تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد 8

مشخصات کتاب

سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -

عنوان قراردادی:صحیفه سجادیه. شرح

عنوان و نام پدیدآور:تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد8 / حسین انصاریان.

مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1389 -

مشخصات ظاهری:15 ج.

فروست:مجموعه آثار؛ 45، 46، 47، 48، 49، 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59 .

شابک:900000ریال:دوره 978-964-2939-60-2: ؛ ج.1 978-964-2939-61-9: ؛ ج.2 978-964-2939-62-6: ؛ :ج.3 978-964-2939-63-3: ؛ :ج.4 978-964-2939-64-0: ؛ :ج.5 978-964-2939-65-7: ؛ :ج.6 978-964-2939-66-4: ؛ :ج.7 978-964-2939-67-1: ؛ :ج.8 978-964-2939-68-8: ؛ :ج.9 978-964-2939-69-5: ؛ :ج.10 978-964-2939-70-1: ؛ :ج.11 978-964-2939-71-8: ؛ : ج.12 978-964-2939-72-5 : ؛ ج.13 978-964-2939-91-6 : ؛ ج.14 978-964-2939-92-3 : ؛ ج.15 978-964-2939-93-0 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق.

موضوع:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه -- نقد و تفسیر

شناسه افزوده:علی بن حسین (ع)، امام چهارم، 38 - 94ق. . صحیفه سجادیه. شرح

رده بندی کنگره:BP267/1/ع8ص3042225 1389

رده بندی دیویی:297/772

شماره کتابشناسی ملی: 1981717

ص :1

اشاره

ص :2

تفسیر و شرح صحیفه سجادیه جلد8

حسین انصاریان

ص:3

ص:4

بسم الله الرحمن الرحیم

ص:5

ص:6

دعای 17 : پناه بردن به حق

اشاره

استاد حسین انصاریان

دعای 17 : پناه بردن به حق

«1»اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکَائِدِهِ وَ مِنَ الثِّقَةِ بِأَمَانِیِّهِ وَ مَوَاعِیدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَائِدِهِ «2»وَ أَنْ یُطْمِعَ نَفْسَهُ فِی إِضْلاَلِنَا عَنْ طَاعَتِکَ وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیَتِکَ أَوْ أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا أَوْ أَنْ یَثْقُلَ عَلَیْنَا مَا کَرَّهَ إِلَیْنَا «3»اَللَّهُمَّ اخْسَأْهُ عَنَّا بِعِبَادَتِکَ وَ اکْبِتْهُ بِدُؤُوبِنَا فِی مَحَبَّتِکَ وَ اجْعَلْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ سِتْراً لاَ یَهْتِکُهُ وَ رَدْماً مُصْمِتاً لاَ یَفْتُقُهُ «4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْهُ عَنَّا بِبَعْضِ أَعْدَائِکَ وَ اعْصِمْنَا مِنْهُ بِحُسْنِ رِعَایَتِکَ وَ اکْفِنَا خَتْرَهُ وَ وَلِّنَا ظَهْرَهُ وَ اقْطَعْ عَنَّا إِثْرَهُ «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَمْتِعْنَا مِنَ الْهُدَی بِمِثْلِ ضَلاَلَتِهِ وَ زَوِّدْنَا مِنَ الْتَّقْوَی ضِدَّ غَوَایَتِهِ وَ اسْلُکْ بِنَا مِنَ التُّقَی خِلاَفَ سَبِیلِهِ مِنَ الرَّدَی «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ لَهُ فِی قُلُوبِنَا مَدْخَلاً وَ لاَ تُوطِنَنَّ لَهُ فِیمَا لَدَیْنَا مَنْزِلاً «7»اَللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِلٍ فَعَرِّفْنَاهُ وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ وَ بَصِّرْنَا مَا نُکَائِدُهُ بِهِ وَ أَلْهِمْنَا مَا نُعِدُّهُ لَهُ وَ أَیْقِظْنَا عَنْ سِنَةِ الْغَفْلَةِ بِالرُّکُونِ إِلَیْهِ وَ أَحْسِنْ بِتَوْفِیقِکَ عَوْنَنَا عَلَیْهِ «8»اَللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْکَارَ عَمَلِهِ وَ الْطُفْ لَنَا فِی نَقْضِ حِیَلِهِ «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَوِّلْ سُلْطَانَهُ عَنَّا وَ اقْطَعْ رَجَاءَهُ مِنَّا وَ ادْرَأْهُ عَنِ الْوُلُوعِ بِنَا «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ آبَاءَنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَوْلاَدَنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ ذَوِی أَرْحَامِنَا وَ قَرَابَاتِنَا وَ جِیرانَنَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ

ص:7

الْمُؤْمِنَاتِ مِنْهُ فِی حِرْزٍ حَارِزٍ وَ حِصْنٍ حَافِظٍ وَ کَهْفٍ مَانِعٍ وَ أَلْبِسْهُمْ مِنْهُ جُنَناً وَاقِیَةً وَ أَعْطِهِمْ عَلَیْهِ أَسْلِحَةً مَاضِیَةً «11»اَللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ مَنْ شَهِدَ لَکَ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ أَخْلَصَ لَکَ بِالْوَحْدَانِیَّةِ وَ عَادَاهُ لَکَ بِحَقِیقَةِ الْعُبُودِیَّةِ وَ اسْتَظْهَرَ بِکَ عَلَیْهِ فِی مَعْرِفَةِ الْعُلُومِ الرَّبَّانِیَّةِ «12»اَللَّهُمَّ احْلُلْ مَا عَقَدَ وَ افْتُقْ مَا رَتَقَ وَ افْسَخْ مَا دَبَّرَ وَ ثَبِّطْهُ إِذَا عَزَمَ وَ انْقُضْ مَا أَبْرَمَ «13»اَللَّهُمَّ وَ اهْزِمْ جُنْدَهُ وَ أَبْطِلْ کَیْدَهُ وَ اهْدِمْ کَهْفَهُ وَ أَرْغِمْ أَنْفَهُ «14»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنَا فِی نَظْمِ أَعْدَائِهِ وَ اعْزِلْنَا عَنْ عِدَادِ أَوْلِیَائِهِ لاَ نُطِیعُ لَهُ إِذَا اسْتَهْوَانَا وَ لاَ نَسْتَجِیبُ لَهُ إِذَا دَعَانَا نَأْمُرُ بِمُنَاوَاتِهِ مَنْ أَطَاعَ أَمْرَنَا وَ نَعِظُ عَنْ مُتَابَعَتِهِ مَنِ اتَّبَعَ زَجْرَنَا «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ خَاتِمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ أَعِذْنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِمَّا اسْتَعَذْنَا مِنْهُ وَ أَجِرْنَا مِمَّا اسْتَجَرْنَا بِکَ مِنْ خَوْفِهِ «16»وَ اسْمَعْ لَنَا مَا دَعَوْنَا بِهِ وَ أَعْطِنَا مَا أَغْفَلْنَاهُ وَ احْفَظْ لَنَا مَا نَسِینَاهُ وَ صَیِّرْنَا بِذَلِکَ فِی دَرَجَاتِ الصَّالِحِینَ وَ مَرَاتِبِ الْمُؤْمِنِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.

ص:8

[«1»اَللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ کَیْدِهِ وَ مَکَائِدِهِ وَ مِنَ الثِّقَةِ بِأَمَانِیِّهِ وَ مَوَاعِیدِهِ وَ غُرُورِهِ وَ مَصَائِدِهِ «2»وَ أَنْ یُطْمِعَ نَفْسَهُ فِی إِضْلاَلِنَا عَنْ طَاعَتِکَ وَ امْتِهَانِنَا بِمَعْصِیَتِکَ أَوْ أَنْ یَحْسُنَ عِنْدَنَا مَا حَسَّنَ لَنَا أَوْ أَنْ یَثْقُلَ عَلَیْنَا مَا کَرَّهَ إِلَیْنَا «3»اَللَّهُمَّ اخْسَأْهُ عَنَّا بِعِبَادَتِکَ وَ اکْبِتْهُ بِدُؤُوبِنَا فِی مَحَبَّتِکَ وَ اجْعَلْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ سِتْراً لاَ یَهْتِکُهُ وَ رَدْماً مُصْمِتاً لاَ یَفْتُقُهُ]

خدایا! به تو پناه می برم از فتنه انگیزی های شیطان رانده شده، و از نیرنگ و مکرهایش، و از اطمینان به دروغ ها و وعده ها و فریب کاری و دام هایش، و این که خود را در گمراه کردن ما از راه بندگیت، و خوار کردنمان بر اثر معصیتت، به طمع اندازد یا نزد ما نیکو شود زشتی هایی که او در نظر ما نیکو جلوه می دهد، یا گران و سخت شود، خوبی هایی که او در نظر ما زشت نشان می دهد.

خدایا! به عبادت و بندگی ما، او را از عرصه گاه زندگیمان دور کن و به سبب جدّیّت و تلاشمان در راه محبتت، او را ذلیل و خوار گردان، و بین ما و او پرده ای قرار ده که آن را ندرد، و حجابی ضخیم برقرار کن که آن را نشکافد.

ص:9

شیطان و شیطنت

در مسئله شیطان و شیطنت او چه در قرآن مجید و چه در روایات، مطالب بسیار مهم و پر ارزشی وجود دارد که با توفیق حضرت حق به اهمّ آن مطالب اشاره خواهد شد.

بسیار اتفاق افتاده که این سؤال برای انسان مطرح می شود، چرا خداوند شیطان را آفرید، و انسان را به چنین دردسر خطرناکی مبتلا کرد، اگر شیطان در نظام خلقت نبود، انسان از ابتدای زندگی راه خیر و سلامت را تا پایان حیات می پویید، و احدی دچار شقاوت و بدبختی و تیره روزی نمی شد؟

پاسخ این سؤال بسیار ساده است:

اوّلاً: وجود مقدّس حضرت حق که علم و عدل و حکمت و رحمت و رأفت بی نهایت در بی نهایت است، در نظام آفرینش موجودی را با هویت ابلیسی و شیطانی نیافرید، حضرت حق هر چه را آفرید بر مبنای پاکی و درستی و سرشت توحیدی آفرید.

انسان ها دارای اراده و اختیار بودند که بر اثرهوا و هوس و حرص و طمع و شهوت و غرور و کبر، به جای انتخاب و اختیار راه سعادت و طریق سلامت، به انتخاب راه ضلالت و طریق شقاوت دست زدند، و به جای توبه و انابه با کبر مخصوص به خودشان راه مخالفت را ادامه دادند، تا به صورت شیطان یعنی موجود خبیث، پلید، از حق دور، عاصی، متمرّد و مخالف حق و حقیقت درآمدند، و به خاطر حسادتی که به مقام انسان و انسانیّت داشتند، در کمین انسان نشستند تا او را نیز به مانند خود از رحمت حضرت حق دور و به عذاب ابد دچار کنند.

این گونه موجودات گمراه و گمراه کننده به فرمودۀ قرآن در سورۀ ناس هم در میان انسان ها و هم در بین موجودات نادیدنی، فراوانند.

ص:10

اینان در طریق انسان و انسانیّت سرگرم وسوسۀ فرزندان آدمند، و این فرزندان آدمند که باید از خود مواظبت و مراقبت کنند تا به دام شیاطین و وسوسه های آنان گرفتار نشوند.

باید توجّه داشت که مراقبت و مواظبت از خویش در برابر مکاید شیطان همان جهاد اکبر است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله : بَعَثَ سَرِیَّةً فَلَمّا رَجَعُوا قالَ: مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الجِهادَ الاَصْغَرَ وَ بَقِیَ عَلَیهِمُ الجِهادُ الاَکبَرُ.فَقیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ! مَا الجِهادُ الاکبَرُ؟ قالَ: جِهادُ النَّفسِ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله لشگری را به جبهۀ حق علیه باطل فرستاد، چون ارتش آزادیبخش اسلام از جبهه بازگشت، حضرت فرمود: آفرین بر طایفه ای که جهاد اصغر را به سر بردند، و جهاد اکبر بر عهدۀ آنان باقی است، عرضه داشتند: جهاد اکبر چیست؟ فرمود: ایستادن در برابر هواها و هوس ها.

اگر با دقّت عرفانی به داستان شیطان و شیطنت او بنگریم، می بینیم اگر چنین موجودی در کنار ما نبود که ما به دستور خدا تا پایان عمر با وسوسه های او و نیرنگ ها و فریب هایش مبارزه کنیم، از خیرات و فیوضات الهی در دنیا و آخرت محروم می شدیم.

آنان که تصور می کنند خداوند؛ ابلیس را با هویّت ابلیسی و شیطان را با هویت شیطانی آفرید، تا به آزار بنی آدم اقدام کنند، و وی را از سعادت دو جهان محروم نمایند، و دائم در دنیای ذهن خود نسبت به آفرینش شیطان علیه حضرت ربّ العزّه چون و چرا دارند، در حقیقت به وجود مقدّس حق تهمت می زنند، و در دنیای

ص:11


1- (1) - وسائل الشیعة: 161/15، باب 1، حدیث 20208؛ [1]الأمالی، شیخ صدوق: 466، حدیث 8. [2]

باطن خود، گناه بزرگی مرتکب می شوند.

ابلیس و شیطان هم مانند تمام موجودات پاک و بی عیب و مجذوب حق آفریده شدند، و می توانستند برای همیشه در عرصه گاه پرفیض بندگی و عبودیت قرار بگیرند، و از فیوضات بی نهایت حق برای ابد بهره مند شوند، ولی این موجودات مرئی و نامرئی و به قول قرآن کریم: مِنَ الجِنَّةِ وَ النّاسِ» (1) دچار سوء اختیار شدند و خود را به لعنت الهی دچار ساختند، و از باب لجبازی با حضرت حق، برای گمراه کردن انسان به سراغ او آمدند.

خداوند مهربان انسان را در پوششی از عقل و اندیشه ووجدان و فطرت و خلقتی احسن و نزول کتب آسمانی و بعثت انبیا و امامت امامان و حکمت حکیمان و عرفان عارفان قرارداد و از وی خواست با این همه سرمایۀ سنگین معنوی قدم در طریق مستقیم بردارد و از شیطان و شیطنت هایش پیروی نکند.

وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (2)

و از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ زیرا او نسبت به شما دشمنی آشکار است .

کسی که از انسان دعوت می کند، از خدا جدا شو، به قیامت و عاقبت فکر مکن، هر چه به دست آوردی بخور، هر چه دوست داشتی انجام بده، به هر کاری دست بزن، حق هر کسی را غارت کن، نمی تواند دوست انسان باشد.

لغت شیطان که به معنای خبیث و پلید و موجود شریر است، عام و دارای میلیون ها مصداق در طایفۀ جن و انس است.

آن که خود را از هدایت حق محروم کرده، و عاشق محروم کردن دیگران از هدایت الهی است؛ شیطان است.

ص:12


1- (1) - ناس (114) : 6. [1]
2- (2) - بقره (2) : 168. [2]

روی این حساب ممکن است پدر، مادر، برادر، خواهر، همسر، فرزند، دائی، عمو، و رفیق و دوست انسان، شیطان انسان بوده، یعنی موجوداتی گمراه و گمراه کننده باشند.

وظیفۀ واجب و تکلیف شرعی هر انسان مؤمنی است که در برابر شیطان و دعوت و شیطنت او و مکر و حیله و وسوسه اش مقاومت کند، و عبادت حضرت حق را که همراه با فیوضات ابدی و سعادت سرمدی است باعبادت و اطاعت شیطان که همراه شقاوت و بدبختی همیشگی است عوض نکند.

عدم سلطۀ شیطان بر انسان

ممکن است بعضی تصوّر کنند، خداوند متعال برای شیطان علیه انسان قدرت سلطه قرار داده، و انسان در برابر هجوم شیطان محکوم است و هیچ گونه قدرت دفاع از خود ندارد.

باید گفت: این هم یکی از تهمت های عظیمی است که بی خبران بی خرد به حضرت حق می زنند، در پاسخ اینان باید گفت، شیطان تنها کاری که از دستش برمی آید دعوت به شرّ است، و قدرت این که دست و پای کسی را ببندد و به معصیت مجبورش کند، ندارد.

شیطانی مثل یزید از مردم شام و عراق دعوت کرد که حادثه جانگداز کربلا را به وجود بیاورند، آنان که در برابر دعوت یزید قرار داشتند نزدیک به هفتاد هزار نفر بودند، به جای قبول دعوت یزید می توانستند دعوت حضرت حسین علیه السلام را بپذیرند، و مختار بودند از دعوت یزید سرپیچی کنند، یزید یک نفر بود و هیچ گونه تسلطّی بر هفتاد هزار نفر نداشت، این هفتاد هزار نفر به سرپرستی عمر سعد می توانستند به شام رفته و شیطان را از تخت به زیر بکشند و به عمر ننگین وی خاتمه دهند، و راه به پا شدن حکومت اسلامی را هموار نمایند.

ص:13

ولی با سوء اختیار خود دعوت یزید را اجابت کردند، و وسوسه های شیطانی آنها را پذیرا شدند، و دست به کاری زدند که صفحۀ تاریخ سیاه شد، و خودشان را برای ابد به عذاب الیم قیامت دچار کردند!!

این خود مردم کوفه و شام بودند که سلطۀ یزید را پذیرفتند، نه این که در اصل خلقت برای یزید سلطه بر مردم قرار داده شده بود.

روی این حساب، ملّت های مخالف انبیا و مریدان فرعون ها و نمرودها و معاویه ها و ابولهب ها و یزیدها و هارون ها و مأمون ها، و اجابت کنندگان دعوت شیطان های غربی و شرقی، در روز قیامت در محضر عدل الهی نمی توانند متوسّل به این عذر شوند که الهی ما در برابر شیاطین محکوم و مجبور بودیم و برای دفع سلطۀ آنان قدرتی نداشتیم.

این عذر به دو علت پذیرفته نیست:

خداوند عزیز در سورۀ ابراهیم از گفتگوی شیطان با انسان گمراه شده در دادگاه قیامت پرده برمی دارد و به این معنی اشاره می فرماید:

شیطان در برابر انسانی که می گوید تمام معاصی من به گردن شیطان است، فریاد می زند:

وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَنٍ» (1)

مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود .

قرآن مجید تهدید شیطان بر گمراهی انسان را چنین بیان می کند:

اِنَّ عِبادِی لَیسَ لَکَ عَلَیْهِم سُلْطانٌ الاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوینَ * وَ انَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُم اجْمَعینَ» (2)

ص:14


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]
2- (2) - حجر (15) : 42 - 43. [2]

تو را بر بندگانم تسلّطی نیست ، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند . * و مسلماً دوزخ ، وعده گاه همگی آنان است .

در هر صورت آیات قرآنی، و معارف الهیّه ما را نسبت به این معانی هشدار می دهد که:

1 - ابلیس و شیطان از ابتدا پلید و خبیث و شرور خلق نشدند، آنان هم مانند سایر موجودات بر مبنای فطرت توحیدی ساخته شدند. و می توانستند در گردونۀ عبادت حق، ادامۀ حیات دهند، ولی دچار کبر و غرور شده، خود را از رحمت الهی محروم ساختند، و بر اثر این محرومیّت دچار خباثت و آلودگی و شرّ شدند، و از باب لج بازی با حقّ، دست به گمراه کردن انسان زدند.

2 - ابلیس و جنودش جز وسوسه و دعوت به معصیت، برای هلاکت انسان، برنامه ای دیگر ندارند و هرگز برای آنان علیه انسان سلطه و قدرتی نیست.

3 - انسان از جانب حضرت حق با قوائی مانند عقل، وجدان، فطرت، جسم و جان، وحی، نبوّت، امامت، رحمت الهیّه همراه است و در هر کجا و تحت هر شرایطی قدرت مقابله با ابلیس را دارد و می تواند دعوتش را اجابت نکند و به جهاد اکبر لبیک گوید.

4 - هیچ انسانی به خاطر عصیان و خطایش در دادگاه الهی، نمی تواند عذر قابل قبولی به جناب حق ارائه کند که هر عذری از انسان در عرصۀ محشر مردود است و عاصی و خطاکار و مطیع و بردۀ شیطان همراه خود شیطان به جهنّم رفته و به عذاب الهی دچار خواهد بود.

ویژگی های شیطان

ص:15

حضرت حق، ابلیس را که از دستور سجدۀ بر آدم سرپیچی کرد با هویت ابلیسی نیافرید، و هر انسان یا جنّی که مصداق کلمه شیطان است با هویت شیطانی خلق نکرد.

ابلیس موجودی ناری بود که به خاطر عبادت و طاعت طولانی، همنشینی با ملائکۀ الهی نصیب او شد، وی از ابتدا خلقت جدای از جنس ملائکه بود:

این که گروهی وی را در ماهیت با ملائکه یکی می دانند، خلاف صریح قرآن است.

فَسَجَدُوا الاّ ابلیسَ کانَ مِنَ الجِنِّ» (1)

پس همه سجده کردند ، جز ابلیس که از گروه جن بود .

حضرت مولی الموحّدین امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

او از عبادت کنندگان سخت کوش بود، ولی تعصّب بی جا و کبر و خودبینی و حسد بر او غلبه کرد و با نافرمانی از فرمان حق تمام عبادات خود را به باد داد و درِ هر خیری را به روی خود بست، و با تصمیم شدیدی که نسبت به گمراهی آدم و فرزندانش گرفت تبدیل به موجودی پست و خبیث و پلید شد.

فَاعْتَبِرُوا بِما کانَ مِنْ فِعْلِ اللّهِ بِاِبلیسَ إذْ احْبَطَ عَمَلَهُ الطَّویلَ وَ جَهْدَهُ الجَهیدَ، وَ کانَ قَد عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ لایُدْری امِنْ سِنِی الدُّنیا ام مِنْ سِنِی الآخِرَةِ عَن کِبْرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ. (2)

از برنامۀ حضرت حق در رابطۀ با شیطان عبرت بگیرید که اعمالی طولانی، و سخت کوشی او را به خاطر یک ساعت تکبّر تباه کرد. در صورتی که خداوند را شش هزار سال بندگی کرد که معلوم نیست از سال های دنیایی است یا سال های آخرتی (که هر روزش هفتاد هزار سال دنیایی است).

پیمودن راه ابلیس یعنی سرپیچی از فرمان حق تا نقطۀ جدایی از هدایت و

ص:16


1- (1) - کهف (18) : 50. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 234، خطبۀ قاصعه. [2]

محرومیت از رحمت، همان راهی که ابلیس پیمود، هر انسان یا جنی را از پیشگاه حق می راند و وی را تبدیل به شیطان می کند.

شیطان اسم جنس است که شامل ابلیس و هر شریر خبیث عصیانگری که راه را بر بندگان الهی ببندد، می شود.

پس با دقّت در اوصاف و اعمال این نابکاران تبهکار که به صورت های گوناگون در حیات آدمی موجودند، به شناخت آنان بیش از پیش برخیزیم و به این معنی واقف و آگاه شویم که تا لحظۀ آخر عمر چه دشمنان خطرناکی در کمین ما قرار دارند که اگر با عبادت و طاعت و با ورع و تقوا در پناه خدا نرویم به بلای ابدی و عذاب سرمدی دچار خواهیم شد.

به قول حضرت فیض:

ای دل بیا که تا بخدا التجا کنیم وین درد خویش را زدرِ او دوا کنیم

امید بگسلیم زبیگانگان تمام زین پس دگر معامله با آشنا کنیم

سردر نهیم در ره او هرچه باد باد تن در دهیم هر چه رسد مر جفا کنیم

چون دوست دوست دارد ما خون دل خوریم از دشمن حسود شکایت چرا کنیم

او هر چه می کند چو صوابست و محض خیر پس ما چرا حدیث زچون و چراکنیم

چون امر و نهی او همه بهر صلاح ماست فاسد شویم گر ز اطاعت ابا کنیم

(فیض کاشانی)

ص:17

اوصاف و اعمال شیاطین انسی و جنی در قرآن

اشاره

قرآن مجید وضع ابلیس و سایر شیاطین انسی و جنی را از نظر اوصاف و اعمال، در سی و سه مرحله بیان می فرماید:

اطاعت نکردن امر حق

1 - خودداری کردن از اطاعت امر حق و بازایستادن از عبادت که با حالت «إبا» نشان داد.

وَ اذ قُلْنا لِلمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا الاّ ابْلِیسَ ابی وَ استَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ» (1)

و [ یاد کن ] هنگامی که به فرشتگان گفتیم : به آدم سجده کنید ، [ پس ] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد .

هدف حضرت حق از فرمان سجده به ملائکه، نشان دادن عظمت و مقام و شرافت آدم بود.

فرشتگان می بایست در برابر کسی که دارای مقام خلافت از خداست سر تعظیم فرود می آوردند.

آدم دارای مقام علّم الاسمائی و نیابت از حق، و منبع همه گونه استعداد و تکامل و کمال و از همه مهمتر ریشۀ انبیا و اولیا و حکیمان و عارفان و عباد شایستۀ الهی بود.

علّت بی توجّهی ابلیس از اطاعت حق، غرور و تکبّر و تعصّب بی جا بود که بر فضای اندیشه اش غلبه کرد، و پنداشت از آدم بالاتر و والاتر است و نمی باید دستور سجده متوجه او می شد!!

ص:18


1- (1) - بقره (2) : 34. [1]

حالت إبای از فرمان حق، در هر که ظهور کند و این حالت تا آخر عمر با او باشد، هم اخلاق ابلیس شده و در دنیا و آخرت از حزب او محسوب خواهد شد.

تشویق به گناهکاری

2 - واداشتن دیگران به گناه و معصیت، در حدّی که در برنامۀ زشتی ها و گناهان چون دیگ جوشان به خروش و شورش آیند.

قرآن مجید از این موضوع تعبیر به «ازّ» فرموده است:

اَلَم تَرَ انّا ارْسَلنَا الشَّیاطینَ عَلَی الْکافِرینَ تَؤُزُّهُم ازّاً» (1)

آیا ندانسته ای که ما شیطان ها را بر کافران فرستادیم تا آنان را به شدت به سوی گناهان و شهوات برانگیزند .

«ازّ» به معنای غلیان و جوشش دیگ و زیر و رو شدن مواد در آن به وقت حرارت زیاد است (2)، و در آیۀ شریفه کنایه از این که شیاطین بر هواپرستان چنان مسلّط می شوند که به هر صورتی بخواهند آنان را به حرکت درآورده و زیر و رو می کنند.

سلطۀ شیطان بر انسان، سلطۀ اجباری نیست، انسان قدرت دارد شیطان را در همۀ زمینه ها از خود دفع کند و طوفان هجومش را با تقوا و عبادت بشکند.

این لذّت گرایان و هوس رانان هستند که زمینۀ تسلّط شیطان را بر جان و مال خود فراهم می کنند، و چشم و گوش بسته تسلیم این دشمن خانمانسوز می گردند.

پیروی از هوا و هوس

3 - زمینه سازی برای پیروی از هواها و هوس های حیوانی و گم کردن راه خدا

ص:19


1- (1) - مریم (19) : 83. [1]
2- (2) - ترجمۀ مفردات الفاظ قرآن: 16/1: ذیل آیۀ 83 سورۀ مریم.

است.

قُل انَدْعُوا مِن دُونِ اللّهِ ما لایَنْفَعُنا وَ لایَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی اعْقابِنا بَعْدَ اذْ هَدانَا اللّهُ کَالَّذِی استَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ اصحابٌ یَدْعُونَهُ الَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ انَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الهُدَی وَ امِرنا لِنُسلِمَ لِرَبِّ العالَمینَ» (1)

بگو : آیا به جای خدا معبودی را بپرستیم که نه سودی به ما رساند و نه زیانی ؟ و پس از آن که خدا ما را هدایت کرد [ به سبب شرک و بت پرستی ] به فرهنگ و فضای جاهلیت بازمان گردانند ، مانند کسی که شیاطین عقلش را ربوده اند و در زمین سرگردان [ و بی هدف و گمراه ] است ، در حالی که برای او یارانی است که وی را به سوی هدایت دعوت می کنند که به جانب ما بیا [ ولی او به سبب سرگردانی و حیرت زدگی نمی پذیرد . ] بگو : یقیناً هدایت خدا همان هدایت [ واقعی ] است ، و ما مأموریم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم .

ایجاد لغزش و انحراف

4 - ایجاد لغزش و انحراف از راه صواب و حق، و وادار کردن به خطا و سیئه و معصیت که به تعبیر قرآن مجید «ازلّ» و «استزلّ» است.

فَاَزَلَّهُمَا الشَّیطانُ عَنْها فَاَخْرَجَهُما مِمّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُم لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُم فِی الأرْضِ مُستَقَرٌّ و مَتاعٌ الی حینٍ» (2)

پس شیطان ، هر دو را از [ طریق ] آن درخت لغزانید و آنان را از آنچه در آن

ص:20


1- (1) - انعام (6) : 71. [1]
2- (2) - بقره (2) : 36. [2]

بودند [ چه مقام و مرتبۀ معنوی ، و چه منزلت و جایگاه ظاهری ] بیرون کرد .

و ما گفتیم : [ ای آدم و حوا و ای ابلیس ! ] در حالی که دشمن یکدیگرید [ و تا ابد ، بین شما آدمیان و ابلیسیان صلح و صفایی نخواهد بود ، از این جایگاه ] فرود آیید و برای شما در زمین ، قرارگاهی [ برای زندگی ] و تا مدتی معین ، وسیلۀ بهره وری اندکی خواهد بود .

بیرون کردن انسان از بهشت

5 - زمینه سازی برای خارج شدن انسان از رحمت الهی و بهشت در روز قیامت.

یا بَنی آدَمَ لایَفتِنَنَّکُمُ الشَّیطانُ کَما اخرَجَ ابَوَیْکُم مِنَ الجَنَّةِ» (1)

ای فرزندان آدم ! شیطان ، شما را نفریبد چنانکه پدر و مادرتان را [ با فریبکاریش ] از بهشت بیرون کرد.

امر به فحشا و منکر

6 - امر به فحشا و منکر در تمام زمینه های اعتقادی، اخلاقی، عملی.

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطان وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیطانِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحْشاءِ وَ المُنکَرِ وَ لَوْلا فَضْلُ اللّهِ عَلَیکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مازَکی مِنکُم مِنْ احَدٍ ابَداً وَلکِنَّ اللّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» (2)

ای مؤمنان ! از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ و هر که از گام های شیطان پیروی کند [ هلاک می شود ]؛ زیرا شیطان به کار بسیار زشت و عمل ناپسند فرمان می دهد ؛ و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود ، هرگز احدی از شما [ از

ص:21


1- (1) - اعراف (7) : 27. [1]
2- (2) - نور (24) : 21. [2]

عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند ] پاک نمی شد ، ولی خدا هر که را بخواهد پاک می کند ؛ و خدا شنوا و داناست .

اگر شیطان را به معنی وسیع کلمه یعنی هر موجود موذی و تبهکار و ویرانگر تفسیر کنیم، گستردگی این هشدار در تمام ابعاد زندگی روشن می شود. هرگز این انسان پاکدامن و با ایمان را یک مرتبه نمی شود در آغوش فساد پرتاب کرد، بلکه گام به گام این راه را می سپرد:

گام اول: معاشرت و دوستی با آلودگان

گام دوم: شرکت در مجالس آنان.

گام سوم: فکر گناه.

گام چهارم: ارتکاب مصادیق مشکوک و شبهات.

گام پنجم: انجام گناهان صغیره.

و بالاخره در گام های بعد گرفتار بدترین کبایر می شود، درست مانند کسی که زمام خویش را به دست جنایتکاری سپرده، او را گام به گام به سوی پرتگاه می برند تا سقوط کند و نابود گردد. (1)

ایجاد سرگرمی های لهو

7 - ایجاد سرگرمی هائی که انسان را از حضرت حق دور کند، و وی را از عبادات و طاعات باز دارد، به وسیلۀ آرزوها به خصوص آرزوهای فریبنده که قرآن به «یمنّی» تعبیر می کند.

یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیطانُ الاّ غُرُوراً» (2)

ص:22


1- (1) - تفسیر نمونه: 412/14؛ [1] ذیل آیۀ 21 سورۀ نور.
2- (2) - نساء (4) : 120. [2]

شیطان به آنان وعدۀ [ دروغ ] می دهد ، و در آرزوها [ ی سراب وار ] می اندازد ، و جز وعدۀ فریبنده به آنان نمی دهد .

راستی، این آرزوهای طولانی و دراز و بی پایه که برای رسیدن به همۀ آن، زمانی در اختیار نیست، چه بلاها که بر سر جوامع انسانی نیاورده، و چه خسارت های جبران ناپذیری که به حیات انسان نزده است.

اگر همۀ انسان ها به پیروی از انبیا و اولیا و امامان معصوم، به دنبال خیر دنیا و آخرت بودند، از این مشکلاتی که همۀ انسان ها با آن دست به گریبان هستند، خبری نبود.

هر که از دوست زنده شد جانش نرود دل به باغ و بستانش

کشتۀ عشق را که زنده کند بار دیگر نسیم جانانش

نیست عاشق که پیش غمزۀ دوست دیده برهم نهد زپیکانش

تا بود نوح ناخدا ای دل چه غم از موج و بحر طوفانش

یا مده دل بدست دوست هما یا بنه سر به خطّ فرمانش

(رضاقلی خان شیرازی، هما)

چیرگی بر عقل

8 - زمینه سازی برای چیره شدن به عقل و مشاعر و احساسات و همۀ ظاهر و باطن انسان، برای دور کردنش از حق و انداختن به راه باطل است.

اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ اولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ الا انَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِروُنَ» (1)

شیطان بر آنان چیره و مسلط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است ، آنان

ص:23


1- (1) - مجادله (58) : 19. [1]

حزب شیطانند ، آگاه باش که حزب شیطان یقیناً همان زیان کارانند !

رواج قمار و شراب

9 - ایجاد دشمنی سخت و شدید در بین مردم به وسیله رواج قمار و شراب، و بازداشتن انسان از ذکر حق و نماز و به تعبیر قرآن ایجاد «بغضاء» است.

اِنَّما یُریدُ الشَّیْطانُ انْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ وَ یَصُدَّکُم عَنْ ذِکْرِ اللّهِ و عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ انْتُمْ مُنْتَهُونَ» (1)

مسلماً شیطان می خواهد با شراب و قمار ، میان شما دشمنی و کینۀ [ سخت ] اندازد ، و از یاد خدا و نماز بازتان دارد ؛ آیا شما [ از این امور با همۀ زیان ها وخطراتی که دارد ] خودداری خواهید کرد ؟

حضرت رضا علیه السلام در نامه ای به مأمون نوشتند:

ایمان، ادای امانت و اجتناب از تمام گناهان کبیره است. ایمان، معرفت به قلب، اقرار به زبان و عمل به ارکان است.

مقصود از اجتناب کبایر، قتل نفسی است که خداوند حرام کرده، و زنا، سرقت، شرب خمر، عقوق والدین، فرار از جبهه، خوردن مال یتیم به ستم، خوردن گوشت میته و خون و گوشت خوک و آنچه برای غیر خدا ذبح شده بدون ضرورت. و خوردن ربا، و مال حرام و قمار، و کم گذاشتن در ترازو، و تهمت به پاکدامن، و زنا، و لواط، و ناامیدی از رحمت خدا، و ایمنی از مکر حق، و دلسردی از عنایت الهی، و کمک به ستمگران، و میل به ظالمان، و قسم دروغ، و حبس حقوق مردم، و دروغ در گفتار، و اسراف، و تبذیر، و خیانت، و سبک شمردن حج، و جنگ با اولیای الهی، و

ص:24


1- (1) - مائده (5) : 91. [1]

سرگرمی با لهو و لهب، و پافشاری برگناه است. (1)

قالَ ابُوعَبْدِ اللّهِ علیه السلام : یا یُونُسُ ابْلِغْ عَطِیَّةَ عَنّی انَّهُ مَنْ شَرِبَ جُرْعَةً مِنْ خَمْرٍ لَعَنَهُ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ وَ رُسُلُهُ وَ المُؤْمِنُونَ، وَ انْ شَرِبَها حَتّی یَسْکَرَ مِنْها نُزِعَ رُوحُ الْایمانِ مِنْ جَسَدِهِ وَ رُکِّبَتْ فیهِ رُوحٌ سَخیفَةٌ خَبیثَةٌ مَلْعُونَةٌ. (2)

حضرت صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان فرمود از گفتۀ من به عطیّه بگو:

هرکس جرعه ای از شراب بخورد، خدا و ملائکه و انبیا و تمام مردم مؤمن او را لعنت می کنند، و اگر تا حالت مست کردن بنوشد، روح ایمان از وجودش کنده می شود و بجای آن روح پست و آلوده و لعنت شده قرار می گیرد.

حضرت هادی علیه السلام در توضیح آیه ای که در آن به حرمت قمار اشاره شده می فرماید:

کُلُّ ما قُومِرَ بِهِ فَهُوَ الْمَیْسَرُ، وَ کُلُّ مَیْسَرٍ حَرامٌ. (3)

آنچه که به آن برد و باخت شود تحت عنوان قمار است، و هر نوع قماری حرام است.

حرام در قرآن و روایات به آن عملی گفته می شود که حضرت حق به آن وعدۀ عذاب داده است.

ص:25


1- (1) - تحف العقول: 422؛ بحار الأنوار: 365/10، باب 20، ادامۀ حدیث 2.
2- (2) - وسائل الشیعة: 297/25، باب 9، حدیث 31949؛ [1]الکافی: 399/6، حدیث 16. [2]
3- (3) - وسائل الشیعة: 325/17، باب 104، حدیث 22675؛ [3]تفسیر العیاشی: 105/1، [4] ذیل آیۀ 219 سورۀ بقره.

ایجاد ترس در قلوب مردم

10- ایجاد ترس و وحشت در قلوب مردم نسبت به آنچه که در رابطۀ با خدا و مسئلۀ هدایت و حلال و حرام الهی است و به تعبیر قرآن کریم «تخویف» است.

اِنَّما ذلِکُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ اوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ انْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (1)

در حقیقت این شیطان است که دوستانش را [ با شایعه پراکنی و گفتار وحشت زا ، از رفتن به جهاد ] می ترساند ؛ پس اگر مؤمن هستید از آنان نترسید و از من بترسید .

تفسیر نمونه در ذیل این آیه می گوید:

«اگر در قلبی ترس از غیر خدا پیدا شود، نشانۀ عدم تکامل ایمان و نفوذ وسوسه های شیطانی است؛ زیرا می دانیم در عالم بی کران هستی تنها پناهگاه خداست، و مؤثّر بالذّات فقط اوست، و دیگران در برابر قدرت او قدرتی ندارند.

اصولاً اگر مؤمنان ولی خود را که خداست با ولی مشرکان و منافقان که شیطان است مقایسه کنند، می دانند که آنها در برابر حق هیچ هستند و به همین دلیل نباید کمترین وحشتی داشته باشند.

نتیجۀ این سخن این است که هر کجا ایمان نفوذ کرد، شهامت و شجاعت نیز به همراه آن نفوذ خواهد کرد.

کشاندن انسان به بند گمراهی

11 - سیاست گام به گام برای کشاندن انسان به بند ضلالت و گمراهی و به تعبیر قرآن مجید «خطوات» است.

ص:26


1- (1) - آل عمران (3) : 175. [1]

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (1)

ای اهل ایمان ! همگی در عرصۀ تسلیم و فرمان بری [ از خدا ] در آیید ، و از گام های شیطان پیروی نکنید که او نسبت به شما دشمنی آشکار است .

خوار کنندۀ انسان

12 - با تمام قدرت و قوت، خوار کنندۀ انسان در دنیا و آخرت است، و به بیان قرآن مجید «خذول» است.

وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلاِنْسانِ خَذُولاً» (2)

و شیطان همواره انسان را [ پس از گمراه کردنش تنها و غریب در وادی هلاکت ] وامی گذارد .

دعوت کنندۀ انسان به عذاب الهی

13 - شیطان با انواع حیله ها و مکرها، و ایجاد زمینه های خدعه و فریب دعوت کنندۀ انسان به عذاب الهی و آتش دوزخ است.

وِاِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما انْزَلَ اللّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آبائَنا اوَلَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ الی عَذابِ السَّعیرِ» (3)

و چون به آنان گویند : از آنچه خدا نازل کرده است ، پیروی کنید ، می گویند :

[ پیروی نمی کنیم ] بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم ، پیروی

ص:27


1- (1) - بقره (2) : 208. [1]
2- (2) - فرقان (25) : 29. [2]
3- (3) - لقمان (31) : 21. [3]

می کنیم . آیا [ کورکورانه از گذشتگان پیروی می کنند ] و هرچند که شیطان آنان را با این پیروی به عذاب فروزان دعوت کند ؟ !

رجیم بودن شیطان

14 - شیطان موجودی است که به خاطر کبر و حسد و کفر و عصبیّت از پیشگاه رحمت حضرت رب العزّه رانده شد، و چون انسان را باعث رانده شدن خود می داند، درصدد است تا بتواند بندگان را با درافکندنشان به چاه گناه و معصیت از درگاه لطف حضرت حق براند و به تعبیر قرآن «رجیم» است.

قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّکَ رَجیمٌ * وَ انَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ الی یَوْمِ الدِّینِ» (1)

[ خدا ] گفت : از این [ جایگاه والا که مقام مقربان است ] بیرون رو که رانده شده ای * و بی تردید تا روز قیامت لعنت بر تو خواهد بود .

زینت دادن مسائل مادی

15 - شیطان با قدرت و وسوسه گری عجیبی که دارد، امور باطل، و به خصوص مسائل مادی را آن چنان در برابر انسان زینت می دهد تا انسان از طریق هر معصیتی به آنها دچار شود و بین او وحضرت حق فاصله افتد.

وَعاداً وَ ثَمُودَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَکانُوا مُسْتَبْصِرِینَ» (2)

و [ قوم ] عاد و ثمود را [ نیز نابود کردیم ] ، و از خانه های [ خراب شده و خالی ] آنان [ سرنوشت شومشان ] برای شما نمایان است ، و شیطان

ص:28


1- (1) - حجر (15) : 34 - 35. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 38. [2]

عمل های [زشت] آنان را برایشان آراست، در نتیجه آنان را از راه [خدا] باز داشت در حالی که [ برای تشخیص حق از باطل ] بصیرت داشتند .

انسان باید در تمام جهات زندگی به معیارهای الهی برای شناخت حق از باطل توجّه داشته باشد، و سروکارش را هرگز با عالم ربانی و خضرِ راه قطع نکند، تا دچار خوب دیدن بد و بد دیدن خوب نشود.

دوستی و همنشینی با شیطان

16 - دوستی و همنشینی، بدترین و زشت ترین و آلوده ترین همنشین با انسان که به تعبیر قرآن مجید، «سوء قرین» شیطان است.

وَ الَّذینَ یُنفِقُونَ امْوالَهُمْ رِئاءَ النّاسِ وَ لایُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لابِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً فَساءَ قَرِیناً» (1)

و آنان که اموالشان را از روی ریا و خودنمایی به مردم انفاق می کنند ، و به خدا و روز قیامت ایمان ندارند [ شیطان، همدم آنان است ] . و هر کس شیطانْ همدم او باشد بی تردید بد همدمی است .

تسویل شیطان

17 - هنگامی که هواها و هوس ها بر باطن و ظاهر انسان چیره شوند، میدان جلوه دادن بدترین اعمال و زشت ترین جنایات، به طوری که انسان آنها را برنامه هائی پاک و مقدس تصوّر کند برای شیطان باز می شود. و او با تمام قدرت و قوت دست به این کار می زند، کاری که قرآن مجید از آن به عنوان «تسویل شیطان» یاد می کند:

اِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلی ادْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِما تَبَیَّنَ لَهُمْ الْهُدی الشَّیْطانُ سَوَّلَ

ص:29


1- (1) - نساء (4) : 38. [1]

لَهُمْ وَ امْلی لَهُمْ» (1)

بی تردید کسانی که پس از روشن شدن هدایت برای آنان [ به همان عقاید باطل و کردار ناپسندشان ] برگشتند [ و دست از قرآن و پیامبر برداشتند ] شیطان زشتی هایشان را در نظرشان آراست و آنان را در آرزوهای دور و دراز انداخت .

همیشه تمایل مفرط نسبت به یک برنامه به خصوص وقتی توأم با مفاسد اخلاقی باشد، پرده ای سنگین و حجابی سخت روی قدرت تشخیص می اندازد، و واقعیت های هستی را طوری دیگری در نظر انسان جلوه می دهد.

بازداشتن از راه حق

18 - شیطان با برنامه ریزی مختلف، و حیله های گوناگون، و ظرافت مخصوص سعی می کند انسان را به هر قیمتی که شده از راه حضرت حق و پیمودن صراط مستقیم باز دارد که به تعبیر قرآن کریم «صدّ عن سبیل اللّه» گردد.

وَجَدْتُها وَقَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اعْمالَهُمْ فَصَدَّ هُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لایَهْتَدُونَ» (2)

او و قومش را یافتم که به جای خدا برای خورشید سجده می کنند و شیطان ، اعمال [ زشتشان ] را برای آنان آراسته و در نتیجه آنان را از راه [ حق ] بازداشته است به این سبب هدایت نمی یابند .

ص:30


1- (1) - محمّد (47) : 25. [1]
2- (2) - نمل (27) : 24. [2]

داوری طاغوت

اشاره

19 - شیطان این موجود خطرناک که به صورت جن یعنی نادیدنی و به طور اکثر به صورت انسان های گمراه و گمراه کننده فراوانند، و روی آشتی با حق و حقیقت را ندارند، با بکارگیری تمام وسایل لازم از قبیل پول، مقام، و انواع عوامل گناه و معصیت، سعی دارند انسان را دچار ضلالت و افتادن در بیراهۀ بعید نمایند تا همیشه رابطۀ انسان با توبه قطع شود.

اَلَمْ تَرَ الَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ انَّهُمْ آمَنُوا بِما انْزِلَ الَیْکَ وَ ما انْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدوُنَ انْ یَتَحاکَمُوا الَی الطّاغُوتِ وَ قَدْ امِرُوا انْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ انْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً» (1)

آیا به کسانی که گمان می کنند به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده ایمان آورده اند ، ننگریستی که می خواهند [ در موارد نزاع و اختلافشان ] داوری و محاکمه نزد طاغوت برند ؟ [ همان حاکمان ستمکار و قاضیان رشوه خواری که جز به باطل حکم نمی رانند ، ] در حالی که فرمان یافته اند به طاغوت کفر ورزند ، و شیطان [ با سوق دادنشان به محاکم طاغوت ] می خواهد آنان را به گمراهی دوری [ که هرگز به رحمت خدا دست نیابند ] دچار کند .

شأن نزول آیۀ شریفه

در شأن نزول آیه در تفاسیر آمده است:

«یکی از یهودیان مدینه با مسلمانی منافق و پست اختلاف داشت. هر دو پذیرفتند که برای خاتمۀ اختلاف کسی را به عنوان داور برای خود انتخاب کنند.

یهودی چون به عدالت و بی نظری رسول خدا صلی الله علیه و آله یقین داشت به داوری آن

ص:31


1- (1) - نساء (4) : 60. [1]

حضرت راضی شد ولی آن مرد منافق به داوری کعب بن اشرف که از بزرگان یهود بود گردن نهاد؛ زیرا می دانست می تواند وی را با رشوه و هدیه بخرد و زمینه را برای جلب منفعت خود فراهم نماید.

طاغوت از ماده طغیان است، طغیان و سرکشی و شکستن تمام حدود و حقوق و قوانین است. آنان که داوری به باطل می کنند بدون شک طاغوت هستند، و بردن داوری و خواستن دادخواهی از آنان، حرام است.

ناگفته پیداست که آیۀ شریفه همچون سایر آیات قرآن، یک حکم عمومی و جاودانی را برای همه مسلمانان در سراسر اعصار و قرون بیان می کند، و به آنان اخطار می نماید که مراجعه کردن به حکام باطل و داوری خواستن از طاغوت، با ایمان به خدا و کتب آسمانی سازگار نیست، به علاوه انسان را از مسیر حق به بیراهه هائی پرتاب می کند که فاصلۀ آن از حق بسیار زیاد است، مفاسد چنین داوری ها در به هم ریختن سازمان اجتماعی بشر بر هیچ کس پوشیده نیست، و یکی از عوامل عقب گرد اجتماعات محسوب می شود.» (1)

دشمنی آشکار

20 - با توجه به مسائلی که تمام مردم از دورترین روزگار دربارۀ شیطان و اوصاف و اعمالش شنیده اند، گمان نمی رود کسی اورا به عنوان دشمن نشناسد، به همین خاطر است که قرآن مجید در بسیاری از آیات از او به عنوان دشمن آشکار «عدومبین» یاد می کند.

وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتی هِیَ احْسَنُ انَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ انَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإنْسانِ عَدُوّاً مُبیناً» (2)

ص:32


1- (1) - تفسیر نمونه: 490/3 - 493. [1]
2- (2) - اسراء (17) : 53. [2]

و به بندگانم بگو : سخنی را که نیکوتر است ، بگویند ؛ زیرا شیطان میان آنان [ به سبب سخنان زشت و بی منطق ] دشمنی و نزاع می افکند ؛ زیرا شیطان همواره برای انسان دشمنی آشکار است .

وعدۀ دروغ

21 - شیطان با دمیدن انواع وسوسه ها، باطن انسان را نسبت به بسیاری از امور غرق غرور می کند و از این راه ضربه های مهلک و خانمان براندازی به انسان می زند:

وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ الاّ غُرُوراً» (1)

و شیطان آنان را جز از روی باطل و دروغ وعده نمی دهد .

فتنه گری شیطان

22 - شیطان در عرصه گاه حیات انسان جز فتنه گری برنامه ای ندارد، و هدفش از فتنه، بسته شدن راه بهشت به سوی انسان است.

ممکن است انسان بر اثر ایمان و عمل صالح مستحق بهشت شود، شیطان حسود و این دشمن خطرناک سعی می کند با فتنه های خود زمینۀ خروج انسان را از این استحقاق فراهم نماید.

قرآن مجید در این موضوع به تمام مردم هشدار جدید می دهد:

یا بَنی آدَمَ لایَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما اخْرَجَ ابَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ» (2)

ای فرزندان آدم ! شیطان ، شما را نفریبد چنانکه پدر و مادرتان را [ با

ص:33


1- (1) - اسراء (17) : 64. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 27. [2]

فریبکاریش ] از بهشت بیرون کرد .

جان سلیمانست و تن چون اهرمن خاتم شاهیست عقل مؤتمن

اهرمن چون خاتم شاهی ربود شد سلیمان دور از ملک وجود

بار دیگر چون که خاتم یافت او اهرمن از ملک او برتافت رو

هی بکش این نفس کافر کیش را فارغ از این اهرمن کن خویش را

خاتم جان را بگیر از دیوتن ملک را بستان زدست اهرمن

ناسپاسی شیطان

23 - شیطان با همه نعمتی که از جانب حق در اختیار دارد، موجودی بسیار ناسپاس است، و می خواهد عباد الهی را نیز مانند خود به ناسپاسی وادارد، این انسان مؤمن و بیدار است که هرگز گول او را نمی خورد، و در برابر نعمت های حق به ناسپاسی بر نمی خیزد، آن که با داشتن نعمت های فراوان الهی به ناسپاسی برخیزد برادر شیطان است.

اِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اخْوَانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً» (1)

بی تردید اسراف کنندگان و ولخرجان ، برادران شیاطین اند ، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است .

حضرت صادق علیه السلام در روایت مهمی، مبذّر را بدین صورت معرفی می کنند:

مَنْ أَنْفَقَ شَیْئاً فی غَیْرِ طاعَةِ اللّهِ فَهُوَ مُبَذِّرٌ، وَ مَنْ انْفَقَ فی سَبیلِ اللّهِ فَهُوَ مُقْتَصِدٌ. (2)

کسی که در غیر راه اطاعت حق مالی بپردازد، تبذیر کننده، و آن که در راه خدا انفاق کند میانه رو محسوب می شود.

ص:34


1- (1) - اسراء (17) : 27. [1]
2- (2) - تفسیر العیاشی: 288/2، [2] ذیل آیۀ 26 سورۀ اسراء؛ تفسیر الصافی: 188/3، [3] ذیل آیۀ 26 سورۀ اسراء.

کبر شیطان

24 - شیطان موجودی است که نهایت کبر در او قرار دارد، و محض همین خصلت خطرناک بود که از اطاعت فرمان حق نسبت به سجدۀ آدم سرپیچی کرد.

فَسَجَدَ الْملائِکَةُ کُلُّهُمْ اجْمَعُونَ * الاّ ابْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافرِینَ» (1)

پس فرشتگان همه با هم سجده کردند * مگر ابلیس که تکبّر ورزید و از کافران شد .

مکر و کید شیطان

25 - این موجود خطرناک در تمام زمینه ها نسبت به انسان دارای کید است ولی چون انسان در برنامۀ طاعت و تقوا پشتیبانی همانند حق دارد، کید او ضعیف است، و با کمترین توجّهی به حضرت حق و روز قیامت و عاقبت کار می توان کید او را باطل ساخت.

اَلَّذینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبیلِ الطّاغُوتِ فَقاتِلُوا اوْلیاءَ الشَّیْطانِ انَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعیفاً» (2)

آنان که ایمان آورده اند ، در راه خدا می جنگند ؛ و کسانی که کافر شده اند ، در راه طاغوت می جنگند . پس شما با یاران شیطان بجنگید که یقیناً نیرنگ و توطئۀ شیطان [ در برابر ارادۀ خدا و پایداری شما ] سست و بی پایه است .

ص:35


1- (1) - ص (38) : 73 - 74.
2- (2) - نساء (4) : 76. [1]

تقوا و رهایی از شیطان

26 - شیاطین برای ربودن انسان از منطقۀ رحمت حق، چنان فعالیت گسترده ای دارند که آدمی را همچون نگین انگشتر در میان گرفته و دور انسان می چرخند تا حدی که گویی کسی همانند آنان با انسان تماس ندارد، تنها چیزی که همانند یک حصن حصین می تواند انسان را از خطرات این مسّ کنندگان حفظ کند فقط و فقط تقواست.

اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (1)

به حق کسانی که [ نسبت به گناهان ، معاصی و آلودگی های ظاهری وباطنی ] تقوا ورزیده اند ، هرگاه وسوسه هایی از سوی شیطان به آنان رسد [ خدا و قیامت را ] یاد کنند ، پس بی درنگ بینا شوند [ و از دام وسوسه هایش نجات یابند . ]

«پرهیزکاران هنگامی که وسوسه های شیطانی، آنها را احاطه می کند، به یاد خدا و نعمت های بی پایانش، به یاد عواقب شوم گناه و مجازات دردناک خدا می افتند، در این هنگام ابرهای تیره و تارِ وسوسه از اطراف قلب آنها کنار می رود، و راه حق را به روشنی می بینند و انتخاب می کنند.

طائف به معنی طواف کننده است، گویا وسوسه های شیطانی همچون طواف کننده ای پیرامون فکر و روح انسان پیوسته گردش می کنند تا راهی برای نفوذ بیابند.

اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهائی می یابد، و گرنه سرانجام در برابر این وسوسه ها تسلیم می گردد.

اصولاً هر کس در هر مرحله ای از ایمان، و در هر سنّ و سال گهگاه گرفتار

ص:36


1- (1) - اعراف (7) : 201. [1]

وسوسه های شیطانی می گردد، و گاه در خود احساس می کند که نیروی محرک شدیدی در درون جانش آشکار شده و او را به سوی گناه دعوت می کند.

این وسوسه ها و تحریک ها در سنین جوانی بیشتر است، و در محیطهای آلوده همچون محیطهای امروز که مراکز فساد در آن فراوان، و آزادی نه به معنی حقیقی بلکه به شکل بی بند و باری همه جا را فرا گرفته، و دستگاه های تبلیغاتی غالباً در خدمت شیطان و وسوسه های شیطانی هستند فزون تر می باشد، تنها راه نجات از آلودگی در چنین شرایطی، نخست فراهم ساختن سرمایۀ تقواست که در آیه به آن اشاره شده و سپس مراقبت و سرانجام توجه به خویشتن و پناه بردن به خدا، یاد الطاف و نعمت های او، و مجازات های دردناک خطاکاران است.

در روایات و أخبار به اثر عمیق ذکر خدا در کنار زدن وسوسه های شیطان اشاره شده است.

حتی افراد بسیار با ایمان و دانشمند و باشخصیت همیشه در مقابل وسوسه های شیطانی احساس خطر می کردند، و از طریق مراقبت با آن می جنگیدند.

وسوسه های نفس و شیطان همانند میکرب های بیماری زا می باشد که در همه وجود دارد، ولی به دنبال بنیه های ضعیف و جسم های ناتوان می گردند، تا در آن جا نفوذ کنند، امّا آنها که جسمی سالم و نیرومند و قوی دارند، این میکرب ها را از خود دفع می کنند.

جملۀ شریفۀ: فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ «به هنگام یاد خدا چشمشان بینا می شود و حق را می بینند».

اشاره به این حقیقت است که وسوسه های شیطانی پرده بر دید باطنی انسان می افکند، آن چنان که راه خدا را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمی شناسند، ولی یاد خدا به انسان بینایی و روشنایی می بخشد، و قدرت شناخت واقعیت ها را به او می دهد، شناختی که نتیجه اش نجات از چنگال

ص:37

وسوسه هاست.» (1)

مارد و مَرید در قرآن

27 و 28 - قرآن مجید از این موجود خطرناک در آیاتی تعبیر به مارد و مرید فرموده، یعنی شیطان، عاصی و منافق و سرپیچ و شرور و خبیث است، و برشماست که تا لحظۀ آخر عمر از او در پرهیز باشید، و گرنه تمام این حالات جهنمی به شما هم سرایت خواهد کرد.

وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ» (2)

و آن را از هر شیطان سرکشی حفظ کردیم .

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ» (3)

و برخی از مردم اند که [ همواره ] بدون هیچ دانشی [ بلکه از روی جهل و نادانی ] دربارۀ خدا [ با اصرار بر یک اعتقاد بی پایه ] برخورد خصمانه و گفتگوی ستیزآمیز می کنند ، و از هر شیطان سرکشی پیروی می نمایند .

فراموشی یاد خدا

29 - این موجود پرخطر، با ایجاد پیچ و خم های عجیب و غریب در زندگی، وآرایش هر نوع گناه در برابر دل، سعی می کند در باطن انسان نسبت به واقعیت ها به خصوص حضرت حق و قیامت در طاعت و عبادت و نبوت و امامت ایجاد نسیان و فراموشی کند، تا آدمی از سعادت دنیا و آخرت محروم شود.

ص:38


1- (1) - تفسیر نمونه: 66/7 - 67، [1] ذیل آیۀ 201 سورۀ اعراف.
2- (2) - صافّات (37) : 7. [2]
3- (3) - حج (22) : 3. [3]

اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِکْرَ اللّهِ» (1)

شیطان بر آنان چیره و مسلّط شده و یاد خدا را از خاطرشان برده است .

وسوسه گری شیطان

30 - شیطان در وسوسه گری دستی توانا و پرقدرت دارد، او از پی وسوسه ها در قلب انسان، خیالات و هواها را تحریک و آدمی را از عرصه گاه حقیقت دور می کند، برای مبارزه با وسوسۀ او چاره ای جز پناه بردن به خدا به وسیله عبادت و طاعت نیست:

وَ امّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ انَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ» (2)

و اگر [ وسوسه ای از سوی ] شیطان ، تو را [ به خشم بر مردم و ترکِ مهربانی و ملاطفت ] تحریک کند ، به خدا پناه جوی ؛ زیرا خدا شنوا و داناست .

شیطان و خناس

31 - قرآن در مرحله ای دیگر از شیطان به عنوان خناس و وسوسه گر در سینه ها یاد می کند و می فرماید:

مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ * الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ» (3)

از زیان وسوسه گر کمین گرفته و پنهان * آن که همواره در سینه های مردم

ص:39


1- (1) - مجادله (58) : 19. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 200. [2]
3- (3) - ناس (114) : 4 - 6. [3]

وسوسه می کند * از جنّیان و آدمیان .

«اگر محیط درونی انسان با نور معرفت و ایمان روشن باشد، و در پناه ربوبیت رب و تصرّف او و تقوا درآید، و قوا و فرشتگان الهام بخش به خیر و صلاح راههای نفوذ و وسوسه های شرانگیز را ببندند، آن وسوسه گر خنّاس به عقب برمی گردد و در کمین می ماند تا به چه صورتی و از چه مجرایی و با چگونه وسوسه ای پیش آید، و در انتظار آن است که انگیزه های هواها و شهوات و کبر و حسد و دیگر خوی های پست محیط درونی را، تاریک و مشوّش گردانند، تا سربرآرد و بر قوا و انگیزه های خیر بتازد و عقل را تیره سازد، و فرمان اراده را به دست گیرد و برای پیشبرد شر و انجام هر گونه گناه، جلوی بینش و عاقبت اندیشی را می بندد، و شبهه و عذرها پیش می آورد و شوق ها و آرزوها و امیدهای کاذب و پست برمی انگیزد.

و اگر نور ایمان پرتو افکند و هوشیاری و پشیمانی از گناه پیش آمد، باز خود را پنهان می نماید و برای یورش و وسوسه از طریق دیگر آماده می شود، مانند میکرب هایی که در پیرامون و لابه لای نسوج بدن کمین کرده یا در حال کمین هستند تا اگر جراحتی در بدن پدید آید و یا دستگاه های اصلی آن مختل گردد و قوای دفاعی خون ناتوان شود، در آن رخنه نمایند و از میان نسوج سربر آرند و پیش روند.

فعل یوسوس ، وسوسه مستمر را می رساند، صدر جای قلب و محل بروز عواطف و انگیزه ها است.

امواج وسوسه ها و الهامات و انگیزه های گوناگون و متضاد، در این محل تلاقی می نمایند و هر یک از اندیشه و خواستِ انسان را به سوی خود می کشند.

و چون انسان پیوسته اثرپذیر و در معرض وسوسه ها و الهامات می باشد، نباید خود منشأ اصلی و انگیزندۀ این واردات و آثار باشد، و چون اینها حادثند، باید علل و اسباب محدثه ای داشته باشند، و چون متضادند باید علل و اسباب آنها مبادی مختلفی باشند که بعضی خود ذاتاً خیر و منشأ خیرات و بعضی شر و منشأ شرور می باشند، آن که مبدأ خیر است «فرشته» نامیده شده، و مبدأ شر «شیطان خناس»

ص:40

است.

آن حال تردیدی که برای انسان هنگام مواجه شدن با گناه و حرام لذّت انگیز یا ثواب و واجب مشقت آور پیش می آید، نموداری از این جواذب متضاد درونی است، در این حال احساس می شود که عاملی انسان را به سوی زشتی و گناه و ترک واجب می کشاند، و عامل دیگری از آن باز می دارد.

بیشتر مردم با آن که پیوسته در معرض تأثیر و جواذب این عوامل می باشند، یا یکسر از آنها غافلند، یا چون محکوم حواسند آنها را معلول انگیزه های حسی و یا قوای نفسانی می پندارند، فقط در روشنی ایمان و معارف عالیه و هدایت قرآن می توان این عوامل و آثار و تحریکات آنها را شناخت و هوشیار آنها بود، و در پناه «رب النّاس» و «ملک النّاس» و «اله الناس»، می توان راه نفوذ و وسوسه ها را بست و دریچۀ انوار الهامات را گشود.» (1)

شیطان و وعدۀ فقر در انفاق

32 - شیطان وقتی که انسان می خواهد با مال و منالش در راه خدا خرج کند، به او وعدۀ فقر می دهد، و از این راه او را در وحشت می اندازد، تا صفت بخل در او تحریک شود و از انفاق باز ایستد.

اَلشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (2)

شیطان ، شما را [ به هنگام انفاق مال با ارزش ] از تهیدستی و فقر می ترساند ، و شما را به کار زشت [ چون بخل وخودداری از زکات و صدقات ] امر می کند ، و خدا شما را از سوی خود وعدۀ آمرزش و فزونی رزق می دهد ؛

ص:41


1- (1) - تفسیر پرتوی از قرآن: 314/4، [1] ذیل آیۀ 4 سورۀ ناس.
2- (2) - بقره (2) : 268. [2]

و خدا بسیار عطا کننده و داناست .

سعی کنیم وعده های دروغ شیطان در برابر وعده های صحیح و استوار حضرت حق در ما اثر نگذارد، و به این معنا توجه داشته باشیم که انفاق اگر چه در ظاهر از مال ما می کاهد ولی در باطن امر، رحمت الهی و جنّت ابدی جای آن را می گیرد.

همزات شیطان

33 - شیطان این منبع شر و آلودگی به فرمودۀ قرآن مجید دارای همزات است.

همزات جمع همزه به معنای دفع و تحریک با شدّت است. تمام شیطان های پنهان و آشکار این خباثت را دارند که هر نوع وسوسه را در قلب بیاندازند و انسان را از حق دور کنند.

همزات به قدری خطرناک است که حضرت حق در قرآن مجید به رسول اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

وَ قُلْ رَبِّ اعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ» (1)

و بگو : پروردگارا ! از وسوسه های شیطان ها به تو پناه می آورم .

آنگاه که به رسول اسلام با آن همه قوت و قدرت روحی می فرمایند از وساوس شیطان به حضرت رب پناه ببر تکلیف امثال ما ضعیفان روشن است.

با توّجه به سی و سه آیه ای که نشانگر اوصاف و اعمال شیطان بود، امام علیه السلام در کمال خضوع و خشوع به پیشگاه حضرت رب العزّه عرضه می دارد:

خداوندا! به تو پناه می بریم از وسوسه های شیطان رجیم و فریب هایش و از اعتماد به هوس های باطل و وعده ها و نویدها و فتنه انگیزی ها و دام هایش، و از این که در گمراه کردن ما از طاعت تو، و بی آبرو کردنمان به وسیلۀ معصیت به طمع

ص:42


1- (1) - مؤمنون (23) : 97. [1]

افتد. یا این که چیزی که پیش ما نیکو جلوه دهد در نظرمان نیکو آید، و یا چیزی که به ما ناپسند نشان دهد بر ما گران آید.

الهی! او را به وسیلۀ عبادتت از ما بران، و با پایداری و استقامت در محبّتت او را سرافکنده ساز، و میان ما و او حجابی قرار ده که آن را ندرد، و سدّ نیرومندی که آن را نشکافد.

امام علیه السلام در فرازهای اول دعا مغلوب شدن شیطان را در عبادت، محبّت و عشق حق، رحمت الهیه و تقوا می داند:

زمانی که اوقات انسان به عبادات و فرائض فردی و خانوادگی و اجتماعی پر شود، و قلب مرکز جوشش عشق حق گردد، و رحمت الهی بین انسان و نفس اماره که ابزار شیطان برای گمراه کردن انسان است ساتر و حجاب شود، و آدمی پشت سدّ تقوای الهی قرار گیرد، راه نفوذی برای شیطان جهت دسترسی به انسان نخواهد ماند.

ای دلیل راه گم شد راه من آه بر این نفس شهوت خواه من

نفس طغیان کرده از راه خدا جان و دل بنموده از جانان جدا

قوّت از کف رفت و دستم بسته شد از گنه یاران روانم خسته شد

شعلۀ عمرم شود کم کم خموش می رود از سر مرا این عقل و هوش

رهزن دین طرد حق دیو رجیم پهن کرده بهر من خوان حمیم

کویکی آدم که گیرد دست من بازگرداند دوباره هست من

شیث یا رب در کجا دارد مقام تا مرا از جام حق ریزد به کام

این چه طوفانست برخیزد ز روح خود نجاتم کشتی نوح است نوح

هست ادریسم دلیل راه عشق برنمی آید زمن جزآه عشق

گر دهد آن خضرم از آب حیات می رهد روحم زگرداب ممات

صالحا بنگر مرا در درد و غم از روانم برطرف بنما الم

ص:43

آتشی افروخت دشمن سوی من شعله اش بگداخت جان و روی من

ای خلیل حق بشارتها کجاست ای که دارویت به هر دردی شفاست

سرد کن بهر خدا از من شرر تا از این غم دیده برگرددخطر

گر سخن با من بگوید آن کلیم می کند حقم عطا قلب سلیم

پیر کنعان دیده ام گریان چراست این همه غم بر دل و جان از کجاست

ای گهر از دیدگانم شو روان تا دهی صیقل تو زنگ قلب و جان

یوسف ای بزم محبت را تو شمع کن پریشان خاطر من را تو جمع

ای دم عیسی روانم زنده کن مرده ام جانا مرا پاینده کن

ای حبیب حق امید من رسول ای حیات عالم ای سرّ عقول

ای سرافراز شبستان صفا ای گل باغ فضیلت از وفا

شأن تو لولاک و آیات مجید واصف تو حضرت رب حمید

رحم آخر بر دل زارم کنید از جهالت باز بیدارم کنید

این منم مسکین زره وامانده ام کاروان رفتست و من جا مانده ام

(مؤلف)

ص:44

[«4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اشْغَلْهُ عَنَّا بِبَعْضِ أَعْدَائِکَ وَ اعْصِمْنَا مِنْهُ بِحُسْنِ رِعَایَتِکَ وَ اکْفِنَا خَتْرَهُ وَ وَلِّنَا ظَهْرَهُ وَ اقْطَعْ عَنَّا إِثْرَهُ «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَمْتِعْنَا مِنَ الْهُدَی بِمِثْلِ ضَلاَلَتِهِ وَ زَوِّدْنَا مِنَ الْتَّقْوَی ضِدَّ غَوَایَتِهِ وَ اسْلُکْ بِنَا مِنَ التُّقَی خِلاَفَ سَبِیلِهِ مِنَ الرَّدَی «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ لَهُ فِی قُلُوبِنَا مَدْخَلاً وَ لاَ تُوطِنَنَّ لَهُ فِیمَا لَدَیْنَا مَنْزِلاً «7»اَللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِلٍ فَعَرِّفْنَاهُ وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ وَ بَصِّرْنَا مَا نُکَائِدُهُ بِهِ وَ أَلْهِمْنَا مَا نُعِدُّهُ لَهُ وَ أَیْقِظْنَا عَنْ سِنَةِ الْغَفْلَةِ بِالرُّکُونِ إِلَیْهِ وَ أَحْسِنْ بِتَوْفِیقِکَ عَوْنَنَا عَلَیْهِ «8»اَللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْکَارَ عَمَلِهِ وَ الْطُفْ لَنَا فِی نَقْضِ حِیَلِهِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و شیطان را با سرگرم شدن به برخی دشمنانت از ما منصرف کن و ما را به رعایت نیکویت از او حفظ فرما، و از خیانت و نیرنگش کفایت کن و رویش را از ما برگردان، و ردّ پایش را از ما قطع کن. خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و ما را از هدایتی که در دوام و پابرجایی مانند گمراهی او باشد، بهره مند ساز، و ما را در برابر بی راهی او، توشۀ تقوا کرامت فرما، و خلاف راه هلاکت بار او، ما را به مسیر تقوا رهنمون باش.

ص:45

خدایا! برای او در دل های ما راه وارد شدن قرار مده، و در شؤون زندگی ما برای او جایگاه اقامت فراهم نکن. خدایا! ما را به آنچه که از باطل در نظرمان بیاراید، آگاه ساز، و چون آگاهمان کردی، از آن نگاهمان دار و ما را به زمینه های چاره جویی در برابر او بینا گردان، و آنچه را که باید علیه او آماده کنیم، به ما الهام کن، و ما را از خواب غفلتی که سبب گرایش به اوست بیدار فرما، و یاری دادن ما را در جنگ با او، به توفیقت نیکوگردان.

خدایا! دل های ما را از ردّ کردن و انکار عملش سرشار ساز، و به ما برای درهم شکستن حیله اش لطف فرما.

عاقبت دوستی با شیطان

حضرت زین العابدین علیه السلام در مناجاتی به پیشگاه حضرت حق عرضه می دارد:

اِلهی اشْکُو الَیْکَ عَدُوًّا یُضِلُّنی، وَ شَیْطاناً یُغْوِینی، قَدْ مَلَأ بِالْوِسْواسِ صَدْری، وَ احاطَتْ هَواجِسُهُ بِقَلْبی، یُعاضِدُ لِیَ الْهَوی، وَ یُزَیِّنُ لی حُبَّ الدُّنْیا، وَ یَحُولُ بَیْنی وَ بَیْنَ الطّاعَةِ وَ الزُّلْفی. (1)

خداوندا! به تو شکایت می آورم از دشمنی که مرا به ضلالت می کشد، و شیطانی که مرا به گمراهی می برد، سینه ام را به وسواس پر کرده، و دلم را از صداهای پنهانش در احاطۀ خود گرفته، هوای نفس را در این راه برای به هلاکت انداختن من به یاری گرفته، عشق به مادیات را در برابرم آرایش داده، و بین من و طاعت و سعادتم فاصله شده است.

اوصاف و اعمال شیطان و راه مبارزه با او و استعاذۀ به حضرت حق با اسلحۀ عبادت و محبت و رحمت و تقوا یعنی خویشتن داری و پرهیز از گناه میسر است.

ص:46


1- (1) - بحار الأنوار: 143/91، باب 32، [1] مناجاة الشاکرین.

کسی که در این صحنۀ با عظمت حیات، و با بودن این همه وسایل سعادت و خوشبختی، خود را از ولایت حضرت رب و انبیا و امامان معصوم، به خاطر دو روز زود گذر دنیا و لذات و شهوات آن محروم سازد، و سرپرستی و هدایت آنان را قبول نکند، و به جای آن زیر چتر ولایت شیطان برود که البته تنها ماندن از خدا و انبیا و امامان و کثرت گناه، قهراً انسان را در سایۀ شوم ولایت و دوستی شیطان برده و آدمی را مستحق عذاب شدید الهی در قیامت خواهد کرد، و از نور عقل و عدل و ایمان و آخرت و رحمت الهی به ظلمت جهل و ظلم و بی اعتقادی و مادیت و لعنت ابدی سوق خواهد داد.

در این زمینه به دو آیه از آیات قرآن توجه کنید:

کُتِبَ عَلَیْهِ انَّهُ مَنْ تَوَلّاهُ فَاَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدیهِ الی عَذابِ السَّعیرِ» (1)

بر آن شیطان ، لازم و مقرّر شده است که هر کس که او را به سرپرستی و دوستی خود گیرد ، حتماً او گمراهش می کند ، و به آتش سوزنده راهنمایی اش می نماید .

وَالَّذینَ کَفَرُوا اوْلیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الَی الظُّلُماتِ اولئِکَ اصْحابُ النّارِهُمْ فیها خالِدُونَ» (2)

و کسانی که کافر شدند ، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می برند ؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آن جا جاودانه اند .

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَلْفِتَنُ ثَلاثٌ: حُبُّ النِّساءِ وَ هُوَ سَیْفُ الشَّیْطانِ، وَشُرْبُ الْخَمْرِ و هُوَ فَخُّ

ص:47


1- (1) - حج (22) : 4. [1]
2- (2) - بقره (2) : 257. [2]

الشَّیْطانِ، وَ حُبُّ الدّینارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ هُوَ سَهْمُ الشَّیْطانِ. (1)

فتنه ها سه چیز است: عشق بی حد به زنان که انسان را تبدیل به حیوان شهوت ران می کند، و آن شمشیر شیطان است. خوردن شراب که دام و تله و تور و قفس شیطان است. و عشق مفرط به دینار ودرهم و طلا و نقره که انسان را برده و بندۀ ثروت کند و آن تیر شیطان به قلب و جان آدمی است.

از ابن عباس روایت شده:

ما خالَفَ الْقُرآنَ فَهُوَ مِنْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ. (2)

آنچه در زندگانی مخالف قرآن مجید است آن را از گام های شیطان به حساب بیاورید.

بندگی شیطان، خلاف عهد انسان با خدا

اشاره

نظام خلقت انسان که نظام احسن تقویمی است، و عقل و شعور او، و این همه نعمت ظاهری وباطنی که از باب رحمت حق به انسان عنایت شده، نشانگر این حقیقت است که انسان متعهد به عبادت حق است، متعهد به عهد تکوینی و متعهد به عهد تشریعی.

پس اگر عبادت حضرت حق را رها کند و در گردونۀ عبادت و پیروی شیطان قرار گیرد، خلاف عهد تکوین و تشریع نموده، و به خیانت بزرگی دست زده است!!

در عبادت خدا سعادت دنیا و آخرت به دست می آید، و در عبادت شیطان شقاوت ابدی نصیب انسان می شود.

در عبادت خدا، خشنودی حق و بهشت ابد و کرامت و شخصیت به انسان

ص:48


1- (1) - بحار الأنوار: 107/2، باب 15، حدیث 4؛ [1] الخصال: 113/1، حدیث 91.
2- (2) - الدر المنثور:، 167/1؛ [2]فتح القدیر: 168/1. [3]

اضافه می شود، و در اطاعت از شیطان تمام خدا داده ها از دست می رود، و جز فقر و بدبختی و تیره روزی و تهیدستی چیزی در بساط حیات باقی نمی ماند.

خداوند بزرگ در روز قیامت بندگان و بردگان و مطیعان شیطان را مورد سرزنش و ملامت قرار می دهد و به آنان این چنین نهیب سخت می زند:

وَ امْتازُوا الْیَوْمَ ایُّهَا الْمُجْرِمُونَ * الَمْ اعْهَدْ الَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ انْ لاتَعْبُدُوا الشَّیْطانَ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (1)

و [ ندا آید : ] ای گناهکاران ! امروز [ از صف نیکان ] جدا شوید . * ای فرزندان آدم ! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را مپرستید که او بی تردید دشمن آشکاری برای شماست ؟

در تفسیر نمونه آمده است:

«جدا شوید امروز ای گنهکاران، شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بودید و گاه به رنگ آنان در می آمدید، و از حیثیت و اعتبارشان استفاده می کردید، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید، و در چهرۀ اصلی خود ظاهر شوید.

آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست.

این عهد و پیمان الهی از طرق مختلف از انسان گرفته شده و بارها این معنی را به او گوشزد کرده است.

نخست آن روز که فرزندان آدم در زمین نشو و نما کردند، این خطاب به آنها شد:

یا بَنی آدَمَ لایَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما اخْرَجَ ابَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْاتِهِما انَّهُ یَریکُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاتَرَوْنَهُمْ انّا جَعَلْنا

ص:49


1- (1) - یس (36) : 59 -60. [1]

الشَّیاطینَ اوْلیاءَ لِلَّذینَ لایُؤْمِنُونَ» (1)

ای فرزندان آدم ! شیطان ، شما را نفریبد چنانکه پدر و مادرتان را [ با فریبکاریش ] از بهشت بیرون کرد ، لباسشان را از اندامشان بر می کشید تا شرمگاهشان را به آنان بنمایاند ، او و دار و دسته اش شما را از آن جا که شما آنان را نمی بینید می بینند ، ما شیاطین را سرپرست و یاران کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند .

سپس همین اخطار به طور مکرر بر زبان رسولان الهی جاری شد، چنانکه فرموده است:

وَ لایَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (2)

و شیطان شما را [ از راه راست ] باز ندارد ، بی تردید او برای شما دشمنی آشکار است .

در سورۀ بقره است:

وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ انَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» (3)

و از گام های شیطان پیروی نکنید ؛ زیرا او نسبت به شما دشمنی آشکار است .

از سوی دیگر این پیمان در عالم تکوین به زبان اعطای عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلایل عقلی به روشنی گواهی می دهد انسان نباید فرمان کسی را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنی او بسته، او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغوای فرزندانش خورده است.

و دیگر با سرشت و فطرت الهی همه انسان ها بر توحید، و انحصار اطاعت برای

ص:50


1- (1) - اعراف (7) : 27. [1]
2- (2) - زخرف (43) : 62. [2]
3- (3) - بقره (2) : 168. [3]

ذات پاک پروردگار، نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیۀ الهی تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.

عبادت در جملۀ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ به معنی اطاعت است؛ زیرا عبادت همیشه به معنی پرستش و رکوع و سجود نمی آید، بلکه یکی از صورت های آن همان اطاعت کردن است.

فرعون و اطرافیان بعد از مبعوث شدن موسی و هارون گفتند:

اَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ» (1)

آیا به دو بشری که مانند خودمان هستند ایمان بیاوریم در حالی که قوم [ و قبیلۀ ] آن دو بردگان ما هستند ؟

و در سورۀ توبه آمده است:

اِتَّخَذُوا احْبارَهُمَ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما امِرُوا الاّ لِیَعْبُدُوا الهاً واحِداً لآَّ إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَنَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» (2)

آنان دانشمندان و راهبانشان و مسیح پسر مریم را به جای خدا به خدایی گرفتند ؛ در حالی که مأمور نبودند مگر این که معبود یگانه را که هیچ معبودی جز او نیست بپرستند ؛ منزّه و پاک است از آنچه شریک او قرار می دهند .

از امام باقر و امام صادق علیهما السلام در ذیل این آیه آمده است:

اَما وَ اللّهِ ما دَعَوْهُمْ الی عِبادَةِ انْفُسِهِمْ، وَلَوْدَعَوْهُمْ ما اجابُوهُمْ وَلکِنْ احَلُّوا لَهُمْ حَراماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلالاً فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لایَشْعُرُونَ. (3)

ص:51


1- (1) - مؤمنون (23) : 47. [1]
2- (2) - توبه (9) : 31. [2]
3- (3) - الکافی: 53/1؛ حدیث 1؛ [3]وسائل الشیعة: 124/27، باب 10، حدیث 33382. [4]

به خدا سوگند دانشمندان و راهبان، ملّت یهود و نصاری را به عبادت خویشتن دعوت نکردند، و اگر دعوت می کردند هرگز یهود و نصاری دعوتشان را اجابت نمی نمودند، ولی آنها حرامی را برای ایشان حلال و حلالی را حرام کردند، و آنهاپذیرا شدند و به این ترتیب بدون توجه آنان را پرستش کردند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ اطاعَ رَجُلاً فی مَعْصِیَةِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَهُ. (1)

کسی که انسانی را در معصیت پروردگار اطاعت کند اورا پرستش کرده است.

و در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام است:

مَنْ اصْغی الی ناطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ، فَاِنْ کانَ النّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ، وَ انْ کانَ النّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطانَ. (2)

کسی که به سخن گوئی گوش فرا دهد و سخنش را بپذیرد اورا پرستش کرده، اگر ناطق حکم خدا را می گوید پرستش خدا کرده، و اگر از طرف شیطان سخن می گوید پرستش شیطان کرده است.» (3)

عبادت کنندگان شیطان در کلام امام علی علیه السلام

مولای متقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره پیروان و عبادت کنندگان شیطان می فرماید:

ص:52


1- (1) - الکافی: 398/2، حدیث 8؛ [1]وسائل الشیعة: 127/27، باب 10، حدیث 33389. [2]
2- (2) - الکافی: 434/6، حدیث 24؛ [3]وسائل الشیعة: 317/17، باب 101، حدیث 22645. [4]
3- (3) - تفسیر نمونه: 423/18 - 426، [5] ذیل آیۀ 59 و 60 سورۀ یس.

اِتَّخَذُوا الشَّیْطانَ لِاَمْرِهِمْ مِلاکاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ اشْراکاً، فَباضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ، و دَبَّ وَ دَرَجَ فی حُجُورِهِمْ، فَنَظَرَ بِاَعْیُنِهِمْ، و نَطَقَ بِاَلْسِنَتِهِمْ، فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطانُ فی سُلْطانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْباطِلِ عَلی لِسانِهِ. (1)

شیطان را ملاک و پشتوانۀ زندگی خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده کرده، در درونشان لانه کرد، و در دامنشان پرورش یافت، چشمشان در دیدنْ چشم شیطان، و زبانشان در گفتنْ زبان شیطان شد، بر مرکب لغزش ها سوارشان کرد، و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد، کارشان کار کسی است که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده و با زبان او به یاوه سرایی برخاسته است.

و نیز می فرماید:

وَ الشَّیْطانُ مُوَکَّلٌ بِهِ، یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَةَ لِیَرْکَبَها، وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَةَ لِیُسَوِّفَها، حَتّی تَهْجُمَ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ اغْفَلَ ما یَکُونُ عَنْها. (2)

شیطان موکل آدمی است که معصیتش را در نظرش می آراید تا مرتکب آن شود، و توبه را به صورت آرزو برای آینده جلوه می دهد تا آن را به تأخیر افکند، تا مرگ بر آدمی بتازد زمانی که نسبت به آن غافل تر از هر چیز باشد.

در فرازی دیگر می فرماید:

اِنَّ الشَّیْطانَ یُسَنَّی لَکُمْ طُرُقَةُ، وَ یُرِیدُ انْ یَحُلَّ دینَکُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً، وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَماعَةِ، وَبِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ، فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغاتِهِ وَ نَفَثاتِهِ، وَ اقْبَلُوا النَّصیحَةَ مِمَّنْ اهْداها الَیْکُمْ، وَ اعْقِلُوها عَلی انْفُسِکُمْ. (3)

ص:53


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 7. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 63. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 120. [3]

بدون شک شیطان راههای خود را برای شما هموار می کند، و می خواهد گره های محکم دینتان را از پی هم باز کند، و به جای اتفاق، پراکندگی ایجاد نماید، و از پراکندگی فتنه به پا کند، از وساوس و افساد او روی بگردانید، و از آنان که پند و خیرخواهی به شما هدیه می دهند پذیرش داشته باشید، و آن را محکم بر خود ببندید.

شیطان، دشمن قسم خوردۀ انسان

اشاره

او پس از آن که از اطاعت حق نسبت به سجدۀ آدم سرپیچی کرد، و مورد غضب و لعنت و رجم حضرت ربّ قرار گفت در پیشگاه خداوند از باب لجبازی با خدا و حسادت نسبت به آدم و فرزندانش قسم یاد کرد که تا روز قیامت به گمراه کردن انسان ها به جز مخلصین از عباد خدا اقدام کند.

خداوند در آیات سورۀ اعراف و حجر و اسرا و ص (1) از قسم خوردن شیطان برای گمراه کردن فرزندان آدم یاد می کند: در این زمینه به آیۀ شریفۀ سورۀ اعراف که از آیات دیگر مفصل تر، است توجه کنید:

قالَ فَبِما اغْوَیْتَنی لَاَ قْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ * ثُمَّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ ایْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ ایْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ اکْثَرَهُمْ شاکِرینَ» (2)

گفت : به سبب این که مرا به بیراهه و گمراهی انداختی ، یقیناً بر سر راه راست تو [ که رهروانش را به سعادت ابدی می رساند ] در کمین آنان خواهم

ص:54


1- (1) - اعراف (7) : 16 - 17؛ حجر (15) : 39؛ اسرا (17) : 62؛ ص (38) : 82.
2- (2) - اعراف (7) : 16 - 17. [1]

نشست . * سپس از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و از جانب چپشان بر آنان می تازم و [ تا جایی آنان را دچار وسوسه و اغواگری می کنم که ] بیشترشان را سپاس گزار نخواهی یافت .

او در ابتدای کلامش با کمال وقاحت و بی شرمی، گمراهی خود را به حضرت حق که رحمت بی نهایت است نسبت داد و در این زمینه مرتکب جنایت شد.

حضرت باقر علیه السلام در ذیل این آیه می فرماید:

ثُمَّ لَآتِینَّهُمْ مِنْ بَیْنِ ایْدِیهِمْ

مَعْناهُ: اهَوِّنُ عَلَیْهِمْ امْرَ الْآخِرَةِ، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ

آمُرُهُمْ بِجَمْعِ الْاَمْوالِ وَ الْبُخْلِ بِها عَنِ الْحُقوقِ لِتَبْقی لِوَرَثَتِهِمْ، وَ عَنْ ایْمانِهمْ

افْسِدُ عَلَیْهِمْ امْرَ دینِهِمْ بِتَزیینِ الضَّلالَةِ وَ تَحْسینِ الشُّبْهَةِ، وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ

بِتَحْبیبِ اللَّذّاتِ الَیْهِمْ وَ تَغْلِیبِ الشَّهَواتِ عَلی قُلُوبِهِمْ. (1)

منظور از آمدن شیطان به سراغ انسان از پیش رو ساده جلوه دادن آخرت در نظر آدمی است، تا جائی که برای آبادی عالم آخرت کاری انجام ندهد.

و منظور از پشت سر این است که آنان را به جمع آوری مال و ثروت و بخل ورزی از پرداخت حقوق واجب و باقی گذاردن درهم و دینار برای ورثه سوق می دهم.

و مقصود از طرف راست، ضایع کردن امور معنوی است به وسیلۀ ایجاد شک و تردید و شبهات، و آرایش دادن امور ضلالت و گمراهی در نظر اولاد آدم است. و طرف چپ جلوه دادن لذّات مادی و شهوات در برابر انسان است.

با این چهار برنامه وضع انسان به گونه ای شود که تمام نعمت های الهی به دست او، در مسیر غلط قرار گیرد، و از دایرۀ شکر که عالی ترین خصلت است خارج گردد.

الهی! راه دور، ایمان ضعیف، دشمن بسیار، عمل اندک، اخلاق فاسد، قلب رنجور، سینه تنگ، دست خالی است.

ص:55


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 228/4، ذیل آیۀ 17 سورۀ اعراف؛ بحار الأنوار: 152/60، باب 3. [1]

الهی! اگر لطف و عنایت و کرم و رحمتت دست ما را نگیرد، به چاه هلاکت درافتیم.

الهی! با قدرتت دشمن را از ما بران، دست ما را به دامن رضا و خشنودی خود رسان.

الهی ده اثر بر اشک و آهم تو باش اندر همه حالی پناهم

مهیا ساز اسباب نجاتم ده از مهر علی بر کف براتم

مبر دستم از این شاخ ولایت به توحیدم ده آن سان استقامت

که اصل و فرع و نخل و برگ و بارم یک آید در نظر از صد هزارم

مرا در بندگی ثابت قدم کن کریما از کرم بر ما کرم کن

در هر صورت مواظب باشیم ابلیس و جنود او بر ما ولایت و حکومت پیدا نکنند که قبول این ولایت مساوی با خسران و زیان و ضرر جبران ناپذیر است.

وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیّاً مِنْ دُونِ اللّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً» (1)

و هر کس شیطان را به جای خدا سرپرست ویار خود گیرد ، مسلماً به زیان آشکاری دچار شده است .

شیطان در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام می فرماید:

یَقُولُ ابْلِیسُ لِجُنُودِهِ: الْقُوا بَیْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْیَ فَاِنَّهُما یَعْدِلانِ عِنْدَ اللّهِ الشِّرْکَ. (2)

ص:56


1- (1) - نساء (4) : 119. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 278/72، باب 70، حدیث 17؛ [2]وسائل الشیعة: 38/16، باب 74، حدیث 20914. [3]

ابلیس به لشگرش می گوید مردم را دچار حسد و تجاوز کنید که بار سنگین این دو گناه در نزد خداوند مساوی شرک است.

و نیز از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

قالَ ابْلیسُ: خَمْسَةٌ لِیْسَ لی فیهِنَّ حیلَةٌ وَ سائِرُ النّاسِ فِی قَبْضَتی: مَنِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ عَنْ نِیَّةٍ صادِقَةٍ وَ اتَّکَلَ عَلَیْهِ فِی جَمیعِ امُورِهِ، وَمَنْ کَثُرَ تَسْبیحُهُ فِی لَیْلِهِ وَ نَهارِهِ، وَ مَنْ رَضِیَ لِاَخیِه الْمُؤْمِنِ ما یَرْضاهُ لِنَفْسِهِ، وَ مَنْ لَمْ یَجْزَعْ عَلَی الْمُصیبَةِ حَتّی تُصیبَهُ، وَ مَنْ رَضِیَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ وَ لَمْ یَهْتَمَّ لِرِزْقِهِ. (1)

شیطان گوید: پنج کس اند که در آنها برایم چاره نیست؛ زیرا آن پنج چیز حصن محکم الهی است که هر کس در آن است به او دسترسی ندارم، و دیگر مردم در سایۀ ولایت و حکومت منند.

کسی که با نیتی راستین به خدا متوسل شود و در تمام امورش به جناب او تکیه کند، کسی که تسبیحش در شب و روز فراوان باشد، و آن که آنچه برای خود رضایت می دهد برای برادر مؤمنش رضایت دهد، و هر که در مصیبت جزع نکند، و آن که به دادۀ خدا در روزی خشنود باشد، و برای به دست آوردن آن خودکشی نکند.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

بَیْنَما مُوسَی بْنُ عِمْرانَ جالِسٌ اذْ اقْبَلَ ابْلیسُ، قالَ لَهُ مُوسی علیه السلام :

فَاَخْبِرنی بِالذَّنْبِ الَّذی اذا اذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ استَحْوَذْتَ عَلَیْهِ، فَقال: اذا اعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ، وَ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ، وَ صَغُرَ فی عَیْنِهِ ذَنْبُهُ. (2)

ص:57


1- (1) - بحار الأنوار: 378/66، باب 38، حدیث 32؛ [1] الخصال: 285/1، حدیث 37.
2- (2) - بحار الأنوار: 317/69، باب 117، حدیث 28؛ [2]مستدرک الوسائل: 137/1، باب 21، حدیث 197. [3]

موسی نشسته بود، ابلیس نزد او آمد، موسی به او فرمود: مرا آگاه کن از گناهی که وقتی انسان مرتکب می شود به او چیره می گردی، پاسخ داد: وقتی دچار خود بزرگ بینی شود، و عمل نیکش را زیاد ببیند، و گناه در نظرش کوچک آید.

آثار ولایت شیطان آن قدر زیاد است که شمردن و توضیحش کتاب مستقلی می طلبد، به همین خاطر در هر فصلی به گوشه ای ناچیز از جنایات او اشاره می کنم، تا عبرتی برای جامعۀ جهانی باشد.

شیطان در دادگاه الهی با پیروانش

کسانی که تصوّر می کنند در قیامت تمام گناهان خود را به گردن شیطان می اندازند، و خود را در پیشگاه حق معذور نشان می دهند، و خداوند هم عذر آنان را می پذیرد، تصوّر باطل و بی جائی دارند، چرا که برای شیطان در برابر اراده و اختیار انسان تسلّطی نیست، انسان با کمال قدرت می تواند با شیطان مخالفت کند و نسبت به او کفر بورزد، و او در دادگاه عدل الهی همین معنا را به رخ گناهکاران و عاصیان می کشد و عذر آنان را در پیشگاه حق، عذری باطل و پوچ می نمایاند.

وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمّا قُضِیَ الْأَمْرُ انَّ اللّهَ وَعَدَ کُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ الاّ انْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا انْفُسَکُمْ ما انَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ انّی کَفَرْتُ بِما اشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ انَّ الظّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ» (1)

و شیطان [ در قیامت ] هنگامی که کار [ محاسبۀ بندگان ] پایان یافته [ به

ص:58


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]

پیروانش ] می گوید : یقیناً خدا [ نسبت به برپایی قیامت ، حساب بندگان ، پاداش و عذاب ] به شما وعدۀ حق داد ، و من به شما وعده دادم [ که آنچه خدا وعده داده ، دروغ است ، ولی می بینید که وعدۀ خدا تحقّق یافت ] و [ من ] در وعده ام نسبت به شما وفا نکردم ، مرا بر شما هیچ غلبه و تسلّطی نبود ، فقط شما را دعوت کردم [ به دعوتی دروغ و بی پایه ] و شما هم [ بدون اندیشه و دقت دعوتم را ] پذیرفتید ، پس سرزنشم نکنید ، بلکه خود را سرزنش کنید ، نه من فریادرس شمایم ، و نه شما فریادرس من ، بی تردید من نسبت به شرک ورزی شما که در دنیا دربارۀ من داشتید [ که اطاعت از من را هم چون اطاعت خدا قرار دادید ] بیزار و منکرم ؛ یقیناً برای ستمکاران عذابی دردناک است .

شیطان دردادگاه الهی به این ترتیب پاسخ دندان شکنی به همۀ کسانی که گناهان خویش را به گردن او می اندازند و او را عامل انحرافات خود می شمرند و به او لعنت می فرستند می دهد، و این طرز منطق عوامانه را که گروهی از گنهکاران برای تبرئه خویش دارند، می کوبد.

از آیۀ شریفه استفاده می شود برای شیطان نسبت به اراده و اختیار انسان تسلّطی نیست، در هنگامی که گرفتار دعوت شیطان شدید با پناه بردن به خدا و یاد قیامت، و قرار گرفتن در عبادت و عمل صالح و کار خیر، با او مقابله کنید که در این جنگ و جهاد اکبر، حضرت حق پشتیبان شماست، و پیروزی شما بر این دشمن نابکار حتمی است.

عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قالَ لِاَصْحابِهِ: الا اخْبِرُکُمْ بِشَیْ ءٍ انْ انْتُمْ فَعَلْتُمُوهُ تَباعَدَ الشّیْطانُ عَنْکُمْ کَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ المَغْرِبِ؟ قالُوا: بَلی. قالَ: الصَّوْمُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ، وَ الصَّدَقَةُ تَکْسِرُ ظَهْرَهُ، وَ الْحُبُّ فِی اللّهِ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَی

ص:59

الْعَمَلِ الصّالِحِ یَقْطَعانِ دابِرَه، وَاْلاِسْتِغْفارُ یَقْطَعُ وَتینَهُ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به یارانش فرمود: شما را خبر ندهم به چیزی که اگر انجام دهید شیطان ازشما فاصله می گیرد، چون فاصله مشرق از مغرب؟ گفتند: چرا فرمود: روزه رویش را سیاه می کند، صدقه پشتش را می شکند، دوستی برای خدا و همدستی با عمل صالح ریشه اش را قطع می نماید، و استغفار از گناه رگش را می زند.

اجرای برنامه های الهی، و عمل به دستورهای انبیا، و پیروی از آل محمّد صلوات اللّه علیهم، و حرکت در صراط مستقیم، باعث شکست قطعی شیطان، در زمان حمله و هجوم به انسان است.

و افتادن در شهوات و لذات حرام، و بی پروایی در گناه عامل پیروزی این دشمن خطرناک بر انسان است.

حضرت صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ شریفه زیر می فرماید:

وَشارِکْهُمْ فِی الْاَمْوالِ وَالْاَوْلادِ وَ عِدْهُمْ» (2)

و با آنان [ از راه سوق دادنشان به حرام ] در اموال و [ از طریق وسوسه کردنشان به زنا ] در اولاد شریک شو ، و به آنان وعدۀ [ دروغ ] بده [ که از قیامت ، حسابرسی ، بهشت و دوزخ خبری نیست ].

مَنْ لَمْ یُبالِ ما قالَ وَ ما قیلَ فیهِ فَهُوَ شِرْکُ شَیْطانٍ، وَ مَنْ لَمْ یُبالِ انْ یَراهُ النّاسُ مُسیئاً فَهُوَ شِرْکُ شَیْطانٍ، وَ مَنِ اغْتابَ اخاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ غَیْرِ تِرَةٍ

ص:60


1- (1) - بحار الأنوار: 380/66، باب 38، حدیث 39؛ [1] تهذیب الاحکام: 191/4، باب 46، حدیث 6.
2- (2) - اسراء (17) : 64. [2]

بَیْنَهُما فَهُوَ شِرْکُ شَیْطانٍ، وَ مَنْ شُغِفَ بِمَحَبَّةِ الْحَرامِ وَ شَهْوَةِ الزِّنا فَهُوَ شِرْکُ شَیطانٍ. (1)

کسی که باک ندارد چه می گوید و درباره اش چه می گویند، شریک شیطان است.کسی که باک ندارد، مردم او را بدکار ببینند، شریک شیطان است و کسی که بدون عذر شرعی و خصومت فقهی و جدائی مجاز، از برادر مؤمنش غیبت کند، و آن که دل به محبت حرام و لذت زنا داده، شریک شیطان است.

میل به خوبی ها، و شوق عبادت و ذوق اطاعت، و آراستگی به حسنات باعث جلب رحمت حق و کمک حضرت ربّ العزّه به انسان، و شوق به حرام و ذوق به معصیت، و آلودگی به رذایل، علّت سلطۀ شیطان و شریک شدن او در زندگی انسان است.

ما می توانیم با روی آوردن به خدا از طریق ایمان و اخلاق و عمل صالح او را که دشمنی آشکار است از خود برانیم و از شرّش در دنیا و آخرت راحت شویم.

صفت هایی که در انسان ضرور است بدین سان در بروز و در ظهور است

حمیّت، برّو تجرید و توکّل ورع، استار سر عفو و تحمّل

وقار و کسر نفس و حلم و شفقت سخا و عدل باصمت است و همت

مروت، شکر و حزم و حسن گفتار سیاست با مکافاتست هشدار

ادب، انصاف و اخلاص و امانت رضا صدق و فنا صبر و صداقت

سهولت آدمیت مهر و تقوا ثبات و جدّ و جهد است و تولاّ

تواضع، علم و حکمت با شهامت صلۀ ارحام آنگه دان قناعت

علو همتت گر رهبر آید عبادت با کرامت همسر آید

نباشد گر بدین اوصاف همسر نه انسان بل زحیوانست کمتر

ص:61


1- (1) - تفسیر نور الثقلین: 183/3، [1] ذیل آیۀ 17 سورۀ اسراء؛ بحار الأنوار: 356/70، باب 137، حدیث 66؛ [2] الخصال: 216/1، حدیث 40.

نظر عرفانی به مسئلۀ شیطان

اشاره

«آنچه در نظام آفرینش بهره ای از هستی دارد، و جنبۀ وجودی برای او می باشد، آفریدۀ خدا و خیر و رحمت است. ولی هر چه نقص است نظیر زشتی و نازیبایی جنبۀ فقدان و عدمی و کمبود و نارسایی داشته که نتوانسته فیض را از اللّه دریافت کند.

یک اصل است که این قبیل نقص ها به خدا برنمی گردد، چون جنبۀ هستی و وجودی ندارد.

شیطان در جهان آفرینش یک موجود است، و وجود او در کل نظام هستی خیر و رحمت است، کار او که برای آن کار آفریده شده است خیر و رحمت است، چنانکه وجود فرشته در نظام خلقت خیر و رحمت است.

کار شیطان جز وسوسه و دعوت به بدی نیست، ولی وسوسه و دعوت به بدی برای انسانی که باید با نبرد در جهاد اکبر پیروز شود، خیر و رحمت است.

اگر گناه در عالم نمی بود، اگر دعوت به گناه نمی بود، اگر وسوسه به گناه نمی بود، فقط و فقط راه صواب بود که در آن صورت ارج و ارزشی نبود، قهراً اطاعت هم نبود؛ زیرا اطاعت برای آن است که داعی و انگیزه ای ایجاد شود تا انسان میان راه صواب و گناه، راه معینی را طی کند.

اگر راه یک طرفه باشد و راه خلاف بسته باشد جائی برای تکلیف و دین باقی نمی ماند، لذا آنها که به گناه راه ندارند، برای آنها تکالیفی از قبیل دین، رسالت، شریعت و مانند آن نیست.

برای فرشته ها تکلیف نیست، رسالت و دستورالعملی نیست که با قوانین شرعی و اعتبار شرعی و امر اعتباری تنظیم شود.

چون انسان کمالش از راه افعال اختیاری اوست، و فعل اختیاری نیز دو بعدی است، یعنی هم راه بدی دارد، و هم راه خوبی، به عبارت دیگر راه راست و بیراهه

ص:62

دارد، آن عاملی که در انسان ایجاد وسوسه و انحراف می کند وجودش در نظام آفرینش برکت است.

شیطان جز در حدّ دعوت سمتی ندارد، در مقابل شیطان فطرت و عقل، انسان را به فضیلت دعوت می کند.

برای تکمیل این دعوت، انبیایی هم مبعوث شده اند که آن فطرت را شکوفا و آن عقل را کامل کنند.

سود و زیانِ انسان را روشن و راه و چاه را برای او مقرر سازند.

این انسان در بین دو راه قرار گرفته، و دو عامل او را به سیر در این دو راه که یکی راه راست و یکی بیراهه است دعوت می کند، و اوست که در بین این دو راه ایستاده و مسؤول است.

در این جا انبیا او را هدایت می کنند، و عقل هم رهبری او را برعهده می گیرد، اگر او حرف عقل، ندای فطرت، رهبری دل و پیامِ پیام آوران الهی را شنید، آن لذت های زودگذر را رها کرد و در مسیر فضیلت افتاد و قدم برداشت، گذشته از آن که پاداش الهی در جهان حساب و قیامت نصیبش می شود، بعلاوه الطاف الهی نیز نصیبش خواهد شد، یعنی برای او امکانات سعادت بیشتر فراهم می شود، لذت وارستگی را بهتر می چشد، علاقه به کمال را بهتر احساس می کند و دلبستگی به تقوا در او بیشتر می شود و...

ولی اگر با سوء اختیارِ خود، نه به ندای دل و فطرت از درون جواب دهد، و نه به پیام انبیا از بیرون اعتنا کند، نه بیندیشد که مصلحت در چیست، بلکه شتابزده به دنبال شهوت یا غضب بیراهه رود، تا آن جا که زمان مهلت است او را مهلت می دهند، تا جایی که دیگر قابل الطاف الهی نباشد، در این صورت شیطان را بر او مسلّط می کنند تا بیشتر در او ایجاد وسوسه کند، زشتی ها را برای او زیبا جلوه دهد، و خوبی ها را برای او بد بنماید و مانند آن.

ص:63

این گمراهی کیفری است و خدای متعال کسی را در ابتدا گمراه نکرده و نمی کند، بلکه همه را هدایت فرموده است، این هدایت، هدایت ابتدایی است، اگر کسی به راه فضیلت بیاید، گذشته از آن هدایت ابتدائی به عنوان پاداش، هدایت ثانوی نصیبش می شود، ولی اگر کسی با اراده به بیراهه برود و از الطاف الهی بی نصیب بماند خدای متعال او را گمراه می کند.

وَ ما یُضِلُّ بِهِ الَّا الْفاسِقینَ» (1)

و جز فاسقان را به آن گمراه نمی کند.

خدا به عنوان کیفر، یک بندۀ تبهکار را گمراه می کند نه به آن حد که او مجبور به انحراف بشود، بلکه باز هم اختیار باقی است، هم فطرت و ندای خفقان گرفتۀ درونی، او را به فضیلت دعوت می کند و هم پیام انبیا به گوشش می رسد.

این چنین نیست که خدا انسان تبهکار را گمراه کند، یعنی او را مجبور به عصیان نماید، بلکه تا زنده است اختیار دارد.

شیطان مانند سگ شکاری است، یعنی فقط برای پارس کردن است، تا معلوم شود چه کسی راه بلد است و چه کسی از بیراهه آمده، و اگر کسی عمداً بیراهه رفت این سگ شکاری او را تعقیب می کند و احیاناً می گزد. راه درمان و معالجه نیز هست، تا زنده است راه درمان وراه برگشت و توبه و انابه و تکامل هست.

چه این که اگر در راه فضیلت حرکت کرد، فرشته ها به او کمک می کنند، البته نه به آن حد که او را مجبور به اطاعت کنند، بلکه تا زنده است راه گناه باز است، و احتمال خطر دگرگونی می رود.

بنابراین انسان تا زنده است مختار است، اگر مسیر فضیلت را طی می کند از توفیقات الهی بیشتر برخوردار و بهره مند می گردد، ولی اگر از روی قصد به بیراهه

ص:64


1- (1) - بقره (2) : 26. [1]

برود از الطاف الهی بی نصیب می ماند و شیطان بر او مسلّط می شود، با این حال راه برگشت باز است و رهبری انبیا همچنان ادامه دارد.

بنابراین وجود شیطان در مجموعۀ نظام آفرینش خیر و رحمت است.

شیطان، خود به موجب نافرمانی و عصیانی که کرده مرتکب گناه شده و اما وسوسۀ او نه موجب جبر است و نه مانع تکامل کسی می شود، حال اگر او این مأموریت را انجام می دهد مسئلۀ دیگری است. بر خلاف آنچه گفته می شود:

اَلْمَأَمُورُ مَعْذُورٌ.

اگر کسی مأمور کار بدی شد در اثر بدرفتاری خودش باز هم معذور نیست؛ زیرا چون مرتکب خلاف شد او را مأمور وسوسه کردند و چون تبهکار بود، او را مأمور وسوسه برای تبهکاری کردند، مانند آن که کسی عمداً خودش را از بالا پرت کند و در بین راه آسیب ببیند، این آسیب دیدن محصول آن تعهّد در سقوط است، بنابراین معذور هم نیست؛ زیرا این مأموریت به دنبال آن عصیان و تبهکاری او صورت گرفته است.

سؤال این است که اگر شیطان به اذن خدا کار کند، بنابراین گناهی را مرتکب نمی شود، در صورتی که هر چه خیر است از جانب خداست!!

شیطان به اذن خدا کار می کند. و گناهی را هم مرتکب شده است، آن گناه و عصیان استکباری او در برابر خدا و «من گفتن او» باعث شده که مأمور وسوسه شود، این وسوسه بد است و این کار بد در اثر بدرفتاری شیطان می باشد، ولی وجود شیطان در جمع و اصل وسوسه در کل نظام انسانی خیر و رحمت است؛ زیرا وسوسه جز دعوت به شر چیزی نیست، اگر دعوت به شرّ نمی بود انسان یا در حد حیوان بود و یا در حد فرشته، در حالی که ادیان، شرایع، کتابها برای حدّ میانگین مطرح می شود، در همین حدّ میانگین امکان گناه است، چون انسان می تواند گناه کند و می تواند اطاعت نماید و می تواند نجد فضیلت را طی کند یا نجد رذیلت را:

ص:65

وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» (1)

و او را به راه خیر و شر هدایت نکردیم؟ [ تا راه خیر را بگزیند و راه شر را واگذارد ؟ ]

در این میانگین است که دین، رسالت، شریعت، نبوت و مانند آن مطرح می شود و گرنه، نه بالاتر از حدّ انسانیّت صحبت دین است و نه پائین تر از آن.

دین به معنای قوانین اعتباری، یعنی امر و نهی و ثواب و عقاب محدود به شریعت و مقررات است.

وجود جهنم در عالم هستی

اشاره

وجود شیطان در مجموعۀ نظام هستی خیر است، وجود جهنم نیز همانند وجود شیطان خیر است.

عالمی که جهنم نداشته باشد ناقص است، جهنم همانند بهشت در جمع نظام آفرینش از برکات الهی است، لذا وقتی حق تعالی در سورۀ مبارکۀ الرحمن نعمت های قیامت را می شمارد و بعد از شمارش نعمت های آن می فرماید:

فَبِاَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ» (2)

پس [ ای انس و جن ! ] کدامیک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید ؟

و می فرماید:

هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمیمٍ

ص:66


1- (1) - بلد (90) : 10. [1]
2- (2) - الرحمن (55) : 13. [2]

آنٍ» (1)

این همان دوزخی است که گنهکاران آن را دروغ می پنداشتند . * آنان در میان آتش و آب جوشان رفت و آمد می کنند.

وجود جهنّم نیز در جهان خلقت نعمت است؛ زیرا بسیاری از مردم برای پرهیز از جهنم سعی می کنند مرتکب گناه نشوند، بعلاوه اگر ظالم به جهنم نرود محکمۀ عدل مستقر نخواهد بود.

اگر جهنم را نسبت به بهشت بسنجیم می بینیم شرّ است، ولی اگر آن را در جمع نسبت به کل نظام آفرینش بسنجیم خواهیم دید؛ جز خیر و رحمت چیز دیگری نیست. همچنین شیطان را در برابر فرشته می سنجیم، لذا آن را موجودی بد و شر می بینیم، ولی اگر در مجموع هستی بسنجیم می بینیم موجودی خوب و خیر است.

آنچه که به خدا منسوب است یعنی جنبۀ هستی اشیا، هستی فرشته ها و هستی شیطان همگی خیر و رحمت است، آنچه با نسبت و مقیاس سنجیده می شود که یک موجودی به کمال رسیده و موجود دیگر به کمال نرسیده آن جا مسئلۀ خیر نسبی و شرّ نسبی مطرح است.

بنابراین خداوند دو رحمت دارد:

[

رحمت مطلقه و رحمت نسبی

]

1 - رحمت مطلقه که فراگیر است، و عالم با آن دید یک پارچه رحمت است:

وَ رَحْمتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیٍ» (2)

ص:67


1- (1) - الرحمن (55) : 43 - 44. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 156. [2]

و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است .

از این رو هر چیزی که بر او شیء اطلاق شود مشمول رحمت خداوند است.

جهان آفرینش زیر پوشش رحمت مطلقه است.

2 - در مقابل، رحمت نسبی و غضب نسبی است، بهشت رحمت نسبی و جهنم غضب نسبی است، عفو، رحمت نسبی و قصاص غضب نسبی است، خدای رئوف و خدای منتقم یکی است که هر دو زیر پوشش مقام والای رحمت مطلقه اللّه ظهور می کند.

در یک جای قرآن می فرماید:

اَللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ» (1)

خدا آفرینندۀ هر چیزی است.

در جای دیگر می فرماید:

اَلَّذی احْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ» (2)

همان کسی که آنچه را آفرید نیکو ساخت .

این دو آیه و اصل بنیادی در تفسیر و برداشت و شناخت قرآن کریم است که بر اساس آن هیچ نازیبائی در جهان نیست، هر چه آفریده و مخلوق خداست زیباست.

اگر یک جا خطاست و جای دیگر صواب، این خطا و صواب نسبی است، یعنی شیئی را که نسبت به شیء دیگری می سنجیم می بینیم خطاست.

اگر جائی غضب است و جائی عفو، به خاطر سنجش این شیء به آن شیء است که به غضب و انتقام معلوم می شود.

ولی آن رهبری جامع که می گوید این جا عفو کن زیرا جای پاداش است و آن جا انتقام بگیر چون جای کیفر است، این جا جای بهشت است و آن جا جای جهنم، آن

ص:68


1- (1) - زمر (39) : 62. [1]
2- (2) - سجده (32) : 7. [2]

رهبری رحمت مطلقه است، ولی آن جهان بینی محدود است که این خطاها و غضب های نسبی را می بیند و می گوید این جا غضب و آن جا عفو است.

در حالی که دستور در جهان بینی کلّی است که می گوید: یک جا رگ بزن، یک جا مرهم بنه، چه جراح هم رگزن است و هم مرهم گذار.

اگر کار جراحی را در هنگام بریدن ببینیم می گوئیم این قساوت و درد است، ولی اگر هنگام مالش و مرهم نهادن ببینیم می گوئیم عاطفه و رقت است، ولی طب می گوید هر دو باید باشد.

اگر از دید طب ببینیم هر دو بجاست، ولی اگر از موضعی ببینیم که بیمار در آن حال می نالد می گوئیم این جا جای درد است و نابجاست و هنگام درمان یافتن و مرهم نهادن را گوارا می دانیم.

پس اگر آن رحمت مطلقه را ببینیم، می گوئیم آفرین بر نظر پاک و بلند آن رهبری که این رحمت خطا پوش را داده است، رحمت مطلقه ای که خطا و صواب نسبی را پوشانده است.

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

(حافظ شیرازی)

بر قلم صنع هیچ خط اشتباهی نیست، از صنع اللّه همه زیبا آفریده شده است.

وقتی بخواهیم بر اساس عدل خداوندی جهان را ببینیم در آن صورت هم جهنم را می بینیم و هم بهشت را؛ زیرا اگر جهنمی نبود ظالم و طاغوت کیفر نمی دید، پس در این عالم، جهنم در جای خود زیباست.

پس مشخص است که شیطان بر هیچ کس مسلّط نیست:

اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّکَ وَکیلاً» (1)

ص:69


1- (1) - اسراء (17) : 65. [1]

[ ولی آگاه باش که ] یقیناً تو را بر بندگانم هیچ تسلّطی نیست ، و کافی است که پروردگارت نگهبان و کارساز [ آنان ] باشد .

و در سورۀ ابراهیم (1) می فرماید که:

شیطان در قیامت می گوید: من جز دعوت سمتی دیگر نداشتم.اگر کسی به دنبال دعوتش به راه افتاد و دعوت همه انبیا و عقل ها را رها کرد، آنگاه شیطان بر او مسلّط می شود ولی باز هم نه در حدّ اجبار.

در سورۀ حجر می فرماید:

اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ الاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ» (2)

قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطی نیست ، مگر بر گمراهانی که از تو پیروی می کنند .

محدودۀ کار شیطان، مشخص شده که چه کسی تابع شیطان است؟ آن کس که گوش به حرف شیطان می دهد تحت سلطۀ اوست، نه این که شیطان در ابتدا بر کسی مسلّط باشد.

وَکَذَ لِکَ جَعَلْنَا لِکُلِ ّ نَبِیٍ ّ عَدُوًّا شَیَطِینَ الْإِنسِ وَالْجِنِ ّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَآءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ» (3)

و این گونه برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که برای فریب مردم همواره گفتاری باطل ولی به ظاهر آراسته و دلپسند به یکدیگر القاء می کنند ، و اگر پروردگارت می خواست چنین نمی کردند ، پس

ص:70


1- (1) - ابراهیم (14) : 22. [1]
2- (2) - حجر (15) : 42. [2]
3- (3) - انعام (6) : 112. [3]

آنان و آنچه را به دروغ به هم می بافند واگذار .

دشمن قرار دادن برای هر رهبر و پیامبری جزء رحمت مطلقه است، انسان تا در جهاد اصغر و اکبر تلاش نکند، کامل نمی شود.

در ادامۀ آیه می فرماید:

حرف شیطنت آمیز شیاطین را فقط یک گروه گوش می دهند.

وَلِتَصْغَی إِلَیْهِ أَفِْدَةُ الَّذِینَ لَایُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ» (1)

و [ ما به عنوان آزمایش بندگان از القای گفتار باطل توسط شیاطین انس و جن به یکدیگر مانع نشدیم ] تا دل های کسانی که به آخرت ایمان ندارند به آن القائات متمایل شود ، و آن را بپسندد و [ برای رسیدن به منتهای شقاوت که کیفر لجاجت و عناد آنان است ] هر عمل زشتی را که بخواهند انجام دهند ، نهایتاً انجام دهند .

پس کار شیطان وسوسه است، آن که به عمد بی ایمان شد به دنبال حرف شیطان و وسوسۀ او حرکت می کند.

وَ انَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ الی اوْلیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ» (2)

قطعاً شیاطین [ شبهات ناروایی را به ضد احکام خدا ] به دوستانشان القاء می کنند تا با شما [ دربارۀ احکام خدا ] مجادله و ستیزه کنند .

بنابراین اگر در سورۀ ابراهیم می فرماید: شیطان بر کسی مسلّط نیست، و در سورۀ اسرا می گوید: شیطان بر احدی سلطه ندارد، و در سورۀ حجر گوشزد می کند: سلطۀ شیطان بر کسی است که او را به عنوان متبوع و ولی می پذیرند، و در سورۀ انعام بیان می دارد: نفوذ شیطان در کسانی است که عمداً ایمان نیاورده اند، و باز در سورۀ انعام

ص:71


1- (1) - انعام (6) : 113. [1]
2- (2) - انعام (6) : 121. [2]

می فرماید: وحی شیطان الهام فریبکارانه او نسبت به اولیای خود اوست، از این همه باید نتیجه گرفت که:

پس آنها که تولّی شیطان دارند و از خدا و انبیای الهی تبرّی می جویند، آنها که از خدا و از رسول خدا متنفر شده اند، و شیطان را به عنوان ولی انتخاب کرده اند، وسوسۀ شیطان در نهاد و دل های آنها موثّر است.

در سورۀ شعرا نیز محدودۀ سلطۀ شیطان را مشخص کرده و فرموده است:

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَی کُلِ ّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ * یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ اکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ» (1)

آیا شما را خبر دهم که شیطان ها بر چه کسانی نازل می شوند ؟ * بر هر دروغ پرداز گنه پیشه ای نازل می شوند ، * که گوش [ بر القائات و اغواگری های شیطان ] می سپرند ، و بیشتر شیطان ها دروغگویند .

این تهمت زننده ها و دروغ پردازها، محل نزول شیاطین جنی و انسی هستند.

بنابراین، اصل وجود شیطان در نظام آفرینش خیر است، و این مأموریتی که به او داده شد در اثر آن تبهکاری بود که مرتکب شد، و مأموریت او در ابتدا جز دعوت چیز دیگری نیست و این دعوت به بدی، خیر است.

زیرا اگر دعوت به بدی و امکان بد کردن و تبه کاری نمی بود، خوب بودن ضروری می شد، و وقتی خوب بودن ضروری باشد جای تکلیف نیست.

در عبور یک طرفه دستور نمی دهند که راه دیگر نرو، و راه دیگری ممنوع است، بلکه وقتی دو یا چند راه باشد آنگاه دستور لازم است. این دستور است، چون دو راه است، دو طرز فکر، دو نحوه برداشت و دو نحوه اراده و انتخاب و اختیار. در نتیجه، اطاعت و عصیان در عالم حرکت و جهان انسانی ممکن است، و دین و

ص:72


1- (1) - شعراء (26) : 221 - 223. [1]

شریعت برای رهبری آمده است. پس مأموریت شیطان برای همه وسوسه است و این خیر است.

اگر کسی با داشتن همۀ امکانات رهبری صحیح، عمداً از درون به بیرون و بیراهه برود به حدی که از هدایت الهی بی نصیب بماند، به همان اندازه برای او شیطان به منزلۀ سگ شکاری است که این وسوسه را به صورت گزیدن درمی آورد و او را می گزد ولی در عین حال اختیارش محفوظ است، و هنوز هم برایش هدایت الهی، عقل، انبیا هستند تا راه را به او بنمایانند، و تا زنده است راه برگشت و توبه وجود دارد.

اگر کسی عمداً راه فضیلت را طی کند، از امکانات و توفیقات بیشتر و از کمک های فرشتگان برخوردار است. ولی باید متوجه بود که نه آن تبهکار باید ناامید بشود، و نه این وارسته باید مغرور گردد؛ زیرا این پارسا با یک غرور از پای در می آید، و آن گنهکار با یک توبه بپا می ایستد.

این تا زنده است در لبۀ خطر، و آن تا زنده است در لبۀ نجات می باشد. انسان تا زنده است این دو راه را دارد، منتهی توبه کردن دشوار و بعد از توبه، راه فضیلت رفتن آسان می باشد.

این همیشه در معرض خطر غرور و خودبینی است، و آن همیشه به امید توبه در معرض تعالی است.

در سورۀ مبارکه زمر پیرامون موضوع انابه می فرماید:

یا عِبادِیَ الَّذینَ اسْرَفُوا عَلی انْفُسِهِمْ» (1)

ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود زیاده روی کردید !

زیرا انسان هر چه می کند، و هر عملی را که انجام می دهد یا به جانش خدمت

ص:73


1- (1) - زمر (39) : 53. [1]

می کند و یا بر او ستم روا می دارد، انسان ها به خودی خود به یکدیگر نه خدمت می کنند و نه خیانت.

اگر کسی خیانت کرد، آن چاه بدبو را در نهاد خودش کنده است.

بوی بد این چاه به دیگری رسیده و دیگری را کشته است، اگر کسی خدمتی به دیگران کرد، این بوستان فضیلت را در نهاد خود کشت کرده و بوی این گلستان به مشام دیگری رسیده است.

اگر کسی مدرسه ای ساخت، مسجدی ساخت، پلی احداث کرد، قناتی حفر کرد، بیماری را درمان کرد، کتابی نوشت، درسی گفت، کاری کرد که دیگران طرفی بستند، این نسیم احسان است که از او به دیگری می رسد آن اصل عمل در جان انسان است که برای ابد زنده است، و با همان عمل انسان می رود، احدی حق ندارد بگوید من به فلان شخص، یا در فلان امر احسان کردم؛ زیرا قرآن کریم فرموده:

اِنْ احْسَنْتُمْ احْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ وَ انْ اسَأْتُمْ فَلَها» (1)

اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید ، و اگر بدی کنید به خود بدی کرده اید .

در گناه فرمود: برای شماست در فضیلت هم فرمود: برای شماست. فرمود:

عمل پیوند با عامل دارد. هیچ ممکن نیست خلاف انسان و یا صواب انسان به دیگری برسد.

انسان در تمام مدت عمر یا مشغول پرنیان ریسیدن است، یا سرگرم آبیاری درختان پرتیغ، اما هر دو را در شبستان جان خود می پرورد.

ممکن نیست کسی از دست دیگری تیغ بخورد، و یا پوشاک پرنیانی بگیرد.

انسان حرفی را که می زند، و قلبی را که می رنجاند به منزلۀ آن است که به پای درخت پرتیغی در جان خودش یک سطل آب بریزد، اما اگر باری از دوش دیگری

ص:74


1- (1) - اسراء (17) : 7. [1]

کم می کند، در کنار دوک ریسندگی پرنیانی، حریر بهشتی رشته می کند، آن جا حریر استبرق را کرم ابریشم نمی سازد؛ زیرا مثل دنیا نیست که بهترین محصولش از چند کرم باشد.

حقیقت دنیا در گفتار امام علی علیه السلام با جابر

روزی جابر بن عبداللّه در حضور حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نفس بلند و عمیقی کشید. حضرت فرمود: این نفس افسون باز برای چه بود؟ خوشا به حالت، اگر برای آخرت است، ولی اگر برای دنیاست من دنیا را برایت تشریح کنم تا بدانی آنچه که تو را از اللّه باز می دارد چیست؟

فرمود: دنیا پوشاکی دارد، خوراکی دارد و اعمال غرایزی، در بین پوشاک ها بهترین پوشاک ها ابریشم است که محصول کار یک کرم است.

در بین خوراک ها بهترین خوراک ها عسل است که محصول کاریک حیوان است، وای بر حال انسانی که تمام تلاش ها و فخر فروشی هایش این باشد که از کار یک کرم و یک حیوان لذّت ببرد.

به این فکر مباش که مرتبۀ انسانیت را این قدر پایین آوری که کرم ابریشم کوشش کند و تو فخر کنی، زنبور عسل تلاش کند و تو افتخار کنی که در کنار این سفرۀ عسل نشسته ای یا زیر پوشش جامه های پرنیانی قرار گرفته ای. (1)آنچه که انسان را از مسیر اصلی باز می دارد دنیای اوست که در آن سرگرم فخرفروشی از کار کرم هاست، ولی حریر و استبرق که قرآن از آن در بهشت نوید می دهد محصول کار کرم ابریشم نیست، عسل مصفّی که در بهشت است محصول زنبور نیست.

کار این زنبور گاهی نوش و گاهی نیش است، آن حریر و آن عسل محصول عمل

ص:75


1- (1) - بحار الأنوار: 11/75، باب 15، حدیث 69؛ مستدرک سفینة البحار: 246/9.

صالح هستند، عمل مخصوص عامل است نه چیز دیگر. انسانی که در منزل خودش درختی غرس کرد، نسیم و سایه اش به رهگذر می رسد.

اگر کسی نسبت به کسی کار خیری کرد نباید بگوید من نسبت به او احسان کردم، عملی را که انسان انجام داد، این عمل حیّ و زنده است و از جان بیرون نیست، نسیم این عمل به آن عابر رهگذر می رسد، چه در فضیلت و چه در رذیلت.» (1)

الهی ای عطایت بی حد و مرّ خدای قادر و حیّ توانگر

به آه عاشقان سینه خسته که از هجران رگ دلشان شکسته

به اشک چشم آن بیچاره مردم که خون گرید بدین احوال انجم

به آنانی که در راه تو خوارند شب و روز از فراقت اشکبارند

به وصل واصلان و قرب ایشان به مهجوران از هجران پریشان

به آنانی که غافل از تو آنی نگردیدند اندر هر مکانی

به حق حای حمد و میم محمود بعین و لام و یا از بود و نابود

به سه چار و دو حرف اسم اعظم بدان عرشی نشینان معظم

به حق دوستی دوستداران که در راهت گذشتند از سرو جان

که رفعت را از این ذلّت به عزّت رسان از راه لطف و فضل و رحمت

الهی روبه درگاه که آریم پناهی غیر درگاهت نداریم

اگر چه معصیت بنیاد ما کند تویی در مغفرت بیچون و بی چند

به توحید تو مودرمو زبانیم احد جز ذات پاکت را ندانیم

نوابخشا تویی ما بی نواییم تو عین رحمت و ما هم گداییم

همه لطفی و یکسر فضل و رحمت ز رحمت یک نظر فرما به رفعت

(میرزا عباس همدانی، رفعت)

ص:76


1- (1) - تفسیر سورۀ ابراهیم، آملی: 67.

[«9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَوِّلْ سُلْطَانَهُ عَنَّا وَ اقْطَعْ رَجَاءَهُ مِنَّا وَ ادْرَأْهُ عَنِ الْوُلُوعِ بِنَا «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ آبَاءَنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَوْلاَدَنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ ذَوِی أَرْحَامِنَا وَ قَرَابَاتِنَا وَ جِیرانَنَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنْهُ فِی حِرْزٍ حَارِزٍ وَ حِصْنٍ حَافِظٍ وَ کَهْفٍ مَانِعٍ وَ أَلْبِسْهُمْ مِنْهُ جُنَناً وَاقِیَةً وَ أَعْطِهِمْ عَلَیْهِ أَسْلِحَةً مَاضِیَةً «11»اَللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ مَنْ شَهِدَ لَکَ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ أَخْلَصَ لَکَ بِالْوَحْدَانِیَّةِ وَ عَادَاهُ لَکَ بِحَقِیقَةِ الْعُبُودِیَّةِ وَ اسْتَظْهَرَ بِکَ عَلَیْهِ فِی مَعْرِفَةِ الْعُلُومِ الرَّبَّانِیَّةِ «12»اَللَّهُمَّ احْلُلْ مَا عَقَدَ وَ افْتُقْ مَا رَتَقَ وَ افْسَخْ مَا دَبَّرَ وَ ثَبِّطْهُ إِذَا عَزَمَ وَ انْقُضْ مَا أَبْرَمَ «13»اَللَّهُمَّ وَ اهْزِمْ جُنْدَهُ وَ أَبْطِلْ کَیْدَهُ وَ اهْدِمْ کَهْفَهُ وَ أَرْغِمْ أَنْفَهُ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و سلطه و تسلّط شیطان را از ما بگردان، و امیدش را از ما قطع کن، و او را از حرص ورزیدن به گمراهی ما دفع فرما.

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و پدران و مادران و فرزندان و اهل ما و خویشان و نزدیکان و همسایگانمان اعمّ از مردان مؤمن، و زنان مؤمنه را از وجود خطرناکی چون شیطان در جایگاهی محکم، و دژی حفظ کننده و

ص:77

پناهگاهی بازدارنده قرار ده و آنان را برای دفع زیان او، زره های نگاه دارنده بپوشان، و اسلحه های برّنده بر ضد او عطا کن.

خدایا! مشمول این دعا قرار ده کسی را که به پروردگاریت گواهی می دهد، و به وحدانیتت اخلاص می ورزد، و به حقیقت بندگیت با شیطان دشمنی می کند، و از تو برای شناخت علوم ربّانی، علیه او یاری جوید.

خدایا! آنچه را گره زده بگشای، و هر راهی که باز کرده ببند، و هر تدبیری که اندیشیده به هم زن، و از هر کاری که قصد کرده بازش دار، و هر چه را محکم کرده سست کن.

خدایا! لشکرش را شکست ده، و نیرنگش را باطل ساز، و پناهگاهش را ویران کن، و بینی اش را به خاک مال.

راستی، اگر یاری و معونت حضرت حق نباشد، مگر این همه خطر از عرصه گاه حیات انسان دور می گردد؟!

چنانچه در فرازهای ملکوتی اوائل دعا بود، باید به وسیلۀ عبادت، اطاعت، تقوا، طهارت قلب، خیرات، مبرات، جهاد اکبر به جلب کمک حق برخاست تا در جنگ با شیطان پیروز شد.

وسایل گرفتار شدن خود را در دام او فراهم کنم و آنگاه به پیشگاه حق عرضه بدارم، به من کمک کن و مرا از فتنه های او در امان خود قرار ده، برنامه ای غلط و کاری بیهوده است.

ص:78

[«14»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنَا فِی نَظْمِ أَعْدَائِهِ وَ اعْزِلْنَا عَنْ عِدَادِ أَوْلِیَائِهِ لاَ نُطِیعُ لَهُ إِذَا اسْتَهْوَانَا وَ لاَ نَسْتَجِیبُ لَهُ إِذَا دَعَانَا نَأْمُرُ بِمُنَاوَاتِهِ مَنْ أَطَاعَ أَمْرَنَا وَ نَعِظُ عَنْ مُتَابَعَتِهِ مَنِ اتَّبَعَ زَجْرَنَا «15»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ خَاتِمِ النَّبِیِّینَ وَ سَیِّدِ الْمُرْسَلِینَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ أَعِذْنَا وَ أَهَالِیَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِمَّا اسْتَعَذْنَا مِنْهُ وَ أَجِرْنَا مِمَّا اسْتَجَرْنَا بِکَ مِنْ خَوْفِهِ «16»وَ اسْمَعْ لَنَا مَا دَعَوْنَا بِهِ وَ أَعْطِنَا مَا أَغْفَلْنَاهُ وَ احْفَظْ لَنَا مَا نَسِینَاهُ وَ صَیِّرْنَا بِذَلِکَ فِی دَرَجَاتِ الصَّالِحِینَ وَ مَرَاتِبِ الْمُؤْمِنِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.]

خدایا! ما را در سلک دشمنانش قرار ده، و از شمار دوستانش برکنار کن تا چون ما را بفریبد از او پیروی نکنیم، و هر گاه ما را بخواند، جوابش ندهیم، و هر که را پیروی دستور ماست به دشمنی با او دستور دهیم و هر که را پیروی نهی ماست، برای بازداشتن از اطاعت او پند دهیم.

خدایا! بر محمّد خاتم انبیا و سید رسولان، و بر اهل پاک و پاکیزۀ او درود فرست، و ما و اهل ما و برادران ما و تمام مؤمنان و مؤمنات را از آنچه از آن پناه می جوییم پناه ده، و از آنچه از بیم آن، از تو ایمنی می خواهیم امان بخش، و دعای ما را نسبت به آنچه دعا می کنیم بشنو، و آنچه را از درخواستش غفلت

ص:79

می کنیم، به ما عطا فرما، و آنچه را فراموش کردیم برای ما حفظ کن، و ما را به سبب آن به درجات شایستگان و رتبه های اهل ایمان انتقال ده. دعایمان را مستجاب کن. ای پروردگار جهانیان!

بندگان صالح خدا

اشاره

در پایان دعا حضرت زین العابدین علیه السلام ، از حضرت ربّ العزّه درخواست کرد که او را به درجات صالحان و مراتب مؤمنان برساند، در این زمینه به آیاتی از قرآن و روایات توجه کنید:

اَلا انَّ اوْلِیاءَ الّلهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ» (1)

آگاه باشید ! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند .

* آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند .

اَلَّذینَ انْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْاَرضِ اقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکاةَ وَ امَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ» (2)

همانان که اگر آنان را در زمین قدرت و تمکّن دهیم ، نماز را برپا می دارند ، و زکات می پردازند ، و مردم را به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای زشت بازمی دارند ؛ و عاقبت همه کارها فقط در اختیار خداست .

اِنَّ الَّذینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ * وَ الَّذینَهُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ * وَ الَّذینَهُمْ بِرَبِّهِمْ لایُشْرِکُونَ * وَ الَّذینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ انَّهُمْ إلَی رَبِّهِمْ راجِعُونَ * اولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ» (3)

ص:80


1- (1) - یونس (10) : 62 - 63. [1]
2- (2) - حج (22) : 41. [2]
3- (3) - مؤمنون (23) : 57 - 61. [3]

یقیناً آنان که از بیم پروردگارشان هراسان و نگرانند ، * و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند . * و آنان که به پروردگارشان شرک نمی ورزند . * و آنان که آنچه را [ از زکات و دیگر انفاقات در راه خدا ] می پردازند ، و در حالی که دل هایشان از این که به سوی پروردگارشان [ برای محاسبۀ دقیق ] باز می گردند ، ترسان است . * اینانند که در کارهای خیر می شتابند ، و در [ انجام دادن ] آن [ از دیگران ] پیشی می گیرند .

رِجالٌ لاتُلهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ اقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» (1)

مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد ، [ و ] پیوسته از روزی که دل ها و دیده ها در آن زیر و رو می شود ، می ترسند .

خصال صالحان در سورۀ فرقان

خداوند متعال در سوره فرقان، خصال صالحان ومؤمنان را چنین بیان می کند:

1 - راه رفتن به تواضع و فروتنی.

2 - برخورد با جاهلان با سلامت نفس.

3 - سجده و قیام در تاریکی شب.

4 - دعا ودرخواست برای دفع عذاب قیامت.

5 - انفاق نه در حد اسراف و نه آلوده به بخل.

6 - جلوۀ توحید خالص در قلب.

ص:81


1- (1) - نور (24) : 37. [1]

7 - خودداری از خونریزی.

8 - خودداری از زنا و شهوت حرام.

9 - پرهیز از شهادت ناحق.

10 - برخورد کریمانه با اهل لغو.

11 - با بصیرت و آگاهی و روشن بینی برخورد با آیات الهی.

12 - دعا برای زنان و فرزندان در دنیا و آخرت باعث چشم روشنی است.

13 - درخواست پیشوائی و رهبری نسبت به اهل تقوا. (1)لاتَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ اوْ أبْناءَهُمْ اوْ اخْوانَهُمْ اوْ عَشِیرَتَهُمْ اولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ ایَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهارُ خالِدینِ فیها رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اولئِکَ حِزْبُ اللّهِ الا انَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2)

گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند ، نمی یابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند ، دوستی برقرار کنند ، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند . اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان ثابت و پایدار کرده ، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته ، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است درمی آورد ، در آن جا جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند . اینان حزب خدا هستند ، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند .

ص:82


1- (1) - فرقان: (25) : 63 -74.
2- (2) - مجادله (58) : 22. [1]

خصال صالحان در کلام امام سجّاد علیه السلام

اشاره

حضرت زین العابدین علیه السلام با صفات زیر اولیای خدا و صالحان و مؤمنان را معرفی می نماید:

1 - بجاآوردن واجبات الهی.

2 - عمل کنندگان به سنّت رسول خدا.

3 - پرهیز کننده از محرمات حق.

4 - زاهد در امور زودگذر دنیا.

5 - راغب به رحمت خدا.

6 - طالب روزی حلال.

7 - انفاق حقوق واجبه.

تفسیر شیخ بهائی از صالحان و عارفان در ذیل حدیث

عَنْ ابی عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ عَرَفَ اللّهَ وَ عَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الْکَلامِ، وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعامِ، وَ عَفَّی نَفْسَهُ بِالصّیامِ وَ الْقِیامِ.قالُوا:

بِآبائِنا وَ امَّهاتِنا یا رَسُولَ اللّهِ هؤُلاءِ اوْلِیاءُ اللّهِ؟ قالَ: انَّ اوْلِیاءَ اللّهِ سَکَتُوا فَکانَ سُکُوتُهُمْ ذِکْراً، وَنَظَرُوا فَکانَ نَظَرُهُمْ عِبْرَةً، وَ نَطَقُوا فَکانَ نُطْقُهُمْ حِکْمَةٍ، وَ مَشَوْا فَکانَ مَشْیُهُمْ بَیْنَ النّاسِ بَرَکَةً، لَوْلاَ الآجالُ الَّتی قَدْ کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَقِرَّ ارْواحُهُمْ فِی اجْسادِهِمْ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ وَ شَوْقاً الَی الثَّوابِ. (1)

حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می فرماید:

کسی که خدا را شناخت و او را با بصیرت و بینایی تعظیم کرد، دهانش را از

ص:83


1- (1) - بحار الأنوار: 288/66، باب 37، حدیث 23؛ [1]وسائل الشیعة: 87/1، باب 20، حدیث 207. [2]

سخن منع می کند، و شکمش را از طعام، مگر در حد ضرورت و به خصوص از حرام نگاه می دارد، و نفسش را به روزه وقیام می بندد، عرضه داشتند:

پدران و مادرانمان فدایت، اینان اولیای الهی هستند؟

فرمود: اولیای الهی ساکت شدند و سکوتشان ذکر است، و دیدند و دیدنشان عبرت است، و گفتند و گفتارشان حکمت است، و زندگی کردند و زندگیشان بین مردم برکت است، اگر اجل معینی که خدا بر آنان ثبت کرده، نبود، روحشان از خوف عذاب و شوق ثواب در قفس بدن نمی ماند.

شیخ بهائی می فرماید:

این حدیث مشتمل بر نشانه های مهم عارفان و صفات اولیای کامل الهی است.

اول: صمت و سکوت و حفظ زبان از حرف ناصواب است که این حقیقت برای انسان باب نجات است.

دوم:جوع و گرسنگی که کلید خیرات است.

سوم: زحمت و رنج نفس در عبادت به روزۀ روز و قیام شب.

چهارم: تفکر و اندیشه که بهتر از شصت سال عبادت است.

پنجم:ذکر است که یک مورد آن کلمۀ توحید است «لا اله الا اللّه» که جای شرح و بسط فوق العاده دارد، و آن موکول به جای خود است.

ششم:نظر به اعتبار است که قرآن به آن دستور داده:

فَاعْتَبِرُوا یا اولِی الْأَبْصارِ» (1)

پس ای صاحبان بینش و بصیرت ! عبرت گیرید .

هفتم: گفتن به حکمت است و آن سخنی است که صلاح دنیا و آخرت در آن باشد.

ص:84


1- (1) - حشر (59) : 2. [1]

هشتم: رساندن برکت و خیر به مردم است.

نهم و دهم: خوف و رجا است. (1)همانند همه والهان و عاشقان و عارفان و نیازمندان، با تضرّع و زاری دست گدائی به پیشگاه مبارکش دراز کنیم و از حضرتش بخواهیم، چنانچه زین العابدین علیه السلام خواست درجات صالحان و مراتب مؤمنان را به ما و به اهل و عیال ما هم عنایت کند، و شرّ شیطان و نفس امّاره را از ما بگرداند، و سوء حال ما را به حسن حال تبدیل فرماید، و آن نباشیم که شوریدۀ گلستان معرفت، حضرت فیض فرماید:

از حضور قدس جان را در سفر افکنده ایم در سفر هم خویش را در شور و شر افکنده ایم

در کف نفس و هوا و دیو اسیر افتاده ایم تا به لذات جهان بی جا نظر افکنده ایم

بهر تعظیم خسان و اعتبار ابلهان خویشتن را چون گدایان در به در افکنده ایم

راه دوزخ پیش داریم و به سرعت می رویم بی محابا خویشتن را در خطر افکنده ایم

راه جنّت را بما بنموده حق با صد دلیل از ضلالت خویش را ما در سفر افکنده ایم

(فیض کاشانی)

ص:85


1- (1) - الکافی: 237/2، حدیث 25؛ [1] بحار الأنوار: 288/66، باب 37، حدیث 23؛ وسائل الشیعة: 87/1، باب 20، حدیث 207.

چند روایت دربارۀ شیطان

ابلیس به نوح گفت: تو بر من نعمتی داری و من به تو چند خصلت بیاموزم، نوح فرمود: نعمت من بر تو چیست؟ گفت: این که نفرین کردی بر قومت و خدا همه آنها را هلاک کرد.

بپرهیز از کبر و حرص وحسد؛ زیرا کبر مرا از سجده بر آدم بازداشت و کافر وشیطان رجیم کرد، و حرص بود که همه بهشتی که بر آدم مباح بود جز یک درخت، او را واداشت از آن خورد، مبادا حسود باشی که پسر آدم از حسد برادرش را کشت. نوح به او گفت: چه وقت بر انسان چیره تری؟ گفت: به وقت خشم و غضب. (1)امام صادق علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل می فرماید که ایشان فرمود:

ابلیس به نزد موسی درآمد در حالی که کلاه بلندش را از سربرداشت، سلام کرد، موسی گفت: کیستی؟ گفت: ابلیس، فرمود: خدا دورت دارد این کلاه دراز برای چیست؟ گفت: با آن دلهای بنی آدم را بربایم.

فرمود: به کدام گناه بر انسان چیره شوی؟ گفت: خودبینی، و زیاد دیدن عمل و کم دیدن گناه.

سپس گفت: ای موسی! با زن بیگانه خلوت مکن؛ زیرا هر که چنین کند من خود یار او شوم نه یاران من، مبادا با خدا عهدی بندی که هر کس با خدا عهدی بندد من خود اغوا گرش باشم نه یارانم تا از وفا بازماند، چون قصد صدقه کردی زود بپرداز که چون بنده قصد صدقه کند من کنار او باشم نه یارانم تا او را از انجام این عمل خدا پسند و این کردار ستوده باز دارم. (2)

ص:86


1- (1) - بحار الأنوار: 293/11، باب 2، حدیث 7؛ قصص الانبیاء، راوندی: 86، حدیث 78، فصل 5.
2- (2) - بحار الأنوار: 196/69، باب 105، حدیث 23؛ الأمالی، شیخ مفید: 156، حدیث 7.

علی بن محمد صوفی با ابلیس برخورد کرد، ابلیس پرسید: کیستی؟ گفت از آدمیزادم، او گفت: لا اله الا اللّه تو از مردمی هستی که پندارند خدا را دوست دارند و نافرمانیش کنند، و ابلیس را دشمن دارند و فرمانش برند، علی بن محمد گفت: تو کیستی؟

گفت:منم صاحب داغ کن، و نام بزرگ، و طبل بزرگ، منم کشنده هابیل، منم سوار بر کشتی به همراه نوح، پی کننده ناقۀ صالح، صاحب آتش ابراهیم، زمینه ساز کشتار یحیی، برنده قوم فرعون به نیل، جادوساز و جادوپرداز علیه موسی، گوساله ساز بنی اسرائیل، ارّه کش بر زکریا، همسفر ابرهه برای ویرانی کعبه با فیل، سردار لشگر ضد محمد در احد و حنین، حسدانگیز در دل منافقان در سقیفه، صاحب هودج در جنگ بصره و شتردار آن.

منم که در سپاه صفّین ایستادم، منم که در کربلا مؤمنان را سرزنش کردم، منم امام منافقان، منم نابود کن پیشینیان، گمراه کننده بعدیان، منم شیخ ناکثین، منم رکن قاسطین، منم سایۀ مارقین، منم ابومرّه آفریده از آتش نه از گل، من آنم که پروردگار جهانیان بدو خشم کرده.

علی بن محمد می گوید به او گفتم:

تو را به خدا مرا به کاری رهنمون شو که به خدا نزدیک شوم، و از او در پیش آمدهای بد روزگار یاری جویم گفت: از دنیای خود به همان پارسائی و کفایت زندگی قناعت کن، و بر آخرت خود به دوستی علی بن ابی طالب یاری جو، و عنایت حق را با دشمنی با دشمنانش جلب کن؛ زیرا من خدا را در هفت آسمان عبادت کردم، و در هفت سرزمین نافرمانی نمودم، و نیافتم فرشته مقرّب و نه پیغمبر مرسل جز آن که به دوستی او به خدا تقرّب می جستند، گوید: سپس از چشمم نهان شد.

ص:87

به محضر حضرت باقر علیه السلام آمدم و این برنامه را خدمت حضرت گزارش کردم، فرمود: آن ملعون به زبانش ایمان آرد و به دلش کافر باشد. (1)امام صادق علیه السلام می فرماید:

شیطان برای اغوای انسان در هر چیزی زمینه سازی می کند، اگر زورش برسد به وسیلۀ پول سر راه او گیرد و به گردنش بچسبد. (2)

داستانی عجیب از عنایت الهی

امام صادق علیه السلام می فرماید:

عابدی در بنی اسرائیل بود، ابلیس به سپاهیانش گفت: چه کسی راهزن او می شود که از دست او به عذابم؟ یکی گفت: من، گفت: از چه راهی؟ گفت: دنیا را در برابرش آرایش دهم. گفت: تو مرد او نیستی. دیگری گفت: من، گفت: از چه راه؟ گفت: از راه زنان، گفت: تو هم مرد او نیستی. سومی گفت: من، گفت: از چه راه؟ گفت: از راه عبادت او، گفت: تو مرد اوئی.

چون تاریکی شب عابد را فرا گرفت، آن شیطان در خانه او را کوبید و گفت مهمان است و او را در خانه آورد و او شب تا بامداد نماز خواند و سه شبانه روز عبادتش را دنبال کرد بی آن که چیزی بخورد یا بنوشد.

عابد به او گفت: ای بندۀ خدا مانندت را ندیدم، پاسخ داد: تو هیچ گناهی نکردی به همین خاطر نیرو و قدرت عبادتت سست است، گفت: چه گناهی کنم؟ گفت: چهار درهم بردار و برو نزد فلان زن بدکاره، یک درهم برای گوشت، یک درهم برای می، یک درهم برای عطر، یک درهم برای مزد خودش.

چهار درهم برداشت و به در خانۀ آن زن آمد و او را صدا زد، زن بیرون آمد وقتی چشمش به عابد افتاد، پیش خود گفت: به خدا فریب خورد، به خدا فریب خورد.

ص:88


1- (1) - بحار الأنوار: 181/39، باب 83، حدیث 23؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 251/2.
2- (2) - الکافی: 315/2، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 22/70، باب 122، حدیث 11.

به عابد گفت چه می خواهی؟ گفت: این چهار درهم را بگیر و خوراک و نوشابه و عطر فراهم کن تا با تو درآمیزم.

زن رفت وقطعه ای گوشت خر مرده پیدا کرد، و بول کهنه در میان تنگ ریخت و نزد او آمد، گفت: ای زن! این خوراک توست؟ گفت: آری، گفت: مرا بدان نیازی نیست، این نوشابه را هم نمی خواهم برو خود را آماده کن.

زن رفت و تا توانست خود را به نجاست آلوده کرد چون عابد او را بوئید نفرت کرد و گفت: به خود تو هم نیازی نداریم چون بامداد شد بر در خانه آن زن نوشته بود: خدا فلان زن بدکاره را برای خاطر فلان عابد آمرزید!! (1)

ص:89


1- (1) - الکافی: 384/8، حدیث 584؛ بحار الأنوار: 495/14، باب 32، حدیث 20.

دعای 18 : بلا و عافیت

اشاره

ص:90

ص:91

ص:92

«1»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی حُسْنِ قَضَائِکَ وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلاَئِکَ فَلاَ تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِکَ مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیَتِکَ فَأَکُونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیْرِی بِمَا کَرِهْتُ «2»وَ إِنْ یَکُنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیَةِ بَیْنَ یَدَیْ بَلآءٍ لاَ یَنْقَطِعُ وَ وِزْرٍ لاَ یَرْتَفِعُ فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ «3»فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ وَ غَیْرُ قَلِیلٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.

ص:93

[«1»اَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَی حُسْنِ قَضَائِکَ وَ بِمَا صَرَفْتَ عَنِّی مِنْ بَلاَئِکَ فَلاَ تَجْعَلْ حَظِّی مِنْ رَحْمَتِکَ مَا عَجَّلْتَ لِی مِنْ عَافِیَتِکَ فَأَکُونَ قَدْ شَقِیتُ بِمَا أَحْبَبْتُ وَ سَعِدَ غَیْرِی بِمَا کَرِهْتُ «2»وَ إِنْ یَکُنْ مَا ظَلِلْتُ فِیهِ أَوْ بِتُّ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الْعَافِیَةِ بَیْنَ یَدَیْ بَلآءٍ لاَ یَنْقَطِعُ وَ وِزْرٍ لاَ یَرْتَفِعُ فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی مَا قَدَّمْتَ «3»فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ وَ غَیْرُ قَلِیلٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْبَقَاءُ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ.]

خدایا! تو را سپاس بر سرنوشت خوبی که مقدّر می کنی، و بر بلا و مصیبتت که از من می گردانی؛ پس بهره ام را از رحمتت، در این عافیتی که در زندگی دنیا به من عنایت کرده ای منحصر مکن؛ که در نتیجه به سبب آنچه که دوست دارم بدبخت شوم، و دیگری به خاطر آنچه که خوش ندارم، خوشبخت شود، و اگر عافیتی که روز را در آن به شب می رسانم، یا شب را در آن به روز می رسانم، مقدّمه بلایی است که قطع نمی شود، و پیشاپیش بار سنگینی است که بر طرف نمی گردد، پس آنچه را برایم به تأخیر انداخته ای، پیش انداز، و آنچه را پیش انداخته ای به تأخیر افکن؛ زیرا چیزی که پایانش فنا و نابودی است، بسیار فراوان به حساب نمی آید و آنچه عاقبتش بقا و همیشگی است، اندک و کم نمی باشد، و بر محمّد و آلش درود فرست.

ص:94

حقیقت بلا و ابتلا

اشاره

گاهی انسان به دست خود بر اثر جهالت، یا طغیان شهوات، یا مستی غرور، بر سر خود بلا می آورد، و خود را درگیر امراض و رنج ها می نماید که باید گفت از ابتدای این برنامه تا انتهایش نه این که ثواب و بهره ای ندارد، بلکه ایجاد مقدماتش حرام و معصیت است.

گاهی ابتلائات و بلاها به خاطر پرورش زمینۀ رشد و کمال، و ترفیع درجه، و آمرزش گناهان از جانب حضرت حق است که در حقیقت این ابتلائات عین رحمت و لطف است و به تعبیر حضرت سجّاد علیه السلام حسن قضاء است.

بلادهنده و بلاگردان حضرت محبوب است که مؤمن بیدار این گونه بلا را با جان و دل می خرد و بر حسن قضایش سپاس می گوید، و بر بلا گردانیش و ارائۀ عافیت از جانب حضرتش شکرگزاری می کند و به درگاهش عرضه می دارد: این عافیتی که به این سرعت به من دادی، باعث کم شدن عافیتم در آخرت نباشد که در این صورت بدبخت می شوم.

ای محبوب من، ای معشوق من، این بنده ات به این خوش است که اگر بلائی در آینده دارد، آن را به امروز انداز، و اگر عافیت امروز به جای سلامت فرداست، این عافیت و سلامت امروز را به فردا انداز؛ زیرا خوشی های امروز که پایان پذیر است هر چند زیاد و فراوان باشد اندک، و چیزی که پایان ندارد هر چند کم باشد بسیار زیاد است.

بلا و ابتلا و عافیت از بلا

اشاره

صفات درونی انسان به تنهایی نمی تواند، ملاکی برای پاداش یا کیفر باشد؛ بلکه آن زمانی که در لابلای اعمال انسان خودنمایی می کند، خداوند با ابزار مادی و معنوی به سراغ بندگان می رود و آنچه در درون دارند در عمل آشکار کنند،

ص:95

استعدادها را از قوّه و خامی به فعلیت و کمال برسانند و پس از آزمایش در نعمت و بلا، انسان ها شناخته می شوند.

اگر امتحان در آسایش و مشکلات نباشد؛ شکوفایی در استعداد و توانایی ها رخ نمی دهد؛ پس کارایی و شخصیت افراد در عرصه های زندگی معلوم نمی گردد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام ، بیان شگفت انگیز در زمینۀ فلسفه امتحانات الهی دارد؛ که می فرماید:

وَ انْ کانَ سُبْحانَهُ اعْلَمَ بِهِمْ مِنْ انْفُسِهِمْ وَلکِنْ لِتَظْهَرَ الْاَفْعالُ الَّتی بِها یُسْتَحَقُّ الثَّوابُ وَ الْعِقابُ... . (1)

اگرچه خداوند سبحان از خود آنها به آنها آگاهتر است، ولی آزمایش برای این است که کارهایی که سزاوار ثواب و اعمالی که موجب کیفر است آشکار گردد.

مردم در برابر آزمایش های سخت خداوند به دو گروه تقسیم می شوند:

عدّه ای از عهده آزمایش ها برآمده و سرافراز و پیروز می گردند.

عدّه ای از صحنه های آزمایش برآشفته و سرافکنده و مردود می شوند.

به عنوان نمونه مسأله ترس که پیش می آید گروهی خود را می بازند و به خاطر این که کوچکترین ضرری به آنها نرسد شانه از زیر بار مسؤولیت خالی می کنند، در جنگ ها فرار می کرده، یا راه سازشکاری پیش می گیرند و با عذر تراشی از این که ما ترس ضرر داریم عقب نشینی می کنند، این شیوۀ افراد بیمار دل و خودباخته است که برای توجیه ارتباطهای نامشروع با بیگانگان، انتخاب می کنند.

قرآن مجید در این باره می فرماید:

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَرِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی أَن تُصِیبَنَا

ص:96


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 93. [1]

دائِرَةٌ فَعَسَی اللَّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلَی مَآ أَسَرُّواْ فِی أَنفُسِهِمْ نَدِمِینَ» (1)

کسانی که در دل هایشان بیماری [ دورویی ] است ، می بینی که در دوستی با یهود و نصاری شتاب می ورزند و [ بر پایۀ خیال باطلشان که مبادا اسلام و مسلمانان تکیه گاه استواری نباشند ] می گویند : می ترسیم آسیب و گزند ناگواری به ما برسد [ به این سبب باید برای دوستی به سوی یهود و نصاری بشتابیم ] . امید است خدا از سوی خود پیروزی یا واقعیّت دیگری [ به نفع مسلمانان ] پیش آرد تا این بیماردلان بر آنچه در دل هایشان پنهان می داشتند ، پشیمان شوند .

با بیان حقیقت در آیه، دو راه در پیش روی انسانِ مبارز است:

نخست روشی که برگرفته از افکار و قلب های بیمار منافقانه است و کسانی که ایمانشان متزلزل و نسبت به خدا بدگمانی دارند. این روش در پایان راه به پشیمانی و فرار می انجامد.

راه دیگر شیوه ای که در اثر استقامت و ایمان و پایمردی آشکار و تحمل فشارهای درونی با خوشبینی به راه حق انتخاب می گردد و به فضل و نعمت الهی و سربلندی ختم می شود. که قرآن کریم در این زمینه می فرماید:

الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَنًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَ نَ اللَّهِ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ» (2)

همان کسانی که مردمِ [ منافق و عوامل نفوذی دشمن ] به آنان گفتند : لشکری

ص:97


1- (1) - مائدة (5) : 52. [1]
2- (2) - آل عمران (3) : 173 - 174. [2]

انبوه از مردم [ مکه ] برای جنگ با شما گرد آمده اند ، از آنان بترسید . ولی [ این تهدید ] بر ایمانشان افزود ، و گفتند : خدا ما را بس است ، و او نیکو وکیل و [ نیکو کارگزاری ] است . * پس با نعمت و بخششی از سوی خدا [ از میدان جنگ ] بازگشتند ، در حالی که هیچ گزند و آسیبی به آنان نرسیده بود ، و از خشنودی خدا پیروی کردند ؛ و خدا دارای فضلی بزرگ است .

گرچه شأن نزول آیات فوق در مورد دو نفر یعنی «عبادة بن صامت» و «عبداللّه بن أبی» آمده است، ولی بدون تردید این دو نماینده دو دیدگاه فکری و اجتماعی هستند.

یک مکتب می گوید: از بیگانه باید برید و به کمک های او نباید اعتماد کرد.

دیگری می گوید: در این دنیای پرهیاهو هر ملتی تکیه گاهی می خواهد و گاهی مصلحت سبب می شود که تکیه گاه از میان بیگانگان انتخاب شود و رابطه با آنان روزی ثمربخش باشد. که قرآن این اندیشه خودباختگی را محکوم می کند؛ زیرا تاریخ نشان می دهد که بسیاری از شکست ها و بدبختی های مسلمین از همین نقطه ضعف ها آغاز می گردد.

فتح اندلس، نمونۀ تابلوی روشنی از این سست فکری هاست. مسلمانان به نیروی الهی و توان فکری و جسمی خود، درخشان ترین تمدّن ها را در اندلس دیروز و اسپانیای کنونی پدید آوردند. امّا به جهت باورهای غلط و نقشه های دشمنان و تکیه کردن بر بیگانه، این نیرو را سهل و آسان به باطل فروختند.

شاهد دیگر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به قدری تیزبین در این موضوع بود که در جنگ احُد هنگامی که سیصد نفر از یهودیان برای همکاری با مسلمانان در برابر مشرکان آماده شدند، حضرت همۀ آنها را از نیمۀ راه بازگرداند و کمک آنها را نپذیرفت، در حالی که این عدد در جنگ احُد می توانست نقش کارسازی ایفا کند؛ ولی احتمال زیاد داشت که آنها در زمان حساسِ نبرد با دشمن همکاری کرده و باقیماندۀ لشکر

ص:98

اسلام را نابود سازند. هر چند در همان جنگ؛ لشکر مسلمانان به دست خودی های فریب خوردۀ مال و غنیمت دنیا، به خاطر رهاکردن تنگه ای که راه نفوذ دشمن را می بست؛ شکست خوردند و قهرمانی چون سیدالشهداء، حمزه عموی پیامبر به شهادت رسیدند. این برنامه، نتیجه فروختن دین به دنیاست که انسان های پاکی در این راه قربانی می شوند.

امام حسین علیه السلام در مسیر پر از درد به کربلا؛ رو به اصحابش فرمود:

النّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لِعَقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعایِشُهُمْ فَإذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.

به راستی که مردمان بندۀ دنیایند و دین بر سر زبان هاست تا زمانی که زندگی آنها را می چرخاند و چون به بوتۀ آزمایش های سخت و بلا گذاشته شوند آن گاه دینداران کمیاب می شوند. (1)امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِنَّ أَهْلَ الحَقِّ لَمْ یَزالُوا مُنْذُ کانُوا فِی شِدَّةٍ، أَمَا إِنَّ ذلِکَ إِلَی مُدَّةٍ قَلِیلَةٍ وَ عافِیَةٍ طَوِیلَةٍ. (2)

حق پرستان همیشه در سختی بوده اند؛ ولی بدانید که دورۀ این سختی ها کوتاه است و سرانجامش آسایشی بسیار می باشد.

امام کاظم علیه السلام می فرماید:

لَنْ تَکُونُوا مُؤمِنِینَ حَتّی تَعُدُّوا الْبَلاءَ نِعْمَةً وَ الرَّخاءَ مُصِیبَةً وَ ذلِکَ أَنَّ الصَّبْرَ عِنْدَ البَلاءِ أَعْظَمُ مِنَ الغَفْلَةِ عِنْدَ الرَّخاءِ. (3)

ص:99


1- (1) - بحار الأنوار: 383/44، باب 37، ذیل حدیث 2؛ [1] تحف العقول: 245.
2- (2) - الکافی: 255/2، حدیث 16؛ [2]بحار الأنوار: 213/64، باب 12، حدیث 18. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 199/78، باب 1، حدیث 56؛ [4]جامع الأخبار: 115. [5]

شما هرگز مؤمن نباشید مگر آن که بلا را نعمت شمارید و آسایش و رفاه را مصیبت؛ زیرا صبر بر بلا و گرفتاری، ارزشمندتر از غفلت در هنگام آسایش و خوشی است.

مصیبت ها، هدایا و بخشش هایی گران بها از سوی خداوند و فقر و تنگدستی در خزانۀ خداوند نگهداری می شود و به بندگان خاص می رسد همچنان که مرد خانه با آوردن خوراک یا هدیه از سفر؛ خانوادۀ خود را می نوازد، خداوند نیز مؤمن را به بلا و سختی نوازش می دهد. و با آنها تغذیه می کند، همچنان که مادر نوزاد خود را شیر می دهد؛ زیرا بلایای خداوند آکنده از کرامت های جاودانۀ اوست و رنج و تلخی هایش، گرچه پس از مدتی، خشنودی و تقرب او را در پی دارد و بنده ای نزد خداوند گرامی می شود که بلا و گرفتاری، او را افزون تر یابد.

حضرت علی علیه السلام در خطبۀ قاصعه به آزمون بزرگ الهی اشاره می فرماید:

وَ کُلَّما کانَتِ الْبَلْوی وَ الْاِخْتِبارُ أَعْظَمَ کانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزاءُ أَجْزَلَ أَلا تَرَوْنَ أَنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ اخْتَبَرَ الْاَوَّلینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ - صَلَوَاتُ اللّهِ عَلَیْهِ - إِلی الآخِرینَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ، بِأَحْجارٍ لاتَضُرُّ وَ لاتَنْفَعُ وَ لاتُبْصِرُ وَ لاتَسْمَعُ فَجَعَلها بَیْتَهُ الْحَرَامَ الَّذی جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِیاماً... . (1)

که هر چه آزمایش و امتحان بزرگتر، پاداش و جزایش فراوان تر است. آیا نمی بینید خداوند پاک گذشتگان را از زمان آدم - درود خدا بر او باد - تا آخرین انسان این جهان به سنگهایی آزمایش نموده که نه زیان می رساند و نه سود می دهد، نه می بیند، و نه می شنود؟! آن جا را خانۀ حرمت خود و جایگاه قیام مردم به عبادت قرار داد.

ص:100


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 234. [1]

وَلکِنَّ اللّهَ یَخْتَبِرُ عِبادَهُ بِأَنْواعِ الشَّدائِدِ وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْواعِ الْمَجَاهِدِ، وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکارِهِ، إِخْراجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْکاناً لِلتَّذَلُّلِ فی نُفُوسِهِمْ، وَ لِیَجْعَلْ ذلِکَ أَبْواباً فُتُحاً إِلی فَضْلِهِ وَ أَسْبابًا ذُلُلاً لِعَفْوِهِ... . (1)

ولی خداوند بندگانش را به انواع سختی ها امتحان می کند، و با کوشش های گوناگون به عبادت وامی دارد، و به امور ناخوشایند می آزماید، تا کبر را از دلهایشان بیرون کند، و خواری و تواضع را در جانشان بنشاند، تا با این گونه آزمایش ها ابواب فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید، و اسباب عفو خود را به راحتی به آنان عنایت فرماید.

چه باک از آزمایش با بیماری یا ثروتمندی یا فقیری و یا هزاران بلا و عافیت، آنگاه که بدانیم؛ خداوند فرموده است: من با مؤمن کاری نمی کنم مگر که آن کار برایش بهتر و سودمندتر است.

امام صادق علیه السلام دربارۀ سودمندیِ دچار شدن به گرفتاری ها می فرماید:

از وحی های خدا به موسی علیه السلام این که آفریده ای نیافریده ام که نزد من محبوب تر از بندۀ مؤمنم باشد، او را مبتلا می سازم چون برایش بهتر است؛ به او عافیت می بخشم چون برایش بهتر است، از او می گیرم و محرومش می سازم چون برایش بهتر است. من بهتر می دانم که چه چیز بندۀ مرا اصلاح می کند؛ پس باید که بر بلای من صبور باشد و از نعمت هایم سپاسگزاری نماید و از تقدیر و قضای من خشنود باشد؛ تا او را در شمار بندگان صدّیق خود بنویسم؛ هر گاه عمل او به رضایت من باشد و فرمانبری فرمانم کند. (2)

ص:101


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 234. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 331/69، باب 119، حدیث 14؛ الکافی: 61/2، حدیث 7. [2]
راه عافیت در آزمایش ها

حال که همه انسان ها در یک امتحان گسترده و همگانی الهی شرکت دارند؛ راه موفقیت و عافیت در آزمایش ها چیست؟

پاسخ را در آیات و روایات می یابیم که به شرح زیر است:

1 - رمز پیروزی در این راه، صبر و پایداری است که بشارت و شادکامی تنها به صابران و راست قامتان داده شده است.

2 - توجه به گذرا بودن حوادث جهان و سختی ها و مشکلات دنیا که گذری بیش نیست و همۀ ما از گذرگاهی چند روزه عبور می کنیم، پس به خود بگوییم «ما از آن خدا هستیم و به سوی خدا بازمی گردیم.»

این جمله که به کلمۀ استرجاع معروف است، عصاره ای از بهترین درس های توحید و انقطاع الی اللّه و تکیه بر ذات پاک او در همه چیز و در هر زمان است.

3 - استمداد از نیروی ایمان و الطاف و امداد الهی در بروز حوادث دشوار که انسان را از پای در می آورد؛ زیرا هر انسان معمولی در مشکلات گرفتار اضطراب و ترس و سردرگمی می شود؛ اما دوستان خدا چون برنامه و هدف روشنی دارند آرام به راه خود ادامه می دهند.

4 - توجه به تاریخ گذشتگان و بررسی موقعیت آنان در برابر آزمایش های خداوند، جهت آماده سازی روحی و روانی در برابر امتحانات پروردگار موثّر است.

چون گاهی انسان در تنهایی احساس ناامیدی و شکست می کند و از نیروی مقاومت او کم می شود؛ پس دقت در حقیقت گذشتۀ اقوام و ملّت ها، سبب عبرت و افزایش نیروی پایداری می گردد. به همین دلیل خداوند در قرآن بارها برای دلداری به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تقویت روحیه ایشان و مؤمنان، به گذشتۀ دردناک پیامبران اشاره می کند که: اگر تو را مسخره کنند نگران مباش، پیامبران پیشین نیز گرفتار اهانت جاهلان بودند. اما با نیروی استقامت بر آنها پیروز شدند.

ص:102

5 - توجه به این حقیقت که همۀ آزمایش ها و بلاها در پیشگاه خداوند مهربان رخ می دهد و او از همه چیز آگاه است. مثل کسانی که در میدان مسابقه اند تا گروهی تماشاگر و تشویق کننده در اطراف میدان که آنها را تحت نظر داشته و حمایت می کنند، به کار شوق و عشق بیشتری نشان می دهند.

جایی که چند نفر انسان چنین اثری در روح انسان دارند؛ پس آن حقیقتی که ما را می بیند و کوشش های ما را در صحنه های آزمایش می سنجد، چه عشق و شوری در کار می آفریند.

خداوند به حضرت نوح علیه السلام که زیر شدیدترین فشارهای روحی از سوی قومش بود؛ در حال ساختن کشتی فرمود: کشتی را در برابر نگاه ما بساز. (1)این جمله چنان قوت قلبی به نوح علیه السلام بخشید که هیچ فشاری برای او اهمیت نداشت.

سالار شهیدان، فرزند عزیز کوچک او علی اصغر علیه السلام با فجیع ترین حالت شربت شهادت نوشید؛ امّا حضرت حسین علیه السلام فرمود:

همین که این امور در برابر دیدگان خداوند انجام می گیرد، تحمّل آن بر من آسان است. (2)

اگر مسجد اگر میخانه گر دیر مغان خواهم به هر جا بگذرم مقصود من یارست آن خواهم

گدائی در میخانه می خواهم نه دارائی نه ملک کیقباد و دولت نوشیروان خواهم

اگر حنظل اگر شکر اگر مرهم اگر نشتر بجانم هر چه جانان می پسندد من همان خواهم

ص:103


1- (1) - مؤمنون (23) : 27؛ هود (11) : 37.
2- (2) - بحار الأنوار: 46/45، باب 37، حدیث 2؛ اللّهوف: 117.

سر زلفت که شیران را به زنجیر گران بندد سزای این دل دیوانه زنجیری چنان خواهم

از این زندان پر وحشت مگر یکدم بیاسایم نسیمی همره باد صبا زان گلستان خواهم

زمین و آسمان را آزمودم هر دو بی حاصل جهانی ماورای این زمین و آسمان خواهم

سردیوانگی دارد هما با این دل شیدا ز زلف تابدار یار زنجیری گران خواهم

(رضاقلی خان شیرازی، هما)

دعای 19 : درخواست باران

اشاره

ص:104

ص:105

ص:106

«1»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الآفَاقِ «2»وَ امْنُنْ عَلَی عِبَادِکَ بِإِینَاعِ الثَّمَرَةِ وَ أَحْیِ بِلاَدَکَ بِبُلُوغِ الزَّهْرَةِ وَ أَشْهِدْ مَلاَئِکَتَکَ الْکِرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْیٍ مِنْکَ نَافِعٍ دَائِمٍ غُزْرُهُ وَاسِعٍ دِرَرُهُ وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ «3»تُحْیِی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ سَحَاباً مُتَرَاکِماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلاً غَیْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ وَ لاَ خُلَّبٍ بَرْقُهُ «4»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیعاً مُمْرِعاً عَرِیضاً وَاسِعاً غَزِیراً تَرُدُّ بِهِ النَّهِیضَ وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِیضَ «5»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَآئِمَ وَ الْخَلْقَ وَ تُکْمِلُ لَنَا بِهِ طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَی قُوَّتِنَا «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَیْنَا سَمُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَیْنَا حُسُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَیْنَا رُجُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَیْنَا أُجَاجاً «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَکَاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.

ص:107

[«1»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الآفَاقِ]

خدایا! برای ما باران فرست، و رحمتت را به باران پُر آب و فراوان بر ما بگستران؛ از ابری که برای گیاه زیبای زمینت، در تمام ناحیه ها و اطراف سوق داده شده.

نعمت عظیم ابر و باران و باد

اشاره

از آن جا که ابر و باران و باد، وجودشان در پهنۀ طبیعت بستگی به عالی ترین منبع انرژی یعنی خورشید دارد، لازم است چند سطری دربارۀ این نعمت عظیم الهی که گوشه ای از تجلّی رحمت حضرت حق به قسمتی از عالم وجود است برای آگاهی شما بیان شود.

مسیر زمین و هر جرم سماوی دیگر در این فضای حیرت آور تقریباً به شکل دایره است؛ زیرا خورشید جسمی است بسیار بزرگ، به تنهایی از زمین و هشت سیّاره دیگر بازهم بزرگتر و سنگین تر است، و هر سیّاره را با نیروی شگرف به سوی خود جذب می کند.

این قوۀ جذب به مرکز را ثقل یا جاذبه می نامند، در همان حال هر سیّاره با قوۀ گریز از مرکز خود، از خورشید می گریزد، و اگر نیروی جاذبۀ خورشید نبود سیّاره چنان در فضا دور می شد که هیچگاه باز نمی گشت.

ص:108

حرکت خورشید و ماه

اشاره

پس دو نیروی متضاد در کار است: نیروی سیّاره که آن را از خورشید دور می کند، و نیروی خورشید که سیّاره را به سوی آن می کشاند. هیچ یک از این دو نیرو بر دیگری نمی چربد و غلبه نمی کند، پس هر سیّاره بر روی مداری به دور خورشید می گردد و این سیر بی انتها را در طی قرون و اعصار ادامه داده و می دهد.

وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ * وَ القَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّی عادَ کَالعُرْجُونِ الْقَدیمِ * لَاالشَّمْسُ یَنْبَغی لَها انْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِوَ کُلٌّ فی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» (1)

و خورشید [ نیز برای آنان نشانه ای از قدرت ماست ] که همواره به سوی قرارگاهش حرکت می کند . این اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و داناست ، * و برای ماه منزل هایی قرار دادیم تا این که به صورت شاخۀ کهنۀ هلالی شکل و زرد رنگ خرما برگردد [ و باز به تدریج بدر کامل شود ، ] * نه برای خورشید این توان هست که به ماه برسد ، و نه شب از روز پیشی می گیرد ، و هر کدام در مداری شناورند .

این آیه به وضوح حرکت خورشید را به طور مستمر بیان می کند. دانشمندان در این عصر با انواع ابزار و آلات علمی، و تحقیقات مداوم شبانه روزی کشف کرده اند که: خورشید با مجموعۀ منظومۀ شمسی در وسط کهکشان ما به سوی یک سمت معین و ستارۀ دور دستی که آن را ستارۀ وگا نامیده اند در حرکت می باشد.

حرکت دادن خورشید این کرۀ بسیار عظیمی که یک میلیون و دویست هزار مرتبه از کرۀ زمین بزرگ تر است، آنهم با حرکت حساب شده در این فضای بی کران از هیچ کس میسّر نیست جز از خداوندی که قدرتش فوق همه قدرت ها و علم و

ص:109


1- (1) - یس (36) : 38 - 40. [1]

دانشش بی انتهاست.

ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلِیم» (1)

این اندازه گیری توانای شکست ناپذیر و داناست .

منظور از منازل همان منزل گاه های بیست و هشت گانه است که ماه قبل از محاق و تاریکی مطلق طی می کند؛ زیرا هنگامی که ماه سی روز تمام باشد تا شب بیست و هشتم در آسمان قابل رؤیت است، ولی در این شب بیست و هشتم به صورت هلال بسیار باریک زرد رنگ و کم نور و کم فروغ در می آید، و در دو شب باقی مانده قابل رؤیت نیست که آن را محاق می نامند، البته در ماههائی که بیست و نه روز است تا شب بیست و هفتم معمولاً ماه در آسمان دیده می شود، و دو شب باقی مانده محاق است.

این منزل گاه ها کاملاً دقیق و حساب شده است، به طوری که منجمان از صدها سال قبل می تواند طبق محاسبات دقیقی که دارند آن را پیش بینی کنند.

این نظام عجیب به زندگی انسان ها نظم می بخشد و یک تقویم طبیعی آسمانی است که با سواد وبی سواد توانایی خواندن آن را دارد، به طوری که اگر انسان کمی دقت و ممارست در وضع ماه در شب های مختلف کند می تواند با نگاه کردن وضع آن دقیقاً و تقریباً بداند آن شب کدام شب از ماه است.

در آیۀ چهلم سخن از ثبات و دوام این نظم سال و ماه و شب و روز است، پروردگار آن چنان برنامه ای برای آنها تنظیم کرده که کمترین دگرگونی در وضع پیدا نمی شود، و تاریخ بشر به خاطر همین ثبات، کاملاً تنظیم می گردد.

نه برای خورشید سزاوار است که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی می گیرد و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند.

ص:110


1- (1) - یس (36) : 38. [1]

می دانیم خورشید، دوران خود را در برج های دوازده گانه در یکسال طی می کند، در حالی که کرۀ ماه منزل گاه های خویش را در یک ماه طی می نماید.

بنابراین حرکت دورانی ماه در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریعتر است، لذا می فرماید: خورشید هرگز در حرکت خود به پای ماه نمی رسد، تاحرکت یکساله خود را در یک ماه انجام دهد و نظام سالیانه بر هم خورد.

همچنین شب بر روز پیشی نمی گیرد که بخشی از آن را در کام خود فرو برد و نظام موجود بهم ریزد، بلکه همۀ اینها مسیر خود را میلیون ها سال بدون کمترین تغییر ادامه داده و می دهند و هر کدام از اینها در مسیر خود شناورند.

گرمای خورشید

خورشید خیلی داغ است ولی نمی دانید به چه داغی؟ اگر کارخانۀ فولاد سازی را دیده بودید، می دیدید که فلز مذاب از فرط حرارت رنگش سفید شده است چگونه از دهانۀ کوره بیرون می ریزد؟

فولاد مذاب 1450 درجه حرارت دارد، این درجه حرارت خیلی بالاست اما درجه حرارت خورشید از آنهم خیلی بالاتر است. در سطح خورشید درجه حرارت نزدیک به 6000 درجه و در مرکز آن شاید 000000 17 درجه باشد.

همان طور که می دانید ما حیات خود را مدیون خورشیدیم، خورشید تقریباً سرچشمۀ تمام کار مایۀ ماست.

بی نور خورشید گیاهی رشد نمی کرد، و غذایی به وجود نمی آورد و چون زندگی جانوران بسته به گیاهان است، بی نور خورشید جانوری هم به روی زمین وجود نداشت.

چوب و زغال و نفتی که هر روز مصرف می کنیم کارمایه را دراعصار قدیم از خورشید گرفته ودر خود نهفته اند، وقتی که زغال می سوزد کارمایه ای را که گیاهان

ص:111

میلیون ها سال قبل از خورشید گرفته و ذخیره کرده اند به ما باز پس می دهد.

خورشید از عناصری چند که بر روی زمین هم یافت می شوند ترکیب گردیده است.

تقریباً شصت عنصر از آنها که بر روی زمینند در خورشید هم وجود دارند، عناصر اصلی خورشید عبارتند از هیدروژن، اکسیژن، هلیوم، ازت، کربن، آهن و چند فلز دیگر، اما در نتیجه حرارت فوق العاده فلزاتی که بر روی زمین به شکل جامدند در خورشید به صورت گاز هستند.

نور خورشید بسیار خیره کننده است و از قشری از گازها که در سطح خورشیدند ساطع می شود.

ستاره شناسان این قشر را کرۀ نور نامیده اند، بالای کرۀ نور قشر دیگری از گازهاست به نام کرۀ رنگ، وجه تسمیه این کره، رنگ سرخ درخشانی است که گازهای ترکیب کنندۀ آن دارند.

در بالای کرۀ رنگ، قشر سفید دیگری است به نام تاج که فقط به هنگام کسوف در تلسکوب قابل رؤیت است، گاهی زبانه هایی تقریباً به اندازه یک میلیون و نیم کیلومتر از تاج زبانه می کشند، اینها را زبانه های خورشید می نامند.

در فیزیک معمولا انرژی را با واحدی به نام «ارگ» اندازه می گیرند. گرچه در موارد خاص واحدهای دیگری برای انرژی به کار می رود، مانند «کالری» برای اندازه گرفتن گرما، یا کیلو وات ساعت برای الکتریسته.

یک ارگ دو برابر انرژی حرکتی جسمی است که جرم آن برابر یک گرم باشد، و با سرعت یک سانتی متر در ثانیه حرکت کند.

و باید گفت که از لحاظ تجربه های روزانۀ زندگی، مقدار انرژیی که با یک ارگ نموده می شود بسیار کوچک است.

مثلاً پشه ای که در حال پرواز است انرژی حرکتی برابر با چند ارگ دارد.

ص:112

برای گرم کردن یک فنجان چای، چند صد بلیون ارگ مورد نیاز است، و چراغ رومیزی معمولی در هر ثانیه 25 بلیون ارگ مصرف می کند.

یک گرم زغال سنگ خوب چون کاملاً بسوزد 300 بلیون ارگ انرژی می دهد!!با نرخ جاری زغال بهای هر ارگ برابر است با... البته بهای انرژیی که با سیم برق به خانه های ما می رسد از این گران تر است.

انرژی اشعۀ آفتاب که بریک سانتی متر مربع در یک ثانیه به حال عمودی بتابد معادل 1350000 ارگ تخمین زده شده، و البته در محاسبۀ این رقم مقداری از انرژی که به وسیلۀ فضای اطراف زمین جذب می شود نیز به حساب آمده است.

اگراین انرژی را از روی بهای زغال به حساب آوریم، معلوم می شود که روزانه معادل چه مقدار ریال انرژی که بر سطح حیاط خانۀ ما می تابد از بین می رود.

اگر بیان خود را با واحد اندازه گیری معمولی کار تجدید کنیم، نتیجه آن می شود که مقدار انرژی روزانۀ خورشید که بر سطح زمین سقوط می کند برای هر میل مربعی با انرژی 4690000 اسب بخار است و انرژی کلی سالانه که از این راه به سیّاره ما می رسد چندین میلیون برابر تمام انرژی هایی است که در سطح زمین از سوزاندن زغال و سایر مواد سوختی به دست می آید.

نعمت ابر و باد

خورشید این منبع عظیم انرژی در سایۀ اراده و فرمان حضرت حق، هر روز در سطحی بیش از محیط و عرصه منظومه می تابد و از این تابش هزاران اثر پدید می شود، از جمله آثاری که از تابش خورشید به وجود می آید ابر است.

آن سوی دریا هوا مرطوب است، آفتاب، هوای مرطوب را گرم می کند، و در نتیجه هوای مرطوب بالا می رود، سپس اندکی سرد می شود و به صورت ابر در می آید.

ص:113

قطرات باران، برف، تگرگ، محصول پر منفعت همین ابر است.

باد در جابه جائی ابرها برای این که تمام مناطق زمین را از نعمت برف و باران بهره مند سازند عامل بسیار مهم و مؤثّری است. باد از اهمیت ویژه ای برخوردار است، اگر جابه جائی هوا نبود، حیات عمری نداشت.

ما در اعماق اقیانوس بیکرانی از هوا زندگی می کنیم که گرداگرد زمین را فرا گرفته است. دانشمندان حدس می زنند که این قشر هوا، بیشتر از سیصد کیلومتر بالای زمین امتداد داشته و از چند لایه تشکیل شده باشد، ضخامت این لایه ها یکی نیست و حدود آنها هم نامنظم است.

شما با یکی از این لایه ها که «تروپوسفر» نام دارد آشنا هستید و آن لایه ای است که از همه به زمین نزدیک تر است و آنچه ما به نام تغییرات جوی می شناسیم در این لایه به وقوع می پیوندد.

توفان، ابر، مه، تگرگ، برف و هر چه دیگر که به هوا مربوط بدانیم در تروپوسفر واقع می شود.

چه چیز موجب تشکیل توده های هوا در تروپوسفر می شود؟شاید هیچ گاه حدس نزنید که موجب پیدایش این توده ها، خورشید است.

اختلاف درجۀ حرارت بین دو نقطۀ زمین که به طور مساوی گرم شده باشند موجب وزیدن بادهاست.

آیا می دانید در زندگی جانداران و گیاهان چقدر ارزش دارد؟

آیا می دانید چه نظم فوق العاده ای در وزش باد، در جهان طبیعت می باشد؟

باران را باد درست می کند، اگر بادی نبود بارانی نبود، دانشمندان طبیعی می گویند:

ابر موجودی است الکتریکی، موجودات الکتریکی اگر از یک نوع باشند یکدیگر را دفع می کنند، و اگر از دو نوع باشند همدیگر را جذب می کنند.

ص:114

از خاصیت های باد آن است که در میان دو نوع موجود الکتریکی جمع می کند، در نتیجه تجاذب حاصل می شود، و اتحاد الکتریکی تحقق پیدا می کند.

باران نتیجه آن اتحاد می باشد.

پس تنها عامل مؤثّر در ازدواج دو موجود الکتریکی که فرزندی از آن به نام باران پدید می آید، باد است.

اگر بادهای موسمی که از سوی اقیانوس می آید و در مناطق گرمسیر می وزد، نبود زندگی از شدّت گرما در آنجاها بسیار دشوار می شد.

باد شدت گرما را می شکند و آن مناطق را برای زندگی آسان، آماده می سازد، یکی از این مناطق هندوستان است که بر حسب منطقه، گرمسیر است ولی باد آن جا را قابل زیست ساخته است.

بادهای دریایی و زمینی که شبانه روز، در کرانه های مناطق حارّه می وزد زندگی را در بندرهای آن جا ممکن گردانیده است.

بادهای گرمی از مناطق حارّه به سوی سردسیرها روانه می شوند و از سردی آن جا می کاهند، مانند گلف استریم برای انگلستان، و گلف ورد برای ژاپن.

شدت گرمای زیر خط استوا بر اهل دانش روشن است. و نیز آنها می دانند که گرمای استوایی به حسب طبع بالا می رود، در برابر از قطب شمال و جنوب هواهای سردی به طور مایل به سوی مناطق استوایی روان است لذا آن جا قابل زیست می باشد.

باد وضع باران مناطق را تغییر می دهد، در اندونزی و مانند آن فصل باران را تابستان قرار داده است، در لبنان فصل باران زمستان می باشد.

در بعضی مناطق که شاید بخش دارجیلینگ هند از آنها باشد، فصل باران تمام سال است، مقدار باران در دارجیلینگ به یازده متر در سال می رسد.

اختلاف فصول باران درزمین موجب اختلاف انواع نباتات می شود تا بشر بتواند

ص:115

از هر گونه نباتی بهره بردارد و استفاده کند.

بیشتر نباتات، دارای دو جنبه هستند، نرینه ومادینه، مانند خنثی که هر دو خصوصیت را دارا می باشد، اگر نباتات تلقیح شوند خوب میوه خواهند داد، و اگر تلقیح نشوند بر خوبی نمی دهند.

تلقیح هائی که به دست بشر می شود، ویژۀ درخت خرما و پیوند درختانی است که مورد خواستۀ بشر قرار گرفته است، ولی تلقیح بقیۀ درختان را از نرینۀ آنها به مادینۀ آنها باد انجام می دهد.

تلقیح بادی در درخت خرما نیز تأثیر دارد، تلقیح بادی، عبارت از گرفتن ذرّاتی از این درخت است و رساندن آنها به درخت دیگر که همانند آن است.

البته تلقیح به وسیلۀ حشرات نیز انجام می شود.

آنچه یاد شد نمونه ای از خدمات باد بود، هر چند باد خدماتش بسیار بیش از اینهاست.

ارزش ابر و باد در قرآن

اشاره

این باد این خدمت های بزرگی را که به طور مداوم انجام می دهد خودش می خواهد یا مأمور دیگری است؟

خود باد شعور تشخیص خدمتگزاری را ندارد، پس از جانب دیگری مأموریت دارد.آیا فرماندۀ باد کیست؟

به آیاتی از قرآن مجید در این زمینه توجه کنید.

وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (1)

ص:116


1- (1) - بقره (2) : 164. [1]

و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر میان آسمان و زمین ، نشانه هایی است [ از توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند .

این ابرهای متراکم که بالای سر ما در گردشند و میلیاردها تن آب را بر خلاف قانون جاذبه در میان زمین و آسمان معلق نگاه داشته، و آنها را از هر نقطه به نقطۀ دیگر می برند، بی آن که کمترین خطری ایجاد کنند، خود نشانه ای از عظمت اویند.

بعلاوه اگر آبیاری و منصب آب دهی آنها نبود در سرتاسر خشکی های روی زمین نه قطره آبی برای نوشیدن وجود داشت و نه چشمه و جویباری برای روییدن گیاه، همه جا ویرانه بود و کویر و بر همه جا کویر و بر همه جا خاک مرده پوشیده می شد، این نیز جلوه ای دیگر ازعظمت حضرت اوست.

وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّی إذا اقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَاَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَاَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (1)

و اوست که بادها را پیشاپیشِ [ بارانِ ] رحمتش به عنوان مژده دهنده می فرستد تا هنگامی که ابرهای سنگین بار را بردارند ، آن را به سوی سرزمینی مرده می رانیم ، پس به وسیلۀ آن باران نازل می کنیم و به وسیلۀ باران از هر نوع میوه [ از زمین ] بیرون می آوریم [ و ] مردگان را نیز [ در روز قیامت ] این گونه [ از لابلای گورها ] بیرون می آوریم ، [ باد ، ابر ، باران ، زمین ، روییدن گیاهان و انواع میوه ها را مثل زدیم ] تا متذکّر و یادآور [ اراده و قدرت بی نهایت خدا ] شوید .

در این موقع آنها را به سوی سرزمین های مرده و خشک و سوزان می رانیم و مأموریت آبیاری این تشنگان را بر عهدۀ آنان می نهیم، و به وسیلۀ آن، آب حیات

ص:117


1- (1) - اعراف (7) : 57. [1]

بخش را در همه جا فرو می فرستیم، به کمک این آب انواع میوه ها را از خاک تیره بیرون می آوریم.

آفتاب بر اقیانوس ها می تابد، و بخار آب را به بالا می فرستد، بخارها متراکم می شوند، و توده های سنگین ابر را تشکیل می دهند، امواج باد توده های کوه پیکر ابر را بر دوش خود حمل می کنند و به سوی سرزمین هائی که مأموریت دارند پیش می روند، قسمتی از این بادها که در پیشاپیش توده های ابر در حرکتند و آمیخته با رطوبت ملایمی هستند، نسیم دل انگیزی ایجاد می کنند که از درون آن بوی باران حیات بخش به مشام می رسد، اینها در حقیقت مبشران نزول باران هستند، سپس توده های عظیم ابر، دانه های باران را از خود بیرون می فرستند، نه چندان درشت هستند که زراعت ها را بشویند و زمین ها را ویران کنند، و نه چندان کوچکند که در فضا سرگردان بمانند.

آرام و ملایم بر زمین می نشینند و آهسته در آن نفوذ می کنند، و محیط را برای رستاخیز بذرها و دانه ها آماده می سازند، زمینی که در خشکی می سوخت و شباهت کامل به منظرۀ یک گورستان خاموش و خشک داشت تبدیل به کانون فعالی از حیات و زندگی و باغ های پرگل و میوه می شود.

به دنبال تمام این حقایق عینی اضافه می فرماید:«این چنین مردگان را از زمین بیرون می آوریم».

وَ ارْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَاَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما انْتُمْ لَهُ بِخازِنینَ» (1)

و بادها را باردار کننده فرستادیم ، و از آسمان آبی نازل کردیم و شما را با آن سیراب ساختیم و شما ذخیره کنندۀ آن نیستید .

ص:118


1- (1) - حجر (15) : 22. [1]

«لواقح» جمع لاقح به معنی بارور کننده است، و در این جا اشاره به بادهائی است که قطعات ابر را بهم پیوند می دهد و آنها را آمادۀ باران می سازد.

گرچه بعضی از دانشمندان معاصر خواسته اند این آیه را اشاره به تلقیح گیاهان به وسیلۀ بادها و گردافشانی بگیرند، و از این راه به یکی از مسائل علمی که در عصر نزول قرآن مورد توجه جوامع بشری نبود تفسیر کنند، و از دلایل اعجاز علمی قرآن بشمارند، ولی در عین قبول این واقعیت که وزش بادها اثر عمیقی در جابه جا کردن گرده های نطفۀ نر و بارورساختن گیاهان دارند، نمی توان آیۀ فوق را اشاره به آن دانست.

چرا که بعد از این کلمه بلافاصله، نازل شدن باران از آسمان آنهم با فاء تفریع آمده است که نشان می دهد تلقیح کردن بادها مقدمه ای برای نزول باران است.

به هر حال تعبیر فوق از زیباترین تعبیراتی است در مورد ابرها و تولد باران از آنها، ممکن است گفته شود، ابرها را به مادران و پدرانی تشبیه کرده که به کمک بادها آمیزش می کنند، باردار می شوند و فرزندان خود، دانه های باران را به زمین می نهند.

شما توانایی حفظ و ذخیره کردن این آب ها را ندارید، ممکن است اشاره به ذخیره کردن آب باران قبل از نزولش باشد، یعنی شما نمی توانید این ابرها که منابع اصلی بارانند در اختیار بگیرید، و نیز ممکن است اشاره به ذخیره کردن باران بعد از نزولش باشد، یعنی شما نمی توانید حتی بعد از نزول باران، آن را به مقدار زیاد گردآوری و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قلّه کوهها به صورت یخ و برف، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعداً به صورت چشمه ها وکاریزها و چاهها ظاهر می شوند، آنها را گردآوری و ذخیره می کند.

وَ مِنْ آیاتِهِ انْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ

ص:119

الْفُلْکُ بِاَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (1)

و از نشانه های [ قدرت و ربوبیت ] او این است که بادها را مژده دهنده می فرستد ، و تا بخشی از [ باران ] رحمتش را به شما بچشاند ، و تا کشتی ها [ به وسیلۀ بادها ] به فرمان او حرکت کنند ، و نیز برای این که از رزق و روزی او بجویید ، و باشد که شما سپاس گزاری کنید .

از آیات عظمت و قدرت خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانی می فرستند.

آنها در پیشاپیش باران حرکت می کنند. قطعات پراکندۀ ابر را با خود برداشته بهم می پیوندند و به سوی سرزمین های خشک و تشنه می برند، صفحۀ آسمان را می پوشانند، و با دگرگون کردن درجۀ حرارت جوّ، ابرها را آمادۀ ریزش باران می کنند.

ممکن است اهمیّت قدوم این بشارتگران برای شهرنشینان متنعم چندان روشن نباشد، اما بیابانگردان تشنه کامی که نیاز به قطراتی از باران دارند، همین که بادها به حرکت در می آیند و ابرها را همراه خود جابه جا می کنند، و از لابه لای نسیم، عطر مخصوص بارانی که بر گیاهان در نقطۀ دیگری باریده، و به مشامشان می رسد، برق امید در دل هایشان جستن می کند.

گرچه در آیات قرآن، بیشتر روی بشارتگری باد، نسبت به نزول باران تکیه شده، اما کلمۀ مبشّرات را نمی توان در آن محدود ساخت، چرا که بادها بشارت های فراوان دیگری نیز با خود دارند.

ص:120


1- (1) - روم (30) : 46. [1]

بادها گرما و سرمای هوا را تعدیل می کنند.

بادها عفونت ها را در فضای بزرگ مستهلک کرده، و هوا را تصفیه می کنند.

بادها از فشار حرارت خورشید روی برگ ها و گیاهان می کاهند و جلو آفتاب سوختگی را می گیرند. بادها اکسیژن تولید شده به وسیلۀ برگ های درختان را برای انسان ها به ارمغان می آورند، و گازکربنیک تولید شده به وسیلۀ بازدم انسان را برای گیاهان هدیه می برند.

بادها بسیاری از گیاهان را تلقیح می کنند، و نطفه های نر و ماده را در جهان نباتات بهم پیوند می دهند.

بادها وسیله ای برای حرکت آسیاب ها و عاملی برای تصفیۀ خرمن ها هستند.

بادها بذرها را از نقاطی که در آن بذر فراوان موجود است حرکت می دهند، و همچون باغبانی دلسوز در سرتاسر بیابان می گسترانند.

و بادها کشتی های بادبانی را با مسافران و بار زیاد به نقاط مختلف می برند، و حتی امروز که وسایل ماشینی جانشین نیروی باد شده، باز هم وزش بادهای مخالف یا موافق در پیشرفت یا کندی کار کشتی ها بسیار مؤثّر است.

آری، آنها بشارت دهندگانی هستند در جهات مختلف. به این خاطر در دنبالۀ آیه می خوانیم خدا می خواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، و کشتی ها به فرمانش حرکت کنند، وشما از فضل و رحمت او بهره گیرید، شاید شکرگزاری کنید.

آری، بادها، هم وسیلۀ تولید نعمت های فراوان در زمینۀ کشاورزی و دامداری هستند، و هم وسیلۀ حمل و نقل، و سرانجام سبب رونق امر تجارت که با جملۀ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ به اولی اشاره شد و با جملۀ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِاَمْرِه» به دوم، و با جملۀ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» به سوّمی.

جالب این که همه این برکات مولود حرکت است، حرکت در ذرات هوا، در محیط مجاور زمین.

اما هیچ نعمتی تا از انسان سلب نشود، قدر آن معلوم نخواهد شد. این بادها و نسیم ها نیز تا متوقف نشوند، انسان نمی داند چه بلائی بر سر او می آید.

ص:121

توقف هوا، زندگی را در بهترین باغ ها همچون زندگی در سیاه چال های زندان می کند، و اگر نسیمی در سلول های زندان انفرادی بوزد، آن را همچون فضای باز می کند، و اصولاً یکی از عوامل شکنجه در زندان ها همان توقف هوای آنهاست.

حتی در سطح اقیانوس ها اگر بادها متوقف شود و امواج خاموش گردد، زندگی جانداران دریاها بر اثر کمبود اکسیژن هوا به مخاطره خواهد افتاد، و دریا تبدیل به مرداب و باتلاق متعفن و وحشتناکی خواهد شد.

فخر رازی می گوید: «جملۀ:

وَ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ

«تا شما را از رحمت خود بچشاند».

با توجه به این که چشانیدن در مورد «شیء قلیل» گفته می شود، اشاره به این است که تمام دنیا و نعمت دنیا رحمت اندکی بیش نیست، و رحمت واسعۀ الهی مخصوص جهان دیگر است.» (1)اَللّهُ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَاِذا اصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» (2)

خداست که بادها را می فرستد تا ابری را برمی انگیزد ، پس آن را در آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و به صورت بخش بخش و پاره های مختلف در می آورد ، پس باران را می بینی که از لابه لای آن بیرون می آید و چون آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد می رساند ، آن گاه شادمان و خوشحال می شوند .

ص:122


1- (1) - التفسیر الکبیر، فخر رازی: 131/25، [1] ذیل آیۀ 46 سورۀ روم.
2- (2) - روم (30) : 48. [2]

آری، یکی از نقش های مهم، هنگام نزول باران بر عهدۀ بادها گذاشته شده است، آنها هستند که قطعات ابر را از سوی دریاها به سوی زمین های خشک و تشنه حمل می کنند، و همانها هستند که مأموریت گستردن ابرها را بر صفحۀ آسمان و سپس متراکم ساختن آنها و بعد از آن خنک کردن محیط ابرها و آماده نمودن برای باران زائی را بر عهده دارند.

بادها همچون چوپان آگاه و پرتجربه ای هستند که گله گوسفندان را به موقع از اطراف بیابان جمع می کند و در مسیرهای معینی حرکت می دهد، سپس آنها را برای دوشیدن شیر آماده می سازد. جملۀ:

فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ

دانه های باران و ذرّات کوچک آن را می بینی که از لابه لای ابرها خارج می شوند.

ممکن است اشاره به این باشد که غلظت ابرها و شدت وزش بادها در حدی نیست که مانع خروج قطره های کوچک باران از ابر و نزول آن بر زمین شود، بلکه این ذرّات کوچک علیرغم طوفان و ابری که صحنۀ آسمان را پوشانده، راه خود را از لابه لای آنها به سوی زمین پیدا می کنند، و نرم نرم بر زمین های تشنه پاشیده می شوند تا به خوبی آنها را سیراب کنند و در عین حال ویرانی به بار نیاورند.

باد و طوفانی که گاه درختان عظیم را از جا می کند، و صخره ها را به حرکت درمی آورد، به قطرۀ کوچک و لطیف باران اجازه می دهد که از لابه لای آن بگذرد و بر زمین قرار گیرد.

این نکته نیز قابل توجه است که قطعه قطعه بودن ابرها هر چند در یک روز ابری که ابر تمام صفحۀ آسمان را پوشانیده برای ما چندان محسوس نیست، اما به هنگامی که با هواپیما از لابه لای ابرها عبور می کنیم، یا بر فراز آن قرار می گیریم کاملاً

ص:123

روشن و نمایان است.

در قسمتی از آیۀ پنجاهم سوره مبارکه روم می فرماید:

فَانْظُرْ الی آثارِ رَحْمَةِ اللّهِ کَیْفَ یُحْیِی الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (1)

به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند؟

تکیه روی جمله فَانْظُرْ اشاره به این است که آن قدر آثار رحمت الهی در احیای زمین های مرده به وسیلۀ نزول باران آشکار است که با یک نگاه کردن بدون نیاز به جستجو گری بر هر انسان ظاهر می شود.

تعبیر به «رحمت الهی»در مورد باران اشاره به آثار پربرکت آن از جهات مختلف است.

باران زمین های خشک را آبیاری، و بذر گیاهان را پرورش می دهد.

باران به درختان زندگی و حیات نوین می بخشد.

باران گرد و غبار هوا را فرو می نشاند و محیط زیست انسان را سالم و پاک می کند.

باران گیاهان را شستشو داده به آنها طراوت می بخشد.

باران هوا را مرطوب و ملایم، و برای انسان قابل استنشاق می کند.

باران به زمین فرو می رود و بعد از چندی به صورت قنات ها و چشمه ها ظاهر می شود.

باران نهرها و سیلاب ها به راه می اندازد که بعد از مهار شدن در پشت سدها، تولید برق و نور و روشنائی و حرکت می کنند.

و بالاخره باران، هوای گرم و سرد را تعدیل می کند، از گرمی می کاهد، و سردی را قابل تحمّل می نماید.

وَ اللّهُ الَّذی ارْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ الی بَلَدٍ مَیِّتٍ فَاَحْیَیْنا بِهِ

ص:124


1- (1) - روم (30) : 50. [1]

الْارْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ» (1)

خداست که بادها را فرستاد تا ابری را برانگیزند ، پس ما آن را به سوی سرزمین مرده راندیم و زمین را پس از مردگی اش به وسیلۀ آن زنده کردیم ؛ زنده شدن مردگان هم این گونه است .

تفسیری بر آیۀ فوق

«نظام حساب شده ای که بر حرکت بادها، و سپس حرکت ابرها، و بعد از آن نزول قطره های حیات بخش باران، و به دنبال آن زنده شدن زمین های مرده، حاکم است خود بهترین دلیل و خود بهترین گواه بر این حقیقت است که دست قدرت حکیمی در پشت این دستگاه قرار دارد و آن را تدبیر می کند.

نخست به بادهای گرم و داغ دستور می دهد از مناطق استوائی به سوی مناطق سرد حرکت کنند، و در مسیر خود آب دریاها را بخار کرده به آسمان فرستند، سپس به جریان های منظم سرد قطبی که دائماً در جهت مخالفت جریان اول حرکت می کنند دستور می دهد بخارها را جمع آوری کرده و ابرها را تشکیل دهند.

باز به همان بادها دستور می دهد ابرها را بر دوش خود حمل کنند و به سوی بیابان های مرده گسیل دارند، تا قطرات زنده کننده باران از آنها سرازیر گردد.

سپس به شرایط خاص زمین و بذرهای گیاهانی که در آن افشانده شده، فرمان پذیرش آب و نمو و رویش می دهد، و از موجودی ظاهراً پست و بی ارزش موجوداتی زنده وبسیار متنوّع و زیبا، خرم و سرسبز، مفید و پربار به وجود می آورد که هم دلیلی است بر قدرت او، و هم گواهی است بر حکمت او، و هم نشانه ای است از رستاخیز بزرگ!!

در حقیقت آیۀ فوق از چند جهت دعوت به توحید می کند:

ص:125


1- (1) - فاطر (35) : 9. [1]

از نظر برهان نظم، و از نظر برهان حرکت که هر موجود متحرکی محرکی می خواهد، و از نظر بیان نعمت ها که از جهت فطری انگیزه ای است برای شکر منعم.و از جهاتی نیز دلیل بر مسئلۀ معاد است.

از نظر سیر تکاملی موجودات، و از نظر پدیدار شدن چهرۀ حیات از زمین مرده، یعنی ای انسان! صحنۀ معاد در فصول هر سال در برابر چشم تو و در زیر پای توست.

جالب این که در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین می خوانیم:

یکی از اصحاب عرض کرد:

یا رَسُولَ اللّهِ کَیْفَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوتی وَ ما آیَةُ ذلِکَ فِی خَلْقِهِ؟

ای رسول خدا! چگونه پروردگار مردگان را زنده می کند و نشانه و نمونه آن در جهان خلقت چیست؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَما مَرَرْتَ بِوادی اهْلِکَ مُمْحِلاً ثُمَّ مَرَرْتَ بِهِ یَهْتَزُّ خُضْراً؟

آیا از سرزمین قبلیه ات گذر نکرده ای، در حالی که خشک ومرده بوده، و سپس از آن جا عبور کنی در حالی که از خرّمی و سرسبزی گوئی به حرکت درآمده؟

قُلْتُ: نَعَمْ یا رَسُولَ اللّهِ.

گفتم: آری، ای رسول خدا.

قالَ: فَکَذلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوتی، وَتِلْکَ آیَتُهُ فِی خَلْقِهِ. (1)

فرمود: این گونه خداوند مردگان را زنده می کند و این نمونه و نشانۀ او در

ص:126


1- (1) - تفسیر القرطبی: 327/14؛ [1]مسند احمد بن حنبل: 11/4. [2]

آفرینش است.» (1)در پایان این قسمت که در رابطه با مسئلۀ با عظمت باد که محصول جابه جائی هواست، دورنمائی از آثار هوا را از زبان دانش امروز عنایت کنید، تا به معجزۀ بزرگ علمی حضرت صادق علیه السلام در بیان آثار هوا خطاب به مفضّل بن عمر کوفی اشاره کنم:

آثار هوا و باد

آنچه که ثابت شده در میان کره های جهان بزرگ، کرۀ زمین دارای هوای ثابت می باشد، ضخامت هوای دور کرۀ زمین را از صد کیلومتر تا هشتصد کیلومتر تخمین زده اند.

هوا جسمی است لطیف، شفاف و ناپیدا و دارای پنج هزار و نهصد میلیارد تن وزن می باشد.

هوا پر ارزش ترین موجود برای حیات انسان است. انسان و سلسلۀ جانوران و سلسلۀ گیاهان، برای زندگی نیاز به تنفس دارد، و تنفس بی وجود هوا ممکن نیست، پس اگر هوا نبود زنده ای نبود، اگر هوا نبود روشنائی ماه، روشنائی های دیگر نبودند و حس باصره از کار می افتاد، تنها نقاطی که برابر تابنده قرار می گرفت و می توانست نور را منعکس سازد روشن بود.

اگر هوا نبود صدایی و بانگی نبود، چون هوا وسیلۀ نقل موج های صوتی است، در نتیجه حسّ سامعه از کار می افتاد.

اگر هوا نبود خاک نبود، پس کشت و کار و زراعتی نبود، چرا؟ اکسیژن که جزئی از هواست، در سنگ و آجر و فلز اثر می گذارد، سطح مواد ارضی در اثر ترکیب با

ص:127


1- (1) - تفسیر نمونه: 192/18، [1] ذیل آیۀ 9 سورۀ فاطر.

اکسیژن نرم شده و می شود و از آن خاک نرم به وجود آمده و می آید، خاک را که هوای آرام درست کرده، باد به اطراف برده و می برد، و بر روی زمین گسترانیده و می گستراند.

آری، اگر هوا نبود خوراکی یافت نمی شد، و حسّ ذائقه از کار می افتاد! اگر هوا نبود آتش نبود، چون آتش در اثر اکسیژن هوا می باشد، وقتی بخواهند چاه نفت فروزانی را خاموش کنند، تولید خلأ می کنند. یعنی هوا را نابود می سازند، اگر آتش نبود زندگی بشر با نبودن آتش چگونه می شد؟!آیا آسایشی در جهان بود؟

اگر هوا نبود بویی در جهان نبود؛ زیرا بو عبارت است از پخش ذرّات بودار در هوا، پس در اثر نبودن هوا شامه از کار می افتاد.

اگر هوا نبود رگ های بدن ما پاره می شد و خون بیرون می ریخت، دیگر حیاتی باقی نمی ماند، هوا فشار مخصوصی به بدن وارد می سازد، یعنی در هر سانتی متر مربع در حدود یک کیلوگرم، این فشار از پاره شدن رگ ها جلوگیری می کند، در نقاط بالا که فشار هوا کم است با وسایل مصنوعی فشار هوا را زیاد می کنند.

اگر هوا نبود کرۀ زمین هر روز به وسیلۀ بیست میلیون سنگ های آسمانی بمباران می شد، سنگ هائی که در حدود پنجاه کیلومتر در ثانیه سرعت دارد، آیا در این صورت جانداری در روی زمین زنده می ماند؟

هوا این سنگ ها را در خود حل می کند تا به زمین نرسند، اگر هوا نبود گرمای سوزان روزها، و سرمای سخت شب ها زنده ای باقی نمی گذارد، و سودهای دیگر و بسیار که در هواست!!

آیا گران قیمت ترین چیز را در حیات جانداران، این گونه رایگان تحت اختیار آن گذاردن، نشانۀ قدرت نامتناهی و رحمت نامتناهی و حکمت نامتناهی سازندۀ جهان نمی باشد؟

هوائی که کرۀ زمین را احاطه کرده است، موجودی است متحرک، و بیشتر

ص:128

وقت ها در جریان است و از این سو به آن سوی می رود.

شگفتی این جاست که چنین موجودی که بیشتر عمرش در حرکت می باشد، و از این جا به آن جا می رود، چرا از زمین سفر نمی کند، لااقل برود و برگردد!

چه کسی آن را به زمین دوخته است. چه قلعه ای به گرد آن کشیده اند که در فضا پخش نمی شود، کی این قلعه را کشیده است و قلعه را از چه ساخته است؟ و بنیادش را روی چه قرار داده است.

با چه نیروئی این هوای متحرک را به تمام نقاط زمین دوخته اند؟ و یا به آن چسبانیده اند؟ آیا ماده می تواند هوای متحرک را در حال حرکت ثابت قرار دهد؟

ولی قدرت نامتناهی و علم نامتناهی و حکمت نامتناهی او، هوای متحرک را بر زمین ثابت قرار داده است. (1)

معجزۀ علمی درباره هوا و باد

اشاره

حضرت صادق علیه السلام در رابطه با مسئلۀ هوا و باد در گفتگوئی با مفضّل بن عمر کوفی می فرماید:

ای مفضل! تو را بر باد و آنچه در آن است آگاه کنم: آیا نبینی چون بایستد، چگونه اندوهی جان ستان آرد، و تندرست ها را پریشان کند، و بیماران را بکاهد، و میوه ها را تباه سازد و سبزی ها را بگنداند، و جسم ها را وبائی سازد و غلات را دچار آفت کند.

با توجه به این همه مسائل روشن است که وزش باد تدبیر حکمت دار و مصلحت جوی خلق است، و از هوا خاصیت دیگری هم به تو گوشزد کنم، آواز اثری است که از برخورد اجسام در هوا نقش بندد، و هوا آن را به گوش رساند، مردم روز و شب در کارها و حوایج خود سخن گویند، و اگر اثرش در هوا بجا ماند،

ص:129


1- (1) - در مسئله باد و باران در تفسیر دعای سوم صحیفۀ سجّادیه مسائل مهمی نگاشته شد.

چنانچه نوشتۀ در کاغذ، جهان از آن پر شود و آنها را گرفتار سازد، و نیازشان به تازه کردن و عوض کردنش بیش از نیاز به تازه کردن کاغذ است؛ زیرا گفته بیش از نوشتۀ است.

و آفرینندۀ حکیم جلّ قدسه این هوا را کاغذی سبک ساخته تا سخن را تا هر جا برساند و باز پس رود تا صفحۀ تازه و پاکی به جای آن آید، و پیوسته تو را همین نسیم به نام «هوا» بس که از مصالحش عبرت گیری و خدا را بشناسی؛ زیرا که آن زندگی تن است، و با نفس آن را به درون کشد و از برون نسیم روح بخش آن را فرا گیرد، و مرکب آواز باشد تا آن را از دور به گوش رساند و بوها را از جائی به جائی برساند، ننگری که بوی از آن سوی آیدت که باد وزد و هم آواز، و هم او پذیرای گرما و سرمای پی در هم است که وسیله خوبی و نشاط جهانند، و این باد وزنده از اوست.

باد از اجسام تراود و ابر را از این جا به آن جا براند تا سودش همگانی باشد، ابر را درهم کند تا ببارد، و از هم بگسلد تا سبک شود و نازک گردد، و درخت را آبستن کند و کشتی را به راه برد، و خوراک ها را نرم سازد، و آب را خنک کند و آتش را برافروزد، و هرچه تر است خشک کند و خلاصه هر چه در زمین است زنده کند، اگر باد نبود گیاه پراکنده می شد، جاندار می مرد، هر چیزی داغ می شد و تباه می گردید! (1)

آثار دیگری از هوا و باد

از آثار هوا و باد، مسائلی که از معجزات علم امام معصوم است:

1 - نورزیدن باد علّت غم و اندوه، تبدیل سلامتی به بیماری، باعث تشدید مرض، گندیدن گیاهان، از بین رفتن میوه جات، باعث پخش میکرب وبا، و به آفت خوردن غلّات است.

ص:130


1- (1) - بحار الأنوار: 119/3، باب 4، حدیث 1؛ توحید المفضّل: 140.

2 - هوا علّت رساندن صوت به گوش، و پخش صدا در تمام کرۀ زمین است.

3 - هوا باعث حیات موجودات زنده است.

4 - هوا علت رساندن بو به حس شامه است.

5 - هوا مؤثّر در گرما و سرما و تعدیل آن دو در تمام کرۀ زمین است.

6 - هوا، جا به جا کنندۀ ابرها، و به هم رسانندۀ آنها جهت تولید باران و از هم شکافندۀ ابر برای صافی فضاست.

7 - تلقیح کننده نباتات برای به وجود آمدن میوه هاست.

8 - حرکت دهندۀ کشتی ها دردریاهاست.

9 - خنک کنندۀ آب های روی زمین است.

10 - علت برافروخته شدن آتش است.

برای هر یک از موارد دهگانۀ بالا می توان مقالات جالب و مفصلی نوشت. در این زمینه می توانید به کتابهای مفصل و مهم علمی مراجعه کنید تا بیش از پیش ارزش و قیمت علم معصوم برای شما روشن شود.

کیست که بتواند آثار نعمت های حضرت حق را به شماره آورده و به ادای شکر نعمتی از نعمت های آفرینندۀ جهان هستی اقدام کند؟!

الهی! غرق جهلیم، درنادانی و نفهمی دست و پا می زنیم، از هستی و عناصر آن بی خبریم، عمری است دچار معصیت و گناهیم، از خط هدایت و صراط مستقیم دوریم، از لطف و عنایت و رحمت خاصت مهجوریم، در هر صورت به عجز و ذلت و بی خبری و ضعف و زبونی خود و این که جز گناه و معصیت کار دیگری از ما صادر نشده معترفیم، ما را به نور هدایت منور فرما، و از بند هوای نفس آزاد کن، وتوفیق شکر نعمت هایت را همراه با بصیرت و روشندلی به ما مرحمت کن.

الهی از دعای اهل حالی زآه سینه صاحب کمالی

رسان بر جاه از زندان و چاهم از این زندان برآور بانگاهم

ص:131

الهی قادری بر هر چه خواهی تعالی الله از این پادشاهی

به رفعت بین که در زندان ذلّت گرفتار است در قید خجالت

نه یک جو فکر فردای قیامت نه از غفلت کند یکروز غفلت

نه از بهر سفر زادی مهیا نه زین غم یک دل شادی مهیا

چه گویم ای عزیزان رفتم از دست پرمرغ هوایم بال بشکست

نه دردی تا سوی درمان نهم رو نه عشقی تا سوی جانان نهم رو

نه راه چاره و نی چاره جویم نه دل تا دست از هستی بشویم

منم شرمنده از این بی نوایی عنایت کن ز لطف خود نوایی

(میرزا عباس همدانی، رفعت)

بنابراین به این نکات توجه کردید که خورشید باعث حرارت، و حرارت باعث تبخیر آب، و بخار به علت سردی هوا تبدیل شوندۀ به ابر، و باد باعث تلقیح ابرها و در نتیجه باریدن باران بر سطح زمین و خلاصه ظهور آب برای ادامۀ حیات موجودات روی زمین است.

آب از دیدگاه قرآن

وَ انْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍفَاَسْکَنّاهُ فِی الْأَرْضِ» (1)

و از آسمان ، آبی به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جای دادیم .

اَوَلَمْ یَرَوْا انّا نَسُوقُ الْماءَ الَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ انْعامُهُمْ وَاَنْفُسُهُمْ افَلا یُبْصِرُونَ» (2)

آیا ندانسته اند که ما آب را به سوی زمین بی گیاه می رانیم و به وسیلۀ آن

ص:132


1- (1) - مؤمنون (23) : 18. [1]
2- (2) - سجده (32) : 27. [2]

زراعتی را بیرون می آوریم که دام هایشان و خودشان از آن می خورند ؟ پس آیا [ آثار رحمت خدا را ] نمی بینند ؟ !

وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً» (1)

و اوست خدائی که از آب بشر را آفرید.

بیش از هر چیز آب در ساختمان بدن انسان به کار رفته است.

چه بنابر تحقیقات فهلینگ: در 2/5 ماهگی 94%و در 4 و 5 ماهگی 90% و در هفت ماهگی 80% و در موقع زایمان 69% وزن جنین انسان از آب تشکیل شده است، و از نظر زیست شناسان، انسان به اسفنجی می ماند که از هر طرف آب آن را فرا گرفته است.

اَفَرَأیْتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ * ءَاَنْتُمْ انْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ امْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ اجاجاً فَلَوْلا تَشْکُرُونَ» (2)

به من خبر دهید آبی که می نوشید ، * آیا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده اید یا ما فرود آورنده ایم ؟ * اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم ، پس چرا سپاس گزاری نمی کنید؟

وَ هُوَ الَّذی انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیءٍ» (3)

و اوست که از آسمان آبی فرستاد ، و به وسیلۀ آن گیاهان گوناگون را [ از زمین ] رویاندیم .

باران درون خاک را خیس و مرطوب می کند، و درختان از راه ریشه و گل ها به وسیلۀ ریشه یا ساقه آب را به سوی بالا جذب می کنند، و شاخه های گل از آب غذا

ص:133


1- (1) - فرقان (25) : 54. [1]
2- (2) - واقعه (56) : 68 - 70. [2]
3- (3) - انعام (6) : 99. [3]

می گیرند:

وَ انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ» (1)

و از آسمان ، آبی [ مانند برف و باران ] نازل کرد و به وسیله آن از میوه های گوناگون ، رزق و روزی برای شما بیرون آورد .

وَ انْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ انْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» (2)

و برای شما از آسمان آبی نازل کرد که به وسیلۀ آن باغ هایی خرم و باطراوت رویاندیم که رویاندن درختانش در قدرت شما نیست .

اَلَمْ تَرَ انَّ اللّهَ انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً الْوانُها» (3)

آیا ندانسته ای که خدا از آسمان آبی نازل کرده است ، پس به وسیلۀ آن میوه هایی که رنگ هایش گوناگون است ، پدید آورده ایم .

هزاران عامل، با برنامه هایی منظم در عالم طبیعت به ارادۀ حکیمانه حضرت حق دست به دست می دهند، تا انواع روییدنی های رنگارنگ و میوه های گوناگون و جالب پدید آید.

خواص میوه ها

اشاره

قرآن مجید در آیات مربوط به آب به مسئلۀ میوه جات تحت عنوان ثمرات، اشارات فراوانی دارد. که در گذشته به قسمتی از آن آیات توجه کردید.

ص:134


1- (1) - بقره (2) : 22. [1]
2- (2) - نمل (27) : 60. [2]
3- (3) - فاطر (35) : 27. [3]

تحقیقات دانشمندان بزرگ، دربارۀ خواص میوه ها

دکتر محمد صادق رجحان استاد دانشگاه تهران، در کتاب شفای خود در بخش میوه درمانی، در رابطه با خواص میوه ها که از آثار صنع حق و آیات حضرت ربّ العزّه است، می نویسد:

از نظر باغبانی به اندامی که از تغییرات و نمو بخشی از گل به دست می آید میوه گفته می شود.

میوه ممکن است خوراکی بوده و یا مصرف داروئی داشته باشد. میوه غالباً پس از عمل لقاح از نمو قسمت هائی از گل به وجود می آید، ولی در بعضی موارد نیز بدون آن که عمل لقاح رخ دهد میوه تولید می شود که این کیفیت را پارتنوکارپی می نامند.

در این حالت گاهی میوه بی دانه حاصل می شود مانند نارنگی بی دانه، بعضی اوقات بدون عمل لقاح باز هم میوۀ دانه دار به وجود می آید که در این مورد مسلماً پارتنوکارپی همراه با کره زائی«پارتنوژنز»است.

بشرۀ میوه حاصل موجودات ذره بینی نظیر مخمرها، قارچ های مختلف، میکرب ها، عوامل تخمیر و فاسد کننده می باشد، و گاهی برای خوشرنگ کردن میوه موادی از قبیل، اتیلن و استیلن به کار می برند، بنابراین لازم است بشرۀ میوه را به خوبی شسته و سپس مصرف نمایند.

از طرف دیگر هنگام چیدن بعضی از میوه ها مانند انجیر و خربزۀ درختی، شیرابه ای خارج می شود که حاوی آنزیم پروتئاز می باشد و برای پوست دست مضر است، لذا برای چیدن این قبیل میوه ها از دستکش استفاده شود.

نقش طبّی میوه ها

میوه ها از نظر پزشکی در بدن انسان اعمال مهمی را انجام می دهند:

ص:135

1 - میوه ها قسمت اعظم آب بدن را به ویژه در فصل تابستان تأمین می کند.

2 - میوه ها اشتها را تحریک می نمایند.

3 - میوه ها انواع مختلف ویتامین را به بدن می رسانند.

4 - میوه ها مدرّ هستند، یعنی به علت دارا بودن آب زیاد و املاح معدنی، مخصوصاً نمک های پتاسیم تا حدی دفع ادرار را می افزایند و از این طریق مقداری از سموم بدن خارج شده، احساس فرح و نشاط در شخص به وجود می آید.

5 - میوه ها به علت دارا بودن اسیدهای مختلف ومخصوصاً ترکیبات پکتیکی و سلولز معمولاً، ملیّن هستند، و بعضی دیگر به علت دارا بودن مقداری «تانن»قابض می باشند.

6 - میوه ها مواد معدنی مورد نیاز بدن را تأمین می کنند، یعنی توسط میوه ها مقدار قابل توجهی، کلسیم - فسفر - سدیم - پتاسیم - منیزیم - آهن - ید و غیره که همگی برای انسان لازمند وارد بدن می شود.

7 - میوه ها حالت اسیدی که از تغذیۀ گوشت زیاد، و دیگر مواد پروتئینی حاصل می گردد کم نموده و محیط داخلی بدن را متعادل می کنند.

8 - بعضی از میوه ها به خاطر ترکیبات شیمیایی ویژۀ خود برای شفای عده ای از امراض مفید بوده و گاهی اعجاز می کنند.

نقش غذایی میوه ها

انسان با خوردن میوه مقداری از کمبود غذایی خود را تأمین می کند؛ زیرا ترکیبات غذایی که برای بدن لازمند، کم یا بیش در ساختمان میوه ها به کار رفته اند، این مواد عبارتند از:

1 - آب

2 - مواد معدنی

ص:136

3 - قندها و مواد مشابه آنها مانند ترکیبات پکتیکی

4 - چربی ها

5 - پروتئین ها

6 - اسیدهای آمینه

7 - ویتامین ها

8 - تانن

9 - اسیدهای آلی

10 - رنگ دانۀ میوه

11 - ترکیبات معطر«اسانس ها»

آب، یکی از مهم ترین موادی است که حیات انسان را تأمین می کند و قسمت اعظم وزن بدن را تشکیل می دهد، به طوری که اگر وزن شخصی صد کیلوگرم باشد، حدود65 کیلو گرم از وزن بدنش آب است.

برای تأمین این مقدار آب، یک انسان باید در شرایط معمولی روزانه حدود 12 لیوان«تقریباً هر یک ساعت یک لیوان»آب تناول نماید.

اما چون آب سالم مایعی بی رنگ، بی بو، بی مزه می باشد معلوم است که نوشیدن این مقدار آب به تنهایی لذت بخش نیست، بلکه شکنجه است، بنابراین خوشبختانه در ترکیب تمام مواد غذایی حتی آنها که به ظاهر خشکند مقداری آب به کار رفته، تا در تأمین آب بدن سهیم باشند.

آفرینش میوه های گوناگون با مزه بسیار مطبوع و رنگ و طعم های متنوع که برای روزی بشر تعبیه شده احتمالاً بدان جهت است که این مادۀ حیاتی یعنی آب به مقدار 12 لیوان، همراه با مواد مفید دیگر نه با زحمت، بلکه با کمال لذّت و رغبت وارد بدن شده، سلامتی انسان را تأمین نماید، بنابراین مخصوصاً در فصل تابستان و یا در هنگام ورزش و کار زیاد که با عمل تعریق مقداری از آب بدن دفع شده و کمبود

ص:137

آن به صورت عطش جلوه گر می شود باید علاوه بر آب، از میوه ها استفاده شود؛ زیرا همراه باعرق مقداری هم ویتامین و مواد معدنی از بدن خارج می شود که برای جبران آنها بهتر از هر چیز میوۀ مناسب است.

اهمیت آب برای بدن ما

آب اعمال مهم زیر را در بدن ما انجام می دهد:

1 - تمام اعمال حیاتی بدن انسان بر روی زمینۀ آب امکان پذیر می شود.

2 - آب موجود در غذا از یک طرف، و آب موجود در بزاق از طرف دیگر مهم ترین عاملی هستند که عمل بلع غذا را ممکن می سازند؛ زیرا در غیر این صورت به هیچ وجه بلعیدن غذا مقدور نخواهد بود.

3 - آب موجود در معده و روده از یک طرف غذا را به صورت مایع رقیقی در می آورد تا آمادۀ هضم شود و از طرف دیگر آب، شیرۀ هاضمه را با خود به معده می آورد تا غذا را هضم و قابل جذب کند.

4 - آب در ساختمان سلول های بدن انسان به کار می رود و مهم ترین عامل ساختمان سلول است، تقریباً 45 درصد از آب بدن در عضلات و 20 درصد آن در پوست مجتمع می شود.

5 - آب، خون را به صورت مایعی روان و جاری می کند تا مواد غذایی به تمام نقاط بدن برسد.

6 - آب در فضای بین سلول ها واسطه ای است که غذا و فضولات سلولی را حمل و نقل می کند.

7 - آب درجۀ حرارت بدن را حدود 37 درجۀ سانتی گراد ثابت نگه می دارد، و مانند آب رادیاتور اتومبیل از گرم شدن یا سرد شدن ماشین بدن جلوگیری می کند.

8 - آب با جریان ملایم خود دائماً سلول ها را شستشو داده، مقداری از سموم

ص:138

بدن را گرفته از طریق ادرار، عرق و مدفوع به خارج منتقل می کند.

9 - آب در تمام فعل و انفعالات فیزیک و شیمیایی بدن شرکت می نماید.

به عبارت دیگر همان طور که یک خانم خانه دار، برای تهیۀ نوع غذا بالاخره به نحوی از آب استفاده می کند، سلول های بدن ما نیز درتمام اعمال خود به نحوی آب به کار می برند.

مواد معدنی یا املاح معدنی

وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» (1)

و خدا شما را از خاک [ مرده ] ، سپس از نطفه آفرید .

تمام عناصری که در ساختمان بدن انسان به کار رفته منشأش خاک است.

مواد معدنی یا املاح معدنی دسته ای از مواد غذایی هستند که به مقدار کم، وجودشان برای بدن انسان بسیار لازم است.

ترکیبات معدنی اگر چه از طریق همه نوع ماده غذایی به بدن انسان می رسند، ولی میوه ها نیز یکی از منابع مهم آنها می باشند.

به طور متوسط 5 درصد از وزن بدن هر شخصی را ترکیبات معدنی تشکیل می دهد، 65 درصد وزن بدن آب است، و 30 درصد بقیه از مواد آلی«پروتئین ها - قندها - و چربی ها» ترکیب یافته است.

آنچه از ترکیبات معدنی که در این جا مورد بحث قرار می گیرد عبارت است از کلسیم، فسفر، منیزیم، کلر، سدیم، پتاسیم، آهن که مقدارشان نسبتاً دربدن فراوان می باشد، و آنچه به نام عناصر کمیاب فعلاً در ساختمان بدن انسان تشخیص داده شده است شامل ید، مس، روی، منگنز، کبالت، گوگرد، فلوئور، سلنیوم، کرومیوم،

ص:139


1- (1) - فاطر (35) : 11. [1]

مولیبدنوم، کادمیوم و غیره می باشد.

این مواد همگی در خاک قرار داشته از راه گیاهان به بدن حیوانات منتقل می شوند، و سپس انسان باخوردن گیاهان و حیوانات، از مواد معدنی آنها استفاده می کند.

هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ» (1)

اوست که شما را از خاک آفرید.

امروزه درباره ترکیبات معدنی درعلم شیمی مفصل بحث می شود، و عده ای از بی خبران تصوّر می کنند که این علم از افتخارات ملل غربی و اروپایی می باشد، در حالی که در تاریخچه علم شیمی آمده است:

مهد شیمی در اسکندریه بود که از راه سوریه به خاک عرب منتقل گردید، و به وسیلۀ اعراب از طریق اسپانیا در اروپا رسوخ یافت.

جابر بن حیان شیمی دان معروف اسلامی که خود شاگرد امام جعفر صادق علیه السلام پیشوای شیعیان بود از مشاهیر این علم است.

همچنین محمّد زکریای رازی پزشک و شیمی دان بزرگ ایرانی(251 تا 313 هجری قمری) که موفق به کشف الکل و مواد دیگری در علم شیمی گردید یکی از ستارگان معروف علم شیمی به شمار می رود.

ابن سینا فیلسوف ایرانی، رسالۀ معروفی دارد که ضمن آن مواد معدنی را به چهار دسته: سنگ ها وخاک ها، ترکیبات سوختنی و گوگرد، املاح و فلزات طبقه بندی نموده است.

دانشمند دیگر ایرانی به نام ابوریحان بیرونی مجموعه ای به زبان عرب روی فلزات قیمتی نوشته است که در آن از معلومات معدن شناسی عصر خود ذکر

ص:140


1- (1) - غافر (40) : 67. [1]

می نماید.

به یقین کتب شیمی عرب که در قرن نهم نوشته شده است، در تاریخ شیمی نقش بزرگی به عهده دارد؛ زیرا برای نخستین بار اوّلین روش های جستجوی شیمیایی را بیان می دارد.

نقش مواد معدنی دربدن انسان

ترکیبات معدنی که معمولا به نام املاح از آنها یاد می شود، تماماً از خاک گرفته شده، توسط مواد غذایی گیاهی و حیوانی وارد بدن می شوند، این مواد در بدن انسان وظایف مهم زیر را به عهده دارند:

1 - حالت اسیدی و قلیایی مایعات بدن به وسیلۀ بعضی عناصر معدنی تنظیم و متعادل می شود.

2 - عناصر معدنی برای مایعات بدن ایجاد فشار ویژه ای می کنند که به نام فشار اسمزی معروف می باشد، فشار اسمزی خاصیتی است که باعث می شود مایعات از جدار سلول ها عبور نموده مواد غذایی و عناصر معدنی را جابه جا کنند.

3 - بعضی عناصر معدنی مانند کلسیم و فسفر باعث استحکام استخوان ها و دندان ها می شوند.

4 - برخی عناصر معدنی فعالیت حیاتی مخصوص به خود دارند، مثلاً آهن برای تهیه رنگدانۀ گلبول قرمز خون لازم است.

5 - بسیاری از آنزیم های بدن انسان فقط در مجاورت فلزاتی از قبیل منیزیم، منگنز، پتاسیم و روی فعالیت دارند.

6 - عناصر معدنی «به صورت کاتیون و آنیون» درتعادل الکترولیت های بدن سلول ها را یاری می دهند که اعمال حیاتی خود را انجام دهند.

اکنون در ذیل، ابتدا کاتیون، آنیون، و الکترولیت ها را شرح داده و سپس درباره

ص:141

مواد معدنی جداگانه بحث خواهیم کرد.

باید دانست که رویهم رفته در بدن یک شخص به وزن 70 کیلوگرم تقریباً 3/5 کیلوگرم مواد معدنی وجود دارد، از این مقدار 90 درصد آن در ساختمان اسکلت و دندان ها به کار رفته و 10 درصد بقیه در بافت های نرم و مایعات بدن شرکت نموده و به نام الکترولیت ها خوانده می شوند؛ زیرا به صورت یون به داخل و خارج سلول ها مبادله گشته و عمل انتقال مایعات را انجام می دهند.

مواد معدنی در خون غالباً به حالت یون هستند، یعنی بار الکتریکی مثبت یا منفی دارند.

یون هائی که بار الکتریکی مثبت دارند کاتیون نامیده می شوند مانند سدیم، پتاسیم، کلسیم، منیزیم و یون هائی که بار الکتریکی منفی دارند آنیون خوانده می شوند مانند کلر، فسفات ها، سولفات ها، بیکربنات ها، پروتئین ها و اسیدهای آلی.

کلسیم

شیر، پنیر، عدس، لوبیا، شاهی، گل کلم، میوۀ زیتون، فندق خشک، بادام خشک، انجیر خشک سرشار از کلسیم هستند، ولی انگور، زردآلو، گیلاس، سیب، موز و پرتقال نیز حاوی کلسیم می باشند.

وجود کلسیم در بدن انسان برای اعمال زیر لازم است:

1 - کلسیم در ساختمان استخوان ها و دندان ها شرکت نموده برای تأمین استحکام و رشد آنها ضروری می باشد.

2 - کلسیم عامل مهم انعقاد خون است.

3 - عنصر کلسیم برای انقباض عضلات لازم خواهد بود و کمبود آن باعث تشنج می شود.

ص:142

4 - کلسیم انقباضات عضلۀ قلب را تقویت می کند.

5 - کلسیم برای عمل طبیعی اعصاب لازم است، یعنی انتقال پیام های عصبی و هدایت امواج عصبی را تسهیل می کند.

6 - کلسیم قابلیت نفوذ جدار سلول ها را کم می کند و از تحریک پذیری سلول ها می کاهد.

7 - کلسیم قابلیت نفوذ مویرگ ها را کم می کند، و مانع می شود از این که پلاسما و یا خون از جدار رگ ها خارج شود، لذا از بروز ورم وخون ریزی جلوگیری می کند.

8 - کلسیم عامل فعال کنندۀ بعضی آنزیم ها می باشد.

9 - کلسیم قدرت دفاعی و تحرک گلبول های سفید خون را در عمل بیگانه خواری می افزاید، این گلبول ها سربازان مسلّح هستند که در برابر میکرب ها دفاع می کنند.

10 - کلسیم واکنش های هیستامینی را نقصان می دهد، لذا در تسکین و معالجۀ خارش ها، کلسیم به کار می رود.

11 - کلسیم در هنگام تقسیم سلول ها دخالت می نماید.

12 - کلسیم در تولید مقدار شیر دخالت دارد؛ زیرا به تجربه ثابت شده است، چنانچه کلسیم جیره غذایی دام های شیرده را کم کنیم میزان تولید شیر آنها کاسته می شود.

فسفر

شیر، پنیر، گوشت، گردو، فندق، بادام، انجیر خشک، عدس و نخود، سرشار از فسفر هستند، ولی تمشک، گیلاس، هلو، شاه بلوط، نیز حاوی فسفر می باشند.

فسفر یکی از مهم ترین مواد معدنی است که وجودش در بدن انسان برای اعمال زیر لازم خواهد بود.

ص:143

1 - فسفر همراه با کلسیم همه جا برای شرکت در ساختمان استخوان ها و دندان ها و رشد آنها دخالت می نماید.

2 - ترکیبات فسفر دار، در بدن انسان «مانند یک دستگاه آداپتور» به منزلۀ مرکز تغییر شکل انرژی عمل می کند و در این تغییر شکل مقدار قابل توجهی کالری آزاد می کند.

3 - فسفر عمل ذخیرۀ انرژی را در بدن به عهده دارد، طرز عمل فسفر همانند یک باطری است که متناوباً انرژی حاصل از سوخت و ساز مواد غذایی را ذخیره نموده، در هنگام نیاز سلول ها در اختیار آنها قرار می دهد.

4 - ترکیبات فسفردار به صورت فسفولپید در ساختمان غشاء سلول ها و همچنین در ساختمان های بافت عصبی شرکت می نمایند.

5 - فسفر در ساختمان اسید نوکلئیک شرکت می کند، همین اسید نوکلئیک ها هستند که اعمال حیاتی سلول را زیر نظر داشته در مرحله تقسیم و تکثیر سلول ها و انتقال توارث دخالت می نمایند.

6 - فسفر درساختمان کوآنزیم ها شرکت می کند.

7 - فسفر در ساختمان فسفوپروتئین ها«از جمله کازئین شیر»و فسفولپیدها«از جمله لیستین زردۀ تخم مرغ» شرکت می کند، این قبیل ترکیبات را فسفر آلی می نامند.

منیزیم

دانه جو، ذرّت، لوبیا خشک، نخود خشک، شکلات، گردو خشک، فندق خشک و بادام خشک سرشار از منیزیم هستند.

1 - منیزیم به منزلۀ جرقه ای است که باعث شروع بعضی واکنش های شیمیایی در بدن می شود.

ص:144

2 - منیزیم یکی از عناصری است که همراه با مواد دیگر برای رشد و ترمیم بافت های بدن به کار می رود.

3 - منیزیم در بسیاری از اعمال آنزیمی بدن و غیره دخالت می کند.

4 - منیزیم برای متحرک شدن کلسیم از استخوان لازم است.

5 - منیزیم برای انجام عمل طبیعی کلسیم و پتاسیم ضروری می باشد.

6 - منیزیم در عمل انتقال امواج عصبی از عصب به عضله دخالت دارد.

7 - منیزیم درعمل اتصال پیام بر به ریبوزم مؤثر است.

8 - منیزیم در تنظیم درجۀ حرارت بدن و تعادل انقباض عضلات دخالت دارد.

9 - منیزیم در مصرف چربی های بدن رل مؤثّری دارد ولی فعلاً نحوۀ عمل آن بر ما معلوم نیست.

10 - کمبود منیزیم در بدن انسان باعث عصبانیت شدید و عکس العمل بسیار تند در مقابل ناراحتی های جزئی می شود.

11 - رابطه ای بین مقدار منیزیم خون و هورمون کورتیزون وجود دارد.

کلر

کلر مهم ترین آنیون خارج سلولی است، کلر غالباً به صورت ترکیب با سدیم به نام نمک طعام توسط مواد غذایی وارد بدن می شود.

کلر گاهی در داخل سلول ها وجود دارد، مثلاً در گلبول های قرمز به صورت کلرور پتاسیم و در سلول های غدد معده به شکل اسید کلروئیدریک فراوان است، ولی در سلول های غدد جنسی و پوست به مقدار کم وجود دارد.

مقدار کلر پلاسما تقریباً به اندازۀ سدیم می باشد، با خوردن نمک طعام موجود در غذا کلر نیز وارد بدن می شود و توسط ادرار دفع می گردد بنابراین تعادل کلر خون تا حدی بستگی به مقدار مصرف نمک طعام دارد.

ص:145

سدیم

سدیم عنصری است که به صورت ترکیب با کلر به نام نمک طعام وارد بدن می شود.

1 - سدیم مهم ترین کاتیون خارج سلولی است، سدیم و«پتاسیم»آب را در فضای بین سلول ها متعادل نگاه می دارند، به این معنی که افزایش سدیم در مایع بین سلولی باعث می شود که مقداری آب به مایع بین سلولی منتقل شود و در نتیجه خیز «ورم» به وجود می آید.

2 - سدیم و پتاسیم در حفظ تعادل اسیدی و قلیایی خون مؤثرند.

3 - سدیم و پتاسیم در انقباض عصبی به ویژه انقباضات عضلۀ قلب دخالت دارند.

4 - سدیم و «پتاسیم» برای این که اعصاب عمل طبیعی خود را انجام دهند لازم است؛ زیرا به انتقال امواج جنسی از عصب به عضله کمک می کنند.

5 - افرادی که در گرمای شدید کار نموده عرق زیادی از بدنشان دفع می شود چون مقدار زیادی نمک توسط عرق از دست می دهند ممکن است عضلات دست و پایشان دچار گرفتگی و انقباض دردناکی شود که معالجۀ آن خوردن مقداری آب نمک است.

در کتب طب قدیم مندرج است که نمک معدنی و نمک دریایی اشتها آور، هضم کنندۀ غذا و نیکو کنندۀ رنگ رخسار می باشد.

پتاسیم

شیر، گوجه فرنگی، گوشت، ماهی، عدس، لوبیا، گندم، جو، ذرت، شلغم، اسفناج، فندق، بادام، انجیرخشک، گوجه برغانی، میوۀ زیتون، سیب، پرتقال، لیموترش و گیلاس پتاسیم زیاد دارند.

ص:146

پتاسیم مهم ترین کاتیون مایع داخل سلولی است که به مقدار 175 تا 250 گرم در بدن شخص بالغ طبیعی وجود دارد.

از این مقدار 90درصد آن داخل سلول هاست، هر شخص بالغ بر حسب عادات غذایی شبانه روزی 2/8 تا 4 گرم پتاسیم با غذا می خورد، املاح پتاسیم به آسانی از لولۀ هاضمه جذب شده وارد خون گشته از راه ادرار دفع می شود و اثر مدرّی دارد.

1 - پتاسیم اثر مدرّ، ملیّن و مسهل دارد.

2 - پتاسیم اثر خلط آور دارد.

3 - پتاسیم برای نمو بدن لازم است.

4 - پتاسیم فعال کننده بعضی آنزیم هاست.

5 - یون پتاسیم انتقال موج عصبی را در سیناپس ها تقویت می کند.

آهن

در فندق، گردو، توت فرنگی، سیب قرمز، میوۀ زیتون، خرما، انجیر، زردۀ تخم مرغ، جگر، دل، قلوه، اسفناج ومیوه های دیگر آهن فراوان است.

آهن درتمام مواد غذایی حتی در آب آشامیدنی وجود دارد، به طوری که بعضی از آب ها به مقدار 5 میلی گرم در لیتر حاوی آهن می باشد.

آهن برای ادامۀ حیات انسان لازم و ضروری است؛ زیرا آهن یک هستۀ مرکزی تشکیل می دهد به نام «هیمی» که اکسیژن را در بدن حمل و نقل می کند و رنگ قرمز گلبول های خون انسان به خاطر وجود همین ماده است.

عناصری که شرح آنها گذشت به مقدار فراوان در بدن انسان وجود دارند، ولی علاوه بر آنها عناصر کمیاب دیگری هستند که اگر چه مقدارشان در بدن بسیار کم است، ولی اهمیت بسزائی دارند مانند ید، اما دستۀ دیگر از این عناصر کمیاب، اهمیتشان هنوز بر ما مجهول است.

ص:147

ید

ید شبه فلزی است که به صورت یدور (1) با غذا و آب آشامیدنی و بعضی میوه ها وارد بدن شده و از راه خون به غدۀ تیروئید رفته و در آن جا تبدیل به هورمون تیروئید می گردد.

غدۀ تیروئید که در جلو گردن قرار دارد بر اثر کمبود ید بزرگ می شود، این بیماری در طب جدید گواتر ساده نام دارد.

ید عنصری است که در غدۀ تیروئید به مصرف تهیۀ هورمون تیروئید می رسد، لذا برای پی بردن به اهمیت ید لازم است اعمالی که هورمون تیروئید در بدن انجام می دهد در زیر مختصراً بیان کنیم.

1 - هورمون تیروئید رشد و نمو بدن را تنظیم می کند، لذا بر اثر کمبود این هورمون علائم کم کاری تیروئید به وجود می آید.

کم کاری تیروئید در کودکان موجب کند ذهنی، کوتاهی قد، بزرگی سر نسبت به تنه، چین خوردگی پوست صورت، بزرگی دهان و زبان می شود.

2 - هورمون تیروئید تنظیم اعمال دستگاه هاضمه را به عهده دارد.

3 - تنظیم دستگاه اعصاب.

4 - تنظیم دستگاه قلبی و عروقی.

5 - تنظیم حرارت بدن و فعالیت عضلات.

6 - تنظیم ویتامین های مورد لزوم انسان.

7 - تنظیم عمل خون سازی.

8 - تنظیم تولید مثل.

این اعمال مهم همگی به عهده هورمن تیروئید است که در بعضی موارد از ارگان های دیگر نیز کمک دریافت می دارد.

ص:148


1- (1) - یدور: جسم مرکبی که از اختلاط ید با جسم بسطی فراهم شود، ترکیب ید با عنصر دیگر.

9 - آزمایش های انجام شده بر روی انسان و موش صحرایی نشان داده است، کمبود ید ممکن است موجب افزایش سرطان غدۀ تیروئید گردد.

مس

خرما، انجیر خشک، سیب قرمز، توت فرنگی، فندق، گردو، زردۀ تخم مرغ، جگر، دل و قلوه مس فراوان دارد، یکی از عناصر معدنی که برای رشد و سوخت و ساز بدن لازم خواهد بود مس است.

1 - مس یکی از اجزای تأمین کنندۀ رنگدانه گلبول قرمز می باشد. وبرای عمل خون سازی گلبول های قرمز لازم است .

2 - مس برای رشد استخوان ها و غضروف ها لازم است.

3 - مس برای این که مغز(دستگاه اعصاب مرکزی)اعمال طبیعی خود را انجام دهد نقش مؤثری دارد.

4 - وجود مس برای فعالیت بعضی آنزیم ها لازم است.

روی

غذاهای حیوانی به ویژه ماهی، سرشار از روی هستند، ولی درسبزی ها و میوه ها نیز روی فراوان است.

1 - در بدن انسان بالغ و سالم مجموعاً 2 تا 3 گرم روی وجود دارد، در غدۀ پروستات طبیعی انسان به ازای هر کیلوگرم وزن غده، 860 میکروگرم روی، در کبد، استخوان، عضلات، لوز المعده، و درقرنیه، شبکیّه و کروئید چشم، روی فراوان است.

2 - گلبول های قرمز و سفید در حال طبیعی حاوی مقداری روی هستند ولی مقدار روی در گلبول های سفید چندین برابر مقدار گلبول های قرمز است.

ص:149

3 - روی در ساختمان بسیاری از آنزیم های بدن انسان شرکت می نماید که مهم ترین آنها آنزیم کربنیک انیدراز می باشد.

این آنزیم به کمک روی در ساختمان گلبول های قرمز انسان گاز کربنیک را جابه جا می کند.

4 - روی در ساختمان زهر جانوران گزنده به کار رفته و هر قدر مقدار روی بیشتر باشد سمّیّت زهر بیشتر است.

5 - در طب قدیم برای التیام زخم ها وضد عفونی آنها از روغن عقرب برای پانسمان استفاده می کردند که بسیار مفید و مؤثر بود و احتیاجی به بخیه کردن نداشت.

این زخم ها بدون چرک کردن و به سرعت جوش می خورد، چنین اثر عالی روغن عقرب را مربوط به روی موجود در روغن عقرب می دانند؛ زیرا روی دو خاصیت مهم دارد:

اول این که: خاصیت ضدعفونی کننده داشته و مانع از چرکین شدن زخم ها می شود.

دوم این که: خاصیت التیام دهنده دارد، لذا به زودی زخم ها را مرمّت نموده، بهبود می بخشد.

قند میوه ها

میوه ها از نظر مقدار قند شامل سه گروه می باشند:

1 - گروه اول، میوه های کم قند شامل:گریپ فورت، خربزه، توت فرنگی.

2 - گروه دوم، میوه های با قند متوسط مانند:سیب، زردآلو، انجیر تازه، توت، نارنگی، پرتقال، شلیل، گلابی، آناناس، آلو، گوجه، کشمش پلو.

3 - گروه سوم، میوه های پرقند مانند خرما، انگور، خرمالو، موز.

ص:150

حدود 50 تا 70 درصد از کالری مورد نیاز روزانه انسان توسط مواد قندی تأمین می شود. قندها مهم ترین مواد سوختنی بدن هستند که به صورت قند ساده، قند دوتایی، و قند چند تایی در ساختمان میوه ها به کار رفته اند.

چربی میوه ها

چربی ها شکل ذخیرۀ انرژی در بدن هستند، و با سوختن خود برای بدن تولید حرارت یا انرژی می کنند، از طرف دیگر چربی ها در بدن اسیدهای چرب را به وجود می آورند که برای انسان ضروری و لازمند.

بعضی چربی ها محتوی ویتامین می باشند، چربی ها در میوه ها به دو صورت هستند یک گلیسریدها و دیگری موم ها.

گلیسریدها چربی هایی هستند که بر اثر آنزیم لیپاز هیدرولیز شده، تولید اسید چرب و گلیسرین می کنند، و اسید چرب با سوختن خود در بدن تولید انرژی می نماید، هر یک گرم چربی که در بدن می سوزد، می تواند 9 کیلو کالری حرارت یا انرژی تولید کند، قدرت انرژی زایی چربی دو برابر قند و دو برابر پروتئین است.

در میان میوه هایی که دانۀ آنها خوراکی و سرشار از مواد چربی است باید گردو، فندق، بادام زمینی، کتان، کرچک، زیتون، مغز هستۀ زردآلو، را نام برد، منتها ساختمان این چربی ها متفاوت است.

موم ها به مقدار زیاد در سطح خارجی میوه ها وجود دارند و خود مجموعه غامضی از ترکیبات شیمیایی گوناگون می باشند.

پروتئین میوه ها

پروتئین یکی از مهم ترین مواد است که در ساختمان سلول ها و بافت های بدن به کار رفته در اعمال مهم نقش مؤثّری دارد، و چون سلول ها مرتباً به انجام وظیفه

ص:151

مشغول هستند پروتئین آنها تحلیل می رود و دائماً به پروتئین جدید نیازمند خواهند بود، به همین جهت است که در بعضی مواقع احتیاج بدن به مواد پروتئینی بیشتر می شود.

مثلاً در هنگام رشد کودکان، در زمان بلوغ جوانان، در ضمن بیماری های تب دار، در هنگام التیام زخم ها، در فشارهای روحی و عصبی، بدن انسان نیاز بیشتری به پروتئین دارد.

پروتئین های بسیار ساده به مقدار 0/5 تا 1/5 درصد در ترکیب میوه: سیب، گلابی، انجیر، زردآلو، گوجه و گیلاس به کار رفته است.

ویتامین ها

اشاره

ویتامین ها گروهی از مواد غذایی غیر انرژی زا هستند که در اعمال حیاتی بدن حاضر شده، کمی از آنها اعمال مهمی انجام می دهند.

اکثر ویتامین ها باید توسط غذا وارد بدن شوند؛ زیرا متأسفانه بدن انسان قادر به ساختن تمام ویتامین ها نیست، پس اگر فردی به مدت طولانی از غذاهای تازه به خصوص سبزیجات و میوه جات محروم بماند دچار کمبود ویتامین می گردد که به نام آویتامینوز خوانده می شود.

کمبود هر یک از ویتامین ها آشفتگی های مهمی ایجاد می کند، به طور کلی مقدار ویتامین ها در شیرۀ میوه و قسمت سطحی آن بیشتر است. از باب نمونه به چند میوه اشاره می کنم تا معجزۀ کلام حضرت سجّاد علیه السلام در دعای مورد شرح بیش از پیش روشن شود.

ترکیب غذایی آلو

ترکیب غذایی آلو:یک عدد آلو به قطر 4/5 سانتی متر 30 کیلو کالری ارزش

ص:152

انرژی زایی دارد، و از نظر مواد غذایی علاوه بر آب حاوی ترکیبات زیر است:

1 - پروتئین

2 - چربی

3 - قند 7 گرم

4 - کلسیم 10 میلی گرم

5 - آهن 0/3 میلی گرم

6 - ویتامین آ 200 واحد بین المللی

7 - ویتامین ب 1، 0/04 میلی گرم

8 - ویتامین ب 2، 0/02 میلی گرم

9 - ویتامین پ پ 0/3میلی گرم

10 - ویتامین ث 3 میلی گرم

ترکیب شیمیایی انگور

ترکیب شیمیایی انگور: ترکیب انگور بر حسب نژادهای مختلف، کمی متفاوت است، ولی دانشمندان از تجزیه شیمیایی 100 گرم انگور رسیده به طور متوسط مواد زیر را به دست آورده اند:

1 - آب 79 گرم

2 - قندها 14 گرم «از نوع ساکارز گلوکز دکستروز - سوربیتول»

3 - اسیدها و موادآلی 1/8 گرم - اسید سیتریک - اسیدمالیک - اسید سالیسیلیک - اسید سوکسینیک - اسید وینیک - تانن - انورتین - اینوزیت - پنتوزان - لسیتین - لوسین - تیروزین - کوئرسیترین و صمغ.

4 - مواد معدنی شامل سدیم 6 میلی گرم - پتاسیم 254 میلی گرم - کلسیم 10 میلی گرم - فسفر 21 میلی گرم - منیزیم 10 میلی گرم - گوگرد 9 میلی گرم - منگنز 0/1

ص:153

میلی گرم - آهن 0/6میلی گرم - ید 0/002 میلی گرم.

5 - ویتامین آ 80 واحد بین المللی

6 - ویتامین ب 1، 0/05 میلی گرم

7 - ویتامین ب 2، 0/04میل گرم

8 - ویتامین پ پ 0/4 میلی گرم.

9 - ویتامین ث 0/4 میلی گرم.

10 - آنزیم و اسانس

ترکیب غذایی کشمش

ترکیب غذایی کشمش: یک فنجان به حجم 240 سانتی متر مکعب کشمش 460 کیلو کالری ارزش انرژی زایی دارد و از نظر مواد غذایی به جز آب دارای ترکیبات زیر است.

1 - پروتئین 4 گرم

2 - چربی کم

3 - قند 124 گرم

4 - کلسیم 99 میلی گرم

5 - ویتامین آ 30 واحد بین المللی

6 - ویتامین ب 1، 0/13 میلی گرم

7 - ویتامین ب 2، 0/12 میلی گرم

8 - ویتامین پ پ 0/7 میلی گرم

9 - ویتامین ث 2 میلی گرم

ص:154

رنگدانۀ میوه ها

وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُخْتَلِفاً الْوانُهُ انَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقُوْمٍ یَذَّکَّرُونَ» (1)

و نیز آنچه را که در زمین به رنگ های گوناگون برای شما آفرید [ رام و مسخّرتان ساخت ] ؛ مسلّماً در این [ امور ] نشانه ای است [ بر توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که متذکّر می شوند .

اَلَمْ تَرَ انَّ اللّهَ انْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً الْوانُها» (2)

آیا ندانسته ای که خدا از آسمان آبی نازل کرده است ، پس به وسیلۀ آن میوه هایی که رنگ هایش گوناگون است ، پدید آورده ایم .

در میوه ها آنچه بیش از همه جلب توجه می کند رنگ های بسیار زیبا و گوناگونی است که آنها را نقاشی کرده است.

اصولاً در طبیعت مسئلۀ رنگ ها یکی از غامض ترین و زیباترین و عالی ترین مسائل خلقت است.

مثلاً در میوه ها از یک خاک و آب انواع رنگ های سبز، قرمز، بنفش، آبی، زرد و سیاه بدون این که ساقه یا برگ را رنگین نماید به میوه منتقل می شود، جالب تر این که بعضی از میوه ها مانند هنداونه پوستش با چندرنگ مختلف نقاشی شده، مغزش به رنگی و دانه اش به رنگ دیگر با مهارت فوق العاده ای تزیین شده است، در بدن انسان هم مسئلۀ رنگدانه هنوز نکات نامعلومی دارد.

رنگ سبز در میوه هایی مانند خیار، گردو و غیره به خاطر وجود رنگدانه ای به نام کروفیل است.

ص:155


1- (1) - نحل (16) : 13. [1]
2- (2) - فاطر (35) : 27. [2]

رنگ زرد و نارنجی میوه هایی مانند نارنج، پرتقال، موز، به خاطر وجود موادی است به نام آلفا کاروتن، بتاکاروتن که به نام کاروتنوئیدها، موسومند.

رنگ قرمز یا آبی میوه هایی چون انواع گوجه ها، آلوها، هلو، شفتالو، سیب، آلبالو، گیلاس به خاطر وجود رنگدانه هائی به نام آنتوسیانین می باشد.

رنگ قرمز گوجه فرنگی، گریپ فروت صورت «تو سرخ» به خاطر رنگدانۀ لیکوپن است.

رنگ زرد روشن میوه هایی مانند لیمو، به، و بعضی سیب ها به خاطر وجود رنگدانه هایی است که به نام فلاون ها و فلاونول ها موسومند.

رنگ سفید بعضی از میوه ها مانند خربزه به علت دارا بودن ماده ای به نام آنتوگزانتین است.

به عقیده کارشناسان و متخصصان گیاه شناسی افزایش قند زمین باعث تشدید رنگ قرمز سیب می شود، از طرف دیگر به عقیده آنها تغییر رنگ سیب هلو، گلابی، زرد آلو، احتیاج به کودهای مخصوص و همچنین اشعه ماورای بنفش آفتاب دارد.

ترکیبات معطر «اسانس ها»

بوی مخصوص میوه ها مربوط به اسانسی است که در بعضی از آنها مانند لیمو، نارنج، پرتقال، و نارنگی به مقدار زیاد وجود دارد.

در سیب، هلو، آناناس، موز و مرکبات اسانس های مختلفی با فرمول شیمیایی ویژه ای پیدا کرده اند و از آنها برای خوشبو کردن مواد استفاده می کنند.

مثلاً اسانس لیمو شیرین را در صنعت ادکلن سازی مصرف می نمایند.

آری، علم و حکمت و اراده و قدرت و رحمت و لطف بی نهایت در بی نهایت اقتضا کرده که خورشید بر سطح دریاها بتابد، بخار آب به بالا رود، در آسمان به صورت ابر درآید و از برکت باد ابرها بارور شده به اطراف جهان سفر کنند و آن جا

ص:156

که لازم باشد بر زمین آب بریزند، تا زمین با سیراب شدنش این همه گیاهان و میوه جات متنوع همراه با رنگ های مختلف و انرژی های مادّی و مزه ها و ویتامین های گوناگون بر سر سفرۀ بشر قرار دهد!!

نمی دانم چرا خوردن این همه نعمت، و استفاده کردن از این همه لطف خداوندی جزایش این همه معصیت و گناه و طغیان و ظلم و بیدادگری و جنایت و عبادت شیطان است؟

مگر بشر عقل ندارد، مگر انسان از انصاف خالی است، مگر نمی بیند، مگر نمی شنود، مگر اندیشه نمی کند، مگرنه این است که تمام قواعد عقلی - فلسفی - علمی - شرعی - انسانی - الهی - ملکوتی - معنوی یکجا و یک صدا می گویند:

هَلْ جَزَآءُ الْإِحْسَنِ إِلَّا الْإِحْسَنُ» (1)

آیا پاداش نیکی جز نیکی است ؟

ای کاش! در این همه آثاری که از آب باران پدید می آید و ما مجانی از آن استفاده می کنیم اندیشه می کردیم.

ای کاش! خالق و صاحب این همه عنایت ولطف را با تمام وجود لمس می کردیم.

ای کاش! به سوی قرآن و فرمایش های انبیا و امامان می رفتیم تا بدانیم، پس از خوردن این همه نعمت در برابر صاحب نعمت چه وظیفه ای داریم؟

ای کاش! در برابر هزار یک از یک نعمت دست سپاس به سوی خالق بی نیاز بر می داشتیم و حداقل شکر را بجا می آوردیم.

بردرش حلقه زدم از سردرد گفت بیهوده مکوب آهن سرد

گفتم اندر ره وصلم پویان گفت از این راه که داری برگرد

ص:157


1- (1) - الرحمن (55) : 60.

گفتم این ره که بسر خواهد برد گفت آن کس که بخون دل پرورد

گفتمش هستی من جز به تو نیست گفت این دفتر هستی بنورد

گفتم از درد دوا می طلبم گفت رو رو تو نه ای صاحب درد

گفتمش عاشق بیمار توام گفت کو سرخی اشک ورخ زرد

گفتم آخر زغمت خواهم مرد گفت از مرگ نیندیشد مرد

گفتم از خاک، کِیم برگیری گفت آنگه که شود خاک تو گرد

گفتمش غم شده با فرصت جفت گفت باید نشود زین غم فرد

(فرصت شیرازی)

آثار عظمت حق در آب

قبل از تحریر مسائل مهمی در زمینه میوه جات به مناسبت آیات 22 سورۀ بقره و 60 سورۀ نمل و 27 سورۀ فاطر، در رابطه با تفسیر جملات اول دعای نوزدهم درباره باران مطالب مهمی برای نشان دادن نقش این عنصر عظیم که از باب رحمت حق به موجودات زنده عنایت شده نگاشته شد. اکنون به دنبال آن مطالب بسیار مهم، لازم می دانم مسائل دیگری را به لطف حق ارائه دهم، باشد که بیش از پیش عظمت خالق هستی برای ما آشکار شود.

اتم همان چیزی است که می خواهد قیافه دنیا را به نفع مردم یا به ضرر مردم تغییر دهد، و تعجبی نیست که عدۀ کثیری از مردمان طالبند اطلاعاتی درباره آن داشته باشند؛ زیرا اثری که اتم درزندگی آنها می بخشد بسیار بزرگ است.

لیکن این شیء که اسمش بسیار عظیم است، خود بسی کوچک است.

وقتی هوا گرم است لیوانی به دست گرفته مقداری آب در آن می ریزید چه اندازه اتم در این لیوان آب است؟

جواب این پرسش عددی است تقریباً اینطور:

ص:158

1000/000/000/000/000/000/000/000 این عدد برای هیچ کس معنی صحیحی ندارد، لذا سعی می کنیم اتم همین مقدار آب را به نحو دیگر معرفی کنیم.

چند صد میلیون از اتمی که در یک لیوان است بگیرید «البته این کار میسر نیست ولی چنین فرض کنید».

این چند صد میلیون را روی یک مربع که 2/5 سانت مربع مساحت دارد قرار دهید، این کار را تکرار نمایید، چندین بار صدها میلیون اتم را از لیوان گرفته و روی یک مربع دیگر به همین اندازه قرار دهید و آن قدر این کار را ادامه دهید تا لیوان خالی شود.

به زودی خواهید دانست که به این ترتیب با اتم های محتوی یک لیوان کلیۀ سطح زمین را پوشانده اید!!

ترکیب آب

گاز اکسیژن می سوزاند، گاز ئیدروژن می سوزد، آیا می دانید که از ترکیب این دو عامل مرگ، یعنی سوزانیدن و سوختن، عامل حیات و زندگی درست شده است؟

عامل حیات بر روی زمین آب می باشد.

ترکیب نشانۀ علم است، نشانۀ عقل است، نشانۀ قدرت است، ترکیب به طور تصادف نمی شود؛ زیرا ترکیب موجود سومی از دو موجود ساختن است.

تصادف تنها دو موجود را در کنار هم قرار می دهد، ولی موجود سومی نمی تواند بسازد.

ترکیب نشانۀ آن است که ترکیب کننده از این کارش هدف دارد، پس ترکیب نشانۀ عقل است. شرط ترکیب آن است که اجزا قابلیت برای ترکیب داشته باشند، پس ترکیب نشانۀ علم است.

سازنده بایستی این را بداند، آیا دانش، از این بالاتر می باشد که از دو عامل مرگ

ص:159

اصیل ترین عامل زندگی را درست کنند.

آیا ماده می تواند به این نکتۀ علمی پی ببرد؟ نکته علمی را که بشر پس از تکامل بدان رسیده است.

آری، آب سازنده ای دارد، دارای علم نامتناهی، قدرت نامتناهی، حکمت نامتناهی.

شوری آب دریا

بسیاری از مردم شوری آب دریاها را خوش ندارند و می پندارند که اگر آب دریاها شیرین بود بهتر بود.

چرا آب دریاها شور است؟ با آن که همه رودخانه هایی که در روی زمین به دریاها می ریزند دارای آب شیرین هستند.

آیا چه کسی این نمک فراوان را در آب دریا ریخته و چرا ریخته، آیا این نمک از کجا آمده، آیا تمام شدنی نیست؟

مقاومت آب شیرین در برابر فساد از آب شور کمتر است. اگر آب های اقیانوس ها شیرین می بود، خطر فاسد شدن و گندیدن آنها بسیار بود.

اگر آب های دریاها بگندند، زنده ای در روی کرۀ زمین باقی نخواهد ماند، بوی گند وتعفّن آب، موجود زنده ای را باقی نخواهد گذارد. آب های گندیده بهترین جا برای زند و زای حشرات به ویژه حشره های سمّی می باشد، آن وقت است که حشرات نه نباتی را باقی خواهند گذارد نه حیوانی نه انسانی. آیا شور شدن آب دریاها نشانه حکومت اراده و علم و عقل در دستگاه آفرینش نمی باشد. مادۀ فاقد علم، فاقد عقل در آغاز پیدایش جهان می توانسته به این دقت علمی پی برد که مقاومت آب شور در برابر فساد از آب شیرین بیشتر است؟

آیا شور شدن آب های دریا که از باران های شیرین ریشه گرفته است نشانۀ قدرتی

ص:160

عظیم نمی باشد؟

قدرتی که در اثر مهر برای حفاظت جان زندگان این پدیده بزرگ را به کار برده است.

باران شیرین

آیا می دانید که همۀ آب های شیرین و گوارای زمین، از آب شور پیدا شده است؟

یک چهارم کرۀ زمین خشکی است و سه چهارم آن را دریاهای شور تشکیل می دهند و همه باران های شیرین از این آب های شور می باشد. او آب های دریاها را تقطیر کرده، و آب شیرینی برای سلسله گیاهان و سلسله جانوران و انسان ها فرستاده است.

دستگاه تقطیر آب دریاها، مانند دستگاه تقطیر بشر کوچک نیست، این دستگاه تقطیر آن قدر بزرگ است که همۀ دریاها در آن جای می گیرند.

دستگاه تقطیر آب دریاها ساخته او می باشد نه ساخته دست انسان که از زیر حرارت ببیند. دستگاه تقطیر آب دریا طوری ساخته شده که از رو حرارت می بیند.

خورشیدی که هزاران بار از کرۀ زمین بزرگ تر می باشد، آب های دریاها را گرم می کند، آب بخار می گردد، بخار بالا می رود، باز هم بالا می رود، باد در بالا رفتن بخار کمک می کند، بخار که بالا رفت و در آن جوّ پهناور تکثیف می شود، ابر می گردد، ابر حرکت می کند و نزدیک زمین اشباع می شود و می بارد، رودها جاری می شود، جوی ها روان می گردد، زمین زنده می شود، دیبای سبز برتن می کند و فرش زمردین می گستراند.

بخشی دیگر از باران به زمین فرو می رود، منابع و مخازن زیرزمینی تشکیل می دهد. در اثر آن چشمه سارها پیدا می شود، کاریزها آماده می گردد.

بخش دیگر از آب باران به وسیلۀ رودها دوباره به دریاها باز می گردد، جریان

ص:161

سابق تکرار می شود، قطره ای از این آب ها در اثر تقطیر به هوا نمی رود چون یا انسان ها و جانورها و گیاهان از آن بهره بر می دارند، و یا زمین می مکد و یا بخار می شود و یا به دریا باز می گردد.

آب پیوسته این مسافرت دوره را طی می کند، دریا بخار می شود، بخار ابر می شود، ابر باران می شود، باران جوی می شود، جوی رود می شود، رود دریا می گردد.

تا وقتی که او بخواهد این گردش ادامه خواهد داشت.

آیا مادۀ بی شعور ناتوان قادر به این تقطیر عظیم می باشد؟ هرگز، این ماده هنگامی که به عالی ترین مرحله تحول خود رسید و انسان شد قادر به تقطیر به این بزرگی و عظمت نیست، هر چند همۀ افراد انسان در آن شرکت کنند، پس چگونه می تواند قبل از تکامل و در مرحله بدایت قادر به آن باشد؟ وقتی که نه آب شیرینی می شناخته نه آب شور.

آیا این سخن مانند این نیست که بگوییم رستم هنگام پهلوانی قادر به کشتن اشکبوس نبوده ولی هنگام شیرخوارگی قادر بود؟!!

باران و برف اگر بیشتر از اندازه بود، همه سودهای آنها تبدیل به زیان می گردید.

سیلاب ها راه می افتاد، هر کوی و برزن را ویران می کرد. درختان و گیاهان را می شست و می برد نه شهری می ماند و نه دهی و نه باغی و نه بوستانی.

مرداب های بسیار در جمیع مناطق پیدا می شد و بهترین مؤسسه تولید حشرات می گردید، فرآورده های این مؤسسه زنده ای در روی زمین باقی نمی گذاردند، گل و لای آن قدر زمین را می پوشاند که دیگر قابل کشت وزرع نبود.

برای جانوران جایی یافت نمی شد، کم کم همگی نابود می شدند، جانوران که می رفتند انسان ها در دنبالشان بودند، آیا تشخیص مقدار احتیاج زمین را به باران و دادن همان مقدار به زمینیان نشانۀ او نمی باشد.

ص:162

آیا هزاران سال به این روش ادامه دادن نشانۀ او، نشانۀ حکمت او، نشانۀ دانش او، نشانۀ قدرت او نمی باشد؟

اگر برف و باران کمتر بود، ذخایر آبی زمین بسیار کم می شد، آب های روی زمین در اثر تبخیر از آب های زیرزمین کمتر می گردید. رودهای عظیمی دیگر یافت نمی شد و به جوی ها تبدیل می گردید، سال به سال خشکسالی بیشتر می شد، زیر زمینی یا تمام می شد یا آن قدر پائین می رفت که دیگر قابل بهره برداری نبود.

قحطی سراسر جهان را می گرفت، دیگر گیاهی نمی روئید و آنچه روئیده بود خشک می شد، زندگی بر جانداران بسیار سخت می شد و مرگ به استقبال ایشان می شتابید.

ولی لطف و مهربانی او نگذاشته که چنین شود، باران و برف را به اندازۀ احتیاج زمینیان داده است.

وَ انْ مِنْ شَیْ ءٍ الاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ الاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (1)

و هیچ چیزی نیست مگر آن که خزانه هایش نزد ماست ، و آن را جز به اندازۀ معین نازل نمی کنیم .

وَ انْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَاَسْکَنَّاهُ فِی الاَرْضِ وَ إِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَدِرُونَ» (2)

و از آسمان ، آبی به اندازه نازل کردیم و آن را در زمین جای دادیم ؛ و بی تردید به از بین بردن آن کاملاً توانمندیم .

دریای خزر

سطح آب دریای خزر از آب دریاهای آزاد پائین تر است در حدود27/6 متر و

ص:163


1- (1) - حجر (15) : 21. [1]
2- (2) - مؤمنون (23) : 18. [2]

پائین تر نیز می شود.

دریای خزر با دریاهای آزاد پیوستگی ندارد، لذا تابع جزر و مد عمومی اقیانوس ها نمی باشد، و در اثر کوچکی به طور کافی نمی تواند از جاذبۀ ماه استفاده کند، پس بایستی جزر و مدی نداشته باشد و بگندد و ماهی هایش بمیرند و کرانه های چار سویش را به گند بزند. و جانداری و گیاهی در آن جا نروید.

چرا چنین نشد و نمی شود؟

آن که دریای خزر و سواحلش را به وجود آورد، می دانست که این نقیصه را چگونه جبران کند.

بادهایی را به نام «سرنوک» و «خزری» و «میانوا» فرستاد که آب در میان این دریا را با فشاری هر چه تمام تر به حرکت درآورند، به طوری که سطح رودهایی را که در آن می ریزند بالا ببرند و پائین بیاورند.

این بادها به قدری پر زور آب دریای خزر را بالا می برند که اغلب قایق رانان نمی توانند در برابر فشار آب مقاومت کنند.

این بادها کار دیگری نیز انجام می دهند، ابرها را از شمال بحر خزر به جنوب آن می رانند و در سواحل شمالی ایران بارندگی ایجاد می کنند تا در مرغزارهای آن جا همیشه گل بروید و بوستان هایش لاله و سنبل بزاید. این بادها آب دریا را به داخل مرداب انزلی می رانند، تا عمل تخلیه و پاکیزه کردن مرداب را انجام دهند.

رودهای گیلان در اثر بارندگی های پی در پی و کوهبارهای سیل آسا بیشتر اوقات گل آلود می باشند و پر از ریشه ها و تخم های گیاهان جنگلی هستند، گل و لای رودهائی که وارد مرداب می شوند، در آن جا رسوب می کنند، کف آن را بالا می آورند و مرداب را پر می کنند. تخم ها و ریشه ها نیز نمو و رشد می نمایند و همین دو عامل بس است که به زودی مرداب را خشک کرده، تبدیل به باتلاق نمایند، ولی هزاران سال است که مرداب در حال خود باقی است، چرا؟

ص:164

خداوندِ دریای خزر، برای جلوگیری از آن، آب دریا را به ملاقات سیلاب ها می فرستد، و همان موقع که بادهای سرنوک و خزری و میانوا، ابرها را برای باریدن به سوی جنوب حرکت می دهند، آب پاک و تمیز دریا به جلوی آب های گل آلود رودخانه ها می رود، و با آنها مخلوط می شود، غلظت آنها رقیق می گردد، ریشه ها و تخم ها در اثر آب شور دریا از بین می رود.

هنگامی که این بادها آرام گرفت، بادهای کراموا، کناروا، آفتاب بوشو وارد عمل می شوند و این آب ها را سرازیر کرده از مرداب، داخل دریای خزر می کنند و عمل تخلیه مرداب از آب های گل آلود انجام می شود.

بادهای گیلوا، درشتوا، نیز مأمور فشار دادن آب مرداب از مشرق به سوی مغرب هستند و برای اختلاط آب ها کمک مؤثّری می کنند.

آیا بشر این عنایات را می بیند و می فهمد، اگر می بیند و می فهمد چرا ناسپاسی می کند؟!

بیا بگذر زتن جانی طلب کن بده جان را و جانانی طلب کن

بیفشان آستین بر هر دو عالم حریف پاک دامانی طلب کن

خرد خضر تو در ظلمات تن شد از این خضر آب حیوانی طلب کن

چو ما گر خاطر مجموع خواهی سرزلف پریشانی طلب کن

زتیر غمزه ابرو کمانی بچشم خویش پیکانی طلب کن

به دیو نفس سرکش همرهی چند از او بگریز و انسانی طلب کن

به ذرات جهان کن چشم دل باز ز هریک مهر تابانی طلب کن

تن خاکی بنه در ملک امکان به ملک لامکان جانی طلب کن

زدست عارفان بزم وحدت چو فرصت جام عرفانی طلب کن

(فرصت شیرازی)

ص:165

ویژگی های آب

وزن مولکولی آب 18 می باشد، با این حال تا چندین درجه بالای صفر به صورت مایع می باشد و بخار نمی شود، این خصوصیت آب هر چند بسیار عادی به نظر می آید، ولی از نظر علم بسیار غیرعادی است، بلکه امری است غیرطبیعی و معجزه می باشد.

زیرا آمونیاک در وزن مولکولی همسایه آب می باشد، یعنی وزن مولکولی آن 17 است و در 33 درجۀ سانتی گراد زیر صفر هنوز در حال بخار است و به صورت مایع در نمی آید در وزن های مولکولی تفاوت میان دو همسایه خیلی کمتر از این است.

آری، آب استثنائی است در قوانین طبیعی.

استثناء در قوانین طبیعت نشانۀ عقل بزرگ و علم بزرگ و قدرت بزرگ، سازندۀ مستثنی و همسایگان وی می باشد.

پدید آورندۀ آب جوری آن را آفریده که مانند همسایه اش در حرارت معمولی بخار نشود. اگر آب طبق اقتضای وزن مولکولیش در حرارت معمولی بخار می شد، چه می شد؟ آب دریاها که دچار حرارت های گوناگون زمین است بخار می شد.

اگر این مادۀ حیات، در برابر تغییر حرارت زمین تا این اندازه استقامت نداشت و قانون همسایگی (اختلاف بسیار کم)شامل حال آن بود زنده ای بر روی زمین باقی نمی ماند.

زیرا هر چه آب بود بخار می شد، بشر ازتشنگی به هلاکت می رسید، جانداران در آرزوی یک قطره آب همگی می مردند، نباتات همگی خشک می شدند، بلکه بشری، جانوری، گیاهی نبود و زنده ای بر روی زمین یافت نمی شد.

پس پدید آورندۀ آب بسیار دانا و بسیار توانا و بر زندگان بسیار مهربان می باشد و گرنه آب را جور دیگری می آفرید که با همسایگانش همنشین باشد.

چرا یخ از آب سبک تر شد؟ این نیز یکی از استثناهای قوانین طبیعت است،

ص:166

قانون کلی است که تکاثف (1) اجزای هر جسمی بیشتر باشد، آن جسم سنگین تر خواهد بود. تکاثف به طور معمول در جامدات، بیشتر از مایعات است، لذاست که جامدات سنگین تر از مایعات می باشند.

آب منجمد از این قانون کلّی مستثنی است، چرا؟ چون یخ از آب سبک تر است و به جای فرو رفتن به ته آب در روی آب می ماند. در اقیانوس ها و رودخانه های منجمد یخ ها بر سطح آب قرار می گیرند، در اثر ادامۀ سرما به اندازۀ لازم ضخیم می شوند تا مانع از سرد شدن و یخ بستن آب های زیرین گردند، تا خط دفاعی در برابر سرما برای زنده ماندن حیوانات دریایی تشکیل دهند، و آنها در زیر یخ به زندگی ادامه دهند.

آب را بر خلاف قوانین طبیعی قرار دادن، و جامدش را از مایعش سبک تر گردانیدن نشانۀ حکومت عقل و علم و قدرت نامتناهی در آفرینش آب است.هر چه علوم طبیعی بیشتر ترقی کند حقایق جهان آفرینش بیشتر آشکار می شود.

اولیووندل هولمز طبیعی دان بزرگ آمریکایی می گوید:

هر قدر معلومات بشری زیادتر می شود، شکاف میان علم و دین تنگ تر می گردد و فهم درست علوم، ایمان به خدا را بیشتر می کند. (2)

ص:167


1- (1) - تکاثف: غلظت و تیرگی.
2- (2) - برگرفته از: علم و زندگی، پیدایش و مرگ خورشید، مجله نور دانش، تفسیر نمونه، نشانه هایی از او، رسالۀ آب.

[«2»وَ امْنُنْ عَلَی عِبَادِکَ بِإِینَاعِ الثَّمَرَةِ وَ أَحْیِ بِلاَدَکَ بِبُلُوغِ الزَّهْرَةِ وَ أَشْهِدْ مَلاَئِکَتَکَ الْکِرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْیٍ مِنْکَ نَافِعٍ دَائِمٍ غُزْرُهُ وَاسِعٍ دِرَرُهُ وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ «3»تُحْیِی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ سَحَاباً مُتَرَاکِماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلاً غَیْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ وَ لاَ خُلَّبٍ بَرْقُهُ «4»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیعاً مُمْرِعاً عَرِیضاً وَاسِعاً غَزِیراً تَرُدُّ بِهِ النَّهِیضَ وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِیضَ]

و بر بندگانت با به بار آمدن و رسیدن میوه منّت گذار، و سرزمین های مرده ات را با شکفتن شکوفه ها زنده کن، و فرشتگان بزرگوار نویسنده ات را با فرستادن بارانی سودمند و پیوسته، از جانب خودت گواه گیر؛ بارانی که فراوانی و انبوهش وسیع، و باریدنش بسیار تند و آمدنش سریع و زود باشد تا به آن باران، هر چه از زمین و گیاه مرده است، زنده کنی، و به سبب آن از دست رفته ها را بازگردانی، و آنچه از دل زمین آمدنی است، بیرون آری، و از برکت آن باران، روزی ها را وسعت بخشی، از ابری انباشته، لذّت بخش، گوارا، فراگیر و غرّان که بارانش اندک نباشد، و برقش نفریبد. خدایا! برای ما بارانی فریادرس و برطرف کنندۀ قحطی فرست؛ بارانی رویانندۀ گیاه، و سرسبز کنندۀ دشت و دمن، و بارانی وسیع و فراوان که به وسیلۀ آن گیاه از رشد ایستاده را به عرصۀ رشد و نموّ بازگردانی و در سایۀ آن، مردگی و خشکی زمینی که علف و گیاهش از بین

ص:168

رفته جبران کنی.

زندگی در گوارایی و سرسبزی

اشاره

برگ دیگری از دفتر لطیف نظام آفرینش و هدیه ای از عالم غیب، شکوفایی طبیعت و زندگی دوبارۀ هستی است. تفکر در صنعت گیتی و نمایش پدیدۀ هنری خداوند انسان را به حیرت وامی دارد. رویش پی در پی آثار حیات موجودات و چرخش شب و روز و ماه سال، از حکمت های رسای پروردگار منان است رشد شکوفه ها و گل ها و روییدن گیاهان، سربلندی درختان و سرسبزی باغ و بستان ها و جریان آب چشمه ها از لابه لای کوهساران و آبشارها به دریاها و رودها و آواز بلبلان و پرندگان در جنگل ها و گلستان ها؛ نوید زندگی بانشاط و طراوت و ذوق و شوق امید در دلها را می دهد.

وزش باد و باران و جابه جایی توده های ابر در پهنۀ آسمان و بارش قطرات آب بر سطح زمین با دگرگونی هایی در جوّ و قاره ها و اقیانوس ها پدید می آورد. حرکت به صورت منظم و حساب شده بر افق نعمت های خداوندی، روح تازه ای به فصول چهارگانه می بخشد.

خداوند قدرت نمایی خود را چنین معرفی می نماید:

أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَوَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ لَکُم مِّنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَ نبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَآ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ» (1)

[ آیا آن شریکان انتخابی شما بهترند ] یا آن که آسمان ها و زمین را آفرید ، و برای شما از آسمان آبی نازل کرد که به وسیلۀ آن باغ هایی خرم و باطراوت

ص:169


1- (1) - النمل (27) : 60. [1]

رویاندیم که رویاندن درختانش در قدرت شما نیست ؛ آیا با خدا معبودی دیگر هست [ که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد ؟ نه ، نیست ] ، بلکه آنان مردمی منحرف اند [ که برای او شریک می گیرند . ]

«بهجة» به معنای زیبایی رنگ و حسن ظاهر است که بیننده را غرق سرور و نشاط می کند. و این ترکیب زیبای رنگها و حالت رنگارنگی طبیعت پدیده ها حقایقی است که هیچ کس نمی تواند انکار کند و یا آن را به غیر خدا نسبت دهد. او مبدأ همه زیبایی ها و حسن جمال در عالم حیات است.

دقت در رنگ آمیزی یک گل خوشبو و پیچک برگ های لطیف و منظمی که در درون یکدیگر اطراف هستۀ مرکزی گل حلقه زده اند. انسان را با هنرمندی با عظمت و قدرت و حکمتِ آفریدگار آشنا می سازد.

بنابراین آنچه در میان بخش های مختلف زمین از نهرهای آب که مایۀ زندگی و سرچشمۀ خرمی و مزارع آباد و باغ های پرمیوه است و بخشی از این آب ها در کوه ها و دره ها و آبشارها و قشرهای زیرین در جریان است؛ محصول تدبیر و نظام بدیع و شگفت انگیز خداوند است.

در علم روانشناسی آمده است:

نوع رنگ ها و ترکیب آنها در آفرینش، تأثیر مهمی در روحیه و رفتار آدمی دارد، به ویژه رنگ آبی آسمان و رنگ سبز گیاهان و سبزه زار در امیدواری به زندگی و رنگ هایی مانند زرد، صورتی و قرمز در تحریک عواطف و شهوات نقش اساسی دارد.

امیرمؤمنان دربارۀ این قدرت شگفت انگیز می فرماید:

سُبْحانَکَ ما اعْظَمَ شَأْنَکَ! سُبْحانَکَ ما اعْظَمَ ما نَری مِنْ خَلْقِکَ وَ ما اصْغَرَ عِظَمَهُ فی جَنْبِ قُدْرَتِکَ! وَ ما اهْوَلَ ما نَری مِنْ مَلَکُوتِکَ! وَ ما احْقَرَ ذلِکَ فیما

ص:170

غابَ عَنّا مِنْ سُلْطانِکَ! وَ ما اسْبَغَ نِعَمَکَ فِی الدُّنْیا وَ ما اصْغَرَها فی نِعَمِ الْآخِرَةِ... . (1)

منزّهی از هر عیب، چه بزرگ است شأن تو! منزهی، چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که می بینیم و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو! و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو مشاهده می نماییم! و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست! نعمت هایت در این دنیا چه گسترده و فراوان است! و با این حال در برابر نعمت آخرتت چقدر کوچک است!

راز خلقت در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام در تفکر حقیقی راز خلقت به مفضّل بن عمر می فرماید:

«نخستین پند و دلیل بر وجود آفریدگار پاک برتر؛ پدید آوردن جهان و ترکیب اجزای آن و نظم بخشیدن آن به شکل فعلی است. هرگاه دربارۀ این جهان به اندیشه و خرد خویش دقت کنی، آن را همانند خانه ای یابی که هر آنچه از بندگانش بدان نیاز دارند در آن فراهم است. آسمان همچون سقف برافراشته شده و زمین همانند فرش گسترده است و ستارگان مانند چراغ ها کنار هم چیده شده اند و گوهرها همانند گنجینه ها در دل زمین اندوخته شده اند. هر چیز به جای خود فراهم گشته و انسان همچون مالک این خانه، صاحب همۀ اثاث و لوازم آن است. انواع گیاهان برای اهداف او آماده گشته و حیوانات گوناگون در خدمت مصالح و منافع او می باشند.

این همه آشکارا نشانگر این است که عالم بر اساس یک برنامه و حکمت و نظم و هماهنگی آفریده شده و آفریدگار آن یکی است...»

و در بخش دیگر دربارۀ تدبیر و مصلحت فصل های چهارگانۀ سال می فرماید:

ص:171


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 108. [1]

«بیندیش در بالا و پایین شدن خورشید برای پیدایش چهار فصل سال و تدبیر و بهسازی آن، در زمستان گرمی به درون درخت و گیاه برگردد تا مایۀ میوه ها در آنها بسته شود. و هوا را سنگین کند، تا ابر و باران پدیدار گردد و تن جانداران سخت و نیرومند شود، در بهار تحرکی آورد و مایه های زایش در زمستان پدید شوند، گیاه سر زند و درخت گل دهد و جانداران میل به نر کنند و در تابستان هوا داغ شود و میوه ها برسند، و مواد زیادی بدن آب شوند و روی زمین خشک شود و آماده ساختمان و کار گردد و در پاییز هوا پاک شود و بیماری برود و تندرستی آید و شب دراز گردد، و اعمال عبادی در آن، به خاطر طولانی شدن ممکن است و هوا در آن خوش عطر و ملایم باشد و برای مصلحت دیگری که اگر همه را بشمرم سخن به درازا کشد.» (1)

ص:172


1- (1) - بحار الأنوار: 61/3 - 112، باب 4، حدیث 1؛ [1] توحید المفضل.

[«5»اَللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَ وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَآئِمَ وَ الْخَلْقَ وَ تُکْمِلُ لَنَا بِهِ طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَی قُوَّتِنَا «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَیْنَا سَمُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَیْنَا حُسُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَیْنَا رُجُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَیْنَا أُجَاجاً «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَکَاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.]

خدایا! ما را بارانی فرست که به وسیلۀ آن از تپّه ها آب سرازیر فرمایی، و چاه ها از آن پر کنی، و نهرها را روان سازی، و درختان را برویانی، و قیمت ها را در تمام شهرها ارزان کنی، و چهارپایان و مخلوقات را نشاط و قوّت دهی، و روزی های پاکیزه را برای ما کامل کنی، و زراعت را برویانی، و پستان ها را پر شیر سازی، و نیرو به نیروی ما بیفزایی.

خدایا! سایۀ ابر را بر ما باد گرم و زهرآگین مساز، و سردی آن را بر ما شوم و نحس مکن، و بارانش را بر ما عذاب قرار مده، و آبش را برای ما تلخ و شور مگردان.

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و ما را از برکت آسمان ها و زمین

ص:173

روزی بخش؛ همانا تو بر هر کاری توانایی.

نشاط طبیعت با بارش باران

ابرها و بادهایی که ابرها را حرکت می دهند و رودخانه ها و سفره های زیرزمینی، همه و همه زمینۀ بقای حیات در کرۀ زمین اند، سیر ابرها و بادهای باران ساز با آب دریا و رودخانه ها و سفره های زیرزمینی به یکدیگر پیوسته اند و هر یک دیگری را سیراب می کنند و چنانچه چشمه ها و رودها به مخازن ابری متّصل نباشند به تدریج ذخیره های آبی رو به کاستی می رود و حیات موجودات برای همیشه به خشکی و نابودی حقیقی می گراید، پس حق تعالی مایۀ حیات را پیوسته در حرکت قرار می دهد تا چرخۀ هستی و طراوت طبیعت باقی بماند و این هشداری از سوی پروردگار است که توکّل به او نباید فراموش گردد که می فرماید:

قُلْ أَرَءَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَآؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَآءٍ مَّعِینِ» (1)

بگو : به من خبر دهید اگر آب مورد بهره برداری شما [ چون آب رودها ، چشمه ها ، سدها و چاه ها ] در زمین فرو رود [ تا آن جا که از دسترس شما خارج گردد ] پس کیست که برایتان آب روان و گوارا بیاورد ؟ !

این آیه اشاره به رحمت عام خداوند دارد که بسیاری از مردم از ضروری بودن آب در زندگی بشر غافلند.

«ماء معین» یعنی آب روان و گوارا که از درون زمین سفت یا شکاف کوه ها و صخره ها به صورت چشمه یا قنات و چاه های جوشان و نهرها جریان دارد.

همان طور که می دانید زمین از دو قشر نفوذپذیر که آب را در خود فرو می برد و قشر نفوذناپذیر که آب را در محیط خود نگه می دارد. همه چشمه ها و قنات ها و

ص:174


1- (1) - ملک (67) : 30. [1]

چاه ها از ترکیب یک سفرۀ زیرزمینی انباشته به وجود آمده اند؛ زیرا اگر تمام سطح زمین تا اعماق آن، قشر نفوذپذیر بود، آب ها چنان در زمین فرو می رفتند که هرگز دست کسی به دامانشان نمی رسید و اگر همۀ قشر زمین نفوذناپذیر بودند؛ آب های روی زمین تبدیل به دریاچۀ باتلاق می شدند و یا گردآمده در دریایی بزرگ که همه موجودات را فرا می گرفت در نتیجه ذخایر زیرزمینی آب به دست نمی آمد. این وضعیت کوچکی از رحمت عام خاوند است که مرگ و حیات انسان به آن گره خورده است.

در آیه های دیگر یکی از دلایل معاد را که بیانگر قدرت خداوند بر همه چیز حتی بر احیای مردگان است چنین بیان می فرماید:

أَفَرَءَیْتُمُ الْمَآءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ * ءَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ * لَوْ نَشَآءُ جَعَلْنَهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْکُرُونَ» (1)

به من خبر دهید آبی که می نوشید ، * آیا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده اید یا ما فرود آورنده ایم ؟ * اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم ، پس چرا سپاس گزاری نمی کنید؟

«مُزن» به معنای ابرهای روشن یا ابرهای باران زاست. این آیات وجدان انسان ها را در برابر یک سری پرسش ها قرار می دهد که چگونه می اندیشید دربارۀ مادّۀ حیاتی که پیوسته آن را می نوشید؟

چه کسی به خورشید فرمان می دهد بر سطح اقیانوس و دریاها بتابد و از بین آب های شور و تلخ، تنها ذرات آب شیرین و پاک را جدا ساخته و به حالت بخار به فضا بفرستد؛ سپس در هم فشرده گردیده و تودۀ ابرهای باران ساز را تشکیل دهند. و بعد به بادها فرمان می دهد که با جابه جا کردن ابرها و فرستادن برفراز سرزمین های

ص:175


1- (1) - واقعه (56) : 68 - 70. [1]

خشک و سرد؛ به صورت قطرات باران، آهسته و پی در پی ببارد و اگر در این دگرگونی ها، املاحی از آب میکرب دار و شور به همراه تبخیر آب به آسمان صعود کند، دانه های باران با تندی و سوزش به زمین آمده و زندگی را به کام انسان و موجودات تلخ می نمود، بنابراین چقدر در تلطیف ابر و باد و باران، هنرمندی آفرینش حق به کار رفته است که هیچ صنعت و دستگاهی نمی تواند چنین تغییر و تحوّل اساسی را ترتیب دهد. پس جای سپاسگزاری از درگاه حق تعالی بر این همه برکات است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بر این گوارایی شربت حیات، بر حق درود فرستاده که امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

کانَ رَسُولُ اللّه إِذا شَرِبَ الْماءَ قالَ: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی سَقانا عَذْباً زُلالاً وَ لَمْ یَسْقِنا مِلْحاً اجاجاً وَ لَمْ یُؤاخِذْنا بِذُنُوبِنا. (1)

پیوسته رسول خدا صلی الله علیه و آله هر گاه آب می نوشید می فرمود: سپاس خدای راکه به ما آب شیرین زلال نوشانید و آب شور و تلخ در سزای گناهان به ما ننوشانید و به معاصی کیفر ننمود.

حضرت صادق علیه السلام در منافع نزول باران بر زمین به مفضل بن عمر فرمود:

در حکمت نزول باران تأمّل کن. تدبیر چنان دیده شده که باران از بلندی بر زمین بریزد تا نقاط بلند و برافراشته را نیز سیراب نماید. اگر از پایین می جوشید به برخی از زمین های بلند نمی رسید، در نتیجه کشتزارهای زمین کاهش می یافت. نمی بینی که زمین های آبی بیش از دیمی است. (2)همچنین هرگاه که تقدیر بر آن قرار گرفت که باران از بالا بر زمین سرازیر شود،

ص:176


1- (1) - الکافی: 384/6، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 268/16، باب 9، حدیث 78. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 126/3، باب 4، حدیث 1.

اندک اندک فرو می ریزد تا در زمین فرو رود و آن را سیراب سازد. اگر ناگهانی بر زمین می ریخت در زمین نفوذ نمی کرد و کشتزارهای روینده و ایستاده را نابود می کرد. پس دانه دانه می ریزد تا دانه های درون زمین را برویاند و کشتزار را از تشنگی برهاند.

بارش باران برکت های دیگری هم دارد. باران، بدن ها را نرم می کند. هوا را صاف و پاکیزه می گرداند و وبا را از میان می برد. آفات درختان و گیاهان را که یرقان می نامند، نابود می کند و فواید دیگر ...

اگر کسی بگوید: آیا در برخی از سال ها از شدت و کثرت باران زیان های فراوان به هم نمی رسد؟ یا نزول تگرگ غلات را نابود نمی سازد؟ و بخار حاصل از آن در هوا باعث بیماری های فراوان و آفات بسیار نمی گردد؟

در پاسخ گفته می شود: آری، گاه در نزول باران زیاده روی می شود؛ زیرا به سود انسان است و با این کار از فرورفتن در گناه و استمرار و اصرار بر آن پرهیز می کند. در این صورت مصلحت دینی و اخروی مهم تر و برتر از زیان احتمالی در مال اوست.

راستی، مردم روی زمین اگر بخواهند از برکات آسمان ها و زمین بهره مند شوند باید بر اساس هدایت قرآن به ایمان و تقوا آراسته شوند که ایمان و تقوا کلید خزائن برکات آسمان ها و زمین است چنانکه درقرآن مجید می خوانیم، قرآنی که سند تمام حقایق هستی است، و هیچ گونه شک و ریب در آن راه ندارد.

وَلَوْ انَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا واتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأرضِ» (1)

و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکاری پیشه می کردند ، یقیناً [ درهایِ ] برکاتی از آسمان و زمین را بر آنان می گشودیم.

ص:177


1- (1) - اعراف (7) : 96. [1]

اثرات گناه در آیات قرآن

بر اساس آیات قرآن و روایات، این گناهان انسان است که بر اثر آن خشکسالی و کم بارانی، یا سیل و طوفان، و یا شوری آب پدید می آید.

وَ لَقَدْ اخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» (1)

و فرعونیان را به قحطی و خشکسالی های متعدد و کمبود بسیار شدیدِ بخشی از محصولات دچار نمودیم تا متذکّر شوند .

وَ لَقَدْ ارْسَلْنا نُوحاً الی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ الْفَ سِنَةٍ اِلاّ خَمْسِینَ عاماً فَاَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ» (2)

و همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم پس نهصد و پنجاه سال در میانشان درنگ کرد [ ولی بیشتر مردم به او ایمان نیاوردند ] ، سرانجام توفان آنان را در حالی که ستمکار بودند ، فرا گرفت .

اَفَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذی تَشْرَبُونَ * ااَنْتُمْ انْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ امْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ * لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ اجاجاً فَلَوْلا تَشْکُرُونَ» (3)

به من خبر دهید آبی که می نوشید ، * آیا شما آن را از ابر باران زا فرود آورده اید یا ما فرود آورنده ایم ؟ * اگر بخواهیم آن را تلخ می گردانیم ، پس چرا سپاس گزاری نمی کنید؟

ص:178


1- (1) - اعراف (7) : 130. [1]
2- (2) - عنکبوت (29) : 14. [2]
3- (3) - واقعه (56) : 68 - 70. [3]

ص:179

دعای 20 : در مکارم اخلاق و اعمال پسندیده

اشاره

«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیَّاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ «2»اَللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتِی وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی «3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الاِهْتِمَامُ بِهِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ وَ أَعِزَّنِی وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لاَ تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لاَ تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلاَقِ وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ «4»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلاَّ حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا وَ لاَ تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلاَّ أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا «5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَتِّعْنِی بِهُدیً صَالِحٍ لاَ أَسْتَبْدِلُ بِهِ وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لاَ أَزِیغُ عَنْهَا وَ نِیَّةِ رُشْدٍ لاَ أَشُکُّ فِیهَا وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ «6»اَللَّهُمَّ لاَ تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلاَّ أَصْلَحْتَهَا وَ لاَ عَائِبَةً أُؤَنَّبُ بِهَا إِلاَّ حَسَّنْتَهَا وَ لاَ أُکْرُومَةً فِیَّ نَاقِصَةً إِلاَّ أَتْمَمْتَهَا «7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ

ص:180

ص:181

الْبَغْیِ الْمَوَدَّةَ وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلاَحِ الثِّقَةَ وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلاَیَةَ وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ وَ مِنْ خِذْلاَنِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَةَ وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ وَ مِنْ رَدِّ الْمُلاَبِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلاَوَةَ الْأَمَنَةِ «8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَی مَنْ ظَلَمَنِی وَ لِسَاناً عَلَی مَنْ خَاصَمَنِی وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی وَ هَبْ لِی مَکْراً عَلَی مَنْ کَایَدَنِی وَ قُدْرَةً عَلَی مَنِ اضْطَهَدَنِی وَ تَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی وَ سَلاَمَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی «9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ وَ أَجْزِیَ مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ وَ أُکَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَةَ وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَةِ «10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَلِّنِی بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ فِی بَسْطِ الْعَدْلِ وَ کَظْمِ الغَیْظِ وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ وَ إِصْلاَحِ ذَاتِ الْبَیْنِ وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ وَ لِینِ الْعَرِیکَةِ وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ السِّیرَةِ وَ سُکُونِ الرِّیحِ وَ طِیبِ الْمُخَالَقَةِ وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَةِ وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ وَ تَرْکِ التَّعْیِیرِ وَ الْإِفْضَالِ عَلَی غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ وَ اسْتِقْلاَلِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَةِ وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْیِ الْمُخْتَرَعِ «11»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِکَ عَلَیَّ إِذَا کَبِرْتُ وَ أَقْوَی قُوَّتِکَ فِیَّ إِذَا نَصِبْتُ وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِالْکَسَلِ عَنْ عِبَادَتِکَ وَ لاَ الْعَمَی عَنْ سَبِیلِکَ وَ لاَ بِالتَّعَرُّضِ لِخِلاَفِ مَحَبَّتِکَ

ص:182

وَ لاَ مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْکَ وَ لاَ مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَیْکَ «12»اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی أَصُولُ بِکَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ وَ أَسْئَلُکَ عِنْدَ الْحَاجَةِ وَ أَتَضَرَّعُ إِلَیْکَ عِنْدَ الْمَسْکَنَةِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالاِسْتِعَانَةِ بِغَیْرِکَ إِذَا اضْطُرِرْتُ وَ لاَ بِالْخُضُوعِ لِسُؤَالِ غَیْرِکَ إِذَا افْتَقَرْتُ وَ لاَ بِالتَّضَرُّعِ إِلَی مَنْ دُونَکَ إِذَا رَهِبْتُ فَأَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ خِذْلاَنَکَ وَ مَنْعَکَ وَ إِعْرَاضَکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ «13»اَللَّهُمَّ اجْعَلْ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِی رُوعِی مِنَ التَّمَنِّی وَ التَّظَنِّی وَ الْحَسَدِ ذِکْراً لِعَظَمَتِکَ وَ تَفَکُّراً فِی قُدْرَتِکَ وَ تَدْبِیراً عَلَی عَدُوِّکَ وَ مَا أَجْرَی عَلَی لِسَانِی مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِرٍ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَکَ وَ إِغْرَاقاً فِی الثَّنَاءِ عَلَیْکَ وَ ذَهَاباً فِی تَمْجِیدِکَ وَ شُکْراً لِنِعْمَتِکَ وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِکَ وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِکَ «14»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِیقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّی وَ لاَ أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی الْقَبْضِ مِنِّی وَ لاَ أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْکَنَتْکَ هِدَایَتِی وَ لاَ أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُسْعِی وَ لاَ أَطْغَیَنَّ وَ مِنْ عِنْدِکَ وُجْدِی «15»اَللَّهُمَّ إِلَی مَغْفِرَتِکَ وَفَدْتُ وَ إِلَی عَفْوِکَ قَصَدْتُ وَ إِلَی تَجَاوُزِکَ اشْتَقْتُ وَ بِفَضْلِکَ وَثِقْتُ وَ لَیْسَ عِنْدِی مَا یُوجِبُ لِی مَغْفِرَتَکَ وَ لاَ فِی عَمَلِی مَا أَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَکَ وَ مَا لِی بَعْدَ أَنْ حَکَمْتُ عَلَی نَفْسِی إِلاَّ فَضْلُکَ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ «16»اَللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِیَ أَزْکَی وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَرْضَی «17»اَللَّهُمَّ اسْلُکْ بِیَ الطَّرِیقَةَ الْمُثْلَی وَ اجْعَلْنِی عَلَی مِلَّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَی «18»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ مَتِّعْنِی بِالاِقْتِصَادِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَهْلِ السَّدَادِ وَ مِنْ أَدِلَّةِ الرَّشَادِ وَ مِنْ صَالِحِ الْعِبَادِ وَ ارْزُقْنِی فَوْزَ

ص:183

الْمَعَادِ وَ سلاَمَةَ الْمِرْصَادِ «19»اَللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِی مَا یُخَلِّصُهَا وَ أَبْقِ لِنَفْسِی مِنْ نَفْسِی مَا یُصْلِحُهَا فَإِنَّ نَفْسِی هَالِکَةٌ أَوْ تَعْصِمَهَا «20»اَللَّهُمَّ أَنْتَ عُدَّتِی إِنْ حَزِنْتُ وَ أَنْتَ مُنْتَجَعِی إِنْ حُرِمْتُ وَ بِکَ اسْتِغَاثَتِی إِنْ کَرِثْتُ وَ عِنْدَکَ مِمَّا فَاتَ خَلَفٌ وَ لِمَا فَسَدَ صَلاَحٌ وَ فِیمَا أَنْکَرْتَ تَغْیِیرٌ فَامْنُنْ عَلَیَّ قَبْلَ الْبَلاءِ بِالْعَافِیَةِ وَ قَبْلَ الْطَّلَبِ بِالْجِدَةِ وَ قَبْلَ الضَّلاَلِ بِالرَّشَادِ وَ اکْفِنِی مَؤونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبَادِ وَ هَبْ لِی أَمْنَ یَوْمِ الْمَعَادِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الْإِرْشَادِ «21»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ادْرَأْ عَنِّی بِلُطْفِکَ وَ اغْذُنِی بِنِعْمَتِکَ وَ أَصْلِحْنِی بِکَرَمِکَ وَ دَاوِنِی بِصُنْعِکَ وَ أَظِلَّنِی فِی ذَرَاکَ وَ جَلِّلْنِی رِضَاکَ وَ وَفِّقْنِی إِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَیَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْکَاهَا وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا «22»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَوِّجْنِی بِالْکِفَایَةِ وَ سُمْنِی حُسْنَ الْوِلاَیَةِ وَ هَبْ لِی صِدْقَ الْهِدَایَةِ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالسَّعَةِ وَ امْنِحْنِی حُسْنَ الدَّعَةِ وَ لاَ تَجْعَلْ عَیْشِی کَدّاً کَدّاً وَ لاَ تَرُدَّ دُعَائِی عَلَیَّ رَدّاً فَإِنِّی لاَ أَجْعَلُ لَکَ ضِدّاً وَ لاَ أَدْعُو مَعَکَ نِدّاً «23»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنَعْنِی مِنَ السَّرَفِ وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَفِ وَ وَفِّرْ مَلَکَتِی بِالْبَرَکَةِ فِیهِ وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایَةِ لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ «24»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی مَؤُونَةَ الاِکْتِسَابِ وَ ارْزُقْنِی مِنْ غَیْرِ احْتِسَابٍ فَلاَ أَشْتَغِلَ عَنْ عِبَادَتِکَ بِالطَّلَبِ وَ لاَ أَحْتَمِلَ إِصْرَ تَبِعَاتِ الْمَکْسَبِ «25»اَللَّهُمَّ فَأَطْلِبْنِی بِقُدْرَتِکَ مَا أَطْلُبُ وَ أَجِرْنِی بِعِزَّتِکَ مِمَّا أَرْهَبُ «26»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لاَ تَبْتَذِلْ جَاهِی بِالاِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِیَ شِرَارَ خَلْقِکَ فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِی و أُبْتَلَی بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِی وَ أَنْتَ مِنْ

ص:184

دُونِهِمْ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ «27»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ ارْزُقْنِی صِحَّةً فِی عِبَادَةٍ وَ فَرَاغاً فِی زَهَادَةٍ وَ عِلْماً فِی اسْتِعْمَالٍ وَ وَرَعاً فِی إِجْمَالٍ «28»اَللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِکَ أَجَلِی وَ حَقِّقْ فِی رَجَاءِ رَحْمَتِکَ أَمَلِی وَ سَهِّلْ إِلَی بُلُوغِ رِضَاکَ سُبُلِی وَ حَسِّنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِی عَمَلِی «29»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ نَبِّهْنِی لِذِکْرِکَ فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِکَ فِی أَیَّامِ الْمُهْلَةِ وَ انْهَجْ لِی إِلَی مَحَبَّتِکَ سَبِیلاً سَهْلَةً أَکْمِلْ لِی بِهَا خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ «30»اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ قَبْلَهُ وَ أَنْتَ مُصَلٍّ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَهُ وَ آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنِی بِرَحْمَتِکَ عَذَابَ النَّارِ.

ص:185

[«1»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست.

درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندان او

اشاره

طلب درود و رحمت، از وجود مقدّس حضرت حق، برای رسول با کرامت اسلام و اهل بیت بزرگوارش از پسندیده ترین برنامه های اسلامی است که در دعای مکارم الاخلاق به طور مکرر دیده می شود.

درخواست لطف و عنایت از پیشگاه پروردگار، برای محمد و آل محمد، دعائی است که در معارف الهیّه، از اعظم دعاها، شمرده شده، و استجابت آن از جانب حضرت ربّ العزّه قطعی و حتمی است.

صلوات بر محمد و آل محمد حقیقتی است که اگر مردم مؤمن به نقش ارزنده اش در زندگی واقف شوند، تا لحظۀ خروج از دنیا از آن منفک و جدا نمی شوند، و شب و روزی بر آنان نمی گذرد مگر آن که قلب و زبان را با آن معطّر نمایند.

صلوات دعائی است که مردودی در آن راه ندارد، و درخواستی است که حضرت حق از اجابت آن رو نمی گرداند، بنابراین ابتدا و وسط و آخر هر دعای خود را به آن مزین کنید، تا از برکت مستجاب شدن صلوات، سایر درخواست های شما مستجاب شود.

صلوات بر محمد و آل محمد، واقعیت و حقیقت و دعا و ذکری است که به

ص:186

پنهانی ابدیت، از طرف حضرت حق و تمام ملائکۀ الهی، جهت ارائۀ رحمت و پاکی و پاکیزگی به محمد و آل محمّد صادر می شود.

اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (1)

همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود و رحمت می فرستند . ای اهل ایمان ! بر او درود فرستید و آن گونه که شایسته است ، تسلیم او باشید .

صلوات در کلام امام رضا علیه السلام

«حضرت رضا علیه السلام در مجلس مأمون فرمود:

چون این آیۀ شریفه نازل شد، به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشتند، معنای تسلیم به تو را دانستیم، و آن اطاعت محض از حضرت تو در تمام برنامه های زندگی است، ولی کیفیت صلوات بر تو را نمی دانیم، حضرت فرمود بگوئید:

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ وَ بارَکْتَ عَلی ابْراهیمَ وَ آلِ ابْراهیمَ انَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.

خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست همانگونه که درود فرستادی و برکت بخشیدی بر ابراهیم و خاندانش؛ همانا تو ستایش شده و ارجمندی.

سپس حضرت رضا علیه السلام فرمود: ای مردم! در بین شما در زمینه صلوات بر محمد و آل محمد اختلافی هست؟

مأمون گفت: این حقیقتی است که اصلاً در آن اختلافی نیست، و امت اسلام بر لزوم این صلوات اجماع دارند، اما ای فرزند رسول خدا برای صلوات بر آل، غیر این روایت دلیل واضح و روشنی از قرآن مجید دارید؟

ص:187


1- (1) - احزاب (33) : 56. [1]

حضرت فرمود:آری، از قول حضرت حق که در قرآن می فرماید:

یس * وَالقُرَآنِ الْحَکیمِ * انَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ * عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (1)

یس * سوگند به قرآن کریم ، * که بی تردید تو از فرستادگانی ، * بر راهی راست [ قرار داری . ]

منظور از «یس» کیست؟ دانشمندان مجلس مأمون گفتند: به طور قطع و بدون شک منظور از یس محمّد صلی الله علیه و آله است، و احدی از امت در این مسئله تردید ندارد.

حضرت فرمود: به حقیقت که خداوند به محمد و آل محمد عنایتی کرده که احدی به ذات آن نمی رسد مگر با نور عقل و خرد، خدا در قرآن به کسی جز انبیا سلام نکرده، در این زمینه می فرماید:

سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (2) و سَلامٌ عَلی ابْراهیمَ» (3) و سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هرُونَ» (4)

ولی نفرمود:

سَلامٌ عَلی آلِ نوحٍ وَ سَلامٌ عَلی آلِ ابراهیمَ وَ سَلامٌ عَلی آلِ موسی وَ هرُونَ.

ولی فرمود:

سَلامٌ عَلی الْ یس» (5)

سلام بر آل یاسین.

یعنی آل محمد صلوات اللّه علیهم.

ص:188


1- (1) - یس (36) : 1 - 4. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 79. [2]
3- (3) - صافّات (37) : 109. [3]
4- (4) - صافّات (37) : 120. [4]
5- (5) - صافّات (37) : 130. [5]

سپس فرمود: ای مأمون! متوجه شدی که در معدن نبوت شرح و بیان این واقعیت هست.» (1)صلوات بر محمد و آل محمد از شرایع دین و از واجبات الهی است که وجوبش در تشهد نماز امری قطعی و حقیقتی بدون تردید است، تا جایی که شافعی که از فقهای بزرگ مکتب خلفاست می گوید: اگر کسی در نماز واجب خود، بر آل محمّد صلوات نفرستد، صلواتش صلوات نیست و به این خاطر نمازش نماز نیست، چون جزئی از یک واجب را ادا نکرده و عدم اداء جزئی از واجب، مبطل نماز است.

صلوات در روایات

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلی ما یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلاةِ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، فَاِنَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْماً.

وَ قالَ علیه السلام : الصَّلاةُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ التَّسْبیحَ و التَّهْلیلَ وَ التَّکْبیرَ. (2)

کسی که قدرت بر انجام کاری که کفّاره گناهانش شود ندارد، زیاد بر محمّد و آل محمد صلوات بفرستد، به حقیقت که صلوات نابوده کنندۀ گناهان است، چه نابود کردنی. و نیز آن حضرت فرمود: صلوات بر محمد و آل محمد، در پیشگاه خدای عزوجل برابر تسبیح و تهلیل و تکبیر است.

امیر المؤمنین علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:189


1- (1) - تفسیر الصافی: 281/4، [1] ذیل آیۀ 130 سورۀ صافّات؛ بحار الأنوار: 229/25، باب 7، حدیث 20؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام : 236/1، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 47/91، باب 29، حدیث 2؛ [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 294/1، حدیث 52. [3]

بِالشَّهادَتَیْنِ تَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، وَ بِالصَّلاةِ تَنالُونَ الرَّحْمَةَ، فَاَکْثِرُوا مِنَ الصَّلاةِ عَلی نَبِیِّکُمْ اِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (1). (2)

با شهادت بر وحدانیت حق و رسالت رسول خدا وارد بهشت می شوید، و به وسیلۀ نماز به رحمت خداوند می رسید، بر پیامبر و آلش زیاد صلوات بفرستید، خدا و ملائکه بر پیامبر درود می فرستند، ای اهل ایمان! شما هم درود بفرستید و به دستورهای او تسلیم شوید حق تسلیم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ قالَ: صَلّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: صَلَّی اللّهُ عَلَیْکَ.

فَلْیُکْثِرُ مِنْ ذلِکَ. وَ مَنْ قالَ: صَلّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یُصَلِّ عَلی آلِهِ لَمْ یَجِدْ ریحَ الْجَنَّةِ وَ ریحُها تُوجَدُ مِنْ مَسیرِةِ خَمْسِمِأةِ عامٍ. (3)

هر کس بگوید:

صَلّی اللّه عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، خداوند می فرماید: درود بر تو، پس شما صلوات را به این کیفیت زیاد داشته باشید. و هر کس بگوید، صلّی اللّه علی محمّد، ولی بر آل محمد درود نفرستد، بوی بهشت به او نمی رسد، بهشتی که بویش از مسیر پانصد ساله استشمام می شود.

از حضرت باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت شده:

اَثْقَلُ ما یُوضَعُ فِی الْمیزانِ یَوْمَ الْقِیامَةِ الصَّلاةُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ عَلی اهْلِ بَیْتِهِ. (4)

ص:190


1- (1) - احزاب (33) : 56. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 283/74، باب 14، حدیث 1؛ [2] تحف العقول: 92.
3- (3) - وسائل الشیعة: 203/7، باب 42، حدیث 9116؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 379، حدیث 6. [4]
4- (4) - وسائل الشیعة: 197/7، باب 35، حدیث 9102؛ [5]قرب الاسناد: 9. [6]

سنگین ترین چیزی که در قیامت در ترازو قرار می گیرد صلوات بر محمد و آل محمد است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

الصَّلاةُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله واجِبَةٌ فِی کُلِّ الْمَواطِنِ، وَ عِنْدَ الْعِطاسِ، وَ الرِّیاحِ وَ غَیْرِ ذلِکَ. (1)

صلوات بر پیامبر در همه جا و به هنگام عطسه، و وزیدن باد، و غیر آن واجب است.

امیر المؤمنین علیه السلام در حدیث بسیار مهمّی چهارصد مطلب، می فرماید:

بنده به هنگام فراغت از نماز بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، و از حق طلب بهشت کند، و از آتش جهنم به خداوند پناه ببرد، و از حضرت او بخواهد که حورالعین را به همسری او درآورد، هر کس بر محمد و آلش درود بفرستد، دعایش به خدا می رسد، و هر که بهشت بخواهد، بهشت می گوید: خدایا! خواستۀ بنده ات را اجابت کن، و هر که از عذاب درخواست پناه کند، آتش می گوید: الهی! بنده ات را پناه بده، و هر که از حضرت معبود حورالعین بطلبد، حورالعین می گوید: الهی! خواستۀ بنده ات را اجابت کن. (2)از حضرت صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

مَنْ نَسِیَ الصَّلاةَ عَلَیَّ اخْطَأَ طَریقَ الْجَنَّةِ. (3)

کسی که صلوات بر من را از یاد ببرد، راه بهشت را خطا رفته است.

ص:191


1- (1) - بحار الأنوار: 50/91، باب 29، حدیث 13؛ [1] الخصال: 607/2.
2- (2) - الخصال: 630/2، حدیث 10؛ [2] بحار الأنوار: 50/91، حدیث 14؛ عدّة الدّاعی: 165.
3- (3) - بحار الأنوار: 53/91، باب 29، حدیث 20؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 145، حدیث 236؛ [4]وسائل الشیعة: 206/7 - 207، باب 42، حدیث 9126. [5]

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اِذا دَعا احَدُکُمْ فَلْیَبْدَاُ بِالصَّلاةِ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَاِنَّ الصَّلاةَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَقْبُولَةٌ، وَ لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَقْبَلْ بَعْضاً وَ یَرُدَّ بَعْضاً. (1)

هر گاه یکی از شما دعا کرد، دعای خود را با صلوات بر محمّد صلی الله علیه و آله شروع کند، به حقیقت که صلوات بر پیامبر مقبول پیشگاه حق است، اینطور نیست که خداوند قسمتی از دعا را قبول کند، و قسمت دیگرش را نپذیرد.

امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

صَلاتُکُمْ عَلَیَّ اجابَةٌ لِدُعائِکُمْ، وَ زَکاةٌ لِاَعْمالِکُمْ. (2)

صلوات شما بر من، اجابت دعای شما و زکات اعمالتان می باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

الْبَخیلُ حَقّاً مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ. (3)

بخیل کسی است که نامم را بشنود و بر من صلوات نفرستد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لاتَضْرِبُوا اطْفالَکُمْ عَلی بُکاءِهِمْ فَاِنَّ بُکاءَهُمْ ارْبَعَةَ اشْهُرٍ شَهادَةُ انْ لا الهَ الاَّ اللّهُ، وَ ارْبَعَةَ اشْهُرٍ الصَّلاةُ عَلَی النَّبِیِّ وَ آلِهِ، وَاَرْبَعَةَ اشْهُرٍ الدُّعاءُ لِوالِدَیْهِ. (4)

فرزندان خود را به خاطر گریه کردنشان کتک نزنید؛ زیرا گریه آنان به مدت چهار ماه شهادت به واحدنیت خداست، و چهار ماه صلوات بر پیامبر و آل

ص:192


1- (1) - بحار الأنوار: 53/91، باب 29، حدیث 21؛ [1]وسائل الشیعة: 96/7، باب 36، حدیث 8836. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 96/7، باب 36، حدیث 8837؛ [3]الأمالی، شیخ طوسی: 215، حدیث 376. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 306/70، باب 136، حدیث 28؛ [5]وسائل الشیعة: 204/7، باب 42، حدیث 9119. [6]
4- (4) - وسائل الشیعة: 447/21، باب 63، حدیث 27544؛ [7] التوحید، شیخ صدوق: 331، باب 53، حدیث 10.

اوست، و چهار ماه دعای بر پدر و مادر.

سرّ این مسئله این است که کودک در چهار ماه اول جز خدائی که وی را بر معرفت و توحید سرشته چیزی نمی شناسد، بنابراین گریۀ او توسّل به حضرت حق است، و این حقیقت شهادت به توحید است.

در چهار ماه دوم به مادر نظر دارد نه به عنوان این که مادر است، بلکه به عنوان این که وسیله ای برای غذا و ارتزاق اوست، به همین خاطر از غیر مادر هم شیر و غذا قبول می کند، روی این حساب در این چهار ماه دوم بعد از خدا نظری جز به وسیلۀ بین خود و خدا ندارد، و این غیر معنای رسالت چیز دیگر نیست، پس گریۀ او در این مدت شهادت به رسالت است.

در چهار ماه سوم به طور کامل پدر و مادر را می شناسد و می داند که در مسئلۀ رزق محتاج به آن دو نفر است، لذا گریه اش در حقیقت دعا برای سلامتی پدر و مادر است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمود: نمی خواهی تو را بشارت دهم؟ عرضه داشت پدر و مادرم به فدایت، تو دائماً بشارت دهندۀ به خیر بودی، رسول الهی فرمود: جبرئیل هم اکنون خبر بهت آوری به من داد، امام علی علیه السلام عرض کرد، آن خبر چه بود؟ فرمود: به من خبر داد:

وقتی مردی از امتم بر من صلوات فرستاد و این صلوات را با صلوات بر آل من پیوند داد، درهای آسمان به رویش باز می شود، و ملائکه هفتاد صلوات بر او می فرستند، و اگر گناهکار است، گناهانش همچون برگ درخت می ریزد، و خداوند به او می فرماید:

«لبَّیْک یا عبدی و سَعْدَیْک» ، و به ملائکه خطاب می کند. شما بر بنده من هفتاد صلوات فرستادید، من بر او هفتصد صلوات

ص:193

می فرستم. اما اگر بر من صلوات فرستاد و اهل بیتم را در صلوات با من پیوند نداد، بین او و آسمان هفتاد حجاب قرار می گیرد، و حضرت حق می فرماید:

«لا لَبَّیْکَ وَ لاسَعْدَیْکَ» ، ای ملائکۀ من! دعایش را بالا نبرید مگر بر آل پیامبرم صلوات بفرستد، چنین کسی از رحمت حق محروم است تا زمانی که اهل بیتم را در صلوات به من ملحق فرماید. (1)حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اَنَا عِنْدَ الْمیزانِ یَوْمَ الْقِیامَةِ، فَمَنْ ثَقُلَتْ سَیِّئاتُهُ عَلی حَسَناتِهِ جِئْتُ بِالصَّلاةِ عَلَیَّ حَتّی اثْقِلَ بِها حَسَناتِهِ. (2)

من در قیامت کنار ترازویم، هر کس گناهانش بر حسناتش سنگین آید، من صلوات بر خودم را در ترازویش می گذارم تا به سبب آن حسناتش بر گناهانش سنگینی کند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

کُلُّ دُعاءٍ مَحْجُوبٌ عَنِ السَّماءِ حَتّی یُصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ. (3)

هر دعائی از اجابت دور است، مگر دعائی که همراه با صلوات بر محمّد و آلش باشد.

صبّاح بن سیابه می گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود:

اَلا اعَلِّمُکَ شَیْئاً یَقِی اللّهُ بِهِ وَجْهَکَ مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ؟ قالَ: قُلْتُ بَلی، قالَ: قُلْ بَعْدَ الْفَجْرِ: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»مِأةَ مَرَّةٍ یَقِی اللّهُ بِهِ وَجْهَکَ

ص:194


1- (1) - بحار الأنوار: 56/91، باب 29، حدیث 30؛ الأمالی، شیخ صدوق: 580. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 56/91، باب 29، حدیث 31؛ [2]وسائل الشیعة: 195/7، باب 34، حدیث 9097؛ [3]ثواب الأعمال: 155. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 58/91، باب 29، حدیث 35؛ [5]ثواب الاعمال: 155. [6]

مِنْ حَرِّ جَهَنَّمَ. (1)

به تو یاد ندهم چیزی که وجودت را از حرارت جهنم حفظ کند؟ عرض کردم:

چرا، فرمود: بعد از طلوع فجر صد بار بر محمّد و آل محمّد درود فرست.

صلوات در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِرْفَعُوا اصْواتَکُمْ بِالصَّلاةِ عَلَیَّ، فَاِنَّها تَذْهَبُ بِالنِّفاقِ. (2)

صدای خود را در صلوات بر من بلند کنید که از بین برندۀ نفاق است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

هر کس یک بار بر من صلوات فرستد، خداوند ده بار به او صلوات می فرستد، و هر کس ده بار بر من درود فرستد، خداوند صد بار بر او درود فرستد، و هر کس صد بار صلوات فرستد خداوند هرگز او را مبتلا به عذاب نکند.

هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، خدا دری از عافیت به روی او باز کند.

هر کس یک بار بر من درود بفرستد، ذرّه ای از گناهش باقی نماند.

اولی تر از دیگران بر من در قیامت کسی است که صلوات بیشتری بر من فرستاده است.

یا علی! هر کس هر روز یا هر شب بر من صلوات بفرستد، شفاعتم بر او واجب می شود، گرچه دارای کبایر باشد. (3)

ص:195


1- (1) - بحار الأنوار: 58/91، باب 29، حدیث 36؛ [1]ثواب الاعمال: 155. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 59/91، باب 29، حدیث 41؛ [3]ثواب الاعمال: 159. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 63/91، باب 29، حدیث 52؛ جامع الأخبار: 58.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ صَلّی عَلَیَّ مَرَّةً خَلَقَ اللّهُ تعالی یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی رَأْسِهِ نُوراً، وَ عَلی یَمینِهِ نُوراً، وَ عَلی شِمالِهِ نُوراً، وَ عَلی فَوْقِهِ نُوراً، وَ عَلی تَحْتِهِ نُوراً، وَ فِی جَمیعِ اعْضائِهِ نُوراً. (1)

هر کس یک بار بر من صلوات بفرستد، خداوند در قیامت بر سر و بر راست و چپ و زیر و بالا و در جمیع اعضایش نور قرار دهد.

و نیز فرمود:

الصَّلاةُ عَلَیَّ نُورُ الصِّراطِ، وَ مَنْ کانَ لَهُ عَلَی الصِّراطِ مِنَ النُّورِ لَمْ یَکُنْ مِنْ اهْلِ النّارِ. (2)

صلوات بر من نور صراط در قیامت است، و در صراط برای هر کس نور باشد از اهل جهنم نیست.

و نیز آن حضرت فرمود:

صَلاتُکُمْ عَلَیَّ جَوازُ دُعائِکُمْ، وَمَرْضاةٌ لِرَبِّکُمْ، وَ زَکاةٌ لِاَعْمالِکُمْ. (3)

صلوات شما بر من سبب اجابت دعا و رضایت خداوند و زکات اعمال شماست.

و نیز آن حضرت فرمود:

ص:196


1- (1) - بحار الأنوار: 64/91، باب 29؛ [1]مستدرک الوسائل: 335/5، باب 31، حدیث 6029. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 64/91، باب 29؛ [3]جامع الأخبار: 60؛ [4]مستدرک الوسائل: 335/5، باب 31، حدیث 6031. [5]
3- (3) - بحار الأنوار: 64/91، باب 29؛ [6]جمال الأسبوع: 242؛ [7]مستدرک الوسائل: 225/5، باب 34، حدیث 5747. [8]

لَنْ یَلِجَ النّارَ مَنْ صَلّی عَلَیَّ. (1)

هرگز وارد آتش نمی شود آن که بر من صلوات فرستد.

آری، اگر جام دل از می طهور صلوات بر دست ساقی توفیق پرشود، و جان ملکوتی که به طور دائم تشنۀ حقائق است، از آن بنوشد، مستی ابدی دست دهد، و شور سرمدی، و حال عرشی ظهور کند، و نادیده دیده شود، ناشنیده شنیده گردد.

ص:197


1- (1) - بحار الأنوار: 64/91، باب 29؛ [1]جامع الأخبار: 60؛ [2]مستدرک الوسائل: 337/5، باب 31، حدیث 6038. [3]

[وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ]

و ایمانم را به کامل ترین ایمان رسان.

کامل ترین ایمان

اشاره

ایمان حقیقتی است که بر اثر اندیشه و تفکّر در نظام آفرینش، و دقّت در خلقت خویشتن، و مطالعه در معارف الهیّه، به خصوص آیات قرآن مجید، و کلمات نورانی انبیا و ائمه علیهم السلام ، و توجه به دعاها، مخصوصاً دعای کمیل، جوشن کبیر، عرفه حضرت سید الشهدا به دست می آید.

البته مایه و سرمایۀ اولیۀ ایمان، از جانب حضرت دوست با خمیر وجود انسان عجین شده، و این واقعیت عرشی و لطیفۀ ملکوتی به صورت دانه یا غنچه در باطن آدمی قرار دارد، اندیشه و تفکّر در نظام خلقت، و مطالعه در آفرینش خویشتن، و شنیدن معارف قرآن و دقّت در سخنان اولیای الهی، این دانه را تبدیل به شجرۀ طیبه، و این شکوفه را همچون گل صبح بهار باز می کند. انسان با چنین راه و روشی، به این حقیقت می رسد که هستی صاحبی دارد، خدا نام.

اندیشه و فکر، و توجّه به قرآن، و شنیدن آثار نبوت و ولایت، دری از نورانیّت، برای تماشای قدرت و حکمت و دانش بی نهایت به روی انسان باز می کند، و احساس انسان را نسبت به صاحب آفرینش زنده می نماید.

مگر می شود، انسان نسبت به موجودات هستی، عقل خود را به کار بگیرد، و کلمات شیرین و مستدل و برهانی اولیای حق را بشنود، و در آیات قرآن کریم دقّت

ص:198

نماید، ولی به حقیقت و جان هستی، و خلاصه به وجود مقدّس خالق این همه موجودات گوناگون، و این نظام اعجاب انگیز متوجه نشود؟!

انسان وقتی به این معنی رسید، و این نور پاک، و منبع خیر را در وجود خود احساس کرد، به این حقیقت هم متوجه می شود که جناب او از پدید آوردن این همه موجود و به خصوص آفرینش انسان، هدفی مقدس و مبارک دارد.

به دنبال تجلّی این حقیقت است که در مقام جستجو قرار می گیرد، و بالاخره از باب عاقبت جوینده یابنده است، با کمک حضرت حق برای فهم وظایف و مسؤولیت هایش که با اجرای آنها به هدف خلقت خود می رسد، هدایت می شود، و بین او و پیامبران الهی و امامان بزرگوار دوستی و رفاقت و محبت برقرار شده، و به مسئولیت هایش که در کتاب آسمانی و سخنان انبیا و اولیا تجلّی دارد آشنا می شود، و به این معنی واقف می گردد که دنیا خانۀ عمل و کار و آخرت مرکز حیات ابدی و برداشت محصولی است که در دنیا دانۀ آن را کاشته است.

با چنین سیری و سفری که عقل و فطرت و وجدان و نظام هستی، و فرمایش های پاک انبیاء انسان را بدرقه می کنند موضوعات مربوط به ایمان و حقایق شیرین مربوط به عقد قلبی و خلاصه آنچه را که انسان برای تأمین سعادت ابدی و سلامت سرمدی لازم دارد، و از آن به عنوان متعلّقات ایمان یاد می شود به دست می آید، و آن بر اساس آیات قرآن مجید عبارت است از: خدا، قیامت، ملائکه، قرآن، انبیاء.

توجّه واقعی و رابطۀ حقیقی با این پنج حقیقت، و عشق به این پنج واقعیّت، بنا بر گفتۀ خود حضرت حق در قرآن کریم عبارت است از ایمان، و دارندۀ آن معنون به عنوان مؤمن است:

لَیْسَ الْبِرَّ انْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ

ص:199

بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ» (1)

نیکی این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید ، بلکه نیکی [ واقعی و کامل که شایسته است در همۀ امور شما ملاک و میزان قرار گیرد ، منش و رفتار و حرکات ] کسانی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده اند .

اکنون بیایید برای یافتن این واقعیت ها، آنطوری که هست با کمک عقل و فطرت و اندیشه در حقایق همراه با توجه به آیات کتاب الهی که سند تمام واقعیت ها و حقایق هستی است این سیر و سفر را شروع کنیم، تا مزّۀ ایمان، و مزّۀ درک و فهم هدف حق را از به وجود آوردن انسان و شناخت وظایف و مسئولیت های نهاده شده بر عهدۀ خویش را بچشیم.

اِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما انْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْاَرضِ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَعْقِلُونَ» (2)

بی تردید در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز و کشتی هایی که در دریاها [ با جابه جا کردن مسافر و کالا ] به سود مردم روانند و بارانی که خدا از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را پس از مردگی اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده ای پراکنده کرده و گرداندن بادها و ابرِ مسخّر

ص:200


1- (1) - بقره (2) : 177. [1]
2- (2) - بقره (2) : 164. [2]

میان آسمان و زمین ، نشانه هایی است [ از توحید ، ربوبیّت و قدرت خدا ] برای گروهی که می اندیشند .

دل گفت مرا علم لدنی هوس است تعلیم کن اگر تو را دسترس است

گفتم که الف گفت دگر هیچ مگوی در خانه اگر کس است یک حرف بس است

(سعدی)

برای کسی که دنبال حقیقت است، و عاشق سعادت ابدی، و به راستی می خواهد قلبش به نور ایمان روشن شود، و به وظایف و مسؤولیت هایش گردن نهد، از هر بابی یک واقعیت، و از هر گلستانی یک گل بیشتر لازم نیست.

اگر کسی در واقعیت های روشنی که در آیۀ بالا ذکر شده: آفرینش آسمان ها و زمین، رفت و آمد شب و روز، حرکت کشتی بر روی آب به نفع انسان، بارش باران، زنده شدن زمین مرده، پخش شدن این همه موجودات زنده گوناگون، وزش باد، ابر مسخّر بین آسمان و زمین، تفکّر و اندیشه کند، و تعقّل و دقت نماید، بدون تردید آن نور مطلق، و آن هستی بی نهایت در بی نهایت و آن علم و حکمت و رحمت را در ذات قلب خود حس خواهد کرد.

اندیشه در خلقت انسان

پس از اندیشه در واقعیّت های هستی نوبت به اندیشه در خلقت خویش می رسد:

وَ فِی انْفُسِکُمْ افَلا تُبْصِرُونَ» (1)

و [ نیز ] در وجود شما [ نشانه هایی است ] آیا نمی بینید ؟

داستان خلقت انسان، داستان اعجاب انگیز و شگفت آوری است.

ص:201


1- (1) - ذاریات (51) : 21. [1]

مواد غذایی بعد از عبور از هزاران راه، در صلب پدر تبدیل به اسپرم می شود، در رحم مادر با اوول هم آغوش می گردد، پس از مدتی گوشت و استخوان و خون به وجود می آید، آنگاه در آن تاریک خانه رحم شکل می گیرد، و دهان و زبان و حلق و بینی و گوش و چشم و مغز و پوست و مو و رنگ و انگشت و آنچه که فعلاً دارد پیدا می کند و به صورت موجودی آراسته، و در چهارچوب احسن تقویمی با لطف و عنایت صاحب خلقت قدم به دنیا می گذارد، و برای مدتی مدید بر سر سفرۀ احسان الهی قرار می گیرد تا به نقطۀ شکوفائی بلوغ و تحقق تکلیف و مسؤولیت برسد، زمانی که به شدت نیازمند آشنائی با انبیای حق و اولیای الهی است.

کانَ النّاسُ امَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ انْزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیما اخْتَلَفُوا فیهِ» (1)

مردم [در ابتدای تشکیل اجتماع] گروهی واحد و یک دست بودند [ و اختلاف و تضادی در امور زندگی نداشتند ] ، پس [ از پدید آمدن اختلاف و تضاد ] خدا پیامبرانی را مژده دهنده و بیم رسان برانگیخت، و با آنان به درستی و راستی کتاب را نازل کرد ، تا میان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند ، داوری کند .

با انبیای خود به حق و راستی کتاب فرستاد، تا در موارد نزاع و اختلاف، فقط و فقط دین خدا به عدالت حکمفرما باشد. آری، انبیاء با ابلاغ وحی به وسیلۀ فرشتۀ حق مبعوث به رسالت شدند، و به همراه خود کتاب و دستور آوردند، تا مردم به وظایف و مسئولیت های خود آشنا شوند، و به خوبی ها رو آورده، از بدی ها رو بگردانند، و در موارد نزاع و اختلاف داوری حق را در بین خود بپذیرند.

از آیات گذشته مسئلۀ خدا، قیامت، فرشتگان، کتاب، نبوت معلوم شد. این پنج

ص:202


1- (1) - بقره (2) : 213. [1]

حقیقت از متعلّقات ایمان است، و قرآن مجید باور کنندۀ آن را مؤمن می نامد.

مؤمن انسانی است که به حقایق و واقعیت های غیبی و شهودی ایمان دارد، و بر اساس ایمان خود، به خواسته های خدا و انبیا و امامان و قرآن مجید تسلیم است، و از اجرای برنامه های الهی در تمام زمینه های زندگی تحت هیچ شرایطی روی گردان نیست.

ما جگر سوختگان با غم دلدار خوشیم سینه مجروح ولی با الم یار خوشیم

ای حکیم از پی آزادی ما رنجه مشو زانکه در داغ غم عشق گرفتار خوشیم

در علاج دل بیچارۀ ما رنج مبر که چو چشم خوش او خسته و بیمار خوشیم

ما که سودا زدگان سر بازار غمیم سود و سرمایه اگر رفت به بازار خوشیم

دیگران گر بتماشای جمال تو خوشند ما شب و روز بیک وعدۀ دیدار خوشیم

آتش افروز و به غم سوز و بزخمی بنواز که جگر خسته و دل سوخته و زار خوشیم

عندلیبان دل آشفته گلزار توییم به امید گل اگر زخم زند خار خوشیم

کی زآزار تو بیزار شود جان حسین زخم چون از تو رسد با همه آزار خوشیم

(منصور حلّاج)

ص:203

صفات حق

انسان وقتی با اندیشه و تفکّر در موجودات خلقت و نظام متقن آنها، و شناخت دقیق کارگاه هستی خود، واقف به این حقیقت گشت که هستی را صاحبی باشد خدا نام، لازم و واجب است، برای درک و شناخت صفات حضرت او از طریق تعلیم تربیت شدگان خودِ او یعنی انبیا و امامان اقدام کند.

صفات حضرت محبوب بر اساس آیات کتاب الهی در دعاهایی که از انبیا و ائمه رسیده منعکس است.

اَللَّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ، وَ بِقُوَّتِکَ الَّتی قَهَرْتَ بِها کُلَّ شَیْ ءٍ، وَ خَضَعَ لَها کُلُّ شَیْ ءٍ وَ ذَلَّ لَها کُلُّ شَیْ ءٍ وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتی غَلَبْتَ بِها کُلَّ شَیْ ءٍ، وَبِعِزَّتِکَ الَّتی لایَقُومُ لَها شَیْ ءٌ، وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتی مَلَأَتْ کُلَّ شَیءٍ وَ بِسُلطانِکَ الَّذی عَلا کُلَّ شَیءٍ وَ بِوَجْهِکَ البَاقی بَعْدَ فَناءِ کُلِّ شَیْ ءٍ، وَبِاَسْمائِکَ الَّتی غَلَبَتْ ارْکانَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ بِعِلْمِکَ الَّذی احاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ، وَبِنُورِ وَجْهِکَ الَّذی اضاءَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ، یا نُورُ یا قُدُّوسُ، یا اوَّلَ الْاَوَّلینَ، وَیا آخِرَ الْآخِرینَ. (1)

الهی من از تو خواهانم به رحمت تو که فرا گرفته هر چیز را، و به نیرویت که زیر فرمان گرفتی به آن تمام اشیا را، و به جبروتت که چیره شده به آن بر همه چیز، و به عزّت تو که دست نیندازد بر آن چیزی، و به بزرگیت که پر کرده هر چیزی را، و به تسلطّ تو که اشراف بر هر چیز دارد، و به وجهت که پس از فنای هر چیز ماندنی است، و به نام های تو که پر کرده است ارکان هر چیز را، و به علم و دانشت که فرا گرفته هر چیز را، و به تابش ظهورت که روشن است در پرتو آن هر چیزی، ای نور، ای قدوس، ای آغاز و ابتدای اوّلین و ای پایان

ص:204


1- (1) - مصباح المتهجّد: 844؛ [1]البلد الأمین: 188؛ دعای کمیل. [2]

آخرین.

اَللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطانُکَ، وَ عَلا مَکانُکَ، وَ خَفِیَ مَکْرُکَ، وَظَهَرَ امْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ، وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ. (1)

الهی بزرگ است سلطنت تو، و برتر است مکان تو، و نهان است مکر تو، و آشکار است امر تو، و چیره است قهر تو، و نافذ است قدرت تو.

هَیْهاتَ انْتَ اکْرَمُ مِنْ انْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، اوْ تُبَعِّدَ مَنْ ادْنَیْتَهُ، اوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ، اوْ تُسَلِّمَ الَی الْبَلاءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ. (2)

بسیار دور است، تو کریم تر از آنی که پرورده ات را ضایع کنی یا از نظر دورداری کشیدۀ به سوی خود را، یا آواره سازی مأوا داده ات را، یا به بلا بسپاری آن را که سرپرستی نموده ای.

یا ذَا المُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ، یا ذَا الْعِزَّةِ وَ الْجَبَروتِ، یا مَلِکُ یا قُدُّوسُ، یا سَلامُ یا مُؤْمِنُ یا مُهَیْمِنُ، یا عَزیزُ یا جَبّارُ یا مُتَکَبِّرُ، یا خالِقُ یا بارِئُ یا مُصَوِّرُ، یا مُفیدُ یا مُدَبِّرُ یا شَدیدُ، یا مُبْدِئُ یا مُعیدُ یا مُبیدُ، یا وَدُودُ یا مَحْمُودُ یا مَعْبُودُ، یا بَعیدُ یا قَریبُ، یا مُجیبُ یا رَقیبُ یا حَسیبُ، یا بَدیعُ یا رَفیعُ، یا مَنیعُ یا سَمیعُ، یا عَلیمُ، یا حَلیمُ یا کَریمُ، یا حَکیمُ یا قَدیمُ، یا عَلِیُّ یا عَظیمُ، یا حَنّانُ، یا دَیّانُ یا مُسْتَعانُ، یا جَلیلُ یا جَمیلُ، یا وَکیلُ یا کَفیلُ، یا مُقیلُ یا مُنیلُ، یا نَبیلُ یا دَلیلُ، یا هادی یا بادئ، یا اوَّلُ یا آخِرُ، یا ظاهِرُ یا باطِنُ، یا قائِمُ یا دائِمُ، یاعالِمُ یا حاکِمُ، یا قاضی یا عادِلُ، یا فاصِلُ، یا واصِلُ، یا طاهِرُ یا مُطَهِّرُ، یا قادِرُ یا مُقْتَدِرُ، یا کَبیرُ یا مُتَکَبِّرُ، یا واحِدُ یا احَدُ

ص:205


1- (1) - مصباح المتهجّد: 844؛ [1]البلد الأمین: 188؛ دعای کمیل. [2]
2- (2) - مصباح المتهجّد: 844؛ [3]البلد الأمین: 188؛ دعای کمیل. [4]

یا صَمَدُ. (1)

ای صاحب ملک و ملکوت، ای دارندۀ عزت و جبروت، ای ملک، ای قدوس، ای سلام، ای مؤمن، ای مهیمن، ای عزیز، ای جبّار، ای باعظمت، ای آفریننده، ای پدیدآورنده، ای صورت آفرین، ای سود بخشنده، ای نظم دهندۀ عالم، ای محکم کار، ای مبدء ایجاد، ای مرجع خلق، ای مهلک ستمکاران، ای دوست خوبان، ای ستوده صفات، ای معبود خلق، ای دور از دسترس اوهام، ای نزدیک به همه، ای اجابت کننده، ای نگهبان، ای حسابگر، ای تازه آور، ای بلند مرتبه، ای بلند مقام، ای شنوا، ای دانا، ای بردبار، ای کریم، ای حکیم، ای بلند مقام، ای بزرگ مرتبه، ای دوست بندگان، ای نعمت بخش به خلق، ای جزا دهنده، ای یاری کننده، ای با جلالت، ای با حسن و جمال، ای کارگزار، ای کفایت کننده، ای بخشندۀ لغزش ها، ای رسانندۀ نعمت، ای ذات با عظمت، ای رهنما، ای ابتدای هر چیز، ای اول، ای آخر، ای ظاهر، ای باطن، ای استوار، ای ابدی، ای دانا، ای حکمفرما، ای داور خلق، ای با عدل و داد، ای جدا از همه، ای پیوسته با همه، ای ذات پاک، ای پاک کننده، ای توانا، ای با اقتدار، ای بزرگ، ای باعظمت، ای یگانه، ای یکتا، ای بی نیاز.

حقیقت ایمان در روایات

اشاره

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

قالَ لی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : یا عَلِیُّ اکْتُبْ، فَقُلْتُ: ما اکْتُبُ؟ فَقالَ: اکْتُبْ: بِسْمِ

ص:206


1- (1) - البلد الأمین: 337؛ [1]المصباح، کفعمی: 260؛ دعای مشلول. [2]

اللّهِ الرِّحمنِ الرِّحیمِ، الْایمانُ ما وَقَرَ فِی الْقُلُوبِ، وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمالُ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: بنویس، عرضه داشتم: چه بنویسم؟ فرمود:

بنویس، به نام خداوند بخشندۀ مهربان، ایمان حقیقتی است که استوار در دل هاست، و انجام دستورهای الهی آن را تصدیق می کند.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اَلْاِیمانُ اقْرارٌ وَ عَمَلٌ. (2)

ایمان اقرار و انجام فرمان های الهی است.

ابوبصیر می گوید:

سَألْتُ ابا عَبْدِاللّهِ علیه السلام مَا الْایمانِ؟... فَقالَ: الْایمانُ بِاللّهِ وَ انْ لاتَعْصِیَ اللّهَ. (3)

از حضرت صادق علیه السلام دربارۀ ایمان پرسیدم. فرمود: ایمان به خدا آن است که او را معصیت نکنی.

و نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود:

مَنْ عَمِلَ بِما امَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ. (4)

کسی که اوامر حضرت حق را اجرا کند با ایمان است.

امام علی علیه السلام فرمود:

اَلْایمانُ شَجَرَةٌ، اصْلُهَا الْیَقینُ، وَ فَرْعُهَا التُّقی، وَ نُورُهَا الْحَیاءُ، وَ ثَمَرُهَا السَّخاءُ. (5)

ایمان درخت است، ریشۀ آن یقین، و شاخه اش تقوی، و نورش حیا، و

ص:207


1- (1) - بحار الأنوار: 208/50، باب 4، ذیل حدیث 23؛ [1]دُرر الأخبار: 378. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 177/75، باب 22، ذیل حدیث 5؛ [3] تحف العقول: 297.
3- (3) - بحار الأنوار: 271/65 باب الأخبار ، حدیث 28؛ [4]الأمالی، شیخ طوسی: 139، حدیث 225؛ [5]مستدرک الوسائل: 151/16، باب 24، حدیث 19437. [6]
4- (4) - الکافی: 38/2، حدیث 4؛ [7]وسائل الشیعة: 168/15، باب 2، حدیث 20221. [8]
5- (5) - غرر الحکم: 87، حدیث 1441. [9]

میوه اش سخاوت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَلْایمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، و اقْرارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْاَرْکانِ. (1)

ایمان، شناخت به قلب، و گفتار به زبان و عمل به اعضا و جوارح است.

کمال ایمان در روایات

ایمان را درجاتی است، و همچون سایر واقعیت ها مراتبی، حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت حق تعالی درخواست می کند: الهی ایمان را به کامل ترین ایمان برسان.

کمال ایمان با یک سلسله برنامه های مثبت و ملکوتی قابل تحصیل است:

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ اسْتَکْمَلَ الْاِیمانَ بِاللّه...: مَنْ اذا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فِی الْباطِلِ، وَ اذا غَضِبَ لَمْ یُخْرِجْهُ غَضَبُهُ مِنَ الْحَقِّ، وَ مَنْ اذا قَدَرَ لَمْ یَتَنَاوَلْ ما لَیْسَ لَهُ. (2)

سه چیز است در هر کس باشد ایمان به خدا را کامل کرده است: چون به برنامه ای راضی و خشنود شد، رضای او، وی را وارد باطل نکند، و چون خشمگین گشت، غضب و خشمش او را از حق منحرف ننماید، و زمانی که قدرت یافت، به چیزی که برای او نیست دست نگشاید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در وصیتی به امام علی علیه السلام فرمود:

یا علِیُّ سَبْعَةٌ مَنْ کُنَّ فیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقیقَةَ الْایمانِ، وَ ابْوابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ: مَنْ اسْبَغَ وُضُوءَهُ، وَ احْسَنَ صَلاتَهُ، وَ ادّی زَکاةَ مالِهِ، وَکَفَّ

ص:208


1- (1) - بحار الأنوار: 64/66، باب 30، حدیث 11؛ [1]جامع الأخبار: 36. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 181/75، باب 22، حدیث 6؛ [3] الخصال: 105/1، حدیث 64.

غَضَبَهُ، وَ سَجَنَ لِسانَهُ، وَاسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ، وَ ادَّی النَّصیحَةَ لِاَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ. (1)

ای علی هفت خصلت است در هر کس باشد حقیقت ایمان خود را کامل کرده است، و درهای بهشت به رویش باز شده است آن که وضویش را کامل کند، و نمازش را نیکو بجای آرد، و زکات مالش را بپردازد، و خشمش را نگاه دارد، و زبانش را از کلام حرام حبس نماید، و از گناهش استغفار کند، و نسبت به اهل بیت پیامبرش خیر خواه باشد.

و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ثَلاثَةٌ مَنْ کُنَّ فیهِ یَسْتَکْمِلُ الْایمانَ: رَجُلٌ لایَخافُ فِی اللّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ، وَلایُرائی بِشَیءٍ مِنْ عَمَلِهِ، وَ اذا عُرِضَ عَلَیْهِ امْرانِ احَدُهُما لِلدُّنْیا وَ الْآخَرُ لِلْآخِرَةُ اخْتارَ امْرَ الْآخِرَةِ عَلَی الدُّنیا. (2)

سه چیز است در هر کس باشد ایمان را کامل کرده است: در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان باک نداشته باشد، و به چیزی از عملش ریا نکند، و چون برنامه ای برایش پیش آمد یکی در جهت دنیا، یکی در جهت آخرت، آن که در جهت آخرت است انتخاب نماید.

امام باقر علیه السلام می فرماید:

اَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ اسْلامُهُ وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ: مَنْ وَفی لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ بِما یَجْعَلُ عَلی نَفْسِهِ لِلنّاسِ، وَ صَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ، وَاسْتَحْیی مِنْ کُلِّ قَبیحٍ عِنْدَ اللّهِ و عِنْدَ النّاسِ، وَ حَسُنَ

ص:209


1- (1) - بحار الأنوار: 170/66، باب 32، حدیث 12؛ [1] الخصال: 346/2، حدیث 13.
2- (2) - کنز العمال: 817/15، حدیث 42247؛ مجموعة ورّام: 121/2؛ [2]تاریخ مدینة دمشق: 13/38، حدیث 7577. [3]

خُلْقُهُ مَعَ اهْلِهِ. (1)

چهار چیز است در هر کس باشد اسلامش کامل، و گناهانش از او دور می شود: به آنچه که به نفع مردم بر عهده گرفته برای خدا وفا کند، زبانش با مردم به راستی و درستی باشد، از هر عملی که نزد خدا و مردم زشت است حیا کند، و با اهلش خوشرفتار و خوش خلق باشد.

عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی جَوابِ رَجُلٍ سَأَلَهُ فَقالَ: احِبُّ انْ یَکْمُلَ ایمانی، قالَ: حَسِّنْ خُلْقَکَ یَکْمُلْ ایمانُکَ. (2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در جواب مردی که به محضرش عرضه داشت، دوست دارم ایمانم کامل شود فرمود: اخلاقت را نیکو کن، ایمانت کامل می شود.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَکْمَلُکُمْ ایماناً احْسَنُکُمْ خُلْقاً. (3)

کامل ترین شما از جهت ایمان، نیکو خلق ترین شماست.

از امام علی علیه السلام روایت شده:

ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ ایمانُهُ: الْعَقْلُ، وَ الْحِلْمُ، وَالْعِلْمُ. (4)

سه چیز در هر کس باشد ایمانش کامل شده: عقل، بردباری، دانش.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

ص:210


1- (1) - بحار الأنوار: 93/72، باب 47، حدیث 6؛ [1] الخصال: 222/1، حدیث 50؛ الأمالی، شیخ طوسی: 73، حدیث 106. [2]
2- (2) - کنز العمال: 128/16، حدیث 44154.
3- (3) - بحار الأنوار: 387/68، باب 92، حدیث 34؛ [3]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 38/2، باب 31، حدیث 104؛ [4]وسائل الشیعة: 152/12، باب 104، حدیث 15924. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 88، حدیث 1470. [6]

لایَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقیقَةَ الْایمانِ حَتّی تَکُونَ فیهِ خِصالٌ ثَلاثٌ: الْفِقْهُ فِی الدِّینِ، وَ حُسْنُ التَّقْدیر فِی الْمَعیشَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزایا. (1)

حقیقت ایمان عبد کامل نمی شود مگر به سه چیز: فهم در دین، حسن اندازه در معیشت، بردباری و صبر در مصایب.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لایَسْتَکْمِلُ الْعَبْدُ الْایمانَ حَتّی یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: الْاِنْفاقُ فِی الْاِقْتارِ، وَ الْاِنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ، وَ بَذْلُ السَّلامِ. (2)

عبد، ایمان را جز به سه برنامه کامل نمی کند: انفاق در سختی، و انصاف از جانب خود نسبت به مردم، و بذل سلام.

امام علی علیه السلام می فرماید:

لایَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ الْایمانَ حَتّی یُحِبَّ لِاَخیهِ ما یُحِبُّ لِنَفْسِهِ، وَ حَتّی یَخافَ اللّهَ فی مُزاحِهِ وَجِدِّهِ. (3)

عبد، ایمان را کامل نمی کند مگر به دوست داشتن برای برادرش به مثل آنچه برای خود دوست دارد، و ترسیدن از حق در شوخی و جدّی.

و نیز حضرت فرمود:

لَنْ یَسْتَکْمِلَ الْعَبْدُ حَقیقَةَ الْإیمانِ حَتّی یُؤْثِرَ دینَهُ عَلی شَهْوَتِهِ، وَلَنْ یَهْلِکَ حَتّی یُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلی دینِهِ. (4)

عبد، هرگز حقیقت ایمان را کامل نمی کند مگر این که دینش را بر شهوتش

ص:211


1- (1) - بحار الأنوار: 237/75، باب 23، حدیث 107؛ [1]تحف العقول: 322؛ [2]المحاسن: 5/1، حدیث 11. [3]
2- (2) - کنز العمال: 43/1، حدیث 107؛ تاریخ مدینة دمشق: 451/43. [4]
3- (3) - کنز العمال: 43/1، حدیث 106؛ اسد الغابة: 305/5. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 81/75، باب 16، حدیث 67؛ [6]کشف الغمة: 348/2. [7]

مقدم بدارد، و هرگز به هلاکت نمی رسد مگر این که شهوتش را بر دین مقدم کند.

صد و سه خصلت برای کمال ایمان در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لایُکْمِلُ الْمُؤْمِنُ إیمانَهُ حَتّی یَحْتَوِیَ عَلی مِأَةٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ... . (1)

مؤمن ایمانش را کامل نمی نماید، مگر این که دارای صد و سه خصلت شود.

امیر المؤمنین علیه السلام عرضه داشت: یا رسول اللّه! صد و سه خصلت کدام است؟

حضرت فرمود: از صفات مؤمن این است که دارای جولان فکری است، آوازه اش بلند است، دانشش زیاد و بردباریش عظیم است، نزاع و دعوایش نیکو، و نسبت به رجوع کنندگانش کریم، و دارندۀ وسعت صدر، و در درون خویش از تمام مردم بیشتر احساس ذلّت می کند.

خنده اش تبسم، اجتماعش آموزش، یادآور حقایق به غافل و معلّم مردم جاهل است. آزار نمی دهد آن را که آزارش داده، دیدارش شیرین، عبادتش فراوان، وقارش نیکو، معاشرتش نرم، سکوتش طولانی، در برابر جهل جاهلان حلیم، بر بدی دیگران صبور، و احترام کننده به بزرگتر، و رحم کننده بر کوچک تر است.

بر امانات امین، از خیانات بعید، انیسش تقوا، پیمانش حیا، احتیاطش زیاد، لغزشش کم، حرکاتش ادب، کلامش تعجب آور، و اهل گذشت از لغزش و خطا است.

دنبال عیب جویی نیست، با شخصیّت، بسیار صابر، نسبت به قضای الهی راضی، و در برابر تمام نعمت های حق شاکر است.

ص:212


1- (1) - بحار الأنوار: 310/64، باب 14، حدیث 45؛ [1]مستدرک الوسائل: 179/11، باب 4، حدیث 12686. [2]

کم حرف، راستگو، نیکوکار، مصون از شیطان، بردبار، رفیق، با عفّت، و بزرگوار است.

لعنت کننده و دروغگو و اهل غیبت، و اهل ناسزاگوئی و حسد و بخل نیست.

سرحال و خنده رو، خوشحال و خوشرو است، و از حساسیت و جستجوگری نسبت به آنچه نباید جستجو کرد دور است.

همیشه دنبال امور بلند مرتبه، و بهترین و قوی ترین اخلاق می باشد، و مشمول حفظ حق و مؤیّد به توفیق الهی است.

در نرمی صاحب قدرت و در یقین صاحب عزم است، از تجاوز به دشمن دور، و از گناه به خاطر رفیق بعید است.

در شداید صبور، و از جور و تعدی برکنار، و از افتادن در شهوات خسارت بار سالم است.

شعارش فقر، لباسش صبر، خرجش کم، کمکش بسیار، روزه اش زیاد، قیامش طولانی، و خوابش اندک است.

قلبش خانۀ تقوا، دانشش پاکیزه، و به وقت قدرت اهلِ گذشت، و نسبت به وعده وفادار، و به روزه راغب و به وقت نماز در ترس و لرز است.

عملش را چنان نیکو انجام می دهد که گوئی کارفرما بالای سرش ایستاده، چشم پوش از حرام، اهل سخاوت، و قبول کنندۀ سائل، و پاک از بخل، و رسانندۀ به برادران دینی، و دنبال کنندۀ احسان است.

کلامش را با حق وزن می کند، و زبانش را از بیهوده گوئی می بندد، و در خشمش غرق نمی شود، و در محبتش هلاک نمی گردد، و باطل را از دوستش نمی پذیرد، و حق را از دشمنش رد نمی کند، و نمی آموزد مگر برای دانستن، و دانا نمی شود مگر برای عمل.

کینه اش کم، شکرش زیاد، به وقت روز دنبال معیشت، و به وقت شب در حال

ص:213

گریه بر گناهان است.

اگر با اهل دنیا حرکت کند از همه آنان زرنگ تر، و اگر با آخرتیان به حرکت آید از همه آنان پارساتر است. در کسب و کار رضایت به شبهه نمی دهد، و در دینش دنبال اعمال سبک نیست، در لغزش برادر دینی اش اهل عاطفه، و مراعات کنندۀ دوستی قدیم است.

این است آن حقایق ملکوتی، و واقعیت های الهی که وقتی با توفیق حضرت ربّ العزه، در وجود انسان مؤمن محقّق شود ایمانش را به کمال و باطنش را به جمال می رساند.

ص:214

[وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ]

و یقینم را برترین یقین قرار ده.

یقین برتر

توجه به وجود مقدّس حضرت حق و روز قیامت و ملائکه و قرآن و انبیا که عبارت است از ایمان قلبی، وقتی به درجه ای رسید که قلب غرق اطمینان و آرامش شد، در حدی که اگر تمام عالمیان بر ضد آن اطمینان و آرامش قرار گیرند، ذرّه ای تزلزل و شک عارض انسان نشود، چنین حالتی از نظر قرآن مجید و روایات تعبیر به یقین شده است.

وقتی انسان در برابر حقایق ثابته که از طریق تفکّر و اندیشۀ صحیح در نظام خلقت، و از راه وحی و نبوت و امامت و ولایت، برای قلب و فهم و عقل و درک قابل تحصیل و توجه است، قرار می گیرد، و نسبت به حق بودن و ثابت بودن و واقع بودنش، دارای آرامش و سکون اطمینان و اعتماد کامل می گردد، اطمینانی که با هیچ دلیل و منطقی و با هیچ برخورد و خلافی الی الابد قابل تزلزل نیست، دارای حالت یقین شده است.

فرق بین ایمان و یقین در این است که ایمان از طریق دلیل و برهان به دست می آید، و چنانکه حیات امت ها ثابت کرده، قبول کنندۀ شک و تردید و تزلزل است، ولی یقین که عالی ترین درجۀ ایمان است، در حقیقت به منزلۀ دیدن حقیقت با چشم سر است، و هرگونه راهی برای ورود شک و تردید و تزلزل بر روی آن بسته

ص:215

است.

همان طور که در قرآن مجید و روایات بسیار مهم آمده یقین با ایمان فرق می کند، و اهل ایمان با اهل یقین تفاوت دارند.

مؤمن دچار لغزش و گناه کبیره و اصرار بر صغیره و حتی دچار شک و تردید و تزلزل می شود، اما صاحب یقین از تمام این امور در امان و مصونیت است.

خواجه نصیر الدین طوسی می فرماید:

«یقین مرکّب از دو دانش است: علم به معلوم، و علم به این که خلاف آن محال است.

و آن را سه مرتبه است: علم الیقین، مانند شناختن آتش به دود، و این علمی است که برای اهل نظر و استدلال از روی براهین به دست می آید. و عین الیقین مانند دیدن جسم آتش، و آن علمی است که برای برگزیدگان از مؤمنان از روی کشف به دست می آید. و حق الیقین مانند افتادن در آتش و سوختن به آن، و آن علمی است که برای اهل شهود و فنای در خدا از روی اتصال معنوی به دست می آید.»

و این مرتبه از یقین، کامل ترین آن است که حضرت سجّاد علیه السلام آن را از حضرت حق درخواست نموده، یقینی که با هیچ عامل ظاهری و باطنی قابل شکستن نیست، و هیچ گونه تردید و شک و اضطرابی در آن راه ندارد.

اهل یقین که از اصفیا و نخبگان عبّاد حضرت محبوبند، حضرت امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ ایشان فرمود:

عَظُمَ الْخالِقُ فِی انْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِی اعْیُنِهِمْ. (1)

در ذات جانشان حضرت حق عظیم است و بس، و غیر او در چشمشان کوچک و پست است.

ص:216


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همّام. [1]

به محضر مقدّسش که جز او نمی شناسند و غیر او نمی دانند، و منهای او نمی بینند و نمی خواهند، و این همه عظمت و شگفتی در ایمان و یقین را از انبیا و امامان و یکی شدن با قرآن گرفته اند. عرضه می دارند:

دل چون آئینه اگر پاک و مصفّا باشد رخ دلدار در آن آینه پیدا باشد

نیست از کوی وفا، میل بهشتم که به من پایۀ دیوار دلم سایۀ طوبا باشد

شرکت چشمت زمژه خنجر خونریز به کف مست و بی باک زهر سو پی یغما باشد

گفته بودی که به شمشیر غمت خواهم کشت بکش ای جان که مرا عین تمنا باشد

جز دل آزاریت ای جان نبود کاردگر غم هجر تو مرا چون شب یلدا باشد

درد بیمار محبت به دوا به نشود گر طبیب سربالینش مسیحا باشد

هست مستوری معشوق پسندیده ولی شیوۀ عاشقی آنست که رسوا باشد

هر که بیند رخ تو محو تماشا گردد رخ خوب تو مگر دفتر مانا باشد

عندلیبا همه مرغان به نوا آمده اند مگر آن گل به چمن گرم تماشا باشد

(عندلیب)

ص:217

تحقّق یقین در آیات قرآن مجید

قرآن مجید تدبّر و تفکّر و اندیشه در نشانه های حق را در کتاب آفرینش، و توجه قلب را به آیات قرآن موجب تحقق یقین در دنیای با عظمت باطن انسان می داند.

اَللّهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِاَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الْاَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ» (1)

خداست که آسمان ها را بدون پایه هایی که آنها را ببینید ، برافراشت ، آن گاه بر تخت فرمانروایی [ و حکومت بر آفرینش ] چیره و مسلّط شد ، و خورشید و ماه را رام و مسخّر ساخت که هر کدام تا زمان معینی روانند ، کار [ جهان و جهانیان ] را تدبیر می کند ، نشانه ها[ ی قدرت و حکمتش ] را [ در پهنۀ آفرینش ] به روشنی بیان می کند تا شما به دیدار [ قیامت و محاسبه شدن اعمال به وسیلۀ ] پروردگارتان یقین کنید .

قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (2)

تحقیقاً ما [ به اندازۀ لازم ] نشانه ها را برای اهل باور بیان کرده ایم .

وَفِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (3)

و در آفرینش شما و آنچه از جنبندگان منتشر و پراکنده می کند ، برای اهل یقین نشانه هایی [ بر ربوبیت ، حکمت و قدرت خدا ] ست .

وَ فِی الْاَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنینَ» (4)

در زمین برای اهل یقین نشانه هایی [ بر توحید ، ربوبیت و قدرت خدا ] ست .

ص:218


1- (1) - رعد (13) : 2. [1]
2- (2) - بقره (2) : 118. [2]
3- (3) - جاثیه (45) : 4. [3]
4- (4) - ذاریات (51) : 20. [4]

انسان با اندیشه در کتاب آفرینش، و تدبّر در خلقت خویش، و تفکّر در ساختمان این همه موجودات متنوع ارضی و سمائی به این معنا یقین جازم پیدا می کند که برای این کارگاه با عظمت که همچون دریای بی ساحلی است، صاحبی آگاه و عادل و حکیم و رحمان و رحیم است، یقینی که خلاف موضوع و معلومش امری صددرصد محال است.

یقین اهل یقین که از راه اتصال به وی و اندیشه در عالم هستی به دست آمده، در حقیقت مانند این است که با چشم سر، خورشید را در وسط روز ببینند.

آیا کسی با کمک دلیل و برهان، یا مغلطه و سفسطه، یا سحر و جادو، یا طرق دیگر، قدرت دارد، چنین حالتی را که معلول مثلاً دیدن خورشید در وقت نصف النهار است، از قلب بزداید، و از دل پاک کند، و یا روزنه ای برای ورود شک و تردید در چنین باطنی باز کند؟

کسی که در وسط روز با چشم سر، آفتاب عالم تاب را می بیند، اگر تمام ملائکه و جن و انس، بخواهد خلاف دیدنش را به او ثابت کند امری محال است، او به هر صورت اعلام می کند آنچه را من می بینم حق است، و آنچه شما می گوئید صددرصد باطل است.

اهل یقین به خدا و روز قیامت و سایر حقایق غیبیه و عینیه چنین حالتی دارند.

اگر تمام زندگان عالم در طرف خلاف عقیدۀ او قرار گیرند، و او در اعتقادش تک و تنها بماند محال است در ایمان و یقینش کمترین شک و تردیدی راه یابد.

قرآن مجید برای عاشقان یقین، مکتب الهی را که تجلّی در اسلام ناب محمدی دارد، نیکوترین مکتب و بهترین و برترین قوانین محکم، و خلاصه آئینی که در تمام زمینه های ظاهری و باطنی، قدرت ادارۀ زندگی انسان را در تمام اعصار و قرون دارد، می داند.

ص:219

اَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ احْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ» (1)

پس آیا [ با وجودِ مشعل نبوّت و آیات روشن قرآن در میانشان ] داوری جاهلیت را می طلبند؟ ! و برای قومی که یقین دارند ، چه کسی در داوری بهتر از خدا است ؟

خداوند مهربان، قرآن مجید را که سراسر آیاتش چراغ هدایت، و تجلی عدل و علم و حکمت الهی است، موجب هدایت و جذب رحمت خاصۀ حضرت محبوب برای طالبان یقین می داند.

هذا بَصائِرُ لِلنّاسِ وَهُدَیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقنُونَ» (2)

این [ قرآن و آیین ] وسایل بینایی و بصیرت برای مردم و سراسر هدایت و رحمت برای گروهی است که [ حقایق را ] باور دارند .

قرآن مجید یقین را از نشانه های عباد خدا می داند و به این معنی در آیاتی اشاره دارد.

وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» (3)

و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده ، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند .

اطمینان و یقین به آخرت و ثواب و کیفر، سرمایۀ بسیار عظیمی است، سرمایه ای که تبدیل به عمل صالح و اخلاق حسنه و به خصوص روح پرهیز از گناه

ص:220


1- (1) - مائده (5) : 50. [1]
2- (2) - جاثیه (45) : 20. [2]
3- (3) - بقره (2) : 4. [3]

می شود.

تِلْکَ آیاتُ الْقُرآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ * هُدَیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنینَ * الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» (1)

این آیات [ باعظمت ] قرآن و کتابی روشنگر است ، * [ که سراسر ] هدایت کننده [ انسان ها ] و برای مؤمنان مژده دهنده است . * همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند ، و قاطعانه به آخرت یقین دارند .

وَجَعَلْنا مِنْهُمْ ائِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» (2)

و برخی از آنان را چون [ در برابر مشکلات ، سختی ها و حادثه های تلخ و شیرین ] صبر کردند و همواره به آیات ما یقین داشتند ، پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما [ مردم را ] هدایت می کردند .

یقین در روایات

اشاره

روایات بسیار مهمی در کتب فریقین در باب یقین وارد شده است:

رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

اَلا انَّ النّاسَ لَمْ یُؤْتَوْا فِی الدُّنْیا شَیْئاً خَیْراً مِنَ الْیَقینِ وَ الْعافِیَةِ، فَاسْألُو هُمَا اللّهَ. (3)

بدانید در این دنیا چیزی بهتر از یقین و عافیت به مردم عنایت نشده، هر دو را از خداوند بخواهید.

امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مرتب می فرمود:

وَاسْأَلُوا اللّهَ الْیَقینَ، وَارْغَبُوا الَیْهِ فِی الْعاقِبَةِ؛ وَخَیْرُ ما دارَ فِی الْقَلْبِ

ص:221


1- (1) - نمل (27) : 1 - 3. [1]
2- (2) - سجده (32) : 24. [2]
3- (3) - کنز العمال: 438/3، حدیث 7334؛ مسند احمد بن حنبل: 8/1.

الْیَقینُ. (1)

از خداوند یقین بخواهید، و برای عاقبت به خیری به او رغبت نمایید، و بهترین چیزی که مایۀ قلب می باشد یقین است.

هدف از عاقبت به خیری در این روایت، بسته شدن پرونده درلحظۀ آخر عمر به یقین است.

امام علی علیه السلام فرمود:

ما اعْظَمَ سَعادَةَ مَنْ بُوشِرَ قَلْبُهُ بِبَرْدِ الْیَقینِ. (2)

چه سعادت بزرگی را داراست آن که قلبش همراه نسیم یقین است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خَیْرُ ما الْقِیَ فِی الْقَلْبِ الْیَقینُ. (3)

بهترین چیزی که در قلب قرار داده شده یقین است.

و نیز فرمود:

کَفی بِالْیَقینِ غِنیً. (4)

یقین، ثروت کفایت کننده ای است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

مَنْ ایْقَنَ افْلَحَ. (5)

آن که به یقین رسید پیروز شد.

ص:222


1- (1) - بحار الأنوار: 398/66، باب 38، حدیث 88؛ [1]مستدرک الوسائل: 178/11، باب 4، حدیث 12682. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 61، حدیث 716؛ [3]مستدرک الوسائل: 201/11، باب 7، ذیل حدیث 12738. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 173/67، باب 52، حدیث 25؛ [5] من لایحضره الفقیه: 376/4، حدیث 5767.
4- (4) - الکافی: 85/2، حدیث 1؛ [6]وسائل الشیعة: 109/1، باب 26، حدیث 268. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 62، حدیث 738. [8]

و به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:

اَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَاَمِتْهُ بِالزَّهادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْیَقینِ. (1)

قلبت را با موعظه زنده کن، و آن را نسبت به امور مادّی صرف به لباس زهد بیارای، و این مرکز با ارزش را با یقین، قدرت و قوّت ده.

بِالْیَقینِ تُدْرَکُ الْغایَةُ الْقُصْوی. (2)

به کمک یقین می توان به اوج واقعیت رسید.

اَلْیَقینُ رَأْسُ الدّینِ. (3)

یقین سرآغاز دین است.

اَفْضَلُ الدّینِ الْیَقینُ. (4)

برترین دین یقین است.

اَلْیَقینُ عِمادُ الْایمانِ. (5)

یقین ستون ایمان است.

اِنَّ الصَّبْرَ نِصْفُ الْایمانِ، وَ الْیَقینُ الْایمانُ کُلُّهُ. (6)

صبر در برابر حوادث نصف ایمان، و یقین همه ایمان است.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ الْایمانَ افْضَلُ مِنَ الْاِسْلامِ، وَ انَّ الْیَقینَ افْضَلُ مِنَ الْایمانِ، وَ ما مِنْ شَیءٍ

ص:223


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31؛ [1]غرر الحکم: 67، حدیث 897. [2]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 156؛ [3] تحف العقول: 223.
3- (3) - بحار الأنوار: 293/74، باب 14، حدیث 2؛ [4]غرر الحکم: 62، حدیث 724. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 86، حدیث 1421؛ [6]مستدرک الوسائل: 199/11، باب 7، حدیث 12738. [7]
5- (5) - غرر الحکم: 62، حدیث 731؛ [8] عیون الحکم و المواعظ: 33.
6- (6) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 319/1؛ [9]نهج السعادة: 284/7. [10]

اَعَزَّ مِنَ الْیَقینِ. (1)

بدون شک ایمان از اسلام برتر، و یقین از ایمان بهتر است، و چیزی در این خزانۀ خلقت پرقیمت تر از یقین نیست.

امیرالمؤمنین علیه السلام در جملاتی ملکوتی می فرمایند:

اَلْیَقینُ عِبادَةٌ. (2)

یقین عبادت است.

بِالْیَقینِ تَتِمُّ الْعِبادَةُ. (3)

با یقین عبادت انسان تمام می شود.

اَلْیَقینُ افْضَلُ عِبادَةٍ. (4)

برترین عبادت یقین است.

نَوْمٌ عَلی یَقینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلاةٍ فی شَکٍّ. (5)

خوابیدن با یقین بهتر از نماز با شکّ است.

غایَةُ الدِّینِ الْایمانُ. (6)

نهایت دین ایمان است.

غایَةُ الْاِیمانِ الْایقانُ. (7)

نهایت ایمان یقین است.

ص:224


1- (1) - بحار الأنوار: 135/67، باب 52، حدیث 1؛ [1]الکافی: 51/2، حدیث 1. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 61، حدیث 705؛ [3] عیون الحکم و المواعظ: 35.
3- (3) - غرر الحکم: 61، حدیث 707؛ [4]مستدرک الوسائل: 200/11، باب 7، ذیل حدیث 12738. [5]
4- (4) - غرر الحکم: 61، حدیث 706؛ [6] عیون الحکم و المواعظ: 51.
5- (5) - نهج البلاغه: حکمت 97؛ غرر الحکم: 61، حدیث 709؛ [7]مجموعة ورّام: 24/1. [8]
6- (6) - غرر الحکم: 87، حدیث 1461؛ [9] عیون الحکم و المواعظ: 347.
7- (7) - غرر الحکم: 62، حدیث 733؛ [10] عیون الحکم و المواعظ: 347.

نشانه های اهل یقین در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ نشانه های اهل یقین می فرماید:

اَمّا عَلامَةُ الْمُوقِنِ فَسِتَّةٌ: ایْقَنَ بِاللّهِ حَقّاً فَآمَنَ بِهِ، وَاَیْقَنَ بِاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ فَحَذِرَهُ، وَاَیْقَنَ بِاَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ فَخافَ الْفَضیحَةَ، وَاَیقَنَ بِاَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ فاشْتاقَ الَیْها، وَاَیْقَنَ بِاَنَّ النّارَ حَقٌ فَظَهَرَ سَعْیُهُ لِلنَّجاةِ مِنْها، وَاَیْقَنَ بِاَنَّ الْحِسابَ حَقٌ فَحَاسَبَ نَفْسَهُ. (1)

علامت اهل یقین شش چیز است: یقین داشتن به معبود حق پس عشق و اتصال به او، یقین به مرگ، پس دوراندیشی نسبت به آن، یقین به برانگیخته شدن در قیامت، پس ترس از رسوائی، یقین به بهشت، پس شوق به آن، یقین به آتش، پس ظهور کوشش برای نجات از آن، و یقین به حساب، پس محاسبۀ خویشتن.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلْمُوقِنُ اشَدُّ النّاسِ حُزْناً عَلی نَفْسِهِ. (2)

یقین دار از نظر احتیاط محزون مردم بر خویش است.

و نیز آن حضرت فرمود:

یُسْتَدَلُّ عَلَی الْیَقینِ بِقَصْرِ الْاَمَلِ، وَ اخْلاصِ الْعَمَلِ، وَ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا. (3)

برای یقین در قلب سه چیز استدلال می شود: آرزوی کوتاه، اخلاص در عمل، بی رغبتی نسبت به دنیایی که با آخرت انسان منافات دارد.

و نیز آن مولای عارفان می فرماید:

ص:225


1- (1) - تحف العقول: 20؛ مستدرک الوسائل: 197/11، باب 7، حدیث 12734. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 62، حدیث 744. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 62، حدیث 750؛ [3]مستدرک الوسائل: 201/11، ذیل حدیث 12738. [4]

مَنْ یَسْتَیْقِنْ یَعْمَلْ جاهِداً. (1)

کسی که اهل یقین است مجاهدانه در راه حضرت حق می کوشد.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

اَلصَّبْرُ ثَمَرَةُ الْیَقینِ. (2)

صبر در حوادث میوۀ یقین است.

سِلاحُ الْمُوقِنِ الصَّبْرُ عَلَی الْبَلاءِ، وَ الشُّکْرُ فِی الرَّخاءِ. (3)

اسلحۀ انسانِ با یقین، صبر بر بلا و شکر در راحتی است.

حضرت سجّاد علیه السلام در مناجاتی در پیشگاه حضرت حق عرضه می دارد:

اَسْألُکَ بِکَرَمِکَ انْ تَمُنَّ عَلَیَّ مِنْ عَطائِکَ بِما تَقِرُّبِهِ عَیْنی، وَ مِنْ رَجائِکَ بِما تَطْمَئِنُّ بِهِ نَفْسِی وَ مِنَ الْیَقینِ بِما تُهَوِّنُ عَلَیَّ مُصِیباتِ الدُّنْیا، وَ تَجْلُو بِهِ عَنْ بَصیرَتی غَشَواتِ الْعَمی. (4)

از تو به کرمت تمنّا دارم که از عطایت بر من منّت گذاری به نحوی که روشنی چشمم باشد و از امید به تو، اطمینان و آرامش نفسم را خواهانم و از یقین آن چنان به من ارزانی داری که مصیبت های دنیا در نظرم سبک آید، و پرده های کوردلی را از دیدۀ بصیرتم بردارد.

ص:226


1- (1) - غرر الحکم: 159، حدیث 3039؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 454.
2- (2) - غرر الحکم: 280، حدیث 6216؛ [2] عیون الحکم و المواعظ: 33.
3- (3) - غرر الحکم: 282، حدیث 6285. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 145/91، باب 32. [4]

[وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیَّاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ]

خداوندا! نیتّم را به بهترین نیتّ ها و عملم را به بهترین اعمال برسان.

بهترین نیّت

نیّت عبارت از قصد و تصمیم و عزم و خواسته ای است که انسان برای انجام کار و عملی در قلب و سویدای دل تحقق می دهد.

ارزش نیّت در اسلام به اندازه ای مهم و پرقیمت است که اعمال آدمی در پیشگاه حق بر اساس آن ارزیابی می شود. نیّت اگر نیّت خیر باشد، ارزشش صددرصد الهی است، و این ارزش به عمل منتقل می شود. نیّت اگر نیّت سوء باشد، دارای رنگ شیطانی است، و این رنگ نفرت آور روی عمل اثر می گذارد.

نیّت خیر آن قدر مهم است که صاحب آن اگر موفّق به تحقق عملی آن نگردد، به مانند این که عمل را بر اساس آن نیّت انجام داده باشد، دارای اجر و ثواب اخروی است. و نیّت سوء آن قدر پست و بی ارزش است که عمل بر مبنای آن هیچ اجر و مزدی در پیشگاه حق ندارد.

جابر بن عبداللّه می گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم:

رَجُلانِ فِی الْاَجْرِ سَواءٌ: رَجُلٌ مُسْلِمٌ اعْطاهُ اللّهُ مالاً یَعْمَلُ فِیهِ بِطاعَةِ اللّهِ، وَ رَجُلٌ فَقیرٌ یَقُولُ: اللَّهُمَّ لَوْ شِئْتَ رَزَقْتَنی ما رَزَقْتَ اخی فَاَعْمَلُ فیه

ص:227

بِطاعَتِکَ. (1)

دو انسان در ثواب و بهره الهی مساویند، یکی آن مرد مسلمانی است که حضرت حق ثروت به او عطا فرموده، و او ثروتش را در راه اطاعت حق به خرج می گذارد، و فقیری که تهیدست از مال است ولی سخنش با حق این است که: الهی! اگر بخواهی به من مال مرحمت کنی به مانند آنچه به برادر دینی ام دادی من هم مانند او در طاعت تو به کار می گیرم.

به فرمودۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله اولی اجر و مزدش بر اساس نیّت و عمل است و دوّمی ثواب و بهره اش فقط و فقط بر مبنای نیّت خیری که در قلبش دور می زند.

حضرت سجّاد علیه السلام به این معنی توجه می دهند که نیّت های مردم متفاوت است یک نیّت برای انجام عمل شیطانی است، یک نیّت برای کلاه گذاشتن سر مردم، یک نیّت برای جلب توجه مردم به عمل خیر یک نیّت از نظر خیر بودن ضعیف، یکی متوسط و یکی شدید.

بهترین نیّت آن است که انسان قصدش برای انجام عمل فقط و فقط کسب رضای حضرت حق باشد، در دنیای کاری به خوش آمدن و بد آمدن مردم نداشته باشد و در آخرت کاری به جلب بهشت و دفع دوزخ. در تمام مراسم عبادی و در مسئله خدمت به خلق، جز رضای محبوب هدفی و قصدی و خواسته و نیّتی نداشته باشد.

البته در چنین نیّت و عملی قهراً خوش آمد مردم و جذب بهشت و دفع دوزخ هست، ولی برای تحقق بهترین نیّت چاره ای جز این نیست که انسان با کمک حق و

ص:228


1- (1) - مستدرک الوسائل: 94/1، باب 6، حدیث 72. [1]

ریاضت های شرعی و دقّت در معارف الهیه نیّت را تا خالص شدن از تمام شوائب ظاهری و باطنی سوق دهد.

وقتی رابطۀ نیّت با جلب خشنودی مردم و با جذب بهشت و دفع جهنم بود، این نیّت، به نظر قرآن مجید و روایات و اخبار، بهترین نیّت است.

این است آن نیّتی که حضرت سجّاد علیه السلام از وجود مقدس پروردگار درخواست می کند.

نکتۀ قرآنی که اگر کسی به نیّت جذب بهشت و دفع جهنّم به عبادت حضرت محبوب و خدمت به خلق اقدام کند عبادت و خدمتش از نظر فقهی باطل نیست، بلکه به آن هدفی که نسبت به آن نیّت داشته بدون شک خواهد رسید، ولی نیّت بهتر و برتر و بالاتر به فرموده امام سجّاد علیه السلام احسن نیّت نیست، احسن نیّت همان است که دانستید، نیّت از جلب توجه مردم به عمل و جذب جنّت و دفع عذاب به کلّی بریده باشد، چنین نیتی از نظر قرآن مجید خالص، و از نظر حضرت سجّاد علیه السلام احسن نیّت و چنین نیّت کننده ای بندۀ خالص خداست.

خلوص نیّت باعث اخلاص در عمل است و چنین عملی از مردم مؤمن خواسته شده، اگر عمل بر وفق نیّت خالص انجام نگیرد، شیطانی، ریاکارانه و عملی پوچ و بی ارزش است.

اَلَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ ایُّکُمْ احْسَنُ عَمَلاً» (1)

خدائی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید تا کدام یک از شما از نظر عمل بهترین عمل را انجام می دهد.

حضرت صادق علیه السلام در توضیح این آیۀ شریفه می فرماید:

لَیْسَ یَعْنی اکْثَرَ عَمَلاً، وَلکِنْ اصْوَبَکُمْ عَمَلاً وَ انَّما الْاِصابَةُ خَشْیَةُ اللّهِ وَ النِّیَّةُ الصّادِقَةُ وَالْحَسَنَةُ. ثُمَّ قالَ: الْاِبْقاءُ عَلَی الْعَمَلِ حَتّی یَخْلُصَ اشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذی لاتُریدُ انْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ احَدٌ الاَّ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ،

ص:229


1- (1) - ملک (67) : 2. [1]

وَالنِّیَّةُ افْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ، الا وَاِنَّ النِّیَّةَ هُوَ الْعَمَلُ، ثُمَّ تَلا قَوْلَهُ عَزَّوَجَلَّ «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ» یَعْنی نِیَّتِهِ. (1)

منظور حضرت حق از احسن عمل، عمل فراوان و کمیّت دار نیست، بلکه قصد حضرت ربّ العزه از این حقیقت، عمل بهتر و آراسته تر و با کیفیت معنوی بهتر است. اصابۀ در عمل نتیجۀ خوف از خدا و نیّت صادقانه و نیک است.

ماندن بر عمل تا خالص شدنش از تمام شوائب ظاهری و باطنی سخت تر از خود عمل است، عمل خالص عملی است که نسبت به آن توقع تعریفی از احدی جز خداوند نداشته باشی و نیّت از عمل برتر است، و به حقیقت بدان که نیت، همان عمل است، سپس حضرت صادق این آیه را تلاوت فرمودند:

«هر کسی بر اساس نیّت خود عمل می کند».

جانا نظری که ناتوانم بخشا که به لب رسیدجانم

دریاب که نیک دردمندم بشتاب که سخت ناتوانم

من خسته که روی تو نبینم آخر به چه روی زنده مانم

گفتی که بمردی از غم ما تعجیل مکن که اندر آنم

اینک بدر تو آمدم باز تا بر سر کوت جان فشانم

افسوس بود که بهر جانی از خاک در تو باز مانم

مردن به از آن که زیست باید بی دوست بکام دشمنانم

از راحت این جهان ندارم جز درد دلی کز او بجانم

بنهادم پای بر سر جان زان دستخوش غم جهانم

کاریم فتاده است مشکل بیرون شد کار می ندانم

ص:230


1- (1) - الکافی: 17/2، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 230/67، باب 54، حدیث 6؛ [2]تفسیر الصافی: 200/5، [3] ذیل آیۀ 2 سورۀ ملک.

درمانده شدم که از عراقی خود را به چه حیله وارهانم

(فخرالدین عراقی)

تعریف اخلاص از کلام امام خمینی رحمه الله

حضرت امام خمینی رحمه الله در توضیح اخلاص در کتاب اربعین خود می فرماید:

«بدان که: از برای اخلاص تعریف هائی کرده اند که ما بعضی از آنها را از اصحاب سلوک و معارف به طریق اجمال نقل می کنیم.

حکیم سالک جناب خواجه می فرماید:

اَلْاِخْلاصُ تَصْفِیَةُ الْعَمَلِ مِنْ کُلِّ شَوْبٍ.

اخلاص صافی نمودن عمل از هر خلطی است.

و این اعم است از آن که شوب رضای خود داشته باشد، یا شوب به رضای مخلوقات دیگر.

از شیخ بهائی از قول اصحاب قلوب است:

تَنْزیهُ الْعَمَلِ انْ یَکُونَ لِغَیْرِ اللّهِ فیهِ نَصیبٌ.

پاکیزه نمودن عمل است از این که برای غیر خدا در آن بهره ای باشد.

وَقیلَ: انْ لایُریدَ عامِلُهُ عَلَیْهِ عِوَضاً فِی الدّارَیْنِ.

و گفته شده اخلاص به این است که عمل کننده در برابر عملش عوض و مزدی در دو دنیا نخواهد.

و از صاحب «غرایب البیان» نقل شده است که خالصان آنها هستند که عبادت خدا کنند به طوری که نبینند خود را درعبودیت او و نه عالم و اهل آن را و تجاوز نکنند از حد عبودیت در مشاهدۀ ربوبیت.» (1)

ص:231


1- (1) - اربعین، امام خمینی 328، در تعریف اخلاص.

حقیقت نیّت در روایات

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

یُحْشَرُ النّاسُ عَلی نِیّاتِهِمْ. (1)

مردم در روز قیامت بر اساس نیّت های خود محشور می شوند.

یا ایُّهَا النّاسُ انَّمَا الْاَعْمالُ بِالنِّیّاتِ، وَ انَّما لِکُلِّ امْرِئٍ مانَوی، فَمَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ الَی اللّهِ وَ الی رَسُولِهِ، فَهِجْرَتُهُ الَی اللّهِ وَ الی رَسُولِهِ، وَ مَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ الی دُنْیا یُصیبُها اوِامْرَأَةٍ یَتَزَوَّجُها فَهِجْرَتُهُ الی مَا هاجَرَ الَیْهِ. (2)

ای مردم! اعمال فقط و فقط بر اساس نیّت هاست، و برای انسان همان است که نیّت کرده، پس کسی که هجرتش به سوی خدا و رسول است، سود هجرت به سوی خدا و رسول نصیب اوست، و کسی که هجرتش به سوی دنیاست تا به مال دنیا برسد، یا به سوی یک زن است تا به کام او دست یابد نصیبش از هجرت همان دنیا و همان زن است.

اِنَّما یَبْعَثُ اللّهُ الْمُقْتَتِلینَ عَلَی النّیّاتِ. (3)

فقط و فقط خداوند مقاتله کنندگان را بر اساس نیاتشان به صف قیامت وارد می کند.

مردی بر رسول خدا گذشت، کسی از اصحاب آن حضرت را سخت کوش و با نشاط و سرحال دید. به حضرت گفتند: کاش این سخت کوشی و نشاط در راه خدا بود! حضرت فرمود: آن که در سخت کوشی نیّتش برای ادارۀ فرزندان کوچک خود

ص:232


1- (1) - کنز العمال: 420/3، حدیث 7245؛ سنن ابن ماجة: 1414/2، حدیث 4230.
2- (2) - السنن الکبری، بیهقی: 298/1؛ مسند ابی داود: 9؛ دعائم الاسلام: 4/1. [1]
3- (3) - کنز العمال: 336/4، حدیث 10778.

است قطعاً کارش در راه خدا است.

و آن که به خاطر پدر و مادر پیرش بکوشد آنهم در راه خدا است و آن که برای حفظ خودش بکوشد آنهم در راه خدا است، و هر کس برای ریا و فخر فروشی وارد عمل و کار و کوشش شود، او در راه شیطان است.

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به ابوذر فرمود:

یا اباذَرٍّ! هُمَّ بِالْحَسَنَةِ وَ انْ لَمْ تَعْمَلْها لِکَیْلا تُکْتَبَ مِنَ الْغافِلینَ. (1)

ای ابوذر! به قصد انجام عمل نیک باش، اگر چه موفق به انجام آن نشوی، تا از طایفه غافلان به حساب نیائی.

مَنْ اتی فِراشَهُ وَ هُوَ یَنْوی انْ یَقُومَ فیُصَلّی مِنَ اللَّیْلِ فَغَلَبَتْهُ عَیْنُهُ حَتّی یَصْبَحَ کُتِبَ لَهُ مانَوی وَکانَ نَوْمُهُ صَدَقَةً عَلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ. (2)

کسی که وارد رختخواب شود و نیّتش این باشد که برای نماز شب برخیزد، ولی خواب بر دیدگانش غلبه کند تا وقت صبح، آنچه را که نیّت کرده در پرونده اش می نویسند، و خواب او از جانب حضرت حق برای او به منزلۀ صدقه است.

نِیَّةُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ، وَ نِیَّةُ الْفاجِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ. (3)

نیّت مؤمن از عملش بهتر، و نیّت بد کار از عملش بدتر است.

امیر المؤمنین علیه السلام در باب نیّت می فرماید:

اَلنِّیَّةُ اساسُ الْعَمَلِ. (4)

نیّت، ریشۀ عمل است.

ص:233


1- (1) - بحار الأنوار: 90/74، باب 4، حدیث 3؛ [1]الأمالی، شیخ طوسی: 535، حدیث 1162. [2]
2- (2) - المجموع: 47/4؛ فقه السنة: 201/1.
3- (3) - بحار الأنوار: 189/67، باب 53، حدیث 2؛ [3]الکافی: 84/2، حدیث 2. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 93، حدیث 1624؛ [5] عیون الحکم و المواعظ: 29.

اَلْأَعْمالُ ثِمارُ النّیّاتِ. (1)

کارها میوۀ نیّت ها هستند.

قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ عَمَلُهُ عَلی قَدْرِ نِیَّتِهِ. (2)

ارزش مرد به اندازۀ همّت او، و قیمت عملش به اندازۀ نیّت اوست.

اِحْسانُ النِّیَّةِ یُوجِبُ الْمَثُوبَةَ. (3)

نیکی و خوبی نیّت، موجب اجر الهی است.

حبّۀ عرنی از اصحاب حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است، می گوید: امام علی علیه السلام بیت المال بصره را پانصد درهم، پانصد درهم بین یارانش قسمت کرد، و پانصد درهم برای خود برداشت، کسی که حاضر در جنگ نبود خدمت حضرت رسید، عرضه داشت یا امیرالمؤمنین من قلباً با شما بودم گرچه شخصاً حاضر در جبهه نبودم، از غنیمت چیزی به من بده، حضرت آنچه برای خود برداشته بود به او داد، و برای خودش نصیبی از غنیمت نماند. (4)امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:

مَنْ ماتَ مِنْکُمْ عَلی فِراشِهِ وَهُوَ عَلی مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ اهْلِ بَیْتِهِ ماتَ شَهیداً، وَ وَقَعَ اجْرُهُ عَلَی اللّهِ، وَاسْتَوْجَبَ ثَوابَ مانَوی مِنْ صالِحِ عَمَلِهِ، وَقامَتِ النّیَّةُ مَقَامَ اصْلاتِهِ لِسَیْفِهِ. (5)

هر کس بر اساس معرفت حق رب و حق رسول خدا و اهل بیت پیامبر، در رختخوابش بمیرد، شهید از دنیا رفته و اجرش بر عهدۀ خداست، و آنچه از

ص:234


1- (1) - غرر الحکم: 93، حدیث 1622؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 19.
2- (2) - غرر الحکم: 93، حدیث 1627؛ [2] عیون الحکم و المواعظ: 371.
3- (3) - غرر الحکم: 92، حدیث 1595؛ [3] عیون الحکم و المواعظ: 47.
4- (4) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 250/1.
5- (5) - نهج البلاغه: خطبۀ 232. [4]

عمل صالح نیّت کرده مستوجب ثواب آن نیّت است، و نیّت بجای شمشیر کشیدن در راه خدا است.

رُبَّ نِیَّةٍ انْفَعُ مِنْ عَمَلٍ. (1)

چه بسا نیّتی که سودش از عمل بیشتر است.

مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زادَ اللّهُ فِی رِزْقِهِ. (2)

کسی که نیتّش نیکو باشد، خداوند به روزیش بیفزاید.

اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّریرَةِ الصّالِحَةِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ الْجَنَّةَ. (3)

به حقیقت که خداوند به خاطر صدق نیّت و باطن شایسته هر کس از بندگانش را که بخواهد به بهشت می برد.

در فراز دیگر نهج البلاغه امام علی علیه السلام می فرماید:

وَلَوْ انَّ النّاسَ حینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزَعُوا الی رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِیّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شارِدٍ، وَاَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فاسِدٍ. (4)

اگر مردم به هنگام نزول بدی ها، و زوال نعمت ها، به صدق نیّت و شوق قلب به خدا پناه ببرند، هر آینه از دست رفته ها را به آنان باز گرداند، و تمام مفاسد آنان را اصلاح نماید.

ص:235


1- (1) - غرر الحکم: 92، حدیث 1591؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 265.
2- (2) - بحار الأنوار: 208/67، باب 53، حدیث 27؛ [2]وسائل الشیعة: 55/1، باب 6، حدیث 111. [3]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 42؛ [4]بحار الأنوار: 190/78، باب 1، حدیث 47. [5]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 177؛ [6]بحار الأنوار: 364/70، باب 137، ذیل حدیث 96. [7]

عِنْدَ فَسادِ النِّیَّةِ تَرْتَفِعُ الْبَرَکَةُ. (1)

به وقت فساد نیّت، برکت برداشته می شود.

حضرت صادق علیه السلام خلود دربهشت و جهنم را معلول نیّت می داند:

اِنَّما خُلِّدَ اهْلُ النّارِ فِی النّار لِاَنَّ نِیّاتِهِمْ کانَتْ فِی الدُّنْیا انْ لَوْ خُلِّدُوا فِیها انْ یَعْصُوا اللّهَ ابَداً، وَاِنَّما خُلِّدَ اهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ لِاَنَّ نِیّاتِهِمْ کانَتْ فِی الدُّنْیا انْ لَوْ بَقُوا فیها انْ یُطیعُوا اللّهَ ابَداً. (2)

خلود اهل آتش فقط به خاطر این است که آنان نیّت داشتند اگر برای همیشه در دنیا بمانند، خدا را به طور دائم معصیت کنند، و خلود اهل بهشت در بهشت برای این است که در نیّتشان بود اگر تا ابد در دنیا بمانند خداوند را اطاعت و عبادت کنند.

عاشقان حضرت حق هر چه در دنیا بمانند، جز طاعت و عبادت خدا به مذاقشان خوش نیاید، و مهجوران هر چه در دنیا مکث کنند، جز از گناه و معصیت لذت نبرند، و این هر دو بر اساس نیتّشان عمل می کنند، و این نور باطن است که باعث خلود در بهشت، و ظلمت قلب است که موجب خلود درعذاب است.

با توضیحی که درباره احسن نیّت داده شد، معنای احسن عمل هم روشن می شود؛ زیرا احسن عمل، محصول احسن نیّت است.

تاکه در ورطۀ عشق توصنم افتادم به در از دایرۀ حکم تو پا ننهادم

شد سرشته ز ازل مهر تودر آب و گلم عارضی نیست که با عشق زمادر زادم

ص:236


1- (1) - غرر الحکم: 92، حدیث 1610؛ [1] عیون الحکم و المواعظ: 338.
2- (2) - الکافی: 85/2، حدیث 5؛ [2]وسائل الشیعة: 50/1، باب 6، حدیث 96. [3]

دیدۀ دل چو تو را دید و خریدار تو شد به وصالت پس از آن دیده به کس نگشادم

گر به دامان وصالت نرسد دست امید به خیالت گذرد عمر و از این هم شادم

من و اندیشۀ وصل تو خیالیست محال فخرم این بس که تو گاهی بنمائی یادم

آن زمانی که دهم جان بسر کوی حبیب عاشقان جمله بگوئید مبارک بادم

هوس خسروی و جاه و جلالم نبود که تو شیرینِ زمانی و منت فرهادم

عندلیب است غلام تو که گوید همه دم با غلامی تو در کون و مکان آزادم

(عندلیب)

ص:237

[وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیَّاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ «2»اَللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتِی وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی]

و نیّتم را به بهترین نیّت ها و عملم را به بهترین عمل ها منتهی ساز. خدایا! نیّتم را به لطفت کامل گردان و یقینم را به رحمتت در گردونۀ صحّت و سلامت قرار ده.

کامل ترین نیّت

بهترین و کامل ترین نیّت در عبادت و طاعت این است که طاعت و عبادت فقط برای جلب خشنودی حق انجام گیرد و از شائبۀ طمع به بهشت و ترس از عذاب پاک باشد.

حضرت سجّاد علیه السلام می فرمود: دوست ندارم خدا را برای رسیدن به بهشت و یا دوری از جهنم عبادت کنم، عرضه داشتند: پس هدف شما از عبادت چیست؟فرمود:

لِما هُوَ اهْلُهُ بِاَیادیهِ عَلَیَّ وَاِنْعامِهِ. (1)

به خاطر این که او سزاوار پرستش و عبادت است، آری، او که نعمت های گوناگون به من داده، و مرا از عنایت و لطفش بهره مند ساخته است.

ص:238


1- (1) - بحار الأنوار: 198/67، باب 53؛ [1] مستدرک الوسائل: 103/1، باب 9، حدیث 95

در باب نیّت، از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است:

صاحِبُ النِّیَّةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ الْقَلْبِ السَّلِیمِ، لِاَنَّ سَلامَةَ الْقَلْبِ مِنْ هَواجِسِ الْمَحْظُوراتِ بِتَخْلِیص النِّیَّةِ لِلّهِ فِی الْاُمُورِ کُلِّها، قالَ اللّهُ تَعالی:

یَوْمَ لایَنفَعُ مالٌ ولابَنُونَ * إلاّ مَنْ اتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (1). (2)

آن که از نیّت پاک و صادقانه بهره مند است، دارای قلب سلیم است؛ زیرا سلامت قلب از خاطرات زشت، محصول نیّت پاک و خالصانه، در تمام شؤون حیات برای خداست. «روزی که هیچ مال و اولادی سودی نمی دهد * مگر کسی که دلی سالم [ از رذایل وخبایث] به پیشگاه خدا بیاورد .»

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

عبادت کنندگان سه دسته اند: جمعی که خدا را از ترس عذاب عبادت می کنند، این عبادت بردگان است، گروهی که به منظور رسیدن به پاداش خدا را بندگی می نمایند، این عبادت اجیران است، گروهی که خدا را به انگیزۀ عشق و محبت به او بندگی می نمایند، این عبادت آزادگان است، این است برترین عبادت و بالاترین طاعت. (3)حضرت سجّاد علیه السلام نسبت به مسئلۀ یقین هم به مانند مسئلۀ نیّت، همین تقاضا را دارد:

الهی! یقین مرا با اراده و قدرت و علم و رحمتت به صحت و سلامتی کامل برسان، یقینی که هیچ گونه خطری از ناحیۀ هوای نفس و شیطان و سایر دشمنانت آن را تهدید ننماید.

ص:239


1- (1) - شعراء (26) : 88 - 89. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 210/67، باب 53، حدیث 23؛ مصباح الشریعة: 53. [2]
3- (3) - الکافی: 84/2، حدیث 5؛ [3] بحار الأنوار: 236/67، باب 54، ذیل حدیث 6.

یقینی که رسول خدا از امین وحی، معنا و تفسیرش را پرسید، و امین وحی در جواب حضرت عرضه داشت:

اَلْمُوقِنُ یَعْمَلُ لِلّهِ کَاَنَّهُ یَراهُ. (1)

اهل یقین برای خدا آن چنان بندگی می کنند که گوئی حضرت حق مورد مشاهده آنهاست.

این چنین یقین اجازه نمی دهد که جاذبه های غیر خدائی، و کشش های غیر الهی کمترین اثری بر انسان بگذارند. با داشتن چنین یقینی، انسان در میان سخت ترین طوفان ها، و مشکل ترین حوادث، با کمال عشق و علاقه و بدون کمترین سستی و دل سردی و پژمردگی به عبادت و بندگی و طاعت و خدمت ادامه می دهد و آن همه طوفان و حادثه را از جانب معشوق علّت ترفیع درجه و تزکیۀ باطن می داند.

با این یقین است که انسان در جنب حضرت محبوب به کسی و چیزی اعتنا نمی کند. با این یقین است که سراپای وجود انسان جهت عبادت و طاعت غرق شوق و ذوق است. با این یقین است که انسان نسبت به حضرت حق سر از پا نمی شناسد و می خواهد به هر قیمتی تمام هستی ناقابل خود را نثار یک غمزۀ دوست کند. با این یقین است که اگر تمام پرده ها از روی رخسار اسرار گرفته شود، چیزی درقلب عاشق نسبت به حضرت دوست اضافه نمی گردد.

همان طور که حضرت علی علیه السلام می فرماید:

لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً. (2)

اگر تمام پرده ها از برابر دیده ام کنار برود، و اسرار نهانی ظهور کند بر یقینم افزوده نمی شود.

ص:240


1- (1) - بحار الأنوار: 20/74، باب 2، حدیث 4؛ [1] معانی الاخبار: 261، حدیث 1.
2- (2) - بحار الأنوار: 135/46، باب 8، حدیث 25؛ غرر الحکم: 119، حدیث 2082. [2]

با این یقین، ارزش انسان از ملائکه برتر، و بدون شک آدمی مصداق خیر البریّه، و راه رسیدن به حریم قرب حضرت محبوب برای انسان هموار می شود.

با عینک این یقین، انسان تمام هستی را مظهر اراده و اسمای او می بیند، و جز در راه خدمت و طاعت قدمی بر نمی دارد، و به غیر او با احدی همدل و همراز نمی گردد، و جز به عنایت او امیدوار نمی شود.

اهلی شیرازی آن عارف عاشق می فرماید:

ای دل گدائی از کرم کارساز کن خود را زمنّت همه کس بی نیاز کن

توحید چیست ترک تعلّق زهر چه هست یعنی به روی غیر در دل فراز کن

گوهر ز زهر چشم نیرزد زناکسان بگذار مار مهره ز زهر احتراز کن

مورلئیم چند شوی مار گنج باش یعنی که خاک در دهن حرص و آز کن

جان را که تیره ساخته ای از هوای نفس چون شمع روشن از نفس جانگداز کن

رحمان گذاشتن پی شیطان شدن خطاست ما خود نهفته ایم تو خود امتیاز کن

ای خفته روز عمر تو را رو به کوتهی است این روز کوته از شب طاعت دراز کن

این راه کعبه نیست که زادش توکّل است این راه محشر است برو توشه ساز کن

(اهلی شیرازی)

ص:241

[وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی]

و فسادم را به قدرتت اصلاح کن.

صلاح و فساد

اشاره

صلاح به واقعیّت هایی گفته می شود که با فرهنگ الهی هماهنگ و هم سو باشد، و فساد به مسائلی می گویند که از چهار چوب برنامه های حضرت حق خارج باشد.

حالات قلب و نفس و حرکات اعضای بدن یعنی عقیده و اخلاق و عمل در صورت همسوئی با آیات کتاب خدا و روش و سنّت رسول اکرم و ائمه طاهرین علیهم السلام در طریق صلاح، و در صورت ناهمگونی در میدان فساد است.

اموری که آراسته به صلاح است، باعث خیر دنیا و آخرت، و روشی که در ظاهر و باطن آلوده به فساد می باشد، علّت خواری دنیا و آخرت است.

بعثت انبیای الهی و امامت امامان معصوم در جهت به صلاح آوردن مردم در تمام شؤون بود. اگر تمام مردم دنیا دعوت انبیا را نسبت به مسئلۀ صلاح اجابت کنند تمام مشکلات و گرفتاری های مردم حل خواهد شد، و امراض باطنی و فکری و روانی آنان شفا یابد.

فساد در تمام جوانب زندگی معلول اعراض انسان از توحید و نبوّت و امامت، و محصول روی گردانی آدمیان از دستورهای ملکوتی، و میوۀ تلخ اطاعت آنان از هوا و شیطان است.

قرآن از قول تمام مصلحان تاریخ از زبان حضرت شعیب علیه السلام نقل می کند:

ص:242

اِنْ ارِیدُ الاّ الْاِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی الاّ بِاللّهِ عَلَیهِ تَوَکَّلْتُ وَ الَیْهِ انِیبُ» (1)

تا جایی که قدرت دارم جز اصلاح [ شما را ] نمی خواهم ؛ و توفیقم فقط به [ یاری ] خداست ؛ بر او توکّل کردم و به سوی او باز می گردم .

حضرت سید الشّهداء علیه السلام به هنگام خروج از مدینه نامه ای به برادرش محمد حنفیه نوشت:

وَ انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فِی امَّةِ جَدّی... . (2)

قیام و خروج و حرکت من فقط و فقط به خاطر اصلاح [ تمام ظاهر و باطن ] در امّت جدم رسول خداست.

اصلاح و افساد در آیات قرآن

قرآن مجید می فرماید: کسی که پس از مدتی ستم در مقام اصلاح خود برآید، خداوند مهربان به او توجّه می کند و وی را مورد لطف و عنایت قرار می دهد:

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ» (3)

پس کسی که بعد از ستم کردنش توبه کند و [مفاسد خود را ] اصلاح نماید ، یقیناً خدا توبه اش را می پذیرد .

فَمَنْ آمَنَ وَ اصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ» (4)

پس کسانی که ایمان بیاورند و [ مفاسد خود را ] اصلاح کنند نه بیمی بر آنان

ص:243


1- (1) - هود (11) : 88. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 329/44، باب 37. [2]
3- (3) - مائده (5) : 39. [3]
4- (4) - انعام (6) : 48. [4]

است و نه اندوهگین می شوند .

وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَآمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ اصْلَحَ بالَهُمْ» (1)

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند و به آنچه بر محمّد نازل شده که از سوی پروردگارشان حق است گرویدند ، خدا گناهانشان را از آنان محو کرد و حالشان را اصلاح نمود .

اَصْلِحْ وَ لاتَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» (2)

به اصلاح برخیز و از راه و روش مفسدان پیروی مکن .

وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ بَعْدَ اصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ» (3)

و در زمین پس از اصلاح آن [ به وسیلۀ رسالت پیامبران ] فساد مکنید ، این [ امور ] برای شما بهتر است ، اگر مؤمنید .

إنّا لانُضیعُ اجْرَ المُصْلِحینَ» (4)

یقیناً ما پاداش اصلاح گران را ضایع نمی کنیم .

وَاللّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ» (5)

و خدا افسادگر [ در امور یتیم ] را از اصلاح گر بازمی شناسد .

خداوند می فرماید: آنان که به عهد خدا وفا می کنند، و پیمان الهی را نمی شکنند، و به آنچه که خداوند پیوند به آن را امر فرموده پای بندند، و از حضرت

ص:244


1- (1) - محمّد (47) : 2. [1]
2- (2) - اعراف (7) : 142. [2]
3- (3) - اعراف (7) : 85. [3]
4- (4) - اعراف (7) : 170. [4]
5- (5) - بقره (2) : 220. [5]

حق بیم دارند، و از بدی حساب می ترسند، و به خاطر رضای حق در تمام حوادث صبر می کنند، و نماز به پا می دارند، و به انفاق اقدام می کنند چه در ظاهر و چه در باطن و بدی را به خوبی تلافی می کنند، عاقبت خوشی در قیامت در انتظار آنان است.

اینان همراه با پدران و همسران و فرزندان صالحشان در بهشت های عدن به طور همیشگی اقامت می ورزند:

جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ازْواجِهِمْ وَ ذُرَّیّاتِهِمْ» (1)

بهشت های جاویدی که آنان و پدران و همسران و فرزندان شایسته و درست کارشان در آن وارد می شوند .

فساد یعنی آلودگی اندیشه، اخلاق و عمل، به هوا و هوس و برنامه های شیطانی.فساد یعنی خروج حالات قلبیّه و برنامه های اخلاقیّه و عملیّه از مدار قوانین و دستورهای الهی.

وَ اذا تَوَلّی سَعی فِی الْاَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللّهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ» (2)

و هنگامی که [ چنین دشمن سرسختی ] قدرت و حکومتی یابد ، می کوشد که در زمین فساد و تباهی به بار آورد ، و زراعت و نسل را نابود کند ؛ و خدا فساد و تباهی را دوست ندارد .

اَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ اوْفَسَادٍ فِی الْاَرْضِ فَکَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً» (3)

ص:245


1- (1) - رعد (13) : 23. [1]
2- (2) - بقره (2) : 205. [2]
3- (3) - مائده (5) : 32. [3]

هر کس انسانی را جز برای حق ، [ قصاص ] یا بدون آن که فسادی در زمین کرده باشد ، بکشد ، چنان است که همۀ انسان ها را کشته .

وَابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَةَ،وَ لاتَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ احْسِنْ کَما احْسَنَ اللّهُ الَیْکَ وَ لاتَبْغِ الْفَسادَ فِی الْاَرْضِ انّ اللّهَ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ» (1)

در آنچه خدا به تو عطا کرده است سرای آخرت را بجوی ، و سهم خود را از دنیا فراموش مکن ، و نیکی کن همان گونه که خدا به تو نیکی کرده است ، و در زمین خواهان فساد مباش ، بی تردید خدا مفسدان را دوست ندارد .

وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً وَ اللّهُ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ» (2)

و همواره در زمین برای فساد می کوشند ، و خدا مفسدان را دوست ندارد .

تِلْکَ الدّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لایُریدُونَ عُلُوّاً فِی الْاَرْضِ وَ لافَساداً وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ» (3)

آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند ؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است .

اصلاح و افساد در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

ص:246


1- (1) - قصص (28) : 77. [1]
2- (2) - مائده (5) : 64. [2]
3- (3) - قصص (28) : 83. [3]

پابرجا بودن دین و دنیا به چهار نفر است: دانشمند با عمل، جاهلی که از یادگرفتن خودداری نمی کند، ثروتمندی که از انجام خوبی بخل نمی ورزد، تهیدستی که آخرتش را با دنیا عوض نمی نماید.

فساد در دین و دنیا زمانی است که عالم علمش را ضایع، و جاهل از یادگیری خودداری ورزد، و ثروتمند دچار بخل شود، و تهیدست آخرتش را به دنیا بفروشد. (1)از امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون وضع مردم پرسیدند، حضرت فرمود:

عموم مردم از پی پنج طائفه فاسد می شوند.

دانشمندان که هادیان مردم به سوی خدایند، اهل زهد که راه به سوی حقّند، تاجران که امینان خداوندند، رزمندگان که یاور دینند، حاکمان که کارگردانان مردمند.

زمانی که عالم دچار طمع شد، و در جمع ثروت برآمد، مردم چه کسی را حجّت حق بر خلق بدانند، آنگاه که زاهدان، در پی دنیا برآمدند، و چشم به دست مردم دوختند، مردم به کدام شخص اقتدا کنند، و وقتی تاجر خائن شد و از پرداخت زکات باز ایستاد خلق خدا به که اطمینان نمایند، و زمانی که رزمنده ریاکار شد، و روی به کاسبی آورد، چه کسی از مسلمانان دفاع کند، و هنگامی که حاکم ظالم شد، و در حکومتش به ستم برخاست چه کسی مظلوم را در برابر ظالم یاری دهد؟!

و اللّه قسم، مردم را جز عالمان طمعکار و زاهدان دنیاپرست، و تاجران خائن، و رزمندگان ریاکار، و حاکمان ستمگر به نابودی نکشیدند.

در آیندۀ نزدیک ستمکاران ملاحظه خواهند کرد که به چه عذابی مبتلا خواهند شد. (2)در هر صورت، علت فساد در فکر و اخلاق و عمل روی گردانی از حق و غفلت

ص:247


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 372؛ بحار الأنوار: 36/2، باب 9، حدیث 44.
2- (2) - میزان الحکمة: 4618/10، حدیث 15890.

از خدا، و بی توجّهی به آخرت، و عمل نکردن به قرآن مجید و دستورهای انبیا و امامان است.

شخص فاسد، و خانوادۀ فاسد، و جامعۀ فاسد، بدون تردید در تمام شؤون زندگی دچار انواع مشکلات و سختی ها و پریشانی و اضطراب و ناامنی است، و این همه علاجی جز بازگشت به حق، و روی آوردن به حقیقت، و آراسته شدن به اخلاق الهی، و ایجاد رغبت به نعیم آخرت در قلب، و اصلاح درون و برون و ظاهر و باطن ندارد.

ص:248

[«3»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اکْفِنِی مَا یَشْغَلُنِی الاِهْتِمَامُ بِهِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ وَ اسْتَفْرِغْ أَیَّامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ فِی رِزْقِکَ وَ لاَ تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ وَ أَعِزَّنِی وَ لاَ تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لاَ تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لاَ تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لِی مَعَالِیَ الْأَخْلاَقِ وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ]

خدایا بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و مرا از آنچه توجّه به آن دچار سرگرمی و مشغولیت می کند، کفایت کن، و در اموری به کارگیر که فردای قیامت در ارتباط با آن از من بازپرسی می کنی، و روزگارم را در اهدافی که مرا به خاطر آن به وجود آوردی مصروف دار.

و مرا توانگر کن و روزیت را بر من وسعت ده، و مرا به چشم داشت نسبت به آنچه در دست این و آن است مبتلا مکن، و ارجمندم ساز.

و مرا به سرکشی و گردن کشی، گرفتار مساز، و بر مدار بندگیت قرار ده، و عبادتم را به خودپسندی تباه مکن، و خیر و نیکی را به دست من برای تمام مردم جاری ساز و آن را با آلوده شدن به منت نابود مکن، و اخلاق شریفه و بلند مرتبه به من ببخش و از فخرفروشی نگاهم دار.

ص:249

باب نجات در دنیا و آخرت

اشاره

حضرت سجّاد علیه السلام به اموری بسیار مهم که باب نجات دنیا و آخرت است اشاره دارد:

1 - کفایت حق از عبد

2 - عمل برای قیامت

3 - خرج کردن وقت در راه هدف

4 - مصون بودن از فقر و وسعت رزق

5 - بی نیازی از چشم داشت

6 - عزّت واقعی و دوری از کبر

7 - عبادت بی عجب

8 - انجام خیر بدون منّت

9 - معالی اخلاق

10 - دوری از فخر وناز بر مردم

1 - کفایت حق از عبد

اشاره

زمان و وقت، گوهر گران بهایی است که از جانب حضرت حق از باب رحمت و لطف در اختیار انسان قرار داده شده است.

با این سرمایۀ بسیار سنگین الهی، می توان دست به تجارتی زد که سود و منفعت دنیایی و آخرتی نصیب شود.

بسیاری از مردم با کرامتی که علاقه دارند از لحظه لحظه عمر خود در بهترین کارها بهره مند شوند.

عده ای به اندوختن علم و دانش برای رشد خود و هدایت دیگران عشق می ورزند.

ص:250

گروهی علاقه دارند دست به تألیف کتب سودمند اسلامی و تربیتی بزنند.جمعیتی عاشق تحصیل علوم مادی برای خدمت به وطن و حلّ مشکلات مردم هستند. پاره ای از مردم با تمام وجود دلبسته به کار خیرند و می خواهند از مقدار فرصتی که در جنب زندگی برای آنها هست درهر زمینه ای برای مردم کار خیری انجام دهند.

گاهی اشتغالات فکری، بدنی، کاری، اجتماعی، خانوادگی مانع از این همه امور مفید است.

اما وقتی انسان مؤمن از حضرت حق بخواهد که او را از آن همه اشتغالات که همچون سدّی در برابر آن همه برنامه های پرمنفعت قرار دارد نجات دهد، تا بتواند در کمال آسایش خاطر، دست به انجام برنامه های مثبت بزند، پروردگار مهربان خواسته اش را اجابت می نماید، و زمینه هائی از باب لطف و عنایتش فراهم می آورد که انسان بتواند در کمال آسایش و اطمینان و امنیّت خاطر به مسیری که در آن قدم گذاشته ادامه دهد، و به هدف عالی برسد.

از بسیاری از بزرگان دین همچون حضرت آیت اللّه بروجردی و علّامه طباطبائی نقل شده است که رشد علمی و تألیفات و تربیت شاگردان ما از برکت همسران بوده است، آنان آرامشی در زندگی فراهم آوردند، و چنان برای حل مشکلات داخلی، و فراهم آوردن وسایل و برنامه های لازم فداکاری کردند که ما توانستیم وقت خود را در علم و عمل و تألیف و تصنیف و تربیت شاگردانی سودمند صرف کنیم.

گاهی خداوند دوستان بزرگوار و با کرامتی مرحمت می کند که عمده کارهای شخصی و امور اضافی را در کمال عشق و دلبستگی انجام دهند، تا وقت پر بهای آنان در هدف مقدس و مبارکی صرف شود، و این کفایت حق از بنده اش نسبت به اشتغالات اوست.

کفایت حق از عبد، جلوۀ رحمت خاصۀ الهیه به انسان مؤمن است.

ص:251

نعمت کفایت را باید قدردانی کرد، و نسبت به آن در مقام شکر برآمد. نعمت کفایت حق از عبد سرمایۀ عظیمی است که می توان به وسیلۀ آن به تجارت معنوی دست یافت، و از برکت آن خیر دنیا و آخرت را تأمین کرد.

رفع و منع اشتغالاتی که مزاحم وقت پرقیمت انسانند، به وسیلۀ حضرت کافی المهمّات در زندگی اهل خدا تجلی کامل داشت، و این همه منفعتی که در امور دنیایی و آخرتی نصیب انسان ها شده، از برکت این نعمت عظیم است.

به راستی اگر در مسیر کمال هستید، و حسّ می کنید که وجود شما می تواند برای خود شما و عباد الهی منبع خیر و برکت باشد ولی گرفتاری ها و اشتغالات مربوط به زن و فرزند، و امور داخلی خانه و مسائل بیرونی مانع از راه و هدف شماست به پیروی از حضرت سجّاد علیه السلام ، در کمال تضرّع و زاری و حال، دست نیاز به درگاه بی نیاز بردارید و به حضرتش عرضه بدارید:

«وَاکْفِنی ما یَشْغَلُنِی الْاِهْتِمامُ بِهِ»

و مرا از آنچه توجّه به آن دچار سرگرمی و مشغولیت می کند، کفایت کن.

بود یا رب که از پروانۀ جود بر افروزی دلم را شمع مقصود

زتوفیقم نمایی راه تحقیق چراغی بخشیم از نور توفیق

دلم پروانۀ جانسوز سازی به شمع دل شب من روز سازی

چراغ دل که مرد از ظلمت تن زبرق عشق بازش ساز روشن

چو شمعم گرمیی از سوختن ده مرا از سوختن افروختن ده

دل پرسوز من از سوز داغی برافروزان چو فانوس چراغی

رهان زین ظلمتم از برق آهی ببخش از بخت سبزم خضر راهی

دل من مخزن اسرارخود کن چو شمعش روشن از انوار خود کن

ص:252

رهی بنمایم از شمع معانی مرا روشن کن اسرار نهانی

به چشم من نما از سرمۀ غیب پری رویان معنیهای بی عیب

حدیث روشنم عِقد گهر کن چراغ مجلس اهل نظر کن

آیات کفایت حق از عبد

قرآن مجید در باب کفایت حق از عبد در آیاتی می فرماید:

وَکَفی بِاللّهِ وَلیّاً» (1)

و بس است که خدا سرپرست شما باشد.

وَ کَفی بِاللّهِ نَصیراً» (2)

و کافی است که خدا یاور شما باشد .

و تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ وَ کَفی بِاللّهِ وَکیلاً» (3)

و بر خدا توکّل کن ؛ و کارساز بودنِ خدا [ نسبت به امور بندگان ] کافی است .

وَکَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَنَصیراً» (4)

و کافی است که پروردگارت [ برای تو ] راهنما و یاری دهنده باشد .

اِنّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ» (5)

که ما [ شرّ ] استهزا کنندگان را از تو بازداشته ایم .

ص:253


1- (1) - نساء (4) : 45. [1]
2- (2) - نساء (4) : 45. [2]
3- (3) - نساء (4) : 81. [3]
4- (4) - فرقان (25):31. [4]
5- (5) - حجر (15) : 95. [5]

اَلَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (1)

آیا خدا برای بنده اش [ در همه امور ] کافی نیست ؟

2 - عمل برای قیامت

اشاره

قیامت روزی است که حضرت حق در کتاب های آسمانی، و صد و بیست و چهار هزار پیامبر صادق در گفتار خود، و دوازه امام معصوم در کلمات حکیمانۀ خویش، وقوع و تحقق آن را خبر داده اند.

قیامت روزی است که هیچ شک و تردیدی در وقوعش برای قلوب صافیّه و ارواح صالحه وجود ندارد.

قیامت روزی است که اگر برپا نمی شد عدالت بی مفهوم می ماند.

قیامت روزی است که تنها آن روز ظرفیّت جزای نیکوکاران و بدکاران را دارد.

قیامت روزی است که خداوند در آن روز با رحمت و عدالت به حساب تمام بندگان خواهد رسید، و به هر کسی برابر اعمالی که انجام داده اجر و مزد خواهد داد.

قیامت روزی است که برای تمام حرکات بندگان دادگاه تشکیل می شود، و از همگان نسبت به تمام اعمالشان بازپرسی خواهد شد، و به قول حضرت حق در قرآن مجید، در آن روز همه انسان ها بازپرسی خواهند شد.

حضرت سجّاد علیه السلام در این قسمت از دعا از حضرت حق درخواست می کند:

و مرا وادار به برنامه هائی کن که فردای قیامت از آن برنامه ها از من بازپرسی خواهی کرد که اگر انجام گرفته باشد سرافراز و اهل سعادت، و اگر کوتاهی شده باشد خجالت زده و مستحق عذاب خواهم بود.

آن برنامه هائی که در قیامت از آن بازپرسی می شود، عبارت است از عقاید،

ص:254


1- (1) - زمر (39) : 36. [1]

اخلاقیات، اجرای اوامر و نواهی حضرت حق و انبیا و امامان، انسان نسبت به تمام اعضا و جوارح و حرکات و اعمال و نسبت به تمام مردم و خلاصه نسبت به زمین و زمان و تمام نعمت های الهی دنیا و آخرت مسؤول است. انسان مکلف به این حقیقت است که از تمام نعمت های الهی، هماهنگ با دستورها و فرامین وحی استفاده کند.

سؤال از اعمال در قرآن مجید

قرآن در بارۀ مسؤولیّت انسان در صحرای قیامت می فرماید:

فَوَرَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اجْمَعینَ * عَمّا کانُوا یَعْمَلُونَ» (1)

به پروردگارت سوگند ، قطعاً از همۀ آنان بازخواست می کنیم . * از اعمالی که همواره انجام می داده اند .

وَقِفُوهُمْ انَّهُمْ مَسْئُولُونَ» (2)

آنان را نگه دارید که حتماً مورد بازپرسی قرار می گیرند .

وَلَتُسْئَلُنَّ عَمّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (3)

و مسلماً ازآنچه همواره انجام می دادید ، بازپرسی خواهید شد .

وَلَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمّا کانُوایَفْتَرُونَ» (4)

و روز قیامت از آنچه [ به خدا و پیامبر و قرآن ] افترا می بستند ، حتماً بازپرسی خواهند شد ،

ص:255


1- (1) - حجر (15) : 92 - 93. [1]
2- (2) - صافّات (37) : 24. [2]
3- (3) - نحل (16) : 93. [3]
4- (4) - عنکبوت (29) : 13. [4]

ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ» (1)

آن گاه شما در آن روز از نعمت ها بازپرسی خواهید شد .

سؤال از اعمال در روایات

حضرت صادق علیه السلام از قول لقمان در نصیحت به فرزندش روایت می فرماید:

وَ اعْلَمْ انَّکَ سَتُسْألُ غَداً اذا وَقَفْتَ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ عَنْ ارْبَعٍ: شَبابِکَ فیما ابْلَیْتَهُ، وَ عُمْرِکَ فیما افْنَیْتَهُ، وَ مالِکَ مِمَّا اکْتَسَبْتَهُ وَ فیما انْفَقْتَهُ. (2)

فرزندم، آگاه باش فردای قیامت در موقف حساب، در پیشگاه حضرت حق از چهار چیز باز پرسی خواهی شد:

جوانیت را چگونه گذراندی؟ عمرت را در کجا و در چه برنامه هائی تمام نمودی؟ ثروتت را از چه راهی به دست آوردی و در کجا خرج کردی؟

در هر صورت با تمام وجود باید مواظب تمام لحظات عمر بود که به این خرمن پرقیمت الهی آتش مخالفت با برنامه های الهی نیفتد که هستی را بر باد می دهد و در آخرت، آدمی را با تهیدستی و تنگدستی رسواکننده ای روبرو می نماید. وقت پر ارزش خود را در قسمتی صرف عبادات و در قسمتی صرف معاش، و در قسمتی صرف تحصیل معرفت و در قسمتی صرف لذّت های حلال کنید، تا در روز قیامت در برخورد به بازپرسی با سربلندی جواب داده و با کمال آرامش و امنیّت به سوی رضوان حق و بهشت عنبر سرشت حرکت کنید.

که بهشت محصول چه عقاید و اخلاق و اعمالی است، و جهنّم نتیجه چه برنامه هائی است؟ در این زمینه به روایت بسیار مهمی اشاره می شود:

ص:256


1- (1) - تکاثر (102) : 8. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 425/13، باب 18، حدیث 19؛ [2] قصص الأنبیاء، جزائری: 329.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی که مردم را از بسیاری از امور نهی کرده، فرموده است:

مَنْ عَرَضَتْ لَهُ فاحِشَةٌ اوْ شَهْوَةٌ فَاجْتَنَبَها مَخافَةَ اللّهِ عَزّوَجَلَّ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِ النّارَ، وَآمَنَهُ مِنَ الْفَزَعِ الْاَکْبَرِ، وَ انْجَزَ لَهُ ما وَعَدَهُ فِی کِتابِهِ فِی قَوْلِهِ تَعالی: وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» (1)

اَلا وَمَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنْیا وَآخِرَةٌ فَاخْتارَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ لَقِیَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ یَتَّقِی بِها النّارَ.وَ مَنِ اخْتارَ الْآخِرَةَ وَ تَرَکَ الدُّنْیا رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ، وَغَفَرَلَهُ مَساوِیَ عَمَلِهِ. (2)

اگر کسی در معرض گناه کبیره ای واقع شود، یا به شهوت حرامی برخورد کند و به خاطر ترس از خدا به اجتناب برخیزد، خداوند متعال وجود او را به آتش جهنم حرام کند، و وی را از فزع قیامت امان دهد، و به آنچه در قرآنش وعده داده وفا کند آن جا که فرموده، برای آنان که به وقت برخورد با گناه از خدا بترسند دو بهشت مقرر شده است.

بدانید هر کس در معرض دنیا و آخرت قرار بگیرد، پس آخرت را بگذارد و به دامن دنیا بیاویزد، روز قیامت خدا را ملاقات کند در حالی که وسیله ای برای حفظ وجودش از آتش جهنم ندارد، و آن که آخرت را انتخاب و دنیای حرام را بگذارد، از لذت رضایت حق بهره برد، و گناهانش مورد آمرزش قرار گیرد.

ای گرفتار جهان پیچ پیچ هیچ دانی کاین جهان هیچ است هیچ

ای تو از بیراه ره نشناخته توسن شهوت به هر سو تاخته

راه بیراه است و دزدان آگهند همرهان راه، دزدان رهند

ص:257


1- (1) - الرحمن (55) : 46. [1]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 13/4، حدیث 4968؛ وسائل الشیعة: 209/15، باب 9، حدیث 20297. [2]

پشت بر مقصود پوئی تا به کی مقصد از بیراهه جویی تا به کی

ای ره از بیره به تو نزدیک تر مقصدت از ره به تو نزدیک تر

دیو غفلت سوی این راهت کشاند مقصد و مقصود تو درخانه ماند

بازگرد ای بی خبر از راه خویش بازجو انجام خود زآغاز خویش

(نشاط اصفهانی)

3 - خرج کردن وقت در راه هدف

مسئله ای که برای اهل بصیرت از آفتاب روشن تر می باشد این است که خاک مرده به قدرت حق تبدیل به موجودی با شعور و مکلّف و مسؤول به نام انسان شد، تا ظرف معرفت حق و ایمان به قیامت و عمل صالح و متخلّق به اخلاق الهی گردد، تا از این طریق به مقام قرب و لقا و وصال حضرت محبوب برسد.

وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْاِنْسَ الّا لِیَعْبُدُونِ» (1)

و جن و انس را جز برای این که مرا بپرستند نیافریدیم .

فَمَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَلِحًا وَ لَایُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» (2)

پس کسی که دیدار [ پاداش و مقام قرب ]پروردگارش را امید دارد ، پس باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.

قیمت وقت و ارزش کسب ایمان و اخلاق و عمل صالح، در صفحات گذشته در تفسیر مسؤولیت و قیامت گذشت.

ص:258


1- (1) - ذاریات (51) : 56. [1]
2- (2) - کهف (18) : 110. [2]

4 - مصون بودن از فقر و وسعت رزق

آنان که بر اثر غفلت و اشتباه در زندگی، و به خصوص کثرت گناه از معیشت بازمانده و دچار تنگدستی و نیاز به مردم می شوند، در حقیقت گرفتار انواع بلاها و سختی ها و رنج ها هستند، و دائم در درون خود مبتلای به حسرت و اندوه و غم و غصّه اند.

آنان که هماهنگ با مسائل الهی به حرکت آمدند، و زمینۀ معیشت را متصل به رحمت حضرت حق کردند و در حدّ خود از وسعت رزق بهره مندند، کمتر دچار مشکل و زحمتند، و به همین سبب با آسودگی خاطر به عبادت و کسب معرفت و کار خیر موفقند.

راستی، باید به پیروی از حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت محبوب درخواست کرد که انسان را از نعمت غنا و وسعت رزق آنهم به صورتی که عامل گناه و معصیت نگردد، و بلکه غنا و رزق او کمکی به کار خیر و ثواب و اجر آخرت شود، بهره مند سازد.

5 - بی نیازی از چشمداشت

اشاره

چشمداشت به آنچه در دست مردم است، از قبیل مال و منال، حشمت وجاه، شهرت و مقام، خانه و مرکب، علاوه بر این که روح را عذابی الیم است، باعث شعله ور شدن صفت حسد، و خطرناک تر از آن زبانه کشیدن آتش طمع است.

این مرض خطرناک روانی، چون عارض کسی شود، او را به انواع گناهان و اشتغالات فکری و درونی دچار سازد، و وی را از هر کار خیر و گاهی از عبادات الهیّه باز دارد، و زمینه هلاک و ضلالت او را فراهم آورد.

قناعت به آنچه حضرت حق از طریق کسب حلال نصیب انسان فرموده، گنجی است که خیر دنیا و آخرت انسان را تأمین می نماید.

ص:259

وَ لاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ الی ما مَتَّعْنا بِهِ ازْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ ابْقی» (1)

دیدگانت را به آنچه برخی از اصناف آنان را بهره مند کردیم مدوز ، [ آنچه به آنان داده ایم ] شکوفۀ [ بی میوه و زیور و زینت ] دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم ، و رزق پروردگارت بهتر و پایدارتر است .

تصوّر نکنید که فرومایگان پست، و آنان که در غفلت و بی خبری از حقایق به سر می برند، آنچه از مال و منال و جاه و مقام در اختیار دارند، برای آنان عزّت و آبرو و خیر و سعادت است.

بیخبران از حق، با نعمت فراوانی که در اختیار دارند، میدان وسیع تری، جهت انواع لذایذ حیوانی و حرکات شیطانی برای خود می سازند، و از این راه عذاب بیشتر و سنگین تری را برای خود تهیه می بینند.

به آنچه حضرت حق از راه حلال نصیب فرموده قناعت کنید و بر تنگدستی موقت که جز امتحان الهی برای مردم مؤمن چیزی نیست صبر و استقامت ورزید، و باطن خود را با نور عفت نفس از هر نوع اضطراب و ناامنی حفظ کنید که خداوند مهربان در دنیا و آخرت با اهل تقواست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ اتْبَعَ بَصَرَهُ ما فِی ایْدِی النّاسِ طالَ هَمُّهُ وَ لَمْ یُشْفَ غَیْظُهُ. (2)

آن که چشم به مال و ثروت و حشمت و حشم دیگران بدوزد اندوهش طولانی، و خشم و غضبش بی شفا می ماند.

ص:260


1- (1) - طه (20) : 131. [1]
2- (2) - تفسیر الصافی: 327/3، [2] ذیل آیۀ 131 سورۀ طه؛ کتاب الزّهد، حسین بن سعید کوفی: 46، حدیث 125؛ [3]بحار الأنوار: 317/67، باب 58، حدیث 25. [4]

مردی نزد حضرت صادق علیه السلام شکایت برد:به دنبال مال مردم می روم و آن را به دست می آورم ولی به درآمد خود قانع نیستم، دائماًبا خود در جنگم، چرا که در طلب ثروت بیشتری هستم، به من چیزی بیاموزید که مرا از این ناراحتی نجات دهد.

حضرت فرمود:

اگر آن اندازه درآمد که معیشت تو را کفایت می کند بی نیازت سازد، اندک از مال دنیا تو را غنی کند، و اگر درآمد کافی تو، بی نیازت نمی کند با جمع کردن تمام ثروت دنیا هم راحت نخواهی شد! (1)راستی، چشمداشت به وضع دیگران و وادار شدن نفس به این که انسان را تا حدّ آنان و بلکه بیش از آن بالا ببرد عجب مرض خطرناک و بیماری مهلکی است!!

این حالت عذاب آور شیطانی، انسان را به خواری و ذلّت، و خم کردن پشت مردم پیش نامرد، و آوارگی و در بدری، و پایمال کردن حقوق دیگران مبتلا می کند.

غنای نفس در روایات

حضرت جواد علیه السلام می فرماید:

اَلْغِنی قِلَّةُ تَمَنِّیکَ وَ الرِّضا بِما یَکْفِیکَ، وَ الْفَقْرُ شِرَّةُ النَّفْسِ وَ شِدَّةُ الْقُنُوطِ. (2)

بی نیازی، قلّت و کمی خواهش های درون و راضی بودن به عنایت الهی است. و فقر نفس، شدّت ناامیدی از قدرت خویش و یأس از واقعیت ها است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

ص:261


1- (1) - بحار الأنوار: 178/70، باب 129، حدیث 22؛ الکافی: 139/2، حدیث 10. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 368/75، باب 28، حدیث 3؛ [2]نهج السعادة: 437/7. [3]

مَنِ اسْتَغْنی عَنِ النّاسِ اغْناهُ اللّهُ سُبْحانَهُ. (1)

هر کس بانگ بی نیازی از مردم را بزند، خداوند پاک، او را مستغنی می کند.

به حضرت داود خطاب شد:

وَضَعْتُ الْغِنی فِی الْقَناعَةِ وَ هُمْ یَطْلُبُونَهُ فِی کَثْرَةِ الْمالِ فَلا یَجِدُونَهُ. (2)

بی نیازی را در قناعت قرار دادم، مردم در زیادی مال می جویند، ولی نمی یابند.

سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ: احِبُّ انْ اکُونَ اغْنَی النّاسِ.قالَ: کُنْ قَنِعاً تَکُنْ اغْنَی النّاسِ. (3)

مردی به رسول خدا عرضه داشت، دوست دارم بی نیازترین مردم باشم فرمود: قناعت پیشه کن تا بی نیازترین مردم باشی.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ رُزِقَ ثَلاثاً نالَ ثَلاثاً وَ هُوَ الْغِنَی الْاَکْبَرُ: الْقَناعَةُ بِما اعْطِیَ، وَ الْیَأْسُ مِمّا فی ایْدِی النّاسِ، وَ تَرْکُ الْفُضُولِ. (4)

به آن که سه چیز روزی شود، به سه چیز رسیده و آن بی نیازی بزرگ تر است. قناعت به آنچه به او داده شده، دل بریدن از آنچه در دست مردم است، و ترک آنچه اضافه است.

ص:262


1- (1) - غرر الحکم: 197، حدیث 3876. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 453/75، باب 33، حدیث 21؛ [2]عدة الدّاعی: 179. [3]
3- (3) - کنز العمال: 128/16، حدیث 44154؛ میزان الحکمة: 2305/3.
4- (4) - بحار الأنوار: 229/75، باب 23، حدیث 107؛ [4] تحف العقول: 318.

6 - عزّت واقعی و دوری از کبر

اشاره

عزّت مایۀ الهی و سرمایه ای است ملکوتی که به صورت حالتی نورانی بر اثر ایمان واقعی به خداوند و یقین به قیامت، و اتصال به نبوت و امامت، و تخلّق به اخلاق الهی، و اجرای فرامین حق، و دوری از حرام در درون انسان تجلّی می کند، و نمی گذارد هیچ خطری و هیچ عاملی انسان را مغلوب و محکوم خود کند، و به ذلّت و حقارت و پستی دچار نماید. کسب چنین شخصیت با عظمت باطنی جز از طریق پیمودن راه دین و محور قرار دادن حق در زندگی میسر نیست.

عناصر مادی عامل عزّت نیست، جاه و مقام مایۀ شخصیت نمی باشد، شهرت و آبروی ظاهری سربلندی درونی نمی سازد.

مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً الَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ» (1)

کسی که عزّت می خواهد ، پس [ باید آن را از خدا بخواهد ؛ زیرا ] همۀ عزت ویژۀ خداست . حقایق پاک [ چون عقاید و اندیشه های صحیح ] به سوی او بالا می رود و عمل شایستۀ آن را بالا می برد .

لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» (2)

عزت و اقتدار برای خدا و پیامبر او و مؤمنان است .

آن که از این مایۀ درونی و حالت ملکوتی و سرمایۀ عرشی بی بهره است، در مقابل اندکی از مال دنیا، یا جاه ومقام، یا هجوم شهوات و غرایز، و لذت های مادی به سرعت محکوم و مغلوب می شود، و به مرض خطرناک ذلّت و حقارت و پستی دچار می گردد.

ص:263


1- (1) - فاطر (35) : 10. [1]
2- (2) - منافقون (63) : 8 [2]

چنین افرادی از آزادی به معنای واقعی و حرّیت و کرامت و شرافت نفس و بزرگی و وقار و ادب و تربیت محرومند. این گونه مردم بودند که بر اثر پوکی درون به بند بردگی طاغوت ها درآمدند، و مشکلات زیادی را برای مردم و به خصوص آزادگان تاریخ و خاصه انبیا و اولیا فراهم آوردند، و مبدء جنایات بی شمار، و خیانت های بی عدد در تاریخ انسان شدند.

عزّت نفس محصول آزادی از شهوات غلط، و خلقیات شیطانی، و وقار و آقائی در برابر حوادث، و تذلّل و خضوع در برابر حضرت رب العزّة است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اِعْلَمْ انَّهُ لاعِزَّ لِمَنْ لایَتَذَلَّلُ لِلّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی، و لارِفْعَةَ لِمَنْ لایَتَواضَعُ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ. (1)

آن که در برابر حضرت حق بندگی نکند عزّت ندارد، و هر کس نسبت به وجود مقدّس خداوند و فرامین سعادت بخش حضرت او تواضع ننماید بلندی و سرفرازی برای او نیست.

فراهم آوردن موجبات ذلّت و خواری، و باز کردن میدان اهانت به انسان مؤمن حرام است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لَیْسَ لِلْمُؤْمِنِ انْ یُذِلَّ نَفْسَهُ. (2)

سزاوار نیست، مؤمن زمینۀ خواری برای خود فراهم کند.

میدان دادن به شهوات غلط، زمینۀ ایجاد کردن برای حکومت هوای نفس، تکرار گناه، رها کردن خویش در دست افراد ناباب، دوری از تقوا، ضعف ایمان،

ص:264


1- (1) - الکافی: 243/8، حدیث 337؛ [1] تحف العقول: 366.
2- (2) - مستدرک الوسائل: 210/12، باب 11، حدیث 13908. [2]

استقامت نیاوردن در برابر حوادث، مهجوری از نور نبوت و ولایت، همه و همه باعث ذلّت و خواری و پستی و سستی نفس است.

امام علی علیه السلام به فرزندش حضرت مجتبی علیه السلام می فرماید:

وَاَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ انْ ساقَتْکَ الَی الرَّغائِبِ، فَاِنَّکَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً، وَ لاتَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ و َ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً. (1)

از هر نوع پستی و زبونی بپرهیز، هر چند آن ذلّت و پستی وسیلۀ رسیدنت به آرزوها باشد؛ زیرا در برابر پرداخت شرف نفس عوضی که با آن برابر باشد به دست نخواهی آورد، و بندۀ دیگران مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.

تواضع مشروع و به عبارت دیگر احترام به مردم، به خصوص به افراد مؤمن، هیچ گونه منافاتی با عزّت نفس و کرامت انسانی ندارد.

احترام به مردم از آن جا که دستور دین است، یک نوع عبادت محسوب می شود، و باعث رفعت و سربلندی و محبوبیت انسان در میان مردم است.

از طرفی باید این معنا را در نظر داشت که صفت ناپسند تکبّر باعث متلاشی شدن شخصیت انسان، و میراث عذاب الهی در عالم آخرت است.

کبر در برابر دستورهای الهی، و بزرگی نشان دادن بی جهت در بین مردم حالتی ناپسند و از اخلاق شیطان، و صفت بسیار بدی است که انسان را مبغوض و منفور حضرت حق می کند.

نی همی از خود به راه یار می باید گذشت کز دو عالم در رهش یک بار می باید گذشت

گر حقیقت عاشقی بر هر دو عالم پای زن یار اگر می جوئی از اغیار می باید گذشت

ص:265


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]

عشق را راهیست ناهموار و این باشدعجب کزسر از این راه ناهموار می باید گذشت

خاک شد بس استخوان ها زیر دیوار هوس با شتاب از پای این دیوار می باید گذشت

اندک و بسیار این عالم همه رنج است و غم اندک اندک ز اندک و بسیار می باید گذشت

چیست دانی توشۀ عقبی صغیرا از صراط با ولای حیدر کرّار می باید گذشت

(صغیر)

کبر در آیات قرآن

خداوند بزرگ در قرآن مجید فرعون و کارگزاران حکومتش را به خاطر تکبّر در برابر حق به سختی سرزنش کرده و مورد عتاب قرار می دهد:

وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا انَّهُمْ الَیْنا لایُرْجِعُونَ» (1)

او و سپاهیانش به ناحق در زمین سرکشی و تکبّر کردند ، و پنداشتند که آنان را به سوی ما بازنمی گردانند .

وَمَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ الَیْهِ جَمِیعاً» (2)

و کسانی که از بندگی او امتناع کنند و تکبّر ورزند ، به زودی همه آنان را [ برای حسابرسی ] به سوی خود گردآوری خواهد کرد .

ص:266


1- (1) - قصص (28) : 39. [1]
2- (2) - نساء (4) : 172. [2]

وَ امَّا الَّذینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً الیماً» (1)

و اما کسانی که [ از ایمان و عمل شایسته ] امتناع کردند و تکبّر ورزیدند ، به عذاب دردناکی عذاب می کند . نخواهند یافت .

فَاسْتَکْبَرُوا وَکانُوا قَوْماً مُجْرِمِینَ» (2)

پس آنان تکبّر ورزیدند و آنان گروهی گنهکار بودند .

کبر در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِجْتَنِبُوا الْکِبْرَ فَاِنَّ الْعَبْدَ لایَزالُ یَتَکَبَّرُ حَتّی یَقُولَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: اکْتُبُوا عَبْدی هذا فِی الْجَبّارینَ. (3)

از تکبر چه در برابر حق، چه در برابر خلق بپرهیزید که تکبر کار را به جائی می رساند که حضرت حق به ملائکه امر می فرماید نام این متکبّر را در گروه زورگویان ثبت کنید.

امام علی علیه السلام می فرماید:

اِحْذَرِ الْکِبْرَ فَاِنَّهُ رَأسُ الطُّغْیانِ وَ مَعْصِیَةُ الرَّحْمنِ. (4)

از کبر حذر کنید که سرآغاز طغیان و گناه و معصیت در برابر حضرت رحمن است.

و نیر می فرماید:

ص:267


1- (1) - نساء (4) : 173. [1]
2- (2) - یونس (10) : 75. [2]
3- (3) - الکامل، عبدالله بن عدی: 165/5.
4- (4) - میزان الحکمة: 2651/3؛ سر الاسرار فی شرح حدیث المعراج: 300، حدیث 10.

شَرُّ آفاتِ الْعَقْلِ الْکِبْرُ. (1)

بدترین آفات برای عقل، کبر است.

و باز می فرماید:

اِیّاکَ وَ الْکِبْرَ فَاِنَّهُ اعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ الْأَمُ الْعُیُوبِ، وَ هُوَ حِلْیَةُ ابْلیسَ. (2)

از کبر دوری کنید که از بزرگترین گناهان و پست ترین عیوب و لباس ابلیس است.

عبداللّه بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

لایَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّةٍ مِنْ کِبْرٍ. (3)

وارد بهشت نمی شود، کسی که در دلش به وزن یک ذرّه کبر باشد.

عیسی گذاشت دنیا قارون اسیر او شد آن بر فلک برآمد این در زمین فرو شد

آب حیات وصلت تا روزی که گردد نقد حیات ما را باری به جستجو شد

با صولجان عشقت ما را چه چاره باشد جائی که چرخ گردون سرگشته همچو گوشد

ساقی ز درد دوشین جز درد سر چه گوهی می ده که عمر اهلی ضایع به گفتگو شد

(اهلی شیرازی)

ص:268


1- (1) - مستدرک الوسائل: 29/12، باب 58، [1]غرر الحکم: 65، حدیث 849. [2]
2- (2) - مستدرک الوسائل: 29/12، باب 58، ذیل حدیث 13422؛ [3]غرر الحکم: 309، حدیث 7124. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 194/70، باب 130؛ [5]مجموعة ورّام: 203/1. [6]

7 - عبادت بی عجب

اشاره

حضرت سجّاد علیه السلام به پیشگاه مقدس حضرت حق عرضه می دارد:

مرا در برابر وجود مقدّست به بندگی وادار، و عبادتم را از آلوده شدن به عجب حفظ فرما.

بندگی حق مایۀ عزّت و سرافرازی، و باعث رشد و کمال، و شکوفائی تمام استعدادها، و شرف و کرامت دنیا و آخرت است.

بندگی حق، عامل رسانندۀ انسان به تقوا و پاکی، سلامت و امنیّت، اصالت و معرفت است.

بندگی حق، مورّث به چنگ آوردن لقا و وصال محبوب، و زمینه ساز حیات طیبه، و عافیت امروز و فرداست. بندگی حق، ایجاد کنندۀ امنیّت از عذاب جهنم و کلید هشت در بهشت و وسیلۀ آمرزش گناهان و معاصی است.

بندگی حق، در حقیقت هماهنگی نمودن با تمام موجودات خلقت و عناصر هستی است؛ زیرا قرآن مجید تمام موجودات را در مدار سجده و تذلّل و عبادت نسبت به حق می داند:

اِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ الاّ آتِی الرَّحمنِ عَبْداً» (1)

هیچ کس در آسمان ها و زمین نیست مگر این که [ ذاتاً ] بنده [ و مملوک ] به سوی [ خدای ] رحمان می آید .

بندگی حق وسیله آزادی از شهوات غلط، و نجات یافتن از بند ابلیس و حیله گری های شیطان است.

عبادت یعنی اطاعت و فرمانبری از اوامر حضرت سبحان، و خضوع و خشوع در برابر آفرینندۀ آسمان ها و زمین.

ص:269


1- (1) - مریم (19) : 93. [1]

عبادت یعنی مملو بودن قلب از ایمان، آراسته بودن نفس به اخلاق حسنه و پیراسته بودن وجود از گناه، و اتصال به عمل صالح.

عبادت یعنی رعایت حقوق حق و حقوق خلق، و انجام خیر و دوری از شر.

عبادت یعنی تحصیل علم و دانش، رسیدگی به یتیم، دستگیری از مسکین، جبران فقر فقیر، و ادای حقوق مالی جهت ترویج دین.

عالی ترین حقیقتی که حضرت حق در قرآن مجید انبیای خود را به آن معرفی فرموده، عبادت است.

بهترین صفتی که حضرت محبوب در قرآن کریم اولیایش را به آن ستوده، عبادت است.

برترین وصفی که خداوند برای ملائکه در کتاب عظیمش آورده، عبادت است.

عابد محبوب خدا، و متکبر از عبادت مورد نفرت حق و انبیاء و امامان است.

عبادت باعث آبادی دنیا و به دست آوردن خیر مطلق در عالم آخرت است.

عبادت غیر خدا کفر، شرک، زندقه و فساد و مورّث تسلّط جبّاران و زورگویان نسبت به مظلومان و مستضعفان است.

عبادت غیر خدا از بیان قرآن

عبادت غیر خدا نهایت ذلّت و خواری و بیچارگی انسان است.

قُلْ انّی نُهِیتُ انْ اعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قُلْ لا اتَّبِعُ اهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ اذاً وَ ما انَا مِنَ الْمُهْتَدینَ» (1)

بگو : من از پرستیدن کسانی که شما به جای خدا می پرستید نهی شده ام . بگو :

من از هواهای نفسانی شما پیروی نمی کنم که در آن صورت گمراه شده ام

ص:270


1- (1) - انعام (6) : 56. [1]

و از راه یافتگان نخواهم بود .

قُلْ یا ایُّهَا النّاسُ انْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دینی فَلا اعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَلکِنْ اعْبُدُ اللّهَ الَّذی یَتَوَفّاکُمْ وَ امِرْتُ انْ اکُوْنَ مِنْ الْمُؤْمِنینَ» (1)

بگو : ای مردم ! اگر شما در [ حقّانیّت ] دین من تردید دارید [ من در حقّانیّت دینم و بطلان آیین شما هیچ تردیدی ندارم ] من آنهایی را که شما به جای خدا می پرستید ، نمی پرستم ، بلکه خدایی را می پرستم که جان همۀ شما را می ستاند ، و من مأمورم که از مؤمنان باشم .

یا ابَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ انَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیّاً» (2)

پدرم ! شیطان را مپرست ؛ زیرا شیطان همواره نسبت به خدا نافرمان است .

یا ایُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (3)

ای مردم ! پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده است ، بپرستید تا [ با پرستیدن او ] پروا پیشه شوید .

آیات قرآن در زمینۀ عبادت بسیار است، قسمتی از آیات امر به عبادت رب، و قسمتی نهی از عبادت غیر رب، و دسته ای بیان کنندۀ سود دنیایی و آخرتی عبادت، و دستۀ دیگر روشن کننده ضررها و خسارت های غیر قابل جبران بندگی غیر خدا است.

الهی، به راستی و درستی، و بر اساس حق و حقیقت، و برمبنای شوق و ذوق، و

ص:271


1- (1) - یونس (10) : 104. [1]
2- (2) - مریم (19) : 44. [2]
3- (3) - بقره (2) : 21. [3]

بر پایۀ عشق و محبت، ما را در عبادت و بندگی خود تا لحظۀ خروج از دنیا مشغول کن، و از عبادت و بندگی، و اطاعت و پرستش بت های درونی و برونی بازدار.

جانا نظری که دل فکارست بخشای که خسته نیک زاراست

بشتاب که جان بلب رسیدست دریاب کنون که وقت کار است

رحم آر که بی تو زندگانی از مرگ بتر هزار بار است

دیریست که بر در قبولست بیچاره دلم که نیک خوار است

نومید چگونه باز گردد از درگهت آن کامیدوار است

ناخورده دلم شراب وصلت از دُردی هجر در خمار است

مگذار بکام دشمن ای دوست بیچاره مرا که دوستدار است

رسواش مکن بکام دشمن کوخود ز رخ تو شرمسار است

خرم دل آن کسی که او را اندوه و غم تو غمگسار است

یادیش از این و آن نیاید آن را که چو تو نگار یار است

کار آن دارد که بر در تو هر لحظه و هر دمیش بار است

نی آن که همیشه چون عراقی بر خاک درت چو خاک خوار است

(فخرالدین عراقی)

عبادت در روایات

امام صادق علیه السلام از حضرت حق روایت می کند:

یا عِبادِیَ الصِّدّیقینَ تَنَعَّمُوا بِعِبادَتی فِی الدُّنْیا فَاِنَّکُمْ تَتَنَعَّمُونَ بِها فِی الْآخِرَةِ. (1)

ای بندگان صدیق من، در دنیا به عبادت و بندگیم متنعّم شوید که در آخرت از

ص:272


1- (1) - بحار الأنوار: 155/8، باب 33، حدیث 93؛ [1]الکافی: 83/2، حدیث 2. [2]

نعمت های جاویدم به مزد عبادتتان بهره مند شوید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَةَ، فَعانَقَها وَ احَبَّها بِقَلْبِهِ، وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ، وَ تَفَرَّغَ لَها فَهُوَ لایُبالِی عَلی ما اصْبَحَ مِنَ الدُّنْیا عَلی عُسْرٍ امْ عَلی یُسْرٍ. (1)

برترین مردم کسی است که عاشق بندگی حق باشد، پس آن را در آغوش کشد، و با قلبش نسبت به آن مهر بورزد، و جسم و جسدش را مرکب آن نماید، و خود را برای آن از همه چیز خالی نماید، عبادت کنندۀ واقعی نباید نسبت به دنیا باکی داشته باشد که با سختی با آن روبروست یا به آسانی.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

تَفَرَّغُوا لِطاعَةِ اللّهِ وَعِبادَتِهِ قَبْلَ انْ یَنْزِلَ بِکُمْ مِنَ الْبَلاءِ ما یَشْغَلُکُمْ عَنِ الْعِبادَةِ. (2)

خود را برای طاعت و عبادت الهی، از هر چیزی فارغ نمایید، قبل از این که بلای بازدارنده از عبادت بر شما فرود آید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

پروردگارتان می فرماید: ای فرزند آدم! خود را برای بندگی من از همه چیز فارغ کن که از پی عبادت دلت را بی نیاز کنم و دستت را از رزق خود پر نمایم.

ای فرزند آدم! از من دوری مکن که قلبت را پر از فقر کنم، و آن چنان به

ص:273


1- (1) - بحار الأنوار: 253/67، باب 55، حدیث 10؛ [1]الکافی: 83/2، حدیث 3. [2]
2- (2) - مجموعة ورّام: 120/2. [3]

گرفتاری دچارت سازم که از عبادتم دوربمانی. (1)

برترین عبادت در کلام امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام در فرازهائی ملکوتی می فرماید:

اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الْعِفافُ. (2)

برترین عبادت خود نگاه داشتن از گناه است.

اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الزَّهادَةُ. (3)

برترین عبادت بی رغبتی به هر چیزی است که خدا نمی پسندد.

اَفْضَلُ الْعِبادَةِ الْفِکْرُ. (4)

برترین عبادت اندیشه در هستی است.

اَفْضَلُ الْعِبادَةِ غَلَبَةُ الْعادَةِ. (5)

برترین عبادت غالب شدن بر عادت است.

ما تَقَرَّبَ مُتَقَرِّبٌ بِمِثْلِ عِبادَةِ اللّهِ. (6)

نزدیک شونده ای به خدا، به مانند عبادت به حضرت حق نزدیک نشده است.

عجب در عبادت در روایات

امام سجّاد علیه السلام پس از درخواست بندگی و عبادت از حضرت حق، عرضه

ص:274


1- (1) - الکافی: 83/2، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 83/1، باب 19، حدیث 191.
2- (2) - الکافی: 80/2، حدیث 3؛ مستدرک الوسائل: 171/5، باب 3، حدیث 5592. [1]
3- (3) - عیون الحکم و المواعظ: 113؛ میزان الحکمة: 1802/3.
4- (4) - غرر الحکم: 56، حدیث 532. [2]
5- (5) - غرر الحکم: 199، حدیث 3947. [3]
6- (6) - غرر الحکم: 199، حدیث 3942. [4]

می دارد: عنایتی کن که عبادت من با آلودگی عجب و خودپسندی فاسد نشود.

محدث قمی در کتاب سفینة البحار در مادّه عجب می فرماید:

اَلْعُجْبُ فِی الْعِبادَةِ اسْتِعْظامُ الْعَمَلِ الصّالِحِ وَ اسْتِکْبارُهُ، وَ انْ یَرَی الْمُعْجَبُ نَفْسَهُ خارِجاً عَنْ حَدِّ التَّقْصیرِ، وَهذا هُوَ الْعُجْبُ الْمُفْسِدُ لِلْعِبادَةِ. (1)

عجب در عبادت به این است که شخص عابد، بندگی و طاعت خود را بسیار بزرگ بشمارد، و گمان کند عبادتش تام و تمام و کامل است، و کمبودی در بندگی او وجود ندارد، این همان حالتی است که عبادت را فاسد می کند!

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ثَلاثٌ مُهْلِکاتٌ: شُحٌّ مُطاعٌ، وَهَویً مُتَّبَعٌ، وَاِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ. (2)

مایه های هلاکت سه چیز است، بخلی که از آن اطاعت شود، هوای نفسی که پیروی گردد. این که شخص به اعمال خود با دیدۀ غرور و اعجاب بنگرد.

علی بن سهیل می گوید از حضرت رضا علیه السلام درباره عجبی که باعث فاسد شدن عمل است پرسیدم، حضرت فرمود:

عجب را درجاتی است، یکی آن که عمل زشت آدمی در نظرش نیکو جلوه کند، و آن را خوب پندارد و نسبت به آن مغرور گردد، و دیگر این که اهل ایمان به عبادت خود دچار خودپسندی و عجب گردند که با عبادتشان بر خدای منّت آورند، در حالی که خداوند بر بنده اش منّت دارد؟ (3)امام صادق علیه السلام می فرماید:

ص:275


1- (1) - سفینة البحار: 152/6، [1] با کمی اختلاف.
2- (2) - بحار الأنوار: 321/69، باب 117، حدیث 37؛ [2]وسائل الشیعة: 102/1، باب 23، حدیث 245. [3]
3- (3) - الکافی: 313/2، حدیث 3؛ [4] وسائل الشیعة: 100/1، باب 23، حدیث 238.

اَلْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ مِمَّنْ یُعْجَبُ بِعَمَلِهِ وَ هُوَ لایَدْرِی بِما یُخْتَمُ لَهُ، فَمَنْ اعْجِبَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلِهِ فَقَدْ ضَلَّ عَنْ مَنْهَجِ الرُّشدِ وَ ادَّعی ما لَیْسَ لَهُ. (1)

عجب است تمام عجب، از کسانی که به عمل خود اعجاب می ورزند و دچار غرور می شوند، با این که خبر ندارند پایان کارشان چگونه است؟ کسی که به خود و عملش مغرور شود از صراط مستقیم هدایت خارج شده و چیزی را ادعا کرده که ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

لَیْسَ عَبْدٌ یُعْجَبُ بِالْحَسَناتِ إلاّ هَلَکَ. (2)

بنده ای نیست که به حسناتش دچار عجب شود، مگر این که به هلاکت برسد.

8 - انجام خیر بدون منّت

اشاره

امام سجّاد علیه السلام به حضرت حق عرضه می دارد:

«الهی خیر و نیکی را برای تمام مردم به دست من جاری ساز، و مرا از منّت گذاردن به مردم در مسئلۀ خیر که باعث باطل شدن عمل است در پناهت امان ده».

خیر به آن عملی گفته می شود که هماهنگ با دستور خدا و به قصد قربت انجام گیرد. خیر حقیقتی است که برای انسان موجب ثواب آخرتی، و نسبت به دیگران کلید حلّ مشکلات است.

انجام کار خیر به خاطر خدا برای نجات دادن مردم از سختی ها، دلیل بر نوع دوستی انسان، و وسعت روح و نظر آدمی، و علامت پاکی باطن و کرامت و شرافت نفس است.

ص:276


1- (1) - بحار الأنوار: 320/69، باب 117، حدیث 34؛ [1]مستدرک الوسائل: 139/1، باب 21، حدیث 204. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 321/69، باب 117، ذیل حدیث 37. [3]

انجام عمل خیر در حقیقت، بندگی خدا و اطاعت از او، و اقتدای به انبیای الهی و امامان معصوم، و پیروی از روش اولیای الهی است.

هدایت مردم به حق، امر به معروف، نهی از منکر، پرداخت خمس و زکات، نوشتن کتاب مفید، ساختن مسجد، آب انبار، حمام، مدرسه، دانشگاه، رسیدگی به یتیم، فقیر، مسکین، مستضعف، خانه سازی برای بی خانه، ساختن راه، متکفّل شدن مخارج خانواده های ناتوان، شوهردادن دختران مانده، زن دادن پسران، تشییع جنازه، عیادت مریض، امانت داری، وفای به عهد، و... همه و همه کار خیر است که وقتی انجام می گیرد و به نیّت خالص پیچیده می گردد، نزد حضرت حق محفوظ می ماند، و در قیامت به صورت رضوان الهی و بهشت عنبر سرشت به انسان باز می گردد.

اعمال خیر در آیات و روایات

آیات قرآن و روایات و اخبار اشاره بر خیر و نیکی می کنند:

یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً» (1)

روزی که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده و آنچه را از کار زشت مرتکب شده حاضر شده می یابد .

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اُطْلُبُوا الْخَیْرَ دَهْرَکُمْ، وَ اهْرَبُوا مِنَ النّارَ جَهْدَ کُمْ فَاِنَّ الْجَنَّةَ لایَنامُ طالِبُها، وَاِنَّ النّارَ لایَنامُ هارِبُها. (2)

تمام روزگارِ خود را به دنبال خیر باشید، با کوشش خود در راه خدا از جهنم

ص:277


1- (1) - آل عمران (3) : 30. [1]
2- (2) - کنز العمال: 931/15، حدیث 43597؛ المعجم الکبیر: 200/19.

بگریزید، به حقیقت که طالب بهشت خواب ندارد، و گریزندۀ از آتش نیز به خواب نمی رود.

امام علی علیه السلام می فرماید:

فِعْلُ الْخَیْرِ ذَخیرةٌ باقِیَةٌ، وَثَمَرَةٌ زاکِیَةٌ. (1)

انجام خیر، گنج ماندنی، و میوۀ رشد کننده است.

و نیز آن حضرت می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِاَعْمالِ الْخَیْرِ فَتَبادَرُوها، وَلایَکُنْ غَیْرُکُمْ احَقَّ بِها مِنْکُمْ. (2)

بر شما باد به اعمال خیر، پس برای انجام آن بشتابید که دیگران نسبت به انجام آن سزاوارتر از شما نیستند.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

بادِرُوا بِعَمَلِ الْخَیْرِ قَبْلَ انْ تَشْتَغِلُوا عَنْهُ بِغَیْرِهِ. (3)

به انجام خیر بشتابید، قبل از این که وقت شما به کاردیگری مشغول شود.

امام صادق علیه السلام از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند:

اِذا هَمَمْتَ بِخَیْرٍ فَبادِرْ فَاِنَّکَ لاتَدْری ما یَحْدُثُ. (4)

چون به کار خیری همت گماردی، در انجام آن بشتاب؛ زیرا نمی دانی که در آینده چه رخ خواهد داد.

خیری که به دست انسان انجام می گیرد، اگر بخواهد از بهرۀ الهی و آخرتی آن

ص:278


1- (1) - عیون الحکم و المواعظ: 357؛ میزان الحکمة: 838/1.
2- (2) - غرر الحکم: 105، حدیث 1879. [1]
3- (3) - بحار الأنوار: 215/68، باب 66، ذیل حدیث 15؛ [2]وسائل الشیعة: 261/7، باب 12، حدیث 9283. [3]
4- (4) - الکافی: 142/2، حدیث 3؛ [4]وسائل الشیعة: 111/1، باب 27، حدیث 274. [5]

بهره مند شود باید بدون منّت گذاری انجام گیرد، خیر با منّت به حکم قرآن مجید باطل است و هیچ گونه سود آخرتی بر آن مترتب نیست.

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْاَذی» (1)

ای اهل ایمان ! صدقه هایتان را با منت و آزار باطل نکنید .

واجب است در خیری که نسبت به مردم انجام می گیرد کرامت و آقائی و حیثیت مسلمان رعایت شود، قرآن می فرماید:

قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها اذیً» (2)

گفتاری پسندیده [ در برابر تهیدستان ] و عفو [ ی کریمانه نسبت به خشم و بد زبانی مستمندان ] بهتر از بخششی است که دنبالش آزاری باشد .

امام صادق علیه السلام می فرماید:

اَلْمَنُّ یَهْدِمُ الصَّنیعَةُ. (3)

منتّ گذاری کار خیر انسان را نابود می کند و بهرۀ آخرتی آن را فنا می سازد.

از قرآن مجید استفاده می شود که منّت و اذیت، در باطل کردن عمل خیر، مستقیم و غیر مستقیمش فرق نمی کند، چه این که انسان به شخصی که کمک کرده رو در رو منّت گذارد، چه این که عمل خیرش را بر دیگران بازگو کند که غیر مستقیم افراد محترم در معرض منّت و اذیت قرار گیرند، این هر دو نابود کننده عمل، و باطل کنندۀ کار خیر است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:279


1- (1) - بقره (2) : 264. [1]
2- (2) - بقره (2) : 263. [2]
3- (3) - الکافی: 22/4، حدیث 2؛ [3] من لایحضره الفقیه: 71/2، حدیث 1760.

مَنْ اسْدی الی مُؤْمِنٍ مَعْرُوفاً ثُمَّ آذاهُ بِالْکَلامِ اوْ مَنَّ عَلَیْهِ فَقَدْ ابْطَلَ صَدَقَتَهُ. (1)

کسی که به مؤمنی چیزی عطا کند، سپس وی را با زبانش بیازارد، یا بر وی منّت بگذارد، بدون شک کار خیرش را باطل و نابود ساخته است.

و نیز آن حضرت فرمود:

مَنِ اصْطَنَعَ الی اخیِهِ مَعْرُوفاً فَامْتَنَّ بِهِ احْبَطَ اللّهُ عَمَلَهُ، وَثَبَّتَ وِزْرَهُ، وَ لَمْ یَشْکُرْ لَهُ سَعْیَهُ. (2)

آن که به برادر دینی خود خدمتی کند، آنگاه بر وی منّت گذارد حضرت حق عملش را محو و نابود نماید، و بار سنگین آن عمل بر دوشش بجا ماند، و از عمل خیرش بهره ای نبرد.

دنیا زکف گذار چو دعویّ دین کنی آن قدر از آن بخواه که تا صرف این کنی

گر دیو نفس را چو سلیمان کنی اسیر ملک مراد را همه زیر نگین کنی

ای مرغ قدس دام تعلق زپا گسل تا خود هم آشیانه روح الامین کنی

بس دانه ها که هست بظاهر به هم شبیه هان تا خزف تمیز ز درّثمین کنی

مهرجهان مگیر به دل کین محیل دون نگذاردت که یاد جهان آفرین کنی

زاهد بهوش باش که دارد بسی قصور آن طاعتی که در طلب حور عین کنی

سر منزل وصال گرت باشد آرزو باید که خویش پیرو اهل یقین کنی

دنیا و آخرت به مکافات برخوری هشدار تا چه دانه نهان در زمین کنی

عمرت صغیر صرف هوا گشته و هنوز داری به دل هوس که چنین و چنان کنی

(صغیر)

ص:280


1- (1) - وسائل الشیعة: 454/9، باب 37، حدیث 12485؛ [1]مستدرک الوسائل: 233/7، باب 34، حدیث 8121. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 141/93، باب 15، حدیث 4؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 431. [4]

9 - معالی اخلاق

اشاره

آنچه در دعای مکارم الاخلاق آمده عبارت از معالی اخلاق است، واقعیت هایی که انبیای الهی برای تحقق آن در باطن انسان جهت تأمین خیر دنیا و آخرتش مبعوث به رسالت شدند، و حقایقی که مورد عشق و علاقه حضرت حق است.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

اِنَّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الْاخْلاقِ. (1)

من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را تکمیل کنم.

اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ مَعالِیَ الْاَخْلاقِ، وَیَکْرَهُ سَفْسافَها. (2)

خداوند عاشق فضیلت های اخلاق، و بیزار و متنفر از خلقیّات پست و فرومایه است.

مکارم و معالی اخلاق در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الْاَخْلاقِ فَاِنَّها رِفْعَةٌ، وَاِیّاکُمْ وَالْاَخْلاقَ الدَّنِیَّةَ فَاِنَّها تَضَعُ الشَّریفَ وَتَهْدِمُ الْمَجْدَ. (3)

بر شما باد به مکارم اخلاق که رفعت و سربلندی است، و حذر کنید از خلقیّات پست که شریف را سرشکسته و مجد و بزرگواری را منهدم می نماید.

و نیز آن حضرت می فرماید:

ص:281


1- (1) - بحار الأنوار: 282/68، باب 92، ذیل حدیث 17؛ [1]مستدرک الوسائل: 187/11، باب 6، حدیث 12701. [2]
2- (2) - وسائل الشیعة: 73/17، باب 25، ذیل حدیث 22020؛ [3]عوالی اللآلی: 67/1، حدیث 117. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 53/75، باب 16، حدیث 89؛ [5] تحف العقول: 215.

اِذا رَغِبْتَ فِی الْمَکارِمِ فَاجْتَنِبِ الْمَحارِمَ. (1)

چون رغبت در مکارم نمودی از محرمات الهی بپرهیز.

حضرت صادق علیه السلام در روایتی مکارم اخلاق را اینچنین بیان می فرماید: یقین، صبر، شکر، حلم، حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت، مروّت. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی می فرماید:

عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الْاخْلاقِ، فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنِی بِهَا، وَ انَّ مِنْ مَکارِمِ الْأخْلاقِ انْ یَعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ انْ یَعُودَ مَنْ لایَعُودُهُ. (3)

بر شما باد به مکارم اخلاق که من مبعوث به آن شده ام، از جمله مکارم اخلاق این است که از کسی که به تو بدی کرده درگذری، و به کسی که تو را منع کرده ببخشی، و با آن که با تو قطع کرده رابطه برقرار کنی، و به دیدن کسی که به دیدنت نیامده بروی.

مکارم اخلاق در کلام امام علی علیه السلام

امام علی علیه السلام می فرماید:

خَیْرُ الْمَکارِمِ الْإیثارُ. (4)

بهترین مکارم، دیگران را بر خود مقدم داشتن است.

مِنْ احْسَنِ الْمَکارِمِ تَجَنُّبُ المَحارِمِ. (5)

ص:282


1- (1) - غرر الحکم: 317، حدیث 7317. [1]
2- (2) - من لایحضره الفقیه: 554/3، حدیث 4901؛ وسائل الشیعة: 180/15، باب 4، حدیث 20227.
3- (3) - بحار الأنوار: 375/66، باب 38، حدیث 24؛ [2]الأمالی، شیخ طوسی: 477. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 376، حدیث 8470. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 318، حدیث 7335. [5]

از بهترین مکارم اجتناب از حرام است.

مِنْ احْسَنِ الْمَکارِمِ بَثُّ الْمَعْرُوفِ. (1)

از نیکوترین مکارم پخش خوبی هاست.

اَحْسَنُ الْمَکارِمِ الْجُودُ. (2)

بهترین مکارم بخشش است.

اَحْسَنُ الْمَکارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرِ، وَ جُودُ الْمُفْتَقِرِ. (3)

نیکوترین مکارم گذشت قدرت دار و بخشش تنگدست است.

اَلْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ. (4)

گذشت از مردم تاج مکارم است.

حُسْنُ الخُلْقِ یَزیدُ فی الرِّزْقِ. (5)

اخلاق خوب روزی را زیاد می کند.

10 - دوری از فخر و ناز بر مردم

اشاره

یکی از زشتی ها خودپسندی و خود بزرگ بینی است که انسان را مجبور می کند به دیگران فخر فروشی کند، و در برابر مردم تکبر ورزد.

سرچشمۀ این خوی ناپسند، غفلت از خدا و قیامت، و بی توجّهی به این معناست که انسان عبدی ضعیف و ذلیل و مسکین و حقیر و مستکین است که

ص:283


1- (1) - غرر الحکم: 318، حدیث 7334. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 375، حدیث 8454. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 246، حدیث 5039. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 245، حدیث 5001. [4]
5- (5) - مستدرک الوسائل: 445/8، باب 87، ذیل حدیث 9947؛ [5]مشکاة الانوار: 221، الفصل الأول. [6]

حضرت علی علیه السلام فرمود:

وَ انَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الذَّلیلُ الْحَقیرُ الْمِسْکینُ الْمُسْتَکینُ. (1)

و حال آن که من بندۀ ناتوان، خوار و کوچک، زمین گیر و درماندۀ توام.

اسلام عزیز به احدی اجازۀ ناز و فخر فروشی را به مردم نمی دهد. عالم، ثروتمند، مقام دار، شریف، مشهور، همه و همه مأمور به تواضع و فروتنی نسبت به تمام مردمند.

قرآن مجید اعلام می کند که حضرت حق متکبر فخرفروش و نازکنندۀ به مردم را دوست ندارد.

اِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (2)

همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد .

انسان هر حسن و خوبی در ظاهر و باطن دارد از خدا است، انسان مستقلاً از خود چیزی ندارد، و در وجود جز فقر محض چیزی نیست، آنچه را خدا داده وقتی بخواهد از انسان بگیرد، در یک چشم به هم زدن می گیرد، پس جائی برای کبر و فخر برای هیچ انسانی نمی ماند.

فخر فروشی در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ اللّهَ تَعالَی اوْحی الَیَّ انْ تَواضَعُوا حَتّی لایَفْخَرَ احَدٌ عَلی احَدٍ، وَ لایَبْغِیَ احَدٌ عَلی احَدٍ. (3)

ص:284


1- (1) - مصباح المتهجّد: 847، دعای کمیل. [1]
2- (2) - لقمان (31) : 18. [2]
3- (3) - صحیح مسلم: 160/8؛ المعجم الکبیر: 365/17.

خداوند متعال به من وحی کرد که نسبت به هم متواضع و فروتن باشید، تا کسی را بر کسی فخر و مباهات و ناز و کبر نباشد، و کسی بر کسی ستم ننماید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

اَهْلَکَ النّاسَ اثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ. (1)

دو برنامه مردم را نابود ساخت: ترس از تهیدستی که عامل حرص و طمع شد، و دیگر فخر فروشی به مردم.

ونیز آن حضرت فرمود:

لاحُمْقَ اعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ. (2)

حماقتی بزرگ تر از فخر فروشی نیست.

امام عارفان علی علیه السلام می فرماید:

ما لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ، اوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَآخِرُهُ جیفَةٌ، لایَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَلایَدْفَعُ حَتْفَهُ. (3)

بیچاره فرزند آدم را چه رسد به فخر فروشی، موجودی که اولش نطفه و آخرش مردار گندیده است، قدرت بر روزی دادن به خود را ندارد، و قدرت دفع مرگ را از خویش دارا نمی باشد!

آدمی را زشرف تاج کرامت به سرامت حیف و صد حیف که بیچاره ز خود بی خبر است

ص:285


1- (1) - بحار الأنوار: 39/69، باب 94، حدیث 34؛ [1]مستدرک الوسائل: 91/12، باب 75، حدیث 13602. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 311، حدیث 7185. [3]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 454؛ [4]غرر الحکم: 311، حدیث 7184. [5]

بنگر انسان و مقامش که بود محرم راز خلوتی را که فلک حلقه بیرون در است

هست انسان به مثل آینه ای در بر دوست او به خود ناظر از این آینه پاتابه سر است

خار و گل هر دو ز یک شاخ برآیند ولی این یکی مرهم جان و ان دگری نیشتر است

ره به خلوتگه وحدت بر و معنی دریاب بگذر از عالم صورت که نزاع صور است

هر بد و نیک به نسبت بود البته صغیر باشد از بحر وجود آنچه خزف یا گهر است

(صغیر)

ص:286

[اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لاَ تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلاَّ حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا وَ لاَ تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلاَّ أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا درجه و مرتبه ای نزد مردم بلند مکن، مگر آن که به همان اندازه نزد خودم پست گردانی، و عزّت آشکاری برایم ایجاد مکن، مگر آن که به همان اندازه، خواری باطنی برایم ایجاد کنی.

درجه و رفعت انسان

انسان هیچ گاه نباید در راه مقامات معنوی در مرتبۀ ویژه ای بایستد، چرا که ماندن به معنای پویا نبودن و ایستادن از حرکت است. و این برای پویندۀ راه حق سودمند و کارگشا نیست. او بسان آب رودخانه ای است که برای وصول به دریای حقیقت، پیوسته باید در تلاش باشد و اگر از حرکت باز بماند، دچار فساد و آلودگی می شود و به لجنزاری پر از شهوات تبدیل می گردد.

آدمی به طور فطری مقامات و کمالات معنوی و مادی خویش را به اندازۀ مطلق و بی نهایت می خواهد و اگر او در سیر معنوی به سوی کمال مطلق سستی و کندی کند و در جهت خلاف فطرت برود، در واقع به ندای فطرت، پاسخ مناسب نداده و از همۀ استعداد و تواناییش بهره گیری نکرده است و دچار یأس و ناامیدی می شود و به اندک راضی می گردد و این چیزی جز درماندگی و ستم به نفس نیست.

ص:287

امام علی علیه السلام دربارۀ اخلاق حکومت داری حاکمان می فرماید:

ذُوالشَّرَفِ لاتُبْطِرُهُ مَنْزِلَةٌ نالَهَا وَ إِنْ عَظُمَتْ کَالْجَبَلِ الَّذی لاتُزَعْزِعُهُ الرِّیاحُ وَ الدَّنِیُّ تُبْطِرُهُ مَنْزَلَةٌ کَالکَلاءِ الَّذِی یُحَرِّکُهُ مَرُّ النَّسِیم. (1)

آدم بزرگ منش به هر مقامی، هر چند بزرگ برسد سرمست نمی شود؛ مانند کوهی که هیچ بادی آن را به لرزه در نمی آورد، اما آدم فرومایه با دست یافتن به کمترین ارزشی افسار گسیخته می شود، همانند بوتۀ علفی که وزش نسیمی آن را می جنباند.

یعنی هر که حکمت آموخته؛ خود را بزرگ ساخته است و چنگ زدن به گنجینۀ فضیلت، به کمال بزرگی می افزاید و به یقین و باور می رساند؛ بنابراین هجمۀ مشکلات و هزینه های گران بزرگواری بر روح بزرگ سنگینی نمی کند.

بر این پایه در حدیث معراج آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به محضر ربّ، عرض کرد: پروردگارا! فایده و میراث روزه چیست؟ خداوند فرمود:

روزه؛ حکمت را به ارث گذارد و حکمت؛ معرفت را و معرفت یقین می آورد و هر گاه بنده به یقین رسد؛ دیگر برایش اهمیتی ندارد که چگونه شب و روز خود را به سختی یا آسانی بگذراند. (2)از جمله تقسیم های مقامی بین بندگان که برتر از ایمان و تقوا باشد، همین یقین است. البته شمار کمی از اهل ایمان به مقام یقین می رسند؛ زیرا مجاهدۀ نفس بسیار می خواهد و باید قدم های بلندی برداشته شود تا به درجه های بالاتر رسید.

به هر حال؛ انسان باید برای مرتبه های اسلام تلاش کند تا به مرتبه های کمال ایمان و تقوا برسد، سپس برای مراتب تقوا کوشش کند و اگر از متّقین است باید

ص:288


1- (1) - غرر الحکم: 342، حدیث 7819. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 27/74، باب 2، حدیث 6؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 203/1. [2]

بکوشد تا به علم الیقین که مرتبه اوّل معرفت شهودی است، برسد. بعد با یاری خداوند به عین الیقین و مرتبۀ بالاتر حق الیقین که برترین یقین نزد خداوند است، توفیق یابد که خداوند در این زمینه می فرماید:

وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ» (1)

و پروردگارت را تا هنگامی که تو را مرگ بیاید ، بندگی کن .

نهایت این مرتبه ها پایان راه نیست، بلکه آغاز سیر آسمانی است. تا به درجات بالاتر از حد یقین برسد؛ همیشه مورد خطاب آیه شریفه است به گونه ای که همواره برای او تازگی و شادابی ویژه ای دارد.

حارثة بن مالک و همّام به این مرتبه ها رسیده بودند به طوری که حق الیقین حال ظاهرشان را پژمرده و بی حس نموده بود. این مقامات تنها با داشتن دانش روز و کوشش طبیعی پیدا نمی شود، بلکه با مبارزه شدید با نفس امّاره و ریاضت های شرعی به دست می آید.

کسی که پس از هشتاد سال زندگی با کمترین رنجش نمی تواند خود را کنترل کند و اندوه و کمبود ناله او را درمی آورد و قلبش را فرا می گیرد؛ چگونه می خواهد به یقین و مقام رضا و فنای حق برسد و چگونه می خواهد به فرمایش امام سجّاد علیه السلام عمل نماید که فرمود:

الرِّضَا بِمَکْرُوهِ الْقَضاءِ أَرْفَعُ دَرَجاتِ الْیَقِینِ. (2)

کسی که به تقدیرهای ناخوشایند الهی رضایت دارد، به بالاترین درجۀ باور و یقین رسیده است.

پس تا مهلت داده اند باید کاری کرد و خود را از دل مردگی و افسردگی نجات داد

ص:289


1- (1) - حجر (15) : 99. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 135/75، باب 21، حدیث 3؛ [2] تحف العقول: 278.

و غم های وارد را با صبر و ارادۀ محکم و باور خوب از خویشتن دور ساخت.

از بیانات نورانی امام اوّل علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام است که می فرماید:

اَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ امِتْهُ بِالزَّهادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَةِ. (1)

دلت را با اندرز زنده کن و با بی رغبتی به دنیا بمیران و با نیروی یقین قوی کن و با حکمت نورانی نما.

در این فراز امام سجّاد علیه السلام از زاویۀ دیگر به گرفتاری های درونی و موانع باطنی نهفته در وجود انسان اشاره می فرماید که یکی پس از دیگری با برطرف شدن صفات دیگری در ضمیر انسان ظاهر می شود. پس باید با بینش اعتدالی در پرده برداری از آنها کوشید.

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله در سفارش های سازندۀ خویش به ابوذر می فرماید:

یا أَباذَرٍ! طُوبی لِمَنْ تَواضَعَ لِلّهِ تَعالی فی غَیْرِ مَنْقَصَةٍ وَ اذَلَّ نَفْسَهُ فِی غَیْرِ مَسْکَنَةٍ. (2)

ای ابوذر! خوشا به حال کسی که برای خدای بلند مرتبه، بدون نقصان فروتنی کند و نفس خود را بدون سختی خوار کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ تَواضَعَ عَنْ رِفْعَةٍ. (3)

برترین مردم کسی است که از موضع بزرگی و سربلندی نسبت به همگان تواضع و فروتنی کند.

توازن و تعادل ظاهری و باطنی که حضرت سجّاد علیه السلام از حضرت حق می طلبد،

ص:290


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 31. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 92/74، باب 4، حدیث 3؛ [2]مجموعة ورّام: 66/2. [3]
3- (3) - أعلام الدین: 337، حدیث 15. [4]

عامل سعادت و کشانندۀ خیر دنیا و آخرت، و موجب رسیدن فیض الهی به انسان است.

با این توازن، انسان نسبت به حق پایدار و ثابت می ماند، و نسبت به خلق عاشقانه در مقام خدمت و یاری برمی آید.

با این توازن است که کرامت و شخصیّت انسان همچون گل در گلستان شکوفا می شود، و هر گونه خیری از دست او برای نجات مردم از مشکلات بروز می نماید.

امام سجّاد علیه السلام به دنبال درخواستش از حضرت ربّ العزّه عرضه می دارد:

«سربلندی و عزت آشکار برایم به وجود میاور، مگر آن که به همان اندازه در باطنم برای من خواری و ذلّت پدید آوری، تا دست و پای خودرا در فضای آن عزت گم نکنم، و از حضرت تو غافل نشوم، و خود را از دیگران برتر ندانم که اگر این عنایت را از من دریغ فرمائی از مقام انسانیت دور افتم، و از کرامت و شرافت نفس و واقعیت وجود خود فاصله گیرم.

بیا که می کُشدم درد آرزومندی طبیب درد منی در به من چه می بندی

مرا گریز چو از بندگی میسّر نیست ترا گریز نباشد هم از خداوندی

زبس که غیرت حسنت غیور کرد ای شمع زبرق حسن خود آتش به عالم افکندی

گهی چو سرو زدی ریشه در دل و جانم که خار خار امیدم زبیخ برکندی

اسیر هجر تو را آرزوی مردن خویش چو آرزوی خلاصی است در دل بندی

ص:291

عجب مدار جدایی یوسف از یعقوب بکوی عشق چه بیگانگی چه فرزندی

هزار تجربه کردیم و عاقبت اهلی علاج ما شکری بود از آن لب قندی

(اهلی شیرازی)

ص:292

[«5»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَتِّعْنِی بِهُدیً صَالِحٍ لاَ أَسْتَبْدِلُ بِهِ وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لاَ أَزِیغُ عَنْهَا وَ نِیَّةِ رُشْدٍ لاَ أَشُکُّ فِیهَا]

خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و مرا به هدایتی شایسته بهره مند ساز که آن را با روشی دیگر عوض نکنم، و راه حقّی نصیبم کن که از آن منحرف نشوم، و نیّت استواری به من عنایت کن که در آن شک نورزم.

هدایت، زمینه ساز رشد و کمال

گمراهی و کجراهی، زمینۀ محرومیت از رسیدن به خداست. که اولیای الهی حتی برای لحظه ای تاب و تحمل آن را ندارند؛ زیرا سبب فراق و جدایی از دیدار یار می شود معنای این که خداوند کسی را به جهنم تهدید می کند و یا به دوزخ می اندازد این است که او در مسیر توجه یا علاقه و لطف الهی نیست و از چشم خدا افتاده است و این بدترین محرومیت و کیفر برای بنده است.

از آن جا که رسیدن به هر چیزی اسباب و ابزارهای ویژۀ خود را می طلبد، رسیدن به رضایت و آمرزش حق، امکانات مناسب راه آن را می خواهد و هیچ یک از آنها در نزد ما نیست؛ زیرا رابطۀ بین حق و خلق رابطۀ ایجاب و سلب است، یعنی حق ایجاب است و خلق سلب است. حق تعالی دارای ذات وجودی و استقلالی است ولی خلق ذات ندارد و ظهور است و ظهور از خود ذات و استقلالی ندارد؛ پس راهنمایی انسان باید از اسباب برتری فراهم گردد.

ص:293

هنگامی که امور مشتبه و دشوار می شود نیاز به هدایت خداوند بیشتر می شود و در مورد هر کسی به حسب او ابزارهای مخصوص به کار می افتد و توفیق می یابد.

یعنی گاهی آدمی با یک نصیحت دگرگون می شود و راه نجات را پیدا می کند و گاهی انسان با هزاران سخن و اندرز و راهنمایی به راه راست نمی آید و عاقبت کلنگ قبرستان و فشار قبر او را بیدار می کند.

مولای متقیان دربارۀ این وضعیت قلبی می فرماید:

اَلّلهُمَّ انْ فَهِهْتَ عَنْ مَسأَلَتی، اوْ عَمِهْتَ عَنْ طَلِبَتی، فَدُلَّنی عَلی مَصالِحی، وَ خُذْ بِقَلْبی الی مَراشِدِی، فَلَیْسَ ذلِکَ بِنُکْرٍ مِنْ هَدایاتِکَ وَ لابِبِدْعٍ مِنْ کِفایاتِکَ. (1)

الهی! اگر از بیان مسألتم عاجزم، یا از این که چه بخواهم سرگردانم، پس به آنچه مصلحت من است راهنمایم باش، و عنان دلم را به سوی آنچه خیر من است، بگردان که این برنامه ها از هدایت ها و کفایت های تو بیگانه و عجیب نیست.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

إِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْدٍ خَیْرَاً نَکَتَ فی قَلْبِهِ نُکْتَهً بَیْضاءَ، فَجالَ الْقَلْبُ یَطْلُبُ الْحَقَّ، ثُمَّ هُوَ إِلی أَمْرِکُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّیْرِ إِلی وَکْرِهِ. (2)

هر گاه خداوند خوبی بنده ای را بخواهد، نقطه ای سفید در دل او پدید آورد و آن گاه دل در جستجوی حق برآید، پس چنین کسی به سوی عقیدۀ شما شتابان تر آید تا پرنده ای که به لانه اش می شتابد.

بنابراین خداوند زمینه ساز هدایت به سوی کمال و حقیقت است و حق از

ص:294


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 218. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 204/5، باب 7، حدیث 33؛ [2]المحاسن: 201/1، حدیث 37. [3]

پیامبران و اولیای خود خواسته است که در دنیا بین مردم زندگی کنند تا نشانه های رحمت و تابلوهای عزّت را به چشم خود بنگرند.

روایت شده است که:

روزی حضرت داود علیه السلام تنها به دشت و بیابان رفت پس خداوند به او وحی فرمود: ای داود! چه پیش آمده که تو را تنها می بینم؟ عرض کرد: پروردگارا! شوق دیدار تو در جانم شدت گرفته و بین من و آفریدگان تو فاصله انداخته است. خداوند به او وحی فرمود: به میان آنان برو؛ زیرا اگر تو یک بنده فراری را به نزد من بیاوری، تو را در صحنۀ عرش با وصف «ستوده» ثبت می کنم. (1)پس کسی که همۀ عمر در خدمت ارشاد و هدایت خلق است و بر دل های آنان حکومت می کند تا انسان های بیشتری به حق برسند؛ در جایگاهی بلند قرار دارد.

حضرت علی علیه السلام در تشویق به عمل صالح می فرماید:

رَحِمَ اللّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعی، وَ دُعِیَ الی رَشادٍ فَدَنا، وَ اخَذَ بِحُجْزَةٍ هادٍ فَنَجا. (2)

خداوند رحمت کند مردی را که حکمتی بشنود و آن را حفظ نماید، دعوت به هدایت شود و به آن نزدیک گردد، و دامن هدایتگری را بگیرد و نجات یابد.

اگر ما هدایت را به معنای دلالت بر شیء بدانیم بدون توجه به جهت نیک و خیر یا بدی و شر آن و از این که امام سجّاد علیه السلام هدایت را به کلمۀ صلح مقید نموده، معلوم می شود هدایت مفسدانه هم امکان دارد. یعنی کسی یا گروهی، راه باطل را با حق مشتبه می سازند و یا به گناهی به خیال کار نیک تشویق و دعوت می کنند ولی نیّت آنان گسترش فساد و فحشا در جامعه است، پس امام در این فراز از طرف

ص:295


1- (1) - بحار الأنوار: 40/14، باب 3، حدیث 26؛ ارشاد القلوب، دیلمی: 171/1، باب 50. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: خطبۀ 75. [2]

خداوند درخواست توفیق هدایتی خالصانه و نیکو می کند به گونه ای که در مسیر انسان لغزش ها و انحرافات مانع رشد و تکامل معنوی انسان نشود و انسان به حدی تربیت و رشد بیاید که به مرحلۀ یقین و باور حقیقی برسد.

از بیان حضرت چنین برداشت می شود که داشتن یک مربی و مدرسۀ خوب و جریان پرورشی مناسب که در بردارندۀ تربیت الهی باشد؛ توفیق بزرگی است.

اعتقاد به توحید افعالی نقش تربیتی را در عمل ظاهر می کند و این جایگاه تنها در مکتب اسلام به آن اهمیت داده شده است. یعنی با مرور بر دعای مکارم الاخلاق می بینیم که از جزئی ترین تا مهمترین مسائل اعتقادی از درگاه حق خواسته شده که حاکی از توحید افعالی در اعتقادات بشر است و در عمل منجر به توحید عملی و رفتاری انسان می شود. و از طرفی نشانگر اهمیت اسلام به زمینه سازی برای فضا و محیط سالم جهت سالم سازی روح و روان آدمی دارد؛ بنابراین انسان به دلیل عدم احاطه بر همۀ اسباب و عوامل مؤثّر در حوادث جهان ممکن است در آینده در مسیر انحراف و گمراهی قرار گیرد و تلقین و وسوسه های شیاطین و مفسدان در او کارساز شود. ولی داشتن برنامه تربیتی مستمر برای آگاه سازی بشر می تواند او را به سرانجام سعادتمندی برساند.

ص:296

[وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ]

و مرا زنده دار، مادامی که عمرم در طاعت تو به کار رود، و هنگامی که عمرم بخواهد چراگاه شیطان شود، جانم را بستان پیش از آن که دشمنی و نفرتت بر من پیشی گیرد، یا خشمت نسبت به من محکم و استوار شود.

عمر با برکت
اشاره

امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر در حکمت بی خبری آدمی از اندازۀ عمرش می فرماید:

اینک ای مفضّل! دربارۀ پوشیده بودن مدّت عمر انسان بیندیش؛ زیرا اگر بداند که مدت عمرش چقدر است و عمرش کوتاه باشد؛ زندگی بر او ناگوار شود چون منتظر است که مرگ در زمانی که می داند، فرا می رسد؛ بلکه مانند کسی است که مالش از بین رفته یا در آستانۀ نابودن شدن باشد. چنین کسی از ترس نابود شدن اموالش و گرفتارشدن به فقر در عمل احساس فقر می کند. این در حالی است که ترس از به سر آمدن عمر به مراتب بیشتر از ترس از نابودن شدن اموال است؛ زیرا کسی که ثروتش کم شود به امید این که آن را جایگزین کند آرامش پیدا می کند، اما کسی که به تمام شدن عمرش یقین داشته باشد، ناامیدی وجودش را فرامی گیرد.

اما اگر عمرش دراز باشد و بداند هنوز خواهد بود. چه بسا غرق لذّت ها و گناهان

ص:297

شود و در پی خوشی ها باشد تا در آخر عمر توبه نماید... .

ممکن است بگویی؛ اکنون نیزکه مدت عمرش نامعلوم است و هر لحظه انتظار فرا رسیدن مرگ را دارد، باز مرتکب زشتکاری و نافرمانی می شود.

می گوییم: حکمت ناشناخته طول عمر را که بیان کردیم همچنان به قوّت خود باقی است. امّا اگر انسان با این حال از کار زشت بازنایستد و خویشتن داری نکند، این دیگر به خاطر سرمستی و سنگدلی اوست نه این که تدبیر و فلسفه امور نادرست باشد. (1)آیا درخواست مرگ رواست؟ به ویژه برای مؤمن که در روایات داریم مؤمن آرزوی مرگ نکند؛ زیرا وجود او مایۀ حیات و برکت، دفع بلا و خطرهاست. اما آن جا که عمر در انجام گناهان کبیره می گذرد از مهمترین واجبات درخواست مرگ است. پس باید ظاهر و باطن هماهنگ و میزان باشد که در غیر این حالت؛ مرگ برای آدم بهتر از زندگی و به مصلحت جاودانگی اوست.

انسان تا در بهرۀ عمر قرار دارد باید تلاش کند خود را از خود ببرّد پیش از این که پیک مرگ او را از وی ببرّد؛ چرا که اگر از خود برید؛ دیگر بریده شده را نمی بُرند و نیازی به بُرش ندارد. مؤمن باید باطن را از دیگران ببرُد، مانند انسانی نباشد که حاضر نیست کتاب و دفترش را به کسی بدهد، او نبریده است چه رسد که درخواست کنندۀ او معصومی چون رسول اللّه صلی الله علیه و آله باشد که به جوانی مژدۀ بهشت و درجات بالا را می دهد.

پس دانسته شد که اگر شیطان هنگام مرگ بیاید و بگوید در صورتی که شهادتین بگویی کتابهایت را آتش می زنم و او بگوید نه آتش نزن

«لا الهَ الاّ اللّه» نمی گویم، چون ایمان او کتابی بوده و باور و یقین محکم نداشته و از عمرش سودی نبرده است.

ص:298


1- (1) - بحار الأنوار: 83/3، باب 4، حدیث 1.

اینان در جهنم فریاد می کشند، خدایا! ما را برگردان تا عمر از دست رفته را جبران کنیم ولی چه سود که پند گیرنده ای یافت نمی شود تا در اندیشۀ فردا باشد.

خداوند صحنۀ دلخراش دوزخیان را چنین بازگو می فرماید:

وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَلِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَ جَآءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ» (1)

و آنان در آن جا شیون و فریاد می زنند : پروردگارا ! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم . [ می گویم : ] آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود ، متذکّر می شد ؛ و [ آیا ] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد ؟ پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست .

و هرگز بازگشتی نیست، نه فرمانی برای مرگ همیشگی و نه نجاتی از شعله های آتش و نه شفاعتی برای خلاصی از دهشت قیامت و نه عذری دیگر...

رسول اللّه صلی الله علیه و آله در تفسیرآیۀ فوق می فرماید:

إِذا کانَ یَوْمُ القِیامَةِ نُودِیَ أَیْنَ أَبْناءُ السِّتّینَ؟ وَ هُوَ العُمرُ الَّذی قالَ اللّهُ تَعالی: أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ» (2)

چون روز قیامت شود ندا آید کجایید شصت ساله ها؟ این همان عمری است که خدای تعالی فرمود: آیا شما را آن قدر عمر ندادیم که در این مدت پند گیرنده پند گیرد.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ فرصت های از کف رفته می فرماید:

ص:299


1- (1) - فاطر (35) : 37. [1]
2- (2) - کنز العمال: 10/2، حدیث 2924.

الْعُمْرُ الَّذی اعْذَرَ اللّهُ فِیهِ الی ابْنِ آدَمَ سِتُّون سَنَةً. (1)

عمری که خداوند فرزند آدم را در آن معذور داشته، شصت سال است.

یعنی خداوند تا شصت سالگی به فرزند آدم اجازۀ عذرخواهی می دهد که روزگار جوانی و میانسالی هر انسان است؛ زیرا نیمه اوّل عمر آدمی به پیروی از هوای نفس در اثر غلبۀ شهوت و شرارت نفس می گذرد، پس چون از شصت گذشت و به سن پیری وارد شد و آتش ها خوابید، بهانه ای برای نادانی و ناتوانی باقی نمی ماند.

یوم التغابن در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ توصیف قیامت به یوم التّغابن می فرماید:

روز قیامت برای هر روز از روزهای عمر بنده، بیست و چهار گنجینه به تعداد ساعات شبانه روز گشوده می شود. گنجینه ای را پر از نور و شادمانی می بیند و با مشاهدۀ آن، چنان شادی و سروری به او دست می دهد که اگر میان دوزخیان تقسیم شود احساس درد آتش را از یادشان می برد. این گنجینه ساعتی است که در آن پروردگارش را اطاعت کرده است.

سپس گنجینۀ دیگری برایش باز می شود و آن را تاریک و بدبود و حشتناک می یابد و از مشاهدۀ آن چنان ترس و وحشتی به او دست می دهد که اگر میان بهشتیان تقسیم شود، نعمت بهشت را به کام آنها تلخ می سازد و آن ساعتی است که در آن پروردگارش را نافرمانی کرده است.

آن گاه گنجینۀ دیگری برایش گشوده می شود و آن را خالی می یابد و در آن چیزی که او را شادمان یا ناراحت کند یافت نمی شود و آن ساعتی است که در آن خواب

ص:300


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 326. [1]

بوده یا به امور مباح دنیا اشتغال داشته است. پس، از این که می توانسته این ساعت ها و لحظه ها را با کارهای خوب پر کند و نکرده، چنان احساس زیان و اندوهی به او دست می دهد که در وصف نمی گنجد؛ و این اشاره «یوم التغابن» است که خداوند فرموده: آن روز؛ روز مغبونی است. (1)نیکوکاری، طهارت بدن، دوری از بدی ها، خوش نیّتی، خوش رفتاری با خانواده، نیکی به پدر و مادر، صلۀ رحم و زیارت قبر اباعبداللّه الحسین علیه السلام ، از جمله اسبابی است که عمر را زیاد و با برکت می سازد و حتی اثرات آن در عالم دیگر هم آشکار می شود.

حضرت سجّاد علیه السلام در دعای معروف به ابوحمزۀ ثمالی به درگاه حق چنین عرضه می دارد:

وَاجْعَلْنی مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَ أَتْمَمْتَ عَلَیْهِ نِعْمَتَکَ وَ رَضِیْتَ عَنْهُ وَ أَحْیَیْتَهُ حَیَاةً طَیِّبَةً فِی أَدْوَمِ السُّرُورِ وَ اسْبَغِ الْکَرامَةِ وَ أَتَمِّ الْعَیْشِ. (2)

مرا چون کسی قرار ده که عمرش را دراز و کردارش را نیکو گردانیده ای و نعمتت را بر او تمام کرده ای و از وی خرسندی و زندگی خوش همراه با پایدارترین شادمانی و کامل ترین کرامت و معیشت عطایش فرموده ای.

ص:301


1- (1) - بحار الأنوار: 262/7، باب 11، حدیث 15؛ عدة الدّاعی: 113.
2- (2) - بحار الأنوار: 91/95، باب 6، حدیث 2؛ [1] إقبال الأعمال: 74.

[«6»اَللَّهُمَّ لاَ تَدَعْ خَصْلَةً تُعَابُ مِنِّی إِلاَّ أَصْلَحْتَهَا وَ لاَ عَائِبَةً أُؤَنَّبُ بِهَا إِلاَّ حَسَّنْتَهَا وَ لاَ أُکْرُومَةً فِیَّ نَاقِصَةً إِلاَّ أَتْمَمْتَهَا]

خدایا! خصلت قابل سرزنشی را در وجود من مگذار، جز این که اصلاحش کنی، و عیب قابل ملامتی را در عرصه گاه حیاتم رها مکن، جز این که نیکویش گردانی، و کرامتی را در من ناقص مگذار، جز این که کاملش فرمایی.

اصلاح خصلت های ناپسند

از جمله مسائلی که به اعمال و صفات انسان حالت و محتوا می دهد، نیّت و انگیزه و هدف نهایی است و افکار و رفتار بر اساس آنها شکل می گیرد افراد باایمان، با انگیزۀ الهی و هدف های مقدس و پاک و برنامه های صحیح و سالم به سوی کارشان می روند؛ در حالی که مردم بی ایمان گرفتار ریاکاری و تقلّب و خودبینی و دزدی هستند و به همین صفات ناپسند، اعمال آنان بی ارزش می شود.

از دیدگاه اسلام اعمال صالح آفاتی دارد که باید مراقب بود؛ مانند اسیدی روی پوست همه وجود را می سوزاند همچون ریا که در عمل انجام می گیرد.

گاه انسان در حین عمل گرفتار غرور و خود محوری می شود و ارزش عملش نابود می شود و گاه بعد از عمل دچار نیتی مخالف قصد اوّل او شده مانند این که پس از انفاق و احسان، منت می گذارد و یا بعد از ایمان به سوی کفر و ارتداد کشیده می شود و اثر عمل نیک را از بین می برد.

ص:302

گاه ارتکاب گناهی قبل از انجام آن در کیفرش تأثیر بدی بر روی اعمال دیگر دارد چنانکه در روایت آمده است:

شرابخوار تا چهل روز اعمال و عبادات او مقبول درگاه خدا نمی باشد. (1)بنابر درخواست امام سجّاد علیه السلام در این جا باید ملاحظه کرد که: ویژگی صفات پسند و ناپسند چیست؟

به طور کلی صفاتی که انسان دارد سه گونه است:

1 - صفاتی که از آداب و رسوم اجتماعی است، در عرف مردم به نشانۀ ادب اسلامی و اخلاقی رعایت آن حتمی است؛ نمونۀ این آداب در کتاب حلیة المتقین مفصّل بیان شده است.

گاهی وقت ها بی توجهی به آداب در جامعه سبب هرج و مرج و آسیب هایی به فرهنگ شده که به ویژه در بین جوانان جبران ناپذیر است.

این امور هرچند از نظر شرعی اعتبار و الزامی ندارد ولی در متن جامعۀ بشری مطلوب و پسندیده است و باید در اصلاح آن کوشید. اکنون بر اثر مشکلات اقتصادی و فرهنگی به روشنی ملاحظه می شود که آداب معاشرتی و سلوکی در بین مردم به شدت آسیب دیده است؛ احترام به والدین، معلم و همسایه، صلۀ رحم، مهمانی اقوام و خویشان، رعایت حرمت خانواده و محرم و نامحرم، حقوق همسران، امور مسافرت، روابط دختران و پسران و... از نمونه هایی است که جایگاه آنها در جامعه خدشه دار شده است و بسیاری در این زمینه بی شخصیت و انگشت نما شده اند.

2 - صفاتی که موجب رشد و کمال اجتماعی است، ولی نبود آن سبب عیب و نقصان و در نظر بیگانگان زمینه ساز اهانت و تحقیر فرهنگ کشوری می شود؛ مانند

ص:303


1- (1) - بحار الأنوار: 140/76، باب 86، حدیث 49؛ ثواب الاعمال: 244.

پدیدۀ مد پرستی و نقض حقوق قانون فردی و اجتماعی به وسیلۀ افراد خودباخته و خیانتکار با عنوان آزادی و دمکراسی یا فرنگی مآبی روشنفکرانه با هویت غرب گرایی که همه از نقشه های استعماری است و دشمنان از آنها به عنوان ابزاری برای بررسی و تخمین روحیۀ پذیرش و تأثیرپذیری ملّت ها استفادۀ آزمایشی می کنند و با پیدا کردن نقاط ضعف؛ آنان را تحت سلطۀ خود درمی آورند. پس مسلمانان به ویژه جوانان باید در برابر این بازی ها هوشیار باشند.

و برخی از صفات موجب نقصان وجودی و شخصیتی انسان هستند؛ مانند حسد، کبر، بخل و کینه که در نزد عقل و شرع مقدس ناپسند شمرده شده اند و فطرت آدمی هم آنها را نمی پذیرد، پس هر که این صفات مذموم را در خود نگه دارد یا بپروراند از کرامات انسانی خارج گردیده و به عالم حیوانیّت وارد می شود.

برای درمان و معالجه صفات ناپسند در کتاب معراج السّعادة، مرحوم ملا احمد نراقی، راهکارهای مفیدی آمده است.

3 - صفاتی که در باطن انسان تا حد مقبولی وجود دارد ولی به کمال بالاتر نرسیده است، مانند: عدالت، تقوا و کرامت که در فطرت انسان ها کم و بیش هست ولی باید برای پرورش و خالص کردن آن بکوشند و حضرت سجّاد علیه السلام در پایان این فراز، تکمیل این دسته از صفات والای انسانی را از درگاه حق خواستار است. این گونه صفات در لابه لای روایات معصومین علیهم السلام به چشم می خورد.

نبی اکرم صلی الله علیه و آله در وصیتی به حضرت علی علیه السلام فرمود:

یا عَلِیُّ سَبْعَةٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَةَ الْإِیمانِ، وَ أَبْوابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ: مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَه وَ أَحْسَنَ صَلاتَهُ وَ أَدَّی زَکاةَ مالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ، وَ سَجَنَ لِسانَهُ، وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ، وَ أَدَّی النَّصِیحَةَ لِأَهْلِ بَیْتِ

ص:304

نَبِیِّهِ. (1)

ای علی، هفت خصلت است که اگر آنها در کسی باشد؛ بی گمان حقیقت ایمانش کامل و درهای بهشت بر روی او گشوده شده است: کامل گرفتن وضو؛ زیبا و نکوگزاردن نماز، پرداخت زکات مال، فروخوردن خشم، نگاه داشتن زبان، آمرزش خواستن از گناهان، خیرخواهی خاندان پیامبر.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

ثَلاثَةٌ یَشْکُونَ إِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ: مَسْجِدٌ خَرابٌ لایُصَلِّی فِیهِ اهْلُهُ، وَ عالِمٌ بَیْنَ جُهّالٍ وَ مُصْحَفٌ مُعَلَّقٌ قَدْ وَقَعَ عَلَیْهِ غُبارٌ لایَقْرَءُ فِیهِ. (2)

سه چیز نزد خدای گرامی و بزرگ شکوه و شکایت کنند: مسجد ویرانی که مردمش در آن نماز نگذارند، دانشمندی که میان نادانان گرفتار شده است؛ قرآنی که در گوشه ای آویخته شده و خاک می خورد و کسی تلاوت نکند.

ص:305


1- (1) - بحار الأنوار: 170/66، باب 32، حدیث 12؛ [1] الخصال: 346/2، حدیث 13.
2- (2) - بحار الأنوار: 41/2، باب 10، حدیث 4؛ [2] الخصال: 142/1، حدیث 163.

[«7»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَةِ أَهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ وَ مِنْ حَسَدِ أَهْلِ الْبَغْیِ الْمَوَدَّةَ وَ مِنْ ظِنَّةِ أَهْلِ الصَّلاَحِ الثِّقَةَ وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأَدْنَیْنَ الْوَلاَیَةَ وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأَرْحَامِ الْمَبَرَّةَ وَ مِنْ خِذْلاَنِ الْأَقْرَبِینَ النُّصْرَةَ وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ وَ مِنْ رَدِّ الْمُلاَبِسِینَ کَرَمَ الْعِشْرَةِ وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلاَوَةَ الْأَمَنَةِ]

خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست و این خصلت هایی که می شمارم، به نفع من تغییر ده: شدت کینۀ دشمنان را به محبت، و حسد متجاوزان را به مودّت، و بدگمانی و تهمت اهل صلاح را به اطمینان، و دشمنی نزدیکان را به دوستی، و مخالفت خویشان را به خوش رفتاری، و تنها و بی یار گذاشتن نزدیکان را به یاری، و دوستی فریبکاران را به درست شدن دوستی، و ردّ کردن همنشینان را به رفتای کریمانه، و تلخی ترس از ستمکاران را به شیرینی امنیّت.

مکارم و رذایل اخلاقی
اشاره

معیار کمالات اخلاقی و سند قطعی اخلاق شناسی از گفتار، رفتار و قبولی از ناحیه معصومان علیهما السلام است. که دست یابی به همۀ آنها کار چندان آسانی نیست؛ زیرا آثار اخلاقی انسان به گونه ای جامع نبوده که بتوان همۀ مراحل و مدارج کمال را یک جا بیان کنند. و از سوی دیگر مکارم اخلاقی تنها اوصاف اخلاق نیست، بلکه

ص:306

احسن اخلاقیات است و مکارم، مکرمت ها و فضیلت های برتر خلقی را بیان می کند و نباید میان اوصاف اخلاقی و مکارم اخلاقی خلط نمود.

گاهی در مدارک اخلاقی، مکارم اخلاقی به صورت مختلف و پراکنده گفته شده است. وقتی مدارک اخلاقی گوناگون باشد؛ تفسیر آن نیز خود به خود اختلاف پیدا می کند که باید آنها را به دقت بررسی نمود.

عبداللّه بن مسکان از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمود:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَکارِمِ الأَخْلاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنْ کانَتْ فِیکُمْ فَاحْمَدُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذلِکَ مِنْ خَیْرٍ وَ إِنْ لاتَکُنْ فِیکُمْ فَاسْأَلُوا اللّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَیْهِ فِیها، قالَ: فَذَکَرَها عَشَرَةً الْیَقینَ وَ القَناعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّکْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخاءَ وَ الْغَیْرَةَ وَ الشَّجاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ قالَ: وَ رَوی بَعْضُهُم بَعْدَ هَذِهِ الْخِصالِ الْعَشَرَةِ وَ زادَ فِیها الصِّدْقَ وَ أَداءَ الْأَمانَةِ. (1)

خدای عزیز پیامبرانش را به مکارم اخلاق ویژگی داده است. شما خود را بیازمایید، اگر از آنها داشتید او را سپاس گویید و بدانید که بودن آنها در شما خیری بوده است که خداوند عطا کرده است. چنانچه در شما نبوده، آن را از خدا بخواهید و نسبت به آن رغبت جویید. سپس حضرت آنها را ده چیز شمردند: یقین، قناعت، صبر، شکر، خویشتن داری، خلق نیکو، سخاوت، غیرت، شجاعت و مروت. بعضی از روایان دیگر پس از ده خصلت؛ راستگویی و امانت داری را هم به آن افزوده اند.

این روایت دارای چند نکته است:

1 - صفات کمال و مکرمت ها در درجۀ اوّل ویژۀ انبیاست.

ص:307


1- (1) - الکافی: 56/2، حدیث 2؛ [1]بحار الأنوار: 371/67، باب 59، حدیث 18. [2]

2 - خوبی ها را خیر می شناسد و در صورت نداشتن آن، سفارش به طلب آن می فرماید.

3 - مؤمن باید خود را در موقعیت امتحان قرار دهد تا خود را بشناسد.

4 - در آغاز و پایان حدیث به دو صفت یقین و مروّت اشاره دارد، یقین اساس حکمت نظری و مروت و مرادنگی مظهر حکمت عملی است.

انبیای الهی هر چند دارای مکارم اخلاقی بالایی هستند ولی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اکمل و اتم آنها را داشته اند و انبیای دیگر در پی اجرای همۀ آنها در بین امت خود نبوده اند، در حالی که رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

من برای تحقق مکارم اخلاق در میان امتم برانگیخته شده ام. (1)مکرمت های اخلاق، تمامیت کمال صفات اخلاقی است و حضرت ختمی مرتبت برای تکمیل آن به رسالت برگزیده شدند، بنابراین دین اسلام، آیین اخلاق و مکارم اخلاقی در بین بشر کنونی است.

اخلاقیّات در همه انسان ها اقتضایی و نسبی است یعنی کمالات و رذایل اخلاقی در وجود انسان ها به اندازۀ گوناگون در مرتبه های برتر و پست تر نوسان دارد هر چند خوب شدن کسی که اقتضای بدی در او غلبه دارد، مشکل تر است؛ زیرا کسی که در منطقه دور دستی با امکانات اندک به کمال و مقامی برسد و اهمیت آن بیشتر است تا شخصی که در مرکز امکانات مادی و معنوی باشد و به جایی برسد.

اگر جوانی در فضایی آلوده پر از فحشا و فساد به درجات عالی کمال برسد، مهمتر است از فرزند فردِ با کمالی که در محیط مذهبی به مقامی نایل آید.

اکنون نکات بیان شده در این فراز از دعا را در نُه بند، شرح و توضیح می دهیم:

ص:308


1- (1) - بحار الأنوار: 382/68، باب 92، ذیل حدیث 17؛ مستدرک الوسائل: 187/11، باب 6، حدیث 12701.
1 - محبت یا کینه

محبت و عشق مهمترین پیوندی است که انسان ها را به یکدیگر متصل می سازد.

بنابراین که ریشۀ واژۀ انسان از انس و الفت باشد، آدمی در زندگی نیازمند علاقه و ارتباط است و همۀ مشکلات و نگرانی های او از این راه قابل حل است.

جایگاه محبّت در قلب است. چنانچه به ضد آن یعنی بغض و کینه تبدیل شود؛ رابطۀ انسانی به رابطۀ حیوان جنگلی و دشمنی های دیرینه گرایش پیدا کند و دوستی با همنوع با گذشت زمان به جنگ ها و کشتارها کشیده خواهد شد.

با مطالعه تاریخ بشر درمی یابیم که بیشترین ناامنی ها و خیانت ها و قتل و غارت ملت ها در اثر از بین رفتن رابطۀ صلح و دوستی بوده است و هر چه انسان ها از یکدیگر فاصله بگیرند واز صفات اخلاقی و مکارم انسانی خالی شوند، خصلت های شیطانی و حیوانی بر آنها غلبه پیدا می کند؛ در نتیجه مانند حیوانات وحشی یکدیگر را تکه تکه می کنند، آتش می زنند و همچون آدمخواران همجنس خود را می خورند.

آری، این فرهنگ و تمدن وحش است که به انسان های متمدن سرایت کرده است؛ که درندگی و عریانی و دوزیستی را از اصول فرهنگ پیشرفته و مترقی می دانند؛ امّا اخلاق و پوشش بدنی و هم زیستی مسالمت آمیز را نشانۀ عقب ماندگی می پندارند.

آیات قرآن به مؤمنان هشدار می دهد که جمع میان محبت خدا و محبت دشمنان خدا در یک دل ممکن نیست و باید از میان این دو یکی را برگزید، اگر آنان به راستی مؤمنند؛ باید از دوستی دشمان خدا پرهیز نموده وگرنه ادعای مسلمانی نکنند که می فرماید:

لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ یُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُواْ ءَابَآءَهُمْ أَوْ أَبْنَآءَهُمْ أَوْ إِخْوَ نَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلئِکَ کَتَبَ فِی

ص:309

قُلُوبِهِمُ الْإِیمَنَ وَ أَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ أُوْلئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1)

گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند ، نمی یابی که با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت دارند ، دوستی برقرار کنند ، گرچه پدرانشان یا فرزاندانشان یا برادرانشان یا خویشانشان باشند . اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان ثابت و پایدار کرده ، و به روحی از جانب خود نیرومندشان ساخته ، و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است درمی آورد ، در آن جا جاودانه اند ، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند . اینان حزب خدا هستند ، آگاه باش که بی تردید حزب خدا همان رستگارانند .

آنانی که دم از هر دو می زنند یا ایمانشان ضعیف است یا منافق صفتند، در غزوات صدر اسلام گروهی از بستگان و خویشاوندان مسلمانان در صف مخالفان قرار گرفتند ولی چون از خط خداوند جدا شدند و به صفوف دشمنان حق پیوسته بودند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و یارانشان با آنها پیکار کردند و به هلاکت رساندند.

محبت به پدر و فرزندان و برادران و بستگان، نیکو و مورد سفارش اسلام است و نشانۀ زنده بودن عواطف انسانی است، اما هنگامی که این علاقه رو در روی محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست می دهد.

انسان هنگامی می تواند به اوج ایمان برسد که نیرومندترین علاقۀ او یعنی عشق به ذات خود را در زیر پرتوی عشق به ذات خدا و نمایندگان او قرار دهد.

کسی به حقیقت ایمان می رسد که حب و خواستۀ او تابع آنچه رسول اللّه صلی الله علیه و آله

ص:310


1- (1) - مجادله (58) : 22. [1]

آورده، باشد و ولایت جانشینان او را با جان و دل بپذیرد.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

لایُؤمِنُ أَحَدُکُم حَتّی أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ وَلِدِه وَ والِدِه وَ النّاسِ أَجْمَعینَ. (1)

هیچ یک از شما ایمان ندارد تا آن گاه که مرا از فرزند و پدر خود و از همۀ مردمان دیگر بیشتر دوست داشته باشد.

و نیز فرمود:

لایُؤمِنُ عَبْدٌ حَتّی أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَکُونَ عِتْرَتی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ وَ یَکُونَ أَهْلی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ یَکُونَ ذاتی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ ذاتِهِ. (2)

هیچ بنده ای ایمان نداشته باشد تا آن گاه که مرا از خودش دوست تر بدارد و خاندان مرا از خاندان خودش دوست تر بدارد و اهل بیت مرا از خانوادۀ خودش و جان مرا بیشتر از جان خودش دوست داشته باشد.

از این رو امام صادق علیه السلام فرمود:

طَلَبْتُ حُبَّ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَوَجَدْتُهُ فی بُغْضِ أَهْلِ المَعاصی. (3)

دوستی خدای گرامی و بزرگ را خواستم پس در دشمنی با گناهکاران یافتم.

2 - مودّت یا حسد

کمالات و ارزش های دیگران، خواه مادی باشد یا معنوی، به دو گونه انگاشته

ص:311


1- (1) - کنز العمال: 37/1، حدیث 70.
2- (2) - بحار الأنوار: 13/17، باب 13، حدیث 27؛ [1]علل الشرایع: 140/1، باب 117، حدیث 3. [2]
3- (3) - مستدرک الوسائل: 173/12، باب 101، حدیث 13810. [3]

می شود:

گاهی از روی حسادت و خودخواهی است و گاهی از روی غبطه و از خود گذشتگی است. حسد نسبت به کمالات مادی و معنوی انسان ها در هر صورت ویژگی پلیدی است؛ زیرا دردی بی درمان و رنج روحی و روانی را در پی دارد و جامعه را از نظر اعتماد ناامن می سازد.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ وَلَعَ بِالْحَسَدِ وَلِعَ بِهِ الشُّوْمُ. (1)

هر که شیفتۀ حسادت باشد، نحسی و بدبختی شیفتۀ اوست.

و فرمود:

اَلْحاسِدُ یُظْهِرُ وُدَّهُ فی أَقْوالِهِ وَ یُخْفی بُغْضَهُ فی أَفْعالِهِ، فَلَهُ اسْمُ الصَّدِیقِ وَصِفَةُ العَدُوِّ. (2)

حسود به زبان لاف دوستی می زند و در عمل مخفیانه دشمنی می ورزد و بنابراین او نام دوست دارد ولی از صفت دشمن برخوردار است.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

آن گاه که موسی بن عمران در حال مناجات و گفتگو با پروردگارش بود، مردی را زیر سایۀ عرش خدا دید. عرض کرد: ای پروردگار من! این کیست که در سایۀ عرش توست؟ خدا فرمود: ای موسی! او از کسانی است که بر نعمت هایی که خدا به مردم داده است حسادت نورزیده است. (3)حسادت ازجمله بیماری هایی است که بلای جان امت ها شده است و در چهرۀ

ص:312


1- (1) - بحار الأنوار: 12/75، [1] تتمه باب 15، حدیث 70.
2- (2) - غرر الحکم: 301، حدیث 6841. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 255/70، باب 131، حدیث 25؛ تفسیر العیاشی: 248/1، حدیث 156.

رقابت خانوادگی و چشم هم چشمی و فخر فروشی به ارزش های دینی ضربۀ شدید زده و عاطفۀ انسانی را نابود کرده است.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روزی به اصحابش به این نکته، هشدار جدی داده و فرمود:

هان! بیماری امت های پیشین، یعنی حسد به شما سرایت کرده است؛ این بیماری نه موی سر را که دین را فرو می ریزاند. (1)از نتایج حسادت این است که زیان و ناراحتی بسیاری پدید می آورد، دل را سست و بدن را بیمار می کند و یک جامعه را به مرض های روانی و جسمانی مبتلا می کند و گاهی چیرگی حسادت بر تقدیرات، سرنوشت یک ملت را عوض می کند.

امّا علاقه به دیگران و غبطه خوردن به حال خویش که او هم مانند دیگران دارای کرامات نفس و فضایل اخلاقی باشد، بسیار پسندیده است.

البته نسبت به کسانی که در مراتب بالاترند؛ ویژگی کمال نیست؛ زیرا هر کسی به اندازۀ شأن و منزلت خود دارای کمالات است ولی چون ما نسبت به کمال حق ناقصیم و او کمال محض و سرچشمۀ همۀ ارزش های معنوی است، باید احساس کمبود نماید و در جهت سیر به سوی حق بکوشد.

هنگامی که به حضرت سجّاد علیه السلام عرض کردند: ای فرزند پیامبر خدا! چرا این اندازه عبادت می کنی؟ فرمود: کیست که بتواند مانند امیر المؤمنین علیه السلام آن همه عبادت خدا کند. (2)و این بیان حقیقت است نه غبطه به حال دیگری؛ زیرا در وجود انبیا و اولیا و معصومان علیهم السلام نقص و کمبودی نیست و هر یک در مقام خویش کاملند؛ بلکه نوعی درخواست بالاتر است.

ص:313


1- (1) - بحار الأنوار: 253/70، باب 131، حدیث 20؛ الأمالی، شیخ مفید: 344، حدیث 8.
2- (2) - بحار الأنوار: 75/46، باب 5، حدیث 65؛ أعلام الوری: 260.

وجود مبارک آنان در دعایشان، طلب ورود به هر خیری به مانند ورود محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله می کنند و درخواست خروج از هر بدی به مانند خروج محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله از بدی ها می کنند که در آن خاستگاه عصمت وجود دارد؛ زیرا خروج از تمام زشتی ها و ورود به تمام خوبی ها مساوی با درخواست عصمت است، چه در صورت استعدادی یا در فعلیّت هم باشد.

3 - اعتماد یا بدگمانی

حضرت علی علیه السلام دربارۀ گمان هایی که در آیۀ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» (1) آمده است، می فرماید:

گمان دو گونه است: گمانی که شک است و گمانی که یقین می باشد. هر گمانی که مربوط به کار معاد شود، یقین است. و هر گمانی که مربوط به کار دنیا باشد، شک است. (2)در مرحلۀ اوّل بدترین نوع بدگمانی، بدگمانی به خداوند متعال است؛ به گونه ای که بعضی از صفات زشت و ناپسند، ریشه در بدگمانی به حق دارد.

وقتی خداوند در قرآن بدگمانی را گناه رسمی برشمرده و فرموده است:

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِ ّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِ ّ إِثْمٌ» (3)

ای اهل ایمان ! از بسیاری از گمان ها [ در حقّ مردم ] بپرهیزید ؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است .

پس روشن می شود که انسان وقتی به خداوند بدبین و بی توجه می گردد؛ انواع

ص:314


1- (1) - احزاب (33) : 10. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 103/90، باب 129، حدیث 1.
3- (3) - حجرات (49) : 12. [2]

صفت های رذیلۀ دیگری هم شیوع پیدا می کند که ریشۀ آن در بدگمانی است.

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

فَانَّ الْبُخْلَ وَ الْجَورَ وَ الْحِرْصَ غَرائِزُ شَتّی یَجْمَعُها سُوْءُ الظَّنِّ بِاللّهَ. (1)

همانا تنگ چشمی، ستم، طمع، سرشت های پراکنده ای هستند که سبب آنها بدگمانی به خداست.

حسن ظن و اعتماد داشتن به خداوند هر کسی را به زندگی امیدوار می سازد و پویندۀ راه حق را هم به درگاه خدا نزدیک می سازد.

امام رضا علیه السلام می فرماید:

أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّه فَإنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ اللّهُ عِنْدَ ظَنِّه. (2)

به خدای خوش گمان باش که هر کس به وی خوش بین باشد، خداوند در نزد گمان اوست.

گمان نیک داشتن به خدا دربارۀ وعدۀ رحمت و کرم و لطف و عنایت او، از نشانه های مهم ایمان و از راههای مؤثّر نجات و سعادت است.

رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:

لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یَظُنُّ بِاللّهِ خَیْراً إِلاّ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ: وَ ذَ لِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَیکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنَ الْخَسِرِینَ» (3). (4)

هیچ بنده ای گمان نیک به خدا نمی برد، مگر این که خداوند بر اساس گمانش با او رفتار کند و این معنی آیه شریفه است که فرمود: و این گمانتان بود که به

ص:315


1- (1) - بحار الأنوار: 245/74، باب 10، حدیث 1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 343/75، باب 26، ذیل حدیث 1؛ [2] تحف العقول: 449.
3- (3) - فصّلت (41) : 23. [3]
4- (4) - بحار الأنوار: 384/67، باب 59، حدیث 42؛ [4]فصّلت (41) : 23. [5]

پروردگارتان بردید [ و همان ] شما را هلاک کرد ، در نتیجه از زیانکاران شدید .

رحمت خدا باید بر حال همۀ ما ببارد تا درِ بهشت به روی ما گشوده شود. وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

سوگند به آن که جانم در دست اوست؛ هیچکسی از مردم با عملش وارد بهشت نمی شود، پرسیدند: حتی خود شما ای رسول خدا؟ فرمود: بلی، من همچنین هستم، مگر آن که فضل و رحمت خدا مرا فرا گیرد. سپس دستش را بر بالای سرش نهاد و فریاد برآورد. (1) پس همه باید در اعمال و رفتار دقت کنیم که چه می کنیم؟

انس می گوید که رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمود:

لایَمُوتَنَّ أَحَدُکُمْ حَتّی یُحْسِنَ ظَنَّهُ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ بِاللّهِ ثَمَنُ الْجَنَّةِ. (2)

هرگز کسی از شما نمیرد مگر به خداوند عزیز و بزرگ گمان نیک داشته باشد.

همانا نیک گمانی به خدا بهای بهشت است.

گمان خوب نسبت به مردم یکی از مهمترین اصول زندگی اجتماعی است که نادیده گرفتن آن سبب هرج و مرج در جامعه و باعث از بین رفتن روابط انسانی و پیوندهای عاطفی خواهد شد. بنابراین در روایات دستور داده شده که اعمال و سخنان برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلی بر خلاف آن پیدا نشود؛ گمان بد مبر.

ص:316


1- (1) - بحار الأنوار: 11/7، باب 3؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 20/4، ذیل آیه 16 سورۀ انعام.
2- (2) - بحار الأنوار: 235/78، باب 5، حدیث 12؛ [1]روضة الواعظین: 503/2. [2]
4 - دوستی یا دشمنی نزدیکان
اشاره

در نزدیکان و خویشان به طور طبیعی محبت باطنی برقرار است ولی گاهی بدبرداشتی و بدگمانی، مایۀ از هم پاشیدگی خویشاوندی خانوادگی می شود پس در صورت ادامه تبدیل به کینه و دشمنی و انتقام خونین می گردد.

در عصر جاهلیت قبل از اسلام و اقوام و ملل به دور از تمدن شهری کنونی به رسم خون در برابر خون، قبیله ها از یکدیگر انتقام سخت می گرفتند و اگر کسی از قومی دچار بدبینی یا تجاوز به حقوق دیگری می شد، همه قبیله به خاطر یک نفر از تمامی قبیلۀ دیگر تصفیه حساب می کرد و این رسم جاهلی سبب می شد که قبیله هایی که حتی در آنها خویشانی با هم ازدواج کرده بودند و ارتباط فامیلی داشتند، در این آتش ها می سوختند و نسل بسیاری نابود می گشت و در اثر این شیوۀ شیطانی، پیوند قلب ها پاره پاره شده و عاطفه ها به سنگدلی و خوی تجاوزگری تبدیل گردیده و دوستی ها و آشتی ها به دوری و نزاع می انجامید.

بنابراین اسلام به اصالت برادری و دوستی در بین مردم تأکید داشته و از عوامل و زمینه های تفرقه و جدایی پرهیز داده است، تا زندگی مسالمت آمیز برقرار باشد.

ارتباط انسان ها با یکدیگر

البته انسان ها در ارتباط با یکدیگر و شیوه های رفتاری به سه گروه تقسیم می شوند:

1 - گروهی از انسان ها در ارتباطهای خود به مردم اصالت داده و مردم را اصل و رکن اهمیت خویش قرار می دهند که این ذهنیّت سبب ریا در عمل و رفتار شده و عیوب و ضعف های خود را می پوشانند مانند: هنرمندان و ورزشکاران و سرمایه داران بازاری که برای جلب نظر مردم و حمایت آنان از مردم تعریف و تمجید می کنند و برای احترام به لطف مردم تا کمر خم شده و در برابر پول شان کرنش

ص:317

می نمایند.

خداوند متعال در برابر ریای این گروه می فرماید:

فَلَا تُزَکُّواْ أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی» (1)

پس خودستایی نکنید . او به کسی که پرهیزکاری پیشه کرده است ، آگاه تر است .

با خودستایی و ریاکاری عیب ها و نواقص پوشیده می ماند و در این راستا نباید مردم را داور و میزان کردار و سخنان خود قرار دهید.

2 - گروهی از انسان ها در رابطه ها از مردم متنفرند و به آنان اهانت هم می کنند، مانند بعضی که می گویند: مردم چه کاره اند؟ یا فلانی الاغ کی باشد و...

یا برخی خود را در موضع تهمت و ناسزاگویی مردم قرار می دهند تا معروف و محبوب باشند، مانند درویشانی که ظرف شراب به دست گرفته تا مردم به آنها بد بگویند ولی می خواهند تهذیب نفس کنند. این برنامه ها بازار شهرت سازی است که محتوای حقیقی ندارد. و در قیامت به آنان خطاب می شود با هر که دوست بوده اید و الگوی خود قرار داده اید، حرکت کنید تا به اعمالتان رسیدگی شود.

بنابراین گفتۀ اولیای دین که: خود را در معرض تهمت قرار ندهید و از مکان های مشکوک و شبهه ناک پرهیز کنید؛ به خاطر حفظ شخصیت و آبروی انسانی است. اگر کسی بخواهد عضوی از بدن خود را معیوب کند به کفران نعمت دچار شده و اگر کسی هم بخواهد بدون علت آبروی خود را بریزد، نعمت حق را ناسپاسی نموده است، پس از وجود مردم باید به اندازۀ نیاز بهره گرفت.

3 - گروهی از انسان ها با مردم، ولی بیرون از مردمند، یعنی مانند اولیاء اللّه و دانشمندان و حاکمان که در متن جامعه همراه با دوستی و محبت مردم زندگی

ص:318


1- (1) - نجم (53) : 32. [1]

می کنند ولی در حقیقت امور از آنان جدایند و اعتنایی به حرف و کنایه و نیش آنها ندارند و به تکالیف خود عمل می کنند. این گونه افراد دارای شخصیت بزرگ و مقامی بلند و محبوبیتی ویژه در بین مردم هستند و از شهرت و ثروت اندوزی و رفتارهای ناشایست، دوری می کنند.

5 - خوش رفتاری یا بدرفتاری با نزدیکان
اشاره

سیرۀ سلوکی و رفتاری نیکو پسند از اصلی ترین شیوه های انبیا و اولیای الهی است. برخورد خوش و معاشرت درست به ویژه با بستگان برخواسته از نهاد و سرشت سالم آدمی است. رعایت حال و رسیدگی به امور خویشان و دوری از رفتار بازدارنده و تنفّرآمیز در سنت معصومان بسیار سفارش شده است. از آن جا شریعت اسلامی بر مبنای حکومت و مدیریت جامعه همگرا؛ سامان یافته است پس از دیدگاه جامعه شناسی، نظام یافتن چنین تشکلی با هماهنگی و تفاهم و همدلی جمعی به دست می آید و رحمت، محور این همسویی است.

امام صادق علیه السلام دربارۀ این مسألۀ حیاتی می فرماید:

یَحِقُّ عَلَی الْمُسْلِمِینَ الْاِجْتِهادُ فی التَّواصُلِ وَ التَّعاوُنُ عَلی التَّعاطُفِ وَ الْمُواساةُ لِأَهْلِ الْحاجَةِ وَ تَعاطُفُ بَعْضِهِم عَلی بَعْضٍ حَتّی تَکُونُوا کَما امَرَکُمْ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ رُحْماءُ بَیْنَهُم» (1)

مُتَراحِمینَ مُغْتَمِّینَ لِما غابَ عَنْکُمْ

مِنْ أَمْرِهِمْ عَلی ما مَضَی عَلَیْهِ مَعْشَرُ الْأنْصارِ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (2)

بر مسلمانان سزاوار است که در پیوند با هم و یاری رسانی به هم در مهرورزی و همراهی با نیازمندان و مهربانی با همدیگر کوشا باشند؛ چنانچه

ص:319


1- (1) - فتح (48) : 29.
2- (2) - الکافی: 175/2، حدیث 4. [1]

خداوند عزوجلّ فرموده است: «مهربانان در میان خودشان» مهرورزان و اندوهناک بر آنچه از کار مسلمانان که در دسترس ندارند، بر همان سیره ای که انصار در دوران رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند.

بنای حکومت اسلامی بر آن است که فتنه و بدبینی و تضاد بین اقوام و مردم را از پیکرۀ جامعه ریشه کن کند و امنیّت خانوادگی و اعتماد قومی بر تمام سطوح حاکم باشد.

به این خاطر معصومان علیهم السلام در یاری رسانی به فقیران و نیازمندان همت زیادی داشتند تا ارتباط بین مردم و اولیای آنان عاشقانه باقی بماند.

خوش رفتاری امام سجّاد علیه السلام

زُهری می گوید:

در شبی سرد و زمستانی امام زین العابدین علیه السلام را دیدم که کیسه ای از آرد و دسته ای هیزم بر دوش گرفته بود و حرکت می کرد. نزدیک رفتم و پرسیدم:

ای فرزند رسول خدا! این بار چیست؟ فرمود: قصد سفر دارم و این بار توشۀ سفر من است. گفتم: اگر اجازه می فرمایید، غلام من حمل بار را به عهده می گیرد. فرمود:

هرگز. گفتم: اجازه فرمایید تا خودم آن را به دوش بگیرم شما خسته و ناتوان شده اید.

فرمود: زُهری! من هرگز زحمتی را که موجب نجات من در سفر است از خود دور نخواهم کرد. به دنبال کار خود برو و مرا واگذار.

زهری می گوید: امر امام علیه السلام اطاعت کردم و از حضرت جدا شدم. چند روزی نگذشته بود که امام را در مدینه دیدم متعجّبانه به حضورش رفتم و پرسیدم: ای پسر رسول خدا! شما فرمودید: به سفر می روم ولی نرفته اید؟

حضرت فرمود: آری، قصد سفر بود امّا نه سفری دنیایی که تو گمان کردی بلکه مقصودم سفر بی بازگشت آخرت بود و من خود را برای آن سفر آماده می کردم.

ص:320

آمادگی برای سفر آخرت این است که از گناه پرهیز کنی و به نیازمندان کمک نمایی. (1)از رفتار نیکوی حضرت با غلامان خود که سرمشق تربیتی ماست این که، امام سجّاد علیه السلام غلام خود را برای امری دوبار صدا زد، ولی غلام به فرمان ایشان اعتنایی نکرد، حضرت بار سوم غلام را صدا کرد ولی او جواب نداد و چون امام علیه السلام نزد او رفت و پرسید: چرا صدای مرا می شنیدی ولی جواب نمی دادی؟ غلام گفت:

می دانستم که بر من خشم نمی کنی و از تو ایمن هستم.

امام علیه السلام فرمود:

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ مَمْلُوکی یأْمَنُنی.

سپاس خدای را که زیر دست مرا از من آسوده خاطر قرار داد. (2)احساس همدردی با همکیشان و بینوایان از عادات رسمی ائمه اطهار علیهم السلام بوده است.

در روایتی دیگر زهری می گوید:

روزی نزد امام سجّاد علیه السلام بودم؛ حضرت با تعدادی از اصحاب در مجلسی نشسته بود. یکی از اصحاب وارد شد در حالی که بسیار ناراحت و غمگین بود، آرام آرام گریه می کرد.

امام علیه السلام فرمود: تو را چه شده است؟

گفت: ای پسر رسول خدا! فدایت شوم، دعایی به من تعلیم کنید تا قرض های من ادا شود. چند طلبکار دارم؛ یکی از آنان هر روز در پی من است تا طلب خود را بگیرد؛ امام علیه السلام چون این سخنان را شنید به شدت گریست!

ص:321


1- (1) - بحار الأنوار: 65/46، باب 5، حدیث 27؛ علل الشرایع: 231/1، حدیث 5.
2- (2) - بحار الأنوار: 56/46، باب 5، حدیث 6؛ أعلام الوری: 261.

یکی از اصحاب عرض کرد: فدایت شوم، شما چرا گریه می کنید؟

امام فرمود: پس گریه برای چه وقتی است؟ آیا نباید در هنگام گرفتاری ها و محنت های بزرگ گریه کرد. چرا گریه نکنم با این که می دانم این مرد از شیعیان و دوستان ماست اما از فقر و بی چیزی شکایت می کند و من چیزی در دست ندارم تا به او کمک کنم... . (1)

6 - یاری رسانی یا بی اعتنایی به نزدیکان

در این فراز توجه به نزدیکان و ارحام بسیار مورد سفارش قرار گرفته است حتی بریدن و دوری از آنان هم با شرایطی خاص صورت می گیرد.

اگر زمینه های یاری به صاحبان رحم و بستگان، خواه مالی یا غیر آن؛ دارای ملاک های ارزشی، از جمله استحقاق و شأنیت افراد باشد و اعطاء و لطف دهنده چنین توانمندی را ایجاد کند، نیکوست؛ به ویژه در مسائل حقوق واجب شرعی، مانند: خمس، زکات که نیازمند برائت شرعی است.

یکی از مشکلات بزرگ اجتماعی که همواره انسان دچار آن بوده و اکنون پیشرفت های صنعتی و مادی هم به آن دامن زده است، معضل فاصلۀ طبقاتی است، به این معنا که فقر و تهیدستی از یک سو و تراکم اموال از سوی دیگر، نظام اجتماعی حقیقی را بر هم می زند.

گروهی از فزونی ثروت و مال اندوزی، حساب اموالشان از دستان آنان بیرون می رود. و گروهی از کمبود نیازمندی رنج می برند به گونه ای که حتی لوازم ضروری زندگی مانند مسکن و لباس برای آنان ممکن نیست. پس فاصله بین فقر و غنا، سبب دوری دل ها و جدایی اقوام و خویشان در یک جامعه می شود.

در چنین جامعه ای دلهره و اضطراب و نگرانی و بدبینی و کینه و جنگ روانی

ص:322


1- (1) - بحار الأنوار: 20/46، باب 3، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق: 453، حدیث 3. [1]

اجتناب ناپذیر است. درِ کمک های انسانی و تعاونی ها به معنای حقیقی به روی مردم بسته می شود؛ پس باب رباخواری، احتکار، گران فروشی، کلاهبرداری باز می گردد.

بنابراین قرآن به احسان و انفاق تأکید فراوان نموده است تا ارتباط قلبی آشکار و پنهان برقرار باشد.

یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَتِ مَا کَسَبْتُمْ وَمِمَّآ أَخْرَجْنَا لَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَلَا تَیَمَّمُواْ الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَلَسْتُم بَِاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغْمِضُواْ فِیهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ * الشَّیْطَنُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَآءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَ سِعٌ عَلِیمٌ» (1)

ای اهل ایمان ! از پاکیزه های آنچه [ از راه داد و ستد ] به دست آورده اید ، و آنچه [ از گیاهان و معادن ] برای شما از زمین بیرون آورده ایم ، انفاق کنید و برای انفاق کردن دنبال مال ناپاک و بی ارزش و معیوب نروید ، در حالی که اگر آن را به عنوان حقّ شما به خود شما می دادند ، جز [ با ] چشم پوشی [ و دلسردی ] نمی گرفتید و بدانید که خدا ، بی نیاز و ستوده است . * شیطان ، شما را [ به هنگام انفاق مال با ارزش ] از تهیدستی و فقر می ترساند ، و شما را به کار زشت [ چون بخل وخودداری از زکات و صدقات ] امر می کند ، و خدا شما را از سوی خود وعدۀ آمرزش و فزونی رزق می دهد ؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست .

در نظر ابتدایی، انفاق و بذل مال، کم شدن مال است ولی این همان دید کوته بینانه شیطانی است که انسان را از فقر و تنگدستی می ترساند، به ویژه اگر اموال را خوب در راه درست انفاق کند و انفاق واجب مانند زکات و خمس و احسان

ص:323


1- (1) - بقره (2) : 267 - 268. [1]

مستحبی مانند صدقات و نذورات را به اهل آن واگذارد؛ تأمین کنندۀ آیندۀ خویش و فرزندان خواهد بود. ولی شیطان از انباشتن اموال در راه باطل و عمل زشت بهرۀ زیادی می برد و فحشا و منکرات را در بین خانواده ها و جوامع بشری گسترش می دهد که نتیجۀ آن فروپاشی کانون خانواده، رواج مواد مخدّر و مسائل جنسی است.

ولی با دقت می بینیم که انفاق ضامن بقای اجتماع و تحکیم عدالت اجتماعی و سبب کم شدن فاصلۀ طبقاتی در پیشرفت همگانی و عمومی می باشد. مسلم است که با پیشرفت اجتماع، رفاه و آسایش مورد قبول خداوند فراهم می گردد.

پس با توجه به آثار انفاق در زندگی راه نجات و امید برای همه هموار می شود، از ابن عباس نقل شده که گفته است:

هنگام انفاق دو چیز از طرف خدا و دو چیز از ناحیۀ شیطان است. آنچه از جانب خداست؛ آمرزش گناهان و برکت و افزونی در اموال است. و آنچه از طرف شیطان است، وعدۀ به فقر و نداری و امر به فحشا و زشتی هاست. (1)یعنی در رویارویی شیطان با خداوند در برابر انفاق انسان این گونه تصویر می شود که:

شیطان به تهیدستی و زشت کاری تشویق می کند ولی خدای بزرگ به احسان و یاری به دیگران امر می کند و از گناهان پرهیز می دهد.

جالب این که امیرمؤمنان سفارش می فرماید:

هنگامی که در سختی و فشار قرار گرفتید، به وسیلۀ صدقه و انفاق با خدا معامله کنید. (2)

ص:324


1- (1) - مجمع البیان فی تفسیر القرآن: 193/2، [1] ذیل آیۀ 268 سورۀ بقره؛ جامع البیان: 121/3.
2- (2) - نهج البلاغه: حکمت 258.

بنابراین امور الهی به ویژه دربارۀ بستگان و اقوام باید در درجۀ اوّل اهمیت باشد.

7 - دوستی واقعی یا غیرواقعی

حقیقت دوستی تنها به آداب معاشرت و رفتار نیک نیست، بلکه دارا بودن یک دسته از صفات انسانی برجسته؛ مانند گذشت، صبر، ایثار، مدارا و... است.

مدارا در لغت به معنای ملاطفت و ملایمت است؛ یعنی وقتی کسی که می خواهد با دیگری به نیکی مدارا کند در رفتار با او به نرمی و گشاده رویی سخن می گوید و در اندیشه و پندارش با او همفکر و هم عقیده می شود.

این روش به ویژه در برابر دشمنان سفارش شده است که رفتار نرم و گرم با مهربانی می تواند دشمنی را به دوستی تبدیل کند و باطلی را به سوی حق بکشاند.

آنگاه که فرعون سر به طغیان می گذارد و فریاد خدایی می کشد؛ حضرت حق تعالی موسی و برادرش را به سوی او می فرستد و سفارش می فرماید:

اذْهَبَآ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی» (1)

هر دو به سوی فرعون بروید ؛ زیرا او [ در برابر خدا ] سرکشی کرده است . * پس با گفتاری نرم به او بگویید ، امید است که هوشیار شود و [ آیین حق را بپذیرد ] یا بترسد [ و از سرکشی باز ایستد . ]

لَیِّن یعنی برای این که سخن بتواند در او نفوذ کرده و اثر بگذارد با نرمی و آرامش رفتار کنند تا بیدار شود یا بترسد. و اگر با خشونت و تندی باشد به یقین مخالفت می کند.

شاعر عارف بر همین اساس سروده است:

ص:325


1- (1) - طه (20) : 43 - 44. [1]

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروّت با دشمنان مدارا

(حافظ شیرازی)

و همینطور انبیا و اولیای الهی مأمور به مدارا با مردم بوده اند تا پیوند قلبی و حالی با خداوند و خویش را، زمینۀ هدایت قرار دهند.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَمَرَنی رَبِّی بِمُداراةِ النّاسِ کَما أَمَرَنی بِاَداءِ الفَرائِضِ. (1)

پروردگارم به من دستور فرمود که با مردم مدارا نمایم همان طور که فرمان داده است که واجبات را انجام دهم.

و نیز فرمود:

إِنَّ الْأَنْبِیاءَ إِنَّما فَضَّلَهُمْ اللّهُ عَلی خَلْقِهِ بِشِدَّةِ مُداراتِهِمْ لِأَعْداءِ دِیْنِ اللّهِ وَ حُسْنِ تَقِیَّتِهِمْ لِأَجْلِ إِخْوانِهِمْ فی اللَّهِ. (2)

خداوند، پیامبران را به خاطر بسیاری ملایمت با دشمنانِ دین خدا و برای حفظ برادران خویش در راه رضای او که به شایستگی تقیه می کنند، بر تمام مردم برتری داده است.

مدارای با مردم اگر به منظور احترام به شخصیت آنان باشد بسیار ارزنده است، چنین مدارایی نشانۀ عقل بیدار و فکر روشن و مایۀ محبوبیت و راه نفوذ در زندگی دیگران است. اولیای خداوند هم به رعایت چنین حال خوشایندی تشویق می نمودند.

ص:326


1- (1) - الکافی: 117/2، حدیث 4؛ [1]بحار الأنوار: 213/18، باب 1، حدیث 43. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 401/72، باب 87، ذیل حدیث 42. [3]

حضرت علی علیه السلام می فرماید:

دارِ النّاسِ تَسْتَمِعْ بِإِخائِهِمْ وَ الْقَهُمْ بِالْبِشْرِ تُمِتْ أَضْغانَهُمْ. (1)

با مردم به نیک خویی رفتار کن تا از برادری آنان بهره مند شوی و با روی گشاده با آنان دیدار نما تا کینه ها در ضمیرشان بمیرد.

و نیز می فرماید:

شَرُّ إِخْوانِکَ مَنْ احْوَجَکَ الی مُداراةٍ وَ الْجَأَکَ إِلی اعْتِذارٍ. (2)

بدترین برادرانت کسی است که تو را به مدارا کردن نیازمند سازد و به عذرخواهی بیشتر وادارت نماید.

بنابراین؛ فرمایش حضرت، خود ملاکی بر شناختِ دوستی است که دوستی و یگانگی در این حد است که اگر بدی اتفاق افتد نتواند او را ملامت کند بلکه باید با او مدارا و سازش کند یا از او عذرخواهی کند که اگر نکند او ناراحت می شود.

خلاصه آن کس که برای حفظ برادری و ارتباط، به مدارا نیاز داشته باشد، برای تو برادر نیست و پیوسته برای رفاقت به زحمت و دردسر می افتد.

امام علی علیه السلام جان کلام را در دو جمله زیبا فرموده است:

خیر دنیا و آخرت در دو چیز گرد آمده است: پنهان کردن اسرار و دوستی با نیکان؛ و تمام بدی در دو چیز نهفته است: افشای اسرار و دوستی با بدان. (3)

8 - بی توجهی به همنشینان یا نیک رفتاری با آنان

از اهداف اصلی بعثت پیامبران، اخلاق معاشرتی مردم بوده است، به ویژه

ص:327


1- (1) - غرر الحکم: 445، حدیث 10180. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 418، حدیث 9578. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 71/72، باب 45، حدیث 14؛ الإختصاص: 218.

حسن خلق که کلید بهشت و وسیلۀ جلب رضای خدا، نشانۀ قدرت ایمان و همطراز با عبادت های شبانه روزی است.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:

أَحَبُّکُمْ إِلَی اللّهِ أَحْسَنُکُمْ أَخْلاقاً الْمُوَطِّئُونَ اکْنافاً الَّذینَ یَاْلَفُونَ وَ یُؤْلَفُونَ وَ أَبْغَضُکُمْ إِلَی اللّهِ الْمَشَّاؤُنَ بِالنَّمِیْمَةِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْإِخْوانِ الْمُلْتَمِسُونَ لِلْبَراءِ الْعَثَراتِ. (1)

از همه شما محبوب تر نزد خدا کسی است که اخلاقش از همه بهتر باشد، همان کسانی که متواضعند، با دیگران می جوشند و مردم نیز با آنها می جوشند و از همه منفورتر نزد خدا؛ سخن چینانی هستند که در میان برادران جدایی می افکنند و برای افراد بی گناه در جستجوی لغزشند.

بدون شک از عوامل سازندۀ شخصیّت انسان بعد اراده و تصمیم او، همنشینی و معاشرت با انسان های گوناگون است؛ زیرا انسان ناخواسته تأثیرپذیر از همنشینان است و بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی خود را از طریق آنان می گیرد. این حقیقت روانی از نظر علمی و تجربی هم به اثبات رسیده و آیات و روایات بسیاری هم در دوست یابی و شناخت نیک همنشین وارد شده است.

چه بسا نقش همنشین در خوشبختی و بدبختی حیاتی است که گاه تا سر حد خواری و نابودی پیش می برد و گاه به اوج افتخار می رساند.

قرآن از حالت دوستانی که در مسیر گناه و فساد و یا زرق و برق دنیا، دست مودّت و همکاری به هم می دهند پرده برداشته و می فرماید:

الْأَخِلَّآءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ» (2)

ص:328


1- (1) - بحار الأنوار: 383/68، باب 92، ذیل حدیث 17؛ [1]عوالی اللآلی: 100/1، حدیث 21. [2]
2- (2) - زخرف (43) : 67. [3]

در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران .

تبدیل شدن دوستی های شیرین به دشمنی آشکار در روز قیامت طبیعی است؛ زیرا هر کسی دیگری را عامل بدبختی و بیچارگی خود می شمرد، می گوید: تو این راه را به من نشان دادی و مرا به سوی آن دعوت کردی. تو بودی که دنیا را در نظر من زینت دادی و مرا به آن تشویق نمودی، تو بودی که مرا غرق نخوت و شهرت و ثروت کردی و از سرنوشتم بی خبر کردی و...

تنها پرهیزگاران که پیوندشان جاودانی است، چرا که بر محور ارزش های جاودانی دور زده و نتایج پربار آن در آخرت آشکار می شود و چه لذّت ها و خوشی هایی در انتظار آنان است.

پس بنگرید به ملاک هایی که امیرمؤمنان علیه السلام در کلام گویای خویش فرموده است:

مُجالَسَةُ الأَشْرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیارِ وَ مُجالَسَةُ الأخْیارِ تُلْحِقُ الأَشْرارَ بِالْأَخْیارِ وَ مُجالَسَةُ الْأَبْرارِ لِلْفُجّارِ تُلْحِقُ الْأَبْرارَ بِالْفُجّارِ فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطائِهِ فَإِنْ کانُوا أَهْلَ دِینِ اللّهِ فَهُوَ عَلَی دِینِ اللّهِ وَ انْ کانُوا عَلی غَیْرِ دِیْنِ اللّهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللّهِ. (1)

همنشینی با بدان مایۀ بدبینی به نیکان است و همنشینی با خوبان بدان را به خوبان پیوند دهد. و همنشینی نیکان با بدکاران؛ نیکوکاران را به بدکاران پیوست می دهد. هر که وضع او برای شما نامعلوم شد و مرام و آیین او را نشناختید به همنشینان او بنگرید، اگر اهل دین خدایند؛ پس او اهل دین

ص:329


1- (1) - بحار الأنوار: 197/71، باب 14، حدیث 31؛ [1] صفات الشیعه: 6، حدیث 9.

خداست و اگر از دین بریده پس بهره ای از دین برای او نیست.

9 - آرامش و امنیّت یا ترس از ستمکاران
اشاره

در مرحلۀ اول برای انسان، امنیّت درونی و روانی؛ مهم تر از امنیّت جانی و جسمی است. از این رو در اسلام وجود حاکم عادل برای مردم بسیار ضروری شمرده شده است؛ زیرا عدالت در حکومت و امیران، سبب آرامش و دوستی در جامعه می گردد؛ و امنیّت روانی و احساس همگرایی بر دل ها و جان ها سیطره پیدا می کند.

در حکومت ظالمان، انحراف اخلاقی زیادی صورت می گیرد و مردم از ترس جان خود یا برای جلب رضای آنان به دروغ مدح و ستایش می کنند و در برابرشان سر تعظیم فرود می آورند که این دسته از حکّام ستمگر در روز قیامت در عذاب شدید خواهند بود.

بنابراین برقراری حاکم خیرخواه و دادگر از جهت شأن انسانی و طبیعت أمن آدمیان، ارزش و اهمیت حیاتی دارد.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله دربارۀ اهمیت حکومت نیکان فرموده است:

إِذا کانَ أُمَرَاؤُکُمْ خِیارَکُمْ وَ أَغْنِیاؤُکُمْ سُمَحَاءَکُمْ وَ أَمْرُکُمْ شُورَی بَیْنَکُمْ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ بَطْنِها.

وَ إِذا کانَ أُمَراؤُکُمْ شِرارَکُمْ وَ أَغْنیاؤُکُمْ بُخَلاءَکُمْ وَ امُورُکُمْ الی نِسائِکُمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِها. (1)

هر گاه فرمانروایانتان نیکان شما و ثروتمندانتان بخشندگان شما بودند و کارهایتان با مشورت بود، پس روی زمین برای شما از شکم زمین بهتر است. و هر گاه زمامدارانتان بدان شما و پولدارانتان خسیسان بودند و کارهایتان به دست زنانتان بود، پس زیر خاک بهتر از روی خاک زمین برای شماست.

ص:330


1- (1) - بحار الأنوار: 141/74، باب 7، حدیث 14؛ [1] تحف العقول: 36.

یعنی اگر جامعۀ اسلامی از عدل فرمانروایی و تعادل اقتصادی و تکامل فکری و کاری، بهره مند بود شایسته زندگی در آن است و اگر از این برتری ها و ملاک ها خالی بود، حیات بشری ارزشی ندارد؛ پس مرگ، بهتر از زندگی است.

در مرحلۀ دوّم در جامعۀ دینی؛ مردم نباید از حکومت ترسناک باشند، بلکه ترس مردم باید از گناه و کارهای خلاف قانون خودشان باشد.

در این باره از سفارش های ارزشمند مولای متقیان امیر مؤمنان علی علیه السلام این است:

اُوصیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْضَرَبْتُمْ الَیْها أَباطَ الْاِبِلِ لَکانَتْ لِذلِکَ أَهْلاً لایَرْجُوَنَّ احَدٌ مِنْکُمْ إِلاّ رِبِّهُ وَ لایَخافَنَّ إِلاّ ذَنْبَهُ. (1)

شما را به پنج برنامه وصیت می کنم که اگر برای یافتنش مشقت سفری سخت را عهده دار شوید هر آینه سزاوار است: احدی از شما جز به پروردگارش امید نبندد، و جز از گناهش وحشت نکند.

بنابراین امید به خدا و ترس از گناه دو عامل برقراری امنیّت در هر جامعه است.

ترس مردم از خداوند ترس از مقام و جلالت خداست. و مقام خداوند اقامۀ عدل و احقاق حق است، و مقام او شایستۀ حمایت از مظلوم و مجازات ستمگر است و بهشت در انتظار کسانی است که امنیّت الهی را فراهم می سازند تا جامعه در جادۀ آسایش و آرامش حقیقی حرکت کند.

خداوند منّان دربارۀ آنان می فرماید:

وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی» (2)

ص:331


1- (1) - نهج البلاغه: حکمت 82. [1]
2- (2) - نازعات (79) : 40 - 41. [2]

و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است . * پس بی تردید جایگاهش بهشت است .

شرط اوّل بهشتی شدن؛ ترسِ برگرفته از معرفت است. شناخت مقام پروردگار و ترسیدن از مخالفت فرمان او، کلید راهیابی به منطقۀ امن اوست.

شرط دوّم؛ در حقیقت نتیجۀ شرط اول و میوۀ درخت خوف است، تسلّط بر هوای نفس و بازداشتن آن از سرکشی است؛ زیرا ابزار اصلی نفوذ شیطان در وجود آدمی هوای نفس است که ریشۀ همۀ مفاسد و بدبختی های بشر است و مقام رب او مقام عدالت و امنیّت اوست که باهواپرستی مبارزه می کند تا آشوب نکند و جهنمِ قیامت زاییدۀ هواپرستی است که جهنم های سوزان دنیا همچون جنگ ها و جدال ها و کینه توزی ها، بی نظمی ها و ناامنی های درونی و بیرونی از آن شعله می گیرد. (1)الهی! آنچه این نه طایفه در حق من روا می دارند، یا از روی جهل و غفلت، یا از روی عمد، یا از پی ضعف ایمان و بی توجهی به آخرت و عذاب دردناک توست.

الهی! آنچه آنها انجام می دهند عین معصیت و محض گناه و چیزی جز عصیان و خطا نیست.

الهی! برای هر یک از این اشتباهات و خطاها دادگاهی در محشر برپاست، و برای آلوده به این معاصی عذر قابل قبولی در پیشگاه تو نیست.

پروردگارا فرموده ای: آخرت آباد، از آنِ مردم با کرامتی است که گناه دیگران را با گناه جواب نمی دهند.

وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ اولِئکَ لَهُمْ عُقْبَی الدّارِ» (2)

ص:332


1- (1) - تفسیر نمونه: 108/26 - 111، ذیل آیۀ 40 سورۀ نازعات.
2- (2) - رعد (13) : 22. [1]

و همواره با نیکیِ [ عبادت ] زشتی و پلیدی [ گناه ] را دفع می کنند [ و با خوبی های خود نسبت به مردم ، بدی های آنان را نسبت به خود برطرف می نمایند ] ، اینانند که فرجام نیک آن سرای ، ویژۀ آنان است .

امامان بزرگوار شیعه که از جانب حضرت حق در تمام زمینه های زندگی اسوه و سرمشق هستند تا در دنیا می زیستند، از جانب مردم زمانه و اقوام و بعضی از دوستان و همه دشمنان در معرض آزارها و اذیت ها، و به خصوص ناراحتی های روحی بودند، ولی در برابر همۀ آن رنج ها صبر و استقامت پیشه کردند و خوبی های اخلاقی و عملی خود را در برابر بدی های مردم به عنوان پاسخ قرار دادند و از این طریق علاوه بر این که درس های الهی و ملکوتی برای بشر به یادگار گذاردند، روی تاریخ انسانیّت را چون روز روشن و نورانی کردند!

حکایت

شخصی از اهل شام به مدینه آمد، مردی را دید در کناری نشسته، توجهش به او جلب شد، پرسید این مرد کیست؟ گفتند: حسین بن علی بن ابی طالب علیهما السلام ، سوابق تبلیغاتی عجیبی که در روحش رسوخ کرده بود، موجب شد که دیگ خشمش به جوش آید و تا می تواند سبّ و دشنام نثار آن حضرت بنماید، آنچه خواست گفت و در این زمینه عقدۀ دل گشود، امام علیه السلام بدون آن که خشم بگیرد، و اظهار ناراحتی کند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او کرد، و پس از آن که چند آیه از قرآن - مبنی بر حسن خلق و عفو و اغماض - قرائت کرد به او فرمود:

ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده ایم، آنگاه از او پرسید، آیا از اهل شامی؟ جواب داد: آری، فرمود: من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمۀ آن را می دانم.

پس از آن فرمود: تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو کمک

ص:333

دهیم، حاضریم در خانۀ خود از تو پذیرائی کنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.

مرد شامی که منتظر بود با عکس العمل شدیدی برخورد کند، و هرگز گمان نمی کرد با یک هم چو گذشت و اغماضی روبرو شود، چنان منقلب شد که گفت:

آرزو داشتم در آن وقت زمین شکافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و چنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی کردم، تا آن ساعت برای من بر همه روی زمین کسی از حسین و پدرش مبغوض تر نبود، و از این ساعت، کسی نزد من از او و پدرش محبوب تر نیست. (1)

ص:334


1- (1) - نفثة المصدور، محدّث قمی: 4.

[«8»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ لِی یَداً عَلَی مَنْ ظَلَمَنِی وَ لِسَاناً عَلَی مَنْ خَاصَمَنِی وَ ظَفَراً بِمَنْ عَانَدَنِی وَ هَبْ لِی مَکْراً عَلَی مَنْ کَایَدَنِی وَ قُدْرَةً عَلَی مَنِ اضْطَهَدَنِی وَ تَکْذِیباً لِمَنْ قَصَبَنِی وَ سَلاَمَةً مِمَّنْ تَوَعَّدَنِی وَ وَفِّقْنِی لِطَاعَةِ مَنْ سَدَّدَنِی وَ مُتَابَعَةِ مَنْ أَرْشَدَنِی]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا بر کسی که به من ستم می کند غالب و چیره، و بر ضدّ کسی که با من به مجادله برمی خیزد زبان گویا، و بر کسی که با من دشمنی می ورزد، پیروز قرار ده، و علیه کسی که نیرنگم می زند، چاره جویی بخش، و در برابر کسی که به من ستم می کند قدرت عنایت فرما، و علیه کسی که به من دشنام می دهد و غیبت می کند، توان تکذیب مرحمت فرما، و از دست کسی که مرا تهدید می کند به سلامت دار، و از آن که مرا به راه صواب می برد، توفیق فرمانبری ده، و از آن که مرا به راه راست هدایت می کند، توفیق پیروی عنایت کن.

قدرت غلبه بر ظلم

مشکلی که در طول تاریخ انسان از ابتدای شروع حیات تا به این زمان وجود داشته، و به نظر می رسد که ما در تمام مشکلات و گناهان و معاصی و ظلم ها باشد، اطاعت نکردن انسان از اولیای الهی، و فرار بشر از خط فرمانبرداری از انبیا و امامان

ص:335

بوده است.

دفاع و یاری در هنگام ستمگری و فتنه زمامداران جور، از نشانه های مردم باایمان است. چنانچه مردم در دفاع از حق یا وطن و یاری رسانی به یکدیگر کوتاهی کنند و اسباب ورود دشمن و ستمگری را فراهم سازند، به ضعف ایمان دچار شده اند.

قرآن کریم دربارۀ کسانی که مورد ستم قرار گرفته اند؛ می فرماید:

وَ الَّذِینَ إِذَآ أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ» (1)

و آنان که هرگاه ستمی به آنان رسد [ تسلیم ستم و ستمکار نمی شوند ، بلکه از دشمن به حکم حق و برابر با قوانین اسلام ] انتقام می گیرند .

امّا در دادگاه الهی که میان ستمدیده و ستمگر داوری می شود، جای گذشت و مماشات نیست؛ زیرا حاکم خداست و خداوند متعال سوگند به جلالت خود یاد کرده که حق مظلوم را از ظالم بگیرد؛ پس در قیامت گروهی درگیر این مسائل هستند.

أنس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:

بَیْنَ الجَنَّةِ وَ الْعَبْدِ سَبْعُ عِقابٍ، أَهْوَنُها الْمَوْتُ، قالَ أَنَسُ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللّهِ فَما اصْعَبُها؟ قالَ: الْوُقُوفُ بَیْنَ یَدَیِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ إِذا تَعَلَّقَ الْمَظْلُومُونَ بِالظّالِمینَ. (2)

هفت عذاب بین بهشت و بنده است و آسان ترین آنها مرگ است. انس گفت:

به حضرت عرض کردم: ای رسول خدا! سخت ترین آنها کدام است؟ فرمود:

ایستادن در حضور خداوند بزرگ و ارجمند هنگامی که ستمدیدگان برای

ص:336


1- (1) - شوری (42) : 39. [1]
2- (2) - کنز العمال: 824/3، حدیث 8862؛ الجامع الصغیر: 490/1، حدیث 3173.

احقاق حق، با ستمگران درگیر می شوند.

اولین راه مقابله با ظالم و مبارزه با ظلم، به کار گرفتن نیروهای دفاعی شخصی است که خداوند منان در اعضای همه انسان ها به ودیعه گذارده تا در هنگام نیاز به کار گیرد و نفس خویش را از شر موجودات شرور و حیوانات گزنده یا درنده یا ستمکار بدتر از حیوان، مصون بدارند.

ید به معنای قدرت و قوت است و در این جا به معنای غلبه و پیروزی است، یعنی خودم دست توانایی باشم که جلوی ظلم را بگیرم و شر او را از خود بگردانم.

این عبارات به روشنی وظیفۀ مسلمانان را در مقابلۀ با ستم بیان می کند که تا جایی نیرو دارد به ظلم تن در ندهد و در مقابل ستمگر، زبون و پست نباشد و تمام توان خود را برای دفع او به کار گیرد، اگر بر ظالم غلبه کرد، ستم او را از میان برده و خود را از شرّش رهایی بخشیده است. و اگر نتوانست بر ظالم غلبه کند و مظلوم باقی بماند او نزد پروردگار پاداش دارد؛ زیرا وظیفه خود را به خوبی انجام داده است. امّا اگر ستمکش در مقابل ستمکار سکوت کند و ضربات او را با ذلّت و سرافکندگی تحمل نماید، او ظلم پذیر است و در قیامت همانند ظالم مورد پرسش و بازجویی قرار می گیرد؛ زیرا او بر جسارت و جرأت ظالم می افزاید و راه ستم پیشگی را بر او هموار می سازد و در حقیقت در اعمال ظالمانه کمک می کند. پس گناه ستم پذیری کمتر از گناه ستمکاری نیست.

دومین راه؛ برای دفع ظالم استفاده از دستگاه قضایی و قدرت اجرایی است.

ستمدیده برای دفع از ظلم باید از نیروی اجرایی و نظامی نیز استفاده کند یعنی اسلحه و مهمات جنگی را بگیرد و به دفاع از خویش و کشور خود بپردازد.

سومین راه؛ برای کوتاه کردن دست ستمگران و دشمنان، کمک گیری از افکار عمومی است. یعنی از موقعیت و وضعیت ناگوار مظلوم حمایت کند و حداقل در دل برای او دعا کند و از دشمنان او اظهار تنفر نماید. استفاده از حمایت عمومی

ص:337

برای کوبیدن ظلم به هر شکلی که باشد، مفید و ثمربخش است و معصومان عزیز اسلام علیهم السلام برای نجات از ستم دستورهایی داشته اند که باید توجه ویژه به آنها نمود.

رسول گرامی صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ أُذِلَّ عِنْدَهُ مُؤْمِنٌ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلی أَنْ یَنْصُرَهُ فَلَمْ یَنْصُرْهُ أَذَلَّهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی رُؤُوسِ الْخَلائِقِ. (1)

هر که مؤمنی را پیش او خوار کنند و توانایی دارد که او را یاری کند و نکند خداوند در روز قیامت پیش همگان خوارش کند.

حکایتی جالب از امام باقر علیه السلام در این باره نقل شده است؛ که فرمود:

مردی به نزد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رفت و از اذیت همسایه خود شکایت کرد؛ حضرت به وی فرمود: صبر کن. پس از چند روز دوباره رفت، حضرت به او فرمود:

صبر کن. برای بار سوم رفت، حضرت به او فرمود: روز جمعه وقتی که مردم برای اقامۀ نماز جمعه به مسجد می روند، اثاثیه خانه ات را از منزل بیرون بگذار و در کنار کوچه انباشته کن به گونه ای که مردم ببینند. وقتی از تو علّت این کار را پرسیدند، جریان خودت را برای آنها بازگو کن. مرد شاکی این دستور را انجام داد و همسایۀ آزار دهنده از این وضع به ضرر خود احساس خطر کرد و نزد او آمد و درخواست کرد که اثاثش را به داخل منزل ببرد و گفت: برای تو با خدا عهد می بندم کارهای گذشته را تکرار ننمایم. (2)این قصه ها حاکی از این است که یاری مردم در هر زمینه هر چند برای فشار آوردن بر ظالم باشد تا حل مشکلات مظلوم شود؛ امری مطلوب است.

خوشا آن بندۀ با عهد و پیوند که دارد بازگشتی با خداوند

ص:338


1- (1) - بحار الأنوار: 226/72، باب 66، ذیل حدیث 1؛ [1] کشف الرّیبة: 19.
2- (2) - الکافی: 668/2، حدیث 13؛ [2] بحار الأنوار: 122/22، باب 37، حدیث 91.

بکام خویش اگر چندی رود راه چو باز آید نیاز آرد بدرگاه

بنالد گاهی از سوز و گدازی بمالد بر زمین روی نیازی

بجوشد بحر الطاف خدائی زگرداب غمش بخشد رهائی

بگوید ای خدا بر عزت تو به عزت بخشی بی منت تو

به اشک طفلی از درد نهانی به آه پیری ازداغ جوانی

به مسکینی و عجز عذر خواهان به عذرآوردن صاحب گناهان

به سختی بردن ایام دوری به تلخی بردن شام صبوری

به اشک و زاری شام غریبان به رشک عاشق از کام رقیبان

به داغ من که از شمعم جگر سوخت به سوز شمع کز من بیشتر سوخت

کزین وادی مرا آزادیی بخش زنور شمع خویشم هادیی بخش

ص:339

[«9»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ وَ أَجْزِیَ مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ وَ أُکَافِیَ مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَةِ وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ وَ أَنْ أَشْکُرَ الْحَسَنَةَ وَ أُغْضِیَ عَنِ السَّیِّئَةِ]

خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و مرا به این اموری که از تو می خواهم پایدار و استوار دار: ایستادن در برابر کسی که به من خیانت کرده با سلاح نصیحت و خیرخواهی، پاداش دادن به کسی که از من دوری جسته با نیکی و خوبی، جزا دادن به کسی که مرا از عطایش محروم ساخته، با بذل و بخشش، تلافی کردن نسبت به کسی که با من قطع رابطه کرده، با صله و پیوند، مخالفت ورزیدن با کسی که از من غیبت کرده، با نیکو یاد کردن از او، به جا آوردن سپاس، در برابر خوبی و چشم پوشی از بدی.

خیرخواهی و نیکویی در برابر نامردی و بی مهری مردم
اشاره

کرامت اخلاق در اسلام عبارت از این است که اگر فردی نسبت به فرد دیگر ستم نمود و به حق او تجاوز کرد، ستمدیده از نظر قانونی می تواند او را تعقیب کند و کیفر دهد. ولی اگر شخص ستمگر شایستۀ عفو و گذشت بوده و بر اثر چشم پوشی اصلاح شود، او را می بخشد و با کرامتی خوب از وی می گذرد.

یکی از شیوه هایی که در رفتارها و صفات انسانی سبب فریب کاری و خیانت به

ص:340

مسلمان می شود؛ غِشّ و زیبانمایی است.

«غِشّ» در لغت به معنای ناخالص و آغشتگی است ولی مراد از آن ظاهر نمودن چیزی بر خلاف پنهان آن است و یا زینت دادن و زیبا جلوه دادنی که برخلاف مصلحت باشد و در حقیقت خدعه و خیانت در عمل است.

این شیوۀ شیطانی بیشتر در تجارت و خرید و فروش اتفاق می افتد که فروشنده قصد فریب دادن مشتری را با نیکو نشان دادن جنس و کالای خود دارد، ولی در صفات اخلاقی برای منحرف کردن شخصی از راه زندگی و اهداف کمال بشری و گمراه نمودن او نیز به کار می رود.

«نُصح» به معنای خالص و پاک است و در صفات اخلاقی به معنای موعظه و خیرخواهی خالصانه نسبت به دیگری است. کسی که در مقام نصیحت و خیرخواهی به انسان برمی آید، هدف او پاکسازی و خیراندیشی در قلب و جان اوست.

رسول اللّه صلی الله علیه و آله می فرماید:

إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ القِیامَةِ أَمْشاهُمْ فی أَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ. (1)

با منزلت ترین مردم نزد خداوند در روز قیامت، کسی است که در راه خیرخواهی برای خلق، او بیش از دیگران قدم بردارد.

و همچنین فرمود:

أَنْسَکُ النّاسِ نُسُکاً أَنْصَحُهُمْ جَیْباً وَ أَسْلَمُهُمْ قَلْباً لِجَمِیعِ الْمُسْلِمِینَ. (2)

عابدترین مردم در عبادت کسی است که نسبت به همۀ مسلمانان خیرخواه تر و پاکدل تر باشد.

ص:341


1- (1) - الکافی: 208/2، حدیث 5؛ [1]بحار الأنوار: 358/71، باب 22، حدیث 8. [2]
2- (2) - الکافی: 163/2، حدیث 2؛ [3]بحار الأنوار: 338/71، باب 20، حدیث 117. [4]

بنابراین هر چه در عبادت شدیدترند، بیشتر امانت دارند. هرگاه می گویند:

«رجلٌ ناصِحُ الجَیْب یعنی امینٌ لاغَشَّ فیه» مردی که امانت دار و خالص است و دل پاکیزه و با صفایی دارد.

در روایات نوعی غش هم دربارۀ کسی است که در مشورت خیانت می کند و به مشورت کننده به جای راهنمایی و نصیحت، راه خلاف واقعیت را ارائه می دهد.

خیانت در مشورت دروغ گویی آشکار و عملی غیروجدانی و خلاف فطرت است و اگر کسی این روش نادرست را در پیش گیرد؛ اندک اندک دچار انحراف فکری می شود و از دوراندیشی و حقیقت بینی باز می ماند.

حضرت علی علیه السلام دربارۀ چنین فردی می فرماید:

مَنْ غَشَّ مُسْتَشیرَهُ سُلِبَ تَدْبیرُهُ. (1)

هر که به مشورت کنندۀ خود خیانت نماید، مصلحت اندیشی او از بین می رود.

و از سوی دیگر از دایرۀ اسلام و ولایت هم بیرون و منفور می گردد.

امام علی علیه السلام فرمود:

مَنْ غَشَّ المُسْلِمِینَ فی مَشْوَرَةٍ فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْهُ. (2)

کسی که با مسلمانان در مشورت غش نماید و به آنان خیانت نماید، من از او بیزارم.

گاهی انسان به انجام کاری که خلاف مصلحت اوست علاقه بسیار دارد، برای شناخت صلاح و فساد با انسان دانا و خیرخواه شور می کند ولی درباطن میل دارد که او نظر موافق بدهد تا هر چه زودتر اقدام نماید و به تمایل درونی خویش جامۀ

ص:342


1- (1) - غرر الحکم: 443، حدیث 10100. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 99/72، باب 48، حدیث 8؛ [2]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 66/2، حدیث 296. [3]

عمل بپوشاند، ولی انسان خیرخواه و خبره از روی کمال خلوص و پاکدلی می گوید مصلحت نیست. این پاسخ موافق مصلحت در ذهن و ذائقۀ مشورت کننده ناگوار و تلخ می شود ولی باید با سختی آن بسازد و خوشبختی خود را به خطر نیاندازد.

بنابراین هر مسلمانی همواره باید از غش و فریب کاری که مایۀ پراکندگی و شایعه سازی است پرهیز کند؛ زیرا اگر دل مسلمانی بی جهت نسبت به برادر دینی اش آلوده به غشّ باشد پیوسته در خشم خداوند خواهد بود، مگر این که توبه کند و فکر و دل را از آن اندیشه ناپاک، پاک سازد.

چه درخواست های عجیبی است، قدرتی بالاتر از قدرت ملک ملکوت لازم است که بتوان این بار سنگین اخلاقی را کشید، باری که آسمان از قبولش سرپیچید که در برابر آن همه بدیهای مردم، آدمی این همه خوبی ها و حسنات را به عنوان تلافی و مقابله نثار آنان کند.

ص:343

[«10»اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ حَلِّنِی بِحِلْیَةِ الصَّالِحِینَ وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ فِی بَسْطِ الْعَدْلِ وَ کَظْمِ الغَیْظِ وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ وَ إِصْلاَحِ ذَاتِ الْبَیْنِ وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ وَ لِینِ الْعَرِیکَةِ وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ وَ حُسْنِ السِّیرَةِ وَ سُکُونِ الرِّیحِ وَ طِیبِ الْمُخَالَقَةِ وَ السَّبْقِ إِلَی الْفَضِیلَةِ وَ إِیثَارِ التَّفَضُّلِ وَ تَرْکِ التَّعْیِیرِ وَ الْإِفْضَالِ عَلَی غَیْرِ الْمُسْتَحِقِّ وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ وَ اسْتِقْلاَلِ الْخَیْرِ وَ إِنْ کَثُرَ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ اسْتِکْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِی وَ فِعْلِی وَ أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَةِ وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْیِ الْمُخْتَرَعِ]

خدایا! بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به زیور شایستگان بیارای، و زینت پرهیزکاران را به من بپوشان که زیور و زینت شایستگان و پرهیزکاران در این امور است: گسترش عدالت، فروخوردن خشم، خاموش کردن آتش فتنه، جمع کردن پراکنده شدگان، اصلاح بین مردم، آشکار کردن کارهای خوب مردم، پوشاندن عیوب انسان ها، نرم خویی، فروتنی، خوش رفتاری، آرامش، وقار، خوش اخلاقی، پیشی گرفتن به سوی فضیلت، انتخاب نیکی و احسان، ترک سرزنش، خوبی کردن به غیر مستحق، حق گویی، گرچه سنگین باشد، اندک دانستن گفتار و کردار خوبم، هر چند زیاد باشد و زیاد شمردن گفتار و رفتار بدم،

ص:344

هر چند اندک باشد، و همۀ این امور را به دوام اطاعتم از حضرتت، و همراهی با مسلمانان، و دست برداشتن از اهل بدعت، و آنان که رأی ساختگی در دین را به کار می گیرند، کامل کن.

حضرت سجّاد علیه السلام ، از پیشگاه مبارک خالق یکتا درخواست می کند:

«الهی مرا به زیور شایستگان بیارای، و زینت پرهیزکاران را به من بپوشان، زیور صالحان، و زینت اهل تقوی عبارت است از:

1 - گسترش عدالت 2 - فرونشاندن خشم 3 - خاموش کردن فتنه 4 - پیوستن پراکندگان 5 - اصلاح بین مردم 6 - فاش نمودن خوبی ها 7 - پنهان کردن زشتی ها 8 - نرم خوئی 9 - تواضع و فروتنی 10 - نیک سیرتی 11 - سنگینی و وقار 12 - حسن معاشرت 13 - سبقت در فضیلت 14 - برگزیدن احسان بدون توقع تلافی 15 - ترک سرزنش 16 - دستگیری از غیر مستحق 17 - پای بندی به گفتن حق هر چند گران آید 18 - اندک شمردن خوبی های خود 19 - بسیار دیدن زشتی های خویش 20 - ادامۀ طاعت 21 - همراهی با مسلمانان 22 - بیزاری از اهل بدعت».

1 - گسترش عدالت
اشاره

عظمت و ارزش عدالت در نظام هستی، و در تمام شؤون حیات انسان، و آثار و فوائد و منافعش چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. عدل و عدالت در پیکرۀ هستی به منزلۀ روح، و در جسم و بدن حیات انسان به مانند جان است.

اگر نور عدالت در کشور هستی نبود، چیزی بر جای خود برقرار نمی ماند، و جز فساد و افساد از عناصر حیات توقع نمی رفت. اگر تکیه گاه هستی عدالت نبود، از نظام آفرینش هم خبری نبود.

ظلمی که در تمام شؤون زندگی بر انسان می رود، به خاطر این است که جای

ص:345

عدل خالی است.

اگر عدالت در زندگی بشر حکم فرما بود، حیات و شؤونش جز گل و گلستان و سرسبزی و خرمی و شور و نشاط، و آرامش و امنیّت، چیزی نبود.

غارت غارتگران، ستم ستمکاران، ظلم ظالمان، جهل جاهلان، زورگوئی زورگویان، جنایت بی خبران، اطواربی خردان همه و همه معلول بی عدالتی است.

عدل و عدالت در قرآن

خداوند متعال می فرماید:

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لایَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی انْ لاتَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اقْرَبُ لِلتَّقْوی وَاتَّقُوا اللّهَ انَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» (1)

ای اهل ایمان ! همواره [ در همۀ امور ] قیام کننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید . و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید ؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است . و از خدا پروا کنید ؛ زیرا خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است .

وَاِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کانَ ذا قُرْبی» (2)

و هنگامی که سخن گویید ، عدالت ورزید هر چند دربارۀ خویشان باشد .

وَ اذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ انْ تَحْکُمُوا بِالعَدْلِ» (3)

و هنگامی که میان مردم داوری می کنید ، به عدالت داوری کنید .

ص:346


1- (1) - مائده (5) : 8. [1]
2- (2) - انعام (6) : 152. [2]
3- (3) - نساء (4) : 58. [3]

قرآن کریم در مسائل اجتماعی و خانوادگی و فردی، وحتی به هنگام سخن گفتن که چیزی به نظر مردم نمی آید، و در برنامه های سیاسی و حکومتی، تمام مردم را امر به عدالت می نماید.

قسط و عدالت اگر در امور ظاهری و باطنی رعایت نگردد، دنیا و آخرت مردم رو به ویرانی خواهد رفت.

گفتار حق، و عمل به حق، و حرکت بر اساس نظام شریعت، و اجرای حدود الهی، و عدم ملاحظه دوستی و رفاقت و خویشاوندی و نزدیکی چیزی جز عدل و عدالت نیست.

انسان عادل در پیشگاه حضرت حق از چنان ارزشی برخوردار است. خداوند شهادت و حکمیّت او را در امور مالی و خانوادگی و اجتماعی پذیرفته است!!

ظالم مورد نفرت، و مستحق لعنت تمام لعنت کنندگان است.

کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا انَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لایَهدِی الْقَومَ الظّالِمینَ * اولِئکَ جَزاؤُهُمْ انَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلئکَةِ وَ الناسِ اجْمَعینَ» (1)

چگونه خدا گروهی را هدایت کند که بعد از آن که ایمان آوردند ، و به حقّانیّت رسول اسلام شهادت دادند ، و دلایل روشن و آشکار برای آنان آمد ، کافر شدند ؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند . * اینان کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر آنان است .

عدل و عدالت در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:347


1- (1) - آل عمران (3) : 86 - 87. [1]

عَدْلُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعینَ سَنَةً قیامِ لَیْلِها وَ صِیامِ نَهارِها. وَجَوْرُ ساعَةٍ فی حُکْمٍ اشَدُّ عِنْدَ اللّهِ مِنْ مَعاصی سِتّینَ سَنَةً. (1)

یک ساعت عدالت از هفتاد سال عبادت که تمام شب هایش نماز و روزهایش روزه باشد بهتر است، و یک ساعت ستم ورزیدن در حکومت، از شصت سال ستمگری در نزد خداوند شدیدتر است.

حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام می فرماید:

اَلْعَدْلُ اساسٌ بِهِ قِوامُ الْعالَمِ. (2)

عدل بنیانی است که بر پائی جهان به آن است.

اِنَّ الْعَدْلَ میزانٌ للّهِ سبحانَه الَّذی وَضَعَهُ فی الحَقِّ وَ نَصَبَهُ لِاِقامَةِ الْحَقِّ، فَلا تُخالِفْهُ فِی میزانِهِ، وَ لاتُعارِضْهُ فِی سُلْطانِهِ. (3)

عدل ترازوی خداوند است که آن را برای انسان و جهت بپاداشتن حق قرار داده و نصب فرموده، پس خدا را در میزانش مخالفت مکن، و با حضرت او در قدرت و سلطنتش به معارضه برمخیز.

اَلْعَدْلُ یُصْلِحُ الرَّعِیَّةَ. (4)

عدالت، رعیّت را در تمام برنامه های زندگیش اصلاح می نماید.

بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکاتُ. (5)

باعدالت، برکات حق بر انسان دو چندان می شود.

ص:348


1- (1) - بحار الأنوار: 352/72، باب 81، حدیث 61؛ [1]جامع الأخبار: 154. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 83/75، باب 16، حدیث 87. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 99، حدیث 1696. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 340، حدیث 7759. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 446، حدیث 10226. [6]

ما عَمُرَتِ الْبِلادُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ. (1)

به چیزی همانند عدل، شهرها آباد نشد.

فِی الْعَدْلِ الْاِقْتِداءُ بِسُنَّةِ اللّهِ. (2)

درعدالت اقتدای به روش الهی است.

اَلْعَدْلُ زینَةُ الْایمانِ. (3)

عدل زیبائی ایمان است.

اَلْعَدْلُ رأْسُ الْایمانِ، وَجِماعُ الْاِحْسانِ، وَ اعْلی مَراتِبِ الْایمانِ. (4)

عدل سرچشمه و آغاز ایمان و همه خوبی ها، و برترین درجات ایمان است.

اَلْعَدْلُ حَیاةٌ. (5)

عدالت زندگی است.

سُئِلَ الصّادِقُ علیه السلام عَنْ صِفَةِ الْعَدْلِ مِنَ الرَّجُلِ، فَقالَ علیه السلام : اذا غَضَّ طَرْفَهُ عَنِ الْمَحارِمِ، وَ لِسانَهُ عَنِ الْمَآثِمِ، وَ کَفَّهُ عَنِ الْمَظالِمِ. (6)

از حضرت صادق علیه السلام از چگونگی عدالت مرد پرسیدند؛فرمود: چون دیده از محارم بپوشد، و زبان از گفتاری که گناه است ببندد، و دست از ستم بازدارد عادل است.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده:

ص:349


1- (1) - مستدرک الوسائل: 320/11، باب 37. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 340، حدیث 7765. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 80/75، باب 16، حدیث 65. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 446، حدیث 10206. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 99، حدیث 1699. [5]
6- (6) - بحار الأنوار: 247/75، باب 23؛ [6]مستدرک الوسائل: 317/11، باب 37، حدیث 13141. [7]

مَنْ عامَلَ النّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ، وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ، وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمُلَتْ مُرُوَّتُهُ، وَ ظَهَرَتْ عَدالَتُهُ، وَ وَجَبَتْ اخُوَّتُهُ، وَ حَرُمَتْ غَیْبَتُهُ. (1)

کسی که در رفتار با مردم ظلم نورزد، و در گفتار با مردم دروغ نگوید، و در وعده به مردم تخلّف نکند، مروتش کامل و عدالتش ظاهر و اخوتش واجب و غیبتش حرام است.

مَنْ صاحَبَ النّاسَ بِالَّذی یَجِبُ انْ یُصاحِبُوهُ کانَ عَدْلاً. (2)

کسی که با مردم معاشرت نماید، به صورتی که دوست دارد مردم با او معاشرت کنند، عادل است.

امام علی علیه السلام می فرماید:

مَنْ طابَقَ سِرُّهُ عَلانِیَتَهُ، وَ وافَقَ فِعْلُهُ مَقالَتَهُ، فَهُوَ الَّذی ادَّی الْاَمانَةَ، وَ تَحَقَّقَتْ عَدالَتُهُ. (3)

آن که درونش با برونش یکی باشد، و عملش با گفتارش یک واحد جلوه کند، امانت را ادا کرده و عدالتش تحقق یافته است.

و نیز آن حضرت فرمود:

اِسْتَعِنْ عَلی الْعَدْلِ بِحُسْنِ النِّیَّةِ فِی الرَّعِیَّةِ، وَ قِلَّةِ الطَّمَعِ، وَ کَثْرَةِ الْوَرَعِ. (4)

از حسن نیّت در رعیّت، و طمع کم نسبت به مال دنیا، و زیادی پاکدامنی، برای به دست آوردن عدالت یاری بجو.

ص:350


1- (1) - بحار الأنوار: 1/67، باب 39، حدیث 1؛ [1] الخصال: 208/1، حدیث 28.
2- (2) - بحار الأنوار: 173/74، باب 7؛ [2]أعلام الدین: 152. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 211، حدیث 4069. [4]
4- (4) - مستدرک الوسائل: 319/11، باب 37؛ [5]غرر الحکم: 341، حدیث 7795. [6]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مِنْ اشَدِّ النّاسِ عَذاباً یَوْمَ الْقِیامَةِ ابْلیسُ وَ فِرْعَوْنُ وَ قاتِلُ النَّفْسِ، وَ رابِعُهُمُ سُلْطانٌ جائِرٌ. (1)

از شدیدترین مردم در جهت عذاب در روز قیامت، ابلیس و فرعون و قاتل و چهارمی آنها حاکم ستمگر است.

زنام بهره نبردیم غیر بدنامی زکام صرفه نبردیم غیر ناکامی

شکسته شیشه تقوا به سنگ رسوائی گسست سبحه طاعت به دست بدنامی

بیار باده که این آتش سلامت سوز برون کند زتن مرد علت خامی

مپرس جز زخراباتیان بی سرو پا رموز عاشقی و مستی و می آشامی

زبان عشق زبانیست کاهل دل دانند نه تازی است و نه هندی نه فارس نی سامی

زدست عشق روان گیر جام جمشیدی بپای عقل درافکن کمند بهرامی

(وحدت)

ظلم و ظالم در قرآن

گناه ظلم گناهی نیست که به آسانی بتوان از آن گذشت، ظلم و ستم در هر

ص:351


1- (1) - وسائل الشیعة: 420/8، باب 69، حدیث 11067؛ [1]ثواب الاعمال: 287. [2]

زمینه ای از نظر حق و انبیا و امامان و اولیای الهی قبیح و موجب به هم ریختن نظام زندگی، و در مضیقه قرارگرفتن مردم، و موجب عذاب الهی است.

وَاللّهُ لایُحِبُّ الظّالِمینَ» (1)

و خدا ستمکاران را [ که به دین کافر شدند ، یا از دین فقط به اسم آن قناعت کردند ] دوست ندارد .

اِنَّهُ لایُفْلِحُ الظّالِمُونَ» (2)

یقیناً ستمکاران ، رستگار نخواهند بود .

بَلِ الظّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبینٍ» (3)

بلکه ستمکاران در گمراهی آشکاری هستند .

ظلم و ظالم در روایات

امام علی علیه السلام می فرماید:

اَلظُّلْمُ امُّ الرَّذائِلِ. (4)

ستم ریشه تمام پستی هاست.

اَلظُّلْمُ فِی الدُّنْیا بَوارٌ، وَ فِی الْآخِرَةِ دَمارٌ. (5)

ستم در دنیا تباهی و در آخرت عذاب است.

اَلظُّلْمُ یُزِلُّ القَدَمَ، و یَسْلُبُ النِّعَمَ، وَ یُهْلِکُ الاُمَمَ. (6)

ص:352


1- (1) - آل عمران (3) : 57.
2- (2) - انعام (6) : 21.
3- (3) - لقمان (31) : 11. [1]
4- (4) - غرر الحکم: 455، حدیث 10379. [2]
5- (5) - غرر الحکم: 457، حدیث 10437. [3]
6- (6) - غرر الحکم: 456، حدیث 10411؛ [4] عیون الحکم و المواعظ: 52.

ستم باعث لغزش قدم و از دست رفتن نعمت و هلاک ملّت هاست.

اِقْدَمُوا عَلَی اللّهِ مَظْلُومِینَ، وَ لاتَقْدَمُوا ظالِمینَ. (1)

مظلوم بر خدا وارد شوید و ظالم وارد نشوید.

مَنْ ظَلَمَ عِبادَ اللّهِ کانَ اللّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبادِهِ. (2)

و هر که به بندگان خدا ستم کند خداوند به جای بندگان ستمدیده دشمن او می باشد.

بِئْسَ الزّادُ الَی الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَی الْعِبادِ. (3)

ستم بر بندگان توشۀ بدی برای جهان آخرت است.

وَاللَّهِ لَوْ اعْطیتُ الْاقَالیمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ افْلاکِها عَلی انْ اعْصَی اللّهَ فِی نَمْلَةٍ اسْلُبُها جُلْبَ شَعیرَةٍ ما فَعَلْتُهُ. (4)

به خدا قسم! اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان هاست به من بدهند تا خداوند را با ربودن پوست جوی از دهان مورچه معصیت کنم به چنین کاری دست نمی زنم!.

اِیّاکَ وَ الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ یَزُولُ عَمَّنْ تَظْلِمُهُ وَ یَبْقی عَلَیْکَ. (5)

از ستم دوری کن که رنج و ناراحتیش از مظلوم می گذرد و گناهش بر تو باقی ماند.

ص:353


1- (1) - نهج البلاغه: خطبۀ 151. [1]
2- (2) - نهج البلاغه: نامۀ 53. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: حکمت 221. [3]
4- (4) - نهج البلاغه: خطبۀ 215. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 455، حدیث 10438. [5]

اِیّاکَ وَ الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ اکْبَرُ الْمَعاصِی. (1)

برتو باد پرهیز از ستمگری که آن از بزرگترین گناهان است.

اِیّاکُمْ وَ الظُّلْمَ فَاِنَّهُ یُخْرِبُ قُلُوبَکُمْ. (2)

بر تو بادپرهیز از ستم که ظلم و ستم دل ها را خراب می کند.

اِیّاکَ وَ الْجَوْرَ، فَاِنَّ الْجائِرَ لایَریحُ رائِحَةَ الْجَنَّةِ. (3)

بر تو باد دوری از ستم که ستمکار بوی بهشت را استشمام نمی کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اِتَّقُوا الظُّلْمَ، فَاِنَّهُ ظُلُماتُ یَوْمِ الْقِیامَةِ. (4)

از ستمگری بپرهیزید که تاریکی های در قیامت است.

قالَ رَجُلٌ لِلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله : احِبُّ انْ احْشَرَ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِی النُّورِ، قالَ: لاتَظْلِمْ احَداً تُحْشَرْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِی النُّورِ. (5)

مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت، دوست دارم در قیامت در نور محشور شوم، فرمود: به احدی ستم مکن در قیامت در نور محشور می شوی.

2 - فرونشاندن خشم

غضب و خشم آتش خطرناکی است که بر جان و بر ایمان زند.

گاهی از طرف نزدیکان و آشنایان و دوستان و مردم کوچه و بازار نسبت به انسان اشتباهی به بار می آید و باعث ناراحتی و رنج و غضب و خشم می گردد که اگر در

ص:354


1- (1) - غرر الحکم: 457، حدیث 10438. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 315/72، باب 79، حدیث 34؛ [2]مستدرک الوسائل: 103/12، باب 77، حدیث 13635. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 457، حدیث 10439. [4]
4- (4) - الکافی: 332/2، حدیث 10، [5]وسائل الشیعة: 46/16، باب 77، حدیث 20941. [6]
5- (5) - کنز العمال: 128/16؛ میزان الحکمة: 3391/4. [7]

این موارد مهار حرکات و حالات به دست خشم افتد، آدمی به گناهی عظیم و ضررهایی بزرگ و خسارت هایی جبران ناپذیر دچار می شود.

قرآن مجید در این گونه موارد از انسان می خواهد بر خود مسلّط باشد و از شعله ور شدن آتش غضب که نمونه ای از آتش جهنم است پیشگیری کند و چنانچه این آتش بر خلاف خواستۀ حضرت محبوب زبانه کشید با صبر و حوصله به خاموش کردن آن قبل از دست زدن به کاری همت گمارد، و علاوه بر آن از طرف مقابل خود گذشت کرده و به او نیکی کند.

فرو خوردن خشم و گذشت و عفو از انسان اشتباه کار، و نیکی به او از اخلاق انبیا و به خصوص رسول اسلام و از اوصاف پاک پرهیزکاران و اهل تقواست.

الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ وَالْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» (1)

آنان که در گشایش و تنگ دستی انفاق می کنند ، و خشم خود را فرو می برند ، و از [ خطاهایِ ] مردم در می گذرند ؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ. (2)

خشم و عصبانیت کلید هر شرّی است.

و نیز فرمود:

کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَتَعَوَّذُ فی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ سِتٍّ: مِنَ الشَّکِّ، وَ الشِّرْکِ، وَ الْحَمِیَّةِ، وَالْغَضَبِ، وَ الْبَغْیِ، وَالْحَسَدِ. (3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله هر روز از شش چیز به خدا پناه می برد: شک، شرک، نخوت،

ص:355


1- (1) - آل عمران (3) : 134. [1]
2- (2) - الکافی: 303/2، حدیث 3؛ [2]وسائل الشیعة: 358/15، باب 53، حدیث 20733. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 263/70، باب 132؛ [4] الخصال: 329/1، حدیث 24.

خشم، تجاوز، حسد.

فاطمه، دختر حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از امیر المؤمنین از رسول خدا صلوات اللّه علیهم اجمعین روایت می کند:

مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ کَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَهُ، وَ مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ بَلَغَهُ اللّهُ دَرَجَةَ الصّائِمِ الْقائِمِ. (1)

هر کس غضب خود را مهار کند و خشم خود را جلوگیری نماید، خداوند او را از عذاب حفظ کند، و هر که اخلاقش نیکو باشد حضرت حق او را به درجه شخص روزه دار که به نماز هم قیام دارد، برساند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود که ابلیس گفت:

اَلْغَضَبُ وَهْقی وَ مِصْیادی، وَ بِهِ اصُدُّ خِیارَ الْخَلْقِ عَنِ الْجَنَّةِ وَ طَریقِها. (2)

خشم و غضب کمند و دام من است، به وسیلۀ آن راه بهشت را به روی خوبان می بندم.

امام صادق علیه السلام از حضرت باقر علیه السلام روایت می کند:

اَیُّ شَیْ ءٍ اشَرُّ مِنَ الْغَضَبِ؟ انَّ الرَّجُلَ اذا غَضِبَ یَقْتُلُ النَّفْسَ وَیَقْذِفُ الْمُحْصَنَةَ. (3)

چه چیزی از عصبانیت بدتر است؟ انسان هرگاه غضب کند به آدم کشی و لکه دار کردن دامن با عفت دست می زند!

ص:356


1- (1) - بحار الأنوار: 388/68، باب 92، حدیث 36؛ [1]عیون أخبار الرضا علیه السلام : 71/2، حدیث 328. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 265/70، باب 132، ذیل حدیث 15. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 265/70، باب 132، حدیث 16؛ [4] الاختصاص: 243.
3 - خاموش کردن فتنه

فتنه گری در میان خانواده ها و جامعه، یا در میان دو ملت یا چند ملّت که باعث ایجاد کینه و از هم گسستگی و دشمنی در بین افراد نسبت به یکدیگر و علّت بروز جنگ و خونریزی و ضررها و خسارت های جبران ناپذیر در میان ملّت ها و اقوام است.

فتنه گری از گناهان بسیار بزرگ و به فرمودۀ قرآن مجید گناهی سنگین تر از گناه قتل نفس است بدون تردید کار کافران و مشرکان و معاندان و فاسقان و مردم پست و بی هویت و شیطان مسلک است.

گروهی از این بی خبران از حق، و آلودگان به رذایل اخلاقی، و پست فطرتان آلوده، در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به طور دائم و بی وقفه در میان مردم به فتنه گری مشغول بودند.

ادامه کار آنان خسارت های غیر قابل جبران برای اسلام و ملت اسلام داشت.

اینان با برنامۀ خود به سوی خاموش کردن چراغ دین به پیش می رفتند، حضرت حق در قرآن مجید نسبت به این جرثومه های ننگین تکلیف مسلمانان را روشن فرمود:

وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ اخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ اخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ اشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» (1)

و آنان را [ که از شرک و کفر و هیچ ستمی بازنمی ایستند ] هر کجا یافتید ، به قتل برسانید و از جایی که شما را بیرون کردند بیرونشان کنید و فتنه [ که شرک ، بت پرستی ، بیرون کردن مردم از خانه و کاشانه و وطنشان باشد ] از قتل وکشتار بدتر است .

ص:357


1- (1) - بقره (2) : 191. [1]

وَقاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدّینُ لِلّهِ» (1)

و با آنان بجنگید تا فتنه ای [چون شرک ، بت پرستی و حاکمیّت کفّار ] بر جای نماند و دین فقط ویژۀ خدا باشد .

امیر المؤمنین علیه السلام ریشۀ فتنه را هوای نفس و برنامه های آلوده به بدعت می داند:

اَیُّهَا النّاسُ انَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ اهْواءٍ تُتَّبَعُ، وَ احْکامٍ تُبْتَدَعُ یُخالَفُ فِیها حُکْمُ اللّهِ. (2)

ای مردم! بدون شک شروع وقوع فتنه از هواپرستی، و احکام خود رأی است که مخالف حکم خداست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله اصحاب جمل و صفّین و نهروان را فتنه گران آلوده ای می دانست که در زمان حکومت مولا در میان مردم بی گناه و مظلوم، آتش ها روشن کنند و مزاحم دولت الهی علی علیه السلام شوند، آنان را در تعبیر دیگر ناکث و قاسط و مارق (3) خواند.

رسول خدا پس از بیانات مفصل خود، و نشان دادن موضع فتنه گران پلید فرمودند:

یا عَلِیُّ انَّکَ باقٍ بَعْدی وَ مُبْتَلیً بِاُمَّتی وَ مُخاصِمٌ بَیْنَ یَدَی اللّهِ فَأَعِدَّ لِلْخُصُومِ جَواباً. فَقُلْتُ: بِاَبی انْتَ وَ امّی، بَیِّنْ لِی ما هذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتی ابْتُلِیَ بِها، وَ عَلی ما اجاهِدُ بَعْدَکَ؟

فَقالَ لی: انَّکَ سَتُقاتِلُ بَعْدِی النّاکِثَةَ وَ الْقاسِطَةَ وَ الْمارِقَةَ؛وَ حَلاّهُمْ وَ سَمّاهُمْ رَجُلاً رَجُلاً، وَ تُجاهِدُ امَّتی عَلی کُلِّ مَنْ خالَفَ الْقُرآنَ مِمَّنْ یَعْمَلُ فِی

ص:358


1- (1) - بقره (2) : 193. [1]
2- (2) - الکافی: 58/8، حدیث 21؛ [2]بحار الأنوار: 290/2، باب 34، حدیث 8. [3]
3- (3) - ناکث: بیعت شکنان، قاسط: روگردانان از حق، مارق: بیرون روندگان از دین همچون تیر از کمان.

الدِّینِ بِالرَّأْی وَ لا رَأْیَ فِی الدِّینِ، انَّما هُوَ امْرٌ مِنَ الرَّبِّ وَ نَهْیِهِ. (1)

یا علی! پس از من زندگیت ادامه پیدا می کند و به امّتم مبتلا می شوی، و در پیشگاه حق با آنان به محاکمه می نشینی برای آن روز جواب آماده کن، عرضه داشتم: پدر و مادرم فدایت! این فتنه ای که امّت به آن گرفتار می شوند برای من توضیح بده و این که بر چه چیزی با آنان بجنگم!!

فرمود: بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهی کرد.آنگاه اسامی فرد فرد آنان را گفت، سپس فرمود: با هر کس که در امّتم با قرآن مخالفت کند و در دین به رأی خودش عمل کند جنگ کن که دین رأی بردار نیست، دین فقط و فقط امر و نهی خداست.

به هر صورت قرآن و روایات فتنه را گناهی بزرگ و خاموش کردن آن را عملی عظیم و ثوابی فوق العاده مهم می دانند.

مردم مؤمن اگر در مقابل فتنه نایستند و با قدم و قلم و زبان و جان، و مال و آبرو جلوی گسترش فتنه را نگیرند، آتش فتنه به جان و ایمان خود آنان هم خواهد افتاد.

4 - پیوستن پراکندگان

جامعه اسلامی با مردم یک شهر و یک منطقه، یا خانواده ای پرجمعیت، همیشه دارای افرادی پاک سرشت، خوش اخلاق، با سخاوت، موقّر و منظم، متین و استوار، مؤمن و متّقی است.

اگر انسان بتواند خوبان امت یا نیکان شهر، یا پاکان خانواده را تبدیل به دست واحد کند، وظیفۀ اسلامی دارد که این افراد متفرق و پراکنده را جمع کند و از طریق آن جمعیت یک دست و یک هدف، کارهای مهم انجام دهد، و بسیاری از مشکلات

ص:359


1- (1) - بحار الأنوار: 422/29؛ [1]الاحتجاج: 195/1. [2]

مملکت یا شهر، یا اقوام را حل کند.

با چنین جمعیتی می توان، مسجد، حمام، کتابخانه، مدرسه، دانشگاه، مجتمع دینی، صندوق قرض الحسنه به وجود آورد، و با چنین نیروی پاکی می توان مشکلات مالی، خانوادگی و اخلاقی مردم شهر و جمعیت یک کشور را به حداقل رساند.

5 - اصلاح بین مردم
اشاره

حلّ اختلاف مردم با بیانی شیرین و سخنی دلپذیر و موعظه ای حسنه، و به خرج دادن اخلاق یا مایه گذاشتن مال، دستور صریح اسلام است.

مسلمان نباید اجازه دهد، اختلاف بین مردم مسلمان اعم از اختلاف زن و شوهر، دو خانواده، پدر ومادر و فرزندان، دو دوست، دو شریک، دو جمعیت، دو محل، دو شهر، دو مملکت که یا معلول کمبود اخلاقی یا میوۀ تلخ فقر و نداری است، ادامه پیدا کند.

بر افراد آگاه و بزرگ ترهای خانواده و جامعه و به خصوص اهل علم و معرفت واجب است در مقام اصلاح بین مردم به وسیلۀ هر مایه ای که لازم است، اخلاقی، آبروئی، مالی اقدام نمایند.

گاهی بین دو زوج به خاطر کمبود مالی اختلاف پیدا می شود که ادامۀ اختلاف ممکن است منجر به طلاق شود، بر بزرگان فامیل به خصوص ثروتمندان آنها واجب است با مال خود به نحوی که آبروی آن خانواده حفظ شود. اقدام به رفع اختلاف کنند.

ص:360

اصلاح بین مردم در آیات قرآن

فَاتَّقُوا اللّهَ وَ اصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ» (1)

از خدا پروا کنید و [اختلاف و نزاع ] بین خود را اصلاح نمایید .

وَ انْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ احْداهُما عَلَی الْاُخْری فَقَاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتّی تَفیءَ الی امْرِ اللّهِ فَاِنْ فَاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالعَدْلِ وَ اقْسِطُوا انَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ» (2)

و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آنها صلح و آشتی برقرار کنید ، و اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تجاوز کند ، با آن گروهی که تجاوز می کند ، بجنگید تا به حکم خدا باز گردد . پس اگر بازگشت ، میانشان به عدالت و انصاف ، صلح و آشتی برقرار کنید ؛ و همواره دادگری را پیشه سازید که خدا دادگران را دوست دارد .

اِنَّما الْمُؤْمِنُونَ اخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَیْنَ اخَوَیْکُمْ» (3)

جز این نیست که همۀ مؤمنان با هم برادرند ؛ بنابراین [ در همۀ نزاع ها و اختلافات ] میان برادرانتان صلح و آشتی برقرار کنید .

اصلاح بین مردم در روایات

امیر المؤمنین علیه السلام در لحظات آخر عمر پربرکت و نورانی خود به امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرمود:

اُوصیکُما وَ جَمیعَ وَلَدی وَ اهْلی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتابِی بِتَقْوَی اللّهِ وَنَظْمِ

ص:361


1- (1) - انفال (8) : 1. [1]
2- (2) - حجرات (49) : 9. [2]
3- (3) - حجرات (49) : 10. [3]

اَمْرِکُمْ وَ صَلاحِ ذاتِ بَیْنِکُمْ فَاِنّی سَمِعْتُ جَدَّکُما صلی الله علیه و آله یَقُولُ: صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ افْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ وَ الصِّیامِ. (1)

شما و همۀ فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او می رسد را به تقوای الهی، و نظم در زندگی و اصلاح بین مردم سفارش می کنم، چرا که از جد شما صلی الله علیه و آله شنیدم فرمود: اصلاح ذات البین از عموم نماز و روزه بهتر است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلا اخْبِرُکُمْ بِاَفْضَلَ مِنْ دَرَجَةِ الصِّیامِ وَ الصَّلاةِ وَ الصَّدَقَةِ قالوا: بَلی یا رسول اللّه! قالَ: صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ، فإنَّ فَسادَ ذاتِ الْبَیْنِ هِیَ الْحالِقَةُ. (2)

شما را به کاری برتر از درجۀ روزه و نماز و صدقه خبر دهم. گفتند: آری، رسول خدا! فرمود: آشتی دادن بین مردم؛ زیرا بر هم زدن بین مردم، نابود کننده است.

حضرت صادق علیه السلام به مفضل فرمود:

اِذا رأَیْتَ بَیْنَ اثْنَیْنِ مِنْ شیعَتِنا مُنازَعَةً فَافْتَدِها مِنْ مالی. (3)

چون بین دو شیعه ما دعوائی مشاهده کردی، از مال من به آن دعوا خاتمه بده.

امام علی علیه السلام فرمود:

ثابِرُوا عَلی صَلاحِ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُتَّقینَ. (4)

بر اصلاح بین مؤمنان و اهل تقوی مداومت کنید.

ص:362


1- (1) - نهج البلاغه: نامۀ 47. [1]
2- (2) - مجموعة ورّام: 39/1. [2]
3- (3) - الکافی: 209/2، حدیث 3؛ [3]وسائل الشیعة: 440/18، باب 1، حدیث 24002. [4]
4- (4) - عیون الحکم و المواعظ: 218.
6 و 7 - فاش نمودن خوبی ها و پنهان کردن زشتی ها

فاش کردن خوبی های یک انسان در میان مردم، و پنهان داشتن زشتی های او عملی مورد پسند حق است، و از اخلاق انبیا و امامان معصوم علیهم السلام است.

چه نیکوست که انسان خوبی های افراد را برای مردم بازگو کند، تا به نشر معروف کمک کرده، و به آبروی خوبان افزوده باشد، و چه زشت است که انسان زشتی ها را رواج دهد تا ارواح آلوده گردد، و آبروی آبروداران بر باد رود.

معمولاً پنهان کردن خوبی ها و فاش نمودن زشتی ها کار بی خبران و فاسقان و فاجران و بی خردان است، اینان که در مقام پنهان داشتن حسنات، فاش کردن زشتی ها هستند، درونی آلوده به رذایل اخلاقی دارند، و در برابر حق متکبّر و در برابر خلق حسودند. اینان به فرمودۀ کتاب خدا جزائی جز عذاب الیم در روز قیامت ندارند.

اِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ انْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْأَخِرَةِ» (1)

کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت [ مانند آن تهمت بزرگ ] در میان اهل ایمان شایع شود ، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت .

فاش نمودن زشتی های پنهان مردم کاری شیطانی و عملی حرام است و برنامه ای ضد اخلاق و خلاف انسانیت می باشد.

معصومین بزرگوار ما بر این حقیقت اصرار دارند که زشتی ها را پنهان بدارید و آبروی مردم را حفظ کنید، و خوبی ها را پخش کنید و به آبرو و اعتبار مردم بیفزائید که این از اخلاق حضرت حق است.

ص:363


1- (1) - نور (24) : 19. [1]

یا مَنْ اظْهَرَ الْجَمیلَ وَ سَتَرَ الْقَبیحَ. (1)

ای خداوندی که خوبی را ظاهر می کنی و بدی را می پوشانی.

امام علی علیه السلام در دعای کمیل عرضه می دارد:

کَمْ مِنْ قَبیحٍ سَتَرْتَهُ. (2)

چه بسیار بدی که آن را از دید مردم پنهان داشتی.

وَبِرَحْمَتِکَ اخْفَیْتَهُ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ. (3)

تویی آن مهربان خدائی که بدی هایم را به رحمتت پنهان کردی و به فضلت پوشاندی، تا بتوانم در میان مردم به خوبی و خوشی به زندگیم ادامه دهم.

حضرت مولا علیه السلام می فرماید:

لَوْ وَجَدْتُ مُؤْمِناً عَلی فاحِشَةٍ لَسَتَرْتُهُ بِثَوْبی. (4)

اگر مؤمنی را در کار زشتی بیابم او را با لباسم می پوشانم(تادیگران وی را نبینند، مبادا که زبان خود را نگاه ندارند و آبروی آن مؤمن بر باد رود)!

حضرت صادق علیه السلام روایت می فرماید:

نَحْنُ اصْلُ کُلِّ خَیْرٍ، وَ مِنْ فُرُوعِنا کُلُّ بِرٍّ، وَ مِنَ الْبِرِّ التَّوْحِیدُ وَ الصَّلاةُ وَ الصِّیامُ وَ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسیءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقیرِ وَ تَعاهُدُ الْجارِ وَ الْاِقْرارُ بِالفَضْلِ لِاَهْلِهِ.وَ عَدُوُّنا اصْلُ کُلِّ شَرٍّ، وَمِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبیحٍ وَ فاحِشَةٍ، فَمِنْهُمْ الْکِذْبُ وَ النَّمیمَةُ وَ الْبُخْلُ وَ الْقَطیعَةُ وَ اکْلُ الرِّبا وَ اکْلُ مالِ

ص:364


1- (1) - الکافی: 578/2، حدیث 4؛ [1] تهذیب الاحکام: 84/3، حدیث 12.
2- (2) - البلد الأمین: 188؛ [2]مصباح المتهجّد: 845. [3]
3- (3) - البلد الأمین: 191؛ [4]مصباح المتهجّد: 849. [5]
4- (4) - دعائم الاسلام: 446/2، حدیث 1559؛ [6]الجعفریات: 242. [7]

الْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی الْحُدودِ الَّتی امَرَاللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رُکُوبُ الْفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ مِنَ الزِّنا و السِّرْقَةِ، وَکُلُّ مَنْ وافَقَ ذلِکَ مِنَ الْقَبیحِ، وَکَذَبَ مَنْ قالَ انَّهُ مَعَنا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَیْرِنا. (1)

ما ریشۀ هر خیری هستیم و هر عمل نیکی شاخ و برگ ماست، و از نیکی توحید و نماز و روزه و فرو خوردن خشم و گذشت از بد کار و رحمت به فقیر، تعهد نسبت به همسایه و اقرار و اعترافت به خوبی خوبان است.

دشمنان ما ریشۀ هر شر و از شاخ و برگ آنان هر بدی و گناهی است از جمله:

دروغ، دوبه هم زنی، بخل، قطع رحم، خوردن ربا، خوردن مال یتیم بدون حق، تجاوز از حدود الهی و ارتکاب بدی های ظاهر و باطن از قبیل زنا و دزدی و هرچه که قبیح است.

دروغ می گوید آن که آلوده به این امور است و خود را از ما می داند!

8 - نرم خویی

اخلاقی که مردم را جذب کند، و باعث هدایت و رشد مردم شود نرم خوئی نام دارد.

نرم خوئی حقیقی است که حضرت حق، پیامبر بزرگوارش را به آن ستوده، پیامبری که او را اسوه و سرمشق تمام مردم تا روز قیامت قرار داده است، و پیروی از او را در تمام شؤون لازم شمرده، و متخلّف از وی را بدبخت و شقی نامیده است.

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» (2)

[ ای پیامبر ! ] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی ، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند .

ص:365


1- (1) - بحار الأنوار: 303/24، باب 66، حدیث 15؛ [1]الکافی: 242/8، حدیث 336. [2]
2- (2) - آل عمران (3) : 159. [3]

حضرت عبدالعظیم حسنی از حضرت رضا علیه السلام روایت می کند:

کانَ فِیما ناجَی اللّهَ مُوسَی بْنُ عِمْرانَ انْ قالَ: الهی ما جَزاءُ مَنْ کَفَّ اذاهُ عَنِ النّاسِ، وَ بَذَلَ مَعْرُوفَهُ لَهُمْ؟ قالَ: یا مُوسی تُنادیهِ النّارُ یَوْمَ الْقِیامَةِ:

لاسَبیلَ لِی عَلَیْکَ. (1)

موسی در مناجات با خدا از حضرت حق پرسید:

خداوندا! جزای کسی که آزارش را از مردم نگاهدارد و خوبی خود را در هر زمینه ای به مردم برساند چیست؟ فرمود: ای موسی! در قیامت آتش به او می گوید: مرا بر تو راهی نیست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

نِعْمَ وَزیرُ الْإیمانِ الْعِلْمُ، وَنِعْمَ وَزیرُ الْعِلْمِ الْحِلْمُ، وَنِعْمَ وَزیرُ الْحِلْمِ الرِّفْقُ، وَنِعْمَ وَزیرُ الرِّفْقِ اللّینُ. (2)

ایمان را چه پشتیبان خوبی است علم، و علم را چه کمک خوبی است بردباری، و بردباری را چه یار خوبی است مدارا، و مدارا را چه یار خوبی است نرم خوئی.

و نیز فرمود:

ما مِنْ عَمَلٍ احَبَّ الَی اللّهِ تَعالی و الی رَسُولِهِ مِنَ الْإیمانِ بِاللّهِ وَ الرِّفْقِ بِعِبادِهِ، وَ ما مِنْ عَمَلٍ ابْغَضَ إِلَی اللّهِ تَعالی مِنَ الْاِشْراکِ بِاللّهِ تَعالی وَ الْعُنْفِ عَلی عِبادِهِ. (3)

عملی نزد خدا و رسول خدا محبوب تر از ایمان به خدا و نرم خوئی نسبت به

ص:366


1- (1) - بحار الأنوار:52/72، باب 42، حدیث 6. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 53/72، باب 42، حدیث 11؛ [2]دعائم الاسلام: 82/1. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 54/72، باب 42، ذیل حدیث 19. [4]

عباد خدا نیست، و عملی مبغوض تر نزد خدا از شرک و سخت گیری به بندگان الهی نیست.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ ماتَ مُدارِیاً ماتَ شَهیداً. (1)

هر کس در حال نرم خویی با مردم بمیرد شهید از دنیا رفته است.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قُفْلاً، وَ قُفْلُ الْإیمانِ الرِّفْقُ. (2)

برای هر چیزی قفلی است که آن را از دستبرد حفظ می کند، و قفل ایمان مدارا و نرم خوئی است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَلرِّفْقُ یُمْنٌ، وَالْخُرْقُ شُومٌ. (3)

نرم خویی برکت، و سخت گیری و بدعملی شومی است.

9 - تواضع و فروتنی
اشاره

تواضع و فروتنی که میوۀ شیرین معرفت نسبت به حقایق هستی، و احکام الهی، و حسنات اخلاقی، و موقعیت خویش و مردم است ممدوح حضرت حق در قرآن، و از اخلاق انبیا و امامان و روش و سیرۀ اولیای الهی است.

انسانی که ابتدایش نطفه، و انتهایش جیفه، و بین نطفه و جیفه ضعیف و درمانده و در تمام شؤون ظاهری و باطنی بدون استقلال است چرا آلوده به تکبّر باشد.

ص:367


1- (1) - بحار الأنوار: 55/72، باب 42؛ [1] الدّعوات: 220، حدیث 597.
2- (2) - بحار الأنوار: 55/72، باب 42، حدیث 20؛ [2]الکافی: 118/2، حدیث 1. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 59/72، باب 42، حدیث 23؛ [4]الکافی: 119/2، حدیث 4. [5]

خداوند متعال در قرآن مجید تواضع را از نشانه های اهل ایمان دانسته و می فرماید:

اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ» (1)

در برابر مؤمنانْ فروتن اند.

تواضع و فروتنی در روایات

حضرت عسگری علیه السلام فرمود:

اَعْرَفُ النّاسِ بِحُقُوقِ اخْوانِهِ وَ اشَدُّهُمْ قَضاءً لَها اعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللّهِ شَأْنَاً. وَ مَنْ تَواضَعَ فِی الدُّنْیا لِاخْوَانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الصِّدِّیقینَ وَ مِنْ شیعَةِ عَلیِّ بْنِ ابی طالِبٍ علیه السلام حَقّاً. (2)

آشناترین مردم به حقوق برادرانش و شدیدترین آنان در قضای حاجت ایشان، بزرگترین آنها از نظر مقام در نظر خداوندند، و هر کس در دنیا نسبت به برادران دینی خود فروتنی کند، در نزد حضرت حق از صدّیقین است و به حقیقت از پیروان علی بن ابی طالب علیه السلام محسوب می شود.

امام صادق علیه السلام از پدرانش روایت می فرماید:

اِنَّ مِنَ التَّواضُعِ انْ یَرْضَی الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ، وَ انْ یُسَلِّمَ عَلی مَنْ یَلْقی، وَ انْ یَتْرُکَ الْمِراءَ وَ انْ کانَ مُحِقّاً، وَ لایُحِبَّ انْ یُحْمَدَ عَلَی التَّقْوی. (3)

تواضع به این است که انسان در هر مجلسی وارد شد همان جا که جای خالی

ص:368


1- (1) - مائده (5) : 54. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 117/72، باب 51، حدیث 1؛ [2]مستدرک الوسائل: 295/11، باب 28، حدیث 13076. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 118/72، باب 51، حدیث 3؛ [4]وسائل الشیعة: 274/15، باب 28، حدیث 20501. [5]

است بنشیند، و با هر کسی روبرو شد سلام کند، و جنگ در گفتگو را ترک کند اگر چه حق با او باشد، و دوست نداشته باشد وی را به تقوا تعریف کنند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ، وَ تَواضَعَ مِنْ غَیْرِ مَنْقَصَةٍ، وَجالَسَ اهْلَ الْفِقْهِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ خالَطَ اهْلَ الذُّلِّ وَ الْمَسْکَنَةِ، وَ انْفَقَ مالاً جَمَعَهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةٍ. (1)

خوشا به حال کسی که توجه به عیب خودش او را از توجه به عیب دیگران باز دارد، و در جای خودش فروتنی نماید، و با اهل فهم و رحمت مجالست کند، و با آنان که متواضع و خاکیند معاشرت داشته باشد، و مالی را که به دست آورده در غیر معصیت خدا انفاق نماید.

فِی وَصِیَّةِ امیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام عِنْدَ مَوْتِهِ: عَلَیْکَ بِالتَّواضُعِ فَاِنَّهُ مِنْ اعْظَمِ الْعِبادَةِ. (2)

در سفارش امیر المؤمنین به وقت وفاتش آمده: برتو باد به فروتنی که بزرگترین عبادت است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ما تَواضَعَ احَدٌ الاّ رَفَعَهُ اللّهُ. (3)

کسی تواضع و فروتنی ننمود مگر این که خداوند او را بالابرد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

ص:369


1- (1) - بحار الأنوار: 119/72، باب 51، حدیث 4؛ [1]تفسیر القمی: 70/2، [2] ذیل آیۀ 35 سورۀ انبیاء.
2- (2) - بحار الأنوار: 119/72، باب 51، حدیث 5؛ [3]مستدرک الوسائل: 296/11، باب 28، حدیث 13079. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 120/72، باب 51، حدیث 7؛ [5]مستدرک الوسائل: 297/11، باب 28، حدیث 13083. [6]

اَلتَّواضُعُ یَکْسِبُکَ السَّلامَةَ. وَ قالَ علیه السلام ، زینَةُ الشَّریفِ التَّواضُعُ. (1)

تواضع برای تو کسب سلامت می کند.و نیز آن حضرت فرمود: زینت مردم بلند مرتبه فروتنی، است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت زین العابدین بر جذامیان گذشت، در حالی که بر الاغی سوار بود، جذامیان حضرت را دعوت کردند که با آنان هم غذا شود، حضرت فرمود: اگر روزه نبودم سر سفرۀ شما می نشستم، چون به خانه رسید، فرمود: غذای لذیذی آماده کردند، آنگاه آنان را دعوت کرد و کنار همان سفره ای که جذامیان نشستند قرار گرفت و با ایشان هم غذا شد. (2)امام صادق علیه السلام فرمود:

فِیما اوْحَی اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الی داوُدَ علیه السلام : یا داوُدُ کَما انَّ اقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَواضِعُونَ، کَذلِکَ ابْعَدُ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ. (3)

خداوند به داود وحی فرموده است: چنانکه نزدیکترین مردم به خداوند فروتنانند، دورترین مردم متکبّرانند.

از حضرت رضا علیه السلام است:

اَلتَّواضُعُ انْ تُعْطِیَ النّاسَ ما تُحِبُّ انْ تُعْطاهُ. (4)

فروتنی به این است که با مردم همان گونه باشی که دوست داری مردم با تو همان گونه باشند.

ص:370


1- (1) - بحار الأنوار: 120/72، باب 51، ذیل حدیث 11؛ [1]مستدرک الوسائل: 298/11، باب 28، حدیث 13086. [2]
2- (2) - الکافی: 123/2، حدیث 8. [3]
3- (3) - بحار الأنوار: 39/14، باب 3، حدیث 21؛ [4]الکافی: 123/2، حدیث 11. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 135/72، باب 51، حدیث 36؛ [6]الکافی: 124/2، حدیث 13. [7]

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

وَ ارْحَمْ مِنْ اهْلِکَ الصَّغیرَ، وَوَقِّرْمِنْهُمُ الْکَبیرَ. (1)

در خانواده ات کوچک را رحم کن، و بزرگ را احترام نما.

10 - نیک سیرتی

نیک سیرتی به معنای روش پسندیده در تمام امور است که ناشی از حسنات اخلاقی است، و حسنات اخلاقی و مکارم پسندیده واقعیت هایی است که در این دعای شریف و عبارات ملکوتی آمده است.

رندان که مقیمان خرابات الستند از غمزۀ ساقی همه آشفته و مستند

برخاسته اند از سرمستی به ارادت زانرو که درمیکدۀ عشق نشستند

تا چشم به نظّاره آن یار گشادند از دیدن اغیار همه دیده ببستند

از نشئۀ آن باده که از عشق قدیم است از جوی حوادث همه یکبار بجستند

دست از همه آفاق فشاندند زغیرت ایدوست بیندیش که باری زچه رستند

از ذوق بلانوش خرابات خرابند در شوق بلی گوی مناجات الستند

از هستی خود جانب مستی بگریزند تا خلق ندانند که این طایفه هستند

مانند حسین از سر کونین گذشتند با این همه از طعن بداندیش نرستند

(منصور حلّاج)

11 - سنگینی و وقار
اشاره

آنان که در میان مردم دست به سبکسری، و اعمال و رفتار ناهنجار، و کارهائی که با وزانت و وقار تناسبی ندارد می زنند، در حقیقت خلاف صراط مستقیم قدم بر

ص:371


1- (1) - بحار الأنوار: 136/72، باب 52، حدیث 1؛ [1]مستدرک الوسائل: 394/8، باب 56، حدیث 9778. [2]

می دارند، و بدون شک با کردار ناپسند، و صدای نکره، و شوخی های بی جا، و مطالب پوچ و سخنان یاوه، و ادا و اطوار خارج از نزاکت و ادب، باعث آزار دیگران و آزرده دلی مردم هم هستند.

رفتار و کردار مردان حق، و شکل زندگی بندگان الهی توأم با متانت و وقار و وزانت است.

وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ انَّ انْکَرَ الْاَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» (1)

و در راه رفتنت میانه رو باش ، و از صدایت بکاه که بی تردید ناپسندترین صداها، صدای خران است .

سنگینی و وقار در روایات

احمد بن عمر حلبی می گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشتم: چه خصلت هائی برای مرد زیباتر است؟ فرمود:

وَقارٌ بِلا مَهابَةٍ، وَ سَماحٌ بِلا طَلَبِ مُکافاةٍ، وَتَشاغُلٌ بِغَیْرِ مَتاعِ الدُّنْیا. (2)

سنگینی و وقاری که به عظمت انسان در جامعه بیفزاید نه باعث ترس مردم گردد، سخا و جودی که در آن توقع تلافی نباشد، و دل مشغولی به واقعیت های الهی که انسان را از حرام منصرف و به رحمت حق نزدیک کند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

عَلَیْکُمْ بِالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ. (3)

بر شما باد به آرامش داشتن و سنگینی و وقار.

ص:372


1- (1) - لقمان (31) : 19. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 337/68، باب 82، حدیث 1؛ [2]الکافی: 240/2، حدیث 33. [3]
3- (3) - الحدائق الناضرة: 246/11 (پاورقی)؛ بدائع الصنائع: 218/1.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لَیْسَ الْبِرُّ فِی حُسْنِ الزِّیِّ، وَلکِنَّ الْبِرَّفِی السَّکینَةِ وَ الْوَقارِ. (1)

نیکی در خوب پوشیدن و تجمّل نیست، خوبی در آرامش و وقار است.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

جَمالُ الرَّجُلِ الْوَقارُ. (2)

زیبائی مرد وقار است.

کُنْ فِی الْمَلَأِ وَقُوراً، وَ فِی الْخَلاَِ ذَکُوراً. (3)

در میان مردم با وقار و در خلوت به یاد حق باش.

وَقارُ الرَّجُلِ نُورٌ وَ زینَةٌ. (4)

سنگینی و وقار انسان، زیبائی و نور است.

الْوِقارُ یُنْجِدُ الْحِلْمِ. (5)

وقار و سنگینی میوۀ بردباری است.

12 - حسن معاشرت
اشاره

خوبی معاشرت با همگان در قرآن و روایات و معارف اسلامی مطرح است.

وَاعْبُدُوا اللّهَ وَ لاتُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوالِدَیْنَ احْساناً وَبِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصّاحِبِ بِالْجَنْبِ

ص:373


1- (1) - مستدرک الوسائل: 106/1، باب 11، حدیث 105. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 250، حدیث 5188. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 188، حدیث 3625. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 250، حدیث 5201. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 250، حدیث 5184. [5]

وَابْنِ السَّبیلِ وَما مَلَکَتْ ایْمانُکُمْ انَّ اللّهَ لایُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً» (1)

و خدا را بپرستید ، و چیزی را شریک او قرار ندهید ، و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایۀ نزدیک و همسایۀ دور و همنشینان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نیکی کنید ؛ یقیناً خدا کسی را که متکبّر و خودستاست ، دوست ندارد .

حضرت باقر علیه السلام از امیر المؤمنین روایت می کند که به دستۀ یکی از شمشیرهای رسول خدا صلی الله علیه و آله سه جمله نوشته بود:

صِلْ مَنْ قَطَعَکَ، وَقُلِ الْحَقَّ وَلَوْ عَلی نَفْسِکَ، وَاَحْسِنْ الی مَنْ اساءَ الَیْکَ. (2)

صله رحم کن با آن که با تو قطع رابطه کرده، حق بگو گرچه به ضرر خودت باشد، و نیکی کن به کسی که با تو بدی کرده است.

حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش روایت می کند:

«علی علیه السلام با مردی مسیحی در جاده ای که به کوفه منتهی می شد، هم سفر شد، مسیحی به حضرت گفت: ای بنده خدا قصد کجا داری؟حضرت فرمود: کوفه، چون مرد مسیحی برای رفتن به محل خودش از حضرت جدا شد، مشاهده کرد امام او را دنبال می کند، عرضه داشت: مگر نمی خواهی به کوفه بروی؟ فرمود: چرا. گفت: اگر قصد کوفه داری چرا دنبال من می آئی؟حضرت فرمود:

این برنامه که من اجرا می کنم یعنی چند قدم هم سفر خود را بدرقه کردن، تمام کردن حسن معاشرت است و این دستور پیامبر ماست، مسیحی گفت: راستی

ص:374


1- (1) - نساء (4) : 36. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 157/71، باب 10، حدیث 2؛ من لایحضره الفقیه: 179/4، حدیث 5403.

دستور رسول شماست؟ فرمود: آری، مرد مسیحی گفت: تو را به شهادت می طلبم که من بر دین توأم، آنگاه از راه خود همراه حضرت برگشت و چون امام را شناخت مسلمان شد». (1)

تا زنگ سیه زآینۀ دل نزداید عکس رخ دلدار در او خوش ننماید

در طرف چمن گر بکند جلوه رخ دوست بر برگ گلی این همه بلبل نسراید

نور ازلی گر ندمد از رخ لیلی از گردش چشمی دل مجنون نرباید

هر کو نکند بندگی پیر خرابات بر روی دلش جان در معنی نگشاید

ای غم زده تریاق محبت بکف آور تا زهر غم دهر تو را جان نگزاید

آیین طریقت به حقیقت بجز این نیست کز شادی و غم راحت و رنجت نفزاید

این بار امانت که شده قسمت وحدت بر پشت فلک گر نهد البته خم آید

حسن معاشرت در روایات

امام صادق علیه السلام پس از معرفی ائمه علیهم السلام فرمود:

ص:375


1- (1) - بحار الأنوار: 157/71، باب 10، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 134/12، باب 92، حدیث 15863.

وَ دینُهُمُ الوَرَعُ وَ العِفَّةُ - إلی أَنْ قالَ: - وَحُسْنُ الصُّحْبَةِ وَ حُسْنُ الجِوارِ. (1)

دین آنان پاک دامنی و عفت است تا جائی که فرمود: و حسن معاشرت و حسن همسایه داری است.

و نیز فرمود:

اَحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرْتَ تَکُنْ مُسْلِماً. (2)

همسایه داریت را با همسایه ات نیکو کن تا مسلمان باشی.

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:

اِعْمَلْ بِفَرائِضِ اللّهِ تَکُنْ اتْقَی النّاسِ، وَ ارْضَ بِقِسْمِ اللّهِ تَکُنْ اغْنَی النّاسِ، وَکُفَّ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ تَکُنْ اوْرَعَ النّاسِ، وَ احْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جاوَرَکَ تَکُنْ مُؤْمِناً، وَ احْسِنْ مُصاحَبَةَ مَنْ صاحَبَکَ تَکُنْ مُسْلِماً. (3)

به واجبات الهی عمل کن تا با تقواترین مردم باشی، به داده حق راضی باش تا بی نیازترین خلق باشی، از حرام الهی خودداری کن تا پاکدامن ترین انسان ها باشی، برای همسایه ات بهترین همسایه باش تا مومن باشی، و معاشرت خود را با معاشرت نیکو قرار بده تا مسلمان باشی.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

صانِعِ الْمُنافِقَ بِلِسانِکَ، وَ اخْلِصْ وُدَّکَ لِلْمُؤْمِنِ، وَ انْ جالَسَکَ یَهُودِیٌّ فَاَحْسِنْ مُجالَسَتَهُ. (4)

با منافق با زبانت روبرو شو، محبتت را برای مؤمن خالصانه مصرف کن، و

ص:376


1- (1) - بحار الأنوار: 158/71، باب 10، حدیث 8؛ [1]مستدرک الوسائل: 315/8، باب 2، حدیث 9535. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 158/71، باب 10، حدیث 10؛ [3] الخصال: 169/1، حدیث 222.
3- (3) - بحار الأنوار: 159/71، باب 10، حدیث 12؛ [4]الأمالی، شیخ صدوق: 201، حدیث 13. [5]
4- (4) - بحار الأنوار: 162/71، باب 10، حدیث 22؛ [6]مستدرک الوسائل: 316/8، باب 2، حدیث 9537. [7]

اگر یهودی باتو همنشین شد، با او با نیکی همنشینی کن!

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

عَلَیْکُمْ بِتَقْوی اللّهِ، وَ صِدْقِ الْحَدیثِ، وَ اداءِ الْاَمانَةِ، وَ حُسْنِ الصَّحابَةِ لِمَنْ صَحِبَکُمْ. (1)

بر شما باد به رعایت تقوای الهی، و راستی در سخن، و ادای امانت، و خوبی معاشرت با کسی که با شما همنشین است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

ثَلاثٌ مَنْ اتَی اللّهَ بِواحِدَةٍ مِنْهُنَّ اوْجَبَ اللّهُ لَهُ الْجَنَّةَ: الْاِنْفاقُ مِنْ اقْتارٍ، وَ الْبِشْرُ بِجَمیعِ الْعالَمِ، وَ الْاِنْصافُ مِنْ نَفْسِهِ. (2)

سه چیز است هر کس با یکی از آنها همراه باشد خداوند بهشت را بر او واجب می گرداند. انفاق به وقت تنگدستی، گشاده روئی با تمام مردم جهان، و از جانب خود به دیگران انصاف دادن.

یکی از دوستان ابن محبوب به حضرت صادق علیه السلام عرضه داشت:

ما حَدُّ حُسْنِ الْخُلْقِ؟ قالَ: تَلینُ جَناحَکَ، وَ تُطیبُ کَلامَکَ، وَ تَلْقی اخاکَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ. (3)

حدود حسن خلق چیست؟ فرمود: مهربانی با همه، پاکیزگی در کلام، روبرو شدن با برادر دینی با چهرۀ نیکو.

13 - سبقت در فضیلت
اشاره

فضایل، واقعیت هایی الهی و حقایقی عرشی و ملکوتی است که در انبیای الهی

ص:377


1- (1) - بحار الأنوار: 162/71، باب 10، حدیث 25؛ [1]وسائل الشیعة: 33/7، باب 5، حدیث 8638. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 169/71، باب 10، حدیث 37؛ [3]الکافی: 103/2، حدیث 2. [4]
3- (3) - بحار الأنوار: 171/71، باب 10، حدیث 39؛ [5]الکافی: 103/2، حدیث 4. [6]

و امامان معصوم و اولیای حق تجلّی عملی داشت.

فضایل، یک سلسله کمالات حقیقی، و مکارم واقعی است که انسان را در پیشگاه حق به ارزشی سنگین می آراید، و آدمی را مستحق رضایت حق، و بهشت عنبر سرشت می کند.

فضایل در روایات

امام علی علیه السلام در باب فضیلت می فرماید:

فَخْرُ الْمَرْءِ بِفَضْلِهِ لا بِاَصْلِهِ. (1)

افتخار انسان به فضیلت اوست نه به خانواده اش.

اَلْفَضیلَةُ بِحُسْنِ الْکَمالِ وَ مَکارِمِ الْاَفْعالِ، لا بِکَثْرَةِ الْمالِ وَ جَلالَةِ الْاَعْمالِ. (2)

فضیلت به خوبی کمال و اعمال با ارزش است، نه به ثروت زیاد و حرکات و اعمال بزرگ.

مَنْ آثَرَ عَلی نَفْسِهِ اسْتَحَقَّ اسْمَ الْفَضیلَةِ. (3)

آن که دیگران را در همه چیز بر خود مقدم بدارد، مستحق نام فضیلت است.

صَنائِعُ الْاِحْسانِ مِنْ فَضائِلِ الْاِنسانِ. (4)

انجام دادن تمام نیکی ها از فضایل انسان است.

ص:378


1- (1) - غرر الحکم: 409، حدیث 9387. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 317، حدیث 7313. [2]
3- (3) - غرر الحکم: 396، حدیث 9174. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 383، حدیث 8712. [4]

اَلْفَضْلُ انَّکَ اذا قَدَرْتَ عَفَوْتَ. (1)

فضل و فضیلت به این است که هرگاه قدرت یافتی اقدام به گذشت کنی.

تَحَلُّوا بِالْأَخْذِ بِالْفَضْلِ، وَ الْکَفِّ عَنِ الْبَغْیِ، وَالْعَمَلِ بِالْحَقِّ، وَ الْاِنْصافِ مِنَ النَّفْسِ، وَاجْتِنابِ الْفَسادِ، وَ اصْلاحِ الْمَعادِ. (2)

با در پیش گرفتن فضیلت و خودداری از ستم و زورگویی و عمل به حق و انصاف به خرج دادن و دوری از فساد و آباد کردن معاد، خود را بیارای.

امیر المؤمنین علی علیه السلام آنچه را که در خطبۀ متّقین به عنوان اوصاف پاکان و پرهیزکاران برشمرده از فضایل به حساب آورده است:

فَالْمُتَّقُونَ فیها هُمْ اهْلُ الْفَضائِلِ. (3)

پرهیزکاران در این دنیا اهل فضائلند.

و نیز آن حضرت فرموده:

مَنْ احْسَنَ الی مَنْ اساءَ الَیْهِ فَقَدْ اخَذَ بِجَوامِعِ الْفَضْلِ. (4)

هر کس خوبی کند با کسی که به او بدی کرده، چنگ به تمام فضیلت زده است.

کُنْ عَفُوّاً فِی قُدْرَتِکَ، جَواداً فِی عُسْرَتِکَ، مُؤْثِراً مَعَ فاقَتِکَ، یَکْمُلْ لَکَ الْفَضْلُ. (5)

به وقت قدرت تمام، گذشت را داشته باش، در زمان تنگدستی به بخشش

ص:379


1- (1) - غرر الحکم: 446، حدیث 10207. [1]
2- (2) - غرر الحکم: 317، حدیث 7323. [2]
3- (3) - نهج البلاغه: خطبۀ 184، خطبۀ همام. [3]
4- (4) - غرر الحکم: 388، حدیث 8880. [4]
5- (5) - غرر الحکم: 246، حدیث 5046. [5]

برخیز، و به وقت نداری دیگری را بر خود مقدم کن، فضیلت در تو کامل می گردد.

اِذَا اتَّقَیْتَ الْمُحَرَّماتِ، وَ تَوَرَّعْتَ عَنِ الشُّبُهاتِ، وَ ادَّیْتَ الْمَفْرُوضاتِ، وَتَنَفَّلْتَ بِالنَّوافِلِ، فَقَدْ اکْمَلْتَ فِی الدِّینِ الْفَضائِلَ. (1)

زمانی که از محرّمات الهی بپرهیزی، و دامن از شبهات پاک نگهداری. و واجبات را عمل کنی، و به مستحبات روی آوری، فضایل را در دین کامل کردی.

اَلْاِنْصافُ افْضَلُ الْفَضائِلِ. (2)

انصاف برترین فضایل است.

حِفْظُ اللِّسانِ وَ بَذْلُ الْاِحْسانِ مِنْ افْضَلِ فَضائِلِ الْاِنْسانِ. (3)

نگهداری زبان، و بذل نیکی از برترین فضایل انسان است.

اَکْرِمْ مَنْ وَدَّکَ، وَاصْفَحْ عَنْ عَدُوِّکَ یَتِمَّ لَکَ الْفَضْلُ. (4)

گرامی دار آن که تو را دوست دارد، و از دشمنت گذشت کن، فضلت تام و تمام می شود.

اِنَّ مُقابَلَةَ الاِساءَةِ بِالْاِحْسانِ، وَ تَغَمُّدَ الْجَرائِمِ بِالْغُفْرانِ لَمِنْ احْسَنِ الْفَضائِلِ وَا َفْضَلِ الْمَحامِدِ. (5)

بدی را با نیکی تلافی کردن، و جرائم دیگران را با عفو و گذشت پوشاندن از بهترین فضایل و برترین خوبی هاست.

ص:380


1- (1) - مستدرک الوسائل: 324/17، باب 12، حدیث 21482؛ [1]غرر الحکم: 271، حدیث 5905. [2]
2- (2) - غرر الحکم: 394، حدیث 9096. [3]
3- (3) - غرر الحکم: 214، حدیث 4181. [4]
4- (4) - غرر الحکم: 435، حدیث 9972. [5]
5- (5) - غرر الحکم: 388، حدیث 8877. [6]

رأْسُ الْفَضائِلِ مُلْکُ الْغَضَبِ، وَ اماتَةُ الشَّهْوَةِ. (1)

سرآغاز تمام فضایل مالک بودن بر خشم و میراندن شهوت حرام است.

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:

اِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ جَمَعَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی الْاَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ فِی صَعیدٍ واحِدٍ ثُمَّ یُنادِی مُنادٍ: ایْنَ اهْلُ الْفَضْلِ؟ قالَ: فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ فَتَلْقاهُمُ الْمَلائِکَةُ فَیَقُولُونَ: وَ ما کانَ فَضْلُکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: کُنّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنا، وَنُعْطی مَنْ حَرَمَنا، وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنا، فَیُقالُ لَهُمْ: صَدَقْتُمْ، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ. (2)

چون قیامت شود، خداوند بزرگ تمام اولین و آخرین را در زمینی واحد گردآوری کند، سپس فریاد کننده ای فریاد برآرد اهل فضل کجایند؟ عده ای از مردم بر می خیزند، ملائکه با آنان می گویند: فضل شما چیست؟

پاسخ می دهند: صله رحم کردیم با آنان که با ما قطع رابطه کردند، و بخشیدیم به آنان که ما را محروم کردند، و گذشت کردیم از آنان که به ما ظلم کردند. به آنان گفته شود: راست گفتید، داخل بهشت شوید.

راستی، چه مسائل عجیبی است که ارزش انسان را به اوج نهائی می رساند، و رضای حق را به سوی انسان جلب می کند، به همین جهت است که حضرت زین العابدین علیه السلام از حضرت حق درخواست می کند به او توفیق سبقت بر دیگران را برای به دست آوردن فضایل، کرامت فرماید.

ص:381


1- (1) - مستدرک الوسائل: 13/12، باب 53؛ [1]غرر الحکم: 302، حدیث 6871. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 400/68، باب 93، حدیث 4؛ [3]الکافی: 107/2، حدیث 4. [4]
14 - برگزیدن احسان بدون توقّع تلافی

نیکی به مردم به قصد تلافی شدن، کار مهمی نیست و از حسنات اخلاقی به حساب نمی آید. ارزش حقیقی احسان به این است که انسان هیچ گونه انتظار تلافی از طرف مقابلش نداشته باشد.

انبیای الهی و امامان معصوم و اولیای عاشق به تمام مردم احسان می نمودند و از احدی توقع تلافی نداشتند.

در تفاسیر معتبره در توضیح آیۀ شریفۀ آمده است:

وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ اسیراً» (1)

و غذا را در عین دوست داشتنش ، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند .

امام حسن و حسین علیهما السلام مریض شدند، خاندان طهارت برای شفای آنان نذر کردند سه روز روزه بگیرند، به وقت افطار اوّلین روز روزه، مسکین به در خانه آمد و آن بزرگواران افطار خود را به او بخشیدند، و روز دوم یتیم و روز سوم اسیر آمد و آنان غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشیدند، و در هر سه روز با آب افطار نمودند.

و هر شب به آنان فرمودند:

اِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لاشُکُوراً» (2)

[ و می گویند : ] ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی را از شما نداریم .

به حقیقت که احسان بدون توقع تلافی دلالت بر عظمت و بزرگی روح محسن می کند.

ص:382


1- (1) - انسان (76) : 8 [1]
2- (2) - انسان (76) : 9. [2]
15 - ترک سرزنش
اشاره

بسیاری از انسان ها به خاطر جهل به حقایق، یا ضعف اراده، یا غلبۀ هوا، یا علّت های دیگر مصون از خطا نیستند. وظیفۀ پاکان و مؤمنان نسبت به اینان امر به معروف و نهی از منکر آنهم با زبانی خوش و اخلاقی شیرین است، سرزنش کردن دیگران به گناهشان نه این که علاج واقعه نیست، بلکه احتمال دارد اثر نامطلوب بجای گذارد.

در باب ترک سرزنش خطا کاران حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

«مردی نزد عیسی آمد و گفت: ای روح اللّه! من به زنا مبتلا شده ام، مرا با اجرای حکم الهی پاک کن.

عیسی فرمود: فریاد بزنید همه برای تطهیر این مرد بیایند. وقتی همه جمع شدند، آن مرد معصیت کار گفت: اگر کسی حدّ گناه به گردن دارد از حدّ زدن به من خودداری نماید، آن که طاهر و پاک است به اجرای حدّ الهی نسبت به من اقدام کند.

جز عیسی و یحیی همه رفتند، حضرت یحیی پیش آمد و به گناهکار گفت: در این لحظه حساس دوست دارم مرا موعظه کنی، مرد معصیت کار گفت: بین نفس و هوا خلوت مکن که تو را به ضلالت و گمراهی دچار می کند، یحیی فرمود: اضافه کن، گفت: گناهکار را به گناهش سرزنش مکن، فرمود: اضافه کن گفت: غضب مکن و از عصبانیت و خشم بپرهیز. (1)

سرزنش دیگران در روایات

حضرت باقر علیه السلام می فرماید: خضر به موسی سفارش کرد:

ص:383


1- (1) - من لایحضره الفقیه: 33/4، حدیث 5019؛ مجموعة ورّام: 10/2؛ وسائل الشیعة: 56/28، باب 31، حدیث 34201.

یَا ابْنَ عِمْرانَ لاتُعَیِّرَنَّ احَداً بِخَطیئَتِهِ، وَ ابْکِ عَلی خَطیئَتِکَ. (1)

ای پسر عمران، احدی را به خطایش سرزنش مکن، و بر خطای خودت اشک بریز.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَنْ عَیَّرَ اخاهُ بِذَنْبٍ قَدْ تابَ مِنْهُ لَمْ یَمُتْ حَتّی یَعْمَلَهُ. (2)

آن که برادر دینی خود را به گناهی که از آن توبه کرده سرزنش کند، نمیرد مگر آن که به آن گناه دچار شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ انَّبَ مُؤْمِناً انَّبَهُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. (3)

کسی که مؤمنی را سرزنش و ملامت کند، خداوند او را در دنیا و آخرت ملامت نماید.

رسول خدا می فرماید:

لاتُظْهِرِ الشَّماتَةَ بِاَخیکَ فَیَرْحَمُهُ اللّهُ وَ یَبْتَلیکَ. (4)

برادرت را دچار سرزنش مکن که خداوند او را از رحمتش نصیب دهد و تو را مبتلا گرداند.

قالَ اعْرابِیٌ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : اوْصِنی، فَقالَ: عَلَیْکَ بِتَقْوی اللّهِ، فَاِنِ امْرُءٌ عَیَّرَکَ بِشَیْ ءٍ یَعْلَمُهُ فیکَ فَلا تُعَیِّرْهُ بِشَیْ ءٍ تَعْلَمُهُ فیهِ، یَکُنْ وَبالُهُ عَلَیْهِ وَ

ص:384


1- (1) - بحار الأنوار: 302/13، باب 10، حدیث 22. [1]
2- (2) - مجموعة ورّام: 113/1. [2]
3- (3) - بحار الأنوار: 384/70، باب 140، حدیث 1؛ [3]الکافی: 356/2، حدیث 1. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 213/72، باب 65، حدیث 5؛ [5]وسائل الشیعة: 266/3، باب 78، حدیث 3606. [6]

اَجْرُهُ لَکَ. (1)

عربی بیابانگرد به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت: مرا وصیت کن، حضرت فرمود: بر تو باد به تقوای الهی، چنانچه مردی تو را به چیزی که از تو خبر داشت سرزنش کرد، تو او را به چیزی که از او خبری داری سرزنش مکن، تا بار سنگین سرزنش بر گردن او قرار گیرد و برای تو به خاطر صبر و حوصله ات اجر باشد.

حضرت صادق علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ عَظَمَةِ جَلالِهِ وَ قُدْرَتِهِ، فَمَنْ طَعَنَ عَلَیْهِ اوْ رَدَّ عَلَیْهِ قَوْلَهُ فَقَدْ رَدَّ عَلَی اللّهِ. (2)

به درستی که خداوند عزّوجلّ مؤمن را از بزرگی جلال و قدرتش آفرید، کسی که بر مؤمن طعنه زند، یا گفتارش را رد نماید، رد بر خدا نموده است.

16 - دستگیری از غیر مستحق

این درخواست عجیب یعنی طلب توفیق از پیشگاه حضرت کریم برای یاری دادن به غیر مستحق، و با مال و آبرو و جان او را کمک کردن، نشانگر عظمت روح اولیای الهی، و اوج سلامت نفس آنان است.

رسیدگی به مستحق پشتوانه اش دستورهای دینی، و عواطف انسانی و حالت ترحّم انسان به ضعیف و نیازمند است، ولی توجه به غیر مستحق پشتوانه اش

ص:385


1- (1) - مجموعة ورّام: 110/1. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 142/72، باب 56، حدیث 1؛ [2]وسائل الشیعة: 300/12، باب 159، حدیث 16356. [3]

عظمت روح و کرامت نفس، و بصیرت قوی، و اخلاق الهی است.

چه مانعی دارد که انسان درهر زمینه ای که برادر دینی وی استحقاقی ندارد، به او مهر ورزد، و یار و معین او باشد، و از آنچه خداوند به انسان عنایت می کند به او هم برساند، و مسئلۀ عطا و بخشش و بذل وجود و کرم و احسان خویش را محدود به مستحق ننماید.

مکن عیبم زمن گر کشتن دشمن نمی آید بحق دوستی کاین دشمنی از من نمی آید

بنرمی کارها پایان پذیرد خوشتر از تندی بلی کاری که از نخ آید از سوزن نمی آید

زتاب شمع رویش گر که می سوزم چو پروانه ازین شادم که بیرون از دلم شیون نمی آید

تو را آئینه آگه سازد از زشتی و زیبائی بلی این سان هنر جز از دل روشن نمی آید

به فن عشق خوبانم از آن دلبستگی باشد که فنی در جهان بالاتر از این فن نمی آید

به جنّت رهزن آدم چو شیطان گشت ای زاهد چسان سوی تو گمراهی چنان رهزن نمی آید

من از حسن تو و گلچین زگل حظ می برد اما زیوسف آنچه می آید زپیراهن نمی آید

تو گر می آید از دستت زمن چشم کرم پوشی کشیدن از سر کوی تو پا از من نمی آید

مشو غافل ز عدل و داد اگر مرد خردمنی که از اهل خرد جز کار مستحس نمی آید

ص:386

به وصف قامتش رنجی قیام می کنم اما سخن بالاتر از این از من الکن نمی آید

(رنجی)

خداوند مهربان علاقه دارد انسان همچون چشمۀ اول بهار منبع خیر و برکت و معدن جود و سخا، و مرکز عشق و ایمان و وفا و صفا و عطا و بخشش باشد، و ملاحظه استحقاق، و عدم استحقاق در حق مردم نداشته باشد، بلکه سعی کند تمام مردم را از لطف و محبت، و عنایت و رحمت خود بهره مند سازد، و همه دل ها را با اخلاق و عمل خود شاد نماید، و بکوشد در این راه عرشی به هیچ گونه بن بستی دچار نشود، و سستی و کسالت در این برنامه الهی به خود راه ندهد.

17 - پای بندی به گفتن حق هر چند گران آید
اشاره

اعلام حق، از اعظم واجبات الهیّه است، و سکوت از حق از بزرگترین محرمات.

اگر به وسیلۀ اهل ایمان، آنچه که حق است گفته نشود، قطعاً مسئلۀ حق در هر زمینه ای از زمینه های زندگی در خانه و خانواده، و اجتماع و جامعه به بوتۀ فراموشی می رود، و فساد و افساد جای آن را می گیرد، و بازار حسنات و فضایل دچار ورشکستگی و فساد می شود.

گفتار حق در آیات و روایات

آیات و روایات سفارش می کنند، حق را با زبان خوداعلام کنید، و از گفتن آن مضایقه نداشته باشید گرچه بر شما سنگین آید و یا به ضرر شما تمام شود. این ضرر بدون شک ضرری ظاهری است که در باطنش رضایت حق و بهشت عنبر سرشت قرار دارد.

ص:387

یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلی انْفُسِکُمْ اوِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْاَقْرَبینَ» (1)

ای اهل ایمان ! [ همواره در همۀ امور زندگی ] قیام کننده به عدل ، و گواهی دهنده برای خدا باشید ، هر چند به زیان خود یا پدر و مادر یا خویشانتان باشد .

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

اَتْقَی النّاسِ مَنْ قالَ الْحَقَّ فیما لَهُ وَعَلَیْهِ. (2)

پرهیزکارترین مردم کسی است که حق بگوید در آنچه که به نفع و به ضرر اوست.

حضرت باقر علیه السلام فرمود:

قُلِ الْحَقَّ وَلَوْ عَلی نَفْسِکَ. (3)

حق را بگو گرچه به ضرر خودت باشد.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اِنَّ مِنْ حَقیقَةِ الْایمانِ انْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ انْ ضَرَّکَ عَلَی الْباطِلِ وَ انْ نَفَعَکَ. (4)

از حقیقت ایمان است که حق را گرچه به ضررت باشد بر باطل گرچه به سودت باشد مقدم بداری.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:388


1- (1) - نساء (4) : 135. [1]
2- (2) - بحار الأنوار: 288/67، باب 56، حدیث 15؛ [2] معانی الاخبار: 195، حدیث 1.
3- (3) - بحار الأنوار: 157/71، باب 10، حدیث 2؛ [3]الأمالی، شیخ صدوق: 71، حدیث 2. [4]
4- (4) - بحار الأنوار: 106/67، باب 48، حدیث 2؛ [5] الخصال: 53/1، حدیث 70.

اَلا لا یَمْنَعَنَّ رَجُلاً مَهابَةُ النّاسِ انْ یَتَکَلَّمَ بِالْحَقِّ اذا عَلِمَهُ، الا انَّ افْضَلَ الْجِهادِ کَلِمَةُ حَقٍّ عِنْدَ سُلْطانٍ جائِرٍ. (1)

ای مردم! ترس از افراد، شما را مانع از گفتن حقی که می دانید نشود، بدانید که بالاترین جهاد گفتن حق در برابر سلطان ستمگر است.

در مسئلۀ بیان حق گرچه به ضرر خود باشد، عمل حضرت آسیه، و مؤمن آل فرعون، و حبیب نجّار، و ابوذر غفاری، و میثم تمّار، و رشید هجری و حجر بن عدی و امثال اینان برای ما حجت شرعی ودلیل الهی است.

18 و 19 - اندک شمردن خوبی های خود و بسیار دیدن زشتی های خویش

ریشۀ اندک دیدن خوبی های خود، گرچه بسیار باشد، و بسیار دیدن زشتی های خویش گرچه اندک باشد، تجلی صفت با عظمت تواضع در وجود انسان است. و مبدأ بسیار دیدن خوبی های خویش گرچه قلیل باشد، و کم دیدن زشتی های خود گرچه بسیار باشد عجب و خودبینی آدمی است.

انسانی که این معنای حقیقی را در ذات قلبش یقینی کرده که در تمام هستی و شؤون خویش مملوک حضرت حق است، و آنچه خیر و برکت و خوبی و فضیلت در زندگی اوست فقط و فقط از جانب حضرت اوست و او را در این زمینه اختیاری نیست، و هر چه شر و رذیلت و گناه است برخاسته از هوای نفس وغرور اوست و ربطی به حضرت محبوب ندارد، عبادات و خوبی های بسیار خود را اندک بیند، و گناه و معصیت ناچیز خویش را بسیار پندارد، و به عبارت دیگر منشأ خوبی و طاعت را خود نداند، تا بسیار شمارد، و مبدء معاصی را او نبیند تا بسیارش را اندک داند.

ص:389


1- (1) - کنز العمال: 923/15، ذیل حدیث 43587؛ فیض القدیر: 228/2.

انسان وقتی خوبی را فقط و فقط از خدا بداند اندکش را به حساب حق بسیار بیند، و بحساب خود کم؛ زیرا خود را لایق آن خوبی نداند، و وقتی بدی را از خود بیند قلیلش را کثیر داند، چون گناه و معصیت هر چند کوچک و اندک باشد به علت این که مخالفت با خدای عظیم می باشد، بسیار است.

عجب وخودپسندی، آدمی را در معرض هلاک و نابودی شخصیت قرار می دهد، لذا خداوند متعال در قرآن کریم با بیانی روشن و عاری از ابهام به ما می گوید:انتخاب میانگین و مرز اعتدال در امور، نمایانگر بهداشت روانی در رفتار و اخلاق است، و در اشاره به همین نکته است که می فرماید:

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لَاتَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (1)

متکبّرانه روی از مردم برمگردان ، و در زمین با ناز و غرور راه مرو ، همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد .

معنی این سخن این است که اگر انسان بدون تربیت و تهذیب، به خود واگذار شود، عجب و خودپسندی و عشق به خویشتن، او را در اختیار خود می گیرد و غرور بر او چیره می گردد و اعمالش را در هر حال زیبا و خوشایند جلوه می دهد و این گمان در او پدید می آید که خود شخصاً خالق و آفرینندۀ رفتارهای خود می باشد، و از این رهگذر به خود می بالد و با احسان خویش بر مردم منت می نهد و در نتیجه از خود راضی می شود، و از خود راضی بودن از نشانه های نقص و کمبود روانی و نشان دهندۀ ابتلا و گرفتاری انسان به ضلالت و انحراف است.

بنابراین عجب، آفت و دردی است خطرناک که دل را از بصیرت ناتوان می سازد، و گناهان را مخفی نگاه می دارد، و اشتباهات را می آراید و به لغزش ها

ص:390


1- (1) - لقمان (31) : 18. [1]

کمک می کند تا آن جا که فرد معجب و خودپسندی، بدی خویش را احسان، و بخل و دریغ کاری خود را جود و سخا می پندارد، او در گمان ها و تصوّراتش خیال پرداز، و در حدس خویش به افکار دروغین و غیر واقعیت ها گرایش دارد، او فردی است که در حال سقوط و نابودی، به نجات خویش معتقد است در حالی که در دریایی از تاریکی ها غوطه می خورد.

وَ إِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَنِ أَعْرَضَ وَ نََا بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِیضٍ» (1)

و هنگامی که به انسان نعمت عطا می کنیم [ از طاعت و عبادت ] روی بر می گرداند و [ با کبر و نخوت ] از ما دور می شود ، و چون آسیبی به او رسد [ برای برطرف شدنش ] به دعای فراوان و طولانی روی می آورد .

کسی که در مورد خویش گرفتار عجب و خودپسندی است قهراً به غرور و خودبینی گرایش می یابد، و گناهان و جرم های سنگینی را که دستش به آنها آلوده است کوچک و ناچیز و اندک می شمارد، و خیر و احسان ناچیزی که از او به ظهور می رسد بسیار و فزون از حد تلقی می کند.

اما اگر حالت عالی تواضع همچون خورشید از مشرق وجود انسان طلوع کند، تا حدی راه را از چاه به او می نمایاند، و بی شک خوبی های بسیار خود را اندک بیند و از بیانش شرمسار باشد، و بدیهای اندک خود را بسیار انگارد و واز یادش غرق حیا و آزارم گردد.

تنها به راه دوست نباید زجان گذشت جز دوست هر چه هست بباید از آن گذشت

ص:391


1- (1) - فصّلت (41) : 51. [1]

باشد برون زکون و مکان یار و در پیش هر کس که رفت از سر کون و مکان گذشت

آن مرحله است وادیت ای کعبه مراد کاول قدم براه تو باید زجان گذشت

آدم بهشت کوی تو را داشت در نظر گندم بهانه کرد و زباغ جنان گذشت

بر آستان پیر مغان هر که سود سر پایش ز رفعت از سرنه آسمان گذشت

خواهد رسید بر دهن یار بی سخن هر کس که چون صغیر زنام و نشان گذشت

(صغیر)

20 - ادامۀ طاعت

سرمایه ای در دنیا و آخرت برای انسان همچون طاعت و عبادت نیست.طاعت و عبادت چون با نیّت خالصانه و صادقانه انجام گیرد، و شرایط باطنی و ظاهری آن در حدّ استعداد رعایت شود، موجب قرب و رضایت حق، و عامل جلب سعادت دنیا و آخرت، و سبب بهشت ابدی است.

کسالت و تنبلی در طاعت، دام شیطان و از آثار هوای نفس و باعث بریدن انسان از این فیض با عظمت الهی است.اهل عبادت و طاعت از متوقّف ماندن این سرمایۀ الهی، در وحشت و ترس به سر می بردند، و برای ثابت ماندن در این راه عرشی و ملکوتی به طور دائم از حضرت حق طلب مدد و توفیق می نمودند.

البته خداوند عزیز در این زمینه ها دعا را به سرعت مستجاب می کند، به شرطی که دعا کننده، دلش در دعا حاضر، و طعام و لباسش حلال و اشکش به درگاه بی نیاز

ص:392

از سرنیاز جاری باشد.

او به تمام دعا کنندگان عنایت و لطف خاص دارد، بر ارادۀ ازلی آن حضرت گذشته که به نیاز نیازمندان به دعا پاسخ گوید. او مهربان مولائی است که گدا را از عطا منع نکند، و خواهنده را از رسیدن به خواسته محروم ننماید.

پیر هرات گوید: کدام خلعت ما را نداد، کدام تشریف که ما را ارزانی نداشت، کدام لطف که در جریده کرم به نام ما ثبت نکرد؟!

مقرّبان درگاه عزت و ساکنان حضرت جبروت، انگشت تحیّر در دهان تعجّب گرفته که شگرف کاری و عجب حالی که خاکیان را برآمد.

نواختگان لطف اواند، برکشیدگان عطف اواند، عارف بتعریف اواند، مشرّفان بتشریف اواند، و اصلان به ایصال اواند، نازان به وصال اواند، نرگس روضۀ وجود ایشانند، سرو باغ وجود ایشانند، حقّه درّ حکمت ایشانند، نور حدقۀ عالم قدرت ایشانند.

الهی! به عنایت ازلی تخم هدی کشتی، به رسالت انبیا آب دادی، به معونت و توفیق رویاندی، به نظر و احسان خود به بر آوردی، از لطف تو در می خواهم که سموم قهر از آن بازداری و باد عدل بر وی نجهانی، کِشتۀ عنایت ازلی را به رعایت ابدی مدد کنی. (1)

21 - همراهی با مسلمانان
اشاره

همراهی با مردم مؤمن و مسلمان، دارای آثار و فوائد دنیوی و اخروی است، به تنهایی نمی توان کاسب سعادت دنیا و آخرت شد. همراهی با مسلمانان، انسان را به وضع آنان آگاه می کند، و لیاقت خدمت به ایشان را به آدمی عرضه می دارد. انسان وقتی به خلوت رفت، و از مسلمانان جدا شد، در حقیقت از فیوضات الهیه محروم

ص:393


1- (1) - کشف الاسرار: 117/9. [1]

شده، و از بسیاری از کارهای خیر بازمانده است. مؤمن لازم است درتمام شؤون زندگی ملازم مردم مؤمن باشد و از درد آنان خبر گیرد، و به علاج مشکلات آنان اقدام نماید.

به کوی عزلت نشستن، وبا همه قطع رابطه کردن نه این که هنر نیست، بلکه دامی از دام های خطرناک شیطان است.

همراهی با مسلمانان در روایات

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

یَدُ اللّهِ عَلَی الْجَماعَةِ، وَ الشَّیْطانُ مَعَ مَنْ خَالَفَ الْجَماعَةَ یَرْکُضُ. (1)

دست خدا بر سر جمعیت است، و شیطان همقدم کسی است که با جماعت مخالفت کند.

و نیز آن حضرت فرمود:

اَیُّها النّاسُ عَلَیْکُمْ بِالْجَماعَةِ، وَاِیّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ. (2)

ای مردم! بر شما باد به جماعت، و بپرهیزید از تفرقه و پراکندگی.

و نیز فرمود:

اَلْجَماعَةُ رَحْمَةٌ، وَ الْفُرْقَةُ عَذابٌ. (3)

با هم بودن رحمت، و جدائی و تفرقه عذاب است.

و فرمود:

ص:394


1- (1) - کنز العمال: 206/1، حدیث 1031؛ المعجم الکبیر: 145/17.
2- (2) - کنز العمال: 206/1، حدیث 1028؛ مسند احمد بن حنبل: 370/5. [1]
3- (3) - کنز العمال: 266/3، ذیل حدیث 6480؛ مسند الشهاب، ابن سلامة: 43/1، ذیل حدیث 14.

مَنْ خَرَجَ مِنَ الْجَماعَةِ قَیْدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْاِسْلامِ مِنْ عُنُقِهِ. (1)

هر کس به اندازه یک وجب از جماعت کنار رود، بند اسلام را از گردنش خارج کرده است.

منظور از این جماعت در آیات و روایات جماعت سالم و مجتمع بر حق، و جمعیت سالک الی اللّه است، نه جمعیتی که منحرف و گمراه و در بدعت و ضلالت است و به ظاهر ادعای مسلمانی دارد.

سُئِلَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ جَماعَةِ امَّتِهِ؟فَقالَ: جَماعَةُ امَّتی اهْلُ الْحَقِّ وَ انْ قَلُّوا.

از رسول خدا از جماعت امّت ایشان پرسیدند؟ فرمود: منظورم جمعیت اهل حق است گرچه عددشان اندک باشد.

از امیر المؤمنین علیه السلام از تفسیر سنّت و بدعت و جماعت و تفرقه پرسیدند، فرمود: سنّت، به خدا قسم سنت محمد صلی الله علیه و آله است و بدعت خلاف سنت، و جماعت، به اللّه قسم جمعیت اهل حق است گرچه اندک باشند، و تفرقه، معاشرت با اهل باطل است گرچه تعدادشان بسیار باشد. (2)ما شیعه بر مبنای همین آثار که حتی در کتب اهل سنت روایت شده خود را بر حق می دانیم، ما به پیروی از اهل بیت افتخار داریم گرچه تعدادمان کم باشد، و از اهل باطل نفرت داریم گرچه همه اهل دنیا باشند. ما سقیفه و اصحاب آن را طبق آیات قرآن و همین روایات قبول نداریم گرچه تمام مردم آن روز به طرفداری از آن برخاستند، ما مطیع امیر المؤمنین علی علیه السلام هستیم گرچه در آن روز بیش از دوازده نفر یار نداشت.

ص:395


1- (1) - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید: 123/8، [1] کنز العمال: 207/1، حدیث 1035.
2- (2) - بحار الأنوار: 265/2، باب 32، حدیث 21؛ معانی الاخبار: 154، حدیث 1.

ما پای بند به اصول هفتاد و دو نفر شهدای کربلاییم گرچه تعدادشان اندک است و از یزید و یزیدیان مدعی مسلمانی که شاگردان مکتب سقیفه اند بیزاریم، گرچه تعدادشان از شماره فزون است.

قیلَ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : ما جَماعَةُ امَّتِکَ؟قالَ: مَنْ کانَ عَلَی الْحَقِّ وَ انْ کانُوا عَشَرَةً. (1)

به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشتند: جماعت امتّت کیست؟ فرمود: آنان که بر حقّ اند، گرچه ده نفر باشند.

22 - بیزاری از اهل بدعت

اهل بدعت، بنابر تفسیر امیر المؤمنین علیه السلام آنان هستند که در جهت مخالف برنامه های حق و قرآن و رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت می کنند، و در حرکات وسکنات و اعمال خویش تابع آرای خود و هوای نفسند، گرچه تعداد آنان زیاد باشد. (2)اهل بدعت بنابر قول رسول خدا بدترین مردم و شریرترین خلق روی زمینند. (3)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

شَرُّ الْاُمُورِ مُحْدَثاتُها، الا وَکُلُّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ، الا وَکُلُّ ضَلالَةٍ فَفِی النّارِ. (4)

بدترین امور برنامه های من درآوردی ضدّ دین است، بدانید که هر بدعتی گمراهی و هر گمراهی در آتش است.

امام علی علیه السلام درباب خسارت و ضرر بدعت می فرماید:

ص:396


1- (1) - بحار الأنوار: 266/2، باب 32، حدیث 22؛ [1]المحاسن: 220/1، حدیث 124. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 266/2، باب 32، حدیث 23؛ معانی الاخبار: 155، حدیث 3.
3- (3) - کنز العمال: 218/1، حدیث 1095؛ تاریخ مدینة دمشق: 374/53، ذیل حدیث 11309.
4- (4) - بحار الأنوار: 309/2، باب 34، حدیث 71؛ [3]مستدرک الوسائل: 324/12، باب 38، حدیث 14207. [4]

ما هَدَمَ الدِّینَ مِثْلُ الْبِدَعِ. (1)

به مانند بدعت ها چیزی باعث خرابی دین نشده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

بترس از این که از خود بدعتی بر جای نهی که وزر آن و وزر عمل به آن در پروندۀ تو ثبت خواهد شد. (2)این بود شرح مختصر بیست و دو برنامه ای که به فرمودۀ حضرت زین العابدین علیه السلام از نشانه ها و علائم بندگان صالح و شایسته خدا است.

الهی! تو را به عزّت و جلالت قسم، و تو را به آبروی حضرت علی بن الحسین علیه السلام سوگند ما را به صفات صالحان از عباد و بندگانت آراسته فرما، تا قدرت ربودن گوی سعادت دنیا و آخرت را به دست آوریم که راهی برای رسیدن به خیر دنیا و آخرت، و یافتن نجات ابدی، و عیش جاودانی جز راه صالحان و شایستگان نیست.

ص:397


1- (1) - بحار الأنوار: 92/75، باب 16، حدیث 98؛ [1]کنزالفوائد: 350/1. [2]
2- (2) - بحار الأنوار: 106/74، باب 5؛ مکارم الاخلاق: 454.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109