به آن شمس آل عبدالمطلب است و در همان روزی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مبعوث گردید، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به او ایمان آورد.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، بعثت، ملکه بطحا، تجارت.

خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبد العزی بن قصبی ابن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهرست، و مادر خدیجه فاطمه دختر زائدة بن الاصم است که نسبش ایضاً به لوی بن غالب می رسد. و مادر فاطمه هاله است، دختر عبد مناف بن الحارث، که نسبش

ص: 74


1- ریاحین الشریعة در ترجمۀ بانوان شیعه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ هفتم، 1385، ج 2، ص 202 271.

ایضاً به لوی بن غالب می رسد و مادر هاله قلابه نام داشت و او دختر سعد بن سهم ابن عمرو که از اولاد غالب بن فهر است و کنیه خدیجه، ام هند است و بنا بر مشهور شوهر اوّل او عتیق بن عائذ مخزومی و شوهر دوم او ابی هالة بن المنذر الاسدی بوده است. از او دختری آورد، نام او را هند گذارد، از این جهت مکناة به ام هند گردید و ابو هاله نیز نماند.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از مال خویش و میراث شوهران ثروتی عظیم فراهم آمد، آن را سرمایه نمود به شرط مضاربه تجارت همی کرد تا از صنادید توانگران گردید؛ چندان که هشتاد هزار شتر در زیر بار تجارت او بودند. همه روزه مال او زیاد می گردید و نام او بلند می گشت و بر بام خانه او قبه ای از حریر سبز با طناب های ابریشم راست کرده بودند به اتمثالی چند و این جلالت او را علامتی بود.

در این وقت عقبته بن ابی معیط و صلت بن ابی شهاب که هر یک چهار صد کنیز و غلام و خدمتکار داشته اند و ابوجهل و ابوسفیان که در شمار صنادید قریش بودند و دیگر بزرگان از هر جانب خواستار شدند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به حباله نکاح خود درآورند و او سر به کس در نمی آورد، تا آن که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را در حباله نکاح خود در آورد و از او قاسم و عبد اللّه که آنها را طیب و طاهر می نامیدند و ام کلثوم و زینب و رقیه و فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ از او متولد گردید و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جمیع اموال خود را واگذار به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نمود و بیست و چهار سال و یک ماه با آن حضرت زندگی کرد و چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از دنیا رفت شصت و پنج سال عمر داشت و تا او زنده بود رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زنی اختیار نکرد و به دست خود او را در حجون مکه به خاک سپرد و وفات او به روایت یعقوبی قبل از هجرت به سه سال در ماه رمضان اتفاق افتاد. این فهرست دورۀ حیات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود.

فضائل خدیجۀ ام المؤمنین عَلَيْها السَّلاَمُ از کتب اهل سنت

اوّل. احمد بن محمّد بن حنبل شیبانی در مسند خود و طبرانی و غیر ایشان به اسانید خود از انس بن مالک از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ روایت کرده اند که فرمود: «خیر نساء العالمین اربع:

ص: 75

مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد و متبتع خبیر عند التأمل.» خواهد دانست که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از جهات عدیده بر مریم و آسیه فضیلت دارد چه آن که ملاک فضل بذل مال و علم و عبادت و معرفت و صبر و شکیبایی و حضانت اولاد و تدبیر منزل و حسن التبعل، یعنی به نیکویی شوهر داری نمودن، و این خصائص پسندیده که ملاک فضل زنان است، آنچه برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فراهم بود برای آنها یعنی آسیه و مریم فراهم نبود.

دوم.

احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب الکاتب، المعروف به ابن الواضح الکاتب الاخباری، المتوفی فی حدود سنة 2 عَلَيْهِ السَّلاَمُ8 و کان تاریخه اقدم تاریخ العربیة واتبة عند السنة والجماعة در تاریخ خود حدیث کند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وارد شد در حالی که در سکرات موت بود فرمود: ای خدیجه! ضراء خود را در بهشت از من سلام برسانی. عرض کرد ضراء من چه کسان باشند؟ فرمود: زنان بهشتی من آسیه و مریم بنت عمران و کلثوم خواهر موسی بن عمران و خدیجه بنت خویلد؛ خدای متعال آنها را به من تزویج کرده است.

سوم. نیز در آن کتاب گوید: چون خدیجه به رحمت حق پیوست، فاطمه به رسول خدا در آویخت و گریه می کرد و بهانۀ مادر می گرفت و می گفت مادر من کجا است؟ جبرئیل عرض کرد یا رسول اللّه! فاطمه را بگو خداوند متعال بنا کرده است برای مادرت قصری از لؤلؤ میان تهی که در آن قصر تعب و رنجی نیست.

چهارم. در بخاری و مسلم از ابوهریره روایت می کند که: جبرئیل خدمت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد، عرض کرد: خدیجه می آید با او ظرفی است از طعام، از خداوند سلام به او برسان و او را بشارت بده به خانه ای در بهشت از نی که در آن تعب و رنجی نیست.

و حدیث این است: «انها فی بیت الجنة من قصب لاصخب فیه ولا نصب.»

برخی شرح کرده اند که قصب مروارید مجوف است و صخب رفع صوت است و نصب به معنی تعب است و فی الحدیث «القصب الذهب» و قال الجوهری: «القصب بیت من جوهر» و قال صاحب النهایة فی غریب الحدیث: «القصب لؤلؤ مجوف واسع کالقصر المنیف»؛ یعنی قصب نام مروارید میان تهی است که به شکل قصر بسیار عالی است.

ص: 76

پنجم. ترمذی در صحیح خود می فرماید، که حضرت امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: «خیر نسائها مریم و خیر نسائها خدیجه.»

ششم. حاکم نیشابوری در مستدرک صحیح بخاری و طبرانی در معجم و احمد حنبل در مسند و ابن عبدالبر در جلد ثانی استیعاب و دیگران از رسول خدا حدیث کرده اند، که فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجه بنت خویلد و فاطمة بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم.»

هفتم. و نیز حاکم روایت کند از عایشه، که رسول خدا فرمود: «سیدات أهل الجنة أربع مریم و فاطمه و آسیه و خدیجه.»

هشتم. و نیز حاکم روایت کند از حذیفه یمانی، که رسول خدا فرمود: «خدیجة سابقة نساء العالمین إلی الإیمان باللّه و بمحمّد.»

نهم. بخاری در صحیح خود از عایشه روایت کند، که خواهر خدیجه اذن خواست بر حضرت رسول وارد شود. رسول خدا چون نام خدیجه بشنید خرسند شد. من گفتم چقدر او را یاد می کنی و حال آن که پیره زنی از زن های حمراء الصدقین بوده که هلاک شد، خداوند بهتر از خدیجه به تو داده. پس آن بزرگوار بر آشفت و فرمود: واللّه بهتر از خدیجه روزی من نشده است. ایمان آورد به من آن وقتی که مردم مرا تکذیب می کردند و مالش را انفاق کرد در وقتی که مردم امساک کردند: «و کانت من أحسن النساء جمالاً وأکملهن عقلاً واتمهن رأیا وأکثرهن عفة ودنیا وحیاء ومروة ومالا.»

دهم. در خصائص فاطمیه از کتاب نزهة المجالس و منتخب النفایس شیخ عبدالرحمن شافعی نقل کرده است که جبرئیل به حضرت رسول عرض کرد که هر وقت من از سدرة المنتهی به زمین می آیم حق تعالی می فرماید سلام مرا به خدیجه برسان. خدیجه گفت: اللّه السلام ومنه السلام والیه یعود السلام وعلی جبرئیل السلام.

یازدهم. و نیز در آن کتاب به سند خود از محمّد بن اسحاق نقل کرده است، که او روایت می کند که حضرت رسول هر وقت از تکذیب قریش و اذیت های ایشان محزون و آزرده می شد، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمی کرد مگر ذکر خدیجه و هر گاه خدیجه را

ص: 77

می دید مسرور می شد و مبتهج می گردید و خدیجه آن بزرگوار را در بر می گرفت و می بوسید و امر قریش را توهین می نمود و صدقه می داد برای سلامتی آن حضرت.

دوازدهم: بوصیری در قصیدۀ برده که ابن حجر او را شرح کرده در مصر به طبع رسیده می گوید:

ورآته خدیجة و التقی و الزهد

فیه سجیة و الحیاء و اتاها ان الغمامة و

الصرح اظلته منهما افیاء

و احادیث ان وعد رسول اللّه

بالبعث حان منهما الوفاء

فدعته الی الرواج وما احسن

ما یبلغ المنی الاذکیاء

واتاها فی بیتها جبرئیل

ولذی اللب فی الامور اریتاب

فاماطت عنهما الخمار لتدری

اهو الوحی ام هو الاغبیاء

فاختفی عند کشفها الرأس

جبرئیل فما عاداو اعید الغطاء

فاستبانت خدیجة انه الکنز الذی

حاولته والکیمیاء

این اشعار اشاره به مطالبی است که در محل خود مشروحاً بیان خواهد شد. اجمالاً می گوید: ابر سایه انداخت بر رسول خدا و خدیجه کرائم و صفات رسول خدا را از زهد و تقوی و حیاء به میزان امتحان سنجیده بود و تماشا کرد سایه انداختن ابر را بر سر او و دیدن دو ملک را که بال های خود را در برابر آفتاب بر سر مبارک آن جناب گستردند و شناختن پیغمبری او را به این دو علامت و رغبت کردن به وی.

و دیگر به روایت عامه، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواهش کرد از آن حضرت که هر وقت جبرئیل می آید مرا اطلاع بده و قصد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ امتحان و اختبار بود. چون جبرئیل آمد و او را خبر داد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد: برخیز یا رسول اللّه ! روی زانوی چپ من بنشین. آن گاه عرض کرد بر زانوی راست من بنشین و هر گاه آن حضرت را حرکت می داد از محل خود عرض می کرد آیا جبرئیل را می بینی؟ فرمود: بلی، پس روی و موی خود را گشود. آن گاه عرض کرد آیا جبرئیل را می بینی؟ فرمود: نه. در آن حال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: بشارت باد تو را که این ملک است. پس جامه پوشید و به نزد ورقه رفت و قصه را باز گفت.

ص: 78

ورقه گفت: ای خدیجه! لقد جاء الناموس الاکبر التی یاتی موسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ.

ابن حجر عسقلانی در اصابه احادیث مذکوره را نیز نقل کرده، به علاوه مطالب بسیاری آورده که همه متضمن فضائل خدیجه است و گفته: «و من مزایا خدیجة انهاما زالت تعظم النبی و تصدق حدیثه قبل البعثه وبعدها» تا این که گوید: روزی خدیجه به طلب رسول خدا بیرون آمد. جبرئیل به صورت مردی با او مصادف شد. از خدیجه احوال رسول خدا را پرسش کرد. خدیجه خوف کرد که بگوید رسول خدا در کجا است. ترسید که این مرد از کسانی باشد که قصد کشتن پیغمبر دارد. چون خدمت آن حضرت رسید و قصه را بازگفت، حضرت فرمود آن جبرئیل بود و امر کرد که از خدا تو را سلام برسانم.

چهاردهم. نیز در اصابه گوید: «قالت عایشه کان رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لا یکاد یخرج من البیت حتی یذکر خدیجه ویحسن الثناء علیها فذکرها یوما من الایام فاخذتنی الغیرة فقلت هل کانت الاعجوزا قد ابدلک اللّه خیرا منها فغضب ثم قال لا واللّه ما ابدلنی اللّه خیرا منها آمنت بی اذ کفر الناس وصدقتنی اذ کذبنی الناس وواستنی بمالها اذ حرمنی الناس ورزقنی اللّه منها اولاداً دون غیرها من النساء قالت عایشة فقلت فی نفسی لا اذکرها بعد بسبة أبداً وکان رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إذا ذبح شاة یقول أرسلوا إلی أصدقاء خدیجه قال فذکرت له یوماً فقال إنّی لاحب حبیبها.»

حاصل ترجمه این حدیث به فارسی این است که عایشه گفت کمتر اتفاق می افتاد که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خانه بیرون برود و خدیجه را به خیر یاد نکند؛ چندان که یک روز آتش حسد من مشتعل شد. گفتم: یا رسول اللّه! تا چند یاد می کنی خدیجه را او پیر زالی بیش نبوده، خداوند بهتر از او را به تو مرحمت کرده. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از سخن من در غضب شد. پس فرمود: «نه به خدا قسم بهتر از خدیجه نصیب من نشده، به من ایمان آورد هنگامی که مردم کافر بودند و تصدیق نبوت من نمود، در وقتی که مردم مرا تکذیب می کردند و اموال خود را تمام در تحت اختیار من گذارد، در وقتی که مردم مرا از خود دور می کردند و نسبت به من در مال خود بخل می نمودند و خداوند متعال از خدیجه

ص: 79

به من فرزندان روزی کرد و رحم تو را خدا عقیم قرار داده است.» عایشه می گوید من با خود قرار دادم که دیگر خدیجه را به بدی یاد نکنم. و هر گاه رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گوسفندی ذبح می نمود، سفارش می کرد که از برای دوستان و اصدقاء خدیجه از این گوشت بفرستید. عایشه می گوید من گفتم برای چه این کار بکنیم؟ فرمود: من دوست دارم دوستان خدیجه را.

کمال ایمان خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ و پاره ای از شئونات خاصۀ او

از احادیث شیعه و اخبار عامه معلوم می شود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در علم و اطلاع به کتب راویۀ معروفه بوده، و از زنان قریش علاوه بر کثرت اموال و ضیاع و عقار و تجاراتی که داشت او را ملکۀ بطحا می گفته اند. به عقل و کیاست مزیت تامه داشته و در آن زمان او را طاهرۀ مبارکه و سیدۀ نسوان می گفته اند؛ بلکه از کسانی بود که انتظار قدوم پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را می کشید و همیشه از ورقه و از علمای دیگر از علائم نبوت استفسار می نمود. و چون خدمت آن بزرگوار رسید اول از مهر نبوت مسئلت نمود و آن را زیارت کرد و اشعار فصیحۀ او در مدح آن حضرت، که عنقریب خواهی شنید، کاشف از علم و ادب و کمال محبت او به آن شمس آل عبدالمطلب می باشد و در همان روزی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مبعوث گردید، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به او ایمان آورد و در نهج البلاغه است: «قال: لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیر رسول اللّه و خدیجه و أنا ثالثهما اری نور الوحی والرساله و اشم ریح النبوة ولقد سمعت رنته الشیطان حین نزل الوحی علیه فقلت یا رسول اللّه ما هذه الرنة فقال هذا شیطان قد آیس ان یعبد.»

در این جمله امیر المؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ می فرماید: در تمامت حجاز و غیر آن، خانه ای نبود که در او از اسلام اثری باشد؛ مگر رسول خدا و خدیجه کبری و من سومی ایشان بودم که نور وحی و رسالت را می دیدیم و رایحۀ نبوت را استشمام می کردم و هر آینه ناله ای به گوشم رسید حین نزول الوحی، عرض کردم: یا رسول اللّه! این چه ناله و رنة است، فرمود: شیطان است که مأیوس شد دیگر کسی او را پرستش کند. بالجمله خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ

ص: 80

افضل امهات المؤمنین و اول نساء المسلمین اسلاما واقدمهم ایمانا وأشرفهم نسباً وأکرمهم شرفاً.

هر کس به کتاب های اهل سنت نظر کند می داند که حضرات اهل سنت در فضل و منفبت عایشه چقدر اخبار نقل کرده اند. مع ذلک خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به او تفضیل می گذارند و خود عایشه اخباری در مناقب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ روایت نموده، که بعض آن آنفاً گذشت و بعض آن را در جلد اول این کتاب در احوالات فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ نقل کرده ایم، و چرا چنین نباشد و هی المرئته الجلیلة النبیله الاصیلة العقلیة الکاملة العاقلة الباذلة العالمة الفاضلة العابدة الزاهدة المجاهدة الحازمه والحبیبة للّه ولرسوله ولولیه المختارة من النساء و الصفیة البیضاء حلیلة الرسول وام البتول صفوة النسوة الظاهرات و سیدة العفائف المطهرات درة الصدف وأهل العز والمجد والشرف السابقة فی جمیع الخیرات.

خلاصة: خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ اول زنی است که تصدیق پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نمود و اول زنی است که در مکه با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نماز به جماعت خواند و اولی زنی است که ایمان خود را در مکه اظهار نمود در میان مشرکین خونخوار و اول زنی است که دشمن را از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دفع می داد و اول زنی است که تمام اموال خود را به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بخشید و اول زنی است در اسلام که ایمانش به درجه کمال رسید و اول زنی است که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را اختیار نمود.

در خصائص فاطمیه می فرماید: الحق جناب خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ در بذل همت و اهتمام به خدمت رسالت در اول اسلام کاری نکرد که بتوان وصف نمود، بلکه زبان بیان از شرح آن عاجز است و قاصر و به اتفاق فریقین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افضل همۀ زوجات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است. شیخ حر عاملی در منظومه اش گوید:

زوجاته خدیجة وفضلها

ابان عند قولها و فعلها

بنت خویلد الفتی المکرم

الماجد المؤید المعظم

ص: 81

لها من الجنة بیت من قصب

لا صخب فیه ولا لها نصب

وهذه صورة لفظ الخبر

عن النبی المصطفی المطهر

و از مفاخر و مناقب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آنچه بر غالب خواص و عوام مخفی است، قبول ولایت جناب امیر المؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ است و امامت اولاد امجاد او است. با این که آن وقت مکلف نبود به قبول ولایت؛ یعنی این تکلیف پس از حضرت رسالت فرض و واجب بوده، ولی آن مخدره در زمان ولادت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از امامت ائمۀ اطهار عَلَيْهِ السَّلاَمُ از فرزند خود شنیده بود و این مطلب خاطر نشانش بود و قدر و مقام امیر المؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ را دانسته و پیوسته در انجام این امر و انجاح این مقصود سعی و جدی بلیغ داشت.

علامۀ مجلسی در ششم بحار روایت می کند که روزی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را خواست و در کنار خود نشانید و فرمود: این جبرئیل است و می گوید از برای اسلام شروطی است:

اول. اقرار به یگانگی خداوند متعال؛

دوم. اقرار به رسالت رسولان؛

سوم. اقرار به معاد و عمل به اصول و امهات این شریعت و احکام آن.

چهارم. اطاعت اولی الامر و ائمۀ طاهرین عَلَيْهِ السَّلاَمُ از فرزندان او یکان یکان با برائت از عدای ایشان به همین ترتیب.

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به همۀ آنها اقرار و اعتراف نمود و تصدیق واحد واحد فرمود؛ به خصوص امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ، که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: «هو مولاک و مولی المؤمنین و امامهم بعدی؛ یعنی علی مولای تو و مولای مؤمنان و بعد از من امام ایشان است» و از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عهد أکید و میثاق شدید گرفت در قبول ولایت آن جناب و بیعت محکمه نمود و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ یک یک از اصول و فروع دین را حتی آداب وضو گرفتن و آداب نماز و روزه و حج و جهاد و بِر والدین و صلۀ رحم و واجبات و محرمات همه را ذکر نمود. پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دست خود را بالای دست امیر

ص: 82

المؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ نهاد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دست خود را بالای دست رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نهاد و بدین نهج با امیر المؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ بیعت کرد.

این خلاصۀ روایت بود و اگر نه حدیث مفصل است و این است معنی «ما کمل من النساء الا اربعة آسیة بنت مزاحم مریم بنت عمران خدیجه بنت خویلد فاطمة بنت محمّد.» و از حدیث مشار إلیه ظاهر می شود که آن مخدره به تمام اصول دین و احکامی که در آن نازل شده، فرداً فرد ایمان آورده و روح تمام اصول و فروع که میزان رد و قبول است ایمان به امامت آن بزرگواران است. با این که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن وقت مکلفه به امر امامت نبوده، ولی این مقام مخصوصی است از برای کاملین و اولیاء کاملین از این خانواده. اگر چه مرتبۀ ولایت مؤخر است، لیکن در هر وقت و زمان برای خواص ایشان حتم و فرض است و آن در ایمان شرط کمال و بدون ولایت این شریعت قالبی بی روح و کلامی بی معنی می نمود و لهذا در یوم غدیر در نصب خلافت جناب امیر المؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ آیۀ (الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) آمد و کریمۀ (وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ) شاهد صدق مدعی است.

الحاصل در ذات قدسیۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، ودایع نفیسه و ذخایری شریفه بود که در آن زمان بین اهل زمین و أهل آسمان انحصار داشت و أعظم آنها گوهر گران بهای ولایت امیر المؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ بوده است؛ کانها قبل الوقوع بالقوه ایمان آورده و تصدیق نموده، پس سبقت و قدمت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در اسلام و ایمان به جمیع مراتب و مقامات ایمان بوده و این قسم از ایمان برای مردم میسر نبود و مسئلۀ امامت امری مخفی و پنهان بر ابناء آن زمان بوده تا روز غدیر پرده برداشته شد.

و در احترام و تجلیل خدیجۀ طاهره عَلَيْها السَّلاَمُ همین بس که تا حیات داشت، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هیچ زنی اختیار ننمود و در مدت این بیست و چهار سال و یک ماه با وجود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به احدی از زنان دنیا رغبت ننمود. کیف لاوهی امیرة عشیرتها و سیدة قومها و وزیرة صدقٍ لرسول اللّه کانها از کثرت اغنام و حشم و ضیاع و عقار و املاک و قری و مال التجاره و عبید و اماء و مستقلات و جواهر غالیة ووجوه نقدیه ملکه بین حجازات

ص: 83

و اطراف آن بوده و تمام آن را بدون ظنت به اکمال منت در راه آن جناب بذل نمود؛ خصوصاً در آن سه سال که آن بزرگوار در شعب مکه با بنی هاشم بود مصارف ایشان در عهدۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود و أبوالعاص بن ربیع داماد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شترها را می آورد و گندم و خرما بار می کرد و به بنی هاشم می رسانید. پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به مال و جان با دل و زبان ایمان به پیغمبر عَلَيْها السَّلاَمُ آخرالزمان آورد.

بلی شمشیر امیر المؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ برابری کرد با بذل مال او و اگر نه در جهت اسلام و سبقت در ایمان با هم مساوات داشته اند و همین شرف بزرگ بس است خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را. علاوه دختری مانند فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ آورد که از وی بر تمام دنیا شرافت و کرامت یافت و بر سیدات نسوان برتری جست. ذلک فضل اللّه یوتیه من یشاء.

اطلاع خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به احوال پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از علمای یهود

ابن حجر عسقلانی در اصابه گوید: اتفاق چنان افتاد که روزی خدیجه با جمعی از زنان در منظری از غرفه های سرای خویش جای داشته اند و یکی از احبار یهود نیز با او بود و این هنگام محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از آن جا عبور فرمود. مرد یهودی با خدیجه گفت: بشود این جوان را به این منظره دعوت فرمایی.

خدیجه کنیز خود را به سوی آن حضرت فرستاد و او را دعوت فرمود. آن حضرت اجابت فرمود و بدان منظره در آمد و در انجمن ایشان بنشست. مرد یهودی خواستار شد از آن حضرت که کتف خود را بگشاید. ملتمس او مبذول افتاد. چون مرد یهودی چشمش بر مهر نبوت افتاد، گفت سوگند یا خدای که این مهر پیغمبری است. خدیجه گفت: اگر عم او حاضر بودی تو نتوانستی بر بدن او نظر کنی؛ زیرا که اعمام او جنابش را از مردم یهود برحذر دارند. مرد یهودی گفت: هیچ کس را قدرت نباشد که بر محمّد آسیبی برساند. قسم به موسی بن عمران عَلَيْهِ السَّلاَمُ که او پیغمبر آخر الزمان است.

چون آن حضرت از منظره به زیر آمد، مهرش در دل خدیجه جای کرد و با مرد یهودی گفت تو چه دانستی که او پیغمبر است؟ گفت تورات مرا ملحوظ افتاده که او خاتم انبیا است

ص: 84

و هنوز کودک باشد که پدر و مادر او از جهان بروند و جد و عمش کفالت او کنند. پس به سوی خدیجه اشارت کرد و گفت: او زنی از قریش به نکاح درآورد که بزرگ قبیله و سید عشیره باشد. این سخن را نگاه بدار. چون برخواست که بیرون رود با خدیجه گفت: نگران باش که محمّد را از دست نگذاری که پیوستن به او کار هر دو جهان را راست کند و این معنی در خاطر خدیجه راسخ گردید.

و دیگر چنان افتاد که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ روزی از اعیاد با جمعی از زنان قریش در مسجد الحرام حاضر بود. یکی از یهود بر ایشان گذشت و گفت زود باشد که در میان شما پیغمبری مبعوث گردد. هر یک بتوانید او را به شوهری اختیار کنید. آن زنان چون این بشنیدند همی سنگ پاره به او افکندند. اما خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را این اندیشه در ضمیر سخت شد و روزی با ورقة بن نوفل بن اسد بن هاشم بن عبد مناف که پسر عموی او بود گفت: می خواهم شوهری بنمایم و این مردم که در طلب من تعب برند، هیچ یک را پسنده ندارم و این ورقه از بزرگان قوم عیسی بود و از علوم نیک خبر داشت و از کتب آسمانی دانسته بود که پیغمبر آخرالزمان زنی به سرای درآورد که سیدۀ قوم خود باشد و گمان داشت که آن زن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ باشد.

خواب دیدن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را

بالجمله ورقه در جواب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: اگر خواهی تو را حدیثی عجیب مکشوف دارم. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: کدام است؟ گفت: مقداری آب حاضر کن. چون آب حاضر کرد عزیمه ای بر آن آب بخواند و فرمود تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از آن آب غسل کند و از انجیل و زبور چیزی بنوشت و گفت: این نگاشته را در زیر سر خود بگذار و بخواب که آن کس که شوهر تو باشد در خواب خواهی دید. چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنین کرد، در خواب دید که مردی از خانۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بیرون آمد با قامتی با اندازه و چشمی سیاه و گشاده و ابروان نازک و لب های سرخ و گونه های گلرنگ با ملاحتی بی حد و صباحتی به نهایت و در میان دو کتف او علامتی بود و پارۀ ابری بر سر او سایه انداخته و بر اسبی از نور سوار بود

ص: 85

که لجام او را از طلا و زین او مرصع به جواهرات مختلفه و روی او چون روی آدمیان و چهار پای او چون پاهای گاو و امتداد او به قدر مدبصر.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون او را بدید در بر گرفت و در دامن نشانید. پس از خواب بیدار شد و تا صبح دیگر به خواب نرفت و صبحگاه به نزد ورقه رفت و صورت خواب خویش را باز گفت. ورقه فرمود: ای خدیجه! اگر این خواب بر صدق است رستگار خواهی بود. آن کس که در خواب دیده ای حامل تاج کرامت و شفیع روز قیامت و سید عرب و عجم باشد. همانا او محمّد بن عبد اللّه بن عبدالمطلب است.

چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این بشنید آتش مهرش زبانه زدن گرفت تا آن گاه که انجمن از بیگانم به پرداخت بنشست و در هوای آن حضرت همی گریست و این ابیات بگفت:

کم استرالوجد و الاجفان تهتکه

واطلق الشوق والاعضاء تمسکه

جفانی القلب لما ان تملکه

غیری فوا اسفا لو کنت املکه

ما ضر من لم یدع منی سوی رمقی

لو کان یسمح بالباقی فیترکه

ورود اعمام النبی در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به جهت سرمایه برای تجارت

حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ روزی با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: من بدان اندیشه ام که زنی از بهر تو به سری درآورم و اینک مالی در دست ندارم و پیر شده ام. همانا خدیجه دختر خویلد با ما قرابت دارد و او را مالی فراوان باشد و هر ساله غلامان خود را به تجاربت فرستد و مال به مضاربه دهد. اگر خواهی از بهر تو سرمایه ستانم بدان تجارت کنی و ربح آن را به جهت تو عیالی خواستگاری بنمایم.

آن حضرت فرمود روا باشد. پس ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عباس و دیگر برادران، آهنگ خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نمودند و در بکوفتند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون بانک سندان بشنید سروری در قلبش جای کرد و کنیزیک خویش را گفت برو ببین کوبندۀ در کیست؟ و این اشعار بگفت:

ص: 86

ایاریح الجُنوب لعل عِلمُ

من الاحباب یطفی بعض حرّ

ولولا تحملوک الّی منهم

سلاما اشتریه ولو بعمری

وحق و دادهم إنی کتوم

وإنی لا ابوح لهم بسرّی

أرانی اللّه و صلهم قریبا

وکم یسرُ اتی من بعد عسر

ویوم من فراقکم کشهر

وشهر من وصالکم کدهر

پس آن کنیزک برفت و باز آمد و گفت: ای سیدۀ من! اینک بزرگواران عرب و فرزندان عبدالمطلب می باشند. طلب اذن می نمایند. چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این بشنید شاد شد و گفت: در بگشا و میسره را بگوی تا فرش نیکو برای ایشان بگستراند و هر کس را به جای خود بنشاند و انواع فواکه و اطعمه حاضر ساخت و این اشعار بگفت:

الذحیوتی وصلکم ولقائکم

ولستُ الذا لعیش حتی اراکم

وما استحسنت عنی من الناس غیرکم

ولا لذّنی قلبی حبیب سواکم

علی الرأس والعین جُملة سعیکم

ومن ذا الذی فی فعلکم قد عصاکم

فها انا مجنون علیکم باجمعی

وروحی ومالی یا حبیبی فداکم

وما غیرکم فی الحب یسکن محبتی

وان شئتم تفتیش قلبی فهاکم

پس کار انجمن را راست کردند و ایشان را در آوردند و خوروش و خوردنی حاضر کردند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پس پرده بنشست و گفت: ای بزرگان مکه و حرم! کلبۀ مرا رشک ارم کردید. هر حاجت که دارید بر آورده است.

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: از بهر آن حاجت آمده ایم که سودش نیز تو را باشد. همانا برای پسر برادرم محمّد بدین جا شده ایم که از تو سرمایه برای تجارت به جهت او بگیریم. چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نام مبارک رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بشنید بر حصول مقصود دل قوی کرد و این اشعار بگفت:

بذکرکم یطفی الفواد من الوقد

ورؤتیکم فیها شفا اعین الرمد

ومن قال إنی اشتفی من هواکم

فقد کذبوا لو مت فیه من الوجد

ص: 87

ومالی لا املی سروراً بقربکم

وقد کنت مشتاقاً إلیکم علی البعد

تشابه سری فی هواکم وخاطری

فابدی الذی اخفی واخفی الذی أبدی

آمدن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

آن گاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: محمّد خود کجا است که من حاجت او را از لب های او بشنوم؟ عباس چون این بشنید برخواست و با بطح آمد. آن حضرت را نیافت. پس به هر سوی در طلب وی بر آمد تا آن که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در خوابگاه ابراهیم خفته و ردای مبارک بر زیر خویش انداخته و اژدهای عظیم بر بالینش خفته و به جای بادبزن برگ گلی در دهان گرفته، آن حضرت را باد می زند. چون عباس آن مار بزرگ بدید بر پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بترسید و شمشیر بر کشید و آهنگ اژدها کرد و هم ثعبان به سوی او در آمد. پس عباس فریاد برآورد که ای برادر زاده! مرا دریاب. چون پیغمبر چشم گشود، اژدها ناپدید شد. پس آن حضرت فرمود: از بهر چه تیغ بر کشیدی؟ صورت حال باز گفت. پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تبسم فرمود و گفت: آن فرشته از جانب خداوند متعال بحر من مأمور است. بسیار او را دیده ام و با او سخن کرده ام. عباس گفت: کسی انکار فضل تو نتواند کردن و این گونه چیزها از تو بعید نباشد. اکنون آهنگ خانۀ خدیجه فرما که می خواهد تو را بر مال خود امین گرداند.

پس آن حضرت راه پیش گرفت و نور آن حضرت به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تابیدن گرفت و خیمۀ او را روشن کرد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای میسره! چرا اطراف خیمه را مسدود نساختی که تابش آفتاب بر این قبه در آمده. میسره گفت: این قبه را ثلمه و روزنه نباشد. این فروغ جبین محمّد است که این قبه را روشن کرده است و اینک با عباس عم خود همی آید. پس اعمام پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بیرون شدند به استقبال آن خورشید رسالت و آن حضرت را در آوردند و در صدر مجلس جای دادند.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ طعام بفرستاد و خود از پس پرده آمده عرض کرد: ای سید من! کلبۀ تاریک مرا روشن ساختی و وحشت های مرا به موانست بدل فرمودی. آیا می خواهی امین

ص: 88

من باشی در اموال من و به هر کجا که می خواهی سفر نمایی؟ فرمود بدان راضی شدم و می خواهم به سوی شام سفر کنم. عرض کرد حکم تو را است و از بهر تو در این سفر صد اوقیه طلا و صد اویقه نقره و دو شتر با حمل آن مقرر کردم. آیا راضی شدی؟ ابوطالب گفت: او راضی شد و ما هم راضی شدیم. ای خدیجه! تو محتاج چنین امینی خواهی بود که تمامت عرب بر دیانت و امانت و صیانت و تقوای او متفق اند.

بار بستن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر شتر در محضر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای سید من! آیا توانی بر شتر بار به بندی؟ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: توانم. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با میسره فرمود: شتری حاضر کن تا امتحان بنمایم. میسره برفت و شتری درشت اندام حاضر کرد. عباس گفت: ای میسره! شتری از این صعب تر نیافتی که محمّد را با آن امتحان بنمایی؟ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: باکی نیست. او را بگذار تا بیاورد. چون شتر پیش شد زانو بزد و روی خود را بر پای آن حضرت نهاد. چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دست بر پشت او مالید به زبان فصیح گفت: کسیت مانند من که سید رسولان بر پشت من دست کشید؟ آن زنان که نزدیک خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند گفتند: این نباشد مگر سحری بزرگ که از این یتیم صادر شد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: این سحر نباشد. این آیات بینات است و این اشعار بگفت:

نطق البعیر بفضل احمد مُخبراً

هذا الذی شرفت به ام القری

هذا محمّد خیرً مبعوث اتی

فهو الشفیع و خیر من وطأ الثری

یا حاسدیه تمز قوامن غیظکم

فهو الحبیب ولا سواه فی الوری

آن گاه به سوی پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نگریست و گفت: ای سید من! این جامه که اندر بر داری در خور سفر نباشد. آن حضرت فرمود که مرا جز این جامه نباشد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بگریست و حکم داد تا دو جامۀ قباطی مصر و دو جبۀ عدنی و دو برد یمانی و یک عمامۀ عراقی و دو موزه از پوست و عصایی از خیزران حاضر کردند و فرمود: این جامه ها را بر بالای تو فزونی بود، مهلت ده تا کوتاه کنم.

ص: 89

آن حضرت فرمود: حاجت نباشد. من هر جامه که در بر کنم بر قامت من رسا خواهد بود و اگر کوتاه بود بلند گردد و اگر بلند باشد به حد قامت من گردد. پس آن جامه ها را در بر کرد و همه راست آمد و از میان جامه چون بدر تمام بتافت. چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آن خورشید تابان و مهر فروزان بدید یک باره دل از دست بداد و این اشعار بساخت:

اوتیت من شرف الجمال فنونا

ولقد فتنت بها القلوب فتونا

قد کونت للحسن فیک جواهر

فیها و عُیت الجواهر المکنونا

یا من اعار الضبی فی فلتانه

لِلحُسن جیداً سامیاً وجفونا

انظر الی جسم النحیل و کیف قد

اجریت من دمع العیون عیونا

اسهرتُ عنی فی هواک صبابة

و ملئت قلبی لوعة و جنونا

آن گاه ناقه صهب ای خویش را به جهت سواری آن حضرت بدو فرستاده و مترنم به مضمون این مقال گردید:

هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک

گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

مرا امید وصال تو زنده می دارد

وگرنه هر دمم از هجر هست بیم هلاک

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ میسره و ناصح دو غلام خود را طلبید و آنها را ملازم رکابش گردانید و به روایتی خزیمة بن حکیم را که از خویشان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود به همراه حضرت فرمود و با ایشان فرمود دانسته باشید که من این مرد را که بر مال خود امین کردم پادشاه قریش و اهل حرم است و دست هیچ کس بر بالای دست او نیست و او هر چه در مال من بکند روا باشد و شما را نرسد که با او سخن گویید و بایستی پاس عظمت او را بدارید و آواز خود را با آواز او بلند مکنید. میسره قسم یاد کرد که سال ها است محبت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در ضمیر من جای گرفته است و اکنون که تو او را دوست داری، آن مهر مضاعف شد. پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این اشعار بگفت:

ص: 90

قلب المحب الی الاحباب مجذوب

وجسمه بید الاسقام منهوب

و قائل کیف طعم الحب قلت له

الحب عذب ولکن فیه تعذیب

افدی الذین علی خدی لبعدهم

دمی ودمعی مسفوح و مسکوب

ما فی الخیام وقد سارت رکائبهم

الامحب له فی القلب محبوب

کانما یوسف فی کل ناحیة

والحی فی کل بیت فیه یعقوب

کان این اشعار ام المؤمنین سلام اللّه علیها مضمون شعر حافظ است که می گوید:

مردم دیدۀ من جز برهت ناظر نیست

دل سرگشتۀ من غیر تو را ذاکر نیست

اشکم احرام طواف حرمت می بندد

گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست

رفتن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به جانب شام برای تجارت

چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را وداع نمود به جانب ابطح آمد و مردم در آن جا انجمن بودند که آن حضرت را وداع کنند. چون پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به ابطح رسید مانند آفتاب همی درخشید. دوستان از دیدار او همی شاد شدند و دشمنان از آتش حسد بسوختند. در این وقت عباس بن عبدالمطلب این اشعار بگفت:

یا مخجل الشمس والبدر المنیر اذا

تبسم الثغر لمع البرق منه اضا

کم معجزات راینا منک قد ظهرت

یا سیدا ذکره تشفی به المرضا

این هنگام رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بدید که اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنوز بر شتران حمل نشده، فرمود برای چیست که این اموال و بارها بر زمین است؟ خادمان عرض کردند که عدد ما اندک است. این حمل ها بسیار باشد. آن حضرت را بر ایشان رحم آمد و از راحله فرود شد. دامن بر میان استوار کرد و شتران را یک یک بار بست و هر شتر روی بر پای مبارکش می نهاد و به اشارت آن حضرت از درِ انقیاد بود تا این که آفتاب بلند شد و سورت گرما بر وجود مبارکش اثر کرد و عرق از جبین مبارکش می چکید. عباس خواست سایبانی به جهت آن حضرت فراهم آورد و در آن وقت خداوند متعال فرمان کرد جبرئیل را که برو به

ص: 91

نزدیک گنجور بهشت و آن ابر را که دوازده هزار سال قبل از خلقت آدم از بهر حبیب خود محمّد آفریده ام بگیر و بر سر او گسترده کن تا از ازدحت آفتاب محفوظ ماند. ناگاه مردم قافله آن ابر رحمت را چون بر سر آن حضرت دیدند، همه در عجب شدند. عباس گفت: محمّد در نزد خدا از آن گرامی تر است که محتاج به مظلۀ من باشد.

پس کاروانیان از آن جا حرکت کردند. چون به جحفة الوداع رسیدند و آن در شش منزلی مکه است و میقات اهل مصر و شام است و از آن جا به غدیر خم دو میل است بالجمله مطعم بن عدی گفت: ای گروه قافله! شما را سفری دراز در پیش است و از این جا تا شام شعاب ترسناک و موارد خطرناک و وادی های سهمناک فراوان باشد. از بین مردم یک تن را بر خود امیر کنید و به صلاح و صواب دید او باشید تا در میانه منازعتی بادید نیاید. جملگی این رای را استوار داشته اند و او را تحسین کردند. پس بنی مخزوم گفتند: ما ابوجهل را قائد خویش دانیم و نبی عدی مطعم را اختیار کردند و بنو النضیر نضر بن حارث را برگزیدند و بنی زهره اجنحة بن جلاح را امیر دانسته اند و بنولوی ابوسفیان را پسنده داشتند. میسره گفت: ما جز محمّد بن عبد اللّه کسی را بر خود مقدم نداریم و بنی هاشم با او هم داستان شدند.

ابوجهل چون این بشنید تیغ بر کشید و گفت: اگر شما محمّد را بر خود مقدم دارید من این تیغ را بر شکم خود نهم و چنان فشار کنم که از پشتم سر بدر کند. حمزه شمشیر بر آورده و گفت: ای زشت کردار ناکس! تو ما را از کشتن خود بیم می دهی؟ قسم به خدا نمی خواهم مگر آن که هر دو دست و پای تو قطع شود و دیدگان تو کور گردد. رسول خدا فرمود: «اعْمد سیفک یا عماه ولا تستفتحوا سفرکم بالشر دعوهم یسیرون اول النهار و نحن نسیر آخره؛ بگذار تا ایشان اول روز حرکت بنمایند و ما در آخر روز حرکت می نماییم و در هر حال قریش مقدم باشند.» پس ابوجهل با مردم خود از بنی هاشم به یک سوی شدند. پس کاروانیان بدین گونه کوچ دادند و چند منزل بپیمودند، تا آن که به وادی امواه رسیدند. در آن جا فرود شدند.

ص: 92

نزول قافله به وادی الامواء و جریان سیل

به ناگاه رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سحابی متراکم بدید. فرمود: من بدین قوم از جنبش سیل بیم دارم. صواب آن است که از این وادی به دامن کوه کوچ دهیم. عباس عرض کرد که فرمان تو را است. پس آن حضرت حکم داد تا در میان کاروان ندا در دادند که اموال و اثقال خود را به دامن کوه حمل کنید. مردمان همه اطاعت کردند؛ مگر یک نفر از قبیلۀ بنی جمح که مصعب نام داشت. او بدین حکومت سر در نیاورد و گفت: ای گروه قافله! سخت دل های شما ضعیف است که از آن چه اثری نیست بهراسید. این سخن بر زبان داشت که بارانی به شدت باریدن گرفت و آن مرد را سیل ربود و او را با احمال و اثقال او نابود ساخت.

مردمان از خبر دادن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به این واقعۀ سیل تعجب ها کردند. پس اهل قافله در دامنۀ کوه چهار روز بودند و آن سیل هر روز به زیادت می شد. میسره عرض کرد که ما مجرب داشته ایم که این سیل تا یک ماه دیگر قطع نشود و از آب عبور ممکن نگردد و در این دامن جبل از این بیشتر سکون صواب نباشد و اگر فرمایی به سوی مکه مراجعت کنیم. پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را هیچ جواب نفرمود و بخفت. در خواب دید که ملکی با او گفت: ای محمّد! محزون مباش و فردا اول صبح بفرما تا قوم حمل خود برگیرند و در کنار وادی بایست تا مرغی سفید بادید آید و با بال خود خطی سفید بر آب رسم کند که اثر آن بماند. پس بر اثر بال او روان شوید و بگویید: بسم اللّه و باللّه و به آب در آیید که شما را زیانی نرسد.

چون صبح شد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خواب بیدار گردید. فرمان داد تا حمل بر شتران بستند و با مردمان به کنار وادی آمدند. ناگاه مرغ سفیدی از فراز کوه به زیر آمد و با پر خود خطی سفید بر آب رسم کرد؛ چنان که آن نشان بر روی آب نمایان بود. پس آن حضرت فرمود: بسم اللّه و باللّه و در آب در آمد و مردمان همه متابعت کردند و به سلامت بیرون شدند؛ مگر یک نفر از قبیلۀ بنی جمح؛ گفت: بسم اللات و الغری. چون این بگفت، غرقۀ آب گشت و اموالش به هدر شد. ابوجهل چون این بدید گفت: ما هذا السحر مبین. مردمان گفتند: ای پسر هشام! این سحر نیست. واللّه ما اظلت الخضراء ولا اقلت الغبراء افضل من محمّد. از این سخنان آتش حسد

ص: 93

ابوجهل

زبانه زدن گرفت و از آن جا با قوم خویش کوچ داد تا بر سر چاهی فرود شدند.

نزول قافله بر سر چاه و پر کردن ابوجهل آن چاه را

در این وقت ابوجهل با مردم خود گفت: اگر محمّد از این سفر به سلامت باز شود بر ما فزونی خواهد جست و مرا طاقت این حمل نباشد. اکنون مشک های خویش را از این چاه پر کنید تا این که من این چاه را از خاک پر کنم تا محمّد و یارانش که بدین جا رسند، چون آب نیابد از تشنگی بمیرند و سینۀ من از غم محمّد بیاساید. پس مشک های خود را پر آب کردند و چاه را پر از خاک انباشتند و برفتند. ابوجهل غلام خود را مشکی از آب داد و گفت در پس این جبل پنهان باش تا محمّد و اصحابش در رسند. بنگر چگونه از تشنگی به هلاکت رسند. چون این مژده به من آری تو را آزاد کنم و مال فراوان عطا کنم.

پس آن غلام در پس کوه مخفی شد تا پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و همراهانش رسیدند و آن چاه را انباشته یافتند. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دید همراهانش دل بر مرگ نهادند و از حیات خود ناامید شدند. در آن حال خدا را بخواند ناگاه از زیر قدم های مبارکش چشمۀ خوشگوار بجوشید و روان شد و مردمان سیراب شدند و مشک ها پر آب کردند و از آن جا حرکت نمودند. غلام ابوجهل چون این بدید شتاب زده از ایشان سبقت جست و خود را به ابوجهل رسانید. ابوجهل چون او را بدید گفت: هان ای غلام! بازگوی که آن جماعت چگونه هلاک شدند. آن غلام صورت حال را مکشوف داشت و گفت سوگند با خدای که هر کس با محمّد خصمی کند رستگار نشود. ابوجهل از این سخن در خشم شد. سیلی سختی به صورت غلام زد. او را ناسزا گفت. پس از آن جا حرکت نمودند و به کنار وادی ذبیان رسیدند.

رسیدن قافله به وادی ذبیان و قصۀ اژدها

ناگاه از میان درختان آن وادی اژدهای عظیمی سر به در کرد که درازی نخلی داشت و بانگی بی مناک برآورد و از چشمان او شرارۀ آتش جستن می کرد. در آن حال شتری که ابوجهل بر او سوار بود چون این بدید برمید و ابوجهل بر زمین افتاد؛ چنان که استخوان پهلویش بشکست و مدهوش بیفتاد و مردم بر او جمع شدند و او را به هوش آوردند. چون به هوش آمد گفت:

ص: 94

این راز را مستور بدارید تا محمّد بدین جا رسد و از این اژدها آسیبی ببیند.

پس در آن جا بودند تا رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رسید و فرمود: ای پسر هشام! این نه جای فرود شدن است. از بهر چه توقف دارید؟ ابوجهل گفت: ای محمّد! تو سید عربی و من شرم دارم که از تو سبقت جویم. از این پس از قفای تو خواهم رفت. عباس شاد شد. خواست راه برگیرد. آن حضرت فرمود: ای عم! به جای باش که خوف آن می رود که مکری کرده باشد و خود از پیش کاروان راه سپر گشت. چون بدان وادی رسید اژدها پدیدار شد. ناقۀ آن حضرت خواست برمد. حضرت فرمود: مترس! همانا خاتم پیغمبران بر پشت تو است، و آن گاه با اژدها خطاب کرد و فرمود: از سر راه دور شو و مردم ما را زیان مکن. در حال اژدها به سخن درآمد و گفت السلام علیک یا محمّد السلام علیک یا احمد.

آن حضرت فرمود: السلام علی من اتبع الهدی. اژدها گفت: من از جانوران زمین نیستم، بلکه یکی از پادشاهان جن باشم و نام من هام بن هیم است و بر دست پدرت ابراهیم خلیل اللّه ایمان آوردم و خواستار شفاعت شدم. فرمود: شفاعت خاص یکی از فرزندان من است که او را محمّد گویند و مرا خبر داد که در این جا ادراک خدمت تو خواهم کرد و بسی انتظار بردم تا عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را دریافتم. هم در آن شب که به آسمان همی رفت حواریون را اندز همی کرد که متابعت شما بنمایند و شریعت تو گیرند. اینک بدانچه می خواستم فائز شدم و خواستارم که مرا از شفاعت خویش بی بهره نسازی. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: چنین باشد اکنون از این کاروانیان بر کنار باش تا قافلۀ ما عبور کند. پس اژدها پنهان شد و مردم شاد شدند. در آن وقت عباس این قصیده بسرود:

قصاید بنی هاشم در وادی ذبیان

یا قاصداً نحو الحطیم و زمزم

بلغ فضائل احمد المتکرم

واشرح لهم ما عاتیت عیناک من

فضل لاحمد والسحاب الارکم

قل وأت بالایات فی السیل الذی

ملاء الفجاج بسیله المتراکم

ونجی الذی لم یخط قول محمّد

ومن الذی اخطا بوسط جهنم

ص: 95

والبئر لما ان اضربنا الضماء

فدعی الحبیب الی الاله المنعم

فاضت عیونا ثم سالت أنهراً

وغدا الحسود بحسرة وتغمغم

والهام ابن الهیم لما ان رأی

خیر البریة جاء کما المستسلم

ناداه احمد فاستجاب منبیاً

وشکی المحبة کالحبیب المعزم

من عهد ابراهیم ظل مکانه

یرجو الشفاعة خوف جسر جهنم

من ذایقا یس احمداً فی الفضل من

کل البریة من فصیح واعجم

وبه توسل فی الخطیئة آدم

فالیعلم الاخبار من لم یعلم

چون عباس از این اشعار پرداخت، زبیر بن عبدالمطلب ساز سخن کرد این اشعار بگفت:

یاللرجال ذوی البصائر والنظر

قوموا انظروا امرا مهو لا قد خطر

هذا بیان صادق فی عصرنا

من سید عالی المراتب مفتخر

آیاته قد اعجزت کل الوری

من ذا یقایس عدها او یختصر

منها الغمام تظله مهما مشی

انی یسیر تظله وإذا حضر

وکذلک الوادی انی متراکما

بالسیل یصحب للحجارة والشجر

ونجی الذی قد طاع قول محمّد

وهو المخالف مستقرا فی سقر

وازال عنا الضیم من حر الضماء

من بعد ما یاتی التقلقل والضجر

والبئر فاضت بالمیاه واقبلت

تجری علی ارض کاشباه النهر

والهام فیه عبارة ودلالة

لذوی العقول ذوی البصائر والفکر

کاد الحسود یذوب مما عانیت

عنیاه من فضل لاحمد قد ظهر

یا للرجال الا انظروا انواره

تعلو علی نور الغزالة والقمر

الا یضل احمدا واختیاره

ولقد اذل عدوه ثم احتقر

چون زبیر بن عبدالمطلب اشعار خود را خاتمه داد، حمزه بن عبدالمطلب این اشعار بگفت:

ص: 96

ما نالت الحساد فیک مرادهم

طلبوا نقوص الحال منک فرادا

کادوا وما خافوا عواقب کیدهم

والکید مرجعه علی من کادا

ما کل من طلب السعادة نالها

بمکیدة اوان یروم عنادا

یا حاسدین محمّداً یا ویلکم

حسدا تمزق منکم الاکبادا

اللّه فضل احمدا واختاره

ولسوف یملکه الوری وبلادا

ولیملان الارض من ایمانه

ولیهدین عن الغوی من حادا

پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایشان را مشمول الطاف و اشفاق ساخته و از آن وادی کوچ کردند و در منزل دیگر که گمان آب داشتند، آب نیافتند و مردم سخت بهراسیدند.

ایجاد نخلستان در وادی بی آب

و بیم کردند که در آن جا از عطش جان بدهند. در این وقت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دست های خویش را تا مرفق عریان ساخت و در میان ریگ فرو برد و سر برداشت و خدای را بخواند. ناگاه از میان انگشتان مبارکش چشمه بجوشید و چندان برفت که عباس عرض کرد: ای برادرزاده! بیم آن است که اموال ما غرق شود. پس از آن آب بخوردند و مواشی را بدادند و مشک ها را پر آب کردند. در این هنگام رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از میسره خرما طلب کرد و او طبقی بنهاد. آن حضرت تناول نمود و خستوی او را در خاک پنهان نمود. عباس عرض کرد: ای پسر برادر! این کار را چه حکمت باشد؟ فرمود: می خواهم نخلستانی در این جا برآورم و از ثمر آن تناول نمایم. عباس را شگفتی گرفت. پس از آن جا پاره ای راه برفتند. آن حضرت با عباس فرمود: هم اکنون باز شو و از آن نخلستان که من برآوردم مقداری رطب به سوی ما حمل کن. عباس روان شد. در آن جا نخلستانی بدید انبوه که از خرما گران بار باشد. پس یک شتر از آن خرما حمل کرده، میان قافله آورده، و مردمان بخوردند و خداوند متعال را شکر گفتند.

اما ابوجهل همی ندا در داد که از این خرما که این جادو کرده است نخورید. مردم سخن او را وقعی نگذاشتند.

پس از آن جا کوچ کردند تا به عقبۀ ایله رسیدند. در آن جا دیری بود که چند راهب اقامت

ص: 97

داشت و سید ایشان فلیق بن یونابن عبدالصلیب بود و کنیت او ابوالخیر و اخبار.

نزول قافله به عقبۀ ایله و قصۀ راهب با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را، از انجیل دانسته بود و چون به قصۀ آن حضرت می رسید، می گفت: ای فرزندان! چه وقت باشد که مرا بشارت دهید به آمدن بشیر و نذیر الذی یبعثه اللّه من تهامة متوجاً به تاج الکرامة تظله الغمامة شفیع فی العصاة یوم القیامة.

رهبانان با او گفتند: چندین گریستن از بهر چیست؟ مگر ظهور او نزدیک باشد؟ فرمود: سوگند با خدای که او در کعبه ظاهر شده است و زود است که مرا از رسیدن او به سرزمین ما بشارت دهید و همی به یاد حضرت بگریست تا بینائیش اندک شد.

ناگاه روزی رهبانان کاروانی را از دور بدیدند که در پیش روی او کسی باشد که ابر بر سر او سایه افکنده است و از جبینش نور نبوت چنان ساطع است که دیده تاب او را ندارد. این وقت فریاد برداشتند که ای پدر عقلانی! اینک کاروانی از طرف حجاز می آید. فلیق فرمود: بسیار کاروان از حجاز بر ما گذشت و آن کس که من جستم نیافتم. گفتند: اینک نوری از این کاروان بر فلک همی تابد. فلیق را دل بجنید و دانست که روز وصال پیش آمد. پس دست برداشت و گفت: ای خداوند! به حق جاه و منزلت آن محبوب که همیشه اندیشه ام به سوی او پیوسته و در زیارت باشد، بینایی مرا به سوی من باز گردان تا او را دیدار کنم. هنوز این سخن به پای نبرده بود که چشمش روشنایی یافت. پس با رهبانان خطاب کرد که منزلت محبوب مرا نزد خدای متعال دانستید. در آن وقت این اشعار بگفت:

بدا النور من وجه النبی فاشرقا

واحیا محباً بالصبابة محرقاً

و ابری عیونا قد عمین من البکا

واصبح من سوء المکاره مطلقا

آن گاه فرمود: ای فرزندان! اگر این پیغمبر مبعوث در میان این گروه است در زیر این درخت فرود خواهد شد، که بسیار از پیغمبران در این جا فرود شدند و این شجر که از عهد عیسی تا کنون خشک باشد، بارور خواهد گشت و از این چاه که بسیار وقت است خشک

ص: 98

مانده است، آب خواهد جوشید. بالجمله زمانی دیر نیامد که کاروانیان در رسیدند و گرد آن چاه فرود آمدند و چون آن حضرت تنها می زیست به یک سوی شده در زیر درخت فرود شد. در حال درخت سبز و خرم گردید و میوه بر آورد. پس برخواست بر سر چاه آمد و چون چاه را خشک یافت، آب دهان مبارک در آن افکند. در زمان پر آب گشت.

چون راهب این بدید گفت: ای فرزندان! مطلوب من حاصل گردید. چندان که توانید از خورش و خوردنی آنچه لایق هست فراهم کنید. پس چند تن از رهبانان را به سوی قافله فرستاد که ایشان را دعوت فرماید و گفت: سید این طائفه را بگویید که پدر ما سلام می رساند و می گوید که ولیمه از برای شما کرده ام و چنان می خواهم که به طعام من حاضر بشوید. چون رسول راهب به میان کاروان آمد، چشمش بر ابوجهل افتاد. پیغام راهب را بگذاشت. ابوجهل بانک برداشت که ای گروه! راهب از بهر من طعامی کرده است. بر سر خان او حاضر شوید.

گفتند: حراست مال و منزل با که خواهد بود؟ گفت: با محمّد امین. پس آن حضرت را گذاشتند و به دیر راهب در آمدند و فلیق مقدم ایشان را بزرگ شمرد و سفرۀ طعام بگسترانید. در آن وقت راهب درآمد و کلاه بر گرفت و نظر به سوی حاضرین از روی تأمل کرد و هیچ یک را با آن نشان که دانسته بود برابر نیافت. پس کلاه بیفکند و بانک برآورد که وا خیبتاه! و این شعر بگفت:

یا اهل نجد تقضی العمر فی اسف

منکم وقلبی لم یبلغ امانیه

یا ضیعة العمر لا وصل الوذبه

من قربکم لا ولا وعد ارجیه

پس روی بدان گروه کرده گفت: ای بزرگان قریش! آیا کسی از شما به جا مانده باشد؟ ابوجهل گفت: بلی، جوانی خردسال که اجیر زنی شده است و از بهر او به تجارت آمده است.

ابوجهل هنوز این سخن در دهن داشت که حمزه از جای بجست و چنانش مشت بر دهن بکوفت که به پشت افتاد و فرمود: چرا نگویی بشیر و نذیر و سراج منیر، و او را نگذاشتیم بر سر متاع خود جز از در امانت و دیانت او و نیکوتر ما همه او باشد. و به سوی

ص: 99

راهب نگریست و فرمود: آن کتاب که در دست داری مرا ده و بگو چه خبر در آن است تا من حل این مشکل بنمایم. راهب گفت: ای سید من! این کتابی است که صفت پیغمبر آخر زمان در او بیان کرده اند و من او را همی طلبم. عباس گفت: ای راهب! اگر او را ببینی می شناسی؟ راهب گفت: بلی، می شناسم. پس عباس دست او را گرفت نزدیک رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آورد. راهب سلام داد. حضرت فرمود: و علیک السلام یا فلیق بن یونان بن عبدالصلیب. راهب گفت نام من وجد و پدر مرا چه دانستی؟ فرمود: آن کس مرا خبر داد که هم تو را به بعثت من خبر داده است.

پس راهب سر بر قدم آن حضرت نهاد و گفت: ای سید بشر! خواستارم که به ولیمۀ من حاضر شوی و کرامت بفرمایید. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: این گروه متاع خویش به من سپرده اند و بایستی آن را حراست کنم. راهب گفت: من ضامنم اگر عقال شتری مفقود بشود در عوض شتری بدهم.

پس آن حضرت به اتفاق راهب روان شد و آن دیر را دو در بود؛ یکی بسیار پست و در برابر او صورتی چند کرده بودند، از بهر آن که چون کسی از آن در بدرون شود ناچار بایستی خم بشود و قهراً تعظیم آن صور حاصل گردد. راهب به جهت امتحان آن حضرت را از آن درخواست وارد کند. چون به نزدیک باب رسید راهب خود پشت خم نمود و وارد گردید. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چون خواست داخل بشود طاق بلند شد به حدی که آن حضرت با تمام استقامت داخل گردید. قریش برخواستند و او را در صدر مجلس جای دادند و فلیق با دیگر رهبانان در حضرت او بایستادند و میوه های گوناگون بنهادند.

در این وقت راهب سر برداشت و گفت: پروردگارا! مرا آرزو است که مهر نبوت را نظاره کنم. دعایش به اجابت مقرون گردید. جبرئیل درآمد و جامه را از کتف رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دور کرد تا مهر نبوت ظاهر گشت و نوری از آن ساطع گردید که خانه روشن گردید و راهب از دهشت به سجده افتاد. چون سر برداشت با حضرت رسول گفت که تو آنی که من می جستم. پس قوم از کار اکل و شرب بپرداختند. راهب را وداع گفته به مساکن خویش

ص: 100

شدند و ابوجهل سخت ذلیل و زبون گردید؛ اما رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در نزد راهب بماند.

چون فلیق مجلس را از بیگانه بپرداخت، با حضرت گفت: ای سید من! بشارت باد تو را که خدای تعالی گردن کشان عرب را برای تو ذلیل خواهد نمود و ممالک را در تحت فرمان تو خواهد آورد و بر تو قرآن خواهد فرستاد و تو سید پیغمبران و خاتم ایشان باشی و دین تو اسلام خواهد بود. همانا بتان را بشکنی و آتشکده ها را بنشانی و چلیپا را بر هم بزنی و ادیان باطله را نابود سازی و نام تو تا آخرالزمان باقی خواهد ماند. ای سید من! خواستارم که در زمان خود از رهبانان جزیت ستانی و ایشان را امان دهی.

آن گاه روی با میسره کرد و گفت: خاتون خود را از من سلام برسان و بشارت ده که به سید انام ظفر یافتی و خدای نسل این پیغمبر را از فرزندان تو خواهد گذاشت و نام تو تا آخرالزمان بخواهد ماند و بسا کس که بر تو حسد خواهد برد و دانسته باش که آن کس که محمّد را به رسالت استوار ندارد، بهشت خدای را نخواهد دید؛ چه او افضل پیغمبران است. هان ای میسره! بترس بر محمّد که در شام یهودان دشمنان وی باشند.

این

بگفت و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را وداع گفت. پس پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به میان کاروان آمد و از آن جا به سوی شام حمل بر بستند و چون به شام درآمدند مردم آن بلده انبوه شدند و به نزد قریش آمدند.

ورود قافله به شام و قصۀ سعید بن قمطور با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

متاع های ایشان را به بهای گران خریدند و برفتند. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در آن روز چیزی نفروخت. ابوجهل شاد شد. گفت هرگز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از این شوم تر تاجری به جایی نفرستاده بود. همانا متاع ها فروخته شد و او متاع خود را نگاه داشته و از آن چیزی نفروخته. بالجمله آن روز بگذشت. روز دیگر مردم بادیه از اطراف شام خبردار شدند که قافلۀ حجاز آمده است. یک باره به شهر درآمدند و چون متاعی جز متاع رسول خدا صلی الله

ص: 101

علیه و آله به جای نبود، دو چندان خریدند؛ تا آن که جز یک بار پوست چیزی به جای نماند. در این وقت سعید بن قمطور که یکی از احبار یهود بود برسید و دیدار آن حضرت را با آنچه در کتب بود مطابق یافت. با خود گفت این است که آیین ما را هدر و زنان ما را بی شوهر و اطفال ما را بی پدر کند و اموال ما را به غنیمت بگیرد.

پس حیلتی اندیشید و به نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و گفت: ای سید من! این حمل پوست را به چند می فروشی؟ فرمود: به پانصد درهم. عرض کرد: من بدین بها خریدارم؛ به شرط آن که به خانۀ من درآیی و از طعام من تناول فرمایی تا برکتی در خانۀ من پیدا شود. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: چنین کنم. پس یهودی حمل را بگرفت و آن حضرت را با خود ببرد و از پیش به خانه درآمد و زن خود را گفت: مردی به خانه در آورده ام که دین ما را باطل کند. در قتل او مرا مساعدت کن. زن گفت: چه می توانم کرد؟ مرد او را گفت: این سنگ آسیا را برگیر و از راه بام بر فراز در خانه باش تا وقتی که این مرد بهای متاع خویش بستاند و خواهد بیرون شود، این سنگ را بر سر او فرود آور تا هلاک شود.

پس زن آن دستاس سنگ را بر گرفت و بر فراز بام آمد و منتظر بیرون آمدن آن حضرت بود. چون آن حضرت از خانه بدر شد، زن چشمش بر دیدار آن حضرت افتاد. دستش بلرزید و قدرت نیافت که سنگ را بگرداند. تا آن گاه که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عبور نمود. پس سنگ را رها کرد. اتفاقاً دو پسر یهود از خانه بیرون شدند. سنگ بر سر ایشان واقع شد. در حال جان بدادند. پس سعید بن قمطور از خانه بیرون تاخت و فریاد همی کرد که ای مردمان! این آن کس باشد که دین شما را باطل کند و مال شما را به غنیمت بگیرد و زنان شما را اسیر کند و مردان شما را بکشد. اکنون به خانۀ من درآمد و طعام مرا بخورد و دو فرزندان مرا بکشت و بیرون رفت. چون مردم یهود این بانک بشنیدند با شمشیرهای برهنه بیرون تاختند. این هنگام آن حضرت با قافله از شام بیرون شده بودند.

پس مردم یهود بر اسبان بر نشستند و از دنبال کاروان بتاختند. ناگاه بنی هاشم بر قفای خویش نگریستند. مردم یهود را با شمشیرهای برهنه دیدار کردند که بر اثر ایشان می تاختند.

ص: 102

حمزه چون این بدید مانند شیر آشفته بر ایشان حمله برد و تیغ بر ایشان نهاد و جمعی را مقتول ساخت. گروهی از آن جماعت سلاح بریختند و نزدیک شدند. گفتند ای مردم عرب! این کس را که شما ما را در حمایت او نابود می کنید، چون ظاهر شود اول دین شما را باطل کند و مردان شما را بکشد و بتان شما را بشکند. هم اکنون ما را با او گذارید تا شر او را از شما و خویشتن بگردانیم. حمزه دیگر باره بدیشان حمله برد و گفت: محمّد چراغ تاریکی های ما است. آن جماعت روی بر تافتند و مردم قریش غنیمت فراوان از ایشان به دست کردند. راه مکه پیش گرفتند. چون چند منزل راه بپیمودند، میسره با مردم گفت: شما بسیار سفر کرده اید، هرگز این سود و غنیمت برای شما حاصل نشد و این همه از برکت محمّد است و او در میان شما اندک مال باشد. روا است اگر هر یک به رسم هدیه چیزی به نزدیک حضرتش بگذارید. همه گفتند نیکو گفتی.

پس هر کدام چیزی آوردند تا آن متاعی فراوان شد. آن جمله را به رسم هدیه به نزد آن حضرت گذاردند. آن حضرت در رد و قبول هیچ سخن نکرد و میسره آن را بر گرفت. بالجمله طی مسافت نمودند تا به جحفة الوداع فرود شدند.

مراجعت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از سفر شام و دیدن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبۀ نور را

و هر کس مبشری به خانۀ خود گسیل داشت تا مژدۀ سلامنتی خود را برساند. میسره نزد آن حضرت آمد. عرض کرد: یا سیدی! نیکو آن است که بشارت به نزد خدیجه بروی و سود این سفر را باز نمایی. پس پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ راه مکه برگرفت و زمین در زیر قدم ناقۀ او منطوی گردید. در حال به کوهستان مکه رسید و خواب بر جنابش مستولی گردید. در این وقت خداوند متعال وحی نمود به جبرئیل که برو به جنان و آن قبه را که دو هزار سال پیش از آفرینش عالم از بهر محمّد خلق کرده ام برگیر و فرود شده بر سر محمّد بگستران و آن قبه از یاقوت سرخ بود و علاق ها از مروارید سفید داشت و از بیرون درونش دیده شدی و از درون بیرون را با دید بودی و عمودها از طلا داشت که با مروارید و یاقوت و زبرجد مرصع بود.

پس جبرئیل آن قبه را برگرفت. حوران بهشت شادان سر از قصرها به در کردند. گفتند:

ص: 103

حمد خداوند بخشنده را. همانا بعثت صاحب این قبه نزدیک شده است و نسیم رحمت بوزید و درهای بهشت به صریر آمد و جبرئیل آن قبه را فرود آورد بر فراز سر آن حضرت بر سرپا کرد. فرشتگان ارکان آن قبه را گرفتند. تسبیح و تقدیس برداشتند و جبرئیل سه علم از پیش روی آن حضرت بگشود و کوه های مکه شاد شدند و ببالیدند و فرشتگان و مرغان و درختان بانک برداشتند و گفتند: لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه. گوارا باد تو را ای بنده! چه بسیار گرامی بودی نزد پروردگار خود و این هنگام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با گروهی از زنان در منظرۀ خانۀ خویش جای داشتند.

ناگاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر شعاب مکه نظر کرد و نوری درخشان از سوی معلی دید و چون نیک نگریست، قبه ای دید که همی آید و گروهی در گرد او در هوا عبور می کنند و رایت ها از پیش آن قبه می رود و کسی در میان قبه به خواب است و نور از وی به آسمان بالا می رود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را حال دگرگون شد. زنانی که بر گرد او بودند گفتند: ای سیدۀ عرب! تو را چه می شود؟

فرمود: مرا آگهی دهید که من بیدارم یا در خواب باشم. گفتند: همانا بیداری. گفت: اکنون به سوی معلی بنگرید تا چه می بینید؟ گفتند: نوری می نگریم که به آسمان بالا می رود. فرمود: آن قبه و دیگر چیزها را دیدار کردید؟ گفتند: ندیدیم. گفت: من قبه ای از یاقوت سرخ می بینم که سواری از آفتاب درخشنده تر در میان آن قبه است و آن سوار محمّد است که بر پشت ناقۀ صهبای من سوار است.

گفتند: آنچه تو می گویی پادشاهان عجم را به دست نشود، محمّد را کجا فراهم شود؟! خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: محمّد از آن بزرگ تر است. و هم چنان نظر به سر راه می داشت تا آن حضرت از درگاه معلی بر آمد و فرشتگان با قبه به آسمان شدند و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آهنگ خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کرد و چون به در خانه آمد، کنیزکان بشارت قدم مبارکش را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بردند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پای برهنه از غرفه به زیر آمد. چون در بگستردند، آن حضرت فرمود: السلام علیکم یا اهل البیت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: گوارا باد تو را سلامتی ای روشنی چشم من! رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: بشارت باد تو را که مال تو به سلامت

ص: 104

رسید.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: سلامتی شما از بهر من بشارتی کافی است و تو در نزد من گرامی تر از دنیا و هر چه در او است. پس این اشعار بسرود:

جاء الحبیب الذی اهواه من سفر

والشمس قد اثرت فی وجه اثرا

عجبت للشمس من تقبیل و جنة

والشمس لا ینبغی ان تدرک القمرا

حافظ گوید:

امروز مبارک است فالم

کافتاد نظر بر آن جمالم

الحمد خدای آسمان را

کاختر بدر آمد از وبالم

امروز بدیدم آنچه دل خواست

از آنچه نخواست بد سکالم

استقبال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و مراجعت دادن او را به سوی قافله

چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پای برهنه برای استقبال رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به در سرای دوید و اشعار مذکوره بسرود، گفت: ای نور دیده! کاروان را در کجا گذاشتی؟ آن حضرت فرمود: در جحفة. گفت: چه وقت از ایشان جدا شدی؟ فرمود: ساعتی بیش نباشد. همانا خداوند متعال از بهر من زمین را در هم نوردید و راه را نزدیک فرمود. این نیز بر عجب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیفزود و سرور او افزون گشت.

پس عرض کرد: ای نوردیده! خواهش دارم که مراجعت فرمایی و با قافله تشریف بیاورید و از این سخن قصد آن داشت که آیا آن قبه دوباره فرود خواهد شد یا نه. پس مقداری خوردنی و مشکی از آب زمزم از بهر زاد آن حضرت مهیا کرد. پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ راه بر گرفت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از قفای او همی نگران بود. ناگاه دید آن قبه باز شد و آن فرشتگان باز آمدند؛ بدانسان که از نخست بود. بالجمله آن حضرت طی مسافت کرد تا به کاروان رسید.

میسره گفت: ای سید من! مگر از رفتن به مکه باز ایستادی. آن حضرت فرمود: من رفتم و باز شدم. میسره عرض کرد: مگر این سخن از در مزاح باشد. فرمود: نه چنین است. من به

ص: 105

مکه رفتم و طواف کردم و خدیجه را دیدار کردم. اینک آب زمزم و نان خدیجه است که با من است. میسره در میان کاروان ندا در داد که ای مردمان! محمّد افزون از دو ساعت بیش نیست که غایب شده است. اینک چند روزه راه را پیموده از مکه توشه خدیجه با خود آورده است. اهل قافله تعجب ها گردند. ابوجهل گفت: از ساحری های محمّد عجب نباشد.

و روز دیگر کاروان به سوی مکه کوچ دادند و مردم مکه به استقبال کاروانیان بیرون شدند. اما خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خویشان خود را پذیرۀ آن حضرت ساخت و حکم داد تا در همۀ راه ها عظمت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را بداشتند و قربانی پیش کشیدند و آن حضرت راه به پایان برده، در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرود شد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پس پرده جای کرده، و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سود آن سفر را با وی بنمود و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از این بازرگانی سخت در عجب و پدر خود خویلد را مژده فرستاد. آن گاه با میسره گفت: تو را در این سفر از محمّد چه مشاهده رفت؟

میسره عرض کرد که کرامت آن حضرت از آن افزون است که مرا طاقت باز نمودن آن باشد و لختی از قصه های آن سفر باز گفت و پیام فلیق راهب را با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گذاشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: خاموش باش ای میسره که شوق مرا به سوی محمّد زیاد کردی. آن گاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ میسره و زن و فرزند او را آزاد ساخت و او را خلعت فاخر و دو شتر و دویست درهم سیم عطا فرمود. آن گاه فرمود تا از عاج و آبنوس کرسی بنهادند، که هر گاه رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وارد شود بر آن کرسی بنشیند.

ورود رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و مکالمات ایشان

پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بیامد و بر آن کرسی قرار گرفت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دیگر باره از سفر و سود تجارت پرسش نمود و گفت: دیدار تو بر من مبارک افتاد و از روی شوق این اشعار بسرود:

فلو اننی امسیت فی کل نعمة

ودامت لی الدنیا وملک الاکاسرة

فما سویت عندی جناح بعوضة

إذا لم تکن عینی بعینک ناظرة

ص: 106

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

رسد ز دولت وصل تو کار من به حصول

مرا امید وصال تو زنده می دارد

و گرنه از غم هجرت نشسته زار ملول

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای سید من! تو را در نزد من حق بشارتی است. اگر فرمایی حاضر کنم. آن حضرت فرمود: من نخست عم خویش را دیدار کنم و باز آیم. و از آن خانه به خانۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ درآمد و قصه های خویش را بگفت و فرمود: ای عم! من آنچه در این سفر به دست کرده ام تو را باشد. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آن حضرت را در بر کشید. جبین مبارکش را بوسه داد و گفت: مرا آرزو است که از بهر تو در خور شرف و جلالت تو زنی آورم، پس از آنچه خدیجه تو را به مژده دهد دو شتر از بهر تو خواهم خرید و از آن زر و سیم که به دست شده است از بهر تو زنی کابین کنم.

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: هر چه پسنده داری روا باشد و از آن جا سر و تن را شسته و خویشتن را خوشبو ساخته و جامۀ نیکو در برکرده و به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از دیدار او شاد شد و با کمال شوق این اشعار بسرود:

دنی فرمی من قوس حاجبه سهماً

فصادفنی حتی قتلت به ظلما

واسفر عن وجه و اسبل شعره

فقبات یباهی البدر فی لیلة ظلما

فلم ادر حتی زار من غیر موعد

علی رغم واش ما احاط به علما

و علمنی من طیب حسن حدیثه

منادمة یستنطق الصخرة الصماء

تا که ابروی تو را از مژگان ساخته اند

بهر صید دل ما تیر کمان ساخته اند

خال هندوی تو را آفت دل ها کردند

چشم جادوگر تو غارت جان ساخته اند

روی زیبای تو را آینۀ جان کردند

و اندر آن مردم چشم نگران ساخته اند

ای مصحف آیات الهی رویت

وی سلسلۀ اهل ولایت مویت

سرچشمۀ زندگی لب دلجویت

محراب نماز عارفان ابرویت

ص: 107

بالجمله خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای سید من! بفرما اگر تو را حاجتی باشد، البته مقرون به اجابت است. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از این سخن سر به زیر افکند. جبین مبارکش عرق نمود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سخن بگردانید گفت: این مال که در نزد من داری چون اخذ فرمایی آن را به چه کاری خواهی زد؟ فرمود. عم من ابوطالب بر آن سر است که از بهر من هم از خویشان من زنی نکاح کند و نیز دو شتر از بهر کار سفر به دست کند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: آیا راضی نیستی من از بهر تو زنی خطبه کنم؟

آن حضرت فرمود: راضی باشم. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: زنی از بهر تو می دانم از قوم تو که در جودت و جمال و عفت و کمال و طهارت؛ از جملۀ زنان مکه بهتر و برتر است و در نسب با تو نزدیک باشد و در کارها با تو یاور و معین و ناصر بود و از تو به قلیلی راضی باشد. اما او را دو عیب باشد: نخست آن که پیش از تو دو شوهر دیده و دیگر آن که سالش از تو افزون باشد. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از اصغای این کلمات رخسار مبارکش در عرق رفت و هیچ سخن نفرمود. دیگر باره خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آن سخنان را بگفت و عرض کرد: ای سید من! چرا پاسخ نگویی؟ سوگند با خدای که تو محبوب منی و من در هیچ کار با تو مخالفت نکنم و از بذل مال در راه تو دریغ ندارم و این اشعار بسرود:

یا سعدان جزت بواد العراک

بلغ قلیبا ضاع منی هناک

و استفت غزلان الغلا سائلا

هل لاسیر الحب منکم فکاک

وان تری رکباً بوادی الحما

سائلهم عنی و من لی بذاک

نعم سروا و استصحبو ناظری

والان عینی تشتهی ان تراک

مافی من عضو ولا مفصل

الا و قد رکب منه هواک

عذ بتنی بالهجر بعد الجفا

یا سیدی ماذا جزاء بذاک

فاحکم بما شئت وما ترتضی

فالقلب لا یرضیه الا رضاک

مشک از اشک به دوش مژده دارم شب روز

دارم از عشق تو من منصب سقائی را

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

ص: 108

ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من

چون برود که رفته است در رگ در مفاصلم

مشتغل توام چنان کز همه چیز غافلم

مفتکر تو ام چنان کز همه خلق غایبم

ما را ز آرزوی تو پروای خواب نیست

سر جز به خاک کوی تو بردن صواب نیست

بالجمله رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در جواب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: ای دختر عم! تو را ثروت و مالی فراوان است و من مردی فقیر و بی سامانم. مرا زنی باید که در بضاعت چون من باشد. تو امروز ملکۀ حجاز باشی و درخور ملوک هستی.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای سید من! اگر مال تو اندک است مال من بسیار است و من که جان از تو دریغ ندارم، چگونه از بذل مال رنجه شوم. اینک من و آنچه مرا است در تحت حکومت تو است و تو را به کعبه و صفا سوگند می دهم که ملتمس مرا پذیرفتار باش. این بگفت سیلاب اشکش به صورت روان گردید و این اشعار بگفت:

واللّه ما هب نسیم الشمال

الا تذکرت لیالی الوصال

ولا اضامن نحوکم بارق

الا توهمت لطیف الخیال

احبابنا ما خطرت خطرة

منکم ومن یا من جور اللیال

رقوا وجودوا اعطفو وارحموا

لا بدلی منکم علی کل حال

آن پیک نام ور که رسید از دیار دوست

آورد حرز جان زخط مشکبار دوست

دل دادمش به مژده و خجلت همی برم

زان نقد کم عیار که کردم نثار دوست

در سختی عشق اگر بمیرم

من دل ز غم تو بر نگیرم

بی شک دل ماه خور بگیرد

گر سوی فلک رسد نفیرم

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد هم اکنون بر خیز و خویشان خود را بفرما تا به نزد پدر من شوند و مرا از بهر تو خواستگاری کنند و از کابین بزرگ بیم مکن که من از مال خویشتن خواهم داد.

ص: 109

پس آن حضرت برخواسته به نزد ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمده و دیگر اعمامش حاضر بود. با ایشان فرمود: برخیزید و به خانۀ خویلد شده، خدیجه را از بهر من خواستگاری بنمایید. ایشان در جواب سخن نکردند. بعد از زمانی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به سخن آمده گفت: ای فرزند برادر! خدیجه را ملوک جهان خواستار شدند و سر به کس در نیاورده و تو امروز مردی فقیر باشی. چگونه این مقصود بر کنار آید، اگر از او سخن آشنایی شنیده باشید همانا به مزاح باشد و ابولهب گفت: ای پسر برادر! خود را در دهن عرب میفکن. تو در خور خدیجه نباشی. عباس برخاست و با ابولهب عتاب کرد. گفت: همانا عظمت و جلالت محمّد از همه کس افزون است و اگر خدیجه مال بخواهد سوار می شوم و بر ملوک جهان در آیم تا هر چه بخواهد فراهم آورم.

وارد شدن صفیه بنت عبدالمطلب بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای تحقیق مطلب

این وقت سخن بر آن نهادند که خواهر خود صفیه را به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بفرستند و مطلب را کاملاً تحقیق کنند. پس صفیه به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درآمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از قدوم او شاد شد و او را سخت گرامی بداشت و فرمان داد که از بهر صفیه خوردنی حاضر بنمایند. صفیه گفت: از بهر طعام نیامدم. می خواهم بدانم آن که شنیده ام از در صدق یا بر کذب باشد.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: آنچه شنیدی صدق است. همانا جلالت محمّد را دانسته ام و مزاوجت و مصاحبت او را غنیمتی بزرگ می دانم و کابین را نیز بر مال خویش بسته ام. صفیه از این سخن شادان و خندان شده گفت: ای خدیجه! سوگند با خدای در حب محمّد معذوری و تا کنون چشمی مانند نور محبوب تو ندیده است و گوشی شیرین تر از کلام او نشنیده است. پس صفیه این اشعار بگفت:

اللّه اکبر کل الحسن فی العرب

کم تحت غرة هذ البدر من عجب

قوامه تم ان مالت ذوائبه

من خلفه فهی تعنیه عن الادب

تبت ید الائمی فیه و حاسده

ولیس لی فی سواه قط من ارب

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ او را خلعتی شایسته بداد. صفیه شاد و خرم به سوی خانه

ص: 110

مراجعت کرد و برادران را آگهی داد و گفت: خدیجه جلالت محمّد را نزد خدا دانسته است. برخیزید و به خواستگاری نزد خویلد شوید. ایشان همه شاد شدند جز ابولهب که با آن حضرت کینه و حسد داشت. بالجمله ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را جامۀ نیکو در بر کرد و شمشیر هندی بر کمر او بستند و بر اسب تازی بر نشانده اند و اعمام گرامش کَرد او را گرفته هم چنان او را به خانۀ خویلد درآوردند. چون خویلد بنی هاشم را نگریست برخاست و گفت: مرحبا و اهلا و قدم ایشان را مبارک داشت.

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: ای خویلد! ما از یک نژادیم و فرزندان یک پدریم. اینک از بهر حاجتی به سوی تو آمدیم و می خواهیم در میان مردی و زنی زناشویی افکنیم و پیوندی کنیم. خویلد گفت: آن زن کیست و آن مرد کدام است؟ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: آن مرد سید ما محمّد و آن زن دختر تو خدیجه است. خویلد چون این کلمات را اصغا نمود رخسارش دگرگون شد. گفت: سوگند با خدای که شما از صنادید عرب و بزرگان زمانید، اما خدیجه را در کار خویش عقل و کفایت از من بیش است و بسیار دیده ام که ملوک قصد او را کردند و بی نیل مقصود باز شدند؛ پس کار محمّد چگونه شود که مردی فقیر و مسکین است.

حمزه چون این بشنید برخاست و گفت: لا تشاکل الیوم بالامس ولا تشاکل القمر بالشمس. همانا مردی جاهل و گمراه بوده ای و از عقل بیگانه شده ای. مگر نمی دانی اگر محمّد قصد ما کند ما را به هر چه دسترس است از او دریغ نداریم. این بگفت و برخاست و بنی هاشم از آن جا بیرون شدند و هر کس به خانۀ خود مراجعت نمود. اما این خبر چون به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسید سخت غمناک شد و فرمود: پسر عم من ورقه را طلب کنید.

وارد شدن ورقه بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و مکالمات ایشان در باب مزاوجت

پس ورقه بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وارد شد. او را محزون یافت. گفت: ای خدیجه! تو را چه می شود آثار حزن در تو نمودار است؟ فرمود: چرا محزون نباشد کسی که مونسی ندارد و پرستاری از برای او نیست. ورقه گفت: گمانم چنین است که شوهر خواهی کردن. خدیجه

ص: 111

عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: چنین است. ورقه گفت: همانا ملوک جهان و صنادید عرب در طلب تو بسی رنج بردند و تحمل تعب کردند و تو سر به کس در نیاوردی. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: نمی خواهم از مکه بیرون روم.

ورقه گفت هم در مکه جماعتی در طلب تو سعی کردند؛ مثل عتبه و شیبه و عقبه بن ابی معیط و ابوجهل و صلت بن ابی یهاب و غیر ایشان.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: این جماعت اهل ضلالت و جهالت باشند. آیا غیر این جماعت کسی را می دانی؟ ورقه گفت: شنیده ام که محمّد بن عبد اللّه هم قدم پیش گذاشته است. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای پسر عم! اگر در محمّد عیبی دانی بگو؟ ورقه زمانی سر بزیر افکند پس سر برداشت و عرض کرد: عیب محمّد این است اصله اصیل و فرعه طویل و طرفه کحیل و خلقه جمیل و فضله عمیم وجوده عظیم.

قمر تکامل فی نهایة سعده

یحکی القضیب علی رشاقد قده

البدر یطلع من بیاض جبینه

والشمس تعزب فی شقائق خده

حاز الکمال باسرها فکانما

حسن البریه کلها من عنده

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: همه از فضائل او سخن کنی. من خواهانم که اگر او را عیبی باشد بر شماری. ورقه گفت: عیب او این است که وجهه اقمر و جبینه ازهر و طرفه احور، یعنی سیاه، و ریحه از کی من المسک الازفر و لفظه احلی من السکر و اذا مشی کانه البدر اذا بدر و الوبل اذا مطر. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای پسر عم! مرا از عیب او آگهی ده. تو همی فضائل او گویی. قال: یا خدیجه! محمّد مخلوق من الحسن الشامخ و النسب البازخ و هو احسن العالم سیرة و اصفاهم سریرة إذا مشی ینحدر من صبب شعره کالغیهب؛ یعنی تاریکی و وخده ازهر من الورد الاحمر و کلامه اعذب من الشهد و السکر.

الورد فی خده والدر فی فیه

والبدر عن وجهه فی الحسن بخکیه

اقول قول زلیخا فی عوازلها

فذلکن الذی لمتننی فیه

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: چندان که من عیب او جویم تو همی فضائل او را بر شمری و

ص: 112

مکارم اخلاق او را باز نمایی. ورقه گفت: ای خدیجه! من کیستم که بتوانم فضل و جلالت محمّد را وصف کنم و صفات پسندیده و اخلاق حمیدۀ او را شرح دهم. پس این اشعار بسرود:

لقد علمت کل القبائل والملا

بان حبیب اللّه اطهرهم قلبا

واصدق من فی الارض قولا وموعداً

وافضل خلق اللّه کلهم قربا

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای پسر عم! من او را شناخته ام و جلالت قدر او را دانسته ام و جز او کسی را شوهر نگیرم. ورقه گفت: اگر اندیشۀ تو این است شاد باش که عن قریب محمّد به درجۀ رسالت ارتقا جوید و پادشاه مغرب و مشرق عالم گردد و اکنون مرا چه عطا کنی که هم امشب تو را به نکاح او درآورم. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: اینک مال من همه در پیش چشم تو است. هر چه خواهی بر گیر. ورقه گفت: من از مال این جهان نمی خواهم، بلکه همی خواهم که محمّد در قیامت مرا شفاعت نماید؛ زیرا که نجات آن جهان جز به تصدیق رسالت او و شفاعت او به دست نشود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: من ضامن باشم که آن حضرت شفاعت تو بنماید.

پس ورقه بیرون شد و به سرای خویلد در آمد و با او گفت: چه در حق خویش اندیشیدی و خود را به دست خویشتن به هلاکت افکندی؟ خویلد گفت: چه کرده ام؟ ورقه گفت: اینک دل های پسران عبدالمطلب را در کین خود چون دیک جوشان ساختی و پسر برادر ایشان را حقیر شمرده ای و رد سؤال ایشان کرده ای. خویلد گفت: ای پسر برادر! جلالت قدر محمّد بر همه کس روشن باشد اما چه کنم اگر پذیرفتار این سخن بشوم بزرگان عرب را که از این آرزو بازداشته ام با من کینه ورزند. دیگر این که خدیجه با این سخن هم داستان نشود. ورقه گفت: مردم عرب بزرگواری محمّد را دانسته اند و از این در با تو سخن نتوانند کرد و خدیجه نیز او را شناخته و دل در هوای او باخته اکنون برخیز و خاطر بنی هاشم را از کین بپرداز؛ لا سیما حمزه اسد باسل القضاء المحتوم لا یصده عنک صاد و لا یرده عنک راد.

پس ورقه با خویلد به در خانۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمدند و گوش فرا داشتند. شنیدند

ص: 113

حمزه با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می گوید: ای قرة العین! سوگند با خدای که اگر فرمایی هم اکنون بروم و سر خویلد را بیاورم. خویلد با ورقه گفت: می شنوی حمزه چه می گوید. ورقه گفت: تو بشنو. خویلد گفت: بگذار من بر گردم؛ چه آن که خوف دارم چون حمزه مرا بنگرد سر از بدن من برگیرد. ورقه گفت: ضمانت این کار بر من بیم مکن؛ چه آن که ایشان مردمی نباشند که چون به ایشان وارد شوی کسی را رنجه کنند. اکنون نگران باش تا من چه گویم. پس در بکوفت. در این وقت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: ای اعمام من! اینک خویلد با ورقه بر در سرای رخصت می طلبند که بر شما وارد بشوند. در حال حمزه برخاست و در بگشود و ایشان را در آورد. هر دو تن ندا برداشتند و گفتند: نعمتم صباحا ومسائا وکفیتم شر الاعداء یا اولاد زمزم وصفا. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ او را بخیر جواب گفت. اما حمزه فرمود: آن کس که از قرابت ما دوری جوید ما جواب او را بخیر نگوییم.

خویلد عرض کرد که شما خود می دانید که خدیجه به حذافت عقل ممتاز است و من به ضمیر او دانا نبودم. اکنون که دانستم او دل به سوی شما دارد از در عذر آمده ام و خواستارم از آنچه رفته دیگر سخن نگویید و عذر مرا پذیرفتار شوید و این اشعار بگفت:

عودونی الوصال فالوصل عذب

وارحموا فالفراق و الهجر صعب

زعموا حین عاینوا ان جرمی

فرط حب لهم و ما ذاک ذنب

لاوحق الخضوع عند التلاقی

ما جزا من یحب الا یحب

حمزه گفت: ای خویلد! تو نزد ما گرامی باشی، اما روا نباشد چون ما با تو نزدیک شویم تو ما را دور بداری. ورقه گفت: ما محمّد را سخت دوست می داریم و با سخن شما هم داستانیم، اما نیکو آن است که فردا در نزد بزرگان عرب این خطبه بشود تا حاضر و غائب بدانند. حمزه فرمود: چنین باشد.

پس ورقه فرمود: خویلد را زبانی نباشد که مرضی عرب گردد. من می خواهم که او مرا در کار خدیجه وکیل کند. خویلد گفت: وکیل باشی. ورقه گفت: این سخن را در نزد کعبه اقرار کن؛ آن جا که صنادید عرب مجتمع باشند. پس جملگی برخواستند به در کعبه آمدند؛

ص: 114

در حالی که بزرگان عرب و صنادید قریش جمع آمدند. پس ورقه فریاد برداشت و گفت: نعمتم صباحاً یاسکان الحرم! ایشان گفتند: اهلاً وسهلاً یا أبا البیان! پس گفت: ای بزرگان قریش! آیا خدیجه چگونه او را شناخته اید؟ گفتند: در عرب و عجم نظیر او نتوان یافت. گفت: روا است که او بی شوهر زیست کند؟ گفتند: که ملوک جهان در طلب او شدند و سر به کس در نیاورد و مخطوبۀ کس نگردید. ورقه گفت: اکنون او را با یکی از سادات قریش در زناشویی رغبتی افتاده و خویلد مرا وکیل کرده او را مخطوبه کنم. اینک اقرار خویلد را گوش دارید و فردا در خانۀ خدیجه حاضر شوید. مردمان گفتند: نیکوکاری باشد و خویلد اقرار کرد که من کار خدیجه را از خود برداشتم و بر ورقه گذاشتم.

پس ورقه از آن جا بیرون شد و به سرای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و گفت: کار از دست خویلد بیرون شد. اکنون خانۀ خویش را آراسته کن که فردا بزرگان عرب انجمن شوند و من تو را به محمّد خواهم داد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شاد گشت و خلعتی که پانصد دینار بها داشت، ورقه را عطا کرد. ورقه گفت: من از این کار که کردم جز شفاعت محمّد نخواهم و چشم بر اشیای این جهان ندارم. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: نیز آن هم از بهر تو خواهد بود. آن گاه فرمان داد تا سرای او را آراسته کردند و مائده آماده نمودند و از هر خوردنی و خورش مهیا کردند و هشتاد غلام و کنیز از بهر خدمت مجلس برگماشت.

کیفیت عروسی خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ

بالجمله ورقه از آن جا به سرای ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و صورت حال را بگفت. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: لا انسی اللّه لک یا ورقة وجزاک فوق صنیعک معنا. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: اکنون دانستم که کار برادرزادۀ من به سامان شود و با برادران به کار ولیمۀ زفاف پرداختند. در این وقت عرش و کرسی به اهتزاز درآمد و فرشتگان سجدۀ شکر گذاشتند و خداوند متعال جبرئیل را فرمود تا رأیت حمد را بر بام کعبه افراشته داشت و هر کوه در مکه بود سر بر کشید و زمین مکه بر خود ببالید و شرف مکه از عرش اعظم برگذشت و روز دیگر اکابر قریش در سرای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درآمدند و ابوجهل چون به مجلس درآمد قصد آن

ص: 115

کرسی کرد که از همه بهتر بود و آن را برای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مهیا کرده بودند. میسره فرمود: آن را بگذار و جای خویشتن گیر. در این هنگام خبر رسیدن بنی هاشم برسید و مردم انجمن از بهر پزیره بیرون شدند و اولاد عبدالمطلب را دیدند که در اطراف آن حضرت همی عبور کنند و حمزه با شمشیر کشیده از پیش روی ایشان همی آید و گوید:

یا اهل مکه الزموا الادب وقللوا الکلام وانهزوا علی الاقدام ودعوا الکبر فانه قد جائکم صاحب الزمان محمّد المختار من الملک الجبار المتوج بالانوار صاحب الهیبته والوقار.

پس آن حضرت چون آفتاب درخشان طالع گشت و دستاری سیاه برسر داشت و پیراهن عبدالمطلب در بر و برد الیاس بر دوش افکند و نعلین شیث در پای و عصای ابراهیم خلیل بر کف و انگشتری از عقیق سرخ در دست و اعمامش بر گرد او بودند. مردمان از هر سو به تماشای جمال او می تاختند. پس آن حضرت به مجلس درآمد و اکابر و اشراف جنبش کرده آن حضرت را بر همان کرسی بزرگ جای دادند. اما ابوجهل تعظیم حضرت ننمود و از جای جنبش نکرد. حمزه چون این بدید مانند شیر آشفته بدوید و کمرش را گرفت و گفت برخیز که هرگز از مصائب سلامت نباشی. ابوجهل در خشم شد. دست به شمشیر برد. حمزه او را مجال نگذاشت و دست او را گرفت چنان فشار داد که خون از بن ناخن او روان گشت. بزرگان قریش پیش شدند و ملتمس گشته حمزه را آرام دادند و آن آتش فتنه را بنشاندند.

پس ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آغاز خطبه کرد و فرمود: الحمد للّه رب هذا البیت الذی جعلنا من زرع ابراهیم و ذریة اسماعیل و أئزلنا حرماً آمناً و جعلنا الحکام علی الناس و بارک لنا فی بلدنا الذی نحن فیه ثم این اخی هذا لا یوزن برجل من قریش الارجُح به ولا یقاس به رجل الاعظم عنه ولا عدل له فی الخلق و ان کان مقلا فی المال فان المال رفد حائل و ظل زائل وله فی خدیجه رغبة ولها فیه رغبة ولقد جئسنا لنخطبها برضاها وامرها والمهر علی فی مالی الذی سئلتموه عاجلة وآجلة وله رب هذا البیت حظ عظیم و دین شایع ورای کامل.

چون ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ این خطبه را به پایان رسانید خاموش گشت و با این که ورقه از علمای شریعت عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود، چون آغاز پاسخ نهاد و اضطرابی در سخن او پدید شد و از جواب ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ عاجز شد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون این بدید خود به سخن آمد.

ص: 116

گفت: ای پسر عم! هر چند در این مقام نیکوتر آن باشد که تو سخن کنی، اما در کار من بیش از من سلطنت نداری.

پس بانک برداشت که: تزویج کردم به تو ای محمّد نفس خود را و مهر من از مال من است. بفرما تا عم ات ولیمه از بهر زفاف بنمایند و هر وقت خواهی به نزد زن خود در آی. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: ای گروه! گواه باشید که او خود را به محمّد تزویج کرد و کابین خویش را خود ضامن گشت. یکی از مردم قریش گفت: سخت عجب است که زنان در راه مردان ضمانت مهر خویش کنند. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در غضب شد و برخاست و چون او را غضب آمدی تمامت قریش از غضب او در بیم شدی. پس بفرمود: اگر شوهران مانند برادرزادۀ من باشد، زنان بزرگ تر کابین و به گران تر بها طلب ایشان بنمایند و اگر مانند شما باشند، کابین گران از ایشان خواهند خواست.

القصه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به چهار صد دینار طلا کابین بستند. در آن وقت عبد اللّه بن غنم که یکی از مردم قریش بود به تهنیت این اشعار بگفت:

هنیئاً مرئیاً یا خدیجة قد جرت

لک الطیر فیما کان منک باسعد

تزوجت من خیر البریة کلها

ومن ذا الذی فی الناس مثل محمّد

به بشر البران عیسی بن مریم

وموسی به عمران فیا قرب موعد

اقرت به الکتاب قدماً بانه

رسول من البطحئا هاد و مهتد

و خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ اشعار شورانگیز بسیار گفته و شعرای بنی هاشم در انشا قصیده چندان که توانسته اند خودداری نکردند. این چند شعر فارسی ذیل از شیخ سعدی مناسب است:

ماه فرو مانده از جمال محمّد

سرو نروید به اعتدال محمّد

قدر فلک را کمال منزلتی نیست

در نظر قدر با کمال محمّد

وعدۀ دیدار هر کسی به قیامت

لیلة الاسری شب وصال محمّد

آدم و نوح خلیل و موسی عیسی

آمده مجموع در ظلال محمّد

ص: 117

عرصۀ دنیا مجال همت او نیست

روز قیامت مگر مجال محمّد

وان همه پیرایه بسته جنت فردوس

گو که قبولش کند بلال محمّد

هم چه زمین خواهد آسمان که بیفتد

تا بدهد بوسه بر نعال محمّد

شاید اگر آفتاب و ماه نتابد

پیش دو ابروی چون هلال محمّد

چشم مرا گر به خواب دید جمالش

خواب نگیرد مگر خیال محمّد

دلم آشفتۀ روی محمّد

سراسر کشتۀ کوی محمّد

شدم واقف ز سر قاب قوسین

چه دیدم طاق ابروی محمّد

گل رویش چه یاد آرم به خاطر

شوم سرمست از بوی محمّد

تمام انبیاء از شوق دیدار

نظر انداخته سوی محمّد

عزیز مصر با حسن و ملاحت

غلام خال هندی محمّد

هزاران لشگر از دل های عشاق

اسیر تار گیسوی محمّد

معطر گشته بزم هشت جنت

ز عطر نفحه خوی محمّد

زلال سلسبیل و نهر و تسنیم

روان گردیده از جوی محمّد

گسسته بت پرستان تار زنار

چه بشنیدند یاهوی محمّد

سر خود را بتان بر خاک سودند

ز سحر چشم جادوی محمّد

در این وقت مردمان همی شنیدند که از آسمان ندایی در رسید که: ان اللّه تعالی زوج الطاهرة بالطاهر الصادق. پس حجاب مرتفع گشت و حوریان به دست خویش طیب بر آن مجلس نثار کردند و همی گفتند: هذا من طیب.

محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در این وقت بنا بر قول جماعتی از مورخین 28 سال از سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گذشته بود. کیف کان چون از کار خطبه بپرداختند، مردمان هر کس به سرای خویش شد و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و زنان قریش و نسوان بنی عبدالمطلب و بنی هاشم در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ انجمن شدند و شادی کنان همی دف کوفتند.

ص: 118

در این هنگام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهار صد دینار از مهر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرستاد و خلعتی نیز از بهر ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عباس انفاذ داشت و پیام داد که این زر کابین من است به سوی پدر من خویلد فرستید. پس ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عباس آن خلعت در بر کردند و آن زر به نزد خویلد آوردند. پس خویلد به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و گفت: ای فرزند! چرا جهاز خویش نکنی؟ اینک مهر تو است که از بهر من آورده اند.

ابوجهل چون این بشنید در میان مردم به پای شد و گفت: آگاه باشید که زر کابین، خدیجه خود به سوی محمّد فرستاده. این خبر را به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بردند. آن حضرت شمشیر در میان استوار کرد و به ابطح آمد و فرمود: ای مردم عرب! شنیده ام جوینده ای عیب ما جست. پس اگر زنان حق ما بر خویشتن نهند این عیب نباشد، بلکه تحف و هدایا سزاوار محمّد است.

و از آن سوی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شنید که بعضی از زنان عرب او را در تزویج با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شنعت کنند. پس انجمنی کرد و ایشان را دعوت نمود و گفت: ای زنان عرب! شنیده ام شوهران شما مرا عیب کنند که چرا سر به محمّد در آوردم. اکنون از شما پرسش می کنم که اگر مانند محمّد در جمال و کمال و نیکویی اخلاق و پسندیده گی خصال و فضل و شرافت حسب و نسب پسندیده تر از محمّد در بطن مکه و میان عرب گمان دارید، مرا بنمایید؟ و ایشان خاموش بودند. چه همانند او را نتوانستند به دست کنند.

پس روی با ورقه کرد و فرمود: با محمّد بگوی که غلامان و کنیزان و آنچه مرا در دست است به جملگی تراهیه کردم. هر گونه تصرفی کنی روا باشد. پس ورقه به نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و پیغام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بگذاشد. و شب سیم، چنان چه قانون عرب بود اعمام رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درآمدند و عباس بن عبدالمطلب این اشعار بسرود:

ابشروا بالمواهب یا آل فهرو غالب

افخر ویا لقومنا بالثناء الرغائب

شاع فی الناس فضلکم وعلافی المراتب

قد فخرتم باحمد زین کل الاطائب

ص: 119

فهو کالبدر نوره مشرقا غیر غائب

قد ظفرت خدیجة بجلیل المواهب

بفتی هاشمی الذی ماله من مناسب

حبع اللّه شملکم فهو رب المطالب

احمد سید الوری خیر ماش وراکب

فعلیه الصلوة ما سار عیس و راکب

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زبان بر گشاد و لختی از فضائل و جلالت قدر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را بیان کرد و از آن پس گوسفندان بسیار به نزد ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرستاد تا جمله را ذبح کرد و سه روز تمامت مردم مکه را ولیمه داد و اعمام آن حضرت در آن جشنگاه دامن بر زده خدمت می کردند. از پس آن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کس به طائف فرستاد و مردم زرگر و اهل صنعت بیاورد و کار حلی و حلل را که در زفاف بایستی بوده باشد راست کرد و شمع ها بر مثال درختان معطر به عنبر بساخت و تمثال ها از مشک و عنبر بگرد و بسیار کارهای بدیع بر آورد و از برای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرشی از دیباج و خز بر تختی از عاج و آبنوس بگسترد و آن تخت را به صفایح ذهب مرصع گردانید.

بالجمله شش ماه در ادوات زفاف رنج برد تا کار بر مراد کرد. آن گاه کنیزکان خود را جام های حریر گوناگون در بر کرد و از گردن ایشان قلائد زرّین در آویخت و در گیسوهای ایشان رشته ای مروارید و مرجان بربست و خدا مرا حکم داد تا طبق های طیب و عنبر بر گرفتند و بخور عود و مشک کردند و مروح ها که با ذهب و فضه پیراسته بودند به دست کردند و یک طایفه شمع ها برگرفتند و گروهی دف بر کف گرفتند و بسیار شمع ها در میان سرای برپا کردند که هر یک به اندازۀ نخلی بود.

آن گاه زنان مکه خرد و بزرگ دعوت فرمود و از بهر اعمام رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مجلس دیگر تهیه نمود. آن گاه به نزد ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرستاد که در هنگام زفاف فراز است. پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دستاری حمراء بر سر بسته و جامه از قباط مصری در بر نمود و غلامان بنی هاشم هر یک شمعی و چراغی بگرفتند و مردم در شعاب مکه انبوه شدند و همی بدان حضرت نگران بودند و نور مبارکش از زیر جامه و جبین در لمعان بود.

بالجمله آن حضرت با فرزندان عبدالمطلب به سرای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درآمد و بدان

ص: 120

مجلس که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از بهرش کرده بود، دررفت و قرار گرفت. در این وقت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواست تا خویشتن را بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظاهر نماید. جامۀ نیکو در بر نمود و تاجی از طلای سرخ که مرصع به درو گوهر بود بر سر بست و خلخال ها از ذهب خالص که با فیروزه زینت کرده بودند در ساق داشت و قلاید بسیار از زمرد و یاقوت بر گردن بر بست و بر رسول خدای صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر گذشت و زنان دف ها بکوفتند.

آن گاه از بهر جلوۀ ثانی دختران عبدالمطلب بنزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شدند و نوری از دیدار او تابنده دیدند، که هرگز مشاهده نرفته بود و این از فضل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظاهر گشت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی تمام بالا و سفید و فربه بود که بدان نیکویی در عرب و عجم نظیر نداشت. در این نوبت جامۀ زرتاری مرصع به جواهر احمر و اخضر و اصفر و دیگر الوان در بر کرد و بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برآمد و صفیه دختر عبدالمطلب در پیش روی او همی رفت و انشای این ابیات بنمود و زنان دف ها همی کوفتند و در شعر با او مساعدت می کردند. ظاهر انصف بیت اول را زن ها تکرار می کردند:

جاء السرور مع الفرح

ومضی النحوس مع الترح

لو ان یوازن احمد

بالخلق کلهم رجح

هذا النبی محمّد

لقریش امر قد وضح

بمحمّد المذکور فی

کل المفاوزو البطح

ثم السعود لاحمد

ما فی مدائحه کلح

انوار ناقدا قبلت

والحال فنیاقد نجح

ولقد بدامن فضله

والسعد عنه ما برح

صلو علیه تسعدوا

واللّه عنکم قد صفح

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آمد و در مقابل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وقوف یافت. زنان آن تاج که بر سر او بود برگرفتند و بر سر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نهادند و دف ها بنواختند و با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بگفتند: بدان رسیدی که هیچ یک از زنان عرب و عجم نرسید.

ص: 121

فهنیئالک.

پس در جلوۀ سوم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جامه اصفر در بر کرد و به جواهر گوناگون پیرایه ساخت و تاجی مرصع به جواهر شاداب بر سر نهاد که از لمعان آن یاقوت که در میان داشت. تمامت آن موضع و مسکن روشن شد و هم چنان صفیه در پیش روی او همی رفت و این اشعارها را انشا می نمود:

اخذ الشوق موثقات الفؤادی

والفت السهاد بعد الرقاد

فلیالی التقی بنور التدانی

مشرقات خلاف طول البعاد

فزت بالفتح یا خدیجة ان

نلت من مصطفی عظیم الوداد

فغدا شکره علی الناس فرضاً

شاملا کل حاضرتم باد

کبر الناس والملائک جمعاً

جبرئیل لدی السمأ ینادی

فزت یا أحمد بکل الامانی

فنحی اللّه عنک أهل العناد

فعلیک السلام ما سرت العیس

و حطت لثفلها فی البلاد

در این نوبت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بنشست و نسوان عرب به جملگی بیرون شدند و مادام که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سرای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود، پاس حشمت او بداشت و زنی دیگر در سرای نیاورد.

بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و تسلیت دادن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آن حضرت را

مکشوف باد که چون خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ آیات عجیبه از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قبل البعثه دیده بود، ایمان به آن حضرت آورده بود و قبل البعثه تصدیق آن حضرت نموده بود، تا حدی که هنگام بعثت خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ همی آن حضرت را تسلی می داد. روزی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمودند: ای خدیجه! شخصی را می نگرم که پای در زمین و سر به آسمان دارد. آیا تو او را نگران باشی؟ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد که من او را مشاهده نکنم.

پس بیامد در نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بنشست و عرض کرد: اکنون او را نگرانی؟

ص: 122

فرمود: بلی. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سر خود برهنه نمود و عرض کرد: اکنون او را نگرانی؟ فرمود: نه از نظرم غائب گردید. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد: مژده باد تو را که این فرشتۀ خدا است؛ چه اگر دیو بودی از سر برهنۀ من پرهیز نکردی. اکنون رخصت می دهی که به نزد پسر عم خود ورقه بروم. حضرت فرمود: روا باشد.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به نزد ورقه آمد و آن چه دیده بود بیان کرد. ورقه گفت: «قدوس قدوس والذی نفس ورقه بیده یا خدیجه لقد جائه الناموس الاکبر الذی کان یاتی موسی وانه لنبی هذه الامة» و قصیدۀ چند در مدح آن حضرت انشا نمود. این چند بیت ذیل از آن قصیده است:

فان یک حقا یا خدیجة فاعلمی

حدیثک أیانا فاحمد مرسل

وجبریل یاتیه ومیکال معهما

من اللّه وحی بشرح الصدر منزل

یفوز به من فاز عزاً لدینه

ویشقی به الغاوی الشقی المضلل

فریقان منهم فرقة فی جنانه

واخری باغلال الجحیم یغلل

پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شاد خاطر از نزد ورقه بیرون شد و عداس راهب را که آن هنگام که در مکه بود نیز دریافت و این قصه با او گفت و هم از او آن جواب یافت که از ورقه اصغا نمود.

پس به خانه درآمد و آن حضرت را نگریست که نوری درخشان در جبهۀ او متلألأ بود. عرض کرد این چه نور است که من در جبهۀ شما مشاهده می کنم؟ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: این نور پیغمبری است، بگو: لا إله إلّا اللّه، محمّد رسول اللّه. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت که من سال ها است شما را شناخته ام که رسول خدایی و شهادت به رسالت آن حضرت داد. پس آن حضرت فرمود: زملونی زملونی و به روایتی فرمود: دثرونی دثرونی؛ یعنی مرا بپوشانید و به خفت و چیزی بر او پوشانیدند تا این که خوف و حراس او اندک شد. پس با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود:

«خشیت علی نفسی. فقالت خدیجة: لا تخف. فان ربک لا یرید بک الا خیرا لانک تقری الضیف و تصدق الحدیث وتؤدی الامانة و تعین الناس علی النوائب وتودالیتیم و تحن

ص: 123

إلی الغریب و تحسن الخلق.»

یعنی یا رسول اللّه ! بیم مکن که خدا جز خیر از بهر تو نخواهد؛ زیرا که شما مهمان دوست و راست گوی باشی و امانت گذاری و یاری دهندۀ درماندگانی و نیکوکننده با غریبانی و نیکوخوی هستی و این جمله بعد از نزول جبرئیل بود.

و حاصل این روایت این است که در سال شش هزار و دویست و سه سال بعد از هبوط آدم ابوالبشر عَلَيْهِ السَّلاَمُ در بیست هفتم رجب که مطابق بود در آن سال با نوروز عجم، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مبعوث گردید و این چنان بود که در همان روز آن حضرت در ابطح تکیه بر دست مبارک خود کرده بود و بخفته و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در طرف راست و جعفر در طرف چپ و حمزه از جانب پای آن حضرت خفته بودند. ناگاه آواز بال جبرئیل و میکائیل و اسرافیل برآمد. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خواب بیدار شد و دهشتی یافت و شنید که اسرافیل با جبرئیل گوید که به سوی کدام یک از این چهار نفر مبعوث شده ایم؟ جبرئیل به سوی آن حضرت اشارت کرد که به سوی او آمدیم و او محمّد نام دارد و اشرف پیغمبران است و آن که در جانب راست او است، وصی او علی بن ابی طالب است و او اشرف اوصیا است و آن که در طرف چپ او است، جعفر پسر ابوطالب و او طیار است که در بهشت با دو بال رنگین پرواز خواهد کرد و آن دیگر حمزۀ سید الشهدا است که در قیامت سید شهیدان خواهد بود.

بالجمله

عظمت جبرئیل اطراف آسمان را فرو گرفت و اطراف زمین را پر کرد. پس دست فرا برد و بازوی آن حضرت را گرفت و گفت: بخوان رسول خدا. فرمود: چه بخوانم که ندانم چیزی خواند. جبرئیل آن حضرت را در بر کشید و فشار داد و گفت بخوان: (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ).

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این جمله بخواند و تبلیغ رسالت نموده، مراجعت کرد. در مرتبۀ ثانی با هفتاد هزار تن فرشته نازل شد و میکائیل با هفتاد هزار تن ملک به زیر آمد و

ص: 124

کرسی عزت و کرامت بیاوردند و آن کرسی از یاقوت سرخ بود و یک پایه از زبرجد و یک پایه از مروارید داشت. آن گاه تاج نبوت بر سرش نهادند و لوای حمد به دستش دادند و گفتند بدین کرسی برآی و حمد خدای بگذار.

پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر آن کرسی بالا رفت و حمد خداوند متعال به جای آورده در این هنگام فرشتگان باز شدند و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از کوه حرا به زیر آمد و انوار جلالش چنانش فرو گرفته بود که هیچ کس را امکان نظر بر او نبود و بر هر گیاه و درخت که می گذشت، به زبان فصیح می گفت: السلام علیک یا نبی اللّه، السلام علیک یا رسول اللّه. و گویند که آن حضرت جبرئیل را بدان صورت دید که پاها بر زمین و سر بر آسمان داشت و بال های خویش را بگسترد؛ چنان که از مشرق تا مغرب را فرا گرفته بود و در میان هر دو چشمش نوشته بود: لا إله إلّا اللّه، محمّد رسول اللّه . چون آن حضرت بر او نگریست بترسید: «فقال من أنت رحمک اللّه فانی لم ارشیئا قط اعظم منک خلقا ولا أحسن منک وجها فقال جبرائیل أنا روح الامین المنزل إلی جمیع النبیین والمرسلین.»

پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این راز را با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در میان نهاد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این حکایت را به ورقه پسر عم خود برد، و او بشارت داد که این ناموس اکبر جبرئیل است و این اشعار بسرود:

وان ابن عبد اللّه أحمد مرسل

إلی کل من ضمت علیه الاباطح

و ظنی به ان سوف یبعث صادقا

کما أرسل العبدان نوح و صالح

و موسی و ابراهیم حتی یری له

بهاء و منشور من الذکر واضح

پس روز دیگر ورقه در طواف خانۀ کعبه درک خدمت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نمود، با حضرت عرض کرد که قسم به خدای که تو پیغمبر این امت باشی و زود باشد که به قتال و جهاد مأمور شوی. کاش من زنده بودم و تو را همی نصرت کردمی. پس پیش آمد و سر آن حضرت را بوسه داد و به آن حضرت ایمان آورد و در آن هنگام ورقه پیر و نابینا بود. پس از چند روزی وداع جهان گفت و این سخن از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در حق او است که

ص: 125

فرمود: «لقد رأیت القس فی الجنة علیه یثاب خضرلانه آمن بی و صدقنی» و مقصود آن حضرت از قس ورقه بود. چه قسیس و قس عالم نصارا را گویند و او از علمای نصاری بود و در ایمان به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از همۀ مردم مکه سبقت گرفت.

سلام آوردن جبرئیل از جانب حق تعالی برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

از این پیش یاد کردیم که جبرئیل به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عرض کرد: هر گاه از سدرة المنتهی می آیم به سوی شما خطاب می رسد که سلام ما را به خدیجه برسان.

و چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دعوت خود را آشکار نمود، بعد از آن که سه سال مردم را در پنهانی دعوت می نمود، کفار قریش در خصمی او یک دل و یک جهت شدند و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و حمزه و امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در نصرت پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از پای ننشستند.

یک روز در ایام حج چنان افتاد که آن حضرت به کوه صفا رفت و به آواز بلند ندا کرد: ایها الناس! من رسول پروردگارم. مردم از اطراف بر او نظر می کردند و تعجب می نمودند. پس آن حضرت از کوه صفا سرازیر شد و به کوه مروه برآمد و سه نوبت بدین گونه ندا در داد و سفهای قریش در خشم شدند و هر کس سنگی برداشت و بدوید و ابوجهل سنگی بر آن حضرت پرانید؛ چنان که بر پیشانی مبارکش آمده بشکست و خون بدوید. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از آن جا به کوه ابوقیس برفت و در موضعی که امروز او را متکی گویند تکیه کرد و مشرکین در فحص حال آن حضرت بودند. اما از آن سوی کسی به نزد امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمد و گفت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کشته شد.

حضرت امیر بگریست و به نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و فرمود که می گویند مشرکان پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را سنگ باران کردند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ صدا بگریه بلند کرد. پس آب و طعامی برداشتند و به طلب رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بیرون شتافتند و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در شعاب جبال شد و همی فریاد کرد که: یا رسول اللّه! در کجا گرسنه ماندی و مرا با خود نبردی؟ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به طرف وادی همی رفت و بانک برداشت که: پیغمبر

ص: 126

برگزیده را به من بنمایید.

در این هنگام جبرئیل بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرود شد. آن حضرت بگریست و فرمود: ببین ای برادر جبرئیل، که قوم من با من چه کردند! سخن مرا به کذب نسبت دادند و پیشانی مرا شکسته اند. جبرئیل آن حضرت را بگرفت و برفراز کوهش بداشت و فرشی یاقوتین از بهشت بیاورد و در زیر پای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بگسترانید؛ چنان که از شعاع آن بساط کوهستان مکه روشن شد و عرض کرد: یا رسول اللّه! اگر کرامت خود را نزد خداوند متعال می خواهی بدانی، این درخت را طلب کن.

پس پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آن درخت را که پدیدار بود طلب کرد. بیامد و آن حضرت را سجده کرد و چون فرمود باز شو باز شد. در این وقت اسماعیل که ملک موکل آسمان و ماه بود فرود شد و عرض کرد: السلام علیک یا رسول اللّه. اگر فرمایی ستارگان را بر این قوم کافر ببارم تا جملگی بسوزند؟ از پس او ملک آفتاب آمد و گفت: اگر فرمایی آفتاب را بر سر ایشان فرود آورم تا سوخته گردند؟ آن گاه ملک زمین آمد که اگر گویی زمین را فرمایم تا ایشان را فرو برد؟ آن گاه ملک موکل به کوه ها آمد و گفت: اگر حکم دهی کوه ها را بر سر ایشان بگردانم؟ آن گاه ملک بحار آمد و گفت: اگر فرمایی دیار ایشان را به دریا غرق کنم؟

آن حضرت روی خویش به سوی آسمان کرد و فرمود: من برای عذاب مبعوث نشدم؛ بلکه من رحمت عالمیانم، مرا با قوم خود بگذارید که ایشان نادانند.

پس جبرئیل عرض کرد که خدیجه را نگران باش که از گریۀ او ملائکه به گریه در آمدند. او را به سوی خود طلب کن و سلام من بدو برسان و بگوی خدای تو را سلام می رساند و بشارت ده او را که در بهشت تو را خانه ای از مروارید است که به نور زینت کرده اند و در آن جا بانک وحشت آمیز و رنج و تعبی نیست.

پس پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را طلب کرد. در آن وقت همی از روی مبارکش خون می دوید و نمی گذاشت آن خون به زمین برود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: بابی أنت و اُمی چرا نمی گذاری این خون به زمین برود. فرمود: می ترسم که خدای بر اهل زمین غضب بنماید. پس آن حضرت را بی گاه به خانه آوردند و سنگی

ص: 127

بزرگ بر فراز خانه تعبیه کرده بودند. چون مشرکان بدانستند که آن حضرت به سوی خانه شده، گرد خانه را فرو گرفتند و سنگ باران کردند و هر سنگ که به بام خانه می آمد و آن سنگ که بر فراز خانه تعبیه کرده بودند مانع از آسیب بود و هر چه که از پیش رو می رسید، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خویشتن را سپر آن حضرت می داشتند. عاقبت الامر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ای مردم قریش! شرمنده نمی شوید که خانۀ زنی را سنگ باران می کنید که نجیب ترین قوم شما است و از خدای احتراز نمی کنید؟

پس مشرکان به خانه های خویش باز شدند و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیغام جبرئیل را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسانید. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: ان اللّه هو السلام و منه السلام و علی جبرئیل السلام و علیک یا رسول اللّه السلام و رحمة اللّه و برکاته و علی من سمع السلام الا الشیطان. و این از کمال فهم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که نگفت: و علی اللّه السلام؛ چنان که بعضی از صحابه در تشهد گفته اند: السلام علی اللّه، پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نهی کرد و فرمود: خداوند سلام است بگویید: التحیات للّه و الصلوة و الطیبات و این سلام آوردن جبرئیل از جانب خداوند برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از این پیش یاد کردیم که بخاری و مسلم در صحیح خود و حاکم در جلد سوم مستدرک، ص 185 و سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، ص 1 عَلَيْهِ السَّلاَمُ0 و غیر آن به روایات متعدده ذکر کرده اند و آن روایات متضمن بعضی تعریضات بر عایشه هم می باشد؛ چنان چه تفصیل آن را در جلد چهارم «الکلمة التامة» ایراد کرده ام.

حامله شدن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ و مسئلت او از خدای تعالی

کیفیت ولادت فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ و روایت عزلت گرفتن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تا چهل روز، در جلد اول این کتاب به تفصیل بیان شد.

مرحوم فاضل تحریر آخوند ملا محمّدباقر طهرانی در خصائص فاطمیه از کتاب منهج الصادقین کاشانی نقل کند که چون خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ مانند زن عمران بن ماثان، مادر مریم، لب به دعا گشود و عرض کرد: ای خداوند مهربان! تو دانایی به احوال بندگان و شنوایی بدان چه می گویند. من از زن عمران بهترم و محمّد شوهر من از عمران افضل است.

ص: 128

من این مولودی که در رحم دارم برای تو محرر کردم آن را قبول کن.

در آن حال جبرئیل بر حضرت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نازل شد و عرض کرد به خدیجه بفرمایید خدا می فرماید: «لا اعتاق قبل الملک خلی بینی و بین صفوتی یا صفیتی فانی املکها و هی ام الائمة وعتیقی من النار؛ یعنی آزاد کردن پیش از ملک نمی شود. این فرزند را به من واگذار. ای برگزیدۀ من! فاطمه مملوکۀ من است و مادر امامان است و من او را از آتش آزاد کرده ام.» پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمودند: از این مژده دلم خوش شد.

و در این مژده نکاتی است باید توضیح شود:

اولاً: این نذر در زمان سلف مشروع و معمول بوده که پدر پسر خود را خالص می کرد از برای عبادت پروردگار و خدمت کردن بیت المقدس و عمل آخرت، حتی از خدمت والدین آن پسر بی بهره بود و همیشه متعلق این نذر اولاد ذکور بوده اند نه اناث؛ برای مانعی که دختران از حیض و غیره داشته اند و در آن وقت در بیت المقدس محررین از ولدان و غلمان بسیار بودند. بکله تا چهار هزار نفر دارد. مادر مریم که «حسنة» نام داشت علی الرسم این نذر را به طریق عموم کرد؛ یعنی نذر کرد آن چه در شکم دارم محرر باشد؛ چنان که در قرآن مجید خبر داد: (إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).

ثانیاً: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در زمان حمل خواست به همان نذر مشروع که معمول زنان سلف بوده عمل کرده باشد؛ به قصد این که در شریعت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مشروع و معمول خواهد بود. پس به طریق عموم مولود خود را محرر کرد که در مسجد الحرام خالصا لوجه اللّه خدمت گزار باشد و به خدمتی از خدمات دنیویه مشغول نگردد.

ثالثاً: جبرئیل نازل شد و عرضه کرد: لا اعتاق قبل الملک. عتق آزاد کردن و خالص نمودن عبد مملوک است از قید رقیت. پس این عبارت این معنی دارد: فاطمه مملوکۀ من است. تو چگونه او را آزاد می کنی؟

رابعاً: فرمود مادر امامان است و این مژده باعث خوش وقتی او شد و این مژده و بشارت مناسبت بسیار با مقصود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ داشت.

ص: 129

خامساً: فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از آتش آزاد است و همین غرض اصلی و مقصد کلی از تحریر بود و چون ام المؤمنین خدیجۀ طاهره عَلَيْها السَّلاَمُ مسبوق بود که خداوند به او دختری خواهد داد و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در ایام حمل، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را مژده داده بود که این حمل دختر است و مادر امامان است، پس خداوند عطوف فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ را مملوکۀ خود خواند به جای فتقبل ربها به قبول حسن و بشارت تحریر و تخلیص از آتش به وی داد و فایده و نتیجۀ تحریر، خلاص از آتش است و مطابق مقصود و منظوری که داشت مژده اش داد: اگر به مریم یک فرزند دادم، به فاطمۀ زهرا فرزندان عدیده می دهم. اگر وجود حضرت عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرزند او بابرکت بود؛ فرزندان فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ هم در وجه ارض إلی یوم القیمة پیشوایان بندگان من هستند؛ یعنی هر یک در روزگاری حجت پروردگار است و خداوند متعال در حدیث مذکور خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را صفوۀ خود خوانده برابر اصطفای مریم که فرمود: «ان اللّه اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین.»

یعنی چنان چه مریم را از زنان خودش برگزیدیم، فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ را از زنان عالمیان برگزیدیم و او را انتخاب نمودیم. بناء علی هذا، حنه فرزند خود را تحریر کرد و نتیجۀ خالصۀ او حضرت عیسی بود و خدیجۀ طاهره عَلَيْها السَّلاَمُ نیز در این امت نیز فرزند خود را تحریر کرد و نتیجۀ آن یازده تن از ائمۀ معصومین عَلَيْهِ السَّلاَمُ بودند که با آخرین ایشان حضرت عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، با آن رسالت عظمی، اقتدا می نماید و پشت سر او نماز می خواند. پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افضل از حنه است و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ افضل از مریم است و فرزندان او افضل از عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ باشند.

اضطراب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در مسئله شق القمر و تسلیت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ او را در رحم

تکلم فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ در رحم مادر مسلم بین الفریقین است؛ که تفصیل آن در جلد اول گذشت. از آن جمله در مسئلۀ شق القمر بود که چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اضطرابی در او پیدا شد از جهت مشرکین، فاطمه در رحم او تکلم کرد و گفت ای مادر! خوف مکن که

ص: 130

خدای مشرق و مغرب با پدر من است و این داستان چون فرح بخش است، برای مؤمینن تمام آن را در این جا نقل می نماییم:

در ناسخ در اواخر جلد متعلق به حضرت عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ حدیث کند که چون نام رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بلند شد، خصمی آن حضرت در قلوب مردم عظیم گشت. لاجرم روزی ابوجهل بر ابوبکر بن ابی قحافة عبور کرد. گفت: شنیده ام که محمّد هم چنان همه روزه مردم خویش را فراهم کرده به یگانگی خدا و رسالت خویش دعوت کند و کار از آن بگذشت که دیگر آزرم او بداریم، سوگند به لات و عزای که فردی با جماعتی از قریش، حبیب بن مالک را پذیره خواهم شد و او را بابطح خواهم آورد تا بنی هاشم را حاضر کند و با محمّد از در مناظره بیرون شود. همانا حبیب بن مالک در علوم و حکم توانا است و محمّد در مقابل او نتواند سخن کرد و آن گاه که غلبه حبیب را افتد، چهرۀ او و مردم او را با مشک و زعفران غالیه کنم و روی محمّد و اصحاب او را با سیاهی و خاکستر انباشته دارم.

هان ای ابوبکر! بر جان خویش بترس که من بر تو همی ترسم. ابوبکر گفت: انشاء اللّه به خیر خواهد بود. و از آن جا به نزد پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و کلمات ابوجهل را بگفت. در این وقت جبرئیل به صورت خویش فرود شد و بر فراز سر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بایستاد و گفت:

السلام علیک یا رسول اللّه . السلام علیک یا محمّد. خدای تو را سلام می رساند و می فرماید قسم به عزت و جلالت خودم که من اعز و اشرف از تو خلق نکردم، بیم مکن که من با توام. سوگند به عزت و جلال خودم که به دست تو از بهر حبیب بن مالک معجزه ای آشکار بنمایم که بر ملوک جهان فخر کنی و رتبت و مکانت تو معلوم گردد. بدان ای محمّد! که حبیب بن مالک را دختری است که او را سمع و بصر نیست و دست و پای او خشک شده است و آن دختر را مخطوبه پسر عمش گردانیده است و چون او از حال دختر آگهی ندارد طلب زفاف کند و حبیب کار او را به مماطله گذراند و اکنون در خاطر دارد که آن دختر را به مکه حمل داده، به دور خانۀ کعبه طواف دهد و از آب زمزم بچشاند و از خدای خواهد که او را شفا دهد و هم این سخن حبیب گفته است که من این دختر را به نزد محمّد می برم و

ص: 131

می گویم تو می گویی من پیغمبر خدایم؟! اگر این صدق و راستی است در سخن تو، از خدای خویش بخواه تا او را شفا دهد و زود باشد که با چهل هزار مرد از قبائل عرب در مکه حاضر شود و تو را طلب کند. بیم مکن که کار بر مراد تو خواهد رفت.

بالجمله، حبیب بن مالک در میان قبائل عرب سخت بزرگ بود و همۀ عشایر و اقوام عرب او را مکانت بزرگی می نهادند و در این هنگام که وقت حج فرا رسید، حبیب ابن مالک با چهل هزار مرد از حمیر و دیگر اقوام به مکه در آمدند. پس ابوجهل به اتفاق جمعی از مشرکین روز دیگر به استقبال شتافتند و بدان جا که حبیب نزول کرد برفتند و رخصت حاصل کرده، بر او در آمدند و حبیب بر سریر از سیم مذهب جای داشت و دستاری احمر بر سر بسته تاجی بر آن نصب کرده بود. این هنگام صد و شصت سال عمر داشت.

بالجمله،

حبیب بزرگان قریش را ترحیب گفت و ایشان نزد او شکایت آغاز کردند و بنالیدند. عمرو بن هاشم گفت: ایها الملک! تو پناه مردمانی و ما امروز پناه به تو آوردیم. تو می دانی بنی هاشم اهل حرم اند و صاحب شرف و ما را در بزرگواری ایشان سخن نیست. اما در میان ایشان یتیمی بادید آمده که بعد از پدر و مادر و جد عم او وی را تربیت کرده، اینک دعوی نبوت می نماید و خدایان ما را بد می گوید و ما را از عبادت اصنام باز می دارد و می گوید من رسول خدایم و بر سفید و سیاه مبعوثم و وقت باشد که نظر بر آسمان می گمارد و می گوید جبرئیل بر من نازل شود و اوامر و نواهی آورده ای. ملک نیکو آن است که تو با ما به ابطح آیی و او را حاضر سازی و با او سخن گویی و مقهور فرمایی تا از این پندار فرود آید.

حبیب گفت چنان کنم و بفرمود شراب و طعام بیاورند و از اکل و شرب بپرداختند. پس روز دیگر مردمان را ندا در دادند تا برنشست و طی مسافت کرده، در ابطح فرود شدند و خیم ها راست کردند و حبیب در سراپردۀ خود جای کرد و بزرگان عرب را از یمین و شمال خود نشانید. ابوبکر در آن جا حاضر بود، این بدید و با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خبر آورد. آن حضرت فرمود: هم دیگر باره بیرون شو و کشف حال ایشان نموده باز آی. این مرتبه چون ابوبکر بیرون رفت، ابوجهل را دید که مردمان را به سوی حبیب دعوت می نماید. چون جملگی ار در آن جا انجمن کرد، با حبیب بن مالک گفت هیچ کس از خدمت تو سر بر

ص: 132

نتافت. اینک تمامت قریش در خدمت تو حاضرند؛ جز بنی هاشم و بنی عبدالمطلب. اکنون بفرمای تا ایشان را حاضر بنمایند.

حبیب بفرمود تا چهل نفر از بزرگان انجمن در طلب ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بیرون شدند و به در سرای او آمدند و در بکوفتند. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از خانه بدر شد و صورت حال را بازدانست. فرمود: شما به نزد حبیب شده او را آگهی دهید که من اکنون بر شما خواهم رسید. پس آن جماعت باز شدند و او را آگهی دادند. در آن وقت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ جامۀ فاخر در بر کرد و با بزرگان بنی هاشم و بنی عبدالمطلب روانۀ ابطح شد و صف ها از بهر ایشان بشکافتند تا به نزدیک حبیب آمدند و بر او سلام دادند و جواب شنیدند و در پیش روی حبیب بنشستند و مردمان چشم ها بر بنی هاشم داشتند تا بدانند چه خواهد شد.

نخستین حبیب آغاز سخن کرده و گفت: ای ابوطالب! در فضل و شرافت شما هیچ کس را از مردم عرب جای سخن نیست؛ جز این که مردم بطحا و بزرگان صفا شکایت از غلامی می نمایند که در میان شما نشو و نما دارد و گمان می کند که پیغمبر است و هیچ پیغمبر نیامد جز این که او را معجزۀ روشن و دلیل مبین بوده و هم اکنون نیکو است که این غلام از آن پیش که خود را به نبوت بستاید حجت خویش را آشکار کند تا مردمان بنگرند و به دو ایمان آورند و اگر او را آیتی نباشد از آن چه خواهند ردع و منع فرمایند و شما خود آگاهید که این کار جز به آیت بزرگ بر اولاد ابراهیم راست نیاید. همانا شرف و مکانت شما در قریش باعث شده است که از سفک دماء محفوظ مانده اید و الا خود می دانید که اگر مردی در میان عرب بادید آید و خدایان ایشان را دشنام بگوید و ایشان را از عبادت اصنام باز دارد، قتل او را واجب دانند.

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: ای ملک! این مرد بدون حجت هیچ سخن نکند، بلکه با این جماعت گوید که من رسول خدایم؛ به شرط معجزۀ روشن و حجتی مبرهن و شما را به پروردگار عباد و خالق سیاه و سفید و روز و شب و شمس و قمر می خوانم؛ برای خیر دنیا و عقبای شما. آن گاه گفت: ای ملک! تو را به پدران بر گذشته تو سوگند می دهم که از این مردمان پرسش کن که هرگز از محمّد سخنی به کذب اصغا کرده باشید؟

ص: 133

مردمان همه گفتند که او راست گو و امین است؛ جز این که چیزی آورده است که ما حمل آن نتوانیم کرد. در این وقت حبیب گفت: من دوست دارم که او را دیدار کنم و حجت او را بنگرم.

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: حاجب خود را به سوی او فرست تا بدین انجمن درآید که او از بهر هیچ خطایی کندی نداشته و برای هیچ جوابی اظهار عجز نکرده. لاجرم حبیب حاجب خود را بخواندن پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمان داد. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ با او گفت: به در سرای خدیجه عبور کن و در سرای به نرمی بکوب و چون محمّد بیرون شود و او را دیدار کردی، بگو اعمام تو در انجمن حبیب تو را دعوت می نمایند.

ابوجهل

گفت: ایها الملک! اگر محمّد از آمدن به این مجلس سر برتابد، بر تو است که او را کرها حاضرش بنمایی. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: لال باش! از چه خوف دارد که حاضر نشود؟! بالجمله حاجب برفت و در سرای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بکوفت و آن حضرت از خانه بیرون شد. حاجب چون او را بدید، عظمتی از آن حضرت در دلش جای کرد که بیم آن بود عقل از سرش پرواز کند. پس از اسب به زیر آمد و دست حضرت را بوسید و گفت: ای سید آل عبد مناف! حبیب بن مالک شما را به مجلس خود دعوت می فرماید و اعمام شما نیز آن جا حاضرند. حضرت فرمود: نیکو باشد بشتاب و آگهی ده که من از قفای تو خواهم رسید.

پس حاجب بر نشست و برفت و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانه باز شد و جامه که در خور آن روز بود در برکرد و استعمال بوی خوش نمود و آهنگ بیرون شدن فرمود و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ایستاده همی بگریست و اضطراب می نمود و بر آن حضرت از کثرت اعدا می ترسید و پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را از گریه باز می داشت. در این وقت جبرئیل فرود شد و گفت: خدای تو را سلام می رساند و می فرماید: سوگند به عزت و جلال خودم که من با تو هستم. بیم مکن نصرت من از یمین و شمال و خلف و امام تو همراه تو است و من می شنوم و می بینم و من در منظر بلندم.

پس گفت: ای محمّد! خداوند متعال مرا به طاعت تو مأمور داشته و با من سه هزار فرشته است. اینک به سوی فراز دیده باز کن تا بنگری. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به بالا نگریست

ص: 134

و صف های ملائکه بدید که به دست ایشان حرب ها می باشد که اگر مردمان بنگرند از پای درآیند. پس فرشتگان بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درود فرستادند و آن حضرت جواب باز داد. آن گاه جبرئیل گفت: ای محمّد! به سوی جماعت قریش و مردم حمیر عبور فرما و حجت خویش آشکار کن، و فرشتگان گفتند: ای محمّد! خدای ما را به طاعت تو گماشته است.

در این وقت چهرۀ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از فرح و سرور چون آفتاب درخشان گشت و به سوی انجمن حبیب رهسپار شد و نور دیدار آن حضرت در جملۀ اتلال و جبال مکه بتافت و فرشتگان در گرد پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همی برفتند و بانک تهلیل و تکبیر و تقدیس بلند نمودند و از آن سوی مردمان انجمن شدند انتظار رسیدن پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داشتند. در این وقت ابوجهل شعری به رجز انشا کرد:

حبیب أعنّا و افصل

الامر نبینا

من الساحر الکذاب

من آل غالب

و حبیب و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز هر یک شعری چند بخواندند و مردمان به مناظرات ایشان در نظاره بودند و کفار قریش می گفتند: اگر محمّد در این انجمن حاضر نشود او را به صعب تر وجهی مقتول خواهیم ساخت. و در این وقت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برسید و نور دیدارش در اقطار آسمان و زمین برفت و دیدها همه به سوی او شد و عقل ها برمید و دل ها در بیم شد و مانند رستۀ یاقوت در صدر مجلس جای گرفت و یک صد و نود نفر در آن انجمن حاضر بودند. تماماً به جهت احترام آن حضرت بی اختیار از جای جستن کردند و خدای از آن حضرت هیبتی در دل ها بیفکند که هیچ کس را نیروی سخن کردن نماند. شتران نیز رغا نکردند و اسبان نیز صهیل ننمودند.

پس حبیب ابتدا به سخن نمود و گفت: ای محمّد! مشایخ عرب گفته اند تو می گویی من از جانب خدا بر حاضر و بادی پیغمبرم، آن حضرت فرمود: چنین است. مرا خدای فرستاد تا دین حق را آشکار کنم؛ اگر چه مشرکین مکروه شمارند.

حبیب گفت: ای محمّد! از برای هر پیغمبری معجزه ای و حجتی بوده است؛ چنان که نوح را سفینه بود و داود آهن به دست او نرم گشت و آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شد و

ص: 135

عصا به دست موسی اژدها گردید و عیسی مرده همی زنده می کرد: اکنون تو را چه حجتی و معجزه ای باشد؟ اگر تو رسول خدایی بایدت به مثل انبیا معجزۀ خود را ظاهر بنمایی.

آن حضرت فرمود: چه معجزه می خواهی تا بیاورم. گفت: می خواهم از خدای خویش بخواهی تا شبی تاریک بر ما درآورد؛ چنان چه از تیرگی نور چراغ دیده نشود. آن گاه تو بر کوه ابو قبیس برایی و قمر را از آن هنگام که بدر تمام باشد، ندا کنی تا او بیابد و هفت نوبت دور کعبه طواف کند، پس در پیش روی کعبه سجده کند. آن گاه به سوی تو آید و با تو تکلم کند؛ چنان که همه بشنوند و بفهمند و ببینند. آن گاه در گریبان تو داخل شود و دو نصف شده، نصفی از آستین راست و نصفی از آستین چپ و نصفی در طرف مغرب و نصفی از طرف مشرق برود. پس هر دو مراجعت نمایند و با هم پیوسته به حالت اول برگردد و در جای خود قرار گیرد. چون چنین کنی یقین دانم که تو رسول خدایی و سخن تو بر صدق است و ما با تو ایمان آوریم.

ابوجهل چون این بشنید برخاست و گفت: ای حبیب! خدای تو را رحمت کند که این غم را از دل ما برداشتی و قلوب ما را به راحت افکندی. در آن وقت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: ای حبیب! آیا به غیر این چیز دیگری می خواهی؟ عرض کرد: جز این نخواهم. اگر آن را ظاهر ساختی، دانم که تو رسول خدایی.

حضرت فرمود: چون آفتاب سر به مغرب کشد قدرت حق را بر تو ظاهر خواهم کرد. این بفرمود و از جای برخاست و مردمان برخاستند و بنی هاشم اطراف رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را فرو گرفتند و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ همی مردم را از پیش روی پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می شکافت و راه بگشاد تا به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وارد شدند از آن سوی ابوجهل با مشرکین گفت: از ته دیگ ها سیاهی بگیرید. آن را با خاکستر و بول شتر درهم کنید که عنقریب بنی هاشم رسوا شوند و من بفرمایم تا چهرۀ ایشان را بدان سیاه کنند. اما خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنوز در گریه و اضطراب بود. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: ای خدیجه! آیا گمان می کنی که خدای دشمنان را بر من نصرت دهد؟ مترس و شاد باش که خدای از آن بزرگ تر است که مرا به دشمن گذارد. آن گاه به محراب خویش شد و مشغول نماز گردید.

ص: 136

پس از فراغ نماز دست ها برداشت به جانب آسمان و عرض کرد: «یا رب وعدک وعدک یا من لا یخلف المیعاد.» در حال جبرئیل فرود شد و گفت: ای محمّد! خدای تو را سلام می رساند و می فرماید قسم به عزت و جلال خودم که اگر بخواهی آسمان ها بر زمین فرود آورم. ای محمّد! من قمر را به طاعت تو باز داشته ام هزار سال از آن بیش که پدرت آدم را خلق کنم. بخوان بهر چه می خواهی قمر را که سر بر فرمان تو دارد. رخسارۀ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از فرح و سرور در فروغ شد و پیشانی از بهر سجده بر خاک نهاد. پس جبرئیل گفت: ای محمّد! اینک من حاضرم. قسم به عزت پروردگار خودم اگر قمر خلاف فرمان تو کند او را از مکان خود محو کنم. هم اکنون من از پیش تو خواهم بود. بیرون شو و معجزۀ خود را آشکار فرما.

پس بنی هاشم در سرای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ انجمن شدند تا آفتاب غروب کرد. آن گاه عباس گفت با ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ آیا محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تواند مسئول حبیب بن مالک را به اجابت مقرون کند. در حال هاتفی ندا در داد که محمّد رسول پروردگار می باشد و خدای کفالت کار او کند و کذب دشمنانش باز نماید. چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سخن هاتف را شنید فرمود: ای عم! شک در قلب تو در نیاید. سوگند با خدای که تو و غیر تو باید انتظار برد از پسر برادر تو چیزی را که چشم شما بدان روشن شود.

بالجمله شامگاه مردمان پای جبل ابو قبیس چشم به راه پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همی داشتند. پس آن حضرت با علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عباس و سایر بنی هاشم به جانب جبل ابو قبیس روان شدند. چون بر فراز جبل رسید، جبرئیل ندا کرد که ای محمّد! بخوان پروردگار خود را تا عطا کند آنچه را از او طلب کرده ای. پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سر برداشت و گفت. «اللهم به حقی علیک یا من لا یخلف المیعاد و یا من لا یخفی علیه خافیة فی الارض ولا فی السماک اجبنی فیما دعوتک وأنت تعلم ما سئلونی.»

هنوز سخن پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به نهایت نشده بود که خدای فرشتۀ ظلمت را بگماشت تا جهان را چنان تاریک گردانید که هر چه مشعل و چراغ بر افروختند فایدتی نکرد. حبیب گفت: ای محمّد! این تیرگی کفایت است. اکنون بفرما تا قمر چنان شود که گفته شد. پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چشم فرا داشت و فرمود به بانک بلند: «ایها القمر

ص: 137

المنیر المترد فی فلک التدویر اخرج الایة التی او دعت فیک بحق من خلقک.»

چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این سخن فرمود، قمر مانند اسب دونده به سرعت تمام همی آمد و مردمان همی به او نگران بودند تا به کعبه رسید و نورش همی در فزایش بود. پس هفت نوبت طواف کرد و آن گاه در پیش روی سجده کعبه نمود و بعد به سوی پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سرعت کرده، به زبان فصیح ندا در داد که اشهد أن لا إله إلّا اللّه، وأن محمّداً رسول اللّه. پس به گریبان آن حضرت در رفت و از آستین سر به در کرد. دیگر باره به گریبان آن حضرت فرو رفت و نصفی از آستین راست و نصفی از آستین چپ آن حضرت بیرون شد و یکی به سوی مشرق و یکی به سوی مغرب روان گردید. آن گاه باز شد با هم پیوسته به جای خود قرار گرفت.

ابوجهل گفت: ان هذا لسحر مبین. اما حبیب فریاد برداشت که ای محمّد! تو رسول خدایی و سخن تو بر صدق است و جمعی کثیر به آن حضرت ایمان آوردند و بنی هاشم از پیش روی آن حضرت همی رفتند و از شادی چهره های تابناک داشتند و مردمان همی گفتند: سوگند با خدای زمزم و مقام که ما هرگز چنین معجزه ندیدیم. پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانه مراجعت نمود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آن حضرت را استقبال نمود و عرض کرد: یا رسول اللّه! من معجزۀ شما را مشاهده کردم بر فراز خانه خویش و از آن عجب تر آن که این جنین که در رحم من است با من تکلم کرد و گفت: یا اماه لا تخشی علی ابی و معه رب المشارق والمغارب.

پس رسول خدا تبسم فرمود و گفت: خدا عطا نکرده است هیچ پیغمبری را معجزه ای جز این که مرا به آن مخصوص گردانیده. در این وقت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از پیش روی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و این اشعار را بسرود:

الم تر أن اللّه جل جلاله

اتانابه برهان علی ید احمد

وابدی ظلاماً حالکاً فعمت به

عیون الوری فی کل غور و منجد

واقبل بدر التم من بعد ظلمة

الی أن علی فوق الحطیم یمبعد

ص: 138

وطاف به بیت اللّه سبعاً وحجه

وخر امام البیت فی خیر مسجد

وسار إلی أعلی قریش مسلماً

وأکرم فضل الهاشمی محمّد

وقد غاب بدر التم فی وسط حبیبه

وفی ذیله أهوی علی رغم حسد

وعاینته فی الافق یرکض واضحاً

مبینا بتقدیر العزیز الممجد

وعاینته نصفین فی الشرق واحد

وفی الغرب نصف غیر شک لملحد

پس روز دیگر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خانه بیرون شده به نزدیک حبیب رفت و فرمود: ای حبیب! بگو لا إله إلّا اللّه، محمّد رسول اللّه. عرض کرد که من این سخن خواهم گفت در وقتی که با من پیمانی بکنی. حضرت فرمود: شفای دخترت را می خواهی که کور و کر و لال می باشد و هر دو دست و پای او خشکیده و او را در هودجش جای دادی؟ عرض کرد: یا رسول اللّه! کی تو را به این امر خبر داد؛ زیرا که من هیچ کس را مطلع نکرده ام. پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: خدای من مرا به آن مطلع گردانیده است.

حبیب گفت: آیا خدای تو می تواند چنین کس را شفا دهد. قال: نعم یحیی العظام وهی رمیم. پس فرمود: تا دختر را حاضر کردند و عبای خویش را که پشم آن از گوسفند فدای اسماعیل بود بر او افکندند. آن گاه حضرت به اندازۀ فهم او با او خطاب کرد و فرمود: ایتها النطفة المخلوقة من ماء مهین التی لا تسمع الکلام و الاترد الجواب ارجعی خلقاً سویا مثل القمر بهجته وجمالا.

پس آن دختر تندرست شد و اعضای نیکو یافت و به سخن آمده گفت: اشهد أن لا إله إلّا اللّه لا شریک له، وأشهد أن محمّداً عبده ورسوله و مردمان همه در عجب شدند و حبیب بن مالک با گروهی از عرب ایمان آوردند. از برکت این معجزۀ باهره، ابوجهل و اتباعش مخذول و خجلت زده بر کفر و حسد آنها افزوده شد.

اولاد ام المؤمنین خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ

در صدر عنوان یاد کردیم که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دو پسر آورد:

ص: 139

یکی قاسم، که مکناة به او گردید، و دیگری عبد اللّه که هر دو در کوچکی جان به حق تسلیم نمودند و این دو پسر ملقب به طیب و طاهر بودند و از این جا بعض مردم به خطا رفته اند و طیب و طاهر را دو پسر جداگانه شمارند.(1)

و در تاریخ یعقوبی گوید: «توفی القاسم ابن رسول اللّه فقال صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و هو فی جنازته ونظر إلی جبل من جبال مکه یا جبل لو أن مابی بک لهدک یوم وکان القاسم توفی وله أربع سنین ثم توفی عبد اللّه بن رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بعده بشهر ولم یفطم فقالت خدیجه یا رسول اللّه لوبقی حی افطمه قال فطامه فی الجنة وسئلت خدیجه رسول اللّه فقالت این اولادی منک قال فی الجنة قالت بغیر عمل قال اللّه أعلم بما کانوا عاملین.»

این روایت چنان می رساند که قاسم بعد از چهار سال که از عمر او گذشته بود روحش به شاخسار جنان پرواز کرد وبعد از یک ماه برادرش عبد اللّه جان به حق تسلیم کرد و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در جنازۀ قاسم فرمودند؛ در حالی که کوه های مکه را مخاطب قرار داده بود: ای جبل! آنچه بر من وارد شد اگر بر تو وارد می شد از هم متلاشی می شدی. و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد: یا رسول اللّه! کاش فرزند من عبد اللّه چندان حیات می داشت که او را از شیر باز می کردم. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمودند: در بهشت او را از شیر باز می نمایند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد: یا رسول اللّه! فرزندان من از شما در کجا می روند؟ فرمود: جایگاه ایشان در بهشت خواهد بود. عرض کرد: با این که عملی ندارند؟ فرمود: خدا می داند که اینان اگر در دنیا زندگانی می کردند جز عمل صالح از ایشان بروز نمی کرد.

و به روایت مجلسی در حیوة القلوب، روزی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وارد شد او را گریان دید. فرمود: ای خدیجه! چرا گریه می کنی؟ عرض کرد یا رسول اللّه! شیر در پستان من جاری شده، یاد فرزند خود نمودم.

و به روایت ثقة الاسلام کلینی قدس سره در کافی به سند خود از امام محمّدباقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ روایت کند که فرمودند: چون قاسم فرزند رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از دنیا رفت، آن

ص: 140


1- . جزاً ثانی، ص 23، طبع نجف.

حضرت

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را دیدند گریه می کند. فرمود: ای خدیجه! چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: یا رسول اللّه ! دانۀ مروارید گران بهایی بود که از دستم رفت. پس از برای او می گریم. آن حضرت فرمودند: ای خدیجه! آیا راضی نیستی که چون روز قیامت شود او را ببینی که بر در بهشت ایستاده است. چون نظرش بر تو افتد بگیرد دست تو را. پس داخل بهشت گرداند و تو را منزل دهد در پاکیزه ترین منزل های بهشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد این از برای من است یا از برای هر بندۀ مؤمن؟ حضرت فرمود: از برای هر بندۀ مؤمن. حضرت فرمود: برای هر بندۀ مؤمن است که صبر کند و نیت خود را خالص گرداند از برای خدا. به درستی که خدای حکیم تر و کریم تر از این است که میوۀ دل بنده را از او باز گیرد و با وجود این او را عذابش کند.

و اما دختران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ که در جلد اول این کتاب مفصلاً مذکور شد و زینب و رقیه که در این جلد مذکور شد مفصلاً. و اما کلثوم در این جا بیان می شود. باید دانست که بین محدثین و مورخین در ام کلثوم و زینب و رقیه از چند جهت خلاف است.

یکی آن که آیا ام کلثوم و دو خواهر او زینب و رقیه دختران رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از بطن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یا دختران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ باشند از شوهر دیگر یا دختران خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که او را هاله می گفتند؟ ذهب الی کل فریق. ظاهر آیۀ شریفه می رساند که ایشان دختران رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بودند. من قوله تعالی: (یا أَیهَا النَّبِیُّ قُل لاِّزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ...) چون بنات جمع است و ظاهر جمع تعدد است.

و در تکملة الرجال، از قرب الاسناد حدیث کند از عبد اللّه بن جعفر حمیری از هارون بن مسلم از مسعدة بن صدقة از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ که فرمود: ولد لرسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ من خدیجة القاسم و الطاهر و ام الکثوم و زینب و رقیة و فاطمه فزوج علیا فاطمه و تزوج ابوالعاص بن ربیع زینب و تزوج عثمان بن عفان ام کلثوم و لم یدخل بها حتی ماتت و تزوج مکانها رقیه الخ.

ص: 141

این حدیث دو مطلب می رساند: یکی این که این ها دختران پیغمبرند از بطن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و دیگر این که عثمان اول ام کلثوم را تزویج کرد و به او دخول نکرده از دنیا رفت. بعد رقیه را تزویج کرد.

و در بعضی از ادعیۀ شهر رمضان است: اللهم صل علی رقیة و ام کلثوم ابنتی نبیک الخ.

ولکن علامۀ خبیر ابوالقاسم علی بن احمد الکوفی در کتاب الاستغاثة فی بدع الثلاثته تحقیق کرده است که این سه دختر فرزندان هاله خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می باشند ولکن نام ام کلثوم در بین نیست. می گوید: اصح این است که خدیجه بنت خویلد را خواهری بود هاله نام زوجۀ مردی از بنی مخزوم. هاله از این مرد رقیه و زینب را آورد. چون از دنیا رفت و هاله پریشان بود و خواهرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مال دار بود، خواهر را با دو فرزندش کفالت می کرد. چون تزویج او با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ واقع شد و هاله از دنیا رفت این دو دختر در هجر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ منسوب به آن حضرت گردیدند: و گفتۀ روایت قرب الاسناد چون در طریق او مسعدة بن صدقه باشد، ضعیف است و آیۀ شریفه می توان گفت شبیه آیۀ مباهله است.

و خلاف دیگر این است که تزویج ام کلثوم به عثمان قبل از رقیه بوده یا بعد از رقیه و آیا اولادی از ام کلثوم آورده است یا خیر؟ معروف است که قبل از ام کلثوم رقیه را داشته. چون او وفات کرد ام کلثوم را گرفت؛ چنان چه طبرسی در اعلام الوری و دیگران روایت کردند که عثمان بعد از رقیه، ام کلثوم را نکاح کرد و قال ابن سعد فی الطبقات الکبیر: «ان ام کلثوم بنت رسول اللّه امها خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبد العزی بن قصی تزوجها عتبته بن ابی لهب.»

چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مبعوث به رسالت گردید و سورۀ «تبت یدا أبی لهب» نازل گردید، ابولهب پسرش عتبه را گفت: البته باید دختر محمّد را طلاق بگویی و الا تو را از خود نفی خواهم کرد. پس عتبه ام کلثوم را طلاق گفت و هنوز با او همبستر نشده بود و ام کلثوم در مکه بود تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که تصدیق رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نمود، ام کلثوم هم ایمان آورد و هنگامی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به مدینه هجرت نمود، ام کلثوم هجرت کرد با عیالات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و هنگامی که خواهرش رقیه رحلت

ص: 142

نمود، در خانۀ عثمان ام کلثوم را عثمان تزویج کرد و در آن وقت بکر بود و این در ماه ربیع الاول بود؛ یعنی تزویج در ماه مذکور بود، ولی زفاف در جمادی الاخره واقع شد و در خانۀ عثمان بود تا در سنۀ نهم از هجرت دنیا را وداع گفت.

و اولادی از برای او نشد و وفات او در ماه شعبان بود در سنۀ مذکوره و شنیدی که صاحب استغاثه فرمود: اول ام کلثوم را گرفت و بعد از وفات او رقیه را تزویج کرد و هو الاصح. البته چه آن که عثمان رقیه را چندان با قطب شتر او را بزد تا بعد سه روز شهید شد و از دنیا رفت؛ کما عرفت فی ترجمتها. با این حال چگونه عثمان جرئت دارد که در مقام تزویج خواهر او بر آید و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چگونه این کار می کند؟

و در اعیان الشیعه به ترجمۀ ام کلثوم می فرماید: که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمودند در قبر ام کلثوم داخل نشود با این حال، کسی که جنابت دارد و دیشب جماع کرده است، و عثمان با این که اولی از دیگران بود که داخل قبر بشود و او متصدی دفن آن مخدره نشد، از این جهت سامة بن زید و فضل بن عباس و امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ ام کلثوم را دفن کردند.

و در خصائص فاطمیه گوید: آنچه از اخبار فریقین معلوم است این است که این بنات طاهرات که به شرف اسلام مشرف شدند هر یک با ایمان ثابت و کمالات محموده از دنیا رفته اند و از اغلب زنان آن زمان ایشان را امتیاز و مزیت خاصه بوده و مرحمت های رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ هر یک دلیل است و شاهد صدق است بر حسن حال ایشان؛ کما عرفت فی ترجمة زینب و رقیه خواهران ام کلثوم.

وفات خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ و آوردن کفن از جانب حق تعالی

در صدر عنوان اشاره شد که وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دهم شهر رمضان، سه سال قبل از هجرت بوده است. و در ناسخ گوید در سنه 621 عَلَيْها السَّلاَمُ بعد از هبوط آدم عَلَيْهِ السَّلاَمُ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وفات کرد و رحلت او بعد از رحلت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به سه روز و به قولی عَلَيْها السَّلاَمُ5 روز و به قولی یک سال بوده و چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مریض شد، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: ای خدیجه! خدای تعالی تو را با مریم دختر عمران و آسیه بنت مزاحم برابری داده است.

ص: 143

و در خصائص فاطمه گوید: در روایت مشهور است که ملائکه رحمت از جانب حضرت عزت کفن از برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آوردند و بعد از بلوغ اجل و زمان فراق و توجه به عالم اعلی از مبداء مراحم خاصه الهیة و تفقدان و تلطفات لا تعد ولا تحصی که منحصر به خدیجۀ طاهره عَلَيْها السَّلاَمُ بوده اظهار شد و آنها باعث تسلیۀ خاطران پیغمبران مهربان گردید و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به همراه جنازه اش با کمال حزن و اندوه همی رفت تا در حجون مکه در قبرستان معلی برابر قبر آمنه بنت وهب، والدۀ ماجدۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، قبری برای او حفر نمودند و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در میان آن قبر خوابیدند. پس بیرون آمدند و آن گوهر پاک را گرفته در زیر خاک مدفون ساختند.

و در سال عَلَيْهِ السَّلاَمُ2 عَلَيْهِ السَّلاَمُ از هجرت قبه ای بر سر قبر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بنا کردند و مردم مکه در حضور آن تربت زاکیه و بقعۀ سامیه اظهار خلوص و ارادت می نمودند و به حسب تجربه رفع هم و کشف غم و رفع مصائب و نوائب دنیویه و اخرویه می شد از ایشان و قصاید فصیحۀ شعرای عرب که در مدح آن مخدره انشا کرده بودند، در آن بقعه آویخته داشتند و روز میلاد حضرت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به مزارش می آمدند و اظهار نشاط و انبساط می نمودند و حال بر این منوال بود تا این که در سنۀ 1 عَلَيْها السَّلاَمُ44 آن بقعۀ مبارکه را با سایر بقاع متبرکه خراب کردند. حضرات وهابی ها خذلهم اللّه و تا امروز که سنه 1 عَلَيْها السَّلاَمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ1 آن بقعۀ مبارکه مهجور و مخروب است؛ چون حضرات وهابیه تعمیر قبور را بدعت می دانند، به تفصیلی که حقیر در جلد پنجم «الکلمة التامة» مشروحاً نگاشته ام.

ص: 144

6- حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرة العارف بزرگ اسلامی

اشاره

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرة العارف بزرگ اسلامی(1)

عبدالحمید مرادی

چکیده

شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: در منابع، احادیث بسیاری از پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در وصف خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمده است، که بیانگر جایگاه والای او نزد آن حضرت است. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از چهار بانویی دانسته شده است که بهترین زنان دو عالم یا بهترین زنان بهشت اند. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به داشتن خانه ای از نی در بهشت بشارت داده است که در آن هیچ غم و اندوهی نیست. هم چنین در حدیثی آمده است که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سلام خدا را از جانب جبرئیل به او ابلاغ فرمودند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محبوب ترین زن رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود.

کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، زنان بهشتی، سلام خدا.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نخستین همسر پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و اوّلین بانویی که به اسلام گروید. وی دختر خویلد بن اسد و فاطمه بنت زائدة ابن اصم، از قبیلۀ بانفوذ قریش بود.(2)

ص: 145


1- دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اوّل، 1394، ج 22، ص 113 - 116.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 214؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 133؛ زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 230.

گفته اند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیش از ازدواج با پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، دو بار ازدواج کرده،(1) و از آن همسران صاحب فرزندانی شده بود، که در شمار (سه یا چهار فرزند) و نام آنها اختلاف است.(2) معروف ترین فرزند او از این ازدواج ها هند بن ابی هاله بود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به سبب او «ام هند» می خواندند. هند نیز مسلمان شد و در جنگ بدر یا احد حضور یافت و نیز در جنگ جمل در رکاب علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود که به شهادت رسید.(3) با این همه، بعضی از علمای شیعه آورده اند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ موقع ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دوشیزه بود و کسانی که به عنوان فرزندان او از دو همسر قبلی اش نام بردار شده اند، خواهرزاده هایش بوده اند که تحت سرپرستی مالی و عاطفی او قرار داشتند.(4)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ظهور اسلام نیز به سبب فضایل و کمالاتش شخصیّتی برجسته و قابل احترام به شمار می رفت.(5) افزون بر آن، وی یکی از تاجران و ثروتمندان مشهور عرب بود و با اشخاص معتمد به عنوان کاروان سالار قرارداد مضاربه می بست تا از سوی او به تجارت بپردازند.(6)

در بارۀ همکاری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در تجارت، گفته اند: ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیشنهاد داد که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سرپرستی

ص: 146


1- . نک: ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 78 - 79؛ ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 133.
2- . نک: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 4، ص 291؛ ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 133.
3- . نک: ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ص 269؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 263؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 6، ص 25؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 282.
4- . نک: ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 159؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، بنات النبی ام ربائبه، ص 85 - 87.
5- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1817؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 131؛ ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ص 71؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 111.
6- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 212 - 213؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 34.

کاروان او را در سفری تجارتی بر عهده گیرد و از این طریق سودی هم نصیب او گردد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم پذیرفت.(1)

به روایت دیگر این همکاری به پیشنهاد شخص خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ روی داد؛ یعنی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سبب فضایل محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بدو پیشنهاد همکاری داد و محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پذیرفت و با کاروان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای تجارت رهسپار شام شد.(2)

پس از بازگشت کاروان به مکّه، میسره، غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که همراه محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود، برخی از اتّفاقات شگفت انگیزی را که در سفر مشاهده کرده بود، از جمله داستان راهبی مسیحی، که نشانه های نبوّت را در او تشخیص داد، یا در راه بازگشت در هوای داغ دو فرشته با بال و پر خود برای محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سایبان بستند، با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سخن گفت.(3) به روایتی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از آن سفر خود به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیشنهاد ازدواج داد و گفت که به سبب خویشاوندی، شخصیّت، امانت داری، خوش اخلاقی و راست گویی محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در میان قوم، خواهان او شده است.(4) بر اساس روایتی دیگر، او به وساطت زنی به نام نفیسه، دختر مُنیه از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواستگاری کرد.(5) در منابع آمده است که در این هنگام، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ثروتمندترین و

ص: 147


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 129 - 130؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 97؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج 2، ص 313 - 314.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 213؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 435. نیز: طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35 - 36؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 341.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 213؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 78 - 79؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 97.
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 213 - 214؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 39 - 40.
5- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 98؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 282.

شریف ترین زن قریش بود و هر کس آرزو داشت که با او ازدواج کند.(1)

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ موضوع را به عموهایش خبر داد. حمزة بن عبدالمطّلب، و به روایتی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ برای خواستگاری از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد خویلد، پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفتند. پس از جلب موافقت او، ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ صورت گرفت.(2) امّا بنا بر قول مشهور، در آن زمان پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درگذشته بود و عمرو بن اسد، عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و بنا بر قولی، عمرو، برادر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، وکیل او در این ازدواج بوده است.(3)

به روایتی مشهور، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ موقع ازدواج با پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چهل سال، و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ 25 سال داشت؛ امّا روایت های دیگر نیز در این باره نقل شده است.(4) هم چنین ابن حجر این ازدواج را پانزده سال قبل از بعثت یا کمی پیش تر دانسته است.(5) پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بیست شتر، و به قولی دوازده اوقیه (هر اوقیه معادل

ص: 148


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 213 - 214؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35 - 36؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج 2، ص 314.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 215؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 97؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری. نیز: ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 435.
3- . نک: ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ص 74؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 4، ص 291؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 133؛ زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 207؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 78؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 98؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 341؛ ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، ص 92؛ روایات دیگر را، نک: ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 132 - 133؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج 2، ص 316. در بارۀ ایجاد علاقه میان محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، نک: ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 340 - 341.
4- . نک: بخاری، محمّد بن اسماعیل، التاریخ الصغیر، ج 1، ص 43؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 212؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 9 - 10، 79؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 98؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1818.
5- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 281.

چهل درهم) به عنوان مهر او تعیین کرد.(1)

پس از ازدواج، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به منزل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ منتقل شد(2) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اختیار دارایی های خود را به او سپرد(3) و نیز غلام خود، زید به حارثه را به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هدیه کرد.(4)

چون نخستین وحی بر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرود آمد، بی درنگ نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت و ماجرا بازگفت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ او را نزد عموزادۀ خود، ورقة ابن نوفل که از حنفاء بود، هدایت کرد و ورقه گفت که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به نبوّت مبعوث شده است.(5)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین فرد و یا نخستین زنی دانسته شده است که به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورد.(6) در نخستین روزهای بعثت، که هنوز پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیروانی نداشت، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همراه امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در کنار آن حضرت به نماز می ایستاد و این عمل نخستین مظهر تجلّی دین داری در تاریخ اسلام به شمار می رود.(7) در منابع،

ص: 149


1- . نک: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 215 و ج 4، ص 291؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 9 - 10، 79؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 97؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 275.
2- . ازرقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، ج 2، ص 199.
3- . نک: ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 276؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج 13، ص 296؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 283.
4- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 40 - 41؛ ابن قتیبه دینوری، عبداللّه بن مسلم، المعارف، ص 144؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 283.
5- . نک: ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 194 - 195؛ ابن قتیبه دینوری، عبداللّه بن مسلم، المعارف، ص 59؛ ابن بکار، زبیر، جمهرة نسب قریش و اخبارها، ص 408، 411، 415؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 104 - 109؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 47، 49؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 436 - 437؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 114 - 115.
6- . نک: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 274؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 408؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1819 - 1821؛ ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ص 71، 120.
7- . نک: ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 537؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 6، ص 15 - 16.

روایت هایی، گاه با پردازش داستانی، مبنی بر قوّت قلب دادن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در روزهای نخستین نبوّتش وجود دارد،(1) که هر چند برخی از آنها ضعیف دانسته شده است،(2) امّا جملگی نشان می دهند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان بانوی سرشناس و برجستۀ قریش از آغاز نبوّت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را از نظر مادّی و معنوی حمایت می کرده، و مایۀ آرامش خاطر آن حضرت در برابر سختی ها و ناملایمات بوده است.(3)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در شعب ابوطالب که پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و پیروانش در محاصرۀ اقتصادی قریش بودند، همراه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود و در تأمین نیازهای غذایی مسلمانان توسّط برادرزاده اش، حکیم بن حزام، نقش مهمّی داشت؛(4) امّا اندک زمانی پس از لغو حصر اقتصادی و خروج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و پیروانش از شعب، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درگذشت.(5)

در بارۀ تاریخ وفات او در منابع اتّفاق نظر وجود ندارد، امّا روایتی که وفات او را سال سوم پیش از هجرت دانسته است، مقبول تر به نظر می رسد.(6) بیشتر منابع سن او را هنگام

ص: 150


1- . برای مثال، نک: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 271؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 50 - 51؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1820؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 437؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 49؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 116.
2- . نک: ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 281.
3- . نک: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 274؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1830.
4- . نک: طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 74؛ ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ص 56 - 63؛ نیز مونس، حسین، تاریخ قریش، ص 316 - 317.
5- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 2، ص 90؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 275.
6- . نک: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 2، ص 64؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 211؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 10؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج 3، ص 11؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 90 - 91؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 354؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1825؛ ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ص 63، 73؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 439؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 112، 117؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج 13، ص 296؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج 2، ص 122، 132.

مرگ در حدود 65 سال دانسته اند.(1)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در قبرستان حجون دفن شد(2) و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به دست خود او را در قبر گذاشت؛ امّا چون نماز میّت هنوز واجب نشده بود، بر او نماز نگزارد.(3) پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آن سال را به سبب فوت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ «عام الحُزن» نامید.(4) در حال حاضر نیز قبر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در همان مکان، که به قبرستان معلاة یا حجون معروف است، قرار دارد. امّا وهابی ها گنبدی را که بر فراز قبر او ساخته شده بود، تخریب کرده اند.(5)

پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ صاحب چندین فرزند شد. همۀ فرزندان پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به جز ابراهیم (که از ماریة قبطیه بود) از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هستند(6) که عبارت اند از قاسم، عبد اللّه (که به طیّب و طاهر مشهور بوده است)، رقیّه،

ص: 151


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 125؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 354؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1818؛ ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ص 71؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 111 - 112؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج 13، ص 295.
2- . ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ص 73؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 111 - 112.
3- . ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، صفة الصفوة، ج 2، ص 9؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 275.
4- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 45.
5- . نک: عبده یمانی، محمّد، ام المؤمنین خدیجه بنت خویلد، ص 161 - 163، 182، 187.
6- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 215، 216؛ زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 21؛ ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 132؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج 2، ص 136.

زینب، ام کلثوم و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ.(1) برخی از منابع نیز طیّب و طاهر را نام دو فرزند پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دانسته و از این رو، برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سه پسر از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یاد کرده اند که این قول به نظر درست نمی آید.(2) پسران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در خردسالی جملگی از دنیا رفتند؛ امّا دختران همراه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مهاجرت کردند.(3)

مورّخان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را زنی بااراده، متفکّر، مقتدر، مدیر، شریف، کریم و خوش اخلاق وصف کرده اند.(4) پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ احترام بسیاری برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قائل بود و به همین سبب، تا او زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد.(5)

در منابع احادیث بسیاری از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در وصف خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمده است، که بیانگر جایگاه والای او نزد آن حضرت است. در حدیثی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از چهار بانویی دانسته شده است که بهترین زنان دو عالم یا بهترین زنان بهشت اند.(6) پیامبر صلی الله علیه و

ص: 152


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 133؛ زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 21. نیز: ص 231؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 79؛ ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 141؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 16؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 131.
2- . نک: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1،ص 215؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 340. روایات دیگر را، نک: ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج 2، ص 316 - 317؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 436.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 216، ج 2، ص 293؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 142.
4- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج 2، ص 314؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 39؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 110.
5- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 215؛ ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ص 71؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 110، 114؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 39.
6- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1821 - 1823؛ ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد، التبیین فی انساب القرشیین، ص 72؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 437.

آله خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به داشتن خانه ای از نی در بهشت بشارت داده است که در آن هیچ غم و اندوهی نیست.(1) هم چنین در حدیثی آمده است که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سلام خدا را از جانب جبرئیل به او ابلاغ فرمودند.(2)

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از مرگ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم بسیار از او یاد می کرد، به گونه ای که برخی از زنانش حسادت می ورزیدند، ولی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر بزرگ داشت و ذکر فضایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تأکید می کرد و از آن سخن می راند.(3)

کتابنامه

1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.

2. ، علی بن محمّد (م 630 ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر ، 1399ق.

3. ابن بکار، زبیر (م 256 ق)، جمهرة نسب قریش و اخبارها، به کوشش: محمود محمّد شاکر، قاهره، 1381 ق.

4. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد جوزی بغدادی (م 597 ق)، المنتظم فی تاریخ الاُمم والملوک، تحقیق: محمّد عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1412ق.

5. ، صفة الصفوة، تحقیق: عبد السلام محمّد هارون، بیروت: دار الفکر، 1413 ق.

6. ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد (م 245 ق)، المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361 / 1942، چاپ افست بیروت [بی تا].

7. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

8. ابن حزم اندالسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید (م 456 ق)، جمهرة انساب العرب، به کوشش: عبدالسّلام محمّد هارون، قاهره، 1382 ق / 1963 م.

9. ابن دُرَید، محمّد بن حسن ازدی بصری (م 321 ق)، الاشتقاق، به کوشش: عبدالسلام محمّد هارون، بغداد، 1399ق / 1979م.

10. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر ، 1386ق.

11. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.

12. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

13. ابن عساکر، علی بن حسن (م 571 ق)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1415 ق.

14. ابن قتیبه دینوری، عبداللّه بن مسلم (م 276 ق)، المعارف، تحقیق: ثروت عکاشة، قاهره: دار المعارف، 1388 ق.

15. ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد (ت 620 ق)، التبیین فی انساب القرشیین، به کوشش: محمّد نایف دلیمی، بیروت، 1408ق / 1988 م.

16. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م 774 ق)، البدایة والنهایة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.

17. ، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی عبدالواحد، بیروت: دارالمعرفة، 1396 ق.

18. ابن کلبی، هشام بن محمد (م 204 ق)، جمهرة النسب، به کوشش، ناجی حسن، بیروت، 1407ق / 1986م.

19. ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، به کوشش: روحیه نحاس، دمشق، 1404 ق / 1984 م.

20. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].

21. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، نجف: المکتبة الحیدریة، 1384 ق.

22. ازرقی، محمّد بن عبد اللّه (م 248 ق)، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، تحقیق: رشدی صالح ملحسن، بیروت، 1403 / 1983، چاپ افست قم، 1369 ش.

23. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، التاریخ الصغیر، تحقیق: محمود إبراهیم زائد، بیروت: دار المعرفة، 1406 ق.

24. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.

25. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.

26. زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، به کوشش: لوی پرووانسال، قاهره: دارالمعارف، 1953 م.

27. صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش: محمّد حجیری، ویسبادن، 1404 ق / 1984 م.

28. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.

29. عاملی، سید جعفر مرتضی، بنات النبی ام ربائبه، قم: مکتبه الاعلام الاسلامی،1413 ق.

30. عبده یمانی، محمّد، ام المومنین خدیجه بنت خویلد، ترجمه: محمّد ابراهیمی، شیراز، 1389ش.

31. مقریزی، احمد بن علی (م 845 ق)، امتاع الاسماع، به کوشش: محمّد عبدالحمید نمیسی، بیروت، 1420 ق / 1999 م.

32. مونس، حسین، تاریخ قریش، جدّه، 1408 ق / 1988 م.

ص: 153


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1،ص 274؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 354؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، صفة الصفوة، ج 2،ص 7 - 8.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 275؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1821؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 116.
3- . ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 276؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج 13، ص 296؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 283.

7- حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دانشنامۀ جهان اسلام

اشاره

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دانشنامۀ جهان اسلام(1)

محمّد محمودپور

چکیده

شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: از احادیث چنین برداشت می شود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محبوب ترین زن رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده است. این بانوی بزرگ در 65 سالگی در رمضان سال دهم بعثت به فاصلۀ سه روز بعد از وفات ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ درگذشت. پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با دستان مبارکش وی را در قبرستان حَجون (قبرستان ابوطالب) بدون ادای نماز به خاک سپرد، چرا که هنوز نماز میّت واجب نشده بود. این مصیبت چنان بر پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گران آمد که فرمود: «این روزها، بر این امّت دو مصیبت وارد شده که نمی دانم به کدام

یک از آن دو بی تاب ترم»، از این رو آن سال عام الحزن نامیده شد. قبر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیوسته زیارتگاه مسلمانان بوده است، ولی در سال 1 عَلَيْها السَّلاَمُ4 عَلَيْها السَّلاَمُ وهابیون آن را ویران کردند.

کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، عام الحزن، زیارتگاه.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نخستین همسر پیامبر و نخستین زن مسلمان. پدرش خُوَیْلِد بن اسد بن عبدالعُزّی بن قُصَیِّ بن کِلاب و مادرش فاطمه، دختر زائده، است.(2) از دوران کودکی و

ص: 154


1- دانشنامۀ جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دایرة المعارف اسلامی، چاپ اول، 1390، ج15، ص 242 - 247.
2- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 7 - 8؛ زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 230؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 480.

نوجوانی او تا هنگام ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حتّی بعد از آن، اطّلاعات اندکی در دست است و بخشی از اخبار تاریخی در بارۀ احوال ایشان نیز دستخوش دخل و تصرّف قصّه پردازان شده و با اسرائلیات در هم آمیخته است.(1)

بر اساس اغلب منابع، وی قبل از ازدواج با حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، دو بار ازدواج کرده بود، ولی در ترتیب این ازدواج ها اختلاف هست.(2) برخی نیز به استناد شواهدی، ازدواج های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از وصلت با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را رد کرده اند.(3)

طبق منابع، وی نخست با عتیق بن عایذ بن عبد اللّه بن عمر بن مخزوم ازدواج کرد که از او صاحب یک دختر شد. پس از مرگ عتیق به همسری ابوهاله نباش بن زُرارة از بنی عمرو بن تمیم که از هم پیمانان بنو عبدالدار بود، درآمد.(4) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ابوهاله، صاحب پسرانی به نام های حارث، هند،(5) طاهر و هاله(6) و دختری به نام زینب(7) شد. در میان این

ص: 155


1- . ادامۀ مقاله.
2- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1817؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، ج 1، ص 274؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ص 11؛ دمیاطی، عبدالمومن بن خلف، کتاب نساء رسول اللّه9 و اولاده و من سالفه من قریش حلفائهم و غیرهم، ص 32.
3- . ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج 1، ص 64 - 70؛ ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 138؛ عاملی، سید جعفر مرتضی، بنات النبی ام ربائبه، ج 2، ص 121 - 129.
4- . ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 190؛ سلوی بالحاج صالح، دَثرینی... یا خدیجة، ص 29 - 30؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 14 - 15، که ترتیب ازدواج ها را برعکس ذکر کرده است.
5- . ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج 1، ص 279؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 15؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 32؛ دمیاطی، عبدالمومن بن خلف، کتاب نساء رسول اللّه9 و اولاده و من سالفه من قریش حلفائهم و غیرهم، ص 31.
6- . ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج 1، ص 279؛ سهیلی، عبدالرّحمان بن عبد اللّه، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، ج 2، ص 246.
7- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 32؛ نویری، احمد بن عبدالوهاب، نهایة الإرب فی فنون الارب، ج 18، ص 171.

فرزندان، هند مشهور است. بعدها هند در زمرۀ صحابۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و با صیفی بن امیه ازدواج کرد و اعقابش در مدینه به سبب انتساب به مادربزرگشان (خدیجه) به بنو طاهره معروف شدند.(1) وی در جنگ بدر حضور داشت و بعدها در جنگ جمل در کنار علی بن ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به شهادت رسید.(2) وی که نوجوانی خود را در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گذرانده بود، تصویری کامل از خلق و خوی پیامبر در پاسخ به پرسش امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ ارائه کرده و از این رو «وصّاف النّبی» نامیده شده است.(3)

در برخی گزارش های دیگر که ترتیب ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و همسرانش به گونه ای دیگر آمده، گفته شده که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از وفات ابوهاله، به عقد پسر عمۀ خود، عتیق / عُتیق بن عائذ درآمد(4) و از وی صاحب پسری به نام عبد اللّه (عبد مناف) و دختری به نام هند شد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از درگذشت شوهر دومش، عتیق بن عائذ(5) ازدواج نکرد و به تجارت پرداخت.(6)

در چگونگی همکاری و آشنایی حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، که در آن سال ها حدود بیست سال داشت، با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، اختلاف هست. برخی آغاز روابط تجاری خدیجه

ص: 156


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 422 - 423؛ زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 333 - 334؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 79؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 480.
2- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص 558.
3- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 422، 423؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص 80 - 81؛ محمود طهماز، عبدالحمید محمد، السیدة خدیجه ام المؤمنین وسبّاقة الخلق الی الاسلام، ص 53 - 57. نیز: محمّدرضا حسینی جلالی، «حِلْیَةُ رسول اللّه بروایة الحسن و الحسین»، علوم حدیث، ش 20 ، ص 176 - 184.
4- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 480؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الإستیعاب ، ج 4، ص 1817.
5- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 81 - 82.
6- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 16؛ سلوی بالحاج صالح، دَثرینی... یا خدیجة، ص 33 - 39؛ دانشنامۀ جهان اسلام، ذیل مادّه.

عَلَيْها السَّلاَمُ و پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به توصیه و سفارش ابوطالب دانسته اند.(1) امّا در خبری از ابن اسحاق(2) آمده است که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از امانت داری و درست کاری حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خبر داشت و چون تصمیم گرفته بود مال فراوانی را به تجارت اختصاص دهد، از او خواست تا به کاروانش بپیوندد و بیش از دیگران مزد بگیرد.(3)

حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حداکثر پنج سفر تجاری، چهار سفر به یمن و یک سفر به شام، برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ انجام داد.(4) مهم ترین آن ها، که به ازدواج آن دو منجر گردید، سفر تجاری شام بود و به دلیل اهمّیّتش اکثر منابع، تنها به ذکر آن سفر پرداخته و آن را ابتدای همکاری حضرت با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دانسته اند. ظاهراً اوّلین سفر تجاری آن حضرت به بازار حُباشه، در تهامه، بوده(5) و سفر به شام دومین یا سومین سفر بوده است، چرا که حضرت سفری نیز به جُوَش، در یمن، کرد. به زعم حلبی(6) بازار حباشه همان جوش است و گویا این یک یا دو سفر برای آزمودن قدرت تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده است.

بعد از انعقاد قرارداد، ابتدا پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با کارمزد دو قلوص(7) به همراه شریک تجاری خود سائب بن ابی سائب صَیفی بن عابد(8) و غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، میسره، عازم بازار حباشه شد و با موفّقیّت بازگشت. میسره اخبار شگفت انگیزی از این سفر به خدیجه

ص: 157


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 129؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 110.
2- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 81 - 82.
3- . نیز: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 199؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 16؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ص 11 - 12.
4- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 136.
5- . طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ص 12؛ ابن سید الناس، ابوالفتح محمد یعمری، عیون الاثر، ج 1، ص 73.
6- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 136.
7- . ماده شتر جوان. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 9؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 135.
8- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 8 - 9؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 135؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 7، ص 407.

عَلَيْها السَّلاَمُ داد و او برای اوّلین بار با رضایت ابوطالب، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را در رأس کاروانی بزرگ به شام تجهیز کرد.(1) پس از اتمام این سفر پرماجرا، که جزئیات آن در منابع اسلامی آمده است،(2) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به ایشان علاقه مند شد. دلایلی که برای ایجاد این علاقه در منابع اسلامی آمده است، عبارت اند از: از سفر تجاری پرسود پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به شام؛ گزارش مَیْسره از اخبار شگفت انگیز این سفر؛(3) مشاهدۀ دو فرشته ای که به هنگام ورود به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر سر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سایه افکنده بودند؛(4) پیش گویی ورقة بن نوفل در بارۀ ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با مردی از قریش که نبی قوم خواهد شد؛(5) پیش گویی مردی، در یک جشن زنانه که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز حضور داشت، از آمدن پیامبری و بشارت به این که هر کدام از آن زنان می تواند با او ازدواج کند.(6)

آن چه در مصادر تاریخی در بارۀ ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمده، بیش از همه مبتنی بر روایات محمّد بن اسحاق بن یسار (متوفی 151)، و سپس محمّد بن عمر واقدی (متوفی 20 عَلَيْهِ السَّلاَمُ)، و هشام بن سائب کلبی (متوفی 204)، عمر بن سعد کاتب واقدی (متوفی 2 عَلَيْها السَّلاَمُ0) است. یکی از مصادر نقل این ازدواج کتاب الانوار ابوالحسن بکری است.(7) این کتاب در بر دارندۀ گزارش های تاریخی آمیخته با

ص: 158


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 130؛ ابن سید الناس، ابوالفتح محمد یعمری، عیون الاثر، ج 1، ص 70.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 199 - 200؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 130 - 131؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 90 - 91. نیز: طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، ج 1، ص 65 - 67، به نقل از ابن اسحاق.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 199 - 200؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 130 - 131.
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 203؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 130 - 131.
5- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 23 - 24.
6- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 15؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 4.
7- . بکری، ابوالحسن احمد بن عبداللّه، الانوار فی مولد النبی محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، ص 137 - 190.

مطالب نادرست و غرائب بسیار است و از این رو محلّ استناد نیست و مجلسی نیز که برخی روایات آن کتاب را در بحار الأنوار(1) درج کرده، به غیر قابل اعتماد بودن و اشتمال آنها بر غرائب تأکید کرده است.(2)

در هر صورت، صرف نظر از روایت شاذ یعقوبی(3) که ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را حاصل دیداری ناگهانی در صفا و مروه دانسته، در بیشتر منابع سفر تجاری به شام مقدّمۀ اصلی این ازدواج ذکر شده است.(4) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با توجّه به بیوگی و سالمندی در نهایت به وسیلۀ میسره(5) یا دوست خود نفیسه، دختر مُنیه(6) یا شخصاً(7) خواست خود را به اطّلاع پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رساند.

پس از این که آن حضرت ماجرای خواستگاری را برای عموهای خود گفت، آنان از شنیدن این خبر شگفت زده شدند. آنان ابتدا صفیّه، دختر عبدالمطّلب، عمۀ پیامبر را برای کسب اطّلاع به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرستادند(8) و پس از اطمینان از حقیقت امر، در موعد مقرّر به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفتند و او را از عمویش، عَمْرو بن اسد، خواستگاری

ص: 159


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 20 - 76.
2- . در این باره: بکری، ابوالحسن احمد بن عبداللّه، الانوار فی مولد النبی محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ .
3- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20.
4- . برای نمونه: ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131 - 132؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 77؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 90 - 91.
5- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الأسماء، ج 1، ص 10.
6- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131؛ دمیاطی، عبدالمومن بن خلف، کتاب نساء رسول اللّه9 و اولاده و من سالفه من قریش حلفائهم و غیرهم، ص 33؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 7، ص 601 - 602، به نقل از نووی، ابوزکریا یحیی بن شرف، تهذیب الأسماء، ج 8، ص 143.
7- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 81 - 82؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 78؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 53 - 54.
8- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 57.

کردند.(1) برخی بین عموهای حضرت تنها به نام حمزه اکتفا کرده اند،(2) در حالی که بیشتر منابع نمایندۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خوانندۀ خطبه را ابوطالب ذکر کرده اند.(3)

در بارۀ وکیل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در این مراسم، اختلاف هایی در منابع مشاهده می شود: ابن هشام(4) خویلید بن اسد، پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، و ابن اسحاق(5) و ابن کلبی،(6) عمویش، عمرو بن اسد، و ابن سیّد الناس،(7) برادرش عمرو بن خویلد را ذکر کرده اند. با توجّه به این که خویلد بن اسد در جنگ فِجار و به قولی قبل از آن درگذشته بود،(8) حضور وی در این خواستگاری و این که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای راضی کردن پدرش به این ازدواج او را مست کرده بود،(9) مبنایی ندارد.(10)

مراسم خواستگاری و عقد، دو ماه و 25 روز بعد از سفر تجاری شام برگزار شد(11) و

ص: 160


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131 - 132؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 78؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 111؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی.
2- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 82؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 78؛ ابن سید الناس، ابوالفتح محمد یعمری، عیون الاثر، ج 1، ص 71.
3- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، ج 1، ص 274؛ سهیلی، عبدالرّحمان بن عبد اللّه، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، ج 2، ص 246؛ ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 70.
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج 1، ص 201.
5- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 82.
6- . ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج 1، ص 87.
7- . ابن سید الناس، ابوالفتح محمد یعمری، عیون الاثر، ج 1، ص 72.
8- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 132؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 21.
9- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 132 - 133؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 78؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20؛ مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 10 - 11.
10- . نیز: محمود طهماز، عبدالحمید محمد، السیدة خدیجه ام المؤمنین وسبّاقة الخلق الی الاسلام، ص 32 - 35.
11- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 9.

مهریۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مبلغ دوازده و نیم یا دوازده اوقیه(1) تعیین شد.(2) پس از برگزاری جشن ازدواج،(3) این دو برای مدّتی کوتاه در خانۀ حکیم بن حزام(4) سکنا گزیدند و سپس به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ(5) انتقال یافتند.(6) در اکثر منابع، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را هنگام ازدواج 25 ساله

و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را چهل ساله دانسته اند. برخی نیز اقوال دیگری در باب سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آورده اند.(7) به هر حال به نظر می رسد که چهل سال سن تقریبی بوده و دلیل انتخاب این عدد آن است که چهل سالگی سن کمال و بلوغ عقلی محسوب می شود.(8)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تمامی داراییش را به وی بخشید(9) و کارهای تجاری را نیز به او سپرد، حتّی غلامان و کنیزان خود، از جمله میسره، را آزاد کرد.(10) حلیمۀ سعدیه، دایۀ حضرت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، در ایّام خشک سالی به منزل ایشان آمد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای تشکّر از زحمات دایۀ همسرش وی را بسیار احترام کرد و چهل گوسفند و یک شتر نیز به او هدیه داد. ثوبیه، کنیز ابولهب، که نخستین بار به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شیر داده بود، از جمله کسانی بود که با آنان در ارتباط بود. خدیجه علیها

ص: 161


1- . هر اوقیه معادل چهل درهم. (بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 111)
2- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 10؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 79؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 10، 12. برای اقوال دیگر: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 201؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 70.
3- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 70 - 76.
4- . ازرقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، ج 2، ص 251.
5- . همان، ج 2، ص 199.
6- . نیز: دانشنامۀ جهان اسلام، ذیل ماده.
7- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 17؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 79؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 112؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1818.
8- . نیز: محمود طهماز، عبدالحمید محمد، السیدة خدیجه ام المؤمنین وسبّاقة الخلق الی الاسلام، ص 35 - 40.
9- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 71، به نقل از بکری.
10- . همان، ج 16، ص 52، به نقل از همو.

السلام حتّی برای جبران خدمت وی و کسب رضایت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بارها تلاش کرد تا او را از ابولهب بخرد و آزاد کند، ولی موفّق نشد.(1) زید بن حارثه، غلامی بود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بخشید(2) و حضرت نیز او را آزاد و پسرخواندۀ خویش کرد، و از این رو تا مدّت ها زید بن محمّد نامیده می شد.(3)

در برخی گزارش های تاریخی از آغاز وحی، ذکر شده است که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با تسلّی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از آن که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در خصوص نبوّت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با پسر عموی خود به نام ورقه مشورت کرد آرام گرفت.(4) سوای تردید در شخصیّت تاریخی ورقه(5) گزارش های مذکور با احادیث معتبر ناسازگار است و ایرادات اساسی نیز به آن وارد شده است.(6) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین بانویی است که به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گروید.(7) هم چنین بنا بر گزارش ابن سعد،(8) وی همراه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در مسجدالحرام نماز می گزارد.

در مرحلۀ دعوت علنی، هر گاه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، قریش را به اسلام و راه حق دعوت می کرد و آنان به وی بی توجّهی می کردند و او را مسخره می کردند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ص: 162


1- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 108 - 109.
2- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 497.
3- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 556 - 559؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 335 - 336.
4- . برای نمونه: ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 132 - 133؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 252 - 254؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 121 - 122.
5- . عاملی، سید جعفر مرتضی، بنات النبی ام ربائبه، ج 2، ص 108 - 109.
6- . نبوّت خاصّه.
7- . برای نمونه: ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 21، که این مطلب را اجماع اهل سیره دانسته است، وج 8، ص 17؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 191؛ محمود طهماز، عبدالحمید محمد، السیدة خدیجة ام المؤمنین و سبّاقة الخلق إلی الاسلام، ص 80 - 82.
8- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 17 - 18.

با سخنان مهرآمیزش وی را دلداری می داد.(1) در ایّام محاصرۀ اقتصادی بنی هاشم در شعب ابی طالب، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اموالش را در حمایت از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هزینه کرد.(2) به نظر عدّه ای از مفسّران، آیۀ هشت سورۀ ضحی: «[ای پیامبر] آیا تو را نیازمند نیافت پس بی نیاز و توانگر ساخت.» به این حمایت های مالی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اشاره دارد.(3) تأثیر حمایت های مالی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به حدّی بود که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بعدها آن را ستود و فرمود: «هیچ ثروتی به اندازۀ ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برایم سودمند نبود.»(4) کمک های ابوالعاص و حکیم بن حزام، خواهرزاده و برادرزادۀ خدیجه، به محاصره شدگان در شعب ابی طالب، در حالی که هنوز آن دو نفر اسلام نیاورده بودند، تنها به دلیل وجود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در میان آنان بود.(5)

اندک زمانی پس از شکست محاصرۀ اقتصادی، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، در 65 سالگی در رمضان سال دهم بعثت،(6) به فاصلۀ سه روز بعد از وفات ابوطالب(7) درگذشت.(8) امّ ایمن، کنیز آزاد شدۀ پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، و امّ فضل او را غسل دادند(9) و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با دستان مبارکش وی را در قبرستان حَجون (قبرستان ابوطالب) بدون ادای نماز به خاک

ص: 163


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 252 - 254؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1820.
2- . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، ج 1، ص 125.
3- . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ذیل آیه؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی ، زاد المسیر فی علم التفسیر، ذیل آیه.
4- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 19، ص 63.
5- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 161؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 379؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، ج 1، ص 127.
6- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 18.
7- . مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، ص 232 - 233.
8- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 491 - 492؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه، الاستیعاب، ج 4، ص 1825.
9- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 491.

سپرد، چرا که هنوز نماز میّت واجب نشده بود.(1) این مصیبت چنان بر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گران آمد که فرمود: «این روزها، بر این امّت دو مصیبت وارد شده که نمی دانم به کدام یک از آن دو بی تاب ترم»،(2) از این رو آن سال عام الحزن نامیده شد.(3) قبر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیوسته زیارتگاه مسلمانان بوده است، ولی در سال 1 عَلَيْها السَّلاَمُ4 عَلَيْها السَّلاَمُ وهابیون آن را ویران کردند.(4)

در شماره و ترتیب فرزندان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، یعنی زینب، رقیّه، امّ کلثوم، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ،(5) قاسم و عبد اللّه(6) اختلاف هست.(7) در برخی منابع از سه یا چهار پسر یاد شده که ظاهراً القاب عبد اللّه، یعنی طیب و طاهر، اسامی جداگانه ای در نظر گرفته شده اند.(8) عدّه ای(9) زینب و برخی(10) قاسم را اوّلین فرزند ایشان دانسته اند. در مورد دختران نیز

ص: 164


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 18 - 19؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 491.
2- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.
3- . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، ج 1، ص 125.
4- . امین عاملی، سید محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمّد بن عبد الوهاب، ص 55.
5- . زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 21، 231؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 52 و 79؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 480، 485 - 487.
6- . ابن کلبی، هشام بن محمد، جمهرة النسب، ج 1، ص 18؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 480؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20.
7- . طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ص 119، 127، 130 - 131؛ دمیاطی، عبدالمومن بن خلف، کتاب نساء رسول اللّه9 و اولاده و من سالفه من قریش حلفائهم و غیرهم، ص 34 - 35.
8- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 245؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، ج 1، ص 275.
9- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 39؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1818.
10- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه، الاستیعاب، ج 4، ص 1818 - 1819؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 91.

ترتیب قابل قبولی ارائه نشده است. با توجّه به این که زینب در سی سالگی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ متولّد شده،(1) به نظر می رسد بزرگ ترین فرزند حضرت بوده است و از آن جا که رقیّه و امّ کلثوم پس از جدایی از پسران ابولهب یکی پس از دیگری به نکاح عثمان درآمدند.(2) ظاهراً از حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، که در سال دوم یا پنجم بعد از بعثت متولّد شد،(3) بزرگ ترند.

حسن امین(4) به نقل از آل یاسین به دلیل تشتت و اختلاف در اسناد تاریخی، جز فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر دیگری برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قائل نیست. این نظر را جعفر مرتضی عاملی در کتاب ربائب الرسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: شبهات و ردود و کتاب البنات ربائب: قل هاتوا برهانکم با تفصیل بیشتری مورد تأکید قرار داده است. این نظر را ابوماذ بن احمد در کتاب زینب و رقیّه و ام کلثوم بنات رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاربائبه و خلفۀ عبید کلبانی عمانی در کتاب أولاد النبی و هل للنبی بنت غیر الزهراء مورد نقد قرار داده اند.

فضائل. در فضیلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ارزش و احترام او نزد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خویشان وی، سخنان زیادی وارد شده است. از این احادیث چنین برداشت می شود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محبوب ترین زن ایشان بوده است.(5) بنا بر حدیثی از پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در تفسیر آیۀ 42 آل عمران خطاب به امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از چهار زن برتر دنیا بوده است.(6) از عایشه روایت شده است که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

ص: 165


1- . نویری، احمد بن عبدالوهّاب، نهایة الارب فی فنون الارب، ج 18، ص 218.
2- . زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 22 - 23؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 53؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 485 - 486.
3- . شوشتری، محمّدتقی تستری، قاموس الرجال، ص 8 - 9.
4- . امین، سید حسن، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعة، ج 1، جزء 1، ص 38.
5- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 244 - 245؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 1، ص 1821 - 1823.
6- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 43، ص 36؛ نیز: ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1821 - 1823.

هر گاه گوسفندی قربانی می کرد از گوشت آن برای دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می فرستاد.(1) هم چنین آورده اند که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خطاب به امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: «تو همسری چون فاطمه داری، که من چنان همسری ندارم، تو مادرزنی چون خدیجه داری که من چنان مادرزنی ندارم.»(2) عایشه بارها گفته بود: «به هیچ یک از زنان پیامبر به اندازۀ خدیجه حسادت نورزیدم در حالی که هرگز او را ندیده بودم و این به سبب یادآوری بیش از حدّ او توسّط پیامبر بود.»(3)

مهر و محبّت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به فرزندانش چنان بود که خاطرۀ او تا نسل ها در خاندان پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر جای مانده بود و همواره از او به نیکی یاد می شد. امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ در واقعۀ عاشورا در کربلا در مقابل سپاه شام به مادربزرگش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فخر می ورزید که اوّلین زن مسلمان بود؛(4) امام سجّاد عَلَيْهِ السَّلاَمُ در خطبه اش در مجلس یزید در دمشق بعد از واقعۀ عاشورا، خود را فرزند بانوی بزرگ اسلام، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می دانست؛(5) هم چنین زبیر بن عوام در مباحثه ای با ابن عبّاس، عمه اش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را مایۀ مباهات خویش می دانست.(6) نیز گفته شده خداوند به واسطۀ امین وحی، جبرئیل، به او سلام فرستاده و او را گرامی داشته است.(7)

کتاب های فراوانی در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نوشته شده است. کهن ترین این آثار کتاب

ص: 166


1- . نووی، أبو زکریا یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، ج 8، جزء 15 - 16، ص 52 - 53؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 7، ص 605.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 40، ص 68.
3- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4،ص 230؛ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن الترمذی، ج 3، ص 249؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 1، ص 498؛ نووی، أبو زکریا یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، ج 8، جزء 15 - 16، ص 52 - 53.
4- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 44، ص 318.
5- . همان، ج 45، ص 174.
6- . ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 325.
7- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 18، ص 385؛ نیز: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 257؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1821.

خدیجة و عُقِبِها و اَزْواجها نوشتۀ ابوالحسن علی بن عبد اللّه خدیجی است، که ادّعا داشته از نوادگان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از همسرش هاله است.(1) خدیجة أم المؤمنین: هی قصة دینیة تاریخیة، نوشتۀ زهران عیسوی افندی، نیز از آثار متأخّر است.(2)

کتابنامه

1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره: داراحیا الکتب العربیه، 1378ق.

2. ابن اثیر جزری، عزالدّین ابوالحسن علی بن محمّد (م 630 ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر ، 1399ق.

3. ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد (م 151 ق)، کتاب السیر و المغازی، چاپ سهیل زرکار، بیروت: دار الکفر، 1398 / 1978.

4. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد جوزی بغدادی (م 597 ق)، زاد المسیر فی علم التفسیر، بیروت: محمّد بن عبدالرحمن عبداللّه، 1407 / 1987.

5. ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد (م 245 ق)، المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361 / 1942، چاپ افست بیروت [بی تا].

6. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

7. ابن حزم اندالسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید (م 456 ق)، جمهرة انساب العرب، به کوشش: عبدالسّلام محمّد هارون، قاهره، 1382 ق / 1963 م.

8. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد بن سعد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر ، 1386ق.

9. ابن سیدالناس، ابوالفتح محمد یَعمُری (م 734 ق)، عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، بیروت، 1406 / 1986.

10. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.

11. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

12. ابن عساکر، علی بن حسن (م 571 ق)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1415 ق.

13. ابن کلبی، هشام بن محمد (م 204 ق)، جمهرة النسب، به کوشش: ناجی حسن، بیروت، 1407 ق / 1986 م.

14. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].

15. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، نجف: المکتبة الحیدریة، 1384 ق.

16. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (م 352 ق)، الاستغاثه فی بدع الثلاثة، تهران: مؤسسۀ الاعلمی، 1373 ش.

17. ازرقی، محمّد بن عبداللّه (م 248 ق)، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، تحقیق: رشدی صالح ملحسن، بیروت: 1403 / 1983، چاپ افست، قم 1369 ش.

18. امین عاملی، سید محسن، کشف الارتیاب فی اتباع محمّد بن عبد الوهاب، بیروت: حسن امین، 1382 / 1962.

19. امین، سید حسن، دائرة المعارف الاسلامیة الشیعة، بیروت، 1401 / 1981.

20. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1401 ق.

21. بکری، ابوالحسن احمد بن عبداللّه، الانوار فی مولد النبی محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، بیروت، 1408 / 1987.

22. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.

23. ترمذی، محمّد بن عیسی (م 279 ق)، سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت: دارالفکر، 1403 ق.

24. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.

25. دمیاطی، عبدالمؤمن بن خلف، کتاب نساء رسول اللّه9 و اولاده و من سالفه من قریش حلفائهم و غیرهم، چاپ فهمی سعد، بیروت، 1409 ق / 1989 م .

26. زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، به کوشش: لوی پرووانسال، قاهره: دارالمعارف، 1953 م.

27. سلوی بالحاج صالح، دَثرینی... یا خدیجة: دراسة تحلیلیة لشخصیة خدیجة بنت خویلد، بیروت، 1999 م .

28. سهیلی، عبدالرّحمان بن عبد اللّه، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، چاپ عبدالرحمان وکیل، قاهره: 1387 1390 / 1967 1970، چاپ افست 1410 / 1990.

29. شوشتری، محمّدتقی تستری (م 1415 ق)، قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة ومحدّثیهم، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، دوم، 1410 ق.

30. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، معانی الاخبار، قم: علی اکبر غفاری، 1361.

31. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی ، تحقیق و نشر: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم: مطبعة ستاره، 1417.

32. ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل اللّه یزدی طباطبایی، بیروت، 1408 / 1988.

33. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.

34. عاملی، سید جعفر مرتضی، بنات النبی ام ربائبه، قم: مکتبه الاعلام الاسلامی، 1413 ق.

35. علامۀ طهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، چاپ دوم، بیروت: دارالاضراء، 1403 ق.

36. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: دار العلم للملایین، 1976 / 1978.

37. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.

38. محمّدرضا حسینی جلالی، «حِلْیَةُ رسول اللّه بروایة الحسن و الحسین»، علوم حدیث، ش 20 (رجب ذیحجه 1427).

39. مسعودی، علی بن حسین (م 346 ق)، إثبات الوصیة للإمام علی بن ابی طالب7، بیروت: دار الأضواء، چاپ دوم، 1409 ق.

40. ، التنبیه و الإشراف، تصحیح: عبد اللّه إسماعیل الصاوی، قاهره: دار الصاوی، 1357ق.

41. مقریزی، احمد بن علی (م 845 ق)، امتاع الاسماع، به کوشش: محمّد عبدالحمید نمیسی، بیروت: 1420 ق / 1999 م.

42. نجاشی، احمد بن علی (م 450 ق)، رجال النجاشی (فهرس أسماء مصنّفی الشیعة)، بیروت: دار الأضواء، اوّل، 1408 ق.

43. نووی، أبو زکریا یحیی بن شرف (م 676 ق)، صحیح مسلم بشرح النووی، چاپ ابو عبدالرّحمان عادل بن سعد، قاهره [2003].

44. نویری، احمد بن عبدالوهّاب، نهایة الارب فی فنون الارب، قاهره [1923] 1990م.

45. الیان سرکیس، یوسف، معجم المطبوعات العربیة، قاهره، 1346 / 1928، چاپ افست قم 1410.

46. EI2،s.v. “Khadidja” (by W. Montgomery Watt).

ص: 167


1- . نجّاشی، احمدبن علی، رجال نجاشی، ص 266 - 267.
2- . الیان سرکیس، یوسف، معجم المطبوعات العربیت و المعربة، ج 1، ستون 979.

8- خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرةالمعارف تشیع

اشاره

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرةالمعارف تشیع(1)

مرضیه محمّدزاده

چکیده

شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دلباختۀ امانت و درست کاری رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شد و تمایل خود را به همسری وی اظهار کرد و با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش، چون ابوجهل بن هشام، عقبة بن ابی معیط و شیبة بن ربیعه از او خواستگاری کردند، ولی او خود به رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیشنهاد ازدواج داد. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به همراهی عموهایش و بزرگان قریش به خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت و چون خُوَیلد پیش از جنگ فجار مرده بود، عمویش عمرو بن اسد و پسر عمویش ورقة بن نوفل در مراسم او شرکت داشتند. خطبۀ عقد را ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خواند و گفت: سپاس خدا را که ما را از نسل ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ و فرزندان اسماعیل قرار داد و ما را به کعبه ای حرام و حرمی امن، سرفراز داشت و ما را بر مردم سروری داد و شهر ما را که در آن هستیم مبارک ساخت.

کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، ازدواج، نسل حضرت ابراهیم.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، همسر پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، دختر خُوَیْلدّ بن اَسَد بن عبدالعزّی بن قُصَیّ بن کلاب بن مُرّة بن کعب بن لُؤیّ بن غالِب بن فِهْر بن مالک بن نَضْر بن کِنانه، که در

ص: 168


1- دایرةالمعارف تشیّع، زیرنظر احمد صدر حاج سیّد جوادی، کامران فانی و بهاءالدّین خرّمشاهی، تهران: نشر شهید سعید محبّی، چاپ اوّل، 1378، ج 7، ص 96 - 98.

مقایسه با سلسله انساب رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ محمّد بن عبد اللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن... می توان اشتراک این دو بزرگوار را در اجداد خود، از قصی بن کلاب تا عدنان، به وضوح دریافت. به عبارت دیگر بنا بر منابع تاریخی، عبد مناف و عبدالعزّی که در این سلسله ها به نام ایشان اشاره می شود با هم برادر بوده اند و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ به این اعتبار، نوۀ عموی یکدیگر بوده اند و خویشاوندی نزدیکی میان آنها وجود داشته است.

قابل ذکر است که انتساب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به قصیّ بن کلاب، در مقایسه با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ یک نسل جلوتر بوده است و او را به عنوان جدّ سوم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می شناسند. در حالی که در سلسلۀ انساب منتسب به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قصیّ به عنوان جدّ چهارم ایشان ذکر شده است. در سلسله انساب به نام نَضر بن کنانه اشاره می شود که احتمالاً او اوّلین کسی است که به نام قریش خوانده شده است.

تحقیقاً در بیان این سلسله ها، بین مورّخین اختلافی دیده نمی شود و تقریباً بدون هیچ گونه اختلاف و تضادّی، تا عدنان، اجداد پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ یکسان ذکر شده اند، اختلاف آراء و عقاید در خصوص بیان اجداد ایشان از عدنان به بعد آغاز می شود، که البتّه بنا بر سفارش و تأکید رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از هر گونه اظهار نظر و بحث در خصوص اجداد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از عدنان خودداری می شود.

به استناد شواهد تاریخی، ظاهراً خُوَیْلِدْ بن اَسَد، پدر خدیجه، علاوه بر او فرزندان دیگری نیز داشته است که در این میان شهرت عوّام از همه بیشتر است که نام او به واسطۀ پسرش زُبیرْ بن عَوّام، نزد همه شناخته تر می باشد. میان برادران خُوَیْلِد، نَوْفَلْ از شهرت ویژه ای برخوردار است. چرا که به ادّعای مورّخان فرزند او و پسر عموی ورقة بن نوفل در مقطعی از زندگی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نقش خاصّی را ایفا نموده است. سایر برادران خویلد مانند حبیب و حارث که همه از نسل اسد بوده اند، شهرت نوفل

ص: 169

را ندارند.

نام مادر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز فاطمه بوده است که سلسلۀ نسب او را در تواریخ چنین آورده اند: فاطمه دختر زائدة بن اَصَمّ بن الهَرْم بن رَوّاقة بن حِجر بن عَبْد بن مَعیص بن عامر بن لُوءی بن غالب بن فِهر بن مالک. این سلسله از لُؤَیّ با پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و دیگر هاشمیان مشترک می شود.

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پانزده سال پیش از عام الفیل متولّد شده است. حکیم بن حزام در این خصوص چنین گوید: «من سیزده سال پیش از حادثۀ فیل متولّد شدم و خدیجه، دو سال پیش از من متولّد شده بود.» حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به تأیید اکثر مورّخان دارای القاب و کنیه های مشهوری بوده اند که از مهم ترین و مشهورترین کنیه ها و القاب ایشان حتّی در دروان جاهلیّت می توان به اُمّ هِنْد و طاهره اشاره کرد. اعراب با انتخاب این لقب به صراحت به این فضیلت در وی اعتراف کرده اند.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دو بار ازدواج کرده بود. ابتدا با عُتَیّق بن عائذ ازدواج کرد و برای او دختری به نام جاریّه به دنیا آورد. پس از وفات عتیق، با ابوهالة بن زرارة بن نبّاش بن عَدّی التمیمی ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نام های هِنْد و عبد اللّه شد و به خاطر هند کنیة اُمّ هند گرفت. هند همان کسی است که برای امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ شمایل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را توصیف کرد و بسیار مورد علاقۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده و در جنگ جمل در رکاب حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ به شهادت رسید. جمعی از علمای بزرگ معتقدند که ایشان قبل از حضرت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج نکرده بودند و فرزندان قبلی منتسب به ایشان را مربوط به خواهر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می دانند.

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای انجام کارهای تجارتی، قراردادهایی با مردان می بست و آنها را به تجارت می فرستاد. پیامبر به سن 25 سالگی که رسید عمویش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به او گفت که با کاروان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که عازم به شام است به تجارت بپردازد. از طرفی

ص: 170

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چون امانت و شهرت خوب و مکارم اخلاق پیامبر را می دانست، به رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیشنهاد داد که چون مالی بسیار می خواهد به جانب شام فرستد و در قریش جز بر او (محمّد) اعتماد نیست، پس با مال و کالایش به کشور شام سفر کند و بهرۀ بیشتر و بهتر از سایرین دریافت کند.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پذیرفت و در روز شانزدهم ذی الحجّة سال 25 عام الفیل به طرف شام همراه مَیْسَره غلام حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حرکت کرد. این سفر، چهار سال و نه ماه و شش روز پس از فجار چهارم روی داد. هم در این سفر بود که در نزدیکی شام به صومعه راهبی نسطوری به نام بَحیرا رسیدند و اندکی در آن جا درنگ کرد. بحیرا رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را شناخت و به میسره گفت که این مرد پیامبر خدا است. در آن سال ربحی و سودی بسیار حاصل آمد که میسره در هیچ سال آن سود ندیده بود. پس از بازگشت به شام، میسره احوالات رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و گفتار بحیری را برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ باز گفت.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را در زیبایی ظاهر، حسن راست گویی، امانت داری و بلندکرداری می یافت. پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دلباخته امانت و درست کاری او شد و تمایل خود را به همسری وی اظهار کرد و با وجودی که مردان ثروتمندی از قریش چون ابوجهل بن هشام، عقبة بن ابی معیط، شیبة بن ربیعه از او خواستگاری کردند، ولی او خود به رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیشنهاد ازدواج داد. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به همراهی عموهایش و بزرگان قریش به خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت و چون خُوَیلد پیش از جنگ فجار مرده بود، عمویش عمرو بن اسد و پسر عمویش ورقة بن نوفل در مراسم او شرکت داشتند.

خطبۀ عقد را ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خواند و گفت: «سپاس خدا را که ما را از نسل ابراهیم و فرزندان اسماعیل قرار داد و ما را به کعبه ای حرام و حرمی امن، سرفراز داشت و ما را بر مردم سروری داد و شهر ما را که در آن هستیم مبارک ساخت. سپس به راستی برادرزاده ام محمّد بن

ص: 171

عبد

اللّه اگر چه از مال تهی دست است با هیچ مردی از قریش سنجیده نشود، جز آن که بر او فزون آید و با احدی قیاس نشود، مگر آن که از او بزرگ تر باشد. چه مال، روزی دگرگون و سایۀ بی دوامی است و او خواستار خدیجه و خدیجه خواهان او است و کابین آنچه بخواهید، نقد آن از مال من است و او را به خدا قسم امری است بزرگ و پیشامدی جهانگیر است.» بعد از ابوطالب، عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عمرو بن اسد گفت: «معاشر قریش گواه باشید که من خدیجه را به عقد محمّد درآوردم و این ازدواج فرخنده ای است که هرگز سست نشود.»

مهر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دوازده اوقیه و نیم بوده که هر اوقیه برابر با چهل درهم است، پس مهرش پانصد درهم می باشد. البتّه در بعضی از کتب تاریخی بیست شتر ذکر شده است. ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یک ماه پس از سفر به شام انجام گرفت، یعنی پنج سال بعد فجار در روز دوشنبه هفدهم ربیع الاوّل سال 5 صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ5 میلادی پانزده سال قبل از بعثت. گفته شده خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج چهل سال و محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ 25 سال داشته است. البتّه برای حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سن 28 یا کمی بیشتر هم ذکر شده است و از آن جا که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صاحب چندین فرزند شده است، سن چهل زیاد به نظر می آید.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مدّت 25 سال در خانۀ پیامبر زندگی نموده است و تا زمانی که او زنده بود پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همسر دیگری انتخاب نکرد و تنها او است که میان زنان دیگر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شرایط کفویت را احراز نمود و عدم ازدواج مجدّد پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در زمان حیات خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ بیانگر جاذبه های معنوی فراوان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می باشد که برخورداری از آنها حقیقتاً در زندگی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نقش مهم و اساسی ایفا نموده است.

محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در سن چهل سالگی به پیامبری رسید که با توجّه به روایات موجود می توان همراهی و همسویی و همگامی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در دوره ای که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اعتکاف نموده و برای انجام این مهم به غار می رفتند، استنباط

ص: 172

نمود. عدم مخالفت خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ با شیوۀ خاص رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در گذراندن اوقات خود در غار و عدم اعتراض ایشان به غیبت های یک ماهه یا چند روزۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ که توأم با مرارت و دشواری بود، روح بلندی را طالب است که تنها در وجود حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان همسری فداکار یافت. موافقت و همراهی خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حتّی تشویق و حمایت روحی و معنوی ایشان به وضوح می تواند بیانگر عظمت وجودی این زن باشد. بعد از بعثت رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به گواهی تاریخ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ صدیقۀ اوّل است و کسب این مقام خود می تواند گویای عظمت حرکت و شخصیّت او باشد. بعد از بعثت تمامی اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در راه اسلام خرج شد و به وسیلۀ اموالش جان ضعیف آنانی که در دست قریش در معرض خطرهای بزرگ قرار می گرفتند نجات بخشید و اسلام به اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قوام یافت.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با هر ناراحتی که از مشرکان روبه رو می شد و هر سخنی نامطلوب که می شنید و هر دشواری که از تکذیب مشرکان می دید، همه به وسیلۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جبران می شد. او پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به پایداری کمک می کرد و سخنانش را تصدیق و از غم و اندوه برکنارش می داشت و شدّت گرفتاریی را که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از قوم خود می دید کاهش می داد. ایستادگی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در شرایط ناگوار بعد از بعثت و عشق و علاقه اش به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و درک عالمانه اش نسبت به ویژگی های روحی و والای ایشان سبب می شد تا پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همۀ زخم زبان ها و تمسخرها و تحقیرها را به جان بخرد.

تمامی فرزندان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، به جز ابراهیم از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند و همگی در مکّه به دنیا آمدند. قاسم بزرگ ترین فرزند آنها بود که پیامبر به همین سبب کنیه ابوالقاسم گرفت و بعد از او عبد اللّه و چهار دختر به نام های زینب و رقیّه و ام کلثوم و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ که همگی به جز فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از بعثت متولّد شدند. قاسم و عبد اللّه قبل از بعثت از دنیا رفتند. زینب که در سال پنجم ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دنیا

ص: 173

آمد، با ابوالعاص ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نام های علی و امامه شده، رقیّه با عثمان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت وفات یافت و امّ کلثوم همسر عثمان شد که او نیز در سال نهم هجرت از دنیا رحلت فرمود. کوچک ترین فرزند آنان فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ نام داشت که در سال پنجم بعثت متولّد شد و با علی بن ابیطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد و پس از وفات پدر از دنیا رحلت فرمود.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دهم ماه رمضان سال دهم بعثت در سن 65 سالگی تقریباً یک سال و نیم پس از بیرون آمدن بنی هاشم از شعب ابی طالب و به فاصلۀ سه روز تا شش ماه بعد از وفات ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دنیا رحلت فرمود. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را در حجون مکّه در قبرستان ابوطالب کنار قبرهای عبدالمطّلب، ابوطالب و عبد مناف دفن کرد و خود در قبرش فرود آمد. اندوه حضرت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از رحلت آن تنها محب و مشفق او به نهایت انجامید و آن سال را عام الحزن نامید و هنگام مرگ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنوز نماز میّت واجب نشده بود.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سال ها پس از مرگ ایشان نیز به خوبی از این تنها یار وفادار خود یاد می کردند و بارها به یاد او می گریستند و در حضور دیگران اعتراف می کردند که: «خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ایمان آورد، هنگامی که مردم کافر بودند و تصدیق نبوّت من نمود، وقتی که مردم مرا تکذیب کردند و اموال خود را تمام در اختیار من گذاشت، در وقتی که مردم مرا محروم می کردند و خداوند متعال به من فرزندانی از او روزی کرد.»

حتّی در روز فتح مکّه رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مسیر حرکت را به گونه ای تعیین می فرمایند که از کنار مزار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عبور نماید. عایشه گوید: پیامبر هر گاه گوسفندی را ذبح می کردند، می فرمودند که گوشت های آن را برای دوستان خدیجه بفرستید و ذکر می کردند که من دوستان خدیجه را هم دوست می دارم. روایت مشهوری است که چون برای پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هدیه ای می آوردند، گاه می فرمود: این را به خانۀ فلان بانو ببرید که از دوستان خدیجه بوده و او را دوست می داشته است. نهایت این عشق و علاقۀ

ص: 174

فراوان را آن هنگام می توان یافت که دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز مورد توجّه ایشان قرار می گیرند.

کتابنامه

1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.

2. ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد (م 151 ق)، سیرة النبی، تحقیق: دکتر سهیل زکار، لبنان: دارالفکر، 1398 ق.

3. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

4. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر ، 1386ق.

5. ابن عبد ربّه، احمد بن محمّد اندلسی (م 328 ق)، العقد الفرید، تحقیق: أحمد الزین و إبراهیم الأبیاری، بیروت: دار الأندلس، 1408 ق.

6. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

7. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی (م 692 ق)، کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، تصحیح: السید هاشم رسولی محلّاتی، بیروت: دار الکتاب، 1401 ق.

8. امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (م 261 ق)، صحیح مسلم ، بیروت: دارالفکر، [بی تا].

9. امین عاملی، سید محسن (م 1371 ق)، اعیان الشیعه، تحقیق: سید حسن امین، بیروت: دارالتعارف، 1403 ق.

10. آیتی، محمّدابراهیم ، تاریخ پیامبر اسلام9، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1369ش.

11. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1401 ق.

12. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، أنساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دار الفکر، 1417 ق.

13. بنت الشاطی، عایشه عبدالرحمن (م 1419 ق)، نساء النبی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1406ق.

14. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.

15. سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف بن قزاوغلی (م 654 ق) ، تذکرة الخواص من الامه بذکر خصائص الائمه، نجف: منشورات المطبعه الحیدریه، 1383ق.

47. علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: دار العلم للملایین، 1976 / 1978.

16. قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم (م 1294 ق)، ینابیع المودّة لذوی القربی، تحقیق: علی جمال أشرف الحسینی، تهران: دار الاُسوة، 1416 ق.

17. کحاله، عمر رضا (م 1407 ق)، أعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ چهارم.

18. مسعودی، علی بن حسین (م 346 ق)، مروج الذهب ومعادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، 1370ش.

19. معروف حسنی، سید هاشم (م 1404 ق)، زندگانی دوازده امام، ترجمه: محمّد رخشنده، تهران: امیر کبیر، 1376 ش.

20. نویری، احمد بن عبدالوهّاب، نهایة الارب فی فنون الارب، قاهره، [1923] 1990.

ص: 175

9- حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دانشنامۀ فاطمی

اشاره

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دانشنامۀ فاطمی(1)

اعظم رحمت آبادی

چکیده

شرح حال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و بیان فضائل اخلاقی و معنوی وی با استناد به منابع مهم حدیثی و تاریخی است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از آلام پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در برابر آزار مشرکان و کفار می کاست و از او حمایت می کرد. متهم کردن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به جادوگری و کاهنی و جنون و نیز ایجاد مانع برای تبلیغ دین، بخشی از دشمنی های مشرکان بود. هر گاه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به طواف کعبه می رفت، مشرکان از گفتن هیچ ناسزایی به او ابا نداشتند و گاه ردای او را می گرفتند و سخت می کشیدند. زمانی که این دشمنی ها به اوج خود رسید، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بهترین حامی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در خانه بود و دشنام ها و کارشکنی های مشرکان را کم اهمیت جلوه می داد و برای در امان ماندن جان پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تدابیری می اندیشید؛ از جمله نظارت بر رفت و آمدهای پنهانی افراد برای ملاقات با حضرت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و نصیحت و سرزنش کسانی که در یاری رساندن به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تعلل می ورزیدند. مساعدت های مالی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در حمایت از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز به حدی بود که خود پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به آنها اشاره کرده است.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، تبلیغ دین، مساعدت مالی.

ص: 176


1- دانشنامۀ فاطمی، زیر نظر علی اکبر رشاد، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، چاپ اوّل، 1393، ص 78 98.

اولین همسر پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و مادر حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ

پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خُوَیْلِد (پسر اَسَدبن عبدالعُزی بن قَصی بن کِلاب) و مادرش فاطمه (دختر زائد از بنی عامر) بود.(1) خویلد دو دختر دیگر به نام های رفیقه (ام امیمه) و هاله(2) و سه پسر به نام های عَوَام، حِزام و نَوْفَل نیز داشت.(3) وی به اعتقادت دینی اش سخت پای بند بود؛ چنان که به سبب عِرق دینی، نگذاشت تبّع (پادشاه یمن) حجرالاسود را به یمن منتقل کند. شدت برخورد خویلد باعث شد دیگران نیز به یاری او بشتابند و تبّع را از این کار منصرف نمایند.(4)

حضرت

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در مکه به دنیا آمد. وی از قبیلۀ قریش، از تیرۀ بنی اسد بود. قصی بن کلاب جد مشترک او و رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است. در میان خویشان و نزدیکان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، شخصیت های برجسته ای بودند؛ از جمله ورقة بن نوفل، پسر عموی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، که از دانایان عرب بود و به بعثت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بشارت داد. او وقتی ماجرای نزول اولین وحی را از زبان پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شنید، نبوت حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را تصدیق کرد.(5)

حکیم بن حزام، برادرزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نیز از شخصیت های بزرگ قریش و یکی از اعضای برجستۀ دارالندوه بود.(6) دارالندوه خانه ای در کنار کعبه بود که قصی بن کلاب (جد

ص: 177


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8 ص 14.
2- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 120.
3- . ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 219؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 120.
4- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویه، ج 1، ص 267؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1 ص 225.
5- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 1، ص 3؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج 1، ص 386.
6- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 121؛ ابن عساکر، علی بن حسن، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج 15، ص 115.

چهارم

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) آن را برای مشورت و حل و فصل مسائل قریش و مردم مکه تأسیس کرده بود.(1)

هر چند بنی اسد به اندازۀ بنی هاشم متنفذ نبودند، در بسیاری از کارهای مهم در کنار بنی هاشم بودند؛ چنان که در پیمانی که برای جلوگیری از ظلم، و دفاع از ستمدیدگان بسته شد(2) و در تجدید بنای کعبه ( عَلَيْها السَّلاَمُ5 عام الفیل) شرکت داشتند.(3)

ویژگی های فردی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

وی در دوران جاهلیت، به طاهره ملقب بود.(4) طاهره به معنای عاری از عیب و نقص و پاکیزه، هم پاکیزگی اخلاقی هم پاکیزگی جسمی است.(5) این لقب نشان دهندۀ مقام عفت و فضل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در میان عرب جاهلی است.

او در هوش و خرد زبانزد(6) و در ثبت و ضبط کارهایش بسیار توانمند بود.(7) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با سرمایۀ خویش، به مناطق گوناگون کاروان های تجاری می فرستاد و افرادی امین و کارآمد را برای این کار استخدام می کرد.(8) هم چنین بازرسانی تعیین می کرد تا گزارش کامل سفر، میزان سود و زیان، نحوۀ برخورد افرادش با مردم و حتی ویژگی های اخلاقی آنان را به

ص: 178


1- . قاضی نعمان مغربی، نعمان بن محمّد، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج 1، ص 256؛ ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 158.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 87؛ بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، ج 1، ص 62 63.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 125؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 40.
4- . طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی، المعجم الکبیر، ج 22، ص 448؛ ابن عساکر، علی بن حسن، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 131؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 99.
5- . ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 4، ص 506.
6- . ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 9.
7- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 223.
8- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 121؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 34؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16 ص 9.

وی گزارش کنند. این کار را اغلب غلامان او، به ویژه میسره، انجام می دادند. این گزارش ها حاکی از مدیریت عالی و استعداد ویژۀ وی در امور اقتصادی اند.(1) به نظر می رسد که همین امر موجب گردید عده ای به او لقب «سیدۀ قریش» دهند.(2)

ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

برخورداری حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ثروت و مکنت و شرافت و عفت و دیگر ویژگی های برجسته، موجب شده بود افراد بسیاری به خواستگاری او بروند؛ تا جایی که، طبق منابع، تمام مردان قوم او، خواستار وی بودند(3) و حاضر بودند برای ازدواج با او هر هزینه ای را تقبل کنند.(4) از جمله کسانی که از بانوی قریش خواستگاری کرده، اما پاسخ منفی گرفتند، عُقْبَه پسر ابی مُعیط، صَلْت پسر ابویهاب، ابوجهل و ابوسفیان بودند. این خواستگاران از بزرگان و اشراف مکه بودند(5) که همین امر نیز موقعیت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و برتری او را بر دیگر زنان آشکارتر می سازد. افزون بر این ها خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از خوب رویان عصر خویش بود.(6)

به گفتۀ برخی تاریخ نگاران، آنچه را که خدا از کرامت و خیر اراده کرده بود، در اختیار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قرار داده بود.(7) با وجود این، بی رغبتی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به مال و ثروت و توجه او به امور معنوی، از تصمیمات او مشخص است. از جملۀ آنها است: پاسخ ندادن به خواستگاران

ص: 179


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 435.
2- . حمیری قمی، عبداللّه بن جعفر، قرب الاسناد، ص 325؛ طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی، المعجم الکبیر، ج 18، ص 102؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 17، ص 231.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج 2، ص 358؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 9.
4- . ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 56.
5- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 22.
6- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 100.
7- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35.

ثروتمند(1) و احترام فوق العاده قائل شدن برای محمّد امین صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ که ثروتِ چندانی نداشت.(2)

1. آشنایی

با حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که دارای ثروتی انبوه بود و کارگزاران بسیاری با اموال او تجارت می کردند، وقتی که از راست گویی و امانت داری بی مانند و اخلاق کریمانۀ محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آگاهی یافت، به او پیشنهاد کرد تا دارایی اش را به امانت بگیرد و به همراه میسره (غلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ) تجارت کند و در سود آن شریک شود. محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز پیشنهاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را پذیرفت.(3) به گزارش برخی، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیشنهاد داد که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برای او کار کند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز که از راست گویی و درست کرداری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خبر داشت، از این پیشنهاد استقبال کرد.(4)

در سفر تجاری به شام بود که میسره از حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کراماتی دید؛ از جمله محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در شام، نزدیک صومعۀ یکی از راهبان، زیر سایۀ درختی نشست و آن راهب ضمن پرس وجو در بارۀ محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، به میسره خبر داد کسی که زیر این درخت نشسته، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدا است.(5) هم چنین از میسره نقل شده است که در این سفر، تکه ابری بر سر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حرکت می کرد؛ در حالی که گرمای شدید، تمام کاروانیان را می آزرد.(6) از دیگر شگفتی های این سفر، سود کلان و

ص: 180


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 22.
2- . ر.ک: راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، ج 1، ص 139 141؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 3 4.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 121؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 435.
4- . راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، ج 1، ص 139 140.
5- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 121؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35؛ ابن حبان بُستی، محمد بن احمد، الثقات، ج 1، ص 45.
6- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 121؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج 2، ص 358؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 93.

بی سابقه ای بود که نصیب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گردید.(1) میسره تمام این امور شگفتی انگیز را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گزارش کرد.(2)

2. ازدواج با حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: بنا بر شواهد تاریخی، ازدواج حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بعد از اولین سفر تجاری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برای وی و به پیشنهاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود؛ اما در بارۀ چگونگی آن اختلاف نظرهای فراوانی وجود دارد. به گفتۀ برخی از مورخان، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بدون واسطه، رسماً به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیشنهاد ازدواج داد،(3) اما در منابع دیگر، از وجود واسطه هایی چون هاله (خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ) و نفیسه (دختر منیه، از آشنایان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ) سخن رفته است.(4) بنا بر گزارشی دیگر، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و خواهرش هاله در بین صفا و مروه با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و عمار یاسر مواجه شدند. هاله نزد عمار رفت و نظر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را در بارۀ، ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پرسید. عمار اظهار بی اطلاعی کرد و نزد محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رفت و پیشنهاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را با او در میان گذاشت و حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همان جا رضایت خود را اعلام کرد.(5)

در این که چه کسانی در مراسم خواستگاری شرکت داشتند، اقوالِ مختلفی وجود دارد. بنا بر برخی گزارش های تاریخی، جمعی از قریش و سران مُضَر در این مراسم شرکت داشتند و حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با عموهای خود، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و حمزه، نزد خویلد

ص: 181


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 121؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 131؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 9.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 121؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج 1، ص 263؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 9.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 9.
4- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 101.
5- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20.

(پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ) رفت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را عقد کرد.(1) اما بنا بر برخی منابع، خویلد پیش از جنگ فجار و در دوران جاهلیت درگذشته بود و حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با بنی هاشم نزد عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، عمرو بن اسد، رفت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از او خواستگاری کرد.(2)

این ازدواج مورد توجه بنی هاشم و بنی اسد بود و در مراسم خواستگاری، بزرگان هر دو قوم جمع بودند. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در این مراسم خطبه ای خواند که در آن بعد از حمد و ثنای پروردگار و سپاس از او برای اسکان ذریۀ ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ در حرم امن و دادن برکات فراوان، به توصیف شخصیت برادرزاده اش، محمّد امین صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پرداخت و او را برتر از همۀ برجستگان قریش و بی همانند در بین مخلوقات خدا و خواستگار خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ معرفی کرد.(3) بعد از ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، ورقة بن نوفل برخاست و خطبه ای خواند و بنی هاشم و بنی اسد را ستود و گفت که این ازدواج، فرخنده است(4) بنا بر گزارش های دیگری، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ شتری نحر کرد و مردم را اطعام نمود.(5)

در بارۀ میزان مهریۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز اقوال گوناگونی وجود دارد: چهارصد دینار؛ دوازده اوقیه، معادل 480 درهم(6) و بیست شتر ماده.(7)

ص: 182


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 40؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 225؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 22، ص 200.
2- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 117؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 40؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 360.
3- . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 374 375؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 14.
4- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 227؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 19.
5- . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 375؛ ابن ابی جمهور، محمّد بن علی، عوالی اللآلی، ج 3، ص 299؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 14.
6- . اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 133؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 226؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 12، 19.
7- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 225.

در مورد سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج، اختلاف زیادی هست. بنا بر بیشتر منابع، وی در هنگام ازدواج، چهل ساله و حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ 25 ساله بوده است.(1) هر چند گزارش هایی نیز وجود دارد که ایشان هنگام ازدواج، 25، 28، عَلَيْها السَّلاَمُ0، عَلَيْها السَّلاَمُ5، 40، 44، 45، 46 سال داشته است.(2) این که عایشه، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بزرگ سال خوانده و رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر او غضب کرده(3) و 65 ساله بودن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در زمان وفات(4) در سال دهم بعثت، که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پنجاه ساله بوده، و اذعان مورخان به 25 ساله بودن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در هنگام ازدواج، حاکی است که اختلاف سنی آنان پانزده سال بوده و بدین ترتیب، قول چهل ساله بودن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تأیید می شود. در مقابل، به برخی از مورخان و محدّثان نسبت داده شده است که قول به 28 ساله بودن ایشان را ترجیح داده اند.(5)

عَلَيْها السَّلاَمُ. ازدواج های پیشین: نقل کرده اند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، با عتیق مخزومی ازدواج کرد و پسری به نام حارثه(6) یا دختری به نام هند(7) به دنیا آورد و پس از درگذشت او، با ابوهاله هند بن نباش بن زراره ازدواج کرد و پسری

ص: 183


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 132؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 1، ص 16، ج 5 ص 435؛ اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 135؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 229؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 12.
2- . ر.ک: اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 135؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 229؛ امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 2، ص 114 116.
3- . ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 195؛ اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 135؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 238.
4- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 2، ص 40.
5- . ر.ک: امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 2، ص 116.
6- . قاضی نعمان مغربی، نعمان بن محمّد، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج 3، ص 15.
7- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 229.

به نام هند به دنیا آورد.(1) بنا بر بعضی منابع، همسر اول خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ابوهاله و همسر دومش عتیق بوده است.(2) هر چند برخی، ازدواج های قبلی او را انکار کرده و فرزندان منسوب به او را فرزندان خواهرش هاله، و حتی رقیه و زینب را نیز فرزندان هاله دانسته اند.(3)

فرزندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مادر تمام فرزندان حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، به جز ابراهیم است.(4)

در بارۀ تعداد فرزندان او از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، اختلاف وجود دارد. بعضی از دو پسر به نام های قاسم و عبد اللّه (که بنا بر قولی همان طاهر است) و چهار دختر به نام های فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، زینب، رقیه و ام کلثوم نام برده اند.(5) بعضی دیگر از سه پسر به نام های قاسم، طاهر و طیب سخن گفته اند.(6) ابوالقاسم کوفی، رقیه و زینب را فرزند خواندگان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دانسته و دلیل آن را قبح ازدواج این دو دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با ابوالعاص و عتبة بن ابولهب ذکر کرده است. هر چند که این ازدواج ها در دورۀ جاهلیت صورت گرفته باشد. به گفتۀ کوفی، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواهری به نام هاله داشت که با مردی از بنی مخزوم ازدواج کرد و دو دختر، به نام های رقیه و زینب، به دنیا آورد و بعد با مردی از بنی تمیم، به نام ابوهند، ازدواج نمود و صاحب پسری به نام هند شد. ابوهند پس از چندی درگذشت و هاله با فرزندانش تحت سرپرستی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ص: 184


1- . ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص 30؛ طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی، المعجم الکبیر، ج 22، ص 445؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 274.
2- . ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص 30؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج4، ص1817.
3- . ر.ک: ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ص 112 113.
4- . حمیری قمی، عبداللّه بن جعفر، قرب الاسناد، ص 9؛ شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ص 404؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 22، ص 151.
5- . حمیری قمی، عبداللّه بن جعفر، قرب الاسناد، ص 9؛ شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ص 404؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 22، ص 151.
6- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج 3، ص 191؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 435.

قرار گرفت. هاله بعد از ازدواج حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درگذشت و هند که بزرگ شده بود، به بادیه نزد عشیره اش رفت، ولی سرپرستی دختران هاله را حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر عهده گرفتند و طبق سنّت اعراب، هر کس سرپرستی یتیمی را بر عهده می گرفت، آن کودک به او منتسب می شد.

اما مورخان بعدی اختلافی ندارند که زینب و رقیه فرزندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هستند و اخبار فراوانی در این باره رسیده است.(1) هند پسر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ابوهاله بود و سال ها پس از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زندگی کرد و بعدها، بنا به نقلی، در جنگ جمل به شهادت رسید.(2) حدیث وصف رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ که به درخواست حسن بن علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، هند آن را بیان کرده مشهور است.(3) خود هند گفته است: «پدرم رسول خدا و مادرم خدیجه و خواهرم فاطمه و برادرم قاسم است.»(4)

نکتۀ، دیگر این که سال ها پس از رحلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، خواهرش هاله در مدینه به منزل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رفت و اجازۀ ورود خواست و تا پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صدای او را شنید، به یاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افتاد و مشعوف شد و با صدای بلند، هاله را دعوت نمود که وارد شود.(5) این روایت که در منابع گوناگون ضبط شده است گزارشِ مرگ هاله را در دوران حیات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مخدوش می کند.

از سویی دیگر، ابوالعاص بن ربیع، داماد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و همسر زینب،(6) که

ص: 185


1- . حمیری قمی، عبداللّه بن جعفر، قرب الاسناد، ص 9؛ شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ص 404؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 22، ص 151.
2- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 71؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 229.
3- . ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص30؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص 436.
4- . ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 133؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 229.
5- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 231؛ امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 7، ص 134.
6- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 30؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج 6، ص 4؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 21، ص 183 184

بعدها اسلام آورد، پسر هاله (خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ) بود(1) که نشان می دهد زینب دختر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده است، و گرنه ممکن نبود که او با زینب ازدواج کند.

در مجموع، این اختلاف نظرها در مورد فرزندان پسر است و در بارۀ چهار دختر داشتن حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تا قرن سوم اختلافی وجود نداشته است. اما در بارۀ دختر بزرگ ایشان اختلاف نظر وجود دارد. بعضی رقیه(2) و برخی زینب(3) را بزرگ تر دانسته اند؛ ولی بیشتر بر آن اند که فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ کوچک ترین آنان بوده است.(4) هر چند این نظر مخالفانی نیز دارد.(5)

فاصلۀ سنی فرزندان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یک سال بود،(6) وی برای هر فرزندی که به دنیا می آورد، دایه می گرفت؛ به جز فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ که خودش او را شیر داد.(7)

* حمایت مالی و معنوی از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

پایداری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در کنار حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، در تمام سال های پس از بعثت مسلّم است. زمانی که کفار و مشرکان مکه حاضر نبودند سخنان پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را بشنوند و او را استهزا می کردند و دروغ گویش می خواندند، به گواهی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به او ایمان آورد و او را تصدیق می کرد و غبار غم را از چهره اش

ص: 186


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 30 31؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ص 67، ح 4؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 21، ص 184.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122 123؛ ابن طلحه شافعی، کمال الدین محمّد، مطالب السؤول، ص 44؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 3، ص 391.
3- . حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 44؛ محب الدین طبری، أحمد بن عبداللّه، ذخائر العقبی، ص 156؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 21، ص 183.
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122 124؛ ابن طلحه شافعی، کمال الدین محمّد، مطالب السؤول، ص 44؛ امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 6، ص 311.
5- . ر.ک: حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 3، ص 391.
6- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 133 134 و ج 8، ص 16.
7- . امین عاملی، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 6، ص 311.

می زدود.(1)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از آلام پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در برابر آزار مشرکان و کفار می کاست و از او حمایت می کرد. متهم کردن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به جادوگری و کاهنی و جنون و نیز ایجاد مانع برای تبلیغ دین،(2) بخشی از دشمنی های مشرکان بود. هر گاه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به طواف کعبه می رفت، مشرکان از گفتن هیچ ناسزایی به او ابا نداشتند و گاه ردای او را می گرفتند و سخت می کشیدند.(3) زمانی که این دشمنی ها به اوج خود رسید، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بهترین حامی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در خانه بود و دشنام ها و کارشکنی های مشرکان را کم اهمیت جلوه می داد(4) و برای در امان ماندن جان پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تدابیری می اندیشید؛ از جمله نظارت بر رفت و آمدهای پنهانی افراد برای ملاقات با حضرت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، و نصیحت و سرزنش کسانی که در یاری رساندن به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تعلل می ورزیدند.(5)

مساعدت های مالی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در حمایت از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز به حدی بود که خود پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به آنها اشاره کرده است.(6) حمایت های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سه سال محاصرۀ بنی هاشم در شِعب ابی طالب نیز ادامه یافت. پس از آن که قریش دعوت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را رو به گسترش یافتند، تصمیم گرفتند با هیچ یک از بنی هاشم و بنی عبدالمطلب ازدواج و داد و ستد نکنند؛ تا آنان را به ترک حمایت از پیامبر

ص: 187


1- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 6 ص 117 118؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 438 439؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 7 9.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج 1، ص 187.
3- . همان، ص 188.
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 158؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5 ص 437؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16 ص 10 11.
5- . شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، ص 182؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 18، ص 99.
6- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1824؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 117.

صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وادار سازند.(1) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز با آن که زندگی مرفهی داشت و می توانست در قبیلۀ خود بماند، با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به شعب رفت. بنی هاشم و بنی عبدالمطلب سه سال در محاصره ماندند و فقط هنگام عمره (ماه رجب) و حج (ذی حجه) از شعب بیرون می آمدند.(2)

در این دوران، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اموال بسیاری در اختیار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قرار داد.(3) در ماه های آخر، محاصره شدت یافت و ابوجهل، عاص بن وائل، نضر بن حارث و عقبة بن ابی معیط از رسیدن آذوقه به بنی هاشم جلوگیری می کردند؛(4) تا جایی که طاقت و توانشان تمام شد و صدای شیون کودکانشان از شعب شنیده می شد.(5) در این اوضاع که امکان تهیۀ آذوقه برای بنی هاشم، حتی به قیمت گزاف، فراهم نبود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در صدد یافتن راه حلی بود. او حتی برای کسانی که در حلف الفضول شرکت داشتند، پیک فرستاد و از محاصره کنندگان شکایت کرد. از جمله، فردی را نزد زمعة بن اسود فرستاد و از این که ابوجهل مانع خرید آنان می شود، گله کرد.(6)

بعضی از نزدیکان بنی هاشم به شیوه هایی موفق شدند به شعب آذوقه بفرستند، که از آن جمله، هشام بن عمرو بن ربیعه و حکیم بن حزام (برادرزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ) بودند.(7) این کمک ها اگر چه مفید بود، کفایت نمی کرد و بنی هاشم مجبور بودند با قیمت دو چندان و با

ص: 188


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 109 208؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31.
2- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31؛ ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1 ص 59.
3- . ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص58؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج35، ص93.
4- . راوندی، قطب الدین، قصص الانبیاء، ص 325؛ ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 58.
5- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 209؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج 2، ص 47؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 19، ص 18 19.
6- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 1، ص 271 272.
7- . همان، ص 272.

مشکلات فراوان آذوقه تهیه کنند؛ به طوری که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیش از وفات، تمام دارایی خود را انفاق کرده بود.(1)

فضایل و مناقب

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از زنان شریفی بود که خداوند به او توفیق همسری و خدمت به آخرین پیامبرش، حضرت محمّد مصطفی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، را داد و تمام فرزندان حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، به جز ابراهیم، از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند.(2) توفیق پذیرایی از علی بن ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دیگر فضایلی بود که نصیب او گشت. هنگامی که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ دچار تنگ دستی گردید، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را به منزل خویش برد و او از همان دوران کودکی، قرین حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ گردید.(3)

حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیش از بعثت به غار حرا پناه می برد تا به پرستش خدا بپردازد.(4) در این مدت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سرپرستی فرزندان و امور خانه را بر عهده داشت. او با شکیبایی تمام، روزهای دور از محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را سپری می کرد و آسودگی لازم را برای ارتباط محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با پروردگارش فراهم می آورد.

در منابع، به اعتقادات مذهبی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در جوانی، پیش از اسلام آوردنش، اشاره نشده، اما بر اساس شواهدی، او خداپرست و از کسانی بوده که خبر برانگیخته شدن پیامبری را از جزیرة العرب شنیده و حتی منتظر بعثت او بوده است. او در جریان ازدواجش نیز به فضایل معنوی توجه داشت و بعد از ازدواج، مساعدت های او، امکان عزلت و عبادت

ص: 189


1- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 122؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35.
3- . ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 27؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 38، ص 295.
4- . طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 47؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 48.

محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را فراهم کرد، که نشان دهندۀ اعتقاد او به خدای واحد است و همین روحیه موجب شد که بدون قید و شرط، اسلام را بپذیرد.

پس از نزول وحی بر حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اولین زنی بود که به او ایمان آورد.(1) وی علاوه بر تصدیق قلبی و زبانی اسلام، در عمل نیز احکام و دستورهای الهی را به انجام می رساند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به همراه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، اولین کسانی بودند که نماز بر پا داشتند.(2) علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در گفت وگو با مردم یهودی که اوصاف وصی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را پرسید، اظهار کرد: «اولین کسی بودم که اسلام آورد و هیچ کس جز من و خدیجه نماز نمی خواند و به پیامبر ایمان نداشت.»(3)

شواهد دیگری نیز ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و کوشش او را برای برپایی دین، تصدیق می کنند؛ چنان که قبل از اعلام دعوت رسمی در ایام حج، و آن گاه که امکان نداشت علناً به عبادت بپردازند، در کنار محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و به همراهی علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، در کنار کعبه به عبادت بر می خاست.(4) گفته اند که غیر از ایام حج، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و او پنهانی خدا را می پرستیدند.(5)

از جمله فضایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، سخن گفتن فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ با او است؛ در حالی که هنوز در رحم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. هنگامی که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از این ماجرا آگاه شد، به او نوید داد که جبرئیل خبر داده که این جنین دختر است و نسلی پاک و مبارک

ص: 190


1- . ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن الترمذی، ج 5، ص 306؛ طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی، المعجم الکبیر، ج 19، ص 291؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 16.
2- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 23؛ ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 43؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 18، ص 196.
3- . شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ص 366؛ شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، ص 165؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 38، ص 168.
4- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 17 18؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 56 57؛ طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی، المعجم الکبیر، ج 18، ص 100 101.
5- . شیخ صدوق، محمّد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ص 344؛ طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص 332؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 18، ص 177.

خواهد داشت و خداوند ادامۀ نسل مرا از او قرار داده است.(1)

هم چنین نقل شده است هنگامی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می خواست فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را به دنیا بیاورد، خداوند از بهشت چهار قابله برای یاری او فرستاد: مریم عَلَيْها السَّلاَمُ دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، کلثوم خواهر موسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، و ساره همسر حضرت ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ.(2)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ انسانی نمونه و کامل بود که، به تصریح پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، استحقاقِ سلام و تحیت الهی و فرشتگان مقربی چون جبرئیل را داشت و بایسته بود که جایگاهش فردوس برین باشد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به مقامی رسید که، به نقل رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، خداوند هر روز چندین بار به فرشتگانش در مورد او مباهات می کند.(3)

از دیگر فضایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، انفاق سخاوتمندانۀ اموالش در راه دین خدا بود. بنا بر بعضی منابع، وی اموال بسیاری داشت(4) که همه را در راه گسترش اسلام خرج کرد.(5) به عقیدۀ تعدادی از مفسران، آیۀ (وَ وَجَدَک عائِلاً فَأغْنی)(6) در بارۀ بی نیاز شدن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است به سبب اموالی که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به ایشان بخشید.(7)

فضایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چندان است که در برخی دعاهای اهل بیت: به شرافت وی

ص: 191


1- . شیخ صدوق، محمّد بن علی، الامالی، ص 690 691؛ طبری امامی، محمّد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، ص 77؛ راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، ج 2، ص 524.
2- . شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص 691؛ طبری امامی، محمّد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، ص 78؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 80.
3- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 231؛ امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 7، ص 133؛ ابن بطریق، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ص 392؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 18 و ج 11، ص 78.
4- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 223؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 21 22.
5- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31.
6- . ضحی: 8.
7- . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 10، ص 384؛ فخر رازی، محمّد بن عمر، التفسیر الکبیر، ص 31، ص 199؛ شوکانی، محمّد بن علی، فتح القدیر، ج 5، ص 458.

مباهات شده است.(1) در طول تاریخ نیز بنی هاشم بارها با یادآوری فضایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، بدخواهان را به سکوت واداشته اند.

نقل شده است در مجلسی که امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز حضور داشت، معاویه به طعن پرسید: «شریف ترین مردم از حیث نسب کیست؟» صعصعه به امام حسن مجتبی عَلَيْهِ السَّلاَمُ اشاره نمود و نسب او را ذکر کرد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را جَدّۀ او معرفی کرد.(2) محمّد نفس زکیه و ابن زبیر نیز در احتجاجاتشان با مخالفان، نسبت شان را با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یادآور می شدند و به آن مباهات می کردند.(3) ذکر نام ایشان در زیارت نامه های ائمّه: نشان دهندۀ مقام بلند ایشان در نزد اهل بیت: است.(4) اهل بیت: نیز در برخی خطبه های خویش، به نسبت داشتن خود با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افتخار می کردند.(5)

علاقۀ شدید پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محبوب پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود(6) و همواره، حتی بعد از رحلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از او بسیار یاد می کرد(7) و گاه به یاد او می گریست(8) و می فرمود: «خدیجه! کجا است مثل خدیجه؟»(9) در گزارشی که بخاری از

ص: 192


1- . سید بن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج 1، ص 509؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 99، ص 107.
2- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 5، ص 37.
3- . طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 6، ص 196؛ ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 325.
4- . کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج 4، ص 577؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 97، ص174.
5- . ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 305؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 45، ص 174.
6- . امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 7، ص 134.
7- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 231؛ امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 7، ص 134؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، ص 291.
8- . اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 131؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16 ص 8.
9- . اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 1، ص 370؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 43، ص 131.

عایشه نقل کرده است، شدت محبت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آشکارتر می شود؛ چنان که گفته است: «پیامبر آن گونه از خدیجه یاد می کرد که گویی در دنیا کسی به جز خدیجه نبوده است.»(1) پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرموده: «خدا محبت او را روزیِ من کرده است»، که این ابراز محبت موجب غبطۀ عایشه به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شد(2) و به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت که او پیرزنی بیش نبود و خدا بهتر از آن را نصیب شما کرده است. این سخن موجب ناراحتی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گردید و قسم یاد کرد که بهتر از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نصیبش نشده است.(3)

علاقۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سبب شده بود که بستگان و دوستان وی نیز همواره مورد تفقد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قرار گیرند. چنان که نقل شده است سال ها بعد از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، زمانی که هاله (خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ) به منزل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مدینه رفت، حضرت بسیار مسرور شد و با احترام او را به منزل خود دعوت کرد.(4)

همچنین نفیسه، دختر مُنیه، که در ازدواج حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نقش داشت، در فتح مکه مسلمان شد و ماجرای وساطتش را به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ یادآور گردید و مورد احترام قرار گرفت.(5) از دیگر اقدامات رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در نکوداشت یاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، این بود که هر گاه گوسفندی ذبح می کرد، از گوشت آن به منزل دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می فرستاد(6) و در مقابل اعتراض برخی از

ص: 193


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 4 ص 231؛ ر.ک: سید بن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، ص 291.
2- . امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 7، ص 134؛ ابن بطریق، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ص 393.
3- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 6 ص 117 118؛ طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی، المعجم الکبیر، ج 23، ص 13؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 103.
4- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 231؛ امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 7، ص 134؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 339.
5- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 1، ص 107.
6- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 231؛ امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 7، ص 133 134.

همسرانش می فرمود: «إنّی قَدْ رُزِقْتُ حُبَّها؛(1) خدا محبت او را روزی من کرده است.»

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در پاسخ به عایشه و امثال او، در ترجیح خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر دیگر زنانش، دو دلیل ذکر می کرد: اول این که او مادر تمام فرزندانش است (به جز ماریۀ قبطیه، دیگر زنان فرزندی نیاوردند) و دوم مقام ایمانی او بود. حضرت مکرر از ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زمانی که دیگران به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کافر بودند، تصدیق و همراهی او زمانی که دیگران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را دروغ گو می خواندند، و انفاق مالش زمانی که دیگران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را محروم کرده بودند، یاد می نمود.(2)

روزی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در بین اصحابش نشسته بود، در همین حال چهار خط بر روی زمین کشید و پرسید: «آیا می دانید این ها چیستند؟» اصحاب پاسخ دادند: «خدا و رسولش داناترند.» رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: «بهترین زنان اهل بهشت چهار نفرند: فاطمه دختر محمّد، خدیجه دختر خویلد، مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون.» این حدیث در منابع شیعه(3) و اهل سنّت(4) آمده است. بین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و زنان بهشتی شباهت هایی وجود دارد، از جمله این که: قرآن کریم مریم عَلَيْها السَّلاَمُ را صدیقه نامیده است(5) که یکی از القاب حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز هست(6) و وقتی که همه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را تکذیب می کردند، او آن حضرت را تصدیق می نمود.(7) قرآن کریم دربارۀ

ص: 194


1- . ابن بطریق، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ج 1، ص 393.
2- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 117 118؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 103؛ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمّال، ج 12، ص 132.
3- . شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ص 205 206؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 8، ص 178.
4- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 293.
5- . مائده: 75.
6- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، ج 2، ص 74.
7- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 158.

آسیه گفته است که با وجود ثروت و آسایش، دین الهی را برگزید و سختی ها را تحمل کرد.(1) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز ثروت و زندگی خود را فدای دین الهی(2) و یاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کرد.(3)

وفات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

سختی های فراوانی بر بنی هاشم در شعب ابی طالب وارد آمد. گرسنگی از یک سو و خطر به قتل رسیدن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از سوی دیگر، اوضاع را بسیار دشوار ساخته بود.(4) این دشواری ها سبب شد تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، که سنی از ایشان گذشته بود، پس از بیرون آمدن از شعب، در بستر بیماری بیفتند. نقل شده است هنگامی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در بستر بیماری افتاد، اندوه و ناراحتی در چهره اش نمایان شد و گفت که علت آن، نگرانی از آیندۀ خانواده اش و مشکلات آنان و خردسالی فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و تنهایی او در شب عروسی است.(5)

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مظهر صبر و استقامت بود، اما غم از دست دادن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر ایشان گران آمد. نقل شده است که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در آخرین ساعات زندگی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، با اندوه نزد او رفت و در حالی که با چشمان اشکب بار به او می نگریست، فرمود: «آنچه می بینم برایم ناگوار است.»(6) روایت شده است که چون بیماری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شدت یافت، به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، سه وصیت کرد: «اگر تقصیری

ص: 195


1- . تحریم: 11.
2- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 31؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 58؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 35، ص 93.
3- . طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی، المعجم الکبیر، ج 23، ص 13؛ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمّال، ج 12، ص 132.
4- . ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 58؛ ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 64؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 35، ص 92 93.
5- . اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 1، ص 375 376؛ علامۀ حلّی، حسن بن یوسف، کشف الیقین فی فضائل امیرالمومنین7، ص 198؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 43 ص 138.
6- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 35.

در حق تو کرده ام مرا ببخش؛ مراقب دخترم فاطمه باش که کسی او را مورد اذیت و بی مهری قرار ندهد.» وی خجالت کشید سومین وصیت خود را مستقیماً به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بگوید. از این رو از فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ خواست تا به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بگوید که از قبر در هراس است و او را در همان لباسی کفن کند که در آن اولین بار به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وحی شده بود.(1)

به گزارش برخی از مورخان، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در ماه رمضان، در 65 سالگی، در گذشت.(2) دربارۀ سال و روز وفات وی، اقوال مختلفی وجود دارد. برخی سال وفات را پنج سال و عده ای چهار سال قبل از هجرت می دانند،(3) اما قول سه سال پیش از هجرت مشهورتر است(4) که پس از خروج بنی هاشم از شعب می شود.(5) شیخ مفید نیز، ضمن پذیرش این نظر، وفات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در روز دهم ماه رمضان سال دهم بعثت دانسته است.(6) برخی روز وفات او را سه روز قبل از درگذشت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ(7) و برخی عَلَيْها السَّلاَمُ5 روز یا 55 روز قبل از وفات وی ضبط کرده اند.(8) با رسیدن خبر درگذشت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، داغ از دست دادن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای او تازه شد(9) و از شدت اندوه، فرمود: «در این روزها بر این امت دو مصیبت وارد شد که نمی دانم به سبب کدام یک بی تاب ترم»؛(10) از این رو، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آن سال را

ص: 196


1- . حائری مازندرانی، محمّدمهدی، شجره طوبی، ج 2، ص 234 235.
2- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8 ص 18؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.
3- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1881.
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 2، ص 282؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1881؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 103.
5- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8 ص 18.
6- . شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، مسار الشیعة فی مختصر تواریخ الشریعه، ج 22، ص 23.
7- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35؛ راوندی، قطب الدین، قصص الانبیاء، ص 314؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 90 91.
8- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 90 91.
9- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.
10- . همان.

«عام الحُزْن» نامید.(1) پیکر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به قبرستان حجون بردند.(2) پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خود وارد قبر شد و او را به خاک سپرد.(3)

قریشی یان پس از درگذشت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گستاخ تر شدند و بر آزار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ افزودند. برخی از ایشان بر چهرۀ وی خاک می پاشیدند و کارهایی می کردند که پیش از آن جرئتش را نداشتند(4) و حتی تصمیم به قتل پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گرفتند.(5)

کتابنامه

1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة، 1378 ق.

2. ابن ابی جمهور، محمّد بن علی احسائی (م 940 ق)، عوالی اللآلی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، تحقیق: مجتبی عراقی، قم: مطبعة سید الشهداء، 1403 ق.

3. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.

4. ، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1386 ق.

5. ابن بطریق، یحیی بن حسن (م 600 ق)، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، قم: نشر اسلامی، 1407 ق.

6. ابن حبان بُستی، محمد بن احمد (م 354 ق)، الثقات، حیدر آباد دکن هند: مؤسسة الکتب الثقافیة، 1393 ق.

7. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

8. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد (م 456 ق)، جمهرة انساب العرب، تحقیق: گروهی از علما، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1403 ق.

9. ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی (م 241 ق)، مسند احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر.

10. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر.

11. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.

12. ابن طلحه شافعی، کمال الدین محمّد (م 652 ق)، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول9، تحقیق: ماجد العطیه.

13. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

14. ابن عساکر، علی بن حسن (م 571 ق)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1415 ق.

15. ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم (م 276 ق)، المعارف، تحقیق: ثروت عکاشة، القاهرة: دارالمعارف.

16. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م 774 ق)، البدایة والنهایة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.

17. ، السیرة النبویة، تحقیق: مصطفی عبدالواحد، بیروت: دارالمعرفة، 1396ق.

18. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویة، تحقیق: محمّد محیی الدین عبد الحمید، القاهرة: مکتبة محمّد علی صبیح واولاده، 1383 ق.

19. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، قم: مؤسسۀ فرهنگ اهل بیت.

20. ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین (م 356 ق)، مقاتل الطالبیین، تحقیق: کاظم مظفر، قم: مؤسسۀ دارالکتاب، 1385 ق.

21. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (م 352 ق)، الاستغاثه فی بدع الثلاثة، تهران: مؤسسة الاعلمی، 1373 ش.

22. اربلی، علی بن عیسی (م693ق)، کشف الغمة فی معرفة الائمة، بیروت: دارالاضواء، 1405ق.

23. امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (م 261 ق)، صحیح مسلم، بیروت: دار الفکر.

24. امین عاملی، سید محسن (م 1371 ق)، اعیان الشیعه، تحقیق: سید حسن امین، بیروت: دارالتعارف، 1403 ق.

25. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1401 ق.

26. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.

27. ترمذی، محمّد بن عیسی (م 279 ق)، سنن الترمذی، تحقیق: عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت: دارالفکر، 1403 ق.

28. حاکم نیشابوری، محمّد بن عبد اللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: یوسف مرعشلی، بیروت: دارالمعرفه.

29. حائری، محمّد مهدی (م 1369 ش)، شجرة طوبی، النجف الاشرف: المکتبة الحیدریة، 1385 ق.

30. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.

31. حمیری قمی، عبد اللّه بن جعفر (م 300 ق)، قرب الاسناد، قم: مؤسسۀ آل البیت7 لاحیاء التراث، 1413 ق.

32. ذهبی، محمّد بن احمد (م 748 ق)، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب الارنؤوط، بیروت: مؤسسة الرسالة 1413 ق.

33. راوندی، قطب الدین سعید بن عبداللّه (م 573 ق)، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسة الامام المهدی[، 1409 ق.

34. ، قصص الانبیاء، تحقیق: غلامرضا عرفانیان، قم: مؤسسة الهادی، 1418 ق.

35. سید بن طاووس، رضی الدین علی بن موسی (م 664 ق)، الإقبال لصالح الاعمال، تحقیق: جواد قیومی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1414 ق.

36. ، الطرائف فی معرفة مذهب الطوائف، قم: مطبعة الخیام، 1399 ق.

37. شوکانی، محمّد بن علی (م 1250 ق)، فتح القدیر، عالم الکتب.

38. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، الامالی، قم: مؤسسة البعثة، 1417 ق.

39. ، الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: نشر اسلامی، 1403 ق.

40. ، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: نشر اسلامی، 1405 ق.

41. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری بغدادی (م 413 ق)، الاختصاص، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: نشر اسلامی، 1414 ق.

42. ، مسار الشیعة فی مختصر تواریخ الشریعه، تحقیق: مهدی نجف، بیروت: دار المفید، 1414 ق.

43. طبرانی، سلیمان بن احمد (م 360 ق)، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی سلفی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1404 ق.

44. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: مؤسسة آل البیت7 لاحیاء التراث، 1417 ق.

45. ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: عده ای از محققین بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1415 ق.

46. طبری امامی، محمّد بن جریر بن رستم (م قرن 5)، دلائل الامامة، قم: مؤسسة البعثة، 1413 ق.

47. طبری، محمّد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری(تاریخ الامم و الملوک)، تحقیق: گروهی از دانشمندان بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1403 ق.

48. طوسی، محمّد بن حسن (م 460 ق)، الغیبة، تحقیق: عباد اللّه تهرانی، علی احمد ناصح، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411 ق.

49. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم9، بیروت: دارالهادی، 1415 ق.

50. علامه حلّی، حسن بن یوسف (م 726 ق)، کشف الیقین فی فضایل امیر المؤمنین7، تحقیق: حسین درگاهی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق.

51. فخر رازی، محمّد بن عمر (م 606 ق)، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق.

52. قاضی نعمان مغربی، نعمان بن محمّد تمیمی (م 363 ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، تحقیق: سید محمّد حسینی جلالی، قم: نشر اسلامی، 1414 ق.

53. کلینی، محمّد بن یعقوب (م 329 ق)، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1363 ش.

54. متقی هندی، علی بن حسام الدین (م 975 ق)، کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال، تحقیق: بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1409 ق.

55. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، تحقیق: محمّدباقر بهبودی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.

56. محب الدین طبری، أحمد بن عبداللّه (م 694 ق)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة: مکتبة القدسی، 1356 ق.

57. مقریزی، احمد بن علی (م 845 ق)، امتاع الاسماع، تحقیق: محمّد نمیسی، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1420 ق.

ص: 197


1- . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 53؛ راوندی، قطب الدین، قصص الانبیاء، ص 314؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 2، ص 41.
2- . اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 136؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 111 112.
3- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 18؛ اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 136.
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 2 ص 282 283؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2 ص 80.
5- . ر.ک: ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 2 ص 332.

10- خدیجه بنت خویلد عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرة المعارف صحابۀ پیامبر اعظم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

اشاره

خدیجه بنت خویلد عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرة المعارف پیامبر اعظم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ(1)

حبیب عباسی

چکیده

شرح زندگانی و مقامات معنوی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: او اولین زنی است که به پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گروید و اسلام آورد و وی اولین همسر پیامبر خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و با فضیلت ترین آنها است. به خاطر عفت و کمالِ فراوان، در دوران جاهلیت به او طاهره می گفتند. در این که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اولین زنی است که به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورده، تردید و اختلافی نیست، اما در بارۀ این که آیا او اولین شخصی است که به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورده؛ یعنی پیش تر از امیر مؤمنان عَلَيْهِ السَّلاَمُ ایمان آورده باشد یا پس از ایشان، اختلاف است. فضائل حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیش از آن است که بتوان شمرد. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را یکی از چهار زن ممتاز جهان بر می شمارد: برترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، زنان بهشتی، تبلیغ، دعوت.

ص: 198


1- دایرة المعارف صحابۀ پیامبر اعظم، جمعی از نویسندگان، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول، 1391، ج 2، ص 231 241.

نام و نسب او خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بنت خویلد بن اسد بن عبد العزی و همسر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، ام المؤمنین و یکی از چهار زن با عظمت دنیا است. مادر وی فاطمه، دختر زائدة بن اصم بوده است. او اولین زنی است که به پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گروید و اسلام آورد و وی اولین همسر پیامبر خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و با فضیلت ترین آن ها است.(1) به خاطر عفت و کمالِ فراوان او در دوران جاهلیت به او طاهره می گفتند.(2)

معروف است که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دو بار ازدواج کرده بود: با عتیق بن عائذ مخزومی و ابوهاله فرزند زراره. در بارۀ این که همسر اول او کدام یک از این دو نفر بوده اختلاف است، و از بعضی نقل ها برمی آید که او قبل از ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همسر عتیق و قبل از وی همسر ابوهاله بوده است. آن حضرت از عتیق، دختری به نام هند و از ابوهاله نیز پسری به نام هند و دختری به نام هاله داشته است.(3)

هنگام ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با ایشان آن حضرت پانزده سال از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بزرگ تر بود؛ یعنی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ 25 ساله و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل ساله بود، و ایشان 24 سال هم با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زندگی کرد و در 64 سالگی زندگی را بدرود گفت.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و کاروان تجاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

روزی جناب ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عموی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به ایشان گفت: «ای محمّد! می خواهم برایت همسری اختیار کنم، اما مالی ندارم که تو را یاری کنم و خدیجه از خویشاوندان ما است که هر سال یکی از قریشی یان به همراه اموال و غلامانش به تجارت می رود و پس از بازگشت، مقداری از سود را بر می دارد. آیا تو می خواهی این کار را انجام دهی؟» پیامبر

ص: 199


1- . شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ص 419.
2- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 434.
3- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1817؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 434.

صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: «بله.» پس ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت و این مطلب را با وی در میان گذاشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خوشحال شد و به غلامش میسره گفت: «تو و تمام این اموال در اختیار محمّد باشید.»

سپس قافله به سوی شام حرکت کرد. در راه، میسره کرامات فراوانی از حضرت مشاهده کرد؛ از جمله روزی آنها نزدیک دیری و در کنار نهری به استراحت پرداختند و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز زیر سایۀ درختی نشست. پس راهبی به نام نسطور سر از دیر بیرون آورد و از میسره پرسید: این جوانی که در سایۀ درخت نشسته، کیست؟ میسره گفت: «او مردی از قریش و اهل حرم است.» راهب جلو آمد و دست و پای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را بوسید و به یگانگی خدا و رسالت پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شهادت داد و به میسره گفت: «از امر و نهی های او اطاعت کن که او رسول خدا است. به خدا قسم! بعد از عیسی کسی جز او زیر این درخت ننشسته است و عیسی به نبوت او بشارت داده است.»

زمانی که آنها از سفر بازگشتند، میسره به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: «اگر زودتر به مکه بروی و خبر سود فراوان مان را به خدیجه بدهی، برایت بهتر خواهد بود.» پس پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر اسبش سوار شد و به سوی خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حرکت کرد. در آن روز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همراه با عده ای از زنان در اتاقش نشسته بود که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از دور دیده شد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به ابر بلندی که در بالای سر آن اسب سوار حرکت می کرد، چشم دوخته بود. او سپس گفت: «این سوار دارای مقام بزرگی است و کاش به خانۀ من می آمد!» در همین حال آن سوار که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود، به خانه اش آمد و با پای برهنه جلوی خانه اش پیاده شد!

هم چنین پس از آن که میسره به خانه بازگشت، به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: «او از کنار هیچ درخت و سنگی ردّ نمی شد، مگر این که آن درخت و سنگ به او می گفت: «السلام علیک یا رسول اللّه !» و هنگامی که بحیرای ترسا دید که ابری بر بالای سرش حرکت می کند

ص: 200

و بر او سایه می افکند، از ما پذیرایی کرد.»(1)

ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

نقل شده، پس از آماده شدن مقدمات ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، حمزه عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عباس و عدّه ای از بنی هاشم در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گرد آمدند. ورقة بن نوفل، پسر عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و جمعی از بستگان او هم حاضر بودند. سپس حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود:

«صاحب این خانه (کعبه) را ستایش می کنم که ما را از نسل حضرت ابراهیم و ذریۀ حضرت اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امن فرود آورد، و ما را از بزرگان و شهر ما را مبارک قرار داد. همانا پسر برادرم، مردی است که با هیچ کس قابل مقایسه نیست و بر تمام مردان برتری دارد و در میان خلق همتایی ندارد؛ هر چند ثروت کمی دارد. مال و ثروت هم هر روز به قدر احتیاج می رسد، و سایه ای است زودگذر. او به خدیجه و خدیجه هم به او علاقه مند است و ما آمده ایم تا برای محمّد خواستگاری کنیم و هر چه مهر خواستید از نقد و نسیه به عهدۀ من است. به خدای این خانه او دارای مقامی بلند و مرتبه ای رفیع و رأیی رسا و دینی جهانی خواهد بود.»

پس ورقه، عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، شروع به سخن گفتن کرد؛ ولی در مقابل ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نتوانست سخنی بگوید و زبانش بند آمد و قلبش به شماره افتاد. پس حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پشت پرده به سخن درآمد و گفت: «عموجان! هر چند در مجلس و میان مردم تو سزاوارتر از منی که سخن بگویی، اما از جانم مقدم تر نیستی. ای محمّد! من خود را به عقد ازدواج تو درآوردم و مهریه ام را از مال خود قرار دادم. به عمویت بگو تا شتری قربانی کند و ولیمۀ عروسی را مهیا سازد و تو هم صاحب اختیار همسر خود هستی.»

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ رو به حاضران کرد و گفت: «همگی شاهد باشید که خدیجه محمّد را پذیرفت و مهر را در مال خود قرار داد.» مردی از قریش گفت: «تا کنون نشنیده ایم که زنی

ص: 201


1- . ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 38 39.

مهر خود را به عهده بگیرد.»

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در حالی که سخت خشمناک شده بود، فرمود: «آری، اگر مردان مانند پسر برادرم باشند، با گران ترین قیمت آنان را می ربایند؛ اما اگر مانند شما باشند، با آنان جز با مهر سنگین ازدواج نمی کنند.» سپس ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ شتر چاقی نحر و مردم را اطعام کرد و مراسم ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ انجام شد.

مردی از قریش این ازدواج مبارک و پرشکوه را ضمن اشعاری این گونه ستوده است:

هنیئا مریئا یا خدیجة قد جرت

لک الطیر فیما کان منک باسعد

تزوجت من خیر البریة کلها

ومن ذا الذی فی الناس مثل محمّد

و بشِّر به البران عیسی بن مریم

و موسی بن عمران فیا قرب موعد

اقرَّت به الکتاب قد ما بانه

رسول من البطحاء هاد و مهتد

«ای خدیجه! گوارا و مبارک باد تو را که مرغ بختت به سوی کوی سعادت و خوشبختی به پرواز درآمد. که با بهترین مردمان ازدواج کردی و در میان مردم، مانند محمّد کیست؟ دو راست گو و نیکوکار، عیسی پسر مریم و موسی پسر عمران به ظهور او مژده داده اند و زمان ظهور چه خوش نزدیک شده است. از دوران های پیش نویسندگان اقرار کرده اند که از سرزمین بطحا پیامبری هدایت گر و هدایت شده طلوع خواهد کرد.»

اسلام آوردن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

در این که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اولین زنی است که به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورده، تردید و اختلافی نیست،(1) اما در بارۀ این که آیا او اولین شخصی است که به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورده؛ یعنی پیش تر از امیرمؤمنان عَلَيْهِ السَّلاَمُ ایمان آورده باشد یا پس از ایشان، اختلاف است. شیخ طوسی در روایتی نقل می کند که ابن عباس گفته است: «اول

ص: 202


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 434؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 99.

من آمن برسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ من الرجال علی و من النساء خدیجه؛(1) اولین کسی که به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورد، از مردان علی بود و از زنان خدیجه دختر خویلد.»

عفیف نقل می کند: در زمان جاهلیت در مکه به منزل عباس بن عبدالمطلب رفتم. زمانی که خورشید در آسمان نمایان شد و من در حال نگاه کردن به کعبه بودم، جوانی را دیدم که وارد مسجد شد و به آسمان نگاهی کرد و سپس رو به کعبه ایستاد. زمانی نگذشت که نوجوانی آمد و سمت راست وی ایستاد. پس از اندکی زنی آمد و پشت سر آن دو ایستاد. آن مرد به رکوع رفت و به پیروی او آن نوجوان و زن نیز به رکوع رفتند. آن جوان از رکوع بلند شد و به سجده رفت و به پیروی از او آن نوجوان و زن نیز به سجده رفتند. من به عباس گفتم: این مسئلۀ مهمی است. او گفت: «بله، مهم است. می دانی آن جوان کیست؟» گفتم: نه نمی دانم.

گفت: «او محمّد بن عبد اللّه بن عبدالمطلب پسر برادر من است.» و گفت: «آیا می دانی آن نوجوان کیست؟» گفتم: نه، او گفت: «او علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب برادزادۀ من است.» سپس گفت: «آیا می دانی آن زن کیست که پشت سر آن دو ایستاده است؟» گفتم: نه، او گفت: «او خدیجه بنت خویلد، همسر پسر برادر من است. او به من گفته است که خدای تو، خدای آسمان ها و زمین، او را به این دینی امر کرده است که او به آن معتقد است، و به خدا قسم، بر روی زمین جز این سه نفر به این دین معتقد نیستند.»(2)

اسلام آوردن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از دیگر زنان مهم است، که امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ در سخنرانی خود در کارزار کربلا، آن هم دقایقی قبل از شهادت، با افتخار خود را به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ منتسب کرده و اول مسلمان بودن وی را بیان می کند و به لشکر ابن زیاد این گونه خطاب می کند: «أنشدکم اللّه ، هل تعلمون أن جدتی خدیجة بنت

ص: 203


1- . شیخ طوسی، محمّد بن حسن، الامالی، ص 259 به نقل از: هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9، ص 220.
2- . اسکافی، ابوجعفر محمّد بن عبداللّه، المعیار و الموازنه، ص 66 78؛ قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج 1، ص 79 178؛ شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج 1، ص 29.

خویلد، اول نساء هذه الامة اسلاماً؟ قالوا: اللهم نعم؛(1) شما را به خدا قسم می دهم، آیا می دانید که جدۀ من خدیجه بنت خویلد اولین زن از این امت بود که اسلام آورد؟ همه گفتند: آری.»

فضائل حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

فضائل حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیش از آن است که بتوان شمرد. در روایتی که به نقل عامه و خاصه به طور متواتر از پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نقل شده است، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را یکی از چهار زن ممتاز جهان برمی شمارد. این روایت با تعبیرات مختلفی نقل شده است. در بعضی روایت ها این گونه نقل شده: «افضل نساء اهل الجنة اربع: خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون؛(2) برترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون.»

و در برخی روایات آمده است که: «ان اللّه اختار من النساء اربعا؛ خدا چهار زن را از میان زنان جهان برگزید که یکی از ایشان خدیجه است.»

مقام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به حدی عالی است که ملائکۀ مقرب پروردگار افتخار می کنند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سلام ایشان را بپذیرد؛ چنان که ابوسعید خدری از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ روایت کرده که ایشان فرمودند: «در شب معراج هنگام بازگشت، از جبرئیل پرسیدم: حاجتی داری؟ جبرییل پاسخ داد: حاجتم آن است که پس از بازگشت به زمین از جانب پروردگار و از طرف من به خدیجه سلام برسانی.»

وقتی که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ابلاغ کرد، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: «ان اللّه هو السلام و منه السلام و الیه السلام وعلی

ص: 204


1- . شیخ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص 222.
2- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 322؛ شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ج 1، ص 205.

جبرئیل اسلام؛(1) همانا خداوند سلام است و از او است سلام و به سوی او است سلام و بر جبرئیل سلام باد.»

در روایت دیگری آمده است که روزی جبرئیل نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و گفت: «ای رسول خدا، خدیجه با ظرفی که در آن غذا یا نوشیدنی است، نزد تو می آید، پس زمانی که نزد تو آمد سلام خدای من و من را به او برسان و او را به خانه ای از قصب که لاصخب فیه و لا نصب؛ که هیچ رنج و زحمتی در آن نیست، بشارت بده.»(2)

در روایت دیگری آمده است که روزی جبرئیل در حالی که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نشسته بود، نزد ایشان آمد. جبرئیل به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عرضه داشت: «همانا خدا به خدیجه سلام می رساند.» حضرت خدیجه گفت: «همانا خدا خود سلام است و بر جبرئیل، سلام و بر تو سلام و رحمت و برکات خدا باد.»(3)

از روایتی که در تفسیر فرات نقل شده، بر می آید که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در ردیف پیامبران و برگزیدگان خدا و مشمول آیۀ اصطفا است. در آن روایت چنین آمده است: روزی پیامبر به نزد حضرت زهرا و عایشه آمد و دید که مشغول مفاخره اند و صورت هایشان از خشم سرخ شده است. فرمود: «عایشه، مگر نمی دانی که خدا آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران و علی و حسن و حسین و حمزه و جعفر و فاطمه و خدیجه را برگزید و آنان را بر جهانیان برتری داد؟»(4)

علاقۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ علاقۀ فراوانی داشت و این علاقه تنها به خاطر این نبود که ایشان همسر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود، بلکه به خاطر کمالات معنوی و خدمت هایی

ص: 205


1- . عیاشی، محمّد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 279.
2- . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 231.
3- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، فضائل الصحابه، ص 75 و به همین مضمون: ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1821.
4- . فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ص 80.

بود که او به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و اسلام کرده بود. عایشه می گوید: هر گاه پیامبر به یاد خدیجه می افتاد، بر او درود فراوان می فرستاد و برای او بی نهایت طلب رحمت می فرمود، تا آن که غیرت من تحریک شد و اعتراض کرده، گفتم: خدا به جای پیرزنی زنان زیبایی به تو داده است. پس پیامبر سخت خشمناک شد؛ به گونه ای که موی های جلو سر حضرت از عصبانیت راست شد و سپس فرمود:

«لا واللّه ما أبدلنی اللّه خیراً منها آمنت بی إذ کفر الناس وصدقتنی إذ کذبنی الناس وواستنی فی مالها إذ حرمنی الناس و رزقنی اللّه منها أولادا إذا حرمنی أولاد النساء؛(1) نه، به خدا سوگند خدا بهتر از آن را برای من جایگزین نفرمود. زمانی که مردم، کافر بودند او به من ایمان آورد و موقعی که همه مرا تکذیب می کردند، او مرا تصدیق می کرد و هنگامی که همه مرا ترک کرده بودند، او مرا با مالش کمک کرد، و زمانی که خدا فرزندان زنان را بر من حرام کرد، از او فرزندانی به من عطا فرمود.»

از نشانه های کثرت علاقۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نسبت به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همین بس که تا آخر عمر با دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مهربان بود و به آنان محبت می ورزید تا جایی که هر گاه گوسفندی ذبح می کردند، از آن برای دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می فرستاد.(2) در روایتی از عایشه نقل شده است که روزی رسول خدا گوسفندی ذبح کرد و از آن برای دوستان حضرت خدیجه نیز فرستاد. پس من عصبانی شدم و گفتم: خدیجه! رسول خدا فرمود: «به درستی که محبت او روزی من شده است.»(3)

هم چنین از عایشه نقل شده: روزی زنی به خانۀ ما آمد و پیامبر با او گرم گرفت و از او احوال پرسی فرمود. هنگامی که او از خانه بیرون رفت، از پیامبر پرسیدم: این زن که بود که به او این چنین محبت می فرمودید؟ پیامبر فرمود: «این زن در زمان خدیجه به خانۀ ما

ص: 206


1- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1824.
2- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 1823.
3- . امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 7، ص 134.

می آمد، و یاد داشتن سابقه از ایمان است.»

درگذشت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای پیشرفت اسلام از هیچ چیز دریغ نداشت و هر چه داشت در راه پیامبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نثار می کرد. او اموال فراوان خود را، در اختیار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گذاشت.(1)

فرزندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

یکی از افتخارات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در میان زنان پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این است که آن حضرت از هیچ یک از زنانش جز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ماریه قبطیه فرزند نداشت و از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دارای شش فرزند شد: زینب، رقیه، ام کلثوم، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، قاسم که به نام او کنیه یافت و عبد اللّه که طیب و طاهر لقب او است. حمیری از امام باقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ نقل کرده است که رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دارای فرزندانی شد که عبارت اند از: قاسم،طاهر، ام کلثوم، رقیه،زینب و فاطمه.(2)

شیخ صدوق از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ روایت می کند که رسول خدا دارای فرزندانی به نام های: قاسم و طاهر که همان عبد اللّه است ام کلثوم، رقیه، زینب و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ شد.(3) قاسم اولین فرزندی بود که از دنیا رفت و پس از او عبد اللّه وفات کرد. در این موقع بود که عمرو بن عاص گفت: محمّد نسلی ندارد و نسل او قطع خواهد شد و سورۀ کوثر نازل شد.(4) برخی نیز عاص بن وائل را به عنوان گویندۀ این موضوع به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذکر کرده اند.(5)

البته تعارضی بین این دو قول وجود ندارد و ممکن است هر دوی این ها یا حتی افراد

ص: 207


1- . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص 50.
2- . حمیری قمی، عبداللّه بن جعفر، قرب الاسناد، ص 9.
3- . شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ج 2، ص 37.
4- . ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 41.
5- . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 459.

دیگری نیز این کلام را بر زبان جاری کرده باشند.

نقل شده حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در مرگ فرزندش طاهر بی تابی می کرد و هنگامی که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وارد خانه شد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را گریان دید. از او پرسید: چرا گریه می کنی؟ خدیجه گفت: «پستانم پر شیر شد و شیرم جاری شد و گریه ام گرفت.» پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به او فرمود: «دوست نداری در روز قیامت وقتی که به مقابل در بهشت می رسی، او دستت را بگیرد و در عالی ترین منزل تو را جای دهد؟» حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: «یا رسول اللّه ! آیا واقعاً این گونه است؟» پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: «اللّه أعز و أکرم من أن یسلب عبدا ثمرة فؤاده فیصبر ویحتسب و یحمداللّه ثم یعذبه؛ خدا بزرگوارتر از آن است که میوۀ دل مؤمنی را بگیرد، و او صبر و تحمل کند و آن را در راه خدا به حساب آورد و خدا را حمد کند و با وجود این، او را عذاب کند.»

حسادت عایشه به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

* عایشه

از همسران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است که رسول خدا سال ها پس از وفات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با وی ازدواج کرد اما وی هرگز طاقت دیدن ابراز علاقۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از وفات وی نداشت و خود بارها ابزار می کرد که به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که طبق روایات متعدد از زنان بهشتی و برترین زنان بهشتی است، حسادت می ورزد تا جایی که در مواردی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را که اسوۀ حلم و بردباری است، به غضب می آورد. به برخی از این روایات اشاره می کنیم.

عایشه می گوید: «من آن قدر که به خدیجه حسادت می ورزیدم، به هیچ یک از زن های پیامبر حسادت نمی ورزیدم.» سپس او علت آن را چنین بیان می کند: «زیرا رسول خدا از او بسیار یاد می کرد. او قبل از ازدواج پیامبر با من، از دنیا رفت و خداوند به پیامبر دستور داد که خدیجه را به منزلی از لؤلؤ بشارت دهد. آن حضرت هر گاه گوسفندی می کشت، از آن به دوستان حضرت خدیجه هدیه می کرد؛ آن قدر که آنان را کافی باشد. گاهی به پیامبر می گفتم: گویا در دنیا زنی غیر از خدیجه نبود! آن حضرت می فرمود: در تعریف او هر چه بگویم او چنان بود و از او برایم فرزندانی بود.»

ص: 208

وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

به دلایلی یکی از مصیبت های سخت رسول اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مرگ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود:

1. اگر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در خارج از منزل با ناراحتی هایی روبه رو می شد، امّا هنگامی که به خانه می آمد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مرهم دل ایشان بود و سبب آرامش ایشان می شد.

2. ممکن بود افرادی به خاطر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به او آزار نرسانند. هم چنین مرگ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چند روز پس از مرگ حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ واقع شد که در حقیقت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به یک باره دو حامی بزرگ را از دست داد. به همین دلیل تا وقتی که این دو نفر زنده بودند، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مجبور به هجرت نشد.

عَلَيْها السَّلاَمُ. از آن جهت که بچه های کوچکش و مخصوصاً زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ را بی مادر می دید که شاید این موضوع بیش از دیگر دلایل باعث ناراحتی ایشان می شد؛ چنان که امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرموده اند: «هنگامی که خدیجه وفات کرد، فاطمه به پدر پناه می برد و اطراف پدر می چرخید و می گفت: پدر جان! مادرم کجا است؟ پس جبرییل نازل شد و به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: خداوند می فرماید به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در اتاقی که از گوهر ساخته شده و اتاق هایش از طلا و ستونش از یاقوت سرخ است، میان آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران قرار دارد. فاطمه فرمود: ان اللّه هو السلام و منه السلام والیه السلام؛ همانا خدا سلام است و از او است سلام و به سوی او است سلام.»

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سه سال قبل از هجرت و در ماه رمضان سال دهم بعثت اندکی پس از بیرون آمدن از شعب، در 65 سالگی از دنیا رفت و او را در کوه حجون، بالای مکه به خاک سپردند(1) و موقع دفن، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خود وارد قبر شد.(2) به خاطر این

ص: 209


1- . طبری، محمّد بن جریر، المنتخب من ذیل المذیل، ص 86.
2- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 103.

مصیبت که با وفات حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عموی پیامبر گرامی اسلام و حامی و یاور وی همراه شد، موجب شد تا رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این سال را عام الحزن، یعنی سال ماتم و اندوه بنامند.(1)

کتابنامه

1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.

2. ، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1386 ق.

3. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

4. ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی (م 241 ق)، فضائل الصحابة، تحقیق: وصیّ اللّه بن محمّد عبّاس، مکه: جامعة اُم القری، 1403 ق.

5. ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی (م 241 ق)، مسند احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر.

6. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.

7. ابن عبدالبرّ، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

8. اسکافی، ابوجعفر محمّد بن عبد اللّه (م 240ق)، المعیار والموازنة فی فضائل الإمام امیرالمؤمنین7، تحقیق: محمّدباقر المحمودی، بیروت: مؤسسۀ المحمودی، 1402ق.

9. امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (م 261 ق)، صحیح مسلم ، بیروت: دارالفکر، [بی تا].

10. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1401 ق.

11. حمیری قمی، عبداللّه بن جعفر (م 300 ق)، قرب الاسناد، قم: مؤسسۀ آل البیت7 لاحیاء التراث، 1413 ق.

12. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، الامالی، قم: مؤسسۀ البعثة، 1417 ق.

13. ، الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1403 ق.

14. شیخ طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن (م 460 ق)، الامالی، قم: دار الثقافه، 1414ق.

15. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری بغدادی (م 413 ق)، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، بیروت: دار المفید، 1414ق / 1993م.

16. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: مؤسسۀ آل البیت7 لاحیاء التراث، 1417 ق.

17. ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، [بی نا]، بیروت، 1988 م/ 1408ق.

18. طبری، محمّد بن جریر، المنتخب من ذیل المذیق، بیروت: موسسة الاعلمی المطبوعات.

19. عیاشی، محمّد بن مسعود سلمی سمرقندی (م 320 ق)، تفسیر العیاشی، تحقیق: هاشم الرسولی المحلّاتی، تهران: المکتبة العلمیة، 1380 ق.

20. فرات کوفی، فرات بن ابراهیم (زنده در 307 ق)، تفسیر فرات کوفی، به کوشش: محمّد کاظم محمودی، تهران: وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی، 1410 ق.

21. قاضی نعمان مغربی، نعمان بن محمّد تمیمی (م 363 ق)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، تحقیق، سید محمّد حسینی جلالی، قم: نشر اسلامی، 1414 ق.

22. مقریزی، احمد بن علی (م 845 ق)، امتاع الاسماع، تحقیق: محمّد نمیسی، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1420 ق.

23. هیثمی، نور الدین علی بن ابی بکر (م 807 ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.

ص: 210


1- . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 53؛ ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 150؛ مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 1، ص 45.

11- خدیجه بنت خویلد عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرة المعارف قرآن کریم

اشاره

خدیجه بنت خویلد عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرة المعارف قرآن کریم(1)

حسین مرادی نسب

چکیده

شرح زندگی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همسری

مهربان و همگام با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در همۀ لحظات بود. وقتی آن حضرت برای عبادت به غار حرا می رفت هرگز مخالفتی نمی کرد و پس از بعثت آن حضرت، ایشان بی هیچ تردید در گفتار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ،

نخستین زن ایمان آورنده بود و همۀ اموالش را در راه اسلام انفاق کرد. با توجه به آن که بعثت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در روز دوشنبه رخ داد، آن بانو ایمان خود به دین نو را در پایان روز دوشنبه و خود را نخستین نمازگزار پس از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دانسته است. نماز عصر دوشنبه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اولین نماز او است. علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز در گفتار خود بر سخنان آن بانو صحه گذاشته است. از این پس، او بیش از گذشته در همۀ رنج ها شریک حضرت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و مایۀ آرامش خاطر ایشان در برابر آزارهای مشرکان بود.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، ابوجهل، شعب ابی طالب.

نخستین و برترین همسر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و اولین زن مسلمان

وی دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصی بن کلاب است(2) که پانزده سال پیش از حادثۀ

ص: 211


1- دایرة المعارف قرآن کریم، تهیه و تدوین: مرکز فرهنگ و معارف قرآن، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم: بوستان کتاب، چاپ اول، 1393، ج 12، ص 71 80.
2- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 120؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج 2، ص 23.

عام الفیل در مکّه به دنیا آمد و کنیۀ او ام هند(1) و پدرش خویلد از بزرگان بنی اسد در جاهلیت و از رؤسای آنان در جنگ فجار بود.(2) در زمان مرگ او اختلاف است: برخی مرگ خویلد را در جنگ فجار(3) یا در سال فجار(4) یا پیش از آن می دانند.(5) مادرش فاطمه بنت زائد از طایفۀ قریشی بنی عامر بن لوی بود.(6) نوفل، حزام و عوام برادران خدیجه اند که حزام و عوام در نبردهای فجار کشته شدند؛(7) اما نوفل که او را اسد قریش می خواندند تا بعثت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زنده بود و هیچ گاه اسلام نیاورد و سرانجام، در جنگ بدر به دست علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ کشته شد. ورقة بن نوفل عموزاده خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و حکیم بن حزام و زبیر بن عوام از برادرزادگان خدیجه اند.(8)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از اسلام

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در نسب، شرافت و افتخارات خانوادگی از برترین زنان قریش و در جاهلیت به «طاهره» شهرت یافته بود(9) که انتخاب این لقب از فضیلت و پاک دامنی او نشان

ص: 212


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 13؛ اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 135.
2- . ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 170؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 120.
3- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 21؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 2، ص 302.
4- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 21.
5- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 105106؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 361.
6- . ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 77؛ ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 219؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 2، ص 23.
7- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 9، ص 420441؛ ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 219.
8- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 9، ص 421، 453 و 457.
9- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 379؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 3، ص 131؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 99.

دارد. وی ثروتمندترین زن قریش بود که از تجارت با مراکز مهم آن روزگار بر ثروت خود می افزود. هم چنین اموال خود را در قالب مضاربه در اختیار دیگران قرار می گذارد، تا آنان نیز با تجارت خود از قسمتی ا ز سود آن بهره ببرند. همۀ این امتیازات که گویای خردمندی و هوشمندی آن بانو نیز بود، مردان قریش را آرزومند ازدواج با وی می ساختند.(1)

روشن نیست که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین بار در چه سالی ازدواج کرد؛ اما مشهور است که ازدواج یکم او با ابوهاله هند بن نباش از بزرگ زادگان تمیم و هم پیمان طایفۀ قریشی بنی عبدالدار انجام گرفت و از او پسرانی به نام های هاله و هند به دنیا آورد.(2) هند پس از ازدواج مادرش با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با تربیت او بزرگ شد و به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و قاسم افتخار می کرد که پدر، خواهر و برادرش بودند و به این سبب خود را برترین مردم می دانست. هند با بعثت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اسلام آورد(3) و در رکاب امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در جنگ جمل به شهادت رسید.(4)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در پی مرگ ابوهاله با عتیق بن عائذ مخزومی ازدواج کرد(5) و دختری به نام هند زایید. نوادگان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هند را به احترام آن حضرت «بنی طاهره» می خواندند.(6) طبری ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با عتیق را پیش از ازدواج با ابوهاله می داند.(7)

ص: 213


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 105؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج1، ص 189؛ ابو نعیم، احمد بن عبداللّه اصبهانی، دلائل النبوة، ج 2، ص 67.
2- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 11؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المنمق فی اخبار قریش، ص 247؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 379.
3- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 13، ص 65 66.
4- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 390391؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 6، ص 437.
5- . ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 452 و 79؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 379.
6- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 12؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 7879.
7- . طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 411 و ج 11، ص 593؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 99.

در برابر گزارش مشهور، برخی معتقدند آن بانو قبل از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با کسی ازدواج نکرده بود(1) و فرزندان منتسب به ایشان، پیش از ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را فرزندان خواهرش می دانند.(2)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

شهرت محمّد بن عبد اللّه به راست گویی، امانت داری، پاک دامنی و اخلاق نیکو(3) انگیزه شد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از او بخواهد همراه غلامش میسره، کاروان بازرگانی او را به شام ببرد و حضرت پذیرفت و همراه کاروان رفت و سود سرشاری بهره کاروان شد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم دو برابر آنچه به دیگران می داد، به ایشان پرداخت کرد.(4) بر اساس گزارش دیگری، پیشنهاد همکاری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با آن بانو را نخست ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ یاد کرد و پس از موافقت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با وی به شام رفت(5) و میسره مشاهداتش از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در راه را برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بازگفت.(6)

بدین سان، آن بانو برای ازدواج با حضرت ترغیب شد و نفیسه دختر منیه را فرستاد تا نظر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را در بارۀ ازدواج جویا شود. نفیسه وقتی از گفتار حضرت دریافت که وی تنها بر اثر فقر تا کنون ازدواج نکرده است، ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به وی پیشنهاد کرد و با موافقت رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زمانی را برای گفت وگو و

ص: 214


1- . ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه، ص 170؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 206.
2- . ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ص 64.
3- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 13؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 349.
4- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 12 13.
5- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 1، ص 106؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 104؛ صالحی شامی، محمّد بن یوسف، سبل الهدی و ارشاد فی سیرة خیر العباد، ج 2، ص 158.
6- . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 103؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج1، ص 124.

اجرای مراسم عقد تعیین کرد و در این مجلس، خود همراه عمویش عمرو بن اسد و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز همراه عموهایش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و حمزه حضور یافتند.(1)

حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خطبۀ عقد را خواندند(2) که متن آن در منابع بسیاری ثبت است. در این خطبه، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را با وجود تهی دستی، برترین قریش خواند. عمرو بن اسد عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ولیّ او این ازدواج را تأیید کرد.(3) سپس حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ حله ای را بر سر آن بانو انداخت.(4) مهریۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را دوازده اوقیه (واحد سنجش طلا و نقره) یاد کرده اند.(5) روایاتی نیز در بارۀ مخالفت پدر ایشان با ازدواج او با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نقل شده اند(6) که مخدوش اند؛ زیرا پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از این درگذشته بود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج چهل ساله و از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پانزده سال بزرگ تر بود.(7)

حضرت پس از ازدواج با آن بانو از کوی بنی هاشم به خانۀ وی رفت و تا اواخر حیات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آن جا زیست. همۀ فرزندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن جا به دنیا آمدند و پس از رحلت آن بانو رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تا پیش از هجرت به مدینه در آن خانه اقامت کرد؛ تا این که با هجرت حضرت به مدینه این منزل به عقیل بن ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ سپرده شد(8) و در آینده معاویه این خانه را خرید و در جای آن مسجدی ساخت.(9)

ص: 215


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 105؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 190، کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 375.
2- . ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 78.
3- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20.
4- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 6، ص 30.
5- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 128؛ شافعی، محمد بن ادریس، مسند الشافعی، ص 246.
6- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 106.
7- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 13؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 1، ص 108.
8- . ازرقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، ج 2، ص 199.
9- . ازرقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، ج 2، ص 199؛ مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 6، ص 30.

حلیمۀ سعدیه، دایۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از ازدواج آن حضرت با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نزد وی آمد و از خشک سالی و هلاک چارپایش شکایت و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با همسرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت وگو کرد و آن حضرت چهل گوسفند و یک شتر بارکش یا هودجدار به او داد و با نیکی وی را به خانواده اش برگرداند.(1)

ثوبیه کنیز ابولهب و نخستین دایۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وی را گرامی داشت و از ابولهب خواست ثوبیه را به او بفروشد، تا او را آزاد کند؛ اما ابولهب از این کار خودداری کرد.(2) او هم چنین غلام خود، زید را به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بخشید تا در اختیار آن حضرت باشد.(3)

پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نزدیک 25 سال با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زندگی کرد و همسر دیگری برنگزید. در بارۀ فرزندان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از آن حضرت اختلاف فراوانی است. بیشتر فرزندان ایشان پیش از بعثت و در پانزده سال نخست زندگی مشترکشان به دنیا آمدند. نخستین فرزندشان قاسم نام داشت که در دو سالگی(4) یا چهار سالگی درگذشت(5) و کنیۀ ابوالقاسم برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در انتساب به او است.(6) فرزندان دیگر آن دو بزرگوار به ترتیب زینب، رقیه، ام کلثوم، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و عبد اللّه ملقب به طیب و طاهر بودند.(7)

ابن اسحاق پسران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را سه تن به نامَ های

ص: 216


1- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 1، ص 104.
2- . همان، ص 105.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 248؛ ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 144.
4- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 106.
5- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 32.
6- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 379.
7- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 380؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 106 و ج 3، ص 4.

قاسم، طیب و طاهر دانسته است که هر سه پیش از بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از دنیا رفتند.(1)

عبد اللّه در سن یک ماهگی درگذشت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: ای کاش زنده می ماند تا او را از شیر می گرفتم!(2)

در همۀ زایمان های او سلمی، کنیز صفیه عمّه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مامایی او را به عهده داشت.(3) وی برای هر فرزند پسر که به دنیا می آمد دو گوسفند و برای فرزند دختر یک گوسفند عقیقه می کرد. فاصلۀ تولد میان فرزندانش یک سال بود و پیش از زایمان فرزندانش برای آنان دیه برمی گزید.(4) همۀ دختران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، به نبوت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آوردند و او را تصدیق کردند.(5) زینب با ابوالعاص ازدواج کرد و دارای دو فرزند به نام علی و امامه شد(6) و رقیه با عثمان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت؛ سپس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ام کلثوم را به همسری عثمان درآورد که در سال نه هجرت درگذشت.(7) حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ با علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ ازدواج کرد و پس از رحلت پدر به شهادت رسید.(8)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و اسلام

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همسری مهربان و همگام با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در همۀ لحظات بود. وقتی آن حضرت برای عبادت به غار حرا می رفت هرگز مخالفتی نمی کرد و پس از

ص: 217


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 106 و ج 3، ص 4.
2- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 32.
3- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 107 و ج 8، ص 181.
4- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 107.
5- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 2، ص 23؛ ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ص 245.
6- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص 17.
7- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 5، ص 330.
8- . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 458 و ج 5، ص 377؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 290.

بعثت آن حضرت، ایشان بی هیچ تردید در گفتار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نخستین زن ایمان آورنده بود و همۀ اموالش را در راه اسلام انفاق کرد.(1)

با توجه به آن که بعثت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در روز دوشنبه رخ داد، آن بانو ایمان خود به دین نو را در پایان روز دوشنبه و خود را نخستین نمازگزار پس از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دانسته است. نماز عصر دوشنبۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اولین نماز او است.(2) علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز در گفتار خود بر سخنان آن بانو صحه گذاشته است.(3) از این پس، او بیش از گذشته در همۀ رنج ها شریک حضرت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و مایۀ آرامش خاطر ایشان در برابر آزارهای مشرکان بود.

در حادثۀ شعب ابی طالب در سه سال پایانی حیات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، مشرکان، بنی هاشم را بر اثر حمایت از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در شعب ابی طالب (محلۀ بنی هاشم) از بُعد سیاسی اجتماعی محاصره کردند و ابوجهل از کسانی بود که نمی گذاشت خوراکی وارد شعب ابی طالب شود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در کنار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برابر مشرکان ایستادگی و تلاش داشت با استفاده از جایگاه تجاری نیز کمک گرفتن از کسان طایفه اش (بنی اسد) اوضاع را بهبود بخشد؛ از جمله آمده است که زمعة بن اسود را نزد ابوجهل فرستاد تا با او سخن بگوید و وی را از این کار باز دارد؛ اما ابوجهل به این سخنان اعتنایی نکرد، تا این که حکیم بن حزام یک بارِ شتر از آرد برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به شعب فرستاد.(4) گرچه به گفتۀ برخی حکیم در شعب به مسلمانان کمک نکرد و اگر یاری فرستاد، ابوجهل

ص: 218


1- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 23، 31، ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 380.
2- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 380؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 27؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 21.
3- . ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 229 و ج 4، ص 120.
4- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 1، ص 272.

مانع شد.(1)

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ روز ده رمضان سال ده بعثت و پس از رخداد شعب ابی طالب در 65 سالگی وفات یافت.(2) رحلت آن بانو را به اختلاف سه روز،(3) 25 روز، یک ماه و پنج روز،(4) پس از رحلت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ می دانند. به گزارش برخی، وی سه روز پیش از ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دنیا رفته است.(5) پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این سال را به جهت وفات دو حامی خود سال اندوه نامید(6) و فرمود: نمی دانم برای کدام یک از این دو مصیبت بیشتر بنالم.(7)

بدن پاک حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را کنیز وی، ام ایمن و ام الفضل همسر عباس غسل دادند(8) و پیکر او را از خانه اش به قبرستان حجون در مکّه تشییع کردند و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درون قبر همسرش رفت(9) و برای او دعا کرد؛(10) ولی تا آن زمان نماز میت واجب نشده بود(11) که بر بدن او خوانده شود. وقتی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از دنیا رفت، رسول خدا صلی

ص: 219


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 354؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 550.
2- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 14 و 174.
3- . ابن حبان بُستی، محمد بن احمد، الثقات، ج 3، ص 92؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 1، ص 127.
4- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 1، ص 273؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 100.
5- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 2، ص 34.
6- . عینی، بدرالدین ابومحمد، عمدة القاری، ج 8، ص 180؛ سخاوی، محمّد بن عبدالرحمان، التحفة اللطیفه، ج 1، ص 12، طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1، ص 53.
7- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.
8- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج 6، ص 30.
9- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 15.
10- . قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، ج 2، ص 52.
11- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 15؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 1، ص 273.

الله علیه و آله نزدیک به پنجاه سال داشت.(1)

شأن و منزلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

روایات فراوانی از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در شأن و منزلت والای حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دست است که در آنها آن بانو را کنار حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، مریم و آسیه همسر فرعون و گاه کلثوم خواهر موسی عَلَيْهِ السَّلاَمُبهترین زنان عالم(2) و برترین زنان بهشت(3) خوانده، در حالی که از همسران دیگرشان یادی نکرده است. جایگاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به اندازه ای بلند بود که گاه جبرئیل حامل سلام الهی برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می شد.(4) پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در زمان حیات آن بانو او را به بهشت بشارت می داد؛(5) چنان که پس از رحلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و زمانی که فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ مادر خود را از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می طلبید، جبرئیل از ساختن خانه ای از درّ و گوهر برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در بهشت خبر داد.(6) یاد آن بانو پس از رحلت هیچ گاه از خاطر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نرفت و آن حضرت همیشه ایشان را بهترین یاور و همسر خود یاد می کرد.(7)

حسادت عایشه به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، که به اعتراف خود او بیش از حسادتش به دیگر زنان بوده(8) و در گزارش های بسیاری از زبان عایشه نقل شده است، نشان از بزرگی جایگاه

ص: 220


1- . سید بن طاووس، علی بن موسی، طرف من الانباء والمناقب، ص 46.
2- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 2، ص 35؛ بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 278.
3- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 382؛ شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ج 1، ص 206.
4- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 381.
5- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 101؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 7، ص 84.
6- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.
7- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 384.
8- . خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 9، ص 339.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است. بر پایۀ برخی از این گزارش ها عایشه در برابر محبت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به همسر وفات یافته اش تاب نمی آورد و به ناسزاگویی در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می پرداخت و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز که از سخنان عایشه آزرده خاطر می شد، ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در برهه ای که کسی به او ایمان نداشت و حمایت آن بانو را هنگامی که همه وی را تحریم کرده بودند، از ادلۀ احترام و محبت خود به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می شمرد.(1)

زینب،

دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، پس از نبرد بدر برای آزادی همسرش ابوالعاص، که در سپاه قریش رو در روی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جنگیده، و اسیر شده بود، گردنبند مادرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را نزد حضرت فرستاد و ایشان با دیدن آن به یاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گریستند و بر او رحمت فرستادند.(2) آن حضرت افزون بر یاد کردن از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، به دوستان او نیز اعتنا و عنایت می داشت و گاه گوسفندی ذبح می کرد و دستور می داد برای دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز سهمی از آن را بفرستند.(3)

شخصیت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنان در تاریخ برجسته بود که برخی به وجود آن حضرت در برابر مخالفان خود افتخار می کردند: محمّد حنفیه در درگیری با عبداللّه بن زبیر وجود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در تیرۀ بنی اسد مانع سخنان خود ضد بنی اسد می دانست(4) و بنی هاشم، به ویژه اهل بیت: نیز در منازعات بسیاری از منزلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در برابر دشمنان خود یاد و بدان افتخار می کرده اند؛ چنان که امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ در برابر معاویه فرمود: جدّۀ ما خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ص: 221


1- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 384؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 7، ص 86.
2- . واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج 1، ص 131.
3- . نووی، أبو زکریا یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، ج 8، ص 286؛ ابن حبان بُستی، محمد بن احمد، صحیح ابن حبان، ج 15، ص 467.
4- . مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج 3، ص 97.

و جدۀ شما قتیله است(1) یا امام سجاد عَلَيْهِ السَّلاَمُ در سخنان خود به کاخ یزید خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را مادر خود یاد فرمود.(2) در بسیاری از زیارات نیز از این بانوی گرامی در کنار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ یاد شده است.(3)

در روایت عاق الوالدین است که خدا فرمود: رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنان هستند، پس کسانی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را نافرمانی کردند، نفرین آن حضرت آنان را دربرگرفت. هم چنین نفرین حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گریبانگیر کسانی شد که در برابر فرزندان او سرکشی کردند.(4)

شأن نزول برخی از آیات در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

مسلّم، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با سابقه ترین زن مسلمان و در میان همسران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از بیشترین فضیلت برخوردار بود. از این رو همۀ آیاتی را که از مؤمنان و جایگاه آنان نزد خدا و فرجام نیکوی آنها سخن می گویند می توان بر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تطبیق کرد و وی را مصداقی از آنها دانست. چه راویان احادیث شأن نزول و مفسران نخستین گزارشی در این زمینه ثبت کرده یا نکرده باشند؛ چنان که «مقربون» را در تفسیر آیات (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ)(5) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و علی بن ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و ذریه شان که به ایشان می پیوندند، دانسته اند.(6)

بر پایۀ روایتی، زمانی که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چهار زن برتر را برمی شمرد، از میان

ص: 222


1- . ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص 70، شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج 2، ص 15؛ ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 47.
2- . ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 182؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 45، ص 174.
3- . شیخ طوسی، محمّد بن حسن، مصباح المتهجد، ص 720؛ نووی، ابوزکریا یحیی بن شرف، تهذیب الأسماء، ج 6، ص 64؛ شهید اول، عاملی نبطی جزینی، المزار، ص 162.
4- . شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ج 2، ص 364.
5- . واقعه: 10 12.
6- . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 412؛ حاکم حسکانی، عبیداللّه بن احمد، شواهد التنزیل، ج 2، ص 425؛ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 535.

همسران خود تنها به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اشاره کرد. مفسران این روایت را در تفسیر آیۀ 42 سورۀ آل عمران بازگو کرده اند. بر اساس این آیه خدا حضرت مریم را برگزید، پاک ساخت و برتری داد.(1)

همچنین در تفسیر آیۀ مکی (وَ مَا یسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْوَاتُ)؛(2) زنده و مرده یکسان نیستند.» نیز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از مصادیق «احیاء» دانسته اند.(3)

ابان بن نتغلب از امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ در بارۀ شأن نزول آیۀ (وَ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیاتِنَا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا)(4) پرسید و آن حضرت فرمود: ما اهل بیت: هستیم. از دیگران نیز روایت کرده اند که «ازواجنا» همان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و «ذریاتنا» حضرت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و «قرة اعین» امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ و امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ و مراد از «واجعَلنا لِلمُتَّقین اِماما» علی بن ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ است.(5) ابوسعید نیز از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ روایت کرده که آن حضرت از جبرئیل در بارۀ مصداق «ازواجنا» سؤال فرمودند و جبرئیل نیز در جواب از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نام برد.(6)

خدا به بی نیازی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از فقر اشاره می فرماید: (وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی)(7) و بسیاری از مفسران در تفسیر «فأغنی» نوشته اند که با ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صلی الله علیه و

ص: 223


1- . طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 3، ص 358؛ شیخ طوسی، محمّد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 456.
2- . فاطر: 22.
3- . حاکم حسکانی، عبیداللّه بن احمد، شواهد التنزیل، ج 1، ص 154.
4- . فرقان: 74.
5- . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 117، فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ص 295؛ حاکم حسکانی، عبیداللّه بن احمد، شواهد التنزیل، ج 1، ص 539.
6- . فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، ص 294؛ حاکم حسکانی، عبیداللّه بن احمد، شواهد التنزیل، ج 1، ص 539.
7- . ضحی: 8.

آله از فقر رهایی یافت.(1)

پیرو افشای راز پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به دست برخی از همسرانش و آزرده شدن آن حضرت از آنان (حفصه و عایشه) آیاتی از سورۀ تحریم نازل شدند: در آیۀ پنج این سوره: (عَسَی رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیرًا مِّنکُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَیبَتٍ وَ أَبْکَارًا) آمده است که چه بسا با طلاق دادن شما خدا بهتر از شما زنانی از بیوه زنان یا دوشیزگانی به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دهد. برخی مفسران در تفسیر بیوه زنان این آیه را بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تطبیق داده اند،(2) در حالی که وی در دورۀ مکی رحلت کرده بود و این آیه و شأن نزولش مربوط به دورۀ مدنی است، مگر آن که مراد این باشد که با طلاق شما خدا در بهشت، مانند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را نصیب پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواهد کرد.

در شأن آیۀ مدنی (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ)(3) گفته اند که (وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ) حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است که نخستین زن ایمان آورنده به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود؛(4) در حالی که آیۀ یاد شده در بارۀ نخستین مهاجران و انصار و پیروان آنان است، نه نخستین مؤمنان. وانگهی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از هجرت به مدینه از این دنیا رفته بودند. از این رو گفتار مفسران را باید از گونۀ تطبیق آیه بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دانست.

کتابنامه

1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، به کوشش: محمّد ابوالفضل، داراحیاء الکتب العربیه، 1378 ق.

2. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، به کوشش: علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

3. ابن اسحاق، ابوعبداللّه محمد (م 151 ق)، کتاب السیر و المغازی، به کوشش: زکار، قم: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1368ش.

4. ابن الحجام، محمّد بن عباس (م 350 ق)، تأویل مانزل من القرآن، قم: الهادی، 1420 ق.

5. ابن حبان بُستی، محمد بن احمد (م 354 ق)، الثقات، الکتب الثقافیة، 1393 ق.

6. ، صحیح ابن حبان، محقق: احمد شاکر، دارالمعارف، 1372 / 1952.

7. ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد (م 245 ق)، المُحَبَّر، به کوشش: ایلز «لیختن شتیتر»، بیروت: درالآفاق الجدید.

8. ، المنمق فی اخبار قریش، به کوشش: احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، 1405ق.

9. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

10. ابن حزم اندالسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید (م 456 ق)، جمهرة انساب العرب، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1418ق.

11. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، به کوشش: محمّد عبدالقادر، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1418 ق.

12. ابن شهرآشوب، محمد بن علی مازندرانی (م 588ق)، مناقب آل ابی طالب، به کوشش: البقاعی، بیروت: دار الاضواء، 1412 ق.

13. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

14. ابن عساکر، علی بن حسن (م 571 ق)، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش: علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1415 ق.

15. ابن عمرانی، محمد بن علی (م 580 ش)، الانباء فی تاریخ الخلفاء، به کوشش: السامرانی، القاهرة: الآفاق العربیة، 1419 ق.

16. ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم (م 276 ق)، المعارف، به کوشش: ثروت عکاشة، قم: الرضی، 1373 ش.

17. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی (م 774 ق)، البدایة والنهایه، به کوشش: علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث العربی 1408ق.

18. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویه، به کوشش: السقاء و دیگران، بیروت: دارالمعرفه.

19. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، بیروت: دار صادر، 1415.

20. ابو سعد سمعانی، عبدالکریم بن محمد (م 562 ق)، الانساب، به کوشش: عبد اللّه عمر، بیروت: دارالجنان، 1408 ق.

21. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م 356 ق)، مقاتل الطالبیین، تحقیق: کاظم مظفر، قم: موسسة دار الکتاب، 1385ق.

22. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (م 329 ق)، الاستغاثه فی بدع الثلاثة، تهران: موسسة الاعلمی، 1373ش.

23. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی (م 692 ق)، کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، بیروت: دارالاضواء، 1405 ق.

24. ازرقی، محمد بن عبداللّه (م 248 ق)، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، به کوشش: رشدی الصالح، مکه: مکتبة الثقافة، 1415 ق.

25. اصفهانی، ابوالفرج (م 356 ق)، مقاتل الطالبین، به کوشش: سید احمد صفر، بیروت: دارالمعرفه.

26. امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (م 261 ق)، صحیح مسلم با شرح سنوسی، به کوشش: محمّد سالم، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415ق.

27. بخاری، محمد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، به کوشش: بن باز، بیروت: دارالفکر، 1418 ق.

28. بدرالدین الحموی (م 733 ق)، غرر التبیان، به کوشش: عبدالجواد خلف، دمشق: دار قتیبة، 1410ق.

29. بغوی، حسین بن مسعود (م 510 ق)، تفسیر بغوی (معالم التنزیل)، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1414ق.

30. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، انساب الاشراف، به کوشش: زکار، بیروت: دارالفکر، 1417ق.

31. بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین (م 458 ق)، دلائل النبوه، به کوشش: عبدالمعطی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1405 ق.

32. حاکم حسکانی، عبیداللّه بن احمد (م 506 ق)، شواهد التنزیل، به کوشش: محمودی، تهران: سازمان چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق.

33. خطیب بغدادی،احمد بن علی (م 463 ق)، تاریخ بغداد، به کوشش: عبدالقادر، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417ق.

34. زِرِکلی، خیرالدین (م 1389 ق)، الاعلام، بیروت: دارالعلم للملایین، 1997 م.

35. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر (م 538 ق)، الکشاف، قم: بلاغت، 1415 ق.

36. سخاوی، شمس الدین محمد بن عبدالرحمن (م 902 ق)، التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینه، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1414 ق.

37. سید بن طاووس، رضی الدین علی بن موسی (م 664 ق)، الطرف من الانباء والمناقب، مصحح: عطار، نشر تاسوعا.

38. شافعی، محمد بن ادریس (م 204 ق)، مسند الشافعی، تحقیق: رفعت فوزی عبدالمطلب، بیروت: دارالکتب العلمیة.

39. شهید الاول، عاملی نبطی جزینی (م 786 ق)، المزار، قم: مؤسسه الامام المهدی7، 1410 ق.

40. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، الخصال، به کوشش غفاری، قم: نشر اسلامی، 1416 ق.

41. شیخ طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن (م 460 ق)، تهذیب الاحکام، به کوشش: غفاری، تهران: صدوق، 1417ق.

42. ، مصباح المتهجد، بیروت: فقه الشیعة، 1411 ق.

43. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری بغدادی (م 413 ق)، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، بیروت: دارالمفید، 1414ق.

44. صالحی شامی، محمد بن یوسف (م 942 ق)، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتاب العالمیه، 1414ق.

45. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: آل البیت7، 1417 ق.

46. ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، بیروت: دارالمعرفه، 1406 ق.

47. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.

48. ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیر طبری)، بیروت: دار الفکر، 1408 ق.

49. عروسی حویزی، عبدالحی بن جمعه (م 1112 ق)، نورالثقلین، به کوشش: رسولی محلاتی، تهران: اسماعیلیان، 1373 ش.

50. علی بن بلبان الفارسی (م 739 ق)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، به کوشش: الارنؤوط، الرسالة، 1414 ق.

51. عینی، بدرالدین ابومحمد بن احمد (م 855 ق)، عمدة القاری، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

52. فرات کوفی، فرات بن ابراهیم (زنده در 307 ق)، تفسیر فرات کوفی، به کوشش: محمّد کاظم، تهران: سازمان چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1374 ش.

53. قرطبی، محمّد بن احمد انصاری (م 671 ق)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417 ق.

54. قمی، علی بن ابراهیم (م 307 ق)، تفسیر القمی، به کوشش: الجزائری، قم: دارالکتاب، 1404 ق.

55. قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم (م 1294 ق)، ینابیع المودّة لذوی القربی، به کوشش: الحسین، تهران: اسوه، 1416 ق.

56. کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب (م 329 ق)، الکافی، به کوشش: غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1375 ش.

57. مجلسی، محمّدباقر (م1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.

58. مسعودی، علی بن حسین (م 346 ق)، مروج الذهب ومعادن الجوهر، به کوشش: مفید محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیه.

59. مقریزی، احمد بن علی (م 845 ق)، امتاع الاسماع، به کوشش: محمّد عبدالحمید، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1420 ق.

60. واقدی، محمد بن عمر (م 207 ق) المغازی والفتوح والرددة، تحقیق: مارسدن جونز، بیروت: الاعلمی، 1409ق.

ص: 224


1- . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 10، ص 767؛ قرطبی، محمّد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 19، ص 67؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج 4، ص 768.
2- . حموی، بدر الدین، غررالتبیان، ص 513.
3- . توبه: 100.
4- . بغوی، حسین بن مسعود، تفسیر بغوی، ج 2، ص 271؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 5، ص 98.

12- خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرة المعارف اسلام و نقد آن

اشاره

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دایرة المعارف اسلام و نقد آن(1)

دبلیو مونتگمری وات

چکیده

شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه این اسلام شناس مشهور: ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، همان گونه که به صراحت بیان شده، عمدتاً به خاطر این که وی با پرورش اعتماد به نفس حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و میدان دادن به رسالتش از او حمایت می کرد و به او دل گرمی می داد، نقطة عطفی در کار تبلیغ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود. پس از آن که حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رویداد بی نظیر دعوت به نبوّت را پشت سر گذاشت، همسرش این رویداد را به یکی از خویشاوندان خود به نام ورقة بن نوفل که نصرانی بود و می گفت: این رویداد بی نظیر مشابه همان چیزی است که بر حضرت موسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ هنگام نزول تورات روی داد خبر داد. سخنان ورقة به احتمال زیاد، به تثبیت اعتقاد حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به واقعی بودن این رویداد (بعثت) کمک کرد. عبدالرّضا عرب در نقد این مقاله معتقد است: نگاهی اجمالی به این مقاله نشان می دهد که این مقاله در معرّفی شخصیّت و زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از نواقص و کاستی های فراوانی برخوردار است و بسیاری از جنبه های زندگانی این بانوی بزرگ اسلام را بازگو نکرده است. برای نمونه، شخصیّت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از اسلام و جایگاه او

ص: 225


1- تصویر خانوادۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در دایرةالمعارف اسلام (ترجمه و نقد). ناقدین: عبدالرّضا عرب، محمّد موسی نور و سیّد محمّدحسین میر عبداللّهی، زیر نظر محمود تقی زادۀ داوری، قم: انتشارات شیعه شناسی، چاپ اوّل، 1387، ص 17 - 52.

در میان قریش مورد توجّه قرار نگرفته است. به دلیل آن که در این مقاله، هیچ اشاره ای به برخی فضایل و صفات برجسته و ممتاز این شخصیّت کم نظیر تاریخ اسلام نشده است، نویسندۀ این نقد، بخشی از مهم ترین آنها را بیان می کند و سپس به نقد محتوایی مقاله می پردازد.

کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، نبوّت، بعثت، دائرةالمعارف اسلام، نقد و بررسی.

[حضرت]خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین همسر [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و دختر خویلد از طایفۀ «اسد» از قبیلۀ «قریش» در مکّه بود. وی پیش از ازدواج با [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دو بار ازدواج کرده بود: یک بار با ابوهاله تمیمی یکی از موالی طایفۀ مکّی «عبدالدار» و یک بار هم با عُتَیّق (یا عتیق) بن عائذ (که به اشتباه «عابد» گفته شده) بن عبد اللّه از طایفۀ مکّی «مخزوم.»

در بارۀ ترتیب این دو ازدواج و نیز اسم و نسب ابوهاله، تردید وجود دارد. غالباً گفته شده که وی برای ابوهاله دو پسر به نام های (معمولاً دخترانۀ) هند و هاله، و برای عتیق یک دختر به نام هند به دنیا آورد. به دلیل آن که طلاق در مکّه رواج داشت،(1) احتمالاً او از ابوهاله طلاق گرفت،(2) امّا می گویند: پس از درگذشت عتیق، وی بیوه شد. مؤیّد این مطلب این واقعیّت است که برادرزادۀ او، سائب بن ابی سائب، شریک تجاری [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شد.(3)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ازدواج با [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اموالی داشت که با آنها به تجارت می پرداخت (همان گونه که اسماء بنت مُخَرِّبه، مادر ابوجهل نیز چنین می کرد). به احتمال بسیار زیاد، علّت این استقلال، تداوم آداب و رسوم کهن مبتنی بر خویشاوندی مادری بوده است.(4) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سال 605 م (یا پیش از آن)

ص: 226


1- . ر.ک: ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 435 - 455.
2- . Cf. Sprenger، Leben، I، 197.
3- . ازرقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، ص 471.
4- . نیز: با این حقیقت که رُقیقة، خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، دختری داشت که به نام مادرش، اُمیمة بنت رقیقة، شناخته می شد.

مقدّمات رفتن [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به «بُصرا» در سوریه را فراهم کرد تا مباشر مال التّجاره او باشد. او این مأموریّت را به نحو رضایت بخشی انجام داد و پس از بازگشتش، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به وی پیشنهاد ازدواج داد. حکایاتی مبنی بر این که او تحت تأثیر معجزات [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قرار گرفت و نیز این حکایت را که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پدر خود مشروب خورانید و در حالت مستی موافقت او را با این ازدواج کسب کرد، می توان نادیده گرفت.

معمولاً چنین گفته شده که عقد ازدواج را عمویش عمر بن اسد از طرف او، و حمزه از طرف برادرزاده اش [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اجرا کردند. ظاهراً این زوج مدّتی از زندگی خود را در مکّه در اتاقی در خانۀ حکیم بن حزام بن خویلد، برادرزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، گذراندند؛(1) ولی در خلال دورۀ تحریم [در شعب ابی طالب]، حکیم برای عمّه اش که در آن زمان در میان بنی هاشم بود، غذا می برد، و از طریق حکیم بود که زید بن حاریه که او را به عنوان برده از سوریه آورده یا از [بازار] «عکاظ» خریده بودند به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسید.

گفته شده که به هنگام ازدواج، [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ 25، یا 2 عَلَيْها السَّلاَمُ، یا 21 سال و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 40 یا 28 سال داشتند و دست کم، صاحب پنج فرزند شدند: چهار دختر (زینب، امّ کلثوم، [حضرت] فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و رقیّه) و یک یا شاید دو پسر (قاسم و عبد اللّه؛ امّا شاید این دو، نام یک نفر باشد و عموماً همه توافق دارند که «طاهر» و «طیّب» القاب عبد اللّه هستند).

ازدواج با [حضرت] خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همان گونه که به صراحت بیان شده عمدتاً به خاطر این که وی با پرورش اعتماد به نفس [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و میدان دادن به رسالتش از او حمایت می کرد و به او دل گرمی می داد، نقطۀ عطفی در کار [تبلیغ] پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود. پس از آن که [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رویداد بی نظیر دعوت

ص: 227


1- . ازرقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، ص 436.

به نبوّت را پشت سر گذاشت، همسرش این رویداد را به یکی از خویشاوندان خود به نام ورقة بن نوفل که نصرانی بود و می گفت: این رویداد بی نظیر مشابه همان چیزی است که بر [حضرت] موسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ هنگام نزول تورات روی داد خبر داد. سخنان ورقه به احتمال زیاد، به تثبیت اعتقاد [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به واقعی بودن این رویداد (بعثت) کمک کرد.

شاید آیۀ هشت سورۀ ضُحی: (وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنَی)(1) ناظر به این ازدواج باشد؛ زیرا ثروت [حضرت] خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این امکان را داد که به طور گسترده تری به کارهای تجاری بپردازد. گر چه هیچ ذکری از سفر دیگری به سوریه در میان نیست، امّا ظاهراً [حضرت] محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همان گونه که قبلاً بیان شد با سائب شراکت تجاری داشت. طبق نقل ها، [حضرت] خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سال 61 صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ م سه روز پس از فوت ابوطالب (یعنی سه سال پیش از هجرت) درگذشت.

کتابنامه

1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.

1. ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد (م 245 ق)، المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361 / 1942، چاپ افست بیروت [بی تا].

2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

3. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر.

4. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].

5. زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، قاهره: چاپ لوی پرووانسال، 1953.

6. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.

7. F. Bhl، Das Leben Mhammeds، Leipzig، 1930، pp. 118 – 121.

8. W. M. Watt، Mhammad at Mecca، Mhammad at Medina، Oxford، 1953، 1956، indises.

9. W. Robertson Smith، Kinship and Marriage in Early Arabia، Cambridge، 1885.

ص: 228


1- . و تو را تنگ دست یافت و بی نیاز کرد. (م)

مقدّمه

اشاره

نوشتار حاضر نقدی است بر مقالۀ «خدیجه» از دائرةالمعارف اسلام که به قلم اسلام شناس مشهور، مونتگمری وات، نگاشته شده است. در بارۀ اهمّیّت آثار وات، در مقالۀ مربوط به عایشه سخن خواهیم گفت.

زندگانی و شخصیّت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ارتباط نزدیک و عمیقی با حوادث صدر اسلام دارد. دوران ایشان دوران سخت گذار از تاریکی جاهلیّت به روشنایی اسلام بود و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یکی از حلقه های وصل این دو دوره به شمار می آید. ایشان به عنوان نخستین همسر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، نقش عمده ای در زندگانی آن حضرت داشت. بنا بر این، شناخت شخصیّت وی به معنای شناخت بخشی از زندگانی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است.

ص: 229

با این که نوشته های وات در قیاس با دیگران از نقاط قوّت بیشتری برخوردار است، امّا مقالۀ او، هم از لحاظ ساختار و هم محتوا، دارای اشکالات و نواقصی است که به آنها می پردازیم.

اشکالات ساختاری

یکی از اشکالات فراگیر مقالات تاریخی دائرةالمعارف اسلام نحوۀ بهره گیری از منابع است؛ از یک سو، نویسندگان این مقالات خود را در منابع و دیدگاه های اهل سنّت محدود می کنند، در حالی که تاریخ اسلام در منابع مورد قبول اهل سنّت خلاصه نمی شود. از سوی دیگر، در بهره گیری از گزارش های تاریخی، آنچه را با پیش فرض ها و محاسبات مادّی خودشان مطابقت دارد، گزینش می نمایند و از نقد و ارزیابی و بررسی اخبار و روایات، خودداری می کنند. در حقیقت، اساس نوشته های مستشرقان را اخبار و گزارش های مشهور تشکیل می دهد. امّا کسانی که با شیوه های علمی تاریخ آشنا هستند، می دانند که برای پذیرش یک خبر، شهرت آن کفایت نمی کند، بلکه باید اخبار معارض با آن را نیز مطالعه کرد و به جمع بندی مناسب، دست یافت.

وات مقالۀ خود را با موضوع «ازدواج خدیجه و پیامبر» آغاز کرده است و پیش از همه، به مسئلۀ ازدواج های قبلی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پرداخته و سطوری را به آن اختصاص داده است. آن گاه رابطۀ تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را، که منجر به ازدواج آن دو شد، ذکر کرده و از زندگانی مشترک حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تنها به تعداد فرزندان آنها بسنده نموده و در نهایت، تنها با اشاره به حمایت های مالی و اعتقادی وی از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، مقاله را با بیان وفات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پایان برده است.

نگاهی اجمالی به این مقاله نشان می دهد که این مقاله در معرّفی شخصیّت و زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، از نواقص و کاستی های فراوانی برخوردار است و بسیاری از جنبه های زندگانی این بانوی بزرگ اسلام را بازگو نکرده، برای نمونه، شخصیّت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از اسلام و جایگاه او در میان قریش مورد توجّه قرار نگرفته است.

ص: 230

ماجرای ازدواج وی با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از نکات مهم و ارزشمندی برخوردار است که در این مقاله به آنها اشاره ای نشده، جایگاه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و عشق و علاقۀ خاصّی که آن حضرت به ایشان داشت ذکر نشده است.

ماجرای «شعب ابی طالب» و نقش حسّاس و تعیین کنندۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن، تنها به کمک های مشکوک حکیم بن حزام خلاصه شده و اشاره ای به اصل ماجرا و اهمّیّت آن نشده است. حمایت های همه جانبۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ که بخش عمده ای از فضایل ایشان را تشکیل می دهد، بسیار ناقص و پر اشتباه بیان شده و در نهایت این که مقاله از جمع بندی و نتیجه گیری مطلوبی برخوردار نیست. نویسندۀ مقاله می توانست دست کم، اشاره ای کوتاه و اجمالی به برخی فضایل و مناقب حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، که در همۀ منابع تاریخ و حدیث اسلام منعکس شده است، بنماید و مقاله را با تبیین ویژگی های شخصیّتی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پایان ببرد.

به دلیل آن که در این مقاله، هیچ اشاره ای به برخی فضایل و صفات برجسته و ممتاز این شخصیّت کم نظیر تاریخ اسلام نشده است، ما بخشی از مهم ترین آنها را بیان می کنیم و سپس به نقد محتوایی مقاله می پردازیم. در حقیقت، آنچه به عنوان فضایل حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیان می کنیم، مقدّمه و پیش درآمدی است بر نقد و بررسی محتوایی مقاله که در پی خواهد آمد:

1. حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از اسلام و در دوران سیاه جاهلیّت و قحطی انسانیّت، از زنان برجسته و ممتاز و صاحب کمال عصر خویش بود. او به دلیل عصمت و پرهیزگاری فوق العاده اش، به «طاهرۀ قریش» مشهور شد(1) و به خاطر شأن و جایگاه رفیعش، به «کبری» ملقّب گردید(2) و چون در فضایل و کرامات انسانی سرآمد زنان عصر خویش بود،

ص: 231


1- . ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 12.
2- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 7، ص 78؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 5، ص 329؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9، ص 218.

به او «سیدة نساء قریش» می گفتند(1) و پس از اسلام، به دلیل سبقت در پذیرش اسلام و تأیید و حمایت های همه جانبه از رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و ایثار اموال و دارایی های خود در راه اسلام و ده ها فضیلت دیگر، از سوی رسول خدا، به لقب «سیدة نساء العالمین» مفتخر شد.(2) مورّخان او را زنی بااراده، متفکّر، مقتدر، مدیر، شریف، کریم و خوش خو توصیف کرده اند.(3)

2. تاریخ گواهی می دهد که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین مسلمان و مؤمن به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و دین اسلام بود.(4)

عَلَيْها السَّلاَمُ. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بارها با تعابیر گوناگون، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از جملۀ چهار زن برتر جهان در طول تاریخ و برترین زنان اهل بهشت برشمردند و فرمودند: «سرور زنان هر دو جهان مریم است، سپس فاطمه، سپس خدیجه، سپس آسیه.»(5) «همانا چهار نفر برترین زنان اهل بهشتند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمّد، مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم؛ همسر فرعون.»(6)

4. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از جانب جبرئیل، سلام خداوند را به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ابلاغ کردند: «قال رسول اللّه: یا خدیجه! هذا جبرئیل یقرؤک السلام من ربّک.

ص: 232


1- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 224؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، سعد السعود، ص 418.
2- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 383.
3- . خدیجة بنت خویلد بن اسد امراة حازمة جلدة لبیبة شریفة مع ما اراد اللّه بها من الکرامة و الخیر و هی یومئذ اوسط قریش نسباً و اعظمهم شرفاً و اکثرهم مالاً؛ صاحبة الاخلاق الفاضلة. (ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131)
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 158.
5- . سیدة نساء العالمین مریم ثم فاطمة ثم خدیجه ثم آسیة. (ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 383)
6- . انّ افضل نساء اهل الجنة اربع: خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم امراة فرعون. (ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 316؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 7، ص 83؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 3، ص 46؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 101)

فقالت: اللّه السلام و علی جبرئیل السلام و علیک السلام و رحمة اللّه و برکاته.»(1)

5. خانۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از اماکن مقدّس شهر مکّه، محلّ عروج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به معراج و مهبط جبرئیل امین و ملائک مقرّب خدا و استراحتگاه خاتم الانبیاء و پرورشگاه دو شخصیّت بی نظیر تاریخ اسلام، امیرالمؤمنین علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و فاطمه زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ بود. علی بن ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دوران کودکی، در خانۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و در پرتو توجّهات مادرانۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پرورش یافت و بی شک، محیط خانۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در تکوین شخصیّت الهی این ابرمرد تاریخ تأثیرگذار بوده است؛ چنان که خود آن حضرت از این دوران به نیکی یاد می کند.(2) ثمرۀ زندگانی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ چند دختر و پسر بود که از میان آن ها، تنها فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ زنده ماند و نام پدر و مادر خود را برای همیشه زنده نگاه داشت.

6. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سال وفات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را «عام الحزن» اعلام کردند.(3) پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مصیبت فقدان این دو شخصیّت مهم تاریخ اسلام را متوجّه جهان اسلام دانستند و آن را فراتر از مصیبتی خانوادگی معرّفی نمودند.(4)

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هیچ گاه نام و یاد حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را از نظر دور نداشتند، تا آن جا که عایشه گفته است: رسول خدا هیچ گاه از منزل خارج نشد، مگر آن که از حضرت خدیجه یاد کرد و او را به نیکی ستود. جملاتی که رسول خدا در مدح حضرت خدیجه بیان می کردند، چنین بود: او محبوبۀ من بود. محبّت خدیجه رزق من بود. او

ص: 233


1- . طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی، معجم الکبیر، ج 23، ص 15؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 70، ص 118؛ اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 134.
2- . نهج البلاغه، خطبۀ 192.
3- . فسمّی رسول اللّه ذلک العام عام الحزن. (زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ج 1، ص 77)
4- . اجتمعت علی هذه الامة فی هذه الایام مصیبتان لا ادری بایّهما انا اشدّ جزعاً. (ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 355)

صدیقۀ امّت من است و... .(1)

نبیّ مکرّم را باید وفادارترین مرد نسبت به همسر در پیوند با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ارزیابی کرد. نمونه های فراوانی از عشق ورزی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نسبت به خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ در متون تاریخی گزارش شده است. آن حضرت سعی می کردند تمام خاطرات حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را زنده بدارند، تا آن جا که گفته اند: حتّی وقتی گوسفندی ذبح می شد، می فرمودند: «از گوشت آن گوسفند برای دوستان حضرت خدیجه نیز بفرستید.»(2)

این عشق و علاقۀ شدید پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که حسادت زنانۀ عایشه را نسبت به حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برانگیخت. عایشه خود در این باره می گوید: «رسول خدا همواره از خدیجه یاد می کرد و این غیرت و حسادت مرا برانگیخت و به پیامبر اعتراض کردم که مگر نه آن که خدیجه پیرزنی بود که مرد و خداوند بهتر از او را نصیب تو کرده است؟ عایشه می گوید: دیدم رسول خدا از حرف من به شدّت خشمگین شد و چهره اش برافروخته گردید، به گونه ای که مانند آن را فقط در هنگام نزول وحی در ایشان دیده بودم. آن گاه فرمود: نه، به خدا قسم! هرگز خداوند بهتر از خدیجه را به من نداد؛ (زیرا) او زمانی به من ایمان آورد، که مردم به من کفر می ورزیدند، و زمانی مرا تصدیق کرد، که مردم مرا تکذیب می کردند، و زمانی با اموالش مرا حمایت کرد، که مردم مرا تحریم کرده بودند، و خداوند از خدیجه به من فرزندانی روزی کرد، در حالی که از همسران دیگر فرزندی ندارم.»(3)

ص: 234


1- . به عنوان نمونه ر.ک: ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 74؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 7، ص 118؛ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، ج 2، ص 50.
2- . اذا ذبح الشاة یقول: ارسلوا الی صدیقات خدیجة. (ا ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 103؛ امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 4، ص 188)
3- . لا واللّه، ما ابدلنی اللّه خیراً منها، آمنت بی اذ کفر الناس و صدّقتنی اذ کذّبنی الناس، و واستنی فی مالها اذ حرّمنی الناس و رزقنی اللّه منها اولاداً اذ حرّمنی اولاد النساء. (ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 7، ص 84؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 384)

اشکالات محتوایی

1. ازدواج های حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

وات مقالۀ خود را با اشاره به ازدواج های حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آغاز می کند و با تکیه بر اخبار مشهور تاریخی در بارۀ ازدواج های حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، این امر را مسلّم می پندارد که ایشان پیش از ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، با دو مرد دیگر ازدواج کرده. این در حالی است که علی رغم شهرت این خبر، در بارۀ ازدواج های قبلی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تردیدهای جدّی وجود دارد. این تردید زمانی جدّی تر می شود که بدانیم طرفداران عایشه کوشیده اند تا یکی از فضایل منحصر به فرد عایشه را در قیاس با دیگر همسران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، دوشیزه و باکره بودن او بیان کنند و در کتاب های خود، پی درپی بنویسند: پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با هیچ زن باکره ای غیر عایشه ازدواج نکرد، و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، با دو مرد دیگر به نام های عتیق بن عائذ و ابوهاله ازدواج کرده بود.(1)

امّا در بارۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، شواهدی در دست است که نشان می دهد ایشان نیز از زنان باکرۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود و پیش از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، با هیچ مرد دیگری ازدواج نکرده بود. برخی از مهم ترین شواهد تاریخی در این باره به شرح ذیل است:

الف. ابن شهرآشوب از قول بلاذری و ابوالقاسم کوفی و سیّد مرتضی و ابوجعفر می نویسد: پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ازدواج کردند، در حالی که

ص: 235


1- . انّه لم یتزوّج بکراً غیر عایشه. (بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 6، ص 119؛ حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 13؛ نسائی، احمد بن شعیب، سنن الکبری، ج 7، ص 81؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9، ص 252) اگر بنا بر بیان فضیلت باشد، باید بر ولود یا غیر ولود بودن همسر تأکید کرد که در اسلام، بر این ویژگی در گزینش همسر توصیه شده است؛ چنان که رسول خدا9 به یکی از اصحاب خود فرمودند: با زن سیاه چهره ولود (بچه زا) ازدواج کن، ولی با زن زیبا و نیکوچهرۀ عقیم (نازا) ازدواج نکن. و این فضیلتی است که عایشه از آن محروم و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از آن بهره مند بود. (کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 333)

او دوشیزه بود.(1) بنا بر این، اجماعی که در بارۀ ازدواج های قبلی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ادّعا می شود، فرومی ریزد.

ب. از سوی دیگر، این مطلب مورد اتّفاق همۀ ارباب تاریخ و حدیث است که کسی از بزرگان و اشراف و شخصیّت های قریش باقی نمانده بود که از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواستگاری نکرده و ایشان به آنها پاسخ منفی نداده باشد و آن گاه که وی از میان انبوه خواستگاران، حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را برای همسری برگزید، زنان قریش خشمگین شدند و او را از خود راندند و بر او شوریدند که چرا به بزرگان و اشراف قریش پاسخ منفی دادی و اکنون با یتیم ابوطالب، که فقیر و تهی دست است، ازدواج می کنی؟! با وجود این، چگونه می توان باور کرد که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با یک اعرابی از قبیلۀ «تمیم» ازدواج کرده و مورد ملامت هیچ یک از اشراف یا زنان قریش قرار نگرفته باشد؟(2)

امّا در پاسخ به این پرسش که چگونه ممکن است زن شرافتمند و صاحب جمالی این مدّت طولانی بدون شوهر مانده و ازدواج نکرده و پدرش نیز او را مجبور به ازدواج نکرده باشد، باید گفت: اوّلاً، پدر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در جریان جنگ «فجار» کشته شده بود(3) و عموی او نیز چنین سلطۀ پدرانه ای نداشت که بتواند فردی مثل حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را، که از موقعیّت اجتماعی بالایی برخوردار بود، مجبور به ازدواج کند.

باقی ماندن زنی در موقعیّت و جایگاه حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بدون ازدواج و با این هدف که منتظر باشد تا همسر مناسب و دارای فضل و کمال و مورد علاقه ای بیابد نیز هیچ بعید به نظر نمی رسد.

ج. اخبار و روایات در بارۀ همسران ادّعایی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دچار تناقض و تعارض آشکارند و با ابهامات فراوانی روبه رو هستند. برای مثال، در این که نام ابوهاله آیا نباش بن زرارة بوده یا زرارة بن نباش، یا این که نامش هند یا مالک بوده، و در این که آیا وی

ص: 236


1- . انّ النبی تزوّج به و کانت عذراء. (ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 138)
2- . ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج 1، ص 70.
3- . ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 133.

صحابی بوده یا خیر، و این که آیا او پیش از عتیق با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ازدواج کرده یا پس از او، و هم چنین این که آیا هند که گفته می شود فرزند حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده، آیا پسر بوده یا دختر و آیا فرزند ابوهاله بوده یا عتیق، و آیا هند بر اثر طاعون مرد یا در جنگ جمل کشته شد و مسائلی از این قبیل، اختلاف نقل های فراوانی وجود دارد، به گونه ای که نمی توان به هیچ یک از آنها اعتماد کرد و حقیقت غیر قابل تردیدی به دست آورد.(1)

د. امّا در بارۀ فرزندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از همسران سابقش نیز، که به عنوان دلیلی بر ازدواج های سابقش در نظر گرفته شده، شواهد و قراینی وجود دارند که نشان می دهند آنها فرزندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نبودند، بلکه فرزندان خواهر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند که در خانۀ ایشان و تحت سرپرستی مالی و عاطفی ایشان قرار داشتند.(2)

در این جا، تنها به نقلی از ابوالقاسم کوفی اشاره می کنیم که حقایق تازه ای در بارۀ فرزندان ایشان ارائه می کند. او می نویسد: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواهری به نام هاله داشت که با مردی از طایفۀ «مخزوم» ازدواج کرد و دختری به نام هاله به دنیا آورد. سپس با مردی از طایفۀ «تمیم» ازدواج کرد که به او ابوهند گفته می شد و برای او هند را به دنیا آورد. آن مرد تمیمی زن دیگری داشت که زینب و رقیّه را برایش به دنیا آورده و سپس مرده بود. پس از مرگ آن تمیمی، فرزندش هند به قبیلۀ تمیم پیوست، ولی هاله، خواهر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، و دو فرزندش، که تنها مانده بودند، نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زندگی می کردند. پس از ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، هاله نیز از دنیا رفت و

ص: 237


1- . ر.ک: عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 122 که مؤلّف، منابع این اختلاف نقل ها را به تفصیل ذکر کرده است.
2- . در این باره، علّامۀ محقّق سیّد جعفر مرتضی عاملی تحقیق مبسوطی با عنوان «بنات النبی ام ربائبه» انجام داده است که علاقه مندان می توانند به آن مراجعه کنند. (بنات النبی ام ربائبه، مکتبة الاعلام الاسلامی، قم، 1413) این کتاب با عنوان دختران یا دخترخوانده های پیامبر9 ترجمه شده است.

سرپرستی این دو دختر بی پناه را حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عهده گرفت و آنها را در خانۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پرورش داد. و چون عرب ها ربیبه (دخترخوانده) را در حکم دختر می دانستند، از این رو، به دختران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مشهور شدند؛(1) هم چنان که زید بن حارثه، غلام آزاد شده و فرزندخواندۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، مدّت ها به «زید بن محمّد» شهرت داشت.

2. شریک تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

نویسندۀ مقاله، سائب بن ابی سائب را شریک تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذکر کرده و بر اساس آن، به این نتیجه رسیده که چون سائب برادرزادۀ ابوهاله بود و با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شراکت تجاری داشت، بنا بر این، ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از مرگ ابوهاله بوده است، نه پس از طلاق آن دو. جدای از آن، هیچ ارتباط منطقی میان این دو امر (که شراکت پیامبر و سائب پس از مرگ ابوهاله بوده، نه پس از طلاق او) وجود ندارد. اصل این مطلب که سائب بن ابی سائب شریک تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده، به شدّت مورد تردید است.

ابن اثیر در معرّفی سائب بن ابی سائب می نویسد: در این که شریک تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چه کسی بوده است، اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی همین سائب بن ابی سائب و برخی پدر وی و برخی قیس بن سائب و برخی افراد دیگری را ذکر کرده اند.

هم چنین در مسلمان بودن سائب بن ابی سائب، اختلاف های فراوانی وجود دارد. برخی معتقدند: او در جنگ بدر در حال کفر کشته شد و برخی روایتی را از اسلام او در زمان معاویة بن ابی سفیان بیان کرده اند و برخی او را از جملۀ «مؤلّفة قلوبهم» یاد کرده اند که از غنایم «حنین» به او داده شد و برخی او را از کسانی نوشته اند که با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به مدینه مهاجرت کردند. بنا بر این، در بارۀ شخصیّت سائب بن ابی سائب و اصل این که پیامبر

ص: 238


1- . ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثة، ج 1، ص 64.

صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با کسی شراکت تجاری داشته است، نمی توان به یک حقیقت قطعی و مسلّم دست یافت.(1)

3- استقلال اقتصادی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

وات استقلال اقتصادی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را یک امر وراثتی از ناحیۀ قبیلۀ مادری ایشان تلقّی نموده و ریشۀ آن را در آداب و رسوم کهن این طایفه جست وجو می کند و با استناد به این مطلب که خواهر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختری داشته که برخلاف رسم رایج عرب، که به پدر منسوب بودند، به مادرش نسبت داده شده (امیمة بنت رقیقه)، به این نتیجه رسیده که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز این استقلال را از مادر به ارث برده است. در حقیقت، وات در پی اثبات این مطلب است که خانوادۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ناحیۀ مادر دارای جایگاه اجتماعی بالا و متفاوت با دیگر قبایل عرب بود، تا آن جا که فرزندان این خانواده به مادرانشان نسبت داده شده اند، نه به پدران.

این در حالی است که پدر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، خویلد بن اسد، از شرافت و سیادت و مال و ثروت بالایی برخوردار بود. او از اشراف و بزرگان مکّه بود که در حوادثی مانند مقابله با پادشاه یمن، که تصمیم داشت حجر الاسود را از مکّه به یمن منتقل کند، نقش مهمّی ایفا نمود و با شجاعت در برابر این اقدام ایستادگی کرد،(2) و زمانی که حضرت عبدالمطّلب عَلَيْهِ السَّلاَمُ زمزم را حفر نمود، خویلد بن اسد را در فضیلت احیا و حفر زمزم، شریک خود دانست و خویلد شعری در فضیلت زمزم و اقدام شایستۀ عبدالمطّلب انشاد کرد و در آن زمزم را «حفیرة ابراهیم» نامید، که این نام هنوز نیز بر آن اطلاق می شود.

عبدالمطّلب در بارۀ خویلد بن اسد گفت: هیچ کس را آگاه تر به علوم گذشته از خویلد بن اسد نیافتم.(3) جدّ پدری او نیز از برپاکنندگان «حلف الفضول» بود که پیامبر صلی الله علیه و

ص: 239


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 2، ص 170.
2- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج 1، ص 267؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 362؛ صالحی شامی، محمّد بن یوسف، سبل الهدی و ارشاد فی سیرة خیر العباد، ج 1، ص 11.
3- . ما وجدت احداً ورث العلم الاقدم غیر خویلد بن اسد. (ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 217؛ یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبداللّه، معجم البلدان، ج 3، ص 149؛ صالحی شامی، محمّد بن یوسف، سبل الهدی و ارشاد فی سیرة خیر العباد، ج 1، ص 191)

آله نیز در آن حضور داشت و همیشه به آن افتخار می کرد.(1) بنا بر این، نمی توان موقعیّت اقتصادی و اجتماعی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را تنها میراثی از ناحیۀ مادر دانست؛ چرا که پدر او نیز از ثروتمندان و بزرگان مکّه بود.

هر چند در بارۀ منشأ ثروت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اطّلاعات تاریخی اندکی در اختیار است و آنچه بیان می شود غالباً حدس و گمان محقّقان و مورّخان است، امّا بیشتر مورّخان بر این اعتقادند که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سرمایۀ اوّلیه خود را از طریق پدر ثروتمند خود به ارث برد و چون خاندان وی از «حنفاء» و پیروان آیین ابراهیمی بودند، از این رو، برخلاف دیگر زنان عصر جاهلی، از حق ارث محروم نبود و چون برادرانش به جز عمرو همه از دنیا رفته بودند و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از لحاظ سنّی از همه بزرگ تر بود، این اموال در اختیار وی قرار گرفت و سپس با درایت و قدرت مدیریّتی خود، آن را توسعه داد.

گر چه مادر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز از موقعیّت اجتماعی و اقتصادی مناسبی برخودار بود، امّا این استقلال اقتصادی در میان خاندان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عمومیّت نداشت و دیگر خواهران وی به چنین سرمایه و ثروتی دست نیافتند و به تجارت و بازرگانی نپرداختند. بنا بر این، نمی توان آن را تنها یک امر خانوادگی و وراثتی دانست، بلکه باید ریشۀ آن را در شایستگی ها و ویژگی های شخصیّتی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جست وجو کرد. حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نمونۀ یک زن اجتماعی موفّق است که در عرصۀ مدیریّت اقتصادی و تعاملات اجتماعی، سرآمد زنان عصر خویش بود و الگوی زنان در طول تاریخ است. سخن ابن سعد در این باره ذکر شد.

نکتۀ دیگر آن که به جز حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنان دیگری نیز بودند که به تجارت و

ص: 240


1- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 12، ص 171؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 355.

داد و ستد و مشاغل اجتماعی می پرداختند، هر چند به اندازۀ او موفّق نبودند؛ مانند امّ شیبة بنت ابی طلحه، الحولاء بنت تویت، امّ معبد خزاعیه، و منشم عطّاره. این موارد نشان می دهد که گر چه زنان در جاهلیّت از حقوق اجتماعی و اقتصادی محروم بودند و کسب و اشتغال زنان فراگیر نبود، امّا زنانی بودند که به تجارت یا سایر مشاغل اجتماعی می پرداختند، تا آن جا که زنی به نام ردینه به اسلحه سازی اشتغال داشت.(1) بنا بر این، فعّالیّت اقتصادی زنان منحصر به خانوادۀ خاصّی نبود.

امّا آنچه وات به عنوان تأیید ادّعای خود ذکر کرده است که دختر خواهر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به مادرش منسوب بود، هیچ ارتباطی با ادّعای وی ندارد؛ زیرا در میان عرب، برخی افراد به مادرشان منسوب بودند، نه پدر و این اختصاص به خانوادۀ خاصّی نداشت و الزاماً به معنای برتری اجتماعی مادر بر پدر نبود. برای نمونه، محمّد ابن حنفیه، فرزند امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، به مادرش خوله حنفیه منسوب است و نیز محمّد بن سیرین.

4. حمزه؛ وکیل پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در ازدواج

گر چه در برخی منابع تاریخی همچون سیرۀ ابن هشام، وکیل پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در اجرای عقد ازدواج، حمزه عموی بزرگوار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذکر شده، امّا این با آنچه عموم مورّخان در این باره نوشته اند، مغایرت دارد و با دقّت در متون و ملاحظۀ قراین، روشن می شود که حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از سوی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواستگاری کرد و خطبۀ عقد را خواند؛ زیرا اوّلاً، حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در میان قریش، از سیادت و مکانت والایی برخوردار و مورد احترام همگان بود و با حضور چنین شخصیّتی، نوبت به برادر کوچک تر نمی رسید. ثانیاً، حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به عنوان سرپرست پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در دوران کودکی و کسی که همواره در کنار آن حضرت بود، برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جایگاه پدر داشت و طبعاً شایستگی بیشتری در قیاس با دیگران برای

ص: 241


1- . ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المنمق فی اخبار قریش، ص 419؛ زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج 3، ص 19؛ یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبداللّه، معجم البلدان، ج 3، ص 41.

این امر داشت. ثالثاً، حمزه تنها دو یا چهار سال از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بزرگ تر بود(1) و از نظر سن، در جایگاهی نبود که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواستگاری کند.

رابعاً،

متن سخنان حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به عنوان وکیل پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هنگام خواستگاری و عقد حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در متون حدیثی و تاریخی، درج شده که گویای اعتقاد و علاقۀ بالای او به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است.(2) او در بخشی از سخنانش چنین می گوید: برادرزادۀ من یعنی رسول خدا با هیچ یک از مردان قریش مقایسه نمی شود، مگر آن که بر او برتری دارد، و با هیچ مردی سنجیده نمی شود، مگر آن که از او والاتر است، و با هیچ بنده ای قابل قیاس نیست.

در عظمت و شخصیّت حمزه سیّدالشّهداء هیچ تردیدی نیست، امّا وی در جریان خواستگاری حضرت رسول، نقشی نداشت. ظاهراً برخی از منابع با انتساب این موضوع به حمزه، درصدد برآمده اند تا این فضیلت را از حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بگیرند و به هر کس دیگری جز او اگر چه حمزه باشد بسپارند تا نقش حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را در زندگانی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کم رنگ سازند.

5. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ؛ مباشر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

در برخی منابع تاریخی آمده است که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را برای امور تجاری اجیر کرد و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به عنوان کارگر و اجیر ایشان به این سفر تجاری رفت. وات نیز تعبیری مشابه این مطلب ارائه کرده و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را مباشر وی دانسته است.

گر چه بر اساس منطق اسلام و سیرۀ رسول خدا و سایر پیشوایان دین، کار از ارزش های والای اسلامی به شمار می آید و کارگر مقامی در حدّ مجاهد فی سبیل اللّه دارد، امّا در بارۀ

ص: 242


1- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 2، ص 105.
2- . ابن ابی جمهور، محمّد بن علی، عوالی اللآلی، ج 3، ص 298؛ کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 374؛ ابن فهد حلّی، احمد بن شمس الدین، المهذب البارع فی شرح المختصر النافع، ج 3، ص 176.

رسول مکرّم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این مطلب در این دورۀ زمانی با حقایق تاریخی سازگار نیست که وی اجیر و کارگر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده باشد، بلکه همکاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با وی به شکل مضاربه یا مشارکت بوده است؛ زیرا یعقوبی، از مورّخان بزرگ تاریخ اسلام، تصریح می کند که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هرگز اجیر کسی نشد،(1) و با توجّه به سیادت و شرافت و موقعیّت بالای حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، بسیار بعید می نماید که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیشنهاد کارگری به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داده باشد، علاوه بر این که اجیر شدن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، آن هم در فضای خاصّ مکّه، که عمدتاً بردگان و طبقۀ پایین جامعه را اجیر می کردند، با عزّت نفس و مناعت طبع و اخلاق کریمانۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سازگار نیست. بنا بر این، به نظر می رسد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در قالب مضاربه یا شراکت با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همکاری کرده است؛ چنان که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اموال و غلام خود را نیز در اختیار او قرار داد. جنابذی بر مضاربه بودن همکاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تصریح می کند.(2) ذهبی نیز نوع این همکاری را در قالب قرض می داند.(3)

علاوه بر این، مورّخان نوشته اند که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افرادی را به شکل مضاربه به همکاری دعوت می کرد.(4)

6. علّت پیشنهاد ازدواج از سوی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

نویسنده در بیان زمینه ها و انگیزه های ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دو روایت صحیح و غلط را در کنار هم قرار داده و در بارۀ هر دو قضاوت یکسانی ارائه

ص: 243


1- . و لا کان اجیراً لاحد قط. (ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 21)
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 9 به نقل از: اخضر جنابذی، عبدالعزیز بن ابی نصر، معالم العترة.
3- . قد سافر فی مالها مقارضاً الی الشام. (ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج 7، ص 100)
4- . تستأجر الرجال فی مالها و تضاربهم ایّاه. (ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 121؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 1، ص 121؛ ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 16؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 435)

کرده است تا حق و باطل در هم آمیزد و مخاطب نداند حقیقت امر در این باره چه بوده است. او می نویسد: «حکایاتی مبنی بر این که او (حضرت خدیجه) تحت تأثیر معجزات [حضرت] محمّد قرار گرفت و نیز این حکایت را که [حضرت] خدیجه به پدر خود مشروب خورانید و در حالت مستی موافقت او را با ازدواج کسب کرد، می توان نادیده گرفت.»

امّا این که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از گزارش های غلامش میسره در بارۀ کرامات و معجزات پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تحت تأثیر قرار گرفت، از مسلّمات تاریخی است که عقل نیز آن را تأیید می کند؛ زیرا شخصیّت برجسته و ممتازی همچون حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، که خود سرآمد پاکان و پرهیزگاران عصر خود بود، قطعاً تحت تأثیر شخصیّت بی نظیر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در آن محیط تاریک و ظلمانی جاهلیّت قرار گرفته و خود رسماً از آن حضرت تقاضای ازدواج کرده است. این مطلب در همۀ منابع اصیل تاریخ بیان شده است. مورّخان نوشته اند:(1)

دلیل اشتیاق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حکایاتی بود که میسره غلام حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شاهد آنها بود و برایش نقل می کرد؛ او هم نشانه های نبوّت را در پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دیده بود و هم در مسافرتی که پیش از بعثت، در آن برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تجارت می کردند از بحیرای راهب در بارۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شنیده بود.

امّا بخش دوم کلام وات، که به مشروب خوراندن حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پدرش اشاره دارد، از مطالب نادرست در بارۀ ایشان است. کسی که اندک آشنایی با شخصیّت و زندگانی آن بانوی محترم و نبی مکرّم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داشته باشد، می داند که پذیرش این روایت، که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پدر خود مشروب خورانید تا اجازۀ وی را برای

ص: 244


1- . و کان سبب رغبتها فیه ما حکاه لها غلامها میسره ممّا شاهده من علامات النبوة قبل البعثة و ممّا سمعته من بحیرا الراهب فی حقّه لما سافر معه میسرة فی تجارة خدیجة. (ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 121؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 35؛ ابن حبان بُستی، محمد بن احمد، الثقات، ج 1، ص 46؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 99)

ازدواج کسب کند، به معنای انکار واقعیّت های روشن تاریخی در بارۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است؛(1) زیرا:

اوّلاً،

پدر حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سال ها پیش از این ازدواج، در جنگ های «فجار» درگذشته بود و پدری نداشت تا او را مجبور به پذیرش این ازدواج کند(2) و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عموی خود را وکیل خود در ازدواج قرار داده بود و طبعاً او سلطۀ پدرانه بر وی نداشت تا بخواهد ارادۀ خود را بر شخصیّتی مانند حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تحمیل کند؛ هم چنان که هیچ کس نتوانست خواستگاران فراوان و سرشناس و ثروتمند مکّه را بر او تحمیل کند.

ثانیاً، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنی بود که در دوران سیاه و آلودۀ جاهلیّت به «طاهرۀ قریش» مشهور بود. او سرآمد زنان پرهیزگار عصر خویش بود. از این رو، به وی لقب «سیدة نساء قریش» داده بودند.(3) چگونه ممکن است زنی که به طهارت و پاکی و پرهیز از گناه مشهور است، به کار زشت و ناپاکی این چنین دست بزند؟

ثالثاً، پذیرش چنین ازدواجی با عصمت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سازگار نیست، و حال آن که عصمت رکن اصلی نبوّت است؛ زیرا کسی که خود معصوم نیست، نمی تواند دیگران را به پاکی دعوت کند و سخنگوی خدا در روی زمین باشد.

7- شخصیت دادن به حکیم بن حزام

برخلاف تلاش های آشکاری که برای محو شخصیّت حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در متون تاریخی اهل سنّت صورت گرفته، تلاش هایی برای پررنگ جلوه دادن نقش شخصیّت های دیگری همچون حکیم بن حزام و ورقة بن نوفل انجام شده، که نویسندگانی همچون وات را نیز خواسته یا ناخواسته گرفتار کرده است. در این مقاله، وات تلاش کرده است تا حکیم بن

ص: 245


1- . ابن سعد در الطبقات الکبری این روایت را نقل کرده و آن را ضعیف شمرده و نقد کرده است. (ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 133)
2- . همان.
3- . ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 12؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 7، ص 78.

حزام را یار و مددکار رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ معرّفی کند؛ چنان که نوشته است: حکیم بن حزام خانۀ خود را در اختیار رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قرار داد و در دوران سخت و پرمشقّت شعب ابی طالب، به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و مسلمانان یاری می رساند و آنها را از این بحران می رهاند و حتّی برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ غلامی به نام زید بن حارثه خریداری می کند.

حکیم بن حزام کیست؟ حکیم بن حزام از جمله کسانی بود که قریش در تعقیب پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هنگام هجرت به مدینه، وی را برای قتل آن حضرت گسیل داشت.(1) حکیم بن حزام کسی بود که همۀ موادّ غذایی را که به سوی مدینه می آمد، یکجا می خرید و آن را احتکار می کرد و مانع دسترسی مسلمانان به آن می شد.(2) حکیم ابن حزام تا آخرین لحظه، در صف دشمنان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قرار داشت، تا آن که در روز فتح مکّه، با بخشش های مالی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، جذب اسلام شد. از این رو، نام او را در زمرۀ «مؤلّفة قلوبهم» نوشته اند.(3) در برخی روایات آمده است: وی پیش از اسلام آوردنش، برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هدیه ای فرستاد و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از پذیرش هدیۀ او خودداری کردند و فرمودند: برای مسلمان جایز نیست هدیۀ کافری را بپذیرد.(4) و نوشته اند: پس از اسلام آوردن وی نیز پیامبر به او اجازۀ تجارت ندادند، مگر پس از آن که از وی تعهّد گرفتند: که مقرّرات و اخلاق اسلامی را در تجارت رعایت کند(5) که اشاره به سوء سابقۀ او در تجارت دارد.

ص: 246


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 19، ص 31؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 4، ص 537.
2- . ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 4، ص 65.
3- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 2، ص 98.
4- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 98.
5- . لم یأذن لحکیم بن حزام بالتجارة حتی ضمن له اقالة النادم و انظار المعسر و اخذ الحق وافیاً و غیر واف. (کلینی، محمّد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 151؛ بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضرة، ج 18، ص 29)

چگونه ممکن است فردی با چنین سابقۀ سوئی در شرایط سخت، به یاری رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شتافته باشد و به مسلمانان محصور در شعب ابی طالب کمک کرده باشد، مگر آن که مانند برخی دیگر مثل ابی العاص بن ربیع از کفّار خواسته باشد از این موقعیّت سوء استفاده کند و کالای خود را به چند برابر قیمت به مسلمانان بفروشد؟ غالب کسانی که از کمک مالی حکیم به مسلمانان محصور در شعب سخن گفته اند، به این نکته تأکید کرده اند که او موفّق به کمک رساندن نشد و ابوجهل مانع رساندن کمک های او به شعب گردید.(1)

امّا آنچه در بارۀ سکونت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در خانۀ حکیم بیان شده است، باید گفت: به جز آنچه ازرقی در تاریخ مکّه، آن هم به صورت مبهم و گذرا بیان کرده، در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی تا آن جا که تتبّع کردیم این مطلب بیان نشده است که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چند روزی را در خانۀ حکیم به سر برده باشند و به عکس، همۀ منابع بر این مطلب اتّفاق نظر دارند که حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به همراه دیگر بزرگان بنی هاشم به خانۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت تا او را برای رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواستگاری کند و حتّی در برخی متون تاریخی، اوصاف خانۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به تفصیل بیان شده است.

علاوه بر این، خود ازرقی نیز در بخش دیگری از کتاب که به معرّفی اماکنی در مکّه پرداخته که نماز خواندن در آنها مستحب است تصریح می کند که منزل حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همان خانه ای است که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در همین خانه، همۀ فرزندانش را به دنیا آورد و در همین خانه نیز از دنیا رفت و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز همواره در این خانه ساکن بود، تا آن که به سوی مدینه هجرت کرد.(2) علاوه بر این، با توجّه به ثروت و سرمایۀ

ص: 247


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 236؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 74؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 3، ص 109.
2- . و منزل خدیجة ابنة خویلد و هو البیت الذی کان سکنه رسول اللّه و خدیجة و فیه ابتنی بخدیجة و ولدت فیه خدیجة اولادها جمیعاً و فیه توفّیت خدیجة فلم یزل النبی ساکناً فیه حتّی خرج الی المدینة مهاجراً. (ازرقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، ج 2، ص 199)

فوق العادۀ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و خدم و حشم فراوان و غلامان و کنیزانی که در خدمت او بودند، چگونه ممکن است که او صاحب خانه ای نباشد و لازم باشد که چند روزی را در خانۀ حکیم به سر برد؟

در بارۀ نحوۀ خرید زید بن حارثه نیز نقل های متفاوت و متّضادی بیان شده و این گونه نیست که همۀ مورّخان معتقد باشند که زید توسّط حکیم بن حزام برای عمّه اش حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خریداری شده است. در برخی نقل ها آمده است که حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یا رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، خود شخصاً زید را از بازار «عکّاظ» خریداری کردند.(1)

بنا بر آنچه گفته شد و با توجّه به این که حکیم بن حزام به شدّت عثمانی مذهب و از مخالفان امیرالمؤمنین علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود و در هیچ یک از جنگ های آن حضرت شرکت نکرد، بعید نیست که راویانی همچون زبیر بن بکّار و مصعب بن عبد اللّه سعی در فضیلت تراشی برای او کرده باشند، تا آن جا که برخلاف عموم مورّخان، معتقد شدند که حکیم بن حزام در کعبه و خانۀ خدا متولّد شد، نه علی بن ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ!(2) و این حقیقت قطعی و مورد اتّفاق همگان و فضیلت منحصر به فرد حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را مورد تردید قرار دادند.

8. نقش حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در تأیید رسالت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

بدون تردید، مهم ترین فراز زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حمایت های بی دریغ و همه جانبۀ او از رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در امر رسالت است، که متأسّفانه در این مقالۀ بسیار ضعیف و پرغلط، بدان پرداخته شده. هر چند نویسنده از ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و حمایت های او از آن حضرت به عنوان نقطۀ عطف در کار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ یاد نموده، امّا تبیین صحیح و روشنی از نقش حمایتی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در تبلیغ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ارائه نکرده، بلکه با بهره گیری از روایات

ص: 248


1- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 223.
2- . عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 2، ص 162.

ضعیف امّا مشهور، به تضعیف پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پرداخته است، نه به تبیین شخصیّت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ.

وات در پی آن بوده است که نشان دهد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در دریافت وحی و به عهده گرفتن امر رسالت، نیازمند تأیید و کسب اعتماد به نفس از سوی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده و مهم تر از آن این که پیرمرد مسیحی مهر تأیید و تثبیت بر رسالت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زده و آن را در قلب پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، امری واقعی قرار داده و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را از هر گونه شک و تردید نسبت به نبوّت خویش رهانیده است! ریشۀ این تحلیل ها روایتی نادرست و افسانه وار از عایشه در بارۀ چگونگی آغاز بعثت و رسالت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است که جز او راوی دیگری ندارد و سپس با تکرار در متون و منابع حدیث و تاریخ اسلام، به یک حقیقت قطعی و تردیدناپذیر تبدیل شده است. برای نقد این بخش از مقاله، ناچاریم متن این روایت و نقد آن را بیان کنیم. روایت عایشه چنین است:

«نخستین بار که به رسول خدا وحی شد، خواب راست بود. هر خوابی که می دید مانند صبح روشن رخ می داد. سپس به خلوت نشینی علاقه مند شد و در غار حرا خلوت می گزید. در آن جا، چند شب به عبادت می پرداخت، سپس نزد خانواده اش بازمی گشت و از خدیجه توشه می گرفت (و به غار برمی گشت)، تا آن که حق نزد او آمد و او در غار بود. فرشته نزد او آمد و گفت: بخوان. گفت: من خواندن نمی دانم. پیامبر می گوید: فرشته مرا گرفت و به سختی فشارم داد، به حدّی که طاقتم تمام شد. سپس رهایم کرد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی دانم. دوباره مرا گرفت و به سختی فشار داد، به حدّی که طاقتم تمام شد. آن گاه رهایم کرد و گفت: بخوان. گفتم: خواندن نمی دانم. بار سوم مرا گرفت و به سختی فشار داد، به حدّی که طاقتم تمام شد. سپس رهایم کرد و گفت: بخوان به نام پروردگارت که آفرید... .

آن گاه رسول خدا در حالی که دلش می لرزید، بازگشت و با آن حال، نزد خدیجه رفت و گفت: مرا بپوشانید! مرا بپوشانید! او را پوشانیدند تا اضطراب و ترس او ریخت. رسول خدا آنچه را پیش آمده بود برای خدیجه بیان کرد و گفت: بر خویشتن بیمناکم! خدیجه گفت: هرگز! به خدا سوگند، خداوند تو را خوار نخواهد کرد؛ زیرا تو به خویشانت نیکی و به مردم

ص: 249

بخشش می کنی، تهی دستان را دارا، مهمانان را پذیرایی و در حوادث جانب حق را می گیری. سپس خدیجه به همراه او نزد پسر عمویش ورقة بن نوفل رفت. او پیرمردی نابینا بود و در زمان جاهلیّت به مسیحیّت گرویده بود و زبان عبری می دانست و انجیل را با این زبان می نوشت. خدیجه به او گفت: عموزاده! از برادرزاده ات بشنو (که چه می گوید). ورقه گفت: برادرزاده! چه می بینی؟ رسول خدا آنچه را دیده بود به او خبر داد. ورقه گفت: این همان ناموس است که بر موسی نازل شده است. کاش من امروز جوان بودم. کاش آن روز که قومت تو را بیرون می کنند، زنده بودم. رسول خدا گفت: مگر مرا بیرون می کنند؟ گفت: آری... .»(1)

رویکرد دنیاگرایانه و تفسیرهای مادّی از بعثت و نبوّت و تجربۀ شخصی پنداشتن وحی از سوی مستشرقان ریشه در چنین روایاتی دارد. وات بر اساس این روایت، به نقش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و ورقة بن نوفل در تثبیت و تأیید نبوّت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می پرداخته، در حالی که این روایت، هم از لحاظ سند مخدوش است و هم از لحاظ محتوا، و با مبانی اعتقادی و حقایق تاریخ اسلام سازگار نیست؛ زیرا:

1. راوی این خبر عایشه است که در سال چهارم یا پنجم بعثت (بنا به نقل مشهور) متولّد شده و در زمان حادثه، حضور نداشته است(2) و چون نام راوی اصلی را که احتمالاً از او شنیده ذکر نکرده، نقل وی فاقد سند و به اصطلاح «مرسل» بوده و روایت مرسل فاقد اعتبار است.

2. این روایت ماهیّت وحی را امری جسمی و مادّی پنداشته و تلقّی وحی را با فشارهای مکرّر جسمانی مرتبط ساخته، در حالی که یادگیری و خواندن امری ذهنی است و تلقّی وحی و ارتباط پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با مبدأ جهان هستی و عالم غیب، مستلزم این گونه

ص: 250


1- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 6، ص 89؛ ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 232؛ امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 1، ص 97؛ بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج 9، ص 6.
2- . ر.ک: نقد مقالۀ عایشه از همین کتاب.

فشارهای جسمانی نیست.

عَلَيْها السَّلاَمُ. پذیرش این روایت به معنای پذیرش ناآگاهی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از وحی و ترس او از برانگیخته شدن به رسالت است. امّا با توجّه به آمادگی هایی که حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داشتند و قبلاً پیام های غیبی را دریافت می نمودند، دلیلی نداشت که حضرت غافل گیر شده، دچار ترس و اضطراب گردد. علاوه بر ملاقات های قبلی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با فرشتۀ وحی و نداهای آسمانی، که شنیده بود، در برخی منابع آمده است که جبرئیل در ابتدا، شب شنبه و شب یک شنبه نزد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و بار سوم (یعنی روز دوشنبه) بود که رسالت را به او ابلاغ کرد.(1) پس دیدار مزبور در حرا، نخستین دیدار حضرت با فرشته نبود که از مشاهدۀ آن دچار ترس و اضطراب گردد. اساساً چگونه ممکن است خداوند منصب بزرگ رسالت را به عهدۀ کسی بگذارد که آمادگی و شایستگی آن را نداشته باشد؟

4. شکّ و تردیدی که در این روایت به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نسبت داده شده، با آیات قرآن سازگار نیست؛ زیرا قرآن می فرماید: قلب (محمّد) آنچه را دید تکذیب نکرد (در آن تردید نکرد).(2)

امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ در پاسخ یکی از اصحابش که پرسید: چرا رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هنگام دریافت وحی، ترس آن را نداشت که از وسوسه های شیطان باشد، پاسخ دادند: «خداوند وقتی بنده ای را به رسالت منصوب می کند، به او اطمینان خاطر و آرامش می بخشد، به گونه ای که هر چه از جانب خدا بر او نازل می گردد، همانند چیزی است که خود به چشم می بیند.»(3)

ص: 251


1- . طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 3، ص 207؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 17.
2- . (مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی). (نجم: 11)
3- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 18، ص 262؛ عیاشی، محمد بن مسعود سمرقندی، تفسیر العیاشی، ج 2، ص 201؛ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 478.

از نظر عقلی نیز تردید و شک پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در درک و ابلاغ وحی مخلّ فلسفۀ بعثت است. به راستی، چگونه می توان از پیامبری پیروی کرد که خود شک دارد آنچه شنیده وحی و کلام خدا است یا کلام شیطان؟

5. از همه بدتر این است که تصوّر کنیم حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، که به رسالت و مسئولیّت هدایت مردم مبعوث شده بود، خود نمی دانست چه اتّفاقی افتاده است و پیک الهی را نمی شناخت و پیام الهی را درست تشخیص نمی داد، تا آن که پیرمرد نابینای مسیحی بر حکم رسالت او مهر تأیید نهاد و حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با اظهارات او، به رسالت خویش اطمینان یافت و دلش آرام گرفت! به راستی، ورقه کیست که تا این حد در زندگانی و شخصیّت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نقش داشته و همه جا پای او در میان است، تا آن جا که حتّی در فضایل او احادیثی از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جعل کرده اند که او صاحب خانه ای در بهشت است؟

ابن عساکر در بارۀ او می نویسد: هیچ کس را نمی شناسم که گفته باشد: او اسلام آورده است.(1) ابن جوزی می نویسد: او هرگز مسلمان نبود.(2) و ابن عبّاس می گوید: او بر دین مسیحیّت مرد. او بر نصرانیّت باقی بود تا مرد. وی در حالی که چند سال پس از بعثت زنده بود، حاضر به پذیرش اسلام نشد.(3) هیچ یک از مورّخان و رجال شناسان اسلامی نام او را در میان صحابۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذکر نکرده اند. پس چنین شخصیّتی چگونه ممکن است مهر تأیید بر رسالت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زده و او را به رسالتش امیدوار کرده و در بهشت ساکن باشد؟! چگونه ممکن است که او پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را تأیید کند و تأیید او این قدر مهم تلقّی شود، امّا خود به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان نیاورد؟

امّا در بارۀ نحوۀ حمایت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به این روایت از ابن هشام توجّه کنید:

ص: 252


1- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 3، ص 633.
2- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 250.
3- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 1، ص 207.

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخستین زنی بود که به رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورد و همواره او را تأیید و تصدیق کرد و مایۀ آرامش خاطر و تسکین قلب پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود. هر گاه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از طعنه های تلخ و آزاردهندۀ مشرکان آزرده خاطر می شد و مورد بی مهری های روحی و جسمی مشرکان قرار می گرفت، حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که به ایشان دلداری می داد و مایۀ آرامش او در برابر سختی ها و ناملایمات بود.(1)

بنا بر این، نقش حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در حمایت از نبیّ مکرّم و حمایت های روحی و عاطفی و هم چنین پشتیبانی مالی از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در انجام تبلیغ و رسالتش، ظهور یافت. در روایتی، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را «صدّیقۀ امّت اسلامی» نامیدند (هذه صدّیقة امّتی)(2) و این نشان می دهد که تأییدها و تصدیق های حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان یک زن برجسته و شخصیّت سرشناس قریش، تأثیر بسزایی در پیشبرد اهداف پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داشته است.

اهمّیّت این تأییدها زمانی روشن می شود که بدانیم او وقتی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را تأیید کرد و به رسالتش ایمان آورد که بسیاری از بزرگان قریش، که بعدها از اصحاب پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شدند، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را تکذیب می کردند و به او تهمت جنون و سحر و جادو می زدند. از این رو، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در توصیف حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می فرمایند: «او زمانی به من ایمان آورد، که مردم به من کفر ورزیدند و زمانی مرا تصدیق کرد، که مردم مرا تکذیب نمودند و زمانی با اموالش مرا یاری داد، که مردم مرا از اموال خود محروم ساختند.»(3)

ص: 253


1- . اسلم خدیجة بنت خویلد و آمنت به خدیجة بنت خویلد، و صدّقت بما جاءه من اللّه، و وزارته علی أمره، و کانت أول من آمن باللّه و برسوله و صدّق بما جاء منه، فخفّف اللّه بذلک عن نبیّه9، لا یسمع شیئاً [ممّا] یکرهه من ردّ علیه و تکذیب له فیحزنه ذلک الّا فرج اللّه عنه بها اذا رجع الیها، تثبته و تخفّف علیه، و تصدّقه و تهوّن علیه أمر الناس، رحمها اللّه تعالی. (ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 158)
2- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 62.
3- . آمنت بی اذا کفر الناس و صدّقتنی اذ کذّبنی الناس و واستنی بمالها اذ حرّمنی الناس. (ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 7، ص 84؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 384)
9- ثروت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در اختیار پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

در پایان مقاله نیز وات به تکرار ادّعاهای دروغین و واهی در بارۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دست زده است. او مدّعی است: ثروت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در اختیار رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قرار گرفت و او را از فقر رهانید و به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این امکان را داد تا به طور گسترده تری به کارهای تجاری بپردازد! سپس خود وات می افزاید: هیچ خبری از سفر تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از ازدواج با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، گزارش نشده است.

هم چنان که پیش از این گفتیم، بخشی از حمایت های حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، حمایت های مالی ایشان از آن حضرت بود. دین نوپای اسلام در مراحل نخستین خود، در مواجهه با کفّار و مشرکان ثروت پرست مکّه، نیاز فراوانی به حمایت های مالی داشت و این مهم به خواست خداوند از طریق اموال فراوان حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تحقّق یافت. اموال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دوران بحرانی سه سالۀ شعب ابی طالب و در حمایت از مسلمانان نیازمند و هم چنین برای جذب برخی از کفّار به اسلام (مؤلّفة قلوبهم) هزینه شد.

تاریخ از تحوّل اقتصادی در زندگانی شخصی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از ازدواج با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اطّلاعاتی به ما نمی دهد، بلکه آنچه در تاریخ منعکس شده ساده زیستی و زهد فوق العاده پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است. زندگی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بسیار بی آلایش و به دور از زرق و برق مادّی بود. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مانند افراد معمولی جامعه زندگی می کردند و وضع لباس و خوراک و پوشاک آن حضرت بسیار زاهدانه بود. ایشان لباس وصله دار به تن می کردند و می فرمودند: من بنده ام و لباس بندگان می پوشم. آن حضرت روی حصیر، بدون فرش می خوابیدند(1) و به ابوذر فرمودند: ای ابوذر!

ص: 254


1- . کان ینام علی الحصیر لیس تحته شیء غیره. (طبرسی، فضل بن حسن، مکارم الاخلاق، ص 38)

من لباس خشن به تن می کنم، و روی زمین می نشینم، و انگشتان خود را پس از غذا می لیسم، و الاغ بی پالان سوار می شوم و ردیف خود کس دیگری سوار می کنم؛ هر کس از سنّت من روگردان شود از من نیست.(1)

پس این ادّعا که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به دلیل چشم داشت به اموال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با او ازدواج کرد، از اساس باطل است؛ زیرا حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با میل و رغبت خود، به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیشنهاد ازدواج داد و حتّی مهریّۀ خود را نیز بخشید و در حقیقت، خود را به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هدیه و عرضه کرد، و زندگانی شخصی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از ازدواج با خدیجۀ ثروتمند، با پیش از آن تفاوتی نداشت. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با این که می توانست از اموال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در جهت رفاه و آسایش خود بهره ببرد و مانند پادشاهان و حاکمان بزرگ جهان، برای خود کاخی برپا کند و خدم و حشم و سپاهی تجهیز نماید، ولی مانند یک فرد معمولی جامعه زندگی کرد و همواره خود را هم سطح فقیران جامعه نگه داشت.

وات برای ادّعای خود در این باره که ثروت حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وضع اقتصادی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را متحوّل ساخت، به دو مطلب استناد کرده است: نخست شراکت تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با سائب بن ابی سائب، و دیگری آیۀ شریفۀ (وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی)،(2) امّا در بارۀ شراکت تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با سائب، پیش از این توضیح دادیم که در این باره، تردیدها و ابهامات فراوانی وجود دارد، به گونه ای که اصل شراکت تجاری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با هر فرد دیگری غیر از او نیز ثابت نیست و مورّخان در این باره سکوت کرده اند.

در بارۀ آیۀ شریفۀ (وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی) نیز گر چه یکی از احتمالاتی که مفسّران بیان کرده اند همین است که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از ازدواج با حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ص: 255


1- . علامۀ طباطبایی، سید محمدحسین، سنن النبی، ص 120 - 130.
2- . ضحی: 8.

از مشکل فقر مالی رهایی پیدا کردند و نیازمند مردم نشدند، امّا تفسیرهای دیگری نیز از این آیه وجود دارد که باید به آنها نیز توجّه شود. مفسّران در بیان معنای غنا و استطاعتی که در این آیه بیان شده، چند احتمال مطرح کرده اند؛ از جمله:

1. استطاعت مالی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به وسیلۀ اموال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و غنایمی که در جنگ ها نصیب پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و مسلمانان می شد، که این یکی از الطاف خداوند به رسولش بود تا دست نیاز به سوی دیگران دراز نکنند و در مسیر تبلیغ و رسالت خود، در معرض تهمت های مالی قرار نگیرند. اموال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در مسیر پیشبرد اهداف الهی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هزینه شد و صرف توسعۀ زندگی، رفاه و آسایش رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نگردید.

2. ایجاد روح قناعت و شکرگزاری و مقام صبر و رضا در برابر نعمت های الهی که از صفات بارز پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به شمار می آمد و ایشان را در برابر سختی ها و ناملایمات یاری می داد.

عَلَيْها السَّلاَمُ. غنای علمی از طریق نزول وحی، به گونه ای که آن حضرت در هیچ مسئله ای نیازمند دانش و علوم دیگران نبودند، بلکه دانشمندان و صاحبان فکر و اندیشه همواره نیازمند حکمت ها و علوم بی پایان نبوی بوده اند.

4. استجابت دعا و بی نیازی ایشان از مخلوقات که مورد توجّه مفسّران قرار گرفته و در سخنان گهربار حضرت علی بن موسی الرضا عَلَيْهِ السَّلاَمُ در مناظره با مأمون در بارۀ عصمت انبیا مطرح شده است.(1)

بنا بر این، در بارۀ این آیه نمی توان به ظاهر آن اکتفا کرد؛ هم چنان که در بارۀ آیۀ (وَ

ص: 256


1- . قرطبی، محمّد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 20، ص 99؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 10، ص 384؛ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 49؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 559؛ فیض کاشانی، ملا محمّدمحسن، الصافی فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 342؛ علامۀ طباطبایی ، سید محمّدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 311.

وَجَدَکَ ضَالّا فَهَدَی)(1) نیز باید به تفاسیر و معانی فراتر از ظاهر الفاظ آیه دست یافت.

کتابنامه

1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره: داراحیا الکتب العربیه، 1378ق.

2. ابن ابی جمهور، محمّد بن علی احسائی (م 940 ق)، عوالی اللآلی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، تحقیق: مجتبی العراقی، قم: مطبعة سید الشهداء7، اوّل، 1403 ق.

3. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.

4. ابن حبان بُستی، محمد بن احمد (م 354 ق)، الثقات، بیروت: مؤسّسة الکتب الثقافیة، 1408 ق.

5. ابن حبیب بغدادی، ابو جعفر محمّد (م 245 ق)، المنمق فی اخبار قریش، تحقیق: فاروق أحمد خورشید، بیروت: عالم الکتب، 1405 ق.

6. ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد (م 245 ق)، المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361 / 1942، چاپ افست بیروت [بی تا].

7. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

8. ، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق: عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز، بیروت: دار الفکر، 1379 ق.

9. ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی (م 241 ق)، مسند احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر، [بی تا].

10. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر.

11. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.

12. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

13. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش: علی شیری، بیروت، 1415 ق / 1995 م.

14. ابن فهد حلّی، احمد بن شمس الدین محمد( م 841 ق)، المهذب البارع فی شرح المختصر النافع، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی، 1413ق.

15. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م 774 ق)، البدایة والنهایة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.

16. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی (م 774 ق)، تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، تحقیق: عبد العزیز غنیم ومحمّد أحمد عاشور ومحمّد إبراهیم البنّا، قاهره: دار الشعب.

17. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].

18. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، نجف: المکتبة الحیدریة، 1384 ق.

19. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (م 352 ق)، الاستغاثه فی بدع الثلاثة، تهران: مؤسسة الاعلمی، 1373 ش.

20. اربلی، علی بن عیسی (م 693 ق)، کشف الغمة فی معرفة الائمة7، بیروت: دار الاضواء، 1405 ق.

21. ازرقی، محمّد بن عبداللّه (م 248 ق)، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، تحقیق: رشدی صالح ملحسن، بیروت: 1403 / 1983، چاپ افست قم 1369 ش.

22. امام مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری (م 261 ق)، صحیح مسلم ، بیروت: دارالفکر، [بی تا].

23. بحرانی، یوسف بن احمد (م 1186 ق)، الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة، تحقیق: محمّدتقی ایروانی، نجف: دارالکتب الإسلامیة، 1377 ق.

24. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1401 ق.

25. بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین (م 458 ق)، السنن الکبری، تحقیق: محمّد عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1414 ق.

26. حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت لبنان : دارالمعرفة ، 1406 ق.

27. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.

28. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق.

29. ، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.

30. زِرِکلی، خیر الدین (م 1966 م)، الأعلام، بیروت: دار العلم، 1980م.

31. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر (م 538 ق)، ربیع الأبرار ونصوص الأخبار، تحقیق: سلیم النعیمی، قم: منشورات الشریف الرضی، 1410 ق.

32. سید بن طاووس، رضی الدین علی بن موسی (م 664 ق)، سعد السعود، قم: کتابخانۀ شریف الرضی، 1363 ش.

33. صالحی شامی، محمد بن یوسف (م 942 ق)، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1414ق.

34. طبرانی، سلیمان بن احمد لخمی (م 360 ق)، المعجم الکبیر ، تحقیق: حمری عبدالمجید سلفی، قاهره: مکتبة ابن تیمیة، چاپ دوم، [بی تا].

35. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق عده ای از محققین بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1415 ق.

36. ، مکارم الأخلاق، تحقیق: علاء آل جعفر، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1414ق.

37. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.

38. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، بیروت: دارالهادی، 1415 ق.

39. ، بنات النبی ام ربائبه، قم: مکتبه الاعلام الاسلامی، 1413 ق.

40. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه (م 1112 ق)، نور الثقلین، تحقیق: السید هاشم رسولی محلّاتی، قم: مؤسسۀ إسماعیلیان، 1412 ق.

41. علامۀ طباطبایی، سید محمّدحسین (م 1402 ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسه الاعلمی، چاپ سوم، 1393 ق.

42. ، سنن النبی، قم: بوستان کتاب.

43. عیاشی، محمّد بن مسعود سلمی سمرقندی (م 320 ق)، تفسیر العیاشی، تحقیق: هاشم رسولی محلّاتی، تهران: المکتبة العلمیة، 1380 ق.

44. فیض کاشانی، ملا محمّدمحسن بن شاه مرتضی (م 1059 ق)، الصافی فی تفسیر القرآن (تفسیر الصافی)، تهران: مکتبة الصدر، 1415 ق.

45. قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم (م 1294 ق)، ینابیع المودّة لذوی القربی، تحقیق: علی جمال أشرف الحسینی، تهران: دار الاُسوة، 1416 ق.

46. کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب (م 329 ق)، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1365.

47. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.

48. هیثمی، نور الدین علی بن ابی بکر (م 807 ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.

49. یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبداللّه (م 626 ق)، معجم البلدان، [بی جا]: انتشارات دارالصادر، چاپ دوم، 1995 م.

ص: 257


1- . ضحی: 7.

دو (زندگینامه و موضوعات خاص)

اشاره

ص: 258

ص: 259

13- خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قسمتی از پیامبری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود

اشاره

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قسمتی از پیامبری محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود(1)

زین العابدین راهنما

«... این مرگ نبود که به سوی خدیجه می خزید، این زندگی جاودان بود که به سوی او می آمد.»

چکیده

شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با زبانی داستانی و هنری با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از آنِ خدا بود و وقتی که در سن 65 سالگی از دنیا رفت همه دارایی هنگفت خود را در راه خدا و دین و خدا به مصرف رسانده بود. نوشتند که در آن روز دیگر دیناری از مال دنیا نداشت. فقط روح و قلب چهل و پنج ساله محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را داشت که تا آخر عمر هر وقت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به یاد او می افتاد بی اختیار اشکش جاری می شد. این سال را خود محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و پیروان او «سال اندوه» نامیدند. این نوشتار برای آشنایی جوانان با تاریخ اسلام بسیار مفید و خواندنی است، زیرا نویسنده با احاطه دقیق بر تاریخ اسلام و داشتن قلم داستانی و سبک جذاب نویسندگی، توانسته است به خوبی از عهدۀ توصیف تاریخ صدر اسلام برآید.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، سال اندوه، ازدواج، ثروت، تبلیغ.

مرگ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ ضربت سختی بر روح و روان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرود

ص: 260


1- پیامبر، تهران: کتابفروشی زوار، چاپ 21، [بی تا]، ص 449 457.

آورد. هنوز رطوبت خاک های قبر ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خشک نشده بود که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آثار این فقدان را در محیط خود حس کرد.

این جمله را چندین بار به گوش خود از مردم شنید. «محمّد به زودی به چنگال قریش خواهد افتاد و آیات قرآنی او نیز با رمل های صحرا پراکنده خواهند شد.»

چند روز از فوت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نگذشته بود که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم بیمار شد. چندین شب از شدت تب می سوخت و روز به روز حرارت بدن او تندتر می شد.

محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هر شب بیش از «دو ثلث شب» بیدار می ماند و از کسی مراقبت می کرد که نه تنها همسر محبوب او بود، بلکه عصای دست او و مشاور صدیق و باوفای او در هر امر و هر پیش آمدی هم بود. ولی بیماری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سخت تر شد و تبش به منتهای شدت رسید و محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بی نهایت نگران گردید.

عشرۀ مبشره همگی به خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمدند و به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، در پرستاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یاری کردند؛ لیک نیمه های شب که حالت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وخیم شد فکر کردند محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را در دقایق آخر عمر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ(1) با وی تنها بگذارند. همه به اتاق بزرگ مجاور رفتند. در آن جا این ده نفر سرهای خود را به زیر انداخته و خاموشی پر غلغله و گویایی بر آنها چیره شده بود.

فکر و کلمۀ بسیار در مغز و زبان یکایک آنها رفت وآمد داشت، ولی لب هایشان خاموش بود. سرانجام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ که بیش از همه نگران و دلواپس حال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود با فصاحت و قوت کلمۀ خود، این سکوت را شکست و چنین گفت:

«تازه سه روز از فاجعۀ اول می گذرد(2) هنوز این جراحات دل پیامبر در مرگ پدرم خون می چکد... هنوز این جراحات التیام نیافته است. اینک خدیجه ام المؤمنین... این زن پاکدل و باایمان... که برای پیامبر فرشتۀ رحمت بود و پیامبر در چشم های او و روی لبان وی معانی

ص: 261


1- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ص 337.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 3، در احوال خدیجه سلام الله علیها؛ امیره قریه، حسین، شهیرات النساء؛ حسینی دشتکی شیرازی، خواجه میر جمال الدین، روضة الاحباب فی سیره النبی والآل.

ایمان و حمایت را خواند. او در اعماق روح و قلب پیامبر جای داشت و در افکار او تأثیر فراوان ... . نخستین کسی بود که پیش از آمدن وحی، روشنایی رسالت را در پیشانی فرستادۀ خدا دید و گویی که اولین وحی بر او فرود آمده بود. این بانوی بزرگ، این خدیجه پناه دهندۀ مستمندان، همو که قسمتی از رسالت و بعثت رسول اللّه بود. پیش از هر کس، او دست یاری به سوی پیامبر دراز کرد ... . در مواقع شدت و سختی او نیرو دهندۀ روان پیامبر بود. اکنون در بستر مرگ افتاده و فقدان او چه تأثیر عظیمی در روح رسول خدا خواهد کرد. خدایا خودت فرستادۀ خدا و اسلام وی را یاری کن.»

علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ این کلمات را با گلوی گرفته گفت و بی اختیار اشک از دیدگانش سرازیر شد.

ابوبکر گفت: «آری حق با تو است. مرگ ام المؤمنین تکان سختی به روان رسول اللّه می دهد. این جراحت دوم قلب او است. ابوطالب و خدیجه هر کدام برای اسلام ستونی استوار بودند. خدا خودش خدیجه را شفا بدهد.»

هنوز این جمله را پایان نداده بود که میسره از اتاق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیرون دوید، آب آتش زده از دیده روان داشت.

علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ از جای خود پرید و به اتاق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت.

همان دم باقی اصحاب گرداگرد میسره ایستادند و هر کدام پرسشی می کردند.

علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در اتاق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بسیار نماند. وقتی برگشت با اندوهی که بر همۀ وجودش سنگینی می کرد به حاضران چنین گفت:

«او در آخرین لحظه های زندگی است. این بانوی بزرگ قریش مرگش هم بسان زندگیش بزرگوار و ملکوتی است. نور فوق العاده ای بر سیمای او افتاده... . لبخند آسمانی بر روی لب های وی نقش بسته، «نفس مطمئنه» که نخستین شعار اسلام است و هر کس در زندگی نیازمند آن است بر سیمای او پرتو افکنده... . دیدگانش گاهی به صورت پیامبر و گاهی به سقف اتاق دوخته می شود. گویی منتظر کسی یا چیزی است که از آسمان فرود آید. مرگ که در همه جا و برای هر کس هولناک است، در این جا... در اتاق خدیجه چقدر ناچیز

ص: 262

می نمود! من که چند دقیقه تماشاگر حال او بودم چیزی که به نظرم نمی آمد مرگ بود.

این مرگ نبود که به سوی خدیجه می خزید، این زندگی جاویدان بود که به سوی او می آمد... . نگاه هایی که میان خدیجه و محمّد رد و بدل می شد مانند آن بود که روان آنها در آسمان ابدیت پرواز می کند. گویی در میان روشنایی الهی و فیض خدایی پیش می روند. گویی خدیجه جایگاه بلند خویش را در آن دنیا می بیند که خشنودی بر لب های رنگ پریده اش بسان تبسم سایه افکنده... .

من مرگ را گوشۀ اتاق او مانند چیزی پست دیدم. دنیایی که در آن جا پدید آمده بود پر از لمعه و برق بود... . انسان جنبش موج های روان را در آن جا مشاهده می کرد. می دید که چگونه روان ها، جنبشی به سوی «ملأ اعلی» و به طرف آسمان ها دارند به بالای ستارگان، آن جا که آیین پاک محمّدی قرار گرفته. احساس می کردم که با روح بزرگ پرنور خدیجه و با جاذبیت رسول خدا من نیز به سوی آن آسمان به پرواز آمده ام.»

در این میان، صدای توانایی از اتاق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بلند شد که این کلمات را گفت: «خدیجه بزرگ اینک فرشتگان اند که به تو درود می فرستند.»

علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و بقیۀ اصحاب به یکدیگر گفتند: این صدای رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است.

طلحه گفت: «خوشا به نیکبختی خدیجه! در دنیا بهترین همسر را داشت و در آخرت بالاترین مقام... . هر چه داشت از مال و دارایی و از نیروی شکیبایی همه را در راه خدا به کار برد.»

ابوبکر به میسره گفت: «برو ببین خدیجه در چه حال است.»

میسره پاسخ داد: در این دم پراضطراب دل من یارای دیدن ندارد.

تنها علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود که به اتاق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بازگشت.

در آخرین نگاه های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چه بود؟

دست خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در دو دست محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و نگاهشان چنان به هم

ص: 263

آمیخته بود که گفتی یک دنیا کلمه میان شان گفت و شنود می شد... . زبان آنها خاموش بود اما در افکارشان سراسر خاطرات گذشته موج می زد... . این لحظه از همان لحظاتی است که زبان خاموش است ولی این خاموشی از هر کلمه و گفتاری گویاتر و فصیح تر است. در این عالم دیگر کلمه نیست و گنجایش معانی را از دست می دهد. در این هنگام کلمه نمی تواند به همان چابکی اندیشه و خاطره بر زبان بیاید و همۀ آن معانی را در برگیرد. در این جا است که کلمه مثل جره های سوفالی می شکند، خرد می شود. کلمۀ زمان و وقت می خواهد و این از همان لحظاتی است که زمان و وقت در آن تحلیل رفته است.

در چند لحظۀ کوتاه باید یک دنیای جاویدان را جای داد. اکنون دیگر بیش از چند دقیقه به حیات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ باقی نمانده است.

اندیشه و احساس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در نگاه های پراطمینان او به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، به خوبی خوانده می شد. شاید بخش های گوناگون زندگی خود را با او می دید و خوبی هایی که از محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در دل اندوخته داشت با نگاه های خود بازش می گفت: «حلم او، صبر او، پایداری و استحکام او در پرستش خدا، دهش و بخشش او به تهی دستان، ادب او نسبت به زیردستان، سیمای اندیشمند او، غلبۀ اندوهش بر شادیش، نیروی ارادۀ او، حالت های غایرعادی وحی او و صدای توانا و لهجۀ پاک او هنگامی که آیه های قرآنی را برایش می خواند.» این ها همه گویی در خاطرۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می آمد و لبخندی بر لبان او به جا می گذاشت.

آیا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به گذشته ها می اندیشید؟ به روزهای جوانی خود که شویش ابوهاله درگذشت و دلش نیازمند حرارت دوگانه بود، حرارت عشق و حرارت ایمان.

آن روز که در ساختمان دواشکوبۀ باشکوه خود نشسته و جامه های ابریشمی و رنگارنگ خود را به تن داشت و غلامان و خدمت کاران گوناگون پیرامونش کمر خدمت بسته بودند. در آن روزی که برای نخستین بار نام محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را شنید. در آن دوره روزی نبود که از طرف سران قریش و جوانان آنها از او خواستگاری نشود و همه دست ها را پس نزند. او

ص: 264

خود را برای چنین وجود ارجمندی نگاه داشته بود.

به خاطرش آمد که در یکی از شب های جوانی خود خواب شگفتی(1) دید و تعبیر آن را از پسرعمویش ورقه که زبان عبری را خوب می دانست پرسید.

از آن روز که ورقه خوابش را تعبیر کرد همیشه در انتظار پیش آمدی بود. آن خواب هیچ گاه از فکر او جدا نمی شد و عمر او مانند پگاهی هر چه بیشتر می رفت به سپیده دم نزدیک تر می گشت.

آن روزی که با گروهی از دختران قریش در یکی از اعیاد نشسته بود. پیرمردی میان بالا با ریش های سپید و بلند و سیمای اسرارآمیز به سوی آنها آمد و گفت: «ای دختران قریش(2) پیدایش آخرین پیامبر نزدیک شده است. بگویید کدام یک از شما دست زناشویی به وی می دهید؟»

انگار این صدا را دوباره شنید!

این خاطره ها بسان منظره ای که در آب افتد در حافظۀ لرزان و متحرک او جلوه گر می شد؛ تا آن جا که نخستین بار ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از او خواست که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به کارهای تجارت خود بگمارد. سیمای گذشتۀ محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ(3) با موهای مشکی دوشقه، با سینه و کتف های نیرومند، بشرۀ جذاب، چشم های گیرا، پیراهن ساده و بلند، چهرۀ شکفته و پرحجب و حیا، کلمات آهسته و متین، نگاه های پرنفوذ که گاه به زمین و گاه به سوی پنجره دوخته می شد و آن دم که به تصادف برای یک بار نگاه او به چشم خودش افتاد تا ژرفای دل و روان او را گرم کرد. سیمای محمّد 25 ساله در حافظۀ خدیجه و چهرۀ فروزان امروز او اکنون بالای سرش، هر دو این چهره ها در برابر دیدگانش قرار گرفته بود؛ دیدگانی که برای همیشه بایستی بسته می شد.

او می اندیشید که: در نهاد محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چیزی بالاتر از آدمی و پایین از خدایی هست. شخصیت بزرگ او پاره کنندۀ زنجیرهای اسارت و بردگی بود و سال های عمر او از

ص: 265


1- . راهنما، زین الدین، پیامبر، ج 1، فصل 23.
2- . همان، فصل 24.
3- . همان، ص 27.

برجسته ترین

فصل های تاریخ بشریت. با این اندیشه پرتو خرسندی دل او بر سیمایش نقش می بست.

سفر او به شام برای خودش و بازگشت او با خیر و برکتی که از آن دادوستد برایش آورده بود. گفته های میسره هنگام بازگشت و داستان بحیرای نصرانی که جزییاتش را برای وی گفته بود. همۀ این ها از حافظه او به سرعت می گذشتند. گویی محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همۀ خطوط قلب و فکر او را می دید و می خواند. سلسلۀ این افکار و این خیالات مانند باران پی درپی در مغزش فرومی ریخت، تا هنگامی که در نظرش مجسم گردید که نفیسه را نزد محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرستاد و از او پرسید آیا میل ازدواج را با وی دارد یا نه؟ شادمانی آن روز دوباره در این وقت در روحش زنده شد و آن مجلس ازدواج را که با حضور عمویش عمر ابن اسد و با حضور حمزه و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ برگزار شد گویی دوباره دید. در همان دقیقه احساس کرد دست محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ روی آمیزۀ موهای او به نوازش درآمد.

زندگی پس از ازدواج، نیایش های محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و رفت وآمدش به غار حرا، آن شب اول وحی(1) و آن صبح نزول نخستین آیۀ قرآن و آن گفتارهای ورقه و گرویدن تدریجی بزرگان قریش، پشت سر هم به اسلام از اول تا به آخر و خلاصۀ زندگی 25 سالۀ خود را با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ(2) به یاد آورد.

ناگهان دنیایی را در حرکت دید که نام «محمّد رسول اللّه» کم کم روی آن نقش بست. روح خود را دید که از قالبش جدا شد و روی دست پرتوان محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به سوی آسمان ها، میان ابرها، به درگاه پروردگار پرواز کرد و بی اختیار این کلمه ها از دهان او آشکارا و شمرده شنیده شد: «اشهد ان لااله الا اللّه و اشهد ان محمّداً رسول اللّه.»(3)

محمّد بی اختیار سر را به رخسار او نزدیک برد و بوسه مهر و شکرگزاری بر پیشانی وی نهاد.

ص: 266


1- . همان، ص 1، فصل 28.
2- . حلبی، علی بن برهان، سیرة الحلبیه، ص 378.
3- . «گواهی می دهم که خدایی جز اللّه نیست و گواهی می دهم که محمّد فرستاده اللّه است.»

آخرین لبخند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نمایان تر شد و روی لب هایش ناپدید گشت. پلک های چشمش به آهستگی روی هم نشست و دیگر باز نشد... . قطرات اشک محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پی در پی از دیدگانش جاری بود.

در این دم، صدای گره خورده و توانای محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به این کلمات بلند شد: «انا للّه وإنا الیه راجعون؛ ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او بازمی گردیم.»

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از آنِ خدا بود و وقتی که در سن 65 سالگی از دنیا رفت. همۀ دارایی هنگفت خود را در راه خدا و دین و خدا به مصرف رسانده بود. نوشتند که در آن روز دیگر دیناری از مال دنیا نداشت.

فقط روح و قلب 45 سالۀ محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را داشت که تا آخر عمر هر وقت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به یاد او می افتاد بی اختیار اشکش جاری می شد.(1)

این سال را خود محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و پیروان او «سال اندوه» نامیدند.(2)

کتابنامه

1. امیره قدریه، حسین، شهیرات النساء فی العالم الاسلامی، تهران: کتابخانۀ بنیاد دایرة المعارف اسلامی، [بی جا]، [بی تا].

2. حسینی دشتکی شیرازی، خواجه میر جمال الدین، روضة الاحباب فی سیره النبی والآل.

3. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.

4. رهنما، زین العابدین، پیامبر، دورۀ سه جلدی، تهران: کتاب های جیبی، 1345ش.

5. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، تحقیق: محمّدباقر بهبودی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.

ص: 267


1- . وفات خدیجه سال 619 مسیحی بود.
2- . عام الحزن.

14- ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

اشاره

ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ(1)

محمّدابراهیم آیتی

چکیده

شرح حال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که زنی تجارت پیشه و شرافتمند و ثروتمند بود، مردان را برای بازرگانی اجیر می کرد و سرمایه ای از مال خویش را برای تجارت، با حقی که برای ایشان قرار می داد، در اختیارشان می گذاشت. چون از راست گویی و امانت و مکارم اخلاق رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خبر یافت، نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که اگر با سرمایۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و همراه غلام وی میسره برای تجارت رهسپار شام شود، بیش از آنچه به دیگران می داده است، به وی خواهد داد. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پذیرفت و با میسره رهسپار شد تا به شام رسید. این سفر چهار سال و نه ماه و شش روز پس از فجار چهارم روی داد. میسره در این سفر از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کراماتی مشاهده کرد که او را خیره ساخت. چون به مکّه بازگشت، از آنچه از نسطور راهب شنیده و خود دیده بود، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را آگاه ساخت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم در ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رغبت نمود و در پی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرستاد و علاقه مندی خویش را به ازدواج با وی اظهار داشت.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، ثروت، کاروان تجاری، ازدواج.

ص: 268


1- تاریخ پیامبر اسلام، قم: دارالفکر، چاپ اول، 1386، ص 69 77.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خُوَیلِد (بن اسد بن عبدالعُزّی بن قُصَیّ) که زنی تجارت پیشه و شرافتمند و ثروتمند بود مردان را برای بازرگانی اجیر می کرد و سرمایه ای از مال خویش را برای تجارت، با حقی که برای ایشان قرار می داد، در اختیارشان می گذاشت. چون از راست گویی و امانت و مکارم اخلاق رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خبر یافت، نزد وی فرستاد و به او پیشنهاد کرد که اگر با سرمایۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و همراه غلام وی مَیْسَرَه(1) برای تجارت رهسپار شام شود، بیش از آنچه به دیگران می داده است، به وی خواهد داد.

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پذیرفت و با مَیْسَرَه رهسپار شد تا به شام رسید.(2) این سفر چهار سال و نه ماه و شش روز پس از فِجار چهارم روی داد(3) و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در شانزدهم ذی الحجۀ سال بیست و پنجم واقعه فیل، در 25 سالگی، از مکّه بیرون رفت. چون به بُصری رسید، نُسطور راهب وی را دید و مَیْسَرَه را به پیامبری او مژده داد. مَیْسَرَه نیز در این سفر از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کراماتی مشاهده کرد که او را خیره ساخت. چون به مکّه بازگشت، از آنچه از نُسطور راهب شنیده و خود دیده بود، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را آگاه ساخت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم در ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رغبت نمود(4) و در پی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرستاد و علاقه مندی خویش را به ازدواج با وی اظهار داشت. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هم با عموهای خویش مشورت کرد و با عموی خود، حمزة بن عبدالْمُطَّلِب نزد خُوَیلِد بن اسد بن عبدالعزّی رفت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را

ص: 269


1- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 203.
2- . همان.
3- . مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج 2، ص 278. برحسب بعضی از روایات ابوطالب7 به رسول خدا9 گفت: «مرا مالی نیست و روزگار زندگی بر ما سخت شده است. اکنون که کاروانی از قریش رهسپار شام می شود، کاش تو هم نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که مردانی را برای تجارت می فرستد می رفتی و داوطلب رفتن می شدی و او هم البته پیشنهاد تو را بی درنگ می پذیرفت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از این گفت وگو باخبر شد و خود پی رسول خدا9 فرستاد و به او گفت: من تو را دو برابر دیگران خواهم داد، و چون به دیگران دو شتر جوان می داد، به رسول خدا9 چهار شتر جوان وعده داد. (ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 129 130)
4- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ص 9؛ مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص 197.

خواستگاری کرد.(1)

برخی گفته اند که خُوَیلدِ پیش از فِجار مرده بود(2) و عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، عَمْرو بن اسد وی را به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تزویج کرد.(3) تاریخ ازدواج دو ماه و 25 روز پس از بازگشت رسول خدا از سفر شام بود.(4) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بیست شتر جوان مهر داد(5) و خطبۀ عقد را ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ ایراد کرد(6) و دیگر عموهای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز حاضر بودند. پس چون خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به انجام رسید، عَمْرو بن اسد، عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: «محمّد بن عبداللّهِ بن عبدالْمُطَلِّبِ یَخْطُبُ خَدیجةَ بنتَ خُوَیلدِ، هذا الفَحْلُ لا یُقْدَعُ أنفُه؛(7) محمّد پسر عبد اللّه بن عبدالْمُطَّلِب از خدیجه دختر خُوَیلدِ خواستگاری می کند. این خواستگار بزرگوار را نمی توان رد کرد.»(8)

ص: 270


1- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 205.
2- . به روایت بعضی، خوَیلِد در فجِار کشته شد، یا هم در سال فِجار مرد. (ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 376)
3- . واقدی همین قول را صحیح دانسته است. (ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 25) اختیار یعقوبی نیز همین است. (ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 375)
4- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ص 9.
5- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 206. نخستین کسی را که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای پیشنهاد ازدواج نزد رسول خدا9 فرستاد، به روایت یعقوبی از عمّار بن یاسر، هاله خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود و به روایت دیگران، نفیسه دختر مُنیَه، خواهر یَعْلَی بن مُنیّه بود. (ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 25؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 375)
6- . ر. ک: ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 375؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 5 و 16، به نقل از صدوق در «الفقیه» و زمخشری در «ربیع الابرار» و کشاف و خرگوشی در «شرف المصطفی» و دیگران.
7- . مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ص 10؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 435؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 163.
8- . به روایتی پس از انجام یافتن خطبۀ ابوطالب9، وَرَقة بن نَوْفَل بن اسد، عموزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز خطبه ای ایراد کرد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به چهارصد دینار به عقد رسول خدا9 درآورد و قریش را بر آن شاهد گرفت و آن گاه که خطبۀ وی پایان رسید، ابوطالب7 گفت: میل دارم عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم در این امر با تو شرکت نماید. پس عَمْرو بن اسد، نیز گفتار ورقه را تکرار کرد و گروه قریش را بر آن گواه گرفت. ر. ک: مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 3 18.

ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

1 . خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ: دختر خُوَیلدِ بن اسد بن عبدالعُزّی بن قُصَیّ که پانزده سال پیش از واقعۀ فیل تولد یافت.(1) مادرش فاطمه، دختر زائدة بن اصَمّ از بنی معصی بن عامر بن لُؤَیَ بود.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نخست به ازدواج ابوهاله تَمیمی از بنی اُسَیْد بن عَمْرو بن تَمیم، حَلیف بنی عبدالدّار درآمد و از وی هند بن ابی هاله، ربیب رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را آورد که برای امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ شمایل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را توصیف کرد.(2) هند در جنگ بدر و به قولی، در جنگ اُحُد حضور داشت و در روز جمل همراه علی بود و به شهادت رسید.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بعد از ابی هاله، به ازدواج عُتَیقِّ بن عائذ بن عبد اللّه بن عُمَر بن مَخزوم درآمد و از وی دختری به نام هند آورد.(3)

اُمّ المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در چهل سالگی به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و همۀ فرزندان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جز ابراهیم از وی تولد یافتند.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در جاهلیت «طاهره» می گفتند. وی نخستین زنی است که به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد. نیز به اجماع مسلمین، نخستین کسی است که به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورد و احدی از مسلمین بر وی تقدم نیافت.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ حدود 25 سال با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زندگی کرد و در سال

ص: 271


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 132.
2- . حدیث هند بن ابی هاله را در شمایل رسول خدا9، در « اسد الغابة فی معرفة الصحابه»، ج 5، ص 72 و ج 1، ص 24 28 و «بحار الأنوار»، ج 6، ص 133 و «مکارم الأخلاق»، ص 6 7 و «معانی الاخبار صدوق»، ص 79 و حدیث علی بن ابی طالب7 را در شمایل رسول خدا در « اسد الغابة فی معرفة الصحابه»، ج 1، ص 25 ملاحظه کنید.
3- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 71 و 434.

دهم بعثت در 65 سالگی، یک سال و شش ماه پس از بیرون آمدن بنی هاشم از شِعْب ابی طالب و ابطال صحیفه قریش، وفات کرد.(1)

2 . سَوْدَه: دختر زَمَعَة بن قَیْس از بنی حِسل بن عامر بن لُؤَیّ، که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را پس از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و پیش از عایشه به عقد خویش درآورد. سَوْدَه نخست به ازدواج پسرعموی خویش سکران عَمْرو درآمد و با سکران که مسلمان شده بود به حبشه هجرت کرد و پس از چند ماه به مکّه بازگشتند. سکران پیش از هجرت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مکّه وفات یافت و سَوْدَه به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد.(2) سَوْدَه در آخر خلافت عُمَر و یا در سال 54 وفات کرد.(3)

عَلَيْها السَّلاَمُ . عایشه: دختر ابوبَکْر(عبد اللّه) بن ابی قُحافه(عُثْمان) از بنی تَیْم بن مُرَّه که در مکّه و در هفت سالگی به عقد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و در سال 5 عَلَيْهِ السَّلاَمُ یا 58 هجری وفات کرد.(4)

4 . حَفْصَه: دختر عُمَر بن خَطّاب از بنی عَدِیّ بن کَعْب، که ابتدا به ازدواج خُنَیْس بن حُذافه سَهْمی درآمد. خُنَیْس پیش از آن که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانه اَرْقَم درآید، اسلام آورد و در هجرت دوم حبشه از مهاجران بود و آن گاه، به مکّه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در بدر و اُحُد شرکت کرد و در اُحُد زخمی برداشت که در اثر آن وفات یافت.

حَفْصَه بعد از عایشه، در سال سوم هجرت (دو سال و چند ماه پس از هجرت)،(5) به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و در سال 41 یا 45 و به قولی، سال 2 عَلَيْهِ السَّلاَمُ هجرت وفات یافت.(6)

ص: 272


1- . مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص 200. بعداً گفته خواهد شد که خروج بنی هاشم از شِعْب در سال دهم بعثت بود و اندکی بعد از آن، وفات ابوطالب7 و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز در همان سال واقع شده است.
2- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 352 و 391 و ج 4، ص 322.
3- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 339، ش 606.
4- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 504.
5- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جوامع السیرة النبویة، ص 33.
6- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 426.

5 . زینب: دختر خُزَیمة بن حارث از بنی هلال که او را اُمّ المساکین می گفتند. چون شوهرش (به قول زُهری) عبد اللّه بن جَحش اسدی در جنگ اُحُد به شهادت رسید، بعد از حَفْصَه به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و پس از دو یا سه ماه، در حیات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وفات یافت. به قول ابن هِشام و ابن حَزم، شوهر زینب پیش از رسول خدا عُبَیدة بن حارث بن مطلّب بن عبدمَناف، شهید بدر بود و پس از شهادت عُبَیده به ازدواج رسول خدا درآمد.(1)

6 . اُمّ حبیبه: رَمْلَه، دختر ابوسُفیان از بنی اُمیّه که با شوهر مسلمان خود عُبَیداللّه بن جَحش به حبشه هجرت کرد، و چون عُبَیداللّه در حبشه نصرانی شد و سپس از دنیا رفت، اُمّ حبیبه توسط نجاشی، پادشاه حبشه در همان جا به عقد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و آن گاه، به مدینه فرستاده شد. برحسب آنچه ابن اثیر در «اسدالغابة» از ابن اسحاق نقل می کند، تزویج اُمّ حبیبه بعد از تزویج زینب دختر خُزَیمه بوده است.(2)

ابن اسحاق از محمّد بن علی بن الحسین (امام محمّدباقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ) روایت می کند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَمْرو بن اُمَیّه ضَمْری را در بارۀ ازدواج با اُمّ حبیبه نزد نجاشی فرستاد و نجاشی او را برای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواستگاری کرد و به ازدواج آن حضرت درآورد. نجاشی از طرف رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چهار صد دینار کابین به وی داد. به نظر ما جهتی جز این نداشته است که عبدالملک بن مروان، کابین زنان را بر چهار صد دینار مقرر ساخت. آن که اُمّ حبیبه را به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآورد، خالد بن سعید بن عاص بود.(3)

عَلَيْهِ السَّلاَمُ . اُمّ سلمه: هند، دختر ابوامیّه مَخْزومی که با شوهرش، ابوسَلَمه، عبد اللّه بن عبدالأسَد مَخْزومی پسر عمۀ رسول خدا دو بار به حبشه هجرت کرد، و آن گاه، به مکّه

ص: 273


1- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 4، ص 297؛ ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جوامع السیرة النبویة، ص 33.
2- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 573.
3- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 243.

برگشت و به مدینه هجرت نمود. چون ابوسَلَمه در اثر زخمی که در جنگ اُحُد برداشته بود، در جمادی الآخر سال چهارم هجرت به شهادت رسید، به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و در یکی از سال های 5 صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، 60، 61، 62 بعد از همۀ زنان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وفات کرد.

8 . زینب: دختر جَحش از بنی اسد، دختر عمۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، یعنی اُمَیْمَه دختر عبدالْمُطَّلِب و خواهر عبد اللّه که به دستور رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به عقد زَیْد بن حارثه درآمد، و آن گاه که زَیْد او را طلاق داد، پس از اُمّ سَلمه به همسری رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سرافراز گردید.(1) وفات زینب را در سال بیستم هجری نوشته اند.(2)

صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ . جُوَیْریَه: دختر حارث بن ابی ضِرار از قبیلۀ بنی المُصْطَلِق خُزاعه که در سال پنجم (یا ششم) هجرت در غزوۀ بنی المُصْطَلِق (غزوه مُرَیْسیع) اسیر گردید و در سهم غنیمت ثابت بن قَیْس بن شَمّاس افتاد. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قیمت او را داد و او را آزاد کرد و به اختیار خودش به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآمد و در اثر این ازدواج بیش از صد خانوادۀ اسیر بنی المُصْطَلِق آزاد شدند. جُوَیْریه در سال 50 یا 56 هجری از دنیا رفت.

10 . صفیّه: دختر حُیَیّ بن اَخْطَب از یهودیان بنِی النَّضیر و از اولاد رسول خدا هارون بن عمران، برادر رسول خدا موسی بن عمران عَلَيْهِ السَّلاَمُ که اول، همسر سَلّام بن مِشْکَم و سپس کِنانة بن (رَبیع بن) ابِی الْحُقَیْق بود. کِنانه در جنگ خَیْبَرصفر سال هفتم هجرت) کشته شد، و صَفِیَّه اسیر گردید. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را آزاد کرد و به زنی گرفت. صَفِیَّه در سال پنجاهم هجرت در خلافت معاویه وفات یافت.

11 . مَیْمونه: دختر حارث بن حزن و خالۀ عبد اللّه بن عبّاس و خالد بن وَلید از بنی هلال که ابتدا به ازدواج ابورُهم بن عبدالعزّی از بنی عامر بن لُؤَیّ درآمد و سپس در ذی القعدۀ

ص: 274


1- . داستان زینب و زید در سورۀ احزاب به تفصیل آمده است.
2- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 465.

سال هفتم هجری در سفر عمرة القضاء به وسیلۀ عبّاس بن عبدالْمُطَّلِب عقد و عروسی وی با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در سَرِف به انجام رسید. مَیْمونه در سال 51 یا 6 عَلَيْها السَّلاَمُ یا 66 هجری در همان سرف وفات یافت.(1)

از این یازده زن، دو نفر (خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و زینب دختر خُزَیمه) در حیات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، و نُه نفر دیگر پس از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وفات یافته اند. شش نفر از اینان (خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، سَوْدَه، عایشه، حَفْصَه، اُمّ حبیبه و اُمّ سَلمه) از قریش بودند و پنج نفر دیگر از غیر قریش.

فرزندان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

رسول خدا سه پسر و چهار دختر داشت که عبارت اند از:

1 . قاسم: او نخستین فرزند رسول خدا است و پیش از بعثت در مکّه تولد یافت، و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به نام وی ابوالقاسم کنیه گرفت. نیز نخستین فرزندی است که از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مکّه وفات یافت و در آن موقع دو ساله بود.

2 . زینب: دختر بزرگ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ که بعد از قاسم در سی سالگی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تولد یافت و پیش از اسلام به ازدواج پسر خالۀ خود ابوالعاص بن رَبیع درآمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.

عَلَيْها السَّلاَمُ . رقیّه: وی پیش از اسلام و بعد از زینب، در مکّه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد عُتْبَة بن ابی لهب درآمد و پس از نزول سورۀ «تَبَّتْ یَدَآ أَبِی لَهَبٍ» و پیش از عروسی، به دستور

ص: 275


1- . مادر مَیْمونه، دختر عَوْف بن زُهَیر جُرَشی است که از دو شوهر خود، حارث بن حزن و عُمَیْس خَثعَمی، هشت دختر داشت و از همۀ مردم خوش دامادتر افتاد؛ چه رسول خدا9 مَیْمونه را گرفت و عبّاس بن عبدالْمُطَّلِب، لُبابه کبرا، مادر فَضْل و عبداللّه و عُبَیداللّه و مَعْبَد و قثم و عبدالرحمان و اُمّ حبیب را، و جعفر بن ابی طالب، اسماء مادر عبداللّه و عون و محمّد را، و ابوبَکْر، پس از جعفر، اسماء مادر محمّد را، و علی7 پس از ابوبَکْر، اسماء مادر یحیی و عون را، و وَلید بن مُغَیره مَخْزومی لُبابة صغرا مادر خالد بن وَلید را، و حمزة بن عبدالمطلب، سلمی مادر امامه را. مَیْمونه و دو لُبابة از حارث بن حزن و اسماء و سلمی از عُمَیْس خَثعَمی بودند. (ر. ک: مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص 228 229)

ابولَهَب و همسرش اُمّ جمیل از وی جدا شد. سپس به عقد عُثْمان بن عفّان درآمد و در هجرت اول مسلمین به حبشه با وی هجرت کرد و آن گاه، به مکّه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در سال دوم هجرت، سه روز بعد از بدر، همان روزی که مژده فتح بدر به مدینه رسید، وفات یافت.

4 . اُمّ کُلثُوم: او نیز در مکّه تولد یافت و پیش از اسلام به عقد عتبیة بن ابی لهب درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسی از عتیبه جدا شد و در سال سوم هجرت به ازدواج عُثمان بن عفّان درآمد، و در سال نهم هجرت وفات کرد.

5 . فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ: آن حضرت، ظاهراً در حدود پنج سال پیش از بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مکّه تولد یافت و در مدینه به ازدواج امیرالمؤمنین علی عَلَيْهِ السَّلاَمُدرآمد و پس از وفات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، به فاصله ای در حدود چهل روز تا هشت ماه، وفات یافت و نسل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تنها از وی باقی ماند و یازده امام معصوم عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دامن مطهر وی پدید آمدند.(1)

6 . عبد اللّه: او پس از بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مکّه متولد شد و طیّب و طاهر لقب یافت(2) و در همان مکّه وفات کرد. پس از وفات اوعاص بن وائل سَهْمی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را ابتر خواند و سورۀ کوثر در پاسخ وی نازل گردید.

عَلَيْهِ السَّلاَمُ . ابراهیم: وی از ماریّة قِبْطیّه در سال هشتم هجرت در مدینه تولد یافت و در سال دهم در 16 یا 18 یا 22 ماهگی، سه ماه پیش از وفات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ(3) یا

ص: 276


1- . فاطمه3، از امیرالمؤمنین7 سه پسر آورد: حسن و حسین و محسن و دو دختر، زینب و اُمّ کُلثُوم. (ر. ک: ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جوامع السیرة النبویة، ص 39 40 و ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، المعارف، ص 62 و 92) در این که محسن سقط شد یا در کودکی از دنیا رفت، میان تاریخ نویسان اختلاف است.
2- . ر. ک: ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 375. اما به قول ابن اسحاق و ابن هشام و کلینی، رسول خدا9 سه پسر از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ داشت: قاسم پیش از بعثت و طیب و سپس طاهر بعد از بعثت. (ر. ک: ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 206؛ کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 439) برخی گفته اند: قاسم و طاهر پیش از اسلام و عبداللّه که طیب لقب یافت پس از بعثت. (ر. ک: ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 1، ص 16)
3- . ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جوامع السیرة النبویة، ص 38 39.

در هجدهم رجب(1) در مدینه وفات کرد.

زَیْد بن حارثه

ابن هشام می نویسد که پس از ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، حکیم بن حِزام بن خُوَیلِد، برادرزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از سفر شام بردگانی آورد که از جمله آنها پسری نابالغ به نام زَیْد بن حارثه بود. هنگامی که عمه اش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، دختر خُوَیلِد که در آن تاریخ همسر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود به دیدن وی آمد، حکیم به او گفت: ای عمه! هر کدام از این غلامان را که می خواهی انتخاب کن، از آنِ تو. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زَیْد را انتخاب کرد و او را با خویش برد. چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زَیْد را نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دید، خواست تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ او را به وی ببخشد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هم او را به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بخشید و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آزادش نمود و پسرخواندۀ خویش ساخت و هنوز، بر وی وحی نیامده بود.(2)

بعضی نوشته اند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، زَیْد را در هشت سالگی به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بخشید،(3)

و بیست سال از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کوچک تر بود. بنا بر این باید در 28 سالگی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، یعنی سه سال بعد از ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و دوازده سال پیش از بعثت، این امر روی داده باشد.

حارثه پدر زَیْد در جست وجوی پسر می گشت، تا او را در مکّه و در خانۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیدا کرد. زَیْد رخصت یافت که اگر بخواهد، همراه پدر برود، اما ماندن با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را بر رفتن با پدر ترجیح داد، و پدرش خوشدل بازگشت.(4)

ص: 277


1- . شیخ طوسی، محمّد بن حسن، مصباح المتهجد، ص 566.
2- . ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 266.
3- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 2، ص 224.
4- . ظاهر آنچه ابن اثیر در ترجمۀ حارثه پدر زَیْد از ابن مده نقل می کند و نیز روایتی که از اُسامة بن زَیْد نقل کرده، آن است که حارثه پس از بعثت در جست وجوی پسر به مکّه آمده است، چه تصریح شده است که در جست وجوی زید آمد و رسول خدا9 او را به اسلام دعوت کرد و او هم اسلام آورد و شهادتین بر زبان راند. (ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 1، ص 356)

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اُمّ اَیْمَن را بعد از عُبَید خَزْرجی به زَیْد بن حارثه تزویج کرد و اُسامة بن زَیْد از وی تولد یافت. سپس به شرحی که گفته خواهد شد، دختر عمۀ خود زینب را نیز به وی تزویج کرد.

ولادت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

بسیاری از مورخان، ولادت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را پنج سال پیش از بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، در سال تجدد بنای کعبه نوشته اند.(1)

کلینی در کتاب اصول کافی می گوید: ولادت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، دختر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پنج سال بعد از بعثت روی داد.(2)

یعقوبی در تاریخ می نویسد که سن فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام وفات 2 عَلَيْها السَّلاَمُ سال بود. بنا بر این، باید ولادت او در سال بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده باشد.(3) این قول مطابق فرمودۀ شیخ طوسی است که سن فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در موقع ازدواج با

ص: 278


1- . محمّد بن اسحاق صاحب سیره گفته است که فاطمه3 بیست و هشت ساله و به قولی، بیست و هفت ساله وفات کرد و بیشتر بیست و نه ساله و یا سی ساله گفته اند. (مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 43، ص 214) مسعودی می نویسد که در سن فاطمه3 اختلاف است. برخی گفته اند که در سی و سه سالگی وفات یافت و دیگران در سی سالگی گفته اند. برخی دیگر، آن را در بیست و نه سالگی دانسته اند. این قول بیشتر اهل بیت و شیعیان ایشان است و کمتر از این هم گفته شده است. (ر. ک: مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص 250) برحسب روایتی که در بحار الأنوار، ج 2، ص 213 نقل شده عبداللّه بن حسن بن هشام بن عبدالمطلب درآمد و کلبی هم حضور داشت، هشام بن عبداللّه گفت: ای ابومحمّد، فاطمه دختر رسول خدا چند ساله شد؟ گفت: سی ساله. آن گاه، به کلبی گفت: تو چه می گویی؟ گفت: سی و پنج ساله، هشام به عبداللّه گفت: نمی شنوی کلبی چه می گوید؟ عبداللّه گفت: ای امیرمؤمنان، عمر مادرم را از من بپرس که من بدان داناترم و عمر مادر کلبی را از او بپرس که او هم بدان داناتر است.
2- . کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 457 458.
3- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 512.

امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ (پنج ماه بعد از هجرت) سیزده سال بود.(1)

کتابنامه

1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت: انتشارات دارالفکر، 1409 ق.

2. الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1386 ق.

3. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

4. ابن حزم اندالسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید (م 456 ق)، جوامع السیرة النبویة، تحقیق: نایف عباس، دمشق: دار ابن کثیر، 1406 ق.

5. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر ، 1386ق.

6. ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم (م 276 ق)، المعارف، به کوشش: ثروت عکاشه، قاهره، 1960 م.

7. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 21 عَلَيْها السَّلاَمُ ق)، السیرة النبویّة، به کوشش: عمر عبدالسّلام تدمری، بیروت: 1410 ق / 1990 م.

8. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمّدابراهیم آیتی، تهران: انتشارت علمی و فرهنگی ، چاپ ششم، 1371ش.

9. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، انسان العیون فی سیره الامین والمامون (السیره الحلبیه)، تحقیق: احمد زینی دحلان، مصر: مکتبه الازهریه، 1329ق.

ص: 279


1- . شیخ طوسی، محمّد بن حسن، مصباح المتهجد، ص 561.

10. شیخ طوسی، ابوجعفر محمّد بن حسن (م 460 ق)، مصباح المتهجّد، تحقیق: علی أصغر مروارید، بیروت: مؤسسة فقه الشیعة، 1411 ق.

11. کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب (م 329 ق)، الکافی، تحقیق: علی اکبر الغفّاری، بیروت: دار صعب ودار التعارف، 1401ق.

12. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، تحقیق: محمّدباقر بهبودی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 140 عَلَيْها السَّلاَمُ ق.

13. مسعودی، علی بن حسین (م 346 ق)، التنبیه و الإشراف، تصحیح: عبد اللّه إسماعیل الصاوی، قاهره: دار الصاوی، 1357ق.

14. مروج الذهب ومعادن الجوهر، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، 1370ش.

15. مقریزی، احمد بن علی (م 845 ق)، امتاع الاسماع، تحقیق: محمّد نمیسی، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1420 ق.

ص: 280

15- خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ملکه اسلام

اشاره

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ملکه اسلام(1)

جعفر سبحانی تبریزی

چکیده

شرح حال حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به منابع مهم تاریخی و حدیثی است. از دیدگاه نویسنده: تاریخ گواهی می دهد که این ازدواج معلول و مولود ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به تقوا و پاک دامنی و عفت و امانت «عزیز قریش» بود و شرح زندگانی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و روایاتی که در فضیلت او وارد شده است، این مطلب را بیشتر روشن می نماید؛ چون خود زنی پاک دامن و عفیف بود همواره دنبال شوهری باتقوا می گشت. روی همین صفات فاضله بود که رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در بارۀ همسر گرامی خود فرمود: «افضل نساء الجنة.» این مطلب نیز در لابلای تاریخ به تواتر رسیده است که: اول کسی که از زنان ایمان آورد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. امیرمؤمنان عَلَيْهِ السَّلاَمُ در آن خطبه ای که به غربت اسلام در آغاز بعثت اشاره می نماید، می فرماید: «خانوادۀ مسلمانی در اسلام نبود، جز خانواده ای که از پیامبر و خدیجه تشکیل یافته بود و من سومین نفر آنها بودم.»

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، خانواده.

جای شک نیست که ازدواج فصل تازه ای در زندگی انسان بازمی کند، و تحول عمیقی در افکار و روحیات او به وجود می آورد. ازدواج علاوه بر این که پاسخ مشروع و صحیحی به ندای فطرت و خلقت است و ضامن بقای نسل انسان می باشد، تأثیر غیر قابل انکاری در

ص: 281


1- مکتب اسلام، سال دوم، شمارة 11 (آبان 1339)، ص 16 21.

پختگی انسان و پشت سر گذاشتن مرحلۀ خامی او دارد.

مرد و زن پس از ازدواج مسئولیت تازه و مهم تری در خود احساس می کنند و احساس این مسئولیت پس از تولد فرزند بیشتر می شود. همین احساس مسئولیت است که به زندگی انسان تمرکز بیشتری می دهد و او را جداً وادار به رعایت اصول زندگی اجتماعی می سازد.

ازدواج روح صبر و استقامت و بردباری و نبرد با مشکلات زندگی و احترام به حقوق سایرین را، در انسان بیدار می کند.

خودداری از ازدواج و ممنوع ساختمان میل و غریزۀ جنسی از رسیدن به تقاضای خود از راه های مشروع، علاوه بر این که خطرات اخلاقی فراوانی دارد، انسان را از آن همه مزایای ازدواج محروم می سازد.

با چه شرایطی باید ازدواج کرد؟

تفصیل شرایط انتخاب همسر از هدف مقالۀ ما بیرون است، ولی ما از وضع ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می توانیم درس هایی فراگیریم. ما می بینیم که جوان قریش در سن 25 سالگی ازدواج کرد در صورتی که تمایلات جنسی و رغبت انسان به زن غالباً پیش از این به وجود می آید. لابد از خود خواهید پرسید، چرا؟ پاسخ این مطلب را وضع زندگی او برای شما شرح می دهد.

تا آن روز وضع مالی و اقتصادی رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مرتب نشده بود. هنوز به کمک های مالی عموی خود ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیازمند بود. وضع کار و کسب او ظاهراً چندان ریشه دار نبود که قدرت داشته باشد همسری انتخاب کند و عهده دار مخارج عائله ای گردد.

سفر اخیر وی به شام، آن هم به طرز وکالت و نمایندگی از طرف یکی از زنان ثروتمند و سرشناس قریش (خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ)، تا حدی وضع مالی و اقتصادی او را تثبیت نمود. دلاوری و کاردانی «جوان قریش» مورد اعجاب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قرار گرفت. حاضر شد که مبلغی را علاوه بر قرارداد، به عنوان جایزه بپردازد؛ ولی «جوان قریش» فقط اجرتی را که در آغاز کار معین شده بود، دریافت نمود و سپس راه خانه ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را پیش گرفت

ص: 282

و آنچه در این راه به دست آورده بود، برای این که گشایشی در وضع زندگی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به وجود آید، همه را در اختیار او گذارد.

عموی چشم به راه با دیدن برادرزادۀ خود که یادگار پدر (عبدالمطلب) و برادر بود اشک شوق در چشمانش حلقه زد و از پیروزی او در کار تجارت و سودی که عائد او گشته بود بسیار خوشحال گشت و حاضر شد که دو اسب و دو شتر در اختیار برادرزاده بگذارد تا به شغل بازرگانی ادامه دهد و از طلا و نقره ای که در این سفر به دست آورده بود و همه را در اختیار عمو گذارده بود، همسری برای او انتخاب کند.

در چنین شرایط رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تصمیم قاطعی گرفت که همسری به عنوان شریک زندگی انتخاب نماید، ولی چطور شد این قرعه به نام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که قبلاً پیشنهاد ثروتمندترین و متنفذترین رجال قریش را، مانند عقبة بن ابی معیط، ابوجهل و ابوسفیان در بارۀ ازدواج با خود رد کرده بود افتاد و چه عللی پیش آمد که این دو شخص را که از نظر وضع زندگی کاملاً مختلف بودند به هم نزدیک نمود و چنان رابطه و الفت و محبت و معنویتی میان آنان به وجود آورد که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تمام ثروت خود را در اختیار شوهر گذارد و تجارتی که دامنۀ آن به مصر و حبشه کشیده شده بود و ثروتی که یک قلم آن را هزاران شتر تشکیل می داد، تمام آن در راه توحید و اعلاء کلمه حق مصرف گردید. خانه ای که اطراف آن را کرسی های عاج نشان و صدف نشان پر کرده بود و حریرهای هند و پرده های زربفت ایران آرایش داده بود و پناهگاه صدها بینوا شمرده می شد، بالاخره پناهگاه مسلمانان گردید.

ریشۀ این حوادث را بایست در تاریخ زندگانی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیدا نمود. چیزی که مسلم این است که این نوع خدمات و گذشت و فداکاری تا ریشۀ ثابت و پاک و معنوی نداشته باشد به طور مسلم دائمی نمی گردد.

صفحات تاریخ گواهی می دهد که این ازدواج معلول و مولود ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به تقوا و پاک دامنی و عفت و امانت عزیز قریش بود و شرح زندگانی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و روایاتی که در فضیلت او وارد شده است، این مطلب را بیشتر روشن می نماید.

ص: 283

چون خود زنی پاک دامن و عفیف بود همواره دنبال شوهری باتقوا می گشت. روی همین صفات فاضله بود که رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در بارۀ همسر گرامی خود فرمود: «افضل نساء الجنة.» این مطلب نیز در لابلای تاریخ به تواتر رسیده است که: «اول من آمن من النساء خدیجة؛ اول کسی که از زنان ایمان آورد خدیجه بود.» امیرمؤمنان عَلَيْهِ السَّلاَمُ در آن خطبه ای که به غربت اسلام در آغاز بعثت اشاره می نماید، می فرماید: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول اللّه و خدیجة وانا ثالثهما؛ خانوادۀ مسلمانی در اسلام نبود، جز خانواده ای که از پیامبر و خدیجه تشکیل یافته بود و من سومین نفر آنها بودم.»

تاریخ نویسان نقل کرده اند که تاجری «عفیف» نام وارد بر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شد. دید وی با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ مشغول نماز است. برگشت با عموی پیامبر «عباس» ملاقات کرد و این جمله را گفت: «ما علمت علی ظهر الارض کلها علی هذا الدین غیر هؤلاء الثلثة؛ کسی را سراغ ندارم در سراسر روی زمین که پیرو این آیین باشد جز همین سه نفر.»

تفصیل و نقل روایات و اخباری که در شأن او وارد شده است از حوصلۀ مقالۀ ما بیرون است. چه بهتر به تفصیل عللی که این حادثۀ تاریخی را به وجود آورد بپردازیم.

علل ظاهری و باطنی این ازدواج

مردان مادی که همه چیز را از دریچۀ مادیگری مطالعه می کنند، پیش خود چنین تصور می کنند که چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ثروتمند و تجارت پیشه بود، برای امور تجارتی خود به یک مرد امینی بیش از هر چیز نیازمند بود. از این لحاظ با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج نمود، و محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز از وضع زندگی آبرومندانۀ او آگاه بود، با این که توافق سنی نداشتند تقاضای او را پذیرفت.

ولی آنچه را تاریخ نشان می دهد این است که محرک خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای ازدواج با امین قریش، یک سلسله جهات معنوی بود؛ نه جنبه های مادی. اینک شواهد ما:

1 . هنگامی که از میسره سرگذشت سفر جوان قریش را می پرسد، او کراماتی را که در طول این

ص: 284

سفر از او دیده بود و آنچه را از راهب شام شنیده بود برای او نقل می نماید. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شوق مفرطی که سرچشمۀ آن علاقه به معنویت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود در خود احساس می کند و بی اختیار به او می گوید: میسره! کافی است شوق مرا به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دو چندان کردی. برو من تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم و دو اسب و لباس گران بهایی در اختیار تو می گذارم.

سپس آنچه را از میسره شنیده بود برای ورقة بن نوفل که دانای عرب بود نقل می کند. او می گوید: «صاحب این کرامات پیامبر عربی است.»

2 . روزی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در خانه خود نشسته و دور او را کنیزان و غلامانش گرفته بودند. یکی از دانشمندان یهود نیز در آن محفل بود. اتفاقاً جوان قریش از کنار منزل آنها گذشت و چشم دانشمند یهود به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ افتاد. فوراً از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ درخواست نمود که از محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تقاضا کند از مقصد خود منصرف شود و چند دقیقه در این مجلس شرکت نماید.

رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تقاضای دانای یهود را که مبنی بر نشان دادن علایم نبوت در بدن او بود پذیرفت. در این هنگام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رو به دانای یهود کرد و گفت: هر گاه عموهای او از تفتیش و کنجکاوی تو آگاه گردند، عکس العمل بدی نشان می دهند؛ زیرا آنان از گروه یهود به برادرزادۀ خود هراسانند. در این موقع دانای یهود گفت: مگر می شود به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کسی صدمه ای برساند؛ در صورتی که دست تقدیر او را برای ختم نبوت و ارشاد مردم پرورش داده است. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: از کجا می گویی که او حائز چنین مقام می شود؟ وی گفت: من علایم پیامبر آخرالزمان را در تورات خوانده ام. و از نشانه های او این است که پدر و مادر او می میرند و جد و عموی وی از او حمایت می نمایند و از قریش زنی را انتخاب می نماید که سیدۀ قریش است. سپس اشاره به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نمود و گفت: خوشا به حال کسی که افتخار همسری او را پیدا کند.

عَلَيْها السَّلاَمُ . ورقه عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از دانایان عرب بود و اطلاعات فراوانی در

ص: 285

بارۀ کتب عهدین داشت و مکرر می گفت که: مردی از میان قریش از طرف خدا برای هدایت مردم برانگیخته می شود و یکی از ثروتمندترین زنان قریش را می گیرد و چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ثروتمندترین زنان قریش بود از این لحاظ گاه و بی گاه به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می گفت: روزی فرارسد که تو با شریف ترین مرد روی زمین وصلت می کنی.

4 . خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شبی در خواب دید: خورشید بالای مکّه چرخ خورد و کم کم پایین آمد و در خانۀ او فرود آمد. خواب خود را برای ورقه نقل کرد. وی چنین تعبیر نمود: با مرد بزرگی ازدواج خواهی نمود و شهرت او عالم گیر خواهد شد.

این ها جریاناتی است که بعضی مورخین و مرحوم علامۀ مجلسی(1) نقل نموده اند و در بسیاری از کتب تاریخی نیز ثبت شده است. مجموع این ها علل تمایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را آفتابی می کند که این تمایل بیشتر مولود ایمان و اعتقاد به معنویت جوان قریش بود و این که «امین» برای تجارت او از دیگران مناسب تر است. شاید کمترین اثری در ایجاد این حادثه نداشته است.

کیفیت خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

قدر مسلم این است که پیشنهاد ابتدا از طرف خود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شده است؛ حتی ابن هشام در سیرۀ خود(2) نقل می کند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شخصاً تمایلات خود را اظهار کرد و چنین گفت: «عموزاده، من بر اثر خویشی که میان من و تو برقرار است و آن عظمت و عزتی که میان قوم خود داری و امانت و حسن خلق و راست گویی که از تو مشهود است، جداً مایلم با تو ازدواج کنم.» امین قریش او را پاسخ داد که لازم است عموهای خود را از این کار آگاه سازد و با صلاح دید آنها این کار صورت بپذیرد.

بیشتر مورخان معتقدند که نفیسه، دختر «علیه» پیام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به طرز زیر رساند:

ص: 286


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 6، ص 104.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 203.

محمّد! چرا شبستان زندگی خود را با چراغ همسر روشن نمی کنی. هر گاه من تو را به زیبایی و ثروت، شرافت و عزت دعوت کنم می پذیری؟ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: منظورت کیست؟ وی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را معرفی کرد. حضرت فرمود: آیا خدیجه به این کار حاضر می شود؛ با این که وضع زندگی من با او فرق فاحش دارد؟ نفیسه گفت: اختیار او در دست من است و من او را حاضر می کنم. تو ساعتی را معین کن که وکیل او «عمرو بن اسد»(1) با شما و خویشانتان دور هم گرد آمده و مراسم عقد و جشن برگزار شود.

رسول اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با عموی بزرگوار خود ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ جریان را مذاکره کرد. مجلس با شکوهی که شخصیت های بزرگ قریش را دربرداشت تشکیل گردید. آغاز کار، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خطبه ای خواند که آغاز آن حمد و ثناء خدا است و برادرزادۀ خود را چنین معرفی کرد:

«ثم ان ابن اخی هذا محمّد بن عبد اللّه لایوازن برجل من قریش الارجح به؛ ولا یقاس باحد منهم؛ الاعظم منه؛ وان کان فی المال مقلا، فان المال ورق حائل وظل زائل... ؛ برادرزادۀ من محمّد بن عبد اللّه با هر مردی از قریش موازنه و مقایسه شود، بر او برتری دارد. او اگر چه از هر گونه ثروتی محروم است، لکن ثروت سایه ای است رفتنی و اصل و نسب چیزیست ماندنی ... .»

چون خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ مبنی بر معرفی قریش و خاندان هاشم بود، در برابر آن ورقه، عموزادۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، ضمن خطابه ای گفت: «کسی از قریش منکر فضل شما نیست. ما از صمیم دل می خواهیم دست به ریسمان شرافت شما بزنیم ... .»

صیغۀ نکاح جاری شد و مهریه چهارصد دینار معین شد و بعضی گفته اند که مهریه بیست شتر بوده است.

ص: 287


1- . معروف این است که پدر خدیجه (خویلد) در جنگ فجار فوت کرده بود. از این جهت عموی او از طرف او صیغۀ عقد را جاری کرد. روی این حساب مطلبی که برخی از تاریخ نویسان ضبط کرده اند که خویلد در آغاز کار رضایت نداشت سپس روی تمایلات شدید خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ راضی شد، بی اساس است.

سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

معروف این است که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل ساله بوده و پانزده سال پیش از عام الفیل قدم به عرصۀ وجود نهاده است؛ ولی بعضی کمتر از این نیز نوشته اند و قبلا دو شوهر کرده بود به نام عیس بن عابد، و ابوهاله و سازمان زندگی هر کدام به وسیلۀ مرگ پاشیده شده بود.

کتابنامه

1. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، به کوشش: عمر عبدالسّلام تدمری، بیروت: 1410 ق / 1990 م.

2. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403 ق.

ص: 288

16- ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

اشاره

ازدواج حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ(1)

محمود عزیزیان

چکیده

شرح فضائل اخلاقی و معنوی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان یک الگوی مناسب برای جامعه اسلامی است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج، زنی چهل ساله بود و دو شوهر دیده بود و به قول ما پا به سن بود. دختران جوان عرب، نسبت به وی انس و الفت عجیبی داشتند. زنی بانشاط، روشنفکر، باذوق، مهمان نواز، بزرگ منش، فصیح و زیبا بود. خوب می پوشید، خوب پذیرایی می کرد و شرف خانواده و تشخص قومی داشت. پسران اشراف با این که خیلی از وی کم سال تر بودند، همه از وی خواستگاری می کردند. او می خواست شوهر کند، اما دلش به هیچ یک از این خواستگارها بند نمی شد. انتظار می کشید از یک مرد مجهول، از یک نفر که باید با دست خدا به دستش برسد... .

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، ازدواج، خواستگاری، ثروت.

داستان آشنایی پیامبر اکر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ

ابن اثیر در جلد هفتم اسدالغابه صفحه هشتاد می نویسد:

«وکان سبب تزوجها برسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عن ابن اسحاق قال کانت خدیجه امراة تاجرة ذات شرف ومال تستاجر الرجال فی مالها تضا ربهم ایاه بشی تجعله لهم منه؛ خدیجه زنی تاجر، و

ص: 289


1- خدیجه مادر کوثر است، قم: مهر امیر المؤمنین7، چاپ اوّل، 1395، ص 39 82.

دارای شرف و عزت و مال فراون بود. مردان مکّه با او در تجارت، به نحو مضاربه،(1) شرکت می کردند.»

«فلما بلغها عن رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ من صدق حدیثه وعظم امانته وکرم اخلاقه بعثت الیه وعرضت علیه ان یخرج فی مالها الی الشام تاجرا وتعطیهِ أفضل ما کانت تعطی غیره من التجار مع غلام لها یقال له میسره؛ وقتی خدیجه از صداقت و امانت داری و اخلاق بزرگ پیغمبر اطلاع حاصل کرد، به دنبال پیغمبر فرستاد و به او پیشنهاد تجارت با مال خودش داد، تا به سوی شام حرکت کند، و قرار گذاشت بیشتر از آنچه به تجّار دیگر می داده، به پیغمبر سهم بدهد. پیغمبر این پیشنهاد را قبول کرد، و خدیجه برای کمک به پیغمبر، غلامش که میسره نام داشت را همراه پیغمبر کرد.»

«حتی قدم الشام فنزل رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فی ظل شجرة قریبا من صومع راهب فاطّلع الراهب الی میسره فقال من هذا الرجل الذی نزل تحت هذه الشجره قال هذا رجل من قریش من اهل الحرم فقال له الراهب ما نزل تحت هذه الشجره قط الّا بنیّ؛ وقتی قافله پیغمبر به شام رسید، زیر درختی نزدیک صومعه راهبی، استراحت کردند. راهب وقتی نگاهش به آن قافله افتاد، به میسره غلام خدیجه گفت: این کیست که زیر این درخت آرمیده است؟ میسره گفت: این مردی از قریش و از اهل حرم (مکه) می باشد. راهب گفت: هیچ کس زیر این درخت نیارامیده، مگر پیغمبری از پیغمبران خدا بوده باشد.»

«ثم باع رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سلعته التی خرج بها واشتری ما اراد ثم اقبل قافلا الی مکّه فلما قدم علی خدیجه بمالها باعت ما جاء به فاضعف او قریبا و حدّثا میسره عن قول الراهب وکانت خدیجه امراه حازمه لبیبه شریفه مع ما اراد اللّه بها من کرامتها؛ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مال التجاره خود را فروخت، و در مقابل آنچه خواست خرید، و سپس عازم مکّه شد. وقتی قافله پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وارد مکّه شد، و نزد خدیجه آمد، خدیجه دید این دفعه دو برابر دفعات قبل، سود عایدش شده و میسره غلامش هم خدیجه را از سخنان راهب

ص: 290


1- . مضاربه یعنی سرمایه از یکی نفر و کار از دیگری و بعد سود آن را به حسب قراردادی که بین آنها منعقد شده تقسیم می شود.

مطلع ساخت، و خدیجه زنی عاقله و شریفه و صاحب مقام و کرامت بود.»

«فلما اخبرها میسره بعثت الی رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فقالت له انی قد رغبت فیک لقرابتک منّی وشرفک فی قومک وامانتک عندهم وحسن خلقک وصدق حدیثک؛ وقتی میسره داستان راهب را به خدیجه گفت، خدیجه فرستاد پیغمبر را به نزد او بیاورند. خدیجه به پیغمبر گفت: من به تو علاقه پیدا کردم، چون هم با هم خویش هستیم و شرافت تو در میان قومت و امانت داری تو و خوش اخلاقی تو، صداقت و راست گویی تو، موجب رغبت و علاقه من به تو شده است.»

«ثم عرضت علیها نفسها وکانت اوسط نساء قریش نسباً واعظمهم شرفا واکثرهم مالا؛ سپس خدیجه تقاضای ازدواج با پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نمود. چون خدیجه از لحاظ نسب، شرف، از بهترین زنان مکّه بود.»

ازدواج حضرت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ به نقل از ابن اثیر

«فلما قالت لرسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ما قالت ذکر ذلک لاعمامه فخرج معه حمزه بن عبدالمطلب حتی دخل علی خویلد بن اسد فخطبها الیه فتزوجها رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فولدت لرسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ولده کلهم قبل ان ینزل علیه الوحی زینب و ام کلثوم و فاطمه ورقیه والقاسم والطاهر والطیب فاما القاسم والطیب والطاهر فهلکوا قبل الاسلام وبالقاسم کان یکنی رسول اللّه واما بناته فادرکن الاسلام مهاجرن معه واتبعنه وآمنّ به؛

وقتی خدیجه تقاضای ازدواج با پیغمبر را مطرح کرد، پیغمبر گفتۀ خدیجه را با عموهایش در میان گذاشت. حمزه عموی پیغمبر همراه پیغمبر، وارد بر خویلد، پدر خدیجه شد، و خدیجه را به همسری پیغمبر درآورد، و ثمرۀ این ازدواج، سه پسر و چهار دختر شد. پسرها به اسم قاسم و طیب و طاهر، و دخترها به اسم زینب، و ام کلثوم، و فاطمه و رقیه. امّا هر سه فرزند پسر خدیجه، قبل از اسلام از دنیا رفتند، و پیغمبر را به اسم قاسم(ابوالقاسم)، فرزندش کنیه دادند. لکن دختران، پیغمبر اسلام را درک کردند، و جزء مهاجرین بودند، و به پیغمبر ایمان آوردند.»

این تمام آنچه بود که ابن اثیر، در جلد هفتم اسد الغابه، در مورد ازدواج خدیجه علیها

ص: 291

السلام با پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نقل کرده است.

ازدواج پیامبراکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ در تاریخ طبری

طبری در جلد دوم تاریخش، در مورد ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تقریباً همان مطالب ابن اثیر را با کمی اختلاف نقل می کند. لکن طبری، مطلبی اضافه تر از ابن اثیر نقل می کند. طبری در صفحۀ 35 تاریخش می نویسد:

«ثم اقبل قافلا الی مکّه ومعه میسره فکان میسره فیما یزعمون اذاکانت الهاجره واشتدّ الحریری ملکین یظلانه من الشمش وهو یسیر علی بعیره؛ وقتی قافله پیغمبر به سوی مکّه حرکت کرد، میسره غلام خدیجه دید، ملکی با بالهایش بر سر پیغمبر سایه افکنده است، و این مطلب را میسره برای خدیجه نقل کرد.»

داستان ازدواج پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به نقل از جواد فاضل

جواد فاضل در کتاب نخستین معصوم، در صفحه 54 می نویسد:

خدیجه دختری هیجده ساله بود، که با ابوهاله، هند بن بناس تمیمی، عروسی کرد، و از وی فرزندی به نام هاله به دنیا آورد. پنج سال که از تاریخ این عروسی گذشت، هند بن بناس بدرود زندگی گفت و پس از سه سال، خدیجه به عقد عتیق بن عابد مخزمی، درآمد و حاصل ازدواج دومش، دخترش هند بود، و به خاطر همین هند، خدیجه را ام هند می نامند. عتیق هم پس از چندی چشم از دنیا فروبست و خدیجه تنها ماند. اما هرگز تنها نبود.

خدیجه را در تاریخ، بانوی ثروتمند می شناسند. وی را در صف ثروتمند ترین بازرگانان حجاز می شناسند. شاید این طور بود و شاید هم در نتیجۀ بخشش و جود و مناعت و همت اعلای خود به این شهرت عظیم مالی رسیده بود؛ چه بسیارمردمی که از وی بیشترمال و منال داشتند، اما به قدر یک دهم از شهرت و عظمت تاریخی وی را نتوانستند به دست بیاورند. ثروت خدیجه، ثروت بسیار، و خانۀ خدیجه، خانۀ فاخر و شامخی بود که درهایش به روی تمام اقوام عرب گشوده بود. از دورترین زوایای شبه جزیره عربستان، اگر خانواده ای

ص: 292

به قحطی و تهی دستی دچار می شد، یا سرپرستش را از دست می داد، یک راست راه مکه را به پیش می گرفت و سر بر آستانه خانه خدیجه می نهاد. در حقیقت از شهر مکّه و اعیان مکّه، تنها هدفش خدیجه و خانه وی بود. به همین جهت خدیجه «ام الصعالیک و الایتام» می نامیدند. به راستی این زن مادر ایتام و بی نوایان بود.

ابوطالب هم به خاطر تأمین مقصود خود، راه خانه خدیجه را پیش گرفته بود. زنان عرب، به ویژه زن های حجاز هم، زودتر جوان می شدند و دیر به پیری می رسیدند. این که در شریعت اسلام، دختر نه ساله بالغ شناخته شده، بیشتر عرب ملاک قاعده، شمرده شده بود. این دختر در نه سالگی جوان می شد، ولی پیرش یعنی رگل(1) زنانگیش، تا پنجاه و پنج، و در پاره ای از قبائل تا به شصت سالگی، دوام می گیرد، یعنی تا آن روزگار می تواند مادر شود.

خدیجه در این هنگام، زنی چهل ساله بود و دو شوهر دیده بود، و به قول ما پا به سن بود، معهذا دختران خیلی جوان عرب، نسبت به وی انس و الفت عجیبی داشتند. زنی بانشاط و روشنفکر و باذوق و فصیح بود، زیبا بود. مهمان نوازو بزرگ منش بود، خوب می پوشید، خوب پذیرایی می کرد و شرف خانواده و تشخّص قومی داشت. پسران اشراف با این که خیلی از وی کم سال تر بودند، همه از وی خواستگاری می کردند، او هم می خواست شوهر کند، اما دلش به هیچ یک از این خواستگارها بند نمی شد. انتظار می کشید از یک مرد مجهول، از یک نفر که باید با دست خدا به دستش برسد. تنهایی خود را گاهی با ورقة بن نوفل، پسرعمویش که روزگاری نامزدش بود و حالا دیگر پیرمردی نابینا شده بود، و گاهی با دختران جوان مکّه که همه با جان و دل مشتاق دیدارش بودند، می گذرانید.(2)

آن روز هم روزی از روزهای دنیا بود که با دختران قریش نشسته بود و می گفت و می خندید که ناگهان میسره غلام و پیشکار امور زندانیش از در آمد و گفت: سید بنی هاشم، عمران بن عبدالمطلب از راه رسیده، و تقاضای دیدار دارد. خدیجه یک باره خنده اش را در

ص: 293


1- . رگل یعنی دوران یائسگی در زنان.
2- . جواد فاضل، چهارده معصوم، ج 1.

هم شکست و با چهره شگفت زده ای گفت: عجب! ابوطالب، سید بنی هاشم؟ میسره گفت: آری خاتون من! ابوطالب می خواهد از شما دیدار کند. خدیجه با دست پاچگی دستور داد که ابوطالب را به اتاق پذیرایی ببرند و خود هم از دوستان جوانش معذرت خواست و به سراغ این میهمان گرامی رفت.

تشریفات ابتدایی برگزار شد. ابوطالب طی مقدمه ای گفت: ملکۀ قریش(خدیجه) همه ساله، مردی از مردم مکّه را با مال التجاره خود به شامات و یمن می فرستد خدیجه هم از بازرگانان قریش بود، که رحله الشتاء والصیف داشت؛ در زمستان مال التجاره به یمن و در تابستان به شام می فرستاد آیا این طور است؟! خدیجه در جواب گفت: این طور است ای سید عرب. ابوطالب گفت: آیا امسال به خاطر سفر شام، کسی را انتخاب کرده اید؟ خدیجه گفت: نه هنوز! ولی در این فکرم که انتخاب کنم. ابوطالب لبخندی زدم و گفت: خوب است، زحمت نکشید! زیرا من برای شما و مال التجاره شما، جوان رشید و شریفی را انتخاب کردم. بی اختیار قلب خدیجه فشرده شد و خون به گونه هایش دوید و گفت: این جوان کیست؟ ابوطالب گفت: برادرزاده ام!(1) خدیجه بی اختیار گفت: امین را می گویید؟! ابوطالب گفت: آری! محمّد امین برادرزاده ام، در این سفر مسئولیت مال التجاره شما را به عهده خواهد داشت. یعنی این طور تقاضا می کنم.

تا چند لحظه زبان خدیجه بند آمده بود، بی آن که دلیش را ادراک کند، احساس می کرد که سخت آشفته شده است. معهذا سعی کرد بر اعصاب خود چیره شد و آن وقت گفت: با منتهای اشتیاق، امین را برای مال التجاره قبول دارم. ابوطالب خوشحال شد و گفت: پس او به دیدارتان بیاید؟ خدیجه گفت: حتماً تا با هم صحبت کنیم و قرار این سفر را بگذاریم. ابوطالب خندان و خوشحال به خانه برگشت.

خدیجه نگران بود و نمی دانست چرا نگران است! در وصف امین خیلی تعریف ها شنیده بود، چند دفعه هم او را کنار کعبه دیده بود، اما هرگز این طور به او فکر نمی کرد و این طور

ص: 294


1- . ابوطالب نه برادر داشت و بچه های این نه برادر همه برادرزاه او شمرده می شدند.

نگران نبود. آن شب را تا نیمه های شب به بیداری گذرانیده بود، وقتی چشمان پاک بین و بلندنظرش به خواب رفت، یک باره فضای تیره و تار مکّه را روشن دید. دید که این محیط تاریک، سراسر در نور غرق شده است. نگاه کرد ببیند این نور از کدام کانون به در و دشت حجاز می تابد. خورشید را دید که ا ز ناف آسمان، همچون گویی از سیماب به سمت زمین می غلطد. خدیجه هنوز نگاه می کرد و تعجب می کرد که چطور می تواند بدین خیرگی چشم به سرچشمه نور بدوزد. خورشید آهسته آهسته به سمت زمین می گرایید. کمی که نزدیک تر شد خدیجه احساس کرد که این فلک نورانی، به شهر مکّه میل نزول کرده، و پیش بینی می کرد که حتماً بر بام کعبه خواهد نشست. اما این پیش بینی او درست نبود، زیرا دید که خورشید به نزدیکی خانه او رسیده، و دارد از یک چنین خط عمودی که درست به خانه وی انتها می گیرد، پایین می آید. هنوز نگاهش می کرد و هم چنان نگاهش می کرد که دید آفتاب عالم تاب، یک سر به خانۀ وی فرود آمد، و در آغوش وی فرورفت. از ترس و شوق و از حیرت فریادی کشید و از خواب بیدار شد.

ورقة بن نوفل پسرعموی حکمت اندوزش، که در اتاق نزدیک تری خوابیده بود، از این فریاد بیدار شد و سراسیمه به در اطاق خدیجه آمد. ورقه نابینا بود اگر چشم بینا داشت، می دید که خدیجه نشسته و فکر می کند. ورقه گفت: چه شده دخترعمو؟ خدیجه گفت: آه ورقه! چه خوب آمدی، کارت داشتم. ورقه گفت: چه کارم داشتی؟ چرا فریاد کشیدی؟ خدیجه گفت: خواب دیدم، چه خواب وحشتناکی! اما خیلی لذّت بخش بود. ورقه گفت: هم وحشتناک و هم لذت بخش؟! خدیجه خوابش را برای ورقه تعریف کرد. ورقه که با دقّت به حرف های دخترعمویش گوش می داد، در آخر گفت: مژده باد تو را ای ملکۀ قریش! با مردی که هم چون آفتاب، بلندمقام و نورانی و عالم افروز است، ازدواج خواهی کرد.

خدیجه حالا دیگر از یاد امین بیرون رفته بود و فقط به آن خورشید فکر می کرد، آیا این مرد چه کسی خواهد بود؟ در عربستان چند خانواده به نام پادشاه زندگی می کردند، کم و بیش سلطنت هم داشتند، منتها حدود سلطنت شان خیلی محدود بود. مثلاً آل منذر در

ص: 295

عراق، و ملوک کندی در نجد و پادشاهان حمیر، در یمن و غسان در شام. آیا یکی از این پادشاهان به خواستگاری او خواهد آمد؟ فکری کرد و دید این ها که آدم نیستند! حکومت بر چند وجب خاک و بر چند قبیله گدا و گرسنه که عنوانی نیست تا حکمرانش، همچون خورشید جهانگیر بر آسمان وسیع بدرخشید. خیالش پیش ملک زادگان ساسانی و پسران قیصر روم رفت و گفت: نه آنها هم آفتاب نیستند. تازه اگر آفتاب هم باشند، ازدواج یک دختر عرب آن هم از قریش، با یک نژاد بیگانه، امری محال است. خدیجه جز با یک مرد عرب که طالعش خورشید درخشان باشد، شوهر نخواهد کرد.

خدیجه باز هم فکر می کرد که میسره آمده و گفت: خاتون من، این که محمّد امین آمده و اجازه دیدار می خواهد. خواب شبانه فراموش شد و ملوک حیره و غسان و آل منذر و آل کنده از یادش رفت. یاد خورشید شب گذشته که به دامنش افتاده بود و این طور ناراحتش کرده بود، از خاطرش محو شد و به میسره گفت: بگو محمّد امین وارد شود و بعد مشتاقانه به دیدارش شتافت. هر کدام روی یک کرسی مجلل، روبه روی هم قرار گرفتند. اما نگاه محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مطلقاً روی زمین بود. فرصت خوبی بود که خدیجه شمائل زیبای امین را از نزدیک به دلخواه خود ببیند، ابتدا چشمش به موهای مجعّد و مشکین امین افتاد. موهای فراوان و بی نهایت سیاه زنده و شفّاف و بعد از آن پیشانی بلند و کمی برجسته و بعد از آن گونه های گندم گون و در عین حال روشن که آب جوانی از بشره اش می چکید و بعد آن لب و دهان بهم آمده که هیچ لب و دهان، در هنگام سکوت به این قشنگی بسته نمی شد، و بعد چشمان سیاه و ابروهای ظریف و هلالی و بناگوش سیمین و هیکل رشیدش.

در این هنگام محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به سخن آمد و گفت: بنا بر قراری که عمویم با سیدۀ قریش گذاشته است، آمده ام تا آمادۀ کار شوم. خدیجه که در شنیدن این آهنگ دلربا و در تماشای لب و دهانی که چنین سخنانی داد می کند، محو بود، چند لحظه مکث کرد تا حواسش را جمع کند و جواب بدهد و سپس گفت: آری! این طور قرار گذاشته بودیم و من افتخار می کنم که مال التجاره ام را به دست امین می سپارم.

ص: 296

خدیجه بنا بر یک قرارداد عادی، به کسی که مال التجاره اش را به فروش می رسانید، دو نفر شتر می داد. بنا بر این حاجتی نبود که در بارۀ قیمت این زحمت، گفت وگویی صورت گیرد. روز دیگر کاروان حجاز رو به شام به راه افتاد، و محمّد امین، قافله سار این کاروان بود. آن لکه ابر که چند سال پیش(1) بر سر بازرگان های قریش سایه گسترده بود و دیگر کسی ندیده بود که بر سر کاروانیان سایه بیندازد، دوباره برگشت و همه دیدند که یک قطعه ابر، همرنگ شیراز، گوشۀ افق شناکنان، به آسمان مکّه و بر سر این کاروان که سالارش محمّد امین است، چتر کشید.

محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در این سفر، فرصت زیادی نداشت که به سیر و سیاحت بپردازد. سرش به کار داد و ستد گرم بود، ولی هیچ وقت بازرگانان مکّه در شهر دمشق، بازاری به این رونق و روشنایی ندیده بودند. از روزی که این کاروان از مکّه به دمشق عزیمت کرد، تا روزی که به مکه برگردد، چشمان خدیجه به راه شام دوخته بود. دیگر به جای نشستن با دختران عرب و گفتن و خندیدن، دم پنجره اتاقش می نشست که به روی جاده شام گشوده می شد، و از بازگشت کاروان حجاز انتظار می کشید، تا یک روز عصر، هنگام غروب گرد و خاک کاروان از دور به چشمش رسید و بعد شترهای مست و راهور خود را شناخت. در این وقت نگاهش بالا رفت و به آن ابر وفادار، که چند ماه قبل، چتردار این قافله بود، افتاد و هم چنان بر سر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سایه افکنده بود.

بالاخره کاروان رسید و میسره پیش از همه خود را به خاتون مکّه رسانید. خدیجه دیگر نمی توانست خودداری کند، بی آن که از مال التجاره خویش و سود و زیان این معامله بپرسد سراسیمه گفت: میسره احوال امین چطور است؟ به او خوش گذشت، این سفر ناراحتش نکرد؟ میسره که گویی سال ها است از این سؤال انتظار می کشید، نشست و به تعریف و توضیح پرداخت و گفت: نمیدانی خاتون من! این امین چه جوانی است. چه بزرگوار، مهربان و جوانمرد است. جمالش، خصالش، سخن گفتنش، راه رفتنش، نوازش و

ص: 297


1- . داستان کاروان پیغمبر و راهب نصرانی و لکه ابر.

مهربانیش، هر کدام به اندازۀ صد کتاب تعریف دارند. او آقای من بود. البته نماینده شما بود و به جای آقای من ایستاده بود، ولی با من هم چون یک برادر حرف می زد، کمکم می کرد و همراه من به پرستاری شتران می آمد. من از این وجود مرموز، حکایت ها در این سفر دارم. از وی عجائبی دیده ام که به شرح و بیان نمی آید. در میان راه دو نفر از شترهای ما نخور شدند، من دلتنگ شدم و گفتم: چکار کنم؟ او لبخندی زد و دلداریم داد و بعد به پیش شتران از راه وامانده و از کارافتاده ما آمد، و دست های بزرگ و پنجه های بلندش را پیش برد و سر و گوش شترها را نوازش داد. زبان بسته ها تا حرارت دست این مرد را احساس کردند، مثل این که جان تازه و جوانی تازه ای یافته باشند، از جا برجستند.

میسره

می گفت و خدیجه می شنید. در این حال، دیگر صدای میسره به گوش خدیجه نمی رسید. زیرا فکرش مستقلاً با امین صحبت می کرد، و از امین می شنید. او بی فاصله به دوست راه یافته بود، دیگر جه حاجت به این که میسره حرف بزند. خدیجه سؤال کرد: خودش کجا است؟ میسره گفت: هم اکنون از راه خواهد رسید. دهان خدیجه، لبریز از نوازش و سؤال بود، ولی چه می توانست بگوید؟ فقط این را بگوید که من اگر به نمایندگان خودم در سفرهای گذشته، دو نفر شتر اجرت می دادم، به تو که محمّد امین صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هستی، چهار نفر شتر اجرت خواهم داد. این چهار نفر شتر، به زندگی آشفته ابوطالب، کمک شایانی کرد. از نو سیر در آفاق و انفس و سیاحت در کوه حرا، تجدید شد. تا کار به دست می آمد، محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از کار روی برنمی گردانید. چوپانی، باغبانی، کشیدن آب از چاه، نوشانیدن آب به شترها و گوسفندها، دادن نگهبانی از نخلستان ها و کار و کار. هرچه به وی پیشنهاد می شد، انجام می داد و اجرتش را به عموی خود می پرداخت و وقتی بیکار می شد، سر به کوه حرا می گذاشت.

عمو از این برادرزاده عزیز، که هم یادگار برادر جوان مرگش بود، و هم یادبود محبت ها و مهربانی های پدر بزرگوارش عبدالمطلب را با خود می داشت، خیلی راضی بود. ولی یک نگرانی مبهم، مدام قلبش را می فشرد. آهسته از خود می پرسید، بالاخره چه باید کرد؟ مسئله ازدواج این پسر که اکنون به بیست و پنج سالگی رسیده، را باید چه کرد؟ از این طرف

ص: 298

ابوطالب از خود می پرسید چه کنم؟ از طرف دیگر خدیجه شب ها تا سپیده دم بیدار بود و فکر می کرد. اگر امین از دستش برود محال است سر بر بالین مرد دیگری بگذارد. تا سرانجام چاره ای جز ابراز راز ندید. کاری که تا آن روز هیچ زنی نکرده بود.

خدیجه همین که میسره برگشت، بی آن که مجال سخن گفتن را به او بدهد، پرسید: چه شد، آیا امین می آید؟ میسره گفت: امین قبول کرده است. حلقه بر در کوفته شد و محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد، خدیجه از جای برخاست، و در پیش پای این نازنین مهمان احترام گذاشت، محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سر به زیر افکنده و انتظار داشت از نو خدمتی به او واگذار شود، ولی خدیجه از اینجا و آن جا صحبت می کرد. بالاخره گفت: شما اکنون بیست و پنج سال دارید، چرا عروسی نمی کنید؟ آن رگ مبهم که در میان دو ابروی نازنینش به خط عمود کشیده شده بود، و هنگام هیجان ضمیر درشت می شد و برجسته می گردید، درشت شد و به گونه های ملیحش گلی افتاد و گفت: شرایط زندگی. خدیجه گفت: مثلاً چه شرائطی؟ محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: تهی دستی عمویم ابوطالب، و بیکاری خودم.

خدیجه

کمی مکث کرد و گفت: زنی را برای امین انتخاب کرده ام، از تهی دستی عمویش و بیکاری خودش باک ندارد. خدیجه دوباره مکث کرد و پس از مکث گفت: زنی ثروتمند است، اگر خیلی زیبا نباشد، زشت هم نیست. در عوض شریف است، از دودمان خود شما است و فقط دو تا عیب دارد. باز هم کمی مکث کرد تا غوغای درونی اش را بنشاند این خوبیش جمال نیست که با مرور و ایّام، زوال بپذیرد، این خوبیش مال نیست که به تدریج از دستش برود، خوبی بی نظیر و جاویدانش این است که تو را دوست می دارد! آن طور دوستت دارد که تا کنون هیچ کس را به این شدت و صفا و صمیمیت دوست نداشته است. آیا این امتیاز کافی نیست؟

فردای آن روز، ابوطالب به خانۀ خدیجه آمد تا تشریفات خواستگاری را مطابق معمول برگزار کند، و هنوز آن ماه به سر نرسیده بود، جشن مجللی به عنوان این ازدواج همایون برقرار شد و ابوطالب از جای خود برخواست و این خطابه را ایراد کرد:

الحمدللّه الذی جعلنا من ذریه ابراهیم وزرع اسماعیل وضنصی سعد وعنصر ومضر وجعلنا حضنته بیته وسواس حرمه وجعل لنا بیتا محجوبا وحرما آمنا وجعلنا الحکام علی

ص: 299

الناس ثم انّ ابن اخی هذا محمّد بن عبد اللّه لایوزن به رجل الا رجّح به وان کان فی المال قلّ فالمال ظل زائل وامر حائل و محمّد قد عرفتم فضله ونسبه وصدقه وامانته وقد خطب خدیجه بنت خویلد وبذل لها من الصداق ما عاجله وآجله من مالی ومبلغه عشرین بکره وعشر اواقی من ذهب وعبدا وامه وهو اللّه خطب جسیم وبناء عظیم وخطر جلیل؛

پروردگارم را سپاس می گزارم، که گوهر وجود ما را در وجود گرامی ابراهیم خلیل، به ودیعت گذارده و سلسلۀ نصب ما را به شرف و افتخار اسماعیل ذبیح، ارتباط بخشیده است. ما زادگان سعد و مضر می باشیم، و به نگهبانی خانه خدا، و ادارۀ حرمش مباهات می کنیم و به حریم خانه ما احترام بخشیده، و دیهیم حکومت و فرمانروایی مردم را بر پیشانی ما گذاشته است، و بعد این پسر برادرم محمّد بن عبد اللّه است، اگر در مقام مردانگی و جوان مردی، با هر مردی سنجیده شود، از وی برتر آید. اگر چه بردارزاده ام، جوانی تهی دست است، ولی این تهی دستی از شخصیت معنوی وی، ذره ای نمی کاهد! زیرا مال دنیا، همچون سایه ای گذران است، یک روز بر این خانه افتد، و روز دیگر دامن به خانۀ دیگر کشد. پس بر یک چنین سرمایه بی اعتبار، دریغی نیست.

شما برادرزاده ام محمّد را نیکو می شناسید. فضل اعلی و نسب شامخ و صفای ضمیر و صدق لهجه، و امانت استواریش، از خورشید تابان فروزان تر و مشهورتر است. محمّد در این جشن فاخر و فخیم، با خدیجه دختر خویلد، پیمان زناشویی می بندد و صداق این عروس آنچه باید اکنون ادا شود و آنچه مقرر است در آینده پرداخت کند، عبارت از: بیست شتر ماده و بیست اوقیه طلا و یک غلام و یک کنیز است، و من این صداق مبارک را از مال خویش خواهم پرداخت. آری محمّد، شخصیتی شریف و عنوانی عظیم و شوهری جلیل است که با سیده خدیجه همسر خواهد شد.

بدین ترتیب این عقد ازدواج منعقد شد و خدیجه بنت خویلد به آرزوی دیرین خود رسید.

طبری در جلد دوم تاریخش، صفحۀ عَلَيْها السَّلاَمُ0، داستان ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیغمبر اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را تقریباً به همان صورتی که جواد فاضل، در کتاب نخستین

ص: 300

معصوم، بیان کرده، نقل می کند. ولی او این چنین می نویسد: «کسی که برای خواستگاری خدیجه اقدام کرد، حمزه بن عبدالمطّلب بود.»

داستان ازدواج و زندگی پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به نقل از «اعیان الشیعه»

محسن امین، در جلد ششم اعیان الشیعه، صفحه عَلَيْها السَّلاَمُ08 این چنین آورده است:

فی الاستیعاب کانت عند ترویجه بها بنت اربعین سنه والنبی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ابن احدی وعشرین وقیل خمس و عشرین وهو الاکثر و فی المستدرک للحاکم عن محمّد بن اسحاق کان لها یوم تزوجها 28 سنه و فی تاریخ دمشق روی من طریق زبیر بن بکاران عمرها کان یوم زواجها ثلاثین سنه و قال وروی محمّد بن السائب عن ابی صالح عن ابن عباس ان عمرها کان یومئذ 28 سنه.

محسن امین، صاحب اعیان الشیعه می نویسد: بعضی عمر خدیجه را در موقع ازدواج سی سال گفته اند و بعضی 28 سال نقل کردند، ولی ایشان می نویسد: مشهورتر این است که عمر خدیجه در موقع ازدواج، چهل سال بوده است.

محسن امین در صفحه عَلَيْها السَّلاَمُ0 صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، صاحب اعیان الشیعه، تحت عنوان «القول بانها لم تتزوج قبله» این که پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، اولین همسر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با هیچ مردی ازدواج نکرده بود می نویسد:

فی تکمله نقدالرجال عن کتاب الاسغاثه او الاستغاثه تالیف الشریف ابی القاسم علی بن احمد الکوفی العلوی متوفای سنه عَلَيْها السَّلاَمُ52 هجری قمری وانه انکر فیه کون خدیجه تزوجت قبل رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بغیره وقال قد صحت الروایه عندنا بانه کان لها اخت من امها تسمی هاله قد تزوجها رجل من بنی تیمیم یقال له ابوهند فاولدها ابنا اسمه هند بن ابی هند وابنتین زیب ورقیه ومات ابوهند وقد بلغ ابنه مبالغ الرجال والابنتان طفلتان وکانت

ص: 301

موجودتین حین تزوج رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه بنت خویلد و رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حین تزوج بها ومات هاله بعد ذلک بمده یسیره وخلفت الطفلین زینب ورقیه فی حجر رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وحجر خدیجه وکان من سنه العرب فی الجاهلیه ان من یربی یتیما ینسب ذلک الیتیم الیه ولا یستحّل التزویج بمن یربیها لانّها کانت عندهم بزعمهم بنتا لمربیها فلما ربی رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه هاتین البنتین نسبتهما الیهما وهماب بنتا ابی هند زوج هاله اخت خدیجه ولم تزل العرب علی هذه الحاله الی ان ربّی بعض الصحابه یتمة بعد الهجره فقالوا لو سألت رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هل بجوز فی الاسلام تزویج الیتیمه بمن رباها فانزل اللّه جل ذکره(ویستفتونک فی النساء قل اللّه یفتیکم فیهن الخ) فاطلق اله سبحانه فی الاسلام تزویج الیتیمه لمن یربّیها.

صاحب اعیان الشیعه، از قول شریف ابوالقاسم، علی بن احمد کوفی نقل می کند که او منکر این است که خدیجه، قبل از پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با کسی ازدواج کرده باشد، و بعد ایشان این طور بحث را ادامه می دهد: برای خدیجه خواهری بود به نام هاله، که این زن با مردی از طایفه بنی تمیم ازدواج کرد، که به آن مرد، ابوهند گفته می شد، و ثمره این ازدواج، پسری شد که اسم او را هند بن ابی هند گذاشتند و دو دختر که به نام های زینب و رقیه بودند. و او در حالی از دنیا رفت که پسرش بزرگ شده بود، لکن دو دخترش هنوز خیلی کوچک بودند، و زمانی که پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه ازدواج کرد، و هاله خواهر خدیجه، زود از دنیا رفت، و این دو دختر کوچک از او باقی ماند. و این دو دختر، در دامن پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه بزرگ شدند، و فرزندخواندۀ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه بودند.

از سنت و عادت اعراب جاهلیت این بود که اگر دختر یتیمی، در دامن کسی بزرگ می شد، ازدواج با آن دختر را جایز نمی دانستند، و می گفتند: این دختر هم مثل دختر واقعی انسان می باشد و عرب بر این عقیده بود تا این که بعضی از صحابه، سرپرستی یتیمی را بعد از هجرت عهده دار شدند و گفتند: از پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سؤال کنید آیا جایز است

ص: 302

ازدواج با دختر یتیمی که خود انسان او را بزرگ کرده و فرزندخوانده شده است؟ وقتی از پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سؤال کردند: آیه 12 عَلَيْهِ السَّلاَمُ، سوره مبارکه نساء(1) بر پیغمبر نازل شد که خداوند اجازۀ تزویج با دختر یتیمی که در حجر و دامن انسان بزرگ شده را داده است.

سپس مؤلف اعیان الشیعه ادامه می دهد:

در نسب دو دختر ابی هند که ذکر شد، مطابق عادت عرب آن دو دختر را به پیغمبر نسبت دادند، و هم چنین برادر آن دو دختر هم به خدیجه منتسب کرده اند. چون اسم و نام خدیجه در بین عرب، مشهور و معروف بود و اسم خواهر خدیجه ناشناخته و مجهول بود، روی همین اصل هند که پسر خواهر خدیجه بود، را به خدیجه نسبت دادند و گفتند: خدیجه با ابی هند ازدواج کرده و گفتند که ابن اباهند، زنده بود تا زمان نهضت و قیام حسین بن علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و در رکاب آن حضرت، در حالی که پیرمردی شده بود، به شهادت رسیده است.

لکن صاحب اعیان الشیعه ادامه می دهد و می گوید:

آن اباهند که با خواهر خدیجه ازدواج کرده بود، قبل حادثۀ کربلا از دنیا رفته بود، و آن اباهندی که در رکاب حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ به شهادت رسید، آن هند، پسرخالۀ فاطمه، دختر امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ بود و سپس مؤلف اعیان الشیعه بحث هایی که در این باره شده ادامه می دهد و بحث تا کربلا و مسئلۀ دو پسر امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ به نام علی که یکی در کربلا شهید شد، و دیگری زنده ماند و امامان بعد از او از نسل او بودند، ادامه می دهد.(2)

ص: 303


1- . نساء: 27: (وَ یسْتَفْتُونَک فِی النِّساءِ قُلِ اللَّهُ یفْتِیکمْ فِیهِنَّ وَ ما یتْلی عَلَیکمْ فِی الْکتابِ فِی یتامَی النِّساءِ اللّاتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً؛ از تو در بارۀ حکم زنان سؤال می کنند؛ بگو: خداوند در بارۀ آنان به شما پاسخ می دهد: آنچه در قرآن درباره زنان یتیمی که حقوقشان را به آنها نمی دهید، و می خواهید با آنها ازدواج کنید، و نیز آنچه در بارۀ کودکان صغیر و ناتوان برای شما بیان شده است (قسمتی از سفارش های خداوند در این زمینه می باشد؛ و نیز به شما سفارش می کند که) با یتیمان به عدالت رفتار کنید! و آنچه از نیکی ها انجام می دهید؛ خداوند از آن آگاه است. (و به شما پاداش شایسته می دهد))
2- . امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 16، ص 309؛ محلّاتی، ذبیح اللّه، ریاحین الشریعه، ج 2، ص 202.

صاحب اعیان الشیعه، بعد از آن که نسب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بیان می کند، از نظر ثروت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می نویسد:

خدیجه شترهای زیادی داشت که مال التجاره خودش را حمل می کردند و بر بام خانه او قبّه ای از حریر سبز، با طناب های ابریشم درست کرده بودند، با تمثالی چند و این جلالت او را علامتی بود. در این وقت عقبته بن ابی معطی، وصلت بن ابی شهاب که هر یک چهار صد کنیز و غلام و خدمت کار داشتند، و ابوجهل و ابوسفیان که در شماره صنادید قریش بودند و دیگر بزرگان از هر جانب خواستار شدند که خدیجه را به نکاح خود درآورند، و او سر به کس درنمی آورد تا آن که رسول اللّه او را به نکاح خود درآورد. خدیجه جمیع اموال خود را واگذار به پیغمبر کرد و بیست و چهار سال و یک ماه، با پیغمبر زندگانی کرد و تا او زنده بود، پیغمبر با زنی ازدواج نکرد و بعد از رحلت پیغمبر به دست خود او را در حجون مکّه(1)به خاک سپرد و وفات او به روایت یعقوبی، قبل از هجرت به سه سال در ماه رمضان، اتفاق افتاد.

سپس مؤلف اعیان الشیعه از صفحه 20 عَلَيْها السَّلاَمُ، جلد دوم تا 2 عَلَيْهِ السَّلاَمُ1 در بارۀ خدیجه مطالبی از قول مورخین اهل سنّت و شیعه بیان کرده که به قسمتی از آن مطالب اشاره می شود، در صفحه 211 می نویسد:

ابن حجر عسقلانی در کتاب الاصابه چنین نقل می کند که: روزی خدیجه با جمعی از زنان، در منظری از غرفه سرای خویش جای داشتند، و یکی از احبار یهود نیز با او بود. در این هنگام محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از آن جا عبور فرمود. مرد یهودی با خدیجه گفت: آیا می شود این جوان را به این منظره دعوت فرمایی؟ خدیجه کنیز خود را به سوی آن حضرت فرستاد، و او را دعوت کرد. آن حضرت اجابت فرمود و بدان منظره درآمد، و در انجمن ایشان بنشست. مرد یهودی خواستار شد که آن حضرت کتف خود را بگشاید. ملتمس او مبذول کند، چون مرد یهودی، چشمش به مهر نبوت افتاد، گفت: سوگند به خدا که این مهر پیغمبری است. خدیجه گفت: اگر عمّ او حاضر بودی، تو نتوانستی بر بدن او نظر کنی؛ زیرا

ص: 304


1- . قبرستان ابوطالب.

که اعمام او جنابش را از مردم یهود برحذر دارند.

مرد یهودی گفت: هیچ کس را قدرت نباشد که بر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آسیبی برساند، قسم به موسی بن عمران عَلَيْهِ السَّلاَمُکه او پیغمبر آخرالزمان است. چون آن حضرت از منظره به زیر آمد، مهرش در دل خدیجه جای کرد و با مرد یهودی گفت: تو چه دانستی که او پیغمبر است؟ گفت: تو راه مرا ملحوظ افتاده که خاتم انبیا است و هنوز کودک است. اگر پدر و مادر او از جهان بروند و جد و عمّش کفالت او را به دست گیرند.

سپس به سوی خدیجه اشارت کرد و گفت: او زنی از قریش را به نکاح درآورد که بزرگ قبیله و سیده عشیره باشد، این سخن را نگاه بدار. چون برخواست که بیرون رود با خدیجه گفت: نگران باش که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را از دست نگذاری که پیوستن به او کار هر دو جهان را راست کند، و این معنی در خاطر خدیجه راسخ گردید، و دیگر چنان افتاد که خدیجه روزی از اعیاد با جمعی از زنان قریش در مسجدالحرام حاضر بود، و یکی از یهودیان بر ایشان گذشت و گفت: زود باشد که در میان شما پیغمبری مبعوث گردد، هر یک بتوانید او را به شوهری اختیار کنید، آن زنان چون این بشنیدند، همی سنگ پاره به او افکندند. اما خدیجه را این اندیشه در ضمیر سخت شد.

روزی با ورقه بن نوفل، بن اسد بن هاشم بن عبدمناف، که پسرعموی او بود گفت: میخواهم شوهری بنمایم و این مردم که در طلب من تعب و سختی می کشند، هیچ یک را پسنده ندارم و این ورقه، از بزرگان قوم عیسی بود و از علوم نیک خبر داشت، و از کتب آسمانی دانسته بود که پیغمبر آخرالزمانی زنی به سرای درآورد که سیَده قوم خود باشد، و گمان داشت که آن زن خدیجه باشد.

داستان خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ در کتاب ریاحین الشریعه

آقای شیخ ذبیح اللّه محلاتی در جلد دوم ریاحین الشریعه، صفحه 212، تحت عنوان خواب دیدن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را، آورده است:

بالجمله ورقه در جواب خدیجه گفت: خواهی تو را حدیث عجیب، مکشوف دارم؟

ص: 305

خدیجه فرمود: کدام است؟ گفت: مقداری آب حاضر کن، چون آب حاضر کرد، عزیمه ای بر آن بخواند (دعائی بر آن بخواند) و فرمود: تا خدیجه از آن آب غسل کند و از انجیل و زبور چیزی نوشت و گفت: این نگاشته را در زیر سر خود بگذار و بخواب که آن کس که شوهر تو باشد، در خواب خواهی دید. چون خدیجه چنین کرد، در خواب دید که مردی از خانۀ ابوطالب بیرون آمد، با قامتی با اندازه، و چشمی سیاه و گشاده، و ابروان نازک و لب های سرخ و گونه های گلرنگ با ملاحتی بی حد، و صباحتی بی نهایت، و در میان دو کتف او علامتی بود، و پاره ابری بر سر او سایه انداخته، و بر اسبی از نور سوار بود، که لجام او را از طلا و زین او مرصع به جواهرات مختلف و روی او چون روی آدمیان و چهار پای او چون پاهای گاو بود.

خدیجه چون او را بدید، دربرگرفت و در دامن نشانید. پس از خواب بیدار شد و تا صبح دیگر به خواب نرفت و صبح گاه به نزد ورقه رفت، و صورت خواب خویش را بازگفت. ورقه فرمود: ای خدیجه، اگر این خواب بر صدق باشد، رستگار خواهی شد. آن کس که در خواب دیده ای، حامل تاج کرامت، و شفیع روز قیامت، و سیَد عرب و عجم باشد. همانا او محمّد بن عبد اللّه بن عبدالمطلب است. چون خدیجه این بشنید، آتش مهرش زبانه گرفت، تا آن گاه که انجمن از بیگانم به پرداخت بنشست و در هوای آن حضرت همی گریست و این ابیات را بگفت:

کم استرالوجه والاجفان تهتکه

واطلق الشوق والاعضاء تمسکه

جفانی القلب لما ان تملکه

غیر فوا اسفالو کنت املکه

ما ضرَ من لم یدع منی سوی

لو کان سمع بالباقی فیترکه

«چقدر صورتم را از این محبت مخفی دارم، در حالی که پلک های چشم من، آن را آشکار می کند، و دل من، مرا سرزنش می کند. اگر دیگری او را مالک شود به من ضرری نمی رسد، اگر رمقی از من باقی بانده باشد! در همان باقی رمق من، در کنار او باشد.»

حضرت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ روزی با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: من بدان

ص: 306

اندیشه ام، که زنی را بهر تو به همسری درآورم، و اینک مالی در دست ندارم و پیر شده ام.

همانا خدیجه دختر خویلد، با ما قرابت دارد، و او را مالی فراوان باشد و هر ساله غلامان خود را به تجارت فرستد و مال به مضاربه دهد، اگر خواهی از بهر تو سرمایه ستانم، تا با آن تجارت کنی، و رنج آن را به جهت تو عیالی خواستگاری کنم. آن حضرت فرمود: روا باشد! پس ابوطالب و عباس و دیگر برادران، آهنگ خانه خدیجه نمودند، و در بکوفتند. خدیجه چون بشنید، سروری در قلبش جای کرد و کنیزک خویش را گفت: برو ببین کوبنده در کیست؟ و این اشعار را گفت:

ایا ریح الجنوب لعل علم

من الاحباب یطفی بعض حرّ

ولولا تحملوک الیّ منهم

سلاما اشتریه ولو بعمری

وحق ودادهم انی کتوم

وانی لا ابوح لهم بسری

ارانی اللّه وصلهمم قریبا

وکم یسر اتی من بعد عسر

ویوم من فراقکم کشهر

وشهر من وصالکم کدهر

«ای باد جنوب، شاید خبری از دوست من، بمن بدهید، که آتش دلم سرد شود. اگر از جانب آنها به من سلامی برساند، آن سلام را با تمام عمرم خریدارم. من این محبت را مخفی می دارم و اسرارم را با آنها نمی گویم، چون خدا به من خبر داده، وصل با آنها، و ازدواج با آن طایفه، و چه بسار آسانی ها که بعد از مشکلات بیاید. یک روز دوری من از شما یک ماه برای من می باشد و یک ماه وصل با شما، مطابق با تمام عمر دنیا.»

سپس گفت: ای سیده من! اینک بزرگواران عرب و فرزندان عبدالمطلب می باشند، و طلب اذن می نمایند. چون خدیجه این را بشنید، شاد شد و گفت: در را بگشا، و میسره را بگوی تا فرش های نیکو برای ایشان بگستراند و هر کس را به جای خود بنشاند، و انواع فوّاکه و طعمه حاضر ساخت و این اشعار را گفت:

الذّ حیاتی وصلکم ولقائکم

ولستُ الذّ العیش حتی اراکم

ومااستحسنت عنّی من الناس

ولا لذّنی قلبی حبیب سواکم

ص: 307

علی الراس والعین جمله

ومن ذاالذی فی فعلکم قد عصاکم

فها انا مجنون علیکم باجمعی

وروحی ومالی یا حبیبی فداکم

وما غیرکم فی الحب یسکن

وان شئتم تفتیش قلبی فهاکم

«بالاترین لذت برای من، رسیدن به شما است، و هیچ لذّتی بهتر از دیدن روی شما، برای من نیست! و غیر از شما هیچ کس در نزد من نیکو نیست، و هیچ لذتی برای دل من، بهتر از محبت شما نیست، هر چه بگویید بر سر و چشم قرار می دهم، و کیست که در کار شما عصیان کند؟ پس بدان که من دیوانۀ شما هستم، جان و مال من فدای شما باد! و غیر شما چه کسی می تواند دل مرا آرام کند؟! اگر می خواهید، حاضرم قلبم را تفتیش کنید تا صدق گفتارم را بدانید.»

پس کار انجمن راست کردند و ایشان را درآوردند و خوروش و خوردنی حاضر کردند، و خدیجه از پرده بنشست و گفت: ای بزرگان مکّه و حرم، کلبۀ دل من آرام گردید، هر حاجتی که دارید برآورده است. ابوطالب فرمود: از بهر آن حاجت آمده ایم، که سودش نیز تو را باشد، همانا برای پسر برادرم محمّد به اینجا شده ایم که از تو سرمایه برای تجارت، برای او بگیریم. چون خدیجه نام مبارک رسول خدا را بشنید، بر حصول مقصود دل قوی کرد و این اشعار بگفت:

بذکرکم یطفی الفواد من اوقد

ورؤتیکم فیها شفا اعین الرمد

ومن قال انی اشتقی من هواکم

فقد کذبوا لو متّ فیه من الوجد

ومالی لا املی سرورا بقربکم

وقد کنت مشتاقا الیکم علی البعدی

تشابه سرّی فی هواکم وخاطری

فابدی الذی اخفی واخفی الذی ابدی

«بیاد شما آتش دلم خاموش شد، و دیدار شما باعث روشنی چشم من شد، و اگر کسی بگوید محبت شما، باعث شفای من از همه رنج و محنت شد، دروغ نمی گوید. چون اگر در محبت شما از عشق و وجد، بمیرم به جا است، و چرا من برای خودم خوشحالی اظهارنکنم؟! در حالی که از دیرزمان، مشتاق رویت شما بودم! باطن و ظاهر من، در محبت

ص: 308

شما گواهی می دهد، آنچه مخفی بود ظاهر شد، و آنچه ظاهر بود مخفی شد.»

سپس ابن حجر عسقلانی در مورد پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و تجارت با سرمایه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مطالبی را بیان می کند که جهت اختصار به بعضی از آن اکتفا می شود. مرحوم شیخ ذبیح اللّه محلاتی که این مطالب را از قول ابن حجر عسقلانی آورده است، در صفحه 216 جلد دوم، ریاحین الشریعه، تحت عنوان بار بستن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر شتر، در محضر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنین می گوید:

خدیجه گفت: ای سید من! آیا توانی بر شتر بار بندی؟ پیغمبر فرمود: توانم. خدیجه به میسره گفت: شتری را حاضر کن تا امتحان بنمایم. میسره رفت و شتری درشت اندام حاضر کرد، و عباس گفت: ای میسره! شتری از این درشت اندام تر نیافتی که محمّد را با آن امتحان کنید؟! پیغمبر فرمود: باکی نیست! چون شتر پیش آمد، زانو زد و روی خود را بر پای آن حضرت نهاد و چون رسول خدا دست بر پشت او مالید، شتر به زبان فصیح گفت: کیست مانند من، که سید رسولان بر پشت من دست کشید. آن زنان که نزد خدیجه بودند، گفتند: این نباشد مگر سحری بزرگ، که از این یتیم صادر شد! خدیجه گفت: این سحر نباشد، این آیات بیّنات است، و این اشعار را گفت:

نطق البعیر بفضل احمد مخبرا

هذا الذی شرفت به ام القری

هذا محمّد خیر مبعوث امی

فهو الشیخ وخیر من وطا الثری

یاحاسدیه تمزقوا من غیظکم

فهو الحبیب ولا سواه فی الوری

«شتر در فضیلت محمّد به سخن آمد و گفت: این محمّد، همان کسی است که مکه به واسطۀ او شرافت پیدا کرد. این همان محمّد است که بهترین مبعوث شدگان از طرف خدا می باشد. او شافع و بهترین فرد روی زمین است. کسی که نسبت به او حسادت می ورزی، از غیظ و حسادت بمیر. او حبیب خدا است و غیر از او کسی در روی زمین نیست.»

وقتی پیغمبر حرکت کرد، خدیجه میسره و ناصح دو غلام خود را طلبید، و آن را ملازم

ص: 309

رکاب پیغمبر کرد. و به روایتی، خزیمه بن حکیم را، که از خویشان خدیجه بود، به همراه حضرت کرد، و به آنها فرمود: من این مرد را (پیغمبر) بر مال خود امین کردم، پادشاه قریش و اهل حرم است، او هر چه در مال من تصرف کند، روا باشد و باید پاس عظمت او را بدارید و آواز خود را به آواز او بلند نکنید. میسره قسم یاد کرد که سال ها است محبت محمّد، در ضمیر من جای گرفته است، و اکنون که تو را هم دوست او می بینم، مهر من نسبت به او مضاعف شده است، خدیجه در جواب میسره این اشعار را سرود:

قلب المحب الی الاحباب مجذوب

وجسمه بید الاسقام منهوب

وقائل کیف طعم الحب قلتُ له

الحبه عذب ولکن فیه تعذیبپ

افدی الذی علی خدی لنعدهم

دمی ومدمعی مسفوح و

ما فی الخیام وقد سارت رکائهم

الا محبّ له فی القلب محبوب

کانما یوسف فی کل ناحیه

والحی فی کل بیت فیه یعقوب

«دل عاشق، مجذوب معشوق است. و جسم عاشق، در اثر این عشق، مریض و ناتوان است. و اگر کسی بگوید، طعم و مزه این عشق چیست؟ می گویم: عشق شیرین است، لکن سختی های فراوانی به دنبال دارد! در خانه معشوق نیست، لکن در قلب عاشق، معشوق و محبوب وجود دارد. مثل این که در هر طرفی یوسفی هست، و در هر خانه ای یعقوبی وجود دارد.»

شاید این اشعار خدیجه، مضمون این اشعار حافظ باشد که می گوید:

مردم دیده من جز برهت ناظر نیست

دل سرگشته من غیر ترا ذاکر نیست

اشکم احرام طواف حرمت می بندد

گرچه از خون دل ریش دمی طاهر

معجزات پیامبر اکرم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به نقل از «ریاحین الشریعه»

سپس مؤلف ریاحین الشریعه، از صفحۀ 218 الی صفحۀ 231، معجزاتی که در این سفر از پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظاهر شده را بیان می کند و در صفحۀ 231 می نویسد:

ص: 310

وقتی پیغمبر از سفر شام مراجعت کرد، خدیجه آن قبّۀ نوری که بالای سر پیغمبر، در حرکت بود را دید. وقتی پیغمبر به در خانۀ خدیجه آمد، و کنیزکان بشارت قدم مبارکش را به خدیجه دادند، خدیجه با پای برهنه، از غرفه به زیر آمد. چون در را بگشودند، آن حضرت فرمود: السلام علیکم یا اهل البیت. خدیجه گفت: گوارا باد ترا سلامتی، ای روشنی چشم من، و سلامتی تو برای من بشارتی بزرگ است، و تو در نزد من گرامی تر از دنیا، و هر چه در او است، می باشی و این اشعار را سرود:

جاء الجیب الذی اهواه من سفر

والشمس قد اثرت فی وجهه اثرا

عجبت للشمس من تقبیل وّجِنَة

والشمس لاینبغی ان تدرک القمرا

«آن محبوب من که در سفر بود آمد، در حالی که خورشید روی صورت او اثر گذاشته، و من تعجب دارم از خورشید که چگونه صورت پیغمبر را بوسه زد؟! چون سزاوار نیست که خورشید او را درک کند، و خورشید و ماه در یک جا جمع شوند.»

شاید مضمون اشعار حافظ هم همین باشد:

امروز مبارک است فالم

کافتاد نظر بر آن جمالم

الحمد خدای آسمان را

کاختر به در آمد از وبالم

امروز بدیدم آنچه دل خواست

از آنچه نخواست بدسگالم

در صفحه 234، مؤلف ریاحین الشریعه، از قول ابن حجر عسقلانی می نویسد:

ورود رسول خدا به خانۀ خدیجه و مکالمات ایشان، سپس ایشان داستان پیشنهاد خدیجه به پیغمبر برای ازدواج را نقل می کند که شبیه آن قبلاً از قول جواد فاضل در نخستین معصوم گذشت، و دیگر تکرار نمی شود و خدیجه در مورد این تقاضا (ازدواج) اشعاری سرود که صاحب ریاحین الشریعه مضمون همان اشعار خدیجه، اشعار فارسی نقل می کند:

مشک از اشک بدوش مژه دارم شب و روز

دارم از عشق تو منصب سقائی را

ص: 311

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

سپس ایشان داستان خواستگاری از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ توسط ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و حمزه را بیان می کند و داستان ملاقات ورقه با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در مورد این ازدواج میمون و چنین می نویسد:

خدیجه از ورقه که مردی عالم بود، صفات پیغمبر را سؤال کرد و ورقه گفت:

«وجهه اقمر وجینه ازهر و طرفه احور (یعنی سیاه) و ریحه ازکی من المسک الزفر ولفظه احلی من السّکر واذا مشی کانه البدر اذا بدر وابوبکر اذا مطر؛ صورتش مثل ماه است، پیشانیش نورانی است، موهای سیه رنگ زیبایی دارد. بوی او از هر مشکی بهتر، و سخنانش مثل شکر شیرین است. وقتی حرکت می کند مثل ماه شب چهارده می باشد، و مانند بارانی که آهسته می بارد.»

خدیجه گفت: ای پسرعم! مرا از عیب او آگهی ده! قال ورقه: یا خدیجه محمّد مخلوق من الحسن الشامخ، والسنب البازخ وهواحسن العالم سیره واصفاهم سریره اذا مشی ینحدر من صبب شعره کالغیهب وخده ازهر من الورد الاحمر وکلامه اعذب من الشهد والسکر؛ ورقه گفت: خدیجه! محمّد از بهترین مخلوقات، و بانسب ترین انسان ها می باشد. رویه او بهترین رویه ها است و صورت او از گل قرمز بهتر است، و سخن او از عسل و شکر شیرین تر می باشد و سپس ورقه این اشعار را گفت:

الورد فی خده الدر فی فیه

البدر عن وجهه فی الحسن

اقول قول زلیخا می عوازلها

فذلکن الذی لمتنی فیه

«گل در صورت پیغمبر، و درّ در کلام او، و ماه تمام در حسن او، حکایت می کند و من همان سخن زلیخا که در جواب سرزنش کنندگان او که گفتند: چرا به یوسف علاقه داری؟ وقتی آن زن ها یوسف را دیدند به جای پوست کندن ترنج، دست خود را بریدند و نفهمیدند. زلیخا به آنها گفت: این همان کسی است که مرا به واسطۀ عشق او سرزنش می کنید. من هم همان جمله زلیخا را می گویم.»

ص: 312

کیفیت عروسی خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ

سپس مؤلف ریاحین الشریعه از قول ابن حجر عسقلانی در صفحه 243، در مورد کیفیت عروسی خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ چنین می نویسد:

وقتی ابوطالب و حمزه، به قصد خواستگاری خدیجه، وارد خانۀ وی شدند، در این وقت عرش و کرسی با هم، از در آمد و فرشتگان سجده شکر گذاشتند، و زمین مکّه بر خود ببالید و شرف مکّه از عرش اعظم برگذشت، و چون اکابر قریش در سرای خدیجه درآمدند، ابوجهل چون به مجلس درآمد، قصد آن کرسی کرد، که از همه بهتر بود، و آن را برای رسول خدا مهیا کرده بودند. میسره به ابوجهل گفت: آن را بگذار و جای خودت بگیر. در این هنگام خبر رسیدن بنی هاشم رسید، و مردم انجمن از بهر پذیره بیرون شدند، و اولاد عبدالمطلب را دیدند که در اطراف محمّد عبور می کنند و حمزه با شمشیر کشیده، از پیش روی ایشان همی می آید و می گوید:

«یا اهل مکّه الزموا الادب وقللوا الکلام وانهزوا علی الاقدام ودعوا الکبر فانه قد جائکم صاحب الزمان محمّد المختار من الملک الجبابر المتوج بالانوار صاحب الهیبه والوقار؛ ای اهل مکّه، ادب را در مقابل محمّد رعایت کنید، و کمتر سخن بگویید و قدم ها را آهسته بردارید و تکبر را کنار بگذارید، چون صاحب زمان، محمّد مختار از طرف خدای جبّار، در حالی که در امواجی از نور فرورفته، و دارای ابّهت و وقار است، به سوی شما می آید.»

سپس ابوطالب آغاز خطبه کرد و فرمود:

الحمدللّه رب هذ البیت الذی جعلنا من زرع ابراهیم و ذریه اسماعیل وانزلنا حرماً آمنا وجعلنا الحکام علی الناس وبارک لنا فی بلدنا الذی نحن فیه ثم ابن اخی هذا لایوزن برجل من قریش الارجح به ولا یقاس به رجل الاعظم عنه ولا عدل له فی الخلق وان کان مقلّا فی المال فان المال رفد حائل وظل زائل وله فی خدیجه رغبه ولها فیه رغبه ولقد جئتنا لنخطبها برضاها وامرها ولا مهر علی فی مالی الذی سئلتموه عاجله وآجله وله رب هذا لابیت حظ عظیم ودین شایع ورأی کامل.

ص: 313

ترجمۀ این خطبۀ ابوطالب قبلاً گذشت و نقل آن در اینجا به جهت بعضی از کلمات که در این جا آمده، و در خطبۀ قبل نیامده بود، می باشد.

چون ابوطالب این خطبه را به پایان رساند، خاموش شد، و با این که ورقه از علمای شریعت عیسی بود، چون آغاز سخن کرد، اضطرابی در سخنان او پدیدار شد و از جواب ابوطالب عاجز ماند. خدیجه چون این اضطراب را در ورقه مشاهده کرد، خود به سخن آمد و گفت: ای پسر عمّ! هر چند در این مقام نیکوتر آن باشد که تو سخن کنی، اما در کار من بیش از خود من سلطنت نداری! پس خدیجه بانگ برداشت که تزویج کردم به تو ای محمّد، نفس خود را، و مهر من از مال من است، بفرما تا عمت ابوطالب ولیمه از بهر زفاف بنماید، و هر وقت خواهی به نزد زن خود درآیی.

ابوطالب گفت: ای گروه گواه باشید که خدیجه خود را به محمّد تزویج کرد، و کابین خود را خود ضامن گشت، یکی از مردم قریش گفت: سخت عجب است که زنان در راه مردان ضمانت مهر خویش کنند. ابوطالب در غضب شد و برخاست، و چون او را غضب آمدی، تمامت قریش از غضب او در بیم شدی. پس بفرمود: اگر شوهران مانند برادرزاده من باشند، زنان بزرگ تر کابین و به بهایی گران تر، طلب ایشان بنمایند.

در نهایت، خدیجه را به چهارصد دینار طلا، کابین بستند و در آن وقت، عبد اللّه بن غنم که یکی از مردم قریش بود، به تهنیت این ازدواج این اشعار را بگفت:

هنیئا مرثیا یا خدیجه قد جرت

لک الطیر فیما کان منک باسعد

تزوجت من خیر البریه کلها

ومن ذاالذی فی الناس مثل محمّد

اقرت به کالکتاب قدما بانه

رسول من البطحاها ومهتر

و به بّشرً البران عیسی بن مریم

وموسی بن عمران فیا قرب موعد

«مبارک باد بر تو خدیجه، این ازدواج چون تو را به اوج سعادت رساند. تزویج کردید با کسی که از بهترین خلق عالم بود، و کیست در میان مردم مثل محمّد. چون به وجود او دو

ص: 314

پیغمبر بزرگ عیسی و موسی خبر دادند، و کتاب های این پیغمبران از قبل بشارت آمدن این پیغمبر را از سرزمین وحی دادند، که او هم هادی و مرشد همه مردمان خواهد بود.»

و لازم به تذکر است که خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ، اشعار شورانگیز بسیار گفته است و شعرای بنی هاشم در انشای قصیده چندان که توانسته اند خودداری نکرده اند. در این وقت مردمان شنیدند که از آسمان ندایی در رسید که: «ان اللّه تعالی زوج الاهره بالصاهر الصادق؛ خداوند زنی طاهر و پاک را به ازدواج مردی پاک و صادق درآورد.»

این

تمام داستان ازدواج پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ بود که به قلم دانشمندی از دانشمندان عرب، به نام ابن حجر عسقلانی در کتاب الاصابه آورده است و آقای ذبیح اللّه محلاتی در جلد دوم ریاحین الشریعه نقل کرده است و مرحوم حاج شیخ عباس قمی در سفینة البحار صفحه 380، کلمۀ خدج را در مورد ازدواج پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می نویسد:

«فلما

خطب ابوطالب الخطبه المعروفه وعقد النکاح فلما قام محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الیذهب مع ابیطالب قالت خدیجه الی بیتک فبیتی بیتک وانا جاریتک؛ وقتی ابوطالب، خطبه عقد را اجرا کرد، ابوطالب بلند شد که از خانه خدیجه خارج شود. پیغمبر هم با عمویش بلند شد، تا بیرون رود. خدیجه به محمّد گفت: کجا می روی؟ خانۀ من خانۀ تو است، و من هم کنیز تو!»

سپس مرحوم شیخ عباس قمی، تمام آنچه ابن حجر عسقلانی در مورد تزویج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته، ایشان هم نقل می فرماید که تکرار نمی شود.

ص: 315

17- حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

اشاره

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ(1)

علی محمّد علی دُخَیّل

ترجمۀ فیروز حریرچی

چکیده

شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: تبسّم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کوله بار اندوه و دردها را از محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سبک می کرد و دوستی نمایان بر چهره اش موجب می شد که پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دردها و رنج های خود را از یاد ببرد و قلب بزرگ و آکنده از عقیده و ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به او شرح صدر می بخشید. هر که ده سالی را که به دنبال بعثت پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گذشته است، مطالعه کند، به خوبی اثر این زن را در گسترش اسلام و خدماتی را که او در راه برافراشتن کلمۀ توحید انجام داده است، احساس می کند؛ زیرا تاریخ، موضع گیری دلیرانه و فداکاری های عظیم او و اموال هنگفتی را که در یاری دین تازه بخشیده، فراموش نکرده است.

کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، گسترش اسلام، دعوت، توحید.

معرّفی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در چند سطر

پدر او: خُویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قُصَی بن کِلاب است.

ص: 316


1- زنان بزرگ صدر اسلام(1): حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ، تهران: امیر کبیر، چاپ چهارم، 1366، ص 11 - 34.

مادر او: فاطمه دختر زائدة بن اصمّ است.

تولّد او: سال 68 پیش از هجرت است.

شوهران او: ابوهالة بن زرارة تمیمی و عتیق بن عائذ مخزومی می باشند.(1)

ازدواج او با آن حضرت صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: عمر شریف آن حضرت بیست و پنج و عمر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چهل بود.

فرزندان او: قاسم، عبد اللّه بودند و به عبد اللّه، طیّب و طاهر گفته می شد؛ زیرا که پس از نبوّت به دنیا آمده بود.

دختران او: زینب، امّ کلثوم، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و رقیّه می باشند.(2)

اموال او: ثروتش از همۀ قریش بیشتر بود و اهالی مکّه با اموال او پیش از آن که با پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج کند تجارت می کردند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از ازدواج با پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هر چه داشت به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بخشید و این ثروت هنگفت از پایه های تشکیل دهندۀ دعوت اسلامی به شمار می رفت.

القاب او: طاهره است.

اسلام او: او نخستین بانویی است که اسلام آورد.

خویشاوندی او با پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: او از لحاظ نسب از همۀ زنان پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به پیغمبر نزدیک تر است.

در خانۀ رسول خدا: پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تا زمانی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنده بود به خاطر اکرام و تعظیم او با زنی دیگر ازدواج ننمود.

ص: 317


1- . در جلد ششم از بحار الأنوار در باب زنان پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمده است: احمد بلاذُری و ابوالقاسم کوفی در کتاب خود و مرتضی در شافی و ابوجعفر در تلخیص روایت کرده اند که: پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ازدواج نمود در حالی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دوشیزه بود و این امر را تأکید می کند آنچه که در کتاب الانوار و البدع آمده است، در این کتاب گفته شده که رقیّه و زینب دختران هاله، خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هستند.
2- . صاحب الاستغاثة این نکته را انکار کرده و گفته است که آنها دختران خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یعنی هاله می باشند و به خاطر گمنامی هاله و علوّ درجۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نسبت داده شده اند. به نظر او برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرزندی جز فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ نمی باشد.

وفات او: در ماه رمضان سال دهم از بعثت و پس از سه روز بعد از وفات ابوطالب است.

پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را در حَجون دفن کرد و خود، او را در قبر گذاشت و سال وفات او عامُ الأحزان (سال اندوه ها) نامیده شده است و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به هنگام وفات شصت و پنج سال داشت.

اسلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ای محمّد! این پیروزی بر تو گوارا باد. تصوّر کن که همۀ قریش هم داستان شده اند که با تو به ستیزه برخیزند و تو را مقهور سازند، ولیکن دنیا به تمامی در مشت تو است؛ زیرا این پسر عمو و محبوب تو نخستین کسی است که از دین تو پیروی می کند و رسالت تو را تصدیق می نماید و تو را بر نشر تعالیمت یاری می کند و این همسر تو نخستین بانویی است که به تو ایمان می آورد و از پس تو این عموی تو، سرور مکّه است، که تو را به احدی تسلیم نمی کند و از تو دست برنمی دارد و به فرزند دیگرش جعفر فرمان می دهد که سومین نفر باشد، هنگامی که می بیند تو نماز می گزاری و در پشت تو علی و خدیجه ایستاده اند. و از اینان کسان دیگری که از همۀ مردم بیشتر با تو پیوند و خویشاوندی دارند، پیروی کرده اند. پس اسلام می آورد غلام تو زید بن حارثه، عمویت حمزه، همسر عمویت، فاطمه دختر اسد و دایه ات امّ أیْمَن.

اگر هر که در مشرق و مغرب است از تو پیروی می نمود و به ایمان این ها دست نمی یافتی، چیزی به دست نیاورده بودی.

آیا کسانی که از همه به تو نزدیک ترند و اسرار تو را بیش از دیگران می دانند و به احوال تو از همه آگاه ترند، به تو ایمان می آورند و از تو پیروی می کنند، دلیل بر صحّت دین تو نیست؟ العیاذ باللّه اگر تو از شمار مفتریان و دروغ گویان بودی این ها با تو حال دیگری داشتند و ما نمی توانستیم ببینیم که آنها به سوی پیام تو می شتابند و در راه تو جان و گرانبهاترین چیز را می بخشند و به خاطر موفّقیّت دعوت و گسترش مبادی و تعالیم تو دشواری ها را تحمّل می کنند و سرانجام گشت و گذار خود به شهادت نایل می شوند.

ص: 318

سخن از اسلام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، سخن گفتن از آغاز اسلام در روز نخستین است. همۀ امّت اتّفاق نظر دارند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اوّلین بانویی است که اسلام آورده است.

ابویحیی بن عفیف و او از پدرش و او از جدّش عفیف گفته است: در جاهلیّت به مکّه آمدم و می خواستم برای خانواده ام از جامه ها و عطریّات مکّه بخرم. پس به نزد عبّاس بن عبدالمطّلب آمدم و او مردی بازرگان بود. من نزد او نشسته بودم همان جایی که سوی کعبه نگاه می کردم در حالی که خورشید برآمده و میل به غروب کرده بود. پس جوانی فرا رسید و چشم به آسمان افکند و آن گاه سوی قبله ایستاد. پس از اندکی پسربچّه ای بیامد و از طرف راست او بایستاد. پس از اندکی نیز زنی آمد و در پشت آن دو ایستاد. آن جوان و آن پسربچّه و آن زن هر سه با هم به رکوع و سجود پرداختند.

من گفتم: ای عبّاس این امری است عظیم.

عبّاس گفت: آری امری است عظیم، آیا می دانی این جوان کیست؟

گفتم: نه.

گفت: این محمّد بن عبد اللّه پسر برادر من است. آیا می دانی این پسربچّه کیست؟ این علی پسر برادر من است. آیا می دانی این زن کیست؟ این خدیجه دختر خویلد همسر محمّد است. این پسر برادرم به من خبر داده است که پروردگار او، خداوند آسمان و زمین او را بر این دینی که دارد فرمان داده است و سوگند به پروردگار بر روی زمین جز این سه تن کسی دیگر بر این دین نمی باشد.(1)

در دورۀ رسالت

قریش در برابر رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کمر همّت بست تا از بت ها و آداب و رسوم و منافع خویش دفاع کند. در این راه همۀ نیروهای خود را بسیج نمود تا پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را از دعوتش بازدارد و او را از ادای رسالتش منصرف نماید. برای این منظور از وسایل و شیوه های گوناگون استفاده کرد و در آزار رساندن به پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از دورترین

ص: 319


1- . نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین، ص 45.

وسیله ای که تصوّر می شد بهره گیری نمود، تا جایی که آن حضرت صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: «ما أُذِیَ نَبیُّ مِثْلَ ما أُذِیتُ؛ هیچ پیغمبری آن چنان که من اذیّت شدم اذیّت نشده است.»

جای شگفتی است که محمّدی که دیروز صادق و امین خوانده می شد، امروز جادوگر و کذّاب خوانده شود. آری این چنین انسان با برادر انسان خود بیگانگی نشان می دهد، هنگامی که منافع خود را در زیان و ضرر می بیند.

در همان زمانی که پیغمبر گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از اذیّت رنج می برد و از دشواری ها رنج می کشید، آن جا کسی بود که خاطر او را شیرین کام می کرد و از بار اندوه و غم های او می کاست و موجب می شد که غم ها و اندوه های خویش را به فراموشی سپارد. او تنها خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همان زن باایمان بود، همان زن گران قدری که یاور و شریک محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود.

تبسّم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کوله بار اندوه و دردها را از محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سبک می کرد و دوستی نمایان بر چهره اش موجب می شد که پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دردها و رنج های خود را از یاد ببرد و قلب بزرگ و آکنده از عقیده و ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به او شرح صدر می بخشید.

ایمان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را از یک آیندۀ درخشان و باشکوه برای دعوت خبر می داد و استواری عقیده اش دلیلی بر آغاز پیروزی بود.

من نمی گویم که موضع گیری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از فعّالیّت و مجاهدت پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ افزون بود و او را به تحقّق یافتن اهداف و آرزوهایش سوق می داد، زیرا پیامبران کسانی نیستند که انبوه جمعیّت پیرامونشان موجب عزّت، و پراکندگی مردم از اطرافشان سبب وحشت برای آنها شود؛ زیرا آنها مطابق برنامه ای که خداوند والامقام آن را پی ریزی کرده است، قدم برمی دارند و آنها از طرف خداوند تبارک و تعالی متعهّد هستند و کسی که پروردگار یاور او باشد، امر او را کفایت می کند و راه رشد را به او نشان می دهد. پس آنها احساس وحشت نمی کنند، اگر چه همۀ دنیا در برابر آنها قرار بگیرند، و نمی هراسند اگر همۀ خلایق برای جنگ با آنها بسیج شوند. ولیکن من معتقد هستم که وجود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ص: 320

در زندگی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ضروری بود؛ به خاطر ایمان و اعتقاد و فداکاری و اخلاص و حبّ و عاطفه و طلا و نقره و تجارت و گاو و گوسفند و شتر و غلامان و کنیزانی که داشت.

وجود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عامل مهمّی در زندگی رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ یا در حیات اسلام که در آن موقع در آغاز رشد و نمو خود بود، به شمار می رفت و اگر برای وجود این بانو در کنار رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این تأثیر عظیم نمی بود، فقدان او بر پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دشوار و گران نمی آمد و مرگش وجود او را متزلزل نمی ساخت و سال وفاتش عام الاحزان (سال غم ها) خوانده نمی شد و پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سال های دراز او را یاد نمی کرد. ما می بینیم که پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از یاد او غافل نمی شود و در سوگش اشک می ریزد و نعمت های او را در امر رسالت و سهم او را در حصول پیروزی یاد می کند.

هر که ده سالی را که به دنبال بعثت پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گذشته است، مطالعه کند، به خوبی اثر این زن را در گسترش اسلام و خدماتی را که او در راه برافراشتن کلمۀ توحید انجام داده است، احساس می کند؛ زیرا تاریخ، موضع گیری دلیرانه و فداکاری های عظیم او و اموال هنگفتی را که در یاری دین تازه بخشیده، فراموش نکرده است.

عظیم ترین خطری که پیغمبر گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در رسالت خود با آن مواجه بود، محاصرۀ اقتصادی امّت بود. اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در واقع کلید شکست این محاصره بود. او موادّ مصرفی را به چندین برابر قیمت واقعیش از برای غذای کسانی که میان امّت بودند می خرید، تا این که سال های محاصرۀ اقتصادی با سلامت و رهایی امّت سپری شد و حیلۀ قریش با شکست و ناکامی مواجه گردید.

موضع گیری های خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در زمینه های دیگر نیز کمتر از این نیست. پس از این مورد و دیگر موارد، عظمت و تأثیر این زن در گسترش این دین پاک آشکار می شود.

سیرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

برای شخصیّت های بزرگی که قرن های طولانی تاریخ را به خود اختصاص داده اند و تا ابد

ص: 321

هم در صدر باقی خواهند ماند سیره و رفتار باکرامتی است که از آغاز زندگانی حتّی تا پایان سیاحت خود نیز مطابق آن قدم برداشته اند. این رفتار و سیره از آنها زاییده تصادف نیست و بدان در اوج عظمت خویش متخلّق نگردیده اند و یا این سیره به منزلۀ جامه ای نمی باشد که آن را در آغاز زعامت و ریاست خود پوشیده باشند، بلکه این سیره سرشتی است که بدان سرشته شده اند و غریزۀ پاک و طاهری است که بر اساس آن پرورش یافته اند.

رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خاطر صداقت و امانتی که از او نمایان شده بود، به صادق و امین معروف بود و خداوند حاضر و ناصر چنین می خواست که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دارای سیره ای باشد که بدان از همۀ زنان منحصر به فرد باشد و بدان شیوه از دیگر زنان بزرگوار ممتاز شود، به همین جهت در دورۀ جاهلیّت به طاهره معروف بود و همین لقب برای شرف و افتخار او کافی است.

در این صفحات به پاره ای از سیرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اشاره می شود:

1. ابن حجر عسقلانی گفته است: «از امتیازات خدیجه آن بود که او همیشه پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را گرامی می داشت و سخن او را چه قبل و چه بعد از بعثت تصدیق می کرد و از مقدار اطاعت خدیجه از پیغمبر قبل از بعثت گفته اند که: خدیجه احساس کرد که پیغمبر به زید بن حارثه، پس از آن که در مالکیّت او قرار گرفته است، میلی دارد، پس او را به پیغمبر بخشید و همین عمل خدیجه موجب گردید که زید به سبقت در اسلام ممتاز شود.»(1)

2. ابن اسحاق گفته است: «خدیجه نخستین کسی بود که به خدا و رسولش ایمان آورد و آنچه را که رسول آورده بود، تصدیق نمود. پس پروردگار بدین امر از رسولش بار اندوه را سبک کرد. پیغمبر چون جواب ناخوشایند و تکذیبی برای رسالت خود می شنید، غمگین می گشت، مگر این که خداوند این اندوه را از او به وسیلۀ خدیجه برطرف می کرد. هنگامی که پیغمبر با خدیجه راز دل می گفت، خدیجه از اندوه او می کاست و او را تصدیق می کرد و

ص: 322


1- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 275.

کار مردم را بر او آسان می شمرد، رَضِیَ اللّهُ عَنْها.»(1)

عَلَيْها السَّلاَمُ. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پسر عمویش، ورقة بن نوفل، گفت: اعلام کن که من مال و غلامانی که داشتم همه را به محمّد بخشیدم تا آن را هر طور که می خواهد مصرف کند. پس ورقه میان زمزم و مُقام ایستاد و با صدای بلند خود ندا در داد: «ای گروه عرب! خدیجه شما را شاهد قرار می دهد بر این که او نفس و مال و غلامان و هر چه را که دارد به محمّد بخشیده است؛ زیرا که او را بزرگ می دارد و برای مقام او عظمت قائل است و او را دوست دارد.»

خدیجه به ابوطالب گوسفندان و دینارها و جامه ها و عطریّات فراوانی فرستاد، تا ابوطالب ولیمه ای برپا کند و ابوطالب برای اهالی مکّه میهمانی عظیمی به مدّت سه روز برپا داشت که در آن مردم شهر و بادیه حاضر شدند.(2)

4. زُهری گفته است: «به ما رسیده است که خدیجه بر رسول خدا چهل هزار، چهل هزار انفاق کرد.»(3)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در احادیث رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

کسی که کتب حدیث و اخبار را ورق بزند، بخش عظیمی از این احادیث را در باب مناقب برخی از صحابه رضوان اللّه علیهم می بیند. حتّی این مؤلّفان در کتاب های خود بابی مستقل را برای این مناقب باز کرده اند و این احادیث از لحاظ کیفیّت و کمیّت بر حسب اختلاف صحابه با یکدیگر تفاوت دارند و برخی از آنها از برخی دیگر مطابق برتری صحابه بر یکدیگر افضل اند. و این احادیث اگر بر چیزی دلالت کند، نشانگر آن است که رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گذشتگان را گرامی می داشت و کوشش ها و مجاهدت های آنها را گرانبها می دانست و برای هر یک از آنها ارزش خاصّی قائل بود.

ص: 323


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 437.
2- . مقرّم، سید عبدالرزاق، وفاة الزهراء3، ص 7.
3- . سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف بن قزاوغلی ، تذکرة الخواصّ، ص 314.

جای تأسّف است که این احادیث پاره ای از متأخّران تابعین و غیر آنها را ناراحت کند هنگامی که می بینند این احادیث از نام برخی از صحابه که آنها را دوست می دارند خالی است. پس به دروغ به پیغمبر گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ متوسّل می شوند و احادیث بسیاری را از روی ستم و افترا بر او نسبت می دهند و شایسته است که تذکّر دهم محتوای برخی از این احادیث با عقل سلیم سازگار نیست و موجب اشکال و طعن در قدسیّت رسول صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می باشد.

من در کتاب نهم از سلسله ائمّه: سؤال های یحیی بن اکثم، قاضی القضاة در قرن سوم را از امام محمّد جواد عَلَيْهِ السَّلاَمُ از پاره ای از این احادیث ذکر کرده ام و گفته ام که امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ ساختگی و دروغ بودن آنها را بیان فرموده است و شیخ امینی رحمه الله علیه نیز در کتاب خود، الغدیر، این احادیث را بحث و بررسی نموده و بطلان آنها را برای همه به اثبات رسانده است.

در این صفحات به پاره ای از احادیثی که از آن حضرت صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ روایت شده است اشاره می شود:

1. «قال صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أتانی جبرئیلُ فَقالَ: یا رَسُولَ اللّهِ هذه خَدیجَةُ قَدْ أتَتْکَ وَ مَعَها إناءُ فیه أدامٌ، أو طعامٌ، أو شرابٌ، فاذا هِیَ أتَتْکَ فَاقْرأ عَلَیها السّلامَ مِن رَبِّها و مِنّی وَ بَشِّرْها بِبَیْتٍ فی الْجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ، لا صَخَبٌ فیه وَ لا نَصَبٌ؛(1) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است: جبرئیل به نزد من آمد و گفت: ای رسول خدا! این خدیجه است که به نزد تو آمده است و با خود ظرفی دارد که در آن نانخورش یا طعام یا نوشیدنی است. هر گاه به نزد تو درآمد بر او از سوی پروردگارش و از من سلام برخوان و او را به خانه ای از زبرجد در بهشت که در آن سر و صدا و رنجی نباشد بشارت ده.»

2. از چند وجه روایت شده است که پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است: «یا خدیجَةُ جِبْرئیلُ یقْرِئُکِ السَّلامَ؛ ای خدیجه! جبرئیل بر تو سلام می خواند.»

ص: 324


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 438.

و از برخی روایت شده است: «یا محمّد إقْرَأ علی خَدیجَةَ مِنْ رَبِّها السَّلام؛(1) ای محمّد بر خدیجه از پروردگارش سلام برخوان.»

عَلَيْها السَّلاَمُ. «إنَّ جبریلَ قالَ: یا محمّد اِقْرأ علی خدیجَةَ مِنْ رَبِّها السَّلامَ فَقالَ النَّبیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: یا خدیجَةُ هذا جبرئیلُ یُقْرِئُکِ السَّلامَ مِنْ رَبِّکِ. فقالَتْ خدیجَةُ: اللّهُ هو السَّلامُ و مِنهُ السَّلامُ وَ علی جِبرئیلَ السَّلامُ؛(2) جبرئیل گفته است: ای محمّد بر خدیجه از جانب پروردگارش سلام برخوان. پس پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: ای خدیجه این جبرئیل است که از پروردگارت بر تو سلام می گوید، پس خدیجه گفت: خداوند خود سلام است و سلام از او است و بر جبرئیل سلام باد.»

4. «قال صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَیْرُ نِسائِها مَرْیَمُ ابْنَةُ عِمرانَ وَ خَیْرُ نِسائِها خَدیجةُ؛(3) بهترین زنان (بهشت) مریم دختر عمران و بهترین زنان (بهشت) خدیجه است.»

5. عایشه گفته است: «بر احدی از زنان پیغمبر رشک نبردم، آن چنان که بر خدیجه حسد ورزیدم، با آن که او را ندیده بودم. ولیکن پیغمبر او را بسیار یاد می کرد و چه بسا گوسفند را سر می برید و اعضای آن را قطعه قطعه می نمود و آن گاه آنها را به دوستان خدیجه می فرستاد، پس چه بسا من می گفتم: آیا گویی در جهان زنی جز خدیجه وجود ندارد. پیغمبر می گفت: إنّها کانت و کانت و کانَ لِیَ مِنْها الولَدَ؛ خدیجه چنین و چنان بود و برای من از او فرزند نصیب شده است.»(4)

6. عایشه گفته است: «رسول خدا از خانه بیرون نمی آمد، مگر این که خدیجه را یاد می کرد و او را به نیکی ستایش می نمود. پس روزی از روزها او را یاد کرد، مرا رشک و حسد فرا گرفت. پس گفتم: آیا جز پیرزنی بوده است؟ خداوند تو را بهتر از او عوض داده است. پیغمبر خشمگین شد و گفت: لا و اللّهِ ما أَبْدَلَنی اللّهُ خیراً مِنها آمَنَتْ بی اذ کَفَرَ النّاسُ، وَ

ص: 325


1- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 85.
2- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 2، ص 719.
3- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج 4، ص 164.
4- . همان، ج 5، ص 39.

صَدَّقَنی إذ کَذَّبَنی النّاسُ، و واسَتْنی بِمالِها إذ حَرَمَنی النَّاسُ، وَ رَزَقَنی مِنها اللّهُ الْوَلَد دونَ غَیرِها مِنَ النِّساء؛ نه سوگند به پروردگار، خداوند مرا بهتر از او را عوض نداده است. او به من ایمان آورد، هنگامی که مردم کفر ورزیدند و مرا تصدیق نمود، آن گاه که مردم مرا تکذیب کردند و با مال خود مرا یاری نمود، آن گاه که مردم مرا محروم ساختند و پروردگار مرا تنها از میان زنان، از او به ولادت فرزند روزی داد.»

عایشه گفت: «در پیش خود گفتم پس از این او را هرگز یک سال ذکر نخواهم کرد.»(1)

عَلَيْهِ السَّلاَمُ. «قالَ رَسولُ اللّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: خَیْرُ نِساءِ الْعالَمینَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمرانَ وَ آسیَةُ بِنْتُ مُزاحِم، وَ خَدیجَةُ بِنْتَ خُوَیْلدٍ، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ محمّد؛(2) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است: بهترین زنان عالم عبارت اند از: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد.»

8. «قالَ رسُولُ اللّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَفْضَلُ نِساءِ أهلِ الْجَنَّةِ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیلدٍ، و فاطمةُ بِنْتُ محمّد، وَ مَریَمُ بِنتُ عِمرانَ وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِم امرَأةُ فرعون؛(3) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است بهترین زنان اهل بهشت عبارت اند از: خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون.»

صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. از عایشه روایت شده است که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است: «خدیجه به خانه ای زبرجدین در بهشت که در آن سر و صدا و رنجی نباشد بشارت داده شده است.»(4)

10. «قالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: خدیجَةُ سابِقَةُ نِساءِ الْعالَمِینَ إلی الْایمانِ باللّهِ و بِمحمّد؛(5) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است: سبقت گیرندۀ زنان جهانیان به ایمان به خداوند و

ص: 326


1- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 275.
2- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 537.
3- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 2، ص 720.
4- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 273.
5- . حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 184.

محمّد، خدیجه است.»

11. «قالَ ابنُ عبّاس: خَطَّ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِی الارضِ أَرْبَعَةَ خُطُوطٍ ثُمَّ قالَ: أتَدْرونَ ما هذا؟ قالوا: اللّهُ وَ رَسُولُهُ أعْلَمُ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَفْضَلُ نِساء أهْلِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ: خدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلدٍ، و فاطِمَةُ بِنتُ محمّد، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمران، و آسیَةُ بِنْتُ مُزاحِم اَمرأةُ فرعونَ؛(1) ابن عبّاس گفته است: رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر روی زمین چهار خط کشید و گفت: آیا می دانید این چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناتر است. پس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: بهترین زنان اهل بهشت چهارند: خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون.»

12.«قال صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: خَیْرُ نِسائِها خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلدٍ خَیْرُ نِسائها مریمُ بِنْتُ عِمرانَ؛(2) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است: بهترین زنان (بهشت)، خدیجه دختر خویلد و مریم دختر عمران است.»

1 عَلَيْها السَّلاَمُ. «قال صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أرْبَعُ نِسْوة سَیِّداتُ ساداتِ عالَمِهُنَّ: مَرْیَمُ بِنْتُ عِمرانَ، وَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزاحِمِ، وَ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ محمّد، وَ أَفْضَلُهُنَّ عالَماً فاطِمَةُ؛(3) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است: چهار زن سرور زنان جهان خویشند: مریم دختران عمران، آسیه دختر مزاحم و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد، و بهترین جهان آنها فاطمه است.»

14. عایشه گفته است: رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هر گاه خدیجه را یاد می کرد، از ستایش او و استغفار برای او دلتنگ و خسته نمی شد. پس روزی او را ذکر نمود، رشک و حسد بر من هجوم آورد. پس گفتم: پروردگار تو را از زنی بزرگ سال عوض داده است.

عایشه گفته است: پیغمبر را دیدم که بسیار خشمگین شد و به روی دستم افتاد با خود

ص: 327


1- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 2، ص 720.
2- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 438.
3- . محب الدین طبری، أحمد بن عبداللّه، ذخائر العقبی، ص 44.

گفتم بار خدایا اگر خشم فرستاده ات را از من بزدایی، دیگر خدیجه را به بدی ذکر نکنم. چون پیغمبر احساسی را که کرده بودم مشاهده کرد، گفت: چگونه آن را گفتی؟ سوگند به پروردگار، خدیجه به من ایمان آورد، هنگامی که مردم مرا تکذیب کردند و مرا در کنار خویش پناه داد، آن گاه که مردم مرا طرد نمودند و از او به فرزند روزی داده شدم، هنگامی که زنان دیگر مرا از داشتن فرزند محروم گردانیدند.

عایشه گفته است: پیغمبر شبانه روز یک ماه تمام این سخن را به من می گفت.(1)

15. «قالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: کَمُلَ مِنَ الرِّجالِ کَثیرٌ وَ لَمْ یَکْمُلْ مِنَ النِّساءِ إلّا مَریَمُ بِنْتُ عِمرانَ وَ آسیَةُ بِنْتُ مزاحِم امرأةُ فِرعَوْنَ وَ خَدیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلدٍ، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ محمّد؛(2) پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته است: از مردان بسیاری به کمال رسیدند و از میان زنان به کمال نائل نیامدند، مگر مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد.»

16. عایشه گفته است: «هر گاه رسول خدا گوسفندی را ذبح می کرد، می گفت: آن را به دوستان خدیجه بفرستید. پس روزی علّت این امر را پرسیدم گفت: من دوست خدیجه را هم دوست می دارم.»(3)

منزلت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بیست و پنج سال به بهترین زندگی و در کمال توافق زندگانی کرد و چهرۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از وفاتش هم در مخیّلۀ پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ باقی بود، تا این که آن حضرت به سوی حق تعالی رخت سفر بربست.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با همسران بسیاری زندگی کرد ولی قلبش همیشه به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تعلّق داشت؛ به خاطر ایمانی که از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پروردگار و تصدیق او برای فرستاده اش دیده بود، و برای آن که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هر چه

ص: 328


1- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 82.
2- . ابن صباغ مالکی، علی بن محمّد، الفصول المهمّة فی معرفة احوال الائمّة، ص 129.
3- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 275.

داشت در راه اسلام و بالا بردن کلمۀ اللّه بخشیده بود و برای آن که به پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نهایت اکرام و تعظیم و دوستی داشت.

پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مقابل این عواطف و احساسات رفتار به مثل می کرد و این مودّت را گرانبها می داشت. او در زمان حیات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای گرامی داشتش با زنی دیگر ازدواج ننمود و بهار عمر خود را با او سپری کرد و همسر دیگری را شریک او قرار نداد و چون از مرگ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مصیبت زده شده بود و فراقش برای او گران می بود و از فقدانش احساس تنهایی می نمود، سال وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و عمویش ابی طالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را عام الحزن (سال اندوه) می نامید.

ستایش پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از مرگش سخنی است طولانی که آن را راویان حدیث و اصحاب تراجم ذکر کرده اند.

عایشه گفته است: «رسول خدا از خانه بیرون نمی آمد، مگر این که خدیجه را یاد می کرد و از او به نیکی ستایش می نمود. روزی از روزها او را به یاد آورد، پس رشک و حسد وجودم را فرا گرفت، گفتم: آیا او جز پیرزنی بود؟ خداوند تو را بهتر از او عوض داد. پس پیغمبر خشمگین شد تا جایی که از غضب موی های جلو سرش بلرزید. آن گاه گفت: سوگند به خدا، پروردگار بهتر از او را به من عوض نداد، او به من ایمان آورد، هنگامی که مردم کفر ورزیدند و مرا تصدیق نمود، هنگامی که آنها مرا تکذیب کردند و با ثروت خویش مرا یاری ساخت، هنگامی که مردم مرا محروم کردند و خداوند مرا از او به فرزندانی روزی داد، هنگامی که مرا از فرزندان زنان دیگر محروم نمود.

عایشه گفت: پس در پیش خود گفتم دیگر هرگز خدیجه را به بدی ذکر نخواهم کرد.»(1)

و عایشه گفته است: «بر احدی از زنان پیغمبر رشک نبردم آن چنان که بر خدیجه حسد ورزیدم، با آن که او را ندیده بودم و این فقط به این خاطر بود که رسول خدا او را بسیار یاد می کرد و هر گاه گوسفندی را سر می برید آن را برای دوست های خدیجه می فرستاد و به آنها

ص: 329


1- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 2، ص 721؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 539.

هدیه می نمود.»(1)

هم چنین عایشه گفته است: «من خدیجه را هرگز ندیده ام و بر هیچ زنی از زنان پیامبر مانند او رشک نبردم؛ زیرا که پیغمبر او را بسیار یاد می کرد.»(2)

زنان پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در بارۀ ازدواج فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ با او سخن می گفتند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را یاد می کردند. امّ سلمه می گوید: «هنگامی که نام خدیجه را بردیم پیغمبر گریست و گفت: کجا است مانند خدیجه؟ و شروع به ستایش او نمود.»

زنی که دوستی پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و گرامی داشت او را در حیات و ممات به خود اختصاص دهد، شایستگی دارد که تاریخ او را جاویدان کند و پژوهندگان برای مطالعۀ سیره و مزایای او زانو بزنند تا از او عقیدۀ راستین و ایمان استوار و نمونه های عالی را الهام بگیرند.

سخنان بزرگان و دانشمندان در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

درصدد این نیستیم که با این سخنان منزلت امّ المؤمنین عَلَيْها السَّلاَمُ را بالا ببریم؛ زیرا برای علوّ درجه و رفعت مقام این بانو، کافی است آن احادیثی که از رسول گرامی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در فضیلت و بیان مقام والای او روایت گردیده است.

غرض از این سخنان آن است که خوانندۀ گرامی لمس کند که دانشمندان و نویسندگان و مورّخان با گذشت ادوار و اختلاف مذاهب و فرقه ها، در ستایش و مقدّس شمردن این بانو اتّفاق نظر دارند. همۀ آنها خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را با کمال نیکی یاد کرده اند، برای آن که در وجود او عقیدۀ صادق و ایمان استوار و فداکاری و از خود گذشتگی در راه مبدأ مشاهده نموده اند، در حالی که می بینیم در ارزشیابی زنان دیگر پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اختلاف دارند. این نویسندگان و مورّخان برخی از زنان پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را با طعن و انتقاد یاد می کنند و در آنها به موقعیّت ها و موضع گیری هایی اشاره می نمایند که هیچ یک از آنها جای رشک و حسد نیست، و این همان فرق ها و امتیازاتی است که میان آنها و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وجود دارد.

ص: 330


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 438.
2- . حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 186.

اکنون سخن آنها را ذکر می نماییم:

1. امّ سلمه به پیغمبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: «تو از خدیجه امری را ذکر نمی کنی، مگر این که او آن چنان بود که می گویی. جز این که به سوی پروردگارش شتافت. پس خداوند این را برای او گوارا کند و میان ما و او را در بهشت خود گرد آورد.»(1)

2. زبیر بن بکّار گفته است: «خدیجه در جاهلیّت طاهره خوانده می شد.»(2)

عَلَيْها السَّلاَمُ. ابن اسحاق گفته است: «خدیجه برای اسلام وزیر صداقت بود.»(3)

4. و ابن اسحاق گفته است: «خدیجه زنی دوراندیش و شریف و خردمند بود با آن کرامتی که پروردگار آن را برای او خواسته بود.»(4)

5. هشام بن محمّد گفته است: «رسول اللّه خدیجه را دوست داشت و به او احترام می گذاشت و در همۀ کارها با او مشورت می کرد. او وزیر صدق و راستی بود و او نخستین کسی است که به پیغمبر ایمان آورد و پیغمبر تا زمانی که خدیجه حیات داشت هرگز همسر دیگری برنگزید. همۀ فرزندان آن حضرت جز ابراهیم از خدیجه اند.»(5)

6. ابن اثیر گفته است: «خدیجه زنی دوراندیش و خردمند و شریف بود، با آن همه بزرگواری و کرامتی که پروردگار برای او اراده کرده بود. پس خدیجه به نزد رسول خدا کس فرستاد و ازدواج خود را بر او پیشنهاد نمود. او شریف ترین زنان قریش از لحاظ نسبت بود و از همۀ آنها ثروتمندتر و شریف تر بود. همۀ قوم او بر ازدواج با او حریص بودند؛ اگر بدین امر قدرت داشتند.»(6)

عَلَيْهِ السَّلاَمُ. محمّد بن احمد ذَهَبی گفته است: «او ام المؤمنین و سرور زنان جهانیان زمان

ص: 331


1- . امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج 15، ص 79.
2- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 82؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 435؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 273.
3- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 439.
4- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 200.
5- . سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف بن قزاوغلی ، تذکرة الخواصّ، ص 312.
6- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 14.

خویش است و او امّ القاسم دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصی بن کلاب قُرشی اسدی و مادر فرزند رسول خدا است. وی نخستین بانویی است که اسلام آورد و پیش از هر کس پیغمبر را تصدیق نمود و به او پردلی و شجاعت داد و او را به نزد پسر عموی خویش ورقه برد.

مناقب خدیجه فراوان است و او از میان زنان کسی است که به مرحلۀ کمال رسیده است. او خردمند و با جلال و متدیّن و پاک دامن و بزرگوار و از اهل بهشت بود. پیغمبر او را ستایش می کرد و بر دیگر زنان مؤمنان برتری می داد و او را بسیار بزرگ می داشت تا جایی که عایشه می گفت: به زنی رشک نبردم آن چنان که به خدیجه حسد ورزیدم؛ زیرا که پیامبر او را بسیار یاد می کرد.

دلیل بر گرامی بودن خدیجه نزد پیغمبر آن است که آن حضرت پیش از او با زنی ازدواج ننمود. پیغمبر از او دارای فرزندانی شد و با وجود او همسر دیگری انتخاب نکرد و کنیزی نگرفت، تا این که او دعوت حق را لبّیک گفت. پس پیامبر از فقدان او غمگین گشت زیرا او بهترین خویشاوند بود. از مال خویش به پیغمبر انفاق می کرد و پیغمبر برای او تجارت می نمود و خداوند به او فرمان داد که خدیجه را به خانه ای زبرجدین در بهشت که در آن سر و صدایی و رنج و اندوهی نباشد بشارت دهد.»(1)

8.

جمال الدّین ابوالفرج عبدالرّحمن بن جوزی گفته است: «چون امر نبوّت ظاهر شد، خدیجه به اسلام گروید. او نخستین بانویی است که به او ایمان آورد و پیغمبر هم با زن دیگر ازدواج ننمود، تا این که او از دنیا رفت. همۀ فرزندان آن حضرت جز ابراهیم از خدیجه اند.»(2)

صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. عبدالملک بن هشام گفته است: «خدیجه دختر خویلد به او ایمان آورد و آنچه را که از خداوند به پیغمبر آمده بود، تصدیق کرد. پس پروردگار بدین امر بار اندوه را از پیغمبرش سبک کرد و پیغمبر جوابی ناخوشایند و تکذیبی از برای رسالتش که او را غمگین کند نشنید، مگر این که خداوند آن را به وجود خدیجه برطرف ساخت؛ هنگامی که پیامبر به نزد

ص: 332


1- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 81.
2- . ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، صفوة الصفوة، ج 2، ص 2.

او برگشت.»(1)

10. حافظ عبدالعزیز جَنابِذی حنبلی در کتاب خود به نام معالم العترة النبویّة گفته است: «خدیجه زنی دوراندیش و خردمند و شریف بود. او در آن روز از لحاظ نسب پاک ترین قریش و شریف ترین و ثروتمندترین آنها بود. همۀ قومش سخت بر ازدواج با او حریص بودند، ولی او خودداری ورزید و ازدواج خود را بر پیغمبر پیشنهاد کرد و گفت: ای پسر عمویم من به تو میل و رغبت دارم، به خاطر خویشاوندی تو از من و شرف تو در قومت و امانتت نزد آنها و خوش اخلاقیت و راستی گفتارت.»(2)

11. اشرف علی هندی گفته است: «خدیجه از بهترین زنان پیغمبر و محبوب ترین آنها بدو بود. او در انتظار نبوّت پیغمبر بود و این امر را از پسر عمویش می پرسید و از دلایلی که آنها را می شناخت سؤال می کرد و این را به او خبر می داد و می گفت: سوگند به پروردگار او نبیّ منتظر است.»

12. سیّد عبدالحسین شرف الدّین گفته است: «خدیجه، صدّیقۀ این امّت و از حیث ایمان به پروردگار و تصدیق کتاب او و یاری رسول خدا نخستین کس است. او مدّت بیست و پنج سال با پیغمبر، بی آن که زنی دیگر در زندگی او شریک باشد، زندگی کرد و اگر در حیات باقی می ماند، پیغمبر باز هم شریک دیگری برای او انتخاب نمی کرد. او در تمام طول زندگانی زناشویی شریک درد و رنج پیغمبر بود. زیرا که با مال خود به او نیرو می بخشید و با تمام گفتار و کردار از او دفاع می نمود و به او آنچه را که از عذاب و درد کافران در راه رسالت و ادای آن نصیبش می کردند تسلّی می داد. او با علی در غار حراء بود هنگامی که اوّلین بار وحی نازل شد.»(3)

1 عَلَيْها السَّلاَمُ. عبداللّه عَلایلی گفته است: «خدیجه از دردهای مبارزه ای که همنشینش پیغمبر در آن وارد می شد، استقبال می کرد و در امواج این مجاهده و پیکار دوشادوش با او

ص: 333


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 257.
2- . ابن صباغ مالکی، علی بن محمّد، الفصول المهمّة فی معرفة احوال الائمّة، ص 133.
3- . موسوی عاملی، سید عبدالحسین شرف الدین، عقیلة الوحی، ص 20.

در کمال فعّالیّت و شکیبایی و قاطعیّت و خداجویی غوطه ور می گشت، بی آن که سست شود یا هراسی به دل راه دهد. بلکه از این پل های غم و اندوه و حوادث سنگین با تبسّمی از بزرگواری و عظمت عبور می کرد؛ آن چنان که نظیر این جز از سازندگان تاریخ سابقه نداشته است. او با سینۀ باز و گشاده و قامت شعله ور از ایمان خود، از توفان حوادث استقبال می کرد، بی آن که احساسی از بازتابی ویرانگر و یا اضطرابی چون صاعقه داشته باشد.»(1)

14. عمر ابونصر گفته است: «به خدیجه دختر خویلد بانوی جلیل القدر عرب، شرف نسب و کرامت گوهر و سروری قبیله و عزّت عشیره و فراوانی مال ختم شده است. به همین علّت نیاز تهی دست را برآورده می کرد و گرسنه را اطعام می نمود و برهنه را می پوشانید. پس خدیجه در اخلاق و نسب و ثروتش میان قوم خود و همگنانش یگانه و منحصر بود.»(2)

15. دکتر علی ابراهیم حسن گفته است: «هر گاه بخواهیم نمونه ای از یک همسر با اخلاص و پاک دامن و زنی باوقار و خردمند نشان دهیم، بهتر از خدیجه ام المؤمنین (مادر مؤمنان) نمی توانیم پیدا کنیم. این بانوی بسیار خردمند، جاهلیّت و اسلام را درک کرد و در هر دو دوره از منزلتی ممتاز بهره داشت، تا جایی که طاهره نامیده می شد. پس او میان مال و جمال و کمال را در یک جا جمع کرد و این صفات سه گانه هر گاه در یک جا جمع شوند، که معمولاً کم اجتماع می کنند، بر زن آثاری از عظمت و بلندی مقام می دهند و حال خدیجه این چنین بود.»

و او گفته است: «هم چنین خدیجه نخستین بانویی بود که به اسلام گروید و از همان زمان با همسرش نماز می گزارد و با تشویق و شجاعت دادن او را یاری می نمود و از روح خود در وجود او استواری و نیرو می بخشید. پیغمبر بیرون می رفت تا اسلام را به قوم خود بشارت دهد، ولی از آنها جز تکذیب و اهانت به دست نمی آورد. پس غمگین و ناامید به خانه برمی گشت و این خدیجه بود که غم را از چهرۀ او می زدود و ناامیدیش را به امید مبدّل

ص: 334


1- . علایلی، عبداللّه، مثلهنّ الأعلی السیدة خدیجة، ص 98.
2- . عبدالزهرا عثمان، محمّد، فاطمه بنت محمّد، ص 6.

می ساخت و کار را بر او آسان می کرد.»(1)

16. عمر رضا کحّاله گفته است: «خدیجه به سال 68 هجری از خانۀ مجد و سروری متولّد شد و بر اخلاق پسندیده پرورش یافت و به دوراندیشی و خرد و پاک دامنی متّصف گردید، تا این که قومش او را در جاهلیّت طاهره نامیدند.»(2)

1 عَلَيْهِ السَّلاَمُ. بودلی در کتاب خود به نام رسول گفته است: «اطمینان خدیجه به مردی که او را دوست می داشت و تصدیق او و ایمان به او تا واپسین دم، افزایندۀ جوّ اعتمادی است که در نخستین مراحل عقیده وجود داشت، آن مراحلی که امروز هر یک نفر از شش نفر ساکنان عالم مدیون آن است.»(3)

18. سلیمان کتّانی گفته است: «خدیجه دوستی خود را به همسرش بخشید و حال آن که احساس بخشش نمی کرد، بلکه احساس می کرد محبّت و دوستی از او می گیرد و همۀ سعادت را از او کسب می کند. ثروتش را به او بخشید و حال آن که احساس نداشت که می بخشد، بلکه این احساس داشت که از او هدایت را که بر همۀ گنج های روی زمین برتری دارد، کسب می نماید. پیغمبر به نوبۀ خود به او دوستی و قدرشناسی داد که همین امر او را به عالی ترین درجه رسانید و او هم احساس نمی کرد که آن را به خدیجه داده است، بلکه می گفت: ما قامَ الاسلامُ إلّا بسَیْفِ علیٍّ و ثرْوةِ خدیجَة؛ اسلام جز به شمشیر علی و ثروت خدیجه برپا نشد.

پیغمبر عمر و بهترین دورۀ جوانی خود را به او بخشید و به جای او همسر دیگری هم انتخاب نکرد تا این که او روی در نقاب خاک کشید و پیغمبر باز هم این احساس را نداشت که آن را به او بخشیده است، بلکه می گفت: نه، سوگند، پروردگار مرا بهتر از او عوض نداده است. او به من ایمان آورد هنگامی که مردم مرا تکذیب کردند و با مال خویش مرا یاری

ص: 335


1- . ابراهیم حسن، علی، نساء لهن فی التاریخ الاسلامی نصیب، ص 21 - 23.
2- . علی دخیّل، علی محمّد، اعلام النساء، ج 1، ص 326.
3- . بنت الشاطی، عایشه عبدالرحمن، بطلة کربلاء، ص 14.

نمود هنگامی که دیگران مرا محروم کردند.»(1)

1 صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. خانم دکتر بنت الشاطی گفته است: «خدیجه دختر خویلد، نخستین مادر برای مادران مؤمنین و نزدیک ترین زنان پیغمبر از لحاظ خویشاوندی و گرامی ترین آنها بر او در حیات و ممات است. او به محبّت و گرامی داشت پیغمبر مدّت بیست و پنج سال منحصر و یگانه بود و در آن مدّت زن دیگری با او شریک نمی بود. خدیجه در کنار پیغمبر در سال های نخستین مظلومیّت او مانند یاری غمخوار و مبارز قرار گرفت و مقاومت کرد و رنج و عذابی را که پیغمبر در راه رسالتش از قریش نصیبش شد، بر او آسان نمود.»(2)

و همین بانو گفته است: «به زودی پس از خدیجه میلیون ها زن در اسلام وارد خواهند شد، ولی فقط او به عنوان نخستین زن مسلمانی که پروردگار او را برگزید تا نقش عظیم خود را در زندگانی رسول قهرمان ایفا کند، باقی خواهد ماند و در آینده تمام مورّخان مسلمان و غیر مسلمان این نقش را در تاریخ ثبت خواهند کرد.»(3)

20. زینب دختر علی فواز عاملی گفته است: «خدیجه خردمند و دوراندیش و شریف و از لحاظ نسب شریف ترین قریش و ثروتمندترین آنها بود. همۀ قوم او آرزوی ازدواج با او را داشتند، ولی نتوانستند.»(4)

21. سنیّه قَرّاعه گفته است: «خدیجه سرور قریش و ثروتمند چشمگیر آنها بود و منزلتی والا و نسبی عالی داشت. و او گفته است: خدیجه آن زنی نبود که این آرزوی محمّد امین صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به زودی برآورده کند؛ زیرا خداوند متعال او را خواسته بود و مقدّر کرده بود و خدیجه از مدّت ها پیش در علم او بوده است.»

و گفته است: «تاریخ در مقابل عظمت ام المؤمنین خدیجه سر فرود می آورد و در برابرش

ص: 336


1- . کتانی، سلیمان، فاطمة الزهراء وتر فی غمد، ص 112.
2- . بنت الشاطی، عایشه عبدالرحمن، بطلة کربلاء، ص 13.
3- . بنت الشاطی، عایشه عبدالرّحمن، موسوعة آل النبی، ص 230.
4- . جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال، الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، ص 180.

متواضعانه و دست بسته می ایستد. نمی داند این بانو را در کدام شناسنامه بزرگان ثبت نماید.»(1)

22. قدریّه حسین گفته است: «سرور زنان، خدیجه کبری، نمونه ای از پاک ترین و باشکوه ترین و والامقام ترین نمونه های زنان اسلام است.»(2)

کتابنامه

1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 6 عَلَيْها السَّلاَمُ0 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.

2. الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر ، 1399ق.

3. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد جوزی بغدادی (م 5 صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ق)، صفة الصفوة، تحقیق: عبد السلام محمّد هارون، بیروت: دار الفکر، 1413 ق.

4. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

5. ابن صباغ مالکی، علی بن محمّد، الفصول المهمّة فی معرفة احوال الائمّة، نجف: مطبعه العدل، [بی تا ].

6. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

7. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)،

السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].

8. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (م عَلَيْها السَّلاَمُ52 ق)، الاستغاثه فی بدع الثلاثة، تهران: مؤسسة الاعلمی، 1333 ش.

امیره قدریه، حسین، شهیرات النساء فی العالم الاسلامی، تهران: کتابخانۀ بنیاد دایرة المعارف اسلامی

ص: 337


1- . نساء محمّد، ص 16، 20 و 37.
2- . امیره قدریه، حسین، شهیرات النساء فی العالم الاسلامی، ص 2 - 5.

کتابخانۀ بنیاد دایرة المعارف اسلامی، [بی جا]، [بی تا].

9. امین عاملی، سید محسن (م 1331 ق)، اعیان الشیعه، تحقیق: سید حسن امین، بیروت: دارالتعارف، 1403 ق.

10. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1401 ق.

11. بنت الشاطی، عایشه عبدالرحمن (م 1419 ق)، بطلة کربلاء، بیروت: دارالندلس.

12. موسوعة آل النبی صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، اصفهان: کتابخانه عمومی زهرائیه نجف آباد، 1383 / 1967 م.

13. جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال بن محمد خضیری (م صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ11 ق)، الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت: دار الفکر، 1414 ق.

14. حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت: دارالمعرفة ، 1406 ق.

15. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.

16. سبط ابن جوزی، شمس الدین یوسف بن قزاوغلی (م 654 ق) ، تذکرة الخواص من الامه بذکر خصائص الائمه، نجف: منشورات المطبعه الحیدریه، 1383ق.

17. عبدالزهرا عثمان، محمّد، فاطمة بنت محمّد، بیروت: دارالکتاب العربی، 1939 م.

18. علایلی، عبداللّه، مثلهنّ الأعلی السیدة خدیجة، دارالجدید.

19. علی دخیّل، علی محمّد، زنان بزرگ اسلام (خدیجه)، ترجمه: فیروز حریرچی، تهران: امیرکبیر، 1364ش.

20. کتانی، سلیمان، فاطمة الزّهراء وَتَرٌ فِی غمد، بیروت: دارالکتا ب العربی ، 1399 ق.

ص: 338

21. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.

22. محب الدین طبری، أحمد بن عبداللّه (م 694 ق)، السَّمط الثَّمین فی مناقب اُمّهات المؤمنین، قاهره، 1402 / 1983.

23. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، القاهرة: مکتبة القدسی، 1356 ق.

24. مقرّم، سید عبدالرزاق، وفات الزهرا عَلَيْها السَّلاَمُ، مکتبه الحیدریه.

25. موسوی عاملی، سید عبدالحسین شرف الدین، عقیلة الوحی، قم: کتابخانه بزرگ آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی رحمه الله علیه، عربی.

26. نسائی، احمد بن شعیب (م 303 ق)، خصائص أمیر المؤمنین، به کوشش: محمّدباقر محمودی، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی، 1403 ق.

ص: 339

18- پرتوهایی از زندگانی بانو خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ

اشاره

پرتوهایی از زندگانی بانو خدیجۀ کبری عَلَيْها السَّلاَمُ(1)

باقر شریف القرشی

چکیده

شرح فضائل اخلاقی و معنوی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان یک الگوی مناسب برای جامعه اسلامی است. از دیدگاه نویسنده: ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در نشر اسلام نقشی ممتاز داشته است، آن هم در حساس ترین شرایط و پررنج و بلاترین موقعیت ها. در آن روز که قریش بر ستیز با اسلام و خاموش ساختن نور این آیین و دور ساختن آن از زندگی عقیدتی و اجتماعی خویش، هم داستان شده بودند، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به جز ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، پشتیبان اسلام و بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یار و یاوری نبود و در سایۀ حمایت این دو بود که نهال اسلام بالیدن گرفت و استوار و تنومند بر پای خویش ایستاد.آیین اسلام، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در هاله ای از بزرگ داشت و تکریم نشانده، ویژگی های والا و مبارکی به او بخشیده و نشان های زرین را بر گردن او نهاده است.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، فضائل اخلاقی، شعب ابی طالب.

گمان می کنم برای گروهی از خوانندگان ارجمند، اهمیت دارد که با شخصیت ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از ازدواج با پیامبر اعظم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و قبل از

ص: 340


1- زندگانی بانو خدیجه کبری3، ترجمۀ محمّد تقدمی صابری، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ اول، 1394، ص 13 78.

فعالیت و یاری رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برای نشر آیین اسلام و گسترش آن در میان مردم، آشنا شوند. بی گمان و بر اساس پژوهش های نوین که به شناخت تمام ویژگی های شخصیتی، مؤلفه های اجتماعی و دیگر جنبه های وی اهمیت می دهد، این آشنایی از پایه های بحث ما پیرامون شخصیت این بانوی ارجمند است.

خانواده

بانوی پاک دامن، ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از خاندانی عرب به نام بنی زهره برخاسته است. زهره پسر کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی است و این خاندان که یکی از خاندان های عرب ساکن مکه بوده و به مهمان نوازی و دیگر ویژگی های عرب شناخته می شد، به او منتسب هستند. برخی مشاهیر عرب از جمله عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص از خاندان بنی زهره برخاسته اند. عالم و فقیه بزرگ؛ محمّدبن مسلم زهری نیز از شخصیت های برجستۀ خاندان بنی زهره است. او از دانش آموختگان مکتب امام باقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ و امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ است و فضیلت پاسداری از میراث اهل بیت: از طریق تدوین و روایت احادیث آنان در فقه و شریعت اسلامی به او بازمی گردد.

به نظر یعقوبی، نسب درخشان ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در قصی که جد چهارم رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و جد سوم آن بانو است، با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ یکی می شود و این نسب ارجمند به ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ، پیر پیمبران، می رسد.(1)

پدر

پدر ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از شخصیت های برجسته و چهره های تابناک خاندان خویش است و خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب نام دارد.(2) منابعی که در دسترس ما قرار دارد چیزی از تاریخ زندگانی او را بازگو نمی سازد، جز این که وی مردی شریف، بزرگوار، ارجمند و در جود و سخاوت شهرۀ شهر بوده و او را همین افتخار بس که

ص: 341


1- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 118.
2- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 84؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج 2، ص 316؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیّین، ص 57.

دختری پاک دامن چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ داشته است.

مادر

مادر ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بانویی ارجمند به نام فاطمه بنت زائدة بن الاصم بن هرم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤی است.(1)

این بانوی ارجمند نمونه ای از پاکی و پاک دامنی بوده است و او را همین والایی و شرافت بس که مادرِبزرگِ والاترین بانوی روزگار خویش و بلکه تمامی روزگاران، زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ، پارۀ تن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده است.

خواهران و برادران

1 . نوفل بن خویلد که پدر ورقه است،

2. حزام بن خویلد که پدر حکیم است،

عَلَيْها السَّلاَمُ. عوّام بن خویلد که پسر زبیر است.

اما خواهران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ:

1. هاله بنت خویلد،

2. رقیه بنت خویلد،

عَلَيْها السَّلاَمُ. خالده بنت خویلد،(2)

4. طاهره بنت خویلد.(3)

ولادت

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سه سال پیش از عام الفیل در برترین سرزمین دنیا که همان مکه مکرمه است، متولد شد و در یکی از والاترین خاندان های آن شهر پرورش یافت و از پاک دامنی، کرامت و اخلاق پسندیده چندان بهره یافت که به الگویی آرمانی برای تمامی

ص: 342


1- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 21.
2- . او را علامه محمّد بن حبیب بغدادی در کتاب المحبر، ص 100 یاد کرده است.
3- . او را ابن حجر عسقلانی در الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 224 یاد کرده است.

دختران عرب بدل شد. او در خانۀ شکوه و افتخار و ریاست و وقار زاده شد و با خویی ستوده نشو و نما یافت و دوراندیش و دانا و پاک دامن گردید.

اما سال زاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ؛ ما چون به سن آن بانو هنگام ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پرداختیم، از سال زاد او نیز سخن خواهیم گفت.

نام گذاری

پدرش او را خدیجه نام نهاد که از نام های ارجمند است. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در کودکی، احساسات پدر و مادر و خانواده اش را برانگیخته بود.

کنیه

عرب فرزندان خویش را از اوان کودکی و رشد، کنیه می داد تا گرامی شان بدارد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سرور زنان عالم نیز «طاهره» کنیه گرفت، (1) چرا که سخت پاک دامن و مطهر بود. نیز او را از بهر ویژگی های والا و گرایش های بجا که داشت، سرور زنان قریش نام نهاده بودند.

ویژگی های اخلاقی

تمامی ویژگی های اخلاقی ارجمند و گرایش های والا که آدمی به آنها ممتاز است و به بالاترین مدارج کمال می رسد در شخصیت ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گرد آمده بود. برخی از ویژگی های اخلاقی آن بانو از این قرار است:

ایمان استوار به خدا

ام المؤمنین عَلَيْها السَّلاَمُ به خدای تعالی ایمانی خدشه ناپذیر داشت و با اخلاصی تمام خدای را می پرستید. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با خشم و خشونت قریشی یان روبه رو شد؛ زیرا به پروردگار ایمان آورده بود و پرستش بت ها را نمی پذیرفت و آنها را به سخره می گرفت و تحقیر می کرد. او سراپا سوی خداوند شد و نخستین کسی بود که دعوت پروردگار را اجابت کرد و به پیامبرش ایمان آورد.

آن گونه که راویان می گویند، ام المؤمنین عَلَيْها السَّلاَمُ حرزی داشت که خویشتن را با آن

ص: 343


1- . کحاله، عمررضا، أعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، ج 1، ص 275.

پاس می داشت. حرز او چنین بود: «یا حیّ یا قیّوم، برحمت أستغیث فأغثنی، ولا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً، وأصلح لی شأنی کلّه.»(1)

این حرز از ایمان ژرف بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پروردگار و روی آوردن کامل او به خداوند حکایت دارد.

ارادۀ قوی

از دیگر ویژگی های شخصیتی ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیرومندی ارادۀ او است. هنگامی که وی به اسلام گروید و دعوت مبارک آن را پذیرفت و تمامی دارایی خویش را برای پشتیبانی از این آیین و استواری بنیادهای آن پیش نهاد، با رخدادهای خطرناکی رو به رو شد، لیکن به نیروهای جبهۀ مخالف و مردان و زنانی که با به کارگیری تمام توان خویش در برابرش ایستادگی می کردند، هیچ اهمیتی نمی داد، بلکه عزم و اراده و فعالیت را در نهاد خویش برای استمرار در گزاردن رسالت پروردگارش تقویت می کرد. او در شمار بانوان جاودانه ای بود که خداوند آنان را بر دیگر زنان برتری بخشیده است، در حدیثی از ابوالحسن اول، امام کاظم عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمده است: «خداوند از میان زنان چهار نفر را برگزید: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه.»(2)

صبر

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در برابر محنت های طاقت فرسایی که با گرویدن به اسلام بر سر او رفت، صبر پیشه ساخت. او از قوم خویش دشنام و ناسزا شنید و زنان وی را ترک گفتند، لیک این بانوی بزرگوار صبر و شکیبایی پیشه کرد و کارش را به خدای تعالی واگذارد و رنج هایی را که در راه پروردگار دیده بود به او تقدیم کرد تا در حسابش محفوظ بماند.

پاک دامنی

پاک دامنی و عفت از ویژگی های شخصیتی ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است. راویان اتفاق نظر دارند که وی از عفیف ترین و پاک دامن ترین زنان قریش بوده است و در پاکی و

ص: 344


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 94، ص 224.
2- . همان، ج 16، ص 20.

بی گزندی از آلودگی های و پلیدی، او را نمونه می آوردند، آن هم در جامعۀ جاهلی که به ندرت، زنان از خصلت های شریف و والا بهره مند بودند.

سخاوت

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از سخاوتمندترین مردمان بود. او برای دست گیری از مسلمانان بینوا که قریش با تمام توان آنان را آزار و شکنجه می داد و از تمامی حقوق محروم شان می داشت، سهم عمده ای از دارایی اش را بخشید و با سخاوتمندی اموالش را برای آنان هزینه نمود و نیازهای شان را برآورده ساخت.

هنگامی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و بنی هاشم در شعب ابی طالب زندانی شدند و قریش اقامت اجباری را به آنان تحمیل کرد تا همان جا بمیرند، هیچ کس به جز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سرور زنان با تهیه نیازهای آنان، از غذا گرفته تا چیزهای دیگر، به یاریشان نشتافت و او بود که هزینه هایشان را برعهده گرفت و بدین روی در پرداخت هزینه های رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و بنی هاشم نقشی بسیار ارزنده و مهم داشت و چه سودها که به اسلام و مسلمانان نرساند!

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنان سخاوتمند بود که چهل گوسفند و شتر راهوار را که برای سواری زن ها در کوچیدن تربیت شده بود، به حلیمه دایه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بخشید.(1)

علاقه به تجارت

بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به تجارت، که در محیط مکه رایج بود، علاقۀ فراوانی داشت و در این شهر، فعالیت تجاری قابل ملاحظه ای از خود نشان می داد؛ چندان که از رهگذر تجارت به ثروت انبوهی دست یافته، و در صدر تاجران مکه قرار گرفته بود. پیشۀ تجارت، سود هنگفتی را عاید خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ساخته بود و او به حدی مال و دارایی داشت که هیچ یک از زنان قریش به پای او نمی رسیدند.

گروهی از مکیان با دارایی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر پایۀ قرارداد مضاربه و بر اساس تقسیم

ص: 345


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج 5، ص 215.

سود به دست آمده، به تجارت می پرداختند که ما در بحث های پیش رو به گستردگی در این باره سخن خواهیم گفت.

آنچه آوردیم؛ شماری از ویژگی های اخلاقی و مؤلفه های شخصیتی ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که او را بر دیگر زنان قریش فضیلت و برتری می بخشید و جاودانه اش می ساخت.

جایگاه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در جاهلیت

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از اسلام در میان قریشی یان جایگاهی ممتاز داشت و او را «طاهره»(1) و «بانوی قریش» می خواندند.

اهمیت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در اسلام

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جایگاهی بس والا را در اسلام از آن خویش ساخته است، زیرا در شمار مهم ترین نمادهای این آیین است که در بنای کاخ اسلام و استواری پایه های آن مشارکت داشتند.

ام المؤمنین

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در نشر اسلام نقشی ممتاز داشته است، آن هم در حساس ترین شرایط و پررنج و بلاترین موقعیت ها. در آن روز که قریش بر ستیز با اسلام و خاموش ساختن نور این آیین و دور ساختن آن از زندگی عقیدتی و اجتماعی خویش، هم داستان شده بودند، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به جز ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، پشتیبان اسلام، و بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یار و یاوری نبود و در سایۀ حمایت این دو بود که نهال اسلام بالیدن گرفت و استوار و تنومند بر پای خویش ایستاد.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هاله ای از تکریم

اشاره

آیین اسلام، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در هاله ای از بزرگ داشت و تکریم نشانده است و ویژگی های والا و مبارکی را به او بخشیده و نشان های زرین را بر گردن او نهاده است که مهم ترین و بااهمیت ترین آنها از این قرار است:

ص: 346


1- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 161.
1. تحیت خدای تعالی بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

بزرگ داشت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از سوی پروردگار، کاری کرده که وی از ستایش ستایش گران و وصف واصفان بی نیاز باشد. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را نزد خدای تعالی منزلتی عظیم بوده است؛ چندان که جبرئیل را فرمان داد تا به واسطۀ بنده و فرستاده اش حضرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تحیت و سلامش را به آن بانو برساند و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز آن را به همسرش ابلاغ نمود و در پی آن جان شریف خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از سرور و شادمانی آکنده شد و در پاسخ تحیت و سلام خداوند گفت: «پروردگار همانا خود سلام است و سلام از او به سوی او است و بر جبرئیل سلام.»(1)

خدای تعالی این نشان ارزنده را بر گردن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آویخت و بر او تحیّت و سلام فرستاد و الطاف خویش را ارزانی او داشت تا به سبب خدماتش به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و اخلاصی که در دین داشت و ثروت بسیاری که در راه یاری اسلام هزینه کرده بود، او را تکریم کرده باشد.

2. خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در بهشت

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ جایگاهی والا و بلند در بهشت برین دارد. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از جانب خدای تعالی بشارت داد که او را در بهشت خانه ای است.

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: «فرمان یافته ام تا خدیجه را به خانه ای در بهشت بشارت دهم که از مروارید ساخته شده و در آن نه فریاد و هیاهو است و نه خستگی و رنج.»(2)

پروردگار تعالی چنین خانۀ رفیعی را برای خدیجه آماده ساخته است!

ص: 347


1- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 408؛ ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، صفة الصفوة، ج 2، ص 3؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 113.
2- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 7.

شاعری می گوید:

بَیتُ خُوَیلِدِ المُکَرَّم

الماجِد المُؤَیَّدِ المُعَظَّمْ

لَها مِنَ الجَنَّة بَیتٌ مِنْ قَصَبْ

لاصَخَبٌ فیهِ وَلاَ نَصَبْ

وَهذِهِ صورَة لَفظِ الخَبَرِ

عَنِ النَّبِیِ المُصطَفی المُطَهَّرِ

«خاندان گرامی، بزرگوار، مؤید و معظّم خویلد را، در بهشت خانه ای است از مروارید که نه در آن فریاد و هیاهو است و نه خستگی و رنج، این ظاهر الفاظ روایت پیامبر برگزیده و پاک است.»

پروردگار متعال والاترین گونه های تکریم و تعظیم را برای ام المؤمنین خدیجه عَلَيْهِ السَّلاَمُ فراهم ساخته است. پروردگار در بهشت برین برای آن بانو خانه ای بناد کرد و او را از بهر جهاد و رنج و آزاری که از مردان و زنان قریش تحمل نمود، گرامی داشت. همان سان که یادش را در دنیا جاودانه ساخت و سیرۀ عطرآگین او را در تمامی زمان ها و مکان ها برای زنان مسلمان سرمشق قرار داد.

تکریم پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در شماری از احادیث خویش، ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را بسی بزرگ و گرامی می دارد و از منزلت عظیم و جایگاه والای او سخن می گوید، اینک شماری از این روایات:

1 . رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می فرماید: «مریم بنت عمران، آسیه بنت مزاحم، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد، نیکوترین زنان جهان اند.»(1)

2. ابن عباس در روایتی می گوید: رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر روی زمین چهار خط کشید و فرمود: آیا می داند این ها چیست؟

گفتند: خدا و رسولش داناترند.

ص: 348


1- . حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 154؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 9، ص 411.

پس فرمود: «خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم، برترین زنان اهل بهشت اند.»(1)

این بانوان، خویشتن را برای پروردگار پاک و خالص داشتند و به درگاه او روی آوردند، پروردگار نیز آنان را بر زنان گیتی برتری بخشید و در بهشت برین، آنان را جایگاهی والا ارزانی داشت.

عَلَيْها السَّلاَمُ. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می فرماید: «چهار زن، سروران دنیای خویش اند: مریم بنت عمران، آسیه بنت مزاحم، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد، که برترین آنها فاطمه است.»(2)

4. عایشه در روایتی می گوید: «هر گاه از خدیجه یاد می شد، رسول خدا از ستایش او و آمرزش خواهی برایش خسته نمی شد. روزی او را یاد کرد، پس حسادت زنانه من تحریک شد و گفتم: خدای تعالی تو را بهتر از آن پیرزن داد. در پی این سخن، رسول خدا را دیدم که سخت خشمگین شد و من از خشم او در خویش فرورفتم و با خود گفتم: بار خدایا! اگر خشم رسولت را از من دور سازی، دیگر به بدی از خدیجه یاد نمی کنم.

رسول خدا چون دید که من در خویش فرو رفتم، فرمود: چگونه چنین گفتی؟ به خدا سوگند او آن هنگام به من ایمان آورد، که همۀ مردم به من کفر ورزیدند و آن هنگام مرا پناه داد، که همۀ مردم مرا طرد کردند و از او پسری روزی من شد که تو مرا از آن محروم ساختی.

عایشه گوید: (رسول خدا) سپیده دم رفت و (به سبب این سخن) یک ماه نزد من نیامد.»(3)

این شماری از روایات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود که از ستایش بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و افتخار به او و پیش داشتنش بر دیگر زنان حکایت داشت.

ص: 349


1- . قرطبی، محمّد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 2، ص 1325؛ ابن اثیر، علی بن محمّد، اسدالغابة، ج 5، ص 438.
2- . آلوسی، محمود بن عبداللّه، روح المعانی، ج 3، ص 155.
3- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 1، ص 238؛ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج 36، ص 195.

افتخار زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ به مادر خوش

فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ به مادر بزرگوار خویش حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افتخار می کند و می فرماید: «من دختر خدیجه کبری هستم.»(1)

ستایش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، بزرگ بطحا، در بارۀ ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می فرماید: «زنی کامل و مبارک و ارجمند است که از ننگ می هراسد و از بی آبرویی پروا می کند.»(2)

او در خواستگاری از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت:

«من بانوی ارجمند شما را که به سخاوت مندی و پاک دامنی موصوف و به فضائل والا معروف است، خواستگاری می کنم.»(3)

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در عفت و پاک دامنی و شخصیت والا در میان زنان قریش بی همتا بود و نه تنها برای زنان قریش، بلکه برای تمامی زنان دنیا افتخاری به شمار می آمد.

افتخار امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ به جدۀ خویش

امام حسن مجتبی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، دسته گل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و نوۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از کسانی است که به او افتخار می کند. هنگامی که معاویۀ ستمگر و ستمگرزاده در کوفه خطبه خواند و از وصی رسول خدا و دروازه شهر دانش او، امام امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ بد گفت، امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ برخاست تا او را پاسخ دهد، لیک امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ او را بازداشت و به معاویه روی کرده، فرمود: «ای که از علی بد می گویی، من حسنم و پدرم علی است و تو معاویه ای و پدرت صخر، و مادر من فاطمه است و مادر تو هند، و جد من رسول

ص: 350


1- . سیلاوی، غالب، الأنوار السّاطعة من الغرّاء الطّاهرة، ص 369، به نقل از: ابن شاذان، ابوالفضل سدید الدین، الفضائل، ص 80.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 56.
3- . همان، ص 69.

اللّه است و جد تو حرب، و جدۀ من خدیجه است و جدۀ تو قتیله. پس لعنت خدا بر هر کدام از ما که ناقابل تر است و تباری پلیدتر دارد و پیشینه ای بدتر و کفر و نفاقی دیرین تر.»(1)

صدای آمین مردم از گوشه و کنار مسجد به آسمان برخاست. فضل گوید که یحی بن معین گفت: «من نیز آمین می گویم.» ابوالفرج گوید: «و من نیز آمین می گویم و هر مؤمن شریفی نیز هم.»(2)

افتخار امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ به جدّۀ خویش

امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز در صحرای کربلا و در برابر کوفیان خون ریز و نابکار به جدّۀ خویش خدیجه کبری عَلَيْها السَّلاَمُ افتخار می کند و می فرماید: «آیا می دانید جدّۀ من خدیجه نخستین زن این امت است که اسلام آورد.»(3)

بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مایۀ افتخار و سربلندی اهل بیت: بوده است. او نخستین زنی است که برای برپایی ستون های اسلام جهاد کرد.

افتخار امام زین العابدین عَلَيْهِ السَّلاَمُ

امام زین العابدین و سیدالساجدین عَلَيْهِ السَّلاَمُ به دو جدّۀ خوش، سرور زنان عالم زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ و ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ افتخار می کند و می فرماید: «من پسر فاطمۀ زهرا هستم، من پسر خدیجه کبری هستم.»(4)

امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ در یکی از دعاهای خویش از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یاد کرده، می گوید: «بار خدایا! بر محمّد مصطفی و بر علی مرتضی و فاطمۀ زهرا و خدیجه کبری و حسن مجتبی و حسین شهید کربلا و علی بن حسین زین العابدین و محمّد بن علی الباقر و جعفر بن

ص: 351


1- . ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیّین، ص 46؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 44، ص 49.
2- . ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 116.
3- . شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ص 170؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 44، ص 50؛ سید بن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص 146.
4- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 45، ص 174.

محمّد الصادق وموسی بن جعفر الکاظم و علی بن موسی الرضا و محمّد بن علی التقی و علی بن محمّد النقی و حسن بن علی العسکری و حجت قائم مهدی امام منتظر، صلوات اللّه علیهم اجمعین... درود فرست.»(1)

امام زین العابدین عَلَيْهِ السَّلاَمُ بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در کنار این بزرگان که سرور آفریدگان خدا بر روی زمین اند، یاد می کند.

امام حسن عسکری عَلَيْهِ السَّلاَمُ

امام حسن عسکری عَلَيْهِ السَّلاَمُ بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را یاد می کند و بر جدّۀ خویش فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ و بر او درود می فرستد: «بار خدایا! هم چنان که او را مادر امامان هدایت و همسر صاحب لوا (ی حمد) و نزد ملأ اعلی گرامی قرار دادی، بر او و بر مادرش درود فرست، درودی که با آن چهرۀ [پدرش] محمّد درود خدا بر او و خاندانش را گرامی داری و چشم ذریه اش را روش گردانی، در این لحظه از جانب من برترین تحیت و سلام را به محضر آنان برسان.»(2)

در کتب زیارت ائمّه: از ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بسیار یاد شده است؛ در زیارت امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ آمده است: «سلام بر تو ای پسر فاطمۀ زهرا، سلام بر تو ای پسر خدیجه کبری.»

جلوه هایی از زندگی جاهلی

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دوره ای از زندگی خویش را در جامعۀ سراسر گناه جاهلی سپری ساخت. او با تکیه بر تیزهوشی خویش دریافت که جامعۀ جاهلی در گمراهی به سر می برد و از آداب رفتاری و اخلاق نیکو بی بهره است و در آن نشانی از تمدن انسان به چشم نمی خورد و روح قبیله گرایی و بیداد و نادانی و ستم بر آن حاکم است.

آنچه در پی می آید، شماری از ویژگی های زشت و عقب ماندگی فکری و فرهنگی جامعۀ

ص: 352


1- . سید بن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات، ص 29.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 91، ص 74.

جاهلی است.

بت پرستی

جامعۀ جاهلی بر این باور بود که بت های دست ساختۀ بشر، خالق و آفریدگار هستی اند، یا مایۀ تقرب انسان به خدا می شوند و برای انجام کارهای او، واسطه قرار می گیرند. این باور یکی از زشت ترین گونه های انحطاط و عقب ماندگی جامعۀ جاهلی به شمار می آمد. مکه بسان دژی برای بت ها بود و بر دیوارهای کعبۀ مقدس، سیصد و شصت بت آویزان شده بود که به خانواده های ساکن مکه تعلق داشت. این خانوارها برای دفع رخدادهای ناگواری که دامن شان را می گرفت، با خواری و خضوع به بت ها متوسل می شدند، همان گونه که برای تقرب به آنها، قربانی نیز می کردند. بت هایی که قریشی یان از همه بیشتر گرامی می داشتند و بزرگ می شمردند، از این قرارند:

1. هبل.

هبل را عمروبن هیت آورد(1) و ابوسفیان جاهلی، پدر معاویه و جدّ یزید آن را مقدس می شمرد و بزرگ می داشت. هنگامی که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گرد کعبه طواف می کرد و سرود اسلام را می خواند: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لاشریک لک لبیک، ان الحمد والنعمة لک والملک، لاشریک لک لبیک»، ابوسفیان با شنیدن این عبارات هراسان شد و خدای خویش را چنین ستود: «هبل بالاتر است.»

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به ابوسفیان خندید و فرمود: «خداوند بالاتر و بزرگ تر است.»

2. أساف.

عَلَيْها السَّلاَمُ. نائله.

کسانی که کعبه را طواف می کردند، طواف خویش را از أساف آغاز می کردند و با رسیدن به نائله آن را پایان می دادند.

4. عزی.

ص: 353


1- . ازرقی، محمد بن عبداللّه، اخبار مکّه و ما جاء فیها من الأثار، ج 1، ص 100.

5. منات.

6. لات.

قرآن کریم به این بت های سه گانه اشاره کرده، می فرماید: (أَ فَرَأَیتُمُ اللّاتَ وَ الْعُزَّی. وَ مَناة الثَّالِثَة الْأُخْری).(1)

آن گونه که از ابن عباس در تفسیر آیۀ: (وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیتِ إِلّا مُکاءً وَ تَصْدِیة)(2) روایت شده است، قریشی یان برهنه و لخت و سوت کشان و کف زنان، گرد کعبه طواف می کردند.(3) این رفتار قریشی یان نشان می دهد که آنان چه اندازه در نادانی به سر می بردند.

بزرگ مردانی که بت ها را نپذیرفتند

شایان ذکر است که شماری از بزرگ مردان بی همتا و اندیشمندان عرب، پرستش بت ها را نپذیرفتند، از جمله:

1. امرؤ القیس

امرؤالقیس، شاعر پرآوازۀ جاهلی، یکی از کسانی است که از پرستش بت ها بیزار بود و این رفتار را به باد تمسخر می گرفت. آن گونه که راویان می گویند، او برای خون خواهی پدرش بیرون آمد و راه خود را به سوی بتی که آن را «ذوالخلصه» می گفتند و عرب ها بزرگش می داشتند، کج کرد و به تیرهای بی سر و پَر قرعه زد، لیک تیری بیرون آمد که او را از جنگ برای خون خواهی پدرش نهی می کرد. امرؤالقیس سه بار قرعه انداخت و هر سه بار با همان قرعه روبه رو شد. او نیز تیرها را جمع کرد و شکست و به صورت بت کوبید و دشنامش داد و گفت: اگر پدر تو کشته شده بود مرا منع نمی کردی!

سپس در پی خون خواهی پدرش رفت و چنین سرود:

ص: 354


1- . نجم: 1920.
2- . انفال: 35.
3- . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 3، ص 40.

لو کُنتَ یا ذالخلَصِ المَؤْتورا

مِثْلی وکانَ شَیْخُکَ المَقْبُورا

لَمْ تَنْهَ عَنْ قَتْلِ العُداة زُورا(1)

«ای ذوالخلص! اگر تو نیز مثل من نمی توانستی انتقام پدر مقتولت را بگیری و پدرت در قبر بود، مرا از روی فریب کاری از کشتن دشمنان منع نمی کردی.»

2. غاوی بن عبدالعزیز

غاوی از کنار بتی به نام سواع می گذشت که دید دو روباه در برابر آن بت غذا می خورند. آن دو روباه سپس از بت بالا رفتند و بر آن ادرار کردند. غاوی، بت را مسخره کرد و چنین سرود:

أربّ یَبولُ الثُّعلُبانُ بِرَأسِهِ

لَقَدْ ذَلَّ مَنْ بالَتْ عَلَیهِ الثَّعالبُ(2)

«آیا کسی که روبهان بر او ادرار کنند، پروردگار است؟ به راستی که خوار است آن کس که روبهان بر او ادرار کنند!»

عَلَيْها السَّلاَمُ. زید بن عمرو بن نفیل

زید بن عمرو از پرستش بت ها بیزاری می جست و در هجو آنان می گفت:

عَزلْتُ اللّات والعُزّی جَمیعا

کَذلِکَ یَفعلُ الجَلْدُ الصَّبُورُ

فَلَا العُزّی أدینُ ولَا ابْنَتَیْها

ولا صَنَمیْ بَنی عَمروٍ أزُورُ

ولا هُبَلاً أدینُ وکانَ ربّاً

لنا فی الدَّهرِ اذْ حِلْمی یَسیرُ

عَجِبتُ وفی اللّیالی مَعَجَباتٍ

وفی الأیّامِ یَعْرِفُها البَصیرُ(3)

«از پرستش لات و عزی کناره گرفتم که دلاور شکیبا چنین می کند. دیگر نه عزی را می پرستم و نه دو دخترش را و نه به زیارت دو بت بنی عمرو می روم. هبل را نیز نمی پرستم،

ص: 355


1- . ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، ج 8، ص 168؛ ابن کلبی، هشام بن محمّد، الاصنام، ص 35.
2- . جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال، شرح شواهد المغنی، ص 109؛ شریف قرشی، باقر، حیاة المحرر الاعظم الرسول الأکرم محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، ج 1، ص 34.
3- . ابن کلبی، هشام بن محمّد، الاصنام، ص 21 22؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 241.

همو که در دورۀ کم خرد ی ام آن را می پرستیدم. شگفت زده شدم و در شب ها شگفتی هایی هست که صاحب بصیرت به هنگام روز آنها را درمی یابد.»

زید به آیین یهودیت و نصرانیت نیز درنیامد و از قوم خویش کناره گرفت و گفت که پروردگار ابراهیم را می پرستم. او به دیوار کعبه تکیه می کرد و خطاب به قریش می گفت: «ای قریشی یان! سوگند به آن که جان زید بن عمرو در دست او است، هیچ کس غیر من بر آیین ابراهیم نیست.»

او افزود: «بار خدایا! اگر می دانستم کدام راه نزد تو محبوب تر است، تو را از همان راه می پرستیدم، لیک نمی دانم.»

این شعر نیز به زید بن عمرو بن نفیل منسوب است:

أرَبّاً واحِداً أم أَلفَ رَبٍّ

أَذینُ إِذا تُقِسِّمَتِ الْأُمورُ(1)

«آیا آن هنگام که امور تقسیم می شوند، یک پروردگار را بپرستم یا هزارپروردگار را؟»

4. عربی بادیه نشین

یکی از کسانی که بت ها را به باد تمسخر گرفته، عربی است بادیه نشین که با شتران خویش از ساحل جده می گذشت. او سوی بتی به نام سعد رفت تا از آن تبرک بجوید، لیک چون شترانش به آن بت نزدیک شدند به سبب خون قربانی ها، رم کردند! اعرابی نیز سنگی برداشت و به بت کوبید و او را گفت: «خداوند، تو را به عنوان معبود برکت ندهد! آیا شترانم را رماندی؟» سپس در پی شتران خویش رفت تا این که آنها را گرد آورد و بازگشت، در حالی که چنین می گفت:

أتَیْنا إِلی سَعْدٍ لِیَجمَعَ شَمْلَنا

فَشَتَّتَنا سَعدٌ فلانَحْنُ مِنْ سَعْدِ

وما سَعْدُ اِلّا صَخْرةٌ فی تَنوفَةٍ

مِنَ الْأَرضِ لایَدعو لِغَیٍّ ولا رُشْدِ(2)

ص: 356


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 15، ص 412.
2- . ابن کلبی، هشام بن محمّد، الاصنام، ص 37.

«نزد سعد آمدیم تا ما را دور هم گرد آورد، لیک سعد ما را پراکنده ساخت، پس ما از سعد نیستیم. سعد چیزی نیست جز تخت سنگی بر روی زمینی بلند، که نه به بیراهه و نه به راه دعوت می کند.»

5. خزاعی بن عبد

خزاعی بن عبدالمزنی خدمت گزار بت [قبیلۀ] مزینه بود، لیک از پرستش او روی گرداند و شتابان خدمت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رسید و اسلام آورد و گفت:

ذَهَبتُ إِلی نَهْمِ لأذبَحَ عِندَهُ

عَقیرةَ نُسکٍ کالَّذی کُنْتُ أَفْعَلُ

فَقُلتُ لِنَفْسی حینَ راجَعتُ عَقلَها

أهذا إِلهٌ أبْکَم لَیسَ یَعقِلُ

أبَیْتُ فَدینی الیَومُ دینُ محمّد

إِلهُ السَّماءِ الماجِدٌ المُتَفَضِّلُ(1)

«به نزد نهم(2) رفتم تا برایش گوسفندی قربانی کنم، چنان که همیشه می کردم. پس چون به خرد خویش رجوع کردم، با خود گفتم: آیا [خدای تو] این خدای بی زبان است که اندیشه و خردی ندارد؟ [از او] روی گرداندم و امروز دین من، دین محمّد است و دین خدای بزرگوار بخشنده.»

6. عبدالرحمان

هنگامی که عبدالرحمان بن ابی سیرۀ را خبر رسید که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ظهور کرده است، به سوی بتی رفت که صنم نام داشت و از آنِ سعدالعشیره(3) بود سپس آن را درهم شکست. آن گاه خدمت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رسید و اسلام آورد و گفت:

تُبِعتُ رَسولَ اللّهِ إذْ جاءَ بالهُدی

وخَلّفْتُ فَرّاصاً بدارِ هَوانِ

ص: 357


1- . همان، ص 39.
2- . بت قبیلۀ مزینه م.
3- . یکی از شخصیت های دوران جاهلیت است. او عمری دراز یافت، چندان که شمار فرزندان و نوادگانش به سیصد نفر رسید و چون در میان آنان بر مرکب می نشست و کسی در بارۀ همراهانش می پرسید، از ترس حسادت، می گفت: «آنان عشیرۀ من هستند» م.

شَدَدتُ عَلَیهِ شَدَّةً فتَرَکتُهُ

کَأَنْ لم یکُنْ والدَّهْرُ ذو حَدَثانِ

ولَمَّا رَأیتُ اللّهَ أَظْهَرَ دَینُه

أجَبْتُ رَسولِ اللّهِ حینَ دَعانی

فَأَصبَحتُ لِلاسْلامِ ما عِشْتُ ناصرا

وألقَیْتُ فِیهِ کَلْکَلی وجِرانی

فَمَنْ مُبلِغٌ سَعدَ العَشیرةِ أنَّنی

شَریتُ الّذی یَبقی بِآخَرَ فانِ(1)

«آن هنگام که رسول خدا هدایت را آورد، از او پیروی کردم و فرّاص را در خانۀ پستی و مذلت برجای نهادم. بر او حمله ای بردم و ترکش کردم، آن گونه که تو گویی هرگز نبوده است، و روزگار از این بازی ها بسیار دارد. و چون دیدم خداوند دین خویش را پیروزی بخشید؛ به رسول خدا چون مرا فراخواند پاسخ گفتم. پس تا آن هنگام که زنده ام، یاور اسلام شدم و سینه و گردنم را در بر زمین این آیین نهادم. پس چه کسی به سعد العشیره خبر می دهد که من آنچه را که باقی است، به دیگری که فانی است، خریدم.»

شکستن بت ها از سوی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیش از آن که مبعوث شود، دست به شکستن بت ها زد، همان گونه که جدش ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ پیر پیمبران چنین کرد. امام امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ در روایتی می فرماید:

«من و پیامبر به راه افتادیم تا این که به کعبه رسیدیم. رسول خدا مرا فرمود: بنشین! و از شانه های من بالا رفت و من خواستم که او را بلند کنم، لیک پیامبر خدا چون ناتوانی مرا دید، پایین آمد و نشست و فرمود: از شانه هایم بالا برو.»

امام می فرماید: «از شانه های پیامبر بالا رفتم و آن حضرت مرا بلند کرد و چنان گمان بردم که اگر بخواهم می توانم به افق آسمان دست یابم. روی کعبه رفتم که بر آن مجسمه ای از روی یا مس بود و به کندن آن از راست و چپ و جلو و عقب پرداختم، تا این که توانستم آن را از جای برکَنم. رسول خدا مرا فرمود: آن را بینداز! من نیز آن را به پایین انداختم، که همانند شیشه خردشد، سپس پایین آمدم و با رسول خدا بر یکدیگر پیشی می گرفتیم تا این که

ص: 358


1- . زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، ج 3، ص 124.

به خانه هایمان پنهان شدیم، زیرا می هراسیدیم که کسی از مردم ما را ببیند.»(1)

هنگامی که پروردگار، پیروزی آشکار را نصیب بنده و فرستاده اش نمود و آن حضرت، مکه را فتح کرد، سیصد و شصت بت بر کعبۀ مقدس آویخته شده بود که قریشی یان آنها را به خدایی گرفته بودند و به جای خداوند متعال می پرستیدند؛ نائله، اساف، منات، ذوالخلصه، ذوالکنی، ذوالشرف، اقیصر، نهم و سمیر از آن جمله بودند.(2)

هبل،

خدای ابوسفیان، که از جنس مس بود و با میخ های آهنین به زمین کوبیده شده بود، سرور دیگر بت ها به شمار می آمد. حضرت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ هنگامی که از شانه های رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بالا رفت، دست به کار کندن هبل شد و توانست آن را از جای برکَند و بر زمین افکند، در حالی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ این آیه را می خواند: (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً.)(3) امام سپس بقیه بت ها را بر زمین افکند و بدین روی بیت الحرام را از آن پلیدی ها پاک کرد.

بت هایی که قریشی یان به خدایی گرفته بودند و آنها را به جای پروردگار متعال می پرستیدند، نشانگر میزان انحطاط فکری، جهالت عمیق و حماقت آنان است. ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که خداوند تعالی ایمان را به او ارزانی داشته، سوی حق هدایتش نموده بود، گمراهی و جهالت قریشی یان را در پرستش بت ها می دید، به همین سبب از بت ها روی گردان و به خدای تعالی ایمان آورد و به آیین ابراهیم و شریعت او گردن نهاد و ایمان آورد.

زنده به گور کردن دختران

زنده به گور ساختن دختران، پدیدۀ دیگری است که نشان می دهد جامعۀ جاهلی تا چه اندازه ددمنش و درنده بوده است. هنگامی که زایمان زنی فرامی رسید، در کنار او حفره ای می کندند و زنی نیز در کنار او می نشست؛ اگر زن دختر می زایید، نوزادش را در آن حفره می انداختند و

ص: 359


1- . ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، صفة الصفوة، ج 1، ص 163؛ ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 84.
2- . حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 226.
3- . حق آمد و باطل نابود شد. آری، باطل همواره نابودشدنی است. (اسراء: 81)

اگر پسر می زایید او را زنده نگاه می داشتند!

شاعری جاهلی می گوید:

سَمَّیتها إِذْ وُلِدَتْ تَموتُ

وَالقَبرُ صِهْرٌ ضامِنٌ زَمیت

«او [دختر] را نامزد کردم که چون به دنیا آید، بمیرد و قبر، دامادی نگهدارنده و ساکن است.»

خدای متعال می فرماید: (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کظِیمٌ).(1)

نیز می فرماید: (وَ إِذَا الْمَوْؤُدَة سُئِلَتْ*بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ).(2)

همان گونه که برخی از مردمان عصر جاهلی، عادت داشتند فرزندان شان را از ترس فقر و تنگ دستی به قتل رسانند.

خدای تعالی می فرماید: (وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیةَ إِمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْا کَبِیرًا).(3)

زندگی اقتصادی

اما زندگی اقتصادی در عصر جاهلی زشت و ناخوشایند بود و فقر بر سر بسیاری از مردم جزیرة العرب سایه داشت و آنان زندگی خویش را در فشار و تنگنا می گذراندند. سرور زنان عالم و پارۀ تن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، در سخن رانی تارخی خویش پیرامون زندگی عصر جاهلی می فرماید: «آب آلوده به ادرار شتران می نوشیدید و پوست خشک شدۀ بزغاله می خوردید.»

مردم در روزگارجاهلی چندان فقیر و تنگ دست بودند که آبی برای نوشیدن و غذایی برای خوردن نمی یافتند، بله از حشراتی تغذیه می کردند که حتی حیوانات نیز از آنها روی

ص: 360


1- . و هر گاه یکی از آنان را به دختر مژده آورند، چهره اش سیاه می گردد، درحالی که خشم [و اندوه] خود را فرو می خورد. (نحل: 58)
2- . و چون از آن دخترک زنده به گور پرسند، به کدامین گناه کشته شده است. (تکویر: 8 9)
3- . و از بیم تنگ دستی، فرزندان خوش را مکشید، ماییم که به آنها و شما روزی می بخشیم، آری کشتن همواره خطایی بزرگ است. (اسراء: 31)

می گرداندند. آنان آب آلوده به ادرار شتر را می نوشیدند و نیرومندشان، ناتوان را غارت می کرد و دارایی اش را به تاراج می برد.

تاریخ نگاران گزارش هایی دردناک از غارت و چپاول را که میان قبائل عرب حاکم بود و آسیب های ناگواری را که این غارت ها و چپاول ها بر جان، روح و اموال مردم بر جای نهاد روایت کرده اند.

معاملات ربوی نیز در مکه فراگیر بود و سود ربوی به زشت ترین گونۀ آن ستانده می شد و معامله گران دیناری را در برابر دیناری و درهمی را در برابر درهمی می گرفتند. مکیان ربا را نوعی از خرید و فروش می دانستند و چون اسلام ربا را حرام کرد، قریشیان از این حکم به وحشت افتادند و با تمام توان در برابر اسلام ایستادند و ابوسفیان، سرآمد رباخواران، در میان مردم مکه از همه بیشتر با اسلام مبارزه می کرد؛ زیرا آموزه ها و احکام این آیین با منافع ربوی او در تضاد بود.

کرنش و فرمان برداری

جهان عرب در آن روزگار در بردگی و خواری ژرفی به سر می برد و سایۀ استعمار کسری و قیصر را بر سر خویش می دید. روح کرنش، فرمانبرداری و ذلت بر بسیاری از مناطق عربی حاکم بود. سرور زنان عالم، زهرای رسول عَلَيْها السَّلاَمُ، وضعیت اجتماعی عرب را در آن روزگار، در سخنرانی خویش چنین به وصف می کشد:

«بر لبۀ گودالی از آتش قرار داشتید، آبی بودید برای نوشنده و فرصتی برای آزمند و آتشی زودگذر و مغلوب و ذلیل.»

حضرت در وصف اوضاع اجتماعی آنان می افزاید:

«خوار بودید و ذلیل و می هراسیدید که مردمان شما را از پیرامون تان بربایند، (1) پس خدای تبارک و تعالی پس از ماجراهایی شما را به دست محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نجات داد و این زان پس بود که به مردان دلاور و گرگان عرب و گردن کشان اهل کتاب گرفتار آمد.»

این وصفی دقیق است که ما را از اوضاع اجتماعی حاکم در عصر جاهلی آگاه می سازد.

ص: 361


1- . اشاره با این سخن خداوند است که: (وَ اذْکرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ النَّاسُ فَآواکمْ وَ أَیدَکمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکمْ مِنَ الطَّیباتِ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ). (انفال: 26)

بی سوادی

بی سوادی به شکلی گسترده در بیشتر شهرها و آبادی های عربی رواج داشت. لیک چون خدای تعالی در نبرد بدر، پیروزی آشکار را نصیب بنده و فرستاده اش کرد و قریشی یان را به خاک مذلت افکند و گروهی از آنان به بند اسارت گرفتار آمدند، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هر یک از آنان را که نمی توانست فدیه خویش را بپردازد و خواندن و نوشتن نیز می دانست، موظف ساخت که به جای پرداخت فدیه، ده نفر از مسلمانان را خواندن و نوشتن بیاموزد. این موضوع نشان می دهد که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چه اندازه به تعلیم و آموزش و گسترش آن در میان مسلمانان توجه و اهتمام داشته است.

آنچه آمد، نمونه هایی از عقب ماندگی جامعۀ جاهلی بود، که ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با آگاهی آنها را می دید.

حلف الفضول

حلف الفضول یکی از مهم ترین رخدادهای اجتماعی عصر جاهلی است، که عرب و مردمان مکه می توانند به آن افتخار کنند.(1) این پیمان یا گروه برای یاری ناتوانان و حمایت از حقوق غریبان و اقلیت ها و بردگان ناتوان که در مکه زندگی می کردند، بنیان نهاده شد.

حلف الفضول در روزگار قبائل جرهم که در مکه ساکن بودند بسته شد و تا روزگار قریش استمرار یافت. نشست های این پیمان در خانۀ عبد اللّه بن جدعان، که از مشاهیر قریش به شمار می آمد، برپا می شد. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در یکی از نشست ها حاضر بوده، در بارۀ آن می فرماید: «در خانۀ عبد اللّه بن جدعان شاهد حلف الفضول بودم و اگر در روزگار اسلام به آن دعوت شوم، اجابتش می کنم.»(2)

شایان ذکر است که چون مشاجره ای میان ابوالاحرار، امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ و ولید بن عتبة بن

ص: 362


1- . این پیمان را گروهی از قبیلۀ جرهم که همگی «فضل» نام داشتند، بنیان نهادند. اینان عبارت بودند از: فضل بن حرث، فضل بن وداعه و فضل بن فضاله؛ از این روی پیمان یاد شده نیز نام ایشان را به خویش گرفت.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 83، ص 256.

ابی سفیان که از سوی عمویش معاویه به حکمرانی مدینه منصوب شده بود، درگرفت، امام بر آن فرومایه تاخت و فرمود: «به خدا سوگند یا باید با من منصفانه رفتار کنی، یا این که شمشیر خویش را برمی گیرم و در مسجد رسول خدا می ایستم،

سپس به حلف الفضول فرامی خوانم.»

ابن زبیر که حاضر بود، گفت: «من نیز به خدا سوگند یاد می کنم که اگر حسین فرابخواند، او را اجابت کنم تا این که یا او منصفانه به حقش برسد، یا این که بمیرم.»

مسور بن مخرمه زهری و عبدالرحمان بن عثمان تمیمی نیز همین گونه گفتند و چون ولید بن عتبه سخن آنان را شنید، تسلیم شد و حق امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ را به او داد.(1)

دارالندوه

یکی از نشانه های تمدن در مکه، تأسیس دارالندوه بود که در روزگار کنونی به مجلس نمایندگان شباهت دارد. دارالندوه را قصی تأسیس کرد و در آن را به روی مسجد الحرام گشود. قریشی یان برای رایزنی و مشاوره در بارۀ امور مشهور و بیت الحرام در این مکان گرد می آمدند. بر اساس قوانین و مقررات دارالندوه، کسی که سنش از چهل سال کمتر بود حق عضویت در آن را نداشت. این مجلس در مکه از اهمیت بالایی برخوردار بود، چنان که شورای حل اختلاف مردم نیز بود.(2)

قصی ادارۀ این مجلس را به پسرش عبدمناف محول کرد. در اخبار مکه و دیگر منابع تاریخی از اوضاع و کار و بار این مجلس سخن گفته شده است.

اینک سخن در بارۀ برخی جلوه های زندگی جاهلی در عصر صدیقه زکیه ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به پایان می بریم.

تجارت و وصلت

افتخارات درخشان ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از تجارت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با دارایی او و کسب سود هنگفت از آن آغاز می شود و با ازدواج آن بانو با رسول خدا صلی الله

ص: 363


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 42.
2- . شریف قرشی، باقر، حیاة المحرر الاعظم الرسول الأکرم محمد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، ج 1، ص 32، به نقل از: آلوسی، محمود شکری، بلوغ الارب، ج 2، ص 272.

علیه و آله ادامه می یابد. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثروت انبوه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را سرمایۀ اسلام ساخت و آن را برای برپایی دعوت خویش هزینه نمود.

آن دوران از زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به فضایل گوناگون و جلوه های ایمان و جهاد آراسته بود و نیکوترین الگو برای پاکی و پاک دامنی و ارجمندی شد. اینک پرتوهایی از شئون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.

تجارت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با دارایی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

راویان و تاریخ نگاران گونه های مختلفی از تجارت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با دارایی ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را یاد کرده اند که شاید دقیق ترین آنها روایت مجلسی باشد که آورده است:

«خدیجه بنت خویلد زنی تاجرپیشه و صاحب شرافت و ثروت بود که مردان را در اموال و دارایی خویش به کار می گرفت و با تعیین نمودن سهمی، با آنان قرارداد مضاربه می بست. قریشی یان قومی تاجر بودند و چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را خبر رسید که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ راست گو، با ایمان و نیکواخلاق است، کسی را در پی او فرستاد و به او پیشنهاد کرد که با دارایی وی و به عنوان تاجر راهی شام شود و چیزی فراتر از آنچه به دیگر تاجران می دهد، بگیرد. محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیشنهاد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را پذیرفت و غلام آن بانو که میسره نام داشت با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ همراه شد. آنان رفتند تا این که به شام رسیدند و چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در سایۀ درختی نزدیک صومعۀ راهبی پیاده شد، راهب، میسره را گفت: این مرد که زیر سایۀ این درخت پیاده شد، کیست؟

میسره گفت: مردی از قریش است از اهالی حرم.

راهب با وحشت و ترس گفت: هیچ کس زیر سایۀ این درخت پیاده نمی شود، مگر این که پیامبر باشد.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کالایی را که همراه داشت فروخت و سود هنگفت بی سابقه ای به دست آورد، سپس هر کالایی که می خواست خریداری کرد و همراه میسره به مکه

ص: 364

بازگشت.»(1)

هنگامی که آنان به مکه رسیدند، میسره شتابان سوی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت و بانوی خویش را از سود هنگفتی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به دست آورده بود، خبر داد. میسره سپس با حیرت و تعجب برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تعریف کرد که در طول سفر چه عجائب و غرائبی از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دیده است؛ از حرف های راهب گرفته تا سایه افکندن ابر بر سر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و مناجات مؤمنانه و خاشعانۀ آن حضرت با خدای تعالی و دیگر رخدادهای شگفت آور.

تحسین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

جان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از تحسین و بزرگ داشت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آکنده شد، زیرا دریافته بود که او چه خصلت های نیکو و اخلاق والایی دارد و مانند دیگر جوانان قریش در پی وقت گذرانی، هرزگی و شهوت رانی نیست و با کمال، برتری خرد، پاک نهادی و دیگر ویژگی های اخلاقی نیکو، از آنان پیشی می گیرد. نیز خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یقین پیدا کرد که کار محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بالا می گیرد و او آیندۀ درخشانی خواهد داشت.

خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

سران، بازرگانان و توانگران قریش؛ از جمله عقبة بن ابی معیط، صلت بن ابی یهاب، ابوجهل و ابوسفیان، به خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفتند، لیک آن بانو همگی آنان را رد کرد و روی سوی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نهاد. او ایمانی استوار داشت که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیامبری است که از سوی پروردگار برای عموم مردم فرستاده شده است و همانی است که پیامبران پیشین بشارت او را داده اند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می گفت: «نیکبخت است هر که همسر محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شود.»(2)

بوصیری می گوید:

ص: 365


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 8.
2- . همان، ص 23.

ورَأتُه خَدیجَةٌ وَالتُّقی

وَالزُّهدُ فیهِ سَجیَّةٌ وَحَباءُ

وَأتاها أنَّ الغَمامَةَ وَالسرحَ

أضَلَّتُه مِنهُما أفیاءُ

فَدَعَتُه إِلی الزَّواجِ وَما

أَحسَنَ ما یَبلُغُ المُنی الأَذکِیاءُ(1)

«خدیجه، او محمّد را چنان دید که پرهیزکاری و پارسایی، خوی و سرشت و ارمغان او بود. و محمّد نزد او آمد در حالی که ابر و موی سرش بر او سایه افکنده بودند. پس [خدیجه] او را به ازدواج فراخواند و چه زیبا است که هوشمندانه به خواستۀ خویش می رسند.»

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شتابان از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواستگاری کرد و مهریه را از دارایی های خویش برای آن حضرت فرستاد، لیک برخی قریشی یان از این کار شگفت زده شدند و گفتند: «زنان به مردان مهریه دهند!»

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ با دلیلی استوار آنان را پاسخ داد: «اگر مردان بسان این برادرزاده ام باشند، به بالاترین بها به ازدواج دعوت می شوند لیک اگر همانند شما باشند، جز با پرداخت مهریه ای بالا ازدواج نمی کنند.»(2)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گزیدۀ مردمان روی زمین را برگزید و به سعادتمندی دست پیدا کرد و بر تمامی زنان عالم برتری یافت و اگر ایمان پرهیزکاری و پاک نهادی عظیمی نداشت، بدین جایگاه والا نمی رسید.

خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ

ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ با شماری از بنی هاشم و تعدادی از قریشی یان نزد عمرو بن اسد، عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت و عمرو با خوش آمدگویی و تکریم از آنان استقبال کرد. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در خطبه ای رسا گفت:

«سپاس خداوند این خانه را، که ما را از کشت ابراهیم و ذریۀ اسماعیل قرار داد و در حرم امن خود جای داد و بر مردم حاکم ساخت و در این شهر مشمول برکات خویش کرد.

ص: 366


1- . کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص 375، ح 9.
2- . مالکی، محمّد بن علوی، مناقب خدیجة الکبری، ص 13.

سپس این برادرزاده ام یعنی رسول خدا با هر یک از مردان قریش هم سنگ شود، از او برتر خواهد بود و هر مردی با او قیاس شود، از آن مرد عظیم تر بود، و در میان مردم همانند ندارد، اگر چه ثروتی ندارد لیک ثروت، رودی است روان [که از دست می رود] و سایه ای است که پایدار نمی ماند، او را به خدیجه رغبتی است و ما این که نزد تو آمده ایم تا خدیجه را به رضایت و امر او از تو خواستگاری کنیم. مهریه اش بر عهده من است و من آن را از دارایی خویش چه اینک بخواهید، چه در آینده، به شما پرداخت خواهم کرد. سوگند به پروردگار این خانه، که برادرزاده ام بهره ای فراوان، دینی فراگیر و خردی کامل دارد.»(1)

عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را گفت که از این پیوند شادمان است و از او تقدیر کرد. سپس مراسم عقد برپا شد و میهمانان به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و دیگر خاندان او تبریک گفتند، همان گونه که هاشمیان از عموی بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سبب استقبال گرم و تکریم شان تشکر کردند.

تحلیل خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ

ناگزیر باید درنگی کوتاه داشته باشیم و برخی بندهای خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را از نظر بگذرانیم.

نخست آن که در خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از فضیلت خاندان هاشمی و جایگاه والای اجتماعی آن سخن گفته شده است و این از بهر ویژگی های رفیعی است که این خاندان دارند، از جمله:

1. این خاندان از ریشه هایی ارجمند که در اوج شرافت قرار دارد، منشعب شده است و از ذریۀ ابراهیم، پیر پیامبران و پسرش اسماعیل پیامبر خدا است.

2. خاندان هاشمی در برترین سرزمین دنیا ساکن بود، همان حرمی که پروردگار، آن را

ص: 367


1- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج1، ص 139؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20؛ دیاربکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج1، ص264؛ زینی دحلان، احمد، السیرة النبویة، ج1، ص 55.

برای بندگان خویش محلی امن قرار داده است.

عَلَيْها السَّلاَمُ. از امتیازات هاشمیان این بود که سرور و حاکم بودند و مردمان در اختلافاتی که میانشان درمی گرفت به آنان رجوع می کردند.

دوم آن که خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از سترگی شخصیت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حکایت دارد و بیان می دارد که تمامی افتخارات و فضائل در شخصیت او گرد آمده است، از جمله:

1. هیچ مردی از مردان قریش را نتوان در خصلت های اخلاقی با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هم سنگ کرد و آن حضرت در فضائل از همۀ قریشی یان برتر است.

2. هیچ مردی از میان عرب و غیرعرب با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مقایسه نشود، جز این که حضرتش بر او برتری یابد.

عَلَيْها السَّلاَمُ. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در میان تمامی آفریدگان خدای تعالی همانندی ندارد.

سوم آن که در شخصیت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدشه ای نیست، جز فقر و دارایی اندک و این برای او نقصی به شمار نمی آید، زیرا مال و ثروت سایه ای است ناپایدار و آبی است روان.

چهارم آن که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از اخبار کاهنان دریافته بود که برادرزاده اش جایگاهی سترگ دارد و آیینی خواهد آورد که در زمین حاکم می شود.

اینها پاره ای از نکاتی بود که در خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به چشم می خورد.

سن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

سن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هنگام ازدواج با ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ 25 سال بود.(1)

سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

راویان در بارۀ سن ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

ص: 368


1- . بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج 2، ص 71؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 294؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 140.

دچار

اختلاف اند. علامۀ محقق سید جعفر مرتضی عاملی دامت برکاته اقوال مورخان را چنین ارائه داده است:

1. در 25 سالگی،(1)

2. در 28 سالگی،(2)

عَلَيْها السَّلاَمُ. در عَلَيْها السَّلاَمُ0 سالگی،(3)

4. در عَلَيْها السَّلاَمُ5 سالگی، (4)

5. در 40 سالگی،(5)

6. در 44 سالگی،(6)

عَلَيْهِ السَّلاَمُ. در 45 سالگی،(7)

8. در 46 سالگی.(8)

سید جعفر مرتضی بر آن است که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در 25 سالگی با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج نموده است، همان گونه که بیهقی و دیگر راویان چنین آورده اند.

ما نیز پس از درنگ در منابع تاریخی که سید جعفر مرتضی دامت برکاته آنها را یاد

ص: 369


1- . بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج 2، ص 71؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 294؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 140.
2- . ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن عماد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 1، ص 14؛ بدران، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 303.
3- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 140؛ دیاربکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264.
4- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 95؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 265.
5- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص 98، ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 49؛ قسطلانی، احمد بن محمّد، المواهب اللدنیّة، ج 1، ص 38.
6- . بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 303.
7- . نووی، ابوزکریا یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء، ج 2، ص 342؛ ابن منظور، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 275؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج1، ص 140؛ دیاربکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 301.
8- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ص 98.

کرده است، به نتیجه ای مشابه او دست یافتیم و با او هم سخن هستیم.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و بخشیدن اموالش به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تمام اموال منقول و غیرمنقول خویش را به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بخشید و به میسره، خادم خود، فرمان داد تا این موضوع را در میان قریشی یان جار زند. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را در راه پشتیبانی از دعوت اسلام و استوارسازی ارکان آن هزینه ساخت.

از جمله املاک خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بازاری بود در ناحیه ای از مکه که عرب ها از آن خرید می کردند. این بازار را حکیم برای عمه اش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خریداری کرده بود و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز آن را به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ارزانی داشت.(1)

ازدواج نکردن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با کسی غیر از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

با پژوهش های دقیق می توان به این نتیجه دست یافت که ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با کسی ازدواج نکرده بود و آنچه در بارۀ ازدواج او با کسانی غیر از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفته می شود، از صحت و درستی برخوردار نیست و به گمان قوی می تواند از ساخته های امویان یا عباسیان است تا شأن و جایگاه این بانوی بزرگوار را که جدّۀ امامان پاک عَلَيْهِ السَّلاَمُ است، فروبکاهند. دلایلی که در پی ارائه می شود، این نظر را تقویت و اثبات می کند:

نخست آن که ادعا شده است که او با دو مرد ازدواج کرده، از آنان فرزنددار شده است، این دو مرد عبارت اند از:

1. عتیق بن عائذ بن عبد اللّه مخزومی،

2. ابوهاله تمیمی.

این دو شخص مجهول اند و در هاله ای از ابهام قرار دارند و راویان چیزی را از آنان روایت نکرده اند و از فرزندان آنان نیز فقط «هند» را یاد کرده اند که مشخص نیست فرزند

ص: 370


1- . شوشتری، محمّدتقی تستری، قاموس الرجال، ج 4، ص 54.

کدام یک از این دو نفر است.

دوم آن که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از زیباترین و ثروتمندترین زنان قریش بود و بزرگان و توانگران قریش از او خواستگاری کردند، لیک آن بانو آنان را پاسخ نگفت، پس چگونه به همسری دو شخص ناشناخته که از وضع اقتصادی و جایگاه اجتماعی آنان خبری نیست، درآمده باشد؟

سوم آن که بزرگان و ثروتمندان قریش برای خواستگاری از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر یکدیگر پیشی می گرفتند و این بر اساس آداب و رسوم عربی چه قدیم و چه جدید بی گمان نمی تواند جز بهر زنی باکره باشد.

چهارم آن که جمعی از راویان بزرگ و تاریخ نگاران از جمله بلاذری، سید مرتضی و ابن شهرآشوب تصریح کرده اند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ازدواج کرده، در حالی که وی باکره بوده است.

پنجم آن که اگر بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سن چهل سالگی و بالاتر از آن با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج کرده است، پس چگونه در این سن یا سن بالاتر از آن که به طور طبیعی امکان باردار شدن کمتر است، این همه فرزند به دنیا آورده است؟

آنچه عرضه داشتیم، مهم ترین نکاتی است که ازدواج بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با کسی غیر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را بعید نشان می دهد. از این گذشته چگونه بانو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که هنگام ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ 25 ساله بوده است، با این دو شخص ازدواج کرده، از آنها صاحب فرزند شده است؟

فرزندان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

اشاره

ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ فرزندان دختر و پسری را برای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به دنیا آورده است که مورخان در شمار آنان به اختلاف دچارند. آنان عبارت اند از:

1. قاسم

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کنیۀ خوش را از این فرزند گرفته است. قاسم در سن چهار

ص: 371

سالگی درگذشت. نیز گفته اند که او در سن دو سالگی در مکه و پیش از آن که به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وحی شود، درگذشت و آن حضرت بسیار اندوهگین شد و به کوهی از کوه های مکه روی کرده، فرمود: «اگر آنچه بر سر من رفته، بر سر تو رفته بود، ویرانت می کرد.» هنگامی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قاسم را می برد تا به خاک سپارد، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز او را همراهی کرد تا این که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را در آرامگاه ابدی اش دفن کرد، در حالی که مادرش به تلخی می گریست.(1)

درگذشت قاسم، سوز و گدازی در جان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برجای نهاد و او را به گریه و زاری واداشت. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در حالی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ غرق در اشک و اندوه بود، بر او وارد شد و دلداری اش داد و فرمود: «ای خدیجه! آیا راضی نمی شوی که چون روز قیامت فرارسد، او یعنی پسرش قاسم به در بهشت آید و آن جا بایستد و دست تو را بگیرد و به بهشت وارد کند و تو را در برترین جای آن بنشاند. این برای همۀ مؤمنان است، زیرا خدای حکیم تر و گرامی تر از آن است که میوۀ دل مؤمن را بگیرد، سپس او را بعد از آن تا ابد عذاب کند.»(2)

2. عبد اللّه

او پس از بعثت پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مکه به دنیا آمد و پیش از آن که او را از شیر بگیرند، درگذشت. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به درد آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا! کاش می ماند تا او را از شیر می گرفتم.»

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را تسلیت گفت و دلداری داد و فرمود: «از شیر گرفتن او در بهشت خواهد بود.»(3)

منافقان قریش از مرگ عبد اللّه شادمان شدند، عاص بن وائل گفت: «نسل محمّد بریده

ص: 372


1- . شیخ حر عاملی، محمّد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 2، ص 383.
2- . کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب، فروع کافی، ج 3، ص 218. نیز حدیثی نزدیک به آن در: شیخ حر عاملی، محمّد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 4، ص 894.
3- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 32.

شد و او بی تبار خواهد بود.»

در پی این سخن، سورۀ کوثر بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نازل شد که در آن آمده است: (إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ)(1) تا به آخر سوره.

کوثر، بر اساس آنچه که برخی مفسران گفته اند، همان نسل فراوان و طاهر است که از دخترش، سرور زنان عالم، فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ خواهد بود.

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اعلان کرده است که فرزندان فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ ذریه و فرزندان اویند. حضرت می فرماید: «فرزندان هر پدری به خانواده پدرشان منسوب می شوند، جز فرزندان فاطمه که من پدرشان هستم و من خانوادۀ پدری آنانم.»(2)

نیز می فرماید: «هر پیامبری را خانواده ای است که به آن منسوب می شوند و فرزندان فاطمه خانوادۀ من اند که به آن منسوب می شوند.»(3)

سادات که خداوند بر شرافت آنان بیفزاید اختران درخشان دنیای اسلام اند. آنان همواره در پی منافع مسلمانان بوده اند و در دفاع از حقوق محرومان و دردمندان و پاسداری از ارزش ها و اصول اسلام که عدالت سیاسی و اجتماعی را برای مردمان به بار می آورد، جانانه جهاد کرده اند.

3. طیب

آن گونه که گفته اند، او پس از بعثت، در مکه به دنیا آمده است، لیک برخی نپذیرفته اند که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پسری به نام طیب داشته باشد، بلکه آن را لقب عبد اللّه دانسته اند.

4. طاهر

او در سپیده دم دعوت اسلام در مکه به دنیا آمد، لیک برخی نمی پذیرند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پسری به نام طاهر داشته است، بلکه آن را لقب عبد اللّه دانسته اند.

ص: 373


1- . ما تو را کوثر دادیم، پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن. دشمنت خود بی تبار خواهد بود. (کوثر: 1 3)
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 37، ص 70.
3- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 43، ص 23؛ طبری امامی، محمّد بن جریر بن رستم، دلائل الامامة، ص 76.
5. فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ
اشاره

فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ سرور زنان عالم است و در میان دختران حوا، کسی عفیف تر، پاک تر، و پارساتر از او آفریده نشده است. او پرتوی از نور خدای تعالی است و نفحه ای از روح پدرش، سالار رسولان؛ همو که دخترش را خالصانه دوست می داشت و بزرگش می شمرد و خشنودی و خشم خدای را قرین خشنودی و خشم دخترش کرد و این بالاترین منزلتی است که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از آنِ فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ ساخت. اینک پرتوی از زندگانی پاک آن بانو.

ولادت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ

سرور زنان عالم در مکه و در خانۀ مادرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که در نزدیکی کوچۀ عطاران بود، (1) دیده به جهان گشود. هنگامی که بشارت تولد آن بانو را به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دادند، شتابان به خانه آمد و نوزاد مبارکش را در آغوش کشید و بوسه باران کرد و مراسم ولادت اسلامی را برای او برگزار کرد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس جبرئیل بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نازل شد و سلام خدای تعالی را به او و مولود مبارکش رساند.(2)

القاب

سرور زنان عالم، القاب ارجمندی دارد که برخاسته از جایگاه بلند و شأن عظیم او است. اینک برخی از آن القاب:

1. صدیقه

فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ را از آن روی صدیقه لقب دادند که صادق ترین زن در دنیای اسلام است. او در ایمان و تمامی شئون زندگی اش صداقت داشت.

ص: 374


1- . شریف قرشی، باقر، حیاة سیدة النساء فاطمة الزهرا3، ص 60.
2- . ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، میزان الاعتدال، ج 4، ص 72؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج 3، ص 367.

2. مبارکه

او و ذریه اش که داعیان حق و عدالت بر روی زمین اند، مبارک و فرخنده هستند.

عَلَيْها السَّلاَمُ. طاهره

او طاهرترین دختران حوا است که خداوند او را از هر پلیدی و گناه پاک کرده است. خدای تعالی می فرماید: (إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا).(1)

4. زکیه

او پاک ترین زن اسلام است که از هر کاستی و پلیدی پاک شده است.

5. بتول

او را از آن روی بتول لقب دادند که از همانندان خویش برید و جدا شد و نظیری نداشت. از احمد بن یحیی پرسیدند که چرا آن بانو را بتول لقب دادند، گفت: «چون در عفت، فضیلت، دیانت و نسب در میان زنان هم روزگارش نظیر نداشت.»

نیز گفته اند: برای این که از دنیا برید و خویش را وقف خدا کرد.(2)

فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ را القاب دیگری است که آنها را در کتاب حیاة سیدة النساء فاطمة الزهرا عَلَيْها السَّلاَمُ یاد کرده ایم.

کنیه ها

پارۀ تن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حضرت فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ کنیه هایی داشت، که از آن جمله است:

1. ام ابیها

از والاترین کنیه های آن بانو «ام ابیها» است، زیرا پدرش را بسیار دوست می داشت و

ص: 375


1- . خدا فقط می خواهد آلودگی را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند. (احزاب: 33)
2- . ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبداللّه، حلیة الاولیاء، ج 2، ص 30؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 8، ص 262.

برایش دلسوزی می کرد و در تمام اوقات از او مراقبت می نمود. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ اگر پدرش را غمگین یا شادمان می دید، او نیز غمگین و شادمان می شد.

مورخان گزارش کرده اند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دخترش را بسیار دوست می داشت و چون از سفر بازمی گشت، پیش از همه نزد دخترش می رفت. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز چون پدرش از غزوه ای بازمی گشت بر رخسار و چشمان او بوسه می زد. یک بار که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نزد دخترش آمد و دید که او می گرید، فرمود: چرا می گریی؟

فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ عرض کرد: تو را می بینم که رنگ پریده ای. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را آرام کرد و فرمود: « ای فاطمه! خدای پدرت را به امری مبعوث ساخت که بر روی زمین خانه و خیمه ای باقی نمی ماند، مگر این که به واسطۀ من، عزّت یا ذلّت بدان وارد می شود و تا روزگار هست، چنین است.»(1)

معنی حدیث یاد شده آن است که عزّت زیور کسانی است که به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان می آورند و ذلّت از آن کسانی است که او را انکار می کنند و به رسالت او کفر می ورزند.

پارۀ تن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، پدرش را بسیار دوست می داشت و چون او به بهشت برین شد، قلب دخترش به درد آمد و حزن و اندوه سراسر وجودش را فراگرفت.

2. ام الحسنین

ام الحسنین دیگر کنیه بانو فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ است. حسنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ دو سبط رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و دو سرور جوانان اهل بهشت، یعنی امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ و امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ هستند.

آنچه آوردیم، برخی کنیه های سرور زنان عالم بود.

شباهت فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ در میان خاندان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از همه بیشتر به آن

ص: 376


1- . حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 489.

حضرت شبیه بود و در خوی و اخلاق، والایی شخصیت و تمام ویژگی ها به او شباهت تمام داشت.

جابر بن عبد اللّه انصاری می گوید: «هر گاه فاطمه را در حال راه رفتن می دیدم به یاد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می افتادم. او [فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ] گاهی به راست و گاهی به طرف چپ خویش متمایل می شد.»(1)

عایشه می گوید: «کسی را ندیدم که در حرکات و سکنات و نشست و برخاست از فاطمه دخت رسول خدا به رسول خدا شبیه تر باشد. او هر گاه بر رسول خدا وارد می شد، رسول خدا برمی خاست و او را می بوسید و در جای خویش می نشاند و چون پیامبر بر او وارد می شد، فاطمه از جای خویش برمی خاست و آن حضرت را در جای خویش می نشاند.»(2)

فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ سرور زنان عالم در ظاهر و سیما و تمامی ویژگی های رفتاری و شخصیتی به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شباهت داشت.

شاعری سروده است:

هِیَ أحمَدُ الثانِی وأحمَدُ عَصرِها

هی عُنصرُ التَّوحِیدِ فِی عَرَصاتِها

هِیَ مِشکاةُ نُوراللّهِ جَلَّ جَلالُهُ

زَیْتُونَةٌ عَمَّ الوَرَی بَرَکاتُها

«او احمد دوم و احمد روزگار خویش است، او عنصر توحید است درعرصه خویش. او چراغ نور خدای است، و درخت زیتونی که برکاتش تمامی مردمان را فراگرفته است.»

فضیلت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در احادیث رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در شماری از احادیث خویش از فضیلت سرور زنان عالم و جایگاه والا و شأن عظیم او سخن گفته است؛ اینک نمونه هایی از آن احادیث عرضه می شود:

1. امام امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ روایت می کند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به فاطمه

ص: 377


1- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، فضائل الصحابة، ص 77.
2- . ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن الترمذی، ج 2، ص 369؛ ابوداود سجستانی، سلیمان بن اشعث، صحیح ابوداود، ج 33، ص 223؛ بخاری، محمّد بن اسماعیل، الادب المفرد، ص 131.

عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: «خداوند با خشم تو به خشم می آید و با خشنودی تو خشنود می شود.»(1)

هیچ یک از پیامبر خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، از چنین جایگاه ارجمندی که پارۀ تن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دارد، برخوردار نبوده اند.

2. مسور بن مخرمه روایت می کند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را فرمود: «فاطمه پارۀ تن من است، هر که او را خشمگین سازد، مرا خشمگین ساخته است.»(2)

عَلَيْها السَّلاَمُ. عبد اللّه بن زبیر روایت می کند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را فرمود: «همانا فاطمه پارۀ تن من است، هر که او را آزار دهد، مرا نیز آزار می دهد و هر که او را رنج دهد مرا نیز رنج می دهد.»(3)

4. مسور بن مخرمه روایت می کند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به سرور زنان، فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ فرمود: «فاطمه پارۀ تن من است، هر که او را نگران کند، مرا نگران می کند و هر که او را آزار رساند مرا آزار می رساند.»(4)

این احادیث از معنای واحدی حکایت دارند و آن این که پارۀ تن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چونان پدر خویش است و خشنودی و خشم پدرش با خشنودی و خشم او قرین است.

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در فضیلت فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ پارۀ تن خوش، که او را بر دیگر زنان عالم برتری داده است، احادیث بسیاری دارد که شماری از آنها را که از جایگاه

ص: 378


1- . حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 153؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج 5، ص 522؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 8، ص 159؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج 12، ص 441؛ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمّال، ج 6، ص 219؛ حسینی فیروزآبادی، مرتضی، فضائل الخمسة من الصحاح الستّة، ج 3، ص 156؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، میزان الاعتدال، ج 1، ص 525.
2- . بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، کتاب بدء الخلق، ج 4، ص 210 و 219؛ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمّال، ج 12، ص 112؛ مناوی، محمّد عبد الرؤوف، فیض القدیر، ج 4، ص 554.
3- . ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن الترمذی، ج 2، ص 19؛ ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 5.
4- . ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 328، ابو نعیم، احمد بن عبداللّه، حلیة الاولیاء، ج 2، ص 40؛ بخاری، محمّد بن اسماعیل، صحیح البخاری، کتاب النکاح، ج 6، ص 158.

والا و شأن عظیم آن بانو سخن می گویند، در کتاب حیاة سیدة النساء فاطمة الزهرا عَلَيْها السَّلاَمُ آورده ایم.

فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در روزگار حیات پدر

فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، سرور زنان عالم، در دامان پر مهر پدر خویش پرورش یافت. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دخترش را از موهبت های خویش تغذیه کرد و ویژگی های شخصیتی خود را ارزانی او داشت و به آن بانو، قرآن و احکام دین از عبادات گرفته تا احکام را آموخت. فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ عهده دار خدمت به پدر خویش بود. او پدر را کمک می رساند و زخم هایش را مرهم می نهاد و چون قریشی یان وحشی صفت، لباس های آن حضرت را آلوده می ساختند، آنها را می شست. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ هر روز از غم پدر خویش آب می شد و بر درد و رنجی که پدر در راه گزاردن رسالت خویش متحمل می شد، به تلخی می گریست. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ تمام احساسات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را از آن خویش ساخته بود و آن حضرت، وی را از ژرفای وجود دوست می داشت و بر دیگر زنان برتری می داد.

شوقی می گوید:

ماتَمَنّی غَیرَها نَشلاً وَمَنْ

یَلدِ الزَّهراءَ یَزْهَدْ فی سِواها

«غیر او [غیر زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ] فرزندی آرزو نکرد، و هر که زهرا را داشته باشد، دیگر فرزندی جز او نخواهد.»

یکی از شادترین دوره های زندگانی حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ آن هنگام بود که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مکه را فتح کرد و مردم گروه گروه، به آیین اسلام درآمدند و این آیین بر بیشتر نواحی جزیرة العرب چیرگی یافت و چیزی نمانده بود که شرق عربی و دیگر سرزمین ها را نیز تحت حاکمیت خویش درآورد.

فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ به نیکی دید که قریشی یان ناچار شدند تا با خواری و خفت به آیین اسلام گردن نهند، همانان که با پدرش نبرد کرده، نسبت به او از هیچ گونه بی ادبی و

ص: 379

بی احترامی دریغ نورزیده بودند و برای رویارویی با او لشکر کشیده، سپاهیان را بسیج نموده بودند، تا این که پروردگار تعالی او را بر آنان پیروز ساخت و مسجدالحرام را از بت ها پاک کرد و بانگ «اللّه اکبر» در آستان مسجدالحرام به آسمان برخاست و حکومت اسلامی در آن سرزمین که دژ بت ها و تماشاخانۀ خرافات و آداب و رسوم جاهلی بود، حاکمیت یافت.

این دوره یکی از زیباترین دوره های زندگانی حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ بود. آن بانو در این دوره دید که پدرش در نشر اسلام و برپایی بنیادهای آن و استوارسازی پایه های این آیین پس از آن اسلام درغربت به سر می برد چه پیروزی بزرگی به دست آورد.

پس از وفات پدر

پس از آن که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به بهشت برین شتافت، دردها و مصیبت ها، دامان پارۀ تن او را گرفتند و روز روشن او را به شبی قیرگون بدل ساختند. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در بارۀ آن روزها می گوید:

مَاذَا عَلی مَنْ شَمُّ تُرْبَةَ أحْمَدٍ

أنْ لَایَشَمَّ مَدَیِ الزَّمَانِ غَوَالِیا

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبٌ لَوْ آنها

صُبَّتْ عَلَی الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا(1)

«کسی که تربت احمد را ببوید، چه می بازد اگر تمام عمر، عطری نبوید. مصائبی بر سر من رفت، که اگر بر سر روزها می رفت، به شب بدل می شدند.»

آری دردها و مصیبت ها دامان زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ را گرفتند و حزب قریشی به رهبری ابوبکر وعمر، جایگاه و شأن عظیم آن بانو را انکار کردند و ستمکارانه با او رفتار نمودند و در حالی که مشعل های آتش در دست داشتند، به خانۀ او هجوم بردند. عمر با صدای بلند می گفت: «خانه را با هر که در آن است، آتش می زنم!» او اعتنایی نمی کرد که امانت های رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در میان امتش، و هم سنگان قرآن حکیم در آن

ص: 380


1- . دیاربکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 2، ص 173؛ صفوری شافعی، عبدالرحمان بن عبدالسلام، نزهة المجالس، ج2، ص 166.

خانه اند. آن ستمکاران فرومایه بر محبوبۀ رسول خدا ستم روا داشتند و موجب سقط جنین او شدند و در راه دست یابی به قدرت و حکومت، پهلوی آن بانو را شکستند.

ابوبکر از ظلم و ستمی که بر زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ روا داشته بود، پشیمان شد و آرزو می ورزید که هیچ گاه به خانۀ او حمله نبرده بود. او شتابان رفت تا از زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ پوزش طلبد و حکومت خویش را مشروعیت ببخشد، لیک آن بانو، ابوبکر را اجازۀ دیدار نداد. ابوبکر از امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ خواهش کرد که از فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ بخواهد تا او را اجازه دهد. پس از این که امام عَلَيْهِ السَّلاَمُ با همسرش سخن گفت، بانو فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ به ابوبکر و رفیقش عمر اجازۀ شرفیابی داد. ابوبکر مهم ترین خواسته اش را که همان عفو و گذشت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ از آنان بود، مطرح کرد، لیک بانو فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در پاسخ به او و عمر فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم که آیا از رسول خدا نشنیدید که می فرمود: خشنودی فاطمه، خشنودی من است و خشم فاطمه، خشم من. پس هر که فاطمه دختر مرا دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر که فاطمه را خشنود سازد، مرا خشنود ساخته است و هر که فاطمه را خشمگین سازد، مرا خشمگین ساخته است.»

آنان سخنش را تصدیق کردند و گفتند: آری شنیدیم که رسول خدا چنین می فرمود.

پس فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ دست به آسمان برداشت و با درد و اندوه گفت: «من پروردگار و فرشتگان او را گواه می گیرم که شما دو نفر مرا خشمگین ساختید و خشنود نکردید و چون با رسول خدا دیدار کنم، از شما نزد او شکایت خواهم کرد.»

بانو فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ سپس به ابوبکر روی کرد و فرمود: «به خدا سوگند در پی هر نمازی که می خوانم، تو را نفرین می کنم.»(1)

سخنان تند فاطمۀ زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ چونان ضربات شمشیر بر پیکر آن دو فرود آمد و کاری کرد که آنان در جلب رضایت و خشنودی سرور زنان عالم، شکست خورده و ناکام بمانند و دریابند که فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ چه اندازه از آنان خشمگین است!

ص: 381


1- . ابن قتیبه دینوری، عبد اللّه بن مسلم، الأمامة و السیاسة، ج 1، ص 14؛ کحاله، عمررضا، أعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، ج 3، ص 1214؛ عبدالمقصود، عبدالفتاح، الامام علی بن ابی طالب، ج 1، ص 218.
به سوی بهشت برین

پارۀ تن پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از فقدان پدر خویش و ظلم و ستمی که قریشی یان بر او روا داشته بودند، در سوز و گداز بود و زار می گریست. او بسان گل هایی که در بی آبی پژمرده می شوند، پژمرده شده بود و مرگ در بهار جوانی به سراغ او آمد و چون مرگ خویش را نزدیک دید به پسرعمو و شوهر خویش، وصیتی جاودانه کرد که بندهایی از آن چنین است:

نخست آن که: پیکر مقدس او را در دل تاریخ شب به خاک سپارد و در تشییع جنازه اش احدی از آنان که بر او ظلم و ستم روا داشتند، حضور نداشته باشند؛ زیرا آنان دشمن او و پدرش بوده اند و بی گمان آن بانو در پیشگاه پروردگار از آنان شکایت خواهد کرد.

دوم این که: محل قبرش را پنهان سازد تا نشانه ای باشد برای نسل های آینده که بدانند فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ بی هیچ شک و گمانی از آنان که بروی ستم رواداشتند، خشمگین بوده است.

شریف مکه در قصیده ای زیبا به همین موضوع اشاره دارد. او می گوید:

قُلْ لَنا أیُّها المُجادِلُ فِی القَولِ

عَنِ الغَاصبَیْنِ إِذْ غَصَباها

أهُما ما تَعَمَّدَاها کَما قُلتَ

بِظُلْمٍ کَلَّا وَلَا اهْتَضَماها

فَلِماذا إذ جُهِّرَتْ لِلِقاءِ اللّهِ

عِنْدَ المَماتِ لَمْ یَحْضُراها

شَیَّعَتْ نَعْشَها مَلائِکَةُ الرَّحمنِ

رِفْقا بِها وَما شَیَّعاها

کانَ زُهْداً فی أَجْرِها أَمْ عِنادا

لِأَبیها النَّبِیَّ لَمْ یَتْبعَاها

أَمْ لِأَنَّ البَتُولَ أَوْصَتْ بِأَنْ لَا

یشْهَدا دَفْنَها فَما شَهِداها

أمْ أَبُوها أسَرَّ ذاکَ إِلَیْها

فَأَطاعَتْ بِنْتُ النَّبِیِّ أَباها

کیفَ ما شِئْتَ قُلْ کَفاکَ فَهذِی

فِرْیَةٌ قَدْ بَلَغْتَ أَقْصی مَداها(1)

«ای که در سخن با ما مجادله می کنی، به ما در بارۀ آن دو غاصب بگو، آن هنگام که حق او [یعنی فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ را غصب کردند؛ آیا آنان آن گونه که تو می گویی هرگز از روی

ص: 382


1- . امین، سید محسن، المجالس السنیّة، ج 2، ص 137.

عمد بر او ظلم و ستم روا نداشتند؟]

اگر این گونه است، پس چرا آنان هنگام رحلتش که برای دیدار با خدا آماده می شد، نزد او حاضر نشدند؟

و چون فرشتگان پروردگار، برای مهربانی با او، پیکرش را تشییع کردند، آنان پیکرش را تشییع نکردند؟

آیا برای کم گذاشتن از پاداش او بود؟ یا برای دشمنی با پدرش که در پی جنازۀ او راه نرفتند؟

یا برای این بود که زهرای بتول وصیت کرد که آنان در دفن او حاضر نباشند و آنان نیز حضور نیافتند؟

و یا بدین سبب بود که پدرش پنهانی به او چنین فرمود، و دخت پیامبر نیز از پدرش اطاعت کرد؟

هر گونه که می خواهی بگو، لیک تو را همین دروغ بس بزرگ، بسنده است.»

پارۀ تن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با این وصیت، مذهب اهل بیت: را بر پای داشت و حکومت ابوبکر را نامشروع شمرد.

دیری نپایید که روح پاک فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، پارۀ تن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به آسمان پر کشید، در حالی که او قرآن می خواند. آری روح فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ در حالی که فرشتگان و پیامبران بزرگ خدا و در رأس آنان پدرش، سرور کائنات، آن را همراهی می کردند، سوی خداوند پر کشید.

آن روح بزرگ به بهشت برین رفت، روح بانویی که در قداست، پاکی و ایمان، هیچ زنی هم سنگ او نبوده و نخواهد بود.

امام امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ پیکر آن بانو را برای دفن آماده ساخت و پس از آن که وی را در آرامگاه ابدی اش که کسی نشان آن را نمی داند به خاک سپرد، بر سر قبر او ایستاد و با چشمانی گریان و سینه ای پرسوز و گداز، فرمود:

«ای رسول خدا! از سوی من و دخترت که در جوار تو فرود آمده، در پیوستن به تو

ص: 383

شتاب کرده است بر تو سلام باد. ای رسول خدا! بردباری من از دوری دخت برگزیده ات اندک است و پس از دوری او، شکیبایی از دست رفته است؛ جز آن که مفارقت گرانبار و سنگینی مصیبت تو، شکیبایی ام را افزود. همانا تو را در لحد قبرت نهادم و بین گردن و سینۀ من، جانت بیرون شد، پس اناللّه وانا الیه راجعون.

همانا که ودیعه باز پس داده شد و رهینه اخذ گردید، اما اندوه من جاودان و شب من به بیداری خواهد گشت تا خدا برای من سرای تو را که در آن اقامت داری برگزیند. دخترت تو را از ظلم امتت که بر او رفت، آگاه خواهد کرد.

ماجرا را از او جویا شو. این همه ستم بر ما رفت و چنین است ماجرا؛ حالی که از زمان تو روزگاری دراز نگذشته و یاد تو از میان نرفته است، و بر شما دو تن سلام باد، سلام بدرودکننده ای از سر مهر، نه سلام کینه ورز و دلتنگ!

پس اگر بروم نه از روی ملامت است و اگر بازایستم نه از روی بدگمانی به چیزی است که خدا برای بردباران وعده داده است.»(1)

آنچه در این عبارات آمده است، نشان می دهد که امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ چه اندازه از رنج ها و مصیبت هایی که بر سر همسرش زهرای مرضیه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت، اندوهگین و دلتنگ است و همین رنج ها و مصیبت ها بودند که زندگی دشوار و مرارت باری را برای آن بانو رقم زدند، چندان که به پروردگار پیوست تا در کنار پدرش سکنا گزیند و نزد او از ظلم و ستمی که برخی صحابیان به عمد بر او رواداشتند، شکایت کند.

اینک سخن را در بارۀ برترین دختر ام المؤمنین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پایان می بریم.

6. زینب

برخی محققان از جمله علامه سید جعفر مرتضی عاملی تردید دارند که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دختری به نام زینب داشته باشد، بلکه بر آن اند که وی در خانۀ خدیجه علیها

ص: 384


1- . نهج البلاغه، خطبۀ 202.

السلام و در سایۀ او پرورش یافته است. لیک برخی مورخان متقدم بر این باورند که زینب از جمله دختران رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده و ده سال پیش از بعثت نبوی به دنیا آمده است. چون به بلوغ رسیده، هاله، خواهر خدیجه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را برای پسرش ابوالعاص بن ربیع خواستگاری کرده است و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز در پی مشورت با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را به همسری ابوالعاص درآورده است.

هنگامی که وحی بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرود آمد، آن حضرت، ابوالعاص را به اسلام فراخواند، لیک او نپذیرفت، اما زینب؛ او به دین خدای تعالی گروید و با این که بر آیین اسلام بود و ابوالعاص بر آیین شرک، به همسری با او ادامه داد. سپس چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به مدینه هجرت کرد و نبرد بدر درگرفت، ابوالعاص بن ربیع به اسارت درآمد و چون مردمان مکه برای اسیران خود فدیه فرستادند تا آزادی آنان را رقم زنند، زینب نیز برای آزادی همسرش، گردنبند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را فرستاد.

هنگامی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گردنبند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را دید، دلش به حال زینب سوخت و مسلمانان را فرمود: «اگر صلاح می بینید که اسیر او را آزاد سازید و فدیه ای را که فرستاده به او بازگردانید، چنین کنید.» مسلمانان نیز خواستۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را اجابت کردند و گردنبند زینب را بازگرداندند. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ابوالعاص را آزاد کرد و از او خواست که زینب را نزد وی بفرستد. ابوالعاص نیز زینب را همراه برادرش کنانة بن ربیع روانۀ مدینه کرد.

کنانه، زینب را به هنگام روز در کجاوه ای بر روی شتر نشاند و افسار شتر را گرفته از مکه بیرون شد. چون قریشی یان از ماجرا خبردار شدند، زینب را تعقیب کردند تا این که در «ذی طوی» به او رسیدند. هبار بن اسود و نافع بن عبدالقیس فهری پیش از دیگران به سوی زینب تاختند و او را که باردار بود، ترساندند. چندان که کودکش را سقط کرد و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز ریختن خون آنان را روا اعلان کرد.

زینب نزد پدرش رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ماند. ابوالعاص پیش از فتح مکه با اموال

ص: 385

گروهی از قریشی یان برای تجارت به شام رفت و چون به مکه بازمی گشت، در راه، دسته ای از سپاهیان مسلمان با او روبه رو شدند و اموال او را مصادره کردند، ابوالعاص نیز به مدینه روی نهاد و نزد همسرش زینب رفته، به او پناه برد. زینب نیز برای بازپس گیری اموال ابوالعاص، به او پناه داد و نزد مسلمانان رفته، گفت: «من ابوالعاص را پناه دادم.»

چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شنید که زینب، ابوالعاص را پناه داده است، مسلمانان را فرمود: «آیا شنیدید که زینب چه گفت؟ حتی کمترین مسلمانان نیز می تواند کسی را پناه دهد.» مسلمانان نیز این سخن را پذیرفتند. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خانه اش بازگشت و زینب را فرمود: «مقدمش را گرامی بدار، لیک به تو نزدیک نشود، زیرا تا آن هنگام که مشرک است، بر تو حرام می باشد.»

ابوالعاص با اموالی که به همراه برده بود، به مکه بازگشت و به هر کس حقش را داد، سپس اسلام خویش را اعلان نمود و شتابان به سوی مدینه مهاجرت کرد و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز همسرش را بنا بر همان ازدواج نخست به او بازگرداند،(1) نیز گفته اند با عقدی جدید.(2)

زینب برای ابوالعاص، امامه را به دنیا آورد و امامه همانی است که امیرالمؤمنین علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بنا بر وصیت حضرت زهرا عَلَيْها السَّلاَمُ پس از وفات آن بانو، با وی ازدواج کرد و همین نشان می دهد که زینب دختر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده است.

7. رقیه

اما رقیه؛ برخی مورخان برآن اند که او پیش از بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با عتبة بن ابی لهب بن عبدالمطلب ازدواج کرد. پس از بعثت، چون ابولهب از سخت ترین منکران نبوت و از سرسخت ترین دشمنان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود به تکذیب و آزار آن

ص: 386


1- . ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 30؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 162؛ حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 236.
2- . ابن ماجه قزوینی، محمّد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 647.

حضرت پرداخت و چون آیۀ (تَبَّتْ یدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ)(1) بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نازل شد، آن گنه کار بسی خشمگین شد و سوی پسرش رفته، از او خواست تا برای آزار رساندن و رنجاندن رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دخترش را طلاق دهد. عتبة بن ابی لهب نیز روی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نهاد و او را سخنان زشت گفت و دخترش را که هنوز با او عروسی نکرده بود، طلاق داد. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عتبه را نفرین کرد که خدای تعالی سگی را بر او مسلط سازد تا وی را بدرد.

سپس عتبه به همراه پدر و گروهی دیگر به سوی شام رفتند. آنان در ناحیه ای که زیستگاه درندگان بود، فرود آمدند و ابولهب چون از نفرین رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بر پسرش می هراسید، از همراهان خویش خواست تا هنگام خواب، عتبه را در میان خود بخوابانند. آنان نیز چنین کردند و او را در میان گرفتند. لیک شیری آمد و برعتبه حمله برد و او را با ضربه ای از پای درآورد. در واپسین رمق های عتبه از او شنیدند که می گفت: «محمّد راست گوترین مردمان است.» او در پی نفرین رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هلاک شد.

برخی مورخان بر این باورند که عثمان بن عفان اموی پس از عتبه، رقیه را به همسری گرفت، لیک شماری از محققان این سخن را نمی پذیرند و این موضوع را از ساخته ها و دروغ های امویان می دانند.

8. ام کلثوم
اشاره

مشهور است که این بانو به ازدواج عتیبة بن ابی لهب درآمد و چون آیۀ (تَبَّتْ یدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ) بر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرود آمد، ابولهب از پسرش خواست که وی را طلاق دهد. عتیبه نیز از خواستۀ پدرش اطاعت کرد و ام کلثوم را که هنوز با او عروسی نکرده بود، طلاق داد. ام کلثوم به خانۀ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و پس از هجرت آن حضرت از مکه به مدینه، او نیز به مدینه هجرت کرد. برخی از مورخان برآن اند که ام کلثوم با عثمان بن عفان اموی ازدواج کرد، لیک گروهی از پژوهشگران نامی او را دخترخواندۀ رسول خدا صلی

ص: 387


1- . مسد: 1.

الله علیه و آله می دانند، نه دختر او.

علت وفات ام کلثوم

راویان در بارۀ سبب وفات ام کلثوم گفته اند که عثمان بن عفان، معاویة بن مغیرة بن ابی العاص را که بینی حمزه عَلَيْهِ السَّلاَمُ را بریده بود پناه داده، در خانۀ خویش پنهان کرده بود. عثمان، ام کلثوم را فرمان داد که پسرش را از این ماجرا آگاه نکند. لیک ام کلثوم گفت: «دشمن رسول خدا را از او پنهان نمی سازم.»

عثمان نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رفت و آن حضرت به واسطۀ وحی خبر معاویة بن مغیره را به او عرضه کرد. سپس رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را فرمود تا معاویه را نزد او بیاورد، لیک امام، معاویه را نیافت و آن گاه عثمان نزد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و برای معاویه امان خواست.

پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: «اگر تا سه روز دیگر او را بیابم، به قتلش خواهم رساند.» عثمان، معاویة بن مغیره را آورد و او را آماده ساخته، تجهیز کرد. پس از سه روز، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عمار و شخص سومی را اعزام کرد تا معاویة بن مغیره را بکشند. امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ او را بیرون مدینه یافت و به قتلش رساند. رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سپس علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ را در پی ام کلثوم فرستاد تا او را بیاورد و فرمانش داد که اگر عثمان مانع آمدن او شد، با شمشیر سرش را از تن جدا کند. امام علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ رفت و ام کلثوم را از خانۀ عثمان بیرون کشید و نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آورد. هنگامی که چشم ام کلثوم به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ افتاد، به سختی گریست و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز از گریه او به گریه افتاد و او را به خانه اش آورد و هنوز روزی سپری نشده بود که ام کلثوم درگذشت و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را به خاک سپرد.(1)

ص: 388


1- . عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح فی سیرة النبی الاعظم، ج 7، ص 325 326.

کتابنامه

1. ابن ابی الحدید ، عزالدین ابوحامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره: داراحیا الکتب العربیه، 1378ق.

2. ابن اثیر جزری، محمّد بن محمّد (م 606 ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1386 ق.

3. النهایة فی غریب الحدیث والأثر، تحقیق: طاهر احمد زاوی، قم: مؤسسۀ إسماعیلیان، 1367 ش.

4. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت: انتشارات دارالفکر، 1409 ق.

5. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد جوزی بغدادی (م 597 ق)، صفة الصفوة، به کوشش: محمود فاخوری، بیروت، 1406 ق / 1986 م.

6. ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد (م 245 ق)، المُحَبَّر، به کوشش: ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1361 ق / 1942 م.

7. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

8. تهذیب التهذیب، بیروت: دار الفکر، 1404ق / 1984م.

9. لسان المیزان، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390 ق.

10. ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی (م 241 ق)، فضائل الصحابة، تحقیق: وصیّ اللّه بن محمّد عبّاس، مکه: جامعة اُم القری، 1403 ق.

11. مسند احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر، [بی تا].

ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دارصادر.

ص: 389

12. ابن شاذان، أبو الفضل سدید الدین شاذان بن جبرئیل بن إسماعیل بن ابی طالب القمّی (ت 660 ه )، الفضائل، نجف: مطبعة حیدریة، 1338 ه.

13. ابن عباد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت: داراحیاء التراث ، [بی تا].

14. ابن عساکر، علی بن حسن (م 571 ق)، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالفکر، 1415 ق.

15. ابن قتیبه دینوری، عبداللّه بن مسلم (م 276 ق)، الإمامة والسیاسة (المعروف بتاریخ الخلفاء)، تحقیق: علی شیری، قم: مکتبة الشریف الرضی، 1413ق.

16. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی (م 774 ق)، البدایة و النهایة، تحقیق : علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1408 ق.

17. ابن کلبی، هشام بن محمد (م 204 ق)، الاصنام (تنکیص الاصنام)، تحقیق: احمد زکی پاشا، مقدمه و ترجمه: سیّد محمّدرضا جلالی نایینی، تهران: نشر نو، 1364ش.

18. ابن ماجه قزوینی، محمّد بن یزید (م 275 ق)، سنن ابن ماجه، تحقیق: محمّد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث، 1395 ق.

19. ابن منظور، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، به کوشش: روحیه نحاس، دمشق: 1404 ق / 1984 م.

20. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمّدابراهیم آیتی، تهران: انتشارت علمی و فرهنگی ، چاپ ششم، 1371ش.

21. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، به کوشش: عمر عبدالسّلام تدمری، بیروت: 1410 ق / 1990 م.

ص: 390

22. ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین (م 356 ق)، مقاتل الطالبیّین، تحقیق: کاظم مظفر، قم: مؤسسة دارالکتاب، 1385 ق.

23. ابو نعیم، أحمد بن عبداللّه اصبهانی (م430 ق)، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، بیروت قاهرة: دار الکتاب العربی ودار الریان للتراث، 1407ق.

24. ازرقی، محمّد بن عبداللّه (م 248 ق)، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، تحقیق: رشدی صالح ملحسن، بیروت: 1403 / 1983.

25. اصفهانی، ابو الفرج (ت 356 ق)، الأغانی، تحقیق: عبد علی مهنّا، وسمیر جابر، بیروت: دار الکتب العلمیة.

26. امین، سید محسن، المجالس السنیة فی مناقب ومصائب العترة النبویة، بیروت: دارالتعارف، 1406ق.

27. آلوسی، شهاب الدین محمود بن عبداللّه (م 1270ق)، روح المعانی، به کوشش: علی عبدالباری عطیة، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415 ق.

28. آلوسی، محمود شکری (م 1342ق)، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، تصحیح: محمّد بهجة الاثری، بیروت: منشورات امین دمج.

29. بخاری، محمّد بن اسماعیل (م 256 ق)، الأدب المفرد، تحقیق: محمّد بن عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة.

30. صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، 1401 ق.

31. بدران، عبدالقادر (ت 1346 ق)، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1407 ق.

32. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.

بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة، مدینۀ منوره: مکتبة السلفیة، 1389ق

ص: 391

33. حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت لبنان : دارالمعرفة ، 1406 ق.

34. حسینی فیروزآبادی، سید مرتضی (معاصر)، فضائل الخمسة من الصحاح الستّة، تهران: دارالکتب الإسلامیة.

35. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.

36. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1417ق / 1997م.

37. دحلان، احمد بن زینی، السیرة النبویة (فی هامش السیرة الحلبیة)، تحقیق: ناجی سوید، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1416ق.

38. دیار بکری، حسین بن محمّد (معاصر)، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، بیروت: مؤسّسۀ شعبان.

39. ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد (م 748 ق)، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق.

40. ، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.

41. ، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق: علی محمّد البجاوی، بیروت: دار الفکر.

42. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر (م 538 ق)، ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، تحقیق: سلیم النعیمی، قم: الشریف الرضی، 1410 ق.

43. سید بن طاووس، رضی الدین علی بن موسی (م 664 ق)، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم: أنوار الهدی، 1417ق.

سید بن طاووس، رضی الدین علی بن موسی (م 664 ق)، مهج الدعوات و منهج العبادات، تحقیق: حسین الأعلمی، بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات، 1414ق.

ص: 392

44. سیلاوی، غالب، الأنوار السّاطعة من الغرّاء الطّاهرة، [بی جا]: چاپخانه علمیه، 1421ق.

45. شوشتری، محمّدتقی تستری (م 1415 ق)، قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة ومحدّثیهم، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1410 ق.

46. شیخ حر عاملی، محمّد بن حسن (ت 1104 ق)، وسائل الشیعة، بیروت: مؤسسة آل البیت7 لإحیاء التراث، 1414 ق.

47. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری بغدادی (م 413 ق)، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، تحقیق: مؤسسة آل البیت عَلَيْهِ السَّلاَمُ، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام،

1413 ق.

48. صفوری شافعی، عبدالرحمن بن عبدالسلام (معاصر)، نزهة المجالس ومنتخب النفائس (المجالس للصفوری)، بیروت: دار الإیمان.

49. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ هاشم رسولی محلاتی و فضل اللّه یزدی طباطبایی، بیروت، 1408 / 1988.

50. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.

51. طبری امامی، محمّد بن جریر بن رستم (م قرن 5)، دلائل الامامة، تحقیق: مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، 1413ق.

52. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، بیروت: دار السیرة، 1415 ق.

53. قرطبی، محمّد بن احمد انصاری (م 671 ق)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، نشر: ناصر خسرو، تهران، 1364ش.

54. قسطلانی، احمد بن محمّد (ت 923 ق)، المواهب اللدنیة بالمنح المحمّدیة، تحقیق: صالح احمد الشامی، بیروت: المکتب الاسلامی، 1412ق.

ص: 393

55. کحاله، عمر رضا (م 1407 ق)، أعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ چهارم.

56. کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب (م 329 ق)، فروع الکافی، تحقیق: علی اکبر الغفّاری محمّد الآخوندی، بیروت و طهران: دار صعب ودار الکتب الإسلامیة، الطبعة الثالثة والخامسة.

57. مالکی، محمّد بن علوی، مناقب خدیجة الکبری، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت.

58. متقی هندی، علی بن حسام الدین (م 975 ق)، کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال، تحقیق: بکری حیانی، صفوة اسقا، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1409 ق.

59. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، تحقیق: محمّدباقر بهبودی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.

60. مناوی، محمّد عبد الرؤوف (ت 1031 ق)، فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، تحقیق: احمد عبدالسلام، بیروت: دارالکتب العلمیة 1415 ق.

61. نووی، أبو زکریا یحیی بن شرف (م 676 ق)، تهذیب الأسماء واللغات، بیروت: دار الفکر، 1416 ق.

62. هیثمی، نور الدین علی بن ابی بکر (م 807 ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.

ص: 394

19- حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

اشاره

حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ(1)

سیّد هاشم رسولی محلّاتی

چکیده

شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با استناد به مهم ترین منابع تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همان بانوی بزرگوار و با فضیلتی است که به اجماع اهل تاریخ، نخستین زن و یا نخستین انسانی است که به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورد و وسیلۀ آرامشی برای آن حضرت در برابر توفان های حوادث سهمگین و اندوه های فراوان آغاز رسالت بود و با ایثار مال فراوان خود برای پیشرفت اسلام، در روزهایی که اسلام نیاز شدید به بودجه داشت، بزرگ ترین حق را بر همۀ مسلمانان جهان تا روز قیامت دارد و سخت ترین مشکلات را به خاطر حفظ ایمان به خدا و دفاع از اسلام و رهبر بزرگوار آن متحمّل شد.

کلیدواژه: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، ثروت، دفاع از اسلام.

یک. ازدواج با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصی بن کلاب بود، که نسب وی با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در قصی بن کلاب متّحد می شود، و عموماً نوشته اند که وی قبل از ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دو شوهر کرده بود:

اوّل. ابی هاله هند بن زراره تمیمی، که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از او پسری پیدا کرد و نامش را

ص: 395


1- درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، سیّد هاشم رسولی محلّاتی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سوم، 1371، ج 2، ص 11 - 60.

همانند نام خودش «هند» گذارد، و از این «هند» روایاتی نیز در کتاب های حدیثی نقل شده، مانند روایات معروفی که در بارۀ اوصاف رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و شمائل آن حضرت از وی نقل شده، و اهل حدیث آنها را در کتاب های خود نقل کرده اند، نظیر روایت صدوق رحمه الله علیه در عیون الاخبار و معانی الاخبار و روایت مکارم الاخلاق، و غیره و حضرت مجتبی عَلَيْهِ السَّلاَمُ به این عنوان از وی حدیث نقل فرموده و می فرماید: «حدثنی خالی... .»(1)

و گویند او مردی فصیح و سخنور بوده و بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و اسلام را درک کرده و جزء مهاجران در جنگ بدر و احد نیز شرکت داشته، و او کسی است که می گفت: «انا اکرم الناس اباً و اماً و اخاً و اختاً، ابی رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و اخی القاسم، و اختی فاطمة، و امّی خدیجه... .»(2)

و گویند: وی در جنگ جمل در رکاب امیر مؤمنان عَلَيْهِ السَّلاَمُ به شهادت رسید.

و نیز گویند: او فرزندی نیز داشته که نام او نیز هند بوده و گفته اند او نیز در لشکریان مصعب بن زبیر بود و در جنگ او با مختار به قتل رسید، که او را هند بن هند می گفته اند، ولی بر طبق نقل، قتاده نام خود ابی هاله «هند» بوده و هند بن هند همان فرزند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده، نه فرزند فرزند او.(3)

و برخی گفته اند: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ابی هاله پسر دیگری هم داشته به نام هاله، که به همین جهت او را ابی هاله گفته اند. ولی برخی دیگر هاله را فرزند خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دانسته و چنین فرزندی برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ذکر نکرده اند.

دوم. شوهر دوم خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عتیق بن عائد مخزومی است، که پس از مرگ ابوهاله

ص: 396


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 148 - 155؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 118، پاورقی.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 148 - 155؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 187، پاورقی.
3- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 10.

به همسری وی درآمد و در برخی از تواریخ دختری به نام «هند» نیز از عتیق بن عائد برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ذکر کرده اند، و گفته اند: وی مادر محمّد بن صیفی مخزومی است، که از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حدیث نقل کرده و به فرزندان او «بنی طاهره» می گفتند.(1)

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پس از این که شوهر دوم خود را نیز از دست داد، به خاطر ثروت بسیار(2) و کمالات دیگری که داشت خواستگاران زیادی پیدا کرد، چنان چه در برخی روایات آمده که عقبة بن ابی معیط و صلت بن ابی اهاب و ابوجهل و ابوسفیان از او خواستگاری کرده و او همه را رد کرد،(3) ولی از آن جا که خدای تعالی افتخار همسری رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدمات بعدی او را به اسلام و رهبر گرانقدر آن برای وی مقدّر کرده بود، به همسری آن حضرت درآمد، و امّا انگیزۀ این ازدواج چه بوده و داستان از کجا شروع شده، در روایات مختلف ذکر شده که ذیلاً می خوانید.

انگیزۀ این ازدواج فرخنده

عموماً نوشته اند ماجرای این ازدواج میمون و مبارک از این جا شروع شد که بنا به پیشنهاد جناب ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، یا درخواست خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به صورت اجیر یا به عنوان مضاربه برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سفری تجارتی اقدام کرد، و به خاطر سود فراوانی که در اثر تدبیر و درایت آن حضرت از این سفر نصیب خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شد، آن بانوی مکرّمه علاقه مند به این وصلت گردید و مقدّمات این ازدواج فراهم شد، که البتّه اصل داستان و پاره ای از خصوصیّاتی که در آن ذکر شده، مورد نقد و بررسی

ص: 397


1- . این را هم بد نیست بدانید که در ترتیب دو شوهر که ذکر شد نیز اختلاف است و آنچه نقل شد طبق گفتة مشهور است، ولی برخی گفته اند نخست به ازدواج عتیق بن عائد مخزومی درآمد و پس از او همسر ابی هاله هند بن زراره گردید، چنان چه در کتاب فقه السیره، ص 69 و کشف الغمّه اربلی و بحار الأنوار، ج 16، ص 10 نقل شده است.
2- . چنان چه از روایات و تواریخ به دست می آید، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این ثروت بسیار را از ارث پدر و دو شوهر و تجارت های بسیاری که برای او می کردند به دست آورده بود، و در مقدار آن رقم های مبالغه آمیزی در تواریخ دیده می شود، که سند متقن و صحیحی برای آن رقم ها در دست نیست؛ مانند هشتاد هزار شتر و امثال آن، و اللّه اعلم.
3- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 22.

است، که بعداً خواهیم گفت.

و از پاره ای روایات دیگر نیز استفاده می شود که این علاقه و اشتیاق پیش از آن سفر تجارتی در دل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیدا شده بود و جریان سفر مزبور، بر فرض صحّت، به این عشق و علاقه کمک کرد.

ابن شهرآشوب رحمه الله علیه در کتاب مناقب خود روایت کرده که در روز عیدی زنان قریش در مسجد گِرد هم جمع شده بودند که مردی یهودی در برابر آنها آمده و گفت:

«لیوشک أن یبعث فیکنّ نبیّ فایّکن استطاعت ان تکون له ارضاً یطأها فلتفعل؛ نزدیک است در میان شما پیامبری برانگیخته شود، پس هر یک از شما زنان که بتواند زمین خوبی برای گام زدن او باشد حتماً این کار را بکند.»

زنان قریش در برابر این گستاخی و جسارتی که به آنها کرده بود او را با مشت های سنگ ریزه از نزد خود راندند، ولی این گفتار مرد یهودی بارقه ای در دل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، که در جمع آن زنان حضور داشت، ایجاد کرد و محبّتی از پیامبر گرامی اسلام صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در قلب او جایگیر ساخت.(1)

البتّه باید برای توضیح بیشتر این مطلب را به این حدیث اضافه کرد که طبق روایات پسر عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، یعنی ورقة بن نوفل، نیز که از ادیان آسمانی و انبیای الهی اطّلاعاتی داشت و کتاب هایی را در این زمینه خوانده بود، خبرهایی از ظهور آن حضرت داده بود، و در پاره ای از اوقات آن روایات را بر آن حضرت منطبق می دانست به شرحی که در داستان سفر تجارتی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواهد آمد و هم چنین روایات و خبرها و پیشگویی های دیگری که در اثر آن خبرها خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در حدّ زیادی امیدوار شده بود که آن پیامبر مبعوث محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواهد بود، و البتّه جریان آن مسافرت نیز که نقل شده ممکن است به این علاقه و امید کمک کرده باشد.

ص: 398


1- . ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 41. و نظیر این حدیث را ابن حجر نیز در کتاب الاصابة فی تمییز الصحابه، ج 4، ص 274 به سند خود از ابن عبّاس روایت کرده است.

و امّا داستان سفر تجارتی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به اجمال و تفصیل نقل شده، و در کتاب های شیعه و اهل سنّت روایت شده، و ما تفصیل آن را در کتاب زندگانی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذکر کرده ایم که ذیلاً از نظر شما می گذرد، و سپس به تجزیه و تحلیل و نقد و بررسی آن می پردازیم.

سفر تجارتی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

اینان نوشته اند روزی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عازم سفر شام و تجارت برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گردید، و هنگامی که می خواستند حرکت کنند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ غلام خود «میسره» را نیز همراه آن حضرت روانه کرد و بدو دستور داد همه جا از محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمانبرداری کند و خلاف دستور او رفتاری نکند.

عموهای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و به خصوص ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نیز در وقت حرکت به نزد کاروانیان آمده و سفارش آن حضرت را به اهل کاروان کردند و بدین ترتیب کاروان به قصد شام حرکت کرد و مردمی که برای بدرقه رفته بودند به خانه های خود بازگشتند.

وجود میمون و بابرکت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ که به هر کجا قدم می گذارد برکت و فراخی نعمت را با خود بدان جا ارمغان می برد، موجب شد که این بار نیز کاروان مکّه مانند چند سال قبل، از آسایش و سود بیشتری برخوردار گردد و آن تعب و رنج و مشقّت های سفرهای پیش را نبیند، و از این رو زودتر از معمول به حدود شام رسیدند.

مورّخین عموماً نوشته اند: هنگامی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به نزدیکی شام یا همان شهر بصری رسید از کنار صومعه ای عبور کرد و در زیر درختی که در آن نزدیکی بود فرود آمده و نشست.

صومعۀ مزبور از راهبی بود که «نسطورا» نام داشت، و با میسره که در سفرهای قبل از آن جا عبور می کرد، آشنایی پیدا کرده بود.

ص: 399

نسطورا از بالای صومعۀ خود قطعه ابری را مشاهده کرده بود که بالای سر کاروانیان سایه افکنده و هم چنان پیش رفت تا بالای سر آن درختی که محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پای آن منزل کرد، ایستاد.

میسره که به دستور بانوی خود همه جا همراه رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود، و از آن حضرت جدا نمی شد، ناگهان صدای نسطورا را شنید که او را به نام صدا می زند!

میسره برگشت و پاسخ داده، گفت: بله!

نسطورا: این مردی که پای درخت فرود آمده کیست؟

میسره: مردی از قریش و از اهل مکّه است!

نسطورا به میسره گفت: به خدا سوگند زیر این درخت جز پیغمبر فرود نیاید، و سپس سفارش آن حضرت را به میسرة و کاروانیان کرد و از نبوّت آن حضرت در آینده خبرهایی داد.

کار خرید و فروش و مبادلۀ اجناس کاروانیان به پایان رسید و آمادۀ مراجعت به مکّه شدند. میسره در راه که به سوی مکّه می آمدند، حساب کرد و دید سود بسیاری در این سفر عاید خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شده، از این رو به نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمده گفت: ما سال ها است برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تجارت می کنیم و در هیچ سفری این اندازه سود نبرده ایم، و از این رو بسیار خوشحال بود و انتظار می کشید هر چه زودتر به مکّه برسند و خود را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسانده و این مژده را به او بدهد.

و چون به پشت مکّه و وادی «مرّ الظهران» رسیدند به نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمده گفت: «خوب است شما جلوتر از کاروان به مکّه بروید و جریان مسافرت و سود بسیار این تجارت را به اطّلاع خدیجه برسانید!»

نزدیک ظهر بود و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن ساعت در غرفه ای که مُشرف بر کوچه های مکّه بود نشسته بود، ناگاه سواری را دید که از دور به سمت خانۀ او می آید و لکّۀ ابری بالای سر او است و چنان است که پیوسته به دنبال او حرکت می کند و او را سایبانی می نماید.

سوار نزدیک شد و چون به در خانۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسید و پیاده شد، دید محمّد صلی

ص: 400

الله علیه و آله است که از سفر تجارت بازمی گردد.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ مشتاقانه او را به خانه درآورد و حضرت با بیان شیرین و سخنان دلنشین خود جریان مسافرت و سود بسیاری را که عاید خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شده بود شرح داد و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ محو گفتار آن حضرت شده بود و پیوسته در فکر آن لکّۀ ابر بود و چون سخنان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تمام شد پرسید: میسره کجا است؟ فرمود: به دنبال ما او هم خواهد آمد.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که می خواست ببیند آیا آن ابر برای سایبانی او دوباره می آید یا نه. گفت: خوب است به نزد او بروی و با هم بازگردید!

و چون حضرت از خانه بیرون رفت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به همان غرفه رفت و به تماشا ایستاد و با کمال تعجّب مشاهده کرد که همان ابر آمد و بالای سر آن حضرت سایه افکند تا از نظر پنهان گردید.

به دنبال این ماجرا میسره هم از راه رسید و جریان مسافرت و آنچه را دیده و از نسطورای راهب شنیده بود، برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شرح داد و با مشاهدات قبلی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و چیزهایی که از مرد یهودی شنیده بود، او را مشتاق ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کرد و شوق همسری آن حضرت را به سر او انداخت.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عنوان اجرت چهار شتر به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ داد. میسره را نیز به خاطر مژده ای که به او داده بود، آزاد کرد و آن گاه به نزد ورقة بن نوفل، که پسر عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود، و به دین مسیح زندگی می کرد و مطالعات زیادی در کتاب های دینی داشت، رفت و داستان مسافرت محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به شام و آنچه را دیده و شنیده بود همه را برای او تعریف کرد.

سخنان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که تمام شد، ورقة بن نوفل بدو گفت: «ای خدیجه اگر آنچه را گفتی راست باشد، بدان که محمّد پیامبر این امّت خواهد بود، و من هم از روی اطّلاعاتی که به دست آورده ام، منتظر ظهور چنین پیغمبری هستم و می دانم که این امّت را پیامبری

ص: 401

است که اکنون زمان ظهور و آمدن او است.»

این جریانات که به فاصلۀ کمی برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پیش آمده بود، او را بیش از پیش مشتاق همسری با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ کرد و با این که بزرگان قریش آرزوی همسری او را داشتند و به خواستگارانی که فرستاده بودند پاسخ منفی داده و همه را ردّ کرده بود، درصدد برآمد تا به وسیله ای علاقۀ خود را به ازدواج با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به اطّلاع آن حضرت برساند، و از این رو به دنبال نفیسه دختر مُنیة، که یکی از زنان قریش و دوستان خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود فرستاد و به طور خصوصی درد دل خود را به او گفت و از او خواست تا نزد محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برود و هر گونه که خود صلاح می داند موضوع را به آن حضرت بگوید.

نفیسه به نزد محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آمد و به آن حضرت عرض کرد: ای محمّد! چرا زن نمی گیری؟

حضرت پاسخ داد: چیزی ندارم که به کمک آن زن بگیرم!

نفیسه گفت: اگر من اشکال کار را برطرف کنم و زنی مال دار و زیبا از خانواده ای شریف و اصیل برای تو پیدا کنم، حاضر به ازدواج هستی؟

فرمود: از کجا چنین زنی می توانم پیدا کنم؟

گفت: من این کار را خواهم کرد و خدیجه را برای این کار آماده می کنم.

سپس به نزد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمد و جریان را گفت و قرار شد ترتیب کار را بدهند.

موضوع از صورت خصوصی بیرون آمد و به اطّلاع عموهای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عمرو بن اسد، و دیگر نزدیکان رسید و ترتیب مجلس خواستگاری و عقد داده شد.

و در پاره ای از نقل ها مانند روایت ابن اسحاق در سیره نامی از نفیسه و وساطت او در این باره ذکر نشده، و پیشنهاد آن پس از این سفر، از طرف خود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و بدون واسطه نقل گردیده، و عبارت سیره این گونه است:

ص: 402

«و کانت خدیجة امرأة حازمة شریفة لبیبة، مع ما اراد اله بها من کرامته، فلمّا اخبرها میسرة بما اخبرها به بعثت الی رسول اللّه، فقالت له فیما یزعمون یابن عم: انی قد رغبت فیک لقرابتک، وسطتک فی قومک، و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک، ثمّ عرضت علیه نفسها، و کانت خدیجة یومئذ اوسط نساء قریش نسباً و اعظمهنّ شرفاً، و اکثرهنّ مالاً، کلّ قومها کان حریصاً علی ذلک منها لو یقدر علیه؛(1) خدیجه زنی دوراندیش و شریف و خردمند بود، گذشته از آن که خدای سبحان نیز ارادۀ بزرگواری آن زن را فرموده بود، و بدین جهت بود که چون میسره آن گزارش را بدو داد، به نزد رسول خدا فرستاد و چنان چه گفته اند پیغام داد که ای عموزاده! من به خاطر خویشاوندی و شرافت خانوادگی شما و امانت و حسن خلق و راست گویی که در شخص شما وجود دارد، به ازدواج با شما علاقه مند شده ام. و بدین ترتیب خود را بر آن حضرت عرضه داشت، و خدیجه در آن روز از نظر نسب در میان زنان قریش از دیگران برتر و شرافتمندتر و از نظر ثروت ثروتمندتر بود، و همۀ مردان مکّه علاقه مند به ازدواج با او بودند.»

که البتّه این روایت با نقل های دیگر قابل جمع است که در آغاز برای استمزاج و نظرخواهی نفیسه را نزد آن حضرت فرستاده، و پس از جلب رضایت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خود او مستقیماً پیشنهاد ازدواج را داده باشد؛ چنان چه برخی گفته اند.

و این بود اصل داستان و دنبالۀ آن تا مراسم مجلس عقد، ولی تذکّر چند مطلب به عنوان نقد و بررسی در این داستان لازم است.

نقد و بررسی این داستان

1. نخستین مطلبی که مورد بحث واقع شده، صحّت و سُقم اصل این داستان و اثبات وقوع آن از نظر تاریخی است؛ زیرا این داستان نیز همانند داستان سفر قبلی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به همراه ابوطالب مورد خدشه و تردید است و روایت متقن و مسندی در این باره به

ص: 403


1- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 189.

دست ما نرسیده، جز همان روایاتی که یا بدون سند و یا به صورت مرفوع، از ابن اسحاق و جابر و خزیمه نقل شده، که از نظر حدیث شناسان چندان اعتباری ندارد، چنان چه بر اهل فنّ پوشیده نیست، و همان خدشه هایی که در حدیث بحیرای راهب و سفر قبلی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بود، در این جا نیز وجود دارد، و خلاصه این داستان در حدیث معتبری نقل نشده.

2. در عموم این روایات این جمله به چشم می خورد که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را اجیر کرد، و همین ماجرا سبب این ازدواج گردید، در صورتی که در حدیث دیگری که از عمّار بن یاسر نقل شده، و یعقوبی در تاریخ خود آن را روایت نموده، عمّار بن یاسر گوید: داستان ازدواج ربطی به سفر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و اجیر شدن آن حضرت برای خدیجه نداشته، و اساساً رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در طول زندگی خود نه اجیر خدیجه و نه اجیر احدی از مردم دیگر نشد.

و روایت عمّار بن یاسر این گونه است که می گوید:

«انا اعلم بتزویج رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجة بنت خویلد، کنت صدیقاً له فانّا لنمشی یوماً بین الصفا و المروة اذ بخدیجة بنت خویلد و اختها هاله، فلمّا رأت رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ جائتنی هاله اختها، فقالت: یا عمّار ما لصاحبک حاجة فی خدیجة؟ قلت: واللّه ما ادری! فرجعت فذکرت ذلک له، فقال: ارجع فواضعها وعدها یوماً تاتیها؛ من از داستان ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه دختر خویلد آگاه ترم. من که با آن حضرت دوست نزدیک بودم روزی به همراه رسول خدا میان صفا و مروه می رفتیم که ناگهان خدیجه و خواهرش هاله پدیدار شدند، و چون خدیجه رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را دیدار کرد، خواهرش هاله به نزد من آمد و گفت: ای عمّار دوست تو را در خدیجه نیازی نیست؟ (و علاقه به ازدواج با او ندارد؟) گفتم: به خدا سوگند اطّلاعی ندارم. و پس از این گفت وگو بازگشته و مطلب را برای آن حضرت بازگفتم، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود: برگرد و (برای گفت وگو در این باره) با او وعدۀ دیداری را در روزی قرار بگذار تا نزد او برویم.»

ص: 404

و در پایان این روایت این گونه است که می گوید:

«... و إنّه ما کان ممّا یقول النّاس آنها استاجرته بشیء و لا کان اجیراً لاحدٍ قطّ؛(1) جریان این گونه که مردم می گویند نبود و خدیجه رسول خدا را برای کاری اجیر نکرد، و آن حضرت هیچ گاه اجیر کسی نشد.»

و البتّه این روایت هم در بی اعتباری همانند روایات قبلی است، و یعقوبی نیز آن را به این صورت نقل کرده که «رَوی بعضهم عن عمّار بن یاسر... .»

و در متن روایت هم جمله ای هست که قابل خدشه است، ولی می تواند آن روایات کم اعتبار قبلی را نیز کم اعتبارتر کند و موجب تردید بیشتری در صحّت آنها گردد، مگر آن که کسی پاسخ دهد که کارگری رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به صورت مضاربه و شرکت در سود حاصله بوده، نه اجارۀ اصطلاحی، چنان چه در برخی از روایات نیز بدان تصریح شده؛ مانند روایت کشف الغمه که در بحار الأنوار نقل شده و عبارت آن چنین است:

«کانت خدیجة بنت خویلد امرأة تاجرة ذات شرف و مال تستأجر الرجال فی مالها، و تضاربهم ایّاه بشیء تجعله لهم منه.»(2)

و عبارت سیرۀ ابن هشام نیز بدون کم و زیاد همین گونه است(3) که از این عبارت می توان استفاده کرد که تعبیر به اجیر و استیجار نیز در روایات دیگر ممکن است به همین معنای مضاربه باشد و به اصطلاح تسامحی از این نظر در عبارت شده باشد.

عَلَيْها السَّلاَمُ. چنان چه از روایات قبلی و همین روایت عمّار بن یاسر استفاده شد، بر فرض صحّت اصل داستان، ارتباط آن با ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و آن حضرت نیز ثابت نشده، و از این جهت نیز این روایات قابل بحث و بررسی است و خالی از خدشه نخواهد بود.

ص: 405


1- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 12.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 9.
3- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 187.

دو. سخن در بارۀ سنّ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج در بارۀ سنّ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در هنگام ازدواج عموماً گفته اند: آن حضرت در آن هنگام بیست و پنج سال از عمر شریفش گذشته بود.

ولی در بارۀ سنّ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ اختلافی در روایات دیده می شود، که مشهور در آنها نیز آن است که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن هنگام چهل سال داشت.

و در برابر این قول مشهور، اقوال دیگری نیز هست؛ مانند قول 25 سال و 28 سال و عَلَيْها السَّلاَمُ0 سال و عَلَيْها السَّلاَمُ5 و 45 سال... .(1) و از برخی نقل شده که قول نخست را ترجیح داده اند، ولی دلیلی برای آن ذکر نکرده است،(2) و شاید توجیه دیگری را که برخی از نویسندگان کرده اند، بتواند دلیل و یا تأییدی بر این قول و یا قول های دوم و سوم نیز باشد، که گفته اند:

با توجّه به فرزندانی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دنیا آورده، می توان احتمال داد که سنّ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کمتر از چهل سال بوده و تاریخ نگاران عرب رقم چهل را به دلیل آن که رقم کاملی است انتخاب کرده اند.(3)

نگارنده گوید: تأیید دیگر این گفتار نیز حمل فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ و ولادت آن بانوی محترمه در سال پنجم بعثت می باشد، که انشاء اللّه در جای خود به طور تفصیل روی آن بحث خواهد شد و اکنون به طور اجمال بیان گردید، که چون طبق روایات معتبر محدّثین شیعه رضوان اللّه علیهم فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ مولود اسلام بوده و در سال پنجم بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به دنیا آمده، موجب ایراد برخی از برادران اهل سنّت، که ولادت آن بانوی عالمیان را پنج سال قبل از بعثت دانسته اند قرار گرفته، و موجب استبعاد آنان شده، چون روی روایات شیعه و قول مشهور در بارۀ سنّ حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در وقت ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لازم آید که

ص: 406


1- . عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 126.
2- . همان.
3- . نصیری، محمّد، تاریخ تحلیلی اسلام، ج 1، ص 31 - 32.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سنّ شصت سالگی به فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ حامله شده باشد، و این مطلب روی جریان طبیعی و عادّی بعید است، که البتّه این استبعاد پاسخ های دیگری هم دارد و یکی از آنها همین است که شنیدید و بقیّه را هم انشاء اللّه تعالی در جای خود ذکر خواهیم کرد. و به هر صورت مشهور همان است که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در آن هنگام چهل ساله بوده، ولی قول به این که بیست و هشت ساله بوده نیز خالی از قوّت نیست، چنان چه در چند حدیث آمده است،(1) و اللّه اعلم.

این را هم بد نیست بدانید که:

برخی عقیده دارند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در هنگام ازدواج با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ باکره بوده و قبلاً شوهری نکرده بود، و در این باره به حدیثی که ابن شهرآشوب در مناقب روایت کرده، تمسّک جسته اند که می گوید:

«و روی احمد البلاذری و ابوالقاسم الکوفی فی کتابیهما و المرتضی فی الشافی، و ابوجعفر فی التلخیص: انّ النبیّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تزوّج بها و کانت عذراء... یؤکّد ذلک ما ذکر فی کتابی الانوار و البدع: ان رقیّه و زینب کانتا ابنتی هاله اخت خدیجه؛(2) احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در کتاب های خود و سیّد مرتضی در کتاب شافی و شیخ ابوجعفر طوسی در کتاب تلخیص روایت کرده اند که هنگامی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه ازدواج کرد، آن بانوی محترمه باکره بود، و تأیید این گفتار مطلب دیگری است که در کتاب های الانوار و البدع روایت شده، که رقیّه و زینب دختران هاله خواهر خدیجه بوده اند، نه خود خدیجه.»

و نیز به گفتار صاحب کتاب الاستغاثه استشهاد کرده اند که گوید: «همۀ کسانی که اخبار نقل کرده و روایات از آنها به جای مانده، از شیعه و اهل سنّت، اجماع دارند که مردی از اشراف قریش و رؤسای آنها نمانده بود که به خواستگاری خدیجه نرود و درصدد آن برنیاید. و خدیجه

ص: 407


1- . ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 159.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 10 و 12.

همۀ آنها را بازگردانده و یا پاسخ ردّ به آنها داد و چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را به همسری خویش درآورد، زنان قریش بر او خشم کرده و از او کناره گیری کردند و به او گفتند: بزرگان و اشراف قریش از تو خواستگاری کردند و به همسری هیچ یک از آنها درنیامدی و به همسری محمّد، یتیم ابوطالب، که مرد فقیری است و مالی ندارد درآمدی؟ و با این حال چگونه اهل فهم می توانند بپذیرند که خدیجه به همسری مردی اعرابی از بنی تمیم درآمده و بزرگان قریش را نپذیرفته باشد؟... و این مطلبی است که مردم صاحب نظر آن را نمی پذیرند.»(1)

و به دنبال آن این بحث عنوان شده، که آیا رقیّه و امّ کلثوم که به همسری عثمان درآمدند و هم چنین زینب که همسر ابوالعاص بن ربیع گردید، دختران صلبی و واقعی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بودند و یا ربیبۀ آن حضرت بوده اند؟(2)

ولی به نظر نگارنده روایت ابن شهرآشوب با توجّه به این که می تواند معنای دیگری داشته باشد، که نمونه اش در بارۀ برخی از بزرگ زنان عالم نیز وارده شده و اکنون جای توضیح و بحث بیشتر در آن باره نیست، نمی تواند در برابر آن شهرت بسیاری که در بارۀ ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از مفتخر شدن به همسری رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با دو شوهر خود بود، مقاومت کند.

و چنان چه علّامۀ شوشتری در قاموس الرجال گوید: اصل این نسبت نیز مورد تردید است و ابوالقاسم کوفی نیز مرد فاسد المذهب و بی عقلی بوده و سیّد و شیخ رحمهمااللّه تعالی نیز احتمالاً قول همان ابوالقاسم کوفی را نقل کرده اند، نه این که مختار خودشان بوده.(3)

و هم چنین استبعادی که در گفتار صاحب کتاب الاستغاثه بود، نیروی برابری با آن شهرت را ندارد و بهتر آن است که این بحث را به همین جا خاتمه داده و به دنبال بحث در موضوع بعدی برویم.

ص: 408


1- . ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه، ج 1، ص 70.
2- . شوشتری، محمّدتقی تستری، قاموس الرجال، ج 10، ص 431.
3- . عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج 1، ص 122 - 126.

مراسم عقد و ازدواج

مشهور آن است که خواستگاری و خطبۀ عقد به وسیلۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، عموی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، انجام گردید و پذیرش و قبول آن نیز از سوی عمرو بن اسد عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ صورت گرفت و در برابر این گفتار مشهور، اقوال دیگری نیز وجود دارد؛ مانند این که خطبۀ عقد به وسیلۀ حمزة بن عبدالمطّلب یا دیگری از عموهای آن حضرت انجام شد، و یا این که پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خویلد بن اسد و یا پسر عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، ورقة بن نوفل از طرف خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبول کرده و آن بانوی محترمه را به عقد رسول خدا درآورد.

و بلکه در پاره ای از روایات گفتار نابجای دیگری نیز نقل شده، که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پدر خود خویلد، شرابی داده و او را مست کرد، و او در حال مستی این ازدواج را پذیرفت، چون به حال عادّی بازگشت و از جریان مطّلع گردید بنای مخالفت با این ازدواج را گذارده و بالأخره با وساطت و پا در میانی برخی از نزدیکان به ازدواج مزبور تن داده و آن را پذیرفت.

که پاسخ آن را چند تن از راویان و اهل تاریخ عهده دار شده، که ما متن گفتار ابن سعد را در طبقات برای شما انتخاب کرده و نقل می کنیم، که پس از ذکر چند روایت بدین مضمون می گوید:

«و قال محمّد بن عمر: فهذا کلّه عندنا غلط و وهم، و الثبت عندنا المحفوظ عن اهل العلم ان اباها خویلد بن اسد مات قبل الفجار، و انّ عمّها عمرو بن اسد زوّجها رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ؛(1) محمّد بن عمر گفته است که تمامی این روایات در نزد ما ناصحیح و موهوم است و صحیح و ثابت نزد ما و دانشمندان آن است که پدر خدیجه، یعنی خویلد بن اسد، پیش از جنگ فجار از دنیا رفته بود و عمویش عمرو بن اسد او را به ازدواج رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآورد.»

و نظیر همین عبارت از واقدی نقل شده.(2)

ص: 409


1- . ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 133.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 19؛ طبری، محمّد بن جریر، تاریخ طبری، ج 2، ص 36.

و هم چنین اقوال غیر مشهور دیگر را نیز پاسخ داده و نیازی به ذکر آنها نیست.(1)

یک اشتباه تاریخی دیگر

و نیز در پاره ای از روایاتی که در مورد این ازدواج فرخنده رسیده ظاهراً یک اشتباه دیگری نیز رخ داده، که به جای عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یعنی عمرو بن اسد ورقة بن نوفل بن اسد، به عنوان عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آمده، که این مطلب گذشته از آن که در اصل، خلاف مشهور است، از نظر نسبی هم اشتباه است؛ زیرا ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است، نه عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ.

و بعید نیست که این کار از تصرّفات ناقلان حدیث بوده، که چون نام عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در حدیث آمده بوده، و ورقة بن نوفل هم شهرتی افسانه ای داشته، آن عنوان را با این نام منطبق دانسته و به این صورت درآورده اند.

خطبۀ عقد

مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و شیخ کلینی در کتاب شریف کافی با مقداری اختلاف خطبۀ عقدی را که به وسیلۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ ایراد شده نقل کرده اند که متن آن طبق روایت شیخ صدوق رحمه الله علیه این گونه است:

«الحمدللّه الّذی جعلنا من زرع ابراهیم و ذریّة اسماعیل، و جعل لنا بیتاً محجوجاً و حرماً آمناً یُجبی الیه ثمرات کلّ شیء، و جعلنا الحکّام علی النّاس فی بلدنا الذی نحن فیه، ثمّ انّ ابن اخی محمّد بن عبد اللّه بن عبدالمطّلب لایوزن برجل من قریش الارجّح، و لا یقاس باحد منهم الّا عظم عنه، و ان کان فی المال قلّ، فانّ المال رزق حائل و ظلّ زائل، و له فی خدیجة رغبة و لها فیه رغبة، و الصداق ما سألتم عاجله و آجله، و له خطر عظیم و شأن رفیع و لسان شافع جسیم؛(2) سپاس خدای را که ما را از کِشت و محصول ابراهیم و ذریۀ

ص: 410


1- . برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب: عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج 1، ص 113 به بعد نیز مراجعه کنید.
2- . کلینی، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، فروع کافی، ج 2، ص 19 - 20؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 397.

اسماعیل قرار داد، و برای ما خانۀ مقدّسی را که مقصود حاجیان است و حرم امنی است که میوۀ هر چیز به سوی آن گِرد آید بنا فرمود، و ما را در شهری که هستیم حاکمان بر مردم قرار داد. سپس برادرزاده ام محمّد بن عبد اللّه بن عبدالمطّلب مردی است که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود، جز آن که از او برتر است، و به هیچ یک از آنها مقایسه نشود، جز آن که بر او افزون است، و او اگر چه از نظر مالی کم مال است، ولی مال پیوسته در حال دگرگونی و بی ثباتی و همچون سایه ای رفتنی است، و او نسبت به خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است، و مهریۀ او را نیز هر چه نقدی و غیر نقدی بخواهید آماده است، و محمّد را داستانی بزرگ و شأنی والا و شهرتی عظیم خواهد بود.»

و در کتاب شریف کافی این گونه است که پس از این خطبه عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواست به عنوان پاسخ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ سخن بگوید، ولی به لکنت زبان دچار شد و نتوانست، از این رو خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خود به سخن آمده، گفت:

«عمو جان! اگر چه شما به عنوان گواه اختیاردار من هستی، ولی در اختیار انتخاب من خود شایسته تر از دیگران هستم، و اینک ای محمّد! من خود را به همسری تو درمی آورم و مهریه نیز هر چه باشد به عهدۀ خودم و در مال خودم خواهد بود، اکنون به عموی خود (ابوطالب) دستور ده تا شتری نحر کرده و ولیمه ای ترتیب دهد و به نزد همسر خود آی!»

ابوطالب فرمود: «گواه باشید که خدیجه محمّد را به همسری خویش پذیرفت و مهریه را نیز در مال خود ضمانت کرد!»

برخی از قرشیان با تعجّب گفت: «شگفتا! که زنان مهریه مردان را به عهده گیرند؟!»

ابوطالب سخت به خشم آمده، روی پای خود ایستاد و گفت: «آری اگر مردی همانند برادرزادۀ من باشد زنان با گران بهاترین مهریه خود خواهانشان می شوند و اگر همانند شما باشند، جز با مهریه گران بها حاضر به ازدواج نمی شوند!»

و در روایت خرائج راوندی است که چون خطبۀ عقد به پایان رسید و محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ برخاست تا به همراه عمویش ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به خانه برود، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به آن

ص: 411

حضرت عرض کرد: «الی بیتک فبیتی بیتک و انا جاریتک؛(1) به سوی خانۀ خود بیا که خانۀ من خانۀ تو است و من هم کنیز توام!»

و از کتاب المنتقی کازرونی نقل شده که چون مراسم عقد به پایان رسید خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به کنیزکان خود دستور داد حالت شادی به خود گرفته و دف ها را بزنند و سپس به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عرض کرد:

«یا محمّد! مر عمّک اباطالب ینحر بکرة من بکراتک و اطعم الناس علی الباب و هلمّ فقل(2) مع اهلک، فاطعم الناس و دخل رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فقل مع اهله خدیجه؛(3) ای محمّد! به عمویت ابوطالب دستور ده شتر جوانی از شترانت را نحر کند و مردم را بر در خانه اطعام کن و بیا در کنار خاندانت چاشت را به استراحت بگذران، و ابوطالب این کار را کرد و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به نزد خدیجه آمده و در کنار او به استراحت روزانه پرداخت.»

و این دو حدیث دلالت بر کمال علاقه و عشق خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نسبت به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دارد؛ چنان چه تا پایان عمر این عشق را نسبت به آن حضرت حفظ کرده بود، صلوات اللّه علیها.

مهریه چقدر بود و چه کسی پرداخت؟

در این که مهریه چقدر بود و پرداخت آن را چه کسی به عهده گرفت، اختلافی در روایات دیده می شود، که از آن جمله روایت بالا است، که در آن بدون ذکر مقدار آمده است که پرداخت آن را خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به عهده گرفت.

و از کشف الغمه از ابن حماد و نیز از ابن عبّاس نقل شده، که رسول خدا صلی الله علیه و

ص: 412


1- . راوندی، قطب الدّین، الخرائج و الجرائح، ص 187.
2- . لفظ «قل» در این جا از قیلوله به معنای استراحت در چاشت گرفته شده، و برخی که شاید معنای آن را نفهمیده اند «لام» را تبدیل به «میم» کرده و «فقم» ضبط کرده اند، و خصوصیّت وقت چاشت ظاهراً بدان جهت بوده که در شهر مکّه غالباً هوا گرم و عموماً ساعت چاشت را تا نزدیک غروب در خانه ها به استراحت می گذرانده اند و آن گاه برای حوائج خود از خانه خارج می شده اند.
3- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 10، 12 و 19.

آله خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را با مهریۀ دوازده اوقیه طلا به ازدواج خویش درآورد و مهریۀ زنان دیگر آن حضرت نیز همین مقدار بود.(1)

و در اعلام الوری طبرسی دوازده اوقیه و نیم ذکر شده، چنان چه از دانشمندان اهل سنّت نیز مؤلّف سیرۀ الحلبیه همین قول را نقل کرده، و سپس گفته است که هر وقیه چهل درهم است که در نتیجه مجموع مهریه پانصد درهم شرعی بوده.

و تفاوت دیگری که در نقل سیرۀ حلبیه دیده می شود، آن است که گوید: پرداخت مهریۀ مزبور را ابوطالب به عهده گرفت.(2)

و قول دیگری که در سیرۀ حلبیه و سیرۀ ابن هشام و برخی از تواریخ دیگر آمده، آن است که گفته اند: «و اصدقها رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عشرین بکرة؛(3) رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خدیجه بیست شتر مادّۀ جوان مهریه داد.» و در نقل دیگری نیز آمده که ورقة بن نوفل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را با مهریۀ چهارصد دینار به عقد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ درآورد.(4)

و از کامل مبرد نقل شده که بیست شتر را ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به عهده گرفت و دوازده وقیه و نیم طلا را خود رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پرداخت که مهریه مجموع آنها بود.(5)

نگارنده

گوید: روایاتی که در باب «مهر السنه» آمده همان روایت پانصد درهم را تأیید می کنند؛ چنان چه در چند حدیث با اندک اختلافی آمده که امام باقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ و امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمودند:

«ما زوّج رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شیئاً من بناته و لا تزوّج شیئاً من نسائه علی اکثر من

ص: 413


1- . همان.
2- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 165.
3- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّة، ج 1، ص 165؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 190؛ معروف حسنی، سید هاشم، سیرة المصطفی، ص 60؛ ابن اسحاق، ابو عبداللّه محمد، سیرة النبی، ج 1، ص 206.
4- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 19.
5- . منصور لیمود، شیخ حامد محمود، منتقی النقول، ص 139.

اثنی عشر اوقیه و نشّ یعنی نصف اوقیه؛(1) تزویج نکرد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هیچ یک از دختران خود و نه هیچ یک از زنانش را به بیش از دوازده وقیه و نیم.»

و طبرسی رحمه الله علیه در اعلام الوری گوید: «و مهرها اثنتا عشرة اوقیه و نشّ و کذلک مهر سایر نسائه.»(2)

و در روایت امام صادق عَلَيْهِ السَّلاَمُ این گونه است که فرمود: «ما تزوّج رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شیئاً من نسائه و لا زوّج شیئاً من بناته علی اکثر من اثنی عشر اوقیه و نشّ، والاوقیه اربعون درهما، و النشّ عشرون درهما.»(3)

و در داستان ازدواج حضرت جواد الائمّه: با دختر مأمون عبّاسی نیز آمده که فرمود: «و بذلت لها من الصداق ما بذله رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لازواجه و هو اثنتا عشرة اوقیه و نشّ و علیّ تمام الخمسمائه؛(4) من صداق او را همان قرار دادم که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به زنانش بذل فرمود و آن دوازده وقیه و نیم بود، که تمامی پانصد درهم بر ذمۀ من است.»

سه. تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنده بود رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زن دیگری اختیار نکرد

این مطلب از نظر تاریخ مسلّم است که تا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زنده بود رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زن دیگری نگرفت و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بنا بر قول مشهور و صحیح سال دهم بعثت، یعنی بیست و پنج سال پس از این ازدواج فرخنده و میمون از دنیا رفت، و زن های متعدّد و زیاد دیگری را که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به ازدواج و همسری خویش درآورد، همگی پس از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود، و در جای خود در بحث تعدّد زوجات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ انشاء اللّه تعالی خواهیم گفت که این داستان بهترین دلیل و شاهد بر

ص: 414


1- . طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، ص 147. یعنی مهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دوازده وقیه و نیم بود، چنان چه مهریۀ زنان دیگر آن حضرت نیز همین مقدار بود.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 103، ص 347 به بعد.
3- . شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص 214؛ کلینی، ابوجعفر محمّد بن یعقوب، فروع کافی، ج 2، ص 20.
4- . شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 398.

این مطلب است که انگیزۀ ازدواج های مکرّر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از وفات خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ انگیزه های سیاسی و اجتماعی بوده که آن بزرگوار می خواسته بدین وسیله پیوندهای محکم و بیشتری با افراد سرشناس و قبایل معروف عرب پیدا کرده و از این طریق برای پیشرفت اسلام و مکتب مقدّس خود استفاده و بهرۀ بیشتری ببرد، به شرحی که به خواست خدای تعالی پس از این خواهیم گفت.

وگرنه معقول نیست کسی مانند رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ که از هر گونه امکانات مادّی بهره مند بوده و همۀ جاذبه هایی را که معمولاً مورد توجّه زنان می باشد، همچون فصاحت زبان و زیبایی خارق العاده صورت و شهرت فامیلی و شخصیّت ذاتی، و در یک جمله آنچه خوبان همه داشتند همه را دارا باشد، ولی تا سنّ پنجاه سالگی با یک زن بیوۀ دو شوهر کردۀ بچّه داری که از نظر سنّ نیز پانزده سال یا چیزی کمتر از او بزرگ تر است سازگاری کند، و هیچ به فکر ازدواج مجدّدی نیفتد، و پس از وفات او آن همه زن بگیرد، و باز هم مانند دشمنان مغرض و مخالف اسلام بگوییم هدف آن حضرت در آن ازدواج ها استفاده های مالی و یا کامیابی های جنسی بوده، و به ناچار باید این حقیقت را بپذیریم که هدف، همان هدف مقدّس ترویج اسلام با استفاده از یک وسیلۀ طبیعی و اجتماعی بوده که روی بافت اجتماع آن روز بهترین وسیله بوده است و انشاء اللّه در جای خود توضیح بیشتری در این باره خواهیم داد.

فرزندان رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به جز ابراهیم که از ماریه قبطیّه، کنیز مصری آن حضرت، متولّد شد همان کنیزی که مقوقس (حاکم مصر) برای آن حضرت فرستاد فرزندان دیگر آن بزرگوار همگی از بانوی بزرگوارش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که خدای تعالی به آن حضرت عنایت فرمود، که البتّه در عدد آنها و بلکه در نام آنها نیز اختلاف است، و مشهور آن است که آنها شش تن بودند، یعنی دو پسر و چهار دختر، و دانشمند فقید مرحوم دکتر آیتی در تاریخ پیامبر اسلام نام آنها و ترتیب ولادت و وفات آنها را بدین گونه ذکر کرده، که ذیلاً

ص: 415

می خوانید:

1. قاسم، که نخستین فرزند رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است، و پیش از بعثت در مکّه تولّد یافت، و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به نام وی ابوالقاسم کنیه گرفت، و نیز نخستین فرزندی است که از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مکّه وفات یافت و در آن موقع دو ساله بود.

2. زینب، دختر بزرگ رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، که بعد از قاسم در سی سالگی رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تولّد یافت، و پیش از اسلام به ازدواج پسر خالۀ خود «ابوالعاص بن ربیع» درآمد و پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.

عَلَيْها السَّلاَمُ. رقیّه، که پیش از اسلام و بعد از زینب، در مکّه تولّد یافت و پیش از اسلام به عقد عتبة بن ابی لهب درآمد و پس از نزول سورۀ «تبّت یدا ابی لهب» و پیش از عروسی به دستور ابولهب و همسرش امّ جمیل از وی جدا گشت. و سپس به عقد عثمان بن عفّان درآمد و در هجرت اوّل مسلمین به حبشه با وی هجرت کرد و آن گاه به مکّه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در سال دوم هجرت، سه روز بعد از بدر، همان روزی که مژده فتح بدر به مدینه رسید، وفات یافت.

4. امّ کلثوم، که نیز در مکّه تولّد یافت و پیش از اسلام به عقد عتیبة بن ابی لهب درآمد و مانند خواهرش پیش از عروسی از عُتَیْبَه جدا شد، و در سال سوم هجرت به ازدواج عثمان بن عفّان درآمد، و در سال نهم هجرت وفات کرد.

5. فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ، که ظاهراً در حدود پنج سال پیش از بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مکّه تولّد یافت(1) و در مدینه به ازدواج امیرالمؤمنین علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ درآمد، و پس از وفات رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به فاصله ای در حدود چهل روز تا هشت ماه وفات یافت و

ص: 416


1- . البتّه نظر دانشمندان و محدّثین شیعه عموماً آن است که ولادت آن حضرت پنج سال بعد از بعثت بوده، و شاید به همین جهت نیز ایشان به عنوان ظاهر این قول را ذکر کرده اند.

نسل رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تنها از وی باقی ماند و یازده امام معصوم عَلَيْهِ السَّلاَمُ از دامن مطهّر وی پدید آمدند.

6. عبد اللّه، که پس از بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در مکّه متولّد شد و طیّب و طاهر لقب یافت. و در همان مکّه وفات کرد و پس از وفات او عاص بن وائل سهمی، رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را ابتر خواند و سورۀ کوثر در پاسخ وی نازل گردید.(1)

و البتّه همان گونه که گفته شد، آنچه ایشان انتخاب کرده و نوشته اند بر طبق قول مشهور است، ولی اقوال دیگری هم در این باره هست که در سیرة ابن هشام و کتاب المنتقی فی مولد المصطفی(2) و کتاب های دیگر نقل شده، که ما چون در نظر داریم انشاء اللّه تعالی در جای دیگری در این باره به تفصیل بحث کنیم، در این جا به همین اندازه اکتفا کرده و می گذریم.

شمّه ای از فضایل خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

گر چه مرسوم است فضایل افراد را معمولاً در فصل پس از حیات و زندگی آنها ذکر می کنند، ولی نگارنده را دریغ آمد که در این جا بدون ذکری از فضایل این بانوی اسلام بگذریم و انشاء اللّه تعالی در جای دیگر نیز به مناسبت های گوناگونی که در پیش است، فضایل دیگری را بیان خواهیم داشت. گر چه معلوم نیست اصل این رسم نیز رسم درستی باشد.

این حدیث در کتاب های حدیثی شیعه و اهل سنّت آمده که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرموده:

«کمل من الرجال خلق کثیر و لم یکمل من النساء الّا مریم، و آسیة امرأة فرعون، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمّد؛(3) از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند، ولی از میان زنان جز چهار زن کسی به مرحلۀ کمال نرسید: مریم، و آسیه همسر فرعون، و خدیجه

ص: 417


1- . آیتی، محمّد ابراهیم ، تاریخ پیامبر اسلام، ص 69 - 71.
2- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویّة، ج 1، ص 190؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 22، ص 166.
3- . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج 5، ص 320؛ زمخشری، محمود بن عمر، تفسیر کشّاف، ج 3، ص 250؛ طبری، محمّد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 3، ص 180.

دختر خویلد، و فاطمه دختر محمّد.»

و در حدیث دیگری که ابن حجر در کتاب الاصابه و دیگران از ابن عبّاس روایت کرده اند، این گونه است که گوید: رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چهار خط روی زمین ترسیم کرده، آن گاه فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة، و فاطمة و مریم و آسیة؛(1) برترین زنان اهل بهشت: خدیجه و فاطمه و مریم و آسیه هستند.»

و در روایت دیگری که او و ابن عبدالبر و دیگران از رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با مختصر اختلافی روایت کرده اند، این گونه است که فرمود: «خیر نساء العالمین اربع، مریم و آسیة و خدیجة و فاطمة؛(2) بهترین زنان جهانیان چهار زن هستند: مریم و آسیه و خدیجه و فاطمه.»

و از عایشه روایت کرده اند که گوید: «هیچ گاه نمی شد که رسول خدا از خانه بیرون رود، جز آن که خدیجه را یاد می کرد و ستایش و مدح او را می نمود، تا این که روزی طبق همان شیوه ای که داشت نام خدیجه را برد و او را یاد کرد، در این وقت رشک و حسد مرا گرفت و گفتم: هل کانت الّا عجوزا فقد ابدلک اللّه خیراً منها؛(3) خدیجه جز پیرزنی بیش نبود، در صورتی که خداوند بهتر از او بهرۀ تو کرده!»

عایشه گوید: در این وقت رسول خدا که این سخن مرا شنید غضبناک شد به حدّی که از شدّت غضب موهای جلوی سر آن حضرت حرکت کرد، آن گاه فرمود: «واللّه ما اَبدَلَنی اللّهُ خَیراً منها، آمَنَتْ اِذْ کَفَرَ النّاسُ، وَ صَدَّقَتْنی وَ کَذَّبَنِیَ النّاس، وَ واسَتْنی فی مالِها اِذْ

ص: 418


1- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 366؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 437؛ شیخ صدوق، محمّد بن علی، الخصال، ج 1، ص 96.
2- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 366؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 2، ص 720 و 750؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج 3، ص 180؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9، ص 223؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 437.
3- . لابد - طبق این روایت - منظورش از بهتر، خودش بوده که جوان و دختر بوده است!

حَرَمَنِیَ النّاسُ وَ رَزَقَنِیَ اللّهُ مِنها اَوْلاداً اِذْ حَرَمَنی اَوْلادَ النِّساء؛ به خدا سوگند خداوند بهتر از او زنی به من نداده، او بود که به من ایمان آورد، هنگامی که مردم کفر ورزیدند، و او بود که مرا تصدیق کرد و مردم مرا تکذیب نموده (و دروغ گویم خواندند) و او بود که در مال خود با من مواسات کرد (و مرا بر خود مقدّم داشت) در وقتی که مردم محرومم کردند، و از او بود که خداوند فرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر نسبت به فرزند محرومم ساخت.»

عایشه گوید: با خود گفتم دیگر از این پس هرگز به بدی او را یاد نخواهم کرد.(1)

و در روایت اربلی در کشف الغمه این گونه است که علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: روزی نزد رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نام خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برده شد و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گریست. عایشه که چنان دید گفت:

«ما یُبْکیکَ عَلی عَجُوزٍ حَمْراءٍ مِنْ بَنی اَسَد؟ فَقالَ صَدَّقَتْنی اِذْ کَذَّبْتُمْ وَ آمَنَتْ بی اِذْ کَفَرْتُم، وَ وَلَدَتْ لی اِذْ عَقَمْتُمْ، فَقالَتْ عایشه: فَمازِلْتُ اَتَقَرَّبُ اِلی رَسُولِ اللّه بِذِکْرِها؛(2) چه گریه ای است که برای پیرزنی سرخ رو از بنی اسد می کنی؟ رسول خدا فرمود: او مرا تصدیق کرد، هنگامی که شما تکذیبم کردید و به من ایمان آورد، در وقتی که شما کافر شدید. و برای من فرزند آورد که شما نیاوردید! عایشه گوید: از آن پس پیوسته من با یاد خدیجه و با نام او به رسول خدا تقرّب می جستم. (و هر گاه می خواستم رسول خدا به من توجّه کرده و به سخنم گوش دهد، سخنم را با نام خدیجه شروع می کردم)»

و در چند حدیث از طریق شیعه و اهل سنّت آمده، که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را به خانه ای در بهشت مژده داد که در آن دشواری و رنجی نخواهد بود.(3)

و سلام خدای تعالی را که به وسیلۀ جبرئیل برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آورده بود به وی ابلاغ(4)

ص: 419


1- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 438؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 275.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 8.
3- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 11؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 275؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 438.
4- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 274؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 438.

فرمود و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ نیز در پاسخ عرض کرد: «اللّه السّلام و منه السّلام و علی جبرئیل السّلام.»(1)

و در حدیثی که عیّاشی در تفسیر خود از ابی سعید خدری روایت کرده، این گونه است که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرمود در شب معراج هنگامی که بازگشتم به جبرئیل گفتم: آیا حاجتی داری؟ گفت: «حاجتی ان تقرأ علی خدیجة منّ اللّه وَ منّی السّلام؛ حاجت من این است که خدیجه را از سوی خداوند و از سوی من سلام برسانی.» و چون رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سلام خدا و جبرئیل را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ابلاغ فرمود، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در پاسخ گفت: «ان اللّه هو السّلام، و منه السّلام، و الیه السّلام.»(2)

و بالاخره خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همان بانوی بزرگوار است که به اجماع اهل تاریخ نخستین زن و یا نخستین انسانی است که به رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ایمان آورد؛ و وسیلۀ آرامشی برای آن حضرت در برابر توفان های حوادث سهمگین و اندوه های فراوان آغاز رسالت بود؛ و با ایثار مال فراوان خود برای پیشرفت اسلام، در روزهایی که اسلام نیاز شدید به بودجه داشت بزرگ ترین حق را بر همۀ مسلمانان جهان تا روز قیامت دارد؛ و سخت ترین مشکلات را به خاطر حفظ ایمان به خدا و دفاع از اسلام و رهبر بزرگوار آن متحمّل شد و فضایل بسیار زیاد دیگری که در فصول آینده به مناسبت ها روی آنها بحث خواهیم کرد، انشاء اللّه تعالی.

کتابنامه

1. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، تهران: انتشارات اسماعیلیان.

2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

3. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر.

4. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.

5. ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

6. ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، تحقیق: مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی تا].

7. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی (م 692 ق)، کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، تصحیح: السید هاشم رسولی محلّاتی، بیروت: دار الکتاب، 1401 ق.

8. آیتی، محمّد ابراهیم ، تاریخ پیامبر اسلام9، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1369ش.

9. معروف حسنی، سید هاشم (م 1404 ق)، سیرة المصطفی، قم: کتابخانۀ بزرگ آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی=، 1978 م.

10. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.

11. راوندی، قطب الدین سعید بن عبداللّه (م 573 ق)، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی، 1409ق.

12. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر (م 538 ق)، تفسیر الکشّاف، مصر: مکتبه مصطفی الیابی حلبی، 1385 ق، بیروت: دار المعرفة.

13. شوشتری، محمّدتقی تستری (م 1415 ق)، قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة ومحدّثیهم، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، دوم، 1410 ق.

14. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم: نشر اسلامی، 1403 ق.

15. ، من لا یحضره الفقیه،تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قم: مؤسّسۀ نشر اسلامی، 1404 ق.

16. ، معانی الأخبار، تحقیق: علی اکبر الغفّاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1361 ش.

17. طبرسی، فضل بن حسن (م 548 ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: عده ای از محققین، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1415 ق.

18. ، اعلام الوری باعلام الهدی ، تحقیق و نشر: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم: مطبعة ستاره، 1417.

19. طبری، محمّد بن جریر (م 310 ق)، جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیر طبری)، بیروت: دار الفکر، 1408 ق.

20. ،تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.

21. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم9، بیروت: دارالهادی، 1415 ق.

22. محدث قمی، شیخ عباس (م 1359 ق)، سفینة البحار، تحت اشراف علی اکبر الهی خراسانی، مشهد: آستان قدس رضوی ، 1416ق.

23. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403ق.

24. کلینی، ابو جعفر محمّد بن یعقوب (م 329 ق)، فروع کافی، تحقیق: علی اکبر الغفّاری محمّد الآخوندی، بیروت و طهران: دار صعب ودار الکتب الإسلامیة، الطبعة الثالثة والخامسة.

25. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (م 352 ق)، الاستغاثه فی بدع الثلاثة، تهران: مؤسسة الاعلمی، 1373 ش.

26. نصیری، محمّد، تاریخ تحلیلی اسلام، قم: کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران، 1383 ش.

27. هیثمی، نور الدین علی بن ابی بکر (م 807 ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.

28. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، نجف: المکتبة الحیدریة، 1384 ق.

ص: 420


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 11.
2- . محدث قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج 1، ص 379.

20- خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در خانۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ

اشاره

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در خانۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ(1)

جعفر مرتضی عاملی

چکیده

شرح زندگانی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با استناد به منابع مهم تاریخی اهل سنت و شیعه است. از دیدگاه نویسنده: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از لحاظ شرافت در زمرۀ بهترین زنان قریش و ثروتمندترین و زیباترین آنها بود. در عصر جاهلیت «طاهره» خوانده می شد و به او «سیدۀ قریش» می گفتند و تمام خویشاوندانش تمایل شدیدی به ازدواج با او داشتند. بزرگان قریش از وی خواستگاری نمودند و ثروت فراوانی به او بذل کردند و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، همه را کنار گذاشت و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به خاطر اخلاق ارزشمند، شرافت نفس، ملکات پسندیده و صفات متعالیه ای که در او سراغ داشت، انتخاب نمود. به استناد روایات فراوان، این خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که در ابتدا تمایل خود را به ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اظهار نمود. مهم ترین ویژگی این نوشتار را می توان دقت در استنادات و بیان دیدگاه های گوناگون مورخان مسلمان و نقد و بررسی آنها دانست. این نوشتار، یکی از دقیق ترین و مستندترین متن ها در بارۀ زندگی حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است.

کلیدواژه: حضرت خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، تاریخ اسلام، ازدواج، ثروت، تبلیغ.

ص: 421


1- سیرۀ صحیح پیامبر اعظم: تجزیه، تحلیل و بررسی، ترجمۀ حسینی تاج آبادی، تهران: انتشارات سفیر اردهال، چاپ اول، 1395، ج 1، ص 407 435.

سفر دوم به شام

می گویند: پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در سن 25 سالگی برای دومین بار به شام سفر کرد؛(1) هم چنین گفته اند: این سفر تجاری و برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. گویند ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، هنگامی که روزگار بر آنان سخت شد، سال های بدی که هر چه داشتند از آنها گرفت، آن سفر را به حضرت پیشنهاد داد. اما پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قبول نکرد که خود پیشنهاد به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دهد. وقتی گفت و گوی ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رسید، او به سرعت به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پیشنهاد تجارت داد و دو برابر وجهی که به دیگران می پرداخت به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عطا کرد؛ چرا که راستی، کلام، امانت و اخلاق کریم او را می دانست.

برخی روایت کنند که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خود با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ صحبت نمود و او خشنودی و تمایل خویش را اعلام داشت و آنچه اجرت خواست به وی داد.

سفر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به شام انجام پذیرفت و چند برابر دیگران سود برد. در سفر، کرامات روشنی از ایشان ظاهر گشت. وقتی کاروان به مکّه بازگشت، «مِیسَرة» تمام اتفاقّات را به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گزارش نمود. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آنها را به اضافۀ آنچه خود از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دیده بود، نزد پسر عمویش «ورقة بن نوفل» نقل کرد البته آن طور که می گویند؛ گرچه ما در آن تردید داریم(2) او به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: اگر این ها درست باشد، او پیامبر این امّت است.(3)

می گویند از این پس خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تلاش

ص: 422


1- . علامۀ مجلسی در بحار الأنوار، ج 16، ص 9 از برخی نقل کرده که سفر او به بازار «حباشه» در تهامه بود. همچنین اربلی در کشف الغمّه، ج 2، ص 135 از معالم العترة، همین را نقل کرده است. [تهامه: به مکّه و بلاد جنوبی حجاز می گویند.]
2- . در بارۀ سخنانی که از ورقة بن نوفل نقل شده و نیز نقش او در آغاز وحی به زودی بحث خواهیم کرد.
3- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 2، ص 296؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیه، ج 1، ص 136.

نمود. اینان چنین می گویند، ولی ما در بخشی از آن چه گذشت، تردید داریم؛ به ویژه این که ورقه حتی پس از بعثت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اسلام نیاورد.

این مطلب که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وی را برای تجارتش اجیر کرده باشد، قابل قبول نیست؛ زیرا ما می بینیم مورّخ قدیمی و مطمئن «ابن واضح»، معروف به یعقوبی می گوید:

«آن گونه که مردم می گویند، خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وی را اجیر کرده، درست نیست. هیچ کس هرگز او را اجیر ننمود.»(1) شاید عزّت نفس پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و پدرانش، عنایت خداوند متعال به نگهداری او و نیز شرف و عزّت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، بسیاری از آنچه را که به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نسبت داده اند، بعید بنماید.

سفر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به شام نه بدان جهت بود که اجیر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ شده بود، بلکه او به شکل «مضاربه» با اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ کار می کرد و یا شریک او بود. صراحت روایت جنابذی در مورد مضاربه،(2) دلیلی بر آن است به این مطلب مراجعه فرمایید. او تأیید می کند این مطلب را روایتی که مجلسی

رحمه الله علیه آورده: «ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در میان گذاشت که مردم با اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ تجارت می کنند و او را تشویق به این عمل کرد و او پذیرفت و به شام سفر کرد.»(3)

ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از لحاظ شرافت، در زمرۀ بهترین زنان قریش و ثروتمندترین و زیباترین آنها بود. در عصر جاهلیت «طاهره»(4) خوانده می شد و به او «سیدۀ قریش» می گفتند و تمام

ص: 423


1- . ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 21، به نقل از: سفر السعادة. نقل شده است که پیامبر9، بعد از بعثت و قبل از هجرت، بیشتر از آنچه می فروخت، می خرید و بعد از هجرت، تنها سه بار فروش کرد اما خریدش فراوان بود. ولی در بارۀ شرکت او با دیگران اختلاف وجود دارد و ما فرصت تحقیق آن را نداریم.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 19؛ اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 134، به نقل از: اخضر جنابذی، عبدالعزیز بن ابی نصر، معالم العترة.
3- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 22، به نقل از: دیار بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس، ص 3، به نقل از راوندی، قطب الدّین، الخرائج و الجرائح، ص 186 187.
4- . ر. ک: ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 281 282؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 294؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 2؛ شرح حال پیامبر9، ص 152؛ قسمت السیرة النبویة، ص 237؛ نووی، ابوزکریا یحیی بن شرف، تهذیب الأسماء، ج 2، ص 342؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، (چاپ شده در پاورقی الإصابة)، ج 4، ص 279؛ مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 111؛ قسطلانی، احمد بن محمّد، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 38 و 200؛ سهیلی، عبدالرّحمان بن عبد اللّه، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، ج 1، ص 215؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 7 ص 78؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 137؛ دحلان، احمد بن زینی، السیرة النبویة، ج 1، ص 55؛ ابن حبان بُستی، محمد بن احمد، الثقات، ج 1، ص 46.

خویشاوندانش تمایل شدیدی به ازدواج با او داشتند.(1)

بزرگان قریش از وی خواستگاری نمودند و ثروت فراوانی به او بذل کردند؛ از جمله «عقبة بن أبی معیط»، «صلت بن أبی یهاب»، «ابوجهل» و «أبوسفیان»(2) و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ همه را کنار گذاشت و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را به خاطر اخلاق ارزشمند، شرافت نفس، ملکات پسندیده و صفات متعالیه ای که در او سراغ داشت، انتخاب نمود. ما به استنادِ روایاتِ فراوان، یقین داریم که این خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که در ابتدا تمایل خود را به ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اظهار نمود. ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ با خانواده اش و تعدادی از قریش، نزدِ ولیّ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، یعنی عمویش «عمرو بن أسد» رفتند؛ چرا که پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در جنگ فجار یا پیش از آن کشته شده بود.(3)

ص: 424


1- . ر. ک: ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 294؛ حضرمی، ابو زکریا یحیی بن ابی بکر، بهجة المحافل، ج 1، ص 7؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 201؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج1، ص 263؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 131؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 137؛ دحلان، احمد بن زینی، السیرة النبویة، ج 1، ص 55.
2- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 22.
3- . اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 139؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 12، به نقل از کشف الغمة، ص 19، به نقل از واقدی؛ عسکری، حسن بن عبداللّه، الأوائل، ج 1، ص 160. در السیرة الحلبیة، ج 1، ص 138 آمده آنچه نزد اهل علم ثابت است این که پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از جنگ فجار در گذشت؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264؛ بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 303، به نقل از واقدی؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 282؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 296.

این که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نزد ورقة بن نوفل و عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هر دو رفته، یا تنها از ورقه خواستگاری کرده باشد،(1) صحیح نیست؛ زیرا همه بر نقل اول متفق اند،(2) ولی در بارۀ ورقه نمی دانم چه بگویم که در هر وادی اثر ثعلبه است(3) او در هر قضیۀ کوچک و بزرگی که مربوط به پیامبر اعظم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است حضور دارد و این مرا به شک واداشته که آیا او حقیقتاً یک شخص واقعی است یا افسانه ای!

ملاحظه می شود که همان نقشی که یک بار به پدر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و بار دیگر به عموی او نسبت داده شده، بار سوم به ورقة بن نوفل نسبت داده می شود؛ حتی همان جملات و کلمات تا چه رسد به موضع گیری ها و حرکات. به روایات مراجعه و مقایسه کنید.(4)

آری، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به خواستگاری خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ رفت نه حمزه که ابن هشام در سیره اش به حمزه اکتفا نموده است(5) چرا که این اقدام [که فقط حمزه رفته باشد] با سروری و مقامی که ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نزد قریش داشت، مناسب نبود؛ خصوصاً وقتی دقت کنیم که حمزه دو یا چهار سال بیشتر از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بزرگ تر نبود(6) آن طور که گفته شده است علاوه بر این که این مطلب، مخالف سخن همۀ مورخین در این موضوع است.

برخی چنین عذر آورده اند که ممکن است حمزه با ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ بوده، از این رو به

ص: 425


1- . مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 19، به نقل از واقدی؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 129؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 374 375، در آن جا آمده ورقه عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود. همچنین مجلسی در بحار الأنوار، ج 16، ص 14 و 21 از کافی و تاریخ الخمیس همین مطلب را نقل کرده است. اما این مطلب صحیح نیست؛ زیرا ورقه فرزند نوفل بن اسد است و خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دختر خویلد بن اسد.
2- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 137.
3- . گویند: مردی از «بنی ثعلبة» در قومش بدی دید. به جای دیگر رفت و آن جا هم بدی دید. آن گاه گفت: «هر جا اثر از ثعلبه است.» و این جمله ضرب المثل گشت. م.
4- . به منابع قبل و بعد مراجعه کنید.
5- . ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 201؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 138. از محب طبری نیز نقل شده است.
6- . هنگام گفت و گو از شیر دادن ثوبیه به پیامبر9 منابع این مطلب بیان شد.

حمزه نسبت داده اند،(1) ولی این عذر بی مورد است؛ زیرا این نسبت چرا به غیر حمزه، از بنی هاشم و غیر بنی هاشم و از قریش که همراه ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ حاضر بوده اند، داده نشده است؟

ظاهراً افرادی هستند که می کوشند تا این کرامت ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ را به افراد دیگری، خواه حمزه یا غیر او، بدهند و نزدِ این افراد این مطلب زیانی نمی رساند؛ مادام که حمزه خیلی زود شهید شد. [یعنی چون حمزه زود به شهادت رسید، نسبتِ این کرامت به او ضرری به جایی نمی رساند.]

خطبۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ

به هر حال، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، پانزده سال قبل از بعثت، برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بنا بر مشهور خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را خواستگاری نمود و در خطبه اش به نقل مورخین چنین فرمود:

«حمد و سپاس صاحبِ این بیت را که ما را قرار داد از نژاد ابراهیم و فرزندان اسماعیل و در حرم امن پناهمان بخشید. ما را حاکم بر مردم گمارد، و شهری که در آن به سر می بریم برایمان مبارک کرد ... . [سپس گفت] این پسرِ برادرِ من منظور رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است با هیچ مردی از قریش، مقایسه نمی شود؛ مگر این که او برتر آید! با هیچ مردی مقایسه نمی شود، الّا این که بزرگ تر آید، که در هستی همتایی ندارد! اگر چه ثروتش اندک است، اما ثروت، میهمان گذرا و سایۀ فناپذیری است. او، تمایل به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دارد و ما آمده ایم تا وی را با رضایت و امرِ خودش، از تو خواستگاری کنیم. کابین او به عهدۀ من، از اموال من، هر آنچه بخواهید نقد و نسیه می پذیرم. سوگند به صاحبِ این خانه برای او بهرۀ فراوان و دین رایج و رأی کامل است.»(2)

ص: 426


1- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 139.
2- . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 5، ص 374 375؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 14، به نقل از الکافی، ص 16؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ص 413، ص 5، به نقل از شرف المصطفی؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف؛ زمخشری، محمود بن عمر، ربیع الأبرار؛ ابن بطه، ابوعبداللّه، الإبانة؛ السیرة جوینی، به نقل از واقدی؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 42؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 139؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20؛ عسکری، حسن بن عبداللّه بن سهل، الأوائل، ج 1، 162؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264؛ قسطلانی، احمد بن محمّد، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 39؛ حضرمی، ابو زکریا یحیی بن ابی بکر، بهجة المحافل، ج 1، ص 48؛ دحلان، احمد بن زینی، السیرة النبویة، ج 1، ص 55.

نگاهی به سخنان ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ

خطبۀ پیشین ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، جایگاه والای رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را در دل مردم روشن می نماید. این خطبه صراحت دارد بر این که مردم علامت های نبوت و نور هدایت را در او می یافتند و انتظار می کشیدند که وی همان کسی باشد که موسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ و عیسی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بدو بشارت داده اند و با هر کسی که سنجیده شود، ایشان برتر است و هر مردی که با او مقایسه شود، وی بزرگ تر از او خواهد بود. سخنان ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به خوبی نشان می دهد که بنی هاشم از شرافت و احترام برخوردار بودند، تا آن جا که او می گوید، خداوند ما را حاکم مردم قرار داد. این معنا، بر این نیز دلالت دارد که عرب، حرمِ خداوند را محلِّ امنی برای افرادِ دور و نزدیک می دانست. مطالب پیشین بر این نکته نیز دلالت داشتند.

کلام او در بارۀ فقر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و بیانِ ملاکِ برتری بر مردها نشان گر نگاه ژرف و والای او به انسان است؛ چنان که نشان می دهد او در برابر واقعیات با پختگی و هوشیاری و بردباری موضع می گیرد.

این کلمات می رسانند که قریش همه چیزش را همان انتساب به ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ و اسماعیل عَلَيْهِ السَّلاَمُ و نگهداری از خانۀ خدا می دانست. در فصل اوّل به این نکته اشاره کردیم. (به سخنان ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ در هنگام وفاتش که قریش را مورد خطاب قرار داده، مراجعه فرمایید. سخنرانی ارزشمندی است و از لحاظ چشم انداز و اهداف کمتر از این سخنان نمی باشد.)

دین رایج

برخی از محققین می پرسند بین کلام او (... دین رایج ...) و سخن خداوند که فرمود: (مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلا الإِیمَانُ)(1) و نیز: (وَ مَا کُنتَ تَرْجُوا أَن یلْقَی إِلَیکَ الْکِتَابُ)؛(2)

ص: 427


1- . شوری: 52.
2- . قصص: 86.

«تو نمی دانستی کتاب و ایمان چیست.» و «تو امید نداشتی که کتاب قرآن به سویت فرستاده شود»، این جا چگونه جمع می شود؟

پاسخ

یک: ممکن است آیات مذکور به مرحلۀ نخست زندگی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بزرگ اشاره داشته باشد. او در ابتدا نمی دانست، سپس آگاه شد. اما این که چه زمانی دانا شده، از آیات به دست نمی آید. بسا ممکن است که در سن بیست سالگی یا قبل و بعد از آن بوده باشد، بلکه شاید از زمان کودکی می دانست؛ زیرا روایات بر پیامبری ایشان از دوران کودکی دلالت دارند. حتی در روایات آمده است: «کنت نبیّاً وآدم بین الروح والجسد؛ من پیامبر بودم. در حالی که آدم هنوز میان روح و جسم بود.» و مشابه این روایت.

دو: علامۀ طباطبایی می گوید: «آیات، ناظر به نفی علم تفصیلی است، اما علم اجمالی موجود بوده است؛ زیرا عبدالمطلب و ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ و دیگران به خدا و کتب اجمالاً مؤمن بودند و پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز چنین بود.»(1) به ویژه اگر این نظریه را قوی بدانیم که حضرت از زمان کودکی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده است؛ آن گونه که برخی بر این عقیده اند. این مسئله در فصل «بحث های قبل از سیره» آمد.

سه: دین، معانی مختلفی دارد: سیره، تدبیر، ورع، عادت و شأن؛ شاید مقصود در این عبارت، یکی از این معانی باشد.

چهار: این آیات به یک قضیۀ شرطیه می ماند که مفادش چنین است: اگر لطف خدا شامل پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نبود، کتاب و ایمان را نمی دانست؛ چون تو به خودی خود و با توانایی های ذاتی ات قدرت انجام چنین کاری را نداری و حضرت هم جز این امیدی نداشت؛ اگر ارادۀ خداوند سبحان نبود.

پنج: چرا مقصود از دین رایج، دین حضرت ابراهیم عَلَيْهِ السَّلاَمُ نباشد.

شش: ممکن است مقصود از این سخن، پیش گویی آیندۀ وی باشد؛ زیرا ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از مشاهدۀ معجزات حضرت درک کرده بود که ایشان پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خدا

ص: 428


1- . علامۀ طباطبایی ، سید محمّدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص 77.

است و در آینده خاتم پیامبران و انبیا خواهد شد.

کابین خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ

بدین ترتیب، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از مال خود، ضامنِ مهر شد؛ چنان که مفاد صریح خطبه اش بود، اما خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آن را برگرداند و مهر را از مال خود تضمین نمود. فردی گفت: عجیب است که مهر به نفع مردان و در عهدۀ زنان باشد! ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ از این سخن رنجید و فرمود: «اگر همانند پسر برادر من باشند، آنها را با بالاترین بها و سنگین ترین مهریه خواستارند، اما اگر امثال شما باشند، حاضر به ازدواج نخواهند شد؛ مگر با مهریه های سنگین.»

این نکته باقی مانده که برخی از روایات دلالت دارد که رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، خود، مهریه را بیست شتر(1) جوان قرار داد و این با «تضمین ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نسبت به مهر» یا بر عهده گرفتنش از ناحیۀ خود خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ یا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از جانب ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ منافات دارد؛ مگر منظور این باشد که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به واسطۀ ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، آنها را مهریه قرار داده است.

گفته شده: علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ ضامن مهریه شد. گفته اند: «این کلام اشتباه است؛ زیرا علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بنا بر همۀ اقوالی که پیرامون عمر او مطرح شده، هنوز به دنیا نیامده بود.»(2)

بر این پاسخ اشکالی وارد است اگرچه ما در بطلانش تردید نداریم چون اینان می گویند، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بیست یا 2 عَلَيْها السَّلاَمُ سال قبل از بعثت متولد شده است. [بنا بر این در آن موقع به دنیا آمده بود و پنج یا هشت ساله بوده] لذا «مغلطای» می گوید: «این گفته اشتباه است؛ زیرا علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در آن موقع هنوز به سن هفت سالگی نرسیده بود.»(3)

ما این نظریه ها را اشتباه و به دور از حقیقت می دانیم؛ زیرا مستلزم این است که حضرت

ص: 429


1- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 138؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، 265؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 201؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج1، ص 263؛ دحلان، احمد بن زینی، السیرة النبویة، ج1، ص 107.
2- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 139، به نقل از یعقوب بن سفیان فسوی در کتاب المعرفة والتاریخ: ما روی أهل الکوفة مخالفاً لأهل المدینة؛ مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12؛ عسکری، حسن بن عبداللّه بن سهل، الأوائل، ج 1، ص 161.
3- . مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12.

به هنگام شهادت عَلَيْهِ السَّلاَمُ6 سال داشته باشد؛ اما این را هیچ کسی قائل نشده است. پس ما نه گفتۀ مغلطای را می پذیریم و نه قول کسانی را که می گویند علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ ضامن مهریه شد؛ به دلیلِ مطالبی که در تاریخ ولادت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ خواهد آمد. می گوییم: ابوهلال عسکری آورده است: «وقتی گفته شد چه کسی مهریه را می پردازد، علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ در حالی که کودک بود گفت: پدرم. وقتی خبر به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ رسید گفت: پدر و مادرم فدایش باد.»(1)

چه بسا بتوان این سخن را تقریب به ذهن کرد. البته اگر معتبر بدانیم آنچه که گفته می شود که علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ ده یا پانزده، یا شانزده، بلکه 2 عَلَيْها السَّلاَمُ سال قبل از بعثت، به دنیا آمده حسبِ بعضی از اقوال نادر و سپس این نظریه ها را ضمیمه کنیم با اقوالی که بیان می دارد، ازدواج پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سن سی سالگیِ حضرت، یعنی ده سال قبل از بعثت یعنی سال ولادت علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بوده است یا در سنِ عَلَيْها السَّلاَمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ سالگی چنان که از «ابن جُریح»(2) نقل است یعنی، سه سال پیش از بعثت و گفته شده است که ازدواج او با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پنج سال قبل از بعثت بوده است.(3)

در مورد مقدار مهریه گفته شده که بیست شتر جوان بوده است. قول دیگر دوازده و نیم «اوقیه» یعنی معادل پانصد درهم می داند. نظریه های دیگری نیز وجود دارد.(4)

سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به هنگام ازدواج

ص: 430


1- . عسکری، حسن بن عبداللّه بن سهل، الأوائل، ج 1، ص 161.
2- . دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9، ص 219. برخی از اقوال در التبیین فی أنساب القرشیین، ص 62 بیان شده است؛ ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 20؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 275، گفته شده: او در سن سی سالگی ازدواج کرد. همچنین در: ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، (چاپ شده در پاورقی الإصابة)، ج 4، ص 288؛ مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12. مشابه آن در: قسطلانی، احمد بن محمد، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 38 و 202؛ سهیلی، عبدالرّحمان بن عبد اللّه، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، ج 1، ص 216.
3- . عسکری، حسن بن عبداللّه بن سهل، الأوائل، ج 1، ص 161.
4- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 138 139.

در این جا میزان اختلاف نظر در بارۀ سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج با پیامبر اعظم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را مورد ملاحظه قرار می دهیم. این اختلاف بین 25 تا 46 سال به قرار ذیل است:

الف 25 سال، بیهقی این را صحیح می داند.(1)

ب 28 سال، مورخان بسیاری این قول را ترجیح داده اند.(2)

ج عَلَيْها السَّلاَمُ0 سال.(3)

د عَلَيْها السَّلاَمُ5 سال.(4)

ه 40 سال.(5)

ص: 431


1- . بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج 2، ص 71؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 294 295؛ محمّد رسول اللّه سیرته و أثره فی الحضارة، ص 45؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج1، ص 265؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 140.
2- . ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن عماد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 1، ص 14؛ حضرمی، ابو زکریا یحیی بن ابی بکر، بهجة المحافل، ج 1، ص 48، صرفاً به همین قول بسنده کرده است؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، قسمت حیاة النبی، ص 98؛ بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 303؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 111؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 275؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 12، به نقل از جنابذی و همۀ آنها از ابن عباس نقل کرده اند؛ حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 182، به نقل از ابن اسحاق نقل کرده، بدون این که قول دیگری را از او مطرح کند؛ مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 79؛ نووی، ابوزکریا یحیی بن شرف، تهذیب الأسماء، ج 2، ص 342؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 140.
3- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 140؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج1، ص 264؛ مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12؛ بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 303.
4- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 295؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج 1، ص 265؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 140.
5- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف (قسمت حیاة النبی)، ص 98؛ مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12؛ ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد، المُحَبَّر، ص 49؛ قسطلانی، احمد بن محمّد، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 38، و 202؛ ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن عماد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج1، ص 14؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه (دار الشعب) ج 7، ص 80؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 140؛ دحلان، احمد بن زینی، السیرة النبویة، ج 1، ص 55؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 152؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 275؛ نووی، ابوزکریا یحیی بن شرف، تهذیب الأسماء، ج 2، ص 342؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمّد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 132؛ مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 16، ص 19 12؛ بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 303، به نقل از حکیم بن حزام.

و 44 سال.(1)

ز 45 سال.(2)

ح 46 سال.(3)

قبلاً بیان شد بسیاری از مورخان، قول دوم را ترجیح داده اند؛ کما این که ابن عماد آن را ذکر کرده است، اما بیهقی قول اول را صحیح دانسته و می گوید: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به سن 65 سالگی رسید و گفته می شود پنجاه سالگی که این قول اصح است.(4)

حال بنا به آنچه بیهقی یقین کرده که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ پانزده سال پیش از بعثت با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج کرده،(5) نتیجه این خواهد بود که سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ هنگام ازدواج 25 سال بوده و افراد دیگری غیر از بیهقی، همین نظر را ترجیح داده اند،(6) اما حاکم که قول دوم را از ابن اسحاق برای ما روایت کرده، حقیقتِ نظر خود را برای ما تشریح نمی کند، فقط وقتی از هشام بن عروة نقل می کند که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سن 65 سالگی درگذشت، می گوید: این سخنِ نامتداولی است؛ زیرا به نظر من عمر او به شصت سال

ص: 432


1- . بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 303، به نقل از واقدی.
2- . نووی، ابوزکریا یحیی بن شرف، تهذیب الأسماء، ج 2، ص 342؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق، ج 2، ص 275، به نقل از واقدی؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 140؛ مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 301.
3- . بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف (قسمت حیاة النبی)، ص 98.
4- . اصفهانی، ابونعیم، دلائل النبوة، ج 2، ص 71.
5- . اصفهانی، ابونعیم، دلائل النبوة، ج 2، ص 72؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 295؛ دیگر منابع بسیار.
6- . محمّد رسول اللّه: سیرته وأثره فی الحضارة، ص 45.

نرسیده است.(1) این مطلب دلالت دارد بر نظریه ای که می گوید: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در سن چهل سالگی با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج کرد و نظر او غیر متداول است. وی معتقد است سن او در آن زمان کمتر از عَلَيْها السَّلاَمُ5 سال بوده، اما او نظرش را بیان نمی کند که آیا سن خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ سی سال بوده؟ یا 28 سال؟ یا 25سال؟

یتیم قریش؛ دروغی مفتضح

از «ابن اسحاق» نقل است که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: ای محمّد! ازدواج نمی کنی؟ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پرسید: با کی؟ جواب داد: با من. پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دوباره فرمود: من چگونه می توانم شما را از آنِ خود گردانم! تو «اَیُّم» [کسی که منتظر ازدواج می ماند؛ کنایه از این که ثروتمندان قریش از تو خواستگاری کردند و تو جواب رد داده ای و به جهت بلند مرتبگی، هنوز ازدواج نکرده ای] قریش هستی و من یتیم قریش؛ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ گفت: خواستگاری کن!(2)

دیگری می گوید: ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ گفت: می ترسم او این کار را نکند. او اَیّم و تو یتیم قریش هستی... . آن گاه ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، حمزه را به جای خود فرستاد؛ زیرا که بیم آن داشت که اگر خود برود و او را رد کنند رسوایی به بار آید!(3)

در خبر دیگری آمده است، وقتی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ خواست که او را از عمویش برای محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواستگاری نماید، ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت: «ای خدیجه! مرا مسخره مکن!»(4)

ما در کذب این اخبار، تردیدی نداریم؛ زیرا چگونه ممکن است این سخنان از مردی که بیش از 25 سال از عمرش می گذرد، صادر شود و خود را «یتیم» معرفی نماید؟ با این که می دانیم او در اصیل ترین خانوادۀ عرب رشد و نمو کرده است؛ حال چگونه او نمی دانست «یتیم» در لغت عرب به بالغ اطلاق نمی شود؟

ص: 433


1- . حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 182.
2- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 138.
3- . عسکری، حسن بن عبداللّه بن سهل، الأوائل، ج 1، ص 160 161.
4- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 138.

صدورِ این مطلب از سوی مردی صاحب عقل و ادراک و شخصیتی هم چون پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، محال و ناشدنی است. او که از اصیل ترین و شریف ترین خانوادۀ عرب بوده و در برتری و بلند مرتبگی از هر توصیفی فراتر از هر حدّی بالاتر رفته است.

برخی از پژوهشگران، پرسشی را طرح کرده اند که چرا محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فقط یتیم خوانده شده با وجود آن که عباس و حمزه هنگام فوت عبدالمطلب خردسال بوده اند.(1)

ظاهراً

این مطلب از سخنان جعلی دشمنان دین یا اهل کتاب یا هواداران بنی امیّه باشد که می کوشیدند تا از منزلت رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بکاهند؛ آن گونه که در جلد اوّل این کتاب بیان کردیم.

مانندِ همین سخنان در دفاع از آنچه به ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ نسبت داده شده، مطرح می شود؛ به ویژه آن که او پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را با آن مدح والا که گذشت، یاد می کند. [حال چگونه متصوّر است که وی به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بگوید من می ترسم در خواستگاری برای تو رسوایی به بار آید!] شاید صحیح این باشد که گویندۀ این سخنان زنان قریش بوده اند؛ چنان که به هنگام گفت و گو در بارۀ ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با دو تن قبل از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خواهد آمد.

این سخنان در مقابل صحبت کسانی گفته می شود که می گویند، عموی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از تزویج او با محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، یتیم ابوطالب عَلَيْهِ السَّلاَمُ، ناراحت بود.(2) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چاره ای اندیشید. به او شراب نوشانید تا در حال مستی وی را به محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تزویج نمود. وقتی به هوش آمد و خود را در مقابل عمل انجام شده یافت، آن گاه چاره ای جز قبول ندید.

در مورد این که می گویند پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قبل از ازدواج بر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ وارد شد.

ص: 434


1- . این مطلبی است که محقق چیره دست سید مهدی روحانی مطرح فرموده است.
2- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 138؛ ذهبی، شمس الدین محمّد بن احمد، تاریخ الاسلام، ص 65؛ ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 312؛ هیثمی، علی بن ابی بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9، ص 220.

او دست محمّد صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را گرفت و به سینۀ خود چسباند(1) و سایر سخنان عجیب و غریبی که با اخلاق و سیرۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ در تناقض است، همۀ این گفته ها دروغ است و هدفِ آنها صرفاً کاستن و یا محوِ کرامات پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می باشد. طراح این قضایا، دشمنان اسلام اند و این ها دام های شیطان هستند.

آیا پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به طمع ثروتش ازدواج کرد

در سخنان برخی از مستشرقین که پیوسته با تهمت های ناروا اسلام را متهم می کنند، تهمت های باطلی که شواهد تاریخ آن ها را تکذیب می نماید آمده: پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به انگیزۀ رسیدن به اموال خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با او ازدواج کرد.(2) ما نمی خواهیم کلام را برای پاسخ به این هذیان، طولانی کنیم؛ زیرا که زندگی پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، از آغاز تا انجام، بهترین گواه بر بی اعتنایی و عدم توجه ایشان به ثروت است.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، تمام اموال خویش را با میل و رغبت انفاق کرد؛ البته نه برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و خوشگذرانی های او، بلکه برای دعوت به اسلام و در مسیر دین. این خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بود که پیشنهاد ازدواج به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را داد نه پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ(3) تا گفته شود او به طمعِ ثروت با خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ازدواج کرد.

«شیخ محمّدحسن آل یاسین» معتقد است، علاقۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و تقدیر او از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در طول حیاتش، حتی پس از مرگ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ که موجب برانگیختن برخی از همسران حضرت می شد، که نه خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ را دیده و نه با او زندگی کرده بودند خودْ دلیلِ واضحی بر بطلان این اندیشه است.(4)

ص: 435


1- . حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 140.
2- . آل یاسین، محمّدحسن، النبوة، ص 63.
3- . ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 294؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 137؛ ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویة، ج 1، ص 200 201؛ دیار بکری، حسین بن محمّد، تاریخ الخمیس، ج 1، ص 264.
4- . آل یاسین، محمدحسن، کتاب النبوة، ص 63.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، نمونۀ برتر

در مورد پیشنهاد ازدواج خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ باید بگوییم: بانوی خردمند، فکور و آزاده چنین می کند و مغرور زرق و برق دنیا نمی شود. لذّت مال و شهرت را به صرفِ لذّت دنبال نمی کند، بلکه چیزهایی را جست وجو می نماید که بتواند مقاصد عالی حیات را به وسیلۀ آنها دنبال کرده و متحقق سازد؛ آن گونه که او انجام داد.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بر سینۀ بزرگان قریش و صاحبان زر، زور، مقام و سلطنت، دستِ رد می زند و در جست وجوی مردِ فقیری است که اندوخته ای ندارد، و سرّ پیشنهاد ازدواج او به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نیز همین است؛ زیرا او به هیچ یک از این ها چشم ندوخته بود؛ چه این که این ها گاهی موجب نابودی زندگی و انسان، حتی همۀ انسانیّت می شوند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، تنها به اخلاق فاضله، ملکات پسندیده، واقعیت در رفتار و تعالی در هدف می اندیشد؛ چرا که این ها اموری هستند که می توانند ثروت، مقام و قدرت را تسخیر نمایند و هر چیز را در خدمت انسان و انسانیت و تکامل او به مراتب عالی قرار دهند.

خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ میان زنان قریش

شایسته است این جا اشاره کنیم که عموم مورخین، به رغم اختلاف سلیقه، روش و سبک هایی که دارند، می گویند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ زیباترین زن قریش بود؛ چنان که تردیدی نیست که او برترین همسر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده است. شاید این نکته راز ناراحتی برخی از زنان پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را نسبت به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای ما روشن سازد. حتی بعد از رحلتش پیوسته در صدد تضعیف و عیب جویی او بودند، و به رغم این که هرگز با او در خانۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زندگی نکرده بودند. شاید «ام سلمة» بین همسران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از حیث فضیلت، اخلاق، محبّت و حتی زیبایی در مرتبۀ دوم باشد؛ چنان که از سخن امام باقر عَلَيْهِ السَّلاَمُ به دست می آید.

در هر حال، زنانِ صاحب جمال و اخلاق پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، پیوسته با ناراحتی کشنده و توطئۀ سایرِ همسران وی که از زیبایی بی بهره و به رعایت کامل ادب در برابر پیامبر صلی الله علیه و

ص: 436

آله هم ملتزم نبودند، مواجه می گشتند؛ بلکه آنان با موضع گیری ها و رفتارهای خود، پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را نیز آزار می دادند.(1)

آیا خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ قبل از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با کسی ازدواج کرده بود؟

گفته شده که همسران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، جز عایشه، دوشیزه نبودند. در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می گویند: او قبل از ازدواج با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با دو نفر دیگر به نام های، «عتیق بن عابد مخزومی» و «ابوهالة التمیمی» ازدواج کرده بود، و از آنها صاحب فرزند نیز شده بود؛ ولی ما در این ادعا تردید داریم و احتمال جدّی می دهیم که بسیاری از سخنان در این مورد توسطِ سیاست بازان پردازش شده باشد.

این جا نمی خواهیم کلام را در بارۀ اختلافی که در نام «ابوهاله» به وجود آمده، طولانی کنیم. این که او آیا «نباش بن زرارة» است یا «زرارة بن نباش» یا هند و یا مالک و آیا او صحابی بوده است یا خیر؟(2)

آیا هند، همان فرزندی که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ به دنیا آورده، از این شوی بوده یا از دیگری. اگر فرزند عتیق باشد، او دختر است(3) و الّا پسر و آیا او در جنگ جمل در سپاه علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ کشته شد یا در بصره به مرض طاعون.(4) ما فقط به ذکر این موارد، اکتفا می کنیم:

یک: ابن شهرآشوب می گوید: احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی هر دو در کتاب خود و مرتضی در [کتاب] «شافی» و ابوجعفر در [کتاب] «تلخیص» روایت می کنند که پیامبر صلی

ص: 437


1- . توضیح بیشتر در جلدهای بعد در فصل «تا بیعت عقبة» خواهد آمد.
2- . عسکری، حسن بن عبداللّه بن سهل، الأوائل، ج 1، پاورقی ص 159.
3- . عسکری، حسن بن عبداللّه بن سهل، الأوائل، ج 1، ص 159. وی گوید: این هند با صیفی بن عائذ ازدواج کرد و محمّد بن صیفی را به دنیا آورد.
4- . برای آگاهی از این اختلافات و دیگر موارد به منابع ذیل مراجعه و آنها را مقایسه کنید: ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 3، ص 611 612؛ زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 22؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 1، ص 140؛ شوشتری، محمّدتقی تستری، قاموس الرجال، ج 10؛ ص 431، وی از بلاذری نقل می کند؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 12 13 و 71، دیگر موارد.

الله علیه و آله با آن که چه در کتاب های «الانوار» و «البدع» آمده که رقیه و زینب دختران هاله، خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده اند(1) خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در حالی که عذرا (دوشیزه) بود، ازدواج کرد، و همین معنا را تأیید می کند.

دو: ابوالقاسم کوفی گوید: اجماع خاص و عام صاحبان آثار و ناقلین اخبار است که از بزرگان قریش، رؤسا و جوانمردان ایشان کسی باقی نماند؛ جز این که از خدیجه خواستگاری نمود و او همه را رد کرد. وقتی رسول خدا با وی ازدواج کرد، زنان قریش از او ناراحت شدند و او را ترک کردند و به وی گفتند: بزرگان و امرای قریش از تو خواستگاری کردند. همه را رد کردی و با محمّد، یتیمِ ابوطالب، فقیر و تهی دست ازدواج نمودی؟

در نظر اهل فهم چطور ممکن است خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با مردی بدوی از بنی تمیم ازدواج نماید، اما بزرگان و اشراف قریش را، چنان که گفتیم، رد کند؟ آیا صاحب نظران و ارباب تمییز، این را روشن ترین محال و مفتضح ترین کلام نمی دانند؟(2)

استبعاد مطرح شده که «ممکن نیست زنی شریف و زیبا در این مدّتِ طولانی بدون شوهر بماند»، نمی تواند سخن [ابوالقاسم کوفی] صاحب «الاستغاثة» را رد کند؛ چرا که این استبعاد نمی تواند مصحح آن باشد که او بزرگان قریش را رها سازد و مردی از «بنی تمیم» را بپذیرد.

این که چطور پدر یا ولیّ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ او را تا این سن رها کرده اند، پیش از این بیان شد که پدرش در جنگ فجار کشته شد؛ و اما ولیّ او سلطۀ پدرانه بر وی نداشت تا او را مجبور به ازدواج با کسی که می خواهد، بنماید. مجرّد باقی ماندنِ زنی شریف و زیبا، برای مدتی کم نیست. البته اگر برای دست یابی به مردی با فضیلت و کاملی باشد که وجودش در آن عصر کمیاب بوده است.

ص: 438


1- . ابن شهرآشوب، محمّد بن علی، مناقب آل أبی طالب، ج 1، ص 159. بحار الأنوار، رجال المامقانی و قاموس الرجال، همه از مناقب آل ابی طالب نقل می کنند.
2- ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه، ج 1، ص 70.

آری؛ ممکن است عجیب باشد که کسی به خواستگاری او نرفته باشد؛ به ویژه کسی هم چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ با آن موقعیت و مزیّت، لیکن موضوع در مورد خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ این گونه نبود؛ بلکه بزرگان قریش از او خواستگاری کردند و این مطلبِ مقطوع است.

سه: چگونه بزرگان قریش که از وی خواستگاری کردند و جواب رد به آن ها داد، او را از ازدواج با مردی بیابان نشین و پست هم چون عتیق یا دیگران سرزنش نمی کنند.

چهار: آورده اند که اول شهیدِ اسلام، فرزند خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است که «حارث بن أبی هالة» نام داشت. شهادتِ او زمانی رخ داد که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دعوت به اسلام را آشکار ساخت.(1) می گوییم: این سخن پذیرفتنی نیست؛ زیرا اینان با روایتی که به سند صحیح از «قتاده» نقل شده، می گویند اوّل شهید اسلام، سُمیّه، مادرِ عمار است.(2) از «مجاهد» نیز همین روایت شده است.(3)

از ابن عباس نقل است که پدر و مادر عمار کشته شدند، و آن ها اولین افرادی بودند که از مسلمانان به قتل رسیدند.(4) مگر آن که ادعا شود سُمیّه نخستین زنی است که شهید شد، و حارث اولین مرد شهید است. این احتمال بعید می نماید و با ظاهرِ سخنان آن ها مخالف می باشد، به ویژه این که کلمۀ شهید با یک واژه بر مذکر و مؤنث اطلاق می شود، مانند قتیل و جریح.

معنای کلمۀ شهید، شخص یا ذاتی است که صفتِ شهادت بر آن ثابت شود؛ چون مشتقات، دلالت بر ذاتی دارند که وصفی برایش ثابت شده است. از این رو، کلمۀ تقی به معنای شخصی است که دارای تقوی می باشد، و قائم نیز چنین است. کلمۀ شخص یا ذات یا مانند آن، بر مرد و بر زن، و نیز بر هر دو اطلاق می شود. بر همین اساس، عبارتِ «طلب العلم فریضة علی کل مسلم؛ جست و جوی دانش بر هر مسلمانی لازم است» را به گونه ای

ص: 439


1- . عسکری، حسن بن عبداللّه بن سهل، الأوائل، ج1، ص 311 312؛ ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 293، از ابن کلبی و ابن حزم و محاضرة الأوائل، ص 46 نقل می کند.
2- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج4، ص 335؛ ابن سعد واقدی، ابوعبداللّه محمد، الطبقات الکبری، ج 8، ص 193.
3- . ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، (چاپ شده در پاورقی الإصابة)، ج 4، ص 331.
4- . منقری، نصر بن مزاحم، واقعة صفین، ص 325.

تفسیر می کنیم که مرد و زن را در بر می گیرد.

اگر در مشتق «ال» موصولی باشد، مانند القائم والمتقی، موضوع روشن تر و آشکارتر می شود؛ زیرا «ال» به منزلۀ «الذی؛ کسی که» می باشد. پس القائم به معنای شخصی است که دارای قیام است. ارادۀ مرد و زن و هر دو درست است.

تعبیرهای قرآنی بر همین منوال به کار رفته است؛ مانند: المتقین، المؤمنین، الشاکرین... . آن ها مرد و زن را به طور جداگانه در بر می گیرند. گاهی لازم است برای هر جنس تصریح شود؛ لذا در آن جا تصریح به مقصود می کند و می فرماید: (قُل لَّلْمؤْمِنیِنَ یغُضُّوا مِنْ أبْصَارِهِم؛(1) به مؤمنان بگو چشم های خود را (از نگاه به نامحرم) فروگیرند). و (وَقُل لِّلْمؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أبْصَارِهِنَّ؛(2) به زنان باایمان بگو، چشم های خود را از نامحرم فروبندند). مانند این موارد، و البته این نکته روشن است و بر کسی پوشیده نیست.

چکیدۀ سخن این که این متن بر وجودِ پسری برای خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دلالت نداردِ، مادامی که بخشی از آن ثابت شده که دروغ است. شاید این دروغ، اشارۀ غیرمستقیم به سخنی باشد که می گوید: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ از پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صاحب پسر شد و این نکته غیر قابل اشکال است، لیکن گفته اند دروغ گو بی حافظه است.

پنج: روایت شده که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ خواهری به نام «هاله» داشت(3) که با مردی از طایفۀ «مخزوم» ازدواج کرد و دختری به نام «هاله» از او به دنیا آورد. سپس با مردی از «بنی تمیم» که «ابوهند» خوانده می شد، ازدواج نمود. از او فرزندی به نام «هند» به دنیا آورد. مردِ تمیمی از همسرِ دیگرش صاحب دو فرزند به نام های «رقیه» و «زینب» بود. پس از مرگ مردِ تمیمی و همسرش، هند نزدِ خاندان پدری اش رفت و هاله، خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ، همراهِ دو دختر شوهرش [دختران هووی هاله] باقی ماندند. خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ آنها را

ص: 440


1- . نور: 30.
2- . نور: 31.
3- . در کتب انساب نام وی ذکر شده است. به عنوان مثال مراجعه کنید به: زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش.

نزد خود برد و هنگامی که با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج کرد، هاله نیز درگذشت و آن دو کودک هم چنان نزدِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ و رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ باقی ماندند.

عرب اعتقاد دارد که «ربیبه»(1) دختر انسان است. از این رو آن دو دختر (رقیه و زینب) را به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نسبت داده اند؛ با وجود این که آنها دختران أبوهند همسرِ خواهرِ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بودند. شاید این روایات با اختلافی که در نام پدر هند وجود دارد، تأیید شود. برای توضیح بیشتر به منابعی که ذکر کردیم مراجعه فرمایید.

آیا دو همسرِ عثمان، دختران پیامبرند

اضافه بر آنچه که قبلاً از کتاب «الاستغاثه» نقل کردیم، خاطرنشان می کنیم:

یکم: از اموری که دلالت دارد و همسر عثمان، دختران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نبوده اند صرف نظر از نظریات دیگری که مخالف این نظریه است سخن «مَقْدِسی» است. وی از «سعید بن أبی عروة» از «قتاده» آورده است که او گفت: «خدیجه برای رسول اللّه، عبد مناف را در جاهلیت و چهار دختر و دو پسر را در دوران اسلام به دنیا آورد که عبارت اند از: قاسم که پیامبر به همین مناسبت ابوالقاسم کُنیه گرفت. این کودک تا هنگام راه رفتن زنده بود و بعد از دنیا رفت و عبد اللّه که در کودکی درگذشت. ام کلثوم، زینب، رقیه و فاطمه.»(2)

[وقتی تمام دختران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پس از مبعث به دنیا آمده اند، چگونه می توان پذیرفت که دو دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قبل از بعثت نخست با فرزندان ابولهب ازدواج نموده، آن گاه بعد از اسلام به تزویج عثمان درآمده باشند؟]

«قسطلانی» نیز پس از کلامی می گوید: «و گفته شده فرزندی به نام عبدمناف، قبل از بعثت برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ متولد شد که بدین ترتیب، دوازده تن شدند و تمام آن ها جز این فرزند در دوران اسلام (بعد از مبعث) به دنیا آمدند»(3) و بعضی تصریح کرده که قول

ص: 441


1- . ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد، الاستغاثه، ج 1، ص 68 _ 69؛ رساله ای پیرامون دختران پیامبر9، چاپ سنگی در انتهای کتاب مکارم الأخلاق، ص 6.
2- . مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ج 5، ص 16 و ج 4، ص 139.
3- . قسطلانی، احمد بن محمّد، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 196.

درست این است که رقیه، کوچک تر از همه، حتی از فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده است.(1)

با این توضیحات، دیگر چگونه می توان تصدیق کرد که سخن کسی را که می گوید: آن دو نخست در عصرِ جاهلیت با دو پسرِ أبولهب ازدواج کرده اند و پس از اسلام از آن دو جدا شدند.

مَقْدِسی می گوید: «رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، رقیه را به عثمان بن عفان تزویج نمود و رقیه همراه عثمان دوباره به حبشه هجرت کرد. در مهاجرت اوّل در کشتی، سقط جنین کرد.»(2)

آری، چگونه می توان این گفته را باور کرد؛ در صورتی که ما می دانیم هجرت اوّل به حبشه، پنج سال پس از بعثت بود. چطور ممکن است رقیه، پیش از بعثت با فرزند أبولهب ازدواج نموده، سپس از او جدا شده و با عثمان ازدواج کرده است و قبل از هجرت به حبشه، از او حامله شده و در حالی که او بعد از بعثت به دنیا آمده است. این جداً عجیب است!

دوم: برخی روایات می گویند،(3) ابولهب پس از نزول سوره (تَبَّتْ یدَا أبِی لَهَبٍ؛(4) بریده باد هر دو دست ابولهب)، به دو پسرش دستور داد تا رقیه و ام کلثوم را طلاق دهند. با این که آنها می گویند این سوره در زمانی نازل شده که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و مسلمانان در شعب در محاصره به سر می بردند،(5) و این حادثه پس از هجرت اوّل به حبشه اتفاق افتاد.

سوم: روایت شده که خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، عبد اللّه را به دنیا

ص: 442


1- . ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الأصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 304، به نقل از الجرجانی؛ الإستیعاب در پاورقی الإصابة، ج 4، ص 282 و 299. در ص 281 به نقل از زبیر بن بکار می گوید: عبداللّه، بعد أم کلثوم و سپس فاطمه3، و بعد رقیه همه پس از اسلام متولد شدند. همچنین در: ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 2، ص 294؛ زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 21.
2- . مقدسی، مطهر بن طاهر، لبدء والتاریخ، ج 5، ص 17؛ بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 298.
3- . زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، ص 22؛ بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج1، ص 293 و 298؛ ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 456؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، (چاپ شده در پاورقی الإصابة)، ج 4، ص 299؛ جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال، الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، ج 6، ص 409، به نقل از طبرانی.
4- . مسد: 1.
5- . جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال، الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، ج 6، ص 408، به نقل از أبی نعیم در الدلائل.

آورد. سپس زایمانش به تأخیر افتاد، و در حالی که رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ با مردی صحبت می کرد و عاص بن وائل به او می نگریست. رهگذری در بارۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از عاص پرسید او کیست؟ عاص گفت: او أبتر (بی فرزند) است. آن گاه خداوند این آیه را نازل فرمود: (إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ؛(1) قطعاً دشمن تو بی نسل است).(2)

ظاهر روایت چنین است که وقتی خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ عبد اللّه را به دنیا آورد، غیر از او فرزندی به دنیا نیاورده بود، یا اگر به دنیا آورده بود، فوت کرده بود و برای پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فرزندی نبود؛ با این که رقیه پیش از ولادت فاطمه عَلَيْها السَّلاَمُ نزد عثمان بود و بر این اساس، توصیفِ عاص در مورد پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ به عنوان ابتر نباید درست باشد، تا آیه بدین منظور نازل شود؛ مگر این که گفته شود: عرب به دخترانْ اهمیتی نمی داد، بلکه معیار نزد آنها فقط پسران بودند. از این رو عاص او را ابتر توصیف نموده است.

چهارم: پیش از این آمد که افرادی گفتند: خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ ده یا سه یا پنج سال پیش از بعثت با پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج کرد؛ حال چطور رقیه و زینب از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ متولد شده اند و پس از بعثت هم ازدواج کرده اند.

پنجم: دولابی می گوید: عثمان در زمان جاهلیت با رقیه ازدواج کرده است.(3) این مسئله تأیید و تأکید می کند: رقیه ای که با عثمان ازدواج نموده غیر از رقیه، دختر رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده که بعد از بعثت متولد گشته، و کسی که با عثمان ازدواج کرده ربیبۀ پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده است، نه دخترِ وی. عرب، ربیبۀ مرد را دختر او می خواند. همین سخن در بارۀ ام کلثوم نیز مطرح است؛ چون او نیز پس از بعثت به دنیا آمد.

آیا زینب دختر رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است، یا ربیبۀ او؟

در بارۀ زینب، اطمینان نداریم که او دختر رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ باشد. علاوه بر مطالبی

ص: 443


1- . کوثر: 3.
2- . بدارن، عبدالقادر، تهذیب تاریخ دمشق، ج 1، ص 294؛ جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال، الدر المنثور فی طبقات ربات الخدور، ج 6، ص 404.
3- . قسطلانی، احمد بن محمّد، المواهب اللدنیة، ج 1، ص 197.

که قبلاً پیرامون دو همسر عثمان بیان کردیم، که عیناً در این جا جاری است. اگر أبوالعاص بن ربیع پیش از بعثت با وی ازدواج کرده باشد، موارد ذیل را اضافه می کنیم:

1 . مغلطای در بارۀ خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ چنین گوید: «سپس با شوهرِ دیگری به نام ابوهالة نباش بن زرارة ازدواج کرد و برای او هند، حرث و زینب را به دنیا آورد، وخودش اُم هند کُنیه گرفت و طاهره خوانده می شد.»(1) [از این جمله استنباط می شود که زینب دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نبوده، بلکه دختر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است و همان گونه که قبلاً گفتیم چون خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ دوشیزه بود، پس این دختر از فرزندانِ شوی خواهر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ بوده است.]

2 . از «عمرو بن دینار» آمده که حسن بن محمّد بن علی به او خبر داد که «ابوالعاص ابن الربیع بن عبدالعزی بن عبدالشمس بن عبدمناف» شوهر دختر خدیجه بود که او را دست بسته نزد رسول اللّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آوردند و بعد زینب، دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را آزار کرد.(2)

این که در ابتدا به «دختر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ» تعبیر کرده، اشاره دارد که او دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نبوده؛ هر چند مجدداً وی را دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می نامد. البته بعید نیست منظور او حق پدری پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نسبت به زینب به خاطر تربیت وی باشد، والّا چرا در ابتدا زینب را دختر خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می خواند. بنا بر این نسبتِ او به خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ در مرحلۀ نخست، قرینۀ دخترخواندگی وی نسبت به پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ است؛ به خاطر آن که او را تربیت کرد.

عَلَيْها السَّلاَمُ . محمّدحسن آل یاسین در بارۀ زینب می گوید: «در بعضی از منابع آمده، زینب هنگام سی سالگی پیامبر به دنیا آمد(3) و ابوالعاص بن الربیع، قبل از بعثت با وی ازدواج

ص: 444


1- . مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه، سیره مغلطای، ص 12.
2- . صنعانی، حافظ عبد الرزّاق، المصنف، ج 5، ص 224.
3- . ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 467؛ نویری، احمد بن عبدالوهّاب، نهایة الارب فی فنون الارب، ج 18، ص 211؛ ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه ، الاستیعاب، ج 4، ص 311 (چاپ شده در پاورقی الإصابة).

کرد و فرزندانی به نام های علی، که در کودکی درگذشت و امامه که هنگام ایمان آوردن مادرش در ابتدای بعثت، او نیز ایمان آورد، برای وی به دنیا آورد.»(1)

این غیرمعقول است؛(2) زیرا چگونه ممکن است دختری در سن ده سالگی ازدواج کند و صاحب دختری شود و او بزرگ شده و در آغاز بعثت همراه مادرش اسلام آورد؛ در حالی که مادرش هنوز، دهمین سال خود را سپری می کند.(3)

اشکالِ این محقق متین نمی باشد؛ زیرا مقصود از زنی که همراه مادرش اسلام آورد، زینب همراه مادرش خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ می باشد، نه امامه و زینب، و این مطلب روشن است.

در مورد ام کلثوم، روایات می گویند که علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ وقتی هجرت کرد، فاطمه ها، أم ایمن و گروهی از مؤمنان ضعیف را همراه خود برد،(4) و ام کلثوم جزو آنها نیست. آیا وی پیش از آن زمان یا پس از آن به تنهایی هجرت کرده است؟ چطور علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ وی را همراه خود نمی بَرَد تا از او در برابر مکر قریش حمایت کند؟ چطور و چگونه؟

ما نمی توانیم مطمئن باشیم که عثمان با دو دختر پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ازدواج کرده است؛ زیرا که احتمال زیاد می رود که آنها ربیبۀ او بوده باشند؛ هم چنین نسبت به زینب، همسر أبوالعاص. بر این اساس، اگر شخصی با دختر خواندۀ کسی ازدواج کند، صحیح است که گفته شود او داماد وی و خویشاوندش شده است! از این رو، میانِ آنچه که بیان کردیم با سخن امیرالمؤمنین عَلَيْهِ السَّلاَمُ که به عثمان فرمود: «وقد نِلتَ مِن صَهره مالم ینالا؛(5)

ص: 445


1- . آل یاسین، محمّدحسن، النبوة، پاورقی، ص 65.
2- . وقتی او در سن سی سالگی پیامبر9 به دنیا آمده، پس هنگام بعثت، او ده ساله بوده، و اگر در سال اوّل بعثت ایمان آورده باشد، چگونه ممکن است در حالی که او ده ساله است، دختر بالغی هم داشته باشد که با همین مادر ده ساله اش ایمان آورد؟ خصوصاً که وی، پیش از این کودک دیگری به دنیا آورده که بعداً مرده است. م.
3- . آل یاسین، محمّدحسن، النبوة، پاورقی، ص 65.
4- . معروف حسنی، هاشم، سیرة المصطفی، ص 259؛ حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیة، ج 2، ص 53.
5- . ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد ، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 85؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الأشراف، ج 5، ص 60؛ ابن عبدالربه، احمد بن محمد بن اندلسی، العقد الفرید، ج 3، ص 376؛ شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل النصره فی حرب البصره، ص 100، به نقل از المدائنی؛ علامۀ امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنة، ج 9، ص 74، به نقل از منابع پیشین و از تاریخ الأمم والملوک، ج 5، ص 96، از ابن اثیر جزری، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 63، از ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج 7، ص 168.

تو از لحاظ دامادی پیامبر به جایی رسیدی که آن دو [ابوبکر و عمر] نرسیدند.» این موضوع باقی می ماند که آیا آن داماد در قبال کسی که با تزویج دختر خوانده اش به او احترام گذاشت، وظیفه اش را انجام داد؟ این بحث دیگری است و فرصتی دیگر می طلبد. اشاره هایی به رفتار عثمان در حق دو همسرش که ربیبه های پیامبر اعظم صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بودند، خواهد آمد.

به هر حال، ما کتاب هایی به نام «بنات النبی أم ربائبه» و «القول الصائب فی اثبات الربائب» نوشته ایم. افرادی که به توضیحات بیشتری تمایل دارند به آنها مراجعه فرمایند.

رقبای علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ

شاید اصرار دیگران بر این که این ها دختران پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بوده اند و آن را جزو مطالب مسلم فرض کرده اند، این باشد که می خواهند برای فضائل خارجی(1) علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ ایجاد رقیب نمایند. از این رو به عثمان لقب «ذوالنورین» (صاحب دو نور) داده اند؛ با این که می دانند رفتار عثمان با آن دو، آن گونه که اینان می گویند، نبوده است. (وقتی پیرامون وفات آن دو در جلد چهارم کتاب صحبت کنیم، به این نکته اشاره خواهیم نمود.)

در روایت دروغِ ازدواج علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ با دختر ابوجهل دیده می شود که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ از دامادش ابوالعاص تعریف نموده که این کنایه ای است بر نکوهش علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ؛ چون در آن روایت، حضرت درصددِ عیب جویی و تهدید علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ بوده است. پیرامون این حدیث جعلی نیز در جلد ششم سخن خواهیم گفت.

خویشاوندی هند بن ابی هاله با امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ از ناحیۀ مادر

پیش از این که سخن در این موضوع را کنار بگذاریم و به مطلب دیگری بپردازیم، بهتر است

ص: 446


1- . فضایل دو گونه هستند: بخشی نفسانی است؛ مثل علم، شجاعت، اخلاق، زیبایی و بخش خارجی؛ همانند شهرت، خوش نامی و انتساب به خانوادۀ محترم. م.

نکاتی را در این باره نگارش کنیم که گفته می شود امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ فرمود: از داییِ خود هند بن أبی هالة در مورد اوصاف رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پرسیدم؛ زیرا او شخصی توصیف گری بود و می خواستم چیزی را برایم توصیف کند که نسبت به آن تعلق خاطر پیدا کنم.

او گفت: رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مردی بزرگ و بزرگوار ... بود. امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ می گوید: من این سخن را از حسین برای مدت زمانی پنهان کردم. سپس با او در میان گذاشتم و متوجّه شدم که او پیش از من آن را دریافت کرده است. او از پدرش در بارۀ ورود و خروج و همنشینی و شکل پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ پرسیده و خلاصه از هر چیزی که مربوط به حضرت بود، سؤال کرد. امام حسین عَلَيْهِ السَّلاَمُ گفت، من از پدرم پرسیدم... .(1) می گوییم:

اول: سندِ این حدیث چنین است: جمیع عجلی به نقل از مردی از بنی تمیم، از پسر ابی هاله، همسر خدیجه ام المؤمنین که کنیه اش اباعبد اللّه به نقل از یکی از پسران ابی هاله، از حسن بن علی... الخ.(2)

دوم: پیش از این اختلافی که در بارۀ هند واقع است، بیان شد که آیا او از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ متولد شده؟ آیا او پسر است یا دختر؟ و این که چه کسی پدر او بوده است؟

سوم: امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ با چشم خویش پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را دیده بود و چندین سال با ایشان زندگی کرده و با حضرت بیعت نموده بود و در برخی از پیمان هایش گواه بود، و برای مباهله با نجرانی ها با ایشان همراه شد، و ... . بنا بر این چرا علاقه مند است که هند، رسولِ خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ را برایش توصیف کند تا نسبت به آن تعلق خاطر پیدا کند. آیا او جدش را فراموش کرده بود؟ اگر واقعاً فراموش کرده، چرا از پدرش که سخنورترین مردان عرب و داناترین فرد است، نمی پرسد. کسی که پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ او را در دامان خود تربیت کرد و تمام موارد را به طور دقیق در بارۀ آن حضرت می دانست. آیا معقول است که

ص: 447


1- . فاسی، محمّد عبدالحی، التراتیب الإداریة، ج 2، ص 448 449 و صفحه های بعد؛ اصفهانی، ابونعیم، دلائل النبوة، ج 2، ص 286.
2- . فاسی، محمّد عبدالحی، التراتیب الإداریة، ج 2، ص 447.

هند بیش از امیرمؤمنان علی عَلَيْهِ السَّلاَمُ از احوال پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ آگاه باشد؟

ما اسنادی، حتی جعلی، در اختیار نداریم که اشاره کند هند با رسول خدا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ زندگی کرده است یا نزدیک ایشان بوده یا در مجالس حضرت حضور داشته و امثال آن. با وجود این که در مورد دیگران که گه گاهی به مجلس پیامبر صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ می آمدند، بسیار شنیده ایم.

چهارم: ما نمی دانیم چرا امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ این موضوع را از برادرش پنهان می کند؛ در حالی که ما فکر نمی کنیم که وی در چنین اموری خود را بر برادرش مقدم بردارد؟

پنجم: تمام مطالب گذشته در مقابل این حدیث قرار دارد و سایه ای از شک و تردید بر آن می افکند.

ششم: نمی دانیم ابن أبی هالة که از امام حسن عَلَيْهِ السَّلاَمُ روایت می کند، چه کسی است. آیا وی نیز از پسران خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا تاریخ در موردش مطلبی نگفته است؟ اگر او پسر ابوهاله از زنی دیگر غیر از خدیجه عَلَيْها السَّلاَمُ است، این موضوع را نیز تاریخ بیان نکرده، و کتاب های نسب شناسی به او اشاره ای ندارند و در راویان حدیث و کتب رجال نامی از وی به میان نیامده است.

کتابنامه

1. ابن ابی الحدید، عزالدین ابو حامد (م 656 ق)، شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره: داراحیا الکتب العربیه، 1378ق.

2. ابن اثیر جزری، علی بن محمّد (م 630 ق)، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، بیروت: انتشارات دارالفکر، 1409 ق.

3. الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1386 ق.

4. ابن حبان بُستی، محمد بن احمد (م 354 ق)، الثقات، حیدر آباد دکن هند، مؤسسة الکتب الثقافیة، 1393 ق.

ابن حبیب بغدادی، ابوجعفر محمّد (م 245 ق)، المُحَبَّر، به کوشش: ایلزه لیشتن اشتتر،

ص: 448

1. حیدرآباد دکن، 1361 ق / 1942 م.

2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م 852 ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد، علی محمّد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.

3. ابن حنبل، احمد بن محمّد شیبانی (م 241 ق)، مسند احمد بن حنبل، بیروت: دار صادر، [بی تا].

4. ابن سعد واقدی، ابو عبداللّه محمّد (م 230 ق)، الطبقات الکبری، بیروت: دار صادر ، 1386ق.

5. ابن شهرآشوب، محمّد بن علی مازندرانی (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق: گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق.

6. ابن عبد ربّه، احمد بن محمّد اندلسی (م 328 ق)، العقد الفرید، تحقیق: أحمد الزین و إبراهیم الأبیاری، بیروت: دار الأندلس، 1408 ق.

7. ابن عبدالبرّ، یوسف بن عبداللّه قرطبی (م 463 ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق: علی محمّد بجاوی، بیروت: دار الجیل، 1412 ق.

8. ابن عماد حنبلی، عبدالحی بن عماد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، بیروت: داراحیاء التراث ، [بی تا].

9. ابن قدامه، ابومحمّد عبداللّه بن احمد (ت 620 ق)، التبین فی انساب القرشیین، تحقیق: محمّد نایف الدلیمی، بیروت: عالم الکتب، 1408ق.

10. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م 774 ق)، البدایة و النهایة، تحقیق : علی شیری، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1408 ق.

11. ابن منظور، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، به کوشش: روحیه نحاس، دمشق، 1404 ق / 1984 م.

ابن هشام حمیری، ابومحمد عبدالملک (م 8 213 ق)، السیرة النبویّة، به

ص: 449

1. کوشش: عمر عبدالسّلام تدمری، بیروت، 1410 ق / 1990 م.

2. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب اسحاق (م 284 ق)، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمّدابراهیم آیتی، تهران: انتشارت علمی و فرهنگی ، چاپ ششم، 1371ش.

3. ابوالقاسم کوفی، علی بن احمد (م 352 ق)، الاستغاثه فی بدع الثلاثة، تهران: مؤسسة الاعلمی، 1373 ش.

4. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبداللّه، دلائل النبوة.

5. اخضر جنابذی، عبدالعزیز بن ابی نصر مبارک (م 611 ق)، معالم العترة الطاهرة النبویّة، تصحیح: سامی الغُرَیری، بیروت، 1407ق.

6. اربلی، علی بن عیسی (م 693 ق)، کشف الغمة فی معرفة الائمة7، بیروت: دار الاضواء، 1405 ق.

7. بدران، عبدالقادر (ت 1346 ق)، تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1407 ق.

8. بلاذری، احمد بن یحیی (م 279 ق)، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، 1417 ق.

9. جلال الدین سیوطی، عبدالرحمان بن کمال بن محمد خضیری (م 911 ق)، الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور، بیروت: دار الفکر، 1414 ق.

10. حاکم نیشابوری ، ابو عبداللّه (م 405 ق)، المستدرک علی الصحیحین، بیروت لبنان : دارالمعرفة ، 1406 ق.

11. حضرمی، ابو زکریا یحیی بن ابی بکر (ت 893ق)، بهجة المحافل وبغیة الاماثل فی تلخیص المعجزات والسیر والشمائل، تحقیق: زکریا عمرات، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417ق.

ص: 450

1. حلبی، علی بن برهان (م 1044 ق)، السیرة الحلبیه، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق.

2. دحلان، احمد بن زینی، السیرة النبویة (فی هامش السیرة الحلبیة)، تحقیق: ناجی سوید، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1416ق.

1. دیار بکری، حسین بن محمّد (معاصر)، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، بیروت: مؤسّسۀ شعبان.

3. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة ، 1413 ق.

4. ذهبی، محمّد بن احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، 1413 ق.

5. راوندی، قطب الدین سعید بن عبداللّه (م 573 ق)، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی، 1409ق.

6. زبیری، مصعب بن عبداللّه، نسب قریش، قاهره: چاپ لوی پرووانسال، 1953.

7. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر (م 538 ق)، الکشاف، بیروت: دار المعرفة.

8. سهیلی، عبدالرّحمان بن عبد اللّه، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابن هشام، قاهره: چاپ عبدالرحمان وکیل، 1387 1390 / 1967 1970، چاپ افست 1410 / 1990.

9. شوشتری، محمّدتقی تستری (م 1415 ق)، قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة ومحدّثیهم، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، 1410 ق.

10. شیخ صدوق، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی (م 381 ق)، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفّاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی.

ص: 451

1. شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان عکبری بغدادی (م 413 ق)، الجمل والنصرة لسید العترة فی حرب البصرة، تحقیق: سید علی میرشریفی، قم: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413 ق.

2. صنعانی، حافظ عبد الرزّاق بن همّام (م 211 ق)، المصنّف، تحقیق: حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت: منشورات المجلس العلمی، 1390 ق.

3. طباطبایی، سید عبدالعزیز، الغدیر فی التراث الإسلامی، قم: نشر الهادی، 1415 ق.

4. طبری، محمد بن جریر (م 310 ق)، تاریخ طبری ( تاریخ الامم والملوک)، به کوشش: گروهی از علماء، بیروت: اعلمی، 1403 ق.

5. عسکری، حسن بن عبد اللّه بن سهل (م 395 ق)، الأوائل، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1407 ق.

6. علامۀ امینی، عبدالحسین بن احمد (م 1390 ق)، الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1372 ق.

7. علامۀ طباطبایی، سید محمّدحسین (م 1402 ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: إسماعیلیان، 1394 ق.

8. فاسی، محمّد عبدالحی کنانی ادریسی حسینی، التراتیب الإداریة، بیروت: شرکة دار الأرقم.

9. قسطلانی، احمد بن محمّد (ت 923 ق)، المواهب اللدنیة بالمنح المحمّدیة، تحقیق: صالح احمد الشامی، بیروت: المکتب الاسلامی، 1412ق.

10. کلینی ، محمّد بن یعقوب، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ سوم، تهران: دارالکتب الاسلامیة، 1388 ق.

ص: 452

1. مجلسی، محمّدباقر (م 1110 ق)، بحار الأنوار، تحقیق: محمّدباقر بهبودی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.

2. معروف حسنی، سید هاشم (م 1404 ق)، سیرة المصطفی، قم: کتابخانۀ بزرگ آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی، 1978م.

3. مغلطای بن قلیچ، اعلاء الدین ابوعبداللّه (م 762 ق)، سیره مغلطای.

4. مقدسی ، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، قاهره (بور سعید): مکتبه الثقافه الدینیه.

5. ملا صالح، محمّد صالح مازندرانی (م 1081 ق)، شرح اُصول الکافی، تصحیح: علی عاشور، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1421ق.

6. منقری، نصر بن مزاحم (م 212 ق)، وقعة صفّین، تحقیق: عبدالسلام محمّد هارون، قم: مکتبة آیة اللّه المرعشی، 1382 ق.

7. نووی، أبو زکریا یحیی بن شرف (م 676 ق)، تهذیب الأسماء واللغات، بیروت: دار الفکر، 1416 ق.

8. نویری، احمد بن عبدالوهّاب، نهایة الارب فی فنون الارب، قاهره [1923] 1990.

9. هیثمی، نور الدین علی بن ابی بکر (م 807 ق)، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408 ق.

ص: 453

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109