تشیید المطاعن لکشف الضغائن ( فارسی ) - جلد 15

مشخصات کتاب

سرشناسه : کنتوری لکهنوی سید محمد قلی، 1188-1260 ه-ق.

عنوان و نام پدیدآور : تشیید المطاعن لکشف الضغائن ( فارسی )/ علامه محقق سید محمد قلی موسوی نیشابوری کنتوری لکهنوی. گروه تحقیق: برات علی سخی داد، میراحمد غزنوی، غلام نبی بامیانی

مشخصات نشر : [هندوستان]: کشمیری، 1241ھ.ق.[چاپ سنگی]

مشخصات ظاهری : 7888 ص.

موضوع : شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها

موضوع : اهل سنت -- دفاعیه ها و ردیه ها

رده بندی کنگره : BP93/5/ ق2ت9 1287

رده بندی دیویی : 297/1724

ص : 1

اشاره

تشیید المطاعن لکشف الضغائن ( ردّ باب دهم از کتاب تحفه اثنا عشریّه ) علاّمه محقّق سیّد محمّد قلی موسوی نیشابوری کنتوری لکهنوی ( 1188 - 1260 ه . ق ) والد صاحب عبقات الأنوار تحقیق برات علی سخی داد ، میر احمد غزنوی غلام نبی بامیانی جلد پانزدهم

ص : 2

ص : 3

مطاعن عایشه طعن 1 - 10

ص : 4

ص : 5

بسم الله الرحمن الرحیم قال عزّ من قائل :

یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَة مُّبَیِّنَة یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذلِکَ عَلَی اللهَ یَسِیراً .

سورة الأحزاب ( 33 ) : 30 .

ای همسران پیامبر هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود ، عذابش دو چندان خواهد بود ، و این برای خدا آسان است .

ص : 6

ص : 7

سأل ابن عباس عن عمر : من المرأتان من أزواج النبی صلی الله علیه [ وآله ] وسلم اللتان قال الله لهما : ( إِن تَتُوبَا إِلَی اللهَ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ) ؟

فقال : واعجبا لک یابن عباس ! عائشة و حفصة .

قال الزهری : وکره والله - یعنی عمر - ما سأله عنه ولم یکتمه .

ابن عباس گوید از عمر پرسیدم : آن دو همسر پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که خداوند درباره آنها فرموده : ( اگر به سوی خدا توبه و بازگشت کنید قطعاً دلهای شما انحراف پیدا کرده است ) کدام یک از همسران پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) هستند ؟

عمر پاسخ داد : تعجب است از تو ای پسر عباس ( که آنها را نشناسی ، مراد از آن دو ) عایشه و حفصه هستند .

ابن شهاب زهری گوید : به خدا سوگند عمر از این سؤال ناراحت شد ، ولی مطلب را کتمان نکرد و پاسخ او را داد .

مراجعه شود به :

صحیح بخاری 3 / 104 ، و 6 / 148 ، سنن ترمذی 5 / 93 ، صحیح ابن حبان 9 / 492 و 10 / 85 ، مسند احمد 1 / 33 ، صحیح مسلم 4 / 192 ، سنن بیهقی 7 / 37 ، سنن دارقطنی 4 / 29 ، کنز العمال 2 / 525 ، مسند الشامیین 4 / 262 ، تخریج الاحادیث والآثار 4 / 65 ، طبقات ابن سعد 8 / 182 ، 185 ، 187 ، الثقات ابن حبان 2 / 84 ، تاریخ مدینة دمشق 57 / 212 ، عمدة القاری 13 / 16 ، 18 ، جامع البیان 28 / 206 ، تفسیر سمرقندی 3 / 445 ، تفسیر ثعلبی 9 / 346 ، المحرر الوجیز 5 / 331 ، تفسیر قرطبی 18 / 188 ، تفسیر ثعالبی 1 / 57 و 5 / 451 ، تفسیر بغوی 4 / 364 - 365 ، تفسیر ابن کثیر 4 / 414 ، الدر المنثور 6 / 242 ، تفسیر آلوسی 48 / 152 .

ص : 8

ص : 9

قال ابن عباس لعمر :

من المرأتان اللتان تظاهرتا علی النبی صلی الله علیه [ وآله ] وسلم من أزواجه ؟

فقال : تلک حفصة و عائشة .

ابن عباس از عمر پرسید :

آن دو همسر پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که با کمک یکدیگر پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را اذیت کردند ، کدامند ؟ ! عمر پاسخ داد : حفصه و عایشه .

مراجعه شود به :

صحیح بخاری 6 / 69 - 71 و 7 / 46 ، صحیح مسلم 4 / 190 ، سنن دارقطنی 4 / 29 ، مسند احمد 1 / 48 ، مسند ابن راهویه 4 / 21 ، سنن نسائی 6 / 495 ، مسند ابو یعلی 1 / 176 ، جامع بیان العلم 1 / 112 ، طبقات ابن سعد 8 / 185 ، کنز العمال 2 / 533 ، فتح الباری 9 / 243 ، عمدة القاری 19 / 249 - 253 و 22 / 19 - 20 ، تفسیر سمعانی 5 / 474 ، المحرر الوجیز 5 / 331 ، تفسیر قرطبی 1 / 26 و 18 / 189 ، تفسیر ثعالبی 5 / 451 ، جامع البیان 28 / 207 ، تفسیر ابن کثیر 4 / 415 ، الدر المنثور 6 / 239 .

ص : 10

ص : 11

نمونه نسخه ( ج ) ، خطی

ص : 12

ص : 13

نمونه نسخه ( ألف ) ، سنگی

ص : 14

نمونه نسخه ( ألف ) ، سنگی

ص : 15

محقّق محترم !

لطفاً قبل از مطالعه ، به چند نکته ضروری توجه فرمایید :

1 . این کتاب ، ردّیه ای است بر باب دهم از کتاب تحفه اثناعشریه ، تألیف شاه عبدالعزیز دهلوی که شرح کامل آن در مقدمه تحقیق گذشت .

2 . مؤلف ( رحمه الله ) ، در ابتدای هر بخش ، اول تمام مطالب دهلوی را نقل کرده است . وی سپس مطالب دهلوی را تقطیع نموده و هر قسمت را جداگانه و تحت عنوان ( اما آنچه گفته . . . ) ذکر نموده و آنگاه به پاسخ گویی آن میپردازد .

3 . ایشان از نویسنده تحفه ، با عنوان ( مخاطب ) و گاهی ( شاه صاحب ) یاد مینماید .

4 . مشخصات مصادر و منابع - جز در موارد ضرورت - در آخرین جلد ذکر خواهد شد .

5 . سعی شده که در موارد مشاهده اختلاف میان مطالب کتاب با منابع ، فقط به موارد مهم اشاره شود .

6 . مواردی که ترضّی ( لفظ : رضی الله عنه ) ، و ترحّم ( لفظ : رحمه الله یا رحمة الله علیه ) ، و تقدیس ( لفظ : قدس سرّه ) - چه به لفظ مفرد یا تثنیه و یا جمع - بر افرادی که استحقاق آن را نداشته اند اطلاق شده بود ; همگی حذف گردیده و به جای آن از علامت حذف - یعنی سه نقطه ( . . . ) - استفاده شده است .

ص : 16

رموزی که در این کتاب به کار رفته است به شرح ذیل میباشد :

1 . نسخه هایی که مورد استفاده قرار گرفته و خصوصیات آن به تفصیل در مقدمه تحقیق آمده است عبارت اند از :

[ الف ] رمز نسخه چاپ سنگی مجمع البحرین .

[ ب ] رمز نسخه چاپ حروفی پاکستان که ناقص میباشد .

[ ج ] رمز نسخه خطی آستان قدس رضوی علیه آلاف التحیة والسلام که متأسفانه آن هم ناقص میباشد .

2 . رمز ( ح ) در پاورقیها ممکن است علامت اختصاری ( حامد حسین فرزند مؤلف ) ونشانه حواشی وی بر کتاب باشد که در اوائل کتاب به صورت کامل آمده و در ادامه به صورت ( ح ) است .

3 . رمز ( 12 ) و رمز ( ر ) معلوم نشد که علامت چیست .

4 . به نظر میرسد ( ف ) به صورت کشیده در حاشیه ها اشاره به ( فائده ) باشد ، لذا در کروشه به صورت : [ فائده ] به آن اشاره شد .

5 . مواردی که تصلیه ، تحیات و ترضّی با علائم اختصاری ( ص ) ، ( ع ) ، ( رض ) ، نوشته شده بود ، به صورت کامل : صلی الله علیه وآله ، علیه السلام و رضی الله عنه آورده شده است .

در مواردی که نقل از عامّه بوده و به صورت صلوات بتراء نوشته شده بود ، در کروشه [ وآله ] افزوده شده است .

6 . اعداد لاتین که در بین ‹ › بین سطور این کتاب آورده ایم ، نشانگر شماره صفحات بر طبق نسخه [ الف ] میباشد .

7 . علامت * نشانه مطالب مندرج در حواشی نسخه های کتاب میباشد که آنها را به صورت پاورقی آورده ایم .

ص : 17

مطاعن عایشه

اشاره

ص : 18

ص : 19

طعن اول : جنگ جمل

ص : 20

ص : 21

قال :

مطاعن أُمّ المؤمنین عایشه صدیقه زوجه محبوبه مطهره رسول [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] . . .

و آن ده طعن است (1) :

طعن اول :

آنکه آن مطهره از مدینه به مکه و از آنجا به بصره رفت حال آنکه خدای تعالی ازواج را از برآمدن از خانه های خود منع فرموده و به استقرار در آن بیوت مطهره امر فرموده قوله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الاولی ) (2) ، پس او را چه مناسب بود که ناموس رسول را محافظت ننمود ، و در لشکری که زیاده بر شانزده هزار کس از اوباش و اراذل در آن جمع بودند برآمد .


1- ( و آن ده طعن است ) در حاشیه [ الف ] به عنوان تصحیح آمده است .
2- الأحزاب ( 33 ) : 33 .

ص : 22

جواب از این طعن آنکه : قرار در بیوت و عدم خروج از خانه ها اگر مطلق میبود ، بایستی که آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ازواج را بعدِ نزول این آیه برای حج و عمره برنمیآورد (1) و در غزوات همراه نمیبرد ، و به زیارت والدین و عیادت مریضان و تعزیت مردگان از اقارب ایشان [ اذن ] رفتن نمیداد ، و هو باطل قطعاً .

پس معلوم شد که مراد از این امر و نهی ، تأکید امر تستّر و حجاب است تا مثل چادرپوشان در کوچه و بازار هرزه گردی نکنند ، ‹ 222 › و سفر کردن منافی تستّر و حجاب نیست ، زنان مخدره که در غایت تستّر و احتجاب (2) میباشند مثل خواتین بزرگ و بیگمات پادشاهی نیز در لشکرها برمیآیند (3) ، خاصه چون سفری باشد متضمن مصلحت دینی یا دنیوی مثل جهاد و حج و عمره ، و این سفر نیز چون برای اصلاح ذات البین ، و تنفیذ حکم قصاص خلیفه عادل - که به ظلم مقتول شده بود - واقع شد ، مثل حج و عمره گردید ، و اگر در این زمان هم در عرف عام کسی بگوید که : فلان زن خانه نشین است ، بیرون نمیآید ، چه فهمیده میشود ؟ انصاف باید کرد و غلط فهمی باید گذاشت .


1- در [ الف ] : ( نمیبرآورد ) آمده است که اصلاح شد .
2- در [ الف ] اشتباهاً ( احجاب ) بود .
3- در [ الف ] : ( میبرآیند ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 23

جواب دیگر : در کتب شیعه مشهور و متواتر است که در زمان خلافت ابوبکر صدیق چون غصب حقوق اهل بیت واقع شد حضرت امیر ( علیه السلام ) حضرت زهرا ( علیها السلام ) را سوار کرده در محلات مدینه و مساکن انصار ، خانه به خانه ، در به در ، وقت شب گردانید و طلب امداد و اعانت نمود .

در اینجا غور باید کرد که دختر در ناموس بودن اگر زیاده بر زوجه نباشد کمتر خود البته نخواهد بود ، و از خانه خود بر آمده به خانه های دیگر رفتن نسبت به آنکه از خانه خود بر آید و در خیمه و خرگاه خود بماند و به خانه دیگری نرود ، چقدر تفاوت دارد ؟ !

و مقدمه دو سه دیه (1) مغصوبه - که ضرر قلیلی از آن به خود عاید میشود - و مقدمه قتل خلیفه بر حق بی موجب ، و فساد و فتنه در میان امت - که ضرر آن عائد تمام دین است - باهم چه فرق دارد ؟ چون آن امور موجب طعن نشدند ، این امور چرا موجب طعن خواهد شد ؟ !

جواب دیگر : جمیع ازواج مطهرات - مثل اُم سلمه و صفیه که نزد شیعه مقبول و معتبرند - در حج و عمره برمیآمدند (2) ، بلکه ام سلمه در این سفر نیز تا مکه معظمه شریک بود و میخواست تا همراه عایشه برآید ، عمر بن ابی سلمه پسرش بنابر مصالح مرعیه خود مانع آمد .


1- یعنی : ده و روستا ، اشاره است به باغ فدک .
2- در [ الف ] ( میبرآمدند ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 24

چون خدای تعالی ازواج مطهرات را تجویز خروج - به آیین پرده و تستّر - فرموده باشد ، دیگر طعن و تشنیع نمودن ژاژخایی محض است ، قوله تعالی : ( یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لأَزْواجِک وَبَناتِک وَنِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِک أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَکانَ اللّهُ غَفُوراً رَحِیماً ) (1) .

و در حدیث صحیح وارد [ است ] (2) که آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلم بعد نزول این آیه فرمود : ( وأُذن لکنّ أن تخرجن لحاجتکنّ ) .

آری شرط مسافرت زنان ، وجود محرم است همراه ایشان ، و در این سفر عبدالله بن الزبیر همشیره زاده حقیقی وی همراه وی بود ، طلحة بن عبیدالله (3) شوهر خواهرش بود ، [ یعنی شوهر ] اُم کلثوم بنت ابی بکر ، و زبیر بن العوام شوهر خواهر دیگر [ ش ] اسما بنت ابی بکر ، و اولاد این هر دو نیز همراه .

و ابن قتیبه - که بر تاریخ او اعتماد شیعه زیاده از کتاب الله است - در “ تاریخ “ خود مینویسد :

لمّا بلغها بیعة علی [ ( علیه السلام ) ] أمرت أن یعمل لها هودج من حدید ، وجعل فیها موضع الدخول والخروج ، فخرجت وأبناء طلحة والزبیر معها .


1- الأحزاب ( 33 ) : 59 .
2- زیاده از مصدر .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( عبدالله ) آمده است .

ص : 25

و نیز ازواج مطهرات پیغمبر [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] را جمیع رجال امت در محرمیت حکم پسران دارند ، پس آنها را با هر یک از افراد امت خروج درست است ، و همین است مذهب جمیع علمای امت ، ‹ 223 › و لهذا خلیفه ثانی در عهد خود چون ازواج مطهرات [ را ] (1) برای حج فرستاد ، عثمان و عبدالرحمن بن عوف را همراه داد و گفت که : ( إنکما ولدان بارّان لهنّ ) ، پس یکی از شما پیش سواری اینها باشد و یکی در عقب .

و با قطع نظر از این امور لفظ : ( وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الاولی ) (2) صریح دلالت میکند بر آنکه از خروج مطلقاً منع نفرموده اند ، بلکه از برآمدن بی پرده با زینت و زیور و اظهار لباس رنگین که رسم جاهلیت بود ، پس نهی خود از تمسک ساقط گشت .

آمدیم بر امر ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) (3) و از سابق بارها معلوم شد که امر نزد شیعه متعین برای وجوب نیست تا در مخالفت آن محذوری باشد (4) .


1- زیاده از مصدر .
2- الأحزاب ( 33 ) : 33 .
3- الأحزاب ( 33 ) : 33 .
4- تحفه اثناعشریه : 330 - 331 .

ص : 26

أقول :

علامه حسن بن یوسف بن مطهر حلی علیه الرحمه در کتاب “ کشف الحق و نهج الصدق “ در ضمن مطاعن صحابه منحرفین از حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) بعضی مثالب عایشه را به نهجی که طعن بر او و بر دیگر صحابه مذکورین به طریق عموم وارد تواند شد ، ذکر کرده و غرض از آن تخصیص عایشه نیست .

و نصرالله کابلی در کتاب “ صواقع “ عبارت علامه حلی علیه الرحمه را متغیر ساخته و از آنجا قطع نموده ، بعد مطاعن عثمان ذکر نموده ، و مضمون بعضی مطاعن از کلام قاضی نورالله - نوّرالله مرقده - برداشته و طعن دهم از جانب خود اضافه نموده ، و مخاطب به ترجمه آن به تغییر یسیر پرداخته ، و ما در اینجا به جهت اثبات این مطلب اول عبارت نصرالله کابلی را نقل مینماییم ، و آن این است :

المطلب التاسع فی إبطال شبهات الرافضة فی مطاعن أُم المؤمنین عائشة ; وهی عشرة :

الأول : إنّها خرجت إلی البصرة ، وقد نهاها الله عن الخروج ، وأمر [ ها ] بالاستقرار فی منزلها ، فقال سبحانه : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الاولی ) ، فهتکت حجاب الله

ص : 27

ورسوله ، وتبرّجت وسافرت فی جحفل (1) یزید علی ستة عشر ألفاً . (2) انتهی .

و عبارت علامه حلی علیه الرحمه این است :

وخرجت عائشة إلی قتال أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) ، ومعلوم أنها عاصیة بذلک ، أمّا أولا فلأنّ الله تعالی قد نهاها عن الخروج وأمر [ ها ] (3) بالاستقرار فی منزلها ، فهتکت حجاب الله ورسوله ، وتبرّجت ، وسافرت فی جحفل عظیم ، وجمّ غفیر یزید علی ستة (4) عشر ألفاً . (5) انتهی .

و نصرالله کابلی قول علامه علیه الرحمه را که این است : ( ومعلوم أنها عاصیة بذلک أمّا أولا فلأنّ الله تعالی . . ) حذف نموده .

و مخاطب در ترجمه این لفظ زیاد کرده : ( آن مطهره از مدینه به مکه و از آنجا به بصره رفت ) .

و به جای قوله : ( فهتکت حجاب الله ورسوله ) گفته : ( پس او را چه مناسب بود ) .


1- فی المصدر : ( محفل ) .
2- الصواقع ، ورق : 279 - 280 .
3- الزیادة من المصدر .
4- فی المصدر : ( سبعة ) .
5- نهج الحق : 367 - 368 .

ص : 28

و تقریر طعن را از اول چنان ذکر کردن که جواب به سهولت میسر گردد (1) ، عادت این ناصبی است .

چون مقصود اصلی ما نقض کلام این ناصبی است ، لهذا به ردّ اقوال او پرداخته میشود .

پس بدان که آنچه گفته : مطاعن اُم المؤمنین عایشه صدیقه زوجه محبوبه مطهره رسول [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] . . . ده است .

جوابش آنکه : به نزد شیعیان امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) ، عایشه نه صدیقه بود ، نه محبوبه آن حضرت ، و نه مطهره از رجس ‹ 224 › گناه ، و نه طعنهای او مقصور و محصور در ده است .

اما آنچه گفته : قرار در بیوت و عدم خروج از خانه ها ، اگر مطلق میبود بایستی که آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ازواج را بعد نزول این آیه برای حج و غیره برنمیآورد (2) ، و در غزوات همراه نمیبرد . . . الی آخر .

پس مردود است به اینکه عایشه خود اعتراف کرده که این مسیر او خلاف نصّ قرآنی که آیه : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) است بود ، پس تأویلات بارده مخاطب - که به تقلید خواجه کابلی ذکر کرده - از سر باطل باشد .


1- در [ الف ] اشتباهاً اینجا : ( واو ) آمده است .
2- در [ الف ] ( نمیبرآورد ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 29

ابن حجر در “ فتح الباری شرح صحیح بخاری “ آورده :

قد أخرج الطبری - بسند صحیح - ، عن أبی یزید المدینی ، قال : قال عمار بن یاسر لعائشة - لمّا فرغوا من الجمل - : ما أبعد هذا المسیر من العهد الذی عهد إلیک - یشیر إلی قوله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) - فقالت : أبو الیقظان ؟ ! قال : نعم . قالت : والله إنک ما علمت تقول (1) بالحق . قال : الحمدلله الذی قضی لی علی لسانک (2) .

حاصل آنکه طبری به سند صحیح از ابی یزید روایت نموده که گفت : فرمود عمار یاسر به عایشه - هرگاه که فارغ شدند از جنگ جمل که - : چقدر دور بود این سفر تو از عهدی که عهد کرده شد به سوی تو ! - مرادش از این عهد قول خدای تعالی بود : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) یعنی قرار گیرید ای ازواج رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) در خانه های خود - گفت عایشه که : گوینده این حرف ابوالیقظان - یعنی عمار - است ؟ عمار گفت : بلی . عایشه گفت : قسم به خدا من نمیدانستم که تو این کلمه حق خواهی گفت (3) . عمار گفت : حمد و ثنا


1- فی المصدر : ( لقوّال ) .
2- [ الف ] کتاب الفتن . [ فتح الباری 13 / 49 ] .
3- ظاهراً ترجمه عبارت چنین است : تا آنجا که من میدانم تو همیشه حقیقت را میگویی . و بنابر آنچه در نسخه چاپی آمده : بسیار حق گو هستی .

ص : 30

است مر خدای را که حکم فرمود برای من بر زبان تو . یعنی تو اقرار کردی که این مسیر تو خلاف عهد خدای تعالی بود . انتهی المحصل .

در این حدیث عایشه تصریح کرده که آنچه عمار گفته - که : این مسیر عایشه مخالف عهد قرآنی بود - حق گفته .

و در تفسیر “ درّ منثور “ مذکور است :

أخرج ابن أبی شیبه ، وابن سعد ، وعبد الله بن أحمد - فی زوائد الزهد - ، وابن المنذر ، عن مسروق . . . ، قال کانت عائشة . . . إذا قرأت : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) بکت حتّی یبلّ (1) خمارها . (2) انتهی .

این روایت هم صریح دلالت دارد بر آنکه عایشه میدانست که او مخالفت این آیه کرده لهذا در وقت قرائت آن بکا و زاری مینمود .

و در “ روضة الأحباب “ مذکور است :

و از ابوهریره . . . مروی است که گفت : رسول خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم در حجة الوداع زنان خود را با خود به حج برد ، بعد از آنکه از ادای مناسک فارغ شدند و بازگشتند ، فرمود : « این حجة الإسلام بود که گزاردید و از گردن شما ساقط شد ، بعد از این باید که روی حصیر را غنیمت شمرید و از خانه خود به عزم سفر هیچ جا مروید » .


1- فی المصدر : ( تبلّ ) .
2- الدرّ المنثور 5 / 196 .

ص : 31

و ابوهریره گوید : تمام زنان آن حضرت بعد از وی به حج رفتند الاّ سوده و زینب بنت جحش که گفتند : ما بعد از وی بر هیچ دابه سوار نشویم چنانچه ما را فرمود . (1) انتهی .

و نیز در تفسیر “ درّ منثور “ مذکور است :

أخرج عبد بن حمید ، وابن المنذر ، عن محمد بن سیرین - نُبُّئتُ : أنه قیل لسودة (2) رضی الله عنها زوج النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : ما لک لا تحجّین ، ولا تعتمرین ، کما یفعل أخواتک ؟ ! فقالت : قد حججتُ ، واعتمرتُ ، وأمرنی الله أن أقرّ فی بیتی ، فوالله ‹ 225 › لا أخرج من بیتی حتّی أموت .

قال : فوالله ما خرجت (3) من باب حجرتها حتّی أُخرجتْ (4) بجنازتها (5) .


1- روضة الأحباب ، ورق : 180 - 181. و در جای دیگر نوشته : روایتی آنکه : با تمام زوجات مطهرات پرده عصمت و طهارت گفت : « بر شما باد که گوشه خانه خود نگهدارید ، و خود را از نظر نامحرم مصون و مستور سازید ، چنانکه حق تعالی در شأن شما فرموده : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاُْولَی ) » . روضة الأحباب ، ورق : 172 - 173 .
2- در [ الف ] اشتباهاً آمده : ( یثبت أنه قال : سودة ) ، از مصدر تصحیح شد .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( أخرجت ) آمده است .
4- در [ الف ] اشتباهاً : ( أخرجها ) آمده است .
5- الدرّ المنثور 5 / 196 .

ص : 32

و نیز در آن مذکور است :

وأخرج أحمد ، عن أبی هریرة . . . : أن النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم قال - لنسائه عام حجة الوداع - : « هذه ، ثم ظهور الحصر » ، قال : فکان کلهنّ یحججن إلاّ زینب بنت جحش وسودة بنت زمعة ، وکانتا تقولان : والله لا تحرّکنا دابّة بعد إذ سمعنا ذلک من رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم (1) .

از اینجا صریح واضح است که : سوده و زینب ازواج رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) خروج خود را از بیت خودشان (2) مخالف نصّ قرآنی و عصیان خدا میدانستند .

و نیز ظاهر میشود که ورای نهی قرآنی حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) هم ازواج خود را از سفر نهی فرموده بود ، و گفته : « به هیچ جا به سفر مروید » ، و لهذا زینب و سوده به متابعت قرآن و رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) هرگز به سفری نرفتند و از خانه خود بیرون نشدند ، پس عایشه در این سفر مخالفت خدا و رسول ( صلی الله علیه وآله وسلم ) کرده باشد .

و اما آنچه گفته : پس معلوم شد که مراد از این امر و نهی تأکید امر تستّر و حجاب است تا مثل چادرپوشان در کوچه و بازار هرزه گردی نکنند ، و سفر کردن منافی تستّر و حجاب نیست .


1- الدرّ المنثور 5 / 196 .
2- در [ الف ] ( خودها ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 33

پس معلوم است که این تأویل ، صریح تحریف قرآن است از معنای حقیقی آن ، و اجلاّی صحابه رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) و ازواج آن حضرت بلکه خود عایشه - که اعلم به معاذیر نفس خود بود - و علمای اهل سنت از این آیه همان معنا فهمیده اند که شیعه میگویند .

و اگر فهم آنچه مخاطب گفته از آیه صحیح میبود ، خود عایشه که محتاج تر از این ناصبی به القای عذر خود بود ، چرا این معنا [ را ] ذکر نمیکرد ؟ ! و به چه طور همان معنایی که شیعیان میگویند تسلیم میکرد ؟ !

ابن حجر در “ فتح الباری “ در شرح قول عمار : ( تتبعونه أو إیاها ) در کتاب الفضائل در فضائل عایشه گفته :

ولعلّه أشار إلی قوله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) ، فإنه أمر حقیقی خوطب به أزواج النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ، ولهذا کانت أُم سلمة تقول : لا یحرّکنی ظهر بعیر حتّی ألقی النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم .

والعذر عن عائشة فی ذلک أنها کانت متأوّلة (1) هی وطلحة والزبیر ، وکان مرادهم اتباع الإصلاح بین الناس ، وأخذ القصاص من قتلة عثمان . . . (2) .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( مساو له ) آمده است .
2- فتح الباری 7 / 83 - 84 .

ص : 34

از اینجا معلوم شد که ام سلمه - که از ازواج مطهرات رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) است - از این آیه همان معنا که شیعه میفهمند ، میفهمید ، و هرگز بعد رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) بر ظهر شتری سوار نشد تا آنکه وفات نمود .

و نیز ابن حجر همین معنا را تسلیم کرد و تغلیط آن نکرد ، بلکه برای تأیید آن ، قول اُم سلمه [ را ] آورد .

و عذری که از عایشه ذکر کرده ، پس از آن هم معلوم میشود که عایشه و طلحه و زبیر نیز از آیه همین معنا میفهمیدند ، لیکن چون سفر عایشه را موجب اصلاح بین الناس گمان میکردند ، برای ضرورت مباح میدانستند .

و بطلان این عذر از آنچه گذشت و از آنچه میآید ظاهر است .

اما آنچه گفته : و این سفر نیز چون برای اصلاح ذات البین و تنفیذ حکم قصاص خلیفه عادل - که به ظلم مقتول شده بود - واقع شد ، مثل حج و عمره گردید .

پس مقدوح است به چند وجه :

اول : اینکه عجب اصلاح ذات البین بود که در آن ‹ 226 › بسیاری از اجلاّی صحابه رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) و مسلمین به قتل آمدند ؟ ! این را . . . (1) افساد ذات البین باید گفت یا اصلاح آن ؟ !


1- در [ الف ] به اندازه یکی دو کلمه سفید است .

ص : 35

قتل یک مؤمن موجب دخول نار است ، و عایشه باعث قتل هزارها از مسلمین و جمعی کثیر از اصحاب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) شد ، در “ طرایف “ مذکور است :

ولقد أعجبنی حدیث وقفتُ علیه فی المغنی (1) ، وهی : أنّ امرأة من الکوفیات دخلت علی عائشة ، فقالت : یا أمّ المؤمنین ! ما تقولین فی امرأة قتلت ولدها عمداً ، وهو مؤمن ؟ فقالت : تکون کافرة ; لأنّ الله یقول : ( وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً ) (2) ، فقالت لها الکوفیة : فما تقولین فی أُم قتلت ستة عشر ألفاً من أولادها المؤمنین ؟ !

ففهمت عایشه عنها (3) فقالت عایشه : أخرجوا عدوة الله عنّی (4) .

و علامه زمخشری در “ ربیع الأبرار “ این حکایت [ را ] به این عبارت آورده :

دخلت أُم أفعی العبدیة علی عائشة ، فقالت : یا أُم المؤمنین ! ما


1- فی المصدر : ( المعنی ) .
2- النساء ( 4 ) : 93 .
3- [ الف ] خ ل : أنها واقعتها [ واقفتها ] علی قتل [ من قتل ] بطریقها وحربها فی البصرة من الأخیار والصالحین .
4- الطرائف : 293 .

ص : 36

تقولین فی امرأة قتلت ابناً لها صغیراً ؟ قالت : وجبت لها النار . قالت : فما تقولین فی امرأة قتلت من أولادها الکبار عشرین ألفاً ؟ ! قالت : خذوا بید عدوة الله (1) .

و در “ محاضرات “ راغب اصفهانی چنین مذکور است :

ویروی : أن امرأة قالت لعایشه . . . : ما تقولین فی امرأة قتلت ابنها ؟ قالت : هی فی النار ، قالت : فمن قتلت عشرین ألفاً ؟ ! فقالت : دونک عنی (2) .

دوم : آنکه تنفیذ حکم قصاص کار خلیفه عادل است نه کار زنان .

و نیز عادل بودن خلیفه مقتول و کشته شدن او به ظلم ، غلط محض است ، چنانچه سابقاً از این ، در ردّ جواب طعن دهم از مطاعن عثمان گذشت .


1- [ الف ] الباب التاسع عشر فی الجواب [ الأجوبة ] المسکتة . [ ربیع الابرار 2 / 60 ] .
2- [ الف ] قوبل علی أصل المحاضرات فی الحدّ العشرین فی آخر الحدّ . ( 12 ) . [ انظر عیون الأخبار لابن قتیبة 1 / 300 ، ومع الأسف لا توجد القصة فی المحاضرات المطبوع المحرّف . . ! قال العلامة الأمینی - بعد نقل قضیة تأتی فی مطاعن معاویة - : هذه القضیة ذکرها الراغب فی محاضراته المخطوطة الموجودة ، وهکذا نقلت عنها فی تشیید المطاعن 2 / 409 غیر أن ید الطبع الأمینة ! حرّفتها من الکتاب مع أحادیث التی ترجع إلی معاویة . انظر : الغدیر 11 / 79 ] .

ص : 37

سوم : آنکه این سفر عایشه اگر مانند سفر حج و عمره ، جایز بلکه مستحسن میبود ، اجلاّی صحابه و ازواج رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) بر او انکار نمیکردند ; و انکار نمودن اجلاّی صحابه و ازواج این سفر عایشه را ، به روایات ثقات اهل سنت ثابت و متحقق است ، چنانچه از کتاب “ فتح الباری “ آنفاً گذشت که عمار یاسر - که به اقرار اهل سنت صادق اللهجه بود - بر این مسیر او انکار کرد .

و در مجلد سوم “ روضة الاحباب “ مذکور است :

روز دیگر جناب امیرالمؤمنین [ ( علیه السلام ) ] ، زید بن صوحان را با معدودی چند به [ سوی ] عایشه فرستاد که : « بروید و با او بگویید که : آیا نفرموده تو را خدای تعالی که در خانه خود باشی و از آنجا بیرون نیایی ؟ ! » پس زید بن صوحان با رفقا به سوی عایشه رفتند و پیغام امیرالمؤمنین [ ( علیه السلام ) ] بدو رسانیدند ، عایشه گفت : من هیچ جواب ندارم این سخنان را ، چرا که از حجّتهای علی بن ابی طالب عاجزم . (1) انتهی باختصار .

و بخاری در “ صحیح “ خود آورده :

عن أبی بکرة ، قال : لقد نفعنی الله بکلمة أیام الجمل ، لمّا بلغ النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] أن فارساً ملّکوا ابنة کسری ، قال صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : « لن یفلح قوم ولّوا أمرهم امرأة » (2) .


1- روضة الأحباب ، ورق 354 - 355 .
2- [ الف ] کتاب الفتن . ( 12 ) . [ صحیح بخاری 8 / 97 ] .

ص : 38

یعنی نفع کرد خدای تعالی مرا در روز جنگ جمل به کلمه [ ای ] که فرموده بود حضرت رسول خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم هرگاه که شنید که اهل فارس دختر کسری را پادشاه گردانیدند ، فرمود آن حضرت که : « هرگز ‹ 227 › رستگار نخواهند شد قومی که سپردند امر خود را به زنی » .

ابن حجر در “ فتح الباری “ در شرح این حدیث گفته :

فی روایة حمید : ( عصمنی الله ) (1) .

و این قول دلالت بر خطای عایشه در خروج میکند .

و نیز ابن حجر گفته :

نقل ابن بطّال ، عن المهلب : أن ظاهر حدیث أبی بکرة یوهم توهین رأی عائشة فیما فعلت (2) .

یعنی ابن بطال از مهلب نقل کرده که : ظاهر حدیث ابی بکره ایهام میکند توهین رأی عایشه [ را ] در آنچه کرد .

و نیز ابن حجر گفته :

أخرج البزاز - من طریق زید بن وهب - قال : بینا نحن حول حذیفة إذ قال : کیف أنتم ، وقد خرج أهل بیت نبیّکم فرقتین یضرب بعضکم وجوه بعض بالسیف ؟ !


1- فتح الباری 13 / 45 .
2- فتح الباری 13 / 47 .

ص : 39

قلنا : یا أبا عبد الله ! فکیف نصنع إن أدرکنا ذلک ؟

قال : انظروا إلی الفرقة التی تدعو الی أمر علی بن أبی طالب [ ( علیه السلام ) ] ، فإنها علی الهدی . (1) انتهی .

و این قول حذیفه به صراحت تمام دلالت دارد که فرقه دیگر که در مقابله و مقاتله حضرت امیرالمؤمنین [ ( علیه السلام ) ] خروج کند ، آن فرقه بر ضلالت و گمراهی باشد ، وهو المطلوب .

و در “ فتح الباری “ مذکور است :

وأخرج أبو بکر بن أبی شیبة - من طریق عمر بن الهَجَنّع - بفتح الهاء والجیم ، وتشدید النون بعدها مهملة - عن أبی بکرة ، وقیل له : ما منعک أن تقاتل مع أهل البصرة یوم الجمل ؟ فقال : سمعت رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم یقول : یخرج قوم هلکی لا یفلحون ، قائدهم [ امرأة ] (2) فی الجنة (3) .

و در “ تذکرة خواص الامة “ تصنیف سبط ابن الجوزی مذکور است :

لمّا عزمت عایشه إلی المسیر نهتْها أُم سلمة ، وقالت لها : یا هذه ! إن حجاب الله لن یرفع ، وما أنت - یا هذه ! - وهذا الأمر ؟ ! وقد تنازعتْه الأیدی ، وتهافت فیه الرجال ، وتسکینه أصلح


1- فتح الباری 13 / 46 .
2- الزیادة من المصدر .
3- فتح الباری 13 / 46 .

ص : 40

للمسلمین ، واتق (1) علی رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم من الافتضاح فی زوجته ! واتق (2) ما لم یبحه الله لک .

فلمّا رأتْها لا تصغی إلی قولها ، فقالت :

نصحتُ ولکن لیس للنصح قابل * ولو قبلتْ ما عنّفتْها العواذل کأنّی بها قد أردت (3) الحرب رجلها * ولیس لها إلاّ الترجّل راجل (4) وقیل : إن أُم سلمة کانت بالمدینة ، وإنّما کتبت إلی عائشة تنهاها ; لأنه لمّا عزم علی [ ( علیه السلام ) ] علی المسیر قالت له ام سلمة : یا أمیر المؤمنین ! لولا أنی أخاف أن أعصی الله لخرجتُ معک ، ولکن هذا ابنی عمر - أعزّ علیّ من نفسی - فخذه معک . . فخرج معه ، ولم یزل ملازمه ، واستعمله علی البحرین (5) .

این کلام أُم سلمة دلات صریحه دارد بر آنکه عایشه به این سفر مخالفت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) کرده و امر غیر مباح را مرتکب شده .

و ابن ابی الحدید در “ شرح نهج البلاغة “ گفته :


1- فی المصدر : ( فاتقی ) .
2- فی المصدر : ( واتقی ) .
3- فی المصدر : ( ردّت ) .
4- فی المصدر : ( راحل ) .
5- تذکرة الخواص : 67 .

ص : 41

وروی هشام بن محمد الکلبی - فی کتاب الجمل - : أن أُمّ سلمة کتبتْ إلی علی ( علیه السلام ) من مکة : أمّا بعد ; فإن طلحة وزبیر . . وأشیاعهم - أشیاع الضلالة ! - یریدون أن یخرجوا بعائشة إلی البصرة ، ومعهم ابن الحزان (1) عبد الله بن عامر [ بن کریز ] (2) ، ویذکرون : أن عثمان قتل مظلوماً ، وأنهم یطلبون بدمه ، والله ‹ 228 › کافیهم بحوله وقوته ، ولولا ما نهانا الله عنه من الخروج ، وأمرنا به من لزوم البیوت ، لم أدع الخروج إلیک والنصرة لک ، ولکنّی باعثة نحوک ابنی ، [ عدل نفسی ] (3) ، عمر بن أبی سلمة ، فاستوص به - یا أمیر المؤمنین ! - خیراً .

قال : فلمّا قدم عمر علی علی ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] أکرمه ، ولم یزل مقیماً معه حتّی شهد مشاهده کلّها ، ووجّهه علی [ ( علیه السلام ) ] أمیراً علی البحرین ، وقال - لابن عم له - : « بلغنی أن عمر یقول الشعر ، فابعث إلیّ من شعره » ، فبعث إلیه بأبیات له أولها :

جزتک (4) أمیر المؤمنین قرابة * رفعنا (5) بها ذکری جزاءً موفّرا


1- لم یرد فی المصدر ( ابن الحزان ) .
2- الزیادة من المصدر .
3- الزیادة من المصدر .
4- در [ الف ] اشتباهاً : ( حربک ) آمده است .
5- فی المصدر : ( رفعتُ ) .

ص : 42

فعجب علی ( علیه السلام ) من شعره ، واستحسنه .

ومن الکلام المشهور - والکلام الذی قیل : أُمّ سلمة رحمهاالله کتبت به إلی عائشة - : إنک جنّة بین رسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] وبین أُمّته ، وإن الحجاب دونک لمضروب علی حرمته ، قد جمع القرآن ذیلک فلا تندحیه ، وسکن عقیراک فلا تصحریها ، ولو أذکرتُک قولة من رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم تعرفها ، لنهشت بها نهش الرقشاء المطرقة ، ما کنتِ قائلة لرسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] لو لفیک ناصّة لعودک (1) من منهل إلی منهل ، قد ترکتِ عهیداه ، وهتکتِ ستره ، إن عمود الدین لا یقوم بالنساء ، وصدعه لا یرأب بهن ، حمادیات النساء خفض الأصوات وخفر الأعراض ، اجعلی (2) قاعدة البیت قبرک حتّی تلقیه (3) وأنت علی ذلک .

فقالت عائشة : ما أعرفنی بنصحک ، وأقبلنی بوعظک (4) ، ولیس الأمر حیث تذهبین ، ما أنا بعمیة عن رأیک ، فإن أقم ففی غیر حرج ، وإن أخرج ففی إصلاح بین فئتین من المسلمین .


1- فی المصدر : ( لقیک ناصّة قلوص قعودک ) .
2- در [ الف ] اشتباهاً : ( اجعلنی ) آمده است .
3- فی المصدر : ( تلقینه ) .
4- فی المصدر ( لوعظک ) .

ص : 43

وقد ذکر هذا الحدیث أبو محمد عبد الله بن مسلم بن قتیبة فی کتابه المصنّف فی غریب الحدیث - فی باب أُمّ سلمة علی ما أُورده علیک - قال : لمّا أرادت عائشة الخروج إلی البصرة أتتْها أُمّ سلمة ، فقالت لها : إنک سدة بین محمد رسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] وبین أُمّته ، وحجابک مضروب علی حرمته ، قد جمع القرآن ذیلک فلا تندحیه ، وسکن عقیراک فلا تصحریها ، الله من وراء هذه الأمة ، لو أراد رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم أن یعهد إلیک عهداً علتِ علتِ ، بل قد نهاک عن الفرطة فی البلاد ، إن عمود الإسلام لا یثأب بالنساء إن مال ، ولا یرأب بهنّ إن صدع ، حمادیات النساء غضّ الأطراف ، وخفر الأعراض ، وقصد (1) الوهازة ، ما کنت قائلة لو أن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم عارضک بعض (2) الفلوات ناصّةً قلوصاً من منهل إلی آخر ، إن بعین الله مهواک ، وعلی رسوله تردین ، وقد وجّهت سدافته - ویروی سحاقته (3) - وترکتِ عهیداه ، لو سرتُ مسیرک هذا ثم قیل لی : ادخلی الفردوس ، لاستحییتُ أن ألقی محمداً علیه [ وآله ] السلام هاتکةً


1- فی المصدر : ( قصر ) .
2- فی المصدر ( بعد ) .
3- فی المصدر : ( سجافته ) .

ص : 44

حجاباً قد ضربه علیّ ، اجعلی حصنک بیتک ، ووقاعة الستر قبرک حتّی تلقیه (1) وأنت علی تلک أطوع ما تکونین لله ‹ 229 › إذا لزمته (2) ، وأنصر ما تکونین للدین ما حلت عنه ، لو ذکّرتُک قولاً تعرفینه لنهشتِ [ به ] (3) نهش الرقشاء المطرقة .

فقالت عائشة : ما أقبلنی لوعظک ، ولیس الأمر کما تظنّین ، ولنعم المسیر مسیر فزعتُ فیه إلی فئتان متناجزتان - أو قالت : مشاجرتان (4) - إن أقعد ففی غیر حرج ، وإن أخرج فإلی ما لا بدّ لی من الازدیاد (5) منه .

تفسیر غریب هذا الخبر :

السدة : الباب .

وقولها : ( قد جمع القرآن ذیلک فلا تندحیه ) . . أی لا تفسحیه (6) وتوسّعیه بالحرکة والخروج .

یقال : ندحت الشیء : إذا وسّعته ، ومنه یقال : فلان فی مندوحة


1- فی المصدر : ( تلقینه ) .
2- فی المصدر : ( بالرقبة ) بدل قولها : ( إذا لزمته ) .
3- الزیادة من المصدر .
4- فی المصدر : ( متناحرتان ) .
5- در [ الف ] اشتباهاً : ( الازیاد ) آمده است .
6- فی المصدر ( تفتحیه ) ، در [ الف ] اشتباهاً : ( تفسیحه ) آمده است .

ص : 45

عن کذب (1) . . أی فی سعة ، ترید قول الله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) ، ومن روی ( تبدحیه ) بالباء (2) ، فإنه من البداح ، وهو المتسع من الأرض ، وهو معنی الأول .

وقولها : ( وسکن عقیراک ) ، من عقر الدار (3) وهو أصلها ، أهل الحجاز یضمّون العین ، وأهل نجد یفتحونها ، وعقیراء : اسم بنی من ذلک علی صیغة التصغیر ، ومثله ممّا جاء مصغّراً کالرمیا (4) والحمیا ، وهی سورة الشراب .

قال ابن قتیبة : ولم أسمع ب : عقیراء إلاّ فی هذا الحدیث .

قولها : ( فلا تصحریها ) . . أی لا تبرزیها وتجعلیها بالصحراء ، یقال : أصحر کما یقال : أنجد ، وأسهل ، وأحزن .

قولها : ( الله من وراء هذه الأمة ) . . أی محیط بهم ، وحافظ لهم ، وعالم بأحوالهم ، کقوله تعالی : ( وَاللّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ ) (5) .

قولها : ( عَلتِ عَلتِ ) . . أی جرتِ فی هذا الخروج ، وعدلت عن


1- فی المصدر : ( کذا ) .
2- در [ الف ] اشتباهاً : ( بابهاء ) آمده است .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( الداره ) آمده است .
4- فی المصدر ( الثریا ) .
5- البروج ( 85 ) : 20 .

ص : 46

الواجب ، والعول : المیل والجور ، قال تعالی : ( ذلِکَ أَدْنی أَلاّ تَعُولُوا ) (1) .

ومن الناس من یرویه : عِلتِ عِلتِ - بکسر العین - أی ذهبت فی البلاد ، وأبعدت [ فی السیر ] (2) ، ویقال : عال فلان فی البلاد . . أی ذهب وأبعد ، ومنه قیل للذئب : عیال .

قولها : ( عن الفرطة فی البلاد ) . . أی عن السفر والشخوص ، من الفرط وهو : السبق والتقدم ، ورجل فارط إلی الماء . . أی سابق .

قولها : ( لا یثأب بالنساء ) . . أی لا یردّ بهنّ إن مال إلی استوائه ، من قولک : ثأب فلان إلی کذا . . أی عاد إلیه .

قولها : ( ولا یرأب بهنّ إن صدع ) . . أی لا یسدّ بهنّ ولا یجمع ، والصدع : الشقّ .

قولها : ( حمادیات النساء ) ، یقال : حماداک أن تفعل کذا ، مثل قصاراک أن تفعل کذا . . (3) أی جهدک وغایتک .

و ( غضّ الأطراف ) : جمعها .

و ( خفر الأعراض ) ، الخفر : الحیاء ، والأعراض - جمع عرض -


1- النساء ( 4 ) : 3 .
2- الزیادة من المصدر .
3- قسمت : ( مثل قصاراک أن تفعل کذا ) در حاشیه [ الف ] به عنوان تصحیح آمده .

ص : 47

وهو الجسد ، یقال : فلان طیّب العرض . . أی طیّب ریح البدن ، ومن رواه الإعراض - بکسر الهمزة - جعله مصدراً من : أعرض عن کذا .

قولها : ( وقصد (1) الوهازة ) ، قال ابن قتیبة : سألت عن هذا ، فقال لی من سألتُه : سألتُ عنه أعرابیاً فصیحاً ، فقال : الوهازة : الخطوة ، یقال للرجل : إنه لمتوهّز ومتویش (2) ، إذا وطئ وطئاً ثقیلا .

قولها : ( ناصّة قلوصاً ) . . أی رافعة لها فی السیر ، [ و ] (3) النصّ : الرفع ، [ و ] (4) منه یقال : حدیث منصوص . . أی مرفوع ، [ و ] (5) القلوص من النوق : الشابة ، وهی بمنزلة الفتاة من النساء .

و ( المنهل ) : الماء ترده الإبل . ‹ 230 › قولها : ( إن بعین الله مهواک ) . . أی إن الله یری سیرک وحرکتک .

والهوی : الانحدار فی المسیر من النجد إلی الغور .


1- فی المصدر : ( قصر ) .
2- فی المصدر : ( متوهر ) .
3- الزیادة من المصدر .
4- الزیادة من المصدر .
5- الزیادة من المصدر .

ص : 48

قولها : ( وعلی رسوله تردین ) . . أی تقدمین فی القیامة .

قولها : ( وقد وجّهتِ سدافته ) ، السدافة : الحجاب والستر ، هی من أسدف اللیل ، إذا ستر بظلمته ، کأنّه أرخی ستوراً من الظلام ، ویروی بفتح السین ، وکذلک القول فی سحاقته (1) إنه یروی بکسر السین وفتحها ، والسدافة والسحاقة (2) بمعنی .

ووجّهت . . أی نظمتها بالخرز ، والوجیهة : خرزة معروفة ، وعادة العرب أن تنظم علی المحمل خرزات إذا کان النساء حولها .

[ قولها ] (3) : ( وترکتِ عهیداه ) ، لفظة مصغّرة مأخوذة من العهد مشابهةً لما سلف من قولها : ( عقیراک ) ، و ( حمادیات النساء ) .

قولها : ( ووقاعة الستر ) . . أی موقعه علی الأرض إذا أرسلته ، وهی الوقعة (4) أیضا ، وموقعة الطائر .

قولها : ( حتّی تلقیه وأنت علی تلک ) . . أی [ علی ] (5) تلک الحال ، فحذف .


1- فی المصدر : ( سجافته ) .
2- فی المصدر : ( السجافة ) .
3- الزیادة من المصدر .
4- فی المصدر : ( الموقعة ) .
5- الزیادة من المصدر .

ص : 49

قولها : ( أطوع ما تکونین لله إذا لزمته ) ، ( أطوع ) مبتدأ ، ( وإذا لزمته ) خبر المبتدأ ، والضمیر فی ( لزمته ) راجع إلی العهد والأمر الذی أمرت به .

قولها : ( انهشت نهش الرقشاء المطرقة ) . . أی بعضّک (1) ونهشک ما أذکره لک وأذکرت به ، کما ینهشک أفعی رقشاء ، [ و ] (2) الرقش فی ظهرها هو النقطة ، والجرادة - أیضا - رقشاء ، قال النابغة :

< شعر > فبتّ وکأنّی ساورتنی ضیلة (3) من * الرقش فی أنیابها السمّ ناقع < / شعر > والأفعی توصف بالإطراق ، وکذلک الأسد والنمر والرجل الشجاع ، وکان معاویة یقول فی علی ( علیه السلام ) : الشجاع المطرق ، وقال الشاعر - وذکر أفعی - :

< شعر > أصمّ أعمی ما یجیب (4) الرقی * من طول إطراق وإسباب (5) < / شعر >


1- فی المصدر : ( لغضّک ) .
2- الزیادة من المصدر .
3- فی المصدر : ( ضئیلة ) .
4- در [ الف ] اشتباهاً : ( نحبّ ) آمده است .
5- فی المصدر : ( واسبات ) .

ص : 50

قولها : ( فئتان متناجزتان ) . . أی تسرع کل واحد [ ة ] (1) منهما إلی نفوس الأخری ، ومن رواه مشاجرتان أراد الحرب ، وطعن النحور بالأسنة ، ورشقها بالسهام .

وفزعت إلی فلان فی کذا . . أی لذت به والتجأت إلیه .

قولها : ( إن أقعد ففی غیر حرج ) . . أی غیر إثم .

وقولها : ( فإن أخرج فإلی ما لابدّ لی من الازدیاد (2) منه ) ، کلام من یعتقد الفضیلة فی الخروج ، أو یعرف موقع الخطأ ویصرّ علیه . (3) انتهی .

و ابوعبید القاسم بن سلام در کتاب “ غریب القرآن والحدیث “ در لغت ( رقش ) گفته :

فی حدیث أُم سلمة : أنها قالت لعائشة (4) : ( لو ذکّرتک قولا تعرفینه نهشت نهش الرقشاء المطرق ) .

الرقشاء : الأفعی ، سمّی بذلک لرقش فی ظهرها ، وهی خطوط ونقط (5) .


1- الزیادة من المصدر .
2- در [ الف ] اشتباهاً : ( الازیاد ) آمده است .
3- [ الف ] در جزء سادس شرح کلامه ( علیه السلام ) بعد فراغه من حرب الجمل فی ذمّ النساء . [ شرح ابن ابی الحدید 6 / 220 - 229 ] .
4- در [ الف ] اشتباهاً : ( بعائشة ) آمده است .
5- مطلب در در کتاب “ غریب القرآن والحدیث “ ابوعبید القاسم بن سلام پیدا نشد ، ولی همین عبارت در لسان العرب 6 / 305 آمده ، و مؤلف از نهایه ابن اثیر به زودی نقل خواهد نمود ، همچنین مراجعه شود به : غریب الحدیث ابن قتیبه 2 / 186 ، معانی الاخبار شیخ صدوق : 378 ، بحار الأنوار 32 / 157 .

ص : 51

و ابن اثیر صاحب “ جامع الاصول “ در “ نهایه “ در لغت ( سده ) گفته :

ومنه حدیث أُم سلمة أنها قالت لعائشة - لمّا أرادت الخروج إلی البصرة - : ( إنک سدة بین رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم وأُمّته ) . . أی باب ، فمتی أُصیب ذلک الباب بشیء فقد دخل علی رسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] فی حریمه وحوزته ، واستفتح ما حماه ، فلا تکونی أنت سبب ذلک بالخروج ‹ 231 › الذی لا یحب علیک ، فتوخّی (1) الناس [ إلی ] (2) أن یفعلوا مثلک (3) .

و در لغت ( ندح ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة قالت لعائشة : ( قد جمع القرآن ذیلک ، فلا تندحیه ) . . أی لا توسّعیه وتنشریه ، وأرادت قوله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ ) (4) .

و در لغت ( عقر ) گفته :


1- فی المصدر : ( لا یجب علیک ، فتحوجی ) .
2- الزیادة من المصدر .
3- النهایة 2 / 353 .
4- النهایة 5 / 35 ، والآیة الشریفة فی سورة الأحزاب ( 33 ) : 33 .

ص : 52

وفی حدیث أُم سلمة أنها قالت لعائشة : ( سکن الله عقیراک فلا تصحریها ) . . أی أسکنک بیتک ، وسترک (1) ، فلا تبرزیه .

وهو اسم مصغّر مشتق من عقر الدار .

قال القتیبی : لم أسمع بعقیر إلاّ فی هذا الحدیث .

وقال الزمخشری : کأنّها تصغیر العقری - علی فعلی - من عقر : إذا بقی مکانه لا یتقدّم ولا یتأخر فزعاً أو أسفا أو خجلا ، وأصله من عقرت به ، إذا أطلت حبسه ، کأنّک عقرت راحلته فبقی لا یقدر علی الرواح (2) .

وأرادت بها (3) نفسها . . أی سکن نفسک التی حقّها أن تلزم مکانها ، ولا تبرز إلی الصحراء ، من قوله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ ) (4) .

و در لغت ( صحر ) گفته :

وحدیث أُم سلمة لعائشه : ( سکن الله عقیراک فلا تصحریها ) . . أی لا تبرزیها إلی الصحراء ، هکذا جاء فی هذا الحدیث متعدیاً


1- فی المصدر : ( ویترک فیه ) بدل : ( سترک ) .
2- فی المصدر : ( البراح ) .
3- فی المصدر : ( به ) .
4- النهایة 3 / 274 - 275 .

ص : 53

علی حذف الجارّ وإیصال الفعل ، فإنه غیر متعدٍّ (1) .

و در لغت ( عول ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة قالت لعایشه : ( لو أراد رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم أن یعهد إلیک علت ) . . أی عدلت عن الطریق وملت .

قال القتیبی : وسمعت من یرویه [ عِلتِ ] (2) بکسر العین ، فإن کان محفوظاً فهو من : عال فی البلاد یعیل : إذا ذهب . . إلی آخره (3) .

و در لغت ( فرط ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة قالت لعائشة : ( أن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم نهاک عن الفرطة فی الدین ) . . یعنی السبق والتقدّم ومجاوزة الحدّ (4) .

و در لغت ( ثوب ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة قالت لعائشة : ( إن عمود الدین لا یثاب


1- النهایة 3 / 12 - 13 .
2- الزیادة من المصدر .
3- النهایة 3 / 322 .
4- النهایة 3 / 434 .

ص : 54

بالنساء إن مال ) . . أی لا یعاد إلی استوائه ، من ثاب یثوب إذا رجع (1) .

و در لغت ( حمد ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة : ( حمادیات النساء غضّ الأطراف ) . . أی غایاتهنّ ومنتهی ما یحمد منهنّ (2) .

و در لغت ( غضّ ) گفته :

ومنه حدیث أُم سلمة : ( حمادیات النساء غضّ الأطراف ) فی قول القتیبی (3) .

و در لغت ( خفر ) گفته :

الخفر - بالفتح - : الحیاء ، ومنه حدیث أُم سلمة لعائشة : ( غضّ الأطراف وخفر الإعراض ) . . أی الحیاء من کل ما یکره لهنّ . . أی ینظرن إلیهن (4) ، فأضافت الخفر إلی الإعراض . . أی الذی تستعمله لأجل الإعراض .


1- النهایة 1 / 221 .
2- النهایة 1 / 420 .
3- النهایة 3 / 371 .
4- فی المصدر : ( أن ینظرن إلیه ) .

ص : 55

ویروی : الأعراض - بالفتح - جمع العرض ، أی إنهن یستحیین ویتسترن لأجل أعراضهن وصونها (1) .

و در لغت ( وهز ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة : ( حمادیات النساء غضّ الأطراف وقصر الوهازة ) [ . . أی قصر الخطأ ، والوهازة : الخطو ، وقد توهّز یتوهّز ، إذا وطئ وطئاً ثقیلا ، وقیل : الوهازة : ] (2) مشیة الحقرات فیه (3) .

و در لغت ( نصّ ) گفته :

أصل النصّ : أقصی الشیء وغایته ، ثم سمّی به ضرب من السیر سریع ، ومنه حدیث أُم سلمة لعائشة : ما کنت قائلة لو أن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم عارضک ببعض الفلوات ناصّة قلوصاً ‹ 232 › من منهل إلی منهل . . أی رافعة لا (4) فی السیر (5) .

و در لغت ( وجه ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة قالت لعائشة - حین خرجت إلی


1- النهایة 2 / 53 .
2- الزیادة من المصدر .
3- فی المصدر : ( الخفرات ) وبدون : ( فیه ) . النهایة 5 / 232 .
4- فی المصدر : ( لها ) .
5- النهایة 5 / 64 .

ص : 56

البصرة - : ( قد وجّهت سدافته ) . . أی أخذت وجهها ، وهتکت سترک فیه .

وقیل : معناه أزلت سدافة - وهی الحجاب - من مکانها الذی أُمرت أن تلزمیه ، وجعلتها أمامک (1) .

و در لغت ( سدف ) گفته :

وفی حدیث أم سلمة قالت لعائشة : ( قد وجّهت سدافته ) السدافة : الحجاب والستر ، من السدفة : الظلمة ، یعنی أخذت وجهها ، وأزلتها عن مکانها الذی أمرت به (2) .

و در لغت ( وقع ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة قالت لعائشة : ( اجعلی حصنک بیتک ، ووقاعة الستر قبرک ) ، الوقاعة - بالکسر - : موضع وقوع طرف الستر (3) .

در لغت ( نهش ) (4) گفته :


1- النهایة 5 / 159 .
2- النهایة 2 / 355 .
3- النهایة 5 / 215 .
4- کذا فی [ الف ] والصحیح : ( رقش ) .

ص : 57

وفی حدیث أُم سلمة قالت لعائشة : ( لو (1) ذکرتک قولا تعرفینه نهشتنی (2) نهش الرقشاء المطرق ) .

والرقشاء : الأفعی ، سمّیت بذلک لرقش فی ظهرها ، وهو خطوط ونقط ، وإنّما قالت : المطرق ; لأن الحیّة تقع علی الذکر والأنثی (3) .

و صاحب “ نهایه “ ذکر این حدیث در مواضع دیگر نیز کرده (4) .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( لولا ) آمده است .
2- در [ الف ] اشتباهاً : ( نهشته ) آمده است .
3- النهایة 2 / 250 .
4- در کتاب النهایة 1 / 104 لغت ( بدح ) گوید : فی حدیث أُم سلمة قالت لعائشة . . . : ( قد جمع القرآن ذیلک فلا تبدحیه ) من البداح ، وهو المتسع من الأرض . . أی لا توسّعیه بالحرکة والخروج . و در النهایة 2 / 176 لغت ( رأب ) گوید : ومنه حدیث أُم سلمة لعائشة . . . : ( لا یرأب بهن إن صدع ) ، قال القتیبی : الروایة صدع ، فإن کان محفوظاً فإنه یقال : صدعت الزجاجة فصدعت ، کما یقال : جبرت العظم فجبر ، وإلاّ فإنه صدع ، أو انصدع . و همچنین مراجعه شود به : الصحاح للجوهری 1 / 410 و 3 / 1148 ، معجم مقاییس اللغة 4 / 95 ، مختار الصحاح : 334 ، لسان العرب لابن منظور 1 / 247 ، 398 و 2 / 407 ، 613 و 3 / 312 و 4 / 254 ، 443 ، 597 و و 5 / 431 و 6 / 305 و 7 / 98 ، 172 ، 368 و 8 / 403 و 9 / 148 ، 213 و 11 / 487 ، تاج العروس للزبیدی 2 / 4 و 4 / 227 و 5 / 146 و 6 / 361 و 7 / 77 ، 255 و 9 / 123 ، 369 و 10 / 95 ، 364 و 12 / 263 ، 267 ، 345 .

ص : 58

و محمد بن طاهر گجراتی در “ مجمع البحار “ نیز ذکر این حدیث کرده ، چنانچه در لغت ( ثوب ) گفته :

وفی حدیث أُم سلمة لعائشة : ( إن عمود الدین إن مال لا یثاب بالنساء ) . . أی لا یعاد إلی استوائه . (1) انتهی .

و مجدالدین فیروزآبادی در “ قاموس “ در لغت ( سدف ) گفته :

السدافة - ککتابة - : الحجاب ، ومنه قول أُم سلمة لعائشة . . . : ( قد وجّهت سدافته ) . . أی هتکت الستر . . أی أخذت وجهها .

وقیل : أزلتها عن مکانها الذی أُمرت أن تلزمیه ، وجعلتها أمامک (2) .

و در لغت ( ندح ) گفته :

ندحه - کمنعه - : وسعه ، ومنه قول أُم سلمة لعائشة : ( قد جمع القرآن ذیلک فلا تندحیه ) . . أی لا توسّعیه بخروجک إلی البصرة (3) .


1- مجمع بحار الأنوار 1 / 309 - 310 .
2- القاموس المحیط 3 / 151 .
3- القاموس المحیط 1 / 252 .

ص : 59

و در “ صراح “ در لغت ( ندح ) مذکور است :

وفی حدیث أُم سلمة [ أنها ] (1) قالت لعائشة : ( قد جمع القرآن ذیلک فلا تندحیه ) . . أی لا توسّعیه بالخروج إلی البصرة .

ویروی : لا تبدحیه . . أی لا تفسحیه ، من البداح ، وهی المتّسع من الأرض (2) .

و در “ صراح “ در لغت ( فرط ) نیز ذکر این حدیث کرده (3) .

و شریشی در “ شرح مقامات “ در مقامه رابعه و اربعین گفته :

قالت أُم سلمة لعائشة . . . : ( ما کنت قائلة لو أن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم عارضک ببعض الفلوات ، ناصّة قلوصاً من سهل إلی آخر ) (4) .

پس از این کلام که بودن آن از اُم سلمه به شهادت ابن قتیبه در “ غریب الحدیث “ و ابن عبید قاسم بن سلام در “ غریب القرآن والحدیث “ و ابن اثیر در “ نهایة اللغة “ و محمد بن طاهر گجراتی در “ مجمع البحار “ و مجدالدین فیروزآبادی در “ قاموس “ و ابوالفضل محمد بن عمر بن خالد در


1- الزیادة من المصدر .
2- فی المصدر : ( لا تبدحیه - بالباء - . . أی لا تفتحیه ، من البدح ، وهو العلانیة ) ، انظر : صراح اللغة : 88 .
3- عبارت از صراح اللغة : 236 حدود 10 صفحه دیگر خواهد آمد .
4- شرح مقامات حریری 4 / 146 .

ص : 60

“ صراح “ و شریشی در “ شرح مقامات “ ثابت شده ، چند فوائد حاصل شد :

اول : آنکه عایشه در قرآن مأمور بود به عدم خروج ، پس در خروج خلاف قرآن کرد و عاصیه شد ، و تأویلات واهیه مخاطب باطل گردید .

دوم : آنکه رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ‹ 233 › نیز عایشه را از رفتن در بلاد نهی و منع فرموده بود ، پس عایشه در این خروج مخالفت خدا و رسول ( صلی الله علیه وآله ) و قرآن و سنت نمود .

سوم : آنکه از قول اُم سلمه : ( إن عمود الإسلام لا یثاب بالنساء . . ) إلی آخره معلوم شد که جنگ و قتال کردن و هوس اصلاح بین الناس کار زنان نیست .

چهارم : از قول اُم سلمه که : ( حمادیات النساء غضّ الأطراف . . ) إلی آخره ظاهر میشود که عایشه به آنچه زنان مأمورند - از غضّ اطراف ، شرم و میانه روی - عمل نکرد .

پنجم : آنکه از قول اُم سلمه : ( ما کنت قائلة لو أن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم عارضک . . ) إلی آخره ، واضح شد که عائشه در مسیر خود هتک ستر پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نمود و ترک عهد آن جناب کرد .

ششم : آنکه این فعل عائشه آنقدر قبیح و فظیع بود که ام سلمه گفت که : اگر من راه تو میرفتم و بعدِ آن مرا امر به دخول جنت میکردند ، شرم مینمودم که ملاقات پیغمبر کنم در حالی که هتک ستر آن جناب کرده باشم .

ص : 61

اما آنچه گفته : اگر در این زمان هم در عرف عام کسی بگوید که : فلان زن خانه نشین است بیرون نمیآید ، چه فهمیده میشود ؟ انصاف باید کرد و غلط فهمی باید گذاشت .

پس چونکه اجلاّی صحابه مثل عمار و ازواج رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) - مثل اُم سلمه و زینب و سوده بلکه خود عایشه - و اکابر اهل سنت مثل ابن حجر این غلط فهمی نگذاشتند و به آن گرفتار ماندند ; شیعه به چه طور آن را خواهند گذاشت ؟ ! انصاف باید کرد و غلط فهمی باید گذاشت .

اما آنچه گفته که : دختر در ناموس بودن اگر زیاده بر زوجه نباشد ، کمتر البته نخواهد بود .

پس منقوض است به چند وجه :

اول : آنکه خطاب : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) (1) خاص به ازواج پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) است ، و بنات آن حضرت در این خطاب داخل نیستند .

و لازم نیست که علت حکم قرار گرفتن زنان پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) حفظ ناموس بوده باشد .

دوم : آنکه تشریف بردن حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) در خانه های انصار به جهت تظلم و شکایت ابی بکر بوده ، و دفع ضرر از نفس خود واجب عینی است .


1- الأحزاب ( 33 ) : 33 .

ص : 62

و در کشته شدن عثمان اگر ضرری به امت عاید میشد ، صحابه بر آن اجماع نمیکردند ، و آنچه به ضرورت واقع شود آن حکم البته عام نخواهد بود .

و طلب خون عثمان اگر ضروری میبود میبایست که حضرت امیرالمؤمنین [ ( علیه السلام ) ] - که به اعتقاد اهل سنت نیز در آن وقت خلیفه بر حق بود - و دیگر صحابه در آن قصور و فتور نمینمودند .

و اهل سنت میگویند که : غرض از نصب خلیفه همین است که بر رعایا اجرای احکام حدود و قصاص نماید (1) .

سوم : آنکه خروج حضرت زهرا ( علیها السلام ) از خانه خود چون به اذن و همراهی حضرت امیرالمؤمنین و حسنین ( علیهم السلام ) بود ، مجال شائبه توهم نقصان در حفظ ناموس نبود .

اما آنچه گفته : جمیع ازواج مطهرات مثل اُم سلمه و صفیه - که نزد شیعه مقبول و معتبرند - در حج و عمره . . . الی آخر .

پس مقدوح است به اینکه بر آمدن اُم سلمه و صفیه برای حج و عمره بعد از رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) نزد شیعه هرگز مسلم نیست .

و همچنین شریک بودن اُم سلمه در این سفر با عایشه تا مکه ثابت نه .


1- مراجعه شود به : الصواقع ، ورق : 223 ، تحفه اثناعشریه : 174 ، 177 .

ص : 63

و آنفاً از “ فتح الباری “ ‹ 234 › منقول شد که ام سلمه میگفت : ( لا یحرّکنی ظهر دابّة حتّی ألقی النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] ) ، پس نسبت خروج از خانه به ام سلمه محض افترا و دروغ باشد .

اما آنچه گفته : و چون خدای تعالی . . . الی آخر .

اقول : هرگاه عدم جواز سفر و حرمت آن بر ازواج رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) از کلام اُم سلمه و زینب و سوده و عبارت ابن حجر و روایت “ روضة الاحباب “ معلوم شده ، باز تجویز آن مخالفت کلام الهی ، و نسبت تجویز آن به خدای تعالی افترای بحت باشد .

اما آنچه گفته : وابن قتیبه که بر “ تاریخ “ او اعتماد شیعه زیاده از کتاب الله است !

پس کذب محض و بهتان صرف است ، و وجه نقل نمودن شیعیان روایات ابن قتیبه را در مقام استشهاد . . . (1) آن است ، که اهل سنت را بر او اعتماد تمام است ، چنانچه مخاطب در بعض مکاید خود در باب دوم این کتاب تصریح به آن نموده (2) .


1- در [ الف ] به اندازه چند کلمه سفید است .
2- تحفه اثناعشریه : 40 ( کید نوزدهم ) .

ص : 64

و عبارتی که از ابن قتیبه نقل نموده ، در آن عبارت تصرفی به کار برده ، و اصل عبارت او در “ کتاب “ نصرالله کابلی و “ احقاق الحق “ چنین نقل شده :

ولمّا أتی عائشة خبر أهل الشام : أنهم ردّوا بیعة علی ( علیه السلام ) وأبوا أن یبایعوه ، أمرت فعل (1) لها هودج من حدید ، وجعل فیها موضع بعینها (2) ، ثم خرجت ومعها الزبیر ، وطلحة ، وعبد الله بن الزبیر ، ومحمد بن طلحة . (3) انتهی .

و نصرالله کابلی بعد از نقل این روایت به تکذیب آن پرداخته ، چنانچه گفته :

فهو من الأکاذیب ، ومثل هذه الأخبار لا یعبأ به ، فإنها لا إسناد لها ، وإن ابن قتیبه لم یسمّ الذین ذکروا القصّة ولم یسند إلیهم الخبر (4) .

اما آنچه گفته : ولهذا خلیفه ثانی . . . الی آخر .

پس مخدوش است به اینکه :


1- فی المصدر : ( فعمل ) .
2- فی المصدر : ( عینیها ) .
3- الصواقع ، ورق : 280 ، احقاق الحق : 305 ، الامامة والسیاسة 1 / 52 ( تحقیق الزینی ) ، 1 / 72 ( تحقیق الشیری ) .
4- الصواقع ، ورق : 280 .

ص : 65

اولا : فعل عمر هرگز صلاحیت احتجاج ندارد خصوصاً بر شیعه .

و ثانیاً : به اینکه این فعل عمر خلاف قول خدا و رسول ( صلی الله علیه وآله وسلم ) بود ، پس در حقیقت ذکر فرستادن عمر ازواج رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را طعنی در مطاعن او افزودن است که او با وصف نهی خدا و رسول ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ازواج رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را از خروج ، اذن رفتن [ به آنها ] داد ، و ایشان را از خانه های شان به جای دیگر فرستاد .

و ثالثاً : به اینکه فرستادن خلیفه ثانی ازواج را برای حجّ به جهت اکثار و الحاح ازواج بود ، و در اول در اذن دادن انکار کرده بود ، و بعد اذن هم میگفت که : رأی من نیست که شما به حج بروید .

چنانچه ولی الله در “ ازالة الخفا “ آورده :

وفیه - أی فی ریاض النضرة - : عن المنذر بن سعد : أن أزواج النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم استأذنّ عمر فی الحجّ ، فأبی أن یأذن لهنّ حتّی أکثرن علیه ، فقال : سآذن لکنّ بعد العام ، ولیس هذا من رأیی ، فقالت زینب بنت جحش : سمعت رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم یقول عام حجة الوداع : « إنّما هو هذه الحجّة ، ثم ظهور الحصر » ، فخرجن غیرها ، فأرسل معهنّ عثمان بن عفان وعبد الرحمن بن عوف ، وأمرهما أن یسیر أحدهما بین أیدیهنّ والآخر خلفهنّ ، ولا یسائرهنّ أحد ، فإذا نزلن

ص : 66

فأنزلوهن شعباً ، ثم کونا علی باب الشعب لا یدخلن علیهنّ أحد ، ثم أمرهما إذا طفن بالبیت لا یطوف معهنّ أحد إلاّ النساء ، ‹ 235 › فلمّا هلک عمر غلبن (1) مَن بعده . (2) انتهی .

از این حدیث ظاهر است که عمر تجویز خروج ازواج رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) برای حجّ نمیکرد ، و هرگاه از او اذن خواستند انکار کرد ، هرگاه اصرار و اکثار کردند ناچار به تأخیر و تعویق انداخت و تصریح کرد که : رأی من نیست که شما بیرون روید .

و زینب بنت جحش هم این خروج را جایز نداشت و برای حج نرفت ، و از رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ممانعت از خروج برای حجّ و استقرار در بیوت و لزوم ظهور حُصر و بواری نقل نمود .

و قول راوی : ( فلمّا هلک عمر غلبن (3) مَن بعده ) ، اشاره به امری که هست مخفی نیست .

اما آنچه گفته : و با قطع نظر از این امور لفظ : ( وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاُْولَی ) صریح دلالت میکند بر آنکه از خروج مطلقاً منع نفرموده . . . الی آخر .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( غلین ) آمده است .
2- [ الف ] مآثر عمر ، رعایت او صله اقارب آن حضرت . ( 12 ) . [ ازالة الخفاء 2 / 80 ] .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( غلین ) آمده است .

ص : 67

پس بدان که این تأویل را فضل بن روزبهان در “ ابطال الباطل “ ذکر کرده (1) و نصرالله کابلی آن را به پدر خود نسبت داده ، چنانچه گفته : هکذا ذکره الشیخ الوالد فی تعلیقاته (2) .

و این تأویل مردود است به اینکه دلالت قوله تعالی : ( وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاُْولَی ) بر این معنا که از خروج مطلق نهی واقع نشده ، در حیّز منع است ; زیرا که حق تعالی شأنه اول امر کرده ازواج پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را به قرار و سکون در خانه ها ، و امر مستلزم نهی از ضد آن است ، پس خروج از خانه های معیّنه برای سکونت آنها منهی عنه باشد .

و مراد از قوله تعالی : ( وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ ) ، نهی از اظهار زینت جاهلیت است ، نه نهی از خروج مع الزینة ، و تأسیس اولی است از تأکید ، پس قول پدر نصرالله کابلی : ( وکان النهی عن التبرّج تأکیداً للأمر ) (3) باطل باشد .

و جمال الدین محدّث در کتاب “ روضة الاحباب “ آورده که :

عمار بن یاسر گفت : ای ابوموسی ! عایشه به امری مأمور شده ، و ما مأمور


1- حیث قال : فذلک النهی مخصوص بالخروج مع التبرّج لا کلّ خروج . ( احقاق الحق : 304 )
2- الصواقع ، ورق : 279 - 280 .
3- الصواقع ، ورق : 279 - 280 .

ص : 68

گشته ایم به غیر آن : او از نزد خدای تعالی مأمور است به آنکه در خانه خود - که رسول خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم او را در آن خانه نشانده - قرار و ثبات گیرد و از آنجا بیرون نیاید ، چنانچه حق تعالی میفرماید : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الاُْولَی ) . (1) انتهی .

و در بعض روایات وارد است که مراد از تبرج جاهلیة اولی ، خروج صفرا دختر شعیب زن موسی [ ( علیه السلام ) ] است که بر یوشع بن نون خروج کرده بود (2) .

و قاضی نورالله شوشتری علیه الرحمه در مقام نقض قول فضل بن روزبهان فرموده :

وأمّا قوله : ( إن ذلک النهی مخصوص بالخروج مع التبرّج ) ، فمردود بأن الله تعالی أمرهنّ أولا بالسکون فی بیوتهنّ لقوله : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) ، ثم عطف علی ذلک النهی عن التبرّج (3) ، وهو إظهار الزینة ، لا الخروج مع الزینة (4) ، فأین فی کلامه تعالی


1- [ الف ] خلافت جناب امیر [ ( علیه السلام ) ] ، کلام در فرستادن شاهزاده امام حسن مجتبی ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] به ناحیه کوفه . ( 12 ) . [ روضة الأحباب ، ورق : 348 - 349 ] .
2- کمال الدین : 27 ، بشارة المصطفی ( صلی الله علیه وآله وسلم ) : 429 ، الخرائج والجرائح 2 / 934 ، نورالثقلین 4 / 269 ، تفسیر شبّر : 400 ، بحار الأنوار 13 / 368 و 22 / 513 و 32 / 281 .
3- زاد فی المصدر : ( بقوله : ( وَلاَ تَبَرَّجْنَ ) ، والتبرّج هو ) .
4- لم یرد فی المصدر : ( لا الخروج مع الزینة ) .

ص : 69

لفظ ( الخروج ) حتّی یخصّ بما یکون مع إظهار الزینة . (1) انتهی .

و نیز حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) به تخصیص عایشه را از خروج در بلاد و تقدم بر عباد نهی فرموده ، چنانچه در “ صراح “ مذکور است :

فرطة - بالضم - : اسم للخروج والتقدّم ، وبالفتح : مرّة منه ، مثل غُرفة وغَرفة ، وحُسوة وحَسوة ، ومنه قول أُم سلمة لعائشة : ( إن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم نهاک ‹ 236 › عن الفرطة فی البلاد ) . (2) انتهی .

و ابن ابی الحدید نیز این حدیث اُم سلمه را از ابن قتیبه نقل کرده ، کما مرّ آنفاً (3) .

و دلیل دیگر بر این معنا که عایشه در این سفر عاصیه بود آنکه ابن حجر در “ فتح الباری “ گفته :

وقد قیل - فی تأویل قول عائشة - : أنها [ إنّما ] (4) أتمّت فی سفرها إلی البصرة إلی قتال علی [ ( علیه السلام ) ] ، والقصر عندها إنّما یکون فی سفر طاعة (5) .


1- احقاق الحق : 305 .
2- صراح اللغة : 236 .
3- حدود صفحه : 20 همین طعن از شرح ابن ابی الحدید 6 / 220 گذشت .
4- الزیادة من المصدر .
5- [ الف ] کتاب الصلاة باب فی کم یقصر الصلاة . [ فتح الباری 2 / 471 ] .

ص : 70

یعنی گفته شده است در تأویل فعل عایشه که : به درستی که او اتمام نماز کرد در سفری که به سوی بصره برای قتال امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) نموده ، و قصر نمودن نماز نیست مگر در سفر طاعت الهی و این سفر او سفر طاعت نبود ، بلکه سفر معصیت [ بود ] .

و جناب امیر ( علیه السلام ) نیز تصریح فرموده به اینکه عایشه در خروج از خانه خود عاصیه بود ، چنانچه از نامه آن جناب که از “ تذکرة الخواص “ سبط ابن الجوزی و “ مطالب السؤول “ و “ فصول مهمه “ منقول خواهد شد واضح است (1) .


1- در طعن دوم عایشه از تذکرة الخواص : 70 - 71 ، مطالب السؤول : 212 ، الفصول المهمّة 1 / 387 - 388 خواهد آمد .

ص : 71

طعن دوم : بغض وعناد با امیر مؤمنان علیه السلام

ص : 72

ص : 73

قال : طعن دوم :

آنکه عایشه سفر کرده برای خون عثمان حال آنکه او را با خون عثمان چه علاقه ، وارث وی نبود و قرابتی با وی نداشت ; پس معلوم شد که به جهت بغض امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) [ و ] (1) کدورتی که با او داشت این همه فتنه برپا کرد ، و سابق خود مردم را بر قتل عثمان تحریض میکرد و میگفت : ( اقتلوا نعثلا ) ، چنانچه ابن قتیبه در کتاب خود ذکر کرده :

إن عائشة أتاها خبر بیعة علی [ ( علیه السلام ) ] - وکانت خارجة من المدینة - فقیل لها : قُتل عثمان وبایع الناس علیاً [ ( علیه السلام ) ] ، فقالت : ما أُبالی أن یقع السماء علی الأرض ، قتل - والله ! - مظلوماً ، وأنا طالبة بدمه . .

فقال لها عبید : أول من خمش علیه وأطمع الناس فی قتله لأنتِ ، ولقد قلتِ : اقتلوا نعثلا فقد فجر ، فقالت عائشة : قد - والله -


1- زیاده از مصدر .

ص : 74

قلت وقال الناس ، [ وآخر قولی خیر من أوله ] (1) .

فقال عبید . . . : [ عذرٌ - والله ! - ضعیف یا أُم المؤمنین ، ثم قال ] (2) :

< شعر > فمنک البداء ومنک الغیر * ومنک الریاح ومنک المطر وأنتِ أمرتِ بقتل الإمام * وقلتِ لنا انه قد فجر (3) < / شعر > جواب از این طعن آنکه : خون خلیفه عادل حق جمیع مسلمین است تخصیص به ورثه ندارد ; زیرا که خلیفه عادل نایب جمیع مسلمانان است در حفظ اموال ایشان و تقسیم فیء و غنایم .

و عایشه که - اُم المؤمنین و حرم رسول صلی الله علیه [ وآله ] وسلم بود - چرا برای تنفیذ احکام الهی - که عمده آنها قصاص است ، خاصه قصاص همچو مظلومی که به غیر وجه شرعی با وصف خلافت و ریاست کشته شده باشد - برنیاید (4) ، و دست و پا نزند .

و حاشا که عایشه را بغض علی [ ( علیه السلام ) ] یا علی [ ( علیه السلام ) ] را بغض عایشه در دل


1- الزیادة من المصدر .
2- الزیادة من المصدر .
3- الامامة والسیاسة 1 / 52 - 53 ( تحقیق الزینی ) ، 1 / 71 - 72 ( تحقیق الشیری )
4- در [ الف ] ( نه بر آید ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 75

باشد ، هر یکی از اینها فضائل و مناقب همدیگر روایت کرده اند :

أخرج الدیلمی ، عن عائشة . . . [ أنها ] (1) قالت : قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : « حبّ علیّ عبادة » (2) .

و بر آمدن آن مطهره برای قتال امیر نبود ، محض برای اصلاح ذات البین و استیفاء قصاص از قتله عثمان ، و اخراج آنها از لشکر حضرت امیر ( علیه السلام ) بود تا طلحه و زبیر و دیگر صحابه که از مقوله قاتلان عثمان متوهم شده گریخته بودند ، به اطمینان خاطر رفیق حضرت امیر ( علیه السلام ) شوند و به اتفاق ایشان کار خلافت منتظم گردد ، و ‹ 237 › معاویه و دیگر بغات نیز سر حساب باشند .

و بالقطع از تواریخ معلوم است که قاتلان عثمان بعد از قتل آن مظلوم ، طلحه و زبیر و دیگر صحابه را تخویف به قتل مینمودند و کلمات نفاق از آنها بر ملا ظاهر میشد .

و تحریض نمودن عایشه بر قتل عثمان و او را ( نعثل ) گفتن همه از مفتریات ابن قتیبه و ابن اعثم کوفی و سمساطی است ، و این جماعت از کذابان مشهورند ، و در واقعه جمل و دیگر وقایع چیزها ذکر کرده اند که به اتفاق شیعه و سنی افترای محض و بهتان صرف است .

سخت بیانصافی است که در حق عایشه صدیقه زوجه محبوبه


1- الزیادة من المصدر .
2- انظر ملحقات احقاق الحق 17 / 235 .

ص : 76

رسول خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم شهادت خدا و رسول خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم را بر طاق نهاده ، در پی اقوال کاذبه اخوان الشیاطین چندی از کوفیان بی ایمان برویم و دین و ایمان خود را در راه اتباع اینها در بازیم ، قوله تعالی : ( وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِک مُبَرَّؤُنَ مِمّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ) (1) .

اهل سنت چه قسم این خبر ابن قتیبه در حق حضرت عایشه باور دارند ، حال آنکه ترمذی و ابن ماجه و ابوحاتم رازی به طرق متعدده روایت کرده اند که عایشه . . . میگفت :

قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم لعثمان : یا عثمان ! لعلّ الله یقمّصک قمیصاً ، فإن رادّوک علی خلعه فلا تخلعه لهم - ثلاثاً (2) .

أقول :

علامه حلی علیه الرحمه بعد از عبارت مذکور فرموده :

وأمّا ثانیاً : فلأنها لیست ولیّ دم عثمان حتّی تطالب بها ، ولا لها حکم الخلافة ، فبأیّ وجه خرجت للطلب ؟ !

وأمّا ثالثاً : فلأنها طلبت مِن غیر مَن علیه الحقّ ; لأن


1- النور ( 24 ) : 26 .
2- تحفه اثناعشریه : 331 - 332 .

ص : 77

أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) لم یحضر قتله ، ولا أمر ، ولا واطأ علیه ، وقد کرّر [ ( علیه السلام ) ] ذلک (1) .

وأمّا رابعاً : فلأنها کانت تحرّض علی قتل عثمان وتقول : ( اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا ) ، فلمّا بلغها قتله فرحت بذلک ، فلمّا قام أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) بالخلافة أسندت القتل إلیه وطالبته بدمه ; لبغضها له وعداوتها له ! ! (2) ثم مع ذلک تبعها خلق عظیم ، وساعدها علیه جماعة کثیرة أُلوفاً (3) مضاعفة ، وفاطمة ( علیها السلام ) لمّا جاءت تطالب بحق إرثها الذی جعله الله تعالی [ لها ] (4) فی کتابه العزیز ، وکانت محقّة [ فیه ] (5) فلم یتبعها مخلوق ، ولم یساعدها بشر . (6) انتهی .

حاصل معنای عبارت سابقه و لاحقه این است که : عایشه به قصد قتال حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) به طرف بصره رفت .

و در این رفتن به چهار وجه عصیان و نافرمانی الهی نمود :


1- فی المصدر : ( ذکر ذلک کثیراً ) .
2- فی المصدر : ( معه ) .
3- فی المصدر : ( کثیر الوقاء ) .
4- الزیادة من المصدر .
5- الزیادة من المصدر .
6- نهج الحق : 366 .

ص : 78

اول : آنکه خدای تعالی شأنه ازواج پیغمبر [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] را امر فرموده که در خانه هایی که برای سکونت ایشان متعین بوده است ، سکون و استقرار با وقار گیرند .

دوم : آنکه طلب خون عثمان را بهانه خروج خود ساخته ، حال آنکه ولایت دم عثمان او را حاصل نبوده ، و نه استحقاق و لیاقت خلافت داشت .

سوم : آنکه طلب خون عثمان از قاتلان او میبایست ، نه از حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) که [ نه ] در وقت مقتول شدنش حاضر بود و نه حکم به قتلش نمود .

چهارم : آنکه عایشه قبل از کشته شدن عثمان مردم را بر قتل او تحریض ‹ 238 › میکرد و میگفت : بکشید این ریش دراز را ، و چون خبر کشته شدن او یافت فرحناک گردید ، باز چون شنید که حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) به امر خلافت قیام نمود ، اسناد قتل عثمان به آن حضرت کرد ، و مطالبه خون او نمود به جهت بغض و عداوت که به آن حضرت داشت .

پس تر بدان که با وجود تحقق و ظهور این عصیان و نافرمانی ، متابعت کردند او را خلق بی شمار ، و مساعدت نمودند او را جماعت بسیار هزاران هزار ; و حضرت فاطمه ( علیها السلام ) هرگاه مطالبه حق ارث خود که از روی کتاب خدا ثابت است نمود و حق او ظاهر بود ، هیچ مخلوقی متابعت او نکرد و مساعدت او ننمود .

ص : 79

و نصرالله کابلی از شروع این مطاعن کلام علامه علیه الرحمه را تغییر داده یک وجه از این وجوه اربعه را قطع کرده ، مضمون آن را به زعم خود در تقریر طعن اول مذکور ساخته ، و مضمون وجوه ثلاثه باقیه را نیز تغییر نموده در طعن ثانی به عبارتی آورده که مخاطب به ترجمه آن پرداخته ، و قول علامه حلی علیه الرحمه که این است : ( ثم مع ذلک تبعها خلق عظیم . . ) إلی آخره (1) - که دلالت بر ناانصافی و بیتمیزی و طعن اصحاب میکرد - از میان انداخته .

و چون نقل کلام نصرالله [ کابلی ] در هر مقام مستلزم تطویل بسیار است ، و فایده معتد بها به جز اثبات تدلیس و خیانت و سرقت مخاطب ، متصور نه ، بنابر آن از نقل آن در این موضع و مواضع دیگر اعراض نموده شد ، فمن شاء الاطلاع فلیرجع إلی کتابه (2) .

اما آنچه گفته : جواب این طعن آنکه خون خلیفه ، حق جمیع مسلمین است ، تخصیص به ورثه ندارد .


1- نهج الحق : 366 .
2- الصواقع ، ورق : 279 - 281. لازم به تذکر است که سید العلماء حکیم سید حسین گریان کتاب “ التمییز بین صواقع الکابلی وتحفة عبد العزیز “ را در همین زمینه تألیف نموده ، او اثبات کرده که مطالب “ تحفه “ از کتاب نصرالله کابلی سرقت شده است . ( فهرست کتب شبهات و ردّیه های علمای شیعه در شبه قاره هند : 148 - 150 ، و صفحه : 126 شماره : 124 ، الذریعة 4 / 435 )

ص : 80

پس منقوض است به آنچه اهل سنت میگویند : من لا ولی له فولیّه السلطان (1) یعنی هر که ولی ندارد پس ولی او سلطان است ، و سلطان زمان (2) در آن وقت - به اعتراف اهل سنت - حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) بود ، و عایشه نه ولیِ دم عثمان بود و نه خلیفه وقت ، طلب نمودن او خون عثمان [ را ] مخالف نصّ صریح باشد .

و مع هذا این حجت شیعه مأخوذ است از کلام جناب امیر ( علیه السلام ) ، پس ردّ آن ردّ است بر آن جناب .

در “ مطالب السؤول “ کمال الدین محمد بن طلحه شافعی مذکور است که : جناب امیر ( علیه السلام ) به عایشه نوشت :

« أمّا بعد ; فإنک خرجت من بیتک عاصیة لله تعالی ولرسوله ، تطلبین أمراً کان عنک موضوعاً ، ثم تزعمین أنک تریدین الإصلاح بین الناس ، فخبّرینی ما للنساء وقود العساکر ؟ ! وإن زعمت أنک طالبة بدم عثمان ، وعثمان رجل من بنی أمیة وأنت امرأة من بنی تیم بن مرة ، ولعمری إن الذی عرضک للبلاء ، وحملک علی


1- تکرّر فی کتب الحدیث والفقه والتفسیر وغیرها ، قال العجلونی : ( السلطان ولی من لا ولی له ) رواه أصحاب السنن إلاّ النسائی عن عائشة مرفوعاً فی حدیث ، وحسّنه الترمذی ، وصحّحه ابن حبان ، ورواه ابن ماجه عن ابن عباس وله طرق . انظر : کشف الخفاء 1 / 456 .
2- در [ الف ] اشتباهاً : ( زنان ) آمده است .

ص : 81

المعصیة لأعظم إلیک ذنباً من قتلة عثمان ! وما غضبتِ حتّی أُغضبتِ ، ولا هجتِ حتّی هُیّجتِ ، فاتقی الله یا عائشة ! وارجعی إلی منزلک ، واسبلی علیک سترک (1) » .

و نورالدین ابن الصبّاغ مالکی در “ فصول مهمه “ این نامه جناب امیر ( علیه السلام ) رابه این عبارت آورده :

« أمّا بعد ; فإنک خرجت من بیتک تطلبین أمراً کان عنک موضوعاً ، ثم تزعمین أنک لن تریدی إلاّ الإصلاح بین الناس ، فخبّرینی ما للنساء و قود العساکر ؟ ! وزعمت أنک مطالبة بدم عثمان ، وعثمان رجل من ‹ 239 › بنی أمیة وأنت امرأة من بنی تیم بن مرّة ، لعمری إن الذی أخرجک لهذا الأمر ، وحملک [ علیه ] (2) لأعظم ذنباً إلیک من کلّ أحد ! فاتقی الله یا عائشة ! وارجعی إلی منزلک ، واسبلی علیک سترک (3) » .

اما آنچه گفته : زیرا که خلیفه عادل نایب جمیع مسلمانان است در حفظ اموال و تقسیم فیء و غنائم . . . الی آخر .


1- مطالب السؤول : 212 .
2- الزیادة من المصدر .
3- الفصول المهمّة 1 / 387 - 388 .

ص : 82

پس مدفوع است به اینکه کسانی که به این عقیده اعتقاد دارند ، آنها را نمیباید که در امور مذکوره بدون اذن امام مداخله نمایند ، چنانچه نصرالله کابلی در مقصد رابع “ صواقع “ در مقام اثبات وجوب نصب امام بر امت گفته :

وهو واجب علی الأُمة ; [ لأن النبیّ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) فوّض أمر الخلافة إلی الأُمّة ، وحثّهم علی إطاعة أولی الأمر . . و ] (1) لأنّ الأمر بإقامة الحدود ، وسدّ الثغور ، وتجهیز الجیوش للجهاد ، ومحاربة الکفرة من أهل العناد . . وکثیر من الأحکام المنوطة بصیانة الانتظام ، وحمایة حوزة الإسلام ممّا لا یتمّ إلاّ بالإمام . (2) انتهی .

و مخاطب در باب هفتم همین کتاب گفته :

و نیز کارهای مکلفین از اقامه حدود و جهاد اعدا و تجهیز جیوش و تقسیم غنایم و ترویج احکام و غیر ذلک وابسته به وجود رئیس عام است (3) .

و فخرالدین رازی در “ تفسیر کبیر “ گفته :

أجمعت الأُمة علی أنه لیس لآحاد الرعیة إقامة الحدود علی


1- الزیادة من المصدر .
2- الصواقع ، ورق : 223 .
3- تحفه اثناعشریه : 174 .

ص : 83

الجناة ، بل أجمعوا علی أنه لا یکون (1) إقامة الحدود علی الأحرار الجناة إلاّ للإمام . (2) انتهی .

اما آنچه گفته : حاشا که عایشه را بغض علی [ ( علیه السلام ) ] یا علی [ ( علیه السلام ) ] را بغض عایشه در دل باشد .

پس مردود است به اینکه : عایشه به این مرتبه بغض حضرت علی [ ( علیه السلام ) ] در دل داشت که اسم مبارک آن حضرت را بر زبان نمیآورد ، چنانچه بخاری در احادیث کتاب الصلاة آورده که :

عایشه در وقت ذکر کردنِ کیفیتِ بیرون شدنِ حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از حجره خود در حالت مرض برای نماز به سوی مسجد ، نام حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) از زبان خود نگفته ، بلکه به لفظ ( رجل ) - که نکره است و دلالت بر شخصی معروف ندارد - تعبیر نموده ، چون راوی این حدیث بعد از شنیدن از عایشه به نزد ابن عباس ذکر کرد ، ابن عباس پرسید : عایشه نام آن رجل را ذکره کرده بود یا نه ؟ آن مرد گفت : نه ، ابن عباس گفت : هو علی بن أبی طالب [ ( علیه السلام ) ] (3) .

و ابن حجر در “ فتح الباری “ در ذیل شرح این قول گفته :


1- فی المصدر : ( لا یجوز ) .
2- تفسیر رازی 11 / 228 .
3- صحیح بخاری 1 / 162 .

ص : 84

زاد الإسماعیلی : من روایة عبد الرزاق ، عن معمر : لکن عائشة لا تطیب نفساً له بخیر .

وابن اسحاق (1) فی المغازی ، عن الزهری : ولکن (2) لا تقدر أن تذکره بخیر (3) .

یعنی اسماعیلی از روایت عبدالرزاق از معمّر نقل کرده که : ابن عباس بعد از قول مذکور گفت که : نفس عایشه خوش نمیشود از حضرت امیرالمؤمنین [ ( علیه السلام ) ] به ذکر خیر .

و ابن اسحاق در کتاب “ مغازی “ این زیادتی از زهری روایت نموده که : عایشه قدرت نمیدارد که علی ( علیه السلام ) را به خیر ذکر کند .

و نیز عایشه وقتی که خبر شهادت جناب امیر ( علیه السلام ) شنید ، سرور و خوشی ظاهر کرد ، و زیاده از این بغض چه میباشد ؟ !

در “ حیاة الحیوان “ مذکور است :

ولمّا انتهی إلی عائشة قتل علی ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] قالت :


1- فی المصدر : ( ولابن إسحاق ) .
2- فی المصدر : ( ولکنها ) .
3- فتح الباری 2 / 131 ، وانظر : عمدة القاری 5 / 192 .

ص : 85

< شعر > فألقت عصاها فاستقرّ (1) بها النوی * کما قرّ عیناً بالإیاب المسافر < / شعر > انتهی (2) .

وإلقاء العصا کنایة عن الاطمینان فی الغریبین :

یقال للإنسان ‹ 240 › إذا اطمأنّ بمکان وأجمع أمره : ألقی عصاه . قال الشاعر :

< شعر > فألقت عصاها واستقرّت بها النوی * کما قرّ عیناً بالإیاب المسافر (3) < / شعر > و صاحب “ انوار بدریه “ از کتاب “ تجارب الامم “ نقل کرده :

ولمّا انتهی إلی عائشة قتل علی ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] قالت :

< شعر > ألقت (4) عصاها (5) واستقرّت لها (6) النوی * کما قرّ عیناً بالإیاب المسافر < / شعر >


1- فی المصدر : ( واستقرّ ) .
2- حیاة الحیوان 1 / 68 . و مراجعه شود به : مقاتل الطالبیین : 26 ، طبقات ابن سعد 3 / 40 ، تاریخ طبری 4 / 115 ، کامل ابن اثیر 3 / 394 ، أنساب الاشراف : 505 ، جواهر المطالب 2 / 104 .
3- انظر : غریب الحدیث لابن سلام 1 / 344 و 4 / 29 ، خزانة الأدب 7 / 6 .
4- فی المصدر : ( فألقت ) .
5- در [ الف ] اشتباهاً : ( عصاه ) آمده است .
6- فی المصدر : ( بها ) .

ص : 86

فقالت : من قتله ؟ فقیل : رجل من مراد ، فقالت :

< شعر > فإن یک نائیاً فلقد نعاه * نعاة لیس فی فیها التراب (1) < / شعر > و جناب امیر ( علیه السلام ) خود تصریح فرموده به اینکه : عایشه با آن جناب معادات نمود ، و با معاندان آن جناب موافقت ساخت ، چنانچه جمال الدین محدّث - که از مشایخ کبار اهل سنت است - در “ روضة الاحباب “ گفته :

کلام در بیان ملاقات نمودن جناب خلیفة المسلمین با عایشه ام المؤمنین . . . و تحریض نمودن او را به رفتن مدینه سکینه به موجب نصّ کتاب مبین و وصیت خاتم النبیین [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] .

آورده اند که : بعد از واقعه حرب جمل جناب ولایت شعار ، وصایت آثار ، هدایت دثار ، خود به منزل عایشه تشریف [ ارزانی ] (2) فرمود ، بعد از استیذان در آمدن مأذون گشت ، [ درآمده ] (3) عایشه با بعضی از زنان اهل بصره نشسته بود و میگریستند ، امیرالمؤمنین [ ( علیه السلام ) ] به رفق و نرمی کتاب [ خطاب ] (4) عتاب آمیز خواندن گرفت و گفت : « خطاب ربانی در شأن زنان پیغمبر آخر الزمان صلی الله علیه [ وآله ] وسلم این است : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) ، تو متمسک


1- الأنوار البدریة لکشف شبه القدریة للشیخ حسن بن محمد المهلبی الحلّی : 21 - 22 ، ( نسخه عکسی ، مرکز احیاء میراث اسلامی ، شماره 545 ) ، ولاحظ : تجارب الأُمم 1 / 569 .
2- زیاده از مصدر .
3- زیاده از مصدر .
4- زیاده از مصدر .

ص : 87

شدی به شبهه ، به خطایی که تو را رو نمود ، و مرتکب امری شدی که مناسب حال تو نبود ، و با وجود که قرب قرابت مرا با حضرت رسول صلی الله علیه [ وآله ] وسلم میدانستی ، و از آن سرور مکرر شنیده بودی : « من کنت مولاه فعلی مولاه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه » طریق معادات به من مسلوک داشتی ، و با معاندان من عَلَم طریق مرافقت و موافقت افراشتی » (1) .

اما آنچه گفته : عن عائشة . . . قالت : قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : « حبّ علی عبادة » .

پس این روایت دلیل فضلیت حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) است ، نه دلیل نفی بغض از عایشه ; زیرا که گفته اند ( الفضل ما شهدت به الأعداء ) ، یعنی فضیلت تمام ، چیزی است که اعدا به آن فضیلت شهادت دهند .

و ابن تیمیه در جواب “ منهاج الکرامه “ در جواب امر عایشه به قتل عثمان و گفتن او ( اقتلوا نعثلا . . قتل الله نعثلا ) گفته :

وأیضاً ; فما ظهر من عائشة وجمهور الصحابة وجمهور المسلمین من الملام لعلی أعظم ممّا ظهر منهم من الملام لعثمان ، فإن کان هذا حجّة فی یوم (2) عثمان فهو حجة فی یوم (3) علی ، وإن لم یکن حجة


1- روضة الأحباب ، ورق 361 - 362 .
2- فی المصدر : ( لوم ) .
3- فی المصدر : ( لوم ) .

ص : 88

فی یوم (1) علی فلیس حجة فی یوم (2) عثمان .

وإن کان المقصود بذلک القدح فی عایشة لمّا لامت عثمان وعلیاً ، فعائشة مع جمهور الصحابة لکن یختلف درجات الملام . (3) انتهی .

و این کلام صریح است در آنکه عایشه - خاک به دهانش - ملامت و عیب و طعن بر جناب امیر ( علیه السلام ) نموده ، و چون ملام عایشه بر عثمان امر به قتل او و گفتن : ( اقتلوا نعثلا . . قتل الله نعثلا ) بود که از آن زیاده [ تر ] طعن و عیب و مذمت و تحقیر و تفسیق و تضلیل نمیباشد . و ابن تیمیه میگوید که : ملامت عایشه بر جناب امیر ( علیه السلام ) زیاده از ملامت او بر عثمان بود . ‹ 241 › پس واضح شد که عایشه ملعونه هیچ دقیقه در عیب و مذمت و تحقیر جناب امیر ( علیه السلام ) فرو نگذاشته ، پس با وصف چنین عداوت عایشه ، از بغض او با آن حضرت انکار کردن ، و روایت او فضائل آن جناب را - که به الجای قادر علی الاطلاق اتماماً للحجة بر زبانش جاری فرموده - دلیل مصافات او با آن حضرت آوردن ، دلیل کمال سفاهت و عناد و مباهتت و لداد است .

و از کلام ابن تیمیه سه فایده دیگر هم ظاهر میشود :


1- فی المصدر : ( لوم ) .
2- فی المصدر : ( لوم ) .
3- منهاج السنة 4 / 336 .

ص : 89

اول : آنکه از کلامش ظاهر است که جمهور صحابه - یعنی اکثر ایشان - ملام و طعن بر جناب امیر ( علیه السلام ) نموده ، روی خود را سیاه مینمودند .

پس ادعای محبت و اعانه جمیع صحابه با اهل بیت - که اهل سنت از نهایت حماقت میکنند - باطل و دروغ محض است ، و دعوی شیعه که اقل قلیل صحابه با اهل بیت مصافات و مصادقت داشتند صحیح است .

دوم : آنکه صدور ملامت و عیب از عایشه بر عثمان ، نیز از کلامش واضح است که در مقام عذر گفته که : عایشه در این ملامت بر علی ( علیه السلام ) و عثمان شریک جمهور صحابه بوده .

سوم : آنکه از همین اعتذار و از کلام او که : ( أعظم ممّا ظهر منهم من الملام لعثمان ) صدور ملام از صحابه بر عثمان هم ظاهر است ، و مخاطب در مطاعن عثمان نسبت هجو و ذم عثمان را به صحابه از راه جهل یا تجاهل افترا و کذب گفته .

اما آنچه گفته : و تحریض نمودن عایشه بر قتل عثمان و او را نعثل گفتن ، همه از مفتریات ابن قتیبه و ابن اعثم کوفی و سمساطی است .

پس باطل است به آنچه خود مخاطب در باب ثانی در بعض مکاید خود تصریح نموده که :

ص : 90

ابن قتیبه که عبدالله بن مسلم نام او است از معتبرین اهل سنت است (1) .

و آنچه در حق احمد بن اعثم کوفی از “ لسان المیزان “ در حاشیه نقل کرده : قال یاقوت : کان شیعیاً (2) ، پس دلیل عدم اعتبار اقوال ابن اعثم نمیتواند شد ; زیرا که خود مخاطب در باب اول گفته که :

مراد از لفظ ( شیعه ) در تواریخ قدیمه مثل “ تاریخ واقدی “ و غیر آن ، پیشوایان اهل سنت اند (3) .

و مع هذا یاقوت خارجی بوده ، چنانچه سابق از این در مبحث مطاعن عثمان اثبات نموده شد (4) .

و سمساطی “ تاریخ طبری “ را مختصر ساخته ، و از طرف خود در اثنای ترجمه هیچ اضافه نکرده ، چنانچه در نقض باب مکائد مذکور شده (5) .

و علاوه بر این دیگر علمای اهل سنت که معتبر و ثقه اند نیز تحریض عایشه بر قتل عثمان و او را نعثل گفتن نقل کرده اند ، فقط ابن قتیبه و ابن اعثم و سمساطی به این نقل خطا دار نیستند (6) .


1- تحفه اثناعشریه : 40 ( کید نوزدهم ) .
2- در حاشیه تحفه پیدا نشد ، رجوع شود به لسان المیزان 1 / 138 .
3- تحفه اثناعشریه : 11 .
4- در طعن چهارم عثمان از وفیات الأعیان 6 / 127 - 128 گذشت .
5- تقلیب المکائد : 293 .
6- در [ الف ] ( نه اند ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 91

در “ انسان العیون فی سیرة الأمین المأمون “ تصنیف علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی مذکور است که :

جناب امیر ( علیه السلام ) به سوی عایشه این نامه نوشت :

« أمّا بعد ; فإنک قد خرجت من بیتک تزعمین أنک تریدین الإصلاح بین المسلمین ، وطلبت - بزعمک - دم عثمان ، وأنت بالأمس تؤلبین علیه فتقولین - فی ملأ من أصحاب رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم - : ( اقتلوا نعثلا فقد کفر . . قتله الله ) ، والیوم تطلبین بثاره ، فاتقی الله ، وارجعی إلی بیتک ، واسبلی علیک سترک قبل أن یفضحک الله ، ولا حول ولا قوّة إلاّ بالله العلی العظیم (1) » . ‹ 242 › یعنی - بعد حمد و صلات - آنکه تو بیرون آمده ای از خانه خود ، و گمان فاسد میکنی که تو اراده اصلاح در میان مسلمین داری ! و طلب کردی به گمان خود خون عثمان را ، و حال آنکه تو دیروز تحریض بر قتل عثمان میکردی و میگفتی - در جماعتی از اصحاب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که - : ( قتل کنید نعثل را به تحقیق که نعثل - یعنی عثمان - کافر شده است ، قتل کند خدا عثمان را ) ، و تو امروز طلب خونش میکنی ؟ ! پس خوف کن از خدا ، و باز آی به خانه خود ، و بینداز بر خود پرده خود ، قبل از اینکه فضیحت کند تو را


1- السیرة الحلبیة 3 / 356 .

ص : 92

خدای تعالی ، و نیست توانایی و قوت مگر به خدای بزرگ .

و ابوالمظفر شمس الدین یوسف سبط بن الجوزی در کتاب “ تذکرة خواص الامة “ گفته :

ثم إن علیّاً [ ( علیه السلام ) ] لمّا قارب البصرة (1) کتب إلی طلحة والزبیر وعائشة ومن معهم کتاباً لترکیب (2) الحجّة علیهم :

« بسم الله الرحمن الرحیم ، من عبد الله علی أمیر المؤمنین إلی طلحة والزبیر [ وعائشة ، سلام علیکم ! أمّا بعد ; یا طلحة والزبیر ! ] (3) قد علمتما أنی لم أرد البیعة حتّی أُکرهتُ علیها ، وأنتما (4) ممّن رضی بیعتی ، فإن کنتما بایعتما طائعین فتوبا إلی الله ، وارجعا عما أنتما علیه ، وإن کنتما بایعتما مکرهین ، فقد جعلتما لی السبیل علیکما بإظهارکما الطاعة وکتمانکما (5) المعصیة ، وأنت یا طلحة ! شیخ المهاجرین ! وأنت یا زبیر ! فارس قریش ! ودفعکما هذا الأمر قبل أن تدخلا فیه کان أوسع لکما من خروجکما منه قبل إقرارکما » .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( بالبصرة ) آمده است .
2- فی المصدر : ( لترتیب ) ، وهو الظاهر .
3- الزیادة من المصدر .
4- فی المصدر : ( وأنتم ) .
5- در [ الف ] اشتباهاً : ( اکمانکما ) آمده است .

ص : 93

« وأنت یا عائشة ! فإنکِ خرجت من بیتک عاصیة لله ولرسوله ، تطلبین أمراً کان عنک موضوعاً ، ثم تزعمین أنک تریدین الإصلاح بین المسلمین ، فخبّرینی ما للنساء و قود الجیوش ، والبروز للرجال ؟ ! [ والوقوع بین أهل القبلة ، وسفک الدماء المحترمة ؟ ! ] (1) وطلبت - علی زعمک - دم عثمان ، [ وما أنت وذاک ؟ ! ] (2) وعثمان من بنی أمیة وأنتِ من تیم ؟ ! » « ثم بالأمس تقولین فی ملأ من أصحاب رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : ( اقتلوا نعثلا ، قتله الله ، فقد کفر ) ، ثم تطلبین الیوم بدمه ! فاتّقی الله وارجعی إلی بیتک ، واسبلی علیک سترک ، [ والسلام ] (3) » . فما أجابوه بشئ (4) .

و نیز در “ تذکرة خواص الامة “ مذکور است :

وذکر ابن جریر ، عن المیدانی ، قال : خرجت عائشة - وعثمان محصور - إلی مکة ، فقدم علیها رجل - یقال له : أخفر (5) - ، فقالت :


1- الزیادة من المصدر .
2- الزیادة من المصدر .
3- الزیادة من المصدر .
4- [ الف ] قوبل علی أصله فی حدیث مسیر علی ( علیه السلام ) إلی البصرة ، فی الباب الرابع ، فی خلافته . ( 12 ) ر . [ تذکرة الخواص : 70 - 71 ] .
5- فی المصدر : ( أخضر ) .

ص : 94

ما صنع الناس ؟ فقال : اجتمع المصریون علی عثمان فقتلهم ، فقالت : ( إِنَّا للهِِ وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُون ) (1) ! أیقتل قوم جاؤوا یطلبون الحقّ وینکرون الظلم ؟ ! والله لا نرضی بهذا .

ثم قدم آخر ، فقالت : ما صنع الناس ؟ فقال : قتل المصریون عثمان ، فقالت : قتل عثمان (2) مظلوماً ، والله لأطلبنّ بدمه ! [ فقوموا معی ] (3) فقال عبید بن أُم کلاب : لم تقولین هذا ؟ ! فوالله لقد کنت تحرضین علیه وتقولین : ( اقتلوا نعثلا ، قتله الله ، فقد کفر ) ، فقالت : إنهم استتابوه ، ثم قتلوه .

فقال عبید بن أُم کلاب :

< شعر > ومنک البکاء ومنک الغیر * ومنک الریاح ومنک المطر وأنت أمرت بقتل الإمام * وقلت لنا إنه قد کفر فهبنا أطعناک فی قتله * وقاتله عندنا من أمر < / شعر >


1- البقرة ( 2 ) : 156 .
2- جمله : ( فقالت : قتل عثمان ) در حاشیه [ الف ] به عنوان تصحیح آمده است .
3- الزیادة من المصدر .

ص : 95

< شعر > ولم یسقط السقف من فوقنا * ولم تنکسف شمسنا والقمر وقد بایع الناس ذا تدرء * یزیل الشبا ویقیم الصعر ویلبس للحرب أوزارها * وما من وفی مثل من قد غدر (1) < / شعر > ‹ 243 › و در “ حبیب السیر “ - که به نزد مخاطب هم از کتب معتبره اهل سنت است ، کما یدلّ علیه کلامه فی مطاعن أبی بکر (2) - مذکور است که :

عایشه چون به سبب نقصان وظیفه خود از عثمان رنجیده بود ، مردم را بر قتل او تحریض و ترغیب نموده میگفت : ( اقتلوا نعثلا ، قتل الله نعثلا ) . انتهی (3) .

و در کتاب “ إتحاف الوری بأخبار أُم القری “ که تصنیف حافظ نجم الدین عمر مکی شافعی است - چنانچه در “ کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون “ گفته : إتحاف الوری بأخبار أُم القری للشیخ نجم الدین عمر بن فهد المکی (4) - در وقایع سنة ست وثلاثین مسطور است :


1- تذکرة خواص الأمة : 66 .
2- تحفه اثناعشریه : 265 ، 267 ، 272 ( ( طعن سوم ، چهارم و یازدهم ابوبکر ) .
3- حبیب السیر 1 / 514 .
4- کشف الظنون 1 / 7 .

ص : 96

فیها اعتمرت أُمّ المؤمنین عائشة . . . وأمیر المؤمنین عثمان بن عفان محصور ، ثم خرجت من مکة ترید المدینة ، فلمّا کانت بسرف لقیها رجل من أخوالها بنی اللیث - یقال له : عبید بن أبی سلمة ، وهو ابن أُم کلاب - ، فقالت : مهیم (1) ؟ فقال : قتل عثمان ، وبقوا ثمانیاً ، قالت : ثم صنعوا ماذا ؟ قال : أجمعوا علی بیعة علی ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] ، فقالت : لیت هذه انطبقت علی هذه ، إن تمّ الأمر لصاحبک ، ردّونی ردّونی (2) ، فانصرفت إلی مکة وهی تقول : قتل عثمان - والله - مظلوماً ، والله لأطلبنّ بدمه ! فقال لها : ولم ؟ والله إن أول من أمال حربه (3) لأنت ، والله لقد کنت تقولین : ( اقتلوا نعثلا فقد کفر ) ، فقالت : إنهم استتابوه ثم قتلوه ، وقد قلت وقد قالوا ، وقولی الأخیر خیر من قولی الأول .

فقال لها ابن أُم کلاب :

< شعر > فمنک البداء ومنک الغیر * ومنک الریاح ومنک المطر < / شعر >


1- قال ابن الأثیر : مهیم . . أی ما أمرکم وشأنکم ؟ وهی کلمة یمانیة . انظر : النهایة 4 / 378 .
2- لم یتکرّر فی المصدر : ( ردّونی ) .
3- فی المصدر : ( حرفه ) .

ص : 97

< شعر > وأنت أمرت بقتل الإمام * وقلت لنا : إنه قد کفر فهبنا أطعناک فی قتله * فقاتله عندنا من أمر ولم یسقط السقف من فوقنا * ولم تنکسف شمسنا والقمر وقد بایع الناس ذا تدرء * یزیل الشبا ویقیم الصعر ویلبس للحرب أثوابها * وما من وفی مثل من قد غدر < / شعر > انتهی (1) .

و جمال الدین محدّث در “ روضة الاحباب “ گفته :

و روایتی آنکه مردم شکایت بسیار از عثمان به نزد عایشه میآوردند که : وی سنتهای نبویه محمدیه را زود ترک کرد ، و امور محدثه را که در زمان حیات آن سرور نبود از منع حقوق مسلمانان ، و ایثار و ترجیح بنی امیه ، و قوی داشتن دست تعدی آن قوم بر مردم ، و احتمال ناهنجاری (2) و گرفتاری


1- [ الف ] قوبل علی أصل إتحاف الوری ، ولله الحمد علی ذلک . ( 12 ) . [ اتحاف الوری 2 / 24 - 25 ] .
2- در مصدر ( کجرفتاری ) .

ص : 98

و اغماض از معایب و ناهمواری ایشان ، و ایذای [ بعضی ] (1) از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم برای خاطر جمعی از بنی امیه .

و از جمله افعال عثمان که نزد اصحاب رسول خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم به غایت مستبعد نمود آنکه : حکم بن ابی العاص را که عمّ عثمان و پدر مروان است ، به واسطه آنکه آثار نفاق و شقاق و دغل و سوء ادب نسبت با حضرت نبوی [ و ] حرکات شنیعه [ قبیحه ] (2) و امور خسیسه (3) ‹ 244 › از او به ظهور میآمد و این معنا (4) از او نزد پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم متحقق شد ، او را از مدینه اخراج فرمود ، و مردود و مطرود ساخت ، و تا زمان حیات آن حضرت در ناحیه طایف به سر میبرد و زهره و یارای آن نداشت که پیرامون مدینه گردد ، و در زمان ابوبکر و عمر نیز به این دستور میبود تا زمان عثمان در آمد ، وی آن ملعون مطرود را رخصت دخول و اقامت در مدینه داد .

و ابوذر غفاری را که زبان معجز بیان محمدی در شأن او به حدیث : « ما أظلّت الخضراء ولا أقلّت الغبراء من (5) ذی لهجة أصدق


1- زیاده از مصدر .
2- زیاده از مصدر .
3- در مصدر ( خبیثه ) .
4- در مصدر ( معانی ) .
5- در مصدر ( علی ) .

ص : 99

[ ولا أوفی ] (1) من أبی ذر » بر آن ناطق است برای خاطر معاویه از شام اخراج کرد ، و بر (2) آن نگذاشت که در مدینه طیبه توطن و اقامت کند ، او را از مدینه به سوی ربذه - که ابغض مواضع نزد او بود - فرستاد تا بسر برد ، و به آن اکتفا نکرده او را از جواب فتوای مسلمانان منع نمود .

بالجمله ; بعضی از این امور مذکوره حامل و باعث شد عایشه را که در شأن عثمان میگفت : ( لعن الله نعثلا ، وقتل الله نعثلا ) . (3) انتهی .

و ابن اثیر جزری در “ نهایة اللغة “ گفته :

فی مقتل عثمان : لا یمنعنّک مکان ابن سلام أن تسبّ نعثلا .

کان أعداؤه یسمّونه : نعثلا ، تشبیهاً برجل من مصر ، کان طویل اللحیة ، اسمه : نعثل .

وقیل : النعثل : الشیخ الأحمق ، وذکر الضباع : ومنه حدیث عائشة : اقتلوا نعثلا ، [ قتل الله نعثلا ] (4) ، تعنی عثمان ، وهذا کان منها لمّا غاضبته ، وذهبت إلی مکة (5) .


1- زیاده از مصدر .
2- در مصدر ( نیز ) .
3- [ الف ] قوبل علی أصله ، در خلافت جناب امیر ( علیه السلام ) . ( 12 ) . [ روضة الأحباب ، ورق : 342 - 343 ] .
4- الزیادة من المصدر .
5- النهایة 5 / 79 - 80 .

ص : 100

و مجدالدین فیروزآبادی در کتاب “ قاموس “ گفته :

النعثل - کجعفر - : الذکر من الضباع ، والشیخ الأحمق ، ویهودی کان بالمدینة ، ورجل لحمانی (1) کان شبّه به عثمان إذا نیل منه . (2) انتهی .

و در “ استیعاب “ در ترجمه صخر بن قیس مذکور است :

صخر بن قیس ، ویقال له : الضحاک بن قیس ، وهو الأحنف بن قیس التمیمی السعدی ، یکنّی : أبا بحر ، قد تقدّم ذکر نسبه إلی تمیم فی باب الألف ، أسلم علی عهد رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ، ولم یره ، ودعا له رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم حین قدم علیه وفد بنی تمیم ، فذکروه له ، وکان الأحنف عاقلا ، حلیماً ، ذا دین ، وذکاء ، وفصاحة ، ودهاء ، لمّا قدمت عایشة . . . البصرة ، أرسلت إلی الأحنف بن قیس ، فأبی أن یأتیها ، ثم أرسلت إلیه (3) فأتاها ، فقالت : ویحک یا أحنف ! بم تعتذر إلی الله من ترکک جهاد قتلة أمیر المؤمنین عثمان ؟ ! أمن قلّة عدد أو إنک لا تطاع فی العشیرة ؟ قال : یا أمّ المؤمنین ! ما کبرت السنّ ، ولا طال العهد ، وإن عهدی بک عام أول تقولین فیه وتنالین منه ! قالت : ویحک یا


1- فی المصدر : ( لحیانی ) .
2- القاموس المحیط 4 / 59 .
3- لم یکن فی المصدر : ( فأبی أن یأتیها ، ثم أرسلت إلیه ) .

ص : 101

أحنف ! إنهم ماصوه موص الإناء ، ثم قتلوه . .

قال : یا أمّ المؤمنین ! إنی آخذ بأمرک وأنت راضیة ، وأدعه وأنت ساخطة ! (1) انتهی .

خلاصه آنکه : هرگاه آمد عایشه در بصره ، طلب کرد عایشه احنف بن قیس را ، پس انکار کرد احنف از آمدن نزد عایشه ، پس بار دیگر کسی را فرستاد عایشه به سوی احنف به طلب او ، پس آمد احنف نزد عایشه ، پس گفت عایشه : وای بر تو ای احنف ! به چه چیزی ‹ 245 › عذرخواهی جست به سوی خدای تعالی از ترک جهاد قاتلان عثمان ؟ ! از قلّت عدد عذری خواهی نمود ، یا اینکه تو در قوم خود مطاع نیستی ؟ ! گفت احنف که : سن من و تو درازی نگرفته ، و عهد من با تو طویل نشده ، سال اول از لقای من با تو است که تو بر عثمان طعن میکردی و او را دشنام میدادی . . . الی آخر .

اما آنچه گفته : سخت بیانصافی است که در حق حضرت عایشه صدیقه ، زوجه محبوبه رسول صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ، شهادت خدا را بر طاق نهاده . . . الی آخر .

پس منقوض است به اینکه شهادت خدا و رسول او ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را در حق عایشه ثابت نیست .


1- [ الف ] قوبل علی نسخة ثانیة . ( 12 ) . [ الاستیعاب 2 / 715 ] .

ص : 102

و مراد از ( طیبات ) در قول خدای تعالی : ( وَالطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ ) (1) نعمتهای بهشت اند نه ازواج دنیا و اگر نه لازم آید که ازواج نوح و لوط نیز از طیبات باشند ، حال آنکه خدای تعالی شأنه فرموده : ( امْرَأَةَ نُوح وَامْرَأَةَ لُوط کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ ) (2) .

و همچنین لازم آید که فرعون ملعون از طیبین باشد ; زیرا که زوجه او حضرت آسیه مؤمنه طیبه بوده است .

و تحریض عایشه بر قتل عثمان و دشنام دادن و بد گفتن او [ را ] علی بن برهان الدین حلبی شافعی و سبط بن الجوزی و صاحب “ حبیب السیر “ و صاحب “ روضة الاحباب “ و حافظ نجم الدین عمر مکی صاحب “ اتحاف الوری “ و ابن اثیر صاحب “ نهایه “ و واقدی و ابن عبدالبر نقل کرده و روایت نموده اند .

پس این علمای جلیل القدر خود را اخوان الشیاطین و کوفیان بی ایمان قرار دادن ، از غرائب هفوات است ! اگر شیعه چنین الفاظ در حق علمای اهل سنت گویند ، ایشان به غیظ و غضب میآیند ; و خود وقتی که از جواب عاجز میآیند به سبّ و شتم علمای خود پیش میآیند ! !


1- النور ( 24 ) : 26 .
2- التحریم ( 66 ) : 10 .

ص : 103

بالجمله ; هرگاه چنین علمای معتبر و محدّثین جلیل الشأن این معنا [ را ] روایت کرده باشند ; و آن را به قطع و یقین ذکر کرده ; احتجاج شیعه به آن صحیح و برجا است خواه مخاطب و اولیائش ایشان را از اخوان الشیاطین خوانند و خواه از خلاّن المنافقین ، گوشت خر دندان سگ !

اما آنچه گفته : چه قسم این خبر ابن قتیبه [ را ] در حق حضرت عایشه باور دارند ، حال آنکه ترمذی و ابن ماجه و ابوحاتم به طرق متعدده روایت کرده اند که عایشه میگفت : قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم . . . الی آخر .

پس مخدوش است به اینکه : اگر عایشه وقتی چنین گفته باشد و وقتی دیگر چنان ، استبعادی ندارد ، و خود محدّثین اهل سنت - که عباراتشان گذشته (1) - تصریح کرده اند که جناب امیر ( علیه السلام ) عایشه را به همین معنا الزام داده که : « تو سابقاً عثمان را کافر میگفتی و تحریض بر قتلش مینمودی ، حالا چرا طلب خون او میکنی ؟ ! » (2) صدور افعال متناقضه از عایشه - که معصوم نبوده - چه عجب است ؟ !


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( گذاشته ) آمده است .
2- در همین طعن از مصادر ذیل گذشت : مطالب السؤول : 212 ، الفصول المهمّة 1 / 387 - 388 ، السیرة الحلبیة 3 / 356 ، تذکرة الخواص : 70 - 71 .

ص : 104

هرگاه مصلحت در ثنا و مدح عثمان دید آن را ذکر کرد ; و هرگاه از او غضبناک شد و مخالفت ورزید ، قدح و جرح او کردن گرفت !

معاویه به اعتراف مخاطب قوادح جناب امیر ( علیه السلام ) ذکر میکرد ، و خود مدح آن جناب هم میکرد .

و مع هذا عجب آن است که عایشه این حدیث مفتری را - که مخاطب ذکر کرده - در وقت قتل عثمان ذکر نکرد و بعد او اظهار کرد ، و هرگاه ‹ 246 › نعمان اعتراض کرد که چرا این حدیث را در حیات عثمان ذکر نکردی ؟ ! عذری واهی گفت که : من فراموش کرده بودم ، چنانچه پدر مخاطب در “ ازالة الخفا “ آورده :

عن النعمان بن بشر (1) ، عن عائشة ، قالت : قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : یا عثمان ! إن ولاّک الله هذا الأمر یوماً فأرادک المنافقون أن تخلع قمیصک الذی قمّصک الله ، فلا تخلعه . . یقول ذلک [ ثلاث ] (2) مرّات ، قال النعمان : فقلت لعائشة : ما منعک أن تعلّمی الناس هذا ؟ ! قالت : أنسیته والله . أخرجه ابن ماجه (3) .


1- فی المصدر : ( بشیر ) .
2- الزیادة من المصدر .
3- ازالة الخفاء 2 / 237 - 238 .

ص : 105

طعن سوم : مرور بر چشمه حوأب واصرار بر مخالفت

ص : 106

ص : 107

قال : طعن سوم :

آنکه حضرت عایشه مخالفت رسول نمود ، و اصرار کرد بر مخالفت در واقعه جمل ، تفصیلش آنکه : نعیم بن حماد در “ کتاب الفتن “ و محمد بن مسکویه در “ تجارب الامم “ و ابن قتیبه در کتاب “ السیاسه “ آورده اند که :

چون لشکر عایشه . . . در راه به آبی رسید که آن آب را حوأب - بر وزن جعفر - میگفتند ، سگان آن مکان نباح آغاز نهادند ، حضرت عایشه با محمد بن طلحه گفت که : این آب چه نام دارد ؟ محمد بن طلحه گفت که : این آب را حوأب گویند ، گفت که : پس مرا برگردانید ، محمد بن طلحه گفت : چرا ؟ حضرت عایشه گفت : من از رسول صلی الله علیه [ وآله ] وسلم شنیده ام که به ازواج خود میگفت :

« کأنی بإحداکنّ تنبحها کلاب الحوأب ، فإیّاک أن تکونی یا حمیراء ! » .

پس با وجود یاد کردن این نهی ، اصرار بر مخالفت آن نمود و باز نگشت .

جواب از این طعن آنکه : اراده رجوع از حضرت عایشه به موجب این روایات هم ثابت شد ، چنانچه در روایات اهل سنت مصرّح بها است که فرمود :

ص : 108

( ردّونی . . ردّونی ) ، لیکن در روایات اهل سنت تتمه این قصه چنین صحیح شده که : حضرت عایشه در باب مراجعت استادگی کرد و اهل عسکر در رجوع با وی موافقت نمینمودند ، با هم مطارحه این امر بوده ، در این اثنا مروان بن الحکم و دیگر مردم عساکر قریب هشتاد کس را از دهاقین گرد و نواحی (1) شاهد آوردند که این آب را حوأب نام نیست و آب آبی دیگر است ، پس عایشه پیشتر روانه شد . این است جواب طعن ، موافق روایت .

اما به حسب درایت جواب دیگر دارد ، و آن ، آن است که در حدیث نهی از مرور بر آب واقع نیست و نه اشارتی به آن دارد ، آنچه از این حدیث مستفاد میشود همین قدر است که یکی را از شما این مصیبت پیش خواهد آمد ، و فی الواقع آن حادثه مصیبتی عظیم بود که موجب خفّت حرم محترم رسول صلی الله علیه [ وآله ] وسلم شد و کاری که مقصود بود یعنی اصلاح ذات البین سرانجام نیافت و مفت تقاتل مسلمین واقع شده ، و از حدیث زیاده بر این مستفاد نمیشود ، پس از این حدیث نهی فهمیدن ، بعد از آن مخالفت و اصرار بر مخالفت نسبت کردن از چه راه تواند بود ؟ !

علی الخصوص لفظ « إیّاک أن تکونی یا حمیراء ! » در کتب معتبره اهل سنت وجودی ندارد .


1- در [ الف ] ( نواح ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 109

و اگر بالفرض موجود هم باشد پس از آن باب است ‹ 247 › که هر کسی از عقلا اهل و عیال و اولاد و ازواج خود را تحذیر میکند از آفات معلومة الوقوع یا مظنونة الوقوع مثل مخاوف طریق و سوء تدبیرات خانگی ، و این تحذیر نهی شرعی نمیشود ، حضرت رسول صلی الله علیه [ وآله ] وسلم هم این قسم امور به عمل میآورد ، تا وقتی که صریح نهی شرعی نباشد مخالفت آن را معصیت گفتن ناشی از کمال تعصب و عناد است .

و حضرت امیر [ ( علیه السلام ) ] را چون جناب پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم شب هنگام به خانه اش تشریف فرموده ، تقید نماز تهجد نمود ، صریح در جواب گفت : ( والله لا نصلّی إلاّ ما کتب الله لنا ! ) و جناب پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم از آنجا برگشت و رانهای مبارک را میکوفت و میفرمود : ( وَکانَ الإنْسانُ أَکْثَرَ شَیْء جَدَلاً ) (1) .

این مخالفت را با آن مخالفت باید سنجید ، و این اصرار را با آن اصرار موازنه باید کرد ، حال آنکه حضرت عایشه در این اصرار معذور بوده ; زیرا که وقت خروج از مکه نمیدانست که در این راه چشمه حوأب نام واقع خواهد شد ، و بر آن گذشتن لازم خواهد آمد ، و چون بر آن آب رسیده دانست ، اراده رجوع مصمم کرد ، لیکن میسرش نشد ; زیرا که کسی از اهل لشکر همراه او رفاقت در رجوع نکرد !


1- الکهف ( 18 ) : 54 .

ص : 110

و در حدیث نیز بعد از وقوع واقعه هیچ ارشاد نفرموده اند که چه باید کرد ، ناچار به قصد اصلاح ذات البین - که بلا شبهه مأمور به است ! - پیشتر روانه شد ، پس حالت حضرت عایشه در این مرور حالت شخصی است که طفلی را از دور دید که میخواهد در چاهی بیفتد ، بی اختیار برای خلاص کردن او دوید ، و در اثنای دویدن بی خبر محاذی نماز گزارنده مرور او واقع شد ، او را در وقت محاذات اطلاع دست داد که من محاذی نماز گزارنده ام ، پس اگر بر عقب میگردد (1) آن طفل در چاه میافتد و این مرور واقع شده را تدارک نمیتواند شد ، ناچار قصد خلاصی طفل خواهد کرد و این مرور را در حق خود معفو خواهد شناخت (2) .

أقول :

قاضی نورالله شوشتری در کتاب “ احقاق الحق “ در مقام نقض کلام ابن روزبهان گفته :

وأخرج أبو نعیم - فی کتاب الفتن - ، وابن مسکویه - فی کتاب


1- در [ الف ] اشتباهاً اینجا : ( واو ) آمده است .
2- تحفه اثناعشریه : 332. لازم به تذکر است که مثال فوق مبتنی بر آن است که عبور کردن از روبروی نمازگزار حرام باشد ، چنانکه عامه گویند . رجوع شودبه : المغنی لابن قدامة 2 / 75 و غیر آن .

ص : 111

تجارب الأمم - ، وابن قتیبة - فی کتاب السیاسة والإمامة - : أنه لمّا انتهی عسکر عایشة إلی ماء الحوأب فی بعض الطریق ، نبحها کلاب الحوأب ، فقالت لمحمد بن طلحة : أیّ ماء هذا ؟ قال : هذا ماء الحوأب ، قالت : فما أرانی إلاّ راجعة ، قال : ولِمَ ؟ قالت : سمعت رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) یقول لنسائه : « کأنّی بإحداکنّ قد ینبحها کلاب الحوأب ، فإیّاک أن تکونی أنت یا حمیرا » . انتهی .

ومع ظهور خطأها وعصیانها من هذه القضیة قد عاقها من الرجوع شدّة معاداتها لعلی ( علیه السلام ) ، والتماس من کان من رؤساء الجمل سیما ابن أُختها عبد الله بن الزبیر المجبول علی عداوة أهل البیت الطاهرین من آل الرسول ، حتّی روی أنه ترک أیام خلافته (1) الناقصة الصلاة علی النبیّ ( صلی الله علیه وآله ) ، فلمّا أنکروا ‹ 248 › علیه ذلک أجاب بأن له أهل (2) سوء ، إذا ذکروا باسمه شمخوا بأنوفهم ! !

وبالجملة ; بعد ظهور خطأ اجتهادها علیها من قضیة کلاب الحوأب ، کیف جاز لها الإصرار علی ذلک ؟ ! (3) انتهی .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( خلافة ) آمده است .
2- فی احقاق الحق : ( أُهیل ) .
3- إحقاق الحق : 305 ، وانظر کتاب الفتن لنعیم بن حماد : 45 ، الامامة والسیاسة لابن قتیبة 1 / 60 ( تحقیق الزینی ) ، 1 / 82 ( تحقیق الشیری ) ، وأُشیر إلیه فی تجارب الأمم لابن مسکویه 1 / 471 - 472 ( طبعة دار سروش ) 1 / 302 ( طبعة بیروت ) . . وغیرها .

ص : 112

اما آنچه گفته : اراده رجوع از حضرت عایشه به موجب این روایات هم ثابت شد .

پس در روایت منقوله این الفاظ مذکور است : ( قالت : ما أرانی إلاّ راجعة ) .

و در بعضی روایات : ( ما أظنّنی ) به جای ( ما أرانی ) واقع است ، و این قول اخبار از ظنّ به وقوع رجوع است ، و بر فرض اینکه اراده رجوع کرده باشد ، چون رجوع نکرد قول قاضی نورالله علیه الرحمه که این است : ( قد عاقها من الرجوع شدّة معاداتها لعلی ( علیه السلام ) والتماس من کان من رؤساء الجمل . . ) إلی آخره به جای خود راست و درست باشد .

اما آنچه گفته : لیکن در روایات اهل سنت تتمه این قصه چنین صحیح شده . . . الی قوله : در این اثنا مروان بن الحکم و دیگر مردم عسکر قریب هشتاد کس را از دهاقین گرد و نواحی (1) شاهد آوردند که این آب را حوأب نام نیست . . . الی آخر .


1- در [ الف ] ( نواح ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 113

پس اگر غرض این است که هرگاه شاهدان شهادت دادند که این آب حوأب نیست ، پس عایشه عاصیه نباشد و خلاف حکم پیغمبر نکرده باشد .

ردّ میکند این را آنچه مخاطب بعد این گفته که : چون بر آب حوأب رسیده دانست ، اراده رجوع مصمّم کرد ، لیکن میسّرش نشد .

چه این قول مخاطب دلالت دارد بر اینکه عایشه را علم بود به اینکه این آب حوأب است ; و چیزی که معلوم باشد ، از شهادت شاهدان بر خلاف علم ، نفی علم هرگز نمیشود ، عالم را باید که حکم به تکذیب آن شاهدان نماید نه که بر گفته شان عمل نماید .

و در روایات اهل سنت تصریح آمده به اینکه : این شاهدان شهادت زور داده بودند ، چنانچه در “ تذکرة خواص الامة “ تصنیف سبط بن الجوزی مذکور است :

ذکر ابن جریر - فی تاریخه - : إن عائشة اشترت الجمل من رجل من عرینة بست مائة درهم وناقة .

قال ابن جریر - فی تاریخه - : إن عائشة لمّا اشترته ، فمرّت علی ماء یقال له : الحوأب ، فنبحتها کلابه ، فقالت : ما هذا المکان ؟ فقال لها سائق الجمل العرنی : هذا الحوأب ، فاسترجعت ، وصرخت بأعلی صوتها ، ثم ضربت عضد بعیرها ، فأناخته ، ثم قالت : أنا - والله ! - صاحبة کلاب الحوأب ! ردّونی إلی حرم الله ورسوله . . قالتها ثلاثاً .

ص : 114

قال ابن سعد - فیما حکاه عن هشام بن محمد الکلبی - : استرجعت ، وذکرت قول رسول الله : « کیف بک إذا نبحتک کلاب الحوأب ؟ ! » فقال طلحة والزبیر : ما هذا الحوأب ، وقد غلط العرنی . . ثم أحضرا خمسین رجلا فشهدوا معهما علی ذلک ، وحلفوا !

قال الشعبی : فهی أول شهادة زور أُقیمت فی الإسلام (1) .

و ابن ابی الحدید معتزلی در “ شرح نهج البلاغه “ گفته :

وروی الکلبی ، عن أبی صالح ، عن ابن عباس ، وروی جریر بن یزید ، عن عامر الشعبی ، وروی محمد بن إسحاق ، عن حبیب بن عمیر ، قالوا - جمیعاً - : لمّا خرجت عائشة وطلحة والزبیر من مکة ‹ 249 › إلی البصرة طرقت ماء الحوأب ، وهو ماء لبنی عامر بن صعصعة ، فنبحهم (2) الکلاب فنفرت صعاب إبلهم ، فقال قائل منهم : لعن الله الحوأب فما أکثر کلابها ، فلمّا سمعت عائشة ذکر الحوأب ، قالت : أهذا ماء الحوأب ؟ قالوا : نعم ، فقالت : ردّونی . . ردّونی . . فسألوها ما شأنها ؟ ما بدا لها ؟ فقالت : إنی


1- [ الف ] الباب الرابع فی خلافة علی [ ( علیه السلام ) ] فی ذکر سیر علی ( علیه السلام ) إلی البصرة . [ تذکرة الخواص : 68 ] .
2- فی المصدر : ( فنبحتهم ) .

ص : 115

سمعت رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم یقول : « کأنّی بکلاب ماء یدُعی : الحوأب قد نبحت بعض نسائی » ثم قال : « إیاک یا حمیراء أن تکونیها » .

فقال لها الزبیر : مهلا - یرحمک الله - فإنا قد جزنا ماء الحوأب بفراسخ کثیرة ، فقالت : أعندک من یشهد بأن هذه الکلاب النابحة لیست علی ماء الحوأب ؟ فلفّق لها الزبیر وطلحة خمسین أعرابیاً ، جعلا لهم جُعلا ، فحلفوا لها ، وشهدوا : أن هذا الماء لیس ماء الحوأب ، فکانت هذه أول شهادة زور فی الإسلام ، فسارت عائشة لوجهها . (1) انتهی .


1- [ شرح نهج البلاغة 9 / 311 - 310 ] . [ الف ] أیضاً در مسند عایشه : حدّثنا عبد الله ، حدّثنی أبی ، حدّثنا یحیی ، عن إسماعیل ، قال : حدّثنا قیس ، عن أبی سهلة ، عن عائشة ، قالت : قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : ادعو إلیّ بعض أصحابی ، قلت : أبو بکر ؟ قال : لا ، قلت : عمر ؟ قال : لا ، قلت : ابن عمّک علی [ ( علیه السلام ) ] ؟ قال : لا ، قلت : عثمان ؟ قال : نعم ، فلمّا جاء ، قال : تنحّی ، فجعل یسارّه ، ولون عثمان یتغیّر ، فلمّا کان یوم [ الدار ] ، وحُصر فیها قلنا : یا أمیر المؤمنین ! ألا تقابل [ تقاتل ] ؟ قال : [ لا ] ، إن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم عهد إلیّ عهداً ، وإنی صابر نفسی علیه . حدّثنا عبد الله ، حدّثنی أبی ، حدّثنا یحیی ، عن إسماعیل ، حدّثنا قیس ، قال : لمّا أقبلت عائشة بلغت میاه بنی عامر لیلا ، نبحت الکلاب ، قالت : أیّ ماء هذا ؟ قالوا : ماء الحوأب ، قالت : ما أظنّنی إلاّ أنی راجعة ، قال بعض من کان معها : بل تقدمین فیراک المسلمون ، فیصلح الله جلّ وعزّ ذات بینهم ، قالت : إن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم قال - ذات یوم - : « کیف بإحداکنّ ینبح علیها کلاب الحوأب ؟ ! » انتهی . مسند احمد بن حنبل [ 6 / 51 - 52 ] . ( 12 ) . [ تذکر : روایت اولی جعلی است و مربوط به آخر طعن دوم میباشد که اشتباهاً در حاشیه این صفحه آمده است ] .

ص : 116

و جمال الدین محدّث در “ روضة الاحباب “ گفته :

چون آفتاب برآمد عبدالله بن زبیر پنجاه مرد از سکان آن موضع آورد تا نزد عایشه گواهی دادند که : این آب حوأب نیست و لشکر از آب حوأب در اول شب بگذشتند !

و گویند : این گواهی اول شهادت دروغی بود که در اسلام به وقوع پیوست (1) .

اما آنچه گفته : پس از این حدیث ، نهی فهمیدن ، بعد از آن مخالفت و اصرار بر مخالفت نسبت کردن از چه راه تواند بود ؟

پس فهمیدن نهی از این حدیث از راه متابعت عایشه است که از این حدیث نهی فهمید ، و وقتی که نام حوأب شنید استرجاع - که مشعر بر استعظام شناعت فعل او است - و آواز و شور کردن آغاز نهاد ، و طلحه و


1- روضة الأحباب ، ورق : 347 - 348 .

ص : 117

زبیر - که نزد اهل سنت از کملای مجتهدین هستند - نیز از این حدیث نهی فهمیدند ; چه اگر از این حدیث نهی نمیفهمیدند ، این تلبیس و تزویرِ تلفیقِ شهود زور چرا به عمل میآوردند ؟ ! به عایشه همین میگفتند که : در این حدیث رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نهی کجا کرده است که از این فعل خیر - که مثل حج و عمره است ! - باز میآیی ، و از اصلاح ذات البین دست بر میداری ؟ !

و نیز فهمیدن نهی از این حدیث از راه دلالت لفظ است ; زیرا که قوله ( صلی الله علیه وآله وسلم ) : « إیاک أن تکونی یا حمیراء ! » دلالت بر تحذیر مستلزم نهی از محذّر منه دارد ، و لهذا در اکثر احادیث در مقامِ صیغه نهی ، کلمه تحذیر استعمال و اطلاق یافته ، چنانچه در “ صحیحین “ مذکور است که :

هرگاه که رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) معاذ را به یمن فرستاد ، در ضمن وصایا به او فرمود : « إیاک وکرائم أموالهم (1) » .

و در “ صحیح بخاری “ در کتاب النکاح مذکور است :

إیّاکم والظنّ (2) .

ابن حجر در “ فتح الباری “ گفته :

قال الجمهور : هذا النهی للتحریم ، وقال الخطابی : هذا النهی


1- مراجعه شود به : صحیح مسلم 1 / 38 ، صحیح بخاری 2 / 13 و 8 / 164 ( به لفظ : واتق کرائم أموال الناس ) ، مسند احمد 1 / 333 ، سنن نسائی 2 / 30 ، سنن دارمی 1 / 348 ، سنن بیهقی 4 / 157 .
2- صحیح بخاری 6 / 136 .

ص : 118

للتأدّب ، ولیس بنهی تحریم یبطل العقد عند أکثر الفقهاء . (1) انتهی .

و مع هذا در این حدیث بنابر بعضی روایات به جای کلمه تحذیر ، صیغه نهی واقع شده ، چنانچه احمد بن محمد قسطلانی مصری شافعی در کتاب “ مواهب لدنیه “ گفته :

وأخبر علیه [ وآله ] الصلاة والسلام بوقعة الجمل وصفین وقتال عائشة والزبیر علیاً [ ( علیه السلام ) ] ، کما أخرجه الحاکم - وصحّحه - والبیهقی ، عن أُم سلمة ، قالت : ذکر ‹ 250 › رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم ) خروج بعض أُمهات المؤمنین ، فضحکت عائشة ، فقال : « انظری یا حمیراء ! أن لا تکونی . . » (2) . إلی آخر الحدیث .

اما آنچه گفته : علی الخصوص لفظ : ( إیاک أن تکونی یا حمیرا ! ) در کتب معتبره اهل سنت وجود ندارد .

پس بدان که کتب ثلاثه مذکوره در کلام علامه شوشتری از کتب معتبره اهل سنت است .

و جمال الدین در “ روضة الاحباب “ ترجمه این حدیث به این عبارت گفته :


1- فتح الباری 9 / 171 .
2- [ الف ] الفصل الثالث من المقصد الثامن . ( 12 ) ر . [ المواهب اللدنیة 3 / 99 - 100 ] .

ص : 119

« گویا من میبینم یکی از زنان خود را که سگان حوأب بر او بانگ کنند ، ای حمیرا ! ترسان باش از آنکه آن زن تو باشی (1) » .

و در “ کنز العمال “ ملا متقی مسطور است :

عن طاوس : ان رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم قال لنسائه : « أیّتکنّ [ التی ] (2) تنبحها کلاب الحوأب (3) . . کذا وکذا ، وإیّاک یا حمیرا » . نعیم بن حمّاد فی الفتن ، وسنده صحیح (4) .

و ابن حجر در “ صواعق محرقه “ گفته :

وقد أخبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم بوقعة الجمل وصفین وقتال عائشة والزبیر علیاً [ ( علیه السلام ) ] ، کما أخرجه الحاکم ، - وصحّحه - [ و ] البیهقی ، عن أُم سلمة ، قالت : ذکر رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم خروج إحدی أُمّهات المؤمنین ، فضحکت عائشة ، فقال : « انظری یا حمیرا ! أن لا تکونی » ثم التفت إلی علی [ ( علیه السلام ) ] [ فقال ] (5) : « إن ولّیت أمرها شیئاً فارفق » .


1- [ الف ] خلافت جناب امیر [ ( علیه السلام ) ] ذکر مکتوب فرستادن ام الفضل به جناب امیر ( علیه السلام ) . ( 12 ) . [ روضة الأحباب ، ورق : 347 - 348 ] .
2- الزیادة من المصدر .
3- لم یرد فی المصدر : ( الحوأب ) .
4- [ الف ] کتاب الفتن . [ کنز العمال 11 / 334 ] .
5- الزیادة من المصدر .

ص : 120

وأخرج البزّاز (1) وأبو نعیم - مرفوعاً - : « أیّتکنّ صاحبة الجمل الأحمر ؟ ! تخرج حتّی تنبحها کلاب الحوأب ، فتقتل حولها قتلی کثیرة ! تنجو بعد ما کانت » (2) .

اما آنچه گفته : و حضرت امیر ( علیه السلام ) را جناب پیغمبر خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم شب هنگام به خانه اش تشریف فرموده ، تقید نماز تهجد فرمود . . . الی آخر .

پس - بر فرض تسلیم این قصه موضوعه - جوابش آنکه امر حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) به حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) به نماز تهجد ، از اوامر مندوبه بود نه از اوامر مفروضه ، چنانچه بخاری در “ صحیح “ خود این حدیث را در استدلال بر همین مطلب ذکر نموده (3) ; و تحذیری که به عایشه فرموده دلالت بر حرمت محذّر منه میکند ; زیرا که رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) با این تحذیر اخبار از بغاوت (4) صاحبة الحوأب هم داده ، چنانچه در “ تاریخ طبری “ و “ روضة الاحباب “ (5) مسطور است .


1- فی المصدر : ( والبزار ) .
2- فی المصدر : ( تنجو بعد ما کادت لا تنجو ) . انظر : الصواعق المحرقة 1 / 348 .
3- باب تحریض النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم علی صلاة اللیل من غیر إیجاب . انظر : صحیح بخاری 2 / 43 .
4- بغاوت : طغیان ، سرکشی و نافرمانی . رجوع شود به لغت نامه دهخدا .
5- تاریخ طبری 3 / 475 ، 485 - 486 ، روضة الأحباب ، ورق : 347 - 348 .

ص : 121

اما آنچه گفته : وقت خروج از مکه نمیدانست که در این راه چشمه ای که حوأب نام دارد واقع خواهد شد .

جوابش آنکه : مصنف تاریخ “ حبیب السیر “ از کتاب “ مقصد اقصی “ و دیگر کتب سیر و تواریخ نقل نموده که :

در ایامی که عایشه . . . اراده سفر بصره نمود ، روزی به خانه ام سلمه رفت و گفت که : طلحه و زبیر جهت طلب خون عثمان متوجه عراق عرب شده اند ، من نیز با ایشان مرافقت مینمایم ، تو نیز با ما موافقت فرمای و ابواب مخالفت نگشای . ام سلمه - رضی الله عنها - از شنیدن این سخنان مضطرب گشته گفت : ای عایشه ! علو شأن و سُمُوّ مکان علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) را به تحقیق میدانیم ، و قرب قرابت و خصوصیتش را نسبت به حضرت رسالت - علیه السلام والتحیة - معلوم داریم ، به کدام تأویل در مقام خلاف آییم ؟ ! و تو دیروز عثمان را به کفر نسبت میکردی و مردم را بر قتل او تحریص مینمودی ; و امروز میگویی که : من طلب خون او مینمایم ! تو را به خدا سوگند میدهم که از رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نشنیدی ‹ 251 › که فرمود : « اندکی از ایام و لیالی نخواهد گذشت که سگان آبی در عراق که آن را حوأب گویند بر یکی از زنان من بانگ کنند و آن زوجه من در میان فئه باغیه باشد » ، و از استماع این مقال من به مرتبه [ ای ] متغیر شدم که انائی که در دست داشتم بر زمین افتاد ، رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) التفات به من فرموده گفت : « چه میشود تو را ای اُم سلمه ؟ ! » گفتم : یا رسول خدا [ ص ] ! با وجود شنیدن این حدیث

ص : 122

چگونه تغیر به حال من راه نیابد ؟ ! آن حضرت تبسم نموده ، نظر همایون به جانب تو افکنده ، فرمود : « گمان میبرم که آن زن تو باشی یا حمیرا ! » عایشه گفت : بلی چنین بود که بر زبان آوردی ، من فسخ این عزیمت کردم که هیچ نعمتی بهتر از گنج سلامت نیست ، چون عبدالله بن زبیر - که خواهرزاده صدیقه بود و اُمّ المؤمنین او را به غایت دوست میداشت - از این قیل و قال خبر یافت ، نزد عایشه رفت و گفت : اگر تو در این سفر با ما همراه (1) نباشی ، من خود را هلاک سازم ، سر و پا برهنه روی در صحرا و بیابان مینهم ، چندان مکر و حیله به هم رسانید که بار دیگر عایشه عزم جزم کرده ، به مرافقت مخالفانِ شاه مردان متوجه بصره شده . (2) انتهی .

و جمال الدین محدّث - که از اکابر مشایخ اهل سنت و ثقات محدّثین ایشان است و خود مخاطب در “ رساله اصول حدیث “ او را از مشایخ اجازه خود شمرده ، و نسخه صحیحه تاریخ “ روضة الاحباب “ تصنیف او را از بهترین سیر گفته (3) - در کتاب “ روضة الاحباب “ میفرماید :

ارباب سیر و تواریخ - رحمهم الله - آورده اند که : عایشه در مکه به خانه ام سلمه رفت ، چه وی نیز از مدینه به عزم حج گزاردن به مکه رفته بود ، و هنوز به مدینه مراجعت ننموده بود ، و بعد از تقدیم مراسمِ تسلیم و تحیت


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( همراهی ) آمده است .
2- حبیب السیر 1 / 525 .
3- تعریب العجالة النافعة ( رساله اصول حدیث ) : 55 ، 100 .

ص : 123

گفت : ای دختر ابو امیه ! به درستی که اول ضعیفه ضعیفه (1) که مهاجرت در راه خدا و رسول ( صلی الله علیه وآله ) کردی و به واسطه شرف فراش حضرت رسالت پناه ( صلی الله علیه وآله ) عظیم الشأن و رفیع القدری ، و از میان امهات مؤمنین به خواص و مزایا ممتازی ، و پوشیده نباشد بر تو جماعتی از غوغائیان و مردم هر جایی به دار امیرالمؤمنین عثمان بن عفان خود را در انداخته ، او را به قتل درآورده اند . و اکنون جمعی از هواداران و یاران خلیفه مرحوم مظلوم و مقتول در صدد آن درآمدند که از قاتلان او انتقام کشند و ایشان را به قصاص رسانند ، و مرا اخبار کردند که عبدالله بن کریز به طرف بصره صد هزار شمشیر زن معدّ و مهیا دارد (2) که همه ایشان برای واقعه عثمان غضبناک و جمله طالبان خون او بی باک گشته اند ، و من میترسم که اگر مسلمانان را بر سر این قضیه محاربه و مقابله واقع شود بعضی از اهل اسلام بعضی دیگر را به قتل آرند ، چه شود اگر در سیر به جانب بصره مرافقت با ما فرمایی شاید که خداوند تعالی به سبب ما اصلاح این امر نماید ، و عقده تعویق از قصاص خون عثمان بن عفان به این جهت گشاید .

راوی گوید (3) : پس ام سلمه به سخن در آمد و گفت : ای دختر ابوبکر ! تو


1- در مصدر : ( طیبه ) .
2- جمله : ( عبد الله بن کریز به طرف بصره صد هزار شمشیر زن معدّ و مهیّا دارد ) در حاشیه [ الف ] به عنوان تصحیح آمده ، و قسمتی که خوانا نبود از مصدر ثبت شد .
3- جمله ( راوی گوید ) در حاشیه [ الف ] به عنوان تصحیح آمده است .

ص : 124

به خون بازخواست میکنی ؟ ! و به خدا سوگند از اشدّ مردمان بودی از روی قهر و غضب و اعتراض بر وی ، و او را به هیچ نام نمیخواندی مگر نعثل ، و میگفتی : لعن الله نعثلا . . [ وقتل الله نعثلا ] . . . (1) .

و روایتی آنکه : چون ‹ 252 › ام سلمه مقدمات مذکوره از عایشه شنید ، از روی تعجب و استبعاد آواز بلند برداشت ، چنانکه آواز او به هر که در آن سرا بود رسید و گفت : تو طلب خون عثمان میکنی ؟ ! دیروز بود که او را سبّ و شتم میکردی و به کفر منسوب میساختی ; و امروز امیرالمؤمنین و خلیفه مقتول (2) میگویی ؟ ! و خود را در قضیه او به صورت اهل تعزیت و مصیبت مینمایی ، و موافقت میکنی با جماعتی که بر علی بن ابی طالب [ ( علیه السلام ) ] خروج میکنند ، چه مناسبت با تو دارد طلب خود عثمان ، و حال آنکه وی مردی است از بنی عبد مناف ، و تو ضعیفه از بنوتیم بن مرّه ! (3) ویحک ای عایشه متفق میشوی با طائفه [ ای ] که در مقام خروجند با علی بن ابی طالب [ ( علیه السلام ) ] که میان او و حضرت رسالت ( صلی الله علیه وآله ) سلسله اخوت [ و ] مصاهرت مستحکم و پسر عمّ رسول و زوج بتول و مرتبه خلافت و رسالت و دراست در میان اهل روزگار او را مسلم است ، و حال آنکه جمهور مهاجر و انصار و حضّار اصحاب مدینه با او بیعت نموده اند ، و به خلافت و حکومت عامه اهل اسلام او را قبول فرموده اند .


1- زیاده از مصدر ، در [ الف ] به اندازه چند کلمه سفید است .
2- در مصدر : ( مظلوم ) .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( مروه ) آمده است .

ص : 125

و در ایستاد و فصلی وسیع از فضائل و کمالات و خصائل و حالات علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) بر عایشه خواند .

عبدالله بن زبیر درِ سرای ام سلمه ایستاده بود و جمله سخنان او را که با عایشه میگفت به تفصیل میشنید ، از بیرون سرای بانگ بر ام سلمه زد که : ای دختر ابوامیه ! ما شناخته بودیم عداوت (1) تو را به آل زبیر ، کاش مادر مؤمنان عایشه استدعا نمینمود مرافقت تو را در این سلوک و سیر (2) .

ام سلمه از درون سرای به جواب عبدالله مشغول گشته گفت که : تو و پدر تو او را میبرید بر لب آب حوأب (3) بعد از آن باز خواهید آورد وی را بی آب و تاب (4) . گمان میبری مهاجر و انصار را که خشنود گردند به پدر تو زبیر و صاحب او طلحه ، و علی بن ابی طالب [ ( علیه السلام ) ] در سلک احیا باشد ، و حال آنکه وی به قول پیغامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ولیّ هر مؤمن و مؤمنه بوده باشد ، عبدالله بن زبیر گفت : ما این حدیث در هیچ ساعتی از ساعات از آن حضرت نشنیده ایم ، ام سلمه گفت : اگر تو از آن حضرت نشنیده [ ای ] ، خاله تو که عایشه است شنیده ، و اینک (5) خاله تو حاضر است بپرس که شنیده یا نه ؟ و به تحقیق که


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( عداوتی ) آمده است .
2- در [ الف ] اشتباهاً : ( پسر ) آمده است .
3- در مصدر ( حوأب ) نیامده است .
4- در [ الف ] ( و تاب ) خوانا نیست .
5- در [ الف ] اشتباهاً : ( اینکه ) آمده است .

ص : 126

من شنیده ام از پیغمبر ( صلی الله علیه وآله ) که میفرمود : « علی خلیفتی علیکم فی حیاتی ومماتی ، فمن عصاه فقد عصانی » ای عایشه ! گواهی میدهی که از آن سرور چنین شنیده ای ؟ عایشه گفت : آری ، آنگاه ام سلمه از روی نیک خواهی و نصیحت گفت : ای عایشه ! بترس از خدای در نفس خود از امری که تو را رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) ترسانیده ، مباش صاحب (1) سگان حوأب .

و روایتی آنکه : عایشه را گفت : سوگند میدهم تو را به خداوند تعالی که از پیغمبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نشنیده ای که فرمود : « بسی نگذرد از شبها و روزها که سگان حوأب بر یکی از ازواج من صیاح و نباح (2) کنند و آن زن که او را این واقعه پیش آید در میان اهل بغی و فساد و فتنه و عناد باشد » ، در آن زمان که حضرت اخبار از این معنا فرمود ، من انائی در دست داشتم از غایت اضطراب و قلق که مرا دست داد اناء از دست من بیفتاد ، آن سرور به جانب من التفاتی فرمود و موجب اضطراب و سبب افتادن اناء پر آب از من پرسید ؟ گفتم : یا رسول الله [ ص ] ! ‹ 253 › اضطراب و قلق من از خوف آن است که مبادا آن زن من باشم ، آن حضرت تبسمی فرموده ، به جانب تو نگاهی کرده گفت : « گمان میبرم که آن زن تو باشی ای حمیرا ! » ، [ و ] (3) عایشه ، ام سلمه را در روایت این حدیث تصدیق نمود ، آنگاه ام سلمه با عایشه گفت : باید که قریب نیایی


1- در مصدر : ( صاحبه ) .
2- در مصدر ( و نباح ) نیامده است .
3- زیاده از مصدر .

ص : 127

به طلحه و زبیر و گمان نبری که اگر وبال و نکال این امر به تو از خدای جبار متوجه گردد ایشان در دفع آن نفعی به تو توانند رسانید ، پس عایشه بسیار ملول و بی حضور (1) و از آن داعیه [ واهیه ] (2) پشیمان و با فتور از مجلس ام سلمه برخاست ، و از نفس خود در فسخ . . . [ آن ] (3) عزم (4) عذری میجست وبهانه میخواست ، عبدالله بن الزبیر چون این فتور و قصور از امّ المؤمنین عایشه مشاهده فرمود ، فریاد بر آورد که : یا اماه ! اگر تو به این لشکر توجه نفرمایی من خود را مقتول و از صف احیا معزول و بر زمره اموات موصول میسازم ، یا آنکه سر در بیابان و صحرا مینهم ، سراسیمه و دیوانه خود را در میان سباع میاندازم ! !

مردم در میان آمدند و به شفاعت و التماس بسیار عایشه را تسکین دادند ، اُمّ المؤمنین از فرط محبتی که با عبدالله داشت باز بر سر حرف اول رفت ، و از تصدی آن مهم متقاعد نشد (5) .

اما آنچه گفته : زیرا که وقت خروج از مکه نمیدانست که در این راه چشمه حوأب نام واقع خواهد شد و بر آن گذشتن لازم خواهد آمد ، چون بر آب رسیده


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( محصور ) آمده است .
2- زیاده از مصدر .
3- زیاده از مصدر ، در [ الف ] به اندازه یک کلمه سفید است .
4- در مصدر ( عزم ) نیامده است .
5- در [ الف ] اشتباهاً : ( شد ) آمده است ، روضة الأحباب ، ورق : 344 - 345 .

ص : 128

دانست ، اراده رجوع مصمم کرد ، لیکن میسرش نشد ; زیرا که کسی از اهل لشکر همراه او رفاقت در رجوع نکرد .

پس مردود است :

اولا : به اینکه عایشه را واقع شدن حوأب در این راه قبل از خروج معلوم شده بود ، و ام سلمه او را بر این معنا تنبیه کرده ، چنانچه آنفاً از “ حبیب السیر “ و “ روضة الاحباب “ منقول شده .

و ثانیاً : به اینکه بر عایشه واجب بود که خودش رجوع میکرد ، او را از مرافقت اهل لشکر چه کار بود ، مثلا اگر شخصی جماعتی را همراه گرفته برای قتل مؤمنی یا سرقت مالی یا دیگر فعل حرام رود و در راه متنبه شود و اراده رجوع کند و از آن جماعت کسی در رجوع با او مرافقت نکند ، پس این شخص را جایز نخواهد شد که به جهت عدم مرافقتشان رجوع ننماید ، و به جهت قتل مؤمن یا دیگر امر حرام برود .

و مع هذا اگر عایشه رجوع میکرد و مردم از رفتن او برای قتال جناب امیر ( علیه السلام ) مأیوس میشدند ، غالباً مرافقت او میکردند .

اما آنچه گفته : و در حدیث نیز بعد از وقوع واقعه هیچ ارشاد نفرموده اند که چه باید کرد . . . الی آخر .

پس کسی که ادنی شعوری میدارد بر او مخفی نیست که غرض حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) از قول : « کأنّی بإحداکنّ قد نبحتها کلاب الحوأب ، فإیاک أن

ص : 129

تکونی أنت یا حمیرا ! » اخبار است از واقعه جمل ، و نهی عایشه از قتال جناب امیر ( علیه السلام ) ، چنانچه اهل سنت گفته اند که : آن حضرت به این قول اخبار از واقعه جمل فرمود .

و ام سلمه به این قول آن حضرت ، بر عایشه بر منع از خروج برای قتال جناب امیر ( علیه السلام ) احتجاج نمود .

و مؤید این معنا است خاتمه این روایت که در “ صواعق “ و غیر آن واقع است : « فتقتل حولها قتلی کثیره (1) » .

و در “ تاریخ طبری “ و “ روضة الاحباب “ صریح اخبار از بغاوت (2) عایشه مذکور است (3) .

و مخاطب هم از این حدیث همین معنا فهمیده ‹ 254 › چنانچه گفته :

در حدیث نهی از مرور بر آب واقع نیست و نه اشارتی به آن دارد ، آنچه از این حدیث مستفاد میشود همین قدر است که یکی از شما را این مصیبت پیش خواهد آمد ، و فی الواقع این حادثه مصیبتی عظیم بود که موجب خفّت حرم محترم رسول صلی الله علیه [ وآله ] وسلم شد و کاری که مقصود بود -


1- الصواعق المحرقة 1 / 348 .
2- بغاوت : طغیان ، سرکشی و نافرمانی . رجوع شود به لغت نامه دهخدا .
3- تاریخ طبری 3 / 475 ، 485 - 486 ، روضة الأحباب ، ورق : 347 - 348 به توضیحی که از مؤلف حدود 8 صفحه قبل گذشت .

ص : 130

یعنی اصلاح ذات البین - سرانجام نیافت و مفت تقاتل مسلمین واقع شد . (1) انتهی .

لیکن چونکه از مقدمات و لوازم قتال جناب امیر ( علیه السلام ) بود - مرور بر آب حوأب - لهذا حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) ذکر آن فرموده ، پس واضح شد که : مرور بر آب حوأب که حرام شد به همین جهت که از مقدمات قتال جناب امیر ( علیه السلام ) بود ، نه اینکه فقط همین ( مرور ) حرام بود و قتال جناب امیر ( علیه السلام ) جایز ! !

پس گمان کردن این ناصبی که مقصود بالذات از نهی همین ( مرور ) بود ، و آن هرگاه واقع شد حالا رفتن برای قتال جناب امیر ( علیه السلام ) جایز باشد ، و این قتال جناب امیر ( علیه السلام ) را اصلاح ذات البین نامیدن ، و برای این فعلِ عایشه ، مثالی واهی غیر مطابق برای فریب عوام تراشیدن ، ناشی از خبط و تعصب است .


1- تحفه اثناعشریه : 332 .

ص : 131

طعن چهارم : غارت بیت المال بصره

ص : 132

ص : 133

قال : طعن چهارم :

آنکه لشکر عایشه . . . چون به بصره رسید بیت المال را نهب کردند و عامل حضرت امیر را که عثمان بن حنیف انصاری بود - صحابی رسول علیه [ وآله ] السلام - به اهانت اخراج کردند .

جواب از این طعن آنکه : این چیزها به امر و رضای عایشه واقع نشد ، چنانچه بعد از وقوع این واقعه در ارضای خاطر عثمان بن حنیف بیش از مقدور سعی فرمود و عذرها خواست .

و مثل این واقعه نیز از لشکریان حضرت امیر [ ( علیه السلام ) ] - که مالک اشتر و غیره بودند - در کوفه نسبت به ابوموسی اشعری و احراق خانه او و نهب متاع او به وقوع آمده ; اگر محل طعن است در هر دو جاست و اگر نیست در هر دو جا نیست .

و مع هذا فرق هم هست ; زیرا که بیت المال حق جمیع مسلمین است ، و طلحه و زبیر در اول امر ، عثمان بن حنیف را پیغام کرده بودند که همراه ما جمع کثیر از مسلمین برای طلب قصاص خلیفه مقتول فراهم آمده اند و زاد که آورده بودیم تمام شد ، اگر اموال بیت المال نزد ما حاضر آری ، در میان

ص : 134

اینها تقسیم نماییم ، چون عثمان بن حنیف سر باز زد و مستعد قتال شد ، بلکه مردم لشکر را از در آمدن به شهر بصره ممانعت نمود ، و علف و دانه و آذوقه بر لشکریان بند نمود ، و قریب بود که لشکر به سبب فقدان قوت آدم و چاروا (1) تلف شود ، ناچار مدافعت این واقعه صعب نمودند ، و چون اوباش لشکر و اجلاف عرب که - کما ینبغی - محکوم کسی نمیباشند در شهر به این وضع درآمدند ، بیت المال را که حق خود میدانستند نهب کردند .

در این صورت چه جای ملامت و عتاب تواند شد ، وبعد اللتیا والتی کسی از اهل سنت معتقد عصمت عایشه و طلحه و زبیر نیست ، چه جای آنکه معتقد عصمت تمام لشکر ایشان باشند تا صدور این امور از لشکریان مخلّ اعتقاد ایشان باشد ، هرگاه صدور قتل طلحه و زبیر و اهانت عایشه که از لشکریان حضرت امیر ( علیه السلام ) واقع شد مخلّ اعتقاد ایشان نشده باشد ‹ 255 › و مرتبه این اشخاص معلوم است که نزد اهل سنت نسبت به عثمان بن حنیف حکم آسمان تا زمین دارد ، صدور این امور چرا مخلّ اعتقاد ایشان شود ؟ !

عن جحش بن زیاد ، عن صبی ، قال : سمعت الأحنف بن قیس یقول : لمّا ظهر علی [ ( علیه السلام ) ] علی أهل الجمل (2) ، أرسل إلی عائشة : « ارجعی إلی المدینة [ وإلی بیتک ] (3) » قال : فأبت ، قال : فأعاد


1- چاروا : چارپا ، مرکب سواری . رجوع کنید به لغت نامه دهخدا .
2- فی المصنّف : ( البصرة ) .
3- الزیادة من المصنف .

ص : 135

إلیها الرسول : « والله لترجعنّ أو لأبعثنّ إلیک نسوة من بکر بن وائل معهنّ شفار حداد ، یأخذنک بها » ، فلمّا رأت ذلک خرجت . رواه أبو بکر بن أبی شیبة [ فی المصنف ] (1) .

أقول :

آنچه مخاطب در تقریر این طعن گفته ترجمه عبارتی است که نصرالله کابلی در کتاب “ صواقع “ ذکر نموده (2) ، و در عبارت علامه حلی علیه الرحمه در ضمن مطاعن عایشه مضمون این طعن مذکور نیست ، اما چون فضل بن روزبهان در جواب کلام علامه علیه الرحمه که در نقض جواب طعن دوم مذکور شد گفته که : خروج عایشه و طلحه و زبیر برای طلب قاتلان عثمان بود ، قاضی نورالله شوشتری علیه الرحمه به جهت دفع این جواب این عبارت گفته :

من المشهور المسطور فی کتب الجمهور : أن عایشة وطلحة والزبیر خرجوا من مکة إلی بصرة ، ونهبوا بیت مال المسلمین ، وقتلوا جمعاً (3) من عمّال علی [ ( علیه السلام ) ] ، وأخرجوا عامله عثمان بن


1- الزیادة من تحفة إثناعشریه : 332 - 333 ، وانظر : المصنف 8 / 720 .
2- الصواقع ، ورق : 281 .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( جمیعاً ) آمده است .

ص : 136

حنیف الصحابی الأنصاری علی الشناعة (1) المذکورة فی تلک الکتب ، وکل ذلک ممّا یکذّب قول الناصب : ( إنهم کانوا طالبین لقتلة عثمان ) ، لظهور أنه لو کان غرضهم ذلک دون أخذ الخلافة یوجب (2) علیهم التوجه إلی المدینة ، وطلب القتلة من علی ( علیه السلام ) هناک . (3) انتهی .

و ترجمه آخر کلام قاضی علیه الرحمه که این ناصبی ذکر نکرده این است : و همه این امور از آن جنس است که تکذیب میکند قول دشمن اهل بیت ( علیهم السلام ) را که : ( عایشه و طلحتین طلب قاتلان عثمان میکردند ) ، یعنی اگر مقصود ایشان طلب قاتلان عثمان میبود ، نهب بیت المال نمیکردند و عثمان بن حنیف را - که صحابی بود - به کمال شناعت و اهانت از بصره بیرون نمیکردند .

و نصرالله کابلی صدر این کلام را ذکر نموده ، متوجه جواب آن شده (4) ، و مخاطب به متابعت او به ترجمه آن اقتصار کرده ، پس آنچه در جواب آن گفته ، جواب کلام قاضی نورالله - نوّرالله مرقده - نباشد .


1- فی المصدر : ( الحالة الشنیعة ) ، وهو الظاهر .
2- فی المصدر : ( لوجب ) .
3- إحقاق الحق : 304 .
4- الصواقع ، ورق : 281 .

ص : 137

اما آنچه گفته : این چیزها به امر و رضای عایشه واقع نشده .

پس مدفوع است به اینکه در کتاب “ تذکرة خواص الامه “ تصنیف سبط ابن الجوزی - که از اعاظم اهل سنت است - مذکور است :

ثمّ إن طلحة والزبیر اغتالا عثمان بن حنیف فی لیلة مظلمة ، وکان بالمسجد فی جماعة ، فأوطأه الأرجل ، ونتفوا شعر وجهه ، فما التجوا (1) فیه شعرة ، وأرسلوا إلی عائشة یستشیرونها فیه ، فقالت : اقتلوه ، فقالت لها : امرأة ناشدتک الله فی عثمان ! فإنه صاحب رسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] ، فقالت : اخبوه (2) ، واضربوه ، وانتفوا شعر رأسه ولحیته وحاجبیه وأشفار عینه . . ففعلوا ، ونهبوا بیت مال البصرة ، وقتلوا سبعین رجلا من المسلمین لغیر جرم ، فهم أول من قتل فی الإسلام ظلماً . (3) انتهی . ‹ 256 › پس از این عبارت صریح معلوم شد که عایشه اولا حکمِ قتل عثمان بن حنیف داده بود ، لیکن به سبب منع کردن زنی باز آمد و به ضرب و حبس عثمان و نتف اشعار او حکم داد ; و در دیگر امور شنیعه مثل نهب بیت المال


1- فی المصدر : ( أبقوا ) .
2- [ الف ] خ ل : ( احبسوه ) .
3- [ الف ] قوبل علی أصله فی الباب الرابع فی خلافة علی ( علیه السلام ) . ( 12 ) ر . [ تذکرة الخواص : 69 ] .

ص : 138

و قتل جمعی از مسلمین چونکه انکار عایشه منقول نیست ، معلوم شد که راضی بر آن باشد .

و امر به قتل عثمان [ بن حنیف ] و ضرب و اهانت او ، تأیید رضا (1) و امر او به این افعال میکند .

و در “ معارف “ ابن قتیبه مذکور است :

قال ابن إسحاق : إن عثمان لمّا قتل ، بویع علی بن أبی طالب [ ( علیه السلام ) ] بیعة العامة فی مسجد رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ، وبایع له أهل البصرة ، وبایع له بالمدینة طلحة والزبیر ، وکانت عائشة خرجت من المدینة حاجّة ، وعثمان محصور ، ثم صدرت عن الحجّ ، فلمّا کانت بسرف لقیها الخبر بقتل عثمان وبیعة علی [ ( علیه السلام ) ] ، فانصرفت راجعة إلی مکة ، ولحق لها (2) طلحة والزبیر ومروان بن الحکم وعبد الله بن عامر بن کریز ویعلی بن منبه عامل الیمن ، فلمّا تتامّوا (3) بمکة تشاوروا بما (4) یریدون من الطلب بدم عثمان ، وهمّوا بالشام لمکان معاویة بها ، فصرفهم


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( رضای ) آمده است .
2- فی المصدر : ( بها ) ، وهو الظاهر .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( تناموا ) آمده است .
4- فی المصدر : ( فیما ) .

ص : 139

عبد الله بن عامر عن ذلک إلی البصرة ، فتوجّهوا إلیها ، فأخذوا عثمان بن حنیف عامل علی [ ( علیه السلام ) ] بها ، فهجموا بقتله (1) ، ثم حبسوه ، وقتلوا خمسین رجلا کانوا معه علی بیت المال وغیره من أعماله ، وأحدثوا أحداثاً . . إلی آخره (2) .

و در کتاب “ استیعاب “ ابن عبدالبر در ترجمه حکیم مذکور است :

جاء عبد الله بن الزبیر فی لیلة ذات ریح وظلمة وبرد شدید ، ومعه جماعة من عسکرهم ، فطرقوا عثمان بن حنیف فی دار الإمارة ، فأخذوه ، ثم انتهوا إلی بیت المال ، فوجدوا ناساً من الزطّ یحرسونه ، فقتلوا منهم أربعین رجلا ، وأخذوا ما فی بیت المال ، وأرسلوا بما فعلوه من أخذ عثمان [ وأخذ ما فی بیت المال ] (3) إلی عائشة یستشیرونها فی عثمان بن حنیف ، وکان الرسول إلیها أبان بن عثمان ، فقالت عائشة : اقتلوا عثمان بن حنیف ، فقالت لها امرأة : نشدتک الله - یا أُمّ المؤمنین ! - فی عثمان وصحبته لرسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] فقالت : ردّوا أباناً . . فردّوه ، فقالت : احبسوه ، ولا تقتلوه (4) .


1- لم ترد فی المصدر : جملة ( فهجموا بقتله ) .
2- [ الف ] ذکر خلافة علی ( علیه السلام ) . [ المعارف : 208 ] .
3- الزیادة من المصدر .
4- الاستیعاب 1 / 368 .

ص : 140

و در “ کنز العمال “ در ضمن روایتی طویل مذکور است :

فقام إلیه رجل فقال : [ یا أمیر المؤمنین ! ] (1) أخبرنا علی ما قاتلت طلحة والزبیر ؟ قال : « قاتلتُهم علی نقضهم بیعتی ، وقتلتهم شیعتی من المؤمنین : حکیم بن جبل (2) العبدی من عبد القیس ، والسایحة ، والأساورة ، بلا حقّ استوجبوه منهما ، ولا کان ذلک لهما دون الإمام ، ولو أنهما فعلا ذلک بأبی بکر وعمر لقاتلاهما » .

« ولقد علم من هاهنا من أصحاب محمد صلی الله علیه [ وآله ] وسلم أن أبا بکر وعمر لم یرضیا ممّن امتنع من بیعة أبی بکر حتّی بایع وهو کاره ، ولم یکونوا بایعوه بعد الأنصار ، فما بالی فقد بایعانی طائعین غیر مکرهین ، ولکنهما طمعا منی فی ولایة البصرة والیمن ، فلمّا لم أُولّهما ، وجاءهما الذی غلب من حبّهما للدنیا وحرصهما علیها ‹ 257 › خفت أن یتخذا عباد الله خولا ، ومال المسلمین لأنفسهما ، فلمّا زویتُ ذلک عنهما ، وذلک بعد أن حربتهما (3) واحتججت علیهما » (4) .


1- الزیادة من المصدر .
2- فی المصدر : ( الجبلة ) .
3- فی المصدر : ( جرّبتهما ) .
4- کنز العمال 16 / 191 - 192 .

ص : 141

و مخفی نیست که قتل نمودن طلحه و زبیر این جماعتی کثیر قریب چهل کس را از حارسان بیت المال و شیعیان جناب امیر ( علیه السلام ) - که آن حضرت اسمای ایشان بیان فرموده - و نهب نمودن مال بیت المال را ، فسق و فجور صریح و از اعظم کبایر و مآثم است که دلالت بر کمال خبث نفس و شقاوت ایشان دارد .

و توبه هم از آن بدون از رضای اصحاب حقوق مقبول نیست .

و اگر این امور به استحلال بود - چنانچه اهل سنت با آن متفوه میشوند - پس کافر شدند که حرمت قتل مسلم بدون وجوه موجبه قتل بالقطع از شرع ثابت است .

و همچنین است حرمت تصرف در بیت المال بدون اذن امام .

در کتاب “ مشکاة “ به روایت ابی هریره مسطور است :

قال : أهدی رجل لرسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] غلاماً یقال له : مدعم ، فبینما مدعم یحطّ رحلا لرسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم إذ أصابه سهم عابر فقتله ، فقال الناس : هنیئاً له الجنة ، فقال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : « کلاّ والذی نفسی بیده إن الشملة التی أخذها یوم خیبر من المغانم - لم تصبها المقاسم - لتشتعل علیه ناراً » (1) .


1- مشکاة المصابیح 2 / 1170 .

ص : 142

و ملا علی قاری در شرح این حدیث گفته :

قال الطیبی : قوله : « ان الشملة . . » إلی آخر ، جواب عن قولهم : ( هنیئاً له الجنة ) ، مشعر بأنهم قطعوا علی أنه الآن فی الجنة ، یتنعّم فیها ، وأدخل ( کلاّ ) لیکون ردعاً لحکمهم ، وإثباتاً لما بعده .

وینصره الروایة الأُخری : « إنی رأیته فی النار » ، وقوله : « ناراً » تمیز ، وفیه مبالغة . . أی الشملة اشتعلت وصارت بجملتها ناراً (1) .

و تتمه حدیث که منقول شده این است :

فلمّا سمع ذلک الناس جاء رجل بشراک أو شراکین إلی النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] فقال : « شراک من نار أو شراکان من نار » (2) .

و ملا علی قاری در شرح آن گفته :

. . أی یعذّب بهما حال کونهما مجعولین من النار أو بمقدارهما منها .

وفیه لتهدید عظیم ، ووعید جسیم فی حق من یأکل من المال الذی یتعلق به حق المسلمین کمال الأوقاف ، وکذا مال بیت المال ، فإن التوبة مع الاستحلال أو ردّ حقوق العامة متعذر أو متعسر (3) .


1- مرقاة المفاتیح 7 / 517 .
2- مشکاة المصابیح 2 / 1170 .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( متعذراً و متعسراً ) آمده است .

ص : 143

قال النووی : فیه تنبیه علی المعاقبة بهما إمّا بنفسهما . . أی یغلی بهما وهما من نار ، أو هما سببان لعذاب النار .

وفیه غلظ تحریم الغلول ، وأنه لا فرق بین قلیله وکثیره فی التحریم حتّی الشراک (1) .

پس از اینجا به کمال وضوح ثابت گردید که کسی که تصرف در مال بیت المال بدون اذن امام نماید داخل جهنم میگردد ، پس طلحه و زبیر که نهب بیت المال نمودند ، بلا شبهه در جهنم داخل شدند .

و توبه هم از ایشان واقع نشده ، و چه قسم واقع میشد که هنوز اولیای ایشان وجوه جواز این فعل شنیعشان میتراشند .

اگر توبه میکردند ، شناعت آن فعل به اقرارشان ثابت میشد و اولیایشان چرا آن را جایز میکردند ؟ !

و اگر توبه هم کرده باشند پس بدون ‹ 258 › ارضای اصحاب حقوق کی مقبول است ؟ ! و آن بالیقین از ایشان واقع نشده ، و اگر ارضای ایشان هم میخواستند به قول قاری متعذر بود ، پس بلا شک ایشان مثل دیگر خائنان داخل نار شدند .

و صحبت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) چنانچه غلام آن جناب را به جهت صدور ادنی خیانتی - یعنی اخذ کسای قبل قسمت - نافع نگردید ; طلحه و زبیر را با


1- مرقاة المفاتیح 7 / 518 ، وانظر : شرح مسلم للنووی 2 / 129 .

ص : 144

وصف صدور این ظلم صریح و خیانت فضیح [ و ] دیگر شنائع - از قتل شیعیان جناب امیر ( علیه السلام ) و مقابله با آن جناب که به مراتب کثیره اشنع از فعل غلام رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) است - چگونه نافع خواهد شد ؟ !

اما آنچه گفته : بعد از وقوع این واقعه در ارضای خاطر عثمان بن حنیف بیش از مقدور سعی فرموده و عذرها خواست .

پس چون حواله به کتابی نکرده ، قابل اعتماد نباشد .

و نصرالله کابلی با این همه زور و شور این مضمون را در ضمن اجوبه ذکر ننموده (1) .

اما آنچه گفته : و مثل این واقعه نیز از لشکریان حضرت امیر که مالک اشتر و غیره بودند در کوفه نسبت به ابوموسی اشعری و احراق خانه و نهب متاع او به وقوع آمده . . . الی آخر .

پس مردود است به اینکه حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) به اتفاق اهل سنت در آن وقت خلیفه و امام وقت بود ، و عایشه و لشکر او در هیچ وقتی از اوقات استحقاق خلافت نداشتند .

و نیز به نزد اهل سنت تمامی اصحاب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) عدول بودند و تعظیم هر یک واجب است ، و هرگاه که عثمان کشته شد و مردم با حضرت


1- الصواقع ، ورق : 281 .

ص : 145

امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) به خلافت بیعت کردند ، آن حضرت ابوموسی اشعری را از امارت کوفه معزول نکرد و به دستور زمان عثمان برقرار داشت .

و چون طلحه و زبیر ، عثمان بن حنیف عامل آن حضرت را به آن اهانت و خواری از بصره اخراج کردند ، آن حضرت به قصد جنگ آنها از مدینه بیرون شد ، و هاشم بن عتبه را به نزد ابوموسی در کوفه فرستاد ، و نوشت که : « مسلمین را به نزد ما باید فرستاد ، و تو از اعوان ما باش » .

ابوموسی به ازای آن احسان ، مردم کوفه را از نصرت آن حضرت منع نمود و خود بغاوت (1) ورزید ، بعد از آن ، آن حضرت اولا عبدالله عباس و ثانیاً امام حسن ( علیه السلام ) و عمار یاسر را برای نصیحت به مردم کوفه فرستاد ، و ثالثاً مالک اشتر را متعین فرمود که ابوموسی اشعری را از امارت کوفه معزول سازد ، چنانچه ابن حجر در “ فتح الباری “ گفته :

ذکر عمر بن شیبة والطبری - بسندیهما إلی ابن أبی لیلی - قال : کان علی [ ( علیه السلام ) ] أقرّ أبا موسی علی إمرة الکوفة ، فلمّا خرج من المدینة أرسل هاشم بن عتبة بن أبی وقاص إلیه أن : « أنهض من قبلک من المسلمین ، وکن من أعوانی علی الحقّ » ، فاستشار أبو موسی السائب بن مالک الأشعری ، فقال : اتبع ما أمرک به ، قال : إنی لا أری ذلک . . وأخذ فی تخذیل الناس عن النهوض إلیه ،


1- بغاوت : طغیان ، سرکشی و نافرمانی . رجوع شود به لغت نامه دهخدا .

ص : 146

فکتب هاشم إلی علی [ ( علیه السلام ) ] بذلک ، وبعث بکتابه مع فحل (1) بن خلیفة الطائی ، فبعث علی [ ( علیه السلام ) ] عمار بن یاسر والحسن بن علی [ ( علیهما السلام ) ] یستنفران الناس ، وأمّر قرطة (2) بن کعب علی الکوفة ، فلمّا قرأ کتابه علی أبی موسی ، ‹ 259 › اعتزل ، ودخل الحسن [ ( علیه السلام ) ] وعمار المسجد . (3) انتهی .

و در “ صحیح بخاری “ مذکور است :

حدّثنا بدل بن المحبر ، ( نا ) شعبة ، أخبرنی عمرو ، قال : سمعت أبا وائل یقول : دخل أبو موسی وأبو مسعود علی عمار - حیث بعثه علی [ ( علیه السلام ) ] إلی أهل الکوفة یستنفرهم - فقالا : ما رأیناک أتیت أمراً أکره عندنا من إسراعک فی هذا الأمر منذ أسلمت !

فقال عمار : ما رأیت منکما - منذ أسلمتما - أمراً أکره [ عندی ] (4) من إبطائکما عن هذا الأمر . . إلی آخر الحدیث (5) .

و در روایت شقیق بن سلمه که در “ صحیح بخاری “ مذکور است : جواب عمار به این عبارت منقول است :


1- فی المصدر : ( محل ) .
2- فی المصدر : ( قرظة ) .
3- فتح الباری 13 / 48 - 49 .
4- الزیادة من المصدر .
5- صحیح بخاری 8 / 98 .

ص : 147

فقال عمار : یا أبا مسعود ! وما (1) رأیت منک ولا من صاحبک هذا شیئاً - منذ صحبتما رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم - أعیب عندی من إبطائکما فی هذا الأمر . (2) انتهی .

و مصنف “ روضة الاحباب “ گفته :

اهالی کوفه چون خبر قدوم مالک اشتر شنیدند ، جمله بر در قصر الاماره جمع شدند و در آن هجوم و ازدحام اکثر متاع و اموال [ ابو ] موسی به تاراج و غارت رفت ، و بعضی از اهالی کوفه به التماس بسیار برای ابوموسی یک شب از مالک اشتر مهلت طلبیدند که سرای دیگر برای خود پیدا کند که آنچه باقی مانده است از اموال به آنجا منتقل سازد (3) .

و در “ فصول مهمه “ مذکور است :

فقام إلیه الحسن بن علی رضی الله عنهما - [ ( علیهما السلام ) ] فسکّته ، وقال : « اعتزل عملنا أیها الشیخ ! لا أُم لک ! » فقال : أمهلنی (4) هذه العشیة ، فقال : « هی لک » . (5) انتهی .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( ودما ) آمده است .
2- [ الف ] کتاب الفتن فی باب أجل ، باب : إذا أنزل الله بقوم عذاباً . ( 12 ) ر . [ صحیح بخاری 8 / 98 ] .
3- روضة الأحباب : ، ورق : 350 .
4- [ الف ] خ ل : ( أجّلنی ) .
5- [ الف ] خلافت علی ( علیه السلام ) . [ الفصول المهمة 1 / 394 ] .

ص : 148

و احراق خانه ابوموسی ثابت نیست ، و هدم دار او بعد خروج از کوفه و رفتن به مکه واقع شده .

و عایشه و احزاب او را نه اختیار عزل عثمان بن حنیف بود و نه اختیار تعزیر او ; پس فرق و تفاوت در هر دو جا واضح باشد .

اما آنچه گفته : بیت المال حق جمیع مسلمین است .

پس مقدوح است به اینکه چون طلحه و زبیر و همراهیان ایشان از جمله باغیان بودند و از حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) - که به اجماع مسلمین امام وقت بود - بغاوت (1) ورزیدند و نکث بیعت نمودند ، ایشان را در بیت المال حقی نبوده باشد .

و مع هذا تقسیم غنایم که در بیت المال مجتمع میشود ، تعلق به امام وقت دارد ، و هیچ یک از مسلمین را نمیرسد که در مال مشترک جمیع مسلمین بدون قسمت و بدون اذن امام تصرف نماید ، و لهذا نصرالله کابلی گفته :

یحتمل أن یکون أخذ المال بظنّ الاستحقاق (2) .

و عادت این ناصبی است که آنچه اسلاف او به طریق احتمال ذکر کرده اند ، آن را به طریق جزم و حتم ذکر مینماید !


1- بغاوت : طغیان ، سرکشی و نافرمانی . رجوع شود به لغت نامه دهخدا .
2- الصواقع ، ورق : 281 .

ص : 149

قوله : هرگاه صدور قتل طلحه و زبیر . . . الی آخر .

اقول : صدور قتل طلحه و زبیر به پاداش مثل همین افعال واقع شده ، چنانچه جناب امیر ( علیه السلام ) ارشاد نموده .

و هم ایشان ابتدا به قتال کردند ، مدافعتشان واجب بود .

و صدور این افعال از عایشه در پاداش کدام امر بود که او را بر قتل جناب امیر ( علیه السلام ) اینها را قیاس میکند ؟ !

قوله : صدور این امر چرا مخلّ اعتقاد ایشان باشد ؟

اقول : واقعی اعتقاد اهل سنت مثل وضوی بی بی تمیز است که با وجود صدور نواقض کثیره خللی ‹ 260 › در آن پیدا نمیشود ! (1)


1- اشاره است به کلام شیخ بهایی در کتاب نان و حلوا : حکایة علی سبیل التمثیل : < شعر > بود در شهر هری بیوه زنی * کهنه رندی حیله سازی پرفنی نام او بی بی تمیز خالدار * در نمازش بود رغبت بیشمار با وضوی صبح خفتن میگزارد * نامرادان را بسی دادی مراد کم نشد هرگز دواتش از قلم * بر مراد هر کسی میزد رقم در مهم سازی اوباش و رنود * دائماً طاحونه اش در چرخ بود از ته هر کس که برجستی به ناز * میشدی فی الحال مشغول نماز هر که آمد بر من کن دعا * او به جای دست بر میداشت پا بابها مفتوحة للداخلین * رجلها مرفوعة للفاعلین گفت با او رندکی کای نیک زن * حیرتی دارم در این کار تو من زین جنایتهای پی در پی که هست * هیچ ناید در وضوی تو شکست نیت و آداب این محکم وضو * یک ره از روی کرم با من بگو این وضو از سنگ و رو محکم تر است * این وضو نبود سد اسکندر است ( کلیات آثار و اشعار < / شعر > فارسی شیخ بهائی ، نان و حلوا : 165 - 166 ) .

ص : 150

کمال تعجب است که اگر عایشه و اتباع او مرتکب اهانت و تذلیل و تحقیر و بغض و ایذای اکابر صحابه شوند اصلا موجب قدحشان نشود ; و اگر شیعه بغض و اهانت آن صحابه بکنند - که به نزدشان از معادیان اهل بیت بودند - ایشان را اهل سنت کافر و فاسق دانند !

و روایتی که از ابوبکر بن ابی شیبه نقل کرده ، ربطی به ما نحن فیه ندارد مگر آنکه غرضش اثبات اهانت نمودن جناب امیر ( علیه السلام ) عایشه را باشد ، و آن ضرری به شیعه ندارد .

مع هذا در آن روایت ایعاد است ، و وصول اهانت از جناب امیر ( علیه السلام ) به عایشه مذکور نیست ، مگر آنکه ایعاد را هم در اهانت داخل داشته باشد .

پس میگویم که : هر اهانتی که به عایشه رسید ، عایشه مستحق آن بود به وجه آنکه جناب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) جناب امیر ( علیه السلام ) را به قتال ناکثین که اهل

ص : 151

جمل اند حکم فرموده بود (1) ، و بر حقیت آن جناب ، نصوص ارشاد کرده (2) .

و نیز جناب امیر ( علیه السلام ) [ عایشه را ] امر به رجوع به مدینه کرده بود که این معنا بر او به حکم خدا و رسول او ( صلی الله علیه وآله وسلم ) واجب بود ، و هر کسی که ترک واجب نماید و از امتثال آن امتناع ورزد ، اگر اهانت به او رسانند موجب طعن نیست .

پس این فعل جناب امیر ( علیه السلام ) را بر فعل عایشه - اعنی نهب بیت المال و اهانت و اخراج عامل جناب امیر ( علیه السلام ) که بلا شک گناه کبیره و فسق صریح بود و اصلا رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) به آن امری نکرده و هرگز عامل آن جناب مصدر امری نشده که مستحق این اهانت باشد ، و اگر مصدر چنین امر هم میشد [ تصدّی ] سزای آن متعلق به امام بود نه به عایشه - قیاس کردن ، سفاهتی بیش نیست .


1- در بسیاری از مجلدات ملحقات احقاق الحق روایات آن را از کتب عامه نقل کرده است ، به خصوص 6 / 37 ، 59 - 78 و 16 / 440 - 446 و 31 / 326 - 337 .
2- روایات آن از کتب عامه در طعن دوم عمر حدود صفحه : 75 - 79 گذشت .

ص : 152

ص : 153

طعن پنجم : افشای اسرار پیامبر صلی الله علیه وآله

ص : 154

ص : 155

قال : طعن پنجم :

آنکه عایشه افشای سرّ پیغمبر نمود به موجب نصّ قرآنی که : ( وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً فَلَمّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْض فَلَمّا نَبَّأَها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَک هذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ ) (1) .

جواب آنکه افشای سرّ به اتفاق مفسرین حفصه نموده است که آن حضرت را با ماریه قبطیه بر فراش خود از درز دروازه دید ، و آن حضرت او را فرمود که :

« إنی حرّمت ماریة علی نفسی ، فاکتمی علیّ ولا تفشیه » .

پس حضرت حفصه رفت و به کمال فرحت و سرور که از شنیدن تحریم ماریه او را دست داد ، از حفظ سرّ آن جناب غفلت ورزیده ، با عایشه این بشارت را اظهار نمود ، و به این تقریب معامله آن جناب را با ماریه نیز ذکر کرد ، و چنان گمان کرد که آن حضرت کتمان سرّ ماریه را - که از درز دروازه دیده - فرموده است نه قصه تحریم را .


1- التّحریم ( 66 ) : 3 .

ص : 156

پس نسبت افشای این سرّ به عایشه محض تهمت و افترا است .

و آنچه از حفصه به وقوع آمده نیز مخلّ اعتقاد اهل سنت در حق او نیست ; زیرا که اگر امر برای وجوب باشد نه ندب ، نهایت کار [ آنکه ] (1) معصیت خواهد بود ، و آیه : ( إِنْ تَتُوبا إِلَی اللّهِ ) (2) صریح دلالت میکند که از این معصیت توبه مقبول است ، و بالاجماع ثابت است که حفصه توبه نمود و مقبول شد ، چنانچه تا آخر عمر در ازواج مطهرات داخل بود و بشارات یافت .

در “ مجمع البیان “ طبرسی - که از معتبرترین (3) تفاسیر شیعه است - میگوید :

قیل : إن رسول الله ‹ 261 › صلی الله علیه [ وآله ] وسلم قسّم الأیام بین نسائه ، فلمّا کان یوم حفصة قالت : یا رسول الله ! إن لی إلی أبی حاجة ، فأذن لی أن أزوره . . فأذن لها ، فلمّا خرجت أرسل رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم إلی جاریته ماریة القبطیة ، أُم إبراهیم ، وقد کان أهداها المقوقش (4) ، فأدخلها بیت حفصة ، فوقع علیها ، فأتت حفصة فوجدت الباب مغلقاً ، فجلست عند


1- زیاده از مصدر .
2- التّحریم ( 66 ) : 4 .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( معتبرین ) آمده است .
4- فی مجمع البیان : ( الموقس ) ، وفی التحفة : ( المقوقس ) .

ص : 157

الباب ، فخرج رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ووجهه یقطر عرقاً ، فقالت حفصة : إنّما أذنت لی من أجل هذا ، أدخلت أمتک بیتی ، ثم وقعت علیها فی یومی وعلی فراشی ! أما رأیت لی حرمة وحقّاً ؟ ! فقال صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : « ألیس هی جاریتی ؟ ! قد أحلّ الله ذلک لی . . اسکتی ، وهی حرام علیّ ، ألتمس بذلک رضاکِ ، ولا تخبری ذلک امرأة منهنّ ، وهو عندکِ أمانة » ، فلمّا خرج رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم قرعت حفصة الجدار الذی بینها وبین عائشة ، فقالت : ألا أُبشّرکِ ؟ ! ان رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم قد حرّم علیه أمته ماریة ، وقد أراحنا (1) الله منها ، وأخبرت عائشة بما رأت ، وکانتا متصافتین (2) متظاهرتین علی سائر أزواجه .

فنزلت : ( یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَک ) (3) . .

فاعتزل نساءه (4) تسعة وعشرین یوماً ، وقعد فی مشربة أُمّ


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( أرضنا ) آمده است .
2- فی التحفة : ( متصادقتین ) .
3- التّحریم ( 66 ) : 1 .
4- فی مجمع البیان : ( فطلّق حفصة ، واعتزل سائر نسائه ) .

ص : 158

إبراهیم ماریة حتّی نزلت آیة التخییر (1) .

وقیل : إن النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم خلا یوماً لعائشة مع جاریة القبطیة ، فوقفت حفصة علی ذلک ، فقال لها رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : « لا تعلمی عائشة بذلک » ، وحرّم ماریة علی نفسه ، فأعلمت حفصة عائشة ، واستکتمتها (2) إیّاه ، فأطلع الله نبیّه علی ذلک ، وهو قوله تعالی : ( وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلی بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِیثاً ) (3) ، یعنی حفصة (4) .

ولمّا حرّم ماریة القبطیة أخبر حفصة أنه یملک من بعده أبو بکر وعمر ، فعرّفها بعض ما أفشت من الخبر ، وأعرض عن بعض : أن أبا بکر وعمر یملکان بعدی .

وقریب من ذلک ما رواه العیاشی بالإسناد ، عن عبد الله بن عطاء المکّی ، عن أبی جعفر ( علیه السلام ) إلاّ أنه زاد فی ذلک :

« ان کلّ واحد منهما حدّثت أباها بذلک ، فعاتبهما فی أمر ماریة


1- فی مجمع البیان : ( عن قتادة والشعبی ومسروق ) .
2- در [ الف ] اشتباهاً : ( واستکتمها ) آمده است .
3- التّحریم ( 66 ) : 3 .
4- فی مجمع البیان : ( عن الزجاج وقال : . . ) .

ص : 159

وما أفشتا (1) علیه من ذلک ، وأعرض أن یعاتبهما فی الأمر الآخر » . (2) انتهی .

و از این روایت صریح معلوم شد که افشای سرّ حفصه نموده بود ، نه عایشه . و حفصه هم بنابر کمال فرحت و شادی با عایشه گفت ، و قصد عصیان پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم و افشای سرّ او نداشت ، از جهت غلبه سرور و فرحت امساک سرّ نتوانست نمود .

و نیز معلوم شد به موجب روایت عیاشی از امام باقر ( علیه السلام ) - که عمده اخباریین شیعه است - معلوم بودن خلافت شیخین به آن جناب و ترک عتاب نمودن بر افشای آن نیز صریح دلالت بر رضا میکند ، والحمد لله علی وضوح الحجّة .

و چون خلافت شیخین آن جناب را به وحی معلوم بوده ، دیگر نصّ بر خلافت حضرت امیر ( علیه السلام ) نمودن مخالفت حکم الهی کردن است .

و انبیا ‹ 262 › خلاف تقدیر الهی دعا نمیکنند چه جای عزل و نصب خلافت ، قوله تعالی : ( فَلَمّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِیمَ الرَّوْعُ وَجاءَتْهُ الْبُشْری یُجادِلُنا فِی قَوْمِ لُوط إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّاهٌ مُنِیبٌ * یا إِبْراهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّک وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُود ) (3) .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( أفشاه ) آمده است .
2- مجمع البیان 10 / 56 .
3- تحفه اثناعشریه : 333 - 335 ، و آیه مبارکه در سوره هود ( علیه السلام ) ( 11 ) : 76 - 75 .

ص : 160

أقول :

علامه حلّی علیه الرحمه گفته :

وأفشت سرّ رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم ) کما حکاه الله تعالی ، وروی الحمیدی فی الجمع بین الصحیحین : أنّ عمر خلیفة أبیها شهد بذلک . انتهی (1) .

و از منسوب بودن افشای سرّ به حفصه ، نفی آن از عایشه نتوان کرد ; زیرا که از مقررات و مسلمات است که إثبات شیء لا یدلّ علی نفی ما سواه .

و در روایت عیاشی از حضرت امام محمد باقر ( علیه السلام ) - که این ناصبی نقل نموده - این عبارت موجود است :

« إنّ کلّ واحد منهما حدّثت أباها بذلک ، فعاتبهما فی أمر ماریة وما أفشتا علیه من ذلک (2) » .

یعنی : به درستی که : هر یک از آن هر دو زن حدیث کردند پدر خود را به این معنا ، پس عتاب کرد آن حضرت هر دو زن را در امر ماریه ، و آنچه افشا کردند هر دو بر آن حضرت از این امر .

و در “ تفسیر علی بن ابراهیم “ مذکور است :


1- نهج الحق : 370 .
2- الروایة من الجزء المفقود من تفسیر العیاشی ، وروی عنه فی بحار الأنوار 22 / 230 ، ومجمع البیان 10 / 56 ، والصافی 5 / 194 ، ونور الثقلین 5 / 370 . . وغیرها .

ص : 161

فأخبرت حفصة عائشة فی یومها بذلک ، وأخبرت عائشة أبا بکر (1) .

یعنی : پس خبر کرد حفصه عایشه را در روز نوبت او ، و خبر کرد عایشه ابوبکر را .

وقوله تعالی : ( إِن تَتُوبَا إِلَی اللهَ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ) (2) به جهت صیغه تثنیه نیز دلالت بر وقوع گناه از هر دو زن میکند .

و در “ صحیح مسلم “ مذکور است :

عن ابن عباس ( رضی الله عنه ) ; قال : لم أزل حریصاً أن أسأل عمر . . . عن المرأتین من أزواج النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم اللتین قال الله عزّ وجلّ : ( إِن تَتُوبَا إِلَی اللهَ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ) حتّی حجّ عمر وحججت معه ، فلمّا کنا ببعض الطریق عدل عمر وعدلت معه بالاداوة (3) ، فتبرّز ، ثمّ أتانی فسکبت علی یدیه فتوضأ ، فقلت : یا أمیر المؤمنین ! من المرأتان من أزواج النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] اللتان قال الله عزّ وجلّ لهما : ( إِن تَتُوبَا إِلَی اللهَ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ) ؟ قال


1- تفسیر القمی 2 / 376 .
2- التّحریم ( 66 ) : 4 .
3- اداوة : مطهره ، قمقمه ، ظرف آب ، آفتابه . رجوع شود به لغت نامه دهخدا ، الصحاح للجوهری 6 / 2266 .

ص : 162

عمر : واعجبا لک یابن عباس ! - قال الزهری : کره - والله ! - ما سأله عنه ، ولم یکتمه - قال : هی حفصة وعائشة (1) .

و قاضی نورالله شوشتری - نوّرالله مرقده - گفته :

وأمّا ما ذکره من أنّ إفشاء سرّ رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم ) منسوب إلی حفصة بلا خلاف [ بین المفسّرین والمحدّثین ] (2) ، فلا ینافی مشارکة عائشة معها ، کما صرّحوا به أیضاً ، وإنّما خصّ المصنف الکلام هاهنا بعائشة ; لکون المقام مقصوراً فی [ ذکر ] (3) أحوالها دون حفصة ، وإلاّ إفشاء السرّ قد وقع منهما ، کما نطق به الآیة والروایة . . إلی آخر الکلام (4) .

اما آنچه گفته : پس نسبت افشای این سرّ به عایشه محض تهمت و افترا است !

پس اگر این امر افترا است ، عمر هم در این افترا و تهمت شریک شیعیان است ، و نیز معاذالله ! لازم میآید که کلام الهی هم افترا است .


1- [ الف ] کتاب النکاح ، [ باب بعد ] باب [ ان ] تخییر امرأته لا یکون طلاقاً . ( 12 ) . [ صحیح مسلم 4 / 192 ] .
2- الزیادة من المصدر .
3- الزیادة من المصدر .
4- احقاق الحق : 307 .

ص : 163

اما آنچه گفته : اگر امر برای وجوب باشد نه ندب ، نهایت کار معصیت خواهد بود .

پس مدفوع است به اینکه : افشای سرّ آحاد مسلمین ممنوع و مذموم و حرام است ، چه جای افشای سرّ سید المرسلین ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ، و بر افشای احد الزوجین سرّ دیگری را - بالخصوص - مذمت ‹ 263 › شدید واقع شده ، چنانچه در “ صحیح مسلم “ در کتاب النکاح مسطور است :

حدّثنا أبو بکر بن أبی شیبة ، حدّثنا مروان بن معاویة ، عن عمر بن حمزة العمری ، حدّثنا عبد الرحمن بن سعد ، قال : سمعت أبا سعید الخدری یقول : قال رسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] : « إن من أشرّ الناس عند الله منزلةً یوم القیامة الرجل یفضی إلی امرأته وتفضی إلیه ، ثم ینشر سرّها » (1) .

و در کتاب “ ترغیب و ترهیب “ مذکور است :

عن أبی هریرة (2) . . . قال : قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : « إن من شرّ الناس عند الله منزلة یوم القیامة الرجل یفضی إلی امرأته أو تفضی إلیه ، ثم ینشر أحدهما سرّ صاحبه » .

وفی روایة : « من أعظم الامانة عند الله یوم القیامة الرجل


1- صحیح مسلم 4 / 157 .
2- فی المصدر : ( عن أبی سعید ) .

ص : 164

یفضی إلی امرأته أو تفضی إلیه ، ثمّ ینشر سرّها » (1) .

و مخاطب افشای سرّ را در باب چهارم از قوادح قبول روایت دانسته ، و در اینجا میچاود (2) که افشای سرّ جایز است !

راست گفته اند که : دروغگو را حافظه نباشد ! در باب چهارم میگوید :

و نیز صحیح اطلاق کنند بر روایات آن کس که افشای سرّ امام نموده ، و خیانت در امانت او به کار برده ، مثل : ابی بصیر ، وسیجیء ما له . (3) انتهی .

این کلامش دلالت دارد بر آنکه : افشای سرّ امام موجب فسق و جرح راوی است و باعث عدم وثوق ، پس حیف ! صد حیف ! که حضرات اهل سنت بر روایات عایشه و حفصه - که بر افشای سرّ سید الرسل ( صلی الله علیه وآله وسلم ) جرأت کردند - به چه وجه اطلاق صحیح کنند و آن را معتبر پندارند ؟ !

و مع هذا امر خدا و رسول او ( صلی الله علیه وآله وسلم ) مجرّد از قرینه محمول است بر وجوب ، و در این مقام چون صیغه امر را با صیغه نهی از ضدّ آن مقرون گردانیده فرمود : « فاکتمی ، ولا تفشیه (4) » ، به یقین معلوم شد که : کتمان این سرّ آن


1- الترغیب والترهیب 3 / 61 .
2- چاویدن : فریاد کردن گنجشگ وقتی که دست بر آشیانه او دراز کنند ، جیرجیر کردن ، نالیدن و بانگ کردن مرغ از بیم یا از دوری بچه و جز آن . به طریق استعاره بانگ کردن سایر حیوانات و انسان را گویند . رجوع شود به لغت نامه دهخدا .
3- تحفه اثناعشریه : 114 .
4- گذشته از مصادر شیعه در بسیاری از مصادر عامه نیز آمده است ، مراجعه شود به : عمدة القاری 13 / 19 ، الکشاف 4 / 124 ، تفسیر نسفی 4 / 258 ، تفسیر رازی 30 / 41 ، السیرة الحلبیة 3 / 403 .

ص : 165

حضرت واجب و افشای آن حرام است .

و علاوه بر این آنکه هرگاه به زعم او افشای سرّ معصیت نبود ، اطلاق معصیت بر آن چرا میکند ؟ ! (1) اما آنچه گفته : آیه : ( إِن تَتُوبَا إِلَی اللهَ ) صریح دلالت میکند که از این معصیت توبه قبول است .

پس مخدوش است به اینکه : کلام علامه حلی علیه الرحمه در این مقام در قبول توبه و عدم آن نیست تا اینکه گفتگو در اینجا جاری تواند شد .

اما آنچه گفته : و بالاجماع ثابت است که : حفصه توبه نمود و مقبول شد .

پس در حیّز منع است ، مدعی را باید که دلیلی بر آن اقامت نماید ، و آنچه قاضی القضات عبدالجبار معتزلی در کتاب “ مغنی “ برای اثبات این مطلب ذکر کرده ، سید مرتضی علم الهدی - کما ینبغی - به دفع آن پرداخته ، هر کسی که خواسته باشد به کتاب “ شافی “ رجوع نماید (2) .


1- اشاره است به کلام او : ( إِن تَتُوبَا إِلَی اللهَ . . ) صریح دلالت میکند که از این معصیت توبه قبول است .
2- در مغنی و شافی مطبوع پیدا نشد .

ص : 166

و دعوی اجماع بر وقوع توبه باطل محض است ; زیرا که شیعه در این اجماع داخل نیستند .

اما آنچه گفته : چنانچه تا آخر عمر در ازواج مطهرات داخل بود .

پس در ازواج داخل بودن حفصه ، دلیل وقوع توبه از او نمیتواند شد ; زیرا که در میان هر دو امر ملازمه متحقق نیست ، و کسی که به آن قائل شود اقامه دلیل بر او واجب است .

اما آنچه گفته : در “ مجمع البیان “ طبرسی - که معتبرترین تفاسیر شیعه است - ‹ 264 › میگوید : قیل : إن رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم ) . . . الی آخر .

پس مقدوح است به اینکه : این روایت از کتب اهل سنت منقول است نه از کتب شیعه ، چنانچه لفظ : ( قیل ) دلالت بر مجهولیت یا ضعف قائلش میکند .

و روایتی که از عیاشی از امام محمد باقر ( علیه السلام ) نقل کرده و گفته :

إنّه زاد فی ذلک : « انّ کلّ واحد منهما حدّثت أباها بذلک (1) » .

آن روایت البته نزد شیعه معتبر است و موافق مطلب شیعه ، چنانچه معلوم شد .


1- تقدّم أن الروایة من الجزء المفقود من تفسیر العیاشی ، وروی عنه فی بحار الأنوار 22 / 230 ، مجمع البیان 10 / 56 ، الصافی 5 / 194 ، نور الثقلین 5 / 370 وغیرها .

ص : 167

اما آنچه گفته : معلوم بودن خلافت شیخین به آن جناب . . . الی آخر .

پس مخدوش است به اینکه در قوله ( علیه السلام ) : « إنّه یملک من بعده أبو بکر وعمر » ، مراد آن حضرت تملّک ایشان به طریق تغلب است نه به طریق استحقاق ، و در ملک و خلافت تفاوت بسیار است ; و لهذا عمر از صحابه میپرسید که : ( أنا ملک أم خلیفة ؟ ) (1) .

و قاضی نورالله شوشتری علیه الرحمه در “ احقاق الحق “ برای دفع این توهم گفته :

ربّما یتوهم الناظر فیما رویناه - من إخبار النبیّ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) لحفصة بأنّ أبا بکر وعمر یملکان بعده - أنّ ذلک ناظر إلی الخلافة ، فقد ثبت النصّ علی خلافتهما ، وتمّ الدست (2) لأهل السنة .

فنقول : لا کلّ سوداء تمرة ، ولا کلّ حمراء خمرة ، فإن النظر نظران : نظر باد ، ونظر تحقیق وسداد ، والنظر البادی کثیراً ما یخطی فی البادی (3) ، والله الهادی ، فلیتأمل الفطن :


1- رجوع شود به : کنز العمال 12 / 567 ، الطبقات الکبری 3 / 306 ، تاریخ الطبری 3 / 297 ، إزالة الخفاء : 1 / 227 .
2- فی المصدر : ( الدسّ ) ، وهو الظاهر .
3- فی المصدر : ( المبادی ) .

ص : 168

أولا : إن الملک مقابل للخلافة والإمامة فی لسان الشرع . . (1) إلی آخر ما قال ، وقد ترکنا ذکر تمام کلامه خوفاً عن ملال الناظر من الإطناب ، ومن أراد الاطلاع علیه فلیرجع إلی ذلک الکتاب .

و ترک عتاب بر ایشان هرگز دلالت بر رضا نمیکند ، بلکه چون عتاب مستلزم اشاعه آن سرّ بود ، از این باعث از عتاب بر آن - بنابر مصلحت - اعراض فرمود .


1- کما ورد فی الحدیث من أن ( الخلافة بعدی ثلثون سنة ، ثم یکون بعد ذلک الملک ) وهذا الحدیث ذکره ابن حجر المتأخر فی صواعقه [ 1 / 65 ] ، وقال : أنه أخرجه أحمد عن سفینة وأخرجه أیضا أصحاب السنن وصححّه ابن حبان وغیره . انتهی . وأیضاً ; لو کان المراد به الخلافة الثابتة من الله تعالی ورسوله لأظهرها النبی ( صلی الله علیه وآله وسلم ) قبل ذلک لأبی بکر وعمر وقررّها بعده لهما مع أنه لم یتحقق شیء من ذلک اتفاقاً . وأیضاً ; لو کان المراد به الخلافة لاحتجّ به أبو بکر یوم السقیفة أو أحد من متأخری أهل السنة الذین تکلفوا لإثبات النصّ له بالأدلة الواهیة سیما هذا الناصب الغریق المتمسک بکل حشیش . انظر : احقاق الحق : 307 .

ص : 169

طعن ششم : حسادت بر حضرت خدیجه علیها السلام

ص : 170

ص : 171

قال : طعن ششم :

آنکه عایشه خود گفته است :

ما غِرتُ علی أحد من نساء النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ما غِرتُ علی خدیجة ، وما رأیتُها (1) قطّ ، ولکن کان رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم یکثر ذکرها .

جواب از این طعن آنکه : غیرت و رشک کردن جبلّت زنان است ، در امور جبلّیه مؤاخذه نیست ، آری اگر به مقتضای غیرت ، قولی یا فعلی مخالف شرع صدور یابد ، آن وقت ملامت متوجه میشود .

و در حدیث صحیح وارد است که : یکی از امهات المؤمنین که در خانه او آن جناب تشریف داشتند و خاتون دیگر از ازواج مطهرات برای آن جناب طعامی لذیذ ساخته فرستاد ، غیرت کرد و طبقی را که در آن طعام بود از دست خادمه آن خاتون دیگر گرفته بر زمین زد که طبق هم شکست و طعام هم


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( رأیتنا ) آمده است .

ص : 172

ریخت ! آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلم خود به نفس نفیس برای حرمت طعام - که نعمت الهی است - برخاست و طعام را از زمین میچید و میفرمود که : « غارت أُمّکم » .

در آن وقت عتابی و توبیخی در حق اُمّ المؤمنین نفرمود ، و دیگر امتیان را در حق آن امهات خود چه لایق که در این قسم امور هدف سهام طعن خود سازند ؟ ! معاذالله من ذلک .

و جایی که در کتب امامیه حسد حضرت آدم ابوالبشر و رشک بردن او بر منازل ائمه [ ( علیهم السلام ) ] مروی و منقول ‹ 265 › باشد اینقدر غیرت عایشه را چه جای شکایت خواهد بود (1) .

أقول :

علامه حلی علیه الرحمه گفته :

وقد روی الحمیدی فی الجمع بین الصحیحین ، عن عائشة قالت : ما غِرتُ علی أحد من نساء النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ما غرت علی (2) خدیجة ، وما رأیتها قطّ ، ولکن کان یکثر (3)


1- تحفه اثناعشریه : 335 .
2- لم ترد ( علی ) فی المصدر .
3- فی المصدر : ( یکرّر ) .

ص : 173

ذکرها ، وربّما ذبح الشاة ثمّ یقطعها أعضاءً ، ثمّ یبعثها فی صدائق خدیجة ، فربّما قلت له : کأنّما لم یکن فی الدنیا امرأة إلاّ خدیجة ، فیقول : « إنها کانت [ لی ] (1) وکان لی منها ولد » (2) .

قالت عائشة : وأمره ربّه - أو جبرئیل - أن یبشّرها أنّ خدیجة لها بیت فی الجنة من الفضّة (3) .

وأجمع المسلمون علی أنّ خدیجة من أهل الجنة ، وعائشة قاتلت أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) بعد الإجماع علی إمامته ، وقتلت بسببها نحو من ستّة عشر ألف صحابی وغیره من المسلمین .

و نیز گفته :

ونقل الغزالی سوء صحبتها لرسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] فقال : إنّ أبا بکر دخل یوماً علی النبیّ ( صلی الله علیه وآله ) وقد وقع منها فی حق النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] أمر


1- الزیادة من المصدر .
2- أقول : روی جمع کثیر من العامة کلام عائشة فی غیرتها علی خدیجة ، فانظر مثلا : صحیح البخاری 4 / 230 - 231 ، و 6 / 158 ، و 7 / 76 ، و 8 / 195 ، مسند أحمد 6 / 58 ، 202 ، 279 ، صحیح مسلم 7 / 133 - 134 ، سنن ابن ماجة 1 / 143 ، سنن الترمذی 3 / 249 و 5 / 366 ، سنن البیهقی 7 / 307 ، سنن النسائی 5 / 94 ، 290 ، المعجم الکبیر للطبرانی 23 / 11 - 12 ، الاستیعاب 4 / 1823. . وغیرها .
3- دو سطر گذشته در مصدر مطبوع نیامده است .

ص : 174

مکروه ، فکلّفه النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] أن یسمع ما جری ویدخل بینهما ، فقال لها رسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] : « تکلّمین أو أتکلّم ؟ » فقالت : بل تکلّم ، ولا تقل إلاّ حقّاً !

فلینظر العاقل إلی [ هذا ] (1) الجواب ، وهل کان عنده ( علیه السلام ) إلاّ الحق ؟ ! وینظر فی الفرق بین خدیجة وعائشة ، وقد أنکر الجاحظ - من أهل السنة - فی کتاب الإنصاف غایة الإنکار علی من یساوی عائشة بخدیجة أو یفضّلها [ علیها ] . (2) انتهی .

از ملاحظه این کلام واضح است که : غرض علامه حلی علیه الرحمه از ذکر روایتی که این ناصبی صدر آن را نقل نموده و از نقل تتمه آن اعراض ورزیده ، اثبات تفضیل حضرت خدیجه بر عایشه و نفی مساوات در میان هر دو است ، و روایت مذکوره را از باب مقدمات این مطلب گردانیده ، و مخاطب از غایت خیانت - که در جبلّت او است - صدر روایت را طعنی به استقلال قرار داده تا جوابی که نوشته به زعم او درست تواند شد !

و صاحب “ جامع الاصول “ این حدیث را در فضائل حضرت خدیجه ذکر نموده و گفته :

وفی أُخری : وکان إذا ذبح الشاة یقول : « أرسلوا بها إلی


1- الزیادة من المصدر .
2- الزیادة من المصدر ، انظر : نهج الحق : 369 - 370 .

ص : 175

أصدقاء خدیجة » قالت : فأغضبته (1) یوماً ، فقلت : خدیجة [ عجوز ] (2) ! فقال : « إنّی رزقت حبّها » (3) .

یعنی در روایتی دیگر وارد است که : بود رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) وقتی که ذبح میکرد گوسفندی را میگفت : « بفرستید آن را به سوی زنانی که با خدیجه دوستی داشتند » . عایشه گفت : من روزی آن حضرت را در غضب آوردم و گفتم که : خدیجه [ پیرزنی بود ] (4) ! فرمود که : « به درستی که من روزی کرده شدم محبت او را » .

وفی أُخری : قالت : استأذنت هالة بنت خویلد ، أُخت خدیجة ، علی رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ، فعرف استیذان خدیجة فارتاح (5) لذلک ، فقال : « اللهم هالة بنت خویلد » ، فغرت ، فقلت : وما تذکر من عجوز من عجائز قریش ، حمراء الشدقین ، هلکت فی الدهر ، قد أبدلک الله خیراً ‹ 266 › منها .

أخرجه البخاری ومسلم .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( ما غضبة ) آمده است .
2- الزیادة من المصدر .
3- جامع الأصول 9 / 122 .
4- زیاده از مصدر ترجمه شد .
5- فی المصدر : ( فارتاع ) .

ص : 176

ولمسلم : قالت : ما غرتُ علی امرأة ما غرتُ علی خدیجة لکثرة ذکره إیّاها . . وما رأیتها قطّ ، وقالت : لم یتزوّج علی خدیجة حتّی ماتت .

وفی روایة الترمذی : ما غرت علی أحد من أزواج النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ما غرت علی خدیجة ، وما لی (1) أن أکون أدرکتها ، وما ذاک إلاّ لکثرة ذکر رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم لها ، وإن کان لیذبح الشاة فیتبع (2) بها صدائق خدیجة ، فیهدیها لهنّ .

وفی أُخری له : ما حسدت امرأة ما حسدت خدیجة ، وما تزوجّنی رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم إلاّ بعد ما ماتت ، وذلک أن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم بشّرها ببیت فی الجنة من قصب - یعنی قصب اللؤلؤ - لا صخب فیه ولا نصب . (3) انتهی .

و ترجمه روایت اخیره این است : عایشه گفت : حسد نکردم زنی را آنچه حسد کردم من خدیجه را ، و حال آنکه تزویج نکرد مرا مگر بعد اینکه


1- فی المصدر : ( بی ) .
2- فی المصدر : ( فیتتبع ) .
3- جامع الأصول 9 / 122 .

ص : 177

خدیجه فوت شده بود ، و سبب این حسد آنکه بشارت داد خدای تعالی او را به خانه [ ای ] در بهشت از قصب - یعنی : قصب مروارید - که نیست در آن شور و آواز (1) [ و ] نه رنج .

و در “ روضة الاحباب “ به روایت عایشه مسطور است :

و نوبتی هاله خواهر خدیجه بر در خانه آمد ، و بر سبیل استیذان در خانه را بکوفت ، پس [ از ] (2) استیذان خدیجه را یاد کرد ، و مضطرب و فزع - و به روایتی آنکه : پر فرح و مسرور - گشت ، و گفت : « بار خدایا ! این را هاله گردان » ، من غیرت بردم و گفتم : چند یاد عجوزی از عجائز قریش کنی که از غایت پیری دندان در دهن وی نمانده و عمر خویش گذرانیده بود ، حق تعالی عوض بهتر از او به تو داد ، حضرت در غضب شد چنانکه موی پیش سر وی در حرکت آمد ، و فرمود : « به خدا سوگند که بهتر از وی هیچ زن خداوند تعالی به من نداد ، ایمان آورد وقتی که همه مردم کافر بودند ، و راست گویی داشت مرا وقتی که همه مردم تکذیب من کردند ، و مواسات نمود به مال خود به آن وقتی که همه مردم مرا محروم میداشتند ، و خداوند تعالی مرا از وی فرزندان داد » . گوید - یعنی عایشه - با نفس خویش گفتم که : دیگر هرگز خدیجه را به بدی یاد نکنم . (3) انتهی .


1- یعنی : سر و صدا .
2- زیاده از مصدر .
3- روضة الأحباب : ، ورق : 180 .

ص : 178

و از این روایات ظاهر است که عایشه اغضاب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) نموده ، و اغضاب نبیّ به تصریح این ناصبی کفر است (1) .

و نیز ظاهر است که : عایشه حسد حضرت خدیجه نمود ، و ذکر رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) او را ، و فرستادن پاره گوشت به خانه های زنانی که با خدیجه دوستی داشتند ، و خوش شدن آن حضرت به آمدن هاله ، بر عایشه شاق و گران آمد و خواست که چنین رعایت حقوق او را ترک نماید ، و بلا شبهه این معنا بغض و حسد حرام است .

اما آنچه گفته : غیرت و رشک جبلّت زنان است و بر امور جبلّیه مؤاخذه نیست . . . الی آخر .

پس بدان که این جواب مأخوذ است از قول صاحب “ ابطال الباطل “ و آن این است :

ما ذکر من حدیث الفضل کان من باب غیرة النساء ، وهل یؤاخذن (2) بها ؟ ! (3) و قاضی نورالله - نورالله مرقده - در جواب آن گفته :


1- تحفه اثناعشریه : 278 .
2- در [ الف ] اشتباهاً : ( یؤاخذون ) آمده است .
3- احقاق الحق : 308 .

ص : 179

نعم یؤاخذن (1) بها بعد ما سمعن قوله تعالی : ( یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَد مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ . . ) (2) إلی آخر الآیة . ‹ 267 › ولولا اتقاؤهنّ عن مثل ذلک فما وجه امتیازهن عن النساء المحصنات ؟ (3) انتهی .

و نیز حسد بلا شک حرام و معصیت است ، و عایشه به اقرار خود حسد حضرت خدیجه نموده ، و خود ناصبی مقرّ است که اگر به مقتضای غیرت قولی یا فعلی مخالف شرع صدور یابد ، ملامت متوجه میشود ، پس بر عایشه ملامت متوجه خواهد شد .

اما آنچه گفته : در حدیث صحیح وارد است که یکی از امهات المؤمنین که در خانه او آن جناب تشریف داشتند و خاتون دیگر . . . الی آخر .

پس بدان که آن أمّ المؤمنین عایشه و آن خاتون دیگر صفیه بود ، و مخاطب به جهت اخفای فضیحت عایشه ، نام او نبرده ، چنانچه ابی علی یحیی بن عیسی بن جزله الحکیم البغدادی در “ مختار مختصر کتاب تاریخ بغداد “ خطیب این قصه چنین نقل کرده :


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( یؤاخذون ) آمده است .
2- الأحزاب ( 33 ) : 32 .
3- احقاق الحق : 308 .

ص : 180

قالت حسرة : سألت عائشة زوج النبیّ [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] ، فقلت : هل کنتنّ تغرن علی نبیّ الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ؟ فقالت : شدیداً ! ولقد رأیتنی یوماً بعثتْ إلیه صفیة بإناء فیه طعام - وهو عندی وفی یومی - فما هو إلاّ أن بصرت بالإناء قد أقبل حتّی أخذتنی رعدة شدیدة کادت أن یغلب علیّ ، فلمّا وصل الإناء إلیّ حیث أنا (1) صدمته بیدی ، فکفأتُه علی الأرض ، فرمانی رسول الله [ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ] ببصره ، وعرفت الغضب فی طرفه ، وذهب عنی ما کان قد خامرنی ، وقلت : أعوذ بالله من غضب رسوله . . فسکن غضبه ، فقلت : ما کفارة ما أتیته یا رسول الله ؟ قال : « إناء کإنائها ، وطعام کطعامها ، ترسلین بهما (2) إلیها » . (3) انتهی .

اما آنچه گفته : توبیخی در حق آن اُمّ المؤمنین نفرمود .

پس دانستی که حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) بر این فعل عایشه غضب فرموده .

اما آنچه گفته : و جایی که در کتب امامیه حسد حضرت آدم ابوالبشر . . . الی آخر .


1- فی المصدر : ( أناله ) .
2- فی المصدر : ( أو قال : تبعثین به ) .
3- تاریخ بغداد 4 / 356 ، وانظر : مسند أحمد 6 / 277 .

ص : 181

پس مراد از لفظ ( حسد ) در آنجا غبطه مجوّزه است نه حسد محظور که به معنای ابتغای زوال نعمت از محسود است ، به خلاف حسد و غیرت عایشه به دلیل آنکه عایشه به حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) گفت :

ما تذکر عجوزاً من عجائز قریش حمراء الشدقین ، هلکت فی الدهر ، فأبدلک الله خیراً منها (1) .

و این کلام او دلالت میکند بر اینکه غرض آن بود که آن حضرت از اکثار ذکر خدیجه باز ماند ، و نیز این عیب کردن او (2) ازرا و غیبت حرام است .


1- انظر : صحیح البخاری 4 / 231 ، صحیح مسلم 7 / 134 ، السنن الکبری للبیهقی 7 / 307 . . وغیرها .
2- در [ الف ] اشتباهاً اینجا : ( واو ) آمده است .

ص : 182

ص : 183

طعن هفتم : اعتراف به معصیت بودن جنگ با امیر مؤمنان علیه السلام

ص : 184

ص : 185

قال : طعن هفتم :

آنکه عایشه . . . در آخر حال میگفت که :

قاتلت علیّاً ، لوددت أنی کنت نسیّاً منسیّاً .

جواب آنکه این روایت به این لفظ صحیح نشده ، صحیح اینقدر است که هرگاه که یوم الجمل را یاد میفرمود آنقدر میگریست که معجر مبارکش به اشک تر میگشت به سبب آنکه در خروج عجله فرمود و ترک تأمل نمود و از پیشتر تحقیق نفرمود که آب حوأب در راه واقع است یا نه ، تا آنکه این قسم واقعه عظمی رو داد .

و در کتب صحیحه اهل سنت این لفظ از حضرت امیر ( علیه السلام ) مروی و صحیح است که : چون شکست بر لشکر امّ المؤمنین افتاد و مردم از طرفین مقتول شدند و حضرت امیر ( علیه السلام ) قتلی را ملاحظه فرمود رانهای خود را کوفتن گرفت و میفرمود که :

ص : 186

یا لیتنی متّ قبل هذا ، وکنت نسیّاً منسیّاً . ‹ 268 › و اگر از عایشه هم این عبارت ثابت شود ، از همین قبیل ندامت خواهد بود که در این قسم خانه جنگیها هر دو جانب را رو میدهد .

و این از کمال انصاف طرفین ، و رجوع به حق ، و معرفت مراتب همدیگر میباشد ، چه بلا است که این را در مطاعن میشمارند ؟ ! اگر اصرار بر آن مینمودند چه خوبی داشت ! (1) أقول :

آنچه گفته : این روایت به این الفاظ صحیح نشده .

پس جوابش آنکه : سبط بن الجوزی در “ تذکرة خواصّ الاُمة “ گفته :

قال هشام : فکانت بعد الجمل تبکی وتقول : لیتنی کنت نسیاً منسیاً ! (2)


1- تحفه اثناعشریه : 335 .
2- تذکرة الخواص : 80 . وذکروا : أن یوم الجمل ذکر عند عائشة ، فقالت : والناس یقولون یوم الجمل ؟ قالوا لها : نعم ، فقالت : وددت أنی لو کنت جلست کما جلس صواحبی ، وکان أحب إلیّ من أن أکون ولّدت من رسول الله بضع عشرة کلّهم مثل عبد الرحمن بن الحارث بن هشام أو مثل عبد الله بن الزبیر . . ! انظر : أسدالغابة 3 / 284 ، مجمع الزوائد 7 / 238 ، تاریخ مدینة دمشق 34 / 274. . وغیرها . روی إسحاق بن راهویه أنها کانت إذا قرأت الآیة : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ . . ) [ الأحزاب ( 33 ) : 32 ] بکت بکاءً شدیداً حتّی تبلّ خمارها . راجع : مسند ابن راهویه 2 / 41 ، الطبقات الکبری 8 / 81 ، وتاریخ الإسلام للذهبی 4 / 253. . وغیرها . وقال : وکانت تحدث - أولاً - نفسها أن تدفن فی بیتها ، فقالت : إنی أحدثت بعد رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم حدثاً ، ادفنونی مع أزواجه . . فدفنت بالبقیع . وقال الذهبی : وتعنی بالحدث ، مسیرها یوم الجمل . انظر : مسند إسحاق بن راهویه 2 / 43. وروی ابن سعد - أیضاً - أنها قالت عند وفاتها : إنی قد أحدثت بعد رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم فادفنونی مع أزواج النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم . لاحظ : الطبقات الکبری 8 / 74. وروی ابن طیفور ، عن الزبیر - عن أبیه - : ان عائشة لما احتضرت جزعت ، فقیل لها : أ تجزعین یا أُمّ المؤمنین وأنت زوجة رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم وأمّ المؤمنین وابنة أبی بکر الصدیق ؟ ! فقالت : إن یوم الجمل معترض فی حلقی ! لیتنی متُّ قبله أو کنت نسیاً منسیاً . راجع : بلاغات النساء ابن طیفور 9 - 8 . وروی الخطیب البغدادی : ما ذکرت عائشة مسیرها [ فی وقعة الجمل ] قطّ إلاّ بکت حتّی تبلّ خمارها ، وتقول : یا لیتنی کنت نسیاً منسیاً . قال سفیان : النسی المنسی ، الحیضة الملقاة . راجع : تاریخ بغداد 9 / 185 - 184. وانظر : الاعتقاد والهدایة للبیهقی 2 / 273 ، تفسیر الآلوسی 22 / 10 - 11. . وغیرهما . وبعضهم روی قولتها من دون إشارة إلی حرب الجمل ، فلاحظ مثلا : مسند أحمد 1 / 276 ، 349 ، صحیح البخاری 6 / 10 ، المستدرک للحاکم 4 / 6 ، 9 ، المصنف لابن أبی شیبة 8 / 191 ، المصنف لعبد الرزاق 11 / 307 ، مسند ابن راهویه 2 / 41 - 40 ، مسند أبی یعلی 5 / 58 - 57 ، صحیح ابن حبان 16 / 42 ، الطبقات الکبری 73 - 73 ، 76 ، المعجم الکبیر 10 / 321 ، تفسیر الثعلبی 6 / 211 ، أسباب النزول للواحدی : 219 ، تاریخ الاسلام للذهبی 4 / 250 - 253 ، سیر أعلام النبلاء 2 / 180 - 181 ، الدرّ المنثور 5 / 37 ، تاریخ بغداد 5 / 258 ، البدایة والنهایة 8 / 101 ، النهایة لابن الأثیر 5 / 51 ، سبل الهدی والرشاد للصالحی الشامی 11 / 170 - 169 ، 177 ، 181 ، عمدة القاری 19 / 87 ، فتح الباری 8 / 372 ، لسان العرب 5 / 323 ، تاج العروس 20 / 241. . وغیرها .

ص : 187

ص : 188

و در “ مودة القربی “ تصنیف سید علی همدانی مذکور است :

عن عروة ، عن عائشة . . . قالت : قال رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم : « إن الله قد عهد إلیّ أنّ من خرج علی علی [ ( علیه السلام ) ] فهو کافر فی النار ، وأجدر بالنار » .

قالت : فأُنسیتُ هذا الحدیث یوم الجمل حتّی ذکرته بالبصرة ، وأنا أستغفر الله ، وما عسی أن یکون (1) .

حاصل آنکه روایت شده از عروه از عایشه که گفت : فرمود رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) : « خدای تعالی عهد نموده است به سوی من که کسی که خروج


1- مودة القربی ، المودّة الثالثة ، عنه ینابیع المودة 2 / 275 .

ص : 189

نماید بر علی ( علیه السلام ) پس او کافر است و در جهنم ، و لایق است به آتش دوزخ » .

گفت عایشه که : پس فراموش کردم این حدیث را روز جمل تا آنکه یاد کردم آن را در بصره ، و من طلب مغفرت میکنم از خدا ، و قریب نیست که این توبه من مقبول شود . انتهی .

اما آنچه گفته : صحیح اینقدر است که هرگاه که یوم الجمل را یاد میفرمود آنقدر میگریست که معجر مبارکش تر میگشت .

پس ترجمه قول نصرالله کابلی است (1) .

و قاضی القضات عبدالجبار معتزلی در کتاب “ مغنی “ سبب اینقدر گریستن [ را ] چنین ذکر کرده که :

عایشه به سوی ابوبکره - که صحابی بود - مردی را فرستاد و گفت : تو چرا نزد من نمیآیی ؟ ! آیا از رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) چیزی شنیدی ، یا از من بدعتی حادث شده ؟ ابوبکره در جواب گفت : نه آن است و نه این است ، تو یاد داری روزی را که حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) فرموده : « هلک الناس حیث أطاعوا النساء » ، و سه بار تکرار فرموده ، هرگاه که آن مرد به نزد عایشه آمد و این خبر گفت ، بکت حتّی بلّت خمارها ، یعنی گریست آنقدر که تَر کرد معجر او را (2) .


1- الصواقع ، ورق : 282 .
2- المغنی 20 / ق 2 / 90 .

ص : 190

و قاضی القضات این خبر را برای اثبات توبه عایشه نقل نموده ، و توبه دلیل صدور گناه است .

و سید مرتضی علم الهدی به جهت دفعِ جواب قاضی القضات گفته :

فأمّا ما عقّب به ذلک من خبرها مع أبی بکرة وبکائها [ حتّی بلّت خمارها ] (1) .

فقد بیّنا أنّ البکاء دلیل التحسّر والتأسّف (2) ، وأنّه یحتمل غیر التوبة کاحتماله لها (3) .

و گریستن عایشه به این مرتبه که معجر او را تَر کند در قصه دیگر نیز منقول است ، و آن قصه - بنابر آنچه در “ صحیح بخاری “ مذکور است - این است که :

هرگاه که عبدالله بن زبیر گفت : ( لتنتهینّ (4) عائشة أو لأحجرنّ علیها ) .

عایشه گفت : ( أهو قال هذا ؟ ! ) گفت : آری ، گفت : ( لله علیّ نذر أن لا أُکلّم ابن الزبیر أبداً ) .

یعنی برای خدا بر من نذر است که من کلام نکنم ابن زبیر را گاهی (5) ، و


1- الزیادة من المصدر .
2- فی المصدر : ( والتلهف ) .
3- الشافی 4 / 361 .
4- در [ الف ] اشتباهاً : ( لتنتهنّ ) آمده است .
5- یعنی : هیچ گاه .

ص : 191

هرگاه که مهاجرت فی ما بین به طول کشید ، ابن زبیر کسی را فرستاد ‹ 269 › که به نزد عایشه شفاعت او کند ، عایشه گفت : ( لا والله ! لا أُشفّع فیه أبداً ، ولا أحنث (1) فی نذری ) . چون مدتی نیز بر این معنا بگذشت ، ابن زبیر از مسور بن مخرمه و عبدالرحمن بن اسود - که هر دو از بنی زبیر (2) بودند - گفت : قسم میدهم شما را به خدا که مرا به نزد عایشه برید ، پس آن هر دو رفتند و گفتند : السلام علیک و رحمة الله ، آیا ما را اذن میدهی که ما به نزد تو بیاییم (3) ؟ عایشه گفت : بیایید ، گفتند : ما همه بیاییم ؟ گفت : آری ، همه ها بیایید ، و ندانست که ابن زبیر با ماست ، پس آنها به خانه عایشه داخل شدند و ابن زبیر اندرون پرده رفت و به گردن عایشه چسبید و او را قسم میداد و میگریست ، مسور و عبدالرحمن نیز او را قسم میدادند : اینکه با ابن زبیر کلام بکنی و میگفتند که : به تحقیق تو میدانی که پیغمبر خدا نهی کرده از هجرت ، و حلال نیست مسلم را که هجرت کند از برادر دینی زیاده از سه شب ، بعد از گفتگوی بسیار عایشه گفت که : ( إنّی نذرت ، والنذر شدید ) ، تا آنکه به گفته مسور و عبدالرحمن عایشه با ابن زبیر کلام کرد و چهل رقبه به جهت مخالفت نذر آزاد نمود .


1- فی المصدر : ( أتحنّث ) .
2- فی المصدر : ( بنی زهرة ) .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( من به نزد تو بیایم ) آمده است ، ولی در روایت صحیح بخاری : ( أ ندخل ) ذکر شده ، با توجه به متن عربی تصحیح شد .

ص : 192

وکانت تذکر نذرها بعد فتبکی حتّی تبلّ دموعها خمارها (1) .

و نورالدین سمهودی صاحب کتاب “ تاریخ مدینه “ در کتاب “ جواهر العقدین “ گفته :

وفی الصحیحة (2) أیضاً : قول عائشة : علیّ نذر أن لا أُکلّم ابن الزبیر أبداً .

قال ابن التین (3) : التقدیر : علیّ نذر إن کلّمته . انتهی .

وهو موافق للروایة الأُخری : لله علیّ نذر إن کلّمته .

فالنذر معلّق علی کلامها له لا أنّها نذرت ترک کلامه ، وجعلت الترک قربة تلزم بالنذر ، وقصّتها فی ذلک :

أنها رأت أنّ ابن الزبیر قد ارتکب أمراً عظیماً ، حیث قال : أما - والله ! - لتنتهینّ (4) عائشة عن بیع رباعها أو لأحجرنّ علیها ، وکانت لا تمسک شیئاً ممّا جاء (5) من رزق الله ، بل تتصدق به ، [ فرأت ] (6) انّ فی قوله ذلک جرأة علیها ، وتنقیصاً لقدرها بنسبتها


1- صحیح بخاری 7 / 90 .
2- فی المصدر : ( الصحیح ) .
3- فی المصدر : ( ابن عبد البر ) .
4- در [ الف ] اشتباهاً : ( لتنهتن ) آمده است .
5- فی المصدر : ( جاءها ) .
6- الزیادة من المصدر .

ص : 193

إلی ارتکاب التبذیر الموجب لمنعها من التصرّف مع کونها أُمّ المؤمنین ، وخالته - أُخت أُمّه - ، ولم یکن أحد عندها فی منزلته ، فرأت ذلک منه نوع عقوق ، فجعلت مجازاته ترک مکالمته . (1) انتهی .

اما آنچه گفته : در کتب صحیحه اهل سنت این لفظ از حضرت امیر ( علیه السلام ) مروی و صحیح است .

پس مرویات اهل سنت در مقابله شیعه ذکر کردن خلاف شرطی است که در اول کتاب نموده (2) .

هرگاه جناب امیر ( علیه السلام ) - به اعتراف والد مخاطب - مأمور بود به قتال عایشه - کما سبق (3) - ، پس تأسّف بر آن از افترائات خوارج باشد .

و آنچه از حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) مروی است این است :

وددت أّنی متّ قبل الیوم بعشرین سنة (4) .

و غرض آن حضرت از این قول - بر فرض صحت روایت - تأسّف است بر مقتول شدن خاصّان اصحاب رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) و اصحاب خود مانند :


1- جواهر العقدین 1 / 215 - 216 .
2- تحفه اثناعشریه : 2 .
3- در طعن دوم عمر از قرة العینین : 226 گذشت ، لازم به تذکر است که صاحب تحفه نیز این مطلب را پذیرفته است ، مراجعه شود به : تحفه اثناعشریه : 319 .
4- المصنف لابن أبی شیبة 8 / 720 ، الطبقات لابن سعد 5 / 55 .

ص : 194

عمار [ بن ] یاسر و اویس قرنی و غیر ایشان ، چنانچه سید مرتضی علم الهدی گفته :

فأمّا أمیر المؤمنین [ ( علیه السلام ) ] ; فمعنی کلامه - إن صحّت الروایة - أنّه کان محزوناً بقتل شیعته وأصحابه وفقد أنصاره المخلصین فی ولایته ، وبوقوع الفتنة فی الجمهور ودخول الشبهة علی کثیر من أهل الإسلام (1) . ‹ 270 › یعنی اما امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) ، پس اگر روایت منقول از آن حضرت صحیح بوده باشد ، معنای کلام آن حضرت این خواهد بود که : آن حضرت محزون بود به مقتول شدن شیعیان و اصحاب آن حضرت ، و فقدان انصار مخلصین در ولایت او [ و ] به وقوع فتنه در جمهور ، و دخول شبهه بر بسیاری از اهل اسلام .

اما آنچه گفته : از کمال انصاف طرفین و رجوع به حق . . . الی آخر .

پس جوابش آنکه : جناب امیر ( علیه السلام ) همیشه بر حق بود ، و در قتال با عایشه بر صواب ، و ممتثل امر پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) ، رجوع به حق در حق آن جناب معنا ندارد ! لیکن از این قول ناصبی معلوم شد که عایشه در خروج خود و قتال با جناب امیر ( علیه السلام ) بر باطل بود ، و غرض شیعه هم از نقل قول او همین است که شناعت و قباحت فعل عایشه آنقدر ظاهر است که خود او هم به آن اقرار کرد ، و گفت : لیتنی کنت نسیاً منسیاً .


1- الشافی 4 / 360 .

ص : 195

طعن هشتم : تصرف بی جا در حجره منوره پیامبر صلی الله علیه وآله

ص : 196

ص : 197

قال : طعن هشتم :

آنکه حجره رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) را که مسکن او بود مقبره پدر خود و دوست پدر خود که عمر بود گردانید .

جواب از این طعن آنکه : در احادیث صحیحه آن حضرت صلی الله علیه [ وآله ] وسلم در کتب اهل سنت موجود است که : آن حضرت گاهی صراحتاً و گاهی اشارتاً شیخین را بشارت به جوار خود در دفن داده اند ، چنانچه حضرت امیر ( علیه السلام ) در وقتی که دفن عمر بن الخطاب در آن حجره متبرکه قرار یافت فرمود :

وإنی کنت لأظنّ أن یجعلک الله مع صاحبیک (1) ; إذ کنت کثیراً أسمع رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم [ یقول : ] کنت أنا وأبو بکر وعمر (2) ، وقمت أنا وأبو بکر وعمر ، وانطلقت أنا [ و ] أبو بکر وعمر .


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( صاحبک ) آمده است .
2- در [ الف ] اشتباهاً جمله آتیه : ( وانطلقت أنا وأبو بکر وعمر ) اینجا تکرار شده .

ص : 198

و این بشارت با کمال رضا و خشنودی ادلّ است از صریح امر بر جواز دفن اینها .

و اگر صریح امر آن حضرت در کار میشد ، پس حضرت امام حسن ( علیه السلام ) چرا دفن خود در آن حجره میخواست که حصول امر شریف در آن وقت از محالات بود بالبداهة .

جواب دیگر : حجرات ازواج مطهرات - به تملیک پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم - ملک آنها بود موافق حکم فقهی ; زیرا که نزد فقها ثابت است که چون شخصی خانه بسازد به نام یکی از اولاد خود ، یا بخرد ، و باز در قبض آن کس بدهد ملک او میشود ، و دیگر اولاد و وارثان را در او دخل نمیماند ، و علی هذا القیاس ازواج و دیگر اقارب را هم همین حکم است .

و بلا شبهه آن جناب هر حجره به نام زوجه [ ای ] ساخته داده بود و آن زوجه در آن حجره شکست و ترمیم و تضییق و توسیع و بر آوردن دروازه و ناودان و دیگر تصرفات مالکانه به حضور آن حضرت میکرد .

و هم بر این منوال حال حجره حضرت زهرا ( علیها السلام ) و خانه اسامة بن زید است که همه مالک مساکن خود بودند و اشاره قرآنی در حق ازواج خود قریب به تصریح انجامیده بود ، قوله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) (1) .

و استیذان عمر از عایشه به محضر صحابه و عدم انکار کسی - حتّی


1- الأحزاب ( 33 ) : 33 .

ص : 199

حضرت امیر ( علیه السلام ) - نیز دلیلی قطعی است بر ملکیت عایشه در آن حجره .

و معلوم است که صحابه در ادنی تغییرات ، گریبان خلفا خصوصاً عمر بن الخطاب میگرفتند ، و او ممنون ایشان میشد ، بلکه نزد او مقرب تر همان کس بود ‹ 271 › که در انکار ادنی مخالفات شرعیه بر وی و غیر وی شدّت نماید و اصلا پاس کسی نکند .

پس معلوم شد که نزد جمیع صحابه و تابعین ، مالکیت ازواج حجرات خویش را مسلم الثبوت بود ، و لهذا هیچ کس در استیذان عمر حرفی نکرد .

و در کتب شیعه نیز ثابت است که حضرت امام حسن ( علیه السلام ) نیز از عایشه صدیقه . . . اذن خواسته است در دفن خود در جوار جدّ اطهر خود علیه [ وآله ] الصلاة والسلام لیکن بعد از واقعه آن جناب ، مروان شقی از این قران سعدین مانع آمد ، و حضرت امام حسین ( علیه السلام ) با اهالی و موالی خود سلاح پوشیده ، مستعدّ مقاتله و پیکار شد و مروان با فوج [ کثیر ] (1) گرداگرد مسجد مقدس نبوی و حجره شریفه مصطفوی انبوه نمود ، و معنای « حفّت الجنّة بالمکاره » نمودار گشت ، خوف قوی بود که چشم زخم از دست آن اشقیا به حضرت امام و لواحق او برسد ، ابوهریره به طور مصالحه در میان آمد و تسکین سورت غضب و جلال حضرت امام ( علیه السلام ) نمود ، و مصلحت وقت را در جناب آن پاک سرشت عرض نمود .


1- زیاده از مصدر .

ص : 200

پس اگر ملکیت حجره ، عایشه را ثابت نبود حضرت امام از وی استیذان چرا فرمود ؟ !

اگر حجره در ملکیت عایشه نمیبود از مروان - که حاکم وقت و متصرف بیت المال و اوقاف بود - بایستی اذن گرفت ، حال آنکه با وصف ممانعت او - که صیغه حکومت داشت - اذن دادن عایشه صدیقه کاری نکرد .

و اگر کسی از شیعه منکر این روایت شود باید که در کتاب خود که “ فصول مهمه فی معرفة الائمه “ است و دیگر کتب خود ببیند .

و در اینجا جمعی از شیعه به طریق تهمت و افترا بر عایشه ژاژخایی (1) و بهتان سرایی آغاز نهند و گویند که : عایشه بعد از اذن دادن به امام حسن [ ( علیه السلام ) ] نادم شد و بر اشتری سوار شده ، بر در مسجد برآمد و مانع دفن شد و ادعای میراث نمود ، و ابن عباس در جواب او این شعر غیر مربوط المعنی والوزن والقافیة انشا نموده :

< شعر > تجمّلتِ تبغّلتِ * وإن عشتِ تفیّلتِ لکِ التسع من الثمنِ * وبالکلِ تطمّعتِ < / شعر > حال آنکه عایشه خود روایت حدیث : ( نحن معاشر الأنبیاء لا نرث ولا نورّث ) نموده ، و سایر ازواج را از طلب میراث مانع آمده ، چه قسم ادعای میراث مینمود ؟ !


1- ژاژخایی : بیهوده گویی ، هرزه سرائی ، یاوه سرائی ، حرف مفت زنی . رجوع شود به لغت نامه دهخدا .

ص : 201

و سوار شده برآمدن را چه حاجت بود ؟ ! مسکن عایشه همان حجره خاصّ بود ، اگر ممانعت منظور داشت ، در حجره را بند میکرد .

و جواب ابن عباس چه قسم صحیح شود ؟ حال آنکه تِسع از ثُمن کل متروکات آن حضرت از حجرات و زمین سکنی و زرعی و دیگر سلاح و اشتران و استرها و اسبان بالیقین زاید بر حجره عایشه بود .

و عایشه را چرا بر خوردن کل میراث طعن میکرد ؟ ! که کل میراث آن حضرت بالقطع در دست او نبود ، و نه او خورد .

غرض که از پیش و پس و چپ و راست بر این افترا توده توده فضیحت و رسوایی میبارد و همین است برهان الهی که کاذبان را به زبان خود رسوا میکند (1) .

اقول :

علامه حلی علیه الرحمه بعد از عبارتی که در جواب طعن دوم نقل کرده شده - گفته :

ثمّ إنها جعلت بیت رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم ) مقبرة لأبیها ولعمر ، وهما ‹ 272 › أجنبیان عن النبیّ ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ; فإن کان هذا البیت میراثاً فکان من الواجب استئذان جمیع الورثة ، وإن کان صدقة


1- تحفه اثناعشریه : 335 - 336 .

ص : 202

للمسلمین فکان یجب استئذانهم ، وإن کان ملکاً لعائشة کذّبهم ما تقدّم من أنها لم یکن لأبیها بیت ، ولا مسکن ، ولا دار بالمدینة .

وقد روی الحمیدی - فی الجمع بین الصحیحین - : أن رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم قال : « ما بین بیتی ومنبری روض من ریاض الجنة » .

وروی الطبری - فی التاریخ - : أن النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم قال : « إذا غسّلتمونی وکفّنتمونی فضعونی علی سریری فی بیتی هذا علی شفیر قبری » . (1) انتهی .

و این ناصبی ترجمه عبارتی که در بیان وجه طعن است حذف نموده .

اما آنچه گفته : در احادیث صحیحه . . . الی آخر .

پس مدفوع است به اینکه : این احادیث از موضوعات پیشوایان اهل سنت است ، در مقابله شیعیان احتجاج به آن صحیح نباشد .

مع هذا الفاظ احادیثی که در این مقام ذکر کرده ، دلالت صریحه بر وقوع دفن ابوبکر و عمر به امر آن حضرت نمیکند ، چه جای دلالت بر بشارت آن !

اما آنچه گفته : اگر صریح امر آن حضرت در کار میشد پس حضرت امام حسن ( علیه السلام ) چرا دفن خود در آن حجره میخواست ؟


1- نهج الحق : 369 .

ص : 203

پس مقدوح است به اینکه : اذن و امر آن حضرت برای اجنبی در کار است نه برای وارث ، چون حضرت امام حسن ( علیه السلام ) به واسطه حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) وارث متروکه حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) بود ، آن حضرت را حاجت اذن نباشد ، به خلاف ابوبکر و عمر که هر دو نسبت به آن حضرت اجنبی محض بودند ، چنانچه علامه حلی علیه الرحمه به قول خود : ( وهما اجنبیان ) (1) ، اشاره به همین جواب کرده ، و نصرالله کابلی آن را حذف نموده (2) و این ناصبی متابعت او کرده .

اما اگر کسی گوید که : اگر حضرت فاطمه زهرا ( علیها السلام ) را ارث حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) میرسید ، عایشه را نیز حصه از میراث میرسید .

جواب آن به دو وجه گفته خواهد شد :

اول : آنکه اهل سنت به مقتضای حدیث موضوع : ( نحن معاشر الأنبیاء لا نرث ولا نورث ) قائل به نفی میراث در متروکه پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) هستند .

دوم : آنکه در احادیث ائمه اهل بیت وارد است که : ازواج را در اراضی و عقار ، حصه میراث نمیرسد .

و مع هذا اگر عایشه را میراث میرسید ، از هفتاد [ و ] دو جزء ، یک جزء


1- نهج الحق : 369 .
2- الصواقع ، ورق : 282 - 283 .

ص : 204

میرسید ; زیرا که اگر کسی بمیرد و اولاد و ازواج بگذارد ، حصه ازواج ثُمن میباشد ، و حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) یک دختر و نُه زوجه گذاشتند ، پس حصه تمام ازواج ثُمن باشد ، و ثمن هرگاه که بر نُه ازواج قسمت کرده میشد ، تِسع الثُمن به عایشه میرسید ، پس اگر زمین حجره شریفه از روی مساحت هفتاد و دو ذرعه میبود ، عایشه را یک ذرعه میرسید ، و اگر کمتر میبود کمتر میرسید ، ولهذا ابن عباس در حق او گفته :

< شعر > لک التسع من الثمن * وفی الکل تطمعت < / شعر > اما آنچه گفته : حجرات ازواج مطهرات به تملیک پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ملک آنها بود موافق حکم فقهی ; زیرا که نزد فقها ثابت است . . . الی آخر .

پس مردود است به اینکه : در امثال این مقام تمسک و احتجاج به نصّ خدا و رسول ( صلی الله علیه وآله وسلم ) باید نه ‹ 273 › به اقوال فقها ; زیرا که اقوال یکی از فقها اگر قابل اعتماد میبود ، مجتهد دیگر را ابطال قول او جایز نمیبود ، و اصحاب ظواهر که متمسک به کتاب خدا و سنت پیغمبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) اویند به نقض و ابطال اقوال ایشان نمیپرداختند .

و اگر حجرات ازواج پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) ملک آنها میبود ، میبایست که بعد فوت آنها به وارثان آنها انتقال مییافت و حال آنکه اعاظم علما [ ی ] اهل سنت به عدم انتقال شهادت داده اند ، چنانچه ابن حجر عسقلانی در “ فتح الباری “ شرح صحیح بخاری گفته :

ص : 205

إن ورثتهنّ لم یرثن عنهنّ منازلهنّ ، ولو کانت البیوت ملکاً لهنّ لانتقلت إلی ورثتهنّ (1) .

و ابن ابی الحدید در “ شرح نهج البلاغه “ گفته :

والذی به تنطق التواریخ أنه لمّا خرج من الغار (2) دخل المدینة ، وسکن منزل أبی أیوب ، واختط المسجد ، واختط حجر نسائه [ وبناته ] (3) ، وهذا یدلّ علی أنه کان المالک للمواضع ، فأمّا خروجها من (4) ملکه إلی الأزواج [ والبنات ] (5) فممّا لم أقف علیه . (6) انتهی .

اما آنچه گفته : و اشاره در حق ازواج خود قریب به تصریح انجامیده ، قوله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) .

پس منقوض است به اینکه اگر اضافه لفظ ( بیوت ) به طرف ضمیر مؤنثات مفید ملک میبود ، لازم میآمد که خانه های جمیع شوهران ملک


1- [ الف ] کتاب الخمس . [ فتح الباری 6 / 148 ] .
2- فی المصدر : ( قباء و . . ) وهو الصواب .
3- الزیادة من المصدر .
4- فی المصدر : ( عن ) .
5- الزیادة من المصدر .
6- شرح ابن ابی الحدید 17 / 217 .

ص : 206

زنان آنها میشد ; زیرا که حق تعالی شأنه فرموده : ( لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُیُوتِهِنَّ ) (1) .

یعنی زنانی را که طلاق دادید تا عدّه آنها تمام نشود ، آنها را از خانه های آنها که برای سکونت ایشان مقرر نموده اید ، بیرون مکنید .

و به اتفاق فریقین مراد از این بیوت خانه های شوهران است .

و ابن ابی الحدید در “ شرح نهج البلاغه “ گفته :

فأمّا احتجاج قاضی القضاة بقوله تعالی : ( وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ) ، فاعتراض السید علیه قویّ ; لأن هذه الإضافة [ انّما ] (2) تقتضی (3) التخصیص فقط لا التملیک ، کما قال : ( لاَ تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُیُوتِهِنَّ ) (4) .

و نیز حق تعالی شأنه در جای دیگر همین بیوت را به طرف حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) اضافه نموده ، چنانچه فرموده : ( لاَ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ ) (5) یعنی داخل مشوید در خانه های پیغمبر خدا ( صلی الله علیه وآله ) مگر اینکه اذن داده شود شما را .


1- [ الف ] سی پاره 28 ، سوره طلاق . ( 12 ) . [ الطلاق ( 65 ) : 1 ] .
2- الزیادة من المصدر .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( یقتضی ) آمده است .
4- شرح ابن ابی الحدید 17 / 218 ، والآیة الشریفة فی سورة الطلاق ( 65 ) : 1 .
5- [ الف ] شروع سی پاره 22 ، سوره احزاب . ( 12 ) ر . [ الأحزاب ( 33 ) : 53 ] .

ص : 207

و چون اصل ملکیت حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) در این خانه ها ثابت است ، پس انتقال آنها از ملک آن حضرت به غیر دلیل قطعی ثابت نمیتواند شد .

اما آنچه گفته : و استیذان عمر از عایشه به محضر صحابه ، و عدم انکار کسی حتّی حضرت امیر ( علیه السلام ) نیز دلیل قطعی است بر ملکیت عایشه در آن حجره .

پس مدفوع است به اینکه عدم انکار بعض منکرات ، دلیل حسن آن منکر نمیتواند شد ، چنانچه در مواضع کثیره اثبات نموده شد (1) .

اما آنچه گفته : و در کتب شیعه نیز ثابت است که حضرت امام حسن ( علیه السلام ) از عایشه صدیقه اذن خواسته است در (2) دفن خود در جوار جد اطهر خود علیه [ وآله ] الصلاة والسلام .

پس کذب محض و بهتان صرف است ، آری وصیت برای بردن جنازه خود در آن حجره شریفه کرده بود .

ابن حجر در “ صواعق محرقه “ گفته :


1- در طعن یازدهم عمر ( متعة النساء ) حدود صفحه : 450 به بعد و در طعنهای سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم عمر نیز گذشت .
2- در [ الف ] اشتباهاً اینجا به جای ( در ) : ( واو ) آمده است .

ص : 208

وأوصی الحسن ( رضی الله عنه ) [ ( علیه السلام ) ] أن یدفن معهم ، فمنعه من ذلک مروان وغیره (1) .

و ابن حجر ‹ 274 › عسقلانی در “ فتح الباری “ شرح صحیح بخاری گفته :

ذکر ابن سعد من طریق (2) : أن الحسن بن علی [ ( علیهما السلام ) ] أوصی أخاه أن یدفنه عند جدّه إن لم یقع بذلک فتنة ، فصدّه عن ذلک بنو أُمیة ، فدفن بالبقیع . (3) انتهی .

اما آنچه گفته : اگر کسی از شیعه منکر این روایت شود باید که در کتاب خود که “ فصول المهمه فی معرفه الائمه “ است و دیگر کتب خود ببیند .

پس مدفوع است به اینکه مصنف کتاب “ فصول المهمه فی معرفة الائمه “ سنی مالکی مذهب است نه شیعی ، و در کتب شیعه از این معنا اثری نیست .

اما آنچه گفته : گویند : عایشه بعد اذن دادن به امام حسن ( علیه السلام ) نادم شد ، و بر اشتری سوار شده ، بر در مسجد آمد و مانع دفن شد .

پس ممانعت کردن عایشه از دفن حضرت امام حسن ( علیه السلام ) در جوار قبر اقدس جناب حضرت رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله ) به روایات معتبره حضرات اهل سنت


1- فتح الباری 13 / 259 .
2- فی المصدر : ( طرق ) .
3- الصواعق المحرقة 1 / 100 .

ص : 209

ثابت و متحقق است ، بحمدالله مجال انکار نیست ، سبط بن الجوزی - که عالم جلیل القدر و مورخ مشهور است و در “ تاریخ یافعی “ مدایح او مسطور (1) - در کتاب “ تذکرة خواص الأمة فی معرفة الائمة “ روایت کرده :

قال ابن سعد - عن الواقدی - : لمّا احتضر الحسن ( علیه السلام ) قال : « ادفنونی عند أبی » - یعنی رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ، فأراد الحسین ( علیه السلام ) أن یدفنه فی حجرة رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم ، فقامت بنو أُمیة ومروان بن الحکم وسعید بن العاص - وکان والیاً علی المدینة - فمنعوه ، وقامت بنو هاشم لتقاتلهم ، فقال ابو هریرة : أراهم (2) لو کان مات ابن لموسی ( علیه السلام ) أما کان یدفن مع أبیه ؟ !

قال ابن سعد : قالوا : ومنهم أیضاً عایشه [ وقالت : ] (3) لا یدفن مع رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم . (4) انتهی .

پس این ابن سعد - از اکابر محدّثین اهل سنت و ثقات علمای ایشان است ، و به غایت معتبر و نهایت جلیل القدر است - مخاطب اختیار دارد که او را به سبّ و دشنام یاد سازد و فاسق و کافرش خواند و ژاژخواه و مفتری و متهم و


1- مرآة الجنان 4 / 136 .
2- فی المصدر : ( أرأیتم ) .
3- الزیادة من المصدر .
4- تذکرة الخواص : 193 .

ص : 210

کاذب و مباهِت فرماید ! ما را در این باب دخلی نیست شما دانید و امام شما ، لیکن تهمتِ تهمت بر شیعه با وجود روایت کردن آن در کتب خویش چقدر از شأن علما بعید است ! حالا بعض شواهد دیگر نیز باید شنید :

پس بدان که قاضی القضات محب الدین ابوالولید در کتاب “ روض المناظر “ آورده :

إن الحسن [ ( علیه السلام ) ] کان أوصی أن یدفن عند جدّه ، فمنعت من ذلک عائشة . (1) انتهی .

و صاحب کتاب “ مختصر فی اخبار البشر “ میفرماید :

کان الحسن [ ( علیه السلام ) ] أوصی أن یدفن عند جدّه رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم فلمّا توفی أرادوا ذلک ، وکان علی المدینة مروان بن الحکم من قبل معاویة ، فمنع من ذلک ، وکاد یقع بین بنی أُمیة وبین بنی هاشم بسبب ذلک فتنة ، فقالت عائشة : البیت بیتی ، ولا آذن أن یدفن فیه . . یدفن بالبقیع . (2) انتهی .

و در “ روضة الصفا “ و “ روضة الاحباب “ - که آن را مخاطب در رساله “ اصول حدیث “ از بهترین سیر گفته (3) - مسطور است :


1- روض المناظر ، ورق : 76 ، وقائع سنه 44 .
2- المختصر فی أخبار البشر 1 / 255 .
3- تعریب العجالة النافعة ( رساله اصول حدیث ) : 55 .

ص : 211

در بعضی روایات آمده است که جهت امام حسن [ ( علیه السلام ) ] قبری نزد قبر جناب رسالت مآب صلی الله علیه [ وآله ] وسلم کندند ‹ 275 › و جنازه آن جناب را بر سر قبر نهادند ، و قبل از دفن ، عایشه از این معنا وقوف یافت و بر استری (1) سوار شده به آن موضع رفت و به منع مشغول گشت ، شیعه حضرت امیر ( علیه السلام ) بنیاد غوغا کردند و گفتند : [ که ای عایشه ! ] (2) روزی بر اشتر نشسته با حضرت امیر ( علیه السلام ) محاربه میکنی ، و روزی بر استر (3) سوار شده بر جنازه نبیره پیغمبر خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم منازعه آغاز نهی و نگذاری که او را دفن کنند ! و چندانکه سعی نمودند مفید نیفتاد ، چه مردم به دو فرقه متفرق شدند و به جانب یکدیگر تیر انداختند ، چنانچه چند تیر به جنازه رسیده ، آنگاه حضرت امام حسین ( علیه السلام ) - بنابر وصیتی که سابقاً مذکور شد - جنازه را به گورستان بقیع برد . (4) انتهی .

و ابن ابی الحدید در “ شرح نهج البلاغه “ گفته :

قال أبو الفرج : فأمّا یحیی بن الحسن - صاحب کتاب النسب -


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( اشتری ) آمده است .
2- زیاده از روضة الاحباب .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( شتر ) آمده است .
4- [ الف ] قوبل علی روضة الصفا ، جلد 3 ، احوال امام حسن ( علیه السلام ) . [ روضة الصفا 3 / 19 ( چاپ سنگی : 3 / 7 ) ، روضة الأحباب ، ورق : 170 ، میکروفیلم شماره 25358 ( نسخه سابق فاقد این قسمت است ) ] .

ص : 212

فإنه روی : أن عائشة رکبت ذلک الیوم بغلا (1) ، واستنصرت بنوأمیة مروان ومن کان هناک منهم من حشمهم (2) .

و نصرالله کابلی در “ صواقع “ گفته :

ذکر بعض أهل الخبر : أن مروان أمر امرأة أن تتنقب وترکب بغلة ، وتذهب إلی الحجرة ، وتمنعه عن الدفن ، وأذاعت راکبة الجمل أنها عائشة ، فشاعت ولا غرو (3) ; فإن ذلک منه لیس ببعید . (4) انتهی .

یعنی ذکر کرده بعض اهل خبر که : به درستی که مروان امر کرد زنی را که بر روی خود نقاب اندازد و بر اشتری سوار شود و به سوی حجره عایشه برود و حضرت امام حسین ( علیه السلام ) را از دفن کردن امام حسن ( علیه السلام ) در آن حجره منع نماید ، و آن زن گفت که : من عایشه ام ، این خبر شایع و ذایع شد ، و از مروان این معنا بعید نیست .

و ما میگوییم که : در صورت فرض صحت این تأویل غیر قابل التعویل هرگاه که عایشه با وجود موجود بودن در آن حجره و دیدن این واقعه عجیبه ، از حجره خود سر بر نیاورده و این تهمت [ را ] از خود رفع نساخت ، و نگفت


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( لغلبة ) آمده است .
2- [ الف ] جزء 16 ، ورق : 596. [ شرح ابن ابی الحدید 16 / 51 ] .
3- در [ الف ] اشتباهاً : ( ولاعنه ) آمده است .
4- الصواقع ، ورق : 282 - 283 .

ص : 213

که : عایشه منم ، تو کیستی ؟ و چرا مرا بد نام میکنی ، من هرگز منع نمینمایم . معلوم شد که به اذاعه و اشاعه این خبر رضامند بود ، پس چنان باشد که خود مرتکب این امر گشته .

اما آنچه گفته : حال آنکه عایشه خود روایت حدیث ( نحن معاشر الأنبیاء لا نرث ولا نورث ) نموده .

پس مردود است به چند وجه :

اول : آنکه اثبات باید کرد که کدام عالم شیعه نسبت دعوی میراث به سوی عایشه نموده ؟

و شعر ابن عباس دلالت بر این معنا ندارد ، بلکه مفاد آن جز این نیست که :

از روی وراثت تو را تِسع ثُمن میرسد ، و تو در تمام آن طمع داری ، و به غصب (1) آن را گرفتن میخواهی .

در این کلام نصّ نیست بر اینکه عایشه به دعوی میراث تمام حجره گرفتن میخواست ، بلکه به هر جهت که میخواست جایز نبود .

دوم : آنکه اگر عایشه هم این حدیث را روایت کرده ، ادعای اهل سنت تفرّد ابی بکر را به این حدیث - که سابقاً منقول شد - چه قسم راست آید ؟


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( غضب ) آمده است .

ص : 214

سوم : آنکه چه عجب است که عایشه در اول حال به موافقت پدر خود به صحت این حدیث قائل شده ، دیگر ازواج آن حضرت را که منکر این حدیث بودند از طلب میراث مانع گردیده باشد ; و بعد از فوت پدر مغرور و مرور شهور و دهور به دعوی ‹ 276 › میراث برآمده باشد ; زیرا که شیعه معتقد عدالت و عصمت عایشه نیستند (1) که صدور تناقض بین الاقوال [ را ] از او ممتنع دانند .

اما آنچه گفته : حال آنکه تسع از ثمنِ کل متروکات آن حضرت زاید بر حجره عایشه بود .

پس مردود است :

اول : آنکه به دلیلی شافی اثبات باید کرد که حجره عایشه به نسبت کل متروکات جناب رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله ) زائد بر تِسع ثُمن یا برابر آن بود .

دوم : آنکه هرگاه اول و ثانی تمامی زمین سکنی و زرعی و دیگر سلاح و شتران و اشترها و اسبان را گرفتند و به غصب درآوردند و به ورثه آن جناب ندادند ، همین حجرات که در قبض وارثان آن جناب بود ، کل متروکه جناب رسالت مآب ( صلی الله علیه وآله ) ماند که تقسیم آن به جمیع وارثان واجب باشد ، نه آنکه عایشه بر تمامی حجره باقی مانده به وجه ارث قابض شود ، و پدر او به دعوی خلافت ، تمامی متروکه آن حضرت بگیرد و باقی ورثه محروم مانند .


1- در [ الف ] ( نه اند ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 215

طعن نهم : اشاره پیامبر صلی الله علیه وآله به آشوب گری عایشه

ص : 216

ص : 217

قال : طعن نهم :

آنکه روزی آن حضرت خطبه خواند و اشاره به مسکن عایشه فرمود و گفت :

« ألا إن الفتنة هاهنا - ثلاثاً - من حیث تطلع قرن الشیطان » .

پس مراد از فتنه عایشه است وقتی که از مدینه به بصره برآمد برای قتال امیرالمؤمنین [ ( علیه السلام ) ] و باعث قتل هزاران کس از مسلمین گردید .

جواب از این طعن آنکه : این معنای باطل از این حدیث فهمیدن تحریف صریح است کلام پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم را ; زیرا که این عبارت در مواضع بسیار و جاهای بیشمار فرموده است و اشاره به جهت مشرق نموده ، هر جا مسکن (1) عایشه کجا بود ؟ ! (2) اتفاقاً در آن وقت که این خطبه در مسجد میخواند و اشاره به مشرق فرموده ، به مسکن عایشه واقع شد ; زیرا که مسکن او در آن سمت بود ، و عبارت آینده - یعنی « حیث تطلع قرن


1- در [ الف ] اشتباهاً : ( سکن ) آمده است .
2- یعنی چگونه ممکن است عایشه همه جا مسکن داشته باشد ؟

ص : 218

الشیطان » - نص ظاهر است در این مراد ; زیرا که طلوع قرن شیطان بالقطع از مسکن عایشه نمیشد .

و روایتی که تصریح به این مراد - یعنی سمت مشرق مینماید - نیز در کتب شیعه موجود است ، از راه شرارت و فرط بغض و عناد اغماض نظر از آن نموده ، این معنای فاسد را ترویج میکنند .

و روایت ابن عباس و دیگر صحابه این قصه را در حلّ این اشتباه بی جا کافی است ، لفظش این است :

« رأس الکفر هاهنا - وأشار نحو المشرق - حیث تطلع قرن الشیطان فی ربیعة ومضر » .

و در این امت مرحومه هر فتنه که برخاسته از همین جانب برخاسته ، اول فتنه ها خروج مالک اشتر است و اصحاب او بر عثمان از کوفه که مشرق رو به مدینه است ، و در حوالی آن مساکن ربیعه و مضر واقعند .

باز فتنه عبیدالله بن زیاد که موجب شهادت امام حسین [ ( علیه السلام ) ] گردید .

باز فتنه مختار ثقفی و دعوی نبوت کردنش .

باز خروج اکثر اهل بدعتها و حدوث عقاید زایغه از همان نواحی (1) .

پس معدن روافض قاطبه کوفه است ، و نشو و نمای معتزله از بصره ، و سرچشمه ایشان واصل بن عطای بصری است ، و قرامطه از سواد کوفه پیدا


1- در [ الف ] ( نواح ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 219

شده اند ، و خوارج از نهروان ، و دجال از اصفهان ، و هر که حجره عایشه را - در آن وقت که عایشه را سفر بصره در پیش آمد - محل فتنه ‹ 277 › گمان برد ، بلا شبهه کافر است ; زیرا که مسکن رأس اهل ایمان محمد مصطفی صلی الله علیه [ وآله ] وسلم بود که کفر و فتنه از نام او میگریزد .

و طرفه آن است که عایشه از آن حجره به اراده حج به مکه روانه شده بود نه برای فتنه گری ، اگر عایشه را فتنه گر قرار دهند از آن خواهد بود که از مکه به بصره روانه شد ، پس بایستی مکه را محلّ فتنه میگفتند نه حجره عایشه را .

< شعر > چو کفر از کعبه (1) برخیزد * کجا ماند مسلمانی (2) < / شعر > أقول :

در “ صحیح بخاری “ مذکور است :

حدّثنا موسی بن إسماعیل ، ( نا ) جویریة ، عن نافع ، عن عبد الله ، قال : قام النبیّ صلی الله علیه [ وآله ] وسلم خطیباً ، فأشار نحو مسکن عائشة ، فقال : « هنا (3) الفتنة - ثلاثاً - من حیث یطلع


1- در مصدر : ( کعبه ) .
2- تحفه اثناعشریه : 336 - 337 .
3- فی المصدر : ( هاهنا ) .

ص : 220

قرن الشیطان » (1) .

و در “ صحیح مسلم “ مسطور است :

عن ابن عمر . . . قال : خرج رسول الله صلی الله علیه [ وآله ] وسلم من بیت عائشة ، فقال : « رأس الکفر من هاهنا ، من حیث یطلع قرن الشیطان » . (2) انتهی مختصراً .

اما آنچه گفته که : این عبارت در مواضع بسیار و جاهای بی شمار فرموده است ، و اشاره به جهت مشرق نموده هر جا مسکن عایشه کجا بود . . . الی آخر .

پس مدفوع است به اینکه تمسک در این کلام به قول عبدالله بن عمر است که گفت : ایستاد پیغمبر خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم برای خطبه خواندن و اشاره به مسکن عایشه نموده گفت : « اینجا است فتنه - و سه بار تکرار فرمود - از جایی که طالع میشود قرن الشیطان » .

و بار دیگر گفت : بیرون شد پیغمبر خدا صلی الله علیه [ وآله ] وسلم از خانه عایشه و فرمود : « رأس کفر از اینجا است از جایی که طالع میشود قرن الشیطان » .

و طعن به سوی عایشه به خصوص این هر دو روایت مذکوره متوجه


1- صحیح بخاری 4 / 46 .
2- صحیح مسلم 8 / 181 .

ص : 221

میشود ، نه به روایات دیگر که آن حضرت در آن فرمود : « رأس الکفر نحو المشرق » . و حدیث خاص را بر حدیث عام حمل نمودن به هیچ وجه جایز نیست .

و بعد آن حضرت فتنه و کفر از مردم بسیار واقع شده ، و آن حضرت از وقوع فتنه و کفر علی حده علی حده اخبار و اعلام فرموده ، پس هر حدیث را بر محلّ خود فرود باید آورد .

و چون مقاتله حضرت امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) دلیل رجوع به کفر اصلی است ، بنابر آن حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) در حجة الوداع فرموده : « لا ترجعوا بعدی کفاراً یضرب بعضکم رقاب بعض (1) » .


1- کرّرت هذه الروایة فی کتب الفریقین ، بل عقد لها باباً فی کل من صحیح البخاری والترمذی وابن ماجه فی کتاب الفتن ، ومسلم فی کتاب الایمان ، وتجدها فی الصحاح الستة وغیرها من الکتب المعتبرة عند القوم فی موارد کثیرة جدّاً مع اختلاف یسیر : « ویلکم - أو : ویحکم - لا ترجعن - أو : لا ترجعوا - بعدی کفاراً - أو : ضلاّلاً - یضرب بعضکم رقاب بعض » . وفی روایة للنسائی : « لا أُلفینّکم بعد ما أری ترجعون بعدی کفاراً ، یضرب بعضکم رقاب بعض » . لاحظ : سنن النسائی 7 / 126 - 128 ، مسند أحمد 1 / 230 ، 402 و 2 / 85 ، 87 ، 104 و 4 / 351 ، 358 ، 366 و 5 / 39 ، 44 - 45 و 49 ، 68 ، 73 ، سنن الدارمی 2 / 69 ، صحیح البخاری 1 / 38 و 2 / 191 - 192 و 5 / 126 و 6 / 236 و 7 / 112 و 8 / 16 ، 36 ، 91 ، صحیح مسلم 1 / 58 و 5 / 108 ، سنن ابن ماجه 2 / 1300 ، سنن أبی داود 2 / 409 ، سنن الترمذی 3 / 329 ، سنن البیهقی 5 / 140 و 6 / 92 ، 97 و 8 / 20 ، المستدرک 1 / 191. . وغیرها .

ص : 222

و به جهت اینکه عایشه رأس و رئیس مقاتلین آن حضرت بود لهذا به وقت خروج از خانه او فرمود : « رأس الکفر من ههنا » ، و از همین قبیل است وجه اطلاق فتنه بر او .

اما آنچه گفته : زیرا که طلوع قرن شیطان بالقطع از مسکن عایشه نمیشد .

پس مقدوح است به اینکه مراد از قرن شیطان خود عایشه است به طریق مجاز .

اما آنچه گفته : در کتب شیعه مذکور است .

پس چون نام کتاب نبرده قابل اعتماد نباشد .

اما آنچه گفته : و در این امت هر فتنه که برخاسته ، از همین جانب برخاسته .

پس حصر برخاستن جمیع فتنه ها از جانب مشرق ممنوع و غیر مسلم است .

اما آنچه گفته : اول فتنه ها خروج مالک اشتر است ، و اصحاب او بر عثمان از کوفه که شرق رو به مدینه است .

پس مدفوع است به اینکه : خروج مالک اشتر و اصحاب او بر عثمان از

ص : 223

قبیل فتنه نبود بلکه در حقیقت ‹ 278 › دفع فتنه [ ای ] بود که از عثمان و عمال او ظاهر میگردید ، چنانچه در مطاعن عثمان معلوم شد .

و همچنین خروج مختار ثقفی فتنه نبوده بلکه برای دفع فتنه یزید و عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد و شمر ذی الجوشن ، و دیگر یزیدیان بوده .

اما آنچه گفته : معدن روافض کوفه است .

پس مخدوش است به اینکه روافض اهل فتنه نیستند ، بلکه اهل فتنه پیشوایان اهل سنت و جماعت اند ، چنانچه ولی الله در “ ازالة الخفا “ گفته :

أخرج الحاکم - من حدیث ابن مسعود - رفعه : أُحذّرکم سبع فتن تکون من بعدی . . .

وعدّ أولها فتنة تقبل من المدینة .

قال الراوی (1) : فکانت فتنة المدینة من قبل طلحة والزبیر (2) .

اما آنچه گفته : هر که حجره عایشه را در آن وقت که عایشه را سفر بصره در پیش آمد محل فتنه گمان برد ، بلا شبهه کافر است . . . الی آخر .

پس آنچه از هر دو روایت مستفاد میشود همین است که حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) بنابر روایت اولی به مسکن عایشه اشاره نموده گفت :


1- فی المصدر : ( الولید بن عیاش ) .
2- ازالة الخفاء 1 / 124 ، وانظر : 1 / 153 .

ص : 224

« الفتنة هاهنا » یعنی در اینجا است فتنه ، و بنابر روایت ثانیه اشاره به خانه عایشه نموده ، فرمود : « رأس الکفر من هاهنا » ، و معلوم است که در آن وقت در آن خانه عایشه موجود بوده ، و چون عایشه در آخر مصدر فتنه و کفر شد ، بنابر آن ، آن حضرت بر سبیل اخبار از اهل فتنه از قبیل ( زید عدل ) اطلاق فتنه و کفر بر او فرموده .

و سکونت حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) در آن مسکن در بعض اوقات موجب سلب فتنه از عایشه نمیتواند شد ; زیرا که حضرت یوسف - علی نبیّنا وعلیه السلام - با دو کافر در یک زندان خانه ، مسجون و محبوس بود ، و زن حضرت نوح پیغمبر و همچنین زن حضرت لوط پیغمبر ، هر دو کافر بودند و با ازواج خودشان (1) در یک مکان میماندند !

اما آنچه گفته : اگر عایشه [ را ] فتنه گر قرار دهند ، از آن خواهد بود که از مکه به بصره روانه شد ، پس بایستی مکه را محل فتنه میگفتند . . . الی آخر .

پس مردود است به اینکه اهل فتنه هر جا قرار بگیرند به این اعتبار آنجا را محل فتنه گفتن صحیح است ، مکه باشد یا مدینه ، و شک نیست در اینکه فتنه ابن زبیر در مکه واقع شده .


1- در [ الف ] ( خودها ) آمده است که اصلاح شد .

ص : 225

طعن دهم : طعنی ساختگی

ص : 226

ص : 227

قال : طعن دهم :

آنکه روایت کنند :

إن عائشة شوقت جاریة (1) ، وقالت : لعلّنا نصید بها بعض فتیان قریش (2) .

یعنی عایشه یک دختر خانه پرور خود را بیاراست و گفت : بعض جوانان قریش را به سبب این دخترِ آراسته و پیراسته ، شکار میکنم و او را مشغوف محبت این دخترک میسازم که بی اختیار خواهان نکاح او شود و در دام انقیاد من در آید .

جواب این طعن آن است که :


1- وزاد فی المصنف لابن أبی شیبة : ( وطافت بها ) ، وحذفها فی التحفة وحرّف ( شوّقت ) ب : ( شرّفت ) .
2- انظر : المصنف 3 / 461 و 5 / 281 ، النهایة لابن الأثیر 2 / 509 ، لسان العرب 9 / 185 ، تاج العروس 12 / 314. . وغیرها .

ص : 228

اول : این روایت به چند وجه مجروح است ; زیرا که این خبر را وکیع بن الجراح ، عن عمار بن عمران ، عن امرأة من غنم ، عن عائشه . . . ، آورده است و عمار بن عمران مجهول الحال است ، و امرأة من الغنم مجهول الاسم و المسمی است ، فلا یصحّ الاحتجاج بهما .

باز در این روایت عنعنه است [ یعنی روایت به لفظ عن ] (1) که محتمل ارسال و انقطاع است [ میباشد ] ، به این قسم روایت (2) بی سر و بن در مطاعن امهات المؤمنین تمسک جستن شأن مؤمنین نیست .

و اگر از جهات دیگر با شخصی عداوت مفرط کسی داشته باشد باز هم ‹ 279 › به این قسم واهیات در دین او خلل انداز شود ، دور از انصاف است ، چه جای آنکه به موجب همین شهیق و نهیق اسباب عداوت پیدا کند .

دوم : [ این مطلب اصلا ] جای طعن نیست ; زیرا که طلب کفو کریم برای دختر خانه پرورده خود چه عار دارد ؟ ! و تزیین و تحلیه زنان برای ترغیب مردم در نکاح آنها مسنون و مستحب است ، و همیشه رایج و جاری است ، در “ صحاح “ موجود است که حضرت پیغمبر صلی الله علیه [ وآله ] وسلم در حق


1- زیاده از مصدر .
2- در مصدر ( روایات ) .

ص : 229

متبنی زاده خود - که اسامة بن زید بود و دمیم المنظر (1) و سیاه پوست - میفرمود :

لو کان أُسامة جاریة لکسوتها وحلّیتها حتّی أنفقها (2) .

یعنی اسامه با وجود دمامت (3) شکل و سواد لون آنقدر محبوب من است که اگر بالفرض دختر میبود او را به پوشاک و زیور زینت میدادم و آراسته میکردم تا مردان در او رغبت میکردند .

و همیشه در شرفا و غیر شرفا قاعده مستمره است که زنان باکره را هنگام خطبه میآرایند و زیور و پوشاک مستعار میپوشانند تا زمانی که از طرف خاطب برای دیدن مخطوبه میآیند در نظر آنها زشت ننماید .

و اگر حسنی خداداد داشته باشد دو بالا نمودار شود و موجب رغبت ناکح گردد ، چیزی که در جمیع طوائف مروّج و معمول [ است ] (4) و در شرع هم مسنون و مستحب ، چرا محل طعن و ملامت گردد ؟ ! (5) انتهی .


1- در مصدر ( ذمیم المنظر ) .
2- کنز العمال 11 / 650 .
3- در مصدر ( ذمامت ) .
4- زیاده از مصدر .
5- تحفه اثناعشریه : 337 .

ص : 230

أقول :

نصرالله کابلی این طعن را از طرف خود اختراع نموده ، به طرف شیعیان نسبت داده ، در جواب آن به تطویل لاطائل پرداخته (1) .

واین ناصبی کلام او را به تقدیم وتاخیر متغیر . . . (2) ساخته ، ترجمه نموده ، و در هیچ کتابی از کتب شیعیان و سنیان که مقدم بر این و آن بوده اند یافت نشده ، بنابر این ما را حاجت به دفع جواب او نباشد .

* * * < / لغة النص = عربی >


1- الصواقع ، ورق : 283 - 284 .
2- در [ الف ] اینجا به اندازه چند کلمه سفید است .

ص : 231

فهرست

طعن اول : جنگ جمل

19

طعن دوم : بغض وعناد با امیر مؤمنان علیه السلام

71

طعن سوم : مرور بر چشمه حوأب واصرار بر مخالفت

105

طعن چهارم : غارت بیت المال بصره

131

طعن پنجم : افشای اسرار پیامبر صلی الله علیه وآله

153

طعن ششم : حسادت بر حضرت خدیجه علیها السلام

169

طعن هفتم : اعتراف به معصیت بودن جنگ با امیر مؤمنان علیه السلام

183

طعن هشتم : تصرف بی جا در حجره منوره پیامبر صلی الله علیه وآله

195

طعن نهم : اشاره پیامبر صلی الله علیه وآله به آشوب گری عایشه

215

طعن دهم : طعنی ساختگی

225

ص : 232

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109