این گونه بود حضرت خدیجه الغراء ام المومنین سلام الله علیها جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : ویسی، فیض الله، 1333 -

عنوان و نام پدیدآور : این گونه بود حضرت خدیجه الغراء ام المومنین سلام الله علیها جلد 1 [کتاب]/نویسنده فیض الله ویسی.

مشخصات نشر دیجیتالی : اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، 1398.

مشخصات ظاهری :ج1- 373ص.

شابک : 978-964-2560-70-7

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : عربی.

موضوع : خدیجه (س) بنت خویلد، 68 - 3 قبل از هجرت.

رده بندی کنگره : BP26/2/س2الف8 1393

رده بندی دیویی : 297/9722

ص: 1

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحیم

«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا» آیه ی 32 سوره ی احزاب

«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» آیه ی 33 سوره ی احزاب

«وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا» آیه ی 53 سوره ی احزاب

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا» آیه ی 59 سوره ی احزاب

«إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» آیه ی 35 سوره ی آل عمران

«فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ» آیه ی 37 سوره ی آل عمران

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ» آیه ی 10 سوره ی تحریم

«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» آیه ی 11 سوره ی تحریم

«وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ» آیه ی 12 سوره ی تحریم

قلم از ذکر فضائل ام المؤمنین حضرت خدیجه ی کبری (سلام الله علیها) عاجز و لسان الکَن و علم ناچیز و بیان ناقص است.

ما درباره بانوی بزرگواری که خداوند شب معراج سلام بوسیله پیک وحی خود به او می رساند و آن کسی که هم مورد نعت و ستایش و تمحید خداوند و هم ملائکه و هم رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، مطلبی نداریم کسی که مادر بانوی عظیمی حضرت صدیقه ی طاهره فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها). که مادر ائمه ی هدی ام النجباء، سیدة نساء العالمین، ام ابی ها و کسی که محور اصلی اصحاب کساء و ناقل آن می باشد کسی که عوالم بخاطر وجود شریف او و پدر بزرگوارش و شوهر ارجمندش و اولاد طاهرینش، ائمه ی اطهار (علیهم السلام) خلق شد. بلکه همه موجودات و مخلوقات، تقریر و نوشتن کاری بسیار مشکلی است.

ص: 2

تاریخ چنین بانوئی با عظمت و شوکت، شهامت، مناعت پایداری و استوار، دیانت، حامی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و حامی ولی الله و حجة الله، علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) و حامی دین و دیانت، فداکاری، شجاعت، راسخ در اعتقاد و ایمان همسر وفادار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم).

حق جو و حق پذیر و ایثار و حُسن رفتار با همسر، راستی و درستی، و مقاومت و صبوری. بهترین الگوی کمال و جمال انسانی برای همه ی مسلمانان، خصوصاً بانوان شیعه، بانوی منحصر به فرد بوده [به غیر از فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)] کسی که دوست و دشمن در تعریف او، حق مطلب را باز هم اداء نکردند. اما مورد ممدوح همه است، حتی مخالفین فضل بن روزبهان - عالم سنی - در این باره می گوید:

اما فضائل خدیجة (علیهاالسلام)، فهی کثیرةٌ لا تُحصی اما برتری ماو والایی های حضرت خدیجه (علیهاالسلام) بی شمار و بسیار است.

بانویی که فی الجمله دارای این صفات عالیه بود

1- از خاندان موحد، دانشمند و مبارز

2- والاترین و عفیف ترین بانوی عرب

3- یکی از چهار زن نمونه و موفق خلقت

4- پیش تاز در آزاد اندیشی، عادالت خواهی و حق گرایی

5- شجاع ترین و زیرک ترین بانوی بزرگ مسلمان

6- مدیر، بازرگان و تاجر و ایثار و فداکار در تجارت دین

7- پناهگاه و دستگیر محرومان، نیازمندان و یتیمان و بی نوایان

8- مادر ریحانه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت زهرای مرضیه، صدیقه ی کبری (سلام الله علیها)

9- اولین، عزیزترین و محبوب ترین همسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

10- مشاور، همراه، مونس و یار همیشگی تا آخرین لحظه ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

11- مدافع سینه ی چاک و به هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آن زمانی که همه مرا تکذیب می کردند، خدیجه مرا تصدیق کرد.

12- کسی که مال و ثروتش به اسلام رشد و رونق و گسترش و عزت بخشید.

13- مال و ثروتش هم ردیف شمشیر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تلقی شد.

ص: 3

14- خانه اش آغاز معراج و فرودگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گردید.

15- خداوند، بارها به او سلام رساند و جبرئیل هم سلام رساند و میوه های بهشتی برای او فرستاد و نوید بهشت به او داد.

16- بعد از مرگش حتی دشمنانش هم غمگین و زبان به فضایلش گشودند.

17- علاوه بر مال، جان خود را هم نثار اسلام کرد.

18- اهل البیت (علیهم السلام) از انتساب به او افتخار می کنند و خود را فرزند او می دانند.

19- هنگام دفنش، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جامع ای از بهشت برایش فرستاده شد.

20- مرگش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را خانه نشین کرد و باعث شد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن سال را «عام الحُزن» بنامد.

صلی الله علیها و علی بعلها و علی بینها و علی بنتها فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) و علی محبی ها و مروج فضائلها و مناقبها.

«وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ» آیه ی 88 سوره ی هود

5 رمضان المبارک 1439

الحقیر، فیض الله ویسی

لغات

امتیاز، جدا شدن، جدا شدن از یک دیگر، جدایی و انفصال و تفریق

در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز

در آفتاب سایه ی شاه و گدایی است

برتریی داشتن، مزیت داشتن، رُجحان، فضیلت، تمیز و تشخیص، تفاوت، تدبیر، فراست، هشیاری، دور اندیشی، عاقبت بینی

لغت ویژه: ویژه، خاص و خاصه

همیشه دل از شاه دارید شاد

به ویژه که دارد ره دین و داد

خالص و خلاصه، خالص و بی غش، صاف و پاک دل.

ص: 4

ویژه، بیژه، خالص، خاص، خاصه، برگزیده

ویژگان: جمع ویژه و به معنی خاصان و نزدیکان کسی و شخصی

خصائص: خصایص. خاصیت ها و اختصاصات و شایستگی ها و سزاواری ها.

شمایلی که نباید به وصف در أوهام خصایص که نگنجد به ذکر در أفواه

اختصاص، خاص کردن به تخصیص، خاص گردانیدن به چیزی، ویژه کردن به انفراد، اغتزاز و اختصه بالطریق الرضیة. خاص گردانیدن، یگانه و خاص شدن. وابسته و خاص شدن، تفضیل، گزیده کردن. به گزیدن، برگزیده شدن، دوستی و یگانگی کردن. اختصاص، فی اللغة، امتیاز بعض الجمله بحکم...

لغت ده خدا

اختصاص دادن، مرکب چیزی را به کسی مخصوص کردن و شریک نکردن دیگری را در آن خَصَّ خَصاً و خُصوصاً و خُصُوصةً و خصوصیةً و تَخَصةً و خِصیَّةً و خصیصی و خصیصاً فلاناً بالشیء، او را برگزید، ویژه او قرار داد، چیزی را مخصوص او قرار داد. (الخاص) مخصوص، ویژه، یگانه.

مازَیَمیزُ مَیزاً و اَمازَ الشَّئَ، چیزی را تمیز داد. از چیزی دیگر جدایش کرد. آن را بر چیزی دیگر برتری و ترجیح داد. تَمیزَّ و اِنمازَ، انمیازاً و امتازِ امتیازاً و استمازَ، استمازةً، جدا شده، تمیز داده شده از چیز دیگر.

1-امتیاز و خصوصیت و ویژگی اول: نسب ایشان شریف

نسب این بزرگوار با همسر بزرگوارش، حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، هر دو نسبشان به قریش منتهی می شود. اجداد پدری حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با اجداد حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در نیای چهارم (قُصّی) به هم می رسند. بنابراین ام المؤمنین (علیهاالسلام)، بالله واسطه، دختر عموی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد.

اجداد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تا جد هشتم عبارتند از: عبدالمطلب(1) بن شیبة بن هاشم بن عمرو بن عبد مناف بن المغیرة بن قصی بن زید بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر، بن اسماعیل بن ابراهیم... سام بن نوح، شیث بن آدم (علیه السلام)

1- محمد بن سعد بن منیع زُهری در الطبقات الکبری متوفای 230 ه-، ذکر کرده است باین صورت: هی خدیجة بنت خویلد بن أسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنایة و امها فاطمة بنت زائدة بن الأصم بن الهرم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤی بن غالب بن فهم بن مالک و امها هالة بنت عبد مناف بن الحارث بن منقذ بن عمرو بن معیص بن عامر بن لؤی، و امها العرقة و هی قلابة بنت سُعید بن سهم بن عمرو بن هُصیص بن کعب بن لؤی،و امها عاتکة بنت عبد العزی بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب، و أمها الخطیا و هی ریطة بنت

ص: 5


1- شیبة الحمد اسم عبد المطلب بوده او را به این دلیل نام خواندند که هنگام تولد در سر او مقداری موی سفید بود با توجه به این که شیبة به پیری است که موی سرش سفید شده است و به خاطر اوصاف نیکی که داشت واژه ی «حمد» که به معنی سودگی است به ان افزودند ونام عموی وی مطلب بوده که او را بنده و عبد خود نام نهاده است وقتی پدرش هاشم در سرزمین غزّه(شام) دنیا رفت مطلب او رابه مکه اورد وقتی از او پرسیدند که این بچه کیست؟گفت عبد من است از ان پس مردم او را عبدالمطلب خواندند.

کعب بن سعد بن تیم بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب، و امها تائلة بنت حُذافة بن جُمح بن عمرو بن هُصیص بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک، و کانت خدیجة بنت خویلد قبل اَن یتزوجها أحد قد ذکرت لورقة بن نوفل بن أسد بن عبد العزی بن قصی قلم یقضی بینهما نکاح فتزوجها أبو هالة و اسمه هند بن الناش بن زرارة بن وقدان بن حبیب بن سلامة بن غوس بن جروة بن أسید بن عمرو بن تمیم، و کان ابوها ذا شرف فی قومه و نزل مکة و خالف بها بنی عبدالدار بن قصی و کانت قریش تزوج حلیفهم، فولدت خدیجه لأبی هالة رجلاً یقال له هند و هالة رجل ایضاً. ثم خلف، علیها بعد ابی هالة عتیق بن عابد بن عبدالله بن عمر بن مخزوم فولدت له جاریة یقال لها منه. فتزوجها صیفی بن امیة بن عابد بن عبدالله بن عبدالله بن عمر بن مخزوم و هو ابن عمها، فولدت به محمداً – و یقال لنبی محمد هذا بنو الطاهرة لمکان خدیجة، و کان له بقیة بالمدینة و عقب فانقرضوا. و کانت خدیجة تدعی أم هند.... (1)

2- همین مورخ می نویسد أخبرنا هشام بن محمد بن السائب الکلبی عن أبیه عن أبی صالح عن ابن عباس قال: هی خدیجة بنت خویلد بن أسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة ابن عباس گفت: او خدیجه دختر خویلد بن أسد بن عبدالعزی بن کلاب مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة است(2)

3- جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، ص 12، 16 و ص 117-120، الانوار الساطعة من الغراء الطاهرة، غالب سیلاوی، ص 7.

.... و عبد العزی هذا هو أخو عبد مناف أجداد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، اذا ابوهما قصی بن کلاب فهی رضی الله عنها تلتقی مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی الجد الرابع و هو قصی بن کلاب

و عبد العزی برادر عبد مناف است که یکی از اجداد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. چرا که پدر این دو، قصی بن کلاب است، و خدیجه (علیهاالسلام) در جد چهارم با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشترک است و جد چهارم، همان قصی بن کلاب است.(3)

پس خلاصه ی ترجمه ی طبقات ابن سعد این است ام المؤمنین خدیجه ی غرا (سلام الله علیها). بنت خویلد بن أسد بن عبدالعزی بن قصی ابن کلاب بن مرة بن کعب بن لُوی بن غالب بن فهرست. و مادر ایشان، فاطمه دختر زائدة بن الأصم است. که نسبش ایضاً به لوی بن غالب می رسد و مادر فاطمه، هاله است، که دختر عبد مناف بن الحارث که نسبش ایضاً به لوی بن غالب می رسد و مادر هاله، قلابه نام داشت و او دختر سعد بن سهم ابن غمرو، که از اولاد غالب بن فهر است. و کنیه ی ام المؤمنین (سلام الله علیها) ام هند است. و بنابر مشهور(4)، شوهر اول او، عتیق بن عائز مخزومی و شوهر دوم ایشان، ابی هالة بن المنذر الأسدی بوده است. از او

ص: 6


1- . الطبقات ابن سعد، ج 8 ص 249. دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، دو جلد در یک جلد.
2- . الطبقات ج 8 ص 249.
3- . السیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم) ابومنذر بن هشام کلبی، ج 1، ص 173، دار الجیل، بیروت دو جلدی در یک جلد
4- . محل اختلاف است که بعداً انشاءالله درباره ی این مطلب سخن خواهیم گفت

دختری آورد به نام هند، از این جهت مکنا به ام هند گردید. و ابوهاله، نیز نماند، و ام المؤمنین (سلام الله علیها)، از مال خویش و میراث شوهران، ثروتی عظیم فراهم آمد، آن را سرمایه نمود. بشرط مضاربه تجارت کرد. تا از ضادید [جمع ضدید مرد بزرگ، و شجاع، دلاور، مهتر، باد شدید، سرمایه سخت].

توان گران گردید، چندان که هشتاد هزار شتر در زیر بار تجارت او بودند، همه روزه مال او زیاد می گردید و نام او بلند می گشت و بر بام خانه ی او قبه ای از حریر سبز با طناب های ابریشم برپا کرده بودند. با تمثالی چند و این جلالت اییشان را علامتی بود. در این وقت، عقبة بن ابی محیط، و صلت بن ابی شهاب که هر یک چهارصد کنیز و غلام و خدمتکار داشته اند و ابوجهل و ابوسفیان که در شمار ضادید قریش بودند. و دیگر بزرگان، از هر جانب خواستار شدند که ام المؤمنین (سلام الله علیها) را به حباله ی نکاح خود درآورند و ایشان قبول نمی کردند تا آن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را در حباله ی نکاح خود درآورد.

و از او، قاسم و عبدالله که آن ها را طیب و طاهر می نامیدند، و ام کلثوم و زینب و رقیه و فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) از ایشان متولد گردید. و ام المؤمنین (سلام الله علیها)، جمیع اموال و دارایی خود را واگذار به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود. و بیست و چهار سال و یک ماه با آن حضرت، زندگانی نمود. و چون ام المؤمنین (سلام الله علیها) از دنیا رفت. شصت و پنج سال از عمر شریفش گذشته بود و تا او زنده بود. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) زنی را اختیار نکرد. و به دست خود، او را در حجون مکه به خاک سپرد. وفات ایشان به روایت یعقوبی قبل از هجرت، به سه سال در ماه مبارک رمضان، اتفاق افتاد این بود فهرست و خلاصه ی دوره ی زندگانی ام المؤمنین(1)

نسب شریف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق مُروج الذهب، ابن مسعود، از این قرار است نسبه الشریف: و هو محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم ابن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن النضر بن کنانة بن خُزیمة بن مدرکة ابن الیاس بن مُضر بن ترار بن معد بن عدنان بن أدد بن ناخور ابن سود بن یعرب بن یشجب بن ثابت بن اسماعیل بن ابراهیم خلیل الرحمن بن تاریخ ناخور بن ساروخ بن أرعواء بن فالع ابن عابر بن شامخ بن إرفشخد بن سام بن نوح بن ملک بن متوشلخ ابن أخنوخ بن یرد بن مهلاییل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم (علیه السلام).(2)

مرحوم مجلسی در جلاء العیون – نسب شریف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را باین صورت آورده است: مشهور در نسب آن حضرت این است: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن ترار بن معد بن عدنان بن آذر بن الهمیسع بن سلامان بن البنت بن حمل بن قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم

ص: 7


1- . ریاحین الشریعة، ج 2، ص 202 چاپخانه ی خورشید، تاریخ انتشار: دارالکتب الاسلامیه تاریخ نشر 1385 ه.ش
2- . مزوج الذهب، ج 1، ص 265، من منشورات دارالهجرة ایران، قم

بن الخلیل تاریخ بن ناخور بن شروع بن ارغو بن فالغ بن عابر بن شالح بن ارفخشد بن سام بن نوح بن مالک بن متوشلخ بن اخنوخ بن البارض بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم (علیه السلام).(1)

البته اقوال دیگری هم هست که بعضی از اجداد آن بزرگوار را مختلف ذکر کرده اند. در اسامی آنان فرق دارد.

اهل بیت و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) هم خود را در خطب ها و کلمات و سخنرانی ها، نسبت به حضرت خدیجه (سلام الله علیها) می دهند از طرف مادری.

در دعای ندبه آمده است که در خطاب به حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می خوانیم:

اَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفی، وَابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضی، وَابْنُ خَدیجَةَ الْغَرّآءِ، وَابْنُ فاطِمَةَ الْکُبْری. کجاست فرزند پیامبر برگزیده و فرزند علی مرتضی و فرزند خدیجه ی غراء و روشن جبین و فرزند فاطمه ی کبری.

لفظ و لغت غراء: مؤنث اغر، به معنای نیکو زیبا، سفید و روشن از هر چیز، درخشان، و به معنی فصیح و بلیغ و شیوا، چنانکه گویند: قصیده غراء، ادبیات غراء.

همایون باد نوروزت که بر گیتی همایون شد

از آن فرخنده دیدار و همایون طلعت غرا

روشن، نورانی، طریقه ی غراء، راه نیک روشن

لیله ی غراء، شب روشن، شب جمعه

ز شاهان همه گیتی ثنا گفتن ترا شاید

که لفظ اندر ثنای تو همه یکسر شود عزا

حجت ز بهر شیعت حیدر گفت

این خوب و خوش قصیده ی غرا را

مدینه ی منوره، ذوالغراء ناحیه ای است در عقیق مدینه

لغت دهخدا

غَرَّ غَرّاً و غِراراً و غَرِرَ، غَرارَةً، شریف و بزرگوار شد. غَرَّ، غَرراً و غَرَّةً و غَرارةً الوجهُ، صورت زیبا شد، چهره درخشنده غَرَّ الشیءُ. سفید شد.

الاَغر، زیبا، نیکو، هر چند سفید، آقامنش بزرگوار، نجیب، الغراء، مؤنث الاغرّ المنجد.

ص: 8


1- . جلاءالعیون ص 31، ناشر: سید علی امامیان، چاپ: وفاء تاریخ انتشار: 1387 ه.ش

امام سجاد (علیه السلام) در آن خطبه ی غراء معروف خود در مقابل یزید ملعون در شام، در مقابل چندین هزار نفر سخنان بلیغ و فصیح فرمود که همه را منقلب کرد و زیر و رو نمود. تا باین جا می رسد که فرمود: ثُمَ قالَ: اَنا ابنُ فاطمةَ الزهراء. اَنا ابنُ سیدةِ النساء، انا ابنُ خدیجةَ الکُبری. انا ابنُ المَقتول ظُلماً. انا ابنُ المَجزوزِ الرأس من القَفآ....(1)

سپس فرمود: منم پسر فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، منم پسر خدیجه ی کبری، منم پسر آن کسی که او را به ستم کشتند. منم پسر آن کسی که سرش را از قفا بریدند.

وجود مقدس سید الشهداء (علیه السلام) در مقابل لشکر عمر سعد ملعون ایستاد. برای ارشاد و هدایت آن لشکر از خدا غافل و دنیاپرست. سخنرانی کرد. و در معرفی خود چنین فرمود:

(در حالی که تکیه به شمشیر داده بود. و با صدای بلند و رسا و بلیغ و فصیح) فقالَ اُنشدُکُمُ اللهَ هَل تَعرفوننی؟

قالوا: اللهم نَعم، انت ابنُ رسولِ اللهِ و سِبطُهُ قال: أنُشدُکُم اللهَ هل تَعلمونَ انَّ جَدی رسول الله؟

قالوا: اللهم نعم.

قال: أنشدکم الله هل تعلمون انَّ ابی علیُ بنَ ابی طالب (علیه السلام)؟

قالوا: اللهم نعم.

قال: أنشِدُکُمُ الله هل تعلَمونَ انَّ امی فاطمةُ الزهراءُ بنتُ محمد المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم).

قالوا: نعم.

قال: أنشدُکُمُ اللهَ هل تعلمونَ انَّ جَدَتی خدیجةُ بنتُ خُویلدٍ اولُ نساء هذهِ الأمةِ اسلاماً؟

قالوا: نعم....(2)

شما را به خدای سوگند می دهم، آیا مرا می شناسید؟

گفتند: آری، تو فرزند پیغمبر خدا و سبط او هستی. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا مرا می شناسید که جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است؟

گفتند: آری، به خدا قسم

فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم. آیا می دانید که پدر من علی بن ابی طالب (علیه السلام) است؟

ص: 9


1- . مقتل ابو مخنف، ص 402، چاپ خانه ی قلم. اول 1378 شمسی انتشارات بنی الزهراء (سلام الله علیها)
2- لهوف سید بن طاووس، ص 108 چاپ: نوید اسلام قم، تاریخ چاپ، پانزدهم / بهار / 1385

گفتند: آری، به خدا قسم.

فرمودند: شما را به خدا قسم می دهم. آیا می دانید مادرم، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، دختر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است؟

گفتند: بله.

فرمود: آیا می دانید جده ی من خدیجه (سلام الله علیها) بنت خویلد است. نخستین زنی که اسلام آورد؟

گفتند: آری به خدا قسم...

از این نمونه ها زیاد می باشد.

2-خصوصیت دوم: اصالت خانوادگی حضرت ام المؤمنین حضرت خدیجه ی کبری:

حضرت ام المؤمنین خدیجه (سلام الله علیها). سه سال قبل از واقعه ی «عام الفیل» در مکه مکرمه، گیتی و جهان را، به وجود خود مزین فرمودند. بحار ج 16 ص 12

و قیل: انها ولدت قیل الفیل بخمسة عشر سنة

و از جایگاه رفیع و بلند خود، در جوار رحمت الهی قدم به این عرصه نهادند تا آغاز «فَمَنَ اللهُ عَلیکم» زیارت جامعه آیه ی 94 سوره ی انعام، خدا بر شما منت نهاد [تا به ایمان استوار و محکم رسیدند]

و قال تعالی: «أَهَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» آیه ی 5 سوره ی انعام

را به تشنگان حقیقت نوید دهند. پس از ولایت او، خاندانش برخلاف رسوم زمانه (زنده به گور کردن دختران)، ولادت او را گرامی داشتند و پدر و مادرش، «خویلد» و «فاطمه» در همان مراسم ساده و روح بخش، نام او را «خدیجه» به مفهوم گسسته و بیگانه ی از زشتی ها و ناپسندی ها، برگزیدند.

لغت خدیجه خَدج: خَدَجَت خداجاً و اَخدَجَت الدابةُ. شتر بچه اش را سقط کرد. الخِداج هر کم بودی در چیزی. اَخدَجَ صلاتَهُ. نماز را به طور کامل انجام نداد. المنجد

خدیجه مؤنث خدیج است، خدیجه الکبری، مشهور به ام المؤمنین، اول زن پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که دختر خویلد بن اسد عبدالعزی بن قصی از اشراف قریش بود، مادر مشارالیها، فاطمه بنت زائدة الاصم از اولاد عامر بن لؤی است. به زمان جاهلیت خدیجه را طاهره می گفتند. و حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله و سلم) لقب «کبری» به او داد. قبل از بعثت، این زن به ازدواج پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درآمد. و حضرت صدیقه ی طاهره، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) و قاسم و طیب و طاهر از بطن او است.

خدیجه ی کبری، پیش از همه ی زنان، قبول اسلام و ایمان نمود و مدت 24 سال و اندی دوره ی زندگی او با پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و بعد از آن به سرای دیگر شتافت. از وسائل ظاهری که

ص: 10

موجب پیشرفت کار نبوت شد. ثروت خدیجه را ذکر کرده اند، عایشه روایت می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره خدیجه را وصف و ثنا می کرد. تا روزی غیرت بر من عارض شد و رشک بردم و گفتم: خدیجه بیش از پیرزنی نبوده است. خداوند عالیمان مر تو را بهتر از آن عنایت کرده، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دلتنگ شد و گفت: نه والله به بهتر از خدیجه تاکنون نایل نشده ام، در وقتی که تمام مردم کافر بودند، او مرا تصدیق می کرد، در اوانی که هیچ کس به معاونت من نمی پرداخت، او به ثروت خود با من مؤاسات کرد و خداوند از بطن او چند فرزند به من عطا فرمود. عایشه گفت: چون این کلمات را از حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استماع کردم. بر خود مُخمر [پوشانده کشنده، پوشاننده و پنهان کنند] کردم که من بعد از خدیجه بد نگویم. خدیجه سه سال قبل از هجرت در سن شصت و پنج سالگی در مکه ی معظمه به دار بقا شتافت. بنابراین تاریخ مُزاوجت او با حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، بیست و هفت سال و چند ماه قبل از هجرت، اتفاق افتاده است. خدیجه خیر نساء عالمها در حق او گفته است خدیجه ی کبری زنی عاقل و با ثروت بود. (از خیرات حسان ج 1 ص 111)

خدیجه بنت جعفر، او دختر جعفر بن نصیر التمیمی شاعره ای بوده است، اندلسی که هم در ادب دستی داشته و هم در موسیقی الحان و اشعار او را بدلاویزی و طرب انگیزی وصف نموده اند. اما از نتایج افکار او چیزی بدست نیامد. (از خیرات حسان، ج 1 ص 112)

خدیجه نامی است از نام های زنان. در عرف خدیج هم گویند.

خدیجه دختر علی بن ابی طالب امیر المؤمنین (علیه السلام) است که بنابر قول صاحب حبیب السیر نام مادر او معلوم نیست (از حبیب السیر جچ کتابخانه ی خیام ج 1 ص 584)

خدیجه: دهی است از دهستان کرطا بخش رامهرمز شهرستان اهواز، واقع در پانزده هزار گزی شمال خاوری رامهرمز کنار راه شوسه ی هفت گل به گنبد سران، این ناحیه کوهستان و گرمسیر و مالاریایی...

در حدود 36 نام خدیجه در لغت دهخدا برده شده است. حضرت ام المؤمنین خدیجه ی کبری (سلام الله علیها) منتسب به خاندانی اصیل، ممتاز، برجسته، و اهل دانش و حکمت است، جد مادر، پدر و افراد برجسته ی دیگری از خاندان ایشان همگی موحد و متدین به ادیان آسمانی بوده اند. پدرش استبدادستیز و استقلال طلب بود. خویلد، فرزند «أسد»، فرزند «عبدالعزی» فرزند «قُصی» فرزند «کلاب» فرزند «مرة» فرزند «کعب» فرزند «لؤی» فرزند «غالب» فرزند «فهر» است.(1)

پدر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از بزرگان قریش و پیرو آئین حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود. او فرد مستقل، شجاع، استبداد ستیز، دارای تمکن مالی و وجهه ی اجتماعی بود. او به سبب امتیازات و موقعیت بالایی که داشت، مهتر و رئیس طایفه ی خود بوده و از احترام ویژه ای برخوردار بود.

ص: 11


1- . السیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابومنذر بن هشام کلبی، ج 1، ص 173

نمونه ای از عملکرد مذهبی و اجتماعی خویلد آن است که زمانی که «تُبّع» پادشاه یمن بر آن شد که مکه را تسخیر کند و سنگ مقدس «حجرالاسود» را به یمن منتقل کرده و به این وسیله توجه مردم را از مکه به یکم منعطف [خم و پیچ رودخانه، جائی که راه کج شود و به سمت دیگر پیچ بخورد] سازد. برای این منظور دست به لشکرکشی زد و با سپاهی گران وارد شهر مکه شد، تنها کسی که از میان مردم شجاعانه در مقابل او ایستاد و از این سنگ آسمانی که در میان پیروان آئین حضرت ابراهیم (علیه السلام) بسیار مورد احترام بود، حفاظت کرد، خویلد پدر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بود. این فداکاری در آن زمان زبانزد مردم شد و مردم زبان به زبان از وصف و شجاعت خویلد، سخن می گفتند. و او را در این مورد می ستودند.(1)

از تاریخ و روایات رسیده چنین دریافت می گردد که وقتی «خویلد» پدر شجاع حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، از نقشه ی تجاوزکارانه ی پادشاه «یمن» آگاه شد. از سویی دلیرانه نزد او رفت و با او به گفت و گو نشست و به او هشدار داد که مبادا به چنین کاری دست بزند که مورد خشم خدا قرار خواهد گرفت، چرا که پروردگار کعبه از آن دفاع خواهد کرد و متجاوز و بی داد پیشه را به کیفر بیدادش، به لعنت و بدنامی ابدی گرفتار خواهد ساخت.

«و اِنَّ ربَّ البَیتِ لَن یَترُکهُ، بَل سَتَحِلُّ علیه اللعنة التی تؤدی بِهِ الیَ التَّهلُکَةِ»

و از دگر سو، بزرگان قریش و چهره های بانفوذ منطقه را فرا خواند، و با تشکیل مجلسی با آنان به مشورت و رایزنی [کسی که در امری با وی مشورت کنند و او رأی و عقیده ی خود با بگوید، طرف مشورت، مستشار] پرداخت که برای مقاومت، در برابر تجاوز و اشغال، چه باید کرد؟ و سرانجام در برابر آن قدرت خشن و استبداد پیشه [یکه و تنها و بخودی خود به کاری پرداختن خود رأی بودن فرمان روایان مقید به قانون نباشند و به میل و اراده ی خود کار کنند، خودکامگی]

و اشغال گر به پا خاست و خروشید که، مرگ پر افتخار از این ذلت پذیری و حقارت، بسی نیکوتر است. «المَوتُ اَحسنُ مِن ذالک»

از پی آن، شمشیر خود را برگرفت و به میدان دفاع گام نهاد و از پی او، قریش و دیگران برای دفاع به میدان آمدند.

«ثُمَّ اَخَذَ سیفَهُ و خَرجَ و خَرَجَتْ مَعَهُ قریشُ بِسُیُوفِهَم....»(2)

و بدین جهت، با درایت و فرصت سازی و شهامت نخستین برانگیز خویش، بذر مقاومت و ایستادگی در برابر اشتغال گر در را در دل ها افشاند و با روشن گری و تلاش، آبیاری نمود و به میوه نشاند و جلوی تجاوز و بیداد را گرفت.

ص: 12


1- . الانوار الساطعة، من الغراء الطاهرة، غالب، سیلاوی، ص 9 و 10، الروض الانف، ابوالقاسم عبدالرحمان بن عبدالله سهیلی، ص 213.
2- . الانوار الساطعة من الغراء الطاهرة، غالب سیلاوی، ص 9

طبری، به نقل از «واقدی» آورده است که خویلد بن اسد در «جنگ فُجار»(1) که بین قریش و متحدان از سویی و قبیله هوارن [هوازن] از سویی دیگر درگرفته بود شرکت کرد و کشته.

مسئله ی فجار

فجار از ماده ی «فجور» به معنی گناه است. چون این جنگ در ماه مبارک رجب که از ماه های حرام می باشد، اتفاق افتاده، لذا از آن تعبیر به «فجار» شده است. ماه های حرام عبارتند از: «رجب، ذی قعده، ذی حجه، و محرم» که اعراب جنگ در این چهار ماه را حرام می دانستند. علت این جنگ این بود که «نعمان بن منذر» همه ی ساله چند شتر جام و مشک برای تجارت به بازار «عکاظ» می فرستاد و کسی به آن کالا کاری نداشت، تا این که نعمان برادر «بلعاء بن قیس» را در اثر برخورد به قتل رساند. لذا بلعاء بعد از آن، کالاهای تجارتی نعمان را غارت می کرد و این باعث شد که طایفه ی «کنانه» که نعمان از آن طایفه و قبیله بود. از طایفه ی قریش کمک بخواهد و قبیله ی قیس نیز از قبیله ی «براص» یاری خواست، لذا بین این چهار قبیله جنگی اتفاق افتاد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن زمان، هفده یا بیست سال داشتند، روایت شده که حضرت ابوطالب (علیه السلام)، مانع شد که احدی از بنی هاشم در آن جنگ، شرکت نمایند، زیرا شرکت در این جنگ حرام بود، به واسطه ی ماه رجب که از ماه های حرام است.

توضیح مطلب: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هفده ساله و به قولی بیست ساله بود که در فجار حاضر شد و سبب فُجّار یعنی همان جنگی که میان کنانه و قیس بود، آن شد که مردی از بنی ضمره به نام براض [از قبیله ی قیس] بن قیس [کنانی] که در مکه در پناه حرب بن امیه می زیست، بر مردی از هذیل، بنام «حارث» تاخت و او را کشت، پس حرب بن امیه او را از جوار خود راند و او به نُعمان بن مُنذر پیوست و نزد او با عروة بن عتبة بن جعفر بن کلاب فراهم آمدند. نعمان در هر سال چند شتر جامه و مشک را برای بازرگانی به بازار عکاظ می فرستاد و کسی از عرب با آن کار نداشت.

تا آن که برادر بلعاء بن قیس را کشت و بلعاء پس از آن بر کالا و مشک های نعمان می تاخت. پس چون عروه و براض نزد او فراهم آمدند، گفت: شتران مرا که در پناه می گیرد؟ براض گفت: من و عروه، گفت من هم از او کم نیستم. و میان آن دو نزاعی درگرفت. پس چون بیرون رفتند و عروه رو به راه نهاد تا بازگردد. براض سر راه بر او گرفت و او را کشت و شتران و کالای نعمان را که همراه داشت گرفت، پس قبیله ی براض فراهم

ص: 13


1- . تاریخ الأمم و الملوک، محمد بن جریر طبری (سنی) ج 2، ص 282، البدایة و النهایة، ابوالفداء اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، ج 2، ص 296، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف صالحی شامی، مقدمه، ص 11، متاع الأسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، تقی الدین احمد مقریزی، ج 6، ص 175. کان خویلد مات قبل الفجار، و هو الذی نازع تبعا حین أراد أخذ الحجر الأسود، الی الیمن، فقام فی ذلک خویلد و قام جماعة من قریش ثم رأی تبع فی منامه ما روعه، فنزع عن ذلک و ترک الحجر الأسود مکانه، خویلد پیش از جنگ فجار، از دنیا رفت و او بود که با تبع (پادشاه یمن) رودرو شد، زمانی که می خواست، حجرالاسود را به یمن ببرد، خویلد مقابل او ایستاد، گروهی از قریش نیز با او همراهی کردند، تبع خواب وحشتناکی دید، روی این جهت از تصمیمی که داشت، منصرف شد و حجرالاسود را در جای خود رها کرد.

آمدند و کنانه به قریش پناهنده شدند و قریش کنانه را یاری دادند و همراه آنان به جنگ برخواستند، پس در ماه رجب که نزد آنان ماه حرام بود، و در آن خون ریزی نمی شد.

جنگیدند و بدین جهت «فجار» نامیده شد، چرا که در ماه حرام، فجوری [گناهی بزرگ] مرتکب شدند. در این جنگ، هر طایفه ای از قریش، سروری داشت و سروری بنی هاشم، با زبیر بن عبدالمطلب بود. و روایت شده که (جناب) ابوطالب (علیه السلام)، جلوگیر شد که حتی یک نفر از بنی هاشم در آن شرکت نماید و گفت: این کار ستم و بیداد و دوری از نزدیکان و حلال شمردن ماه حرام است و من و کسی از بستگانم در آن شرکت نمی کنیم. پس زبیر بن عبدالمطلب را به زور بردند، و عبدالله بن جد عان یتمی و حرب بن امیه گفتند: در کاری که بنی هاشم نباشند، حاضر نخواهیم شد، پس زبیر شرکت کرد. و به قولی ابوطالب در روز [های فجار] حاضر می شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به همراه داشت. و هرگاه می بود، کنانه، قیس را شکست می داد و برکت را از حضور او می دانستند. پس گفتند: ای فرزند خوراک دهنده ی پرندگان و آب دهنده ی حاجیان، ما را تنها مگذار که با بودنت، پیروزی و غلبه با ما است. فرمود: دست از ستم و بیداد و حق ناشناسی و بتان زدن بردارید، تا من هم از شما جدا نباشم. گفتند: آن چه را بفرمایی، انجام دهیم.

پس پیوسته حاضر می شد تا خداوند متعال آنان را پیروز کرد. و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمود: شهدت الفجار مع عمی ابی طالب و انا غلام، «پسری بودم که با عمویم ابوطالب، در حرب الفجار حاضر شدم، و به روایت بعضی، بیست ساله بود که در فجار حاضر شد و ابو براء ملاعب الاسنه را با نیزه ای، از اسبش در انداخت و پیروزی از ناحیه ی او رسید. [این روایت هایی که ما همه را فراهم آوردیم] و حرب بن امیه بن عبد شمس یک ماه پس از (فجار) در شام درگذشت.(1)

مادر حنیف [راست، مستقیم، ثابت و پایدار، در دین، کسی که متمسک بدین اسلام یا در ملت ابراهیم (علیه السلام) و موحد باشد، حنفاء جمع حنفی: یکی از چهار مذهب اهل تسنن، منصوب به ابو حنیفه ی (منحرف) نعمان بن ثابت که یکی از ائمه ی (باطل) چهارگانه ی اهل تسنن بوده و در سال 150 هجری وفات کرده، پیروان او را حنیفی یا حنیفه می گویند. [البته نه به معنی ثابت و پایدار و حق که گذشت معنی او، بلکه برعکس است که این ها مردم را از دین حنیف حقیقی و سنت حقه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) منحرف کرده اند سرگذشت این ها هر کدام در تاریخ نوشته شده است. که مجال برای ذکرشان در این جا نیست]

پس مادر حضرت ام المؤمنین خدیجه ی کبری (سلام الله علیها) فاطمه، دخت «زائده» پسر أصم، پسر «رواحه» پسر «حجر» پسر «عبد» پسر معیص پسر «عامر» پسر لؤی، پسر «غالب» پسر «فهر» است.(2)

ص: 14


1- . تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 168، حرب الفجار طبقات ابن سعد، ج 1، ص 60، همان چاپ
2- . السیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم)، هشام کلبی، ج 1 ص 173.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از سوی پدر یا جد سوم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «قصی» و از جانب مادر با جد هشتم پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لؤی، هم نَسَب می گردد که در نهایت، اجداد هر دو بزرگوار، به حضرت اسماعیل (علیه السلام)، و ابراهیم خلیل (علیه السلام)، منتهی می گردد.(1)

از ویژگی های مادر ام المؤمنین (علیهاالسلام) این بود که در آن شرایط دشوار زندگی، که زنان و دختران در خاندان های ثروتمند و صاحب قدرت و امکانات، غرق در زرق و برق و در کمند هوا و هوس و در اسارت پرستش های ذلت بار و خرافی بودند. او از سویی از ارزش های منفی و ناپسند و اسارت بار و فرصت سوز، اعلام بی زاری کرده بود و دل و دامان و اندیشه و رفتار را پاک می داشت و از دگر سو دنیای وجود، خود را به ارزش ها آراسته می ساخت و به دیت و آئین پدران توحیدگرا و عدالت خواه خویش، حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل (علیهماالسلام)، ایمان داشت.

جد آزادمنش

أسد بن عبدالعزی، جد پدری حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، یکی از اعضاء برجسته پیمان «حَلفُ الفُضُول» است پیمان مذکور را گروهی از رجال برجسته و عدالت خواه عرب، بستند و قرار گذاشتند که از مظلومین دفاع کنند و در یاری کردن در ماندگان، کوشش نمایند، این انجمن، بدان جهت که سه عضو مرکزی و اصلی اش «فضل» نام داشتند. از این رو به عنوان «حلفُ الفُضول» یا پیمان جوان مردان عرب، شهرت یافت.

در ارزش این پیمان و انجمن همین بس که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در آن انجمن، عضویت داشتند و پس از روزگار درخشان بعثت و رسالت نیز در این مورد فرمودند:

لقد شهدتُ فی دار عبدالله بن جذعان حلفا لودعیت به فی الاسلام الأجبت»(2)

من در خانه ی عبدالله بن جذعان حاضر بودم که پیمان بسته شد و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای پیمان برای این پیمان احترام شایانی قائل بودند.

و نیز فرمود: «لقد شهدتُ فی دار عبدالله بن جذعان خلفاً ما احب ان لی به حمُر النعم،».(3)

من در جوانی خویش در انجمن ترقی خواه و ستم ستیز و کمال جویی حضور و عضویت یافتم که هم اکنون حاضر نیستم پاداش و نام نیک آن کار خداپسندانه و سِتُرگ را با گرا نبها ترین ثروت ها، مبادله نمایم.

آیا شرکت پر شور و دلیرانه ی نیای آزادمنش حضرت ام المؤمنین (علیهاالسلام)، در چنین انجمن و هم کاری با چنین گروه نواندیش و آزادمنش، نشان گر رشد فکری و فرهنگی، بیان گر خرد و هوشمندی تفسیر کننده ی

ص: 15


1- . طبقات ابن سعد، ج 8، ص 249.
2- . الطبقات الکبری، ج 1، ص 61
3- . فروغ ابدیت سبحانی ص 181، الطبقات ج 8 ص 157

بشر دوستی و عدالت خواهی، حکایت گر، ستم ستیزی و مبارزه ی او با استبداد و واپس گرایی و ترجمان درایت و مدیریت مترقی و افکار و استبداد شکنی او نیست؟

پسر عموی توحیدگر و حنیف

«ورقة بن نوفل» پسر عموی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از حامیان سرسخت آئین حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده.(1)

ورقه از «حنفاء»(2)

عصر جاهلیت بود. حنفاء که غالب خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از ایشان بوده اند. به کسانی اطلاق می شد که پیرو آیین حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده اند و آلوده به شرک و بت پرستی نشدند.(3)

حنیف، صفت مشبهه و دلالت بر ثبوت دارد. و از ماده ی حنف به معنی روگردانی از گمراهی است و جمع او حُنفاء است به معنی روگردانی از گمراهی است و جمع او حُنفاء است حَنَف حَنفاً، میل پیدا کرد. حَنِفَ، حَنفاً و حَنُفَ، حَنافَةً، پای او به طرف داخل کج شد. تحنف به راه راست رفت. موحد شد. بدین ابراهیم رفت یا عمل حنفی ها را انجام داد الحنیف، راست، مستقیم، پیرو دین ابراهیم، موحد و خداپرست حُنفآء جمع(4)

ورقه: از کاهان، بنام عرب، و به کتاب ادیان پیشین آشنا بود و از نظر مقبولیت دینی در سطحی بود که همگان، وی را به دیده ی تکریم می نگریستند و باورهای دینی و اعتقادات ایمانی خویش را با او در میان می گذاشتند.(5) او جوانی خود را در راه دستیابی به حقیقت سپری کرد و همان کسی است که پس از گزارش غلام حضرت خدیجه (سلام الله علیها) درباره ی دیدار آن راهب با محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) و شنیدن سخنان وی در سفر تجارت آن حضرت، نوید ظهور ایشان را به عنوان پیامبر آخرالزمان به ام المؤمنین داد.(6)

گفت: «فهو نبی هذه الامة قد عرفت انه کائن لهذه الامة نبی ینتظر هذا زمانه، ای خدیجه، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بی شک، پیامبر این امت است، برای این امت پیامبری خواهد بود که در این زمان در انتظارش هستند. همانا او (پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)) با دین بزرگی خواهد آمد که موسی (علیه السلام) نیز به بدان آمد.(7)

[1- المعارف ابن قتیبه، ص 59

ص: 16


1- . انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 106
2- . انوار العرفان فی تفسیر القرآن، ابوالفضل داورپناه، ج 6 ص 144
3- . انوار درخشان، سید محمدحسین حسینی همدانی، ج 11، ص 168.
4- . آیه ی 5 سوره ی بینه اشاره به دین حنیف است، دوازده آیه راجع به حنیف آمده است. در قرآن
5- . انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 106
6- . مناقب، ج 1، ص 42
7- . البدایة و النهایة دمشقی، ج 2، ص 296، السیره الحلبیه فی سیره الأمین المامون. حلبی، ج 1، ص 197، الصحیح من سیره النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، سید جعفر مرتضی عاملی، ج 2، ص 106 تاریخ طبری، ج 2 ص 302

«فقال: إنه لیأتیه النا موسی الاکبر الذی کان یأتی موسی» گفت: شریعت بزرگی خواهد امد که مانند شریعت حضرت موسی (علیه السلام) خواهد بود» قاموس الرجال محمدتقی ششتری (شوشتری)، ج 1، ص 435 البدء و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج 4 ص 142 «لئن کنت صدقتنی لقد جاء الناموس الاکبر الذی کان یأتی موسی بن عمران» اگر مرا تصدیق کُنی برای او شریعتی مقرر شده است که مانند همان موسی بن عمران (علیه السلام) است. او از علمای یهود و نصاری و واقفین به اخبار نزدیک بودن ظهور حضرت خاتم النبیین (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنیده بود. وی همان کسی است که وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به رسالت رسید، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با مراجعه به وی و بیان وقایع اتفاق افتاده، به رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یقین بیشتر پیدا کرد و آرام گرفت(1)

[1- الطبقات الکبری محمد ابن سعد ج 1، ص 153]

.... ثم أتت ورقة بن نوفل فذکرت له ذالک، فقال: إن یک صادقاً فهذا ناموس مثل ناموس..... و سپس نزد ورقة بن نوفل آمد و داستان را برای او گفت. او گفت: اگر راستگوست، [یا این خبر درست باشد] پس این دینی است مانند دین حضرت موسی (علیه السلام)](2)

درباره ی شخصیت «ورقه» آورده اند که او از شراب خواری، قمار و ربا گریزان بوده و عبادات خود را براساس آیین ابراهیمی انجام می داده است، مخالف زنده به گور کردن دختران بوده و حتی گاه با پرداخت مبلغی به پدران ایشان، دختران را از مرگ نجات می داده و سرپرستی آن ها را به عهده می گرفته، او بت پرستی را نمی پسندید و از مدت ها قبل، درصد تحقیق بود تا دین حق را بیابد و به عبارتی ایشان از «حنفاء» بودند. و آن چه که «ابن هشام» در خصوص ایشان بیان می دارند، حاکی از حضورشان در میان «حنفاء» است مطلب این است:

قریش همه ساله عیدی داشتند که در آن روز در کنار یکی از بت ها گرد هم جمع می شدند. و قربانی ها می کردند و تا شام، روز خود را به شادمانی و خضوع در برابر آن بت می گذراندند.

در یکی از سال ها که طبق معمول همه ساله در کنار بت مزبور، اجتماع کردند، چهار تن از میان ایشان به کناری رفته و درباره ی رفتار و حرکات آن روز و خضوعی که در برابر بت می کردند.

به گفتگو پرداختند، این چهار تن عبارت بودند از:

1. ورقة بن نوفل، که نسبش به کعب بن لوی می رسید

2. عبدالله بن حجش، که از خزیمة بود و مادرش امیمه دختر عبدالمطلب است.

3. عثمان بن حویرث، که نسبش به قصی بن کلاب جد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می رسید

ص: 17


1- . سیره نبویه ابن هشام، ج 1، ص 222.
2- . سیره نبویه ابن هشام، ج 1، ص 222

4. زید بن عمرو بن فضیل، که او نیز با هشت واسطه نسبش به کعب بن لوی می رسید.

این چهار نفر، آهسته به کناری رفته و شروع به سخن کردند. نخست قرار شد سخنانی که در آن جلسه گفتگو می شود. تمامی مکتوم بماند. سپس یکی از آن ها گفت: رفقا بدانند که به خدا، این مردم کار نادرستی می کنند دین پدرشان حضرت ابراهیم (علیه السلام) این نبود و زیانی دارد. به چرخیم و این حرکات را انجام دهیم، بیائید هر کدام به سویی رویم و دین و آئین برای خود انتخاب کنیم. زیرا آن چه که اکنون بدان پای بند هستیم. دین نیست، روی این سخن تصمیم گرفته و هر کدام برای دست یافتن به دین حق به سویی رفتند.

اما ورقة بن نوفل، به دین نصرانیت درآمد و اعتقادش در آن باره محکم شد و علومی را نیز درباره ی آن دین کسب کرد.(1)

زمانی که بارقه های وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ساطع شد. هرگاه خدیجه (سلام الله علیها) بایشان مراجعه می نمود. ضمن تأیید آن بیان می نمود که اگر در زنده بودن من، مبعوث شود. او را گرامی خواهم داشت و یاری خواهم کرد و به او ایمان خواهم آورد.(2)

به شهادت حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، ورقة نوفل، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق کرد. اما قبل از این که آشکار کند، وفات یافت.(3)

توفیق ابوعلی در کتاب «فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)، می نویسد:

از جمله اعضای برجسته خاندان حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، عمویش ورقه بود. مرد خردمند و خوش فکر و اندیشه وری که پرسش های ذلت را نمی پسندید. و در پی تحقیق و تفکر در مورد آیین توحیدگرایانه ی حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود. او همان مرد اندیشمندی بود که در گذرگاه های حساس تاریخی، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) او را مشاور و به دیدگان او، اعتماد می نمود. از جمله در ازدواج با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) [خواهد آمد انشاءالله]، و نیز به هنگامی که نخستین بارقه ی وحی بر قلب مصفای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود آمد. به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تبریک گفت و او را به پایداری و استواری و شکیبایی و جدیت افزون تر و اعتماد خالصانه تر، به خدای آسیمان ها توصیه کرد. او دانشور و صاحب نظر در معارف و مفاهیم و مقررات و آزادمنش و بی تعصب بود، و بر ضد شرک و خرافات و کفر و بیداد و واپس گرایی و دنباله روی هشدارها می د اد. نمونه ی اشعار او در توحید و یکتاپرستی، پیرامون جهان پس از مرگ و زندگی جاوید جالب است و نشان گر عظمت و درایت او می باشد.

ص: 18


1- . السیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 204
2- . الطبقات الکبری، ج 1، ص 153. «ورقة بن نوفل قال: فان یبعث و انا حی فسأعزوه و أنصُر أو من به» دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعة بیهقی، ج 2 ص 137
3- . قاموس الرجال شوشتری، ج 10، ص 435 «فقالت له خدیجة انه کان صدقک و أنه مات قبل إن تظهر»

توضیح بیشتر درباره ی پسر عموی ام المؤمنین حضرت خدیجه (سلام الله علیها).

کازرونی در کتاب المنتقی روایت کرده: اولین وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رؤیای صادقانه بود. ایشان رؤیایی نمی دیدند مگر این که مانند سپیده صبح، روشن و واضح برایشان اتفاق می افتاد. سپس به خلوت علاقه مند شدند و در (غار) حرا حاضر می شدند تا در آن عبادت کنند تا آن که ناگهان در غار حرا با حق رو به رو شدند. فرشته ای آمد، و روایت ادامه می یابد تا آن که [راوی] گوید: ورقة بن نوفل پسر عموی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بود. مردی که در (زمان) جاهلیت (قبل از اسلام) مسیحی شده بود. او هر چه قدر می توانست انجیل را که به زبان عبری بود با حروف عربی می نوشت و پیر مرد نابینا گشته بود. خدیجه (سلام الله علیها) به او گفت: پسر عمو به حرف براردزاده ات گوش کن. ورقه گفت: ای برادرزاده چه می خواهی بگوئی؟ سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او ماجرا را بازگو کردند. ورقه گفت: این همان جبرئیل بزرگ است که خداوند تعالی او را بر موسی (علیه السلام) نازل کرد، ای کاش زمان بعثت تو، جوان و در هنگامی که قومت تو را اخراج کنند، زنده باشم.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا آنان مرا اخراج کنند؟ ورقه گفت: آری هیچ کس آن چه تو آورده ای نیاورد، مگر این که با وی دشمن شد و اگر هنگامه کارزار تو را در کنم حتماً تو را نیرومندانه یاری خواهم کرد. دیری نپایید که ورقه از دنیا رفت و مدتی بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی نازل نمی شد. سپس ناموس وحی – یعنی جبرئیل (علیه السلام) و صاحب سر ملکوت، بار دیگر نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد. در روایت دیگری آمده است: خدیجه (سلام الله علیها) نزد ورقه آمد و گقت: به من بگو جبرئیل کیست؟ ورقه گفت: او قدوس (پاک و منزه) است و در سیرزمینی که خدا در آن عبادت نشود، ذکری از جبرئیل به میان نخواهد آمد، ام المؤمنین (علیهاالسلام) گفت: محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)، به من خبر داده که جبرئیل نزد او می آید، ورقه گفت: اگر جبرئیل بر این سرزمین نازل شده است. همانا خداوند خبر عظیمی را بر آن فرود آورده است. او صاحب سرّ خداوند است که رسالت و وحی را برای حضرت موسی (علیه السلام) و عیسی (علیه السلام) آورد.

ام المؤمنین گفت: پس به من بگو: آیا در تورات و انجیل دیده ای که خداوند، پیامبری را در این زمان، مبعوث گرداند که یتیم باشد. و خداوند او را پناه دهد و فقیری باشد که خدا بی نیازش کند و زنی از قریش که با آبروترین آن ها است، امورش را برعهده گیرد؟ و ام المؤمنین (علیهاالسلام)، سخنانی دیگری هم گفت: ورقه در پاسخ گفت: صفات آن کسی که من در تورات و انجیل دیده ام، مانند همان است که تو گفتی، ام المؤمنین (علیهاالسلام) گفت: چیز دیگری غیر از این صفات [درباره ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)] یافته ای؟ ورقه گفت: آری، او بر آب راه می رود. همان گونه که عیسی بن مریم (علیه السلام) راه رفت و مردگان با او سخن گویند، همان طور که با عیسی بن مریم (علیه السلام) سخن می گفتند. و سنگ ها بر او سلام دهند و درختان بر [نبوتش] شهادت دهند. و به خدیجه (علیهاالسلام) همان حرف بحیرا درباره ی ضرورت حفظ و نگهداری از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گفت. سپس حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از نزد وی

ص: 19

رفت و پیش عُداس راهب که سال خورده شده بود و از شدت کهنسالی، ابروانش، چشمانش را فرو گرفته بودند. حاضر شد. ام المؤمنین (علیهاالسلام) گفت: ای عُداس، به من بگو: جبرئیل کیست؟ گفت: او قدوس است، و به سجده افتاد و گفت: در سرزمینی که خدا در آن عبادت نشود، ذکری از جبرئیل به میان نخواهد آمد، حضرت خدیجه (علیهاالسلام) گفت: از او برایم بگو. گفت: نه به خدا سوگند، تو را از او آگاه نخواهم داد. مگر این که به من بگویی از کجا نام جبرئیل را شنیده ای؟ ام المؤمنین (علیهاالسلام) گفت: آیا کتمان آن را یک عهد و میثاق الهی می دانی؟ عداس گفت: آری. ام المؤمنین (علیهاالسلام) گفت: محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرموده که جبرئیل نزدش آمده است، عداس گفت: او بزرگواری است که صاحب سر خداوند است، و وحی و رسالت را برای موسی و عیسی (علیهماالسلام) می آورد. به خدا سوگند اگر جبرئیل بر این سرزمین نازل شده باشد، خیر عظیمی بر آن فرود آمده است. ولی ای خدیجه چه بسا شیطان نزد بنده ای حاضر شود و اموری را به او بنمایاند. این نوشته را بگیر و آن را به همسرت بده، اگر شیطان او را فراگرفته باشد، این حالت را از دست خواهد داد. و اگر از جانب خداوند باشد، ضرری بر او نخواهد داشت. ام المؤمنین (علیهاالسلام) به همراه آن نوشته راه افتاد، هنگامی که به منزلش وارد شد، ناگهان، ناگهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را ید که همراه با جبرئیل (علیه السلام) نشسته اند و جبرئیل، این آیات را بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواند:

«ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ (1)» «مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ (2)» «وَإِنَّ لَکَ لَأَجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ (3)» «وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ (4)» «فَسَتُبْصِرُ وَیُبْصِرُونَ (5)» «بِأَیْیِکُمُ الْمَفْتُونُ (6)» سوره ی قلم

ن 1- سوگند به قلم و آن می نویسند 2- که تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستی 3- و بی گمان تو را پاداشی بی منت خواهد بود 4- و به راستی تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری و به زودی خواهی و آنان نیز خواهند دید 5- که کدام یک مبتلا به جنونند 6.

زمانی که ام المؤمنین (علیهاالسلام) قرائت ایشان را شنید، بر وجد و نشاط آمد، سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با عُداس دیدار کردند، عداس گفت: پشت خود را به من نشان دهید.

حضرت چنان کردند و مهر نبوت که میان دو کتف ایشان می درخشید. پدیدار گشت، زمانی که عداس به آن نگاه کرد به سجده افتاد و گفت: او یک قدوس است، یک قدوس، به خدا سوگند، شما پیامبری هستید که موسی و عیسی (علیهاالسلام) به آن بشارت داده اند، به خدا سوگند ای خدیجه، که به زودی امری عظیم و خبری بزرگ برای او آشکار خواهد گشت ای محمد. به خدا سوگند، اگر زنده بمانم تا زمانی که به دعوت مردم، امری شوی، در رکابت شمشیر خواهم زد. آیا کنون به چیزی امر شده ای؟ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نه، عداس گفت: امر خواهی شد، امر خواهی شد، سپس تکذیب خواهی شد و پس از آن قومت تو را اخراج خواهند کرد و خدا و فرشتگان، تو را یاری خواهند کرد. ابن اسحاق گوید: اولین کسی که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروی نمود [و به اسلام گروید] ام المؤمنین (علیهاالسلام) بود. و اولین مردی

ص: 20

که به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد، علی بن ابی طالب امیر المؤمنین (علیه السلام) بود که در آن هنگام ده سال داشت. سپس زید بن حارثه، ایمان آورد. برخی گفته اند: پس از زید بلال یا ابوبکر(1) اسلام آورد.

بعد از آن دو هم به ترتیب، زبیر، عثمان، طلحه، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمان بن عون، ایمان آوردند.(2)

ابن اثیر (سنی) در تاریخ کامل خود گفته است واقدی گوید: ابوذر به عنوان چهارمین یا پنجمین فرد اسلام آورد و هم چنین درباره ی عمرو بن عینیه (در منبع اصلی به صورت «عَبَسَة» آمده است)

سلمی نیز گفته شده که چهارمین یا پنجمین مسلمان بود و قول دیگری هم هست که براساس آن زبیر، چهارمین یا پنجمین مسلمان بوده و خالد بن سعید بن عاص هم پنجمین شخص مسلمان بوده است (تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 60) (بیان ما همان است که زیر پاورقی ذکر شد)

مرحوم سید بن طاووس رحمة الله تعالی علیه در کتاب «الطرف» به نقل از کتاب الوصیة عیسی بن مستفاد، آمده است، راوی گوید: از امام کاظم (علیه السلام) درباره ی آغاز اسلام و چگونگی اسلام آوردن علی بن ابی طالب (علیه السلام) و خدیجه (سلام الله علیها)، پرسیدم.

حضرت فرمودند: تو هماره چیزی را نمی پذیری مگر آن که از پایه های آن علم و مبادی آن سؤال کنی، به خدا قسم تو برای دستیابی به فهم عمیق پرش کردی. سپس حضرت فرمودند: از پدرم [امام صادق (علیه السلام)] همین را پرسیدم، ایشان به من فرمودند: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن دو بزرگوار را به اسلام دعوت نمود. به انان فرمود: ای علی و ای خدیجه، تسلیم خدا شدید و در برابر او کرنش کردید. و فرمودند: جبرئیل نزد من است. و شما را فرا می خواند که برای تسلیم شدن خود، بیعت کنید، پس مسلمان شوید.(3) تا در سلامت و امان باشید و اطاعت کنید تا هدایت شوید، آن دو بزرگوار عرض کردند: ای رسول خدا اطاعت کردیم و بیعت نمودیم. سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: جبرئیل نزد من است و می گوید: که برای اسلام آوردن، شروط، عهدها و پیمان هایی وجود دارد. پس با آن چه خدا، برای خود و رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شما شرط کرده آغاز کنید و بگویید: شهادت می دهیم که خدایی جز خداوند یکتا نیست. و در حکومتش شریکی ندارد. نه فرزندی دارد و نه همسری گرفته است، خدایی یگانه و خالص، شهادت می دهیم که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول او است، خداوند او را به سوی تمام مردمیان تا روز قیامت فرستاده است و شهادت می دهیم که خداوند، زنده می کند، و می میراند. بالا می برد و به زیر می کشد، غنی می کند و فقیر می گرداند و آن چه می خواهد، انجام می دهد. و آنان که

ص: 21


1- . اسلام او طمعی بود، امام صادق (علیه السلام) فرمودند: آن دو یک لحظه ایمان نیاوردند به خداوند.
2- . هیچ کدام این ها، ایمان بدرستی و حقیقت نیاوردند اسلامشان برای طعمه ی پست و حکومت و ریاست و دنیا بود البته زبیر را پسرانش بی ایمان کردند، و منحرفش نمودند.
3- . مسلمان بودند، معتقد و با ایمان بودند، از کنه و ما فی الضمیر قلبشان مملو از ایمان بود، برای دیگران درس بوده این موضوع ولی می خواستند، تسلیم خود را اظهار کنند از هر جهت صد در صد.

در قبرها هستند را بر می انگیزاند. آن دو بزرگوار گفتند: (به آن چه که گفتید) شهادت دادیم (و پذیرفتیم و تسلیم شدیم) حضرت ادامه دادند: و از [از دیگر شرط های اسلام آوردن است] انجام کامل وضو حتی با وجود سختی ها، شستن صورت و دو دست و دو ساعد و مسح سر و پاها تا برآمدگی آن ها. غسیل جنابت در گرما و سرما برپا داشتن نماز، پرداخت زکات از موارد آن، مصرفش در محل مناسبت حج خانه ی خدا. روزه ماه رمضان، جهاد در راه خدا، نیکی به پدر و مادر تقسیم به مقدار مساوی، توقف نزد شبهه (که حکمش برای او شبهه ای وجود ندارد، اطاعت از جانشین پس از من، شناخت جانشین در زمان حیات و بعد از وفاتم. شناخت تک تک امامان پس از وی، دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا، بیزاری از شیطان رانده شده و حزبش و پیروانش. بیزاری از تیره های تیم وعدی و بنی امیه و رهروان و پیروان آنان، زندگی براساس آیین و سنت من و آئین و سنت وصی ام تا روز قیامت و مرگ بر همان حال، ترک و شرب خَمر و ستیزه جویی با مردم و سرزنش آنان، ای خدیجه، آن چه پروردگارت، بر تو شرط کرده را داشتی؟ ام المؤمنین (علیهاالسلام) عرض کرد: آری، ایمان آوردم، تصدیق نمودم، رضایت دادم و تسلیم شدم، امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) نیز عرض کرد: من هم بر همین عقیده ام، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی طبق ابن شروطی که گفتیم: با من بیعت می کنی؟ پاسخ داد: آری [راوی] گوید: پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست خود را گشودند، و دست علی (علیه السلام) را در دست خود نهادند. و فرمودند: ای علی، با من بیعت کن، طبق آن چه بر تو شرط نمودم و بر این که آن چه را از نفس خود باز می داری، از من باز داری، سپس علی بن ابی طالب (علیه السلام) به گریه افتاد و عرض کرد: پدر و مادرم فایت ای رسول خدا، لا حول و لا قوة الا بالله، سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: به خدای کعبه سوگند که هدایت شدی و رشد یافتی و توفیق یافتی، خدایت تو را رشد دهد. ای خدیجه، تو نیز دستت را به معنای بیعت با علی (علیه السلام) بالای دست علی (علیه السلام) بگیرد. پس ام المؤمنین (سلام الله علیها) بر همان چیزهایی که علی بن ابی طالب (علیه السلام)، بیعت کرده بود، بیعت نمود، جر آن که جهاد بر عهده ی او نیست.

[بر زن جهاد نیست، «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل»]جهاد زن خوب شوهرداری کردن است

سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای خدیجه، این علی مولای تو و مولای همه ی مؤمنین [و مؤمنات] و امام آن ها بعد از من است. ام المؤمنین (علیهاالسلام) عرض کرد: ای رسول خدا راست و درست گفتید، بر آن چه فرمودید با علی (علیه السلام) بیعت کردم و خداوند و شما را بر آن شاهد می گیرم گرچه خداوند علیم برای شهادت کافی است.(1)

شمه ای از فضائل ام المؤمنین (سلام الله علیها) حضرت خدیجه ی کبری بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزی بن قصی، الأسدیة القرشیة (سلام الله علیها)، که مادر او دختر زائدة بن الأصم ابن عامر بن لؤی بوده و مادر مادر مادرش قلابه دختر عبد مناف و از بنی الحرث بوده، و خدیجه ی محترمه اول زنی است که رسول خدا

ص: 22


1- . بحارالانوار، ج 18، صفحه 227، روایت 71 و 75.

(صلی الله علیه و آله و سلم) او را به زوجیت اختیار فرمود، و تا زمانی که زنده بود آن حضرت زن دیگری نگرفت. و او اول زنی است که به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد. و به شرف اسلام مشرفه شد، و همه ی مسلمانان بر آن اجماع کرده اند.

و شیخ صدوق در کتاب امالی به سند متصل از ابن عباس، روایت کرده که گفت: اول کسی از مردان که به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود. و اول زنی از زن ها که به آن حضرت ایمان آورد. خدیجه (سلام الله علیها) بود و در نهج البلاغه می فرماید: وَلَم یَجمَع بیتٌ واحدٌ یومئذٍ فی الاِسلامِ غیرَ رسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَی نُورَ الْوَحْی وَ الرِّسَالَهِ.(1)

در آن روزها، در هیچ خانه ای اسلام راه نیافت. جز خانه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم، من نور وحی و رسالت را می دیدم، و آن چه از تواریخ و سیر استفاده می شود. آن است که ام المؤمنین (علیهاالسلام) قبل از مزاوجت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو شوهر دیگر نیز داشته است.(2)

یکی از آن ها ابی هاله، پسر زراره یا هند بن نباش تمیمی و دیگری عتیق بن عامر مخزومی بوده و در زمان تزویج با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چهل ساله بوده در حالی که آن حضرت بنابر اصح بیست و پنج ساله، و بنابر بعضی از اقوال، بیست و یک ساله بوده و آن خاتون مکرمه، صاحب ثروت و مال و چشم بسیار بوده، و تجارت داشته. و بسیاری برای او به عنوان مضاربه [با هم زد و خوردن کردن، با سرمایه ی کسی دیگر، تجارت کردن، مال بکسی دادن برای داد و ستد به شرکت، شرط کردن به این نحو که پول از من و کار و تجارت از تو، در سود و زیان با هم شریک باشیم] کسب می کردند و با سرمایه ی او تجارت می نمودند. و سبب ترویج او با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این شد که از دانشمندان و کَهنه، قدر و جلالت آن حضرت را مکرر شنیده بود، و به خصوص از پسر عم خود ورقة بن نوفل بن اسد که به شریعت جناب مسیح (علیه السلام) و عالم به کتاب های آسمانی بود. پیوسته سخنان و پیش گوئی هایی می شنید. دال بر عظمت مقام و ظاهر شدن رسالت و بلند شدن نام آن حضرت، و این که ام المؤمنین به قید زوجیت او در خواهد آمد.

بعلاوه در صفات حمیده و خصال پسندیده، و اخلاق حسنه و کمالات مستحسنه و صدق حدیث و عظم امانت آن حضرت، در میان خاص و عوام، مشهور و معروف بود. سینه ی بی کتیبه ی آن مخدره علیا، هدف نیز عشق و محبت آن جناب گردید. به طوری که آنی از فکر مواصلت با حضرتش بیرون نبود. و بیشتر از اوقات به تنهائی به یاد او گریه ها می کرد، و با خود زمزمه هائی داشت، و با خیال وصال او، روز را به شب و شب را به روز می آورد، و به سوز و ساز می پرداخت و راز درون خود را با کسی اظهار نمی کرد.

عشق آمد و خیمه زد به صحرای دلش

ص: 23


1- . خطبه ی عاصمه، 129، نهج البلاغه
2- . موضوع و مبحث او خواهد امد. انشاءالله که توضیح خواهیم داد.

سودا به فزود بر سویدای دلش

اول قدیمی پیش بشد پای دلش

دل رفت و نشست عشق بر جای دلش

تا این که کارش به جائی رسید

بنابر آن چه در کتب مبسوطه شرح داده شده، از آن حضرت تمنا نمود که با اموالش تجارت فرماید، و آن جناب نیز تمنای او را پذیرفت و ام المؤمنین (علیهاالسلام) آن چه را که به دیگران پاداش می داد به مراتب بیشتر بر عطیت آن حضرت افزود. و میسره و ناصح دو غلام مخصوص خود را به خدمت آن جناب برگماشت، و با حضرتش به سمت شام رهسپار گردید و آن جناب در این مسافرت بهرهای وافری، بدست آورد.(1)

خلاصه ی کلام: پس از مراجعت آن حضرت از سفر شام، ام المؤمنین (علیهاالسلام)، کسی فرستاد به نزد آن حضرت و چنین پیغام داد که: همانا من راغبم به مزاوجت و همسری با شما، بواسطه ی قرابتی که با هم داریم، و شرافت و صدق حدیث و امانتی که در میان قوم خود، داری. و این بانوی بزرگوار هم البته، از واسط زنان قریش بود. و از حیث جمال و کمال و مال و ثروت سرآمد همه ی آن ها بود و در مکه ی معظمه خانه ای داشت در نهایت وسعت و بر بام خانه ی خود قبه ای نصب کرده بود، از حریر سبز مطنب (طناب دار) به طناب های ابریشم، و ثروت و مال بی اندازه ای داشت. اما پس از ازدواج با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، تمام اموال خود را در راه خدا برای رواج دین مقدس اسلام به آن حضرت بذل نمود. و تحمل کرد برای خدا صدمات و آزارها و شماتت ها و آزارهای قوم خود را، و البته این مقام فوق مرتبه و مقامی است که خداوند متعال به او عنایت فرمود. و او در حسن و جمال و فضل و کمال و سبط و انفاق مال و عفت و نیکی خصال در عصر خود، در میان اقران شبیه و نظیری نداشته، و مهارت تامه ای در علم عروض و ادبیات و شعر داشت.

از جمله این اشعار است که، پس از توصیفات پسر عمویش، ورقة بن نوفل بن اسد، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای ام المؤمنین (علیهاالسلام)، با نهایت وجد و شوق و شعف سروده به نحوی که از شوق وصال آن حضرت نزدیک بود جان از جسدش بیرون رود، در آن حال بدون صبر و قرار، دُر شاه وار اشک بی اختیار از دیده ی گهربار به رخسار خود می بارید. و آه سرد از دل پر درد برکشیده، و مترنم به این اشعار آب دار گردید. و آتش محبت و اشتیاق وصال آن حضرت را از کانون دل مشتغل ساخت:

کم أستر الوجد و الأجفان تهتکه

و أطلف الشوق و الاعضاء تمسکه

جفانی القلب لما ان تملکه

ص: 24


1- . بحث تجارت آن بزرگوار بشام خواهد آمد انشاءالله تعالی

غیری فوا أسفا لو کنت أملکه

ما ضر من لم یدع منی سوی رمقی

لو کان یسمح بالباقی لیترکه

یعنی تا چند وجد و شادی ای که در دل دارم به پوشم، و حال آنکه پلاک های چشم آن را پاره می کند.

و تا کی شوق وصال را رها کنم و حال آن که اعضای من آن را نگاه می دارد. دل من با من جفا کرد، برای این که من آن را مالک شده، و جای تأسف است اگر من مالک شوم او را ضرر نکرد کسی که جز رمقی برای من باقی نگذارد. اگر سهل می گرفت به باقی مانده، هر آینه ترک می کرد آن را.

در بحارالانوار، پس از ذکر این اشعار، عبارتی گفته است که ترجمه ی آن به فارسی این است که: راوی گفت عجیب تر چیزی که در این امر عجیب دیدم این بود که هنوز خدیجه (سلام الله علیها) از انشاء این اشعار فراغت نیافته بود که صدای کوبه ی در بلند شد، به کنیز خود فرمان داد که: فرود آی و ببین کیست در عقب در شاید خبری از دوستان برسد، و در همان حال این اشعار را انشاء کرد:

أیا ریح الجنوب لعل علم

من الأحباب یطفیء بعض حری

و لم لا حملوک الی منهم

سلاماً أشتریه ولو بعمری

و حق و داد هم انی کتوم

و انی لا أبوح لهم بسری

أرانا الله و صلهم قریباً

و لم یسر أتی من بعد عُسر

فیوم من فراقکم کشهر

و شهر من وصالکم کدهر

یعنی: ای باد جنوب، از دوستانم مرا خبر ده، شاید از دانستن حالات ایشان بعضی از سوزش من فرو نشیند.

چرا سلامی از خود به سوی من بواسطه ی تو نفرستادند تا من به جان خود آن را خریداری کنم.

ص: 25

به حق دوستی ای که من به ایشان دارم، من کتمان کننده ام آن دوستی را، و سر خو را برای ایشان فاش نمی کنم.

خدا وصال مرا به ایشان نزدیک کند چرا که پس از هر دشواری آسانی ای است. یک روز جدائی از شما مانند ماهی است برای من و یک ماه از وصال شما مانند روزگاری است. پس کنیز فرود آمد و گفت: اولاد عبدالمطلب و سادات عربند.

خدیجه با نهایت شوق برخاست و به کنیز گفت: در را باز کن، و به میسره خبر ده، مسندها برای ایشان بگستراند و متکاها در پشت هر یک از ایشان بگذارد، امیدوارم که حبیب من محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به همراه خود آورده باشند.

پس این اشعار را انشاء کرد:

الذ حیاتی وصلکم و لقاکم

ولست الذالعیش حبیب سواکم

علی الرأس و العینین جملة سعیکم

و من ذا الذی فی فعلکم قد عصاکم

و ها انا محسوب علیکم بأجمعی

و روحی و مالی یا حبیبی فداکم

و ما غیرکم فی الحب یسکن مهجتی

و ان شئتم تفتیش قلبی فها کم(1)

یعنی: لذت داد زندگی مرا وصل و ملاقات شما. و من نیستم که لذت زندگانی را ببینم تا این که شما را ببینم.

و نترسید چشم من از مردمان غیر از شما، و دل من ذلت نبرد از هیچ دوستی غیر از شما. بالای سر و چشم هایم می گذارم، همه ی کوشش شما را و کیست کسی که در کار شما نافرمانی کند شما را و آگاه باشید که من همه ی چیزهایم در حساب شما گذارده شده، همه ی چیز من و حان من و مال من ای دوست من فدای شما.

ص: 26


1- . بحارالانوار ج 16، ص 25-26

و نیست غیر از شما دوستی که در دل من جای گیرد. اگر بخواهید تفتیش کنید دل مرا، این دل من و این هم شما و از اشعار او است پس از آن ابوطالب فرمود: آمدن ما برای امر پسر برادرم محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. ام المؤمنین (علیهاالسلام) پس از شنیدن این کلام یقین کرد که مقصود او حاصل می شود.

این اشعار را انشاء کرد.

بذکرکم یطفی الفؤاد من الوقد

و رؤیتکم فیها شفا اعین الرمد

و من قال انی أشتکی من هواکم

فقد کذبوا لو مت فیه من الوجد

و مالی لا أملی سروراً بقربکم

و قد کنت مشتاقاً علیکم من البُعد

تشابه سری فی هواکم و خاطری

فأبد الذی أخفی و أخفی الذی ابدی

یعنی: با یاد کردن شما دل از سوزش خاموش می شود. و در دیدن شما است، شفای دیده ی رم دیده. کی گفته است که من از خواهش شما شکایت دارم. هر که بگوید، دروغ گفته اگر در هوای شما بمیرم از وجد است.

چرا من مملو از شادی و سرور نباشم به سبب نزدیک شدن به شما، من از دور مشتاق بودم بر ملاقات و نزدیک شدن به شما.

باطن من و آن چه در خاطر من است از محبت شما شبیه به یک دیگرند، پس ظاهر می کنم آن چه را که پنهان داشته ام و مخفی می کنم آن چه را که ظاهر می کنم.(1)

و نیز از اشعار اوست هنگامی که شتر سر به پای مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذارد و به کلام فصیح نطق کرد که: کیست مثل من و حال آن که لمس کرد پشت مرا سید المرسلین، و زن هائی که نزد خدیجه حاضر بودند. گفتند: نیست این مگر سحر بزرگی که از این یتیم ظاهرشده، ام المؤمنین (علیهاالسلام) گفت: همانا این سحر نیست خود این آیات و کراماتی است که از این حضرت ظاهر شد. پس این اشعار را انشاء کرد:

ص: 27


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 25-26

نطق البعیر بفضل أحمد مخبراً

هذا الذی شرقت به ام القری

هذا محمد خیر مبعوث أتی

فهو الشفیع و خیر من وطأ الثری

یا حاسدیة تمز فوا من غیظکم

فهو الحبیب و لا سواه فی الوری

یعنی: نطق کرد شتر و خبر داد به فضیلت احمد، این است آن کسی که ام القری، یعنی زمین مکه، به او شرافت یافت.

این است محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بهترین برانگیخته شده به رسالت که می آید زمان بعثت او، پس او است شفاعت کننده و بهتر کسی که قدم بر زمین می گذارد.

ای کسانی که بر او حسد می برید. نابود شوید از جهت این خشمی که دارید، زیرا که او است دوست داشته شده ای که غیر از او در میانه ی خلق حبیبی نیست..(1)

و از اشعار اوست هنگامی که لباس سفر برای حضرتش مهیا کرد. و آن حضرت در برابر روی او پوشید.

أوتیت من شرف الجمال فنونا

و لقد فتنت بها القلوب فنونا

قد کونت للحسین فیک جواهر

فیها دعیت الجواهر المکنونا

یا من اعار الظبی فی النحیل و کیف قد

أجریت من دمع العیوم عیونا

أشهرت عینی فی هواک صبابة

و ملأت قلبی لوعة و جنونا

ای که گوهرهائی برای نیکوئی حسن در تو هستی

ص: 28


1- . بحارالأنوار، ج 16، ص 28

پیدا کرده که در آن گوهر مکنونی پنهان است

ای کسی که عاریه داده ای به آهوهای بیابان ها برای زیبائی گردن بلند و چشم های نیکوئی.

به جسم ضعیف لاغر من نگاه کن و ببین که چگونه از اشک چشمان خود چشمه هائی را جاری کرده ام. بیدار داشتم چشم خود را در هوای تو از جهت حرارت و گرمی عشقی که به تو دارم. و پر کردم دل خود را از سوزش و دیوانه بودن در عشق تو.(1)

و از اشعار او است، هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ام المؤمنین (علیهاالسلام) را وداع فرمود: و بر راحله ی خود سوار شد. و میسره و ناصح دو غلام جناب خدیجه (سلام الله علیها)، در مقابل روی آن حضرت می رفتند. ام المؤمنین (علیهاالسلام) این اشعار را انشاء کرد:

قلب المحب الی الأحباب مجذوب

و جسمه بید الاسقام منهوب

و قائل کیف طعم الحب قلت له

الحب عذب ولکن عذب و لا کن فیه تعذیب

أفدی الذی علی خدی لبعدهم

دمی و دمعی مسفوح و مسکوب

ما فی الخیام و قد صارت رکابهم جماً

الا محب له فی القلب محبوب

کأنما یوسف فی کل ناحیة

و الحزن فی کل بیت فیه یعقوب

یعنی: دل دوست دارنده به جانب دوستان جذب شده، و جسم او بدست بیماری ها غارت شده.

اگر گویند که طعم محبت چگونه است؟ می گویم: محبت گوارا است ولیکن در آن عذاب و شکنجه است.

جانم را فدای کسانی می کنم که از دوری ایشان، خون من و اشک من ریخته شد.

ص: 29


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 28-29

خیمه ها خالی شد و سواران همه رفتند، کسی نمانده مگر دوستی که محبوب او در دل او جا دارد که گویا یوسفی است در همه جائی و حزن در هر خانه ای است که یعقوب در آن است.(1)

و اشعار او است هنگام مراجعت آن حضرت از سفر شام، چون بر خدیجه (سلام الله علیها) وارد شد. این دو شعر را انشاء کرد.

جاء الحبیب الذی أهواه من سفر

و الشمس قد أثرت فی وجهه أثرا

عجبت للشمس من تقبیل و جنته

و الشمس لا ینبغی ان تدرک القمرا

یعنی: آمد از سفر، محبوبی که هوای او را در دل داشتم. در حالی که آفتاب در روی او اثر گذاشته. تعجب دارم از آفتاب از جهت او روی محبوب مرا، و حال آن که سزاوار نیست که آفتاب درک کند ماه را.(2)

و از اشعار او است وقتی که آن حضرت به خواهش خدیجه (سلام الله علیها) به جانب کاروان برگشت تا با آن ها مراجعت فرماید. و آن حضرت از مکه بیرون رفت و جبرئیل و فرشتگان اطراف آن جناب را گرفتند، ام المؤمنین (علیهاالسلام) خوشحال شد و این اشعار را انشاء کرد:

نعم لی منکم ملزم أی ملزم

و وصل مدی الأیام لا یتصرم

و لو لم یکن قلب المتیم فیکم

جریحاً لما سالت دموعی بالدم

و لم یخل طرفی ساعة من خیالکم

و من حبکم قلبی و من ذکرکم فمی

و لو جبلاً حملتوه بعادکم

لمال و ماذا حال جسمی و اعظمی

أشد علی کبدی یدی فیردها

ص: 30


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 29
2- . بحارالانوار، ج 16، ص 49

بما فیه من وجد من الشوق مضرم

طویت الهوی و الشوق ینشر طیه

و کتمت أشجانی فلم تتکتم

فیا رب قد طالت بنا مدة النوی

و أنت قدیر تنطم الشمل فانظم

یعنی: آری برای من از طرف شما الزام کننده ای هست، چه الزام کننده ای که رشته ی وصل روزهای دراز پاره شدنی نیست و بریده نشده و اگر دلی که بنده و ذلیل شده در محبت شماست. جریحه دار نبود. اشک های من با خون جاری نمی شود. و دل من ساعتی از خیال شما خالی نیست و چشم در محبت شما به خواب نمی رود. و دهان من از ذکر شما غافل نیست.

و اگر کوه را حمل کنید به عادت هائی که دارید از جا کنده می شود، پس چگونه خواهد بود حال جسم و استخوان های من.

دست خود را محکم بر روی جگر خود می گذارم که از جا کنده نشود. اما وجدی که از شما در دل دارم، دست مرا رد می کند و از شوق آتش می گیرد.

من در هوای محبت شما در دل بخود می پیچم که ظاهر نشود. شوق آن را باز می کند و هرچه ناله های شوق خود را کتمان می کنم، فاش می شود

پس ای پروردگار من مدت جدائی و فراق ما دور شد، و تو می دانی این تفرقه را مبدل به جمعیت کنی، و محبوب جمع کن و از اشعار اوست در هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش سفر تجارت خود را برای جناب ام المؤمنین (علیهاالسلام) بیان می فرمود و او اظهار شادی و خوشبختی از بیانات آن حضرت می نمود. این رباعی را با نهایت شوق و خوشحالی انشاءکرد:

فلو أننی أمسیت فی کل نعمة

ولامت لی الدنیا و ملک الأکاسره

فما سویت عندی جناح ؟؟بعصوضة؟؟

اذا لم یکن عینی لعینک ناظره

ص: 31

یعنی: اگر من روز را شام کنم در میان همه ی نعمت ها و همیشه دنیا و مملکت سلاطین کسروی برای من باشد. برابر بال پشه ای نیست در پیش من، اگر چشم من به چشم تو نظر نداشته باشد.(1)

و از اشعار او است بعد از این که آن حضرت خود را از گرد و غبار سفر شست و شو داد. و گیسوان عبیر(داروی خوشبو مخلوطی از داروهای خوشبو) آسای خود را شانه زد. و از لباس سفر بیرون آمد و لباس های فاخر در بر نمود. و به مشک و غالیه و بوی خوش خود را معطر کرد و در کمال جمال و جلال به خانه ی خدیجه (سلام الله علیها) آمد. و ام المؤمنین این اشعار را انشاء کرد:

دنا فرمی من قوس حاجیه سهماً

فصاد فنی حتی قتلت به ظلماً

و أسفر عن وجه و أسبل شعره

فبات یباهی البدر فی لیلة ظلماً

و لم أدر حتی زار من غیر موعد

علی رغم واش ما أحاط به علما

و علمنی من طیب حسن حدیثه

منادمة یستنطق الضحرة الصما

یعنی: نزدیک شد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و از کمان ابروی خود تیری رها کرد. و ان تیر به من اصابت کرد. تا این که از روی ظلم کشته شدم.

و پرده از روی خود برداشت. و موهای خود را افشاند و بیتوته کرد. به نحوی که برمان شب چهارده در شب تاریک فخر و مباهات می نمود. و من نمی دانستم تا این که مرا در وقتی که وعده نشنیده بود زیارت نمود. به رغم سخن چینی که علم به فضائل حدیث خود و ندیم یک دیگر بودیم به نحوی که به سخن می آورد سنگ سخت را.(2)

و از اشعار اوست هنگامی که از حضرتش درخواست کرد که با او ازدواج کند و با نهایت اشتیاق عشق خود را به آن حضرت اظهار نمود. و این اشعار را انشاء کرد:

یا سعد ان جزت بوادی الأراک

ص: 32


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 52
2- . بحارالانوار، ج 16، ص 52

بلغ قلبیاً ضاع منی هناک

و استفت غزلان انفلا سائلاً

هل لأسیر الحب منهم فکاک

و ان تری رکباً بوادِی الحما

سائلهم عنّی و من لی بذاک

نعم سروا و استصحبوا ناظری

و الآن عینی تشتهی أن تراک

ما فیّ من عضو وَ لا مَفْصَل

الا و قد رکب فیه هواک

عذبتنی بالهجر بعد الوفاء

یا سیدی ما ماذا جزاء بذاک

فاحکم بما شئت و ما ترتضی

فالقلب ما یرضیه الا رضاک

یعنی: ای سعد، اگر به وادی اراک گذشتی برسان به آن چاهی که در آن جا از من ضایع شده و سؤال کن از آهوان آن بیابان که آیا کسی که اسیر محبت شد از آن هائی دارد.

و اگر دیدی سوارانی را در آن بیابانی دور دست ممنوع الورود، بپرسی از ایشان که آیا از من کسی در آن جا هست.

آری شب را بروید تا این که صبح کنید ای آن که به من می نگری چشم من آرزو و هوای دیدن تو را دارد.

نیست هیچ عضوی و هیچ مفصلی از اعضاء و مفاصل من الا این که در هوای تو ترکیب و با محبت تو آمیخته شده. بعد از این که من در محبت و علاقه ی به تو وفا دارم مرا به دور شدن از خود عذاب و شکنجه می کنی.

پس حکم کن بر آن چه که می خواهی و آن چه را که می پسندی زیرا که دل من چیزی را نمی پسندد مگر آن چه را که تو می پسندی.(1)

ص: 33


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 54.

و از اشعار او است در همین مقام پس از آن که آن حضرت به سبب فقر و فاقه ی خود از ازدواج با او، عذرخواهی کرد. و او در جواب اعتذار از آن جناب گفت: کسی که از جان خود از چون تو جانانی مضایقه نکند. از مال مضایقه نمی کند. تمام هستی و دارائی من از آن شما است و در حکم شما، و من گر از چون تو جانانی مضایفه ای ندارم، و سوگند به کعبه و صفا بیرون از خواسته و رضایت، تو لب نگشایم. و چنین گمانی از چون تو آرام جائی نمی برم که این کنیزک را از خود دور و از فیض وصال خود، مهجور فرمائی.

ام المؤمنین (علیهاالسلام) این کلمات را با سوز دل بگفت و قطرات اشک از دیده بر رخسار خود می بارید. و با خاطر امید وارد به ایشان این اشعار عالی پرداخت در حالتی که مهر دل خود را به نزد محبت آن بزرگوار می باخت.

والله ماهب نسیم الشمال

الا تذکرت لیالی الوصال

و لا أضا من نحوکم بارق

الّا توهّمت بطیف الخیال

أحبابنا ما خطرت فرقه

منکم غداة الوصل منّی ببال

جور اللیالی خصنی بالجفا

منکم و من یؤمن جوار اللیال

رقوا وجود و او ارحموا و اعتقوا

لا بدلی منکم علی کل حال

یعنی: به ذات خدا سوگند که نسیم شمالی نمی وزد مگر این که یاد می کنم شب های وصال را

و برقی از طرف شما جستن نکرد مگر این که من آن را در خواب می دیدم.

ای دوستا ما، جدائی از شما در فردای وصل در دل من خطور نمی کند

جور شب ها از جهت شما به جفا کردن مرا تخصیص داده. و کیست که ایمن باشد از جور این شب ها.

رقت و بخشش و رحم کنید و مرا آزاد کنید،

ص: 34

چاره ای نیست برای من از وصلت با شما، در هر حالی(1)

حاصل کلام این که بیان فضائل و مناقب و کمالات این بانوی معظمه کبری، از عهده ی این شمه و مختصر بیرون است

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

ان خیر نساء العالمین: مریم بنت عمران، و آسیة بنت مزاحم، و خدیجة بنت خویلد.

و فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)(2)

بهترین زنان جهانیان مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم، و خدیجه دختر خویلد و فاطمه (سلام الله علیها)، دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

سه مطلب در این جا تذکر داده می شود

مطلب اول: آن که معروف در میان خاصه ی و عامه [شیعه و سنی] چنین است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). شوهر سوم آن علیا مخدره بوده. و در کتب فریقین [شیعه و سنی] از اخبار بسیاری چنین استفاده می شود که تمام زن های آن حضرت بیوه بوده اند الا عایشه و مخالف این قول، قول و گفتار ابی القاسم کوفی و احمد بلاذری است در دو کتاب ایشان و مرحوم علم الهدی در کتاب شافی و ابوجعفر در تلخیص، بنابراین آن چه که مرحوم مجلسی در بحار(3)

از ایشان حکایت کرده قائلند به اینکه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) زمان تزویج با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عذراء و بکر بوده. [عذراء دوشیزه، بکر، دختر] و مؤید این قول است، آن چه در بحارالانوار و بدع و روایت نموده که رقیه و زینب فرزندان بطنی هاله خواهر حضرت خدیجه بوده اند.(4)

و ابوالقاسم کوفی در محکی کتاب استغاثه، چنین استدلال کرده که خدیجه غیر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) احدی را به زوجیت خویش اختیار نفرمود. و غایت آن چه که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن تمسک جسته اند. این است که اجماع خاص و عام، از اهل آثار و نقله ی أخبار، بر آن است که باقی نماند از اشراف قریش و سادات و صاحبان مجد و بزرگ واری از ایشان الا این که قدم خواستگاری خدیجه (سلام الله علیها) را مقدم داشته، و آتش این آرزو را در کانون دل خود مشتعل نموده. و جناب خدیجه (سلام الله علیها) آب سرد بر آتش هوای ایشان ریخته و ایشان را جواب گفته و خواستگاری ایشان را رد کرده و نپذیرفته است.

ص: 35


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 55
2- . همان مأخذ ص 2 و 7
3- . بحارالانوار، ج 22، ص 191
4- . بحار ج 22، ص 191

و از همین جهت بوده که پس از تزویج او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر خدیجه غضب نمودند، و از او دوری کردند و گفتند: همانا أشراف و امراء قریش به خواستگاری تو قدم گذارده، و هیچ یک را به زوجیت خود نپذیرفتی، و به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یتیم ابی طالب که فقیر است و مالی ندارد. سر فرو آوردی، و او را به شوهری خود ستودی. پس چگونه اهل فهم و دانش این معنی را قبول کنند که خدیجه (سلام الله علیها) با عربی از یتیم تن در دهد. و از سادات قریش و اشراف آن ها ممانعت کند. با اوصافی که در فضائل و کمالات آن بی بی معظمه گفته شده.(1)

مناقشه در این برهان خارج از حیزّ امکان نیست به این که گفته شود: چه مانعی دارد که خدیجه (سلام الله علیها). پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دو شوهر دیگری دیده باشد. و پس از آن که آن دو شوهر از دنیا رفتند اموال خدیجه (سلام الله علیها) از ترکه ی آن دو شوهر زیاد شده. آنگاه سادات قریش او را خطبه کرده اند، و هیچ مانعی ندارد گفتن نه عقلاً و نه عادتاً، خصوصاً در صورتی که حال ابا هاله یا عتیق، واضح نشده باشند، به این بیان که آن ها از عرب های پست بوده اند. شاید هر یک از آن ها از اشراف قوم خود بوده اند، یعنی ابا هاله از شرفاء تمیمی و عتیق از شرفاء مخزومی بوده اند و هر دو نفر صاحب قبیله و عشیره باشند. و تعبیر کردن از تمیمی به اعرابی، سزاوار نیست گفتن آن و این چنین مطلبی به سر حد ثبوت نرسیده، کما این که قبول کردن خدیجه (سلام الله علیها) زوجیت این دو نفر را قبل از رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و هیچ منافاتی ندارد با مدعای کسی که بگوید: زمان تزویج با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عذراء و بکر و دوشیزه بوده، بسا با آن دو نفر ازدواج کرده باشد، و بواسطه ی عنین(2)

یا نحو آن نتوانسته باشند، با او نزدیکی کنند. درست نظیر زلیخا زوجه ی عزیز مصر که در تحت او بود [فوطیفار] و نتوانست او را تصرف کند. بواسطه ی عنین، تا آن که بعد از او، حضرت یوسف (علیه السلام) او را به عقد خود درآورد در حالتی که زلیخا عذراء و بکر و دوشیزه بود [بعد از پیر شدن که به معجزه ی حضرت یوسف (علیه السلام)، و قدرت پروردگار جوان شد، با او بامر پروردگار، ازدواج کرد بچه دار هم شد]

بلی اگر ثابت شود که رقیه و زینب دختران خدیجه (سلام الله علیها) بوده اند که همین طور هم گفته شده، نه از خواهر او هاله، ثابت می شود مطلوب کسی که گفته است حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، عذراء نبوده، و العلم عندالله مطلوب دوم، آن که کتب فریقین مشحون است به اینکه خدیجه ی کبری (سلام الله علیها)، چهار دختر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوجود آورده: زینب و ام کلثوم و رقیه و فاطمه (سلام الله علیها)، و سه پسر بنام، قاسم و طیب و طاهر، و از این جهت مکنی بوده به پسر بزرگ خود قاسم و ایشان را ابوالقاسم می گفتند. و فرزندان ذکور آن حضرت که از ام المؤمنین حضرت خدیجه ی کبری بودند، پیش از اسلام از دنیا رحلت کردند.

ص: 36


1- . علی بن احمد کوفی، الاستغاثه، ص 70
2- . مردی که قادر بر جماع نباشد

و بعضی گفته اند که: آن حضرت از ام المؤمنین (سلام الله علیها)، پسری از قاسم نداشته، و اما دختران آن حضرت، اسلام را درک کردند و با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، هجرت کردند. و متابعت آن بزرگوار نموده ایمان آوردند.

مطلب سوم: این که وفات ام المؤمنین (سلام الله علیها) را اهل سیر در ماه مبارک رمضان پنج سال و به روایتی چهار سال و به روایتی سه سال، پیش از هجرت دانسته اند و در کتاب اسدالغابه(1)

قول اخیر را به صورت نزدیکتر دانسته و مدفن آن معظمه، در مکه در حجون است و مدت عمر او در دنیا شصت و پنج سال بوده، چهل سال بود که با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد. و با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیست و پنج سال، و بقولی بیست و چهار سال زندگانی کرد. و قول اول، اشهر و ثانی اظهر است. والله العالم بحقایق الامور.(2)

3-خصوصیت سوم: معرفت ام المؤمنین (علیهاالسلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم):

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با پیشنهاد ازدواج به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (قبل از بعثت) افتخار همسری ایشان را یافت، راز این پیشنهاد را خود ایشان چنین بیان می نماید: «انی قد رغبت فیک لقرابتک منی و شرفک فی قومک و أمانتک عندهم و حسن خلقک و صدق حدیثک»(3)

به سبب خویشاوندی ات با من و شرف و بزرگی و امانت داری ات در میان قوم خود و به جهت اخلاق نیک و راست گویی ات، مایلم با تو، ازدواج کنم.

از این سخن استفاده می شود که علاقه و ارادت این بانو بزرگ به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها به سبب عُلقه ی زوجیت و انگیزه های شهوانی نبوده است، بلکه او فوق العاده گی های شخصیتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به درستی دریافته بوده و لذا به پاس این معرفت جان خویش را در طبق اخلاص نهاده و با اهداف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تشریک مساعی می نموده است.

او ایثار و از خودگذشتگی را به آن جا رسانید که بواسطه ی علاقه و ارادت فراوان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان بانوان قریش مهجور ماند. در لحظات ولادت حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) هیچ کدام از آنان بر بالین حضرت خدیجه (سلام الله علیها) حاضر نشدند.

اما این همه فشار برای این بانوی بزرگوار به خاطر معرفتی بود که در سینه داشت و سنگین نیست.

ص: 37


1- . در آینده انشاء مبسوط بیان خواهیم کرد
2- . در آینده انشاء مبسوط بیان خواهیم کرد
3- . بحار، ج 16، ص 9

4-خصوصیت چهارم: همسر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است

خصوصیت چهارم: همسر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است در سنه ی 6188 (1)

که بیست و پنج سال از عمر شریف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته بود. ام المؤمنین (علیهاالسلام) را برای خود تزویج نمود.(2)

سن ام المؤمنین (علیهاالسلام) هنگام ازدواج با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در منابع مختلف در مورد سن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام ازدواج چهار قول ذکر شده که باین ترتیب اند از: 21 سال، 23، 25 سال، و 30 که در میان آن ها قول 35 مشهور است، در واقع 15 سال قبل از بعثت و روایات متعددی، این قول را تأیید می کند.

از جمله: «... زوّج بها و هو ابن خمس و عشرین سنه، قبل أن یبعثه الله نبیاً بخمس عشره سنه»(3)

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با خدیجه (سلام الله علیها) ازدواج کرد و بیست و پنج سال داشت و هنوز پانزده سال مانده بود تا به پیامبری برسد.

در مورد سن و سال، دخت نواندیش و پروا پیشه ی حجاز به هنگام پیوندش با والاترین جوان روزگاران، دیدگان یکسان نیست. و مورخان سن ایشان را بین 25 تا 46 بیان نموده اند. به شرح ذیل:

الف) 25 سال که بیهقی آن را صحیح دانسته است، بیهقی بر این قول صحت می گذارد و می گوید که:... ثم بلغت خدیجة خمسا و ستین سنة، و یقال خمسین سنة و هو أصح(4) حضرت خدیجه (سلام الله علیها) در سن 65 یا 50 سالگی وفات یافت، در حالی که سن 50 سالگی صحیح تر است بنابراین، اگر حضرت ام المؤمنین (سلام الله علیها) 15 سال قبل از بعثت(5)

با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرده باشد، که بیهقی نیز او را تأیید می کند. این مطلب را می رساند که هنگام ازدواج، 35 سال داشته است و سال وفات ایشان هم سال 10 بعثت است.(6)

ابن عماد حنبلی به نقل از صحیح بخاری می نویسد و تروج خدیجه و هو ابن خمس و عشرین سنة، و هی بنت أربعین علی الصحیح فیها

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با خدیجه (سلام الله علیها) ازدواج کرد و بیست و پنج سال داشت و خدیجه به احتمال قوی دختری چهل ساله بود. و سپس در رد این نظریه می گوید:

ص: 38


1- . بنابر مشهور میان امامیه 17 ربیع الاول، در سال 571 میلادی و 6163 سال پس از هبوط آدم در عام الفیل، در شهر مکه حکایت خلاصه ی ازدواج آن دو بزرگوار و خطبه ی خواند ابوطالب (علیه السلام) در حضور گروهی از قریش و ورقة بن نوفل، در سفینة البحار، ج 2، ص 24.
2- .
3- . البدایة و النهایة، ج 2، ص 295، السیرة الحلبیه فی سیرة الأمین المأمون، ج 1، ص 227، بحارالانوار، ج 16، ص 3
4- . دلائل النبوة، ابوبکر احمد بیهقی، ج 2، ص 71 سیرة النبویة، ابن کثیر، ج 1، ص 264، البدایة و النهایة ابن کثیر دمشقی، ج 2، ص 294
5- . دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، بیهقی، ج 2 ص 72
6- . ابن عماد حنبلی متوفی در قرن 11، در کتاب خود به معرفی 45 نفر ار موزخین سال اول تا هزارم هجری پرداخته است و ضمن بیان حوادث مهم و وفیات و تراجم اعلام سعی کرده بی طرفی خویش را حفظ کند. اما گاه به نقد و تحلیل منابع فراوانی که در تألیف بر آن ها تکیه داشته است می پردازد.

در حالی که بسیاری از تاریخ نگاران، این دیدگاه را ترجیح داده اند که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) به هنگام ازدواج با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دوشیزه ای 28 ساله بوده است.

1- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) سید جعفر مرتضی عاملی، ج 2، ص 110 و 116 انساب الاشراف، بلاذری، ص 98، سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج 2، ص 111

سیرة الحلبیه فی سیرة الأمین و المأمون، حلبی، ج 1، ص 140، مختصر تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 2، ص 275، و رجح کثیرون أنها ابنة ثما و عشرین(1) و بیشتر محققان برآنند که او دختری بیست و هشت ساله بود بلاذری، ضمن بحث در این مورد می نویسد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام ازدواج با حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، جوانی 23 ساله و خدیجه (علیهاالسلام) دختری 28 ساله بوده اند... تزوجها و هو ابن ثلاث و عشرین سنة و هی ابنة ثمان و عشرین سنة.(2)

ابن عساکر، از ابن عباس نقل می کند که گفت:

«کانت خدیجة یوم تزوجها رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ابنة ثمان و عشرین سنة و مهرها اثنتی عشرة أوقیة و کذلک کانت مهور نسائه»

روزی که خدیجه (علیهاالسلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد، دختری بیست و هشت ساله بود و مهریه آن بزرگوار، دوازده ؟؟؟؟اوقیه؟؟ [= 90 مثقال مکی] بود که با مهریه ی دیگر زنان، برابر می کرد.(3)

ابن کثیردر البدایة و النهایة می نویسد، خدیجه (علیهاالسلام) به هنگام ارتحال 50 ساله بود آن را در خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سپری کرده بود.(4)

«کلبی» یکی از شیعیان امیرالمؤمنان علی (علیه السلام)، از ابن عباس نقل می کند که گفت: ان النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) با خدیجه (علیهاالسلام) ازدواج کرد و او دختری بیست و هشت ساله بود.(5)

حاکم نیشابوری، قول به 28 سال را به نقل از ابن اسحاق، روایت کرده و گفته است: و کان لها یوم تزوجها ثمان و عشرون سنة.(6)

ص: 39


1- . شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ابن عماد دمشقی، ج 1، ص 134، در رویدادهای سال 11، جامع الاصول ابن اثیر ج 5، ص 183-184، الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) سید جعفر مرتضی عاملی، ج 2، ص 116
2- . أنساب الأشراف بلاذری، ج 1، ص 98
3- . تاریخ دمشق، ج 3، ص 193
4- تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 3، ص 193
5- . البدایة و النهایة، ابن کثیر دمشقی، ج 2 ص 359
6- . سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج 2، ص 111

روزی که خدیجه (علیهاالسلام) ازدواج کرده بیست و هشت ساله بود و به طور واضح، سن ام المؤمنین (علیهاالسلام) را روشن نساخته است، اما آن که از هشام بن عروه، نقل می کند که گفت: توفیت خدیجة بنت خویلد رضی الله عنها و هی ابنة خمس و ستین سنة، یعنی حضرت جناب خدیجه (علیهاالسلام) در سن 65 سالگی و وفات یافته است می گوید: «هذاقول شاذ فان الذی عندی انها لم تبلغ ستین سنة»

این سخن نالد و شاذی است و به نظر من، ایشان، به سن 60 سالگی نرسیدند.

بنابراین ایشان قائل هستند به این که سن ام المؤمنین (علیهاالسلام) به هنگام ازدواج کمتر از 30 سال بوده است از ابن عباس نقل شده است «انه تزوجها (صلی الله علیه و آله و سلم) و هی ابنة ثمانی و عشرین سنة و مهرها اثنتی عشرة أوقیة و کذلک کانت مهسور نسائه».(1)

روزی که خدیجه (علیهاالسلام) با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد، دختری بیست و هشت ساله بود، و مهریه آن بزرگوار، دوازده اوقیه [= 90 مثقال مکی] بود که با مهریه ی دیگر زنان، برابر می کرد.

ابن حماد می گوید: «بلغنی ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تزوج خدیجة علی اثنتی عشرة، أوقیة ذهباً و هی یومئذ ابنة ثمانی و عشرین سنة»(2) به من خبر دادند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با خدیجه (علیهاالسلام) ازدواج کرد و مهریه اش دوازده اوقیه ی طلا بود و خدیجه (علیهاالسلام) بیست و هشت ساله بود. نویری، قول به 28 سال را پذیرفته و در مورد 40 سال می گوید: «قبل» یعنی از نظر ایشان سند مشخص و مهعلومی برای قول به 40 سال بودن حضرت خدیجه (علیهاالسلام) وجود ندارد.

«فتزوجها (صلی الله علیه و آله و سلم) و هوا بن خمس و عشرین سنة و شهرین و عشرة ایام، و خدیجه یومئذ بنت ثمان و عشرین سنة، و قبل: بنت أربعین سنة.(3)

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با خدیجه (علیهاالسلام) ازدواج کرد و بیست و پنج سال و دو ماه و ده روز داشت و خدیجه (علیهاالسلام) بیست و هشت ساله بود. و گفته اند که چهل ساله بود.

«ابن سعد» با اسناد خود از «ابن عباس» روایت می کند که گفت: در اخبرنا هشام بن محمد بن السائب عن أبیه عن ابی صالح عن ابن عباس قال: کانت خدیجة یوم تزوجها رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ابنة ثمان و عشرین سنة و مهرها اثنتی عشرة أوقیه».(4)

پس آن چه مسلم است آن است که سن مبارک ام المؤمنین (علیهاالسلام) به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کمتر از 30 سال بوده [مگر در بعضی موارد]

ص: 40


1- . بحارالانوار، ج 6، ص 10
2- . بحار، ج 16، ص 12.
3- . نهایة الأرب فی فنون الأدب، احمد نویری، ج 16، ص 98
4- طبقات الکبری ابن سعد (کاتب و الزهری)، ج 8، ص 250. تزوج رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، خدیجة و هی ابنة أربعین سنة، و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابن خمس و عشرین سنة، ج 8، ص 250

و مورخانی که بیشتر از 30 سال را مطرح نموده اند، دلیلی برای قول خود ذکر نکرده اند.

و مطلب دیگر این که با توجه به فرزندانی که ام المؤمنین (علیهاالسلام) بعد از ازدواج به دنیا آورده است. با چهل ساله بودن ایشان مناسبتی نداشته و نمی تواند مطابقتی با واقع داشته باشد، از طرفی، وجود خواستگاران زیاد، و استنکاف از پذیرش آنان(1)

خود مطلبی است که وضعیت سنی مناسبی را برای یک زن، آشکار می کند و وضعیت سنی مناسب یکی از جاذبه های طبیعی زن است، که از کثرت خواستگاری حکایت می کند، چرا که همه ی کسانی که أخبار نقل کرده و روایات از آن ها برجای مانده، از شیعه و سنی، اجماع دارند که مردی از اشراف قریش و رؤسای آن ها نمانده بود که به خواستگاری حضرت خدیجه (علیهاالسلام) نرود و یا درصدد آن برنیاید از جمله «عقبة بن أبی محیط در الصلت بن ابی یهاب» «ابوجهل بن هشام»، و «ابوسفیان» و جناب ام المؤمنین (علیهاالسلام) هم از پذیرش، استنکاف و سر باز، می زد تا جایی که وقتی که به همسری رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) درآمد، زنان قریش بر او خشم گرفتند و از او کناره گیری کردند و به او گفتند:

«بزرگان و اشراف قریش از تو خواستگاری کردند و به همسری هیچ یک درنیامدی، و به همسری محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یتیم ابوطالب که مردی فقیر است و مالی ندارد درآمدی.

حال جای بحث و سؤال است که چرا باید این همه اختلاف در خصوص سن این بانوی بزرگ به هنگام ازدواج با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح شود؟

آیا غیرعمدی است؟ یا این که تعمدی و براساس سیاست پنهان است؟ آیا می خواهند انتخاب شایسته ی حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را زیر سؤال ببرند؟ که اگر بانویی به بالای سن 40 سال برسد، تن به ازدواج با هر شرایطی خواهد داد و انتخاب محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ایشان در این سن فضیلت نبوده است؟ آیا هدف، کاستن مقام و منزلت و ارزش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بوده است که تن به ازدواج با بیوه ی 40 ساله ای داده است، تا به مال و ثروت او، دست یابد؟ باید گفت که: این یک دسیسه ای بوده از طرف دشمنان اسلام، یهود و پیروان بنی امیه، به منظور کاستن شخصیت و عظمت این بانوی بزرگوار ام المؤمنین (علیهاالسلام) به غیر از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با کسی ازدواج نکرد: عده ای برآنند که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) به هنگام مفتخر شدن به همسری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بانویی بودند که چیزی در حدود 4 دهه زندگی شایسته و مترقی داشته، و از دو همسر پیشین

ص: 41


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 22-23 «خطبهتا عقبة بن أبی معیط و الصلت بن أبی یهاب و کان لکل واحد منهما أربعمائة عبد و أمة و خطبها أبوجهل بن هشام و أبوسفیان و خدیجه لا ترغب فی واحد منهم و کان قد تولع قلبها بالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) عقبة بن ابو معیط وصلت بن ابویهاب که هر کدام چهار صد غلام و کنیز داشتند، از خدیجه (علیهاالسلام) خواستگاری کردند، همچنین ابوجهل و ابوسفیان از او خواستگاری کردند و خدیجه (علیهاالسلام) هیچ رغبتی به آنان نداشت و قلبش فقط برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می تپید.

خود که زندگی را بدرود گفته بودند، دارای فرزندانی نیز بوده اند، به عبارتی، حضرت خدیجه (علیهاالسلام) به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بانویی صاحب فرزند بوده است.(1)

البته این نظریه چنین که بعضی ها ذکر کرده اند که ام المؤمنین (علیهاالسلام)، سابقاً شوهر داشته و نام دو تن را هم ذکر کرده اند که تعدادی از آنان را، در پاورقی همین صفحه ذکر و رقم زدیم، درست نیست، و این اقوال، ناشی از مورخان و یا به هر دلیل دیگر [چه قول مشهور باشد یا چیز دیگر] که گفته شده است، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با دوشیزه ای جز عایشه، ازدواج نکرده است، و درباره ی ام المؤمنین (علیهاالسلام)، می گویند که قبل از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با دو نفر دیگر ازدواج کرد و از آن ها فرزندانی نیز داشت و آن دو «عتیق بن عائذ بن عبدالله المحزومی» و اعرابی بنام «ابوهاله تمیمی» بوده اند. ولی این ادعاهای آن ها مخدوش است، و بسیاری از این گفته ها، ساخته های دشمنان است، به دلائلی که ذیلاً به آن اشاره می کنیم.

مرحوم سید مرتضی رضوان الله تعالی علیه در کتاب «الشافی و مرحوم شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه، در کتاب تلخیص الشافی، همین نظرات آقایان را آورده و تصریح کرده اند که حضرت خدیجه ام المؤمنین (علیهاالسلام) به هنگام ازدواج با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دوشیزه بود.(2)

بلاذری در أنساب الأشراف، در این باره می نویسد:

«پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام ازدواج با خدیجه (سلام الله علیها)، جوانی بیست و پنج ساله بود و خدیجه (علیهاالسلام) دوشیره ای بیست و هشت ساله».(3)

مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه، در این باره می فرماید: آن چه این نکته را مورد تأیید و تأکید می کند این که خدیجه (علیهاالسلام) دوشیزه بود، و رقیه و زینب، نه دختران او، بلکه دختران خواهرش هاله بودند. و تحت سرپرستی و مدیریت و مورد مهر و مراقبت تأکیدی است که در دو کتاب، البدع و در الانوار آمده است.(4)

ص: 42


1- . طبقات الکبری سعد بن منیع الزهری، ج 8، ص 249 محمد پیغمبری (صلی الله علیه و آله و سلم) که از نو باید شناخت ص 40-42 کونستان ویر زیل گیورگیو فروع ابدیت، ج 1، ص 194، ناشر: مؤسسه بوستان کتاب اعلام الوری، ص 210، چاپخانه ی اسلامیه، تاریه چاپ: 1377 شمسی زنان پیغمبر اسلام، ص 304، همادزاده اصفهانی، نشر محمد، ریاحین شریعه: ص 202 تاریخ طبری، ج 3، ص 98، داراحیاء التراث العربی تاریخ کامل، ابن اثیر، ج 2، ص 307 کشف الغمه، ج 2، ص 133
2- . بحارالانوار، ج 22، ص 191، حیوة القلوب، ج 4، ص 1523 مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، ج 1، ص 159، تنقیح المقال مامقانی، ج 3، ص 77. الصحیح من سیرة النبی الاعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) سید جعفر مرتضی عاملی، ج 2، ص 123
3- . انساب الاشراف ابوالحسن بلاذری، ج 1، ص 98.
4- . مناقب، ج 1 ص 160، بحار، ج 22، ص 191

[الانوار از تألیفات، ابوالحسن البکری، و البدع، همان کتاب، الإستغاثة فی بدع الثلاثة، می باشد که از تألیفات ابوالقاسم کوفی (م 352 ه.ق) بوده، عالم امامیه ای که نسبش از طریق امام حسین (علیه السلام) به امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) می رسد]

ابن حماد، حنبلی معروف از اهل تسنن در این باره می نویسد: بسیاری از تاریخ نگاران، این دیدگاه را ترجیح داده اند که خدیجه (علیهاالسلام) به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیست و هشت ساله بوده است.(1)

ابن شهر آشوب مازندرانی، در این باره می نویسد: ان النبی قد تزوج خدیجة و هی عذراء.(2)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی با خدیجه (علیهاالسلام) ازدواج کرد که او دوشیزه بود.

واقدی می گوید: و کانت خدیجة و هی بکر.(3)

حضرت خدیجه (علیهاالسلام) به هنگام ازدواج با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باکره بوده است.

مرحوم عماد بن طبری در کامل بهائی، در این باره می نویسد: در کتب تاریخ آمده که حضرت خدیجه (علیهاالسلام) باکره بود که به عقد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درآمد، و رؤسای عرب و اشراف از آن حضرت، خواستگاری نمودند و او هیچ کدام را اجابت نکرد، حال چگونه او به ابی هند که از لئام بنی تمیم بود. پاسخ مثبت داده است.(4)

اسماعیل بن محمد بن فضل اصفهانی، در این باره می نویسد:

«لما بلغ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خمساً و عشرین سنة و لیس له بمکة إسم الا الأمین، لما تکاملت فیه خصال الخیر، قال له أبوطالب: یابن أخی خدیجة تبعث رجالاً من قومک فی عیرانها، فتیجرون.... و کانت خدیجة امرأة باکره. ذات شرف و مال کثیر»(5)

«هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سن بیست و پنج سالگی رسیدند، تمامی اهل مکه آن حضرت را به نام امین می شناختند. زمانی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به کمال رسید و تمامی خصلت های خوب و پسندیده در آن حضرت جمع شد، حضرت ابوطالب (علیه السلام)، پیشنهاد ازدواج با حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را داده و خطاب به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عر ض کرد: پسر برادرم، خدیجه، عده ای از اقوام و مردان قبیله ات را برای تجارت می فرستد.

ص: 43


1- . شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ابن العماد الحنبلی، ج 1، ص 14
2- . بنات النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، سید جعفر مرتضی، ص 75-124
3- . تذکرة الحواص ابن جوزی، ص 271، الهدایة الکبری، حسین بن حمدان الخصیبی، ص 45، دلائل النبوه، اصبهانی، ص 178 امهات المؤمنین، شیرازی ص 90
4- . کامل بهائی، ج 1، ص 268، انوار النعمانیه، ج 1، ص 80
5- . دلائل النبوة، ج 1، ص 178، ح 727.

خدیجه (علیهاالسلام)، در آن زمان باکره و از جایگاه شریف و ثروت زیادی برخوردار بود.

به نظر می رسد که ادعای مسن و عجوزه بودن حضرت ام المؤمنین (علیهاالسلام) از دروغ های «هشام بن عروة» باشد که وی معتقد بود که حضرت ام المؤمنین (علیهاالسلام) هنگام رحلت در سال دهم بعثت، شصت و پنج سال سن داشته است.

حاکم نیشابوری، این مطلب را از هشام بن عروة نقل کرده و این قول شاذ و نادر دانسته و می نویسد: به نظر من سن حضرت خدیجه (علیهاالسلام) هنگام رحلت، کمتر از شصت سال بوده است.(1)

در کتاب تاریخ سیستان آمده است، خدیجه (علیهاالسلام) بنت خویلد (علیهاالسلام)، اندر زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، و بکر بود و با خرد و کمال و جمال.(2)

در روایت دیگر آمده است: خدیجه (علیهاالسلام) خواهری به نام هاله داشته است که با مردی مخزومی ازدواج کرد و از او دختری متولد شد. بعد از مرگ همسرش، مردی از تمیم که ابوهند بام داشت و دو فرزند به نام های رقیه و زینب. از همسر اولش که مرده بود، داشت، با هاله خواهر حضرت خدیجه (سلام الله علیها) ازدواج کرد و دارای فرزندی به نام هند شد. بعد از مردن مرد تمیمی، هند به طائفه ی پدرش ملحق شد و هاله با فرزندان دیگرش باقی ماند و ام المؤمنین (علیهاالسلام)، آن ها را نزد خود گرد آورد، و بعد از ازدواج ایشان با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بچه در خانه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی ماندند و عرب می پندارد که اگر کسی را بزرگ کنی، فرزند تو است.(3)

و به همین خاطر به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده شدند. البته بعد ایه نازل و این قانون را لغو کرد و قانون این شد که هر فرزندی را به پدر حقیقی و نسبی او نسبت دهند(سوره ی احزاب ایه ی 4)

[الصحیح من سیرة النبی الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) سید جعفر مرتضی عاملی، ج 2، ص 125 و 126، تنقیح المقال مامقانی، ج 3، ص 77، قاموس الرجال، شوشتری، ج 10، ص 431]

ص: 44


1- . عن هشام بن عروة: توفیت خدیجة و هی ابنة خمس و ستین سنة، هذا قول شاذ، فان الذی عندی أنها لم تبلغ ستین سنة المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 201.
2- . تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، تحقیق ملک الشعرای بهار، ص 52
3- . از سنت های جاهلیت، این بود که هرگاه شخصی یتیمی را تحت تکفل قرار می داد. او را منتسب به آن شخص می دانستند، هم چون «زید بن حارثه» زید از بزرگانی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را آزاد ساخته و فرزند خویش خواند، از آن زمان او را، زید بن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می گفتند. زید در دوران کودکی همراه مادرش «سعدیه» دختر ثعلبی بن عبد عامر، به دیدن بستگانش رفت، طایفه ی بنی قین بستگان مادرش حمله کردند و آن ها را غارت نمودند، زید نیز جزو اسیران بود، او را به بازار مکه آوردند و در معرض فروش قرار دادند. حکیم بن حزام، او را برای حضرت خدیجه (علیهاالسلام) خرید و آن حضرت نیز او را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشید. پدر زید و عمویش کعب، خبردار شدند و به مکه نزد ابوطالب (علیه السلام) آمده و گفتند: فرزند ما نزد برادرزاده ی شما است، به او بگویید: یا او را بفروشد و یا آزادش کند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: او را آزاد گذاشتم، اگر خواسته باشد بیاید آن ها خوشحال شدند، هنگامی که زید را احضار کردند، حضرت به زید فرمودند: این ها را می شناسی؟ گفت: آری، پدر و عموی من هستند. فرمود: مرا هم می شناسی؟ اگر می خواهی با آن ها برو و اگر مایلی پیش ما باش، زید گفت: با ایشان نمی روم و هیچ کس را بر شما ترجیح نمی دهم، شما به جای پدر و عمویم می باشی، حضرت که چنین دیدند او را به کنار حجر اسماعیل (علیه السلام) در مسجدالحرام برده و فرمودند: مردم گواه باشید که زید فرزند من است. بدین جهت به عنوان «زید بن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مشهور شد [سوره ی احزاب، آیه ی 38]

احمد بن ابی یعقوب در تاریخ یعقوبی و شیخ ذبیح الله محلاتی در ریاحین الشریعه در این باره می نویسد:

خدیجه (علیهاالسلام) خواهری به نام هاله داشت که همسرش از دنیا رفت، و دو فرزندش را بی سرپرست نهاد. و آن حضرت که دارای ثروتی بسیار و درایت و هوش و عاطفه ای سرشار بود، سرپرستی خواهر و خواهر زاده های خود را به عهده گرفت، و پس از امضای پیمان زندگی مشترک با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خواهر زاده ها هم چنان مورد مهر و محبت او و در قلم و سرپرستی و مراقبت ما در این و آموزگارانه اش بودند، به همین دلیل، برخی از مردم، آنان را دختران خدیجه (علیهاالسلام) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می پنداشتند، نه هاله(1) محمد دُخیل در کتاب خدیجه (علیهاالسلام) در این باره می نویسد: زینب و رقیه، برخلاف، پندار برخی از تاریخ نگاران و آورندگان حدیث، نه دختران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و همسر آن حضرت، خدیجه (علیهاالسلام)، بلکه خواهرزاده های خدیجه (علیهاالسلام) و فرزندان هاله بودند، اما به خاطر گمنامی هاله و شهرت جهانی خدیجه (علیهاالسلام) به او نسبت داده شده اند.(2)

ابوالقاسم کوفی متوفای 352 ه.ق. که از فرزندان [نوادگان] امام جواد (علیه السلام) است، در کتاب الاستغاثة فی بدع الثلاثة، تحقیق کرده است که رقیه و زینب همسران عثمان، دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت خدیجه (علیهاالسلام) نیستند.(3)

و این یک شبهه ای است که مردم عوام به دلیل عدم شناخت و فهمشان در مورد أنساب، ایجاد کردند و سپس به بررسی نسب رقیه و زینب می پردازد.

بعضی از دانشمندان، در مورد دختران، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تحلیلی کرده اند، که چنین است:

از این پژوهش این دانشمندان، در مورد دختران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که انجام شده، می توان چنین دریافت که ازدواج رقیه و ام کلثوم با پسران ابولهب و هم چنین جدایی از آن ها به خاطر تاریک اندیشی و یک دندگی شوهرانشان در دشمنی و عداوت با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و سپس ازدواج عثمان با آن دو یکی پس از دیگری، واقعیت ندارد.(4)

پس روی این مبناء، در واقع سه دختر با نام «زینب» «رقیه» و «کلثوم» فرزندان «هاله» خواهر حضرت خدیجه (علیهاالسلام) بوده اند، واضح این است که بگویم که: حضرت خدیجه (علیهاالسلام) بنت خویلد، خواهری با نام «هاله» داشته است که زوجه ی مردمی از بنی مخزوم بود. و «هاله» از این مرد، فرزندانی را آورد، و وقتی که، همسرش از دنیا رفت، «هاله» پریشان شد و چون که خواهرش حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، ثروتمند بود، خواهر و فرزندانش را تحت کفالت خود، قرار داد. و پس از ازدواج حضرت خدیجه (علیهاالسلام) با رسول خدا

ص: 45


1- . ریاحین الشریعه، ج 2، ص 268-270 البته این موضوع محل اختلاف است بین مورخین و خلاف مشهور است
2- . خدیجه (علیهاالسلام)، محمد دُخیل، ص 11
3- . با این که این مطلب میان مورخین مشهور است
4- . مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 160، بحار، ج 22، ص 191.

(صلی الله علیه و آله و سلم) فرزندان او در حجر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ماندند، و به آن حضرت، منسوب گردیدند.(1)

[والله العالم]

از این رو، برخی از محققین معتقدند که به جز فاطمه (سلام الله علیها)، مابقی دختران، خواهرزاده های حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بودند که سالیان سال تحت سرپرسیتی خاله ی خود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفتند.(2)

و اجماع عام و خاص راویان اخبار بر آن است که، همه ی اشراف سادات و ثروتمندان قریش از طاهره ی قریش خواستگاری کردند و آهنگ ازدواج با او را داشتند. ولی امتناع و مخالفت می کرد. و هنگامی که با محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد زنان قریش بر او خشم گرفته و او را ترک کردند و به او گفتند: اشراف و بزرگان قریش، از تو خواستگاری کردند، ولی تو با هیچ کدام از ایشان ازدواج نکردی و با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یتیم ابوطالب ازدواج کردی که فقیر است و مالی ندارد.(3)

با این اوصاف چگونه می توان پذیرفت که حضرت ام المؤمنین (علیهاالسلام) با اعرابی از قبیله ی بنی تمیم، ازدواج کرده باشد، اما ازدواج با سروران قریش، خودداری نموده باشد. و چطور سروران قریش که از ایشان خواستگاری کردند و حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، آن را رد کرد، او را متهم به عیب و عار نساختند که چرا با وجود این همه خواستگاری، با یک أعرابی ازدواج کرده؟ آیا می شود پذیرفت که حضرت خدیجه (علیهاالسلام) است؟ در ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از ناحیه ی قریش، مورد ملامت قرار گرفته باشد. اما در ازدواج با یک اعرابی، ابداً سرزنش نشده باشد؟

پس با توجه به آن چه که نقل شد، شایعه ی ازدواج ام المؤمنین (علیهاالسلام) با دو تن دیگر، پیش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تحریف عمدی تاریخ است، برحسب ظاهر امر، برای طزرح عایشه به عنوان تنها دختری که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن ازدواج کرده است، چنانکه طرح دامادی عثمان و ملقب کردن او به «ذوالنورین» منحصراً برای تراشیدن رقیت سیاسی، برای مولای متقیان، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می باشد.

و مؤید این مطلب، این روایت است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود:

ص: 46


1- . ریاحین الشریعه، ج 2، ص 269، انوار درخشان، سید محمدحسین حسینی همدانی، ج 7، ص 414 «ربیبه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خواهرزاده ی خدیجه (علیهاالسلام) بوده اند» «آلوسی و التشیع، سید امیر محمد قزوینی، فصل 11، پاورقی ص 231». «قبل ان رقیة و ام کلثوم کانتا ابنتی هالة أخت خدیجة (رض) و من ذلک یقوی القول إنهما لیستبا نباته، و قال جماعة آخرون کانتا ربیبتیه من حجش» گفته اند که: رقیه و ام کلثوم دختران هاله بودند و هاله خواهر خدیجه (علیهاالسلام) بود، از این جهت چنین می نمایند که آن دو دختر از آن خدیجه (علیهاالسلام) نیستند. برخی نیز گفته اند که: آن دو، دختر فرزندان حجش بوده اند.
2- . أعلام النساء المؤمنات، ص 317-318، ریاحین الشریعه، ج 2، ص 269
3- . الصحیح من سیرة الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، سید جعفر مرتضی عاملی، ج 2، ص 123، الإستغاثة فی بدع الثلاثة، ج 1، ص 70 «علی ابوالقاسم کوفی»

«یا علی! أوتیت ثلاثا لم یؤتهن أحد و لا أنا:أوتیت صهرا مثلی و لم أوت أنا مثلی،و أوتیت زوجه صدیقه مثل بنتی و لم أوت مثلها زوجه،و أوتیت الحسن و الحسین من صلبک و لم أوت من صلبی مثلهما و لکنکم منی و أنا منکم.»(1)

ای علی به تو در زندگی، سه امتیاز و ویژگی ارزانی گردید، که به هیچ کس دیگر از مردم، حتی به من ارزانی نشد.

الف: به تو افتخار دامادی من داده شد، در حالی که من پدر همسری به سان تو ندارم.

ب: به تو همتا و همسری همانند دخت فرزندانم فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) عنایت شد، در حالی که به من همتا و همدمی بسان تو ارزانی نگردید.

ج: به تو بدون واسطه، پسرانی ارجمند و تاریخ ساز همانند: حسن و حسین (علیهماالسلام) عنایت گردید، اما به من عنایت نشد، اما شما از من هستید و من از شما با این بیان، از این روایت نیز چنین بدست می آید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دختری جز فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) و دامادی جز امیر المؤمنین علی (علیه السلام) نداشته است. اما دشمنان چون تحمل این همه فضائل و مناقب را برای ام المؤمنین (علیهاالسلام) نداشتند و از طرف دیگر می خواستند که در مقابل آن حضرت، عایشه را عَلَم نمایند، لذا در این راستا برآمدند و اقدام به دو کار نمودند:

اول: این که فضائل ام المؤمنین حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را مورد انکار قرار داده و از کتب خود حذف کردند.

دوم: این که عایشه بتواند، در مقابل ایشان، قدم عَلَم کرده و سرفرازی کند. و این شگرد و روش آنان بود.

و قبلاً نیز برای جا انداختن خلافت خلفای سه گانه (ابوبکر و عمر و عثمان) و توجیه انتساب آنان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان «خلیفة الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم)» در نزد مردم و بستن دهان عوام در برابر اشتباهات و اعمال خلاف دین و شرع آنان، دست به جعل روایات و حکایات تاریخی زدند که به واسطه ی آن، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را [نعوذ بالله] به عنوان مسلمانی بی قید و بند، متمایل به لهو و لعب، معرفی کردند، تا اگر فردی به خلفا خرده گرفت که چرا شریاب می نوشید. و یا چرا آشنا به احکام دین نیستند و چرا هر روز حکمی از احکام الهی را عوض می کنند و یا حکم تازه ای جعل می کنند، و یا چرا دستور به قتل بی گناهان می دهید، و یا منافقان طرد شده ی در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نزد خود راه می دهند و به آنان منصب و مقام می دهند و در عوض، یاران و صحابه ی واقعی ایشان را طرد و تبعید می کنند، و یا دستور قتل آن ها را صادر می کنند، در جواب، پیامبری را معرفی کنند که به مراتب از خلفایش پر اشتباه تروبه دنیا متمایل تر است.

پیامبری که نه تنها مصداق «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی (3)»«إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی (4)» سوره ی نجم. نیست بلکه دائماً در تصمیم گیری ها غلط نمی کند و برای موضع گیری ها و برخوردهای خود در برابر افراد، اعتباری قائل

ص: 47


1- . احقاق الحق، ج 5، ص 74، مناقب عبدالله شافعی، ص 50.

نیست و دائماً می گوید: من فردی مانند شما هستم که ممکن است در جذب و یا طرد افراد و قضاوت درباره ی آنان اشتباه کرده باشم، آنان این گونه پیامبری را به پیروان خودشان معرفی کرده اند، اما حاشا و کلا، اگر نبود آیات قرآن و اگر نبود روایات وارده ی از ائمه ی اطهار (صلوات الله علیهم)، در تبیین مقام و شخصیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و برای شناخت ایشان فقط به تعاریف دشمنان درجه ی یک ایشان، یعنی کفار قریش و یهودیان ساکن در مدینه و مسیحیان نجران و دیگر دشمنان ایشان اکتفاء می شد. در شناخت عظمت وجودی ایشان و مبراء بودن ساحت مقدسشان از بافته های منافقان کفایت می کرد.

پس پایین آوردن مقام بزرگان دین در انظار مردم برای رسیدن به اهداف شوم و پلیدی که در دستور کار خود داشتند.

شگرد و طریق آنان بود طریقی که به واسطه ی آن فقط خدا می داند چه قدر مردم را از وصول به حقیقت دور و به سمت آنان جذب نمود.

نسبت چهل ساله بودن حضرت ام المؤمنین (علیهاالسلام) به هنگام ازدواج با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین بیوه بودن ایشان نیز از نتایج همین شگرد و طریق منافقین است.

اما تهمت با واقعیت زندگی حضرت خدیجه (علیهاالسلام) فاصله ی بسیاری دارد، زیرا اولاً این نسبت با عقاید حقه ی ناسازگاری و منافات دارد و ثانیاً: از لحاظ تاریخی نیز فاقد وجاهت و اعتبار کافی می باشد.

توضیح مطلب

ناسازگاری بیوه بودن حضرت خدیجه (علیهاالسلام) با مبانی اعتقادی تشیع.

یکی از ضروریات اعتقادی مذهب حقه ی جعفری (علیهم السلام)، عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان، یعنی حضرت زهراء (سلام الله علیها) و ائمه ی هدی (علیهم السلام) می باشد.

و معنای اولیه ای که از این کلمه در ذهن انسان وارد می شود، دوری از گناه و اشتباه و فکر آن می باشد. که اگرچه معنایی درست و مطابق با موازین اعتقادی است.

اما دربرگیرنده ی تمام مفهوم آن نمی باشد. و کامل ترین معنای عصمت در قرآن مجید و در آیه ی تطهیر (آیه ی 33 سوره ی احزاب) وارد شده است که خداوند در این آیه اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبرا از هر گونه ناپاکی و پلیدی و دارای مقام تطهیر دایمی معرفی کرده است.

عصمت از گناه و فکر گناه و عصمت از اشتباه، در بر گیرنده ی یک قسمت از معنای آیه ی تطهیر می باشد. اما این آیه، نوعی دیگر از عصمت را نیز متوجه این بزرگواران می کند که اغلب در بیان معنای عصمت به دست فراموشی سپرده می شود که عبارت است از دوری از هرگونه ناپاکی، این ناپاکی دارای مصادیق بسیاری می باشد که یکی از آن مصادیق آلودگی آباء و اجداد، معصومین (علیهم السلام) به انجاس زمان جاهلیت می

ص: 48

باشد که در این آیه ی تطهیر به طور کلی این مسأله نفی شده است و مؤید ما بر اثبات این مطلب، عباراتی است که در اغلب زیارت نامه های وارده ی از حضرات معصومین (علیهم السلام) آمده است. از جمله زیارت وارث که فرموده اند: « کُنْتَ نُوراً فِی الاَصْلابِ الشَّامِخَهِ وَ الاَرْحَامِ الْمُطَهَّرَهِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّهُ بِاَنْجَاسِهَا»(1) «شما نوری بودید در صُلب های مردان بلند مرتبه و در رحم های زنان پاک که جاهلیت، شما را با آلودگی های خود نیالوده».

حال اگر کسی معتقد باشد که یکی از اجداد پدری یا مادری این بزرگواران، عاری از طهارت و آلوده ی به أنجاس جاهلیت می باشد، در مسیر انکار این اصل ضروری دین، قرار گرفته و از دایره ی دین خارج می گردد. حال با این بیان و این مقدمه، دیگر وجه ناسازگاری بیوه بودن حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، با مبانی اعتقادی تشیع واضح و آشکار می شود. زیرا بنابر آن چه در کتب تاریخی تحریف شده در مورد ایشان وارد شده، بیان گر این است که آن حضرت قبلی از ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با دو نفر کافر بت پرست به نام های در عتیق بن عائذ مخزومی و «ابوهاله» ازدواج نموده، و از آنان صاحب اولاد شده بودند. که این درست برخلاف مبانی اعتقادی شیعه است، زیرا که از ازدواج ایشان با دو کافر بت پرست، ایشان را از دایره ی طهارت خارج کرده و قابلیت مادری برای حضرت زهراء (سلام الله علیها) و ائمه ی طاهرین (علیهم السلام) از مصادیق آیه ی «تطهیر» می باشند و می بایست از هرگونه ناپاکی مبرا باشند، که یکی از آن ناپاکی ها، آلودگی پدران و مادران ایشان، به آلودگی های جاهلیت می باشد.

علاوه بر این که حضرت خدیجه (علیهاالسلام) موحده و تابعه شریعت حضرت عیسی (علیه السلام) بوده اند. و طبق شریعت های توحیدی، ازدواج موحده با کافر مشرک، حرام می باشد و اگر برخلاف دستور دین چنین ازدواجی صورت بگیرد، باطل محسوب می شود. با این حساب، ازدواج حضرت خدیجه (علیهاالسلام) با «عتیق» و «ابوهاله» که دو کافر بت پرست بوده اند [و اسلامشان بر ما معلوم نیست]. از لحاظ دینی حرام و در صورت وقوع آن، این نه ازدواج بشرعی، بلکه امری غیر شرعی محسوب می شده است که این خود، منافات با پاکی و طهارت دارد.

حال در این جا افرادی که با توجه به تاریخ تحریف شده، ازدواج های حضرت خدیجه (علیهاالسلام) با «عتیق» و «ابوهاله» را مورد تأیید قرار می دهند. مقابل دو قضیه ی متناقض قرار می گیرند.

1- ادعای تاریخی مبنی بر ازدواج حضرت خدیجه (علیهاالسلام) با دو کافر که با قبول آن می بایست معتقد به خروج ایشان از طهارت و عدم قابلیت برای مادری معصومین (علیهم السلام) باشند، حال آن که حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، در واقع مادر این بزرگواران بوده اند.

2- اصل اعتقادی عصمت برای معصومین (علیهم السلام) که به واسطه ی آن می بایست معتقد به پاکی پدران ایشان باشند، بنابراین با قبول قبضه ی اول، اصل اعتقادی عصمت از ضروریات دین است، زیر پا گذارده می

ص: 49


1- . زیارت وارث، زیارت اربعین امام حسین (علیه السلام)

شود و با قبول اصل عصمت، مسأله ی تاریخی ازدواج ایشان با دو کافر بت پرست محال به نظر می آید و آن چه که در این دو مسأله ی متناقضین برای ما روشن می شود، این است که اولاً ازدواج ایشان با دو غیر مسلمان.

مسأله ای صرفاً تاریخی است که به خودی خود دارای هیچ گونه اعتبار و حجیت شرعی نمی باشد. یعنی نه در کتاب خداوند و نه در سنت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی هدی (صلوات الله علیهم اجمعین) برای آن، مؤیدی یافت نمی شود که به واسطه ی آن دارای اعتبار و حجیت نبود. خصوصاً این که تاریخ صدر اسلام مملو از تحریف است که با توجه به این مطلب، دیگر هیچ وجه عقلایی برای اتکای به آن تاریخ تحریف شده یافت نمی شود.

ثانیاً: طهارت آباء و اجداد معصومین (علیهم السلام) اصل ضروری دین می باشد که اعتقادا به آن واجب و عدم اعتقاد به آن، موجب خروج از دین می گردد.

پس با این حساب در مواجهه ای این دو قضیه و موارد مشابه آن، آن چه که مورد قبول واقع می شود، اصل اعتقادی و آن چه که طرد می گردد. مسائل تاریخی، متناقض با آن می باشد. و این نصب العین قرار دادن اصول اعتقادی در هنگام مطالعه و تحقیق تاریخ صدر اسلام، تنها راه فهم تحریفات وارد شده در تاریخ مُحرَّف و فرار از انحرافات عقیدتی می باشد.

زیرا که هدف دشمنان دین در مسأله ی تحریف تاریخ، جز منحرف کردن مخاطبان آن، از اصول عقیدتی و دور نگه داشتن آنان از حقیقت زندگی اولیای دین نبوده است که با نصب العین قرار دادن اصول اعتقادی در حین مطالعه و تحقیق آن، این تلاش آنان ناکارآمد می گردد.

عدم اعتبار بیوه بودن حضرت خدیجه (علیهاالسلام) از نظر تاریخ

بنابر آن چه که گذشت، اعتقاد داشتن به ازدواج ام المؤمنین (علیهاالسلام) با دو نفر کافر بت پرست، مغایرت با اصول اعتقادی شیعه دارد، و هیچ تردیدی در بطلان آن نباید داشت، اما نکته ی جالبی که باید در اینجا به ان اشاره نمود این است که منابع اولیه ای که دلالت دارد، بر این که حضرت خدیجه (علیهاالسلام). قبل از ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با دو نفر کافر بت پرست، ازدواج نموده بودند. تمامی برگشت به اهل تسنن دارد، و به طور ختم می توان گفت که: در هیچ یک از کتب روایی و تاریخی شیعه ردیابی از این ادعا یافت نمی شود که این خود، جای بسیار تأمل دارد. زیرا اگر شخصی به کتب تاریخی و روایی اهل تسنن، اندک مراجعه ای داشته باشد. متوجه می شود که این کتاب ها، دارای موارد متضاد و متناقضین بسیاری هستند که اعتبار آنان نه فقط از طریق شیعه، بلکه از طرف دانشمندان تسنن، نیز مورد خدشه می باشد، به عنوان نمونه و مثال، در بین آن همه کتب روایی اهل تسنن، کتب «صحاح شش گانه، از اعتبار خاصی برخوردار است و در بین این کتب صاح شش گانه، صح بخاری، بیشتر مورد توجه (سنی ها) قرار گرفته است.

ص: 50

به طوری که اگر ادعا شود اهل تسنن بعد از قرآن هیچ کتابی را به اندازه ی صحیح بخاری، مورد توجه قرار نمی دهند، ادعای گزافی نیست، اما با این حال کتب زیادی در تنقیح احادیث، صحیح بخاری، نوشته شده است که بسیاری از احادیث آن را مورد خدشه قرار می دهد، زیرا که احادیث ساختگی و جعلی و نیز نقل های تاریخی، تحریف شده ی فراوانی در این کتاب وجود دارد که تعصب و عناد و دشمنی با اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می توان از مهم ترین ادله ی جعل و ورود این احادیث و نقل های تاریخی به این کتاب دانست حال با اوضاع وخیمی که کتب روایی و تاریخی اهل تسنن دارند، نقل این مسأله آن هم فقط از طریق اهل تسنن، قابل تأمل می باشد، زیرا که با بیان انحراف و غاصبان خلافت، برای اثبات موضع خود در بین مردم دست به جعل و تحریف دین و تاریخ دین زدند که نتیجه ی آن را امروز می توان، در کتب روایی و تاریخی، بقایای آنان، یعنی اهل تسنن، مشاهده نمود. البته ممکن است این اشکال در برخی از کتب روایی و تاریخی شیعه نیز وارد شده است که در جواب باید گفت: اولاً: نقل های وارده در کتب روایی و تاریخی شیعه در این باره نیز علت برگشت به منابع اهل تسنن، فاقد وَجاهَت و اعتبار و وجیه شدن می باشد. ثانیاً: همان گونه که قبلاً گذشت، بزرگان علمای شیعه، مانند سید مرتضی، شیخ طوسی، ابوالقاسم کوفی، ابن شهرآشوب، مامقانی.... و در کتب خود، زیر بار این مسأله نرفته اند، و عذراء بودن حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را مورد تأکید قرار داده اند و مرحوم شیخ محمدباقر مجلسی، نیز در کتاب بحار خود، با ذکر روایتی، سن ازدواج حضرت خدیجه (علیهاالسلام) با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را 28 سال، بیان کرده است.(1)

از قول ابن عباس

پس در نتیجه باید گفت:

نقش عایشه در تخریب چهره ی حضرت خدیجه (علیهاالسلام) و نیز با توجه به تصریح مورخان به این که حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، هنگامی که به همسری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درآمد، دختری بکر بود هر محققی را وادار می کند که به موضوع ازدواج های حضرت خدیجه (علیهاالسلام) قبل از همسری با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با دیده ی شک و تردید نگاه کند، و با اندکی تدبیر، هم به 28 ساله بودن حضرت خدیجه (علیهاالسلام) به هنگام ازدواج با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به اولین ازدواج ایشان و هم به داشتن تنها یک فرزند، آن هم دختری با فضیلت یعنی حضرت زهراء (سلام الله علیها) می توان پی برد.

از این رو، حضرت ابوطالب (علیه السلام) در خطبه ای عقدی که در ازدواج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت خدیجه (علیهاالسلام) ایراد کرد به این حقیقت اشاره کرد و فرمود: برادرزاده ام، از دختر شما که بانویی با فضیلت، مشهور به عفیف و سخاوت و دوشیزه ای بلند جایگاه است. خواستگاری می کند.(2)

ص: 51


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 12.
2- . بحارف ج 22، ص 216.

مرحوم نمازی شاهرودی، در مستدرک سفینة البحار می نویسد: ان زینب و رقیة کانتا ربیتباه من حجش و أمها زینب.(1)

زینب و رقیه دختران حجش بودند و مادرشان زینب بود.

و حضرت خدیجه (علیهاالسلام) سرپرستی این دو را به عهده داشت و از این روایت یکی دیگر از فضایل این بانوی بزرگ آشکار می گردد که ایشان علی رغم مجرد بودن و مشکلاتی که در امر تعلیم و تربیت وجود دارد، سرپرستی فرزندان خواهر خویش را نیز پذیرفته است.

ناقلان ازدواج های دروغین حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، افرادی که ازدواج حضرت خدیجه (علیهاالسلام) پیش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن ها نقل شده، سه نفر می باشند.

1- هشام بن محمد بن سائب کلبی

علمای علم رجال، قائلند به این که وی مبتلا به مرضی شد که همه چیز را فراموش کرد.(2)

حال با وجود فراموشی که وی داشته چگونه می شود به آن چه که او درباره ی ازدواج حضرت خدیجه (علیهاالسلام) پیش از ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اطمینان حاصل نمود؟

2- زبیر بن بکار:

محمد بن اسحاق خراسانی، درباره ی زبیر بن بکار می گوید: از علی بن محمد نوفلی شنیدم که بین قبر و منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که باغی از باغ های بهشت می باشد، مردی از بنی هاشم زبیر بن بکار را درباره ی موضوعی قسم داد. زبیر قسم دروغ خورد، بلافاصله به مرض برص مبتلا شد.

پدر زبیر یعنی بکار بر امام رضا (علیه السلام) درباره ی چیزی ستم کرد. حضرت او را نفرین نمودند. بلافاصله از قصر سقوط کرد و گردن او کوبیده شد.

پدر بکار یعنی عبدالله نیز سابقه ی خوبی ندارد. او عهدنامه ای بین هارون الرشید [ملعون] و یحیی بن عبدالله بن حسن را پاره کرد و به هارون گفت که: یحیی را بکشد، زیرا دیگر امان نامه ای وجود ندارد.

یحیی به هارون گفت: این مرد دیروز با برادرم در قیام علیه تو شرکت داشت و حتی اشعاری را در این زمینه سرود عبدالله منکر شد.

ص: 52


1- . مستدرک سفینة البحار، ج 2، ص 396
2- . رجال نجاشی، ابوالعباس احمد النجاشی اسدی، ص 434

یحیی او را قسم داد، عبدالله قسم دروغ خورد و حاشا کرد و بعد از سه روز مُرد، چندین مرتبه او را دفن کردند ولی قبر او را نپذیرفت.(1)

زبیر بن بکار قاضی بوده و در سال 265 قمری در سن 84 سالگی از دنیا رفت، وی کتابی درباره ی أنساب قریش نیز نگاشته است، در روایتی او را مذمت کرده اند، همان طور که پدر و جدش نیز مذمت شده اند.(2)

شیخ محمدتقی شوشتری، در قاموس الرجال درباره ی وی می نویسد: زبیر بن بکار هذا معلوم حاله و عدائه لأهل البیت (علیهم السلام) و کان یعرف بالوضع و الکذب حتی عند العامة.(3)

زبیر بن بکار حال وی معلوم است که از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) می باشد و به دروغ گفتن و به جعل احادیث نزد علمای عامه (سنی ها) معروف است.

مرحوم شیخ مفید اعلی الله مقامه الشریف نیز درباره ی وی می فرماید: اعتمادی به گفته های زبیر بن بکار نیست، زیرا آن چه کرده متهم به دشمنی با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می باشد.(4)

3- قتاده بن دعامة

ابو حمزه ی ثمالی، نقل می کند:

در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودم که مردی وارد شد و گفت: آیا اباجعفر، محمد بن علی (علیهماالسلام) را می شناسی؟ گفتم: آری، چه حاجت داری؟ گفت: چهل مسأله دارم، می خواهم از او بپرسم، حرفش تمام نشده بود که امام باقر (علیه السلام) وارد شد و اطراف او را عده ای از خراسانی ها و غیره گرفته بودند. و از مناسک حج می پرسیدند، چیزی نگذشت که حضرت نشست، حضرت از او پرسید کیستی؟ گفت: قتادة بن دعامه ی حضرت پرسید: توفقیه اهل بصره هستی؟ بصری جواب داد. آری.

حضرت فرمود: وای بر تو، خدا انسان را خلق کرده و برای ان ها حجت قرار داده و آن ها پایه های استوار زمین و قائمین به علم خدایند. خداوند پیش از ایجاد خلق آن ها را برگزیده و انوارشان در طرف راست عرش خدا قرار دارد. پس مدتی ساکت ماند. قتادة گفت: به خدا قسم نزد فقهای زیادی نشسته ام حتی پیش ابن عباس، آن چنان که هم اکنون قلبم به تپش و لرزه درآمده، نزد آن ها چنین حالتی پیدا نکردم.

حضرت فرمود: وای بر تو، آیا می دانی اینجا کجا است؟

ص: 53


1- . جامع الرواة محقق اردبیلی، ج 1، ص 125
2- . الجامع فی الرجال، شیخ موسی زنجانی، ص 786، عیون اخبار ج 2، ص 226 باب 48
3- . قاموس الرجال، ج 4، ص 408
4- . سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 423-436

«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ». «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ»

(این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اجازه داده دیوارهای آن را بالا ببرند تا از دسترس شیاطین و هوسبازان در امان باشند. خانه هایی که نام خدا در آن ها برده می شود و صبح و شام در آن جا تسبیح گویند.

مردانی که نه تجارت و نه معامله می شود آن ها را از یاد خدا و برپا داشتن نماز و ادای زکات غافل نمی نماید، تو در چنین مکانی هستی و ما از آن جا می باشیم.(1)

ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب، از اسماعیل قاضی، نقل می کند که وی در أحکام القرآن، گفته است: از علی بن مدائنی شنیدم که می گفت: آن چه او [قتادة بن دمامه] نقل می کند ضعیف است.(2)

طاووس یمانی از قتاده فرار می کرد و حاضر به ملاقات با او نبود. چون او را قدری مذهب می دانست.(3)

شمس الدین ذهبی، در میزان الإعتدال، در این باره می نویسد: قتادة بن دعامة الدوس مدلّس و فریب کار می باشد و عقید قدریه دارد.(4)

قدریه توسط هفتاد پیامبر نفرین شده اند گفته شد: ای رسول خدا، قدریه چه کسانی اند؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: جماعتی هستند که گمان می کنند خداوند بر آن ها گناه و معصیت را تقدیر نموده است و با این حال آن ها را بر این گناه، عذاب می نمایند.

باکره بودن مادران ائمه (علیهم السلام)

از روایات و احادیثی که درباره ی مادران با فضیلت ائمه ی اطهار (سلام الله علیهم)، وارد شده است، به دست می آید که بعضی از آن کنیز بوده اند، اما تا زمانی که به همسری امام (علیه السلام) درآمده اند، دست هیچ انسانی به آن ها نرسیده است [قبل از دسترسی هم مسلم است که پاک بوده اند چون در آینده، همسر آن ائمه ی (علیهم السلام) خواهند شد]

ص: 54


1- . اثبات الهداة، شیخ حر عاملی، ج 3، ص 42. آیه ی 36 و 37 سوره ی نور
2- . تهذیب التهذیب، ج 8 ص 356
3- . همان مدرک، ج 8، ص 353، میزان الاعتدال ج 3 ص 385
4- . مدلس به کسی گفته می شود که حدیث ضعیف روایت کند [مدلس، تدلیس کننده، خدعه کننده، عوام فریبی] و طبق اخبار و روایات به کسانی که تا به جبر می باشند، قدریه گفته می شود، اما مطابق بعضی از روایات دیگر، مراد از قدریه قائلین به تفویض می باشند، سفینة البحار، ذیل کلمه ی قدر، قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): القدریة مجوس هذه الامة. قدریه مجوس این امت می باشند. و در روایت دیگر فرمود: القدریة خُضماء الله فی القدر، قدریه دشمنان خدا درباره ی مقدرات الهی هستند، الملل و النحل شهرستانی، ج 1، ص 43 سید بن طاووس رحمة الله علیه نقل می کند که جماعتی از علمای اسلام از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، روایت کرده اند که فرمود: لعنة القدریة علی لسان سبعین نبیاً قیل و من القدریة یا رسول الله؟ فقال: قوم یزعمون الله سبحانه قدر علیهم المعاصی و عذبها علیها.

این مطلب گویای این حقیقت است که اراده ی پروردگار درباره ی آن ها تعلق گرفته که به صورتی پاک، نزد همسر خودشان برسند و ظرفی که نور مقدس امام (علیه السلام) در آن ظرف قرار می گیرد، منزه از هر پلیدی و آلودگی باشد.

اما نمونه:

1- والده ی با کرامت ماجده ی امام زین العابدین (علیه السلام)

جابر از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «وقتی دحتر یزدگرد [آخرین پادشاه ساسانی] را به مدینه نزد عمر بن الخطاب، آوردند، مردم مدینه گرد او جمع شدند، عمر تصمیم گرفت که او را بفروشد.

امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: دختر پادشاه را نباید فروخت، اگرچه کافر باشند، ولی او را مخیر کن تا از مسلمانان، مردی را به عنوان شوهر انتخاب کند، سپس او را به ازدواج آن مرد در بیاور و مهریه ی او را از بیت المال بده.

عمر گفت: انجام دهید، شهربانو آمد و دست بر شانه ی امام حسین (علیه السلام) گذاشت، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به فارسی فرمود: چه نام داری؟ عرض کرد: جهان شاه.

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به امام حسین (علیه السلام) فرمود: او را نگهداری کن و به او احسان نما، زیرا فرزندی به دنیا می آورد که، بهترین اهل زمان بعد از تو باشد. و او مادر اوصیاء و ذریه ای طیبه است.

پس از مدتی، امام زین العابدین (علیه السلام) را به دنیا آورد و به روایتی در مرض نفاس از دنیا رفت.

و علت این که «شهربانو» امام حسین (علیه السلام) را اختیار کرد، این است که پیش از آنکه لشکر اسلام او را اسیر کند، در عالم رؤیا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید و به وسیله ی آن بزرگوار مسملان شد، خودش در این باره می گوید:

«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دیدم که به خانه ی ما آمد، در حالی که امام حسین (علیه السلام) با ایشان همراه بود، به وسیله ی ایشان مسلمان شدم و مرا به ازدواج امام حسین (علیه السلام) درآورد و شب بعد حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را در خواب دیدم که به من فرمود: به همین زودی، مسلمانان غلبه می کنند و توبه وصال فرزندم حسین (علیه السلام)، خواهی رسید در حالی که صحیح و سالم بوده و از جانب مسلمانان به تو، بدی نخواهد رسید.

تا به حال که به مدینه رسیدم، دست هیچ انسانی به من نرسیده است.(1)

2- والده ی مکرمه ی ماجده ی امام موسی بن جعفر (علیه السلام)

ص: 55


1- . بحارالانوار، ج 46، ص 9-16. کافی ج 1، ص 466

وقتی که «حمیدة بربریة» والده ی ماجده ی حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) نزد امام باقر (علیه السلام) آوردند حضرت فرمود: نام تو چیست؟

جواب داد: حمیده

حضرت فرمود: «حمیدة فی الدنیا و محمودة فی الاخرة»

یعنی: ستوده در دنیا و آخرت.

سپس حضرت پرسید: باکره هستی یا بیوه؟

جواب داد، باکره هستم

حضرت فرمودند: برده فروشان کنیزی را بدست نمی آورند، مگر این که او را فاسد می کنند. جواب داد: آری، اما هرگاه صاحب ما قصد مرا می کرد. مردی که سر و محاسن او سفید بود. می آمد. و سیلی محکمی به او می زد، تا از جای خود حرکت می کرد. و این موضوع چند بار تکرار شد.(1)

معلی بن خنیس از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت فرمود: حمیده از هر آلودگی پاک است. به مثل و مانند طلای گداخته شده «که غش او را گرفته باشند» همیشه ملائکه، او را حفاظت می کردند تا این که او را به من رساندند. اگر کرامتی است از ناحیه ی خداوند برای من و حجت بعد از من (موسی بن جعفر (علیهماالسلام)) می باشد.(2)

3- والده ی ماجده ی امام رضا (علیه السلام)

هشام بن احمد می گوید:

«ابوالحسن الاول [حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام)] به من فرمود: اطلاع داری به این که از اهل مغرب کسی آمده است؟ (منظور حضرت برده فروشان بود) گفتم نه. فرمود: چرا، مردی سرخ روی آمده است، با من بیا، با حضرت رفتم تا آن مرد را ملاقات کردیم. مردی بود از اهل مغرب که کنیزهایی به همراه داشت.حضرت فرمود: کنیزها را ببینم.

مغربی 9 کنیز را نشان داد.

حضرت فرمود آن ها را نپسندید و کنیز دیگری خواست.

گفت: ندارم، تنها کنیز مریضی نزد من هست و از فروش او سرپیچی کرد.

ص: 56


1- . اصول کافی، ج 1، ص 476. اثبات الوصیه ص 185 و ترجمه ی آن ص 355
2- . حضرت خدیجه مظلومه ی تاریخ حاج علی فضل بیرجندی ص 65

به اتفاق حضرت برگشتیم فردای آن روز، حضرت به من امر فرمود: برو و همان کنیز را خریداری کن. رفتم و آن کنیز را خریداری نمودم.

مرد مغربی به من گفت: آن آقایی که دیروز در خدمت او بودی چه کسی بود؟

گفتم: مردی از بنی هاشم

گفت: بیشتر توضیح بده.

گفتم: بیش تر نمی دانم.

گفت: تو را خبر دهم از ویژه های این کنیز، من او را از دورترین نقطه ی مغرب خریدم، زنی از اهل کتاب او را دید و گفت: چرا این کنیز با تو می باشد

گفتم: برای خودم خریده ام

گفت: سزاوار نیست که این کنیز نزد او و امثال تو باشد، بلکه سزاوار است که نزد بهترین خلق روی زمین باشد که پس از مدت کوتاهی از او فرزندی به دنیا بیاید که شرق و غرب عالم در مقابل او گردن نهند. پس از مدتی امام رضا (علیه السلام)، از این بانوی بزرگوار، به دنیا آمد.(1)

علی بن میثم از پدرش نقل کرده است که:

در وقتی مادر حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) (حمیده) بانوی بزرگوار والده ی ماجده ی امام رضا (علیه السلام) را خرید، حمیده گفت: در عالم خواب، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که فرمود: نجمه را به فرزند موسی (علیه السلام) هبه کن، زیرا به همین زودی بهترین اهل زمین را به دنیا خواهد آورد، سپس او را به فرزندم موسی (علیه السلام) هبه کردم، وقتی که علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام) از او بدنیا آمد، نامش طاهره گذاشته شد.(2)

علی بن میثم می گوید: پدرم از مادرش نقل کرده که: وقتی که بانو حمیده، نجمه را خرید، او باکره بود.(3)

زیارات وارده هم مؤید این مسأله می باشد.

صفوان جمال، از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که آن حضرت فرمود: چون به در حائر ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) رسیدی، بایست و بگو:

الله اکبر کبیراً و الحمدلله کثیراً، وقتی که ما کنار قبر مبارک رفتی بگو:

ص: 57


1- . عیون الاخبار الرضا (علیه السلام) شیخ صدوق، ج 1 ص 26. چاپخانه ی گوهر اندیشه، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، 1384 ه.ش
2- . همان مدرک، ج 1، ص 31
3- . همان مدرک سابق.

السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله، تا این جملات، یا مولای یا أباعبدالله، أشهد انک نوراً فی الاصلاب الشامخة، و الارحام المطهرة، لم تنجسک الجاهلیة بأنجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها، گواهی می دهم که شما در صُلب های (پشت های) فرازنده و رحم های پاک و برازنده بودید، به پلیدی های دوران جاهلیت آلوده نگشتید. و از جامه های درهم و برهم آن نپوشیدید.(1)

صفوان جمال: نقل می کند که مولایم امام صادق (علیه السلام) فرمودند: در روز اربعین زمانی که آفتاب بلند شده، ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) را با این عبارات، زیارت کن، السلام علی ولی الله و حبیبه، السلام علی خلیل الله و نجیبه، اشهد أنک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة...) گواهی می دهم که شما در صُلب های (پشت های) فرازنده و رحم های پاک و طاهره بودید.(2)

در حدیث معروفی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که آن حضرت فرمود: لم یزل بنقلنی الله من أصلاب الطاهرین الی أرحام المطهرات حتی أخرجنی من عالمکم هذا لم یدنسنی بدنس الجاهلیة.(3)

همواره خداوند مرا از صُلب پدران پاک به رحم های مادران پاک، منتقل می ساخت، تا زمان شما، و هرگز مرا به آلودگی های دوران جاهلیت آلوده نساخت.

بیان عایشه درباره ی حضرت خدیجه (علیهاالسلام)

شعبی از مسروق و او از عایشه نقل کرده است گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه خارج نمی شد مگر این که نام خدیجه (علیهاالسلام) را نیکی یاد می نمود.

روزی نام او را بر زبان جاری کرد و از او تجلیل نمود. به غیرتم برخورد. گفتم: او فقط پیر زنی بود خدا، از او بهتر به شما داده است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن چنان خشمگین شد که موهای جلو سر حضرتش به حرکت درآمد (بعد از فرو نشاندن غضبش) فرمود: بهتر از خدا به من نداده است.(4)

آن چه در روایت فوق، وجود دارد و قابل ملاحظه می باشد این است که یقیناً نظر عایشه از بیان این مطلب سرزنش کردن و به سُخره گرفتن حضرت خدیجه (علیهاالسلام) بوده است. او نهایت دشمنی و عداوتش را با بیان کلمه ی «پیر زن» به ظهور می رساند حال اگر حضرت خدیجه (علیهاالسلام) پیش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شوهر نموده بود، آیا بیوه بودن او، برای سرزنش و مسخره کردن سزاوار تر نبود؟

ص: 58


1- . مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی، زیارت مطلقه ی امام حسین (علیه السلام)
2- . زاد المعاد مجلسی، زیارت مطلقه ی امام حسین (علیه السلام) ص 399
3- . مجمع البیان، ج 7، ص 207.
4- . اسد الغابة ابن اثیر، ج 5، ص 420، دارالکتاب العربی بیروت.

کیفیت انعقاد نطفه ی حضرت فاطمه ی زهراء (علیهاالسلام) مرحوم مجلسی در بحارالانوار، روایتی را در این باره نقل می کند که:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با گروهی از افراد همچون امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و حمزه عمار یاسر، عباس، منذر بن ضحضاح ابوبکر و عمر، در سیرزمین ابطح، نشسته بودند. جبرئیل امین (علیه السلام) نازل شد و گفت: پروردگار عالم، تو را سلام می رساند. و می فرماید: تا چهل شبانه روز باید از خدیجه (علیهاالسلام) جدا شوی. این دستور، کمی برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دشوار آمد. زیرا که نسبت به حضرت خدیجه (علیهاالسلام) محبت فراوان داشت.

پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چهل شبانه روز، به عبادت سپری کرد و روزها روزه می گرفت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی عمار یاسر را نزد خدیجه (علیهاالسلام) فرستاد و فرمود: به خدیجه بگو: دستور پروردگار است و گمان مبر که جدایی من به واسطه ی پدید آمدن، کدورتی از تو می باشد (چنین نیست)

همانا پروردگار عالم، روزی چندین مرتبه به تو (خدیجه) بر فرشتگان مقرب خود، مباهات می کند، من هم اکنون در خانه ی فاطمه ی بنت اسد (علیهاالسلام) می باشم.(1)

حضرت خدیجه (علیهاالسلام) می گوید:

روزی چندین مرتبه از دوری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا حزن و اندوه می گرفت. چون چهل شبانه روز گذشت. جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و گفت: ای رسول خدا، پروردگار تو سلام می رساند می فرماید: مهیا باش برای تحیت و تحفه ی خداوند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: تحیت و تحفه ی خداوند چیست؟

جبرئیل (علیه السلام) گفت: یا رسول الله، پروردگار امر کرده که امشب افطار شما از این غذا باشد. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) گفت: چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شب های گذشته می خواست افطار کند. می فرمود: در خانه باش و هر کس مایل بود بیاید و با من افطار کند، اما چون شب چهلم فرا رسید. فرمود: این عذا بر غیر من حرام است، لذا در خانه نشستم و کسی را به خانه راه ندادم.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سرپوشی از طبق برداشت، خوشه ای از رطب و خوشه ای از انگور دید. پس از آن ها تناول فرمود و از آب بهشتی که همراه آن ها بود آشامید. سپس جبرئیل (علیه السلام) آب ریخت و میکائیل (علیه السلام) دست مبارکش را شست. سپس اضافه ی غذا به سوی آسمان رفت.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستادند تا نماز بخوانند،

ص: 59


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 79 حیوة القلوب، ص 255

جبرئیل (علیه السلام) گفت: از نماز (مستحبی) صرف نظر نما و به نزد خدیجه (علیهاالسلام) برو. زیرا اراده ی خداوند تعلق گرفته است که امشب از صُلب تو، فرزند پاک خلق نماید پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه ی حضرت خدیجه (علیهاالسلام) رفت.

خدیجه (سلام الله علیها) می گوید: همه شب، درهای خانه را بسته و پرده های اتاق را آویخته، و چراغ را خاموش کرده و تنها می خوابیدم. چون شب چهلم فرارسید، بین خواب و بیاری بودم که در خانه زده شد، گفتم: کیست کوبنده ی در؟ صدای مبارک را شنیدم که با شیرینی گفتار، همراه بود. خدیجه، در خانه را باز کن. با خوشحالی حرکت کردم و در خانه را باز نمودم. هرگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داخل خانه می شدند، آب می طلبیدند و وضو می گرفتند، سپس دو رکعت نماز می خواندند و در پی آن داخل بستر می شدند اما آن شب چنین نکرد، بلکه بازوی مرا گرفت و داخل بستر شد. به آن خدایی که نمود آسمان را بر افراشت و از زمین آب جاری نمود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از من جدا نشد، مگر این که حمل فاطمه (علیهاالسلام) را در خود حس کردم.(1)

حال با توجه به آن چه که گذشت، این سؤال می شود که چه طور ممکن است که نطفه ی برترین و عالی ترین زنان عالم [عوالم] که با این تشریفات ویژه منعقد شده و آن این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف خداوند مأموریت پیدا می کند که، چهل شبانه روز، از حضرت خدیجه (علیهاالسلام) فاصله بگیرد و روزها را روزه بگیرد و شب ها به عبادت بپردازد. و در شب چهلم هم با طعام بهشتی مخصوص، افطار کند، اکنون این نطفه در رحم بانویی قرار بگیرد که باکره نبوده باشد و دو نفر کافر که از پست ترین طوائف عرب بودند. پیش از این با این بانو ازدواج نموده باشند؟

سؤال دیگر این که بزرگان قریش و عرب برای خواستگاری حضرت خدیجه (علیهاالسلام) مراجعه کردند و او حاضر به ازدواج با آن ها نشد. حال چگونه ممکن است که حاضر به ازدواج با دو نفر از پست ترین قبایل عرب یعنی، طمه ی «بنی تمیم»(2) شده باشد. و سپس نطفه ی زهراء (سلام الله علیها)، در چنین رحمی قرار بگیرد و نشو و نما کند؟، زهی بی انصافی و کم اطلاعی از حقایق و واقعیت های تاریخ و اعتماد به گفته ی نویسندگان خود فروخته

سن عایشه هنگام ازدواج با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص: 60


1- . بحار، ج 16، ص 78-79
2- . اهل سیر و ارباب تاریخ آورده اند که «بنی تمیم» مسکین و فقیر و اخمل [گمنام تر] و اجهل بطون عرب و اسقطو در جاهلیت بودند ایشان را قدر و جاهی نبود. «عقل نسایه» می گوید: در ایشان (بنی تمیم) هرگز سیدی مشهور و تاجری معروف و جوادی مذکور نبود. «ابوالعباس» می گوید: «حجر بن جوین به پدرش گفت: جمله ی قبایل عرب را هجو کردی، جز بنی تمیم را سبب چه بود که ایشان را هجو [بدگویی] نکردی؟ گفت: پسرم برای آن ها حسبی نیافتم که او را ضایع و نه خانه ای که آن را منهدم و خراب کنم، کامل بهایی، ج 2 ص 34.

بعضی از تسنن به دلیل اغراضی اصرار دارند بر این که ثابت کنند که در میان همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط عایشه باکره بوده و بدین وسیله می خواهند به نوعی برای عایشه فضیلت تراشی نمایند و در این مورد به قدری مبالغه نموده اند که حتی سن عایشه را به هنگام ازدواج با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کمتر از سن بلوغ ذکر کرده اند و این در حالی بوده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از پنجاه سال داشته است. من جمله:

1- بخاری به سندش، از عایشه، نقل کرده که گفت:

«تزوجنی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و انا بنت ست سنین».(1) در حالی که شش ساله بودم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با من ازدواج نمود

2- ابن سعد، به سندش از عایشه نقل کرده که گفت:

تزوجنی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی سؤال بسنة عشر من النّبّوة قبل الهجرة الثلاث سنین و انا ابنته ست و سنین.(2)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با من در ماه شوال، سال دهم از بعثت، سه سال قبل از هجرت ازدواج کرد. در حالی که من دختر شش ساله بودم.

3- زهری در این باره می گوید:

«ملک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عقدة عائشة و هی ابنته ست سنین»(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مالک عقد عایشه شد در حالی که دختر شش ساله بود.

ابن قتیبه دینوری در کتاب «المعارف» می نویسد: عایشه شش ساله بود که به عقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درآمد.(4)

4- ابن هشام می گوید: فقط همین زن برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بکر بوده و مهریه اش هم چهارصد درهم بود.(5)

با بررسی روایات دیگر و قراین و شواهد پی می بریم که ازدواج رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با عایشه در سنین بالاتر از سن اعلام شده می باشد و از برخی روایات اهل تسنن استفاده می شود که عایشه

ص: 61


1- . صحیح بخاری باب تزویج النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) عایشه، حدیث 3894
2- . طبقات ابن سعد، ج 7، ص 271-272
3- . همان مدرک
4- . المعارف ابن قتیبه، ص 134
5- . سیره ابن هشام، ج 4 ص 414

قبل از ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، اصلاً باکره نبوده بلکه با فردی به نام «جبیر» ازدواج کرده است. ابن سعد در طبقات الکبری، از عبدالله بن، ابی ملیکه، روایت کرده که گفت:

«خطب رسول الله عائشة الی بکر فقال: یا رسول الله، انی کنت أعطیتهما مطعما لإبنة جبیر فدعی حتی أسلها منهم فأستلها منهم فطلقها فتزوجها، «رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)».(1)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عایشه را از ابوبکر، خواستگاری کرد. ابوبکر گفت: ای رسول خدا، من او را به مطعم داده ام تا به همسری فرزندش جبیر درآورد، بگذار تا از آن ها تقاضای استرداد [رد کردن خواستن، او را پس خواستن، باز پس خواستن، بازستاندن، واپس گرفتن]

ابوبکر نیز چنین کرد.

و لذا جبیر عایشه را طلاق داده و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با او ازدواج نمود. از آنجا که مطعم و فرزندش، مشرک بوده اند. این به نوبه ی خود دلالت بر آن دارد که ازدواج عایشه با جبیر، قبل از بعثت، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و این ازدواج تا بعثت ادامه داشته است تا این که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (علیهاالسلام) ازدواج کرد و بعد از وفات او، با «سوده» دختر «زمعه» ازدواج نمود و تا چهار سال همسر دیگری اختیار نکرده است.(2)

با توجه به این که عایشه در سال های اول دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حدود هفت یا هشت سال سن داشته است.(3)

ثانیاً مطابق روایت بخاری و دیگران که قائل شده اند که عایشه 9 سال با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زندگی کرده است. هرگز با این حجم از روایات زیادی که از عایشه، نقل شده، سازگاری ندارد.

ابن کثیر دمشقی در کتاب «جامع المسانید و السنن، از عایشه 3797، روایت نقل کرده است و این حجم از روایات، با زندگی محدود او با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تناسبی ندارد، و این در حالی است که اهل تسنن، این مقدار، روایت را از حضرت زهراء (سلام الله علیها) نقل نکرده اند. در صورتی که حضرت زهراء (سلام الله علیها) پنج سال قبل از هجرت متولد شده است. و عایشه زمانی به دنیا آمد که حضرت زهراء (سلام الله علیها)، 9 ساله بوده است.

ص: 62


1- . طبقات الکبری ابن سعد (کاتب واقدی، ج 7 ص 271-272)
2- . «قد انفردت (سودة) بصحبة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أربع سنین لاتشارکها فیه امرأة و لا سریة، ثم بنی بعائشة بعد» تاریخ الاسلام وفیات المشاهیر و الأعلام ذهبی، ج 3، ص 288 حوادث سال 23 هجری قمری، باب ما ذکر من توفی فی خلافة عمر، شرح حال سودة بنت زمعة)
3- . «نووی» به نقل از «ابن اسحاق» مورخ معروف می نویسد «أن عائشة أسلمت صغیرة بعد ثمانیة عشر انساناً ممن أسلم (تهذیب الأسماء و اللغات). نووی، ج 3، ص 247 ش، شرح حال عایشه) عایشه در سال های اول دعوت، 1180 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از هیجده نفر و در حالی که سن کمی داشتند، اسلام اوردند، حال با توجه به مطلب فوق، سن عایشه هنگام پذیرفتن اسلام، باید حداقل هفت یا هشت ساله بوده باشد تا اسلام او از طرف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پذیرفته شده باشد.

شاهد دیگر بر این که عایشه هنگام ازدواج با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، سنش از این مقدار که می گویند: بیشتر بوده، این روایت است که «احمد بن حنبل» در «فضائل الصحابة» نقل کرده است که ان ابابکر و عمر خطبا فاطمة الی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال: انها صغیرة، فخطبها علی فزوجها منه.(1)

ابوبکر و عمر برای خواستگاری از فاطمه (سلام الله علیها) نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند. ولی حضرت فرمود: او کوچک است، اما هنگامی که امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) از او خواستگاری کرد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را به ازدواج او درآورد.

مطابق روایت فوق قطعاً، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به چیزی که می گوید، نیز عمل می نماید. و لذا نمی توان ازدواج عایشه در سن شش سالگی را با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در سنین بالا پذیرفت.

حال جای بسی تعجب و شگفتی است که سیره نویسان مانند ابن اسحاق و ابن هشام، عایشه را در زمره ی مسلمانان نخستین، قرار می دهند و او را بیستمین زن مسلمانی می دانند که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد. اما در جای دیگر بیان می دارند که عایشه هفت ساله بود که به عقد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درآمده(2).

تأکید اهل تسنن بر صغر سن عایشه به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای چیست؟ پرسش مهمی که قابل طرح است، این که چرا عده ای از اهل تسنن اصرار بر صغر سن عایشه به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارند و با این که اذعان به ارسال روایتی که در این باب وارد شده دارند، ولی در عین حال مدعی ثفه بودن به ارسال هستند، برای این سؤال می توان اجمالاً چنین پاسخ داد.

با توجه به وجود نقاط کور و تاریک در زندگانی عایشه و وجود سؤالات بی پاسخ(3)

در مورد مراحل زندگی وی، چه در زمان حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و چه در زمان خلفا و همین طور وجود ابهاماتی در مورد برخوردهای وی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نزدیکان آن حضرت و هووهای خودش، به نظر می رسد، همگی باعث شده که بزرگان تسنن سعی نمایند، برای باکره بودن وی در زمان عقد با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، از این رو آنان برای تأکید بیشتر بر این امر، سعی نموده اند که کمترین سن را برای عایشه بیان کنند که دیگر امکان طرح هیچ شبهه ای پیرامون این مسئله وجود نداشته باشد. لذا وی را در زمان عقد با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شش یا هفت ساله معرفی نموده اند.

ص: 63


1- . فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، ج 2، ص 614 خصائص امیر المؤمنین (علیه السلام)، احمد بن شعیب النسائی، ص 70.
2- . سیره ی النبویة، ابن هشام
3- . به عنوان نمونه، زمان تولد عایشه به طور روشن، در کتب تسنن نیامده است. و فقط آن را از زمان عقد با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدست می آورند و عجیب تر این که در مورد سن وی هم در زمان عقد نیز اختلاف است.

دلیل دیگر برای کم جلوه دادن سن عایشه به هنگام ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که فضیلت دیگری را برای عایشه بتراشند و بگویند که نطفه ی عایشه در زمان ظهور اسلام منعقد شده و از پدر و مادر مسلمان متولد گردیده است، در صورتی که این مطلب فضیلتی را برای عایشه به ارمغان نیاورده است، زیرا آن فضیلتی را برای عایشه به ارمغان نیاورده است، زیرا آن فضیلتی قابل ارزش است که شخصی توان انجام و ترک آن را داشته باشد و اسلام آوردن پدر و مادر که در اختیار فرزند نیست، تا برای او فضیلتی محسوب شود. به علاوه اگر قائل به فضیلت چنین چیزی بشویم، باید گفت که در این صورت مقام عایشه نه تنها از پدر و مادرش (1) بلکه از خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، هم [نعوذبالله] بالاتر بوده است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیشتر سنی ها بر این عقیده اند که زمان ازدواج عایشه با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از هجرت و به فاصله ی کمی بعد از وفات حضرت خدیجه (علیهاالسلام) بوده است. که در این صورت باید گفت که در این سالی که آن ها مدعی وقوع چنین ازدواجی شده اند، سال دهم بعثت می باشد که برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدترین سال بود. چرا که آن سال را، حضرت، عام الحزن نامید(2)

در چنین شرایطی کدام عقل سلیم قبول می کند که، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، ازدواج با دختری کم سن و سال را در فکر خود بپروراند، مخصوصاً اگر آن دختر کودکی شش ساله باشد، و اصلاً معقول نیست در چنین شرایطی که تمام فکر و خیال آن حضرت را خطر شکست اسلام و مسلمانان فرا گرفته است جبرئیل وحی نازل و چنین دختری را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تحویل دهد.(3)

آیا این بدان معنا نیست که مهم ترین مسئله را در آن شرایط حساس و سرنوشت ساز نزد جبرئیل امین، معاشقه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با کودکی همچون عایشه بوده؟ و چون فعل جبرئیل با اذن و امر الهی انجام می شود، پس اهمیت حق تعالی به معاشقه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیش از حفظ اصل اسلام در آن لحظات بسیار حساس بوده است؟ [نعوذ بالله من هذه الاوهام و هذه الاساطیر]

ص: 64


1- . البته اسلام طمعی و صوری نه حقیقی آنان و من تبع ایشان مانند عمر و دیگر رفقای و مانند طلحه و زبیر
2- . پس از وفات حضرت جناب ابوطالب (علیه السلام)، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیگر در مکه امنیت نداشتند، و از همان موقع برخوردهای فیزیکی با ان جناب شروع شد، به عنوان نمونه، برخی سفیهان را مأمور کردند تا بر سر حضرتش خاک بریزند، این بود شرایط داخلی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان، شراط خارج مکه هم از این بهتر نبود، چرا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به طائف سفری کردند تا قبیله ی ثقیف را به دین اسلام دعوت کنند، رؤسای ثقیف هم نه تنها دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نپذیرفتند، بلکه علی رغم درخواست آن حضرت بر مخفی بودن این ملاقات، بچه ها را مأمور کردند تا با پرتاب سنگ به ساحت مقدس آن حضرت اهانت کنند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با بدن زخمی و خون آلود نزدیک مکه آمد و چون برای ورود به مکه امنیت نداشت، مجبور شد که در پناه مردی غیر مسلمان یعنی مطعم بن عدی، وارد مکه شود. در ک: تاریخ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) محمد ابراهیم آیتی، ص 170-173.
3- . عده ای از سنی ها مدعی اند که جبرئیل (علیه السلام) در عالم رؤیا بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و عایشه را به حضرت عرضه داشت و از طرف پروردگار به او امر کرد که با عایشه ازدواج کند. (ر. ک: صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، ج 6، ص 131، فتح الباری به شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، ج 6، ص 148، البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 3، ص 161، سیره النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم) ابن هشام، ج 2، ص 14، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 128 و 161، صحیح ابن حبان، ج 16، ص 5

بنابراین باید به این جعل کنندگان گفت که روایات خوبی را برای کرامات عایشه جعل کرده اند، اما متأسفانه در مورد زمان نسبت دادن آن، دچار اشتباه بزرگی شده اند چرا که:

اولاً: کمی توجه به فضای جعل این روایات، جعلی بودن این روایات را ثابت می کند، شاید هم لطف الهی بوده که عاملین، زمانی را مطرح کنند که برای اهل تحقیق، جعلی بودن این روایات روشن شود.

ثانیاً: آیا عاقلانه است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، میل به دختری شش ساله داشته باشد که، برای او هیچ خاصیتی ندارد؟

آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی دانست که دختر شش ساله، برای رفع آلام او، هیچ خاصیتی ندارد؟ آیا دختری که بنا به نقل خود سنی ها، جز اسباب بازی و عروسک بازی(1)

چیز دیگری را نمی شناخت، چه فایده ای برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پنجاه ساله داشت؟ آیا دختری که بنا بود حداقل حدود چهار سال بعد به خانه ی شوهر برود، برای رفع آلام و غم و غصه ی فعلی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه اثری می توانست داشته باشد؟

بنابراین میل مردی پنجاه ساله به دختری شش ساله، غیر عاقلانه و غیر واقع بینانه و از جعلیات است.

نتیجه

1- سن عایشه در زمان عقد با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بین پانزده تا بیست سال بوده است و ادعای شش یا هفت ساله بودن سن عایشه در زمان عقد، مستندی جز روایتی مرسل ندارد که منسوب به شخص عایشه است، این روایت هم نه با ادعاهای دیگر عایشه، به مناسب های مختلف (مثل ادعای ایمان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در اول بعثت) سازگاری دارد. نه با نظر محققان از تسنن، چون «العقاد»(2) «محمد حسین هیکل»(3)،

و نه با مسلمات تاریخی و نه عقلاً قابل نسبت دادن به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. لذا این روایت قابل قبول نیست. خصوصاً وقتی که مستنداتی از مورخ شهیری همچون «ابن هشام» وجود دارد، که تلویحاً مدعی هستند که عایشه زمان بعثت، نه تنها متولد شده بود، بلکه در سن و سالی بوده است که توان تشخیص ایمان از کفر را داشته است.

2- روایات وارده ی در صحاح سته ی سنی ها، مخصوصاً «صحیح بخاری» در مورد ازدواج عایشه با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوعی تضاد وجود دارد، و اگر آن ها را جمع کنیم، حداکثر نکته ای که از آن روایات می توان فهمید، این است که اصل پیشنهاد ازدواج با عایشه توسط رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داده نشد، بلکه ابوبکر چنین پیشنهادی را به آن حضرت داد.(4)

بنابراین حتی براساس روایت، کتب اهل

ص: 65


1- . ر.ک: مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 75 و 166 و 234، سنن ابن ماجه، ج 7، ص 102
2- . عایشه در حیات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، سپهروز مولودی، ص 56
3- . ابوبکر، محمدحسین هیکل، ص 29
4- . مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص 228، معجم الکبیر، طبرانی، ج 23، ص 25

تسنن، مستندی نداریم مبنی بر این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از ازدواج با عایشه به او تمایل داشته است، حتی روایات منسوب به عایشه هم نمی تواند، بیش از این را ثابت کند.

گذری به زندگی ده ساله ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با عایشه

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از رحلت حضرت خدیجه ام المؤمنین (علیهاالسلام) در سال دهم بعثت دیگر در مکه ی مکرمه، همسری اختیار نفرمودند و مدت کوتاه حضور خود در مکه را به تنهایی سپری نمودند. این مدت کوتاه، سخت ترین دوران زندگی ایشان تا آن زمان به حساب می آمد. چرا که ایشان دو پشتیبان اصلی خود یعنی، حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه (علیهماالسلام) را در مکه، از دست داده بودند.

فقدان این دو یار بزرگ از یک طرف و دشمنی و عداوت های روز افزون مشرکین از طرف دیگر، زندگی بسیار سخت و مشقت باری را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درست کرده بود. تنها مونسی را که می توان در این ایام برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نام برد، وجود مقدس فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) بود که در آن ایام هم مانند دختری دلسوز، پروانه وار گرد وجود مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چرخیدند، و از ایشان پرستاری می نمودند و هم مانند مادری فداکار، پدر را در انجام وظایف رسالت دلگرمی می دادند و غم و غصه را از وجود مقدسشان می زدودند. به پاس همین فداکاری ها بود که فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) از طرف پدر، به عنوان، «ام ابیها» مفتخر شدند.

این ایام سخت با هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پایان یافت و با ورود ایشان به مدینه ی منوره که در آن روز، مرکزی برای اسلام در آن جا ایجاد شده بود. اوضاع سر و سامان گرفت. حدود هفت ماه که از حضور آن حضرت در مدینه گذشت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بنا به درخواست و اصرار ابوبکر با عایشه ازدواج نمودند.(1)

مدت زندگی آن حضرت با عایشه، حدود 9 سال و پنج ماه به طول انجامید که این مدت با شهادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به پایان رسید. براساس روایات وارده، تصریحات و شواهد تاریخی طی این مدت ده سال، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صدمات و رنج های بسیاری از این همسر خود دیدند، اذیت و آزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط عایشه به حدی بود که در آن زمان بر زیان مردم مدینه شایع شده بود، حتی کار به جایی رسید که پدرش ابوبکر برای حفظ آبروی خود، بارها به قصد تنبیه و کتک زدن دخترش به خانه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد.

و در حضور آن حضرت، دخترش را تنبیه نمود. این مسأله نه تنها در روایات و کتب تاریخی شیعه وارد شده که بر اثر شهرت آن، اهل تسنن هم قدرت بر پرده پوشی از آن پیدا نکرده و آن را در کتب تاریخی خود نقل نموده اند، برای اثبات این مدعا به چند نمونه اشاره می شود.

ص: 66


1- . مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص 228، مجمع الکبیر، طبرانی، ج 23، ص 25

1- در کتاب سنن ابی داود، آمده است، روزی ابوبکر اجازه گرفت به خانه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شود، در همین حال صدای عایشه را شنید که بر سر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داد می زند. ابوبکر طاقت نیاورد و عایشه را گرفت و او را کتک زد و گفت: دیگر نبینم که صدایت را بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند کنی.(1)

2- احمد بن حنبل، در کتاب مسند خود نقل می کند: روزی ابوبکر، اجازه گرفت که به خانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شود. وقتی که وارد شد. صدای عایشه را که بر سر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داد می زند، ابوبکر رفت جلو و در حالی که عایشه را برای کتک زدن گرفته بود، گفت: ای دختر رومان، آیا صدایت را بر سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند می کنی.(2)

3- ابن سعد، در کتاب طبقات الکبری نقل می کند: روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت عایشه را نزد ابوبکر برد و فرمود: آیا مرا از دخترت معذور نمی داری، (یعنی مرا از دست او نجات نمی دهی؟) پس در این هنگام ابوبکر دستش را بالا برد و به شدت به سینه ی عایشه زد.(3)

4 و 5 و 6- متقی هندی، در کتاب کنزل العمال، و غزالی در احیاء العلوم و در مکاشفة القلوب، نقل کرده اند که: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (از بد رفتاری عایشه) به پدرش (ابوبکر) گله و شکایت کرد و فرمود: عایشه دچار عواطف خود شده (ابوبکر نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عایشه آمد) عایشه (در ضمن صحبت) رو به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد و گفت: عدالت را رعایت کن، پدرش سیلی به صورت عایشه زد، عایشه رو به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد و گفت: تو خیال کرده ای که رسول خدا هستی؟(4)

این شش مورد از مواردی است که در کتب اهل تسنن نقل شده که برای بسته شدن دهان مخالفین، به عنوان نمونه اورده شد. البته قابل ذکر است که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مقتضای مصالحی، در مدت ده سال حضور خود، در مدینه با زنان بسیاری ازدواج نمودند.

که نه تنها هیچ کدام از آنان به هیچ عنوان نتوانستند جای حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را برای ایشان پر کنند، بلکه برخی از آنان دائماً برای ان حضرت اسباب ناراحتی و اذیت و آزار را فراهم می نمودند. یک روز درخواست طلاق از ایشان می کردند.(5)

یک روز درخواست زندگی مرفه از آن حضرت داشتند و یک رو زبه خاطر عقده ی عقیمی خود به دیگر همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تهمت فحشاء می زدند.(6)

ص: 67


1- . سنن ابی داود، ج 2، ص 718 روایت 4998
2- . مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 273
3- . طبقات الکبری، ج 7، ص 81
4- . کنزل العمال، ج 7، ص 296، ح 1020، احیاء العلوم غزالی، آداب نکاح، ص 35، مکاشفة القلوب غزالی، ص 238
5- . بحارالانوار، ج 22، ص 198.
6- . مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج 18، ص 76 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 9، ص 159

و خلاصه هر روز، به عنوانی موجبات ناراحتی آن حضرت را فراهم می نمودند تا این که کار به جایی رسید که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دست این زنان نمک نشناس به ستوه آمدند و از آنان کناره گرفتند و مدتی را به تنهایی سپری کردند، البته در این میان هیچ گاه نمی توان از مقام شامخ ام المؤمنین ام سلمه رضوان الله تعالی علیها چشم پوشی کرد، که در مدت زندگی خود، در کنار نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اسباب رضایت و شادمانی ایشان را فراهم می نمودند. اما مسأله ای که هیچ گاه نمی باید فراموش کرد. این است که به هیچ عنوان جای خالی ام المؤمنین حضرت خدیجه (علیهاالسلام) در نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پر نشد و سینه ی مجروح ایشان در غم از دست دادن آن همسر فداکار التیام پیدا نکرد.

ویژگی های عایشه

در این جا بسیار بجاست برخی از خصائص و ویژگی های عایشه در میان دیگر همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره نمود.

1- اذیت و آزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طی ده سال حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه ی منوره، آن حضرت از ناحیه ی تعدادی از زنانی که اختیار فرمودند، سختی های زیادی را تحمل نمودند. اما صدماتی که در این مدت از عایشه بر ایشان وارد شد، قابل قیاس با دیگران نمی باشد. به گونه ای که گاهی آن قدر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به ستوه می آمدند که شکایت او را به پدرش ابی بکر می نمودند. و او هم برای حفظ آبروی خود، دخترش را تنبیه می نمود، این اذیت و آزارها به اشکال گوناگونی بروز می کرد، گاهی زبان و توهین نسبت به حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، گاهی با سوء ظن نسبت به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و گاهی به شکل اذیت و آزار خانواده و عزیزات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) البته همان گونه که قبلاً هم اشاره شد، این مطالب نه فقط در کتب روایی و تاریخی شیعه آمده، بلکه کتب روایی و تاریخی، تسنن نیز مملو از روایات و حکایات تاریخی است که دلالت بر سوء رفتار عایشه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد که برای نمونه به تعدادی از آن ها هم اشاره می شود:

2- سوء ظن نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «مسلم به حجاج، در کتاب «صحیح» نقل می کند: شبی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجره ی عایشه بودند. نیمه های شب عایشه فهمید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجره نشستند. نسبت به آن حضرت بدگمان شد. ساعتی بعد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برگشتند از بدگمانی او نسبت به خودشان مطلع شدند. و خطاب به او فرمودند: چه خیالی نسبت به من کرده ای؟ مانند من، به تو حیله نمی زند.(1)

توضیح مطلب به این است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) برای هر کدام از همسران خویش، شبی را اختصاص داده بودند که در آن شب به حجره او می رفتند. همان گونه که واضح است که آن حضرت مانند افراد معمولی نبودند که تمامی شب را در بستر بسر ببرند. و تا هنگام طلوع فجر در خواب باشند. بلکه اکثر

ص: 68


1- . صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، ج 4، روایت 2168 مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 115

اوقات شب را به نماز و مناجات با خداوند، می گذراندند و این مطلب مشخص و واضحی بود، به حدی که در کتب سیره ای که در مورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نگارش در آمده به این مطلب اشاره گردیده است. نکته قابل توجه در این جا است که، با وجود اطلاعی که عایشه از این عادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت. و با وجود آن همه آیاتی که در مورد عصمت آن حضرت وارد شده و تمامی اقوال و گفتار ایشان را خالی از اشتباه و حتی فکر به اشتباه بیان کرده باز هم بواسطه ی عدم ایمان به گفتار الهی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتماد ندارد و احتمال آن را می دهد که ان حضرت به او حیله بزنند و فرصتی را که به او اختصاص دارد، در کنار زنان دیگر بگذرانند. توجه به این نکته برای طالبین و سالکین مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بسیار مهم است که هیچ گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را در نوع سلوک و روش زندگی و اقوال و گفتار وکردار شریفشان با افراد عادی بشر و حتی با انسان هایی که در مسیر اطاعت اهل بیت (علیهم السلام) به مراحل بسیار بالایی رسیده اند، مانند سلمان، ابوذر، مقداد و غیر هم قیاس نکنیم، زیرا تمامی حرکات و سکنات و گفتار و کردار آن بزرگوار برگرفته از وحی الهی و اوامر خداوند می باشد و حتی ذره ای هم از امیال دنیایی و مادی در وجود انان راه ندارد و حتی تصور آن هم برای ایشان محال است، زیرا اعم از آیاتی مانند آیه ی «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» آیه ی 33 سوره ی احزاب، و همچنین آیه ی «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی (3)» «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی (4)» سوره ی نجم که دلالت تام بر این موضوع دارد، امر به اطاعت مطلق و بی قید و شرط از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در آیه ی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» آیه ی 59 سوره ی نساء

و قرار گرفتن امر به اطاعت خداوند عزوجل در کنار امر به اطاعت ایشان و اهل بیت بزرگوارشان از محکم ترین دلایلی است که دلالت بر عصمت آن بزرگواران، آن هم در بالاترین درجه دارد. زیرا اگر ذره ای از امیال مادی در وجود آن ها می بود. و با این که از اشتباه و خطا مصون نبودن، تمامی این مسائل می توانست بر انجام وظایف آنان و ابلاغ دستورات الهی به بندگان خدا تأثیر بگذارد، و امر رسالت و امامت را خدشه دار نماید و در این صورت، دستور خداوند مبنی بر اطاعت مطلق از ایشان امری لغو و برخلاف مقتضای حکمت الهی می باشد. در حالی که خداوند منزه از هر کار لغوی است. و امر او برخلاف اقتضای حکمتش نیز محال می باشد. درست به همین دلیل است که خط بطلان، بر این اعتقاد اهل تسنن کشیده می شود که می گویند: مفهوم اولوالامر، هر حاکمی که بر مسلمین حکومت کند را در بر می گیرد، در صورتی که همان گونه که بیان شده است اطاعت بی قید و شرط از اولی الامر از جانب خداوند و هم چنین قرین شدن اطاع از اولوالامر با اطاعت خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، دلالت بر عصمت آن می کند. مضافاً بر این که روایت جابر که در آن، پیامبر

ص: 69

(صلی الله علیه و آله و سلم) اولوالامر را منحصر در دوازده امام نموده اند و آن بزرگواران را با اسم و لقب معرفی فرموده اند. همه چیز را تمام می کند.(1)

با توجه به مطالب گذشته، مشخص می شود که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت عصمت و طهارت (عمی) دارای بالاترین درجه ی عصمت بوده اند و تمامی اعمال و گفتار آنان براساس وحی و دستورات الهی می باشد. لذا انسان معتقد می بایست حساب آن بزرگواران را از بقیه ی افراد پسر جدا کند و راه قیاس آنان با دیگر انسان ها را بر خود نبندد.

3- سوء رفتار عایشه نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

یکی دیگر از مواردی که طی مدت حدود ده سال زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با دختر ابی بکر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بسیار رنج می داد. مسأله بی ادبی عایشه نسبت به ایشان بود که نه یک بار و دو بار، بلکه به صورت عادی برای درآمده بود «مالک بن انس» در کتاب «موطاء» نقل می کند از عایشه که گفت:

من نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودم و ایشان در حال نماز بودند. و من پاهایم را در مقابل آن حضرت، در طرفی که قبله ایشان بود، دراز کرده بودم. هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سجده می رفتند با غضب و چشم غره به من می نگریستند و من پاهایم را جمع می کردم و هنگامی که بر می خواستند، دوباره پاهایم را دراز می کردم.(2)

حال ببینید این زن، ادبش به اول عالَم و کسی که ملائکه ی مقرب خادم درگاه اویند و اشرف مخلوقات می باشد. چه اندازه کم و بی ادب است اما بهر حال این حکایت و امثال آن. گویای تمام مطلب نمی باشد، آن چه در این جا در مورد بی ادبی و جرأت عایشه نسبت به ساحت مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حق مطلب را ادا می کند، جریان تهمت او، به ماریه ی قبطیه است که بواسطه ی این تهمت، وقاحت و اسائه ی ادب نسبت به حریم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را به منتهای خودش رساند و قلب مبارک آن حضرت را مجروح و خاطر ایشان را مکدر ساخت. «ابن ابی الحدید معتزلی» که یکی از علمای اهل تسنن است، او شرحی مفصل بر کتاب نهج البلاغه. نوشته است که بسیار مشهور می باشد.

در آن شرح، به بسیاری از مطالب حق که مورد اعتقاد شیعه می باشد. اعتراف نموده است. او در این کتاب در ذیل کلام امام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) که در مورد عایشه فرموده اند: و واما الفُلانةُ فادرکها رایُ النساء،

ص: 70


1- . بحار ج 23، ص 298، برهان: ج 2، ص 252-265 تأویل الآیات سید شرف الدین حسینی ج 1 ص 144 تفسیر فرات، ص 108-111. شواهد التنزیل، ذیل آیه ی مذکوره
2- . الموطاء، مالک بن انس، ج 1، ص 117 عن عائشة: کنت بین یدی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و رجلای فی قبلته، مزاحمة لسجدته، فاذا سجده، غمزنی فقبضت رجلی، فاذا قام بسطها، (صحیح البخاری، ج 1، ص 107، کتاب الصلوة علی الفرائض و ص 13، باب التطوع فی خلف المرأة و ص 138، باب یغمز الرجل امراته عند السجود، صحیح مسلم، ج 2، ص 367. کتاب الصلوة، باب 51، الإعتراض بین یدی المصلی

می نویسد: عایشة نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار جرأت داشت (یعنی بی ادب بود) تا این حد که او را واداشت غائله ماریه ی قبطیه را به پا کند.(1)

ماریه ی قبطیه، کنیز رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که پادشاه روم، وی را به همراه هدایایی به خدمت آن حضرت فرستاده بود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای، ماریه ی قبطیه، منزلی تهیه دیده بودند که در آنجا زندگی می کرد. هنگامی که از ماریه ابراهیم به دنیا آمد، آتش حسادت در وجود عایشه شعله ور شد، زیرا که خداوند او را عقیم قرار داده بود. اما کنیزی رومی برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرزند آورده است. این مسأله برای او قابل تحمل نبود. هم چنان که ابن ابی الحدید، هم به این مطلب، یعنی حسادت عایشه نسبت به ماریه و فرزندش، اشاره می کند و یکی از علل آن را نیز محبت و علاقه ی زیادی که امیر المؤمنین علی (علیه السلام) به ابراهیم و سرور و خوشحالی زائد الوصف ایشان نسبت به تولد ابراهیم بر می شمارد. آتش حسادت هم چنان در وجود عایشه شعله می کشید تا این که بعد از یک سال و چندی، ابراهیم از دنیا رفت و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را عزادار نمود. روزی هنگامی که عایشه اشک و اندوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در غم از دست دادن ابراهیم دید. طاقت از دست داد و حسادت خود را آشکار کرد و خطاب به آن حضرت عرض کرد که چرا این قدر شما محزون هستید؟ ابراهیم فرزند شما نبود، بلکه فرزند پسر عموی ماریه بود که نزد او رفت و آمد می کرد، با خارج شدن این کلام، از زبان عایشه، موجی از غم و اندوه سراسر وجود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را فرا گرفت. زیرا که تا به آن روز همه نوع توهین و جسارتی به آن حضرت شده بود، زمانی ایشان را ابتر و بی نسل خوانده بودند و زمانی، نعوذبالله، مجنون و دیوانه، اما تا به آن زمان کسی جرأت جسارتی این گونه را پیدا نکرده بود. البته برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پاکی دامان ماریه و صحت انتساب ابراهیم به ایشان مسلم و واضح بود. زیرا ایشان صاحب علم غیب و عالم به ماکان و مایکون بودند. چنان که هنگامی که عمر بن الخطاب به اهل بیت و خانواده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جسارت کرد و ایشان را به نخلی که در درون زباله روییده تشبیه کرد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با حالت خشم زاید الوصفی به منبر رفتند و بعد از بیان ناراحتی خود از حرف او فرمود:

آن کسی که این جسارت را کرده و هر کس دیگر که مایل است، برخیزد تا برای او صحبت انتساب و عدم صحت آن را به پدرانش مشخص کنم.

در این میان اشخاص متعددی برخاستند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنان معلومی نمود که آیا به پدر ایشان منتسب هستند و یا این که حرام زاده و منتسب به اشخاص دیگری می باشند، اما ان چه جالب است این است که در آن مجلس به هیچ عنوان عمر درخواست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص: 71


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی ح 9، ص 204

را اجابت نکرد، زیرا اگر آن سلسله سند نادر او که کم و بیش در نزد مردم مشخص بود در آن مجلس توسط رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح می گردید ننگی بر ننگ های او، افزوده می شد.

بنابراین انتساب ابراهیم (علیه السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در نزد خود آن حضرت واضح و مشخص و واضح گردد و هیچ شک و شبهه ای برای کسی باقی نماند که فردا دست آویز منافقین و صاحبان مرض گردد (آنان که در قرآن با آیه ی «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا» آیه ی 10 سوره ی بقره از ایشان یاد شده) از این رو، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را مأمور بررسی این موضوع قرار دادند. آن حضرت هم حسب دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طرف خانه «جریح قبطی»، عموزاده ماریه به راه افتادند و با ملاقات او فهمیدند که او فردی خنثی است و قدرت نزدیکی با زنان را ندارد. لذا با مشخص شدن این مسأله، نزد همگان این لکه ننگ برای همیشه بر دامان عایشه ماند.(1)

گفتنی است که خداوند متعال نیز برای اثبات طهارت ماریه ی قبطیه آیه ی اِفک را نازل فرمود. (آیه ی 11 توبه)

4- حسادت نسبت به دیگر همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

حسادت به زنان دیگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را می توان یکی دیگر از خصلت های عایشه برشمرد.

احمد بن حنبل، در کتاب مسند، از عایشه نقل می کند: روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد من بودند، صفیه مقداری غذا برای آن حضرت آماده کرد و برای ایشان فرستاد. وقتی که من غذا را دیدم، حسادت در وجودم شعله ور شد و ظرف را شکستم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من نگاهی کردند و من از نگاه ایشان غضب و ناراحتی را درک کردم.(2)

ابن سعد، در طبقات الکبری و حاکم نیشابوری، در المستدرک علی الصحیحین و شمس الدین ذهبی، در سیر أعلام النبلاء از ابو أسید عاعدی، نقل می کنند که وی درباره ی ماجرای توطئه ی عایشه و حفصه علیه یکی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می گوید:

«تزوج رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أسماء بنت النعمان الجونیة، فأرسلنی، فجئت بها فقالت حفصة لعائشة أو عائشة لفحصة، أخضیبها أنت و أنا أمشطها، ففعلن، ثم قالت لها إحداهما: إن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یعجبه من المرأة اذا دخلت علیه ان تقول: فتال أعوذ بالله منک، فلما دخلت علیه و أغلق الباب و

ص: 72


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 9، ص 159 مستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابور، ج 4، ص 39 مستدرک الوسائل، ج 18 ص 76
2- . مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 277 مجمع الزوائد و منبع الفوائد میثمی، ج 4، ص 321

أرخی الستر مدیده الیها، فقالت: اعوذ بالله منک، فتال بکمه علی وجهه، فاستنز به و قال: عزت معاذاً، ثلاث مرات، قال أبو أسید: ثم خرج علی فقال: یا أبا أسید الحقها بأهلها و متعها براز فیتین، یعنی کرباسیتن، فکانت تقول: دنی الشقیة، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با یکی از زیباترین زنان زمان خود، از قبیله ی بنی عامر بن صعصعة، بنام أسماء بنت نعمان، ازدواج کرد و مرا مأمور آوردن او کرد. پس از احضار أسماء بنت نعمان، عایشه و حفصه، مشغول آرایش او شدند. عایشه و حفصه به زیبایی این همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حسادت کرده و گفتند: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر زیبایی این زن، او را بر ما ترجیح داده و به او توجه بیشتری خواهد کرد.

عایشه و حفصه با همکاری یکدیگر، نقشه ای طراحی کرده و به همسر جدید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن جمله ی – اعوذ بالله منک – خوشحال می شود. هنگامی که نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتی، این جمله را بگو همسر جدید پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بی اطلاع از توطئه ی عایشه و حفصه، هنگامی که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت، همان جمله را گفت، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) أسماء بنت نُعمان را به خاطر گفتن همان جمله طلاق داد و به قبیله ای برگردانید.(1)

همچنین حاکم نیشابوری در، المستدرک علی الصحیحین نقل می کند: رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همسر خود، صفیه دختر حی وارد شد. و دید که او سخت گریه می کند، فرمود: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: برای من خبر آورده اند که عایشه و حفصه به بدگویی و عیب جویی من نشسته اند.(2)

و نیز ابن سعد در طبقات الکبری، نقل می کند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پس از فتح مکه، ملیکه دختر کعب را به عقد خود درآورد. کعب در فتح مکه از مخالفین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به توسط لشگر اسلام کشته شده بود. عایشه با ملیکه دیدار کرد و به جای تشویق او، به این سنت اسلامی به او گفت: خجالت نمی کشی که با قاتل پدرت (یعنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج می کنی) ملیکه به خاطر همین برخورد، فریب سخن او را خورد و از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دوری جست، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را طلاق داد.(3)

مواردی دیگری نیز در کتب اهل تسنن موجود است که دلالت بر حسادت شدید عایشه می نماید. در حالی که در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بسر می بُرد. و از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بود که حسد ورزیدن، اعمال خیر را نابود می کند. چنان چه آتش هیزم را نابود می کند و می دانست که سه صفت است که با تقوی سازگار نیست، و تقوایی باقی نمی گذارد و آن سه صفت عبارتند از: حرص، حسد، و تکبر، البته قابل ذکر است که حسادت عایشه نسبت به ام المؤمنین حضرت خدیجه کبری

ص: 73


1- . طبقات الکبری، ابن سعد، ج 8، ص 319-320، شرح حال أسماء بنت النعمان، المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ج 4 ص 39، سیر أعلام النبلاء، ذهبی ج 2 ص 259
2- . المستدرک علی الصحیحین ج 4، ص 29
3- . طبقات الکبری، ج 8، ص 320

(علیهاالسلام) بارها موجبات ناراحتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین رنجش بانوی دو عالم، حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را هم فراهم نموده بود، که به دو نمونه اش اشاره می شود

نمونه اول: از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد منزل شدند و مشاهده نمودند که عایشه با صدای بلند بر سر حضرت زهراء (سلام الله علیها) فریاد می زند که والله ای دختر خدیجه تو برای مادرت در برابر ما فضیلتی قائل هستی، مادرت چه فضیلتی بر ما دارد؟ او کسی نبود مگر فردی مانند ما، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این گفتار عایشه را شنیدند. هنگامی که حضرت زهراء (علیهاالسلام) چشمشان به جمال پدر بزرگوارش روشن شد. شروع به گریه کردند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) علت گریه ایشان را جویا شدند. فاطمه ی زهراء (علیهاالسلام) عرض کردند: عایشه از مادرم به کمی و نقص یاد کرد و من به همین خاطر گریه می کنم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به عایشه نموده و فرمودند: ساکت شو ای سرخ رو، خداوند در زنی که بچه دار می شوند برکت قرار داده است، خدیجه که رحمت خدا بر او باد. برای من، عبدالله که طاهر بود و مطهر و هم چنین قاسم و فاطمه و رقیه و ام کلثوم و زینب را به دنیا آورد.

در حالی که تو از زنانی هستی که خداوند، آنان را عقیم قرار داده و هیچ فرزندی برای من نیاوردی.(1)

خوب به این روایت که توجه شود، این اولین باری نبود که عایشه، حضرت زهراء (علیهاالسلام) را می رنجاند. بلکه بارها با سخنان شیطانی خود قلب مبارک آن حضرت را مجروح و اشک از دیدگان ایشان جاری کرده بود. آیا این همان فاطمه ای نبود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: مَن آذاها فَقَد آذانی و مَن آذانی فقد آذی الله.(2)

آیا عائشه، این روایت را بارها از لسان شریف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشنیده بود؟ آیا کسی که با رنجش خاطر دردانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و به تبع ایشان، به رنجش شخص رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می پردازد. و به این واسطه مصداق آیه ی شریفه: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا» آیه ی 57 سوره ی احزاب

قرار می گیرد در پیشگاه هر انسان عاقل و منصفی با خدیجه ای که به فرموده ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هر روز بارها در نزد ملائکه به او مباهات می کند(3)

برابر است؟

نمونه دوم: از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نقل شده است که روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که نزد همسران خویش نشسته بودند، اسمی از ام المؤمنین خدیجه کبری (علیهاالسلام) برده شد.

ص: 74


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 3
2- . بحار، ج 30، ص 353، فصول المهمه ابن صباغ مالکی ج 1 ص 664، نزهة المجالس صفوری شافعی، ج 2 ص 288، الأبصار فی مناقب آل النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، شبلنجی، ج 1، ص 180 المختار
3- . بحار، ج 16، ص 78

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با شنیدن نام حضرت خدیجه (علیهاالسلام)، رقت نموده و شروع به گریه کردند، در این هنگام عایشه گفت: چرا بر پیر زنی از پیر زنان بنی أسد گریه می کنی؟ نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مرا تصدیق کرد. هنگامی که شما مرا تکذیب کردند و ایمان به من آورد، هنگامی که شما به من کافر بودید، و برای من فرزند آورد، هنگامی که شما عقیم هستید.(1)

وظیفه ی عایشه این بود، وقتی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از صفات آن بانو مقاوم و فداکار یاد می کند، تصدیق نماید، نه آن که اعتراض به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حسادت نسبت به همسر گرامی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار قبیح است.

5- دشمنی و اظهار عداوت نسبت به امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) هر مکتب و آیینی خواه مادی باشد و یا الهی برای خود اساسی و بنیانی دارد که طرف داران و متدینان آن دین و مکتب به وسیله آن شناخته می شوند. و درجه ی تعهد و یا عدم تعهد آنان به آن دین و مکتب به واسطه ی میزان توجه آنان به اساس دینشان سنجیده می شود دین اسلام نیز از این قاعده کلی مستثنی نمی باشد و در مجموعه این دین آسمانی که توسط نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند برای نجات انسان آمده است. فروعات و اصول اعتقادی بسیاری وجود دارد. اما آن چه که به جرأت می توان از آن به عنوان اساس و بنیان دین نام برد که وجود آن در هر فردی او را داخل در اسلام و عدم وجود آن، باعث خروج وی از دائره ی اسلام می باشد

ص: 75


1- . بحار، ج 16، ص 8 و 12.

نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت بزرگوار ایشان – صلوات الله علیهم اجمعین – و بغض و دشمنی نسبت به دشمنانشان می باشد. این امر تنها مقیاس ارائه ی شده توسط اولیای دین برای سنجش میزان تعهد هر فرد مسلمان نسبت به دین اسلام می باشد. به گونه ای که مطابق روایات وارده از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) دیگر دستورات دین اسلام، فقط و فقط در سایه ی محبت به ایشان و دشمنی با دشمنانشان مؤثر واقع می شود و بدون حب و بغض، هیچ عملی مُهر تأیید و قبول نمی خورد و نه تنها قبول نمی شود. بلکه با عنوان سبیه ی و گناه در نامه ی اعمال شخص، ثبت می گردد و مؤید این مطلب روایاتی است که در این مورد وارد شده که چند مورد را به عنوان نمونه اشاره می کنیم:

1- امام صادق (علیه السلام) از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که آن حضرت فرمود:

جبرئیل از طرف خداوند علیم بر من نازل شد، و گفت: ای محمد! خداوند عزوجل به تو سلام می رساند و می فرماید: بر برادرت علی (علیه السلام) بشارت بده که من کسی که دوستی او را داشته باشد. عذاب نمی کنم و به کسی که با او دشمنی کند رحم نمی کنم.

2- جابر از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که آن حضرت فرمودند: فردی خدمت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: آیا هر کسی که لا اله الا الله بگوید: مؤمن است؟ حضرت در جواب او فرمود: عداوت نسبت به ما، فرد را ملحق به یهودیت و نصرانیت می کند. شما داخل در بهشت نمی شوید تا این که مرا دوست داشته باشید. و دروغ می گوید کسی که خیال می کند مرا دوست دارد و بغض او [یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)] را در دل دارد.(1)

3- از عبدالله بن عمر روایت شده که گفت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی علی (علیه السلام) سؤال کردم. و آن حضرت در جواب فرمود: چه می شود قومی را که نام می برند از شخصی که منزلتی مانند منزلت من، در نزد خداوند دارد. مگر در نبوت، آگاه باشید هر کس که علی (علیه السلام) را دوست داشته باشد، من را دوست داشته است و هر کس مرا دوست داشته باشد خداوند از او راضی می باشد. و هر کس که خداوند از او راضی باشد، بهشت را به دست می آورد، آگاه باشید هر کس علی (علیه السلام) را دوست داشته باشد، خداند او را از آتش نجات می دهد. آگاه باشید، هر کس که آل محمد (علیهم السلام) را دوست داشته

ص: 76


1- . بحار، ص 27، ص 75

باشد از حساب و میزان و صراط در امان است. آگاه باشید هر کس که آل محمد (علیهم السلام) را دست داشته باشد، من کفیل بهشت او هستم.(1)

4- از انس بن مالک، روایت شده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به علی (علیه السلام) نگاهی انداختند و فرمودند: یا علی کسی که بغض تو را داشته باشد، خداوند او را به مرگ جاهلیت می میراند.(2)

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمودند: یا علی محبت تو، تقوی و ایمان است و بغض تو، کفر و نفاق است.(3)

5- از زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) نقل شده که از جدش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده که فرمودند:

یا علی، اگر عبدی خداوند را به اندازه ی که نوح در میان قومش بود، عبادت کند، و برای او مانند کوه اُحُد طلا باشد و آن را در راه خدا، انفاق کند، و عمرش طولانی شود و هزار سال، با پای پیاده حج به جای آورد و بعد از آن مظلومانه بین صفا و مروه کشته شود و بعد از این همه اعمال. دوستی تو را – یا علی نداشته باشند. بوی بهشت به مشامش نمی رسد و به آن داخل نمی گردد.(4)

6- از ابن مسعود، نقل شده که گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند: هر کس خیال کند به من و آن چه آورده ام ایمان دارد، در حالی که بغض علی (علیه السلام) را دارد، آن فرد دروغ گو است و مؤمن نمی باشد.(5)

7- از ابن عباس روایت شده که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر جن و انس بر محبت علی بن ابی طالب (علیه السلام) اتفاق و اجتماع می کردند، خداوند آتش جهنم را نمی آفرید.

8- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آگاه باشید، هر کس بر محبت آل محمد (علیهم السلام) بمیرد، شهید از دنیا رفته است، آگاه باشید هر کس با بغض آل محمد (علیهم السلام) بمیرد، کافر از دنیا رفته است.(6)

پس آن چه را که اولیای دین، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی هدی (علیهم السلام) از ما خواسته اند، حب اولیای دین و بغض دشمنان دین می باشد.

ص: 77


1- . مأة منقبت ص 64، منقبت 37، تأویل الایات مرحوم سید شرف الدین حسینی، استرآبادی، ج 2، ص 909.
2- . مستدرک الوسائل، ج 18، ص 181، بحار ج 39، ص 265.
3- . امالی شیخ صدوق، مجلس 20 روایت 1
4- . بحارالانوار مجلسی، ج 39، ص 256. مقتل الحسین اخطب خوارزمی ص 69
5- . بحار ج 39، ص 261
6- . کشف الغمه، ج 1، ص 104.

یعنی: در قاموس دین، حب اولیاء بدون بغض اعداء هیچ ارزشی ندارد، زیرا که ادعای محبت اولیای خدا بدون دشمنی با دشمنان خدا، دروغی بیش نیست.

9- امام باقر (علیه السلام) فرمودند: محبت ما و محبت دشمنان ما، با یک دیگر جمع نمی شود.(1)

علت این امر نیز واضح است، زیرا مطابق روایت خداوند، در یک سینه، دو قلب قرار نداده که ایشان با یکی دوستان خدا و با یکی دیگر، اعداء و دشمنان آنان را دوست داشته باشد. همین گونه است بغض اعدای خدا بدون محبت اولیای خدا که آن هم فاقد ارزش می باشد.

حال با توجه به این مقدمه به بیان ویژگی دیگر عایشه می پردازیم، و آن اینکه یکی از خصوصیات، بارز عایشه در طول زندگی او دشمنی نسبت به امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) گرانقدر ایشان می باشد. این عداوت و دشمنی علی رغم سفارشات اکید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر محبت و مودت اهل بیت ایشان در وجود عایشه موج می زد و در هر زمان به شکلی بروز می نمود. به گونه ای که حتی اهل تسنن نیز به آن. اعتراف کرده و در کتب روایی و تاریخی خود به آن اذعان نموده اند.

«محمد بن جریر طبری (سنی) در تاریخ الامم و الملوک»

«ابن اثیر (سنی) در الکامل فی التاریخ و ابن کثیر (سنی) در البدایة و النهایة»

از عایشه نقل می کنند که گفت: «والله ما کان بینی و بین علی فی القدیم الا ما یکون بین المرأة و احمائها»(2)

به خدا قسم، همچون زنی که از هَووی خویش نفرت دارد. از حضرت علی (علیه السلام) نفرت داشتم دشمنی های عایشه نسبت به امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بعد از شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز ادامه یافت و بلکه بیشتر شد تا آن جا که بیش از چند روز از شهادت آن حضرت نگذشته بود که با غاصبان حقوق اهل بیت (علیهم السلام) همدست شد و برای باز کردن مسیر آنان در راه غصب فدک به دروغ روایت «سخن معاشر الأنبیاء لا نورث درهماً و دیناراً و ما ترکناه صدقه»(3)

را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله

ص: 78


1- . بحار ج 31، ص 5.
2- . تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج 3، ص 60-61. حوادث سال 36 هجری قمری، اجهیز علی (علیه السلام) عائشة من البصرة، الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، ج 3 ص 348 حوادث سال 36 هجری قمری، ذکر مسیر علی الی البصرة و الوقعة – البدایة و النهایة. ابن کثیر، ج 7، ص 257، حوادث سال 36 هجری قمری، مسیر علی بن ابی طالب من المدینة الی البصرة بدلاً من الشام.
3- . بحار ج 39، ص 134. علل جعلی بودن این روایت را می توان در خطبه ی صدیقه ی طاهره فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) که در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دفاع از حق مسلمشان ایراد فرمودند، یافت از جمله این که این روایت با بسیاری از آیات قرآن، مانند وَوَرَت سلَیمان داودَ، آیه ی 16 سوره ی نمل و همچنین با سنت قطعی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مغایرت دارد. البته اشاره به این نکته بسیار ضروری به نطر می رسد که: فدک ارثیه ی حضرت زهراء (سلام الله علیها) نبوده که بعد از شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تعلق گرفته باشد، بلکه چنان چه در روایات و نقل های تاریخ شیعه و برخی از هل تسنن آمده است، بعد از آن که این زمین بدون جنگ به تصرف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آمد و به همین خاطر در تملک آن حضرت قرار گرفت. خداوند با نزول آیه ی «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» آیه ی 26 سوره ی اسراء به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد که آن را به یگانه دختر خویش حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) ببخشد و ایشان نیز به تبعیت از همین دستور، قباله ی فدک را در حضور مهاجر و انصار به نام ایشان نوشتند و فدک را همان زمان به تصرف حضرت زهراء (سلام الله علیها) در آمد که البته به غیر از روایات، مستبدات تاریخی که در این زمینه وجود دارد. حضور عمال حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) در آن جا که از زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تا زمان غصب آن، توسط ابوبکر ادامه داشت، مؤید این مطلب می باشد، و در این زمینه به مدارک ذیل مراجعه کرد: کافی ج 1 ص 534، بحار ج 29، ص 117. تفسیر فرات کوفی ص 323. تفسیر علی بن ابراهیم قمی، ج 2، ص 17، شواهد التنزیل حاکم حسکانی، ج 1، ص 442 – 441. مسند ابن یعلی ج 2، ص 334، روایت 1075، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 228، کنزل العمال متقی هندی، ج 3، ص 767، روایت 8696. مقتل الحسین (علیه السلام) احمد خوارزمی، ج 1، ص 70، فصل 5. تفسیر در المنثور سیوطی، ذیل آیه ی «وَآتِ ذَا الْقُرْبَی»، 26 اسراء، ج 4، ص 177. مجمع الزوائد هیثمی، ج 7، ص 49، میزان الاعتدال ذهبی، ج 2، ص 228. تفسیر ابن کثیر دمشقی، ج 3، ص 39، فتح القدیس شوکانی، ج 3، ص 224 لازم به تذکر است در مورد شرح خطبه ی فدک، رجوع به کتابی که اختصاص به بحث است و مفصل نوشته ایم رجوع شود (مؤلف)

و سلم) نسبت داد. بعدا از آن تا زمان خلافت عثمان، چون شرائط را به نفع خود می دید، ساکت ننشست اما با آغاز خلافت تقیه(1) امیر مؤمنان علی (علیه السلام) دوباره آتش عداوت او زبانه کشید و غائله ی جنگ جمل را برپا کرد، و علی رغم سفارشات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر عدم خروج همسران ایشان از خانه(2)

با همدستی منافقین به بصره رفت و به جنگ با امیر مؤمنان علی (علیه السلام) مبادرت ورزید.

عایشه بعد از شکست در «جنگ جمل» و به وجود آمدن آن همه ننگ و فضاحت به مدینه رفت و خانه نشین شد. اما نه به خاطر پشیمانی از اعمال گذشته، بلکه به آن علت که دیگر خود را در آن زمان صاحب موقعیت نمی دید، پس همچنان، آتش در زیر خاکستر صبر کرد تا خبر شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را شنید این بار با جنایتی هولناک دشمنی خود را با اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به اثبات رساند. آری، سبط اکبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امام حسن مجتبی (علیه السلام) به شهادت رسیده بود. مدینه غرق در عزا بود و بنی هاشم با ناله و شیون بدن آن حضرت را به سمت مرقد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تشییع می کردند. ناگهان فریاد عایشه بلند شد که، نمی گذارم او را کنار قبر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دفن کنید. او این بار می خواست تمامی کینه های خود را ابراز کند. اگر آن روز نتوانست عمر را در آتش زدن خانه ی سیده ی نساء عالمیان فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) همراهی نکند، اگر در جنگ جمل نتوانست، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را شکست دهد، اگر در شکافتن فرق عروة الوثقی هستی، برای خود سهمی نمی دید. و هزاران چیزهای دیگر، امروز می خواست جبران کند، قصد داشت به همگان اعلام کند که از عمر، قنفذ، مغیره و ابن ملجم چیزی کم ندارد، پس دستور داد، دستوری که قلب

ص: 79


1- . خلافت تقیه ای به این معنا می باشد که اکثر مردم در آن زمان با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نه به عنوان جانشین و وصی و خلیفه بلافصل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه به عنوان خلیفه چهارم [العیاذ بالله] بیعت کرده بودند و از ایشان انتشار عمل به روش خلفای (ناحق) قبلی را داشتند. یعنی در حقیقت بیعت آن روز مردم با یشان که بعد از آن همه اصرار صورت گرفت، نه به خاطر پشیمانی آنان از پشت پا زدن به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر خلافت و وصایت و جانشینی بلافاصل امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بود. بلکه به این خاطر بود که در میان خود، افرادی مانند ابوبکر و عمر را نمی یافتند. پس لاجرم سراغ امیر مؤمنان علی (علیه السلام) رفته و از ایشان درخواست کردند. خلافت را قبول نمایند، البته آن حضرت در همان ابتدای امر، به این نکته اشاره فرمودند که: من به کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل خواهم نمود (روش خلفای غاصب باطل و فاسد و تباه است) اما اعتقاد محکم مردم به خلفاء قبل مخصوصاً عمر عمل مانع این کار شد، بسیار نکو است در این جا به گوشه ای از تاریخ آن زمان که پرده از این حقیقت مهم بر می دارد، اشاره شود. در کتاب شریف «سلیم بن قیس هلالی» چنین آمده است امیر المؤمنین علی (علیه السلام) بعد از ورود به کوفه خواندن نماز تراویح را به علت این که در کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوده است و بدعت است ممنوع اعلام کردند، اما در اعتراض به این کار صدای و اعمرای مردم بلند شد و آن قدر را ادامه یافت که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) ناچار رها کردند آنان را، آن حضرت در روایتی در این باره می فرماید: آن قدر قلوب این مردم از محبت عمر پر شده است که هنگام مخالفت با یکی از بدعت های او صدای و اعمرای مردم بلند می شود اما برای همه ی اصولی که عمر از سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حذف کرد و یا در آن بدعت وارد نمود یک بار هم صدای واهمه ی مردم بلند نشد، حال با این اوضاع مشخص است که چرا خلافت امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، خلافتی تقیه ای نامیده می شود.
2- . طبقات الکبری، ج 8، ص 150، تاریخ بغداد، ج 7، ص 110.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را خون کرد، دستوری که جگر فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را مجروح کرد، آری عایشه فرمان تیر باران نمودن تابوت امام حسن مجتبی (علیه السلام) پاره ی تن و پاره ی جگر مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، عزیز جان مرتضی (علیه السلام) را مجروح کرد و جگر فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را پاره پاره کرد. خوب شد که دیگر زمانه اجازه ی زندگی به او را نداد. و الا در کربلا هم ظاهر می شد، و به جای ابن سعد لعنة الله علیه، دستور تیر باران نمودن حرم اهل بیت (علیهم السلام) را صادر می کرد. وای از این ننگ. آیا در محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز قیامت، جوابی خواهد داشت.(1)

منصفان و عقلاء و صاحبان فهم و درایت قضاوت کنند که چه کسی محبوب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است؟ می دانیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در محبت به افراد، هیچ معیاری جز تقوی و عمل صالح نداشته اند، حال با این وجود شما قضاوت کنید آیا عایشه ای که به واسطه ی اذیت و آزار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، مصداق آیه ی شریفه: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا»، سوره ی احزاب، آیه ی 57، قرار می گیرد. محبوب خاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، یا خدیجه ی (علیها السلام) که به خاطر فداکاری و همراهی با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد مباهات خدا در نزد ملائکه قرار می گیرم. آیا عایشه ای که با تهمت زدن به ماریه ی قبطیه(2)

در قرآن و در آیه ی «افک» مورد سرزنش و عتاب الهی قرار گرفته، محبوب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.

هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این سخن را شنید. امام علی (علیه السلام) را مأمور کشتن «جریح» کرد که به خود اجازه ی چنین خیانتی را داده بود.

هنگامی که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با شمشیر برهنه به سراغ «جریح» رفت و او آثار غضب را، در چهره ی حضرت امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، مشاهده نمود. فرار کرده از درخت نخلی بالا رفت، و زمانی که احساس کرد که ممکن است علی (علیه السلام) به او برسد. خود را از بالای درخت بزیر انداخت، در این هنگام پیراهن او بالا رفت و معلوم شد او اصلاً آلت جنسی و تناسلی ندارد.

ص: 80


1- . جلاء العیون مجلسی، ص 470، انتشارات سرور، چاپ وفا تاریخ انتشار: 1387 ه. بیش ارشاد شیخ مفید 2/19 مناقب ابن شهرآشوب، 4/50
2- . حکایت افک و تهمت او به ماریه ی قطبیه: در ذیل آیه ی 11 و 12 سوره ی نور این چنین آمده است ماریه ی قبطیه، یکی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی عایشه، مورد اتهام قرار گرفت. چرا که او فرزندی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نام ابراهیم داشت. [و عایشه عقیم بود و خداوند رحم او را عقیم کرده بود]، هنگامی که ابراهیم از دنیا رفت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شدیداً غمگین شد، عایشه گفت: چرا این قدر ناراحتی، او در حقیقت فرزند تو نبود، فرزند جریح قبطی بود.

امام علی (علیه السلام)، به خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده، عرض کرد: آیا باید در انجام دستورات شما قاطعانه پیش روم یا تحقیق کنم؟

فرمود: باید تحقیق کنی، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) جریان را عرض کرد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شکر خدا را به جای آورده، فرمود: شکر خدا را که بدی و آلودگی را از دامان ما دور کرده است.(1)

یا خدیجه ی کبری (علیها السلام) که به واسطه ی حمایت های بی دریغ مالی و جانی خود وزیره ی صدق رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نامیده شد؟ آیا عایشه ای که با اذیت مداوم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را رنجیده خاطر کرده، و صبر رحمة للعالمین را لبریز نموده و ایشان را مجبور به کناره گیری از وی می نماید، محبوب ایشان بوده است. با خدیجه ای که (علیها السلام) آن قدر شیفته ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم متقابلاً شیفته ی او، که حتی تحمل چهل روز فراغ ایشان برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشقت بار و برای خدیجه (علیها السلام) غم بار بوده است؟ آیا عایشه ای که بُغض امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و اهل بیت او را در دل داشت، محبوب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است؟

همانی که با بُغض نسبت به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به شهادت حدیث شریف نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود:

«کَذَبَ مَنْ زَعَمَ یُحِبُّنِی وَ یُبْغِضُکَ!»

بغض خود را نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر همگان اثبات کرد. آیا او محبوب خاطر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است یا آن بانویی فداکاری که ده سال تمام علی (علیه السلام) را در خانه ی مهر و محبت خود جای داد و در حق ایشان مادری را تمام کرد. همانی که امام علی (علیه السلام) او را تمجید می کند. فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) به او افتخار می کند. و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را می ستاید و خداوند، در عرض خود در حضور جمیع ملائکه به او مباهات می کند؟

آیا عایشه، همانی که برای همراهی با منافقین روایت جعل می کند و با تمسک به آن، مردان نامحرم را به خانه خواهرش می فرستد و به آنان امر می کند تا از شیر او بنوشند تا به وی محرم شوند. و با این توجیه، نامحرمان را به خانه ی خویش سرازیر می کند.(2)

ص: 81


1- . المیزان، نور ثقلین، صافی به طور خلاصه، ذیل 11 و 12 سوره ی نور تفسیر قمی، ج 2، ص 99، خصال شیخ صدوق، ص 563 حدیث منا شده. مُسند بزار ج 2 ص 237 هدایة الکبری خصیبی ص 297 دلائل الامامه ص 385
2- . عایشه بعد از شهادت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همدستی بیشتر با منافقین، علیه امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، با جعل روایتی به دروغ از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد که هرگاه و در هر سنی مرد، از زنی شیر بخورد، اسباب محرمیت برای او ایجاد می شود و لذا برای شرعی جلوه دادن عبور و مرور نامحرمان در نزد خود، تمامی منافقین و دشمنان امیر مؤمنان علی (علیه السلام) راامر کرد که از خواهرش اسماء [زن زبیر] شیر بخورند و به این ترتیب منزل خود را محل رفت و آمد منافقین قرار داد. (مسند، احمد بن حنبل، ج 6، ص 271، و 228 و 39، صحیح مسلم، کتاب الرضا، باب 7، ج 4، ص 251. مصنف عبدالرزاق، ابوبکر عبدالرزاق بن همام صنعانی، ج 7، ص 460 ح 13886، مسند شافعی ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی، ص 177. کتاب الرضاع، الموطأ، ملک بن أنس، ج 2، ص 606، ح 12. سنن ابی داود سلیمان بن أشعث بن شداد سجستانی، ج 2، ص 222- سنن الدارمی عبدالله بن عبدالرحمن بن فضل بن بهرام سمرقندی دارمی، ج 2، باب 59، ح 2257. سنن ابن ماجه، ابوعبدالله محمد بن یزید قزوینی معروف به ابن ماجه، ج 1، ص 626. مسلم بن حجاج در صحیح خود، بابی دارد بنام باب رضاعة الکبیر، شیر خوردن مردان از زنان در صورتی که براساس فقه اهل بیت (علیهم السلام) اختصاص به اطفال دارد نه به مردان. یعنی اگر طفلی با شرائطی از زنی شیر بخورد موجب محرمیت خواهد شد. در این جا مناسب است که نظر خنده آور را نیز از بخاری، عالم معروف اهل تسنن بشنوید. شمس الدین سرخسی که از علمای نامی اهل تسنن است در کتاب المبسوط، که یکی از بزرگان کتب فقه حنفی بشمار می رود، می نویسد: «ولو أرضع الصبیان من بهیمة لم یکن ذلک رضاعاً. و محمد بن اسماعیل البخاری صاحب الاخبار یقول یثبت به حرمة الرضاع فانه دخل بخاری فی زمن الشیخ الامام ابی حفص و جعل یفتی فقال له الشیخ لا تفعل فلست هناک فأبی ان یقبل نصحه حتی استقنیء. عن هذه المسئلة اذا ارضع صبیان بلین شاة، فأفتی بثبوت الحرمة فاجتمعوا و أخرجوه من بخاری سبب هذه الفنوی» المسبوط شمس الدین سرخسی ج 5 ص 139 «اگر دو کودک از یک حیوان (مثلاً گاو) شیر بخورند. با هم مَحرم نمی شوند ولیکن محمد بن اسماعیل بخاری قائل بود که محرم می شوند، بخاری در زمان ابی حفص وارد شهر بخار شد و شروع کرد به فتوی دادن، ابی حفص او را از فتوی دادن نهی کرد و گفت: تو در آن جا جایگاه نیستی (یعنی صلاحیت فتوی دادن را ندارند) ولی بخاری نصیحت او را نپذیرفت. تا موقعی که از او این مسئله را سؤال کردند که اگر دو کودک از یک حیوان شیر بخورند، حکمش چیست؟ او در جواب گفت: با هم محرم می شوند. مردم که این حرف را شنیدند، او را به خاطر همین فتوی از بخاری بیرون کردند»

او محبوب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است یا بانوی بزرگ اسلام، سیده ی زنان در زمان خود، آئینه ی شرم و عفاف که در زمان جاهلیت محض، و در زمان شیوع بی عفتی و بی حیایی، مسلکی توحیدی اختیار می کند، و سال ها در عذبت و تجرد بسر می برد و تن به ازدواج با کفار و فساق نمی دهد. و با این عمل، ملکه جباء و عفاف آن خطه می گردد؟ واقعاً با عدل و انصاف قضاوت کنید بین این دو زن.

* سن حفصه هنگام ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

حفصه دختر عمر بن الخطاب، در سال پنجم قبل از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متولد شد و در ماه شعبان سال 45 هجری از دنیا رفت.(1)

حفصه ابتداء به عقد «خُنیس» فرزند حذافه درآمد و با او به مدینه هجرت کرد. خنیس در جنگ بدر بر اثر زخمی که داشت درگذشت و حفصه بیوه ماند. پدرش عمر درصدد یافتن همسری تازه برای دخترش برآمد و به دنبال این فکر، نخست یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در نظر گرفت و ابتداء پیشنهاد خود را با عثمان که از بنی امیه و مردی ثروتمند بود، در میان نهاد، ولی عثمان پیشنهاد عمر دایر بر ازدواج با حقصه را نپذیرفت و به او جواب منفی داد. عمر از ابوبکر خواست تا با حفصه ازدواج کند، لیکن ابوبکر هم زیر بار نرفت، عمر که از جواب رد این دو تن آزرده خاطر شده بود، شکایت آن دو را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد. حضرت باب این گله و شکایت را بست و حفصه را به همسری خود برگزید. اما حفصه با اخلاق و رفتار ناپسند خود، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را می آزرد تا جایی که آن حضرت او را طلاق داد ولی با وساطت عده ای، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مجدداً رجوع به وی نمود.(2) و آن

ص: 82


1- . البدایة و النهایة، ابوالفداء اسماعیل بن عمرو ابن کثیر الدمشقی، ج 80، ص 33، طبقات الکبری ابن سعد (کاتب واقدی) ج 8، ص 86، المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ج 4، ص 15، تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 3 ص 205، المشخب من ذیل المذیل طبری، ص 95
2- . صحیح بخاری، ج 3، ص 103 و ج 6، ص 148، صحیح مسلم، ج 4، ص 193، مستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 197، البدایة و النهایة، ج 8، ص 34، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 33-34، سنن الکبری نسائی، ج 6، ص 213، سنن ترمذی، ج 5، ص 93، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 650، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ج 14، ص 23، مجمع الزوائد هیثمی، ج 4، ص 333. المجموع فی شرح المهذب، نووی، ج 17، ص 61، 262، 268. عین العبرة فی غبن العترة، سید احمد آل طاووس، ص 41، بحار ج 22، ص 229.

چه که قابل ذکر است، آن است که ازدواج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با حفصه از روی علاقه و محبت نبوده است و مؤید این مطلب، اعتراف عمر در این مورد است، در وقتی که شاهد اذیت و آزار حفصه و عایشه نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، رو به دخترش حفصه کرد و گفت: به خدا قسم می دانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را دوست ندارد و اگر من نبودم، تو را طلاق می داد.(1)

سخن محمد حسین هیکل، در این باره می نویسد:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با عایشه و حفصه از روی میل و علاقه، ازدواج نکرد.(2)

بنابراین حفصه نیز مانند عایشه هنگام ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باکره نبوده است. و در حالی که بیوه بود با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد.

پاسخ دو سؤال:

با توجه به بحثی که گذشت، ممکن است دو سال برای بعضی ها مطرح شود.

1- چگونه ممکن است که حضرت خدیجه (علیها السلام) با وجود داشتن شرایط ازدواج، قبل از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج نکرده باشد؟

در پاسخ می گوییم: جواب بسیار واضح است، زیرا باقی ماندن زنی شریف و زیبا، برای مدتی طولانی چندان دور از انتظار نیست، چون منتظر بود تا مردی فاضل و با کمال که در خور شأن خود او بوده باشد، بیاید که در آن دوران یافتن چنین همسری بسیار سخت بود.

2- اگر حضرت خدیجه (علیها السلام)، به غیر از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با کسی ننموده وارثی هم از کسی به او نرسیده، پس این همه ثروت را از کجا به دست آورد؟

در جواب می گوییم:

اولاً: به دست آوردن ثروت، امر خارق العاده ای نیست و نیاز به معجزه هم ندارد، بلکه آن چه که در تحصیل ثروت مهم راست. داشتن فکر و اندیشه ی اقتصادی (صحیح) می باشد. زیرا چه بسا افرادی که از کانال ارث و... به ثروتی دست پیدا کردند اما به واسطه ی نداشتن تدبیر و مهارت های اقتصادی، نه تنها چیزی به ثروت خود، نیفزودند. بلکه آن چه که داشتند را نیز از دست دادند. ولی حضرت خدیجه (علیها السلام) به واسطه ی

ص: 83


1- . صحیح مسلم، ج 2، ص 1105-1106، ح 1479، کتاب الطلاق باب، فی الایلاء و اعتزال النساء و تخییرهن، تفسیر در المنثور سیوطی، ج 8، ص 221.
2- . حیاة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 289.

تجربه و بینش بالایی که در امر تجارت و بدست آوردن ثروت داشت. لذا روز به روز، به ثروت آن حضرت افزوده می شد. تا جایی که او را در زمان جاهلیت ثانیاً حضرت خدیجه (علیها السلام)، آن ثروت خود را، از طریق تجارت بدست آورد، در عرصه ی [که متذکر خواهیم شد، انشاءالله تعالی]

تجارت می شود و هیچ استبعادی ندارد که به ثروت انبوهی نیز دست پیدا کند، روی این جهت طرح این اشکال که آن حضرت، این همه ثروت را از کجا آورد. بی مورد نخواهد بود. ثالثاً: بانوان فراوانی در کشورهای اسلام و غیره وجود دارند که نه ارثی از پدر خود بردند و نه این که ازدواج نموده اند. ولی در اثر سعی و تلاش و کوشش (شرعی و صحیح) به ثروت زیادی دست پیدا کرده اند، بنابراین لازمه ی ثروتمند شدن یک زن، این نیست که حتماً یا باید ارثی از کسی به او رسیده باشد. یا این که ازدواج نموده باشد.

* کیفیت آشنایی حضرت خدیجه (علیها السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

روزی حضرت خدیجه (علیها السلام) در سرای با شکوه خود در حالی که گرداگردش را غلامان و کنیزان و خدمتکاران گرفته بودند، نشسته بود، یکی از أحبار و دانشمندان یهود (عالم یهودی) نیز در کنارش بود. ناگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن جا عبور کرد. در همین لحظه چشم آن دانشمندان یهود، به چهره ی رعنای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) افتاد و بی درنگ، به خدیجه (علیها السلام) گفت: ای خدیجه، بدان هم اکنون از کنار خانه ی تو نوجوانی عبور کرد. فرمان بده تا او را به این جا بیاورند. ام المؤمنین (علیها السلام) یکی از کنیزان خود را نزد آن جوان فرستاد. و به او عرض کرد: ای آقای من، بانوی من (خدیجه (علیها السلام) تو را می طلبد.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و به خانه ی خدیجه (علیها السلام) آمد. حضرت خدیجه (علیها السلام) به دانشمند یهود گفت: آیا منظورت این جوان بود؟

دانشمند یهودی گفت: آری، این محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آنگاه دانشمند یهودی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: پیراهنت را از کنار قلبت کنار بزن، آن حضرت چنین کرد، دانشمند یهودی وقتی که مُهر نبوت را در بدن آن حضرت مشاهده کرد گفت: سوگند به خدا که این جوان خاتم پیامبران است.

خدیجه (علیها السلام) به دانشمند یهودی گفت: اگر عموی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوطالب (علیه السلام) تو را مشاهده کند که آن حضرت را تفتیش می کنی، به تو آسیب می رساند. زیرا که عموهای او، وی را از ارتباط با أحبار و علمای یهود برحذر می دارند.

دانشمند یهودی گفت: چه کسی توان آسیب رساندن به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را دارد. سوگند به خدا که این جوان پیامبر آخرالزمان است. خوشا به سعادت بانویی که این جوان شوهرش باشد. و همسر این

ص: 84

جوان گردد، که در این صورت، به شرافت و عزت و شکوه دنیا و آخرت نایل شده است. حضرت خدیجه (علیها السلام) از گفتار آن عالم یهودی شگفت زده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن جا رفت. در همین حادثه خدیجه (علیها السلام) شیفته و دلباخته ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گردید و قلبش سرشار از عشق به آن حضرت شد. با این که خدیجه (علیها السلام) ملکه ای بزرگ و صاحب ثروت بی شمار بود.

خدیجه (علیها السلام) به دانشمند یهودی گفت: تو از کجا دانستی که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر است؟

دانشمند یهودی گفت

من ویژگی های محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در کتاب آسمانی تورات، یافته ام، همین شخص در آخر الزمان به پیامبری برانگیخته می شود. پدر و مادرش از دنیا رفته اند. جدش (عبدالمطلب (علیه السلام)) و عمویش (ابوطالب (علیه السلام)) از او سرپرستی می کنند و به زودی بانویی که از قریش که سرور قوم خود و رئیس قبیله اش می باشد ازدواج می نماید.

در این هنگام که دانشمند یهودی این سخن را می گفت اشاره به خدیجه (علیها السلام) کرد. (یعنی با تو ازدواج می کند)

آن گاه آن عالم یهودی، اشعاری در این مورد خواند قلب و دل ام المؤمنین (علیها السلام) با شنیدن این گفتار آکنده از محبت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شد و دانشمند یهودی هنگام وداع با حضرت ام المؤمنین (علیها السلام) گفت:

«بکوش که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از دست تو نرود. چرا که او مایه ی کرامت و شرافت دنیا و آخرت برای تو است».(1)

رؤیای صادقه ام المؤمنین (علیها السلام) و مسأله ی خواستگاری در این ایام حضرت خدیجه (علیها السلام) خوابی عجیب دید نزد پسر عمویش و رقة بن نوفل آمد و آن را چنین بیان کرد. «در خواب دیدم که ماه از آسمان فرود آمد و در کنار من افتاد سپس هفت پاره شد» و رفه گفت: «تعبیر این خواب آن است که پیامبر اخرالزمان با تو ازدواج می کند و تو به سعادت همسری او نایل می گردی».(2)

ص: 85


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 20-21، الانوار الساطعه من الغراء الطاهرة و غالب سیلاوی، ص 30.
2- . جوامع الحکایات محمد عوفی، با تحقیق دکتر جعفر شعار ص 36.

و نیز گفت: «در خواب دیدم که خورشید در بالای کعبه چرخید و کم کم پایین آمد و در خانه ی من فرو نشست.

ورقه گفت: «تعبیر این خواب، چنین است که به زودی با مردی بزرگ که شهرت جهانی می یابد، ازدواج خواهی کرد.(1)

ام المؤمنین (علیها السلام) از این گونه پیش گویی ها که در بیداری و خواب، به او می رسید. اطمینان یافت که به چنان سعادت بزرگی نایل می شود. از این رو، در انتظار فرصت بود. تا مقدمات ازدواج فراهم گردد، و این به این افتخار بی نظیر برسد. آن گونه که گویی، گمشده ای دارد و جویای او است تا به آن دست یابد. مدتی گذشت، روزی جناب ابوطالب (علیه السلام) به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین گفت: من ثروت و اندوخته ای ندارم، پیر و ضعیف شده ام و دلم می خواهد زندگی ات را سامان داده و همسر اختیار کنی، تا در کنار او آرامش یابی.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نظر شما چیست؟ ابوطالب (علیه السلام) پاسخ داد. خدیجه (علیها السلام) هر ساله عده ای را به تجارت می فرستد. اگر می خواهی از او، برایت سرمایه ای بگیرم، تا با آن تجارت کنی، و از سود آن، زنی برایت خواستگاری کنم. آن حضرت نیز پذیرفت. ابوطاب (علیه السلام) عباس و دیگر بستگان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفتند. به خانه ی خدیجه (علیها السلام) بروند. سرانجام جملگی به راه افتادند تا به خانه ی خدیجه (علیها السلام) رسیدند. چون آهنگ در نواختند، شوقی در قلب خدیجه (علیها السلام) پدیدار شد و به کنیز خود، گفت: برو ببین چه کسی در می زند.

کنیز خبر آورد که بزرگان عرب و فرزندان عبدالمطلب، اجازه ورود می خواهند. خدیجه (علیها السلام) شادمان شد و گفت: زود در را باز کن و به غلامان بگو: فرش ها را به گسرانند و هر کس را در جایگاه خود قرار دهند. و از آن ها پذیرایی نیکو به عمل آورند.

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای بزرگواران مکه و کعبه کلبه ی ما را صفا دادید، هر خواهشی که داشته باشید، پذیرا هستیم. ابوطالب (علیه السلام) گفت: ما تقاضایی داریم که بهره اش به شما هم می رسد. و آن درخواست سرمایه ای است برای پسر برادرم، چون خدیجه (علیها السلام) نام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را شنید. دلش آرام گرفت، سپس گفت: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کجاست تا خواسته اش را از زبان خود او بشنویم. در این هنگام، عباس برای آوردن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حرکت نمود. قدری جست و جو کرد تا این که او را در خوابگاه ابراهیم یافت، بی درنگ به آن حضرت گفت: به خانه ی خدیجه (علیها السلام) برویم که می خواهد تو را امین مال خود گرداند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چون

ص: 86


1- . المجالس السنیة، سید محسن امین، ج 5، ص 6

خورشیدی درخشان رو به خانه ی خدیجه (علیها السلام) نهاد. عباس با عموهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به استقبال ایشان شتافته، حضرتش را به داخل خانه آوردند و در بالای مجلس نشاندند. خدیجه (علیها السلام) دستور داد از ایشان پذیرایی کنند. سپس خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: خانه ی ما را روشن کردی.

آیا میل داری امین من در امور تجارت باشی؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب داد، آری، مایلم سفری به شام داشته باشم.

خدیجه (علیها السلام) گفت: هر طور که دوست دارید عمل کنید. من در این سفر برای شما بهره ی قابل توجهی معین کرده ام. آیا به این راضی هستید ابوطالب (علیه السلام) گفت: همه راضی هستیم. شما نیز به چنین شخصی امین و درست کاری نیاز داری زیرا که تمام مردم حُسن دیانت و امانت و تقوی او را قبول دارند.

پس از آن، به دستور خدیجه ی کبری (علیها السلام) شتری قوی که دارای چشمانی سرخ بود. برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاورند، چون شتر را پیش آوردند در مقابل رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زانو زد و صورت خود را به پای آن حضرت چسبانید.(1)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را نوازش کرد و بر پشت او، دست کشید. شتر از این محبت بر خود بالید، این صحنه، باعث شگفتی حاضران شد. خدیجه (علیها السلام) نگاهی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد و گفت: ای بزرگوار، این لباس های شما مناسب سفر نیست. اجازه دهید، تا برایتان لباس بیاورند. سپس دستور داد دو دست لباس یکی مصری و دیگری عدنانی و دو بُرد یمانی [بُرد، نوعی پارچه ی کتانی راه راه، بُرد یمانی پارچه ای کتانی منسوب به یمن که بهترین انواع برد بوده و در یمن بافته می شده]

عمامه، کفش و عصا برای حضرتش آوردند. پس از آن که لباس آوردند، خدیجه (علیها السلام) به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: این لباس ها برای شما بلند است. اجازه دهید آن را کوتاه کنم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جواب داد. لازم نیست من هر لباسی که بپوشم بر اندامم برازنده است.(2)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) لباس ها را پوشید و همه برازنده ی ایشان بود، گویی در میان آن جامه ها چون قرص ماه می درخشید. ام المؤمنین (علیها السلام) چون به ایشان نظر انداخت، دلش از مهر نسبت به آن حضرت به وجد آمد. خدیجه (علیها السلام) دستور داد. شتر مخصوص خویش را برای سواری آن حضرت آوردند. سپس دو غلام خود «میسره» و «ناصح» را طلبید و گفت: بدانید که من محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر اموال خویش امین و حاکم قرار دادم. او بالاترین مقام است و در مورد اموال من اختیار تام

ص: 87


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 27.
2- . بحارالانوار، ج 16، ص 28. ریاحین الشریعة فی احوال النساء الشیعه، ج 2، ص 216.

دارد. شما در هیچ مورد با او سخن مگویید. و بیشترین احترام و تکریم را داشته باشید و در خرید و فروش او دخالت نکنید. میسره گفت: من از قبل، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست می داشتم و اکنون که شما او را دوست دارید، علاقه ی من نیز بیشتر شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با خدیجه (علیها السلام) خداحافظی کرد، سوار مرکب شد و از خانه خارج گشت، در حالی که دو غلام ام المؤمنین (علیها السلام) با او بودند.(1)

مسافرت با جریانات آن طی شد. و سود سرشاری نیز نصیب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گردید پس از مدتی، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از راه رسید و کاروان مقابل درب خانه، خدیجه (علیها السلام) فرود آمد و خدیجه (علیها السلام) از سودی که نصیبش شده بود، آگاه شد. آن بانوی بزرگوار از سود چشم گیر این سفر در شگفت ماند. و مطلب را با پدر خود «خویلد» در میان گذاشت. سپس از میسره غلام خود پرسید در این مسافرت چه چیزهایی از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدی؟ او جواب داد: کرامات ایشان بیشتر از آن است که من بتوانم، بیان کنم. سپس بعضی از حوادث بین راه را تعریف کرد.

از جمله پیام «فلیق راهب» را بر خدیجه (علیها السلام) رساند. آگاه خدیجه «میسره» و زن و فرزندش را آزاد کرد. و او را با هدایای گرانبها از جمله دو شتر و دویست درهم نقره خوشحال کرد. پس از آن، دستور داد، صندلی مخصوصی برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درست کنند تا هر وقت که آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) تشریف آورد، روی آن بنشیند. صندلی مخصوص فراهم شد، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روی آن نشست، شکوه و هیبت از قیافه ی آن می رباید، گویی قرص ماه بر صندلی طلوع کرده است، خدیجه (علیها السلام) بار دیگر سخن از تجارت به میان آورد و گفت: دیدار شما برای من بس گوارا و خوش است، ای آقای عالم، پاداش شما نزد من است. اگر اجازه می دهید، بپردازم، آن حضرت فرمود: اجازه می خواهم که ابتدا با عموی خود، ابوطالب (علیه السلام) ملاقات کنم و بر می گردم. پس از آن، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد ابوطالب (علیه السلام) رفت و داستان تجارت و حوادث آن را بیان کرد و گفت: می خواهم سود این سفر را به شما هدیه کنم.

ابوطالب (علیه السلام) از شدت محبت او را در آغوش کشید و پیشانی حضرتش را بوسید و گفت: دوست دارم از سود این تجارت، زنی در خور شخصیت تو، برایت عقد کنم.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هرچه شما بفرمایید، می پذیرم، آن حضرت پس از این گفت و گو غبار سفر را از تن خود شست و لباس های نیکو پوشیده، عصر دوباره به خانه ی خدیجه ی کبری (علیها السلام) بازگشت، در این حال، خدیجه (علیها السلام) از دیدار او به شوق آمد. خدیجه (علیها السلام) از پیامبر

ص: 88


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 29

اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: با سود این تجارت چه خواهی کرد؟ آن حضرت فرمود: عمویم ابوطالب (علیه السلام) قصد دارد که همسری از خویشانم برایم خواستگاری کند. خدیجه (علیها السلام) گفت: اجازه می دهی من برای شما زنی شایسته انتخاب کنم؟

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بله. خدیجه (علیها السلام) گفت: زنی برای شما سراغ دارم که اهل مکه و از خویشان ما است و ثروتمند و با جمال و کمال بوده، پاکدامن، با عفت، سخاوتمند، و پسندیده است. در کارها به شما کمک می کند و به کم قانع است.

در این هنگام رخسار مبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گلگون شد و عرق آن را شست و شو داد. و سکوت کرد، خدیجه (علیها السلام) دوباره سخن خود را تکرار نمود و عرض کرد: به خدا قسم، من در هیچ کاری با شما مخالفت نمی کنم. و از بذل مال در راه شما و اهدافت دریغ ندارم.

در این حال، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: او را معرفی کن، خدیجه (علیها السلام) گفت: کنیز شما خدیجه (علیها السلام).

شما را به کعبه و صفا قسم می دهم، درخواست مرا بپذیرید آن سرشک اشک از دیدگانش جاری شد. حضرت خدیجه (علیها السلام) در میان گریه و اشک با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، چنین گفت: اکنون برخیز و خویشان خود را برای خواستگاری نزد پدرم بفرست، و از جهت مهریه نیز نگران مباش. زیرا آن را از مال خود می پردازم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست و نیز ابوطالب (علیه السلام) آمد. عموهای دیگرش نیز حضور داشتند. به آن ها فرمود: به خانه ی خویلد بروید و خدیجه (علیها السلام) را برای من خواستگاری کنید. ابوطالب (علیه السلام) گفت: ای برادرزاده، ثروتمندان از خدیجه (علیها السلام) خواستگاری کردند. و او به هیچ کس راضی نشد، در حالی که تو فقیر هستی، شاید شوخی کرده باشد. پس از گفت و گو، به این نتیجه رسیدند که صفیه خواهر خود، که عمه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود را به خانه ی خدیجه (علیها السلام) بفرستند. تا درباره ی این مطلب مهم تحقیق کند. و معلوم شود که خدیجه (علیها السلام) جدی گفته یا نه.

صفیه وارد خانه ی خدیجه (علیها السلام) شد، خدیجه (علیها السلام) دستور داد از وی پذیرایی کنند. صفیه گفت: آن چه من شنیده ام راست است؟ خدیجه (علیها السلام) جواب داد: بله.

من به جلالت و امانت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پی برد ه ام و ازدواج با او را پیروزی بزرگ می دانم، و مهریه را نیز خودم می پردازم. سپس هدیه ی با ارزشی به صفیه داد. و او بشاش و خرم به خانه برگشت و به برادران خود خبر داد.(1)

در این حال، همه شاد شدند. جز ابولهب که کینه ی دیرینه داشت. ابوطالب (علیه

ص: 89


1- . ریاحین الشریعه، ج 20، ص 228.

السلام) لباس زیبا به تن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پوشاند و شمشیر هندی بر کمرش بست. و آن حضرت را سوار بر اسب تازی [تازیک، عرب، عربی، تازیان جمع، اسب تازی، اسب عربی]، کرد عموهایش چون شمعی آن حضرت را در بر گرفتند و به سوی خانه ی خویلد پدر خدیجه ی کبری (علیها السلام) حرکت کردند، خویلد چون جمع بنی هاشم را دید، احترام کرده خوش آمد گفت و مقدم آنان را گرامی داشت. ابوطالب (علیه السلام) لب به سخن گشود و چنین گفت: ما از یک نژاد و فرزندان یک پدریم. اینک آمده ایم تا بین زن و مردی، پیمان زناشویی ببندیم، خویلد گفت: آن زن و مرد کیانند؟ ابوطالب (علیه السلام) جواب داد: بزرگ و سرور ما محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و دختر شما خدیجه، خویلد رخسارش دگرگون شد و گفت: شما از بزرگان عرب هستید و می د انید که چه کسانی از او تقاضای ازدواج کرده اند و او نپذیرفت، کار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چه می باشد که فقیر و تنگ دست است؟ جناب حمزه بلند شد و گفت: این نشانه ی جهل و گمراهی تو است. مگر نمی دانی که اگر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کند. ما هرچه داشته باشیم از او دریع نمی کنیم، سپس با همراهان، از آن جا خارج شدند.

وقتی که این خبر به خدیجه (علیها السلام) رسید از برخورد پدرش به شدت آزرده شد و گفت:

هرچه زودتر، پسر عمویم ورقه را حاضر کنید، چون ورقه بر خدیجه (علیها السلام) وارد شد، و او را محزون دید، علت ناراحتی اش را جویا شد. خدیجه (علیها السلام) جواب داد، چگونه نگران نباشد کسی که مونس و پرستاری ندارد. ورقه گفت: فکر می کنم، تصمیم ازدواج داری. خدیجه (علیها السلام) گفت: همین طور است. ورقه گفت: سران عرب و بزرگان تو را می خواستند و برای رسیدن به تو رنج زیاد کشیدند ولی همه را رد کردی. خدیجه (علیها السلام) گفت: دلم نمی خواهد از مکه بیرون بروم.

ورقه گفت: عده ای از خواستگاران از جمله عتبه، شیبه، عقبة بن ابی معیط، ابوجهل و صلت بن ابی یهاب، در مکه بودند. خدیجه (علیها السلام) گفت: این ها گمراهند. آیا از این افراد کسی را سراغ داری؟ ورقه گفت: شنیده ام که محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تو را می خواهد.(1)

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای پسر عمو، اگر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عیبی دارد بگو. ورقه مدتی سر به زیر انداخت، سپس گفت: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از ریشه ای استوار و پایدار و شاخه های گسترده، و خلقت زیبا و فضیلت، فراوان و کمالات زیاد، برخوردار است. خدیجه (علیها السلام) گفت: آن چه تو گفتی همه فضایل او بود، عیبی دارد بگو: سرانجام پس از مدتی گفت و گو، خدیجه گفت: من هر چه عیب او را جست و جو می کنم باز از حُسن او سخن می گویی.

ص: 90


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 60.

ورقه گفت: ای خدیجه من کسی نیستم که بتوانم فضیلت و منزلت بی کران محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را توصیف کنم.

خدیجه (علیها السلام) گفت: من به عظمت و بزرگواری و منزلت او، آگاهم و به این نتیجه رسیده ام که جز او را به همسری نگیرم ورقه گفت: حال که چنین است، به تو مژده می دهم که او به زودی پیامبر و فرمان روای شرق و غرب خواهد شد، اگر همین امشب ترتیب ازدواج شما را بدهم چه مژدگانی به من می دهی؟

خدیجه (علیها السلام) گفت: تمام ثروت من در اختیار توست. هرچه می خواهی بردار. ورقه گفت: از مال این جهان نمی خواهم من شفاعت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز قیامت را می خواهم. زیرا رهایی و رستگاری آن جهان، جز به تأیید و تصدیق او حاصل نمی شود، خدیجه (علیها السلام) گفت: من شفاعت تو را نزد حضرت تضمین می کنم.(1)

پس از آن، ورقه نزد خویلد رفت و گفت: این چه فکری است که در سر داری؟ چرا وسیله ی نابودی خود را فراهم کرده ای؟ خویلد گفت: مگر چه کرده ام؟

ورقه گفت: دل خاندان عبدالمطلب را آزرده و برادرش را تحقیر کرده ای و خواسته ی آن ها را نپذیرفته ای.

خویلد گفت: ای پسر برادر، مقام و شخصیت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای همه روشن است. لیکن اگر او را بپذیرم، جواب خواستگاران قبلی را چه بگویم، آن ها برای همیشه با من دشمن خواهند شد، به علاوه خود خدیجه نیز با این امر موافقت نمی کند. ورقه گفت: مردم عرب چون محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به پاکی و نیکی شناخته اند، از این جهت کار شکنی نمی کنند و خدیجه نیز او را کاملاً شناخته و به او دست بسته است، پس تا دیر نشده برخیز و دل بنی هاشم را به دست آور. بخصوص دل جناب حمزه را، خویلد و ورقه به خانه ی ابوطالب (علیه السلام) آمدند. بزرگان بنی هاشم همه آن جا جمع بودند، ورقه کوبه ی در خانه را به صدا درآورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای خویشان من خویلد و ورقه در پشت درب خانه ایستاده اند و اجازه ی ورود می خواهند، جناب حمزه (علیه السلام) درب خانه را باز نمود و آن ها را به داخل خانه راهنمایی کرد، ورقه و خویلد، خطاب به اهل خانه، چنین گفتند: همواره غریق نعمت بوده و خوش باشید و شر دشمنان از شما دور باد. ای فرزندان زمزم و صفا.

ابوطالب (علیه السلام) به گرمی جواب آن ها را داد. ولی جناب حمزه (علیه السلام) گفت: من جواب کسی را که از وصلت ما سر باز می زند به خوبی نمی دهم.(2)

ص: 91


1- . بحار، ج 16، ص 63.
2- . بحارالانوار، ج 16، ص 63.

خویلد گفت: شما خود می دانید که خدیجه زنی خردمند و داناست و من از میل قلبی او خبر نداشتم. حال که علاقه ی او را به شما دریافتم، از شما می خواهم که گذشته را فراموش کنید، و پوزش مرا پذیرا باشید. حمزه (علیه السلام) گفت: شما برای ما محترم هستید ولی ما از شما انتظار نداشتیم که این گونه بر ما برخورد کنی، در این هنگام، ورقه گفت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) محبوب همه ی ما است. من هم با این وصلت موافق هستم، اما بهتر است این مسئله را فردا نزد بزرگان عرب مطرح کنیم تا همه بدانند.

حمزه گفت: بسیار خوب

ورقه گفت: خویلد چنان زبان گویایی ندارد که بتواند بزرگان عرب را قانع کند، خوب است که در کار خدیجه مرا وکیل کنید.

خویلد گفت: تو وکالت داری.

ورقه گفت: این سخن را کنار کعبه بگو.

همان جایی که بزرگان عرب اجتماع می کنند. پس همه نزد کعبه آمدند و ورقه در جمع بزرگان عرب فریاد زد.

روزگارتان به خیر و شادی باد ای ساکنان حرم، آن ها نیز جواب دادند، اهلاً و سهلاً ای گوینده

ورقه گفت: ای مردم، آیا شما شخصیت خدیجه را شناخته اید؟

مردم گفتند: بلی در میان عرب و عجم نظیری ندارد.

ورقه گفت: آیا درست است که زنی با این مقام به تنهایی زندگی کند؟

مردم گفتند: سران جهان خواستگاری نمودند، ولی هیچ یک را نپذیرفت.

ورقه گفت: خدیجه (علیها السلام) تصمیم گرفته که با یکی از شخصیت های قریش ازدواج کند و پدرش خویلد مرا وکیل ازدواج او کرده است حال وکالت خویلد را گوش کنید، و فردا در خانه ی خدیجه (علیها السلام) حاضر شوید.

خویلد نیز در حضور مردم به ورقه وکالت داد. و مسؤلیت را از دوش خود برداشت و نظر او را نافذ دانست. چون بزرگان قوم متوجه موضوع شدند، به خویلد گفتند: ما خواهان خدیجه ایم لیکن او جواب داد که من مسؤلیت ازدواج دخترم را از خود سلب کرده و کفالت او را به ورقه سپردم. و رأی او صائب [راست و درست و حق و رسا] است. و هیچ نظری بالای آن نیست. ورقه گفت: مردم بدانید که خویلد دیوانه و مجنون نیست و در کمال سلامت عقل می باشد. و من دخترش را به هر کس که بخواهم می دهم.

ص: 92

مردم گفتند: شنیدیم و اطاعت می کنیم و شهادت می دهیم.(1)

در این هنگام ورقة، روانه ی خدیجه (علیها السلام) شد. در حالی که بسیار شادمان بود. وقتی که خدیجه (علیها السلام) او را دید. گفت: خوش آمدی، مثل این که قضیه را حل کردی. ورقه جواب داد. مبارک باشد، اختیار از پدرت گرفتم و وکیل تو شدم، فردا تو را برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عقد می کنم. خدیجه (علیها السلام) از این سخن خوشحال شد. و جایزه ای به ارزش پانصد دینار طلا به او داد.

ورقه گفت: من شفاعت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را می خواهم و چشم به مال دنیا ندارم. خدیجه (علیها السلام) گفت: جایزه شفاعت هم داری [آن هم به جای خودش باقی است] ورقه گفت:

ای دختر عمو، اینک خانه را آراسته، و وسایل مهمانی و پذیرایی را آماده کن، و چنان مهمانی تشکیل بده که نظیر نداشته باشد. و دشمنان را مأیوس کن. زیرا که بزرگان عرب فردا به خانه ی تو می آیند. خدیجه (علیها السلام) بی درنگ دستورات لازم را صادر کرد. و هشتاد نفر از کنیزان و غلامان وسائل جشن را مهیا کردند. و میوه و شیرینی و طعام به بهترین صورت تهیه شد. در این بین ورقه به خانه ی ابوطالب (علیه السلام) آمد و موضوع عقد خدیجه (علیها السلام) را به اطلاع آنان رساند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ورقه دعا کرد. ابوطالب (علیه السلام) گفت:

اینک قلبم آرام شد. سپس به تدارک لوازم مهمانی و مراسم عقد پرداخت. فردای آن روز بزرگان و اشراف قریش به خانه ی خدیجه (علیها السلام) آمدند، در این میان، ابوجهل وارد مجلس شد. یک راست به طرف صندلی با شکوهی رفت که مخصص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.

«میسره» غلام خدیجه (علیها السلام) فریاد برآورد و به ابوجهل گفت: برگرد و سر جای خود بنشین، ابوجهل نیز شرمسار برگشت و در جای خود نشست. در این هنگام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که جناب حمزه با شمشیر کشیده پیشاپیش او حرکت می کرد. و فرزندان عبدالمطلب بر گِرد او حلقه زده بودند وارد مجلس شد.

حمزه خطاب به حاضرین چنین گفت:

ادب را رعایت و سخن را کوتاه کنید. این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برگزیده ی خدای صاحب اقتدار است و در صورتش نور موج می زند. و دارای هیبت و شوکت و وقار است. در این حال، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عمامه ای سیاه بر سر، پیراهن، عبدالمطلب (علیه السلام) در بر عبای الیاس (علیه السلام) بر دوش، کفش های شیث در پا، عصای ابراهیم (علیه السلام) در دست و انگشتری از عقیق سرخ در انگشت

ص: 93


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 65.

داشت، و جمال درخشانش چنان خیره کننده بود که همه مبهوت شدند، او خرامان راه می رفت و قریش جملگی از جا بر خواستند و ادای احترام کردند و حضرتش را بر صندلی مخصوص نشاندند.

* مراسم ازدواج

مرحوم کلینی در کتاب فروع کافی از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می کند. هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اراده ی ازدواج با حضرت خدیجه (علیها السلام) را نمود. حضرت ابوطالب (علیه السلام) شروع به خواندن خطبه کرد و خطبه ی عقد را چنین خواند.

«االْحَمْدُ لِرَبِّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنْ زَرْعِ إِبْرَاهِیمَ وَ ذُرِّیَّهِ إِسْمَاعِیلَ وَ أَنْزَلَنَا حَرَماً آمِناً وَ جَعَلَنَا الْحُکَّامَ عَلَی النَّاسِ وَ بَارَکَ لَنَا فِی بَلَدِنَا الَّذِی نَحْنُ فِیهِ ثُمَّ إِنَّ ابْنَ أَخِی هَذَا یَعْنِی رَسُولَ اللَّهِ ص مِمَّنْ لَا یُوزَنُ بِرَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا رَجَحَ بِهِ وَ لَا یُقَاسُ بِهِ رَجُلٌ إِلَّا عَظُمَ عَنْهُ وَ لَا عِدْلَ لَهُ فِی الْخَلْقِ وَ إِنْ کَانَ مُقِلًّا فِی الْمَالِ فَإِنَّ الْمَالَ رِفْدٌ جَارٍ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ وَ لَهُ فِی خَدِیجَهَ رَغْبَهٌ وَ لَهَا فِیهِ رَغْبَهٌ وَ قَدْ جِئْنَاکَ لِنَخْطُبَهَا إِلَیْکَ بِرِضَاهَا وَ أَمْرِهَا وَ الْمَهْرُ عَلَیَّ فِی مَالِیَ الَّذِی سَأَلْتُمُوهُ عَاجِلُهُ وَ آجِلُهُ وَ لَهُ وَ رَبِّ هَذَا الْبَیْتِ حَظٌّ عَظِیمٌ وَ دِینٌ شَائِعٌ وَ رَأْیٌ کَامِلٌ»

حمد و سپاس خداوند، این خانه ی کعبه را سزاست که ما را از نسل ابراهیم (علیه السلام) و نژاد اسماعیل (علیه السلام) قرار داد. و ما را حاکمان بر مردم نمود. و برکاتش را در این شهری که هستیم، بر ما ارزانی فرمود. این محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برادرزاده ی من است، که اگر مقامش با هر فردی از قریش، سنجیده شود. از او بالاتر و فزون تر باشد. شخصی که در این میان انسان ها نظیر ندارد. گرچه او از نظر مالی تهیدست است. ولی مال و ثروت، عطای الهی است، که به قدر نیاز به افراد داده می شود و آن همچون هیئت عبوری و سایه ی گذار او عاریتی و امانتی است. او مشتاق ازدواج با خدیجه (علیها السلام) است، و خدیجه (علیها السلام) نیز به این ازدواج، علاقه مند است. اینک نزد تو [ورقة بن نوفل] آمده ایم. تا با به این ازدواج رضایت و امر خدیجه (علیها السلام) او را از شما خواستگاری کنیم. و مهریه ی او بر عهده ی من است، هرچه خواستید از نقد و نسیه می پردازم.

سوگند به پروردگار این کعبه، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای بهره ای بزرگ و دینی مشهور و اندیشه ای کامل است.(1) سپس ابوطالب (علیه السلام) سکوت نمود. آن گاه ورقة بن نوفل. سخن گفت: ولی در سخن گفتنش لکنت زبان پیدا کرد، و از ادامه ی سخن درمانده شد، با این که یکی از کشیشان مسیحی بود.

ص: 94


1- . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 14، ص 70. مکارم الاخلاق، رضی الدین ابونصر الحسن بن الفضل الطبرسی، ص 234. بحار ج 16، ص 16، ح 17 و ج 103 ص 263، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 397 و 398، ح 4398، مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام) ابن شهر آشوب، ج 1، ص 39، تاریخ یعقوبی، ج 2 ص 20 الطرائف من معرفة مذاهب الطوائف، سید رضی الدین علی بن طاووس، ج 1، ص 307، ح 397. بنا به گفته ی ابن مغازلی، «فقیه قرن پنجم سنی» این خطبه از بهترین خطبه های زمان جاهلیت است. (مناقب الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، ابن مغازلی شافعی، ص 273) فهذه الخطبة من أفضل خطب الجاهلیة

در این هنگام خدیجه (علیها السلام) به زبان آمد و خطاب به (پسر عمویش) ورقه کرد و گفت: «ای عمو[عمروبن اسد بوده] گرچه تو در مجلس و حضور مردم از من مقدم تر هستی، ولی از جان من مقدم تر نیستی. ای محمد من خود را به عقد ازدواج تو در اوردم، و مهریه ی آن را خودم بر عهده گرفتم. به عمویت ابوطالب (علیه السلام) دستور ده تا شتری قربانی [ولیمه] کند و جشن عروسی را برقرار سازد. و تو هم صاحب اختیار همسر خود هستی».

در این هنگام ابوطالب (علیه السلام) به حاضران گفت: گواهی دهید که خدیجه (علیها السلام) ازدواج با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفت و مهریه ی آن را بر عهده ی خود گرفت.

در این هنگام ابوجهل بلند شد و به تمسخر گفت: ما شنیده بودیم که مرد مهریه ی زن را بدهد، ولی نشنیده بودیم که زن مهریه ی خود را پرداخت کند؟ ابوطالب (علیه السلام) خشمگین شد و گفت: اگر مرد، کسی چون پسر برادر من باشد. زن بالاترین مهریه را می پردازد، ولی اگر مرد، کسی مثل تو باشد، زن مهریه را می گیرد. وقتی که خطبه ی عقد ازدواج خوانده شد. منادی در آسمان ندا داد:

خداوند، طاهر و طاهره و صادق و صادقه را به ازدواج یکدیگر درآورد. و توسط جبرئیل، بر درب و بام جهان عطر افشانده شد. و هر کس سؤال کند که این عطر از کجاست؟ جواب می شنود که عطر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است آن گاه ابوطالب (علیه السلام) شتری قربانی کرد. ولیمه ای عروسی را برقرار نمود. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به همسری حضرت خدیجه (علیها السلام) وارد شد. در این هنگام عبدالله بن غنم یکی از قریشیان اشعار زیر را خواند.

1- هنیئاً مرئیاً یا خدیجة قد جَرَت

لک الطیر فی ما کان منک بأسعد

2- تزوجته خیر البریة کلها

و من ذالذی فی الناس مثل محمد

3- وبشّر به البُرّان عیسی بن مریم

و موسی ابن عمران فیاقُرْب موعد

4- أقرت به الکتاب قدماً بأنه

رسول من البطحاء هادٍ و مهتدٍ

1- ای خدیجه! گوارا و مبارک باد تو را که پرنده ی همان بخت تو به سوی سعادت و خوشبختی به پرواز درآمد.

ص: 95

2- چرا که با برترین همه ی انسان ها ازدواج نمودی. چه کسی در میان مردم همچون محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای مقامات عالی است؟

3- دو راستگو و نیکوکار یعنی حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت موسی (علیه السلام) به ظهور او مژده داده اند. و زمان ظهور چقدر نزدیک شده است.

4- از روزگاران پیش، نویسندگان اقرار کرده اند که در سرزمین بطحاء، پغمبری راهنما و هدایت شده، طلوع خواهد کرد.(1)

پس از مراسم عقد و جشن، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست تا همراه ابوطالب (علیه السلام) به خانه اش بازگردد، خدیجه (علیها السلام) با کمال مهر و محبت، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: «الی بیتک فبیتی بیتک، و انا جاریتک».(2)

بفرما به خانه ی خودت، خانه ی من، خانه ی توست و من کنیز تو هستم.

این سخن جداً، بیانگر نهایت تواضع، اخلاص، ایثار آن حضرت و خردمندی او است که این گونه در برابر همسرش، تواضع نموده و خود را در اختیار ان حضرت، در حد کنیز پایین آورد.

بدین گونه حضرت خدیجه (علیها السلام) به گفته های قبلی خود جامه ی عمل پوشاند، و به افتخار همسری اشرف مخلوقات دست یافت، و بیشترین نقش را در پیشبرد اهداف رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایفا کرد و وفا به عهد نمود.

* جشن عظیم عروسی

حضرت خدیجه (علیها السلام) به عمویش ورقه، پول و اموال کلانی داد و گفت: این ها را به حضور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ببر و به او بگو که: همه ی این ها هدیه ای به پیشگاه شماست و هرگونه که می خواهی در آن تصرف کن، و هرچه را که از غلامان و کنیزان، املاک و ثروت ها دارد، همه را به احترام و تجلیل از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن حضرت بخشیدم.

ورقة بن نوفل کنار کعبه آمده و در بین زمزم مقام ابراهیم (علیه السلام) ایستاد و با صدای بلند گفت: ای عرب بدانید که خدیجه (علیها السلام) شما را به گواهی می طلبد که خود و همه ی ثروت خود از غلام و کنیز، املاک، دام ها، مهریه و هدایایش را به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیده است و همه ی آن ها هدیه

ص: 96


1- . فروع کافی، ج 5، ص 374 و 375، مناقب ابن شهر آشوب ج 1، ص 42 بحار ج 16، ص 19، محدث سروی در کتاب مناقب می نویسد: عموی حضرت خدیجه (علیها السلام) عمرو بن سعد، خطبه ی عقد را پاسخ داد و پذیرش ازدواج را، اعلام کرد، سپس می نویسد: خویلد پدر خدیجه (علیها السلام) که در مجلس حاضر بود گفت: زوجناها و رضینا به، ما عقد ازدواج خدیجه (علیها السلام) را با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفتیم و به همسری محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خدیجه (علیها السلام) راضی و خشنود شدیم. مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 41 و 42.
2- . بحارالانوار، ج 1، ص 4.

ای است که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را پذیرفته است، و این کار خدیجه (علیها السلام) به خاطر علاقه و عشق و محبت خدیجه (علیها السلام) به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است، و در این مورد، گواه باشید و گواهی دهید سپس خدیجه (علیها السلام) گوسفندان بسیار، پول، لباس، عطر و سایر لوازم را به طور فراوان برای ابوطالب (علیه السلام) فرستاد. ابوطالب (علیه السلام) ولیمه ی عظیمی ترتیب نمودند. در حالی که عموهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن مجلس خدمت می نمودند. و از دعوت شدگان پذیرایی می کردند.

حضرت خدیجه (علیها السلام)، صنعتگران و هنرمندان شهر طائف را دعوت کرد. آن ها آمدند و مجلس جشنی را با انواع شمع ها، عنبرها، عطرها، و تمثال هایی از مشک و سایر لوازم تزینی آراستند، زنان اجتماع کردند و در شب زفاف، حضرت خدیجه (علیها السلام) را با کمال شکوه و عظمت به خانه ی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند. صفیه عمه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به میمنت این ازدواج مقدس اشعاری خواند.

سپس خانه را خلوت کردند و حضرت خدیجه (علیها السلام) در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت.

از گفتنی ها اینکه: خداوند متعال به جبرئیل وحی فرمود، به بهشت فرود آی، و مقداری از مُشک و غیر از آن جا بر گیرد و بر وه های مکه بارید، بوی دل انگیز عطر بهشتی سراسر فضای مکه را فراگرفت، به گونه ای که در مردی با همسرش ملاقات می کرد، از همسرش می پرسید، این بوی خوش از کجاست؟

همسر در جواب می گفت:

هذا من طیبٍ خدیجةٌ (علیها السلام) و محمدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)

این بوی دل انگیز از بوی خوش ازدواج خدیجه (علیها السلام) و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.(1)

*سرود خوانی صفیه و بانوان، در شب عروسی

در شب عروسی شکوهمند حضرت خدیجه (علیها السلام) با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوه های باشکوه درخشان بروز کرد، در جلوه ی دوم و سوم، صفیه عمه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشعاری را به عنوان سرود، و شکوه دادن به مجلس خواند، در مورد جلوه ی دوم، چنین نقل شده:

ص: 97


1- . بحار، ج 16، ص 75-77.

بانوان بنی هاشم به همراه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با نورانیت درخشانی که از وجود آن حضرت، نشأت می گرفت. وارد مجلس عروسی شدند. آن ها لباس های فاخر و رنگارنگ پوشیده بودند در این میان صفیه عمه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابل چهره ی درخشان خدیجه (علیها السلام) ایستاد و این سرود را خواند:

1- جاءَ السُّرور مَعَ الفَرحَ + وَ مَضی النُّحوسُ مَعَ التَّرَح

2- انوارُ نافَذ اَقبَلَت + وَ الحالُ فیها قَد نَجَح

3- بمُحمدٍ المَذکوُر فی + کُلّ المَفاوز و البَطح

4- لَو اَن یوازَنَ اَحمدٌ + بالخَلقِ کُلُّهُم رَجَح

5- وَ لَقَد بَدا مِنُ فَضلِهِ + لِقُریش امرٌ قَد وَضَح

6- ثُمَّ السّعودُ لِاَحمدٍ + و السَّعدُ عنهُ ما بَرَح

7- بخدیجة بنت الکمال + و بحرٌ نایلها طَفَح

8- یا حُسنها فی حُلیها + وَ الحلک منها مُتَّضَح

9- هذا الامینُ محمدٌ + ما فی مَدائِحهِ کَلحَ

10- صَلُّوا عَلَیه تَسْعَدوا + واللهُ عَنْکُم قَد صَفَح

1- شادی با گشایش فرا رسید - و هر گونه نحوست و ناگواری برطرف شد.

2- نورهای تابان ما چهره بر افروخت – و فضل شادکامی و سعادت جلوه کرد.

3- به خاطر وجود حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که در دشت و سرزمین بطحاء [در همه جا] به نیکی یاد می شود.

4- هرگاه احمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با همه ی خلایق، مقایسه شود – او برتری بر همه یابد.

5- برای طفیل وجود او همای خشبختی و سعادت همیشگی به پرواز در آمد.

6- به قبیله ی قریش، عظمت و شکوه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آشکار گشت

7- خوشبختی ای که به خدیجه (علیها السلام) دختر کمالات و ارزش ها پیوست، خدیجه (علیها السلام) همان دریای فضیلت است که دست یابی به او موجب لبریز شدن از ارزش ها و کمالات است

ص: 98

8- به راستی خدیجه (علیها السلام) چه قدر بانوی شکوهمند و آراسته است، و حلم و آرامش او چقدر تابان و چشمگیر می باشد.

9- این محمد امین است که در مدح و وصفش هیچ گونه نقطه ی تاریکی نیست.

10- و به او درود بفرستید – تا صعود کنید، و خوشبخت شوید، و خداوند به برکت وجود او، شما را مورد بخشش و لطف سرشارش قرار دهد.

سپس بانوان بنی هاشم، حضرت خدیجه (علیها السلام) را در همان مجلس به مقابل حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند.

و آن تاج مخصوص عروسی را که بر سر خدیجه (علیه السلام) بود برداشتند و بر سر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نهادند، و شادی و خوشححالی نمودند... و به خدیجه (علیها السلام) خطاب کرده و گفتند:

ای خدیجه! امشب تو، به امری اختصاص یافته ای که از قبایل عجم و عرب هیچ کس جز تو، به آن اختصاص نیافته، و جز تو، به آن مقام نرسیده است، این موهبت بر تو مبارک باد، و این افتخار و عزت و شرافت پر میمنت را به تو تبریک عرض می کنیم.

در جلوه ی سوم نیز صفیه اشعاری به عنوان سرود شادی خواند، سپس خدیجه (علیها السلام) با بهترین و شادمان ترین حال در محضر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست جبرئیل به فرمان خدا، به بهشت رفت و از آن جا عطر بهشتی را برگرفت و به سرزمین مکه آمد و از آسمان مکه همه ی کوه ها و خانه های مکه را عطر افشانی کرد. به طوری که بوی خوش بهشت در همه جا پیچید. و همه این موهیت را به خاطر جشن عروسی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) دانستند.(1)

پس از سرودخوانی عمه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و شادمانی نزدیکان، و حاضران، بانوان هاشمی رو به حضرت خدیجه (علیها السلام) نمودند و به عنوان مبارک باد چنین گفتند:

«ای خدیجه، اینک تو به افتخار همدمی و همسری جوانی شکوهمند نایل آمدی، که هیچ دختری در کران تا کران گیتی جز تو به این مقام نرسیده است، پس این موهبت بزرگ بر تو مبارک باد و ما این فخر و شرافت را بر تو مبارک باد می گوییم»

و آن گاه همگان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) خداحافظی نمودند و آن دو را در راه زندگی جدید به خدای کعبه سپردند.

ص: 99


1- . بحار، ج 16، ص 75-76

و بدین سان این پیوند مبارک، با درایت و ژرف اندیشی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و خردورزی و آینده نگری و ابتکار آن دخت کمال به بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به تقاضای حضرت خدیجه (علیها السلام) به اقامتگاه با شکوه و معنویت او گام نهاد. از آن لحظات به یاد ماندنی بود که دیگر خدیجه (علیها السلام) هماره احساس می نمود که نیکبختی در امل تین شکل به او روی آورده و خورشید خوشبختی اش طلوع نموده و همای سعادت در آسمان زندگی اش به پرواز درآمده است، چرا که او به بزرگ ترین آرزوی خویش که همدمی و همراهی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است.

روز مبارک و سپاس گذاری از خدا بدون تردید، روز ازدواج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (علیها السلام) که در دهم ربیع الاول واقع شد، روز بسیار مبارکی است که منشأ آثار و برکات فراوان در طول تاریخ گردید و موجب کاشتن نهالی شد که مردم تا قیامت از ثمرات معنوی آن استفاده می کنند و حضرت زهراء (سلام الله علیها) و یازده امام معصوم (علیهم السلام)از ثمره ی این نهال پربرکت هستند.

و در روایات آمده است که مستحب است افراد با ایمان در این رو، روزه بگیرند. تا خداوند را شکرگذاری نمایند که موهبت و سعادت ازدواج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (علیها السلام) را به جهانیان اعطا فرموده است.(1)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از این ازدواج مبارک، به شکرگزاری خدا پرداخت که زوجه ی ایشان را بانوی طاهره ای قرار داده است. و «ام ایمن» را که کنیز مادرش بود و پس از مادر به او، ارث رسیده بود، آزاد نمود.(2)

لذا شایسته است که ما هم به پیروی از سوره ی کوثر که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنین را امر به سپاس گذاری از حضرت حق تعالی به سبب عطای نعمت وجود حضرت زهرای مرضیه (علیها السلام) می نماید، شکرانه ی این موهبت الهی و ازدواج مبارک را که منشأ «کوثر فاطمی» می باشد را به جا آوریم.

*واکنش زن های قریش پیرامون این پیوند سعادت بار

سرانجام پس از تدبیر و درایت بسیار، خدیجه (علیها السلام) خویشتن را در آستانه ی سعادت و نیک بختی یافت و آرزوی بزرگ اش را برآورده نگریست. از هر سو نشانه های روشن به او نوید می داد که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در اندیشه ی پیمان زندگی مشترک با او است، و از میان همه ی دختران زیبا و ثروتمند خاندان های سرشناس و صاحب قدرت و امکانات حجاز و عرب، تنها او را برای زندگی مشترک برگزیده است.

ص: 100


1- . بحار، ج 98، ص 357.
2- . الطبقات الکبری، محمد ابن سعد (کاتب واقدی)، ج 8، ص 26 و 179 «فأعتق رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ام ایمن حین تزوج خدیجة بنت خویلد، بحار، ج 15، ص 116، ج 61

موج شادی و شادمانی کران تا کران دل ناآرام او را گرفت، و از آن جا موج برداشت و خانه و زندگی و دفتر بزرگ تجارت و مدیریت او را نیز در بر گرفت. و در اندک زمانی این موج شادی به امواجی تبدیل گردید که خانه های مکه و محفل ها و انجمن های مردم آن شهر و دیار، و از پی آن همه ی منطقه را در نوردید.

واکنش ها در برابر این خبر شگفت آور، وصف ناپذیر و گوناگون بود:

الف: شادی و شادمانی از سوی خاندان بزرگ بنی هاشم، چرا که آنان، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیک می شناختند، که هم از نظر زیبایی سیما و شادابی و طراوت جوانی بی نظیر است. و هم از نظر اندیشه و خِرَد، وفا و صفا، امانت و درست کاری، ایمان و اخلاص، آزادگی و دادمنشسی و سبک سیره، سرشار از شکوه و معنویت و والایی است. و حتی ناچیزترین نقطه ی ناخوشایند، که در جامعه و روزگار او، رواج داشت، بر زندگی آن جوان بی همتا، سایه نیفکنده بود. و هم ام المؤمنین خدیجه (علیها السلام) را نیک می شناختند که دخت خِرَد و کمال، اندیشه و جمال، پروا و پاکی و آزاد منشی و معنویت است، و از نظر ظاهر و باطن، سیما و سیره مدیریت و اقتصاد و خوش نامی و اعتبار در چه شرایط و اوجی ایستاده است.

از این رو، واکنش آنان در برابر خبر شادی بخش پیوند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه ی کبری (علیها السلام) موج شادی و سرور بود.

ب: اما واکنش تاریک اندیشان و دنیاپرستان و زورمداران و حسادت ورزان، احساس شکست و ناکامی و کینه و انتقام جویی بود، چرا که برای رسید به این آرزو که دختران خویش را به خانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گسیل دارند. و افتخار پیوند او را نصیب خود سازند و یا بتوانند افتخار پیوند و انصاری زندگی مشترک با خردمندترین و ثروتمندترین و پاک ترین دختر حجاز را از آنِ خویشتن نمایند، بر باد رفته می دیدند.

ج: و واکنش دختران هم سن و سال و همانندهای خدیجه (علیها السلام) و نیز جوانانی که در آرزوی ازدواج با آن دخت خرد و کمال بودند. حسرت و دریغ از ناکامی بود، برای نمونه ابوجهل که یکی از زورمداران و زرداران مکه بود. به گونه ای در این مورد، دستخوش حسادت و حقارت گردید که گفت:

«یا عَجَباه! اَلْمَهْرُ عَلَی النِّساءِ لِلرِّجال؟!»

شگفت رویدادی است، شگفت!!! ما بسیار دیده بودیم که مردان مهریه ی زنان را می پردازند، اما ندیده بودیم که زنان مهریه ی خویش را به مردان زندگی خویش هدیه کنند.

جناب ابوطالب (علیه السلام) شجاعانه به او پاسخ داد که: ای کم خرد و فرومایه، چه می گویی؟ به جوانمردی همانند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هم دختر می دهند و هم مهریه اش را، خود هدیه می کنند. اما

ص: 101

مردک کم خرد و تاریک فکری چون تو اگر هدیه ای کلان هم به دخت پاک روش و پاک منشی برای ازدواج با او تقدیم دارد، پذیرفته نمی شود و پاسخ مثبت نخواهد شنید.

د: و پاره ای نیز ناآگاهانه بدان دلیل که هم شأن و همسان بودن در زندگی مشترک را تنها در ارزش های ظاهری و قدرت و ثروت بادآورده می نگریستند، به صورت ناآگاهانه و غرض ورزانه ای در گوشه و کنار به عیب جویی دخت نوگرا و کمال جو، و روشن اندیش حجاز پرداختند که:

چگونه او با این جمال و کمال و ثروت و امکانات و استقلال و مدیریت یک سازمان بزرگ اقتصادی و اجتماعی خویش، با فردی آماده ازدواج می گردد که با همه ی آراستگی به وفا و امانت داری و ارزش های والای انسانی، به هر حال جوانی یتیم است و از ثروت و امکانات مالی و مادی چیزی ندارد. به همین دلیل است که با رسیدن این زمزمه های ناآگاهانه و غرض ورزانه به گوش آن دخت خرد و تدبیر برای توجیه آنان و روشن گری درباره ی تصمیم خردمندانه، و شایسته و تاریخ ساز خویش، ضیافت بزرگی تشکیل می دهد و انبوهی از زنان و دختران را دعوت می کند و بر سر میز شام، رو به آنان، ضمن سخنانی کوتاه و کوبنده و روشن گر می گوید: ای گروه زنان و دختران، به من گزارش شده است که پاره ای از شما در مورد پیوندم با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به چون و چرا و خرده گیری پرداختند و یا عیب جویی کرده اید، من می خواهم از شما بپرسم که: آی! در سراسر مکه و حجاز و در گستره ی جهان، انسانی والاتر و بالاتر و برتر از این جوان اندیشمند و پاک روش، از نظر آراستگی به ارزش های انسانی و فضیلت اخلاقی سراغ دارید؟ آیا جوانی زیباتر و پرشکوه تر از او تاکنون دیده اش دیده اید؟ هر کس در ازدواج خویش آرزوها و آرمان ها و ملاک هایی دارد و من شیفته ی جمال و کمال و سیما و منش مترقی و اندیشه ی والا و کردار انسانی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستیم. و در این راه نه خرده گیری ناآگاهان می تواند مانع راه و انتخاب سنجیده و حساب شده ام گردد. و نه حسودان و نه بداندیشی و غرض ورزی مغرضان و به خواست خدا خویشتن را در زندگی پیروز و سرفراز و به آرزوی بزرگ خویش رسیده می نگرم. زنان و دختران سرشناس حجاز با شنیدن سخنان روشن گر و اندیشمندانه ی حضرت خدیجه (علیها السلام) لب فرو بستند چرا که چیزی برای گفتن نیافتند.(1)

به بیان دیگر، در بیان فضایل حضرت خدیجه (علیها السلام) و کیفیت مزاوجت او با رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در احادیث متواتره از طرق خاصه عامه، نقل شده است که: اول کسی که ایمان آورد به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مردان – علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود. و از زنان خدیجه (علیها السلام) بنت خویلد بود.(2)

ص: 102


1- . بحارالانوار مجلسی، ج 16، ص 81.
2- . امالی شیخ طوسی، ص 259، تاریخ یعقوبی 2/23، شرح الاخبار 1/181 تاریخ طبری 1/537.

و در اخبار متواتره دیگر وارد شده است که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که: بهترین زنان بهشت چهار زنند، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم که زن فرعون بود

[خصال ص 206، الاستیعاب 4/1895 – کنزل العمال 12/143]

و در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) منقول است که فرمود:

روزی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد دید که عایشه بر فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) فریاد می زند و می گوید: ای دختر خدیجه! گمان تو این است که مادر تو، بر ما فضیلتی بوده است، او را چه زیادتی بر ما هست؟ او نبود مگر مانند یکی از ماها پس چون فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، پدر بزرگوارش را دید، گریست، حضرت فرمود که: چه چیز تو را به گریه آورده است، ای دختر محمد؟

فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) عرض کرد: عایشه نام مادر مرا برد و او را به نقص و کم مرتبه و درجه نسبت داد.

پس آن حضرت در خشم شد و گفت: بس کن ای حمیرا که خدا برکت می دهد زنی را که بسیار شوهر را دوست دارد و بسیار فرزند آورد، و خدیجه که خدا او را رحمت کند، از من طاهر مطهر را بدنیا آورد که او عبدالله بود و قاسم را آورد و فاطمه و رقیه و زینب و ام کلثوم، از او بدنیا آمده اند. و خدا رَحِم تو را عقیم و نازا کرده است چرا که هیچ فرزندی از تو بهم نمی رسد.(1)

(یعنی رحم تو لیاقت فرزند را ندارد)

و در حدیث موثق دیگر از آن حضرت منقول است که: چون خدیجه (علیها السلام) از دنیا رفت. فاطمه (علیها السلام) بر گرد و دور پدر بزرگوار خود می گردید و می گفت: ای پدر، مادر من کجاست؟ پس جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت تو را امر می کند که فاطمه را سلام برسانی و بگوئی که: مادر تو در خانه ای است از نی که کعب آنها از طلا است و به جای پی عمودها از یاقوت سرخ است و خانه ی او در میان خانه ی آسیه و مریم دختر عمران است، چون حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیغام حق تعالی را به فاطمه (علیها السلام) رسانید. فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) گفت: خداوند سالم از نقص ها، و از اوست سلامتی ها و بسوی او بر می گردد تحنیت ها.(2)

ص: 103


1- . خصال ص 405
2- . خصال، ص 405

و به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) منقول است که حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که: چون جبرئیل مرا به معراج برد و برگردانید. گفتم: ای جبرئیل! آیا تو را حاجتی هست؟ گفت: حاجت من آن است که خدیجه را از جانب خدا و از جانب من سلام برسانی، پس چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام جبرئیل را رسانید، خدیجه (علیها السلام) گفت: خداوند که سلام از او است [یکی از نام های او سلام است] و سلام به سوی اوست و بر جبرئیل هم سلام.(1)

و در روایت دیگر منقول است که هرگاه جبرئیل نازل می شد و خدیجه (علیها السلام) حاضر نبود، او را سلام می رسانید و در حدیث دیگر منقول است که: روزی جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و گفت: اینک خدیجه می آید و برای تو نان و طعام و آشامیدنی می آورد چون بیاید از جانب پرردگار و از جانب من او را سلام برسان و بشارت ده او را که خداوند برای او در بهشت، خانه ای از قصب های جواهر (نی) ساخته است که در آن خانه تعب و آزارها نمی باشد.

و در حدیث دیگر منقول است که: روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد زنان خود نشسته بود و حضرت خدیجه (علیها السلام) را یاد کرد و گریست. پس عایشه گفت: چرا گریه می کنی برای پیر زنی از زنان بنی أسد؟ حضرت فرمود که: او تصدیق کرد مرا در هنگامی که شما مرا تکذیب کردید و او ایمان آورد به من، در وقتی که شماها کافر بودید، و او فرزند آورد شماها عقیم بودید، پس عایشه گفت: هرگاه می خواستم نزد آن حضرت قربی بهم رسانم خدیجه را به نیکی یاد می کردم.(2)

و در روایت دیگر وارد شده است که: خدیجه (علیها السلام) نیکو معین و وزیری بود. برای رسالت آن حضرت، هرگاه که مردم از او دوری می کردند، او مونس آن حضرت بود، و هرگاه اهل مکه، آن حضرت را آزار می کردند، او دل داری می داد، و به حُسن معاشرت و ملاطفت آن حضرت را از کدورت، بیرون می آورد و به مال خود، آن حضرت را معاونت می نمود.(3)

قطب راوندی و ابن شهر آشوب و صاحب عُدد – روایت کرده اند که: سبب تزویج خدیجه (علیها السلام) آن بود که، روز عیدی زنان قریش در مسجدالحرام جمع شده بودند، ناگاه یهودی از پیش ایشان گذشت و گفت: به زودی در میان شما، پیغمبری مبعوث خواهد شد، هر یک می توانید، سعی کنید که خود را به ؟حباله ی او در آوردید.

پس زنان سنگ ریزه بر او زدند و آن حرف در خاطر خدیجه (علیها السلام) ماند.(4)

ص: 104


1- . امالی شیخ طوسی، ص 175، خرایج 26/529.
2- . کشف الغمه 2/130-131
3- . کشف الغمه 2/133، سیره ی ابن هشام 1/240.
4- . مناقب ابن شهر آشوب 1/67، العدد القویة ص 142

پس روزی ابوطالب (علیه السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت که: ای محمد می خواهم تو را زنی بدهم و مالی ندارم و خدیجه با ما قرابت دارد و مال بسیار دارد. و هر سال جماعتی را با غلامان خود به تجارت می فرستد، آیا می خواهی که مایه ای از برای تو بگیرم که به تجارت بروی و حق تعالی تو را منفتی کرامت فرماید؟

حضرت فرمود: بلی

پس ابوطالب (علیه السلام) به نزد حضرت خدیجه (علیها السلام) رفت و گفت: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواهد به مال تو، به تجارت برود.

حضرت خدیجه (علیها السلام) گفت: بسیار خوب است، و شاد شد و به غلام خود گفت: تو با مالی که در دست تواست، از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و باید که در خدمت او بروی. و از فرمان او بیرون نروی، پس حضرت با «میسره» راوندی سفر شام شدند. و به روایت دیگر: حزیمة بن حکیم که با خدیجه (علیها السلام) قرابتی داشت، او نیز در خدمت آن حضرت بود. و در آن سفر، محبت عظیمی از آن حضرت در دل او قرار گرفت، و چون به میان راه رسیدند، دو شتر ام المؤمنین (علیها السلام) خوابیدند و میسره متحیر ماند که بار آن ها بر زمین خواهد ماند. پس به خدمت آن جناب شتافت و حقیقت حال را به عرض رسانید، پس آن حضرت به نزد شتران آمدو دست مبارک را بر پاهای آن ها مالید، پس برجستند و پیش از شتران دیگر روانه شدند، چون خزیمه این حال را مشاهده نمود، محبت و اعتقادش نسبت به آن حضرت مضاعف گردید. و زیادتر از سابق در خدمت آن حضرت اهتمام می نمود. و چون به نزدیک شام رسیدند. به نزدیک دیر راهبی فرود آمدند و آن حضرت در زیر درختی نزول اجلال فرمود و سایر اهل قافله متفرق شدند، و آن درخت سال ها بود که خشک شده و پوسیده بود. در همان ساعت سبز شد و شاخ و برگ برآورد و میوه ها از او ریخته شد و در اطراف درخت، همه گیاه روئید، و چون راهب (مسیحی) آن حال را مشاهده نمود. به سرعت از صومعه به زیر آمد و به خدمت آن حضرت شتافت و کتابی در دست داشت و گاهی در کتاب نظر می کرد و گاهی مشاهده ی آن حضرت می نمود و می گفت: اوست او است بحق آن خداوندی که انجیل را فرستاده است.

چون خزیمه این سخن را از راهب شنید، ترسید که مبادا اراده ی ضرری نسبت به آن جناب داشته باشد، شمشیر خود را از غلاف کشید و فریاد کرد که: ای آل غالب، پس اهل قافله از هر جانب دویدند و راهب به سوی صومعه ی خود گریخت و در را بست و از بالای صومعه ی خود مشرف شد و گفت: ای قوم به چه سبب همه متفق گردیدید در آزار من؟

سوگند یاد می کنم به خداوندی که آسمان را بی ستون بر پا داشته است که قافله ای در این مکان فرود نیامده است به سوی من که محبوب تر از شما باشد. و در این کتاب که در دست دارم، نوشته است که این جوان که

ص: 105

در زیر درخت نشسته است، رسول پروردگار عالمیان است و مبعوث خواهد گردید با شمشیر برهنه و بسیاری از کافران را به خاک هلاکت خواهد افکند و او خاتم پیغمبران است، هر که او را اطاعت کند، نجات یابد و هر که فرمان او نبرد گمراه گردد. پس به خزیمه گفت که: تو از قوم اوئی؟ گفت: نه، ولیکن من خدمتکار اویم. و آن چه از معجزات آن حضرت در آن راه مشاهده نموده بود، به راهب نقل کرد.

راهب گفت: ای مرد – او پیغمبر آخرالزمان است و رازی بر تو می سپارم، پنهان دار، من در این کتاب خوانده ام که او غالب خواهد شد بر بلاد و نصرت خواهد یافت بر عباد، و هیچ عَلَم او از جنگ گاه بر نخواهد گشت و او را دشمن بسیار است و بیشتر دشمنان او از یهود خواهند بود. پس حذر کن از ایشان بر او.

پس چون به شام رفتند، در آن تجارت ربح بسیار بهم رسید، و چون برگشتند و نزدیک به مکه رسیدند، میسره گفت: ای محمد (ستوده) خصال و خصلت های زیادی و معجزات بسیاری از تو، در آن سفر مشاهده کردیم، به هر سنگ و درختی که گذشتیم بر تو سلام کردند و گفتند: السلام علیک یا رسول الله و عقبات در این راه بود که در سایر اوقات به چندین روز طی می کردیم [از گردنه ها در بین راه] در این سفر از برکت تو، همه را در یک شب طی کردیم و ربحی که در این سفر بردیم، در مدت چهل سال برای ما میسر نشده بود، پس مصلحت می دانیم که پیش تر تشریف ببری و خدیجه را به سودمندی این سفر، بشارت دهی که او شاد گردد.

پس چون حضرت بر اهل قافله سبقت گرفته متوجه گردید، د آن وقت، خدیجه (علیها السلام) با بعضی از زنان در غرفه خانه ی خود نشسته بود که به راه مشرف بود.

ناگاه نظرش بر سواره ای افتاد که از دور می آید و ابری بر سر او سایه افکنده با او به سرعت می آید و ملکی از جانب راست او و ملک دیگر از جانب چپ او، بر روی هوا می آیند، و هر یک شمشیر برهنه در دست دارند و از ابر قندیلی از زبرجد بر بالای سر او آویختند و بر دور ابر، قبه ای از یاقوت بر روی هوا می آید، خدیجه (علیها السلام)، خدیجه از مشاهده ی این احوال متحیر شد و گفت: خداوندا! چنین کن که این مقرب درگاه تو، به کاشانه ی محقر من در آید.

چون آن حضرت نزد یک رسید و دانست که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به سوی خانه ی او می آید، پای برهنه بر سر راه آن حضرت دوید و پای مبارکش را بوسید و حضرت او را بشارت ها داد.

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای بزرگوار، میسره چرا در رکاب تو نیست؟ فرمود که از پشت دارد می آید.

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای سید حرم و بطحا، برگرد و با میسره بیا، و مقصود ام المؤمنین (علیها السلام) آن بود که بار دیگر آن چه دیده بود، به عین الیقین مشاهده نماید. چون آن حضرت برگشت، سحاب نیز برگشت و باز مراجعت با حضرت معاودت نمود. و یقین خدیجه (علیها السلام) به جلالت آن حضرت زیادتر شد. و چون میسره داخل (مکه) شد، گفت: ای خاتون، در این سفر به قدری چیزهای غریب و عجیب از آن

ص: 106

معدن فضل و کمال مشاهده کرده ام که در چندین سال بیان نمی توانم نمود. هر طعام اندکی که در نزد او حاضر کردم و دست مبارک خود را بر آن گذاشت، گروه بسیار، از آن طعام سیر شدند و طعام کم نشد. و هرگاه هوا گرم شد دو ملک، او را سایه انداز او بودند. و به هر درخت و سنگی که گذشت بر او به رسالت سلام کردند، و قصه ی رُهبانان و غیر آن ها را بیان کرد. پس خدیجه (علیها السلام)، برای مزید اطمینان، طبقی از رطب برای آن حضرت طلبید و جمعی از مردان را طلب نمود. و با آن حضرت شریک گردانید و همه سیر شدند و از رطب چیزی کم نشد، پس میسره و فرزندانش را آزاد گردانید، برای آن بشارت، و ده هزار درهم به او عطا کرد. و گفت: یا محمد برو و عمت ابوطالب را بگو که مرا از عم من، عمرو بن اسد، خواستگاری نماید برای تو. و به نزد عم خود فرستاد که: مرا به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تزویج نما و بعضی گفته اند که از پدرش خویلد بن اسد خواستگاری کردند. و اشهر آن است که در آن وقت خویلد فوت شده بود و از عمش خواستگاری کردند و در آن وقت عمر شریف آن حضرت 25 سال و از عمر خدیجه (علیها السلام) چهل سال گذشته بود.(1)

و مروی است که در آن وقت عمر خدیجه (علیها السلام) بیست و هشت سال بود. و مشهور آن است که چون خدیجه (علیها السلام) به عالم بقاء ارتحال نمود. شصت و پنج سال، از عمر شریفش گذشته بود، و او را در حجون مکه دفن کردند، و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست مبارک خود او را دفن کرد. و وفات خدیجه (علیها السلام) بعد از بیرون آمدن از شعب ابی طالب بود. نزدیک به سه سال پیش از هجرت، و گویند که: وفات او سه روز بعد از وفات ابوطالب (علیه السلام) بود و در کشف الغمه، روایت کرده است که: اول مرتبه، خدیجه را عتیق بن عاید مخزومی خواست و از او دختری بهم رسید، و بعد از عتیق، ابو هاله هندی بن زراره ی تیمی، او را نکاح کرد، و هند بن هند از او متولد شد، و بعد از او، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به حباله ای خود درآورد و دوازده اَوقیّه ی طلا مهر او کرد.(2)

کلینی و غیر او به سند معتبر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند که: چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست که خدیجه (علیها السلام) دختر خویلد را به عقد خود در آورد. ابوطالب (علیه السلام) با اهل بیت خود و جمعی از قریش رفتند به نزد ورقة بن نوفل عم خدیجه (علیها السلام) پس ابتدا کرد ابوطالب (علیه السلام) به سخن و خطبه ای اداء نمود که مضمونش(3)

این است، حمد و سپاس خداوندی را سزاست که پروردگار خانه ی کعبه است و گردانیده است ما را از زرع ابراهیم و از ذری اسماعیل و جا داده است ما را در حرم امن و امان و گردانیده است ما را بر سایر مردم حکم کنندگان و مخصوص گردانیده است ما را به خانه ی خود که مردم از اطراف جهان قصد آن می نمایند و حرمی که میوه ی هر جا را به سوی آن می آورند و برکت داده بر ما در این شهری که در آن ساکنیم، پس بدانید که پسر برادرم محمد بن عبدالله (صلی الله علیه

ص: 107


1- . سابقاً بیانش گذشت
2- . کشف الغمه 2/135-136 سابقاً مفصلا گفتگو شد، رجوع به همین کتاب شود
3- . گذشت خطبه ی ابوطالب (علیه السلام) در همین کتاب

و آله و سلم) به هیچ یک از قریش نمی سنجند مگر بر او زیادتی می کند و هیچ مردی را با او قیاس نمی توان کرد مگر او عظیم تر است و او را در میان خلق عدیل و نظیر نیست و اگر در مال او کمی هست پس مال روزی است متغیر و مانند سایه ای است که به زودی به گردد. و او را به خدیجه رغبت هست و خدیجه را نیز به او رعبت هست، آمده ایم که او را از تو خواستگاری نمائیم، به رضا و خواهش او و هر مهری که خواهید، از مال خود می دهم، آن چه در حال خواهید و آن چه مدت دار و مؤجل خواهید، و به پروردگار خانه ی کعبه سوگند می خورم که او را شأنی رفیع و منزلتی منیع و بهره ای شامل و رأیی کامل و دینی شایع و زیانی شافع هست.

پس ابوطالب (علیه السلام) ساکت شد و عم خدیجه (علیها السلام) که از جمله ی قسیسان و علمای عظیم الشأن بود [قسیس مرد روحانی، مسیحی، کشیش، قسیسون و قساوسه جمع] به سخن درآمد، و چون از جواب ابوطالب (علیه السلام) قاصر بود. تواتری در نفس و اضطرابی در سخن او ظاهر شد. و نتوانست که نیک جواب بگوید، چون خدیجه (علیها السلام) آن حال را مشاهده نمود، از غایت شوق و اشتیاق آن حضرت پرده ی حیا را اندکی گشود و به زبان فصیح گفت که: ای عم من، هر چند توئی اولی و سزاوارتر به سخن گفتن در این مقام از من، اما اختیار من بیش از من نداری، تزویج کردم به تو ای محمد، نفس خود را و مهر من در مال من است، به فرما عمت را که ناقه ای برای ولیمه ی زفاف بکشد و هر وقت که خواهی به نزد زن و عیال خود بیایی، پس ابوطالب (علیه السلام) گفت: ای گروه گواه باشید که او خود را به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) تزویج کرد و مهر را خود ضامن شد. یکی از قریش گفت: چه عجب است که مهر را زنان برای مردان ضامن شوند؟ پس ابوطالب (علیه السلام) در غضب شد و برخاست (و هرگاه آن جناب به خشم می آید جمیع قریش از او می ترسیدند و از سطوت او حذر می نمودند) پس گفت: اگر شوهران دیگر مثل پسر برادر من باشند زنان به گران ترین قیمت ها و بلندترین مهرها، ایشان را طلب خواهند کرد. و اگر مانند شما باشند، مهر گران از ایشان خواهند طلبید.

پس ابوطالب (علیه السلام)، شتری نحر کرد، در شب زفاف آن در صدف أنبیاء و صدف گوهر خیرة النساء، منعقد گردید، پس شخصی از قریش که او را عبدالله بن غنم می گفتند، شعری چند ادا نمود که حاصل مضمونش این است: «گوارا باد تو را ای خدیجه که همان سعادت نشان تو به سوی کنگره ی عرش عزت و شرف پرواز نمود. و جفت بهترین اولین و آخرین گردیدی، و در جهان مثل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کجا نشان توان یافت؟ اوست که بشارت داده اند به پیغمبری او، موسی و عیسی (علیهماالسلام) بزودی اثر بشارت ظاهر خواهد گردد. و سال ها است که خوانندگان و نویسندگان کتاب های آسمانی اقرار کرده اند که اوست رسول بطحا و هدایت کننده ی اهل ارض و سماء.(1)

ص: 108


1- . کافی 5/374، من لایحضره الفقیه 3/397 مکارم الأخلاق، ص 205.

و در روایت دیگر وارد شده است که: چون ابوطالب (علیه السلام) خطبه را تمام کرد، پیش از آن که عمرو بن أسد عم او، جواب بگوید، ورقة بن نوفل گفت: حمد می کنم خداوندی را که ما را چنان گردانیده است که گفتی و فضیلت داده است بر آن ها که شمردی، پس ماییم بزرگان و پیشوایان عرب و بر شما مسلم است آن چه ذکر کردیم از کرامت ها و شرافت ها و ما رغبت داریم که رشته ی عزت خدو را به حبل شرف و رفعت شما پیوند کنیم، پس گواه باشید ای گروه قریش که من تزویج کردم خدیجه دختر خویلد را به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بن عبدالله بر چهار صد اشرفی مهر و چون ورقه ساکت شد، ابوطالب (علیه السلام) گفت: می خواهم عمش نیز سخن بگوید. پس عمرو نیز صیغه را اعاده نمود، قریش همه گواه شدند، و کنیزان خدیجه (علیها السلام) شادی می کردند، و همان روز ابوطالب (علیه السلام) شتری کشت و ولیمه داد و زفاف نمود.(1)

ابن بابویه روایت کرده است که: اول فرزندی که خدیجه (علیها السلام) از آن حضرت حامله شد عبدالله بود.(2)

در حدیث معتبر از امام باقر (علیه السلام) منقول است که: چون قاسم فرزند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به عالم قُدس رحلت نمود، و به روایت دیگر، چون طاهر رحلت نمود.(3)

روزی آن حضرت به نزد خدیجه (علیها السلام) آمد و او را گریان دید، فرمود: ای خدیجه چرا گریه می کنی؟ گفت: یا رسول الله شیری از پستانم جاری شد و فرزند خود را به خاطر آوردم و از مفارقت او گریستم. حضرت فرمود که: ای خدیجه گریه مکن، آیا راضی نیستی چون به در بهشت برسی، او در آنجا ایستاده باشد و دست تو را بگیرد و در نیکوترین منازل جنان، تو را ساکن گرداند؟

ام المؤمنین (علیها السلام) پرسید که: آیا این ثواب برای هر مؤمنی که فرزند او مرده باشد، هست؟

حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند که: خدا کریم تر است از آن که از بنده ی میوه ی دل او را بگیرد و او صبر کند، از برای خدا و حمد الهی بجا آورد و خدا او را عذاب کند.(4)

صاحب انوار، روایت کرده است که: روزی خدیجه (علیها السلام) با بعضی از زنان خدمتکار در غرفه ی خانه ی خود نشسته بودند و عالمی از علمای یهود نزد او بود، ناگاه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) از زیر غرفه ی او گذشت. آن عالم گفت: الحال جوانی از پیش خانه ی تو گذشت آیا می توان و می شود که او را به این غرفه دعوت کنی؟ پس ام المؤمنین (علیها السلام) یکی از کنیزان خود را فرستاد و آن حضرت را تکلیف نمود، چون تشریف آورد، آن عالم گفت: می توانی که کتف خود را بگشائی که من در او نظر کنم؟

ص: 109


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 19 به نقل از ؟؟المنتقی فی مولود المصطفی.
2- . اعلام الوری، 140
3- . مشکاة الانوار، ص 30.
4- . کافی 3/218.

آن حضرت اجابت کرد، چون نظرش بر مهر نبوت او افتاد. گفت: والله که این مهر پیغمبری است. ام المؤمنین (علیها السلام) گفت: اگر عمش حاضر بود کسی می گذاشت که تو بر بدن او نظر کنی، و بدرستی که عموهای او بسیار حذر می کنند او را از علمای یهودان، عالم یهودی گفت: کسی را یارای آن است که آسیبی به او برسانند. بحق کلیم سوگند [یعنی قسم به حضرت موسی (علیه السلام)] می خورم که اوست، پیغمبر آخرالزمان.

و چون آن حضرت از عرفه بیرون آمد، محبت آن حضرت در سویدای قلب حضرت خدیجه (علیها السلام) قرار گرفت و خدیجه (علیها السلام) ملکه ی مکه بود. و اموال و مواشی بی حساب داشت. پس خدیجه (علیها السلام) گفت: ای عالم از کجا دانستی که محمد، پیغمبر است؟ گفت: صفات او را در تورات خوانده ام که اوست خاتم پیغمبران و خوانده ام که مادر و پدرش در طفولیت او خواهند مُرد و جدّ او و عمّ او، وی را کفالت و محافظت و سرپرستی خواهند کرد. و زنی از قریش را خواهد خواست که بزرگ قومش باشد و در میان عشیره ی خود، امیر و صاحب تدبیر باشد. و به دست خود اشاره کرد به سوی خدیجه (علیها السلام) و گفت: این سخن را از من نگاه دار ای خدیجه، و شعری چند مشتمل بر جلالت آن حضرت و محقق شدن این مواصلت با سعادت اداء نمود. پس محبت خدیجه (علیها السلام) نسبت به آن حضرت مضاعف شد و از یاران خود، مخفی داشت. و چون آن عالم از پیش ام المؤمنین (علیها السلام) برخاست، گفت: سعی کن که محمد از دست تو بدر نرود که مزاوجت او مورث سعادت دنیا و آخرت است.(1)

و ام المؤمنین (علیها السلام) عمی داشت که او را ورقه می گفتند.(2)

و در غایت عالیة؟ علم و دانش بود و کتابهای آسمانی را خوانده بود و صفات پیغمبر آخرالزمان را در کتب دیده بود. و خوانده بود که او زنی از قریش را تزویج نماید که بزرگ قوم خود باشد، و مال بسیاری برای آن حضرت خرج کند و در جمیع امور مساعد و معاون او باشد. و ورقه امید داشت که آن زن، خدیجه باشد به خاطر وفور مال و شرف او، و مکرر به خدیجه (علیها السلام) می گفت که: با شخصی وصلت خواهی کرد که از جمیع اهل زمین و آسمان، اشرف باشد و ام المؤمنین (علیها السلام) در هر ناحیه ای غلامان و حیوانات بی پایان داشت تا آنکه بعضی گفته اند که: زیاده از هشتاد هزار شتر داشت که او متفرق بود در هر مکان، و در هر ناحیه ای ملازمان و وکلای او به تجارت مشغول بودند مانند مصر و شام و حبشه و غیر آن ها. و ابوطالب (علیه السلام) پیر و ضعیف شده بود و از جهت محافظت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) [به حسب ظاهر] ترک سفر کرده بود، روزی حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد ابوطالب (علیه السلام) رفت و او را غمگین یافت فرمود که: ای عم، سبب اندوه شما چیست؟ ابوطالب (علیه السلام) گفت: ای فرزند برادر سببش آن است که مالی ندارم و زمانه

ص: 110


1- . الانوار، ص 224-226
2- . در بعضی روایات دارد که پسر عم او بود.

بر ما بسیار تنگ شده است، پیر شده ام و تنگ دست شده ام و وفاتم نزدیک شده است و آرزو دارم که تو را زنی بوده باشد، که من به آن شاد گردم و ضروریات آن مرا میسر نیست.

حضرت فرمود: ای عم شما را در این باب چه تدبیر رسیده است؟ جناب ابوطالب (علیه السلام) گفت: ای فرزند برادر، خدیجه دختر خویلد، مال بسیار دارد و اکثر اهل مکه از مال او بهره مند شده اند آیا راضی هستی که از برای تو، مالی بگیرم که به تجارت بروی، شاید خدا نفعی کرامت فرماید که مطالب و آرزوهای من به آن میسر گردد؟

حضرت فرمود که: بسیار خوب است، برخیز و آن چه صلاح می دانی، انجام بده.

پس ابوطالب (علیه السلام) با برادران خود به خانه ی خدیجه (علیها السلام) رفتند و او خانه ای داشت در نهایت وسعت و بر بامش قبه ای از حریر سبز زده بودند. منقش به انواع صورت ها و نقش ها و به طناب های ابریشم بر میخ های فولاد بسته بودند و پیش تر دو شوهر کرده بود.(1)

یکی عمرو کندی و دیگری عتیق بن عایذ و بعد از فوت ایشان، عقبة بن ابی معیط و صلت بن ابی یهاب، او را خواستگاری کردند و هر یک چهارصد غلام و کنیز داشتند، و ابوجهل و ابوسفیان نیز او را خواستگاری کردند. و خدیجه همه را مجاب گردانید و دلش به سوی حضرت رسول محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) مایل بود، زیرا که از رُهبانان و دانایان و کاهنان اوصاف آن حضرت را بسیار شنیده بود و معجزات بسیار که قریش از آن حضرت دیده بودند بر او ظاهر گردیده بود، پس عم خود ورقة بن نوفل را طلبید و گفت: اعم می خواهم شوهر نکنم و مردم بسیار مرا طلب می کنند و دل من هیچ را قبول نمی کند.

ورقه گفت: ای خدیجه! می خواهی حدیث و امر عجیبی برای تو روایت کنم؟

نزد من کتابی هست که در آن طلسمها و عزیمت ها هست، من عزیمتی می خوانم بر آبی و غسل می کنی به آن آب و دعائی می نویسم از انجیل و زبور و در زیر سر بگذار و تکیه کن، چون به خواب می روی البته آن که شوهر تو خواهد بود، او را در خواب خواهی دید. چون ام المؤمنین (علیها السلام) به گفته ی او عمل نمود و به خواب رفت، در خواب دید که مردی به نزد او آمد، نه بلند نه کوتاه و گشاده چشم و نازک ابرو و سیاه و لبهای او سرخ و خَدَّهای او به رنگ گل و در نهایت ملاحت و نور و صباحت و ابر بر او سایه افکنده و در میان دو کتفش علامتی بود و بر اسبی از نور سوار بود و لجام آن اسب از طلا بود و زینش مرصع بود به الوان جواهر گرانبها، و روی آن اسب به روی آدمیان شبیه بود، و پاهایش مانند پاهای گاو بود و گامش به قدر مد بصر بود و آن سواره از خانه ی ابوطالب بیرون آمد، چون خدیجه او را دید در گرفت و در دامن خود نشانید. چون از خواب بیدار شد، در باقی شب او را خواب نبرد، و صبح به خانه ی عم خود رفت و خواب خود را نقل کرد. ورقه

ص: 111


1- . سابقاً در این باره مفصل بحث و گفتگو شد.

گفت: ای خدیجه اگر خواب تو درست باشد سعادت و رستگار خواهی بود. آن که تو در خواب دیده ای بر سر اوست تاج کرامت و شفیع گناهکاران است در روز قیامت و بزرگ عرب و عجم است در دنیا و آخرت. او محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب است. چون خدیجه این سخنان را شنید، آتش محبت آن حضرت در سینه اش مشتعل گردید و به خانه ی مراجعت نمود و در خلوتی نشست و از مفارقت آن حضرت می گریست و اشعار شورانگیز انشاء می نمود و راز خود را به کسی اظهار نمی توانست بکند، در این اندیشه بود که ناگاه صدای در خانه شنید. و از آن صدای آشنا امیدوار گردید، ناگاه جاریه ی او آمد و گفت: ای سیده ی من، اینک، بزرگواران عرب، یعنی: فرزندان عبدالمطلب به در خانه آمده اند.

خدیجه (علیها السلام) از شنیدن این نام های آشنا از صبر و قرار بیگانه شد و گفت: در را به گشا و میسره را بگو که فرش های زیبا برای ایشان مرتب گرداند و هر یک را در مرتبه ی خود بنشاند و انواع فواکه و میوه ها و اطعمه، برای ایشان حاضر سازد. و خود در پس پرده ی حجاب نشست. و چون ایشان طعام تناول نمودند، و با او آغاز مکالمه نمودند، از پس پرده به کلام لطیف و سخنان ظریف ایشان را جواب گفت که: ای بزرگواران مکه حرم، از انوار قدوم خود، کلبه ی مرا رشک گلستان ارم کرده اید، هر حاجت که دارید برآورده است.

ابوطالب (علیه السلام) گفت: برای حاجتی آمده ایم که نفعش هم به تو عاید می گردد و برکتش بر تو می افزاید، برای پسر برادر خود، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده ایم، چون خدیجه (علیها السلام) نام دل گشا و دل ربای آن بزرگوار را شنید. دل از دست داد و بی تابانه گفت: او کجا است که من حاجت او را از لبهای غمزده ای او بشنوم و هر حاجت که داشته باشد، به جان قبول نمایم؟ پس عباس گفت که من می روم و آن جناب را به زودی حاضر می گردانم، و عباس به ابطح آمد و آن را ندید و به هر سو به طلب آن حضرت می دوید تا آن که به کوه حرا بر آمد که آن برگزیده ی خدا، در آن جا خوابیده است در خوابگاه ابراهیم (علیه السلام) و ردای مبارک بر خود پیچیده است. و اژدهای عظیمی بر بالینش خوابیده و برگ گلی در دهان گرفته است و آن حضرت را باد می زند. عباس گفت که: چون مار، را دیدم بر آن حضرت ترسیدم و شمشیر کشیدم و بر آن حمله کردم، پس مار، متوجه من شد، و من فریاد کردم که: ای پسر برادر مرا دریاب.

پس آن جناب چشم گشود، و اژدها ناپیدا شد، و فرمود که: برای چه چیز شمشیر کشیده ای؟ گفتم: اژدهائی را نزد تو دیدم و بر تو ترسیدم و شمشیر کشیده بر او حمله کردم و چون بر من غالب آمد، به تو استغاثه کردم، و چون دیده ی مبارک گشودی نا پیدا شد و رفت.

پس حضرت تبسم نمود و فرمود که: آن اژدها نیست ولیکن ملکی است. از ملائکه که حق تعالی برای حراست من می فرستد و مکرر او را دیده ام و با او سخن گفته ام و او با من گفته است که: من ملکی از ملائکه ی پروردگارم، مرا موکل گردانیده است که تو را حراست نمایم از کید دشمنان در شب و روز. عباس گفت: ای پسر برادر، کسی نیست که انکار فضل تو را تواند بنماید و این ها از تو غریب نیست، اکنون بیا برویم به منزل

ص: 112

خدیجه که می خواهد تو را بر اموال خود امین گرداند که به هر ناحیه ی که بخواهی به تجارت روی. فرمود: می خواهم به جانب شام روم. عباس گفت: اختیار با تو می باشد.

و چون متوجه منزل خدیجه (علیها السلام) گردید. نور ساطع آن حضرت به خانه ی خدیجه (علیها السلام) سبقت گرفت و خیمه را روشن کرد، خدیجه (علیها السلام) به میسره اعتراض کرد که چرا، رخنه های خیمه را مسدود نکرده ای که آفتاب داخل قبه شده است میسره ملاحظه کرد و گفت: ای خاتون، رخنه ای در قبه نیست و نمی دانم سبب این روشنی چیست؟ چون از خیمه بیرون آمد دید که، حضرت محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با عباس می آید. و نوری روشن تر از خورشید، از حبین انورش می تابد. بسوی خدیجه (علیها السلام) شتافت و او را بشارت داد که: این نور خورشید رسالت است که کلبه ی ما را روشن ساخته است و چون داخل شد، اعمام گرامش به استقبال او شتافتند و آن خورشید انور را مانند ماه در میان ستارگان در صد مجلس جا دادند و خدیجه (علیها السلام) طعام فرستاد و تناول نمودند. پس خدیجه (علیها السلام) در پس پرده آمد گفت: ای سید من، کلبه ی تاریک مرا به نور جمال خود، منور گردانیدی و وحشت ها را به مؤانست خود، مبدل ساختی، آیا می خواهی که امین باشی بر اموال من و به هر سو خواهی حرکت فرمائی؟ فرمود: بلی. راضی شدم و می خواهم به جانب شام سفر نمایم.

خدیجه (علیها السلام) اختیار داری و آن چه می کنی در مال من، راضیم و از برای در این سفر صد اوقیه ی طلا و صد اوقیه ی نقره و دو خروار بار و دو شتر مقرر گردانیدم، آیا راضی هستی؟ ابوطالب (علیه السلام) گفت: راضی شد و ما راضی شدیم. و ای خدیجه تو محتاج هستی به چنین امینی که جمیع عرب بر امانت و صیانت و تقوی و دیانت او متفقند.

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای سید من آیا می توانی شتر را بار کنی؟

فرمود: بلی

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای میسره، شتری حاضر کن که من مشاهده نمایم که این بزرگوار چگونه بار می کند و می بندد.

پس میسره بیرون رفت و شتری مست بسیار تنومند چموشی جهت امتحان آورد که هیچ یک از راعیان [نگهبانان و حراست کننده] را تاب مقاومت آن نبود. و چون نزدیک آوردند کفی از دهان خود بیرون آورده بود و دیده هایش سرخ شده بود. و صدای مهیبی از او ظاهر می شد. عباس گفت: ای میسره، شتری از این نرمتر نیافتی که پسر برادرم را به آن امتحان نمائی.

ص: 113

حضرت فرمود: ای عم بگذار او را نزدیک آورد. چون آن شتر نزدیک آن حضرت رسید. زانو بر زمین سایید و روی خود را بر پاهای آن بزرگوار مالید، و چون حضرت دست مبارک بر پشت آن گذاشت، به زبان فصیح گفت: کیست مثل من که سید پیغمبران دست بر پشت من مالید؟

پس زنانی که نزد خدیجه (علیها السلام) حاضر بودند گفتند: نیست این مگر سحر عظیم، که از این یتیم صادر شد. خدیجه (علیها السلام) گفت: این ها جادو نیست بلکه آیات بینات و معجزات واضحات است.

پس خدیجه (علیها السلام) چند دست جامه حاضر گردانید و گفت: ای سید من، جامه های شما برای سفر مناسب نیست و استدعا می نمایم که این جامه ها را بپوش، ولیکن این جامه های زیبا برای قامت رعنای شما دراز است و من کوتاه می کن.

حضرت فرمود که: هر جامه ای بر قامت من درست می آید (و یکی از معجزات آن حضرت آن بود که هر جامه ای که می پوشید، بر قامت با استقامتش درست می آمد، اگر کوتاه بود دراز می شد و اگر دراز بود، کوتاه می شد) و آن دو جامه ی قباطی مصر بود و دو جبه ی عَدَنی یمن و دو بُرد یمنی و یک عمامه ی عراقی و دو موزه از پوست و عصائی از خیزران. پس جامه ها را پوشید و چون ماه شب چهارده از خانه ی خدیجه طالع شد. پس خدیجه ناقه ی صَبهای خود را طلبید که در مکه به حسن سیر مشهور بود و برای سواری آن حضرت فرستاد و میسره و ناصح دو غلام خود را طلبید و گفت: بدانید که این مردی را که من امین اموال خود گردانیده ام. پادشاه قریش و سید اهل حرم است و دست کسی بر بالای دست او نیست، هرچه در مال من انجام دهد، مختار است و شما را حق نیست که در هیچ کاری با او معارضه نمائید و باید که از روی لطف و ادب با او سخن بگوئید و آواز شما بر آواز او بلندتر نشود.

پس میسره گفت: والله سال ها است که محبت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در دل من جای کرده است و در این وقت مضاعف گردید، برای آن که تو او را دوست داشتی.

پس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدیجه (علیها السلام) را وداع نموده متوجه سفر شام شد و میسره و ناصح در رکاب همایونش روان شدند و اهل مکه همگی در ابطح جمع شده بودند که آن حضرت را وداع کنند. چون به ابطح رسید نور خورشید، جمالش بر کوه و دشت تابید و جمیع اشراف و نساء و رجال، از حُسن و جمال تو متعجب شدند. دوستان شاد گردیدند و دشمنان در آتش حسد سوختند. و عباس شعری چند در مدح آن حضرت اداء نمود. و چون حضرت دید که اموال خدیجه (علیها السلام) بر زمین افتاده و هنوز بار نشده است، به غلامان خطاب فرمود که: چرا بارها را بر شتران نبسته اید؟ گفتند: ای سید عالم، عدد ما کم است و مال بسیار است.

ص: 114

پس آن معدن فتوت و کرم بر ایشان رحم نموده، پا از راحله گردانیده فرود آمد و دامن بر کمر زده و شتران را به زیر بار می کشید و به قوت یدالهی که باو داده بود [خداوند به او قدرت و نیرو عطا کرده بود] به یک طرفة العین، بار هر شتری را محکم می بست و هر اشاره که شتران را می کرد، به امر الهی قبول می کردند و رو بر پای مبارکش می مالیدند.

چون آفتاب گرم شد و عرق مانند شبنم صبحگاه از چهره ی گلگون آن گل دسته ی بستان قرب اله، فرو می ریخت، دل های حاضران همه از مشاهده ی آن حال در تاب شد و عباس خواست که سر سایه ای برای آن حضرت تعبیه نماید، ناگاه ساکنان صوامع ملکوت به خروش آمدند و دریای غیرت سبحانی به جوش آمد و ندا رسید به حضرت جبرئیل که برو به سوی رضوان خزینه دار بهشت و بگو:

بیرون آور آن ابر را که برای حبیب خود محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خلق کرده ام پیش از انکه آدم را خلق نمایم، به دو هزار سال و ببر و بر سر آن سرور بگشا که گرمی آفتاب به او ضرر نرساند. چون نظر حاضران بر آن ابر رحمت یزدان افتاد دیده های ایشان از حیرت باز ماند، و عباس گفت که: این بنده نزد پروردگار خود، از آن گرامی تر است که احتیاج به چتر من داشته باشد.

پس روانه شدند و چون به جُحفة الوداع رسیدند. مطعم بن عدی گفت: ای گروه، شما سفری می روید که بیابانها و دره های مخوف دارد، باید که یکی از شراف خود را مقدم گردانید که همگی بر رأی او اعتماد کنید و نزاعی در میان شما نباشد. همه تحسین او کردند، پس طایفه ی بنی مخزوم گفتند: ما ابوجهل را بر خود مقدم می داریم، و بنو عدی گفتند: ما مطعم را پیشوای خود می گردانیم، و بنو النضیر گفتند: ما نضر بن حارث را سر کرده ی خود می گردانیم. و بنو زهره گفتند: ما احیحة بن الجلاح را بر خود امیر می گردانیم، و بنو لؤی گفتند: ما ابوسفیان را پیشرو، خود می گردانیم، و میسره گفت: ما هیچ کس را به غیر از محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) بر خود تقدم نمی داریم، و بنو هاشم نیز چنین گفتند:

پس ابوجهل گفت: اگر چنین می کنید، این شمشیر را بر شکم خود می گذارم که از پشتم بیرون رود.

پس حمزه شمشیر خود را کشید و گفت: ای خبیث ترین رجال و صاحب بدترین افعال، تو اکنون دعوای ریاست می کنی، والله که من نمی خواهم مگر آن خدا دست ها و پاهای تو را قطع کند و دیده های تو را کور نماید ما را از کشتن خود می ترسانی؟

پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای عم شمشیر خود را در غلاف کن و منازعه و خلاف را ترک کن و فتح و پیروزی سفر را به فتنه و فساد تبدیل مکن، بگذارید اول روز آن ها بروند و آخر روز، ما می رویم، و به هر حال قریش مقدمند. چون چند منزل بر این نحو رفتند به وادی رسیدند که آن را «وادی ؟؟الامواه» می گفتند، زیرا که آن محل اجتماع سیل ها بود، ناگاه ابری در هوا پیدا شد، پس حضرت محمد

ص: 115

(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که: من در این وادی، از سیل می ترسم و بهتر آن می دانم که در دامن کوه قرار گیریم. عباس گفت: ای پسر برادر، آن چه رأی شریف تو اقتضاء می نماید، ما هم به آن عمل می نماییم. پس حضرت فرمود که: در میان قافله ندا کردند که اهل قافله بارهای خود را به جانب کوه ؟؟بکشند. و همگی اطاعت کردند، به غیر یک نفر از بنی جمح که بنام مصعب بود و مال بسیاری داشت که او از جای خود حرکت نکرد و گفت: ای گروه، چه بسیار ضعیف است دل های شما، می گریزید، از چیزی که اثری از آن ظاهر نشده است؟ و در این سخن بود که باران از آسمان ریخت و تا او حرکت می کرد، سیلاب او را با اموالش به آتش عذاب الهی بُرد. و سایر مردم به برکت آن حضرت، سالم ماندند و چهار روز در آن مکان توقف کردند و هر روز سیل زیاد می شد.

پس میسر گفت: ای سید من، این سیل ها، تا یک ماه قطع نخواهد شد، و کسی از این آب عبور نمی توان کرد و در این مقام، بسیار ماندن هم مصلحت نیست، اصلح آن است که به سوی مکه مراجعت کنیم.

حضرت جوابی به او نداد و خواب رفت، پس در خواب دید که ملکی به او گفت: ای محمد محزون مباش و چون فردا شود امر کن قوم خود را که بار کنند و در کنار وادی بایست، چون بینی که مرغ سفیدی پیدا شود و به بال خود خطی بر روی آب بکشد، به دولت و اقبال به روی آن آب از بی آن نشانِ بال روان شو، و بگو: بسم الله و بالله، اصحاب و یاران خود را امر کن که ایشان نیز این کلمه را بگویند. پس هر که بگوید، سالم بگذرد و هر که نگوید، غرق شود. پس آن حضرت از خواب برخاست، شاد و مسرور و امر فرمود، میسره را ندا کند که مردم بار کنید. و میسره بارهای خود را بر شتران بست و مردم به میسره گفتند که: ما چگونه از این آب عبور خواهیم کرد و این آبی که با کشتی عبور از آن مشکل است؟ میسره گفت: من مخالفت امر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شما خود اختیار دارید.

پس آن حضرت بر کنار وادی ایستاد، ناگاه مرغ سفیدی پیدا شد و از قله ی کوه پرواز کرد، و به بال همایون (خجسته، مبارک، فرخنده) فال خود، خط سفیدی بر روی آب کشید که نشانش بر روی آب پیدا بود. پس حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: بسم الله و بالله، و روان شد و آب به نصف ساق پای مبارکش نرسید. و ندا فرمود که: همه بگوئید: بسم الله و بالله و از پشت سر من بیائید و هر که این کلمه را بگوید، نجات یابد، و هر که نگوید، هلاک شود، پس همه این کلمه و جمله را گفتند: و روان شدند و سالم بیرون آمدند، به غیر دو نفر، یکی از بنی جمح و دیگری از بنی عدی، پس آن دو نفر نیز روان شدند، یکی بسم الله گفت و نجات یافت و دیگری بسم اللات و العزی گفت و غرق شد.

پس ابوجهل گفت که: این سحری بود عظیم، و دیگران گفتند که: این سحر نیست ولیکن محمد گرامی ترین خلق است، نزد پروردگار خود، پس حسد ابوجهل زیاد شد و در اثنای راه ابوجهل به چاهی رسید و به اصحاب و یاران خود گفت که: مشکهای خود را پر آب کنید و پنهان کنید تا آنکه چاه را انباشته کنیم و چون قافله ی

ص: 116

بنی هاشم به اینجا برسند و آب نباشد، از تشنگی هلاک شوند و سینه ی من از غم محمد آسایش یابد، زیرا که می دانم اگر او از این سفر سالم به مکه برگردد، بر ما تفوق [برتری جستن برتری یافتن، برتر و بالاتر شدن برتری و بالایی] بسیار خواهد خواست و مرا تاب آن نیست، پس چون مشک ها را پر کردند و چاه را انباشته کردند، خود با اصحاب خود روانه شد و به یکی از غلامان خود مشک آبی داد و گفت: در پشت این کوه پنهان شو و چون محمد و اصحابش به این جا برسند و از تشنگی هلاک شوند. برای من بشارت بیاور تا تو را آزاد نمایم و آن چه خواهی به تو عطا نمایم.

پس چون اصحاب آن حضرت بر سر چاه رسیدند و چاه را انباشته و پر شده یافتند، از حیات خود ناامید شدند و به خدمت آن حضرت شتافتند و واقعه را به عرض آن حضرت رساند، حضرت دست به سوی آسمان به دعا برداشت، ناگاه از زیر قدم های مبارکش چشمه ی آب شیرین صافی جاری شد که همه آشامیدند. و چهار پایان را سیر آب کردند و مشک ها را پر نمودند و روانه شدند، غلام مبادرت کرد به سوی ابوجهل (ملعون) و آن ملعون چون غلام را دید پرسید: ای فلاح چه خبر داری؟ غلام گفت: والله رستگاری نمی یابد هر که با محمد، دشمنی می کند و حقیقت واقعه را برای آن ملعون نقل کرد. ابوجهل خشمناک شده آن غلام را دشنام داد. و رفتند تا به وادیی از وادی ها شام رسیدند که آن را «ذبیان» می گفتند، و درخت بسیاری در آن وادی بود، ناگاه اژدهای عظیمی از آن جنگل بیرون آمد به بزرگی درخت خرما و دهان را گشود و صدای موحشی، از او ظاهر شد و از چشم هایش آتش می بارید. پس شتر ابوجهل رم کرد و آن ملعون را انداخت و استخوان های پهلویش شکست و مدهش شد، چون به هوش آمد، به غلامان خود گفت: به کناری فرود آئید که چون قافله ی محمد به اینجا برسد، شتر آن حضرت رم کند و او را هلاک کند.

چون در آن جا فرود آمدند و قافله ی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان رسید، حضرت فرمود که: ای پسر هشام چرا فرود آمده اید؟ این جای فرود آمدن نیست.

ابوجهل گفت: ای محمد من شرم کردم از مقدم شدن بر تو شوم و تو سید عربی، پس خواستم که تو مقدم باشی، بفرما تا ما از پشت سرت بیائیم لعنت خدا بر کسی باشد که بر تو تقدم جوید پس عباس شاد شد و خواست که پیش رود، حضرت فرمود که: ای عم، باشد که مقدم داشتن ایشان نیست ما را مگر برای مری که تدبیری کرده اند پس حضرت در پیش قافله روان شد و چون داخل دره شدند اژدها پیدا شد و ناقه حضرت خواست که رم کند. حضرت بر او صدا زد که: از چه چیز می ترسی؟ خاتم پیغمبران بر تو سوار است، پس به اژدها خطاب فرمود که: برگرد از راهی که آمده ای و متعرض احدی از قافله ی ما مشو، ناگاه اژدها به قدرت الهی به سخن آمده است: السلام علیک یا محمد السلام علیک یا احمد، حضرت فرمود: السلام علی من اتبع الهدی. پس اژدها گفت: یا محمد، من از جانوران زمین نیستم بلکه پادشاهی از پادشاهان جنم و نام من ؟؟«ها بن الهیم» است. و ایمان آورده ام بر دست پدرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) و از او سؤال کردم که مرا شفاعت

ص: 117

کند گفت: شفاعت مخصوص یکی از فرزندان من است که او را محمد می گویند، و مرا خبر داد که در این مکان به خدمت تو خواهم رسید. و بسی انتظار تو را در این مکان کشیده ام، به خدمت حضرت عیسی (علیه السلام) رسیدم، در شبی که او را به آسمان بردند و او وصیت می کرد حواریان را که تو را متابعت نمایند و در ملت تو وارد شوند، و اکنون به خدمت تو رسیدم می خواهم مرا فراموش نکنی، از شفاعت خود ای سید پیغمبران. حضرت فرمود که: چنین باشد، اکنون غایب شو و متعرض احدی از اهل قافله مشو.

پس اژدها غایب شد و دوستان آن حضرت شاد و حاسدان او در تاب شدند و اعمام کرام آن حضرت هر یک اشعار در مدح آن حضرت خواندند و روانه شدند تا به وادی رسیدند که گمان آب در آن جا داشتند، و چون آب نیافتند مضطرب شدند. پس حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست های خود را تا مرفق برهنه کرده در میان ریگ فرو برد و رو به جانب آسمان گردانید و دعا کرد ناگاه از میان انگشتان برکت نشانش آب جوشید و نهرها روان شد به حدی که عباس گفت: ای پسر برادر، بس است، می ترسم که مال های ما غرق شود. پس از آن آب تناول نمودند. و حیوانات را آب دادند و مشکها را پر کردند، پس حضرت به میسره گفت که: اگر اندکی خرما داری بیاور.

چون طبق خرما را به نزدیک آن حضرت گذاشت آن حضرت خرما را تناول می فرمود و هسته ی آنها را در زمین پنهان می کرد.

عباس گفت: چرا چنین می کنی ای فرزند برادر؟

فرمود: ای عم می خواهم در اینجا نخلستانی به بار آورم.

عباس گفت که کسی میوه خواهند آورد.

فرمود که: در همین ساعت خواهی دید، آیات بزرگ پروردگار مرا.

پس چون اندک راهی از آن وادی دور شدند حضرت فرمود: ای عم بر گرد و نخل ها را ببین و از برای ما خرما بچین

چون برگشت دید که نخل ها سر به سوی آسمان کشیده و خوشه های رطب آورد تا همه ی اهل قافله خوردند و شکر الهی و ثنای حضرت رسالت پناهی گفتند: و ابوجهل می گفت: ای قوم، مخورید از آن چه این جادوگر به عمل می آورد.

پس رفتند تا به گردن گاه ایله(1) رسیدند و در آن جا دیری بود که راهب بسیار در آن دیر بودند و در میان ایشان، راهبی بود که از همه داناتر بود که او را فیلق بن یونان بن عبدالصلیب می گفتند. و کینه ی او ابی

ص: 118


1- . به فتح همزه و الف، شهری است کنار دریای قلزم در شام و بعضی گفته اند. آخر حجاز و اول شام است، معجم البلدان

خبیر بود و او صفات آن حضرت را از جمیع کتب خوانده بود. و هرگاه که تلاوت انجیل می کرد و به صفات پیامبر آخرالزمان (صلی الله علیه و آله و سلم) می رسید می گریست و می گفت ای فرزندان من، کی باشد که مرا خبر دهید به آمدن بشیر و نذیر که مبعوث گردد. از تهامه و متوج به تاج الکرامة و سایه افکند بر او غمامه و شفاعت کند عاصیان را یوم القیامة پس رهبانان به او می گفتند که: خود را از گریه هلاک کردی. مگر نزدیک است زمان او؟ او می گفت: بلی والله می باید که ظاهر شده باشد در بیت الله الحرام و دین او نزد خداوند، اسلام است که مرا بشارت خواهند داد که او از زمین حجاز به این سرزمین رسیده و ابر بر او سایه افکنده است و مکرر یاد می کرد آن حضرت را و می گریست، تا آن که دیده اش ضعیف شد. روزی رهبانان از آن دیر به سوی راه نظر می کرد. ناگاه دیدند که قافله ای از دامان صحرا، طالع گردید، و در پیش قافله خورشیدی دیدند که در زیر ابر می خرامد و نور نبوت از جبین او به مرتبه ای ساطع است که دیده را می رباید، پس فریاد براوردند که ای پدر عقلانی، اینک قافله ای از جانب حجاز پیدا شد. راهب گفت: ای فرزند روحانی، بسی قافله از آن سو آمد و من یوسف خود را در آن نیافته دیده ی خود را در مفارقت او باختم.

گفتند: ای پدر، نوری از این قافله به سوی آسمان ساطع شد. گفت: گویا وقت آن شده است که شب تیره ی مفارقت به صبح صادق مواصلت مبدل گردد. پس رو به سوی آسمان گردانید و گفت: ای خداوند و سید و مولای من به جاه و منزلت آن محبوبی که فکرم در باب او پیوسته در تزاید است، دیده ی مرا به من باز گردان که خورشید جمال او را ببینم، هنوز دعایش به اتمام نرسیده بود که دیده اش روشن شد. پس به رهبانان دیگر خطاب کرد که: دانستید جاه و منزلت محبوب مرا نزد علام الغیوب؟ پس گفت: ای فرزندان گرامی، اگر آن مبعوث، در میان این گروه است، در زیر این درخت پیامبر فرود خواهد آمد و درخت خشک از برکت او، سبز خواهد شد. و میوه خواهد داد. بدرستی که بسیاری از پیامبران، در زیر این درخت نشسته اند و از زمان حضرت عیسی (علیه السلام) تا حال خشک شده است و این چاه مدت ها است که آب در آن ندیداه ایم و او از این چاه آب خواهد آشامید. چون اندک زمانی که گذشت، قافله رسیدند و در دور چاه فرود آمدند و بارها از شتران فرود آوردند و چون حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوسته از اهل قافله خلوت اختیار می کرد و مشغول ذکر خدا می گردید به جانب آن درخت میل فرمود. و چون در زیر درخت قرار گرفت، در همان ساعت درخت سبز شد و میوه آورد، پس برخاستند بر سر چاه آمد و چون چاه را خشک دید، آب دهان مبارک خود را در آن چاه افکنده در همان ساعت از اطراف چاه چشمه ها جوشید و چاه پر شد از آب شیرین زلال، چون راهب آن احوال را مشاهده نمود. گفت: ای فرزندان، مطلوب من همین است. بشتابید و نیکوترین طعام ها مهیا کنید تا مشرف شویم به خدمت سید بنی هاشم که او است، سید اَنام و از او امان بگیریم برای جمیع رهبانان پس ایشان متوجه شدند و طعام نیکوئی مهیا کردند. پس گفت: بروید و سر کرده ی این گروه را ببینید و بگوئید: پدر ما سلام می رساند، شما را به ولیمه ای که برای شما مهیا ساخته، دعوت می کند و التماس می نماید که به طعام او حاضر شوید.

ص: 119

چون آن مرد به زیر آمد، نظرش بر ابوجهل لعین افتاد و رسالت راهب را بر او رسانید.

ابوجهل ندا کرد، در میان قافله ی که: این راهب برای من طعامی مهیا کرده است، همه حاضر شوید در دیر او، گفتند: ما چه کسی را نزد مال های خود بگذریم؟ ابوجهل گفت: محمد را بگذارید که او راستگو و امین است.

پس اهل قافله به خدمت آن حضرت رفتند، و التماس کردند که نزد متاع و کالاهای ایشان ؟؟بنشیند و ابوجهل ملعون پیش افتاد و ایشان از عقب او، به جانب صومعه ی راهب روان شدند. چون داخل صومعه شدند، ایشان را اکرام نمود و طعام حاضر کردند. و چون ایشان مشغول طعام خوردن شدند راهب کلاه را از سر برداشت و در روهای ایشان یک یک نظر کرد، در هیچ یک صفت پیغمبر آخرالزمان را ندید. پس کلاه خود را انداخت و فریاد برآورد، و ؟؟؟اخیتباه ناامید شدم و به مطلب خود نرسیدم پس گفت: ای بزرگان قریش آیا کسی از شما مانده است که حاضر نشده باشد؟ ابوجهل گفت: جوان خردسالی هست که اجیر زنی شده است و برای او به تجارت آمده است هنوز سخن را تمام نکرده بود که حمزه برجست و چنان بر دهانش زد که بر پشت افتاد و گفت: چرا نگفتی که در میان قافله مانده است بشیر و نذیر و سراج منیر؟ و او را نگذاشته ایم نزد متاع و جنس های خود، مگر برای راستی و امانت و جلالت و دیانت او، و در میان ما از او بهتری وجود ندارد. پس حمزه متوجه راهب شد و گفت: بنما آن کتاب را که در دست داری و خبر ده که چه چیز در آن کتاب هست. تا من عقده ی تو را بگشایم و او را که می طلبی به تو بنمایم. راهب گفت: ای سید من این سفری است که اوصاف پیغمبر آخرالزمان در آن نوشته شده است و صفت او چنان است که بسیار بلند نیست و بسیار کوتاه نیت و معتدل القامه است و در میان دو کتفش علامتی هست و ابر بر او سایه می افکند، و از زمین تهامه (مکه) مبعوث خواهد گردید و شفیع عاصیان خواهد بود، در روز قیامت

عباس گفت: ای راهب. اگر او را ببینی می شناسی؟ گفت: بلی. عباس گفت: با من بیا تا در زیر درخت صاحب این صفات را به تو بنمایم.

پس راهب به سرعت تمام، روانه شد و به خدمت آن حضرت شتافت، چون نزدیک رسید، حضرت او را تعظیم نمود و راهب بر آن حضرت سلام کرد. حضرت فرمود که: علیک السلام ای عالم رهبانان و ای فیلق بن یونان بن عبدالصلیب راهب گفت: نام مرا چگونه دانستی و چه کسی تو را به اسم پدر و جد من، خبر داد. فرمود: آن تو را خبر داده است که من در آخرالزمان مبعوث خواهم شد پس راهب بر قدم آن حضرت افتاد و بوسید، و روی خود را می مالید و می گفت: ای سید بشر امیدوارم که به ولیمه حاضر گردی و کرامت مرا زیاد نمایی. حضرت فرمود که: این گروه مال خود را به من سپرده اند.

ص: 120

راهب گفت: من ضامنم مال ایشان را که اگر عقالی [زانوبند شتر ریسمانی که با ان زانوی شتر را می بندند، رشته ی که مردان عرب دور سر می بندند] از ایشان کم شود، شتری به عوض بدهم. پس آن حضرت با او روانه ی دیر شد و آن دیر دو درگاه داشت، یکی بزرگ و دیگری کوچک. و در پیش درگاه کوچک کلیسائی ساخته بودند، و در آن جا صورت ها نصب کرده بودند. و درگاه را برای آن کوچک کرده بودند که هرکه از آن درگاه داخل شود. منحنی شود و به ضرورتتعظیم آن صورت ها بکند. راهب آن حضرت را دانسته از آن راه برد که معجزات او را مشاهده نماید و یقین او زیاد گردد. و چون راهب منحنی شد و از درگاه داخل شد. به قدرت الهی آن درگاه بلند شد و حضرت درست داخل شد، و چون حضرت داخل مجلس شد، همه برخاستند و او را در صدر مجلس جای دادند و راهب در خدمت او ایستاد و رهبانان دیگر همه بر پا ایستادند و میوه های لطیف شام را نزد آن حضرت آوردند. پس راهب رو به آسمان بلند کرد که: پروردگارا خاتم نبوت را می خواهم ببینم.

پس جبرئیل آمد و جامه ی آن حضرت را کنار زد که مهر نبوت ظاهر شد، از میان دو کتف آن بزرگوار، و نوری از آن ساطع گردید که خانه روشن شد، پس راهب از دهشت آن نور به سجده افتاد و چون سر برداشت گفت: تو آنی که من می طلبیدم. پس قوم متفرق شدند و آن حضرت با میسره نزد راهب ماندند، و ابوجهل ؟؟خایب و ذلیل برگشت و چون خلوت شد، راهب گفت: ای سید من، بشارت باد تو را که حق تعالی کردن های سرکشان عرب را برای تو ذلیل خواهد کرد و مالک سایر بلاد خواهی شد و بر تو قرآن نازل خواهد گردید. و توئی سید انام و دین توست اسلام و بتان را خواهی شکست و دین های باطل را بر طرف خواهی کرد و آتش خانه ها را خاموش خواهی کرد. و چلیپ ها را خواهی شکست [صلیب ها] و نام تو باقی خواهد ماند تا آخرالزمان، ای سید من، از تو سؤال می کنم که تصدق کنی بر ما به امان جمیع رهبانان که جزیه بگیری از ایشان در زمان خود.

پس راهب به میسره گفت، خاتون خود را از من سلام برسان و بشارت ده او را که ظفر یافته به سید انام و خدا نسل این پیغمبر را از فرزندان او، قرار خواهد داد. و نام خیر او تا آخرالزمان باقی خواهد ماند، و همه کس بر او حسد خواهند برد و بگو به او که داخل بهشت نمی شود مگر کسی که به او ایمان اورد و تصدیق رسالت او نماید، و بدرستی که او اشرف پیامبران و افضل ایشان است. و حذر نما در شام بر او از یهود بر او از یهود که اعدای اویند تا برگردد. به سوی بیت الله الحرام. پس حضرت با راهب وداع کرد و به سوی قافله مراجعت نموده روانه شدند، به جانب شام. و چون وارد شام شدند، اهل شام هجوم آورده متاع اهل قافله را به قیمت اعلاء خریدند، هرگز از این شوم تر تاجری به سفر نفرستاده بود، متاع های دیگران همه فروخته شد و متاع او زمین ماند.

چون روز دیگر شد، عربان نواحی شام از آمدن قافله خبر شدند و هجوم آوردند و چون متاعی به غیر خدیجه (علیها السلام) نمانده بود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به اضعاف آن چه دیگران فروخته

ص: 121

بودند، فروخت و ابوجهل بسیار محزون شد و از متاع خدیجه (علیها السلام) نماند، مگر یک خروار پوست، پس مردی از احبار یهود که او را سعید بن قطمور می گفتند به نزد آن حضرت آمد و او را شناخت، زیرا که اوصاف او را در کتب خوانده بود و گفت: این است که دین های ما را باطل خواهد کرد و زنان ما را بی شوهر خواهد نمود. پس به نزدیک آن حضرت آمد و گفت: این وقر (بار گران)پوست را چند می فروشی این سید من؟

فرمود: به پانصد درهم، گفت: می خرم به شرط آن که با من به خانه بیائی و از طعام من بخوری تا برکت در خانه ی من به هم برسد.

فرمود: چنین باشد.

پس یهودی متاع را برداشت و حضرت همراه او روانه شد، و چون به نزدیک خانه رسیدند یهودی پیش رفت و به زوجه ی خود گفت: مردی را به خانه می آورم که دین های ما را باطل خواهد کرد و می خواهم که مرا مساعدت کتی در کشتن او.

زن گفت: چگونه تو را یاری کنم؟

گفت: سنگ آسیا را بردار و بر بام بالا رو و بر بالای در خانه بنشین و چون و چون او زر و پول متاع خود را از من بگیرد، و بخواهد بیرون برود، سنگ را به گردان و بر سر او بینداز از آن زن سنگ را بر بام بالا رفت، و چون حضرت خواست که از خانه بیرون رود، نظر آن زن بر جمال آن حضرت افتاد، رعشه بر او مسلط شد، سنگ را نتوانست انداخت تا حضرت بیرون رفت، پس سنگ برگردید و بر سر دو پسر یهودی افتاد و هر دو در همان ساعت جان دادند، چون یهودی آن حال را مشاهده کرد، از خانه بیرون دویده در میان قوم خود فریاد کرد: ای قوم من، این مردی است که دین های شما را باطل خواهد کرد، و الحال به خانه ی من آمد و طعام مرا خورد و فرزندان مرا کشت و بیرون رفت. چون یهودان آن صدا را شنیدند همه شمشیرها را برداشته بر اسبان سوار شدند و از پی آن حضرت روانه شدند، چون عموهای آن حضرت نظر کردند بر آن یهودیان مانند شیران بر اسبان عربی سوار شدند، متوجه ایشان شدند و حمزه شیر خدا، شمشیر کشیده بر ایشان حمله کرد و بسیاری از ایشان را به سوی جهنم فرستاد، پس جمعی از ایشان، حربه ها را از دست انداختند و نزدیک آمده گفتند: ای گروه عرب این مردی که شما برای حمایت او ما را می کشید چون ظاهر گردد، اول دیار شما را خراب خواهد کرد و مردان شما را خواهد کشت و بت های شما را خواهد شکست، شما ما را به او وا گذارید که دفع شرّ او را از شما بنمائیم.

چون حمزه این سخن را شنید، بار دیگر برایشان حمله آورد و گفت: ای کافران، محمد نور ما است و چراغ ماست، در تاریکی ها، جهالت و ضلالت، اگر جان های ما برود دست از حمایت او بر نداریم.

ص: 122

و چون آن کافران ناامید گردیدند و برگشتند، قریش غنیمت بسیار از ایشان گرفته فرصت را غنیمت شمرده بار کردند و به سوی مکه برگشتند، پس در اثنای راه، میسره قریش را جمع کرد، گفت: ای گروه قریش هر یک از شما چند مرتبه در این سفر آمده اید، آیا در هیچ سفری این قدر منفعت و غنیمت برای شما حاصل شده بود؟ گفتند: نه، میسره گفت: می دانید که این ها، همه از برکات محمد است؟ باید که هر یک هدیه ای برای آن حضرت بیاورید. زیرا که او تصدق نمی گیرد، اما هدیه قبول می فرماید. پس هر یک متاعی چند به هدیه برای آن حضرت آوردند تا آن که متاع زیادی جمع شد. و چون به نزدیک مکه آمدند و هر یک از قافله مبشری به سوی اهل خود فرستادند. میسره به خدمت آن حضرت آمد و گفت: ای سید من، اگر شما خدو پیش تر به نزد خدیجه تشریف ببرید و او را بشارت دهید، باعث مزید سرور او می گردد و چون حضرت به جانب مکه روان شد، زمین در زیر پای ناقه ی آن حضرت پیچیده می شد تا آن که به زودی به کوههای مکه رسید، و در آن وقت، خواب بر آن حضرت مستولی گردید. پس حق تعالی وحی نمود به سوی جبرئیل که، برو به سوی جنات عدن و بیرون آور قبه ای را که از برای برگزیده خود، محمد خلق کرده ام، پیش از آن که آدم را بیافرینم به دو هزار سال و آن قبه را بر زمین و بر سر مبارک او بگشا، و آن قبه از یاقوت سرخ بود و آویخته به علاقها از مروارید، سفید و از بیرون آن اندرونش می نمود و از اندرونش بیرون پیدا بود و چهار رکن و چهار در داشت و ارکان آن از طلا و مروارید و یاقوت و زبرجد بهشت بود. و چون جبرئیل آن قبه را بیرون آورد، حوریان بهشت شادی کردند و از قصرهای خود مشرف شدند و گفتند: تو راست حمد، ای خداوند بخشنده و گویا نزدیک شده است مبعوث گردیدن صاحب این قبه، و نسیم رحمت، از جانب عرش وزید و درهای بهشت به صدا آمد. پس جبرئیل قبه را به زمین اورد و بر سر آن حضرت بر پا کرد و ملائکه ارکان، آن را گرفتند. و صدا به تسبیح و تقدیس بلند کردند، و جبرئیل سر عَلَم در پیش آن حضرت باز کرد و کوههای مکه شادی کردند و بلند شدند و درختان و مرغان و ملائکه همه آواز بلند کردند و گفتند: «لا اله الا الله» محمد رسول الله گوارا باد تو را ای بنده چه بسیار گرامی هستی نزد پروردگار خود. و در آن وقت، خدیجه (علیها السلام) در غرفه ی بلندی از خانه ی خود نشسته بود و جمعی از زنان نزد او نشسته بودند. ناگاه نظرش به شعاب (دره ناحیه قبیله)مکه افتاد و حق تعالی پرده از دیده اش گشود، نوری لامع و شعاعی ساطع دید، از طرف معلی و چون نیک نگریست، قبله ای دید که می آید و گروهی دید که در هوا می آیند و دور آن قبه را فرو گرفته اند و اعلام ساطعه ای دید که در پیش آن قبه می آید و شخصی را دید که در میان آن قبه در خواب است و نور از او به آسمان ساطع است. از مشاهده ی این غرایب حیرت عظیم، او را عارض شد و زنان گفتند: ای سیده ای عرب، این چه حال است که در تو می بینم؟

گفت: ای خوایتن مکرمه، بگوئید من در خوابم یا بیدارم؟ گفتند: بیداری و خدا نخواهد که تو را چنین حالی باشد.

ص: 123

گفت: نظر کنید به سوی معلی و بگوئید که چه می بینید؟ چون نظر کردند، گفتند: نوری می بینم که ساطه است به سوی آسمان.

پرسید: آن قبه ی نورانی و آن که در میان آن قبه است و آن ها که بر دور قبه اند، به نظر شما نمی آیند؟ گفتند: نه.

گفت: من سواری می بینم از آفتاب نورانی تر در میان قبه ی سبزی که هرگز چنان قبه ای ندیده بودم، و آن قبه بر روی ناقه ی رهواری است، چنان گمان می کنم که ناقه ی صهبای من است و سواره ی آن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

گفتند: آن ها که تو وصف و توصیف می کنی، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از کجا آورده است؟ پادشاه عجم و روم را این که میسر نیست

خدیجه (علیها السلام) گفت: شأن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از این ها عظیم تر است و پیوسته خدیجه (علیها السلام) نظر می کرد بر آن طرف، تا آن که آن حضرت از درگاه معلی داخل شد.

و ملائکه با قبه به آسمان رفتند و آن حضرت به جانب خانه ی خدیجه (علیها السلام) روان شد. و چون به در خانه رسید. خدیجه (علیها السلام) را کنیزان به قدوم آن حضرت بشارت دادند. و خدیجه (علیها السلام) با پای برهنه از غرفه به صحن خانه دوید، و چون در را گشودند، حضرت فرمود: السلام علیکم یا اهل البیت، خدیجه (علیها السلام) گفت: گوارا باد تو را سلامتی ای نور دیده ی من.

حضرت فرمود که: بشارت باد تو را که مالهای تو به سلامت رسید.

خدیجه (علیها السلام) گفت: سلامتی تو برای بشارت من کافی است، ای قرة العین، و الله که تو نزد من گرامی تری از دنیا و آن چه در دنیا است، و شعری چند در بشارت قدوم بهجت لزوم آن حضرت، اداء نمود و گفت: ای حبیب من، قافله را در کجا گذاشتی؟ فرمود که: در جُحفه گذاشتم. پرسید که تو کی از ایشان جدا شدی؟ فرمود که: یک ساعت بیش نیست، خدیجه (علیها السلام) گفت به او که: ایشان را گذاشته و به زودی آمده ای؟

فرمود که بلی: حق تعالی زمین را از برای من پیچید و راه را برای من نزدیک گردانید.

باز تعجب خدیجه (علیها السلام) زیاد شد و شادی او افزون گردید و گفت: ای نور دیده، التماس دارم که برگردی و با قافله داخل شوی که موجب مزید رفعت تو و شادی من گردد.

و می خواست که، بار دیگر ملاحظه کند که آن قبه عود خواهد کرد یا نه.

ص: 124

پس توشه ای در غایت عطر و لطافت آن جناب مهیا کرده مشکی هم از آب زمزم همراه کرد و چون حضرت روانه شد از پشت سر آن حضرت نظر می کرد، دید که باز قبه فرود آمد و ملائکه برگشتند، و به همان طریق سابق بر دور راحله ی آن حضرت می رفتند.

و چون آن حضرت به قافله رسید، میسره گفت: ای سید مگر از رفتن مکه فسخ عزیمت کرده ای و منصرف شده ای؟

فرمود که: نه رفتم و برگشتم.

میسره خندید و گفت: مزاح می فرمائی. به پای کوه رفته و برگشته ای

فرمود که: نه. بلکه رفتم به نزد خانه ی کعبه و طواف کردم و خدیجه را ملاقات نمودم و برگشتم.

میسره گفت: ای سید، هرگز از تو دروغ نشنیده ام و متحیرم که چگونه در دو ساعت به مکه رفتی و برگشتی و این مسافت چند روز است. حضرت فرمود که: اگر شک داری، اینک نان خدیجه و طعام او است که آورده ام و اینک آب زمزم است که او همراه من داده است.

میسره فریاد زد در میان قافله که: ای گروه قریش آیا محمد بیشتر از دو ساعت از ما غایب شد؟ گفتند: نه، گفت: اینک به مکه رفته و برگشته است و توشه ی خدیجه را همراه آورده است پس ایشان تعجب کردند و ابوجهل گفت که: از ساحر این ها عجب نیست. پس روز دیگر که قافله بار کردند که متوجه مکه شوند. اهل مکه به استقبال قافله بیرون آمدند و خدیجه (علیها السلام) خویشان و غلامان خود را به استقبال آن حضرت فرستاد و فرمود که: در عرض راه مجلس ها بیارائید و قربانی ها بکشید. برای شادی قدوم شریف آن حضرت و خدیجه (علیها السلام) چشم به راه آن حضرت داشت و اهل مکه از بسیاری اموال خدیجه (علیها السلام) و وفور منافعی که آن حضرت برای او آورده بود در تعجب و حیرت بودند، تا آن که خورشید فلک نبوت از درِ خانه ی خدیجه (علیها السلام) طالع گردید و اموال خدیجه (علیها السلام) را به عرض او رسانید و خدیجه (علیها السلام) در پشت پرده نشسته بود و از وفور حُسن و جمال آن حضرت و کثرت غنایم و اموال که برای او آورده بود. تعجب می کرد، پس فرستاد و پدر خود خویلد را طلبید و به عرض او رسانید که این مبارک رو در این سفر برای من آن قدر منافع و غنایم آورده است که در جمیع تجارت خود چنین منفعتی نیافته بودم. پس متوجه میسره شد و گفت: بگو احوال سفر خود را که چگونه بود و چه ها مشاهده کردی در این سفر از اوصاف و کرامت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) میسره گفت: مگر مرا طاقت آن هست که شمه ای از او صفات حمیده و اخلاق پسندیده ی او را بیان کنم، یا قلیلی از معجزات و کرامات آن معدن سعادت را احصا نمایم، پس قصه ی سیل و چاه و اژدها و درخت را ذکر کرد و آن چه راهب، در حق آن بزرگوار گفته بود و پیغامی که برای او فرستاده بود، نقل کرد.

ص: 125

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای میسره، بس است زیاد کردی شوق مرا به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) برو که از برای خداوند تو را و زوجه ی و فرزندان تو را، آزاد کردم، و دویست درهم با دو شتر به او بخشید و خلعت فاخر بر او پوشانید. پس حضرت را نوازش بسیار نمود و وعده ی کرامت بسیار کرد و آن حضرت از او مرخص گردیده به خانه ی جناب ابوطالب (علیه السلام) آمد و ارباح و فواید آن سفر را به ابوطالب (علیه السلام) در میان گذاشت و فرمود: ای عم آن چه در این سفر بهم رسیده است، همه به تو تعلق دارد. ابوطالب (علیه السلام) او را در برگرفت و روی مبارکش را بوسید و گفت: ای نور دیده ی من، آرزوئی که دارم، آن است که برای تو بخواهم که موافق و مناسب شرف و جلال تو باشد، و چون روز دیگر شد، آن حضرت به حمام رفت و جامه های فاخر پوشید و خود را خوشبو گردانید. و به منزل خدیجه (علیها السلام) تشریف برد، و چون خدیجه (علیها السلام) آن حضرت را دید، شاد گردید و گفت: ای سید من، هر حاجتی که داری از من بخواه که حاجت تو همه نزد من، روا است و بگو که اموال خود را که از من بگیری چه اراده داری و در چه مصرف صرف خواهی کرد؟

فرمود که: عم من می خواهد که صرف تزویج و برای من زوجه ای خواستگاری نماید.

پس ام المؤمنین (علیها السلام) تبسم نمود و گفت: ای سید من، آیا می خواهی که من از برای تو زنی پیدا کنم که دلخواه من باشد؟ (تو باشد) فرمود. بلی. خدیجه (علیها السلام) گفت: زنی برای تو بهم رسانیده ام که از قوم تو که در مال و حُسن و جمال و عفت و کمال و سخاوت و طهارت و حُسن خصال، از جمیع زنان اهل مکه بهتر است و یاور تو خواهد بود، در جمیع امور و از تو، به قلیلی راضی است. و در نسبت به تو نزدیک است. و اگر او را بخواهی، جمیع عرب، بلکه پادشاهان زمین رشک تو را خواهند برد، اما دو عیب دارد:

اول آنکه دو شوهر پیش از تو دیده است(1)

دوم آنکه در سال از تو بزرگ تر است.(2)

حضرت فرمود: نام نمی بری او را که کیست؟ خدیجه (علیها السلام) گفت: کنیزک تو خدیجه است. چون حضرت این سخن را شنید از نهایت حیا، جبین انورش غرق در عرق شد و ساکت گردید. پس بار دیگر خدیجه (علیها السلام) اعاده ی این نوع سخنان را نمود. و گفت: ای سید من، چرا جواب نمی فرمائی.

حضرت فرمود: که ای دختر عم، تو مال بسیاری داری و من پریشانم، من زنی می خواهم که در مال و حال به من شبیه باشد.

ص: 126


1- . رجوع به سابق شود که گذشت، بحث مفصلی شد.
2- . در او هم بحث مفصلی شد، رجوع شود به آن علا فرضی که چنین صحیح باشد، خداوند او را برای حضرت، باکره قرار داده بود.

خدیجه (علیها السلام) گفت: والله ای محمد، من خود را کنیز تو می دانم و اموال و غلامان و کنیزان من همه از آن تواَند و کسی که جان خود را از تو دریغ ندارد، چگونه در مال با تو مضایقه نماید؟

تو را به حق خداوندی که از ابصار و دیدگان پوشیده و محتجب است. و عالم می باشد به خفایای اسرار قسمت می دهم، و تو را سوگند می دهم به حق کعبه و استار که دست رد بر جبین من نگذاری و در همین ساعت، برخیزی، و عموهای خود را به نزد پدر من بفرستی که مرا برای تو از او خواستگاری نماید. و از بسیاری مهر پروا مکن که من از مال خود می دهم و گمان نیک بدار به من، چنانکه من گمان نیک به تو دارم.

پس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) از خانه ی خدیجه (علیها السلام) بیرون آمد به نزد ابوطالب (علیه السلام) رفت و در آن وقت سایر اعمام او نزد ابوطالب (علیه السلام) بودند. و فرمود که: ای اعمام کرام، می خواهم بروید به سوی خویلد و خدیجه را از برای من خطبه و خواستگاری نمایید.

ایشان چون از حقیقت حال مطلع نبودند تأمل کردند. و صفیه دختر عبدالمطلب (علیه السلام) [عمه ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خواهر خودشان] را برای استعلام و آگاهی احوال به منزل خدیجه فرستادند. چون صفیه داخل خانه ی خدیجه (علیها السلام) شد او را استقبال نمود و اکرام کرد، و چون صفیه در پرده سخنی شروع کرد، خدیجه (علیها السلام) پرده را برداشت و گفت: من دانسته ام که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤید است. از جانب پروردگار آسمان و من مزاوجت او را مورد عزت و شرف (و زمین) و عقبی می دانم و از او هیچ توقع ندارم، و خلقت فاخری برای صفیه حاضر کرد، و صفیه با غایت سرور و شادی به نزد برادران آمد و گفت: برخیزید و متوجه شوید که خدیجه منزلت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را نزد حق تعالی دانسته است و در محبت او بی تاب است. پس عموها همه شاد شدند، مگر ابولهب که از او حسد غمگین شد، پس عباس برجست و گفت: چرا نشسته اید، برخیزید که در امور خیر تعجیل ضروری است و ابوطالب (علیه السلام) حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را جامه های فاخر پوشانید و شمشیر هندی بر کمرش بست. و بر اسب نجیب عربی سوار کرد و عموها مانند ستارگان بر دور ماه تابان، آن حضرت را در میان گرفتند، و چون داخل خانه ی خویلد گردیدند، او بنی هاشم را تکریم نمود، و چون خطبه و خواستگاری کردند، گفت: خدیجه مالک امر خود است و عقل او از عقل من بیشتر است، و بسی ملوک اطراف و بزرگان و ضادید عرب، او را خواستگاری کردند، ولی او راضی نشد، اختیار با او است.

ایشان از خواب خویلد خوششان نیامد و بیرون رفتند.

چون، این خبر به خدیجه (علیها السلام) رسید، بسیار مضطرب شد و عموی خود ورقه را طلبید و او از رُهبانان و علماء بود و کتب أنبیا را بسیار خوانده بود، چون ورقه به نزد خدیجه (علیها السلام) آمد، او را محزون یافت و گفت: سبب حزن تو چیست؟ ای خدیجه؟ هرگز غمگین نباشی.

ص: 127

گفت: ای عم چه حال باشد برای کسی که یاوری و مونسی نداشته باشد.

ورقه گفت: مگر اراده ی شوهر داری؟

جمیع پادشاهان و اکابر عرب، تو را خواستگاری کردند و قبول نکردی.

گفت: ای عم، نمی خواهم از مکه بیرون روم. ورقه گفت: اهل مکه نیز تو را بسیار طلب کردند و جواب رد گفتی، مانند شیبه و عقبه، و ابوجهل. خدیجه (علیها السلام) گفت: این ها از اهل جهالت و ضلالتند. دیگری گمان داری که در اوصاف با این مباین و جدا باشد

ورقه گفت: شنیده ام که محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) تو را خواسته است.

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای عم چه عیبی در او می بینی؟

ورقه ساعتی سر به زیر افکند و گفت: عیب او این است که اصل نجابت و کرامت است [که این هم عیب نیست، خیر محض است]

و شاخ عزت و مکرمت است، و در حُسن خلقت و خُلق، نظیر خود ندارد و در فضل و کرم و علم وجود، مشهور آفاق است گفت: ای عم چنانکه کمالش را گفتی، عیبش را هم بگو.

ورقه گفت: عیبش آن است که بَدر جهان است، و آفتاب زمین و آسمان است، و گفتار او شیرین تر از عسل است. و در حسن اطوار در جهان منتل است. گفت: ای عم اگر از او عیبی دانی بگو. گفت: عیب او، آن است که در حسن شامخ و در نسب، بازخ است [کوه سخت بلند، مهذب الأسماء، کوه بلند] است، و در حسن سیرت و صفای سریرت، بر همه فضیلت دارد و در خوش روئی و خوش خوئی و خوش بوئی و خوش گوئی، مانند ندارد.

خدیجه (علیها السلام) گفت: هر چند من عیب را می پرسم، تو فضیلتش را بیان می کنی.

ورقه گفت: من کیستم که احصاب و شمارش مدایح او را بتوانم کرد. یا صد هزار یک فضایل او را توانم شمرد؟

خدیجه (علیها السلام) گفت من او را خواسته ام و جلالت او را داشته ام و اطوار [جمع طور به معنی اندازه و حد، هیئت، حال و وضع] او را پسندیده ام و به غیر او، به دیگری رغبت نخوام کرد. ورقه گفت: هرگاه چنین است، بشارت باد تو را که به زودی او به درجه ی رسالت حق تعالی خواهد رسید و پادشاه مشرق و مغرب عالم خواهد گردید، ای خدیجه چه می دهی به من که امشب تو را به وصال او فایز گردانم؟

خدیجه (علیها السلام) گفت: اموال من همه نزد تو حاضر است، آن چه که خواهی بردار. ورقه گفت که: من مال دنیا نمی خواهم. می خواهم که در قیامت نزد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا شفاعت کنی. و بدان

ص: 128

ای خدیجه که ما را حساب و کتابی عظیم، در پیش است. و نجات نمی یابد در آن روز مگر کسی که متابعت کرده باشد از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و تصدیق رسالت او را نموده باشد.

پس وای بر کسی که در آن روز، از بهشت دور شود و داخل جهنم گردد.

خدیجه (علیها السلام) گفت: من ضامن شفاعت تو شدم. پس ورقه آمد و به خانه ی خویلد رفت و گفت: چه می خواهی با خود بکنی؟

گفت: چه کرده ام؟

ورقه گفت: دل های فرزندان عبدالمطلب را از خود رنجانیده ای و بر تو می جوشند و نمی ترسی از شمشیر حمزه که ناگاه بر سر تو بیاید و تو را به شمشیر خون خوار خود هلاک کند؟

گفت: چه کرده ام به ایشان؟

ورقه گفت: رد خطبه و خواستگاری ایشان کرده ای و پسر برادر ایشان را حقیر [نعوذ بالله] شمرده ای.

خویلد گفت: من چه می توانم گفت: نسبت به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که همه ی عالَم به نیکی او شهادت می دهند.

ولیکن دو چیز مرا مانع است. یکی آن که اکابر عرب را جواب گفته ام. اگر به او بدهم، همه از من می رنجند و دوم آنکه، خدیجه راضی نمی شود. ورقه گفت: هیچ کس نیست که فضیلت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را نداند و آرزو نداشته باشد که به او دختر بدهد، و اما خدیجه چون کرامات بسیار از او مشاهده نموده به او راضی است. پس وعد و وعید بسیار نمود به خویلد، و او راضی شد، و او را برداشته به خانه ی ابوطالب (علیه السلام) آورد و سایر اولاد عبدالمطلب در آن جا حاضر بودند، ورقه معذرت بسیار از جانب برادر خود طلبید و وعده کردند که در صباح روز دیگر در مجمع اکابر قریش آن قریش آن مناکحه ی میمونه را منعقد سازند. ورقه برادر خود را با اولاد کرام عبدالمطلب برداشت و به نزد کعبه آورد و در مجمع قریش از جانب خویلد وکیل شد در تزویج خدیجه (علیها السلام) و همه را دعوت نمود که: فردا صبح در منزل خدیجه حاضر شوید که من به وکالت برادر، خود خدیجه را محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عقد خواهم بست. و همه ی قریش را به وکالت خود گواه گرفت و خوشحال به خانه ی خدیجه برگشت و او را بشارت داد. و خدیجه (علیها السلام) خلعت فاخری به او عطا کرد که به پانصد اشرفی خریده بود. ورقه گفت: مرا به این امتعه ی دنیا رغبتی نیست و مرا در این امر که سعی در آن می نمایم، غرضی به غیر از شفاعت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. و گفت: خانه ی خود رات مزین گردان و اسباب ولیمه ی فردا را مهیا کن که اکابر قریش حاضر خواهند شد.

ص: 129

پس خدیجه (علیها السلام) حکم کرد غلامان و کنیزان خود را که فروش و وسایل و آن چه از اسباب زینت داشت، بیرون آوردند و خانه را به هر زینتی آراستند و حیوانات بسیار کشتند. و انواع حلوها و میوه ها و سایر اطعمه ی لذیذه را ترتیب دادند و ورقه بیرون آمد و به منزل ابوطالب (علیه السلام) رفت. و مساعی خود را به خدمت سید البشر، عرض کرد و حضرت او را نوید شفاعت ها و کرامت ها داد و ابوطالب مشغول تهیه زفاف شد.

و روایت کرده اند که: در آن وقت عرش و کرسی به اهتزاز آمدند. و ملائکه به سجده ی شکر الهی قیام نمودند، و حق تعالی جبرئیل را امر کرد که عَلم حمد را بر بام کعبه نصب کند. و کوههای مکه از مفاخرت سر بر فلک رفعت کشیدند. و زبان به تسبیح حق تعالی گشودند. و زمین از فرح بر خود بالید و مکه از شرق از عرش اعظم برتر گردید.

چون صبح شد اکابر عرب و صفا دید قریش مانند ستارگان در بیت الشرف خدیجه (علیها السلام) مجتمع گردیدند و خدیجه (علیها السلام) کرسی های بسیار برای ایشان مرتب کرده بود و کرسی بزرگی در صدر مجلس گذاشته بود که از همه ی کرسی ها ممتاز بود، چون ابوجهل لعین داخل شد، از غایت جهل و تکبر متوجه آن کرسی شد که، بر آن قرار گیرد. پس میسره بانگ زد بر او که، جای خود را بشناس و بدان و پا از اندازه ی خود، خارج مکن و در کرسی های دیگر قرار گیر که آن مکان توست، و در این میان صداها بلند شد و اهل مجلس همه بر جستند و به استقبال شتافتند دیدند که عباس و حمزه و ابوطالب می خرامند و حمزه شمشیر خود را برهنه کرده است و می گوید: ای مکه، دست از شیمه (به معنی خلق وخوی طبیعت عادت جمع ان شیم) ادب بر مدارید و به استقبال سید عجم و عرب بشتابید که به سوی شما محمد مختار (صلی الله علیه و آله و سلم) حبیب خداوند جبار و متوج به تاج انوار و صاحب مهابت و وقار، ناگاه دیدید که سید بشر مانند خورشید انور، نمودار شد و عمامه ی سیاهی بر سر بسته و نور جبین، از هرش ساطع گردیده و پیران عبدالمطلب را در بر کرده و بُرد الیاس نبی (علیه السلام) را بر دوش افکند و نعلین عبدالمطلب را بر پا بسته و عصای ابراهیم (علیه السلام) را در دست گرفته و انگشتری از عقیق سرخ در انگشت مبارک کرده و از دور و کنارش افواج تماشاچیان، حیران حسن و جمال او گردیده بودند. و اعمام کرام و سایر عشایر صاحب احترام آن فخر کعبه و مقام را در میان گرفته می آیند.

پس همه ی اکابر اشراف به استقبال آن حضرت دویدند، و چون داخل مجلس شدند، آن زینت بخش عرش را بر کرسی اعظم نشانیدند و سایر بنی هاشم در اطراف او، قرار گرفتند و چون حمزه دید که ابوجهل لعین از جای خود حرکت نکرد، آن شیر بیشه شجاعت به سوی آن معدن حسد و عداوت دوید و کمر او را به قدرت گرفت و گفت: برخیز که هرگز سالم نباشی از نوائب [پیش آمدها، و حوادث] و نجات نیابی از مصایب پس آن لعین دست به قبضه ی شمشیر کین زد. و حمزه رضوان الله تعالی علیه، مبادرت نمود و دست پلیدش را

ص: 130

گرفته، چنان فشرد که خون از بن ناخن هایش روان شد. اکابر قریش از حمزه التماس کردند که دست از او برداشت و به جای خود برگشت.

پس ابوطالب خطبه ای در نهایت بلاغت انشا کرد و با ورقه – خدیجه (علیها السلام) را به آن حضرت عقد نمود. و بعد از شش ماه، زفاف آن شریفه ی اشراف و آن درّ صدف، عبد مناف منعقد گردید و خدیجه (علیها السلام) جمیع اموال و غلامان و کنیزان خود را به آن حضرت بخشید و چون به رسالت مبعوث گردید، اول کسی که از زنان به آن حضرت ایمان آورد خدیجه (علیها السلام) بود. و تا ام المؤمنین در حیات بود، آن حضرت به هیچ زن دیگر، رغبت نفرمود. و در حُسن صورت و جمال و طراوت و حسن خصال خدیجه (علیها السلام) در مکه [و هیچ جای دنیا] نظیر خود را نداشت.(1)

و صاحب کتاب عُدد روایت کرده است که: پنج سال بعد از بعثت رسالت پناه (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) از ام المؤمنین حضرت خدیجه (علیها السلام) بدنیا آمد.

اما کیفیت ولادت آن بزرگوار به این نحو است: روزی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در ابطح نشسته بودند با امیرالمؤمنین (علیه السلام) و عمار بن یاسر و منذر بن ضحضاح و حمزه و عباس و ابوبکر و عمر ناگاه جناب جبرئیل (علیه السلام) نازل شد به صورت اصلی خود و بال های خود را گشود تا مشرق و مغرب را پر کرد. و ندا کرد آن حضرت را که: یا محمد خداوند عی اعلا، تو را سلام می رساند و امر می فرماید که: چهل شبانه روز، از خدیجه دوری و کناره بگیر، پس آن حضرت چهل روز به خانه ی خدیجه نرفت و روزها، روزه می داشت و شب ها تا صبح عبادت می کرد و عمار را به سوی خدیجه (علیها السلام) فرستاد و گفت: او را بگو که: ای خدیجه، نیامدن من به سوی تو از کراهت و عداوت نیست، ولیکن پروردگار من، پروردگار من، چنین امر و اراده فرموده که تقدیرات خود را جاری سازد و گمان مبر در حق خود، مگر نیکی، و بدرستی که حق تعالی به تو مباهات می کند هر روز چند مرتبه با ملائکه ی خود، باید که هر شب در خانه ی خود را ببندی و در رخت خواب خود بخوابی و من در خانه ی فاطمه ی بنت اسد می باشم تا مدت وعده ی الهی منقضی گردد.

و ام المؤمنین (علیها السلام) هر روز چند نوبت از مفارقت آن حضرت می گریست و چون چهل روز تمام شد، جبرئیل (علیه السلام) بر آن حضرت نازل شد و گفت: یا محمد خداوند علی اعلاء تو را سلام می رساند و می فرماید کهک مهیا شو برای تحفه و کرامت من، پس ناگاه میکائیل (علیه السلام) نازل شد و طبقی آورد که دستمالی از سُندُس بهشت [دیبا، پارچه ای ابریشمی زربفت، دیبای لطیف و گران بها] بر روی آن پوشیده بودند و در پیش آن حضرت نهاد و گفت: پروردگار تو می فرماید که امشب با این طعام افطار کن و حضرت امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) فرمود که: هر شب چون هنگام افطار آن حضرت می شد مرا امر می

ص: 131


1- . الانوار، 242، با اندکی تفاوت

کرد که در را می گشودم که هر که خواهد بیاید و با آن حضرت افطار نماید، در آن شب مرا امر فرمود که: بر درِ خانه بنشین و مگذار کسی داخل شود که این طعام بر غیر من حرام است، پس اراده ی افطار نمود. طبق را گشود و در میان آن طبق از میوه های بهشت، یک خوشه ی انگور و یک خوشه ی خرما بود و جامی از آب بهشت، پس از آن میوه ها، آن قدر تناول فرمود که سیر شد و از آب آب آشامید تا سیراب شد، و جبرئیل از ابریق بهشت، آب بر دست مبارکش می ریخت و میکائیل، دستش را شست و اسرافیل دستش را از دستمال بهشت پاک کرد، و طعتام باقی مانده با ظرفها به آسمان بالا رفت. و چون حضرت برخاست که مشغول نماز (مستحب) شود. جبرئیل (علیه السلام) گفت که: در این وقت در این وقت نماز بر تو جایز نیست، باید که الحال به منزل خدیجه بروی، که در این شب از نسل تو، ذریه ی طیبه خلق نماید، پس آن حضرت متوجه خانه ی خدیجه شد.

و ام المؤمنین (علیها السلام) گفت که: من با تنهایی الفت گرفته بودم و چون شب می شد درهای خانه را می بستم و پرده ها را می آویختم و نماز خود را می خواندم و چراغ را خاموش می کردم و در جامه ی خواب خود می خوابیدم، در آن شب در میان خواب و بیداری بودم که صدای در خانه را شنیدم، پرسیدم، کیست که دری را می کوبد که به غیر از محمد، دیگری را روا نیست کوبیدن؟ آن حضرت فرمود که: منم محمد

چون صدای فرح افزای آن حضرت را شنیدم از جا جستم و در را گشودم و پیوسته عادت آن حضرت آن بود که چون اراده ی خوابیدن می کرد. آب طلب می نمود و وضو را تجدید می کرد و دو رکعت نماز می خواند و داخل رختخواب می شد. و در آن شب مبارک سحر هیچ از این کارها را نکرد و تا داخل شد، دست مرا گرفته به رختخواب برد. بعد از مواقعه، نور فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را در شکم خود یافتم.(1)

اما کیفیت ولادت حضرت صدیقه ی کبری فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)

فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) در سال پنجم بعثت در روز بیستم جمادی الثانی، در حالی که 45 سال از ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشت در مکه، دیده به جهان گشود، چنانکه این مطلب از امام صادق و امام باقر (علیهماالسلام) نقل شده است که خدیجه (علیها السلام) مادر حضرت زهراء (سلام الله علیها) است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی که (در یکی از معراج های خود) به آسمان عروج کرد، از میوه ها و از خرمای تازه و سیب بهشتی، خورد. خداوند آن غذاهای بهشتی را، در صُلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به آبی مبدل کرد، هنگامی که آن حضرت از معراج به سوی زمین برگشت، با خدیجه (سلام الله علیها) هم بستر شد، و به این ترتیب نور فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) در رحم خدیجه (سلام الله علیها) قرار گرفت، روی این اساس، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) «حوراء انسیه» است. یعنی در

ص: 132


1- . العدد القویة، 220، البته این چگونگی ولادت حضرت مفصل و الفاظ او مختلف است، حیوة القلوب 217.

عین این که انسان روی زمین است، از حوریان بهشتی است و بر همین اساس، هر وقت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشتاق بوی بهشت می شد. از وجود عزیز فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) بوی بهشت و بوی درخت طوبی را استشمام می نمود و به همین خاطر بسیار فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را می بوسید. گرچه بعضی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اثر ناآگاهی به مقام ارجمند حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) این کار را ناپسند می شمردند، ممکن است در اینجا سؤال شود که معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شش ماه قبل از هجرت انجام گرفت و به قول بعضی، در سال دوم بعثت انجام شد. در صورتی که حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) در سال پنجم متولد شد و این موضوع با مطلب فوق [هم بستر شدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (علیها السلام)، بدون فاصله، پس از معراج، چگونه سازگار است؟]

پاسخ اینکه: معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منحصر به یک بار نبود، تا این اشکال پیش آید، بلکه از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صد و بیست بار به معراج رفت، و در همه ی این معراج ها، خداوند پیامبر خود (صلی الله علیه و آله و سلم) را به ولایت و امامت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) و امامان بعد از او، بیش از فرائض و دستورات واجب، سفارش کرد. و در بحارالانوار نقله. مرحوم مجلسی ماجرای سر آغاز ولادت حضرت زهراء (سلام الله علیها) را چنین نقل می کند:

روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سرزمین ابطح (بین مکه و منی) نشسته بود، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و عباس و حمزه و عمار یاسر و منذر بن ضحضاج و ابوبکر و عمر، در محضرش بودند. ناگهان جبرئیل به صورت اصلی خود که بسیار بزرگ بود و بال هایش، مشرق و مغرب را فرا گرفته بود. به حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و صدا زد.

ای محمد، خداوند بزرگ بر تو سلام می رساند و امر فرمود که چهل روز از خدیجه (علیها السلام) کناره گیری کنی.

این مأموریت برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخت و گران آمد، چرا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چرا که خدیجه (علیها السلام) را دوست داشت و بسیار به او علاقمند بود [ولی دستور خدا بر همه چیز مقدم است و باید آن را انجام داد] از آن پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، چهل روز دور از خدیجه (علیها السلام) روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت به سر بُرد، تا آن که، روزهای آخر فرا رسید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عمار یاسر را نزد خدیجه (علیها السلام) فرستاد و این پیام را به خدیجه (علیها السلام) داد:

ص: 133

ای خدیجه مبادا گمان کنی کناره گیری من از تو، به خاطر بی محبتی و بی اعتنائی است. بلکه پروردگارم چنین دستور فرمود تا امر خود را اجرا کند، جز خیر و سعادت، گمان دیگر نکن خداوند متعال هر روز چندین بار به خاطر تو، به فرشتگان بزرگش، مباهات می کند، بنابراین وقتی شب تاریک شد، در را ببند و در بستر خود، استراحت کن، آگاه باش که من در خانه ی فاطمه بنت اسد هستم. خدیجه (علیها السلام) روزی چند بار از دوری رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) غمگین می شد. وقتی که چهل روز به پایان رسید، جبرئیل (علیه السلام) نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: خداوند، بر تو سلام می رساند و می فرماید: برای دریافت و هدیه اش، آماده باش. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل پرسید، تحفه و هدیه ی خداوند چیست؟ جبرئیل، اظهار بی اطلاعی کرد.

در این هنگام میکائیل (فرشته مقرب دیگر خداوند متعال) از آسمان فرود آمد. طبقی را که با پارچه ای سُندُس یا استبرق بهشتی پوشیده بود، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نهاد. جبرئیل نزدیک آمد و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: خداوند می فرماید که: باید امشب از این غذا افطار کنی.

حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) می فرماید: (پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه ی ما بود) هر شب هنگام افطار به من امر می فرمود که: در خانه را باز بگذارم، تا هر کس مایل است وارد خانه شود (و در غذای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بهره مند گردد. ولی آن شب مرا در کنار در خانه نشانید و فرمود: ای پسر ابوطالب این طعامی است ک برای غیر من حرام است.

من در کنار در خانه نشستم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها وارد خانه شد و چون سر پوش را از روی طَبَق برداشت یک خوشه ی خرما و یک خوشه ی انگور، در آن دید، از آن ها میل فرمود، تا سیر شد و آن هم آشامید. سپس دست خود را برای شستن دراز کرد. جبرئیل آب بر دست مبارکش ریخت، و میکائیل (علیه السلام) شستشو داد. و اسرافیل (علیه السلام) با دستمالی دست آن حضرت را خشک کرد، سپس باقی مانده ی غذا با ظرف آن به سوی آسمان بالا رفت، آن گاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ادای نماز (نافله) برخاست.

جبرئیل نزد آن حضرت آمد و گفت: اکنون نماز بر تو حرام است و ناروا، تا به خانه نزد خدیجه (علیها السلام) بروی و با او همبستر شوی، زیرا خداوند با خود عهد کرده که در این شب، از صُلب تو، رزندانی پاک بیافریند.

در این هنگام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از چهل روز، کناره گیری، برخاست و به سوی خدیجه (علیها السلام) رهسپار شد. خاطره ی آن شب، از زبان ام المؤمنین (علیها السلام):

ام المؤمنین (علیها السلام) می گوید: من در این مدت به تنهائی مأنوس شده بودم. وقتی شب می شد سرم را می پوشاندم و پرده را می آویختم و در خانه را می بستم و نماز خود را می خواندم، چراغ را خاموش نموده و

ص: 134

به بستر برای استراحت می رفتم، ولی در آن شب نه خواب بودم و نه بیدار که ناگهان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و حلقه ی در را زد. گفتم: کوبنده ی در خانه کیست که جز محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را نمی کوبد؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با بیان شیرین و کلام دلنشین فرمود: ای خدیجه در را باز کن، من محمدم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم با خشنودی و شادی برخاستم و در را گشودم. و آن حضرت وارد خانه شد، بنای آن حضرت بر این بود که هرگاه وارد خانه می شد، ظرف آب می طلبید و وضو می گرفت و به طور اختصار دو رکعت نماز می خواند و سپس به بستر خواب می رفت. ولی آن شب، آب نطلبید و آماده ی نماز نشد، بازوی مرا گرفت و به بستر خود برد، وقتی که از مضاجعت برخاست، سوگند به خدا، آن حضرت از من دور نشده بود که نور فاطمه (سلام الله علیها) را در رحم خود یافتم و سنگینی حمل را احساس نمودم.

تبصره: کناره گیری چهل روز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خدیجه (علیها السلام) برای آن بود که آمادگی برای دریافت تحفه و هدیه ی خداوند را که همان وجود مقدس فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) بود، پیدا کند. چنانکه در زیارت نامه ی حضرت زهراء (علیها السلام) به این مطلب اشاره شده، آن جا که می خوانیم

وَصَلِّ عَلَی الْبَتُولِ الطَّاهِرَةِ الصِّدِّیقَةِ الْمَعْصُومَةِ، التَّقِیَّةِ النَّقِیَّةِ الرَّضِیَّةِ الْمَرْضِیَّةِ الزَّکِیَّةِ الرَّشِیدَةِ الْمَظْلُومَةِ الْمَقْهُورَةِ، الْمَغْصُوبَةِ حَقُّها، الْمَمْنُوعَةِ إِرْثُها، الْمَکْسُورَةِ ضِلْعُهَا، الْمَظْلُومِ بَعْلُهَا، الْمَقْتُولِ وَلَدُها، فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِکَ، وَ بَضْعَةِ لَحْمِهِ، وَ صَمِیمِ قَلْبِهِ، وَ فِلْذَةِ کَبِدِهِ، وَ النُّخْبَةِ مِنْکَ لَهُ، وَ التُّحْفَةِ خَصَصْتَ بِها وَصِیَّهُ. زیارت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها).

و این گونه کناره گیری پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خدیجه (علیها السلام) بیان گر مقام بس ارجمند سرور بانوان جهان حضرت زهراء (سلام الله علیها) است که بیان را توان تبیین چنین مقامی نیست، و شاید آوردن طَبَق خرما و انگور بهشتی برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص به خصوص این دو میوه، به خاطر برکت بسیار و منافع فراوان این دو میوه باشد، چرا که در میان درخت ها هیچ درختی مانند درخت خرما و انگور دارای برکت بسیار نیست، علاوه بر این که دو درخت از زیادی گِل آدم (علیه السلام) آفریده شده اند. و بعید نیست که در این اختصاص، اشاه به کثرت این نسل پاک و طاهر و مبارک و بسیاری فرزندان و برکات آن باشد. چنانکه، در این باره در محل خود اشاره خواهد شد انشاءالله.

و اما این که جبرئیل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: در این وقت، نماز بر تو حرام است (که در داستان فوق آمده بود) ظاهر این است که منظور نافله و مستحبی بودن نه نماز به حقیقت موضوع آگاه تر است.

ص: 135

چگونگی ولادت حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)

شیخ صدوق در کتاب امالی خود به سند خویش از مفضل بن عمر نقل می کند که گفت: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: ولادت حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) چگونه انجام شد؟ در پاسخ فرمود: هنگامی که خدیجه (علیها السلام) با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج نمود، زن های مکه از روی عناد با اسلام، از خدیجه (علیها السلام) دوری می کردند، و به خانه اش نمی رفتند، سلام بر او نمی کردند، نمی گذاشتند زنی با خدیجه (علیها السلام) ملاقات نماید. وحشت و هراس بر ام المؤمنین (علیها السلام) رو آورد، و سخت غمگین و بی تاب از این که مبادا بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آسیبی برسانند، هنگامی که خدیجه (علیها السلام) به فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) حامله شد، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، در رحم مادر، با او سخن می گفت، روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد خانه شد، که ام المؤمنین (علیها السلام) با حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) سخن می گوید: به خدیجه (علیها السلام) فرمود: با چه کسی گفتگو می کنی؟ ام المؤمنین (علیها السلام) عرض کرد که: فرزندی در رحم دارم، با من سخن می گوید و مونس من است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: این جبرئیل است به من خبر می دهد که، آن فرزند دختر است و او است نسل پاک پر میمنت و خداوند به زودی نسل مرا از او قرار خواهد داد. و امامان (علیهم السلام) از نسل او به وجود می آیند که خداوند پس از انقضاء وحی، آن ها را خلفاء و جانشینان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار می دهد. حضرت خدیجه (علیها السلام) به همین ترتیب، ایام بارداری و حمل را می گذراند تا آن که ولادت حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) نزدیک شد، برای زنان قریش و بنی هاشم پیام فرستاد که بیائید و مرا در وضع حمل یاری کنید. همان گونه که بانوان، زنان را در چنین وقتی کمک می کنند. وقتی زنان قریش و بنی هاشم، برای او پیام دادند که تو حرف ما را نشنیدی و سخن ما را رد کردی و با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یتیم ابوطالب که فقیر بود، ازدواج نمودی، از این باب، نزد تو نمی آئین و به هیچ وجه ترا یاری نخواهیم کرد. [براستی که چه خفقان عجیبی بود و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز بعثت چقدر دشمن داشت و اسلام تا چه اندازه، غریب بود که حتی در چنین حالتی، از همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کناره گیری می کردند و با او هم صحبت نمی شدند.

ام المؤمنین (علیها السلام) از این پیام ناراحت و غمگین شد [ولی خداوند تبارک و تعالی او را تنها نگذاشت] ناگهان ام المؤمنین (علیها السلام) دید چهار زن گندم گون و بلند قامت که شبیه زنان بنی هاشم بودند، وارد شدند. ام المؤمنین (علیها السلام) از دیدن آن ها هراسناک شد، یکی از آن ها گفت: ای خدیجه! محزون مباش، ما از طرف خدا به سوی تو آمده ایم ما خواهران تو هستیم. من ساره (همسر ابراهیم خلیل (علیه السلام) هستم، و این زن آسیه دختر مزاحم است که در بهشت همنشین تو است. و آن دیگری مریم دختر عمران

ص: 136

است و آن یکی کلثم خواهر گرامی حضرت موسی کلیم (علیه السلام) می باشد. خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل ترا یاری کنیم.

در این وقت یکی از آن ها در جانب راست خدیجه (علیها السلام) نشست، دیگری در سمت چپ نشست، سومی رو به رو، و چهارمی در پشت سر، قرار گرفتند، و در این هنگام فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) پاک و پاکیزه به دنیا آمد، وقتی به زمین قرار گرفت. نور تابناکی از او برخاست که بر همه ی خانه های مکه تابید، و هیچ نقطه ای در شرق و غرب زمین نماند، مگر این که این نور درخشان، به آن تابید، ناگاه ده تن از حوریان بهشتی که در دست هر یک از آنها طشتی از بهشت و آفتابه ای پر از آب کوثر بود. وارد شدند، آن بانوئی که در پیش روی خدیجه (علیها السلام) بود، حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را گرفت و با آب کوثر شستشو داد. و دو جامه ی سفید که از شیر سفیدتر و از مُشک و عنبر خوشبوتر بود. بیرون آورد، بدن حضرت زهراء (سلام الله علیها) را با یکی از آن ها پوشاند و دیگری را مقنعه و روسری او قرار داد. سپس فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را به سخن گفتن دعوت کرد. حضرت صدیقه ی طاهره (سلام الله علیها) زبان گشود، و به یکتائی خداوند و رسالت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گواهی داد و چنین گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ أَبِی رَسُولَ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) سَیِّدُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ أَنَّ بَعْلِی سَیِّدُ اَلْأَوْصِیَاءِ وَ وَلَدی [وُلْدِی] سَادَةُ اَلْأَسْبَاطِ»

یعنی: گواهی می دهم که خدائی جز خدای یکتا نیست، و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم، سرور اوصیاء می باشد و فرزندانم، فرزندان سبطها هستند (یا دو فرزندم حسن و حسین (علیهماالسلام) دو آقای سبطها هستند) سپس به هر یک از آن چهار زن سلام کرد، و آن ها را به نام خواند، و آن ها با روی شاد و خندان، حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را مورد توجه قرار دادند، و حوریان و اهل آسمانِ مژده ی ولادت آن بزرگوار، را به یک دیگر می دادند. و در آسمان نوری آشکار شد که فرشتگان، قبل از آن، چنین نوری را ندیده بودند.

آن گاه بانوان به خدیجه (علیها السلام) گفتند: فرزند خود را که پاک و پاکیزه و پر میمنت و مبارک است و دارای نسل پر برکت می باشد. بگیر، خدیجه (علیها السلام) با شادی و خوشحالی، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را به آغوش گرفت، و پستان در دهان او گذاشت. شیر جاری شد، حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از آن پس در هر روز مطابق رشد یک ماه و در هر ماه مطابق رشد یک سال سایر کودکان، بزرگ می شد.

*نام های حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)

یونس بن ظبیان می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) در پیشگاه خداوند 9 نام و اسم داشت.

فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، مرضیه، محدثه و زهراء، سپس فرمود: آیا می دانی معنی فاطمه چیست؟

ص: 137

عرض کردم: ای سرور من، معنی آن را برای من بیان کن. فرمود: فطَمت من الشَّر» به خاطر این که از هرگونه بدی، جدا و بریده و قطع شده است.

سپس فرمودند: اگر امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نبود. تا روز قیامت در سراسر روی زمین، همتائی نبود، از زمان حضرت آدم (علیه السلام) تا پایان دنیا.(1)

و در پاره ای از روایات آمده، از این رو آن حضرت، فاطمه نامیده شد که او و شیعیانش از آتش دوزخ جدا و دورند.

و به وسیله علم و کمال (از شیر گرفته شده و) از دیگران جدا است. (یعنی بی نظیر است) و از عادت قاعدگی دور می باشد و انسان ها از شناخت او عاجزند. و خداوند او، و فرزندان موحد و مؤمن او را از آتش دوزخ، دور می کند. و همچنین خداوند دوستان او را از آتش دوزخ دور می سازد.

و روایت شده که نام فاطمه (سلام الله علیها) از این نام خدا «فاطر» اقتباس و گرفته شده است. و آن حضرت را از این رو «طاهره» می گویند. که از هرگونه زشتی و پلیدی، پاک بود و هرگز خون حیض و نفاس ندید و از این رو به «زهراء» نامیده شده، که در هر روز سه بار نور جمالش، برای امیر مؤمنان (علیه السلام) جلوه می کرد. ابوهاشم جعفری می گوید: از امام حسن عسکری (علیه السلام) پرسیدم چرا فاطمه (سلام الله علیها) به زهراء نامیده شده است؟ در پاسخ فرمود: چهره ی تابان فاطمه، برای امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در آغاز بامداد مانند خورشید هنگام چاشت بود. و هنگام ظهر مانند ماه تابان بود. و هنگام غروب خورشید مانند ستاره ی درخشنده بود. مرحوم شیخ صدوق از حضرت امام رضا (علیه السلام) نقل کرده که در ضمن گفتاری فرمود: وقتی که هلال ماه رمضان در آسمان ظاهر می شد، نور فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) بر نور ماه، چیره می گشت، به طوری که پنهان می شد و هنگامی که فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) غایب می گردید. نور ماه آشکار می گشت.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: از این رو، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) به نام زهراء خوانده شد که، برای او در بهشت، قبه ای از یاقوت سرخ وجود دارد که ارتفاع آن به اندازه ی یک سال راه می باشد. که به قدرت خدا در فضا آویزان است. بی آنکه از ناحیه ی بالای آسمان بسته باشد تا آن را نگهدارد و بی آنکه از ناحیه ی زمین دارای ستونی باشد تا پیوند با زمین داشته باد آن قبه صد هزار در دارد. و در کنار هر دری هزار فرشته است، بهشتیان آن را می نگرند. چنانکه یکی از شما ستاره ی درخشانی را در افق آسمان می نگرد، و می گویند: این (بارگاه) است درخشنده از آن فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) است.

ص: 138


1- . اصول کافی ج 1 ص 461.

و در روایت دیگر آمده است هنگامی که خداوند اراده کرد تا فرشتگان را بیازماید. ابر تاریکی به سوی آن ها فرو فرستاد که آن ها هم دیگر را نمی دیدند نه اولی آن ها آخری را و نه آخری آن ها اولی را می دید از درگاه خداوند خواستند تا آن تاریکی را برطرف سازد. خداوند خواستهای آن ها را پذیرفت. و نور فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را در همان وقت آفرید که همچون قندیل بود، خداوند آن را در اطراف عرش آویزان نمود، که بر اثر تابش نور آن، آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه نورانی شدند. فرشتگان، خدا را تسبیح و تقدیس می کردند، خداوند به آنها فرمود: سوگند به عزت و جلالم، قطعاً پاداش تسبیح و تقدیس شما را تا روز قیامت برای دوستان حضرت زهراء مرضیه (سلام الله علیها) و دوستان پدر و شوهر و فرزندان او، قرار دهم.

و از نام های حضرت زهراء (سلام الله علیها) این نام ها است:

حِصان، حُرَّة، سیده، عَذراء، حَوراء، مریم کبری، و بتول. روایت شده از این رو، او را بتول گویند که او هرگز عادت قاعدگی ندید. چنانکه مریم مادر حضرت عیسی (علیه السلام) نیز به همین خاطر، بتول نامیده شد.

بعضی گفته اند: بتول در اصل از «بَتل» بوده و آن به معنی انقطاع از دنیا و پیوستن به خداوند است و به گفته ی بعضی این نام بیان گر آن است که حضرت زهراء (سلام الله علیها) نظیر و همتا نداشت. مرحوم ابن شهر آشوب، در کتاب مناقب خود، می گوید: در روایات صحیح آمده که: فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) دارای بیست نام است و هر یک از آن نام ها بیان گر یکی از فضائل او است. این نام ها را مرحوم ابن بابویه در کتاب «مولد فاطمه» ذکر کرده است.

کُنیه های آن حضرت، عبارتست از: ام الحسن، ام الحسین، ام أبیها و ام المؤمنین.

این کنیه ها در زیارتنامه ی آن حضرت آمده است و در کتاب مناقب ذکر شده: در آسمان ها به آن حضرت (نوریه) و سماویه و حانیه، می گویند، حانیه به معنی آن است که او نسبت به شوهر و فرزندانش مهربان و دل سوز بود.

همسران دیگر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با پانزده زن ازدواج نمود. و با 13 تن از آن ها زفاف کرد و در هنگام وفات [شهادت] 9 زن داشت.(1)

اسامی آن 13 زن از قرار ذیل است

1- خدیجه ام المؤمنین (علیها السلام)

ص: 139


1- . مناقب، ج 1، ص 158.

2- سودة بنت زمعه

3- ام سلمة بنت امیه

4- عایشه بنت ابی بکر

5- حفصه بنت عمر الخطاب

6- زینب بنت خزیمة مسمی به ام المسکین

7- زینب بنت جحش الاسدیه که نفس خود را به حضرت هبه کرد

8- ام حبیبه (رمله) بنت ابی سفیان

9- میمونه بنت الحارث

10- زینب بنت عمیس

11- جویره بنت الحارث

12- صفیه بنت حی أخطب

13- خوله بنت حکیم سلمی

حضرت دو سریه(کنیز سراری جمع) داشت، با آنان مانند زنان دیگر خود رفتار می نمود.

یکی ماریه قبطیه مادر جناب ابراهیم

دوم ریحانة الخندفیه بودند.

افضل و برترین زنها: اول حضرت خدیجه (علیها السلام) که توضیحش گذشت. بعد از ایشان، ام سلمه بعد میمونه.(1)

اسامی 9 تن از زن هایی که هنگام وفات [شهادت] در قید حیات بودند، از عایشه تا جوبریه دختر حارث مصطلقیه، عایشه، حفصه، ام حبیبه، ام سلمه، این پنج نفر قریشی بودند.

در تعداد زنان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اختلاف است در میان مورخین بعضی تعدادشان را 11 تن داشته اند

ص: 140


1- . بحارالانوار، ج 22، ص 191-194 احوال ازواجه (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 170-246

1- ام حبیبه (رمله)

2- ام سلمه (هند)

3- جویریه

4- حفصه

5- خدیجه (سلام الله علیها)

6- زینب بنت حجش

7- زینب هلالیه

8- سوده

9- صفیه

10- عایشه

11- میمونه.

با همه ی این ها زفاف شده و 9 تن ایشان غیر از حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و زینب هلالیه در حین وفات (شهادت) آن حضرت زنده بودند. برخی تعداد ازدواج را 12 نفر نوشته اند. و ریحانه بنت یزید را که از قبیله ی بنی نظیر است و از اُسراء بود و بدان حضرت اختصاص یافته و پس از آن آزاد کردن تزویج فرمود.

بعضی شماره ازدواج را 15 نفر دانسته اند و جمعی 18 نفر نوشته اند. طبری در اعلام الوری 21 زن گفته که ام شریک، اسماء سینا، عالیه، عمره، فاطمه قتیله، لیلی، ملیکه را افزوده و زنی که بدون نام پدرش شکایت به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود که شوهرش به علت کسالت، طلاق داده در حالی که اصلاً مریض نشده است پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفت اما ان چه مسلم است. با 11 زن، شرط زفاف به عمل آورده و بقیه. اصلیتی ظاهراً ندارد. مرحوم مجلسی 22 زن برای حضرتش نقل کرده است. که با 12 نفر زفاف نموده و با ده نفر دیگر زفاف نشده است و در حین وفات [شهادت] فقط 9 نفر زنده بوده اند که حافظ ابوالحسن بن الفضل المقدس گفته است: توفی رسول الله عن تسع نسوة + الیهن تعزی المکرمات و تنسب

فعایشه – میمونه، و صفیه +و حفصه تتلو هن هند و زینب

جویریه مع رمله ثم سوده + ثلاث وست ذکر هن مهذب

و ابو نصر فراهی در نصاب الصبیان گفته است.

ص: 141

نه جفت بنی که پاک بودند همه + بد عایشه(1) و خدیجه محترمه

با ام حبیبه، حفصه بود و زینب + میمونه صفیه، سوده ام سلمه

و مراد از 9 زن و سبب شهرت آن 9 زن هستند که در حین شهادت آن حضرت زنده بوده و عزاداری کردند البته این تعداد مزوجه غیر از کنیزان بوده اند و شاید اشتباه تعداد یا اسماء و کناة و القاب به همین جهات بوده که عده زیاد تصور شده اند.

برهان الدین حلبی شافعی در سیرة الحلبیه می نویسد: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سی زن خطبه کرد که برخی خود را عرضه داشتند و تقاضای همسری نمودند. بعضی خود را به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی را که کنیز بودند، آزاد ساخته نمودند. بعضی خود را به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مناسبت قومیت با قبایل بزرگ و خویشاوندی که جلب محبت نماید تا اسلام آورند. و بعضی را بام خدای بزرگ پیش رفت اسلام و خواهش خاندان آن ها در حباله نکاح آورد. از این سی زن با 13 زن همبستر شد و بقیه افتخار خویشاوندی و نسبت او را حفظ می کردند و افتخار داشتند و در حقیقت تمام این زن ها در ده سال مدینه بود و با آن گرفتاری های شگفت انگیز که در 84 جنگ داشت، بنابراین جنبه شهوت و هوسرانی در کار نبود، بلکه از نظر مصالح اجتماعی و دینی و جذب مردم به اسلام، پیشرفت اسلام به امر خداوند متعال این بانوان را خطبه و نکاح می کرده است. و برخی، زنان آن حضرت را 15 و برخی 18 و بعضی 21 نفر نوشته اند تا 22 نفر هم ذکر شده که، با 13 زن، همسر شد، که آن عبارتند از

1- ام المؤمنین حضرت خدیجه (سلام الله علیها) 2- ام سلمه 3- میمونه 4- زینب بنت حجس 5- ماریه ی قبطیه

6- عایشه 7- حفصه 8- ام حبیبه 9- سوده 10- جویریه 11- صفیه 12- ام شریک 13- زینب خزیمیه بوده اند

و بقیه خدمتگذار موهوبی بوده اند زنانی که قبل رحلت (شهادت) دور شدند

1- عالیه 2- قتیله 3- فاطمه دختر ضحاک 4- شیثاً 5- اسماء بنت شراجیل 6- ملیکه لیثه 7- عمره بنت یزید 8- لیلی بنت حطیم

بنابراین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 15 زن گرفته است که با 11 زن زفاف نموده و 4 زن غیر مدخوله بوده اند

ص: 142


1- . درباره ی عایشه اغراق کرده چون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را هر دو [عایشه و حفصه، خیلی اذیت کردند بعد هم عایشه با امام علی (علیه السلام) جنگید]

غیر از ماریه قبطیه و 9 زن پس از شهادت آن بزرگوار زنده بوده اند.(1)

** عنوان امهات المؤمنین **

در قرآن کریم راجع به زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد همسران ایشان به عنوان ام المؤمنین (مادران مؤمنان) چنین می فرماید:

در آیه ی 6 سوره ی احزاب و 53 همین سوره اشاره فرموده است:

«النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا» آیه ی 6 سوره ی احزاب

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسران او مادران آن ها [= مؤمنان]، محسوب می شوند و خویشان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آن چه خدا مقرر داشته اولی هستند مگر این که بخواهد نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آن ها بدهید) این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است.

و در آیه ی 53 سوره ی احزاب می فرماید: «وَمَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا»

یعنی: شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، شما هرگز حق ندارید که همسران او را بعد از او به همسری خویش در آورید که این کار نزد خدا عظیم است

الف: زن های که حضرت با آن ها زفاف نکرد

1- از حسن بصری نقل شده که چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با سناة عامریه ازدواج نمود، عایشه و حفصه گفتند: این زن با آن جمال نیکو، دل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می رباید، دیگر به ما میلی نخواهد کرد. لذا در صدد توطئه برآمدند، و به وی گفتند: هرگاه پیامبر به نزد تو آمد. به او بگو: از تو، به خدا پناه می برم و از آمیزش خودداری کن تا وی بیشتر به تو دل ببندد. چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد سناة آمد، وی گفت: از تو به خدا پناه می برم، حضرت چون این سخن را از او شنید به او گفت: به بزرگی پناه بردی و او را طلاق گفت

2- دیگر این که حضرت زنی را از قبیله ی کنده اختیار کرد که پیش از تصرف او، مرگ فرزندش ابراهیم اتفاق افتاد، آن زن گفت: اگر او پیامبر بود، پسرش نمی مرد، چون حضرت این را شنید، وی را نیز طلاق داد. این دو زن پس از رحلت [شهادت] پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به نزد ابوبکر آمدند، و گفتند ما را

ص: 143


1- . تاریخ قرمانی، سیره ی حلبیه، خیرات حسان، بلاغات النساء

خواستگاری کرده اند، و می خواهیم ازدواج کنیم، نظر شما در این باره چیست؟ ابوبکر، با عمر مشورت کرد و در نتیجه به آن ها اجازه ی ازدواج دادند، همسران هر دو، پس از ازدواج، به مرض جذام و دیوانگی دچار شدند. عمر بن اذنیه می گوید: من این واقعه را برای زراره و فضیل نقل کردم، و از آن ها پیرامون آن، توضیح خواستم، آن دو، از امام (علیه السلام) روایت کردند که فرمود: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از هر چه نهی نمود، با او به مخالفت پرداختند، حتی با همسرانش نیز پس از وفاتش (شهادتش) ازدواج کردند. و حضرت آن دو زن را نام برد.(1)

ب: اجازه دادن ابوبکر به دو زن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جهت ازدواج و دیدگاه قرآن پیرامون ازدواج همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خداوند این را نهی فرموده است.

حال آیا با نهی صریح قرآن، آن دو با چه جرأتی توانستند اجازه ی ازدواج با زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بدهند؟ آیا جز آن نبود که مخالفت آشکار با دستور قرآن و تجاوز به حریم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را، روا می دانستند؟

*افتخار مادری در نسل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

این بانوی بزرگوار، از میان همه ی دختران و زنان جهان به عنوان رو پیشگاه پاکیزه ی برترین نسل و شریف ترین تبار بشریت، انتخاب شد. به مصداق آیه ی شریفه: «وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا»: و زمین پاک (و آماده) بباهش به اذن پروردگارش بر می آید و آن (زمین) که ناپاک (و نامناسبی) است (گیاهش) جز اندک و بی فایده بر نمی آید.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در شکوه و عظمت خدیجه (سلام الله علیها) به عنوان «ام الأئمة (علیهم السلام)» سرچشمه ی کوثر الهی، خطاب به دخت فرزانه ی خودش، حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) فرمودند: «ان بطن امک کان للأمامة وعاء».(2)

همانا وجود گرانمایه مادرت به عنوان جایگاه انورا امامت برگزیده گردید که در زیارت آن حضرت آمده است... التی شرفت مولدها بنساء الجنة، و سللت منها أنوار الأئمة.(3)

در این جا یک نکته قابل توجهی است که برخی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همسران دیگرشان فرزند داشتند. اما از آن حضرت فرزندی نیاوردند.

ص: 144


1- . بحارالانوار، ج 22، ص 173-210
2- . مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 114، بحارالانوار، ج 43، ص 43، الأنوار الساطعة من الغرء الطاهرة، غالب سیلاوی، ص 356.
3- . مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، زیارت حضرت زهراء (سلام الله علیها)

خداوند از او برای من فرزند، عطا کرد و دیگر همسرانم را محروم نمود.(1)

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی به خدیجه (علیها السلام) فرمودند:

فرشته وحی برای من خبر آورده که کودک نازنین تو، دختر است و در آینده مادر فرزندانی پاک و مبارک خواهد بود. خدا نسل مرا از او قرار خواهد داد و از نسل او پیشوایانی را که برگزیدگان بارگاه الهی در روی زمین هستند بر خواهد گزید.(2)

و نیز فرمود: به خدا سوگند که من به یار و همسر و پشتیبانی بهتر از او ارزانی نگردید. خدا فرزندان مرا تنها از نسل او، قرار داد و فاطمه (سلام الله علیها) را از طریق او به من ارزانی داشت.(3)

هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خداوند برای انجام یک برنامه ی چهل شبانه روزی نیایش و آمادگی جسمی و روحی و معنوی برای انعقاد نطفه ی حضرت زهراء (سلام الله علیها) مأمور به کناره گیری از حضرت خدیجه (علیها السلام) می شوند. آن حضرت روزی چند بار از دوری رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غمگین می شوند و اشک می ریزند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط عمار یاسر، برای حضرت خدیجه (علیها السلام) پیغام می فرستند که دوری من از تو جز به نیکی و خیر نیست، بلکه به دلیل اطاعت از فرمان پروردگارم و دریافت تحفه و هدیه(4)

خداوندی است. تو نیز به عبادت خدا و پالایش جان و روح خویش بپرداز خداوند هم به دلیل وجود شایسته ی تو و شکیبایی است، هر روز چندین مرتبه بر فرشتگان گرانمایه اش مباهات می کند.(5)

5- حضرت خدیجه (علیها السلام) مادر مؤمنین

لقب «ام المؤمنین» از جانب خداوند تعالی به حضرت خدیجه (علیها السلام) عطا گردیده است، چنانچه می فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» سوره ی احزاب، آیه ی 6 «پیامبر اولی و احق و سزاوارتر به مؤمنان است. از خود آن ها و زنان پیامبر [در حرمت نکاح به حکم] مادران مؤمنان هستند».

که این آیه ی شریفه، دلالت دارد بر شرافت و جایگاه ویژه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد خداوند که همسران آن حضرت را از نظر احترام و رعایت شؤن ادب در زندگی. مادر معنوی و روحانی مؤمنین، معرفی

ص: 145


1- . فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی ج 7 ص 134
2- . بحار، ج 43، ص 2. «قال یا خدیجة هذا جبرئیل (علیه السلام) یُبَشِّرُنِی انثی و أنها النسلة الطاهرة المیمونة و ان الله تبارک و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل أئمة و یجعلهم خلفاء فی أرضه بعد انقضاء وحیه...» فرمود: ای خدیجه این جبرئیل است، به من خبر می دهد که جنین تو دختر است و برای نسل پاک و مطهری است، خداوند تبارک و تعالی، به زودی نسل مرا از او قرار می دهد و از نسلش امامانی به وجود می آیند و پس از انقطاع وحی، جانشینان من بر روی زمین خواهند بود. الخرائج و الجرائج قطب الدین راوندی، ج 2، ص 524 جلاء العیون، مجلسی، ج 1، ص 122.
3- . الاصابة ابن حجر، ج 8 ص 103، و رزقنی منها الله الولد دون غیرها من النساء... اسد الغابة ج 6، ص 85 و رزقنی الله اولاد اذ حرمنی أولاد ؟؟، الاستیعاب ج 4 ص 1824 و رزقنی الله ولدها و حرمنی ولد غیرها، البدایة و النهایة ابن کثیر ج 3 ص 128 المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج 3 ص 8، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد ج 11 ص 158.
4- . مفاتیح الجنان: و صل علی البتول الطاهرة الصدیقة... فاطمة بنت رسولک و بضعة لحمه و التحفة خصصت بها. فان الله عزوجل لیباهی بک کرام ملائکته کل یوم مرارا
5- . بحار، ج 16 ص 78.

نموده است. البته «ام المؤمنین» بودن همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها تأثیرش مسأله ی حفظ احترام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حرمت ازدواج با همسران آن حضرت است.

بنابراین یکی از ویژگی و خصوصیات حضرت خدیجه (علیها السلام) آن است که آن حضرت مادر مؤمنین بوده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم خطاب به حضرت خدیجه (علیها السلام) فرمودند: یا خدیجه خیر امهات المؤمنین و أفضلها و سیدة نساء العالمین.(1)

ای خدیجه، تو بهترین و برترین مادر ایمان آورندگان و سرور زنان عالم هستی، در اینجا باید کمی تأمل کرد و صاحب نظران در مقام مقایسه برآیند، که آیا این وصف حضرت حق (همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ام المؤمنین هستند) در مورد همه ی همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صادق (علیه السلام) یا خیر؟

آیا در میان همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن ها که اسرار ایشان را فاش نمودند و آیات 3 و 4 سوره ی تحریم در شأن آن ها نازل شد «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَی بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ» آیه ی 3 تحریم

«إِنْ تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ» آیه ی 4 تحریم

«و چون پیامبر با یکی از همسرانش سخنی نهانی گفت و همین که وی آن را [به زن دیگر] گذارش داد و خدا [پیامبر] را بر آن مطلع گردانید [پیامبر] بخشی از آن را اظهار کرد و از بخشی [دیگر] اعراض نمود. پس چون [مطلب] را به آن [زن] خبر داد، وی گفت: چه کسی این را به تو خبر داده؟ گفت: مرا، آن دانای آگاه خبر داده است. اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنید [بهتر است]

واقعاً دل هایتان انحراف پیدا کرده است و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید در حقیقت خدا، خود سرپرست او است و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز یاور اویند] و گذشته از این، فرشتگان [هم] پشتیبان [او] خواهند بود».

حضرت خروج نمودند، در مقام معنوی ام المؤمنین با حضرت خدیجه کبری (علیها السلام) برابرند؟

علماء و دانشمندان اهل تسنن اعتراف به این حقیقت نموده اند که سوره ی تحریم درباره ی عایشه و حفصه نازل شده و دها حدیث وارده از طریق ابن عباس عمو زاده ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمر بن الخطاب نیز بازگو کننده ی این حقیقت است. صحیح بخاری، ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بحاری. ج 3، ص 137 و کتاب فضائل القرآن، ج 2 ص 138 و باب موعظة الرجل، ج 3 ص 147 و کتاب المظالم، ج 4، ص 47، صحیح مسلم مسلم بن حجاج، باب الرضا، ج 1، ص 579 و 580. سنن الترمذی، ابوعیسی محمد بن

ص: 146


1- . انوار الساطعه من الغراء الطاهرة غالب سیلاوی ص 226

عیسی بن سورة السلمی الترمذی، ج 2، ص 409، السنن الکبری، احمد بن شعیب النسائی، ج 1، ص 302. تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، ج 8، ص 183، الکاشف عن حقائق غوامض التنزیل، محمود زمخشری، ج 7، ص 363، همچنین در تفسیر در المنثور، حلال الدین سیوطی، و تفسیر طبری، ذیل آیات 3 و 4 سوره ی مبارکه تحریم.

ثم خاطب سبحانه، عایشة و حفصة. فقال«ان تَتُوبا الی اللهِ مِنَ التعاون علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، بالإیذاء و التظاهر علیه، فقد حق علیکما التوبة و وجب عیکم الرجوع الی الحق»

پس خداوند، عایشه و حفصه را مخاطب کرد و فرمود: اگر این دو، توبه کنند. یعنی از اذیتی که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند و با کمک یکدیگر، ایشان را آزردند و تظاهر کردند که با او هستند و به او خیانت کردند، پس توبه بر شما دو نفر واجب است که به حق برگردید «بیان السعادة فی مقامات العبادة، سلطان محمد گنابادی، ج 4، ص 188»

«و الآیة باتفاق المفسرین من الخاصة و العامة فی عائشة و حفصة»

(مجمع البیان فی تفسیر القرآن، لابی الفضل بن الحسن الطبرسی، ج 1، ص 474، کنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن عمر رضا قمی مشهدی، ج 13، ص 324)

الطرائف من معرفة مذاهب الطوائف. سید رضی الدین علی ابن طاووس، ج 1، ص 291 و 292 «و اجمع المسلمون علی أن خدیجة من أهل الجنة و ان الشک فی بشارة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لها بذلک کفر و اختلف المسلمون فی عائشة اختلافا عظیماً فذهب کثیر من المسلمین الی تکفیرها بخروجها علی بنی هاشم و حربها لهم و طعنها فی امامة علی بن ابی طالب (علیه السلام)، بعد صحة إمامته عند کافة المسلمین و ثبوت مبایعته، و قتلها بسبب ذلک الخروج نحوستة عشر ألفا ما بین صحابی الی مسلم و مؤمن و مع ما رووا أنها من جملة من أفشی سر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و آذاه همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که خدیجه (علیها السلام) از اهل بهشت است و کسی که در مورد این مطلب، که بشارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. شک کند، کافر است، اما مسلمانان در مورد عایشه اختلاف شدید و بزرگی با یکدیگر دارند و بیشتر مسلمانان او را تکفیر کرده اند، زیرا که در برابر بنی هاشم قیام کرد و با آنان جنگید و بنی هاشم را از آن جا که پیرو علی بن ابی طالب (علیه السلام) بودند. و با مامتش اقرار داشتند، سرزنش می کرد، تازه این ها بعد از آن مرحله ای بود که امامت علی (علیه السلام) برای همه ی مسلمانان واضح گردید. و بیعت با او در غدیر خم ثابت شده بود او به سبب قیامی که کرد. بیش از شانزده هزار نفر از صحابی مسلمان و مؤمن کشته شدند و دیگر این که از جمله کسان بود که بسیاری گفته اند که سر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را فاش کرد و او را رسوا نمود.

ص: 147

الطرائف، ج 1، ص 410

إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و ا لحقد. تقی الدین احمد مقریزی ج 6، ص 28.

«و قد اختلف أیهما أفضل هی أو عائشة؟ فرجح فضل خدیجة جماعة من العلماء»

آیا در مدینه پیش نیامد که أصحاب سرزده وارد خانه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند و به دنبال آن آیه ی 53 سوره ی احزاب نازل شد، در حالی که چنین گزارش را در خصوص حضرت خدیجه (علیها السلام) در تاریخ مکه نیافتیم؟

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا» سوره ی أحزاب، آیه ی 53.

«ای کسانی که ایمان آورده اید، داخل اتاق های پیامبر مشوید، مگر آن که برای (خوردن) طعامی به شما اجازه داده شود (آن هم) بی آن که در انتظار پخته شدن آن باشید ولی هنگامی که دعوت شدید داخل گردید. و وقتی که غذا خوردید پراکنده شوید. بی آنکه سر گرم سخنی گردید، این (رفتار) شما پیامبر را می رنجاند و [ولی] از شما شرم می دارد، و حال آنکه خدا از حق [گویی] شرم نمی کند. و چون از زنان [پیامبر] چیزی خواستید از پشت پرده از آنان بخواهید. این برای دل های شما و دل های آنان، پاکیزه تر است. و شما حق ندارید، رسول خدا را برنجانید. و مطلقاً (نباید) زنانش را پس از [مرگ] او به نکاخ خود در آورید، چرا که این (کار) نزد خدا همواره [گناهی] بزرگ است»

آیات 11-20 سوره ی نور در خصوص تهمتی دروغین، به یکی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، نازل نشده؟

«إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ (11)» «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ (12)» «لَوْلَا جَاءُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ (13)» «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ (14)» «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ (15)» «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (17)» «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (19)» «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ (20)» سوره ی نور

ص: 148

در حقیقت، کسانی که آن بهتان [داستان] افک را [در میان] آوردند، دسته ای از شما بودند آن (تهمت) را شری برای خود تصور می کنند بلکه برای شما در آن مصلحتی [بوده] است برای هر مردی از آنان [که در این کار دست داشته] همان گناهی است که مرتکب شده اند. و آن کسی از ایشان که قسمت عمده آن را به گردن گرفته است. عذابی سخت خواهد داشت + چرا که هنگامی که آن [بهتان] را شنیدند، مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند و نگفتند: این بهتان آشکار است؟ + چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نیاوردند؟ پس چون گواهان [لازم] را نیاورده اند. اینانند که نزد خدا دروغ گویانند +

و اگر فضل خدا و رحمتش در دنیا و آخرت بر شما نبود، قطعاً به [سزای] آن چه در آن به دخالت پرداختید، به شما عذابی بزرگ می رسید +

آن گاه که آن [بهتان] را از زبان می گرفتید و با زبان های خود چیزی را که بدان علم نداشتید، می گفتید و می پنداشتید که کاری سهل و ساده است با این که آن [امر] نزد خدا پس بزرگ بود+

(وگرنه) چرا وقتی که آن را شنیدید نگفتید. برای ما سزاوار نیست که در این (موضوع) سخن گوییم. (خداوندا) تو منزهی، این بهتانی بزرگ است +

خدا اندر تان می دهد که هیچ گاه دیگر مثل آن را، اگر مؤمنید + تکرار نکنید، و خدا برای شما آیات (خود) را بیان می کند. و خدا دانای سنجیده کار است +

کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده اند، شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پر درد خواهد بود و خدا (است که) می داند و شما نمی دانید + و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و این که خدا رئوف و مهربان است. [مجازات سختی در انتظارتان بود]

از آیاتی که پیرامون حدیث (اِفک) وارد شده است، بر می آید که منافقان، یک فرد بی گناهی را به عمل منافی عفت متهم نمودند. و درباره ی فردی تهمت زدند که آیات قرآن با قاطعیت کم نظیری با آن برخورد نموده و آنان را سر جای خود نشاند.

این فرد بی گناه کیست؟ مفسران و محققان درباره این مطلب، اختلاف نظر دارند، عده ای می گویند: مقصود عایشه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. محدثان و مفسران عامه (سنی ها) شأن نزول آیات «افک» را مربوط به عایشه می دانند و در این مورد داستان مفصلی را نقل می کنند که خلاصه ی آن چنین است.

ص: 149

عایشه که خودش ناقل این داستان است می گویند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مقصود عایشه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و گروهی دیگر معتقدند که مقصود ماریه مادر ابراهیم، همسر دیگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

عایشه خودش ناقل این داستان است که می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام مسافرت، یکی از همسرانش را به قید فرعه همراه خود می برد، در جنگ «بنی مصطلق» قرعه به نام من اصابت کرد و من در این سفر افتخار ملازمت او را داشتم، سرکوبی دشمن به پایان رسید و سپاه اسلام در حال بازگشت به مدینه بودند و در نزدیکی مدینه، شب هنگام به استراحت پرداختند، ناگهان ندای «الرحیل آماده ی حرکت شوید»

اسرار سپاه اسلام را فرا گرفت و من از کجاوه خود در آمدم و برای قضای حاجت به نقطه ی دوری رفتم.

وقتی که به نزد کجاوه ی خود بازگشتم متوجه شدم گردن بندی که از مهره های یمنی داشتم، باز شده و به زمین افتاده است، من بار دیگر به دنبال آن رفتم و مقداری معطل شدم. پس از آن گردن بند را یافتم و به جایگاه خود بازگشتم. اما سپاه اسلام حرکت کرده بود و کجاوه ی مرا نیز به گمان این که من در میان آن هستم، روی سر گذارده و رفته بودند. من تک و تنها در آن جا ماندم، ولی می دانستم وقتی به منزل بعدی رسیدند و مرا در محل ندیدند به سراغ من می آیند، اتفاقاً یک نفر از سپاهیان اسلام به نام «صفوان» از لشکر عقب مانده بود. به هنگام صبح مرا از دور دید. نزدیک آمد و مرا شناخت. بی آن که با من سخن بگوید: کلمه ی «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» را به زبان جاری کرد.

سپس شتر خود را خوابانید، و من بر آن سوار شدم، او در حالی که مهار ناقه را در دست داشت، مرا به سپاه اسلام رساند.

وقتی منافقان، به خصوص رئیس آن ها، از جریان آگاه شدند. به شایعه سازی پرداختند و شایعه در شهر پیچید و نُقل مجالس گردید، و کار به جایی کشید که گروهی از مسلمانان، درباره ی من گمان بد بردند و به پس از مدتی آیات «افک» «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ...» نازل گردید، و مرا از تهمت منافقان پاک ساخت (اقتباس از صحیح بخاری، ج 3 ص 154)

این فشرده ی داستان افک بود که عامه با افتخار تمام آن را نقل می کنند.(1)

اما این شأن نزول هم از لحاظ سند و هم از لحاظ متن موهون و بی ارزش می باشد و با عقل و تاریخ صحیح سازگار نیست چرا که:

ص: 150


1- . روح المعانی، ج 18 ص 420، طبری، ج 18، ص 109، مجمع البیان، ج 7، ص 228.

اولاً: این داستان تنها یک راوی دارد و آن هم خود عایشه است؟ آیا دهان همه صحابی بسته و مُهر زده شده بود، که هیچ یک از آنها جز، عایشه، نمی توانستند چیزی از آن را برای ما روایت نمایند؟ ثانیاً: آن چه بر شگفتی این داستان می افزاید، حرکت بسیار سریع سپاه است، مگر رفتن عایشه برای پیدا کردن گردن بند چه مقدار وقت می گرفت که چون برگشت، همه سپاه بار خود را بسته و حرکت کرده بودند و اثری از آن ها بر جای نمانده بود؟ در حالی که هر سپاهی به ناچار ابتدا و انتها و مقدمه و مؤخره دارد و مسلم است که جایگاه زوجه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در انتهای سپاه نبوده است ثالثاً: مگر عایشه برای رفتن به آبریزگاه چه مقدار از سپاه دور شده بود که زوزه ی شتران و همهمه ی مردان را به هنگام بار برداشتن و کوچ کردن نشنید؟

رابعاً: هودَج و کجاوه ای که حاملانش آن را بر می دارند و متوجه خالی بودن آن از سرنشین نمی شوند این سرنشین چه اندازه سبک وزن بوده است؟

خامساً: این خانم مورد احترام قبیله ی بنی تمیم را چه شده که بیش از یک ماه هدف تیر زبان تهمت زنندگان قرار گرفته بود و واکنشی از طرف قبیله اش انجام نمی گرفت؟ مگر شمشیرهای دلیر مردان «تیم» کجا بودند؟ پدرش ابکر و برادرانش، عبدالله و عبدالرحمان و پسر عموهایش طلحه و عبدالرحمان و برادر زاده اش عبدالرحمان بن عثمان را چه شده بود که از او دفاع نمی کردند؟ ابوبکر را چه شده بود که نتوانست در برابر بدگویی گروهی از برادران مسلمانش به رئیس مشرکان [ابوسفیان] دم فرو بندد، ولی در برابر کسانی که پرده ی شرف خانواده اش را دریده بودند، لب فروبسته و زبان در کام کشیده بود؟ نتیجه روشن این بررسی به ما نشان می دهد که این شأن نزول علاوه بر این که برخی از روایات با برخی دیگر تناقض دارند. با واقعیت تاریخی هم تناقض دارد و از جعلیات و دروغ های خود عایشه می باشد که این عمل را صحنه سازی کرده است حال آن روایتی که در بر دارنده ی شأن نزول آیه ی شریفه افک است چیست؟

هنگامی که به کتب حدیث و سیره ی مکتب اهل البیت (علیهم السلام) مراجعه می نماییم، از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و امامان از فرزندان آن بزرگوار (علیهم السلام) امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) چنین می یابیم. پادشاه قبط، غلامی به نام «جریح» و کنیزی به نام «ماریه ی قبطیه» را برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه فرستاد.

آن دو نفر، اسلام آوردند و اسلامشان نیکو گردید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن کنیز را نزد خود نگه داشت و او «ابراهیم» را به دنیا آورد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن دو را خیلی دوست می داشت (ابراهیم و مادرش) که این باعث حسادت عایشه و حفصه گردید. تا آن جا که همراه با پدرانشان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «ابراهیم پسر شما نیست، او فرزند آن غلام یعنی جریح است،

ص: 151

و ما بر آن گواهی می دهیم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن که بر دروغ بودن این شهادت و تهمت آگاه بود، ولی چون دریافته بود که این تهمت ممکن است در جان و دل دیگران اثر گذارد.

اراده فرمود: تا حقیقت را برای اصحابش آشکار گرداند. بدین جهت در حال خشم، به حضرت علی (علیه السلام) فرمان داد تا برود و آن غلام یعنی جریح را بکشد و به او فرمود: اگر موضوع برخلاف آن چه گفته شده بر تو روشن گردید، او را به حال خود بگذار و آسیبی به وی مرسان.

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با شمشیر به سوی جریح رفت. جُریح از ترس، فرار کرد و از درختی بالا رفت و امام علی (علیه السلام) از پی او در آمد، جریح خود را به زمین افکند و جامه از پاهایش کنار رفت و بر حضرت آشکار شد که او خصی (خاجه) است، پس او را نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد و آن چه از او دیده بود، بیان داشت.

رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحابش را فراخواند و آن ها جریح را دیدند و توطئه ی آن گروه آشکار گردید، و تهمتشان باطل شد آن ها نیز نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و پوزش خواستند، پس از آن، آیات «افک» نازل شد و «ماریه» و «جریح» را از تهمتی که بدان متهم شده بودند تبرئه نمود.

الهدایة الکبری حسین بن حمدان الخصیبی، ص 7 و 2. تفسیر قمی، ج 2، ص 100، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 581، بحارالانوار، ج 22، ص 155، چاپ بیروت. تفسیر صافی، فیض کاشانی (ملامحسن) ج 3، ص 423، مجمع البحرین و مطلع النیرین، فخرالدین بن محمد طریحی، ج 1، ص 82 و برهان ج 5، ص 369.

بنابراین، این آیات شریفه، در شأن «ماریه ی قطبیه» همسر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است. نه در شأن عایشه.

حدیثی شریف از لسان مبارک امام علیه السلام در این جا ذکر می کنیم تا مطلب خوب هویدا گردد و یک تنبه ی باشد برای افراد.

حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرماید: چون حضرت قائم آل محمد (علیهم السلام) ظاهر شود، عایشه را زنده گرداند تا آن که او را حد بزند. و همچنین انتقام گیرد، از برای حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها).

راوی عرض کرد: فدایت شوم، به چه سبب او را حد می زند؟

حضرت فرمود: به جهت تهمت و افترایی که به مادر ابراهیم (ماریه) زد.

راوی پرسید: چرا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را حد نزد، و حد او را تأخیر انداخت تا اینکه توسط حضرت قائم آل محمد (علیهم السلام) این حد را جاری گرداند؟

ص: 152

حضرت فرمود: زیرا حق تعالی، حضرت ختمی مرتبت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای رحمت فرستاده است و حضرت قائم (علیه السلام) را برای انتقام خواهد فرستاد.

المحاسن البرقی، ج 2، ص 339، علل الشرایع شیخ صدوق، ج 2، ص 580، مختصر بصائر الدرجات حسن بن سلیمان حلی، ص 13.

دلائل الامامة، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، ص 485. بحار الانوار مجلسی، ج 22، ص 242، ج 22، ص 640 مستدرک میرزا حسین طبرسی نوری، ج 18، ص 92.

تفسیر صافی، ج 3، ص 359، تفسیر نور الثقلین عبد عی بن جمعه حویزی، ج 3، ص 467. مجمع البحرین طریحی، ص 324، مکیال المکارم سید محمد تقی موسوی اصفهانی، ج 1، ص 52.

بنابراین لقب «ام المؤمنین»

در مورد همه ی همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، صادق نیست و ثبوتش مشروط به رعایت تقوا می باشد. یعنی هسمران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تا مادامی «ام المؤمنین» هستند که رعایت تقوا و ورع را نموده باشند. زیر که اگر غیر از این باشد با آن چه که خداوند متعال در آیه ی دیگر فرموده و می فرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»، آیه ی 13 حجرات. گرامی ترین شما نزد پروردگار، با تقواترین شماست، منافات خواهد داشت، روی این جهت، خداوند متعال «ام المؤمنین» بودن همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را منوط به رعایت تقوا و پرهیزکاری نموده و در همان سوره ی که همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را «ام المؤمنین» خوانده است، می فرماید:

«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا»، آیه ی 32 سوره ی احزاب ای همسران پیامبر شما مثل سایر زن ها نیستید. اگر تقوا پیشه کنید، یعنی: ای همسران پیامبر، شما مثل سایر زنان ها نیستید و به خاطر «ام المؤمنین» بودن بر نانوان دیگر برتری پیدا کرده اید، اما این برتری شما منوط به رعایت تقوا می باشد.

و در آیه ی دیگر می فرماید:

«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرًا»، آیه ی 30 سوره ی احزاب ای همسران پیامبر هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود. عذاب او دو چندان خواهد بود. و این برای خدا آسان است.

یعنی: اگر زنی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرتکب گناهی شد، نه تنها «ام المؤمنین» بودن برای او فایده ای نخواهد داشت، بلکه از این درجه و اعتبار ساقط شده و دو چندان نیز عذاب خواهد بود.

ص: 153

آیا احترام «ام المؤمنین» بی حد و مرز است، اشاره به عایشه و حفصه همان طور که قبلاً گذاشت، گفتیم که: عنوان «ام المؤمنین» برای همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منوط به رعایت تقوا می باشد و اگر همسری از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این مسئله را رعایت نکرد، طبق فرمایش خداوند، در قرآن، دو برابر زن های دیگر مجازات خواهند شد. و از این مطلب، این مسأله، روشن می شود که، احترام نسبت به همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حد و مرز دارد. یعنی هر دام از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که تقوی را رعایت کرد. نزد ما محترم است و هر کدام که تقوی را در زندگی خود لحاظ ننموده قابل احترام نخواهد بود.

برای روشن شدن مطلب دو مثال را توجه کنید: 1- از نظر قرآن در میان دوازده ماه، چهار ماه حرمت خاص دارد و نباید در آن ها جنگ و نبرد کرد.

2- مسجدالحرام، حرم امن خدا می باشد و کسی که داخل مسجدالحرام بشود ولو این که مُجرم باشد، تا مادامی که داخل مسجد می باشد جانش محترم است و نباید متعرض او شد، اما این احترام تا مادامی است که شخص مجرم در داخل مسجد متعرض دیگران نشود. وگرنه باید مسلمانان به عنوان دفاع از خود در مقابل او بایستند ولو این که منجر به کشتن او بشود. کما این که خداوند در سوره ی توبه در این باره می فرماید:

«وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّی یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ»، آیه ی 191 سوره ی بقره و در آیه ی بعد می فرماید:

«الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ...» آیه ی 194 سوره ی بقره.

بنابراین همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تا مادامی محترمند که مراعات تقوی را نموده باشند، و در غیر این صورت چگونه ممکن است نزد مسلمانان عزیز و محترم باشند. و اصولاً اسلام تبعیض بی مورد ندارد و شخص پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم عزیز، بی جهت خدا نیست، بلکه بخاطر پاکی و رعایت تقوی مقرب درگاه خداوند شد، به دلیل آیه ی شریفه: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ آیه ی 13 سوره ی حجرات»

بنابراین نام گذاری هر یک از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با عنوان «ام المؤمنین» هرگز به صورت بدوی و ابتدایی، حکم به تلازم ایمان او ندارد و نمی توان به این دلیل که این عنوان را دارد، حکم به ایمان او کرد. بلکه باید برای حکم به ایمان هر یک از آن ها تقوا و پرهیزکاری شان اثبات گردد. زیرا که خداوند سبحان، فرموده است: «إِنِ اتَّقَیْتُنَّ...- آیه ی 32 سوره ی احزاب.

هرگاه تقوا پیشه کنید. و البته مفهوم این مطلب آن است که چه بسا یکی از آن ها فاقد تقوا باشد. و کسی که تقوا ندارد، طبق اجماع همگان، فاقد ایمان است.

ص: 154

علاوه بر این، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت خاص و مشخص، «ایمان» عایشه را نفی کردند و ارابی ایمان خوانده اند.

«طبرانی و عبد بن حمید» از «کثیر بن مرة خصرمی» به نقل از عایشه، نقل کرده اند که:

«اَنّ النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، دخل علیها مع ابی بکر، فقال لها رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): یا عائشة أطعمنیا، فقالت: والله ما عندنا طعام، فقال أطعمنیا.

فقالت: والله ما عندنا طعام، فقال: أطعمنیا.

فقالت: والله ما عندنا طعام: فقال أبوبکر:

یا رسول: ان المرأة المؤمنة لا تخلف علی علی الشیء أنه لیس عندنا و هو عندها...

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ما یدریک أمؤمنة هی أم لام ان مثل المرأة المؤمنة فی النساء کمثل الغراب الأعصم من الغربان و اِنَّ النار خلقت من السفهاء و ان النساء من السفهاء الإصاحبة القسط و المصباح».(1)

یعنی: روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اتفاق ابوبکر نزد عایشه رفتند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای عایشه، به ما غذایی بده، عایشه گفت: به خدا سوگند، هیچ غذایی نداریم، فرمود: به ما غذایی بده، گفت: به خدا قسم هیچ غذایی نداریم، ابوبکر گفت: ای رسول خدا، یک زن مؤمنه هرگز درباره ی چیزی که دارد به دروغ سوگند نمی خورد و نمی گوید که ندارم، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از کجا می دانی که او مؤمنه است یا خیر؟ مثال زن مؤمنه در میان زنان مانند کلاغ پا کوتاه، کمیاب و نادر است، و دوزخ از سفیهان خلق شده و زنان از شمار سفیهان هستند، مگر زنان با انصاف و صاحبان هدایت.

این حدیث تمام آن چه را که به دروع درباره ی فضیلت عایشه جعل کرده اند، از جمله این که او زنی مؤمنه بوده و به وی وعده ی بهشت داده شده و... و با جعل این اکاذیب از او چهره ای مثبت ساخته اند، را رد و نفی می کند. آن هم پس از آنکه عایشه سوگند می خورد که در خانه، غذایی ندارد و سه مرتبه این سوگند را به دروغ خورد و با این حال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را تکذیب می فرمود. بدیهی است این که می دانست در خانه غذایی وجود دارد، اما عایشه خِلاف سخن آن حضرت را ادعا می کرد و بر ادعای دروغ خود، قسم و سوگند نیز می خورد و هر سه مرتبه سخن دروغ خود را با سوگند همراه کرد. اینجا بود که پدرش ابوبکر از اصرار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شگفت زده شد. و از دختر خود به گمان این که مؤمنه

ص: 155


1- . مسند الشامین، طبرانی، ج 4، ص 91، مسند عبد بن حمید ابو محمد بن حُمید کسی، ج 4، ص 155، المطالب العالیه، ابن حجر، ج 5، ص 106

است و زن مؤمنه سوگند دروغ نمی خورد، دفاع کرد. اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب او فرمود: تو از کجا می دانی که او مؤمنه است یا خیر؟

بر این اساس هیچ کس نمی تواند ادعا کند که میان تسمیه ی به «ام المؤمنین» و مؤمنه بودن همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ملازمت وجود دارد. به خصوص درباره ی عایشه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤمنه بودن وی را با صراحت نفی کرده و پدر او را، که گمان می کرد که عایشه مؤمنه است، به شدت توبیخ نمود.

اگر مردی به زن خود بگوید: «أنتِ عَلَیَّ کظهر اُمی» آن زن برای او شرعاً حرام می شود، زیرا که او را به منزله ی مادر خود قرار داده است. و سخن خدای سبحان که می فرماید: «وَ اَزواجُهُ اَمَّهاتُهُم» و زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مادران مؤمنانند. آیه ی 6 سوره ی أحزاب، همین قاعده و همین مجرا را دارد. با این تفاوت که این تنزیلی است الهی، و این سخن خداوند نیز هرگز ثابت نمی کند که همه ی زنان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) واقعاً مؤمنه هستند، بلکه با نبودنشان اثبات می گردد.

در این جا باید اشاره کرد به احادیثی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) حکم به طلاق و جدایی و فسخ همسری عایشه از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کرده اند. و با این کار، عنوان «ام المؤمنین» را از او سلب نموده اند. و این امر بدان سبب است که شرط صریح خداوند که در قرآن می فرماید: «إِنِ اتَّقَیْتُنَّ» اگر پرهیزکار باشید. و شرط: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ» و در خانه های خود بمانید. آیه ی 33 سوره ی احزاب

را مخالفت کرده و پیمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را شکسته و به جنگ خلیفه ی بر حق آن حضرت امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) رفته و فتنه ی بزرگی را در میان مسلمانان گسترش داده است.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امر طلاق همسران خود را در صورتی که علیه امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) قیام و خروج نمایند، به آن حضرت واگذار نمود. و این حکم طلاق خاص می باشد نه عام، و از مختصات و ویژگی های خاص نبوت است، نه همه ی مردم

لذا با صِرف ایقاع و انجام گرفتن امر طلاق، آن زن، از عنوان همسری با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا می شود و دیگر در شمار «اُمُّهات المؤمنین» نخواهد بود. و مانند آن است که خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خود، طلاق داده باشد و روایاتی که در این باره وجود دارد، از طُرُق روایی شیعیان و از طریق روایی اهل تسنن، بسیار و پرشمار هستند که به مواردی چند اشاره می کنیم:

ص: 156

1- مرحوم شیخ طوسی قدس سره، باسناد خود از ائمه ی اطهار (سلام الله علیهم) به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده است که آن حضرت وصیت خویش را در بستر شهادت برای امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) املاء فرمود که از جمله ی موارد وصیت این است:

«یا علی أنت وصیی علی أهل بیتی، حیهم و متیهم و علی نسائی، فمن ثبتها لقیتنی غداً، و من طلقها فأنا بریء منها لم ترنی و لم أرها فی عرصة القیامة و أنت خلیفتی علی امتی من بعدی»(1)

«ای علی تو وصی من بر أهل بیت و خانواده ام، چه زنده و چ مرده ی آن ها، می باشی، به خصوص در مورد همسرانم، پس هر کدامشان را که تثبیت کردی مرا در قیامت خواهد دید. و هر کدام را که طلاق دهی، در آن صورت، من از او بی زارم و بری هستم، و مرا در عرصه ی قیامت، نخواهد دید. و بدان که تو خلیفه ی من هستی بر امتم»

2- مرحوم سید رضی رضوان الله تعالی علیه. باسناد خود، از امام کاظم (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) چنین نقل می کند: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) «یا علی إن عائشة و حفصة ستشاقّانک و تعصیانک بعدی، و تخرج علیک عائشة فی عساکر الجدید (تبغضانک) و تتخلف الأخری تجمع إلیها الجموع، هما فی الأمر سواء فما أنت صانع یا علی؟

قال: یا رسول الله، إن فعلتا ذلک، تلوتُ علیهما کتاب الله و هو الحجة فی ما بینی و بینهما»

فأن قبلتا و الا أشهدت الله و أشهدتک علیهما و رأیت قتالهما علی ضلالتهما، قال: و عقر الجمل؟ قال: قلت: و عقر الجمل. قال: و ان وقع؟ قال: قُلتُ: و ان وقع فی النار قال (صلی الله علیه و آله و سلم) اللهم اشهد، ثم قال: یا علی اذا فعلتا ما شهد علیهما القرآن، فأبنهما منی فانهما بَائِنَتَانِ، و أبو هما شریکان لهما فی عملتا و فعلتا»(2)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصیت خود، به امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: ای علی، عایشه و حفصه از تو جدا خواهند شد و تو را عصیان خواهند نمود، عایشه علیه تو قیام خواهد کرد. با سپاهی زره پوش و آن دیگری می ماند و جمع کثیری را برایش فراهم می آورد، این دو در این کار مساوی هستند، در آن صورت، ای علی، چه خواهی کرد؟ امام علی (علیه السلام) عرض کرد: اگر آن ها چنین کنند در آن صورت قران را بر ایشان خواهم خواند. زیرا برای من و آن ها این کتاب حجت است.

اگر بپذیرند که چه خوب است، والا سنت را بر ایشان بازگو خواهم کرد. و از وظایف و واجباتی که در امر اطاعت از من به گردن دارند و از حق واجب که به عهده ی آن ها است، سخن خواهم گفت اگر بپذیرند که هیچ والا در آن صورت، خدا و شما را برای آن ها به گواهی می گیرم و کشتن آن ها را بر زنده بودنشان ترجیح خواهم

ص: 157


1- . العیبة شیخ طوسی، ص 97، منشورات مکتبة بصیرتی، چاپ الغدیر، قم.
2- . بحارالانوار، ج 22، ص 488.

داد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودندک و پی کردن شتر به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرمایند: و پاسخ دادم، آری، و حتی پی کردن شتر، فرمود: و اگر اتفاق بیفتد؟ امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند: در پاسخ گفتم: اگر اتفاق بیفتد، در آتش دوزخند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خدایا، گواه باش، سپس فرمود: ای علی اگر کاری را که قرآن علیه آن ها گواهی داده است، انجام دادند، طلاقشان بده که در آن صورت بائن و طلاق یافته خواهند بود. و البته پدران آن دو نیز در کارها و رفتارهای دخترانشان شریک هستند «دیلمی» و «ابن معصوم» به نقل از «خذیفة بن الیمان» نقل کرده اند که روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زنان خود را در خانه ام سلمه رضوان الله تعالی علیها جمع کرد و به آن ها فرمود:

«خوب بشنوید که به شما چه می گویم، آن گاه با دست به سوی امام امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السلام) اشاره فرمود، و به همسران خود گفت: این برادر، وصی، و ارث و قائم من در میان شما و امت است هرچه فرمانتان می دهد اطاعت کنید و هرگز از فرمان او عصیان و سرکشی نکنید، زیرا در آن صورت هلاک خواهید شد.

آنگاه فرمود: ای علی، این ها را [همسران را] به تو سفارش می کنم، لذا تا وقتی که خدا و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او و تو را اطاعت می کنند، آن ها را نگه دار و بر آن ها از اموالت انفاق و تأمین هزینه کن و به آن ها فرمان بده که مطیع تو باشند و از آن چه که مایه ی نگرانی توست نهی کن، و هرگاه تو را عصیان و نافرمانی کردند، رهایشان کن، علی (علیه السلام) فرمود: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) این ها زن هستند و ناتوانی و سستی رأی و اندیشه از ویژگی های زنان است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: با آن ها مدارا کن تا وقتی که مدارا برتر و مؤثرتر است، اما هر کس که عصیان و نافرمانی تو را کرد، طلاقش بده، طلاقی که خدا و رسول از آن زن بیزاری و برائت می جوید. حذیفه می گوید: تمام زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سکوت کردند و سخنی بر زبان نراندند، تا آن که عایشه زبان گشود و گفت: ای رسول خدا، هرگز نشده که ما را به چیزی امر نمایی و ما نافرمانی کنیم، و کار دیگری انجام دهیم، حضرت فرمود: آری ای حمیرا تو، به بدترین صورت ممکن، مرا نافرمانی کردی. به خدا سوگند با این سخنانم مخالفت خواهی کرد. و پس از من با او [علی (علیه السلام)] نافرمان خواهی نمود. و از خانه ای که تو را در آن گذاشته ام، به صورت آراسته خارج خواهی شد. در حالی که گروه هایی از مردم گرداگرد تو را خواهند گرفت و تو با او [امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام)] را ظالمانه مخالفت خواهی کرد و پروردگارت را معصیت خواهی نمود. در آن صورت سگان منطقه ی حو أب برایت پارس می کنند. بی تردید این اتفاق خواهد افتاد. سپس فرمود: برخیزید و به خانه های خودتان بروید. می گوید: برخاستند و به خانه های خود رفتند.(1)

ص: 158


1- . ارشاد القلوب دیلمی، ج 2، ص 423، الدرجات الرفیعة سید علی خان مدنی (ابن معصوم) ص 304 بحارالانوار، ج 8، ص 107.

3- مرحوم شیخ طبرسی از امام باقر (علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود:

«در جنگ جمل وقتی که شتر عایشه را با تیر زدند امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند چاره ای ندارم جز آن که طلاقش دهم. لذا حاضران را به خدا سوگند داد که آیا کسی شنیده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای علی اختیار و امر همسرانم، پس از من، در دست توست در این میانه سیزده تن برخاستند و گواهی دادند که دو تن از آن ها از بدری ها بودند، و اظهار نمودند که خودشان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده اند که به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: ای علی پس از من اختیار و امر همسرانم در دست توست. وقتی که این سخن به گوش عایشه رسید. گریست به گونه ای که صدای گریه اش را شنیدند. امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من خبر دادند و فرمودند: خدای متعال در جنگ جمل با پنج هزار فرشته نشان دار، یاری خواهند کرد».(1)

4- مرحوم شیخ صدوق نیز روایت کرده است از سعد بن عبدالله اشعری که وی از حضرت قائم (علیه السلام) مسائلی چند پرسید از آن جمله:

«ای مولای من و فرزندِ مولای من. ما از شما روایت کردیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اختیار طلاق همسران خود را در دست امیر مؤمنان علی (علیه السلام) قرار داده است. همان گونه که در جنگ جمل کسی را نزد عایشه فرستاد که: تو اسلام و اسلامیان را با این فتنه ات، برآشفتی، و فرزندانت را با جهالت هایت به دام چاله های هلاکت و نابودی رساندی. اگر شرت را از سرم کم کنی که هیچ و الا طلاقت می دهم، حال آن که همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طلاقشان با رحلت (شهادت) آن حضرت صورت می گرفت، حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود: طلاق چیست: گفتم: این که رها شوند، آن حضرت فرمود: اگر طلاق آن ها با رحلت (شهادت) رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صورت می گیرد و رها می شوند، پس چرا ازدواج مجدد برای آن ها حلال نیست؟ گفتم: زیرا خداوند تبارک و تعالی، ازدواج را بر آن ها حرام کرده است. فرمود: چگونه این امر ممکن است و حال آن که با رحلت (شهادت) آن حضرت، راه ازدواج مجدد برایشان باز شده است، و منعی ندارند؟ گفتم: ای فرزند مولای من، مرا از معنای طلاق خاصی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) تفویض فرموده اند و حکم آن را به ایشان سپرده اند، چیست؟ حضرت مهدی (علیه السلام) فرمود: خدای متعال شأن و مقام همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بالا برده و کرامت بخشیده، لذا به این شرف که آن ها امهات المؤمنین (مادران مؤمنان) هستند، مفتخرشان فرمود. سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای ابا الحسن، این شرف والا همچنان برای آنها باقی می ماند تا وقتی که مطیع و فرمان بردار باشند، لذا هر کدام شان که پس از من،

ص: 159


1- . احتجاج علی اهل اللجاج، احمد بن علی ابو منصور طبرسی، ج 1، ص 24

خدای متعال را نافرمانی کردند و علیه تو قیام و خروج نمودند، او را رهایی و طلاق بده، و از این شرافت والا و ام المؤمنین بودن ساقط کن».(1)

5- ابوحنیفه النهانی مغربی، باسنادش از سالم بن ابو الجعد، چنین روایت کرده است

«روزی علی (علیه السلام) کسی را نزد عایشه، که در بصره بود. فرستاد که قضیه ی جمل را پایان ده و به خانه ات برگرد، وی خودداری کرد. سپس بار دیگر کسی را فرستاد، باز هم خودداری نمود. بار سوم نیز کسی را فرستاد و این سخن را به وی پیغام داد: بر می گردی یا سخنی بگویم که پس از آن، خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) او از تو بیزاری خواهند جست، عایشه با شنیدن این سخن گفت مرا برگردانید، مرا برگردانید، یکی از زنان که همراه او بود. گفت: ام المؤمنین چه چیزی تو را این گونه بر آشفته ات کرده است و تهدید علی چه می باشد؟

عایشه گفت: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وی را در سرنوشت خانواده به جای خود نصب کرد و طلاق همسران را به دست او سپرد.(2)

هم چنین ابو حنیفة النعمان مغربی، از عبدالله بن عباس، گزارش کرده است که وی گفت: هنگامی که پس از جنگ جمل کار مردم سامان گرفت، و امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با همسرانشان در بصره مدتی ماندند، مرا نزد عایشه فرستاد و فرمان داد که از بصره خارج شود و خانه اش برگردد: تا آنکه گفت: و عایشه خوش نداشت دست بردارد و بصره را ترک گوید و به خانه اش برگردد. لذا آن حضرت بار دیگر پیام فرستاد و فرمود: به خانه ات برگرد و گرنه به خدا سوگند لفظ و کلماتی را بر زبان می آورم که پس از آن دیگر هیچ مؤمن تو را مادر نمی خواند و با عنوان ام المؤمنین، یاد نمی کند [یعنی لفظ طلاق را به نیابت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر زبان می آورم] وقتی که این پیام به عایشه رسید فریاد بر آورد: مرا برگردانید، مرا برگردانید، به خدا سوگند چیزی را به یاد من آورد که اگر پیش تر می دانستیم و در خاطر می داشتم هرگز این سفر را آغاز نمی کردم. برخی از اخواص او به وی گفتند: ای ام المؤمنین آن سخن چیست؟ گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طلاق زنان خود را به دست او [علی (علیه السلام)] سپرد و وی را وکیل خود ساخت که همسرانش را چه زنده و چه مرده باشند، می تواند پیوند و همسری را قطع نماید، و این که می ترسم که اگر با او محافظت کنم آن کار را بکند، و پس از آن رفت.(3)

ص: 160


1- . کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق رحمة الله علیه، ج 2، ص 197، افرادی که حضرت مهدی (علیه السلام) را دیده اند باب 43.
2- . شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار (علیهم السلام) ابو حنیفة النعمان بن التمیمی المغربی، ج 1، ص 211.
3- . همان، ج 1، ص 392.

ابن اعثم کوفی(1)

از طریق اهل تسنن روایت کرده است که وقتی که عایشه از روی گردانی و رفتن خودداری کرد. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرزند خود امام حسن (علیه السلام) را نزد وی فرستاد و به او فرمود:

«امیر مؤمنان به تو می گوید که: به خدایی که دانه را آفرید و شکافت و جان را حیات بخشید، اگر اکنون نروی [و به مدینه و خانه ات برنگردی] در آن صورت آن چه را که خودت می د انی درباره ی تو اجرا خواهم کرد. می گوید: در آن هنگام عایشه گیسوی سمت راست خود را بافته بود و می خواست گیسوی سمت چپ را ببافد. وقتی که امام حسن (علیه السلام) پیام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را به او رساند، عایشه همان دم بر آشفته شد و گفت: مرا بر گردانید. زنی از مهالبه به او گفت: ای ام المؤمنین عبدالله بن عباس نزد تو آمده بود و ما می شنیدیم که با او با صدای بلند هم سخن شده بودی و جوابش می دادی و پس از چندی با خشم از کنار تو رفت، اما اکنون این جوان با پیام پدرش نزد تو آمد و تو را آشفته و نگران کرد. حال آن که اگر پدرش می آمد این نگرانی و اضطزراب را از تو نمی دیدم.

عایشه گفت: باری این جوان نگرانم کرد. چون فرزند دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. و هر کس که می خواهد به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بنگرد، به تماشای این جوان بنشیند، باری، پدرش پیامی برایم فرستاد که: علی (علیه السلام) برای تو فرستاده مطلع کن، عایشه گفت: وای بر تو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جنگ های خود اموال به صورت انفال به دست آورده بود و آن ها را در میان یاران تقسیم می کرد. از آن حضرت خواستیم مقداری از آن اموال را نیز به ما بدهد و بر این خواسته اصرار و پافشاری کردیم.

در این هنگام علی (علیه السلام) ما را ملامت کرد و گفت: پس کنید، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را خسته کرده اید، ما نیز با او در افتادیم و نسبت به او بدگویی کردیم، او در پاسخ گفت: «عَسَی رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ» (باشد که پروردگار او شماها را طلاق دهد. و به جای شما همسرانی به او دهد که از شما بهتر باشد) باز هم به او بدگویی و تندی کردیم، آنگاه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از کار و رفتار ما با علی (علیه السلام) بر آشفت و به او روی کرد و فرمود: ای علی من طلاق آن ها را به تو وا می گذارم، پس هر کدامشان را که طلاق دهی بائن و جدا شده می باشد.

و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این کار زمان خاصی را معین نمی کند چه در زمان حیات و چه در زمان مرگ، این همان کلمه و گفتاری است که می ترسم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جدا شوم

ص: 161


1- . سنی بوده و تعریف از بنی امیه کرده در کتاب الفتوح خود

(و از عنوان ام المؤمنین محروم کردم)(1)

باری، این روایاات و نصوص که با صراحت نشان می دهند که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بر همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از آن حضرت ولایت دارند با نص حدیث «یوم الانذار» و «یوم الدار» همسویی دارد. حدیثی که حتی اهل تسنن آن را به صورت انبوه روایت کرده اند، در این حدیث آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن ابی طالب (علیه السلام) را پس از خود بر خانواده اش خلیفه و جانشین گذاشت، «احمد بن حنبل» و دیگران چنین روایت کرده اند.

«هنگامی که این آیه نازل شد که «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» آیه ی 214 سوره ی شعراء [و خویشاوندان نزدیکت را هشدار بده]

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تعدادی خاندان خویش را حاضر کرد. سی تن در این دعوت حاضر شدند و خوردند و نوشیدند، پس از آن به آنان فرمود: چه کسی عهده دار بدهی و وعده هایم می شود و در بهشت همنشین من و در میان خانواده ام خلیفه و جانشین من می شود؟ تا آن که گفت: این موضوع را بر خویشاوندان خود، عرضه کرد و علی (علیه السلام) گفت: من»

و بنا به روایت «طبری» امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: «من ای پیامبر خدا و زیر تو خواهم بود. پس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست بر گردنم نهاد و فرمود: این علی بی تردید برادرم و وصی و جانشین من در میان شما خواهد بود. لذا سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید».(2)

به هر حال، مفاد این احادیث آن است که امام علی (علیه السلام) وکالت خاصی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفته اند که مقتضای آن، طلاق دادن هر یک از زنان آن حضرت است، در صورتی که خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را عصیان کنند و علیه وی خروج و قیام نمایند، او می تواند چنان زن عصیان گری را از عنوان «ام المؤمنین» خلع کند و البته این وکالت پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فسخ نمی شود. زیرا در اصل وکالت خاص می باشد و مبدأ تنفیذ آن از سوی خود صاحب شریعت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شده، و پس از شهادت آن حضرت جاری و ساری خواهد بود. و هرگز مانند سایر وکالت ها نمی باشد. و این از خصائص نبوت است، و عایشه بی تردید، علیه امیر مؤمنان علی (علیه السلام) قیام و خروج کرد و به سوی بصره روانه شد و با این عمل خود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نافرمانی کرد و با حکم صریح خدا مخالفت نمود و کشتارهای بی نظیری میان مسلمانان به راه انداخت. او بر اساس مقتضای این احادیث، بی هیچ تردیدی به سبب کارهای پلیدش، از رسول خدا (صلی الله علیه و

ص: 162


1- . الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج 2، ص 484.
2- . تاریخ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، سنی، ج 2، ص 62.

آله و سلم) جدا و بائن و طلاق یافته شده و خود را از لقب «ام المؤمنین» جدا نموده و حرمت خود را در اسلام ساقط و تباه کرده است.

آری، چه بسا اشکالی طرح شود که با آن که ثابت شده است که امام علی (علیه السلام) حق طلاق دادن همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشت و می توانست پس از آن حضرت آن ها را طلاق دهد. مع ذلک در این احادیث چیزی جز تهدید و تلویح به عایشه در خصوص ایقاع و اجرای طلاق دیده نمی شود. که این تهدید برای آن بوده است که او را به روی دانی و رفتن از بصره و بازگشتن به مدینه فرا بخواند. نه این که صیغه ی طلاق را بخواند. و پاکی و افتخار همسری با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را فسخ نماید. لذا عایشه در جایگاه و مکان اعتباری خویش باقی مانده است.

پاسخ این اشکال این است که بی شک این ایقاع و این طلاق چه به صورت فوری و چه به صورت تأخیری و مؤجل، صورت گرفته است زیرا امام علی (علیه السلام) هرگز از امر و خواست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سرپیچی نکرد و آن را مهمل نگذاشت، ولی فرصتی برای این کار نیافت. زیرا که آن حضرت در میان آتش های فتنه قرار گرفته بود و به جنگ با ناکثان، قاسطان و مارقان. مشغول بود. و در چنین شرایطی امکان پرداختن به ایقاع چنان طلاقی فراهم نبود. و توان تحمل پیامدهای آن در آن فرصت های اندک مهیا نمی شد، از این روی در منابع و آثار آمده است که آن حضرت ایقاع و انشای این طلاق را به حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) واگذار نمودند. و ایشان نیز آن را به برادرش حضرت امام حسین (علیه السلام) وانهاد و توصیه فرمود و سرانجام در روزی که امام حسن مجتبی (علیه السلام) به شهادت رسیدند. و عایشه سوار بر استر پیش آمد و مانع گردید که جنازه ی مطهر امام حسن مجتبی (علیه السلام) در جوار قبر جدش، حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دفن گردید. امام حسین (علیه السلام) در آن جا صیغه ی طلاق را جاری نمودند.

7- «مسعودی» در کتاب «اثبات الوصیة» در این باره می نویسد:

«امام حسین (علیه السلام) تصمیم گرفت که جنازه ی امام حسن مجتبی (علیه السلام) را در کنار رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دفن کند، اما عایشه مانع شد و سوار بر استری شد و مردم را علیه امام حسین (علیه السلام) می شوراند و تحریک می کرد.

امام حسین (علیه السلام) وقتی که چنین رفتاری را از عایشه مشاهده کرد. او را طلاق داد. و طلاق نامه را برایش فرستاد، به دلیل آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طلاق همسران خود را پس از خود به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) پس از خود، آن را به حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) سپرد و ایشان نیز آن را به حضرت امام حسین (علیه السلام) واگذار فرمود. و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص: 163

فرموده بود: برخی از همسرانم هرگز در روز قیامت مرا نخواهند دید، و این حکم شامل آن می شود که جانشینان من، آنها را طلاق دهند»(1)

بنابراین عایشه توسط امام حسین (علیه السلام) مطلقه شد و از عنوان «ام المؤمنین» بودن ساقط گردید. البته این امکان نیز وجود دارد. که امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) وی را در جنگ جمل طلاق داده باشد ولی به خاطر محذوراتی این امر را ظاهر شمرده و مکتوم و پنهان نمودند. تا آن که بالاخره امام حسین (علیه السلام) او را در روز دفن جنازه ی امام حسین (علیه السلام) آشکار نمود و موضوع را به وی ابلاغ فرمود.

اینک دستاورد کلام و حاصل سخنی که ما در این جا در پی آن هستیم. آن است که عایشه هرگز مستحق و سزاوار لقب و وصف = ام المؤمنین، از باب تشریف و تعظیم نیست. و با اعمال و کردار او مطابقت نمی کند و هرگز در روز قیامت همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بهشت نخواهد، زیرا که هیچ گاه به شرط اساسی تقوی و پرهیزگاری که قرآن بر آن تأکید می کند. ملتزم و پایبند نبود و این دلیل اخیر دلایل پیشین را معاضدت می کند. آری، اگر تقوا پیشه می کرد و پرهیزگاری می نمودند (با حفصه) در آن صورت، عنوان «ام المؤمنین» می بود، اما بدون تقوا هرگز «ام المؤمنین» نمی باشد (آن دو نمی باشند) و از هیچ و از هیچ گونه کرامتی برخوردار نیست (نیستند) پس بنابر آن چه ذر شد «ام المؤمنین» بودن همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منوط و مشروط به رعایت تقوا می باشد، و بنا به نقل خود اهل تسنن، بعضی از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جمله عایشه رعایت چنین امری را ننمودند و باعمال و کردار ناشایست خود موجبات ناراحتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سایرین را فراهم آوردند. تا جایی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آرزو داشت که تا زمانی که زنده است، مرگ عایشه را ببیند.(2)

عایشه خود در این باره می گوید:

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آرزوی مرگ مرا داشت و می گفت: دوست دارم تا زنده هستم مرگ تو را ببینم و بر تو نماز بخوانم و تو را دفن نمایم السنن الکبری، ابوبکر احمد بن حسین بن علی بیهقی، ج 8، ص 153، طبقات الکبری، ابو عبدالله محمد بن سعد (کاتب واقدی)، ج 2، ص 206.

ص: 164


1- . اثبات الوصیة ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعودی ص 173 از ویژگی ها و اختصاصات معصومین (علیهم السلام) آن است که می توانند همسران برخی از معصومین پیشین را طلاق دهند. تا این که شرف همسری برایشان باقی نماند. و از شفاعت و هم جواری آن حضرات پاک، در بهشت محروم شوند، حضرت امام رضا (علیه السلام) ام فروه، زن پدر خود حضرت امام کاظم (علیه السلام) را پس از به شهادت رسیدن آن، طلاق داد، چنان که کلینی در کافی ج 1، ص 381، به نقل از وشاء این گونه روایت کرده است «از آن حضرت شنیدم که می فرمود: ام فروه دختر اسحاق را در ماه رجب و یک روز پس از شهادت ابا الحسن امام کاظم (علیه السلام) طلاق دادم، عرض کردم، طلاقش دادی آن هم در حالی که می دانست که حضرت امام کاظم (علیه السلام) شهید شده است؟ فرمود: آری
2- . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ج 13 ص 27، البدایة و النهایة ج 5، ص 244، تاریخ طبری، ج 2 ص 433، سیرة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) عبدالله مطلبی، ج 4 ص 1057، تلخیص ؟؟ عسقلانی، ج 5 ص 125. سفینة من السلف، فیروزآبادی، ص 267

«ابن ماجه» در «سنن» خود، از عایشه نقل می کند که گفن: «رجع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من البقیع فوجدنی و أنا أجد صداعاً فی رأسی، و أنا أقول: و ارأساه، فقال: بل أنا یاعیشة و ارأساه، ثم قال ما ضرک لومت قبلی فقمت علیک فغسلتکَ، وکفتنک و صلیت علیک و دفنتک».(1)

«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از بقیع مراجعت کرد. مرا دید که سر دردی دارم و می گویم آی سرم. او نیز گفت: بلکه ای عایشه وای سرم، سپس فرمود: برای تو ضرری ندارد، اگر قبل از من بمیری و من امور مربوطه را انجام دهم، تو را غسل بدهم و کفن کنم و بر تو نماز بخوانم و دقت نمایم

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود می نویسد: «اگر عمر به جای امیر مؤمنان (علیه السلام) می بود هر آینه عایشه را قطعه قطعه می کرد. ولی به دلیل آن که علی (علیه السلام) حکیم و بردبار بود، این کار را نکرد».(2)

لذا تصمیم به قتل وی گرفت و برای این منظور چاهی را در خانه ی خود حفر نمود و آن را پر از آهک ساخت و چند تیره ی مسموم نیز در وسط آن قرار داد و فرش زیبایی روی آن پهن کرد و تختی بر روی آن نهاد، و عایشه را به خانه ی خود دعوت کرد وقتی که عایشه وارد شد، معاویه وی را به نشستن روی آن تخت، تعارف نمود. هنگامی که عایشه روی آن نشست، تخت فرو رفت و عایشه در چاه افتاد و هلاک شد(3).

ص: 165


1- . سنن ابن ماجه، الحافظ ابی عبدالله، محمد بن یزید القزوینی، المعروف یابن ماجه، ج 1، ص 470، ح 1465، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی غسل الرجل امرأته و غسلی المرأة زوجها نسخه ی دیگر، ص 346، دارالفکر.
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 17، ص 254، سرانجام عایشه پس از آن همه ظلم، آزار، و جنایت و خیانت در حق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و خاندان رسالت (علیهم السلام) به دست معاویه به جهت اختلاف و دشمنی که بین آن دو، واقع شده بود. سرنگون گردید. چنانچه تاریخ گزارش می دهد، رفته رفته عواملی چند دست به دست هم داد، تا اینکه بین عایشه و معاویه، اختلاف افتاده و باعث شد تا روز به روز کینه و عداوت بین آن دو شدتر گردید و معاویه هم از ترس این که مبادا، عایشه نظیر فتنه ی جمل را مجدداً به پا کند و مردم را علیه او بشوراند.
3- (حبیب السیر، غیاث الدین خواند میر، ص 415، الطرائف من معرفة الطوائف، سید رضی الدین علی بن طاووس، ص 503، منتخب التواریخ، ملا هاشم خراسانی، ص 304، کامل بهائی، عماد الدین طبری، ج 2، ص 270، فلک النجاة فی الامامة و الصلاة، علی محمد فتح الدین حنفی، ص 61، حدیقة الشیعة، مقدس اردبیلی ص 356، اغتیال ابی بکر، نجا طائی، ص 107، اربعین قمی، محمد طاهر قمی شیرازی، ص 631، کشف الهاویة، ذبیح الله محلاتی، ص 304، وقایع الایام، علی خیابانی، ج 1، ص 360-359، عده ای دیگر از مورخین، موضوع مرگ عایشه را با کمی اختلاف این گونه نقل کرده اند: دعوت معاویه از عایشه اواخر شب بود. عایشه سوار بر الاغ شد و به همراه غلامش وارد بر معاویه گردید. معاویه بسیار از عایشه تجلیل کرد و او را به جلوس در جایگاه مخصوص تعارف نمود. همین که عایشه در آنجا نشست به چاه افتاد. معاویه غلام وی و الاغش را نیز در چاه افکند تا کسی از این موضوع باخبر نشود. ولی رفته رفته این ماجرا توسط عده ای از بستگان معاویه کشف شد.) فلک النجاة فی الامة و الصلاة، علی محمد فتح الدین حنفی، ص 61، کامل بهائی، عماد الدین طبری، ج 2، ص 270، جواهر التاریخ، علی کورانی، ج 2، ص 319، الصراط المستقیم الی مستحق التقدیم، الشیخ زین الدین ابی محمد علی بن یونس العاملی النباطی البیاظی، ج 3، ص 45.

حال تعجب در این است که عده ای از تسنن برخلاف آن چه را که خودشان در کتب خود درباره ی عایشه نقل کرده اند، مع الوصف احادیثی را در فضائل او، جعل کرده اند و وی را به عنوان محبوب ترین همسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)(1)

و کسی که در بهشت هم نشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و بعضاً پا را از این فراتر گذاشته اند. تا حدی که او را با تقواترین، با ورع ترین و فقیه ترین مردم در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی نموده اند.(2)

و کمال تجلیل و احترام را از وی به عمل می آورند. و او را به عنوان لقب «ام المؤمنین» می ستایند. اما از حضرت خدیجه (علیها السلام) با وجود آن همه خدمات و زحماتی که در راه پیشرفت اسلام کشید و همیشه موجبات دلگرمی و تسکین خاطر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم می آورد. آن گونه که در خور شأن آن بزرگوار می باشد، از او یاد نمی کنند. گویا که وی «ام المؤمنین» نبوده است، تا جایی که حتی نتوانستند قبر آن حضرت را مشاهده نموده و درصدد تخریب قبر این بانوی معظمه بر آمدند، و قبر آن حضرت را خراب کرده و با خاک یکسان نمودند؟

آن چه در خاتمه این قسمت، از بحث، ذکر آن ضروری به نظر می رسد، آن است که چرا عایشه در میان تمامی همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر برای منافقان با ارزش است که به خاطر مطرح کردن او، آن همه سعی و تلاش می کنند. و در تاریخ دست می برند و روایت جعل می کنند و... حال چه سری در این کار می باشد؟ برای بیان علت این مطلب باید برگشتنی داشته باشیم به اساس شکل گرفتن گروه منافقین در میان اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، و وقتی که مراجعه به تاریخ می کنیم. می بینیم که بعد از انتخاب ایشان، از طرف خداوند و ابلاغ آن به وسیله ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشین ایشان از طرف خداوند و ابلاغ آن به وسیله ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در هر زمان ممکن (که مشهورترین آن در روز غدیر خم می باشد) منافقان برای جلوگیری از رسیدن ایشان به جانشینی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، عده ای که دارای این دو ویژگی بودند را گرد خود جمع کردند و به وسیله ای کمک و همراهی آنان چگونگی غصب خلافت امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را در زمان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) طرح ریزی کرده و بعد از شهادت آن حضرت آن را مو به مو، به اجرا درآوردند. و آن دو ویژگی عبارت بود از:

1- بغض و عداوت نسبت به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و دشمنی با ایشان

ص: 166


1- . صحیح بخاری، ج 4 ص 131 و 132
2- . سبل الهدی و الرشاد، محمد بن یوسف صالحی شامی، ج 11، ص 179.

2- عدم ایمان واقعی به نبوت و رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

لذا به جرأت می توان گفت که:

اساس سقیفه و شکل گیری حکومت های غاصبانه بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اطرافیان آنان هم دشمنی عمیقی با امیر مؤمنان علی (علیه السلام) داشتند و هم ایمان واقعی به رسالت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نداشتند. مسئله آن قدر در کلام و گفتار و کردار آن ها واضح است که احتیاج به ارائه دلیل و مدرک در این زمینه نمی باشد.

حال که اساس سقیفه و غصب خلافت و تغییر مسیر اسلامی و منحرف شدن آن از مسیر اصلی با این تفکر شکل گرفته، بسیار طبیعی است که ملاک نزدیکی و محبوب شدن در نزد آنان و هم چنین دوری و طرد شدن از نزد آنان نیز همین تفکر و همین دو ویژگی باشد، یعنی هر کس که این دو ویژگی را بیشتر دارا بود. اگرچه مطرود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده. محبوب درگاه غاصبان خلافت قرار می گرفت، مانند بنی امیه که مطرود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، بودند، اما محبوب درگاه عمر شدند. و با مروان که مطرود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. محبوب درگاه ابوبکر شد، و محبوب درگاه عثمان شد. هم چنین خالد بن ولید که مطرود نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. و در زمان ابوبکر و صاحب مقام و جلالت گردید، به گونه ای که در یک روز، عده ای زیادی از مسلمین و صحابه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را قتل عام کرد و با همسر مالک بن نویره، رئیس آنان زنا کرد. و به خاطر همین عمل نیز از طرف ابوبکر مورد تشویق قرار گرفت.(1)

در مقابل، هرکس که از این دو ویژگی مبرا بود و محبت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) را در دل داشت. هر چند هم که نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای مقام، ارزش و احترام بوده، در نزد غاصبان خلافت مطرود، خارجی و گاهی واجب القتل محسوب می شد که سلمان، ابوذر، مقداد، مالک بن نویره و دیگر صحابی امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) از همین مواردند که یا تبعید شدند و یا اینکه به قتل رسیدند.

حال با توجه به این معیار مشخص می شود که چرا در میان همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ کدام به اندازه عایشه برای منافقان و غاصبان خلافت دارای ارزش و مقام نمی باشد. زیرا که وی در دشمنی با اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گوی سبقت را از دیگران ربوده بود و همو بود که بارها به خاطر دشمنی با خاندان رسالت (صلی الله علیه و آله و سلم) اشک فاطمه ی زهرا (علیها السلام) را جاری کرده بود. و همو بود که بارها با توهین به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) اسباب اذیت و آزار رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم کرده بود و همو بود که جاسوس وار تمامی لحظه به لحظه اتفاقات

ص: 167


1- . تاریخ الأمم و الملوک، محمد بن جریر طبری، ج 2، ص 502 الاصابة فی تمییز الصحابة ابن حجر عسقلانی، ج 1، ص 414 و 415

خانه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای پدرش ابوبکر گزارش می داد که درست به خاطر همین کار خود، مورد خشم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) واقع شد.

** جنگ با امام زمان خود **

در کتاب احتجاج طبرسی ج 1، ص 384-386 از حضرت امام باقر (علیه السلام) روایت کرده است، چون در روز جنگ جمل، عایشه شتر سوار گرفتار شد. حضرت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند: سزاوار آن است که عایشه را آزاد کنیم. بخاطر حرمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس آن حضرت، قسم داد مردم را به خدا، که هر که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده باشد که بعد از من، اختیار [طلاق دادن] زنان من با علی (علیه السلام) است، برخیزد و گواهی دهد. سیزده نفر برخاسته شهادت دادند که بعضی از آنها در جنگ بدر، در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. پس در آن وقت عایشه گریه کرد به نحوی که مردم گریه ی او را شنیدند. [و امیر المؤمنین علی (علیه السلام) او را از شرافت ام المؤمنین بودن، طلاق داد] پس امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: مرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد. یا علی، خدای تعالی به مدد و یاری تو خواهد فرستاد. در جنگ جمل، پنج هزار فرشته و عایشه از آن حضرت التماس کرد که، در بصره باشد. استدعای او را قبول نکرد. و او را با برادرش محمد، همراه نموده به مدینه فرستاد. او در عوض مهربانی هایی که از آن امام (علیه السلام) دیده بود. نامه ای به معاویه نوشت و او را تحریک کرد به مقاتله و محاربه آن حضرت، و از این جنگ و جدال و خون ریزی، چیزی عاید و نصیب عایشه نشد مگر عقاب الهی و ریختن خون چندین هزار مسلمانان و مؤمنان، [البته لشکر عایشه مؤمن و مسلمان نبودند چون بر علیه امام زمانشان جنگیدند] و چون اصحاب جمل شکست خوردند، عامر بن طفیل گوید: روزی به نزد عایشه آمدم، به او گفتم: علی (علیه السلام) چنین حدیثی گوید، عایشه گفت: علی (علیه السلام) راست می گوید و من نیز از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم. ولیکن من از اهل جمل نیستم و به غایت خجل شد [جوابی نداشت که بدهد](1)

در کتاب نادر الأخبار، احمد حنبل روایت کرده، زنی از زنان کوفه، به دیدن عایشه آمد و گفت: تو چه می گوئی؟ در حق مادری که فرزند خود را بکشد، از روی عمد، و آن فرزند، مؤمن باشد؟ عایشه گفت: آن زن کافره است، چنانکه حق تعالی فرموده است: «وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا» آیه ی 93 سوره ی نساء.

ص: 168


1- . تفسیر فرات کوفی، ص 141.

یعنی: چه می گویی در حق مادری که بکشد شانزده هزار و دویست [16200] فرزند از اولاد مؤمنان و مسلمانان را؟ چون عایشه فهمید که غرضش چیست و سخن راستی به گوش او خورد و به موجب: الحقُ و مُرٌّ، از آن زن دلگیر و خشمناک شده گفت: دور کنید این دشمن خدا را از نزد من.(1)

پس آن زن گفت: ای عایشه، معلوم است که دشمن خدا کیست؟ و فوراً بیرون رفت و حتی عایشه قانع به این هم نشد، مانع شد که تابوت مبارک حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را به زیارت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ببرند و این را نیز سربار دیگر گناهان کبیره ی خود نمود:

فَکَیف تُطیقُ یَومَ الحَشر حَملاً

لاِوزارَ الکبائِرِ کالرَّ وابِسِ(2)

در کتب فریقین مذکور است: چون حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام)، در دار فناء به شهادت رسید و به سرای بقا، انتقال یافت و آسوده شد از دنیا و مافیها. امام حسین (علیه السلام)، بدن مبارک آن حضرت را برداشته به وداع خاتم النبیین (صلی الله علیه و آله و سلم) برد و عایشه و مروان و جماعت بنی امیه، به گمان آن که می خواهند حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را، در حجره ی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دفن نمایند، مانع شدند و نگذاشتند. به وداع جد بزرگوارش ببرند، و تابوت مبارک آن سرور را تیرباران کردند، و در آن روز عایشه شتر سوار، بر استری سوار شده می گفت: حجره ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از من است و من راضی نیستم، او را در آن جا دفن نمایند. و ابن عباس در جواب او این شعر را می گفت: و به روایتی عبدالله الحسن، این شعر را در لباس نظم انتظام داد:

تجمّلتِ تبغّلتِ ولو عشتِ تفیّلتِ

لَکِ التِّسعُ مِنَ الثُّمنِ و فی الکُلِّ تَصَّرَفتِ یعنی: ای عایشه، در روز جنگ بصره بر شتر سوار شدی، و امروز بر استر سوار شدی و اگر زنده بمانی، احتمال دارد که بر فیل هم سوار شوی، و به تو از میراث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، یک سهم، یعنی: یک نهم (1/9) از مجموع یک هشتم می رسد.

چون او را هشت زن دیگر و دختری نیز بود که به جمیع زنان حضرت، یعنی نه نفر کلاً، یک هشتم (1/8) می رسد. و تو مالک یک نهم (1/9) از آن یک هشتم (1/8) هستی و اینک تو همه را تصرف نموده و حجره رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را، خانه ی خود نام کردی. و در خبر است که سه هزار بنی مروانی به اتفاق عایشه، سر راه گرفتند و بر جنازه ی امام حسن مجتبی (علیه السلام) که حاملان عرش اعظم متحمل آن شده

ص: 169


1- . الطرائف ج 1، ص 412، عقدالفرید، ج 4، ص 30.
2- . احتجاج طبرسی، ج 2، ص 309.

بودند، تیر انداختند، و اول کسی هم مرتکب تیر انداختن گشت، عایشه بود. و تحریص دیگران نیز به این امر می نمود. در احتجاج، ج 2، ص 386، روایت است: عمرو عاص بی اخلاص، به عایشه گفت:

دوست داشتم که تو در جنگ جمل کشته می شدی، عایشه گفت: ای بی پدر چرا؟ گفت: تو چون کشته می شدی تشنیع و سرزنش بود از برای علی مردم می گفتند: که عایشه زن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را، علی (علیه السلام) به قتل رسانید.(1)

زمخشری در کتاب ربیع الابرار از جمیع ابن عمیر روایت کرده. عمیر گفت:

من روزی به نزد عایشه رفتم و از او پرسیدم که ای عایشه، مرا خبر بده که دوست ترین شخص در نزد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسی بود؟ گفت: دختر او، فاطمه ی زهراء (علیها السلام)، آنگاه گفتم: سخن من در مورد مردان است، گفت: شوهر دختر او، علی بن ابی طالب (علیه السلام) که صائم النهار و قائم اللیل بود، و قبض روح سید کاینات را در کنار علی (علیه السلام) نمودند.

پس عمیر گفت: بعد از آن که این حدیث را از عایشه شنیدم، به او گفتم: هرگاه که تو می دانستی که علی بن ابی طالب (علیه السلام) در نزد آن حضرت محبوب ترین خلق خدا بود، پس چرا با او محاربه کردی و در مورد وی عاصی شدی؟(2)

عایشه گریه کرد و گفت:

نصیب من از کارخانه قضا، این بود و اگر نه او، امامی است که طاعت و فرمان برداری او بر همه کس واجب و لازم است. و کتابی دیوانی که منسوب به مولای مؤمنان علی (علیه السلام) در این باره می فرماید:

در علم و عمل اهل حقایق ییم

داننده ی اسرار دقایق ماییم

گاهی که سخن ز اهل ایمان گذر

انصاف دهد خصم که سابق ماییم

در کتاب مجالس المؤمنین آمده است،

بهلول به مجلس جمعی رسد

ص: 170


1- . بحارالانوار، ج 32، ص 267
2- . بحار، ج 32، ص 272.

که مذاکره ی حدیث می کردند و در آن اثناء و میان، از عایشه روایت کردند که می گفتند: «لَو اَدرَکْتُ القَدرِ ما سألتُ رَبی الا العَفوِ و العافیةِ»، اگر من شب قدر را درک کنم. سؤال نخواهم کرد، از خدای خود، مگر آمرزش گناهان بی پایان و عاقبت کار را، بهلول چون این کلام را شنید، گفت: چرا نصف دیگر این دعا را نمی گویید؟ گفتند: آن کدام است؟ گفت: الظَّفَرَ عَلی عَلِیِّ بنِ ابی طالب:

یعنی: ظفر یافتن بر علی بن ابی طالب، چون اهم مطالب عایشه، ظفر یافتن بر علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود. و کلام بهلول، موافق کلام عایشه است.(1)

در ذیل آیه ی 10، از سوره ی تحریم

علی بن ابراهیم قمی، از قول امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: خداوند برای آنها ضرب المثلی آورده است و فرموده است:

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ»

خداوند برای کسانی که کافر شده اند، به همسر نوح و همسر لوط، مَثَل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده ی از بندگان صالح ما بودند. ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حالشان نداشت و به آن ها گفته شد، وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند «دو زن لوط و نوح (علیهماالسلام)، منظور از خیانت آن دو زن، در ماجرای افشای اسرار و آزار آن دو پیامبر (علیهماالسلام) دخالت داشتند، هم کاری با کافران داشتند علیه دو پیامبر بزرگوار، از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است در ذیل این آیه ی شریفه که فرمودند: این مثال را خداوند برای عایشه و حفصه زده که، آن دو اسرار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را فاش می کردند برهان، ج 8، ص 62، روایت 2، مجمع البحرین، ج 10، ص 64»

دنباله روایت ذیل آیه، از ابراهیم قمی از قول امام صادق (علیه السلام) فرمودند: به خدا قسم منظور از سخن خداوند عزوجل: از جمله ی «فَخانَتا هُما» چیزی جز، گناه و بدی نیست، و باید حدّ در خصوص فلان (عایشه) به خاطر آن چه در راه بصر از وی سرزده بود، اجرا شود. فلان مرد [طلحه] عاشق او بود. هنگامی که زن خواست به بصره برود. به وی گفت: حرام است که بدون آن که یک مَحرَم همراه تو باشد به بصره بروی، بنابراین با فلان مرد، ازدواج کرد.(2)

امام صادق (علیه السلام) در خصوص این سخن خداوند عزوجل: «وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» آیه ی 91 سوره ی أنبیاء فرمود خداوند، این ضرب المثل را برای فاطمه (علیها السلام) آورده است و فرموده

ص: 171


1- . مجالس المؤمنین، ج 2، ص 19.
2- . تفسیر قمی، ج 2، ص ذیل آیه 10 سوره ی تحریم برهان ج 8، ص 62، انساب النواصب، ص 359

است: فاطمه (علیها السلام) عفت خود را محفوظ و پاک نگاه داشت، پس خداوند دوزخ را بر فرزندان وی حرام گردانید: این روایت از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم آمده است. مستدرک حاکم نیشابوری ج 3 ص 152، مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 273

6-حضرت خدیجه (علیها السلام) برترین امهات مؤمنین

همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و در رأس آن ها، حضرت خدیجه (علیها السلام) ام المؤمنین، لقب یافته اند.(1) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت خدیجه (علیها السلام) را برترین و بهترین امهات مؤمنین خوانده اند.(2)

در توضیح زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشت، به غیر از دو نفر که ذکر شد، بقیه ی همسران حضرت خوب بودند، ولی از همه بهتر و مهمتر آنان، ام المؤمنین، حضرت خدیجه (علیها السلام) بودند.

عبدالله بن جعفر، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که فرمود: اَفَضلُ نسآءِ اُمَتی خدیجهُ و اَفضلُ نِساء الاُمَمِ الماضینَ مریمُ (علیها السلام) برترین بانوان امتم خدیجه (علیها السلام) است و برترین امتهای گذشته، مریم (علیها السلام) بود.(3) حتی در بهشت از زنان دیگر آن حضرت افضل و برتر است

در تاریخ یعقوبی می نویسد: خدیجه (علیها السلام) دختر خویلد، در سن شصت و پنج سالگی، سه سال پیش از هجرت، در ماه رمضان، وفات کرد. هنگامی که جان می داد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر او وارد شد و گفت: «بالکره منی ما أری و لعل الله ان یجعل فی الکره خیراً کثیراً، اذ القیت ضراتک فی الجنة یا خدیجة، فاقریئهن السلام» مرا آن چه می بینم ناگوار است. و شاید خداوند، در ناگوار، خیری بسیار قرار دهد. پس هر گاه در بهشت هووهای خود را دیدار کردی، آنان را سلام برسان.

گفت: ای رسول خدا، آنان کیستند؟

مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم و کلثوم اخت موسی» همانا خدای متعال تو را و نیز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم و کلثوم خواهر موسی را در بهشت، همسران من، قرار داده است. پس خدیجه (علیها السلام) گفت: با سازگاری و پسران، و چون خدیجه وفات کرد. فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا می آویخت و می گریست و می گفت: مادرم کجاست، مادرم کجاست؟

پس جبرئیل بر او نازل شد و گفت:

ص: 172


1- . سوره ی احزاب، آیه ی 6
2- . انوار الساطعة من الغراء الطاهره، غالب سیلاوی، ص 226.
3- . مسند احمد بن حنبل، نقل از وقایع و الحوادث، محمد باقر ملبوبی

به فاطمه بگو که: خدای متعال برای مادرت در بهشت خانه ای از در و گوهر، بنا کرده است که رنج و داد و بیداری در آن نیست.(1)

ابن عباس روایت کرده است، از مردان نخستین کسی که به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد. علی (علیه السلام) بود، و از زنان حضرت خدیجه (علیها السلام).(2)

در تفسیر عیاشی از زراره و محمد بن مسلم، از حضرت امام باقر (علیه السلام)، روایت کرده است که فرمود: ابوسعید خُدری، حدیث کرد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همانا در شبی که مرا به آسمان بردند، به هنگام بازگشت گفتم: ای جبرئیل، آیا درخواستی داری؟ گفت: خواسته ی من این است، که سلام من و خداوند را خدیجه برسانی. و در ادامه برای ما باز گفت که: وقتی حضرت خدیجه (علیها السلام) را دیدار کرد، سخن جبرئیل را به او رسانید و خدیجه (علیها السلام) گفت: همانا خداوند متعال، سلام است (یکی از نام های مقدس او، سلام است) و سلام از او است و به او باز می گردد. و بر جبرئیل نیز سلام باد.(3)

7- حضرت خدیجه (علیها السلام): مام توحیدگرایان است

دکتر محمد عبده یمانی [او در مورد خاندان رسالت (علیهم السلام) کتاب های نوشته است، از جمله حقوق اهل بیت (علیهم السلام)، و خدیجه (علیها السلام) همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و فاطمه (علیها السلام)، دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)] وزیر فرهنگ پیشین سعودی و برادر «زکی یمانی» وزیر سابق آن کشور در کتاب خود «انها فاطمة الزهراء (علیها السلام)» در بیان نقش تاریخ ساز و مترقی حضرت خدیجه (علیها السلام)، او را مام گرانمای توحیدگرایان و کمال جویان، همسر و همتای لایق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و شریک دغدغه ها و هدف های او، و مادر اسلام عنوان می دهد.(4)

8- حضرت خدیجه (علیها السلام) مام فضیلت ها

ابن حجر عسقلانی، در فتح الباری بشرح صحیح البخاری می نویسد: حضرت خدیجه (علیها السلام)، سرچشمه ی اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، زیرا در تفسیر آیه ی شریفه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» آیه ی 33 سوره ی احزاب ثابت شده است که ام سلمه، گفت:

وقتی که این آیه ی شریفه نازل شد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام) را فرا خواند و کسایی (عبایی) بر روی آن ها انداخت و فرمود: بار خدایا، این ها اهل بیت من هستند. و همه ی این ها از خدیجه (علیها السلام) نشأت گرفته اند، زیرا حسن و حسین (علیهماالسلام)

ص: 173


1- . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35
2- . سفینة البحار، ج 2، ص 23، بحار، ج 16 ص 1، امالی شیخ طوسی 1/225
3- . سفینة البحار، ج 2، ص 23، بحار، ج 16، ص 7، و ج 18، ص 385.
4- . انها فاطمة الزهراء (علیها السلام)، محمد عبده، ص 114

فرزندان فاطمه (علیها السلام)، دختر خدیجه (علیها السلام) است، و علی (علیه السلام) نیز در کودکی، در خانه ی خدیجه (علیها السلام) تربیت شده است، و در بزرگی، داماد او شده است.(1)

9-خصائص و ویژگی یازدهم: حضرت خدیجه (علیها السلام) مادر برترین بانوان است:

امتیاز دیگر این بزرگوار این است که خداوند تنها او را لایق مادری برترین بانوان جهان دانسته و او نامزد این افتخار ساخته شده و ریحانه ی سر فراز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) را که هدیه ی گران بهای خداوند، ارمغان جاودانه ی آسمانی [ در دنیا و آخرت] نعمت بی کران جهان هستی، چشمه سار هماره جوشان، کوثر سعادت و نیک بختی، و منبع پایان ناپذیر خیر و برکت است. از راه او و به برکت وجود او به پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) ارزانی می دارد. و برای ارزانی داشتن برترین فرزند به او، بهترین و تفکر انگیزترین برنامه ی معنوی را ارئه می کند، تا نخستین سلول وجود و پایه و اساس شخصیت فرزند جاودانه ی او پس از انجام یک برنامه ی وصف ناپذیر چهل روزه از سوی برترین پدر و مادر گیتی، به صورت ارمغانی از بهشت، توسط فرشته ی وحی فرود می آید. و این امتیاز دیگر، آن مادر نمونه و سر فراز است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره می فرماید: «مدتی پیش از بارداری خدیجه (علیها السلام)، به فاطمه (سلام الله علیها)، روزی فرشته ای فرود آمد از جانب خدای تبارک و تعالی، و ضمن رساندن درود خدا، فرمان او را ابلاغ کرد که باید به دستور آفریدگارم، مدت چهل شبانه روز از خانه و خدیجه (علیها السلام) دوری کنی، و به راز و نیاز با خدای خود و انجام وظایف خویش بکوشم»

این برنامه با عشق و مهری که میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خردمندترین بانوی روزگارش، حاکم بود، بر آن حضرت گران می نمود. اما آن حضرت چنین دستوری را انجام داد، و به خدیجه (علیها السلام) پیغام داد که از بابت این موضوع، نگرانی به خود را مده و به یاد خداوند بپرداز. چرا که دوری گزیدن او، به دستور خداوند بود. و خدای متعال نیز به وجود بانویی چون خدیجه (علیها السلام) بر فرشتگان، مباهات می کند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن مدت را در خانه ی فاطمه بنت اسد (علیها السلام)، مادر گرامی امیر مؤمنان علی (علیه السلام) بود و خدیجه (علیها السلام) نیز دور از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و در آتش فراق آن سرور، سر بر آستان عبادت و بندگی خدا داشت، پس از چهل شبانه روز فرشته ی وحی فرود آمد و پس از ابلاغ درود و سلام خدا بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از او خواست تا آماده ی رسیدن ارمغان آسمانی پروردگارش باشد...

ص: 174


1- . فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی سنی ج 7، ص 138.

یکی از حدیث نگاران بزرگ، در این مورد می نویسد: به یاور نگارنده، هدف از آن برنامه ی معنوی و جدایی آن دو یار مهربان از هم، آن هم، به مدت چهل شبانه روز، به خاطر آن بود که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) برای دریافت ارمغان خدا، که دخت فرزانه ی آنان فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) بود. هر چه بیشتر و برتر از نظر جسم و روح آماده شوند.

آن گاه می افزاید: این هدیه و ارمغان، پر شکوه خدا به آن پدر و مادر گران مایه، همان چیزی است که در زیارت نامه ی حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) آمده است: «وَ صَلِّ عَلی البَتولِ الطاهِرةِ فاطمةَ بنتِ رسولکَ وَ بِضعَةِ لَحمِهِ وَ صمیمِ قلبهِ، و فَلذَةِ کبدهِ، و النُّخبَةِ مِنکَ لهُ و التُحفَةِ خَصَصتَ بِها وَصیَّةُ و جَیبَةِ المُصطَفی...(1)

«بار خدایا، درود هماره ات را بر بنت و دخت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) پاره ی وجود او، آرامش بخش دل او، جگر گوشه ی او، برگزیده ای از بارگاه تو، که به پیامبرت، ارزانی داشتی، و ارمغان پر شکوهی که ویژه ی جانشین راستین او، قرار دادی، و محبوبه ی مصطفی، همدم مرتضی، سالار بانوان گیتی (جهان و جهانیان) دریافت دارنده ی مژده به مادری امامان راستین، همنشین پروا و پارسایی و سبب بهشت و... بار خدایا درود هماره ات را بر او نثار فرما».

در این مورد یکی از دانشمندان تسنن این روایت را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که:

روزی خدیجه (علیها السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست تا برخی از میوه های بهشت را به او نشان دهد، فرشته ی وحی فرود آمد. و برای آن حضرت، دو عدد سیب از بهشت آورد. و گفت: ای محمد آن خدایی که برای هر چیزی اندازه ای مقرر فرموده است. به تو دستور می دهد که یکی از این سیب ها را خودت تناول و دیگری را خدیجه (علیها السلام)، که خدا می خواهد، دخت فرزانه ای را از شما پدید آورد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور خدا را به انجام رساند و خداوند، فاطمه (علیها السلام) را به آن پدر و مادر گران قدر و ارزانی داشت. از این رو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه مشتاق بهشت و نعمت های آن می شد. فاطمه اش (علیها السلام) را می بوسید و بوی عطرآگین [آگنیدن، آکندن، پر کردن انباشتن] او را استشمام می کرد و می فرمود: فاطمه (علیها السلام) حوریه ی است در چهره ی انسان، فَاطِمَهُ حَوراءُ اِنْسِیَّهٌ، فَکُلَّما اَشْتَقْتُ اِلی رائِحَهِ الْجَنَّهِ، شَمَمْتُ رائِحَهَ اِبْنَتی فاطِمَهَ (علیها السلام).(2)

بنابراین حضرت خدیجه (علیها السلام) علاوه بر این که به نص قرآن مادر روحانی همه ی مؤمنین است، به عنوان

ص: 175


1- . مفاتیح الجنان، عباس قمی، ص 523
2- الروض الفائق، شیخ شعیب مصری، ص 214.

مادری شایسته و با ایمان در دامن پر مهر خویش حضرت زهراء (علیها السلام) را پرورش داد. دختری که د رکنار رهبری اسلام بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داشت. آن خورشید تابانی که بنابر اراده و مشیت الهی تنها فرزند، برای پدر بزرگوارش می باشد. تا برای مادری انوار الهی و سادات جهان انتخاب شود. و در دامان گهربارش فرزندانی همچون ائمه هدی و معصومین (علیهم السلام) را پرورش دهد که خود، مشعل دار ارشاد و هدایت جهانیان باشند. آری فاطمه ی زهراء (علیها السلام)، دختر خدیجه ی غراء (علیها السلام) بود. و حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز به غیر از فاطمه ی زهراء (علیها السلام)، فرزند دیگری نداشت و به دنیا نیاورد، و از جمله دلائل بر اثبات این مطلب، این نکته و نقل تاریخ است که:

«هنگامی که وضع حمل آن بانوی بزرگوار، نزدیک گشت، به زنان قریش و بنی هاشم، پیغام داد که مرا در این امر یاری کنید. ولی آنان پاسخ دادند: ای خدیجه، چون تو در ازدواج خود، از سخنان ما سرپیچی نمودی، و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یتیم را به همسری برگزیدی، ما نیز تو را یاری نمی کنیم.

خدیجه (علیها السلام) از این جواب، سخت غمگین شد. و در این هنگام، چهار زن، همانند زنان بنی هاشم وارد شدند. در حالی که خدیجه (علیها السلام) از دیدن آنان هراسان بود، یکی از آن چهار زن به خدیجه (علیها السلام) گفت: غمگین مباش. پروردگارت ما را برای یاری تو فرستاده است، ما خواهران و یاوران تو هستیم، من ساره هستم، این آسیه دختر مزاحم، رفیق بهشتی تو است و این هم مریم دختر عمران است، و این یکی هم کلثوم، خواهر موسی بن عمران (علیه السلام) است، خداوند ما را برای کمک به تو فرستاده است تا یاور و پرستار تو باشیم.(1)

یک سؤال: اگر این اولین وضع حمل خدیجه (علیها السلام) نبود. پس باید پذیرفت که، این عدم همکاری زنان قریش در فرزند اول ایشان، واقع شده و آن فرزند، زهرای اطهر (سلام الله علیها) نبود، چرا که ایشان آخرین فرزند حضرت خدیجه (علیها السلام) معرفی شده است، و یا این که باید پذیرفت که حضرت خدیجه (علیها السلام)، تا آن موقع، (زمان وضع حمل زهرای اطهر (سلام الله علیها)) با زنان قریشی هیچ مشکلی نداشته و این اختلاف با زنان قریش، به بعد از بعثت اختصاص دارد.

پاسخ: نظریه ی اول که طبق اَسناد و روایات، اصلاً نمی تواند، صحت داشته باشد. نظریه ی دوم: نیز از منظر عقل قابل پذیرش نیست، زیرا زنی با آن کمالات و وجهه ی اجتماعی، زمینه ای مخالفتِ اجتماع را با این شیوه به وجود نمی آورد. که حتی حاضر به کمک کردن برای وضع حمل نشود.

ص: 176


1- . مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 118 و 119، امالی شیخ صدوق مجلس 87 ص 594 المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ج 3 ص 156، الخرائج و الجرائح قطب الدین راوندی، ج 2 ص 524، عقبات الانوار سید میر حامد حسینی هندی نیشابوری، ج 2 ص 240، عوالم شیخ بحرانی، ج 11 ص 43. بحار مجلسی ج 16، ص 80 و ج 43 ص 3. ذخائر العقبی طبری محب الدین ص 44

پس باید به یقین گفت که تنها فرزند حضرت خدیجه (علیها السلام) همان یار وفادار امامت ولایت، زهراء اطهر (علیها السلام) می باشد و در این نوشتار دلایل کافی بر اثبات این مطلب برای اهل دقت ذکر شد

10- حضرت خدیجه (علیها السلام)، مام مملوکه ی پروردگار

هنگامی که حضرت خدیجه (علیها السلام) به حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، باردار شد. مانند «حنّه» مادر حضرت مریم (علیها السلام) چنین نذر کرد:

«خدایا، من از مادر مریم بهترم و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شوهر من، از عِمران شوهر مادر مریم (علیها السلام) برتر می باشد. این کودکی را که در رحم دارم، برای تو مُحرَّر کردم (یعنی: خالص و آزاد نمودم که پس از رشد و بلوغ تا آخر عمر در خدمت مسجد و دین باشد و از زاهدان و عبادت کنندگان مسجد شود» (اشاره به آیه ی 35 سوره ی آل عمران است)

جبرئیل (علیه السلام) از طرف خدا نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: به خدیجه (علیها السلام) بفرمایید که، خداوند می فرماید: «لا اعتاقَ قَبْلَ المُلکِ خَلّی بَینی و بین صَفِیّتی فَاِنّی اَمْلکُها و هی اُمُّ الائمهِ و عَتیقی من النارِ؛» آزاد کردن قبل از مکلیت روانیست، این فرزند برگزیده ام را به من واگذار، او (فاطمه) مملوکه ی من و مادر امامان (علیها السلام) است، و من او را از آتش آزاد کرده ام.(1)

توضیح مطلب: حضرت خدیجه (علیها السلام) خواست طبق معمول اولیاء خدا را در زمان های گذشته، همچون مادر مریم (علیها السلام). نذر و عهد کند که فرزندش را وقف خدمت گزاری به مسجدالحرام نماید، و چنین کاری قبلاً معقول و معمول بوده است، و تصور می کرد که چنین کاری در شریعت اسلام نیز از مستحبات بزرگ است، و سخن جبرئیل بیان گر آن است که حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) غیر از دختران دیگر است، و او مملوکه ی خداوند بزرگ است، نه مملوکه ی شما، تا بتواند، در مورد او چنان نذری کنید، وانگهی هدف اصلی از نذر کردن فرزند، برای خدمتگزاری خانه ی خدا، بندگی کامل و آزادی از آتش دوزخ است، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) به این هدف رسیده و بر اثر بندگی از آتش دوزخ آزاد است (حتی دوستان و شیعیانش، و اصلاً بهشت و دوزخ برای او خلق شده است، بهشت لیاقت او را ندارد همه خلائق بخاطر وجود حضرات چهارده معصومین (علیهم السلام) آفریده شده است)

و او مادر امامان معصوم (علیهم السلام) است. به این ترتیب، حضرت خدیجه (علیها السلام) از چنین نذر و عهدی منصرف شد، چرا که اهداف این نذر، قبلاً در مورد حضرت زهراء (سلام الله علیها) در پیشگاه خدا، تحقق یافته بود.

ص: 177


1- . ریاحین الشریعة، ج 2 ص 255، به نقل از خصائص فاطمیه، از کتاب مهج الصادقین کاشانی.

این تعبیر که «فاطمه، مادر امامان (علیهم السلام) است» شاید اشاره به این جهت داشته باشد. که اگر مریم (علیها السلام) دارای فرزندی مانند عیسی (علیه السلام) رهبر معصوم و پیامبر اولوالعزم شد فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، دارای یازده امام معصوم (علیهم السلام) که همه از فرزندان او هستند. خواهد گردید به عبارت اُخری

اولاً: این نذر، در زمان سلف، مشروع و معمول بوده که [مانند روزه ی سکوت که الان در اسلام جایگاهی ندارد] پدر، پسر خود را خالص می کرد، از برای عبادت پروردگار و خدمت کردن بیت المقدس و عمل آخرت حتی از خدمت والدین آن پسر، بی بهره بود و همیشه متعلق این نذر اولاد ذکور بوده اند، نه اناث و دختران، برای مانعی که دختران از حیض و غیره داشته اند، و در آن وقت در بیت المقدس محررین از ولدان و غلمان، بسیار بودند. بلکه تا چهار هزار نفر دارد، مادر مریم (علیها السلام) که (حنه) نام داشت، علی الرَّسم این نذر را به طریق عموم کرد، یعنی نذر کرد، آن چه در شکم دارم محرر [آزاد بودن، آزاد بودند] باشد، چنانکه در قرآن مجید خبر داده که می فرماید:

«إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» آیه ی 35 سوره ی آل عمران، تا آیه ی 37.

ثانیاً، حضرت خدیجه (علیها السلام) در زمان حمل، خواست به همان نذر مشروع و معمول زنان سلف و قبل [از اسلام] بوده عمل کرده باشد، به قصد این که در شریعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مشروع و معمول خواهد بود پس به طریق عموم، مولود خود را محرّر کرد که در مسجدالحرام خالصاً لوجه الله، خدمتگذار باشد و به خدمتی از خدمات دینویه مشغول نگردد.

ثالثاً: جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و عرض کرد. لا اعتاق قبل الملک، عشق آزاد کردن و خالص نمودن عبد مملوک است، از قید رقیت پس این عبارت، این معنی دارد، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، مملوک من است (خداوند سبحان) تو چگونه او را آزاد می کنی، (من او را آزاد کرد با شیعیان او از دوزخ و آتش و از درک فهم مردم و از کارهای قبیح زنانه، و از هر آلودگی ظاهری و باطنی، دینوی و اُخروی، از همه ی این ها آزاد و رها، و قاطع است)

رابعاً: فرمود: مادر امامان (علیهم السلام) است و این مژده، باعث خوش وقتی او شد، و این مژده و بشارت بسیار با مقصود خدیجه (سلام الله علیها) مناسبت داشت.

خامساً: حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) از آتش آزاد است (که گذشت همین الان) معنی ندارد که ا زآتش آزاد باشد، چون از آن غیر معصوم، غیر تائب و کافر و... است، او که خود گهر والائی است که اگر او نبود، خداوند هیچ موجودی خلق نمی کرد، و او اشرف از انبیاء بغیر از پدر بزرگوارش و شوهر خود، علی مرتضی

ص: 178

(علیه السلام) و حتی از جمیع اولاد معصومش افضل و اشرف است و همین غرض اصلی و مقصد کلی از تحریر، بود و چون ام المؤمنین خدیجه (علیها السلام)، مسبوق بود که خداوند، باو دختری بزرگوار، خواهد داد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ایام حمل، خدیجه (علیها السلام) را مژده داده بود که این حمل دختر است و مادر امامان (علیهم السلام) است. خداوند عطوف، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را مملوکه خود خواند، بجای: «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ» آیه ی 37، آل عمران ص 491 و بشارت تحریر و تخلیص از آتش به وی داد. و فایده ی و نتیجه تحریر خلاص، از آتش است و مطابق مقصود و منظوری که داشت، مژده اش داد، اگر به مریم، یک فرزند دادم

به فاطمه ی زهراء (علیها السلام) فرزندان عدیده ای می دهم اگر وجود حضرت عیسی (علیه السلام) فرزند او با برکت بود. فرزندان فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) هم در وجه ارض الی یوم القیامة، پیشوایان بندگان من هستند. یعنی: هر یک در روزگاری حجت پروردگار است. و خداوند متعال در حدیث مذکور، خدیجه (علیها السلام) و فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را صفوة (صفوی) خود خوانده، در برابر اصطفای و برگزیده شدن، مریم که فرموده است در حق او «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» آیه ی 42 سوره ی آل عمران. یعنی: چنانچه مریم را از زنان خودش برگزیدیم، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را، از زنان عالمیان برگزیدیم، و او را انتخاب نمودیم، بنابراین حَنَّه فرزند خود را تحریر و آزاد کرد (برای خدمت بیت المقدس) و نتیجه ی خالصه ی او، حضرت عیسی (علیه السلام) بود. و حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز در این امت نیز فرزند خود را تحریر کرد. و نتیجه ی آن، یازده تن از ائمه ی معصومین (علیهم السلام) بودند. که با آخرین ایشان، حضرت عیسی (علیه السلام) با آن رسالت عظما، اقتدا می نماید و پشت سر او نماز می خواند، پس خدیجه (علیها السلام) افضل از حسنه است و فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) افضل از مریم (علیها السلام) است. و فرزندان او، افضل از عیسی (علیه السلام) می باشند که اشاره هم کردیم.

11- حضرت خدیجه (علیها السلام) بسان مادر ارجمند حضرت مسیح (علیه السلام)

از امتیازات حضرت خدیجه (علیها السلام) و کودک شکوه بارش، این بود که نوزاد ارجمند او پس از ولادت، بسان و مانند حضرت مسیح (علیها السلام) لب به سخن گشود و از یک تایی خدا و رسالت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، سخن گفت و بدین وسیله، ضمن به نمایش نهادن قدرت بی کران آفریدگارش، دل شکسته و توفان زده ی مادر را به ساحل آرامش رهنمون نمود، مادر ارجمند حضرت مسیح (علیها السلام) در هراسی از تیرهای اتهام تاریک فکران بود.(1)

ص: 179


1- . «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا» 27 مریم

و سخت نیاز به آن اعجاز و قدرت نمایی پروردگار داشت، از این رو، کودک ارجمند او، پس از چشم گشودن به این جهان، در همان دم چنین سخن آغاز نمود و فرمود:

«قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا» آیه ی 30 سوره ی مریم

ای مردم، من بنده ی خدا هستم، به من کتاب آسمانی ارزانی داشته و مرا پیام آور خویش قرار داده است

«وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا»، آیه ی 31 سوره ی مریم و مرا هر جا که باشم پر برکت ساخته و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش فرموده است.

«وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا» آیه ی 33 مریم

و مرا نسبت به مادرم شایسته کردار ساخته و مرا زورمداری، تیره بخت نساخته است.

«وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» آیه ی 33 سوره ی مریم

و درود خدا بر من، روزی که دیده به جهان گشودم و روزی که چشم از جهان فرو خواهم بست و روزی که برانگیخته خواهم شد»

کودک گرامی، حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز در آغازین لحظه های ولادت فرمود:

«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ أَبِی رَسُولَ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) سَیِّدُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ أَنَّ بَعْلِی سَیِّدُ اَلْأَوْصِیَاءِ وَ وُلْدِی سَادَةُ اَلْأَسْبَاطِ»

«گواهی می دهم که خدایی جز خدای یکتاست. پدرم، سالار پیامبران خداست، و همسرم، سرور پیشوایان است، و فرزندانم سالار نوادگان پیامرانند».(1)

با نام و عنوان، سلام گفت و آنان آن گاه به یک یک آن بانوان بهشت نیز با چهره ای شادمان به او، مهر ورزیدند و در آن لحظه های حساس بود که آسمانیان و حوریان بهشت، ولادت دخت گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به یکدیگر تبریک گفته، و در کران تا کران آسمان ها فروغی پرتو افکند که فرشتگان تا آن روز آن را ندیده بودند، سپس زنان برگزیده ای بهشت کودک نو رسیده را به مادرش دادند و گفتند: ای خدیجه، کودک گران مایه ات را بر گیر که پاک و پاکیزه است و خداوند او و نسل سر افرازش را پر برکت ساخته است.(2)

حضرت خدیجه (علیها السلام) با شادمانی، نوزاد محبوبش را به آغوش فشرد و تا سینه در دهان او نهاد، شیر

ص: 180


1- . فضائل الخمسة من الصحاح الستة، سید مرتضی فیروزآبادی، ج 3، ص 152. ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین احمد بن عبدالله الطبری، ص 44.
2- . بحار، ج 16، ص 80 و ج 43، ص 2.

جریان یافت و آن أختر فروزان، پس از آن روز، هر روز که می گذشت بسان و مانند یک ماه و در هر ماه بسان یک سال، رشد داشت، و به سوی شکوفایی پر کشید.(1)

12- علاقه ی حضرت خدیجه (علیها السلام) به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

علاقه ی ام المؤمنین به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدلیل تقوا، پاک دامنی، عفت، امین و امانت، علاوه بر مقام نبوتی، مهربان، دلسوز اسلام و مسلمانان اخلاق و خوی عالی، عبادت و بندگی خداوند و صدها صفات نیک و عالیه او، و متقابلاً علاقه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر صفات عالیه ای که داشت از بُعد پاکدامنی، عفیف، تقوا، خداپرست و خدا دوست، دلسوز دین و اسلام و مسلمین و پرهیزگاری، و این عشق ها، عشق مجازی نبوده، بلکه علاقه ی این دو به هم، بخاطر معنوی و دینی و الهی بوده.

و علاقه ی او نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در جای جای قلب حضرت خدیجه (علیها السلام) جای داشت، فضا، فضای ملکوت بود نه فضای ناسوت(2)

که در چنین فضایی عشق حیوانی را، راهی نیست، بر همین اساس اهل دل این ندای آسمانی را شنیدند که می گفت:

«اِنَّ اللهَ زوجَ الطاهِرَةَ بالطاهرَ الصادق» همانا خداوند بانوی پاک را همسر مردی پاک و راستین نمود. در این هنگام پرده از جلو چشم ها، کنار رفت، حوریان بهشتی بر مجلس عقد خدیجه (علیها السلام) با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عطر افشانی کردند. و همه گفتند: «هذا مِنْ طَیِّب» این بوی خوش از وجود این پاک مرد، سرچشمه گرفته است.(3)

1- دلم آشفته ی روی محمد + سراسر کشته ی وی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)

2- شدم واقف ز سر قاب قوسین + چه دیدم طاقت ابروی محمد

3- گل رویش چه یاد آرم بخاطر + شوم سرمست از بوی محمد

4- تمام أنبیاء از شوق دیدار + نظر انداخته سوی محمد

5- عزیز مصر با حسن و ملاحت + غلام خال هندی محمد

6- هزاران لشگر از دل های عشاق + اسیر تار گیسوی محمد

7- معطر گشته بزم هشت جنت + ز عطر نفخه خوی محمد

8- زلال سلسبیل و نهر و تنسیم + روان گردیده از خوی محمد

ص: 181


1- . امالی شیخ صدوق، ص 76، بحار، ج 43، ص 2، ج 1.
2- . ناسوت: طبیعت و سرشت انسان عالم اجسام، عالم طبیعی و مادی
3- . ریاحین الشریعة فی أحوال النساء الشیعة، ذبیح الله محلاتی ج 2، ص 246.

9- گسسته بت پرستان تار زنار + چه بنشیدند با هوی محمد

10- سر خود را بتان بر خاک سودند + ز سحر چشم جادوی محمد

سعدی

***

در بحث علاقه حضرت خدیجه (علیها السلام) به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در لابلای مباحث قبل ذکر شد تا حدودی، که نشانه ی خالص آن بانوی بزرگوار به شوهر بزرگوارش بود. و در لابلای بحث های بعدی، انشاءالله ذکر خواهد شد.

13-علاقه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ام المؤمنین خدیجه (علیها السلام)

حضرت خدیجه (علیها السلام) مورد علاقه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و شدیداً به او محبت می ورزید و او را دوست می داشت، و پس از مراسم ازدواج، خداوند را مورد حمد و سپاس قرار داد و گفت:

«الحمدلله، و زوجنی خدیجة و کنت لها عاشقاً»(1) هم چنین در روایت وارد شده است:

«کان لها محبا و بها وامقاً»

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به خدیجه (علیها السلام) محب و علاقه مند بود.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، 24 سال با حضرت خدیجه (علیها السلام) زندگی کرد.(2)

و تا آن حضرت زنده بود. همسر دیگری، اختیار ننمود. و وقتی که حضرت خدیجه (علیها السلام) از دنیا رفت، به هنگام دفن او، ابتدا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در قبر آن حضرت داخل شد و سپس خدیجه (علیها السلام) را در آن قبر جای داد.(3)

سید احمد سایح از تسنن، در کتاب «الاضواء فی مناقب الزهراء (سلام الله علیها)» می نویسد:

«و قد ظل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یحبها و یذکرها و یثنی علیها حتی بعد انتقالها الی الرفیق ا لاعلی. و کان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اذا اهدی الیه تقول: اذهبوا به الی بیت فلانة فانها کانت صدیقة لخدیجة».(4)

ص: 182


1- . المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ج 3، ص 182.
2- . سفینة البحار، ج 1، ص 379.
3- . سفینة البحار، ج 1، ص 380، باب خاء
4- . الأضواء فی مناقب الزهراء (علیها السلام)، سید احمد سایح، ص 21 و 22

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه او (خدیجه (علیها السلام)) را دوست داشته و او را یاد می نمود و بر وی درود می فرستاد، حتی بعد از انتقال او به رفیق اعلی (بهشت) و وقتی که برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه ای آورده می شد، می فرمود: آن را به خانه ی فلان زن ببرید، زیرا که او دوست خدیجه (علیها السلام) بوده است. عایشه خانم می گوید: بر هیچ یک از همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، همانند خدیجه (علیها السلام) حسد نورزیدم. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زیاد او را نام می برد. چه بسا حضرت گوسفندی را قربانی می کرد و آن را برای دوستان خدیجه (علیها السلام) می فرستاد.(1)

همچنین می گوید: روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به غضب در آوردم و با تضغیر کلمه ی خُدَیجه، او را مسخره کردم، حضرت مرا از این کار منع کرد و فرمود: خداوند به من محبت خدیجه را روزی کرده است.(2)

باز از عایشه نقل شده که گفت: «کان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لا یکاد یخرج من البیت حتی یذکر خدیجة فیحسن الثناء علیها و الاستغفار لها فذکر ها ذات یوم فحملتنی الغیرة فقلت عوضک الله من کبیرة السن، قال: فرأیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) غضب غضبا شدیداً».(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، از خانه بیرون نمی آمد، مگر این که خدیجه (علیها السلام) را یاد می کرد و برایش استغفار می نمود، روزی از او یاد کرد و من حسد بردم و گفتم: او پیرزنی بیش نبود، خداوند بهتر از او را به شما عوض داده است [که خودش یعنی جوان و دختر بوده منظورش است] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خشمگین شد و فرمود: نه نه، به خدا قسم که بهتر از او را به من نداده است، خدیجه و اَینَ مثل خدیجة صدقتنی حین کذبتی الناس و وازرتنی علی دین الله و اَعانتنی بما لها، خدیجه، و دیگر کجاست، مثل خدیجه؟ او به من ایمان آورد، آن هنگام که مردم مرا انکار می کردند او مرا تصدیق کرد، آن گاه که مردم مرا تکذیب می نمودند. او با مال خود، مرا یاری کرد و خداوند از میان همسران، فقط از خدیجه به من فرزند داد.

و گویند: هر وقت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را می شنید، گریه می کرد و نیر روایت شده:

ص: 183


1- . صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، ج 7، ص 133.
2- . صحیح مسلم، ج 7، ص 134.
3- . اسد الغابة، ج 5، ص 438، الاصابة ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 275.

«زمانی، پیره زنی بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بر او تلطف و مهربانی نمود، پس از خروج او، عایشه علت آن را جویا شد. حضرت فرمود: این بانو در زمان خدیجه (علیها السلام) بر من وارد می شد.(1)

عایشه می گوید:

هیچ یک از زنان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مانند خدیجه (علیها السلام) مورد رشک و حسادتم قرار نگرفت با وجود این که هرگز او را ندیده بودم. و علتش این بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از خدیجه (علیها السلام) بسیار یاد می کرد و زبان به مدح و تعریفش می گشود، خاصه این که، خداوند از طریق وحی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داده بود که خدیجه (علیها السلام) را کافی بس مجلل و پر شکوه در بهشت ارزانی داشته است.(2)

همچنین وی از رفتار گستاخانه ی خود، با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حکایت کرده و می گوید:

«روزی هاله خواهر خدیجه ی کبری (علیها السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه خواست تا وارد شده و حضرت را دیدار نماید، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که گویی با شنیدن صدای هاله به یاد صدای خدیجه (علیها السلام) افتاده بود. حالش به شدت دگرگون گردید، من که از رفتار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حسادتم به خدیجه (علیها السلام) سخت تحریک شده بود. بلافاصله گفتم: چه قدر از آن پیره زن بی دندان قریشی یاد می کنی، مدت ها هست که او مُرده و خداوند بهتر از او را به تو ارزانی داشته است پس از این اعتراض، دیدم که چهره ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بر افروخت و به شدت غضبناک شد. به حدی که موهای جلوی سر مبارکش از شدت غضب تکان خورد. و آن چنان حالش دگرگون شد که مانندش را فقط به هنگام نزول وحی در آن حضرت دیده بودم که نگران دستورهای آسمانی بود تا پیام رحمت نازل شود یا عذاب.(3)

14-خدیجه (علیها السلام) محبوبه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بود

حضرت خدیجه (علیها السلام) محبوبه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. از این رو، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«إنی رزقت حبها»(4)

ص: 184


1- . سفینة البحار، ج 1، ص 380، باب خاء
2- . صحیح بخاری، ج 4، ص 231، و ج 6 ص 158، صحیح مسلم، ج 7، ص 133، مسند احمد بن حنبل، ج 7 ص 58 سنن ابن داود، ابن ماجه، ج 1، ص 643 فضائل الصحابة، احمد بن حنبل شیبانی، ص 75 السنن الکبری، بیهقی، ج 7، ص 307.
3- . مسند حنبل، ج 6، ص 150 و 154، المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ج 4 ص 286، صحیح ابن حبان به ترتیب ابن بلبان، ج 15، ص 468، البدایة و النهایة، ج 3، ص 158.
4- . کفایة الطالب، گنجی شافعی، ص 359، تذکرة الخواص شمس الدین، ابوالمظفر ابن جوزی، ص 273.

خداوند محبت حضرت خدیجه (علیها السلام) را بر من ارزانی داشت.

معلوم است که محبت آن بزرگوار به همسری ارجمندشان فقط علاقه و محبت ظاهری نیست، بلکه سرشار از ایمان خدیجه (علیها السلام) است که سابقاً هم اشاره شد.

اقسام محبت

اول: محبتی که از روی هوای نفسی باشد، مانند تمایل جنسی و زیبایی و اساس شهوت رانی:

دوم: محبتی که از غریزه است، مانند دوستی نوع حیوانات که مبتذل و بی اعتناء است و دیگری دوستی دور از مفاسد

سوم: محبتی که از دل و روح برخیزد و بر دل و روح بنشیند که گویند: ما یکی روحیم اندر دو بدن

چهارم: محبتی که از خِرَد و ایمان سرچشمه گیرد و که بسیار ارجمند است و نهایت مسلمانی می باشد که خدای تبارک و تعالی، در این باره می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، سوره ی حجرات، آیه ی 10»

پنجم: که بالاترین محبت است، محبتی که از مقام نبوت و ولایت باشد. همان دوستی که اساس ترویج دیانت می باشد، و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او مبعوث شده است، همان دوستی و محتبی که امام حسین (علیه السلام) برای او جانفشانی کرده است این دوستی افضل و واجب است. همان دوستی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: به امام حسین (علیه السلام). حسینٌ منی و اَنا من حسین اَحبَّ اللهُ مَن أحبَّ حُسَیْناً حسینٌ سبطٌ من الاسباط.(1)

همین طور دوستی و علاقه ی حضرت خدیجه (علیها السلام) نسبت به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و این حب و علاقه ایمان و اعتقاد به خداوند و پیامبر و دین است.

15-حضرت خدیجه (علیها السلام) افضل همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است

در میان همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) افضل و برترین آنها بوده است. از این جهت آن حضرت را اشرف زوجات الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) می نامند.(2)

اگر این مطلب در لابلای مباحث، برتری ایشان ذکر شد و برتر درباره ی از زوجات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد اشخاص و افراد در جایی استفاده می شود که همه ی آنها خوب باشند. و در بین آن ها، یکی را به عنوان «برتر» انتخاب نمایند. در صورتی که به شهادت تاریخ و بعضی از مورخین (عمده مورخین، خصوصاً شیعه)، بعضی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نه تنها خوب نبودند، بلکه بدهم

ص: 185


1- . ارشاد شیخ مفید 2/127، بحار، ج 43، ص 261 و 43 ص 271
2- . شجره ی طوبی، محمد مهدی حائری مازندرانی، ج 2، ص 232

بودند، و اسباب ناراحتی و رنجش خاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراهم می نمودند. نظیر «عایشه و حفصه» که در بحث پیرامون مظلومیت، حضرت خدیجه (علیها السلام) به آن خواهیم پرداخت انشاءالله تعالی و در لابلای مباحث هم ذکر شد، بنابراین لفظ برترین از این جهت، زیبنده ام المؤمنین (علیها السلام) نمی باشد و باید گفت که بر حسب روایات وارده چه در شیعه و چه در سنی، آن حضرت از نظر شخصیت، تقوا و فضیلت، یگانه بانوی جهان اسلام بوده است. و در مقایسه بین حضرت خدیجه (علیها السلام) و برخی دیگر از همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که مدعی در تاریخ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. تفاوت عمده این بود که حضرت خدیجه (علیها السلام) خودش را برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواست و هویت خود را در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می جست، ولی آن ها، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای خودشان می خواستند، لذا، او همه هستی اش از مال و جان و آبرویش را برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هزینه کرد. ولی آنها بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خود هزینه کردند.

سید احمد سایح، از تسنن، در کتاب «الأضواء فی مناقب الزهراء (علیها السلام)» می نویسد: «لقد اَکرم الله عزوجل المؤمنین السیدة خدیجة، سیدة نساء العالمین رضی الله عنها بأکرم خصوصیة، و هی ان الله تعالی جعل ذریة المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) منها و لقد کانت رضی الله عنها، نعم الزوجة الصالحة التی اعانت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بقسها و مالها»(1)

خداوند عزوجل ام المؤمنین خدیجة سرور زنان عالمیان رضی الله عنها را به کریم ترین خصوصیت، تکریم کرده است و آن این که خداوند متعال ذریه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از ذریه ی او، تعیین نموده است. و او رضی الله عنها، بهترین همسر صالحی بود که با جان و مالش به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کمک نمود.

ذهبی که از مورخین عامه است، درباره حضرت خدیجه (علیها السلام) می نویسد: «خَدِیجَهَ أُمّ الْمُؤْمِنِینَ و سَیّدَهِ نِساءِ الْعالَمِینَ، فی زمانها... و مناقبها جمة، و هی ممّن کمل من النساء. کانت عاقلة جلیلة دیّنة مصونة کریمة. من اهل الجنة، و کان یثنی علیها، و یفضّلها علی سائر امّهات المؤمنین و یبالغ فی تعظیمها، بحیث انّ عائشة کانت تقول: ما غِرتُ من امرأة ما غِرتُ من خدیجة، من کثرة ذکر النّبی [صلی الله علیه و آله و سلم] لها. و من کرامتها انّه لم یتزوّج امرأة قبلها، و جاءه عدة اولاد. ولم یتزوّج علیها قط. و لاتسری الی ان قضت نحبها، فوجد لفقدها، فانّا کانت نعم القرین»».(2)

ص: 186


1- . الاضواء فی مناقب الزهراء (علیها السلام)، سید احمد سایح، ص 21 و 22
2- . سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج 2، ص 81.

«خدیجه (علیها السلام) مادر مؤمنان و سرور زنان عالمیان زمان خود بود... و مناقبش بسیار است، او از جمله کسانی است که به کمال رسیده، و عاقل، جلیل القدر، خود نگه دار و کریم و از اهل بهشت می باشد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را ستایش نموده و بر دیگران زنانش برتری داده و در تعظیمش مبالغه نموده است به طوری که عایشه می گفت: من بر زنی همچون خدیجه رشک نبردم، به جهت آن که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بسیار او را یاد می نمود. و از جمله کراماتش، این است که قبل از او با زنی دیگر ازدواج نکرده و تنها او بود که برایش تعدادی فرزند آورد. و تا او زنده بود با کسی دیگر ازدواج نکرد، و کنیز هم برای خود نگرفت تا وقتی که خدیجه (علیها السلام) از دنیا رفت، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با نبود خدیجه (علیها السلام) خودش را تنها دید، و چه خوب همنشینی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود»

16-حضرت خدیجه (علیها السلام) همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دنیا و آخرت

در میان همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حسب روایات وارده، تنها از حضرت خدیجه (علیها السلام) به عنوان همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در دنیا و آخرت یاد شده است.(1)

«... و خدیجة بنت خویلد زوجة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فی الدنیا و الآخرة».(2)

حضرت خدیجه (علیها السلام) همسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دنیا و آخرت می باشد. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی به حضرت خدیجه (علیها السلام) فرمود:

«آیا نمی دانی که خداوند مرا در بهشت همسر تو نموده است»(3)

و همچنین فرمود::کنت لها عاشقاً فسألت الله ان یجمع بینی و بینها(4) من در زندگی مشترک به خاطر بینش و منش مترقی خدیجه (علیها السلام) و جمال و کمالش به او عشق می ورزیدم، به همین جهت از بارگاه خداوند خواستم که در سرای جاودانه نیز ما را همراه و همنشین سازد [قطعاً همین طور خواهد بود]

عایشه بنت الشاطی در این باره می نویسد: «خدیجه دختر خویلد (علیها السلام) اشرف امهات مؤمنین است و نزدیک ترین همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عزیزترین آن ها نزد آن بزرگوار، هم در زندگی دنیا و هم پس از مرگ است 25 سال به تنهائی مورد مهر و احترام رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داشت و هیچ زنی در این افتخار با او شریک نیست، در سال های نخستین اسلام، سال های رنج و مشقت، در کنار آن حضرت جای داشت و کمک و همراهی می کرد و دشوارهایی را که آن بزرگوار، در راه رسالتش از

ص: 187


1- . المعجم الکبیر طبرانی، ج 22، ص 376
2- کشف الغمة فی معرفة الأئمة (علیهم السلام) علی بن عسی اربلی، ج 1، ص 466، بحارالانوار، ج 43، ص 53-54 تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 35.
3- . زندگانی فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)، حسین عمادزاده، ص 36.
4- . عوالم، شیخ عبدالله بحرانی، ج 11، ص 32-41.

جانب قریش می دهد، آسان می کرد... خدیجه (علیها السلام) ایمان آورد و پیامبری آن وجود مقدس را گردن نهاد و به رسالتش اطمینان کرد و امیدوارنه در کنار آن حضرت می کوشید، نسبت به همسر بزرگوارش دارای چنان محبتی سرشار بود که در راهش جان می داد و آماده نابود شدن بود. انکار قریش، بر اطمینان خدیجه (علیها السلام) و ایمان او که چون کوه استوار بود، لرزشی وارد ساخت، سران ایل و بتادر خدیجه (علیها السلام) به آن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بدگمان بودند، و او را جادوگر و دیوانه می خواندند، ولی خدیجه (علیها السلام) به یک تا مردی که دوستش می داشت و راستگویش می دانست معتقد بود و تا آخرین رمق به او ایمان داشت. زمانی که خدیجه (علیها السلام) در چنان موقعیت تاریک و پیچیده (شعب ابی طالب) از دنیا رفت.

آغاز مرحله ای سخت از مراحل مبارزه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. زیرا پس از او، مکه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنگ شد. و نتوانست بماند. و هجرت به مدینه که تاکنون، بلکه برای همیشه، مبدأ تاریخ مسلمانان است رخ داد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هجرت کرد و هنوز در دلش خاطراتی از نخستین محبوبه بر جای بود. و هیچ یک از زنان آن حضرت که پس از خدیجه (علیها السلام) آمدند حتی عایشه نتوانست، این یادگار زنده را از قلب آن حضرت بیرون کند و با اندکی آتش آن را فرو نشاند.(1)

مؤلف کتاب المنتقی می گوید:

هنکامی که خدای متعال این آیه را نازل فرمود که می فرماید: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ» آیه ی 94 آن چه را مأموریت داری، آشکارا بیان کن و از مشرکان روی گردان باش.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بالای کوه صفا قرار گرفت. و در موسم حج، ندا دادند: ای مردم، من فرستاده خداوندی هستم که پروردگار جهانیان است، سپس مردم، حضرت را با چشمان خود، زیر نظر گرفتند و ایشان سه بار، حرف خود را تکرار کردند. سپس آن جا را ترک کردند و به کوه مروه رفتند، در آن جا دستشان را بر گوششان گذاشته و سه بار با صدای بلند فرمودند: ای مردم، من فرستاده خداوند هستم، سپس مردم به آن حضرت خیره شدند، و ابوجهل، که خداوند چهره اش را زشت کند، سنگی به سمت حضرت پرتاب کرد و میان دو چشم ایشان جراحتی برداشت، مشرکان نیز ابوجهل را با سنگ همراهی و همکاری کردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گریختند و به موضعی آمدند که در کوه المتکانا، داشت، پناه به آن آوردند. مشرکان نیز در جستجوی ایشان برآمدند، هم چنین مردی نیز به نزد علی بن ابی طالب (علیه السلام) آمد و گفت که: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شته شده است. سپس علی بن ابی طالب (علیه السلام) به منزل خدیجه (علیها السلام) رفت و در را کوبید، خدیجه (علیها السلام) گفت کیستی؟ فرمودند: من علی هستم،

ص: 188


1- . بانوی کربلا زینب (علیها السلام)، عائشه بنت الشاطی

خدیجه (علیها السلام) گفت: ای علی، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کرده است؟ فرمود: نمی دانم. فقط می دانم که مشرکان ایشان را با سنگی هدف قرار داده اند و نمی دانم که ایشان زنده اند یا مرده. ظرفی آبی به من بده و قدری هیس [نوعی غذا] با خود بیاور و با ما بیا تا به جستجوی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رویم. زمانی که ایشان را بیابیم گرسنه و تشنه اند. سپس علی (علیه السلام) رفت تا آن که از کوه عبور کرد، و خدیجه (علیها السلام) نیز همراه آن حضرت بود، علی (علیه السلام) فرمودند: ای خدیجه داخل دره شو تا من هم بر فراز کوه روم، سپس امیر المؤمنین (علیه السلام) شروع به خواندن و دعوت آن حضرت کرد که: ای محمد ای رسول خدا جانم به فدایت، در کدامین دره هستید، جدا افتاده اید؟ خدیجه (علیها السلام) می گفت: کیست که بنی مصطفی را دیده باشد؟ کیست که بهار پسندیده ی مرا دیده باشد، کیست که ابوالقاسم را به من نشان دهد؟ سپس جبرئیل بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد. وقتی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دید، گریست و فرمود: می بینی قوم، با من چه کردند؟ مرا تکذیب و طردم کردند. بر من شوریدند، جبرئیل گفت: دستت را به من بده و دست ایشان را گرفت و آن حضرت را بر کوه نشاند. سپس از زیر بال خود فرشی مخملین از فرش های مخملین بهشت را که با مروارید و یاقوت بافته شده بود، خارج کرد و آن را پهن کرد. تا آن که کوه های تهامه به واسطه آن، مجلل و مزین شد، سپس دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفت و ایشان را بر آن نشاند. جبرئیل گفت: ای محمد، آیا می خواهی کرامت خود را در پیشگاه خداوند ببینی؟ فرمودند: آری گفت: آن درخت را صدا بزن، به سویت می آید. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز آن را فراخواندند و پیش آمد تا آنکه در مقابل ایشان به سجده افتاد. سپس جبرئیل گفت: فرمانش ده تا برگردد. حضرت نیز درخت را امر کردند و درخت به جای خودش بازگشت. سپس اسماعیل نگاهبان آسمان دنیا بر حضرت نازل شد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا پروردگارم، مرا امر کرده تا اطاعت کنم تو را، آیا مرا فرمان می دهی تا ستارگان را بر سر آن ها بریزم. تا آتش بگیرند؟ فرشته خورشید نیز پیش آمد و گفت سلام بر تو ای رسول خدا، آیا فرمانم می دهی تا خورشید را در اختیار گیرم و بالای سر آن ها نگاه دارم تا بسوزند؟ سپس فرشته ی زمین آمد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا، خداوند عزوجل مرا فرمان داده تا اطاعتت کنم. فرمان می دهی تا به زمین دستور دهم آنان را در همان جایی که هستند به داخل خود فرو برد؟

بعد فرشته ی کوه ها آمد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا، خداوند مأمورم کرده تا تو را اطاعت کنم. آیا فرمان دهی تا به کوه ها دستور دهم بر آن ها واژگون شوند، و نابودشان سازند؟ سپس فرشته ی دریاها آمد جلو، و گفت سلام بر تو ای رسول خدا پروردگارم مرا دستور داده تا از تو طاعت کنم، آیا فرمانم می دهی تا به دریاها دستور دهم، غرقشان کنند؟

ص: 189

پس از سخنان، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرشتگان فرمودند: آیا به اطاعت من امر شده اید؟ گفتند: آری، سپس سرشان را به آسمان بلند کردند و ندا دادند: من به خاطر عذاب مبعوث نشدم. تنها به عنوان رحمتی برای عالمیان مبعوث شدم. من و قومم را ترک کنید. زیرا آن ها نمی فهمند جبرئیل (علیه السلام) به خدیجه (علیها السلام) که در دره می گشت نگاه کرد و گفت: ای رسول خدا، آیا به خدیجه نمی نگری که گریه اش فرشتگان آسمان را به گریه انداخته است؟ او را به سوی خود بخوان و سلام مرا به او برسان و بگو: خداوند به تو سلام می رساند. و او را مژده بده که در بهشت، خانه ای از جواهرات از آن اوست، که هیچ سختی و هیاهویی در آن نیست چون مرواریدی که گرداگرد آن با طلا آذین و زینب و زیور شده است، سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خدیجه (علیها السلام) را خواند، در حالی که خون از صورت حضرت بر زمین جاری بود و به آن دست می کشیدند و کنار می زدند. خدیجه (علیها السلام) گفت: پدر و مادرم به فدایت، بگذار آن چه از [میان] چشمانت می آید بر زمین فرو ریزد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: می ترسم که خداوندگار زمین بر زمینان خشم گیرد. هنگامی که تاریکی شب فراگیر شد. خدیجه (علیها السلام) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) بازگشتند و خدیجه (علیها السلام)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد منزل نمود، و حضرت را در موضعی که صخره ای در آن جا بود، نشاند و صخره را سایبان سر حضرت قرار داد و شروع به پوشاندن صورت ایشان با جامه ی خود نمود، مشرکان در حالی که به سمت حضرت سنگ می انداختند [به سوی خانه ی ام المؤمنین (علیها السلام)] آمدند [و شروع به سنگ پرانی کردند] اگر سنگ از بالای سر حضرت می آمد. صخره ایشان را حفظ می کرد، و اگر از سمت پایین به طرفشان سنگی می زدند. دیوارهای اطراف حضرت را حفظ می نمود و اگر از مقابل سنگ می زدند، خدیجه (علیها السلام) خود را میان سنگ و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حائل می نمود. سپس خدیجه (علیها السلام) فریاد برآورد. ای قریشیان، یک زن آزاد [و نه کنیز] را در حالی که در منزلش هست، با سنگ هدف قرار می دهید؟ هنگامی که این را شنیدند، از حضرت دست کشیدند، هنگامی که حضرت صبح کردند. زود هنگام برای نماز خواندن روانه مسجد شدند.(1)

و در تمام مراحل زندگی خود با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. و خود را فدا و ایثار حضرتش قرار می داد.

17-حُسن رفتار با همسر

یکی از برنامه های تربیتی اسلام، آموزش آیین شوهرداری به بانوان می باشد. اگر به آمار اختلاف خانوادگی و طلاق و ناهنجاری های خانواده ها، توجه شود، بخش قابل توجهی از این مشکلات به رفتارهای بانوان و زنان، و دختران جوان بر می گردد. و این همه، به خاطر ناآگاهی و عدم توجه به حقوق شوهران، رعایت نکردن آداب

ص: 190


1- . بحارالانوار، ج 18، ص 242-243

معاشرت، عدم آگاهی از اصول شوهرداری در اسلام است، حضرت خدیجه (علیها السلام) در ترویج آیین شوهرداری اسلامی و رعایت حقوق همسر، نهایت تلاش را به عمل می آورد. آن حضرت در طول 25 سال زندگی مشترک با رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوسته همدم و هم فکر و همگام با آن حضرت بود و با وجود ثروت و شکوه و جمال، راه فروتنی و اطاعت از همسر بزرگوارش را در پیش گرفت و در همان برخوردهای اولیه از فرط ادب و تواضع خود را کنیز و خدمتگزار ایشان و اظهار داشت، «به خانه ی خودت خوش آمدی، خانه، خانه ی توست من نیز کنیز تو هستم».(1)

شبیه همین مطلب، راجع به دختر گرامیش، حضرت زهراء (سلام الله علیها) می باشد، هنگامی که عمرو ابی بکر بعد از ستم ها و غصب حقوق آن بزرگوار و امیر مؤمنان (علیه السلام) شوهرش، تقاضای عیادت کردند و امام علی (علیه السلام) واسطه قرار دادند.

و امام (علیه السلام) سخنان آنان را برای حضرت فاطمه ی زهراء (علیها السلام) بازگو فرمود: ایشان به هیچ راضی از دست آن دو نبود تا از دنیا رفت، اما چون امام (علیه السلام) فرمود: من اذن دارم که بیایند به عیادت شما، چون زیاد اصرار کردند، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) فرمود: اگر شما اجازه داده اید، مانع ندارد، خانه خانه شما است و زن هم باید تابع شما باشد و از شما اطاعت نماید. چون شما ضامن شدی اشکالی ندارد، و در هیچ چیز با تو مخالفت روا نمی دانم، هر کسی را خواهی دستور بده.(2)

همچنین در سراسر زندگی مملو از مهر و محبت خود نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره بهترین یاور و مهر مونس و وزیر و مشاور کارآمد حضرت بود، به طوری که نوشته اند

«کانت خدیجة وزیرة صدق علی الْإِسْلَامِ و کان رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) یسکن الیها»(3)

«خدیجه (علیها السلام) وزیر راستین اسلام بود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با [مهر و ملاطفت] او آرامش خاطر می یافت»

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت هر ماه چند روز و هر سال ماه رمضان را برای عبادت و نیایش عارفانه حرا می رفت و حضرت خدیجه (علیها السلام) نه فقط مانع اجرای بود. عبادی همسرش و رفتن او به غار حراء نمی شد که خود نیز مشوق آن حضرت بود. و هر بامداد و شامگاه او را بدرقه می کرد و در هنگام بازگشت به پیشوازش می رفت، گاه برایش آب و غذا می برد و مواظب بود تا خلوت همسرش با

ص: 191


1- . بحار، ج 16، ص 4، سفینة البحار، ج 1، ص 379، الانوار فی مولد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) احمد بن عبدالله بکری، قم انتشارات شریف رضی، 1411 ق، 304
2- . جلاء العیون، ص 263، انتشارات سُرور، چاپ وفا، تاریخ انتشار: 1387 ه.ش.
3- .

پروردگارش را به هم نزند و گاه غلامان و نزدیکان خود را در اطراف کوه حرا به مراقبت از جان گرامی پیامبر می گماشت و خود به انتظار بازگشتن محبوبش به سر می برد.(1)

لذا به خاطر این حُسن رفتاری که ام المؤمنین (علیها السلام) در طول زندگی خود، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت، خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«به خدیجه بشارت بده به خانه ای در بهشت از قصب، یعنی مروارید که در آن، ضَحَب، و نصب، یعنی سر و صدا و رنج و درد، وجود ندارد»(2) «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «فتح الباری به شرح صحیح البخاری» در شرح حدیث از «سهیلی» نقل می کند که:

«تعبیر، قصب از این جهت است که آن بانوی بزرگوار گوی سبقت را از همه ی بانوان جهان ربوده است، و تعبیر، ضَحَب از این جهت است که حضرت خدیجه (علیها السلام)، هرگز با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درگیر نشد، صدایش را بلند نکرد، سر و صدا ایجاد نکرد و خانه را محیط امن و آرام برای آن حضرت قرار داد. و تعبیر، نصب هم از این جهت است که وی برخلاف برخی همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، هرگز آن حضرت را نیازارد، از این رهگذر، خداوند، قصری در بهشت به آن حضرت عطا فرمود که محیط آرام، بی سر و صدا و بدون اذیت و آزار باشد»(3)

آری حضرت خدیجه (علیها السلام) کمال حُسن رفتار را با همسرش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت، از این رو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز همواره به خدیجه (علیها السلام) چه در زمان حیات او و چه بعد از رحلت جان سوز او، عشق می ورزید، چنان که روایت شده.

«کان لها محباً و بها وامقا»(4)

«پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به خدیجه (علیها السلام) محب و علاقه مند بود»

بنابراین حضرت خدیجه (علیها السلام) نهایت حسن رفتار را با همسر خود داشت و آیین شوهرداری را به گونه ای نیکو به مرحله ی اجراء گذاشت

«دکتر علی ابراهیم حسن» در این باره می نویسد:

ص: 192


1- . الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، 1372، ق ج 3/328.
2- . صحیح بخاری، ج 5 ص 48
3- . فتح الباری، شرح صحیح البحاری، ابن حجر عسقلانی، ج 7، ص 138.
4- . بحارالانوار، ج 16، ص 78

«هرگاه بخواهیم نمونه ای از یک همسر با اخلاص و پاک دامن و زنی با وقار و خردمند نشان دهیم. بهتر از خدیجه ام المؤمنین (علیها السلام) نمی توانیم پیدا کنیم»(1)

18-جلب رضایت همسر

ام المؤمنین (علیها السلام) تمام توان خود را به کار می برد تا امور منزل را مطابق میل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اداره کند از جمله چون به میزان علاقه ی آن حضرت به عبادت آگاه بود، چنان رفتار می کرد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به راحتی به عبادت و راز و نیازش مشغول باشد. و حضور خدیجه را مانعی برای عباداتش نمی داند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بعثت در هر ماه چند بار و نیز همه ساله، ماه رمضان را «غار حراء» به تفکر و عبادت خداوند می گذراند.(2)

و این عمل بعد از ازدواج نیز ادامه داشت، لذا امام هادی (علیه السلام) در این باره می فرماید:

«پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از سفر تجاری شام، درآمدش را بین فقراء تقسیم کرد و هر روز صبح به فراز کوه حرا می رفت و به تماشای شگفتی های خلقت مشغول می شد و تحت تأثیر عظمت خدا قرار می گرفت و خدا را آن گونه که شایسته بود عبادت می کرد.(3)

ام المؤمنین (علیها السلام) با درک چنین روحیاتی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز برای او مزاحمتی ایجاد نمی کرد. و همیشه با هم دلی و همراهی، او را بدرقه می کرد. غذایش را به وسیله ی امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به بالای کوه می فرستاد و گاه خود نیز با آن حضرت هم راه می شد.

مرحوم مجلسی به نقل از صحاح السته در این باره می نویسد: «در آن ماه رمضان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کوه حرا به سر می برد و وحی و بعثت آغاز می شد. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و خدیجه (علیها السلام) و یکی از غلامان در حضورش بودند.(4)

زمانی که امر نبوت نزدیک بود، این خلوت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به درازا کشیده شد که حضرت خدیجه (علیها السلام) تمام این مدت را به تنهایی گذراند. چنین عبادت های طولانی به طور طبیعی می توانست موجب ناراحتی، دلشوره ها و نگرانی های مختلفی برای حضرت خدیجه (علیها السلام) شود. اما او تنها اعتراض نمی کرد. بلکه با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) همراهی نیز می نمود. لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عمار را نزد همسرش حضرت خدیجه (علیها السلام) فرستاده و پیام دادند که «ای خدیجه گمان نکن کناره گیری من به خاطر بی اعتنایی به تو است، بلکه پروردگارم چنین فرمود: تا امر

ص: 193


1- . نساء لهن فی التاریخ الاسلامی نصیب، ص 21.
2- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 13، ص 208.
3- . بحارالانوار، ج 17، ص 309.
4- . بحار، ج 15، ص 363.

خود را اجرا کنم، جز خیر و سعادت فکر دیگری نکن. خداوند هر روز، چند بار به خاطر تو، به فرشتگان بزرگش مباهات کن، پس وقتی که شب شد، در را ببند و در بستر خود استراحت کن»(1)

19-طرح غیر مستقیم خواسته ها

بدون تردید، هر زنی از شوهر خویش، انتظارات و توقعاتی دارد. این درخواست های معقول زن، اگر در محیطی محبت آمیز و همراه با حفظ حریم های اخلاقی باشد. امری پسندیده تر و جذاب خواهد بود. هم چنین اگر این خواسته ها به صورت غیر مستقیم انجام گیرد، در تحکیم روابط خانوادگی و افزایش محبت تأثیری فوق العاده خواهد داشت.

حضرت خدیجه (علیها السلام) خدمات زیادی را در خانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده و صدمات فراوانی متحمل شده بود. از این رو به صورت طبیعی می توانست انتظارات و توقعاتی را نیز از آن حضرت داشته باشد. اما او هیچ گاه خواسته های شخصی خویش را به صورت مستقیم بیان نمی کرد. بلکه سعی می نمود که آن ها را به عنوان یک پیشنهاد و یا خواهش غیر مهم و در کمال ادب و احترام مطرح نماید.

بعضی از بانوان هستند و بودند که بسیار مراعات می کردند حال شوهران خود را، و خواسته های خود را مطرح نمی کردند. با این که نیاز مبرم هم داشتند اما بعضی حاضرند شوهران خود را به هر زحمتی و دربدری وادار کنند. برای خواسته های خودشان.

البته بعضی از مردان هم بی تفاوتند و زن را در رنج و زحمت و در بدری می اندازند بهر کس و ناکسی رو بزنند.

نقل شده که شخصی می گفت: بیست سال بود که با همسرم زندگی می کردم، یک بار چیزی از من نخواست و من خودم اگر متوجه می شدم که در منزل نیاز به چیزی هست می خریدم، گاهی می شد جوراب و یا کفش او پاره شده بود. همان را استفاده می کرد، تا روزی متوجه شدم و برایش کفش و جوراب می خریدم، هر باری که از او سؤال می کردم چیزی می خواهی؟ می گفت: سلامتی شما را می خواهم. داشتم آرزوی یک تقاضا از جانب او را به گور می بردم، تا یک مرتبه مشهد مشرف بودیم. روز آخر بود بلیط تهیه کردیم به تهران برگردیم، آخرین باری بود که به حرم مشرف می شدیم، سر کوچه، مغازه ای سبزی های تازه ای آورده بود. همسرم گفت: عجب سبزی های تر و تازه ای، اگر قدری می خریدید، امشب قرمه سبزی می پختیم، گفتم: چشم، الان که می رویم حرم در برگشت حتماً می خریم. رفتیم زیارت و برگشتیم و من یادم رفت، او هم دوباره نکرد و تذکر نداد. بالاخره شب آخر را ماندیم و فردا عازم تهران شدیم. نیمه های راه اتوبوس خراب شد و راننده هرچه به آن ور رفت درست نشد. هوا کم کم رو به تاریکی می رفت، راننده گفت: مسافرین محترم، با عرض معذرت،

ص: 194


1- . بحار، ج 16، ص 79.

کسانی که مجردند در ماشین بمانند، از ماشین و اثاث ها مواظبت کنند و آن هایی که با خانواده هستند، بروند در این روستای نزدیک، جایی منزل کسی بمانند، تا من بروم شهر و لوازم ماشین را خریداری کنم و برگردم. ان شاء الله صبح حرکت می کنیم.

من به همسرم گفتم: ما که مختصر شامی خورده ایم. برویم در این روستا، جایی را شب بمانیم تا ان شاء الله مشکل حل شود، به طرف روستا حرکت کردیم. در اولین کوچه ای که وارد شدیم، دیدیم جلو خانه ای را آب و جارو کرده و مرد خانه مقابل در ایستاده، گویا منتظر کسی است، با خود گفتم: قضیه را با همین آقا بگوییم، گفتم: آقا، زائر امام رضا (علیه السلام) هستیم، بین راه ماشین ما خراب شد و.. گفت: بفرمایید، ما منتظر شما بودیم، تعارف کرد وارد خانه شدیم، دیدیم آن جا نیز آب و جارو شده و مهیا است. در این بین مرد خانه مدام نزد همسرش در آشپزخانه می رفت و گویا در تدارک یک میهمانی مفصل بودند، بعد از تعارف چای وقتی مرد رفت به همسرم گفتم: گویا ما مزاحم این ها شدیم و این ها امشب میهمان دارند، به آن ها بگوییم، ما شام خوردیم. فقط اگر امکان دارد، ما تا صبح جایی، استراحت کنیم؟ بعد رفع زحمت کنیم. این بار صاحب خانه وقتی وارد اتاق شد، دو مرتبه گفتیم: آقا گویا شما میهمان دارید و منتظرید و ما مزاحم شما شدیم؟ ما شام خوردیم، فقط اگر جایی باشد استراحت کنیم. صاحب خانه گفت: ما میهمانی غیر از شما نداریم و از صبح تا به حال منتظر شما هستیم؟

من که قبلاً هنگام ورود به خانه توجهی به حرف او نداشتم. گفتم: بله قبلاً هم فرمودید: چه طور منتظر ما بودید؟ صاحب خانه گفت: دیشب در عالم رؤیا، حضرت آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را خواب دیدم، به من فرمودند: من زائرینی دارم که هوس خورشت قرمه سبزی کرده اند. آماده ی پذیرایی از آن ها باش، فردا می رسند و ما از صبح تا به حال، منتظر شما بودیم، من و همسرم به گریه افتادیم، خانم خانه هم آمد و با آگاهی از قضیه شب گذشته ما، در مشهد گریه کرد.

آنجا بود که فهمیدیم با چه فرشته ای زندگی می کنم تا این حد، مورد توجه و عنایات حضرات ائمه ی معصومین (علیهم السلام) است.

از ابوسعید خدری نقل شده: روزی حضرت علی (علیه السلام) گرسنه شد و به حضور فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) آمد و گفت: ای فاطمه، آیا طعامی در نزد شما هست تا بخورم. فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) عرض کرد: نه، سوگند به خدائی که پدرم را به مقام نبوت گرامی داشت، و تو را به مقام وصایت اکرام نمود. چیزی از غذا در نزد من نیست، و دو روز است، غذا نداریم که اگر چیزی از غذا وجود داشت، تو را بر خودم، و بر پسرانم حسن و حسین (علیهماالسلام) مقدم می داشتم. علی (علیه السلام) فرمود: ای فاطمه چرا به من خبر ندادی تا غذائی برای شما تهیه کنم؟ فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) گفت: «یا اَبا الحَسن اِنی لأستحیی من الهی اَن اُکَلِّف نَفسَکَ ما لا تَقدِرْ عَلیه»

ص: 195

«ای ابوالحسن، من از خدایم شرم می کنم که تو را به چیزی که قدرت بر آن نداری تکلیف کنم»

همچنین مادر بزرگوارش، ام المؤمنین (علیها السلام) کسی که تمام هستی خود را صرف دین اسلام و مسلمانان کرد و در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد. و عمر گرانبهای خود را دوش به دوش آن حضرت قرار داد در خدمت اسلام و شوهر و فرزندان خود.

و دارای و اموالی که مورخان نوشته اند

1- هزاران شتر (شتران فراوانی) اموال تجارتی او را حمل می کردند.

2- قبه ای از حریر سبز با طناب های ابریشمی بر بام خانه اش افراشته شده بود. و نمایان گر ثروت فراوان او بود.

3- چهارصد غلام و کنیز خدمات ارجاعی او را انجام می دادند.(1)

ثروتی که ثروتمندان درجه یک ثریش چون ابوجهل و عقبة بن ابی معیط در نزد او حقیر و نا چیز بود، پس از ازدواج همه ی ثروت را در اختیار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد، این بانوی عظما، در لحظات احتضار، اسماء بنت عمیس را به نزد خویش طلبید و در مورد دخترش. فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) به او سفارشاتی کرد و سپس فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و از طریق فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) و بوساطت ایشان، از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهش کرد که یکی از لباسهای خود را کفن او قرار دهد... سپس چشم از جهان فروبست.

این حادثه چنان بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگین آمد، که آن سال را عام الحزن نام نامید.

امام علی (علیه السلام) در رثای آن دو بزرگوار (ابی طالب و خدیجه (علیهماالسلام) اشعاری سروده.

«اَعینَّیَ جُوداً بارکَ اللهُ فیکُما + علی هالِکین لا تَری لَهُما مَثَلاً...»

ای چشمان من، آفرین بر شما، بر آن دو رفته ای که دیگر مانندشان را نمی بینند. بر بزرگ بطحا، و بر بانوی بانوان، آن نخستین کسی که نماز خواند. بر آن زن پیراسته و خجسته ای که خداوند او را پاک داشت و برتری اش داد. اشک بریزید، مرگ این دو روز را بر من تاریک کرد و از این پس، شبها را در اندوه و سوگ آن دو را به سر دارم، آن دو در برابر ستم کاران به دین، آیین محمد را یاری کردند. و پاس پیمان خویش داشتند.(2)

ص: 196


1- . الوقایع و الحوادث محمد باقر ملبوبی به نقل از ناسخ التواریخ ص 13
2- . دیوان امام علی (علیه السلام) قطب الدین حسن بیهقی نیشابوری، ص 360

20-ارائه نمودن برترین معیار در انتخاب همسر

بدون تردید، هر زنی از شوهر خویش انتظار و توقعاتی دارد. این درخواست های معقول زن، اگر در محیطی محبت آمیز و همراه با حفظ حریم های اخلاقی باشد، امری پسندیده تر و جذاب خواهد بود. هم چنین اگر این خواسته ها به صورت غیر مستقیم انجام گیرد، در تحکیم روابط خانوادگی و افزایش محبت تأثیری فوق العاده خواهد داشت، حضرت ام المؤمنین خدیجه (علیها السلام). خدمات زیادی را در خانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده و صدمات فراوانی متحمل شده بود، از این رو به صورت طبیعی می توانست انتظارات و توقعاتی را نیز از آن حضرت داشته باشد اما او هیچ گاه خواسته های شخصی خویش را به صورت مستقیم بیان نمی کرد بلکه سعی می نمود که آن ها را به عنوان یک پیشنهاد و یا خواهش غیر مهم و در کمال ادب و احترام مطرح نماید.

اگر زنی روزگار با شوهرش نساخت و تهی دست شد نباید غمی بر غم های شوهرش بیفزلاید، و بنای ایراد و ناسازگاری را بگذارد. اگر به مثلاً بیماری سختی مبتلا شد و مدتی، در خانه یا بیمارستان بستری گشت، رسم وفاداری و انسانیت چنان است که مانند سابق، بلکه بیشتر اظهار محبت نموده با کمال صفا از وی پرستاری کند. از پرستاری و خرج کردن، دریغ ننماید. اگر شوهرش چیزی ندارد، لیکن او دارد، باز هم از اموال خودش برای بهبودی او خرج کند، اگر زن مریض می شد، او تا قدرت داشت از مال خودش برای معالجه ی زن، صرف می کرد. تا بهبود حاصل کند. اکنون که او ندارد، لیکن زن دارای آیین وفاداری و عاطفه، اقتصاد دارد که اموالت را در راه او صرف کند، اگر در این موقعیت حساب بدادش نرسید، او یک زن بی وفا و خودخواه خواهد بود. که مال دنیا را بر وجود شوهرش ترجیح می دهد. در این صورت، مهر و علاقه اش نسبت به زن کم می شود و حتی ممکن است به قدری دل سرد شود که او را لایق مقام همسری نداشته و وی را طلاق دهد. در اطلاعات 25 آذرماه، 1350، مردی به دادگستری رفته بود تا همسرش را طلاق دهد، گویند: اظهار داشت، من بیمار بودم، دکتر گفته بود، باید تحت عمل جراحی قرار گیری، از زنم خواستم، پس انداز خود را به عنوان وام، در اختیارم قرار دهد، زن حاضر نشد و از خانه ی من قهر کرد. ناچار در یک بیمارستان دولتی تحت عمل جراحی قرار گرفتم و اینک که بهبود یافته ام، محال است دیگر با او زندگی کنم چون پول را بر من ترجیح داد. و چنین زنی را نمی توانم یک همسر نامید.

و بر عکس هم چنین است، یعنی مردی بخل کند و مالی دارد و زنش بیمار باشد و نسبت به او بی تفاوت و بی علاقه باشد، همان حکم را دارد، نه این زن زندگی است و نه او مرد زندگی.

ص: 197

21-ام المؤمنین (علیها السلام) مشاور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

1- حضرت خدیجه (علیها السلام) مشاور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در کارها با او مشورت می کرد، او در همه ی ابعاد، مشاور و وزیر کارسازی برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود.(1)

بسط بن حوزی در «تذکرة الخواص» از «هشام بن محمد» نقل می کند که گفت: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت خدیجه (علیها السلام) را دوست می داشت و در همه کارها با او مشورت می کرد».(2)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از اعلام اسلام بارها فرشته ی وحی را دید و مژده ی رسالت را دریافت و نماز را آموخت و مدت ها به صورت نهانی نماز می خواند، روزی به هنگام نماز، امام علی (علیه السلام) وارد شد و او را دید. و از آن عبادت ویژه پرسید که: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این نماز است که خداوند مرا به آن فرمان داده است، در این وقت آن جوان کمال جو را به طور رسمی به اسلام فراخواند. و او اسلام آورد و با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خواند، و خدیجه (علیها السلام) نیز اسلام آورد و پس از آن روز، هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نماز می ایستاد، امام علی (علیه السلام) و خدیجه با او می ایستادند: «هذه الصَّلوةُ التی اَمَرَ اللهُ بِها فَدَعا اِلی الإسلامِ فَاَسلَمَ و صَلی مَعَهُ و اَسلَمَت خَدیجةَ»(3)

2- پس از اسلام امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، و خدیجه (علیها السلام) سه سال کسی اسلام نیاورد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه این دو انسان بزرگ منش، دور از چشم تاریک اندیشان، نماز می خواند. روزی ابوطالب (علیه السلام) به همراه پسرش جعفر (طیار) از جایی می گذشت که دید، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حال نماز است، و علی (علیه السلام) در سمت راست و خدیجه پشت سر او، نماز می خوانند. او پس از جستجو و دریافت پاسخ لازم، به پسرش جعفر فرمود: در کنار عموزاده ات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار بگیر و با او نماز بخوان. «صَلِّ جَناحَ ابنِ عَمِّکَ»

این بانوی بزرگوار اسلام نخستین زنی بود و علی (علیه السلام) اولین مردی بود که به نماز ایستادند. بخاطر آن ایمان سرشاری که داشتند. فکان اولُ مَن صَلّی مِنَ الرجالِ امیرالمؤمنین و مِنَ النِساءِ خدیجةَ.(4)

و قرطبی سنی می نویسد: خدیجه نخستین کسی بود که به خدا و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم)، ایمان آورد و آن برنامه ی آسمانی را محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی پروردگارش برای مردم آورده بود. با همه ی وجود گواهی نمود و او را در راه رساندن پیام خداوند و ایجاد دگرگونی مطلوب، یاری کرد. و

ص: 198


1- . عمدة، ابن بطریق، ص 304
2- . تذکرة الخواص، بسط ابن حوزی، ص 382
3- . اعلام الوری، ج 1، ص 102.
4- . مستدرک وسائل الشیعة، 40 / ص 455.

این راه فداکاری و شکیب قهرمانانه ای نشان داد. «خَدیجَةُ بنتُ خُویلدٍ. اولُ من آمنَ باللهِ و رَسولِه و صَدَّقَ محمداً فیما جاءَ بِهِ عَنْ رَبه و آزَرَهُ علی اَمره...»(1)

مرحوم علامه مجلسی می نویسد:

«کانَتْ خدیجةُ اولَ مَن آمَنَ باللهِ و رسولهِ و صَدَّقَت بِما جاءَ مِنَ اللهِ و وَزَرَتُه عَلی اَمره، فَخففَ اللهُ بذالکَ عَن رسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم).(2)

خدیجه (علیها السلام) نخستین کسی بود که به خدا و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و قرآن را به عنوان پیام خدا، گواهی نمود. با همه ی وجود و توان بار گران وزارت و هم کاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به دوش کشید. و بدین وسیله خدای توانا. کار سِتُرگ و بار گران رسالت را با هم گرایی و هم کاری شجاعانه ی خدیجه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آسان ساخت.

روشن است که شخص عاقل می خواهد با انسان عاقل و متخصص مشورت کند. یا مهندس در امر ساختمان در امر ساختمان، با قابله در امر زایمان و با آشپز در امر غذا، بعلاوه انسان درباره ی این امور مایل است، کسی را پیدا کند. که در فن خود متخصص تر، تجربه دیده تر و عاقل تر باشد. از این رو، کلمه ی «ریش سفید و گیس سفید» را برای این اشخاص به کار می برند. با کلمات «سرد وگرم چشیده» پستی و بلندی دیده و پیراهن بیشتری پاره کرده. و امثال آن را.

دین مقدس اسلام، درباره ی مشورت با زن عیناً همین مطلب عقلی را بیان می کند. خداوند متعال، زن را برای امور خانه داری و تربیت فرزند، آفریده است، تربیت فرزندانی که همان عالمان و شاعران و مجتهدان و سلحشوران عارفان حقیقی، و نوابغ زمان می شوند. و همه ی این ها قسمتی از آغاز عمر خود را که آماده شکل گیری برای تخصصهای بعدی می شوند، در دامن مادران می گذارند. ولی از خود زن، نباید انتظار داشت که همه تخصصها را داشته باشد، تا به فرزند خود بیاموزد، فرزند قسمت عهده ی تخصصها را بعد از بلوغ و از مردان عالم و ؟؟؟ می آموزند.

خداوند مرد را برای امور خارج خانه، امور سخت و طاقت فرسا، مانند حرفه و صنعت جنگ و صلح، کشتی و زورآزمایی، کسب و پیشه، و خلاصه برای مبارزه در برابر مشکلات زندگی آفریده است و از زمانی که انسان روی کره ی زمین و این مهد خاکی، قدم نهاده است. روش زندگی او این گونه بوده است البته موارد استثنایی هم وجود داشته که اسلام، روشن بین حتی موارد استثناء را هم در نظر گرفته است. خلاصه زحمت طاقت

ص: 199


1- . الانوار الساطعة من الغراء الطاهرة، 204.
2- . بحار، ج 16، ص 10.

فرسای زندگی را روی دوش مرد قرار داده است. و مرد را سالار زندگی و خانواده جعلی نموده است: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ...»(1)

یکی از معانی این قیمومت و سالاریت، این که مرد زحمت اهل خانه و اداره کردن آن، بر عهده مرد است آری وقتی مردم بی تفاوت به دستورات الهی باشند و از حد و مرز خود بگذرند. نظم و امور دین را بهم بزنند. و بیگانه و استعمارگران، مداخله کنند، قانون دین را عوض می کنند. و متلاشی می نمایند. فقر را ایجاد می کنند که زن مجبور شود قانع به حقوق زوج خود [اگر تازه جایی مشغول کار و تلاش باشد] نگردد و ناچار پی معاش خود باشد و با هر بیگانه ای دست و پنجه نرم کند، که این هم از بی عُرضه و بی لیاقتی دولت مندان و سران مملکت است که نظم امور به هم می زنند و باعث فقر و نکبت می شوند، و خلاصه احساس مسئولیت نمی کنند، و وظیفه ی خود را کلاً فراموش می کنند.

و در حدیث قدسی آمده است، خطاب به این سران ممالک دنیا و کسانی که بر مردم حکومت می کنند، چه پادشاهان چه وزراء چه پائین ترین ها، که این پستی که الان بدست آمده است. معنای او این نیست که بخود ببالید و کیف کنی، معنای او این که باید گرفتاری بندگانم را رفع کنی به امور زندگی آن ها برسید.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرمودند کُلَّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئولٌ عَن رَعیَّتِهِ.(2)

همه ی شما فرمان روا هستید و همه ی شما درباره ی زیردستان خود مسئول و بازخواست خواهید شد درباره والی و عهده دار امور مردم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید. قرآن هم در مورد مشورت می فرماید:

«وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ»(3)

و در کارشان در میان خودشان بر پایه مشورت است.

با این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیازی با مشورت مردم ندارد، چرا که خداوند او را از همه چیز - علم و تجربه – عقل سرشار، بی نیاز کرده به فضل خود، ولی مع الوصف برای احترام به مردم و بودن با آنان و در میان آنها و مسئله رفع مشکلات و حل گرفتاری آنان، دستور مشورت داده است (اگر واقعاً نورهای محلی و شهری، گره از کار مردم بگشایند و بر مشکلاتشان نیفزایند)

یک مسئله در این جا پیش می آید راجع به زنان در روایات و اخبار آمده است که با زنان مشورت نکنید [البته زنان با مردان... از نظر خلقت الهی، یک سان نیستند، مرد افضل است در بعضی چیزها که نمونه اش ذکر شد، حتی در خلقت خاکی، روحی، جسمی هم فرق دارند، یا حتی از نظر عقل متفاوتند، مگر از بُعد تقوی و پرهیزکاری به قول قرآن که می فرماید:

ص: 200


1- . سوره ی نساء، آیه ی 34
2- . نهج الفصاحه شماره ی 1898
3- . سوره ی شوری آیه ی 38

«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»(1)

بدرستی که گرامی ترین شما کسی است که نزد خداوند پرهیزگارترین شما باشد، بلی یک زن با عفت و با حجاب و تقوی از یک مرد بی تقوی و بدون احساس مسئولیت قهراً برتر است

قال (صلی الله علیه و آله و سلم) اِیاکَ و مُشاوَرَةَ النِّساءِ فَانَّ رَأیَهَّنَ اِلی أفنٍ، و عَزمَهَّنَ الی وَهَنٍ(2) با زنان مشورت نکنید.

اسلام می فرماید: در اموری که مربوط به زنان نیست (مانند امور مملکت) با آن ها مشورت نکنند. و در اموری که مختص آن ها هست.

مشورت کنید (مثلاً خانه داری، بچه داری و تربیت اطفال و امور دختران و نیز در امور مربوط به مردان هم با زنان مشورت نکنند. مگر با زنی که در امر مورد نظر عقل و تجربه ای کافی و وافی داشته باشد. و با استشهاد قرآن که شهادت دو زن را مطابق یک مرد بیان کرده است، عقل یک زن را نصف عقل یک مرد می داند، آن هم در امور مربوط به شهادت و مانند ان که مردان در آن امور تجربه بیشتری دارند.

اما جناب خدیجه (سلام الله علیها) از زنان چهار گانه ای است که حساب او با زنان دیگر فرق دارد. خداوند هیچ زنی را مانند این چهار زن، خلق نکرده است.

عَکْرَمه از ابن عباس نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، چهار خط در زمین کشید و فرمود: آیا می دانید، این چیست؟ گفتیم: خدا و پیامبرش بهتر می دانند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بهترین زن های بهشتی چهار نفر می باشند. خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم و همسر فرعون.

عَن ابن عباس قال: خَطَّ رَسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أَربَعَ خِطَطٍ فِی الأَرضِ وَ قَالَ أَتَدرُونَ، وَ قال اَتَدروُننَ ما هذا قَلنا اللهُ و رَسولُهُ اَعلَمُ. فقال رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم):أَفضَلُ نِسَاءِ أَهلِ الجَنَّهِ أَربَعٌ خَدِیجَهُ بِنتُ خُوَیلِدٍ وَ فَاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلّم وَ مَریَمُ بِنتُ عِمرَانَ و آسِیَهُ بِنتُ مُزَاحِمٍ امرَأَهُ فِرعَون.(3)

عَن ابن عباسٍ قالَ: خَطَّ رسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) اَربَعَ خِطَطٍ، ثُمَّ قالَ: خَیرُ نساءِ الجَنَّةِ مریمُ بنتُ عِمرانَ و خدیجةُ بنتَ خُویلدٍ و فاطمةُ بنتُ محمدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیةُ بنتُ مُزاحِمٍ امرَأَةُ فِرعونَ.(4)

ص: 201


1- . سوره ی حجرات، آیه ی 13.
2- . نهج البلاغه، نامه ی 31 و خطبه ی 78 راجع به عقل آنان
3- . خصال شیخ صدوق، روایات چهار عددی
4- . خصال

22-حضرت خدیجه (علیها السلام)، مَحرم اسرار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، 25 سال از دوران عمر مبارک خود را با حضرت خدیجه (علیها السلام) و 13 سال دیگر را با 13 زن دیگر، سپری کرد. یعنی: آن حضرت دو سوم از عمر شریف خود را با یک همسر به سر برده و هرگز به همسر دیگری نیاز پیدا نکرد، زیرا که حضرت خدیجه (علیها السلام) همسر و مَحرم و اسرار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و با وجود چنین همسری، هیچ کمبودی در زندگی خویش احساس نمی کرد.

از اسرار زندگی زن و شوهر، حفظ سرّ و اسرار و راز، می باشد. تا کنار هم بتوانند زندگی کنند. و باید زن و شوهر نسبت به هم مهربان و دل سوز باشند و جان فدائی باشند.

یک نمونه عالیه برای همه کافی است که از آن پیروی کنند، تمام رنج ها و مصیبت هائی که حضرت فاطمه (علیها السلام) دید، بخاطر وجود مقدس امیر المؤمنین علی (علیه السلام) بود و بخاطر پیوند محبت آمیز بود که نسبت به شوهرش علی (علیه السلام) داست و بخاطر دفاع از حریم او، آسیب ها را تحمل کرد تا آن که در این راه به شهادت رسید، در عین حال، هنگام وفات،گریه می کرد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام). پرسید، چرا گریه می کنی؟ در پاسخ گفت: بخاطر مصائبی که بعد از من به تو می رسد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: گریه مکن. سوگند به خدا این مصائب چون در راه خدا است برای من کوچک و ناچیز است.

امیر المؤمنین علی (علیه السلام) تا فاطمه ی زهراء (علیها السلام) زنده بود، ابداً با زنی ازدواج نکرد، مثل خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، یعنی با وجود گوهری گران بهاء بی نهایت، نیازی به زن دیگر نداشت. چرا که همسر دل سوزی مانند فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) داشت. مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد خود، نقل می کند: هنگامی که در سال هشتم هجرت، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امیر المؤمنین علی (علیه السلام) را در ماجرای جنگ ذات السلاسل، به سوی بیابان ریگ زار (یابس) برای سرکوبی دشمن فرستاد، روایت شده که حضرت علی (علیه السلام) عصابة و دستمال مخصوصی داشت، هرگاه به جنگ بسیار سخت و عظیمی رهسپار می شد، آن عصابه را به سر می بست. هنگامی که می خواست به جنگ مذکور برود، نزد فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، گفت: کجا می روی؟ مگر پدرم می خواهد ترا به کجا بفرستد؟

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: به سوی بیابان ریگ زار(1) می فرستد.

حضرت فاطمه (علیها السلام) از خطر این سفر، و مهر و محبتی که به امام علی (علیه السلام) داشت گریان شد. در همین هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه ی فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) آمد و به

ص: 202


1- . منظور از جنگ ذات السلاسل است که در سال هشتم هجرت، در سرزمین یابس و خشک واقع شد. دوازده هزار سوار در لشکر دشمن وجود داشت، حضرت علی (علیه السلام) با جمعی به سوی دشمن رفت و با آنها جنگید و سرانجام و سوره ی عادیات در شأن پیروزی و شهامت امام علی (علیه السلام) و یارانش نازل گردید. مجمع البیان، ج 10 ص 528.

فاطمه (علیها السلام) فرمود: چرا گریه می کنی؟ آیا می ترسی که شوهرت کشته شود، نه، انشاءالله کشته نمی شود. علی (علیه السلام) به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: ای رسول خدا، آیا نمی خواهی کشته شوم و به بهشت بروم(1)

23-وزیر صداقت

ابن اثیر در «اسد الغابة» از «ابن اسحاق» نقل می کند که گفت: حضرت خدیجه (علیها السلام) برای اسلام وزیر صداقت بود.(2)

«سبط بن جوزی» در «تذکرة الخواص» از «هشام» نقل می کند که گفت: «حضرت خدیجه (علیها السلام) وزیر صدق و راستی بود».(3)

لفظ وزیر: به معنی بدوش کشیدن است

وَزَرَ، یَزِرُ، وَزراً وَ وِزراً الشیءَ، چیزی را حمل کرد. چیزی را بدوش کشاند. وَزَرَ الرجلٌ آن مرد چیز سنگینی با بدوش کشید، بر او پیروز شد.

کسی که در رأس یک وزارت خانه قرار دارد. هر یک از اعضاء هیئت دولت، در فارسی، دستور هم گفته شده، وزراء جمع، در قدیم کسی را وزیر می گفتند که پادشاه در امور مملکت با او مشورت می کرد و کارهای مهم بعهده ی او بود.

در قرآن 27 بار، این لفظ آمده است

«وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِیرًا»، آیه ی 35 سوره ی فرقان

«وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی» آیه ی 29 سوره ی طه

«هَارُونَ أَخِی»، آیه ی 30 طه

«اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» آیه ی 31

«وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» آیه ی 32 طه

عَن اَبی جعفرٍ (علیه السلام)، قال: إِنَّ فَاطِمَهَ علیها السلام ضَمِنَتْ لِعَلِیٍّ علیه السلام عَمَلَ الْبَیْتِ وَ الْعَجِینَ وَ الْخُبْزَ وَ قَمَّ الْبَیْتِ وَ ضَمِنَ لَهَا عَلِیٌّ علیه السلام مَا کَانَ خَلْفَ الْبَابِ نَقْلَ الْحَطَبِ وَ أَنْ یَجِی ءَ بِالطَّعَامِ(4)

ص: 203


1- . بیت الاحزان ص 23
2- . اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، ج 5، ص 439.
3- . تذکرة الخواص ابن جوزی، ص 312
4- . مستدرک، ج 2، ص 551

امام باقر (علیه السلام) فرمود: فاطمه (علیها السلام)، در خانه علی (علیه السلام)، کار خانه و خمیر کردن و نظافت را بر عهده گرفت و علی (علیه السلام) کارهای بیرون خانه را، مانند آوردن هیزم و مواد خوراکی

پس بنابراین هم زن می تواند وزیر و مدد مرد باشد هم مرد

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: فاطمه ی اطهر (سلام الله علیها) نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از محبوب ترین اهل و عیالش بود. فاطمه (علیها السلام) با مَشک به قدری آب آورد که اثر آن در سینه اش به جای مانند، به قدری آسیاب کرد که دست هایش پینه بستند. به قدری خانه را جاروب می کرد. که لباس هایش غبار آلود می شد. به قدری در زیر دیگ آتش می افروخت که لباس هایش چرک و سیاه می شد، او بدین جهت، دچار زحمت و مشقت شدیدی شده بود.

یک وقت به حضرت زهراء (سلام الله علیها) گفتم: کاش پیش پدرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می رفتی و از محضرش تقاضا می کردی که یک خادمی برایت عطا کند. تا معین و کمک کار تو باشد؟ هنگامی که زهراء اطهر (سلام الله علیها) برای این منظور، به حضور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت، دید گروهی با آن حضرت مشغول گفتگو می باشند. فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) خجالت کسید و مراجعت کرد.

چون پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دریافت که فاطمه (سلام الله علیها) حاجتی داشت، لذا آن بزرگوار فردا صبح زود که ما خواب بودیم نزد ما آمد و گفت: «السلامُ علیکم» ما سکوت اختیار کردیم و چون خوابیده بودیم خجل شدیم.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای دومین بار گفت: «السلامُ علیکُم» و ما نیز ساکت شدیم. وقتی مرتبه ی سوم گفت: «السلامُ علیکُم» ما ترسیدیم که اگر جواب آن حضرت را نگوئیم. مراجعت نماید. زیرا سه مرتبه به ما سلام کرده بود. من گفتم: «و علیکَ السلام یا رسولَ الله» وارد شد. وقتی وارد شد، بالای سر ما نشست و به فاطمه ی اطهر (سلام الله علیها) فرمود: چه حاجتی داشتی که نزد من آمدی؟ من ترسیدم اگر جواب آن برگزیده ی الهی را نگویم برخیزد و برود. من عرض کردم: یا رسول الله، من جریان را برای ما شرح می دهم.

یا رسول الله فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) به قدری به وسیله ی مَشک آب آورد که مشک در سنه ی او اثر نهاده، به قدری آسیاب کرده که دست هایش پینه بسته، به قدری خانه را جاروب کرده که لباس هایش غبارآلود شده، به قدری در زیر دیگ آتش افروخته که لباس هایش چرک و سیاه و دودی شده. من به فاطمه زهراء (سلام الله علیها) گفتم: کاش نزد پدرت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می رفتی و تقاضا می کردی که یک خادم (کنیز) به تو عطا می فرمود. تا در این گونه امور، مُعین و کمک کار تو باشد. پیامبر خدا

ص: 204

(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آیا بهتر نیست دعایی به شما تعلیم نمایم که از خادم برای شما بهتر باشد؟ هرگاه خواستید بخوابید، 33 مرتبه سبحان الله، 33 مرتبه الحمدلله، 33 مرتبه الله اکبر بگویید، فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) سر خود را از زیر بستر بیرون آورد و سه مرتبه گفت: من از خداوند و رسول خدا راضی شدم.(1)

24-حضرت خدیجه (علیها السلام) سرچشمه ی خیر فراوان

یکی دیگر از ویژگی هایی که حضرت خدیجه (علیها السلام) داشت، آن است که حضرت منشأی خیرات و برکات فراوان شد، از این جهت، خداوند منان در کلام قدسی از او به «مبارکه» تعبیر نموده است و «مبارکه» در قاموس القرآن. به معنای «نمو» زیادت و سعادت(2)

و در تاج العروس به مفهوم «بالندگی و نیک بختی و افزایش(3)

در لسان العرب به معنی «رشد و فزونی»(4) آمده است، و در مفردات راغب اصفهانی، آن را به مفهوم سرچشمه و جایی معنا کرده است که خیر و رحمت به گونه ای از آن جا می جوشد و جریان می یابد، که نه می توان از آن جلوگیری کرد و آن را محدود ساخت، و نه می توان شمارش و اندازه گیری نمود.(5)

و از زجاج، آورده است که «مبارک» آن چیزی است که سرچشمه ی خیر فراوان می گردد و از آن خیر و برکت بسیاری پدید می آید.(6) بنابراین «مبارکه» به معنای پر برکت و خیر فراوان است و الحق که این لقب، زیبنده ی این بانوی بزرگوار و معظمه بوده است، زیرا که در مدت عمر مبارک خود، منشأی خیرات و برکات کثیری شد و از مصادیق مبارک بودن آن حضرت، نسل پر برکت او از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، کما این که در روایات هم به این حقیقت اشاره شد سابقاً محدث قمی، مرحوم شیخ عباس در کتاب کحل البصر فی سیرة سید البشر (صلی الله علیه و آله و سلم) این روایت را نقل می کند که «خداوند به حضرت عیسی (علیه السلام) وحی فرمود که: نسل پیامبر آخرالزمان (صلی الله علیه و آله و سلم) از بانوی مبارکه است.(7)

عبدالله بن سلیمان در انجیل نشانه های آخرین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را چنین خوانده بود. «نَکَّاحُ النِّسَاءِ ذُو النَّسْلِ الْقَلِیلِ إِنَّمَا نَسْلُهُ مِنْ مُبَارَکَهٍ لَهَا بَیْتٌ فِی الْجَنَّهِ لَا صَخَبَ فِیهِ وَ لَا نَصَبَ(8)

ص: 205


1- . بحارالانوار، ج 43، ص 82. علل الشرایع 2/366 ح 1، من لایحضره الفقیه 1/320 ح 947، وسایل 1/446 ح 8402
2- . کحل البصر فی سیرة سید البشر (صلی الله علیه و آله و سلم)، محدث قمی، ص 70 قاموس القرآن، سید علی اکبر قرشی، ج 1، ص 189.
3- . تاج العروس، سید محمد مرتضی حسینی زیبدی، ذیل واژه ی «بَرَک»
4- . لسان العرب ابن منظور، ج 10، ص 395-396، ذیل واژه ی «بَرَک»
5- . مفردات راغب، واژه «بَرَک»
6- . مفردات
7- . کحل البصر فی سید البشر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 70
8- . بحارالانوار، ج 16، ص 145، باب 8، مستدرک سفینة البحار علی نمازی شاهرودی، ج 3، ص 35

آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در زندگی خویش همسرانی خواهد داشت ولی نسل ایشان قلیل خواهد بود. نسل او از زنی با برکت و مبارکه ای است که در بهشت پر طراوت خدا، دارای سرایی است که در آن نه رنج و نه دردی خواهد بود و نه گرفتاری

لغت صَخَب، «الصَخَب»، داد و فریاد، بهم پیچیدن صداها، غوغا، الصَخبةَ و الصُخُبَّة و الصَخابَة و الَّخُوب و الصَخی: مؤنث صاخب و صَخِب و صَخاب و صَخوب و صَخبان

سید بن طاووس با اسناد خود از محمد بن المنکر، نقل می کند که گفت: «حضرت خدیجه (علیها السلام) قبل از ولادت، در کتاب آسمانی انجیل که بر حضرت عیسی (علیه السلام) نازل شد به عنوان بانوی مبارکه همدم حضرت مریم (علیها السلام) در بهشت یاد شده است، در آن جا که در توصیف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به حضرت عیسی (علیه السلام) چنین آمده است. نسله من مبارکة و هی ضرّة امک فی الجنة له شان من الشأن، یعنی نسل او از مبارکه (بانوی پر برکت) است که همدم مادرت مریم در بهشت می باشد».(1)

مشابه این مطلب در حق دختر بزرگوارش حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) هست به نحو احسن چرا که یکی از معانی کوثر، خیر کثیر است که علاوه بر برکات و خیرها و نیکی ها، نسل پر برکتی دارد آن پاره ی تن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که ائمه ی هدای (علیهم السلام) از نسل اویند یعنی یازده امام معصوم (علیهم السلام) از فرزندان فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) می باشند. که وجود هر کدام پر از خیر و برکات و رحمت و لطف است هادی اند. برای مردم، در دنیا و آخرت. کما قال الله تبارک و تعالی فی کنا به الکریم:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»

«إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ» آیه ی 1 سوره ی کوثر

«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ» 2

«إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» 3(2)

ص: 206


1- . بحار، ج 21، ص 351 و 352 من الوحی الی المسیح ان قل لبنی اسرائیل... یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ آمِنُوا بِرَسُولِی النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ صَاحِبِ الْوَجْهِ الْأَقْمَرِ وَ... فَبَشِّرْ بِهِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ مُرْ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنْ یُعَزِّرُوهُ وَ أَنْ یَنْصُرُوهُ قَالَ عِیسَی ص قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ مَنْ هَذَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الَّذِی قَدْ أَحَبَّهُ قَلْبِی وَ لَمْ تَرَهُ عَیْنِی قَالَ هُوَ مِنْکَ وَ أَنْتَ مِنْهُ وَ هُوَ صِهْرُکَ عَلَی أُمِّکَ قَلِیلُ الْأَوْلَادِ کَثِیرُ الْأَزْوَاجِ یَسْکُنُ مَکَّهَ مِنْ مَوْضِعِ أَسَاسٍ وَطِئَ إِبْرَاهِیمُ نَسْلُهُ مِنْ مُبَارَکَهٍ وَ هِیَ ضَرَّهُ أُمِّکَ فِی الْجَنَّهِ لَهُ شَأْنٌ مِنَ الشَّأْنِ... به نقل از سعد السعود، سید ابن طاووس
2- . مجمع البیان ج 8، ص 460

25-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی است گفتار و درست کردار

یکی دیگر از ویژگی های حضرت ام المؤمنین خدیجه (علیها السلام) آن است که حضرت بانویی راست گفتار و درست کردار بوده است، از این رو، ملقب به «صدیقه» شده و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از وی تعبیر به «صدیقه» می کرد.(1)

و خطاب به جبرئیل فرمود: «هذه صدیقة امتی»(2)

این صدیقه ی امت من است و صدیقه به معنای داشتن بهره ای از مقام عصمت می باشد.(3)

از نظر لغت شناسان «صدیقه» کسی است که گفتار و عقیده و اندیشه اش، راست است و راستگویی خود را با کردار درست ثابت می نماید.(4)

خداوند می فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولَئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ» آیه ی 19 حدید

و آنان که به خدا و رسولانش ایمان آوردند، آن ها به حقیقت راستگویان هستند.

و چون که حضرت خدیجه (علیها السلام)، اولین مؤمنه ی حقیقی و تصدیق کننده ی دین مبین بود. شایسته ترین فرد برای دریافت این لقب می باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم در گفتگویی با جبرئیل داشت، حضرت خدیجه (علیها السلام) را راست گوترین فرد امت خود معرفی نمود. «نزل جبریل (علیه السلام) علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فقص علیه ما أرسل به، و جلس یحدث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): اذ مرت خدیجة فقال جبریل: من هذه یا محمد؟ قال: هذه صدیقة امتی، قال جبریل«ان معی الیها رسالة من الرب، عزوجل، تقرئها السلام و تبشرها ببیت فی الجنة من قصب بعید من اللهب، لا لغب فیه و لا صب، فقالت: الله السلام، و منه السلام، و علیک السلام.(5)

جبرئیل نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و شروع کرد به ابلاغ رسالت خود، نشست و شروع کرد به حرف زدن با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خدیجه عبور کرد و گذشت. جبرئیل گفت: ای محمد! این زن کیست؟ فرمود: این صدیقه ی امت من است. جبرئیل گفتک من از طرف خداوند، برای او خبری دارم خداوند، سلامش می رساند و او را بشارت می دهد که خانه ای در بهشت خواهد داشت، از گوهرها و به دور از آتش که سختی در آن نیست و همواره در سلامت است. خدیجه (علیها السلام) گفت: سلام و سلامتی از خداوند است و برای او است، سلام و درود و تحیت و سلام بر جبرئیل باشد.

ص: 207


1- . تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 74، ص 87.
2- . البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج 2، ص 62
3- . الکافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 459.
4- . تاج العروس، سید محمد مرتضی حسینی زبیدی، واژه ی «صدق»
5- . مناقب الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، ابن مغازلی شافعی، ص 276

1- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): الصِّدیقونَ ثلاثةٌ... علیُّ بنُ ابی طالب و حبیبٌ النَّجارُ و مؤمنُ آلِ فرعونَ.(1)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: صدیقان [کسانی که پیامبر زمان را مخلصانه تصدیق کردند] سه نفر بودند. علی بن ابی طالب (علیه السلام) حبیب نجار، و مؤمن آل فرعون

که حکایت او در آیه ی 20 سوره ی یاسین آمده است

«وَجَاءَ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعَی قَالَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ» 20 – یاسین

«اتَّبِعُوا مَنْ لَا یَسْأَلُکُمْ أَجْرًا وَهُمْ مُهْتَدُونَ» 21

و مردی (با ایمان) از دورترین نقطه ی شهر با شتاب فرا رسید، گفت: ای قوم من. از فرستادگان (خدا) پیروی کنید. 20

از کسانی پیروی کنید که از شما مزدی نمی خواهند و خود هدایت یافته اند.

این مرد را مفسران، حبیب نجار ذکر کرده اند. این مرد از کسانی بود که، در برخوردهای نخستین با رسولان پروردگار، به حقانیت دعوت آن ها و عمق تعلیماتشان پی برد. و مؤمن ثابت قدم و مصمم از کار درآمد. هنگامی که به او خبر رسید: در قلب شهر، مردم بر این پیامبران الهی، شوریده اند، و شاید قصد شهید کردن و کشتن آن ها را دارند. سکوت را مجاز نداشت و چنان که از کلمه ی ببسطی بر می آید، با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آن چه در توان داشت، در دفاع از حق فروگذار نکرد.

ابن عباس و جماعتی از مفسرین گویند: نامش حبیب نجار بوده. در هنگام ورود رسولان (علیهم السلام) به قریه بایشان ایمان آورد.

گفته اند، جناب عیسی (علیه السلام) دو پیک از حواریین به طرف مدینه [انطاکیه] شهری در ترکیه، در کنار رود، اورونتس (نهر العاصی) واقع در 22 کیلومتری ساحل مدیترانه از شهرهای مشهور قدیمی است، آن را سلوکوس اول در حدود 300 ق.م. بناء کرد و بنام پدرش آنتیوخوس نام نهاد. بزودی از مراکز معتبر تجاری گردید. و شکوه و جلالش شهرت یافت. در 64 ق.م. پومپتیوس آن را گرفت و انطاکیه بزرگترین و مهم ترین شهرهای آسیایی دولت روم گردید](2)،

وقتی آن دو مأمور و پیک به آن قریه نزدیک شدند. پیر مردی را دیدند که گوسفندانی می چراند، و همان حبیب صاحب یاسین بود. بر او سلام کردند، جواب سلام را داد. گفت: شما

ص: 208


1- . خصال، ص 250، سه عددی، برهان ج 6 ص 392-393.
2- . لغت نامه دهخدا، انطاکیه

چه کسانی هستید؟ گفتند: ما دو رسول حضرت عیسی (علیه السلام) هستیم ما شما را از عبادت بت ها، به عبادت رحمان، دعوت می کنیم گفت: آیا شما آیه ای و نشانه ای دارید؟

گفتند: بلی، ما مریضی را شفا می دهیم، کور مادر زاد را شفاء می دهیم. البته به اذن الله تعالی و بیماری بَرص را همین طور. گفت: من یک مریض دارم بر فراش، چندین سال است، گفتند: برویم به طرف منزلت، حال او را ببینم، رفتند، دست بر او کشاندند، پس به اذن الله تعالی بلند شد. همان وقت، صحیح و سالم گشت. این خبر در شهر پیچیده شد، تا آخر قصه.(1)

2- در شمارش نام های مقدسه ی حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، 9 نام ذکر شده است، یکیش، صدیقه است.

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: فاطمه ی اطهر (سلام الله علیها) در نزد خدای تعالی، دارای 9 نام می باشد.

1- فاطمه 2- صدیقه 3- مبارکه 4- طاهره 5- زکیه 6- راضیه 7- مرضیه 8- محدثه 9- زهراء(2)

در ذکر القابشان هم نقل شده است.

در کتاب مناقب ابن شهر آشوب 3/356

1- ام الحسن 2- ام الحسین 3- ام الائمه 6- ام ابیها

و نام های مبارکش بنابر روایت ابوجعفر قمی عبارتند از: 1- فاطمه 2- بتول 3- حصان 4- حُرَّه 5- عذراء 6- زهراء 8- حَوراء 9- مبارکه 10- طاهره 11- زکیه 12- راضیه 13- مرضیه 14- محدثه 15- مریم کبری 16- صدیقه ی کبری، در آسمان به آن بانوی بزرگوار، گفته می شود، نوریه ی سماویه و خانیه

3- از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمود: خدای رئوف یک چهارم از دنیا را مهریه ی فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) قرار داد. بنابراین یک چهارم دنیا مال فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) می باشد. نیز بهشت و دوزخ را مهریه ای حضرت زهراء (سلام الله علیها) قرار داده است.

حضرت زهراء (سلام الله علیها) دشمنان خویش را در دوزخ و دوستان خود را در بهشت داخل می نماید وَ هِیَ الصدیقةُ الکُبری، و علی مَعرفَتها دارَت القُروُنُ الاولی

فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، صدیقه ی کبری است و قرن های گذشته نسبت به وی معرفت داشتند.(3)

ص: 209


1- . مجمع البیان، ج 8 ص 264-266
2- . خصال، در عددهای 9 گانه ای
3- . امالی شیخ طوسی، ص 648 ح 1399ف مناقب 2/351، بحار ج 43، ص 105، روایت 19

26-خشنودی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از پروردگار

یکی دیگر از ویژگی های حضرت ام المؤمنین خدیجه (علیها السلام)، آن است که حضرت نائل به مقام رضا شد، از این رو ملقب به «راضیه» گردید. یعنی کسی که سر به فرمان الهی نهاده و راضی به آن چه را که خداوند برای او مقدر کرده می باشد. و مؤید این مطلب، روایتی است که از امام صادق (علیه السلام) در این زمینه نقل شده است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَعْطَی عَشَرَهَ أَشْیَاءَ لِعَشَرَهٍ مِنَ النِّسَاءِ التَّوْبَهَ لِحَوَّاءَ زَوْجَهِ آدَمَ وَ الْجَمَالَ لِسَارَهَ زَوْجَهِ إِبْرَاهِیمَ وَ الْحِفَاظَ لِرَحْمَهَ زَوْجَهِ أَیُّوبَ وَ الْحُرْمَهَ لِآسِیَهَ زَوْجَهِ فِرْعَوْنَ وَ الْحِکْمَهَ لِزَلِیخَا زَوْجَهِ یُوسُفَ وَ الْعَقْلَ لِبِلْقِیسَ زَوْجَهِ سُلَیْمَانَ وَ الصَّبْرَ لبرخانه أُمِّ مُوسَی وَ الصَّفْوَهَ لِمَرْیَمَ أُمِّ عِیسَی وَ الرِّضَی لِخَدِیجَهَ زَوْجَهِ الْمُصْطَفَی وَ الْعِلْمَ لِفَاطِمَهَ زَوْجَهِ الْمُرْتَضَی.(1)

خداوند متعال ده خصلت را به ده نفر از زنان عالَم عطا فرموده است.

1- توبه را به حضرت حواء (علیها السلام) همسر حضرت آدم (علیه السلام)

2- زیبایی را به ساره همسر حضرت ابراهیم (علیه السلام)

3- محافظت از خود را به همسر حضرت ایوب (علیه السلام)

4- احترام و حرمت را به آسیه، همسر فرعون (ملعون)

5- حکمت را به زلیخا، همسر حضرت یوسف (علیه السلام)

6- عقل را به بلقیس، همسر حضرت سلیمان (علیه السلام)

7- صبر را به برحانه، مادر حضرت موسی(2) (علیه السلام)

8- برگزیدگی را به حضرت مریم (علیها السلام) مادر حضرت عیسی (علیه السلام)

9- مقام رضا و خشنودی را به حضرت خدیجه (علیها السلام) همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

10- علم را به حضرت فاطمه (علیها السلام)، همسر امیر المؤمنین (علیه السلام)

بنابراین، در میان ده خصلتی را که خداوند متعال به ده زن، عنایت فرموده است، خصلت «رضایت و خشنودی» را به حضرت خدیجه (علیها السلام) عطا می فرماید، و هر کسی که راضیه باشد، به استناد قرآن کریم، «مرضیه» نیز خواهد شد.(3)

ص: 210


1- . مناقب آل ابی طالب (علیه السلام)، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 321 بحار، ج 43، ص 134.
2- . نام مادر حضرت موسی (علیه السلام)، اختلاف است. نخیب افاحیه، یوخائید حیوة القلوب مجلسی، ج 1، ص 579
3- . «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27)» «ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً (28)» «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی (29)» «وَادْخُلِی جَنَّتِی (30)» سوره ی فجر قابل ذکر است که همه این بانوان محترمه، دارای این خصائص بوده اند، هر کدام به نوبه ی خود، اما هر کدام یک خصوصیت و ویژگی داشته اند و الا کلهن نور واحد، و کلهن موحده و مسلمه و مؤمنه اند.

درباره ی مقام رضوان و خشنودی، خداوند می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» آیه ی 72 سوره ی توبه

وعده داده خداوند، مؤمنین و مؤمنات را بهشت هائی که از پای قصرهای آن ها نهرهائی جاری است همیشه در آن بهشت ها هستند. و منزل های پاکیزه در بهشت های عدن و خوشنودی خداوند از آن ها بزرگتر از بهشت و آن منازل است و این رستگاری عظیمی است.

امام سجاد (علیه السلام) فرمود: هنگامی که اهل بهشت وارد بهشت شوند و ولی خدا در باغات و مسکن های آن سُکنی گزیند و هر مؤمنی بر عرش و تخت خود، تکیه زند. خد مت گزاران او، اطرافش جمع شوند و انواع میوه ها در محضرش حضور یابند. و چشمه ها و نهرها از زیر (و اطرافش) جاری گردد. فرش های سفید مخملی برایش گسترده گردد. بالش های به هم پیوسته برایش مرتب گردد و خدمت کاران هر آن چه را که اشتها کند و بخواهد، قبل از آن که درخواست کند. برایش بیاورند، و افزود: حورالعین، از بهشت نزد ایشان آیند و تا (زمانی که) خداوند خواهد نزدشان بمانند، سپس خداوند جبار بر آنان اشراف یابد و گوید: ای دوستان و پیروان من و ای ساکنان بهشت من که در کنار من هستید. آگاه باشید آیا شما را به بهتر از آن چه که در آن هستید، خبر دهم؟

گویند: پروردگارا، آیا بهتر از آن چه در در آن هستیم، چیز دیگری هم هست؟ ما در جوار خدای کریم، هرچه بخواهیم، داریم و چشمانمان از «دیدن» نعمت ها، لذا می برند.

فرمود: پس خداوند فرمایش خود را تکرار می کند و (اهل بهشت) گویند: پروردگارا، آری به ما بهتر از آن چه که در آن هستیم عطا فرما. پس خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

رضایت و خشنودی من از شما و دوستی من با شما، بهتر و با عظمت تر از چیزی است که شما در آن می باشید، پس از آن می گویند:

آری پروردگار ما، رضایت و خشنودی و دوستی تو نسبت به ما از هر چیزی بهتر و نیکوتر و پاکتر است. سپس امام سجاد (علیه السلام)، این آیه ی مذکور را تلاوت کرد.(1)

مرحوم دیلمی روایت کرده که حضرت موسی (علیه السلام) عرض کرد: پروردگارا، نشانه ی خشنودی ات از بنده ی خود را به من بگو. خداوند تعالی به وی وحی فرمود: هرگاه دیدی بنده ی من برای پرستش من آماده

ص: 211


1- . تفسیر عیاشی، ج 2، ص 102 ح 88

می شود و این کار او را از معصیت من باز می دارد. نشانه ی رضایت من است، در روایت دیگر آمده است، هرگاه دیدی دوست دار مسکینان هستی و گردن کشان را دوست نمی داری، این خود علامت خوشنودی من از تو است.(1)

از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) رایت شده که فرمود: خداوند تعالی به داود (علیه السلام) وحی کرد: ای داود، تو چیزی را می خواهی و من نیز اراده ای می کنم، ولی خواسته ی من عملی می شود. اگرچه خواسته ی من تن بدهی، هرچه را خود خواسته ای نیز به تو می بخشم، اما اگر تسلیم اراده ی من نشدی، تو را در خواسته ات، دچار سختی و رنج می سازم و سپس آن چه خود می خواهم، بر جای می ماند.(2)

امام باقر (علیه السلام) فرمود: حقیقت بین ترین بنده ای خداوند، کسی است که در برابر قضای خدای عزوجل، تسلیم باشد. هر که خداوند را بشناسد و به قضایش (حکمش) راضی باشد. آن قضا بر وی می گذرد و خدا نیز پاداشش را بزرگ می سازد. ولی کسی که از قضای الهی خشمناک باشد. به وی می رسد و خدا نیز اجرش را از بین می برد.(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اِنَّ اللهَ تبارکَ و تعالی یَغضَبُ لِغَضَبِ فاطمةَ و یَرضی لرِضاها، همانا خداوند تبارک و تعالی. غضب می کند، هنگامی که فاطمه (سلام الله علیها) به خشم آید و راضی می شود، آنگاه که او راضی و خشنود گردد.(4)

27-خشنودی پروردگار از حضرت خدیجه (علیها السلام)

مرضیه در لغت: «مرضیه» تأنیث مرضی، در لغت یعنی: پسندیده مورد رضایت، خوش خوی، پسندیده خوی و مرضی، پسندیده، چیزی که مورد پسند و خشنودی واقع شده باشد. رِضی، رُضیً و رِضیً و رُضواناً و رِضواناً و مَرضاةً عَنهُ و علیه، از او راضی شد. مرضیِّ و مَرضُو، مورد رضایت الراضیة، زندگانی که مورد طبع باشد.

مرضیه در قرآن، 93 مرتبه با ابعادش، ذکر شده است، و کلمه ی مرضیه، یک بار، آیه ی 28 فجر و مَرضات 5 بار، 55 مریم، 28 فجر، 207 بقره، 265 بقره، 114 نساء، تحریم، ممتحنه و لفظ رضوان، 13 مرتبه آمده است خداوند در قرآن می فرماید: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَبِیًّا»، آیه ی 54 مریم

«وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا» آیه ی 55

ص: 212


1- . سفینة البحار، ج 2، ص 383، به نقل از اعلام الدین، 283
2- . بحار، ج 71، ص 98
3- . کافی، 2، 62، ح 9
4- . فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) آقای امینی، ص 94

«در کتاب آسمانی خود، از اسماعیل یاد کن که او، در وعده هایش صادق، و رسول و پیامبر بزرگی بود + و همواره خانواده خود را به نماز و زکات دعوت می کرد و همواره مورد رضایت پروردگارش بود در این آیات کریمه، به مسائل مهمی اشاره شده، که یکی از مسائل مهم، مسأله ی صادق الوعدا بودن و تا انسان صادق نباشد، محال است که به مقام نبوت [یا مقام دیگر] برسد، زیرا که با فلسفه ی بعثت أنبیاء (علیهم السلام) منافات دارد، و آن رساندن پیام الهی به بندگانش می باشد. به صورتی که جای تردیدی برای کسی باقی نماند، دیگر آن که در این آیه ی کریمه، خداوند متعال امر به نماز و زکات نموده است که اولی دلالت بر رابطه ی با خالق، و دومی دلالت دارد، بر رابطه ی با خلق خدا، بعد در پایان آیه، خداوند اشاره به دیگر از ویژگی های حضرت اسماعیل (علیه السلام)(1)

کرده و می فرماید: «وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا» آیه ی 55 مریم. با توجه به این جمله، یعنی توصیف حضرت اسماعیل (علیه السلام) به «مرضیّ» بودن، در واقع اشاره به این حقیقت شده است که او در همه برنامه هایش، رضایت خدا را جلب کرده بود. و نعمتی از این بالاتر نیست که معبود و مولی و خالق انسان، از او راضی و خشنود باشد.

** ام المؤمنین (علیها السلام) مظهر مرضات الهی **

حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز مظهر مرضات الهی بود. از این باب ملقب به «مرضیه» شد

و «مرضیه» اشرف و اقوی از «راضیه» می باشد. لذا نیشابوری در تفسیر خود، در این باره می نویسد:

«راضیه به کسی گفته می شود که نسبت به مقدرات کائنه و احکام جاریه که از خداوند به او می رسد. کمال رضایت را داشته باشد. اما مرضیه به کسی گفته می شود که عندالله، مرضیه باشد، در فقره ی اولی، رضایت از بنده است و در فقره ثانیه، رضایت از حق. و مناط، رضایت حق است، از عبد، چون بنده از خدای خود راضی است، خداوند هم از او راضی می باشد. چنانکه گویند: رضی الله عنهم و رضوا عنه

و اگر نفس حضرت خدیجه (علیها السلام)، راضیة من الله نبود، مرضیة عند الله نمی شد و بدین لقب، اختصاص نمی یافت. مانند نفوس مطمئنه ی ائمه ی معصومین (علیهم السلام) به خصوص جناب سید الشهداء (علیه السلام)

که آیه ی مبارکه: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»، آیه ی 27 فجر، «ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً» 28، تأویل به وجود مقدس آن حضرت شده است. حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز از نظر عبادت و فرمان برداری از خدا. از نظر پارسائی و انفاق، از نظر شکیبائی و پایداری (در راه حق و عدالت و از نظر رفتار و گفتار، هماره پسندیده و مورد خشنودی پرور دار بود. لذا در زیارت نامه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از حضرت

ص: 213


1- . این اسماغیل غیر از اسماعیل بن ابراهیم (علیهم السلام) است. بلکه ایشان، اسماعیل فرزند حزقیل است که حکایتش در قرآن و تاریخ آمده است.

خدیجه (علیها السلام) با این عبارت یاد شده است: «السلام علی اَزواجک الطاهرات الخیرات... خصوصاً الصدیقة... الراضیة المرضیة خدیجة الکبری ام المؤمنین(1)

28-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی رستگار

خداوند در قرآن در مورد کسانی که به فوز و رستگاری بزرگ شده اند می فرماید:

«قَالَ اللَّهُ هَذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» آیه ی 119

«خداوند می فرماید روزی است که راستی راستگویان به آن ها سود می بخشد. برای، آن ها باغ هائی از بهشت است که نهرها از زیر «درختان» آن می گذرد و تا ابد جاودانه در آن می مانند. هم خداوند از آن ها خشنود است و هم آن ها از خدا خشنودند، این رستگاری بزرگ است»

قابل ذکر است، این که در این آیه، پس از ذکر باغ های بهشت با آن همه نعمت هایش خوشنودی خداوند از بندگان، و بندگان از خداوند را ذکر می کند و آن را رستگاری بزرگ می داند

[ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ]

و این نشان می دهد که تا چه اندازه این رضایت دو جانبه (رضایت پروردگار از بندگان و رضایت بندگان از پروردگار) واجب اهمیت است. زیرا ممکن است که انسان غرق عالی ترین نعمت ها باشد. ولی هنگامی که احساس کند، مولی و معبود و محبوب از او ناراضی است، تمام آن نعمت ها و مواهب در کام جانش تلخ گردد. و نیز ممکن است که انسان واجد همه چیز باشد، ولی به آن چه که دارد راضی و قانع نباشد، بدیهی است که انسان با همه نعمت، با این روحیه، او را خوشبخت نخواهد کرد. و ناراحتی مرموزی دائماً او را آزار می دهد و آرامش روح و روان را که بزرگترین موهبت الهی است. از او می گیرد. علاوه بر این، هنگامی که خداوند از کسی خشنود باشد هرچه که بخواهد، به او می دهد و او را خشنود می سازد. نتیجه آن که، بالاترین نعمت این است که خداوند از انسان خشنود و او نیز از خدایش راضی باشد.

حضرت ام المؤمنین (علیها السلام) نیز همان گونه که در دو ویژگی قبل ذکر شد، خداوند از او خشنود و او نیز از خدا خشنود بود. از این رو، مشمول آیه ی شریفه ی مذکور و به فوز الهی و رستگاری عظیم نائل شد.

29-حضرت خدیجه (علیها السلام)، بانویی بزرگوار و بزرگ منش

دیگر از ویژگی های حضرت خدیجه (علیها السلام) بزرگواری و بزرگ منشی آن حضرت است. از این رو ملقب به «کبری»(2)

گردد و این لقب را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پس از ازدواج با ایشان به آن بانوی

ص: 214


1- . بحار، ج 100، ص 189
2- . کبری به مفهوم پر شکوه تر و ارجمندتر، بزرگ، مؤنث الاکبر، کُبَر و کُبرَیات

والامقام و بزرگوار داد، در بخشی از زیارت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سلام و درود به روح پر فتوح حضرت خدیجه (علیها السلام) نثار گردیده و چنین آمده است. «السلام علی ازواجک الطاهرات الخیرات امهات المؤمنین خصوصاً الصدیقة الطاهرة، الزکیة الراضیة، خدیجه الکبری ام المؤمنین»(1) سلام بر همسران پاک و نیکوی تو، مادران مؤمنان به خصوص سلام بر بانوی راستین و پاک و پاکیزه، خشنود و پسندیده، خدیجه بانوی بزرگ، مادر مؤمنان.

همچنین در زیارت نامه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و حجج طاهره (علیها السلام) که در روز جمعه وارد شده است می خوانیم «السلام علیک ایها النبی و... و الوصی المرتضی و السیدة الکبری و السیدة الزهراء»(2)

30-حضرت خدیجه (علیها السلام) مهتر بانوان قریش

شخصیت حضرت خدیجه (علیها السلام) در عصر جاهلیت چنان چشم گیر و مورد احترام خاص و عام بود که او را با عنوان «سیدة النسوان»، سرور بانوان، می خواندند «ابن کثیر» «البدایة» می گوید:

«... کانت أوسط نساء قریش نسباً و أعظمهن شرفاً و اکثرهن مالا...»(3)

خدیجه (علیها السلام) در نَسَب و قبیله متوسط بود و در شرافت و بزرگواری بزرگ تر از همه، و در مال و مکنت از همه ثروتمندتر»

«زرقانی» از علمای اهل تسنن می گوید:

«و کانت تسمی سیدة نساء قریش»(4)

«او «حضرت خدیجه (علیها السلام) سرور بانوان قریش خوانده شد»

«توفیق ابو علم» که از علماء اهل تسنن است می گوید:

«و کان السیدة خدیجة تسمی فی الجاهلیة بالطاهرة، و سیدة نساء قریش»(5)

«بانو خدیجه (علیها السلام) در جاهلیت به طاهره و سرور زنان قریش خوانده می شد»

31-برتری بر بانوان امت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

ص: 215


1- . بحار، ج 97، ص 189
2- . مفاتیح الجنان، مرحوم شیخ عباس قمی
3- . البدایة و النهایة، ج 2، ص 294، السیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم) ابن هشام، ج 1، ص 189، ریاحین الشریعة فی احوال النساء الشیعه ج 2
4- . نشرة المواهب اللدنیة، محمد بن عبدالباقی زرقانی، ج 1، ص 199.
5- . فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)، توفیق ابوعلم، ص 36

«لقد فضلت خدیجة علی نساء امتی»(1)

خدیجه (علیها السلام) بر بانوان امت من برتری یافته است.

ابن حجر عسقلانی سنی، پس از نقل این حدیث می نویسد: با این حدیث، برتری خدیجه (علیها السلام) بر عایشه، استدلال شده است.(2)

و ابن کثیر سنی در «البدایة و النهایة» در این باره می نویسد: برخی از اهل سنت غلو می کنند و عایشه را بدین سبب که دختر ابوبکر است، بر خدیجه (علیها السلام) تفضیل می دهند.(3)

32-حضرت خدیجه (علیها السلام) مهتر بانوان عالم

نو فکری و اندیشی، کمال طلبی، آگاهی، ایمان، شجاعت، سخاوت، انفاق، دیگر دوستی، درست کاری، عفاف تقوا، مجاهده و... سایر صفات برجسته ی حضرت خدیجه (علیها السلام) سبب گردیده است که آن حضرت نه تنها ؟؟؟ بانوان قریش بلکه سرور همه ی بانوان عالم گردد.

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«سادات نساء العالمین اربع، خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیة بنت مزاحم و مریم بنت عمران».(4)

سرور بانوان جهان چهار نفر هستند که عبارتند از:

خدیجه، فاطمه، آسیه و مریم.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «خَیرُ نِسائها خدیجةٌ و خَمیرْ و نِسائِها مریمُ اِبنَةُ عِمران»(5)

«بهترین زنان دنیا خدیجه (علیها السلام) و مریم دختر عمران است یا: بهترین زنان امت گذشته، مریم (علیها السلام) و بهترین زنان این امت، خدیجه (علیها السلام) و نیز فرمودند: «خَیرُ نساءِ العالمینَ، مریمُ بنتُ عِمران و خدیجةُ بنتُ خُویلدٍ، و فاطمةُ بنتُ محمدَ (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیةُ بنتُ مُزاحِمٍ امرءةُ فرعونَ».(6)

بهترین زنان بهشت، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد، فاطمه (علیها السلام) دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون است.

ص: 216


1- . فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، ج 7، ص 138
2- . فتح الباری
3- . البدایه و النهایة، ابن کثیر، ج 3، ص 129
4- . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 10، ص 266، الجامع لاحکام القرآن محمد بن احمد القرطی، ج 4، ص 83، مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 322
5- . صحیح بخاری، ج 4، ص 164، کشف الغمه، ج 2 ص 71 عمدة، ابن عبدالبر، ج 2، ص 204
6- . الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج 2، ص 720

ابن عباس می گوید: روزی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چهار خط کشید، آن گاه پرسید: آیا می دانید این خط ها چیست؟ گفتم: خدا و رسولش داناتر است فرمود:

«خَیرُ نِساءِ الجَنَّةِ، مریمُ بنتُ عِمرانِ، و خدیجةُ بنتُ خُویلدٍ، و فاطمةُ بنتُ محمدٍ، و آسیةُ بنتُ مَزاحمٍ امرأةُ فرعونَ»(1)

بهترین زنان بهشت مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد. فاطمه (علیها السلام) دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون.

و نیز فرمودند:

«اَربع نسوة سیدات سادات عالمهن. مریم، آسیة بنتُ مَزاحمٍ و خدیجةُ بنتِ خُویلدٍ، و فاطمةُ بنتُ محمدٍ، و اَفضَلُهُنَّ عالماً فاطمةُ»(2)

چهار زن سرور زنان جهان خود می باشند که عبارتند از: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، و فاطمه (علیها السلام) دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است. و فرمود: «حَسبُکَ مِنْ نساءِ العالمینَ. مریمُ بنتُ عِمرانٍ، و خدیجةُ بنتُ خُویلدٍ و فاطمةُ بنتُ محمدَ (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیةُ بنتُ مَزاحِم»(3)

در میان بانوان دو جهان، در فضیلت و کمال کافی است مریم، خدیجه، فاطمه (علیها السلام) و آسیه (علیهن السلام) و نیز فرمود: «اِنَّ اللهَ اِختارَ مِنَ النساء اَربعاً: مریمَ و آسیةَ و خَدیجةَ و فاطمةَ»(4)

همانا خداوند از زنان، چهار زن را برگزید که عبارتند از: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه (علیهن السلام) روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برگزیدگان خداوند را معرفی کرد. تا این که فرمود:

«و خَیرَتُهُ مِنَ النِساءِ. فَمریمُ بنتُ عِمرانَ و آسیةُ بنتُ مَزاحمِ امرأةُ فرعونَ، و فاطمةُ الزَّهراء و خدیجةُ بنتُ خُویلدٍ».(5)

«برگزیدگان خدا، از زنان، عبارتند از: مریم، آسیه، فاطمه و خدیجه (علیهن السلام)»

ص: 217


1- . خصال شیخ صدوق، قسمت اعداد چهارگانه، بحار، ج 13، ص 162 و ج 16، ص 2. الاستیعاب، ج 2، ص 720
2- . تفسیر روح المعانی، محمود آلوسی، ج 3، ص 155، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی (علیهم السلام)، محب الدین طبری، ص 44، تفسیر در المنثور سیوطی، ذیل آیه ی 32 سوره ی آل عمران.
3- . بحار ج 16 ص 44. کشف الغمه، ج 2، ص 71
4- . کشف الغمه، ج 2، ص 71
5- . بحارالانوار، ج 97، ص 48

و فرمودند: ما کَمُلَ مِنَ النساءِ الا اَربعةٌ، آسیةٌ بنت مُزاحم، و مریم بنت عِمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).(1)

از زنان کامل نشدند، مگر چهار زن، آسیة دختر مزاحم و مریم دختر عمران و خدیجه دختر خویلد و فاطمه (علیها السلام) دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)

و فرمودند: فُضّلت خدیجة علی نساء امتی کما فُضَّلَت مریم علی نساء العالمین(2)

و قال (صلی الله علیه و آله و سلم) کَمُلَ مِنَ الرِجال کَثیرُ و ما کَملَ من النساء اَحدٌ الا آسیة بنت مُزاحم امرأئةُ فرعونَ و مریمَ بنت عِمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)(3)

در تاریخ بشریت زنانی چند به مقام والای انسانیت رسیده اند و برترین زنان شده اند، و خدیجه (علیها السلام) سومین آنان بوده است.

نخستین آن ها آسیه، همسر نواندیش و عدالت خواه فرعون مصر بود که موسای کلیم (علیه السلام) را برای نجات و سعادت بشر، نگه داری کرد و به حمایت دلیرانه از او برخاست.

دومین آنان، مریم (علیها السلام) بود که عیسای مسیح (علیه السلام) به همراه آیین صلح و بهروزی به جهان خشن و تندخوی روزگار تقدیم داشت.

سومین آنان، بانوی خردمند و پرواپیشه ی حجاز و یار و پشتیبان پر اعتبار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و شریک دغدغه های او بود. و چهارمین آنان فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، دخت سرافراز همین مادر پر شکوه و با معنویت بود که سالار زنان عصرها و نسل ها لقب گرفت.

هر یک از این چهار بانوی نام دار، حقی بزرگ بر فرهنگ و تمدن و رشد بشریت دارند زیرا در استوار کردن راه سعادت و کمال و اوج بشر شرکت نموده و نقشی سرنوشت ساز داشته اند.

آن گاه می افزاید: خدیجه (علیها السلام) ملکه ی قریش و بانوی بانوان عرب، زنی بود بسیار خردمند و عاقل. متقی و پرهیزکار، مدیر و مدبر، پخته و مردم ناس، ژرف نگر و سنجیده گو. سنجیده کار و آینده نگر و دارای ثروتی کلان.

وقتی که ثروت و تقوا، عقل و تدبیر، منش زیبا و پختگی با هم گرد آیند، بالاترین مقام اجتماعی و معنوی را برای دارنده اش فراهم می سازند.

ص: 218


1- . خصائص فاطمیه (علیها السلام)، شیخ محمد باقر مازندرانی، ص 404-405
2- . سنن ترمذی 5/469 حدیث 3903
3- . خصائص فاطمیه (علیها السلام)، ص 405، شیخ محمد باقر مازندرانی

قدرت این بانو در عقل و خردمندی

تقوا و آینده نگری، بینش زیبا، و منش مترقی و پاک روشی و معنویت طلبی و آراستگی او به ارزش های انسانی بود.

بنابراین حضرت خدیجه (علیها السلام) بر حسب احادیث گذشته، مهتر بانوان عالَم بوده است، از این رو در فرازی از زیارت نامه آن حضرت از حضرت خدیجه (علیها السلام) چنین تعبیر شده است:

«السلام علی خدیجة سیدة نساء العالمین سلام بر خدیجه (علیها السلام)، سرور زنان جهانیان»(1)

33-حضرت خدیجه (علیها السلام) دارای مقامی شامخ و نورانی

وجود اقدس حضرت خدیجه (علیها السلام) آن چنان از نظر کمالات و ارزش های انسانی والا می باشد که در دعای «ندبه» از آن حضرت تعبیر به این جمله شده است وَابنُ خَدیجةَ الغَرّآءِ (و ای فرزند خدیجه ی روشن جبین

و در این نیایش صبح گاه آدینه، خطاب به حضرت حجة بن الحسن (علیهماالسلام) گفته می شود. «اَینَ ابنُ النَّبِی المُصطفی، و ابنُ عَلیٍّ المُرتضی و ابنُ خَدیجةَ الغَرّاء»

کجاست پسر پیامبر گرامی برگزیده (صلی الله علیه و آله و سلم) و پسر علی پسندیده (علیه السلام) و پسر خدیجه بلند مقام (علیهماالسلام) و چنین خطابی نشانه ی عظمت و جایگاه شامخ مادر گرامی امام زمان (علیه السلام) است. یا بانوی بلند مرتبه، این لقبی است که از سوی پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که او را به خاطر ژرف نگری و درست اندیشی اش «خدیجه ی کبری یا بانوی بلند مرتیه تر و برتر عنوان داد. چرا که او در شرایطی بود که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در تدبیر امور، او را به عنوان وزیر و مشاور خویش می نگریست و از خِرَد بزرگ و مدیریت، تحسین برانگیز او، بهره می گرفت.(2)

امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز آن بزرگوار را با همین عنوان یاد نمود. از جمله در واپسین لحظات زندگی در بیابان حقایقی از عالم برزخ به فرزندش حسن (علیه السلام) فرمود: فرزندم، پس از امروز برای پدرت، دیگر نه رنجی خواهد بود، و نه اندوه و دردی، این نیای گران قدرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و این هم مادرت خدیجه ی کبری و بلند مرتبه، و این نیز مادرت فاطمه، و اینان هم حوریان بهشت هستند که چشم انتظار پدرت هستند. پس دل توفان زده را به لطف خدا آرامش بخش و دیده ات روشن باد و گریه نکن که بر پدرت اندوهی نیست.(3) امام سجاد (علیه السلام) در پایگاه استبداد، ضمن روشن گری در مورد نسبت پر افتخار خود و بیان حقایق وارونه شده به وسیله ی مذهب سالاری دروغین اموی، مام و الایش حضرت خدیجه (علیها

ص: 219


1- . بحارالانوار، ج 102، ص 272
2- . عمده ی ابن طریق / ص 204
3- . بحار، ج 42، ص 83

السلام) را با همین عنوان، یاد نمود، و فرمود: «اَنا بنُ محمدٍ المُصطفی، اَنا بنُ خَدیجةَ الکُبری» من فرزند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر برگزیده ی خدا هستم، من فرزند خدیجه ی بلند مرتبه، آن بانوی آزادی خواه و توحیدگرا هستم.(1)

و حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در نخستین بصیرت و روشن گری اش، در کنار گل های پر پر شده ی بوستان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در صحرای نینوا، نام بلند حضرت خدیجه (علیها السلام) را، با همین عنوان یاد کرد و فرمود:

اللَّهِ المُشْتَکی، وَ الی مُحَمَّدِ المُصْطَفی، وَ الی عَلِیّ المُرْتَضی، وَ الی فاطِمَهَ البَتُولِ، وَ الی حَمْزَهَ سَیّدِالشُهَداءِ.

وا مُحَمَّداهُ! وهذا حُسَینٌ بِالعَراءِ تسْفی عَلَیهِ ریحُ الصَّباءِ، قَتیلُ اوْلادِ البَغایا! واحزْناه وَ اکُرْباه! علیکَ یا أباعبدِاللَّهِ! بِاَبی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطّعُ الْعُری

بِاَبی مَن لا غائِبٌ فَیُرتَجی و لا جَریحٌ فَیُداوی

بِاَبی مَن نَفسی لَهُ الفِداءُ

بِاَبی المَهموم و حتی قَضی

بِأبی العَطشانُ حتی مَضی

بِابی مَن شَیبتُهُ تَقطُرُ بِالدماءِ

بِاَبی مَن جَدَّوهُ مُحمدٌ المُصطفی

بِأَبی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ اله السَّماءِ، بِأَبی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الهُدی، بِأَبیِ مُحَمَّد المُصْطَفی،

باَبی [ابنُ] خَدیجَةُ الکُبری

بِاَبی [ابنُ] عَلیٍ المُرتضی (علیه السلام)

بِأبِی فاطِمَهَ الزَهْراءِ سَیِّده النِّساءِ العالمینَ

بِأَبی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمسُ حَتّی صَلَّی

از این ستم ها (دشمنان، یعنی بنی امیه)

به خداوند و به محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی مرتضی (علیه السلام) و به فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) و به حمزه ی سید الشهداء...

ص: 220


1- . سابقاً این جملات ذکر شد

پدرم فدای آن کسی باد که خیمه های او را گسیختند

پدرم فدای آن کسی باد که غایب نیست تا امید بازگشتنش برود

پدرم فدای آن کس باید که مجروح نیست تا زخم بدنش مرهم پذیر باشد

پدرم فدای آن کسی باد که جانم قربان او شود

پدرم فدای آن کسی باد که دلش پر از غم و غصه بود تا از دنیا رفت

پدرم فدای آن کسی باد که با لب تشنه بود و با لب عطشان شهیدش کردند

پدرم فدای آن کسی باد که از محاسنش خون می چکد

پدرم فدای آن کسی باد که جدش محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) پیغمبر خداست

پدرم فدای آن کسی باد که نوه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هدایت است

پدرم فدای (فرزند) محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) باد

پدرم فدای (فرزند) خدیجه ی کبری باد

پدرم فدای (فرزند) علی مرتضی (علیه السلام) باد

پدرم فدای (فرزند) فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) باد که سرور زنان جهانیان است

جانم فدای کسی باد که او فرزند کسی است که خورشید به خاطر نماز او، برگردانده شد.(1)

34-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی والامقام

هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عموی خویش، حضرت ابوطالب (علیه السلام) را به خواستگاری حضرت خدیجه (علیها السلام) فرستادند، حضرت ابوطالب (علیه السلام) ضمن خطبه ی عالی که سابقاً بحث او گذشت.(2)

ایشان ضمن حمد و ثنای پروردگار و بیان فضل و شرف خاندان بنی هاشم از نسل حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام)، به توصیف طاهره قریش پرداخت، و فرمود: اینک برادرزاده ی ما محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که بی نیاز، از وصف است، به خواستگاری دختر شما آمده، آن دختر جوانی که فضل و آراستگی و سخاوت و پاکی و بخشندگی اش زیاد است.

ص: 221


1- . لهوف سید بن طاووس، ص 158-160، دفتر نشر نویسند اسلام سنه ی 1377
2- . به بحارج 16، ص 69، رجوع شود

«محمد علی قطب» در مقدمه ی کتاب «خدیجة بنت خویلد (علیها السلام) در این باره می گوید: فایّ کلمه - یا سیده نساء العالمین - ترتفع من دنیانا الی علیائک فتقیک حقک ؟ و ایّه عباره مهما رقّت و لطفت تبلغ مقامک الأسمی؟ و ایّ قلم لا ترتعش، و ایّه ید لاتهتزّ و ترتجف، و هی تخطّ سیر تک الطاهره؟ بکلّ الاعزاز و الاکبار، بکل القدسیه، بکلّ الخشوع، و الحجیّه، نستأذنک کی تأتیک فی محراب الأسنی، و ننقل الی ابنائنا و احبّائنا بعض الملامح عنک، لتکون لهم و لنا نبراساً، به نهتدی، و من ذُؤابه شعاعه نستضیء... عزیزی القارئ لیس الحدیث عن السیده (خدیجه بنت خویلد) - امّ المؤمنین رضی الله عنها - بالهیّن السهل، فانّ فی جوانب حیاتها و موقفها و عظمه شخصیتها، معالم یعجز الذهن عن بلوغ اعماقها و سبر غورها، اللّهم الاّ لمساً رقیقاً رفیقاً.

ولکنا نستعین الله تعالی و نسأله العون و المدد. ان یوفقنا لجلاء ما خفی و دق، و ابراز ما لطف و رق، و من منون هذا الکنز العظیم...»(1)

پس کدامین کلمه، ای سرور زنان عالمیان از دنیای ما برخواسته و به مقام بلند تو خواهد رسید تا بتواند حق تو را ادا کند؟ و کدامین عبارت هر چند رفیق و لطیف باشد می تواند حق مقام بلند تو را ادا کند؟ و کدامین قلم رعشه نگیرد، و کدامین دست تکان نخورد و نلرزد، در حالی که می خواهد، سیره ی تو را به رشته ی تحریر در آورد؟ با تمام عزت بخشیدن و تعظیم کردن با تمام تقدیس [پاک و منزه] و خوف با تمام خشوع و حجیت، از شما درخواست اجازه و اذن می کنیم تا به محراب بلند و با عظمت تو وارد شویم.

و به فرزندان و دوستان برخی از مقامات تو را منتقل سازیم. تا برای آنان و ما الگویی سازنده باشد. به او هدایت پیدا کرده و از نور شعاعش بهره ی روشنایی ببریم. خواننده من! سخن درباره ی با تو خدیجه دختر خویلد ام المؤمنین رضی الله عنها آسان و سهل نیست، زیرا اطراف زندگی و موقف ها و عظمت شخصیت او حقایقی را در نهان دارد که ذهن از رسیدن به اعماق آن و بررسی ابعاد شخصیت او عاجز است. ولی ما از خداوند متعال استعانت می جویم و از او کمک و یاری می طلبیم که لطیف و رقیق می باشد. از درون این گنج بزرگ، موفق دارد...»

احمد بن خلیل جمعه سنی، درباره ی حضرت خدیجه (علیها السلام) و مقام والای او می نویسد:

«البدایة العطرة: من أین نبدأ ایتها السیدة الکریمة؟ من أین أیتها الأم التی لایدانی فضلت فضل؟ ان سیرتک کلها فضیلة فی فضیلة فی فضیلة. ان حیاتک من اول یوم عرفت فیه سیدنا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کلها برکات تتری، فالحدیث عنک سیدتی، بل امی واسع الآفات، عمیق المدی، ندی العطاء سبحات مبارک فی بحار انوار صفاتک و کرمک الذی کان قبلة النساء فی هذا المجال.

ص: 222


1- . خدیجة بنت خویلد (علیها السلام) محمد علی قطب، ص 6 و 7، دار القلم، بیروت

ان تاریخ النساء فی دنیا التاریخ لم یحفظ فی اوراقه ان امرأة من فضیلیات النساء فی دنیا النساء قد فاحت سیرتها بالعطاء کما کنت انت.

لقد تناول التاریخ سیر نساء کثیرات. اشتهرت بجانب او أکثر، ولکنه لم یحدثنا کما حدثنا عنک انهن بلغن قم المکارم فی کل الفضائل کما بلغت أنت، و قد حفظ التاریخ کثیراً من فضائلک ولکنه، علی رغم ذاکرته الواسعة، لم یستطع ان یحضر تلک الفضائل بین دفتیه. لقد کنت واسعة العقد فی النساء اهل البیت الذی اذهب الله عنه الرجس و طهره طهیراً.

لقد کنت عنوان کل فضیلة فی نساء ذلک البیت الحمید الذی بارک الله فیه و علیه. فهل تسمحین ایتها الأم الرؤوم ان نتفیاً بظلام سیرتک بعض الوقت لیما تکون سیرتک زاداً لنا فی هذه الحیاة التی نحیاها، و لتکون سیرتک جد از مرور الی مرتبة الفضل و سدة العطا؟ فما أحیلی تلکم الاوقات التی نحیاها مع امنا، ام المؤمنین خدیجة بنت خویلد، زوج رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ام الذریة الطاهرة و سیدة نساء العالمین. و قدوة نساء المسلمین. اذن فلتکن الرحلة سعیدة ان شاء الله، مع سیرتک المعطار، و مع وفقات نبیلة کریمة من حیاتک، من عطائک المُستَمد من شخصیة النبی الرؤف الرحیم و حبیبنا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)»(1)

«شروعی عطر آگین: از کجا شروع کنیم

ای سرور کریم؟ از کجا شروع کنیم ای مادری که هیچ فضیلتی با فضیلت تو هم پا نمی گردد؟

همانا سیره ی تو تماماً فضیلتی است

در فضیلتت، در فضیلت، همانا زندگی تو از روزی که سرور ما، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نشناختی تماماً برکاتی بوده که پیاپی می رسیده پس سخن درباره ی تو ای سرور من، بلکه ای مادر من، افقی گسترده، و وادی عمیق، و عطایی تازه دارد که در آن تسبیحات مبارکی است در دریاهای انوار صفا و کرم تو که قبله ی زنان در این جهت می باشی.

همانا تاریخ زنان در دنیای تاریخ، در اوراقش، حفظ نکرده، زنی را در فضیلت های زنانه در دنیای زنان که در خوب زندگی کردن به پای تو برسد. تاریخ سیره های زندگی زنان بسیاری را مشاهده کرده که از یک جهت یا جهاتی مشهورند. ولی آنان به بالاترین قله های کرامت ها در تمام فضیلت ها رسیده اند. آن گونه که تو رسیده ای تاریخ، بسیاری از فضائل تو را حفظ کرده ولی به رغم حافظه ی گسترده ای که دارد، نتوانسته است فضائل تو را در یک کتاب جمع آوری کند. تو عنوان هر فضل و فضیلتی و در بین زنان آن بیت پسندیده و مورد ستایش بودی که خداوند در آن ها و بر آنان برکت، قرار داده است. آیا اجازه می دهی، ای مادر نوازش گر تا

ص: 223


1- . نساء اهل البیت (علیهم السلام)، احمد خلیل جمعه، ص 13-15

از سایه ی سیره ی شما در برخی از اوقات استفاده کنیم تا سیره ی شما زاد و توشه ای برای ما در این حیاتی باشد که ما، در آن زندگی می کنیم و سیره ی شما موجب گذر به مرتبه ی فضل و عطا باشد؟

چقدر زیبا است، آن اوقاتی که با مادرتان زندگی می کنیم، مادری که مادر مؤمنان، خدیجه دختر خویلد، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مادر ذریه ای پاک و سرور زنان عالمیان و الگوی زنان مسلمین است.

در این حالت، پس باید کوچکی با سعادت باشد، اگر خدا بخواهد، همراه با سیره ی معطر تو و همراه با توقف هایی با ارزش و کریم از زندگانی تو از عطا تو که برگرفته از شخصیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر رأفت و مهربانی و محبوب ما محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است»

خصوصیت و ویژگی سی و چهار: حضرت خدیجه (علیها السلام) بانوی برگزیده

«اصطفاء» از ماده ی «صفو» به معنای برگزیده، صاف و خالص هر چیز است، گزین کردن برگزیدن، الصَفو و الصفوةُ و الصِفوَةُ و الصُفوَةُ مِن کُلِّ شَیءٍ، هر چیز خالص ناب، صاف برگزیده. ممتاز. مصاف المصطفی برگزیده، اختیار شده.(1)

و مراد از آن در آیات قرآن، نوعی انتخاب و اختیار و برتری دادن فرد یا افراد بر سایرین توسط خداوند است.(2)

از این منظر، حضرت خدیجه (علیها السلام) دارای مقام اصطفاء بوده و به صراحت روایات، نه تنها برگزیده در بین همه زنان عالَم، بلکه برگزیده در میان تمامی انسان ها اعم از زنان و مردان بود. و اگر خداوند در قرآن کریم این ویژگی را به حضرت مریم (علیها السلام) نسبت داده و فرموده است «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» آیه ی 42 سوره ی آل عمران

[به یاد آورید] هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است»

اما پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از مصادیق این آیه را، همسر گرامی اش حضرت خدیجه (علیها السلام) معرفی نموده است به فرموده امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از تلاوت آیه ی کریمه «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ...» فرمود:

ص: 224


1- . العین احمد بن خلیل، المنجد، لسان العرب
2- . تفسیر المیزان، ج 3، ص 164.

«یا علی سادات نساء العالمین اربع، خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و آسیة بنت مَزاحم و مریم بنت عمران»(1)

«سالار بانوان جهان چهار زن هستند، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیه دختر مزاحم، و مریم دختر عمران»

از میان تفاسیر شیعه، تفسیر «مجمع البیان» و از میان تفاسیر اهل سنت، تفسیر «ابن کثیر» از جمله تفسیرهایی هستند که نقل می کنند وقتی که این آیه در نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تلاوت شد. آن حضرت چهار زن بی نظیر تاریخ خلقت را مخاطب آیه دانستند و خطاب به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند:

«یا علی خیر نساء العالمین اربع، مرین بنت عمران آسیة بنت مَزاحم امرأة فرعون. خدیجه بنت خویلد فاطمة بنت محمد»(2)

ای علی بهترین زنان چهار نفرند: مریم دختر عمران آسیه دحتر مزاحم [همسر فرعون] خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نیز فرمود: شنیدم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: «خیر نسائها مریم بنت عمران و خدیجة بنت خویلد».(3)

مفسران نظیر «طبرسی» و «ابن کثیر» در ذیل این آیه، استناد به کلام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نموده اند که فرمود:

«فضیلت خدیجه علی نساء امتی کما فضلت مریم علی نساء العالمین»(4) «خدیجه (علیها السلام) را بر تمام زنان امتم برتری داده اند، چنانکه مریم (علیها السلام) را بر زنان عالم برتری داده اند»

با بررسی کتب مختلف شیعه و سنی در این جا، جهت اثبات أفضلیت «حضرت خدیجه کبری (علیها السلام)» به تعدادی از روایات همراه با اسناد آن ها، اشاره می کنیم.

ص: 225


1- . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 266 الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج 4، ص 83، مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 322
2- . مجمع البیان، ج 2، ص 745، تفسیر ابن کثیر دمشقی، ج 2، ص 3 عبقات مرحوم سید میر حامد حسینی، هندی نیشابوری، ج 16، ص 117.
3- . کشف الغمه، ج 1، ص 450، صحیح البخاری، ج 4، ص 164. المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 184*169، ینابیع الموده لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ج 2، ص 47
4- . مجمع البیان، ج 2، ص 746، ینابیع الموده، ج 2، ص 335.

1- «اخرج ابن شیبه و البخاری و مسلم و الترمذی و النسائی و ابن جریر و ابن مردویه عن علی (علیه السلام). سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: خیر نسائها مریم بنت عمران و خیر نسائها خدیجة بنت خویلد».(1)

2- «اخرج الحاکم و صححه عن ابن عباس قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أفضل نساء العالمین، خدیجة و فاطمة و مریم و آسیة امرأة فرعون»

«حاکم نیشابوری از ابن عباس، روایت کرده است که او گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، فرمود: برترین زنان دو جهان: خدیجه و فاطمه و مریم و آسیه زن فرعون می باشند.

3- أخرج ابن مردویه عن أنس قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، ان الله اصطفی علی نساء العالمین. أربعة: آسیة بنت مَزاحم و مریم بنت عمران و خدیجة بنت عمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمه بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).(2)

4- «اخرج احمد و الترمذی و صححه و ابن المنذر و ابن حبان و الحاکم، عن انس، ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: حسبک من نساء العالمین، مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیة امرأة فرعون، او اخرجه ابن ابی شیبة عن الحسین مرسلا»(3)

«رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: از زنان عالم دو جهان این چهار زن، تو را کافی اند. مریم دختر عمران و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آسیه زن فرعون»

5- «اخرج ابن جریر عن عمار بن سعد» قال: رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فضلت خدیجة علی نساء امتی کما فضلت مریم علی نساء العالمین(4) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): «فرمود: خدیجه را بر زنان امتم برتری داده اند. چنان که مریم (علیه السلام) را بر زنان عالم برتری داده اند»

6- اخرج ابن عساکر عن ابن عباس قال:

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سیدة نساء أهل الجنة، مریم بنت عمران، ثم فاطمة ثم خدیجة ثم آسیة امرأة فرعون.(5)

ص: 226


1- . تغییر در المنثور، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، ج 186 دار احیاء التُراث العربی، بیروت، لبنان
2- . در المنثور، ج 2، ص 187-191.
3- . کشف الغمة، ج 1، ص 450، ینابیع الموده، ج 2، ص 48
4- . ینابیع الموده، ج 2
5- . ینابیع الموده، ج 2.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: زنان بهشت مریم دختر عمران است و سپس فاطمة و سپس خدیجة و سپس آسیة زن فرعون

7- «أخرج ابن عساکر من طریق مقاتل عن الضحاک عن ابن عباس عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: أربع نسوة سادات عالمهن، مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و أفضلهن عالماً فاطمة»(1)

«پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چهار زن هستند که سرور زمان خود هستند. مریم دختر عمران و آسیعه دختر مزاحم و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و برترین این چهار تا در عالم، فاطمه (علیها السلام) است»

«اَخرج ابن ابی شیبة عن عبدالرحمن بن ابی لیلی قال، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمة سیدة نساء العالمین، بعد مریم ابنة عمران و آسیة امرأة فرعون و خدیجة ابنة خویلد».(2)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فاطمه پس از مریم دختر عمران و آسیة همسر فرعون و خدیجه دختر خویلد، سرور زنان عالم است (منظور ردیف است یعنی اول مریم که در ردیف اول قرار می گیرد، از جهت تعداد و ردیف زنان نه از جهت رتبه و منزلت، قطعاً رتبه و منزلت و مقام حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) از همه ی زنان دو عالم و از این سه زن، یعنی مریم، آسیه و خدیجه، بالاتر است لاشک و لا تردید فیه)

8- أخبر محمد بن علی بن اسماعیل، قال أخبرنا ابو العباس بن منیع قال حدثنا شیبان بن فروخ قال حدثنا داود بن ابی الفرات قال: حدثنا علیا أحمر قال حدثنا عکرمة عن ابن عباس، قال خط رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أربع خطط، فی الأرض و قال أتدرون ما هذا قلنا الله و رسوله أعلم فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أفضل نساء أهل الجنة، أربع خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مَزاحم امرأة فرعون».(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چهار نفر در روی زمین از برجستگان هستند. آیا می دانید که آن ها کیانند؟ گفتند: خدا و رسول خدا داناترند، حضرت فرمود: برترین زنان بهشت چهار نفرند، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مریم دختر عمران و آسیه دختر مَزاحم و همسر فرعون.

ص: 227


1- . ینابیع الموده، ج 2. کشف الغمه ج 2، ص 129.
2- . همان مدرک.
3- . المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 160. زوجات النبی (صلی الله علیه و آله و سلم). سعید ایوب، ص 42، مجمع الزوائد هثمی ج 9 ص 223، خصال شیخ صدوق ج 1 ص 205 و 206 و 225

بی تردید این نگاهی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به شخصیت تابناک حضرت خدیجه ی کبری (علیها السلام) در میان همسران خود به عنوان بانوی برگزیده ی جهان هستی دارد و ایشان را در کنار چهار زن بی نظیر تاریخ قرار می دهد، یقیناً خصلت های فردی حضرت خدیجه ی کبری (علیها السلام). به غایت و توجه خداوند به آن حضرت مربوط می شود. کما اینکه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: انی رزقت حبها.(1)

بدرستی که دوستی و محبت خدیجه (علیها السلام) (از طرف خداوند) «به من ارزانی شده است»

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ» آیه ی 33 سوره ی آل عمران. «ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» آیه ی 34 سوره ی آل عمران. «به یقین خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است. فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند و خداوند شنوای دانا است»

درباره ی آل ابراهیم و آل عمران چند قول است:

1- مراد از آل ابراهیم و آل عمران خود آن دو هستند.

2- آل ابراهیم، اولاد او است، یعنی اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط که از نسل اسباط، داود و سلیمان و یونس و زکریا و یحیی و عیسی (علیهم السلام) است. و پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) که از فرزندان اسماعیل (علیه السلام) است.

3- آل ابراهیم، مؤمنان متمسک به دین او یعنی دین اسلام می باشند و این قول ابن عباس و حسن است. اما در مورد آل عمران، بعضی از مفسرین. گفته اند که: آن ها نیز از آل ابراهیم، می باشند. زیرا که خداوند متعال به دنبال آیه می فرماید: «ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ» یعنی: ذریه ای که بعضی از بعضی دیگر بوجود آمده اند. و بعضی گفته اند که: مراد از آل عمران» حضرت مریم (علیها السلام) و عیسی (علیه السلام) می باشند. زیرا که «عمران» پدر حضرت مریم (علیها السلام) بوده است.

وعده ای دیگر گفته اند که: «آل ابراهیم (علیهم السلام) همان آل محمد (علیهم السلام) می باشند و مؤید(2)

این مطلب روایتی است که در تفسیر این آیه ی شریفه وارد شده است که: روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد خانه شد و مشاهده کرد که فاطمه زهراء (علیها السلام) و عایشه، در حال مفاخره با یکدیگر هستند. به گونه ای که صورت هر دو سرخ شده است. حضرت با اطلاع از موضوع، رو به عایشه کرد، و با استناد

ص: 228


1- . تذکرة الخواص، شمس الدین ابوالمظفر ابن جوزی، ص 384. ناشر: ذوی القربی، تاریخ الطبع: 1427.
2- . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، لابی الفضل بن الحسن الطبرسی، ج 2، ص 278-282

به آیه ی شریفه: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ» سوره ی آل عمران، آیه ی 33.

اصطفا و برتری حضرت خدیجه (علیها السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) خود را متذکر شده و فرمود:

«یا عایشة! أوَ ما علمت ان الله اصطفی آدمَ و نوحاً و آل ابراهیمَ و آل عمران و علیاً و الحسن و الحسین و حمزة و جعفراً و فاطمة و خدیجة علی العالمین».(1)

«ای عایشه، آیا نمی دانستی که خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران و علی و حسن و حسین و حمزه و جعفر و فاطمه و خدیجه (علیهم السلام) را [برگزید] و بر همه ی جهانیان برتری داد»

35-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی با اخلاص

اخلاص شرط قبولی اعمال

قبولی همه ی اعمال کلیدش، اخلاص است، هر کس که خداوند عملش را قبول کند، اگرچه حدش کم باشد.

مخلص است و آن کس که عملش زیاد باشد و خداوند قبول نکند، مخلص نیست.

مخلص با مجاهدات، روح خود را از رذائل ذوب می کند و خون خود را در نیت و عمل بذل می کند تا حق تعالی از او بپذیرد. مراحل نیت و عمل به تزکیه و تصفیه وابستگی دارد. اگر مخلص مراعات باطن را نمود به توحید رسیده است. کمترین حد اخلاص آن است که عبد آن چه که در توان دارد را بذل کند و برای کارش اجر و ارزش نیستند.(2)

1- امام علی (علیه السلام) فرمود:

«الاخلاص غایة الدین»(3)

اخلاص نهایت دین است.

و در روایتی دیگر فرمود: الاخلاص عبادة المقربین(4)

اخلاص عبادت مقربان است

ص: 229


1- . بحارالانوار، ج 37، ص 63، به نقل از تفسیر فرات، ص 80، الطبعة الأولی 1410 ه، 1990 م.
2- . تذکرة الحقایق، ص 73
3- . غررالحکم، ح 727
4- . غرر الحکم ج 667

2- و نیز فرمودند: «تصفیة العمل اشد من العمل، و تخلیص النیة عن الفساد أشد علی العالمین من طول الجهاد(1)

خالص گردانیدن عمل. سخت تر خود عمل است. و پاک کردن نیست از فساد و ناخالص برای عمل کنندگان از جهاد طولانی دشوارتر است.

3- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أخلص قلبک یکفک القلیل من العمل»(2)

دلت را خالص گردان، کار اندک تو را بس است.

4- خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) فرمود:

«یا موسی! ما ارید به وجهی فکثیر قلیله و ما ارید به غیری فقلیل کثیره».(3)

ای موسی! هر کاری که برای من انجام شود اندکش زیا است و آن چه که برای غیر من انجام گیرد، زیادش ناچیز است

5- شداد بن اوس گوید: به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم دیدم که آن حضرت چهره اش گرفته و ناراحت می باشد. عرض کردم: یا رسول الله به چه علت ناراحت و نگران هستید؟

آن حضرت فرمود:

«اخاف علی اُمّتی من الشرک»

در مورد امتم به خاطر شرک،ترس دارم. گفتم: آیا آن ها بعد از شما، مشرک می شوند؟ فرمود: آنها خورشید و ماه و بت و سنگ را نمی پرستند. ولی در اعمال خود ریاء می کنند. ریاء کردن شرک است. چنان که در قرآن می خوانیم:

«فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» سوره ی کهف آیه ی 110 پس هر کس امید لقای پروردگارش را دارد. باید عمل صالح انجام دهد و کسی را در عبادت پروردگارش شریک نکند.

و فرمود: در روز قیامت، نامه ای سر بسته را می آورند و در معرض دید مردم قرار می د هند، خداوند به فرشتگان می فرماید. فلان نامه دور بیندازید و فلان نامه را بپذیرید، عرض می کنند: سوگند به عزت و جلال تو، در این نامه های (دور انداخته شده)

جز کار نیک نمی بینم، خداوند می فرماید:

ص: 230


1- . بحار، ج 77، ص 288، ح 1
2- . بحار، ج 77، ص 175، ح 15
3- . کافی، ج 8، ص 46، ح 8

آری، ولی اعمال در این نامه، برای غیر من است و من نمی پذیرم جز آن چه که با کمال اخلاص و برای رضای من انجام شده است.(1)

6- روزی جمعی از اصحاب و یاران مرحوم آیة الله آقای بروجردی رحمة الله تعالی علیه در محضر ایشان. سخن از بعضی از خدمات آن مرحوم به میان آوردند و در این باره گفتگو می کردند. یکی از یاران ایشان می گوید: من نیز آن روز در آن جمع، حاضر بودم، ولی چیزی نمی گفتم: آقای بروجردی رو به من کرد و گفت: تو هم سخن بگو.

گوید: عرض کردم: مطلبی ندارم، جز حدیثی که از اجدادم به خاطر دارم، اگر اجازه بفرمایید آن حدیث را عرض کنم؟ فرمودند: بگو:

گفتم: جدم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم). نقل کرده که خداوند فرموده:

«أخلص العمل فان الناقد بصیر بصیر»(2) عمل خود را خالص کن، زیرا بازرس عمل، بسیار بسیار دقیق سنج است.

هم این که این حدیث را خواندم، اشک از چشمان آقای بروجردی رحمة الله علیه. سرازیر شد و به این مضمون گفت: راستی اگر اعمال ما خالص و برای خدا نباشد چه خواهد شد؟ آری «ناقد (بازرس) تیزبین و بینا است»

گوینده و ناقل حکایت، گوید: فراموش نمی کنم. پس از این ماجرا، هر وقت که آن مرد بزرگ به من برخورد می کرد، می فرمود:

«أخلص العمل، فالناقد بصیر بصیر» و حالشان منقلب می شد.(3)

اخلاص در قرآن، 31 مورد، کلمه ی اخلاص آمده است

1- «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ» آیه ی 11 سوره ی زمر

2- «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ» آیه ی 5 سوره ی بینه

3- «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ» 39، «إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» 40، حجر، ص 82-83

ص: 231


1- . مجموعه ی ورام، ج 2، ص 233
2- . کلمة الله، سید حسن شیرازی، ص 417
3- . داستان دوستان، ج 5، ص 250-251

4- قال الصادق (علیه السلام): مَلَک العاملونَ الا العابدونَ، و ملک العابدون الا العالمونَ. و هلک العالمونَ الا الصادقون و هلک الصادقون المخلصون، و هلک المخلصون الا المتقون، و هلک المتقون الا الموقنون، و ان الموقنین لعلی خطر عظیم.

قال الله لنبیه (صلی الله علیه و آله و سلم):

وَ اعبُدْ رَبَّکَ حَتی یَاتِیَکَ الیَقینُ.(1)

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: عالمین عمل در هلاکند مگر عابدین و عابدین (عبادت کنندگان) در هلاکند مگر عالمون (عمل کنندگان و عالمان)

عالمون در هلاکند، مگر صادقین (راستگویان در عمل) راست گویان در هلاکند، مگر مخلصین.

مخلصین (عملشان خالص است) در هلاکند. مگر متقون، متقون در هلاکند، مگر موقنون، موقنین و اهل یقین هم در خطر بزرگند.

خداوند متعال به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

و پروردگارت را تا زمانی که مرگ به سویت آید بندگی کن. سوره ی حجر، آیه ی 99

5- قال علی (علیه السلام): طوبی لمن اخلص لله عمله و علمه و حبه و بغضه و أخذه و ترکه و کلامه و صمته و فعله و قوله.(2)

امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمودند: خوشابحال کسی که عملش و علمش و دوستی و بغض و گرفتنش و ترکش و کلامش و سکوتش و انجام دادن کارش و گفتارش (همه) برای خدا باشد.

6- قال الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم): اِذ اعملت علماً فاعمل للهِ خالصاً، لأنه لا یقبل من عِباده الأعمال الا ما کان خالصاً.(3)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

وقتی عملی را انجام می دهی، پس برای خدا انجام بده، زیرا خداوند از بندگانش، اعمال را نمی پذیرد، مگر این که خالص باشد (آن اعمال)

ص: 232


1- . مضباح الشریعة، ص 469. انتشارات پیام حق، چاپخانه ی طلوع آزادی 1385. یحارالانوار، ج 67، ص 245، روایت 18 چاپ بیروت
2- . تحف العقول، ص 91 و ص 100 و غررالحکم، ص 197 و ص 487
3- . کنز العمال، ج 3، ص 23-27، شماره ی 5258

7- قال علی بن الحسین (علیهماالسلام): فاَما حقُّ اللهِ الاکبرُ علیکَ فَأنْ تَعبُدَهُ لا تُشرِکَ بِهِ شَیئاً. فَاذا خَعَلتَ بالإخلاصِ، جَعَلَ لَکَ عَلی نَفسهِ اَن یَکفیَکَ اَمر الدُّنیا و الآخِرَةِ.(1) پس بزرگ ترین حقوق خداوند، عزوجل، نسبت به تو همان است که برای خویش برتر واجب کرده است پس حق بزرگ خداوند متعال بر تو این است که او را به پرستی و چیزی را شریک او قرار ندهی. وقتی با اخلاص وظیفه ات را انجام دادی.

خداوند نیز مقرر فرموده که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند.

8- عن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: اتقوا الله فی الریاء فانه شرک بالله، لأن المرائی یدعی یوم القیامة بأربعة اسماء، یا کافر یا فاجر یا غادر یا خاسر، حبط عملک و بطل اجرک و لاخلاق لک یوم القیامة فالتمس اجرک من کنت تعمل له.

از نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرویست که فرمود درباره ی ریاء از خدا بترسید که شرک به خداوند است ریاء کار را در قیامت به چهار نام صدا زنند:

ای کافر، ای فاجر [گنه کار] ای خیانت کار، ای زیان کار، عملت تباه شد، اجرت باطل گشت، امروز نصیبی از (ثواب) نداری، برای هر که کار کرده ای از همان مزدت را بخواه

36-اخلاص حضرت خدیجه (سلام الله علیها)

حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز از صفت ارزش مند اخلاص برخوردار بود، این بانوی معظمه عمل زیاد خود را مزین به زیور اخلاص نموده بود. و ندرت پیدا می شود که کسی عمل زیادی را فقط و فقط، برای خداوند، انجام داده باشد. زیرا که معمولاً در چنین مواردی انسان بیشتر گرفتار وساوس شیطانی می شود و بالاخره تسلیم ام شیطان شده و با ظانمائی و ریاء، عمل خود را حبط نموده و از بین می برد، اما حضرت خدیجه ی کبری (علیها السلام) همه ی دارایی خود را صرف پیشرفت اسلام و اهداف مقدس همسر گرامیش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد. و در این جهت، گوی سبقت را از همه ی بانوان جهان ربود.

و بالاخره مُهر تأیید الهی بر عمل او خورد و به طوری مقرب درگاه خدا شد که پروردگار متعال توسط جبرئیل امین (علیه السلام) به او سلام رساند.(2) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم انفاق ارزش مند او را

ص: 233


1- . خصال شیخ صدوق، پنجاه حقوق تحف العقول، رساله ی حقوق علی بن الحسین (علیهماالسلام) ص 444 بحارالانوار، ج 74، ص 2.
2- . صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باب تزویج النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، خدیجة و فضلها، ج 6، ص 122 رقم 308، و کتاب توحید، باب قول الله «یریدون ان یبدلوا لکلام الله» ج 13، ص 473، رقم 7497 صحیح مسلم کتاب فضایل الصحابة، باب فضائل خدیجة 3 ج 4 ص 1887، رقم 2432، المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 185، السمند احمد بن حنبل، ج 12 ص 71، رقم 7156، الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج 8 ص 101، بشرح السنة، ابو محمد حسین بن مسعود فراء بغوی شافعی، ج 14، ص 155 رقم 3959، الآحاد و المثانی، ابن ابی عاصم، ج 5 ص 382، رقم 2989. اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، ج 6 ص 84، کنزالعمال، متقی هندی، ج 13، ص 692، مسند ابن یعلی، ج 10 ص 477، رقم 89، کشف الغمه، ج 1، ص 508، صحیح ابن حبان، ج 15، ص 469، رقم 9 المعجم الکبیر طبرانی، ج 23 ص 9، رقم 10، المصنف ابن ابی شیبة، ج 7 ص 529، رقم 1. ینابیع الموده، ج 2، ص 47، السنن الکبری نسائی، ج 5، ص 94 رقم 8358، السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1 ص 241. مجمع الزوائد هیثمی، ج 9، ص 224 بحارالانوار، ج 16، ص 8، سفینة البحار، ج 1، ص 28 و 379 و...

مورد تمجید قرار داد و فرمود «ما نفعنی مال قط ما نفعنی مال خدیجة»(1) هیچ مالی هرگز به من سود نرسانید، آن گونه که ثروت خدیجه (علیها السلام) برای من سود و نفع رسانید [تمام اسلام بواسطه این مال پر برکت پیشرفت کرد و دارد می کند]

37-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی زاهد

فضیلت زهد

از جمله اخلاق حمیده و اوصاف پسندیده «زهد» است که هر کس به هر درجه و مقامی که رسید به خاطر زهد در دنیا بوده است، از این رو در شریعت مقدس اسلام بسیار ترغیب و تحریص بر تحصیل آن شده و فوائد آن حسی می باشد.

زهد در قرآن

لفظ زهد، در قرآن یک بار آمده.

«وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ» آیه ی 20 سوره ی یوسف

و فروختند او را به یک ثمن پستی چند درهم شمرده شده و بودند در مورد یوسف بی رغبت و بی میل چون لغت زهد: به معنی نخواستن چیزی و ترک کردن آن. اعراض کردن از دنیا به عبادت پرداختن. بی اعتنائی بدنیا، پرهیزکاری، پارسایی زاهد، پارسا و پرهیزکار، کسی که دنیا را برای آخرت ترک گوید و به عبادت بپردازد. و نیز به معنی تنگ خو، زها جمع

زَهَدَ و زَهِدَ و زَهُدَ وَ زُهْداً و زَهادَةً فی الشَّئ و عَنِ الشَّئ، آن چیز را ترک کرد. نسبت به آن، بی میل شد، چشم پوشی کرد.

و یک آیه دیگر هم در قرآن راجع به زهد آمده است گرچه به لفظ زهد نیست، این آیه است

«لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ، آیه ی 23 سوره ی حدید

این بخاطر آن است که برای آن چه از دست داده اید تأسف نخورید، و به آن چه به شما داده است، دل بسته و شادمان نباشید.

چه تعبیر جالبی را، امیر مؤمنان علی (علیه السلام) درباره این آیه ی شریفه به کار برده است. می فرماید: «الزُّهدُ کُلُّهُ بَینَ کَلِمَتینِ مِنَ القُرآنِ قال الله سُبحانَهُ: لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ مَنْ لَم یَأسَ عَلی الماضی، وَ لَم یَفرَح بالآتی فَقَد اَخَذَ الزُّهدَ بِطَرَ فیهِ»

ص: 234


1- . بحار ج 19 ص 63، الانوار الساطعة، ص 163، الصحیح من سیرة الأعظم سید صفر مرتضی عاملی، ج 4، ص 13.

تمام زهد در میان دو جمله از قرآن است، آن جا که خداوند سبحان می فرماید:... به خاطر آن چه از دست داده اید، غمگین نشوید. و به آن چه خدا بر شما داده دلبسته و مغرور نباشید: بنابراین، هر کس بر گذشته تأسف نخورد و به آن چه در دست دارد، دل بسته نباشد. زهد را از هر دو طرف در اختیار گرفته است.(1)

بعضی از مفسرین آورده اند. که قتیبة بن سعید (یکی از محدثان است که از مالک بن انس، روایت می کند) می گوید: وارد یکی از قبایل عرب شدم، صحرائی دیدم پر از شترانی که همه مرده بودند که به شما را نمی آمد در ان جا پیرزنی بود، پرسیدم: این شتران از آن چه کسی بوده؟ گفت: از آن پیر مردی که بالای آن تلّ نشسته و پشم می تابد، به سراغ او آمدم گفتم: این ها همه از آن تو بوده؟

گفت: به نام من بوده است.

گفتم: چه شده که به این روزگار افتاده اند؟

در جواب (بی آنکه اشاره ای به آفت و علت مرگ و میر آن ها کند) گفت: آن کسی که داده بود گرفت. گفتم: (ناراحت نیستی و) در این باب چیزی گفته ای؟ گفت: بلی. این دو بیست را گفته ام:

1- لا و الذَّی اَنا عَبدٌ مِنْ خَلائقِهِ

وَ المَرءُ فی الدَّهرِ نَصبُ الرُّزءِ و المَحِن

2- ما سَرَّنی اَن ابلی فی مَبارکها

و ما جَری مِن قَضاءِ اللهِ لم یَکُن

«سوگند به آن کسی که من بنده ای از مخلوقات او هستم، که انسان در دنیا هدف مصائب و محنتها است» اگر شترانم در خوابگاه خود بروند. و این قضای الهی که اتفاق افتاد، رخ نمی داد خوشحال نمی شدم (من تنها به رضای او راضیم و هرچه از او خواسته است، همان را می پسندم).(2)

روایات زهد

1- قال امیر المؤمنین (علیه السلام):

«الزهد فی الدنیا ثلاثة احرف: زاوها و دال، فاما الزا، فترک الزنیة، و أما الهاء فترک الهواء و اما الدال فترک الدنیا».(3)

امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید زهد سه حرف است [در این حدیث حقیقت زهد بیان شده]

ص: 235


1- . کلمات قصار هولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حکمت 439.
2- . تفسیر شیخ ابوالفتوح رازی ج 11، ص 53 نظیر همین معنا، در تفسیر روح البیان در ج 9 ص 276، آورده است.
3- . جامع الاخبار، ص 105

زاء و هاء و دال، زاء پس ترک زینت دنیا است و هاء ترک هوای نفس است، و اما دال، پس ترک خود دنیا است.

2- قال الصادق (علیه السلام): اَصْغَرُ قَدْرا عِنْدَاللّهِ وَ عِنْدَ اَنْبِیائِهِ وَ اَوْلِیائِهِ مِنْ اَنْ یَفْرَحُوا بِشَیْ ءٍ مِنْها ، اَوْ یَحْزَنُوا عَلَیْهِ فَلا یَنْبَغی لِعالِمٍ وِ لا لِعاقِلٍ اَنْ یَفْرَحَ بِعَرَضِ الدُّنْیا (1)

امام صادق (علیه السلام) فرموده، دنیا در پیشگاه خدا و نزد أنبیاء و اولیای الهی کوچک تر از آن است که آن ها را خوشحال و ذوق زده کند، یا با از دست رفتن آن غمگین شوند، بنابراین برای هیچ عالم و عاقلی، سزاوار نیست که از متاع ناپایدار دنیا، خوشحال گردد.

3- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ما زانَ اللَّهُ الْعِباد بِزینَهِ اَفضلُ مِن زِهادِهِ فِی الدُّنیا وَ عِفافٍ فی بَطنِهِ. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خدا به بندگان خویش آرایشی بهتر از بی رغبتی به دنیا و عفت شکم و عورت نداده است

نهج الفصاحه ص 397، شماه ی 2114 ناشر: پرهیزکار، قم. اول بهار 1385

4- اِزهَد فی الدُّنیا یُحِبُّکَ اللهُ و ازْهَد فیما فی اَیدی الناسِ یُحِبُّکَ النّاسُ، ص 398 شماره ی 2116

از دنیا چشم بپوش تا خدا تو را دوست دارد و از آن چه در دست مردم است و از آن چه در دست مردم است. چشم بپوش تا مردم تو را دوست دارند.

5- زاهدترین مردم آن کسی است که قبر و بلا را فراموش نکند و از بهترین زیست دنیا چشم بپوشد و فردا را از عمر خویش حساب نکند و خود را در ردیف مُردگان شمارد، ص 398 شماره ی 2118

6- از جهان گذشتگی این نیست که خلال را بر خود حرام کنی یا مال خود را تلف نمائی. از جهان گذشتگی این است که بدان چه در کف تو است بیشتر از آن چه در دست خداست اعتماد نداشته باشی. و هنگامی که مصیبتی به تو رخ داد به پاداش آن، بیشتر از رُخ ندادن، مصیبت علاقه مند باشی

این حدیث اشاره به این آیه ی شریفه است

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» 32 سوره ی اعراف و آیه ی 87 سوره ی مائده

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»

ص: 236


1- . تفسیر روح البیان ذیل آیه ی 36-37 سوره ی نمل ج 6 ص 444

7- قال ابوعبدالله (علیه السلام) اَوحی الله عزوجل الی موسی (علیه السلام) اَنَّ عِبادی لم یتَقَرّبوا بشیء احب الی مِن ثلاثِ خِصالٍ. قال: یا رب و ما هن، قال: یا موسی الزُّهدُ فی الدنیا و الورعُ عن المعاصی و البُکاءِ مِن خَشیتی، قال موسی: یا رب ما لِمَن صَنَعَ ذا فاؤ حی الله عزوجل اِلَیهِ یا موسی اَما الزاهدونَ فی الدُّنیا، ففی الجَنة و اَما البکّاؤن مِن خَشیتَی، ففی الرفیع الاعلی، لا یُشارکُهُم فیهِ اَحَدٌ و اَما الوَرَعونَ عَن مَعاصی فَانِی اُفَتّش الناس و لا اُفَتشِهُمُ.(1)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند متعال به جناب موسی (علیه السلام) وحی فرمود: ای موسی بندگان من به وسیله ی سه خصلت که محبوب من هستند، به من نزدیک می شوند و تقرب پیدا می کنند:

جناب موسی (علیه السلام) عرض نمود:

خداوندا، آن سه خصلت کدامند؟ خداوند فرمود: پارسائی و ورع در مورد دنیا (یعنی فریفته دنیا نشود) خود داری از گناه کردن به من، و گریه کردن از خوف و خشیت من

جناب موسی (علیه السلام) عرض کرد: خداوندا، بنده ای که این سه کار را انجام دهد، چه پاداشی دارد در نزد تو؟ خداوند متعال پاسخ داد، پاداش زاهدان در دنیا بهشت می باشد. و پاداش کسانی که از ترس به من گریه می کند، آن است که جای آن ها در ملکوت بسیار اعلاء می باشد (که بالاترین درجات بهشت است) که هیچ کس از بندگان من به آن مقام نمی رسد، اما پاداش خودداری از ارتکاب گناه، آن است که من، در روز قیامت از مردم حساب می کشم، ولی از این اشخاص حساب نمی کشم.

اما زهد حضرت خدیجه (علیها السلام)، بانویی به تمام معنا زاهد بود و علاوه بر اینکه دلبستگی به دنیا نداشت (همه هم غمش اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان و علی (علیه السلام) بود) (البته به ترتیب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) و اسلام و مسلمانان) چرا که همه ی اموال خود را در راه خدا، انفاق کرد و از همه چیز خود در این راه گذشت و این نهایت زهد است که آن حضرت از خود آشکار ساخت. هم چنانکه نوه ی دلبندش، حضرت امام حسین (علیه السلام) معنای زهد واقعی را با تمام و کمال داشت و تمام هستی خود را در طبق اخلاص نهاده تقدیم پروردگارش کرد. مرحوم سید بحرالعلوم (از علمای بزرگ شیعه) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این موضوع که گریه کردن بر امام حسین (علیه السلام) گناهان را می آمرزد، فکر می کرد. همان وقت متوجه شد که شخصی عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد، بعد پرسید: جناب سید، درباره ی چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ و در چه چیز، اندیشه ای؟ اگر مسأله ی علمی است بفرمایید شاید من هم اهل باشم؟ (بتوانم جوابت را بدهم)

ص: 237


1- . کلیات حدیث قدسی، ص 70

سید بحرالعلوم، عرض کرد: در این باره فکر می کنم که چه طور می شود، خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) می دهد، مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارد. ثواب یک حج و یک عمره در نامه ی عملشان می نویسند. و برای یک قطره ی اشک تمام گناهان، صغیره و کبیره ی شان آمرزیده می شود؟ آن سوار عرب فرمود: تعجب نکن. من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود.

«سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت. در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. خیمه ای را دید. وارد آن خیمه شد. در آن سیاه چادر، پیر زنی را با پسرش دید. آن ها در گوشه ای خیمه، بز شیر دهی داشتند و از راه مصرف شیر این بز، زندگی خود را می گذراندند. وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند. و کباب کردند. چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. سلطان، شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان، جدا شد و هر طوری بود، خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سؤال کرد، که اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیر زن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام دهم؟ یکی حضار گفت: به او صد گوسفند بدهید. دیگری گفت: فلان مزرعه را به ایشان بدهید. سلطان گفت: هرچه بدهم کم است. زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام، چون آن ها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.

بعد سوار عرب به سید فرمود: حالا جناب سید بحرالعلوم، حضرت سید الشهداء (علیه السلام) هرچه داشت، از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر، داشت همه را در راه خدا داد، پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به سید الشهداء (علیه السلام) بدهد. (العیاذ بالله) پس هر کاری که بخواهد آن را انجام می دهد. یعنی با صرف نظر از مقامات عالیه ی خود امام حسین (علیه السلام) به زوار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند. در همین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند». وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید بحرالعلوم غایب شد [که آن امام زمان (علیه السلام) بود](1)

38-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی پرهیزکار

ارزش تقوی و پرهیزکاری

در قرآن 258 بار تکرار شده است و کلمه ی مُتقون 6 بار و کلمه ی متقین 43 بار. قرآن بزرگترین امتیاز را برای تقوی قرار داده و آن را تنها معیار سنجش ارزش انسان ها می شمرد. در جایی تقوی را بهترین زاد و توشه شمرده و می فرماید:

ص: 238


1- . عبقری الحسان 2، ص 545، انتشارات مسجد مقدس جمکران بهار 1386

1- «وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ»، آیه ی 197 بقره

2- «وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِکَ خَیْرٌ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ» 26 سوره ی اعراف

و در آیات متعددی یکی از نخستین اصول دعوت أنبیاء (علیهم السلام) را تقوی ذکر کرده و بالاخره در جای دیگر اهمیت این موضوع را تا آن حد بالا برده که خداوند را اهل تقوی می شمرد.

3- «هُوَ أَهْلُ التَّقْوَی وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ»، 56 المدثر

قرآن، تقوی را نور الهی می داند که هر جا راسخ شود، علم و دانش می آفریند.

4- «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ»، 282 بقره و نیز نیکی تقوی را قرین هم می شمرد.

5- «وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» آیه ی 2 مائده

و عدالت را قرین تقوی ذکر می کنید.

6- «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی»، آیه ی 8 مائده

بعضی از آقایان برای تقوی سه مرحله قائل شده اند:

1- نگهداری نفس از عذاب جاویدان، از طریق تحصیل اعتقادات صحیح

2- پرهیز از هرگونه گناه، اعم از ترک واجب و فعل معصیت

3- خویشتن داری در برابر آن چه که قلب آدمی را به خود مشغول می دارد و از حق منصرف می کند. و این تقوی خواص، بلکه خاص الخاص است.(1)

امام علی، امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه تعبیرات گویا و زنده ای پیرامون تقوی دارد. و تقوی از مسائلی است که در بسیاری از خطب و نامه ها و کلمات قصار آن حضرت روی آن تکیه شده است.

در یک جا تقوی را با گناه و آلودگی مقایسه کرده و چنین می فرماید:

1- أَلَا وَإِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَخُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النَّارِ أَلَا وَإِنَّ التَّقْوَی مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَأُعْطُوا أَزِمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ...(2)

ص: 239


1- . بحارالانوار، ج 70، ص 163.
2- . خطبه ی 16، نهج البلاغه

آگاه باشید همانا گناهان، چون مرکب های بد رفتارند که سوران خود (گناهکاران) را عنان رها شده، در آتش دوزخ می اندازند، آگاه باشید همانا تقوا، چونان مرکب های فرمان برداری است که سواران خود را، عنان بر دست وارد بهشت جاویدان می کنند.(1)

مطابق این تشبیه لطیف، تقوی همان حالت، خویشتن داری و کنترل نفس و تسلط بر شهوات است. در حالی که بی تقوائی همان تسلیم شدن در برابر شهوات سرکش و از بین رفتن هرگونه کنترل بر آن ها است.

2- در جای دیگر می فرماید: سفارش می کنم شما بندگان خدا را به تقوی الهی، که برای بیداری شما مَثَل های پند آموز آورده و سرآمد زندگانی شما را معین فرموده و لباس های رنگارنگ بر شما پوشانده، و زندگی پر وسعت به شما بخشیده و با حساب گری دقیق خود، بر شما مسلط است. در برابر کارهای نیکو، به شما پاداش می دهد، و با نعمت های گسترده و بخشش های بی حساب، شما را گرامی داشته است، و با اعزام پیامبران و دستورات روشن از مخالفت با فرمانش شما را بر حذر داشته است. تعداد شما را می داند، و چند روزی جهت آزمایش و عبرت برای شما مقرر داشته، که در این دنیا آزمایش می گردید، و در برابر اعمال خود محاسبه می شوید.(2)

3- أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ الَّتِی هِیَ الزَّادُ وَبِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَمَعَاذٌ مُنْجِحٌ دَعَا إِلَیْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَوَعَاهَا خَیْرُ وَاعٍ فَأَسْمَعَ دَاعِیهَا وَفَازَ وَاعِیهَا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَی اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَأَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّی أَسْهَرَتْ لَیَالِیَهُمْ وَأَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَالرِّیَّ بِالظَّمَإِ وَاسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ وَکَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَلَ.(3)

ای بندگان خدا، شما را به تقوای الهی سفارش می کنم که زاد و توشه ی سفر قیامت است، تقوا، توشه ای است که به منزل رساند. پناهگاهی است که ایمن می گرداند. بهترین گوینده آن را به گوش مردم خوانده، و بهترین شنونده، آن را فرا گرفت، پیامبری که بهتر از هر کس سخنی را به گوش مردم رساند، پس خواننده دعوت خد را به خوبی بشنوند و شنونده ی خود را رستگار گرداند، ای بندگان خدا، همانا تقوای الهی دوستان خدا را از انجام محرمات باز می دارد، و قلب هایشان را پر از ترس خدا می سازد. تا آن که شب های آنان با بی خواب و روزهایشان با تحمل تشنگی و روزه داری، سپری می گردد. که آسایش آخرت را با رنج دنیا و سیراب شدن آن جا را با تحمل تشنگی دنیا به دست آوردند. اجل و مرگ را نزدیک دیده و در اعمال نیکو شتاب کرده اند. آرزوهای دنیایی را دروغ خواندند، و مرگ و اجل را به درستی نگریستند و او را دیده و لمس کردند.

ص: 240


1-
2- . خطبه ی 83
3- . خطبه ی 114

4- اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ التَّقْوَی دَارُ حِصْنٍ عَزِیزٍ وَالْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِیلٍ لَا یَمْنَعُ أَهْلَهُ وَلَا یُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَیْهِ أَلَا وَبِالتَّقْوَی تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَایَا.(1)

ای بندگان خدا! بدانید که تقوا، دژی محکم و شکست ناپذیر است. اما هرزگی گناه، خانه ای فرو ریختن و خوار کننده است که از ساکنان خود دفاع نخواهد کرد. و کسی که بدان پناه برد، در امان نیست، آگاه باشید با پرهیزکاری، ریشه های گناهان را می توان برید.

5- و خداوند شما را به پرهیزکاری سفارش کرد. و آن را نهایت خشنودی خود، و خواستش از بندگان قرار داده است. پس بترسید از خدایی که در پیشگاه او حاضرید، و اختیار شما در دست او است و همه ی حالات و حرکات شما را زیر نظر دارد اگر چیزی را پنهان کنید، می داند و اگر آشکار کردید. ثبت می کند برای ثبت اعمال، فرشتگان بزرگواری را گمارده که نه حقی را فراموش، و نه باطلی را ثبت می کنند «آگاه باشید آن کسی که تقواپیشه کند و از خدا بترسد، از فتنه ها نجات می یابد» سوره ی طلاق آیه ی 2.(2)

6- أُوصِیکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ بِتَقْوَی اللَّهِ وَکَثْرَةِ حَمْدِهِ عَلَی آلَائِهِ إِلَیْکُمْ وَنَعْمَائِهِ عَلَیْکُمْ وَبَلَائِهِ لَدَیْکُمْ فَکَمْ خَصَّکُمْ بِنِعْمَةٍ وَتَدَارَکَکُمْ بِرَحْمَةٍ أَعْوَرْتُمْ لَهُ فَسَتَرَکُمْ وَتَعَرَّضْتُمْ لِأَخْذِهِ فَأَمْهَلَکُمْ.(3)

ای مردم شما را به پرهیزکاری، و شکر فراوان در برابر نعمت ها، و عطاهای الهی، و احسانی که به شما رسیده سفارش می کنم، چه نعمت هایی که به شما اختصاص داداه و رحمت هایی که برای شما فراهم فرموده، شما عیب های خود را آشکار کردید و او پوشاند، خود را در معرض کیفر او قرار دادید، او به شما شهامت داد.

7- فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَی اللَّهِ فَإِنَّ لَهَا حَبْلًا وَثِیقاً عُرْوَتُهُ وَمَعْقِلًا مَنِیعاً ذِرْوَتُهُ.(4)

چنگ به تقوی الهی بزنید که رشته ای محکم و دستگیره ای است استوار و پناهگاهی است مطمئن.

8- لقمان به فرزندش چنین توصیه نمود و گفت: « یَا بُنَیَّ إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ وَ قَدْ هَلَکَ فِیهَا عَالَمٌ کَثِیرٌ فَاجْعَلْ سَفِینَتَکَ فِیهَا الْإِیمَانَ بِاللَّهِ وَ اجْعَلْ شِرَاعَهَا التَّوَکُّلَ عَلَی اللَّهِ وَ اجْعَلْ زَادَکَ فِیهَا تَقْوَی اللَّهِ فَإِنْ نَجَوْتَ فَبِرَحْمَهِ اللَّهِ وَ إِنْ هَلَکْتَ فَبِذُنُوبِکَ.(5) پسرم! دنیا دریای ژرف و عمیقی است که خلق بسیاری در آن غرق شده اندف تو کشتی خود را در این دریا ایمان به خدا قرار ده. بادبان آن را توکل بر خدا، زاد و توشه ات را در آن، تقوای الهی، اگر از این دریاهائی یابی به برکت رحمت خدا است. و اگر هلاک شوی به خاطر گناهان تو است.(6)

ص: 241


1- . خطبه ی 157
2- . خطبه ی 183
3- . خطبه ی 188
4- . خطبه ی 190
5- . تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 83، ذیل آیه ی 12-13.
6- .

8- امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید:

فَإِنَّ تَقْوَی اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَذَخِیرَةُ مَعَادٍ وَعِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ وَنَجَاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ(1)

پرهیزکاری و عمل، همانا، ترس از خدا بردگی و نجات از هر گونه هلاکت است.

از لابلای مجموع این تعبیرات، حقیقت و روح تقوی به خوبی روشن می شود، این نکته نیز لازم به یادآوری است، که تقوی میوه ی درخت ایمان است، و به همین دلیل برای به دست آوردن این سرمایه عظیم باید پایه ی ایمان را محکم کرد.

9- صفات متقین که در وصف مؤمنین است که همام تقاضا کرد از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) برای بفرماید، با اصرار زیاد، برای او خواند، او هم ناله ای زد و از دنیا رفت.(2)

10- قال (صلی الله علیه و آله و سلم): اَلا اِنَّ الناسَ مِنْ آدمَ و آدمُ مِن تُرابٍ و اَکرمَهُم عِندالله اَتقاهم.(3)

بدانید که مردم از آدم پدید آمده اند و آدم از خاک و بزرگوارترین مردم در نظر خدا پرهیزکارترین آن ها است.

آیه ی شریفه 13 سوره ی حجرات اشاره به او است این حدیث اِنَّ اَکرَمَکُم عِنداللهِ اَتقاکُمْ

11- قال علی (علیه السلام): الوَرَعُ الوُقوفَ عِندَ الشُّبهَةِ امام علی (علیه السلام) فرمودند: باز ایستادن در چیزی است که درست بودن آن معلو م نیست.(4)

12- اِتَّقِ اللهَ بِطاعَتِهِ و اَطِعِ اللهَ بِتَقواهُ و فرمود: با فرمان برداری خداوند از او بترس و با پرهیزگاری از او، او را اطاعت کن. ش 353

13- و قال (علیه السلام): عَلَیکَ بِالتُّقی فَاِنَّهُ خُلُقُ الانبیآءِ. بر تو باد به تقوی، پس همانا تقوا اخلاق أنبیاء است.

14- عَلَیکَ بِالتَّقوی فَاِنَّهُ اَشرفُ نَسَبٍ ص 355

بر تو باد به تقوی، پس همانا تقوی گرامی ترین نسب ها است.

15- الوَرَعُ جُنَّةٌ، ص 355

پارسایی (ورع) پسر است

ص: 242


1- . خطبه ی 230
2- بحارالانوار، ج 64، ص 365، اصول کافی ج 2، ص 226، حدیث 1 ، نهج البلاغه، خطبه ی 193
3- . نهج الفصاحه، ص 203 شماره ی 1048، مؤسسه ی انتشارات پرهیزکار، اول بهار 1385
4- غررالحکم ص 352، مؤسسه ی فرهنگی، هنری و انتشاراتی ضریح آفتاب 1381.

16- التَّقوی حِرزٌ لِمَن عَمِلَ بِها، ص 355

تقوی پناهگاه محکم کسی است که به آن عمل کند

17- التَّقوی حِصنُ المُؤمن، ص 355

پرهیزگاری پناهگاه مؤمن است.

تقوا بالاتر از ایمان است.

18- قال الرضا (علیه السلام)

«الایمان فوق الإسلام بدرجة، التقوی فوق الایمان بدرجة، و الیقین فوق التقوی بدرجة، و ما قسم فی الناس شیء أقل من الیقین»(1)

ایمان یک درجه برتر از اسلام است، و تقوی درجه ای است بالاتر از ایمان و یقین درجه ای برتر از تقوی است و هیچ چیز در میان مردم کمتر از یقین تقسیم شده است.(2)

19- حلال مشکلات

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«اِنی لأعلَمُ آیة لَو أخذ بها الناس لَکَفَتُهم: وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا (آیه ی 2 سوره ی طلاق) فَما زالَ یعقولها و یعیدها.(3)

من آیه ای را می شناسم که اگر تمام انسان ها دست به دامن آن زنند. برای حل مشکلات آن ها کفایت می کند. سپس آیه ی وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ را تلاوت فرمود و بارها آن را تکرار کرد.

20- پرهیزکاران است: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» آیه ی 128 سوره ی نمل. خدا با کسانی است که پرهیزکار و نیوکارند

حضرت خدیجه (علیها السلام) و خود دارای جمیع صفات پرهیزکاران

حضرت خدیجه (علیها السلام) با تمام صفاتی را که امام امیر المؤمنین (علیه السلام) در خطبه ی همام برای پرهیزکاران ذکر کرده است را دارا بود. از این جهت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مدال سروری بانوان عالم را به آن بزرگوار داد و فرمود:

ص: 243


1- . بحارالانوار، ج 70، ص 136
2-
3- . تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 43

«لقد فضلت خدیجة علی نساء امتی»(1)

39-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی پاک منش و بالنده

اشاره

** حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی پاک منش و بالنده(2)

تزکیه ی جان در گرو پیراستگی، از آفت ها و آراستگی به ویژگی های اخلاقی و انجام کارهای شایسته است. یعنی کسی که خودش را از صفات نکوهیده ای نظیر خشم و حسد، بخل و دوستی جاه و مقام دنیا دوستی و خودبزرگ بینی، خود کامگی و خود پسندی شرارت شکم و زبان، وسوسه و سخن ناسنجیدن، پاک و پاکیزه ساخت، رستگار خواهد گردید.

از این جهت خداوند در قرآن کریمش می فرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا» سوره ی شمس، آیه ی 9، «هر کس جان را پالایش کرد و پاکیزه ساخت، رستگار گردید.

معانی متعدده ی تزکیه

تزکیه: معانی زیادی دارد، از قبیل پاکسازی انسان از آلودگی شرک، پاکسازی وی از اخلاق رذیله، پاکسازی عمل از محرمات و هرگونه ریاء، و پاکسازی مال و جان. بوسیله ی دادن زکات در راه خدا گلوی حیوان گوشت را بریدن.

زَکا یَزکُو زَکاءاً و زُکُوْاً وَ زِکی زَکیً الزَرعُ زراعت نشو و نما کرد. زَکَّی، نشو و نما کرد و زیاد شد، تشنه شد، زَکیَّهُ اللهُ. خداوند نشو و نمایش داد. پاکیزه اش کرد. اصلاح و نیکوکارش کرد.

زکاتش را گرفت. زکی مالَهُ، زکاة مالش را داد. زَکَّی نَفسَهُ خود را تبرئه کرد. خود را مدح کرد.

التّزکیَة: تهذیب اخلاق، تزکیه، اصلاح نفس تهذیب نفس، زکاة

59 مورد کلمه ی تزکیه، در قرآن آمده است

1- قال علی (علیه السلام): حاسِبوا اَنْفُسَکُم قَبلَ اَن تُحاسَبُوا و وازِنواها قَبلَ اَن تُوازَنوُا

امام علی (علیه السلام) می فرماید: نَفس های خود را محاسبه کنید پیش از آن که از شما حساب خواسته شود و آن را بسنجید، پیش از آن که شما سنجیده شود. [و بحسابتان برسند]

2- و قال (علیه السلام): اَعجَزُ النّاسِ مَن عَجَزَ عَن اِصلاحِ نَفسِهِ.(3)

و فرمودند: ناتوان ترین مردم کسی است که از اصلاح نفس خود ناتوان باشد.

ص: 244


1- . فتح الباری بشرح صحیح البخاری ابن حجر عسقلانی، ج 7، ص 138
2- . بالنده نمو کننه، و نشو و نما کننده، رشد کننده
3- . غررالحکم، ص 301، شماری 4763

3- و قال (علیه السلام): مَن اَصلَحَ نَفسَهُ مَلَکَها.(1)

کسی که نفس خود را اصلاح کند، صاحب آن شود.

4- و قال (علیه السلام) مَن اَطاعَ نَفسَهُ فی شَهوَاتِها فَقَد اَعانَها عَلی هُلکِها (هَلَکتِها).(2)

و فرمودند: کسی که از نفس خود، در خواسته هایش فرمان بَرَد. آن را بر هلاکتش، یاری کرده است.

پاکیزگی نفس حضرت خدیجه (علیها السلام)

تمام معانی که در عبارت مذکور، ذکر شد. در وجود مقدس ام المؤمنین، حضرت خدیجه (علیها السلام) جمع شده بود از این جهت آن حضرت ملقب شد به زکیه.(3)

یعنی پاکیزه از خبائث نفس و آلودگی ها، کینه، بخل، حسد و هر گونه پلیدی و کثافات ظاهریه و باطنیه لذا در فرازی از زیارت نامه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این مورد آمده است که:

«السَّلامُ علی اَزواجِکَ الطّاهرات... خصوصاً الصدیقةُ الطاهرةُ، الزَّکیَّةُ... خدیجةُ الکُبری اُمُّ المؤمنین.(4)

«سلام بر همسران پاک و نیکوکردارت، که مادران مؤمنین و مردمند. مادران مردم توحیدگرا و با ایمان هستند. به ویژه بر آن بانوی تصدیق کننده ی حق و عدالت، آن بانوی پاک سرشت و پاک منش، آن بانوی خشنود از مهر و لطف خدا، و مورد پسند حق، خدیجه ارجمند، مام راستین و سرمشق درخشان مردم با ایمان و شایسته کردار»

یکی درد و یکی درمان پسندد + یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران + پسندم آن چه را جانان پسندد

***

البته این لقب از القاب دخت گرامیش، حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) هم هست. که آن مقامش بالاتر است و عصمت به حد اعلی است که آیه ی تطهیر (33 سوره ی احزاب) درباره ی حضرات چهاره معصومین (علیهم السلام) نازل شده است. البته مقام حضرت خدیجه (علیها السلام) از مقام حضرت مریم بنت عمران و مادر عیسی (علیه السلام) و از آسیه زن فرعون بالاتر است. یعنی دومین بانویی که سرآمد همه ی

ص: 245


1- . غررالحکم، ص 302، شماره ی 4771
2- . غررالحکم، ص 303 شماره ی 4790
3- . القاب الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و عترته، ص 29
4- . بحار مجلسی، ج 100، ص 189

زنان عالم است، بعد از فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) مادر گرامیش، حضرت ام المؤمنین خدیجه ی کبری است.

40-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی مورد وثوق و اطمینان

حضرت خدیجه (علیها السلام) مورد وثوق و اطمینان پروردگار عالم و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان رسالت (علیهم السلام)، از این جهت حافظ ودایع الهییه و اسرار محمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) گردید.

41-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی با حیاء

اشاره

واژه ی دل پذیر و ارزشمند، «حیا» که در فرهنگ و زبان فارسی، به «آزرم» و یا شرم، احساس خجالت، تعبیر می گردد. در فرهنگ و قاموس قرآن و آموزگاران آن، به مفهوم احساس انفعال و انکسال روانی یا احساس شرم و حیاء در برابر ترس از نکوهش و سرزنش به جا و درست دیگران به خاطر خودکامگی و خود سردی و گناه و پایمال ساختن حقوق و کرامت مردم، آمده است. این حالت پسندیده ی روحی و روانی و این منش مترقی از ویژگی های انسان خردمند و خِرَدوَرز، از نشانه های علو روح و اعتماد به خویشتن است. از نشانه های سلامت نفس و ضمیر است. از نشانه های بیداری فطرت و شکوفایی وجدان است.

از نشانه های شایسته و بایسته ی انسان است. از نشانه های رشد فکری و فرهنگی و اجتماعی و معنوی است. از نشانه و رازهای سعادت و نیکبختی است. از سجایای اخلاقی و انسانی است.

از نشانه های ایمان و پروای از خدا است

از ارزش های والای الهی است.

از نشانه های بها دادن به افکار عمومی و حقوقی اجتماعی است.

از ضمانت های بزرگ رعایت مقررات و قوانین است.

از عوامل مهم و مؤثر روانی و مردمی در جلوگیری، از قانون گریزی و مرزشکنی و خودکامگی و خودسری است. از راه کارها و ابزارهای لازم، برای ساختن جامعه و تمدن و محیط و شرایط و فضای اجتماعی و سیاسی و قضایی و اقتصادی مطلوب برای تأمین حقوق و حرمت و آزادی و امنیت انسان ها، و باعث وجاهت و زیبایی و رامت و آبرومندی فرد و جامعه و خانواده و نظام در برابر خدا، خویشتن، افکار عمومی، و تاریخ است.

حیاء: به فتح حاء به معنی شرم، آزرم، پرهیز و خودداری از امری از بیم ملامت، حیی حیاةً، زنده شد. (حَیَّ یحیی) با ادغام، یحیی زنده است، زندگی می کند. حَیی حیاءً، منهُ از او شرم کرد، خجالت کشید. حَیی الطریقُ راه پیدا شد. اَحیاهُ او را زنده کرد اَحیاهُ و استحیاهُ و اِستَحی منه، او را زنده کرد از او شرم کرد. خجالت کشید.

ص: 246

کلمه حیاء و شرم، در قرآن 10 مورد آمده است:

«فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیَاءٍ» آیه ی 25 سوره ی قصص

1- از این جهت امام صادق (علیه السلام) در گرامی داشت «حیاء» به یکی از شاگردانش فرمود:

«اُنظُر الانَ یا مُفَضَّلُ الی ما خَصَّ به الانسانَ دونَ جمیع الحَیوانِ مِنْ هذا الخَلقِ الجلیلِ قَدرُهُ العَظیم غنائدُ اعنی الحَیاءَ»(1)

ای مفضل! اینک به این ویژگی حیاء که خداوند، آن را تنها از آن انسان ساخته و به او ارزانی داشته و حیوانات از آن بهره ای ندارند، نیک بنگر، و در ره آورد آن ژرف بیندیش...(2)

2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: نخستین چیزی که از بنده، رخت می بندد، شرم است که به هلاکت می انجامد، و بعد از حیاء امانت از وی گرفته می شود. سپس رحمت را از دست می دهد: و در پایان از دین اسلام خارج می شود. و در این جا به صورت شیطانی ملعون در می آید.(3)

3- امام صادق (علیه السلام) می فرماید: حیاء ده جزء دارد که 9 جزءش در زنان است. و یکی در مردان، هنگامی که دختر حیض می بیند. یک جزو حیاء از او می رود، و چون شوهر می کند. جزء دیگرش از دستش می رود. آن گاه که نطفه ی شوهر را در خود جا می دهد. یک جزء دیگرش را نیز از دست می دهد. و چون فرزندش را به دنیا می آورد. جزء دیگر از او رخت بر می بندد و پنج جزء برایش می ماند. سپس اگر زنا داد، همه ی حیاتش می ریزد. و اگر پارسا باشد، برای او پنج جزء از حیاء به جا می ماند.(4)

4- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: قیامت برپا نمی شود. مگر زمانی که حیاء از کودکان و زنان رخت بربندد.(5)

آری ویژگی حیاء، از سویی انسان را به کسب ارزش ها و انجام نیکی ها و رعایت مقررات اجتماعی بر می انگیزد و از دگر سو، مانع مهم روانی برای قانون شکنی و قانون گریزی و قانون ستیزی است.

5- امام علی (علیه السلام) فرمودند: «الحیاءُ یَصُّدُ عَن فِعل القَبیح(6)

6- و فرمودند: اِذا لَم تَستَحِ فافعَل ماشِئتَ

ص: 247


1- . بحارالانوار، ج 6، ص 8 (چاپ قدیم) به نقل از سفینة البحار.
2-
3- . معانی الاخبار، ص 410 ح 94.
4- . خصال اِعداد و عدد دهگانه ای
5- . بحار، ج 6، ص 35.
6- . غررالحکم، ص 334 شماره ی 5456

مستدرک الوسائل میرزاحسین نور طبرسی، ج 2، ص 86 هنگامی که شرم و حیا را کنار نهادی، دیگر هر آن چه می خواهی انجام ده، چرا که دیگر از هیچ عمل زشتی باک نخواهی داشت.

7- و قال (علیه السلام): «مَنْ قَلَّ حَیاءُهُ قَلَّ وَرَعُهُ»، آن کسی که شرم و حیایش در زندگی اندک باشد. پروای او از گناه و ستم نیز همان گونه خواهد بود. نهج البلاغه، قصار 38

8- و قال (علیه السلام) مَن کَساهُ الحَیاءُ تَوبَهُ لَم یَرَ النّاسُ عَیبَهُ، وسایل الشیعه ج 3 ص 220. هر کس که شرم و حیاء نداشته باشد، ایمان و پروا نیز نخواهد داشت و از خدا نیز حیاء نخواهد کرد.

9- امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: مَنْ لَم یَتِقّ وُجوهَ الناسِ لَم یَتَّقِ الله بحار، ج 17، ص 218.

هر کس که شرم و حیا نداشته باشد، ایمان و پروا نیز نخواهد داشت و از خدا نیز حیا نخواهد کرد. فرمود: اَحسَنُ الحَیآءِ اِستحیاءُکَ مِنْ نَفسِکَ. غررالحکم، ص 334، شماره ی 5454.

بهترین و نیکوترین حیاء آن است که تو انسان از کرامت و شخصیت خویش حیاء کنی و با گناه و خودکاملی به خود امانت روا نداری و خود را در خور نکوهش و کیفر نسازی.

حیای حضرت خدیجه (علیها السلام)

حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز در زندگی انسان ساز و درس آموزش، نمونه ی بارز حیاء و وقار و احساس مسئولیت بود. و این ویژگی اخلاقی و انسانی، این نشان کمال و معنویت، این علامت خردمندی و خردورزی، این سرمایه ی سعادت و نیک، این اوج کرامت و شرافت و این منش ماندگار، جاودانه، بر جاذبه و خدایی در زندگی او، موج می زد. آن بانوی معظمه، در زندگی الهام بخش خویش، از آفریدگارش، حیا و پروا می کرد.

که در زندگی و عبادت، اخلاص و امانت، نماز و نیایش، خداپرستی و مردم خواهی، پروا و تقوا، عدالت و حق طلبی، عفاف و اخلاق، وقار و متانت. آراستگی به ارزش ها و پیراستگی از نقاط منفی، دقت در واجبات و رعایت مستحبات و مقررات اجتماعی و تخلق به اخلاق مترقی و خداپسندانه پیشتاز نگردد.

او از همدم و همراه زندگی اش، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) احساس شرمساری می کرد که همسر او باشد، اما در میدان های افتخار و معنویت، پیشتازترین زنان نباشد و با عملکرد شفاف و پر جاذبه و روشن و نور افشانش، به صورت سند صداقت دعوت درستی رسالت، کارایی دین و دفتر و نمونه ی تمام عیار خانواده ای مورد نظر قرآن و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جلوه نکند، به همین جهت هم آن همسر و همراه یگانه و نمونه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از فرود آیات هشدار دهنده و برنامه ی هفت ماده ای برای خانه و همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمونه ای از زن نو اندیش و پرواپیشه و آراسته به حیاء و کمال و احساس مسؤلیت بود. او از تاریخ و نسل های آینده احساس مسؤلیت می نمود. و خجالت می کشید که مسئولیت اجتماعی خویش را واگذارد و در اوج تنهایی همسرش به یاری او برخیزد، و

ص: 248

به او نپیوندد و به او پناه ندهد. و روشن گری نکند. و اجازه دهد تا آفت تاریک اندیشی، خشونت سرکوب، اختناق، حق کشی، ناامنی، آفت مرگبار، انحصار و استبداد و پرستش های حقارت بار، در پیکر جامعه اش، همچنان رشد کند و بر خرمن هستی آن، بتازد.

او به گونه ای بزرگ منش و آراسته ی به حیاء و وقار بود که، با این که در روزهای تنهایی و گرفتاری و ناامنی و محرومیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همه ی حقوق و آزادی و امنیتش بر اثر فشار استبداد، مایه نهاد، و به راه و رسم مترقی او پیوست. و با این که پیش از آن، با دست رد زدن به سینه ی صاحبان ثروت و قدرت، همسری و همراهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به خاطر معنویت و بزرگ منشی او برگزید، و با این که ثروت و امکانات گسترده ای خویش را نثار قدم او نمود، و خود بسان همدم و همراهی با وقا و وقار و وزیر و مشاوری کارآمد و فداکار، پا به پای او، رنج ها و فشارها، زخم زبان ها و نا امنی ها و اهانت ها و تبعید ها و گرسنگی ها را به جان پذیرفت و چیزی هم جز خوشنودی خدا نجست و نخواست، با این وصف، همین بانوی خرد و پروا در واپسین. لحظه های که خود را در آستانه ی مرگ می نگریست، بر آن شد تا در زندگی، یک تقاضای مادی و ظاهری (گرچه مادی هم نبود بلکه آخرتی بود) از همسر گرانقدر و حق شناس خویش بنماید، اما شگفتا که گویی از طرح بی واسطه ی آن تقاضا نیز احساس شرم و حیا نمود. به همین جهت طرح آن را به دخت فرزانه اش حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) واگذار کرد و به ایشان گفت: فاطمه جان، دخت فرزندانم، از پدر گرانقدرت بخواه که پس از مرگ من جنازه ام را با یکی رداهای خودش (لباس ها و جامه های خود پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)) که به هنگام فرود و نزول وحی و عبادت خداوند بر تن می نمود. کفن کند و به خاک بسپارد.(1)

حضرت فاطمه (علیها السلام) نیز تقاضای مادر را با پدر بزرگوارش در میان نهاد و آن حضرت نیز خواسته های همسر وفادار و فداکار خویش را به انجام رساند و افزون بر پوشاندن جامه ی بهشت و کفنی که از سوی خداوند برای او آمد، یکی از جامه های خویش را نیز بر پیکر او پوشاند و آن پیکر نازنین را در قبرستان «مُعلی» در دامنه ی کوه «حجون» برفراز شهر مکه با مراسمی ویژه به خاک سپرد.(2)

ص: 249


1- . الانوار الساطعة من الغراء الطاهرة غالب سیلاوی، ص 375 الوقایع و الحوادث، محمد باقر ملبوبی، ج 1 ص 132
2- . ریاحین الشریعه، ج 2، ص 412، بعد هم انشاء الله خواهد آمد در ویژه دیگر آن معظمه

42-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی محجبه

حضرت خدیجه (علیها السلام) الگوی کارایی حجاب

حضرت خدیجه (علیها السلام) نه تنها در زمان ظهور اسلام بلکه قبل از آن هم، مسأله ی حجاب را کاملاً رعایت می کرد. و خود را در معرض دید نامحرمان قرار نمی داد. از این رو، در عصر جاهلیت آن حضرت ملقب، به «طاهره» شد.(1)

و بعد از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مانند گذشته این سیره و روش را ادامه داد و به سفارش و توصیه ی پروردگار که خطاب به همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ...» آیه ی 33 سوره ی احزاب در خانه هایشان بمانند، عمل کرد، و حتی وقتی که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حسب دستور پروردگار مأموریت پیدا کرد که چهل روز از حضرت خدیجه (علیها السلام) فاصله بگیرد. و به عبادت بپردازد. در این مدت نیز در خانه ماند و تخلف از امر پروردگار و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نکرد. و پس از ایمام چهل روز وقتی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه مراجعت کرد و درب خانه را به صدا در آورد، حضرت خدیجه (علیها السلام) عرضه داشت کیست کوبنده ی درب، حق ندارد کسی درب این خانه را بزند جز محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای خدیجه، درب را باز کن که محمد آمده است.(2)

بنابراین حضرت خدیجه (علیها السلام) در طول مدت عمر خود مسأله ی حجاب و پوشش خود، در برابر نامحرم را به خوبی رعایت کرد، از این رو بانوان جامعه ما در رابطه ی با مسأله ی حجاب این درس را باید از زندگی نورانی آن حضرت بگیرند و حضرت خدیجه (علیها السلام) را الگو خویش در همه ی ابعاد بویژه در مورد موضوع حجاب قرار دهند، و برای اینکه عده ای کوته فکر گمان نکنند که مسأله حجاب فقط مربوط به اسلام بوده و این دین آسمانی با واجب نمودن حجاب، خواسته است که از بانوان سلب آزادی نموده و آن ها را در محدودیت قرار دهد. خیر، چنین نیست. نه تنها در اسلام، بلکه قبل از اسلام نیز در سایر ادیان، مذاهب، گروه ها و ملت ها مختلف، حجاب مرسوم و متداول بوده و بزرگان آن دین قوم و ملت ترویج از آن می نمودند.

سابقه و پیشینه حجاب

قرآن کریم «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکُمَا عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَکُمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ»، آیه ی 22 سوره ی اعراف پس آدم و حوا به فریب شیطان [که آنان را بدروغ سوگند داد که من فرشته ای از جانب خدا هستم] از مقام و منزلتشان فرود آورد و هنگامی که از آن درخت چیدند، شرمگاه بدنشان بر هر دو نفرشان نمایان شد، و هر دو دست به کار چسبانیدن برگ درختان، بهشت به خود شدند. و پروردگارشان بر آن دو ندا داد که آیا من شما

ص: 250


1- . الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 99. البدایة و النهایة، ج 2، ص 157، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 2، ص 434، الصحیح الاعظم سید جعفر مرتضی ج 2 ص 107.
2- . بحارالانوار، ج 16، ص 78

را از آن درخت نهی نکردم. و به شما نگفتم بی تردید شیطان نسبت به شما دشمنی آشکار است خلاصه وقتی که آدم و حوا (علیهماالسلام) از بهشت هبوط کردند، به دنبال ساتری از برگ درختان می گشتند که با آن خود را بپوشانند. آثار به جا مانده از انسان های اولیه ی نشان گر این است که حجاب پیشینه ای به درازی تاریخ دارد. و اختصاص به اسلام هم ندارد. (البته که برنامه ی اسلام روی اساس وحی و قرآن و أنبیاء و اوصیاء و دین مبین اسلام که صلاح دنیا و آخرت در او می باشد، هست و دینی همانند اسلام هرگز وجود ندارد از هر بُعدی]

نقش برجسته ای که در «تل العمارنه» [در استان السیوط مصر] موجود است و مربوط به چهارده قرن قبل از میلاد است، تصویر ملکه «نفر تی تی» و دخترش را نشان می دهد که هر دو پوشش به تن دارند.(1)

نقش برجسته ای که مربوط به چهارده قرن، قبل از میلاد است، تصویر فرعون مکاریتوس و یک زن و دخترش را نشان می دهد که هر سه قسمت پایین بدن را پوشانده اند.(2)

در تصویری از یک نقاش مصری که با توجه به اهرام سه گانه ی مصر، قدمت آن به سه هزار سال قبل از میلاد می رسد، دختران، تمام بدن خود و پسران نیمه ی پایین بدن را پوشانده اند.(3)

نقش برجسته ی معبدهای کارناسوس در موزه ی بریتانیا، کتیبه ی معبد زئوس، موزه ی برلین و مجسمه ی کاونارنس، در موزه ی ناپل، همگی نشان دهنده ی پوشش زنان در قبل از اسلام است. در هر کدام از این موزه ها، مجسمه هایی از زنان با پوشش کامل وجود دارد که قدمت آن ها به سه هزار سال قبل از میلاد می رسد.(4)

از این تصاویر و نقاشی های کذائی، معلوم می شود که اصل حجاب، قبل از ظهور اسلام بوده و اسلام تنها حد و مرز آن را مشخص کرده است. اسلام این عادت قدیمی را که از اعتدال بیرون بوده، مثل بسیاری از عادات دیگر، اصلاح و تعدیل نموده و جزء فریضه ی دینی قرار داده است. به گواهی تاریخ، زنان در یونان، روم، مصر و ایران باستان، به ویژه شهرنشین و زنان طبقه ی اشراف، خود را می پوشانیدند و از نظرها دور نگه می داشتند، در یونان زن هنگامی که از خانه بیرون می آمد، بدن و صورت خود را می پوشانید. زنان آشوری به حجاب بدن و صورت و سر عادت داشتند در روم شرقی (بیزانس)، حجاب شدیدتر رواج داشت در میان اروپائیان نیز حجاب معمول بود.

ص: 251


1- . مجله ی پیام یونسکو، اسفند 1369، ص 32.
2- . المنجد فی الاعلام، ص 419.
3- . همان مدرک، ص 413.
4- . تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 6، عکس های ضمیمه

در روسیه، حجاب تا هنگام سلطنت پطر کبیر معمول بود و در اثر کوشش و مداخله ی وی حجاب برداشته شد [مانند کشف حجاب در ایران بوسیله رضاخان] در ایران، زنان اشراف بسیار کم از منزل خود بیرون می رفتند. و سخت به حجاب عادت کرده بودند.

حجاب از دیر زمان، جزء عادات و آداب ملل متمدن جهان بوده است و اسلام آن را به صورت مناسب موافق با مصالح اجتماعی و حکم مذهبی قرار داده است ولی متأسفانه کم کم مسأله ی حجاب از میان اکثر مردم رخت بربسته است. چرا که حیاء رفته است، غیرت از شوهران رفته است، از طرفی استعمار مانند سایر چیز، بی بند باری را در میان مردم رواج داده است، حال که بر مراتب بدتر شده است بوسیله ی گوشی ها، ماهواره ها وسایل و فضای مجازی همه از احساس عدم مسئولیت است. وقتی سیل آمد همه را آب می برد، وقتی یک بز گر میان گوسفندان آمد، همه را گر می کند.

حجاب در عصر حضرت ابراهیم (علیه السلام)

در کتاب مقدس تورات آمده است، «ابی ملک جرار» پادشاه فلسطین، به سارا، زن حضرت ابراهیم (علیه السلام) گفت: هزار مثقال نقره دادم تا برای تو و همراهانت، پرده ی چشم بگیرد.(1)

«فرانکس» مفسر آمریکایی تورات، در تفسیر این آیه می گوید:

«ابی ملک پول بسیار به ابراهیم شوهر سارا، داد تا این که برای سارا نقاب بخرد که به صورت خود بندد و جمال خود را، که محل خوف ابراهیم (علیه السلام) بود، از تمام سکنه ی آن جا بپوشاند و هر جا می رود با نقاب باشد»(2)

علت ابن نقاب، نداشتن سارا، این بود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) را نمرود دوم «بی لباس» از بابل بیرون کرد. ولی آن حضرت نتوانست نقاب و لباس درست برای سارا همسر گرامیش تهیه کند.(3)

«ابی ملک» پادشاه فلسطین، بت پرست بود. اما برای نقاب سارا، زن حضرت ابراهیم (علیه السلام) پول داد تا این که وی روی خود را از بت پرستان و غیر بت پرستان، بپوشاند تا نامحرمان روی آن را نبینند. این کار «ابی ملک» دلالت می کند که حجاب و نقاب زنان قبل از ظهور اسلام بوده است.

حجاب در قوم یهود

حجاب در میان قوم یهود شدیدتر بود. «ویل دورانت» در این باره می نویسد: «اگر زنی به نقض قانون یهود می پرداخت. مثلاً بی آن که چیزی بر سر داشته باشد به میان مردم می رفت. مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه، او را طلاق دهد.(4)

ص: 252


1- . تورات، آیه ی 16، فصل 20، سفر تکوین
2- . طومار عفت شیخ یوسف نجفی جیلانی، ص 115
3- . همان مدرک، ص 116
4- . تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج 4، ص 461

حجاب در عصر جاهلیت

حادثه فجار دوم بین قریش و هوازن واقع شد، منشأ آشوب این بود، گروهی از جوانان قریش در بازار عکاظ، کنار زنی از قبیله ی «بنی عامر» نشسته بودند، آن زن روپوشی به چهره و پیراهن بلند داشت. جوانان از طرز لباس پوشیدن آن تعجب کردند و از او تقاضا نمودند که نقاب از چهره بردارد، اما آن زن از کنار زدن پوشش خود، امتناع کرد. یکی از جوانان پیراهن آن زن را از پشت سرش به وسیله ی خاری به پشتش بست، و آن زن متوجه نشد و وقتی که از جایش بلند شد، پشت او نمایان گشت، جوانان خنده نان گفتند: او ما را از نگاه کردن به صورتش منع می کرد. اما حالا پشت او را دیدیم، آن زن فریاد زد: آل عامر! در نتیجه، جنگی که با خون ریزی همراه بود، واقع شد.(1)

حجاب در روم

رومانی ها در عصر شوکت خود، به حد کمال، اهتمام به حفظ، قانون حجاب داشتند: حتی قابله ها و دایه ها بدون چادر و روپوش، از خانه بیرون نمی رفتند. لذا به این وسیله، آنان از فساد اخلاقی و اختلاف نظام هیأت اجتماعی ایمن بودند.(2)

حجاب در یونان

در «دائرة المعارف لاروس» آمده است

«و کان من عادة نساء الیونانیین القدما ان یحجبن بطرف ماذرهن او بحجاب خاص، کان یضع فی جراید کوس و امر جوس و غیرها شفافاً جمیل الصغة»(3)

عادت زن های قدیم یونان بر آن بود که خود را به حجاب مستر می داشتند حتی قابله ها و پیرزن ها

ریشه یابی کلمه حجاب

علمای علم ادب و لغویون، در کتاب هایی لغت، کلمه ی حجاب را، چنین معنا می کنند: «حجاب یعنی سر و پرده»(4)

خداوند در داستان سلیمان (علیه السلام) غروب خورشید را این گونه توصیف می کند: «حَتَّی تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ» سوره ی ص آیه ی 32 تا آن وقت که خورشید پشت پرده مخفی شود.

خداوند درباره ی همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» آیه ی 54 سوره ی احزاب هرگاه سؤال با متاعی از آن ها خواستی، از پشت پرده بخواهید... خداوند درباره ی مشرکان که ایمان نمی آورند. از قول آن ها می فرماید:

ص: 253


1- . عقد الفرید، ج 3 ص 368.
2- . طومار عفت، شیخ یوسف نجفی جیلانی، ص 108
3- . دائرة المعارف، قرن 20، فرید وجدی، ج 3، ص 335
4- . لسان العرب، ابن منظوم، ج 1، ص 298، تاج العروس، ج 1، ص 404 اقرب الموارد، سعید بن عبدالله شرتونی، ج 1، ص 163، لغتنامه علی اکبر دهخدا ج 5، ص 7638، المنجد لویس معلوف ماده ی حجب، صحیح جوهری ج 1، ص 107

«وَمِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ» آیه ی 5 سوره ی فصلت

میان ما و تو حجابی وجود دارد، پس تو به دنبال عمل خود باش و ما هم برای خودمان عمل می کنیم

«وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ» سوره ی شوری، آیه ی 51

شایسته هیچ انسانی نمی باشد که با خداوند سخن بگوید مگر از راه وحی یا پشت حجاب

خداوند درباره ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

«وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا» آیه ی 45 سوره ی اسراء

خداوند در سوره ی مریم می فرماید:

«فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا» آیه ی 17

میان خود و آن ها حجاب افکند تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد.

لفط و واژه ی حجاب 7 بار در قرآن کریم آمده است و معنای آن در همه ی موارد چیزی است که از هر جهت مانع دیدن دیگر شود.

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در نامه ی به مالک اشتر می نویسد: «؟؟؟ تُطَوِّلَنَّ احتِجابَکَ عَن رَعیَّتِکَ»

در میان مردم باش و کمتر خود را اندرون خانه ی خود از مردم پنهان کن. دربان تو نباید تو را از مردم جدا کند، بلکه خود را همیشه در معرض دید مردم قرار بده.

معنای اصطلاحی حجاب

حجاب اصطلاحاً در عصر این زمان، پوشش مخصوص زنان گفته می شود. اصطلاح حجاب در مورد زن، یک اصطلاح جدید است، در قدیم، مخصوصاً در اصطلاح فقهاء کلمه ی «ستر» که به معنای پوشش است به کار می رفت، فقها در کتاب های صلاة و نکاح که متعرض این مطلب شده اند، کلمه ی «ستر» را به کار برده اند، نه «حجاب» را، چون معنای رایج و شایع، لغت «حجاب» «پرده» و در خانه ی محبوس باشد که، عده ای گمان کنند که، اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد، در حالی که وظیفه ی پوشش که در اسلام برای زنان مقرر شده بدین معنا نیست که از خانه بیرون نروند، پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری و خودنمایی نپردازد. آیات مربوط این معنا را ذکر می کند. فتوای آقایان فقها نیز مؤید این مطلب است. کلمه ی «حجاب» در اصطلاح اهل دین، به معنای پوشش تمام بدن زن به وسیله ی چادر و نقاب، بسیار شایع است و این اصطلاح از معنای لغوی ریشه می گیرد. و از آن جهت که پرده، سبب پوشیدن هر چیز است که پشت آن واقع می شود و فقها بدین جهت

ص: 254

کلمه ی «حجاب» را در پوشش کامل زنان به کار برده اند. نه از آن جهت که زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس و زندانی باشد، بلکه اسلام پوشش را برای زنان مقرر کرد که هنگام بیرون آمدن از خانه پشت پرده ی حجاب و نقاب قرار گیرد تا زیور آنان در برابر دیدگان اجابت قرار نگیرد. حجاب پوشش مناسب برای زنان است تا قسمت هایی که تحریک کننده ی غرایز مردان است را بپوشانند. و این کار به جهت ارزش و احترام زنها می باشد تا اینکه به عفاف شناخته شود و مورد آزار و اذیت افراد شرور قرار نگیرند.(1)

«حجاب» تکلیف شرعی بانوان است

پوشش زنان، حکمی شرعی است، دلیل ما بر این مطلب، عبارت است از:

1- عقل / 2- سیره ی عملی / 3- آیات کریمه / 4- روایات

1- عقل: کشف حجاب مستلزم مفاسد گوناگون است. بلکه موجب گسیختن ریشه ی خانواده و فساد در جامعه می شود و دفع مفاسد عقلاً واجب است.(2)

2- سیره ی عملیه:

اقوام و قبایل مختلف از مسلمانان در آن آداب و رسوم با یک دیگر اختلاف زیاد دارند.

اما در مورد نماز، روزه، حج و حجاب، اتفاق نظر دارند، زنان مسلمان از صدر اسلام تا کنون حجاب داشته اند. بنابراین، حجاب از ضروریات دین است، و انکار آن، انکار ضروری دین است [مانند انکار نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر]

3- قرآن و مسأله ی «حجاب»

خداوند در خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

«وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» سوره ی مبارکه نور، آیه ی 31

ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به زن های مؤمن بگو که بپوشند چشم های خود را و محافظت کنند عورت های خود را و ظاهر نکنند زینت های خود را مگر زینت هایی که قهراً آشکار است و باید بیندازند مقنعه

ص: 255


1- . سوره ی احزاب حجاب در اسلام، قوام الدین وشنوی، ترجمه احمد محسنی گرگانی، ص 142.
2- . کشف حجاب و برداشتن چادر و روسری از زنان توسط رضاخان پهلوی ملعون در سال 1413 ش صورت گرفت و چه مصائبی تا حال و بعد به وجود آورد. بعضی ها هم خودشان کشف حجاب می کنند و بی غیرت می شوند و می گویند یک تمدن است.

های خود را بر گریبان های خود و ظاهر نکنند زینت های خود را مگر برای شوهران خود یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان (هم کیش و هم جنس) خودشان یا بردگان زرخریدشان [غلام و کنیز، بنده ی زرخرید] یا خدمتکارانشان از مردانی که ساده لوح و کم عقل اند و نیاز شهوانی حس نمی کنند، یا کودکانی که [به سن تمیز دادن خوب و بد نیست به میل های جنسی] نرسیده اند و زنان نباید پاهایشان را (هنگام راه رفتن آن گونه) به زمین بزنند تا آن چه از زینت هایشان پنهان می دارند (به وسیله ی نامحرمان) شناخته شود. (و شما) ای مؤمنان همگی به سوی خدا بازگردید و توبه نمایید. تا [بر مشکلات دنیا و آخرت] پیروز شوید. در دوران جاهلیت، زنان روسری های خود را پشت سر می انداختند و قسمتی از سینه و گردن و گردنبند و گوشواره ی آن ها آشکار می شد با نزول این آیه، زنان موظف شدند که روسری خود را به جلو و پیش رو بیاندازند تا اعضای مذکور پنهان شود.

امام باقر (علیه السلام) فرمود:

«قبل از نزول این آیه ی شریفه، زن ها روسروی های خود را به عقب می انداختند. جوانی از انصار چشمش به زنی افتاد، و شیفته او شد، آن زن داخل کوچه ی تنگی شد. جوان که متوجه او بود، استخوان یا شیشه ای که در دیوار بود صورت او را خونی کرد و آن جوان ماجرا را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد.

این آیه ی شریفه نازل شد.(1)

«وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» آیه ی 31 سوره ی نور زن ها نباید زینت های خود را آشکار کنند مگر آن مقدار از زینت که معلوم. حال باید دید که مراد از زینت که در این آیه به آن اشاره شده و زن ها نباید آن را آشکار کنند چیست؟

چند معنا برای زینت ذکر شده است

1- مراد از زینت: زینت های پنهان و طبیعی یعنی اندام و زیبایی زن و زینت های آشکار، چهره و دو دست تا مچ زن ها می باشد(2)

2- بعضی زینت را به معنای محل زینت گرفته اند. زیرا آشکار کردن خود زینت مثل گوشواره و گردنبند به تنهایی مانع ندارد. و ممنوعیت مربوط به محل قرار گرفتن آن ها است.

ص: 256


1- . تغییر برهان، ج 5، ص 376 وسائل الشیعه، ج 14، ص 139 تفسیر نورالثقلین و روح المعانی و المیزان، ذیل آیه ی شریفه
2- . تفسیر کبیر فخر رازی، ج 24، ص 105.

3- بعضی زینت های آشکار را به معنای زینت آلات گرفته اند البته به این شرط که روی بدن قرار گرفته باشد. طبیعی است که آشکار کردن چنین زینتی توأم با آشکار کردن اندامی است که زینت بر آن قرار دارد.

و در میان این معنا، معنای درست، معنای سوم است. یعنی زن ها حق ندارند زینت هایی که پنهان است را آشکار نمایند. هرچند که اندامشان نمایان نشود. بنابراین نشان دادن لباس های مخصوصی که در زیر لباس یا چادر می پوشند، مجاز نمی باشد و قرآن کریم از ظاهر کردن چنین زینتی نهی کرده است

2- «وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ»، خُمُر، جمع خِمار به معنای پوشش است

ولی معمولاً به چیزی گفته می شود که زن ها با آن سر خود را می پوشانند. «جیوب» جمع جیب به معنای یقیه ی پیراهن است که از آن به گریبان تعبیر می شود و گاه به قسمت بالای سینه به تناسب مجاورت با آن اطلاق می شود.

از این جمله، استفاده می شود که زنان، قبل از نزول این آیه روسری های خود را به شانه ها، یا پشت سر می انداختند. طوری که مقداری از سینه و گردن، نمایان می شد. خداوند دستور داد که زنان روسروی های خود را بر گریبان خود بیفکنند تا گردن و قسمتی از سینه که بیرون است، پنهان گردد. ابن عباس می گوید: این دستور به سبب این است که سینه، گلو، مو و گردن زنان از دید بیگانگان محفوظ بماند.(1)

استثنائات در امر حجاب

زنان نباید زینت های خود را آشکار سازند مگر برای 12 طایفه که آن ها را خداوند استثناء کرده است.

1- در این آیه، پوشاندن چشم مقدم شده بر حفظ و پوشش بدن، و این دلیل بر اهمیت اصل حجاب است، چون نگاه مقدمه ی فتنه است وقتی که پوشیدن چشم از نامحرم واجب باشد حجاب نیز واجب خواهد بود.

2- این آیه حدود و مرز حجاب را مشخص می کند و وظیفه ی پوشش زن مسلمان را روشن می نماید که چگونه لباس بپوشد و اظهار زینت نکند، مگر در صورتی که از طرف شرع اجازه داده شده است و آن در دو مورد است

الف) زینت هایی که آشکار و معلوم است، واجب نیست که آن را بپوشاند.

ب) عده ای از محارم نیز استثناء شده اند که در این صورت نیز اظهار زینت برای زن ها حرام نمی باشد.

آیه ی دیگر در مورد «حجاب» این آیه ی شریفه است که خداوند می فرماید:

ص: 257


1- . تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 241

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا» آیه ی 59 سوره ی احزاب

ای پیامبر بگو برای زنان و دختران و زنان مؤمنین که نزدیک کنند بر روی تمام بدنشان چادرهایشان را و این شیوه برای این است که به عفاف و نجات شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند. مراد از «جلابیب» در این آیه ی شریفه چیست؟ سه نظر وجود دارد.

الف) پارچه ای بزرگ که از روی سر بلندتر است و سر و گردن و سینه را می پوشاند.

ب) مقنعه و خمار (روسری) (روبند چادر رو پوش زنان اخمره جمع)

ج) پیراهن گشاد

قدر جامع این است که بدن را بپوشاندند. و بیشتر چنین به نظر می رسد که منظور پوششی است که از روسری بزرگتر و از چادر کوچک تر است «علاوه بر این ها چادر هم لازم است»

در تفسیر المیزان می فرماید: «کلمه ی جلابیب جمع جلباب است و آن جامه ی سرتاسری است که تمام بدن را می پوشاند و یا روسری مخصوصی است که صورت و سر را ساتر می شود.(1)

کیفیت سخن گفتن زنان با مردان نامحرم

قرآن کریم آن چنان در حفظ «عفاف زنان» و جلوگیری از هرگونه رفتار تحریکی زن، دقیق است که خطاب به همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا»(2)

ای همسران پیامبر، شما [از آن نظر که دارای شرف ارتباط نزدیک با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هستید] در ردیف سایر زنان نیستند. اگر تقوا پیشه کنند [که در این صورت، قرب و منزلت و حرمت خاصی در نزد خداوند دارید]

بنابراین [مراقب باشید] در حین سخن گفتن کلمات نرم، دلربا و مهیج به کار نبرید. [صدا و گفتار خود را هوس انگیز نسازید] که بیمار دلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید (که مورد رضای خدا و توأم با حق و عدالت باشد)

امام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و سلام نکردن به زنان جوان.

ص: 258


1- . تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبائی، ج 16، ص 532
2- . سوره ی احزاب، آیه ی 32

یکی از ویژگی ها و خصوصیت های اخلاقی امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) که در روایات به آن اشاره شده این است:

«کان امیر المؤمنین (علیه السلام) یسلم علی النساء و کان یکره ان یُسلم علی الشابة منهن و قال: أتخوف أن یُعجنبی صوتها فیدخل من الاثم علی أکثر مما اطلب من الأجر»(1)

روش امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) این بود که به زن ها سلام می کرد. ولی خوش نداشت که به زن های جوان سلام کند و می فرمود: ترس آن دارم که صدایش مرا خوش آید و از ان راه آلوده به گناهی شوم که [زیان آن به روحم] بیش از پاداشی باشد که از سلام بر وی طالبم

فاصله گرفتن زنان از مردان در روابط اجتماعی

قرآن حکیم باز درباره ی همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

«وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ...» آیه ی 53 سوره ی احزاب

«... و هنگامی که [برای کاری] با همسران پیامبر سخن می گوید. [یا] می خواهید چیزی از وسایل زندگی بگیرید [یا بدهید] بگیرید و بدهید، طوری عمل کنید که در میانتان حجاب باشد و از پشت پرده با آنان تکلم کنید. این روش [یعنی در حجاب بودن زنان و فاصله گرفتنشان از شما مردان در روابط مختلف اجتماعی] برای حفظ پاکی دل های شما و دل های آنان نیکوتر است...»

شأن نزول:

اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گاهی برای حوایجی که داشتند وارد خانه های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می شدند. و گاهی می شد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تشریف نداشتند. قهراً طرف تکلم، همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند. از این جهت، آیه ی شریفه نازل شد که وقتی چیزی لازم شد، از پشت پرده با آن ها تکلم کنید.

در شأن نزول این آیه نقل کرده اند: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با «زینب بنت جحش» ازدواج کرد، ولیمه ی نسبتاً مفصلی به مردم داد [البته معلوم است که این اطعام مفصل برای خاطر آن بوده که شکستن سنت جاهلیت در زمینه ی تحریم «همسران مطلقه پسر خوانده» با قاطعیت هرچه بیشتر صورت گیرد و بازتاب گسترده ای در محیط داشته باشد، و نیز این سنت جاهلی که ازدواج با «بیوه های بردگان آزاد شده» عیب و ننگ محسوب می شد، از میان برود)

ص: 259


1- . بحارالانوار، ج 104، ص 37، ح 26، مکارم الاخلاق ص 270

انس بن مالک خادم مخصوص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، می گوید: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من دستور داد: اصحابش را به غذا دعوت کنم من همه را دعوت کردم. دسته دسته می آمدند. غذا می خوردند و از اطاق خارج می شدند. تا این که عرض کردم: ای پیامبر خدا، کسی باقی نمانده که من او را دعوت نکرده باشم.

فرمود: اکنون که چنین است، سفره را جمع کنید. سفره را برداشتند و جمعیت پراکنده شدند. اما سه نفر هم چنان در اطاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ماندند و مشغول بحث و گفتگو بودند.

هنگامی که سخن آن ها به طول انجامید، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست و من نیز همراه او بر خاستم. شاید آن ها متوجه شوند. و از منزل خارج شوند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بیرون آمد. تا به حجره ی عایشه رسید، بار دیگر برگشت. من هم در خدمتش آمدم، با این مسائل به آن ها تفهیم کرد.(1)

وجه استدلال: این آیه اگر چه اختصاص به زن های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارد، ولی مورد از قبیل مثال است، مانعی از شمول حکم به سایر زن ها ندارد و علمای دین نیز حکم را منحصر به زن های پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از تکالیف آن ها ندانسته اند. و جمله ی «ذالکُم اَطهرُ لِقلوبِکُم و قُلُوبهن» که به عنوان تعلیل و بیان حکمت، احتجاب زن آمده است. شاهدی روشن برای تعمیم این حکم است و نشان می دهد که جذبه و کشش تمایل جنسی میان مرد و زن به حدی قوی است و آن چنان در پریشانی فکر و آلودگی جان مؤثر است که امکان این هست که یک برخرد و یک نگاه اتفاقی (حتی به همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که اکثراً پیر بودند و معمولاً بر کنار از تبرج [بذر فساد در دل بپاشد و آرامش روح را بر هم زده و احیاناً اساس زندگی خانواده ای را متزلزل سازد، درست تأمل باید کرد. اگر بنا باشد که در مورد همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) احتمال چنین خطراتی باشد در صورتی که آن ها به نص صریح قرآن مادران امتند.(2) و بسیار بعید است کسی با نظر ریبه و تلذذ به مادر یا مادر مقامی خود بنگرد. با این وصف، تا این درجه از تستر و احتجاب به آن ها دستور داده می شود که هنگام برخورد با مردان در حجاب باشند.

و موقع سخن گفتن با آنان نرم و لطیف و دل ربا سخن نگویند، که مبادا بیمار دلی در آنان طمع کرده و قلب شهوت آلوده گشته و به ناپاک گراید.

ص: 260


1- . مجمع البیان، ج 8، ص 173
2- . «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» آیه ی 6 سوره ی احزاب، پیامبر نسبت به مؤمنین از خودشان اولی است. و همسران او مادران آنانند.

حال جائی که خداوند متعال این گونه همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را امر به رعایت حجاب می نماید، در مورد سایر زنان مسلمان تا چه حد از دقت در تستر و پوشش و احتجاب را لازم خواهد دانست؟ و اختلاط و ارتباط مردان و زنان مسلمان، بویژه به بهانه ی «به چشم خواهری و به چشم برادری» که دستاویز خوبی است برای بیماردلان، تا چه مقدار فتنه انگیز و خطرناک خواهد بود.

و چه دل هایی طهارت و پاکی خود را از دست داده و به ناپاکی و آلودگی خواهند گرایید؟ چه ناپاک دلانی که در اثر بی بند و باری زنان و آن هم چه بسا تحت عنوان حجاب اسلامی، تطمیع گشته و مرزها را خواهند شکست. و چه رسوایی ها در خانواده ها به وقوع خواهد پیوست. و چه زندگی ننگین و عاری از شرفی به وجود خواهد آمد.

«فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ» (آیه ی 2 سوره ی حشر)

بهترین و بدترین صف در نماز جماعت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«خیر صفوف الرجال اولها و شر آخرها و خیر صفوف النساء آخرها و شر أولها»(1)

[در نماز جماعت] بهترین صف های مردان، صف اول است و بدترین آن، صف آخر و بهترین صف ها صفوف زنان صف آخر است و بدترین آن صف اول.

با توجه به این که در نماز جماعت معمولاً زن ها پشت سر مردها می ایستند. طبعاً آخرین صف مردها به اولین صف زن ها نزدیک می شود و همین مقدار نزدیکی مرد و زن حتی در حال نماز، از نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امکان اثر تخریبی دارد و ممکن است لطمه به حال حضور و صفای دل بزند.

ولی صف اول مردان و صف آخر زنان بر اثر فاصله داشتن، طبیعی است که از احتمال این آسیب بسیار دور خواهد بود. و لذا فرمود: بهترین صف مردان، صف اول و بهترین صف زنان صف آخر است.

حال: این دقت ها و باریک بینی های صاحب اسلام را در ایجاد فاصله بین مرد و زن بنگرید و آن گاه این بی پروایی ها و سهل انگاری های ما مدعیان پیروی از اسلام را اختلاط مرد و زن ملاحظه فرمایید و ببینید. «تفاوت کار از کجاست تا به کجا» آیه ی دیگر در مورد «حجاب» این آیه ی شریفه است که خداوند می فرماید:

«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» سوره ی نور آیه ی 60

ص: 261


1- . الاثنی عشریة فی المواعظ العددیه، الباب فی المفردات، الفصل الثامن مما ورد حکمته (صلی الله علیه و آله و سلم) بلفظ خیر

زن های بازنشسته که میل به نکاح ندارند باکی نیست که کنار بگذارند لباس های خود را یعنی جلباب و خمار خود را بیندازند. البته در حالی که قصد اظهار زینت و جلوه گری نباشد و اگر در حال پیری جانب عفاف را نگاه بدارند برای آن ها بهتر است، زیرا خداوند شنوا و دانا است.

وجه استدلال: «الف و لام» در «القواعد» به معنای التی می باشد، و متضمن معنای شرط است. لذا درخبر او لفظ «فاء» واقع شده است، و معنای آن این می شود که وضع بالاپوش برای زنان که از قواعد هستند. و امید به ازدواج ندارند، جایز می باشد و مفهوم شرط که بالاتفاق حجت است، این است که جایز نیست برای زن هایی که از قواعد نمی باشند و امید به ازدواج دارند. هنگام بیرون رفتن سر اندازهای خود را فرو نهند.(1)

بنابراین اگر حجاب بر زنان واجب نبود، پیره زنان را رخصت به بی حجابی غلط بود. و تخصیص دادن زنان پیر را به جواز عدم حجاب دلیل است که زنان دیگر واجب است با حجاب باشند والا وجهی ندارند که زنان پیر را تخصیص دهد و استثناء نماید.(2)

در نتیجه باید گفت: این تکلیف رفعش از پیره زنان برهان است بر ثبوت تکلیف برای زن های جوان، زیرا اگر همه ی زن ها بی حجاب بودند، اختصاص وضع ثیاب به قواعد از زنان بی مورد بود.(3)

آیه ی دیگر در مورد حجاب، این آیه ی شریفه است که می فرماید:

«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی» سوره ی احزاب، آیه ی 33

«زن ها در خانه هایشان بمانند و مثل زن های عصر جاهلیت زیور نمایی نکنند»

واژه قرن، یا از ریشه «قرار» است یعنی در خانه های خود بمانند و یا از ریشه ی «وقار» است، یعنی در رفتار و کردار خود باوقار باشند.(4)

واژه ی تبرُّج در تفسیر المیزان «تبرج را این گونه معنا کرده و می گوی: تبرج به معنای ظاهر شدن در برابر مردم است، همان طوری که برج قلعه برای همه هویدا است.(5)

امام صادق (علیه السلام) فرموده:

«لَاینْبَغِی لِلْمَرأه اَنْ تَنْکَشِف بَین یدی الیهُودیه وَ النَصْرانِیه فَاِنَهُنَ یصِفْنَ ذَلکَ لِازواجَهن؛» (6)

ص: 262


1- . رسائل حجابیه، ص 190
2- . طومار عفت، شیخ یوسف نجفی، جیلانی، ص 142
3- . رسائل حجابیه، ص 142
4- . مجمع البیان طبرسی، ج 8، ص 154
5- . تفسیر المیزان، ج 16، ص 483.
6- . کافی ج 5، ص 519، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 561

برای زن های مسلمان سزاوار نمی باشد که نزد زن های یهودی و نصرانی، کشف حجاب کنند. زیرا که آن ها برای شوهرهای خودشان آن را توصیف خواهند نمود.

امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید: « یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ اقْتِرَابِ السَّاعَهِ وَ هُوَ شَرُّ الْأَزْمِنَهِ نِسْوَهٌ کَاشِفَاتٌ عَارِیَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ الدِّینِ دَاخِلاَتٌ فِی الْفِتَنِ مَائِلاَتٌ إِلَی الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَی اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلاَّتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِی جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ.»(1)

در آخر الزمان زن های روباز ظاهر می شوند که از دین بیرون رفته باشند و زینت های خود را برای اجانب ظاهر نمایند، متمایل به شهوات اند و شتابنده ی لذات محرمات، محرمات را حلال می دانند. این ها همیشه در جهنم خواهند بود.

مسئله ی وجه و کفین زن

مسأله وجه و کفین(2) زن از لحاظ ستر و «نظر» (3)

مورد بحث در بین آقایان فقهای اسلامی است که، آیا بر زن واجب است که صورت و دست های خود را از مرد نامحرم بپوشاند. و هم چنین آیا بر مرد حرام است که به صورت و دست های زن نامحرم نگاه کند؟ یا این که خیر، نه بر زن، پوشش واجب است و نه بر مرد، نگاه حرام، آن چه که مهم است و باید توجه کامل به آن داشت، این است که: این اختلاف نظر فقهی در صورتی است که خوف «ریبه» و قصد «تلذذ» (4)

در بین نباشد. و مرد و زن، در یک وضع، کاملاً عادی مانند برخورد دو مرد یا دو زن با یکدیگر باشد.

در این صورت است که بنا به نظر بعضی از فقهاء ستر واجب نیست و نگاه هم جایز است (هر چند رعایت احتیاط را مطلقاً لازم می دانستند)

اما در شرایطی که مرد از نگاه چهره ی زن، قصد «تلذذ» دارد و زن هم متوجه این موضوع می باشد. و می داند که در معرض «نظر بازی» مرد قرار گرفته است، در این صورت به اتفاق همه ی آقایان فقها هم «ستر» و پوشاندن صورت بر زن واجب است و هم نظر و نگاه کردن به صورت زن بر مرد حرام می باشد.(5)

حال می توان و می شود در این جامعه ی اسلامی کنونی ما که از یک طرف زنان و دختران جوان [هر چند دو از آرایش مصنوعی هم باشند] با چهره ی باز و زیبا که زیبایی و جاذبیت طبیعی خلقت زن است و هم چنین با تبرج و خودنمایی و خودآرایی در صحنه های مختلف اجتماعی حضور دارند، و از سوی دیگر، مردان و جوانان در کوران غریزه ی جنسی بوده و به ویژه اکثراً بی همسر و در حال التهاب نسبت به زن می باشند،

ص: 263


1- . من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 390، وسائل الشیعة، ج 20، ص 35
2- . وجه: صورت. کفین: دست ها که عبارت باشد از سرانگشتان تا مچ دست را کف می گویند.
3- . ستر: پوشاندن، نگاه کردن
4- . نگاه ریبه دار: نگاهی است که عادتاً خطر انگیز باشد و ترس آن برود که منجر به وقوع گناه گردد. و نگاه با تلذذ نگاهی است که صرفاً برای لذت بردن توأم با شهوت باشد، هرچند خوف لغزش و وقوع گناه در کار نباید.
5- . العروة الوثقی، چاپ آخوندی، فصل 8 از فصول کتاب الصلوة، ص 184، و کتاب النکاح، ص 626، مسئله ی 31، با حواشی

به هم می رسند، انصافاً و وجداناً مسأله، کاملاً عادی و خالی از شائبه ی «ریبه» و «تلذذ» نیست آیا قانون «ستر» و «نظر» را برای یک جامعه ی مشکل از یوسف ها و مریم ها که امروز جز در عالم «خیال» تصور نمی شود، تنظیم کرده و با این حدث درباره اش بحث می شود؟

آیا برای همین جامعه ی شکل گرفته ی از زنان و مردان ملتهب از شهوت جنسی که عینیت خارجی دارد و بر اثر بی مبالاتی زنان در «جلوه گری» و بی پروایی مردان در «نظر بازی» دچار هزاران نوع از مفساد و نابسامانی ها شده است و می شود؟ پس اول باید یک محیط خالی از «ریبه» و «تلذذ» به وجود بیاورد، آنگاه بحث اختلاف نظر فقهاء و فتوای بعضی بر جواز «نظر» و عدم وجوب «ستر» را در مورد «وجه و کفین» به میان کشید. وگرنه در محیط کنونی که ما داریم، مطرح کردن این بحث جز وادار کردن مردم به گناه و دامن زدن به آتش فحشاء و فساد، حاصل دیگری نخواهد داشت.

زن و محرومیت او از فعالیت های اجتماعی

بلی. ممکن است کسی بگوید مسأله ی «عُسر و حَرَج»(1) را به میان بیاورید و بگویید وجوب پوشاندن صورت بر زن، یا مستلزم «محرومیت» زن، از فعالیت های اجتماعی خارج از منزل خواهد شد و یا موجب «عسر و حرج». زیرا همیشه با صورت پوشیده بخواهد، در مراکز کار هم چون خدمات فرهنگی و بهداشتی و غیر آن وارد شود. دچار فشار و تنگی غیر قابل تحمل خواهد گردید.

در جواب باید گفت: اصلاً چه الزامی دارند که زن را از محیط خانه و مراکز فعالیت مخصوص «زنان» بیرون کشیده و در مراکز فعالیت «مردان» و مرئی و منظر آنان به کار گمارند، تا زمینه برای مسأله ی «عُسر و حرج» پیدا شود؟

آیا اگر کار «زن مسلمان» در یک جامعه ی اسلامی، منحصر به امور «تدبیر منزل» و فعالیت های فرهنگی و بهداشتی در واحدهای اختصاصی «زنان» باشد به طوری که هیچ گونه تماسی با «مردان» پیدا نکنند نقص و عیبی در زندگی اجتماعی مسلمین به وجود می آید؟ آیا اگر زن مثلاً راننده ی اتومبیل و فروشنده ی در فروشگاه های عمومی و پشت میز نشستن در ادارات و معلم در کلاس مردان و خبرنگار و گزارش گر رادیو و تلویزیون و امثال این امور نشود، نظام زندگی اجتماعی مسلمانان مختل می گردد. و آشفتگی در همه جا آشکار می شود؟ یا خیر، به عکس، اگر قوانین حقوقی اسلام درباره ی مرد و زن اجرا شود و هر یک جدا از دیگری، به فعالیت های مناسب خود بپردازند، به طور قطع و حتم در همه جا آرامش روحی و استقامت برقرار می گردد و نظام امور اجتماعی با متانت کامل محفوظ و کارها با سرعت توأم با عفاف و امانت در جریان می افتد و سرانجام هر دو دسته از مردان و زنان به سعادت و خوشبختی خود نائل می شوند.

ص: 264


1- . عُسر: دشواری و سختی، حَرَج: فشار و تنگی

آیا نمی شود، دولت برای زنان، حقوقی کافی و وافی در نظر بگیرد، که هر ماه واریز به حساب آنان کند که این همه مصیبت به بار نیاورند، این همه طلاق و جدایی پیش نیاید، این همه زن مرد اختلاط نگردند در مراکز مخالف، و معاشرت در حد ادنی، آن هم در حد ضرورت باشد.

همه ی این شدنی است، اما کو، گوش شنوا، سخن در این جا مفصل است و جای ذکر بعضی از مسائل نیست.

یک الگو عالی برای همه ی ما کافی و حجت است و آن فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: ما در حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم که آن حضرت فرمود: به من بگوئید که چه چیزی برای زنان بهتر است؟ همه ی ما جواب دادیم، و متفرق شدیم و من نزد فاطمه (سلام الله علیها) آمد و آن چه را که پدر بزرگوارش از ما پرسیده بود و ما در ما ندیم از جوابش، برای او باز گفتم. فاطمه (سلام الله علیها) گفت: و من جواب این سؤال را می دانم، بهترین چیزی برای زنان، آن است که مردان را نبینند و مردان او را نبیند.

علی (علیه السلام) گوید: من به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برگشتم و به آن حضرت گفتم: ای رسول خدا من پاسخ آن سؤال را می دانم و آن این است که بهترین چیز برای زنان، آن است که مردان را ببینند و مردان نیز آن ها را نبیند. آن حضرت فرمود: چرا وقتی که نزد من بودی این جواب را ندادی؟ بگو بدانم چه کسی جواب او را به تو داد؟

قال النبی صلی الله علیه واله و سلم: لَهَا أَیُّ شَیْءٍ خَیْرٌ لِلْمَرْأَةِ قَالَتْ أَنْ لاَ تَرَی رَجُلاً وَ لاَ یَرَاهَا رَجُلٌ فَضَمَّهَا إِلَیْهِ وَ قَالَ ذُرِّیَّةً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ .

گفتم: فاطمه (سلام الله علیها)، پس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از این امر تعجب کردند و گفتند: همانا فاطمه پاره ای از تن من است. حلیة الاویاد ابونعیم اصفهانی، ج 2 ص 40 بحار ج 43 ص 84

هنوز با کمال تأسف اسلام به معنای مفهوم واقعی خود برای بسیاری از ماها، جای نیفتاده است ما خیلی از مسایل دین و اسلام بدوریم. امت ما فاصله ای زیادی با آرمان های الهی و اسلامی و دینی خود عقب است عمیق وارد نشدیم... اسلام عزیز آن چنان که باید شناخته شود، نشده است و نه آن قدرت و صلابت روحی که برای مقاومت در مقابل فرهنگ رسوای «تمدن غربی» لازم است، هنوز مردم ما دستیابی به آن قله ی عالمی پیدا نکرده اند.

این همه فقر و نکبت و گناه و بی بند باری و بی تفاوت بی احساس مسؤلیت دولت و ملت، بخاطر عمل نکردن به نسخه ی صحیح اسلام است. به قول قرآن کریم: «وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ...» سوره ی مائده آیه ی 54. در روح و فرهنگ ما به وجود آمده است، طبیعی است تا این ضعف و تذلل فرهنگی در افکار ما باقی است. چاره ای جز توجیه گری و عذر تراشی به منظور تطبیق دادن احکام الهی اسلام با فرهنگ ابلیسی غربیان نداریم. نتیجتاً ملتی خواهیم شد، «حیاریو سرگشته گان و سکاری، لا مسلمون و لا نصاری مست و حیران، نه نصرانی و مسلمان و به فرموده

ص: 265

ی قرآن کریم «مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لَا إِلَی هَؤُلَاءِ وَلَا إِلَی هَؤُلَاءِ...» سوره ی نساء آیه ی 143 بی هدف های سرگردان، نه متمایل به اینان و نه همراه با آنان (نه در جرگه ی مؤمنان و نه در زمره ی کافران...) از یک سو عملاً حقیقت اسلام را از کف داده ایم.

و احیاناً بر سر اموری که ضد اسلام است، نام اسلام نهاده ایم و از دیگر سو در ظواهر زشت زندگی مادی از کافران تقلید کرده ایم، بدون این که از زیبایی های علم و صنعت آنان چیزی بیاموزیم.

نتیجتاً نه از این مکتب بویی برده و نه از آن مسلک طعمی چشیده ایم، در عمل، مفلس و از حالات روحی و معنوی بهره ای برده ایم که با حالات درونی خود، خوش باشیم. و از ادراکات ذوقی خود لذتی ببریم.

آری، در عالم «ادعا» همه چیز را داریم و از همه کس برتریم.

«مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» سوره ی روم آیه ی 32

... هر گروهی به آن چه که در نزدشان هست [از روش و آیین مخصوص به خود] خوشحالند

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا»، آیه ی 103 کهف

«الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» آیه ی 104 سوره ی کهف

بگو: آیا می خواهید شما را آگاه سازیم که زیان کارترین (مردم) کیانند؟ آنان که سعی و تلاششان در زندگی دنیا به بیراهه افتاد [و در گم گشتگی به سر می برند] و با این حال گمان می کنند که کار نیک انجام می دهند.

«رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» سوره ی آل عمران، آیه ی 8

محیط خانه، بهترین میدان فعالیت برای زن. البته معلوم است، عنوان بالاتر از نظر جمعی به اصطلاح روشن فکر و احیاناً طرح کنندگان برنامه های اجتماعی، یک طرز تفکر ارتجاعی، محکوم به طرد است، ولی از نظر پیشوایان اسلام اساسی ترین و در عین حال پر مسئولیت ترین وظیفه ی زن «شوهرداری و فرزندپروری» است.

بدون اِغراق محیط «خانه» برای زن یک میدان جهاد عظیم و پایگاه بزرگ مبارزه است، جهاد در راه ساختن یک جامعه ی بسیار قوی و صالح و پیش و مبارزه با تمام عوامل ضعف و فساد و عقب ماندگی، چه آن که بدیهی است یک جامعه ی پیشرفته در جهات مختلف، نیاز به مردانی تندرست و اندیشمند و صالح العمل دارد. هم چنان که عقب ماندگی هر جامعه نیز نتیجه ی بیماری های جسمی و انحرافات اخلاقی و زشت کارهای افراد همان جامعه است.

ص: 266

بی تردید، این زن است که در نسخیت مرحله ای تکون شخصیت زشت و زیبای مرد و «سعید» و «شقی» ساختن وی، دخالت مستقیم پیدا می کند، یعنی: زن است که می تواند با فداکاری های خود و از خودگذشتی ها مستمر خویش در تقید به وظایف شوهرداری و فرزندپروری انسان های سالم و صالح و نیرومند تحویل جامعه داده و از این راه، عامل رشد آزادگی و استقلال و شرف، برای اجتماع خویش شود.

همچنین زن است که می تواند با سبک سری ها و خود کامگی ها، و بی اعتنا به وظایف همسری و مادری یک مشت افراد ناسالم و ناصالح و عقده دار و بی اعتنا به حدود و حقوق خدا و خلق، به وجود آورد و از راه عامل انحطاط و فساد و شقاوت یک جامعه گردد. این هم بسیار روشن است که اگر یک زن بخواهد از یک سو به فرموده ی قرآن کریم:

«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» سوره ی روم، آیه ی 21

از نشانه های [حکمت] خدا این است که از جنس خود شما برای شما همسرانی آفرید تا به سبب آن ها آرامش یابید. و در میان شما دوستی و مهربانی قرار داد، یقیناً در این کار شگفت انگیز نشانه هایی است برای مردمی که می اندیشند.

همسری آرامش برای شوهرش بشود و از طریق تنظیم امور خانه و تأمین موجبات آسایش جسمی و آرامش فکری وی، خشنودی خاطر او را به دست آورد، و رنج کار خارج از منزل را با انحاء ملاطفات مناسب با جهان ویژه ی همسری، از تن و روح وی بزداید و از دیگر سو، مادری سازنده برای کودکانشان باشد که با رعایت دقت کامل در رفتار و گفتار خود، تمام عواطف و احساسات رقیق و لطیف آن ها را تحت نظارت خویش گرفته و همراه با رأفت و مهر خاص، «مادری» و هماهنگی با عالم مخصوص «کودکی» به هدایت افکار و تهذیب اخلاق آنان بپردازد. تا هم شوهر را با تن و روحی سالم و آرام برای تلاش و فعالیت در میدان زندگی پر جوش و خروش اجتماعی آماده سازد و هم فرزندان را عناصری پاک و امین و صادق و فعال و نافع به دین و دنیای مردم به بار آورد.

آری، بسیار روشن است که چنین زنی، ناچار باید تمام نیروهای جسمی و روحی خود را صرف این دو امر مهم حیاتی و این دو وظیفه ی سنگین انسانی و الهی نموده و از پرداختن به هر کاری که موجب فرسودگی جسم و آشفتگی روحش شده و طبعاً سبب رکود در انجام وظیفه اش می گردد. بپرهیزد، حال آن کار از قبیل امور اجتماعی و سیاسی باشد [سیاسی الهی نه شیطانی] یا مسائل دیگر. چه آن وظیفه ی اصلی (زن) به حکم طبع و شرعش همان دو کار مهم و حیاتی است و به طور حتم تخلف «زن» از این وظیفه ی اصلی موجب تعطیل و یا رکود آن دو امر عظیم گردیده و رکود آن دو نیز قهراً به افسانه جامعه و اختلال نظام آن می انجامد.

ص: 267

در حالی که مشاغل دیگر از امور سیاسی و اجتماعی و نظامی و امثال آن، نه تنها نیاز مبرمی به زن ندارد بلکه با دور بودن، زن از مراکز این امور، کارها با وضع سالم تر و کامل تری انجام می پذیرد.

گمان نمی رود این واقعیت، مورد انکار یک انسان منصف قرار گیرد که یک خانم مشتغل به شغل خارج از منزل و به ویژه وارد شده ی در صحنه ی مبارزات، سیاسی، و «اجتماعی» نه می تواند یک «همسر» شایسته برای شوهرش باشد و نه یک «مادر» لایق برای فرزندانش.

زنی که با تنی خسته و روحی آشفته و احیاناً عواطفی آلوده و ناسالم، بر اثر برخورد با نامحرمان به خانه بر می گردد، چگونه می تواند محیط خانه را آسایش کاملی برای شوهر و آموزشگاه سالمی برای فرزندانش بسازد. و لذا براساس همین واقعیت است، که قرآن کریم با لحن قاطع و محکم به همسران رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که در حد اسوه و الگو در نظر زنان دیگر هستند. دستور، «ثبات» و «استقرار در خانه» را صادر کرده و فرموده است:

«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ...» سوره ی احزاب، آیه ی 33. در خانه هایتان قرار گیرید...(1)

البته روشن است که مقصود از این دستور آن نیست که «زن» مطلقاً حتی برای حوائج ضروری، حق خروج از منزل را ندارد، بلکه در واقع این دستور اشاره لطیفی است به همان مطلبی که بیان شد. یعنی: وظیفه ی اساسی «زن» برحسب اقتضاء طبیعت خاص خودش که در کارگاه صُنع آفریدگار حکیم یا محاسبه و تقدیر دقیق ابداع گردیده و ابزار مناسب آن نیز از جهت جسمی و روحی به وی اعطاء شده است. همانا مستقر گشتن او در سنگر «خانه» است. سنگری که اهمیت آن از نظر موضع گیری و موقعیت مؤثر برای ساختن یک جامعه ی برتر اسلامی، کمتر از سایر سنگرها و صحنه های مبارزات سیاسی و اجتماعی و حتی نظامی و رزمی نمی باشد. بلکه از آن نظر که قهرمانان میدان های «مبارزه» و «جهاد» در ابعاد مختلف اجتماعی پرورش یافتگان در خانه های منور به نور ایمان و تقوا و الهام گرفتگان از مادران پاکدامن فداکار می باشند. می توان گفت: سنگر «خانه» در منطق عقلانی «قرآن» به مراتب بالاتر و والاتر از سایر سنگرها به حساب می آید و زنان آشنا به وظایف همسری و مادری نیز که در سنگر مقدس «بیوت» به اصطلاح قرآن با حُسن تَبَعُّل، یعنی: شوهرداری نیکو و تربیت فرزندان سالم و صالح به پاس داری از شرف و کیان جامعه ی اسلامی مشغولند و به معنای واقعی کلمه ی مادر، مادر و تولید کننده ی میدان های «جهاد» و صحنه های مبارزه ی با دشمنان اسلامی می باشند.

بلی:

ص: 268


1- . چنان که سابقاً گذشته نیر اشاره شد، مورد خطاب قرار گرفتن هسمران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این آیه و سایر آیات، مربوط به عفاف و حفاظ زنان، از باب این است که رفتار آنان سرمشق دیگران بوده و مسئولیتشان در رعایت احکام خدا شدیدتر می باشد و لذا تخصیص خطاب در این گونه موارد، هیچ گونه منافات با تعمیم حکم و همگانی بودن دستور ندارد.

زنان را همین بس بود یک هنر

نشینند و زایند شیران نر

ادیبی گوید: در این جهان کوشش، هر کاری را به کسی سپرده اند «مرد» شیر است و «زن» شیربان، نگاه داری شیر از شیر بودن دشوارتر است. رام کردن پهلوانی که از صبح تا شام، با غول طبیعت گلاویز است و مایه ی زندگی را باید از دل سنگ و چنگ آهنین این غول بیرون بیاورد، کار آسانی نیست.

یکی از فلسفه های اجتماعی حجاب

خداوند متعال در قرآن به یکی از فلسفه های مهم حجاب تصریح کرده و می فرماید:

«ذَلِکَ أَدْنَی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ...» سوره ی احزاب، آیه ی 59

این حجاب اسلامی برای آن است که زنان با ایمان به عفاف و حرمت و حریت شناخته شوند تا مورد تعرض و مزاحمت افراد فاسق و هوس ران، قرار نگیرند. بر این اساس عفاف و پوشش کامل و حجاب عفیفانه ی زن مسلمان، تجسم حرمت و بهترین سلاح اجتماعی اوست تا افراد شهوت پرست و شهوت باز و غافل به فکر تعرض و اذیت او نیفتند و حتی نامحرمان او را از دید شهوانی ننگرند، افراد منحرف و مفسده جو همواره برای زنان عفیفه و محجبه، حرمت خاص و شخصیت والایی قائل اند و از مزاحمت و سلب امنیت آنان، شرم و حیاء کرده و به خود اجازه نمی دهند که متعرض آن ها شوند. و حتی چنین فکر باطلی را در خیال خود نمی پروراند، به همین جهت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:

«اِنَّما مثل المرأة الصالحة مثل الغراب الأعصم الذی لا یکاد یقدر علیه»(1)

بدرستی که زن وارسته و محجبه و با عفت، مانند کلاغ(2) اعصم است که هرگز قدرت و توانایی تسلط بر او نیست. برنابراین پوشش دینی نه تنها بند و حصار و مایه ی محدودیت نیست، بلکه نشانه ی حرمت و حیثیت زن و موجب مصونیت او است.

قرآن کریم وقتی که درباره ی حجاب سخن می گوید می فرماید: «حجاب عبارت از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن برای زن که نامحرمان او را از دید حیوانی ننگرند. لذا نظر کردن به زنان غیر مسلمان را، بدون قصد تباهی جایز می داند و علت آن این است که زنان غیر مسلمان از این حرمت بی بهره اند حجاب و عفت زن، زینتی است که به او زیبایی اخلاقی و جاذبه ی ظاهری و شخصیت و ابهت معنوی عطا می کند که نه تنها جنبه ی حیوانیت و شهوت مردان جامعه و جوانان هوس ران را تحریک نمی کند. بلکه انسانیت و فطرت

ص: 269


1- . وسائل الشیعه، ج 14، ص 22
2- . آهو و بز کوهی که یک یا هر دو دستش سفید باشد، و زاغ که منقار و پاهایش سرخ باشد، فرهنگ عمید

ملکوتی آنان را تحریک می سازد و عقل های خفته ی آنان را بیدار می نماید، زیرا با اولین برخورد، انسانیت و عظمت و وقار او را می بیند.

اساساً نمایش جنبه ی انسانیت انسان، محرک انسانیت، بیدار کننده ی عقول و شکوفا کننده ی استعداهای دیگران است و نشان دادن بُعد حیوانیت انسان، محرک حیوانیت و مشتعل کندنه ی شهوات و فربه کردن غرایز خود و دیگران است.

از این رو بانویی که هتک حرمت خویش را روا و به خود آرایی و خودنمایی در جامعه و مجالس عممی می پردازند، اول چیزی که دیگران چه پاکان و چه منحرفان، در اولین و هوس انگیز آنان و لذایذ شهوانی است، لذا جنبه ی حیوانیت و شهوت مردان نیز تحریک می گردد و چون چنین زیانی نزد مردان بوالهوس حرمت و احترامی ندارند، با جرأت متعرض و مزاحم آنان می شوند.

زیرا رفتار و گفتار و حرکات با پوشش و آرایش غیر عفیفانه ی آنان به منزله ی چراغ سبزی است که آنان را به سوی خود و ایجاد مزاحمت، دعوت می نمایند، به همین جهت مزاحمان به هنگام انتقاد از آن ها می گویند:

اگر خودشان نمی خواستند این چنین بیرون نمی آمدند جای شگفتی است که چگونه این زنان از اطاعت خدای سبحان، درباره ی حجاب و عفاف با آن فواید فراوانش سرباز می زنند. و راضی می شوند که بسان کودکان خود را مکلف به حکم حجاب ندانند؟ در حالی که فواید و برکات آن، عابد خود و نسل شان خواهد بود. نتیجه ی سخنان حکمت آمیز قرآن، در حریم های عفاف این است که یک بانوی مسلمان باید، لباس شرم و حیا را از خود دور نکرده و همواره می بایست که تمام اعمال، حرکات، و سخنان، نگاه ها و پوشش های او براساس معروف و شیوه ی عفیفانه باشد، نه براساس منکر و روش خودخواهانه، و از کارهای هیجان برانگیز و تحریک زا و طمع پرور دوری جوید و روابط ضروری او با مرد نامحرم با کمال احتیاط صورت گیرد. اصولاً زن و مرد و زین از رفتارهای ناهنجار و پوشش های آسیب زا، اجتناب می ورزند. همه ی این دستورهای آسمانی به این منظور است، که از عوامل مهیج دوری شود. تا شرف و انسانیت و محبوبیت زنان و مردان حفظ شده و هدف آفرینش به دست فراموشی سپرده نشود.

بنابراین از مجموع آیات، روایات، حکم عقل، و سیره ی عملی، ثابت می شود که، حجاب، تکلیف شرعی و حکم الهی است. و بی توجه و بی تفاوت و بی اعتناء و تجری و جسارت به حکم الهی، خسر الدنیا و الآخرت است، و در پیشگاه خداوند و محکمه ی عدل الهی، جواب گو و پاسخ گو خواهد بود، و جوابی به غیر از رسوایی و خذلان و خواری و در نتیجه عذاب و کیفر، چیز دیگری نخواهد داشت، مگر این که توبه کند و برگردد و از خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پوزش طلب کند، و السلام علی من اتبع الهدی

ص: 270

43-عفاف و جمال باطنی

معنای عفت از لغت باز ایستادن از حرام. پارسایی کردن پرهیزکاری، پارسایی، پاک دامنی، ترک شهوت. در کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، گوید: به معنی خودداری از حرام و به اضافه ی آن، خودداری از درخواست از مردم، لسان العرب ابن منظور، و به بیان واضح تر «عفت به دست آوردن حالتی برای نفس است که از فایق آمدن شهوت بر آن مانع شود، مفردات راغب اصفهانی، مبنای عفت، هم ظاهراً خود عقل آدمی است که امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرموده است عاقل عفت پیشه می کند غررالحکم حدیث 7646 عَفَّ عَفاً و عِفّةً و عَفافاً و عَفافَةً و تَعَفَّف از کارهای حرام و زشت خودداری کرد. پارسائی پیشه کرد. عَفَّ عن کذا، از چیزی خود را باز داشت. عَفیف و عَفّ، پارسا، پاکدامنی، عفیف، پرهیزکار، اَعِفَّةَ و اَعِفّاء و عَفّون ج در قرآن: 4 مورد آمده است، آیه ی 6 سوره ی نباء، آیه ی 33 سوره ی نور، آیه ی 60 سوره ی نور، آیه ی 273 سوره ی بقره. اما معنای اصطلاحی معنای بسیار خوبی که برای عفاف شده است قناعت است، از امام علی (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: ثمره ای عفت قناعت می باشد. غرر الحکم حدیث 4637

در حقیقت زن با عفت خود می خواهد بگوید به همان حریمی که در قالب ناموسی در جمیع خانواده و فامیل شکل داده، قانع است، و نمی خواهد از حریم بگذرد. عفاف و جمال باطنی. عفت، ملکه ای نفسانی و صفت راسخ در جان انسان است که، با تعدیل و کنترل قوه ی شهوت از افراط و تفریط حاصل می شود. یعنی عفت آن است که شهوت به معنای وسیع آن تحت فرمان عقل و وحی باشد و انسان عفیف فردی است که از اسارت رذایل و خواسته های نامشروع قوه ی شهوانی آزاد و رها باشد.

عفت و فضایل اخلاقی زن بهترین ابزاری است که در سایه ی آن می توان قلب همسر خود را برای همیشه تسخیر کرده و بر آن حکومت کند. چه این عفت و حیاء که، حجاب و پوشش کامل اسلامی جلوه ی از ان می باشد. و سایر صفات و ارزش های نیک، زیبایی های روحی و معنوی هستند که جهان را زیبا و حقایق را آن چنان که هست به انسان نشان می دهند و سیمای آدمی را درخشان، با نشاط و جذاب و سیرت را نورانی و لطیف و روابط را سالم و انسانی و گوارا می سازند.

هر زن و مردی به طور فطری خواهان زینت های باطنی است و کسانی را که آراسته به آن ها باشند دوست می دارد و از ابتذال [بسیار صرف کردن چیزی، بکار بردن و کهنه کردن چیزی، خوار کردن، بی قدری و پستی و کهنگی]، بی عفتی و رذایل اخلاقی متنفر است، لذا برترین جاذبه ها و زیبایی های زن جمال روحی و عفاف و وقار و حجاب او است که شالوده ی عشق راستین بوده و قلب مرد را تسخیر و مجذوب جمال ملکوتی خویش می سازد و او را به سوی خود و خواسته های معقول و مشروع خویش می کشاند و به تکریم و احترام در برابر خود وامی دارد به قول «ویکتور هوگو»

ص: 271

«اصولاً زن عفیف، زیبا و دل پسند است. وجاهت توأم با وقار و عفت، به زن قدرتی می دهد که قوی ترین مردان را یارای مقاومت در برابر او نیست، بلکه آن ها را به خضوع و تعظیم در مقابل خویش وادار می سازد.(1)

بنابراین جاذبه ی صفات جاذبه ترین سلاح ها هست که اولاً قلب های زنده و پویا را شکار کرده و روابط را در خانواده و جامعه سالم می گرداند و افراد و فرزندان در سایه ی آن تربیت می شوند. به همین جهت زیر بنای عشق و محبت واقعی میان زن و شوهر که همانا جمال باطنی است از مهم ترین عوامل استحکام بنیان خانواده و بهترین وسیله برای تربیت نسل خِردورز و با عاطفه است. زیبایی های باطنی هم چنین، زشتی ظاهر و صورت را تحت الشعاع قرار می دهد و یا آن را پوشانده و جبران می کند. اما زیبایی های ظاهری هیچ گاه نمی تواند زشتی باطنی را پنهان سازند. بلکه با سیرت قبیح و صفات ناستوده جاذبه ی جمال صورت را تحت تأثیر قرار می دهد و آن را ناکارآمد کرده و به زشتی و تنفر تبدیل می کند. لذا جوانان با فضیلت از ازدواج با زنان زیبا روی، خودنما و بی بند و بار دوری جسته و آنان را فاقد جمال روحی، عفت و منزلت حقیقی می دانند. افزون بر این که زیبایی ظاهری و بدنی ماندگار نبوده و با حادثه ای از میان می رود و با مرگ هم با خاک یکسان می شود و به قول شاعر:

به مالت نبال که به شبی بسته است

به حُسنت نناز که به تبی بسته است

اما جمال روحی فناپذیر نیست و نه تنها حیات طیبه انسانی در دنیا براساس آن به دست می آید. بلکه در آخرت و برزخ تنها سرمایه ی عظیمی است که نجات بخش انسان می شود.

«یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ» آیه ی 88 سوره ی شعراء

«إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» آیه ی 89 سوره ی شعراء

«روزی که [آخرت] مال و فرزندان سودمند به حال انسان نیست مگر کسی که با قلب سالم و پاک از رذایل و آلودگی ها به پیشگاه خداوند بیاید» به خاطر برتری جمال سیرت است که حضرت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرمایند:

«زینة البواطن أجمل من زینة الظواهر»(2)

ص: 272


1- . سیمای زنان، ص 57
2- . غرر الحکم و دررالکلم عبدالواحد آمدن ج 1، ص 387

زینت باطن ها از زینت و آرایش ظاهر زیباتر است. عفاف حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز دارای ویژگی ارزشمند «عفاف» بود. از این رو آن حضرت ملقب به «عفیفه» شد.(1)

و برخوردار از زیبایی و جمال باطنی گردید.

1- مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ.(2)

1- امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: پاداش مجاهد شهید در راه خدا بزرگ تر از پاداش عفیف، پاکدامنی نیست که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمی گردد. همانا عفیف پاکدامنی، فرشته ای از فرشته ها است.

2- از نجم روایت شده که امام باقر (علیه السلام) به من فرمدند: ای نجم، همگی شما در بهشت با مایید. جز آن که چه زشت است، یکی از شما با پرده ای دریده و بی آبرو، وارد بهشت شود. راوی گوید: عرض کردم: قربانت گردم. چنین چیزی ممکن است؟ فرمود: آری، اگر فَرج و شکم خود را حفظ نکرده باشد [این گونه است](3)

44-بهره مندی از کمال انسانی

از ویژگی های در خور ستایش حضرت خدیجه (علیها السلام) اوج گرفتن او در مسیر خودسازی و شکوفایی و نیل به کمال و جمال انسانی تحت توجهات معنویی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آن حضرت که جز بر اساس میزان حق سخن نمی گوید و امتیازی بدون حساب نمی بخشد.

در توصیف حضرت خدیجه (علیها السلام) فرمود:

«الکُمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الا اربعة آسیةٌ امرأة فرعون و مریم ابنة عمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمه بنت محمد»(4) از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند. ولی از میان زنان جز چهار زن کسی به مرحله ی کمال نرسیده است، مریم و آسیه همسر فرعون و خدیجه دختر خویلد، و فاطمه دختر محمد.

عایشه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که آن حضرت فرمود: «کانت من أحسن النساء جمالاً و اکملهن عقلاً و أتمهن رأیاً و اکثرهن عفة و دنیاً و حیاءً و مروةً و مالاً»

«او (حضرت خدیجه (علیها السلام)) در زیبایی یکی از نیکوترین زنان، و در خردورزی یکی از کامل ترین زنان و در فرزانگی یکی از داناترین زنان و نیز یکی از عفیف ترین، متدین ترین با حیاترین، با شخصیت ترین و ثروتمندترین بود»

این سخنان صریح و بی شائبه از زبان مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به خوبی می رساند که حضرت خدیجه (علیها السلام) از چه موقعیت ممتازی در نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و از چه شخصیت والایی، در مقایسه با دیگران برخوردار بوده است.

ص: 273


1- . بحارالانوار، ج 16، ص 69
2- . نهج البلاغه، حکمت 474
3- . بحار، ج 71، ص 270
4- . مجمع البیان، ج 10 ص 680، سابقا گذشت

«تقی الدین احمد مقریزی» تاریخ نویس، قرن نهم هجری، در کتاب خویش که آن را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تقدیم نموده است، در توصیف حضرت خدیجه (علیها السلام) می نویسد:

«مناقبها جمة، و هی ممّن کمل من النساء. کانت عاقلة جلیلة دیّنة مصونة کریمة. من اهل الجنة، و کان یثنی علیها، و یفضّلها علی سائر امّهات المؤمنین و یبالغ فی تعظیمها»(1)

حضرت ابوطالب (علیه السلام)، در عصر جاهلیت، حضرت خدیجه (علیها السلام) را چنین توصیف نمود. «أن خدیجة امرأة کاملة میمونة فاضلة تخشی العار و تحذر الشنار»(2)

همانا خدیجه (علیها السلام) بانویی کامل و پرمیمنت و فاضل است که ساحتش از هرگونه تنگ و عار، دور و او آبرومند است.

از حادیث شیعه و اخبار عامه (سنی ها) معلوم می شود که خدیجه (علیها السلام)، در علم و اطلاع به کتب راویه ای معروف بوده و از زنان قریش علاوه بر کثرت اموال و ضیاع و عقار (متاع و اسباب خانه، خانه، ملک، آب و زمین زراعتی، عقارات جمع)

و تجاراتی که داشت، او را ملکه ی بطحا می گفتند، به عقل و کیاست مزیت تامه داشته و در آن زمان او را طاهره ی مبارکه و سیده ی نسوان می گفتند. بلکه از کسانی بود که انتظار قدوم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می کشید و همیشه از ورقه و از علمای دیگر، از علائم نبوت، استفسار می نمود. و چون خدمت آن بزرگوار رسید، اول از مهر نبوت پرسید و ان را زیارت کرد و اشعار فصیحه ای در مدح حضرت گفت که کاشف از علم و ادب و کمال محبت او، بآن شمس و خورشید آل عبدالمطلب می باشد. و در همان روزی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث گردید. حضرت خدیجه (علیها السلام) بایشان ایمان آورد و در نهج البلاغه آمده است. و قال (علیه السلام): ثم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجة و انا ثالثهما اری نور الوحی و الرسالة و اسم ریح البنوة و لقد سمعت رنته الشیطان حین نزل الوحی علیه. فقلت: یا رسول الله ما هذه الرنة؟ فقال: هذا الشیطان قد آیس ان یعید.(3)

در این جمله، امیر المؤمنین (علیه السلام) می فرماید: در تمامت حجاز و غیر آن خانه ای نبود که در او از اسلام اثری باشد، مگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه ی کبری (علیها السلام) و من سومی ایشان بودم که نور وحی و رسالت را می دیدم و رائحه ی نبوت را استشمام می کردم و هر آینه ناله ای به گوشم رسید حین نزول الوحی عرض کردم: یا رسول الله این چه ناله، ورنه ای است؟ فرمود: شیطان است که مأیوس شد که دیگر کسی او را پرستش کند [و از وی پیروی کند] بالجمله خدیجه ی کبری (علیها السلام) افضل امهات مؤمنین و اول المسلمین اسلاماً، و اقدمهم ایماناً و أشرفهم نسباً و اکرمهم شرفا هر کس به کتب عامه (سنی ها) نظر کند، می داند که سنی ها، در فضل و منقبت عایشه چه قدر اخبار نقل کرده اند [گزاف

ص: 274


1- . ریاحین الشریعة فی احوال النساء الشیعة، ج 2، ص 204
2- . امتاع الاسماع بما للبنی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تقی الدین احمد مقریزی، ج 6، ص 24، پاورقی
3- . بحارالانوار، ج 18، ص 223، نقل از نهج البلاغه

گویی] مع ذلک ام المؤمنین خدیجه (علیها السلام) را بر عایشه تفضیل داده اند. و خود عایشه، اخباری در مناقب، ام المؤمنین خدیجه ی کبری (علیها السلام) ذکر کرده است. و چرا چنین نباشد و هی المرئة الجلیلة النبیلة الأصیلة العقیلة الکاملة العاقلة الباذلة العالمة الفاضلة العابدة الزاهدة المجاهدة الحازمة و الحبیبة لله و لرسوله و لولیه المختاره من النساء و الصفیة البیضاء، حلیلة الرسول ام البتول، صفوة النسوة الظاهرات، و سیدة العفائف المطهرات، درة الصدف و اصل العزّ و المجد و الشرف السابقة فی جمیع الخیرات

خلاصه خدیجه ی کبری (علیها السلام) اول زنی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق نموده و اول زنی است که در مکه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز جماعت خوانده و اول زنی است که ایمان را در مکه اظهار نمود. در میان مشرکین خون خوار و اول زنی است که دشمن را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دفع می نمود و اول زنی است که تمام اموال خود را بر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشید. و اول زنی است که در اسلام، ایمانش به درجه ی کمال رسیده و اول زنی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را اختیار نمود. در خصائص فاطمیه می فرماید: الحق جناب خدیجه ی کبری (سلام الله علیها) در بذل همت و اهتمام به خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اسلام کاری نکرد که به توان وصف نمود. بلکه بیان از شرح آن عاجز است و قاصر.

باتفاق فریقین، ام المؤمنین (علیها السلام) افضل همه ی زوجات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است

شیخ حر عاملی در منظومه اش گوید:

1- زوجاته خدیجة و فضلها

ابان عند قولها و فعلها

2- بنت خویلد الفتی المکرم

الماجد المؤید المعظم

3- لها من الجنة بیت من قصب

لاصخب فیه ولالها نصب

4- و هذه صورة لفظ الخبر

عن النبی المصطفی المطهر

و از مفاخر و مناقب. ام المؤمنین (علیها السلام) آن چه بر غالب خواص و عوام مخفی است قبول ولایت جناب امیر المؤمنین علی (علیه السلام) است و امامت اولاد امجاد او است با این که، آن وقت مکلف نبود به قبول ولایت، یعنی این تکلیف پس از حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرض واجب بوده، ولی آن مخدره در زمان ولادت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) از مامت ائمه ی اطهار (سلام الله علیها). از فرزند خود شنیده بود و این مطلب خاطر نشانش بود و قدر و مقام امیر المؤمنین (علیه السلام) را دانسته و پیوسته در انجام این امر و انجاح [بر آوردن حاجت] این مقصود سعی و جدی بلیغ داشت.

ص: 275

مرحوم علامه مجلسی (ره) در جلد ششم بحار روایت می کند که روزی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خدیجه (علیها السلام) را خواست و در کنار خود نشانید و فرمود: این جبرئیل است و می گوید: از برای اسلام شروطی است.

اول: اقرار به یگانگی خداوند متعال

دوم: اقرار به رسالت رسولان

سوم: اطاعت اولی الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او. یکایک با برائت از اعدای ایشان به همین ترتیب پس خدیجه (علیها السلام) به همه ی آن ها اقرار و اعتراف نمود و تصدیق واحد واحد فرمود. بخصوص امیر المؤمنین علی (علیه السلام) که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هومولاک و مولی المؤمنین و امامهم بعدی یعنی علی (علیه السلام) مولای تو و مولای مؤمنان و بعد از من. امام ایشان است. و از خدیجه (علیها السلام) آن جناب و بیعت محکمه نمود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یک یک از اصول و فروع دین راحتی آداب وضو گرفتن و آداب نماز و روزه و حج و جهاد و بر والدین و صله ی رحم و واجبات و محرمات همه را ذکر نمود، پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست خود را بر بالای دست امیر المؤمنین علی (علیه السلام) نهاد و حضرت خدیجه (علیها السلام) دست خود را بالای دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نهاد بدین نهج و راه با امیر المؤمنین (علیه السلام) بیعت کرد.(1)

این خلاصه ی روایت بود و گرنه حدیث مفصل است و این است یعنی ما کمل من النساء الا اربعة بنت مزاحم بنت عمران، خدیجة بنت خویلد فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و از حدیث مشارالیه، ظاهر می شود که آن مخدره به تمام اصول دین و احکامی که در آن نازل شده فرداً فرد، ایمان آورده و روح تمام اصول و فروع که میزان رد و قبول است، ایمان بامامت آن بزرگوار است. با اینکه حضرت خدیجه (علیها السلام) در آن وقت، مکلف بامر امامت نبوده ولی این مقام مخصوص است از برای کملین و اولیاء کاملین از این خانواده، اگرچه مرتبه ی ولایت مؤخر است لیکن در هر وقت و زمان، برای خواهی ایشان، حتم و فرض است. و آن در ایمان شرط کمال و بدون ولایت این شریعت، قالبی بی روح و کلامی بی معنی می نماید و لهذا در یوم غدیر خم در نصب خلافت جناب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آیه ی شریفه ی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا» سوره ی مائده، آیه ی 3 و آیه ی شریفه ی:

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» آیه ی 67 سوره ی مائده شاهد مدعی است. الحاصل در ذات قدسیه ی جناب خدیجه (علیها السلام) ودایع نفسیه و ذخایری شریفه بود که در آن زمان بین اهل زمین و اهل آسمان، انحصار داشت و اعظم آن ها، گوهر گران بهای ولایت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) بوده است. گویا قبل الوقوع بالقوه، ایمان آورده و تصدیق نموده، پس سبقت و قدمت جناب خدیجه (علیها السلام) و ایمان به جمیع مراتب و

ص: 276


1- . این مطلب سابقاً گذشت، به جهت یادآوری در اینجا ذکر شد.

مقامات ایمان بوده و این قسم از ایمان برای مردم میسر نبوده و مسأله ی امامت امری مخفی و پنهان بر ابناء آن زمان بوده تا روز غدیر خم، که پرده برداشته شد و در احترام و تجلیل خدیجه ی طاهره (علیها السلام) همین بس که تا حیات داشت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ زنی اختیار نکرد و در مدت این بیست و چهار سال و یک ماه با وجود خدیجه (علیها السلام) با احدی از زنان دنیا، رغبت ننمود، و چگونه چنین نباشد. و هی امیرة عشیرتها و سیدة قومها و وزیرة صدق لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کأنها از کثرت اغنام وحشم و ضیاع و عقار و املاک و قری و مال التجارة و عبید و اماء و مستقلات و جواهر غالیة و وجوه نقدیه، ملکه بین حجازات و اطراف آن بوده. و تمام آن را بدون [مشک و گمان و شائبه] با کمال منت در راه آن جناب بذل نمود، خصوصاً در آن سه سال که آن بزرگوار در شعب مکه، با بنی هاشم بود. مصادف ایشان در عهده ام المؤمنین (علیها السلام) بود و ابوالعاص بن ربیع داماد خدیجه (علیها السلام) شترها را می آورد و گندم و خرما بار می کرد و به بنی هاشم می رسانید. پس ام المؤمنین (علیها السلام) به مال و جان با دل و زبان، ایمان به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد.

بلی شمشیر امیر المؤمنین علی (علیه السلام) برابری کرد با مال او، و اگر نه در جهت اسلام و سبقت در ایمان با هم مساوات داشته اند و همین شرف بزرگ بس است که ام المؤمنین (علیها السلام) را علاوه بر دختری بزرگوار فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) بدنیا آورد که از وی بر تمام دنیا و آخرت شرافت و کرامت یافت و بر سیدات نسوان، برتری جست. «ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (آیه ی 54 سوره ی مائده)(1)

45-ترس از مقام خدا

یکی از صفات ارزشمند بندگان صالح پروردگار این است که به هر مقدار که به خداوند تقرب پیدا کنند به همان مقدار نیز ترس از خدا پیدا خواهند کرد. پاداش خائفین از خداوند در قرآن کریم 124 مرتبه لفظ و کلمه ی خوف آمده است: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی» آیه ی 40 سوره ی نازعات

«فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی» آیه ی 41 نازعات اما کسی که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد. بهشت جایگاه او است و در آیه ی شریفه دیگر می فرماید: «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» آیه ی 46 سوره ی رحمان برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«من عرضت له فاحشته او شهوة فاجتبها من مخافة الله عزوجل، حرم علیه النار، و آمنه من الفزع الأکبر، و أنجز له ما وعده فی کتابه»(2) اگر کسی عمل زشت بر او روی آورد و یا در گیر شهوت شود. ولی آن شخص به خاطر ترس از خدای بزرگ، از آن عمل زشت و شهوت خطرناک، اجتناب کند (و مرتکب گناه نشود) خداوند،

ص: 277


1- . ریاحین الشریعة، ج 2، ص 207-211.
2- . تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 197 مطالب خوف مفصل را به کتب اخلاقی رجوع شود، مانند جامع السعادات و معراج السعاده و مصباح الشریعة

آتش جهنم را بر او حرام می کند، و او را از احوال دردناک قیامت نجات می دهد و آن چه که در کتابش به او وعده داده است، وفا می کند.

حضرت خدیجه (علیها السلام) و ترس از مقام پروردگار حضرت خدیجه (علیها السلام) به دلیل معرفت بالائی که نسبت به پروردگارش داشت.

خائف از خداوند بود. و تا آخرین روز از دوران زندگی خود خوف از خالق یکتا داشت و در آن لحظه ای آخر عمرش نیز برای این که گرفتار وحشت و ترس مراحل خوفناک، پس از مرگ نشود، توسط دخترش حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) از همسر گرامیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواست که او را در پیراهنی که به تن می کرد. و وحی بر او نازل می شد، کفن کند.(1)

1- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)

مَن خافَ الله خَوَّفَ اللهُ مِنهُ کُلَّ شیءٍ

هر که از خدا ترسد، خدا همه چیز را از او بترساند.

نهج الفصاحه ص 190، شماره ی 984

2- امام صادق (علیه السلام) فرمودند: در وصیت لقمان به فرزندش این بود که از خدا بترس، حقیقت ترس را، که اگر به اندازه ی ثقلین خوبی آورده باش، هر آینه تو را عذاب خواهد کرد.

و به (لطف و رحمت) خدا امید و اربابش که اگر به اندازه ی جن و انس، گناه کرده باش تو را رحم خواهد کرد.

3- امام صادق (علیه السلام) فرمودند: کسی که خدا را شناخت از او می ترسد و کسی که از خدا ترسید، نفس خود را در دنیا به تعب و رنج می افکند.(2)

4- راوی می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: یک عده ای و قومی هستند که گناه می کنند و می گویند ما به خدا امیدواریم، و تا دم مرگ کارشان همین است این ها چگونه مردمی اند؟ فرمودند بلی این قوم در آرزوهای خود باقی می مانند [آرزوهای باطل و فاسد] این ها دروغ می گویند، کسی که به چیزی آرزو دارد او را می طلبد، و کسی که از چیزی می ترسد، از او فرار خواهد کرد.(3)

5- از امیر المؤمنین (علیه السلام) سؤال شد کدام مردمی نزد خدای عزوجل بهتر است؟ فرمود: أخوفهم لله و أعملهم بالتقوی و أزهدهم فی الدنیا. فرمودند: آنان که عامل ترین با تقوی و با ترس ترین آنان برای خدا و زاهدترین آنان، در دنیا باشند.(4)

ص: 278


1- . شجره ی طوبی، محمد مهدی حائری مازندرانی، ج 2، ص 235 الانوار الساطعه من الغراء الطاهرة، غالب سیلاوی، ص 337
2- . بحار، ج 67، ص 356
3- . بحار، ج 67، ص 357
4- . بحار، ج 67، ص 378

46-حضرت خدیجه (علیها السلام) سمبل عزت و آزادگی

حضرت خدیجه (علیها السلام) در آراستگی به عزت و آزادگی در مکه و حجاز شهره ی آفاق بود. مرحوم محدث قمی در کتاب سفینة البحار، در این باره می نویسد: خدیجه (علیها السلام) آن بانوی ارجمند از تبار پیامبران بود. زن اندیشمندی که افتخار خود را در پیوند با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دانست و برای رسیدن به این هدف، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد. او زنی بود ثروتمند، طاهره و پاک منش. پناه و امید زنان و دختران محروم و ستم دیده جامعه، دانشمندان و صاحب فضیلت و قباحت و کمال که در پاکی و پروا و عزت و آزادگی شهری مکه و حجاز بود.

او با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیمان ازدواج بست، پیوندی خدایی و سرشار از صفا و اخلاص و حرمت گذاری به حقوق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و براساس مهر و عشق، به گونه ای که پس از رحلت او پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز او را از یاد نبرد و همسری را از نظر شکوه و مقام و آگاهی و منش با او در خور مقایسه ندید، او می فرمود: خدیجه (علیها السلام) زنی بود که پیش از همه ی زنان گیتی و جهان، به من ایمان آورد، و همه ی امکانات خود را در راه حفظ اسلام و مسلمانان و در راه آزادی و آزادگی نثار کرد. و زمانی با من کنار آمد. و به همراهی ام پرداخت که همه از من گسسته بودند. او در خانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرزندانی آورد که همه ی آن ها در حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفتند. جز فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) که کم سن ترین فرزندان او بود و برابر اسناد تاریخی و روایی، به هنگام رحلت مادر، کودکی پنج ساله بود. آن زن بزرگ منش، چنان ثروت و دارایی خود را در را ه خدا و عزت و آزادگی بشر. هزینه کرد که به هنگام رحلت، یک جامه برای آخرت هم نداشت.

آری، خدیجه (علیها السلام) در بینش و آگاهی، ژرف و عمیق نگری و آینده بینی، ایمان و اخلاص و منش و اخلاق انسانی، به گونه ای رشد یافته و مترقی و آزاد بود، که نه تنها مدال پیشتازی و پیش گامی در حق گرایی و حق پذیری و پاک منشی و آزادگی را پس از بعثت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در عالم زنان به خود اختصاص داد.(1)

بلکه پیش از بعثت نیز به صورت پیشگام و نمونه و سمبل کمال جویان و آراستگان به عزت و کرامت جلوه نموده بود. او تنها به خودسازی و آراستگی دنیای وجود خویشتن به این ارزش های انسانی بسنده نکرد. بلکه در جهت نجات و رستگاری مردم خویش. آن ها را برای جامعه و دنیای خویش نیز با همه ی وجود می خواست و آزادمنشانه می جست. و درست به همین جهت هم به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد پیوند فکری و فرهنگی و خانوادگی را داد و در این راه از آسایش و آرامش و از مال و جان مایه نهاد و فداکاری ها و قهرمانی های ماندگار و درخشان و وصف ناپذیری نمود.

ص: 279


1- . نهج البلاغه، خطبه ی 192

او در راه بنیاد آزادی و معنوی و گسترش فرهنگ عزت و آزادگی، به مخاطره افتاد و رنج تبعید و محاصره را به جان پذیرفت. و بسان سرو بر افراشته و مقاوم در برابر توفان تاریک اندیشی و ددمنشی و زورمداری و تعصب کورانه، تنها سر فرود نیاورد که خم هم به ابرو نیاورد و با این شکوه و عظمت، بخش حساس از گستره ی قلب نازنین و تسخیر ناپذیر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای همیشه تسخیر نمود.

کانَ النَّبِّیُ و یَثنی عَلَیه و یُفَضِّلُها عَلی سائِرِ اُمَّهاتِ المُؤمنینَ.(1)

او در پرتو همین ویژگی ها، مهر و رحمت آفریدگارش را به گونه ای به سوی خود جلب نمود، که خدا به وجود ارجمند و منش تابناک و اخلاق و رفتار درخشان او بر فرشتگان مباهات کرد و به فرشته ی وحی فرمان داد که سلام خدا را بر آن سمبل عزت و آزادگی، نثار کند و بهشت زیبا و پر نعمت خدا و خشنودی او را به او نوید دهد.(2)

او هم در ارزش های فکری و معنوی آبشار انفاق و بخشش بود و هم در ارزش های مادی به محرومان. او در پرتو مهر خدا و مدیریت توانمند اقتصادی و بر اثر تلاش خستگی ناپذیرش، از ثروتمندان بزرگ روزگارش بود. ثروت هنگفت او به گونه ای بود که کاروان های متعددی کالای تجاری او را در پایتخت های منطقه جا به جا می کرد و با هر رفت و آمد به شام، یمن، ایران، مصر و... بر ثروت و اعتبار او می افزود. سرایی بزرگ و پر شکوه داشت که می توانست مردم شهر را در آن جا پذیرایی کند، و در کنار آن مهمان خانه ای برای محرومان فراهم کرده بود تا هم از آنان پذیرایی شود و هم گره گشایی، بر فراز خانه اش، خیمه ای پر شکوه و سبز رنگ نصب شده بود که وقتی آن جا می نشست. همه ی دروازه های شهر زیر نظرش بود، او این تشکیلات گسترده را با صدها کارگزار اداره می کرد و هر لحظه بر ثروت خود می افزود، اما روح بزرگ و پرشکوهی داشت که تمامی این ثروت را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشید.(3) تا در راه نجات محرومان، سیر کردن گرسنگان پناه دادن به یتیمان و گسترش عدالت و آزادی هزینه کند. و این بخشش او به گونه ای خالصانه بود که خدا آن را گرامی و عزیز داشت و فرشته ی وحی فرود آمد و کار بزرگ او را در ردیف مواهب بزرگ خدا به بنده ی برگزیده اش محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) برشمرد. این بخشش بزرگ این بانوی بزرگوار، به پیشوای آزادی امکان داد تا وام وامداران را بدهد. تهی دستان را نجات بخشد، بی پناهان را پناه و یتیمان را پرستاری کند. مهاجران را به امکانات هجرت مجهز سازد، کسانی را که ثروت و امکاناتشان از سوی استبداد مصادره می گردد. یاری رساند، به کمک آن بخشش بزرگ، زندگی خود و خاندانش را در هجرت، اداره نماید و بتواند صله ی رحم و در راه های شایسته هزینه کند.

قرآن هم درباره عزت [عزیز شدن گرامی شدن، ارجمند شدن با ارج، با ارزش، گرانبها، صاحب قدرت و قیمت عزیز و گرامی، بزرگوار، مقابل خواری]

ص: 280


1- . سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج 2، ص 110
2- . سفینة البحار، ج 1، ص 379
3- . این را عزت می گویند و چه عزتی با شرافت و با سرافراز

در قرآن کریم کلمه ی عزیز [که به معنای شریف گرامی، گرانمایه، ارجمند، بزرگوار 120 مورد آمده است]

«فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا» آیه ی 139 سوره ی نساء

یقیناً همه ی عزت و قدرت فقط برای خداست

«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ...» آیه ی 8 سوره ی منافقون.

و نیرومندی و اقتدار برای خدا و پیامبر و مؤمنان است.

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ان الله یقول: کل یوم، اَنا ربکم العزیز، فمن اراد عزّ الدارین فلیطع العزیز.(1)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: خدای متعال هر روز می فرماید، من پروردگار با عزت قدرت و نیرومند شمایم. پس کسی که هم دنیا را می خواهد (برای آخرتش به عنوان وسیله) و هم آخرت را پس عزیز را اطاعت کند.

در روایت دیگر از امام صادق (علیه السلام) آمده است که اِنَّ الله عزوجل فوض الیَ المؤمن اُمورَهُ کُلَّها و لَم یُفوِّض اِلیهِ اَن یُذِلَّ نَفسَهُ. اَلَم یَرَ [اَلَم تسمع] قولَ الله عزوجل هاهُنا «وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَ المؤمن یَنبغی لَهُ اَن یَکونَ عزیزاً و لا یَکونَ ذَلیلاً.(2)

می فرماید:

خداوند همه ی کارهای مؤمن را به او واگذار کرده جز این که به او اجازه نداده است خود را ذلیل و خوار کند. مگر نمی بینی یا نشنیدی، خداوند در این باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، سزاوار است، مؤمن همیشه عزیز باشد و ذلیل نباشد.

و در روایت دیگر فرموده است مؤمن عزیز است و ذلیل نخواهد بود. مؤمن از کوه محکم تر و پر صلابت تر است، چرا که کوه را با کلنگ ها ممکن است قطعه قطعه کرد ولی چیزی از دین مؤمن هرگز کنده نمی شود.(3)

زمخشری گوید: مردی به امام حسن مجتبی (علیه السلام) گفت: در وجود تو عظمت است فرمود: خیر، بلکه در وجود من عزت است، خدا چنین فرموده است. کسی دیگر گفت در تو کبر است فرمود خیر. کبر و بزرگی از آن خداوند است بلکه در من عزت است(4)

47-فروتنی و تواضع

ارزش فروتنی

یکی از ویژگی های ارزشمندی که افراد صالح و با ایمان باید دارا باشند، صفت تواضع و فروتنی می باشد.

1- امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند: «التواضع نعمة لایحسد علیها»

فروتنی، نعمت است که به آن حسادت نمی شود. تحف العقول ص 489

ص: 281


1- . تفسیر الدر المنثور، ج 2، ص 666. دار احیاء التُراث العربی
2- . برهان، ج 8، ص 20، کافی ج 5 ص 63 ح 1
3- . کافی، ج 5، ص 63، حدیث 1
4- . برهان، ج 8، ص 21.

2- امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند:

«علیک بالتواضع، خانه من اعظم العبادة»

بر تو باد به فروتنی، زیرا که از بزرگ ترین عبادت ها است. بحار ج 75، ص 119 حدیث 5

3- از امام صادق (علیه السلام) درباره ی فروتنی سؤال کردند که فروتنی چیست؟

حضرت در جواب فرمودک «اَن تعطی الناس من نفسک ما تحب ان یُعطوک مثله». عیون الاخبار، ج 2، ص 50 حدیث 192

با مردم آن گونه رفتار کن که دوست داری مانند آن با تو رفتار کنند.

4- امام صادق (علیه السلام) فرمود:

«التواضع اَن ترضی من المجلس بدون شرفک، و ان تسلم علی من لاقیت، و ان تترک المراء و ان کنت مُحقا، و رأس الخیر التواضع» بحار، ج 75، ص 123، حدیث 20

فروتنی این است که از مجلس به جای کمتر از مقام و موقعیت خود راضی باشی و به هر کس که برخورد کردی، سلام کنی و مشاجره را رها کنی، هر چند که حق با تو باشد و فروتنی در رأس همه ی خوبی ها است.

5- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

«ما تواضع أحد الا رفعه الله»

بحار، ج 75، ص 120، حدیث 7

هیچ کس فروتنی نکرد، مگر این که خداوند او را بالا برد.

6- و فرمود: «ثلاثة لا یزید الله بهن الاخیراً: التواضع لایزید الله به الا ارتفاعاً، و ذل النفس لایزید الله به الا عزاً، و التعفف لا یزید الله به الاغنی»

سه چیز است که خداوند به واسطه ی آن ها جز خوبی نمی افزاید، فروتنی که خداوند به واسطه ی آن جز بر رفعت نمی افزاید.

و ذلت و خواری نفس که خداوند به سبب آن، جز بر عزت نمی افزاید و مناعت نفس که خداوند به سبب آن جز بر بی نیازی نمی افزاید، بحار، ج 75 ص 123، حدیث 22

6- امام صادق (علیه السلام) فرمود:

«ان فی السماء ملکین موکلین بالعباد. فمن تواضع لله رفعاه و من تکبر وَضَعاه» در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده اند پس هر کس که برای خدا فروتنی کند، او را بالا برند، و هر کس که تکبر ورزد او را پست گرداند». کافی، ج 2، ص 112 حدیث 2

7- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«ان التواضعَ لا یزیدُ العَبدَ انَّ اللهَ اَوحی الیَّ اَن تواضَعُوا حتی لا یَفخَرَ اَحدٌ عَلی اَحدٍ و لا یبغی اَحَدٌ علی احد

ص: 282

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند به من وحی فرستاده که فروتنی کنید تا کسی بر کسی افتخار نکند و کسی بر کسی تعدی نکند. نهج الفصاحه شماره 1102، ص 212

8- انَّ التّواضُعَ لا یزیدُ العَبدُ الا رَفعةً فَتَواضَعُوا یَرفَعُکُم اللهُ و اِنَّ العَفوَ لا یزیدُ العَبدَ الا عِزّاً فاعفَوُا یُعزُّکُم اللهُ و انَّ الصَّدقَةَ لا یَزیدُ المالَ الا نماءً فَتَصَدَّقوا یَزیدکُمُ اللهُ. ص 212 شماره ی 1100 و فرمودند: تواضع مایه ی رفعت است تواضیع کنید تا خدا شما را رفعت دهد.

عفو مایه ی عزت است، عفو کنید تا خدا شما را عزت بخشد. صدقه موجب فزونی مالی است، صدقه دهید تا خدا مالتان را زیاد کند.

9- از امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل شده که فرمود: آشناترین مردم به حقوق برادرانش و کوشاترین ایشان به ادای آن حقوق، از بالاترین قدر و مرتبه نزد خداوند برخوردار است.

و هر کس در دنیا برای برادران خود فروتنی کند. نزد خدا در شمار صدیقان و از شیعیان علی خواهد بود.

روزی پدر و پسری از برادران مؤمن امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزد او آمدند، آن حضرت در حضور آن دو برخاست، گرامی شان داشت و در صدر مجلس نشاند، خودش نیز در کنار این دو نشست، دستور داد غذا آوردند. و آن دو نفر از آن غذا خوردند، سپس قبر با طشت و آب ریزی چوبین و حوله ای آمد و امیر المؤمنین علی (علیه السلام) دست او را پس از آن که، از این کار، جلوگیری می کرد و صورتش را خاک می مالید، شست. و سوگندش داد حضرت، که مانند وقتی که دیگری مانند قنبر بر دستش آب می ریخت. دست خود را شست و شو بدهد. آن مرد چنین کرد. حضرت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) سپس آب را به محمد بن حنفیه داد. و فرمود: ای فرزندم اگر فرزند این مرد به تنهایی نزد من بود. باز هم من روی دستش آب می ریختم. ولی خدا اِبا و امتناع دارد. از این که میان پسر و پدر، وقتی هر دو در یک مجلس باشند. تساوی باشد. بلکه پدر بر روی دستان پدر آب می ریزد و پسر بر دست پسر، محمد حنفیه نیز بر دستان پسر آب ریخت. سپس امام حسن عسکری (علیه السلام). فرمود: پس هر که در این خصلت از علی (علیه السلام) پیروی کند. یک شیعه راستین است.(1)

10- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصیت های خود به امیر مؤمنان فرمود: ای علی به خدا سوگند اگر انسان فروتن و متواضع در قعر چاهی باشد. خدا بادی را به سوی او می فرستد تا وی را بر فراز نیکان در دولت بَدان قرار بدهد.(2)

1- یکی قطره باران ز ابری چکید

خجل شد چو پهنای دریا بدید

2- که جایی که دریاست، من چیستم؟

ص: 283


1- . تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام)، حدیث 173 تنبیه الخواطر، 2/426 س 10، حلیة الابرار 10/367 ؟؟؟ احتجاج: 2/517 ح 340
2- . بحار، ج 77، ص 53

گر او هست، حقا که من نیستم

3- چو خود را به چشم حقارت بدید

صدف در کنارش چو جان پرورید

4- سپهرش به جایی رسانید کار

که شد نامور لؤلؤ شاه وار

5- بلندی از او یافت کاو پست شد

در نیستی کوفت تا هست شد

6- بلندیت باید، تواضع گزیزین

که این بام را نیست سُلَّم جز این(1)

تواضع حضرت خدیجه (علیها السلام)

حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز اهل تواضع و فروتنی بود و با این که ثروت زیادی داشت. ثروت او موجب تکبر و غرور او نشد و در مراسم عقد ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز پس از اِحراء عقد توسط حضرت ابوطالب (علیه السلام) چهره ای از تواضع خود را که تاریخ به خاطر ندارد، به نمایش گذاشت و با این که از ثروتمندترین مردم قریش بود. ولی در عین حال خود را کنیز و مملوک همسرش که تهی دست بود، معرفی کرد. و خطاب به او عرضه داشت. «الی بیتک، فیتی بیتک، و انا جاریتک»(2) بفرما به خانه ی خودت، خانه ی من، خانه ی تو است و من کنیز تو هستم

48-شجاعت و شهامت

حضرت خدیجه (علیها السلام) نمونه ی بارز شجاعت و سمبل شهامت بود. اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر تاریک اندیشی و استبداد و انحصار ایستاد و مسیر نکبت بار تاریخ را تغییر داد. و در برابر تهدید و ارعاب و تطمیع و شگردهای رنگارنگ [شگرد، روشن، طریقه، فن و طرز عمل] آنان، استوار و پرشهامت خروشید که: به خدای سوگند، اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند. «یا عَمّاهُ واللهِ لَو وَضَعوا الشَّمسَ فی یمینی و القَمَر فی شِمالی علی اَن اَتروکَ هذا الامر حتی یُظهِرَهُ اللهُ اَو اَهلِکُ فیه ما تَرَکتُهُ»(3) و اگر علی (علیه السلام) جان بر کف و پرشهامت، از «یوم الدار» تا «لیله الهجرة» بدر، اُحد، خندق و حُنین، همه جا سایه به سایه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قهرمانانه. از آزادی و حقوق بشر دفاع کرد و نترسید و نهراسید و بیمی به دل راه نداد. حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز همراه و همپای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در گذر زمان پیش رفت، دردها، و رنج ها را شهامت مندانه به جان خرید و پایداری ورزید و شجاعانه ایستادگی نمود و از روز آشنایی با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تا بعثت

ص: 284


1- . بوستان سعدی
2- . بحار، ج 1، ص 16، ص 4
3- . سیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم) ابومنذر بن هشام کلبی، ج 1 ص 265.

و از بعثت تا گرایش به اسلام از آغاز مخالفت زورمداران با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیام او، تا اوج فشار و ددمنشی دشمن و تا محاصره ی همه جانبه و تبعید به دره های مکه همیشه و همه جا از مال و جان و اعتبار مایه گذاشت. و از پشتیبانی نهضت و پیشوای آن دریغ نورزید. و در این راه از پای ننشست و لحظه ای از برق شمشیرها نهراسید و با همه وجود، نشان داد که در راه حق و عدالت خالصانه و روشن گرانه و شهامت مندانه، در برابر بیداد می ایستد و از سرزنش، هیچ سرزنش کننه ی فریب کار و ستم پیشه ای نیز نمی هراسید. «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» سوره ی مائده، آیه ی 54

به نمونه ی از جلوه های شهامت و فداکاری اش در انتخاب راه زندگی و گرایش به حق و عدالت و حمایت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره می کنیم:

در آغازین ماه های اعلام بعثت و دعوت از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مردی از یمن وارد مکه شد تا در مورد خبرهایی که پیرامون ظهور اسلام و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بود. پژوهش و تحقیق نماید. در دروازه ی شهر به ابوسفیان برخورد رد و از او در مورد روی دادهای جدید پرسید. او گفت: کار جامعه و شهر و دیار

مادر مدار درست خود جریان بود که به ناگاه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به پا خاست و با دعوت خویش خدایان ما را به باد نقد و ناسزا گرفت و دین ما را در بیراهه شمرد و نسل جوان و زنان ما را با افکار خویش تباه ساخت و به نافرمانی کشاند.(1)

آن مرد، آدرس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از ابوسفیان گرفت و برای شنیدن سخن و دعوت آن حضرت، به در خانه ی او و خدیجه (علیها السلام) رفت. اما هنگامی که در زد با صدای دلیرانه و موضع شیر آسای آن بانو شجاع رو به رو گردید. که نگهبانی از جان گرامی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را در آن شرائط، پر خطر و در برابر یورش آدمکشان به عهده گرفته بود.

خدیجه (علیها السلام) یا در زدن آن مرد، پنداشت که او از دشمنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و از مهاجمان است، به همین جهت، بر او خروشید که: «اِذهَب الی عَمَلِکَ ما تَذَرونَ محمداً (صلی الله علیه و آله و سلم) یَأویهِ ظِلَّ بَیتٍ قَد طَردتُموهُ... اِذَهب الی عَمَلِک».(2)

از پی کار خود برو، تا تاریک اندیشان و ظالمان، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را آرام نمی گذارند. تا در خانه اش بیارامد، شما که او را از خود راندید و در برابر منطق و دعوت عادلانه و انسانی و به خشونت و سنگربندی، روی آوردید، دیگر از جان او چه می خواهید؟

ص: 285


1- . سیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 265
2- . بحار، ج 18، ص 98-100، ارشاد شیخ مفید، ص 181-183

آن مرد به آرامی روش ساخت که از دشمنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دعوت او نیست، آن گاه آن بانوی عظما و شجاع پس از مشورت با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه را گشود و او به دیدار آن حضرت شرفیاب گردید و اسلام آورد.(1)

راستی که در وصف تدبیر و شجاعت حضرت خدیجه (علیها السلام) و حمایتش از اسلام و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مردم نو اندیش، چه زیبا و سنجیده گفته اند که: خدیجه (علیها السلام) وزیر راستین اسلام و مشاور خردمند و شجاع پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. و آن حضرت به یاری او و حمایت بی دریغ و شجاعانه اش، بر انبوه مشکلات و موانع چیره می شد. و با مهر و صفای وصف ناپذیر او آرامش خاطر می یافت. «وَ کانَتْ خدیجةُ وزیرةَ صدقٍ عَلی الاسلام، و کانَ رسولُ اللهِ یَسکُن الیها»(2)

1- امام زین العابدین (علیه السلام) در خطبه ی معروف تاریخی و بیداری، در شام در کاخ یزید ملعون چنین می فرماید:

اَیُّها الناسُ! اُعطینا ستّا و فُضِلنا بسبعٍ. اَعطِینَا العِلمَ و الحِلمَ و السَّماحَةَ و الفَصاحَةَ و الشَّجاعَةَ و المَحَّةَ فی قُلوبِ المؤمنین... ای مردم خدای تعالی به ما اهل بیت (علیهم السلام) شش خصلت عطا فرموده و به هفت فضیبلت بر دیگران برتری داده است به ما علم، بردباری، فصاحت، شجاعت و محبت در دل های مؤمنین بخشیده است...(3)

2- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):

«اَشجَعُ الناسِ مَن غَلَبَ هَواهُ»

شجاع ترین مردم آن کسی است که بر هوس خویش تسلط آید. نهج الفصاحه ص 429، شماره ی 2284

آری حضرت خدیجه ی کبری (علیها السلام) بر نفس و هوای دل، تسلط داشت، که تمام دارایی خود را صرف دین اسلام و پیشرفت او کرد، و در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد. او هم همه را صرف اسلام و مسلمین و امور دین کرد.

3- امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:

دلیرترین مردم، کسی است که بر هوای خویش غالب آید. بحار، ج 8، ص 76

3- معاویه گفته است شنیدم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به خدا سوگند، ای علی اگر مشرقیان و مغربیان با تو به نبرد و جنگ برخیزند. تو همه ی آنان را می کشید. بحار، ج 33، ص 333

4- امام صادق (علیه السلام) می فرماید: المُؤمنُ اَصلَبُ مِنَ الجَبَلُ یُستَقَلُ مِنهُ و المؤمِن لا یُستَقَلُّ مِن دینه، مؤمن استوارتر است از کوه، چرا که کوه می تواند از کوه چیزی را بکند کم می شود ولی دین مؤمن قابل کندن و گرفتن نیست. جامع السعادات، بحث شجاعت

ص: 286


1- . همان مدرک.
2- . بحار، ج 16، ص 11
3- . مقتل ابو مخنف، ص 400، چاپخانه ی: قلم، انتشارات: بنی الزهراء

49-برخورداری از اخلاق نیک

فضیلت حُسن خُلق

اخلاق خوب در دنیا جمال انسان است و موجب گشایش و سرور در آخرت است.

خُلق: ملکه ای است نفسانی که سبب صدور افعال است به سهولت و بی نیاز از تفکر و تأمل:

«ملکه» نیز کیفیتی است نفسانی که با کندی زایل می شود در برابر آن. «حال» کیفیتی است نفسانی که تند و سریع از بین می رود و زایل می گردد.

سبب پدیدار شدن یک خُلق یا «مزاج» است و یا «عادت» کردن است به انجام دادن یک کار، با فکر و تأمل و یا انجام دادنش با تکلف و صبر بر آن که در این صورت «مَلَکه» است، ملکه به سهولت پدیدار می شود. هر چند مخالفِ مقتضای مزاج و سرشت است.(1)

بوسیله خلق دین صاحبش کامل و موجب قرب بحق می شود، هر نبی و ولی و برگزیده ی خدا دادی اخلاق نیک بوده اند و هر مؤمن باید برای اینکار میزان اعمالش سنگین تر باشد به حُسن اخلاق مزین شود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این چنین بود و از این رو خداوند در قرآن حضرت، آن حضرت را به این ویژگی ارزشمند توصیف نموده و می فرماید:

«وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» آیه ی 4 سوره ی قلم

در حقیقت تو ای پیامبر بر نیکو خُلقی عظیم آراسته ای و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در رابطه ی

1- با فلسفه ی بعثت خود می فرماید:

«اِنّی بُعثت لأتمم مکارم الأخلاق»(2)

من برای تکمیل اخلاق نیک مبعوث شدم.

خوش اخلاقی برترین عمل مؤمن

2- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«اِنّ العبد لیبلغ بحسن خُلقه عظیم درجات الآخرة و شرف المنازل، و انه لضعیف العبادة»(3)

بنده هر چند در عبادت ضعیف باشد، با اخلاق نیکو خود در آخرت به درجات بزرگ و منزلت های والایی، دست می یابد

3- امام صادق (علیه السلام) فرمود:

ص: 287


1- . جامع السعادات
2- . جامع السعادات، ج 1 ص 23
3- . محجة البیضاء، ملامحسن فیض کاشانی، ج 5، ص 93

«ان الله تبارک و تعالی لیعطی العبد من الثواب علی حسن الخلق کما یعطی المجاهد فی سبیل الله بعدوا علیه و یروح» خدای تبارک و تعالی ثوابی را که بر خوش خوبی بنده می د هد، ثواب کسی است که هر صبح و شام در راه خدا جهاد کند. کافی، ج 2، ص 101 – ح 12

4- در روایتی دیگر فرمود:

«ما یقدم المؤمن علی الله عزوجل بسهل الفرائض احب الی الله تعالی من ان بیع الناس بخلقه» کافی، ج 2 ص 100 ح 4

مؤمن بعد از انجام واجبات عملی محبوب تر از خوش اخلاقی با مردم نزد خدای تعالی نمی آورد.

5- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود

«اول ما یوضع فی میزان العبد یوم القیامة حُسن خُلقه» نخستین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال بنده گذاشته می شود، حسن خلق است. قرب الاسناد ص 46

6- و در روایتی دیگر فرمود:

«ما من شی أثقل فی المیزان من خلق حسن»

بحار، ج 71، ص 383 ح 7

در ترازوی اعمال، چیزی سنگین تر از خوی نیک نیست

7- یک اسیر یهودی را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آوردند و به او گفتند: بگو: لا اله الا الله، محمد رسول الله او حاضر نشد که این دو جمله را بگوید و مسلمان شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: گردن او را بزن، حضرت شمشیر را برداشت که گردن او را بزند و امر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را اجرا کند. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: ای رسول خدا، پروردگارت سلام می رساند و می فرماید: «لا تقتله فانه حسن الخُلق سخی فی قومه» او را مکش که حسن خلق دارد و در میان قومش، سخی است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: او را مکش و دست نگه دار. زیرا که جبرئیل (علیه السلام) الان به من خبر داد که این یهودی در میان قبیله ی خود، خوش رفتار و با سخاوت است آن مرد یهودی وقتی که چنین رفتاری را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشاهده کرد. فوراً مسلمان شد و شهادتین (أشهد ان لا اله الا الله و أشهد ان محمداً رسول الله، را بر زبان جاری کرد)

8- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود:

«اَلا أخبرک بأشبهکم بی خُلقاً ؟ قال: بلی یا رسول الله قال أحسنکم خُلقاً أعظم حلماً، و اَبرکم بقرابته و اشدّکم من نفسه انصافاً»

ص: 288

آیا تو را خبر ندهم که اخلاق کدامیک از شما به من شبیه تر است؟ عرض کرد: آری، ای رسول خدا فرمود: آن کسی که از همه ی شما خوش خوتر، بردبارتر و به خویشاوندانش، نیکوکارتر و با انصاف تر باشد. بحار، ج 77، ص 58 ح 3

9- امام صادق (علیه السلام) فرمود:

«انّ البر و حُسن الخُلق یَعمران الدیار، و یزیدان فی ااعمار» بحار، ج 71، ص 395، ح 73 نیکی کردن و خوش خویی، خانه ها را آباد و عُمرها را زیاد می کند.

10- و در روایتی دیگر فرمود:

«الخلق الحسن یمیت الخطیئة کما تمیت الشمس الجلید» خوش خویی، گناه را می گذارد و از بین می برد. هم چنانکه آفتاب یخ را آب می کند و می برد.

11- امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند:

«من حسن خُلقه کثر محبوه، و أنست النفوس به» آن کسی که خویی نیک داشته باشد، دوستانش زیاد شوند و دل ها به او انس و الفت بگیرند. غررالحکم، ح 9131

12- و در روایتی دیگر فرمود: (به نوف)

«حَسن خلقک یخفف الله حسابک»

اخلاق خود را نیکو کردن تا خداوند حسابت را آسان گرداند. امالی شیخ صدوق، ص 174، مجلس 37، روایت 9

13- امام صادق (علیه السلام) فرمود: لقمان حکیم به فرزندش گفت: «فرزندم اگر چیزی نداشتی که با آن به خویشانت رسیدگی کن و به برادرانت، احسان نمایی (دست کم) نیک خویی و خوش رویی خود را از دست مده، زیرا کسی که نیک خو باشد. نیکان، او را دوست می دارند و بدکاران از وی دوری می کنند» قصص الأنبیاء راوندی: ص 211 حدیث 244

14- خوش خویی حضرت خدیجه (علیها السلام) حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز برخوردار از اخلاق نیک و حسنه بود. و ثروت زیاد او موجب غرور و بد رفتاری با مردم زیردستان نشد. و هر نیازمندی که به آن حضرت مراجعه می کرد با رفتار مناسب و نیکو حاجت او را برآورده می کرد و در طول مدتی هم که افتخار همسری با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشت. این سیره و روش را ادامه داد. تا جایی که مورد علاقه شدید آن حضرت قرار گرفت.

از این رو، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تا مادامی که حضرت (علیها السلام) زنده بود با زن دیگری ازدواج نکرد و پس از وفات آن حضرت نیز همیشه از آن بانوی معظمه به نیکی و عظمت یاد می کرد

قرآن هم در این باره خلق و خوی نیک اشاره فرمود. «وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» آیه ی 4 سوره ی قلم در حقیقت تو ای پیامبر بر نیکو خلقی عظیم آراسته ای بحر سقاء گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: یک

ص: 289

روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد (مدینه) نشسته بودند. که یک کنیزی از بعضی از انصار بود آمد، و حضرت هم سر پا ایستاده بود. پس یکی از دو طرف عبا و لباس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته بود و فشار می داد. و چیزی هم نمی گفت و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چیزی به او نمی گفت. تا این عمل سه بار تکرار شد. پس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مرتبه چهارم که می خواست از مسجد بیرون رود، آن کنیز پشت سرش یک ریشه ای از عباء و لباسش را بشدت گرفت. و رشته را کند. انصار به آن کنیز گفتند: چرا این عمل را انجام دادی و با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سربار این کار را تکرار کردی [جامه ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفتی] و او چیزی به تو نگفت، پس حاجت و مطلب تو چه بود؟ گفت: ما یک بیماری داشتم، در منزل، پس مرا فرستادند اهل خانه که یک رشته ای از لباس و جامه ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان شفاء بکنم و ببرم به بیمار بدهیم، پس وقتی آن رشته را از لباس آن حضرت تکان دادم، مرا دید و بلند شد، و من حیاء کردم که او مرا ببیند و من رشته ی لبایش و عبایش را در آورم پس من حیاء کردم که به ایشان امر کنم و بگویم یک رشته ای از عبایت در آورده به من بدهد.(1) و همچنین قرآن درباره ی برخورد با سائل (گدا) چنین می فرماید:

«فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ»، آیه ی 9 سوره ی الضحی. «وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ» آیه ی 10 سوره ی ضحی

اما به شکرانه ی نعمت یتیم را خوار و تحقیر مکن و تهی دست حاجت خود را (به بانگ زدن) از خود مران.

در حدیثی آمده که یکی از یاران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در محضر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودیم پسر بچه ای خدمتش آمده عرض کرد. کودکی یتیم هستیم. خواهری یتیم دارم، و مادری بیوه و زن از آن چه خدا به تو اطعام کرده به ما اطعام کن. تا خداوند از آن چه نزد او است ان قدر به و ببخشد که خشنود شوی. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه زیبا گفتی ای پسر، سپس رو به بلال کرده فرمود: برو آن چه نزد ما است بیاور، بلال بیست و یک خرما با خود آورد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هفت دانه برای تو هفت دانه برای خواهرت. هفت دانه برای مادرت. معاذ بن جبل برخاست، دستی بر سر آن کودک یتیم کشیده گفت: خداوند یتیمی تو را جبران کند. تو را جانشین صالحی برای پدرت سازد (کودک یتیم از فرزندان مهاجران بود)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رو به معاذ کرده فرمود: انگیزه ی تو برای این کار چه بود؟

عرض کرد: محبت و رحمت بود.

ص: 290


1- . برهان، ج 8، ص 87

فرمود: هر کس از شما سرپرستی یتیمی را برعهده گیرد. حق آن را اداء کند، و دست بر سر یتیم کشد، خداوند به عدد هر موئی حسنه ای برای او می نویسد و هر موئی، سیئه ای از او محو می نماید و به هر موئی درجه ای به او می بخشد.(1)

و اما در مورد سائل: از ماده ی نهر به معنی راندن توأم با خشونت است و شاید هم به معنی نهر آب جاری باشد چرا که آن هم آب را با شدت می راند بهر حال: و در آیه ی دیگر می فرماید:

«وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» آیه ی 19 ذاریات و آیه ی 25 معارج و آیه ی 77 بقره به همین معنی آمده است.

حال فقیر و سائل کیست. آن بحث دیگری است

درباره ی سائل هم گفته شده

یا او را اطعام بدهی (یا پول و غیره به او بدهی)

یا اگر نداری با نرمی ردش کن

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

اذا اتاک سائل علی فرس، باسط کفیه، فقه وجب له الحق و لو سبق تمرة، یعنی وقتی سائل در نزد تو آمد سوار بر اسبی، دو دست خود را گشوده بسوی تو، پس بر او واجب است حقیقةً چیزی به او بدهد، ولو به شق و نیمه دانه ی خرمائی.(2)

و در مورد جمله ی دیگر که می فرماید:

در خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «وَوَجَدَکَ عَائِلًا» آیه ی 8 سوره ی ضحی و تو را [ای پیامبر] تهی دست و فقیر یافت و بی نیاز نمود. در نزد قومت فقیر بودی که می گفتند تو مالی نداری، پس خداوند تو را بی نیاز و ثروتمند و بی نیاز [از همه ی مخلوق] گردانید. پس تو را به مال خدیجه بی نیاز کرد...(3) راوی و قائل ابن عباس است.

50-برخورداری از شرح صدر

اشاره

انسان ها در پذیرش حق و درک مطالب و خودجوشی یکسان نیستند. بعضی با یک اشاره ی لطیف یا یک کلام کوتاه حقیقت را به خوبی درک می کنند. یک تذکر آن ها را بیدار می سازد. و یک موعظه و اندرز، در روح آن ها طوفانی بپا می کند. در حالی که بعضی دیگر شدیدترین خطابه ها و گویا ترین دلائل و نیرومندترین اندرز و مواعظ در وجودشان کمترین اثری نمی گذارد. و این مسأله ساده ای هم نیست.

ص: 291


1- . مجمع البیان، ج 10، ص 385، مؤسسه ی اعلمی
2- . مجمع البیان، ج 10، ص 385
3- . برهان، ج 8، ص 312

تعبیری عالی قرآن دارد، در این زمینه که بعضی را صاحب شرح صدر و گستردگی روح، و بعضی را دارای تنگی و ضیق صدر، معرفی می کند. چنانکه در سوره ی مبارکه ی انعام می فرماید: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِّ سوره ی انعام، آیه ی 125

آن کسی را که خدا می خواهد هدایتش کند سینه اش را برای (پذیرش) گشاده می سازد و آن کس را که بخواهد گمراه نماید، سینه اش را چنان تنگ می کند که گوئی می خواهد به آسمان بالا رود.

این موضوعی است که با مطالعه ی حالات افراد کاملاً مشخص است، بعضی آن چنان روحشان باز و گشاده است که هر قدر از حقایق در آن وارد شود به راحتی پذیرا می شود. اما بعضی به عکس، آن چنان روح و فکرشان محدود است که گوئی هیچ جائی برای هیچ حقیقتی در آن نیست، گوئی مغزشان را در یک لحظه با دیوارهای نیرومند آهنین قرار داده اند

عوامل شرح صدر و قساوت قلب

«شرح صدر» و «قساوت قلبی» هر یک عواملی دارد. مطالعات پی گیر و مستمر و ارتباط مداوم با دانشمندان و علمای صالح و شایسته، خودسازی و تهذیب نفس پرهیز از گناه و مخصوصاً غذای حرام و یاد خدا بودن (که رأس همه هست) از عوامل «شرح صدر» است.

برعکس، جهل و گناه و لجاجت و جدال و مراء و هم نشینی با بدان و فاجران و مجرمان و دنیا پرستی باعث در تنگی روح و قساوت قلب می شود» و این که قرآن می فرماید:

آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند به او شرح صدر می دهد، یا اگر خدا بخواهد گمراه سازد، ضیق صدر می دهد. این خواستن و نخواستن بی دلیل نیست، و سرچشمه های ان از خود ما شروع می شود.

قرآن و وحی آسمانی همچون دانه های باران است که بر سرزمین دل ها نازل می شود. همان گونه که تنها زمین های آماده از قطرات حیات بخش باران منتفع می شود. در این جا هم تنها دل هائی از آیات الهی بهره می گیرد که در سایه ی لطف او، و خودسازی آمادگی و گسترش پیدا کرده است.

در قرآن پنج مورد (شرح صدر) آمده است آیه ی 106 سوره ی نحل، آیه ی 22، زمر. آیه ی 1 الم نشرح. آیه ی 125 انعام. آیه ی 25 طه.

خداوند می فرماید:

«أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ...» آیه ی 22 سوره ی زمر آیا کسی که خدا سینه اش را برای اسلام گشاده ساخته، و بر فراز مرکبی از نور الهی هم سنگ دلان بی نوی است که هدایت الهی به قلبشان راه نیافته است؟

سپس می فرماید: «فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ» آیه ی 22 سوره ی زمر

وای بر آن هائی که قلب های سخت و نفوذناپذیری دارند و ذکر خدا در آن اثر نمی گذارد. یعنی: نه مواعظ سودمند در آن مؤثر است نه انذار و بشارت. نه آیات تکان دهنده ی قرآن آن را به حرکت در می آورد. نه باران

ص: 292

حیات بخش وحی گل های نفوذ و فضیلت را در آن می رویاند. خلاصه نه طراوتی، نه برگی، نه گلی و نه سایه دارند! بلی آنها در ضلال مبین و گمراهی آشکارند.

«أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»، آیه ی 22 زمر. آن گروه در ضلالت و گمراهی آشکارند.

«قاسیه» از ماده ی «قسوه» به معنی خشونت و سختی و نفوذناپذیری است. لذا سنگ های خشن را «قاسی» می گویند. و از همین رو به دل هائی که در برابر نور حق و هدایت انعطافی از خود نشان نمی دهد. و نرم و تسلیم نمی گردد. و نور هدایت در آن نفوذ نمی کند. قلب های «قاسیه» یا در قساوت مندی گفته می شود. و در فارسی از آن به «سنگ دلی» تعبیر می شود.

به هر حال این تعبیر در مقابل «شرح صدر» و گشادگی سینه و فارخی روح قرار گرفته. چرا که گستردگی کنایه از آمادگی برای پذیرش است. یک بیابان و خانه ی گسترده و وسیع آماده ی پذیرش انسان های بیشتری است، و یک سینه ای فراخ و روح گشاده، آماداه ی پذیرش حقایق فزون تری می باشد.

در مورد شرح صدر و سینه ای مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» آیه ی 1 سوره ی شرح، آیا سینه ت را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟

شریح قاضی، همان کسی است که عمربن الخطاب او را بر مسند قضاوت کوفه نشانید. او به جز سه سال در زمان فتنه ی ابن زبیر، که شریح از قضاوت، خودداری کرد، در طول شصت سال، این جایگاه را حفظ کرد تا آن از حجاج بن یوسف، درخواست کناره گیری کرد و او نیز پذیرفت. شریح خانه نشین شد. تا در سال 87، در صد و هشت یا صد سالگی از دنیا رفت، او جاهلیت را نیز درک کرده بود. ولی از صحابه نیز شمرده نمی شد. بلکه از شایعات بود. او شعر می گفت و کوسه بود. روحی سبک داشت و بسیار شوخی می کرد. روزی دو مرد نزد او آمدند. و یکی از آنان به چیزی به سود طرف مقابلش اعتراف کرد که خود او از آن، خبر نداشت، شریح علیه او حکم کرد و آن مرد به شریح گفت: چه کسی نزد تو به این گواهی داد؟ گفت: پسر دختر دایی ات جریان دیگر، این بود که زنی گریان به نزدش آمد و علیه دیگری از او دادخواست، ولی شریح دلش به حال او نسوخت تا آن جا که به او گفتند: ای قاضی، به گریه ی این زن نمی نگری؟ پاسخ داد برادران یوسف نیز شب هنگام نزد پدرشان آمدند و گریه کردند. این مطالب را ابن ابی الحدید نقل کرده است.(1)

البته این قاضی، عمر بن الخطاب او را به قضاوت کوفه نهاد. و تا زمان حجاج بن یوسف سقفی قاضی بود. و او یکی از سادات الطلس است.

سادات الطلس چهار تن بودند، قیس بن سعد بن عباده، عبدالله بن زبیر، احنف بن قیس، شریح قاضی. و طلس به حرف عرب، کسی را گویند که در روی وی اصلاً موی نباشد. لغت دهخدا.البته او از کسانی بود که فتوا او به ریختن خون بی گناه و معصوم امام حسین علیه السلام و ابن زیاد ملعون از او درخواست کرد که فتوا دهد با پول بسیار سنگین که به او داد ان هم فتوا داد به این عمر عظیم لعنمها الله(جواهر الکلام فی سوانح الایام میرزا حسن الشرف الواعظین یزدی ص 8 -نقل از کتاب لواصح از مقتل ابن عربی- لشکبولده سرخی ج 2 ص 331)

ص: 293


1- . بحار، ج 7، ص 42، ص 75، شرح نهج البلاغه ابن ابی ا لحدید، ج 6، ص 335 و 14، و 28. سفینة البحار، ج 2، ص 822، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی

گویند امیر المؤمنین علی (علیه السلام) در زمان خلافت خود خواست شریح را از قضاوت خلع کند. فریاد کشید و اعمراه و اعمراه گفت، لاجرم بحال خود گذاشته شد چون که امیر المؤمنین (علیه السلام) نتوانست در زمان خود بدعت های خلفای ناحق را تغییر دهد. مانند نماز تررویج که نوافل ماه رمضان به جماعت بخوانند و رد مقام به موضع اصلی خود. و رد فدک به ورثه ی فاطمه (علیها السلام).

تحفة الاحباب مرحوم محدث قمی، ص 213

چاپ: حیدری، ناشر: دارالکتب الاسلامیه، سال 1370

در مورد شریح قاضی، بین علمای رجال شیعه و سنی اختلاف است. بعضی از بزرگان شیعه او را مذموم می دانند. در تداول قاضی را که بر خلاف حق فتوی دهد «شریح» نامند یا بدو تشبیه کنند. این امر بر اثر خبری که متداول است. رایج شده و آن این که گویند: شریح به امر عبیدالله بن زیاد [ملعون] فتوا داد که چون حسین بن علی (علیه السلام) بر خلیفه ی (ناحق) وقت خروج کرده است. دفع او بر مسلمانان واجب است ولی در کتب معتبره این خبر نیامده است.

فرهنگ و لغت دهخدا نقل از فرهنگ فارسی معین.(1) (مطلب همان است که اشاره کردیم شریح قاضی)

از امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه ی 1 سوره ی نشرح نقل شده که بولایة امیر المؤمنین (علیه السلام) یعنی ما سینه ی مبارک تو پیامبر را به ولایت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) شرح دادیم. برهان، ج 8، ص 315.

از ابن عباس نقل شده در ذیل این آیه ی شریفه: الم نشرح، که یعنی آیا ما قلب تو را برای اسلام (و پذیرش دیگران از تو) نرم نکردیم. و این مطلب بخاطر این است که جبرئیل (علیه السلام) آمد سینه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گشاده داد. و مبادرت کرد از سینه ی مبارکش سپس یک دلو آب از چاه زمزم آورد و او را شست و شو داد [منظور از رنج ها و مصائب، کارشکنی های دشمن که بعدها با مردم داشت که تحمل این ها را بکند.]

سپس طشتی از طلا آورد، که او پر از علم و ایمان بود، در قلب آن حضرت قرار داد.(2)

لذا، در حدیثی آمده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: من تقاضائی از پروردگارم کردم که دوست می داشتم. این تقاضا را نمی کردم، عرض کردم: خداوندا جریان باد را در اختیار بعضی از

ص: 294


1- . شریح ابن حارث الکندی قاضی کوفه که عمر او را به قضاوت منصوب کرد. تا زمان خلافت عبدالملک، قاضی بود. هشتاد سال قضاوت کرد صد و بیست سال عمر کرد، و با خلافت امام علی (علیه السلام) عزل نشد هم چنانکه گذشت، که می گفت: واعمراه [پس وضع دین هم معلوم شد] ای داد از خون دل امام علی (علیه السلام) که در ایام خلافت هم در فشارها بود. و اگر بعضی تغییرات در کارمی آمد، صدای (واعمراه) بلند می شد. همین شریح قاضی بود که در قضیه کربلای حسین (علیه السلام)، در کوفه بود و مانع نشد یا مساعدت بر حکم قتل سید الشهداء (علیه السلام) نمود. همین شریح بود که هانی ابن عروه و مسلم بن عقیل را گرفتار کرد و از بالای قصر الاماره به مردم گفت: که هانی حاضر و سالم است و خبری نیست و مردم را از دور قصر متفرق کرد، بعدا او را با مسلم شهید کردند. و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم پس استبعادی ندارد که کمک بر قتل حجة الله کرده باشد
2- . تفسیر فرات کوفی ص 575

پیامبران قبل از من قرار دادی، و بعضی از آن ها مردگان را زنده می کردند. خداوند فرمود: آیا تو ببینم نبودی، پناهت دادم.

گفتم: آری.

فرمود: آیا گمشده نبودی، هدایت کردم؟

عرض کرد: آری ای پروردگار من

فرمود: آیا سینه ای تو را گشاده

و پشتت را سبک بار نکردم؟

عرض کردم: آری ای پروردگار من.(1)

این نشان می دهد که نعمت «شرح صدر» مافوق معجزات انبیاء (علیهم السلام) است و به راستی، اگر کسی حالات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دقیقاً مطالعه کند. و میزان شرح صدرش را در حوادث سخت و پیچیده ی دوران عمر پر بار و برکتش، بنگرد یقین می کند. این را طریق عادی ممکن نیست. بلکه این تأیید الهی و ربانی است مسلماً.

حضرت خدیجه (علیها السلام) و برخورداری «شرح صدر»

حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز برخوردار از «شرح صدر» بود.

و روح فراخ و فکر باز او موجب شد که وی از نخستین کسانی باشد که اسلام را پذیرفت.(2) و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد(3) و اعتراف به ولایت امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و حقایق و معارف دین را به راحتی قبول نماید.(4)

51-برخورداری از حیات طیبه

مفسران درباره ی معنی «حیات طیبه» (زندگی پاکیزه)

تفسیرهای متعددی نموده اند.

بعضی آن را به معنی روزی حلال تفسیر کرده اند.

بعضی به قناعت و رضا دادن به نصیب.

بعضی به رزق روزانه.

ص: 295


1- . مجمع البیان، ج 10، ص 388.
2- . تاریخ یعقوبی، احمد بن واضح یعقوبی، ج 2، ص 23، ینابیع المودة، لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ج 1، ص 190، طبقات الکبری ابو عبدالله محمد بن سعد (کاتب واقدی) ج 8، ص 13، الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 102، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، ج 6، ص 78، سیرة ابن اصحاق، محمد بن اسحاق، ج 2، ص 120، المستدرک علی الصحیحین، عبدالله حاکم نیشابوری، ج 3، ص 184. عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، ابوالفتح محمد بن سید الناس، ج 1، ص 111، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف صالحی شامی، ج 2، ص 300 البدایة و النهایة، ابوالفداء اسماعیل بن عمرو ابن کثیر الدمشقی، ج 3، ص 23، السیرة لانبویة، (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابو منذر بن هشام کلبی، ج 1، ص 240.
3- . الاستعباب فی معرفة الأصحاب، ابن عبد البر، ج 3، ص 1092. ینابیع المودة لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ج 2، ص 381، المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 184، الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 100، الطرائف سید رضی الدین علی طاووس، ج 1، ص 119، بحارالانوار، ج 23، ص 12.
4- . بحار، ج 18، ص 232 و 233، وسائل الشیعه، ج 1، ص 281، شماره ی 25، الانوار الساطعه، سیلاوی، ص 227-340، ریاحین الشریعة، ج 2، ص 209.

بعضی به عبادت توأم با روزی حلال.

بعضی به توفیق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن.

آن چه که مهم است (یا اهم) این است که «حیات طیبه» مفهومش آن چنان وسیع و گسترده است که همه این ها و غیر آن را نیز در بر می گیرد. زندگی پاکیزه از هر نظر، پاکیزه از آلودگی ها و هرگونه چیزی که آب زلال زندگی را در کام انسان ناگوار می سازد.

کلمه ی حیاة در قرآن هفتاد و هفت مرتبه آمده است و کلمه ی طیبه. 9 مورد و طیبات 22 مورد و کلمه ی طیبین 2 مورد و طیبون، یک بار در سوره ی نور آیه ی 26 و طیباً، 6 بار و طیب، 6 مورد.

یکی از آیات کریمه، این آیه ی شریفه است:

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» آیه ی 97 سوره ی نحل. هر کس عمل صالح کند، در حالی که مؤمن است خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه می بخشیم و پاداش آن ها را به بهترین اعمالی که انجام دادند خواهیم داد. شأن نزول این آیه ی شریفه را، مفسرین، مانند مرحوم طبرسی از ابن عباس، چنین نقل می کند که: مردی از اهالی حَضَرموت(1) خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده، عرض کرد: ای رسول خدا. همسایه ای دارم بنام «امرؤ القیس» که قسمتی از زمین مرا غصب کرده است و مردم گواه صدق سخن منند. ولی چون برای او احترام بیشتری قائل هستند. حاضر به حمایت من نیستند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امرؤا القیس را خواست و از او در این زمینه، سؤال کرد.

او در پاسخ، همه چیز را انکار کرد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او پیشنهاد سوگند کرد.

ولی مرد شاکی عرض کرد: یا رسول الله این مرد بی بند و باری است که برای او هیچ مانعی ندارد سوگند دروغ یاد کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به هر حال چاره ای نیست، یا باید شهود بیاوری و یا باید تسلیم سوگند او شوی، به هنگامی که امرءالقیس بر خواست تا سوگند یاد کند، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به او مهلت داد (فرمود: در این باره بیندیش و بعداً سوگند یاد کن).

آن دو نفر بازگشتند، در این حال، آیه ی اول و دوم 94 و 96. از این سوره، نازل شد (و آنها را از سوگند دروغ و عواقب آن برحذر داشت)

هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این دو آیه را برای آن ها خواند. امرؤالقیس گفت: حق است، آنچه نزد من است سرانجام فانی می شود، این مرد راست می گوید، من قسمتی از زمین او را غصب کرده ام، ولی نمی دانم چه مقدر بوده است؟ اکنون که چنین است، هر قدر می خواهد (و می داند حق او

ص: 296


1- . ناحیه ی واسعه در شرق عَدَن (یمن) نزدیک بحر (دریا) و نزدیک او جاه و بئر برهوت است. معجم البلدان، حضرموت یعنی خانه ی مرگ توضیح مفصل در معجم البلدان و لغت دهخدا رجوع شود.

است) برگیرد... معادل آن هم بر آن بیفزاید به خاطر استفاده ای که در این مدت از زمین او کرده ام. در این هنگام سومین آیه ی نازل شد، آیه ی بعدی که مورد بحث ما است، او به کسانی که عمل صالح توأم با ایمان دارند. بشارت «حیات طیبه» داد.

در نهج البلاغه مرحوم سید رضی رضوان الله تعالی علیه در مورد حیات طیبه، از امام علی (علیه السلام) راجع به آیه ی شریفه پرسیدند

1- وَ سُئِلَ عَن قوله تعالی: فَلَنُحییَّنهُ حیاةً طَیبةً. فقالَ: هی القَناعَةٌ:(1)چیست؟

فرمود: قناعت است

البته همان طوری که گفته شد. مفهوم این تفسیر، محدود ساختن حیات طیبه، به قناعت نمی باشد. بلکه بیان مصداق است و ولی مصداقی است بسیار روشن چرا که اگر تمام دنیا را به انسان بدهند. ولی روح قناعت را از او بگیرند. همیشه در آزار و رنج و نگران به سر می برند. و به عکس، اگر انسان روح قناعت داشته باشد، و از حرص و آز و طمع برکنار گردد. همیشه آسوده خاطر و خوش و خوبی است.

2- از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که خداوند عزوجل به جناب آدم (علیه السلام) وحی فرمود که: من به زودی همه ی نیکی ها را برای تو، در چهار چیز جمع خواهم کرد. آدم (علیه السلام) عرض کرد: خداوندا، آن چهار چیز کدام است؟

خداوند فرمود: یکی از آن ها، مربوط به من است و دیگری مربوط به خودت و سومی هم مربوط به من و تو است و چهارمی هم مربوط به تو و مردم است

جناب آدم (علیه السلام) توضیح خواست. و گفت: خداوندا، آنها را برایم توضیح بده.

خداوند متعال فرمود: آن چه مربوط به من می باشد. این است که عبادت مرا انجام دهی، و شریک برایم قرار ندهی. اما آنچه مربوط به تو است این است که: من پاداش هر عمل نیک تو را پیش از میزان استحقاقش می دهم و آن چه مربوط به من است و تو این است که تو دعا کنی. من هم اجابت می کنم. و آخری که میان تو و مردم است، این است که نسبت به مردم، همان رفتاری را بکنی که می خواهی دیگران درباره ی تو انجام دهند.(2)

حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز برخوردار از حیات طیبه بود و تمام معانی که برای حیات طیبه وجود دارد، در وجود مقدس حضرت خدیجه (علیها السلام) جمع شده بود و الحق و الانصاف که پاک زیست. و پاک از دنیا

ص: 297


1- . کلمات قصار، شماره ی 229. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: القنوع، منظور از حیات طیبه، قناعت است. برهان، ج 4، ص 482.
2- . کلیات حدیث قدسی، ص 11.

رفت، و در زمان حیاتش مفتخر به دریافت اسلام و درود خداوند شد.(1) و در زمان ارتحالش هم مفتخر به دریافت بشارت دخول بهشت و ساکن شدن در قصری که در آن جا ناراحتی و غم و اندوهی، وجود ندارد گردید.(2)

52-تسکین یافتن از طریق عوامل طبیعی

حضرت خدیجه (علیها السلام) در ماجراهای تلخ، از طریق عوامل غیبی تسکین می یافت، از جمله در سال چهارم و آغاز سال پنجم بعثت که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور به آشکار نمودن دعوت به اسلام شده بود. حوادث تلخی از ناحیه ی مشرکان برای آن حضرت پدیدار گشت و بسیار سخت و ناگواری به وجود آمد. و حضرت خدیجه (علیها السلام) نیز در این جهت شریک غم های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در رنج شدید به سر می برد. ولی برای این که از غم و اندوه آن حضرت کاسته شود از طریق عوامل غیبی تسکین می یافت و فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) در رحم مادر. با مادر سخن می گفت و او را دلداری می داد. از جمله مواردی که حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) در رحم مادر به مادرش دلداری داد. در ماجرای «شق القمر» بود. توضیح آن که طبق روایات مشهور، مشرکان نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و گفتند. اگر راست می گویی که تو پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا هستی. ماه را برای ما دو پاره کن.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر این کار را کنم ایمان می آورند؟ عرض کردند: آری آن شب شب چهاردهم ماه بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضا کرد، تا آن چه را که مشرکان خواسته اند. انجام شود، دعای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به استجابت رسید. ناگهان ماه به دو پاره شد. و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشرکان را یک صدا می زد و می فرمود: ببیند و گواهی دهید. با این که مشرکان دو پاره شدن ماه را دیدند، در عین حال، بسیاری از آن ها به کفر خود افزودند و گفتند: «این سحر است» چنان که سه آیه ی آغاز سوره ی قمر به این مطلب دلالت دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از گفتار مشرکان لجوج آزرده خاطر شد. و شبانه به خانه ی خود بازگشت. در این هنگام با استقبال گرم حضرت خدیجه (علیها السلام) رو به رو شد، خدیجه (علیها السلام) در حالی که شادمان بود، عرض کرد: ای رسول خدا، من بر فراز خانه، معجزه ی شما را مشاهده کردم، و از آن شگفت انگیزتر این که

ص: 298


1- . بحار، ج 18، ص 385 و ح 90 و ج 16، ص 7. تفسیر عیاشی، ج 3، ص 35 ان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: ان جبرئیل (علیه السلام) قال لی لیلة أسری بی حین رجعت و قلت: یا جبرئیل هل لک من حاجة؟ قال: حاجتی أن تقرأ علی خدیجة من الله و منی السلام و حدثنا عند ذلک، امها قالت، حین لقاها نبی الله (ٌ) فقال لها الذی قال جبرئیل فقالت: ان الله هو السلام و منه السلام و الیه السلام و علی جبرئیل السلام صحیح بخاری، ج 8، ص 197، مستدرک سفینة البخار علی نمازی شاهرودی ج 3 ص 32.
2- . صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باب تزویج النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) خدیجه و فضلها، ج 6، ص 122، کتاب التوحید باب قول الله، یریدون ان یبدوا لکلام الله، ج 13، ص 473 رقم 7497، صحیح مسلم باب فضائل الصحابة، باب فضائل خدیجة ج 4، ص 1887، رقم 2432، المستدرک علی الصحیحین ج 3، ص 185، المسند احمد بن حنبل، ج 12، ص 71، رقم 24356. الاصابة، ج 8، ص 101، شرح السنة بغوی شافعی، ج 14، ص 155، رقم 3953. الآحاد و المثانی ابن ابی عاصم، ج 5، ص 382، رقم 2989، اسدالغابة ج 6 ص 84. کنزالعمال، ج 13، ص 692، مسند ابی یعلی، ج 10، ص 477، رقم 89. کشف الغمه، ج 1، ص 508. صحیح ابن حبان، ج 15، ص 469، رقم 7009. المعجم الکبیر طبرانی، ج 23 ص 9، رقم 10، المصنف ابن شیبه، ج 7، ص 529 رقم 1. ینابیع الموده، ج 2، ص 47، السنن الکبری نسائی، ج 5 ص 94 رقم 8358، السیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم) ابن هشام کلبی، ج 1، ص 241، مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص 224. بحار، ج 16، ص 8، سفینة البحار، ج 1، ص 28 و 379و...

این کودک که در رحم من است به من [که در اضطراب بودم تسلی خاطر داد] و گفت: «یا اُماهُ لا تخشی عَلی اَبی و مَعَهُ رَبُّ المشارِق و المَغارب»

مادرم، در مورد پدرم، خوف و نگرانی نداشته باشد. چرا که پروردگار مشرق ها و مغرب ها، با او است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) لبخندی زد و فرمود: خداوند به هیچ پیامبری معجزه ای نداد. مگر این که، آن را به من عطا فرمود، آنگاه حضرت ابوطالب (علیه السلام) اشعاری را در شأن معجزه ی شق القمر خواند.(1)

53-حامل انوار ائمه ی طاهرین (علیهم السلام)

حضرت خدیجه (علیها السلام)، حامل انوار ائمه ی طاهرین (علیهم السلام) بوده است. و از او است نور حفظ، نور خوف، نور رجا، نور حب، نور یقین، نور فکر، نور ذکر، نور علم، نور حیاء، نور ایمان، نور احسان، نور عظمت، نور هیبت، نور حیرت، نور حیات، نور استقامت، نور استکانت، نور طمأنینه، نور جلال، نور جمال، نور واحدانیت، نور فردانیت، نور ابدیت، نور سرمدیت، نور دیمومیت، نور بقاء و نور هویت، و آن بزرگوار، جامع کمالات و واضح همه ی مراتب اعتدلات ملکی و انسانی بود و همه ی این ها اتخاذ از روایات است.

در بحارالانوار و کتب دیگر

54-قطره ای از اقیانوس

در جامعه ی عرب، رسم بود که افزون بر گزینش نام برای کودک، پس از رشد به تناسب شخصیت و نقش وی برایش «کُنیه» بر می گزیدند، کنیه ی مردان با واژه ی «أب» آغاز می شود و از زنان «ام» و بانوی کُنیه، کنیت، اسمی است غیر از اسم اصلی شخصی که در اول آن لفظ اب یا ابن یا ام، یا بنت می آید و برای تعظیم و تکریم است، مثل ابوالحسن، ام کلثوم، کنی جمع.

بانوی خردمند حجاز افزون بر نام های ارجمندش، که هر یک قطره ای از اقیانوس مواج شکوه او را به نمایش می نهد. دارای چندین کنیه است که هر کدام، رازی از معنویت اوست. و مشهورترین آن ها این سه کنیه است:

1- «ام الزهراء» یاام ارجمند زهراء (علیها السلام)

2- «ام الصعالیک» و «ام الیتامی»

یا مام یتیمان و بی نوایان

3- «ام المؤمنین» یا مام توحیدگرایان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای خدیجه تو بهترین مادر توحیدگرایان و برترین آنان و سالار زنان گیتی می باشی.

«اَنت خَیرُ اُمهاتِ المؤمنینَ و اَفضَلُهُّنَ و سَیَّدِةَ نِساء العالمین».(2)

55-افتخار مادری بر نسل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

حضرت خدیجه (علیها السلام) از میان همه ی دختران و زنان گیتی، به عنوان روی شگاه پاکیزه ی برترین نسل و شریف ترین تبار بشریت انتخاب شد. به مصداق:

ص: 299


1- . ناسخ التواریخ، مجلدات حضرت عیسی (علیه السلام)، جلد 3، ص 500، ریاحین الشریعه، ج 2، ص 258-266
2- . الانوار الساطعة من الغراء الطاهرة، ص 7.

«وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِدًا» سوره ی اعراف، آیه ی 58

و زمین پاک [و آماده] گیاهش به اذن پروردگارش بر می آید و آن [زمین] که ناپاک [و نامناسب] است [گیاهش] جز اندک و بی فایده بر نمی آید... پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در شکوه و عظمت حضرت خدیجه (علیها السلام) به عنوان «ام الائمة (علیهم السلام)» سر چشمه ای کوثر الهی، خطاب به دخت بزرگوار خویش حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) فرمودند:

«ان بطن امک کان لک مامة و عاء»(1) همانا وجود گرانمایه ی مادرت به عنوان جایگاه انوار امامت، برگزیده گردید.(2)

عبدالله بن عباس و حسن و قتاده و مجاهد و سدی، گویند: این مثلی است که خدای تعالی برای مؤمن و کافر مثالی زده، و کافر را تشبیه کرده، در ایمان و طاعات و افعال و انتفاع باوامر و نواهی الهی، بائتمار، ایتمار [فرمان برداری نمودن بر رأی خود کار کردن با یکدیگر مشورت کردن]

و انزجار [باز ایستادن، بهم برآمدن، رمیده شدن، بیزاری] به زمین خشن که مستعد نبات و گیاه صالح نباشد. که چون باران بر او ببارد. خداوند کافران را در کفر و آن چه از معاصی انجام می دهند. تشبیه به زمین وسخه ی و شوره زار کرده که اگرچه بسیار باران بر او ببارد. چون صلاحیت ندارد. هیچ نباتی هم نرویاند.

یعنی، آن مؤمن که دل رفیق و نرم دارد و ریاضت کرده باشد به نظر و تفکر و بآداب عبودیت ادب شده. چون امری از اوامر خدای متعال را بشنود، یا وعظی از مواعظ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، در دل او جایگیر شود مانند نبات در زمین پاک است و ؟؟عاقر چون دل قاسی دارد. چنین استعداد و آمادگی را برای هدایت شدن ندارد. و چه بسیار مواعظی، چه از خدا و چه از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، در دلش اثری نکند.(3)

در ذیل آیه ی شریفه، مرحوم سید هاشم بحرانی در برهان خود از قول علی بن ابراهیم قمی، چنین نقل کرده است که مَثَل أئمه ی معصومین (علیهم السلام) هستند. علم و دانششان به اذن خدای تبارک و تعالی، و مثل اعداء و دشمنان ائمه (علیهم السلام) که عملی ندارد مگر نَکِد یعنی کَدِر فاسد.(4)

لغت و معنی نَکِد: مرد بد فال، دشواری، شوم، ناکس، شوم سخت بگیر، نَکَد، سخت و دشوار و ناخوش گردیدن، زیست کسان، تنگ عیش شدن، کم گردیدن آب، اندکی شدن آب چاه، سختی و ناخوشی زیست.(5)

در این جا یک نکته ی قابل توجهی که می باشد این است که برخی از همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از همسران دیگرشان فرزند داشتند. اما از آن حضرت فرزندی نیاوردند.

ص: 300


1- . مناقب شهر بن آشوب، ج 2، ص 14، بحار، ج 43، انوار الساطعه ص 356.
2- . مفاتیح الجنان، در زیارت حضرت زهراء (علیها السلام).امده است التی شرفت مولدها نساء الجنة، و سَلَلت منها أنوار الأئمة...
3- . تغییر ابوالفتوح رازی، ج 5، ص 185 باران که در لطافت طبعش خلاف نیست + در باغ لاله رویدا و در شورزار خس
4- . برهان، ج 3، ص 181.
5- . لغت دهخدا

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند، از او برای من فرزند عطا کرد و دیگر همسرانم را محروم نمود.(1)

«قال: یا خدیجه هذا یخبرنی أنها أنثی و أنها النسلة الطاهرة، المیمونة و ان الله تبارک و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل من نسلها ائمة و یجعلهم خلفاء فی ارضه بعد انقضاء وحیه...»

فرمود: «ای خدیجه! این جبرئیل است، به من خبر می دهد که جنین تو دختر است، و برای او نسل پاک و مطهری است خداوند تبارک و تعالی، به زودی نسل مرا از او قرار می دهد و از نسلش امامانی به وجود می آیند و پس از انقطاع وحی، جانشینان من بر روی زمین خواهند بود»

و نیز فرمودند: «به خدا سوگند که به من یار و همسر و پشتیبانی بهتر از او ارزانی نگردید. خداوند مرا تنها از نسل او قرار داد و فاطمه (علیها السلام) را از طریق او به من ارزانی داشت.(2)

و رزقنی الله ولدها و حرمنی ولد غیرها

«البدایة و النهایة، ابوالفداء اسماعیل بن عمرو ابن کثیر دمشقی، ج 3، ص 128، المنتظم تاریخ الأمم الملوک ابوالفرج بن جوزی، ج 3، ص 8. سبل الهدی و ا لرشاد، ج 11، ص 158.

هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خدای متعال برای انجام یک برنامه ی چهل شبانه روزی، نیایش و آمادگی جسمی و روحی و معنوی برای انعقاد نطفه ی حضرت زهراء (سلام الله علیها) مأمور به کناره گیری از حضرت خدیجه (علیها السلام) می شوند. آن حضرت، روزی چند بار، از دوری رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، غمگین می شوند و اشک می ریزند، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط «عمار یاسر» برای حضرت خدیجه (علیها السلام) پیغام می فرستند که دوری من از تو جز به نیکی و خیر نیست. بلکه به دلیل اطاعت از فرمان پروردگارم و دریافت تحفه و هدیه(3) خداوندی است تو نیز به عبادت خدا و پالایش جان و روح خویش بپرداز، خداوند هم به دلیل وجود شایسته تو و شکیبایی ات، هر روز چندین مرتبه بر فرشتگان گرانمایه اش، مباهات می کند.(4)

56-حضرت خدیجه (علیها السلام)، ام المؤمنین [مادر مؤمنین]

لقب «ام المؤمنین» از جانب خداوند متعال به حضرت خدیجه (علیها السلام) عطا گردیده است، چنانچه می فرماید:

«النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» سوره ی احزاب آیه ی 6

پیامبر اَولی و سزاوارتر به مؤمنان است از خود آنها و زنان پیامبر «حرمت نکاح به حکم مادران مؤمنان هستند».

ص: 301


1- . الخرائج الجرائح، ج 2، ص 524 خلاء العیون: ص 160
2- . الاصابة تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج 8 ص 103. «و رزقنی منها الله الولد دون غیرها من النساء اسد الغابة، ج 6، ص 85.
3- . مفاتیح الجنان «و صل علی البتول الطاهرة الصدیقة، فاطمة بنت رسولک و بضعة لحمه... و التحفة خصصت بها...»
4- . بحارالانوار، ج 16، ص 78 «فان الله عزوجل لیباهی بک کرام ملائکة کل یوم مرارا»

که این آیه ی شریفه دلالت دارد بر شرافت و جایگاه ویژه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد خداوند که همسران آن حضرت را از نظر احترام و رعایت شئون ادب در زندگی، مادر معنوی و روحانی مؤمنین معرفی نموده است، البته «ام المؤمنین» بودن همسران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها تأثیرش مسأله ی حفظ احترام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و «حرمت ازدواج» با همسران آن حضرت است.

بنابراین یکی از ویژگی های حضرت خدیجه (علیها السلام)، آن است که آن حضرت، «مادر مؤمنین» بوده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم خطاب به حضرت خدیجه (علیها السلام) فرمودند:

«یا خدیجه أنت خیر امهات المؤمنین و افضلها و سیدة نساء العالمین»(1) ای خدیجه تو، بهترین و برترین مادر ایمان آورندگان و سرور زنان عالم هستی.

در اینجا باید کمی تأمل کرده و صاحب نظران، در مقا م مقایسه برآیند، که آیا این وصف حضرت حق (همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ام المؤمنین هستند) در مورد همه ی هسمران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صادق است یا خیر؟

آیا در میان همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها که اسرار ایشان را فاش نمودند. و آیات 3 و 4 سوره ی تحریم(2)

و چون پیامبر با یکی از همسرانش سخنی نهانی گفت و همین که وی آن را [به زن دیگر] گزارش داد و خدا [پیامبر] را بر آن مطلع گردانید [پیامبر] بخشی از آن را اظهار کرد و از بخشی [دیگر] اعراض نمود. پس چون [مطلب] را به آن (زن) خبر داد. وی گفت: چه کسی این را به تو خبر داده؟ گفت: «مرا آن دانای آگاه خبر داده است» اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنید. [بهتر است] واقعاً دل های تان انحراف پیدا کرده است. و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید در حقیقت، خدا خود سرپرست او است، و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز یاور اویند] و گذشته از این، فرشتگان [هم] پشتیبان [او] خواهند بود. علمای تسنن اعتراف به این حقیقت نموده اند که سوره ی تحریم درباره ی «عایشه» و «حفصه» نازل شده و ده ها حدیث وارده از طریق ابن عباس عموزاده ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمر بن الخطاب نیز بازگو کننده ی این حقیقت است (صحیح بخاری، ابو عبدالله محمد بن اسماعیل بخاری، ج 4، ص 47، صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، باب الرضا، ج 1، ص 579 و 580، سنن الترمذی، ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة السلمی الترمذی، ج 2، ص 409، السنن الکبری، احمد بن شعیب النسائی، ج 1، ص 302، تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن عمرو بن کثیر الدمشقی، ج 8، ص 183، الکاشف عن حقائق غوامض التنزیل، محمود، زمخشری، ج 7، ص 363، هم چنین در تفسیر المنثور، جلال الدین سیوطی و تفسیر طبری، ذیل آیات 3 و 4 سوره ی مبارکه ی تحریم و...)

ص: 302


1- . انوار الساطعه، سیلاوی، ص 226
2- . «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَی بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَکَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ» آیه ی 3 سوره ی تحریم «إِنْ تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ» آیه ی 4 سوره ی تحریم

«ثم خاطب سبحانه عائشة و حفصة، فقال: «ان تتوبا الی الله» من التعاون علی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) بالإیذاء و التظاهر علیه فقد علیکما التوبة و وجب علیکم الرجوع الی الحق» پس خداوند، عایشه و حفصه را مخاطب کرد و فرمود: اگر این دو، توبه کنند، یعنی: از اذیتی که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند و با کمک یکدیگر ایشان را آزردند و تظاهر کردند که با او هستند و به او خیانت کردند. پس توبه بر شما دو نفر واجب است و واجب است که به حق برگردید (بیان السعادة فی مقامات العبادة، سلطان محمد، گنابادی، ج 4، ص 4، ص 188 «و الایة باتفاق المفسرین من الخاصة و العامة فی عائشة و حفصة» مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج 10، ص 474، کنزل الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن عمر رضا قمی مشهدی، ج 3، ص 324) و بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت خروج نمودند. در مقام معنوی ام المؤمنین با حضرت خدیجه ی کبری (علیها السلام) برابرند.(1)

عند کافة المسلمین و ثبوت مبایعته و قتلها سبب ذلک الخروج، نحو سته عشر ألفا مابین صحابی الی مسلم و مؤمن و مع مارو و أنها من جملة من أفشی سر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و آذاه»

همه ی مسلمانان اتفاق نظر دارند که خدیجه (سلام الله علیها) از اهل بهشت است و کسی در مورد این مطلب که بشارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. شک کند، کافر است، اما مسلمانان در مورد اختلاف شدید و بزرگی با یک دیگر دارند. و بیشتر مسلمانان او را تکفیر کرده اند. زیرا که در برابر بنی هاشم قیام کرد و با آنان جنگید و بنی هاشم را از آن جا که پیر و علی بن ابی طالب (علیه السلام) بودند و به امامتش اقرار داشتند، سرزنش می کرد، تازه این ها بعدا از آن مرحله ای بود که امامت علی (علیه السلام) برای همه مسلمانان واضح گردیده و بیعت با او در غدیرخم ثابت شده بود، او به سبب قیامی که کرد، بیش از شانزده هزار نفر از صحابی مسلمان و مؤمن کشته شدند و دیگر این که جمله کسانی بود که بسیاری گفته اند سر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را فاش کرد و او را رسوا نمود.

(إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تقی الدین احمد مقریزی، ج 6، ص 28)

«و قد اختلف أیهما أفضل هی أو عائشة؟ فرجح فضل خدیجة جماعة من العلماء»

1- «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا» سوره ی احزاب، آیه ی 53

ص: 303


1- . الطرائف من معرفة مذاهب الطوائف، سید رضی الدین علی بن طاووس، ج 1، ص 291-292 «و أجمع المسلمون علی أن خدیجة من أهل الجنة و أن الشک فی بشارة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لها بذلک کفر و اختلف المسلمون فی عائشة اختلافا عظیماً فذهب کثیر من المسلمین الی تکفیزها یخروجها علی بنی هاشم و حربها لهم و طعنها فی امامة علی بن ابی طالب (علیه السلام) بعد صحة امامته

«ای کسانی که ایمان آورده اید، داخل اتاق های پیامبر مشوید، مگر آن که برای (خوردن) طعامی به شما اجازه داده شود [آن هم] بی آن که در انتظار پخته شدن آن باشید. ولی هنگامی که دعوت شدید داخل گردید، و وقتی که غذا خوردید پراکنده شوید بی آن که سرگرم سختی گردید، این (رفتار) شما پیامبر را می رنجاند و (ولی) از شما شرم می دارد و حال آن که خدا از حق [گویی] شرم نمی کند. و چون از نان [پیامبر] چیزی خواستند از پشت پرده از آنان به خواهید، این برای دل های شما و دل های آنان پاکیزه تر است. و شما حق ندارید، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانجانید و مطلقاً (نباید) زنانش را پس از (مرگ) او به نکاح خود در آورید.

چرا که این (کار) نزد خدا همواره [گناهی] بزرگ است، آیا در مدینه پیش نیامد که أصحاب سرزده وارد خانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شدند و به دنبال آن، آیه ی 53 سوره ی احزاب (که گذشت) نازل شد در حالی که چنین گزارشی را در خصوص حضرت خدیجه (علیها السلام) در تاریخ مکه نیافتیم؟

آیا آیات 11-20 سوره ی نور.(1)

در خصوص تهمتی دروغین به یکی از همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل نشد؟

از آیاتی که پیرامون حدیث «افک» وارد شده است بر می آید که منافقان یک فرد بی گناهی را به عمل منافی عفت. متهم نمودند، و درباره ی فردی تهمت زدند که آیات قرآن با قاطعیت کم نظیری با آن برخورد نموده و از آنان را سر جای خود نشاند.

این فرد بی گناه کیست؟ مفسران و محققان در این باره، اختلاف نظر دارند. عده ای می گویند: مقصود عایشه همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. و گروهی دیگر معتقدند که مقصود «ماریه» مادر ابراهیم.

ص: 304


1- . «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ» سوره ی نور، آیه ی 11 «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ» آیه ی 12 «لَوْلَا جَاءُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ» آِه ی 13 «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» آیه ی 14 «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُمْ مَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ» آیه ی 15 «وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یَکُونُ لَنَا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ» آیه ی 16 «یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» آیه ی 17 «وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» آیه ی 18 «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» آیه ی 19 «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» آیه ی 20 سوره ی نور در حقیقت، کسانی که آن بهتان [داستان اِفک] را [در میان] آوردند. دسته ای از شما بودند. آن [تهمت] را شری برای خود تصور می کنید. بلکه برای شما در آن مصلحتی (بوده) است برای هر مردی از آنان (که در این کار دست داشته) همان گناهی است که مرتکب شده است، وآن کسی از ایشان که قسمت عمده ی آن را به گردن گرفته است عذابی سخت خواهد داشت. چرا هنگامی که آن [بهتان] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند، و نفگتند: «این بهتان آشکار است»؟ چرا گواه بر [صحت] آن [بهتان] نیاوردند؟ پس چون گواهان [لازم] را نیاورده اند. اینانند که نزد خدا دروغ گویانند، و اگر فضل خدا و رحمتش در دنیا و آخرت بر شما نبود، قطعاً به [سزای] آن چه که در آن به دخالت پرداختید، به شما عذابی بزرگ می رسید، آن گاه که آن [بتان] را از زبان یکدیگر می گرفتید. و با زبان های خود چیزی را که بدان علم نداشتید، می گفتید و می پنداشتید که کاری سهل و ساده است با این که آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود. و [اگر نه] چرا وقتی که آن را شنیدید نگفتید: «برای ما سزاوار نیست که در این (موضوع) سخن گوییم. [خداوندا] تو منزهی، این بهتانی بزرگ است» خدا اندرزتان می دهد که هیچ گاه دیگر مثل آن را، اگر مؤمنید. تکرار نکنید. و خدا برای شما آیات (خود) را بیان می کند. و خدا دانای سنجیده کار است، کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده اند. شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت عذابی پر درد خواهد بود و خدا [است که] می داند و شما نمی دانید و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و این که خدا رئوف و مهربانی است [مجازات سختی در انتظارتان بود]»

همسر دیگر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است محدثان و مفسران عامه (سنی ها) شأن نزول آیات اِفک [دروغ، تهمت] را مربوط به عایشه می دانند و در این مورد، داستان مفصلی را نقل می کنند که خلاصه اش این است: عایشه که خودش ناقصل این داستان است می گوید:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام مسافرت، یکی از همسرانش را به قید قُرعه، همراه خود می برد، در جنگ «بنی مصطلق» قرعه به نام من اصابت کرد و من در این سفر افتخار ملازمت او را داشتم، سرکوبی دشمن به پایان رسید، و سپاه اسلام، در حال بازگشت، به مدینه بودند، و در نزدیکی مدینه، شب هنگام به استراحت پرداختند، ناگهان ندای، «الرحیل» آماده ی حرکت شوید» سراسر سپاه اسلام را فرا گرفت و من از کجاوه ی خود در آمدم و برای قضای حاجت به نقطه ی دوری رفتم وقتی که به نزد کجاوه ی خود بازگشتم، متوجه شدم گردنبندی که از مهره های یمنی داشتم باز شده و به زمین افتاده است، من بار دیگر به دنبال آن رفتم و مقداری معطل شدم، پس از آن که گردنبند را یافتم به جایگاه خود بازگشتم، اما سپاه اسلام حرکت کرده بود و کجاوه ی مرا نیز به گمان این که من در میان ان هستم، روی سر گذارده و رفته بودند، و من تک و تنها در آن جا ماندم، ولی می دانستم وقتی به منزل بعدی رسیدند و مرا در محل ندیدند به سراغ من می آیند.

اتفاقاً یک نفر از سپاهیان اسلام به نام «صفوان» از لشگر عقب مانده بود، به هنگام صبح مرا از دور دید نزدیک آمد و مرا شناخت، بی آن که با من سخن بگوید. کلمه ی «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» را به زبان جاری کرد، سپس شتر خود را خوابانید و من بر آن سوار شدم، او در حالی که مهار ناقه را در دست داشت، مرا به سپاه اسلام رساند.

وقتی منافقان، به خصوص رئیس آن ها، از جریان آگاه شدند، به شایعه سازی پرداختند و شایعه در شهر پیچید و نقل مجالس گردید، و کار به جایی کشید که گروهی از مسلمانان درباره ی من گمان بد بردند، و پس از مدتی آیات «افک» «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ...» نازل گردید و مرا از تهمت منافقان پاک ساخت. صحیح بخاری، ج 3، ص 154

این فشرده داستان «افک» بود که عامه افتخار تمام آن را نقل می کنند. اما این شأن نزول هم از لحاظ سند و هم از لحاظ متن موهون و بی ارزش می باشد. و با عقل و تاریخ صحیح، سازگار نیست. چرا که: اولاً: این داستان تنها یک راوی دارد و آن هم خود عایشه است؟ آیا خداوند، دهان هزاران صحابی را بسته و مُهر زده بود و هیچ یک از آن ها جز او نمی توانست چیزی از آن را برای ما روایت نمایند؟

ثانیاً: آن چه بر شگفتی این داستان می افزاید حرکت بسیار سریع سپاه است. مگر رفتن عایشه برای پیدا کردن گردنبند، چه مقدار وقت می گرفت که چون برگشت همه سپاه بار خود را بسته و حرکت کرده بودند و اثری از آن ها بر جای نمانده بود؟ در حالی که هر سپاهی به ناچار ابتدا و انتها و مقدمه و مؤخره دارد و مسلم است که جایگاه زوجه ی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در انتهای سپاه نبوده است.

ص: 305

ثالثاً: مگر عایشه برای رفتن به آب ریزگاه چه مقدار از سپاه دور شده بود که زوزه ی شتران و همهمه ی مردان را به هنگام بار برداشتن و کوه ؟؟ کردن ننشیند؟

رابعاً: هودج و کجاوه ای که حاملانش آن را بر می دارند و متوجه خالی بودن آن از سرنشین نمی شوند، این سرنشین چه اندازه سبک و زن بوده است؟

خامساً: این خانم مورد احترام قبیله ی «تیم» را چه شده بود که، بیش از یک ماه هدف تیر زبان تهمت زنندگان قرار گرفته بود. و واکنشی از طرف قبیله اش انجام نمی گرفت؟ مگر شمشیرهای دلیر مردان «تیم» کجا بودند؟ پدرش ابوبکر و برادرش عبدالله، و عبدالرحمان، و پسر عموهایش «طلحه» و «عبدالرحمان» و برادر زاده اش «عبدالرحمان بن عثمان» را چه شده بود که از او دفاع نمی کردند؟ ابوبکر را چه شده بود که نتوانست در برابر بدگویی گروهی از برادران مسلمانش به رئیس مشرکان (ابوسفیان) دم فرو بندد، ولی در برابر کسانی که پرده ی شرف خانواده اش را دریده بودند. لب فرو بسته و زبان در کام کشیده بود؟ و.. نتیحه روشن این بررسی به ما نشان می دهد که شأن نزول علاوه بر این که برخی از روایات با برخی دیگر تناقض دارند، با واقعیت تاریخی هم تناقضی دارد. و از جعلیات و دروغ پردازی های خود عایشه می باشد.

حال ان روایتی که بردارنده ی شأن نزول آیه ی «افک» می باشد چیست؟

هنگامی که به کتب حدیث و سیره ی مکتب اهل البیت (علیهم السلام) مراجعه می شود. از امیر المؤمنین علی (علیه السلام) و امامان از فرزندان آن حضرت، امام محمد باقر و امام صادق و امام رضا (علیهم السلام) چنین بدست می یابد. پادشاه فقط، غلامی به نام «جریح» و کنیزی به نام «ماریه ی قبطیه» را برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هدیه فرستاد.

آن دو اسلام آوردند و اسلامشان نیکو گردید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن کنیز را نزد خود نگه داشت و او «ابراهیم» را به دنیا آورد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن دو را خیلی دوست می داشت که این باعث حسادت عایشه و حفصه گردید، تا آن جا که همراه با پدرانشان به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «ابراهیم پسر شما نیست. او فرزند آن غلام، یعنی جریح است و ما بر آن گواهی می دهیم!!»

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با آن که بر دروغ بودن این شهادت و تهمت آگاه بود. ولی چون دریافته بود که این تهمت ممکن است در جان و دل دیگران، اثر گذارده فرمود: تا حقیقت را برای اصحابش آشکار گرداند. بدین جهت، در حال خشم به حضرت امام علی (علیه السلام) فرمان داد تا برود و آن غلام جریح را بکشد. و به او فرمود: اگر موضوع برخلاف آن چه گفته شده بر تو روشن گردید، او را به حال خود بگذارد و آسیبی به وی مرسان.

امیر المؤمنین علی (علیه السلام) با شمشیر به سوی جریح رفت، جریح از ترس فرار کرد و از درختی بالا رفت و امام علی (علیه السلام) از پی او برآمد. جریح خود را به زمین افکند و جامه از پاهایش کنار رفت و بر حضرت آشکار شد که او خنثی است، پس او را نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد و آن چه از او دیده

ص: 306

بود، بیان کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحابش را فرا خواند و آن ها جریح را دیدند، و توطئه ی آن گروه، آشکار گردید. و تهمتشان باطل شد، آن ها نیز نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و آمرزش خواستند.

پس از آن، آیات «افک» نازل شد و «ماریه» و «جریح» را از تهمتی که بدان متهم شده بودند. تبرئه نمود.

الهدایة الکبری، حسین بن حمدان الخصیبی، ص 297، تفسیر قمی، ابوالحسن علی بن ابراهیم القمی، ج 2، ص 100، تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعه ی حویزی، ج 3، ص 581، بحارالانوار مجلسی، ج 22، ص 155 تفسیر صافی، ملا محسن فیض کاشانی، ج 3، ص 423، مجمع البحرین و مطلع النیرین، فخرالدین بن محمد طریحی، ج 1، ص 82 و...

بنابراین، این آیات در شأن «ماریه ی قطبیه» همسر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است، نه در شأن عایشه، انتهای بحث را با حدیثی شریف، از امام محمد باقر (علیه السلام) خاتمه می دهیم. حضرت فرمود: چون قائم آل محمد (علیهم السلام) ظاهر شود. عایشه را زنده گرداند تا آن که او را حد بزند. و همچنین انتقام گیرد از برای حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، راوی عرض کرد:

فدایت شوم، به چه سبب او را حد می زند؟ حضرت فرمود: به جهت تهمت و افترایی که به مادر ابراهیم (ماریه) زد.

راوی پرسید: چرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را حد نزد و حق تعالی حد او را تأخیر انداخت، تا این که توسط حضرت قائم آل محمد (علیهم السلام) این حد را جاری گرداند؟ حضرت فرمود: زیرا حق تعالی حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای رحمت فرستاده است و حضرت قائم آل محمد (علیهم السلام) را برای انتقام(1)

محاسن برقی، ج 2، ص 339، علل الشرایع، ج 2، ص 580، مختصر البصائر الدرجات، ص 13، دلائل الامامة، 485، بحار، ج 22، ص 242 و ج 22، ص 640، مستدرک الوسائل میرزا حسین نوری طبرسی، ج 18، ص 92، تفسیر صافی، ج 3، ص 359. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 467، مجمع البحرین، ص 324، مکیال المکارم، سید محمد تقی موسوی اصفهانی، ج 1، ص 52.

بنابراین لقب «ام المؤمنین» در مورد همه ی همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صادق نیست و ثبوتش مشروط به رعایت تقوا می باشد. یعنی همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تا مادامی «ام المؤمنین» هستند که رعایت تقوا و ورع را نموده باشند. زیرا که اگر غیر از این باشد با آن چه که خداوند در آیه ی دیگر فرموده و می فرماید:

«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» سوره ی حجرات، آیه ی 13

ص: 307


1- . «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ» آیه ی 107 سوره ی أنبیاء، و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم

گرامی ترین شما نزد پروردگار، با تقواترین شما هستند، منافات داشت، روی این جهت خداوند متعال «ام المؤمنین» بودن همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را منوط و مشروط به رعایت تقوا و پرهیزگاری نموده و در همان سوره ی که همسران پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را «ام المؤمنین» خوانده است. می فرماید: «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ» سوره ی احزاب، آیه ی 32

یعنی: ای همسران پیامبر، شما مثل سایر زن ها نیستید و به خاطر «ام المؤمنین» بودن بر بانوان دیگر برتری پیدا کرده اید. اما این برتری شما منوط به رعایت تقوا می باشد. و در آیه ی دیگر می فرماید:

«یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرًا» سوره ی احزاب آیه ی 30

ای همسران پیامبر، هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود عذاب او دو چندان خواهد بود. و این برای خدا آسان است.

یعنی: اگر زنی از همسران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مرتکب گناهی شد. نه تنها «ام المؤمنین» بودن برای او فایده ای نخواهد داشت بلکه از این درجه و اعتبار، ساقط شده و دو چندان نیز عذاب خواهد شد.(1)

57-پیوند مقدس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از معراج

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در ضمن بیان ماجراهای معراج فرمود:

«هنگامی جبرئیل مرا به بهشت جاوید برد، ناگاه درختی از نور، در آن جا مشاهده کردم، در کنار پایه ی آن درخت، دو فرشته را دیدم که، زیورهایی را می آراستند و جمع می کردند. به جبرئیل گفتم: این درخت از آنِ کیست؟ گفت: از آنِ برادرت علی (علیه السلام) است. و این دو فرشته تا روز قیامت، آن زیورها را برای علی (علیه السلام) جمع کرده و می پیچند. از آن جا گذشتم، ناگاه به درختی رسیدم، از آن درخت خوشه ی خرمای لطیف دیدم که نرم تر از روغن، و خوشبو تر از مُشک، و شیرین تر از عسل بود، یک عدد خرما از آن چیدم و خوردم، همان خرما، به صورت آبی، در صلب من در آمد، پس از آن که، از معراج بازگشتم، با همسرم خدیجه (علیها السلام) همبستر شدم، نور فاطمه (علیها السلام) از آن خرما در رحم خدیجه (علیها السلام) قرار گرفت. فاطِمَهُ حَوْراءُ اِنْسِیَّهٌ، فاذا اشتَقتُ الی الجَنَّة. شَمَمتُ رائحَةَ فاطمةَ (علیها السلام) پس فاطمه (علیها السلام) بانوی بهشتی است که به صورت انسان روی زمین درآمده، هرگاه مشتاق بهشت می گردم، بوی خوش وجود فاطمه (علیها السلام) را می بویم.(2)

ص: 308


1- . این خصوصیت اشتباهاً تکرار شده است.
2- . علل الشرایع، باب 147، ص 72، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 119

در روایتی دیگر می فرماید: از ابن عباس نقل شده که وی گفت: عایشه بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شد، در حالی که حضرت فاطمه (علیها السلام) را می بوسید، عائشه عرض کرد: یا رسول الله آیا او را دوست دارید؟

حضرت فرمود: آگاه باش، اگر می دانستی میزان محبت من به او را حتماً محبت تو به او زیاد می شد، هنگامی که مرا به آسمان چهارم بردند. جبرئیل اذان و میکائیل اقامه گفت، سپس به من گفته شد. یا محمد نزدیک شو و جلو بایست. من به جبرئیل گفتم: جلو بروم با این که تو در حضور من هستی؟

جبرئیل عرض کرد: آری، خداوند عزوجل انبیاء خود، (علیهم السلام) را بر فرشتگان مقربین برتری داده و خصوص تو را تفضیل ویژه ای بر جمله ی ملائکه، داده است. من جلو رفته و با اهل آسمان چهارم نماز گذاردم. سپس به جانب راست خود، توجه کرده. جناب ابراهیم (علیه السلام) را در بُستانی از بساتین بهشت دیدم، در حالی که فوجی و گروهی از ملائکه دورش حلقه زده بودند، سپس از این آسمان گذشته و به آسمان پنجم و از آن به آسمان ششم رفتم. به این آسمان که رسیدم، ندا آمد: یا محمد، خوب پدری است، پدرت ابراهیم و خوب برادری است، برادرت علی (علیه السلام) از آن جا گذاشته و وقتی به مقام حجت رسیدم. جبرئیل دست مرا گرفت، و به بهشت وارد نمود. در این اثناء به درختی از نور برخوردم که در اصل و ریشه ی آن فرشته ای که حُلَل و زیور ها به خود پیچید بودند. قرار داشتند، به جبرئیل گفتم: حبیب و وست من، آن درخت از آن کیست؟

جبرئیل گفت: این درخت، متعلق به برادرت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) است. و این دو فرشته تا روز قیامت، حُلل و زیورها را به خود پیچیده اند. سپس به جلو رفتم به درخت خرمائی برخورد کردم که خرمایش نرمتر از کف و خوشبوتر از مُشک و شیرین تر از عسل بود. یک خرما چیدم و خوردم. این خرما مبدل شد نطفه ای در صلب من. وقتی به زمین فرود آمدم. با خدیجه خاتون، مواقعه نمودم. او به فاطمه (علیها السلام) حامل شد. پس فاطمه (علیها السلام) حَوراء انسیه است [یعنی فرشته ای است به شکل انسان] و هرگاه من مشتاق بهشت شوم، بوی فاطمه (علیها السلام) را استشمام می نمایم.(1)

چند روایت دیگر در این زمینه وجود دارد من جمله:

1- در تفسیر فرات از قول امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نقل شده هنگامی که این آیه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد:

«طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ» سوره ی رعد، آیه ی 29، آنان که دارای ایمان و کارهای شایسته می باشند. دارای پاکیزه ترین زندگی و بهترین سرانجام هستند. یکی از اصحاب به نام «مقداد» به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: ای رسول خدا، منظور از طوبی چیست؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

ص: 309


1- . علل الشرایع، باب 147، ج 1، ص 596، چاپ شریعت، ناشر: انتشارات مؤمنین، نهم / 1387.

طوبی درختی است در بهشت که اگر سواره ای با اسب راهوار، صد سال در سایه ی آن سیر کند به آخر آن نمی رسد...»

سلمان رضوان الله تعالی علیه می گوید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به حضرت زهراء (سلام الله علیها) علاقه ای بسیار نشان می داد، یکی از زن های پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد:

ای رسول خدا چرا فاطمه (علیها السلام) را آن قدر دوست داری که هیچ یک از افراد خاندانت را آن گونه دوست نداری؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ فرمود: هنگامی که من در شب معراج به آسمان ها سیر داده شدم، جبرئیل مرا کنار درخت طوبی برد، سپس دستش را بر میان دو شانه ام کشید. آن گاه گفت: ای محمد خداوند متعال ولادت فاطمه (علیها السلام) از خدیجه (علیها السلام) را به تو مژده می دهد.

وقتی که از معراج به زمین بازگشتم، و با خدیجه (علیها السلام) همبستر شدم، نور فاطمه (علیها السلام) در رحم خدیجه (علیها السلام) قرار گرفت. و از این رو هرگاه مشتاق بهشت می شوم فاطمه (علیها السلام) را نزدیک خد می آورم و بوی بهشت را از او می شنوم، او حَوراءِ اِنسیه، زن بهشتی به صورت انسان دنیا است.(1)

2- در روایت دیگر آمده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) را بسیار می بوسید و می بویید، عایشه از علاقه ی شدید پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت به حضرت زهراء (سلام الله علیها) ابراز ناراحتی می کرد، و آن را برای خود ناگوار می د انست، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) راز علاقه ی خود به فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) را برای عایشه، چنین ترسیم فرمود:

ای عایشه! هنگامی که شب معراج مرا به آسمان ها بردند، در آن جا وارد بهشت شدم. جبرئیل مرا کنار درخت طوبی برد، و از میوه های آن درخت به من داد، از آن ها تناول کردم، خداوند عُصاره ی همان میوه ها را در صُلب و پشت و کمر من، به آبی تبدیل کرد، پس از بازگشت به زمین با همسرم خدیجه (علیها السلام) همبستر شدم. همان هنگام، خدیجه (علیها السلام) به وجود مقدسه ی فاطمه (سلام الله علیها) باردار شد. از این رو هرگز فاطمه (علیها السلام) را نبوسیده ام مگر این که بوی خوش درخت طوبی بهشت را از وجود او استشمام می نمایم.(2)

3- امام محمد باقر (علیه السلام) از جابر بن عبدالله انصاری، رحمه الله، نقل می کند که یکی از اصحاب از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید:

ص: 310


1- . تفسیر فرات، ابوالقاسم، فرات کوفی، ص 211 بحارالانوار، ج 8، ص 151، برهان، ج 4، ص 275 روایت 4 و 5 و 7.
2- . تفسیر قمی، ص 341، تفسیر المیزان، ج 13، ص 23 عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج 1، ص 116

«شما چرا آن همه به حضرت زهراء (علیها السلام) علاقه نشان می دهید؟ و شیوه ی شما با او به گونه ای است که با دختران دیگرت چنین نیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: جبرئیل نزد من آمد و سیبی از سیب های بهشت را به من داد. آن را خوردم، آب آن در صُلب من قرار گرفت. در آن وقت با همسرم خدیجه (علیها السلام) همبستر شدم. نور فاطمه (علیها السلام) در رحم خدیجه (علیها السلام) انعقاد یافت. و من اکنون بوی بهشت را از وجود فاطمه (علیها السلام) استشمام می کنم.(1)

4- عمار یاسر رحمهُ الله، در ضمن گفتاری می گوید:

«روزی حضرت زهراء (سلام الله علیها) به امام علی (علیه السلام) گفت: ای ابوالحسن، خداوند متعال نور مرا آفرید. نور من، خدا را تسبیح می کرد، سپس خداوند آن نور را در یکی از درختان بهشت به ودیعه نهاد، آن درخت درخشان شد، هنگامی که پدرم رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) (در شب معراج) وارد بهشت گردید. خداوند به او الهام کرد که از میوه ی آن درخت بچین و آن را بخور. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان خداوند متعال را انجام داد. خداوند نور مرا در صلب پدرم قرار داد، سپس خداوند آن را در رحم مادرم خدیجه (علیها السلام) به ودیعه نهاد و خدیجه (علیها السلام) مرا به دنیا آورد. و من همان نور هستم، و به آن چه از حوادث که قبلاً بوده و بعداً رخ خواهد داد. آگاهی دارم، ای ابوالحسن، مؤمن، با نور خداوند متعال می نگرد.(2)

5- فضل بن شاذان رحمهُ الله از سلمان فارسی رحمه الله نقل می کند که گفت:

«به حضور فاطمه (علیها السلام) رفتم، حسن و حسین (علیهماالسلام) پیش روی آن حضرت بازی می کردند. با دیدار آن ها بسیار خوشحال شدم، اندکی بعد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد فاطمه (علیها السلام) عرض کردم: ای رسول خدا از فضیلت این خاندانت مطلبی بفرما. تا بر دوستی ما نسبت به آن ها بیفزاید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

ای سلمان، در شب معراج که خداوند مرا به سوی آسمان سیر داد، ناگاه جبرئیل را در آسمان ها و در بهشت یافتم، هنگامی که مشغل دیدار از قصرها و باغ های بهشت بودم. ناگهان بوی بسیار خوشی را استشمام کردم. که شگفت زده شدم، به جبرئیل گفتم: ای حبیب من این بوی خوش که بر همه بوهای معطر بهشت چیره شده چیست؟ جبرئیل گفت: ای محمد این بوی خوش از سیبی است که سیصد هزار سال است که خداوند، آن را با دست قدرتش آفریده و نمی دانم که هدف خداوند از آفرینش این سیب چیست؟

در این هنگام فرشتگانی را دیدم که همان سیب را نزد من آوردند. و گفتند: ای محمد، پروردگار ما سلام است و به تو سلام می رساند و این سیب را به تو هدیه می دهد.

ص: 311


1- . بحارالانوار، ج 43، ص 2 - 4
2- . بحار ج 43، ص 8

من آن سیب را گرفتم و در زیر پر جبرئیل گذاشتم، وقتی که جبرئیل به زمین فرود آمد. من آن سیب را برداشتم و خوردم، آب آن در صُلب من جمع شد، و با خدیجه (علیها السلام) همبستر شدم، او از همان آب سیب به وجود فاطمه (علیها السلام) باردار شد و خداوند به من وحی کرد که حوریه ی بهشتی به صورت انسان به تو عنایت می شود. این حوریه همان فاطمه (علیها السلام) بود».(1)

58-حورالعین و بانوان بهشتی یار و مددکار حضرت خدیجه (علیها السلام)

مفضل بن عمر می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فاطمه (علیها السلام) چگونه به دنیا آمد؟

حضرت فرمود: «نعم انّ خدیجه لمّا تزوّج بها رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله وَ سَلَّم هجرتها نُسوه مکه، فکنّ لا یدخلن علیها ولا یسلّمنّ علیها ولا یترکن امرأه تدخل علیها فاستوحشت خدیجه لذلک، و کان جزعها و غمّها حذرا علیه صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله وَ سَلَّم فلما حملت بفاطمه علیهَاالسَّلام کانت فاطمه علیهاالسَّلام تحدّثها من بطنها و تصبّرها و کانت تکتم ذلک من رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله وَ سَلَّم فدخل رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله وَ سَلَّم یوماً فسمع خدیجه علیهَاالسَّلام تحدّث فاطمه علیهَاالسَّلام فقال لها: یا خدیجه من تحدّثین ؟ قالت: الجنین الذی فی بطنی یحدّثنی و یؤنسنی. قال: یا خدیجه هذا جبرئیل یخبرنی [یبشرنی] أنها أنثی و أنها النسله الطاهره المیمونه وأن الله تبارک و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل من نسلها أئمه و یجعلهم خلفاءه فی أرضه بعد انقضاء وحیه. فلم تزل خدیجه علیهَاالسَّلام علی ذلک إلی أن حضرت ولادتها، فوجّهت إلی نساء قریش و بنی هاشم: أن تعالین لتلین منی ما تلی النساء من النساء. فأرسلنّ إلیها: أنت عصیتنا و لم تقبلی قولنا و تزوجت محمّدا یتیم أبی طالب فقیرا لا مال له، فلسنا نجیء ولا نلی من أمرک شیئا، فاغتمّت خدیجه علیهَاالسَّلام لذلک. فبینا هی کذلک، إذ دخل علیها أربع نسوه سمر طوال کأنهن من نساء بنی هاشم ففزعت منّهن لمّا رأتهنّ فقالت إحداهنّ: لا تحزنی یا خدیجه، فانّا رُسل ربک إلیک، و نحن أخواتک، أنا ساره و هذه آسیه بنت مزاحم و هی رفیقتک فی الجنه و هذه مریم بنت عمران و هذه کلثوم أخت موسی بن عمران بعثنا الله إلیک لنلی منک ما تلی النساء من النساء. فجلست واحده عن یمینها، و أخری عن یسارها، والثّالثه بین یدیها و الرابعه من خلفها، فوضعت فاطمه علیهَاالسَّلام طاهره مطهره.

فلمّا سقطت الی الارض أشرق منها النور حتّی دخل بیوتات مکه ولم یبق فی شرق الأرض ولا غربها (موضع ) الاّ أشرق فیه ذلک النور و دخل عشر من الحور العین، کل واحده منهن معها طشت من الجنّه، و إبریق من الجنّه وفی الإبریق ماء من الکوثر. فتناولتها المرأه التی کانت بین یدیها فغسلّها بماء الکوثر، و أخرجت خرقتین بیضائین اشدّ بیاضاً من اللّبن و اطیب ریحاً من المسک والعنبر ، فلقفّتها بواحده و قنّعتها بالثانیه. ثم استنطقتْها فنطقتْ فاطمه علیهَاالسَّلام بالشهادتین، و قالت: أشهد أن لا اله الا الله، و أنّ ابی رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آله وَ سَلَّم سیّد الأنبیاء، و أنّ بعلی سیّد الأصیاء، و وُلدی ساده الأسباط ، ثم سلّمت علیهنّ و سمّت کل واحده منهنّ باسمها، و اقبلن یضحکن علیهَاالسَّلام و تباشرت الحور العین و بشّر اهل السماء بعضهم بعضاً بولاده فاطمه اله و حدث

ص: 312


1- . بحارالانوار، ج 36، ص 361

فی السماء نورٌ زاهرٌ لم تره الملائکه قبل ذلک. و قالت النّسوه: خُذیها یا خدیجه طاهرهً مطهرهً زکیهً میمونهً، بورک فیها وفی نسلها.

فتناولتها فرحهً مستبشرهً والقمتْهاثدیها فدّر علیها. فکانت فاطمه علیهَاالسَّلام تُنمی فی الیوم کما یُنمی الصبیُّ فی الشهر و تُمنی فی الشهر کما یُنمی الصبیُّ فی السّنه».(1)

«آری، خدیجه (علیها السلام) وقتی که با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد، زن های مکه از او کناره گرفته و دوری جستند و دیگر بر او وارد نشده و به او سلام نمی کردند، و هیچ زنی را آزاد نمی گذاشتند، تا بر او وارد شود. خدیجه (علیها السلام) از این ماجرا به وحشت افتاد. اما جزع و غم و اندوه خدیجه (علیها السلام) به خاطر وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که مبادا بایشان آسیبی برسانند. و وقتی که خدیجه (علیها السلام) به فاطمه (علیها السلام) حمل یافت.

فاطمه (علیها السلام) از درون با او سخن می گفت. و او را تسلی داده و توصیه به صبر می نمود. خدیجه کبری (علیها السلام) آن را از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کتمان می کرد، پس روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داخل منزل شد و سخن گفتن خدیجه (علیها السلام) با فاطمه (علیها السلام) را شنید. حضرت فرمود: ای خدیجه با چه کسی سخن می گفتی؟ عرض کرد: با فرزندی که در رحم دارم که با من سخن می گوید، و اُنس می گیرد [انس می دهد] حضرت فرمود: ای خدیجه، این جناب جبرئیل است که به من بشارت می دهد که او دختر است، و او است نسل طاهره ی با میمنت و برکت و خدای تبارک و تعالی نسل مرا از او قرار خواهد داد. و زود باشد که از نسل او قرار دهد، پیشوایان دین را و قرار دهد آن ها را نمایندگان خود، در روی زمین، بعد از سر آمدن وحی، همواره خدیجه (علیها السلام) بر این حال بود تا هنگام ولادت فاطمه (علیها السلام) فرا رسید. زن های قریش و بنی هاشم را فرا خواند: که بیائید مرا در این هنگام یاری کنید، در جواب او گفتند: تو نافرمانی ما کردی و سخن ما را نپذیرفتی و با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یتیم ابوطالب (علیه السلام) فقیری که مال نداشت، ازدواج کردی. ما هم نخواهیم آمد، و عهده دار امر تو نخواهیم شد. خدیجه کبری (علیها السلام) غمگین شد، اما در این هنگام یک وقت دید که چهار زن گندم گون و بلند بالا وارد شدند. همانند زن های بنی هاشم، خدیجه (علیها السلام) ترسیدف یکی از آن ها به سخن آمد و گفت: محزون مباش، ای خدیجه ما از طرف پروردگار تو آمده ایم، و خواهران تو هستیم، من ساره هستم و این آسیه دختر مزاحم است که رفیق تو در بهشت می باشد. و این مریم دختر عمران است و این کلثوم دختر موسی بن عمران است. ما را خداوند متعال فرستاده که مددکار تو باشیم، یکی از آن ها طرف راست خدیجه (علیها السلام) ایستاد و دیگری طرف چپ او، و سومی جلوی روی او، و چهارمی پشت سر او نشستند.

ص: 313


1- . مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، ج 3، ص 118-119، الامالی شیخ صدوق مجلسی 87، ص 594، المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ج 3 ص 156 الخرائج و الجرائح، راوندی، ج 2، ص 524، بحار، ج 16، ص 80 و ج 43، ص 2 و 3، عبقات الأنوار فی امامة الأئمة الاطهار (علیهم السلام) سید میر حامد حسین هندی نیشابوری، ج 20، ص 240، عوالم شیخ عبدالله بحرانی، ج 11، ص 43، ذخائر العُقبی فی مناقب ذوی القربی (علیهم السلام)، محب الدین طبری، ص 44

پس فاطمه (علیها السلام)، پاک و پاکیزه به دنیا آمد. وقتی که روی زمین قرار گرفت. نورش به خانه های مکه تابید و در شرق و غرب زمین جائی باقی نماند. مگر آن که نور در آن تابید، ده نفر حورالعین داخل شدند، هر یک با خود طشتی از بهشت همراه داشت. و ابریقی از بهشت آوردند که در آن آب کوثر بود. زنی که در جلوی روی خدیجه (علیها السلام) نشسته بود. فاطمه (علیها السلام) را گرفت و او را روی دست خود با آب کوثر شستشو داد و دو جامه ی سفید که از شیر سفید تر و از مُشک و عنبر خوشبوتر بود، فاطمه (علیها السلام) را در یکی از آن ها پیچید و جامه ی دیگر را مقنعه ی او قرار د اد. سپس وی را به سخن آورد. پس فاطمه (علیها السلام) با گفتن شهادتین به سخن آمد و گفت: أشهد ان لا اله الا الله، و ان ابی رسول الله سید الأنبیاء و ان بعلی سید الأوصیاء و ولدی سادة الأسباط شهادت می دهم، به یگانگی پروردگار، و رسالت پدرم که آقا و سرور پیامبران است. و این که شوهرم آقا و سرور اوصیاء است. و فرزندانم آقا و سرور سبط های أنبیاء (علیهم السلام) هستند. سپس نام هر یک از حاضرین را برد.

و به آن ها سلام کرد. و آن ها نیز به چهره ی نازنین آن مولود پاک و مبارک و فرخنده، شادی کردند. و حورالعین به یک دیگر بشارت دادند و اهل آسمان به ولادت فاطمه (علیها السلام) به یک دیگر بشارت دادند. و در آسمان نور درخشنده ای پیدا شد که ملائکه قبلاً مثل آن را ندیده بودند، زن های بهشتی گفتند: بگیر ای خدیجه، این فرزند پاک و پاکیزه و با نشو و نمای خوب خود را که، در او و نسلش برکت قرار داده شده است، پس خدیجه (علیها السلام) آن حضرت را گرفت، و شاد و مسرور پستان به دهان او گذاشت، و شیر جاری شد. فاطمه ی زهراء (علیها السلام) هر روز به قدری رشد و نمو می کرد که اطفال دیگر در ماه چنین رشد می کردند و در ماه آن قدر رشد و نمو می کرد که اطفال دیگر، در یک سال، این مقدار را رشد می نمودند»(1)

59-سخن گفتن با کودک ولادت نیافته

از امتیازات شگرف حضرت خدیجه (علیها السلام) که نه تنها دانشمندان و علمای شیعه، بلکه بسیاری از دانشمندان تسنن، بدان تصریح نموده اند این است که به هنگام بارداری به دخت فرزانه اش، فاطمه (علیها السلام) آن کودک وصف ناپذیر، به اراده ی خداوند، از عالَم رَحِم، با این مام نو اندیش و خداجو، مونس و هم سخن می شود و در فراز و نشیب ها، با او حرف می زند. و به او شکیبایی و آرامش می بخشد.

«عبدالرحمن شافعی» از بزرگان تسنن، در این مورد، از آن بانوی معظمه، روایت نقل کرده است که «وقتی به فاطمه ام [(علیها السلام)] باردار شدم، آن کودک ارجمند، باری سبک بود و در شکمم با من سخن می گفت»(2)

«دهلوی» از دانشمندان دیگر تسنن، آورده است که «از امتیازات این کودک شکوه بار و مادرش این بود که پس از آفرینش و حضور نورش در سازمان وجود مادر، همراز، هم سخن، مونس و غم خوار مادر خردمند و

ص: 314


1- . سابقاً در بحث ولادت حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) ذکر شد. ولی اینجا از خصوصیت ام المؤمنین است
2- . نزهة المجالس، عبدالرحمام صفوری شافعی، ج 2، ص 227، ینابیع المودة ص 198، ذخائر العقبی، ص 44

فداکار خویش شد. و در تنهایی و غربت او به قدرت خدا، گاه و بی گاه، با او سخن می گفت. خدیجه نخست، این موضوع شگرف را کتمان می کرد. اما یک بار اتفاق افتاد که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور ناگهانی وارد خانه شد و دید خدیجه بی آنکه کسی در خانه باشد. سخن می گوید، از او پرسید با چه کسی گفت و گو می کنی؟

پاسخ داد: با کودکی که نور حضورش را در تالار وجودم احساس می کنم.(1)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او این مژده را داد که: «اَبشری یا خدیجةُ هذه ؟؟؟ جعلها اللهُ اُم اَحَدَ عَشَرَ من خُلفائی یخرجون بعدی و بعد أبیهم».(2)

«خدیجه، تو را نوید باد که این کودک، دختر است و مام پر فضیلت یازده پیشوای نور که پس از من و پدرشان، یکی پس از دیگری، جهان را به نور وجودشان [از نظر هدایت کردن مردم جهان] نور باران خواهند ساخت»

«هنگامی که کفر گرایان، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستند که ماه شکافته شود، خدیجه (علیها السلام) در حالی که به فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) باردار بود، گفت: ناامید و سرافکنده باد، آن که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را که برترین پیامبر پروردگار من است. تکذیب نماید، درست در این هنگام بود که فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، از اعماق جان مادر ندا داد که: ای مادر، نگران مباشف و نترس که خداوند با پدر من است.

«فَنادَت فاطمةُ من بطنها اُماهُ لا ت]لاتحزنی و لا تَرهبی، فَاِنَّ اللهَ مَعَ اَبی».(3)

و نیز در روایت وارد شده است که: «روزی حضرت خدیجه (علیها السلام) در حال نماز بود که در مورد رکعت های نماز به تردید افتاد، و پس از رکعت سوم تصمیم گرفت سلام دهد و نماز را به پایان ببرد که به ناگهان ریحانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از داخل رَحِم ندا داد که: قُومی یا اُماهُ فَانکَ فی الثالثة.(4)

ای مادر، برخیز که تو در رکعت سوم نماز هستی.

60-حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی وَلوُد

حضرت خدیجه (علیها السلام) بانویی ولود [دارای آمادگی برای تولد فرزندان] بود. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به همین خاطر ستود، چنان که روایت شده است که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ضمن گفتاری در تمجید حضرت خدیجه (علیها السلام) به عایشه فرمود:

«وَ وَلَّدَتْ لی اِذ عَقَّمْتُم»(5)

ص: 315


1- . تجهیز الجیش، ص 211، بحارالانوار، ج 16، ص 80
2- . دلائل الامامیة مرحوم طبری، ص 8، بحارالانوار، ج 16، ص 80
3- . الروض الفائق شیخ شعیب مصری، ص 214، فاطمة الزهراء (علیها السلام) من المهد الی اللحد، سید کاظم قزوینی، ص 40
4- . فاطمة الزهراء (سلام الله علیها)، بهجة قلب المصطفی، ص 439
5- . کشف الغمة فی معرفة الأئمة (علیهم السلام)، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 73، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از همسران متعدد خود، تنها از خدیجه (علیها السلام)، دارای فرزند بود و یک فرزند نیز به نام «ابراهیم» از همسر دیگرش، «ماریه قبطیه» داشت، ضمناً این روایت ثابت می کند که فرزندانی از خدیجه (علیها السلام) داشته به غیر از فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، که سابقاً در اختلاف فرزندان و ربائب ایشان گذشت و الله العالم بحقایق الامور

«خدیجه (علیها السلام) برای من فرزندانی آورد، در حالی که شما (همسران دیگر) دارای این ویژگی نبودید و نازا بودید.

نیز مرحوم شیخ صدوق (م 381 ه.ق)

در کتاب خصال خود به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند. روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): به خانه ی خود وارد شد ناگاه دید عایشه با جیغ و داد به فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، می گوید:

ای دختر خدیجه! سوگند به خدا تو تصور نمی کنی مگر این را که مادرت بر ما برتری دارد، او چه برتری بر ما دارد؟ او نیز همان ما می باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این سخن را شنید و وقتی که فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دید، گریه کرد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: ای دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چرا گریه می کنی؟ فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) ناروا گویی عایشه را به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر داد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خشمگین شد. و خطاب به عایشه فرمود: «مَهْ یَا حُمَیْرَاءُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَارَکَ فِی الْوَلُودِ الْوَدُودِ وَ إِنَّ خَدِیجَهَ رَحِمَهَا اللَّهُ وَلَدَتْ مِنِّی طَاهِراً وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ هُوَ الْمُطَهَّرُ وَ وَلَدَتْ مِنِّی الْقَاسِمَ وَ فَاطِمَهَ وَ رُقَیَّهَ وَ أُمَّ کُلْثُومٍ وَ زَیْنَبَ وَ أَنْتِ مِمَّنْ أَعْقَمَ اللَّهُ رَحِمَهُ فَلَمْ تَلِدِی شَیْئاً. »(1)

«ساکت و خاموش باش ای حُمیرا، همانا خداوند متعال در با نوی بسیار دوست داشتنی و زاینده، از من دارای فرزندانی گردید... ولی خداوند رحِم تو را نازا قرار داد، که فرزندی نیاوردی»

61-پرورش فرزند صالح

بدون تردید، مادر به عنوان مؤثرترین عامل محیطی وراثتی، در پرورش و رشد شخصیت کودک نقش به سزایی دارد. حضرت خدیجه (علیها السلام) علاوه بر این که به نص قرآن، مادر روحانی همه ی مؤمنین است. به عنوان مادری شایسته و با ایمان، در دامن خویش، فرزندان نیک و صالحی را برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، تربیت نمود، وی فرزندانی را برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آورد و در دامن پر مهر خویش، پرورش داد که در میان آن ها حضرت فاطمه (علیها السلام) از رتبه ی خاصی برخوردار است.

دختری که رهبری اسلام بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) را از نسل او پدید آمد، و ادامه یافت این دختر با مادرش، آن چنان ارتباط تنگاتنگ داشت، که هنگام رحلت حضرت خدیجه (علیها السلام) فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) که در حدود پنج سال داشت، شدیداً بی تابی می کرد، و به دور پدر بزرگوارش می چرخید و می گفت:

ص: 316


1- . خصال شیخ صدوق، ص 37، بحار، ج 16، ص 3

«یا اَبه، اَینَ اُمی، پدرجان مادرم کجاست؟ جناب جبرئیل (علیه السلام) نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله خداوند می فرماید: سلام ما را به فاطمه برسان، به او اطلاع بده که مادرش خدیجه (علیها السلام) در خانه های بهشتی، با آسیه و مریم، زندگی می کند.(1)

این دختر پاکیزه، هنگام رحلت مادر، وقتی احساس کرد که حضرت خدیجه (علیها السلام) شدیداً در فراق او و پدر ارجمندش، ناراحت است و نگران تنهایی و بی یاوری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می باشد، به مادرش دلداری داد و گفت: «یا اُماهُ لاتَحزنی، و لا ترهبی، فانّ اسمع ابی»(2)

«مادر جان، اندوهگین و مضطرب نباش، زیرا خداوند یار و یاور پدرم می باشد»

** روایات **

1- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم):

«اکرموا اولادکم، و أحسنوا أدبهم، یغفرلکم» مکارم الاخلاق، ج 1، ص 478، بحار ج 101 ص 95

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

فرزندان خود را گرامی بدارید و آن ها را خوب تربیت کنید.

2- «قال الصادق (علیه السلام): لا یزال العبد المؤمن یورث أهل بیته العلم و الأدب الصالح حتی یدخلهم الجنة» امام صادق (علیه السلام) فرمود: شخصی مؤمن به خاطر این که به خانواده اش دانش و ادب نیک را می آموزد، آنها را وارد بهشت می نماید.

3- قال السجاد (علیه السلام): و اما حق ولد فأن تعلم أنه منک و مضاف الیک، فی عاجل الدینار بخیره و شره، و أنک مسؤول عما ولیة من حُسن الأدب و الدلالة علی ربه عزوجل و المعونة (له) علی طاعة فإعمل، فی أمره، عمل من یعلم أنه مثاب علی الإحسان الیه، معاقب علی الإساءة الیه» من لایحضره الفقیه، ج 2 ص 378، خصال 568 أمالی شیخ صدوق مجلس 59، مکارم الاخلاق ج 2، ص 302، تحف العقول ص 263

امام سجاد (علیه السلام) (در رسالة الحقوق) فرمود: حق فرزندت، آن است که بدانی او از تو می باشد، و کارهای او در دنیا، چه بد باشند و چه خوب، به تو نسبت داده خواهد شد. آن کارها و باید بدانی که تو در قبال فرزند خود مسئول هستی و لازم است که او را به خوبی تربیت نمایی و به خداشناسی راهنمایی کن. و راه اطاعت از خدای متعال را برای او هموار سازی و بدان که رفتار نیک تو با فرزندت، موجب اجر و ثواب خواهد بود. و رفتار بد تو، با او، مجازات و عقوبت را در پی خواهد داشت.

4- «قال الصادق (علیه السلام): ان الله عزوجل لیرحم الرجل لشدّه حبه لولده»، عدة الداعی، ص 88 مکارم الاخلاق، ج 1 ص 472، من لایحضر الفقیه ج 3، ص 310، کافی ج 6 ص 50

ص: 317


1- . امالی شیخ طوسی، مجلس ششم، روایت 46
2- فاطمة الزهراء (علیها السلام)، بهجة القلب المصطفی، ص 439

امام صادق (علیه السلام) فرمود: بدرستی که خداوند عزوجل شخصی را، به خاطر شدت علاقه ای که به فرزندش دارد. مورد رحمت خود قرار می دهد.

5- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «رحم الله و الدین أعانا ولدهما علی بر هما» کافی ج 6 ص 48، تهذیب الاحکام، ج 8 ص 186 باب 5.

6- «روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاهی به بعضی از کودکان نمود، آنگاه فرمود: وای بر پدران. فرزندان آخرالزمان.

به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته شد: مراد شما از پدران، پدران غیر مسلمان است؟ فرمودند خیر. مراد من پدران مسلمان است. زیرا این پدران به فرزندان خود، واجبات دینی را آموزش نمی دهند.

و چنانچه این فرزندان به فراگیری واجبات دینی خود، اقدام کنند. آن پدران، آن ها را از این کار منع می نمایند.

زیرا این پدران به دانش ناچیز فرزندانشان، و به خاطر داشتن متاع ناچیز، راضی شده اند. من از این گونه پدران بیزار هستم و آن ها نیز از من بیزار هستند. جامع الأخبار، ص 285، (الفصل 62)

62-توجه عاطفی نسبت به فرزندان

مهرورزی و محبت به کودکان، و رفع نیازهای معنوی و عاطفی فرزندان، یکی دیگر از اصول تربیتی اسلامی می باشد. حضرت خدیجه (علیها السلام) به عنوان یک مادر دلسوز و مربی آگاه در این مورد حساسیت ویژه ای داشت، ماجرای زیر بیان گر این ویژگی حضرت خدیجه (علیها السلام) می باشد:

«در ایام بیماری خدیجه (علیها السلام) که به مرگ آن بانوی بزرگوار، انجامید، روزی اسماء بنت عمیس، به عیادتش آمد، او خدیجه (علیها السلام) را گریان و ناراحت مشاهده کرد. و به او دلداری داده و گفت: تو از بهترین زنان عالم محسوب می شوی، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدی، تو همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام هستی و آن حضرت بارها تو را به بهشت بشارت داده است، با این همه چرا گرایان و نگران هستی؟ خدیجه (علیها السلام) فرمود: اسماء من در فکر این هستم که دختر هنگام زفاف نیاز به مادر دارد. تا نگرانی هایش را به عنوان محرم اسرار مطرح نماید.

فاطمه (علیها السلام) کوچک است، می ترسیم که کسی نباشد که متکفل کارهای وی در هنگام عروسی شود و برایش مادری کند.

اسماء بنت عمیس گفت: ای بانوی من، نگران نباش، من با تو عهد می کنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جای تو برای فاطمه (علیها السلام) مادری کنم. و نیازهای روحی و عاطفی وی را برطرف نمایم. از این رو، بعد از وفات، حضرت خدیجه (علیها السلام) هنگامی که شب زفاف حضرت فاطمه (علیها السلام) فرا رسید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همه زن ها از اتاق عروس خارج شوند، و کسی در آن جا باقی نماند.

ص: 318

همه رفتند، اما پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) متوجه شد که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقی مانده است.

فرمود: آیا نگفتم که همه ی زنان بیرون روند؟ اسماء گفت: یا رسول الله من شنیدم و قصد مخالفت با فرمایش شما را نداشتم، ولی عهد من با خدیجه (علیها السلام) مرا بر آن داشت که در این جا نمانم، چون با خدیجه (علیها السلام) پیمان بسته ام که در چنین شبی برای فاطمه (علیها السلام) مادری کنم.

حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با شنیدن این سخن به گریه درآمد و فرمود:

تو را به خدا، سوگند برای این کار ایستادی؟

اسماء عرض کرد: آری، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دست به دعا برداشته و برای اسماء بنت عمیس دعا کرد.(1)

همچنین حضرت خدیجه (علیها السلام) در مورد آینده ی دختر خردسال خویش، خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دغدغه هایی را به این ترتیب بیان نمود:

«یا رسول الله، این دختر من با اشاره به حضرت فاطمه ی (سلام الله علیها) کرد، بعد از من غریب و تنها خواهد شد، مبادا کسی از زنان قریش او را آزار برسانند، مبادا کسی به صورتی سیلی بزند، مبادا کسی صدای خود را بر روی او بلند کند، مبادا کسی با او، رفتاری تند و خشن داشته باشد.(2)

** روایات **

1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر که به بازار برود، هدیه ای بخرد و برای خانواده اش ببرد، همچون کسی است که صدقه ای برای نیازمندان بُرده، باید نخست به دختران پیشکش کند. زیرا هر کس دختری را شادمان سازد، گویا یک نفر از نسل اسماعیل را از بردگی رهانده است.(3)

2- عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال: ان الله عزوجل یَرحَمُ الرَّجُلَ لِشِّدَة لِوَلده.(4)

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: براستی که خدای عزوجل برای این که مردی فرزندش را بسیار دوست دارد، به او ترحم می نماید

3- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به تولد حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) مژده دادند، حضرت به اصحاب خود نگریسته و ناراحتی را در سیمای آنان مشاهده نمود. فرمود: چرا ناراحت شدید، گیاه خوشبویی است که آن را می بویم و رزق او با خداوند است.(5)

ص: 319


1- . اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 1، ص 380.
2- . شجره ی طوبی، محمد مهدی حائری مازندرانی، ج 2، ص 334.
3- . ثواب الاعمال، ص 432، چاپخانه: سرور، زمستان 1380
4- . ثواب الاعمال، ص 432
5- . ثواب الاعمال، ص 432. برخلاف شقاوت مردم جاهلیت و زنده به گور کردن دختران بی گناه

4- یعقوب بن یزید از یکی از دو امام باقر یا امام صادق (علیهماالسلام) روایت می نماید که فرمود: هنگامی که مردی دختر ارشد، خداوند فرشته ای می فرستد و او بالش را بر سر و سینه ی او کشیده می گوید: ضعیفی است که از ضعف آفریده شده است، کسی که مخارج او را بپردازد. تا روز قیامت یاری خواهد شد.(1)

63-ملکه ی جمال و کمال

از امتیازات غرور و شگفت انگیز، حضرت خدیجه (علیها السلام) این است که او به گونه ای در خودشناسی و شناخت حق، شناخت طبیعت و تاریخ، شناخت گذشته و آینده و شناخت پیرامون خویش، موفق شد. و آن گاه به گونه ای در خودسازی و خود شکوفایی برنامه ریزی کرد و اوج گرفت که در ردیف معدود دختران و زنان برگزیده ی بارگاه خداوند و ملکه ی جمال و کمال و نمونه ی نو اندیشی و ترقی خواهی و الگوی عدالت طلبی و ستم ستیزی برگزیده شد. «دکتر علی ابراهیم حسن» در این باره می نویسد: «حضرت خدیجه (علیها السلام) مال و جمال و کمال را در یک جا جمع کرد، و این صفات سه گانه هرگاه در یک جا جمع شوند. که معمولاً کم اجتماع می کنند، به زن، آثاری از عظمت و بلندی مقام می دهند. و خدیجه (علیها السلام) نیز این چنین بود»(2)

** روایات **

1- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الا اربع: آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون. و مریم بنت عمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: از میان مردان از نظر کامل شدن و بودن، بسیار است ولی از میان همه ی زنان، چهار نفر بیشتر کامل نیست. آسیه ی زن فرعون، و مریم دختر عمران، و خدیجه دختر خویلد، و فاطمه (علیها السلام)، دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)

2- قال (صلی الله علیه و آله و سلم):

أفضل نساء أهل الجنة: خدیجة بنت خویلد. و فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم): و مریم بنت عمران، و آسیة بنت مزاحم، امرأة فرعون.(4)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

برترین بانوان اهل بهشت، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، و مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم، زن فرعون می باشند.

ص: 320


1- . ثواب الأعمال، ص 434
2- . نساءٌلهن فی التاریخ الاسلامی نصیب، دکتر علی ابراهیم حسن ص 21/23
3- . مجمع البیان، ج 10، ص 480
4- . الدر المنثور، 8/229

3- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که عموی خود عباس را دید که طولانی و نیکو جسمی بود. حضرت تبسمی کرد و فرمود: ای عمو، نو جمیل هستی، عباس گفت: جمال مرد به چیست ای رسول خدا؟ فرمود: بدرستی گفتار حق، گفت: پس کمال چیست؟ فرمود: تقوی الهی عزوجل و حُسن خلق.(1)

4- قال علی (علیه السلام): الکمال فی ثلاث: الصبر علی النوائب، و التورع فی المطالب، و اِسعاف المطالب(2)

امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند:

کمال در سه چیز است، صبر بر سختی ها و ناملایمان و ورع در مطالب و گفتار، اسعاف المطالب. برآوردن حاجت، روا کردن، کارگشایی کردن، و یاری نمودن.

5- قال الصادق (علیه السلام): ثلاث خصال، من رزقها، کان کاملاً: العقل و الجمال، و الفصاحة(3)

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: سه خصلت است که هر کس دارای آن باشد، کامل است. عقل و جمال و فصاحت [زبان آوری، فصیح سخن گفتن]

6- قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)

ان الله جمیل یحب الجمال

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

خداوند جمیل [خوب، نیکو، خوشخو، زیبا، پسندیده و...] است جمال [زیبایی، نیکو، خوبی] را دوست دارد و یحب ان یری أثر نعمته علی عبده، یبغض البؤس و التباؤس(4)

و دوست دارد که اثر نعمت خود را در بنده ی خود ببینید، و دشمن دارد ربؤست و تباؤس یا هم فقر ورزیدن و فروتنی فقیرانه نمودن، [بؤس، سختی و بلاء، یوم بؤس و یوم نعم. فقر و عسرت و درویشی، مسکنت]

7- قال عسکری (علیه السلام): حسن الصورة جمال ظاهر، و حُسن العقل جمال باطن.(5)

امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند:

حسن صورت جمال ظاهری است و حُسن عقل جمال باطنی می باشد.

64-ملکه ی بطحاء

لفظ بطحاء: مجرای وسیع آب، رودخانه و مسیل فراخ که در آن شن و سنگریزی فراوان باشد. بطاح و بطائح و بطحاوات جمع. و به معنای وادی مکه یا محلی نزدیک مکه است.

1- بِحَقِّ جَدها هذا یا ولیی + بحق الهاشمی الأبطحی

2- بحق الذکر اذ یوحی الیه + بحق وصیه البطل المکی

3- بحق الطاهرین ابنی علیّ + و امهما ابنة البر الزکی

ص: 321


1- . معانی الاخبار، 150/1
2- . غررالحکم: 1777، (4318-4319)، 7235، 7244.
3- . تحف العقول: ص 320
4- . کنزل العمال، شماره ی 17166، ج 6، ص 639
5- . اعلام الدین: 313

4- بحق ائمة سلفوا جمیعا + علی منهاج جدهم النبی

5- بحق القائم المهدی الا + غفرت خطیئة العبد المسیء(1)

و بِحُبیِ النَّبَّیِ الأُمِیَّ القُرَشِیَّ الهاشِمیَّ العَربیَ التِّهامِیَّ المَکِّیَّ المَدَنیَّ.(2)

شرافت حضرت خدیجه (علیها السلام) تنها به اصالت ها و نجابت های خانوادگی خلاصه نمی شود. بلکه خود، موصوف به صفات نیک و خُلق نیکو بود و آن حضرت را به داشتن این ویژگی ها می ستودند. از این رو، حضرت خدیجه (علیها السلام) معروف و مشهور به «ملکه ی بطحاء» شد.(3)

65-ملکه ی جهان عرب

مرحوم سید رضا سدر، در کتاب «راه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)» در این باره می نویسد:

خدیجه (علیها السلام)، نه تنها بانوی بانوان قریش بود، بلکه ملکه ی جهان عرب بشمار می آمد. آن هم بدون آن که سپاهی داشته باشد، و از ارتشی برخوردار گردد.

قدرت این بانو، عقل و خردمندی و تقوا و آینده نگری و منش مترقی او بود.

او از پیش معنوی برخوردار بود. و دریچه ای از غیب و جهان دیگر بر او گشوده شده بود که، پیامبری از نسل عبدالمطلب به وجود خواهد آمد. پیامبری که برترین پیامبران می باشد، و او کسی جز محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست.

خدیجه (علیها السلام) خواستگارانی بسیار داشت، اما به سینه ی همه ی آن ها دست رد زده بود و به یک نقطه نظر داشت. و او امین قریش بود. خدیجه از رازی که در امین قریش نهفته بود. آگاه بود و او را خوب می شناخت. خاندانش را خوب می شناخت، نژاد و تبارش را خوب می شناخت. و آرزومند بود که در زیر سایه اش قرار گیرد، و خوشه چین خرمن فیض او گردد و سعادت جاودانی نصیبش نمود.(4)

به عبارت دیگر، سالار بانوان قریش، از این دیدگاه که سرور بانوان قریش بود. او بدان دلیل به این لقب بزرگ نائل آمد که آشنا و بیگانه در برابر جمال و کمال و سیما و سیره ی مترقی او لب به ستایش گشودند. آن انسان برجسته چنان روح بزرگی داشت که نه در برابر ثروت و قدرت و ارزش های فناپذیر، سر فرود می آورد، و نه عادت ها و رسوم خرافی می توانست، اندیشه ی روشن او را اسیر سازد. به همین جهت، مدیریت دنیای وجودش را به خِرد و وجدان و فطرت سپرد و به لقب سالار بانوان مفتخر گردید.

یکی از دانشمندان، در این زمینه می نویسد: او در آن روزگار به خاطر باور مترقی و معنویت بسیارش، پاک منش خوانده می شد و به راستی سالار زنان برجسته ی قریش و حجاز بود... وَکانَتْ تَسّمی سَیَّدَةُ نِساءِ قُریش...»(5)

ص: 322


1- . بحارالانوار، ج 91، ص 20
2- . دعای ابوحمزه ثمالی
3- . ریاحین الشریعه، ج 2، ص 207.
4- . راه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، سید رضا صدر، ص 157
5- . زرقانی، شرح المواهب اللدینه، ج 1، ص 199

66-مقام او در قیامت

مقام این بزرگوار با زنان در ردیف خود که از آن چهار تا، هیچ بانویی افضل از او نیست حتی جناب حوا (علیها السلام) که مام همه ی بشر است. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که جابر رضوان الله تعالی علیه، گفت: ای پسر پیامبر، فدایت شوم، حدیثی در فضیلت جده ات حضرت فاطمه (سلام الله علیها) برایم بگو که هرگاه به شیعیانت بگویم، خوشحال شوند.

حضرت فرمود: چون روز قیامت بر پا شود برای پیامبران و مرسلین، منبرهایی از نور نصب می شود. منبر جده رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به گفته ی آن حضرت که فرمود: منبر من بالای همه ی آن منابر است، آنگاه خداوند متعال می فرماید: ای محمد، خطبه بخوان می فرماید: من به گونه ای سخنرانی می کنم که هیچ یک از أنبیاء چنان خطبه و سخنرانی را نشنیده اند، بعد برای اوصیاء و جانشینان، منبری از نور، نصب می شود. و در میان آن ها برای وصیم، علی بن ابی طالب (علیه السلام). منبری از نور که بالاتر از منابر آنان است، حضرت خطبه ای می خواند که به ماندش از هیچ یک از اوصیاء شنیده نشده است. بعد جبرئیل که منادی پروردگار است. صدا می زند. فاطمه (علیها السلام) دختر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کجا است؟ خدیجه (علیها السلام)، دختر خویلد کجا است؟ مریم (علیها السلام) دختر عمران کجاست؟ آسیه دختر مزاحم کجا است؟

ام کلثوم مادر یحیی بن زکریا (علیهماالسلام) کجا است؟ این ها از جای خود بر می خیزند.

خداوند متعال می فرماید: ای همه کسانی که جمع شده اید، امروز کرامت و بزرگواری از آن کیست؟

گویند: حضرت محمد و علی و حسن و حسین (علیهم السلام) پاسخ می دهند، از خدای یکتای قهار.

خداوند متعال می فرماید: ای گروه خلائق من کرامت و بزرگواری را بر حضرت محمد و علی و حسن و حسین (علیهم السلام) قرار دادم...(1)

قال جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) و یأتی محسن مخضبا معمولاً تحمله خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت أسد الی اَن، قال: و جبرائیل یصیحُ و یقول: [مظلومٌ فانتصر]، یعنی محسناً، و یقول: انی مظلومٌ فانتصِرٌ...(2)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: محسن (علیه السلام) را در حالی که به خون خود خضاب شده است، می آورند. او را خدیجه (علیها السلام) دختر خویلد و فاطمه دختر اسد، حمل می کنند.

می فرماید: و محسن (علیه السلام) را در حالی که آغشته به خون است. خدیجه بنت خویلد، و فاطمه بنت أسد، مادر امیر المؤمنین صلوات الله عیهما، که دو جده ی او هستند می آورند و نیز ام هانی و جمانه، عمه هایش دختران ابی طالب (علیهم السلام) همراه با اسماء بنت عمیس خثعمیه، در حالی که همه فریاد می

ص: 323


1- . کمال الدین و تمام النعمة، ص 308-311. فاطمه ی زهراء (علیها السلام) ص 413
2- . توحید مفضل، نوائب الدهور، ج 3، ص 192. بحارالانوارف ج 53، ص 23

کشند و دستانشان را بر گونه ها می خراشند و از شدت اندوه و غم موهایشان پریشان گشته و ملائکه با بالهایشان آنها را می پاشنند، آن ها را همراهی می کنند.(1)

67-همت والا و بلند

معنای همت

«همت» یعنی قصد عالی، عزم، فعالیت، اراده، غیرت و تصمیم با تمام قوا به سوی هدف.

هَمَّ هَمّاً و مَهَمَّةً الا مُر فُلاناً، مطلب فلانی را بی قرار و اندوهگین کرد. هَمَّ هَمَّا بالشَیء

اراده ی انجام چیزی کرد، چیزی را دوست داشت. الهُمام، پادشاه بلند همت، مرد بزرگوار و با سخاوت الهِمَّة و الهَمَّة، اراده، تصمیم، آن چه انجامش را در نظر گرفته اند، قصد، ابتدای تصمیم، اراده ی قوی و نیرومند، هِمَم، جمع

هِمَّت عامل موفقیت

بزرگترین عامل موفقیت در امور دین و دنیا همت و سعی کوشش است. بی شک، انسان نمی تواند با تنبلی و بی کاری به کوچکترین آرزوی خود در امور دنیا و آخرت برسد

1- حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

«ایاک و الکسل و الضجر، فانهما یمنعانک من حظک من الدنیا و الآخرة»

از کسالت، تنبلی و ملال، دور باش، زیرا که تنبلی و ملال انسان را از بهره های دنیا و آخرت باز می دارد.

2- حضرت امام علی (علیه السلام) می فرماید:

«قدر الرجل علی قدر همته» (2)

مقام، قدر و منزلت مرد به اندازه ی همت او است

3- و قال (علیه السلام): «المرء یطیر بهمته، کالطیر بجناحه»(3) و فرمودند: مرد با همت خود پرواز می کند. همان طوری که پرنده با بالش پرواز می کند.

4- و قال (علیه السلام) اجعل همّک لآخرتک، و حزنک علی نفسک فکم من حزین و فد به حزنه علی سرور الأبد، و کم من مهموم اَدرک امله(4)

و فرمودند: همت خود را برای آخرتت قرار بده، و محزون بر نفست باش. چه بسا کسی که جزین باشد، عالی و بلند است حزنش بر سرور و خوشحالیش دائماً. و چه بسا از مهموم و غمگینی که به امل و آرزویش می رسد.

5- و قال (علیه السلام): اجعل همّک و جدّک لآخرتک(5) همت خود را برای آخرتت قرار بده

ص: 324


1- . بحار، ج 53، ص 23/24 الهدایة الکبری، خصیبی
2- . حکمت 44، نهج البلاغه
3- . مناقب، ج 1، ص 176
4- . غررالحکم 2453
5- . غررالحکم، 2438.

6- فیما ناجی الله تعالی به موسی (علیه السلام) کیف لا یکون همّک فیما عندی و الی ترجع لامحالة(1) در چیزهائی که جناب موسی (علیه السلام) با خدای تعالی مناجات داشته است، این که خداوند به او فرمود: همت تو جو گونه نداشته باشی در نزد من و حال آنکه برگشت تو ناچاراً به سوی من است.

7- و قال (علیه السلام): من لم یکن همه ما عندالله سبحانه لم یدرک مناه(2) امام علی (علیه السلام) فرمودند: کسی که همتش در نزد خدا نباشد، به آرزوی خود نمی رسد

8- و قال (علیه السلام): الشَجاعَةُ الرَّجُلِ علی قَدرِ هِمَّتِهِ وَ غَیرَتُهُ علی قَدر حَمِیَّتهِ.(3)

امام علی (علیه السلام) فرمودند: شجاعت مرد به اندازه ی همت او است و غیرتش به اندازه ی تنگ و عار او.(4)

بنابراین پیشرفت هر کس چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی بستگی به همت و سعی و تلاش و کوشش او دارد از این رو خداوند در قران می فرماید:

«وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی» آیه ی 39، «وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی» 40، «ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَی» 41 سوره ی نجم

برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست و سعی و کوشش او به زودی دیده می شود. و سپس در برابر عملش، به او جزای کافی خواهد رسید.

همت سبب ارتقاء مقام

بسیاری از مردم بخصوص جوانان، نام دانشمندان، مخترعان و بزرگان دین را که می شنوند. گمان می کنند که آن ها با نیروی تصادفی و شانسی، بدون کار و زحمت به این مقام و رتبه ی علمی رسیده اند، در حالی که چنین نیست، آن ها در مقابل زحمت فراوان و گاهی گذران زندگی سخت به این درجه رسیده اند.

«ابوعلی سینا» در شرح حال خود می گوید:

«در دوران جوانی که مشغول تحصیل بودم، برای مطالعه در اتاقی تنها می نشستم و در را به روی خویش می بستم و مشغول مطالعه می شدم و هر وقت که خسته می شدم، پاره نانی می خوردم و با جرعه ی آبی می نوشیدم، و دوباره مشغول کار می شدم»(5)

«برای درک مطالب بعضی از نوشته های فلسفی معلم دوم، فارابی، گاهی می شد که مطلبی را چهل بار مطالعه می کردم»(6)

«ادیسون» مخترع برق و آلات متعدد الکتریکی، می گوید: «نبوغ یعنی یک درصد الهام گرفتن و 99 درصد عرق ریختن».(7)

ص: 325


1- . کافی: 8/45/8
2- . غرر الحکم: 8970
3- . غررالحکم، ص 580، شماره 10268
4- .
5- . آمال الواعظین، سید ابراهیم حسینی، ج 3، ص 155
6- . آمال الواعظین، سید ابراهیم حسینی، ج 3، ص 155
7- . همان مدرک

در حالات او می نویسند:

«روزی 16 ساعت به طور مداوم کار می کرد و غالباً در محل کارش روی صندلی می خوابید»(1) بزرگان دین که به مقام منیع اجتهاد و استنباط می رسند. در اثر زحمت و مطالعه های شبانه روزی، بلکه گاهی اوقات تا اذان صبح بیدار می ماندند تا یک مسئله را از منابع شرعی استخراج نمایند، و این چنین نبوده که در مدت یک شب به اجتهاد رسیده و مجتهد شده باشند با اشک و آه اجتهاد حاصل نمی شود.

جوانی برای تحصیل علوم دینی به نجف اشرف مشرف شده بود چند ماهی گذشت، متوجه شد که درس خواندن، مطالعه، مباحثه، کاری پر زحمت و مشقت است و بایستی سالیان دراز در حوزه ی مقدسه ی علمیه بماند تا بتواند به مقام منیع اجتهاد نایل شود.

او که حال درس خواندن و مطالعه کردن را نداشت و شنیده بود که حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس (علیه السلام)، «باب الحوائج» است. که چند شب جمعه به کربلا، مشرف شده، شب را در حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) بیتوته کنم و از آن حضرت بخواهم که در حق من دعا فرماید، تا من فوری به درجه ی رفیع اجتهاد نایل شوم.

تصمیم خود را گرفت، و چند شب جمعه از شب تا صبح در حرم حضرت عباس (علیه السلام) به گریه و ناله پرداخت، شبی سخت مضطرب شد، گریه ها و ناله ها کرد، اشک ها ریخت، راز و نیازها نمود و می گفت: یا قمر بنی هاشم،شما باب الحوائج هستید. از خدا بخواهید و دعا کنید که من از طریق اعجاز مجتهد بشوم. و خداوند هم که بخیل نیست، قطعاً دعای شما را مستحاب می کند.

او از سوز دل، گریه می کرد و با خود می گفت که: امشب باید حضرت عباس (علیه السلام) را بر سر رحم آورم و کار را یک سره کنم. پس از ساعت ها گریه کردن، خواب او را گرفت، و در عالم رؤیا حضرت عباس (علیه السلام) را مشاهده کرد و دید که آن حضرت به جمعی از خادمان خود فرمود:

زود چوب و فلک را حاضر کنید که می خواهم. این جوان را شلاق بزنم، جوان از ترس خود را روی پای آن حضرت انداخت و عرض کرد: من چه کرده ام که مستوجب تنبیه شده ام؟

من که چند شب جمعه است که از اول شب تا صبح پای ضریح مقدس شما اشک می ریزم، گریه می کنم، حالا به جای آن که حاجت مرا روا فرمایید و تصدیق اجتهاد را مرحمت کنید، که به شهر و دیار خود باز گردم.

می خواهید مرا تنبیه کنید؟

حضرت فرمود: جوان، اگر می خواهی مجتهد شوی، بایستی به نجف بروی و مانند طلاب و محصلین، درس بخوانی و تنبلی و تن پروری را کنار بگذاری، با اشک و آه و ناله نمی توان تصدیق اجتهاد گرفت به جای گریه ها، در جستجوی درس و مباحثه باش.(2)

ص: 326


1- . همان مدرک
2- . آمال الواعظین، سید ابراهیم حسینی، ج 3، ص 156.

بنابراین انسان به واسطه ی کوشش و همت عالیه می تواند به مقام عالیه در دنیا و آخرت نایل گردد.

همت بلند دار که مردان روزگار

از همت بلند به جائی رسیده اند

«من رقی فی درجات الهمم عظمته الأمم»(1)

«هر کس درجات و پایه های همت را طی کند مردم برای او عظمت و ارزش قائلند و او را می ستایند»

همت والای حضرت خدیجه (علیها السلام)

همت والای حضرت خدیجه (علیها السلام) از هر جهت در خور ستایش و اهمیت است، و نکته جالب این که آن حضرت همت خود را صرف دنیا و صرف آخرت کرد. از نظر دنیوی به قدری تلاش و کوشش نمود که از ثروتمندترین قریش محسوب شد. و از طرف دیگر، چون دنیا مقدمه ای برای تحصیل آخرت است. از این رو، آن حضرت همت عالی خود را در این زمینه نیز به نمایش گذاشت و تمامی آن چه که در دنیا بدست آورده بود را برای تحصیل آخرت در راه خدا، انفاق نمود.

فی الجمله می توان ام المؤمنین (علیها السلام) را در چند سطر توصیف کرد:

1- از خاندان موحد، دانشمندان و مبارز بود.

2- والاترین و عفیف ترین بانوی عرب بود و هست

3- یکی از چهار زن نمونه و موفق خلقت است

4- پیشتاز در آزاد اندیش، عدالت خواهی و حق گرایی بود

5- شجاعت ترین و زرکترین زن مسلمان بود

6- مدیر، بازرگان و تاجر بود

7- پناهگاه و دستگیر محرومان بود، نیازمندان و یتیمان بود

8- اولین زن مسلمان بود.

9- اولین عزیزترین و محبوب ترین همسر گرامی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود [و هفت در بهشت]

10- مادر ریحانه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) بود و هست

11- مشاور همراه، مونس و یار همیشگی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود (و هفت در بهشت)

12- مدافع سینه چاک و به هنگام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آن زمانی که همه مرا تکذیب می کردند، خدیجه مرا تصدیق نمود.

13- کسی که مال و ثروتش به اسلام رشد و رونق و گترش و عزت بخشید.

ص: 327


1- . همان مدرک، ج 3، ص 162.

14- مال و ثروتش هم ردیف شمشیر امیر مؤمنان علی (علیه السلام) تلقی شد

15- خانه اش آغاز معراج و فرودگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گردید.

16- خداوند، بارها به او سلام رسانید (توسط جبرئیل) و میوه های بهشتی برای او فرستاد و کفن بهشتی برای او فرستاد، و نوید بهشت را به او داد.

17- بعد از مرگش حتی دشمنانش هم غمگین و زبان به فضایلش گشودند.

18- علاوه بر مال، جان خود را هم نثار اسلام کرد.

19- آزار و اذیت های که در راه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی دشمنان، همه را به جان خرید، و پا به پای آن بزرگوار بود

20- اهل بیت از انتساب به او افتخار می کنند و خود را فرزند او می دانند که در کلمات و خطبهای ائمه (علیهم السلام) وجود دارد.

21- هنگام دفنش جامه ای از بهشت برایش فرستاده شد.

22- مرگش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را خانه نشین کرد و باعث شد، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن سال را، سال «عام الحزن» بنامد. همین طور مرگ ابی طالب (علیه السلام)

68-حضرت خدیجه (علیها السلام) اولین بانوی راوی حدیث

با تتبع و جستجو در کتاب هایی، پیرامون حضرت خدیجه (علیها السلام) به نگارش در آمده است. کمتر به این موضوع پرداخته شده که حضرت خدیجه (علیها السلام) از محدثان شیعه، و اولین بانوی راوی حدیث در قرن اول هجری می باشند. و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت، نقل نموده اند. لذا، اشاره ای می نمائیم: «ابن حزم اندلسی» حضرت خدیجه (علیها السلام) را نخستین آورنده ی حدیث از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده است.(1)

مرحوم استرآبادی (رحمه الله) که از صاحب نظران در رجال شناسی راویان است، حضرت خدیجه (علیها السلام) را از بانوان نام داری شمرده است که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت نقل نموده و به افتخار همنشینی علمی و فکری، و فرهنگی او مفتخر گشته است.(2)

مرحوم محمد حائری (رحمه الله) او را از روایت گران حدیث، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و از همسران و همنشینان فرهنگی او شمرده است.(3)

مرحوم اردبیلی (رحمه الله) او را از آورندگان نامی حدیث، از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حساب آورده است.(4)

ص: 328


1- . الانوار الساطعة من الغراء الطاهرة، غالب سیلاو، ص 329
2- . منهج المقال، استر آبادی، ص 40، الانوار الساطعه، ص 329
3- . منتهی المقال، محمد حائری، ج 7، ص 462
4- . جامع الرواة، ج 2، ص 458

همچنین «ابن حزم اندلسی» او را نخستین آورنده ی روایت، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شمرده است.(1)

«بیهقی» از حدیث نگاران اهل سنت در این باره می نویسد: «روایات رسیده از حضرت خدیجه (علیها السلام) در کتب اهل سنت موجود است.(2)

در کتاب «رجال صحیح بخاری» نام مبارک حضرت خدیجه (علیها السلام) را در زمره ی بانوان راوی حدیث ذکر کرده(3) حال از آن جا که شیعه همواره در طول تاریخ مظلوم واقع شده وسعی در محو مفاخر شیعه و آثارشان شده است.

امر مسلمی است که حضرت ام المؤمنین (علیها السلام) همواره در خدمت خاندان رسالت (علیهم السلام) و محرم اسرار ایشان بوده و در بیان حقایق و احادیث البته سهم بسزایی داشته و جزء نمونه های برجسته و الگوهای عالی، سهم وافری، در انتقال احکام اسلامی و سخنان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته است و راویان از ایشان را هم معرفی نماییم. «بیهقی» این روایت را از حضرت خدیجه (علیها السلام) نقل کرده است که:

1- «قالَت خدیجةُ: یا رسولَ الله! ما اَقولُ و اَنا اَطوُفُ بالبَیتِ؟ قال: قُل اللهمَ اغفرلی ذُنوبی و خطایَ و عَمدی و اِسرافی فی اَمری...»(4)

«خدیجه (علیها السلام) به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ای پیامبر خدا، در حال طواف بر گرد خانه ی خدا چه دعایی را زمزمه کنم؟

پیامبر اکرم فرمود: بگو: خدایا گناهانم را بیامرز و لغزش های خواسته و ناخواسته و زیاده روی در کارهایم را ببخشای...»

2- «عبدالله بن حسن» نقل کرده که: از مادرش فاطمه دخت گرامی امام حسین (علیه السلام) شنیدم که این روایت را از خدیجه (علیها السلام) روایت می کرد: «سَمِعتُ اُمیَّ فاطمةَ بنت الحسین (علیه السلام) تُحَدِّتُ بِهذا الحَدیثَ عَن خَدیجة (علیها السلام)».(5)

3- ابن اثیر و ابن عبدالبر، و مرحوم مجلسی رحمه الله تعالی، به سند خود از «اسماعیل بن أبی حکیم» مولی آل الزبیر أنه حدث و عن اسماعیل بن ابی حکیم مولی آل الزبیر أنه حدث عن خدیجة (علیها السلام) أنها قالت: لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ای ابن عم أتستطیع أن تخبرنی بصاحبک هذا الذی یأتیک اذا جاءک، قال نعم، قالت: فإذا جاءک فأخبرنی فجآء جبرئیل (علیه السلام) فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): لخدیجة (علیها السلام) یا خدیجة هذا جبرئیل قد جاءنی. قالت: قم یا ابن عم فاجلس علی فخذ الیسری، فقام،

ص: 329


1- . الانوار الساطعه، ص 329
2- . انوار الساطعه، ص 330
3- . رجال صحیح بخاری، کلاباذی ج 2، ص 835
4- . الأنوار الساطعه، ص 330
5- . سیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم) ابو منذر ابن هشام کلبی، ج 1، ص 255

رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فجلس علیها، قالت: هل تراه، قال نعم: قالت: فتحول فاقعد علی فخذی الیمنی فتحول فقالت: هل تراهُ، قال نعم، قالت: فاجلس فی حجری ففعل، قالت: هل تراهُ قال لا قالت: یا ابن عم أثبت فوالله انه لمک و ما هو شیطان»(1) حضرت خدیجه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ای پسر عمو، آیا می توانی هنگامی که (مصاحب تو جبرئیل می آید، مرا آگاه کنی؟ ] [رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پذیرفت و] وقتی که جبرئیل (علیه السلام) آمد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به خدیجه (علیها السلام) فرمود: جبرئیل نزد من آمده است.

خدیجه (علیها السلام) گفت: پسر عمو برخیز و سمت چپ من بنشین. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست و سمت چپ پهلوی خدیجه (علیها السلام) نشست. خدیجه (علیها السلام) گفت: او را می بینی؟

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بله.

خدیجه (علیها السلام) برخیز و بر سمت راست من بنشین. آن حضرت جایش را تغییر داد، خدیجه (علیها السلام) گفت: آیا او را می بینی؟ فرمود: بله.

خدیجه (علیها السلام) گفت: بر دامن من بنشین و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست. خدیجه (علیها السلام) گفت: او را می بینی؟ فرمود: نه. خدیجه (علیها السلام) گفت: ثابت باش و بشارت باد تو را چه آنکه به خدا قسم او فرشته است و شیطان نیست.

4- مرحوم مجلسی (قدس سره) می گوید: «دار قطنی» به سند خود از «ابن عباس» از حضرت خدیجه (علیها السلام) در خصوص 9 خصلتی که خداوند به امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) عنایت فرموده نقل روایت می کند:

«روی الدار قطنی عن محمد بن سعد، عن ابن عباس، عن خدیجة رضی الله عنها، قال سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: ان الله اعطانی فی علیّ خصالاً تسعا ثلاثاً فی الدنیا و ثلاثاً فی الآخرة و ثلاثاً اثنتان، أنا منهما آمن و واحدة أنا منها و جل قالت خدیجه: بأبی أنت و أمی اخبرنی بهذه التسعة ماهی؟ قال لها النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أما الثلاث التی فی الدنیا یقضی دینی و ینجر موعدی، و یستر عورتی، و اما الثلاث التی فی الآخرة فمتکئ یوم تحل شفاعتی و القائم علی حوضی، و قائد أمتی إلی الجنة و اما الاشنتان التی انا منهما آمن فلا یرجع ضالا لا بعد هوی و لا یموت حتی یعطینی ربی فیه الذی و عدتی و اما الواحدة التی، أنا منها و جل فما یصنع به قریش بعدی»(2)

خدیجه (علیها السلام) گفت: که شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند به من عطا کرده به این که در علی (علیه السلام) 9 خصلت باشد، سه خصلت در دنیا و سه خصلت در آخرت، و سه

ص: 330


1- . اسدالغابة، ج 6، ص 82، الاستیعاب، ج 4، ص 1820، بحارالانوار، ج 16، ص 11
2- . بحار، ج 28، ص 84

خصلت دیگر که دو خصلت از این سه خصلت مایه ی آرام و راحت من است و یکی دیگر که از دستم خارج است.

خدیجه (علیها السلام) گفت: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا خبرم کن که آن 9 خصلت چیست؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سه خصلت که خداوند، در دنیا به او عنایت کرده، این است قرض مرا در ادا می کند و به عهدش وفا می کند و عورتم را (وقت غسل دادن) می پوشاند، سه خصلت که خداوند در آخرت به او عنایت کرده، این است: در روز شفاعت (قیامت) در کنار من است. و صاحب حوض من است و رهبر و راهبر امتم، به سوی بهشت است.

اما آن دو خصلتی که از بابت آن ها آسوده خاطرم: یکی از آن است که پس از هدایت به سوی گمراهی قدم نمی زند و نمی میرد تا آن که وعده و عهدش را ادا می کند، اما آن چه که از دستم خارج است، رفتاری است که قریش پس از من با او خواهند کرد.

5- طبرانی سنی به سند خود از عبدالله بن الحارث، از خدیجه (علیها السلام) در خصوص جایگاه فرزندانش در آخرت، نقل روایت می کند.«... عن الإزرق بن قیس عن عبدالله بن الحارث عن خدیجه قالت: قلتُ یا رسول الله، أین اطفالی. قال فی الجنة. قلتُ بلا عمل، قال الله اَعلم بما کانوا عاملین».(1)

خدیجه (علیها السلام) گوید: به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم: یا رسول الله، اطفال من کجا هستند؟

فرمود: در بهشت، گفتم: بدون عمل؟

فرمودند: خدا داناتر است به آن چه آن ها عمل می کردند. با این وصف، دست تعصب انگیز و تاریک اندیش با کمال تأسف به این خیانت، نیز دست زد و در جهت دشمنی با فرهنگ و منش خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ویژه امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه (علیها السلام)، روایات حضرت خدیجه (علیها السلام) را حذف و گاه به نام «عایشه» جا زد. و «عایشه» را در این مورد برتر و پیش تر از او خواند.(2)

69-حضرت خدیجه (علیها السلام) اولین بانوی مسلمان

اشاره

یکی از امتیازات و ویژگی های برجسته ی حضرت خدیجه ام المؤمنین (علیها السلام)، انتخاب شایسته و بایسته و هوشمندانه ای او و پیشتازی در گزینش اسلام و گرایش به پیام زندگی ساز و عدالت آفرین آسمانی است که سخت تحسین برانگیز و تاریخ ساز و الهام بخش است. و از نظر روایات و تواریخ مسلم است که نخستین فردی که از میان زنان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و مسلمان شد، همسر

ص: 331


1- المعجم الکبیر، ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی، ج 23، ص 16
2- . الأنوار الساطعة من الغراء الطاهرة، غالب، سیلاوی، ص 231.

مکرمه اش حضرت خدیجه (علیها السلام) بود. و از میان مردان نیز اولین کسی که به آن حضرت، ایمان آورد امام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بوده است

احمد بن واضح یعقوبی، در تاریخ یعقوبی، در این باره می نویسد: «وَ کانَ أول من اَسلم خدیجة بنت خویلد [علیهماالسلام] من النساء و علی بن ابی طالب [علیهماالسلام] من الرجال».(1)

خدیجه (علیها السلام) نخستین کسی بود از جنس زنان که مسلمان شد، و علی (علیه السلام) نیز نخستین کسی بود از جنس مردان که اسلام اختیار کرد. امیر المؤمنین علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: «و لم یجمع بیت واحد یومئذٍ فی الإسلام غیر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجة و انا ثالثهما»(2) جمع نشد در آن روز [یعنی روز بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)] در اسلام غیر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) و من سومین نفر آن ها بودم. و از آن جا که این فضیلت، یکی از مهم ترین فضائل این شخصیت بزرگ جهان اسلام، به شمار می آیند. لذا باید بسط بدهیم مقداری درباره این دو بزرگوار

1- امیر المؤمنین علی (علیه السلام) اولین مرد مسلمان(3)

با مراجعه روایات پی خواهیم بردا که اولین فردی که از مردان به اسلام گروید و به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) بود.

1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اولکم وارداً، وروداً، علی الحوض اولکم اسلاماً، علی بن ابی طالب [علیهماالسلام].(4)

اول کسی که در کنار حوض بر من وارد می شود، اولین کسی است که به من ایمان آورده است. یعنی: علی بن ابی طالب (علیهماالسلام).

2- و نیز خطاب به حضرت زهراء (سلام الله علیها) فرمودند: «أنه لأول اصحابی إسلاماً»(5)

همانا، علی (علیه السلام) به طور حتم اولین نفر از اصحاب من است که اسلام آورد.

3- و نیز خطاب به امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: «أنت اولهم ایماناً بالله»(6)

نفر اولین فرد از صحابه هستی که به خدا ایمان آورده اید.

4- و خطاب به فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) فرمود: «زوجتک خیر امتی، أعلمهم علماً و أفضلهم حلماً، و اولهم سلماً»

ص: 332


1- . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 23، ینابیع الموده، ج 1، ص 190
2- . نهج البلاغه، خطبه ی 192 [القاصعه]
3- . معنای این حرف این که از وقت عالم ذر. موحد و مؤمن خود و اجدات و جدات علیهم السلام بوده اند نه فقط منحصر به این زمان باشد.
4- . مستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ح 3 ص 147 ح 4662
5- . مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 662، ح 19796
6- . حلیة الاولیاء ابونعیم اصفهانی، ج 1، ص 65 و 66

تو را به ازدواج بهترین امت خودم در آوردم. کسی که از حیث علم، اعلم مردم و از حیث حلم، افضل مردم و در انتخاب اسلام، اولین مردم بود.

5- و ایضاً دست امیر المؤمنین علی (علیه السلام) را گرفت و فرمود: «ان هذا أول من آمن بی و هذا اول من یُصافحنی یوم القیامة، و هذا الصدیق الأکبر».(1)

همانا این علی (علیه السلام) اولین کسی است که به من ایمان آورد. و اولین کسی است که با من در روز قیامت مصافحه خواهد کرد. و این علی (علیه السلام) صدیق اکبر است.

6- ابو ایوب انصاری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود:

«لقد صلت الملائکة علیَّ و علی علی بسبع سنین قبل الناس، لأنا نصلی لیس معنا احد یصلی»(2) به طور حتم ملائکه هفت سال قبل از مردم بر من و علی (علیه السلام) صلوات می فرستادند. زیرا ما نماز می خوانیم، در حالی که با ما هیچ کس نبود. نماز بخواند.

7- عفیف می گوید: «در عصر جاهلیت به مکه آمدم تا برای خانواده ام، از لباس ها و عطر آن جا خریداری نماییم، پیش عباس بن عبدالمطلب رفتم که مردی تاجر بود. و نزد او نشسته و به کعبه نظاره می کردیم... ناگهان جوانی را دیدم که وارد مسجدالحرام شد و نظر خود را به آسمان افکند. آن گاه رو به کعبه ایستاد، مدت اندکی گذشت تا این که زنی وارد شد و پشت سر او ایستاد، آن جوان رکوع می کرد، و با رکوع او نوجوان و آن زن نیز رکوع می رفتند، سر را بلند کرد، آن دو نفر نیز چنین کردند، او به سجده رفت آنان نیز چنین کردند.

گفتم: ای عباس، امر عظیمی است. عباس نیز گفت: امر عظیمی است، آیا می دانی که این جوان کیست؟ گفتم: نه، گفت: این جوان، محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) پسر برادر من است. آیا می دانی که این زن کیست؟

این خدیجه (علیها السلام) دختر خویلد همسر آن جوان است و همانا پسر برادرم به من خبر داده که پروردگار او که پروردگار آسمان و زمین است. وی را به این دینی که به آن عقیده دارد، امر کرده است. به خدا سوگند که در روی زمین، کسی بر این دین به جز این سه نفر نیست»(3)

گواهی اصحاب به سبقت ایمان امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با مراجعه ی به تاریخ پی می بریم که بسیاری از صحابه به سبقت ایمان امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) شهادت و گواهی داده اند، اینک به اسامی برخی از آن ها اشاره می شود.

ص: 333


1- . معجم الکبیر، سلیمان بن احمد نیشابوری، ج 3، ص 140، ح 4645
2- . الریاض النضرة، احمد بن عبدالله محی الطبری، ج 2، ص 217.
3- . خصائص امیر المؤمنین (علیه السلام)، نسائی، ص 23 ح 6. سنن نسائی، ج 5، ص 106، ح 8394. تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج 2، ص 311. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 1، ص 484

ابوبکر، عمر، ابوعبیده، سلمان، ابوذر، عمار، ابو ایوب انصاری، عباس بن عبدالمطلب، ابن عباس، معاذ بن جبل، ابو سعید خدری بَریده، ابن مسعود، انس بن مالک، جابر عبدالله، زید بن ارقم، ابورافع مولی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، خذیفة بن یمان، خباب بن اردت، عبدالله بن عمر و...

من جمله بعضی از روایات در این مورد

1- «ابن عبد البر قرطبی» در ترجمه ی امام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می گوید:

«روی عن سلمان و ابی ذر و مقداد و خبّاب و جابر و ابی سعید الخدری و زید بن ارقم، ان علی بن ابی طالب (علیه السلام) اول من اسلم، و فضله هؤلاء علی غیره»(1)

از سلمان و ابوذر و مقداد و خبّاب و جابر و ابو سعید خدری و زید بن ارقم ان علی بن ابی طالب (علیه السلام)، اول من اسلم، و فضله هؤلاء علی غیره»

از سلمان و ابوذر و مقداد و خباز و جابر و ابو سعید خُدری و زید بن ارقم، روایت شده که علی بن ابی طالب (علیه السلام) را بر دیگران برتری داده اند»

2- و نیز از ابن عباس، نقل کرده که گفت: «کان علی بن ابی طالب (علیه السلام)، اول من أسلم من الناس بعد الخدیجة (علیها السلام).(2)

علی بن ابی طالب (علیه السلام) اولین مسلمان، از میان مردم بعد از خدیجه (علیها السلام) است. آن گاه می گوید: سندی است که احدی در آن طعن و خدشه وارد نکرده است به جهت صحت و وثاقت نقل آن

3- انس بن مالک، گفت:

«استنبیء النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یوم الاثنین و صلی علی (علیه السلام) یوم الثلثاء»(3)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): در روز دوشنبه به رسالت، مبعوث شد و علی (علیه السلام) در روز سه شنبه نماز بخواند

4- زید بن ارقم گفت:

«اول من آمن بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن ابی طالب (علیه السلام)»(4)

اولین کسی که بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان به خدا آورد. علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود.

5- شداد بن اوس، می گوید:

«سألت خباب بن الارت، عن اسلام علی (علیه السلام) فقال: «أسلم و هو ابن خمس عشرة سنته. و لقد رأیته یصلی قبل الناس مع النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و هو یومئذ بالغ مستحکم البلوغ»(5)

ص: 334


1- . الاستعیاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، ج 2، ص 470
2- . همان مدرک، ج 2، ص 470
3- . الستیعاب ج 2، ص 472
4- . همان مدرک، ج 2، ص 472
5- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 260

از خباب بن ارت درباره ی اسلام علی (علیه السلام) سؤال کردم، در جوابم گفت: علی (علیه السلام) در حالی که پانزده سال داشت، اسلام آورد. و من او را مشاهده کردم که قبل از مردم، با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز می گزارد در حالی در آن وقت بالغی کامل بود.

6- حذیفة بن یمان می گوید:

«کنا نعبد الحجارة و نشرب الخمر و علی (علیه السلام) من ابناء اربع عشرة سنة، قائم یصلی مع النبی (صلی الله علیه و آله و سلم). لیلاً و نهاراً، و قریش یومئذ تسافه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ما یذب عنه الا علی (علیه السلام)

ما مشغول به عبادت سنگ بودیم و شراب می نوشیدیم در حالی که علی (علیه السلام) چهارده ساله بود و ایستاده با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شب و روز نماز به جای می آورد.

و قریش در آن روز، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت سفاهت می داد. و کسی به جز علی (علیه السلام) از او دفاع نمی کرد.

7- احمد بن حنبل، از زید بن ارقم نقل کرده که گفت: «اول من اسلم مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن ابی طالب (علیه السلام)(1)

8- سلمان فارسی (رحمه الله) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: «اول هذه الامة و روداً علی الحوض اولها اسلاماً علی بن ابی طالب (علیه السلام)(2)

اولین کسی که از این امت بر من در کنار حَوض وارد می شود. اولین کسی است که به من اسلام آورده است، یعنی علی بن ابی طالب (علیهماالسلام)

9- امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) فرمود:

«عبدت الله مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) سبع سنین قبل اَن یعبده أحد من هذه الامة»(3)

10- ابو رافع می گوید:

«صلی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یوم الاثنین و صلت خدیجة (علیها السلام) آخر یوم الاثنین و صلی علی (علیه السلام) یوم الثلثاء من الغد و صلی مستخفیاً قبل الناس سبع سنین»(4) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، روز دوشنبه نماز خواند، و خدیجه (علیها السلام)، آخر روز دوشنبه نماز به جای آورد، علی (علیه السلام) روز سه شنبه فردای آن روز، نماز به جای آورد، و او هفت سال، قبل از مردم به طور مخفیانه، نماز به جای می آورد.

ص: 335


1- . مُسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص 368
2- . مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 136
3- . همان مدرک، ج 3، ص 112.
4- . فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد الجوینی الخرسانی، ج 1، ص 243

11- ابوذر می گوید: از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) خطاب کرد و فرمود: «أنت اول عربی او اعجمی صلی مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»(1) تو اولین کسی هستی که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرد.

12- ابو لیلی غفار می گوید:

«ستکون من بعدی فتنة، فاذا کان کذلک فالزموا علی بن ابی طالب (علیه السلام). فانه اول من آمن بی و اول من یصافحنی یوم القیامة، و هو الصدیق الاکبر و هو فاروق هذه الامة»(2)

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می فرمود: زور است که بعد از من فتنه ای واقع شود. هرگاه چنین شد، ملازم علی بن ابی طالب (علیه السلام) باشید. واو فاروق این امت است.

قرآن و سبقت ایمان امام امیرمؤمنان علی (علیه السلام)

خداوند متعال، در سوره ی توبه می فرماید:

«أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» آیه ی 19 سوره ی توبه

آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجدالحران را، همانند [عمل] کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه او جهاد کرده است؟ [این دو] نزد خدا مساوی نیستند، و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند.

جلال الدین سیوطی (سنی) در تفسیر در المنثور نقل کرده که طلحه گفت:

من صاحب خانه ی کعبه ام و کلید آن به دست من است. و عباس گفت: من صاحب سقایه و آب دادن مأمورم بر آن، علی (علیه السلام) فرمود: نمی دانم چه می گویید، من قبل از مردم به طرف قبله، نماز خواندم، و من صاحب جهادم، آن گاه خداوند، این آیه را نازل فرمود: «أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ...»(3)

این حدیث را قندوزی حنفی در ینابیع الموده ص 93، به نقل از سنن نسائی و ابن مغازلی شاعی، در مناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام)، ص 321 و 322 و حموینی، در فرائد السمطین، ج 1، ص 203، و ابن صباغ مالکی، در الفصول المهمه ص 108 و 109، نیز نقل کرده اند.

واحدی می گوید:

«همانا آیه در شأن علی بن ابی طالب (علیه السلام) نازل شد. هنگامی که طلحه و عباس به مقام خود افتخار می کردند. آنگاه خداوند این آیه را ««أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ...» برای بیان فضیلت علی (علیه السلام) نازل کرد.(4)

ص: 336


1- . الریاض النصرة، احمد بن عبدالله محب الطبری، ج 2، ص 208
2- . الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 171
3- . تفسیر در المنثور، جلال الدین، عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، ج 2، ص 262، مجمع البیان، ج 5، ص 27
4- . اسباب النزول، ابوالحسن علی بن احمد بن محمد بن علی بن مکتویة واحدی، ص 164

فضل بن روزبهان، می گوید: علماء این قصه را در زمره ی فضائل امیر المؤمنین علی (علیه السلام) شمرده اند. و فضائل او بیش از آن است که احصاء و شماره شود. و این مسئله مورد اختلاف نیست تا بر آن دلیل اقامه شود.(1)

** بررسی احادیث معارض

برخی از علمای اهل سنت، درصدد استدلال به برخی از احادیث ضعیف السند برآمده اند، تا اسلام ابوبکر را سابق بر اسلام امام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) معرفی کنند. [العیاذ بالله] من جمله:

1- جلال الدین سیوطی (سنی)، از ذهبی (سنی) در تلخیص المستدرک، نقل کرده که حضرت خدیجه (علیها السلام) و ابوبکر و بلال و زید، اولین کسانی بودند که بعد از بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او ایمان آورده، و با او، خدا را عبادت کردند.(2)

پاسخ:

اولاً خود ذهبی در آخر کلامش آورده است:

«گویا گوش در این جا خطا کرده است، زیرا علی بن ابی طالب (علیه السلام) می فرمود: من با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عبادت خداوند را می کردیم، در حالی که من هفت سال داشتم.(3)

ثانیاً: یک حدیث بدون سند، نمی توان، از احادیث متواتره و محکم و نص، رفع بد نمود. و لذا سیوطی بعد از نقل کدام ذهبی، روایت احمد بن حنبل را در سبقت داشتن اسلام علی بن ابی طالب (علیه السلام) آورده است.

ثالثاً: اگر ابوبکر همراه امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) اسلام آورده بود، باید همانند حضرت، در نماز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجدالحرام، شرکت می نمود، در حالی که چنین نبوده است.

2- ابن حجر هیثمی، از «فرات بن سائب» نقل می کند که از «میمون بن مهران» سؤال کردم: «آیا ابوبکر اولین کسی است که اسلام آورد، یا علی (علیه السلام) گفت: به خدا سوگند، که ابوبکر به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان بُحیر ای راهب اسلام آورد [اسلام صوری و ظاهری]

در آن زمانی که گذر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او افتاد...».(4)

پاسخ:

اولاً: روایت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نشده است.

ثانیاً: حدیث به میمون بن مهران، ختم می شود که از دشمنان امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به حساب آمده است.

ص: 337


1- . ابطال نهج الباطل، فضل بن روزبهان، ج 2، ص 122
2- . اللالی المصنوعة، خلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، ج 1، ص 322
3- . صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص 45
4- . صواعق المحرقه ابن حجر مکی، ص 45

«ابن حجر عسقلانی» می گوید:

«میمون بن مهران بر علی (علیه السلام) حمله می کرد»(1)

ثالثاً: فرات بن سائب که راوی از میمون بن مهران است، نیز در رجال، مورد تضعیف واقع شده است.

بخاری و ابن معین، او را منکر الحدیث و دار قطنی و نسائی او را متورک، و ابو حاتم، او را ضعیف الحدیث و... دانسته اند.(2)

رابعاً: چرا ابوبکر در روز سقیفه یا در موقعی دیگر به این مطلب تصریح نکرده است؟

خامساً: امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) بر بالای منبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و منابر بصره و کوفه، ادعا کرد که من اولین کسی هستم که اسلام آوردم و کسی او را تکذیب نکرد. با آن که عده ای از منحرفین پای منبر آن حضرت نشسته بودند.

«ابو جعفر اسکافی معتزلی» می گوید:

و اما این که جاحظ برای امامت ابوبکر به تقدم اسلام او تمسک کرده است، اگر این احتجاج صحیح بود،باید خود ابوبکر در روز سقیفه، به آن احتجاج می نمود. در حالی که ماندیم چنین کاری انجام داده باشد، و اگر این احتجاج صحیح می بود، باید یکی یکی از مردم برای ابوبکر ادعای امامت در عصر او یا بعد از عصرش به جهت تقدم در اسلام می کرد. در حالی که ما سراغ نداریم که کسی چنین ادعایی را کرده باشد، علاوه بر این که جمهور محدثین، اسلام ابوبکر را بعد از اسلام عده ای، امثال: علی بن ابی طالب (علیه السلام) و جعفر طیار (علیه السلام) برادرش و زید بن حارثه و ابوذر غفاری و عمرو بن عنبسه ی سلمی و خالد بن سعید بن عاص و خبّاب بن ارت، ذکر کرده اند و اگر ما روایات صحیحه و سندهای قوی و مورد اعتماد را نظر و تأمل کنیم. پی می بریم که همه ی آن ها دلالت دارند که علی (علیه السلام) اولین کسی است که اسلام اختیار نموده است»(3)

3- «ابن عبدالبر» در ترجمه ی «ابوبکر» می نویسد: «شیخی برای ما از مجالد، از شعبی، از ابن عباس نقل کرده که از او سؤال شد: کدامین شخص اولین کسی است که اسلام آورده است؟ گفت: ابوبکر»(4)

او نیز از شعبه از عمر بن مرّه از ابراهیم نخعی نقل کرده که اولین مسلمان ابوبکر است.(5)

پاسخ:

اولاً: این دو روایت، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نشده است.

ثانیاً: مشخص نشده که شیخی که از مجالد نقل کرده است کیست؟

ثالثاً: مجالد کسی است که مورد تضعیف علمای رجالی اهل تسنن قرار گرفته است.

ص: 338


1- . تهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 10 ص 391
2- . میزان الاعتلال، شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، ج 3، ص 341. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 430-431.
3- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 13، ص 224، خطبه ی 238
4- . الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ابن عبدالبر، ج 1، ص 341
5- . الاستیعاب، ج 1، ص 342

«ابن معین» می گوید: به او احتجاج نمی شود.

«احمد» می گوید: او چیزی نیست.

«نسائی» او را غیر قوی، و «دار قطنی»

و «یحیی بن سعید» او را ضعیف شمرده اند.

«ابن مهدی» نیز از او روایت نقل نمی کند.(1)

رابعاً: شعبی از جمله کسانی است که آشکارا اعلان دشمنی نسبت به امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) می نمود.

خامساً: چگونه شعبی به ابن عباس چنین نسبتی را می دهد در حالی که ابن عباس از جمله کسانی است که بیشترین حدیث را در تقدم اسلام امام علی (علیه السلام) نقل کرده است.

سادساً: در مورد حدیث دوم، مضافاً به این که انقطاع داشته و از صحابی نقل نشده است، در سند آن «شبعة بن حجاج» است که بخاری در حق او گفته است: احادیث او از منکرات است و ابو حاتم نیز او را مجهول معرفی کرده است.(2)

حقیقت از اسلام، امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) اگر ما می گوییم: امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) اولین کسی است که اسلام آورده است، به جهت مماشات با تسنن است، زیرا ممکن است کسی بگوید: اسلام آوردن دلالت بر سابقه ی کفر دارد. در حالی که چه وقتی حضرت کفر ورزید [نعوذ بالله] تا بخواهد اسلام بیاورد؟

و چه وقتی شرک ورزیده تا بخواهد ایمان آورد؟ او کسی است که با اسلام و توحید متولد شد. و در خانه ی خدا به دنیا آمد. چشم خود را بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باز کرد. و در دامان او پرورش یافت، با آن حضرت در آن سنین به غار حرا برای عبادت خدا می رفت. در حالی که دیگران مشغول بت پرستی بودند. حال نکته ی جالب توجه این است که اهل تسنن وقتی که نام صحابه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می برند، به دنبال آن کلمه ی «رضی الله عنه» را می گویند. اما وقتی که نام امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را می برند، به جای «رضی الله عنه» می گویند، «کرم الله وجهه» و علت آن این است که قائلند بر این که آن حضرت هیچ گاه بر بُت سجده نکرد از این رو کلمه ی «کرم الله وجهه» را در کنار اسم نام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) ذکر می کنند.(3) یعنی: خداوند گرامی بدارد صورت امیر مؤمنان علی (علیه السلام)

ص: 339


1- . میزان الاعتدال شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، ج 3، ص 437 و 438
2- . لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 145
3- . فروغ هدایت: ترجمه ی مصباح الهدایة، سید علی بهبهانی، ترجمه و تعلیق علی دوانی، ص 237، جلال الدین دوانی، در کتاب، نور الهدایة، دلیل دیگری که چرا به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) «کرم الله وجهه» می گویند، ذکر کرده و روایت زیر را در این رابطه نقل نموده است: «وقتی که فاطمه ی بنت اسد (علیها السلام) به امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) باردار شد، هرگاه که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را می دید از جا بر می خواست و آن حضرت را احترام می کرد. روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به فاطمه ی بنت اسد (علیها السلام) فرمود: مادر تو آبستنی من راضی نیستم که برای من از جا بلند شوی، فاطمه ی بنت اسد (علیها السلام) عرض کرد: به خدا سوگند که خودم هم نمی دانم که دلیلش چیست که چرا وقتی که شما را می بینم این جنینی که در شکم دارم به جنب و جوش می افتد تا جایی که موجب آن می شود که من در مقابل شما از جا بلند شوم تا ادای احترام نمایم. نورالهدی جلال الدین دوانی، ص 214 یعنی صورت امام علی (علیه السلام) گرامی باد که حتی در شکم مادر هم نسبت به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ادای احترام می کرد!! بهر دلیل که این نوع احترام درباره ی معصوم روا نیست از نظر ما باید گفت (علیه السلام) یا (سلام الله علیه)

را که ابداً در مقابل بت قرار نگرفت و به سجده نیفتاد. پس اسلام و ایمان امیر مؤمنان علی (علیه السلام) به معنای تجدید عهد او با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اظهار علنی آن عقیده ای بود که از کودکی در دل داشت و به آن عمل می کرد. تعبیر به اسلام و ایمان آوردن او همانند تعبیر به ایمان و اسلام آوردن حضرت ابراهیم (علیه السلام) است، خداوند متعال درباره ی او می فرماید: «وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» سوره ی انعام، آیه ی 163.

و من اولین مسلمانم.

«إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» سوره ی بقره، آیه ی 131

هنگامی که پروردگارش به او فرمود: اسلام آور، او گفت: من برای پروردگار جهانیان اسلام آوردم «وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» سوره ی اعراف، آیه ی 143، و من اولین مؤمنین هستم.

«إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» سوره ی بقره، آیه ی 131

هنگامی که پروردگارش به او فرمود: اسلام آور.

او گفت: من برای پروردگار جهانیان اسلام آوردم

«وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» سوره ی اعراف، آیه ی 143 «و من اولین مؤمنین هستم»

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ» سوره بقره، آیه ی 285

«پیامبر به آن چه که از جانب پروردگارش بر او نازل شد، ایمان آورد»

«وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ» سوره ی غافر، آیه ی 66

«و امر شده ام که به پروردگار جهانیان اسلام بیاورم»

هر معنایی که برای اسلام و ایمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می کنیم. برای اسلام و ایمان امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) نیز می نماییم.

خانم دکتر سُعاد ماهر «از مسعودی» نقل می کند. «بسیاری از مردم بر آنند که علی (علیه السلام) هیچ گونه شرکی به خداوند نورزید، تا از نو اسلام اختیار کند. بلکه در تمام امور تابع افعال و رفتار پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. و به او اقتدا می کرد، و هنگام بلوغ نیز بر همین حال بود. و به طور حتم خداوند او را نگاه داشته و تأیید نمود. و نیز او را موفق بر متابعت از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد.(1)

تصریح اهل تسنن در تقدم اسلام امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) با نظری گذرا به کلمات و عبارات اهل تسنن پی می بریم که بسیاری از آن ها تصریح به تقدم اسلام امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام) کرده و به این جهت او را ستوده اند:

ص: 340


1- . مشهد الإمام علی (علیه السلام) فی النجف، ص 35

1- «ابو جعفر اسکافی» می گوید: «و اذا تأملنا الروایات الصحیحته و الأسانید القویة الوثیقة وجدناها کلها ناطقة بأن علیاً (علیه السلام) اول من أسلم»(1)

«و هرگاه در روایات صحیحه و سندهای قوی و مورد اطمینان تأمل کنیم، می یابیم که همگی متفق القولند که علی (علیه السلام) اولین مسلمان است»

2- «ذهبی» می گوید: «ثبت عن ابن عباس قال: اول من اسلم علی (علیه السلام)(2)

از ابن عباس ثابت شده که اولین مسلمان علی (علیه السلام)

3- «محب طبری» می گوید:

«بعثت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یوم الاثنین و أسلم علی (علیه السلام) یوم الثلثاء و هو صبی»(3)

«پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روز دوشنبه، مبعوث شد و علی (علیه السلام) روز سه شنبه، اسلام آورد در حالی که نوجوان بود»

4- «ابن عبدربر» از «ابوالحسن» نقل می کند که گفت: «أسلم علی (علیه السلام) و هو ابن خمس عشرة سنة و هو اول من شهد ان لا اله الا الله و اَنّ محمداً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»(4)

علی (علیه السلام) در سن پانزده سالگی اسلام آورد و او اولین کسی بود که شهادت به لا اله الا الله و محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)

5- «شیخ محمد خضری» درباره ی امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می گوید: «فکان اول من اجاب الی الاسلام»(5)«... علی (علیه السلام) اولین کسی بود که دعوت به اسلام را پذیرفت»

6- «شیخ محمد صبان» می گوید:

«اما علی (علیه السلام) فقد أسلم و هو ابن ثمان سنین و قیل غیر ذلک قدیماً، بل قال ابن عباس و زید بن ارقم و سلمان الفارسی و جماعة آخرون:

أنه اول من أسلم و نقل بغضهم الاجماع علیه»(6)

«اما علی (علیه السلام) او کسی بود که در سنین هشت سالگی اسلام آورد، و برخی غیر این قول را نیز گفته اند که او اول مسلمان است. و برخی نیز ادعای اجماع بر این امر نموده اند»

7- «دکتر محمد عبده یمانی» می نویسد:

«و هو اول من أسلم من الفتیان و أول من صلی خلف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»(7)

ص: 341


1- . شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید معتزلی، ج 13، ص 224، خطبه ی 238
2- . تاریخ الإسلام، عهد الخلفاء الراشدین، ص 624
3- . التنبیه و ا لاشراف، ابوالحسن علی بن حسین بن علی مسعود، ص 198
4- . الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ابن عبد ربه، ج 2، ص 470
5- . تاریخ الأمم الاسلامیه، ج 1، ص 400، مشهد الامام علی (علیه السلام) فی النجف، ص 35
6- . اسعاف الراغبین، شیخ محمد صبان، ص 148
7- . وعلموا اولادکم محبة آل بیت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 101

«علی (علیه السلام) اولین مسلمان از جوانان است و اولین کسی است که پشت سر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، نماز به جای آورده است»

8- «زرندی حنفی» می گوید: امیر المؤمنین و امام المتقین علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) اول من آمن به و صدقه من المؤمنین»(1) امیر مؤمنان و امام متقین علی بن ابی طالب (علیه السلام) اولین کسی است که به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورده. و از مؤمنان اولین کسی است که او را تصدیق کرده است»

9- «ابن اسحاق» می گوید:

«کان اول من ذکر آمن برسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و صلی معه و صدقه بما جاء به من عندالله علی بن ابی طالب (علیه السلام) و هو یومئذ ابن عشر سنین، و کان مما انعم الله علی علی بن ابی طالب (علیه السلام) انه کان فی حجر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل الإسلام».(2)

«اولین مردی که به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و با او نماز گزارد و هر آن چه بر او نازل شد، تصدیق کرد، علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود. و او در آن هنگام ده سال داشت. و از جمله نعمت های خداوند بر او، اینکه قبل از اسلام، در دامان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پرورش یافت»

10- «ابن ابی الحدید معتزلی» می نویسد:

«ما اقول فی رجل سبق الناس الی الهدی، آمن بالله و عبده، و کل من فی الأرض، یعبد الحجر و یجحد الخالق، لم یسبقه احد الی التوحید الا السابق الی کل خیر، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)»

«چه بگویم: درباره ی کسی که از همه به هدایت پیش گرفت، به خدا ایمان آورده و عبادت کرد. در حالی که تمام مردم روی زمین، سنگ را عبادت می کرده و خالق را منکر بودند، کسی او را در توحید سبقت نگرفت، به جز سابق به هر خیر، محمد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)»(3)

11- «علی جندی»، «محمد ابوالفضل ابراهیم» و «محمد یوسف محجوب» نقل کرده اند که:

«و قد ذهب اکثر اهل الحدیث الی انه علی (علیه السلام) اول الناس اتباعاً لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ایماناً به، و لم یخالف فی ذلک الا الأقلون، و من وقف علی کتب اصحاب الحدیث، تحقق ذلک، و الیه ذهب الواقدی و الطبری، و هو القول الذی رجحه و نصره، صاحب کتاب «الاستیعابه لأبن عبدالبر»(4)

«اکثر اهل حدیث بر آنند که علی (علیه السلام) اول کسی است که به متابعت از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخته و به او ایمان آورده است، و به جز اندکی در این امر مخالفت نکرده اند، و کسی که بر

ص: 342


1- . نظم دُر السمطین، جمال الدین محمد بن یوسف بن حسن زرندی حنفی، ص 17
2- . تاریخ الأمم و الملوک، ابوجعفر محمد بن جریر طبری، ج 2، ص 213، مشهد الإمام علی (علیه السلام) فی النجف، ص 34
3- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 3، ص 260
4- . مجمع الحمام فی حکم الإمام، ص 5، الاستیعاب، ج 2، ص 457

کتاب های اصحاب حدیث واقف باشد، به این نتیجه می رسد، و این، رأی واقدی و طبری است، و این قول را صاحب استبعاب «ابن عبدالبر» ترجیح داده و آن را نصرت کرده است.

بنابراین امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) اولین کسی بوده است که از میان مردان به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد، و مسلمان شد. و از میان زن ها هم، اولین کسی که به آن حضرت ایمان آورد و اسلام را اختیار نمود، حضرت خدیجه (علیها السلام) بوده است، که بسیاری از سیره نویسان و مورخان، بدان اعتراف نموده اند.

از جمله:

تصریح اهل تسنن در تقدم اسلام حضرت خدیجه (علیها السلام).

1- «ابن سعد» در «طبقات الکبری»، «ابن حجر عسقلانی» در «الاصابة فی تمییز الصحابة» «احمد بن واضح یعقوبی» در «تاریخ یعقوبی»، «قندوزی حنفی» در «ینابیع المودة» و... در این باره می نویسند: «و کان أول من أسلم خدیجة بنت خویلد من النساء...»(1)

حضرت خدیجه (علیها السلام) از میان زنان، اولین زنی بود که مسلمان شد و اسلام را اختیار کرد.

2- «ابن اثیر» در أسد الغابة می نویسد:

«خدیجة بنت خویلد بن أسد بن عبد العزی بن قصی القرشیة الدسدیة، أم المؤمنین، زوج النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) أول امرأة تزوجها، و أول خلق الله، أسلم باجماع المسلمین، لم یتقدمها رجل و لا امرأة»(2)

«خدیجه دختر خویلد، همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نخستین زنی بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با او ازدواج کرد و نخستین خلق خدا بود، به اجماع مسلمانان، که اسلام را اختیار کرد و هیچ مرد و زنی از او پیشی نگرفت»

مرحوم مجلسی رضوان الله تعالی علیه، استناد به حدیث شریفی، از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) به نقل از حضرت امام صادق (علیه السلام) نموده اند که نتیجه ی آن، هم زمان بودن پذیرش اسلام و ایمان از جانب حضرت خدیجه (علیها السلام) و امام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) است.

3- حدیث این است: در کتاب «الطرف» مرحوم سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه. به نقل از کتاب الوصیة عیسی بن مستفاد، آمده است. که راوی گوید: از امام موسی بن جعفر امام کاظم (علیه السلام)، درباره ی آغاز اسلام و چگونگی اسلام آوردن علی (علیه السلام) و خدیجه (علیها السلام) پرسیدم، آن حضرت فرمودند:

تو هماره چیزی را نمی پذیری مگر آن که از پایه های آن علم و مبادی آن، سؤال کنی، به خدا سوگند، تو برای دستیابی به فهم عمیق، پرسش کردی. سپس حضرت فرمودند: از پدرم (امام صادق (علیه السلام)) همین را پرسیدم، ایشان به من فرمودند: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، آن دو بزرگوار را به

ص: 343


1- . طبقات الکبری، ابو عبدالله محمد بن سعد (کاتب واقدی)، ج 8، ص 13، الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 102، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22، ینابیع المودة، ج 1، ص 190 و...
2- . اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، ج 6، ص 78

اسلام دعوت نمود، به آنان فرمودند: ای علی و ای خدیجه، تسلیم خدا شدید و در برابر او کُرنش کردید، و فرمودند: جبرئیل نزد من است و شما را فرا می خواند که برای تسلیم شدن خود، بیعت کنید، پس مسلمان شوید [یعنی تسلیم در برابر فرامین و نواهی الهی] تا در سلامت و امان باشید و اطاعت کنید تا هدایت شوید.

آن دو عرض کردند: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اطاعت کردیم و بیعت کردیم، سپس پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: جبرئیل نزد من است و می گوید که: برای اسلام آوردن شروطی، عهدها و پیمان هایی وجود دارد، پس با آن چه خداوند، برای خود و رسولش بر شما شرط کرده آغاز کنید. و بگویید: شهادت می دهیم که خدایی جز الله یک تا نیست و در حکومتش شریکی ندارد، نه فرزندی دارد، و نه همسری گرفته است، خدایی یگانه و خالص، شهادت می دهیم که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول او است، خداوند او را به بسوی تمام مردمان تا روز قیامت فرستاده است. و شهادت می دهیم که خداوند، زنده می کند و می میراند، بالا می برد و به زیر می کشد، غنی می کند. و فقیر می گرداند، و آن چه می خواهد، انجام می دهد و آنان که در قبرها هستند را بر می انگیزاند. آن دو بزرگوار گفتند: [به آن چه گفتید] شهادت دادیم. حضرت ادامه دادند: [و از دیگر شرط های اسلام آوردن است] انجام کامل وضو گرفتن، حتی با وجود سختی ها، شستن صورت و دو دست و دو ساعد [ساق دست] مسح سر و پاها تا برآمدگی آن ها، غسل جنابت در گرما و سرما، برپا داشتن نماز، پرداخت زکات، از موارد آن و حرفش در محل مناسب، حج خانه ی خدا، روزه ی ماه رمضان، جهاد در راه خدا، نیکی به پدر و مادر، صله رحم، عدالت ورزی میان زیردستان، تقسیم به مقدار مساوی، توقف نزد شبهه تا ارجاع به امام، چرا که برای او شبهه ای وجود ندارد، اطاعت از جانشین پس از من، شناخت جانشین در زمان حیات و بعد از وفاتم، شناخت تک تک امامان پس از وی، دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا، بیزاری از شیطان رانده شده و حزبش و پیروانش، بیزاری از تیرهای تیم وعدبی و بنی امیه و رهروان و پیروانشان، زندگی بر اساس آئین و سنت من و آئین و سنت وصی ام تا روز قیامت و مرگ بر همان حال، ترک شُرب خُمر ستیزه جویی با مردم، و سرزنش آنان ای خدیجه آن چه پروردگارت بر تو شرط کرده را دانستی؟

خدیجه (علیها السلام) گفت: آری، ایمان آوردم، تصدیق نمودم. رضایت دادم و تسلیم شدم. علی (علیه السلام) نیز فرمود: من هم بر همین عقیده ام، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای علی، طبق این شروطی که با تو نمودم، با من بیعت می کنی؟ پاسخ داد: آری [راوی] گوید: پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست خود را گشودند و دست علی (علیه السلام) در دست خود نهادند. و فرمودند: ای علی، با من بیعت کن طبق آن چه بر تو شرط نمودم. و بر این که آن چه را از نفس خود باز می داری از من، بازداری سپس علی (علیه السلام) به گریه افتاد. و عرض کرد: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا، لا حول و لا قوة الا بالله، سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: به خدای کعبه سوگند که هدایت شدی و رشد یافتی و توفیق یافت.ی خدایت تو را رشد دهد. ای خدیجه، تو نیز دستت را به معنای بیعت با علی (علیه

ص: 344

السلام) بالای دست علی (علیه السلام) بگیر. پس خدیجه (علیها السلام) بر همان چیزهایی که امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) بیعت کرده بود. بیعت کرد جز آن که جهاد برعهده او نیست.(1)

سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای خدیجه، این علی مولای تو و مولای همه ی مؤمنین و امام آن ها بعد از من است، خدیجه (علیها السلام) گفت: ای رسول خدا، راست گفتید، بر آن چه فرمودید: یا علی (علیه السلام) بیعت کردم و خداوند و شما را بر آن شاهد می گیرم، گرچه خداوند علیم، برای شهادت، کافی است.(2)

4- امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در خطبه ای که به غربت اسلام در آغاز بعثت اشاره می کند، می فرماید: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجة و انا ثالثهما»(3)

«در آن روزها، خانواده ی مسلمانی در اسلام نبود جز خانواده ای که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) تشکیل یافته بود و من سومین نفر آن ها بودم»

«ربیعه» می گوید: من خدمت حُذیفة بن یمان رسیدم و او در مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. و گفت: من شنیدم که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «خدیجة سابقة نساء العالمین الی الایمان بالله و بمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم).(4)

«خدیجه (علیها السلام)، دختر خویلد، نخستین زن در جهان است که ایمان به خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد»

5- «واقدی» می گوید: «از لحاظ اصحاب ما این مسأله مورد اتفاق است که نخستین کسی که از اهل قبله دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفت. خدیجه (علیها السلام) دختر خویلد بود».(5)

آن چه مهم است آن است که با اعلام نبوت از سوی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، همسرش حضرت خدیجه (علیها السلام) و پسر عمویش امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) که در آن زمان 8 یا 9 یا 10 ساله بود.(6) دعوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اجابت کردند و دین جدید را پذیرفتند و اعتراف به نبوت آن حضرت کردند.

ص: 345


1- . جهاد بر زنان نیست، از وظایف آنان نیست و خیلی چیزها که در خصال ذکر شده است
2- . بحارالانوار، ج 18، ص 232
3- . نهج البلاغه، خطبه ی 192 (قاصعه)
4- . مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 184، بحار، ج 16، ص 1، الغدیر، ج 3، ص 340 روایت 2 ینابیع المودة، ج 2، ص 92.
5- . الطبقات الکبری، «کاتب واقدی»، ج 3، ص 15. «قال محمد بن عمر: و اصحابنا مجمعون ان أول أهل القبلة الذی استجاب لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، خدیجة بنت خویلد»، محمد بن عمر گوید: اصحاب ما اجماع دارند که اولین مسلمانی که دعوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را اجابت کرد. خدیجه (علیها السلام) دختر خویلد بود، (عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، ابوالفتوح محمد ابن سید الناس، ج 1، ص 111) «إن علی بن أبی طالب (علیه السلام) أول من أسلم من الرجال بعدا خدیجة، و هو قول الجمیع فی خدیجة» بدرستی که علی بن ابی طالب (علیه السلام) اولین مسلمانی از میان مردان بود. پس از خدیجه (علیها السلام)، که اولین زن مسلمان بود و این سخن همگان درباره ی خدیجه (علیها السلام) است» عبقات الانوار فی امامة الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، سید میر حامد حسین هندی نیشابوری، ج 12، ص 71
6- . عیون الأثر، ج 1، ص 111، طبقات واقدی، ج 3، ص 15، سیره ابن اسحاق، ج 2، ص 120، بحار، ج 18 ص 229 روایت 71

6- خطبه ی بلیغه ی جناب امام حسن مجتبی (علیه السلام) بیان گر فضل و برتری ؟تقدس؟ ایمانی حضرت خدیجه (علیها السلام) چنان که فرمود:

«قال الله جل شأنه: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» سوره ی واقعه، آیه ی 10، فکان ابی سابق السابقین و أقرب المقربین الی الله و الی رسول الله، و ذلک أنه لم یسبقه الی الایمان أحد غیر خدیجة (علیها السلام) فکما أن الله عزوجل فضل السابقین علی المتأخرین فضل سابق السابقین»(1)

آن چه که از احادیث و روایات و اعترافات علماء و دانشمندان اسلامی و همچنین شواهد تاریخی به دست می آید. این است که حضرت خدیجه (علیها السلام) در پذیرفتن اسلام، جزء پیشگام ترین افراد(2) و به اصطلاح قرآن «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» سوره ی توبه، آیه ی 100 هستند که در صدر اسلام ملاک مهمی برای فضیلت و برتری بوده است.(3)

سبقت ایمان حضرت خدیجه (علیها السلام) به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دلیل دیگری است بر اعتقاد و ایمانی قلبی او به صداقت و عظمت همسر گرامی خود و در نتیجه دلیلی بر ایثار و عشق او در راه وصول به اهداف عالیه ی آن حضرت است.

«أحمدنا یونس عن ابن اسحاق قال: و کانت خدیجة أول من آمن بالله و رسوله، و صدق بما جاء به، مخفف الله بذلک عن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لا یسمع شیئاً یکرهه من رد علیه و تکذیب له، فیحزنه الا فرج الله عنه بها اذا رجع الیها تثبته و تخفف عنه، و تصدقه و تهون علیه أمر الناس، رحمهما».(4)

«دکتر بنت الشاطی» یکی از زنان نویسنده ی مصری در این باره می نویسد: پس از خدیجه (علیها السلام) میلیون ها زن در اسلام وارد خواهندا شد. ولی فقط او به عنوان نخستین زن مسلمانی که پروردگار، او را برگزید. تا نقش عظیم خود را در زندگانی رسول قهرمان (صلی الله علیه و آله و سلم) ایفا کند. باقی خواهد ماند، و در آینده تمام مورخان مسلمان و غیر مسلمان، این نقش را در تاریخ ثبت خواهند کرد»(5)

بنابراین حضرت خدیجه (علیها السلام) در پیشرفت هدف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همه گونه مساعدت نموده و اسلام و ایمان این بانوی محترم موجب تقویت روحی، قلبی و رفع غم و اندوه آن حضرت بود، زیرا هر گاه که مشرکین آن جناب را در خارج از خانه می آزردند و تمسخر و استهزاء می کردند. و نبوتش را تکذیب می کردند. و ایشان دل گیر و افسرده به خانه می آمدند. فقط خدیجه (علیها السلام) بود که با

ص: 346


1- . ینابیع المودة، ج 3، ص 361
2- . سبل الهدی و الرشاد، ج 2، ص 300 و قال ابوالحسن بن الأثیر: خدیجة أول خلق الله أسلم بإجماع المسلمین، لم یتقدمها رجل و لا امرأة و قال الواقدی: أجمع أصحابنا أن أول المسلمین استجاب لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، خدیجه (علیها السلام)». خدیجه (علیها السلام) اولین مخلوقی است که به اجماع مسلمانان به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، گروید و مسلمان شد و هیچ مردی بر او تقدم نیافت و نه هیچ زنی، همه أصحاب ما اتفاق نظر دارند که اولین کسی که دعوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را اجابت کرد، خدیجه (علیها السلام) بود»
3- .
4- . سیره ی اسحاق، ج 2، ص 112، اسدالغابه، ج 6، ص 82، البدایة و ا لنهایة، ج 2، ص 23، السیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم)، ج 1، ص 240، سبل الهدی و الرشاد، ج 2، ص 300
5- . موسوعة آل النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 220.

سخنان دل نشین، آن حضرت را تسلی می داد و موجبات رفع افسردگی را فراهم و ناراحتی های درونی ایشان را به هر ترتیبی که بود، برطرف می ساخت و اندوه ایشان را به نشاط و شادی مبدل می کرد.

70-برتری اسلام آوردن حضرت خدیجه (علیها السلام) بر دیگران

سبک اسلام آوردن حضرت خدیجه (علیها السلام) و ایمان آوردن او به خدا نیز از جهاتی ممتاز بوده است و آن حضرت از پیشگاهان و برجستگان و بزرگان چون سلمان، مقداد و عمار نیز ممتازتر است. چرا که آنان هیچ یک، آمادگی لازم برای تحول پذیری و گرایش به راه و رسم تازه و پیام و برنامه ی جدید را نداشتند و در انتظار آن نبودند، به همین دلیل هم پس از رویارویی با آن، فرصت لازم بود تا بیندیشند و پس از مطالعه و مقایسه، تصمیم بگیرند و راه جدید را برگزینند، اما حضرت خدیجه (علیها السلام) این امتیاز را نیز داشت که از مدت ها پیش، در این اندیشه بود و در مورد آینده و آخرین پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) و شرایط و جهان جدید، بسیار اندیشیده بود و به همین دلیل هم، هنگامی که در برابر دعوت جدید، قرار گرفت، توانست سریع تر و چابک تر، تصمیم بگیرد، و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و اعلام دارد که:

«من از مدت پیش در این مورد، اندیشیده و در انتظار چنین رویداد مبارکی بودم، وطال ما عرفتُ ذلک».

راز نواندیشی و پیشتازی او.

این نواندیشی و پیشتازی حضرت خدیجه (علیها السلام) در اسلام و ایمان و بیعت و نماز به چند دلیل

1- او از دیرباز، یا ادیان آسمانی، آشنا شده و در مورد آن ها اندیشه و مطالعه کرده بود. و در پرتو این شناخت ادیان آسمانی بود که از نوید رسانی و بشارت های حضرت موسی و حضرت مسیح (علیهماالسلام)، در مورد پیامبر اکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آگاهی یافته و در این مورد بسیار اندیشیده بود.

2- او شاگرد آگاه و پرشور و تلاش عمویش «ورقه» بود که از عالمان بزرگ مذهب مسیح بود. و مفاهیم و مقررات و معارف مذاهب پیشین را به خدیجه (علیها السلام) آموخته و در راه زندگی، همواره مشاور خیرخواه و دلسوز او بود.

به همین جهت او در آن روزگار رهرو راه حضرت ابراهیم (علیه السلام) و در دین و آیین او بود و از ضد ارزش ها و گناهان دوری می جست و به پاکی و قداست و صفا راستی و درستی و عدالت و مردم نوزی پای می فشرد. به گونه ای که در جاهلیت او را «طاهره» یا پاک روش و پاک منش می خواندند.

3- راز، دیگر پیشتازی او به اسلام و ایمان. شناخت او از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و شهرت آن حضرت را به راستی و درستی و پاکی و پروا و آزادگی و شکوه و برتری در سراسر حجاز بود. و آن بانوی بزرگ هنگامی که آن نویدها را در مورد آخرین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می نگریست. و نشانه ها و منطقه ی ظهورش را در کتاب های آسمانی می دید و می خواند و از دگر سو، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را برترین انسان روزگار خویش می یافت.

ص: 347

بیشتر به هدف نزدیک تر می شد و قرائن او را در این راه یاری می کرد، به همین جهت است که پیش از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اندیشمندان مذهب حضرت مسیح (علیه السلام)، نظیر: «ورقه» «عداس» «نسطور» «بُحیرا» و دیگران در این مورد به گفت و گو می نشست. و پس از بعثت و آغازین سال های آن نیز، هم وصف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم آیات قرآن را نزد آنان می برد. و در این مورد به رایزنی می نشست، از این رو، راهی که دیگران می بایست با تلاش و اندیشه و فرصت بسیار بجویند و بشناسند، او در انتظارش می زیست و لحظه شماری می نمود.

4- امتیاز دیگر اسلام و ایمان و بیعت حضرت خدیجه (علیها السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که بسیار خالصانه و سرشار از اطمینان قلب و یقین خالصی بود. و دلیل آن گواهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایمان عمیق و استوار او، و دلیل دیگر این بود که او ثروت هنگفت، آبرو و اعتبار بسیار و آسایش و امنیت خویش را پای دین خدا نهاد، و این همه فداکاری جز در پرتو اخلاص و یقین والا امکان پذیر نخواهد بود.

5- امتیاز دیگرش این بود که اسلام و اسلامی گرایی او نه احساسی بود و نه دنباله روانه نه براساس مد و پیروی از جریان محافظه کار و غالب و رایج جامعه و تاریخ بود و نه موسمی و فصلی و زودگذر، بلکه براساس آگاهی و شناخت و خردمندی و خردورزی و اخلاص و کمال طلبی بود.

دلیل آن هم، افزون بر هدیه ی ثروت و امکانات گسترده ی در راه عقیده و باور خویش، زندگی و امنیت خود را نیز در این راه نهاد، به گونه ای که روایات رسیده و تاریخ نشان می دهد که او سال ها، در اندیشه ی جامعه و جهانی نور و در جستجوی بعثت دگرگون ساز آخرین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام آسمانی بود، در این راه افزون بر مطالعه ی مذهب حضرت مسیح (علیه السلام) و حضرت موسی (علیه السلام) با کشیش ها و عالمان یهود و مسیحیت هماره رایزنی می نمود.

با این بیان، بانوی بزرگوار، در این مورد به این امتیازات مفتخر است:

1- پیشتازترین زن در گرایش به اسلام

2- پیشتازترین زن در ایمان به خدا

3- پیشتازترین زن در نماز و پرستش خدا

4- پیشتازترین زن در بیعت آگاهانه با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) والا و صداقت او است

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد شکوه و عظمت فاطمه ی زهراء و خدیجه ی کبری (علیهماالسلام) در روز رستاخیز فرمود: «ثُمَّ تستَقبِلُکَ اُمُّکِ خدیجةُ اولُ المؤمناتِ باللهِ و بِرَسولهِ و مَعَها سَبعُونَ اَلف مَلَکٍ بِاَیدهِمِ اَلوِیَةُ التَّکبیر»(1)

ص: 348


1- . بحارالانوار، ج 8، ص 53-55، روایت مفصل است

آن گاه مادرت خدیجه، آن بانوی خردمندی که نخستین ایمان آورنده ی به خدا و پیامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. به همراه هفتاد هزار فرشته، که در دست آنان، پرچم های شکوه و عظمت خدا است. به پیشوازت می شتابند.

71-حضرت خدیجه (علیها السلام) اولین بانوی با ایمان

از ویژگی های این بزرگوار آن است که در ایمان راستین، پیشتازترین زنان نوگراست:

1- ام المؤمنین (علیها السلام) پس از گرایش به اسلام در برابر دعوت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به شرایط و پیمان ها و مقررات خدا، که شرط ایمان است. گفت: من به آن چه خداوند نازل فرموده است. ایمان آورده و این او را تصدیق نموده، و به گرایش به این راه و رسم جدید خشنود و در برابر خدا فرمان بردارم. «آمَنتُ و صَدَّقتُ و رَضیتُ و سَلَّمتُ»(1)

2- پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شکوه ایمان علی (علیه السلام) و خدیجه (علیها السلام) و پیشتازیشان به فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) فرمود: فاطمه جان، نخستین ایمان آورنده ی به خدا و پیامبرش از این امت، علی (علیه السلام) است و مادرت خدیجه (علیها السلام)، «اِنَّ عَلیاً اَوّلُ مَنْ آمَنَ بِاللهِ و رَسُولِهِ مِنْ هذِهِ الامَّة و خَدیجَةُ اُمَّکِ».(2)

3- و در اشاره به نوگرایی و پیشتازی او در ایمان به خدا فرمود: او روزی که شما مرا در دعوت آزاد بخشم دروغ پرداز می انگاشتید، راست گویی و درست اندیشی ام را گواهی کرد. و آن گاه که شما در حق ناپذیری پای می فشردید. او به من و راه آسمانی ام، ایمان آورد... صَدَّقَتنی اِذ کَذَّبتُم وَ آمَنَت بی اِذ کَفَرتُم.(3)

1- ابن عبدالبر، در «الاستیعاب» می گوید:

«و اتفقوا علی انّ خدیجه (علیها السلام) اول من آمن بالله و رسوله و صدقة فیما جاء به ثم علی (علیه السلام) بعدها»(4)

«علمای اسلام اتفاق نظر دارند به این که حضرت خدیجه (علیها السلام) نخستین کسی بود که به خدا و رسول او ایمان آورد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصدیق کرد و پس از او علی (علیه السلام) بود.

2- قندوزی حنفی، در ینابیع الموده، می گوید:

«خدیجة سابقة نساء العالمین الی الایمان فی کل الامة»(5)

«حضرت خدیجه (علیها السلام) سبقت گرفت بر همه ی زنان عالَم در ایمان در بین تمامی امت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

3- در روایت دیگر آمده است:

ص: 349


1- . بحارالانوار، ج 18، ص 196/223
2- . بحار، ج 42، ص 502
3- . بحار، ج 16، ص 8، کشف الغمة / ج 2، ص 72.
4- . الاستیعاب، ج 3، ص 1092.
5- . ینابیع المودة، ج 2، ص 381

«خدیجة سابقة نساء العالمین الی الایمان بالله و برسوله»(1) حضرت خدیجه (علیها السلام)، سبقت گرفت بر همه ی زنان عالم در ایمان به خدا و رسولش»

4- ابن حجر عسقلانی می گوید:

«و کانت خدیجة أول من آمن بالله و رسوله و صدق بما جاء به...(2)

«خدیجة (علیها السلام) اولین کسی بود که به خداوند و رسول او و آنچه را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی خدا، آورده بود. ایمان آورد و تصدیق کرد.

5- قُرطبی می گوید:

«خدیجةُ بنتُ خُویلدٍ اولُ مَنْ اَمَنَ باللهِ و رَسُولهِ و صَدَّقَ محمدَ فیما جآءَ بهِ عَن رَبِّهِ و آزَرَهُ عَلی اَمرِهِ...»(3)

«خدیجه (علیها السلام) نخستین بود که به خدا و پیامبرش ایمان آورد. و آن برنامه ی اوج بخش آسمانی را که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی پروردگارش برای مردم آورده بود.

با همه وجود گواهی نمود و آن حضرت را در راه رساندن پیام خدا و ایجاد دگرگون مطلوب و محبوب در جامعه یاری و پشتیبانی کرد و در این راه، فداکاری و شکیب قهرمانانه ای به نمایش نهاد»

«محمد بن عبدالله بن الحسن» در بیان استدلال به حدیث غدیر بعد از تصریح به افضلیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بین پیامبران و امام و وصی بودن امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام)، حضرت خدیجه (علیها السلام) را که در دوران جاهلیت، به همسری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آمده اند. افضل همسران ایشا ن معرفی می نمایند و دلیل این افضل و اشرف بودن را به تقدم ایشان در ایمان و اقامه ی نماز، بیان می دارند و می گویند:

«... و من نسائه افضلهن سیدة نساء الجاهلیة، خدیجة بنت خویلد رضی الله عنها أول من آمن بالله من النساء و صلی الی القبلة...»(4)

«ابراهیم محمد حسن الجمل» درباره ی ایمان حضرت خدیجه (علیها السلام) به پیامبر می نویسد: «حینما قص الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) علی السیدة خدیجة رضی الله عنها ما رأی وسمع فی غار حراء لم تنزعج لهذا الحدیث، و لم تضطرب لغرابة ما یحدث به زوجها، فلم تسمع من قبل بمثل ما تسمع به الان و بالتالی لم یخالجها أدنی شکی فی صدق ما یقوله محمد، و لم تظهر علی وجهها علامة استفهام تعبربها عن حیرة فی النفس و لم یخامرها شک فی انَّ الذی جاءه ملک من عندالله سبحانه و تعالی.

ص: 350


1- . المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 184، الطرائف، ج 1 ص 119. بحار، ج 23، ص 112.
2- . الاصابة ابن حجر، ج 8، ص 100
3- . الانوار الساطعة من الغراء الطاهرة، ص 204
4- . عبقات الانوار فی امامة الأئمة الاطهار (علیهم السلام) میر حامد حسین هندی نیشابوری، ج 10، ص 477

لقد سارعت الی التصدیق بایمان الواثق المؤمن المتبصر بنور الهدایة، المطلع علی بواطن الأمور، الموقن بنتیجة ما یقوم به محمد من عمل و تفکیر و قیام و صلاة، و کانها درست هذا الأمر مسبقاً، فقد بدت علیها السعادة و الفرح العظیم، فقالت: ما قالت من منطق الوائق المتأکد.

و لما امره ربه بالانذار فکر فیما یطلبه منه ربه، ولکن بمن یستبدیء؟ و من یسطیعه فیما یدعوا الیه؟ و هل یستخلی الناس عن معتقد اتهم آلهتهم؟ و بینما هو یفکر و قد ألم به شیء من الهم و الحزن، استمع الی صوت السیدة ام المؤمنین و هی تقول: اسمع یابن عم، فالتفت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) الیها فقالت: اشهد أن لا اله الا الله و أن محمداً رسوله. فما ان اتمتها حتی ابتسم (صلی الله علیه و آله و سلم) منظر الی اعظم زوجة فی هذه الدنیا.

فرحل عنه کل ما کان، یساوره

من همّ و ذهب ما به من حزن، و تقتح الأمل امامه، و اشرقت الدنیا فی وجهه الشریف.

و هکذا کان السیدة خدیجة عظیمة فی الجاهلیة، و کانت اعظم من الاسلام

و کان اسلامها من اهم الحوادث فی تاریخ الدعوة الی الله.(1)

هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر بانو خدیجه رضی الله عنها، آن چه را که در غار حرا دیده و شنیده بود را نقل کرد و او هرگز انکار نکرده و به جهت غریب بودن آن چه که از شوهرش می شنید هرگز اضطرابی به خود راه نداد، او آن چه را که الان می شنید هرگز از قبل نشنیده بود. و در نتیجه کم ترین شکی در صدق آن چه را که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می گفت بر او وارد نشد، و بر صورتی علامت سؤال پدید نیامد که، حاکی از حیرت در نفس باشد. و هیچ شک نداشت در این که آن کسی که به سراغ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده کسی جز فرشته ای از جانب خداوند صبحانه و تعالی نبوده است. خدیجه با سرعت هرچه تمام همانند ایمان مؤمن اهل بصیرت به نور هدایت و مطلع بر باطن های امور، و یقین کننده به نتیجه ای آن چه را که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از عمل و فکر و قیام و نماز دارد. او را تصدیق کرد. گویا که این امر را سابقاً درس گرفته است. لذا سعادت و شادی عظیمی در او پدید آمد و با تأکید گفت: آن چه را که از روی منطق محکم بود.

و چون پروردگارش او را مأمور به انذار آن چه را که از او گرفته بود. فرمود: فکر کرد که از چه کسی شروع کند؟ و چه کسی است که دعوتش را بپذیرد؟ آیا مردم دست از عقاید و خدایان خود بر خواهند داشت؟ در آن که مشغول فکر کردن بود و مقداری غم و حزن، او را فراگرفته بود.

صدای بانو ام المؤمنین [خدیجه (علیها السلام)] را شنید که می گوید: گوش فرا ده ای پسر عمو، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او التفات نمود. خدیجه (سلام الله علیها) گفت: گواهی می دهم که خدایی جز

ص: 351


1- . ام المؤمنین خدیجة بنت خویلد (علیها السلام) ابراهیم محمد حسن الجمل، ص 141

او نیست. و این که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: گواهی می دهم که خدایی جز او نیست و این که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده ی خداوند است.

سخنان او تمام نشده که حضرت تبسمی کرد و به بزرگ ترین همسر در این دنیا نظر نمود. و هر غم و حزنی که در او پدید آمده بود از او دور شد، و امید را در برابر خود مشاهده کرد، و دنیا در چهره ی شریفش درخشش نمود.

بدین گونه خدیجه (سلام الله علیها) در عصر جاهلیت بزرگوار و در اسلام بزرگواتر شده و اسلام آوردنش از مهم ترین حوادث تاریخی دعوت به سوی خداوند است.

«ابراهیم محمد حسن الجمل» در ادامه می نویسد: «حتی اِذ اَخبرها بالنبأ العظیم لم تقف صامته، و لم یذهب بها التفکیر مذاهبه، و لم تفکر لحظة تستر سل فیما قاله الرسول الأعظم و لم ترجع قوله الی ما کان مشهوراً فی زمانها من الحدیث عن الجن و الشیاطین اوالی مرضی نفسی، أوالی ضعف و تخاذل، و انما کانت قویة فی اجابتها و فی تعبیرها و فی استنتاجها، مما یدل علی أنها قویة النفس و الجنان، مفتحة العقل واسعة الفکر، سلیمة المنطق. فاهمة لقانون الإثابة و العقابة الإلهی...»(1)

72-اثرگذاری ایمان عظیم حضرت خدیجه (علیها السلام)

اثر عظیمی که از ایمان حضرت خدیجه (علیها السلام) نشأت گرفته به گونه ای است که «بودلی» در کتاب «الرسول» (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره می نویسد:

در فضای اطمینان بخش را که عقیده و ایمان حضرت خدیجه (علیها السلام) در مراحل اولیه ایجاد کرده بود. امروز می توان آن را با یک ششم سکنه ی عالَم برابر دانست.(2)

اثر ایمانش در چند چیز خلاصه می شود

1- ایمان او به خداوند و رسولش (صلی الله علیه و آله و سلم)

2- علاقه خاص به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

3- تزویج او با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زنی نگرفت تا او زنده بود.

4- صرف مال و دارایی خود که هزاران شتر اموالی تجارتی او را حمل می کردند

«قبه ای از حریر سبز با طناب های ابریشم بر بام خانه اش افراشته بود، که نشان گر ثروت فراوان بود و فقراء نیز به سبب این علامت برای استعانت و کمک مراجعه می کردند.»

«چهارصد غلام و کنیز که خدمات ارجاعی او را انجام می دادند»

ص: 352


1- . ام المؤمنین خدیجة بنت خویلد (علیها السلام) ابراهیم محمد الجمل، ص 231
2- . سیرة الأئمة الإثنی عشر (علیهم السلام)، هاشم معروف الحسنی، ج 1، ص 46

پس از ازدواج با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام اموال و دارایی خود را، در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داد.

به حضرت عرض کرد: البَیتُ بَیتُک و اَنَا اَمَتُکَ، خانه ی (من) خانه ی تو، و من هم کنیز تو هستم.(1)

5- زمانی که مردم در کفر و جاهلیت و بت پرست بودند، اول زنی که ایمان به خدا و رسول او (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد، او بود و امیر مؤمنان علی (علیه السلام).

6- زمانی که همه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب می کردند، او تصدیق کرد و تسلیم شد.

7- مادر بزرگوار دخت گرامی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها)، که امتیاز والایی است برای آن بزرگوار. و برای خود دخت گرامی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).

8- مقام در نزد خداوند که سلام بر او رساند توسط جبرئیل امین.

9- مقام او در نزد جبرئیل (علیه السلام) که به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند: سلام مرا به خدیجه (علیها السلام) برسان

10- مقام آن بزرگوار نزد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: زنی مانند خدیجه دیگر هرگز برای من نیامده و نخواهد آمد.(2)

11- یار صدیق و اخلاص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود تا آخرین لحظه

12- بانوی پر برکت و نسل پر برکت.

چرا که فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) دخت گرامی او بود و ائمه ی معصومین (علیهم السلام) بعد از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) همه از نسل این ام المؤمنین (علیها السلام) هستند.

13- هم محبوب خدا و هم محبوب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اِنّی لَاُحِبُّ حَبیبها» من دوستان خدیجه را هم دوست می دارم. بخاطر محبت ام المؤمنین (علیها السلام)

14- او از زنان بهشت است و بهترین زنان بعد از حضرت فاطمه (علیها السلام)

و زنی که مادر، معصومه و حضرت آیة الله الظمی و حجت الله و ولی الله است با ید مطهره باشد و با زنان دیگر فرق کند.

ابن شهر آشوب می گوید: احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی در دو کتابشان و سید مرتضی قدس سره الشریف. در شافی و شیخ الطائفة، مرحوم شیخ طوسی قدس الله مضجعه. نقل کرده اند که: حضرت خدیجه (علیها السلام) باکره بود، زمانی که با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج کرد. باکره بود و این مطلب را تأیید می کند که در دو کتاب بنام «الأنوار و البدع» آمده است که رقیه و زینب دختران (هالة) خواهر حضرت

ص: 353


1- . بحار، ج 16، ص 71، الوقایع و الحوادث، محمد باقر ملبویی، ص 131، چاپ افست مصطفوی.
2- . بحار، ج 18، ص 385، سفینه البحار، ج 1، ص 380 باب خاء، اسد الغابة، ج 5، ص 438، قاموس الرجال، ج 12، ص 248

خدیجه (علیها السلام) بوده اند، نه دختران حضرت خدیجه (علیها السلام) و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

بلی بعضی ها قائلند که پیش از ازدواج با رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با دو شوهر دیگر نیز زندگی کرده است که توضیح او گذشت.(1)

73-شرف قُرب

هشام گوید: وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدیجه را به زنی گرفت، بیست و پنج سال داشت و خدیجه چهل ساله بود.(2)

از ابن اسحاق روایت کرده اند که گفته است: خدیجه (علیها السلام) دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزی ابن قصی، زنی بازرگان بود. و شرق و مالی داشت، و مردان را در مال خویش به کار می گرفت و قرار می نهاد که چیزی از سود آن برگیرند که قریشان قومی بزرگان بودند. و چون خدیجه (علیها السلام) از راست گویی و امانت و نیکویی پیمبر خبر یافت کسی پیش وی فرستاد که با غلام وی «میسره» به کار تجارت سوی شام رود و سهمی بیشتر از تاجران دیگر برگیرد. و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پذیرفت و با مال خدیجه، قصد شام کرد و مَیسره نیز همراه ایشان بود. و چون به شام رسیدند، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در سایه ی درختی نزدیک صومعه ی یکی از راهبان فرود آمد و راهب سر برون آورد و از میسره پرسید:

«این مرد که زیر این درخت نشسته کیست؟»

میسره گفت: یکی از مردم قریش است و اهل حرم است. راهب گفت: به خدا کسی که زیر این درخت نشسته است پیامبر می باشد.

و پیمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کالایی را که همراه داشت و آن چه می خواست خرید و سوی مکه بازگشت و چنانکه گفته اند: میسره می دید که در گرمای روز، دو فرشته بر او سایه می کنند. و چون پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مکه رسید. و مال خدیجه (علیها السلام) را تحویل داد. که دو برابر یا بیشتر هم سود کرده بود. و میسره سخنان راهب و سایه انداختن دو فرشته را بایشان گفت.

خدیجه (علیها السلام) زنی خردمند و دوراندیش بود و خداوند خواسته بود که او را گرامی بدارد. (این شرف را به ایشان موهبت نماید) و چون میسره حکایت را گفت: کسی را پیش پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و پیام داد که: ای عمو زاده من، به سبب خویشاوندی و شرف و امانت و نیکویی و راست گویی به تو را غم و خویشتن را بر او عرضه کرد.

ص: 354


1- . بحارالانوار، ج 22، ص 191، قاموس الرجال، ج 12، ص 246-247، اعلام الهدایة قم المجمع العالمی لأهل البیت (1422 ه) ج 10، ص 69
2- . تاریخ نویسان در تحدید سنی ازدواج ام المؤمنین، اختلاف نظر دارند بعضی گفته اند، عُمر ایشان، وقت ازدواج، 25 سال بود. برخی 28 سال و بعضی 30 سال، و چهل می گوید: 35 سال و عده ای هم 40 سال گفته اند: سابقاً بحث گذاشت، رجوع شود به آن

در آن هنگام خدیجه (علیها السلام) به شرف و مال و نسب والا، از همه ی زنان قریش بهتر بود. و کسانی هم به ازدواج رغبت داشتند و چون این سخنان با پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت. آن را به عمان خود خبر داد. و حمزه بن عبدالمطلب با وی، پیش خویلد بن اسد آمد و خدیجه (علیها السلام) را خواستگاری کرد و خدیجه (علیها السلام) کرد و خدیجه (علیها السلام) زن پیغمبر شد. به جز ابراهیم دیگر فرزندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، زینب و رقیه، و ام کلثوم و فاطمه (علیها السلام) و قاسم و طیب و طاهر، از خدیجه (علیها السلام) بودند و کنیه از قاسم گرفت و او را ابولقاسم گفتند: همه پسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جاهلیت از دنیا رفتند و دختران به دوران اسلام رسیدند و مسلمان بودند و با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هجرت کردند. از این شهاب زهری، روایت کرده اند که خدیجه (علیها السلام) را با یکی دیگر از قریشان برای داد و ستد، در بازار حیاشه در تهامه، به کار گرفته بود و خویلد او را به زنی به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آن که در این باره رفت و آمد کرد کنیزی از موالید مکه بود. واقدی گوید: همه این ها خطاء است گویند: خدیجه (علیها السلام) کسی را نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد و او را به ازدواج خویش خواند. و او زنی شریف بود و همه ی قریشان به ازدواج با وی، راغب بودند. و اگر امید می داشتند مال فراوان خرج می کردند، و خدیجه (علیها السلام) پدر خویش را به خواند و شراب داد تا مست شد و گاوی به کشت و پدر را عطر زعفران آلود زد و حله ای بپوشانید و کسی پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمان وی فرستاد که بیاماند و خویلد او را به زنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داد. و چون از مستی درآمد و خارج شد گفت: این حله و این عطر چیست؟

خدیجه گفت: «مرا به زنی محمد بن عبدالله داده ای» خویلد گفت: «من نکردم، من چنین نکنم که بزرگان قریش تو را خواستند و ندادم».(1)

واقدی گوید: این نیز خطا است و به نزد من روا نیست، ابن عباس درست است که گوید: «عمرو بن اسد، عموی خدیجه (علیها السلام) وی را به زنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داد که پدرش پیش از جنگ فجار مرده بود»

ابوجعفر گوید: خانه خدیجه همان است که اکنون به نام خانه خدیجه، شهرت است و معاویه آن را خرید و مسجد کرد که مردم در آن نماز بخوانند.(2)

و بنایی در آن ساخت که هم چنان جا است. و تغییر نکرده و سنگی که بر در خانه به طرف چپ هست، سنگی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زیر آن پناه می برد، تا از سنگ هایی که از خانه ی ابولهب [ملعون] و خانه ی عد بن حمراء ثقفی، پرتاب می شد، در امان باشد و سنگ یک ذراع و یک وجب در یک ذراع است.

ص: 355


1- . واقعاً این حرف مزخرف و شرمساری و تو همین است این بافته های مخالفان دین و اهلبیت (علیهم السلام) است زنی که با تمام اوصاف پسندیده، چه طور کار می کند پس این با مبانی دین و آئین ما سازگار نیست این غیر عناد و دشمنی و کم درنگ کردن ساحت مقدسه ای ان بزرگوار چیزیدیکری نیست
2- . این هم از بافته های دشمنان است معاویه گورش به جهنم دره ای بود که کفن داشته باشد.

شرف و عظمت این بانوی بزرگوار از این گونه سم پاشی ها و عداوت ها، به دور است که چنین مطالب خلاف شئون و مقام و عظمت ام المؤمنین، نسبت دهند این ها از باب عدم تعمق در سیره ی این بانوی بزرگوار است و عدم اعتقاد به ساحت مقدسه ای او می باشد.(1)

74-هم گامی با امیر المؤمنین علی (علیه السلام)

هم گامی با امیر المؤمنین علی (علیه السلام) از شگفت های روزگار در زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که در آغازین مراحل زندگی، از سایه ی آرامش بخش پدر و مادر محروم گردید، دست حکیمانه تقدیر، او را به خانه ی «ابوطالب» و همسر مترقی اش «فاطمه» رهنمون گردید. و این زن و مرد، عدالت خواه، نگاه داری و مراقبت از آن کودک نمونه را به عهده گرفته، و در این راه پر فراز و فرود از هیچ گونه فداکاری دریغ نکردند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه ی آن دو، به بهاران زندگی رسیده و با خدیجه (علیها السلام)، پیمان زندگی بسته بود که از ابوطالب و همسرش، کودکی تاریخ ساز، دیده به جهان گشود، ولادت او با پنجمین بهار زندگی مشترک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) هم زمان گردید. و گویی خداوند، این گونه این بار چنین خواسته بود که این کودک آینده ساز، در برترین خانه ی فرهنگ و دانش و در کنار والاترین مرد و زن روزگار راه رشد و شکوفایی را آغاز کند.

از این زاویه است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از مشورت با ابوطالب (علیه السلام) و همسرش جناب فاطمه بنت اسد (علیها السلام)، آن کودک ارجمند را به خانه ی خود بُرد و اداره ی زندگی و تغذیه جسم و فکر عاطفه ی او را به همراه همسر کمال طلب و خداجویش خدیجه (علیها السلام) به عهده گرفت.

در این مورد حدیث نگاران گفته اند که: پس از رحلت جان سوز پدر و مادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، در کودکی، ابوطالب (علیه السلام) و همسرش جناب فاطمه ی بنت اسد مراقبت و تربیت او را بر عهده گرفتند (گرچه به حسب واقع مربی او و نگه دارنده ی او خداوند بود به وسیله جبرئیل و همین طور تربیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آن گاه، پس از گذشت چیزی فراتر از دو دهه، دست حکیمانه ی تقدیر تربیت و آموزش فرزند آن پدر و مادر شایسته کردار را به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و همسر کمال جوی او، جناب خدیجه (علیها السلام) سپرد و علی (علیه السلام) در دامان آنان شکوفا گردید:

«ثُمَّ اَنَّهُ کانَ اَبوطالبٍ و فاطمةُ بِنتِ اسدٍ ربیا النبی و رَبِّی النَّبیُ و خدیجةُ لِعَلی (علیه السلام)...»(2)

و نیز آورده اند که: «وَ اَخَذَ رسولُ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلیاً (علیه السلام) و هُوَ ابنِ ستَّ سنینَ کسِنّهِ یَومَ اَخذَهُ ابوطالبٍ. فَربَّتهُ خَدیجةُ و المُصطفی اِلی اَن جآءَ الإسلامُ و تَربیتُهُما اَحسنُ مِنْ تَربیَةِ اَبوطالبٍ. و فاطمةَ بنتُ اسَدٍ فَکانَ معَ النّبیِّ الی اَن مَضی و بَقِیَ عَلیٌّ (علیه السلام) بَعدَهُ...(3)

ص: 356


1- . تاریخ طبری، ج 2، ص 179 دار احیاء التراث العربی
2- . الانوار الساطعه من الغراء الطاهره، ص 335
3- . بحارالانوار، ج 35، ص 119، سیره ی ابن هشام، ج 1، ص 263

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیر المؤمنین علی (علیه السلام) بدامن گرفت در حالی که 6 ساله بود همانند سن آن حضرت که ابوطالب (علیه السلام)، او را تربیت کرد در دامن خود و علی (علیه السلام) را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) به خود نزدیک کردند و او را گرامی داشتند تا وقت اسلام آوردنش و آن دو خوب و عالی او را تربیت کردند حتی بهتر از تربیت ابوطالب و فاطمه بنت اسد و علی (علیه السلام) با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود تا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت [به شهادت رسید]

بدین سان شرایط تربیتی و نگاهداری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و خدیجه (علیها السلام) بهتر از شرایطی بود که ابوطالب (علیه السلام) و همسرش فاطمه بنت اسد (علیها السلام)، برای پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فراهم آوردند. «اِختَرتُ مِنَ اختارَ اللهُ ولی علیکُم علیاً...»(1)

تتمه بحث در جلد دوم انشاء الله تعالی

75- فهرست مصادر و منابع

1- قرآن کریم، من قبل الله تبارک و تعالی

2- نهج البلاغه، محمد بن الحسین رضی 359-406 ق

3- کافی، محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، 328/329 ه

4- احتجاج، احمد بن علی، طبرسی، قرن 6 ق

5- مناقب آل ابی طالب، محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، 488-588 ق

6- امالی شیخ طوسی، محمد بن حسن، 385-460 ق

7- امالی شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی، 311-381 ق

8- معانی الاخبار شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی

9- علل الشرایع، شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی

10- خصال، شیخ صدوق، ابن بابویه، محمد بن علی

11- بحارالانوار: شیخ محمدباقر مجلسی، این محمد تقی، وفات 27 / رمضان سنه ی 111 ه.ق

12- حیوة القلوب، مجلسی

13- جلاء العیون، مجلسی

14- تفسیر بنیان شیخ طوسی

15- تفسیر برهان، سید هاشم بحرانی، م 1107 ه.ق

16- نورالثقلین، شیخ عبد علی بن جمعة العروس الحویزی، م 1112 ه.ق

17- تفسیر قمی ابی الحسن علی بن ابراهیم بن هاشم القمی، م 307 ه.ق

ص: 357


1- . مناقب ابن شهر آشوب، ج 2 / ص 27. بحار / ج 38 / 259

18- تفسیر عیاشی ابی نصر محمد بن مسعود السلمی السمرقندی معروف بالعیاش، م 320 ه.ق

19- تفسیر فرات کوفی، ابی القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی، قرن رابع ه.ق

20- تفسیر صافی، ملا محسن فیض کاشانی، مکتة الصد تهران، 1415 ه.ق

21- تفسیر سید محمدحسین طباطبائی، م 1402 ه.ق. بیروت مؤسسة الاعلمی، 1391 ه.ق

22- تفسیر کنزالدقائق، میرزا محمد مشهدی قمی، مؤسسة النشر الاسلامی قم 1407 ه.ق

23- تفسیر مجمع البیان، ابن علی فضل بن حسن طبرسی: م 548 ه.ق

24- تفسیر ثعلبی (= الکشف و البیان)، ابواساق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری م 427

25- تفسیر ابن کثیر (= تفسیر القرآن العظیم): ابی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر بصروی الدمشقی (م 774)

26- تفسیر السمرقندی (= بحرالعلوم) ابو اللیث، نصر بن محمد بن احمد بن ابراهیم سمرقندی م 357 ه.ق

27- تفسیر روح المعانی (= روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی) ابی الفضل شهاب الدین سید محمود آلوسی (م 1270) بیروت دار احیاء التراث العربی

28- تفسیر روح البیان: اسماعیل حقی البرسوی، احیاءالتراث العربی، بی تا، تهران.

29- تفسیر الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقایل فی وجوه التأویل، زمخشری (م 538 ه.ق) القاهره شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی و أولاده، 1385 ه.ق

30- تفسیر فی ضلال القرآن، سید قطب، دارالشروق، بیروت، لبنان، 1406 ه.ق

31- تفسیر فخر رازی (= التفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب) محمد بن عمر بن حسن الرازی، معروف به فخر رازی (ک 606 ه.ق) بیروت

32- تفسیر اثنی عشری، حسین بن احمد حسین شاه عبدالعظیمی، نشر میقات، تهران، 1363 ه.ش

33- تفسیر لاهیجی، محمد بن علی شریف لاهیجی، نشر داد، تهران، 1373 ه.ش

34- تفسیر در المنثور، جلال الدین، عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی (م 911 ه.ق)

35- التخلیص الحبیر فی تخریج الرافعی الکبیر شهاب الدین ابوالفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی (م 852 ه.ق) بیروت، دارالفکر

36- تفسیر منهج الصادقین، مولی فتح الله کاشانی، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپخانه حیدری

37- الالوسی و التشع، سید امیر محمد قزوینی، نشر الغدیر قم، 1420 ه.ق

38- آمال الواعظین، سید ابراهیم حسینی لیلابی، نشر نسیم کوثر قم

39- ریاحین الشریعة، شیخ ذبیح الله محلاتی، چاپ خانه ی خورشید، ناشر دار الکتب الاسلامیه، تاریخ انتشار: 1385 ه.ق

40- ابطال نهج الباطل و اهمال کشف العاطل، فضل الله روزبهان الخنجی الشافعی (م 927 ه.ق)

41- أبوهریرة شیخ المغیرة، محمود ابوریه، دارالمعارف ماهره، 1969 م

ص: 358

42- اثبات الوصیة علی بن حسن مسعودی (م 346 ه.ق) دار الأضواء بیرت، الطبعة الثانیة، 1409 ه.ق

43- احقاق الحق و ازهاق الباطل، شهید قاضی نورالله سید شریف حسینی مرعشی تستری (م 1019 ه.ق)

44- ثواب الاعمال شیخ صدوق

45- احیاء العلوم، محمد بن غزالی (م 505 ه.ق)

دار الأسوة للطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1413 ه.ق

46- ارشاد شیخ مفید، ابی عبدالله محمد بن نعمان عکبری بغدادی (م 413 ه.ق)

47- ارشاد القلوب دیلمی، ابن محمد حسن بن ابی الحسن (م 711 ه.ق)

48- اربعین قمی، محمد طاهر قمی شیرازی، نشر محقق، 1418 ه.ق

49- ازدواج النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، دکتر موسی شاهین لاشین

50- أسباب النزول، اسباب نزول القرآن، علی بن احمد واحدی نیشابوری (م 448 ه.ق)

51- اسدالغابة فی معرفة الصحابة، ابن أثیر جزری (م 630 ه.ق)

52- اسعاف الراغبین فی سیرة المصطفی و فضائل اهل بیت الطاهرین (علیهم السلام) محمد بن علی الصبان الشافعی (م 1206، طبع دار الفکر سیروت)

53- الإستغاثة فی بدع الثلاثة، علی ابوالقاسم کوفی

54- الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ابی عمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبر القرطبی المالکی، (م 463، بیروت دار الکتب العلمیه، 1415 ه.ق)

55- الإصابة فی تمییز الصحابة، شهاب الدین ابوالفضل احمد بن حجر العسقلانی (م 852 ه.ق، دارالکتب الاسلامیة الطبعة الاولی، 1415 ه.ق)

56- الأضواء فی مناقب الزهراء (سلام الله علیها) سید احمد سایج

57- اعلام الوری باعلام الهدی، ابن علی الفضل بن الحسن الطبرسی (م 548 ه.ق، دارالمعرفة، بیروت) الطبعة الاولی، 1399 ه.ق)

58- أعلام النساء فی عالمی العرب و الإسلام. عمر رضا کحاله (م 1408 ه.ق، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1404، ه.ق)

59- أعلام النساء المؤمنات، محمد حسون و ام علی مشکور دار الأسوة، 1411 ه.ق

60- أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ابومحمد حسن بن محمد دیلمی

61- أعیان الشیعه، للسید محسن بن عبدالکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (م 1371 ه.ق، سیرت، دارالتعارف الطبعة الخاصة، 1403 هق.)

62- الأغانی: ابوالفرج علی بن حسین بن محمد مروانی اموی اصفهانی (م 356 ه.ق. دارالکتب ا لعلمیة الثانیة 1412 ه.ق)

ص: 359

63- اغتیال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، نجاح طائی، دار الهدی للتراث، بیروت، 1419 ه.ق

64- اغتبال أبی بکر، نجاح طائی، دار الهدی للتراث بیروت، 1419 ه.ق

65- أقرب الموارد، لسعید بن عبدالله شرتونی، مکتبة آیة المرعشی، قم 1403 ه.ق

66- امام علی (علیه السلام) مظلوم تاریخ، علی اصغر رضوانی، نشر ذوی القربی، قم چاپ اول، 390 ه.ش

67- الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، الشیخ احمد الرحمانی الهمدانی، مکتبة الصدوق، طهران، الطبعة الأولی، 1366 ه.ش

68- امتاع الأسماء بما للنبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، من الأحوال و الاموال و الحفد و المتاع، تقی الدین احمد بن علی بن عبدالقاد مقریزی (م 845 ه.ق)، دار الکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1402 ه.ق

69- امامشناسی علی اصغر رضوانی، نشر مسجد مقدس جمکران، قم، چاپ دوم، 1385 ه.ش

70- ام المؤمنین خدیجة بنت خویلد (علیها السلام) ابراهیم محمد حسن الجمل، دارالفضیبلة قاهره

71- امهات المؤمنین، شیرازی

72- امواج البکاء، ملا نوروز معروف به فاضل بسطامی، نشر طوبای محبت، قم، 1386 ه.ش

73- الانوار فی مولد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، احمد بن عبدالله بکری

74- الانوار الساطعة من الغراء الطاهره، غالب سیلاوی، نشر، محلاتی، قم، 1424 ه.ق

75- أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ابوالفضل داورپناه. انتشارات صدرا، تهران، 1375 ه.ش

76- انوار درخشان، سید محمدحسین حسینی همدانی، نشر لطفی، تهران، 1404 ه.ق

77- أنساب الأشراف (جُمل من أنساب الأشراف) ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر بلاذری (م 279 ه.ق) دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1417 ه.ق

78- انها فاطمة الزهراء (علیها السلام)، محمد عبده الیمانی دارالمنار، دمشق، بیروت الطبعة الأولی، 1416 ه.ق

79- بانوی کربلا، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)، عائشة بنت الشاطی، ترجمه سید رضا صدر

80- بانوان نمونه، جمعی از نویسندگان، نشر نور السجاد قم چاپ اول، 1387 ه.ش.

81- البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی الشافعی (م 774 ه.ق) دار احیاء التراث العربی 1408 ه.ق

82- البدء و التاریخ: مطهر بن طاهر مقدسی (م بعد از 355 ه.ق، قاهره مکتبة الثقافة الدینة

83- بصائر الدرجات، ابی جعفر محمد بن الحسن الصفار القمی المعروف بابن فروخ (م 290 ه.ق) مکتبة آیة الله المرعشی، قم الطبعة الأولی 1404 ه.ق

84- بطلة کربلاء، عائشة بنت الشاطی

85- بنات النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) «أم ربائبه» سید جعفر مرتضی عاملی

86- پند تاریخ، موسی خسروی، نشر اسلامیه، تهران، 1378 ه.ش

ص: 360

87- تاج العروس من جواهر القاموس، للسید محمد بن مرتضی الحسینی الزبیدی الحنفی (م 1205 ه.ق) دار الفکر، الطبعة الاولی، 1414 ه.ق

88- تاریخ ابن خلدون، کتاب العبر و دیوان، المبتداء و الخبر فی ایا العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الأکبر، عبدالرحمان بن محمد بن محمد مالکی، معروف به ابن خلدون (م 808 ه.ق) مصر دارالطباعة الخدیویة 1282 ه.ق

89- تاریخ الأمم و الملوک (= تاریخ طبری) محمدبن جریر طبری (م 310 ه.ق، دارالتراث، 1404 ه.ق)

90- تاریخ ابی الفداء (المختصر فی أخبار البشر) ابوالفداء اسماعیل بن علی بن محمود (م 732 ه.ق، قاهره مکتبة المتنبی)

91- تاریخ الخلفاء لجلال الدین عبد الرحمان بن ابی بکر السیوطی (م 911 ه.ق، مطبعة السعادة، الطبعة الاولی 1371)

92- تاریخ سیستان، مؤلف مجهول، تحقیق ملک الشعراء بهار خاور (پدیده) تهران 1366 ه.ش

93- تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس نفیس، حسین بن محمد بن حسین دیار بکری (م 966 ه.ق، مصر، المطبعة الوهیبة، 1283 ه.ق

94- تاریخ بغداد، مدینة السلام منذ تأسیسها حتی سنة 463 ه.ق) لابی بکر احمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی (م 463 ه.ق) دار الکتب العلمیة الطبقه الأولی، 1417 ه.ق

95- تاریخ خلیفة بن خیاط، ابو عمر و خلیفة بن خیام (م 240 ه.ق)، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع 1414 ه.ق

96 - تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الامائل و اجتاز بنوحیها من وارد بها و اهلها، ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبة الله بن عبدالله الشافعی المعروف بابن عساکر (م 571 ه.ق، دارالفکر، 1415 ه.ق)

97- تاریخ الیعقوبی، لأحمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن اضح المعروف بالیعقوبی (م 284 ه.ق) بیروت دار ضادر

98- تاریخ الژخلفاء الراشدین، دکتر محمد عبد الفتاح علیان، عربستان، دمام، مکتبة المتنبی، الطبعة الثالثة 1423 ه.ق

99- تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس الدین محمد بن احمد قایماز ذهبی (م 748 ه.ق) بیروت دار الکتاب العربی الطبعة الاولی، 1409 ه.ق

100- تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ابو محمد حسین بن علی حرانی، نشر مؤسسة انتشارات امیر کبیر، 1384 ش.

101- تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حین، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، نشر جاویدان، 1380 ه.ش

ص: 361

102- تاریخ تمدن، ویل دورانت

103- تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة (علیهم السلام)، لعلی الغروی الحسینی الاستر آباد ی(م 940 ه.ق) مؤسسة النشر الاسلامی، قم الطبعة الاولی 1409 ه.ق

104- تجارب الأمم، ابن مسکویه

105- التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینة الشریفة شمس الدین محمد بن عبدالرحمان، سخاوی (م 902 ه.ق) بیروت، دارالکتب العلمیة، 1414 ه.ق

106- تحریف تاریخ: سید موسی احمدی، نشر اعلام التقی، قم، چاپ اول، 1384 ه.ش

107- تذکرة الخواص (= تذکرة الخواص الامة فی خصائص الأئمة (علیهم السلام) لیوسف بن قزاوغلی بن عبدالله البغدادی، المعروف بسبط بن الجوزی الحنفی (654 ه.ق) دار الکتب العلمیة 1426 ه.ق)

108- «التعجب» الشیخ أبی الفتح محمد بن علی بن عثمان الکراجکی، [م 449 ه.ق، دارالغدیر، قم، الطبعة الاولی، 1421 ه.ق)

109- التلخیص الحبیر فی تخریج الرافعی الکبیر شهاب الدین، ابوالفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی (م 852 ه.ق) بیروت، دارالفکر

110- تقبیح المقال فی علم الرجال، عبدالله مامقانی، المکتبة المرتضویة، نجف، 1352 ه.ق

111- التبیه و الاشراف، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، (346 ه.ق) بیروت دار مکتبة الهلال، 1993 م)

112- التوحید شیخ صدوق، مؤسسة النشر الإسلامی قم، الطبعة الاولی، 1398 ه.ق

113- تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی (م 852 ه.ق)

114- الجامع لأحکام القرآن، تفسیر القرطبی، ابوعبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی (م 671 ه.ق) دار احیاء التراث العربی، بیروت

115- جامع البیان فی تأویل القرآن طبری 310 ه.ق، دارالکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الاولی، 1412 ه.ق

116- جامع بیان العلم و فضله، ابو عمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر قرطبی مالکی (م 463 ه.ق) مصر، ادارة الطباعة المنیریة، 1398 ه.ق

117- جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، محمد بن علی الأردبیلی الغروی الحائری دارالأضواء، بیروت، لبنان، 1403 ه.ق

118- جامع الاصول فی احادیث الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ابن الاثیر الجزری (م 606 ه.ق) دار احیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الثانیة، 1400 ه.ق

119- جامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، للطباعة و النشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1401 ه.ق

120- جامع الأخبار، محمد سبزواری، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام)، قم، الطبعة الاولی، 1414 ه.ق.

ص: 362

121- جامع السعادات، ملا مهدی نراقی، مؤسسة الأعلمی، بیروت، 1411 ه.ق

122- جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع، لأبی القاسم علی بن موسی الحلی المعروف بابن طاووس (م 664 ه.ق) مؤسسة الآفاق، قم، الطبعة الاولیف 1371 ه.ش

123- الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة لابی محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (م 413 ه.ق)

124- الجمل، ضامن بن شد قم

125- جمهرة أنساب العرب، ابومحمد علی بن محمد بن سعید بن حزم، (م 456 ه.ق)

126- جنة العاصة، سید حسن میرجهانی، نشر بیت الزهراء (سلام الله علیها)، مشهدا، 1384، ه.ش

127- جواهر ا لمطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، شمس الدین ابو البرکات محمد بن أحمد الدمشقی الشافعی (م 871 ه.ق) مجمع احیاء الثقافة الإسلامیة، قم، الطبعة الاولی 1415

128- جواهر ا لتاریخ، علی الکورانی العاملی، دار الهدی الطبعة الاولی ف 1427 ه.ق

129- الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، شیخ حر عاملی، نشر یس، قم 1403 ه.ق

130- جوامع الحکایات، محمد عوفی

131- حبیب السیر = تاریخ السیر فی أخبار افراد البشر، غیاث الدین بن همام الدین شیرازی، معروف به خواندمیر (م 941 ه.ق) انتشارات خیام، 1333 ه.ش

132- حجاب در اسلام، قوام الدین وشنوی، ترجمه ی احمد محسنی گرگانی

133- حدیقة الشیعة، مقدس اردبیلی، انتشارات گلی تهران، 1377 ه.ش

134- حدیث إفک، سید جعفر مرتضی عاملی

135- حضرت خدیجه (علیها السلام)، اسوه ی زن مسلمان، مهدی رضوانی پور

136- حضرت خدیجه (علیها السلام)، اسطوره ی ایثار و مقامات، محمد محمدی اشتهاردی، نشر: انتشارات نبوی، چاپ اول، تهران، 1377 ه.ش

137- حکایت ازدواج عمر با حضرت ام کلثوم (علیها السلام) دکتر محمد امینی نجفی

138- حکایات و مناظرات، محمدرضا منصوری، نشر طوبای محبت سنه ی چاپ 139 ه.ش.

139- حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد الاصفهانی (م 430 ه.ق) مصر، مطبعة السعادة، 1351-1357 ه.ق

140- حیاة محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، محمد حسین هیکل ترجمه ی ابوالقاسم پاینده.

141- حیاة فاطمة (سلام الله علیها)، محمود شبلی، بیروت، 1409 ه.ق. لبنان

142- الخرائج و الجرائح، لابی الحسین سعید بن عبدالله الراوندی المعروف به قطب الدین الراوندی (م 573 ه.ق) مؤسسة الامام المهدی (علیه السلام)، قم، الطبعة الاولی، 1409 ه.ق

ص: 363

143- وسائل الشیعه شیخ حر عاملی، المکتبة الاسلامیة 1401 ه.ق

144- خدیجة بنت خویلد (علیها السلام)، محمد علی قطب، دار القلم، بیروت، لبنان.

145- خدیجة (سلام الله علیها)، محمد علی دخیل، مترجم فیروز حریرچی، نشر امیر کبیر تهران، 1363 ه.ش

146- خدیجه (علیها السلام)، بانوی بزرگ اسلام، مظهر مقاومت و تجلی ایمان، زهرا فخر روحانی

147- خصائص أمیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) ابو عبدالرحمان أحمد بن شعیب النسائی [م 303 ه.ق] دار الکتاب العربی، بیروت، الطبعه الثانیة، 1417 ه.ق

148- خصائص الفاطمیه (سلام الله علیها) ملا محمد باقر کجوری مازندرانی، نشر آل علی (علیهم السلام)، قم، 1384 ه.ش

149- خلاصة المواجهة: احمد حسین یعقوبی

150- دارالسلام نوری، حاج حسین، نشر اسلامیه تهران، 1377 ه.ش

151- دائرة المعارف قرن 20، فرید وجدی

152- لدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة، لصدر الدین علی بن أحمد المدنی الشیرازی المعروف سید علی خان (م 1120 ه.ق) مکتبة بصیرتی، قم، الطبعة الثانیة، 1397 ه.ق

153- دفاع از پیامبر مظلوم (صلی الله علیه و آله و سلم)، محسن ابراهیم، نشر، ابتکار دانش، قم، 1385 ه.ق

154- دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، لابی بکر أحمد بن الحسین البیهقی (م م 458 ه.ق) دارالکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الأولی، 1405 ه.ق

155- دلائل الامامة لابی جعفر محمدا بن جریر الطبری (م 310 ه.ق)، مؤسسة البعثة قم، الطبعة الاولی، 1413 ه.ق

156- دلائل الصدق، ابو أحمد شیخ محمد حسن بن محمد مظفر (م 1375 ه.ق) مکتبة النجاح، تهران، 1396 ه.ق.

157- دیوان امام امیر المؤمنین علی (علیه السلام)، قطب الدین حسن بیهقی نیشابوری، قم، انتشارا ت پیام اسلام.

158- ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی (علیهم السلام)، لأبی العباس محب الدین أحمد بن عبدالله بن محمد الطبری الشافعی (م 694 ه.ق) قاهره، مطبعة القدسی، مطبعة السعادة، 1356 ه.ق

159- راه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سید رضا صدر، نشر مؤسسه ی بوستان کتاب، قم، 1386 ه.ش

160- رجال صحیح بخاری، الهدایة و الارشاد فی معرفة اهل الشقة و الشداد الذین أخرج لهم البخاری فی جامعة، ابونصر أحمد بن محمد بن حسین بخاری کلاباذی (م 398 ه.ق) بیروت، دارالمعرفة، 1407 ه.ق

161- الروض الأنف، ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالله سهیلی (م 581 ه.ق) بیروت دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1421 ه.ق

ص: 364

162- الروض النضیر فی معنی حدیث الغدیر، فارس حسون کریم، مؤسسة امیر المؤمنین (علیه السلام)، قم 1419 ه.ق

163- روضة الشهداء، ملا حسین واعظ کاشفی، نشر اسلامیة، چاپ چهارم، تهران، 1371 ه.ش

164- الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ابوالعباس محب الدین أحمد بن عبدالله بن محمدا الطبری الشافعی (م 694 ه.ق) بیروت، دار العرب الإسلامی الطبعة الاولی، 1996 م.

165- ریحانة الارب، محمد علی بن طاهر مدرسی تبریزی (م 1372 ه.ق) انتشارات قیام، تهران، 1374، ه.ش

166- زندگانی فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها)، حسین عمادزاده، انتشارات اسلام، تهران، 1375 ه.ش

167- زنان فاضله: سید نعمت الله حسینی، نشر عصر انقلاب، قم، 1384 ه.ش

168- زوجات النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، سعید أیوب، دارالهادی، بیروت، لبنان، 147 ه.ق)

169- سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، شمس الدین محمد بن یوسف بن علی صالح شامی (م 942 ه.ق) بیروت دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1414 ه.ق

170- سبعة من السلف، سید مرتضی فیروزآبادی، دار الهجرة، قم 1375 ه.ش

171- سرور زنان جهان ام المؤمنین خدیجه ی کبری (علیها السلام)، اکرم السادات هاشمی نژاد، نشر نوآور، تهران، چاپ چهارم، 1389 ه.ش

172- سرچشمه ی کوثر ولایت، قاسم نصیرزاده نشر اکرام، قم، 1391 ه.ش

173- سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، الشیخ عباس قمی، دار الأسوة للطباعة و النشر، قم، الطبقه الثانیة، 1416 ه.ق

174- السنن الکبری، احمد بن علی بن شعیب النسائی (م 303 ه.ق) بیروت، دار الکتب العلمیه، الطبعة الأولی، 1411 ه.ق

175- السنن الکبری احمد بن علی بیهقی (م 458 ه.ق بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الأولی، 1414 ه.ق)

176- سنن الترمذی (= الجامع الصحیح) عیسی بن محمد بن عیسی بن سورة الترمذی (م 279 ه.ق) بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر، الطبعة الثانیة، 1403 ه.ق

177- سنن ابن ماجه، عبدالله محمد بن یزید با ماجة القزوینی المعروف به ابن ماجه (م 275 ه.ق) دار احیاء الکتب العربیة (عیسی البابی الحلبی) 1373 ه.ق

178- سیدات نساء اهل الجنة، عبدالعزیز شناوی، مکتة التراث الإسلامی، قاهره 185

179- سیر أعلام النبلاء محمد بن احمد قایماز الذهبی (م 748 ه.ق) مؤسسة الرسالة الطبعة العاشرة، بیروت 1413 ه.ق

180- سیرة النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابن هشام، مکتبة محمد علی صحیح و أولاده، مصر، 1383 ه.ق

ص: 365

181- سیرة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسحاق بن محمد همدانی (قاضی ابرقوه) خوارزمی، تهران، 1377 ه.ش

182- سیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم)، عبدالملک بن هشام الحمیری (م 213 ه.ق) مصر، مکتبة محمد علی صحیح و اولاده، 1383 هوق

183- سیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم) و الآثار المحمدیة (صلی الله علیه و آله و سلم) (= سیرة زینی دحلان) احمد بن زینی بن احمد دحلان المکی، (م 1304 ه.ق) المطبوع فی هامش «السیرة الحلبیة، طبع مصر، 1329 ه.ق»

184- سیرة الأئمة الاثنی عشر، هاشم، معروف حسنی، دارالتعارف، دارالقلم، 1379 ه.ق

185- سیرة السیدة عائشة، نجاح طائی

186- سیرة الحلبیه (= انسان العیون فی سیرة الأمین و المأمون) نورالدین علی بن ابراهیم بن احمد حلبی قاهری شافعی (م 1044 ه.ق) بیروت، دارالمعرفة 1400 ه.ق

187- سیرتنا و سنتنا، للشیخ عبدالحسین الامینی النجفی، مکتبة الأدب، نجف، 13959 ه.ق

188- الشافی فی الامامة: السید مرتضی علم الهدی (م 436 ه.ق) مؤسسة الصادق (علیه السلام)، 1410 ه.ق.

189- شب های پیشاور، سید محمد سلطان الواعظین شیرازی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1352 ه.ش

190- شجره ی طوبی، محمد مهدی حائری مازرندانی، المکتبة الحیدریة، نجف، 1385 ه.ق

191- گروه و فرقه ی ناجیه، سید محمد سلطان الواعظین شیرازی

192- شخصیت و حقوق زن در اسلام، جمعی از نویسندگان، نشر انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، 382 ه.ش

193- شذرات الذهب، فی أخبار من ذهب، شهاب الدین ابوالفلاح عبدالحی بن احمد بن محمد عسکری حنبلی دمشقی، معروف به ابن عماد (م 1089 ه.ق) بیروت دار احیاء التراث العربی [افست از چاپ قاهره، مکتبة القدس، 1350 ه.ش]

194- شرح المواهب ا للدنیة بالمنح المحمدیة (صلی الله علیه و آله و سلم) محمد بن عبدالباقی بن یوسف زرقانی مصری مالکی (م 1122 ه.ق) بیروت، دارالکتب العلمیه الطبعة الاولی، 1417 ه.ق

195- شرح الاخبار فی فضائل الأئمة الاطهار (علیهم السلام) لأبی حنیفه القاضی النعمان بن محمد المصری (م 363 ه.ق) مؤسسة النشر الاسلامی، قم، الطبعة الأولی، 1412 ه.ق

196- شرح السنة، ابومحمد حسین بن مسعود فراء البغوی الشافعی، (م 516 ه.ق) المکتب الاسلامی، بیروت، الطبعة الثانیة، 1403 ه.ق

197- شرح نهج البلاغة محمد بن ابی الحدید المعتزلی المدائنی المعروف بابن ابی الحدید (م 656 ه.ق) بیروت، دار احیاء التراث، الطبعة الثانیة، 1387 ه.ق

ص: 366

198- شرح منهاج الکرامة، سید علی میلانی

199- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، عبیدالله بن عبدالله بن حسکان القرشی النیشابوری الحنفی، المعروف بالحاکم الحسکانی (م 470 ه.ق) مؤسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، طهران، الطبعة الاولی 1411 ه.ق

200- شهیرات النساء فی العالم الاسلامی، خلیل البدوی، أردن، عمان، دار أسامة للنشر، الطبعة الأولی، 1419 ه.ق

201- الصحاح، للجوهری، دار العلم للملایین، بیروت، 1404 ه.ق

202- صحیح البحاری، محمد بن اسماعیل البخاری (م 256 ه.ق، بیروت، دار ابن کثیر، الطبعة الرابعة، 1410 ه.ق)

203- صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری النیشابوری (م 261 ه.ق) دار الحدیث، الطبعة الأولی، 1412 ه.ق

204- صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، محمد بن حبان بن احمد بستی (م 354 ه.ق) ترتیب از، علاءالدین علی بن بلبان فارسی (م 739 ه.ق) بیروت، مؤسسة الرسالة الطبعة الثانیة، 1414 ه.ق

205- الصحیح من سیرة النبی الأعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) سید جعفر مرتضی العاملی، دار الهادی بیروت لبنان، 1415 ه.ق

206- الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، للشیخ زین الدین ابی محمد علی بن یونس النباطی البیاضی (م 877 ه.ق) المکتة المرتضویة، طهران، الطبعة الأولی، 1384 ه.ق

207- الصواعق المعرفة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، احمد بن محمد بن علی بن حجر الهیثمی المکرم (م 974 ه.ق) بیروت، مؤسسة الرسالة، الطبعة الاولی، 1417 ه.ق

208- الطبقات الکبری، لمحمد بن سعد کاتب الواقدی المعروف بابن سعد (م 230 ه.ق) بیروت، دار صادر، 1405 هق.

209- الطرائف من معرفة مذاهب الطوائف، لأبی القاسم علی بن موسی اعلی المعروف بابن طاووس (664 ه.ق) مطبعة الاولی، 1400 ه.ق

210- طومار عفت، شیخ یوسف نجفی جیلانی

211- عالیجناب حجاب، کاظم عابدینی مطلق، نشر توسعه ی قلم 1391 ه.ش

212- عبقات الانوار فی اثبات امامة الأئمة الاطهار (علیهم السلام)، السید میر حامد حسینی الموسوی النیسابوری (م 1306 ه.ق)، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، الطبعة الاولی، 1416 ه.ق

213- عروة الوثقی، للسید محمد کاظم الطباطبائی الیزدی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1419 ه.ق

ص: 367

214- العقد الفرید، احمد بن محمد بن عبد ربه الاندلسی (م 328 ه.ق) بیروت، لبنان، دار الاندلسی، الطبعة الأولی، 1408 ه.ق

215- علم الیقین فی اصول الدین، ملا محسن فیض کاشانی (م 1091 ه.ق) انتشارات بیدارفر، قم، 1400 ق

216- علمّوا اولادکم محبة آل بیت النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) دکتر محمد عبده یمانی، مؤسسة الکتب الثقافة، بیروت، لبنان، 1998 م

217- العمدة (= عمدة عیون صحاح الأخبار فی مناقب امام الابرار، لیحیی بن الحسن الأسدی الحلی المعروف بابن بطریق (م 600 ه.ق) مؤسسة النشر الاسلامی، التابعة لجماعة المدرسین، قم، 1407 ه.ق

218- عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، للمحدث، الشیخ عبدالله بن نورالله البحرانی الاصفهانی من اعلام القرن ثانی عشر مؤسسة الامام المهدی (علیه السلام)، قم، الطبعة الاولی، 1408 ه.ق

219- العین: خلیل بن احمد فراهیدی (175 ه.ق) قم، مؤسسة دار الهجرة، 1409 ه.ق

220- عین العبرة فی غبن العترة، سید احمد آل طاووس، دار الشهاب، قم

221- عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، (= السیرة النبویة (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوالفتح محمد بن محمد بن أحمد یعمری معروف بابن سید الناس (م 734 ه.ق) بیروت، لبنان، مؤسسة عزالدین للطباعة و النشر، 1406 ه.ق

222- غایة المرام و حجة الخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص و العام، لسید هاشم بن سلیمان البحرانی (م 1107 ه.ق، طهران، دارالطباعة، 1272 ه.ق)

223- الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، الشیخ عبدالحسین الأمینی النجفی (م 1390 ه.ق) دار الکتاب العربی، بیروت، لبنان، الطبعة الثالثة، 1387 ه.ق

224- غررالحکم و دررالکلم، لعبد الواحدا الآمدی التمیمی (م 550 ه.ق، جامعة طهران، الطبعة الثالثة، 1360 ه.ش)

225-العیبة لأبی جعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی (م 460 ه.ق، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، الطبعة الأولی، 1411 ه.ق)

226- فاطمة الزهراء (علیها السلام)، شیخ عبد الحسن امینی نجفی

227- فاطمة الزهراء (علیها السلام) و ترفی غمد، سلیمان کتانی

228- فاطمة الزهراء (علیها السلام) من المهد الی اللحد، للسید محمد کاظم القزوینی

229- فاطمة الزهراء (سلام الله علیها) بهجة قلب المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) للشیخ احمد الرحمان الهمدانی، نشر المرضیة، تهران، الطبعة الأولی، 1416 ه.ق

ص: 368

230- فاطمه ی زهراء (سلام الله علیها) مظلومه ی تاریخ علی اصغر رضوانی، نشر ذوی القربی، قم، چاپ اول، 1390 ه.ش

231- فاطمة بنت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عمر ابونصر

232- الفاحشة الوجه الآخر للعائشة، یاسر الحبیب، نشر هیئته خدام المهدی (علیه السلام)، لندن، الطبعة الاولی 1431 ه.ق

233- فتح الباری بشرح صحیح البخاری، شهاب الدین، ابوالفضل احمد بن علی بن العسقلانی (م 852 ه.ق) بیروت، لبنان دار احیاء التراث العربی، الطبعة الرابعة، 1408 ه.ق أفست از چاپ، مصر بولاق، المطبعة الکبری المیریة 1300 ه.ق

234- الفتوح، ابی محمد احمد بن أعثم کوفی (م 314 ه.ق، بیروت، دار الاضواء الطبعة الاولی 1411 ه.ق)

235- فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمة من ذریتهم (علیهم السلام) لابراهیم محمد بن المؤید بن عبدالله الجوینی (م 730 ه.ق، مؤسسة المحمودی، بیروت، لبنان، الطبعة الاولی، 1398 ه.ق)

236- فروع کافی، مرحوم کلینی

237- فروغ هدایت، ترجمه ی مصباح الهدایة، سید علی بهبهانی، نشر بوستان قم، 1385 ه.ش

238- فصول المهمة فی معرفة احوال الأئمة (علیهم السلام) لعلی بن محمد بن احمد المالکی المکی المعروف بابن صباغ المالکی [م 381 ه.ق بیروت، مؤسسة الأعلمی الطبعة الاولی 1408 ه.ق]

239- فضائل الخمسة من الصحاح السته، مرتضی الحسینی الفیروز آبادی، مطبقه الاسلامیه طهران، 1392 ه.ق

240- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، نشر بوستان کتاب، قم، 1385 ه.ش

241- فضائل الصحابة، احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی [م 241 ه.ق] مؤسسة الرسالة، بیروت، الطبعة الاولی، 1403 ه.ق

242- فلک النجاة فی الامامة و الصلاة، علی محمد فتح الدین حنفی مؤسسة دار اسلام، 1418 ه.ق

243- فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، زین الدین محمد عبد الرؤوف بن تاج العارفین علی مناوی (م 1301 ه.ق)، بیروت، لبنان، دار الکتب العلمیة، 1415 ه.ق

244- قاموس قرآن، سید علی اکبر قرشی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1384 ه.ش

245- قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة و محدیثهم، للشیخ محمد تقی بن کاظم التستری (م 1320 ه.ق) مؤسسة النشر الإسلامی، قم، الطبعة الثانیة، 1410 ه.

246- قرب الاسناد، لأبی العباس عبدالله بن جعفر الحمیری القمی (م بعد از 304 ه.ق) مؤسسة آل البیت (علیهم السلام)، قم، الطبعة الاولی، 1413 ه.ق

ص: 369

247- قصص الأنبیاء لابی الحسین سعید بن عبدالله المعروف قطب الدین الراوندی (م 572 ه.ق) مؤسسة الآستانة الرضویة (علیهم السلام)، مشهد الطبعة الاولی 1409 ه.ق

248- الکافئة فی ابطال ثوبة الخاطئة، لأبی عبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (م 413 ه.ق، دار المفید، بیروت، لبنان، 1414 ه.ق)

249- کامل بهائی، حسن بن علی بن محمد بن علی الحسن الطبری المشهور به عمادا الدین الطبری (م قرن 7 ه.ق) نشر مرتضوی تهران، 1383 ه.ش

250- الکامل فی التاریخ، علی بن محمد الشیبانی الموصلی المعروف یابن الاثیر الجزری (م 630 ه.ق)، بیروت، لبنان دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، 1408 ه.ق.

251- کتاب سُلیم بن قیس، (م 90 ه.ق. چاپ تهران 1407 ه.ق)

252- کتاب المقدس، العهد القدیم و الجدید طبع فی بیروت بنفقة الجمعیة البریطانیة، 1872

253- کحل البصر فی سیرة السید البشر، للشیخ عباس القمی (م 1359 ه.ق، انتشارات ناصر، قم، 1369، ه.ش)

254- کشف الغمة فی معرفة الأئمة (علیهم السلام) لعلی بن عیسی الإربلی (م 687 ه.ق) دار الکتاب الإسلامی الطبعة الأولی 1401 ه.ق

255- کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام) محمد بن یوسف بن محمد القرشی الکنجی الشافعی(م 658 ه.ق) دار احیاء التراث اهل البیت (علیهم السلام) الطبعة الثانیة، 1404 ه.ق

256- کشف الهاویة فی أحوال المعاویة، شیخ ذبیح الله محلاتی نشر کتاب، تهران، 1385 ه.ش

257- کمال الدین و تمام النعمه لابی جعفر محمد بن علی بن لاحسین بن بابویه القمی، المعروف بالشیخ الصدوق (م 381 ه.ق) مؤسسة النشر الاسلامی، قم، الطبعة الاولی، 1405 ه.ق

258- کنز الفوائد ف للشیخ ابی الفتح محمد بن علی بن عثمان الکراجکی الطرابلسی (م 275، نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران 1368 ه.ش)

259- کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، لعلاء الدین علی بن حسام الدین بن قاضی خان الهندی المعروف بمتقی الهندی (م 975 ه.ق، بیروت، لبنان، مکتبة التراث الاسلامیة، الطبعة الأولی، 1397 ه.ق)

260- کنوز الحقائق المعری الشافعی، (م 1031 ه.ق) دار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، 1417 ه.ق

261- الکُنی و الألقاب، للشیخ عباس القمی (م 1359 ه.ق) مکتبة الصدر، تهران

262- اللئالی المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة جلال الدین سیوطی (م 911 ه.ق، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیة الطبقة الأولی، 1417 ه.ق)

263- لئالی الاخبار، الشیخ محمد بن نبی التویسرکانی، مکتبة العلامة، قم، 1413 ه.ق

264- لسان العرب، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور المصری المعروف بابن منظور (م 711 ه.ق، دار صادر، بیروت، لبنان، الطبقه الأولی، 1410 ه.ق)

ص: 370

265- لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی (م 825 ه.ق) بیروت، دار احیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی، الطبعة الأولی، 1416 ه.ق)

266- لغت نامه ی دهخدا، علی اکبر، دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران

267- اللهوف علی قتلی الطفوف (= مقتل الحسین (علیه السلام)) لابی القاسم علی بن موسی اعلی المعروف سید بن طاووس طهران، دارالأسوة، الطبعة الاولی 1414 ه.ق)

268- مأهة منقبة، شیخ محمد بن احمد بن حسن بن شاذان قمی، مدرسة الامام المهدی (علیه السلام)، قم، 1407 ه.ق)

269- مثلهن الأعلی خدیجة بنت خویلد (علیها السلام) توفیق ابوعلم

270- مجمع البحرین و مطلع النیرین، لفخرالدین بن محمد الطریحی، (108 ه.ق، مکتبة نشر الثقافة الاسلامیة طهران، الطبعة الثانیة، 1408 ه.ق)

271- ممع الزوائد و منبع الفوائد، لنور الدین ابوالحسن علی بن ابی بکر الهیثمی (م 807 ه.ق)

272- المجمع فی شرح المهذب (فی فروع الفقه الشافعی) ابو زکریا محی الدین، یحیی بن شرف نووی الشافعی (م 676 ه.ق) بیروت، لبنان، دار الفکر [أفست از چاپ: مصر ادارة الطباعة المنیریة، 1344 ه.ق)

273- مجموعه ورام (التنبیه الخواطر و نزهة النواظر) لأبی الحسین ورام بن ابی فراس المالکی الأشری (م 605 ه.ق) دار الکتب الاسلامیة، تهران، الطبعة الثانیة، 1368 ه.ش

274- المجالس السنیة، للسید محسن بن عبدالکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (م / 1371 ه.ق)

275- مُحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1383 ه.ش

276- مُحرق القلوب، ملا مهدی نراقی، انتشارات سرور، قم، 1358 ه.ش

277- المحاسن البرقی، لابی جعفر أحمد بن محمد بن خالد البرقی (م 280 ه.ق) المجمع العاملی، لأهل البیت، قم، الطبعة الأولی، 1413 ه.ق

278- مختصر البصائر الدرجات، لحسن بن سلیمان الحلی (القرن التاسع) انتشارات الرسول ا لمصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، قم

279- مختصر تاریخ مدینة و دمشق، این منظور (م 711 ه.ق) دار الفکر، دمشق، الطبعة الأولی، 1409 ه.ق

280- المزار الکبیر، شیخ محمد بن جعفر مشهدی، نشر القیوم، قم، 1419 ه.ق

281- المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیة، بن حجر عسقلانی (م 852 ه.ق دارالمعرفة، بیروت، لبنان، الطبعة الاولی 1414 ه.ق)

282- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل. للحاج المیرزا حسین النوری (م 1320 ه.ق) بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1411 ه.ق

ص: 371

283- وسائل الشیعة، للشیخ محمد بن الحسین الحر العاملی المتوفا سنة، 1104 ه.ق مکتبة الإسلامیة به طهران، المطبعة الاسلامیة بطهران، 1401 ه.ق

284- مستدرک سفینة البحار، علی نمازی شاهرودی، مؤسسة الاسلامی

285- مسند احمد، لأحمد بن محمد بن حنبل الشیبانی (م 241 ه.ق) دار الفکر، الطبعة الثانیة، 1414 ه.ق

286- مسند ابی یعلی الموصلی، احمد بن علی بن المثنی التمیمی الموصلی (م 307 ه.ق دارالقبلة جدة، الطبعة الاولی 1408 ه.ق)

287- مسند الشامیین، لابی قاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی (م 360 ه.ق) بیروت، لبنان، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانیة، 1417 ه.ق

288- مسند عبد بن حُمید (=المنتخب من مسند عبد بن حُمَید) ابومحمد عبد بن حمید کیسی (م 249 ه.ق) بیروت، لبنان، عالم الکتاب، مکیة النهضة العربیة، الطبعة الاولی 1408 ه.ق

289- مسند الشافعی، ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی (م 204 ه.ق، بیروت، دارالکتب ا لعلمیة)

290- المعجم الکبیر، لابی القاسم سلیمان بن احمد اللخمی الطبرانی (م 360 ه.ق، بیروت، لبنان، دار احیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة، 1404 ه.ق)

291- المعجم الأوسط، لأبی القاسم سلیمان بن احمد اللخمی الطبرانی (م 360 ه.ق) القاهره، دار الحرمین الطبعة الاولی، 1415 ه.ق

292- معجم البلدان، لابی عبدالله شهاب الدین یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی (م 626 ه.ق) بیروت، لبنان، الطبعة الأولی، 1399 ه.ق

293- معجم الرجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، للسیدة ابوالقاسم بن علی اکبر الخوئی (م 1413 ه.ق، منشورات مدینة العلم قم، الطبعة الثالثة، 1403 ه.ق)

294- معالم الفتن، سعید ایوب

295- معالم الزلفی، لسید هاشم بن سلیمان البحرانی (م 1107 ه.ق) مؤسسة انصاریان، قم، 1424 ه.ق

296- المعارف، ابو عبد محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبة الدینوری (م 276 ه.ق)، مصر، مطبعة داار الکتب، 1379 ه.ق

297- المعیار و الموازنة فی فضائل الامام امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام)، لابی جعفر محمد بن عبدالله الاسکافی المعتزلی (م 240 ه.ق) الطبعة الاولی، 1402 ه.ق

298- مفاتیح الجنان: للشیخ عباس القمی (م 1359 ه.ق)

299- المفردات فی غریب القرآن، حسین بن محمد راغب اصفهانی، دار الشامیة، دمشق، بیروت، لبنان، 1412 ه.ق

ص: 372

300- مقتل الحسین (علیه السلام)، ابو المؤید الموفق، احمد المکی الخوارزمی، (م 568 ه.ق، انوار الهدی، قم، الطبعة الاولی، 1418 ه.ق)

301- مقاتل الطالبین لابی الفرج علی بن الحسین بن محمد الاصبهانی المعروف بابی الفرج الاصبهانی (م 356 ه.ق) مؤسسة الأعلمی الطبعة الثانیة 1408 ه.ق

302- مکارم الاخلاق لأبی الفضل بن الحسن الطبرسی (م 58 ه.ق) مؤسسة النشر الاسلامی، قم، الطبعة الأولی، 1414 ه.ق

303- المناقب خوارزمی، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، الطبعة الثانیة، 1414 ه.ق

304- المناقب، محمد بن علی شهر بن آشوب (م 585 ه.ق، بیروت، دارالأضواء، 1412 ه.ق)

305- المناقب علی بن ابی طالب (علیه السلام)، ابن مغازلی (م 483 ه.ق، دارالکتب الاسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة، 1402 ه.ق)

306- منتخب التواریخ ملا هاشم خراسانی، الاسلامیة تهران 1376 ه.ش

307- منتهی الامال شیخ عباس قمی (م 1359 ه.ق، مؤسسة الهجرة، قم

308- منتهی المقال شیخ محمد بن اسماعیل مازرندانی (م 1216 ه.ق، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام))

309- المنجد فی اللغة، لوسی معلوف

310- مهج الدعوات، ابن طاوس، دار الذخائر للمطبوعات، قم، الطبعة الاولی، 1411 ه.ق

311- میزان الاعتدال، محمد بن احمد بن عثمان الذهبی (م 748 ه.ق، بیروت، لبنان،دارالمعرفة)

312- ناسخ التواریخ، لسان الملک، میرزا محمدتقی سپهر، نشر الاسلامیه تهران، 1370 ه.ش

313- نساء اهل البیت فی ضوء القرآن و الحدیث، احمد خلیل جمعه، دمشق

314- نساء محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نسیه قراعه، ترجمه ی تقی صاحبی مفرد

315- نورالابصار، شیخ مؤمن بن حسن مؤمن الشبلنجی (م 1298 ه.ق)

316- نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی (م 726 ه.ق)

317- نهایة الأرب فی فنون الأدب، احمد بن عبدالوهاب بن محمد نویری (م 733 ه.ق)

318- وفات الصدیقة الزهراء (سلام الله علیها) للسید عبدالرزاق المقرم، مطبعة الحیدریة، نجف، 370 ه.ق

319- وقایع الایام، حاج ملا علی واعظ خیابانی، نثر غرفة الاسلام، قم، 1341 ه.ش

320- الهدایة الکبری، ابی عبدالله الحسین بن حمدان الخصیبی (م 334 ه.ق)

321- ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (م 1294 ه.ق)

322- وقایع الایام حاج ملا علی واعظ تبریزی خیابانی

323- نزهة المحاسن و منتخب النفائس، عبدالرحمن عبدالسلام الصفوری الشافی (م 894)

324- تحفة المجالس، ابن تاج الدین حسن سلطان محمد چاپ اسلامیه، زمستان 1364

ص: 373

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109