سرشناسه : مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.
عنوان و نام پدیدآور : بحارالانوار: الجامعه لدرراخبارالائمةاالطهار تالیف محمدباقر المجلسی.
مشخصات نشر : بیروت داراحیاء التراث العربی [ -13].
مشخصات ظاهری : ج - نمونه.
یادداشت : عربی.
یادداشت : فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].
یادداشت : جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم:1403ق.=1983م.=[1361]).
یادداشت : کتابنامه.
مندرجات : ج.24.کتاب الامامة. ج.52.تاریخ الحجة. ج67،66،65.الایمان و الکفر. ج.87.کتاب الصلاة. ج.92،91.الذکر و الدعا. ج.94.کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق
رده بندی کنگره : BP135/م3ب31300 ی ح
رده بندی دیویی : 297/212
شماره کتابشناسی ملی : 1680946
ص: 1
الحمد للّه الذی أمر عباده بالعدل و هو تعالی أولی به من المأمورین، و زجرهم فبیّن أنّه لا یظلم المزجورین، و کلّف الخلق بعد استطاعتهم لیکونوا بطاعته فی جنّاته متنعمین، و بمعصیته فی نیرانه معذّبین و الصلاة علی شافع المذنبین و فخر المرسلین، محمّد خاتم النبیین، و علی وصیّه رافع لواء الحمد، یوم الدین، و الساقی من حوض أخیه شیعته المرحومین، و علی أوصیائهما الأطهرین، و ذرّیتهما الأکرمین ما أظلّت السماوات علی الأرضین.
أمّا بعد فهذا هو المجلّد الثالت من کتاب بحار الأنوار المشتمل علی أخبار العدل و المعاد، و علل تکلیف العباد، مما ألّفه الراجی لرحمة ربّه و شفاعة نبیّه یوم التناد محمّد باقر بن محمّد تقی رزقه الله سلوک سبیل الرشاد، و غفر له و لوالدیه یوم المعاد.
ترجمه بحارالانوار جلد 5: کتاب عدل و معاد - 1
مشخصات کتاب
سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.
عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده
عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.
مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5
مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).
موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش
شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر
رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392
رده بندی دیویی : 297/212
شماره کتابشناسی ملی : 3348985
ص: 1
خطبه ای از مؤلف رحمه اللّه
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس خدایی راست که بندگانش را به عدل امر نمود و او خود به آن سزاوارتر است، و آنها را بازداشت و مقرر داشت که به آنها که بازداشته شدهاند ستم نخواهد کرد، و خلایق را پس از استطاعتشان مکلف نمود تا در صورت اطاعت از او در بهشتهایش متنعم شوند و با نافرمانی او در آتشهایش به عذاب درآیند. و درود بر شفاعتکننده گناهکاران و مایه فخر رسولان، محمد، آخرینِ پیامبران، و بر جانشین او که برافرازنده پرچم حمد در روز قیامت، و سیراب کننده شیعیان آمرزیده شدهاش از حوض برادرش است، و بر جانشینان پاک سرشت و نسل گرامی آن دو، تا زمانی که آسمانها بر زمینها سایه افکندهاند.
اما بعد این جلد سوم کتاب بحار الأنوار است که مشتمل بر روایات عدل و معاد و علل تکلیف بر بندگان می باشد که این امیدوار به رحمت پروردگارش و شفاعت پیامبر او در روز تناد، محمد باقر بن محمد تقی، که خداوند پیمودن راه رشد را روزیاش نماید و در روز معاد برای او و والدینش بیامرزد، آن را به رشته تألیف در آورده است.
کتاب عدل و معاد - 1
أبواب عدل
باب اول: نفی ظلم و جور از خداوند متعال و ابطال جبر و تفویض و اثبات امر بین امرین و اثبات اختیار و استطاعت
آیات
«ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ»(1)
{این [عقوبت] به خاطر کار و کردار پیشین شماست، [و گرنه] خداوند هرگز نسبت به بندگان [خود] بیدادگر نیست}.
«إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَ إِن تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا وَ یُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا»(2)
{در حقیقت خدا هم وزن ذره ای ستم نمی کند، و اگر [آن ذره کار] نیکی باشد دو چندانش می کند و از نزد خویش پاداشی بزرگ می بخشد}.
«وَ لاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلًا»(3){به
قدر نخ روی هسته خرمایی ستم نمی بینند}.
«مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ»(4)ص: 2
{هر چه از خوبیها به تو می رسد از جانب خداست و آنچه از بدی به تو می رسد از خود توست}.
«مَّا یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ وَ آمَنتُمْ وَ کَانَ اللّهُ شَاکِرًا عَلِیمًا»(5)
{اگر سپاس بدارید و ایمان آورید خدا می خواهد با عذاب شما چه کند و خدا همواره سپاس پذیر [حق شناس] داناست}.
«ذَلِکَ أَن لَّمْ یَکُن رَّبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا غَافِلُونَ * وَ لِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ»(6)
{این [اتمام حجت] بدان سبب است که پروردگار تو هیچگاه شهرها را به ستم نابوده نکرده در حالی که مردم آن غافل باشند * و برای هر یک [از این دو گروه] از آنچه انجام داده اند [در جزا] مراتبی خواهد بود و پروردگارت از آنچه می کنند غافل نیست}.
«إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ * وَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَ اللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء ...»(7)
{ما شیاطین را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند * و چون کار زشتی کنند، می گویند پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است. بگو قطعا خدا به کار زشت فرمان نمی دهد ... }.
«ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ»(8)
{این [کیفر] دستاوردهای پیشین شماست، و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستمکار نیست}.
«فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(9)
{خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند، ولی آنان بر خود ستم روا می داشتند}.
«إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَ لَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(10)
{خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمی کند، لیکن مردم خود بر خویشتن ستم می کنند}.
«قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ»(11)
{بگو ای مردم! حق از جانب پروردگارتان برای شما آمده است؛ پس هر که هدایت یابد، به سود خویش هدایت می یابد و هر که گمراه گردد، به زیان خود گمراه می شود، و من بر شما نگهبان نیستم}.
«وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ * فَأَصَابَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُواْ»(12)
{و خدا به ایشان ستم نکرد، بلکه آنان به خود ستم می کردند * پس [کیفر] بدیهایی که کردند، به آنان رسید}.
«ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ»(13)
{این [کیفر] به سزای چیزهایی است که دستهای تو پیش فرستاده است، و [گرنه] خدا به بندگان خود بیدادگر نیست}.
ص: 2
آل عمران: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(182)
النساء: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً»(40) (و قال): «وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا»(49) (و قال): «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»(79) (و قال): «ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللَّهُ شاکِراً عَلِیماً»(147)
الأنعام: «ذلِکَ أَنْ لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ* وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ»(131-132)
الأعراف: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ* وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»(27-28)
الأنفال: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(51)
التوبة: «فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(70)
یونس: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(44) (و قال تعالی): «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ»(108)
النحل: «وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ* فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا»(33-34)
الحج: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(10)
ص: 2
«وَ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ لَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ»(1)
{و هیچکس را جز به قدر توانش تکلیف نمی کنیم و نزد ما کتابی است که به حق سخن می گوید و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت}.
«لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»(2)
{برای هر مردی از آنان [که در این کار دست داشته] همان گناهی است که مرتکب شده است}.
«قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَ لَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(3)
{بگو [شما] از آنچه ما مرتکب شده ایم، بازخواست نخواهید شد و [ما نیز] از آنچه شما انجام می دهید، بازخواست نخواهیم شد}.
«وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی وَ إِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَی حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَ لَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی»(4)
{و هیچ باربردارنده ای بار [گناه] دیگری را برنمی دارد، و اگر گرانباری [دیگری را به یاری] به سوی بارش فرا خواند، چیزی از آن برداشته نمی شود، هر چند خویشاوند باشد}.
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ»(5)
{یا [مگر] کسانی را که گرویده و کارهای شایسته کرده اند چون مفسدان در زمین می گردانیم، یا پرهیزگاران را چون پلیدکاران قرار می دهیم}.
«إِن تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنکُمْ وَ لَا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ وَ إِن تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی»(6)
{اگر کفر ورزید، خدا از شما سخت بی نیاز است و برای بندگانش کفران را خوش نمی دارد. و اگر سپاس دارید، آن را برای شما می پسندد و هیچ باربردارنده ای بار [گناه] دیگری را برنمی دارد}.
«وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ»(7)
{و خدا بر بندگان [خود] ستم نمی خواهد}.
«مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَی إِلَّا مِثْلَهَا»(8)
{هر که بدی کند، جز به مانند آن کیفر نمی یابد}.
«الْیَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ»(9)
{امروز هر کسی به [موجب] آنچه انجام داده است کیفر می یابد. امروز ستمی نیست. آری، خدا زودشمار است}.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَ مَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ»(10)
{هر که کار شایسته کند، به سود خود اوست و هر که بدی کند، به زیان خود اوست، و پروردگار تو به بندگان [خود] ستمکار نیست}.
«وَ مَا ظَلَمْنَاهُمْ وَ لَکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ»(11)
{و ما بر ایشان ستم نکردیم، بلکه خود ستمکار بودند}.
«قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُم بِالْوَعِیدِ * مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ»(12)
{[خدا] می فرماید در پیشگاه من با همدیگر مستیزید، [که] از پیش به شما هشدار داده بودم * پیش من حکم دگرگون نمی شود و من [نسبت] به بندگانم بیدادگر نیستم}.
«إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(13)
{تنها به آنچه می کردید مجازات می یابید}.
«کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(14)
{[به آنان گویند] به [پاداش] آنچه به جای می آوردید، بخورید و بنوشید! گواراتان باد!}.
«کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ»(15)
{هر کسی در گرو دستاورد خویش است}.
«وَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی * الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی * أَفَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّی * وَ أَعْطَی قَلِیلًا وَ أَکْدَی * أَ عِندَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرَی * أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمَا فِی صُحُفِ مُوسَی * وَ إِبْرَاهِیمَ الَّذِی وَفَّی * أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی * وَ أَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی * وَ أنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی * ثُمَّ یُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَی»(16)
{و هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است از آن خداست، تا کسانی را که بد کرده اند به [سزای] آنچه انجام داده اند کیفر دهد و آنان را که نیکی کرده اند به نیکی پاداش دهد * آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاریها جز لغزشهای کوچک خودداری می ورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ آمرزش است. وی از آن دم که شما را از زمین پدید آورد و از همان گاه که در شکمهای مادرانتان [در زهدان] نهفته بودید، به [حال] شما داناتر است؛ پس خودتان را پاک مشمارید. او به [حال] کسی که پرهیزگاری نموده داناتر است * پس آیا آن کسی را که [از جهاد] روی برتافت دیدی؟ * و اندکی بخشید و [از باقی] امتناع ورزید؟ * آیا علم غیب پیش اوست و او می بیند!؟ * یا بدانچه در صحیفه های موسی [آمده] خبر نیافته است!؟ * و [نیز در نوشته های] همان ابراهیمی که وفا کرد!؟ * که هیچ بردارنده ای بار گناه دیگری را بر نمی دارد * و اینکه برای انسان جز حاصل تلاش او نیست * و [نتیجه] کوشش او به زودی دیده خواهد شد * سپس هر چه تمامتر وی را پاداش دهند}.
ص: 3
المؤمنون: «وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»(62)
النور: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ»(11)
سبأ: «قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(25)
فاطر: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ ءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی»(18)
ص: «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ»(28)
الزمر: «إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری»(7)
المؤمن: «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ»(31) (و قال تعالی): «مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها»(40) (و قال تعالی): «الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ»(17)
السجدة: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(46)
الزخرف: «وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ»(76)
ق: «لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ* ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(28-29)
الطور: «إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(16) (و قال تعالی): «کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(19) (و قال سبحانه): «کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ»(21)
النجم: «وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَی (إلی قوله تعالی): أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسی* وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّی* أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری *وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی* وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری* ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفی»(31-41)
ص: 3
«جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(1)
{[اینها] پاداشی است برای آنچه می کردند}.
تفسیر
اسم مبالغه "ظلام"، در این سخن خداوند متعال [که فرمود]: «وَ مَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ»، یا در معنای خود [یعنی مبالغه] بکار نرفته است، یا به جهت کثرت بندگان است، یا برای بیان این است که نسبتی که آنها به خداوند متعال می دهند که خداوند از طرفی بندگان را بر معاصی مجبور می کند و از طرف دیگر آنها را به سبب معصیت هایی که کرده اند عذاب می کند، نهایت ظلم [و بی انصافی] در مورد خداوند است، یا برای بیان این است که اگر خداوند متعال به ظلم متصف میشد، ظلم برای او صفت کمال میبود و او میبایست این صفت را در بالاترین حد آن واجد میبود.
"فتیل" رشتهایست که در شکاف هسته خرما وجود دارد. در تفسیر علی بن ابراهیم آمده است که "فتیل" پوستهایست که بر روی هسته خرماست.
این سخن خداوند متعال[که فرمود]: «وَ إِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَی حِمْلِهَا» یعنی اگر کسی که بار بر دوش او سنگینی میکند، شخص دیگری را برای برداشتن بارش فراخوانَد، او را اجابت نمیکند، اگرچه از خویشاوندان او باشد.
روایات
روایت 1.
أمالی صدوق: ابن ابی عمیر از صباح بن عبدالحمید و هشام و حفص و عدهای دیگر نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: ما نه قائل به جبریم و نه قائل به تفویض.(2)
روایت 2.
توحید، عیون أخبار الرضا، أمالی صدوق: عبدالعظیم حسنی از امام هادی علیه السلام، و ایشان از پدرشان امام جواد علیه السلام، و ایشان از قول پدرشان امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام نقل کردهاند که: روزی أبوحنیفه از محضر امام صادق علیه السلام خارج شد و با موسی بن جعفر علیه السلام برخورد کرد به ایشان عرض کرد: ای جوان! [سبب ایجاد] معصیت از [جانب] کیست؟ ایشان علیه السلام فرمودند: [ناچار] از یکی از این سه است: یا از جانب خداوند عزّ و جلّ
است؛ که نیست و برای [خداوند] کریم سزاوار نیست که بندهاش را به جهت گناهی که [سببش] در دست او نبوده، عذاب کند. و یا از جانب خداوند عزّ و جلّ و بنده، هر دو است؛ که [در آن صورت] بر شریک قوی [یعنی خداوند عزّ و جلّ] سزاوار نیست که بر شریک ضعیف [یعنی بنده]، [به جهت گناهی که خود نیز در آن شریک بوده] ظلم کند. و یا از جانب عبد است؛ که همینگونه است. پس اگر خداوند او را عذاب کند، به سبب گناه اوست و اگر ببخشد، به جهت کرم و جودش است.(3)
روایت 3.
قرب الإسناد: بزنطی نقل کرده، از امام صادق علیه السلام سؤالی کردم و ایشان به من فرمودند: بنویس: خداوند متعال فرمود: ای فرزند آدم! به جهت مشیت من است که تو [قدرت تصمیم داری و] میخواهی، و به سبب نعمت من است که واجبات [و حقوق مرا] ادا میکنی،
ص: 4
الواقعة: «جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»(24)
المبالغة فی قوله تعالی: بِظَلَّامٍ إما غیر مقصودة أو هی لکثرة العبید أو لبیان أن ما ینسبون إلیه تعالی من جبرهم علی المعاصی و تعذیبهم علیها غایة الظلم أو لبیان أنه لو اتصف تعالی به لکان صفة کمال فیجب کماله فیه و الفتیل الخیط الذی فی شق النواة (1)و فی تفسیر علی بن إبراهیم هی القشرة التی علی النواة.
قوله تعالی وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلی حِمْلِها أی إن تدع نفس أثقلتها الأوزار لحمل بعض أوزارها لم تجب لحمل شی ء منه و لو کان المدعو ذا قرابتها.
لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ وَ هِشَامٍ وَ حَفْصٍ وَ غَیْرِ وَاحِدٍ قَالُوا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقُ علیه السلام إِنَّا لَا نَقُولُ جَبْراً وَ لَا تَفْوِیضاً (2).
ید، التوحید ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام لی، الأمالی للصدوق السِّنَانِیُّ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنِ الْإِمَامِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَی علیهما السلام قَالَ: خَرَجَ أَبُو حَنِیفَةَ ذَاتَ یَوْمٍ مِنْ عِنْدِ الصَّادِقِ علیه السلام فَاسْتَقْبَلَهُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام فَقَالَ لَهُ یَا غُلَامُ مِمَّنِ الْمَعْصِیَةُ فَقَالَ علیه السلام لَا تَخْلُو مِنْ ثَلَاثَةٍ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیْسَتْ مِنْهُ فَلَا یَنْبَغِی لِلْکَرِیمِ أَنْ یُعَذِّبَ عَبْدَهُ بِمَا لَمْ یَکْتَسِبْهُ- (3)وَ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنَ الْعَبْدِ فَلَا یَنْبَغِی لِلشَّرِیکِ الْقَوِیِّ أَنْ یَظْلِمَ الشَّرِیکَ الضَّعِیفَ وَ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنَ الْعَبْدِ وَ هِیَ مِنْهُ فَإِنْ عَاقَبَهُ اللَّهُ فَبِذَنْبِهِ وَ إِنْ عَفَا عَنْهُ فَبِکَرَمِهِ وَ جُودِهِ (4).
ب، قرب الإسناد ابْنُ حُکَیْمٍ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ فَقَالَ لِی اکْتُبْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ وَ بِنِعْمَتِی أَدَّیْتَ إِلَیَ
ص: 4
و از ناحیه قدرت من است که توان بر انجام معصیت من مییابی؛ تو را شنوا و بینا آفریدم. و من به نیکیهای تو [در اینکه به کدامیک از ما منتسب شود] سزاوارتر از توام، و تو به بدیهای خود سزاوارتر از من میباشی؛ زیرا من از آنچه انجام میدهم مورد سؤال واقع نمیشوم، و حال آنکه آنها [یعنی بندگان] مورد سؤال واقع میشوند. [جواب] هر آنچه پرسیدی را [در این نوشته] به شکلی منظم آوردهام.(1)
روایت 4.
قرب الإسناد: بزنطی روایت کرده، امام رضا علیه السلام فرمودند: علی بن حسین علیهما السلام، هرگاه پروردگارش را مناجات مینمود، عرض میکرد: پروردگارا! به سبب نعمت تو بود که توان انجام معصیت تو یافتم. بزنطی همچنین نقل کرده، شنیدم که ایشان در مورد این سخن خداوند تبارک و تعالی: «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ»(2)
{در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد هیچ برگشتی برای آن نیست} میفرمودند: همانا قدریه به ابتدای این آیه احتجاج میکنند، [لیکن حقیقت] چنانچه آنها میگویند نیست؛ مگر نمیبینی که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «وَ إِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ» {و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد هیچ برگشتی برای آن نیست}!؟ و نوح علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود: «وَ لاَ یَنفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکُمْ إِن کَانَ اللّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ»(3)
{و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتی که خدا بخواهد شما را بیراه گذارد اندرز من شما را سودی نمی بخشد}!؟ فرمودند: کار به دست خداست و او خود هر آنکس را که بخواهد هدایت میکند.(4)
توضیح
بدان که لفظ "قدری" در روایات ما، هم بر جبریها و هم بر تفویضیها اطلاق شده است،
ص: 5
فَرَائِضِی وَ بِقُدْرَتِی قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی خَلَقْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً أَنَا أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی لِأَنِّی لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ قَدْ نَظَمْتُ جَمِیعَ مَا سَأَلْتَ عَنْهُ (1).
ب، قرب الإسناد أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام إِذَا نَاجَی رَبَّهُ قَالَ یَا رَبِّ قَوِیتُ عَلَی مَعْصِیَتِکَ بِنِعْمَتِکَ قَالَ وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ فَقَالَ إِنَّ الْقَدَرِیَّةَ یَحْتَجُّونَ بِأَوَّلِهَا وَ لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ أَ لَا تَرَی أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ قَالَ نُوحٌ عَلَی نَبِیِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ قَالَ الْأَمْرُ إِلَی اللَّهِ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ.
اعلم أن لفظ القدری یطلق فی أخبارنا علی الجبری و علی التفویضی و
ص: 5
و مراد از آن در این روایت، همان معنای دوم است. [البته] هر یک از این دو گروه [یعنی جبریه و مفوضه]، روایاتی که در اینباره وارد شده را، علیه دیگری حواله کردهاند. شارح المقاصد گفته است: در اینکه قدریه مورد نکوهشاند، اختلافی [میان ما شیعیان] وجود ندارد؛ در روایات صحیح آمده است که خداوند قدریه را بر زبان هفتاد پیامبر لعنت کرده است. و مراد از قدریه، آنهایی هستند که این موضوع که همه خیرها و شرها به تقدیر و مشیت خداوند است را نفی میکنند، و چون در نفی این موضوع مبالغه میکنند، قدریه نامیده شدهاند. گفته شده به این جهت به آنها قدریه گفته میشود که قدرت به وجود آوردن [اعمال] را برای بنده اثبات میکنند، که [توجیه] صحیح نیست؛ زیرا در این صورت مناسب این بود که به آنها "قُدری" به ضمّ قاف گفته شود. معتزله گفتهاند قدریه آنهایی هستند که قائلند که همه خیرها و شرها از جانب خدا و به تقدیر و مشیت اوست، زیرا معمول این است که شخص را به آنچه که اثبات میکند و به آن قائل است نسبت دهند، نه به آنچه نفی میکند. مانند جبریه [که قائل به جبرند] و حنفیه [که پیروان ابوحنیفهاند] و شافعیه [که پیروان شافعیاند]. ولی این [توجیه] با روایت صحیحی که از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده، رد میشود [آن روایت این است]: قدریه، مجوسیان امت مناند. و این سخن ایشان که فرمودند: وقتی قیامت بر پا شود، یک منادی اهل جمع را ندا میدهد: دشمنان خداوند کجایند؟ در آن هنگام قدریه برمیخیزند. و پوشیده نیست که مجوسیان کسانی هستند که امور خیر را به خداوند و امور شر را به شیطان نسبت میدهند و آن دو را یزدان و اهرمن مینامند. و کسی که همه امور را به خداوند متعال تفویض نمیکند و بعضی از امور را جدا میکند و به خود نسبت میدهد، دشمن خداوند متعال است و کسی که قدَر را به خود نسبت میدهد و مدعی میشود که خودش فاعل و مقدِّر است، بیشتر از کسی که قدَر را به پروردگارش نسبت میدهد، سزاوار نام قَدَری است. در این جا نقل سخن شارح المقاصد به پایان میرسد.
علامه رحمه الله در شرحش بر [کتاب] تجرید نوشته است: ابوالحسن بصری و محمود خوارزمی گفتهاند: این که ایشان علیه السلام جبریون را به مجوس تشبیه کردهاند، به جهت چند وجه می[تواند] باشد: اول اینکه در میان ادیان، مجوسیان هستند که به سخنانی سخیف و عقایدی واهی که نادرستیاشان واضح است قائلند، و جبریون نیز [در میان فرقههای مسلمانان] همینطورند.
دوم اینکه: [یکی از عقاید] مذهب مجوس این است که خداوند متعال ابتدا فعل خود را خلق میکند و سپس از آن تبرّی میجوید، چنانچه ابلیس را آفرید و سپس او را راند، جبریون نیز همینطور بودند و میگفتند خداوند متعال کارهای قبیح را انجام میدهد و سپس از آنها تبرّی میجوید.
سوم اینکه: مجوسان قائل بودند که ازدواج با خواهران و مادران، به قضا و قدر و اراده خداوند است و جبریون نیز با آنها در این [عقیده] موافقند؛ زیرا جبریون قائل بودند که ازدواج مجوسیان با خواهران و مادرانشان به قضا و قدر و اراده خداوند است.
و چهارم اینکه: مجوسیان قائل بودند که کسی که قادر به انجام خیر است، قدرت بر انجام شر را ندارد و بالعکس،
ص: 6
المراد فی هذا الخبر هو الثانی و قد أحال کل من الفریقین ما ورد فی ذلک علی الآخر قَالَ شَارِحُ الْمَقَاصِدِ لَا خِلَافَ فِی ذَمِّ الْقَدَرِیَّةِ
وَ قَدْ وَرَدَ فِی صِحَاحِ الْأَحَادِیثِ لَعَنَ اللَّهُ الْقَدَرِیَّةَ عَلَی لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً.
و المراد بهم القائلون بنفی کون الخیر و الشر کله بتقدیر الله و مشیته سموا بذلک لمبالغتهم فی نفیه و قیل لإثباتهم للعبد قدرة الإیجاد و لیس بشی ء لأن المناسب حینئذ القدری بضم القاف و قالت المعتزلة القدریة هم القائلون بأن الخیر و الشر کله من الله و بتقدیره و مشیته لأن الشائع نسبة الشخص إلی ما یثبته و یقول به کالجبریة و الحنفیة و الشافعیة لا إلی ما ینفیه وَ رُدَّ بِأَنَّهُ صَحَّ عَنِ
النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَوْلُهُ الْقَدَرِیَّةُ مَجُوسُ أُمَّتِی.
وَ قَوْلُهُ إِذَا قَامَتِ الْقِیَامَةُ نَادَی مُنَادٍ أَهْلَ الْجَمْعِ أَیْنَ خُصَمَاءُ اللَّهِ فَتَقُومُ الْقَدَرِیَّةُ.
و لا خفاء فی أن المجوس هم الذین ینسبون الخیر إلی الله و الشر إلی الشیطان و یسمونهما یزدان و أهرمن و أن من لا یفوض الأمور کلها إلی الله تعالی و یفرز بعضها فینسبه إلی نفسه یکون هو المخاصم لله تعالی و أیضا من یضیف القدر إلی نفسه و یدعی کونه الفاعل و المقدر أولی باسم القدری ممن یضیفه إلی ربه انتهی.
و قال العلامة رحمه الله فی شرحه علی التجرید قال أبو الحسن البصری و محمود الخوارزمی وجه تشبیهه علیه السلام المجبرة بالمجوس من وجوه أحدها أن المجوس اختصوا بمقالات سخیفة و اعتقادات واهیة معلومة البطلان و کذلک المجبرة.
و ثانیها أن مذهب المجوس أن الله تعالی یخلق فعله ثم یتبرأ منه کما خلق إبلیس ثم انتفی عنه و کذلک المجبرة قالوا إنه تعالی یفعل القبائح ثم یتبرأ منه (1).
و ثالثها أن المجوس قالوا إن نکاح الأخوات و الأمهات بقضاء الله و قدره و إرادته و وافقهم المجبرة حیث قالوا إن نکاح المجوس لأخواتهم و أمهاتهم بقضاء الله و قدره و إرادته.
و رابعها أن المجوس قالوا إن القادر علی الخیر لا یقدر علی الشر و بالعکس
ص: 6
و جبریون نیز قائل بودند که قدرت موجب انجام فعل است و متقدم بر آن نیست؛ بنابراین انسانی که قادر بر خیر است، قدرت بر انجام ضد آن را ندارد و بالعکس. در اینجا نقل از شرح تجرید به پایان میرسد.
میگویم: به زودی برای خواننده روشن خواهد شد که هر دو فرقه گمراهند، و در آنچه به دیگری نسبت میدهند صادقاند، و اینکه حقیقت غیر از آن است که آنها به آن معتقدند، و حقیقت "چیزی بین این دو" است.
روایت 5.
قرب الإسناد همچنین با سند سابق نقل کرده است: از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمودند: علی بن حسین علیهما السلام وقتی با پروردگارش مناجات میکرد، عرض میکرد: پروردگارا! تنها با نعمتهای تو بود که بر معاصی توان یافتم.
روایت 6.
تفسیر قمی در ذیل این سخن خداوند: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیرًا»(1) {خدای را از اینکه به پشه ای یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید؛ پس کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن [مثل] از جانب پروردگارشان بجاست، ولی کسانی که به کفر گراییده اند می گویند خدا از این مثل چه قصد داشته است، [خدا] بسیاری را با آن گمراه و بسیاری را با آن راهنمایی می کند}؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: این سخن خداوند، ردّ سخن آنهایی است که معتقدند خداوند تبارک و تعالی، بندگان را گمراه میکند و سپس ایشان را به سبب گمراهیاشان عذاب مینماید.
توضیح
ظاهراً این سخن خداوند متعال: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا ...»، ادامه سخن کافران میباشد، بر خلاف آنچه مفسرین گفتهاند که این جمله، جواب خداوند متعال به سخن کافران است.
روایت 7.
خصال: إبن عمر نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: از میان امت من دو دسته هستند که از اسلام بیبهرهاند: مرجئه و قدریه.
روایت 8.
کنز الکراجکی نیز مانند همین را به نقل از داوود بن سلیمان از امام رضا علیه السلام، و ایشان از پدرانشان علیهم السلام، از رسول الله صلی الله علیه و آله آورده است.
توضیح
کراجکی گفته است: معتزله گمان کردهاند که مرجئه، همان شیعیان هستند؛ زیرا شیعیان میگویند ما از خداوند متعال، برای مؤمنی که معصیتی کرده و قبل از توبه از دنیا رفته است، امید [و رجای] عفو داریم [- کلمه مرجئه از ماده رجا است -]، ولی این وجه تسمیه، غلط است؛
ص: 7
و المجبرة قالوا إن القدرة موجبة للفعل غیر متقدمة علیه فالإنسان القادر علی الخیر لا یقدر علی ضده و بالعکس انتهی.
أقول سیتضح لک أن کلا منهما ضال صادق فیما نسب إلی الآخر و أن الحق غیر ما ذهبا إلیه و هو الأمر بین الأمرین.
ب، قرب الإسناد بِالْإِسْنَادِ الْمَذْکُورِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام إِذَا نَاجَی رَبَّهُ قَالَ اللَّهُمَّ یَا رَبِّ إِنَّمَا قَوِیتُ عَلَی مَعَاصِیکَ بِنِعَمِکَ (1).
فس، تفسیر القمی قَوْلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا إِلَی قَوْلِهِ یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام إِنَّ هَذَا الْقَوْلَ مِنَ اللَّهِ رَدٌّ عَلَی مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُضِلُّ الْعِبَادَ ثُمَّ یُعَذِّبُهُمْ عَلَی ضَلَالَتِهِمْ.
الظاهر أنه علیه السلام جعل قوله تعالی یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً من جملة قول الذین کفروا علی خلاف ما ذهب إلیه المفسرون من أنه من کلامه تعالی جوابا لقولهم (2).
ل، الخصال الْخَلِیلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَنِیعٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَرَفَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ ابْنِ أَبِی لَیْلَی عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی لَیْسَ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیبٌ الْمُرْجِئَةُ وَ الْقَدَرِیَّةُ.
کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّخْرِ الْبَصْرِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَیْفٍ (3)عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیِّ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام مِثْلَهُ.
قال الکراجکی ظنت المعتزلة أن الشیعة هم المرجئة لقولهم إنا نرجو من الله تعالی العفو عن المؤمن إذا ارتکب معصیة و مات قبل التوبة و هذا غلط
ص: 7
زیرا کلمه "مرجئه" از از ماده "إرجاء" به معنای به تأخیر انداختن، اشتقاق یافته است و مرجئه کسانی بودند که اعمال را به تأخیر میانداختند و به واجبات ایمان معتقد نبودند. [کراجکی] سپس گفته است: معتزله خود، لغزشهای هولناک و بسیار زیادی داشتهاند و إبن راوندی کتابی در مورد فضاحتهای ایشان تألیف کرده و قسمتی از عقاید آنها و نظرات بزرگانشان که با عقلها ناسازگار و با شریعت رسول در تضاد است را در آن آورده است.
و روایاتی از اهل بیت علیهم السلام در نکوهش آنها وارد شده است و امام صادق علیه السلام آنها را لعنت نمودهاند و فرمودهاند: خداوند معتزله را لعنت کند؛ خواستند توحید بورزند، ولی ملحد شدند و قصد داشتند تشبیه را [از خداوند] رفع کنند، ولی به تشبیه افتادند.
روایت 9.
خصال: علی بن سالم از پدرش نقل کرده که امام صادق علیه السلام فرمودند: کمترین چیزی که انسان به سبب آن از ایمان خارج میشود این است که نزد یک اهل غلو بنشیند و به سخنش گوش فرا دهد و او را بر سخنش تصدیق نماید؛ پدرم از پدرش، و ایشان از جدش برایم نقل نمودند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: دو صنف از امت من را از اسلام بهرهای نیست: غلو کنندگان و قدری مسلکان.
روایت 10 .
عقاید صدوق: اعتقاد ما درباره استطاعت، همان است که امام موسی بن جعفر علیه السلام در پاسخ به کسی که از ایشان پرسیده بود آیا بنده مستطیع [بر انجام اعمال خویش] است، فرمودند [، ایشان فرمودند]: آری، به چهار شرط؛ راهش برای انجام آن عمل باز باشد، بدنش صحیح باشد، اعضای بدنش در سلامت باشند و برای آن عمل سببی از جانب خداوند عزّ و جلّ در کار باشد، وقتی همه این شرایط مهیا باشد، او مستطیع خواهد بود. به ایشان عرض شد: مانند چه کاری؟ ایشان فرمودند: مردی که آزاد است و جسمش صحیح و اعضای بدنش سالم است، تا زنی را ندیده است قدرت بر زنا کردن با او را ندارد، وقتی زنی را مییابد، یا خود را حفظ میکند و [از زنا کردن] امتناع میورزد، چنانچه یوسف امتناع نمود، و یا میان خود و آن زن را رها میکند و زنا مینماید و زناکار میشود، و بدین صورت این شخص [در صورت حفظ خود از زنا] با اجبار خدا را اطاعت نکرده و [در صورت ارتکاب زنا] با [قهر و] غلبه معصیت ننموده است.
ص: 8
منهم فی التسمیة لأن المرجئة مشتق من الإرجاء و هو التأخیر (1)بل هم الذین أخروا الأعمال و لم یعتقدوا من فرائض الإیمان ثم قال إن المعتزلة لها من الزلات الفظیعة ما یکثر تعداده و قد صنف ابن الراوندی کتاب فضائحهم فأورد فیه جملا من اعتقاداتهم و آراء شیوخهم مما ینافر العقول و یضاد شریعة الرسول
وَ قَدْ وَرَدَتِ الْأَخْبَارُ بِذَمِّهِمْ عَنْ أَهْلِ الْبَیْتِ علیهم السلام وَ لَعَنَهُمْ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ علیهما السلام فَقَالَ: لَعَنَ اللَّهُ الْمُعْتَزِلَةَ أَرَادَتْ أَنْ تَوَحَّدَتْ فَأَلْحَدَتْ وَ رَامَتْ أَنْ تَرْفَعَ التَّشْبِیهَ فَأَثْبَتَتْ
ل، الخصال مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ بَشَّارٍ الْقَزْوِینِیُّ عَنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ أَحْمَدَ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْکُوفِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ علیهما السلام أَدْنَی مَا یَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِیمَانِ أَنْ یَجْلِسَ إِلَی غَالٍ وَ یَسْتَمِعَ إِلَی حَدِیثِهِ وَ یُصَدِّقَهُ عَلَی قَوْلِهِ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی لَا نَصِیبَ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ الْغُلَاةُ وَ الْقَدَرِیَّةُ.
عد، العقائد اعْتِقَادُنَا فِی الِاسْتِطَاعَةِ مَا قَالَهُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام حِینَ قِیلَ لَهُ أَ یَکُونُ الْعَبْدُ مُسْتَطِیعاً قَالَ نَعَمْ بَعْدَ أَرْبَعِ خِصَالٍ أَنْ یَکُونَ مُخَلَّی السَّرْبِ صَحِیحَ الْجِسْمِ سَلِیمَ الْجَوَارِحِ لَهُ سَبَبٌ وَارِدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا تَمَّتْ هَذِهِ فَهُوَ مُسْتَطِیعٌ فَقِیلَ لَهُ مِثْلُ أَیِّ شَیْ ءٍ فَقَالَ یَکُونُ الرَّجُلُ مُخَلَّی السَّرْبِ صَحِیحَ الْجِسْمِ سَلِیمَ الْجَوَارِحِ لَا یَقْدِرُ أَنْ یَزْنِیَ إِلَّا أَنْ یَرَی امْرَأَةً فَإِذَا وَجَدَ الْمَرْأَةَ فَإِمَّا أَنْ یَعْصِمَ فَیَمْتَنِعَ کَمَا امْتَنَعَ یُوسُفُ وَ إِمَّا أَنْ یُخَلِّیَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا فَیَزْنِیَ وَ هُوَ زَانٍ وَ لَمْ یُطِعِ اللَّهَ بِإِکْرَاهٍ وَ لَمْ یَعْصِ بِغَلَبَةٍ (2).
ص: 8
روایت 11.
از امام صادق علیه السلام در مورد این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ قَدْ کَانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سَالِمُونَ»(1){در حالی که [پیش از این] به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند} سؤال شد؛ ایشان فرمودند: آنها میتوانستند آنچه به آن امر شده بودند را انجام دهند و آنچه از آن نهی شده بودند را ترک کنند، و با همان [توانایی و امکان انتخاب] آزموده شدند.
روایت 12.
امام صادق علیه السلام فرمودند: در سطرهای تورات نوشته است: ای موسی! من تو را آفریدم و برگزیدم و نیرویت دادم و امر به اطاعت خود نموده و از عصیانم نهی کردم؛ اگر مرا اطاعت کنی، تو را بر طاعتم یاری مینمایم و اگر عصیانم کنی، تو را بر معصیتم یاری نمیکنم، و من در طاعت کردنت بر تو منت دارم و در معصیتت علیه تو حجت.
روایت 13.
تفسیر قمی: أبیالجارود از امام باقر علیه السلام نقل کرده که ایشان درباره آیه «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ * فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ»(2){همانگونه که شما را پدید آورد [به سوی او] بر می گردید * [در حالی که] گروهی را هدایت نموده و گروهی گمراهی بر آنان ثابت شده است} فرمودند: یعنی آنها را همان زمان که آفرید، مؤمن و کافر و سعادتمند و شقاوتمند آفرید و در روز قیامت به همان صورت و در حالی که بعضی هدایت یافته و بعضی دیگر گمراه شدهاند، [به نزد خدا] بازگردانده میشوند. خداوند در ادامه میفرماید: «إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»(3){زیرا آنان شیاطین را به جای خدا دوستان [خود] گرفته اند و می پندارند که راه یافتگانند}، اینان همان قَدَریها هستند که معتقدند هیچ تقدیری در کار نیست و میپندارند که خودشان بر هدایت و گمراهی خود قادرند و به دست خودشان است که اگر بخواهند، هدایت میشوند و اگر بخواهند، گمراه میگردند. آنها مجوسیان این امتاند، دشمنان خدا[یند و] دروغ میگویند. مشیت و قدرت مخصوص خداست، «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»{همان گونه که شما را پدید آورد [به سوی او] بر می گردید}، کسی که خداوند او را در روز آفرینشش شقی آفریده، به همان صورت به نزد خدا باز میگردد و کسی که در روز آفرینشش او را سعید آفریده، به همان حال سعادتش به نزد خدا باز میگردد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودهاند: شقی کسی است که در شکم مادرش شقی شده است و سعید کسی است که در شکم مادرش سعید شده است.
روایت 14.
خصال: حریز روایت کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: انسانها در [مسأله] قَدَر بر سه دستهاند: [دسته اول:] آنهایی که معتقدند خداوند عزّ و جلّ انسانها را بر معاصی مجبور میکند؛ اینان با این حکمشان بر خداوند عزّ و جلّ ظلم کرده و کافرند. [دسته دوم:] آنهایی که معتقدند
ص: 9
وَ سُئِلَ الصَّادِقُ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ قَالَ مُسْتَطِیعُونَ لِلْأَخْذِ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْکِ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ بِذَلِکَ ابْتُلُوا (1).
وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فِی التَّوْرَاةِ مَکْتُوبٌ مَسْطُورٌ یَا مُوسَی إِنِّی خَلَقْتُکَ وَ اصْطَفَیْتُکَ وَ قَوَّیْتُکَ- (2)وَ أَمَرْتُکَ بِطَاعَتِی وَ نَهَیْتُکَ عَنْ مَعْصِیَتِی فَإِنْ أَطَعْتَنِی أَعَنْتُکَ عَلَی طَاعَتِی وَ إِنْ عَصَیْتَنِی لَمْ أُعِنْکَ عَلَی مَعْصِیَتِی وَ لِیَ الْمِنَّةُ عَلَیْکَ فِی طَاعَتِکَ وَ لِیَ الْحُجَّةُ عَلَیْکَ فِی مَعْصِیَتِکَ.
فس، تفسیر القمی فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ (3)
قَوْلُهُ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ قَالَ خَلَقَهُمْ حِینَ خَلَقَهُمْ مُؤْمِناً وَ کَافِراً وَ شَقِیّاً وَ سَعِیداً وَ کَذَلِکَ یَعُودُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُهْتَدٍ وَ ضَالٌّ یَقُولُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ وَ هُمُ الْقَدَرِیَّةُ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا قَدَرَ وَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَی الْهُدَی وَ الضَّلَالَةِ وَ ذَلِکَ إِلَیْهِمْ إِنْ شَاءُوا اهْتَدَوْا وَ إِنْ شَاءُوا ضَلُّوا وَ هُمْ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ کَذَبَ أَعْدَاءُ اللَّهِ الْمَشِیَّةُ وَ الْقُدْرَةُ لِلَّهِ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ مَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ شَقِیّاً یَوْمَ خَلَقَهُ کَذَلِکَ یَعُودُ إِلَیْهِ- (4)وَ مَنْ خَلَقَهُ سَعِیداً یَوْمَ خَلَقَهُ کَذَلِکَ یَعُودُ إِلَیْهِ سَعِیداً قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ.
ل، الخصال الْفَامِیُّ وَ ابْنُ مَسْرُورٍ عَنْ ابْنِ بُطَّةَ عَنِ الصَّفَّارِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ (5)عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: النَّاسُ فِی الْقَدَرِ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ رَجُلٍ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْبَرَ النَّاسَ عَلَی الْمَعَاصِی فَهَذَا قَدْ ظَلَّمَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی حُکْمِهِ وَ هُوَ کَافِرٌ وَ رَجُلٍ یَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ
ص: 9
همه امور به انسانها واگذار شده است؛ اینان [با این عقیده] خداوند را در سلطنتش کوچک کرده و کافرند. و آنهایی که معتقدند خداوند عزّ و جلّ بندگان را به تکالیفی که توان [امتثال] آنها را دارند مکلف کرده و آنچه را که توان انجام آن را ندارند بر آنان تکلیف نکرده است، وقتی کار نیکی کنند، خداوند را سپاس میگویند و هنگامی که عمل بدی انجام دهند، از خداوند طلب آمرزش مینمایند، اینان مسلمانانِ [به حقیقت] رسیده هستند.
در کتاب توحید نیز مانند همین روایت از إبن بطۀ نقل شده است.
روایت 15.
عبدالله بن حسین بن زید از پدرش، و او از امام باقر علیه السلام، و ایشان به نقل از پدرانشان روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند عزّ و جلّ بهشت را از دو [نوع] خشت خلق کرد: خشت طلا و خشت نقره، و دیوارهای آن را از یاقوت، و سقف آن را از زبرجد، و سنگریزههای [سطح] آن را از مروارید، و خاک آن را از زعفران و مشک الأزفر آفرید و خطاب به بهشت فرمود: سخن بگو؛ بهشت گفت: معبودی جز تو نیست، تو زنده پاینده هستی،
هر کس در من داخل شود، سعادتمند شده است. خداوند عزّ و جلّ فرمود: به عزت و عظمت و جلال و بلند مرتبگی خود سوگند میخورم که داخل در بهشت نشود هیچ دائم الخمری، و نه هیچ مستکنندهای، و نه هیچ سخنچینی، و نه هیچ بیغیرتی، و نه هیچ کارگزار سلطانی، و نه هیچ مخنثی، و نه هیچ افشاگری، و نه هیچ عُشر دهندهای، و نه هیچ قطع رحمکنندهای، و نه هیچ قَدَری مسلکی.
توضیح
"سکّیر" به کسر سین و تشدید کاف، به معنای کسی است که زیاد مست میشود، و فرق بین او و دائم الخمر این است که مقصود از خمر [در اینجا] شرابی است که از خرما میگیرند و سکیر کسی است که با چیزی غیر از شراب خرما مست میشود، یا [اینکه فرق بین آن دو این است که] دائم الخمر اعمّ از مستکننده است [و ممکن است کسی اهل مستی باشد، ولی دائم الخمر نباشد]. "شُرَط" به معنای اصحاب برگزیده سلطان است که سلطان آنها را بر دیگر سربازانش مقدم میدارد، و اسم منسوب به آنها، "شُرطی" بر وزن ترکی است. در میان اهل لغت کسی را نیافتیم که زنوق و خیوف را به معنایی که در روایت به آن تفسیر شده، معنا کرده باشد.
روایت 16.
خصال: محمد بن حسین به سند خود نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: دائم الخمر و مستکننده
ص: 10
مُفَوَّضٌ إِلَیْهِمْ فَهَذَا وَهَّنَ اللَّهَ فِی سُلْطَانِهِ فَهُوَ کَافِرٌ وَ رَجُلٍ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَلَّفَ الْعِبَادَ مَا یُطِیقُونَ وَ لَمْ یُکَلِّفْهُمْ مَا لَا یُطِیقُونَ فَإِذَا أَحْسَنَ حَمِدَ اللَّهَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ فَهَذَا مُسْلِمٌ بَالِغٌ.
ید، التوحید الْوَرَّاقُ عَنِ ابْنِ بُطَّةَ مِثْلَهُ.
ل، الخصال أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْفَارِسِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا خَلَقَ الْجَنَّةَ خَلَقَهَا مِنْ لَبِنَتَیْنِ لَبِنَةٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ جَعَلَ حِیطَانَهَا الْیَاقُوتَ وَ سَقْفَهَا الزَّبَرْجَدَ وَ حَصْبَاءَهَا اللُّؤْلُؤَ- (1)وَ تُرَابَهَا الزَّعْفَرَانَ وَ الْمِسْکَ الْأَزْفَرَ فَقَالَ لَهَا تَکَلَّمِی فَقَالَتْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ قَدْ سَعِدَ مَنْ یَدْخُلُنِی فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِزَّتِی وَ عَظَمَتِی وَ جَلَالِی وَ ارْتِفَاعِی لَا یَدْخُلُهَا مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ لَا سِکِّیرٌ وَ لَا قَتَّاتٌ (2)وَ هُوَ النَّمَّامُ وَ لَا دَیُّوثٌ وَ هُوَ الْقَلْطَبَانُ وَ لَا قَلَّاعٌ وَ هُوَ الشُّرْطِیُّ وَ لَا زَنُّوقٌ وَ هُوَ الْخُنْثَی وَ لَا خَیُّوفٌ (3)وَ هُوَ النَّبَّاشُ وَ لَا عَشَّارٌ وَ لَا قَاطِعُ رَحِمٍ وَ لَا قَدَرِیٌّ.
السکیر بالکسر و تشدید الکاف: الکثیر السکر و الفرق بینه و بین المدمن إما بکون المراد بالخمر ما یتخذ من العنب و بالسکیر من یسکر من غیره أو بکون المراد بالمدمن أعم ممن یسکر و شرط السلطان نخبة أصحابه الذین یقدمهم علی غیرهم من جنده و النسبة إلیهم شرطی کترکی و لم أجد اللغویین فسروا الزنوق و الخیوف بما فسرا به فی الخبر.
ل، الخصال أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادٍ لَهُ یَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مُدْمِنُ
ص: 10
و عاق شده و شدید السواد و بیغیرت و کارگزار سلطان و مخنث و افشاگر و عُشر دهنده و قطع رحمکننده و قدری مسلک در بهشت داخل نمیشوند.
صدوق رحمه الله گفته است: منظور از شدید السواد، کسی است که با این که سن زیادی دارد، ولی هیچ یک از موهای سر و صورتش سفید نشده است، که به چنین شخصی "غِربیب" میگویند.
روایت 17.
عیون أخبار الرضا: إبراهیم بن أبی محمود نقل کرده، از امام رضا علیه السلام در مورد تفسیر این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ»(1){و در میان تاریکیهایی که نمی بینند رهایشان کرد} سؤال کردم؛ ایشان
فرمودند: نمیتوان خداوند تبارک و تعالی را چنانچه مخلوقاتش به منتسب میشوند، به تَرک منتسب نمود، ولی از آنجا که خداوند میداند آنها از کفر و گمراهی خودشان برنمیگردند، آنها را از یاری رساندن و لطف [خویش] محروم مینماید و آنها را به اختیار خودشان وا میگذارد. راوی همچنین نقل کرده، از ایشان در مورد این سخن خداوند عزّ و جلّ: «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ»(2){خداوند بر دلهای آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده}، سؤال کردم؛ ایشان فرمودند: ختم، یعنی مهر [و موم] کردن دلهای کافران به جهت عقوبت کردنشان بر کفر، چنانچه خداوند تعالی فرموده است: «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا»(3){بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مهر زده و در نتیجه جز شماری اندک [از ایشان] ایمان نمی آورند}. [راوی نقل کرده] از ایشان سؤال کردم: آیا خداوند عزّ و جلّ بندگانش را بر معاصی مجبور میکند؟ ایشان فرمودند: خیر، بلکه ایشان را مخیر میکند و مهلت میدهد تا توبه نمایند. سؤال کردم: آیا بندگانش را به تکلیفی که طاقت آن را ندارند مکلف مینماید؟ فرمودند: چطور چنین کاری بکند و حال آنکه میفرماید: «وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(4){و پروردگار تو به بندگان [خود] ستمکار نیست}. سپس فرمودند: پدرم موسی بن جعفر علیه السلام برایم حدیث کرد که پدرشان جعفر بن محمد علیه السلام فرمودند: اگر کسی معتقد بود که خداوند بندگانش را بر معاصی مجبور میکند، و یا بر چیزهایی که طاقتش را ندارند مکلف مینماید، از ذبیحهاش نخورید و شهادتش را قبول نکنید و پشت سرش نماز نخوانید و چیزی از زکات به او ندهید.
إحتجاج نیز مانند همین را با سندی مرسل نقل کرده است.
روایت 18.
عیون أخبار الرضا: یزید بن عمیر بن معاویۀ الشامی(5)
نقل کرده، در مرو به حضور امام رضا علیه السلام رسیدم و به ایشان عرض کردم: ای فرزند رسول خدا!
ص: 11
خَمْرٍ وَ لَا سِکِّیرٌ وَ لَا عَاقٌّ وَ لَا شَدِیدُ السَّوَادِ وَ لَا دَیُّوثٌ وَ لَا قَلَّاعٌ وَ هُوَ الشُّرْطِیُّ وَ لَا زَنُّوقٌ وَ هُوَ الْخُنْثَی وَ لَا خَیُّوفٌ وَ هُوَ النَّبَّاشُ وَ لَا عَشَّارٌ وَ لَا قَاطِعُ رَحِمٍ وَ لَا قَدَرِیٌّ.
قال الصدوق رحمه الله: یعنی بشدید السواد الذی لا یبیض شی ء من شعر رأسه و لا من شعر لحیته مع کبر السن و یسمی الغربیب (1).
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام السِّنَانِیُّ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُوصَفُ بِالتَّرْکِ کَمَا یُوصَفُ خَلْقُهُ وَ لَکِنَّهُ مَتَی عَلِمَ أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ عَنِ الْکُفْرِ وَ الضَّلَالِ مَنَعَهُمُ الْمُعَاوَنَةَ وَ اللُّطْفَ وَ خَلَّی بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اخْتِیَارِهِمْ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ قَالَ الْخَتْمُ هُوَ الطَّبْعُ عَلَی قُلُوبِ الْکُفَّارِ عُقُوبَةً عَلَی کُفْرِهِمْ کَمَا قَالَ تَعَالَی بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ یُجْبِرُ عِبَادَهُ عَلَی الْمَعَاصِی فَقَالَ بَلْ یُخَیِّرُهُمْ (2)وَ یُمْهِلُهُمْ حَتَّی یَتُوبُوا قُلْتُ فَهَلْ یُکَلِّفُ عِبَادَهُ مَا لَا یُطِیقُونَ فَقَالَ کَیْفَ یَفْعَلُ ذَلِکَ وَ هُوَ یَقُولُ وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یُجْبِرُ عِبَادَهُ عَلَی الْمَعَاصِی أَوْ یُکَلِّفُهُمْ مَا لَا یُطِیقُونَ فَلَا تَأْکُلُوا ذَبِیحَتَهُ وَ لَا تَقْبَلُوا شَهَادَتَهُ وَ لَا تُصَلُّوا وَرَاءَهُ وَ لَا تُعْطُوهُ مِنَ الزَّکَاةِ شَیْئاً.
ج، الإحتجاج مُرْسَلًا عَنِ الْحَسَنِیِّ مِثْلَهُ.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام تَمِیمٌ الْقُرَشِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ عُمَیْرِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الشَّامِیِّ (3)قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام بِمَرْوَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ
ص: 11
برای ما از امام صادق علیه السلام روایت شده است که ایشان فرمودهاند: "نه جبر است و نه تفویض، بلکه چیزی بین آن دو است"، معنای این سخن چیست؟ ایشان فرمودند: کسی که بپندارد خداوند کارهای ما را انجام میدهد و سپس ما را به سبب انجام آنها عذاب میکند، قائل به جبر شده است و کسی که بپندارد خداوند عزّ و جلّ امر خَلق و روزیاش را به حجتهای خود علیهم السلام واگذارده، قائل به تفویض شده است؛ بنابراین قائلین به جبر کافر و قائلین به تفویض مشرک هستند. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چیزی که بین این دو است، چیست؟ این است که بندگان در انجام اوامر و ترک کردن نواهی آزادند. به ایشان عرض کردم: آیا مشیت و اراده خداوند عزّ و جلّ، در اعمال بندگان جایی ندارد؟ فرمودند: در مورد طاعات، اراده و مشیت خداوند به همان امر کردن به آنها و خشنودی بر آنها و یاری رساندن [بندگان] در انجام آنهاست. و در مورد معاصی اراده و مشیت خداوند، همانا نهی از آنها و خشم در برابر آنها و یاری نرساندن در انجام آنهاست. عرض کردم: آیا قضای خداوند عزّ و جلّ نیز در [افعال] بندگان وجود دارد؟ فرمودند: آری، خداوند در هر کار نیک و بدی که بندگان انجام میدهند، قضایی دارد. عرض کردم: این قضا[یی که میفرمایید] به چه معناست؟ فرمودند: اینکه پاداش و عقوبتی که بر افعالشان استحقاق یافتهاند را در دنیا و آخرت برایشان حکم کند.
احتجاج نیز مانند همین را با سندی مرسل روایت کرده است.
روایت 19.
عیون أخبار الرضا: دقاق از محمد بن حسن طائی از سهل بن زیاد از علی بن جعفر کوفی نقل کرده، از آقایم امام هادی علیه السلام شنیدم که میفرمودند: پدرم محمد بن علی از پدرشان علی بن موسی از پدرشان موسی بن جعفر، از پدرشان جعفر بن محمد از پدرشان محمد بن علی از پدرشان علی بن حسین از
پدرشان علیهم السلام برایم نقل کردند. شیخ صدوق رحمه الله این روایت را به سه طریق دیگر نیز در عیون أخبار الرضا نقل کرده که دو
ص: 12
رَسُولِ اللَّهِ رُوِیَ لَنَا عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ فَمَا مَعْنَاهُ فَقَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ أَفْعَالَنَا ثُمَّ یُعَذِّبُنَا عَلَیْهَا فَقَدْ قَالَ بِالْجَبْرِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ أَمْرَ الْخَلْقِ وَ الرِّزْقِ إِلَی حُجَجِهِ علیهم السلام فَقَدْ قَالَ بِالتَّفْوِیضِ فَالْقَائِلُ بِالْجَبْرِ کَافِرٌ وَ الْقَائِلُ بِالتَّفْوِیضِ مُشْرِکٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ فَقَالَ وُجُودُ السَّبِیلِ إِلَی إِتْیَانِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ تَرْکِ مَا نُهُوا عَنْهُ فَقُلْتُ لَهُ فَهَلْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَشِیَّةٌ وَ إِرَادَةٌ فِی ذَلِکَ فَقَالَ أَمَّا الطَّاعَاتُ فَإِرَادَةُ اللَّهِ وَ مَشِیَّتُهُ فِیهَا الْأَمْرُ بِهَا وَ الرِّضَا لَهَا وَ الْمُعَاوَنَةُ عَلَیْهَا وَ إِرَادَتُهُ وَ مَشِیَّتُهُ فِی الْمَعَاصِی النَّهْیُ عَنْهَا وَ السَّخَطُ لَهَا وَ الْخِذْلَانُ عَلَیْهَا قُلْتُ فَلِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهَا الْقَضَاءُ- (1)قَالَ نَعَمْ مَا مِنْ فِعْلٍ یَفْعَلُهُ الْعِبَادُ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهِ قَضَاءٌ قُلْتُ فَمَا مَعْنَی هَذَا الْقَضَاءِ قَالَ الْحُکْمُ عَلَیْهِمْ بِمَا یَسْتَحِقُّونَهُ عَلَی أَفْعَالِهِمْ مِنَ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.
ج، الإحتجاج رواه مرسلا مثله.
ن، (2)عیون أخبار الرضا علیه السلام الدَّقَّاقُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطَّائِیِّ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ الْکُوفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ سَیِّدِی عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام یَقُولُ حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ الْبَغْدَادِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِیِّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام وَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْفَارِسِیُّ الْغَرَائِمِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ رُمَیْحٍ النَّسَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَبْدِ الْوَهَّابِ بْنِ عِیسَی
ص: 12
طریق آن به امام صادق علیه السلام منتهی میشود و ایشان از پدرانشان از امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل میکنند، و طریق دیگر به إبن عباس منتهی میشود که مستقیماًً و به این صورت روایت میشود: هنگامی که امیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیه السلام از صفین بازگشتند، پیرمردی که در این نبرد در رکاب ایشان حاضر بود به ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایمان بگویید آیا این رفت و برگشت ما به قضاء و قدر خداوند بود؟ ... و ادامه روایت
که مردی از اهالی عراق به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و عرض کرد: به من بگویید آیا حرکت ما به سمت سپاه شامیان، به قضاء و قدر خداوند بود؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آری ای پیرمرد! به خدا سوگند از هیچ بلندی بالا نرفتید و در هیچ دشتی سرازیر نشدید، مگر اینکه همه آنها به قضاء و قدر خداوند بود. پیرمرد عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! [پس رنج و] مشقّتم را به حساب خداوند بگزارم[!؟]. حضرت فرمودند: فرصت ای پیرمرد! گویا تو گمان کردی که [منظور من] قضای حتمی و قدَر لازم [و برگشتناپذیر] است؛ اگر اینطور باشد، پاداش و عقوبت لغو و امر و نهی و منع بیهوده خواهد بود و وعده و وعید معنایی نخواهد داشت و بدکاران را ملامتی نرسد و نیکوکاران را ستایشی نخواهد بود و نیکوکار بیش از گنهکار شایسته ملامت خواهد بود و گنهکار بیش از نیککردار شایسته نیکرفتاری خواهد بود، این سخن، سخن بتپرستان و دشمنان خداوند رحمان و قَدَریمسلکان و مجوسیان این امت است. ای پیرمرد! خداوند عزّ و جلّ [بندگان را بر واجبات] تکلیف نمود، تا به ایشان اختیار دهد و از معاصی نهی کرد، تا آنها را بر حذر دارد و بر [طاعت] اندک [پاداشی] زیاد عطا کرد. خداوند به معصیت بندگان مغلوب نشود و با وادار کردن بندگان اطاعت نگردد، و خداوند آسمانها و زمین را بیهوده نیافریده است،(1)
«ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»(2){این
گمان کسانی است که کافر شده [و
حق پوشی کرده]اند، پس وای از آتش بر کسانی که کافر شده اند!}. پیرمرد در حالی که چنین میسرود، برخاست:
ص: 13
الْمَرْوَزِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نَجِیحٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ عَنِ السُّکَّرِیِّ عَنِ الْجَوْهَرِیِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ بَکَّارٍ الضَّبِّیِّ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْهُذَلِیِّ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالُوا لَمَّا انْصَرَفَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام مِنْ صِفِّینَ قَامَ إِلَیْهِ شَیْخٌ مِمَّنْ شَهِدَ الْوَقْعَةَ مَعَهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنْ مَسِیرِنَا هَذَا أَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ.
وَ قَالَ الرِّضَا فِی رِوَایَتِهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ أَخْبِرْنَا عَنْ خُرُوجِنَا إِلَی أَهْلِ الشَّامِ أَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَجَلْ یَا شَیْخُ فَوَ اللَّهِ مَا عَلَوْتُمْ تَلْعَةً وَ لَا هَبَطْتُمْ بَطْنَ وَادٍ إِلَّا بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ فَقَالَ الشَّیْخُ عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ- (1)فَقَالَ مَهْلًا یَا شَیْخُ لَعَلَّکَ تَظُنُّ قَضَاءً حَتْماً وَ قَدَراً لَازِماً لَوْ کَانَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْیُ وَ الزَّجْرُ وَ لَسَقَطَ مَعْنَی الْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ وَ لَمْ تَکُنْ عَلَی مُسِی ءٍ لَائِمَةٌ وَ لَا لِمُحْسِنٍ مَحْمَدَةٌ وَ لَکَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَی بِاللَّائِمَةِ مِنَ الْمُذْنِبِ وَ الْمُذْنِبُ أَوْلَی بِالْإِحْسَانِ مِنَ الْمُحْسِنِ تِلْکَ مَقَالَةُ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ خُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَ قَدَرِیَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِهَا یَا شَیْخُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَلَّفَ تَخْیِیراً وَ نَهَی تَحْذِیراً وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا- (2)ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ قَالَ فَنَهَضَ الشَّیْخُ وَ هُوَ یَقُولُ:
ص: 13
شما آن امامی هستی که ما امیدواریم با اطاعت از او در روز رستاخیز به آمرزش پرودگار دست یابیم.
مسألهای پوشیده را برای ما روشن نمودید، پروردگارتان پاداشتان دهد!
[با این توضیحی که شما فرمودید] زین پس [به تحقیق میدانم که] اگر عمل زشتی را از روی فسق و عصیان انجام دهم، عذری نخواهم داشت.
نه، نه، دیگر قبول نمیکنم که [خداوند] نهی کننده، خودش بنده را در آن عمل زشت انداخته باشد. ای مردم! اگر چنین گمانی کنم، بنده شیطان شدهام.
نه، خداوند نافرمانیها را دوست ندارد و نمیخواهد و خوش ندارد، و نمیخواهد که یکی از اولیایش را از روی ظلم و دشمنی برایش بکشند.
چطور چنین چیزی را دوست داشته باشد و حال آنکه [آن بنده،] عزم بر انجام آن کار را کرده است!؟ و خداوند که مالک عرش است این [خواسته خود] را به روشنی اعلان نموده است.
در نقلی که به طریق محمد بن عمر بن حافظ از امام صادق علیه السلام رسیده است، فقط دو بیت اول آورده شده است.
در توحید چنین آمده است: در نقل إبن عباس این جملات نیز وجود دارد: پیرمرد عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! قضا و قدر بودند که ما را [به این سفر] بردند و ما جز به سبب آن دو، در هیچ دشتی سرازیر نشده و از هیچ بلندی بالا نرفتیم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هر امر و حکمی از جانب خداست و سپس این آیه را تلاوت نمودند: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(1){و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید}
توضیحات
"تلعۀ" به جای مرتفع گویند. "[پس رنج و] مشقّتم را به حساب خدا بگزارم"، یعنی از آنجا که به جهت مجبور بودن استحقاق پاداش ندارم، پاداش مشقت خویش را به حساب خداوند میگزارم تا شاید به لطف خود مرا پاداش دهد. محتمل است این جمله در قالب استفهام انکاری باشد. جزری گفته است: "احتساب" از ماده حسب [و بر وزن] و به معنای اعتداد از ماده عدّ [به معنای شمردن] است، "احتسبه" را در مورد کسی به کار میبرند که با عملش در صدد کسب رضای خداوند است، چرا که او میتواند چنین عملی را به حساب آورد. این معنای احتساب در اعمال شایسته است. اما در احتساب سختیها به معنای مبادرت در طلب پاداش و به دست آوردن اجر از راه تسلیم و صبر در برابر سختیها، و یا جستجوی ثوابی که از آنها امید میرود از راه به کار بستن انواع نیکیها و انجام آنها به نحوی که در آنها مرسوم است میباشد. در اینجا نقل کلام جزری به پایان میرسد.
این سخن امام علیه السلام که فرمودند: "گنهکار بیش از نیککردار شایسته نیکرفتاری خواهد بود ..."؛ مؤلف گوید: از آنجا که خداوند او را بر چیزی که از جهت عقل و شرع قبیح است مجبور نموده و او را به این طریق مورد ملامت مردم قرار داده، باید با او بیشتر نیکی شود تا آن حال قبلی او جبران شود. و همچنین از آنجا که خداوند نیککردار را بر چیزی که از جهت عقل و شرع نیک است مجبور نموده و به این سبب مورد ستایش مردم قرار داده،
ص: 14
أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِی نَرْجُو بِطَاعَتِهِ***یَوْمَ النَّجَاةِ مِنَ الرَّحْمَنِ غُفْرَاناً
أَوْضَحْتَ مِنْ دِینِنَا مَا کَانَ مُلْتَبِساً ***جَزَاکَ رَبُّکَ عَنَّا فِیهِ إِحْسَاناً
فَلَیْسَ مَعْذِرَةٌ فِی فِعْلِ فَاحِشَةٍ ***قَدْ کُنْتُ رَاکِبَهَا فِسْقاً وَ عِصْیَاناً
لَا لَا وَ لَا قَابِلًا نَاهِیهِ أَوْقَعَهُ ***فِیهَا عَبَدْتُ إِذاً یَا قَوْمِ شَیْطَاناً
وَ لَا أَحَبَّ وَ لَا شَاءَ الْفُسُوقَ وَ لَا ***قَتْلَ الْوَلِیِّ لَهُ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً
أَنَّی یُحِبُّ وَ قَدْ صَحَّتْ عَزِیمَتُهُ*** ذُو الْعَرْشِ أَعْلَنَ ذَاکَ اللَّهُ إِعْلَاناً
لَمْ یَذْکُرْ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ فِی آخِرِ هَذَا الْحَدِیثِ مِنَ الشِّعْرِ إِلَّا بَیْتَیْنِ مِنْ أَوَّلِهِ (1) (ص 79)
ید، التوحید زَادَ ابْنُ عَبَّاسٍ فِی حَدِیثِهِ فَقَالَ الشَّیْخُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ الْقَضَاءُ وَ الْقَدْرُ اللَّذَانِ سَاقَانَا وَ مَا هَبَطْنَا وَادِیاً وَ مَا عَلَوْنَا تَلْعَةً إِلَّا بِهِمَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ وَ الْحُکْمُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً
التلعة ما ارتفع من الأرض.
قوله عند الله أحتسب عنائی أی لما لم نکن مستحقین للأجر لکوننا مجبورین فأحتسب أجر مشقتی عند الله لعله یثیبنی بلطفه و یحتمل أن یکون استفهاما علی سبیل الإنکار و قال الجزری الاحتساب من الحسب کالاعتداد من العد و إنما قیل لمن ینوی بعمله وجه الله احتسبه لأن له حینئذ أن یعتد عمله و الاحتساب فی الأعمال الصالحات و عند المکروهات هو البدار إلی طلب الأجر و تحصیله بالتسلیم و الصبر أو باستعمال أنواع البر و القیام بها علی الوجه المرسوم فیها طلبا للثواب المرجو منها انتهی.
قوله علیه السلام و لکان المذنب أولی بالإحسان أقول لأنه حمله علی ما هو قبیح عقلا و شرعا و صیره بذلک محلا للائمة الناس فهو أولی بالإحسان لتدارک ذلک و أیضا لما حمل المحسن علی ما هو حسن عقلا و شرعا و صار بذلک موردا لمدح الناس فإن
ص: 14
حال اگر او را به جهت آن احسانی که [در دنیا] به او نموده عقوبت نماید و ضرر رساند، سزاوارتر از آن است که بدکار دو بار [،یکی در دنیا و یکی در آخرت،] زیان کند. [در توضیح این بیان حضرت همچنین] گفته شده، گنهکار به این سبب سزاوارتر به نیکرفتاری است که او از آن رو که [طبق فرض] مجبور به انجام گناه بوده، به [اختیار و] رضایت خویش مرتکب گناه نشده، و نیککردار نیز به این سبب سزاوارتر به کیفر است که به جهت مجبور بودنش، از روی رضایت نیکی نکرده است، و کسی که به نیکی رضایت نداده، بیشتر از کسی که به آن رضایت داده سزاوار کیفر است.
و احتمال دارد این سخن ایشان در نتیجه بیان قبلشان باشد که فرمودند: "اگر اینطور باشد، پاداش و عقوبت و امر و نهی و منع [از گناه] بیهوده خواهد بود و وعده و وعید معنایی نخواهد داشت ..." با این توضیح که در این حال [یعنی حالی که پاداش و عقوبت لغو و امر و نهی و منع [از گناه] بیهوده باشد و ...] تنها چیزی که باقی میماند پاداش و کیفر دنیوی خواهد بود و گنهکار در دنیا برخوردار از انواع لذتها میشود و سختی تکالیف شرعی بر عهده او نخواهد بود، و نیکوکار در سختی و رنج [تکالیف و] افعالی است که تمایلی به آن افعال ندارد و باید چیزهایی که از آنها لذت میبرد را ترک کند و معیشت بر او تنگ شود، چه اینکه باید از اموال حرام خودداری کند. و نتیجه این که در این صورت احسانی که به گنهکار رسیده است بیش از احسانی است که به نیکوکار رسیده، و بدین ترتیب او بیش از نیکوکار سزاوار احسان شده است، و [از آن سو] کیفری که به نیککردار رسیده است بیش از کیفری است که بر گنهکار وارد شده، و بدین ترتیب او بیش از گنهکار سزاوار کیفر شده است. در این روایت کلمه قَدَریه، در مورد جبری مسلکان به کار رفته است.
در کتاب کافی بعد از جمله "با وادار کردن بندگان اطاعت نگردد" اینچنین آمده است: "و به تفویض بندگان را مالک [اعمال خویش] نکرده است" که اشارهایست به نفی تفویض تام، تا گمان نشود خداوند نمیتواند بندگان را از گناه بازدارد، یا گمان نشود که او در موفقیت و هدایت بندگان نقشی ندارد.
روایت 20.
توحید، عیون أخبار الرضا: وشاء نقل کرده،
ص: 15
عاقبه و أضر به تدارکا لما أحسن إلیه کان أولی من جمع الإضرارین علی المسی ء و قیل إنما کان المذنب أولی بالإحسان لأنه لا یرضی بالذنب کما یدل علیه جبره علیه و المحسن أولی بالعقوبة لأنه لا یرضی بالإحسان لدلالة الجبر علیه و من لا یرضی بالإحسان أولی بالعقوبة من الذی یرضی به.
و یحتمل أن یکون هذا متفرعا علی ما مر أی إذا بطل الثواب و العقاب و الأمر و النهی و الوعد و الوعید لکان المذنب أولی إلخ و وجهه أنه لم یبق حینئذ إلا الإحسان و العقوبة الدنیویة و المذنب فی الدنیا متنعم بأنواع اللذات و لیست له مشقة التکالیف الشرعیة و المحسن فی التعب و النصب بارتکاب أفعال لا یشتهیها و ترک ما یلتذ بها مقتر علیه لاجتناب المحرمات من الأموال فحینئذ الإحسان الواقع للمذنب أکثر مما وقع للمحسن فهو أولی بالإحسان من المحسن و العقوبة الواقعة علی المحسن أکثر مما وقع علی المذنب فهو أولی بالعقوبة من المذنب (1)و القدریة فی هذا الخبر أطلقت علی الجبریة و قوله لم یعص علی بناء المفعول و کذا قوله و لم یطع مکرها بکسر الراء و فی الفتح تکلف.
و فی الکافی بعد ذلک و لم یملک مفوضا إشارة إلی نفی التفویض التام بحیث لا یقدر علی صرفهم عنه أو بحیث لا یکون لتوفیقه و هدایته مدخل فیه.
ید، التوحید ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ابْنُ مَسْرُورٍ عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیِّ عَنِ
ص: 15
از امام رضا علیه السلام پرسیدم که آیا خداوند کارها را به بندگان خود واگذارده است؟ ایشان فرمودند: خداوند عزتمندتر از آن است [که امور را به بندگان وانهد]. پرسیدم: پس آیا آنان را بر معاصی مجبور کرده است؟ فرمودند: خداوند عادلتر و حکیمتر از آن است [که آنان را بر معاصی مجبور نماید]. سپس فرمودند: خداوند عزّ و جلّ فرمود: ای فرزند آدم! من در [انتساب] نیکیهای تو سزاوارتر از تو هستم و تو بر بدکاریهایت سزاوارتر از منی، تو معصیتها را با نیرویی که من در وجود تو قرار دادهام انجام میدهی.
روایت 21.
توحید، عیون أخبار الرضا: هروی نقل کرده، از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمودند: به کسانی که معتقد به جبر باشد، چیزی از زکات ندهید و شهادتشان را قبول نکنید؛ خداوند عزّ و جلّ هیچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمیکند و تکلیفی بیش از طاقتش بر دوش او نمیگذارد، «وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری»(1){و هیچ کس جز بر زیان خود [گناهی] انجام نمی دهد و هیچ باربرداری بار [گناه] دیگری را برنمی دارد}.
روایت 22.
توحید، عیون أخبار الرضا: جعفری نقل کرده، در حضور امام رضا علیه السلام سخن از جبر و تفویض شد، ایشان فرمودند: آیا میخواهید در اینباره اصلی به [دست] شما بدهم که دیگر در این مسأله اختلافی نداشته باشید و هر کس که در مورد آن با شما بحث کرد بتوانید او را شکست دهید؟ عرض کردیم: اگر صلاح میبینید[، بفرمایید]. فرمودند: خداوند عزّ و جلّ به زور اطاعت نمیشود و به قهر و غلبه معصیت نمیشود و [از سوی دیگر] بندگان را در [محدوده] فرمانرواییش رها نمیکند. او مالک [و اختیاردار حقیقی] چیزهایی است که به اختیار آنها در آورده است و اوست که قادر [حقیقی بر] افعالی است که قدرت انجامش را به آنها داده است؛ اگر بندگان به طاعت او گردن نهند، خداوند ایشان را از طاعت باز ندارد و منع نکند و اگر به معصیتش مشغول شوند و او بخواهد آنها را از انجام معاصی منع کند، [این کار را] میکند، و [با این حال] اگر ایشان را از [انجام معاصی] منع نکند، او آنها را در انجام معاصی قرار نداده است. سپس فرمودند: هر کس بر همه جوانب این سخن آگاهی یابد [و مسلط شود]، بر مخالفین خود پیروز خواهد شد.
احتجاج نیز مانند این روایت را با سندی مرسل آورده است.
توضیح
شاید علت اینکه برای بار دوم از کلمه ائتمار استفاده شده این است که همشکلی با استعمال قبلی رعایت شود، یا اینکه ائتمار در استعمال دوم چنانچه در نهایۀ و قاموس آمده است، به معنای تصمیم یا کار بدون مشاوره است.
روایت 23.
توحید، معانی الأخبار:
ص: 16
الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ فَقُلْتُ اللَّهُ فَوَّضَ الْأَمْرَ إِلَی الْعِبَادِ قَالَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ ذَلِکَ قُلْتُ فَأَجْبَرَهُمْ عَلَی الْمَعَاصِی قَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ وَ أَحْکَمُ مِنْ ذَلِکَ ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی عَمِلْتَ الْمَعَاصِیَ بِقُوَّتِیَ الَّتِی جَعَلْتُهَا فِیکَ.
ید، التوحید ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام الطَّالَقَانِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ الْهَرَوِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام یَقُولُ مَنْ قَالَ بِالْجَبْرِ فَلَا تُعْطُوهُ مِنَ الزَّکَاةِ وَ لَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً- (1)إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَ لَا یُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری
ید، التوحید ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَهُ الْجَبْرُ وَ التَّفْوِیضُ فَقَالَ أَ لَا أُعْطِیکُمْ فِی هَذَا أَصْلًا لَا تَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ لَا یُخَاصِمُکُمْ عَلَیْهِ أَحَدٌ إِلَّا کَسَرْتُمُوهُ- (2)قُلْنَا إِنْ رَأَیْتَ ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُطَعْ بِإِکْرَاهٍ وَ لَمْ یُعْصَ بِغَلَبَةٍ وَ لَمْ یُهْمِلِ الْعِبَادَ فِی مُلْکِهِ هُوَ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَی مَا أَقْدَرَهُمْ عَلَیْهِ فَإِنِ ائْتَمَرَ الْعِبَادُ بِطَاعَتِهِ (3)لَمْ یَکُنِ اللَّهُ عَنْهَا صَادّاً وَ لَا مِنْهَا مَانِعاً وَ إِنِ ائْتَمَرُوا بِمَعْصِیَتِهِ فَشَاءَ أَنْ یَحُولَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ذَلِکَ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ یَحُلْ وَ فَعَلُوهُ فَلَیْسَ هُوَ الَّذِی أَدْخَلَهُمْ فِیهِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام مَنْ یَضْبِطْ حُدُودَ هَذَا الْکَلَامِ فَقَدْ خَصَمَ مَنْ خَالَفَهُ.
ج، الإحتجاج مرسلا مثله (4)
لعل ذکر الائتمار ثانیا للمشاکلة أو هو بمعنی الهم أو الفعل من غیر مشاورة کما ذکر فی النهایة و القاموس.
ید، التوحید مع، معانی الأخبار حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحْتَمِلُ بْنُ سَعِیدٍ السَّمَرْقَنْدِیُّ (5)الْفَقِیهُ بِأَرْضِ بَلْخٍ
ص: 16
ابوأحمد محمد بن أحمد بن زاهد سمرقندی با سندی مرفوع نقل کرده، مردی از امام صادق علیه السلام سؤال نمود و به ایشان عرض کرد: اساس دین توحید و عدل است، ولی علم [کامل] آن [دارای حجمی] زیاد است و برای [فهم] آن باید عاقل [و اندیشمند] بود، چیزی [برای ما] بفرمایید که راحت فهمیده شود و بتوان آن را به خاطر سپرد؛ ایشان فرمودند توحید به آن است که چیزی که بر خودت روا میدانی را بر پروردگارت روا نشماری، و عدل به آن است که آنچه خالقت تو را بر آن ملامت کرده، به او نسبت ندهی.
روایت 24.
تفسیر قمی: این سخن خداوند متعال: «وَ قَارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ لَقَدْ جَاءهُم مُّوسَی بِالْبَیِّنَاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ مَا کَانُوا سَابِقِینَ»(1){و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاک کردیم] و به راستی موسی برای آنان دلایل آشکار آورد و[لی آنها] در آن سرزمین سرکشی نمودند و [با این همه بر ما] پیشی نجستند}، رد بر جبری مسلکان است که معتقدند این خداوند است کارها را انجام میدهد و بندگان در انجام آنها نقشی ندارند و آنها را مرتکب نمیشوند. خداوند با این سخن، [اعتقاد] ایشان را رد کرد و فرمود: «فَکُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ»(2){و هر یک [از ایشان] را به گناهش گرفتار [عذاب] کردیم} و نفرمود به سبب عمل خودمان، زیرا خداوند عزّ و جلّ عادلتر از آن است که بنده را به سبب فعلی که خودش او را بر انجام آن مجبور نموده عذاب کند.
روایت 25.
تفسیر قمی: نوفلی از سکونی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: برای قَدَری مسلکان نشانههایی در کتاب خدا یافتم: «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ * یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ * إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(3){قطعاً بزهکاران در گمراهی و جنونند * روزی که در آتش به رو کشیده می شوند [و به آنان گفته می شود] لهیب آتش را بچشید [و احساس کنید] * ماییم که هر چیزی را به اندازه آفریده ایم}؛ قَدَریها همان مجرمین هستند [که در این آیات سخن از آنها شده است].
روایت26.
إحتجاج: أباحمزه ثمالی نقل کرده، امام باقر علیه السلام به حسن بصری فرمودند: مراقب باش که مایل به تفویض نشوی، خداوند عزّ و جلّ امر را از روی سستی و ضعف به خلقش واگذار نکرده است و آنها را ظالمانه بر معاصی مجبور نکرده است ... این روایت ادامه دارد.
روایت 27.
توحید: مفضل روایت کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: نه جبر است و نه تفویض، بلکه چیزی بین این دو است. به ایشان عرض کردم: چیزی که بین آن دو است چیست؟ ایشان فرمودند: مثال آن مانند کسی است که او را در حال معصیت ببینی و [از انجام معصیت] نهی کنی، ولی او نهی نشود، و تو او را رها کنی و او آن معصیت را انجام دهد. اینگونه نیست که حال که نهی تو را نپذیرفته و تو رهایش کردهای، تو او را به [انجام آن] معصیت امر نموده باشی.
روایت 28.
عقائد صدوق: اعتقاد ما در [مسأله] جبر و تفویض همان سخن امام صادق علیه السلام است که فرمودند: نه جبر است و نه تفویض.
ص: 17
قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الزَّاهِدِ السَّمَرْقَنْدِیُّ بِإِسْنَادٍ رَفَعَهُ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَسَاسَ الدِّینِ التَّوْحِیدُ وَ الْعَدْلُ وَ عِلْمُهُ کَثِیرٌ لَا بُدَّ لِعَاقِلٍ مِنْهُ فَاذْکُرْ مَا یَسْهُلُ الْوُقُوفُ عَلَیْهِ وَ یَتَهَیَّأُ حِفْظُهُ فَقَالَ أَمَّا التَّوْحِیدُ فَأَنْ لَا تُجَوِّزَ عَلَی رَبِّکَ مَا جَازَ عَلَیْکَ وَ أَمَّا الْعَدْلُ فَأَنْ لَا تَنْسُبَ إِلَی خَالِقِکَ مَا لَامَکَ عَلَیْهِ.
فس، تفسیر القمی قَوْلُهُ وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ إِلَی قَوْلِهِ سابِقِینَ (1)فَهَذَا رَدٌّ عَلَی الْمُجَبِّرَةِ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّ الْأَفْعَالَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا صُنْعَ لَهُمْ فِیهَا وَ لَا اکْتِسَابَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَقَالَ فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ وَ لَمْ یَقُلْ بِفِعْلِنَا لِأَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُعَذِّبَ الْعَبْدَ عَلَی فِعْلِهِ الَّذِی یُجْبِرُهُ عَلَیْهِ.
فس، تفسیر القمی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَجَدْتُ لِأَهْلِ الْقَدَرِ أَسْمَاءً فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ فَهُمُ الْمُجْرِمُونَ.
ج، الإحتجاج عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لِلْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ إِیَّاکَ أَنْ تَقُولَ بِالتَّفْوِیضِ- (2)فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُفَوِّضِ الْأَمْرَ إِلَی خَلْقِهِ وَهْناً مِنْهُ وَ ضَعْفاً وَ لَا أَجْبَرَهُمْ عَلَی مَعَاصِیهِ (3)ظُلْماً الْخَبَرَ.
ید، التوحید الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنْ خُنَیْسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْخَزَّازِ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ وَ لَکِنْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ قَالَ قُلْتُ مَا أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ قَالَ مَثَلُ ذَلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ رَأَیْتَهُ عَلَی مَعْصِیَتِهِ فَنَهَیْتَهُ فَلَمْ یَنْتَهِ فَتَرَکْتَهُ فَفَعَلَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةَ فَلَیْسَ حَیْثُ لَمْ یَقْبَلْ مِنْکَ فَتَرَکْتَهُ کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی أَمَرْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ.
عد، العقائد اعْتِقَادُنَا فِی الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ قَوْلُ الصَّادِقِ علیه السلام لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ.
ص: 17
مؤلف گوید: سپس صدوق رحمه الله این روایت را تا پایان آنچه که مفضل روایت کرده بود نقل کرده است. شیخ مفید قدس الله روحه در شرحش [بر کتاب صدوق] نوشته است: جبر به معنای واداشتن به کاری و ناچار نمودن به آن به وسیله زور و غلبه میباشد، و حقیقت آن این است که فعل، طوری به دست مخلوق ایجاد شود که او قدرت بر دفع آن از خود و جلوگیری از وجود آن در خود را نداشته باشد. گاهی نیز در مورد کاری که انسان در اثر قدرتی [خارجی] و بدون اینکه خود بخواهد و از روی ترس و واداری انجام میدهد، تعبیر به جبر میشود. [بنابراین] چنانچه گفته شد [شرط] اصل[ی] در تحقق جبر این است که کاری، بدون اینکه قدرتی بر جلوگیری از آن باشد انجام شود. حال که با این اوصاف معنای حقیقی جبر مشخص شد، باید دانست مذهب جبریون عبارت است از اعتقاد به این که خداوند متعال طاعت را در [وجود] بندگان ایجاد کرده است، بدون اینکه آنها قدرت بر انجام کاری غیر از آن و یا قدرت جلوگیری از ایجاد آن را داشته باشند، و معصیت را نیز به همین صورت ایجاد نمود. بنابراین آنان به درستی جبریون نامیده شدهاند و به تحقیق جبریمسلکاند. و تفویض عبارت است از اعتقاد به این که بندگان در کارهای خود رها شدهاند و هر کاری که بخواهند میتوانند بکنند، که این سخن زنادقه و اصحاب اباحات است. و واسطه بین این دو قول این است که [گفته شود:] خداوند بندگان را بر انجام کارهایشان قدرت داد و آنها را بر اعمالشان توانا کرد و در مقوله اعمال حدودی برایشان معین نمود و آدابی مشخص ساخت و آنان را از طریق نهی و ترساندن و وعد و وعید از زشتیها بازداشت؛ [بنابراین] اینگونه نیست که خداوند با توانا نمودن بندگان، آنها را بر انجام اعمال مجبور کرده باشد، و اینطور نیست که اعمال را به آنها واگذاشته باشد؛ زیرا آنان را کارهای زیادی منع کرده و برایشان حدودی وضع نموده و آنها را به اعمال نیک امر فرموده و از کارهای زشت نهی کرده است. این است آن حد فاصل میان جبر و تفویض، که گفته بودیم.
روایت 29.
إحتجاج: هشام بن حکم نقل کرده: زندیقی از امام صادق علیه السلام پرسید، به من بگویید چرا خداوند عزّ و جلّ بندگان را طوری نیافرید که همه آنها مطیع و یکتاپرست باشند، با اینکه میتوانست این کار را بکند؟ امام فرمودند: اگر آنها را همواره مطیع میآفرید، ثوابی برای آنها وجود نداشت؛ زیرا اگر اطاعت فعل آنها [و به اختیارشان] نمیبود، بهشت و جهنمی در کار نبود. خداوند بندگان را آفرید و ایشان را به اطاعت خود امر نمود و از معصیتش نهی کرد و با [فرستادن] رسولانش حجت را بر ایشان تمام کرد و با کتابهایش راه عذر را بر آنان بست تا خود آنها باشند که اطاعت و معصیت کنند و با اطاعتشان، مستوجب ثواب و با معصیتشان، مستوجب کیفر شوند. زندیق گفت: بنابراین عمل شایسته[ای که] بنده [انجام میدهد] فعل خود اوست
ص: 18
أقول: و ساق الخبر إلی آخر ما رواه المفضل و قال الشیخ المفید قدس الله روحه فی شرحه الجبر هو الحمل علی الفعل و الاضطرار إلیه بالقسر و الغلبة و حقیقة ذلک إیجاد الفعل فی الخلق من غیر أن یکون له قدرة علی دفعه و الامتناع من وجوده فیه و قد یعبر عما یفعله الإنسان بالقدرة التی معه علی وجه الإکراه له علی التخویف و الإلجاء أنه جبر و الأصل فیه ما فعل من غیر قدرة علی امتناعه منه حسب ما قدمناه و إذا تحقق القول فی الجبر علی ما وصفناه کان مذهب الجبر هو قول من یزعم أن الله تعالی خلق فی العبد الطاعة من غیر أن یکون للعبد قدرة علی ضدها و الامتناع منها و خلق فیهم المعصیة کذلک فهم المجبرة حقا و الجبر مذهبهم علی التحقیق و التفویض هو القول برفع الحظر (1)عن الخلق فی الأفعال و الإباحة لهم مع ما شاءوا من الأعمال و هذا قول الزنادقة و أصحاب الإباحات و الواسطة بین هذین القولین أن الله أقدر الخلق علی أفعالهم و مکنهم من أعمالهم و حد لهم الحدود فی ذلک و رسم لهم الرسوم و نهاهم عن القبائح بالزجر و التخویف و الوعد و الوعید فلم یکن بتمکینهم من الأعمال مجبرا لهم علیها و لم یفوض إلیهم الأعمال لمنعهم من أکثرها و وضع الحدود لهم فیها و أمرهم بحسنها و نهاهم عن قبیحها فهذا هو الفصل بین الجبر و التفویض علی ما بیناه.
ج، الإحتجاج عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: سَأَلَ الزِّنْدِیقُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَیْفَ لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ کُلَّهُمْ مُطِیعِینَ مُوَحِّدِینَ وَ کَانَ عَلَی ذَلِکَ قَادِراً قَالَ علیه السلام لَوْ خَلَقَهُمْ مُطِیعِینَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ ثَوَابٌ لِأَنَّ الطَّاعَةَ إِذَا مَا کَانَتْ فِعْلَهُمْ لَمْ تَکُنْ جَنَّةٌ وَ لَا نَارٌ وَ لَکِنْ خَلَقَ خَلْقَهُ فَأَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ نَهَاهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ احْتَجَّ عَلَیْهِمْ بِرُسُلِهِ وَ قَطَعَ عُذْرَهُمْ بِکُتُبِهِ لِیَکُونُوا هُمُ الَّذِینَ یُطِیعُونَ وَ یَعْصُونَ وَ یَسْتَوْجِبُونَ بِطَاعَتِهِمْ لَهُ الثَّوَابَ وَ بِمَعْصِیَتِهِمْ إِیَّاهُ الْعِقَابَ قَالَ فَالْعَمَلُ الصَّالِحُ مِنَ الْعَبْدِ هُوَ فِعْلُهُ
ص: 18
و عمل ناشایستش نیز کار خود او میباشد. امام فرمودند: عمل شایسته را بنده در حالی انجام میدهد که خداوند او را به آن امر کرده است و عمل ناشایست را بنده در حالی انجام میدهد که خداوند او را از آن بازداشته است. زندیق گفت: آیا اینگونه نیست که بنده آن عمل را به کمک وسیلهای که خداوند در وجود او قرار داده انجام میدهد؟ امام فرمودند: آری، ولی به کمک همان وسیلهای که کار خوب را انجام داده، بر انجام کار بدی که خداوند او را از آن نهی کرده نیز قادر بوده است. زندیق گفت: پس بنده نیز در عملش نقش دارد. امام فرمودند: خداوند او را تنها از چیزهایی نهی نموده است که میدانسته توان ترک آنها را دارد، و تنها به چیزهایی امر کرده که میدانسته قدرت انجامشان را دارد؛ زیرا خداوند اینگونه نیست که ستم و لغو و ظلم کند و بندگان را به چیزهایی که توان آن را ندارند مکلف نماید. زندیق گفت: بنابراین [از نظر شما] آیا کسی که خداوند او را کافر آفریده، میتوانسته ایمان بیاورد و خداوند علیه او حجت دارد؟ امام علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ همه بندگان خود را تسلیم آفرید، آنها را امر و نهی نمود، و کفر نامی است که هنگامی که بنده عمل [کافرانه] را انجام میدهد، فعل به آن متصف میشود. خداوند هنگامی که بنده را میآفرید، او را کافر خلق نکرد، زمانی که حجت از جانب خدا بر بنده تمام گردد و حق بر او عرضه شود و او آن را انکار کند، بعد از این انکار حق است که او کافر میشود. زندیق گفت: پس [در این صورت] ممکن است خداوند عمل ناشایست را بر بنده مقدر کند و در حالی که او قدرت بر انجام عمل شایسته را ندارد، او را به عمل شایسته امر کند و او را [به جهت ترک آن] عذاب نماید. امام فرمودند: از عدل و رأفت خداوند سزاوار نیست که [عمل] ناشایست را بر بنده مقدر کند و آن را از او بخواهد و سپس او را بر چیزی که میداند نمیتواند از عهده آن برآید امر کند و از چیزی که نمیتواند آن را ترک کند، باز دارد و سپس او را به جهت ترک امری که میدانسته نمیتواند آن را انجام دهد عذاب کند ... و روایت ادامه دارد.
عقائد صدوق: اعتقاد ما در افعال بندگان این است که آنها به نحو خلق تقدیری آفریده شدهاند، نه به صورت خلق تکوینی. و معنای آن این است که خداوند همواره به تقادیر اعمال علم دارد.
میگویم: شیخ مفید در شرح عقائد، در توضیح این کلام گفته است: سخنی که ابوجعفر رحمه الله [یعنی شیخ صدوق] فرموده است، مبتنی بر حدیثی است که [اصحاب] مطابق آن حدیث حکم نکردهاند و سندش نیز مورد پسند نیست،
ص: 19
وَ الْعَمَلُ الشَّرُّ مِنَ الْعَبْدِ هُوَ فِعْلُهُ قَالَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ الْعَبْدُ یَفْعَلُهُ وَ اللَّهُ بِهِ أَمَرَهُ وَ الْعَمَلُ الشَّرُّ الْعَبْدُ یَفْعَلُهُ وَ اللَّهُ عَنْهُ نَهَاهُ قَالَ أَ لَیْسَ فَعَلَهُ بِالْآلَةِ الَّتِی رَکِبَهَا فِیهِ- (1)قَالَ نَعَمْ وَ لَکِنْ بِالْآلَةِ الَّتِی عَمِلَ بِهَا الْخَیْرَ قَدَرَ بِهَا عَلَی الشَّرِّ الَّذِی نَهَاهُ عَنْهُ (2)قَالَ فَإِلَی الْعَبْدِ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ قَالَ مَا نَهَاهُ اللَّهُ عَنْ شَیْ ءٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ یُطِیقُ تَرْکَهُ وَ لَا أَمَرَهُ بِشَیْ ءٍ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ یَسْتَطِیعُ فِعْلَهُ لِأَنَّهُ لَیْسَ مِنْ صِفَتِهِ الْجَوْرُ وَ الْعَبَثُ وَ الظُّلْمُ وَ تَکْلِیفُ الْعِبَادِ مَا لَا یُطِیقُونَ قَالَ فَمَنْ خَلَقَهُ اللَّهُ کَافِراً یَسْتَطِیعُ الْإِیمَانَ وَ لَهُ عَلَیْهِ بِتَرْکِهِ الْإِیمَانَ حُجَّةٌ قَالَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقَهُ جَمِیعاً مُسْلِمِینَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ وَ الْکُفْرُ اسْمٌ یَلْحَقُ الْفِعْلَ حِینَ یَفْعَلُهُ الْعَبْدُ وَ لَمْ یَخْلُقِ اللَّهُ الْعَبْدَ حِینَ خَلَقَهُ کَافِراً إِنَّهُ إِنَّمَا کَفَرَ مِنْ بَعْدِ أَنْ بَلَغَ وَقْتاً لَزِمَتْهُ الْحُجَّةُ مِنَ اللَّهِ فَعَرَضَ عَلَیْهِ الْحَقَّ فَجَحَدَهُ فَبِإِنْکَارِهِ الْحَقَّ صَارَ کَافِراً قَالَ فَیَجُوزُ أَنْ یُقَدِّرَ عَلَی الْعَبْدِ الشَّرَّ وَ یَأْمُرَهُ بِالْخَیْرِ وَ هُوَ لَا یَسْتَطِیعُ الْخَیْرَ أَنْ یَعْمَلَهُ وَ یُعَذِّبَهُ عَلَیْهِ قَالَ إِنَّهُ لَا یَلِیقُ بِعَدْلِ اللَّهِ وَ رَأْفَتِهِ أَنْ یُقَدِّرَ عَلَی الْعَبْدِ الشَّرَّ وَ یُرِیدَهُ مِنْهُ ثُمَّ یَأْمُرَهُ بِمَا یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَسْتَطِیعُ أَخْذَهُ وَ الْإِنْزَاعِ عَمَّا لَا یَقْدِرُ عَلَی تَرْکِهِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُ عَلَی تَرْکِهِ أَمْرَهُ الَّذِی عَلِمَ أَنَّهُ لَا یَسْتَطِیعُ أَخْذَهُ الْخَبَرَ.
عد، العقائد اعتقادنا فی أفعال العباد أنها مخلوقة خلق تقدیر لا خلق تکوین و معنی ذلک أنه لم یزل الله عالما بمقادیرها.
أقول: قال الشیخ المفید قدس الله روحه فی شرح العقائد عند شرح هذا الکلام الذی ذکره أبو جعفر رحمه الله قد جاء به حدیث غیر معمول به و لا مرضی الإسناد. (3)
ص: 19
و بر خلاف [مضمون] روایات صحیحه است. و ما در زبان عربی جایی سراغ نداریم که علم به چیزی همان خلق آن باشد، و اگر اینطور باشد، چنانچه مخالفان حق اینگونه گفتهاند، لازم میآید که هر کس به [وجود] پیامبر صلی الله علیه و آله علم داشته باشد، همو ایشان را آفریده باشد و هر که به آسمان و زمین علم داشته باشد، همو آنها را آفریده باشد و هر آنکه در وجود خود به چیزی از آفریدههای خداوند علم داشته باشد و [علم] آن را در وجود خود بیابد، خودش آفریننده آن باشد، و این محال است و چنین خطایی از یکی از پیروان ائمه علیهم السلام نیز سر نمیزند، تا چه رسد به خود ایشان.
اما تقدیر در لغت به معنای خلق است، زیرا تقدیر جز از راه فعل ممکن نیست. تقدیر از راه علم ممکن نیست، و همچنین از راه فکر نیز ممکن نیست، و در هر حال خداوند بلندمرتبهتر از آن است که بیشرمیها و اعمال زشت را آفریده باشد.
روایت شده، از امام هادی علیه السلام سؤال شد که آیا افعال بندگان، مخلوق خداوند متعال هستند؟ ایشان علیه السلام فرمودند: اگر خداوند خالق آنها میبود، از آنها برائت نمیجست، و حال آنکه خداوند سبحان فرموده است: «أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(1){خدا
از مشرکان برائت جوید}، و منظور خداوند، برائت از خود مشرکان نیست، بلکه خداوند تنها از شرک و زشتکاریهای آنان برائت جسته است.
و کتاب خداوند متعال بر احادیث و روایات مقدم است، و در تشخیص روایات صحیح و سقیم باید بر مبنای کتاب خدا قضاوت کرد، و هر آنچه که کتاب خداوند موافق آن حکم کند حق، و هر چه غیر از آن ناحق است. خداوند متعال فرموده است: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ»(2){همان کسی که هر چیزی را که آفریده است نیکو آفریده و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد}، و [به این طریق] خبر داده است که هر آنچه خداوند آن را خلق کرده است، نیکو و غیر قبیح است. اگر زشتیها از آفریدههای خداوند بودند، حکم نمیکرد که هر چیزی که آفریده نیکو است. و نیز فرموده است: «ما تَری فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ»(3){در آفرینش آن [خدای] بخشایشگر هیچگونه اختلاف [و تفاوتی] نمی بینی}؛ خداوند هرگونه تفاوت را از خلقش نفی کرده است، و روشن است که کفر و دروغ فی نفسه تفاوت دارند، و نیز دو سخن متفاوت نیز همینطورند، پس چگونه ممکن است در مورد خداوند متعال بگویند که او افعال بندگان را آفریده است، و حال آنکه طبق آنچه که گفتیم در افعال بندگان تفاوت وجود دارد.
روایت 30.
احتجاج: از جمله فرمایشاتی که امام هادی علیه السلام در ضمن نامهاشان در جواب به مردم اهواز که از ایشان در مورد جبر و تفویض سؤال نموده بودند، این بیانات است: همه مسلمانان بدون هیچ مخالفتی اتفاق نظر دارند که قرآن حق است و نزد هیچ یک از فرقههای مسلمین شکی در مورد قرآن نیست. بنابراین از آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودهاند امت من بر چیز گمراهی اتفاق نمیکنند، اگر همه مسلمانان بر قرآن اتفاق نظر داشته باشند، بر حقاند و با تصدیق به آنچه خداوند نازل کرده، هدایت خواهند یافت. [در واقع] پیامبر از این خبر داده است که چیزی که همه امت بر آن اتفاق داشته باشند و بعضی از آنان با بعضی دیگر بر سر آن با هم مخالف نباشند، حق است. معنای [صحیح] حدیث این است، نه چیزی که جاهلان از آن تأویل کردهاند، و نه چیزی که معاندان گفتهاند و حکم قرآن را ابطال کرده
ص: 20
و الأخبار الصحیحة بخلافه و لیس نعرف فی لغة العرب أن العلم بالشی ء هو خلق له و لو کان ذلک کما قال المخالفون للحق لوجب أن یکون من علم النبی صلی الله علیه و آله فقد خلقه و من علم السماء و الأرض فهو خالق لهما و من عرف بنفسه شیئا من صنع الله تعالی و قرره فی نفسه أن یکون خالقا له و هذا محال لا یذهب وجه الخطإ فیه علی بعض رعیة الأئمة علیهم السلام فضلا عنهم.
فأما التقدیر فهو الخلق فی اللغة لأن التقدیر لا یکون إلا بالفعل فأما بالعلم فلا یکون تقدیرا و لا یکون أیضا بالفکر و الله متعال عن خلق الفواحش و القبائح علی کل حال
وَ قَدْ رُوِیَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الثَّالِثِ علیه السلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أَفْعَالِ الْعِبَادِ أَ هِیَ مَخْلُوقَةٌ لِلَّهِ تَعَالَی فَقَالَ علیه السلام لَوْ کَانَ خَالِقاً لَهَا لَمَا تَبَرَّأَ مِنْهَا وَ قَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ أَنَّ اللَّهَ بَرِی ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ لَمْ یُرِدِ الْبَرَاءَةَ مِنْ خَلْقِ ذَوَاتِهِمْ وَ إِنَّمَا تَبَرَّأَ مِنْ شِرْکِهِمْ وَ قَبَائِحِهِمْ.
و کتاب الله تعالی المقدم علی الأحادیث و الروایات و إلیه یتقاضی فی صحیح الأخبار و سقیمها فما قضی به فهو الحق دون ما سواه قال الله تعالی الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ فخبر بأن کل شی ء خلقه فهو حسن غیر قبیح فلو کانت القبائح من خلقه لما حکم بحسن جمیع ما خلق و قال تعالی ما تَری فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فنفی التفاوت عن خلقه و قد ثبت أن الکفر و الکذب متفاوت فی نفسه و المتضاد من الکلام متفاوت فکیف یجوز أن یطلقوا علی الله تعالی أنه خالق لأفعال العباد و فی أفعال العباد من التفاوت ما ذکرناه.
ج، (1)الإحتجاج مِمَّا أَجَابَ بِهِ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ علیهما السلام فِی رِسَالَتِهِ إِلَی أَهْلِ الْأَهْوَازِ حِینَ سَأَلُوهُ عَنِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ أَنْ قَالَ اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ قَاطِبَةً لَا اخْتِلَافَ بَیْنَهُمْ فِی ذَلِکَ أَنَّ الْقُرْآنَ حَقٌّ لَا رَیْبَ فِیهِ عِنْدَ جَمِیعِ فِرَقِهَا فَهُمْ فِی حَالَةِ الِاجْتِمَاعِ عَلَیْهِ مُصِیبُونَ وَ عَلَی تَصْدِیقِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مُهْتَدُونَ لِقَوْلِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَی ضَلَالَةٍ فَأَخْبَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَنَّ مَا اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِ الْأُمَّةُ وَ لَمْ یُخَالِفْ بَعْضُهَا بَعْضاً هُوَ الْحَقُّ فَهَذَا مَعْنَی الْحَدِیثِ لَا مَا تَأَوَّلَهُ الْجَاهِلُونَ وَ لَا مَا قَالَهُ الْمُعَانِدُونَ مِنْ إِبْطَالِ
ص: 20
و از حکم احادیث جعلی و روایات دروغین پیروی کردهاند و تابع هوسهای مخاطرهآمیز و مهلکی که مخالف با صریح قرآن و حقیقت آیات روشنگر و نورانی آن است شدهاند. ما از خداوند میخواهیم که ما را به راه صواب موفق بدارد و به مقصد رشد هدایت نماید. سپس ایشان علیه السلام [در ضمن نامه خویش] فرمودند: [بنابراین] اگر قرآن شاهد بر درستی و حقانیت روایتی باشد، و گروهی از امت آن روایت را انکار کنند و آن را با یکی از همین احادیث جعلی معارض بدانند، با همین انکار و کنار زدن قرآن کافر و گمراه شدند. صحیحترین روایات، روایاتی هستند که حقانیت آنها از قرآن فهمیده شود، مانند این روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله که مورد اتفاق همگان است که فرمودند: من در بین شما دو جانشین باقی میگذارم؛ کتاب خدا و خاندانم، تا هنگامی که به آن دو چنگ بزنید، بعد از من گمراه نخواهید شد، و آن دو تا زمانی که بر سر حوض نزد من آیند هرگز از یکدیگر جدا نشوند، آگاه باشید که اگر به آن دو چنگ بزنید، هیچگاه گمراه نمیشوید. وقتی ما شواهد این حدیث را به صورت صریح در کتاب خداوند مییابیم، مانند این سخن خداوند: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»(1){ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند همان کسانی که نماز برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند}، و سپس [میبینیم که] روایات علماء در مورد این آیه متفق بر امیرالمؤمنین علیه السلام هستند که در حال رکوع، انگشتری خود را صدقه دادند و خداوند این کار ایشان را سپاس نمود و این آیه را در مورد ایشان نازل کرد، و سپس میبینیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را با این سخنشان از دیگر اصحاب خود متمایز نمودند [و فرمودند]: "هر که من مولای اویم، پس علی مولای اوست، خداوندا! هر آنکه با علی دوستی ورزد، با او دوستی ورز و هر که با او دشمنی ورزد، با او دشمنی نما"، و این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمودند: "علی [کسی است که] بدهکاری مرا ادا میکند و وعده مرا به انجام میرساند، و همو است که بعد از من خلیفه بر شماست"، و این سخن ایشان در جواب علی علیه السلام، زمانی که علی علیه السلام را جانشین خود بر مدینه کرده بودند و علی علیه السلام به ایشان عرض نمودند: ای رسول خدا! آیا مرا جانشین خود بر بالای سر زنان و کودکان میکنید؟ [که فرمودند]: "آیا راضی نمیشوی که برای من، به منزله هارون برای موسی باشی، با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد بود!؟". پس درمییابیم که قرآن به درستی این روایات و حقانیت این شواهد گواهی داده است؛ پس امت باید به [صحت] این روایات معترف باشند. این روایات موافق با قرآن هستند و قرآن نیز موافق با این روایات است، و وقتی آن را موافق با کتاب خدا یافتیم و کتاب خدا را نیز موافق با این روایات و دلیل بر آنها دیدیم، پیروی از این روایات واجب میشود و جز اهل عناد و فساد از این واجب روی نمیتابند.
ص: 21
حُکْمِ الْکِتَابِ وَ اتِّبَاعِ حُکْمِ الْأَحَادِیثِ الْمُزَوَّرَةِ (1)وَ الرِّوَایَاتِ الْمُزَخْرَفَةِ- (2)وَ اتِّبَاعِ الْأَهْوَاءِ الْمُرْدِیَةِ الْمُهْلِکَةِ الَّتِی تُخَالِفُ نَصَّ الْکِتَابِ وَ تَحْقِیقَ الْآیَاتِ الْوَاضِحَاتِ النَّیِّرَاتِ وَ نَحْنُ نَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یُوَفِّقَنَا لِلصَّوَابِ وَ یَهْدِیَنَا إِلَی الرَّشَادِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام فَإِذَا شَهِدَ الْکِتَابُ بِتَصْدِیقِ خَبَرٍ وَ تَحْقِیقِهِ فَأَنْکَرَتْهُ طَائِفَةٌ مِنَ الْأُمَّةِ وَ عَارَضَتْهُ بِحَدِیثٍ مِنْ هَذِهِ الْأَحَادِیثِ الْمُزَوَّرَةِ فَصَارَتْ بِإِنْکَارِهَا وَ دَفْعِهَا الْکِتَابَ کُفَّاراً ضُلَّالًا وَ أَصَحُّ خَبَرٍ مَا عُرِفَ تَحْقِیقُهُ مِنَ الْکِتَابِ مِثْلُ الْخَبَرِ الْمُجْمَعِ عَلَیْهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَیْثُ قَالَ إِنِّی مُسْتَخْلِفٌ فِیکُمْ خَلِیفَتَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ وَ اللَّفْظَةُ الْأُخْرَی عَنْهُ فِی هَذَا الْمَعْنَی بِعَیْنِهِ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ أَمَا إِنَّکُمْ إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا فَلَمَّا وَجَدْنَا شَوَاهِدَ هَذَا الْحَدِیثِ نَصّاً فِی کِتَابِ اللَّهِ مِثْلَ قَوْلِهِ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ثُمَّ اتَّفَقَتْ رِوَایَاتُ الْعُلَمَاءِ فِی ذَلِکَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ تَصَدَّقَ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَشَکَرَ اللَّهُ ذَلِکَ لَهُ وَ أَنْزَلَ الْآیَةَ فِیهِ ثُمَّ وَجَدْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ أَبَانَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ بِهَذِهِ اللَّفْظَةِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ قَوْلِهِ صلی الله علیه و آله عَلِیٌّ یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی وَ هُوَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ بَعْدِی وَ قَوْلِهِ صلی الله علیه و آله حَیْثُ اسْتَخْلَفَهُ عَلَی الْمَدِینَةِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخْلِفُنِی عَلَی النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ فَقَالَ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَعَلِمْنَا أَنَّ الْکِتَابَ شَهِدَ بِتَصْدِیقِ هَذِهِ الْأَخْبَارِ وَ تَحْقِیقِ هَذِهِ الشَّوَاهِدِ فَیَلْزَمُ الْأُمَّةَ الْإِقْرَارُ بِهَا کَانَتْ هَذِهِ الْأَخْبَارُ مُوَافِقَةً لِلْقُرْآنِ وَ وَافَقَ الْقُرْآنُ هَذِهِ الْأَخْبَارَ فَلَمَّا وَجَدْنَا ذَلِکَ مُوَافِقاً لِکِتَابِ اللَّهِ وَجَدْنَا کِتَابَ اللَّهِ مُوَافِقاً لِهَذِهِ الْأَخْبَارِ وَ عَلَیْهَا دَلِیلًا کَانَ الِاقْتِدَاءُ بِهَذِهِ الْأَخْبَارِ فَرْضاً لَا یَتَعَدَّاهُ إِلَّا أَهْلُ الْعِنَادِ وَ الْفَسَادِ
ص: 21
سپس امام علیه السلام [در ضمن نامه خویش] فرمودند: مراد و قصد ما صحبت راجع به جبر و تفویض و شرح و بیان آن دو بود و این مقدمات را از آن روی آوردیم که اگر [در سخن ما] قرآن با روایت موافق بود، دلیل بر صحت سخنی است که ما قصد [گفتن] آن را داریم و مایه قوت استدلال بر چیزی است که ما إن
شاء الله آن را بیان خواهیم کرد. بعد فرمودند: [حقیقت راهگشای مسأله] جبر و تفویض، همان سخنی است که امام صادق علیه السلام در جواب سؤالی که از ایشان در اینباره شده بود فرمودند: نه جبر است و نه تفویض، بلکه چیزی بین این دو است. سؤال شد: ای فرزند رسول خدا! مقصودتان چیست؟ ایشان فرمودند: صحت عقل و آزادی در انتخاب و مهلت در وقت و توشه از جانب کاروان و سببی که فاعل را بر انجام فعلش تحریک کند، این پنج چیز [باید باشند]، اگر بنده یکی از اینها را نداشته باشد، فعل از توان او خارج خواهد بود. [اکنون] من برای هر یک از این ابواب سهگانه، یعنی جبر، تفویض و منزلت [و جایگاه] بین این دو مثالی میزنم، تا معنای آن به ذهن جوینده [حقیقت] نزدیک شود و شرح بحث برای او آسان گردد، و آیات محکم قرآن نیز گواه بر [درستی] آن باشند و صاحبان خرد هم آن را به خوبی تصدیق کنند، و حفظ از خطا و توفیق [بر صواب] از جانب خداوند است. سپس فرمودند: اما جبر؛ جبر سخن کسی است معتقد است خداوند عزّ و جلّ بندگان را بر انجام معاصی مجبور کرده و [با این حال] آنها را به سبب [ارتکاب] معاصی کیفر میکند. کسی که چنین اعتقادی داشته باشد، بر خداوند ستم کرده و او را تکذیب نموده و این سخن خداوند: «وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً»(1){و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد}، و نیز این سخن خداوند جلّ ذکره: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(2){این [کیفر] به سزای چیزهایی است که دستهای تو پیش فرستاده است و [گرنه] خدا به بندگان خود بیدادگر نیست} و همچنین آیات زیاد دیگری با این مضمون را رد کرده است. بنابراین کسی که معتقد است که مجبور بر معاصی میباشد، [در حقیقت] گناه خود را بر خداوند عزّ و جلّ حواله کرده است و از آن روی که معتقد شده خداوند [با این حال] او را کیفر مینماید، خداوند را ظالم شمرده است، و کسی که خداوند را ظالم شمرد، کتاب او را تکذیب کرده و کسی که کتاب خداوند را تکذیب کند، طبق نظر همه [فرقههای] امت، کافر است. و مثالی که در این مورد زده شده است، مثال مردی است که غلامی دارد که آن غلام جز خودش چیزی ندارد و متاعی از اموال دنیا را مالک نیست و مولایش نیز این را میداند و با این که میداند به او دستور میدهد به بازار برود و جنس مورد نیازش را بخرد، ولی پول آن جنس را به او نمیدهد، مالک میداند بر بالای سر آن جنس نگهبانی است که هیچ کس نمیتواند بدون این که قیمتی که به آن راضی میشود را به او بدهد، آن جنس را از او بگیرد. [و اینها همه در حالی است که] مولای این غلام خود را به متصف به عدل و انصاف و اظهار حکمت و نفی ستم نموده است و غلامِ خود را بیم داده که اگر آن جنس مورد نیاز را پیش او نیاورد، او را کیفر کند. غلام به بازار میرود و سعی میکند آن جنس مورد نیازی که مولا او را در پی آن فرستاده بیاورد،
ص: 22
ثُمَّ قَالَ علیه السلام وَ مُرَادُنَا وَ قَصْدُنَا الْکَلَامُ فِی الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ وَ شَرْحُهُمَا وَ بَیَانُهُمَا وَ إِنَّمَا قَدَّمْنَا مَا قَدَّمْنَا لِکَوْنِ اتِّفَاقِ الْکِتَابِ وَ الْخَبَرِ إِذَا اتَّفَقَا دَلِیلًا لِمَا أَرَدْنَاهُ وَ قُوَّةً لِمَا نَحْنُ مُبَیِّنُوهُ مِنْ ذَلِکَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَقَالَ الْجَبْرُ وَ التَّفْوِیضُ بِقَوْلِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عِنْدَ مَا سُئِلَ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ وَ قِیلَ فَمَا ذَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ صِحَّةُ الْعَقْلِ وَ تَخْلِیَةُ السَّرْبِ وَ الْمُهْلَةُ فِی الْوَقْتِ وَ الزَّادُ مِنْ قِبَلِ الرَّاحِلَةِ وَ السَّبَبُ الْمُهَیِّجُ لِلْفَاعِلِ عَلَی فِعْلِهِ فَهَذِهِ خَمْسَةُ أَشْیَاءَ فَإِذَا نَقَصَ الْعَبْدُ مِنْهَا خَلَّةً (1)کَانَ الْعَمَلُ عَنْهُ مُطَّرَحاً بِحَسَبِهِ وَ أَنَا أَضْرِبُ لِکُلِّ بَابٍ مِنْ هَذِهِ الْأَبْوَابِ الثَّلَاثَةِ وَ هِیَ الْجَبْرُ وَ التَّفْوِیضُ وَ الْمَنْزِلَةُ بَیْنَ الْمَنْزِلَتَیْنِ مَثَلًا یُقَرِّبُ الْمَعْنَی لِلطَّالِبِ وَ یُسَهِّلُ لَهُ الْبَحْثَ مِنْ شَرْحِهِ وَ یَشْهَدُ بِهِ الْقُرْآنُ بِمُحْکَمِ آیَاتِهِ وَ تَحَقُّقِ تَصْدِیقِهِ عِنْدَ ذَوِی الْأَلْبَابِ وَ بِاللَّهِ الْعِصْمَةُ وَ التَّوْفِیقُ ثُمَّ قَالَ علیه السلام فَأَمَّا الْجَبْرُ فَهُوَ قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَبَرَ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی وَ عَاقَبَهُمْ عَلَیْهَا وَ مَنْ قَالَ بِهَذَا الْقَوْلِ فَقَدْ ظَلَّمَ اللَّهَ وَ کَذَّبَهُ وَ رَدَّ عَلَیْهِ قَوْلَهُ وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً وَ قَوْلَهُ جَلَّ ذِکْرُهُ ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ مَعَ آیٍ کَثِیرَةٍ فِی مِثْلِ هَذَا فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَجْبُورٌ عَلَی الْمَعَاصِی فَقَدْ أَحَالَ بِذَنْبِهِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ظَلَّمَهُ فِی عُقُوبَتِهِ لَهُ وَ مَنْ ظَلَّمَ رَبَّهُ فَقَدْ کَذَّبَ کِتَابَهُ وَ مَنْ کَذَّبَ کِتَابَهُ لَزِمَهُ الْکُفْرُ بِاجْتِمَاعِ الْأُمَّةِ وَ الْمَثَلُ الْمَضْرُوبُ فِی ذَلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ مَلَکَ عَبْداً مَمْلُوکاً لَا یَمْلِکُ إِلَّا نَفْسَهُ وَ لَا یَمْلِکُ عَرَضاً (2)مِنْ عُرُوضٍ الدُّنْیَا وَ یَعْلَمُ مَوْلَاهُ ذَلِکَ مِنْهُ فَأَمَرَهُ عَلَی عِلْمٍ مِنْهُ بِالْمَصِیرِ إِلَی السُّوقِ بِحَاجَةٍ یَأْتِیهِ بِهَا وَ لَا یُمَلِّکُهُ ثَمَنَ مَا یَأْتِیهِ بِهِ وَ عَلِمَ الْمَالِکُ أَنَّ عَلَی الْحَاجَةِ رَقِیباً لَا یَطْمَعُ أَحَدٌ فِی أَخْذِهَا مِنْهُ إِلَّا بِمَا یَرْضَی بِهِ مِنَ الثَّمَنِ وَ قَدْ وَصَفَ مَالِکُ هَذَا الْعَبْدِ نَفْسَهُ بِالْعَدْلِ وَ النَّصَفَةِ وَ إِظْهَارِ الْحِکْمَةِ وَ نَفْیِ الْجَوْرِ فَأَوْعَدَ عَبْدَهُ (3)إِنْ لَمْ یَأْتِهِ بِالْحَاجَةِ أَنْ یُعَاقِبَهُ فَلَمَّا صَارَ الْعَبْدُ إِلَی السُّوقِ وَ حَاوَلَ أَخْذَ الْحَاجَةِ الَّتِی بَعَثَهُ
ص: 22
ولی کسی را بر بالای آن جنس میبیند که نمیگذارد بدون پول آن را ببرد، غلام که پول آن جنس را ندارد مأیوس و بدون اینکه نیاز مولا را برآورده کند، پیش او بازمیگردد، مولا خشمگین میشود و او را به سبب آن کیفر میکند. این مولا [به حقیقت] ظالم و متعدی است و ادعایش مبتنی بر داشتن عدل و حکمت و انصاف، ادعایی باطل است. و اگر هم او را کیفر نکند، سخن [قبلی] خود را تکذیب کرده است. آیا واجب نیست که او را کیفر نکند!؟ و حال آنکه کذب و ظلم با عدل و حکمت منافات دارد. خداوند بسیار بلند مرتبهتر از آنی است که جبریون به آن معتقدند. سپس امام علیه السلام بعد از بیانات طولانی دیگری فرمودند: اما تفویضی که امام صادق علیه السلام آن را باطل شمردند و معتقدین به آن را بر خطا دانستند این است که کسی قائل باشد که خداوند متعال، اختیار امر و نهی خود را به بندگان واگذارده و آنها را به حال خود رها کرده است. سخن در اینباره دارای نکته دقیقی است که جز ائمه هدایتگر خاندان رسول صلوات الله علیهم کسی به عمق و دقت آن نرسیده است. ایشان فرمودهاند اگر خداوند امر خویش را به جهت اهمال [و بیاعتنایی] به بندگان واگذار میکرد، لازم میآمد که به آنچه اختیار نموده(1) راضی باشد و آنان مستوجب ثواب باشند و اگر اهمالی در کار باشد، آنان نباید به سبب اعمالی که مرتکب شدهاند، عقاب شوند. این سخن دو معنا میتواند داشته باشد؛ یا بندگان در مقابل خداوند متحد شدهاند و خداوند را با آراء خودشان وادار کردهاند که چه خوش نداشته باشد و خوش داشته باشد، باید اختیار داشتن آنان را قبول کند؛ که این مستلزم ضعف خداوند است. و یا این که خداوند بلندمرتبه و منزه نتوانسته آنان را به امر و نهیی که خود میخواهد متعبد کند و به این جهت امر و نهی خویش را به آنان واگذارده و چون از متعبد کردن آنان به امر و نهیی که خواست خود است عاجز بوده، امر و نهیش را به دلخواه آنان واگذارده است و اختیار کفر و ایمان را به خود آنان سپرده است. مَثَل این به مردی میماند که غلامی خریده است تا [آن غلام] حق بالادستی او را ادا کند و امر و نهیش را به جا آورد و خود مرد نیز ادعا دارد که قادر و عزیز و حکیم است؛ مرد غلامش را امر و نهی میکند و به او وعده میدهد که در صورت پیروی از فرمانش او را ثواب بزرگ دهد و بیم میدهد که اگر معصیتش کند، او را کیفری دردناک کند. ولی غلام با خواسته مولایش مخالفت میکند و امر و نهی او را به جا نمیآورد و چیزهایی که مولایش به آن امر نموده یا از آن نهی کرده را بر طبق خواست مولا انجام نمیدهد و بلکه به خواست خود عمل میکند. مولا او را به دنبال چیزی مورد نیاز میفرستد، اما غلام برای مخالفت با مولا به دنبال چیز دیگری میرود
ص: 23
الْمَوْلَی لِلْإِتْیَانِ بِهَا وَجَدَ عَلَیْهَا مَانِعاً یَمْنَعُهُ مِنْهَا إِلَّا بِالثَّمَنِ وَ لَا یَمْلِکُ الْعَبْدُ ثَمَنَهَا فَانْصَرَفَ إِلَی مَوْلَاهُ خَائِباً بِغَیْرِ قَضَاءِ حَاجَتِهِ فَاغْتَاظَ مَوْلَاهُ لِذَلِکَ وَ عَاقَبَهُ عَلَی ذَلِکَ فَإِنَّهُ کَانَ ظَالِماً مُتَعَدِّیاً مُبْطِلًا لِمَا وَصَفَ مِنْ عَدْلِهِ وَ حِکْمَتِهِ وَ نَصَفَتِهِ وَ إِنْ لَمْ یُعَاقِبْهُ کَذَّبَ نَفْسَهُ أَ لَیْسَ یَجِبُ أَنْ لَا یُعَاقِبَهُ وَ الْکَذِبُ وَ الظُّلْمُ یَنْفِیَانِ الْعَدْلَ وَ الْحِکْمَةَ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یَقُولُ الْمُجَبِّرَةُ عُلُوّاً کَبِیراً ثُمَّ قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام بَعْدَ کَلَامٍ طَوِیلٍ فَأَمَّا التَّفْوِیضُ الَّذِی أَبْطَلَهُ الصَّادِقُ علیه السلام وَ خَطَّأَ مَنْ دَانَ بِهِ فَهُوَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی فَوَّضَ إِلَی الْعِبَادِ اخْتِیَارَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ أَهْمَلَهُمْ- (1)وَ فِی هَذَا کَلَامٌ دَقِیقٌ- (2)لَمْ یَذْهَبْ إِلَی غَوْرِهِ وَ دِقَّتِهِ إِلَّا الْأَئِمَّةُ الْمَهْدِیَّةُ علیهم السلام مِنْ عِتْرَةِ آلِ الرَّسُولِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فَإِنَّهُمْ قَالُوا لَوْ فَوَّضَ اللَّهُ أَمْرَهُ إِلَیْهِمْ عَلَی جِهَةِ الْإِهْمَالِ لَکَانَ لَازِماً لَهُ رِضَا مَا اخْتَارَهُ- (3)وَ اسْتَوْجَبُوا بِهِ مِنَ الثَّوَابِ وَ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِمْ فِیمَا اجْتَرَمُوا الْعِقَابُ- (4)إِذَا کَانَ الْإِهْمَالُ وَاقِعاً وَ تَنْصَرِفُ هَذِهِ الْمَقَالَةُ عَلَی مَعْنَیَیْنِ إِمَّا أَنْ یَکُونَ الْعِبَادُ تَظَاهَرُوا عَلَیْهِ فَأَلْزَمُوهُ قَبُولَ اخْتِیَارِهِمْ بِآرَائِهِمْ ضَرُورَةً کَرِهَ ذَلِکَ أَمْ أَحَبَّهُ فَقَدْ لَزِمَهُ الْوَهْنُ أَوْ یَکُونُ جَلَّ وَ تَقَدَّسَ عَجَزَ عَنْ تَعَبُّدِهِمْ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ عَنْ إِرَادَتِهِ فَفَوَّضَ أَمْرَهُ وَ نَهْیَهُ إِلَیْهِمْ وَ أَجْرَاهُمَا عَلَی مَحَبَّتِهِمْ إِذْ عَجَزَ عَنْ تَعَبُّدِهِمْ بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ عَلَی إِرَادَتِهِ فَجَعَلَ الِاخْتِیَارَ إِلَیْهِمْ فِی الْکُفْرِ وَ الْإِیمَانِ وَ مَثَلُ ذَلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ مَلَکَ عَبْداً ابْتَاعَهُ لِیَخْدُمَهُ وَ یُعَرِّفَ لَهُ فَضْلَ وِلَایَتِهِ وَ یَقِفَ عِنْدَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ ادَّعَی مَالِکُ الْعَبْدِ أَنَّهُ قَادِرٌ قَاهِرٌ عَزِیزٌ حَکِیمٌ فَأَمَرَ عَبْدَهُ وَ نَهَاهُ وَ وَعَدَهُ عَلَی اتِّبَاعِ أَمْرِهِ عَظِیمَ الثَّوَابِ وَ أَوْعَدَهُ عَلَی مَعْصِیَتِهِ أَلِیمَ الْعِقَابِ فَخَالَفَ الْعَبْدُ إِرَادَةَ مَالِکِهِ وَ لَمْ یَقِفْ عِنْدَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ فَأَیُّ أَمْرٍ أَمَرَهُ بِهِ أَوْ نَهْیٍ نَهَاهُ عَنْهُ لَمْ یَأْتَمِرْ عَلَی إِرَادَةِ الْمَوْلَی بَلْ کَانَ الْعَبْدُ یَتَّبِعُ إِرَادَةَ نَفْسِهِ وَ بَعَثَهُ فِی بَعْضِ حَوَائِجِهِ وَ فِیهَا الْحَاجَةُ لَهُ فَصَارَ الْعَبْدُ بِغَیْرِ تِلْکَ الْحَاجَةِ
ص: 23
و خواست خود را پیش میگیرد و از هوای خود پیروی میکند. وقتی پیش مولایش بازمیگردد، مولا میبیند چیزی که او آورده، بر خلاف چیزی است که او امر کرده است، غلام میگوید: من به تفویضی که در امور به من دادی اتکا نمودم و هوا و خواسته خود را پیروی کردم؛ زیرا کسی که امر به دستش واگذار شده، دیگر مانعی بر سر راهش نیست؛ چون نمیشود هم تفویض کرد و هم منع نمود. امام علیه السلام سپس فرمودند: بنابراین کسی که معتقد است خداوند قبول نمودن امر و نهی خویش را به بندگان واگذارده، قائل به عجز خداوند شده و بر خداوند واجب شمرده که همه اعمال خوب و بد بندگان را قبول نماید، و امر و نهی خداوند متعال را باطل فرض کرده است. سپس فرمودند: خداوند خلایق را با قدرت خویش آفرید و آنها را بر اطاعت از امر و نهیی که به ایشان نموده توانا کرد و اطاعت از اوامر را از آنان پذیرفت و به آن راضی گشت و آنها را از معصیتش نهی کرد و کسانی که او را عصیان کردهاند را نکوهش نمود و به سبب آن کیفر نمود. خداوند در امر و نهی خویش مختار است و هر چه که بخواهد، اختیار میکند و به آن امر مینماید و از هر چه بدش آید، نهی میکند و به سبب توانی که بر پیروی از اوامر و اجتناب از معاصی به بندگانش داده است، پاداش میدهد و کیفر میکند؛ زیرا او خودِ عدالت است و انصاف و حاکمیت از اوست، با قطع نمودن عذرها و با بیمهایی که داده، حجت را [بر همگان] تمام نمود. برگزیدن [پیامبران] به دست اوست و از میان بندگانش هر کس که بخواهد را برمیگزیند؛ محمد صلی الله علیه و آله را برگزید و برای رسالت به سوی بندگانش برانگیخت. اگر اختیار امور را به بندگانش سپرده بود، قریش میتوانستند أمیۀ بن صلت و أبیمسعود ثقفی را برگزینند؛ زیرا آن دو نزد قریش گرامیتر از محمد بودند، چه این که گفتند: «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ»(1){چرا این قرآن بر مردی بزرگ از [آن] دو شهر فرود نیامده است}، که منظورشان همان دو نفر بود. این است آن اعتقاد بین آن دو قول که نه جبر است و نه تفویض. مقصود امیرالمؤمنین علیه السلام نیز همین بود که وقتی عبایۀ بن ربعی أسَدی از ایشان در مورد [اینکه آیا بندگان در انجام اعمال خود] قدرت [دارند یا نه؟] سؤال کرده بود، فرمودند: آیا [بندگان] بدون کمک خدا [بر اعمال خود] قادرند یا با کمک او؟ عبایۀ بن ربعی سکوت کرد، امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمودند: جواب بده ای عبایۀ! اگر بگویی با کمک خدا قادری، تو را میکُشم و اگر هم بگویی بدون قدرت خدا قادری، [باز] تو را میکشم. [عبایۀ] عرض کرد: پس چه باید بگویم ای امیرالمؤمنین؟ ایشان فرمودند: باید بگویی که تو به سبب خداوندی که بدون تو نیز قادر بر آن است، بر [انجام] آن قادر شدهای؛ اگر او قدرت انجام آن را به تو بدهد، از عطایش است و اگر قدرت آن را از تو بگیرد، به جهت[آزمون و] بلایش است. او مالک هر آنچه است که به ملکیت تو درآورده و مالک هر آنچه که تو را بر آن قادر کرده است. آیا نشنیدهای که مردم [از خداوند] طلب حرکت و نیرو میکنند و میگویند: لا حول و لا قوۀ إلّا بالله!؟ آن مرد [یعنی عبایۀ] عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! معنای [حقیقی] این جمله چیست؟ ایشان فرمودند: [یعنی] ما جز به حفاظت خداوند، هیچ [چاره و] حرکتی در برابر معصیتهای خداوند نداریم و جز به کمک او هیچ نیرویی بر اطاعتش نمییابیم، اینجا بود که آن مرد بر دست و پای امیرالمؤمنین علیه السلام افتاد و بر آنها بوسه زد.
ص: 24
خِلَافاً عَلَی مَوْلَاهُ وَ قَصَدَ إِرَادَةَ نَفْسِهِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَلَمَّا رَجَعَ إِلَی مَوْلَاهُ نَظَرَ إِلَی مَا أَتَاهُ فَإِذَا هُوَ خِلَافُ مَا أَمَرَهُ فَقَالَ الْعَبْدُ اتَّکَلْتُ عَلَی تَفْوِیضِکَ الْأَمْرَ إِلَیَّ فَاتَّبَعْتُ هَوَایَ وَ إِرَادَتِی لِأَنَّ الْمُفَوَّضَ إِلَیْهِ غَیْرُ مَحْظُورٍ عَلَیْهِ لِاسْتِحَالَةِ اجْتِمَاعِ التَّفْوِیضِ وَ التَّحْصِیرِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ فَوَّضَ قَبُولَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ إِلَی عِبَادِهِ فَقَدْ أَثْبَتَ عَلَیْهِ الْعَجْزَ وَ أَوْجَبَ عَلَیْهِ قَبُولَ کُلِّ مَا عَمِلُوا مِنْ خَیْرٍ أَوْ شَرٍّ وَ أَبْطَلَ أَمْرَ اللَّهِ تَعَالَی وَ نَهْیَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ مَلَّکَهُمْ اسْتِطَاعَةَ مَا تَعَبَّدَهُمْ بِهِ مِنَ الْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ قَبِلَ مِنْهُمُ اتِّبَاعَ أَمْرِهِ وَ رَضِیَ بِذَلِکَ مِنْهُمْ وَ نَهَاهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ ذَمَّ مَنْ عَصَاهُ وَ عَاقَبَهُ عَلَیْهَا وَ لِلَّهِ الْخِیَرَةُ فِی الْأَمْرِ وَ النَّهْیِ یَخْتَارُ مَا یُرِیدُ وَ یَأْمُرُ بِهِ وَ یَنْهَی عَمَّا یَکْرَهُ وَ یُثِیبُ وَ یُعَاقِبُ بِالاسْتِطَاعَةِ الَّتِی مَلَّکَهَا عِبَادَهُ لِاتِّبَاعِ أَمْرِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعَاصِیهِ لِأَنَّهُ الْعَدْلُ وَ مِنْهُ النَّصَفَةُ وَ الْحُکُومَةُ بَالَغَ الْحُجَّةَ بِالْإِعْذَارِ وَ الْإِنْذَارِ وَ إِلَیْهِ الصَّفْوَةُ یَصْطَفِی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ اصْطَفَی مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ بَعَثَهُ بِالرِّسَالَةِ إِلَی خَلْقِهِ وَ لَوْ فَوَّضَ اخْتِیَارَ أُمُورِهِ إِلَی عِبَادِهِ لَأَجَازَ لِقُرَیْشٍ اخْتِیَارَ أُمَیَّةَ بْنِ الصَّلْتِ وَ أَبِی مَسْعُودٍ الثَّقَفِیِّ إِذْ کَانَا عِنْدَهُمْ أَفْضَلَ مِنْ مُحَمَّدٍ لِمَا قَالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ یَعْنُونَهُمَا بِذَلِکَ فَهَذَا هُوَ الْقَوْلُ بَیْنَ الْقَوْلَیْنِ لَیْسَ بِجَبْرٍ وَ لَا تَفْوِیضٍ بِذَلِکَ أَخْبَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام حِینَ سَأَلَهُ عَبَایَةُ بْنُ رِبْعِیٍّ الْأَسَدِیُّ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام تَمْلِکُهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْ مَعَ اللَّهِ فَسَکَتَ عَبَایَةُ بْنُ رِبْعِیٍّ (1)فَقَالَ لَهُ قُلْ یَا عَبَایَةُ قَالَ وَ مَا أَقُولُ قَالَ إِنْ قُلْتَ تَمْلِکُهَا مَعَ اللَّهِ قَتَلْتُکَ وَ إِنْ قُلْتَ تَمْلِکُهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ قَتَلْتُکَ قَالَ وَ مَا أَقُولُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ تَقُولُ تَمْلِکُهَا بِاللَّهِ الَّذِی یَمْلِکُهَا مِنْ دُونِکَ فَإِنْ مَلَّکَکَهَا کَانَ ذَلِکَ مِنْ عَطَائِهِ وَ إِنْ سَلَبَکَهَا کَانَ ذَلِکَ مِنْ بَلَائِهِ وَ هُوَ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَکَ وَ الْمَالِکُ لِمَا عَلَیْهِ أَقْدَرَکَ أَ مَا سَمِعْتَ النَّاسَ یَسْأَلُونَ الْحَوْلَ وَ الْقُوَّةَ حَیْثُ یَقُولُونَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ مَا تَأْوِیلُهَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ لَا حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ إِلَّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ وَ لَا قُوَّةَ لَنَا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ قَالَ فَوَثَبَ الرَّجُلُ وَ قَبَّلَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ
ص: 24
سپس امام هادی علیه السلام فرمودند: این سخن خداوند متعال: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ»(1){و البته شما را می آزماییم تا مجاهدان و شکیبایان شما را باز شناسانیم و گزارشهای [مربوط به] شما را رسیدگی کنیم}، و این سخنش: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»(2){به تدریج از جایی که نمی دانند گریبانشان را خواهیم گرفت}، و این سخنش: «أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»(3){تا گفتند ایمان آوردیم، مورد آزمایش قرار نمی گیرند}، و این سخنش: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ»(4){و قطعا سلیمان را آزمودیم}، و این سخنش: «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُ»(5){در حقیقت ما قوم تو را پس از [عزیمت] تو آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت}، و این سخنش: «إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ»(6){این جز آزمایش تو نیست}، و این سخنش: «لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»(7){تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید}، و این سخنش: «ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ»(8){سپس برای آنکه شما را بیازماید، از [تعقیب] آنان منصرفتان کرد}، و این سخنش: «إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ»(9){ما آنان را همانگونه که باغداران را آزمودیم، مورد آزمایش قرار دادیم}، و این سخنش: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(10){تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید}، و این سخنش: «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ»(11){و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود}، و این سخنش: «وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ»(12){و اگر خدا می خواست از ایشان انتقام می کشید، ولی [فرمان پیکار داد] تا برخی از شما را به وسیله برخی [دیگر] بیازماید}، همه اینها در قرآن به معنای آزمون آمده است. امام علیه السلام سپس فرمودند: اگر بگویند پس در مورد این سخن خداوند متعال: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(13){هر که را بخواهد گمراه و هر که را بخواهد هدایت می کند} و آیاتی شبیه این چه میگویید؟ میگوییم: تعبیر این آیه، تعبیری مجازی است و مقتضی دو معناست: یکی اینکه این آیه در صدد خبر دادن از این است که خداوند متعال قادر است که هر که را بخواهد هدایت و هر که را بخواهد گمراه کند، و اگر آنان را بر یکی از آن دو [یعنی هدایت یا گمراهی] مجبور کند، طبق بیانی که توضیح دادیم دیگر نیازی به پاداش و کیفر نخواهد بود. و معنای دیگر اینکه هدایت در تعبیر این آیه به معنای شناساندن [راه درست از نادرست] است، چنانچه در این سخن خداوند متعال: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی»(14){اما ثمودیان پس آنان را راهبری کردیم و[لی] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند} نیز به همین معنا آمده است، و اینگونه نیست که هر آیه مشتبهی در قرآن [بتواند] دلیلی در مقابل آیاتی باشد که امر به پیروی و تقلید از آنها شده است که این سخن خداوند است: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ ...»(15){اوست کسی که این کتاب [- قرآن] را بر تو فرو فرستاد؛ پاره ای از آن آیات محکم [- صریح و روشن] است، آنها اساس کتابند و [پاره ای] دیگر متشابهاتند [که تأویل پذیرند]. اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه جویی و طلب تأویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروی می کنند ...}. و فرمود: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»(16){پس بشارت ده به آن بندگان من که * به سخن گوش فرامی دهند و بهترین آن را پیروی می کنند اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان}. خداوند ما و شما را به آنچه خود دوست میدارد و میپسندد موفق بدارد و ما و شما را به کرامت و منزلت [در نزد خود] نزدیک فرماید و به آنچه که برای ما و شما خیر و پایدارتر است هدایت نماید، که او هر چه بخواهد میکند و حکیم و بخشنده و ارجمند است.
روایت 31.
إحتجاج: داوود بن قبیصه(17) نقل کرده، از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمودند: از پدرم [امام موسی کاظم] علیه السلام سؤال شد
ص: 25
ثُمَّ قَالَ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ وَ فِی قَوْلِهِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ فِی قَوْلِهِ أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ فِی قَوْلِهِ وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ فِی قَوْلِهِ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ وَ قَوْلِ مُوسَی إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ وَ قَوْلِهِ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ وَ قَوْلِهِ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ قَوْلِهِ إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ وَ قَوْلِهِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ قَوْلِهِ وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ وَ قَوْلِهِ وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ إِنَّ جَمِیعَهَا جَاءَتْ فِی الْقُرْآنِ بِمَعْنَی الِاخْتِبَارِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام فَإِنْ قَالُوا مَا الْحُجَّةُ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قُلْنَا فَعَلَی مَجَازِ هَذِهِ الْآیَةِ یَقْتَضِی مَعْنَیَیْنِ أَحَدُهُمَا أَنَّهُ إِخْبَارٌ عَنْ کَوْنِهِ تَعَالَی قَادِراً عَلَی هِدَایَةِ مَنْ یَشَاءُ وَ ضَلَالَةِ مَنْ یَشَاءُ وَ لَوْ أَجْبَرَهُمْ عَلَی أَحَدِهِمَا لَمْ یَجِبْ لَهُمْ ثَوَابٌ وَ لَا عَلَیْهِمْ عِقَابٌ عَلَی مَا شَرَحْنَاهُ وَ الْمَعْنَی الْآخَرُ أَنَّ الْهِدَایَةَ مِنْهُ التَّعْرِیفُ کَقَوْلِهِ تَعَالَی وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی وَ لَیْسَ کُلُّ آیَةٍ مُشْتَبِهَةً فِی الْقُرْآنِ کَانَتِ الْآیَةُ حُجَّةً عَلَی حُکْمِ الْآیَاتِ اللَّاتِی أُمِرَ بِالْأَخْذِ بِهَا وَ تَقْلِیدِهَا وَ هِیَ قَوْلُهُ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ الْآیَةِ وَ قَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِمَا یُحِبُّ وَ یَرْضَی وَ یُقَرِّبُ لَنَا وَ لَکُمُ الْکَرَامَةَ وَ الزُّلْفَی وَ هَدَانَا لِمَا هُوَ لَنَا وَ لَکُمْ خَیْرٌ وَ أَبْقَی إِنَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا یُرِیدُ الْحَکِیمُ الْجَوَادُ الْمَجِیدُ.
ج، الإحتجاج عَنْ دَاوُدَ بْنِ قَبِیصَةَ (1)قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ سُئِلَ أَبِی ع
ص: 25
که آیا [ممکن است بگوییم] خداوند جلوی چیزی که به آن امر کرده را گرفته و از چیزی که آن را خواسته نهی کرده است؟ و آیا [ممکن است بگوییم خداوند] بر [محقق شدن] چیزی که آن را نمیخواسته کمک کرده است؟ ایشان علیه السلام فرمودند: اما اینکه سؤال کردی آیا [ممکن است بگوییم] خداوند جلوی چیزی که به آن امر کرده را گرفته است، [در جواب باید گفت] ممکن نیست؛ اگر چنین چیزی ممکن بود، [میتوانستیم بگوییم] این خداوند بوده که جلو ابلیس را از سجده کردن بر آدم گرفته است، [در حالی که] اگر خداوند جلوی ابلیس را گرفته بود، او را معذور میداشت و او را لعنت نمیکرد. اما اینکه پرسیدی آیا [ممکن است بگوییم] خداوند از چیزی که آن را خواسته است نهی کرده، ممکن نیست؛ اگر چنین چیزی ممکن بود، [میتوانستیم بگوییم] هنگامی که خداوند آدم را از خوردن [میوه] آن درخت نهی کرد، از او خواست که از آن بخورد، و اگر خداوند خواسته بود که او از [میوه] آن درخت بخورد، کودکان مکتبخانهها بر آدم خطاب نمیکردند که: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی»(1){آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت}، و بر خداوند متعال روا نیست که به چیزی امر کند و چیز دیگری [که مخالف آن است] را بخواهد. اما این که سؤال کردی که آیا آیا [ممکن است بگوییم خداوند] بر [محقق شدن] چیزی که نخواسته کمک کرده است، [در جواب باید گفت:] چنین چیزی ممکن نیست؛ خداوند بزرگوارتر از آن است که کمک بر قتل پیامبران و کشتن حسین بن علی و فرزندان گرامیاش کند، چگونه بر [تحقق] چیزی که نمیخواهد یاری رساند و حال آنکه برای مخالفین خود جهنم را مهیا کرده و آنها را به سبب تکذیب طاعتش و ارتکاب به مخالفتش لعنت نموده است!؟ اگر ممکن بود که بر [تحقق] چیزی که نمیخواهد یاری رساند، [میتوانستیم بگوییم] این خداوند بوده که فرعون را بر کفرش یاری کرده و او را در این ادعا که من پروردگار جهانیان هستم کمک کرده است. آیا فکر میکنی خداوند از فرعون خواسته بود که ادعای ربوبیت کند!؟ کسی که چنین چیزی بگوید، باید توبه داده شود و اگر از این سخن خود توبه کرد [که هیچ]، و اگر نه باید گردنش زده شود.
روایت 32.
إحتجاج: از امام هادی علیه السلام(2) روایت شده که امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: خداوند انسانها را آفرید و میدانست که کار هر یک از آنها به کجا کشیده میشود [و چه عاقبتی خواهند داشت]؛ آنها را امر و نهی کرد و به هر چه که امرشان کرد، برایشان راهی برای پیروی از آن قرار داد و از هر آنچه که نهی نمود، برایشان راه ترک آن را بازگذاشت. [با این حال] آنان جز به اذن او پیروی نکنند و جز به اذن او ترک نکنند، [ولی] خداوند هیچ یک از بندگانش را بر معصیتش مجبور نکرده است، بلکه آنان را با آزمونها آزموده است. چنانچه [خداوند] متعال فرموده است: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(3){تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید}.
مقصود از اذن در این سخن امام علیه السلام که فرمودند: "آنان جز به اذن او پیروی نمیکنند و جز به اذن او ترک نکنند"، باز گذاشتن راه انتخاب و علم به چیزی است که آنان انتخاب میکنند.
ص: 26
هَلْ مَنَعَ اللَّهُ عَمَّا أَمَرَ بِهِ وَ هَلْ نَهَی عَمَّا أَرَادَ وَ هَلْ أَعَانَ عَلَی مَا لَمْ یُرِدْ فَقَالَ علیه السلام أَمَّا مَا سَأَلْتَ هَلْ مَنَعَ اللَّهُ عَمَّا أَمَرَ بِهِ فَلَا یَجُوزُ ذَلِکَ وَ لَوْ جَازَ ذَلِکَ لَکَانَ قَدْ مَنَعَ إِبْلِیسَ عَنِ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ لَوْ مَنَعَ إِبْلِیسَ لَعَذَرَهُ (1)وَ لَمْ یَلْعَنْهُ وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ هَلْ نَهَی عَمَّا أَرَادَ فَلَا یَجُوزُ ذَلِکَ وَ لَوْ جَازَ ذَلِکَ لَکَانَ حَیْثُ نَهَی آدَمَ عَنْ أَکْلِ الشَّجَرَةِ أَرَادَ مِنْهُ أَکْلَهَا وَ لَوْ أَرَادَ مِنْهُ أَکْلَهَا مَا نَادَی عَلَیْهِ صِبْیَانُ الْکَتَاتِیبِ- (2)وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی وَ اللَّهُ تَعَالَی لَا یَجُوزُ عَلَیْهِ أَنْ یَأْمُرَ بِشَیْ ءٍ وَ یُرِیدَ غَیْرَهُ وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ قَوْلِکَ هَلْ أَعَانَ عَلَی مَا لَمْ یُرِدْ فَلَا یَجُوزُ ذَلِکَ وَ جَلَّ اللَّهُ تَعَالَی عَنْ أَنْ یُعِینَ عَلَی قَتْلِ الْأَنْبِیَاءِ وَ تَکْذِیبِهِمْ وَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْفُضَلَاءِ مِنْ وُلْدِهِ وَ کَیْفَ یُعِینُ عَلَی مَا لَمْ یُرِدْ وَ قَدْ أَعَدَّ جَهَنَّمَ لِمُخَالِفِیهِ وَ لَعَنَهُمْ عَلَی تَکْذِیبِهِمْ لِطَاعَتِهِ وَ ارْتِکَابِهِم لِمُخَالَفَتِهِ وَ لَوْ جَازَ أَنْ یُعِینَ عَلَی مَا لَمْ یُرِدْ لَکَانَ أَعَانَ فِرْعَوْنَ عَلَی کُفْرِهِ وَ ادِّعَائِهِ أَنَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ أَ فَتَرَی أَرَادَ اللَّهُ مِنْ فِرْعَوْنَ أَنْ یَدَّعِیَ الرُّبُوبِیَّةَ یُسْتَتَابُ قَائِلُ هَذَا فَإِنْ تَابَ مِنْ کَذِبِهِ عَلَی اللَّهِ وَ إِلَّا ضُرِبَ عُنُقُهُ.
ج، الإحتجاج وَ رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیهما السلام (3)أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیهما السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ إِلَیْهِ صَائِرُونَ فَأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُونَ آخِذِینَ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ مَا جَبَرَ اللَّهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ عَلَی مَعْصِیَتِهِ بَلِ اخْتَبَرَهُمْ بِالْبَلْوَی کَمَا قَالَ تَعَالَی لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (ص 210)
قوله علیه السلام: و لا یکونون آخذین و لا تارکین إلا بإذنه أی بتخلیته و علمه.
ص: 26
روایت 33
. إحتجاج: روایت شده که [روزی] ابوحنیفه به همراه عبدالله بن مسلم وارد مدینه شد؛ عبدالله به او گفت: ای ابوحنیفه! جعفر بن محمد که یکی از علمای خاندان محمد علیهم السلام میباشد در اینجا زندگی میکند، بیا نزد او برویم تا علمی از او بیاموزیم. آنها [به درب خانه ایشان] آمدند و دیدند گروهی از شیعیان ایشان [در جلوی خانه] منتظر خروج ایشان، و یا رفتن به حضور ایشان هستند. در همین اوان نوجوانی [از خانه] خارج شد و مردم از ابهتش برخاستند. ابوحنیفه گفت: ای إبن مسلم! این [جوان] چه کسی است؟ [عبدالله بن مسلم] گفت: این موسی، پسر ایشان است. ابوحنیفه گفت: به خدا قسم پیشانیش را در مقابل شیعیانش به خاک میرسانم. عبدالله گفت: درنگ کن! نمیتوانی این کار را کنی. ابوحنیفه گفت: به خدا قسم این کار را خواهم کرد. سپس روی به امام موسی علیه السلام کرد و گفت: ای جوان! اگر کسی در این شهر شما غریب باشد، برای قضای حاجت کجا باید برود؟ امام موسی علیه السلام فرمودند: پشت دیواری برود و دور از چشم دیگران باشد و از جویهای آب و زیر درختان میوهدار فاصله بگیرد و روی به قبله و پشت به آن نباشد، [با رعایت این شرایط] هر جا که خواست قضای حاجت کند. ابوحنیفه سپس گفت: ای جوان! [منشأ تحقق] معصیت از کیست؟ ای پیرمرد! از سه حال خارج نیست: یا از جانب خداوند است و بنده در آن نقشی ندارد؛ که در این صورت خداوند حکیم نمیتواند بندهاش را به سبب کاری که نکرده مؤاخذه کند. و یا هم از جانب بنده و هم از جانب خداوند [و به شراکت آن دو] است؛ که خداوند شریک قویتر [در انجام آن] میباشد و شریک بزرگتر نباید شریک کوچکتر را به سبب گناهش مؤاخذه کند. و یا از جانب بنده است و خداوند در آن نقشی ندارد، در این صورت اگر بخواهد، عفو میکند و اگر بخواهد، کیفر می کند. عبدالله نقل کرده: اباحنیفه [با شنیدن این جواب] چنان ساکت شد که گویا سنگی در دهانش فرو رفته باشد. به او گفتم: نگفتم که به فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله متعرض نشو!؟(1)
ص: 27
ج، الإحتجاج وَ رُوِیَ أَنَّهُ دَخَلَ أَبُو حَنِیفَةَ الْمَدِینَةَ وَ مَعَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُسْلِمٍ فَقَالَ لَهُ یَا أَبَا حَنِیفَةَ إِنَّ هَاهُنَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ مِنْ عُلَمَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام فَاذْهَبْ بِنَا إِلَیْهِ نَقْتَبِسْ مِنْهُ عِلْماً فَلَمَّا أَتَیَا إِذَا هُمَا بِجَمَاعَةٍ مِنْ شِیعَتِهِ یَنْتَظِرُونَ خُرُوجَهُ أَوْ دُخُولَهُمْ عَلَیْهِ فَبَیْنَمَا هُمْ کَذَلِکَ إِذْ خَرَجَ غُلَامٌ حَدَثٌ- (1)فَقَامَ النَّاسُ هَیْبَةً لَهُ فَالْتَفَتَ أَبُو حَنِیفَةَ فَقَالَ یَا ابْنَ مُسْلِمٍ مَنْ هَذَا قَالَ هَذَا مُوسَی ابْنُهُ قَالَ وَ اللَّهِ لَأَجْبَهَنَّهُ (2)بَیْنَ یَدَیْ شِیعَتِهِ قَالَ مَهْ لَنْ تَقْدِرَ عَلَی ذَلِکَ قَالَ وَ اللَّهِ لَأَفْعَلَنَّهُ- (3)ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی مُوسَی علیه السلام فَقَالَ یَا غُلَامُ أَیْنَ یَضَعُ الْغَرِیبُ حَاجَتَهُ فِی بَلْدَتِکُمْ هَذِهِ قَالَ یَتَوَارَی خَلْفَ الْجِدَارِ وَ یَتَوَقَّی أَعْیُنَ الْجَارِ وَ شُطُوطَ الْأَنْهَارِ وَ مَسْقَطَ الثِّمَارِ وَ لَا یَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ وَ لَا یَسْتَدْبِرُهَا فَحِینَئِذٍ یَضَعُ حَیْثُ شَاءَ- (4)ثُمَّ قَالَ یَا غُلَامُ مِمَّنِ الْمَعْصِیَةُ قَالَ یَا شَیْخُ لَا تَخْلُو مِنْ ثَلَاثٍ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنَ اللَّهِ وَ لَیْسَ مِنَ الْعَبْدِ شَیْ ءٌ فَلَیْسَ لِلْحَکِیمِ أَنْ یَأْخُذَ عَبْدَهُ بِمَا لَمْ یَفْعَلْهُ وَ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنَ الْعَبْدِ وَ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَقْوَی الشَّرِیکَیْنِ فَلَیْسَ لِلشَّرِیکِ الْأَکْبَرِ أَنْ یَأْخُذَ الشَّرِیکَ الْأَصْغَرَ بِذَنْبِهِ وَ إِمَّا أَنْ تَکُونَ مِنَ الْعَبْدِ وَ لَیْسَ مِنَ اللَّهِ شَیْ ءٌ فَإِنْ شَاءَ عَفَا وَ إِنْ شَاءَ عَاقَبَ قَالَ فَأَصَابَتْ أَبَا حَنِیفَةَ سَکْتَةٌ کَأَنَّمَا أُلْقِمَ فُوهُ الْحَجَرَ- (5)قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ لَا تَتَعَرَّضْ لِأَوْلَادِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.
ص: 27
شاعری این بیان ایشان را این چنین به نظم درآورده است:
کارهایی که انجام میدهیم و به موجب آنها نکوهش میشویم، در هنگام انجام از سه حال خارج نیست:
یا خالق ما به تنهایی آنها را انجام میدهد؛ که در این حال در هنگام انجام آنها سرزنشی بر ما نخواهد بود.
یا خالق در انجام آنها با ما شریک است؛ که در این حال هر ملامتی که بر ما خواهد رفت، [دامن] او را نیز میگیرد.
و یا اینکه معبود من در ارتکاب آنها گناهی ندارد و انجام گناه، تنها از جانب گناهکار میباشد.
تفسیر قمی: اما رد کردن [اعتقاد] جبری مسلکان که گفتهاند ما هیچ کاری را به اختیار خود انجام نمیدهیم و [در اعمال خود] مجبور هستیم و این خداست که هنگامی که ما عملی را انجام میدهیم، آن عمل را برای ما ایجاد میکند و اینکه اعمال به بندگان منسوب میشوند، نسبتی مجازی است نه حقیقی. آنان تعدادی از آیات کتاب خداوند عزّ و جلّ که [حقیقت] معنایشان را نفهمیدهاند نیز بر اساس همین سخنان تأویل کردهاند؛ مانند آیه: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(1) {و تا خدا پروردگار جهانها نخواهد، [شما نیز] نخواهید خواست} و آیه: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً»(2){پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام می گشاید و هر که را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ می گرداند}، و آیات دیگری که تأویل صحیح آن بر خلاف معنای ظاهری آن است. این سخن ایشان به باطل [و بیهوده] بودن پاداش و کیفر میانجامد. و هنگامی که از یک طرف این سخنان را میگویند و از آن سو به پاداش و کیفر نیز معترفند، [خواسته یا ناخواسته] خداوند را به ستم، و به این که او بندگان را بدون اینکه عملی انجام داده یا کاری کرده باشند عذاب میکند، نسبت دادهاند. خداوند بسیار بلندمرتبهتر از آن است که کسی را بدون اینکه کاری کرده باشد و بدون این که دلیل واضحی علیه او داشته باشد عذاب کند، و در تمام قرآن جملاتی در ردّ اعتقاد ایشان وجود دارد؛ خداوند تبارک وتعالی فرموده است: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ»(3){خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند. آنچه [از خوبی] به دست آورده به سود او، و آنچه [از بدی] به دست آورده به زیان اوست}. این که خداوند عزّ و جلّ فرموده به سود اوست و به زیان اوست، در حقیقت یعنی به جهت فعل اوست. و این سخن خداوند متعال: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(4){پس هر که هموزن ذره ای نیکی کند، [نتیجه] آن را خواهد دید * و هر که هموزن ذره ای بدی کند، [نتیجه] آن را خواهد دید}، و این سخنش: «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»(5){هر کسی در گرو دستاورد خویش است}، و این سخنش: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ»(6){این [کیفر] دستاوردهای پیشین شماست}، و این سخنش: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی»(7) {و اما ثمودیان؛ پس آنان را راهبری کردیم، و[لی] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند}، و این سخنش: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ»(8) {ما راه را به او نشان دادیم}، یعنی ما راه خوب و راه بد را به او نشان دادیم، «إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(9){خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس}، و این سخنش: «وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ * وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِینَ * فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ»(10){و عاد و ثمود را [نیز هلاک نمودیم] قطعاً [فرجام آنان] از سراهایشان بر شما آشکار گردیده است و شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست و از راه بازشان داشت با آنکه [در کار دنیا] بینا بودند * و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاک کردیم] و به راستی موسی برای آنان دلایل آشکار آورد و[لی آنها] در آن سرزمین سرکشی نمودند و [با این همه بر ما] پیشی نجستند * هر یک [از ایشان] را به [سبب] گناهش گرفتار [عذاب] کردیم}، و نفرمود به سبب فعل خودمان، «فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(11){از آنان کسانی بودند که بر [سر] ایشان بادی همراه با شن فرو فرستادیم و از آنان کسانی بودند که فریاد [مرگبار] آنها را فرو گرفت و برخی از آنان را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم و [این] خدا نبود که بر ایشان ستم کرد، بلکه خودشان بر خود ستم می کردند}.
ص: 28
و فی ذلک یقول الشاعر هذه الأبیات:
لم تخل أفعالنا اللاتی نذم بها***إحدی ثلاث معان حین نأتیها.
إما تفرد بارینا بصنعتها***فیسقط اللوم عنا حین ننشیها.
أو کان یشرکنا فیها فیلحقه***ما سوف یلحقنا من لائم فیها.
أو لم یکن لإلهی فی جنایتها***ذنب فما الذنب إلا ذنب جانیها
.فس، تفسیر القمی وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَی الْمُجَبِّرَةِ الَّذِینَ قَالُوا لَیْسَ لَنَا صُنْعٌ وَ نَحْنُ مُجْبَرُونَ یُحْدِثُ اللَّهُ لَنَا الْفِعْلَ عِنْدَ الْفِعْلِ وَ إِنَّمَا الْأَفْعَالُ هِیَ مَنْسُوبَةٌ إِلَی النَّاسِ عَلَی الْمَجَازِ لَا عَلَی الْحَقِیقَةِ وَ تَأَوَّلُوا فِی ذَلِکَ آیَاتٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَعْرِفُوا مَعْنَاهَا مِثْلَ قَوْلِهِ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ قَوْلِهِ فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْآیَاتِ الَّتِی تَأْوِیلُهَا عَلَی خِلَافِ مَعَانِیهَا وَ فِیمَا قَالُوهُ إِبْطَالُ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ وَ إِذَا قَالُوا ذَلِکَ ثُمَّ أَقَرُّوا بِالثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ نَسَبُوا اللَّهَ إِلَی الْجَوْرِ وَ أَنَّهُ یُعَذِّبُ عَلَی غَیْرِ اکْتِسَابٍ وَ فِعْلٍ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً أَنْ یُعَاقِبَ أَحَداً عَلَی غَیْرِ فِعْلٍ وَ بِغَیْرِ حُجَّةٍ وَاضِحَةٍ عَلَیْهِ وَ الْقُرْآنُ کُلُّهُ رَدٌّ عَلَیْهِمْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا وَ عَلَیْهَا هُوَ عَلَی الْحَقِیقَةِ لِفِعْلِهَا وَ قَوْلُهُ فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ وَ قَوْلُهُ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ وَ قَوْلُهُ ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ قَوْلُهُ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی وَ قَوْلُهُ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ یَعْنِی بَیَّنَّا لَهُ طَرِیقَ الْخَیْرِ وَ طَرِیقَ الشَّرِّ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً وَ قَوْلُهُ وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقِینَ فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَلَمْ یَقُلْ بِفِعْلِنَا فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ وَ مِثْلُهُ کَثِیرٌ.
ص: 28
میگویم: مانند این سخن به صورت مفصلتری در کتاب القرآن، به نقل از تفسیر نعمانی از امیرالمؤمنین علیه السلام خواهد آمد.
روایت 34.
توحید: مفسِّر با سند خود از امام حسن عسگری علیه السلام روایت کرده که امام رضا علیه السلام فرمودند(1): کسی که خداوند را به مخلوقاتش تشبیه کند، او را نشناخته و کسی که گناهان بندگانش را به او نسبت دهد، او را عادل ندانسته است ... روایت ادامه دارد.
روایت 35.
عیون أخبار الرضا: حمدان بن سلیمان نقل کرده، به امام رضا علیه السلام نامهای نوشتم و در آن از ایشان سؤال کردم آیا افعال بندگان مخلوق [خداوند] است یا نه؟ ایشان علیه السلام [در جواب] نوشتند: افعال بندگان از دو هزار سال قبل از آفرینش بندگان در علم خداوند عزّ و جلّ مقدر بوده است.
روایت 36.
توحید، خصال، عیون أخبار الرضا: أبیأحمد غازی از امام رضا علیه السلام، و ایشان از طریق پدرانشان از امام حسین بن علی علیه السلام نقل نمودهاند: از پدرم علی بن أبیطالب علیه السلام شنیدم که میفرمودند: اعمال بر سه نوعاند: واجبات، فضائل[غیر واجب] و معاصی؛ واجبات به امر خداوند متعال و به رضایت و به قضا و به تقدیر و به مشیت و علم او هستند. فضائل به امر خدا نیستند، ولی به رضایت خداوند و به قضای خداوند و به قدر خداوند و به مشیت خدا و به علم خدایند. و معاصی به امر خدا نیستند، ولی به قضای خدا و به قدر خدا و به مشیت خدا و به علم او هستند و خداوند بر انجام آنها کیفر میکند.
[شیخ صدوق رحمه الله در] توحید و عیون أخبار الرضا [در ذیل این روایت گفته است]: نویسنده این کتاب میگوید: این که [حضرت فرمودند: ارتکاب] معاصی به قضای خداوند است، یعنی به نهی خداوند است؛ زیرا حکم خداوند عزّ و جلّ بر بندگان خود این است که از معاصی دوری کنند، و این که فرمودند به قدر خداوند است، یعنی خداوند به سرانجام معاصی و مقدار آنها علم دارد،
ص: 29
أَقُولُ: سَیَأْتِی مِثْلُ هَذَا الْکَلَامِ بِوَجْهٍ أَبْسَطَ فِی کِتَابِ الْقُرْآنِ فِی تَفْسِیرِ النُّعْمَانِیِّ فِیمَا رَوَاهُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام.
ید، التوحید الْمُفَسِّرُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَا عَرَفَ اللَّهَ مَنْ شَبَّهَهُ بِخَلْقِهِ وَ لَا وَصَفَهُ بِالْعَدْلِ مَنْ نَسَبَ إِلَیْهِ ذُنُوبَ عِبَادِهِ- (1)الْخَبَرَ.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ابْنُ عُبْدُوسٍ عَنِ ابْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ: کَتَبْتُ إِلَی الرِّضَا علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنْ أَفْعَالِ الْعِبَادِ أَ مَخْلُوقَةٌ أَمْ غَیْرُ مَخْلُوقَةٍ فَکَتَبَ علیه السلام أَفْعَالُ الْعِبَادِ مُقَدَّرَةٌ فِی عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ خَلْقِ الْعِبَادِ بِأَلْفَیْ عَامٍ.
ید، التوحید ل، الخصال ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِیٍّ الْبَصْرِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْرَوَیْهِ الْقَزْوِینِیِّ عَنْ أَبِی أَحْمَدَ الْغَازِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام یَقُولُ الْأَعْمَالُ عَلَی ثَلَاثَةِ أَحْوَالٍ فَرَائِضُ وَ فَضَائِلُ وَ مَعَاصِی فَأَمَّا الْفَرَائِضُ فَبِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی وَ بِرِضَی اللَّهِ وَ بِقَضَائِهِ وَ تَقْدِیرِهِ وَ مَشِیَّتِهِ وَ عِلْمِهِ وَ أَمَّا الْفَضَائِلُ فَلَیْسَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ- (2)وَ لَکِنْ بِرِضَی اللَّهِ وَ بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ بِمَشِیَّةِ اللَّهِ وَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَمَّا الْمَعَاصِی فَلَیْسَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ- (3)وَ لَکِنْ بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ بِمَشِیَّةِ اللَّهِ وَ بِعِلْمِهِ ثُمَّ یُعَاقِبُ عَلَیْهَا.
ید، التوحید ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام قال (4)مصنف هذا الکتاب المعاصی بقضاء الله معناه بنهی الله لأن حکمه عز و جل فیها علی عباده الانتهاء عنها (5)و معنی قوله بقدر الله أی بعلم الله بمبلغها
ص: 29
و این که فرمودند به مشیت خداوند است، یعنی خداوند عزّ و جلّ خواسته است تا عصیانگر را فقط از طریق بازداشتن [قولی] و سخن و نهی و بیم از معاصی منع کند، نه از طریق جبر و بازداشتن با زور و منع از راه قدرت.(1)
روایت 37.
معانی الأخبار، عیون أخبار الرضا: هروی نقل کرده، از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمودند: افعال بندگان مخلوق [خداوند] است. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! معنای این که مخلوق هستند چیست؟ فرمودند: یعنی مقدر هستند.
روایت 38.
عیون أخبار الرضا: فضل روایت کرده، در نوشتهای که امام رضا علیه السلام در مورد اسلام خالص برای مأمون نوشتند، آمده بود: خداوند تبارک و تعالی هیچ کسی را بیشتر از توانش مکلف نکرده است و افعال بندگان مخلوق خداوند هستند، [البته] با خلقی تقدیری، نه با خلقی تکوینی. و خداوند است که خالق همه چیزهاست. و ما قائل به جبر و تفویض نیستیم ... روایت ادامه دارد.
روایت 39.
توحید: عبدالرحیم قصیر نقل کرده، نامهای برای امام صادق علیه السلام نوشتم و آن را به دست عبدالملک بن أعین دادم [تا به ایشان برساند. شرح نامه به این قرار بود]: فدایتان شوم! مردم در مورد مسائلی که [در این نامه] برایتان نوشتهام، با هم اختلاف دارند؛ اگر صلاح میبینید همه مسائلی که برایتان نوشتهام را توضیح دهید. فدایتان شوم! مردم در عراق در مورد معرفت [انسان به خداوند و ایمان به او] و انکار [و کفر به او] اختلاف دارند؛ فدایتان شوم! برایم بگویید که آیا آن دو [- معرفت و انکار]، مخلوق [خداوند و به دست او] هستند [یا در اختیار بندگان است که مؤمن یا کافر شوند]؟ همچنین در مورد قرآن نیز [همین] اختلاف [را] دارند؛ عدهای معتقدند قرآن کلام غیر مخلوق خداوند است و عدهای دیگر میگویند کلام مخلوق خداوند است. همچنین برایم بگویید آیا استطاعت [و قدرت و اختیار انجام افعال، مربوط به زمان] قبل از فعل است، یا در زمان انجام فعل؟ اصحاب ما در مورد این مسأله با هم اختلاف دارند و [بر درستی ادعای خود] روایاتی نقل میکنند. نیز برایم بفرمایید آیا خداوند تبارک و تعالی متصف به صورت و تخطیط میشود؟ خدا مرا فدایتان کند، اگر صلاح میبینید برایم بنویسید روش صحیح توحید چیست و آیا حرکات مخلوق [خداوند] هستند، یا مخلوق نیستند؟ و اینکه ایمان صحیح چیست؟ ایشان - که درود خدا بر ایشان باد، نامهای نوشتند و آن را به دست عبدالملک بن أعین دادند [تا به من برساند. شرح نامه به این قرار بود]: سؤال کرده بودی که معرفت چیست؛ خداوند تو را رحمت کند! بدان که معرفت [و ایمان] کار خداوند عزّ و جلّ در قلب است و مخلوق [او] است، و انکار [و کفر] نیز کار خداوند در قلب است
ص: 30
و مقدارها و معنی قوله بمشیة الله فإنه عز و جل شاء أن لا یمنع العاصی إلا بالزجر و القول و النهی و التحذیر دون الجبر و المنع بالقوة و الدفع بالقدرة.
مع، معانی الأخبار ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ابْنُ عُبْدُوسٍ عَنِ ابْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ (1)عَنِ الْهَرَوِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ أَفْعَالُ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْنَی مَخْلُوقَةٌ قَالَ مُقَدَّرَةٌ.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ابْنُ عُبْدُوسٍ عَنِ ابْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام فِیمَا کَتَبَ لِلْمَأْمُونِ مِنْ مَحْضِ الْإِسْلَامِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَ أَنَّ أَفْعَالَ الْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ لِلَّهِ خَلْقَ تَقْدِیرٍ لَا خَلْقَ تَکْوِینٍ وَ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَا نَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ الْخَبَرَ.
ید، (2)التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ قَالَ: کَتَبْتُ عَلَی یَدَیْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ اخْتَلَفَ النَّاسُ فِی أَشْیَاءَ قَدْ کَتَبْتُ بِهَا إِلَیْکَ فَإِنْ رَأَیْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْ تَشْرَحَ لِی جَمِیعَ مَا کَتَبْتُ إِلَیْکَ اخْتَلَفَ النَّاسُ جُعِلْتُ فِدَاکَ بِالْعِرَاقِ فِی الْمَعْرِفَةِ وَ الْجُحُودِ فَأَخْبِرْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ هُمَا مَخْلُوقَتَانِ وَ اخْتَلَفُوا فِی الْقُرْآنِ فَزَعَمَ قَوْمٌ أَنَّ الْقُرْآنَ کَلَامُ اللَّهِ غَیْرُ مَخْلُوقٍ وَ قَالَ آخَرُونَ کَلَامُ اللَّهِ مَخْلُوقٌ وَ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ أَ قَبْلَ الْفِعْلِ أَوْ مَعَ الْفِعْلِ فَإِنَّ أَصْحَابَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ رَوَوْا فِیهِ وَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی هَلْ یُوصَفُ بِالصُّورَةِ وَ بِالتَّخْطِیطِ فَإِنْ رَأَیْتَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ أَنْ تَکْتُبَ إِلَیَّ بِالْمَذْهَبِ الصَّحِیحِ مِنَ التَّوْحِیدِ وَ عَنِ الْحَرَکَاتِ أَ هِیَ مَخْلُوقَةٌ أَوْ غَیْرُ مَخْلُوقَةٍ وَ عَنِ الْإِیمَانِ مَا هُوَ فَکَتَبَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ عَلَی یَدَیْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ سَأَلْتَ عَنِ الْمَعْرِفَةِ مَا هِیَ فَاعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ صُنْعِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْقَلْبِ مَخْلُوقَةٌ وَ الْجُحُودَ صُنْعُ اللَّهِ فِی الْقَلْبِ
ص: 30
و مخلوق [او] است، و بندگان را در آن دو نقشی نیست، ولی آنان در مورد [انتخاب یکی از] آن دو اختیار دارند و به دست خودشان است؛ [عدهای] به سبب اشتهایی که به ایمان دارند معرفت را اختیار میکنند و مؤمن و خداشناس میشوند، و [عدهای دیگر] به سبب اشتهایی که به کفر دارند انکار را اختیار کرده و کافر و منکر گمراه میشوند، و اینها به واسطه توفیق دادن خداوند به گروه اول و یاری نکردنش به آنهایی که رهایشان کرده میباشد، بنابراین خداوند آنان را به سبب اختیار و دستاوردشان کیفر میکند و پاداش میبخشد. خداوند تو را رحمت کند! از قرآن و اختلافی که در مورد آن بین مردم شما وجود دارد پرسیدی؛ قرآن، کلام خداوند و [موجودی] حادث و غیر مخلوق است و اینگونه نیست که به همراه خداوند متعال غیر ازلی بوده باشد، خداوند بسیار بلندمرتبهتر از آن است. خداوند عزّ و جلّ بود، در حالیکه هنوز هیچ چیزی شناخته و ناشناختهای جز خداوند موجود نبود، خداوند عزّ و جلّ بود، در حالیکه هنوز هیچ متکلم و ارادهکننده و جنبنده و فاعلی وجود نداشت. پروردگارمان شکوهمند و دستنیافتنی است و هر یک از این صفات بعد از این که فعل [مربوط به آن] از خداوند صادر شده، به وجود آمدهاند. پروردگارمان شکوهمند و دستنیافتنی است و قرآن کلام خداوند است و مخلوق نیست و اخبار پیشینیان و پسینیان شما در آن وجود دارد و از جانب خداوند بر محمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده است. خداوند تو را رحمت کند! از استطاعت در کارها پرسیدی، خداوند عزّ و جلّ بنده را آفرید و برایش وسیله [انجام کارها] و تندرستی مهیّا نمود، که این همان نیرویی است که عبد به کمک آن حرکت میکند و قادر بر انجام کاری میشود. و هر کسی که [برای انجام کاری] حرکت میکند، [در مرحله قبلش] انجام آن کار را خواسته است، خواستن [و اراده کردن] صفتی است که به همراه شهوت [و میل] است که خداوند عزّ و جلّ آن را [- شهوت را] به صورت مرکب [با عقل] در وجود انسان آفریده است. هنگامی که شهوت [و میل] انسان [برای رسیدن به چیزی] به حرکت درمیآید، انسان به آن چیز رغبت پیدا میکند و آن را میخواهد، و به همین جهت است که گفته میشود انسان دارای اراده است. هنگامی که اراده [انجام] کاری کند و آن را انجام دهد، [این کار او] همراه با استطاعت و حرکت خواهد بود، و به همین جهت است که گفته میشود بنده مستطیع و متحرک است. هنگامی که انسان دارای وسیله [انجام کار] باشد و نیرو و تندرستی، که افعال و حرکات انسان به کمک آن دو است را داشته باشد و با این حال ساکن باشد و اراده انجام آن کار را نداشته باشد، این سکون او به سبب سکون شهوت [و تمایل او به آن کار] است و در این حال گفته میشود او ساکن است و متصف به سکون میشود. هنگامی که انسان اشتها [و رغبت] پیدا کرد و شهوت موجود در او به حرکت در آمد، به آن فعل رغبت پیدا میکند و به کمک نیرویی که در وجودش قرار داده شده به حرکت در میآید و وسایلی که فعل را به وسیله آنها انجام میدهد را به کار میبندد، و به این ترتیب زمانی که حرکت کند و آن کار را انجام دهد، صدور فعل از جانب او میباشد، و به همین جهت است که گفته شده است که انسان فاعل و متحرک و به دست آورنده و مستطیع است. آیا نمیبینی که تمام این صفات، صفاتی هستند که انسان متصف به آنها میشود!؟ خداوند تو را رحمت کند! از توحید و نظریاتی که اطرافیان تو در مورد آن دارند سؤال کردی؛ بلندمرتبه است خداوندی که «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»(1){چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا}، خداوند بلندمرتبهتر از آنی است که توصیف کنندگان وصفش میکنند، آنانی که خداوند تبارک و تعالی را به مخلوقاتش تشبیه کردهاند، بر خداوند عزّ و جلّ افترا بستهاند. خدا رحمتت کند! بدان که روش صحیح توحید همان است که قرآن درباره صفات خداوند عزّ و جلّ بیان داشته است؛
ص: 31
مَخْلُوقٌ وَ لَیْسَ لِلْعِبَادِ فِیهِمَا مِنْ صُنْعٍ وَ لَهُمْ فِیهِمَا الِاخْتِیَارُ مِنَ الِاکْتِسَابِ فَبِشَهْوَتِهِمُ الْإِیمَانَ اخْتَارُوا الْمَعْرِفَةَ فَکَانُوا بِذَلِکَ مُؤْمِنِینَ عَارِفِینَ وَ بِشَهْوَتِهِمُ الْکُفْرَ اخْتَارُوا الْجُحُودَ فَکَانُوا بِذَلِکَ کَافِرِینَ جَاحِدِینَ ضُلَّالًا وَ ذَلِکَ بِتَوْفِیقِ اللَّهِ لَهُمْ وَ خِذْلَانِ مَنْ خَذَلَهُ اللَّهُ فَبِالاخْتِیَارِ وَ الِاکْتِسَابِ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ وَ أَثَابَهُمْ وَ سَأَلْتَ رَحِمَکَ اللَّهُ عَنِ الْقُرْآنِ وَ اخْتِلَافِ النَّاسِ قِبَلَکُمْ فَإِنَّ الْقُرْآنَ کَلَامُ اللَّهِ مُحْدَثٌ غَیْرُ مَخْلُوقٍ وَ غَیْرُ أَزَلِیٍّ مَعَ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا شَیْ ءَ غَیْرَ اللَّهِ مَعْرُوفٌ وَ لَا مَجْهُولٌ کَانَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مُتَکَلِّمَ وَ لَا مُرِیدَ وَ لَا مُتَحَرِّکَ وَ لَا فَاعِلَ جَلَّ وَ عَزَّ رَبُّنَا فَجَمِیعُ هَذِهِ الصِّفَاتِ مُحْدَثَةٌ عِنْدَ حُدُوثِ الْفِعْلِ مِنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ رَبُّنَا وَ الْقُرْآنُ کَلَامُ اللَّهِ غَیْرُ مَخْلُوقٍ فِیهِ خَبَرُ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَا یَکُونُ بَعْدَکُمْ- (1)أُنْزِلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَلَی مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سَأَلْتَ رَحِمَکَ اللَّهُ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ لِلْفِعْلِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَبْدَ وَ جَعَلَ لَهُ الْآلَةَ وَ الصِّحَّةَ وَ هِیَ الْقُوَّةُ الَّتِی یَکُونُ الْعَبْدُ بِهَا مُتَحَرِّکاً مُسْتَطِیعاً لِلْفِعْلِ وَ لَا مُتَحَرِّکٌ إِلَّا وَ هُوَ یُرِیدُ الْفِعْلَ وَ هِیَ صِفَةٌ مُضَافَةٌ إِلَی الشَّهْوَةِ الَّتِی هِیَ خَلْقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُرَکَّبَةٌ فِی الْإِنْسَانِ فَإِذَا تَحَرَّکَتِ الشَّهْوَةُ لِلْإِنْسَانِ (2)اشْتَهَی الشَّیْ ءَ وَ أَرَادَهُ فَمِنْ ثَمَّ قِیلَ لِلْإِنْسَانِ مُرِیدٌ فَإِذَا أَرَادَ الْفِعْلَ وَ فَعَلَ کَانَ مَعَ الِاسْتِطَاعَةِ وَ الْحَرَکَةِ فَمِنْ ثَمَّ قِیلَ لِلْعَبْدِ مُسْتَطِیعٌ مُتَحَرِّکٌ فَإِذَا کَانَ الْإِنْسَانُ سَاکِناً غَیْرَ مُرِیدٍ لِلْفِعْلِ وَ کَانَ مَعَهُ الْآلَةُ وَ هِیَ الْقُوَّةُ وَ الصِّحَّةُ اللَّتَانِ بِهِمَا تَکُونُ حَرَکَاتُ الْإِنْسَانِ وَ فِعْلُهُ کَانَ سُکُونُهُ لِعِلَّةِ سُکُونِ الشَّهْوَةِ فَقِیلَ سَاکِنٌ فَوُصِفَ بِالسُّکُونِ فَإِذَا اشْتَهَی الْإِنْسَانُ وَ تَحَرَّکَتْ شَهْوَتُهُ الَّتِی رُکِّبَتْ فِیهِ اشْتَهَی الْفِعْلَ وَ تَحَرَّکَ بِالْقُوَّةِ الْمُرَکَّبَةِ فِیهِ وَ اسْتَعْمَلَ الْآلَةَ الَّتِی یَفْعَلُ بِهَا الْفِعْلَ فَیَکُونُ الْفِعْلُ مِنْهُ عِنْدَ مَا تَحَرَّکَ وَ اکْتَسَبَهُ فَقِیلَ فَاعِلٌ وَ مُتَحَرِّکٌ وَ مُکْتَسِبٌ وَ مُسْتَطِیعٌ أَ وَ لَا تَرَی أَنَّ جَمِیعَ ذَلِکَ صِفَاتٌ یُوصَفُ بِهَا الْإِنْسَانُ وَ سَأَلْتَ رَحِمَکَ اللَّهُ عَنِ التَّوْحِیدِ وَ مَا ذَهَبَ إِلَیْهِ مَنْ قِبَلَکَ فَتَعَالَی اللَّهُ الَّذِی لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ الْمُشَبِّهُونَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِخَلْقِهِ الْمُفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّ الْمَذْهَبَ الصَّحِیحَ فِی التَّوْحِیدِ مَا نَزَلَ بِهِ الْقُرْآنُ مِنْ صِفَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ
ص: 31
بطلان و تشبیه را از خداوند نفی کن، [که] نفی و تشبیه در او راه ندارد، او خداوند عزّ و جلّ است و برقرار و موجود میباشد. او بلندمرتبهتر از چیزی است که وصفکنندگان [در موردش] وصف میکنند، و [در مورد شناخت خداوند] پایت را از قرآن فراتر مگذار که [اگر اینچنین کنی،] بعد از روشنگری قرآن گمراه شدهای. خدا رحمتت کند! از ایمان پرسیدی؛ ایمان [سه مرتبه دارد:] اقرار زبانی و اعتقاد قلبی و عمل کردن با اعضای بدن؛ بنابراین هر مرتبه از ایمان متوقف بر مرتبه قبل است، گاهی بندهای مسلمان است، ولی هنوز مؤمن نشده است و تا مسلمان نشود نمیتواند مؤمن گردد. اسلام قبل از ایمان است و ایمان شامل اسلام نیز میشود. اگر بنده معصیت کبیره یا صغیرهای که خداوند عزّ و جلّ از آن نهی نموده را انجام دهد، از ایمان خارج میشود و دیگر نمیتوان او را مؤمن دانست، اما او همچنان مسلمان است. [حال] اگر توبه کند و استغفار نماید، به [مرحله] ایمان باز خواهد گشت و اینگونه نیست که انجام یک معصیت [کار] او را به کفر و انکار [خداوند] و مباح شمرده شدن جانش بکشاند. [ولی] اگر در به حلال [خداوند]، حرام بگوید و به حرام [خداوند]، حلال بگوید، با این سخن از ایمان و اسلام خارج و در کفر [داخل] میشود، و مانند مردی میماند که داخل در [محدوده] حرم [امن] الهی شده و سپس وارد کعبه گشته و در آن قضای حاجت کرده است و سپس از کعبه و حرم خارج شده است. گردن چنین شخصی باید زده شود و روانه دوزخ خواهد شد.
صدوق رحمه الله گفته است: گویا مقصود از این حدیث، سخن از قرآن است که در آن آمده، و معنای اینکه [فرمودند] قرآن مخلوق نیست این است که قرآن [از جانب بشر بر خداوند] دروغ بسته نشده است، و منظور این نیست که قرآن غیر محدث است؛ زیرا [حضرت بلافاصله] فرمودهاند: قرآن [موجودی] حادث [، به معنای از پیشنبوده،] و غیر مخلوق است و اینگونه نیست که به همراه خداوند متعال غیر ازلی بوده باشد.
توضیحات: این سخن ایشان علیه السلام [که فرمودند]: "معرفت کار خداوند عزّ و جلّ ... است" یعنی اصل و نهایت معرفت، گذشته از اینکه انسان نیز لازم است در پی کسب معرفت و تفکر رود، از جانب خداوند متعال است و الهام بخش [حقیقی] معارف، پروردگار متعال است و البته تفکر و اندیشه و طلب معرفت بندگان نیز [به عنوان مقدمه، در دستیابی به معرفت] دخالت دارد و آنان به جهت انجام و ترک این مقدمات است که پاداش و کیفر داده میشوند. یا اینکه معنا[ی این فرمایش ایشان] این است که [دستیابی به] معرفت جز از جانب خداوند ممکن نیست؛ [حال خداوند] یا از طریق الهام معرفت در دلهای بندگان [این کار را میکند]، و یا به وسیله روشنگریهای پیامبران و حجتهایش علیهم السلام، و خداوند بندگانش را پیش از رسیدن به معرفت به قبول
ص: 32
فَانْفِ عَنِ اللَّهِ الْبُطْلَانَ وَ التَّشْبِیهَ فَلَا نَفْیَ وَ لَا تَشْبِیهَ هُوَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّابِتُ الْمَوْجُودُ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یَصِفُهُ الْوَاصِفُونَ وَ لَا تَعْدُ الْقُرْآنَ (1)فَتَضِلَّ بَعْدَ الْبَیَانِ وَ سَأَلْتَ رَحِمَکَ اللَّهُ عَنِ الْإِیمَانِ فَالْإِیمَانُ هُوَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ فَالْإِیمَانُ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ- (2)وَ قَدْ یَکُونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ مُؤْمِناً وَ لَا یَکُونُ مُؤْمِناً حَتَّی یَکُونَ مُسْلِماً فَالْإِسْلَامُ قَبْلَ الْإِیمَانِ وَ هُوَ یُشَارِکُ الْإِیمَانَ فَإِذَا أَتَی الْعَبْدُ بِکَبِیرَةٍ مِنْ کَبَائِرِ الْمَعَاصِی أَوْ صَغِیرَةٍ مِنْ صَغَائِرِ الْمَعَاصِی الَّتِی نَهَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهَا کَانَ خَارِجاً مِنَ الْإِیمَانِ وَ سَاقِطاً عَنْهُ اسْمُ الْإِیمَانِ وَ ثَابِتاً عَلَیْهِ اسْمُ الْإِسْلَامِ فَإِنْ تَابَ وَ اسْتَغْفَرَ عَادَ إِلَی الْإِیمَانِ- (3)وَ لَمْ یُخْرِجْهُ إِلَی الْکُفْرِ وَ الْجُحُودِ وَ الِاسْتِحْلَالِ- (4)وَ إِذَا قَالَ لِلْحَلَالِ هَذَا حَرَامٌ وَ لِلْحَرَامِ هَذَا حَلَالٌ وَ دَانَ بِذَلِکَ فَعِنْدَهَا یَکُونُ خَارِجاً مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْإِسْلَامِ إِلَی الْکُفْرِ وَ کَانَ بِمَنْزِلَةِ رَجُلٍ دَخَلَ الْحَرَمَ ثُمَّ دَخَلَ الْکَعْبَةَ فَأَحْدَثَ فِی الْکَعْبَةِ حَدَثاً فَأُخْرِجَ عَنِ الْکَعْبَةِ وَ عَنِ الْحَرَمِ فَضُرِبَتْ عُنُقُهُ وَ صَارَ إِلَی النَّارِ.
قال الصدوق رحمه الله کأن المراد من هذا الحدیث ما کان فیه من ذکر القرآن و معنی ما فیه أنه غیر مخلوق أی غیر مکذوب و لا یعنی به أنه غیر محدث لأنه قد قال محدث غیره مخلوق و غیر أزلی مع الله تعالی ذکره.
قوله علی یدی عبد الملک أی أرسلت الکتاب معه قوله علیه السلام إن المعرفة من صنع الله أی أصل المعرفة أو کمالها من الله تعالی بعد اکتسابهم و تفکرهم فالمفیض للمعارف هو الرب تعالی و للتفکر و النظر و الطلب مدخل فیها و إنما یثابون و یعاقبون بفعل تلک المبادی و ترکها أو المعنی أن المعرفة لیست إلا من قبله تعالی إما بإلقائها فی قلوبهم أو بیان الأنبیاء و الحجج علیهم السلام و إنما کلف العباد بقبول ذلک
ص: 32
ظاهری و اقرار به آن روشنگریها مکلف نموده، تا ایشان به جهت تعصبات و عنادها و پیروی از اهل فساد از رسیدن به معرفت حقیقی باز نمانند، و این است مقصود از اختیاری که بندگان در دستاوردشان [برای رسیدن به معرفت] دارند.
امام علیه السلام سپس بیان کردهاند توفیق و یا یاری نکردن خداوند نیز [در دستیابی به معرفت راستین] در دستاورد آنان [برای رسیدن به معرفت] نقش دارد، چنانچه تحقیق در این باره بزودی خواهد آمد. شاید علت اینکه ایشان به طور مطلق [و صریح] مسأله مخلوق بودن قرآن را نفرمودهاند این باشد که ایشان در تقیه و ناچار از مماشات با اهل تسنن بودهاند، یا اینکه [بیان صریح این مسأله] موجب خطور معنایی میشده است که کافران از آن کلمه در نظر داشتهاند و مطابق نقل قرآن میگفتند: «إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ»(1){این [ادعا] جز دروغ بافی نیست}، چنانچه صدوق نیز به آن اشاره کرده است. این سخن ایشان [که فرمودند]: "هیچ چیزی شناخته و ناشناختهای جز خداوند موجود نبود"، یعنی موجودی همراه خداوند نبود که خلایق آن را بشناسند یا نشناسند.
روایت 40.
توحید: أبیبصیر نقل کرده، از امام صادق علیه السلام سؤالی در مورد استطاعت نمودم؛ ایشان فرمودند: [قائل شدن به] استطاعت از سخنان من و سخنان پدرانم نیست.
صدوق رحمه الله گفته است: مقصود حضرت این است که قائل شدن به اینکه خداوند عزّ و جلّ مستطیع است، مانند سخنی که همعصرهای حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام گفتند: «هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ»(2){آیا پروردگارت می تواند از آسمان خوانی برای ما فرود آورد؟}، از سخنان من و سخنان پدران من نیست.
توضیح
شاید علت اینکه ایشان به کار بردن کلمه استطاعت در مورد خداوند را منع کردهاند این باشد که [کلمه] استطاعت، از ماده طاعت و بر وزن استفعال است و به کار بردن در مورد خداوند متعال شایسته نیست. یا اینکه استطاعت در مورد
قدرتی به کار میرود که به کار بستن آن نیاز به وجود آلات و ادوات خود را دارد و خداوند متعال منزه از این [نوع قدرت] است. تحقیق در معنای این روایت به زودی خواهد آمد.
ص: 33
و إقرارهم به ظاهرا و تخلیة النفس قبل ذلک لطلب الحق عن العصبیة و العناد و عما یوجب الحرمان عن الحق من تقلید أهل الفساد و هذا هو المراد بالاختیار من الاکتساب.
ثم بیّن علیه السلام أن لتوفیق الله و خذلانه أیضا مدخلا فی ذلک الاکتساب أیضا کما سیأتی تحقیقه و لعل المنع من إطلاق الخلق علی القرآن إما للتقیة مماشاة مع العامة أو لکونه موهما لمعنی آخر أطلق الکفار علیه بهذا المعنی فقالوا إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ کما أشار إلیه الصدوق رحمه الله(1). قوله معروف و لا مجهول أی لم یکن مع الله شی ء یعرفه الخلق أو یجهلونه.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِی شُعَیْبٍ الْمَحَامِلِیِّ (2)عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ الْجَمَّالِ (3)عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ شَیْ ءٍ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ لَیْسَتِ الِاسْتِطَاعَةُ مِنْ کَلَامِی وَ لَا مِنْ کَلَامِ آبَائِی.
قال الصدوق رحمه الله یعنی بذلک أنه لیس من کلامی و لا من کلام آبائی أن یقول لله عز و جل إنه مستطیع کما قال الذین کانوا علی عهد عیسی علیه السلام هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ بیان لعل منعه عن إطلاق الاستطاعة فیه تعالی لکونه استفعالا من الطاعة فلا یلیق إطلاقه بجنابه تعالی أو لأن الاستطاعة إنما تطلق علی القدرة المتفرعة علی حصول الآلات و الأدوات (4)و الله تعالی منزه عن ذلک و سیأتی تحقیق معنی الخبر.
ص: 33
روایت 41.
توحید: محمد بن علی حلبی نقل کرده که امام صادق علیه السلام در مورد این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»(1){در حالی که [پیش از این] به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند} فرمودند: آنها توانا بودند و میتوانستند اوامری که به آنها شده بود را انجام دهند و آنچه که از آن نهی شده بودند را ترک کنند، و با همان [توانایی] آزموده شدند. [راوی نقل کرده] همچنین از ایشان سؤال کردم مردی که از دنیا رفته و [از خود] هزار درهم به جای گذاشته و تا هنگام مرگ نیز حج انجام نداده، آیا بر انجام حج مستطیع بوده است؟ ایشان فرمودند: آری، او با همان مال و سلامتی خود، مستطیع شده است.
توضیح
در بعضی از نسخهها "عنه" در جمله "إستغنی عنه بماله و صحته" وجود ندارد، که همین صحیحتر به نظر میرسد. در فرض وجود "عنه"، محتمل است که حرف "عن" در آن به معنای "لام" باشد، چنانچه در مورد این سخن خداوند متعال: «إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ»(2){جز برای وعده ای که به او داده بود} نیز گفته شده [که "عن" در آن به معنای لام] است. و محتمل است استغنا در اینجا به معنای ترک و حرف "باء" در "بماله" به معنای "مع" باشد و معنای جمله اینگونه شود: با وجود مال و سلامتی آن را ترک کرده است.
روایت 42.
توحید: زراره نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ»(3){و به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانایی نیابند} فرمودند: نسل آنها مانند شاخهای گاو(4) شدند، «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»(5){در حالی که [پیش از این] به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند} و سالم بودند توانا بودند.
روایت 43.
توحید: صباح حذاء نقل کرده، در حضور امام باقر علیه السلام بودم که زراره از ایشان سؤال کرد: آیا نظر شما در مورد چیزهایی که خداوند در کتابش بر ما واجب کرده، یا ما را از آن نهی کرده این است که خداوند ما را بر انجام واجبات یا ترک منهیات توانا قرار داده است؟ ایشان فرمودند: آری.
روایت 44.
توحید: عبدالله بن أزدی از عمویش نقل کرده، از امام صادق علیه السلام از استطاعت سؤال کردم. ایشان فرمودند: [مردم] چنین کردهاند.[؟] عرض کردم: آری، معتقد شدند که استطاعت فقط در زمان انجام فعل و اراده در هنگام انجام آن(6) وجود دارد و قبل از آن استطاعتی در کار نیست. ایشان فرمودند: شرک ورزیدهاند.
ص: 34
ید، التوحید أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ (1)عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ قَالَ وَ هُمْ مُسْتَطِیعُونَ یَسْتَطِیعُونَ الْأَخْذَ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْکَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ بِذَلِکَ ابْتُلُوا قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ مِائَةَ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ لَمْ یَحُجَّ حَتَّی مَاتَ هَلْ کَانَ یَسْتَطِیعُ الْحَجَّ قَالَ نَعَمْ إِنَّمَا اسْتَغْنَی عَنْهُ بِمَالِهِ وَ صِحَّتِهِ.
لیس عنه فی بعض النسخ و هو أظهر و مع وجوده یحتمل أن یکون عن بمعنی اللام کما قیل فی قوله تعالی إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ و یحتمل أن یکون الاستغناء عنه کنایة عن الترک و الباء بمعنی مع أی ترکه مع وجود ماله و صحته.
ید، التوحید بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ فَلا یَسْتَطِیعُونَ قَالَ صَارَتْ أَصْلَابُهُمْ کَصَیَاصِی الْبَقَرِ یَعْنِی قُرُونَهَا وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ قَالَ (2)وَ هُمْ سَالِمُونَ وَ هُمْ مُسْتَطِیعُونَ.
ید، التوحید بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الصَّیْرَفِیِّ عَنْ صَبَّاحٍ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلَهُ زُرَارَةُ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ أَ فَرَأَیْتَ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْنَا فِی کِتَابِهِ وَ مَا نَهَانَا عَنْهُ جَعَلَنَا مُسْتَطِیعِینَ لِمَا افْتَرَضَ عَلَیْنَا مُسْتَطِیعِینَ لِتَرْکِ مَا نَهَانَا عَنْهُ فَقَالَ نَعَمْ.
ید، التوحید بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ سَعِیدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ عَوْفِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِیِّ عَنْ عَمِّهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ وَ قَدْ فَعَلُوا فَقُلْتُ نَعَمْ زَعَمُوا أَنَّهَا لَا تَکُونُ إِلَّا عِنْدَ الْفِعْلِ وَ إِرَادَةٍ فِی حَالِ الْفِعْلِ (3)لَا قَبْلَهُ فَقَالَ أَشْرَکَ الْقَوْمُ.
ص: 34
توضیح
"چنین کردهاند" یعنی آنان پس از اینکه سایر ضروریات دین را نفی کردند، استطاعت را نیز نفی نمودند. یا معنا این است که آنان کارها را به اختیار خود انجام دادهاند؛ پس چگونه توانا [بر انجام کارها] نیستند؟
روایت 45.
توحید: معلی بن خنیس نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: معنای این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»(1){در حالی که [پیش از این] به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند} چیست؟ ایشان فرمودند: [یعنی] آنها میتوانستند [سجده کنند].
روایت 46.
توحید: بزنطی به واسطه یکی از اصحاب روایت کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: بنده در همه افعال و حرکات خود، از جانب خداوند عزّ و جلّ استطاعت [و توانایی] دارد. خداوند عزّ و جلّ نیز تنها بعد از استطاعت است که بندگان را [مأمور به] تکلیف میکند و بنده بدون استطاعت بر انجام کار، مکلف به آن نمیشود.
روایت 47.
توحید: سهل مصیصی نیز مانند این روایت را از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
روایت 48.
توحید: إبن أبیعمیر از یکی از اصحاب نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: بنده در همه کارهایی که میکند، مستطیع است و گاهی با اینکه مستطیع است، کاری را انجام نمیدهد. او همیشه هر کاری که کند، به همراه استطاعت خواهد بود.
روایت 49.
توحید: احمد بن محمد بن برقی نقل کرده، امام صادق علیه السلام
ص: 35
قوله علیه السلام و قد فعلوا أی نفوا الاستطاعة أیضا بعد ما نفوا سائر ضروریات الدین أو المعنی أنهم فعلوا الفعل باختیارهم فکیف لا یستطیعون.
ید، التوحید بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْحَذَّاءِ (1)عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا یُعْنَی بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ قَالَ وَ هُمْ مُسْتَطِیعُونَ.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ وَ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ جَمِیعاً عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا یَکُونُ الْعَبْدُ فَاعِلًا وَ لَا مُتَحَرِّکاً إِلَّا وَ الِاسْتِطَاعَةُ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا وَقَعَ التَّکْلِیفُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ الِاسْتِطَاعَةِ فَلَا یَکُونُ مُکَلَّفاً لِلْفِعْلِ إِلَّا مُسْتَطِیعاً.
ید، التوحید عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ (2)عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (3)عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْحُسَیْنِ (4)عَنْ سَهْلٍ الْمَصِّیصِیِّ (5)عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ (6)عَنِ ابْنِ بَزِیعٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ رَوَاهُ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَا یَکُونُ الْعَبْدُ فَاعِلًا إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَطِیعٌ وَ قَدْ یَکُونُ مُسْتَطِیعاً غَیْرَ فَاعِلٍ وَ لَا یَکُونُ فَاعِلًا أَبَداً حَتَّی یَکُونَ مَعَهُ الِاسْتِطَاعَةُ.
ید، التوحید أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
ص: 35
درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»(1){و به زودی به خدا سوگند خواهند خورد که اگر می توانستیم، حتما با شما بیرون می آمدیم، [با سوگند دروغ] خود را به هلاکت می کشانند، و خدا می داند که آنان سخت دروغگویند} فرمودند: خداوند [با این آیه،] سخن آنان که [گفتند:] اگر میتوانستیم، با شما بیرون میآمدیم را تکذیب کرد؛ زیرا آنان میتوانستند بیرون روند.
روایت 50.
توحید: عبدالأعلی بن أعین نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این آیه: «لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»(2){اگر مالی در دسترس و سفری [آسان و] کوتاه بود، قطعا از پی تو می آمدند. ولی آن راه پر مشقت بر آنان دور می نماید و به زودی به خدا سوگند خواهند خورد که اگر می توانستیم حتما با شما بیرون می آمدیم، [با سوگند دروغ] خود را به هلاکت می کشانند و خدا می داند که آنان سخت دروغگویند} فرمودند:
آنان میتوانستند بیرون روند. در علم خداوند مقرر بود که اگر مالی در دسترس و سفری [آسان و] کوتاه بود، آن را انجام بدهند.
روایت 51.
محمد حلبی نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: بندگان فقط بر کارهایی که در حد توانشان است امر شدهاند، و هر چیزی که مردم به انجام آن امر شدهاند در توانشان میباشد، و کارهایی که در توانشان نیست از [عهده] ایشان برداشته است. ولی خیری در مردم نیست.
روایت 52.
توحید: حمزۀ بن حمران نقل کرده، از امام صادق علیه السلام در مورد مسأله استطاعت سؤال کردم؛ ایشان جوابی ندادند. بار دیگر به حضور ایشان رسیدم و عرض کردم: خداوند خیرتان دهد! در درون من، ابهامی درباره این مسأله وجود دارد که جز با شنیدن جواب از شما از وجودم خارج نمیشود. ایشان فرمودند: ابهامی که در وجود توست، زیانی به تو نخواهد رساند. عرض کردم: خداوند خیرتان دهد! من معتقدم که خداوند عزّ و جلّ بندگان را جز به اندازه توان و طاقتشان تکلیف نمیکند و بندگان نیز هیچ کاری را جز به اراده و مشیت و قضا و قدر خداوند انجام نمیدهند؛ ایشان فرمودند: این همان دین خداوند است که من و پدرانم بر آن هستیم. أو کما قال.
ص: 36
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ (1)عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ قَالَ أَکْذَبَهُمْ اللَّهُ فِی قَوْلِهِمْ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَکُمْ وَ قَدْ کَانُوا مُسْتَطِیعِینَ لِلْخُرُوجِ.
ید، التوحید بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی عِیسَی عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی هَذِهِ الْآیَةِ لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لَاتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ إِنَّهُمْ کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ لِلْخُرُوجِ وَ قَدْ کَانَ فِی الْعِلْمِ أَنَّهُ لَوْ کَانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قَاصِداً لَفَعَلُوا.
ید، التوحید أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ سَعْدٍ وَ الْحِمْیَرِیُّ هُمَا عَنْ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا أُمِرَ الْعِبَادُ إِلَّا بِدُونِ سَعَتِهِمْ فَکُلُّ شَیْ ءٍ أُمِرَ النَّاسُ بِأَخْذِهِ فَهُمْ مُتَّسِعُونَ لَهُ وَ مَا لَا یَتَّسِعُونَ لَهُ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ وَ لَکِنَّ النَّاسَ لَا خَیْرَ فِیهِمْ.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ (2)عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ فَلَمْ یُجِبْنِی فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ دَخْلَةً أُخْرَی فَقُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّهُ قَدْ وَقَعَ فِی قَلْبِی مِنْهَا شَیْ ءٌ لَا یُخْرِجُهُ إِلَّا شَیْ ءٌ أَسْمَعُهُ مِنْکَ قَالَ فَإِنَّهُ لَا یَضُرُّکَ مَا کَانَ فِی قَلْبِکَ قُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ فَإِنِّی أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمْ یُکَلِّفِ الْعِبَادَ إِلَّا مَا یَسْتَطِیعُونَ وَ إِلَّا مَا یُطِیقُونَ فَإِنَّهُمْ لَا یَصْنَعُونَ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ إِلَّا بِإِرَادَةِ اللَّهِ وَ مَشِیَّتِهِ وَ قَضَائِهِ وَ قَدَرِهِ قَالَ هَذَا دِینُ اللَّهِ الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ وَ آبَائِی أَوْ کَمَا قَالَ.
ص: 36
صدوق رحمه الله گفته است: مشیت و اراده خداوند در طاعات همان امر به آنهاست و در معاصی همان نهی از آنها و منع از انجام آنها به طریق بازداشتن و بر حذر داشتن است.
روایت 53.
توحید: حمزۀ بن حمران نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ما در میان خود [استدلالی] کلامی داریم؛ ایشان فرمودند: آن را عرضه کن؛ عرض کردم: ما معتقدیم که خداوند عزّ و جلّ بندگان را امر و نهی کرده و با تقدیر و اراده خود، [زمان] مرگها و آثار [و بقایای] هر یک از آنان را مکتوب کرده است و آنان را به اندازهای که بتوانند اوامر و نواهی او را انجام دهند، توانایی بر اطاعت خود داده است؛ اگر آنان او را اطاعت نکنند، به سبب استطاعت و نیرویی که بر اطاعت خداوند در وجودشان بوده است، بازخواست خواهند شد. امام علیه السلام فرمودند: اگر فقط همین باشد، درست است.
روایت 54.
توحید: إبن أسباط نقل کرده، از امام رضا علیه السلام در مورد استطاعت پرسیدم؛ ایشان فرمودند: بنده با داشتن [این] چهار شرط مستطیع میباشد: راه [انجام دادن عمل] برایش باز باشد، صحت جسمانی داشته باشد، اعضایش سالم باشند، سببی از جانب خداوند عزّ و جلّ برای [انجام] آن [عمل] داشته باشد. عرض کردم: فدایتان شوم! [این شروط را] برایم توضیح دهید. ایشان فرمودند: گاهی میشود که راه برای بنده باز و جسمش صحیح و اعضایش سالم است و میخواهد زنا کند، ولی [برای این کار] زنی پیدا نمیکند. بعد که زنی مییابد، یا از این کار خودداری میکند، چنانچه یوسف علیه السلام خودداری نمود، و یا به خواسته خود تن میدهد و زنا میکند و زانی میشود. بنابراین او [در حالتی که از این کار خودداری کرده،] به زور اطاعت نکرده و [در حالتی که این کار را انجام داده،] با معصیت خود بر [خداوند] غلبه نکرده است.
توضیح
سبب از جانب خداوند، همان حفظ [خداوند] یا رها کردن او میباشد.
روایت 55.
توحید: اسماعیل بن جابر نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ خلایق را آفرید و میدانست که سرانجامِ [هر یک از] آنها چه میشود و آنان را امر و نهی نمود؛ هر آنچه که به آنان امر کرد، راه انجامش را برایشان باز نگه داشت و هر آنچه که ایشان را از آن نهی کرد، راه ترک آن را برایشان باز نمود. آنان نیز جز با اذن خداوند عزّ و جلّ انجام نمیدهند و [جز به اذن او] ترک نمیکنند.
صدوق رحمه الله گفته است: منظور از اذن خداوند، علم اوست.(1)
ص: 37
قال الصدوق رحمه الله مشیة الله و إرادته فی الطاعات الأمر بها و فی المعاصی النهی عنها و المنع منها بالزجر و التحذیر.
ید، التوحید الْعَطَّارُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ لَنَا کَلَاماً نَتَکَلَّمُ بِهِ قَالَ هَاتِهِ قُلْتُ نَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ وَ نَهَی وَ کَتَبَ الْآجَالَ وَ الْآثَارَ لِکُلِّ نَفْسٍ بِمَا قَدَّرَ لَهَا وَ أَرَادَ وَ جَعَلَ فِیهِمْ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ لِطَاعَتِهِ مَا یَعْمَلُونَ بِهِ مَا أَمَرَهُمْ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ فَإِذَا تَرَکُوا ذَلِکَ إِلَی غَیْرِهِ کَانُوا مَحْجُوجِینَ بِمَا صَیَّرَ فِیهِمْ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ وَ الْقُوَّةِ لِطَاعَتِهِ فَقَالَ هَذَا هُوَ الْحَقُّ إِذَا لَمْ تَعْدُهُ إِلَی غَیْرِهِ.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ یَسْتَطِیعُ الْعَبْدُ بَعْدَ أَرْبَعِ خِصَالٍ أَنْ یَکُونَ مُخَلَّی السَّرْبِ صَحِیحَ الْجِسْمِ سَلِیمَ الْجَوَارِحِ لَهُ سَبَبٌ وَارِدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَسِّرْهَا لِی قَالَ أَنْ یَکُونَ الْعَبْدُ مُخَلَّی السَّرْبِ صَحِیحَ الْجِسْمِ سَلِیمَ الْجَوَارِحِ یُرِیدُ أَنْ یَزْنِیَ فَلَا یَجِدُ امْرَأَةً ثُمَّ یَجِدُهَا فَإِمَّا أَنْ یَعْصِمَ فَیَمْتَنِعَ کَمَا امْتَنَعَ یُوسُفُ علیه السلام أَوْ یُخَلِّیَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ إِرَادَتِهِ فَیَزْنِیَ فَیُسَمَّی زَانِیاً وَ لَمْ یُطِعِ اللَّهَ بِإِکْرَاهٍ وَ لَمْ یَعْصِ بِغَلَبَةٍ.
السبب الوارد من الله هو العصمة أو التخلیة.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُونَ فِیهِ آخِذِینَ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
قال (1)الصدوق رحمه الله یعنی بعلمه.
ص: 37
روایت 56.
محمد طیار نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره [معنای] این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ»(1){در حالی که [پیش از این] به سجده دعوت می شدند و تندرست بودند} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: [یعنی] آنان توانا بودند و میتوانستند آنچه که به آن امر شده بودند را انجام دهند و آنچه که از آن نهی شده بودند را ترک کنند و با همین [استطاعت] آزموده شدند. سپس فرمودند: خداوند در همه کارهایی که به آنها امر کرده یا از آنها نهی کرده است، آزمون و قضایی دارد.
محاسن نیز مانند این روایت را از محمد حلبی نقل کرده است.(2)
روایت 57.
توحید: هشام بن سالم روایت کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند زحمت هیچ کاری را بر بندگان تکلیف نکرده و آنان را از چیزی نهی ننموده، جز اینکه [ابتدا توان و] استطاعت [انجام و ترک] آن را برایشان قرار داده و سپس آنان را امر و نهی کرده است. بنده هر کاری که انجام دهد یا ترک کند، قبل از امر و نهی و قبل از انجام و ترک و قبل از خودداری و اقدام، استطاعت و توان انجام دادن یا ندادن آن را دارد.
روایت 58.
توحید: سلیمان بن خالد نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: عبد هیچ خودداری و اقدامی نکند، جز اینکه پیش از خودداری و اقدامش، استطاعت بر هر یک از آن دو را داراست.
روایت 59.
توحید: أبیبصیر نقل کرده، شنیدم که امام صادق علیه السلام در جمع عدهای که مشغول بحث درباره افعال و حرکات [بندگان] بودند، میفرمودند: استطاعت [در مرحله] قبل از عمل، [موجود] است، خداوند عزّ و جلّ به هیچ خودداری و اقدامی امر نکرده، جز اینکه بنده [در مرحله قبل] بر آن مستطیع بوده است.
ص: 38
ید، التوحید بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَیْنِ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّیَّارِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ قَالَ مُسْتَطِیعُونَ یَسْتَطِیعُونَ الْأَخْذَ بِمَا أُمِرُوا بِهِ وَ التَّرْکَ لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ بِذَلِکَ ابْتُلُوا ثُمَّ قَالَ لَیْسَ شَیْ ءٌ مِمَّا أُمِرُوا بِهِ وَ نُهُوا عَنْهُ إِلَّا وَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ ابْتِلَاءٌ وَ قَضَاءٌ.
سن، المحاسن ابن فضال عن أبی جمیلة عن محمد الحلبی مثله (1)
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ (2)عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا کَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ کُلْفَةَ فِعْلٍ وَ لَا نَهَاهُمْ عَنْ شَیْ ءٍ حَتَّی جَعَلَ لَهُمُ الِاسْتِطَاعَةَ ثُمَّ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَلَا یَکُونُ الْعَبْدُ آخِذاً وَ لَا تَارِکاً إِلَّا بِاسْتِطَاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ قَبْلَ الْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ قَبْلَ الْأَخْذِ وَ التَّرْکِ وَ قَبْلَ الْقَبْضِ وَ الْبَسْطِ.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ لَا یَکُونُ مِنَ الْعَبْدِ قَبْضٌ وَ لَا بَسْطٌ إِلَّا بِاسْتِطَاعَةٍ مُتَقَدِّمَةٍ لِلْقَبْضِ وَ الْبَسْطِ.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ الْمَحَامِلِیِّ وَ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی مَعاً عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ یَتَنَاظَرُونَ فِی الْأَفَاعِیلِ وَ الْحَرَکَاتِ فَقَالَ الِاسْتِطَاعَةُ قَبْلَ الْفِعْلِ لَمْ یَأْمُرِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلَّا وَ الْعَبْدُ لِذَلِکَ مُسْتَطِیعٌ.
ص: 38
روایت 60.
توحید: یکی از اصحاب نقل کرده، شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: من اقوامی قَدَری مسلک دارم که معتقدند ما میتوانیم فلان کار و فلان کار را انجام دهیم و میتوانیم انجام ندهیم، امام صادق علیه السلام فرمودند: به او بگو آیا میتوانی چیزهایی که از آنها بدت میآید را به یاد نیاوری و چیزهایی که دوست میداری را فراموش نکنی؟ اگر گفت نه، دست از اعتقاد خود کشیده و اگر گفت آری، هیچگاه با او سخن نگو که ادعای ربوبیبت کرده است.
روایت 61.
توحید: علی بن یقطین از امام کاظم علیه السلام نقل کرده، روزی امیرالمؤمنین علیه السلام، از کنار عدهای در کوفه گذر میکردند که در حال بحث درباره قَدَر بودند. ایشان به کسی که تکلم میکرد فرمودند: آیا به واسطه خداوند [بر انجام کارها] استطاعت داری، یا به همراه او، و یا بدون واسطه او استطاعت داری؟ او نتوانست جوابی به ایشان دهد. اگر پنداری که به واسطه خداوند اسطاعت داری، پس چیزی از کار در اختیار تو نیست. و اگر پنداری که به همراه خداوند میتوانی، چنین پنداشتهای که با خداوند در مالکیتش شریک هستی. و اگر پنداری که بدون وساطت خداوند مستطیع هستی، ادعای ربوبیت کردهای و ربوبیت را از خداوند متعال نفی کردهای. او عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! نه، به واسطه خداوند استطاعت دارم. ایشان فرمودند: اگر چیزی غیر از این میگفتی، گردنت را میزدم.
ص: 39
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ مَرْوَکِ بْنِ عُبَیْدٍ (1)عَنْ عَمْرٍو رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَمَّنْ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ لَهُ إِنَّ لِی أَهْلَ بَیْتٍ قَدَرِیَّةً یَقُولُونَ نَسْتَطِیعُ أَنْ نَعْمَلَ کَذَا وَ کَذَا وَ نَسْتَطِیعُ أَنْ لَا نَعْمَلَ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قُلْ لَهُ هَلْ تَسْتَطِیعُ أَنْ لَا تَذْکُرَ مَا تَکْرَهُ وَ أَنْ لَا تَنْسَی مَا تُحِبُّ فَإِنْ قَالَ لَا فَقَدْ تَرَکَ قَوْلَهُ وَ إِنْ قَالَ نَعَمْ فَلَا تُکَلِّمْهُ أَبَداً فَقَدْ ادَّعَی الرُّبُوبِیَّةَ.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ (2)عَنْ أَبِی خَالِدٍ السِّجِسْتَانِیِّ (3)عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ: مَرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِجَمَاعَةٍ بِالْکُوفَةِ وَ هُمْ یَخْتَصِمُونَ بِالْقَدَرِ (4)فَقَالَ لِمُتَکَلِّمِهِمْ أَ بِاللَّهِ تَسْتَطِیعُ أَمْ مَعَ اللَّهِ أَمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ تَسْتَطِیعُ فَلَمْ یَدْرِ مَا یَرُدُّ عَلَیْهِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنْ زَعَمْتَ أَنَّکَ بِاللَّهِ تَسْتَطِیعُ فَلَیْسَ إِلَیْکَ (5)مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّکَ مَعَ اللَّهِ تَسْتَطِیعُ فَقَدْ زَعَمْتَ أَنَّکَ شَرِیکٌ مَعَهُ فِی مِلْکِهِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّکَ مِنْ دُونِ اللَّهِ تَسْتَطِیعُ فَقَدِ ادَّعَیْتَ الرُّبُوبِیَّةَ مِنْ دُونِ اللَّهِ تَعَالَی فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا بَلْ بِاللَّهِ أَسْتَطِیعُ فَقَالَ أَمَا إِنَّکَ لَوْ قُلْتَ غَیْرَ هَذَا لَضَرَبْتُ عُنُقَکَ (6).
ص: 39
توضیح
شاید منظور حضرت علیه السلام از این که فرمودند "اگر پنداری که به واسطه خداوند اسطاعت داری"، این بوده که خداوند او را بر انجام کار مجبور کند. و به همین جهت [به دنبال آن] فرمودهاند که پس چیزی از کار در اختیار تو نیست، و هنگامی که متکلم هر سه صورت را نفی کرده و گفته به سبب خداوند استطاعت دارم، ایشان چون متوجه شدهاند که منظور او این بوده که من به واسطه اسباب و وسایلی که خداوند در اختیار من قرار داده مستطیع هستم، و از همین رو حضرت علیه السلام کلام او را رد نکردند و [این جواب را] از او قبول کردند. و احتمال بعیدی وجود دارد که او همان صورت اول را [به عنوان جواب] انتخاب کرده باشد و این سخن حضرت علیه السلام که فرمودند پس چیزی از کار در اختیار تو نیست، یعنی تو در انجام کارها مستقل نیستی، طوری که قادر باشی تمام مقدماتی که کار بر آنها متوقف است را فراهم آوری، و حاصل اینکه چون آن شخص قدری و تفویضی بوده، حضرت علیه السلام [به او] فرمودهاند که اگر این صورت را بپذیری، [از سویی] در واقع به نادرستی این اعتقادت که میگویی بنده در کارهایش استقلال دارد اقرار کردهای، و [از سوی دیگر] تو راهی جز انتخاب این صورت نداری.
روایت 62.
عیون أخبار الرضا، توحید: هروی نقل کرده، مأمون از امام رضا علیه السلام در مورد [تفسیر] این سخن خداوند عزّ و جلّ: «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً»(1){[به] همان کسانی که چشمان [بصیرت]شان از یاد من در پرده بود و توانایی شنیدن [حق] نداشتند} پرسید؛ پرده چشم مانع از یاد [خداوند] نمیشود و به یاد خداوند بودن چیزی نیست که با چشم دیده شود، خداوند [در این آیه] کافرین به ولایت علی بن أبیطالب را به کورها تشبیه کرده، از آن روی که سخن [و وصیت] پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد ایشان بر آنان سنگین آمد و نتوانستند آن را اطاعت کنند. مأمون گفت: خداوند [گره] از [مشکلات] شما گشوده کند که [گره] از [مشکلات] من گشودید.
روایت 63.
تحف العقول: حسن بصری نامهای به امام حسن عسگری علیه السلام به این مضمون نوشت: شما ای بنیهاشم که چون کشتیهای رونده در دل دریاهای عمیق هستید و نشانهای نورانی و سرشناس میباشید و [یا] مانند کشتی نوح هستید که مؤمنان بر آن سوار میشوند و مسلمانان [با آمدن] در آن نجات مییابند؛ ای فرزند رسول خدا! وقتی در مسأله قَدَر اختلاف یافتیم و در مورد استطاعت متحیر شدیم، برایتان نامهای نوشتم؛ ما را از نظر خود و پدرانتان علیهم السلام آگاه بنمایید که علم شما از علم خداوند است و شما گواهان بر مردمان و خداوند گواه بر شماست، «ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(2){فرزندانی که بعضی از آنان از [نسل] بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست}. امام حسن عسگری علیه السلام [در جواب] نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم. نامه تو به دستم رسید. اگر از حیرت خود و اطرافیانت سخنی نگفته بودی، جواب تو را نمیدادم. [بدان که] کسی که به تقدیر، چه خوب و چه بد آن، و این [مسأله] که خدا به تقدیرات علم دارد ایمان نداشته باشد، کفر ورزیده است و هر که معصیتها[ی خود را] به عهده خدا بیاندازد، [بر او] ستم کرده است؛ خداوند به زور اطاعت نگردد و مغلوبانه معصیت نشود و بندگان را به حال و اختیار خود وا نگذارد، بلکه اوست که مالک [حقیقی] آنچه به اختیارشان در آورده
ص: 40
لعلّه أراد علیه السلام بقوله بالله تستطیع أن الله یجبره علی الفعل فلذا قال فلیس إلیک من الأمر شی ء و لمّا نفی المتکلّم الثلاثة و قال بالله أستطیع علم أن مراده أنی مستطیع قادر بما ملّکنی الله من الأسباب و الآلات فلذا لم یردّ علیه السلام کلامه و قبل منه و یحتمل علی بُعد أن یکون اختار الشقّ الأوّل فقوله علیه السلام لیس إلیک من الأمر شی ء أی لا تستقلّ فی الفعل بأن تقدر علی تحصیل جمیع ما یتوقّف علیه الفعل و الحاصل أنه لما کان قدریا تفویضیا قال علیه السلام إن اخترت هذا فقد أقررت ببطلان ما تعتقده من استقلال العبد و لا بدّ لک من اختیاره.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ید، التوحید تَمِیمٌ الْقُرَشِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: سَأَلَ الْمَأْمُونُ الرِّضَا علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً فَقَالَ إِنَّ غِطَاءَ الْعَیْنِ لَا یَمْنَعُ مِنَ الذِّکْرِ وَ الذِّکْرُ لَا یُرَی بِالْعُیُونِ وَ لَکِنَّ اللَّهَ شَبَّهَ الْکَافِرِینَ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام بِالْعُمْیَانِ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَسْتَثْقِلُونَ قَوْلَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِیهِ وَ کَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً فَقَالَ الْمَأْمُونُ فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ.
ف، تحف العقول کَتَبَ الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّکُمْ مَعْشَرَ بَنِی هَاشِمٍ الْفُلْکُ الْجَارِیَةُ فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ وَ الْأَعْلَامُ النَّیِّرةُ الشَّاهِرَةُ أَوْ کَسَفِینَةِ نُوحٍ علیه السلام الَّتِی نَزَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ نَجَا فِیهَا الْمُسْلِمُونَ کَتَبْتُ إِلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عِنْدَ اخْتِلافِنَا فِی الْقَدَرِ وَ حَیْرَتِنَا فِی الِاسْتِطَاعَةِ فَأَخْبِرْنَا بِالَّذِی عَلَیْهِ رَأْیُکَ وَ رَأْیُ آبَائِکَ علیهم السلام فَإِنَّ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عِلْمَکُمْ وَ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ عَلَی النَّاسِ وَ اللَّهُ الشَّاهِدُ عَلَیْکُمْ ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ علیه السلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَصَلَ إِلَیَّ کِتَابُکَ وَ لَوْ لَا مَا ذَکَرْتَهُ مِنْ حَیْرَتِکَ وَ حَیْرَةِ مَنْ مَضَی قَبْلَکَ إِذاً مَا أَخْبَرْتُکَ أَمَّا بَعْدُ فَمَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَ شَرِّهِ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُهُ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ أَحَالَ الْمَعَاصِیَ عَلَی اللَّهِ فَقَدْ فَجَرَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُهْمِلِ الْعِبَادَ سُدًی مِنَ الْمَمْلَکَةِ (1)بَلْ هُوَ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَهُمْ وَ
ص: 40
و قادر [حقیقی] بر آنچه آنان را بر آن قادر کرده میباشد. او آنان را امر کرد تا [خود] اختیار کنند و نهی نمود تا بر حذر باشند؛ اگر به طاعت گردن نهند، مانعی بر سر راه اطاعتشان نیابند و اگر به معصیت تن دهند و خدا بخواهد بر ایشان منت گذارد و بین آنان و معصیت مانع شود، این کار را میکند و اگر چنین نکند، او آنها را مجبور به معصیت نکرده است و اینگونه نیست که آنان بر خلاف میل خود ناچار از معصیت شده باشند، بلکه خداوند بر آنان منت گذاشت و بصیرت بخشید و معرفت داد و بر حذرشان داشت و امرشان کرد و نهیشان نمود، ولی در وجودشان اطاعت از اوامر را نیافرید که مانند ملائکه باشند، و [از سوی دیگر نیز] آنان را مجبور بر انجام آنچه از آن نهی نموده بود نکرد، «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(1){برهان رسا ویژه خداست و اگر [خدا] می خواست، قطعاً همه شما را هدایت می کرد} «وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی»(2){و بر هر کس که از هدایت پیروی کند درود باد}.
مؤلف گوید: این روایت با سند دیگری و به صورت مفصلتری در کتاب إحتجاجات خواهد آمد.
روایت 64.
محاسن: هشام بن سالم نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند گرامیتر از آن است که مردمان را به چیزی که طاقت آن را ندارند تکلیف کند، و خداوند پیروزمندتر از آن است که در [سیطره] سلطنتش اتفاقی بیفتد که او آن را نخواسته است.
روایت 65.
محاسن: حمزۀ بن مهران نقل کرده، به ایشان عرض کردم: ما معتقدیم خداوند بندگان را تنها به اندازه نیرویی که به آنان داده تکلیف کرده است و هر تکلیفی که طاقت آن را نداشته باشند، از دوش آنها برداشته شده است، و جز به خواست او اتفاقی نمیافتد و این خداوند است که قضا مینماید و تقدیر میکند و اراده دارد. ایشان فرمودند: به خدا قسم دین [و اعتقاد] من و پدران من نیز همین است.
روایت 66.
محاسن: هشام بن سالم روایت کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند بندگان را جز به اندازه طاقتشان تکلیف نمیکند؛ خداوند آنها را در هر شبانهروز فقط به پنج نماز تکلیف کرده و از هر دویست درهم به پنج درهم مکلف نموده و در سال فقط روزه ماه رمضان را بر آنان تکلیف نموده و فقط یک حج را بر آنان تکلیف کرده است، در حالی که آنان طاقت بیش از اینها را نیز دارند، ولی خداوند آنها را به کمتر از حد طاقتشان و مانند اینها تکلیف کرده است.
روایت 67.
محاسن: عبدالرحیم قصیر نقل کرده، در حضور امام صادق علیه السلام بودیم که حفص أعور از ایشان سؤال کرد: خداوند مرا فدایتان گرداند! این سخن خداوند: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»(3){و برای خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد} [را برایم توضیح دهید]؛ ایشان فرمودند: مقصود داشتن نیرو یا توانمندی مالی است. [حفص] عرض کرد: آیا اگر توانمند باشند، از آنهایی که میتوانند به سوی آن [- خانه خدا] راه یابند محسوب میشوند؟ فرمودند: آری. [حفص] به ایشان عرض کرد:
ص: 41
الْقَادِرُ عَلَی مَا عَلَیْهِ أَقْدَرَهُمْ بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً فَإِنِ ائْتَمَرُوا لِلطَّاعَةِ لَمْ یَجِدُوا عَنْهَا صَادّاً وَ إِنِ انْتَهَوْا إِلَی الْمَعْصِیَةِ فَشَاءَ أَنْ یَمُنَّ عَلَیْهِمْ بِأَنْ یَحُولَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهَا فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَلَیْسَ هُوَ الَّذِی حَمَلَهُمْ عَلَیْهَا جَبْراً وَ لَا أُلْزِمُوهَا کَرْهاً بَلْ مَنَّ عَلَیْهِمْ بِأَنْ بَصَّرَهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ لَا جَبْلًا لَهُمْ عَلَی مَا أَمَرَهُمْ بِهِ فَیَکُونُوا کَالْمَلَائِکَةِ وَ لَا جَبْراً لَهُمْ عَلَی مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ وَ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی
أقول سیأتی فی کتاب الاحتجاجات بسند آخر أبسط من هذا.
سن، المحاسن عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُکَلِّفَ النَّاسَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یَکُونَ فِی سُلْطَانِهِ مَا لَا یُرِیدُ.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّا نَقُولُ إِنَّ اللَّهَ لَمْ یُکَلِّفِ الْعِبَادَ إِلَّا مَا آتَاهُمْ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ لَا یُطِیقُونَهُ فَهُوَ عَنْهُمْ مَوْضُوعٌ وَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ قَضَی وَ قَدَّرَ وَ أَرَادَ فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا لَدِینِی وَ دِینُ آبَائِی (1)
سن، المحاسن عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا کَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ إِلَّا مَا یُطِیقُونَ وَ إِنَّمَا کَلَّفَهُمْ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ کَلَّفَهُمْ مِنْ کُلِّ مِائَتَیْ دِرْهَمٍ خَمْسَةَ دَرَاهِمَ وَ کَلَّفَهُمْ صِیَامَ شَهْرِ رَمَضَانَ فِی السَّنَةِ وَ کَلَّفَهُمْ حَجَّةً وَاحِدَةً وَ هُمْ یُطِیقُونَ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ وَ إِنَّمَا کَلَّفَهُمْ دُونَ مَا یُطِیقُونَ وَ نَحْوَ هَذَا.
سن، المحاسن أَبِی عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْخَثْعَمِیِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلَهُ حَفْصٌ الْأَعْوَرُ وَ أَنَا أَسْمَعُ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ قَوْلُ اللَّهِ (2)وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا قَالَ ذَلِکَ الْقُوَّةُ فِی الْمَالِ أَوِ الْیَسَارُ قَالَ فَإِنْ کَانُوا مُوسِرِینَ فَهُمْ مِمَّنْ یَسْتَطِیعُ إِلَیْهِ السَّبِیلَ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ
ص: 41
إبن سیابۀ برایمان از امام باقر علیه السلام نقل کرده که ایشان همیشه میفرمودند [نام] حاجیانی که مشرف میشوند نوشته میشود؛ ایشان سخن او را قطع کردند و فرمودند: پدرم همیشه میفرمودند: [نام] آنان در شبی که خداوند [در موردش] فرموده است: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»(1){در آن [شب] هر [گونه] کاری [به نحوی] استوار فیصله می یابد}، نوشته میشود. [حفص] عرض کرد: اگر در آن شب نوشته نشود، آیا میتواند به حج برود؟ ایشان فرمودند: نه، پناه بر خدا! حفص به سخن در آمد و گفت: من با شما هیچ مخالفتی ندارم، همینطور است.
روایت 68.
فقه الرضا: مردی از امام رضا علیه السلام پرسید: ای فرزند رسول خدا! آیا من بر تکالیفی که به آنها مکلف شدهام استطاعت ندارم؟ امام علیه السلام به او فرمودند: از نظر تو استطاعت چیست؟ او عرض کرد: نیروی بر [انجام] عمل. امام علیه السلام به او فرمودند: اگر معونه [عمل] به تو عطا شود، نیرو نیز به تو عطا شده است. عرض کرد: معونه چیست؟ فرمودند: توفیق [بر انجام عمل]. عرض کرد: توفیق برای چیست؟ ایشان فرمودند: اگر توفیق داشته باشی، عمل میکنی، گاهی شخص کافر بیش از تو نیرو دارد، ولی به او توفیق داده نمیشود و به همین سبب عمل نمیکند. سپس امام علیه السلام فرمودند: به من بگو چه کسی نیرو را در وجود تو آفرید؟ مرد عرض کرد: خداوند تبارک و تعالی. عالم فرمودند: آیا بدون کمک خداوند تبارک و تعالی میتوانی با آن نیرو ضرری را از خودت دور سازی و به خود سودی رسانی؟ مرد عرض کرد: نه. ایشان فرمودند: پس چرا عملی که قدرتی بر آن نداری را به خود نسبت میدهی؟ سپس فرمودند: به سخن بنده صالح(2) بیندیش که گفت: توفیق من جز به [یاری] خدا نیست.
روایت 69.
فقه الرضا: مردی از امام رضا علیه السلام سؤالی درباره استطاعت [بندگان در اعمال] پرسید؛ ایشان فرمودند: آیا میتوانی چیزی که وجود ندارد را انجام دهی؟ [مرد] عرض کرد: نه. ایشان فرمودند: آیا میتوانی چیزی که وجود یافته است را ترک کنی؟ عرض کرد: نه. ایشان فرمودند: پس در چه چیزهایی توانا هستی؟ مرد عرض کرد: نمیدانم. عالم علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ خلایق را آفرید و وسایل انجام کارها را در وجود آنان قرار داد، ولی [امور را] به آنان تفویض نکرد، بنابراین آنان در زمان انجام کار و به همراه آن مستطیع هستند. مرد به ایشان عرض کرد: پس بندگان مجبورند؟ ایشان فرمودند: اگر مجبور بودند، [بر انجام اعمال خود] عذر داشتند. مرد عرض کرد: پس کار را به آنان تفویض کرده است؟ ایشان فرمودند: خیر. مرد عرض کرد؟ پس چه؟ عالم علیه السلام فرمودند: خداوند کار آنها را میداند و وسیله انجام کار را در [اختیار] آنان قرار میدهد؛ پس وقتی کار را انجام میدهند، مستطیع هستند.
ص: 42
ابْنُ سَیَابَةَ بَلَغَنَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ یُکْتَبُ وَفْدُ الْحَاجِّ فَقَطَعَ کَلَامَهُ فَقَالَ کَانَ أَبِی یَقُولُ یُکْتَبُونَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی قَالَ اللَّهُ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ قَالَ فَإِنْ لَمْ یُکْتَبْ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ یَسْتَطِیعُ الْحَجَّ قَالَ لَا مَعَاذَ اللَّهِ فَتَکَلَّمَ حَفْصٌ (1)فَقَالَ لَسْتُ مِنْ خُصُومَتِکُمْ فِی شَیْ ءٍ هَکَذَا الْأَمْرُ.
ضا، فقه الرضا علیه السلام أَرْوِی أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ الْعَالِمَ ع- فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ لَیْسَ أَنَا مُسْتَطِیعٌ لِمَا کُلِّفْتُ فَقَالَ لَهُ علیه السلام مَا الِاسْتِطَاعَةُ عِنْدَکَ قَالَ الْقُوَّةُ عَلَی الْعَمَلِ قَالَ لَهُ علیه السلام قَدْ أُعْطِیتَ الْقُوَّةَ إِنْ أُعْطِیتَ الْمَعُونَةَ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَمَا الْمَعُونَةُ قَالَ التَّوْفِیقُ قَالَ فَلِمَ إِعْطَاءُ التَّوْفِیقِ قَالَ لَوْ کُنْتَ مُوَفَّقاً کُنْتَ عَامِلًا وَ قَدْ یَکُونُ الْکَافِرُ أَقْوَی مِنْکَ وَ لَا یُعْطَی التَّوْفِیقَ فَلَا یَکُونُ عَامِلًا ثُمَّ قَالَ علیه السلام أَخْبِرْنِی عَنْکَ مَنْ خَلَقَ فِیکَ الْقُوَّةَ قَالَ الرَّجُلُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَالَ الْعَالِمُ هَلْ تَسْتَطِیعُ بِتِلْکَ الْقُوَّةِ دَفْعَ الضَّرِّ عَنْ نَفْسِکَ وَ أَخْذَ النَّفْعِ إِلَیْهَا بِغَیْرِ الْعَوْنِ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَالَ لَا قَالَ فَلِمَ تَنْتَحِلُ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیْنَ أَنْتَ عَنْ قَوْلِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ (2)وَ مَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ.
وَ أَرْوِی أَنَّ رَجُلًا سَأَلَهُ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ أَ تَسْتَطِیعُ أَنْ تَعْمَلَ مَا لَمْ یَکُنْ قَالَ لَا قَالَ أَ تَسْتَطِیعُ أَنْ تَنْتَهِیَ عَمَّا یَکُونُ قَالَ لَا قَالَ فَفِیمَا أَنْتَ مُسْتَطِیعٌ قَالَ الرَّجُلُ لَا أَدْرِی فَقَالَ الْعَالِمُ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ خَلْقاً فَجَعَلَ فِیهِمْ آلَةَ الْفِعْلِ ثُمَّ لَمْ یُفَوِّضْ إِلَیْهِمْ فَهُمْ مُسْتَطِیعُونَ لِلْفِعْلِ فِی وَقْتِ الْفِعْلِ مَعَ الْفِعْلِ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَالْعِبَادُ مَجْبُورُونَ فَقَالَ لَوْ کَانُوا مَجْبُورِینَ کَانُوا مَعْذُورِینَ قَالَ الرَّجُلُ فَفَوَّضَ إِلَیْهِمْ قَالَ لَا قَالَ فَمَا هُوَ قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام عَلِمَ مِنْهُمْ فِعْلًا فَجَعَلَ فِیهِمْ آلَةَ الْفِعْلِ فَإِذَا فَعَلُوا کَانُوا مُسْتَطِیعِینَ (3).
ص: 42
توضیحات
مطلبی که در این روایت آمده است که استطاعت [در زمان عمل است و] قبل از عمل نیست، موافق با روایاتی است که کلینی در اینباره آورده است و چند وجه در آن محتمل است: وجه اول تقیه است، زیرا این مطلب موافق با سخن اشاعره است که قائل بودند که قدرت و نیروی بنده همزمان با فعل و بیتأثیر در آن است، و همچنین مخالف با مضمون بسیاری از روایات است که دلالت میکنند استطاعت مقدم بر عمل است و کسی که چنین اعتقادی نداشته باشد مشرک است.
دوم اینکه مقصود از استطاعت در مانند این روایات، مستقل بودن [بنده] در عمل است، به گونهای که مانعی بر سر راه او نباشد، و این[گونه استقلال] فقط در هنگام عمل است، زیرا ممکن است خداوند با معدوم کردن عمل یا زائل کردن عقل بنده، یا وسیله دیگری که انجام یافتن عمل نیازمند به آن است، آن را قبل از عمل از بنده سلب کند.
سوم اینکه معنایش این باشد که استطاعت [بنده] در زمان انجام عمل ظاهر میشود و او میداند که قبل از عمل نیز با اذنی که خداوند در انجام عمل به او داده بود مستطیع بوده است. چنانچه در بعضی روایات آمده است که بعد از قضا[ی الهی]، بدائی در کار نیست. احتمال اول قویتر است.
در مجالس مفید از عیسی بن عمر نقل شده، ذوالرمۀ شاعر معتقد به نفی اعمال [از بندگان در] بود و رؤبۀ بن عجاج قائل به اثبات اعمال [برای بندگان]. روزی آن دو نزد بلال بن أبیبرده که والی بصره بود حاضر شدند. بلال که از اختلاف نظر آن دو آگاه بود، آنان را تشویق به مناظره کرد. رؤبۀ بن عجاج گفت: هیچ پرندهای به دنبال کاشانهای نرود و هیچ درندهای وارد لانهاش نشود مگر اینکه به قضا و قدر خداوند باشد. ذوالرمۀ گفت: به خدا سوگند که خداوند به گرگ این اجازه را نداده که مادر شیرده یک خانواده فقیر و بینوا را شکار کند. رؤبۀ به او گفت: آیا به خواست خود آن را شکار میکند، یا به [خواست و] مشیت خداوند؟ ذوالرمۀ گفت:
به خواست و اراده خودش. رؤبۀ گفت: به خدا سوگند این [سخن] دروغ [بستن] بر گرگ است. ذوالرمۀ گفت: به خدا سوگند دروغ بستن بر گرگ آسانتر از دروغ بستن بر پرورگار گرگ است.
ص: 43
ما ورد فی هذا الخبر من عدم تقدم الاستطاعة علی الفعل موافقا لأخبار أوردها الکلینی فی ذلک یحتمل وجوها الأول التقیة لموافقته لما ذهب إلیه الأشاعرة من أن للعبد قدرة و کسبا مقارنة للفعل غیر مؤثرة فیه و لمخالفته لما سبق من الأخبار الکثیرة الدالة علی تقدم الاستطاعة و أن من لا یقول به فهو مشرک.
الثانی أن یکون المراد بالاستطاعة فی أمثال هذا الخبر الاستقلال بالفعل بحیث لا یمکن أن یمنعه عنه مانع و لا یکون هذا إلا فی حال الفعل إذ یمکن قبل الفعل أن یزیله الله عن الفعل و لو بإعدامه و إزالة عقله أو شی ء آخر مما یتوقف علیه الفعل.
الثالث أن یکون المعنی أن فی حال الفعل یظهر الاستطاعة و یعلم أنه کان مستطیعا قبله بأن أذن الله له فی الفعل کما ورد أن بعد القضاء لا بداء و الأول أظهر.
جا، المجالس للمفید عَلِیُّ بْنُ مَالِکٍ النَّحْوِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْکَاتِبِ عَنْ یَمُوتَ بْنِ الْمُزَرِّعِ عَنْ عِیسَی بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْأَصْمَعِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ عُمَرَ قَالَ: کَانَ ذُو الرُّمَّةِ الشَّاعِرُ (1)یَذْهَبُ إِلَی النَّفْیِ فِی الْأَفْعَالِ وَ کَانَ رُؤْبَةُ بْنُ الْعَجَّاجِ (2)إِلَی الْإِثْبَاتِ فِیهَا فَاجْتَمَعَا فِی یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِهِمَا عِنْدَ بِلَالِ بْنِ أَبِی بُرْدَةَ وَ هُوَ وَالِی الْبَصْرَةِ وَ بِلَالٌ یَعْرِفُ مَا بَیْنَهُمَا مِنَ الْخِلَافِ فَحَضَّهُمَا عَلَی الْمُنَاظَرَةِ فَقَالَ رُؤْبَةُ وَ اللَّهِ مَا یَفْحَصُ طَائِرٌ أُفْحُوصاً وَ لَا یُقَرْمِصُ سَبُعٌ قُرْمُوصاً إِلَّا کَانَ ذَلِکَ بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ قَدَرِهِ فَقَالَ لَهُ ذُو الرُّمَّةِ وَ اللَّهِ مَا أَذِنَ اللَّهُ لِلذِّئْبِ أَنْ یَأْخُذَ حَلُوبَةَ عَالَةٍ عَیَایِلَ ضَرَائِکَ فَقَالَ لَهُ رُؤْبَةُ أَ فَبِمَشِیَّتِهِ أَخَذَهَا أَمْ بِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَقَالَ ذُو الرُّمَّةِ بَلْ بِمَشِیَّتِهِ وَ إِرَادَتِهِ فَقَالَ رُؤْبَةُ هَذَا وَ اللَّهِ الْکَذِبُ عَلَی الذِّئْبِ فَقَالَ ذُو الرُّمَّةِ وَ اللَّهِ الْکَذِبُ عَلَی الذِّئْبِ أَهْوَنُ مِنَ الْکَذِبِ عَلَی
ص: 43
مفید پس از نقل این ماجرا گفته است: ابوالحسن علی بن مالک نحوی پس از اینکه این حدیث را برایم نقل کرد این شعر محمود وراق را خواند:
ای ملامتگر! من نادانسته مرتکب گناهان نشدهام، و گناهان کار من و یا کس دیگری نیست.
و من آنها را از روی جسارت بر خداوند انجام ندادهام، و اینگونه نبود که عقل من نتواند نادانیام را بر طرف کند.
من گناهان را از روی حسن ظنّم نسبت به آمرزش و بزرگواری آن یگانه آفریدگار زیباییها، مرتکب شدم.
اگر گمانی که داشتهام تحقق یابد [و او گناهان مرا ببخشد]، به جهت بزرگواریاش است که گمان مرا به تحقق رسانده است.
و اگر از او کیفری به من رسد، به حکم و عدالتی که انصاف در حق من بوده رسیدهام.
مؤلف گوید: سید مرتضی این روایت را با سند دیگری در غرر از أبیعبیدۀ نقل کرده است.
توضیح
جزری گفته است: "أفحوص القطاۀ" جایی است پرنده در آن زاد و ولد و تخمگذاری میکند که گویا خاک را از روی آن کنار میزند. و فحص به معنای جست و جو و کشف است. در مناظره ذوالرمۀ و رؤبۀ، "قرموص"، حفرهای با دهانه تنگ و درونی وسیع است که انسان آن را حفر میکند و از سرما در امان است و صید به آن پناه میبرد. و "قرمص و تقرمص" یعنی داخل آن حفره شد، و "تقرمص السبع" یعنی درنده برای شکار داخل حفره شد.
در قصه ذیالرمۀ و رؤبۀ آمده است: "عالۀ الضرائک"، ضرائک جمع ضریک، به معنای فقیر بینوا است، و گفته شده به معنای لاغر است.
سید در غرر گفته است: "عیایل" جمع "عیل"، به معنای عیالوار و خانوادهدار است و "ضرائک" جمع "ضریک" به معنای فقیر است. در نقل سید در غرر اینگونه آمده است: "این دروغ دومی است که به گرگ نسبت داده میشود"، که معنایش این است که او [یعنی ذوالرمۀ] پس از اینکه در قصه یوسف بر گرگ دروغ بسته شد که یوسف را خورده است، برای بار دوم به گرگ دروغ بسته است.
روایت 70.
رجال کشی: هشام بن إبراهیم مشرقی نقل کرده، ابوالحسن خراسانی(1)
به من فرمود: بعد از یونس درباره استطاعت چگونه استدلال میکنید؟ روش او که مانند روش زراره بود و روش زراره بر خطا بود.(2)
عرض کردم: خیر، پدر و مادرم فدایتان شوند!
ص: 44
رَبِّ الذِّئْبِ فَقَالَ وَ أَنْشَدَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مَالِکٍ النَّحْوِیُّ فِی أَثَرِ هَذَا الْحَدِیثِ لِمَحْمُودٍ الْوَرَّاقِ
أَ عَاذِلُ لَمْ آتِ الذُّنُوبَ عَلَی جَهْلٍ***وَ لَا أَنَّهَا مِنْ فِعْلِ غَیْرِی وَ لَا فِعْلِی
وَ لَا جُرْأَةٍ مِنِّی عَلَی اللَّهِ جِئْتُهَا***وَ لَا أَنَّ جَهْلِی لَا یُحِیطُ بِهِ عَقْلِی
وَ لَکِنْ بِحُسْنِ الظَّنِّ مِنِّی بِعَفْوِ مَنْ***تَفَرَّدَ بِالصُّنْعِ الْجَمِیلِ وَ بِالْفَضْلِ
فَإِنْ صَدَقَ الظَّنُّ الَّذِی قَدْ ظَنَنْتُهُ*** فَفِی فَضْلِهِ مَا صَدَّقَ الظَّنَّ مِنْ مِثْلِی
وَ إِنْ نَالَنِی مِنْهُ الْعِقَابُ فَإِنَّمَا*** أَتَیْتُ مِنَ الْإِنْصَافِ فِی الْحُکْمِ وَ الْعَدْلِ
أقول: روی السید المرتضی فی الغرر هذا الخبر بسند آخر عن أبی عبیدة.
قال الجزری أُفحوص القطاة موضعها الذی تجثم فیه (1)و تبیض کأنها تفحص عنه التراب أی تکشفه و الفحص البحث و الکشف و قال فی مناظرة ذی الرمة و رؤبة ما تقرمص سبع قرموصا إلا بقضاء القرموص حفرة یحفرها الرجل یکتنّ فیها من البرد یأوی إلیها الصید و هی واسعة الجوف ضیّقة الرأس و قرمص و تقرمص إذا دخلها و تقرمص السبع إذا دخلها للاصطیاد.
و قال فی قصّة ذی الرمة و رؤبة عالة ضرائک الضرائک جمع ضریک و هو الفقیر سیّئ الحال و قیل الهزیل.
و قال السید فی الغرر العیایل جمیع عیل و هو ذو العیال و الضرائک جمیع ضریک و هو الفقیر و فی روایة السید هذا کذب علی الذئب ثان فالمعنی أنه کذب ثان علی الذئب بعد ما کذب علیه فی قصّة یوسف.
کش، رجال الکشی حَمْدَوَیْهِ وَ إِبْرَاهِیمُ ابْنَا نُصَیْرٍ عَنِ الْعُبَیْدِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمَشْرِقِیِّ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ الْخُرَاسَانِیُّ (2)کَیْفَ تَقُولُونَ فِی الِاسْتِطَاعَةِ بَعْدَ یُونُسَ فَذَهَبَ فِیهَا مَذْهَبَ زُرَارَةَ (3)وَ مَذْهَبُ زُرَارَةَ هُوَ الْخَطَأُ فَقُلْتُ لَا وَ لَکِنَّهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی
ص: 44
ولی زراره در مسأله استطاعت نمیگوید و سخن زراره این است که آنان [مستقلاً بر کارهای خود] قادرند، و ما از آن [سخن] دوری میجوییم و آن [سخن] از دین پدران شما نیست. ایشان فرمود: پس شما به چه چیزی اعتقاد دارید؟ عرض کردم: به سخن امام صادق علیه السلام که وقتی از ایشان درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»(1){و برای خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد} سؤال شده بود که استطاعت داشتن به چه چیزی است، امام صادق علیه السلام فرمودند: به داشتن سلامتی و مال. ما نیز به همین سخن امام صادق علیه السلام معتقدیم. ایشان فرمود: امام صادق علیه السلام درست فرمودهاند و حق همین است.
توضیح
در بعضی نسخ چنین آمده است: زراره در مسأله استطاعت نمیگوید و سخن زراره در مورد کسی است که قادر است ... شاید معنایش این باشد که زراره قائل به استطاعت نیست، بلکه زراره استطاعت را در مورد کسی که با اذن و توفیق خداوند متعال قادر بر عمل است قائل است و ما از اعتقاد به استطاعت محض [و مستقل] به دوریم. یعنی "ما" در "ما یقول زرارۀ ..." مای نافیه است، و محتمل است که مای استفهام انکاری و تحقیر باشد؛ یعنی سخن زراره چه باشد که ما به آن معتقد باشیم!؟ سپس بیان کرده که اعتقاد زراره به استطاعت در مورد کسی است که قادر بر عمل است. در بیشتر نسخهها "هُم قُدّر" آمده است و احتمال دوم را تأیید میکند. "قُدّر" به ضم قاف و تشدید دال، جمع قادر است و معنای جمله این است که آنان مستقلاً [بر انجام کارها] قادرند. در بعضی از نسخهها به جای "قدر"، "قذر" آمده است. چه بسا به جای "قول زرارۀ"، "قوم زرارۀ" خوانده شده است، و گاهی نیز به جای "هم قدر"، "هیّم قذر" خوانده میشود. هیّم به معنای شتر تشنه است و ظاهراً [در] اثر خطای نسخهبرداری [به این صورت درآمده] است.
روایت 71.
رجال کشی: زیاد بن أبیحلال نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: زراره درباره استطاعت سخنی از شما روایت کرد و ما نیز از او پذیرفتیم و او را تصدیق کردیم، دوست داشتم آن را بر شما عرضه کنم. ایشان فرمودند: بگو. عرض کردم: او گفت که از شما درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»(2){و برای خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد} پرسیده است، [و شما فرمودهاید] مقصود هر کسی است که توشه [سفر] و کاروانی [که به سوی خانه خدا میرود] بیابد. ایشان فرمودند: [زراره از قول من به شما گفته که] هر کسی که توشه و کاروانی بیابد، مستطیع است، اگرچه به حج نرود؟ عرض کردم: آری. ایشان فرمودند: او اینطور از من سؤال نکرد و من نیز اینگونه [جوابش را] نگفتم، به خدا سوگند بر من دروغ بسته است، به خدا سوگند بر من دروغ بسته است،
ص: 45
مَا یَقُولُ زُرَارَةُ فِی الِاسْتِطَاعَةِ وَ قَوْلُ زُرَارَةَ هُمْ قُدَّرٌ (1)وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ وَ لَیْسَ مِنْ دِینِ آبَائِکَ قَالَ فَبِأَیِّ شَیْ ءٍ تَقُولُونَ قُلْتُ بِقَوْلِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا مَا اسْتِطَاعَتُهُ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام صِحَّتُهُ وَ مَالُهُ فَنَحْنُ بِقَوْلِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام نَأْخُذُ قَالَ صَدَقَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذَا هُوَ الْحَقُّ(2).
قوله ما یقول زرارة فی الاستطاعة و قول زرارة فیمن قدر کذا فی بعض النسخ فلعل المعنی أن زرارة لا یقول بالاستطاعة بل إنما یقول بها فیمن قدر علی الفعل بإذنه و توفیقه تعالی و نحن من القول بالاستطاعة المحضة برآء فکلمة ما نافیة و یحتمل أن یکون استفهاما للإنکار و التحقیر أی أی شی ء قول زرارة فنقول به ثم بین أنه قوله بالاستطاعة فیمن قدر علی الفعل و فی أکثر النسخ هم قدّر فیحتمل الوجه الثانی و یکون قدّر بضم القاف و تشدید الدال جمع قادر أی یقول هم قادرون بالاستقلال و فی بعض النسخ قذر بالذال المعجمة و ربما قرأ قوم زرارة و قد یقرأ هیّم قذر و الهیّم بالکسر الإبل العطاش و أثر التصحیف و التحریف فیه ظاهر.
کش، رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی الْحَلَّالِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ زُرَارَةَ رَوَی عَنْکَ فِی الِاسْتِطَاعَةِ شَیْئاً فَقَبِلْنَا مِنْهُ وَ صَدَّقْنَاهُ وَ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَعْرِضَهُ عَلَیْکَ فَقَالَ هَاتِهِ فَقُلْتُ زَعَمَ أَنَّهُ سَأَلَکَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا فَقُلْتُ مَنْ مَلَکَ زَاداً وَ رَاحِلَةً فَقَالَ کُلُّ مَنْ مَلَکَ زَاداً وَ رَاحِلَةً فَهُوَ مُسْتَطِیعٌ لِلْحَجِّ وَ إِنْ لَمْ یَحِجَّ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ لَیْسَ هَکَذَا سَأَلَنِی وَ لَا هَکَذَا قُلْتُ کَذَبَ عَلَیَّ وَ اللَّهِ کَذَبَ عَلَیَّ وَ اللَّهِ
ص: 45
خدا زراره را لعنت کند! خدا زراره را لعنت کند! او به من گفت که آیا کسی که توشه و کاروان بیابد، برای حج مستطیع شده است؟ من گفتم: حج بر او واجب شده است. او گفت: پس مستطیع شده است؟ گفتم: نه، تا هنگامی که به او اذن داده شود [مستطیع نیست]. به ایشان عرض کردم: [اجازه دارم] این را به زراره بگویم؟ فرمودند: آری. به کوفه رسیدم و زراره را دیدم و او را از سخنی که امام صادق علیه السلام فرموده بودند آگاه کردم، ولی چیزی در مورد لعن نمودن ایشان به او نگفتم. او گفت: ایشان به صورت غیر مستقیم و ناآشکار استطاعت را به من رساندهاند، و این دوست شما به کلام ایشان بصیرت ندارد.(1)
روایت 72.
رجال کشی: حریز نقل کرده، به قصد فارِس به راه افتادم و محمد حلبی نیز همزمان با ما به قصد مکه راه افتاده بود. همگی به صورت اتفاقی به حنین رسیدیم؛ به حلبی گفتم [و از او درخواست کردم]: طرفه حدیثی [از بوستان احادیث] برایمان نقل کند. گفت: آری، چیزی برایت نقل میکنم که برایت خوشایند نباشد؛ به امام صادق علیه السلام عرض کردم: نظرتان درباره استطاعت چیست؟ ایشان فرمودند: [استطاعت] از دین من و دین پدرانم نمیباشد. عرض کردم: حالا دیگر دلم خنک شد، به خدا قسم زین پس نه به عیادت مریضی از آنان میروم و نه جنازه یکی از آنها را تشییع میکنم و نه چیزی از زکات مالم را به آنان میدهم. امام صادق علیه السلام با حالت جدیتری نشستند و فرمودند: چه گفتی؟! آن سخنان را بار دیگر برایشان تکرار کردم. امام صادق علیه السلام عرض کردند: پدرم علیه السلام همواره میگفت: آنان کسانی هستند که خداوند چهرههای آنان را بر آتش حرام کرده است. عرض کردم: فدایتان شوم! پس چطور به من فرمودید که استطاعت از دین من و دین پدرانم نمیباشد؟ ایشان فرمودند: مقصودم سخن زراره [درباره استطاعت] و سخنانی مانند آن بود.
ص: 46
لَعَنَ اللَّهُ زُرَارَةَ لَعَنَ اللَّهُ زُرَارَةَ إِنَّمَا قَالَ لِی مَنْ کَانَ لَهُ زَادٌ وَ رَاحِلَةٌ فَهُوَ مُسْتَطِیعٌ لِلْحَجِّ قُلْتُ وَ قَدْ وَجَبَ عَلَیْهِ قَالَ فَمُسْتَطِیعٌ هُوَ قُلْتُ لَا حَتَّی یُؤْذَنَ لَهُ قُلْتُ فَأُخْبِرُ زُرَارَةَ بِذَلِکَ قَالَ نَعَمْ قَالَ زِیَادٌ فَقَدِمْتُ الْکُوفَةَ فَلَقِیتُ زُرَارَةَ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ سَکَتُّ عَنْ لَعْنِهِ قَالَ أَمَا إِنَّهُ قَدْ أَعْطَانِی الِاسْتِطَاعَةَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ وَ صَاحِبُکُمْ هَذَا لَیْسَ لَهُ بَصِیرَةٌ بِکَلَامِ الرَّجُلِ (1).
کش، رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ قَالَ: خَرَجْتُ إِلَی فَارِسَ وَ خَرَجَ مَعَنَا مُحَمَّدٌ الْحَلَبِیُّ إِلَی مَکَّةَ فَاتَّفَقَ قُدُومُنَا جَمِیعاً إِلَی حُنَیْنٍ فَسَأَلْتُ الْحَلَبِیَّ فَقُلْتُ لَهُ أَطْرِفْنَا بِشَیْ ءٍ (2)قَالَ نَعَمْ جِئْتُکَ بِمَا تَکْرَهُ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا تَقُولُ فِی الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ لَیْسَ مِنْ دِینِی وَ لَا مِنْ دِینِ آبَائِی فَقُلْتُ الْآنَ ثَلِجَ عَنْ صَدْرِی وَ اللَّهِ لَا أَعُودُ لَهُمْ مَرِیضاً وَ لَا أُشَیِّعُ لَهُمْ جَنَازَةً وَ لَا أُعْطِیهِمْ شَیْئاً مِنْ زَکَاةِ مَالِی قَالَ فَاسْتَوَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جَالِساً وَ قَالَ لِی کَیْفَ قُلْتَ فَأَعَدْتُ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَانَ أَبِی علیه السلام یَقُولُ أُولَئِکَ قَوْمٌ حَرَّمَ اللَّهُ وُجُوهَهُمْ عَلَی النَّارِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ کَیْفَ قُلْتَ لِی لَیْسَ مِنْ دِینِی وَ لَا مِنْ دِینِ آبَائِی قَالَ إِنَّمَا أَعْنِی بِذَلِکَ قَوْلَ زُرَارَةَ وَ أَشْبَاهِهِ.
ص: 46
توضیح
"نه به عیادت مریضی از آنان میروم"، منظور شیعیان قائلین به استطاعت است، وقتی امام علیه السلام متوجه شدهاند که منظور او همه آنهایی که قائل به استطاعت هستند میباشد، او را بر خطایش آگاه کردهاند که مقصود من آن قبیل سخنانی که منسوب به زراره و موافق مذهب تفویض است میباشد. بلکه چنانچه گذشت، حقیقت چیزی بین آن دو [یعنی بین جبر و تفویض] است. این معنای [صحیح] روایت است، نه آن مطلبی که صدوق رحمه الله کمی پیش از این روایت را بر آن حمل کرد.
روایت 73.
طرائف: گروهی از علمای اسلام از پیامبرشان صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که ایشان فرمودند: قَدَریمسلکان بر زبان هفتاد پیامبر لعنت شدهاند. گفته شد: ای رسول خدا! قدریمسلکان چه کسانیاند؟ ایشان فرمودند: گروهی که میپندارند خداوند [از یک سو] معاصی را بر آنان مقدر نموده، و [از سوی دیگر] آنان را به سبب ارتکاب آنها کیفر میکند.
روایت 74.
مؤلف کتاب الفائق و دیگر علمای اسلام از محمد بن علی مکی به سند خودش نقل کردهاند، مردی به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آمد؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمودند: عجیبترین چیزی که دیدهای را برایم بگو. مرد گفت: قومی را دیدم که با مادران و دختران و خواهران خود ازدواج میکنند؛ وقتی به آنان گفته شد که چرا اینکار را میکنید، گفتند که [این] قضا و قدر خداوند متعال [است که] بر ما [حاکم و مسلط] است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: به زودی در میان امت من نیز گروههایی خواهند آمد که مانند سخن آنان را میگویند، آنان مجوسیان امت من هستند.
روایت 75.
مؤلف کتاب الفائق و دیگران از طریق جابر بن عبدالله از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که ایشان فرمودند: در آخر الزمان گروهی خواهند آمد که معاصی را انجام میدهند و میگویند خداوند معاصی را بر آنان مقدر کرده است؛ کسی که سخن آنان را انکار کند، مانند کسی است که شمشیرش را در راه خدا [از نیام] بیرون کشیده است.
روایت 76.
رجال کشی: حمزۀ بن حمران نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: زراره میگوید: خداوند عزّ و جلّ بندگان را جز به اندازه طاقتشان مکلف نکرده است و آنان کاری نمیکنند مگر اینکه خداوند آن را بخواهد و اراده کند و قضا نماید؛ ایشان فرمودند: به خدا قسم این [سخن] حق است. در این هنگام زطّی آمد، ایشان به او فرمودند: ای میسر! آیا تو چنین اعتقاد نداری؟ میسر عرض کرد: خدا خیرتان دهد! [یا گفت فدایتان شوم!] چه اعتقادی؟
ص: 47
قوله لا أعود لهم مریضا أی للقائلین بالاستطاعة من الشیعة فعرف علیه السلام أن مراده مطلق القائلین بالاستطاعة فردّ علیه بأن ما نفیته هو ما ینسب إلی زرارة موافقا لمذهب التفویض بل الحقّ الأمر بین الأمرین کما مر و هذا هو معنی الخبر لا ما حمله علیه الصدوق رحمه الله سابقا.
یف، الطرائف رَوَی جَمَاعَةٌ مِنْ عُلَمَاءِ الْإِسْلَامِ عَنْ نَبِیِّهِمْ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: لُعِنَتِ الْقَدَرِیَّةُ عَلَی لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً قِیلَ وَ مَنِ الْقَدَرِیَّةُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ قَوْمٌ یَزْعُمُونَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدَّرَ عَلَیْهِمُ الْمَعَاصِیَ وَ عَذَّبَهُمْ عَلَیْهَا.
وَ رَوَی صَاحِبُ الْفَائِقِ وَ غَیْرُهُ مِنْ عُلَمَاءِ الْإِسْلَامِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَکِّیِّ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: إِنَّ رَجُلًا قَدِمَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَخْبِرْنِی بِأَعْجَبِ شَیْ ءٍ رَأَیْتَ قَالَ رَأَیْتُ قَوْماً یَنْکِحُونَ أُمَّهَاتِهِمْ وَ بَنَاتِهِمْ وَ أَخَوَاتِهِمْ فَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لِمَ تَفْعَلُونَ ذَلِکَ قَالُوا قَضَاءُ اللَّهِ تَعَالَی عَلَیْنَا وَ قَدَرُهُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله سَیَکُونُ مِنْ أُمَّتِی أَقْوَامٌ یَقُولُونَ مِثْلَ مَقَالَتِهِمْ أُولَئِکَ مَجُوسُ أُمَّتِی.
وَ رَوَی صَاحِبُ الْفَائِقِ وَ غَیْرُهُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یَعْمَلُونَ الْمَعَاصِیَ وَ یَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ قَدَّرَهَا عَلَیْهِمْ الرَّادُّ عَلَیْهِمْ کَشَاهِرِ سَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.
کش، رجال الکشی مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنِ ابْنِ خِدَاشٍ (1)عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ رِبْعِیٍّ عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ حَفْصٍ الْعَطَّارِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ زُرَارَةُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُکَلِّفِ الْعِبَادَ إِلَّا مَا یُطِیقُونَ وَ إِنَّهُمْ لَمْ یَعْمَلُوا إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ وَ یُرِیدَ وَ یَقْضِیَ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ الْحَقُّ وَ دَخَلَ عَلَیْنَا صَاحِبُ الزُّطِّیِّ فَقَالَ لَهُ یَا مُیَسِّرُ أَ لَسْتَ عَلَی هَذَا قَالَ عَلَی أَیِّ شَیْ ءٍ
ص: 47
ایشان سخنان مرا همانگونه که به ایشان عرض کرده بودم برای میسر بازگو کردند و سپس فرمودند: به خدا قسم این دین من و پدرانم است.
روایت 77.
رجال کشی: ولید بن صبیح نقل کرده، در حرم رسول خدا راه میرفتم که ناگهان شخصی مرا به سمت خود کشید؛ نگاه کردم و دیدم زراره است، گفت: برایم از [آقا و] صاحبت اجازه حضور بگیر. از مسجد بیرون آمدم و به محضر امام صادق علیه السلام رسیدم و ایشان را از این جریان آگاه نمودم؛ ایشان دستی به محاسن خویش زدند و سپس سه بار فرمودند: به او اجازه نده؛ زراره میخواهد از من با این سن و سال درباره قَدَر سؤال کند که نه از دین من است و نه از دین پدران من.
روایت 78.
أمالی شیخ طوسی: هشام بن سالم روایت کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند متعال: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»(1){و یهود گفتند دست خدا بسته است} فرمودند: آنان میگفتند خداوند دیگر از کارها فارغ [و آسوده] شده است.
روایت 79.
توحید: حسن بصری از عبدالله بن عمر نقل کرده، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: علم خداوند پیشی گرفته و [جوهر] قلم تقدیر خشک شده و قضای خداوند تمام گشته بر راستین بودن کتاب و تصدیق رسالت، سعادت از جانب خداوند است و شقاوت [نیز] از ناحیه خداوند عزّ و جلّ میباشد. عبدالله بن عمر نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله پیوسته این حدیث [قدسی] را از خداوند عزّ و جلّ نقل میکرد
ص: 48
أَصْلَحَکَ اللَّهُ أَوْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَأَعَادَ هَذَا الْقَوْلَ عَلَیْهِ کَمَا قُلْتُ لَهُ ثُمَّ قَالَ هَذَا وَ اللَّهِ دِینِی وَ دِینُ آبَائِی (1).
کش، رجال الکشی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ قَالَ: مَرَرْتُ فِی الرَّوْضَةِ بِالْمَدِینَةِ فَإِذَا إِنْسَانٌ قَدْ جَذَبَنِی فَالْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِزُرَارَةَ فَقَالَ لِیَ اسْتَأْذِنْ لِی عَلَی صَاحِبِکَ قَالَ فَخَرَجْتُ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَأَخْبَرْتُهُ الْخَبَرَ فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَی لِحْیَتِهِ ثُمَّ قَالَ لَا تَأْذَنْ لَهُ ثَلَاثاً فَإِنَّ زُرَارَةَ یُرِیدُنِی عَلَی الْقَدَرِ عَلَی کِبَرِ السِّنِّ وَ لَیْسَ مِنْ دِینِی وَ لَا دِینِ آبَائِی.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ فَقَالَ کَانُوا یَقُولُونَ قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ.
ید، التوحید عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ الْأَسْوَارِیُّ عَنْ مَکِّیِّ بْنِ أَحْمَدَ الْبَرْدَعِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَشْرَسَ عَنْ بَشِیرِ بْنِ الْحَکَمِ وَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ هَارُونَ عَنْ غِیَاثِ بْنِ الْمُجِیبِ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ قَالَ: سَبَقَ الْعِلْمُ وَ جَفَّ الْقَلَمُ وَ تَمَّ الْقَضَاءُ بِتَحْقِیقِ الْکِتَابِ وَ تَصْدِیقِ الرِّسَالَةِ وَ السَّعَادَةُ مِنَ اللَّهِ وَ الشَّقَاوَةُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ
ص: 48
که: ای فرزند آدم! به مشیت [و خواست] من است که تو برای خودت چیزی میخواهی، و به اراده من است که تو برای خود اراده میکنی، به فضل نعمتی که من بر تو ارزانی داشتهام، بر معصیت نمودن من نیرو مییابی و به عصمت و عفو و عافیت من است که واجبات مرا ادا میکنی؛ پس من بیش از تو سزاوار به منسوبشدن به نیکیهایی که تو میکنی هستم و تو بیش از من سزاوار به منسوبشدن به گناهانی که انجام میدهی هستی. پس این منم که بدون اینکه تو مستخق خوبی باشی به تو خیر میرسانم و این منم که به کیفر عمل زشتی که میکنی تو را شرّ میرسانم، و تو با سوء ظن خود از رحمت من ناامید میشوی. سپاس مخصوص من است و من با روشنگری خود حجت را بر تو تمام کردم؛ اگر عصیان کنی، میتوانم کیفرت نمایم و اگر نیکی کنی، نزد من پاداش نیک داری. من از بیمدادن فروگذار نکردم و تو را در هنگام عزت، خوار نکردم و تو را بیش از طاقتت مکلف ننمودم و جز به مقداری که قدرت داشتی امانت بر دوشت نگذاشتم. از تو آنچه را برای خود پسندیدم که از خود برای تو پسندیده بودم. عبدالملک [که یکی از افراد موجود در سلسله سند این روایت است] گفته است: تو را جز به آنچه که انجام دادی عذاب نمیکنم.
توضیح
جزری گفته است: مقصود از [جوهر] قلم تقدیر خشک شد و [جملاتی مانند] صحیفهها پیچیده شد، تقدیرات و کائناتی است که در لوح محفوظ نوشته شده که به نویسندهای تشبیه شده که از کار نوشتن فارغ شده و [جوهر] قلمش خشک شده است. در اینجا نقل سخن جزری پایان مییابد. این سخن خداوند متعال: "بدأ" بر وزن "فعل" یا بر وزن "فعال" است و یعنی بدون اینکه بنده استحقاق آن را داشته باشد. در بعضی از نسخهها به جای "بدأ"، "یدا" آمده که به معنای نعمت است.
مؤلف گوید: سخن عبدالملک بن هارون [که یکی از افراد موجود در سلسله سند این روایت است] در آخر روایت، تفسیر قسمت آخر روایت است که یعنی من برایت پسندیدم که رها باشی، یا از امور متعلق به تو، برای خود این را پسندیدم که کیفرت کنم، چنانچه خودت نیز برای خود پسندیدی که کاری کنی که موجب کیفر شود، که حاصل [کلام] به این برمیگردد که من تو را جز به آنچه که انجام دادی عذاب نمیکنم.
روایت 80.
توحید: هروی نقل کرده، روزی مأمون از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام سؤال کرد: ای فرزند رسول خدا! معنای این سخن خداوند عزّو جلّ: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ
* وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(1){و اگر پروردگار تو می خواست قطعاً هر آنکه در زمین است یکسره ایمان می آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند!؟ * و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد} چیست؟ امام رضا علیه السلام فرمودند: پدرم موسی بن جعفر از پدرشان جعفر بن محمد و ایشان از پدرشان محمد بن علی و ایشان از پدرشان علی بن حسین و ایشان پدرشان حسین بن علی و ایشان از پدرشان علی بن أبیطالب علیهم السلام برایم حدیث کردند که مسلمانان به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردند: ای رسول خدا! اگر مردمانی که بر آنان قدرت داشتی را بر اسلام وادار میکردی، تعدادمان بیشتر میشد و در برابر دشمنمان نیروی بیشتری مییافتیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله نمیخواهم خداوند عزّ و جلّ را به همراه بدعتی که درباره آن سخنی به من نگفته است ملاقات کنم، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ»(2){من از کسانی نیستم که چیزی از خود بسازم و به خدا نسبت دهم}.
ص: 49
ص کَانَ یَرْوِی حَدِیثَهُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تُرِیدُ لِنَفْسِکَ مَا تُرِیدُ وَ بِفَضْلِ نِعْمَتِی عَلَیْکَ قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی وَ بِعِصْمَتِی وَ عَفْوِی وَ عَافِیَتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی فَأَنَا أَوْلَی بِإِحْسَانِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِذَنْبِکَ مِنِّی فَالْخَیْرُ مِنِّی إِلَیْکَ بِمَا أَولَیْتُ بَدْأً وَ الشَّرُّ مِنِّی إِلَیْکَ بِمَا جَنَیْتَ جَزَاءً وَ بِسُوءِ ظَنِّکَ بِی قَنَطْتَ مِنْ رَحْمَتِی فَلِیَ الْحَمْدُ وَ الْحُجَّةُ عَلَیْکَ بِالْبَیَانِ وَ لِیَ السَّبِیلُ عَلَیْکَ بِالْعِصْیَانِ وَ لَکَ الْجَزَاءُ الْحُسْنَی عِنْدِی بِالْإِحْسَانِ لَمْ أَدَعْ تَحْذِیرَکَ وَ لَمْ أَخْذُلْ عِنْدَ عِزَّتِکَ وَ لَمْ أُکَلِّفْکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ وَ لَمْ أُحَمِّلْکَ مِنَ الْأَمَانَةِ إِلَّا مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ رَضِیتُ مِنْکَ لِنَفْسِی مَا رَضِیتُ بِهِ لِنَفْسِکَ مِنِّی قَالَ عَبْدُ الْمَلِکِ لَنْ أُعَذِّبَکَ إِلَّا بِمَا عَمِلْتَ.
قال الجزری فیه جفّت الأقلام و طویت الصحف یرید ما کتب فی اللوح المحفوظ من المقادیر و الکائنات و الفراغ منها تمثیلا بفراغ الکاتب من کتابته و یبس قلمه انتهی قوله تعالی بدأ کفعل أو کفعال أی ابتدأ من غیر استحقاق و فی بعض النسخ یدا أی نعمة.
أقول قول عبد الملک بن هارون فی آخر الخبر تفسیر للفقرة الأخیرة أی رضیت بسیبک أو من الأمور المتعلقة بک لنفسی أن أعذبک کما رضیت لنفسک بفعل ما یوجبه فیرجع حاصله إلی أنه لن أعذبک إلا بما عملت.
ید، التوحید تَمِیمٌ الْقُرَشِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: سَأَلَ الْمَأْمُونُ یَوْماً عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْنَی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ- عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ- عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَنَّ الْمُسْلِمِینَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَوْ أَکْرَهْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَی الْإِسْلَامِ لَکَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِینَا عَلَی عَدُوِّنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا کُنْتُ لِأَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ یُحْدِثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئاً وَ ما أَنَا مِنَ
ص: 49
در آن هنگام بود که خداوند تبارک و تعالی چنین نازل کرد: ای محمد! «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً»(1){و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً هر آنکه در زمین است} ناگزیر و ناچار {یکسره} در این دنیا {ایمان می آوردند}، چنانچه هنگام روبرو شدن و دیدن سختی قیامت همگی ایمان میآورند. و اگر با آنان چنین میکردم، دیگر از طرف من مستحق ثواب و ستایشی نمیشدند، ولی من از آنان خواستم تا به اختیار خود و نه از روی ناچاری ایمان آورند تا از جانب من مستحق تقرب و کرامت همیشگیِ حضور در بهشت جاویدان شوند، «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»(2){پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند!؟}. اما این سخن خداوند عزّ و جلّ که: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(3){و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد}، به معنای این نیست که ایمان آوردن بر کسی ممنوع شده باشد، بلکه به معنای این است که هیچکس نمیتواند بدون اذن خدا ایمان آورد، و اذن خداوند تا هنگامی که بنده تکلیفگذار و متعبد است، به این است که او را به ایمان امر کند، و زمانی که تکلیف و تعبد از او زائل میشود، به این است که او را وادار به ایمان کند. مأمون عرض کرد: ای ابالحسن! [گره] از [مشکل] من گشودی، خداوند [گره] از [مشکل] تو بگشاید.
توضیحات
طبرسی در ذیل این سخن خداوند متعال: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً»(4){و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً هر آنکه در زمین است} گفته است: مقصود از این سخن، خبر دادن از قدرت خداوند متعال است که او میتواند خلایق را وادار به ایمانآوردن کند، چنانچه [در جای دیگر] فرموده است: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ»(5){اگر بخواهیم معجزه ای از آسمان بر آنان فرود می آوریم تا گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد}. به همین جهت بعد از آن فرموده است: «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»(6){پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند!؟}، که معنایش این است که شایسته نیست که بخواهی آنان را وادار به ایمانآوردن کنی، مضاف بر اینکه نمیتوانی چنین کاری کنی؛ زیرا خداوندی که میتواند این کار را بکند، چنین نمیخواهد، زیرا با تکلیف منافات دارد. و این سخن خداوند متعال: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(7){و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد}، به معنای این است برای هیچ کسی ممکن نیست که بدون اینکه خداوند راه ایمانآوردن او را بازکرده باشد و او را قادر بر ایمانآوردن نموده باشد و با آفریدن عقل در وجودش او را به ایمان فراخوانده باشد، ایمان بیاورد. گفتهاند که اذن خداوند در اینجا به معنای امر اوست، چنانچه در جای دیگر فرموده است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ»(8){ای مردم آن پیامبر [موعود] حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؛ پس ایمان بیاورید که برای شما بهتر است}. و نیز گفتهاند: اذن خداوند در اینجا به معنای علمش است؛ یعنی هیچ کسی جز به علم خداوند ایمان نیاورد، چنانچه "اذنت لکذا" به معنای "سمعته و علمته" و "آذنته"، به معنای "أعلمته" بکار میرود؛ بنابراین این آیه، خبر از علم خداوند متعال به همه کائنات است. و ممکن است مقصود از آن این باشد که خداوند متعال مکلفین را به ارزش ایمان و چیزهایی که آنان را به ایمان آوردن دعوت میکند و بر آن برانگیخته میکند آگاه سازد.
ص: 50
الْمُتَکَلِّفِینَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا مُحَمَّدُ وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً عَلَی سَبِیلِ الْإِلْجَاءِ وَ الِاضْطِرَارِ فِی الدُّنْیَا کَمَا یُؤْمِنُونَ عِنْدَ الْمُعَایَنَةِ وَ رُؤْیَةِ الْبَأْسِ فِی الْآخِرَةِ وَ لَوْ فَعَلْتُ ذَلِکَ بِهِمْ لَمْ یَسْتَحِقُّوا مِنِّی ثَوَاباً وَ لَا مَدْحاً لَکِنِّی أُرِیدُ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْمِنُوا مُخْتَارِینَ غَیْرَ مُضْطَرِّینَ لِیَسْتَحِقُّوا مِنِّیَ الزُّلْفَی وَ الْکَرَامَةَ وَ دَوَامَ الْخُلُودِ فِی جَنَّةِ الْخُلْدِ أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَیْسَ ذَلِکَ عَلَی سَبِیلِ تَحْرِیمِ الْإِیمَانِ عَلَیْهَا وَ لَکِنْ عَلَی مَعْنَی أَنَّهَا مَا کَانَتْ لِتُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنُهُ أَمْرُهُ لَهَا بِالْإِیمَانِ مَا کَانَتْ مُکَلَّفَةً مُتَعَبِّدَةً وَ إِلْجَاؤُهُ إِیَّاهَا إِلَی الْإِیمَانِ عِنْدَ زَوَالِ التَّکْلِیفِ وَ التَّعَبُّدِ عَنْهَا فَقَالَ الْمَأْمُونُ فَرَّجْتَ عَنِّی یَا أَبَا الْحَسَنِ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ.
قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ (1)معناه الإخبار عن قدرة الله تعالی و أنه یقدر علی أن یکره الخلق علی الإیمان کما قال إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (2)و لذلک قال بعد ذلک أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ و معناه أنه لا ینبغی أن ترید إکراههم علی الإیمان مع أنک لا تقدر علیه لأن الله تعالی یقدر علیه و لا یریده لأنه ینافی التکلیف و قوله تعالی وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ معناه أنه لا یمکن أحدا أن یؤمن إلا بإطلاق الله له فی الإیمان و تمکینه منه و دعائه إلیه بما خلق فیه من العقل الموجب لذلک و قیل إن إذنه هاهنا أمره کما قال یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّکُمْ فَآمِنُوا خَیْراً لَکُمْ (3)و قیل إن إذنه هاهنا علمه أی لا تؤمن نفس إلا بعلم الله من قولهم أذنت لکذا إذا سمعته و علمته و آذنته أعلمته فتکون خبرا عن علمه تعالی بجمیع الکائنات و یجوز أن یکون معناه إعلام الله تعالی المکلفین بفضل الإیمان و ما یدعوهم إلی فعله و یبعثهم علیه.
ص: 50
روایت 81.
توحید: فضیل نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: خداوند خواسته تا من بر کارهایی که او نمیخواهد آنها را انجام دهم مستطیع باشم. و شنیدم که میفرمودند: خواست و اراده کرد، در حالی که آن را دوست نداشت و به آن راضی نبود، خواست تا در فرمانرواییش جز به علم او چیزی روی ندهد، و همین را نیز اراده کرد، با اینکه دوست نداشت که به او سومین آن سه بگویند، و کفر را برای بندگانش نپسندید.
روایت 82.
توحید: یونس از چندین نفر از اصحاب نقل کرده که امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ مهربانتر از آن است که خلایقش را بر گناهان مجبور کند و سپس آنان را عذاب کند، و خداوند مقتدرتر از آن است که چیزی را اراده کند و آن چیز واقع نشود. از آن دو امام علیهما السلام سؤال شد: آیا بین جبر و قدر جایگاه سومی نیز وجود دارد؟ آن دو امام فرمودند: آری، جایگاهی وسیعتر از فاصله بین آسمان و زمین.
روایت 83.
توحید: محمد بن عجلان نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا خداوند کار را به بندگان واگذار کرده است؟ ایشان فرمودند: خداوند بزرگوارتر از آن است که کار را به بندگان واگذارد. عرض کردم: پس آیا خداوند بندگان را بر کارهایشان مجبور کرده است؟ ایشان فرمودند: خداوند عادلتر از آن است که بنده را بر کاری مجبور کند و سپس او را به سبب آن عذاب کند.
روایت 84.
توحید: ابراهیم بن عمر یمانی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ [از هنگامی که] خلایق را آفرید، بر کارهایی که آنان انجام خواهند داد دانا بود، و [با این حال] آنان را امر و نهی کرد. آنان را به هر چه که امر کرد، راه انجامش را برایشان قرار داد و از هر چه که نهی کرد، راه ترکش را نیز برایشان قرار داد، [ولی] آنان بدون اذن خدا کاری انجام نمیدهند و کاری را ترک نمیکنند.
روایت 85.
حفص بن قرط از امام صادق علیه السلام نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر که بپندارد خداوند متعال به بدیها و زشتیها امر کرده،
ص: 51
ید، التوحید أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ هُمَا عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ الْفُضَیْلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ شَاءَ اللَّهُ أَنْ أَکُونَ مُسْتَطِیعاً لِمَا لَمْ یَشَأْ أَنْ أَکُونَ فَاعِلَهُ قَالَ وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ یُحِبَّ وَ لَمْ یَرْضَ شَاءَ أَنْ لَا یَکُونَ فِی مُلْکِهِ شَیْ ءٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِکَ وَ لَمْ یُحِبَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ لَمْ یَرْضَ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ.
ید، التوحید ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ یُونُسَ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهما السلام قَالا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْحَمُ بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْ یُجْبِرَ خَلْقَهُ عَلَی الذُّنُوبِ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهَا وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرِیدَ أَمْراً فَلَا یَکُونَ قَالَ فَسَأَلَا علیهما السلام هَلْ بَیْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ ثَالِثَةٌ قَالا نَعَمْ أَوْسَعُ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.
ید، التوحید الْوَرَّاقُ عَنْ سَعْدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَهْلٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَجْلَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَوَّضَ اللَّهُ الْأَمْرَ إِلَی الْعِبَادِ قَالَ اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُفَوِّضَ إِلَیْهِمْ قُلْتُ فَأَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَی أَفْعَالِهِمْ فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُجْبِرَ عَبْداً عَلَی فِعْلٍ ثُمَّ یُعَذِّبَهُ عَلَیْهِ.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی الْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لَا یَکُونُونَ آخِذِینَ وَ لَا تَارِکِینَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ (1).
ید، التوحید أَبِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ یُونُسَ عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ (2)عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَأْمُرُ بِالسُّوءِ
ص: 51
بر خداوند دروغ بسته است و هر که بپندارد خیرها و شرور، بدون خواست خداوند واقع میشود، خداوند را از سلطنتش خارج نموده و هر که بپندارد معاصی به نیرویی غیر از نیروی خداوند واقع میشود، بر خداوند دروغ بسته است و هر که بر خداوند دروغ ببندد، خداوند او را داخل دوزخ میکند . مقصود ایشان از خیر و شر، سلامتی و مریضی بود، که [تفسیر] این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً»(1){و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود} است.
روایت 86.
نهج البلاغۀ: از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره توحید و عدل سؤال شد؛ ایشان فرمودند: توحید آن است که خداوند را به وهم خود در نیاوری، و عدل آن است که او را متهم نکنی.
روایت 87.
توحید: هشام بن سالم نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند بزرگوارتر از آن است که مردمان را به چیزی که طاقت آن را ندارند تکلیف کند، و خداوند مقتدرتر از آن است که در فرمانرواییاش چیزی روی دهد که او آن را اراده نکرده باشد.
روایت 88.
عیون أخبار الرضا، توحید: حسین بن خالد نقل کرده، به امام رضا علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! مردم، ما [- شیعیان] را به جهت احادیثی که از پدران امامتان علیهم السلام روایت شده، منسوب به اعتقاد به تشبیه و جبر میکنند؛ ایشان فرمودند: ای إبن خالد! به من بگو ببینم آیا احادیثی که در زمینه جبر و تشبیه از پدران من علیهم السلام روایت شده تعدادشان بیشتر است، یا احادیثی که در این زمینه از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است؟ عرض کردم: احادیثی که در این زمینه از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده بیشترند. ایشان فرمودند: پس باید بگویند که رسول خدا نیز قائل به جبر و تشبیه بوده است. به ایشان عرض کردم: آنان میگویند که هیچکدام از آنها را رسول خدا صلی الله علیه و آله نفرمودهاند و آن احادیث بر ایشان دروغ بسته شده است. ایشان علیه السلام فرمودند: پس درباره پدران من علیهم السلام نیز بگویند
ص: 52
وَ الْفَحْشَاءِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ بِغَیْرِ مَشِیَّةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ (1)وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِیَ بِغَیْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ یَعْنِی بِالْخَیْرِ وَ الشَّرِّ الصِّحَّةَ وَ الْمَرَضَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً
نهج، نهج البلاغة سُئِلَ علیه السلام عَنِ التَّوْحِیدِ وَ الْعَدْلِ فَقَالَ التَّوْحِیدُ أَنْ لَا تَتَوَهَّمَهُ وَ الْعَدْلُ أَنْ لَا تَتَّهِمَهُ (2).
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ ابْنِ مَتِّیلٍ (3)عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یُکَلِّفَ النَّاسَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ اللَّهُ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یَکُونَ فِی سُلْطَانِهِ مَا لَا یُرِیدُ.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ید، التوحید الْفَامِیُّ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ یَنْسُبُونَنَا إِلَی الْقَوْلِ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ لِمَا رُوِیَ مِنَ الْأَخْبَارِ فِی ذَلِکَ عَنْ آبَائِکَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام فَقَالَ یَا ابْنَ خَالِدٍ أَخْبِرْنِی عَنِ الْأَخْبَارِ الَّتِی رُوِیَتْ عَنْ آبَائِی علیهم السلام فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ أَکْثَرُ أَمِ الْأَخْبَارُ الَّتِی رُوِیَتْ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی ذَلِکَ فَقُلْتُ بَلْ مَا رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی ذَلِکَ أَکْثَرُ قَالَ علیه السلام فَلْیَقُولُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَقُولُ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ إِذاً قُلْتُ لَهُ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ یَقُلْ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ إِنَّمَا رُوِیَ عَلَیْهِ قَالَ علیه السلام فَلْیَقُولُوا فِی آبَائِی علیهم السلام:
ص: 52
که هیچکدام از آن احادیث را آنان نفرمودهاند و بر ایشان دروغ بسته شده است. امام علیه السلام سپس فرمودند: هر که قائل به تشبیه و جبر باشد، کافر و مشرک است و ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم. ای إبن خالد! این غالیان که عظمت خداوند را کوچک کردند، احادیثی در زمینه جبر و تشبیه علیه ما جعل کردند؛ هر که با آنان محبت ورزد، با ما بغض ورزیده و هر که با آنان بغض بورزد، با ما محبت ورزیده است. هر که آنان را دوست بدارد، ما را دشمن داشته و هر که آنان را دشمن بدارد، ما را دوست داشته است. هر که با آنان بپیوندد، رابطهاش با ما را قطع کرده و هر که با آنان قطع رابطه کند، با ما پیوسته است. هر که به آنان ستم کند، به ما خوبی کرده و هر که به آنان خوبی کند، به ما ستم کرده است. هر که آنان را گرامی بدارد، ما را خوار کرده است و هر که آنان را خوار کند، ما را گرامی داشته است. هر که آنان را بپذیرد، ما را رد کرده و هر که آنان را رد کند، ما را پذیرفته است. هر که به آنان نیکی کند، به ما زشتی نموده و هر که به آنان زشتی کند، به ما نیکی نموده است. هر که آنان را تصدیق کند، ما را تکذیب کرده و هر که آنان را تکذیب کند، ما را تصدیق کرده است. هر که به آنان عطایی کند، ما را محروم کرده و هر که آنان را محروم کند، به ما عطا کرده است. ای إبن خالد! کسی که از شیعیان ما است، هیچیک از آنان را دوست و یاور خود نمیگیرد.
روایت 89.
توحید: مهزم نقل کرده، امام صادق علیه السلام به من فرمودند: برایم بگو دوستان ما که از پیش آنها آمدی، بر سر چه مسألهای با هم اختلاف داشتند؟ به ایشان عرض کردم: در مسأله جبر و تفویض. ایشان فرمودند: [اختلافتان را] از من بپرس. عرض کردم: آیا خداوند بندگان را بر معاصی مجبور کرده است؟ ایشان فرمودند: خداوند بیش از اینها برای آنان غالب میباشد. به ایشان عرض کردم: پس آیا امور را به آنان واگذارده است؟ فرمودند: خداوند بیش از اینها بر آنان قدرت دارد. عرض کردم: خداوند خیرتان دهد! پس [حقیقت] کدام است؟ ایشان دو یا سه بار دست خویش را پشت و رو کردند و سپس فرمودند: اگر جواب [حقیقی] را برایت بگویم، کافر میشوی.
توضیح
این سخن ایشان علیه السلام "بیش از اینها برای آنان غالب میباشد"، شاید معنایش این باشد که مجبور کردن بندگان بر معاصی و سپس کیفر نمودن آنان، ظلم است و ظلم کار کسانی است که ناتوان هستند. چنانچه امام سجاد علیه السلام فرمودند: تنها ضعیفاناند که نیاز به ظلمکردن دارند، خداوند غالبتر از اینهاست. و یا معنایش این است که اگر خداوند متعال میخواست آنان را کیفر کند و عدالتش مانع از این کار نمیشد، نیازی نبود [ابتدا] آنان را تکلیف کند و سپس مجبور به انجام معاصی کند و بعد [از این مراحل] آنان را کیفر کند؛ این کار نیرنگی است که کسی که نتواند از همان ابتدا آنان را کیفر کند، آن را به کار میبندد، ولی خداوند بیش از اینها بر آنان غلبه دارد. ظاهراً "أقهر" در اصل "أرأف" به معنای مهربانتر بوده که در اثر اشتباه در استنساخ به این شکل در آمده است.
امام علیه السلام از آن روی که میدانستند عقل سائل حقیقت امر بین الأمرین را درک نمیکند و در آن شک میکند، یا آن را انکار میکند و در نتیجه کافر میشود، از توضیح آن خودداری کردند.
ص: 53
إِنَّهُمْ لَمْ یَقُولُوا مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً وَ إِنَّمَا رُوِیَ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ علیه السلام مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کَافِرٌ وَ مُشْرِکٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا ابْنَ خَالِدٍ إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ الْغُلَاةُ الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَةَ اللَّهِ فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا وَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ وَالانَا وَ مَنْ وَصَلَهُمْ فَقَدْ قَطَعَنَا وَ مَنْ قَطَعَهُمْ فَقَدْ وَصَلَنَا وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ بَرَّنَا وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ جَفَانَا وَ مَنْ أَکْرَمَهُمْ فَقَدْ أَهَانَنَا وَ مَنْ أَهَانَهُمْ فَقَدْ أَکْرَمَنَا وَ مَنْ قَبِلَهُمْ فَقَدْ رَدَّنَا وَ مَنْ رَدَّهُمْ فَقَدْ قَبِلَنَا وَ مَنْ أَحْسَنَ إِلَیْهِمْ فَقَدْ أَسَاءَ إِلَیْنَا وَ مَنْ أَسَاءَ إِلَیْهِمْ فَقَدْ أَحْسَنَ إِلَیْنَا وَ مَنْ صَدَّقَهُمْ فَقَدْ کَذَّبَنَا وَ مَنْ کَذَّبَهُمْ فَقَدْ صَدَّقَنَا وَ مَنْ أَعْطَاهُمْ فَقَدْ حَرَمَنَا وَ مَنْ حَرَمَهُمْ فَقَدْ أَعْطَانَا یَا ابْنَ خَالِدٍ مَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلَا یَتَّخِذَنَّ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَ لَا نَصِیراً (1).
ید، التوحید أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الرَّازِیِّ عَنِ اللُّؤْلُؤِیِّ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مِهْزَمٍ (2)قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَخْبِرْنِی عَمَّا اخْتَلَفَ فِیهِ مَنْ خَلَّفْتَ مِنْ مَوَالِینَا قَالَ فَقُلْتُ فِی الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ قَالَ فَاسْأَلْنِی قُلْتُ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی قَالَ اللَّهُ أَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ فَفَوَّضَ إِلَیْهِمْ قَالَ اللَّهُ أَقْدَرُ عَلَیْهِمْ مِنْ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ فَأَیُّ شَیْ ءٍ هَذَا أَصْلَحَکَ اللَّهُ قَالَ فَقَلَّبَ یَدَهُ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ لَوْ أَجَبْتُکَ فِیهِ لَکَفَرْتَ.
قوله علیه السلام الله أقهر لهم من ذلک لعل المعنی أن جبرهم علی المعاصی ثم تعذیبهم علیها هو الظلم و الظلم فعل العاجزین
کَمَا قَالَ سَیِّدُ السَّاجِدِینَ علیه السلام إِنَّمَا یَحْتَاجُ إِلَی الظُّلْمِ الضَّعِیفُ وَ اللَّهُ أَقْهَرُ مِنْ ذَلِکَ.
أو المعنی أنه تعالی لو أراد تعذیبهم و لم یمنعه عدله من ذلک لما احتاج إلی أن یکلفهم ثم یجبرهم علی المعاصی ثم یعذبهم علیها فإن هذا تلبیس یفعله من لا یقدر علی التعذیب ابتداء و هو أقهر لهم من ذلک و الظاهر أنه تصحیف أرأف أو نحوه و إنما امتنع علیه السلام عن بیان الأمر بین الأمرین
ص: 53
روایت 90.
فقه الرضا: از عالم علیه السلام پرسیدم: آیا خداوند بندگان را بر معاصی مجبور کرده است؟ ایشان فرمودند: خداوند عادلتر از این است. به ایشان عرض کردم: پس به آنان واگذارده است؟ فرمودند: او مقتدرتر از این است. به ایشان عرض کردم: این منزلتی که بین این دو منزل است را برایمان توصیف کنید؛ ایشان فرمودند: جبر به معنای وادار کردن است، خداوند تبارک و تعالی کسی را بر معصیتش وادار نکرده است و جبر این است که کسی بر چیزی که آن را دوست ندارد و تمایلی به آن ندارد مجبور شود، مانند این که [بخواهند] به زور دست مردی را با شمشیر بزنند یا قطع کنند، یا مالش را به زور بگیرند، یا بیحرمتش کنند، یا کسی که قدرت و عزتی دارد، مقهور شود. اما کسی که به میل خود کاری را میکند و آن را دوست دارد و مالش را برای [دستیابی به] آن خرج میکند تا به خواسته دلش برسد، این کار او از روی جبر نیست. جبر فقط در جایی است که کسی او را وادار به آن کار کند، یا طوری بر او خشم گرفته شود که کاری که نمیخواهد و رغبتی به آن ندارد را انجام دهد. این از آن روی است که خداوند تبارک و تعالی برای بندگان خداوند متعال فقط در اموری که میدانسته از آنان سر میزند، برایشان تمایل و رغبت و محبت و مشیت قرار داده است و آنها در علم و قضا و قدر خداوند مطابق همان سرنوشتی که قبل از خلقت در علم و کتاب خداوند برایشان مکتوب شده است در حرکتند، و اموری که میدانسته از آنان سر نمیزند را همان اموری قرار داده که در آن رغبت و ارادهای ندارند.
روایت 91.
و نیز برایم روایت شده، عالم علیه السلام فرمودند: در معاصی و دیگر چیزها، جایگاهی بین دو جایگاه وجود دارد که خداوند عزّ و جلّ فاعل و قاضی و مقدر و مدبر آن است.
روایت 92.
و نیز برایم روایت شده که ایشان فرمودند: مؤمن، مؤمن حقیقی نمیشود مگر اینکه بداند ممکن نبوده به چیزی که بدان دست یافته دست نیابد و ممکن نبوده به چیزی که به آن دست نیافته دست یابد.
روایت 93.
و برایم روایت شده که عالم علیه السلام فرمودند: قَدَریمسلکان بیچاره خواستند تا خداوند عزّ و جلّ را به عدل متصف کنند، اما [ناخواسته] او را از قدرت و سلطانش خارج کردند.
روایت 94.
و روایت شده است: اگر خداوند میخواست که معصیت نشود، إبلیس را نمیآفرید.
روایت 95.
و برایم روایت شده، مردی از عالم علیه السلام پرسید: آیا خداوند بندگان را به چیزی که طاقت آن را ندارند مکلف کرده است؟ ایشان فرمودند: اگر خداوند بندگان را در انجام تکالیف یاری نکند، همه آنان را به چیزی که طاقتش را ندارند مکلف کرده است، و اگر آنان را بر انجام تکلیف یاری کند، طاقتش را دارند؛ خداوند عزِِّ و جلِِّ به پیامبرش صلی الله علیه و آله فرمود: «وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ»(1){و صبر کن و صبر تو جز به [توفیق] خدا نیست}.
روایت 96.
گفتم و از عالم علیه السلام روایت شده است که فرمودند: قَدَر و عمل به منزله روح و پیکرند؛ روح بدون پیکر حرکتی ندارد و دیده نمیشود، و پیکر بدون روح صورتی است که حرکتی ندارد.
ص: 54
لأنه کان یعلم أنه لا یدرکه عقل السائل فیشک فیه أو یجحده فیکفر.
ضا، فقه الرضا علیه السلام سَأَلْتُ الْعَالِمَ علیه السلام أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ ذَلِکَ فَقُلْتُ لَهُ فَمُفَوِّضٌ إِلَیْهِمْ فَقَالَ هُوَ أَعَزُّ مِنْ ذَلِکَ فَقُلْتُ لَهُ فَصِفْ لَنَا الْمَنْزِلَةَ بَیْنَ الْمَنْزِلَتَیْنِ فَقَالَ الْجَبْرُ هُوَ الْکُرْهُ فَاللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یُکْرِهْ عَلَی مَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا الْجَبْرُ أَنْ یُجْبَرَ الرَّجُلُ عَلَی مَا یَکْرَهُ وَ عَلَی مَا لَا یَشْتَهِی کَالرَّجُلِ یُغْلَبُ عَلَی أَنْ یُضْرَبَ أَوْ یُقْطَعَ یَدُهُ أَوْ یُؤْخَذَ مَالُهُ أَوْ یُغْصَبَ عَلَی حُرْمَتِهِ أَوْ مَنْ کَانَتْ لَهُ قُوَّةٌ وَ مَنَعَةٌ فَقُهِرَ فَأَمَّا مَنْ أَتَی إِلَی أَمْرٍ طَائِعاً مُحِبّاً لَهُ یُعْطِی عَلَیْهِ مَالَهُ لِیَنَالَ شَهْوَتَهُ فَلَیْسَ ذَلِکَ بِجَبْرٍ إِنَّمَا الْجَبْرُ مَنْ أکرهه [أُکْرِهَ عَلَیْهِ أَوْ أُغْضِبَ حَتَّی فَعَلَ مَا لَا یُرِیدُ وَ لَا یَشْتَهِیهِ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ هَوًی وَ لَا شَهْوَةً وَ لَا مَحَبَّةً وَ لَا مَشِیَّةً إِلَّا فِیمَا عَلِمَ أَنَّهُ کَانَ مِنْهُمْ وَ إِنَّمَا یُجْرَوْنَ فِی عِلْمِهِ وَ قَضَائِهِ وَ قَدَرِهِ عَلَی الَّذِی فِی عِلْمِهِ وَ کِتَابِهِ السَّابِقِ فِیهِمْ قَبْلَ خَلْقِهِمْ وَ الَّذِی عَلِمَ أَنَّهُ غَیْرُ کَائِنٍ مِنْهُمْ هُوَ الَّذِی لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ فِیهِ شَهْوَةً وَ لَا إِرَادَةً.
وَ أَرْوِی عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْزِلَةٌ بَیْنَ مَنْزِلَتَیْنِ فِی الْمَعَاصِی وَ سَائِرِ الْأَشْیَاءِ فَاللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ الْفَاعِلُ لَهَا وَ الْقَاضِی وَ الْمُقَدِّرُ وَ الْمُدَبِّرُ.
وَ قَدْ أَرْوِی أَنَّهُ قَالَ: لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَقّاً حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُخْطِئَهُ وَ مَا أَخْطَأَهُ لَمْ یَکُنْ لِیُصِیبَهُ.
وَ أَرْوِی عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَسَاکِینُ الْقَدَرِیَّةِ أَرَادُوا أَنْ یَصِفُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَدْلِهِ فَأَخْرَجُوهُ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ سُلْطَانِهِ.
وَ رُوِیَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَنْ لَا یُعْصَی مَا خَلَقَ إِبْلِیسَ.
وَ أَرْوِی أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ الْعَالِمَ علیه السلام أَ کَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ مَا لَا یُطِیقُونَ فَقَالَ کَلَّفَ اللَّهُ جَمِیعَ الْخَلْقِ مَا لَا یُطِیقُونَ إِنْ لَمْ یُعِنْهُمْ عَلَیْهِ فَإِنْ أَعَانَهُمْ عَلَیْهِ أَطَاقُوهُ قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ.
قُلْتُ وَ رُوِیتُ عَنِ الْعَالِمِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: الْقَدَرُ وَ الْعَمَلُ بِمَنْزِلَةِ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ فَالرُّوحُ بِغَیْرِ الْجَسَدِ لَا یَتَحَرَّکُ وَ لَا یُرَی وَ الْجَسَدُ بِغَیْرِ الرُّوحِ صُورَةٌ لَا حِرَاکَ لَهُ
ص: 54
این دو وقتی با هم باشند، قوت مییابند و درست و نیکو و نَمَکین میشوند. قدَر و عمل نیز همینطورند؛ اگر عملی تقدیر نداشته باشد، خالق از مخلوق بازشناخته نمیشود و اگر عملی موافق با تقدیر نباشد، [آن عمل] واقع نمیشود و به انجام نمیرسد. ولی هنگامی که با هم باشند، قوی میشوند و سامان میگیرند. و خداوند در انجام اعمال به بندگان شایستهاش کمک میکند. سپس این آیه را تلاوت کردند: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ ...»(1){لیکن خدا ایمان را برای شما دوست داشتنی گردانید و آن را در دلهای شما بیاراست ...}. سپس فرمودند: فرزند آدم را بین خدا و شیطان یافتم، اگر خداوند - که نامهایش مقدس است - او را دوست داشته باشد، او را خالص و خاص میگرداند، و اگر نه او را با دشمنش رها میکند.
روایت 97.
به عالم علیه السلام عرض شد: بعضی از اصحاب ما قائل به جبر هستند و بعضی دیگر قائل به استطاعت میباشند. ایشان امر کردند که نوشته شود: بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند عزّ و جلّ فرمود: ای فرزند آدم! به مشیت من است که تو میخواهی ... تا آخر روایت که به زودی در روایت بزنطی(2)
خواهد آمد.
روایت 98.
تفسیر عیاشی: حسن بن محمد جمال از یکی از اصحاب نقل کرده، عبدالملک بن مروان به فرماندار مدینه پیغام داد که محمد بن علی بن حسین علیهم السلام را بدون اینکه مضطرب و وحشتزده کند پیش او بفرستد و پیش از آن که ایشان را بفرستد، نیازهایشان را برآورده کند. [ماجرا از این قرار بود که] مردی از قَدَریمسلکان نزد عبدالملک رفته بود و همه دانشمندانی که در شام بودند آمده بودند و او همه آنان را [در مناظره] عاجز کرده بود. عبدالملک نیز گفته بود: حریف این مرد فقط محمد بن علی است و به فرماندار مدینه نوشته بود که محمد بن علی را پیش او بیاورد. فرماندار مدینه با نامه عبدالملک به حضور ایشان رسید؛ امام باقر علیه السلام فرمودند: من پیرمردی کهنسال هستم و قدرت رفتن ندارم، این پسرم جعفر است و جایگزین من میباشد. ایشان را به نزد عبدالملک فرستادند. وقتی امام صادق علیه السلام پیش عبدالملک رسید، او ایشان را به سبب سنِّ کمشان کوچک شمرد و از ترس اینکه مبادا در مناظره با قَدَری شکست بخورد، خوش نداشت که ایشان را در مقابل او قرار دهد. خبر آمدن امام جعفر علیه السلام در بین مردم شام پیچید. فردا که شد مردم آمدند تا مناظره آن دو را ببینند. عبدالملک به امام صادق علیه السلام گفت: کار این قدری ما را عاجز کرده است و من به ایشان [یعنی امام باقر علیه السلام] نامه نوشتم تا ایشان با او مناظره کنند؛ زیرا او با هر کسی نزد ما مناظره کرد، شکستش داد. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند ما را از [شرّ] او کفایت میکند. هنگامی که در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، قَدَری به امام صادق علیه السلام گفت: هر چه میخواهی بپرس. ایشان به او فرمود: سوره حمد را بخوان. او خواند. عبدالملک گفت: من نیز در [مضامین موجود در] سوره حمد با او [- قَدَری موافق] هستم، شکست خوردیم، «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(3){ما از آن خدا هستیم وبه سوی او باز می گردیم}.
ص: 54
فَإِذَا اجْتَمَعَا قَوِیَا وَ صَلُحَا وَ حَسُنَا وَ مَلُحَا کَذَلِکَ الْقَدَرُ وَ الْعَمَلُ فَلَوْ لَمْ یَکُنِ الْقَدَرُ وَاقِعاً عَلَی الْعَمَلِ لَمْ یُعْرَفِ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ لَوْ لَمْ یَکُنِ الْعَمَلُ بِمُوَافَقَةٍ مِنَ الْقَدَرِ لَمْ یَمْضِ وَ لَمْ یَتِمَّ وَ لَکِنْ بِاجْتِمَاعِهِمَا قَوِیَا وَ صَلُحَا وَ لِلَّهِ فِیهِ الْعَوْنُ لِعِبَادِهِ الصَّالِحِینَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ الْآیَةَ ثُمَّ قَالَ علیه السلام وَجَدْتُ ابْنَ آدَمَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ الشَّیْطَانِ فَإِنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ خَلَّصَهُ وَ اسْتَخْلَصَهُ (1)وَ إِلَّا خَلَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ عَدُوِّهِ.
وَ قِیلَ لِلْعَالِمِ علیه السلام إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا یَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ بَعْضَهُمْ یَقُولُونَ بِالاسْتِطَاعَةِ قَالَ فَأَمَرَ أَنْ یُکْتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ وَ سَاقَ إِلَی آخِرِ مَا سَیَأْتِی فِی خَبَرِ الْبَزَنْطِیِّ (2).
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْحَسَنِ (3)بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَمَّالِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: بَعَثَ عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ مَرْوَانَ إِلَی عَامِلِ الْمَدِینَةِ أَنْ وَجِّهْ إِلَیَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ لَا تُهَیِّجْهُ وَ لَا تُرَوِّعْهُ وَ اقْضِ لَهُ حَوَائِجَهُ وَ قَدْ کَانَ وَرَدَ عَلَی عَبْدِ الْمَلِکِ رَجُلٌ مِنَ الْقَدَرِیَّةِ فَحَضَرَ جَمِیعُ مَنْ کَانَ بِالشَّامِ فَأَعْیَاهُمْ جَمِیعاً فَقَالَ مَا لِهَذَا إِلَّا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ فَکَتَبَ إِلَی صَاحِبِ الْمَدِینَةِ أَنْ یَحْمِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ إِلَیْهِ فَأَتَاهُ صَاحِبُ الْمَدِینَةِ بِکِتَابِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنِّی شَیْخٌ کَبِیرٌ لَا أَقْوَی عَلَی الْخُرُوجِ وَ هَذَا جَعْفَرٌ ابْنِی یَقُومُ مَقَامِی فَوَجَّهَهُ إِلَیْهِ فَلَمَّا قَدِمَ عَلَی الْأُمَوِیِّ أَزْرَاهُ لِصِغَرِهِ وَ کَرِهَ أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْقَدَرِیِّ مَخَافَةَ أَنْ یَغْلِبَهُ وَ تَسَامَعَ النَّاسُ بِالشَّامِ بِقُدُومِ جَعْفَرٍ لِمُخَاصَمَةِ الْقَدَرِیَّةِ فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ اجْتَمَعَ النَّاسُ بِخُصُومَتِهِمَا فَقَالَ الْأُمَوِیُّ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّهُ قَدْ أَعْیَانَا أَمْرُ هَذَا الْقَدَرِیِّ وَ إِنَّمَا کَتَبْتُ إِلَیْهِ لِأَجْمَعَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ فَإِنَّهُ لَمْ یَدَعْ عِنْدَنَا أَحَداً إِلَّا خَصَمَهُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یَکْفِینَاهُ قَالَ فَلَمَّا اجْتَمَعُوا قَالَ الْقَدَرِیُّ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَقَالَ لَهُ اقْرَأْ سُورَةَ الْحَمْدِ قَالَ فَقَرَأَهَا وَ قَالَ الْأُمَوِیُّ وَ أَنَا مَعَهُ مَا فِی سُورَةِ الْحَمْدِ غُلِبْنَا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ قَالَ فَجَعَلَ الْقَدَرِیُ پ
ص: 55
قَدَری شروع به خواندن سوره حمد کرد و به این سخن خداوند تبارک و تعالی رسید: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ»(1){[بار الها] تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم}. در این هنگام امام علیه السلام به او فرمودند: دست نگه دار! از چه کسی یاری میجویی و چه نیازی به یاری داری!؟ مگر کارها به دست خودت نیست!؟ «فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(2){پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی کند}.
روایت 99.
تفسیر عیاشی: صفوان بن یحیی نقل کرده، امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی فرمودند: ای فرزند آدم! به مشیت من است که تو چیزی را میخواهی و چیزی میگویی، و به واسطه نیروی من است که واجبات مرا ادا میکنی، و به سبب نعمت من است که بر معصیت من نیرو مییابی. هر نیکی که به تو میرسد، از جانب خداوند است و هر بدی که تو میرسد، از جانب خودت است؛ زیرا من بیش از تو به نیکیهایت سزاوار هستم و زیرا من برای کاری که میکنم بازخواست نمیشوم، «وَ هُمْ یُسْئَلُون»(3){و[لی] آنان [- انسانها] سؤال خواهند شد}.
روایت 100.
در روایت حسن بن علی الوشاء از امام رضا علیه السلام آمده است: و تو بیش از من به بدیهایت سزاوار هستی، تو معاصی را به کمک نیرویی که من در وجود تو قرار دادم انجام دادی.
روایت 101.
تفسیر عیاشی: إبن مسکان از شخصی روایت کرده که امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا»(4){و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، مسلماً جز [شمار] اندکی از شیطان پیروی می کردید} فرمودند: تو از سخن قدریها از من میپرسی، در حالی
که سخن آنان از دین من و پدرانم نیست و هیچیک از [افراد] خانوادهام را نیافتم که قائل به آن باشد.
روایت 102.
تفسیر عیاشی: حسن بن علی نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: وای بر این قدریها! این آیه: «إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ»(5){جز زنش را که مقدر کردیم از باقی ماندگان [در خاکستر آتش] باشد} را میخوانند، وای بر آنها! چه کسی جز خداوند تبارک و تعالی آن را مقدر کرد!؟
روایت 103.
تفسیر عیاشی: در کتاب مطالب السؤول از یحیی بن سلیم، از امام صادق علیه السلام به واسطه عبدالله بن جعفر نقل شده که روزی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: از چیزهایی که در دل انسان است در شگفتم، موادی از حکمت و موادی از ضد حکمت؛ اگر امید به او روی آورد، طمع او را شیدا میکند و اگر طمع او را فرا گیرد، حرص او را هلاک کند و اگر یأس او را در برگیرد، تأسف او را میکُشد و اگر خشمگین شود، درونش پر از خروش میشود و اگر به رضایتمندی شادمان شود، خودنگهداری را از یاد ببرد و اگر ترسی به او رسد، اندوه او را فراگیرد و اگر مصیبتی به او برسد، بیتابی او را در هم میشکند
ص: 56
یَقْرَأُ سُورَةَ الْحَمْدِ حَتَّی بَلَغَ قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ قِفْ مَنْ تَسْتَعِینُ وَ مَا حَاجَتُکَ إِلَی المئونة [الْمَعُونَةِ] إِنَّ الْأَمْرَ إِلَیْکَ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ وَ تَقُولُ وَ بِقُوَّتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ ذَاکَ أَنِّی أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی وَ ذَاکَ أَنِّی لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ
وَ فِی رِوَایَةِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنِ الرِّضَا علیه السلام وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی عَمِلْتَ الْمَعَاصِیَ بِقُوَّتِیَ الَّتِی جَعَلْتُ فِیکَ.
شی، تفسیر العیاشی عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّکَ لَتَسْأَلُ مِنْ کَلَامِ أَهْلِ الْقَدَرِ وَ مَا هُوَ مِنْ دِینِی وَ لَا دِینِ آبَائِی وَ لَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَقُولُ بِهِ.
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وَیْحَ هَذِهِ الْقَدَرِیَّةِ إِنَّمَا یَقْرَءُونَ هَذِهِ الْآیَةَ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ وَیْحَهُمْ مَنْ قَدَّرَهَا إِلَّا اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی.
مِنْ کِتَابِ مَطَالِبِ السَّئُولِ، لِمُحَمَّدِ بْنِ طَلْحَةَ الْبَیْهَقِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الشَّافِعِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمٍ عَنِ الْإِمَامِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ الْجَمِیعِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ یَوْماً أَعْجَبُ مَا فِی الْإِنْسَانِ قَلْبُهُ فِیهِ مَوَادُّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ أَضْدَادٌ لَهَا مِنْ خِلَافِهَا فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ وَلَّهَهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ وَ إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ وَ إِنْ أُسْعِدَ بِالرِّضَا نَسِیَ التَّحَفُّظَ وَ إِنْ نَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحُزْنُ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ قَصَمَهُ
ص: 56
و اگر مالی بیابد، بینیازی او را به طغیان میکشد و اگر بیچیزی آزارش دهد، بلا او را فراگیرد و اگر گرسنگی طاقتش را ببرد، ضعف به زمینش میزند و اگر سیریاش از حد بگذرد، شکمدرد او را بیحال میکند؛ هر کوتاهی او را زیان رساند و هر زیادهروی او را تباه کند. در این هنگام مردی که در جنگ جمل حاضر بود برخاست و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایمان از قدَر بگویید. ایشان فرمودند: دریایی عمیق است، در آن وارد نشو. [دوباره] عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایمان از قدَر بگویید. ایشان فرمودند: خانهای تاریک است، داخل آن مرو. [برای بار سوم] عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایمان از قدَر بگویید. راز خداست، به دنبال [کشف] آن نباش. [برای بار چهارم] عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایمان از قدَر بگویید. حالا که رها نمیکنی، [میگویم: حقیقت] امری بین دو امر است، نه جبر است و نه تفویض. عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! شخصی هست که [در جمع ما نیز] حاضر است و قائل به استطاعت است. امام علی علیه السلام فرمودند: به من نشانش دهید. او را از جای بلند کردند، وقتی ایشان او را دیدند، به او فرمودند: استطاعت [که میگویی] را همراه با خدا داری یا بدون خدا؟ هشدار که هر کدام را بگویی مرتد شدهای. او عرض کرد: پس چه بگویم ای امیرالمؤمنین! ایشان فرمودند: بگو آن را به واسطه خداوندی که آن را به من داده است دارم.
روایت 104.
قرب الإسناد: بزنطی نقل کرده، به امام رضا علیه السلام عرض کردم: بعضی از اصحاب ما قائل به جبر هستند و بعضی دیگر قائل به استطاعت میباشند؛ ایشان به من فرمودند بنویس: خداوند تبارک و تعالی فرمود: ای فرزند آدم! به مشیت من است که تو چیزی را برای خود میخواهی، و به نیروی من است که واجبات مرا ادا میکنی و به نعمت من است که بر معصیت من قوت مییابی. من تو را شنوا و بینا و نیرومند آفریدم، هر نیکی که به تو میرسد، از جانب خداوند است و هر بدی که به تو میرسد، از جانب خودت میباشد؛ زیرا من بیش از تو به نیکیهایت سزاوارم و تو بیش از من به بدیهایت سزاواری، و زیرا من از آنچه که میکنم پرس و جو نمیشوم «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»(1){و[لی] آنان [- انسانها] سؤال خواهند شد}. هر چه را که میخواستی برایت به ترتیب گفتم.
توحید و عیون أخبار الرضا نیز مانند همین را از بزنطی نقل کردهاند.
ص: 57
الْجَزَعُ (1)وَ إِنْ وَجَدَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَی وَ إِنْ عَضَّتْهُ فَاقَةٌ (2)شَغَلَهُ الْبَلَاءُ وَ إِنْ أَجْهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ (3)فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِمَّنْ شَهِدَ وَقْعَةَ الْجَمَلِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجْهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ بَیْتٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَدْخُلْهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَبْحَثْ عَنْهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ لَمَّا أَبَیْتَ فَإِنَّهُ أَمْرٌ بَیْنَ أَمْرَیْنِ لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ فُلَاناً یَقُولُ بِالاسْتِطَاعَةِ وَ هُوَ حَاضِرٌ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَیَّ بِهِ فَأَقَامُوهُ فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لَهُ الِاسْتِطَاعَةَ تَمْلِکُهَا مَعَ اللَّهِ أَوْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَقُولَ وَاحِدَةً مِنْهُمَا فَتَرْتَدَّ فَقَالَ وَ مَا أَقُولُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ قُلْ أَمْلِکُهَا بِاللَّهِ الَّذِی أَنْشَأَ مَلْکَتَهَا.
ب، قرب الإسناد ابْنُ حُکَیْمٍ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام إِنَّ أَصْحَابَنَا بَعْضُهُمْ یَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ بَعْضُهُمْ یَقُولُ بِالاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ لِیَ اکْتُبْ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیّاً مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ ذَلِکَ أَنِّی أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِسَیِّئَاتِکَ مِنِّی وَ ذَلِکَ أَنِّی لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ فَقَدْ نَظَمْتُ لَکَ کُلَّ شَیْ ءٍ تُرِیدُ (4).
ید، التوحید ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْبَزَنْطِیِّ مِثْلَهُ.
ص: 57
روایت 105.
أعلام الدین دیلمی: روایت شده که طاوس یمانی به حضور امام صادق علیه السلام رسید، امام علیه السلام که میدانستند او قائل به قدَر است به او فرمودند: ای طاوس! در برابر عذرخواهی کسی که صادقانه عذر میخواهد، چه کسی عذرپذیرتر از خداوند است؟ او عرض کرد: هیچکس عذرپذیرتر از خداوند نیست. ایشان به او فرمودند: چه کسی راستگوتر از کسی است که میگوید من قدرت ندارم، و [واقعاً نیز] قدرت ندارد؟ طاوس عرض کرد: هیچکسی راستگوتر از او نیست. امام صادق علیه السلام به او فرمودند: ای طاوس! پس چرا کسی که عذرپذیرتر از همه است، نباید عذر کسی که میگوید قدرت ندارم و [واقعاً نیز] قدرت ندارد را قبول کند!؟ طاوس برخاست، در حالی که میگفت: بین من و حق عداوتی نیست، «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»(1){خدا بهتر می داند رسالتش را کجا قرار دهد}، نصیحت شما را پذیرفتم.
روایت 106.
امام صادق علیه السلام به هشام بن حکم فرمودند: آیا میخواهی درباره عدل و توحید، یک جمله به تو بگویم؟ او عرض کرد: بفرمایید. ایشان فرمودند: [بخشی] از عدل این است که خداوند را متهم نکنی و [بخشی] از توحید این است که او را به وهم درنیاوری.
روایت 107.
طرائف: عده زیادی از مسلمانان روایت کردهاند که روزی امام صادق علیه السلام به یکی از جبریها فرمودند: آیا کسی هست که بیش از خداوند عذر صحیح را قبول کند؟ او عرض کرد: خیر. ایشان فرمودند: به نظر تو آیا کسی که میگوید من نمیتوانم و [واقعاً نیز] نمیتواند، معذور است یا نه؟ جبری عرض کرد: معذور است. ایشان به او فرمودند: اگر خداوند بداند که بندگانش بر طاعتش قدرت ندارند و زبان حال یا مقال بندگان در روز قیامت بگوید که پروردگارا! ما بر قادر به طاعت تو نبودیم، زیرا تو مانع ما طاعتنمودن ما شدی، آیا بنابر نظر جبریها این سخن و عذر آنان صحیح است؟ او گفت: آری به خدا. ایشان فرمودند: پس بنابر نظر تو خداوند باید این عذر صحیح را قبول کند و هیچگاه کسی را مؤاخذه نکند، و حال آنکه این [سخن] بر خلاف اعتقاد همه ملتها [و دینها]ست. جبری در همان حال از اعتقاد به جبر توبه کرد.
روایت 108.
طرائف: روایت شده که حجاج بن یوسف به حسن بصری و عمرو بن عبید و واصل بن عطاء و عامر شعبی نوشت که نظر خود درباره قضا و قدر، و نیز روایاتی را که در این باب به آنها رسیده را برایش بنویسند؛
ص: 58
أَعْلَامُ الدِّینِ لِلدَّیْلَمِیِّ، رُوِیَ أَنَّ طَاوُساً الْیَمَانِیَّ (1)دَخَلَ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیهما السلام وَ کَانَ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَقُولُ بِالْقَدَرِ فَقَالَ لَهُ یَا طَاوُسُ مَنْ أَقْبَلُ لِلْعُذْرِ مِنَ اللَّهِ مِمَّنِ اعْتَذَرَ وَ هُوَ صَادِقٌ فِی اعْتِذَارِهِ فَقَالَ لَهُ لَا أَحَدَ أَقْبَلُ لِلْعُذْرِ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَصْدَقُ مِمَّنْ قَالَ لَا أَقْدِرُ وَ هُوَ لَا یَقْدِرُ فَقَالَ طَاوُسٌ لَا أَحَدَ أَصْدَقُ مِنْهُ فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَهُ یَا طَاوُسُ فَمَا بَالُ مَنْ هُوَ أَقْبَلُ لِلْعُذْرِ لَا یَقْبَلُ عُذْرَ مَنْ قَالَ لَا أَقْدِرُ وَ هُوَ لَا یَقْدِرُ فَقَامَ طَاوُسٌ وَ هُوَ یَقُولُ لَیْسَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْحَقِّ عَدَاوَةٌ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ فَقَدْ قَبِلْتُ نَصِیحَتَکَ.
وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لِهِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ أَ لَا أُعْطِیکَ جُمْلَةً فِی الْعَدْلِ وَ التَّوْحِیدِ قَالَ بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ مِنَ الْعَدْلِ أَنْ لَا تَتَّهِمَهُ وَ مِنَ التَّوْحِیدِ أَنْ لَا تَتَوَهَّمَهُ (2)
یف، الطرائف رَوَی کَثِیرٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَنِ الْإِمَامِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ یَوْماً لِبَعْضِ الْمُجَبِّرَةِ هَلْ یَکُونُ أَحَدٌ أَقْبَلَ لِلْعُذْرِ الصَّحِیحِ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ لَا فَقَالَ فَمَا تَقُولُ فِیمَنْ قَالَ مَا أَقْدِرُ وَ هُوَ لَا یَقْدِرُ أَ یَکُونُ مَعْذُوراً أَمْ لَا فَقَالَ الْمُجَبِّرُ یَکُونُ مَعْذُوراً قَالَ لَهُ فَإِذَا کَانَ اللَّهُ یَعْلَمُ مِنْ عِبَادِهِ أَنَّهُمْ مَا قَدَرُوا عَلَی طَاعَتِهِ وَ قَالَ لِسَانُ حَالِهِمْ أَوْ مَقَالُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَا رَبِّ مَا قَدَرْنَا عَلَی طَاعَتِکَ لِأَنَّکَ مَنَعْتَنَا مِنْهَا أَ مَا یَکُونُ قَوْلُهُمْ وَ عُذْرُهُمْ صَحِیحاً عَلَی قَوْلِ الْمُجَبِّرَةِ فَقَالَ بَلَی وَ اللَّهِ فَقَالَ فَیَجِبُ عَلَی قَوْلِکَ أَنَّ اللَّهَ یَقْبَلُ هَذَا الْعُذْرَ الصَّحِیحَ وَ لَا یُؤَاخِذُ أَحَداً أَبَداً وَ هَذَا خِلَافُ قَوْلِ أَهْلِ الْمِلَلِ کُلِّهِمْ فَتَابَ الْمُجَبِّرُ مِنْ قَوْلِهِ بِالْجَبْرِ فِی الْحَالِ.
یف، الطرائف رُوِیَ أَنَّ الْحَجَّاجَ بْنَ یُوسُفَ کَتَبَ إِلَی الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ وَ إِلَی عَمْرِو بْنِ عُبَیْدٍ وَ إِلَی وَاصِلِ بْنِ عَطَاءٍ وَ إِلَی عَامِرٍ الشَّعْبِیِّ أَنْ یَذْکُرُوا مَا عِنْدَهُمْ وَ مَا وَصَلَ إِلَیْهِمْ
ص: 58
حسن بصری [در جواب] نوشت: بهترین چیزی که [در اینباره] به من رسیده است، سخنی است که از امیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیه السلام شنیدم؛ ایشان فرمودند: آیا گمان کردهای کسی که تو را نهی کرده، فریبت داده است!؟ و حال آنکه فقط کسی تو را میفریبد که پایینتر یا بالاتر از تو باشد، و خداوند منزه از آن است. عمرو بن عبید [در جواب] نوشت: بهترین چیزی که درباره قضا و قدر شنیدم، این سخن امیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیه السلام است: اگر دروغ در اصل محتوم باشد، قصاص کسی که به او دروغ گفته شده مظلومانه خواهد بود. واصل بن عطاء نوشت: بهترین چیزی که درباره قضا و قدر شنیدم، این سخن امیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیه السلام است: آیا خداوند [از یک سو] راه را به تو نشان داده و [از سوی دیگر] بر تو تنگ گرفته [و مانع تو از راه رفتن شده] است!؟ و شعبی نوشت: بهترین چیزی که درباره قضا و قدر شنیدم، این سخن امیرالمؤمنین علی بن أبیطالب علیه السلام است: هر چیزی که نزد خدا از آن استغفار کردهای، از تو است و هر چیزی که خداوند را بر آن سپاس گفتهای از خداوند است. وقتی نامههای آنان به حجاج رسید و آنها را خواند، گفت: به درستی که همگی از چشمه زلال [آب] برداشتهاند.
مؤلف گوید: کراجکی نیز مانند همین را روایت کرده، و در روایت او اینگونه آمده است: کسی که راه را بر تو گشوده، آن را برایت تنگ نمیکند.
در قاموس آمده است: "دهاه" یعنی مصیبتی بزرگ به او رساند.
روایت 109.
طرائف: روایت شده مردی از امام صادق علیه السلام در مورد قضا و قدر پرسید؛ ایشان فرمودند: هر چیزی که بتوانی بنده را بر آن ملامت کنی، از بنده است و هر چه که نتوانی بنده را بر آن ملامت کنی، از خداوند است، خداوند متعال به بنده میگوید: چرا عصیان کردی؟ چرا فسق نمودی؟ چرا شراب نوشیدی؟ چرا زنا کردی؟ [زیرا همه] اینها کار بنده است. ولی نمیگوید: چرا مریض شدی؟ چرا کوتاهقد هستی؟ چرا سفیدپوست هستی؟ چرا سیاهپوست هستی؟ زیرا اینها کار خداوند متعال است.
روایت 110.
طرائف: روایت شده که فضل بن سهل در حضور مأمون از امام رضا علیه السلام سؤال کرد: ای ابالحسن! آیا خلایق مجبورند؟ ایشان فرمودند: خداوند عادلتر از آن است که خلقش را مجبور کند و سپس آنان را کیفر کند. پرسید: پس آنان [به حال خود] رها شدهاند؟ ایشان فرمودند: خداوند حکیمتر از آن است که بندهاش را رها کند و به به حال خودش بسپارد.
طرائف: یکی از [آن] حکایات این است که روایت شده، یکی از پیروان مذهب عدلیه در مقابل گروهی از جبریها ایستاد و به آنان گفت: من مناظره و سخن به درازگویی بلد نیستم، ولی این سخن خداوند متعال در قرآن را شنیدهام که: «کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ»(1){هر
بار که آتشی برای پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت}، و مفهوم این سخن نزد هر انسان عاقلی این است که برافروزنده آتش کسی غیر از خداوند است و خاموشکننده آتش خداست، و عقلها چگونه [میتواند] قبول کند که هر دو [هم برافروختن و هم خاموشکردن آتش] از خداوند باشد و برافروزنده آتش همان خاموشکننده آن باشد؟ جبریها همگی ساکت شدند و نتوانستند جوابی دهند.
ص: 59
فِی الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ فَکَتَبَ إِلَیْهِ الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ أَنَّ أَحْسَنَ مَا انْتَهَی إِلَیَّ مَا سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ الَّذِی نَهَاکَ دَهَاکَ وَ إِنَّمَا دَهَاکَ أَسْفَلُکَ وَ أَعْلَاکَ وَ اللَّهُ بَرِی ءٌ مِنْ ذَاکَ وَ کَتَبَ إِلَیْهِ عَمْرُو بْنُ عُبَیْدٍ أَحْسَنُ مَا سَمِعْتُ فِی الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام لَوْ کَانَ الزُّورُ (1)فِی الْأَصْلِ مَحْتُوماً کَانَ الْمُزَوَّرُ فِی الْقِصَاصِ مَظْلُوماً وَ کَتَبَ إِلَیْهِ وَاصِلُ بْنُ عَطَاءٍ أَحْسَنُ مَا سَمِعْتُ فِی الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَ یَدُلُّکَ عَلَی الطَّرِیقِ وَ یَأْخُذُ عَلَیْکَ الْمَضِیقَ وَ کَتَبَ إِلَیْهِ الشَّعْبِیُّ أَحْسَنُ مَا سَمِعْتُ فِی الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَوْلُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام کُلُّ مَا اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْکَ وَ کُلُّ مَا حَمِدْتَ اللَّهَ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْهُ فَلَمَّا وَصَلَتْ کُتُبُهُمْ إِلَی الْحَجَّاجِ وَ وَقَفَ عَلَیْهَا قَالَ لَقَدْ أَخَذُوهَا مِنْ عَیْنٍ صَافِیَةٍ.
أَقُولُ رَوَی الْکَرَاجُکِیُّ مِثْلَهُ وَ فِیهِ مَنْ وَسَّعَ عَلَیْکَ الطَّرِیقَ لَمْ یَأْخُذْ عَلَیْکَ الْمَضِیقَ.
و فی القاموس دهاه أصابه بداهیة و هی الأمر العظیم.
یف، الطرائف رُوِیَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ علیهما السلام عَنِ الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ فَقَالَ مَا اسْتَطَعْتَ أَنْ تَلُومَ الْعَبْدَ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْهُ وَ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ أَنْ تَلُومَ الْعَبْدَ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی لِلْعَبْدِ لِمَ عَصَیْتَ لِمَ فَسَقْتَ لِمَ شَرِبْتَ الْخَمْرَ لِمَ زَنَیْتَ فَهَذَا فِعْلُ الْعَبْدِ وَ لَا یَقُولُ لَهُ لِمَ مَرِضْتَ لِمَ قَصُرْتَ لِمَ ابْیَضَضْتَ لِمَ اسْوَدَدْتَ لِأَنَّهُ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ تَعَالَی.
یف، الطرائف رُوِیَ أَنَّ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ سَأَلَ الرِّضَا علیه السلام بَیْنَ یَدَیِ الْمَأْمُونِ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ الْخَلْقُ مَجْبُورُونَ فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُجْبِرَ خَلْقَهُ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ قَالَ فَمُطْلَقُونَ قَالَ اللَّهُ أَحْکَمُ مِنْ أَنْ یُهْمِلَ عَبْدَهُ وَ یَکِلَهُ إِلَی نَفْسِهِ.
یف، الطرائف وَ مِنَ الْحِکَایَاتِ مَا رُوِیَ أَنَّ بَعْضَ أَهْلِ الْعَدْلِ وَقَفَ عَلَی جَمَاعَةٍ مِنَ الْمُجَبِّرَةِ فَقَالَ لَهُمْ أَنَا مَا أَعْرِفُ الْمُجَادَلَةَ وَ الْإِطَالَةَ لَکِنِّی أَسْمَعُ فِی الْقُرْآنِ قَوْلَهُ تَعَالَی کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ مَفْهُومُ هَذَا الْکَلَامِ عِنْدَ کُلِّ عَاقِلٍ أَنَّ الْمُوقِدَ لِلنَّارِ غَیْرُ اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُطْفِئَ لِلنَّارِ هُوَ اللَّهُ وَ کَیْفَ تَقْبَلُ الْعُقُولُ أَنَّ الْکُلَّ مِنْهُ وَ أَنَ
ص: 59
حکایت دیگر این که گروهی از یهودیان نزد أبیبحر خاقانی آمدند و سخنی با این مضمون به او گفتند: تو سلطان عادل و با انصافی هستی؛ در شهر تو مسلمانان جبریمسلکی هستند که سخنان و کارهای آنان مورد قبول است و همآنان به نفع ما شهادت میدهند که ما قادر بر اسلامآوردن و ایمانآوردن نیستیم؛ پس چگونه از قومی که قدرت اسلامآوردن و ایمانآوردن ندارند خراج میگیری؟ [سلطان،] جبریها را جمع کرد و به آنان گفت: در مورد استدلالی که یهودیان علیه شما کردهاند چه میگویید؟ آنان گفتند: به همان سخنی که آنان گفتند قائلیم؛ آنان قادر بر اسلام آوردن و ایمان نیستند. سلطان از آنان خواست که برای سخن خود دلیل بیاورند، آنها نتوانستند دلیلی بیاوردند و سلطان آنان را تبعید کرد.
حکایت دیگری که نقل شده این که قاسم بن زیاد دمشقی روایت کرده، من از سربازان عمر بن عبدالعزیز بودم که غیلان پیش او آمد و گفت: ای عمر! اهل شام میپندارند که معاصی قضای خداوند است و تو نیز با آنان همعقیدهای؛ عمر گفت: وای بر تو ای غیلان! آیا نمیبینی که من مظالم بنیامیه را ظلم میدانم و آنان را برمیگردانم!؟ آیا فکر میکنی قضای خداوند را نیز ظلم میدانم و برمیگردانم!؟
مؤلف گوید: سید در طرائف فصلی پرمحتوا در ردّ جبریها آورده است که ما آن را نیاوردیم تا کتاب طولانی نشود، علاوه بر اینکه آوردن آن از هدف ما خارج است. هر کسی که مایل است به آن کتاب مراجعه کند. در این زمینه قبلاً روایت حسین بن خالد را در کتاب نفی تشبیه آوردیم.
روایت 111.
کراجکی در کنزالفوائد گفته است: امام صادق علیه السلام به زرارۀ بن أعین فرمودند: آیا میخواهی درباره قضا و قدر جملهای برایت بگویم؟ زراره عرض کرد: آری فدایتان شوم. ایشان فرمودند: وقتی روز قیامت فرا رسد و خداوند خلایق را جمع کند، از آنان در مورد چیزهایی که با آنان پیمان بسته است بازخواست میکند، اما از چیزهایی که بر آنان قضا نموده است بازخواست نمیکند.
روایت 112.
از أیوب بن نوح روایت شده که امام رضا علیه السلام از طریق پدرانشان علیهم السلام روایت کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: پنج کس هستند که آتش بر آنان خاموش نشود و بدنهایشان نمیرد؛ مردی که شرک ورزیده است، مردی که عاق پدر و مادرش شده است، مردی که از برادر [مؤمن]ش پیش سلطان سعایت کرده و سلطان او را کشته است، مردی که انسان بیگناهی را کشته است و مردی که گناه کرده و گناهش را بر عهده خداوند عزّ و جلّ گذاشته است.
ص: 60
الْمُوقِدَ لِلنَّارِ هُوَ الْمُطْفِئُ لَهَا فَانْقَطَعُوا وَ لَمْ یَرُدُّوا جَوَاباً وَ مِنَ الْحِکَایَاتِ أَنَّ جَمَاعَةً مِنَ الْیَهُودِ اجْتَمَعُوا إِلَی أَبِی بَحْرٍ الْخَاقَانِیِّ فَقَالُوا لَهُ مَا مَعْنَاهُ أَنْتَ سُلْطَانٌ عَادِلٌ مُنْصِفٌ وَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی بَلَدِکَ الْمُجَبِّرَةُ وَ هُمُ الَّذِینَ یُعَوَّلُونَ عَلَیْهِمْ فِی الْأَقْوَالِ وَ الْأَفْعَالِ وَ هُمْ یَشْهَدُونَ لَنَا أَنَّنَا لَا نَقْدِرُ عَلَی الْإِسْلَامِ وَ لَا الْإِیمَانِ فَکَیْفَ تَأْخُذُ الْجِزْیَةَ مِنْ قَوْمٍ لَا یَقْدِرُونَ عَلَی الْإِسْلَامِ وَ لَا الْإِیمَانِ فَجَمَعَ الْمُجَبِّرَةَ وَ قَالَ لَهُمْ مَا تَقُولُونَ فِیمَا قَدْ ذَکَرَهُ الْیَهُودُ مِنِ احْتِجَاجِهِمْ عَلَیْکُمْ فَقَالُوا کَذَا نَقُولُ إِنَّهُمْ لَا یَقْدِرُونَ عَلَی الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ فَطَالَبَهُمْ بِالدَّلِیلِ عَلَی قَوْلِهِمْ فَلَمْ یَقْدِرُوا عَلَیْهِ فَنَفَاهُمْ وَ مِنَ الْحِکَایَاتِ الْمَذْکُورَةِ فِی ذَلِکَ مَا رُوِیَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ زِیَادٍ الدِّمَشْقِیِّ أَنَّهُ قَالَ کُنْتُ فِی حَرَسِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ فَدَخَلَ غَیْلَانُ فَقَالَ یَا عُمَرُ إِنَّ أَهْلَ الشَّامِ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْمَعَاصِیَ قَضَاءُ اللَّهِ وَ أَنَّکَ تَقُولُ ذَلِکَ فَقَالَ وَیْحَکَ یَا غَیْلَانُ أَ وَ لَسْتَ تَرَانِی أُسَمِّی مَظَالِمَ بَنِی مَرْوَانَ ظُلْماً وَ أَرُدُّهَا أَ فَتَرَانِی أُسَمِّی قَضَاءَ اللَّهِ ظُلْماً وَ أَرُدُّهُ.
أقول أورد السید فی الطرائف فصلا مشبعا فی الردّ علی المجبّرة ترکنا إیراده لئلا یطول الکتاب مع کونه خارجا عن مقصودنا فمن أراد الاطلاع علیه فلیراجع إلی الکتاب المذکور و قد مرّ خبر الحسین بن خالد فی ذلک فی باب نفی التشبیه (1).
وَ قَالَ الْکَرَاجُکِیُّ فِی کَنْزِ الْفَوَائِدِ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لِزُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ یَا زُرَارَةُ أُعْطِیکَ جُمْلَةً فِی الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ جَمَعَ اللَّهُ الْخَلَائِقَ سَأَلَهُمْ عَمَّا عَهِدَ إِلَیْهِمْ وَ لَمْ یَسْأَلْهُمْ عَمَّا قَضَی عَلَیْهِمْ.
وَ رُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ الْقُمِّیِّ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَمْسَةٌ لَا تَطْفَأُ نِیرَانُهُمْ وَ لَا تَمُوتُ أَبْدَانُهُمْ رَجُلٌ أَشْرَکَ وَ رَجُلٌ عَقَّ وَالِدَیْهِ وَ رَجُلٌ سَعَی بِأَخِیهِ إِلَی السُّلْطَانِ فَقَتَلَهُ وَ رَجُلٌ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ وَ رَجُلٌ أَذْنَبَ وَ حَمَلَ ذَنْبَهُ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
ص: 60
نکتهای مفید
سید مرتضی قدس الله روحه گفته است: اگر کسی سؤال کند و بگوید: اگر کسی در مسأله استطاعت با شما مخالف باشد و معتقد باشد [ممکن است] مکلف بر چیزهایی که قادر بر آنها نیست و نمیتواند آنها را انجام دهد، تکلیف میشود و برای اثبات مدعای خویش به این سخن خداوند متعال: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا»(1){ببین چگونه برای تو مَثَلها زدند و گمراه شدند در نتیجه راه به جایی نمی توانند ببرند} استناد کند؛ زیرا ظاهر این آیه اقتضا میکند که آنان بر کاری که انجام نمیدهند استطاعت ندارند و قدرت، [فقط] در زمان انجام کار وجود دارد، و نیز به این سخن خداوند متعال در قصه موسی: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً»(2){گفت تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی} استناد کند و بگوید: [خضر] قدرت موسی بر صبر را در همان حالتی که در آن حال صبر نمیکرد، نفی کرده است و این نشان میدهد که قدرت [فقط] در زمان فعل است، و همچنین به این سخن خداوند متعال: «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ»(3){آنان توان شنیدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمی دیدند} استناد کند، چگونه استدلال او را دفع میکنید؟
به او گفته میشود: اولین چیزی که ما میگوییم این است که کسی که با ما در این بخش از مسأله استطاعت مخالف است، برایش صحیح نیست که به نقلیات استناد کند؛ زیرا مسلک او با صحت نقلیات سازگاری ندارد. و اگر بخواهد بر عقیده خود باقی باشد، نمیتواند از طریق نقلیات به چیزی علم پیدا کند؛ زیرا کسی که ممکن میداند خداوند متعال کافر را، با اینکه قادر بر ایمان آوردن نیست، مکلف بر ایمان کند، دیگر نمیتواند یقین داشته باشد که کارهای قبیح از خداوند عزّ و جلّ سر نمیزند، و وقتی به چنین چیزی یقین نداشته باشد، باید قبول کند که ممکن است کارها و خبرهای قبیح از خداوند صادر شود و ممکن است خداوند شخص دروغگویی را [به عنوان رسول] بفرستد که به دروغ به آنان خبر بدهد، [و حال آنکه] خداوند بلندمرتبهتر از این است. بنابراین اگر دلیل نقلی او [یعنی آیاتی که به آن استدلال کرد] کلام خداوند باشد، [این مسأله که از نظر او] امکان صدور دروغ از جانب خداوند [وجود دارد،] استدلال او را مخدوش میکند و اگر کلام رسول خدا باشد، [این که از نظر او] امکان دروغگو بودن رسول [وجود دارد،] استدلال او را مخدوش میکند و اینها همه به جهت این است که صدور بعضی از کارهای قبیح از جانب خداوند ممکن دانسته شده است.
آنان نمیتوانند [در جواب] بگویند این که خداوند متعال به کافر امر کرده که با این که قادر نیست ایمان بیاورد، [قبیح نیست و بلکه] نیکوست؛ زیرا کافر به اختیار خودش در آن داخل شده است، چون او مشغول کفر شده و ایمان را ترک کرده است، و همچنین استناد ما به نقلیات وقتی باطل است که این سخنان را به نحوی به خداوند متعال نسبت دهیم که قبیح باشد.
به این دلیل [نمیتوانند چنین بگویند] که این سخن آنان اگر نتواند در تصحیح [مشکل] تکلیف به فوق طاقت، که پیش از این گفتیم، مؤثر نباشد، در تصحیح آنچه که ما لازمه عقاید آنان برشمردیم نیز مؤثر نخواهد بود؛ زیرا بنابر اعتقاد آنان ممکن است خداوند دروغ و سایر قبایح را انجام دهد و اگر این کارها را به نحوی که از او قبیح نیست انجام دهد، همه اینها نیکو میباشند.
و [به علاوه،] این سخن آنها که [گفتند] ما این کارها را به نحوی که قبیح است به خداوند نسبت نمیدهیم، معنایی ندارد؛ این سخن به منزله این است که صدور دروغ را از خداوند ممکن بدانیم و دروغ گفتن او را کار نیکویی بدانیم، و با این حال ادعا کنیم دانشی که از طریق سخنان او به آن دست مییابیم صحیح است؛ زیرا ما کار قبیحی را به خداوند نسبت ندادیم که کسب دانش از طریق سخنان او باطل باشد،
ص: 61
قال السید المرتضی قدس الله روحه إن سأل سائل فقال بم تدفعون من خالفکم فی الاستطاعة و زعم أن المکلف یؤمر بما لا یقدر علیه و لا یستطیعه إذا تعلق بقوله تعالی انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا (1)فإن الظاهر من هذه الآیة یوجب أنهم غیر مستطیعین للأمر الذی هم غیر فاعلین له و أن القدرة مع الفعل و إذا تعلق بقوله تعالی فی قصة موسی إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (2)و إنه نفی أن یکون قادرا علی الصبر فی حال هو فیها غیر صابر و هذا یوجب أن القدرة مع الفعل و بقوله تعالی ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ (3).
یقال له أول ما نقوله إن المخالف لنا فی هذا الباب من الاستطاعة لا یصح له فیه التعلق بالسمع لأن مذهبه لا تسلم معه صحة السمع و لا یتمکن مع المقام علیه من معرفة السمع بأدلته و إنما قلنا ذلک لأن من جوز تکلیف الله تعالی الکافر بالإیمان و هو لا یقدر علیه لا یمکنه العلم بنفی القبائح عن الله عز و جل و إذا لم یمکنه ذلک فلا بد من أن یلزمه تجویز القبائح علی الله فی أفعاله و أخباره و لا یأمن من أن یرسل کذابا و أن یخبرهم بالکذب تعالی عن ذلک فالسمع إن کان کلامه قدح فی حجته تجویز الکذب علیه و إن کان کلام رسوله قدح فیه ما یلزمه من تجویز تصدیق الکذاب و إنما طرق ذلک تجویز بعض القبائح علیه و لیس لهم أن یقولوا إن أمره تعالی الکافر بالإیمان و إن لم یقدر علیه یحسن من حیث أتی الکافر فیه من قبل نفسه لأنه تشاغل بالکفر فترک الإیمان و إنما کان یبطل تعلقنا بالسمع لو أضفنا ذلک إلیه تعالی علی وجه یقبح و ذلک لأن ما قالوه إذا لم یؤثر فی کون ما ذکرناه تکلیفا لما لا یطاق لم یؤثر فی نفی ما ألزمناه عنهم لأنه یلزم علی ذلک أن یفعل الکذب و سائر القبائح و تکون حسنة منه بأن یفعلها من وجه لا یقبح منه و لیس قولهم إنا لم نضفه إلیه من وجه یقبح بشی ء یعتمد بل یجری مجری قول من جوز علیه أن یکذب و یکون الکذب منه حسنا و یدعی مع ذلک صحة معرفة السمع بأن یقول إننی لم أضف إلیه قبیحا فیلزمنی إفساد
ص: 61
همانطور که کسی که چنین میگوید، عذری در [بطلان] سخنش ندارد، مخالف استطاعت نیز عذری نخواهد داشت.
حال به تأویل آیات باز میگردیم؛ اما این سخن خداوند: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا»(1){ببین چگونه برای تو مَثَلها زدند و گمراه شدند در نتیجه راه به جایی نمی توانند ببرند}، در آن هیچ سخن و توضیحی در مورد چیزی که بر آن قدرت ندارند، وجود ندارد؛ چیزی که [مخالفین استطاعت] میگویند وقتی درست است که برایشان [در این آیه] شرح داده میشد که نمیتوانند راهی برای انجام فلان کار معین داشته باشند، ولی وقتی توضیحی در اینباره داده نشده است، آنان نمیتوانند به این آیه استناد کنند.
اگر گفته شود: خداوند متعال قبل از این جمله سخن از گمراهی آنان آورده است؛ بنابراین مقصود از این که نمیتوانند راه به جایی ببرند این است که نمیتوانند از گمراهی خود دست بکشند.
میگوییم: خداوند متعال همانطور که [قبل از این جمله] از گمراهی سخن گفته است، از مثال آوردن آنان نیز سخن گفته است؛ پس ممکن است مقصود خداوند این باشد که آنها نمیتوانند مثالهایی که آوردهاند را ثابت کنند و این کار حقیقتاً غیر مقدور و خارج از توان است، و ظاهراً این وجه بهتر است؛ زیرا خداوند متعال [ابتدا] حکایت کرده که آنان برای پیامبر مثالهایی آوردند و [سپس مسأله] گمراهی آنان و این [مسأله] که آنان راه به جایی نمیبرند را به چیزی که قبلاً گفته است مربوط کرده است، که ظاهر این اقتضا میکند هر دو مسأله به همان سخن ابتدایی مربوط باشد؛ آنان به مثال زدن خود گمراه گشتند و نمیتوانند مثالهایی که زدهاند را ثابت کنند. مضاف بر اینها، خداوند متعال [در این آیه] فرموده است که آنان گمراه شدند، که ظاهرش گمراهی آنان در زمان گذشته است، [حال] اگر [قرار باشد] این سخن خداوند که فرموده راه به جایی نمیبرند به آن گمراهی گذشته آنان برگردد، [باید بگوییم] مقصود از این آیه این است که آنها در آینده قادر نخواهند بود که گذشته را ترک کنند. و [پر واضح است که] کسی با این [مقصود] مخالف نیست. و همچنین اینکه آنها نتوانند در زمان حال یا آینده از گمراهی خود دست بکشند و نتوانند از آن خارج شوند و ترک گمراهی برایشان غیر ممکن باشد، که ما قبول نداریم، در این [توجیه] وجود ندارد. بنابراین حالا که [معلوم شد] آیه معنای روشنی ندارد، پس اینکه آنان نفی استطاعت موجود در آیه را به چیزی که به آن مکلف شده بودند حمل کردهاند، اولویتی بر این ندارد که ما آن را به چیزی غیر از تکلیف حمل کنیم، یا [بگوییم] مقصود [از عدم استطاعت،] بیان سختی و مشقت زیاد[ی] است [که آنان در راه بازگشت از گمراهی باید متحمل شوند]، چه اینکه متداول است در مورد کسی که قصد انجام کار سختی را دارد، گفته میشود او نمیتواند آن کار را انجام دهد و قدرت آن را ندارد و امکان انجام آن برایش نیست. آیا نشنیدهاید که مردم عادی میگویند او نمیتواند با فلانی صحبت کند و به او نگاه کند و چیزهایی از این قبیل، و مقصودشان فقط سختی و زحمت و مشقت آن کار است!؟
ص: 62
طریقة السمع فلما کان من ذکرناه لا عذر له فی هذا الکلام لم یکن للمخالف فی الاستطاعة عذر بمثله.
و نعود إلی تأویل الآی أما قوله انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا فلیس فیه ذکر للشی ء الذی لا یقدرون علیه و لا بیان له و إنما یصح ما قالوه لو بین لهم أنهم لا یستطیعون سبیلا إلی أمر معین فأما إذا لم یذکر ذلک کذلک فلا متعلق لهم.
فإن قیل فقد ذکر تعالی من قبل ضلالهم فیجب أن یکون المراد بقوله فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا إلی مفارقة الضلال.
قلنا إنه تعالی کما ذکر الضلال فقد ذکر ضرب المثل منهم فیجوز أن یرید أنهم لا یستطیعون سبیلا إلی تحقیق ما ضربوه من الأمثال و ذلک غیر مقدور علی الحقیقة و لا مستطاع و الظاهر أن هذا الوجه أولی لأنه تعالی حکی عنهم أنهم ضربوا له الأمثال و جعل ضلالهم و أنهم لا یستطیعون السبیل متعلقا بما تقدم ذکره و ظاهر ذلک یوجب رجوع الأمرین جمیعا إلیه و أنهم ضلوا بضرب المثل و أنهم لا یستطیعون سبیلا إلی تحقیق ما ضربوه من المثل علی أنه تعالی قد أخبر عنهم بأنهم ضلوا و ظاهر ذلک الإخبار عن ماضی فعلهم فإن کان قوله فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا یرجع إلیه فیجب أن یدل علی أنهم لا یقدرون فی المستقبل علی ترک الماضی و هذا مما لا یخالف فیه و لیس فیه ما نأباه من أنهم لا یقدرون فی المستقبل أو فی الحال علی مفارقة الضلال و الخروج عنه و تعذر ترکه و بعد (1)فإذا لم یکن للآیة ظاهر فلم صاروا بأن یحملوا نفی الاستطاعة علی أمر کلفوه بأولی منا إذا حملنا ذلک علی أمر لم یکلفوه أو علی أنه أراد الاستثقال و الخبر عن عظم المشقة علیهم و قد جرت عادة أهل اللغة بأن یقولوا لمن یستثقل شیئا إنه لا یستطیعه و لا یقدر علیه و لا یتمکن منه أ لا تری أنهم یقولون فلان لا یستطیع أن یکلم فلانا و لا ینظر إلیه و ما أشبه ذلک و إنما غرضهم الاستثقال و شدة الکلفة و المشقة.
ص: 62
اگر گفته شود: اگر این آیه ظاهر روشنی که شاهد درستی مسلک مخالفین [استطاعت] باشد را ندارد، پس به نظر شما مقصود از آن چیست؟ میگوییم: أبو علی گفته است مقصود این است که آنها نمیتوانند راهی برای بیان تکذیب پیامبر بیابند؛ آنها گمان کردند با مثالهایی که زدند دروغ [بودن ادعای] ایشان را روشن میکنند، ولی خداوند متعال خبر داد که این کار از توان آنها بیرون است، چرا که تکذیب [انسان] راستگو و باطلکردن حق امری، غیر مقدور است و استطاعت شامل آن نمیشود. أبوهاشم گفته است مقصود از این آیه این است که آنان به جهت گمراهی ناشی از تمثیل و کفرشان نمیتوانند راهی به سوی خیر، که همانا نجات از عقاب و رسیدن به ثواب است بیابند. با این توضیح، گفته نشود: چطور نمیتوانند راهی به سوی خیر و هدایت بیابند و حال آنکه از نظر شما آنان قادر بر ایمان آوردن و توبه کردن هستند و هر گاه این کار را بکنند، مستحق ثواب میباشند؛ زیرا مقصود ما این است که آنان تا هنگامی که در ضلالت و کفر باقی هستند، هیچ راهی برای [رسیدن به] خیر و هدایت ندارند، و تنها هنگامی راهی به سوی آن خواهند داشت که از حالی که در آن هستند دست بردارند. [البته] مطلبی که ما پیش از این گفتیم نیز در معنای آیه محتمل است، و آن اینکه مقصود از نفی استطاعت از آنان این باشد که ایمان آوردن برایشان بسیار سخت است، زیرا گاهی در مورد کسی که کاری برایش دشوار است گفته میشود که او نمیتواند آن کار را انجام دهد. چنانچه این سخن پیش از این نیز در کتاب غرر سید رحمه الله گذشت.
اما این سخن خداوند متعال در قصه موسی: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً»(1){گفت تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی}، ظاهرش اقتضا میکند که تو در آینده نمیتوانی صبر کنی، و دلالتی بر این ندارد که او از همان زمان حال نمی تواند در زمان بعد صبر کند. و نیز ممکن است [معنایش این باشد که] صبری که اکنون بر آن قادر است، در آینده از توانش خارج میشود، که [البته این معنا] بر خلاف مقتضای [ظاهری] آیه است؛ زیرا موسی اگرچه در همه اوقات در برابر سؤالاتش صبر نکرده است، ولی گاهی اوقات نیز صبر کرده است و بدین ترتیب استطاعت او بر صبر در همه اتفاقات آینده سلب نشده است.
به علاوه اینکه مقصود از این آیه واضح است و خداوند متعال خبر داده است که سؤال نکردن در مورد چیزی که انسان شناختی به آن ندارد و بر آن واقف نیست، کاری دشوار است و بر انسان سخت میآید. و به همین جهت میبینیم که اگر یکی از ما در برابر چیزی قرار بگیرد که آن را نمیشناسد و برایش تازگی دارد، نفسش با او درگیر میشود که در مورد آن سؤال و جست و جو کند و برایش سخت است که از پرس و جو دست بکشد. [در این ماجرا نیز] وقتی از [آن شخصی که] همراه موسی [بود] کارهایی با ظاهر بد، سر زد، صبر در برابر سؤال کردن برایش دشوار شد. و شاهد بر درستی این وجه، این سخن خداوند متعال است که فرمود: «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»(2){و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی}، که نشان میدهد علت کمصبری موسی همان است که گفتیم و نه چیز دیگری. اگر آنطور که آنان گمان کردند میبود، باید میگفت: چطور صبر میکنی با اینکه توان صبر کردن را نداری!؟
ص: 63
فإن قیل فإذا کان لا ظاهر للآیة یشهد بمذهب المخالف فما المراد بها عندکم قلنا قد ذکر أبو علی أن المراد أنهم لا یستطیعون إلی بیان تکذیبه سبیلا لأنهم ضربوا الأمثال ظنا منهم بأن ذلک یبین کذبه فأخبر تعالی أن ذلک غیر مستطاع لأن تکذیب صادق و إبطال حق مما لا تتعلق به قدرة و لا تتناوله استطاعة و قد ذکر أبو هاشم أن المراد بالآیة أنهم لأجل ضلالهم بضرب المثل و کفرهم لا یستطیعون سبیلا إلی الخیر الذی هو النجاة من العقاب و الوصول إلی الثواب و لیس یمکن علی هذا أن یقال کیف لا یستطیعون سبیلا إلی الخیر و الهدی و هم عندکم قادرون علی الإیمان و التوبة و متی فعلوا ذلک استحقوا الثواب لأن المراد أنهم مع التمسک بالضلال و المقام علی الکفر لا سبیل لهم إلی خیر و هدی و إنما یکون لهم سبیل إلی ذلک بأن یفارقوا ما هم علیه و قد یمکن أیضا فی معنی الآیة ما تقدم ذکره من أن المراد بنفی الاستطاعة عنهم أنهم مستثقلون للإیمان فقد یخبر عمن یستثقل شیئا بأنه لا یستطیعه علی ما تقدم ذکره کذا فی کتاب الغرر للسید رحمه الله.
فأما قوله تعالی فی قصة موسی علیه السلام إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً فظاهره یقتضی أنک لا تستطیع ذلک فی المستقبل و لا یدل علی أنه غیر مستطیع للصبر فی الحال أن یفعله فی الثانی و قد یجوز أن یخرج فی المستقبل من أن یستطیع ما هو فی الحال مستطیع له غیر أن الآیة تقتضی خلاف ذلک لأنه قد صبر عن المسألة أوقاتا و إن لم یصبر عنها فی جمیع الأوقات فلم تنتف الاستطاعة للصبر عنه فی جمیع الأحوال المستقبلة.
علی أن المراد بذلک واضح و إنه تعالی خبر عن استثقاله الصبر عن المسألة عما لا یعرف و لا یقف علیه لأن مثل ذلک یصعب علی النفس و لهذا یجد أحدنا إذا جری بین یدیه ما ینکره و یستبدعه تنازعه نفسه إلی المسألة عنه و البحث عن حقیقته و یثقل علیه الکف عن الفحص عن أمره فلما حدث من صاحب موسی علیه السلام ما یستنکر ظاهره استثقل الصبر عن المسألة عن ذلک و یشهد لهذا الوجه قوله تعالی وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً فبین أن العلة فی قلة صبره ما ذکرناه دون غیره و لو کان الأمر علی ما ظنوا لوجب أن یقول و کیف تصبر و أنت غیر مطیق للصبر.
ص: 63
اما این سخن خداوند متعال: «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ»(1){آنان توان شنیدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمی دیدند}، آنان نمیتوانند به ظاهر این آیه استناد کنند؛ زیرا "سمع" اسم معنا نیست که مقدور باشد، چون ادراک بنابر قول صحیح اسم معنا نیست و اگر هم ثابت شود که اسم معناست، چنانچه أبوعلی میگوید، باز هم برای بنده غیر مقدور است؛ زیرا خداوند ازلی متعال تنها کسی است بر آن قدرت دارد. این سخن در صورتی است که مقصود از سمع ادراک باشد. اما اگر مقصود از سمع، عضو حسگر [یعنی گوش] باشد، باز هم مقدور بندگان نیست؛ زیرا جواهر و بیّنات و معناهایی که حواس به آنها تخصص مییابند تا ادراک صورت گیرد، از چیزهایی هستند که تنها خداوند ازلی متعال بر آن قدرت دارد. بنابراین چیزی برای استناد آنها در ظاهر آیه وجود ندارد. اگر بگویند شاید مقصود از سمع، شنوا بودن آنها باشد و مانند این است که خداوند استطاعت شنیدن را از آنان نفی کرده است؛ در جواب میگوییم: این خلاف ظاهر [آیه] است، و اگر هم چنین چیزی ثابت شود، نفی استطاعت را، بر همان نکتهای که پیش از این گفته شد که مقصود دشواری و مشقت زیاد است، حمل میکنیم، چنانچه گفته میشود فلانی نمیتواند مرا ببیند و نمیتواند با من صحبت کند و جملاتی شبیه این. و این برای کسی که در آن تأمل کند، روشن است.
سید رضی الله عنه گفته است: اگر کسی در مورد این سخن خداوند متعال: «قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»(2){[ابراهیم] گفت آیا آنچه را می تراشید می پرستید!؟ * با اینکه خدا شما و آنچه را که بر می سازید آفریده است.} بگوید آیا ظاهر این سخن اقتضا نمیکند که خداوند اعمال بندگان را آفریده است؟ زیرا کلمه "ما" در اینجا به معنای "الذی" است، گویا فرموده است که شما را آفرید و نیز اعمالتان را آفرید.
در جواب میگوییم: اهل حق این آیه را بر این که مقصود از «وَ ما تَعْمَلُونَ» یعنی کارهایی که در سنگ و چوب، و چیزهای دیگری که بتها را از آن میساختند و آنها را میپرستیدند، انجام میدهید، حمل کردهاند و گفتهاند بعید نیست منظور از «وَ ما تَعْمَلُونَ» همین باشد؛ چه اینکه منظور از «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» نیز همین است، زیرا مقصود ابراهیم این نبوده که شما عمل تراشکاری خود، که یکی از افعالتان میباشد را میپرستید، بلکه مراد چیزهایی که در آن تراش میدادند بوده است؛ چنانچه خداوند متعال در قصه موسی فرمود: «تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ»(3){آنچه
را
به دروغ ساخته بودند فرو بلعید} و فرمود: «تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا»(4){تا هر چه را ساخته اند ببلعد}،
ص: 64
و أما قوله تعالی ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ فلا تعلق لهم بظاهره لأن السمع لیس بمعنی فیکون مقدورا لأن الإدراک علی المذهب الصحیح لیس بمعنی و لو ثبت أنه معنی علی ما یقوله أبو علی لکان أیضا غیر مقدور للعبد من حیث اختص القدیم تعالی بالقدرة علیه هذا إن أرید بالسمع الإدراک و إن أرید به نفس الحاسة فهی أیضا غیر مقدورة للعباد لأن الجواهر و ما تخصص به الحواس من البینة و المعانی لیصح به الإدراک مما ینفرد القدیم تعالی بالقدرة علیه (1)فالظاهر لا حجة لهم فیه. فإن قالوا و لعل المراد بالسمع کونهم سامعین کأنه نفی عنهم استطاعة أن یسمعوا قلنا هذا خلاف الظاهر و لو ثبت أن المراد ذلک لحملنا نفی الاستطاعة هاهنا علی ما تقدم ذکره من الاستثقال و شدة المشقة کما یقول القائل فلان لا یستطیع أن یرانی و لا یقدر علی أن یکلمنی و ما أشبه ذلک و هذا بین لمن تأمله. (2)و قال رضی الله عنه إن سأل سائل عن قوله تعالی قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (3)فقال أ لیس ظاهر هذا القول یقتضی أنه خالق لأعمال العباد لأن ما هاهنا بمعنی الذی فکأنه قال خلقکم و خلق أعمالکم.
قلنا قد حمل أهل الحق هذه الآیة علی أن المراد بقوله وَ ما تَعْمَلُونَ أی و ما تعملون فیه من الحجارة و الخشب و غیرهما مما کانوا یتخذونه أصناما و یعبدونها قالوا و غیر منکر أن یرید بقوله وَ ما تَعْمَلُونَ ذلک کما أنه قد أراد ما ذکرناه بقوله أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ لأنه لم یرد أنکم تعبدون نحتکم الذی هو فعل لکم بل أراد ما تفعلون فیه النحت کما قال تعالی فی عصا موسی علیه السلام تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (4)و تَلْقَفْ ما
ص: 64
و مقصودش این بود که عصا، ریسمانهایی که [آن ساحران] سحر خود را در آنها نمایان کرده بودند فرو ببلعد و همان ریسمانها بودند که ساخته و بهتان آنها در آنها ظاهر شده بود و خداوند فرمود: «مَا صَنَعُوا» و «ما یَأْفِکُونَ»، که مقصود آنچه ساخته بودند و آنچه بهتان زده بودند، میباشد. و از این قبیل است این سخن خداوند متعال: «یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ»(1){برای او هر چه می خواست از نمازخانه ها و مجسمه ها و ظروف بزرگ میساختند}، که منظور آنچه عمل در آن صورت میگرفته بوده است نه خود عمل، و اینگونه استعمال نیز رایج و شایع است؛ مثلاً میگویند این درب کار نجار است، و یا در مورد خلخال میگویند این کار جواهرساز است، با اینکه اجسامی که به آن اشاره شد، عمل نیستند، بلکه عمل در آنها انجام شده است. پس اینگونه آوردن عبارت [اشکالی ندارد و] نیکو است.
اگر گفته شود: همه این چیزهایی که گفتید، اگر هم استعمال بشود، [استعمالش] مجازی و وسیعنگرانه است؛ زیرا عمل حقیقتاً فقط در مورد فعل فاعل به کار برده میشود، نه آن چیزی که فاعل عملش را روی آن انجام میدهد، اگرچه در بعضی از مواضع به استعاره گرفته شده است. [در جواب] میگوییم: ما نمیپذیریم این استعمالی که گفتیم [استعمالی] مجازی باشد، بلکه میگوییم این معنا تنها معنایی است که [از این استعمالات] فهمیده میشود؛ زیرا وقتی کسی میگوید این لباس، کارِ [دست] است، جز این [معنا] که روی آن کار شده است از آن فهمیده نمیشود. و ما هیچگاه ندیدیم که کسی به جای اینکه بگوید این لباس، کار فلانی است، بگوید این از چیزهایی است که کار فلانی بر روی آن انجام شده است. پس همان استعمال اول به اینکه یک استعمال حقیقی باشد نزدیکتر است. و بعید نیست که در حقیقت معنای اصلی همان باشد که آنها گفتند، ولی سپس با استعمالت عرفی به معنایی که ما گفتیم منتقل شده باشد و به آن اختصاص یافته باشد، طوری که معنای دیگری غیر از آن فهمیده نمیشود. چنانچه الفاظ زیادی به این صورت [از معنای اصلی خود به معنای دیگری] منتقل شدهاند. و در فهمیدن معنای الفاظ، همان معنایی که اکنون در آن استعمال میشوند ملاک است نه آن معنایی که در اصل داشتهاند. پس باید مفهومی وجود داشته باشد.
بنابراین ظاهر آیه همان است که ما گفتیم، مضاف بر اینکه اگر هم بخواهیم بپذیریم این استعمال مجازی است، باز هم باید به وجهی معنا را به همان بازگردانیم. یکی از این وجوه این است که خداوند متعال این کلام را برای خوار شمردن و توبیخ کردن افعال آنها و عیبجویی بر مذهبشان آورده است،
ص: 65
صَنَعُوا(1) وإنما أراد أن العصا تلقف الحبال التی أظهروا سحرهم فیها ، وهی التی حلتها صنعتهم وإفکهم فقال : « مَا صَنَعُوا وَ مَا یَأفکون » وأراد ما صنعوا فیه ، وما یأفکون فیه ، ومثله قوله تعالی : «یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ» (2) وإنما أراد المعمول فیه دون العمل _ وهذا الاستعمال أیضا سائع شائع _ لانهم یقولون : هذا الباب عمل النجار ؛ وفی الخلخال : هذا من عمل الصائغ ؛ وإن کانت الاجسام التی أشیر إلیها لیست أعمالا لهم ، وإنما عملوا فیها فحسن إجراء هذه العبارة.
فإن قیل کل الذی ذکرتموه و إن استعمل فعلی وجه المجاز و الاتساع لأن العمل فی الحقیقة لا یجری إلا علی فعل الفاعل دون ما یفعل فیه و إن استعیر فی بعض المواضع قلنا لیس نسلم لکم أن الاستعمال الذی ذکرناه علی سبیل المجاز بل نقول هو المفهوم الذی لا یستفاد سواه لأن القائل إذا قال هذا الثوب عمل فلان لم یفهم منه إلا أنه عمل فیه و ما رأینا أحدا قط یقول فی الثوب بدلا من قوله هذا من عمل فلان هذا مما حله عمل فلان فالأول أولی بأن یکون حقیقة و لیس ینکر أن یکون الأصل فی الحقیقة ما ذکروه ثم انتقل بعرف الاستعمال إلی ما ذکرناه و صار أخص به و مما لا یستفاد من الکلام سواه کما انتقلت ألفاظ کثیرة علی هذا الحد و لا اعتبار بالمفهوم من الألفاظ إلا بما استقر علیه استعمالها دون ما کانت علیه فی الأصل فوجب أن یکون المفهوم.
و الظاهر من الآیة ما ذکرناه علی أنا لو سلمنا أن ذلک مجاز لوجب المصیر إلیه من وجوه فمن ذلک (3)أنه تعالی أخرج الکلام مخرج التهجین لهم و التوبیخ لأفعالهم و الإزراء علی مذاهبهم فقال أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ و متی لم یکن قوله وَ ما تَعْمَلُونَ المراد به تعملون فیه لیصیر تقدیر الکلام أ تعبدون الأصنام التی تنحتونها و الله خلقکم و خلق هذه الأصنام التی تفعلون فیها التخطیط و التصویر لم یکن للکلام معنی و لا مدخل فی باب التوبیخ و یصیر علی ما یذکره المخالف کأنه
ص: 65
فرموده است: «قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»(1){[ابراهیم] گفت آیا آنچه را می تراشید می پرستید!؟ * با اینکه خدا شما و آنچه را که بر می سازید آفریده است}،و از آنجا که مقصود از «وَ ما تَعْمَلُونَ»، چیزهایی که روی آن کار میکنند نیست تا معنای تقدیری آن این باشد که آیا بتهایی را که تراشیدهاید را میپرستید، و حال آنکه خداوند شما را و این بتهایی که در آن نقش و نگار میکنید را آفریده است، دیگر معنای مشخصی ندارد و نمیتواند توبیخ را برساند و مطابق سخن مخالف، گویا خداوند فرموده است آیا آنچه را میتراشید میپرستید؟ و حال آنکه خداوند شما را و عبادات شما را آفریده است، پس چه وجهی برای سرزنش میماند و این بیشتر از اینکه ملامت و توبیخ باشد، شبیه عذر میماند، زیرا اگر خداوند خالق بتپرستیهای آنان باشد، دیگر چه وجهی برای ملامت آنها میماند!؟ به علاوه اینکه این سخن خداوند متعال: «وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ» که بعد از «قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» آمده است، به عنوان علتی برای منع از عبادت غیر خداوند آورده شده است، بنابراین [از جهت کلامی] باید متعلق به «قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ» باشد و در منعکردن از عبادت خداوند مؤثر باشد، حال اگر منظور از «ما تَعْمَلُونَ» خود کار آنان یعنی تراشیدن و نه آنچه که روی آن کار میکنند باشد، کلام فایدهای نخواهد داشت؛ زیرا آنها تراشیدن را نمیپرستیدند، بلکه چیزی که روی آن تراشکاری میکردند را میپرستیدند و این جمله دیگر ارتباطی به منع از پرستیدن بتها ندارد. همچنین اگر «ما تَعْمَلُونَ» را به کارهای دیگر آنان غیر از تراشیدن حمل کنیم و آن را بر چیزهایی که در آن عمل میکردند، بیشتر شبیه به سخن بیهوده و بیفایده میشود و ارتباطش با سخن قبلی کمتر میشود. پس راهی نمیماند جز اینکه بگوییم مقصود این بوده است که خداوند شما را و آنچه را که در آنها تراش میدهید را آفریده است، پس چگونه مخلوقی مانند خود را میپرستید!؟
اگر گفته شود: چرا پنداشتهاید اگر معنا همانی باشد که ما میگوییم، قول دوم نمیتواند ارتباطی به منع پرستش بتها داشته باشد، و حال آن که انکار نمیکنید آنچه ما گفتیم [میتواند] وجهی بر منع پرستش بتها داشته باشد. مضاف بر اینکه اگر آنچه شما گفتید نیز مقصود باشد، وجهی وجود دارد و آن اینکه کسی که ما و افعالمان را آفریده است کسی نیست جز همان معبود ازلی که عبادت شایسته اوست و کسی غیر از خداوند متعال ازلی، همانطور که محال است ما را آفریده باشد، محال است افعال را به همان نحوی که خداوند ازلی آفریده، در ما آفریده باشد. بنابراین معنایی که ما میگوییم نیز [در منع پرستش بتها] مؤثر است.
در جواب میگوییم: معلوم است که اگر جمله دوم به مثابه تعلیل برای جمله اول باشد و در منع از پرستش [بتها] مؤثر باشد، این که متضمن این باشد که شما و آنچه آن را میپرستید مخلوق هستید، بهتر از آن است که این جمله به مطلبی که شما گفتید که فقط مقتضی خلق آنان و نه خلق آنچه میپرستند منصرف شود، زیرا هیچ دلیلی برای منع از پرستش بتها بهتر از مخلوق بودن بتها و مخلوق بودن پرستندگان آن نیست. و شاهد بر این مطلب این سخن خداوند متعال در جای دیگر قرآن است که فرمود: «أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ»(2){آیاموجوداتی را [با او] شریک می گردانند که چیزی را نمی آفرینند و خودشان مخلوقند * و نمی توانند آنان را یاری کنند و نه خویشتن را یاری دهند}؛
ص: 66
قال أ تعبدون ما تنحتون و الله خلقکم و خلق عباداتکم فأی وجه للتقریع و هذا إلی أن یکون عذرا أقرب من أن یکون لوما و توبیخا لأنه إذا خلق عبادتهم للأصنام فأی وجه للومهم علیها (1)علی أن قوله تعالی وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ بعد قوله أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ إنما خرج مخرج التعلیل للمنع من عبادة غیره تعالی فلا بد أن یکون متعلقا بما تقدم من قوله أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ و مؤثرا فی المنع من عبادة غیر الله فلو أفاد قوله ما تَعْمَلُونَ نفس العمل الذی هو النحت دون المعمول فیه لکان لا فائدة فی الکلام لأن القوم لم یکونوا یعبدون النحت و إنما کانوا یعبدون محله و أنه کان لا حظ فی الکلام للمنع من عبادة الأصنام و کذلک إن حمل قوله تعالی ما تَعْمَلُونَ علی أعمال أخر لیست نحتهم و لا هی ما عملوا فیه لکان أظهر فی باب اللغو و العبث و البعد عن التعلق بما تقدم فلم یبق إلا أنه أراد أنه خلقکم و ما تعملون فیه النحت فکیف تعبدون مخلوقا مثلکم.
فإن قیل لم زعمتم أنه لو کان الأمر علی ما ذکرناه لم یکن للقول الثانی حظ فی باب المنع من عبادة الأصنام و ما تنکرون أن یکون لما ذکرناه وجه فی المنع من ذلک علی أن ما ذکرتموه أیضا لو أرید لکان وجها و هو أن من خلقنا و خلق الأفعال فینا لا یکون إلا الإله القدیم الذی تحق له العبادة و غیر القدیم تعالی کما یستحیل أن یخلقنا یستحیل أن یخلق فینا الأفعال علی الوجه الذی یخلقها القدیم علیه فصار لما ذکرناه تأثیر.
قلنا معلوم أن الثانی إذا کان کالتعلیل للأول و المؤثر فی المنع من العبادة فلأن یتضمن أنکم مخلوقان و ما تعبدونه أولی من أن ینصرف إلی ما ذکرتموه مما لا یقتضی أکثر من خلقهم دون خلق ما عبدوه فإنه لا شی ء أدل علی المنع من عبادة الأصنام من کونها مخلوقة کما أن عابدها مخلوق و یشهد بما ذکرناه قوله تعالی فی موضع آخر أَ یُشْرِکُونَ ما لا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ (2)
ص: 66
خداوند متعال در منع از پرستش معبودهای غیر از خود، اینگونه بر آنان احتجاج کرده که آنها نیز مخلوقند و چیزی نیافریدهاند و توان دفع ضرری از خودشان و آنان ندارند، و این واضح است. مضاف بر اینکه حتی اگر سخن آنان بتواند مانند کلام ما ارتباط [جمله دوم] با جمله اول را توجیه کند، نمیتوان آن را بر ادعای آنها حمل کرد؛ زیرا با این توضیح آنان در عملی که به سبب آن توبیخ و سرزنش شدهاند، معذور خواهند بود، و چنانچه گذشت قبیح است که آنان بر چیزی که در آن معذور هستند توبیخ شوند و بر چیزی سرزنش شوند که در مورد آن بیگناه هستند. علاوه بر اینکه ما نمیپذیریم کسی که افعال بندگان را انجام میدهد و خلق میکند، سزاوار عبادت باشد؛ زیرا بندگان کارهای زشت نیز انجام میدهند، و کسی که کارهای زشت انجام میدهد، نمیتواند معبود باشد و سزاوار عبادت نیست. بنابراین سخنی که گفتند نمیتواند برای توجیه یکتاپرستی مؤثر باشد. از این گذشته اینکه عمل با جمله «تَعْمَلُونَ» به آنان نسبت داده شده، نشان میدهد تأویل آنها از این آیه نادرست است؛ زیرا اگر خداوند خالق عمل باشد، دیگر این عمل کار آنها نیست، زیرا عمل، کار کسی است که آن را احداث میکند و بوجود میآورد، پس چگونه میتواند عمل آنها باشد!؟ و این تناقض در گفتار آنهاست. با این بیان معلوم میشود که ظاهر آیه نیز شاهد بر [درستی] مدعای ماست. گذشته از اینها جمله «وَ ما تَعْمَلُونَ» مقتضی زمان آینده است و هر فعلی که موجود نباشد معدوم است، و محال است که خداوند متعال بگوید من خالق معدوم هستم.
اگر بگویند: اگرچه این لفظ [در ظاهر] برای زمان آینده است، ولی مقصود از آن زمان گذشته است و مانند این است که گفته باشد خداوند شما و کارهایی که انجام دادهاید را آفریده است؛
[در جواب] میگوییم: این سخن به منزله دست برداشتن از ظاهری است که ادعا کردید به آن تمسک میکنید، و شما در دست کشیدن از ظاهر آیه، وضعیتی بهتر از ما ندارید؛ زیرا ما با دلیل از ظاهر آیه دست کشیدیم و شما بدون دلیل از آن دست میکشید.
اگر بگویند: شما نیز بنابر تأویل خودتان دقیقاً همینگونه از ظاهر دست میکشید و لفظ که برای زمان آینده است را بر زمان گذشته حمل میکنید؛
[در جواب] میگوییم: ما در تأویل خود به آن نیازی نداریم؛ زیرا ما این سخن خداوند متعال: «وَ ما تَعْمَلُونَ» را بر بتهایی که [با تراشیدن] روی آن کار کرده بودند [و آنها را ساخته بودند] حمل کردیم و معلوم است که بتها قبل از اینکه آنان روی آنها کار کنند موجود بودهاند، پس صحیح بوده که خداوند متعال بگوید من آنها را خلق کردهام. ولی صحیح نبوده که بگوید من اعمالی که در آینده واقع میشود را خلق کردهام. علاوه بر اینکه اگر مقصود مطابق ادعای ایشان، اعمال آنها میبود و نه چیزهایی که در آن عمل کرده [و آنها را ساخته] بودند، دیگر ظاهر آیه نمیتوانست دلیلی بر چیزی که آنها میخواهند باشد؛ زیرا خلق به معنای تقدیر و تدبیر [نیز آمده] است و در از جهت لغوی مانعی ندارد که هنگامی که کسی فعل غیر خود را تقدیر و تدبیر میکند گفته شود او خالق آن فعل است. به عنوان مثال آیا نمیبینید که گفته میشود من أدیم را خلق کردم!؟ اگرچه أدیم فعل کسی که آن را در موردش به کار میبرد نباشد. [به همین ترتیب ممکن است] معنای اینکه خداوند افعال بندگان را خلق کرده این باشد که او مقدرکننده افعال است و مقادیر و مراتب افعال و جزایی که به سبب آنها سزاوار میشویم را برایمان معین میکند.
ص: 67
فاحتج تعالی علیهم فی المنع من عبادة الآلهة دونه بأنها مخلوقة لا تخلق شیئا و لا تدفع عن أنفسها ضرا و لا عنهم و هذا واضح علی أنه لو ساوی ما ذکروه ما ذکرناه فی التعلق بالأول لم یسغ حمله علی ما ادعوه لأن فیه عذرا لهم فی الفعل الذی عنفوا به و قرعوا من أجله و قبیح أن یوبخهم بما یعذرهم و یذمهم بما ینزههم علی ما تقدم علی أنا لا نسلم أن من یفعل أفعال العباد و یخلقها یستحق العبادة لأن من جملة أفعالهم القبائح و من فعل القبائح لا یکون إلها و لا تحق العبادة له فخرج ما ذکروه من أن یکون مؤثرا فی انفراده بالعبادة علی أن إضافته العمل إلیهم بقوله تعالی تَعْمَلُونَ یبطل تأویلهم هذه الآیة لأنه لو کان خالقا له لم یکن عملا لهم لأن العمل إنما یکون عملا لمن یحدثه و یوجده فکیف یکون عملا لهم و الله خلقه و هذه مناقضة لهم فثبت بهذا أن الظاهر شاهد لنا أیضا علی أن قوله وَ ما تَعْمَلُونَ یقتضی الاستقبال و کل فعل لم یوجد فهو معدوم و محال أن یقول تعالی إنی خالق للمعدوم.
فإن قالوا اللفظ و إن کان للاستقبال فالمراد به الماضی فکأنه قال و الله خلقکم و ما عملتم قلنا هذا عدول منکم عن الظاهر الذی ادعیتم أنکم متمسکون به و لیس أنتم بأن تعدلوا عنه بأولی منا بل نحن أحق لأنا نعدل عنه بدلالة و أنتم تعدلون بغیر حجة.
فإن قالوا فأنتم تعدلون عن هذا الظاهر بعینه علی تأویلکم و تحملون لفظ الاستقبال علی لفظ الماضی قلنا نحن لا نحتاج فی تأویلنا إلی ذلک لأنا إذا حملنا قوله وَ ما تَعْمَلُونَ علی الأصنام المعمول فیها و معلوم أن الأصنام موجودة قبل عملهم فیها فجاز أن یقول تعالی إنی خلقتها و لا یجوز أن یقول إنی خلقت ما سیقع من العمل فی المستقبل علی أنه لو أراد بذلک أعمالهم لا ما عملوا فیه علی ما ادعوه لم یکن فی الظاهر حجة علی ما یریدون لأن الخلق هو التقدیر و التدبیر و لیس یمتنع فی اللغة أن یکون الخالق خالقا لفعل غیره إذا قدره و دبره أ لا تری أنهم یقولون خلقت الأدیم و إن لم یکن الأدیم فعلا لمن یقول ذلک فیه و یکون معنی خلقه لأفعال العباد أنه مقدر لها و معرف لنا مقادیرها و مراتبها و ما به نستحق علیها من الجزاء.
ص: 67
باب دوم : نامه امام هادی صلوات الله علیه در رد اعتقاد اهل جبر و تفویض، و اثبات عدل، و منزلت بین آن دو منزل به صورت مفصلتر از آنچه [در بخش قبل] گذشت، در آن آورده شده است
اشاره
نامه امام هادی صلوات الله علیه در رد اعتقاد اهل جبر و تفویض، و اثبات عدل، و منزلت بین آن دو منزل به صورت مفصلتر از آنچه [در بخش قبل] گذشت، در آن آورده شده است
روایات
روایت 1
تحف العقول: از علی بن محمد؛ سلام بر شما و هر کسی که به دنبال هدایت است و رحمت و برکات خدا بر شما باد! نامه شما به دستم رسید، مطالبی که درباره اختلافتان در دین و فروماندن در [مسأله] قدر و سخنان قائلین به جبر و قائلین به تفویض گفته بودید، و تفرقه و از همگسیختگی و عداوتی که [بر سر این مسأله] بین شما به وجود آمده است را فهمیدم. سپس درباره این مسأله از من پرسیده بودید و خواسته بودید [حقیقت] آن را برایتان بیان کنم، همه اینها را فهمیدم. خدا شما را رحمت کند! بدانید که ما در اخبار و احادیث فراوانی که به دست ما رسیده است نظر کردیم و دیدیم نزد همه فرقههایی که به اسلام منتسب هستند و ممن یعقل عن الله عزّ و جلّ از دو معنا بیرون نمیباشند؛ یا حق است که باید پیروی شود، و یا باطل است که باید از آن اجتناب شود. همه امت اتفاق [نظر] دارند و اختلافی ندارند که قرآن حق است، و هیچیک از فرقههای امت شکی در آن ندارند و همگی به تصدیق و حقانیت آن اقرار دارند و همگی خود را [با پیروی از آن] بر طریق صواب و هدایت میدانند. و این همان سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله است که فرمودند: امت من بر گمراهی اجتماع نمیکنند" که [ایشان با این سخن خود،] خبر از این دادهاند که همه چیزهایی که امت در آن با هم موافقند، حق است. این هنگامی است که بعضی از امت با بعضی دیگر در آن با هم مخالف نباشند. و قرآن حقی است که همگی در تنزیل و تصدیق آن با هم موافقند؛ پس اگر قرآن به تصدیق و تحقیق خبری شهادت دهد و گروهی از امت منکر آن خبر باشند، ضرورتاً باید به درستی آن اقرار کنند؛ زیرا همه امت بر تصدیق کتاب اتفاق نظر دارند و اگر آن گروه بخواهند نفی کنند و منکر شوند، از زمره ملت مسلمانان خارج خواهند شد. بنابراین اولین حدیثی که درستی و تصدیق آن از قرآن دانسته میشود و قرآن بر [صحت] آن گواهی میدهد، آن حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله است که با قرآن و تصدیق آن موافق است و هیچیک از سخنان مسلمانان مخالف آن نیست، که فرمودند: من در میان شما دو چیز گرانبها از خود به جای میگذارم؛ کتاب خداوند و اهل بیت خاندانم را، تا هنگامی که به این دو چنگ زنید، گمراه نشوید و این دو از جدا نشوند تا هنگامی که بر سر حوض نزد من آیند.
ص: 68
و فیه رسالة أبی الحسن الثالث صلوات الله علیه فی الردّ علی أهل الجبر و التفویض و إثبات العدل و المنزلة بین المنزلتین بوجه أبسط مما مر.
ف، (1)تحف العقول مِنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ وَ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی وَ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ فَإِنَّهُ وَرَدَ عَلَیَّ کِتَابُکُمْ وَ فَهِمْتُ مَا ذَکَرْتُمْ مِنِ اخْتِلَافِکُمْ فِی دِینِکُمْ وَ خَوْضِکُمْ فِی الْقَدَرِ وَ مَقَالَةِ مَنْ یَقُولُ مِنْکُمْ بِالْجَبْرِ وَ مَنْ یَقُولُ بِالتَّفْوِیضِ وَ تَفَرُّقِکُمْ فِی ذَلِکَ وَ تَقَاطُعِکُمْ وَ مَا ظَهَرَ مِنَ الْعَدَاوَةِ بَیْنَکُمْ ثُمَّ سَأَلْتُمُونِی عَنْهُ وَ بَیَانَهُ لَکُمْ وَ فَهِمْتُ ذَلِکَ کُلَّهُ اعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّا نَظَرْنَا فِی الْآثَارِ وَ کَثْرَةِ مَا جَاءَتْ بِهِ الْأَخْبَارُ فَوَجَدْنَاهَا عِنْدَ جَمِیعِ مَنْ یَنْتَحِلُ الْإِسْلَامَ (2)مِمَّنْ یَعْقِلُ عَنِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ لَا تَخْلُو مِنْ مَعْنَیَیْنِ إِمَّا حَقٌّ فَیُتَّبَعُ وَ إِمَّا بَاطِلٌ فَیُجْتَنَبُ وَ قَدِ اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ قَاطِبَةً لَا اخْتِلَافَ بَیْنَهُمْ أَنَّ الْقُرْآنَ حَقٌّ لَا رَیْبَ فِیهِ عِنْدَ جَمِیعِ أَهْلِ الْفِرَقِ وَ فِی حَالِ اجْتِمَاعِهِمْ مُقِرُّونَ بِتَصْدِیقِ الْکِتَابِ وَ تَحْقِیقِهِ مُصِیبُونَ مُهْتَدُونَ وَ ذَلِکَ بِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا تَجْتَمِعُ أُمَّتِی عَلَی ضَلَالَةٍ فَأَخْبَرَ أَنَّ جَمِیعَ مَا اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِ الْأُمَّةُ کُلُّهَا حَقٌّ هَذَا إِذَا لَمْ یُخَالِفْ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ الْقُرْآنَ حَقٌّ لَا اخْتِلَافَ بَیْنَهُمْ فِی تَنْزِیلِهِ وَ تَصْدِیقِهِ فَإِذَا شَهِدَ الْقُرْآنُ بِتَصْدِیقِ خَبَرٍ وَ تَحْقِیقِهِ وَ أَنْکَرَ الْخَبَرَ طَائِفَةٌ مِنَ الْأُمَّةِ لَزِمَهُمُ الْإِقْرَارُ بِهِ ضَرُورَةً حِینَ (3)اجْتَمَعَتْ فِی الْأَصْلِ عَلَی تَصْدِیقِ الْکِتَابِ فَإِنْ هِیَ جَحَدَتْ وَ أَنْکَرَتْ لَزِمَهَا الْخُرُوجُ مِنَ الْمِلَّةِ فَأَوَّلُ خَبَرٍ یُعْرَفُ تَحْقِیقُهُ مِنَ الْکِتَابِ وَ تَصْدِیقُهُ وَ الْتِمَاسُ شَهَادَتِهِ عَلَیْهِ خَبَرٌ وَرَدَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ وُجِدَ بِمُوَافَقَةِ الْکِتَابِ وَ تَصْدِیقِهِ بِحَیْثُ لَا تُخَالِفُهُ أَقَاوِیلُهُمْ حَیْثُ قَالَ إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی لَنْ تَضِلُّوا مَا تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا
ص: 68
هنگامی که ما شواهد این حدیث را در کتاب خداوند به صورت واضح میبینیم؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ * وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ»(1){ولی شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند همان کسانی که نماز بر پا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند * و هر کس خدا و پیامبر او و کسانی را که ایمان آورده اند ولی خود بداند [پیروز است چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند}، و نیز میبینیم که اهل تسنن در ذیل این آیه روایاتی درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کردهاند که ایشان در حال رکوع انگشتری خود را صدقه دادند و خداوند این عمل ایشان را سپاس گذاشت و این آیه را در مورد ایشان نازل کرد، و میبینیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودهاند: هر کسی من مولای او هستم، علی مولای اوست، و نیز فرمودند تو در نزد من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، و میبینیم که می فرمایند: علی دیون مرا برآورده میکند و وعدههای مرا به جا میآورد و اوست که بعد از من خلیفه شماست.
حدیث اولی که این روایات از آن استنباط شده است، روایتی صحیح است که مورد اجماع است و هیچکس در آن اختلافی ندارد و همچنین با قرآن موافق است. وقتی قرآن و این شواهد دیگر به تصدیق این روایت گواهی میدهد، همه امت باید به درستی آن اقرار کنند؛ زیرا شواهد این روایات از قرآن معلوم شده و با قرآن موافق است و قرآن نیز با آن موافق است. سپس حقیقت این روایات از طریق امامان راستگفتار علیهم السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست ما رسیده و راویانی مطمئن و شناختهشده آنها را نقل کردهاند؛ بنابراین اقتدا به این روایات بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است و جز کینهورزان از آن روی نمیتابند. و این بدان جهت است که سخنان خاندان رسول خدا به سخن خداوند متصل است. چنانچه خداوند در کتاب استوارش فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»(2){بی گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می رسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است}.
و میبینیم که نظیر این آیه است، این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمودند: هر که علی را آزار دهد، مرا آزرده است و هر که مرا بیازارد، خدا را آزرده و هر که خدا را بیازارد، نزدیک است که خداوند از او انتقام بگیرد.
و همچنین این سخن ایشان صلی الله علیه و آله [که فرمودند]: هر کس به علی دوست بورزد، به من دوستی ورزیده و هر که به من دوستی بورزد، به خدا دوستی ورزیده است.
و مانند این سخن ایشان صلی الله علیه و آله درباره بنیولیعه [که فرمودند]: مردی به سویشان میفرستم که خدا و رسولش را دوست دارد؛ برخیز ای علی و به سوی آنان برو. و این سخنشان صلی الله علیه و آله [که فرمودند]: فردا مردی را به سویشان میفرستم که بسیار حملهگر است و فرار در او راه ندارد و تا خداوند برایش پیروزی نیاورد، باز نمیگردد.
ص: 69
عَلَیَّ الْحَوْضَ (1)فَلَمَّا وَجَدْنَا شَوَاهِدَ هَذَا الْحَدِیثِ فِی کِتَابِ اللَّهِ نَصّاً مِثْلَ قَوْلِهِ جَلَّ وَ عَزَّ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (2).
وَ رَوَتِ الْعَامَّةُ فِی ذَلِکَ أَخْبَاراً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ تَصَدَّقَ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاکِعٌ فَشَکَرَ اللَّهُ ذَلِکَ لَهُ وَ أَنْزَلَ الْآیَةَ فِیهِ فَوَجَدْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَدْ أَتَی بِقَوْلِهِ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ بِقَوْلِهِ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ وَجَدْنَاهُ یَقُولُ عَلِیٌّ یَقْضِی دَیْنِی وَ یُنْجِزُ مَوْعِدِی وَ هُوَ خَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی.
فالخبر الأول الذی استنبط منه هذه الأخبار خبر صحیح مجمع علیه لا اختلاف فیه عندهم و هو أیضا موافق للکتاب فلما شهد الکتاب بتصدیق الخبر و هذه الشواهد الأخر لزم علی الأمة الإقرار بها ضرورة إذ کانت هذه الأخبار شواهدها من القرآن ناطقة و وافقت القرآن و القرآن وافقها ثم وردت حقائق الأخبار عن رسول الله صلی الله علیه و آله عن الصادقین علیهما السلام نقلها قوم ثقات معروفون فصار الاقتداء بهذه الأخبار فرضا واجبا علی کل مؤمن و مؤمنة لا یتعداه إلا أهل العناد و ذلک أن أقاویل آل رسول الله صلی الله علیه و آله متصلة بقول الله و ذلک مثل قوله فی محکم کتابه إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً
وَ وَجَدْنَا نَظِیرَ هَذِهِ الْآیَةِ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ آذَی عَلِیّاً فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ وَ مَنْ آذَی اللَّهَ یُوشِکُ أَنْ یَنْتَقِمَ مِنْهُ.
وَ کَذَلِکَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ.
وَ مِثْلُ قَوْلِهِ صلی الله علیه و آله فِی بَنِی وَلِیعَةَ (3)لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ رَجُلًا کَنَفْسِی یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قُمْ یَا عَلِیُّ فَسِرْ إِلَیْهِمْ وَ قَوْلُهُ صلی الله علیه و آله یَوْمُ خَیْبَرَ لَأَبْعَثَنَّ إِلَیْهِمْ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ کَرَّاراً غَیْرَ فَرَّارٍ لَا یَرْجِعُ حَتَّی یَفْتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَقَضَی
ص: 69
رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از اینکه آن شخص را [به نبرد] بفرستد، حکم به پیروزی نمودند. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به دنبال مقصود سخن ایشان بودند. وقتی فردا[ی آن روز] رسید، ایشان علی علیه السلام را فراخواندند و به سوی آنها فرستادند. بنابراین ایشان، علی علیه السلام را به این صفت برگزیدند و آن جناب را بسیار حملهگر و کسی که فرار در او راه ندارد نام نهادند و دوستدار خدا و رسولش خواندند و خبر دادند که خدا و رسولش او را دوست دارند.
این شرح و بیان را فقط به این جهت آوردیم که دلیلی بر مقصود ما باشد و آنچه را که در مورد جبر و تفویض و منزلت بین آن دو توضیح میدهیم را تقویت کند. و خداوند است که یاری میدهد و قوت میرساند و ما در همه امور خود به او توکل میکنیم. توضیحات را با این سخن امام صادق علیه السلام آغاز میکنیم [که فرمودند]: نه جبر است و نه تفویض، [حقیقت،] منزلتی است بین آن دو. که [منزلت بین آن دو] عبارت است از سلامتی جسمی، و اختیار در عمل، و داشتن وقت کافی، و داشتن توشه، مانند کاروان و سببی که فاعل را به حرکت دربیاورد؛ این پنج چیز، که امام صادق علیه السلام همه فضائل را با آنها جمع کردهاند. اگر بنده یکی از این شرایط را نداشته باشد، عمل از جانب او انجام نخواهد شد. امام صادق علیه السلام، اصلی که واجب است مردمان به آن شناخت پیدا کنند و کتاب [خداوند] آن را تصدیق کرده است را بیان کردهاند و آیات محکم[ی که] رسول خدا [آورده است] نیز شاهد بر [درستی] آن است؛ زیرا رسول صلی الله علیه و آله لا یعدو شیءٌ من قوله و سخنان امامان علیهم السلام [بیان] حدود قرآن هستند، بنابراین اگر حقیقت این روایات به دست ما برسد و شواهدی از قرآن در آنها آورده شود و معلوم شود که قرآن با آنها موافق است و دلیل بر صحت آنهاست، اقتدا به آن روایات واجب میشود و جز اهل عناد از آن رویگردان نمیشوند. چنانچه در اول نامه نیز گفتیم. حال اگر ما به دنبال تحقیق در صحت سخن امام صادق علیه السلام درباره منزلت بین منزلتین و انکار جبر و تفویض برآییم، میبینیم که کتاب خداوند نیز شاهد بر [درستی کلام] ایشان است و سخن ایشان در اینباره را تصدیق میکند. و نیز روایت دیگری از امام صادق علیه السلام که موافق با این است: از ایشان پرسیدند: آیا خداوند بندگان را بر معاصی مجبور کرده است؟ امام صادق علیه السلام در جواب فرمودند: خداوند عادلتر از این است [که بندگان را بر معاصی مجبور کند]. به ایشان گفته شد؟ آیا پس [امور را] به آنها واگذارده است؟ ایشان علیه السلام فرمودند: خداوند مقتدرتر و قاهرتر از این است [که امور را به آنها واگذار کند]. و از ایشان روایت شده است: مردمان در مسأله قَدَر بر سه دستهاند: کسی که میپندارد امر به او واگذار شده است، او خداوند را در سلطتنتش ضعیف شمرده است و هلاک میشود، و کسی که میپندارد خداوند عزّ و جلّ بندگان را بر معاصی مجبور کرده است و آنان را به چیزی که طاقت آن را ندارند تکلیف کرده است، او با این حکمش بر خداوند ظلم کرده است و هلاک میشود، و کسی که میپندارد که خداوند بندگان را به چیزهایی که طاقت آن را دارند مجبور کرده است و به چیزهایی که طاقت آن را ندارند مکلف نکرده است، وقتی [عمل] نیکی از او سر بزند، خداوند را سپاس میکند و وقتی [عمل] بدی از او سر بزند، از خداوند طلب آمرزش میکند، که او مسلمانی بالغ است.
ص: 70
رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالْفَتْحِ قَبْلَ التَّوْجِیهِ فَاسْتَشْرَفَ لِکَلَامِهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ دَعَا عَلِیّاً علیه السلام فَبَعَثَهُ إِلَیْهِمْ فَاصْطَفَاهُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ (1)وَ سَمَّاهُ کَرَّاراً غَیْرَ فَرَّارٍ فَسَمَّاهُ اللَّهُ مُحِبّاً لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ فَأَخْبَرَ أَنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُحِبَّانِهِ.
و إنما قدمنا هذا الشرح و البیان دلیلا علی ما أردنا و قوة لما نحن مبینوه من أمر الجبر و التفویض و المنزلة بین المنزلتین و بالله العون و القوة و علیه نتوکل فی جمیع أمورنا فإنا نبدأ من ذلک بقول
الصَّادِقِ علیه السلام لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ وَ لَکِنْ مَنْزِلَةٌ بَیْنَ الْمَنْزِلَتَیْنِ.
و هی صحة الخلقة و تخلیة السرب و المهلة فی الوقت و الزاد مثل الراحلة و السبب المهیج للفاعل علی فعله فهذه خمسة أشیاء جمع بها الصادق علیه السلام جوامع الفضل فإذا نقص العبد منها خلة (2)کان العمل عنه مطروحا بحسبه فأخبر الصادق علیه السلام بأصل ما یجب علی الناس من طلب معرفته و نطق الکتاب بتصدیقه فشهد بذلک محکمات آیات رسوله لأن الرسول صلی الله علیه و آله و آله علیهم السلام لا یعدو شی ء من قوله و أقاویلهم حدود القرآن فإذا وردت حقائق الأخبار و التمست شواهدها من التنزیل فوجد لها موافقا و علیها دلیلا کان الاقتداء بها فرضا لا یتعداه إلا أهل العناد کما ذکرنا فی أول الکتاب و لما التمسنا تحقیق ما قاله الصادق علیه السلام من المنزلة بین المنزلتین و إنکاره الجبر و التفویض وجدنا الکتاب قد شهد له و صدق مقالته فی هذا
وَ خُبِّرَ عَنْهُ أَیْضاً مُوَافِقاً لِهَذَا أَنَّ الصَّادِقَ علیه السلام سُئِلَ هَلْ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام هُوَ أَعْدَلُ مِنْ ذَلِکَ فَقِیلَ لَهُ فَهَلْ فَوَّضَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ علیه السلام هُوَ أَعَزُّ وَ أَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذَلِکَ.
وَ رُوِیَ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: النَّاسُ فِی الْقَدَرِ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ رَجُلٍ یَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَیْهِ فَقَدْ وَهَّنَ اللَّهَ فِی سُلْطَانِهِ فَهُوَ هَالِکٌ وَ رَجُلٍ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ أَجْبَرَ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی وَ کَلَّفَهُمْ مَا لَا یُطِیقُونَ فَقَدْ ظَلَّمَ اللَّهَ فِی حُکْمِهِ فَهُوَ هَالِکٌ وَ رَجُلٍ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ کَلَّفَ الْعِبَادَ مَا یُطِیقُونَ وَ لَمْ یُکَلِّفْهُمْ مَا لَا یُطِیقُونَ فَإِذَا أَحْسَنَ حَمِدَ اللَّهَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ فَهَذَا
ص: 70
ایشان علیه السلام فرمودهاند که هر که به جبر و تفویض گردن نهد و به یکی از آن دو معتقد باشد، [اعتقادش] بر خلاف حق است. توضیح دادهام که چگونه کسی که معتقد به جبر است، بر خطاست و چگونه کسی که به تفویض گردن داده است بر باطل میباشد، و منزلت [صحیح] چیزی بین این دو منزلت است. سپس فرمودند: برای هر یک از این سه باب مثالی میزنم که برای جوینده، تقریب معنا شود و یافتن توضیح برایش ساده شود، که آیات کتاب بر صحت آنها شهادت دهد و پیش صاحبان خرد به خوبی قابل تصدیق باشد. و توفیق و حفظ [از خطا]، تنها از جانب خداوند است. اما جبری که اگر کسی به آن معتقد باشد بر خطاست، این است که کسی معتقد باشد خداوند عزّ و جلّ [از یک سو] بندگان را بر معاصی مجبور کند و [از سوی دیگر] آنان را به سبب ارتکاب معاصی کیفر نماید. هر کس چنین سخنی بگوید، خداوند را در حکمش منسوب به ظلم کرده است و او را تکذیب نموده و سخنش را رد کرده است؛ این سخن خداوند: «وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً»(1){و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد} و این سخنش: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(2){این [کیفر] به سزای چیزهایی است که دستهای تو پیش فرستاده است، و [گرنه] خدا به بندگان خود بیدادگر نیست} و این سخنش: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(3){خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمی کند، لیکن مردم خود بر خویشتن ستم می کنند} و آیات زیاد دیگری که چنین مضمونهایی دارند. هر کس که بپندارد که بر [انجام] معاصی مجبور است، گناه خود را بر عهده خداوند انداخته است و او را در کیفر کردن، ظالم انگاشته است و هر که خداوند را ظالم بیانگارد، کتابش را تکذیب کرده است و هر که کتاب خداوند را تکذیب کند، به اتفاق آرای همه امت، کافر است. مثال این شخص، مانند مردی است که مالک غلامی است که آن غلام هیچ اختیاری از خود ندارد و در این دنیا مالک هیچ چیزی نیست و مولایش نیز این را میداند و با اینکه میداند به او امر میکند به بازار برود تا چیزی که مورد نیازش است را برایش بیاورد. مالک غلام میداند که بالای سر [متاع] مورد نیازش نگهبانی وجود دارد که بدون اینکه قیمت مورد رضایتش را بگیرد، هیچکس طمع در گرفتن آن [متاع] از او نمیکند. مالک این غلام خود را متصف به عدل و انصاف و کارهای حکیمانه و عدم ظلم میداند و غلامش را بیم داده اگر آن را نیاورد، او را کیفر میکند، با اینکه میداند بر بالای سر [متاع] مورد نیازش نگهبانی وجود دارد که مانع او خواهد شد و میداند غلام پول خرید آن [متاع] را ندارد و خودش نیز پولی به او نداده است،. وقتی غلام به بازار میرود و به سمت حاجتی که مولا او را برای آوردن آن فرستاده میآید تا آن را بردارد، مانعی بر بالای سر آن میبیند که نمیگذارد بدون خریدن، آن را بردارد. غلام نیز که پول آن را ندارد، ناامیدانه و بدون اینکه نیاز مولایش را برآورده باشد، پیش او برمیگردد. مولا نیز بر او خشم میگیرد و او را به سبب آن کیفر میکند. آیا مقتضای عدل و حکمت او که میداند غلامش هیچ چیزی از این دنیا ندارد و خود نیز پول آن متاع را به او نداده است، این نیست که او را کیفر نکند!؟ بنابراین اگر او را کیفر کند، ظالمانه و متجاوزانه کیفر نموده و آن عدل و حکمت و انصافی که خود را به آن متصف میدانسته را باطل کرده است، و اگر او را کیفر نکند، سخن خود را در آن وعده کیفری که به او داده بود تکذیب کرده است؛ چرا که به دروغ و ظلم به او بیم داده است، و هر یک از این دو منافی عدل و حکمت است و خداوند متعال بسیار بلندمرتبهتر از آن چیزی است که آنها میگویند. پس هر که معتقد به جبر یا به چیزی که منتهی به جبر شود باشد،
ص: 71
مُسْلِمٌ بَالِغٌ.
فأخبر علیه السلام أن من تقلد الجبر و التفویض و دان بهما فهو علی خلاف الحق فقد شرحت الجبر الذی من دان به یلزمه الخطاء و أن الذی یتقلد التفویض یلزمه الباطل فصارت المنزلة بین المنزلتین بینهما ثم قال و أضرب لکل باب من هذه الأبواب مثلا یقرب المعنی للطالب و یسهل له البحث عن شرحه تشهد به محکمات آیات الکتاب و تحقق تصدیقه عند ذوی الألباب و بالله التوفیق و العصمة فأما الجبر الذی یلزم من دان به الخطاء فهو قول من زعم أن الله جل و عز أجبر العباد علی المعاصی و عاقبهم علیها و من قال بهذا القول فقد ظلم الله فی حکمه و کذبه و رد علیه و قوله وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً و قوله ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ و قوله إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ مع آی کثیرة فی ذکر هذا فمن زعم أنه مجبر علی المعاصی فقد أحال بذنبه علی الله و قد ظلمه فی عقوبته و من ظلم الله فقد کذب کتابه و من کذب کتابه فقد لزمه الکفر باجتماع الأمة و مثل ذلک مثل رجل ملک عبدا مملوکا لا یملک نفسه و لا یملک عرضا من عروض الدنیا و یعلم مولاه ذلک منه فأمره علی علم منه بالمصیر إلی السوق لحاجة یأتیه بها و لم یملکه ثمن ما یأتیه به من حاجته و علم المالک أن علی الحاجة رقیبا لا یطمع أحد فی أخذها منه إلا بما یرضی به من الثمن و قد وصف مالک هذا العبد نفسه بالعدل و النصفة و إظهار الحکمة و نفی الجور و أوعد عبده إن لم یأته بحاجته أن یعاقبه علی علم منه بالرقیب الذی علی حاجته أنه سیمنعه و علم أن المملوک لا یملک ثمنها و لم یملکه ذلک فلما صار العبد إلی السوق و جاء لیأخذ حاجته التی بعثه المولی لها وجد علیها مانعا یمنع منها إلا بشراء و لیس یملک العبد ثمنها فانصرف إلی مولاه خائبا بغیر قضاء حاجته فاغتاظ مولاه من ذلک و عاقبه علیه أ لیس یجب فی عدله و حکمته أن لا یعاقبه و هو یعلم أن عبده لا یملک عرضا من عروض الدنیا و لم یملکه ثمن حاجته فإن عاقبه عاقبه ظالما متعدیا علیه مبطلا لما وصف من عدله و حکمته و نصفته و إن لم یعاقبه کذب نفسه فی وعیده إیاه حین أوعده بالکذب و الظلم اللذین ینفیان العدل و الحکمة تعالی عما یقولون علوا کبیرا فمن دان بالجبر أو بما یدعو
ص: 71
به خداوند ظلم کرده است و او را به ستم و تجاوز نسبت داده است؛ زیرا مجبور را مستوجب کیفر دانسته است. و کسی که بپندارد خداوند بندگان را مجبور کرده است، به تناسب این سخنش لازم دانسته است که خداوند کیفر را از آنان بردارد و کسی که بپندارد خداوند کیفر را از معصیتکاران بر میدارد، خداوند را در این وعده و سخنش: «بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(1){آری کسی که بدی به دست آورد و گناهش او را در میان گیرد، پس چنین کسانی اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود} و این سخنش: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً»(2){در حقیقت کسانی که اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست که آتشی در شکم خود فرو می برند و به زودی در آتشی فروزان درآیند} و این سخنش: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً»(3){به زودی کسانی را که به آیات ما کفر ورزیده اند در آتشی [سوزان] درآوریم که هر چه پوستشان بریان گردد، پوستهای دیگری بر جایش نهیم تا عذاب را بچشند. آری خداوند توانای حکیم است} و آیات زیاد دیگری با این مضمون تکذیب کرده است و هر که وعده خداوند [در قرآن] را تکذیب کند، از آن روی که یکی از آیات کتاب خداوند را تکذیب کرده است، کفر ورزیده است و از کسانی میشود که خداوند [در وصف آنان] گفته است: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(4){آیا شما به پاره ای از کتاب ایمان می آورید و به پاره ای کفر می ورزید!؟ پس جزای هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سخت ترین عذابها باز برند و خداوند از آنچه می کنید غافل نیست}. ولی ما میگوییم خداوند عزّ و جلّ بندگان را به واسطه استطاعتی که به ایشان داده است بر اعمالشان مجازات میکند و بر کارهایشان کیفر مینماید و به سبب همان استطاعت است که به آنان امر و نهی کرده است و [در] کتابش فرموده است: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»(5){هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدی بیاورد، جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود}، و فرموده است: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»(6){روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده حاضر شده می یابد و آرزو می کند کاش میان او و آن [کارهای بد] فاصله ای دور بود. و خداوند شما را از [کیفر] خود می ترساند}، و فرموده است: «الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ»(7){امروز هر کسی به [موجب] آنچه انجام داده است کیفر می یابد، امروز ستمی نیست}. این آیات [که از آیات] محکمات [هستند]، جبر و کسانی که معتقد به جبر هستند را نفی میکنند و مانند این آیات در قرآن زیاد است، ما آن را مختصر کردیم تا نامه به درازا نکشد و توفیق تنها از جانب خداوند است.
اما تفویضی که امام صادق علیه السلام آن را باطل دانستند و کسانی که به آن معتقد باشند و بر آن گردن نهند را بر خطا شمردند، این است که کسی بگوید خداوند جلّ ذکره اختیار امر و نهی خویش را به بندگان واگذارده و آنان را به حال خویش رها کرده است. برای کسی که بخواهد این سخن را تحریر کند و در آن دقت کند، نکته دقیقی در اینجا وجود دارد که امامان هدایتگر خاندان رسول علیهم السلام نیز به این نکته آگاهی دادهاند؛ ایشان فرمودهاند: اگر خداوند امور را به جهت رها کردن به آنها واگذار کرده باشد، باید به آنچه که آنان انتخاب میکنند [و انجام میدهند]، راضی باشد و اگر این اهمال واقع شده باشد، آنان باید به سبب اعمالشان سزاوار پاداش شوند و به سبب جنایاتی که انجام دادهاند کیفری بر آنان نباشد، و این سخن دو معنا میتواند داشته باشد؛ یا اینکه بندگان همگی با هم، علیه خداوند متحد شده باشند و خداوند را، چه بدش بیاید و چه خوشش بیاید، با آراء خود، اجباراً به ملزم به قبول اختیار برای خودشان نموده باشند، که لازمهاش این است که خداوند عزّ و جلّ ضعیف باشد، و یا عاجز باشد از اینکه بندگان را مطابق اراده خویش، چه خوش داشته باشند و چه بدشان بیاید، به امر و نهی متعبد کند و بدین جهت امر و نهی خود را به آنان واگذارده است و به دلخواه آنها سپرده است؛
ص: 72
إلی الجبر فقد ظلم الله و نسبه إلی الجور و العدوان إذ أوجب علی من أجبر العقوبة و من زعم أن الله أجبر العباد فقد أوجب علی قیاس قوله إن الله یدفع عنهم العقوبة و من زعم أن الله یدفع عن أهل المعاصی العذاب فقد کذب الله فی وعیده حیث یقول بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ و قوله إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً و قوله إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً مع آی کثیرة فی هذا الفن فمن کذب وعید الله یلزمه فی تکذیبه آیة من کتاب الله الکفر و هو ممن قال الله أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بل نقول إن الله عز و جل جازی العباد علی أعمالهم و یعاقبهم علی أفعالهم بالاستطاعة التی ملکهم إیاها فأمرهم و نهاهم بذلک و نطق کتابه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ و قال جل ذکره یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ و قال الْیَوْمَ تُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ فهذه آیات محکمات تنفی الجبر و من دان به و مثلها فی القرآن کثیر اختصرنا ذلک لئلا یطول الکتاب و بالله التوفیق فأما التفویض الذی أبطله الصادق علیه السلام و خطأ من دان به و تقلده فهو قول القائل إن الله جل ذکره فوض إلی العباد اختیار أمره و نهیه و أهملهم و فی هذا کلام دقیق لمن یذهب إلی تحریره و دقته و إلی هذا ذهبت الأئمة المهتدیة من عترة الرسول علیهم السلام فإنهم قالوا لو فوض إلیهم علی جهة الإهمال لکان لازما له رضی ما اختاروه و استوجبوا به الثواب و لم یکن علیهم فیما جنوه العقاب إذا کان الإهمال واقعا و تنصرف هذه المقالة علی معنیین إما أن یکون العباد تظاهروا علیه فألزموه قبول اختیارهم بآرائهم ضرورة کره ذلک أم أحب فقد لزمه الوهن أو یکون جل و عز عجز عن تعبدهم بالأمر و النهی علی إرادته کرهوا أو أحبوا ففوض أمره و نهیه إلیهم
ص: 72
زیرا از اینکه آنان را به خواست خود متعبد کند عاجز گشته است و بنابراین اختیار کفر و ایمان را به آنها داده است. مثال این مانند مردی است که غلامی را خریده است تا به او خدمت کند و حق مولایی را برای او به جا بیاورد و مترصد [امتثال] امر و نهیاش باشد، مالکِ غلام که ادعا میکند شکستناپذیر و مقتدر و حکیم است، به غلامش امر و نهیهایی میکند و او را در صورت پیروی از اوامر وعده پاداش بزرگ و در صورت معصیت بیم کیفر دردناک میدهد. غلام با خواسته مالکش مخالفت میورزد و به امر و نهیش توجهی نمیکند و در هر چه که مولا امر و نهی کرده است، نه خواسته مولا را، بلکه خواسته و هوای خودش را پیروی میکند. مولا نیز که نمیتواند او را به پیروی از امر و نهی و عمل مطابق خواست خودش بکشاند، اختیار امر و نهی خود را به او وامیگذارد و راضی میشود که او همه چیز را مطابق خواسته خود و نه مطابق خواسته مالک غلام انجام دهد و او را در پی حاجتی میفرستد و آن حاجت را برایش مشخص میکند، ولی او با مولایش مخالفت میکند و در پی خواسته خویش میرود و از هوای خودش پیروی میکند و هنگامی که نزد مولا بازمیگردد، مولا به آنچه آورده نگاه میکند و میبیند بر خلاف چیزی است که امر کرده و به او میگوید: چرا خلاف آنچه به تو امر کردم را پیش من آوردی؟ و غلام میگوید: من به تفویضی که در امور به من دادی تکیه کردم و از هوا و اراده خود پیروی کردم، زیرا بر کسی که [امر] به او تفویض شده، منعی نیست. پس تفویض یا محال است، و یا بدین روش نیست، که در این صورت، یا مالک غلام قادر است و به غلامش امر میکند که از امر و نهیش، مطابق با خواست خود [- مالک] و نه بنابر خواست خودش پیروی کند و به اندازه آنچه به او امر کرده و از آن نهی کرده است به او طاقت [و توان] میدهد و وقتی به او امری میکند و او را از چیزی نهی میکند، او را از پاداش و کیفر آن آگاه میکند و به او هشدار میدهد و او را به اوصاف پاداش و کیفرش آگاه میکند تا غلام قدرت مولایش در طاقتی که در انجام اوامر و نواهی و ترغیبها و بیمها به او داده را بشناسد و عدل و انصاف مولا شاملش بشود و حجتش در عذر و بیم بر او آشکار شود، و هنگامی که غلام امر مولایش را پیروی کند، مولا او را پاداش دهد و هنگامی که با نهی مولا بازداشته نشود، او را کیفر کند. و یا مالک غلام، عاجز و ناتوان است و از همین روی امر خود را به غلام واگذارده است، و غلام خواه نیکی کند و خواه بدی کند و خواه اطاعت کند و خواه عصیان کند، مولا عاجز از کیفر و واداشتن او به پیروی از امرش میباشد. اثبات عجز برای خداوند مساوی با نفی قدرت و الوهیت و لغویت امر و نهی و ثواب و عقاب و مخالفت با کتاب است؛ زیرا خداوند [در کتابش] میفرماید: «وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ»(1){و برای بندگانش کفران را خوش نمی دارد و اگر سپاس دارید، آن را برای شما می پسندد}، و این سخن خداوند عزّ و جلّ: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(2) {از خدا آنگونه که حق پروا کردن از اوست پروا کنید و زینهار جز مسلمان نمیرید}، و این سخنش: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ * ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ»(3){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند * از آنان هیچ روزیای نمی خواهم و نمی خواهم که مرا خوراک دهند}، و این سخنش: «اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً»(4) {و خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید}، و این سخنش: «وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ»(5){خدا و فرستاده او را فرمان برید و از او روی برنتابید در حالی که [سخنان او را] می شنوید}. بنابراین هر کس بپندارد که خداوند متعال امر و نهی خویش را به بندگانش واگذارده است،
ص: 73
و أجراهما علی محبتهم إذ عجز عن تعبدهم بإرادته فجعل الاختیار إلیهم فی الکفر و الإیمان و مثل ذلک مثل رجل ملک عبدا ابتاعه لیخدمه و یعرف له فضل ولایته و یقف عند أمره و نهیه و ادعی مالک العبد أنه قاهر عزیر حکیم فأمر عبده و نهاه و وعده علی اتباع أمره عظیم الثواب و أوعده علی معصیته ألیم العقاب فخالف العبد إرادة مالکه و لم یقف عند أمره و نهیه فأی أمر أمره به أو أی نهی نهاه عنه لم یأته علی إرادة المولی بل کان العبد یتبع إرادة نفسه و اتباع هواه و لا یطیق المولی أن یرده إلی اتباع أمره و نهیه و الوقوف علی إرادة ففوض اختیار أمره و نهیه إلیه و رضی منه بکل ما فعله علی إرادة العبد لا علی إرادة المالک و بعثه فی بعض حوائجه و سمی له الحاجة فخالف علی مولاه و قصد لإرادة نفسه و اتبع هواه فلما رجع إلی مولاه نظر إلی ما أتاه به فإذا هو خلاف ما أمره به فقال له لم أتیتنی بخلاف ما أمرتک فقال العبد اتکلت علی تفویضک الأمر إلی فاتبعت هوای و إرادتی لأن المفوض إلیه غیر محظور علیه فاستحال التفویض أو لیس یجب علی هذا السبب إما أن یکون المالک للعبد قادرا یأمر عبده باتباع أمره و نهیه علی إرادته لا علی إرادة العبد و یملکه من الطاقة بقدر ما یأمره به و ینهاه عنه فإذا أمره بأمر و نهاه عن نهی عرفه الثواب و العقاب علیهما و حذره و رغبه بصفة ثوابه و عقابه لیعرف العبد قدرة مولاه بما ملکه من الطاقة لأمره و نهیه و ترغیبه و ترهیبه فیکون عدله و إنصافه شاملا له و حجته واضحة علیه للإعذار و الإنذار فإذا اتبع العبد أمر مولاه جازاه و إذا لم یزدجر عن نهیه عاقبه أو یکون عاجزا غیر قادر ففوض أمره إلیه أحسن أم أساء أطاع أم عصی عاجز عن عقوبته و رده إلی اتباع أمره و فی إثبات العجز نفی القدرة و التأله و إبطال الأمر و النهی و الثواب و العقاب و مخالفة الکتاب إذ یقول وَ لا یَرْضی لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ و قوله عز و جل اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ و قوله وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ و قوله اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً و قوله وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ فمن زعم أن الله تعالی فوض أمره
ص: 73
عجز را برای او اثبات کرده است و بر خداوند لازم دانسته که هر عمل خوب و بدی که بندگان انجام میدهند را قبول کند، و امر و نهی و وعده و وعید او را لغو دانسته است؛ زیرا پنداشته است که خداوند به بندگانش تفویض کرده است. چرا که کسی به او تفویض میشود، هر طور که بخواهد عمل میکند و چه کفر و چه ایمان، هر کدام را که بخواهد ایراد و منعی بر او نیست. پس کسی که معتقد به تفویض به این معنا باشد، همه وعده و وعیدها و امر و نهیهایی که گفتیم را لغو دانسته است و از اهل این آیه است: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(1){آیا شما به پاره ای از کتاب [تورات] ایمان می آورید و به پاره ای کفر می ورزید!؟ پس جزای هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سخت ترین عذابها باز برند و خداوند از آنچه می کنید غافل نیست}. خداوند بسیار بلندمرتبهتر از آنی است که اهل تفویض به آن معتقدند. ولی ما میگوییم خداوند عزّ و جلّ با قدرت خویش خلایق را آفرید و استطاعت تعبد به تکالیف را به آنها داد و به آنان امر و نهی کرد و پیروی از امر را از ایشان پذیرفت و به آن رضایت داد و آنان را از معصیتش نهی کرد و کسانی که عصیانش میکنند را نکوهید و به سبب انجام معاصی کیفر نمود، و اختیار در امر و نهی، با خداوند است و هر چه بخواهد اختیار میکند و به آن امر میکند و از هر چه بدش بیاید نهی مینماید و بر آن کیفر مینماید، و اینها به واسطه استطاعتی است که در پیروی از امر و اجتناب از معصیتش به بندگانش داده است؛ زیرا ظاهر عدل و انصاف و حکمت بالغه همین است، با رفع عذر و دادن بیم حجت را تمام کرد و برگزیدن به دست اوست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، برمیگزیند تا رسالت او را تبلیغ کند و برای بندگانش دلیل بیاورد. محمد صلی الله علیه و آله را برگزید و ایشان را با رسالتهای خود به سوی خلقش فرستاد، یکی از کافران قومش از روی حسادت و خود بزرگبینی گفت: «لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ»(2){چرا این قرآن بر مردی بزرگ از [آن] دو شهر فرود نیامده است}، که منظورش أمیۀ بن صلت و أبامسعود ثقفی بود. ولی خداوند انتخاب آنان را باطل کرد و آراء آنان را برایشان جایز ندانست و فرمود: «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ»(3){آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند!؟ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم و برخی از آنان را از [نظر] درجات بالاتر از بعضی [دیگر] قرار داده ایم تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است}. و اینچنین است که او هر امری که دوست داشته باشد را اختیار میکند و از هر چیزی که بدش بیاید نهی میکند، هر کس او را اطاعت کند، پاداشش میدهد و هر که معصیتش کند، کیفر مینماید. اگر چیزی از اختیار امر خویش را به بندگانش واگذارده بود، قریش میتوانستند أمیۀ بن صلت و أبیمسعود ثقفی را اختیار کنند؛ زیرا آن دو در نزدشان بهتر از محمد صلی الله علیه و آله بودند. وقتی خداوند مؤمنان را اینگونه تأدیب کرد که: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»(4){و هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و فرستاده اش به کاری فرمان دهند برای آنان در کارشان اختیاری باشد}، پس به آنان اجازه نداد که به دلخواه خویش اختیار کنند و از آنان جز این نپذیرفت که [رفتارشان] در برابر کسی که او برگزیده است، [اینگونه باشد که] اوامرش را پیروی و نواهیاش را اجتناب کنند. پس هر که او را اطاعت کند، رشد یابد و هر که او را عصیان کند، گمراه و سرگشته میشود و حجت خداوند که بر اساس استطاعتی است که برای پیروی از اوامر و اجتناب از معاصی به آنها داده است، گردنش را میگیرد
ص: 74
و نهیه إلی عباده فقد أثبت علیه العجز و أوجب علیه قبول کل ما عملوا من خیر و شر و أبطل أمر الله و نهیه و وعده و وعیده لعلة ما زعم أن الله فوضها إلیها لأن المفوض إلیه یعمل بمشیته فإن شاء الکفر أو الإیمان کان غیر مردود علیه و لا محظور فمن دان بالتفویض علی هذا المعنی فقد أبطل جمیع ما ذکرنا من وعده و وعیده و أمره نهیه و هو من أهل هذه الآیة أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ تعالی الله عما یدین به أهل التفویض علوا کبیرا لکن نقول إن الله عز و جل خلق الخلق بقدرته و ملکهم استطاعة تعبدهم بها فأمرهم و نهاهم بما أراد فقبل منهم اتباع أمره و رضی بذلک لهم و نهاهم عن معصیته و ذم من عصاه و عاقبه علیها و لله الخیرة فی الأمر و النهی یختار ما یرید و یأمر به و ینهی عما یکره و یعاقب علیه بالاستطاعة التی ملکها عباده لاتباع أمره و اجتناب معاصیه لأنه ظاهر العدل و النصفة و الحکمة البالغة بالغ الحجة بالإعذار و الإنذار و إلیه الصفوة یصطفی من یشاء من عباده لتبلیغ رسالته و احتجاجه علی عباده اصطفی محمدا صلی الله علیه و آله و بعثه برسالاته إلی خلقه فقال من قال من کفار قومه حسدا و استکبارا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ یعنی بذلک أمیة بن أبی الصلت و أبا مسعود الثقفی فأبطل الله اختیارهم و لم یجز لهم آراءهم حیث یقول أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ و لذلک اختار من الأمور ما أحب و نهی عما کره فمن أطاعه أثابه و من عصاه عاقبه و لو فوض من اختیار أمره إلی عباده لأجاز لقریش اختیار أمیة بن الصلت و أبی مسعود الثقفی إذ کانا عندهم أفضل من محمد صلی الله علیه و آله فلما أدب الله المؤمنین بقوله وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ فلم یجز لهم الاختیار بأهوائهم و لم یقبل منهم إلا اتباع أمره و اجتناب نهیه علی یدی من اصطفاه فمن أطاعه رشد و من عصاه ضل و غوی و لزمته الحجة بما ملکه من الاستطاعة لاتباع أمره و اجتناب
ص: 74
و از همین روی او را از پاداش محروم میکند و کیفر خود را بر او نازل میکند. و این است [معنای] آن اعتقادی بین آن دو اعتقاد که نه جبر است و نه تفویض.
و مقصود امیرالمؤمنین علیه السلام نیز همین بود که در جواب عبایۀ بن ربعی اسدی که از ایشان پرسیده بود استطاعتی که به واسطه آن برمیخیزد و مینشیند و کارها را انجام میدهد چیست، فرمودند: از استطاعت پرسیدی؛ آیا استطاعتی که داری، بدون خداوند مالک آن هستی، یا به همراه خداوند؟ عبایۀ سکوت کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمودند: جواب بده ای عبایۀ! عرض کرد: چه بگویم؟ ایشان علیه السلام فرمودند: اگر بگویی استطاعت را به همراه خداوند مالک هستی، تو را میکشم و اگر بگویی آن را بدون خداوند مالکی، [باز هم] تو را میکشم. عبایۀ عرض کرد: پس چه بگویم ای امیرالمؤمنین؟ ایشان علیه السلام فرمودند: بگو که تو به واسطه خداوندی که خودش بدون تو مالک اسطاعت است، مالک استطاعت هستی؛ اگر آن را به تو بدهد، از روی عطایش داده و اگر آن را از تو سلب کند، به جهت آزمونش سلب کرده است. اوست که مالک [حقیقی] همه چیزهایی است که به تو داده و قادر [حقیقی] بر تمام کارهایی است که تو را بر انجام آنها قدرت داده است. آیا نشنیدهای که مردم با گفتن لا حول و لا قوۀ إلا بالله، از خداوند طلب نیروو قوت میکنند. عبایۀ عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! تأویل این جمله چیست؟ ایشان علیه السلام فرمودند: یعنی در برابر معاصی خداوند، نیرویی جز حفظ خداوند نیست و ما جز به کمک او برای طاعتش قوتی از خود نداریم. [در این هنگام] عبایۀ بر دست و پای ایشان افتاد و آنها را بوسید.
و روایت شده است که نجدۀ به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و درباره معرفت خداوند از ایشان پرسید و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! چگونه خدای خود را شناختید؟ ایشان علیه السلام فرمودند: با [قوت] تشخیصی که به من ارزانی داشت و عقلی که مرا راهنمایی نمود. او عرض کرد: آیا شما با معرفت خداوند آفریده شدید؟ ایشان فرمودند: اگر [معرفت به خداوند] در آفرینش من وجود داشت، دیگر به جهت نیکیهایم سپاس، و به سبب بدیهایم نکوهش نمیشدم و نیکوکار بیش از بدکار سزاوار سرزنش میبود. پس فهمیدم که خداوند پابرجا و باقیست و هر چه غیر اوست، حادث و متغیر و زوالپذیر است. و موجودی که قدیم و باقی است مانند موجود حادث و زوالپذیر نیست. نجدۀ عرض کرد: میبینم که حکیم شدهای ای امیرالمؤمنین! ایشان فرمودند: من مخیر شدهام؛ اگر به جای عمل نیک، عمل بد مرتکب شوم، بر آن کیفر خواهم شد.
و روایت شده است که هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام از شام باز میگشتند، مردی از ایشان پرسید: ای امیرالمؤمنین! برایمان بگویید که آیا رفتن ما به شام به قضا و قدر خداوند بود؟ ایشان فرمودند: آری ای پیرمرد! از هیچ تپهای بالا نرفتید و از هیچ دشتی سرازیر نشدید مگر به قضا و قدر خداوند. پیرمرد عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! پس [ثواب] رنجی که بردهام به خدا میرسد؟ ایشان فرمودند: درنگ کن ای پیرمرد! خداوند اجر شما را در همه لحظاتی که رفتید و توقف کردید و بازگشتید، بزرگ داشته است و شما در هیچیک از امورتان وادار و ناچار نبودید.
ص: 75
نهیه فمن أجل ذلک حرمه ثوابه و أنزل به عقابه وَ هَذَا الْقَوْلُ بَیْنَ الْقَوْلَیْنِ لَیْسَ بِجَبْرٍ وَ لَا تَفْوِیضٍ وَ بِذَلِکَ
أَخْبَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَبَایَةَ بْنَ رِبْعِیٍّ الْأَسَدِیَّ حِینَ سَأَلَهُ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ الَّتِی بِهَا یَقُومُ وَ یَقْعُدُ وَ یَفْعَلُ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ سَأَلْتَ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ تَمْلِکُهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْ مَعَ اللَّهِ فَسَکَتَ عَبَایَةُ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ قُلْ یَا عَبَایَةُ قَالَ وَ مَا أَقُولُ قَالَ علیه السلام إِنْ قُلْتَ إِنَّکَ تَمْلِکُهَا مَعَ اللَّهِ قَتَلْتُکَ وَ إِنْ قُلْتَ تَمْلِکُهَا دُونَ اللَّهِ قَتَلْتُکَ قَالَ عَبَایَةُ فَمَا أَقُولُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ علیه السلام تَقُولُ إِنَّکَ تَمْلِکُهَا بِاللَّهِ الَّذِی یَمْلِکُهَا مِنْ دُونِکَ فَإِنْ یُمَلِّکْهَا إِیَّاکَ کَانَ ذَلِکَ مِنْ عَطَائِهِ وَ إِنْ یَسْلُبْکَهَا کَانَ ذَلِکَ مِنْ بَلَائِهِ هُوَ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَکَ وَ الْقَادِرُ عَلَی مَا عَلَیْهِ أَقْدَرَکَ أَ مَا سَمِعْتَ النَّاسَ یَسْأَلُونَ الْحَوْلَ وَ الْقُوَّةَ حِینَ یَقُولُونَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ قَالَ عَبَایَةُ وَ مَا تَأْوِیلُهَا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ علیه السلام لَا حَوْلَ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ إِلَّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ وَ لَا قُوَّةَ لَنَا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ قَالَ فَوَثَبَ عَبَایَةُ فَقَبَّلَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ.
وَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام حِینَ أَتَاهُ نَجْدَةُ یَسْأَلُهُ عَنْ مَعْرِفَةِ اللَّهِ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا ذَا عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ علیه السلام بِالتَّمْیِیزِ الَّذِی خَوَّلَنِی (1)وَ الْعَقْلِ الَّذِی دَلَّنِی قَالَ أَ فَمَجْبُولٌ أَنْتَ عَلَیْهِ قَالَ لَوْ کُنْتُ مَجْبُولًا مَا کُنْتُ مَحْمُوداً عَلَی إِحْسَانٍ وَ لَا مَذْمُوماً عَلَی إِسَاءَةٍ وَ کَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَی بِاللَّائِمَةِ مِنَ الْمُسِی ءِ فَعَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ قَائِمٌ بَاقٍ وَ مَا دُونَهُ حَدَثٌ حَائِلٌ زَائِلٌ وَ لَیْسَ الْقَدِیمُ الْبَاقِی کَالْحَدَثِ الزَّائِلِ قَالَ نَجْدَةُ أَجِدُکَ أَصْبَحْتَ حَکِیماً یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَصْبَحْتُ مُخَیَّراً فَإِنْ أَتَیْتُ السَّیِّئَةَ بِمَکَانِ الْحَسَنَةِ فَأَنَا الْمُعَاقَبُ عَلَیْهَا.
وَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ لِرَجُلٍ سَأَلَهُ بَعْدَ انْصِرَافِهِ مِنَ الشَّامِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنْ خُرُوجِنَا إِلَی الشَّامِ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ قَالَ نَعَمْ یَا شَیْخُ مَا عَلَوْتُمْ تَلْعَةً وَ لَا هَبَطْتُمْ وَادِیاً إِلَّا بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ مِنَ اللَّهِ فَقَالَ الشَّیْخُ عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ مَهْ یَا شَیْخُ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ عَظَّمَ أَجْرَکُمْ فِی مَسِیرِکُمْ وَ أَنْتُمْ سَائِرُونَ وَ فِی مُقَامِکُمْ وَ أَنْتُمْ مُقِیمُونَ وَ فِی انْصِرَافِکُمْ وَ أَنْتُمْ مُنْصَرِفُونَ وَ لَمْ تَکُونُوا فِی شَیْ ءٍ مِنْ أُمُورِکُمْ
ص: 75
شاید تو گمان کردهای که اینها همه به قضای حتمی و قدر لازم بوده است؛ اگر اینگونه میبود، پاداش و کیفر بیهوده میشد و وعده و وعید [از ارزش] میافتاد و اشیاء گردنگیر صاحبان اعمال نمیشد. این سخن بتپرستان و دوستداران شیطان است، خداوند عزّ و جلّ امر کرد، تا [بندگان] مخیر باشند و نهی کرد تا آنان بر حذر باشند. خداوند به ناچاری اطاعت نمیشود و مغلوبانه معصیت نمیگردد و آسمانها «وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»(1){و زمین و آنچه را که میان این دو است را به باطل نیافریده است، این گمان کسانی است که کافر شده [و حق پوشی کرده]اند، پس وای از آتش بر کسانی که کافر شده اند!}. پیرمرد برخاست و سر امیرالمؤمنین علیه السلام را بوسید این ابیات را سرود:
تو امامی هستی که ما امید داریم با فرمانبری او در روز قیامت به آمرزش [خداوند] رحمان برسیم.
چیزی که در دین ما مشتبه بود را توضیح دادید؛ پروردگارتان به سبب این روشنگری، پاداش شما را بهشت قرار دهد.
[اینک فهمیدیم] که در انجام عمل زشت، برای کسی که آن را از روی ظلم و عصیان [پروردگار] انجام میدهد، هیچ عذری نیست.
سخن امیرالمؤمنین علیه السلام دلالت بر موافقت با قرآن و نفی جبر و تفویض میکند، و اینکه هر کس به یکی از آن دو معتقد شود و گردن نهد، کارش به باطل و کفر و تکذیب قرآن انجامیده است، و ما از [شر] گمراهی و کفر و به خداوند پناه میبریم و هرگز معتقد به جبر و تفویض نبودیم، ما قائل به منزلتی بین آن دو هستیم که همان امتحان و آزمون به واسطه استطاعتی است که خداوند در اختیار ما قرار داده است. ما مطابق آنچه قرآن به آن شهادت داده و ائمه ابرار خاندان رسول صلوات الله علیهم به آن معتقد شدهاند به آن متعبد شدهایم، و مثال آزمون به استطاعت، مانند مردی است که مالک غلامی است و اموال زیادی دارد و دوست دارد غلامش را بیازماید، و با اینکه میداند غلام [با مال] چه میکند، مقداری دلخواه از مالش را به غلام میدهد و به او امر میکند آن مال را در اموری که به او گفته است و غلام نیز آنها را فهمیده است، مصرف کند و او را از این که آن مال را در اموری که دوست ندارد صرف کند نهی کرده و به او گفته که از آن امور اجتناب کند و مالش را در آنها مصرف نکند. و مال نیز طوری است که بتوان آن را در هر دوی این امور صرف کرد. یکی از آنها مال را صرف پیروی از امر مولا و رضایت او میکند و آن دیگری مال را صرف ارتکاب در منهیات مولا و خشم او مینماید. و او را در سرای آزمون جای داده و او را آگاه کرده است که برای همیشه در آن سرا ساکن نخواهد بود و سرای دیگری غیر از آن دارد که روزی او را به آن خواهد برد و پاداش و کیفر آن سرا، دائمی خواهد بود، که اگر غلام آن مال را در زمینهای که مولایش امر کرده خرج کند، آن پاداش دائمی آن سرا که گفته است او را به آنجا خواهد برد به او میدهد، و اگر مال را در زمینهای که از مصرف در آن نهی کرده خرج کند، آن کیفر دائمی در آن سرای جاودان را به او میچشاند.
ص: 76
مُکْرَهِینَ وَ لَا إِلَیْهِ مُضْطَرِّینَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ أَنَّهُ قَضَاءٌ حَتْمٌ وَ قَدَرٌ لَازِمٌ وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ لَسَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ وَ لَمَا أُلْزِمَتِ الْأَشْیَاءُ أَهْلَهَا عَلَی الْحَقَائِقِ ذَلِکَ مَقَالَةُ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ أَوْلِیَاءِ الشَّیَاطِینِ (1)إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ أَمَرَ تَخْیِیراً وَ نَهَی تَحْذِیراً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ فَقَامَ الشَّیْخُ فَقَبَّلَ رَأْسَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ أَنْشَأَ یَقُولُ:
أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِی نَرْجُو بِطَاعَتِهِ***یَوْمَ النَّجَاةِ مِنَ الرَّحْمَنِ غُفْرَاناً
أَوْضَحْتَ مِنْ دِینِنَا مَا کَانَ مُلْتَبِساً ***جَزَاکَ رَبُّکَ عَنَّا فِیهِ رِضْوَاناً
فَلَیْسَ مَعْذِرَةٌ فِی فِعْلِ فَاحِشَةٍ ***عِنْدِی لِرَاکِبِهَا ظُلْماً وَ عِصْیَاناً
.فقد دل قول أمیر المؤمنین علیه السلام علی موافقة الکتاب و نفی الجبر و التفویض اللذین یلزمان من دان بهما و تقلدهما الباطل و الکفر و تکذیب الکتاب و نعوذ بالله من الضلالة و الکفر و لسنا ندین بجبر و لا تفویض لکنا نقول بمنزلة بین المنزلتین و هو الامتحان و الاختیار بالاستطاعة التی ملکنا الله و تعبدنا بها علی ما شهد به الکتاب و دان به الأئمة الأبرار من آل الرسول صلوات الله علیهم و مثل الاختبار بالاستطاعة مثل رجل ملک عبدا و ملک مالا کثیرا أحب أن یختبر عبده علی علم منه بما یئول إلیه فملکه من ماله بعض ما أحب و وقفه علی أمور عرفها العبد فأمره أن یصرف ذلک المال فیها و نهاه عن أسباب لم یحبها و تقدم إلیه أن یجتنبها و لا ینفق من ماله فیها و المال یتصرف فی أی الوجهین فصرف المال أحدهما فی اتباع أمر المولی و رضاه و الآخر صرفه فی اتباع نهیه و سخطه و أسکنه دار اختبار أعلمه أنه غیر دائم له السکنی فی الدار و أن له دارا غیرها و هو مخرجه إلیها فیها ثواب و عقاب دائمان فإن أنفذ العبد المال الذی ملکه مولاه فی الوجه الذی أمره به جعل له ذلک الثواب الدائم فی تلک الدار التی أعلمه أنه مخرجه إلیها و إن أنفق المال فی الوجه الذی نهاه عن إنفاقه فیه جعل له ذلک العقاب الدائم فی دار الخلود
ص: 76
مولا برای [مصرف] آن [مال] حدی شناختهشده معین کرده، که به اندازه همان زمانی است که در طول آن مدت او را در سرای پیشین جای داده است، وقتی به آن حد رسید، مولا جای آن مال و آن غلام را [با مال و غلام دیگری] عوض میکند، ولی هموست که همیشه مالک مال و غلام است و چون به او وعده داده است که آن مال را تا زمانی که در آن سرا هست و سکونتش در آن تمام نشده از او نگیرد، به وعدهاش وفا میکند. زیرا مولا دارای صفاتی چون عدل و وفا[ی به وعده] و انصاف و حکمت است. آیا [با این صفات بر مولا] لازم نیست که اگر غلام آن مال را در زمینهای که مولا امر کرده صرف کند، به وعدهای که در مورد پاداش به او داده است وفا کند و او را به سبب کاری که در سرای فانی از او خواسته است گرامی بدارد و به جهت فرمانبریاش نعمتهایی دائمی در سرای باقی به او پاداش دهد!؟ و [از سوی دیگر] اگر غلام آن مالی که مولایش در ایام سکونتش در سرای پیشین به او داده را در زمینهای که از آن نهی شده صرف کند و با امر مولایش مخالفت ورزد، مستوجب کیفری دائمی که او را از آن بیم داده بود میشود، و مولا ظلمی به او نمیکند؛ زیرا قبلاً او را آگاهی داده بود و فهمانده بود و او نیز فهمیده بود، و بر مولا لازم است به وعده و وعید خود وفا کند و به همین سبب است که به قادر و قاهر متصف شده است. اما مولا [در این مثال]، خداوند عز و جلّ است و غلام، همان آدمیزاد مخلوق است و مال، قدرت واسعه خداوند است و آزمون، اظهار حکمت و قدرت است و سرای فانی، دنیاست و [مقصود از] مقدار مالی که مولا به غلام داده است، همان استطاعتی است که [خداوند] به آدمیزاد داده، و[مقصود از] اموری که از آن نهی کرده، همان راههای ابلیس است، و وعده او، نعمتهای دائمیاند که همان بهشت باشد و سرای فانی، همام سرای دنیا و سرای باقی، همان آخرت است و قول بین جبر و تفویض، همان [اعتقاد به] آزمون و امتحان و ابتلا است که به واسطه استطاعتی که به بنده داده شده است [به آن مبتلا میشود]، و شرح آن، در پنج مثالی است که امام صادق علیه السلام فرمودند که آن پنج چیز جوامع فضل است، و من إن شاء الله آنها را با شواهدی از قرآن و توضیح آن تفسیر میکنم. تفسیر سلامتی جسمانی؛ اما این سخن امام صادق علیه السلام معنایش این است که انسان از جهت آفرینش جسمانی کامل باشد و همه حواس او کامل [و صحیح] باشد و عقلش ثبات داشته باشد و قوه تشخیصش سالم و زبانش به سخن باز باشد، چنانچه خداوند فرمود: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا»(1){و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکبها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم}،
ص: 77
و قد حد المولی فی ذلک حدا معروفا و هو المسکن الذی أسکنه فی الدار الأولی فإذا بلغ الحد استبدل المولی بالمال و بالعبد علی أنه لم یزل مالکا للمال و العبد فی الأوقات کلها إلا أنه وعد أن لا یسلبه ذلک المال ما کان فی تلک الدار الأولی إلا أن یستتم (1)سکناه فیها فوفی له لأن من صفات المولی العدل و الوفاء و النصفة و الحکمة أو لیس یجب إن کان ذلک العبد صرف ذلک المال فی الوجه المأمور به أن یفی له بما وعده من الثواب و تفضل علیه بأن استعمله فی دار فانیة و أثابه علی طاعته فیها نعیما دائما فی دار باقیة دائمة و إن صرف العبد المال الذی ملکه مولاه أیام سکناه تلک الدار الأولی فی الوجه المنهی عنه و خالف أمر مولاه کذلک یجب علیه العقوبة الدائمة التی حذره إیاها غیر ظالم له لما تقدم إلیه و أعلمه و عرفه و أوجب له الوفاء بوعده و وعیده بذلک یوصف القادر القاهر و أما المولی فهو الله جل و عز و أما العبد فهو ابن آدم المخلوق و المال قدرة الله الواسعة و محنته إظهار الحکمة و القدرة و الدار الفانیة هی الدنیا و بعض المال الذی ملکه مولاه هو الاستطاعة التی ملک ابن آدم و الأمور التی أمر الله بصرف المال إلیها هو الاستطاعة لاتباع الأنبیاء و الإقرار بما أوردوه عن الله جل و عز و اجتناب الأسباب التی نهی عنها هی طرق إبلیس و أما وعده فالنعیم الدائم و هی الجنة و أما الدار الفانیة فهی الدنیا و أما الدار فهی الدار الباقیة و هی الآخرة و القول بین الجبر و التفویض هو الاختبار و الامتحان و البلوی بالاستطاعة التی ملک العبد و شرحها فی خمسة الأمثال التی ذکرها الصادق علیه السلام أنها جمعت جوامع الفضل و أنا مفسرها بشواهد من القرآن و البیان إن شاء الله تفسیر صحة الخلقة أما قول الصادق علیه السلام فإن معناه کمال الخلق للإنسان بکمال (2)الحواس و ثبات العقل و التمییز و إطلاق اللسان بالنطق و ذلک قول الله وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِیلًا
ص: 77
خداوند عزّ و جلّ فرموده است که آدمیزاد را بر سایر مخلوقاتش از قبیل چهارپایان و درندگان و موجودات دریایی و پرندگان و هر جنبندهای که حواس آدمیزاد آن را با تشخیص عقلی و نطقی خود درک میکند برتری داده است، و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»(1){[که] براستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم}، و این سخنش: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ * الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ * فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ»(2){ای انسان! چه چیز تو را درباره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته * همانکس که تو را آفرید و [اندام] تو را درست کرد و [آنگاه] تو را سامان بخشید * و به هر صورتی که خواست تو را ترکیب کرد}، و آیات زیاد دیگری با همین مضمون. بنابراین اولین نعمت خداوند بر انسان، صحت عقل و برتری دادن آدمیزاد بر بیشتر مخلوقات به سبب کمال عقلی و تشخیص بیان است، و این بدان جهت است که هر جنبندهای که بر سطح زمین است با حواس خود بر پای خود میایستد و در ذات خودش کامل است، اما خداوند آدمیزاد را با قوه نطق که در سایر مخلوقاتی که با حواس خود درک میکنند وجود ندارد، برتری داد و به سبب همین قوه نطق بود که خداوند مخلوقات دیگر را در اختیار آدمیزاد قرار داد، تا جاییکه او بتواند امر و نهی کند و سایر مخلوقات مسخر او باشند، چنانچه خداوند فرمود: «کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ»(3) این گونه [خداوند] آنها را برای شما رام کرد تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت نموده به بزرگی یاد کنید}، و فرمود: «وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها»(4){و اوست کسی که دریا را مسخر گردانید تا از آن گوشت تازه بخورید و پیرایه ای که آن را می پوشید از آن بیرون آورید} و فرمود: «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ * وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ * وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ»(5){چارپایان را برای شما آفرید در آنها برای شما [وسیله] گرمی و سودهایی است و از آنها می خورید * و در آنها برای شما زیبایی است آنگاه که [آنها را] از چراگاه برمی گردانید و هنگامی که [آنها را] به چراگاه می برید * و بارهای شما را به شهری می برند که جز با مشقت بدانها بدان نمی توانستید برسید}. و به سبب همین برتری دادن او به وسیله خلقت نیکو و نطق کامل و معرفت است که خداوند انسانها را پس از اینکه به آنان استطاعت انجام چیزهایی که آنان را به آنها متعبد کرده داده است، با این سخنش به پیروی از امر خود فراخوانده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا»(6){پس تا می توانید از خدا پروا بدارید و بشنوید و فرمان ببرید}، و این سخنش: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»(7){خداوند هیچکس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند}، و این سخنش: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها»(8){خدا هیچکس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تکلیف نمی کند} و آیات زیاد دیگری. وقتی بنده، یکی از حواس خود را از دست بدهد، [تکلیف و] عمل مربوط به آن حس از او برداشته میشود، چنانچه خداوند میفرماید: «لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ ... »(9){بر نابینا و لنگ و بیمار ایرادی نیست ...}، خداوند از همه کسانی که دارای این اوصاف باشند، جهاد و همه [تکالیف و] اعمالی که بدون این اعضا نمیتوان آنها را انجام داد برداشته است، و [از سوی دیگر] به همین شیوه حج و زکات را بر کسانی که توانایی مالی داشته باشند واجب کرده است، زیرا به آنان استطاعت این اعمال را داده است. و به همین سبب حج و زکات را بر انسان فقیر واجب نکرده است، این سخن خداوند متعال: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا»(10){برای خدا حج آن خانه بر عهده مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد}، و این سخنش که درباره ظهار است: «وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ»(11){ و کسانی که زنانشان را ظهار می کنند سپس از آنچه گفته اند پشیمان می شوند، بر ایشان [فرض] است بنده ای را آزاد گردانند}، تا آنجا که میفرماید: «فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً»(12){و هر که نتواند باید شصت بینوا را خوراک بدهد}. همه اینها دلیل بر آن است که خداوند تبارک و تعالی بندگانش را جز به اعمالی که [توان و] استطاعت و قوت عمل کردنش را به آنها داده است مکلف نکرده است واز سوی دیگر آنها را فقط از اعمالی که این وصف را داشته باشند نهی کرده است. این است معنای سلامتی جسمانی.
سص: 78
فقد أخبر عز و جل عن تفضیله بنی آدم علی سائر خلقه من البهائم و السباع و دواب البحر و الطیر و کل ذی حرکة تدرکه حواس بنی آدم بتمییز العقل و النطق و ذلک قوله لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ و قوله یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ و فی آیات کثیرة فأول نعمة الله علی الإنسان صحة عقله و تفضیله علی کثیر من خلقه بکمال العقل و تمییز البیان و ذلک أن کل ذی حرکة علی بسیط الأرض هو قائم بنفسه بحواسه مستکمل فی ذاته ففضل بنی آدم بالنطق الذی لیس فی غیره من الخلق المدرک بالحواس فمن أجل النطق ملّک الله ابن آدم غیره من الخلق حتی صار آمرا ناهیا و غیره مسخّر له کما قال الله کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ و قال وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها و قال وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُونَ وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ فمن أجل ذلک دعا الله الإنسان إلی اتباع أمره و إلی طاعته بتفضیله إیاه باستواء الخلق و کمال النطق و المعرفة بعد أن ملّکهم استطاعة ما کان تعبدهم به بقوله فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِیعُوا و قوله لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها و قوله لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها و فی آیات کثیرة فإذا سلب العبد حاسة من حواسه رفع العمل عنه بحاسته کقوله لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ الآیة فقد رفع عن کل من کان بهذه الصفة الجهاد و جمیع الأعمال التی لا یقوم إلا بها و کذلک أوجب علی ذی الیسار الحج و الزکاة لما ملکه من استطاعة ذلک و لم یوجب علی الفقیر الزکاة و الحج قوله تعالی وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا و قوله فی الظهار وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ إلی قوله فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً کل ذلک دلیل علی أن الله تبارک و تعالی لم یکلف عباده إلا ما ملکهم استطاعته بقوة العمل به و نهاهم عن مثل ذلک فهذه صحة الخلقة
ص: 78
اما اختیار در عمل؛ کسی اختیار عمل دارد که بر بالای سرش نیرومندی نباشد که بر او تنگ بگیرد و او را از عمل کردن به آنچه خداوند به او امر کرده منع کند، که این همان سخن خداوند است که درباره کسانی که استضعاف شدهاند و از عمل کردن بازداشته شدهاند و چارهای نمییابند و راهی پیدا نمیکنند فرموده است: «مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا»(1){آن مردان و زنان و کودکانی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند}، خداوند فرموده است کسی که استضعاف شده است، اختیاری در عمل ندارد و در صورتی که با ایمانشان اطمینان قلبی داشته باشند، چیزی از این تکالیف بر عهده آنان نیست.
اما داشتن وقت کافی؛ همان عمری است که انسان از زمانی که معرفت بر او واجب میشود تا هنگامی که وقتش به سر آید از آن بهرهمند میشود، که از زمان تمییز و بلوغ تا هنگام مرگ میباشد؛ بنابراین هر که در راه جست و جوی حق بمیرد و حق را به طور کامل درک نکند، بر [طریق] خیر [مُرده] است و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ...»(2){و هر کس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پیامبر او از خانه اش به درآید ...}، اگرچه به علت نداشتن وقت نتوانسته به شریعتش به طور کامل عمل کند. همچنین انسان بالغ از کارهایی بازداشته شده، که کودکی که به بلوغ نرسیده از آنها منع نشده است؛ در این سخن خداوند متعال: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَ ...»(3){و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فرو بندند ...}، خداوند برای کودکان در اینکه زینتهای خود را آشکار کنند خردهای نگرفته و همچنین آن احکام را بر آنان جاری نکرده است.
اما داشتن توشه؛ به معنای بینیاز بودن و به قدر کفایت داشتن است که بنده به کمک آنها امری که خداوند به او نموده را انجام دهد، که همان سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ ...»(4){بر نیکوکاران ایرادی نیست}. آیا نمیبینید که خداوند عذر کسی که چیزی برای انفاق ندارد را قبول کرده و [در سوی دیگر] بر همه کسانی که تمکن مالی و دسترسی به کاروان دارند، حج و جهاد و مانند آن را لازم کرده است!؟ و به همین سبب عذر فقرا را قبول کرده و در اموال ثروتمندان سهمی برای آنان قرار داده است، با این سخنش: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ...»(5){[این صدقات] برای آن [دسته از] نیازمندانی است که در راه خدا فرومانده اند}.
اما سببی که [فاعل را] به حرکت در بیاورد؛ همان نیت است که انگیزه انسان برای همه کارهاست و محل آن نیز قلب است. هر کس عملی انجام دهد، ولی دینی داشته باشد که [سبب شود] قلبش [موافق] با آن عمل نباشد، خداوند آن عمل را جز با صدق نیت از او قبول نمیکند،
ص: 79
و أما قوله تخلیة السرب فهو الذی لیس علیه رقیب یحظر علیه و یمنعه العمل بما أمره الله به و ذلک قوله فی من استضعف و حظر علیه العمل فلم یجد حیلة و لم یهتد سبیلا (1)مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا فأخبر أن المستضعف لم یخل سربه و لیس علیه من القول شی ء إذا کان مطمئن القلب بالإیمان و أما المهلة فی الوقت فهو العمر الذی یمتع به الإنسان (2)من حد ما یجب علیه المعرفة إلی أجل الوقت و ذلک من وقت تمییزه و بلوغ الحلم إلی أن یأتیه أجله فمن مات علی طلب الحق و لم یدرک کماله فهو علی خیر و ذلک قوله وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ الآیة و إن کان لم یعمل بکمال شرائعه لعلة ما لم یمهله فی الوقت إلی استتمام أمره و قد حظر علی البالغ ما لم یحظر علی الطفل إذا لم یبلغ الحلم فی قوله تعالی وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ الآیة فلم یجعل علیهن حرجا فی إبداء الزینة للطفل و کذلک لا تجری علیه الأحکام و أما قوله الزاد فمعناه الجدة و البلغة (3)التی سیتعین بها العبد علی ما أمره الله به و ذلک قوله ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ الآیة أ لا تری أنه قبل عذر من لم یجد ما ینفق و ألزم الحجة کل من أمکنته البلغة و الراحلة للحج و الجهاد و أشباه ذلک کذلک قبل عذر الفقراء و أوجب لهم حقا فی مال الأغنیاء بقوله لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الآیة فأمر بإعفائهم و لم یکلفهم الإعداد لما لا یستطیعون و لا یملکون و أما قوله فی السبب المهیج فهو النیة التی هی داعیة الإنسان إلی جمیع الأفعال و حاستها القلب فمن فعل فعلا و کان بدین لم یعقد قلبه علی ذلک لم یقبل
ص: 79
چنانچه خداوند در مورد منافقین فرموده است: «یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ»(1){به زبان خویش چیزی می گفتند که در دلهایشان نبود و خدا به آنچه می نهفتند داناتر است}، سپس به عنوان توبیخ مؤمنان بر پیامبرش اینچنین نازل کرده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ ...»(2){ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید ...}. پس اگر انسان سخنی بگوید و به سخن خود اعتقاد داشته باشد، نیتش، از طریق عمل کردن او را به تصدیق سخنش فرا میخواند، و اگر به آن سخن اعتقادی نداشته باشد، حقیقت مشخص نمیشود، زیرا خداوند در این سخنش: «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ»(3){مگر آنکس که مجبور شده و[لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد} و این سخنش: «لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ ...»(4){خداوند شما را به سوگندهای لغوتان مؤاخذه نمی کند ...} ممکن دانسته است که نیت صادق باشد، ولی عمل به علت مانعی که نمیگذارد فعل [موافق با نیت] آشکار شود، مخالف نیت باشد. بنابراین قرآن و احادیث رسول صلی الله علیه و آله دلالت بر این دارند که قلب مالک همه حواس است و کارهای حواس را تصحیح میکند و هیچ چیز نمیتواند چیزی که قلب آن را تصحیح کرده است را باطل کند.
این بود توضیح همه پنج مثالی که امام صادق علیه السلام فرمودند که با آنها مسأله منزلت بین آن دو منزلت، که همان جبر و تفویض است، تبیین میشود. حال اگر انسان همه این پنج شرط را به صورت کامل دارا باشد، بر او واجب است عمل را به صورت کامل مطابق امر خداوند عزّ و جلّ و رسولش انجام دهد و اگر یکی از آن شروط را نداشته باشد، عمل به حسب آن شرط از عهده او برداشته میشود. اما شواهد قرآنی بر مسأله آزمون و ابتلا به سبب استطاعت، که موجب اثبات قول بین دو قول میشوند زیاد هستند؛ از جمله آنها این سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ»(5){و البته شما را می آزماییم تا مجاهدان و شکیبایان شما را باز شناسانیم و گزارشهای [مربوط به] شما را رسیدگی کنیم}، و [نیز] فرمود: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»(6){به تدریج از جایی که نمی دانند گریبانشان را خواهیم گرفت}، و [نیز] فرمود: «الم * أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»(7){الف لام میم * آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند!؟}، و در مورد فتنههایی که به معنای آزمون است فرمود: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ ...»(8){و قطعا سلیمان را آزمودیم ...} و در قصه قوم موسی فرمود: «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُ»(9){فرمود در حقیقت ما قوم تو را پس از [عزیمت] تو آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت}، و در این سخن موسی: «إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ»(10){این جز آزمایش تو نیست} فتنه به معنای آزمون است. بعضی از این آیات به بعضی دیگر قیاس میشوند و بعضی شاهد بر بعضی دیگرند. اما آیاتی که در آنها ابتلا به معنای آزمون است؛ این سخن خداوند: «لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»(11){تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید}، و این سخن خداوند: «ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ»(12){سپس برای آنکه شما را بیازماید، از [تعقیب] آنان منصرفتان کرد}، و این سخن خداوند: «إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ»(13){ما آنان را همانگونه که باغداران را آزمودیم مورد آزمایش قرار دادیم}، و این سخن خداوند: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(14){مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید}، و این سخن خداوند: «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ»(15){و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود}، و این سخن خداوند: «وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ»(16) {و اگر خدا می خواست از ایشان انتقام می کشید، ولی [فرمان پیکار داد] تا برخی از شما را به وسیله برخی [دیگر] بیازماید} و هر چه در قرآن از ریشه بلوی است، این آیاتی که ابتدای آن آورده شد، به معنای آزمون است و امثال آن در قرآن زیاد است و همگی مسأله آزمون و ابتلا را اثبات میکنند. خداوند عزّ و جلّ خلایق را بیهوده نیافریده و آنان را به حال خود واگذار نکرده است
ص: 80
الله منه عملا إلا بصدق النیة کذلک (1)أخبر عن المنافقین بقوله یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ ثم أنزل علی نبیه صلی الله علیه و آله توبیخا للمؤمنین یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ الآیة فإذا قال الرجل قولا و اعتقد فی قوله دعته النیة إلی تصدیق القول بإظهار الفعل و إذا لم یعتقد القول لم یتبین حقیقة و قد أجاز الله صدق النیة و إن کان الفعل غیر موافق لها لعلة مانع یمنع إظهار الفعل فی قوله إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ و قوله لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ الآیة فدل القرآن و أخبار الرسول صلی الله علیه و آله أن القلب مالک لجمیع الحواس یصحح أفعالها و لا یبطل ما یصحح القلب شی ء فهذا شرح جمیع الخمسة الأمثال التی ذکرها الصادق علیه السلام أنها تجمع المنزلة بین المنزلتین و هما الجبر و التفویض فإذا اجتمع فی الإنسان کمال هذه الخمسة الأمثال وجب علیه العمل کملا لما أمر الله عز و جل به و رسوله و إذا نقص العبد منها خلة کان العمل عنه مطروحا بحسب ذلک فأما شواهد القرآن علی الاختبار و البلوی بالاستطاعة التی تجمع القول بین القولین فکثیرة و من ذلک قوله وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ و قال سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ و قال الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ و قال فی الفتن التی معناها الاختبار وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ الآیة و قال فی قصة قوم موسی فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ و قول موسی إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ أی اختبارک فهذه الآیات یقاس بعضها ببعض و یشهد بعضها لبعض و أما آیات البلوی بمعنی الاختبار قوله لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ و قوله ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ و قوله إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ و قوله خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا و قوله وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ و قوله وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ و کل ما فی القرآن من بلوی هذه الآیات التی شرح أولها فهی اختبار و أمثالها فی القرآن کثیرة فهی إثبات الاختبار و البلوی إن الله جل و عز لم یخلق الخلق عبثا و لا أهملهم
ص: 80
و حکمت خود را برای بازی اظهار نکرده است، و این مطلب را در این سخنش فرموده است: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً»(1){آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم!؟}. اگر کسی بگوید مگر خداوند نمیداند که چه عملی از بندگان سر میزند که آنان را میآزماید!؟ میگوییم بلی، میداند که چه عملی از آنان سر میزند، چنانچه فرمود: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»(2){اگر هم بازگردانده شوند، قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند برمی گردند}، خداوند تنها به این سبب آنان را میآزماید که عدل خود را به آنان نشان دهد و بفهماند که آنان را بعد از عمل و با دلیل عذاب میکند و این مطلب را در این سخنش فرموده است: «وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا»(3){و اگر ما آنان را قبل از [آمدن قرآن] به عذابی هلاک می کردیم، قطعاً می گفتند: پروردگارا! چرا پیامبری به سوی ما نفرستادی}، و این سخنش : «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا»(4){و ما تا پیامبری برنیانگیزیم، به عذاب نمی پردازیم}، و این سخنش: «رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»(5){پیامبرانی که بشارتگر و هشداردهنده}. بنابراین آزمون خداوند، به سبب استطاعتی است که به بنده داده است و این است قول بین جبر و تفویض. قرآن و احادیث امامان خاندان رسول نیز همین را فرمودهاند. اگر بگویند پس دلیل این سخن خداوند: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(6){هر که را بخواهد، بیراه و هر که را بخواهد، هدایت می کند} و نظایرش در قرآن چیست؟ [در جواب] گفته میشود: معنای مجازی این دسته از آیات دو چیز میتواند باشد؛ یکی اینکه این آیات خبر از قدرت خداوند هستند و به معنای این هستند که خداوند قادر است هر که را بخواهد هدایت و هر که را بخواهد گمراه کند، و اگر با قدرت خود آنان را بر یکی از این دو مجبور میکرد، مستوجب پاداش یا کیفر نمیشدند، به همان بیانی که ما در نامه شرح دادیم. و معنای دیگر اینکه هدایت خداوند به معنای شناساندن [راه هدایت] است، مانند این سخنش: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی»(7){و اما ثمودیان؛ پس آنان را راهبری کردیم} که در آن "هدیناهم" به معنای "به آنان شناساندیم" میباشد {و[لی] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند}، و اگر خداوند آنان را بر هدایت مجبور مینمود، نمیتوانستند گمراه شوند. و اینگونه نیست که هرگاه آیه مشتبهی درباره موضوعی وجود داشته باشد، بتوان با آن بر آیات محکم احتجاج کرد، همان آیات محکمی که امر شدهایم به آنها عمل کنیم، خداوند فرموده است: «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ ...»(8){پاره ای از آن آیات محکم [- صریح و روشن] است؛ آنها اساس کتابند و [پاره ای] دیگر متشابهاتند [که تأویل پذیرند]. اما کسانی که در دلهایشان انحراف است برای فتنه جویی و طلب تأویل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پیروی می کنند}، و فرموده است: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(9){پس بشارت ده به آن بندگان من که * به سخن گوش فرا می دهند و بهترین آن را پیروی می کنند}، یعنی متقنترین و روشنترین آن را، «أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»(10){اینانند که خدایشان راه نموده و اینانند همان خردمندان}. خداوند ما و شما را توفیق سخن و عملی که دوست دارد و میپسندد دهد و ما و شما را به منت و فضلش از معاصی دور بدارد. سپاس فراوان مخصوص خداوند است چنانچه او اهلش است، و خداوند بر محمد و خاندان پاکش درود فرستد! «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»(11){و خدا ما را بس است و نیکو حمایتگری است}.
توضیحات: این سخن ایشان علیه السلام که فرمودند: " کسی که بپندارد خداوند کیفر را از معصیتکاران بر میدارد ..." یعنی به صورت عمومی و طوری که هیچیک از آنان کیفر نشوند، چنانچه مقتضی جبر است، بنابراین با اینکه عذاب از بعضی از آنان با عفو یا شفاعت ساقط شود منافات ندارد.
ص: 81
سدی و لا أظهر حکمته لعبا بذلک أخبر فی قوله أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً فإن قال قائل فلم یعلم الله ما یکون من العباد حتی اختبرهم قلنا بلی قد علم ما یکون منهم قبل کونه و ذلک قوله وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ و إنما اختبرهم لیعلمهم عدله و لا یعذبهم إلا بحجة بعد الفعل و قد أخبر بقوله وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا و قوله وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا و قوله رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ فالاختبار من الله بالاستطاعة التی ملکها عبده و هو القول بین الجبر و التفویض بهذا نطق القرآن و جرت الأخبار عن الأئمة من آل الرسول فإن قالوا ما الحجة فی قول الله یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ و ما أشبهها قیل مجاز هذه الآیات کلها علی معنیین أما أحدهما فإخبار عن قدرته أی إنه قادر علی هدایة من یشاء و ضلالة من یشاء و إذا أجبرهم بقدرته علی أحدهما لم یجب لهم ثواب و لا علیهم عقاب علی نحو ما شرحنا فی الکتاب و المعنی الآخر أن الهدایة منه تعریفه کقوله وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ أی عرفناهم فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی فلو جبرهم علی الهدی لم یقدروا أن یضلوا و لیس کلما وردت آیة مشتبهة کانت الآیة حجة علی محکم الآیات اللواتی أمرنا بالأخذ بها من ذلک قوله مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ الآیة و قال فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أی أحکمه و أشرحه أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ وفقنا الله و إیاکم من القول و العمل لما یحب و یرضی و جنبنا و إیاکم معاصیه بمنه و فضله و الحمد لله کثیرا کما هو أهله و صلی الله علی محمد و آله الطیبین و حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ ظلم الله علی بناء التفعیل أی نسبه إلی الظلم قوله علیه السلام و من زعم أن الله یدفع عن أهل المعاصی العذاب أی عموما بحیث لا یعاقب أحدا منهم کما هو مقتضی الجبر فلا ینافی سقوط بعضها بالعفو أو الشفاعة قوله علیه السلام و لما لزمت
ص: 81
در این سخن ایشان علیه السلام که فرمودند: "اشیاء گردنگیر صاحبانش نمیشد"، "أشیاء" یعنی خطاها و گناهان، و در بعضی از نسخهها به جای "أشیاء"، "اسماء" آمده است که با روایت دیگری که از ایشان روایت شده سازگارتر است و یعنی دیگر به کار بردن نام مؤمن و کافر و درستکار و بدکار و نظایر آن، استعمال حقیقی نخواهد بود.
نکته: باید دانست که مطلبی که به صورت مستفاض از ائمه علیهم السلام به دست ما رسیده، نفی جبر و تفویض و اثبات امر بین امرین است، که بعضی از اهل تسنن نیز به آن اعتراف کردهاند. امام اهل تسنن، فخر رازی گفته است: وضع این مسأله عجیب است؛ زیرا مردم در این مسأله همیشه با هم اختلاف داشتهاند، چرا که دلایلی که در این مسأله میتوان به آن استناد کرد با هم متعارض و متضادند؛ دلیل جبریون این است که در ترجیح فعل بر ترک ناچار باید مرجحی از غیر از جانب بنده وجود داشته باشد، و دلیل قدریها این است که اگر بنده قادر بر کاری نباشد، مدح و ذم و امر و نهی شایسته نخواهد بود. که هر دوی اینها مقدمههای عقلی میباشند. یکی از دلایل عقلی، استناد جبریون بر این است که تفاصیل حالات افعال برای بنده معلوم نیست، و استناد قدریها بر اینکه افعال بندگان مطابق تصور و انگیزهاشان انجام میشود، که [این دو دلیل عقلی] با هم متعارضند. و از الزامات خطابی این است که قدرت بر ایجاد [فعل]، کمالی است که بندهای که منبع کاستی است لایق آن نیست و سزاوار نیست افعال سفیهانه و بیهوده بندگان به خداوندی که والاتر از هر کاستی است نسبت داده شود. اما دلایل نقلی؛ قرآن مملو از آیاتی است که ممکن است موجب توهم هر یک از این دو نظریه شوند. همچنین است احادیث، چه اینکه هیچ یک از امتها نبودهاند که یکی از این دو فرقه را درون خود نداشته باشند. همچنین اوضاع و حکایات هر دو طرف نیز یکدیگر را دفع میکنند، تا آنجا که گفته شده است اساس [بازی] نرد بر جبر، و اساس شطرنج بر قَدَر است. اما مذهب ما قویتر است؛ زیرا اگر با این استدلال که موجود ممکن برای ترجیح [وجودش بر عدم] نیاز به مرجح دارد در قول ما خدشه شود، به انسداد باب اثبات [خداوند] صانع میانجامد. ما میگوییم حق همان است که بعضی از امامان دین فرمودهاند که نه جبر است و نه تفویض، بلکه [حقیقت] امر [چیزی است] بین آن دو؛ و این بدان جهت است که مبادی قریبه افعال تحت قدرت و اختیار بنده است، ولی از مبانی بعیده عاجز است و مضطر به آنهاست؛ بنابراین انسان در حال اختیارش، مضطر است، مانند قلم که در دست کاتب است و مانند میخ که در شکاف دیوار است. در سخنان عقلا آمده است: دیوار به میخ گفت: تو چرا مرا میشکافی؟ و میخ گفت: از کسی که مرا میکوبد بپرس.
اما معنای جبر همان است که اشاعره به آن معتقدند که خداوند متعال، اعمال را بر دست بندگان جاری میکند بدون اینکه آنان قدرتی مؤثر در انجام آن داشته باشند، و [سپس] آنها را به سبب انجام آنها عذاب میکند.
ص: 82
الأشیاء أی الخطایا و الذنوب و فی بعض النسخ الأسماء و هو أوفق بما روی عنه علیه السلام فی موضع آخر أی لا یصح إطلاق المؤمن و الکافر و الصالح و الطالح و أشباهها علی الحقیقة.
فذلکة اعلم أن الذی استفاض عن الأئمة علیهم السلام هو نفی الجبر و التفویض و إثبات الأمر بین الأمرین و قد اعترف به بعض المخالفین أیضا قال إمامهم الرازی حال هذه المسألة عجیبة فإن الناس کانوا مختلفین فیها أبدا بسبب أن ما یمکن الرجوع فیها إلیها متعارضة متدافعة فمعول الجبریة علی أنه لا بد لترجیح الفعل علی الترک من مرجح لیس من العبد و معول القدریة علی أن العبد لو لم یکن قادرا علی فعل لما حسن المدح و الذم و الأمر و النهی و هما مقدمتان بدیهیتان ثم من الأدلة العقلیة اعتماد الجبریة علی أن تفاصیل أحوال الأفعال غیر معلومة للعبد و اعتماد القدریة علی أن أفعال العباد واقعة علی وفق تصورهم و دواعیهم و هما متعارضتان و من الإلزامات الخطابیة أن القدرة علی الإیجاد صفة کمال لا یلیق بالعبد الذی هو منبع النقصان و أن أفعال العباد تکون سفها و عبثا فلا یلیق بالمتعالی عن النقصان و أما الدلائل السمعیة فالقرآن مملو بما یوهم بالأمرین و کذا الآثار فإن أمة من الأمم لم تکن خالیة من الفرقتین و کذا الأوضاع و الحکایات متدافعة من الجانبین حتی قیل إن وضع النرد علی الجبر و وضع الشطرنج علی القدر إلا أن مذهبنا أقوی بسبب أن القدح فی قولنا لا یترجح الممکن إلا بمرجح یوجب انسداد باب إثبات الصانع و نحن نقول الحق ما قال بعض أئمة الدین أنه لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین و ذلک أن مبنی المبادی القریبة لأفعال العبد علی قدرته و اختیاره و المبادی البعیدة علی عجزه و اضطراره فالإنسان مضطر فی صورة مختار کالقلم فی ید الکاتب و الوتد فی شق الحائط و فی کلام العقلاء قال الحائط للوتد لم تشقنی فقال سل من یدقنی انتهی.
و أما معنی الجبر فهو ما ذهبت إلیه الأشاعرة من أن الله تعالی أجری الأعمال علی أیدی العباد من غیر قدرة مؤثرة لهم فیها و عذبهم علیها.
ص: 82
[معنای] تفویض نیز همان است معتزله به آن معتقدند که خداوند متعال بندگان را آفریده و آنان را بر انجام آن اعمال قدرت داده و اختیار را به آنان واگذارده است، بنابراین آنان در ایجاد افعال، مطابق مشیت و قدرت خودشان مستقل هستند و خداوند در ایجاد افعال آنان نقشی ندارد.
اما امر بین امرین؛ چیزی که از روایات گذشته برداشت میشود این است که هدایتها و توفیقات خداوند متعال در افعال بندگان دخالت دارد، [البته] طوری که به حد اجبار و ناچاری نمیرسد. مانند این است که مولایی به غلام خود امر کند که کاری که توان آن را دارد را انجام دهد و آن کار را به او بفهماند و به او وعده دهد که در صورت انجام آن به او ثواب دهد و در صورت ترک او را کیفر کند، اگر مولا در تکلیف غلامش به همین اکتفا کند و با اینکه میداند او آن کار را انجام نمیدهد، چیز دیگری به او نگوید و کار دیگری نکند، و با این حال او را در صورت ترک عمل کیفر کند، نزد عقلا ملامتی بر مولا نیست و هیچ عاقلی نمیگوید که مولا غلام را بر ترک آن عمل مجبور کرده است. حال اگر مولا به همین اکتفا نکند و لطف بیشتری کند و او را [در صورت عمل] وعده اکرام و در صورت ترک وعده کیفر دهد و این مسأله را با فرستادن کسی که غلام را بر انجام عمل تشویق و ترغیب کند تأکید نماید، و بعد غلام آن عمل را با قدرت و اختیار خود انجام دهد، هیچ عاقلی نمیگوید که مولا او را بر انجام آن فعل مجبور کرده است، اما اینکه بعضی آن را انجام میدهند و بعضی دیگر آن را ترک میکنند، به حسن اختیار و پاکی ضمیر گروه اول، و سوء اختیار و زشتی باطن گروه دوم باز میگردد. بنابراین اعتقاد به چنین چیزی موجب نسبت دادن ظلم به خداوند متعال و قائل شدن به اینکه خداوند آنان را بر معاصی مجبور میکند و سپس آنها را عذاب میکند نمیشود، چنانچه آن دو نظریه اول موجب چنین چیزی میشد، و [از سوی دیگر] موجب عزل خداوند از ملکش و استقلال بندگان در افعالشان به گونهای که آنان با خداوند در تدبیر عالم وجود شریک باشند نیز نمیشود، چنانچه لازمه آن دو نظریه دیگر بود. و شواهد این دیدگاه در روایات قبلی موجود بود و روایتی که کلینی از امام صادق علیه السلام نقل کرده آن را تأیید میکند که مردی از ایشان پرسید که آیا خداوند بندگان را بر معاصی مجبور کرده است؟ ایشان فرمودند: خیر. مرد عرض کرد: پس امر را به ایشان واگذارده است؟ ایشان فرمودند: خیر. مرد پرسید؟ پس چیست؟ ایشان فرمودند: لطفی از جانب پروردگار است که بین آن دو است.
ص: 83
و أما التفویض فهو ما ذهب إلیه المعتزلة من أنه تعالی أوجد العباد و أقدرهم علی تلک الأفعال و فوض إلیهم الاختیار فهم مستقلون بإیجادها علی وفق مشیتهم و قدرتهم و لیس لله فی أفعالهم صنع.
و أما الأمر بین الأمرین فالذی ظهر مما سبق من الأخبار هو أن لهدایاته و توفیقاته تعالی مدخلا فی أفعال العباد بحیث لا یصل إلی حد الإلجاء و الاضطرار کما أن سیدا أمر عبده بشی ء یقدر علی فعله و فهمه ذلک و وعده علی فعله شیئا من الثواب و علی ترکه شیئا من العقاب فلو اکتفی من تکلیف عبده بذلک و لم یزد علیه مع علمه بأنه لا یفعل الفعل بمحض ذلک لم یکن ملوما عند العقلاء لو عاقبه علی ترکه و لا یقول عاقل بأنه أجبره علی ترک الفعل و لو لم یکتف السید بذلک و زاد فی ألطافه و الوعد بإکرامه و الوعید علی ترکه و أکد ذلک ببعث من یحثه علی الفعل و یرغبه فیه ثم فعل بقدرته و اختیاره ذلک الفعل فلا یقول عاقل بأنه جبره علی ذلک الفعل و أما فعل ذلک بالنسبة إلی جماعة و ترکه بالنسبة إلی آخرین فیرجع إلی حسن اختیارهم و صفاء طویتهم أو سوء اختیارهم و قبح سریرتهم فالقول بهذا لا یوجب نسبة الظلم إلیه تعالی بأن یجبرهم علی المعاصی ثم یعذبهم علیها کما یلزم الأولین و لا عزله تعالی عن ملکه و استقلال العباد بحیث لا مدخل لله فی أفعالهم فیکونون شرکاء لله فی تدبیر عالم الوجود کما یلزم الآخرین و قد مرت شواهد هذا المعنی فی الأخبار
وَ یُؤَیِّدُهُ مَا رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ أَجْبَرَ اللَّهُ الْعِبَادَ عَلَی الْمَعَاصِی قَالَ لَا فَقَالَ فَفَوَّضَ إِلَیْهِمُ الْأَمْرَ قَالَ لَا قَالَ فَمَا ذَا قَالَ لُطْفٌ مِنْ رَبِّکَ بَیْنَ ذَلِکَ (1).
و یظهر من (2)
ص: 83
از بعضی روایات استفاده میشود کسه مقصود از تفویضی که نفی شده این است که بنده در عمل طوری در انجام عمل مستقل باشد که پروردگار متعال نتواند او را از انجام آن بازدارد و مقصود از امر بین امرین این است که خداوند بندگان را در فعل و ترک مختار قرار داده است، ولی خود نیز قدرت بازداشتن آنان از انجام عملی که اختیار کردهاند را دارد. بعضی امر بین امرین را به این تفسیر کردهاند که اسباب قریبه فعل تحت قدرت بنده است و اسباب بعیده مانند آلات و اسباب و اعضاء و جوارح و قوا در قدرت پروردگار متعال است و فعل با إعمال هر دو قدرت حاصل میشود. این تفسیر این ایراد را دارد که هیچکسی قائل به تفویص به این معنا نیست تا اشکالی بر آن وارد باشد. بعضی دیگر گفتهاند امر بین امرین این است که بعضی چیزها در اختیار بنده است، که همان افعال تکلیفی باشد و بعضی چیزها مانند صحت و مرض و خواب و بیداری و یادآوری و فراموشی و مانند این چیزها در اختیار بنده نیست، این تفسیر همان ایرادی را که بر وجه هفتم وارد کردیم دارد. خداوند متعال و حجج او علیهم السلام بهتر میدانند. و تفصیل سخن در این مسأله و آوردن دلایل و براهین بر قول حق و زدودن شکوک و شبهات از قول حق مناسب با مقصود این کتاب نیست. و خداوند هر که را بخواهد به حق و صواب هدایت میکند.
باب سوم : قضا و قدر و مشیت و اراده و سایر اسباب فعل
اشاره
قضا و قدر و مشیت و اراده و سایر اسباب فعل
آیات
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ»(1)
{و اگر خدا می خواست، با یکدیگر جنگ نمی کردند، ولی خداوند آنچه را می خواهد انجام می دهد}.
«وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا»(2)
{و هیچ نفسی جز به فرمان خدا نمیرد. [خداوند مرگ را] به عنوان سرنوشتی معین [مقرر کرده است]}.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا»(3)
{و اگر خدا می خواست، آنان شرک نمی آوردند}.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ»(4)
{و اگر خدا می خواست، چنین نمی کردند پس ایشان را با آنچه به دروغ می سازند رها کن}.
«سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ * قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(5)
{کسانی که شرک آوردند به زودی خواهند گفت: اگر خدا می خواست نه ما و نه پدرانمان شرک نمی آوردیم و چیزی را [خودسرانه] تحریم نمی کردیم. کسانی هم که پیش از آنان بودند همینگونه [پیامبران خود را] تکذیب کردند تا عقوبت ما را چشیدند. بگو آیا نزد شما دانشی هست که آن را برای ما آشکار کنید!؟ شما جز از گمان پیروی نمی کنید و جز دروغ نمی گویید * بگو برهان رسا ویژه خداست و اگر [خدا] می خواست قطعاً همه شما را هدایت می کرد}.
ص: 84
بعض الأخبار أن المراد بالتفویض المنفی هو کون العبد مستقلا فی الفعل بحیث لا یقدر الرب تعالی علی صرفه عنه و الأمر بین الأمرین هو أنه جعلهم مختارین فی الفعل و الترک مع قدرته علی صرفهم عما یختارون و منهم من فسر الأمر بین الأمرین بأن الأسباب القریبة للفعل یرجع إلی قدرة العبد و الأسباب البعیدة کالآلات و الأسباب و الأعضاء و الجوارح و القوی إلی قدرة الرب تعالی فقد حصل الفعل بمجموع القدرتین و فیه أن التفویض بهذا المعنی لم یقل به أحد حتی یرد علیه و منهم من قال الأمر بین الأمرین هو کون بعض الأشیاء باختیار العبد و هی الأفعال التکلیفیة و کون بعضها بغیر اختیاره کالصحة و المرض و النوم و الیقظة و الذکر و النسیان و أشباه ذلک و یرد علیه ما أوردناه علی الوجه السابع و الله تعالی یعلم و حججه علیهم السلام و بسط القول فی تلک المسألة و إیراد الدلائل و البراهین علی ما هو الحق فیها و دفع الشکوک و الشبه عنها لا یناسب ما هو المقصود من هذا الکتاب و الله یهدی من یشاء إلی الحق و الصواب.
باب 3 القضاء و القدر (1)و المشیة و الإرادة و سائر أسباب الفعل
البقرة: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ»(253)
آل عمران: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا»(145)
الأنعام: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا»(107) (و قال تعالی): «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ»(137) (و قال تعالی): «سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ* قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(148-149)
ص: 84
«قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ»(1)
{بگو جز آنچه خدا بخواهد برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم}.
«وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا»(2)
{ولی [چنین شد] تا خداوند کاری را که انجام شدنی بود به انجام رساند}.
«قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(3)
{بگو جز آنچه خدا برای ما مقرر داشته هرگز به ما نمی رسد، او سرپرست ماست و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند}.
«فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ»(4)
{اموال و فرزندانشان تو را به شگفت نیاورد، جز این نیست که خدا می خواهد در زندگی دنیا به وسیله اینها عذابشان کند و جانشان در حال کفر بیرون رود}.
«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ * وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»(5)
{و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می آوردند، پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند!؟ * و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد و [خدا] بر کسانی که نمی اندیشند پلیدی را قرار می دهد}.
«وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»(6)
{و فرمان خدا صورت اجرا پذیرد}.
«وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً»(7)
{و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر [و متناسب با توانایی] است}.
«وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ»(8)
{و هیچ مادینه ای بار نمی گیرد و بار نمی نهد مگر به علم او، و هیچ سالخورده ای عمر دراز نمی یابد و از عمرش کاسته نمی شود مگر آنکه در کتابی [مندرج] است، در حقیقت این [کار] بر خدا آسان است}.
«وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»(9)
{و اگر از جانب پروردگارت فرمان [مهلت] سبقت نگرفته بود، قطعاً میانشان داوری شده بود}.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ»(10)
{و اگر خدا می خواست، قطعاً آنان را امتی یگانه می گردانید. لیکن هر که را بخواهد به رحمت خویش در می آورد و ستمگران نه یاری دارند و نه یاوری}.
«وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»(11)
{و اگر فرمان قاطع [در باره تأخیر عذاب در کار] نبود، مسلما میانشان داوری می شد}.
«وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ»(12)
{و می گویند اگر [خدای] رحمان می خواست، آنها را نمی پرستیدیم. آنان به این [دعوی] دانشی ندارند [و] جز حدس نمی زنند}.
«إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(13)
{ماییم که هر چیزی را به اندازه آفریده ایم}
«وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ * وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ»(14)
{و هر چه کرده اند در کتابها[ی اعمالشان درج] است * و هر خرد و بزرگی [در آن] نوشته شده}.
«ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ»(15)
{هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفسهای شما [- به شما] نرسد مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابی است. این [کار] بر خدا آسان است}.
«ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ»(16)
{آنچه درخت خرما بریدید یا آنها را [دست نخورده] بر ریشه هایشان بر جای نهادید، به فرمان خدا بود}.
«ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(17)
{هیچ مصیبتی جز به اذن خدا نرسد}.
«یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً»(18)
{فرمان [خدا] در میان آنها فرود می آید تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست و به راستی دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است}.
ص: 85
الأعراف: «قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ»(187)
أنفال: «وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا»(42)
التوبة: «قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(51) (و قال تعالی): «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ»(55)
یونس: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ* وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»(99-100)
الأحزاب: «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»(37) (قال): «وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً»(38)
فاطر: «وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثی وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ»(11)
السجدة: «وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»(45)
حمعسق: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ»(8) (و قال تعالی): «وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»(21)
الزخرف: «وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ»(20)
القمر: «إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(49) (و قال): «وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ *وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ»(52-53)
الحدید: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ»(22)
الحشر: «ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ»(5)
التغابن: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(11)
الطلاق: «یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً»(12)
ص: 85
«کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(1)
{اینگونه خدا هر که را
بخواهد، بیراه می گذارد و هر که را بخواهد، هدایت می کند}.
«وَ ما یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(2)
{و هیچ کس پند نمی گیرد مگر اینکه خدا بخواهد}.
«وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(3)
{و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهید خواست}.
«یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ»(4)
{هر که را خواهد، به رحمت خویش در می آورد}.
«وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»(5)
{و تا خدا پروردگار جهانها نخواهد، [شما نیز] نخواهید خواست}.
تفسیر
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا»(6){و اگر خدا می خواست، با یکدیگر جنگ نمی کردند}، یعنی اگر خداوند میخواست آنان را بر ترک جنگ مجبور و وادار کند، این کار را میکرد، ولی این کار با تکلیف منافات دارد و به همین جهت آنها را به اختیار خود گذاشت و آنان نیز جنگ کردند. و مقصود از إذن خداوند، همان امر و تقدیرش است، گفته شده مقصود علم اوست و إذن در اینجا از "أذِنَ" به معنای "عَلِمَ" گرفته شده است.
طبرسی در ذیل این سخن خداوند متعال: «فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(7){و اگر [خدا] می خواست، قطعاً همه شما را هدایت می کرد}، گفته است: یعنی اگر خداوند میخواست، شما را وادار به ایمان مینمود. این مشیت، غیر از مشیتی است که در آیه قبلی [یعنی «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا ...»] گفته شده است؛ زیرا خداوند سبحان این را اثبات و آن را نفی کرده است، بنابراین آن اولی مشیت اختیار و این دومی مشیت واداشتن است. گفتهاند که معنایش این است که اگر میخواست، از همان ابتدا و بدون هیچ تکلیفی شما را به [راه] رسیدن به ثواب و ورود در بهشت هدایت مینمود.
این سخن خداوند متعال: «قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا»(8){بگو برای خودم اختیار سود و زیانی ندارم}، یعنی به صورت مطلق اختیار سود و زیانی برای خود ندارم؛ زیرا اسباب و وسایلی که فعل بر آن متوقف است، تنها تحت قدرت خداوند متعال است، و این منافاتی با اختیار یا چیزهایی که در اختیار بنده نیست، مانند دفع بلایا و جلب منافع ندارد، و قسمت بعدی این آیه نیز که خداوند فرموده است: «وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ»(9){و
اگر غیب
می دانستم، قطعاً خیر بیشتری می اندوختم و هرگز به من آسیبی نمی رسید}، این معنا را تأیید میکند.
این سخن خداوند متعال: «لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا»(10){ [چنین شد] تا خداوند کاری را که انجام شدنی بود به انجام رساند}، یعنی خداوند بدون اینکه از پیش قراری با شما گذاشته باشد، مقدر نموده بود که شما با مشرکین در [جنگ] بدر رویارو شوید، تا خداوند کاری که ناچار باید انجام میشد را به انجام رساند. یا بدین معناست که یکی از شؤون خداوند عزیز نمودن دین و اهل دین و خوار نمودن شرک و اهل شرک است. «لِیَقْضِیَ» به معنای تا انجام دهد، یا تا قضای خداوند ظاهر شود میباشد.
این سخن خداوند متعال: «فِی الزُّبُرِ» یعنی در کتابهایی که [فرشتگانی که] محافظان [انسان هستند] آنها را نوشتهاند، یا مقصود از آن لوح محفوظ است. «کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ» یعنی هر عمل کوچک و بزرگی که پیش فرستادهاند، علیه آنان نوشته شده است، یا بدین معناست که همه موارد کوچک و بزرگ روزیها و أجلها و مانند آن در لوح نوشته شده است.
این سخن خداوند متعال: «وَ ما یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(11){و هیچ کس پند نمی گیرد مگر اینکه خدا بخواهد}، یعنی مگر اینکه خداوند بخواهد آنان را بر آن مجبور کند، به قرینه این سخن خداوند که فرموده است: «إِنَّها تَذْکِرَةٌ * فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ»(12){زنهار [چنین مکن] این [آیات] پندی است * تا هر که خواهد از آن پند گیرد}. گفته شده که معنایش این است که مگر اینکه خداوند بخواهد،
ص: 86
المدثر: «کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(31) (و قال تعالی): «وَ ما یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(56)
الدهر: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(30) (و قال تعالی): «یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ»(31)
کُوِّرَت: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»(29)
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا أی لو شاء أن یجبرهم و یلجئهم علی ترک الاقتتال لفعل لکنه مناف للتکلیف فلذا وکلهم إلی اختیارهم فاقتتلوا و إذن الله أمره و تقدیره و قیل علمه من أذن بمعنی علم.
و قال الطبرسی فی قوله تعالی فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ أی لو شاء لألجأکم إلی الإیمان و هذه المشیة تخالف المشیة المذکورة فی الآیة الأولی لأن الله سبحانه أثبت هذه و نفی تلک فالأولی مشیة الاختیار و الثانیة مشیة الإلجاء و قیل إن المراد به لو شاء لهداکم إلی نیل الثواب و دخول الجنة ابتداء من غیر تکلیف.
قوله تعالی قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا أی مطلقا لأن ما یتوقف علیه الفعل من الأسباب و الآلات إنما هو بقدرته تعالی و هو لا ینافی الاختیار أو فیما لیس باختیار العبد من دفع البلایا و جلب المنافع و یؤیده قوله تعالی بعد ذلک وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ قوله تعالی لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا أی قدر الله التقاءکم مع المشرکین فی بدر علی غیر میعاد منکم لیقضی أمرا کان کائنا لا محالة أو من شأنه أن یکون هو إعزاز الدین و أهله و إذلال الشرک و أهله و معنی لِیَقْضِیَ لیفعل أو لیظهر قضاؤه.
قوله تعالی فِی الزُّبُرِ أی فی الکتب التی کتبتها الحفظة أو فی اللوح المحفوظ و کل صغیر و کبیر مستطر أی و ما قدموه من أعمالهم من صغیر و کبیر مکتوب علیهم أو کل صغیر و کبیر من الأرزاق و الآجال و نحوها مکتوب فی اللوح.
قوله تعالی وَ ما یَذْکُرُونَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ أی إلا أن یشاء أن یجبرهم علی ذلک بقرینة قوله سابقا إِنَّها تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ و قیل إلا أن یشاء الله من حیث
ص: 86
از این جهت که خداوند به آن امر کرده و از ترک آن نهی نموده است، بنابراین مشیت خداوند از قبل وجود داشته است. یعنی پندی نمیگیرند، جز اینکه خداوند از قبل، آن را خواسته باشد.
روایات
روایت 1.
قرب الإسناد: إبن علوان از امام صادق و ایشان از پدرشان علیهما السلام نقل کردهاند: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض شد: ای رسول خدا! آیا [دعانوشتهها] اوراقی که از آنها طلب شفا میشود قَدَر خداوند را برمیگردانند؟ ایشان فرمودند: آنها خود از مقدرات خداوند هستند.
روایت 2.
خصال: ربعی بن خراش از امام علی علیه السلام نقل کرده که ایشان فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هیچ بندهای ایمان نیاورده است، مگر اینکه به چهار چیز ایمان بیاورد: شهادت دهد هیچ معبودی جز خداوند نیست و او یکتاست و شریکی ندارد، و شهادت دهد که من رسول خدا هستم و خداوند مرا به حق فرستاده است، و به برانگیختن بعد از مرگ ایمان بیاورد و به قَدَر ایمان بیاورد.
روایت 3.
خصال: أبیأمامۀ نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: چهار تَن هستند که خداوند در روز قیامت به آنها نظر نمیکند: کسی که عاقّ شده است، کسی که [هر چه عطا میکند،] منّت میگذارد، کسی که قَدَر را تکذیب میکند و کسی که دائم الخمر است.
روایت 4.
خصال: عبدالله بن میون از امام صادق
ص: 87
أمر به و نهی عن ترکه فکانت مشیته سابقة أی لا یذکرون إلا و الله قد شاء ذلک.
ب، قرب الإسناد ابْنُ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا رَسُولَ اللَّهِ رُقًی (1)یُسْتَشْفَی بِهَا هَلْ تَرُدُّ مِنْ قَدَرِ اللَّهِ فَقَالَ إِنَّهَا مِنْ قَدَرِ اللَّهِ.
ل، الخصال الْخَلِیلُ بْنُ أَحْمَدَ السَّنْجَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ خُزَیْمَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حُجْرٍ عَنْ شَرِیکٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ (2)عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ خِرَاشٍ (3)عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّی یُؤْمِنَ بِأَرْبَعَةٍ حَتَّی یَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَنِی بِالْحَقِّ وَ حَتَّی یُؤْمِنَ بِالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ حَتَّی یُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ.
ل، الخصال أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْبُنْدَارُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ زُرَیْعٍ عَنْ بِشْرِ بْنِ نُمَیْرٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ (4)قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَرْبَعَةٌ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَاقٌّ وَ مَنَّانٌ وَ مُکَذِّبٌ بِالْقَدَرِ وَ مُدْمِنُ خَمْرٍ.
ل، الخصال حَمْزَةُ الْعَلَوِیُّ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ
ص: 87
و ایشان از پدرشان و ایشان [نیز] از [پدرشان] امام سجاد علیهم السلام نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: شش تَن هستند که خداوند و هر پیامبر مستجابشدهای آنها را لعنت میکنند: کسی که چیزی را در کتاب خداوند زیاد کند، کسی که قَدَر را تکذیب کند، کسی که سنت مرا ترک کند، کسی که درباره خاندان من چیزی که خداوند حرام کرده را حلال شمرد، کسی که از قدرت سلطنتش برای خوار کردن کسی که خداوند او را عزیز کرده و عزیز کردن کسی که خداوند او را خوار کرده استفاده کند و کسی که از فیء مسلمانان برای خود استفاده میکند و آن را حلال میداند.
روایت 5.
عبدالمؤمن انصاری از امام صادق علیه السلام نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: من هفت تَن را که خداوند و پیامبران مستجابشده پیش از من نیز آنان را لعنت نمودهاند، لعنت میکنم؛ عرض شد: ای رسول خدا! آنها چه کسانی هستند؟ ایشان فرمودند: کسی که در کتاب خداوند چیزی زیاد کند، کسی که قَدَر خداوند را تکذیب کند، کسی که با سنت من مخالف باشد، کسی که درباره خاندان من چیزی که خداوند حرام کرده را حلال شمرد، کسی که از قدرت سلطنتش برای خوار کردن کسی که خداوند او را عزیز کرده و عزیز کردن کسی که خداوند او را خوار کرده استفاده کند، کسی که از فیء مسلمانان برای خود استفاده میکند و آن را حلال میداند و کسی که چیزی را که خداوند عزّ و جلّ آن را حلال کرده را حرام شمرد.
روایت 6.
عبدالله بن زیاد از زید بن علی، و او از پدرش [امام سجاد] و ایشان از پدرشان [امام حسین]، و ایشان از امام علی علیهم السلام نقل کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هفت تَن هستند که خداوند و هر پیامبر مستجابشدهای آنان را لعنت میکنند: کسی که کتاب خداوند را تغییر دهد، کسی که قَدَر خداوند را تکذیب کند، کسی که سنت رسول خدا را دگرگون کند، کسی که درباره خاندان من چیزی را که خداوند عزّ و جلّ حرام نموده، حلال شمرد، کسی که از قدرت سلطنتش برای خوار کردن کسی که خداوند او را عزیز کرده و عزیز کردن کسی که خداوند او را خوار کرده استفاده کند، کسی که محرمات خداوند را حلال شمرد و کسی که از عبادت خداوند عزّ و جلّ تکبر کند.
روایت 7.
خصال: زکریا بن عمران نقل کرده، امام کاظم علیه السلام فرمودند: هر چیزی که در آسمانها و زمین روی میدهد، همراه با هفت چیز است: قضا و قَدَر و اراده و مشیت و کتاب و أجل و إذن؛ هر کسی جز این بگوید بر خداوند دروغ بسته است، یا خداوند عزّ و جلّ را ردّ کرده است.
ص: 88
مُحَمَّدِ بْنِ مَیْمُونٍ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سِتَّةٌ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُجَابٍ الزَّائِدُ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ الْمُکَذِّبُ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ التَّارِکُ لِسُنَّتِی وَ الْمُسْتَحِلُّ مِنْ عِتْرَتِی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ الْمُتَسَلِّطُ بِالْجَبَرُوتِ لِیُذِلَّ مَنْ أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ یُعِزَّ مَنْ أَذَلَّهُ اللَّهُ وَ الْمُسْتَأْثِرُ بِفَیْ ءِ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْتَحِلُّ لَهُ.
ل، الخصال ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ الْکُوفِیِّ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنِّی لَعَنْتُ سَبْعَةً لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُجَابٍ قَبْلِی فَقِیلَ وَ مَنْ هُمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ الزَّائِدُ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ الْمُکَذِّبُ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ الْمُخَالِفُ لِسُنَّتِی وَ الْمُسْتَحِلُّ مِنْ عِتْرَتِی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ الْمُتَسَلِّطُ بِالْجَبْرِیَّةِ (1)لِیُعِزَّ مَنْ أَذَلَّ اللَّهُ وَ یُذِلَّ مَنْ أَعَزَّ اللَّهُ وَ الْمُسْتَأْثِرُ عَلَی الْمُسْلِمِینَ (2)بِفَیْئِهِمْ مُسْتَحِلًّا لَهُ وَ الْمُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.
ل، الخصال مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْخَثْعَمِیِّ عَنْ ثَابِتِ بْنِ عَامِرٍ السِّنْجَارِیِّ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله سَبْعَةٌ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُجَابٍ الْمُغَیِّرُ لِکِتَابِ اللَّهِ وَ الْمُکَذِّبُ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ الْمُبَدِّلُ سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَحِلُّ مِنْ عِتْرَتِی مَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُتَسَلِّطُ فِی سُلْطَانِهِ لِیُعِزَّ مَنْ أَذَلَّ اللَّهُ وَ یُذِلَّ مَنْ أَعَزَّ اللَّهُ وَ الْمُسْتَحِلُّ لِحُرُمِ اللَّهِ (3)وَ الْمُتَکَبِّرُ عِبَادَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ علیه السلام قَالَ: لَا یَکُونُ شَیْ ءٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا بِسَبْعَةٍ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ وَ إِرَادَةٍ وَ مَشِیَّةٍ وَ کِتَابٍ وَ أَجَلٍ وَ إِذْنٍ فَمَنْ قَالَ غَیْرَ هَذَا فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ أَوْ رَدَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
ص: 88
روایت 8.
تفسیر قمی: إبنمسکان نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: موسی علی نبینا و آله و علیه السلام از پروردگارش درخواست کرد که او را نزد آدم علی نبینا و آله و علیه السلام ببرد؛ خداوند چنین کرد. موسی گفت: پدر جان! مگر خداوند تو را با دست خود نیافرید و در تو از روحش ندمید و فرشتگانش را برای تو به سجده درنیاورد و به تو امر نکرد که از آن درخت نخوری!؟ پس چرا او را معصیت کردی؟ آدم گفت: ای موسی! خطای من به سبب [اعمال] شما [که] در تورات [آمده است]، و قبل از خلقت من رخ داد. موسی گفت: همان سی سال؟ آدم گفت: همان است. امام صادق علیه السلام فرمودند: [و اینگونه بود که] آدم بر موسی علی نبینا و آله و علیه السلام احتجاج کرد.
توضیح
یکی از اصحاب، این روایت را بر تقیه حمل کرده است؛ زیرا این روایت در کتابهای اهل سنت به طرق زیادی آورده شده است و سید نیز در طرائف آن را از طرق آنهای روایت کرده است. ممکن است گفته شود مقصود این است که در تورات نوشته شده است که خداوند آدم را به اختیار خود گذاشت و آدم نیز آن کار را انجام داد، زیرا مصلحت این بود که به دنیا هبوط کند. اما اینکه [این موضوع مربوط به] قبل از خلقت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام بوده است، به این جهت بوده که در آن زمان [این موضوع] در لوحهای نوشته شده، وجود داشته است، اگرچه موسی بعد از مبعوث شدنش آن را یافته است. احتمال دارد روح موسی قبل از خلقت جسم آدم از آن مطلع بوده باشد. خداوند خودش میداند.
روایت 9.
علل الشرایع: بشیر بزاز نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: قَدَریها نمیتوانند بگویند که به خدا سوگند خداوند آدم را برای [سکونت در] دنیا آفریده بود و او را بدین جهت در بهشت ساکن کرده بود که خداوند را معصیت کند و [سپس] او را به جایی که او را برای [سکونت در] آن آفریده بود برگرداند.
توضیح
"که خداوند را معصیت کند" یعنی خداوند میدانست که آدم را به اختیار خود میگذارد و او نیز خدا را معصیت میکند. بنابراین "لام" در "لِیَعصِیَهُ" به معنای عاقبت [و سرانجام] است و معنای این جمله این است: تا او را به حال خود گذارد و او نیز به اختیار خود عصیان کند. خداوند خودش میداند.
روایت 10.
معانی الأخبار: أبیبصیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند:
ص: 89
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ (1)عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ مُوسَی علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ آدَمَ علیه السلام فَجَمَعَ فَقَالَ مُوسَی یَا أَبَتِ أَ لَمْ یَخْلُقْکَ اللَّهُ بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیکَ مِنْ رُوحِهِ وَ أَسْجَدَ لَکَ مَلَائِکَتَهُ وَ أَمَرَکَ أَنْ لَا تَأْکُلَ مِنَ الشَّجَرَةِ فَلِمَ عَصَیْتَهُ قَالَ یَا مُوسَی بِکَمْ وَجَدْتَ خَطِیئَتِی قَبْلَ خَلْقِی فِی التَّوْرَاةِ قَالَ بِثَلَاثِینَ سَنَةً (2)قَالَ فَهُوَ ذَلِکَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام فَحَجَّ آدَمُ مُوسَی علیه السلام (3).
من أصحابنا من حمل هذا الخبر علی التقیة إذ قد ورد ذلک فی کتبهم بطرق کثیرة و قد رواه السید فی الطرائف من طرقهم و رده و یمکن أن یقال إن المراد أنه کتب فی التوراة أن الله وکل آدم إلی اختیاره حتی فعل ما فعل لمصلحة إهباطه إلی الدنیا و أما کونه قبل خلقه علیه السلام فلأن التوراة کتب فی الألواح السماویة فی ذلک الوقت و إن وجده موسی علیه السلام بعد بعثته و یحتمل اطلاع روح موسی علی ذلک قبل خلق جسد آدم و الله یعلم.
ع أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عُمَرَ بْنِ بِشْرٍ الْبَزَّازِ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ علیهما السلام مَا یَسْتَطِیعُ أَهْلُ الْقَدَرِ أَنْ یَقُولُوا وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ لِلدُّنْیَا وَ أَسْکَنَهُ الْجَنَّةَ لِیَعْصِیَهُ فَیَرُدَّهُ إِلَی مَا خَلَقَهُ لَهُ.
قوله لیعصیه أی عالما بأنه یخلیه مع اختیاره فیعصیه فیکون اللام لام العاقبة أی لیخلیه فیعصی بذلک مختارا و الله یعلم.
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ
ص: 89
[خداوند] خواست و اراده کرد، در حالی که خوش نداشت و راضی نبود. عرض کردم: چطور؟ خواست که هیچچیزی جز به علم او روی ندهد و همین را اراده کرد، ولی خوش نداشت که به او بگویند او سومین آن سه است و راضی نبود که بندگانش کافر شوند.
روایت 11.
عقائد صدوق: اعتقاد ما در مورد اراده و مشیت، سخن امام صادق علیه السلام است که فرمودند: خداوند خواست و اراده کرد، در حالی که خوش نداشت و راضی نبود، خواست که هیچچیزی جز به علم او روی ندهد و همین را اراده کرد، ولی خوش نداشت که به او بگویند او سومین آن سه است و راضی نبود که بندگانش کافر شوند. خداوند عزّ و جلّ فرمود: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(1){در حقیقت تو هر که را دوست داری نمی توانی راهنمایی کنی، لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی می کند}، و عزّ و جلّ فرمود: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(2){و تا خدا نخواهد [شما] نخواهید خواست}، و عزّ و جلّ فرمود: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»(3){و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند!؟}، و [خداوند] عزّ و جلّ فرمود: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(4){و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد}، چنانچه فرمود: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا»(5){و هیچ نفسی جز به فرمان خدا نمیرد، [خداوند مرگ را] به عنوان سرنوشتی معین [مقرر کرده است]}، چنانچه فرمود: «یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ»(6){می گفتند اگر ما را در این کار اختیاری بود [و وعده پیامبر واقعیت داشت]، در اینجا کشته نمی شدیم. بگو اگر شما در خانه های خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاههای خویش می رفتند}، و [خداوند] عزّ و جلّ فرمود: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ»(7) {و اگر پروردگار تو می خواست، چنین نمی کردند. پس آنان را با آنچه به دروغ می سازند واگذار}، و [خداوند] عزّ و جلّ فرمود: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً»(8){و اگر خدا می خواست، آنان شرک نمی آوردند و ما تو را بر ایشان نگهبان نکرده ایم و تو وکیل آنان نیستی}، و [خداوند] عزّ و جلّ فرمود: «وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها»(9){و اگر می خواستیم، حتماً به هر کسی [از روی جبر] هدایتش را می دادیم}، و عزّ و جلّ فرمود: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ»(10){پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام می گشاید و هر که را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ می گرداند، چنانکه گویی به زحمت در آسمان بالا می رود}، و [خداوند] عزّ و جلّ فرمود: «یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ»(11){خدا می خواهد برای شما توضیح دهد و راه [و رسم] کسانی را که پیش از شما بوده اند به شما بنمایاند و بر شما ببخشاید}، و خداوند عزّ و جلّ فرمود: «یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ»(12){خداوند می خواهد در آخرت برای آنان بهره ای قرار ندهد}، و [خداوند] عزّ و جلّ فرمود: «یُرِیدُ اللَّهُ أ َنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ»(13){خدا می خواهد تا بارتان را سبک گرداند}،
ص: 90
شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ یُحِبَّ وَ لَمْ یَرْضَ قُلْتُ کَیْفَ قَالَ شَاءَ أَنْ لَا یَکُونَ شَیْ ءٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِکَ وَ لَمْ یُحِبَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ لَمْ یَرْضَ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ (1).
عد، العقائد اعتقادنا فی الإرادة و المشیة قول الصادق علیه السلام شاء الله و أراد و لم یحب و لم یرض شاء أن لا یکون شی ء إلا بعلمه و أراد مثل ذلک و لم یحب أن یقال له ثالث ثلاثة و لم یرض لعباده الکفر و قال الله عز و جل إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ (2)و قال عز و جل وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ (3)و قال عز و جل وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (4)و قال عز و جل وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ (5)کما قال وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا (6)کما قال یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ (7)و قال عز و جل وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ (8)و قال عز و جل وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً (9)و قال عز و جل وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها (10)و قال عز و جل فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ (11)و قال عز و جل یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ (12)و قال الله عز و جل یُرِیدُ اللَّهُ أَلَّا یَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِی الْآخِرَةِ (13)و قال عز و جل یُرِیدُ اللَّهُ
ص: 90
و فرمود: «یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»(1){خدا برای شما آسانی می خواهد و برای شما دشواری نمی خواهد}، و [خداوند] عزّ و جلّ فرمود: «وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً»(2){خدا می خواهد تا بر شما ببخشاید و کسانی که از خواسته ها[ی نفسانی] پیروی می کنند می خواهند شما دستخوش انحرافی بزرگ شوید}، و [خداوند] عزّ و جلّ فرمود: «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ»(3){و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمی خواهد}. این است اعتقاد ما درباره اراده و مشیت. مخالفین ما بر اعتقاد ما خرده میگیرند و میگویند که ما میگوییم خداوند عزّ و جلّ معاصی را اراده کرده است، و همو کشته شدن حسین علیه السلام را اراده کرده است. در حالی که ما چنین اعتقادی نداربم، ما میگوییم خداوند عزّ و جلّ اراده کرده است که معصیت عصیانگران، با طاعت مطیعین فرق داشته باشد و اراده کرده است که انجام معاصی به او منسوب نباشد و اراده کرده است که به معاصی قبل از روی دادنشان علم داشته باشد. ما میگوییم خداوند اراده کرد که کشته شدن حسین علیه السلام معصیت او و خلاف طاعت او باشد، و میگوییم اراده کرد که از قتل ایشان نهی شده باشد و امری به آن نشده باشد، و میگوییم خداوند اراده کرد که قتل ایشان عملی زشت و غیر نیک باشد، و میگوییم خداوند عزّ و جلّ اراده کرد که قتل ایشان دربردانده خشم خداوند باشد نه خشنودی او، و میگوییم خداوند عزّ و جلّ اراده کرد که با جبر و قدرت [خود] از قتل ایشان جلوگیری نکند، چنانچه با نهی جلوگیری کرد، و میگوییم خداوند اراده کرد که مانع کشته شدن ایشان نشود، چنانچه مانع سوختن ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام شد، خداوند عزّ و جلّ به آتشی که او در آن افکنده شده بود فرمود: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ»(4){ای آتش! برای ابراهیم سرد و بی آسیب باش}. ما میگوییم خداوند همواره میدانسته است که حسین علیه السلام کشته خواهد شد و با کشته شدنش به سعادت ابدی میرسد و قاتلش به شقاوت ابدی دچار میشود، و میگوییم هر چه خدا بخواهد همان میشود و هر چه نخواهد نمیشود. این است اعتقاد ما درباره اراده و مشیت، نه آنچه که مخالفین و خردهگیران اهل کفر به ما نسبت میدهند.
مؤلف گوید: شیخ مفید نوّر الله ضریحه گفته است: مطلبی که شیخ صدوق رحمه الله در این باب گفته است معنای مشخصی ندارد و معانی مختلف و متناقضی دارد؛ سبب آن نیز این است که ایشان به ظاهر احادیث مختلفی تمسک کردهاند و از کسانی نبودهاند که در آنها تأمل کنند و حق و باطل آنها را از هم جدا کنند و به آنچه حجت است تمسک کنند. و هر کسی که در شیوهاش بر سخنان مختلف و تقلید از راویان اعتماد کند، ضعف عقیدهاش چنان میشود که گفتیم. سخن حق در اینباره این است که خداوند متعال جز افعال نیک را اراده نمیکند
ص: 91
أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ (1)و قال یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ (2)و قال عز و جل وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً (3)و قال عز و جل وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ (4)فهذا اعتقادنا فی الإرادة و المشیة و مخالفونا یشنعون علینا فی ذلک و یقولون إنا نقول إن الله عز و جل أراد المعاصی و أراد قتل الحسین علیه السلام و لیس هکذا نقول و لکنا نقول إن الله عز و جل أراد أن یکون معصیة العاصین خلاف طاعة المطیعین و أراد أن تکون المعاصی غیر منسوبة إلیه من جهة الفعل و أراد أن یکون موصوفا بالعلم بها قبل کونها و نقول أراد الله أن یکون قتل الحسین علیه السلام معصیة له خلاف الطاعة و نقول أراد أن یکون قتله منهیا عنه غیر مأمور به و نقول أراد الله أن یکون مستقبحا غیر مستحسن و نقول أراد الله عز و جل أن یکون قتله سخطا لله غیر رضاه و نقول أراد الله عز و جل أن لا یمنع من قتله بالجبر و القدرة کما منع منه بالنهی و نقول أراد الله أن لا یدفع القتل عنه کما دفع الحرق عن إبراهیم علیه السلام حین قال عز و جل للنار التی ألقی فیها یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ (5)و نقول لم یزل الله عالما بأن الحسین علیه السلام سیقتل و یدرک بقتله سعادة الأبد و یشقی قاتله شقاوة الأبد و نقول ما شاء الله کان و ما لم یشأ لم یکن هذا اعتقادنا فی الإرادة و المشیة دون ما نسب إلینا أهل الخلاف و المشنعون علینا من أهل الإلحاد أقول قال الشیخ المفید نور الله ضریحه الذی ذکره الشیخ أبو جعفر رحمه الله فی هذا الباب لا یتحصل و معانیه تختلف و تتناقض و السبب فی ذلک أنه عمل علی ظواهر الأحادیث المختلفة و لم یکن ممن یری النظر فیمیز بین الحق و الباطل و یعمل علی ما توجب الحجة و من عول فی مذهبه علی الأقاویل المختلفة و تقلید الرواة کانت حاله فی الضعف ما وصفناه و الحق فی ذلک أن الله تعالی لا یرید إلا ما حسن من الأفعال و لا
ص: 91
و جز اعمال زیبا را نمیخواهد، و زشتیها را اراده نمیکند و اعمال زشت را نمیخواهد، خداوند بسیار بلندمرتبهتر از آنی است که اهل باطل میگویند. خداوند متعال فرموده است: «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ»(1){و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمی خواهد}، فرموده است: «یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»(2){خدا برای شما آسانی می خواهد و برای شما دشواری نمی خواهد}، فرموده است: «یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ ... »(3){خدا می خواهد برای شما توضیح دهد و راه [و رسم] کسانی را که پیش از شما بوده اند به شما بنمایاند ...}، «وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً * یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً»(4){خدا می خواهد تا بر شما ببخشاید و کسانی که از خواسته ها[ی نفسانی] پیروی می کنند می خواهند شما دستخوش انحرافی بزرگ شوید * خدا می خواهد تا بارتان را سبک گرداند و [می داند که] انسان ناتوان آفریده شده است}. خداوند فرموده است که او برای بندگانش سختی اراده نکرده است، بلکه برایشان آسانی خواسته است، و روشنگری [و بیان] را برایشان اراده کرده است و گمراهی را برایشان نخواسته است، و سبک شدن را برایشان اراده کرده است و نخواسته که بارشان را سنگین کند؛ اگر خداوند سبحان معصیتهای آنان را اراده مینمود، لنا فی ذلک إرادۀ البیان لهم و ... بنابراین کتاب خداوند متعال شاهد بر ضد آن چیزی است که گمراهان و آنهایی که به دروغ به خداوند افترا زدهاند به آن گرویدهاند، خداوند بسیار بلندمرتبهتر از آنی است که ظالمان میگویند.
اما در مورد استناد آنان به این سخن خداوند متعال: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ ... »(5){پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، ...}،[باید گفت:] جبریون نمیتوانند به این آیه استناد کنند و به آن دلیل بیاورند؛ زیرا معنای این آیه این است که کسانی را که خداوند متعال بخواهد به آنان نعمت بخشد و به جزای اطاعتشان به آنها پاداش دهد، سینهاشان را با الطافی که با آن اسلام را دوست داشته باشند، برای [پذیرش] اسلام گشاده میکند و با آن الطاف تداوم اعمال و طاعات را برای آنان آسان مینماید. هدایت در اینجا به معنای گرامی داشتن است؛ خداوند متعال از زبان اهل بهشت فرموده است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا ... »(6){ستایش خدایی را که ما را بدین [راه] هدایت نمود}، که یعنی ما را به آن نعمت بخشید و به جهت آن پاداش داد، و ضلال در این آیه [یعنی آیه «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ ... »] به معنای عذاب و کیفر است؛ خداوند متعال فرمود: «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ»(7){قطعاً بزهکاران در گمراهی و جنونند}، که از عذاب به گمراهی تعبیر کرده است و از نعمات به هدایت، و این بدان جهت است که گمراهی همان هلاک است و هدایت همان نجات.
خداوند متعال به حکایت از زبان اعراب میگوید: «أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ»(8){آیا وقتی در [دل] زمین گم شدیم، آیا [باز] ما در خلقت جدیدی خواهیم بود}، که معنای آن، وقتی در زمین هلاک شدیم میباشد. گویا معنای این سخن خداوند: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ ... وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ ... »(9)
نیز همان است که گفتیم و شرح دادیم. و معنای «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً»(10){دلش را سخت تنگ می گرداند} این است که خداوند اراده میکند که به کیفر معصیتش، توفیق را از او سلب کند و او را از به جزای بدکاریاش از الطاف منع کند. بنابراین گشادگی سینه، پاداش طاعت و تنگی آن، کیفر معصیت است. بنابر توضیحی که ما دادیم در این آیه شبههای برای مخالفینی که ادعا کردهاند خداوند از راه ایمان گمراه میکند و جلوی اسلام آوردن را میگیرد
ص: 92
یشاء إلا الجمیل من الأعمال و لا یرید القبائح و لا یشاء الفواحش تعالی الله عما یقول المبطلون علوا کبیرا قال الله تعالی وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ و قال یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ و قال یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ الآیة وَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِیلُوا مَیْلًا عَظِیماً یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً فخبر سبحانه أنه لا یرید لعباده العسر بل یرید بهم الیسر و أنه یرید لهم البیان و لا یرید لهم الضلال و یرید التخفیف عنهم و لا یرید التثقیل علیهم فلو کان سبحانه مریدا لمعاصیهم لنا فی ذلک إرادة البیان لهم أو التخفیف عنهم و الیسر لهم فکتاب الله تعالی شاهد بضد ما ذهب إلیه الضالون المفترون علی الله الکذب تعالی الله عما یقول الظالمون علوا کبیرا.
فأما ما تعلقوا به من قوله تعالی فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ الآیة فلیس للمجبرة به تعلق و لا فیه حجة من قبل أن المعنی فیه من أراد الله تعالی أن ینعمه و یثیبه جزاء علی طاعته شرح صدره للإسلام بالألطاف التی یحبوه بها فییسر له بها استدامة أعمال الطاعات و الهدایة فی هذا الموضع هی التعظیم قال الله تعالی فیما خبر به عن أهل الجنة الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا (1)الآیة أی نعمنا به و أثابنا إیاه و الضلال فی هذه الآیة هو العذاب قال الله تعالی إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (2)فسمی العذاب ضلالا و النعیم هدایة و الأصل فی ذلک أن الضلال هو الهلاک و الهدایة هی النجاة.
قال الله تعالی حکایة عن العرب أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (3)یعنون إذا هلکنا فیها و کأن المعنی فی قوله فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ ما قدمناه وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ ما وصفناه و المعنی فی قوله یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً یرید سلبه التوفیق عقوبة له علی عصیانه و منعه الألطاف جزاء له علی إساءته فشرح الصدر ثواب الطاعة بالتوفیق و تضییقه عقاب المعصیة بمنع التوفیق و لیس فی هذه الآیة علی ما بیناه شبه لأهل الخلاف فیما ادعوه من أن الله تعالی یضل عن الإیمان و یصد
ص: 92
و کفر را اراده میکند و گمراهی را میخواهد باقی نمیماند. و اما این سخن خداوند متعال: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً»(1){و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان می آوردند}، مقصود خداوند از آن خبر دادن از قدرتش است و اینکه اگر بخواهد آنان را به ایمان وادار کند و به زور و ناچاری مجبور بر ایمان آوردن کند، قادر است این کار را بکند، ولی خداوند متعال خواسته است که آنان به رغبت و اختیار خود ایمان بیاورند. آخر این آیه نیز دلالت بر توضیحی که ما دادیم میکند، چه اینکه در ادامه آیه آمده است: «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»(2){پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند!؟}، که مقصود این است که خداوند قادر است که آنان را به ایمان آوردن وادار کند، ولی این کار را نمیکند، ولی اگر بخواهد این کار برایش مقدور است. و در همه چیزهایی از قبیل این آیه که به آن استناد میکنند، سخن همین یا چیزی شبیه این است، چنانچه گفتیم و توضیح دادیم. اینکه جبریها از اینکه به صورت مطلق بگویند خداوند اراده کرده است که معصیت شود و به او کفر ورزیده شود و اولیائش کشته شوند، فرار کردهاند و [به جای آن] گفتهاند خداوند اراده کرده که همه چیزهایی که به آنها علم دارد مطابق علمش واقع شوند، و اراده کرده است که معصیتهای او، اعمالی زشت و مورد نهی باشند، [در حقیقت] مبتلا شدن به همان چیزی است که از آن فرار کردهاند و فرورفتن در همان است که از آن بدشان آمده است؛ زیرا اگر زشتیهای که خداوند به آنها علم دارد مطابق علمش واقع شوند، و خداوند متعال اراده کرده باشد که زشتیهایی که به آنها علم دارد به همان صورتی که به آنها علم دارد واقع شوند، در واقع زشتی را اراده کرده است. پس چه معنایی دارد که آنها از چیزی به خودش فرار کنند و از معنایی به همان معنا بگریزند!؟ چگونه این سخن آنها درست و مورد قبول عقلا باشد!؟ آیا این سخن آنان مانند این نیست که کسی بگوید من به زید دشنام نمیدهم، ولی به پدر عمرو دشنام میدهم، و حال آنکه پدر عمرو همان زید است!؟ و مانند این سخن یهودیان که خود را تمسخر کردند و گفتند که ما به محمد کفر نمیورزیم، ما به احمد کفر میورزیم. به همین صورت این سخن نیز نشانه کجفهمی و نادانی گوینده آن است.
روایت 12.
عیون أخبار الرضا: احمد بن عبدالله جوَیباری از امام رضا و ایشان از طریق پدرانشان از امام علی علیهم السلام نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند عزّ و جلّ دو هزار سال قبل از اینکه آدم را بیافریند، تقدیرات را مقدر و تدبیرات را تدبیر نمود.
عیون أخبار الرضا با سه سند دیگر نیز این روایت را نقل کرده است.
صحیفۀ الرضا نیز مانند این را نقل کرده است.
ص: 93
عن الإسلام و یرید الکفر و یشاء الضلال و أما قوله تعالی وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً فالمراد به الإخبار عن قدرته و أنه لو شاء أن یلجئهم إلی الإیمان و یحملهم علیه بالإکراه و الاضطرار لکان علی ذلک قادرا لکنه شاء تعالی منهم الإیمان علی الطوع و الاختیار و آخر الآیة یدل علی ما ذکرناه و هو قوله أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (1)یرید أن الله قادر علی إکراههم علی الإیمان لکنه لا یفعل ذلک و لو شاءه لتیسر علیه و کل ما یتعلقون به من أمثال هذه الآیة فالقول فیه ما ذکرناه أو نحوه علی ما بیناه و فرار المجبرة من إطلاق القول بأن الله یرید أن یعصی و یکفر به و یقتل أولیاؤه إلی القول بأنه یرید أن یکون ما علم کما علم و یرید أن یکون معاصیه قبائح منهیا عنها وقوع فیما هربوا منه و تورط فیما کرهوه (2)و ذلک أنه إذا کان ما علم من القبیح کما علم و کان تعالی مریدا لأن یکون ما علم من القبیح کما علم فقد أراد القبیح و أراد أن یکون قبیحا فما معنی فرارهم من شی ء إلی نفسه و هربهم من معنی إلی عینه فکیف یتم لهم ذلک مع أهل العقول و هل قولهم هذا إلا کقول إنسان أنا لا أسب زیدا لکنی أسب أبا عمرو و زید هو أبو عمرو و کقول الیهود إذ قالوا سخریة بأنفسهم نحن لا نکفر بمحمد صلی الله علیه و آله لکنا نکفر بأحمد فهذا رعونة (3)و جهل ممن صار إلیه.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرٍ الْخُورِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْجُوَیْبَارِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدَّرَ الْمَقَادِیرَ وَ دَبَّرَ التَّدَابِیرَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بالأسانید الثلاثة عنه علیه السلام مثله- صح، صحیفة الرضا علیه السلام عنه علیه السلام مثله.
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ ص
ص: 93
روایت 13.
تفسیر قمی: سکونی از امام باقر و ایشان از پدرشان علیه السلام نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: علم، پیشی گرفته و قلم، خشکیده و قضا، نافذ گشته و تقدیر، تمام گشته است به تحقیق کتاب و تصدیق رسولان و سعادت از جانب خدا برای کسی که ایمان بیاورد و تقوا پیشه کند و شقاوت برای کسی که تکذیب کند و کافر شود و ولایت از جانب خداوند برای مؤمنان و برائت از جانب خداوند نسبت به مشرکان. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند میفرماید: ای فرزند آدم! به مشیت من است که تو برای خود چیزی میخواهی و به اراده من است که تو برای خودت چیزی اراده میکنی و به فضل نعمتم بر تو است که بر معصیت من توان مییابی و به قوت و عصمت و عافیت من است که واجبات من را ادا میکنی. من بیش از تو به نیکیهایت سزاوارم و تو بیش از من به گناهت سزاواری. خیر از جانب من و به واسطه اعطای من است که به تو میرسد، و شر از جانب من و به جزای جنایتی که تو کردهای به تو میرسد، و به سبب تسلط زیادی که به تو دادم است که طاعت مرا ترک کردی و به سبب سوء ظن خودت بود که از رحمت من مأیوس شدی، بنابراین من به جهت حجت و بیانی که بر تو دارم سزاوار سپاس هستم و به سبب عصیانت بر تو اختیار دارم و تو به سبب احسانی که میکنی نزد من پاداش داری، هشدار دادن تو به خود را فرونگذاشتم و تو را در هنگام عزتمندی مؤاخذه نکردم که این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ»(1){و اگر خدا مردم را به [سزای] آنچه انجام داده اند مؤاخذه می کرد، هیچ جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نمی گذاشت}، تو را بیشتر از طاقتت مکلف نکردم و بیش از آن امانتی که خودت به آن اقرار کردی بر دوش تو نگذاشتم، و برای خود، از تو همان را پسندیدم که برای تو از خودم پسندیدم.
روایت 14.
در کتاب توحید نیز مانند این روایت از طریق معاذ بن جبل از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است.
توضیحات
"ال" در "بتحقیق الکتاب"، "ال" جنس است؛ بنابراین ممکن است مقصود از آن هر کتاب نازلشده [آسمانی]، و یا قرآن، و یا لوح باشد.
"به مشیت من است که تو برای خود چیزی میخواهی ... " یعنی من خواستم که تو را خواهنده و مختار قرار دهم و اراده کردم تو را مرید قرار دهم و اینچنین کردم.
در توحید آمده است: "الخیر منی بما أولیت بدءاً" که ممکن است "أولیت" هم به صیغه مخاطب و هم به صیغه متکلم خواند شود.
"و به سبب تسلط زیادی که به تو دادم" یعنی به سبب تسلط بر خلایق و امور، که من برای تو قرار دادم. و "إنطوی عن الشیء" یعنی از آن جدا شد و دور شد. در توحید به جای این بند آمده است: به سبب احسان من بر توست که بر طاعتم نیرو یافتی.
ص: 94
قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَبَقَ الْعِلْمُ وَ جَفَّ الْقَلَمُ وَ مَضَی الْقَضَاءُ وَ تَمَّ الْقَدَرُ بِتَحْقِیقِ الْکِتَابِ وَ تَصْدِیقِ الرُّسُلِ وَ بِالسَّعَادَةِ مِنَ اللَّهِ لِمَنْ آمَنَ وَ اتَّقَی وَ بِالشَّقاءِ لِمَنْ کَذَّبَ وَ کَفَرَ وَ بِالْوَلَایَةِ مِنَ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُ لِلْمُشْرِکِینَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ وَ بِإِرَادَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تُرِیدُ لِنَفْسِکَ مَا تُرِیدُ وَ بِفَضْلِ نِعْمَتِی عَلَیْکَ قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی وَ بِقُوَّتِی وَ عِصْمَتِی وَ عَافِیَتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی وَ أَنَا أَوْلَی بِحَسَنَاتِکَ مِنْکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی بِذَنْبِکَ مِنِّی الْخَیْرُ مِنِّی إِلَیْکَ [وَاصِلٌ بِمَا أَوْلَیْتُکَ بِهِ (1)وَ الشَّرُّ مِنِّی إِلَیْکَ بِمَا جَنَیْتَ جَزَاءٌ وَ بِکَثِیرٍ مِنْ تَسَلُّطِی لَکَ انْطَوَیْتَ عَنْ طَاعَتِی وَ بِسُوءِ ظَنِّکَ بِی قَنَطْتَ مِنْ رَحْمَتِی فَلِیَ الْحَمْدُ وَ الْحُجَّةُ عَلَیْکَ بِالْبَیَانِ وَ لِیَ السَّبِیلُ عَلَیْکَ بِالْعِصْیَانِ وَ لَکَ الْجَزَاءُ الْحَسَنُ عِنْدِی بِالْإِحْسَانِ لَمْ أَدَعْ تَحْذِیرَکَ بِی وَ لَمْ آخُذْکَ عِنْدَ عِزَّتِکَ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلی ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ لَمْ أُکَلِّفْکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ وَ لَمْ أَحْمِلْکَ مِنَ الْأَمَانَةِ إِلَّا مَا أَقْرَرْتَ بِهَا عَلَی نَفْسِکَ وَ رَضِیْتُ لِنَفْسِی مِنْکَ مَا رَضِیتُ بِهِ لِنَفْسِکَ مِنِّی.
ید، التوحید أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ مَعاً عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ ثَوْرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ خَالِدِ بْنِ سَعْدَانَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مِثْلَهُ.
قوله صلی الله علیه و آله بتحقیق الکتاب أی جنس الکتاب فالمراد کل کتاب منزل أو القرآن أو اللوح قوله تعالی بمشیتی کنت أنت الذی تشاء أی شئت أن أجعلک شائیا مختارا و أردت أن أجعلک مریدا فجعلتک کذلک و فی ید الخیر منی بما أولیت بدءا فیمکن أن یقرأ أولیت علی صیغة الخطاب و التکلم.
قوله تعالی و بکثیر من تسلطی لک أی من التسلط الذی جعلت لک علی الخلق و علی الأمور و انطوی عن الشی ء أی هاجره و جانبه و فی التوحید مکان تلک الفقرة و بإحسانی إلیک قویت علی طاعتی.
ص: 94
"تو را در هنگام عزتمندی مؤاخذه نکردم" یعنی تو را در هنگام غفلت عذاب نکردم، بلکه تو را موعظه کردم و هشدار دادم و بر حذر داشتم.
"که این همان سخن خداوند است [که فرمود]" و جملات بعد از آن در توحید وجود ندارد، بعید نیست که این قسمت از توضیحات علی بن إبراهیم باشد.
روایت 15.
تفسیر قمی: «وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی»(1){و
آنکه اندازه گیری کرد و راه نمود}؛ یعنی امور را در تقدیر اولیه مقدر نمود و سپس هر کس را که خواست به آن هدایت نمود.
روایت 16.
إحتجاج: روایت شده، از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره قضا و قدر سؤال شد؛ ایشان فرمودند: نگویید که خداوند آنان را به خودشان واگذار کرده که [با این سخن] خداوند را سبک مینمایید، و نگویید که خداوند آنان را بر معاصی مجبور کرده است که [با این سخن] به او نسبت ظلم میدهید، بگویید که [امور] خیر به سبب توفیق خداوند و [امور] شرّ به سبب یارینکردن خداوند است، و همه اینها در علم خداوند بوده است.
روایت 17.
امام رضا علیه السلام فرمودند: هشت چیز است که جز به قضا و قدر خداوند روی نمیدهد: خواب، بیداری، قوت، سلامتی، بیماری، مرگ و زندگی.
روایت 18.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند عزّ و جلّ میفرماید: هر که به قضای من رضایت نمیدهد و نعمتهای مرا سپاس نمیگزارد و بر بلای من صبر نمیکند، پروردگاری غیر از من برای خود بیابد.
روایت 19.
إحتجاج: روایت شده امام هادی علیه السلام در نامهای که درباره نفی جبر و تفویض به مردم اهواز نوشتند، فرمودهاند: روایت شده مردی از امیرالمؤمنین علیه السلام، پس از اینکه ایشان از شام بازگشتند، پرسید: ای امیرالمؤمنین! برای ما بگویید آیا رفتن ما به شام به قضا و قدر [خداوند] بود؟ امیرالمؤمنین به او فرمودند: آری ای پیرمرد! از هیچ فرازی بالا نرفتید و در هیچ نشیبی سرازیر نشدید جز به قضا و قدر خداوند. مرد عرض کرد: رنج خود را به حساب خداوند میگذارم، به خدا سوگند خود را مستحق هیچ اجری نخواهم دانست. امام علی علیه السلام فرمودند: بله [که اجر دارید]؛ خداوند هم در هنگامی که در مسیر خود میرفتید و هم در هنگامی که در راه بازگشت برمیگشتید، اجرتان را بزرگ داشته است و شما در هیچ یک از حالاتتان وادار نبودید. مرد عرض کرد: چگونه ما ناچار نبودهایم و حال آنکه قضا و قدر ما را به جلو میکشانده و رفتن ما از روی قضا و قدر بوده است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
ص: 95
قوله تعالی و لم آخذک عند عزتک أی لم أعذبک عند غفلتک بل وعظتک و نبهتک و حذرتک و قوله و هو قوله إلی قوله من دابة لیس فی التوحید و لا یبعد کونه کلام علی بن إبراهیم.
فس، تفسیر القمی وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی قَالَ قَدَّرَ الْأَشْیَاءَ فِی التَّقْدِیرِ الْأَوَّلِ ثُمَّ هَدَی إِلَیْهَا مَنْ یَشَاءُ.
ج، الإحتجاج رُوِیَ أَنَّهُ سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنِ الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ فَقَالَ لَا تَقُولُوا وَکَلَهُمُ اللَّهُ إِلَی أَنْفُسِهِمْ فَتُوَهِّنُوهُ وَ لَا تَقُولُوا جَبَرَهُمْ (1)عَلَی الْمَعَاصِی فَتُظَلِّمُوهُ وَ لَکِنْ قُولُوا الْخَیْرُ بِتَوْفِیقِ اللَّهِ وَ الشَّرُّ بِخِذْلَانِ اللَّهِ وَ کُلٌّ سَابِقٌ فِی عِلْمِ اللَّهِ.
قَالَ الرِّضَا علیه السلام ثَمَانِیَةُ أَشْیَاءَ لَا تَکُونُ إِلَّا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ قَدَرِهِ النَّوْمُ وَ الْیَقَظَةُ وَ الْقُوَّةُ وَ الضَّعْفُ وَ الصِّحَّةُ وَ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ وَ الْحَیَاةُ (2).
وَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ لَمْ یَرْضَ بِقَضَائِی وَ لَمْ یَشْکُرْ لِنَعْمَائِی وَ لَمْ یَصْبِرْ عَلَی بَلَائِی فَلْیَتَّخِذْ رَبّاً سِوَائِی (3).
ج، الإحتجاج رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیهما السلام فِی رِسَالَتِهِ إِلَی أَهْلِ الْأَهْوَازِ فِی نَفْیِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیضِ أَنَّهُ قَالَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ بَعْدَ انْصِرَافِهِ مِنَ الشَّامِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنَا عَنْ خُرُوجِنَا إِلَی الشَّامِ أَ بِقَضَاءٍ وَ قَدَرٍ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ نَعَمْ یَا شَیْخُ مَا عَلَوْتُمْ تَلْعَةً وَ لَا هَبَطْتُمْ بَطْنَ وَادٍ إِلَّا بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرِهِ فَقَالَ الرَّجُلُ عِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِی وَ اللَّهِ مَا أَرَی لِی مِنَ الْأَجْرِ شَیْئاً فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام بَلَی فَقَدْ عَظَّمَ اللَّهُ لَکُمُ الْأَجْرَ فِی مَسِیرِکُمْ وَ أَنْتُمْ ذَاهِبُونَ وَ عَلَی مُنْصَرَفِکُمْ وَ أَنْتُمْ مُنْقَلِبُونَ وَ لَمْ تَکُونُوا فِی شَیْ ءٍ مِنْ حَالاتِکُمْ مُکْرَهِینَ (4)فَقَالَ الرَّجُلُ وَ کَیْفَ لَا نَکُونُ مُضْطَرِّینَ وَ الْقَضَاءُ وَ الْقَدْرُ سَاقَانَا وَ عَنْهُمَا کَانَ مَسِیرُنَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ
ص: 95
شاید منظور تو قضای لازم و قدر حتمی است؛ اگر اینچنین باشد، پاداش و کیفر بیهوده میشود و وعده و وعید و امر و نهی خداوند [از اعتبار] ساقط میشود و هیچ ملامتی از سوی خداوند برای گنهکار در کار نخواهد بود و همچنین هیچ ستایشی برای نیکوکار نخواهد بود و نیکوکار بیش از گنهکار سزاوار پاداش احسانش نیست و گنهکار نیز بیش از نیکوکار سزاوار کیفر گناهش نمیباشد. این سخن، سخن بتپرستان و سربازان شیطان و دشمنان خداوند و شاهدان دروغین و افترا زنان و اهل کوردلی و طغیان است، که همان قَدَریهای و مجوسیان این امت هستند. خداوند متعال امر کرد تا [بندگان] مختار باشند و نهی کرد تا بر حذر باشند و به چیزهای آسان تکلیف کرد، [خداوند] مغلوبانه معصیت نگردد و وادارانه اطاعت نشود و رسولان را برای مزاح نفرستاد و قرآن را بیهوده نازل نکرد و آسمانها «وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»(1){و زمین و آنچه را که میان این دو است به باطل نیافریدیم، این گمان کسانی است که کافر شده [و حق پوشی کرده]اند. پس وای از آتش بر کسانی که کافر شده اند!}. ایشان سپس این آیه را برای آنها تلاوت نمودند: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»(2){و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید}. در این هنگام آن مرد شادمان برخاست و چنین میسرود:
تو امامی هستی که ما امید داریم با طاعت او در روز قیامت به رضوان خداوند رحمان برسیم.
تا آنجا که به این بیت رسید که:
چگونه چنین چیزی را دوست داشته باشد و حال آنکه عزم بر او بر کاری بوده است که فرموده آن را علناًَ آشکار کن!؟
روایت 20.
و روایت شده است که مردی عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! آن قضا و قدری که فرمودید به چه معناست؟ ایشان فرمودند: امر به طاعت و نهی از معصیت و قدرت بر انجام عمل نیک و ترک معصیت و یاری رساندن در نزدیکی به او و خوار کردن کسانی که او را عصیان میکنند و وعده و وعید و ترغیب و ترساندن. همه اینها قضای خداوند در افعال ما و قَدَر او در اعمال ما هستند. اما غیر از اینها را از قضا و قدر خداوند گمان نبر؛ چرا که گمان در مورد خداوند موجب حبط اعمال میشود. مرد عرض کرد: [گِرِه] از [کار] من گشودید، خداوند [گره] از [کار] شما بگشاید.
روایت 21.
کنز الفوائد کراجکی: سکونی از امام صادق و ایشان از پدرشان [امام باقر] و ایشان از پدرشان [امام سجاد] علیهم السلام نقل کردهاند که مردی از اهالی عراق به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و عرض کرد: به ما بگویید آیا رفتن ما به شام ... تا آخر دو روایت پیشین.
ص: 96
علیه السلام لَعَلَّکَ أَرَدْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَتْماً لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ وَ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ وَ النَّهْیُ وَ مَا کَانَتْ تَأْتِی مِنَ اللَّهِ لَائِمَةٌ لِمُذْنِبٍ وَ لَا مَحْمَدَةٌ لِمُحْسِنٍ وَ لَا کَانَ الْمُحْسِنُ أَوْلَی بِثَوَابِ الْإِحْسَانِ مِنَ الْمُذْنِبِ وَ لَا الْمُذْنِبُ أَوْلَی بِعُقُوبَةِ الذَّنْبِ مِنَ الْمُحْسِنِ تِلْکَ مَقَالَةُ إِخْوَانِ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ جُنُودِ الشَّیْطَانِ وَ خُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَ شُهَدَاءِ الزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ وَ أَهْلِ الْعَمَی (1)وَ الطُّغْیَانِ هُمْ قَدَرِیَّةُ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِهَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَمَرَ تَخْیِیراً وَ نَهَی تَحْذِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الرُّسُلَ هَزْلًا وَ لَمْ یُنْزِلِ الْقُرْآنَ عَبَثاً وَ لَمْ یَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ قَالَ ثُمَّ تَلَا عَلَیْهِمْ وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ قَالَ فَنَهَضَ الرَّجُلُ مَسْرُوراً وَ هُوَ یَقُولُ
أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِی نَرْجُو بِطَاعَتِهِ***یَوْمَ النُّشُورِ مِنَ الرَّحْمَنِ رِضْوَاناً
وَ سَاقَ الْأَبْیَاتَ إِلَی قَوْلِهِ
أَنَّی یُحِبُّ وَ قَدْ صَحَّتْ عَزِیمَتُهُ ***عَلَی الَّذِی قَالَ أَعْلِنْ ذَاکَ إِعْلَاناً
وَ رُوِیَ أَنَّ الرَّجُلَ قَالَ فَمَا الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ الَّذِی ذَکَرْتَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ الْأَمْرُ بِالطَّاعَةِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمَعْصِیَةِ وَ التَّمْکِینُ مِنْ فِعْلِ الْحَسَنَةِ وَ تَرْکِ الْمَعْصِیَةِ وَ الْمَعُونَةُ عَلَی الْقُرْبَةِ إِلَیْهِ وَ الْخِذْلَانُ لِمَنْ عَصَاهُ وَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ وَ التَّرْغِیبُ وَ التَّرْهِیبُ کُلُّ ذَلِکَ قَضَاءُ اللَّهِ فِی أَفْعَالِنَا وَ قَدَرُهُ لِأَعْمَالِنَا أَمَّا غَیْرُ ذَلِکَ فَلَا تَظُنَّهُ فَإِنَّ الظَّنَّ لَهُ مُحْبِطٌ لِلْأَعْمَالِ فَقَالَ الرَّجُلُ فَرَّجْتَ عَنِّی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ.
فَوَائِدُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْحَافِظِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ أَخْبِرْنَا عَنْ خُرُوجِنَا إِلَی أَهْلِ الشَّامِ إِلَی آخِرِ الْخَبَرَیْنِ.
ص: 96
روایت 22.
عقائد صدوق: اعتقاد ما درباره قضا و قدر همان سخن امام صادق علیه السلام به زراره است که در جواب او که از ایشان پرسیده بود در مورد قضا و قدر چه میگویید، فرمودند: هنگامی که خداوند عزّ و جلّ در روز قیامت بندگان را گرد آورد، از آنها در مورد چیزهایی که با آنان عهد کرده بود بازخواست خواهد کرد، ولی در مورد چیزهایی که بر آنان قضا نموده بازخواستی نمیکند. و اینکه از بحث کردن درباره قَدَر نهی شده است؛ چنانچه امیرالمؤمنین در جواب کسی که از ایشان در مورد قَدَر پرسیده بود فرمودند: دریای عمیقی است؛ داخل آن مشو، آن مرد دوباره سؤال کرد؛ ایشان فرمودند: راهی تاریک است؛ در آن مرو، آن مرد برای بار سوم سؤال کرد؛ ایشان فرمودند: راز خداوند است؛ خود را در [کشف] آن به زحمت نینداز.
روایت 23.
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره قَدَر فرمودند: بدانید که قَدَر، سرّی از اسرار خداوند و حرزی از حرزهای خداوند است که از مخلوقات خداوند پوشیده، مختوم به مُهر خداوند و در علم پیشین اوست. خداوند علم آن را از دسترس بندگان برداشته است و آن را بالاتر از مشاهدات آنان قرار داده است؛ زیرا آنان نمیتوانند به حقیقت ربانی و قدرت صمدانی و عظمت نورانی و عزت وحدانی آن برسند، چرا که دریایی است خروشان و مواج که فقط برای خداوند است و عمق آن به اندازه [فاصله] آسمان و زمین است و عرض آن به اندازه [فاصله] بین مشرق و مغرب است، مانند شبی بسیار ظلمانی سیاه و پر از مارها و ماهیها است، گاهی بالا میرود و گاهی پایین میشود، در قعر آن خورشیدی نورانی است که جز [خداوند] یکتای یگانه، هیچکس را نشاید که بر آن اطلاع یابد، هر کس بر آن اطلاع یابد، با خداوند در حُکمش مخالفت میکند و در سلطنتش نزاع مینماید و از راز و ستر خداوند پرده برمیدارد و «باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(1){قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامی است}.
روایت 24.
و روایت شده است که امیرالمؤمنین علیه السلام از زیر دیوار کجی به کنار رفتند؛ به ایشان عرض شد: ای امیرالمؤمنین! از قضای خداوند فرار میکنید؟ ایشان علیه السلام فرمودند: از قضای خداوند به قَدَر خداوند فرار میکنم.
ص: 97
عد، العقائد اعْتِقَادُنَا فِی الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَوْلُ الصَّادِقِ علیه السلام لِزُرَارَةَ حِینَ سَأَلَهُ فَقَالَ مَا تَقُولُ فِی الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَالَ أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا جَمَعَ الْعِبَادَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ سَأَلَهُمْ عَمَّا عَهِدَ إِلَیْهِمْ وَ لَمْ یَسْأَلْهُمْ عَمَّا قَضَی عَلَیْهِمْ (1)وَ الْکَلَامُ فِی الْقَدَرِ مَنْهِیٌّ عَنْهُ کَمَا قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِرَجُلٍ قَدْ سَأَلَهُ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ ثَانِیَةً فَقَالَ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکْهُ ثُمَّ سَأَلَهُ ثَالِثَةً فَقَالَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفْهُ(2).
وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی الْقَدَرِ أَلَا إِنَّ الْقَدَرَ سِرٌّ مِنَ سِرِّ اللَّهِ (3)وَ حِرْزٌ مِنْ حِرْزِ اللَّهِ مَرْفُوعٌ فِی حِجَابِ اللَّهِ مَطْوِیٌّ عَنْ خَلْقِ اللَّهِ مَخْتُومٌ بِخَاتَمِ اللَّهِ سَابِقٌ فِی عِلْمِ اللَّهِ وَضَعَ اللَّهُ عَنِ الْعِبَادِ عِلْمَهُ وَ رَفَعَهُ فَوْقَ شَهَادَاتِهِمْ (4)لِأَنَّهُمْ لَا یَنَالُونَهُ بِحَقِیقَةِ الرَّبَّانِیَّةِ وَ لَا بِقُدْرَةِ الصَّمَدَانِیَّةِ وَ لَا بِعَظَمَةِ النُّورَانِیَّةِ وَ لَا بِعِزَّةِ الْوَحْدَانِیَّةِ لِأَنَّهُ بَحْرٌ زَاخِرٌ مَوَّاجٌ خَالِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُمْقُهُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ عَرْضُهُ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ أَسْوَدُ کَاللَّیْلِ الدَّامِسِ کَثِیرُ الْحَیَّاتِ وَ الْحِیتَانِ تَعْلُو مَرَّةً وَ تَسْفُلُ أُخْرَی فِی قَعْرِهِ شَمْسٌ تُضِی ءُ لَا یَنْبَغِی أَنْ یَطَّلِعَ عَلَیْهَا إِلَّا الْوَاحِدُ الْفَرْدُ فَمَنْ تَطَلَّعَ عَلَیْهَا فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ فِی حُکْمِهِ وَ نَازَعَهُ فِی سُلْطَانِهِ وَ کَشَفَ عَنْ سِرِّهِ وَ سِتْرِهِ وَ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (5)
وَ رُوِیَ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَدَلَ مِنْ عِنْدِ حَائِطٍ مَائِلٍ إِلَی مَکَانٍ آخَرَ فَقِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ تَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ فَقَالَ علیه السلام أَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ إِلَی قَدَرِ اللَّهِ (6)وَ سُئِلَ
ص: 97
از امام صادق علیه السلام در مورد دعا نوشتهها سؤال شد که آیا قَدَر را دفع میکنند؟ ایشان فرمودند: آنها خودشان از مقدرات هستند.
مؤلف گوید: شیخ مفید رحمه الله در شرح این کلام گفته است: شیخ صدوق در این باب بر احادیث شاذی استناد کرده که اگر هم صحیح باشند و اسنادشان ثابت شوند، توجیهاتی دارند که علما آن را میدانند. شیخ صدوق سخن محصلی در اینباره نگفته است، شایسته بود که ایشان که معنای قضا را نمیدانستهاند، سخنی در اینباره نمیگفتند. معنای قضا در لغت معروف است و شواهدی نیز از قرآن بر آن وجود دارد. قضا چهار معنا دارد: اولی خلقت، دومی امر، سومی اعلام و چهارمی قضای به حکم است. شاهد معنای اول، این سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ»(1)پس آنها را [به صورت] هفت آسمان آفرید}، و [شاهد معنای] دومی، این سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»(2){و پروردگار تو امر کرد که جز او را مپرستید} و [شاهد معنای] سومی این سخن خداوند متعال: «وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ»(3){و در کتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل اعلام کردیم}، و [شاهد معنای] چهارم این سخنش: «وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِ»(4){و خداست که به حق حکم می کند}، یعنی در میان خلایق به حق حکم را تفصیل میدهد و این سخنش: «وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِ»(5){و میانشان به حق داوری می گردد}. گفته شده است قضا معنای پنجمی هم دارد که فراغ از امر است، و برای این معنا به سخن یوسف علی نبینا و آله و علیه السلام: «قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ»(6){امری که شما دو تن از من جویا شدید تحقق یافت} استشهاد کردهاند که یعنی کاری که از آن فارغ شده بود، که به همان معنای خلق برمیگردد.
حال که وجوهی که ما در مورد [معنای] قضا گفتیم ثابت شد، قول جبریها که گفتهاند خداوند متعال معصیت را بر خلایقش قضا کرده است، باطل میشود؛ زیرا مقصود آنان یا این است که خداوند عصیان را در وجود مخلوقاتش آفریده است؛ که [در این صورت] باید بگویند خداوند در مخلوقاتش قضای به عصیان کرده است و نباید بگویند که خداوند بر آنها قضا کرده است، زیرا آفریدن [معاصی] در آنها است [که معنا دارد] نه بر آنها. علاوه بر اینکه خداوند متعال چنانچه گذشت با این سخنش: «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»(7){همان کسی که هر چیزی را که آفریده است نیکو آفریده}،
ص: 98
الصَّادِقُ علیه السلام عَنِ الرُّقَی هَلْ تَدْفَعُ مِنَ الْقَدَرِ شَیْئاً فَقَالَ هِیَ مِنَ الْقَدَرِ (1).
أقول: قال الشیخ المفید رحمه الله فی شرح هذا الکلام عمل أبو جعفر فی هذا الباب علی أحادیث شواذّ لها وجوه تعرفها العلماء متی صحّت و ثبت أسنادها و لم یقل فیه قولا محصلا و قد کان ینبغی له لما لم یعرف للقضاء معنی أن یهمل الکلام فیه و القضاء معروف فی اللغة و علیه شواهد من القرآن فالقضاء علی أربعة أضراب أحدها الخلق و الثانی الأمر و الثالث الإعلام و الرابع القضاء بالحکم فأما شاهد الأول فقوله تعالی فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ (2)و أما الثانی فقوله تعالی وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ (3)و أما الثالث فقوله تعالی وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ (4)و أما الرابع فقوله وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ (5)یعنی یفصل بالحکم بالحق بین الخلق (6)و قوله وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ و قد قیل إن للقضاء معنی خامسا و هو الفراغ من الأمر و استشهد علی ذلک بقول یوسف علیه السلام قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ (7)یعنی فرغ منه و هذا یرجع إلی معنی الخلق.
و إذا ثبت ما ذکرناه فی أوجه القضاء بطل قول المجبرة أن الله تعالی قضی بالمعصیة علی خلقه لأنه لا یخلو إما أن یکونوا یریدون به أن الله خلق العصیان فی خلقه فکان یجب أن یقولوا قضی فی خلقه بالعصیان و لا یقولوا قضی علیهم لأن الخلق فیهم لا علیهم مع أن الله تعالی قد أکذب من زعم أنه خلق المعاصی بقوله سبحانه الَّذِی
ص: 98
سخن آنان را باطل کرده است. و وجهی ندارد که بگویند که خداوند معاصی را قضا کرده است، به معنای این است که به معاصی امر کرده است؛ زیرا خداوند با این سخنش: «إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»(1) {قطعاً خدا به کار زشت فرمان نمی دهد، آیا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید!؟} کلام آنها را باطل کرده است. و معنایی ندارد کسی بپندارد که خداوند به معاصی حکم کرده است، به معنای این است که خداوند خلایق را به آنها آگاه کرده است؛ زیرا خلایق نمیدانند که در آینده اطاعت مینمایند یا معصیت میکنند و هیچ اطلاعی درباره اعمالی که در آینده از آنان سر خواهد زد ندارند علی التفضیل، و وجهی ندارد که بگویند خداوند به گناهان حکم کرده است، به این معنا که بین بندگان به گناهان حکم کرده است؛ زیرا احکام خداوند متعال حق است و معاصی از بندگان سر میزند و این کار فایدهای ندارد و به اتفاق همگان بیهوده است؛ بنابراین سخن کسی که پنداشته است خداوند متعال به معاصی و زشتیها قضا میکند باطل است.
به نظر ما بعد از بیاناتی که داشتیم، توجیه قضا و قدر، به این صورت است که [بگوییم] خداوند متعال در میان خلایقش، و نیز در افعال آنان قضا و قدری معلوم دارد، و مقصود این است که خداوند با امر کردن در کارهای نیک آنها و با نهی کردن در کارهای زشت آنان [در اعمالشان] قضا کرده است، و در خودشان با آفریدنشان، و در کارهایی که در آنها انجام داده است با ایجاد آن کارها در ایشان قضا کرده است. و قَدَر خداوند سبحان نیز در مورد کارهایی که انجام داده است، به معنای واقع کردن آنها در جای حقشان، و در کارهای بندگان به معنای قضایش در میان آنهاست که شامل امر و نهی و پاداش و کیفر میباشد؛ زیرا همه اینها در جای خود واقع شده است و در جای خود قرار داده شده است و خداوند [عمل] بیهودهای انجام نداده و باطلی نیافریده است.
حال که با توضیحی که ما دادیم [معنای] قضا و قدر در افعال خداوند متعال تفسیر شد، شبهات آن برطرف میگردد و دلیل، با آن ثابت و سخن در آن برای اندیشمندان آشکار میشود و هیچ فساد و اختلالی در آن راه نمییابد.
اما احادیثی که پیرامون نهی از بحث در مورد قضا و قدر روایت شده است، دو وجه در آن محتمل است: یکی اینکه این نهیها مختص به گروه خاصی باشد که بحث در این مسأله آنان را فاسد و از دین گمراه میکند و صلاحشان فقط در این است که از این بحث خودداری کنند و در آن فرو نروند، و نهی مربوط به همه مکلفین نیست. گاهی میشود که بعضی از مردم با چیزی که بعضی دیگر با آن فاسد میشوند، اصلاح میشوند و بعضی با چیزی که دیگران با آن اصلاح میشوند، فاسد میگردند. ائمه علیهم السلام نیز به حسب مصلحتی که از پیروانشان میدانستند، آنها را تدبیر [و اداره] کردهاند.
وجه دیگر این که نهی از بحث در این دو موضوع، [در واقع] نهی از بحث در مورد مخلوقات خداوند متعال و علل و اسباب آنها و نهی از بحث در مورد اوامر و تکالیف خداوند و سخن گفتن در مورد علل آنها است؛ زیرا جستجو از علل آفرینش و علل اوامر، ممنوع است؛ چرا که خداوند متعال آنها را از بیشتر مخلوقاتش پوشیده داشته است. مگر نمیبینید که خداوند به کسی اجازه نداده
ص: 99
أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ (1)کما مر و لا وجه لقولهم قضی المعاصی علی معنی أمر بها لأنه تعالی قد أکذب مدعی ذلک بقوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (2)و لا معنی لقول من زعم أنه قضی بالمعاصی علی معنی أنه أعلم الخلق بها إذ کان الخلق لا یعلمون أنهم فی المستقبل یطیعون أو یعصون و لا یحیطون علما بما یکون منهم فی المستقبل علی التفضیل و لا وجه لقولهم إنه قضی بالذنوب علی معنی أنه حکم بها بین العباد لأن أحکام الله تعالی حق و المعاصی منهم و لا لذلک فائدة و هو لغو باتفاق فبطل قول من زعم أن الله تعالی یقضی بالمعاصی و القبائح.
و الوجه عندنا فی القضاء و القدر بعد الذی بیناه أن لله تعالی فی خلقه قضاء و قدرا فی أفعالهم أیضا قضاء و قدرا معلوما و یکون المراد بذلک أنه قد قضی فی أفعالهم الحسنة بالأمر بها و فی أفعالهم القبیحة بالنهی عنها و فی أنفسهم بالخلق لها و فیما فعله فیهم بالإیجاد له و القدر منه سبحانه فیما فعله إیقاعه فی حقه و موضعه و فی أفعال عباده ما قضاه فیها من الأمر و النهی و الثواب و العقاب لأن ذلک کله واقع موقعه و موضوع فی مکانه لم یقع عبثا و لم یصنع باطلا.
فإذا فسر القضاء فی أفعال الله تعالی و القدر بما شرحناه زالت الشبهة منه و ثبتت الحجة به و وضح القول فیه لذوی العقول و لم یلحقه فساد و لا اختلال.
فأما الأخبار التی رواها فی النهی عن الکلام فی القضاء و القدر فهی تحتمل وجهین أحدهما أن یکون النهی خاصا بقوم کان کلامهم فی ذلک یفسدهم و یضلهم عن الدین و لا یصلحهم إلا الإمساک عنه و ترک الخوض فیه و لم یکن النهی عنه عاما لکافة المکلفین و قد یصلح بعض الناس بشی ء یفسد به آخرون و یفسد بعضهم بشی ء یصلح به آخرون فدبر الأئمة علیهم السلام أشیاعهم فی الدین بحسب ما علموه من مصالحهم فیه.
و الوجه الآخر أن یکون النهی عن الکلام فیهما النهی عن الکلام فیما خلق الله تعالی و عن علله و أسبابه و عما أمر به و تعبد و عن القول فی علل ذلک إذ کان طلب علل الخلق و الأمر محظورا لأن الله تعالی سترها من أکثر خلقه أ لا تری أنه لا یجوز لأحد
ص: 99
که به دنبال علت تفصیلی همه مخلوقات باشد و در مورد یکایک آنها بگوید "چرا [خداوند] فلان گونه و فلان گونه آفریده است"، و [همچنین] جایز نیست که بگوید "چرا خداوند به فلان عمل امر کرد و به فلان عمل تکلیف نمود و از فلان عمل نهی کرد!؟" زیرا خداوند بدین جهت به آن تکلیف کرده و به آن امر نموده است که به مصالح مخلوقات داناتر است و هیچیک از مخلوقاتش را درباره چیزهایی که آفریده و به آن امر کرده و به آن تکلیف نموده، به صورت مفصل مطلع نکرده است، اگرچه اجمالاً فرموده است که مخلوقات را بیهوده نیافریده و همه آفریدهها را از روی حکمت و مصلحت آفریده است و ما را با عقل و نقل از این [حقیقت] آگاه کرده است؛ خداوند سبحان فرمود: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ»(1){و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم}، و فرمود: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً»(2){آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم}، و فرمود: «إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(3){ماییم که هر چیزی را به اندازه آفریده ایم}، یعنی به حق آفریدهایم و در جای خود قرار دادهایم، و فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(4){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند}، و در مورد تکالیف فرمود: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ»(5){هرگز [نه] گوشتهای آنها و نه خونهایشان به خدا نخواهد رسید، ولی [این] تقوای شماست که به او می رسد}. ممکن است که خداوند متعال حیوانی را بیافریند، به جهت اینکه میداند عدهای از کفار هنگام خلقت آن ایمان میآورند، و عدهای از فاسقان توبه میکنند، یا مؤمنان از آن نفع میبرند، یا ظالمان از آن پند میگیرند، یا خود آن [حیوانِ] مخلوق از [آفرینشش] منتفع میشود، یا یکی از موجودات در زمین یا در آسمان از آن عبرت میگیرد، و حال آنکه این [موضوع] از ما پنهان است، اگرچه ما اجمالاً یقین داریم که همه مخلوقاتی که خداوند آفریده است، در آفرینش آنها اهداف حکیمانهای داشته است و آنها را بیهوده نیافریده است. همچنین ممکن است خداوند ما را مکلف به نماز کرده باشد، از آن جهت که نماز ما را به طاعت خداوند نزدیک میکند و از معصیتش دور مینماید، و عبادت کردن به وسیله نماز در حق همه یا بعضی از مکلفین لطف است.
از آنجا که این وجوه پنهان است و از ما پوشیده است و دلیلی بر [توضیح و] تفصیل آنها نزد ما موجود نیست، اگرچه به صورت اجمالی [برای ما] معلوم است که از روی حکمت است، نهی از بحث درباره قضا و قدر، [در واقع] نهی از جست و جوی علل تفصیلی آن است، نه نهی از بحث در مورد معنای قضا و قدر.
این در صورتی است که احادیثی که شیخ صدوق رحمه الله روایت کرده را بپذیریم، اما اگر آن روایات باطل باشند، و یا سندشان مختل باشد، دیگر نیازی نیست که در مورد آنها سخنی بگوییم. از بین احادیثی که شیخ صدوق روایت کرده است حدیثی که از زراره روایت کرده، حدیثی صحیح است و معنای آن نیز واضح است و نزد عقلا، از جهت معنایی، خفایی ندارد، این حدیث همچنین مؤید قول به عدل میباشد؛
ص: 100
أن یطلب لخلقه جمیع ما خلق عللا مفصّلات فیقول لم خلق کذا و کذا حتی یعدّ المخلوقات کلها و یحصیها و لا یجوز أن یقول لم أمر بکذا و تعبد بکذا و نهی عن کذا إذ تعبّده بذلک و أمره لما هو أعلم به من مصالح الخلق و لم یطلع أحدا من خلقه علی تفصیل ما خلق و أمر به و تعبد و إن کان قد أعلم فی الجملة أنه لم یخلق الخلق عبثا و إنما خلقهم للحکمة و المصلحة و دل علی ذلک بالعقل و السمع فقال سبحانه وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ (1)و قال أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً (2)و قال إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ (3)یعنی بحق و وضعناه فی موضعه و قال وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (4)و قال فیما تعبد لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ (5)و قد یصح أن یکون تعالی خلق حیوانا بعینه لعلمه تعالی بأنه یؤمن عند خلقه کفار أو یتوب عند ذلک فساق أو ینفع به مؤمنون أو یتعظ به ظالمون أو ینتفع المخلوق نفسه بذلک أو یکون عبرة لواحد فی الأرض أو فی السماء و ذلک یغیب عنا و إن قطعنا فی الجملة أن جمیع ما صنع الله تعالی إنما صنعه لأغراض حکمیة و لم یصنعه عبثا و کذلک یجوز أن یکون تعبدنا بالصلاة لأنها تقربنا من طاعته و تبعدنا عن معصیته و تکون العبادة بها لطفا لکافة المتعبدین بها أو لبعضهم.
فلما خفیت هذه الوجوه و کانت مستورة عنا و لم یقع دلیل علی التفصیل فیها و إن کان العلم بأنها حکمة فی الجملة کان النهی عن الکلام فی معنی القضاء و القدر إنما هو عن طلب علل لها مفصلة فلم یکن نهیا عن الکلام فی معنی القضاء و القدر.
هذا إن سلمت الأخبار التی رواها أبو جعفر رحمه الله فإما إن بطلت أو اختل سندها فقد سقط عنا عهدة الکلام فیها و الحدیث الذی رواه عن زرارة حدیث صحیح من بین ما روی و المعنی فیه ظاهر لیس به علی العقلاء خفاء و هو مؤید للقول بالعدل
ص: 100
آیا نمیبینید که از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که: زمانی که خداوند متعال خلایق را محشور میکند، از آنها در مورد چیزهایی که با آنان عهد کرده است میپرسد، [ولی] در مورد چیزهایی که بر آنان قضا کرده است سؤالی نمیکند. قرآن نیز این نکته را فرموده است که خلایق مسؤول اعمال خویش هستند. در اینجا نقل کلام شیخ مفید رحمه الله به پایان میرسد.
مؤلف گوید: هر کس پیرامون شبهاتی که در زمینه اختیار داشتن بندگان و فروع مسأله جبر و اختیار و قضا و قدر بیاندیشد، راز اینکه معصوم از تفکر درباره آن مسائل نهی کردهاند را درمییابد، بسیار اندک هستند کسانی که در این مسائل دقت کرده باشند و پایشان نلغزیده باشد، مگر کسانی که خداوند به فضل خود آنان را حفظ کرده باشد.
روایت 25.
توحید: مفسر با سند خود از امام حسن عسگری علیه السلام نقل کرده، امام رضا علیه السلام فرمودند: از جمله چیزهایی که پروردگار با آن وصف میشود این است که در حکمش ستم نمیکند، خلایق نسبت به آنچه که او میداند منقادند و بر همان شیوهای که در کتاب او نوشته شده میروند و بر خلاف چیزی که او از آنان میداند عملی نمیکنند و غیر از آن را اراده نمیکنند ... این روایت ادامه دارد.
روایت 26.
توحید: در روایت فتح بن یزید آمده است که ابالحسن علیه السلام فرمودند: خداوند دو [نوع] اراده و مشیت دارد: اراده حتمی و اراده عزمی؛ [گاهی] در حالی که چیزی را میخواهد، از آن نهی میکند و در حالی که چیزی را نمیخواهد به آن امر میکند. مگر ندیدی که آدم و همسرش را از اینکه از [میوه] آن درخت بخورند نهی کرد، با اینکه آن [کار] را میخواست!؟ اگر نمیخواست، آن دو [هیچگاه] از آن درخت نمیخوردند؛ چرا که اگر [با فرض نخواستن خداوند] آن دو از آن درخت میخوردند، [باید میگفتیم] خواست آن دو بر خواست خداوند غلبه کرده است. و [مگر ندیدی] خداوند به ابراهیم امر کرد که فرزندش را قربانی کند، با اینکه میخواست او را قربانی نکند!؟ اگر خداوند قربانی نکردن نمیخواست، [باید میگفتیم] خواست ابراهیم بر خواست خداوند عزّ و جلّ غلبه کرده است.
مؤلف گوید: ما صورت کامل این روایت را همراه با سندش در بخش جوامع توحید آوردیم. صدوق رحمه الله بعد از آوردن این روایت گفته است: خداوند متعال آدم و همسرش را از اینکه از آن درخت بخورند نهی کرد، با اینکه میدانست آن دو از آن میخورند، ولی خداوند عزّ و جلّ نخواست همانطور که با نهی و بازداشتن آن دو را منع کرده بود، با جبر و قدرت [نیز] جلوی آن دو را از خوردن بگیرد. این معنای خواستِ خداوند در مورد آن دو است. اگر خداوند عزّ و جلّ میخواست که آن دو را با جبر از خوردن منع کند و سپس آن دو از آن درخت میخوردند، خواست آن دو بر خواست خداوند غلبه کرده بود، چنانچه عالم [یعنی امام رضا علیه السلام] نیز فرمودند، که خداوند بسیار بلندمرتبهتر از آن است که عجزی داشته باشد.
توضیح
گفته شده است که مقصود از مشیت در این روایات همان علم است، و گفته شده که مقصود تهیه اسباب فعل، بعد از اراده بنده است، و گفته شده مقصود اراده بالعرض است که به فعل بنده تعلق میگیرد. درستتر
ص: 101
أ لا تری إلی مَا رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِنْ قَوْلِهِ إِذَا حَشَرَ اللَّهُ تَعَالَی الْخَلَائِقَ سَأَلَهُمْ عَمَّا عَهِدَ إِلَیْهِمْ وَ لَمْ یَسْأَلْهُمْ عَمَّا قَضَی عَلَیْهِمْ (1).
و قد نطق القرآن بأن الخلق مسئولون عن أعمالهم انتهی کلامه رحمه الله.
و أقول من تفکر فی الشبه الواردة علی اختیار العباد و فروع مسألة الجبر و الاختیار و القضاء و القدر علم سر نهی المعصوم عن التفکر فیها فإنه قل من أمعن النظر فیها و لم یزل قدمه إلا من عصمه الله بفضله.
ید، التوحید الْمُفَسِّرُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ علیه السلام قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام فِیمَا یَصِفُ بِهِ الرَّبَّ لَا یَجُورُ فِی قَضِیَّتِهِ الْخَلْقُ إِلَی مَا عَلِمَ مُنْقَادُونَ وَ عَلَی مَا سَطَرَ فِی کِتَابِهِ مَاضُونَ لَا یَعْمَلُونَ خِلَافَ مَا عَلِمَ مِنْهُمْ وَ لَا غَیْرَهُ یُرِیدُونَ الْخَبَرَ (2).
ید، التوحید فِی خَبَرِ الْفَتْحِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَیْنِ وَ مَشِیَّتَیْنِ إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ یَنْهَی وَ هُوَ یَشَاءُ وَ یَأْمُرُ وَ هُوَ لَا یَشَاءُ أَ وَ مَا رَأَیْتَ أَنَّ اللَّهَ نَهَی آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ أَنْ یَأْکُلَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ هُوَ شَاءَ ذَلِکَ وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ لَمْ یَأْکُلَا وَ لَوْ أَکَلَا لَغَلَبَتْ مَشِیَّتُهُمَا مَشِیَّةَ اللَّهِ وَ أَمَرَ إِبْرَاهِیمَ بِذَبْحِ ابْنِهِ وَ شَاءَ أَنْ لَا یَذْبَحَهُ وَ لَوْ لَمْ یَشَأْ أَنْ لَا یَذْبَحَهُ لَغَلَبَتْ مَشِیَّةُ إِبْرَاهِیمَ مَشِیَّةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
أقول: أوردنا الخبر بإسناده و تمامه فی باب جوامع التوحید قال الصدوق رحمه الله بعد إیراد هذا الخبر إن الله تعالی نهی آدم و زوجته عن أن یأکلا من الشجرة و قد علم أنهما یأکلان منها لکنه عز و جل شاء أن لا یحول بینهما و بین الأکل منها بالجبر و القدرة کما منعهما عن الأکل منها بالنهی و الزجر فهذا معنی مشیته فیهما و لو شاء عز و جل منعهما من الأکل بالجبر ثم أکلا منها لکان مشیتهما قد غلبت مشیة الله کما قال العالم تعالی الله عن العجز علوا کبیرا.
قیل المراد بالمشیة فی تلک الأخبار هو العلم و قیل هی تهیئة أسباب الفعل بعد إرادة العبد ذلک الفعل و قیل إرادة بالعرض یتعلق بفعل العبد و الأصوب
ص: 101
این است که گفته شود مقصود از آن منع الطاف و هدایتهایی است مانع یا محرک انجام عمل هستند، که به جهت نوعی مصلحت یا کیفر عبد به سبب سوء اختیارش میباشد، چنانچه توضیحش گذشت.
روایت 27.
توحید: معلی نقل کرده، از امام رضا علیه السلام سؤال شد خداوند چگونه علم یافت؟ ایشان فرمودند: علم یافت و خواست و اراده کرد و تقدیر نمود و قضا کرد و امضا نمود، چیزی که قضا کرده بود را امضا نمود و چیزی که تقدیر نموده بود را قضا کرد و چیزی که اراده کرده بود را تقدیر نمود؛ پس مشیت او از روی
علمش است و ارادهاش از روی مشیتش و تقدیرش از روی ارادهاش و قضایش از روی تقدیرش و امضایش از روی قضایش؛ بنابراین علمش مقدم بر مشیتش و مشیت در رتبه دوم و اراده در رتبه سوم است و تقدیر به این است که قضا، امضا شود. خداوند تبارک و تعالی هر زمان که بخواهد میتواند در چیزهای که میداند و در چیزهایی که برای تقدیر اشیاء اراده کرده است بداء حاصل کند. زمانی که قضای خداوند با امضای او واقع شود، دیگر بدائی در کار نیست. بنابراین علم به معلوم قبل از وجود آن است و مشیت در مُشاء، قبل از عینیت آن است و اراده کردن مراد، قبل از تحقق آن و تقدیر این معلومات قبل از تفصیل و رساندن آنها به عینیت و تحقق(1) است و قضا به وسیله امضا، همان صورت حتمی کارها و اجسام و مدرکاتی است که با حواس درک میشوند، همان موجوداتی که رنگ و بو و وزن و حجم دارند و همه جنبندهها، از قبیل انسان و جنّ و پرندگان و درندگان و سایر موجوداتی که با حواس درک میشوند. خداوند متعال در مورد چیزهایی که هنوز عینیت پیدا نکردهاند بداء دارد، [اما] وقتی عین مفهوم و قابل درک آنها واقع شوند، دیگر بدائی در کار نیست و خداوند هر چه بخواهد میکند. خداوند با علمش به اشیاء، قبل از اینکه بوجود بیایند به آنها علم دارد و با مشیتش صفات و حدود آنها را میشناساند و آنها را قبل از آشکار کردنشان به وجود میآورد و با ارادهاش آنها را در رنگ و صفات و حدودشان از همدیگر متمایز میکند و با تقدیرش روزیهای(2) آنها را اندازه میگیرد و آغاز و پایان آنها را میشناسد و با قضایش جای آنها را برای مردم روشن مینماید و مردم را به آنها راهنمایی میکند و با امضایش، علل آنها را شرح میدهد و امرش را آشکار مینماید، «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»(3){این اندازه گیری آن توانای داناست}.
توضیحات
"قبل از تفصیل و رساندن آنها" یعنی قبل از تفصیل و رساندن به لوح محو و اثبات، یا قبل از تفصیل و رساندن آن [به تحقق و] در خارج، و "وقتی عین مفهوم و قابل درک آنها واقع شوند" یعنی وقتی در آن لوح تفصیل و تمییز داده شوند، یا در خارج یافت شوند. شاید این امور نشاندهنده اختلاف مراتب تقدیر آنها در لوح محو
ص: 102
أنها عبارة عن منع الألطاف و الهدایات الصارفة عن الفعل و الداعیة إلیه لضرب من المصلحة أو عقوبة لما صنع العبد بسوء اختیاره کما مر بیانه (1).
ید، التوحید الدَّقَّاقُ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُعَلَّی قَالَ: سُئِلَ الْعَالِمُ علیه السلام کَیْفَ عَلِمَ اللَّهُ قَالَ عَلِمَ وَ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَی وَ أَمْضَی فَأَمْضَی مَا قَضَی وَ قَضَی مَا قَدَّرَ وَ قَدَّرَ مَا أَرَادَ فَبِعِلْمِهِ کَانَتِ الْمَشِیَّةُ وَ بِمَشِیَّتِهِ کَانَتِ الْإِرَادَةُ وَ بِإِرَادَتِهِ کَانَ التَّقْدِیرُ وَ بِتَقْدِیرِهِ کَانَ الْقَضَاءُ وَ بِقَضَائِهِ کَانَ الْإِمْضَاءُ فَالْعِلْمُ مُتَقَدِّمٌ عَلَی الْمَشِیَّةِ وَ الْمَشِیَّةُ ثَانِیَةٌ وَ الْإِرَادَةُ ثَالِثَةٌ وَ التَّقْدِیرُ وَاقِعٌ عَلَی الْقَضَاءِ بِالْإِمْضَاءِ فَلِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الْبَدَاءُ فِیمَا عَلِمَ مَتَی شَاءَ وَ فِیمَا أَرَادَ لِتَقْدِیرِ الْأَشْیَاءِ فَإِذَا وَقَعَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ فَلَا بَدَاءَ فَالْعِلْمُ بِالْمَعْلُومِ قَبْلَ کَوْنِهِ وَ الْمَشِیَّةُ فِی الْمُشَاءِ قَبْلَ عَیْنِهِ وَ الْإِرَادَةُ فِی الْمُرَادِ قَبْلَ قِیَامِهِ وَ التَّقْدِیرُ لِهَذِهِ الْمَعْلُومَاتِ قَبْلَ تَفْصِیلِهَا وَ تَوْصِیلِهَا عِیَاناً وَ قِیَاماً (2)وَ الْقَضَاءُ بِالْإِمْضَاءِ هُوَ الْمُبْرَمُ مِنَ الْمَفْعُولَاتِ ذَوَاتِ الْأَجْسَامِ الْمُدْرَکَاتِ بِالْحَوَاسِّ مِنْ ذِی لَوْنٍ وَ رِیحٍ وَ وَزْنٍ وَ کَیْلٍ وَ مَا دَبَّ وَ دَرَجَ مِنْ إِنْسٍ وَ جِنٍّ وَ طَیْرٍ وَ سِبَاعٍ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِمَّا یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ فَلِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِ الْبَدَاءُ مِمَّا لَا عَیْنَ لَهُ فَإِذَا وَقَعَ الْعَیْنُ الْمَفْهُومُ الْمُدْرَکُ فَلَا بَدَاءَ وَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ وَ بِالْعِلْمِ عَلِمَ الْأَشْیَاءَ قَبْلَ کَوْنِهَا وَ بِالْمَشِیَّةِ عَرَفَ صِفَاتِهَا وَ حُدُودَهَا وَ أَنْشَأَهَا قَبْلَ إِظْهَارِهَا وَ بِالْإِرَادَةِ مَیَّزَ أَنْفُسَهَا فِی أَلْوَانِهَا وَ صِفَاتِهَا وَ حُدُودِهَا وَ بِالتَّقْدِیرِ قَدَّرَ أَقْوَاتَهَا (3)وَ عَرَّفَ أَوَّلَهَا وَ آخِرَهَا وَ بِالْقَضَاءِ أَبَانَ لِلنَّاسِ أَمَاکِنَهَا وَ دَلَّهُمْ عَلَیْهَا وَ بِالْإِمْضَاءِ شَرَحَ عِلَلَهَا وَ أَبَانَ أَمْرَهَا ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ.
قوله علیه السلام قبل تفصیلها و توصیلها أی فی لوح المحو و الإثبات أو فی الخارج قوله علیه السلام فإذا وقع العین المفهوم المدرک أی فصل و میز فی اللوح أو أوجد فی الخارج و لعل تلک الأمور عبارة عن اختلاف مراتب تقدیرها فی لوح المحو و
ص: 102
و اثبات باشد که خداوند به سبب مصالحی آن را از اسباب و شرایط وجود شیء قرار داده است و در بخش بداء نیز [از نظر خواننده] گذشت. بنابراین مشیت [در لوح محو و اثبات]، نوشتهشدن وجود زید و بعضی از صفات او به صورت اجمالی است و اراده، نوشتهشدن عزم بر وجود قطعی او و همچنین بعضی از صفاتش است و تقدیر، [نوشته شدن] بعضی از صفات و حالات [دیگر] همراه با نوعی اجمال و قضا، تفصیل همه حالات است که مقارن با امضا به معنای انجام و ایجاد میباشد و علم به همه این امور ازلی و قدیم است. شرح علل کنایه از ایجاد است.
یکی از دانشمندان گفته است: ظاهراً مقصود از این سؤال که "خداوند چگونه علم یافت" این است که آیا علم او نیز مانند علوم ما مستند به حضور عینی در وقت و مشاهده موجودی عینی از درون یا مشاهده از بیرون آن است، یا مستند به ذات اوست که پیش از خلقت اشیاء موجود بوده است؟ و ایشان علیه السلام جواب دادهاند که علم خداوند چندین مرتبه پیش از وجود مخلوق است و فرمودهاند که خداوند علم یافت و خواست و اراده کرد و تقدیر نمود و امضا کرد؛ بنابراین علم، آن است که چیزی با آن مشخص شود و مشیت یعنی ملاحظه آن چیز با حالاتی که [عالِم] در آن رغبت داشته است، که [این ملاحظه] در مورد ما، سبب به وجود آمدن میل میشود، ولی مشیت در مورد خداوند اینگونه نیست؛ زیرا خداوند بلندمرتبهتر از آن است که تغیری در او راه یابد و به صفتی زائد [بر ذات] متصف شود. و اراده، مرحلهایست که اسباب به سوی آن حرکت میکند که [این حرکت] در مورد ما حرکتی نفسانی است، به خلاف اراده خداوند سبحان که اینگونه نیست. و قَدَر به معنای مشخص کردن و تعیین حدود و اوقات است و قضا یعنی حتمی نمودن و امضا نیز همان به وجود آوردن است. بنابراین وجود مخلوق چندین مرتبه با علم خداوند سبحان فاصله دارد.
"چیزی که قضا کرده بود را امضا نمود ..." یعنی چیزی که حتمی کرده بود را به وجود آورد و آنچه که مقدر نموده بود را حتمی کرد و آنچه تقدیر کرده بود را اراده نمود. سپس بیان را به شکلی واضحتر از سر گرفتند و فرمودند: مشیت او از روی علمش است و بعد از علمش میباشد، و ارادهاش از روی مشیتش است و بعد از مشیتش، و تقدیرش از روی ارادهاش و بعد از اراده میباشد، و قضا و حتمی کردنش از روی تقدیر و بعد از تقدیر است؛ چرا که حتمیت در چیزی ممکن است که مشخص و متمایز باشد، و امضا و به وجود آوردنش نیز بعد از قضا و حتمی کردن است. و خداوند هر وقت که بخواهد در آنچه که علم دارد بداء میکند؛ چرا که داخل شدن در علم اولین مرحله رسیدن به وجود عینی است و او میتواند هر وقت که بخواهد در آن بداء کند [و آن را تغییر بدهد]، و همینطور است در مورد چیزی که آن را اراده کرده است و اسباب وجودش را به حرکت درآورده است، تا هنگامی که آن را قضا و حتمی نکرده است، هر وقت بخواهد میتواند در آن بداء کند. ولی هنگامی که قضا و حتمیت واقع شوند و آن شیء لباس امضا و ایجاد بر تن کند، دیگر جایی برای بداء نخواهد بود. بنابراین معلوم شد که علم در معلوم، قبل از وجود معلوم و حصول آن در اذهان و اعیان است و مشیت در مُشاء قبل از عینیت و وجود عینی آن است.
ص: 103
الإثبات قد جعلها الله من أسباب وجود الشی ء و شرائطه لمصالح و قد مر بیانها فی باب البداء فالمشیة کتابة وجود زید و بعض صفاته مثلا مجملا و الإرادة کتابة العزم علیه بتا مع کتابة بعض صفاته أیضا و التقدیر تفصیل بعض صفاته و أحواله لکن مع نوع من الإجمال أیضا و القضاء تفصیل جمیع الأحوال و هو مقارن للإمضاء أی الفعل و الإیجاد و العلم بجمیع تلک الأمور أزلی قدیم فقوله و بالمشیة عرف علی صیغة التفعیل و شرح العلل کنایة عن الإیجاد.
و قال بعض الأفاضل الظاهر من السؤال أنه کیف علم الله أ بعلم مستند إلی الحضور العینی فی وقته و الشهود لموجود عینی (1)أو فی موجود عینی کما فی علومنا أو بعلم مستند إلی الذات سابق علی خلق الأشیاء فأجاب علیه السلام بأن العلم سابق علی وجود المخلوق بمراتب فقال علم و شاء و أراد و قدر و قضی و أمضی فالعلم ما به ینکشف الشی ء و المشیة ملاحظته بأحوال مرغوب فیها یوجب فینا میلا دون المشیة له سبحانه لتعالیه عن التغیر و الاتصاف بالصفة الزائدة و الإرادة تحریک الأسباب نحوه بحرکة نفسانیة فینا بخلاف الإرادة فیه سبحانه و القدر التحدید و تعیین الحدود و الأوقات و القضاء هو الإیجاب و الإمضاء هو الإیجاد فوجود الخلق بعد علمه سبحانه بهذه المراتب و قوله فأمضی ما قضی أی فأوجد ما أوجب و أوجب ما قدر و قدر ما أراد ثم استأنف البیان علی وجه أوضح فقال بعلمه کانت المشیة و هی مسبوقة بالعلم و بمشیته کانت الإرادة و هی مسبوقة بالمشیة و بإرادته کان التقدیر و التقدیر مسبوق بالإرادة و بتقدیره کان القضاء و الإیجاب و هو مسبوق بالتقدیر إذ لا إیجاب إلا للمحدد الموقوف و بقضائه و إیجابه کان الإمضاء و الإیجاد و لله تعالی البداء فیما علم متی شاء فإن الدخول فی العلم أول مراتب السلوک إلی الوجود العینی و له البداء فیما علم متی شاء أن یبدو و فیما أراد و حرک الأسباب نحو تحریکه متی شاء قبل القضاء و الإیجاب فإذا وقع القضاء و الإیجاب متلبسا بالإمضاء و الإیجاد فلا بداء فعلم أن فی المعلوم العلم قبل کون المعلوم و حصوله فی الأذهان و الأعیان و فی المشاء المشیة قبل عینه و وجوده
ص: 103
در بیشتر نسخهها به جای "مُشاء"، "مُنشأ" آمده است، شاید مقصود از آن ایجاد قبل از اظهار باشد، چنانچه در آخر حدیث نیز آمده است.
و اراده کردن مراد، قبل از تحقق آن و تقدیر این معلومات قبل از تفصیل و رساندن آنها و حضور عینی آنها در وقتشان است و قضا به وسیله امضا، همان صورت حتمی کارهاست که لازمه وجود مقضی است. بنابراین خداوند با علمش، به اشیاء پیش از وجودشان علم یافت. و اصل علم با صورت تحدیدیافتهاش، هیچ ارتباطی از طریق حصول با معلوم ندارد، اگرچه در غیر باشد، و علم و انکشاف به خودی خود نمیتوانند سبب ایجاد اشیاء شوند. خداوند با مشیت و معرفت اشیاء به وسیله صفات و حدود، اشیاء را قبل از اظهار و ادخال در [عالم] وجود عینی میآفریند، و با اراده و تحریک اسباب وجود عینی آنها، که از طریق اختصاص دادن هر یک از اسباب به یکی از انواع وجود میباشد، آنها را از یکدیگر متمایز میکند و با تقدیرش آنها را اندازه میگیرد و روزیها و اوقات و اجلهای آنها را معین و مشخص میکند و با قضا و ایجاب موجبات، مکان آنها را برای مردمان آشکار میسازد و آنان را با راهنماییهایش به آن مکانها رهنمون میشود. آنان با علم به وجود آنها، به حسب آنچه که موجِب، بعد از علم به موجَب آن را لازم کرده است، هدایت میشوند و با امضا و ایجاد، علل تفصیلی آنها را واضح میکند و امر آنها را کاملاً آشکار مینماید.
روایت 28.
توحید: أصبغ نقل کرده، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: خداوند به داود وحی کرد: ای داود! تو اراده میکنی و من اراده میکنم، [ولی] جز آنچه من اراده میکنم واقع نمیشود. چیزی که اراده میکنی را به تو عطا میکنم، گرچه تسلیم اراده من نشوی. تو را در [راه به دست آوردن] چیزی که اراده کردهای خسته میکنم، اما سرانجام همان میشود که من اراده کردهام.
روایت 29.
توحید: عزرمی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: علی علیه السلام غلامی داشتند که نامش قنبر بود و علی علیه السلام را بسیار دوست میداشت. هرگاه علی علیه السلام بیرون میرفتند، او نیز با شمشیر به دنبال ایشان میرفت. شبی ایشان او را دیدند و به او فرمودند: ای قنبر! چه شده است؟ او عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! آمدهام تا پشت شما راه بروم [و مراقب شما باشم]، خودتان میبینید که مردم چگونه هستند، بر [جان] شما میترسم. ایشان فرمودند: آیا مرا از [خطر] اهل آسمان حفظ میکنی یا از [خطر] اهل زمین!؟ او عرض کرد: از [خطر] اهل زمین. ایشان فرمودند: اهل زمین جز با اذن خدا عزّ و جلّ از آسمان، نمیتوانند به من آسیبی برسانند؛ برگرد! او نیز بازگشت.
روایت 30.
کافی: زید شحام روایت کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند:
ص: 104
العینی و فی أکثر النسخ المنشأ و لعل المراد به الإنشاء قبل الإظهار کما فی آخر الحدیث و فی المراد الإرادة قبل قیامه و التقدیر لهذه المعلومات قبل تفصیلها و توصیلها و حضورها العینی فی أوقاتها و القضاء بالإمضاء هو المبرم الذی یلزمه وجود المقضی فبالعلم علم الأشیاء قبل کونها و أصل العلم غیر مرتبط بنحو من الحصول للمعلوم و لو فی غیره بصورته المتحددة و لا یوجب نفس العلم و الانکشاف بما هو علم و انکشاف للأشیاء إنشاءها و بالمشیة و معرفتها بصفاتها و حدودها أنشأها إنشاء قبل الإظهار و الإدخال فی الوجود العینی و بالإرادة و تحریک الأسباب نحو وجودها العینی میز بعضها عن بعض بتخصیص تحریک الأسباب نحو وجود بعض دون بعض و بالتقدیر قدرها و عین و حدد أقواتها و أوقاتها و آجالها و بالقضاء و إیجابها بموجباتها أظهر للناس أماکنها و دلهم علیها بدلائلها فاهتدوا إلی العلم بوجودها حسب ما یوجبه الموجب بعد العلم بالموجب و بالإمضاء و الإیجاد أوضح تفصیل عللها و أبان أمرها بأعیانها.
ید، التوحید الْقَطَّانُ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنِ ابْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی دَاوُدَ یَا دَاوُدُ تُرِیدُ وَ أُرِیدُ وَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا أُرِیدُ فَإِنْ أَسْلَمْتَ لِمَا أُرِیدُ أَعْطَیْتُکَ مَا تُرِیدُ وَ إِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِمَا أُرِیدُ أَتْعَبْتُکَ فِیمَا تُرِیدُ ثُمَّ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا أُرِیدُ.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ لِعَلِیٍّ علیه السلام غُلَامٌ اسْمُهُ قَنْبَرُ وَ کَانَ یُحِبُّ عَلِیّاً علیه السلام حُبّاً شَدِیداً فَإِذَا خَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام خَرَجَ عَلَی أَثَرِهِ بِالسَّیْفِ فَرَآهُ ذَاتَ لَیْلَةٍ فَقَالَ یَا قَنْبَرُ مَا لَکَ قَالَ جِئْتُ لِأَمْشِیَ خَلْفَکَ فَإِنَّ النَّاسَ کَمَا تَرَاهُمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَخِفْتُ عَلَیْکَ قَالَ وَیْحَکَ أَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاءِ تَحْرُسُنِی أَمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالَ لَا بَلْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ قَالَ إِنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَا یَسْتَطِیعُونَ بِی شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ السَّمَاءِ فَارْجِعْ فَرَجَعَ.
کا، الکافی عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع
ص: 104
امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار دیوار کجی نشستند تا بین مردم قضاوت کنند؛ یکی از آنها عرض کرد: زیر این دیوار ننشینید، اطمینانی به آن نیست. امیرالمؤمنین فرمودند: اجل انسان حافظ اوست. زمانی که ایشان [بعد از پایان قضاوتشان] از آنجا برخاستند، دیوار فرو ریخت. امیرالمؤمنین علیه السلام این کارها و مانند آن را انجام میداد و این همان یقین است.
روایت 31.
کافی: سعید بن قیس همدانی نقل کرده است: روزی در جنگ مردی را دیدم که [فقط] دو لباس بر تنش است، اسبم را حرکت دادم [و نزدیکتر رفتم] و دیدم امیرالمؤمنین علیه السلام هستند؛ عرض کردم: ای امیرالمؤمنین! در چنین جایی[، فقط دو لباس بر تن کردهاید]؟ ایشان فرمودند: آری ای سعید بن قیس! هر بندهای از جانب خداوند عزّ و جل، دو فرشته محافظ و نگهدار به همراه خود دارد که او را از اینکه از قله کوهی سقوط کند یا در چاهی بیفتد حفظ میکنند. هنگامی که قضا سر رسد، او را با همه چیز رها میکنند.
توضیح
ممکن است این امور از مختصات ائمه علیهم السلام باشد؛ زیرا ایشان علم داشتند که این امور برای آنها ضرری نخواهد داشت و زمان و سبب مرگ خود را میدانستند. و بدین جهت بوده که امیرالمؤمنین علیه السلام چنانچه خواهد آمد، از [کنار] دیواری گریختند و چنانچه گذشت از [کنار] دیوار دیگری نگریختند؛ زیرا ایشان میدانستند که اولی میریزد و دومی نمیریزد. احتمال دارد که مقصود از این روایات، عدم مبالغه در فرار از بلایا و مصیبتها و عدم ترک واجبات از روی توهمات بعید باشد.
و مؤید این [توضیح]، روایتی است که صدوق [بدین شکل] آن را در خصال آورده است: محمد بن حماد حارثی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: پنج تن هستند که دعایشان مستجاب نمیشود: یکی از آنها مردی است که از کنار دیوار کجی میگذرد و در حالی که دیوار در حال ریزش است، سرعت رفتنش را زیاد نمیکند و دیوار بر سرش خراب میشود، ... روایت ادامه دارد.
ص: 105
قَالَ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام جَلَسَ إِلَی حَائِطٍ مَائِلٍ یَقْضِی بَیْنَ النَّاسِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لَا تَقْعُدْ تَحْتَ هَذَا الْحَائِطِ فَإِنَّهُ مُعْوِرٌ (1)فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَرَسُ امْرِئٍ أَجَلُهُ فَلَمَّا قَامَ سَقَطَ الْحَائِطُ قَالَ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَفْعَلُ هَذَا وَ أَشْبَاهَهُ وَ هَذَا الْیَقِینُ.
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ قَیْسٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ: نَظَرْتُ یَوْماً فِی الْحَرْبِ إِلَی رَجُلٍ عَلَیْهِ ثَوْبَانِ فَحَرَّکْتُ فَرَسِی فَإِذَا هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی مِثْلِ هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ نَعَمْ یَا سَعِیدَ بْنَ قَیْسٍ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ لَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَافِظٌ وَ وَاقِیَةٌ مَعَهُ مَلَکَانِ یَحْفَظَانِهِ مِنْ أَنْ یَسْقُطَ مِنْ رَأْسِ جَبَلٍ أَوْ یَقَعَ فِی بِئْرٍ فَإِذَا نَزَلَ الْقَضَاءُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ کُلِّ شَیْ ءٍ.
یمکن أن یکون هذه الأمور من خصائصهم علیهم السلام لعلمهم بعدم تضرّرهم بهذه الأمور و بوقت موتهم و سببه و لذا فرّ علیه السلام من حائط کما سیأتی و لم یفرّ من حائط کما مرّ لعلمه بسقوط الأول و عدم سقوط الثانی و یحتمل أن یکون المقصود من تلک الأخبار عدم المبالغة فی الفرار عن البلایا و المصائب و عدم ترک الواجبات للتوهّمات البعیدة. (2)
وَ یُؤَیِّدُهُ مَا رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِی الْخِصَالِ عَنِ ابْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمَّادٍ الْحَارِثِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَمْسَةٌ لَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ أَحَدُهُمْ رَجُلٌ مَرَّ بِحَائِطٍ مَائِلٍ وَ هُوَ یُقْبِلُ إِلَیْهِ وَ لَمْ یُسْرِعِ الْمَشْیَ حَتَّی سَقَطَ عَلَیْهِ الْخَبَرَ
ص: 105
روایت 32.
توحید: قداح از امام صادق و ایشان از پدرشان علیهما السلام روایت کردهاند: به علی علیه السلام عرض شد: مردی هست که درباره مشیت بحث میکند. ایشان فرمودند: او را فرا بخوانید. او به حضور ایشان فرا خوانده شد. ایشان به او فرمودند: ای بنده خدا! خداوند به خواست خود تو را آفرید، یا به خواست تو!؟ او عرض کرد: به خواست خود. ایشان فرمودند: تو را هر زمان که خودش خواست بیمار نمود، یا هر زمان که تو خواستی!؟ عرض کرد: هر زمانی که خواست. فرمودند: هر زمان که خواست تو را شفا داد، یا هر زمان که تو خواستی!؟ عرض کرد: هر زمانی که خواست. تو را در هر چه که میخواهد داخل میکند، یا در هر چه که بخواهی!؟ عرض کرد: در هر چه که میخواهد. علی علیه السلام فرمودند: اگر غیر از این جواب میدادی، سرت را میزدم.
روایت 33.
توحید: با همین سند نقل شده، مردی از پیروان بنیأمیه به حضور امام صادق یا امام باقر علیهما السلام رسید، ما بر [جان] ایشان ترسیدیم و به ایشان عرض کردیم: بهتر است از دیدهها پنهان شوید و ما به او بگوییم ایشان در اینجا نیستند. ایشان فرمودند: به او اجازه بدهید وارد شود؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند عزّ و جلّ نزد زبان هر گوینده و دست هر کسی که دستش را باز میکند حاضر است، این گوینده نمیتواند چیزی بگوید، مگر اینکه خداوند آن را خواسته باشد، و آن کسی که دستش را باز کند، نمیتواند کاری کند، جز اینکه خداوند آن کار را خواسته باشد. آن مرد به محضر ایشان آمد و سؤالاتی از ایشان کرد و به ایشان ایمان آورد و رفت.
روایت 34.
توحید: فضیل نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: [خداوند] خواست و اراده کرد، در حالی که دوست نداشت و راضی نبود. خواست که در مُلکش چیزی روی ندهد جز به علم او، ارادهاش نیز همین بود، ولی دوست نداشت در مورد او بگویند که سومین آن سه است و به کفر بندگانش راضی نبود.
توحید: خداوند تبارک و تعالی همه اعمال بندگان و همه خیرها و شروری که در عالم روی میدهد را قضا کرده است و تقدیر نموده است.
قضا در بعضی از جاها به معنای اعلام است، چنانچه خداوند عزّ و جلّ فرمود: «وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ»(1){و در کتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم}، که مقصودش این است که به آنها [در کتاب] اعلام کردیم، و چنانچه فرمود: «وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ»(2){و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه آن گروه صبحگاهان بریده خواهد شد}، که مقصود این است که به او خبر دادیم و او را آگاه نمودیم. مطابق این معنا، نمیتوان انکار کرد که خداوند عزّ و جلّ اعمال بندگان و سایر خیرها و شرور را قضا کرده است؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ به همه آنها عالم است و میتواند آنها را به بندگان اعلام کند و آنان را آگاه کند. قَدَر نیز گاهی به معنای نوشتن و خبر دادن آمده است،
ص: 106
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: قِیلَ لِعَلِیٍّ علیه السلام إِنَّ رَجُلًا یَتَکَلَّمُ فِی الْمَشِیَّةِ فَقَالَ ادْعُهُ لِی فَقَالَ فَدُعِیَ لَهُ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ خَلَقَکَ اللَّهُ لِمَا شَاءَ أَوْ لِمَا شِئْتَ قَالَ لِمَا شَاءَ قَالَ فَیُمْرِضُکَ إِذَا شَاءَ أَوْ إِذَا شِئْتَ قَالَ إِذَا شَاءَ قَالَ فَیَشْفِیکَ إِذَا شَاءَ أَوْ إِذَا شِئْتَ قَالَ إِذَا شَاءَ قَالَ فَیُدْخِلُکَ حَیْثُ یَشَاءُ أَوْ حَیْثُ شِئْتَ فَقَالَ حَیْثُ یَشَاءُ قَالَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام لَوْ قُلْتَ غَیْرَ هَذَا لَضَرَبْتُ الَّذِی فِیهِ عَیْنَاکَ.
ید، التوحید وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: دَخَلَ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَوْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام رَجُلٌ مِنْ أَتْبَاعِ بَنِی أُمَیَّةَ فَخِفْنَا عَلَیْهِ فَقُلْنَا لَهُ لَوْ تَوَارَیْتَ وَ قُلْنَا لَیْسَ هُوَ هَاهُنَا قَالَ بَلَی ائْذَنُوا لَهُ (1)فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ لِسَانِ کُلِّ قَائِلٍ وَ یَدِ کُلِّ بَاسِطٍ فَهَذَا الْقَائِلُ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَقُولَ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ هَذَا الْبَاسِطُ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَبْسُطَ یَدَهُ إِلَّا بِمَا شَاءَ اللَّهُ فَدَخَلَ عَلَیْهِ فَسَأَلَهُ عَنْ أَشْیَاءَ آمَنَ بِهَا وَ ذَهَبَ.
ید، التوحید أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ الْفُضَیْلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ یُحِبَّ وَ لَمْ یَرْضَ شَاءَ أَنْ لَا یَکُونَ فِی مُلْکِهِ (2)شَیْ ءٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِکَ وَ لَمْ یُحِبَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ لَمْ یَرْضَ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ.
ید، التوحید إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ قَضَی جَمِیعَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ وَ قَدَّرَهَا وَ جَمِیعَ مَا یَکُونُ فِی الْعَالَمِ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ.
و القضاء قد یکون بمعنی الإعلام کما قال الله عز و جل وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ (3)یرید أعلمناهم و کما قال الله عز و جل وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ (4)یرید أخبرناه و أعلمناه فلا ینکر أن یکون الله عز و جل یقضی أعمال العباد و سائر ما یکون من خیر و شر علی هذا المعنی لأن الله عز و جل عالم بها أجمع و یصح أن یعلمها عباده و یخبرهم عنها و قد یکون القدر أیضا فی معنی
ص: 106
چنانچه خداوند عزّ و جلّ فرمود: «إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ»(1){جز زنش را که مقدر کردیم از باقی ماندگان [در خاکستر آتش] باشد}، یعنی نوشتیم و خبر دادیم. عجاج سروده است:
بدان که خداوند ذوالجلال در صحیفههای اولین که نوشته شده، تقدیر کرده است.
و فعل "قَدَرَ" به معنای "نوشت" است. گاهی قضا به معنای حکم و الزام میباشد، خداوند عزّ و جلّ فرمود: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»(2){و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید}، که مقصود این است که خداوند چنین حکم کرده است و خلایقش را به آن الزام نموده است. گاهی ممکن است گفته شود خداوند بر اعمال بندگان خود قضا کرده است، به این معنا که آنان را ملزم به بعضی از اعمال کرده است، که همان واجباتند و نه غیر واجبات. گاهی ممکن است خداوند عزّ و جلّ اعمال بندگان را تقدیر کند، به این معنا که مقادیر و حالات آن مانند نیکی و زشتی و وجوب و استحباب و این قبیل چیزها را تبیین کند و از میان اسبابشان، آنهایی را انجام دهد که این حالات را برای این افعال نشان دهند، پس در حقیقت این خداوند عزّ و جلّ است که آنها را تقدیر [و به اندازه] میکند و آنها را نه به این سبب که مقدارشان را بداند تقدیر میکند، بلکه به این جهت که آن را برای دیگرانی که وضع تقدیر خداوند در مورد آنها را نمیدانند آشکار کند. این مطلب روشنتر از آنی است که مخفی بماند و آشکارتر از آن است که نیاز به آوردن شاهد داشته باشد. مگر نمیبینید که ما به دانشمندان صنعت رجوع میکنیم تا اندازهها را برایمان مشخص کنند و علم آنها به مقادیر مانع از این نمیشود که آن را برای ما تقدیر کنند و مقادیر آن را برایمان بیان کنند. چیزی که ما نمیپذیریم این است که خداوند عزّ و جلّ بر بندگانش به مقدرات حکم کرده باشد و آنان را از انصراف از آنها بازداشته باشد، یا آنها را خودش انجام داده باشد و خودش به وجود آورده باشد، اما اینکه خداوند عزّ و جلّ آنها را به تقدیرش آفریده را انکار نمیکنیم.
شنیدم که یکی از اهل علم میگفت: قضا به ده معنا استعمال میشود؛ اولین معنای آن علم است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «إِلَّا حاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها»(3){جز اینکه یعقوب نیازی را که در دلش بود برآورد}، یعنی آن را دانست.
معنای دوم، اعلام است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ»(4){و در کتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم}، و این سخنش: «وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ ... »(5){و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه آن گروه ...}.
معنای سوم، حکم است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ»(6){و خداست که به حق داوری می کند}، یعنی به حق حکم میکند.
ص: 107
الکتاب و الأخبار کما قال الله عز و جل إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ (1)یعنی کتبنا و أخبرنا و قال العجاج.
و اعلم بأن ذا الجلال قد قدر. فی الصحف الأولی التی کان سطر.
و قدر معناه کتب و قد یکون القضاء بمعنی الحکم و الإلزام قال الله عز و جل وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً (2)یرید حکم بذلک و ألزمه خلقه فقد یجوز أن یقال إن الله عز و جل قد قضی من أعمال العباد علی هذا المعنی ما قد ألزمه عباده و حکم به علیهم و هی الفرائض دون غیرها و قد یجوز أیضا أن یقدر الله عز و جل أعمال العباد بأن یبین مقادیرها و أحوالها من حسن و قبح و فرض و نافلة و غیر ذلک و یفعل من الأدلة علی ذلک ما یعرف به هذه الأحوال لهذه الأفعال فیکون عز و جل مقدرا لها فی الحقیقة و لیس یقدرها لیعرف مقدارها و لکن لیبین لغیره ممن لا یعرف ذلک حال ما قدره بتقدیره إیاه و هذا أظهر من أن یخفی و أبین من أن یحتاج إلی الاستشهاد علیه أ لا تری أنا قد نرجع إلی أهل المعرفة بالصناعات فی تقدیرها لنا فلا یمنعهم علمهم بمقادیرها من أن یقدروها لنا لیبینوا لنا مقادیرها و إنما أنکرنا أن یکون الله عز و جل حکم بها علی عباده و منعهم من الانصراف عنها أو أن یکون فعلها و کونها فأما أن یکون عز و جل خلقها خلق تقدیر فلا ننکره.
و سمعت بعض أهل العلم یقول إن القضاء علی عشرة أوجه فأول وجه منها العلم و هو قول الله عز و جل إِلَّا حاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها (3)یعنی علمها.
و الثانی الإعلام و هو قوله عز و جل وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ (4)و قوله وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ (5)أی أعلمناه.
و الوجه الثالث الحکم و هو قوله عز و جل و یقضی ربک بالحق یعنی یحکم بالحق. (6)
ص: 107
معنای چهارم، سخن است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: و هو «یَقْضِی بِالْحَقِّ»، یعنی حق میگوید.
معنای پنجم، حتمیت است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ»(1){پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم}، یعنی حتمی نمودیم، در اینجا به معنای قضای حتمی است.
معنای ششم، امر است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»(2){و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید}، یعنی پروردگارت امر کرد.
معنای هفتم، خلق است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ»(3){پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت}، یعنی آنها را خلق کرد.
معنای هشتم، فعل است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ»(4){پس هر حکمی می خواهی بکن}، یعنی هر کاری میخواهی، انجام بده.
معنای نهم، اتمام است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ»(5){و چون موسی آن مدت را به پایان رسانید}، و این سخن خداوند عزّ و جلّ از زبان موسی: «أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ»(6) {که هر یک از دو مدت را به انجام رسانیدم بر من تعدی [روا] نباشد و خدا بر آنچه می گوییم وکیل است}، یعنی هر یک را که تمام کردم.
و معنای دهم، فراغت از کار یا چیزی است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ»(7){امری که شما دو تن از من جویا شدید تحقق یافت}، یعنی از آن امر برای شما دو نفر فارغ شدم، و این سخن که حاجتت را برایت قضا کردم، یعنی تو را از آن فارغ کردم.
بنابراین میتوان گفت که همه اشیاء به قضا و قدر خداوند تبارک و تعالی هستند، به این معنا که خداوند عزّ و جلّ به آنها علم دارد و مقادیر آنها را میداند و خداوند عزّ و جلّ در مورد همه آن حکمی به خیر یا شر دارد. آنهایی که خیر است را قضا کرده ، یعنی به آنها امر نموده و آنها را حتمی کرده است و آنها را حق قرار داده و اندازه و مقدار آنها را میداند، و آنهایی که شر است را امر نکرده و به آنها راضی نشده است، ولی خداوند عزّ و جلّ آنها را قضا کرده و تقدیر نموده است، به این معنا که به مقدار و اندازه آنها علم دارد و با حکم خود در مورد آنها حکم کرده است.
فتنه نیز به ده معنا میباشد؛ یکی از معانی آن گمراهی است.
ص: 108
و الرابع القول و هو قوله عز و جل وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ (1)أی یقول الحق و الخامس الحتم و هو قوله عز و جل فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ (2)یعنی حتمنا فهو القضاء الحتم.
و السادس الأمر و هو قوله عز و جل وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ (3)یعنی أمر ربک.
و السابع الخلق و هو قوله عز و جل فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ (4)یعنی خلقهن.
و الثامن الفعل و هو قوله عز و جل فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ (5)أی افعل ما أنت فاعل.
و التاسع الإتمام و هو قوله عز و جل فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ (6)و قوله عز و جل حکایة عن موسی أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکِیلٌ (7)أی أتممت.
و العاشر الفراغ من الشی ء و هو قوله عز و جل قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ (8)یعنی فرغ لکما منه و قول القائل قد قضیت لک حاجتک یعنی فرغت لک منها فیجوز أن یقال إن الأشیاء کلها بقضاء الله و قدره تبارک و تعالی بمعنی أن الله عز و جل قد علمها و علم مقادیرها و له عز و جل فی جمیعها حکم من خیر أو شر فما کان من خیر فقد قضاه بمعنی أنه أمر به و حتمه و جعله حقا و علم مبلغه و مقداره و ما کان من شر فلم یأمر به و لم یرضه و لکنه عز و جل قد قضاه و قدره بمعنی أنه علمه بمقداره و مبلغه و حکم فیه بحکمه.
و الفتنة علی عشرة أوجه فوجه منها الضلال.
ص: 108
معنای، دوم آزمون است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً»(1){و تو را بارها آزمودیم}، یعنی تو را بارها آزمودیم، و این سخن خداوند عزّ و جلّ: «الم * أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»(2){الف لام میم * آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند}، یعنی آزموده نمیشوند!؟
معنای، سوم دلیل است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ»(3){آنگاه عذرشان جز این نیست که می گویند به خدا پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم}.
معنای چهارم، شرک است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»(4){فتنه از قتل بدتر است}.
معنای پنجم، کفر است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا»(5){هش دار که آنان خود به فتنه افتاده اند}، یعنی به کفر افتادهاند.
معنای ششم، سوزاندن با آتش است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ... »(6){ کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار کردهاند ...}، یعنی سوزاندند.
معنای هفتم، کیفر است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ»(7){همان روز که آنان بر آتش، فتنه [و آزموده] شوند}، یعنی کیفر شوند، و این سخن خداوند عزّ و جلّ: «ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ»(8){فتنه [موعود] خود را بچشید این است همان که با شتاب خواستار آن بودید}، یعنی عذابتان را بچشید، و این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ یعنی عذاب او فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً»(9){و هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند، هرگز در برابر خدا برای او از دست تو چیزی بر نمی آید}.
معنای هشتم، قتل است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا»(10){اگر بیم داشتید که آنان که کفر ورزیده اند به شما آزار برسانند}، یعنی اگر بیم داشتید که شما را بکشند، و این سخن خداوند عزّ و جلّ: «فَما آمَنَ لِمُوسی إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ»(11){سرانجام کسی به موسی ایمان نیاورد مگر فرزندانی از قوم وی، در حالی که بیم داشتند از آنکه مبادا فرعون و سران آنها ایشان را آزار رسانند}، یعنی آنان را بکشد.
معنای نهم، بازداشتن است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ»(12){و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم فتنه کنند}، یعنی باز بدارند.
و معنای دهم، امتحان شدید است؛ مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا»(13){پروردگارا ما را وسیله آزمایش [و آماج آزار] برای کسانی که کفر ورزیده اند مگردان!}،
ص: 109
و الثانی الاختبار و هو قوله عز و جل وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً (1)یعنی اختبرناک اختبارا و قوله عز و جل الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (2)یعنی لا یختبرون.
و الثالث الحجة و هو قوله عز و جل ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ (3)و الرابع الشرک و هو قوله عز و جل وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ (4)و الخامس الکفر و هو قوله عز و جل أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (5)یعنی فی الکفر.
و السادس الإحراق بالنار و هو قوله عز و جل إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ (6)الآیة یعنی أحرقوا.
و السابع العذاب و هو قوله عز و جل یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ (7)یعنی یعذبون و قوله عز و جل ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (8)یعنی عذابکم و قوله عز و جل وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ یعنی عذابه فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً (9)و الثامن القتل و هو قوله عز و جل إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا (10)یعنی إن خفتم أن یقتلوکم و قوله عز و جل فَما آمَنَ لِمُوسی إِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ یَفْتِنَهُمْ (11)یعنی أن یقتلهم.
و التاسع الصد و هو قوله تعالی وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ (12)یعنی لیصدونک.
و العاشر شدة المحنة و هو قوله عز و جل رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا (13)
ص: 109
و این سخن خداوند عزّ و جلّ: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(1){پروردگارا! ما را برای قوم ستمگر [وسیله] آزمایش قرار مده}، یعنی ما را امتحان آنان قرار مده که آنان به وسیله ما امتحان شوند و با خودشان بگویند که ما آنان را نکشتیم جز به این سبب که دین آنها باطل و دین ما حق بود، و این سخن آنان را در همان حال کفر و ستم به جهنم بکشاند. علی بن ابراهیم بن هاشم یک معنای دیگر نیز به این معانی دهگانه فتنه اضافه کرده و آن محبت است، مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»(2){اموال شما و فرزندانتان صرفاً [وسیله] فتنه [برای شما]یند}، یعنی محبتاند. از نظر مؤلف معانی فتنه همان ده تاست و فتنه در این آیه نیز به معنای امتحان است. شاهد تصدیق این سخن نیز، فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمودند: فرزندان سبب جهل و ترس و بخل هستند. صورت مسند این حدیث را در کتاب شهادت امام حسین بن علی علیه السلام آوردهایم.
توضیح
"مجهلۀ" یعنی پدرانشان را به جهل وا میدارند، "مجبنۀ" یعنی آنان را به ترس وا میدارند، و "مبخلۀ" یعنی آنان به بخل وا میدارند.
مؤلف گوید: این معانی که برای قضا و فتنه گفته شد، در روایتی که از امیرالمؤمنین علیه السلام در تفسیر نعمانی نقل شده موجود است، ما آن حدیث را با سندش در کتاب القرآن آوردهایم.
روایت 35.
توحید: عبدالملک بن عنتره شیبانی از طریق پدرش از جدش نقل کرده، مردی به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایم از قَدَر بگویید. ایشان فرمودند: دریایی عمیق است، وارد آن مشو. [دوباره] عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایم از قَدَر بگویید. ایشان فرمودند: راهی بس تاریک است،
در آن مرو. [برای بار سوم] عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایم از قَدَر بگویید. ایشان فرمودند: سرّ خداوند است، خود را برای آن به زحمت مینداز. [برای بار چهارم] عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایم از قَدَر بگویید. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: حال که بس نمیکنی، از تو سؤالی میپرسم؛ به من بگو آیا رحمت خداوند برای بندگان، قبل از اعمال بندگان است، یا اعمال بندگان قبل از رحمت خداوند است؟ آن مرد عرض کرد: رحمت خداوند برای بندگان قبل از اعمال بندگان است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
ص: 110
و قوله عز و جل رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (1)أی محنة فیفتنوا بذلک و یقولوا فی أنفسهم لم نقتلهم إلا و دینهم الباطل و دیننا الحق فیکون ذلک داعیا لهم إلی النار علی ما هم علیه من الکفر و الظلم و قد زاد علی بن إبراهیم بن هاشم علی هذه الوجوه العشر وجها آخر فقال فی الوجوه من الفتنة ما هو المحبة و هو قوله عز و جل إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ (2)أی محبة و الذی عندی فی ذلک أن وجوه الفتنة عشرة و أن الفتنة فی هذا الموضع أیضا المحنة بالنون لا المحبة بالباء
وَ تَصْدِیقُ ذَلِکَ قَوْلُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الْوَلَدُ مَجْهَلَةٌ مَجْبَنَةٌ مَبْخَلَةٌ.
وَ قَدْ أَخْرَجْتُ هَذَا الْحَدِیثَ مُسْنَداً فِی کِتَابِ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام.
قوله صلی الله علیه و آله مجهلة أی یحملون آباءهم علی الجهل مجبنة أی یحملونهم علی الجبن مبخلة أی یحملونهم علی البخل.
أقول هذه الوجوه من القضاء و الفتنة المذکورة فی تفسیر النعمانی فیما رواه عن أمیر المؤمنین علیه السلام و قد أثبتناه بإسناده فی کتاب القرآن.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عَنْتَرَةَ الشَّیْبَانِیِّ (3)عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجْهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَدَرِ قَالَ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکْهُ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَدَرِ قَالَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَّلَفْهُ قَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَدَرِ قَالَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَمَّا إِذَا أَبَیْتَ فَإِنِّی سَائِلُکَ أَخْبِرْنِی أَ کَانَتْ رَحْمَةُ اللَّهِ لِلْعِبَادِ قَبْلَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ أَمْ کَانَتْ أَعْمَالُ الْعِبَادِ قَبْلَ رَحْمَةِ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ بَلْ کَانَتْ رَحْمَةُ اللَّهِ لِلْعِبَادِ قَبْلَ أَعْمَالِ الْعِبَادِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ
ص: 110
برخیزید و به برادرتان درود فرستید؛ او که تا پیش از این کافر بود، اکنون اسلام آورده است. آن مرد به راه افتاد [و رفت]، هنوز راه زیادی نرفته بود که برگشت و به ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! آیا با مشیت اولین است که ما برمیخیزیم و مینشینیم و کارها را انجام میدهیم؟ امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمودند: حقیقت مشیت دورتر از آن است که تو به آن برسی؛ ولی من سه چیز از تو میپرسم که خداوند هیچیک از آنها چارهای برای تو قرار نداده است؛ به من بگو آیا خداوند بندگان را آنطور که خود خواست آفرید، یا آنطور که آنها میخواستند؟ او عرض کرد: آنطور که خود خواست. ایشان فرمودند: آیا خداوند بندگان را برای چیزی که خود میخواست آفرید، یا برای چیزی که آنها میخواستند؟ او عرض کرد: برای چیزی که خود میخواست. ایشان فرمودند: آیا بندگان در روز قیامت آنطور که خداوند میخواهد در پیش او حاضر میشوند، یا آنطور که خودشان میخواهند؟ عرض کرد: آنطور که او میخواهد در پیش او حاضر میشوند. ایشان فرمودند: برخیز که هیچ مشیتی به تو داده نشده است.
توضیح
شاید مقصود، مشیت مستقل [از خداوند] بوده که با آن دیگر نیازی به کمک و توفیق خداوند نیست.
روایت 36.
توحید: عبدالله بن سلیمان نقل کرده،
ص: 111
علیه السلام قُومُوا فَسَلِّمُوا عَلَی أَخِیکُمْ فَقَدْ أَسْلَمَ وَ قَدْ کَانَ کَافِراً قَالَ وَ انْطَلَقَ الرَّجُلُ غَیْرَ بَعِیدٍ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ بِالْمَشِیَّةِ الْأُولَی نَقُومُ وَ نَقْعُدُ وَ نَقْبِضُ وَ نَبْسُطُ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ إِنَّکَ لَبَعِیدٌ فِی الْمَشِیَّةِ أَمَا إِنِّی سَائِلُکَ عَنْ ثَلَاثٍ لَا یَجْعَلُ اللَّهُ لَکَ فِی شَیْ ءٍ مِنْهَا مَخْرَجاً أَخْبِرْنِی أَ خَلَقَ اللَّهُ الْعِبَادَ کَمَا شَاءَ أَوْ کَمَا شَاءُوا فَقَالَ کَمَا شَاءَ قَالَ فَخَلَقَ اللَّهُ الْعِبَادَ لِمَا شَاءَ أَوْ لِمَا شَاءُوا فَقَالَ لِمَا شَاءَ قَالَ یَأْتُونَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَمَا شَاءَ أَوْ کَمَا شَاءُوا قَالَ یَأْتُونَهُ کَمَا شَاءَ قَالَ قُمْ فَلَیْسَ إِلَیْکَ مِنَ الْمَشِیَّةِ شَیْ ءٌ.
لعل المراد المشیة المستقلة التی لا یحتاج معها إلی عون الله و توفیقه (1).
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ
ص: 111
از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: قضا و قدر دو خلق از خلقهای خداوند هستند و خداوند «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ»(1){در آفرینش هر چه بخواهد می افزاید}.
روایت 37.
تفسیر قمی: حمران نیز مانند همین روایت را از ایشان نقل کرده است.
توضیح
"دو خلق از خلقهای خداوند هستند"، به ضم خاء در "خلق"، یعنی دو صفت از صفات خداوند میباشند، یا به فتح خاء، یعنی آنها دو نوع از خلقت و تقدیر اشیاء در لوحهای آسمانی هستند، و خداوند میتواند قبل از ایجاد در آنها بداء کند، و این همان سخن خداوند است که فرمود: «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ»{در آفرینش هر چه بخواهد می افزاید}. یا معنایش این است که آن دو، دو مرتبه از مراتب خلقت اشیاء هستند که به تدریج پیش میروند تا در وجود عینی آشکار شوند.
روایت 38.
توحید: أذَینَۀ نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم! درباره قضا و قدر چه میفرمایید؟ ایشان فرمودند: میگویم که خداوند متعال هنگامی که در روز قیامت بندگان را جمع کند، از آنان درباره چیزهایی که با آنان عهد کرده بود، سؤال میکند، ولی درباره چیزهایی که بر آنان قضا کرده، سؤالی نمیکند.
توضیح
این روایت نشان میدهد که قضا و قدر فقط در غیر از امور تکلیفیه هستند، مانند مصیبتها و بیماریها و امثال آن. شاید مقصود، قضا و قدر حتمی بوده است.
روایت 39.
توحید: زُهری نقل کرده، مردی به امام سجاد علیه السلام عرض کرد: خداوند مرا فدای شما کند! آیا مصیبتهایی که به مردم میرسد به سبب قَدَر است، یا به سبب عملشان؟ ایشان فرمودند: قَدَر و عمل به منزله روح و جسم هستند؛ روح بدون جسم احساس نمیشود [و کاری از پیش نمیبرد]، و جسمِ بدون روح نیز فقط صورت است و حرکتی ندارد، ولی هنگامی که با هم باشند، قوی میشوند و به سامان میرسند. عمل و قَدَر نیز همینطور هستند؛ اگر قَدَر بر عمل واقع نمیشد، خالق از مخلوق بازشناخته نمیشد
ص: 112
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ
فس، تفسیر القمی النَّضْرُ عَنْ هِشَامٍ وَ عُبَیْدٍ عَنْ حُمْرَانَ عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ (1).
خلقان من خلق الله بضم الخاء أی صفتان من صفات الله أو بفتحها أی هما نوعان من خلق الأشیاء و تقدیرها فی الألواح السماویة و له البداء فیها قبل الإیجاد فذلک قوله یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ أو المعنی أنهما مرتبتان من مراتب خلق الأشیاء فإنها تتدرج فی الخلق إلی أن تظهر فی الوجود العینی.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مَعْبَدٍ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا تَقُولُ فِی الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ قَالَ أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِذَا جَمَعَ الْعِبَادَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ سَأَلَهُمْ عَمَّا عَهِدَ إِلَیْهِمْ وَ لَمْ یَسْأَلْهُمْ عَمَّا قَضَی عَلَیْهِمْ.
هذا الخبر یدل علی أن القضاء و القدر إنما یکون فی غیر الأمور التکلیفیة کالمصائب و الأمراض و أمثالها فلعل المراد بهما القضاء و القدر الحتمیان (2).
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنِ الزُّهْرِیِّ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ أَ بِقَدَرٍ یُصِیبُ النَّاسَ مَا أَصَابَهُمْ أَمْ بِعَمَلٍ فَقَالَ إِنَّ الْقَدَرَ وَ الْعَمَلَ بِمَنْزِلَةِ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ فَالرُّوحُ بِغَیْرِ جَسَدٍ لَا یُحَسُّ وَ الْجَسَدُ بِغَیْرِ رُوحٍ صُورَةٌ لَا حَرَاکَ بِهَا فَإِذَا اجْتَمَعَا قَوِیَا وَ صَلُحَا کَذَلِکَ الْعَمَلُ وَ الْقَدَرُ فَلَوْ لَمْ یَکُنِ الْقَدَرُ وَاقِعاً عَلَی الْعَمَلِ لَمْ یُعْرَفِ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِ وَ کَانَ
ص: 112
و قَدَر مانند شیئی میگشت که حس نمیشد [و کاری از پیش نمیبرد]. و اگر عمل، موافق با قَدَر صورت نمیگرفت، ایجاد نمیشد و به انجام نمیرسید. ولی هنگامی که با هم باشند، قوی میشوند و خداوند در آن برای بندگان صالحش چشمهایی قرار داده است.(1) سپس فرمودند: ستمکارترین مردم، کسی است که ستم خود را عدالت ببیند و عدالت کسی که هدایت یافته را ستم ببیند، آگاه باشید که بنده، چهار چشم دارد: با دو چشم خود امر آخرتش را میبیند و با دو چشم دیگر امر دنیایش را؛ وقتی خداوند عزّ و جلّ خیر بندهای را بخواهد، آن دو چشمش که در قلب اوست را برایش میگشاید و او با آن دو چشم، عیب [و زشتی] را میبیند، و اگر [خداوند برای بنده] جز این بخواهد، قلب [او] و آنچه در آن است را رها میکند. سپس ایشان رو به مردی که از قَدَر سؤال کرده بود نمودند و فرمودند: هم این و هم آن به سبب آن است.
توضیح
"هم این و هم آن به سبب آن است"، یعنی هم گشودن دو چشم قلب و هم رها کردن آن دو به سبب قَدَر است.
روایت 40.
توحید: ابن حیان تیمی از پدرش که در جنگ صفین و بعد از آن همراه علی بن أبیطالب بوده نقل کرده است: علی بن أبیطالب علیه السلام در روز صفین مشغول آماده کردن گردانها بودند و معاویه، سوار بر اسبش، و در حالی به شدت زیر خود را میخارانید در مقابل قرار داشت. علی علیه السلام سوار بر اسب رسول خدا صلی الله علیه و آله [به نام] مرتجز بودند و وسیله جنگ رسول خدا صلی الله علیه و آله در دستشان بود و شمشیرشان ذوالفقار را نیز حمایل کرده بودند، در همین بین، مردی از اصحاب ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! پناه بگیرید! ما میترسیم این ملعون با شما نیرنگ کند [و غافلگیرانه به شما آسیب بزند]. علی علیه السلام فرمودند: اگر چنین بگویی [پر بیراه نگفتهای]؛ چرا که با آن دینش به او اطمینانی نیست و او پستترین منحرفان و ملعونترین شورشگران بر امامان هدایتگر است، ولی أجل برای حراست [از انسان] کافی است؛ هر انسانس به همراه خود فرشتگانی دارد که او را از افتادن در چاه، یا از اینکه دیواری بر رویش فرو بریزد، یا بلایی به او برسد حفظ میکنند. اما وقتی اجلش سر برسد، او را با بلایایی که به او میرسد تنها میگذارند و من نیز همینطور هستم؛ هنگامی که اجلم در رسد، پستترین انسانها برانگیخته خواهد شد
ص: 113
الْقَدَرُ شَیْئاً لَمْ یُحَسَّ وَ لَوْ لَمْ یَکُنِ الْعَمَلُ بِمُوَافَقَةٍ مِنَ الْقَدَرِ لَمْ یَمْضِ وَ لَمْ یَتِمَّ وَ لَکِنَّهُمَا بِاجْتِمَاعِهِمَا قَوِیَا وَ لِلَّهِ فِیهِ الْعُیُونُ (1)لِعِبَادِهِ الصَّالِحِینَ ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ مِنْ أَجْوَرِ النَّاسِ مَنْ رَأَی جَوْرَهُ عَدْلًا وَ عَدْلَ الْمُهْتَدِی جَوْراً أَلَا إِنَّ لِلْعَبْدِ أَرْبَعَةَ أَعْیُنٍ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ آخِرَتِهِ وَ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ دُنْیَاهُ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَیْراً فَتَحَ لَهُ الْعَیْنَیْنِ اللَّتَیْنِ فِی قَلْبِهِ فَأَبْصَرَ بِهِمَا الْعَیْبَ وَ إِذَا أَرَادَ غَیْرَ ذَلِکَ تَرَکَ الْقَلْبَ بِمَا فِیهِ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی السَّائِلِ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ هَذَا مِنْهُ هَذَا مِنْهُ.
أی فتح عینی القلب و ترکهما من القدر.
ید، التوحید الْقَطَّانُ عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُعَاوِیَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ ابْنِ حَیَّانَ التَّیْمِیِّ (2)عَنْ أَبِیهِ وَ کَانَ مَعَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام یَوْمَ صِفِّینَ وَ فِیمَا بَعْدَ ذَلِکَ قَالَ: بَیْنَمَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام یُعَبِّئُ الْکَتَائِبَ (3)یَوْمَ صِفِّینَ وَ مُعَاوِیَةُ مُسْتَقْبِلَةٌ عَلَی فَرَسٍ لَهُ یَتَأَکَّلُ تَحْتَهُ تَأَکُّلًا وَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَی فَرَسِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُرْتَجِزِ وَ بِیَدِهِ حَرْبَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ مُتَقَلِّدٌ سَیْفَهُ ذَا الْفَقَارِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ احْتَرِسْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّا نَخْشَی أَنْ یَغْتَالَکَ هَذَا الْمَلْعُونُ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام لَئِنْ قُلْتَ ذَاکَ إِنَّهُ غَیْرُ مَأْمُونٍ عَلَی دِینِهِ وَ إِنَّهُ لَأَشْقَی الْقَاسِطِینَ وَ أَلْعَنُ الْخَارِجِینَ عَلَی الْأَئِمَّةِ الْمُهْتَدِینَ وَ لَکِنْ کَفَی بِالْأَجَلِ حَارِساً لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا وَ مَعَهُ مَلَائِکَةٌ حَفَظَةٌ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَنْ یَتَرَدَّی فِی بِئْرٍ (4)أَوْ یَقَعَ عَلَیْهِ حَائِطٌ أَوْ یُصِیبَهُ سُوءٌ فَإِذَا حَانَ أَجَلُهُ (5)خَلَّوْا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُصِیبُهُ فَکَذَلِکَ أَنَا إِذَا حَانَ أَجَلِی انْبَعَثَ
ص: 113
و این را از [خون] این خضاب خواهد کرد، - با دستشان به محاسن و سرشان اشاره کردند - و این پیمانی معهود و وعدهای راستین است.
[مؤلف گوید:] این حدیث طولانی است و ما قسمتی که به آن نیاز داشتیم را در اینجا آوردیم.
روایت 41.
توحید: ابن نباته نقل کرده، امیرالمؤمنین علیه السلام از کنار دیوار کجی به کنار دیوار دیگری رفتند؛ شخصی به ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! از قضای خداوند فرار میکنید؟ ایشان فرمودند: از قضای خداوند به قَدَر خداوند عزّ و جلّ فرار میکنم.
توضیح
یعنی این فرار نیز از مقدرات خداوند متعال است، بنابراین فرار از بلاها و سعی در به دست آوردن چیزی که باید برای آن سعی کرد، با این [مسأله] که همه چیز به قضای خداوند است منافات ندارد و چنانچه گذشت هیچیک از اینها با اختیار داشتن بنده منافات ندارد. احتمال دارد که مقصود از قَدَر خداوند در اینجا، حکم و امر او باشد؛ یعنی من به امر خداوند متعال از قضا[ی خداوند] فرار میکنم.
روایت 42.
توحید: زراره نقل کرده از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: همانطور که شروع نعمتها از جانب خداوند عزّ و جلّ است و آنها را به شما ارزانی داشته است، شرور هم از جانب خود شماست، اگرچه تقدیر خداوند بر [وقوع] آنها جاری شده است.
روایت 43.
عبدالرحمن عزرمی در حدیثی مرفوع از پدرش نقل کرده، که شخصی روایت کرد از رسول خدا شنیدم که میفرمودند: خداوند پنجاه هزار سال پیش از اینکه آسمانها و زمین را بیافریند، تقدیرات را مقدر کرد.
روایت 44.
تفسیر قمی: احمد بن محمد سیاری از فلان نقل کرده، ابالحسن علیه السلام فرمودند: خداوند قلبهای ائمه را محل اراده خود کرده است؛ وقتی خداوند چیزی را بخواهد، آنها آن چیز را میخواهند، و این همان سخن اوست [که فرمود]: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»(1){و تا خدا پروردگار جهانها نخواهد، [شما نیز] نخواهید خواست}.
روایت 45.
تفسیر قمی: أبیبصیر نقل کرده،
ص: 114
أَشْقَاهَا فَخَضَبَ هَذِهِ مِنْ هَذَا وَ أَشَارَ إِلَی لِحْیَتِهِ وَ رَأْسِهِ عَهْداً مَعْهُوداً وَ وَعْداً غَیْرَ مَکْذُوبٍ وَ الْحَدِیثُ طَوِیلٌ أَخَذْنَا مِنْهُ مَوْضِعَ الْحَاجَةِ.
ید، التوحید الْوَرَّاقُ وَ ابْنُ مُغِیرَةَ مَعاً عَنْ سَعْدٍ عَنِ النَّهْدِیِّ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنِ ابْنِ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَدَلَ مِنْ عِنْدِ حَائِطٍ مَائِلٍ إِلَی حَائِطٍ آخَرَ فَقِیلَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ تَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ قَالَ أَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ إِلَی قَدَرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
أی إن الفرار أیضا من تقدیره تعالی فلا ینافی کون الأشیاء بقضاء الله الفرار من البلایا و السعی فی تحصیل ما یجب السعی فیه فإن کل ذلک داخل فی علمه و قضائه و لا ینافی شی ء من ذلک اختیار العبد کما مر و یحتمل أن یکون المراد بقدر الله هنا حکمه و أمره أی إنما أفر من القضاء بأمره تعالی.
ید، التوحید أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ مَعاً عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ مَعاً عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مَعْبَدٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ کَمَا أَنَّ بَادِئَ النِّعَمِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدْ نَحَلَکُمُوهُ کَذَلِکَ الشَّرُّ مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ جَرَی بِهِ قَدَرُهُ.
ید، التوحید أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ یُوسُفَ بْنِ الْحَارِثِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ إِلَی مَنْ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ قَدَّرَ اللَّهُ الْمَقَادِیرَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِخَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ.
فس، تفسیر القمی مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ عَنْ فُلَانٍ (1)عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوبَ الْأَئِمَّةِ مَوْرِداً لِإِرَادَتِهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شَیْئاً شَاءُوهُ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ
فس، تفسیر القمی جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِیِّ (2)عَنْ أَبِیهِ
ص: 114
این سخن خداوند متعال: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»{و تا خدا پروردگار جهانها نخواهد، [شما نیز] نخواهید خواست} را برای [توضیح] به امام صادق علیه السلام عرض کردم؛ ایشان فرمودند: زیرا مشیت در اختیار خداوند تبارک و تعالی است، نه در اختیار مردم.
توضیح
شاید مقصود این است که مشیت، از چیزهایی است که خداوند آن را در [وجود] بنده آفریده است و [این خداوند است که بدین طریق] او را خواهنده قرار داده است، بنابراین آنان چیزی را نمیخواهند، مگر بعد از اینکه خداوند آنها را طوری قرار داده که بتوانند بخواهند. یا اینکه فقط مشیت خداوند متعال است که مشیت مستقل است و هیچ چیزی نمیتواند معارض آن شود، اما مشیت بندگان آمیخته با عجز است و خداوند متعال میتواند اگر بخواهد، آنها را از خواستهاشان بازدارد؛ بنابراین آنها چیزی را نمیخواهند مگر بعد از اینکه خداوند اسباب فعل آن را برایشان مهیا کند و آنها را از خواستهاشان باز ندارد، پس معنا این است که مشیت مستقل در اختیار خداوند متعال است، یا اسباب مشیت و نافذ شدن آن در قدرت خداوند متعال است.
وجه دیگری نیز در معنای این آیه وجود دارد که در روایت قبل گفته شده است و حاصلش این است که بعد از اینکه خداوند متعال اولیا و حجتهای خود علیهم السلام را به کمال رسانده است، آنان چیزی را نمیخواهند، جز اینکه خداوند متعال به آنها الهام کرده باشد و آن خواسته را در دلهایشان انداخته باشد، پس این خداوند است که در دلها و بدنهای آنان تصرف میکند و آنها را در همه حالاتشان مستحکم میکند. بنابراین این آیه [در مورد افرادی] خاص است و مربوط به همه [انسانها] نیست.
طبرسی رحمه الله در مورد این آیه گفته است: در مورد [معنای این] این آیه چند قول وجود دارد: یکی اینکه معنایش این است که شما رفتن در راه راست را نمیخواهید، مگر اینکه خداوند آن را پیش از آن، در هنگامی که شما را خلق کرد خواسته است و شما را به آن مکلف کرده است، پس مشیت خداوند متعال زودتر از مشیت شماست.
قول دوم این است که این آیه خطاب به کفار است و مقصود از آن این است که شما اسلام را نمیخواهید، مگر اینکه خداوند بخواهد شما را به آن مجبور کند و شما را به [پذیرش] آن وادارد، ولی خداوند چنین نمیکند؛ زیرا او میخواهد که شما از روی اختیار ایمان بیاورید تا مستحق پاداش شوید.
و قول سوم اینکه مقصود این است که شما چیزی نمیخواهید مگر اینکه خداوند بخواهد به شما در رفتن به راه راست لطف کند.
ص: 115
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ قَالَ لِأَنَّ الْمَشِیَّةَ إِلَیْهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا إِلَی النَّاسِ.
لعل المراد أن المشیة إنما هی مما خلقها الله فی العبد و جعله شائیا فلا یشاؤن إلا بعد أن جعلهم الله بحیث یقدرون علی المشیة أو أن المشیة المستقلة التی لا یعارضها شی ء إنما هی لله تعالی و أما مشیة العباد فهی مشوبة بالعجز یمکن أن یصرفهم الله تعالی عنها إذا شاء فهم لا یشاءون إلا بعد أن یهیئ الله لهم أسباب الفعل و لم یصرفهم عن مشیتهم فالمعنی أن المشیة المستقلة إلیه تعالی أو أن أسباب المشیة و نفوذها بقدرته تعالی.
و فی الآیة وجه آخر ذکر فی الخبر السابق و حاصله أن الله تعالی بعد أکمل أولیاءه و حججه علیهم السلام لا یشاءون شیئا إلا بعد أن یلهمهم الله تعالی و یلقی المشیة فی قلوبهم فهو المتصرف فی قلوبهم و أبدانهم و المسدد لهم فی جمیع أحوالهم فالآیة خاصة غیر عامة و قال الطبرسی رحمه الله فیه أقوال أحدها أن معناه و ما تشاءون الاستقامة إلا أن یشاء الله ذلک من قبل حیث خلقکم لها و کلفکم بها فمشیته تعالی بین یدی مشیتکم.
و ثانیها أنه خطاب للکفار و المراد لا تشاءون الإسلام إلا أن یشاء الله أن یجبرکم علیه و یلجئکم إلیه و لکنه لا یفعل لأنه یرید منکم أن تؤمنوا اختیارا لتستحقوا الثواب.
و ثالثها أن المراد و ما تشاءون إلا أن یشاء الله أن یلطف لکم فی الاستقامة (1).
ص: 115
روایت 46.
تفسیر قمی: علی بن ابراهیم گفته است: اما رد [عقیده] معتزله: آیات زیادی از قرآن هستند که در رد آنها میباشند، چه اینکه معتزله گفتهاند ما خود افعال خود را خلق میکنیم و خداوند در ایجاد آنها نقش و مشیت و ارادهای ندارد، و [گاهی] آنچه ابلیس میخواهد روی میدهد نه آنچه خدا میخواهد، و با این سخن خداوند متعال: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»(1){آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است} احتجاج کردهاند که آنها خالقند و خلایق نیز، خالقانی غیر از خداوند هستند. آنان معنای خلقت و اینکه خلقت چند نوع است را نفهمیدهاند. از امام صادق علیه السلام سؤال شد که آیا خداوند امری را به بندگان واگذارده است؟ ایشان فرمودند: خداوند والاتر و بزرگتر از آن است. عرض شد: پس آیا آنها را بر امور مجبور کرده است؟ ایشان فرمودند: خداوند عادلتر از آن است که آنان را بر کاری مجبور کند و سپس به سبب آن کار، آنان را کیفر کند. عرض شد: آیا بین این دو منزلت، منزلت دیگری نیز هست؟ ایشان فرمودند: آری، [منزلتی به اندازه فاصله] بین آسمان و زمین.
روایت 47.
و در حدیث دیگری آمده است که از ایشان سؤال شد: آیا بین جبر و قَدَر منزلتی وجود دارد؟ ایشان فرمودند: آری. عرض شد: آن منزلت چیست؟ ایشان فرمودند: سرّی از اسرار خداوند است.
روایت 48.
و در حدیث دیگری آمده است اینچنین به ما رسیده است.
روایت 49.
و گفته است: محمد بن عیسی بن عبید از یونس برایم نقل کرد که امام رضا علیه السلام فرمودند: ای یونس! سخن قدریها را مگو که سخن قدریها نه سخن اهل بهشت است و نه سخن اهل دوزخ
ص: 116
فس، تفسیر القمی قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَی الْمُعْتَزِلَةِ فَإِنَّ الرَّدَّ مِنَ الْقُرْآنِ عَلَیْهِمْ کَثِیرٌ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْمُعْتَزِلَةَ قَالُوا نَحْنُ نَخْلُقُ أَفْعَالَنَا وَ لَیْسَ لِلَّهِ فِیهَا صُنْعٌ وَ لَا مَشِیَّةٌ وَ لَا إِرَادَةٌ وَ یَکُونُ مَا شَاءَ إِبْلِیسُ وَ لَا یَکُونُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ احْتَجُّوا أَنَّهُمْ خَالِقُونَ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ فَقَالُوا فِی الْخَلْقِ خَالِقُونَ غَیْرَ اللَّهِ فَلَمْ یَعْرِفُوا مَعْنَی الْخَلْقِ وَ عَلَی کَمْ وَجْهٍ هُوَ فَسُئِلَ الصَّادِقُ علیه السلام أَ فَوَّضَ اللَّهُ إِلَی الْعِبَادِ أَمْراً فَقَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ فَقِیلَ فَأَجْبَرَهُمْ عَلَی ذَلِکَ فَقَالَ اللَّهُ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُجْبِرَهُمْ عَلَی فِعْلٍ ثُمَّ یُعَذِّبَهُمْ عَلَیْهِ فَقِیلَ لَهُ هَلْ بَیْنَ هَاتَیْنِ الْمَنْزِلَتَیْنِ مَنْزِلَةٌ قَالَ نَعَمْ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ (1).
وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ قَالَ: سُئِلَ هَلْ بَیْنَ الْجَبْرِ وَ الْقَدَرِ مَنْزِلَةٌ قَالَ نَعَمْ فَقِیلَ مَا هُوَ فَقَالَ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِ اللَّهِ.
وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ قَالَ: هَکَذَا أُخْرِجَ إِلَیْنَا (2).
قَالَ وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ یُونُسَ قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام یَا یُونُسُ لَا تَقُلْ بِقَوْلِ الْقَدَرِیَّةِ فَإِنَّ الْقَدَرِیَّةَ لَمْ یَقُولُوا بِقَوْلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ لَا بِقَوْلِ أَهْلِ
ص: 116
و نه سخن ابلیس؛ زیرا اهل بهشت گفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ»(1){ستایش خدایی را که ما را بدین [راه] هدایت نمود و اگر خدا ما را رهبری نمی کرد، ما خود هدایت نمی یافتیم}، آنان سخن اهل دوزخ را نیز نمیگویند؛ زیرا اهل دوزخ گفتند: «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا»(2){پروردگارا! شقاوت ما بر ما چیره شد}، و ابلیس گفت: «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی»(3){پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی}. عرض کردم: آقای من! به خدا سوگند من مانند آنها را نمیگویم، من میگویم جز آنچه خدا خواسته و قضا کرده و تقدیر نموده، روی نمیدهد. ایشان فرمودند: ای یونس! اینطور [که تو میگویی] نیست، درست این است که [بگویی] جز آنچه خدا خواسته و اراده کرده و تقدیر نموده و قضا کرده روی نمیدهد؛ ای یونس! آیا میدانی مشیت چیست؟ عرض کردم: خیر. ایشان فرمودند: مشیت همان ذکر اول است، آیا میدانی اراده چیست؟ عرض کردم: خیر. ایشان فرمودند: عزم بر چیزی که خواسته است، آیا میدانی تقدیر چیست؟ عرض کردم: خیر. فرمودند: وضع کردن حدود اجلها و روزیها و بقا و فنا، آیا میدانی قضا چیست؟ عرض کردم: خیر. فرمودند: بر پای داشتن عین [و به تحقق رساندن آن]، و جز آنچه خداوند در آن ذکر اول خواسته روی نمیدهد.
توضیح
ظاهراً مقصود از قدریها در اینجا کسانی هستند که میگویند افعال بندگان و وجود آنها به قدرت و قدَرَ خداوند نیست، بلکه به اراده مستقل بنده است و مساوی بودن اراده فعل و ترک نسبت به او و صدور یکی از آن دو بدون سبب، اراده نیست، چنانچه بعضی از معتزله چنین میگویند. نه سخن اهل بهشت را میگویند که هدایت خود را به خداوند سبحان نسبت میدهند و نه سخن اهل دوزخ که گمراهی خود را به شقاوتشان نسبت میدهند و نه سخن ابلیس که به خداوند سبحان نسبت إغواء داد. فرق بین کلام امام علیه السلام و کلام یونس در ترتیب است؛ در کلام امام علیه السلام تقدیر، مقدم بر قضاست، چنانچه در واقع نیز همینطور است، ولی در کلام یونس به عکس این است. مقصود از ذکر نیز همان نوشتن اجمالی در لوح محو و اثبات است، یا اینکه مقصود از آن علم است.
روایت 50.
ثواب الأعمال: حارث روایت کرده، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
ص: 117
النَّارِ وَ لَا بِقَوْلِ إِبْلِیسَ فَإِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ وَ لَمْ یَقُولُوا بِقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ فَإِنَّ أَهْلَ النَّارِ قَالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ قَالَ إِبْلِیسُ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی وَ اللَّهِ مَا أَقُولُ بِقَوْلِهِمْ وَ لَکِنِّی أَقُولُ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ قَضَی وَ قَدَّرَ (1)فَقَالَ لَیْسَ هَکَذَا یَا یُونُسُ وَ لَکِنْ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَی أَ تَدْرِی مَا الْمَشِیَّةُ یَا یُونُسُ قُلْتُ لَا قَالَ هُوَ الذِّکْرُ الْأَوَّلُ وَ تَدْرِی مَا الْإِرَادَةُ قُلْتُ لَا قَالَ الْعَزِیمَةُ عَلَی مَا شَاءَ وَ تَدْرِی مَا التَّقْدِیرُ قُلْتُ لَا قَالَ هُوَ وَضْعُ الْحُدُودِ مِنَ الْآجَالِ وَ الْأَرْزَاقِ وَ الْبَقَاءِ وَ الْفَنَاءِ (2)وَ تَدْرِی مَا الْقَضَاءُ قُلْتُ لَا قَالَ هُوَ إِقَامَةُ الْعَیْنِ (3)وَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ فِی ذِکْرِ الْأَوَّلِ.
الظاهر أن المراد بالقدریة هنا من یقول إن أفعال العباد و وجودها لیست بقدرة الله و بقدره بل باستقلال إرادة العبد به و استواء نسبة الإرادتین إلیه و صدور أحدهما عنه لا بموجب غیر الإرادة کما ذهب إلیه بعض المعتزلة لا یقول بقول أهل الجنة من إسناد هدایتهم إلیه سبحانه و لا بقول أهل النار من إسناد ضلالتهم إلی شقوتهم و لا بقول إبلیس من إسناد الإغواء إلیه سبحانه و الفرق بین کلامه علیه السلام و کلام یونس إنما هو فی الترتیب فإن فی کلامه علیه السلام التقدیر مقدّم علی القضاء کما هو الواقع و فی کلام یونس بالعکس و الذکر هو الکتابة مجملا فی لوح المحو و الإثبات أو العلم القدیم.
ثو، ثواب الأعمال عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الْبَصْرِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ
ص: 117
ارواح قُدَریها، تا روز قیامت هر صبح و شب بر آتش دوزخ عرضه میشود و هنگامی که قیامت بر پا شود، همراه اهل دوزخ به عذابهای مختلف کیفر میشوند و میگویند: ای پروردگار ما! [پیش از این] ما را به خصوص کیفر کردی و [اکنون نیز] به صورت عام [و با دیگران] کیفر میکنی!؟ به آنان جواب داده میشود: «ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ * إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(1){لهیب آتش را بچشید [و احساس کنید] * ماییم که هر چیزی را به اندازه آفریده ایم}.
توضیح
طبرسی رحمه الله [در ذیل آیه فوق] گفته است: یعنی هر چیزی را به اندازهای که حکمت ایجاب میکرد آفریدیم و آن را بیهوده نیافریدیم، همچنین عذاب را نیز به اندازه استحقاق [عذاب شوندگان] آفریدیم، همینطور همه چیزهایی که در دنیا و آخرت آفریدیم را به اندازه و به مقدار معلوم خلق کردیم. گفته شده معنای آیه این است که ما هر چیز را برای اندازه [و امر] معلومی آفریدیم؛ زبان را برای سخن گفتن و دست را برای باز کردن و پا را برای راه رفتن و چشم را برای دیدن و گوش را برای شنیدن و معده را برای غذا آفریدیم، اگر بیشتر یا کمتر از اندازهای که آفریدیم میبودند، مقصود حاصل نمیشد. و گفتهاند معنایش این است که ما برای هر چیزی، شکلی مناسب و شایسته آن قرار دادیم [و آفریدیم]؛ مانند زن برای مرد و مادهالاغ برای الاغ، و لباس مردانه برای مردان و لباس زنانه برای زنان. و گفتهاند: یعنی هر چیزی را مطابق اندازهای که در لوح محفوظ برایش مقدر بود و برایش قضای حتمی شده بود آفریدیم.
روایت 51.
ثواب الأعمال: یونس از شخصی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: به درستی که خداوند این آیات را در مورد قَدَریها نازل کرده است: «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(2){قطعاً بزهکاران در گمراهی و جنونند * روزی که در آتش به رو کشیده می شوند [و به آنان گفته می شود] لهیب آتش را بچشید [و احساس کنید] * ماییم که هر چیزی را به اندازه آفریده ایم}.
روایت 52.
ثواب الأعمال: داود بن سلیمان از امام رضا و ایشان از پدرانشان علیهم السلام نقل کردهاند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: دو دسته از امت من هستند که از اسلام بهرهای ندارند: مرجئه و قدریه.
روایت 53.
ثواب الأعمال: علی بن أبیحمزه از طریق پدرش نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: آنهایی که قَدَر خداوند را تکذیب کردهاند، در حالی از قبرهایشان محشور میشوند که به بوزینه و خوک مسخ شدهاند.
روایت 54.
ثواب الأعمال: محمد بن مسلم نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: این آیه درباره قَدَریها نازل شده است: «ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ * إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»(3){لهیب آتش را بچشید [و احساس کنید] * ماییم که هر چیزی را به اندازه آفریده ایم}.
ص: 118
عَنِ الْحَارِثِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَرْوَاحَ الْقَدَرِیَّةِ یُعْرَضُونَ عَلَی النَّارِ غُدُوّاً وَ عَشِیّاً حَتَّی تَقُومَ السَّاعَةُ فَإِذَا قَامَتِ السَّاعَةُ عُذِّبُوا مَعَ أَهْلِ النَّارِ بِأَلْوَانِ الْعَذَابِ فَیَقُولُونَ یَا رَبَّنَا عَذَّبْتَنَا خَاصَّةً وَ تُعَذِّبُنَا عَامَّةً فَیَرُدُّ عَلَیْهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ
قال الطبرسی رحمه الله أی خلقنا کل شی ء خلقناه مقدرا بمقدار توجبه الحکمة لم نخلقه جزافا فخلقنا العذاب أیضا علی قدر الاستحقاق و کذلک کل شی ء خلقناه فی الدنیا و الآخرة خلقناه مقدّرا بمقدار معلوم و قیل معناه خلقنا کل شی ء علی قدر معلوم فخلقنا اللسان للکلام و الید للبطش و الرجل للمشی و العین للنظر و الأذن للسماع و المعدة للطعام و لو زاد أو نقص عما قدرناه لما تمّ الغرض و قیل معناه جعلنا لکل شی ء شکلا یوافقه و یصلح له کالمرأة للرجل و الأتان للحمار و ثیاب الرجال للرجال و ثیاب النساء للنساء و قیل خلقنا کل شی ء بقدر مقدر و قضاء محتوم فی اللوح المحفوظ.
ثو، ثواب الأعمال عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بِشْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی الدَّامَغَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ یُونُسَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا أَنْزَلَ اللَّهُ هَذِهِ الْآیَاتِ إِلَّا فِی الْقَدَرِیَّةِ إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلی وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ
ثو، ثواب الأعمال عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مَسْلَمَةَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِی لَیْسَ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیبٌ- الْمُرْجِئَةُ وَ الْقَدَرِیَّةُ.
ثو، ثواب الأعمال الْعَطَّارُ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْأَهْوَازِیِّ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: یُحْشَرُ الْمُکَذِّبُونَ بِقَدَرِ اللَّهِ مِنْ قُبُورِهِمْ قَدْ مُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِیرَ.
ثو، ثواب الأعمال ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ
ص: 118
روایت 55.
تفسیر عیاشی: محمد بن مسلم نقل کرده، امام باقر و امام صادق علیهما السلام درباره این سخن خداوند: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ»(1){و کارنامه هر انسانی را به گردن او بسته ایم} فرمودند: همان کسی که بر او تقدیر کرده بود، آن را مقدر کرده است.
روایت 56.
در روایت أبیجارود از امام باقر علیه السلام آمده است که ایشان فرمودند: خیر و شر انسان به همراه اوست، طوری که او نمیتواند از آن جدا شود، تا اینکه در روز قیامت کتاب اعمالش را به او میدهند.
بیان
طبرسی رحمه الله [در ذیل آیه فوق] گفته است: معنایش این است که اعمال خوب و بد هر انسانی را مانند گردنبندی به گردنش آویختهایم که از او جدا نمیشود. گفتهاند که "طائره" به معنای خوشیمنی و شومی اوست و طائر، چیزی است که به آن فال میزنند. و گفته شده مقصود از "طائره" همان کتاب[اعمال]ش است. نیز گفتهاند که معنایش این است که برای هر انسانی دلیلی در وجودش قرار دادیم؛ زیرا از نظر آنان فال، امور کائنات را به آنها نشان میدهد و معنای آیه این است که هر انسانی دلیل خود و شاهد بر خودش است؛ اگر نیکوکار باشد، فالش خوشیمن و اگر بدکار باشد، فالش شوم است.
روایت 57.
ثواب الأعمال: سکونی از امام صادق و ایشان از طریق پدرانشان نقل کردهاند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: در روز قیامت بدعتگذاران را میآورند و قَدَریه در بین آنها مانند سفیدیهای گاو سیاه [مشخص] هستند؛ خداوند عزّ و جلّ [خطاب به همه آنان] میگوید: چه میخواهید؟ میگویند: بخشش تو را میخواهیم. خداوند میگوید: لغزشهای شما را جبران کردم و خطاهایتان را آمرزیدم مگر قَدَریها را؛ چرا که آنان بدون این که خودشان بدانند داخل در شرک شدهاند.
توضیح
مقصود از بدعتگذاران [در اینجا] آنهایی هستند که بدعتشان منتهی به کفر نشده است و نادانسته گمراه شدهاند.
ص: 119
فِی الْقَدَرِیَّةِ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ إِنَّا کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ قَالَ قَدَّرَهُ الَّذِی قَدَّرَهُ عَلَیْهِ.
وَ فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: خَیْرُهُ وَ شَرُّهُ مَعَهُ حَیْثُ کَانَ لَا یَسْتَطِیعُ فِرَاقَهُ حَتَّی یُعْطَی کِتَابَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِمَا عَمِلَ.
قال الطبرسی رحمه الله معناه و ألزمنا کل إنسان عمله من خیر أو شر فی عنقه أی جعلناه کالطوق فی عنقه لا یفارقه و قیل طائره یمنه و شؤمه و هو ما یطیر به و قیل طائره حظه من الخیر و الشر و خص العنق لأنه محل الطوق الذی یزین المحسن و الغل الذی یشین المسی ء و قیل طائره کتابه و قیل معناه جعلنا لکل إنسان دلیلا من نفسه لأن الطائر یستدل به عندهم علی الأمور الکائنة فیکون معناه کل إنسان دلیل نفسه و شاهد علیها إن کان محسنا فطائره میمون و إن أساء فطائره مشوم (1).
ثو، ثواب الأعمال ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ النَّخَعِیِّ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صلوات الله علیهم أجمعین قَالَ: یُجَاءُ بِأَصْحَابِ الْبِدَعِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَتَرَی الْقَدَرِیَّةَ مِنْ بَیْنِهِمْ کَالشَّامَةِ الْبَیْضَاءِ فِی الثَّوْرِ الْأَسْوَدِ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَرَدْتُمْ فَیَقُولُونَ أَرَدْنَا وَجْهَکَ فَیَقُولُ قَدْ أَقَلْتُکُمْ عَثَرَاتِکُمْ وَ غَفَرْتُ لَکُمْ زَلَّاتِکُمْ إِلَّا الْقَدَرِیَّةَ فَإِنَّهُمْ دَخَلُوا فِی الشِّرْکِ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ.
ص: 119
روایت 58.
ثواب الأعمال با همین سند نقل کرده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هر امتی مجوسیانی دارد و مجوسیان این امت کسانیاند که میگویند قَدَری [در کار] نیست.
روایت 59.
ثواب الأعمال با همین سند نقل کرده است که مجاهد، غلام عبدالله بن عباس به حضور علی علیه السلام که عدهای از مردم نیز به گرد ایشان بودند رسید و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! در مورد سخن قَدَریها چه میفرمایید؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: تو یکی از آنان را به همراهت داری، یا یکی از آنان را در خانه داری. عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! با آنها چه میکنید؟ ایشان فرمودند: آنها را توبه میدهم، اگر توبه کنند، [که هیچ] وگرنه گردنشان را میزنم.
روایت 60.
ثواب الأعمال: سعید بن جبیر نقل کرده، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هر کس که در قَدَر غلوّ کرد از ایمان خارج شد.
روایت 61.
ثواب الأعمال: یحیی بن سالم نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: شباهت شب به شب و شباهت روز به روز بیش از شباهت مرجئه به یهود و شباهت قَدَریه به مسیحیان نیست.
روایت 62.
بصائر الدرجات: جمیل نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره قضا و قدر پرسیدم؛ ایشان فرمودند: آن دو، دو مخلوق از مخلوقات خداوند هستند و خداوند «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ»(1){در آفرینش هر چه بخواهد می افزاید}. خواستم از ایشان درباره مشیت نیز بپرسم که نگاهی به من کردند و فرمودند: ای جمیل! درباره مشیت جوابی به تو نمیدهم.
روایت 63.
محاسن: حمران نقل کرده، از امام باقر علیه السلام در مورد این سخن خداوند عزّ و جلّ: «هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»(2){آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: چیزی بود، ولی قابل ذکر نبود. عرض کردم: پس این سخن خداوند:
ص: 120
المراد بأصحاب البدع من لم ینته به بدعته إلی الکفر فضلوا من حیث لا یعلمون.
ثو، ثواب الأعمال بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: لِکُلِّ أُمَّةٍ مَجُوسٌ وَ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا قَدَرَ.
ثو، ثواب الأعمال بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: دَخَلَ مُجَاهِدٌ مَوْلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا تَقُولُ فِی کَلَامِ أَهْلِ الْقَدَرِ وَ مَعَهُ جَمَاعَةٌ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَعَکَ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَوْ فِی الْبَیْتِ أَحَدٌ مِنْهُمْ قَالَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ أَسْتَتِیبُهُمْ فَإِنْ تَابُوا وَ إِلَّا ضَرَبْتُ أَعْنَاقَهُمْ.
ثو، ثواب الأعمال بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ شُجَاعٍ عَنْ سَالِمٍ الْأَفْطَسِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صلوات الله علیهم أجمعین مَا غَلَا أَحَدٌ فِی الْقَدَرِ إِلَّا خَرَجَ مِنَ الْإِیمَانِ (1).
ثو، ثواب الأعمال ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَاصِمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا اللَّیْلُ بِاللَّیْلِ وَ لَا النَّهَارُ بِالنَّهَارِ أَشْبَهَ مِنَ الْمُرْجِئَةِ بِالْیَهُودِیَّةِ وَ لَا مِنَ الْقَدَرِیَّةِ بِالنَّصْرَانِیَّةِ.
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ فَقَالَ هُمَا خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَهُ فِی الْمَشِیَّةِ فَنَظَرَ إِلَیَّ فَقَالَ یَا جَمِیلُ لَا أُجِیبُکَ فِی الْمَشِیَّةِ (2).
سن، المحاسن أَبِی عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ وَ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً فَقَالَ کَانَ شَیْئاً وَ لَمْ یَکُنْ مَذْکُوراً قُلْتُ فَقَوْلُهُ
ص: 120
«أَ وَ لا یَذْکُرُالْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً»(1){آیاانسان به یاد نمی آورد که ما او را قبلاً آفریده ایم و حال آنکه چیزی نبوده است} به چه معناست؟ ایشان فرمودند: یعنی نه در کتاب و نه در علم، چیزی [از او] نبود.
توضیح
"نه در علم" یعنی علم یکی از مخلوقات. محتمل است که خلق در این آیه به معنای تقدیر و ایجاد باشد. این سخن ایشام علیه السلام [که فرمودند]: "چیزی بود"، یعنی مقدر بود، چنانچه در روایت کلینی از مالک جهنی به جای "شیئاً"، "مقدراً غیر مذکور" آمده است که یعنی نزد مخلوقات قابل ذکر نبود، یعنی موجود نبود تا مخلوقات از آن ذکری کنند، یا یعنی در لوح مقدر بود، ولی [هنوز] امر او بر هیچیک از مخلوقات وحی نشده بود.
روایت 64.
محاسن: هشام بن سالم نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند، هنگامی که چیزی را اراده کند، آن را مقدّر میکند و هنگامی که آن را مقدّر کرد، آن را قضا مینماید و هنگامی که قضا نمود، امضایش میکند.
روایت 65.
محاسن: حریز بن عبدالله یا عبدالله بن مسکان نقل کردهاند، امام باقر علیه السلام فرمودند: هیچ چیزی در زمین و آسمان روی نمیدهد مگر اینکه این هفت خصلت را داشته باشد: مشیت و اراده و قَدَر و قضا و إذن و کتاب و أجل؛ هر کس که بپندارد که خداوند با نبودن یکی از اینها تقدیر میکند، کفر ورزیده است.
روایت 66.
محاسن: حمران نقل کرده، من و طیار نشسته بودیم که ابوبصیر آمد، برایش جا باز کردیم، او بین من و طیار نشست و گفت: درباره چه چیزی بحث میکردید؟ گفتیم: مشغول بحث درباره اراده و مشیت و دوست داشتن بودیم. ابوبصیر گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا خداوند کفر کافران را خواسته و اراده کرده است؟ ایشان فرمودند: آری. عرض کردم: آیا آن را دوست داشته و به آن راضی نیز شده است؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: یعنی خداوند چیزی را با اینکه آن را دوست نداشته و به آن راضی نبوده، خواسته و اراده کرده است؟ ایشان فرمودند: اینچنین به ما رسیده است.
ص: 121
أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً قَالَ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً فِی کِتَابٍ وَ لَا عِلْمٍ.
و لا علم أی علم أحد من المخلوقین و الخلق فی هذه الآیة یحتمل التقدیر و الإیجاد قوله علیه السلام کان شیئا أی مقدرا کما روی الکلینی عن مالک الجهنی مکان شیئا مقدرا (1)غیر مذکور أی عند الخلق أی غیر موجود لیذکر عند الخلق أو کان مقدرا فی اللوح لکن لم یوح أمره إلی أحد من الخلق.
سن، المحاسن عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً قَدَّرَهُ فَإِذَا قَدَّرَهُ قَضَاهُ فَإِذَا قَضَاهُ أَمْضَاهُ.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ فَضَالَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَوْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لَا یَکُونُ شَیْ ءٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا بِهَذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعَةِ بِمَشِیَّةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ قَدَرٍ وَ قَضَاءٍ وَ إِذْنٍ وَ کِتَابٍ وَ أَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُقَدِّرُ عَلَی نَقْصِ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ فَقَدْ کَفَرَ.
سن، المحاسن النَّضْرُ عَنْ هِشَامٍ وَ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: (2)کُنْتُ أَنَا وَ الطَّیَّارُ جَالِسَیْنِ فَجَاءَ أَبُو بَصِیرٍ فَأَفْرَجْنَا لَهُ فَجَلَسَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الطَّیَّارِ فَقَالَ فِی أَیِّ شَیْ ءٍ أَنْتُمْ فَقُلْنَا کُنَّا فِی الْإِرَادَةِ وَ الْمَشِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةِ فَقَالَ أَبُو بَصِیرٍ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام شَاءَ لَهُمُ الْکُفْرَ وَ أَرَادَهُ فَقَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَأَحَبَّ ذَلِکَ وَ رَضِیَهُ فَقَالَ لَا قُلْتُ شَاءَ وَ أَرَادَ مَا لَمْ یُحِبَّ وَ لَمْ یَرْضَ قَالَ هَکَذَا خَرَجَ إِلَیْنَا (3).
ص: 121
روایت 67.
محاسن: محمد بن مسلم نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: مشیت، [موجودی] حادث است.
روایت 68.
محاسن: یونس نقل کرده، به امام رضا علیه السلام عرض کردم: جز آنچه خدا بخواهد و اراده کند و مقدر نماید و قضا کند، واقع نمیشود؛ معنای اینکه "خدا بخواهد" چیست؟ ایشان فرمودند: شروع کردن فعل. عرض کردم: معنای اینکه "خدا اراده کند" چیست؟ ایشان فرمودند: ثبوت بر فعل. عرض کردم: معنای "خدا مقدر نماید" چیست؟ فرمودند: اندازه کردن شیء از طول و عرضش. عرض کردم: معنای قضا چیست؟ فرمودند: هنگامی که چیزی را قضا کند، آن را امضا مینماید و دیگر هیچ [راه] بازگشتی برای آن نیست.
توضیح
شروع کردن فعل، یعنی ابتدای نوشتن در لوح، یا اولین کاری که از جانب فاعل حاصل میشود و از او صادر میگردد تا به معلول منتهی شود.
روایت 69.
محاسن: محمد بن اسحاق نقل کرده، ابالحسن علیه السلام به یونس مولی علی بن یقطین فرمودند: ای یونس! درباره قَدَر بحث نکن. او عرض کرد: من در مورد قَدَر بحثی نمیکنم، فقط میگویم جز آنچه خداوند بخواهد و قضا کند و مقدر نماید، واقع نمیشود. ایشان فرمودند: من اینچنین نمیگویم، من میگویم جز آنچه خدا اراده کند و بخواهد و قضا کند و مقدر نماید، واقع نمیشود. سپس فرمودند: آیا میدانی مشیت چیست؟ او عرض کرد: خیر. ایشان فرمودند: قصد کردن آن شیء است، آیا میدانی "اراده میکند" به چه معناست؟ او عرض کرد: خیر. ایشان فرمودند: [اراده به معنای] به اتمام رساندن مشیت [است]، آیا میدانی "مقدر مینماید" یعنی چه؟ او عرض کرد: خیر. ایشان فرمودند: اندازهگیری طولی و عرضی و بقا. سپس فرمودند: هنگامی که خداوند چیزی را بخواهد، آن را اراده میکند و هنگامی که آن را اراده کند، آن را مقدر مینماید و هنگامی که آن را مقدر نمود، آن را قضا میکند و هنگامی که قضایش کرد، آن را امضا میکند. ای یونس! قَدَریها نه سخن خداوند را گفتند که فرمود: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(1){و تا خدا نخواهد، [شما] نخواهید خواست}، و نه سخن اهل بهشت را که گفتند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ»(2){ستایش خدایی را که ما را بدین [راه] هدایت نمود و اگر خدا ما را رهبری نمی کرد، ما خود هدایت نمی یافتیم}، و نه سخن اهل دوزخ را که گفتند: «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ»(3){پروردگارا!
شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمی گمراه بودیم}، و نه سخن ابلیس را که گفت: «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی»(4){پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی}، و نه سخن نوح را فرمود: «وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(5){و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتی که خدا بخواهد شما را بیراه گذارد، اندرز من شما را سودی نمی بخشد. او پروردگار شماست و به سوی او باز گردانیده می شوید}. سپس فرمودند: خداوند فرمود: ای فرزند آدم! به خواست من است که تو چیزی میخواهی و به [کمک] نیروی من است که فرائض من را ادا میکنی و به [سبب] نعمت من است که تو بر معصیت من قوّت یافتی، من تو را شنوا و بینا و قوی قرار دادم، هر نیکی که به تو رسد از جانب من است و هر بدی که تو را رسد از جانب خودت؛ زیرا من از آنچه انجام میدهم بازخواست نمیشوم «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»(6){و[لی] آنان [- انسانها] سؤال خواهند شد}. سپس فرمودند: هر چه که میخواستی را به صورت منظم برایت گفتم.
ص: 122
سن، المحاسن أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْمَشِیَّةُ مُحْدَثَةٌ.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَی (1)قُلْتُ فَمَا مَعْنَی شَاءَ قَالَ ابْتِدَاءُ الْفِعْلِ قُلْتُ فَمَا مَعْنَی أَرَادَ قَالَ الثُّبُوتُ عَلَیْهِ قُلْتُ فَمَا مَعْنَی قَدَّرَ قَالَ تَقْدِیرُ الشَّیْ ءِ مِنْ طُولِهِ وَ عَرْضِهِ قُلْتُ فَمَا مَعْنَی قَضَی قَالَ إِذَا قَضَی أَمْضَاهُ فَذَلِکَ الَّذِی لَا مَرَدَّ لَهُ.
ابتداء الفعل أی أول الکتابة فی اللوح أو أول ما یحصل من جانب الفاعل و یصدر عنه مما یؤدی إلی وجود المعلول.
سن، المحاسن أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام لِیُونُسَ مَوْلَی عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ یَا یُونُسُ لَا تَتَکَلَّمْ بِالْقَدَرِ قَالَ إِنِّی لَا أَتَکَلَّمُ بِالْقَدَرِ وَ لَکِنْ أَقُولُ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا أَرَادَ اللَّهُ وَ شَاءَ وَ قَضَی وَ قَدَّرَ فَقَالَ لَیْسَ هَکَذَا أَقُولُ وَ لَکِنْ أَقُولُ لَا یَکُونُ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَرَادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَی ثُمَّ قَالَ أَ تَدْرِی مَا الْمَشِیَّةُ فَقَالَ لَا فَقَالَ هَمُّهُ بِالشَّیْ ءِ أَ وَ تَدْرِی مَا أَرَادَ قَالَ لَا قَالَ إِتْمَامُهُ عَلَی الْمَشِیَّةِ فَقَالَ أَ وَ تَدْرِی مَا قَدَّرَ قَالَ لَا قَالَ هُوَ الْهَنْدَسَةُ مِنَ الطُّولِ وَ الْعَرْضِ وَ الْبَقَاءِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا شَاءَ شَیْئاً أَرَادَهُ وَ إِذَا أَرَادَ قَدَّرَهُ وَ إِذَا قَدَّرَهُ قَضَاهُ وَ إِذَا قَضَاهُ أَمْضَاهُ یَا یُونُسُ إِنَّ الْقَدَرِیَّةَ لَمْ یَقُولُوا بِقَوْلِ اللَّهِ وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ لَا قَالُوا بِقَوْلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ وَ لَا قَالُوا بِقَوْلِ أَهْلِ النَّارِ رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ وَ لَا قَالُوا بِقَوْلِ إِبْلِیسَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی وَ لَا قَالُوا بِقَوْلِ نُوحٍ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ یَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرَائِضِی وَ بِنِعْمَتِی قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی وَ جَعَلْتُکَ سَمِیعاً بَصِیراً قَوِیّاً فَمَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنِّی وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ ذَلِکَ أَنِّی لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ ثُمَّ قَالَ قَدْ نَظَمْتُ لَکَ کُلَّ شَیْ ءٍ تُرِیدُهُ.
ص: 122
روایت 70.
فقه الرضا: از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درباره قَدَر سؤال شد و به ایشان عرض شد: ای امیرالمؤمنین! ما را از قَدَر مطلع فرمایید. ایشان فرمودند: سرّ خداوند است؛ در جست و جوی آن نباشید. برای بار دوم عرض شد: ای امیرالمؤمنین! ما را از قَدَر مطلع کنید. ایشان فرمودند: دریایی عمیق است، به آن نپیوندید. [برای سومین بار] به ایشان عرض شد: ما ار از قَدَر مطلع کنید. ایشان فرمودند: «ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ»(1){هر رحمتی را که خدا برای مردم گشاید، بازدارنده ای برای آن نیست و آنچه را که باز دارد پس از [باز گرفتن] گشاینده ای ندارد}. [سائل] عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! ما از شما درباره استطاعتی که انسان با آن برمیخیزد و مینشیند سؤال کردیم. ایشان فرمودند: آیا استطاعت را با خداوند داری یا بدون خداوند؟ همه ساکت شدند و نتوانستند جوابی دهند. ایشان علیه السلام فرمودند: اگر بگویید آن را با خداوند داریم، شما را میکشم و اگر بگویید آن را بدون خداوند داریم، [باز هم] شما را میکشم. عرض کردند: ای امیرالمؤمنین! پس چگونه بگوییم؟ فرمودند: شما استطاعت را به سبب خداوندی که آن را بدون شما دارد، در اختیار دارید؛ اگر خداوند آن را در اختیار شما قرار دهد، به سبب عطایش است و اگر از شما سلب کند، به سبب آزمونش است. خداوند است که مالک [حقیقی] چیزهایی است که در اختیار شما قرار داده و قادر بر چیزهایی است که شما را بر آنها قادر ساخته است؛ آیا به سخنی که بندگان میگویند گوش نمیدهید که با گفتن "لا حول و لا قوۀ إلا بالله" از او طلب نیرو و قوت میکنند!؟ از ایشان سؤال شد تأویل این سخن چیست؟ ایشان فرمودند: [یعنی] هیچ نیرویی در برابر معصیت خداوند نیست جز حفاظت او، و هیچ قوتی بر طاعتش نیست جز به کمک او.
روایت 71.
عالم فرمودند: حسن بن أبیالحسن بصری نامهای به حسین بن علی بن أبیطالب صلوات الله علیهما نوشت و از ایشان درباره قَدَر سؤال کرد؛ ایشان در جواب او نوشتند: چیزی که به ما اهل بیت درباره قَدَر رسیده است و [آن را در این نامه] برایت شرح دادهام را پیروی کن؛ کسی که به قَدَر، چه قدر خیر و چه شر، ایمان نداشته باشد، کفر ورزیده است و کسی که معاصی را به عهده خداوند عزّ و جلّ گذارد، بر خداوند افترای بزرگی بسته است، خداوند تبارک و تعالی وادارانه اطاعت نمیشود و مغلوبانه معصیت نمیگردد و بندگان را در هلاکت رها نمیکند. خداوند مالک چیزهایی است که به تملیک آنها درآورده است و قادر بر چیزهایی است کهآنان را بر آن قادر کرده است؛ اگر بندگان به طاعت روی بیاورند، خداوند جلوی طاعت آنها را نمیگیرد و آن را به تأخیر نمیاندازد و اگر به معصیت روی آورند،
ص: 123
ضا، فقه الرضا علیه السلام سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنِ الْقَدَرِ قَالَ فَقِیلَ لَهُ أَنْبِئْنَا عَنِ الْقَدَرِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تُفَتِّشُوهُ فَقِیلَ لَهُ الثَّانِیَ أَنْبِئْنَا عَنِ الْقَدَرِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلْحَقُوهُ (1)فَقِیلَ لَهُ [الثَّالِثَ أَنْبِئْنَا عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ (2)فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّمَا سَأَلْنَاکَ عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ الَّتِی بِهَا نَقُومُ وَ نَقْعُدُ فَقَالَ اسْتِطَاعَةً تَمْلِکُ مَعَ اللَّهِ أَمْ دُونَ اللَّهِ قَالَ فَسَکَتَ الْقَوْمُ وَ لَمْ یُحِرُوا جَوَاباً فَقَالَ علیه السلام إِنْ قُلْتُمْ إِنَّکُمْ تَمْلِکُونَهَا مَعَ اللَّهِ قَتَلْتُکُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ دُونَ اللَّهِ قَتَلْتُکُمْ فَقَالُوا کَیْفَ نَقُولُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ تَمْلِکُونَهَا بِالَّذِی یَمْلِکُهَا دُونَکُمْ (3)فَإِنْ أَمَدَّکُمْ بِهَا کَانَ ذَلِکَ مِنْ عَطَائِهِ وَ إِنْ سَلَبَهَا کَانَ ذَلِکَ مِنْ بَلَائِهِ إِنَّمَا هُوَ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَکُمْ وَ الْقَادِرُ لِمَا عَلَیْهِ أَقْدَرَکُمْ أَ مَا تَسْمَعُونَ مَا یَقُولُ الْعِبَادُ وَ یَسْأَلُونَهُ الْحَوْلَ وَ الْقُوَّةَ حَیْثُ یَقُولُونَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَسُئِلَ عَنْ تَأْوِیلِهَا فَقَالَ لَا حَوْلَ عَنْ مَعْصِیَتِهِ إِلَّا بِعِصْمَتِهِ وَ لَا قُوَّةَ عَلَی طَاعَتِهِ إِلَّا بِعَوْنِهِ.
قَالَ الْعَالِمُ کَتَبَ الْحَسَنُ بْنُ أَبِی الْحَسَنِ الْبَصْرِیُّ إِلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا یَسْأَلُهُ عَنِ الْقَدَرِ وَ کَتَبَ إِلَیْهِ فَاتَّبِعْ مَا شَرَحْتُ لَکَ فِی الْقَدَرِ مِمَّا أُفْضِیَ إِلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَ شَرِّهِ فَقَدْ کَفَرَ وَ مَنْ حَمَلَ الْمَعَاصِیَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ افْتِرَاءً عَظِیماً إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَا یُطَاعُ بِإِکْرَاهٍ وَ لَا یُعْصَی بِغَلَبَةٍ وَ لَا یُهْمِلُ الْعِبَادَ فِی الْهَلَکَةِ لَکِنَّهُ الْمَالِکُ لِمَا مَلَّکَهُمْ وَ الْقَادِرُ لِمَا عَلَیْهِ أَقْدَرَهُمْ فَإِنِ ائْتَمَرُوا بِالطَّاعَةِ لَمْ یَکُنِ اللَّهُ صَادّاً عَنْهَا مُبْطِئاً وَ إِنِ ائْتَمَرُوا بِالْمَعْصِیَةِ
ص: 123
اگر خداوند بخواهد بر آنان منت نهد و بین آنها و عملی که به آن روی آوردهاند فاصله شود، این کار را میکند و اگر این کار را نکند، او آنها را به زور وادار به معصیت نکرده است. خداوند آنان را مجبور به تکلیف نکرده است، بلکه فقط بعد از اینکه راه عذر را بر آنها بسته است و آنان را بیم داده و بر آنها احتجاج کرده، آنها را مکلف نموده و امکان انجام تکلیف را به آنها داده و راه را برای انجام اعمالی که آنان را به آن خوانده، و ترک کارهایی که از آنها نهی نموده باز کرده است. آنها را مستطیع نموده تا آنچه که به ایشان امر کرده و آنها آن را انجام ندادهاند را انجام دهند و آنچه که از آن نهی کرده و آنها آن را ترک نکردهاند را ترک کنند. و سپاس فراوان و مقبول، خداوند راست که بندگان خود را بر آنچه امر کرده، قوت بخشیده تا آنان با آن قوت اوامر را انجام دهند و نواهی را ترک کنند و برای کسی که راه را برایش گشوده، عذر قرار داده است. من چنین اعتقادی دارم و چنین میگویم، به خدا سوگند من و اصحابم نیز بر این عقیدهایم و سپاس شایسته خداوند است.
روایت 72.
نهج البلاغۀ: از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره قَدَر سؤال شد؛ ایشان فرمودند: راهی تاریک است؛ در آن نروید، و دریایی عمیق است؛ در آن نشوید، و سرّ خداوند است؛ خود را برای [کشف] آن به زحمت نیندازید.
روایت 73.
فقه الرضا: از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درباره مشیت و اراده خداوند سؤال شد؛ ایشان صلوات الله علیه فرمودند: خداوند دو مشیت دارد: مشیت حتم و مشیت عزم؛ همچنین خداوند دو اراده دارد؛ اراده حتم و اراده عزم؛ اراده حتمی تخلفپذیر نیست، [ولی] اراده عزمی گاهی واقع نمیشود و گاهی واقع میشود. همچنین خداوند دو مشیت دارد که یکی از آنها مشیت خواستن و آن دیگری مشیت نخواستن است؛ در حالی که میخواهد، نهی میکند و در حالی که نمیخواهد، امر کند، معنایش این است که از بندگان اراده میکند و میخواهد،(1) [ولی] معصیت را اراده نمیکند و میخواهد. هر چیزی به قضا و قَدَر اوست و همه امور بین این دو جاری میشود. اگر قضا روی ندهد، قدر به انجام میرسد و تا هنگامی که قَدَر نوشته نشده باشد، قضا نوشته نمیشود. خلایق از قضای او به سوی قدرش هستند و هر گاه که روی ندهد، و از قدر او به سوی قضای اویند(2). و قضا در کتاب خداوند عزّ و جلّ که بر زبان فرستاده صادق او صلی الله علیه و آله به سخن درآمده بر چهار معناست: یکی از آنها قضای به معنای خلقت است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ»(3){پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت}، که معنایش این است که آنها را آفرید.
ص: 124
فَشَاءَ أَنْ یَمُنَّ عَلَیْهِمْ فَیَحُولَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا ائْتَمَرُوا بِهِ فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَلَیْسَ هُوَ حَمَلَهُمْ عَلَیْهَا قَسْراً وَ لَا کَلَّفَهُمْ جَبْراً بَلْ بِتَمْکِینِهِ إِیَّاهُمْ بَعْدَ إِعْذَارِهِ وَ إِنْذَارِهِ لَهُمْ وَ احْتِجَاجِهِ عَلَیْهِمْ طَوَّقَهُمْ وَ مَکَّنَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمُ السَّبِیلَ إِلَی أَخْذِ مَا إِلَیْهِ دَعَاهُمْ وَ تَرْکِ مَا عَنْهُ نَهَاهُمْ جَعَلَهُمْ مُسْتَطِیعِینَ لِأَخْذِ مَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَیْ ءٍ غَیْرِ آخِذِیهِ وَ لِتَرْکِ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْ ءٍ غَیْرِ تَارِکِیهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ عِبَادَهُ أَقْوِیَاءَ لِمَا أَمَرَهُمْ بِهِ یَنَالُونَ بِتِلْکَ الْقُوَّةِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ وَ جَعَلَ الْعُذْرَ لِمَنْ یَجْعَلُ لَهُ السَّبِیلَ حَمْداً مُتَقَبَّلًا (1)فَأَنَا عَلَی ذَلِکَ أَذْهَبُ وَ بِهِ أَقُولُ وَ اللَّهِ وَ أَنَا وَ أَصْحَابِی أَیْضاً عَلَیْهِ وَ لَهُ الْحَمْدُ.
نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ.
ضا، فقه الرضا علیه السلام سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ مَشِیَّةِ اللَّهِ وَ إِرَادَتِهِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ لِلَّهِ مَشِیَّتَیْنِ مَشِیَّةَ حَتْمٍ وَ مَشِیَّةَ عَزْمٍ وَ کَذَلِکَ إِنَّ لِلَّهِ إِرَادَتَیْنِ إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ إِرَادَةُ حَتْمٍ لَا تُخْطِئُ وَ إِرَادَةُ عَزْمٍ تُخْطِئُ وَ تُصِیبُ وَ لَهُ مَشِیَّتَانِ مَشِیَّةٌ یَشَاءُ وَ مَشِیَّةٌ لَا یَشَاءُ یَنْهَی وَ هُوَ یَشَاءُ وَ یَأْمُرُ وَ هُوَ لَا یَشَاءُ مَعْنَاهُ أَرَادَ مِنَ الْعِبَادِ وَ شَاءَ (2)وَ لَمْ یُرِدِ الْمَعْصِیَةَ وَ شَاءَ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ بِقَضَائِهِ وَ قَدَرِهِ وَ الْأُمُورُ تَجْرِی مَا بَیْنَهُمَا فَإِذَا أَخْطَأَ الْقَضَاءُ لَمْ یُخْطِئِ الْقَدَرُ وَ إِذَا لَمْ یَخُطَّ الْقَدَرُ لَمْ یَخُطَّ الْقَضَاءُ وَ إِنَّمَا الْخَلْقُ مِنَ الْقَضَاءِ إِلَی الْقَدَرِ (3)وَ إِذَا یُخْطِئُ وَ مِنَ الْقَدَرِ إِلَی الْقَضَاءِ وَ الْقَضَاءُ عَلَی أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ النَّاطِقِ عَلَی لِسَانِ سَفِیرِهِ الصَّادِقِ صلی الله علیه و آله مِنْهَا قَضَاءُ الْخَلْقِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ مَعْنَاهُ خَلَقَهُنَ
ص: 124
دومی قضای به معنای حکم است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِ»(1){و میانشان به حق داوری گردد} که معنایش این است که حکم شود. سومی قضای به معنای امر است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»(2){و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید} که معنایش این است که پروردگارت امر کرد، و چهارمی قضای به معنای علم است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ»(3){و در کتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد} که معنایش این است که آن را از بنیإسرائیل میدانستیم. خداوند معصیت را از بندگانش خواسته است، ولی آن را اراده نکرده است، [در سوی دیگر] از آنان اطاعت را خواسته و اراده [نیز] کرده است؛ زیرا مشیت بر دو نوع است: مشیت امر و مشیت علم، و اراده نیز بر دو نوع است: اراده رضا و اراده امر؛ خداوند به طاعت امر کرد و به آن رضا داد، و معصیت را خواست، یعنی [وقوع] آن را از بندگانش میدانست، ولی آنان را به انجام معصیت امر نکرد. این از عدل خداوند تبارک و تعالی و والامقام و عظیمالشأن در میان بندگانش است.
مؤلف گوید: نسخه[ای که این روایت را از آن استخراج کردیم] مغلوط بود، ما آن را همانگونه که یافتیم در اینجا آوردیم.
این سخن ایشان علیه السلام: "إذا اخطأه القضاء"، ممکن است بدون همزه خوانده شود که یعنی اگر یکی از اموری که خداوند مهیا کردن اسباب وجود آن را شروع کرده است از مرحله قضا بگذرد ولی قضا به آن تعلق نگیرد، از مرحله قَدَر نخواهد گذشت، یعنی ناچار داخل در تقدیر میشود، و تنها بعد از تقدیر است که بداء صورت میگیرد. و "إذا لم یَخُطَّ" فعل مضاعف و به معنای نوشتن است، یعنی تا هنگامی که چیزی در لوح قَدَر نوشته نشده باشد، در لوح قضا نوشته نمیشود؛ زیرا قضا بعد از قدر است. خلقت به این جهت جزء قضا میباشد که اگر علل خلقت و ایجاد به ترتیب صعودی ملاحظه شوند، از قضا به قدر میرسیم، و تخطی و بداء بعد از قدر و قبل از قضا میباشد. صحیحتر آن است که به جای "إذا أخطأ القدر"، "إذا لم یَخطَ القدر" از ماده خطا و معنایش این باشد که همه اموری که یافت میشوند، یا موافق لوح قضایند، یا موافق لوح قدر هستند و هیچ امری از یکی از این دو خالی نیست؛ وقتی در امری بدائی روی دهد و آن امر مطابق با آنچه در [لوح] قدر ثبت شده، انجام نشود، با قضا موافق خواهد بود. شاید ظاهر این روایت، مقدم بودن قضا بر قدر باشد، و محتمل است که قضا در [جمله] اولی [- اگر قضا روی ندهد، ...] به معنای امر و در [جمله] دوم [- ... قضا نوشته نمیشود] به معنای حتمیت باشد، با این توضیح نفیی که در روایت آمده است درست میشود.
روایت 74.
إرشاد: حسن بن أبیالحسن بصری نقل کرده، بعد از اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام از جنگ صفین بازگشتند، مردی به حضور ایشان آمد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! به من بگویید آیا جنگی که میان ما و این قوم روی داد به قضا و قدر خداوند بود؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
ص: 125
وَ الثَّانِی قَضَاءُ الْحُکْمِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ مَعْنَاهُ حُکِمَ وَ الثَّالِثُ قَضَاءُ الْأَمْرِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ مَعْنَاهُ أَمَرَ رَبُّکَ وَ الرَّابِعُ قَضَاءُ الْعِلْمِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ مَعْنَاهُ عَلِمْنَا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ شَاءَ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الْمَعْصِیَةَ وَ مَا أَرَادَ وَ شَاءَ الطَّاعَةَ وَ أَرَادَ مِنْهُمْ لِأَنَّ الْمَشِیَّةَ مَشِیَّةُ الْأَمْرِ وَ مَشِیَّةُ الْعِلْمِ وَ إِرَادَتَهُ إِرَادَةُ الرِّضَا وَ إِرَادَةُ الْأَمْرِ أَمَرَ بِالطَّاعَةِ وَ رَضِیَ بِهَا وَ شَاءَ الْمَعْصِیَةَ یَعْنِی عَلِمَ مِنْ عِبَادِهِ الْمَعْصِیَةَ وَ لَمْ یَأْمُرْهُمْ بِهَا فَهَذَا مِنْ عَدْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی عِبَادِهِ جَلَّ جَلَالُهُ وَ عَظُمَ شَأْنُهُ.
أقول: کانت النسخة سقیمة فأوردناه کما وجدناه.
قوله علیه السلام إذا أخطأ القضاء یمکن أن یقرأ بغیر همز و المعنی إذا جاوز أمر من الأمور التی شرع فی تهیئة أسباب وجوده القضاء و لم یصر مقضیا فلا یتجاوز عن القدر و لا محالة یدخل فی التقدیر و إنما یکون البداء بعد التقدیر و إذا لم یَخُطَّ من المضاعف بمعنی الکتابة أی إذا لم یکتب شی ء فی لوح القدر لا یکتب فی لوح القضاء إذ هو بعد القدر و إنما الخلق من القضاء أی إذا لوحظت علل الخلق و الإیجاد ففی الترتیب الصعودی یتجاوز من القضاء إلی القدر و التخطی و البداء إنما یکون بعد القدر قبل القضاء و الأظهر أنه کان و إذا أخطأ القدر مکان و إذا لم یخط القدر و یکون من الخطاء لا من الخط فالمعنی أن کل ما یوجد من الأمور إما موافق للوح القضاء أو للوح القدر علی سبیل منع الخلو فإذا وقع البداء فی أمر و لم یقع علی ما أثبت فی القدر یکون موافقا للقضاء و لعل ظاهر هذا الخبر تقدم القضاء علی القدر و یحتمل أن یکون القضاء فی الأولی بمعنی الأمر و فی الثانیة بمعنی الحتم فیستقیم ما فی الروایة من النفی.
شا، الإرشاد رَوَی الْحَسَنُ بْنُ أَبِی الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَعْدَ انْصِرَافِهِ مِنْ حَرْبِ صِفِّینَ فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ خَبِّرْنِی عَمَّا کَانَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مِنَ الْحَرْبِ أَ کَانَ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرٍ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا
ص: 125
از هیچ بلندی بالا نرفتید و در هیچ دشتی سرازیر نشدید، جز اینکه قضا و قدر خداوند در آن بوده است. آن مرد عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! آیا باید رنج خود را به حساب خداوند بگذارم؟ ایشان به او فرمودند: چرا [این را میگویی]؟ او عرض کرد: اگر این قضا و قدر بوده که ما را به عمل واداشته، چرا ما باید به جهت طاعتمان ثواب ببریم و به جهت معصیت عقاب شویم!؟ امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمودند: ای مرد! گویا گمان کردهای که مقصود من قضای حتمی و قدر لازم است، چنین گمان نکن، این سخن، سخن بتپرستان و حزب شیطان و دشمنان [خداوند] رحمان و قُدَریهای و مجوسیان این امت است، خداوند جل جلاله امر کرد تا [بندگان] مخیر باشند، و نهی کرد تا بر حذر باشند، و به اموری اندک [و آسان] تکلیف نمود، و [خداوند] وادارانه اطاعت نشود و مغلوبانه معصیت نگردد و آسمانها «وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»(1){و زمین و آنچه که میان این دو است را به باطل} نیافریده است {این گمان کسانی است که کافر شده [و حق پوشی کرده]اند، پس وای از آتش بر کسانی که کافر شده اند!}. آن مرد عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! پس آن قضا و قدری که فرمودید به چه معناست؟ ایشان فرمودند: امر به طاعت و نهی از معصیت و توان انجام نیکیها و ترک بدیها و کمک در تقرب به او و رها کردن کسی که عصیانش میکند و وعده و وعید و ترغیب و بیم دادن، همه اینها قضای خداوند در افعال ما و قَدَر او در اعمال ماست، اما غیر از اینها را [از قضا و قدر خداوند] گمان مبر؛ چرا که گمان درباره خداوند، موجب حبط اعمال میشود. آن مرد عرض کرد: [گره] از [مشکل] من گشودید، خداوند [گره] از [مشکل] شما بگشاید، و شروع به سرودن این شعر کرد:
تو آن امامی هستی که ما امید داریم با اطاعت او ... تا آخر آن دو بیت.
روایت 75.
الدرّۀ الباهرۀ: امام رضا علیه السلام فرمودند: مشیت یعنی اهتمام به شیء، و اراده یعنی اتمام آن شیء.
روایت 76.
نهج البلاغۀ: امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب کسی که از ایشان درباره قَدَر سؤال کرده بود، فرمودند: راهی بس تاریک است؛ در آن مرو و دریایی عمیق است؛ در آن مشو و سرّ خداوند است؛ خود را برای [یافتن] آن به زحمت مینداز.
روایت 77.
و فرمودند: مقدار بر تقدیر غلبه میکند تا آفت تدبیر شود.
توضیح
مقدار همان قَدَر است.
روایت 78.
نهج البلاغۀ: از سخنان ایشان علیه السلام؛ جواب ایشان به مرد شامی است که از ایشان پرسیده بود آیا رفتن او به شام به قضا و قدر خداوند بوده است، که سخنی طولانی است و ما این قسمت را از آن برگزیدیم: ای بیچاره! شاید گمان کردهای که [مقصود من] قضای لازم و قَدَر حتمی است؛ اگر اینگونه باشد، پاداش و کیفر بیهوده بیهوده خواهد بود و وعده و وعید ساقط میشود، خداوند سبحان بندگانش را امر کرد تا مخیّر باشند و نهی کرد تا بر حذر باشند و بر تکالیف آسان مکلف کرد و بر اعمال سخت تکلیف ننمود، و بر [عمل] قلیل، [پاداش] فراوان بخشید
ص: 126
عَلَوْتُمْ تَلْعَةً وَ لَا هَبَطْتُمْ وَادِیاً إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهِ قَضَاءٌ وَ قَدَرٌ فَقَالَ الرَّجُلُ فَعِنْدَ اللَّهِ أَحْتَسِبُ عَنَائِی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِذَا کَانَ الْقَضَاءُ وَ الْقَدْرُ سَاقَانَا إِلَی الْعَمَلِ فَمَا الثَّوَابُ لَنَا عَلَی الطَّاعَةِ وَ مَا وَجْهُ الْعِقَابِ عَلَی الْمَعْصِیَةِ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَ وَ ظَنَنْتَ یَا رَجُلُ إنِهُ قَضَاءٌ حَتْمٌ وَ قَدَرٌ لَازِمٌ لَا تَظُنَّ ذَلِکَ فَإِنَّ الْقَوْلَ بِهِ مَقَالَةُ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ حِزْبِ الشَّیْطَانِ وَ خُصَمَاءِ الرَّحْمَنِ وَ قَدَرِیَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مَجُوسِهَا إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ أَمَرَ تَخْیِیراً وَ نَهَی تَحْذِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یَخْلُقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ فَقَالَ الرَّجُلُ فَمَا الْقَضَاءُ وَ الْقَدَرُ الَّذِی ذَکَرْتَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ الْأَمْرُ بِالطَّاعَةِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمَعْصِیَةِ وَ التَّمْکِینُ مِنْ فِعْلِ الْحَسَنَةِ وَ تَرْکِ السَّیِّئَةِ وَ الْمَعُونَةُ عَلَی الْقُرْبَةِ إِلَیْهِ وَ الْخِذْلَانُ لِمَنْ عَصَاهُ وَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ وَ التَّرْغِیبُ وَ التَّرْهِیبُ کُلُّ ذَلِکَ قَضَاءُ اللَّهِ فِی أَفْعَالِنَا وَ قَدَرُهُ لِأَعْمَالِنَا فَأَمَّا غَیْرُ ذَلِکَ فَلَا تَظُنَّهُ فَإِنَّ الظَّنَّ لَهُ مُحْبِطٌ لِلْأَعْمَالِ فَقَالَ الرَّجُلُ فَرَّجْتَ عَنِّی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ وَ أَنْشَأَ یَقُولُ
أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِی نَرْجُو بِطَاعَتِهِ
إِلَی آخِرِ الْبَیْتَیْنِ (1).
الدُّرَّةُ الْبَاهِرَةُ، قَالَ الرِّضَا علیه السلام الْمَشِیَّةُ الِاهْتِمَامُ بِالشَّیْ ءِ وَ الْإِرَادَةُ إِتْمَامُ ذَلِکَ الشَّیْ ءِ.
نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ.
وَ قَالَ علیه السلام یَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَی التَّقْدِیرِ حَتَّی تَکُونَ الْآفَةُ فِی التَّدْبِیرِ.
المقدار القدر.
نهج، نهج البلاغة مِنْ کَلَامِهِ علیه السلام لِلشَّامِیِّ لَمَّا سَأَلَهُ أَ کَانَ مَسِیرُهُ إِلَی الشَّامِ بِقَضَاءٍ مِنَ اللَّهِ وَ قَدَرِهِ بَعْدَ کَلَامٍ طَوِیلٍ مُخْتَارُهُ وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً وَ لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ
ص: 126
و مغلوبانه اطاعت نگشت و وادارانه اطاعت نشد و پیامبران را به بازی نفرستاد و کتابهای [آسمانی] را بیهوده نازل نکرد و آسمانها «وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»(1){و زمین و آنچه که میان این دو است را به باطل} نیافرید، {این گمان کسانی است که کافر شده [و حق پوشی کرده]اند، پس وای از آتش بر کسانی که کافر شده اند!}.
روایت 79.
تفسیر عیاشی: مسعدۀ بن صدقۀ نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که بپندارد خداوند به بدیها و زشتیها امر کرده است، بر خداوند دروغ بسته است و کسی که بپندارد خیر و شر بدون مشیت خداوند است، او را از سلطنتش خارج کرده است و کسی که بپندارد معاصی بدون نیروی خداوند انجام میشود، بر خداوند دروغ بسته است و کسی که بر خداوند دروغ بندد، خداوند او را در دوزخ داخل میکند.
یک تتمه
علامه رحمه الله در شرحش بر تجرید نوشته است: قضا به معنای خلق و اتمام استعمال میشود؛ خداوند متعال فرمود: «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ»(2){پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت}، یعنی آنها را در دو روز خلق و [خلقتشان را] تمام نمود. [قضا] به معنای حکم و الزام نیز استعمال میشود؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»(3){و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید}، یعنی واجب کرد و لازم نمود. [همچنین] به معنای اعلام و خبر دادن؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ»(4){و در کتاب آسمانی[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم}، یعنی به آنان اعلام کردیم و خبر دادیم. قَدَر نیز گاهی به معنای خلق استعمال میشود؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها»(5){مواد خوراکی آن را در چهار روز اندازه گیری کرد}، و به معنای نوشتن؛ مانند این سخن شاعر: و إعلم بأن ذالجلال قد قدر * فی الصحف الأولی التی کان سطر: بدان که خداوند ذوالجلال در صحیفههای اولین که نوشته شدهاند نوشته است. و نیز به معنای بیان؛ مانند این سخن خداوند متعال: «إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ»(6){جز زنش را که مقدر کردیم از باقی ماندگان [در خاکستر آتش] باشد}، یعنی آن را بیان کردیم و خبر آن را دادیم. اکنون که این [معانی] معلوم شد، به اشعریها میگوییم: منظورتان از اینکه میگویید خداوند اعمال بندگان را قضا کرده و تقدیر نموده است کدام [معنا] است؟ اگر مقصودتان خلق و ایجاد است، ما بطلان آن را توضیح دادیم و گفتیم که افعال ما مستند به خودمان است. و اگر منظورشان الزام باشد، این سخن آنها فقط در مورد واجبات درست است و اگر منظورشان این باشد که خداوند متعال آن را بیان کرده و نوشته اشت و علم دارد که آنها آن اعمال را انجام میدهند، صحیح است؛ زیرا خداوند متعال همه آنها را در لوح محفوظ نوشته است و آن را برای فرشتگانش بیان کرده است. و فقط این معنای اخیر است که صحیح میباشد، چون همگان موافقند که باید به قضای خداوند متعال راضی بود، و از آن سو رضایت به کفر و دیگر زشتیها جایز نیست. برای آنها سودی ندارد که اینگونه عذر بیاورند که رضایت به کفر و دیگر زشتیها
ص: 127
کَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الْأَنْبِیَاءَ لَعِباً وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ بِغَیْرِ مَشِیَّتِهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِیَ عُمِلَتْ بِغَیْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ.
قال العلامة رحمه الله فی شرحه علی التجرید یطلق القضاء علی الخلق و الإتمام قال الله تعالی فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ (1)أی خلقهن و أتمّهن و علی الحکم و الإیجاب کقوله تعالی وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ (2)أی أوجب و ألزم.
و علی الإعلام و الإخبار کقوله تعالی وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ (3)أی أعلمناهم و أخبرناهم و یطلق القدر علی الخلق کقوله تعالی وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها (4)و الکتابة کقول الشاعر.
و اعلم بأن ذا الجلال قد قدر فی الصحف الأولی التی کان سطر.
و البیان کقوله تعالی إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ (5)أی بیّنّا و أخبرنا بذلک إذا ظهر هذا فنقول للأشعری ما تعنی بقولک إنه تعالی قضی أعمال العباد و قدرها إن أردت به الخلق و الإیجاد فقد بینا بطلانه و أن الأفعال مستندة إلینا و إن عنی به الإلزام لم یصح إلا فی الواجب خاصة و إن عنی به أنه تعالی بیَّنها و کتبها و علم أنهم سیفعلونها فهو صحیح لأنه تعالی قد کتب ذلک أجمع فی اللوح المحفوظ و بیَّنه لملائکته و هذا المعنی الأخیر هو المتعین للإجماع علی وجوب الرضا بقضاء الله تعالی و قدره و لا یجوز الرضا بالکفر و غیره من القبائح و لا ینفعهم الاعتذار
ص: 127
نیز از آن جهت که فعل خداوند است واجب است و عدم رضایت به آن به جهت کسب است؛ زیرا اولاً کسب باطل است، و ثانیاً اگر کفر بودن کسب، مطابق قضا و قدر خداوند متعال باشد، از آن جهت که کسب است باید به آن راضی بود، که این بر خلاف سخن شماست. و اگر مطابق قضا و قدر [خداوند] نباشد، این مسأله که همه موجودات مستند به قضای و قدر میباشند، مخدوش میشود. در اینجا نقل سخن علامه رحمه الله به پایان میرسد.
شارح مواقف گفته است: بدان که قضای خداوند در نزد اشاعره، به معنای اراده ازلی متعلق به اشیاء، به همان صورتی که هستند و زائل نمیشوند، میباشد و قدر خداوند [از نظر آنها]، ایجاد اشیاء به صورت مخصوص و به اندازهای معین در ذوات و احوال است. اما نزد فلاسفه، قضا عبارت است از علم خداوند به آنچه که شایسته است به وجود آید، تا [عالَم] بر نیکوترین نظام و کاملترین انتظام، که نزد آنها عنایت نامیده میشود، قرار گیرد، عنایتی که مبدأ فیضان موجودات، از آن جهت که بر نیکوترین و کاملترین صورت خود قرار گیرند میباشد. و قَدَر در نزد آنان عبارت است از رسیدن به [مرحله] وجود عینی از طریق اسبابشان به همان صورتی که در قضای آنها مقرر شده بود. معتزله قضا و قدر را در[ مورد] افعال اختیاری که از بندگان صادر میشود انکار میکنند و علم خداوند به این افعال را اثبات میکنند، ولی به وجود آمدن آنها را به آن علم مستند نمینمایند، بلکه به اختیار و قدرت بندگان مستند میکنند. در اینجا نقل سخن شارح مواقف به پایان میرسد.
سید مرتضی رضی الله عنه در کتاب غرر و درر گفته است: اگر کسی بگوید: تأویل این سخن خداوند متعال: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»(1){و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد، و [خدا] بر کسانی که نمی اندیشند پلیدی را قرار می دهد} چیست؟ چرا که ظاهر این سخن نشان میدهد که ایمان فعل بندگان، و فقط با اذن و امر خداوند میباشد، و این با مذهب شما سازگار نیست؛ و اگر اذن در اینجا بر اراده حمل شود، اقتضا میکند که معنای اینکه کسی ایمان نیاورده است این است که خداوند متعال ایمان آوردن او را اراده نکرده است، و این نیز بر خلاف سخن شماست. به علاوه، [در این آیه] بر کسانی که تعقل نمیکنند پلیدی، که همان عذاب است، قرار داده شده است، با اینکه کسی که عقل ندارد مکلف نیست، پس چگونه مستحق عذاب باشد!؟ و این بر ضد حدیثی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: بیشتر اهل بهشت، ابلهان هستند.
در جواب به او گفته میشود: در این سخن خداوند [که فرمود]: «إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» چند وجه محتمل است: یکی اینکه مقصود از اذن، امر باشد و معنای کلام این باشد که کسی قبل از اینکه خداوند به او اذن دهد و امر کند، ایمان نمیآورد، و معنایش آنچه که سائل گمان کرده نیست که فاعل نمیتواند کاری جز به اذن خداوند انجام دهد.
ص: 128
بوجوب الرضا به من حیث إنه فعله و عدم الرضا به من حیث الکسب لبطلان الکسب أولا و ثانیا نقول إن کان کون الکفر کسبا بقضائه تعالی و قدره وجب الرضا به من حیث هو کسب و هو خلاف قولکم و إن لم یکن بقضاء و قدر بطل إسناد الکائنات بأجمعها إلی القضاء و القدر انتهی.
و قال شارح المواقف اعلم أن قضاء الله عند الأشاعرة هو إرادته الأزلیة المتعلقة بالأشیاء علی ما هی علیه فیما لا یزال و قدره إیجاده إیاها علی وجه مخصوص و تقدیر معین فی ذواتها و أحوالها و أما عند الفلاسفة فالقضاء عبارة عن علمه بما ینبغی أن یکون علیه الوجود حتی یکون علی أحسن النظام و أکمل الانتظام و هو المسمی عندهم بالعنایة التی هی مبدأ لفیضان الموجودات من حیث جملتها علی أحسن الوجوه و أکملها و القدر عبارة عن خروجها إلی الوجود العینی بأسبابها علی الوجه الذی تقرر فی القضاء و المعتزلة ینکرون القضاء و القدر فی الأفعال الاختیاریة الصادرة عن العباد و یثبتون علمه تعالی بهذه الأفعال و لا یسندون وجودها إلی ذلک العلم بل إلی اختیار العباد و قدرتهم انتهی.
و قال السید المرتضی رضی الله عنه فی کتاب الغرر و الدرر إن قال قائل ما تأویل قوله تعالی وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (1)فظاهر هذا الکلام یدل علی أن الإیمان إنما کان لهم فعله بإذنه و أمره و لیس هذا مذهبکم فإن حمل الإذن هاهنا علی الإرادة اقتضی أن من لم یقع منه الإیمان لم یرد الله تعالی منه و هذا أیضا بخلاف قولکم ثم جعل الرجس الذی هو العذاب علی الذین لا یعقلون و من کان فاقدا عقله لا یکون مکلفا فکیف یستحق العذاب
وَ هَذَا بِالضِّدِّ مِنَ الْخَبَرِ الْمَرْوِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: أَکْثَرُ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْبُلْهُ.
الجواب یقال له فی قوله إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وجوه منها أن یکون الإذن الأمر و یکون معنی الکلام أن الإیمان لا یقع من أحد إلا بعد أن یأذن الله فیه و یأمر به و لا یکون معناه ما ظنه السائل من أنه لا یکون للفاعل فعله إلا بإذنه
ص: 128
این جمله مانند این سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(1){و هیچ نفسی [نمیتواند] جز به فرمان خدا نمیرد}، و معلوم است که معنای این سخن که نمیتواند بمیرد، همان است که ما گفتیم، اگرچه در آیهای که در آن سخن از مرگ شده است، بیشتر به این شبیه است که مقصود از اذن، علم باشد.
وجه دیگر اینکه مقصود از اذن [در اینجا]، توفیق و تیسیر و تسهیل باشد، چرا که شبههای نیست که خداوند متعال [بندگان را] به ایمان آوردن موفق میکند و در ایمان آوردن [به آنان] لطف میکند و راه را برای آنان آسان مینماید.
وجه دیگر اینکه اذن به معنای علم باشد، چنانچه وقتی کسی چیزی را بشنود و بداند، به او گفته میشود، تو به فلان [کار] و فلان [عمل] اذن دادی، و وقتی چیزی را اعلام کند، در موردش گفته میشود ایذان کرد. بنابراین [معنا،] فایده این آیه، خبر دادن خداوند از این است که به سایر موجودات علم دارد و او کسی است که خفیات بر او پنهان نمیماند. یکی از کسانی که بصیرتی ندارد، قبول نکرده است که اذن به کسر الف و سکون ذال، [بتواند] به معنای علم باشد و پنداشته است که آن اذنی که به معنای علم است أذن به تحریک ذال است، و [برای اثبات سخن خود] به این شعر استشهاد کرده است: إن همی فی سماع و أذن، ولی واقع امر چنانچه او پنداشته است نیست؛ زیرا إذن مصدر است و أذن اسم فعل است که به جای حذر که مصدر است به کار برده میشود، و اسمش نیز حذر به سکون ذال، است. علاوه بر این اگر أذن به تحریک ذال سماعی باشد، ممکن است مانند مثل [به تحریک ثاء] و مثل [به سکون ثاء] و شبه [به تحریک باء] و شبه [به سکون باء]، ذال آن ساکن شود، و نظیر این [در لغت عربی] زیاد است.
وجه دیگر اینکه، إذن به معنای علم و معنای آیه باشد که خداوند خواسته است فضیلت ایمان و انگیزههای ایمان آوردن را به مکلفین اعلام کند، بنابراین معنای آیه اینگونه میشود: هیچ کس را نرسد که جز با اعلام خداوند متعال به چیزهایی که او را به ایمان آوردن برمیانگیزد و فرا میخواند، ایمان بیاورد. اما این که سائل گمان کرده است و احتمال داده است که اذن در اینجا به معنای اراده باشد، [گمانی] باطل است؛ زیرا اذن در لغت، به معنای اراده نیامده است، و اگر هم احتمال چنین معنایی وجود داشته باشد، سبب نمیشود که او چنین گمانی کند؛ زیرا اگر خداوند گفته باشد هر گاه کسی ایمان آورد، من آن را اراده کردهام، این را نفی نمیکند که خداوند ایمان نیاوردن [افراد دیگر] را نیز اراده کرده باشد، و نه در صریح کلام و نه در دلالت آن اثری از این نفی دیده نمیشود.
ص: 129
و یجری هذا مجری قوله تعالی وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ (1)و معلوم أن معنی قوله لیس لها فی هذه الآیة هو ما ذکرناه و إن کان الأشبه فی الآیة التی فیها ذکر الموت أن یکون المراد بالإذن العلم.
و منها أن یکون الإذن هو التوفیق و التیسیر و التسهیل و لا شبهة فی أن الله تعالی یوفق لفعل الإیمان و یلطف فیه و یسهل السبیل إلیه.
و منها أن یکون الإذن العلم من قولهم أنت أذنت لکذا و کذا إذا سمعته و علمته و أذنت فلانا بکذا و کذا إذا أعلمته فتکون فائدة الآیة الإخبار عن علمه تعالی بسائر الکائنات و أنه مما لا تخفی علیه الخفیات و قد أنکر بعض من لا بصیرة له أن یکون الإذن بکسر الألف و تسکین الذال عبارة عن العلم و زعم أن الذی هو العلم الأذن بالتحریک و استشهد بقول الشاعر إن همی فی سماع و أذن و لیس الأمر علی ما توهمه هذا المتوهم لأن الإذن هو المصدر و الأذن هو اسم الفعل و یجری مجری الحذر فی أنه مصدر و الحذر بالتسکین الاسم علی أنه لو لم یکن مسموعا إلا الأذن بالتحریک لجاز التسکین مثل مثل و مثل و شبه و شبه و نظائر ذلک کثیرة.
و منها أن یکون الإذن العلم و معناه إعلام الله المکلفین بفضل الإیمان و ما یدعو إلی فعله فیکون معنی الآیة و ما کان لنفس أن تؤمن إلا بإعلام الله تعالی لها ما یبعثها علی الإیمان و یدعوها إلی فعله فأما ظن السائل دخول الإرادة فی محتمل اللفظ فباطل لأن الإذن لا یحتمل الإرادة فی اللغة و لو احتملها أیضا لم یجب ما توهمه لأنه إذا قال إن الإیمان لم یقع إلا و أنا مرید له لم ینف أن یکون مریدا لما لم یقع و لیس فی صریح الکلام و لا فی دلالته شی ء من ذلک. (2)
ص: 129
اما این سخن خداوند متعال: « وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»(1){و [خدا] بر کسانی که نمی اندیشند پلیدی را قرار می دهد}، مقصود از آنها، کمخردان نیست، مراد خداوند متعال کسانی است که اندیشه نکردهاند و به مسائلی که بر آنان واجب است به آنها علم داشته باشند، علم پیدا نکردهاند؛ مسائلی از قبیل معرفت آفریدگارشان و اقرار به نبوت فرستادگان خداوند علیهم السلام و انقیاد بر اطاعت آنان. و اینکه خداوند آنها را با «لا یعقلون» توصیف کرده است، به سبب تشبیه به کسانی است که نمیاندیشند، چنانچه خداوند متعال [در جای دیگر فرموده است: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»(2){ کرند، لالند، کورند}، و چنانچه خود ما نیز در مورد کسی که متوجه بعضی از امور نمیشود یا چیزهایی که باید بداند را نمیداند، میگوییم مجنون و بیعقل است. اما حدیثی که سائل آن را به عنوان شاهدی بر کلام خود آورده است؛ درباره آن گفتهاند که منظور پیامبر صلی الله علیه و آله از ابلهان، غافلان و کمخردان و مجانین نبوده است، بلکه مقصود ایشان بلاهت در مورد اعمال بد و زشت بوده است، و به این جهت آنان را ابله از بدیها و زشتیها نامیدهاند که اعمال بد و زشت را انجام نمیدهند و به آن عادت ندارند، نه اینکه آنان را به جهت نادانی ابله نامیده باشند. و وجه تشبیه این حال آنان به ابله نیز مشخص است.
سید مرتضی رحمه الله سپس گفته است: اگر کسی درباره این سخن خداوند متعال از زبان شعیب: «قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا»(3){اگر بعد از آنکه خدا ما را از آن نجات بخشیده [باز] به کیش شما برگردیم، در حقیقت به خدا دروغ بسته ایم. و ما را سزاوار نیست که به آن باز گردیم مگر آنکه خدا پروردگار ما بخواهد} بپرسد و بگوید: آیا این سخن، تصریح به این نیست که ممکن است خداوند متعال کفر و زشتی را بخواهد!؟ زیرا [مشخص است] که کیش قوم شعیب کفر و گمراهی بود، و خداوند فرموده است که شعیب جز به خواست خدا، به آن کیش باز نمیگردد.
در جواب به او گفته میشود در مورد این آیه چند احتمال وجود دارد: احتمال اول اینکه مقصود از [آیین و] ملتی که در آیه آمده است، عبادات و شرعیاتی باشد که قوم شعیب به آن تمسک میکردند، در حالی که آن عبادات از عهده آنها
نسخ شده بود، و مقصود از ملت، اعتقاداتی که به خدا و صفات او برمیگردد نبوده است.
ص: 130
و أما قوله تعالی وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ فلم یعن به الناقصی العقول و إنما أراد تعالی الذین لم یعقلوا و لم یعلموا ما وجب علیهم علمه من معرفة خالقهم تعالی و الاعتراف بنبوة رسله علیهم السلام و الانقیاد إلی طاعتهم و وصفهم بأنهم لا یعقلون تشبیها کما قال الله تعالی صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ (1)و کما یصف أحدنا من لم یفطن لبعض الأمور أو لم یعلم ما هو مأمور بعلمه بالجنون و فقد العقل فأما الحدیث الذی أورده السائل شاهدا له فقد قیل فیه إنه صلی الله علیه و آله لم یرد بالبله ذوی الغفلة و النقص و الجنون و إنما أراد البله عن الشر و القبیح و سماهم بلها عن ذلک من حیث لا یستعملونه و لا یعتادونه لا من حیث فقد العلم به و وجه تشبیه من هذه حاله بالأبله ظاهر (2)ثم قال رحمه الله إن سأل سائل عن قوله تعالی حاکیا عن شعیب علیه السلام قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللَّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّنا (3)فقال أ لیس هذا تصریحا منه بأن الله تعالی یجوز أن یشاء الکفر و القبیح لأن ملة قومه کانت کفرا و ضلالا و قد أخبر أنه لا یعود فیها إلا أن یشاء الله.
الجواب قیل له فی هذه الآیة وجوه أولها أن تکون الملة التی عناها الله تعالی إنما هی العبادات الشرعیّات التی کانت قوم شعیب متمسکین بها و هی منسوخة عنهم و لم یعن بها ما یرجع إلی الاعتقادات فی الله و صفاته. (4)
ص: 130
احتمال دوم اینکه مقصود این بوده که که نجات و ایمان آنها ابدی نیست، چه اینکه نجات و ایمان را به مشیت خداوند متعال معلق کرده است؛ زیرا معلوم است که خداوند بازگشت به ملت قبلی را نمیخواهد و هر چیزی که به امری غیر ممکن معلق شود، وجودش به بعیدترین وجه ممکن نفی میشود. این آیه مانند این سخن خداوند متعال است که: «وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ»(1){در بهشت درنمی آیند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن داخل شود}.
احتمال سوم سخنی است که قطرب گفته است که در این آیه تقدیم و تأخیر وجود دارد و استثنائی که در آیه وجود دارد، از کافران است نه از شعیب، گویا خداوند متعال از زبان کافران فرموده است: «لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا»(2){ای شعیب! تو و کسانی که با تو ایمان آورده اند را از شهر خودمان بیرون خواهیم کرد}، مگر اینکه بخواهی به آیین ما بازگردی، و سپس از زبان شعیب فرموده است: «وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها»(3)
به هیچ وجه {ما را سزاوار نیست که به آن بازگردیم}.
احتمال چهارم اینکه ضمیر "ها" در "فیها" به "قریۀ" بازگردد، نه به "ملۀ"؛ چه اینکه "قریۀ" نیز مانند "ملۀ" در جملات قبل آمده است، و ملخص کلام این است که ما به زودی از شهر شما بیرون میرویم و [دیگر] به آن باز نمیگردیم، مگر اینکه خداوند بخواهد وعدهاش درباره ما را محقق کند و ما را بر شما برتری دهد و پیروز گرداند، که در آن هنگام باز میگردیم.
احتمال پنجم اینکه: معنای آیه این باشد که مگر اینکه خداوند بخواهد شما را به حق بازگرداند و همگی به یک آیین درآییم و با هم اختلافی نداشته باشیم؛ زیرا خداوند متعال از زبان آنان فرموده است: «أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا»(4){یا به کیش ما برگردید}، که گویا به این معناست که همگی به آیین واحدی درآیید و اختلافی نداشته باشید، پس [اشکالی ندارد و] نیکوست که بعد از آن گفته شود: مگر اینکه خداوند بخواهد شما را با ما همآیین کند. اگر گفته شود: استثنا کردن به خواست خداوند [در جمله «إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»]، بعد از اینکه گفته شده: «وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها» آمده است؛ پس گویا گفته شده ما به شهر برنمیگردیم، مگر اینکه خداوند بخواهد، پس این جواب چطور میتواند صحیح باشد؟ میگوییم: همینطور است، ولی از آنجا که معنای اینکه گفته شده به شهر بازگردیم، این است که همگی همآیین شویم
ص: 131
و ثانیها أنه أراد أن ذلک لا یکون أبدا من حیث علقه بمشیة الله تعالی لما کان معلوما أنه لا یشاؤه و کل أمر علق بما لا یکون فقد نفی کونه علی أبعد الوجوه و تجری الآیة مجری قوله تعالی وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ و ثالثها ما ذکره قطرب من أن فی الکلام تقدیما و تأخیرا و أن الاستثناء من الکفار وقع لا من شعیب فکأنه تعالی قال حاکیا عن الکفار لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا إلا أن یشاء الله أن تعود فی ملتنا ثم قال حاکیا عن شعیب وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها علی کل حال.
و رابعها أن تعود الهاء التی فی قوله تعالی فِیها إلی القریة لا إلی الملة لأن ذکر القریة قد تقدم کما تقدم ذکر الملة و یکون تلخیص الکلام أنا سنخرج من قریتکم و لا نعود فیها إلا أن یشاء الله بما ینجزه لنا من الوعد فی الإظهار علیکم و الظفر بکم فنعود إلیها.
و خامسها أن یکون المعنی إلا أن یشاء الله أن یردکم إلی الحق فنکون جمیعا علی ملة واحدة غیر مختلفة لأنه لما قال تعالی حاکیا عنهم أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا کان معناه أو لتکونن علی ملة واحدة غیر مختلفة فحسن أن یقول من بعد إلا أن یشاء الله أن یجمعکم معنا علی ملة واحدة فإن قیل الاستثناء بالمشیة إنما کان بعد قوله و ما یکون لنا أن نعود فیها فکأنه قال لیس نعود فیها إلا أن یشاء الله فکیف یصح هذا الجواب قلنا هو کذلک إلا أنه لما کان معنی أن نعود فیها هو أن تصیر ملتنا واحدة غیر
ص: 131
و اختلافی نداشته باشیم، ممکن است که این استثنا بر اساس معنا واقع شده باشد و معنایش این باشد که مگر اینکه خداوند بخواهد از راه اینکه شما به حق بازگردید، ما و شما را با هم متحد کند.
اگر گفته شود: گویا خداوند نخواسته است که کافران به حق بازگردند، میگوییم: خداوند خواسته است، ولی این را در هر حالتی نخواسته است، بلکه به وجهی خواسته و به وجهی نخواسته است؛ آن وجهی که خواسته، این است که به اختیار خود ایمان بیاورند و به حق گروند، تا استحقاق پاداشی که برای تکلیف قرار داده شده را داشته باشند، اگر خداوند به حق گرویدن آنان را در هر حالی میخواست، آنان نمیتوانستند که به حق بازنگردند.
احتمال ششم اینکه معنا این باشد که مگر اینکه خداوند بخواهد شما را قادر به وادار کردن ما کند و مانع وادار کردن شما نشود و ما به زور وادار به اظهار آن شویم، این احتمال را این سخن: «أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ»(1){آیا هر چند کراهت داشته باشیم!؟} نیز تقویت میکند.
احتمال هفتم اینکه معنا این باشد: مگر اینکه خداوند بخواهد ما را وادار به آیین شما کند؛ زیرا گاهی در جایی که خداوند تکلیف به اظهار کفر کند، اظهار کردن کفر خوب است، و این سخن: «أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ»{آیا هر چند کراهت داشته باشیم!؟} این احتمال را نیز تقویت میکند.
اگر گفته شود: چگونه ممکن است یکی از پیامبران خداوند متعال مکلف به اظهار کفر و خلاف شریعتی که آورده است شود، [در جواب] میگوییم: ممکن است منظور حضرت شعیب از استثناء، شخص خودشان نبوده باشد، بلکه مقصود ایشان قومشان بوده باشد، گویا ایشان فرموده است که من و امتم نمیتوانیم به آیین شما درآییم، مگر اینکه خداوند بخواهد امت مرا به صورت اکراهی مکلف کند که آیین شما را کنند و این ممکن است و محال نیست.
سید مرتضی طیب الله رمسه گفته است: اگر کسی در مورد تأویل این سخن خداوند متعال: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ»(2){اموال و فرزندانشان تو را به شگفت نیاورد، جز این نیست که خدا می خواهد در زندگی دنیا به وسیله اینها عذابشان کند و جانشان در حال کفر بیرون رود} سؤال کند و بگوید: چگونه خداوند آنان را با اموال و فرزندان عذاب میکند، با اینکه معلوم است که اموال و اولاد سبب شادمانی و لذتاند؟
ص: 132
مختلفة جاز أن یوقع الاستثناء علی المعنی فیقول إلا أن یشاء الله أن نتفق فی الملة بأن ترجعوا أنتم إلی الحق.
فإن قیل و کان الله ما شاء أن ترجع الکفار إلی الحق قلنا بلی قد شاء ذلک إلا أنه ما شاء علی کل حال بل من وجه دون وجه و هو أن یؤمنوا و یصیروا إلی الحق مختارین لیستحقوا الثواب الذی أجری بالتکلیف إلیه و لو شاءه علی کل حال لما جاز أن لا یقع منهم. (1)و سادسها أن یکون المعنی إلا أن یشاء الله أن یمکنکم من إکراهنا و یخلی بینکم و بینه فنعود إلی إظهارها مکرهین و یقوی هذا الوجه قوله تعالی أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ و سابعها أن یکون المعنی إلا أن یشاء الله أن یتعبدنا بإظهار ملتکم مع الإکراه لأن إظهار کلمة الکفر قد یحسن فی بعض الأحوال إذا تعبد الله تعالی بإظهاره و قوله أَ وَ لَوْ کُنَّا کارِهِینَ یقوی هذا الوجه أیضا.
فإن قیل فکیف یجوز من نبی من أنبیاء الله تعالی أن یتعبد بإظهار الکفر و خلاف ما جاء به من الشرع قلنا یجوز أن یکون لم یرد بالاستثناء نفسه بل قومه فکأنه قال و ما یکون لی و لا لأمتی أن نعود فیها إلا یشاء الله أن یتعبد أمتی بإظهار ملتکم علی سبیل الإکراه و هذا جائز غیر ممتنع. و قال طیّب الله رمسه إن سأل سائل عن تأویل قوله تعالی فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ (2)فقال کیف یعذبهم بالأموال و الأولاد و معلوم أن لهم فیها سرورا و لذة و ما تأویل
ص: 132
و تأویل این سخن خداوند: «ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ»(1){و در حال کفر درمی گذرند} [را بپرسد و بگوید] ظاهر این دو آیه اقتضا میکند که خداوند کفر آنان را خواسته است، چه اینکه خواسته است جانشان در حال کفر بیرون رود؛ زیرا وقتی کسی میگوید میخواهم فلان کس مرا در حالی که فلان لباس را پوشیده است، یا فلان صفت را دارد ملاقات کند، ظاهر کلامش این است که او را با این صفت میخواهد.
[در جواب] میگوییم: اما عذاب کردن با اموال و فرزندان؛ چند وجه در آن ممکن است:
یکی همان است که از ابن عباس و قتاده نقل شده و آن این است که در این کلام تقدیم و تأخیر وجود دارد و تقدیر سخن به این صورت است: ای محمد! تو و مؤمنینی که همراه تو هستند نباید از اموال و فرزندان این کافران در زندگی دنیوی شگفت زده شوید؛ زیرا خداوند میخواهد بدان وسیله آنها را در آخرت عذاب کند که چرا مانع از حقوق آنها شدند. و در صحت این وجه به این سخن خداوند متعال: «اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ»(2){این نامه مرا ببر و به سوی آنها بیفکن، آنگاه از ایشان روی برتاب، پس ببین چه پاسخ می دهند} استشهاد شده است، که معنایش اینگونه است: به سوی آنان بیفکن، پس ببین چه پاسخ میدهند، سپس از آنان روی برتاب.
وجه دوم اینکه مقصود از عذاب کردن به وسیله اموال و فرزندان، همه غمها و مصیبتهایی باشد که به وسیله اموال و اولاد در دنیا بر ایشان وارد میشود، که این برای این کافران و منافقان کیفر و جزا است و برای مؤمنان امتحان و سبب سود و پاداش است. همچنین ممکن است مقصود از آن چیزهایی باشد که شخص کافر پیش از مردنش،
ص: 133
قوله ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ فظاهره یقتضی أنه أراد کفرهم من حیث أراد أن تزهق أنفسهم فی حال کفرهم لأن القائل إذا قال أرید أن یلقانی فلان و هو لابس أو علی صفة کذا و کذا فالظاهر أنه أراد کونه علی هذه الصفة.
قلنا أما التعذیب بالأموال و الأولاد ففیه وجوه.
أحدها ما روی عن ابن عباس و قتادة و هو أن یکون فی الکلام تقدیم و تأخیر و یکون التقدیر فلا تعجبک یا محمد و لا تعجب المؤمنین معک أموال هؤلاء الکفار و المنافقین و أولادهم فی الحیاة الدنیا إنما یرید الله لیعذبهم بها فی الآخرة عقوبة لهم علی منعهم حقوقها و استشهد علی ذلک بقوله تعالی اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ (1)فالمعنی فألقه إلیهم فانظر ما ذا یرجعون ثم تول عنهم.
و ثانیها أن یکون المعنی ما جعله للمؤمنین من قتالهم و غنیمة أموالهم و سبی أولادهم و استرقاقهم و فی ذلک لا محالة إیلام لهم و استخفاف بهم. (2)و ثالثها أن یکون المراد بتعذیبهم بذلک کل ما یدخله فی الدنیا علیهم من الغموم و المصائب بأموالهم و أولادهم التی هی لهؤلاء الکفار و المنافقین عقاب و جزاء و للمؤمنین محنة و جالبة للنفع و العوض و یجوز أیضا أن یراد به ما ینذر به الکافر قبل موته و عند
ص: 133
در حال احتضار و هنگامی که با اینکه هنوز زنده است، ولی دیگر تکلیفی بر او نیست نذر میکند تا از عذابی دائمی که برایش آماده شده است برهد، [ولی] خداوند خبر داده است که او به آن دچار میشود.
وجه چهارم این که مقصود فرائض و حقوقی است که خداوند بر کافران لازم کرده است؛ زیرا آن اموال به زور از آنها گرفته میشود و آنان که آن اموال را انفاق میکنند بدون نیت و بدون قصد ادای تکلیف است، بنابراین نفقات آنان، از آنجا که مستحق اجری نیستند، تبدیل به غرامت و عذاب میشود. این وجه خالی از اشکال نیست.
ص: 134
احتضاره و انقطاع التکلیف عنه مع أنه حی من العذاب الدائم الذی قد أعد له و إعلامه أنه صائر إلیه.
و رابعها أن یکون المراد بذلک ما ألزمه هؤلاء الکفار من الفرائض و الحقوق فی أموالهم لأن ذلک یؤخذ منهم علی کره و هم إذا أنفقوا فیه أنفقوا بغیر نیة و لا عزیمة فتصیر نفقتهم غرامة و عذابا من حیث لا یستحقون علیها أجرا و فی هذا الوجه نظر. (1)
ص: 134
باید دانست همه وجوهی که آنها را در مورد این آیه نقل کردیم، جز جواب تقدیم و تأخیر، صحتشان مبتنی بر این است که «الحیاۀ الدنیا»، [از جهت نحوی] ظرف عذاب باشد. اما ما نیازی نداریم که خود را با این جوابها به زحمت بیاندازیم؛ زیرا ما «الحیاۀ» را ظرف عذاب قرار نمیدهیم، بلکه آن را ظرف برای کاری که با اموال و اولاد انجام شده و متعلق به آن دو است قرار میدهیم؛ زیرا اولاً ما میدانیم که باید از معنای ظاهری «لیعذبهم بها» دست برداریم؛ زیرا اموال و اولاد به خودی خود عذاب نیستند؛پس بنابر سایر تأویلها مقصود کاری است که با آن دو شده و به آن دو نسبت داده شده است، حال یا انفاق است، یا مصیبت و غمی است که بر آنها وارد شده است، و یا اباحه غنیمت آن اموال و بیرون آوردن آنها از دست مالکینشان است، و تقدیر آیه به این صورت است: خداوند اراده کرده است که آنان را با فلان چیز و فلان کس که از اموال و اولاد آنهایند و به آنها اتصال دارند عذاب کند. و اگر این توجیه صحیح باشد، «الحیاۀ الدنیا» میتواند ظرف برای کارهای زشتی که با اموال و اولاد خود کردهاند و موجب غضب و خشم خداوند شده است باشد، مانند انفاق اموال در راه معاصی و واداشتن فرزندان به کفر. بنابراین توجیه تقدیر کلام اینگونه است: خداوند اراده کرده است که آنان را به سبب کارهایی که در زندگانی دنیوی با اموال و اولادشان کردهاند عذاب کند.
اما این سخن خداوند متعال [که فرمود]: «وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ»(1){و جانشان در حال کفر بیرون رود}، «تزهق» در آن به معنای باطل شدن و خارج شدن است؛ یعنی آنان در حال کفر میمیرند، و این، چنانچه گمان کردهاند به معنای آن نیست که اگر خداوند اراده کرده باشد که جان آنها در این حال از بدنشان خارج شود، پس خود این حال را هم خواسته است. درباره این قسمت از آیه وجه دیگری نیز گفته شده است و آن اینکه «وَ هُمْ کافِرُونَ» [از جهت نحوی] حال از بیرون رفتن جانهای آنان نیست، بلکه گویا کلامی جدید است و تقدیر سخن چنین است: اموال و فرزندانشان تو را به شگفت نیاورد، جز این نیست که خدا می خواهد در زندگی دنیا به وسیله اینها عذابشان کند و جانشان بیرون رود، با همه اینها، آنها در کفر [باقی] میمانند و به دوزخ برده خواهند شد، و فائده این سخن این است که آنها علاوه بر عذاب دنیوی، در آخرت نیز عذاب میشوند. در این توجیه، معنای «تزهق انفسهم» مشقت شدید و زحمت سخت است.
مؤلف گوید: بعضی از روایاتی که درباره معنای قضا و قدر هستند، پیش از این در بخش بداء آورده شد.
ص: 135
ثم اعلم أن جمیع الوجوه التی حکیناها فی هذه الآیة إلا جواب التقدیم و التأخیر مبنیة علی أن الحیاة الدنیا ظرف للعذاب و ما یحتاج عندنا إلی جمیع ما تکلفوه إذا لم نجعل الحیاة ظرفا للعذاب بل جعلناها ظرفا للفعل الواقع بالأموال و الأولاد المتعلق بهما لأنا قد علمنا أولا أن قوله لیعذبهم بها لا بد من الانصراف عن ظاهره لأن الأموال و الأولاد أنفسهما لا تکون عذابا فالمراد علی سائر وجوه التأویل الفعل المتعلق بها و المضاف إلیها سواء کان إنفاقها أو المصیبة بها و الغم علیها أو إباحة غنیمتها و إخراجها عن أیدی مالکیها و کان تقدیر الآیة إنما یرید الله لیعذبهم بکذا و کذا مما یتعلق بأموالهم و أولادهم و یتصل بها و إذا صح هذا جاز أن تکون الحیاة الدنیا ظرفا لأفعالهم القبیحة فی أموالهم و أولادهم التی تغضب الله و تسخطه کإنفاقهم الأموال فی وجوه المعاصی و حملهم الأولاد علی الکفر فتقدیر الکلام إنما یرید الله لیعذبهم بفعلهم فی أموالهم و أولادهم الواقع ذلک فی الحیاة الدنیا و أما قوله تعالی وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ فمعناه تبطل و تخرج أی أنهم یموتون علی الکفر لیس یجب إذا کان مریدا لأن تزهق أنفسهم و هم علی هذه الحال أن یرید الحال نفسها علی ما ظنوه (1)و قد ذکر فی ذلک وجه آخر و هو أن لا یکون قوله وَ هُمْ کافِرُونَ حالا لزهوق أنفسهم بل یکون کأنه کلام مستأنف و التقدیر فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ مع ذلک کله کافِرُونَ صائرون إلی النار و تکون الفائدة أنهم مع عذاب الدنیا قد اجتمع علیهم عذاب الآخرة و یکون معنی تزهق أنفسهم المشقة الشدیدة و الکلفة الصعبة.
أقول قد مضی بعض الأخبار فی معنی القدر و القضاء فی باب البداء.
ص: 135
باب چهارم : أجلها
آیات
«وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا»(1){و هیچ نفسی جز به فرمان خدا نمیرد [خداوند مرگ را] به عنوان سرنوشتی معین [مقرر کرده است]}.
«یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ»(2){می گفتند اگر ما را در این کار اختیاری بود [و وعده پیامبر واقعیت داشت]، در اینجا کشته نمی شدیم؛ بگو اگر شما در خانه های خود هم بودید، کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاههای خویش می رفتند}.
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ»(3){اوست کسی که شما را از گل آفرید، آنگاه مدتی را [برای شما عمر] مقرر داشت و اجل حتمی نزد اوست، با این همه [بعضی از] شما [در قدرت او] تردید می کنید}.
«وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(4){و برای هر امتی اجلی است؛ پس چون اجلشان فرا رسد، نه [می توانند] ساعتی آن را پس اندازند و نه پیش}.
«لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(5){هر امتی را زمانی [محدود] است؛ آنگاه که زمانشان به سر رسد، پس نه ساعتی [از آن] تأخیر کنند و نه پیشی گیرند}.
«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ * ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ»(6){و هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر اینکه برای آن أجلی معین بود * هیچ امتی از أجل خویش نه پیش می افتد و نه پس می ماند}.
«وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(7){و اگر خداوند مردم را به [سزای] ستمشان مؤاخذه می کرد، جنبنده ای بر روی زمین باقی نمی گذاشت، لیکن [کیفر] آنان را تا وقتی معین باز پس می اندازد و چون أجلشان فرا رسد، ساعتی آن را پس و پیش نمی توانند افکنند}.
«فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا»(8){پس بر ضد آنان شتاب مکن که ما [روزها] را برای آنها شماره می کنیم}.
«وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی»(9){و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته و موعدی معین مقرر نشده بود، قطعاً [عذاب آنها] لازم می آمد}.
«وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»(10){و اگر سرآمدی معین نبود، قطعاً عذاب به آنان می رسید و بی آنکه خبردار شوند غافلگیرشان می کرد}.
«وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ»(11){و هیچ سالخورده ای عمر دراز نمی یابد و از عمرش کاسته نمی شود مگر آنکه در کتابی [مندرج] است. در حقیقت این [کار] بر خدا آسان است}.
«وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»(12){و اگر سخنی [دایر بر تأخیر عذاب] از جانب پروردگارت تا زمانی معین پیشی نگرفته بود، قطعاً میانشان داوری شده بود}.
«وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها»(13){و[لی] هر کس أجلش فرا رسد، هرگز خدا [آن را] به تأخیر نمی افکند}.
ص: 136
آل عمران: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا»(145) (و قال تعالی): «یَقُولُونَ لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ»(154)
الأنعام: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ»(3)
الأعراف: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(34)
یونس: «لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(34)
الحجر: «وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ* ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ»(4-5)
النحل: «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(61)
مریم: «فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا»(84)
طه: «وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی»(129)
العنکبوت: «وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»(53)
فاطر: «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ»(11)
حمعسق: «وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»(14)
المنافقین: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها»(11)
ص: 136
«وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(1){و [أجل] شما را تا وقتی معین به تأخیر اندازد، اگر بدانید چون وقت مقرر خدا برسد، تأخیر بر نخواهد داشت}.
تفسیر
رازی گفته است: در تفسیر إذن اختلاف وجود دارد [و چند معنا محتمل است]:
[احتمال] اول اینکه إذن همان امر باشد و یعنی خداوند به فرشته مرگ امر میکند تا ارواح را قبض کند و هیچکس بدون این امر نمیمیرد.
[احتمال] دوم اینکه مقصود از آن امر تکوینی باشد؛ مانند این سخن خداوند متعال: أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(2){همین قدر که به آن می گوییم باش، بی درنگ موجود می شود}، و هیچکس جز خداوند مرگ و زندگی را مقدر نمیکند.
[احتمال] سوم اینکه إذن به معنای واگذاشتن و رها کردن و عدم مانع شدن از طریق زور و اجبار باشد که این سخن خداوند متعال: «وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(3){هر چند بدون فرمان خدا نمی توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند} نیز به همین معنا تفسیر شده است و معنایش این است که بدون واگذاشتن خداوند نمیتوانستند؛ چرا که خداوند متعال میتوانست به زور مانع آنان شود.
[احتمال] چهارم اینکه إذن به معنای علم باشد و معنای آیه این باشد که هر کسی در هر زمانی که میمیرد، خداوند میداند که مرگش در آن وقت واقع میشود.
[احتمال] پنجم نیز سخن ابن عباس است که گفته است مقصود از إذن همان قضا و قدر است؛ چرا که هیچ چیز جز به مشیت خداوند واقع نمیشود و این آیه نشان میدهد که کسی که کشته شده است، به أجل خود مُرده است و تغییر أجلها غیر ممکن است. در اینجا نقل سخن از رازی به پایان میرسد.
«لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ»(4){می گفتند
اگر ما را در این کار اختیاری بود} یعنی در آنچه که پیامبر صلی الله علیه و آله به ما وعده داده بود، یا یعنی اگر ما مختار بودیم، به اختیار خود خارج نمیشدیم.
«لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ»(5){ کسانی که کشته شدن بر آنان نوشته شده قطعاً [با پای خود] به سوی قتلگاههای خویش می رفتند}، طبرسی رحمه الله [در ذیل این آیه] گفته است: در این آیه دو قول وجود دارد: یکی اینکه معنایش این باشد که ای منافقین و ای تردیدکنندگان! اگر شما نیز در خانههایتان میماندید، باز هم مؤمنانی که جنگ بر آنان واجب شده بود صبورانه و در طلب اجر به کارزار میآمدند و میکشتند و کشته میشدند و اینگونه نبود که به سبب ماندن شما، آنها نیز بمانند [و به جنگ نیایند].
و قول دوم این است که معنایش این است که اگر شما در منزلهای خود میماندید، کسانی که قتل بر آنان نوشته شده بود، یعنی أجل و مرگ و قتلشان در لوح محفوظ در آن زمان نوشته شده بود، به قتلگاههای خود میآمدند و این به آن جهت است که چیزی که خداوند به وقوع آن علم دارد، ناگزیر به همان صورتی که خداوند میداند واقع میشود. و این به معنای آن نیست که از آن جهت که خداوند علم داشته و نوشته بوده است که مشرکان به جنگ نمیروند، پس آنان قادر بر ترک جنگ نبودهاند؛
ص: 137
نوح: «وَ یُؤَخِّرْکُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا یُؤَخَّرُ لَوْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(4)
قال الرازی فی تفسیره: اختلفوا فی تفسیر الإذن:
الأول: أن یکون الإذن هو الأمر أی یأمر ملک الموت بقبض الأرواح فلا یموت أحد إلا بهذا الأمر.
الثانی: أن المراد به الأمر التکوینی کقوله تعالی أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ و لا یقدر علی الحیاة و الموت أحد إلا الله.
الثالث: أن یکون الإذن هو التخلیة و الإطلاق و ترک المنع بالقهر و الإجبار و به فسر قوله تعالی وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ أی بتخلیته فإنه تعالی قادر علی المنع من ذلک بالقهر.
الرابع: أن یکون الإذن بمعنی العلم و معناه أن نفسا لا تموت إلا فی الوقت الذی علم الله موتها فیه.
الخامس: قال ابن عباس الإذن هو قضاء الله و قدره فإنه لا یحدث شی ء إلا بمشیة الله و إرادته و الآیة تدل علی أن المقتول میت بأجله و أن تغییر الآجال ممتنع انتهی.
قوله: لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ أی من الظفر الذی وعدنا النبی صلی الله علیه و آله أو لو کنا مختارین لما خرجنا باختیارنا.
قوله تعالی: لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ قال الطبرسی رحمه الله فیه قولان أحدهما أن معناه لو لزمتم منازلکم أیها المنافقون و المرتابون لخرج إلی البراز المؤمنون الذین فرض علیهم القتال صابرین محتسبین فیقتلون و یقتلون و لما تخلفوا بتخلفکم.
و الثانی أن معناه لو کنتم فی منازلکم لخرج الذین کتب علیهم القتل أی کتب آجالهم و موتهم و قتلهم فی اللوح المحفوظ فی ذلک الوقت إلی مصارعهم و ذلک أن ما علم الله کونه فإنه یکون کما علمه لا محالة و لیس فی ذلک أن المشرکین غیر قادرین علی
ص: 137
زیرا خداوند همانطور که علم داشته آنان چنین چیزی را اختیار نمیکنند، همچنین علم داشته که آنان قدرت بر ترک جنگ را داشتهاند. اگر چنین [معنایی صحیح] میبود، [میتوانستیم بگوییم که] خداوند متعال بر چیزهایی که میداند آنها را انجام نمیدهد قدرت ندارد، در حالی که گفتن این سخن کفر است.
طبرسی رحمه الله در ذیل این سخن خداوند متعال: «ثُمَّ قَضی أَجَلًا»(1){آنگاه مدتی را مقرر داشت}، گفته است: یعنی أجلی نوشت و مقدر کرد، و در مورد «وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ»(2){و اجل حتمی نزد اوست} چند قول گفته شده است:
یکی اینکه معنایش این است که [برای انسان] دو أجل وجود دارد: یکی أجل زندگی تا زمان مرگ و دیگری أجل مرگ تا برانگیخته شدن [از قبور]. نقل شده است که إبن عباس گفته است: «قَضی أَجَلًا» یعنی أجلی را از زمان تولد تا مرگ مقرر داشت «وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» یعنی و أجل دیگری که از زمان مرگ تا برانگیخته شدن میباشد و جز خودش هیچ کس زمان آن را نمیداند، اگر انسان، صالح باشد و صله رحم کند، خداوند أجل زندگی تا مرگ او را زیاد میکند و اگر غیر صالح باشد و صله رحم نکند، خداوند أجل زندگی او را کم و به أجل برانگیخته شدنش اضافه میکند، و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ»(3){و هیچ سالخورده ای عمر دراز نمی یابد و از عمرش کاسته نمی شود مگر آنکه در کتابی [مندرج] است}.
قول دوم این است که مقصود از «ثُمَّ قَضی أَجَلًا»، أجلی است که اهل دنیا تا هنگامی که میمیرند، در آن زندهاند و مقصود از «وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ»، آخرت است، زیرا آخرت، زمانی ادامهدار و دائمی و بینهایت است.
قول سوم این است که «أَجَلًا» به معنای أجل مخلوقاتی که از دنیا رفتهاند و «أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» به معنای أجلهای کسانی که زندهاند باشد.
قول چهارم این که مقصود از «قَضی أَجَلًا»، خواب باشد که روح در آن قبض میشود و سپس هنگام بیداری برمیگردد، و منظور از «أَجَلٌ مُسَمًّی»، أجل مرگ باشد. معنای لغوی أجل، وقت است، و أجلِ حیات، زمانی است که در آن حیات وجود دارد و أجل موت و قتل زمانی است که موت و قتل در آن زمان واقع میشود، و استعمال کلمه أجل در مورد زمانی که خداوند متعال علم دارد که مکلف، اگر به قتل نرسد تا آن زمان زندگی میکند، استعمالی حقیقی نیست و میتوان آن را مجازی دانست، و مطلبی که در احادیث آمده است که صله رحم عمر را زیاد میکند و صدقه أجل را زیاد مینماید و خداوند متعال أجل قوم یونس را زیاد کرد و از این قبیل چیزها، مانعی ندارد.
طبرسی رحمه الله در مورد این سخن خداوند متعال: وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ»(4){و برای هر امتی اجلی است} گفته است: یعنی هر گروه و اهل هر دورهای زمانی برچیده میشوند. و گفته شده مقصود از أجل [در این آیه]، أجل عمر است و معنای آیه، زمان حیات هر ملت است.
«لا یَسْتَأْخِرُونَ»(5)
یعنی نه می توانند ساعتی آن را پس اندازند و نه میتوانند ساعتی به پیش اندازند. گفته شده معنای آن این است که آنان طلب تأخیر در آن وقت را نمیکنند، چون [از اجابت طلب خود] مأیوسند و طلب تقدم آن را نیز نمیکنند.
ص: 138
ترک القتال من حیث علم الله ذلک منهم و کتبه لأنه کما علم أنهم لا یختارون ذلک علم أنهم قادرون و لو وجب ذلک لوجب أن لا یکون تعالی قادرا علی ما علم أنه لا یفعله و القول بذلک کفر.
و قال رحمه الله فی قوله تعالی ثُمَّ قَضی أَجَلًا أی کتب و قدر أجلا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ قیل فیه أقوال أحدها أنه یعنی بالأجلین أجل الحیاة إلی الموت و أجل الموت إلی البعث و روی ابن عباس قال قَضی أَجَلًا من مولده إلی مماته وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ من الممات إلی البعث لا یعلم أحد میقاته سواه فإذا کان الرجل صالحا واصلا لرحمه زاد الله له فی أجل الحیاة من أجل الممات إلی البعث و إذا کان غیر صالح و لا واصل نقصه الله من أجل الحیاة و زاد فی أجل المبعث قال و ذلک قوله وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ و ثانیها أنه الأجل الذی یحیی به أهل الدنیا إلی أن یموتوا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ یعنی الآخرة لأنها أجل ممدود دائم لا آخر له.
و ثالثها أن أَجَلًا یعنی به أجل من مضی من الخلق وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ یعنی به آجال الباقین.
و رابعها أن قوله قَضی أَجَلًا عنی به النوم یقبض الروح فیه ثم یرجع عند الیقظة و الأجل المسمی هو أجل الموت و الأصل فی الأجل هو الوقت فأجل الحیاة هو الوقت الذی یکون فیه الحیاة و أجل الموت أو القتل هو الوقت الذی یحدث فیه الموت أو القتل و ما یعلم الله تعالی أن المکلف یعیش إلیه لو لم یقتل لا یسمی أجلا حقیقة و یجوز أن یسمی ذلک مجازا و ما جاء فی الأخبار من أن صلة الرحم تزید فی العمر و الصدقة تزید فی الأجل و أن الله تعالی زاد فی أجل قوم یونس و ما أشبه ذلک فلا مانع من ذلک و قال فی قوله تعالی وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ أی لکل جماعة و أهل عصر وقت لاستیصالهم و قیل المراد بالأجل أجل العمر الذی هو ملة الحیاة.
قوله لا یَسْتَأْخِرُونَ أی لا یتأخرون ساعة من ذلک الوقت و لا یتقدمون ساعة.
و قیل معناه لا یبطلون التأخر عن ذلک الوقت للإیاس عنه و لا یطلبون التقدم و معنی
ص: 138
«جَاء أَجَلُهُمْ» نیز یعنی أجلشان نزدیک شد، چنانچه وقتی که تابستان نزدیک میشود، میگویند تابستان آمد.
این سخن خداوند متعال: «وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ»(1){و اگر وعده ای از جانب پروردگارت مقرر نگشته بود}، یعنی وعده خداوند در اینکه عذاب قوم تو را به تأخیر انداخته است و در اینکه تا وقتی که تو در میان آنها هستی، آنها را عذاب نکند. «لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ» یعنی کار عذاب و برچیدن آنان را تمام میکرد. گفته شده معنایش این است که اگر نبود حکم خداوند مبنی بر تأخیر [و مهلتدادن به] آنان تا زمان تمام شدن أجلهایشان، قبل از رسیدن أجلهایشان در میانشان حکم میکرد.
روایات
روایت 1.
تفسیر قمی: إبن مسکان نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: أجل مقضی، أجلی محتومی است که خداوند آن را قضا کرده و حتمی نموده است، و أجل مسمی، أجلی است که بَداء در آن راه دارد و خداوند اگر بخواهد آن را جلو میاندازد و اگر بخواهد به تأخیر میاندازد، ولی در أجل محتوم تقدیم و تأخیر راه ندارد.
تفسیر قمی: «إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ»(2){مگر اینکه برای آن أجلی معین بود}، یعنی أجلی که نوشته شده است.
روایت 2.
تفسیر قمی: أبیبصیر نقل کرده، امام باقر علیه السلام در مورد این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها»(3){و[لی] هر کس أجلش فرا رسد، هرگز خدا [آن را] به تأخیر نمی افکند} فرمودند: همانا کتابهایی غیر حتمی نزد خداوند وجود دارد که هر کدام را بخواهد، پیش میاندازد و هر کدام که بخواهد را به تأخیر میافکند. هنگامی که شب قدر فرا رسد، همه چیزها را تا شب قدر بعد نازل میکند و این معنای آن سخن خداوند است که فرمود: «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها». یعنی زمانی که آن را نازل کند و کاتبین آسمانها آن را بنویسند، که دیگر آن را به تأخیر نمیاندازد.
روایت 3.
تفسیر عیاشی: مسعدۀ بن صدقۀ نقل کرده، امام صادق علیه السلام در مورد این سخن خداوند متعال: «ثُمَّ قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ»(4){ آنگاه مدتی را [برای شما عمر] مقرر داشت و أجل حتمی نزد اوست} فرمودند: أجلهایی که مسمی نیستند، غیر حتمیاند و خداوند هر کدام از آنها را که بخواهد، به پیش میاندازد و هر کدام را که بخواهد، به تأخیر میافکند. اما أجل مسمی همان است که خداوند وقوع آن را در فاصله بین شب قدر تا شب قدر سال آینده، اراده کرده است و این همان سخن خداوند است که فرمود: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(5){ پس چون اجلشان فرا رسد، نه [می توانند] ساعتی آن را پس اندازند و نه پیش}.
روایت 4.
أمالی شیخ طوسی: حمران نقل کرده،
ص: 139
جاء أجلهم قرب أجلهم کما یقال جاء الصیف إذا قارب وقته.
قوله تعالی وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ أی فی تأخیر العذاب عن قومک و أنه لا یعذبهم و أنت فیهم لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ أی لفرغ من عذابهم و استیصالهم و قیل معناه لو لا حکم سبق من ربک بتأخیرهم إلی وقت انقضاء آجالهم لقضی بینهم قبل انقضاء آجالهم.
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ النَّضْرِ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْأَجَلُ الْمَقْضِیُّ هُوَ الْمَحْتُومُ الَّذِی قَضَاهُ اللَّهُ وَ حَتَمَهُ وَ الْمُسَمَّی هُوَ الَّذِی فِیهِ الْبَدَاءُ یُقَدِّمُ مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ مَا یَشَاءُ وَ الْمَحْتُومُ لَیْسَ فِیهِ تَقْدِیمٌ وَ لَا تَأْخِیرٌ.
فس، تفسیر القمی إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ أَیْ أَجَلٌ مَکْتُوبٌ
فس، تفسیر القمی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها قَالَ إِنَّ عِنْدَ اللَّهِ کُتُباً مَوْقُوفَةً یُقَدِّمُ مِنْهَا مَا یَشَاءُ وَ یُؤَخِّرُ فَإِذَا کَانَ لَیْلَةُ الْقَدَرِ أَنْزَلَ فِیهَا کُلَّ شَیْ ءٍ یَکُونُ إِلَی مِثْلِهَا (1)فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها إِذَا أَنْزَلَهُ وَ کَتَبَهُ کُتَّابُ السَّمَاوَاتِ وَ هُوَ الَّذِی لَا یُؤَخِّرُهُ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی ثُمَّ قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ قَالَ الْأَجَلُ الَّذِی غَیْرُ مُسَمًّی مَوْقُوفٌ یُقَدِّمُ مِنْهُ مَا شَاءَ وَ یُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا شَاءَ وَ أَمَّا الْأَجَلُ الْمُسَمَّی فَهُوَ الَّذِی یُنْزِلُ مِمَّا یُرِیدُ أَنْ یَکُونَ مِنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ إِلَی مِثْلِهَا مِنْ قَابِلٍ فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ
ما، الأمالی للشیخ الطوسی وَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْمُسَمَّی مَا سُمِّیَ لِمَلَکِ الْمَوْتِ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ وَ هُوَ الَّذِی قَالَ اللَّهُ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ وَ الْآخَرُ لَهُ فِیهِ الْمَشِیَّةُ إِنْ شَاءَ قَدَّمَهُ وَ إِنْ شَاءَ أَخَّرَهُ.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْغَضَائِرِیُّ عَنِ التَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ
ص: 139
امام صادق علیه السلام فرمودند: [أجل] مسمی یعنی آن [أجلی] که برای فرشته مرگ در شب قدر معین شده است و همان [أجلی] است که خداوند دربارهاش فرموده است: «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»{ پس چون اجلشان فرا رسد، نه [می توانند] ساعتی آن را پس اندازند و نه پیش}، اما خداوند در أجل دیگر[ی که سخن از آن آمده است] مشیت دارد و اگر بخواهد آن را به پیش میاندازد و اگر بخواهد به تأخیر میافکند.
روایت 5.
أمالی شیخ طوسی: مفضل نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند متعال برای انسان مؤمن، أجلی قرار نداده است و تا هر زمان که دوست داشته باشد او را زنده نگاه میدارد. وقتی زمانی میرسد که خداوند متعال میداند زندگی بیش از آن موجب خرابی دینش میشود، او را به اکراه به نزد خود میبرد.
روایت 6.
فضیل بن یسار از طریق مردی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: آنهایی که به سبب گناهانشان میمیرند، بیشتر از کسانیاند که به سبب رسیدن أجلهایشان میمیرند و کسانی که به سبب نیکیهایشان زنده هستند، بیش از آنهایی که به سبب عمرهایشان زندهاند میباشند.
روایت 7.
دعوات راوندی: امام صادق علیه السلام فرمودند: مردم بیش از آن که به سبب عمرشان زنده بمانند به سبب نیکیهایشان زندهاند و بیش از آن که به سبب أجلهایشان بمیرند، به سبب گناهانشان میمیرند.
روایت 8.
نهج البلاغۀ: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: همراه هر انسانی دو فرشته وجود دارد که او را حفظ میکنند؛ هنگامی که قَدَر خداوند سر رسد، او را با أجلش رها میکننند. همانا أجل دژی استوار است.
روایت 9.
تفسیر عیاشی: حمران نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ»(1){ آنگاه مدتی را [برای شما عمر] مقرر داشت و أجل حتمی نزد اوست} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: مقصود همان دو أجل است؛ أجل غیر حتمی که خداوند هر چه بخواهد در مورد آن میکند، و أجل حتمی.
روایت 10.
تفسیر عیاشی: حصین نقل کرده، امام صادق علیه السلام در مورد این سخن خداوند: «قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» فرمودند: أجل اولی، همان است که خداوند آن را برای فرشتگان و رسولان و پیامبران فاش میکند و أجل مسمی آن است که نزد خودش است و از مخلوقات پوشیده میدارد.
توضیح
ظاهر بعضی از روایات این است که أجل اول [موجود در این آیه]، أجل محتوم و دومی غیر محتوم است، و ظاهر بعضی دیگر، عکس این است. میتوان این دو دسته روایات را اینگونه با هم سازش داد: معنای اینکه خداوند متعال«قَضی أَجَلًا»، این است که آن را به پیامبران و حجتهای خویش علیهم السلام گفته است و به آنان خبر داده است که حتمی است و قابل تغییر نیست، و [علاوه بر این،] أجل مسمایی نیز نزد خداوند وجود دارد که فرموده غیر محتوم است و این همان است که در آن بداء میکند و به همین جهت خداوند متعال فرموده است:
ص: 140
الْحُسَیْنِ الْهَمَذَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمْ یَجْعَلْ لِلْمُؤْمِنِ أَجَلًا فِی الْمَوْتِ یُبْقِیهِ مَا أَحَبَّ الْبَقَاءَ فَإِذَا عَلِمَ مِنْ أَنَّهُ سَیَأْتِی بِمَا فِیهِ بَوَارُ دِینِهِ (1)قَبَضَهُ إِلَیْهِ تَعَالَی مُکْرَهاً.
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ فَذَکَرْتُ هَذَا الْحَدِیثَ لِأَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حَمْزَةَ مَوْلَی الطَّالِبِیِّینَ وَ کَانَ رَاوِیَةً لِلْحَدِیثِ (2)فَحَدَّثَنِی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَسَدٍ الطُّفَاوِیِّ (3)عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالْآجَالِ وَ مَنْ یَعِیشُ بِالْإِحْسَانِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَعِیشُ بِالْأَعْمَارِ.
دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام یَعِیشُ النَّاسُ بِإِحْسَانِهِمْ أَکْثَرَ مِمَّا یَعِیشُونَ بِأَعْمَارِهِمْ وَ یَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِمْ أَکْثَرَ مِمَّا یَمُوتُونَ بِآجَالِهِمْ.
النهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام إِنَّ مَعَ کُلِّ إِنْسَانٍ مَلَکَیْنِ یَحْفَظَانِهِ فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّیَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ (4)حَصِینَةٌ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ قَالَ هُمَا أَجَلَانِ أَجَلٌ مَوْقُوفٌ یَصْنَعُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ أَجَلٌ مَحْتُومٌ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حُصَیْنٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ قَالَ الْأَجَلُ الْأَوَّلُ هُوَ الَّذِی نَبَذَهُ إِلَی الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّسُلِ وَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَجَلُ الْمُسَمَّی عِنْدَهُ هُوَ الَّذِی سَتَرَهُ عَنِ الْخَلَائِقِ.
ظاهر بعض الأخبار کون الأجل الأول محتوما و الثانی موقوفا و بعضها بالعکس و یمکن الجمع بأن المعنی أنه تعالی قضی أجلا أخبر به أنبیاءه و حججه علیهم السلام و أخبر بأنه محتوم فلا یتطرق إلیه التغییر و عنده أجل مسمی أخبر بخلافه غیر محتوم فهو الذی إذا أخبر بذلک المسمی یحصل منه البداء فلذا قال تعالی
ص: 140
«عِنْدَهُ»، که یعنی هیچکسی را بر آن آگاه نکرده است. و از آن روی به آن مسمی گفته است که فقط بعد از اینکه آن را بگوید معین میشود. پس أجلی که آن را نگفته است، غیر حتمی است. و بداء نیز در مورد أجلی واقع میشود که آن را به صورت غیر حتمی فرموده است. محتمل است که مقصود از مسمی، أجلی باشد که آن را گفته و وصف به محتومیت کرده است، پس معنای آیه این است که خداوند أجلی محتوم را مقرر کرد، یعنی از حتمی بودن آن خبر داد و أجل دیگری هست که خداوند آن را به محتومیت وصف نموده است. بنابراین مشخص میشود که خداوند أجل غیر حتمی را [به حجتهای خود] خبر داده است که همان اجل غیر مسمی است، نه آن أجلی که اول فرموده است. نتیجه این دو احتمال که به هم نزدیک هستند، این است که هر دو أجل محتوم هستند و خداوند یکی از آنها را [به حجتهای خود] گفته است و آن دیگری را نگفته است. از این آیه معلوم میشود که أجل دیگری غیر از این دو أجل نیز وجود دارد که غیر حتمی است. ممکن است أجل اولی عام باشد و بنابراین باید در روایت إبن مسکان تکلّفی مرتکب شویم [و بگوییم مقصود، أجلی است] که گاهی اوقات محتوم است. ظاهر بیشتر روایات این است که أجل اولی، غیر محتوم و أجل مسمی، محتوم است.
روایت 11.
تفسیر عیاشی: حماد بن موسی نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»(1){خدا آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند و اصل کتاب نزد اوست} سؤال شد؛ ایشان فرمودند: آن کتاب، کتابی است که خداوند هر چه بخواهد در آن محو یا اثبات میکند، به همین جهت است که دعا میتواند قضای خداوند را برگرداند و آن دعایی که قضا به وسیله آن برگردانده میشود، در آن کتاب نوشته شده است، تا زمانی که نوشتههای موجود در آن به أُم الکتاب منتقل شود که پس از آن، دعا تأثیری در آن نمیکند.
توضیح
شاید مقصود از "در آن کتاب نوشته شده است" این باشد که این حکم تا زمانی که با قضای حتمی موجود در لوح، موافق گردد ثابت است، ولی زمانی که با آن یکسان شود، دیگر دعا سودی ندارد. محتمل است که معنایش این باشد که خود آن دعایی که قضا را برمیگرداند نیز از اسباب مقدر است؛ بنابراین دعا منافاتی با قضا و قدر ندارد.
روایت 12.
تفسیر عیاشی: حسین بن یزید از امام صادق و ایشان از پدرشان علیهما السلام نقل کردهاند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: انسان صله رحم میکند در حالی که سه سال از عمرش باقی مانده است، و خداوند [به سبب این صله رحم، باقیمانده] عمرش را به سی وسه سال افزایش میدهد. و انسان قطع رحم میکند در حالی که سی و سه سال از عمرش باقی مانده است، و خداوند [به سبب این قطع رحم، باقیمانده] عمرش را به سه سال یا کمتر کاهش میدهد. حسین[، راوی این حدیث، همچنین] نقل کرده است: امام صادق علیه السلام همواره این آیه را میخواندند: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»(2){خدا
آنچه را بخواهد محو یا اثبات می کند و اصل کتاب نزد اوست}.
روایت 13.
نهج البلاغۀ: از سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام، هنگامی که ایشان را از نیرنگ [و غافلگیری] بیم دادند: از جانب خداوند بر روی من دژی
ص: 141
عِنْدَهُ أی لم یطلع علیه أحدا بعد و إنما یطلق علیه المسمی لأنه بعد الإخبار یکون مسمی فما لم یسم فهو موقوف و منه یکون البداء فیما أخبر لا علی وجه الحتم و یحتمل أن یکون المراد بالمسمی ما سمی و وصف بأنه محتوم فالمعنی قضی أجلا محتوما أی أخبر بکونه محتوما و أجلا آخر وصف بکونه محتوما عنده و لم یخبر الخلق بکونه محتوما فیظهر منه أنه أخبر بشی ء لا علی وجه الحتم فهو غیر المسمی لا الأجل الذی ذکر أولا و حاصل الوجهین مع قربهما أن الأجلین کلیهما محتومان أخبر بأحدهما و لم یخبر بالآخر و یظهر من الآیة أجل آخر غیر الأجلین و هو الموقوف و یمکن أن یکون الأجل الأول عاما فیرتکب تکلف فی خبر ابن مسکان بأنه قد یکون محتوما و ظاهر أکثر الأخبار أن الأول موقوف و المسمی محتوم.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حَمَّادِ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ قَالَ إِنَّ ذَلِکَ کِتَابٌ یَمْحُو اللَّهُ فِیهِ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ فَمِنْ ذَلِکَ الَّذِی یَرُدُّ الدُّعَاءُ الْقَضَاءَ وَ ذَلِکَ الدُّعَاءُ مَکْتُوبٌ عَلَیْهِ الَّذِی یُرَدُّ بِهِ الْقَضَاءُ حَتَّی إِذَا صَارَ إِلَی أُمِّ الْکِتَابِ لَمْ یُغْنِ الدُّعَاءُ فِیهِ شَیْئاً.
لعل المراد بکونه مکتوبا علیه أن هذا الحکم ثابت له حتی یوافق ما فی اللوح من القضاء الحتمی فإذا وافقه فلا ینفع الدعاء و یحتمل أن یکون المعنی أن ذلک الدعاء الذی یرد به القضاء من الأسباب المقدرة أیضا فلا ینافی الدعاء القدر و القضاء.
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْمَرْءَ لَیَصِلُ رَحِمَهُ وَ مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا ثَلَاثُ سِنِینَ فَیَمُدُّهَا اللَّهُ إِلَی ثَلَاثٍ وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ إِنَّ الْمَرْءَ لَیَقْطَعُ رَحِمَهُ وَ قَدْ بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ سَنَةً فَیَقْصِرُهَا اللَّهُ إِلَی ثَلَاثِ سِنِینَ أَوْ أَدْنَی قَالَ الْحُسَیْنُ وَ کَانَ جَعْفَرٌ علیه السلام یَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ
نهج، نهج البلاغة مِنْ کَلَامِهِ علیه السلام لَمَّا خُوِّفَ مِنَ الْغِیلَةِ وَ إِنَّ عَلَیَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّةً
ص: 141
استوار وجود دارد که زمانی که روز [مرگ]م فرا رسد، از روی من برداشته میشود و مرا تسلیم [مرگ] میکند؛ در آن زمان، دیگر نه تیری به خطا میرود و نه زخمی بهبود مییابد.
توضیح
"غیلۀ"، به معنای کشته شدن غافلگیرانه است، و "طاش السهم"، یعنی تیر به هدف نخورد.
روایت 14.
نهج البلاغۀ: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: أجل [انسان] برای حفاظت او کافی است.
یک دنباله:
مؤلف گوید
روایاتی که دال بر حقیقت این دو أجل و توضیح درباره آنها هستند، پیش از این در بخش بداء از کتاب توحید آورده شد. محقق طوسی رحمه الله در تجرید گفته است: أجل حیوان، زمانی است که خداوند علم دارد در آن وقت زندگیاش به پایان میرسد. در مورد [أجلِ] کسی که کشته شده است، اگر کشته نمیشد، دو احتمال موجود است، و گاهی ممکن است أجل مکلف، لطف به دیگران باشد نه خود او.
علامه رحمه الله در شرح این سخن خواجه نوشته است: مردم در مورد کسی که کشته شده است اگر کشته نمیشد، اختلاف دارند؛ جبریها میگویند: [اگر کشته نمیشد نیز] قطعاً میمرد، که این قول أبیهذیل علاف است. بعضی از [پیروان مکتب] بغدادیها گفتهاند: [اگر کشته نمیشد،] حتماً زنده میماند. و بیشتر محققان گفتهاند: شاید زنده میماند و شاید میمرد. سپس خود آنها [- محققان] نیز اختلاف کردهاند؛ عدهای گفتهاند: اگر معلوم باشد که در صورت کشته نشدن زنده میماند، [باید بگوییم] او دو أجل دارد. جبائیها و پیروان آنها و أبوالحسین بصری گفتهاند: أجل او همان وقتی است که در آن کشته میشود و اگر کشته نمیشد أجل دیگری نداشت و اکنون [که کشته شده است،] آن زمانی که [در صورت کشته نشدن] تا آن هنگام زنده میماند، أجل حقیقی او نیست، بلکه اجل فرضی اوست. کسانی که مرگ او را واجب دانستهاند [و گفتهاند: اگر کشته نمیشد، قطعاً میمرد]، دلیلشان این است که اگر نمیرد، لازم میآید که خلاف آنچه که خدا به آن علم دارد واقع شود و این محال است. و آنهایی که زنده ماندن او را واجب دانستهاند [و گفتهاند: اگر کشته نمیشد، حتماً زنده میماند] دلیلشان این است که اگر بمیرد، [میتوانیم بگوییم] کسی که گوسفند دیگری را ذبح کرده است، شخصی نیکوکار است و بر او لازم نیست که تاوان آن را بدهد؛ چرا که چیزی از [زمان] زندگی او را کم نکرده است.
جواب اولی همان است که پیش از این گذشت که علم [نمیتواند] در معلوم تأثیر میکند، و جواب دومی این است که ملازمه ای [بین آن دو] وجود ندارد، زیرا اگر گوسفند [بدون این که کسی آن را ذبح کند] میمرد، مالک آن مستحق عوضهای زائدی که خداوند متعال در عوض [از دست دادن مالش] به او میداد میگشت،
ولی حالا که آن دیگری آن را ذبح کرده است، آن عوضهای زائد به او نمیرسد. و وجوب تاوان نیز به جهت مخالفت با شارع است، زیرا حتی اگر میدانسته که [اگر هم آن را نکشد،] میمیرد، کشتن آن بر او حرام است،. به همین جهت اگر انسانِ راستگویی خبر دهد که زید مرده است، برای هیچکس جایز نیست که او را به قتل برساند. ایشان رحمه الله سپس گفته است: و بعید نیست که أجل شخصی، نسبت به مکلفین دیگر لطف باشد، ولی ممکن نیست برای خود مکلف نیز لطف باشد؛ زیرا أجل یا در معنای عمر و حیات استعمال میشود و یا در معنای مرگ، [معنای] اولی که لطف نیست؛
ص: 142
حَصِینَةً فَإِذَا جَاءَ یَوْمِی انْفَرَجَتْ عَنِّی وَ أَسْلَمَتْنِی فَحِینَئِذٍ لَا یَطِیشُ السَّهْمُ وَ لَا یَبْرَأُ الْکَلْمُ (1)
الغیلة القتل علی غفلة و طاش السهم انحرف عن الغرض.
نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام کَفَی بِأَجَلٍ حَارِساً.
أقول: الأخبار الدالة علی حقیقة الأجلین و تحقیقهما قد مر فی باب البداء من کتاب التوحید و قال المحقق الطوسی رحمه الله فی التجرید أجل الحیوان الوقت الذی علم الله بطلان حیاته فیه و المقتول یجوز فیه الأمران لولاه و یجوز أن یکون الأجل لطفا للغیر لا للمکلف.
و قال العلامة رحمه الله فی شرحه اختلف الناس فی المقتول لو لم یقتل فقالت المجبرة إنه کان یموت قطعا و هو قول أبی هذیل العلاف و قال بعض البغدادیین إنه کان یعیش قطعا و قال أکثر المحققین إنه کان یجوز أن یعیش و یجوز أن یموت ثم اختلفوا فقال قوم منهم إن کان المعلوم منه البقاء لو لم یقتل له أجلان و قال الجبائیان و أصحابهما و أبو الحسین البصری إن أجله هو الوقت الذی قتل فیه لیس له أجل آخر لو لم یقتل فما کان یعیش إلیه لیس بأجل له الآن حقیقی بل تقدیری و احتج الموجبون لموته بأنه لولاه لزم خلاف معلوم الله تعالی و هو محال و احتج الموجبون لحیاته بأنه لو مات لکان الذابح غنم غیره محسنا و لما وجب القود لأنه لم یفوت حیاته.
و الجواب عن الأول ما تقدم من أن العلم یؤثر فی المعلوم و عن الثانی بمنع الملازمة إذ لو ماتت الغنم استحق ما لها عوضا زائدا علی الله تعالی فیذبحه فوته الأعواض الزائدة و القود من حیث مخالفة الشارع إذ قتله حرام علیه و إن علم موته و لهذا لو أخبر الصادق بموت زید لم یجز لأحد قتله ثم قال رحمه الله و لا استبعاد فی أن یکون أجل الإنسان لطفا لغیره من المکلفین و لا یمکن أن یکون لطفا للمکلف نفسه لأن الأجل یطلق علی عمره و حیاته و یطلق علی أجل موته أما الأول فلیس بلطف لأنه
ص: 142
زیرا عمر و حیات سبب میشود که مکلف بتواند تکالیفش را انجام دهد، و لطف چیزی بیش از امکان انجام تکلیف است. و معنای دوم نیز سبب قطع تکلیف میشود و مکلف نمیتواند بعد از عمرش به چیزی تکلیف شود تا به سبب آنچه که بعد از عمر به آن تکلیف میشود، لطفی در حق او صورت گرفته باشد. همچنین لطف نمیتواند نسبت به چیزی که [زمان آن] گذشته است لطف باشد.
مؤلف گوید: پوشیده نیست که جواب ایشان رحمه الله که گفتند علم نمیتواند [در معلوم] تأثیر کند، ربطی به سؤال ندارد، بلکه جواب [صحیح] این است [که بگوییم:] با این فرض لازم میآید که به هر حال چیزی خلاف علم خداوند روی دهد؛ زیرا کسی که خدا علم دارد که به زودی کشته خواهد شد، اگر به سببی غیر از کشته شدن بمیرد، بر خلاف علم خداوند متعال است. اما اینکه خداوند در هر حال به مرگ او علم داشته باشد، مسلم نیست. اما اینکه علامه گفت که لطف نمیتواند نسبت به چیزی که [زمان آن] گذشته است لطف باشد، میتوان آن را رد کرد؛ زیرا ممکن است از این جهت که مکلف میداند مرگ واقع میشود، سبب پرهیز او از بیشتر محرمات شود و لطف باشد. مگر اینکه گفته شود که لطف همان علم به وقوع اصل مرگ است، اما خصوص أجل معین، چون اغلب [انسانها] به آن علمی ندارند، نمیتواند از این جهت نیز لطف باشد، و میتوان کلام محقق طوسی را نیز بدون هیچ تکلفی بر همین احتمال حمل کرد.
باب پنجم : رزقها و قیمتها
اشاره
باب 5 الأرزاق و الأسعار
آیات
«وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»(1)
{و خدا به هر که بخواهد بی شمار روزی می دهد}.
«إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»(2)
{خداست که خدا به هر کس بخواهد بی شمار روزی می دهد}.
«وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها»(3)
{و هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر [اینکه] روزیش بر عهده خداست}.
«اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ»(4)
{خدا روزی را برای هر که بخواهد گشاده یا تنگ می گرداند}.
«إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً»(5)
{بی گمان پروردگار تو برای هر که بخواهد روزی را گشاده یا تنگ می گرداند، در حقیقت او به [حال] بندگانش آگاه بیناست}.
ص: 143
تمکین له من التکلیف و اللطف زائد علی التمکین و أما الثانی فهو قطع للتکلیف فلا یصح أن یکلف بعده فیکون لطفا له فیما یکلفه من بعد و اللطف لا یصح أن یکون لطفا فیما مضی انتهی.
أقول لا یخفی ما فی قوله رحمه الله العلم لا یؤثر فإنه غیر مرتبط بالسؤال بل الجواب هو أنه یلزم خلاف العلم علی هذا الفرض علی أی حال فإن من علم الله أنه سیقتل إذا مات بغیر قتل کان خلاف ما علمه تعالی و أما علمه بموته علی أی حال فلیس بمسلم و أما قوله و اللطف لا یصح أن یکون لطفا فیما مضی فیمکن منعه بأنه یمکن أن یکون لطفا من حیث علم المکلف بوقوعه فیردعه عن ارتکاب کثیر من المحرمات إلا أن یقال اللطف هو العلم بوقوع أصل الموت فأما خصوص الأجل المعین فلعدم علمه به غالبا لا یکون لطفا من هذه الجهة أیضا و یمکن تطبیق کلام المصنف علی هذا الوجه من غیر تکلف.
باب 5 الأرزاق و الأسعار (1)
البقرة: «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»(212)
آل عمران: «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»(37)
هود: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها»(6)
الرعد: «اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ»(26)
الأسری: «إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً»(30)
ص: 143
«لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(1)
{قطعاً خداوند به آنان رزقی نیکو می بخشد و راستی این خداست که بهترین روزی دهندگان است}.
«وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(2)
{و اوست که بهترین روزی دهندگان است}.
«وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»(3)
{و خدا[ست که] هر که را بخواهد بی حساب روزی می دهد}.
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(4)
{و چه بسیار جاندارانی که نمی توانند متحمل روزی خود شوند، خداست که آنها و شما را روزی می دهد و اوست شنوای دانا}.
«اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ»(5)
{خدا بر هر کس از بندگانش که بخواهد روزی را گشاده می گرداند و [یا] بر او تنگ می سازد؛ زیرا خدا به هر چیزی داناست}.
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(6)
{آیا ندانسته اند که [این] خداست که روزی را برای هر کس که بخواهد فراخ یا تنگ می گرداند!؟ قطعاً در این [امر] برای مردمی که ایمان می آورند عبرتهاست}.
«قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ»(7)
{بگو کیست که شما را از آسمانها و زمین روزی می دهد!؟ بگو خدا}.
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»(8)
{بگو پروردگار من است که روزی را برای هر کس که بخواهد گشاده یا تنگ می گرداند، لیکن بیشتر مردم نمی دانند}.
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(9)
{بگو در حقیقت پروردگار من است که روزی را برای هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا برای او تنگ می گرداند و هر چه را انفاق کردید عوضش را او می دهد و او بهترین روزی دهندگان است}.
«أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(10)
{آیا ندانسته اند که خداست که روزی را برای هر کس که بخواهد گشاده یا تنگ می گرداند، قطعاً در این [اندازه گیری] برای مردمی که ایمان دارند نشانه هایی [از حکمت] است}.
«لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ»(11)
{کلیدهای آسمانها و زمین از آن اوست؛ برای هر کس که بخواهد روزی را گشاده یا تنگ می گرداند. اوست که بر هر چیزی داناست}.
«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»(12)
{و اگر خدا روزی را بر بندگانش فراخ گرداند، مسلماً در زمین سر به عصیان برمی دارند، لیکن آنچه را بخواهد به اندازه ای [که مصلحت است] فرو می فرستد. به راستی که او به [حال] بندگانش آگاه بیناست}.
«أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»(13)
{آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند!؟ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم}.
«وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ * فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ»(14)
{و روزی شما و آنچه وعده داده شده اید در آسمان است * پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که واقعاً او حق است همان گونه که خود شما سخن می گویید}.
تفسیر
طبرسی رحمه الله در ذیل این سخن خداوند متعال: «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»(15){و
خدا به هر که بخواهد بی شمار روزی می دهد} گفته است: در این آیه چند قول وجود دارد:
یکی اینکه معنای آن این است که خداوند آنقدر زیاد و وسیع به آنان روزی میدهد که به جهت زیادی حساب در آن داخل نمیشود.
ص: 144
الحج: «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(58)
المؤمنین: «وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(72)
النور: «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»(38)
العنکبوت: «وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(6) (و قال تعالی): «اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ»(62)
الروم: «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(37)
سبأ: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ»(34) (و قال تعالی): «قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»(36) (و قال تعالی): «قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»(39)
الزمر: «أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(52)
حمعسق: «لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ»(12) (و قال تعالی): «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»(27)
الزخرف: «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»(32)
الذاریات: «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ* فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ»(22-23)
قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی: وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ قیل فیه أقوال أحدها أن معناه یعطیهم الکثیر الواسع الذی لا یدخله الحساب من کثرته.
ص: 144
قول دوم این که خداوند روزیهای بندگان در دنیا را در مقابل اعمال و ایمان و کفرشان نمیدهد، بنابراین دادن روزی زیاد به کافران نشاندهنده منزلت آنان نزد خداوند نیست. و اگر بگوییم مقصود روزیهای آخرت است، معنای آیه این میشود که خداوند در آخرت به مؤمنان به اندازه اعمال سابقشان پاداش نمیدهد، بلکه از روی فضلش، و بیش از اندازه به آنان پاداش میدهد.
قول سوم این که خداوند به اندازهای عطا میکند که کسی به سبب اندازه آن او را مؤاخذه نمیکند و یا از او سؤالی نمیکند و به سبب آن پاداش و عوضی [از بندگان] خواسته نمیشود.
قول چهارم اینکه خداوند به مقداری عطا میکند که حساب آن قابل ضبط نیست و عددی معادل آن وجود ندارد؛ زیرا میزان عطایی که خداوند بر آن قادر است، نامتناهی و غیر محصور است، بنابراین عطای خداوند از میان مقداری متناهی نیست که بعد از عطا، از آن کم شود، چنانچه کسی هزار عدد از دو هزار یا ده عدد از صد را ببخشد.
قول پنجم این که معنایش این است که خداوند به اهل بهشت به مقداری نامتناهی و خارج از حساب عطا میکند.
بیضاوی در ذیل این سخن خداوند متعال: «وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ»(1){و روزی شما و آنچه وعده داده شده اید در آسمان است} گفته است: یعنی اسباب روزی شما در آسمان است، یا تقدیر روزی شما در آسمان است. گفته شده مقصود از آسمان، ابر و مقصود از رزق، باران است؛ زیرا باران است که سبب [حصول] خوردنیها میشود. «وَ ما تُوعَدُونَ»(2){و آنچه وعده داده شده اید} [در آسمان است]، یعنی ثوابها[یی که به آن وعده داده شدهاید]؛ زیرا بهشت در بالای آسمان هفتم است، یا به این جهت که اعمال و ثوابشان در آسمان مکتوب و مقدر است. گفته شده این جمله، جملهای مستأنفه است و خبر آن نیز جمله: «فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ»(3){پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که واقعاً او حق است}. و مطابق این قول، ضمیر "هاء" در «إنه» به "ما" در «ما توعدون» برمیگردد. و بنابر قول اول محتمل است که به ما برگردد، و محتمل است که به چیزهایی که در آیات قبلی ذکر شده، مانند آیات و رزق و وعید بازگردد. «مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ»(4){همان گونه که خود شما سخن می گویید}، یعنی مانند سخن گفتنتان؛ یعنی همانگونه که شک ندارید که میتوانید سخن بگویید، باید در تحقق این وعده نیز شکی به خود راه ندهید. در اینجا نقل سخن بیضاوی به پایان میرسد.
والد مؤلف، [- علامه محمد تقی مجلسی] رحمه الله گفته است: محتمل است که این تشبیه به جهت اتصال قدرت نطق انسان و فیضان و جوشش معانی از جانب مبدأ آفرینش به میزان نیاز باشد، بدون اینکه انسان موضع و محل ورود آن را بداند، که در این صورت، تشبیه کاملتر میشود.
روایات
روایت 1.
قرب الإسناد: ابن علوان از امام صادق و ایشان از پدرشان علیهما السلام نقل کردهاند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مسلّماً رزق از آسمان به زمین، و به تعداد قطرات باران، و بر هر کسی به اندازهای که برایش مقدر شده نازل میشود، ولی خداوند بسیار بخشنده است؛ پس از فضلش طلب کنید!
ص: 145
و ثانیها أنه لا یرزق الناس فی الدنیا علی مقابلة أعمالهم و إیمانهم و کفرهم فلا یدل بسط الرزق علی الکفار علی منزلتهم عند الله و إن قلنا إن المراد به فی الآخرة فمعناه أن الله لا یثیب المؤمنین فی الآخرة علی قدر أعمالهم التی سلفت منهم بل یزیدهم تفضلا.
و ثالثها أنه یعطیه عطاء لا یأخذه بذلک أحد و لا یسأله عنه سائل و لا یطلب علیه جزاء و لا مکافاة.
و رابعها أنه یعطیه من العدد الشی ء الذی لا یضبط بالحساب و لا یأتی علیه العدد لأن ما یقدر علیه غیر متناه و لا محصور فهو یعطی الشی ء لا من عدد أکثر منه فینقص منه کمن یعطی الألف من الألفین و العشرة من المائة.
و خامسها أن معناه یعطی أهل الجنة ما لا یتناهی و لا یأتی علیه الحساب.
و قال البیضاوی فی قوله تعالی وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ أی أسباب رزقکم أو تقدیره و قیل المراد بالسماء السحاب و بالرزق المطر لأنه سبب الأقوات وَ ما تُوعَدُونَ من الثواب لأن الجنة فوق السماء السابعة أو لأن الأعمال و ثوابها مکتوبة مقدرة فی السماء و قیل إنه مستأنف خبره فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ و علی هذا فالضمیر لما و علی الأول یحتمل أن یکون له و لما ذکر من أمر الآیات و الرزق و الوعید مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ أی مثل نطقکم کما أنه لا شک لکم فی أنکم تنطقون ینبغی أن لا تشکوا فی تحقق ذلک انتهی.
و قال الوالد العلامة رحمه الله یحتمل أن یکون التشبیه من حیث اتصال النطق و فیضان المعانی من المبدإ بقدر الحاجة من غیر علم بموضعه و محل وروده فیکون التشبیه أکمل.
ب، قرب الإسناد ابْنُ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ الرِّزْقَ لَیَنْزِلُ (1)مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ عَلَی عَدَدِ قَطْرِ الْمَطَرِ إِلَی کُلِّ نَفْسٍ بِمَا قُدِّرَ لَهَا وَ لَکِنْ لِلَّهِ فُضُولٌ فَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ.
ص: 145
روایت 2.
عیون أخبار الرضا: أحمد بن الحسن الحسینی از امام حسن عسگری و ایشان از طریق پدرشان از جدشان از امام رضا از امام موسی کاظم علیهم السلام نقل کردهاند، امام صادق علیه السلام از حال یکی از افراد مجلس [درس] خود جویا شدند؛ به ایشان عرض شد که او بیمار است. ایشان به قصد عیادت پیش او رفتند و بر بالای سرشان نشستند و دیدند به سختی بیمار است، به او فرمودند: به خدا حسن ظن داشته باش! او عرض کرد: ظن من به خداوند حَسَن است، اندوه من به جهت دخترانم است و اندوه آنان است که مرا بیمار کرده است. امام صادق علیه السلام فرمودند: همان امیدی که به چندین برابر شدن اعمال نیکت و پاک شدن اعمال بدت داری، همان امید را برای سامان یافتن دخترانت داشته باش؛ مگر نمیدانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هنگامی که از کنار سدرۀ المنتهی میگذشتم و به ساقهها و شاخهها آن رسیدم، دیدم که بعضی از میوههای شاخههای آن، مانند پستانهایی آویزان است و از بعضی از آنها شیر میچکد و از بعضی دیگر عسل میچکد و از بعضی روغن میچکد و از بعضی دیگر نیز چیزی شبیه به آرد خارج میشود و از بعض دیگر لباس(1)
و از بعضی چیزی شبیه به میوه سدر خارج میشود و همه اینها به سمت زمین فرود میآمدند. با خود گفتم این چیزهایی که از این چکانهها خارج میشود به کجاها میروند، در آن زمان دیگر جبرئیل همراهم نبود [که از او بپرسم]، زیرا من از مرتبه او گذشته بودم و او از من جدا شده بود. پروردگارم جلّ و عزّ، در درونم به من ندا داد که: ای محمد! اینها را از این مکان مرتفع فرو میریزم تا دختران افراد مؤمن امت تو و فرزندانشان را به وسیله آنها غذا دهم؛ به پدران دختران بگو، خود را به جهت بیچیزی آنان نگران نکنید که من همانگونه که خلقشان کردم، روزیاشان نیز میدهم.
توضیح
"سمیذ" به معنای آرد سفید، و "إختزال" به معنای انفراد و جدا شدن است.
روایت 3.
تفسیر عیاشی: اسماعیل بن کثیر در حدیثی مرفوع نقل کرده، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: وقتی این آیه: «وَ اسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ»(2){و از فضل خدا درخواست کنید} نازل شد، اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله [در میان خود] گفتند [منظور از] این فضل چیست؟ چه کسی این
ص: 146
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَیْنِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام قَالَ: سَأَلَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنْ بَعْضِ أَهْلِ مَجْلِسِهِ فَقِیلَ عَلِیلٌ فَقَصَدَهُ عَائِداً وَ جَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَوَجَدَهُ دَنِفاً (1)فَقَالَ لَهُ أَحْسِنْ ظَنَّکَ بِاللَّهِ قَالَ أَمَّا ظَنِّی بِاللَّهِ فَحَسَنٌ وَ لَکِنْ غَمِّی لِبَنَاتِی مَا أَمْرَضَنِی غَیْرُ غَمِّی بِهِنَّ فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الَّذِی تَرْجُوهُ لِتَضْعِیفِ حَسَنَاتِکَ وَ مَحْوِ سَیِّئَاتِکَ فَارْجُهُ لِإِصْلَاحِ حَالِ بَنَاتِکَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لَمَّا جَاوَزْتُ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَی (2)وَ بَلَغْتُ أَغْصَانَهَا وَ قُضْبَانَهَا رَأَیْتُ بَعْضَ ثِمَارِ قُضْبَانِهَا أَثْدَاءً مُعَلَّقَةً یَقْطُرُ مِنْ بَعْضِهَا اللَّبَنُ وَ مِنْ بَعْضِهَا الْعَسَلُ وَ مِنْ بَعْضِهَا الدُّهْنُ وَ یَخْرُجُ عَنْ بَعْضِهَا شِبْهُ دَقِیقِ السَّمِیذِ وَ عَنْ بَعْضِهَا الثِّیَابُ (3)وَ عَنْ بَعْضِهَا کَالنَّبِقِ- (4)فَیَهْوِی ذَلِکَ کُلُّهُ نَحْوَ الْأَرْضِ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی أَیْنَ مَقَرُّ هَذِهِ الْخَارِجَاتِ عَنْ هَذِهِ الْأَثْدَاءِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَعِی جَبْرَئِیلُ لِأَنِّی کُنْتُ جَاوَزْتُ مَرْتَبَتَهُ وَ اخْتَزَلَ دُونِی فَنَادَانِی رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ فِی سِرِّی یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ أَنْبَتُّهَا مِنْ هَذَا الْمَکَانِ الْأَرْفَعِ لِأَغْذُوَ مِنْهَا بَنَاتِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ أُمَّتِکَ وَ بَنِیهِمْ فَقُلْ لِآبَاءِ الْبَنَاتِ لَا تَضِیقَنَّ صُدُورُکُمْ عَلَی فَاقَتِهِنَّ فَإِنِّی کَمَا خَلَقْتُهُنَّ أَرْزُقُهُنَّ.
السمیذ بالذال المعجمة و المهملة الدقیق الأبیض و الاختزال الانفراد و الاقتطاع.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ کَثِیرٍ رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ قَالَ فَقَالَ أَصْحَابُ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله مَا هَذَا الْفَضْلُ أَیُّکُمْ
ص: 146
سؤال را از رسول خدا صلی الله علیه و آله میپرسد؟ علی بن أبیطالب علیه السلام فرمودند: من میپرسم و از ایشان پرسیدند که مقصود از این فضل چیست؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند مخلوقاتش را آفرید و روزیهای حلال آنان را در میانشان تقسیم کرد و روزی حرام را نیز در دسترس آنان قرار داد؛ هر کسی که حرامی کسب کند، به همان اندازهای که حرام کسب کرده از روزی حلالش کم میشود و برایش محاسبه میگردد.
روایت 4.
نهج البلاغۀ: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: رزق بر دو گونه است: رزقی که در پی آن میروی، و رزقی که در پی تو میآید و اگر تو نیز به دنبالش نروی، به تو میرسد؛ پس تلاش سالت را بر تلاش روزت بار نکن، چرا که همان که داری برای آن روزت کافیست. اگر آن سال از عمر تو باشد [و تا پایان آن زنده باشی]، خداوندی که در عظمت بلندمرتبه است، در هر روز جدید آنچه که برایت قسمت کرده را به تو خواهد داد و اگر آن سال از عمر تو نباشد، پس چرا برای [رسیدن به] چیزی که از آن تو نیست تلاش کنی!؟ و حال آنکه هرگز کسی زودتر از تو به رزق تو نرسد و هیچکس برای [ستاندن] آن بر تو غلبه نکند و هیچگاه آنچه که برای تو مقدر شده، دیرتر [از موعد مقرر] به تو نرسد.
روایت 5.
تفسیر عیاشی: إبن هذیل نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند ارزاق را بین بندگانش تقسیم کرد و بخششی بزرگ را تفضل کرد و آن را بین هیچیک از آنان تقسیم نکرد؛ خداوند فرمود: «وَ اسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ»{و از فضل خدا درخواست کنید}.
روایت 6.
تفسیر عیاشی: ابراهیم بن أبیالبلاد از پدرش نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: هیچکسی نیست مگر اینکه خداوند رزقی حلال برایش مقرر داشته که به سلامت به او میرسد، از سوی دیگر روزی حرام نیز در دسترس او قرار میگیرد، اگر از روزی حرام چیزی بخورد، خداوند از آن حلالی که برایش مقرر داشته کم میکند. [البته] جز این دو، فضل بزرگی نیز نزد خداوند است.
روایت 7.
تفسیر عیاشی: حسین بن مسلم نقل کرده، به امام باقر علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم! میگویند که خواب بعد از فجر مکروه است، چرا که رزقها در آن زمان تقسیم میشود؛ ایشان فرمودند: رزقها جیرهبندی و تقسیمشده هستند، و خداوند فضلی دارد که آن را از طلوع فجر تا طلوع خورشید قسمت میکند و این همان سخن اوست [که فرمود]: «وَ اسْأَلُواْ اللّهَ مِن فَضْلِهِ»{و از فضل خدا درخواست کنید}. سپس فرمودند: ذکر خداوند بعد از طلوع فجر بیشتر از پیمودن زمین [در طلب روزی]، به انسان رزق میرساند.
روایت 8.
کافی: محمد بن أسلم از شخصی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند فرشتهای را بر قیمتها گمارده است که در کمبودها به شدت بالا نروند و در فراوانی به شدت نزول نکنند.
ص: 147
یَسْأَلُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ ذَلِکَ قَالَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَنَا أَسْأَلُهُ فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ الْفَضْلِ مَا هُوَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقَهُ وَ قَسَّمَ لَهُمْ أَرْزَاقَهُمْ مِنْ حِلِّهَا وَ عَرَضَ لَهُمْ بِالْحَرَامِ فَمَنِ انْتَهَکَ حَرَاماً نَقَصَ لَهُ مِنَ الْحَلَالِ بِقَدْرِ مَا انْتَهَکَ مِنَ الْحَرَامِ وَ حُوسِبَ بِهِ.
نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام الرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِکَ عَلَی هَمِّ یَوْمِکَ کَفَاکَ کُلَّ یَوْمٍ مَا فِیهِ فَإِنْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی جَدُّهُ سَیُؤْتِیکَ فِی کُلِّ غَدٍ جَدِیدٍ مَا قَسَمَ لَکَ وَ إِنْ لَمْ تَکُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِکَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ لِمَا لَیْسَ لَکَ وَ لَنْ یَسْبِقَکَ إِلَی رِزْقِکَ طَالِبٌ وَ لَنْ یَغْلِبَکَ عَلَیْهِ غَالِبٌ وَ لَنْ یُبْطِئَ عَنْکَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَکَ.
شی، تفسیر العیاشی عَنِ ابْنِ الْهُذَیْلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَسَّمَ الْأَرْزَاقَ بَیْنَ عِبَادِهِ وَ أَفْضَلَ فَضْلًا کَبِیراً لَمْ یُقَسِّمْهُ بَیْنَ أَحَدٍ قَالَ اللَّهُ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ
شی، تفسیر العیاشی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَیْسَ مِنْ نَفْسٍ إِلَّا وَ قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَهَا رِزْقَهَا حَلَالًا یَأْتِیهَا فِی عَافِیَةٍ وَ عَرَضَ لَهَا بِالْحَرَامِ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فَإِنْ هِیَ تَنَاوَلَتْ مِنَ الْحَرَامِ شَیْئاً قَاصَّهَا بِهِ مِنَ الْحَلَالِ الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ لَهَا وَ عِنْدَ اللَّهِ سِوَاهُمَا فَضْلٌ کَبِیرٌ.
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّ النَّوْمَ بَعْدَ الْفَجْرِ مَکْرُوهٌ لِأَنَّ الْأَرْزَاقَ تُقَسَّمُ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ فَقَالَ الْأَرْزَاقُ مَوْظُوفَةٌ مَقْسُومَةٌ وَ لِلَّهِ فَضْلٌ یَقْسِمُهُ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَی طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ثُمَّ قَالَ وَ ذِکْرُ اللَّهِ بَعْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ أَبْلَغُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ مِنَ الضَّرْبِ فِی الْأَرْضِ.
کا، الکافی الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ وَکَّلَ بِالسِّعْرِ مَلَکاً فَلَنْ یَغْلُوَ مِنْ قِلَّةٍ وَ لَا یَرْخُصُ مِنْ کَثْرَةٍ (1).
ص: 147
روایت 9.
کافی: ثمالی نقل کرده، امام سجاد علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ فرشتهای را بر قیمتها گمارده است که امور آنها را تدبیر کند.
روایت 10.
کافی: إبن یزید از شخصی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند فرشتهای بر قیمتها گمارده که آنها را تدبیر میکند.
روایت 11.
نهج البلاغۀ: و رزقها را مقدر نمود و بعضی را زیاد کرد و بعضی را کم نمود و آنها را به حسب تنگدستی و توانگری تقسیم کرد، و در آنها عدالت ورزید تا هر کسی را که میخواهد به آسان و سخت آن بیازماید و شکر و صبر ثروتمند و فقیر را امتحان کند. سپس رزقهای زیاد را قرین باقیمانده بیچیزیها گردانید و در شکاف شادیهای آنها، غصهها و غمها را قرار داد و أجلها را آفرید و بعضی از آنها را طولانی کرد و بعضی را کوتاه نمود و بعضی را به پیش انداخت و بعضی را به تأخیر افکند و اسباب مرگ را به أجلها متصل کرد و مرگ را کشاننده ریسمان آن اسباب و قطعکننده رشتههای حیات قرار داد.
بیان
العقابیل بقایا المرض واحدها عقبول و الأتراح الغموم و الخلج الجذب و الشطن الحبل و المرائر الحبال المفتولة علی أکثر من طاق و الأقران الحبال.
روایت 12.
عدۀ الداعی: روایت شده که امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند تبارک و تعالی: «وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ»(1){و بیشترشان به خدا ایمان نمی آورند جز اینکه [با او چیزی را] شریک می گیرند} فرمودند: مثال این [شرک]، سخن کسی است که میگوید اگر فلانی نبود، هلاک میشدم و اگر فلانی نبود، به فلان چیز و فلان چیز نمیرسیدم و اگر فلانی نبود، خانوادهام تباه میشد؛ آیا نمیبینید که او [با این سخنش] برای خداوند در مُلکش شریکی قرار داده که او را روزی میدهد و [بلاها را] از او دفع میکند!؟ [راوی میگوید:] عرض کردم: آیا [میتوانیم] بگوییم اگر خداوند به وسیله فلانی بر من منت نمینهاد، هلاک میشدم؟ ایشان فرمودند: آری، این سخن و مانند آن اشکالی ندارد.
روایت 13.
کافی: أبیحمزه ثمالی نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله در حجۀ الوداع فرمودند: آگاه باشید که روح الأمین در درون من اینچنین دمید: هیچکس نمیمیرد مگر اینکه رزق او [در زندگی] به صورت کامل به او داده میشود؛ پس تقوا پیشه کنید و در روزیاتان زیادهطلبی نکنید، و اگر مقداری از روزیاتان دیر شد، این سبب نشود که از راه معصیت خداوند به دنبال روزی روید. خداوند روزیهای حلال را بین مخلوقاتش تقسیم کرده و روزی حرامی تقسیم نکرده است؛ هر که خداوند را تقوا کند و صبر نماید، رزق حلالش به دستش میرسد و هر که پرده حرمت خداوند عزّ و جلّ را بدرد و آن را از راه غیر حلال به
ص: 148
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَکَّلَ مَلَکاً بِالسِّعْرِ یُدَبِّرُهُ بِأَمْرِهِ.
کا، الکافی الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ وَکَّلَ مَلَکاً بِالْأَسْعَارِ یُدَبِّرُهَا.
نهج، نهج البلاغة وَ قَدَّرَ الْأَرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا وَ قَسَّمَهَا عَلَی الضِّیقِ وَ السَّعَةِ فَعَدَلَ فِیهَا لِیَبْتَلِیَ مَنْ أَرَادَ بِمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا وَ لِیَخْتَبِرَ بِذَلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا وَ یفرج [بِفُرَجِ أفراجها [أَفْرَاحِهَا] غُصَصَ أَتْرَاحِهَا وَ خَلَقَ الْآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا وَ وَصَلَ بِالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لِأَشْطَانِهَا وَ قَاطِعاً لِمَرَائِرِ أَقرَانِهَا.
العقابیل بقایا المرض واحدها عقبول و الأتراح الغموم و الخلج الجذب و الشطن الحبل و المرائر الحبال المفتولة علی أکثر من طاق و الأقران الحبال.
عدة، عدة الداعی رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ قَالَ هُوَ قَوْلُ الرَّجُلِ لَوْ لَا فُلَانٌ لَهَلَکْتُ وَ لَوْ لَا فُلَانٌ لَمَا أَصَبْتُ کَذَا وَ کَذَا وَ لَوْ لَا فُلَانٌ لَضَاعَ عِیَالِی أَ لَا تَرَی أَنَّهُ قَدْ جَعَلَ لِلَّهِ شَرِیکاً فِی مُلْکِهِ یَرْزُقُهُ وَ یَدْفَعُ عَنْهُ قُلْتُ فَنَقُولُ لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ مَنَّ عَلَیَّ بِفُلَانٍ لَهَلَکْتُ قَالَ نَعَمْ لَا بَأْسَ بِهَذَا وَ نَحْوِهِ.
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ أَلَا إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی أَنَّهُ لَا تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّی تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ وَ لَا یَحْمِلَنَّکُمُ اسْتِبْطَاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ تَطْلُبُوهُ بِشَیْ ءٍ مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَسَّمَ الْأَرْزَاقَ بَیْنَ خَلْقِهِ حَلَالًا وَ لَمْ یُقَسِّمْهَا حَرَاماً فَمَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَ صَبَرَ أَتَاهُ رِزْقُهُ مِنْ حِلِّهِ وَ مَنْ هَتَکَ حِجَابَ سِتْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَخَذَهُ مِنْ
ص: 148
دست آورد، به همان مقدار از رزق حلالش کم میشود و رزق حلال دیگری جایگزین آن نمیشود.
توضیح
مؤلف گوید: بیشتر آیات و روایات مربوط به این بخش در کتاب مکاسب میآید. "نفث" به معنای دمیدن و "روع" به ضم راء، به معنای عقل و قلب است. إجمال در کسب روزی، به معنای ترک مبالغه و زیادهروی در آن است، و معنای جمله این است که در مورد این زحمت بیش از اندازهاتان، از خداوند تقوا پیشه کنید، یا معنایش این است که اگر شما تقوا داشته باشید، به این زحمت و رنج نیازی نخواهید داشت، چه اینکه خداوند متعال فرموده است: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»(1){و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می دهد * و از جایی که حسابش را نمی کند به او روزی می رساند}. "هتک الستر" نیز به معنای دریدن و پاره کردن پرده است.
ظاهر این روایت و روایات دیگر[ی که آورده شد]، این است که خداوند متعال در صحیفههای آسمانی، رزقی حلال و به اندازه کافی برای هر انسانی مقدر کرده است، به گونهای که اگر مرتکب حرام نشود و به دنبال روزی حلال باشد، آن روزی را به او میدهد و میرساند، و اگر مرتکب حرام شود، به همان اندازه از رزقی که برایش مقدر شده کم میشود.
ص: 149
غَیْرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلَالِ وَ حُوسِبَ عَلَیْهِ.
أقول سیأتی أکثر الآیات و الأخبار المتعلقة بهذا الباب فی کتاب المکاسب و النفث النفخ و الروع بالضم العقل و القلب و الإجمال فی الطلب ترک المبالغة فیه (1)أی اتقوا الله فی هذا الکد الفاحش أو المعنی أنکم إذا اتقیتم الله لا تحتاجون إلی هذا الکد و التعب لقوله تعالی وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ (2)و هتک الستر تمزیقه و خرقه.
ثم الظاهر من هذا الخبر و غیره من الأخبار أن الله تعالی قدر فی الصحف السماویة لکل بشر رزقا حلالا بقدر ما یکفیه بحیث إذا لم یرتکب الحرام و طلب من الحلال سبب له ذلک و یسره له و إذا ارتکب الحرام فبقدر ذلک یمنع مما قدر له. (3)
ص: 149
شیخ بهایی قدس الله روحه در شرح این حدیث گفته است: رزق در نزد اشاعره عبارت است از هر چیزی که موجود زنده از آن منتفع شود، چه با خوردن آن و چه با منافع دیگر، خواه مباح باشد و خواه نباشد، بعضی نیز آن را مخصوص به چیزهایی کردند که موجود زنده به وسیله آن رشد میکند، مانند خوردنیها و نوشیدنیها. و نزد معتزله عبارت است از هر چیزی که موجود زنده بتواند از آن منتفع شود و دیگری نتواند آن را از او بگیرد؛ بنابراین روزی حرام از نظر معتزله رزق به حساب نمیآید. اشاعره در رد معتزله گفتهاند: اگر حرام، رزق نباشد، کسی که در تمام طول عمرش از حرام میخورد، مرزوق نخواهد بود، با اینکه این صحیح نیست؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها»(1){و هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر [اینکه] روزیش بر عهده خداست}. اما این سخن اشکال دارد؛ زیرا رزق از نظر معتزله اعم از غذا میباشد و آنها انتفاع بالفعل را [در معنای رزق] شرط نکردهاند، پس در مورد کسی که در طول عمرش غذای حرام خورده است، هنگامی اشکال بر معتزله وارد است که آن شخص در تمام طول عمرش انتفاع حلالی، اگرچه به وسیله خوردن آب و تنفس هوا، نکرده باشد و هیچگاه امکان چنین انتفاعی نداشته باشد، و ظاهراً چنین کسی وجود ندارد. مضاف بر این آنها میتوانند بگویند: [بنابر نظر شما] اگر کسی پیش از آنکه حلال یا حرامی بخورد بمیرد، باید گفت که هیچ رزقی به او داده نشده است، هر جوابی که شما از این اشکال بدهید، ما نیز همان را میگوییم. پوشیده نیست که احادیثی که در اینباره نقل شدهاند، [از جهت مضمون] با هم مخالفت دارند؛ معتزله به حدیث فوق که در [اثبات] مدعایشان صراحت دارد و قابل تأویل نیست تمسک کردهاند و اشاعره به روایتی از صفوان بن أمیه تمسک جستهاند؛ [او نقل کرده است:] در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم که عمر بن قُرَّۀ آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! خداوند برای من [فقط] بدبختی نوشته است، جز به اندازه قوت لا یموت، رزقی به من نمیرسد؛ اجازه دهید که بدون اینکه کار زشتی بکنم، ثروتمند شوم. ایشان صلی الله علیه و آله فرمودند: نه چنین اجازهای به تو میدهم، و نه کرامت و نعمتی [به تو میبخشم]. ای دشمن خدا! خداوند تو را روزی پاک داد است، ولی تو به جای رزق حلالی که روزیات کرده بود، رزقی که بر تو حرام کرده بود را برگزیدی، اگر بار دیگر چنین سخنی بگویی به شدت تو را کتک میزنم.
معتزله در سند این حدیث خدشه میکنند، و بنابر صحت سند نیز، آن را به این صورت تأویل میکنند که سیاق کلام اقتضا میکند که گفته شود: ولی تو به جای رزق حلالی که روزیات کرده بود، آنچه که بر تو حرام کرده را برگزیدی. و جهت اینکه ایشان صلی الله علیه و آله به جای آنکه بفرمایند آنچه که بر تو حرام کرده، فرمودند رزقی که بر تو حرام کرده و کلمه رزق را در مورد حرام به کار بردند، همشکلی با سخن او که گفته بود رزقی به من نمیرسد و نیز همشکلی با سخن خودشان صلی الله علیه و آله که فرمودند: خداوند تو را روزی [پاک] داده است، بوده است. معتزله [برای اثبات مدعای خود] همچنین به این سخن خداوند متعال: «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»(2){و از آنچه به ایشان روزی داده ایم انفاق می کنند}. شیخ در تبیان سخنی گفته است
ص: 150
قال الشیخ البهائی قدس الله روحه فی شرح هذا الحدیث الرزق عند الأشاعرة کل ما انتفع به حی سواء کان بالتغذی أو بغیره مباحا کان أو لا و خصه بعضهم بما تربی به الحیوان من الأغذیة و الأشربة و عند المعتزلة هو کل ما صح انتفاع الحیوان به بالتغذی أو غیره و لیس لأحد منعه منه فلیس الحرام رزقا عندهم و قال الأشاعرة فی الرد علیهم لو لم یکن الحرام رزقا لم یکن المغتذی طول عمره بالحرام مرزوقا و لیس کذلک لقوله تعالی وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها (1)و فیه نظر فإن الرزق عند المعتزلة أعم من الغذاء و هم لم یشرطوا الانتفاع بالفعل فالمغتذی طول عمره بالحرام إنما یرد علیهم لو لم ینتفع مدة عمره بشی ء انتفاعا محللا و لو بشرب الماء و التنفّس فی الهواء بل و لا تمکن من الانتفاع بذلک أصلا و ظاهر أن هذا مما لا یوجد و أیضا فلهم أن یقولوا لو مات حیوان قبل أن یتناول شیئا محللا و لا محرما یلزم أن یکون غیر مرزوق فما هو جوابکم فهو جوابنا هذا و لا یخفی أن الأحادیث المنقولة فی هذا الباب متخالفة و المعتزلة تمسکوا بهذا الحدیث و هو صریح فی مدعاهم غیر قابل للتأویل
وَ الْأَشَاعِرَةُ تَمَسَّکُوا بِمَا رَوَوْهُ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ أُمَیَّةَ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذْ جَاءَ عُمَرُ بْنُ قُرَّةَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ عَلَیَّ الشِّقْوَةَ فَلَا أَرَانِی أُرْزَقُ إِلَّا مِنْ دَفِّی بِکَفِّی فَأْذَنْ فِی الْغِنَاءِ مِنْ غَیْرِ فَاحِشَةٍ فَقَالَ صلی الله علیه و آله لَا آذَنُ لَکَ وَ لَا کَرَامَةَ وَ لَا نِعْمَةَ أَیْ عَدُوَّ اللَّهِ لَقَدْ رَزَقَکَ اللَّهُ طَیِّباً فَاخْتَرْتَ مَا حَرَّمَ عَلَیْکَ مِنْ رِزْقِهِ مَکَانَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ مِنْ حَلَالِهِ أَمَا إِنَّکَ لَوْ قُلْتَ بَعْدَ هَذِهِ الْمَقَالَةِ ضَرَبْتُکَ ضَرْباً وَجِیعاً.
و المعتزلة یطعنون فی سند هذا الحدیث تارة و یؤولونه علی تقدیر سلامته أخری بأن سیاق الکلام یقتضی أن یقال فاخترت ما حرم الله علیک من حرامه مکان ما أحل الله لک من حلاله و إنما قال صلی الله علیه و آله من رزقه مکان من حرامه فأطلق علی الحرام اسم الرزق بمشاکلة قوله فلا أرانی أرزق و قوله صلی الله علیه و آله لقد رزقک الله و تمسک المعتزلة أیضا بقوله تعالی وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (2)قال الشیخ فی التبیان
ص: 150
که حاصلش این است که این آیه نشان میدهد که حرام، رزق نیست؛ زیرا خداوند سبحان آنان [- متقین] را به انفاق نمودن رزقشان مدح کرده، در حالی که انفاق از حرام موجب مدح نیست. گاهی گفته میشود که [از جهت نحوی] تقدیم ظرف، مفید حصر است و این اقتضا میکند که مالی که انفاق میشود دو نوع باشد: مالی که خدا آن را روزی کرده است و مالی که خدا آن را روزی نکرده است، و مدح[ی که در آیه وجود دارد] فقط در مورد انفاق مالی است که خداوند به آنان روزی کرده است که همان روزی حلال میباشد، نه روزی حرامی که نفسشان آنان را بر کسب آن تشویق کرده است. اگر همه چیزهایی که انفاق میکنند رزق خداوند سبحان میبود، آوردن این حصر صحیح نمیبود. دقت کنید. در اینجا نقل کلام شیخ بهایی رفع الله مقامه به پایان میرسد.
مؤلف گوید: اگر مقصود آنها از اینکه گفتهاند خداوند به آنان رزق حرام داده است این باشد که خداوند رزق حرام را آفریده و به آنان امکان استفاده از آن را داده است، نزاعی نیست که خداوند به این معنا به آنان روزی [حرام] داده است. و اگر مقصودشان این است که این خداوند است که سبب کارها و تصرفات آنها در حرام میشود، این سخن فقط بنابر اصل خودشان که بطلانش ثابت شده است، صحیح درمیآید. و اگر رزق به معنای اجازه دادن و عدم منع از تصرف در روزی باشد، معلوم است که حرام به این معنا بنابر هیچ مذهبی، رزق نیست. و اگر معنایش این باشد که خداوند به یکی از معناهایی که در قضا و قدر گفته شد، مقدر کرده است که آنها در حرام تصرف کنند، یا آنان را به جبر خود خوار کرده است و از حرام بازنداشته، به این معنا میتوان گفت که به آنها روزی حرام داده است. اما ظاهر آیات و روایاتی که در اینباره رسیده است، هیچ عاقلی را به تردید نمیاندازد که معنای همه آنها انصراف به روزی حلال دارد، چنانچه پیش از این نیز به معنای آن اشاره کردیم.
اما قیمتها؛ اشاعره گفتهاند که فقط خداوند متعال است که قیمتها را تعیین میکند، چرا که آنان این اصل را پذیرفتهاند که جز خداوند هیچ کس در [عالم] وجود مؤثر نیست. ولی امامیه و معتزله گفتهاند اسباب گرانی و ارزانی، گاهی به خداوند بر میگردد و گاهی به اختیارات بندگان باز میگردد. اما روایاتی که دلالت دارند که آن دو از جانب خدا هستند، معنایشان این است که بیشتر اسباب آن به قدرت خداوند باز میگردد، یا اینکه از آنجا که خداوند متعال، به جهت مصالحی، بندگان را از اختیاراتشان، با آنهمه تمایلات زیاد و غنایشان، باز نمیدارد، پس گویا گرانی و ارزانی به اراده خداوند متعال واقع میشود، چنانچه پیش از این گفته شد که آیات و روایات دلالت میکنند که افعال بندگان به اراده و مشیت و هدایت و گمراهکردن و توفیق و یاری نکردن خداوند میباشند. و ممکن است بعضی از این روایات را بر ممنوعیت قیمتگذاری و نهی از آن حمل کنیم [و بگوییم] حاکم نباید مردم را بر قیمتها مجبور کند و باید آنها را درباره قیمتها رها کند و به اختیار خود بگذارد تا قیمتها بر طریقی که خداوند متعال اراده میکند جاری شوند.
ص: 151
ما حاصله أن هذه الآیة تدل علی أن الحرام لیس رزقا لأنه سبحانه مدحهم بالإنفاق من الرزق و الإنفاق من الحرام لا یوجب المدح و قد یقال إن تقدیم الظرف یفید الحصر و هو یقتضی کون المال المنفق علی ضربین ما رزقه الله و ما لم یرزقه و إن المدح إنما هو علی الإنفاق مما رزقهم و هو الحلال لا مما سولت لهم أنفسهم من الحرام و لو کان کل ما ینفقونه رزقا من الله سبحانه لم یستقم الحصر فتأمل انتهی کلامه رفع الله مقامه.
أقول إن کان المراد بقولهم رزقهم الله الحرام أنه خلقه و مکنهم من التصرف فیه فلا نزاع فی أن الله رزقهم بهذا المعنی و إن کان المعنی أنه المؤثر فی أفعالهم و تصرفاتهم فی الحرام فهذا إنما یستقیم علی أصلهم الذی ثبت بطلانه و إن کان الرزق بمعنی التمکین و عدم المنع من التصرف فیه بوجه فظاهر أن الحرام لیس برزق بهذا المعنی علی مذهب من المذاهب و إن کان المعنی أنه قدر تصرفهم فیه بأحد المعانی التی مضت فی القضاء و القدر أو خذلهم و لم یصرفهم جبرا عن ذلک فبهذا المعنی یصدق أنه رزقهم الحرام و أما ظواهر الآیات و الأخبار الواردة فی ذلک فلا یریب عاقل فی أنها منصرفة إلی الحلال کما أومأنا إلی معناه سابقا.
و أما الأسعار فقد ذهبت الأشاعرة إلی أنه لیس المسعر إلا الله تعالی بناء علی أصلهم من أن لا مؤثر فی الوجود إلا الله و أما الإمامیة و المعتزلة فقد ذهبوا إلی أن الغلاء و الرخص قد یکونان بأسباب راجعة إلی الله و قد یکونان بأسباب ترجع إلی اختیار العباد و أما الأخبار الدالة علی أنهما من الله فالمعنی أن أکثر أسبابهما راجعة إلی قدرة الله أو أن الله تعالی لما لم یصرف العباد عما یختارونه من ذلک مع ما یحدث فی نفوسهم من کثرة رغباتهم أو غناهم بحسب المصالح فکأنهما وقعا بإرادته تعالی کما مر القول فیما وقع من الآیات و الأخبار الدالة علی أن أفعال العباد بإرادة الله تعالی و مشیته و هدایته و إضلاله و توفیقه و خذلانه و یمکن حمل بعض تلک الأخبار علی المنع من التسعیر و النهی عنه بل یلزم الوالی أن لا یجبر الناس علی السعر و یترکهم و اختیارهم فیجری السعر علی ما یرید الله تعالی.
ص: 151
علامه رحمه الله در شرحش بر تجرید گفته است: قیمت به معنای مقدار معادل عوضی است که با آن چیزی را میخرند، نه اینکه به معنای ثمن و مثمن باشد. قیمت به دو نوع تقسیم میشود: قیمت گران و قیمت ارزان؛ قیمت ارزان، قیمتی است که با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، بیش از مقدار متعارف نزول کرده باشد، و قیمت گران قیمتی است که با در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی، بیش از اندازه عادی بالا رفته باشد. زمان و مکان را به این جهت شرط کردیم تا هنگامی که قیمت یخ در زمستان در زمان بارش برف نزول میکند، گفته نشود قیمت آن ارزان شده است؛ زیرا زمستان زمانی نیست که یخ قیمت داشته باشد. البته اگر قیمت آن در تابستان بیش از اندازه معمول پایین رود، میتوان گفت که ارزان شده است. همچنین در کوهها که همیشه برف میبارد، گفته نمیشود که قیمت آن ارزان است. زیرا یخ در آنجا خرید و فروش نمیشود، البته در شهرهایی که معمولا در آن خرید و فروش میشود، میتوان گفت که ارزان شده است. باید دانست که گرانی و ارزانی گاهی از جانب خداوند متعال میباشند؛ به این وسیله که خداوند به جهت مصلحت مکلفین، مقدار جنسی را کم میکند و رغبت مردم در آن را زیاد مینماید و گرانی حاصل میشود، و گاهی به جهت تفضل بر مردم یا مصلحتی دینی، مقدار جنسی را زیاد میکند و رغبت مردم به آن را کم مینماید و ارزانی به وجود میآید. و گاهی نیز خود ما سبب گرانی و ارزانی میشویم، مثل اینکه سلطان از روی ستم، مردم را مجبور میکند که فلان جنس را به قیمت گرانی بفروشند، یا مردم چیزی را احتکار میکنند، یا راه [تجارت] آن جنس از ترس ظالمان بسته میشود، یا اسباب دیگری که به خود ما مستند است و موجب گرانی میشود. گاهی نیز سلطان از روی ظلم، مردم را مجبور میکند که فلان جنس را ارزان بفروشند، یا آنان را مجبور میکند که جنسی که دارند را بفروشند و بدین وسیله گرانی به وجود میآید.
باب ششم : سعادت و شقاوت و خیر و شر و خالق و تقدیر کننده آن دو
آیات
«فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ * فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ»(1)
{بعضی از آنان تیره بختند و [برخی] نیکبخت * و اما کسانی که تیره بخت شده اند، در آتش فریاد و ناله ای دارند}، تا به اینجای سخن خداوند متعال [که فرموده است]: «وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ... »(2){و اما کسانی که نیکبخت شده اند، در بهشت جاودانند ...}
«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ * قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ»(3)
{آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد و [همواره] آن را مورد تکذیب قرار نمی دادید!؟ * می گویند پروردگارا! شقاوت ما بر ما چیره شد و ما مردمی گمراه بودیم}.
«وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلی وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرِینَ»(4)
ص: 152
قال العلامة رحمه الله فی شرحه علی التجرید السعر هو تقدیر العوض الذی یباع به الشی ء و لیس هو الثمن و لا المثمن و هو ینقسم إلی رخص و غلاء فالرخص هو السعر المنحط عما جرت به العادة مع اتحاد الوقت و المکان و الغلاء زیادة السعر عما جرت به العادة مع اتحاد الوقت و المکان و إنما اعتبرنا الزمان و المکان لأنه لا یقال إن الثلج قد رخص سعره فی الشتاء عند نزوله لأنه لیس أوان سعره و یجوز أن یقال رخص فی الصیف إذا نقص سعره عما جرت عادته فی ذلک الوقت و لا یقال رخص سعره فی الجبال التی یدوم نزوله فیها لأنها لیست مکان بیعه و یجوز أن یقال رخص سعره فی البلاد التی اعتید بیعه فیها و اعلم أن کل واحد من الرخص و الغلاء قد یکون من قبله تعالی بأن یقلل جنس المتاع المعین و یکثر رغبة الناس إلیه فیحصل الغلاء لمصلحة المکلفین و قد یکثر جنس ذلک المتاع و یقلل رغبة الناس إلیه تفضلا منه و إنعاما أو لمصلحة دینیة فیحصل الرخص و قد یحصلان من قبلنا بأن یحمل السلطان الناس علی بیع جمیع تلک السلعة بسعر غال ظلما منه أو لاحتکار الناس أو لمنع الطریق خوف الظلمة أو لغیر ذلک من الأسباب المستند إلینا فیحصل الغلاء و قد یحمل السلطان الناس علی بیع السلعة برخص ظلما منه أو یحملهم علی بیع ما فی أیدیهم من جنس ذلک المتاع فیحصل الرخص.
هود: «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ* فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ* (إلی قوله تعالی): وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها»(105-108)
المؤمنین: «أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلی عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ* قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ»(105-106)
الزمر: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ
ص: 152
{و نگهبانانش به آنان گویند: مگر فرستادگانی از خودتان بر شما نیامدند که آیات پروردگارتان را بر شما بخوانند و شما را به دیدار چنین روزی هشدار دهند!؟ گویند: چرا، ولی فرمان عذاب بر کافران واجب آمد}.
ص: 152
وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلی وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْکافِرِینَ»(71)
التغابن: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ»(3)
قال البیضاوی: فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وجبت له النار بمقتضی الوعید وَ سَعِیدٌ وجبت له الجنة بموجب الوعد.
و قال الطبرسی رحمه الله: غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا أی شقاوتنا و هی المضرّة اللاحقة فی العاقبة و السعادة المنفعة اللاحقة فی العاقبة و المعنی استعلت علینا سیئاتنا التی أوجبت لنا الشقاوة.
و قال الزمخشری قالوا بلی أتونا و تلوا علینا و لکن وجبت علینا کلمة الله بسوء أعمالنا کما قالوا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا فذکروا عملهم الموجب لکلمة العذاب و هو الکفر و الضلال.
لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْکِنَانِیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ الْخَبَرَ.
ب، قرب الإسناد مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَابِضاً عَلَی (1)شَیْئَیْنِ فِی یَدِهِ فَفَتَحَ یَدَهُ الْیُمْنَی ثُمَّ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کِتَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ فِی أَهْلِ الْجَنَّةِ بِأَعْدَادِهِمْ وَ أَحْسَابِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ مُجْمَلٌ (2)عَلَیْهِمْ لَا یَنْقُصُ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَا یُزَادُ فِیهِمْ أَحَدٌ ثُمَّ فَتَحَ یَدَهُ الْیُسْرَی فَقَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کِتَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ فِی أَهْلِ النَّارِ بِأَعْدَادِهِمْ وَ أَحْسَابِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ مُجْمَلٌ (3)عَلَیْهِمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا یُنْقَصُ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ لَا یُزَادُ فِیهِمْ أَحَدٌ وَ قَدْ یُسْلَکُ بِالسُّعَدَاءِ طَرِیقَ الْأَشْقِیَاءِ حَتَّی یُقَالَ هُمْ مِنْهُمْ هُمْ هُمْ مَا أَشْبَهَهُمْ بِهِمْ ثُمَّ یُدْرِکُ أَحَدَهُمْ سَعَادَتُهُ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ لَوْ بِفُوَاقِ نَاقَةٍ وَ قَدْ یُسْلَکُ بِالْأَشْقِیَاءِ طَرِیقَ أَهْلِ السَّعَادَةِ حَتَّی یُقَالَ هُمْ مِنْهُمْ هُمْ هُمْ مَا أَشْبَهَهُمْ بِهِمْ ثُمَّ یُدْرِکُ أَحَدَهُمْ شِقَاهُ وَ لَوْ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ لَوْ بِفُوَاقِ نَاقَةٍ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْعَمَلُ بِخَوَاتِیمِهِ الْعَمَلُ بِخَوَاتِیمِهِ (4)الْعَمَلُ بِخَوَاتِیمِهِ.
ص: 153
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ»(1)
{اوست آن کسی که شما را آفرید؛ برخی از شما کافرند و برخی مؤمن}.
تفسیر
بیضاوی گفته است: «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ»{بعضی از آنان تیره بختند} و به اقتضای وعدهای که به آنان داده شده، دوزخ برایشان واجب است. «وَ سَعِیدٌ»{و [برخی] نیکبختند} و به موجب وعدهای که به آنان داده شده است، بهشت بر آنها واجب است.
طبرسی رحمه الله گفته است: «غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا»{شقاوت ما بر ما چیره شد} یعنی بدبختی ما، که مقصود از بدبختی چیزی است که به عاقبت انسان زیان میرساند، و مقصود از نیکبختی، سودی است که در عاقبت به انسان میرسد و معنای آیه این است که گناهانمان که موجب شقاوت ما گشت بر ما چیره شد.
زمخشری گفته است: «قالُوا بَلی»{گویند: چرا}، آمدند و برایمان تلاوت کردند، ولی عذاب خداوند به سبب اعمال بدمان بر ما لازم آمد، چنانچه گویند: «غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا»{شقاوت ما بر ما چیره شد}، همان عملی که سبب عذاب خداوند شده، یعنی همان کفر و گمراهی را میگویند.
روایات
روایت 1.
أمالی صدوق: کنانی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که ایشان فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: بدبخت کسی است که در شکم مادرش بدبخت میشود ...
روایت 2.
قرب الإسناد: قداح از امام صادق و ایشان از پدرشان نقل کردهاند، روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که دو چیز را در دو دست خود نگه داشته بودند آمدند، دست راست خود را گشودند و سپس فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشتهایست از جانب خداوند رحمان و رحیم درباره اهل بهشت، که نام همه آنان، با حسب و نسبشان به طور کامل و بدون کم و زیاد در آن آمده است و هیچیک از آنها از قلم نیفتاده و هیچکس در آن زیاد نشده است. سپس دست چپشان را گشودند و فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم. این نوشتهایست از جانب خداوند رحمان و رحیم درباره اهل دوزخ، که نام همه آنان تا روز قیامت، با حسب و نسبشان و به صورت کامل و بدون کم و زیاد در آن آمده است و نه کسی از قلم افتاده و نه کسی در آن زیاد شده است. گاهی میشود که سعادتمندان راه اشقیا را بروند و در مورد آنها گفته میشود که آنها از اشقیا هستند و آنها چه هستند و آنها چه هستند و چقدر شبیه به اشقیا هستند، اما سپس، یکی از آنان قبل از اینکه بمیرد، گرچه مهلتش [ تا مرگ] به اندازه فاصله بین دو فشردن پستان شتر باشد، به سعادتش میرسد. و گاهی میشود که اشقیا در راه سعادتمندان میروند و در موردشان گفته میشود که آنها از سعادتمندان هستند و آنها چه هستند و آنها چه هستند و چقدر شبیه به سعادتمندان هستند، اما سپس یکی از آنان قبل از اینکه بمیرد گرچه مهلتش [ تا مرگ] به اندازه فاصله بین دو فشردن پستان شتر باشد، به شقاوتش میرسد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: اعمال بستگی به عاقبتشان دارند، اعمال بستگی به عاقبتشان دارند، اعمال بستگی به عاقبتشان دارند.
ص: 153
قال الجزری فی حدیث القدر کتاب فیه أسماء أهل الجنة و أهل النار أجمل علی آخرهم تقول أجملت الحساب إذا جمعت آحاده و کملت أفراده أی أحصوا فلا یزاد فیهم و لا ینقص و قال الفیروزآبادی الفواق کغراب ما بین الحلبتین من الوقت و یفتح أو ما بین فتح یدک و قبضها علی الضرع.
ب، قرب الإسناد ابْنُ عِیسَی عَنِ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ لِامْرَأَةٍ مِنْ أَهْلِنَا بِهَا حَمْلٌ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام الدُّعَاءُ مَا لَمْ یَمْضِ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّمَا لَهَا أَقَلُّ مِنْ هَذَا فَدَعَا لَهَا ثُمَّ قَالَ إِنَّ النُّطْفَةَ تَکُونُ فِی الرَّحِمِ ثَلَاثِینَ یَوْماً وَ تَکُونُ عَلَقَةً ثَلَاثِینَ یَوْماً وَ تَکُونُ مُضْغَةً ثَلَاثِینَ یَوْماً وَ تَکُونُ مُخَلَّقَةً وَ غَیْرَ مُخَلَّقَةٍ ثَلَاثِینَ یَوْماً وَ إِذَا تَمَّتِ الْأَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَیْهَا مَلَکَیْنِ خَلَّاقَیْنِ یُصَوِّرَانِهِ وَ یَکْتُبَانِ رِزْقَهُ وَ أَجَلَهُ شَقِیّاً أَوْ سَعِیداً.
قال البیضاوی فی قوله تعالی مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ مسواة لا نقص فیها و لا عیب و غیر مسواة أو تامة و ساقطة أو مصورة و غیر مصورة انتهی.
أقول لعل المراد بالخبر أن فی ثلاثین یوما بعد المضغة إما أن یبتدأ فی تصویره بخلق عظامه أو یسقط أو إما أن یسوی بحیث لا یکون فیه عیب أو یجعل حیث یکون فیه عیب ثم اعلم أن هذا الخبر یمکن أن یکون تفسیرا لقوله صلی الله علیه و آله الشقی من شقی فی بطن أمه أی یکتب شقاوته و ما یؤول إلیه أمره علیه فی ذلک الوقت.
ب، قرب الإسناد بِالْإِسْنَادِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ جَفَّ الْقَلَمُ بِحَقِیقَةِ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ بِالسَّعَادَةِ لِمَنْ آمَنَ وَ اتَّقَی وَ الشَّقَاوَةِ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمَنْ کَذَّبَ وَ عَصَی.
ل، الخصال مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: حَقِیقَةُ السَّعَادَةِ أَنْ یُخْتَمَ الرَّجُلُ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَةِ وَ حَقِیقَةُ الشَّقَاءِ أَنْ یُخْتَمَ الْمَرْءُ عَمَلُهُ بِالشَّقَاءِ.
ع، علل الشرائع الْمُظَفَّرُ الْعَلَوِیُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
ص: 154
توضیح
جزری گفته است: در حدیث قَدَر آمده است که کتابی است که نام همه بهشتیان و دوزخیان "أجمل علی آخرهم" در آن آمده است؛ أجملت الحساب یعنی همه آحاد آن را جمعآوری کردم، یعنی همه را به شماره در آوردم و هیچ کم و زیادی در آن نیست. فیروزآبادی گفته است: فُواق بر وزن غُراب، که گاهی مفتوح نیز میآید، به معنای زمانی است که بین دو دوشیدن وجود دارد، یا زمان بین باز و بسته کردن دست برای دوشیدن پستان میباشد.
روایت 3.
قرب الإسناد: بزنطی نقل کرده، از امام رضا علیه السلام خواستم که برای یکی از زنان خانواهامان که حامله بود دعا کنند؛ ایشان فرمودند: امام باقر علیه السلام فرمودند: دعا تا زمانی است که چهار ماه نگذشته باشد. به ایشان عرض کردم: از حاملگی او کمتر از چهار ماه گذشته است. ایشان دعا کردند و سپس فرمودند: نطفه سی روز در رَحِم است و سی روز علقۀ است و سی روز مضغۀ است و سی روز مخلقۀ و غیر مخلقۀ است، هنگامی که این چهار ماه تمام شد، خداوند تبارک و تعالی فرشتهای را برمیانگیزد که صورت او را شکل دهد و رزق و أجل او را بنویسد، و بنویسد که شقی است یا سعید.
توضیح
بیضاوی در ذیل این سخن خداوند متعال: «مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ»(1){دارای خلقت کامل و خلقت ناقص} گفته است: یعنی متناسب و بینقص و بیعیب و غیر متناسب، یا تمام و سقط شده، و یا با صورت و بدون صورت. در اینجا نقل سخن بیضاوی به پایان میرسد.
مؤلف گوید: شاید مقصود از این روایت این باشد که در دوره سی روزه بعد از مضغۀ، یا با آفرینش استخوانها شکلگیری او شروع میشود و یا سقط میشود، یا اینکه مقصود این باشد که [در این دوره] یا به صورتی بیعیب شکل میگیرد و یا طوری آفریده میشود که در خلقتش عیب باشد. باید دانست که ممکن است این روایت تفسیر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله باشد که فرمودند: شقی کسی است که در شکم مادرش شقاوتمند شده است، یعنی شقاوت و سرانجام کار او در همان وقت نوشته میشود.
روایت 4.
قرب الإسناد با سند خود از شخصی نقل کرده، از امام رضا علیه السلام شنیدم که میفرمودند: قلم به حقیقت کتاب از جانب خداوند خشکید که کسی که ایمان بیاورد و تقوا ورزد به سعادت برسد و کسی که تکذیب کند و عصیان نماید از جانب خداوند تبارک و تعالی به شقاوت برسد.
روایت 5.
خصال: وهب بن وهب از امام صادق و ایشان از طریق پدرشان از پدرانشان نقل کردهاند که امام علی علیه السلام فرمودند: حقیقت سعادت به این است که عمل مرد به سعادت ختم شود و حقیقت شقاوت این است که عمل انسان به شقاوت ختم گردد.
روایت 6.
علل الشرایع: علی بن عبدالله از پدرش از جدش نقل کرده، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند:
ص: 154
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: تَعْتَلِجُ النُّطْفَتَانِ (1)فِی الرَّحِمِ فَأَیَّتُهُمَا کَانَتْ أَکْثَرَ جَاءَتْ تُشْبِهُهَا فَإِنْ کَانَتْ نُطْفَةُ الْمَرْأَةِ أَکْثَرَ جَاءَتْ تُشْبِهُ أَخْوَالَهُ وَ إِنْ کَانَتْ نُطْفَةُ الرَّجُلِ أَکْثَرَ جَاءَتْ تُشْبِهُ أَعْمَامَهُ وَ قَالَ تَحَوَّلُ النُّطْفَةُ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَمَنْ أَرَادَ أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَفِی تِلْکَ الْأَرْبَعِینَ قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَکَ الْأَرْحَامِ فَیَأْخُذُهَا فَیَصْعَدُ بِهَا إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَقِفُ مِنْهُ مَا شَاءَ اللَّهُ (2)فَیَقُولُ یَا إِلَهِی أَ ذَکَرٌ أَمْ أُنْثَی فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ (3)مِنْ ذَلِکَ مَا یَشَاءُ وَ یَکْتُبُ الْمَلَکُ ثُمَّ یَقُولُ إِلَهِی أَ شَقِیٌّ أَمْ سَعِیدٌ فَیُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذَلِکَ مَا یَشَاءُ وَ یَکْتُبُ الْمَلَکُ فَیَقُولُ اللَّهُمَّ کَمْ رِزْقُهُ وَ مَا أَجَلُهُ ثُمَّ یَکْتُبُهُ وَ یَکْتُبُ کُلَّ شَیْ ءٍ یُصِیبُهُ فِی الدُّنْیَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ ثُمَّ یَرْجِعُ بِهِ فَیَرُدُّهُ فِی الرَّحِمِ فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام الْمُفَسِّرُ بِإِسْنَادِهِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام قِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکَ فُلَانٌ یَعْمَلُ مِنَ الذُّنُوبِ کَیْتَ وَ کَیْتَ (4)فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَلْ قَدْ نَجَا وَ لَا یَخْتِمُ اللَّهُ تَعَالَی عَمَلَهُ إِلَّا بِالْحُسْنَی وَ سَیَمْحُو اللَّهُ عَنْهُ السَّیِّئَاتِ وَ یُبَدِّلُهَا لَهُ حَسَنَاتٍ إِنَّهُ کَانَ مَرَّةً یَمُرُّ فِی طَرِیقٍ عَرَضَ لَهُ مُؤْمِنٌ قَدِ انْکَشَفَ عَوْرَتُهُ وَ هُوَ لَا یَشْعُرُ فَسَتَرَهَا عَلَیْهِ وَ لَمْ یُخْبِرْهُ بِهَا مَخَافَةَ أَنْ یَخْجَلَ ثُمَّ إِنَّ ذَلِکَ الْمُؤْمِنَ عَرَفَهُ فِی مَهْوَاةٍ فَقَالَ لَهُ أَجْزَلَ اللَّهُ لَکَ الثَّوَابَ (5)وَ أَکْرَمَ لَکَ الْمَآبَ (6)وَ لَا نَاقَشَکَ الْحِسَابَ (7)
ص: 155
نطفه زن و نطفه مرد در رَحِم به همدیگر برخورد میکنند و هر کدام که بیشتر باشند، فرزند شبیه همان طرف میشود؛ اگر نطفه زن بیشتر باشد، فرزند شبیه داییها [و خالهها]یش میشود و اگر نطفه مرد بیشتر باشد، فرزند شبیه عموها [و عمهها]یش میشود. همچنین فرمودند: نطفه چهل روز در رحم است؛ هر کس میخواهد که خداوند عزّ و جلّ را دعا کند، در همین چهل روز باید این کار را بکند، سپس خداوند عزّ و جلّ فرشته رَحِمها را برمیانگیزد و فرزند را از رَحِم برمیدارد و تا پیش خداوند عزّ و جلّ بالا میبرد و هر چه خداوند بخواهد با او انجام میدهد؛ به خداوند میگوید: ای معبود من! مذکر یا مؤنث؟ خداوند عزّ و جلّ هر کدام از این دو را که بخواهد به او وحی میکند و آن فرشته مینویسد. سپس میگوید: ای معبود من! شقی یا سعید؟ خداوند عزّ و جلّ هر کدام را که بخواهد به او وحی میکند و آن فرشته مینویسد. بعد میگوید: بارخدایا! رزقش چقدر است و أجلش چه زمانی است، و آن را مینویسد و همچنین هر چیزی که در این دنیا به او میرسد را بین دو چشمش مینویسد و سپس برمیگردد و او را به رَحِم برمیگرداند و این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است [که فرمود]: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها»(1){هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفسهای شما [- به شما] نرسد مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم در کتابی است}.
روایت 7.
عیون أخبار الرضا: مفسر با سند خود از امام حسن عسگری از امام رضا علیهما السلام نقل کرده، به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض شد: ای رسول خدا! فلانی هلاک شد، زیرا فلان گناه و فلان گناه را انجام داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: بلکه نجات یافت و خداوند عمل او را ختم به نیکی کرد و خداوند به زودی بدیهای او را پاک میکند و به کارهای نیک تبدیل مینماید؛ [ماجرا از این قرار است که] روزی او در راهی میگذشت که مؤمنی را دید که عورتش هویدا شده بود و خودش نمیدانست، عورت او را برایش پوشاند، ولی از بیم این که خجالت نکشد به او چیزی نگفت. کمی بعد آن مؤمن در جایی خلوت آن [نقص پوشش خود] را دید و به او گفت: خداوند ثواب نیکویت دهد و در عاقبت به تو اکرام کند و در حسابت سختگیری نکند. خداوند دعای آن مؤمن را در
ص: 155
فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ فِیهِ فَهَذَا الْعَبْدُ لَا یُخْتَمُ لَهُ إِلَّا بِخَیْرٍ بِدُعَاءِ ذَلِکَ الْمُؤْمِنِ فَاتَّصَلَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِهَذَا الرَّجُلِ فَتَابَ وَ أَنَابَ وَ أَقْبَلَ إِلَی طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمْ یَأْتِ عَلَیْهِ سَبْعَةَ أَیَّامٍ حَتَّی أُغِیرَ عَلَی سَرْحِ الْمَدِینَةِ (1)فَوَجَّهَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی أَثَرِهِمْ (2)جَمَاعَةً ذَلِکَ الرَّجُلُ أَحَدُهُمْ فَاسْتُشْهِدَ فِیهِمْ.
ید، التوحید الدَّقَّاقُ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کُنْتُ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جَالِساً وَ قَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ أَیْنَ لَحِقَ الشَّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِیَةِ حَتَّی حَکَمَ لَهُمْ فِی عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَی عَمَلِهِمْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَیُّهَا السَّائِلُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا یَقُومُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ فَلَمَّا عَلِمَ بِذَلِکَ وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبَّتِهِ (3)الْقُوَّةَ عَلَی مَعْصِیَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِیهِمْ وَ لَمْ یَمْنَعْهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ لِأَنَّ عِلْمَهُ أَوْلَی بِحَقِیقَةِ التَّصْدِیقِ فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِی عِلْمِهِ وَ إِنْ قَدَرُوا (4)أَنْ یَأْتُوا خِلَالًا یُنْجِیهِمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ هُوَ مَعْنَی شَاءَ مَا شَاءَ وَ هُوَ سِرٌّ.
هذا الخبر مأخوذ من الکافی و فیه تغییرات عجیبة تورث سوء الظن بالصدوق و إنه إنما فعل ذلک لیوافق مذهب أهل العدل (5)و فی الکافی هکذا أیها السائل حکم الله عز و جل لا یقوم أحد من خلقه بحقه فلما حکم بذلک وهب لأهل محبته القوة علی معرفته و وضع عنهم ثقل العمل بحقیقة ما هم أهله و وهب لأهل المعصیة القوة علی معصیتهم لسبق علمه فیهم و منعهم إطاقة القبول منه فوافقوا ما سبق لهم فی علمه و لم یقدروا أن یأتوا حالا تنجیهم من عذابه لأن علمه أولی بحقیقة التصدیق و هو معنی شاء ما شاء و هو سره.
قوله علیه السلام لا یقوم أحد أی تکالیفه تعالی شاقّة لا یتیسر الإتیان بها إلا بهدایته
ص: 156
حق او مستجاب کرد و عاقبت این بنده به دعای آن مؤمن ختم به خیر شد. سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن مرد رسید و توبه کرد و بازگشت و رو به طاعت خداوند عزّ و جلّ آورد، هفت روز پس از این ماجرا عدهای به حاشیه مدینه حمله کردند؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله گروهی را که این مرد نیز در بینشان بود در پی آنها فرستادند و او شهید شد.
روایت 8.
توحید: أبیبصیر نقل کرده، در مقابل امام صادق علیه السلام نشسته بودم؛ مردی سؤال کرد و به ایشان عرض کرد: فدایتان شوم! ای فرزند رسول خدا! شقاوت معصیتکاران از کجا به آنان میرسد که در علم خداوند حکم به عذاب آنها به جهت اعمالشان میشود؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: ای سائل! خداوند عزّ و جلّ علم داشت که هیچیک از مخلوقاتش نمیتوانند حق او را به جا بیاورند، و از آنجا که این را میدانست به اهل محبت(1) خود نیرو بر معصیت داد؛ زیرا علم او درباره آنها پیشی گرفته بود، خداوند طاقت پذیرفتن خود را از آنان منع نکرد؛ زیرا علم او به حقیقت تصدیق سزاوارتر است. و آنان نیز همان کردند که در علم او پیشی گرفته بود، اگرچه میتوانستند در همان میان دست بکشند و خداوند آنان را از معصیتش نجات دهد، و این است معنای اینکه خداوند هر چه خواست، خواست و این راز است.
توضیح
این حدیث از کافی گرفته شده است و تغییرات عجیبی در آن است که موجب سوء ظن به صدوق میشود. او این کارها را بدین سبب کرده است تا این حدیث موافق با مذهب عدلیه شود. در کافی اینچنین آمده است: ای سائل! خداوند عزّ و جلّ حکم کرد که هیچیک از مخلوقاتش حق او را به جا نیاورند، زمانی که این را حکم کرد، به اهل محبت خود نیروی بر معرفت خود بخشید و به سبب حقیقتی که اهل آن بودند سنگینی عمل را از دوش آنان برداشت. و به اهل معصیت نیروی بر معصیتهایشان داد؛ چرا که علم او در مورد آنان پیشی گرفته بود، و طاقت پذیرفتن خود را از آنان منع کرد و آنان نیز همان کردند که در علم او برایشان پیشی گرفته بود و نتوانستند به حالی در آیند که آنان را از عذاب خداوند نجات دهد، زیرا علم خداوند به حقیققت تصدیق سزاوارتر است و این است معنای اینکه خداوند هر چه خواست، خواست و این راز اوست.
"هیچیک از مخلوقاتش نمیتوانند حق او را به جا بیاورند" یعنی تکالیف خداوند متعال بسیار سخت است و جز به هدایت او نمیتوان آنها را به جا آورد،
ص: 156
تعالی أو کیفیة حکم الله و قضائه فی غایة الغموض لا تصل إلیها عقول أکثر الخلق قوله علیه السلام و منعهم إطاقة القبول قیل هو مصدر مضاف إلی الفاعل أی منعوا أنفسهم إطاقة القبول و الظاهر أنه علی صیغة الماضی أی منع الله منهم غایة الوسع و الطاقة بالألطاف و الهدایات التی یستحقها أهل الطاعة بنیاتهم الحسنة لا أنه سلبهم القدرة علی الفعل و الله یعلم.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا قَالَ بِأَعْمَالِهِمْ شَقُوا.
ید، التوحید مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْعَلَوِیُّ عَنِ ابْنِ قُتَیْبَةَ عَنِ الْفَضْلِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ علیهما السلام عَنْ مَعْنَی قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ السَّعِیدُ مَنْ سَعِدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَقَالَ الشَّقِیُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ (1)وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ الْأَشْقِیَاءِ وَ السَّعِیدُ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَنَّهُ سَیَعْمَلُ أَعْمَالَ السُّعَدَاءِ قُلْتُ لَهُ فَمَا مَعْنَی قَوْلِهِ صلی الله علیه و آله اعْمَلُوا فَکُلٌّ مُیَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِیَعْبُدُوهُ وَ لَمْ یَخْلُقْهُمْ لِیَعْصُوهُ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ فَیَسَّرَ کُلًّا لِمَا خَلَقَ لَهُ فَالْوَیْلُ لِمَنِ اسْتَحَبَّ الْعَمَی عَلَی الْهُدَی.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ السَّعَادَةَ وَ الشَّقَاوَةَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقَهُ فَمَنْ عَلِمَهُ اللَّهُ (2)سَعِیداً لَمْ یُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً أَبْغَضَ عَمَلَهُ وَ لَمْ یُبْغِضْهُ وَ إِنْ عَلِمَهُ شَقِیّاً لَمْ یُحِبَّهُ أَبَداً وَ إِنْ عَمِلَ صَالِحاً أَحَبَّ عَمَلَهُ وَ أَبْغَضَهُ لِمَا یَصِیرُ إِلَیْهِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ شَیْئاً لَمْ یُبْغِضْهُ أَبَداً وَ إِذَا أَبْغَضَ شَیْئاً لَمْ یُحِبَّهُ أَبَداً.
سن، المحاسن أبی عن صفوان مثله
ص: 157
یا اینکه کیفیت حکم خداوند و قضای او در نهایت پیچیدگی است و عقل بیشتر مردم به آن نمیرسد.
"و طاقت پذیرفتن خود را از آنان منع کرد"، گفته شده است که "إطاقۀ القبول" مصدری است که به فاعل اضافه شده است و معنایش این است که خود را از طاقت قبول آن بازداشتند. ظاهراً منع مربوط به زمان گدشته است و یعنی: خداوند به سبب الطاف و هدایاتی که اهل طاعت با نیتهای نیکشان مستحق آن میباشند، نهایت توان و طاقت را از آنان منع کرد، نه اینکه قدرت بر فعل را از آنان سلب کرده باشد. خداوند میداند.
روایت 9.
توحید: أبیبصیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام در مورد این سخن خداوند عزّ و جلّ: «قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا»{پروردگارا! شقاوت ما بر ما چیره شد} فرمودند: آنان به سبب اعمالشان شقی شدند.
روایت 10.
توحید: ابن أبیعمیر نقل کرده، از امام موسی بن جعفر علیه السلام درباره [معنای] این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله [که فرمودند] "شقی کسی است که در شکم مادرش شقی میشود و سعید کسی است که در شکم مادرش سعید میگردد"، پرسیدم؛ ایشان فرمودند: [یعنی] شقی کسی است که از همان زمان که در شکم مادرش است، خداوند علم دارد که او اعمال شقاوتمندان را انجام میدهد و سعید کسی است که از همان زمان که در شکم مادرش است، خداوند علم دارد که اعمال سعادتمندان را انجام میدهد. عرض کردم: پس معنای این سخن ایشان که فرمودند: هر کاری میخواهید بکنید که هر کسی فقط کارهایی را میکند که برای [انجام] آنها خلق شده است. خداوند عزّ و جلّ جنّیان و انسانها را آفرید تا عبادت او را بکنند و آنان را نیافرید که معصیتش نمایند، و این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است [که فرمود]: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(1){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند}. هر که را مهیای کاری کرد که او را برای آن آفریده است، پس وای بر کسی که کوردلی را بر هدایت ترجیح دهد!
روایت 11.
توحید: إبن حازم نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ قبل از این که خلایق را بیافریند، سعادت و شقاوت را آفرید؛ هر که در علم خداوند سعید باشد، هیچگاه از او بدش نمیآید و اگر عمل بدی انجام دهد، از عملش بدش میآید، ولی از خود او بدش نمیآید. و اگر در علم خداوند شقی باشد، هیچگاه او را دوست نمیدارد، و اگر عمل صالحی انجام دهد، عمل او را دوست میدارد، ولی خودش را به سبب عاقبتی که دارد، دوست نمیدارد. هرگاه خداوند چیزی را دوست داشته باشد، [در زمانهای بعد نیز] هیچگاه از آن بدش نمیآید، و اگر از چیزی بدش بیاید، هیچگاه او را دوست نمیدارد.
ص: 157
خلق السعادة و الشقاوة أی قدّرهما بتقدیر التکالیف الموجبة لهما قوله علیه السلام فمن علمه الله سعیدا فی الکافی فمن خلقه الله أی قدره بأن علمه کذلک و أثبت حاله فی اللوح أو خلقه حالکونه عالما بأنه سعید.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ وَ سَعْدٍ مَعاً عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ قَالَ یَحُولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّ الْبَاطِلَ حَقٌّ وَ قَدْ قِیلَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ بِالْمَوْتِ (1)وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ یَنْقُلُ الْعَبْدَ مِنَ الشَّقَاءِ إِلَی السَّعَادَةِ وَ لَا یَنْقُلُهُ مِنَ السَّعَادَةِ إِلَی الشَّقَاءِ.
یر، بصائر الدرجات إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله النَّاسَ ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ الْیُمْنَی قَابِضاً عَلَی کَفِّهِ فَقَالَ أَ تَدْرُونَ مَا فِی کَفِّی قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ فِیهَا أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ الْیُسْرَی فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَ تَدْرُونَ مَا فِی یَدِی قَالُوا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ فَقَالَ أَسْمَاءُ أَهْلِ النَّارِ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ قَبَائِلِهِمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ثُمَّ قَالَ حَکَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ وَ حَکَمَ اللَّهُ وَ عَدَلَ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ (2).
سن، المحاسن أَبِی عَنِ النَّضْرِ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنِ ابْنِ حَازِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَ یُحِبُّ اللَّهُ الْعَبْدَ ثُمَّ یُبْغِضُهُ أَوْ یُبْغِضُهُ ثُمَّ یُحِبُّهُ فَقَالَ مَا تَزَالُ تَأْتِینِی بِشَیْ ءٍ فَقُلْتُ هَذَا دِینِی وَ بِهِ أُخَاصِمُ النَّاسَ فَإِنْ نَهَیْتَنِی عَنْهُ تَرَکْتُهُ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ هَلْ أَبْغَضَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَلَی حَالٍ مِنَ الْحَالاتِ فَقَالَ لَوْ أَبْغَضَهُ عَلَی حَالٍ مِنَ الْحَالاتِ لَمَا أَلْطَفَ لَهُ حَتَّی أَخْرَجَهُ مِنْ حَالٍ إِلَی حَالٍ فَجَعَلَهُ نَبِیّاً فَقُلْتُ أَ لَمْ تُجِبْنِی مُنْذُ سِنِینَ عَنِ الشَّقَاوَةِ وَ السَّعَادَةِ أَنَّهُمَا کَانَا قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ الْخَلْقَ قَالَ بَلَی وَ أَنَا السَّاعَةَ أَقُولُهُ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِی عَنِ السَّعِیدِ هَلْ أَبْغَضَهُ اللَّهُ عَلَی حَالٍ مِنَ الْحَالاتِ فَقَالَ لَوْ أَبْغَضَهُ عَلَی حَالٍ مِنَ
ص: 158
توضیح
"سعادت و شقاوت را آفرید"، یعنی آنها را از طریق تکالیفی که سبب سعادت و شقاوت میشود، مقدر کرد. "هر که در علم خداوند سعید باشد"، در کافی اینچنین آمده است: "هر که خداوند او را سعید بیافریند"، یعنی او را سعید
مقدر نمایدد، یعنی در علم او سعید باشد و حال او را در لوح چنین ثبت کرده باشد، یا او را با حال سعادت آفریده باشد.
روایت 12.
توحید: هشام بن سالم نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(1){و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل می گردد} فرمودند: خداوند بین انسان و بین اینکه باطلی را حق بداند مانع میشود. (گفته شده است: خداوند متعال به وسیله مرگ بین انسان و قلبش مانع میشود.)(2)
امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند[ممکن است که] بنده را از شقاوت به سعادت منتقل کند، ولی او را از سعادت به شقاوت نمیبرد.
روایت 13.
بصائر الدرجات: محمد بن عبدالله نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله برای مردم خطبهای خواندند و سپس دست راستشان را در حالی که مشت کرده بودند بالا بردند و فرمودند: آیا میدانید در دست من چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. ایشان فرمودند: نامهای بهشتیان تا روز قیامت، به همراه نام پدرانشان و قبایلشان. سپس دست چپشان را بالا بردند و فرمودند: ای مردم! آیا میدانید در دست من چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. ایشان فرمودند: نامهای دوزخیان تا روز قیامت، به همراه نام پدرانشان و قبایلشان. سپس فرمودند: خداوند حکم کرد و عدالت ورزید و حکم کرد و عدالت ورزید، «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»(3){گروهی در بهشتند و گروهی در آتش}.
روایت 14.
محاسن: إبن حازم نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا [ممکن است] که خداوند [در ابتدا] بندهای را دوست داشته باشد و سپس از او بدش بیاید، یا [ابتدا] از او بدش آید و سپس او را دوست بدارد؟ ایشان فرمودند: همیشه چیزی با خودت میآوری. عرض کردم: من به چنین چیزی اعتقاد دارم و بر اساس آن با مردم بحث میکنم؛ اگر شما مرا از این اعتقاد نهی کنید، آن را رها میکنم.
سپس به ایشان عرض کردم: آیا خداوند در هیچ حالی از حالات از محمد صلی الله علیه و آله بدش آمد؟ ایشان فرمودند: اگر در حالی از حالات از ایشان بدش میآمد، به ایشان این لطف را نمیکرد تا ایشان را از حالی به حال دیگر ببرد و به پیامبری برساند. عرض کردم: آیا نمیخواهید این سؤال چند ساله مرا جواب دهید که آیا شقاوت و سعادت، پیش از آنکه خداوند خلایق را بیافریند وجود داشتند؟ ایشان فرمودند: چرا، اکنون جوابت را میگویم. عرض کردم: برایم بگویید آیا [ممکن است] خداوند در هیچ حالی از حالات، از انسان سعادتمند بدش بیاید؟ ایشان فرمودند: اگر در حالی از حالات از او بدش میآمد
ص: 158
الْحَالاتِ لَمَا أَلْطَفَ لَهُ حَتَّی یُخْرِجَهُ مِنْ حَالٍ إِلَی حَالٍ فَیَجْعَلَهُ سَعِیداً قُلْتُ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الشَّقِیِّ هَلْ أَحَبَّهُ اللَّهُ عَلَی حَالٍ مِنَ الْحَالاتِ فَقَالَ لَوْ أَحَبَّهُ عَلَی حَالٍ مِنَ الْحَالاتِ مَا تَرَکَهُ شَقِیّاً وَ لَاسْتَنْقَذَهُ مِنَ الشَّقَاءِ إِلَی السَّعَادَةِ قُلْتُ فَهَلْ یُبْغِضُ اللَّهُ الْعَبْدَ ثُمَّ یُحِبُّهُ أَوْ یُحِبُّهُ ثُمَّ یُبْغِضُهُ فَقَالَ لَا.
سن، المحاسن النَّضْرُ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ مُعَلًّی أَبِی عُثْمَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: اخْتَصَمَ رَجُلَانِ بِالْمَدِینَةِ قَدَرِیٌّ وَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مَکَّةَ فَجَعَلَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بَیْنَهُمَا فَأَتَیَاهُ فَذَکَرَا کَلَامَهُمَا فَقَالَ إِنْ شِئْتُمَا أَخْبَرْتُکُمَا بِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالا قَدْ شِئْنَا فَقَالَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ کِتَابٌ کَتَبَهُ اللَّهُ بِیَمِینِهِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ فِیهِ أَسْمَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءُ آبَائِهِمْ وَ عَشَائِرِهِمْ وَ یُجْمَلُ عَلَیْهِمْ (1)لَا یَزِیدُ فِیهِمْ رَجُلًا وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهُمْ رَجُلًا (2)وَ قَدْ یُسْلَکُ بِالسَّعِیدِ فِی طَرِیقِ الْأَشْقِیَاءِ حَتَّی یَقُولَ النَّاسُ کَانَ (3)مِنْهُمْ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمَّ تَدَارَکُهُ السَّعَادَةُ وَ قَدْ یُسْلَکُ بِالشَّقِیِّ طَرِیقَ السُّعَدَاءِ حَتَّی یَقُولَ النَّاسُ مَا أَشْبَهَهُ بِهِمْ بَلْ هُوَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَتَدَارَکُهُ الشَّقَاءُ مَنْ کَتَبَهُ اللَّهُ سَعِیداً وَ لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا (4)إِلَّا فُوَاقُ نَاقَةٍ خَتَمَ اللَّهُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ مُعَلًّی أَبِی عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ حَنْظَلَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یُسْلَکُ بِالسَّعِیدِ طَرِیقَ الْأَشْقِیَاءِ إِلَی آخِرِ الْخَبَرِ
سن، المحاسن ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ قَوْماً لِحُبِّنَا وَ خَلَقَ قَوْماً لِبُغْضِنَا فَلَوْ أَنَّ الَّذِینَ خَلَقَهُمْ
ص: 159
به او این لطف را نمیکرد که از حالی به حال دیگر ببرد و سعادتمند گرداند. عرض کردم: برایم بفرمایید آیا [ممکن است] که خداوند در هیچ حالی از حالات انسان شقی را دوست داشته باشد؟ ایشان فرمودند: اگر او را در حالی از حالات دوست میداشت، او را شقی رها نمیکرد، [بلکه او را] از شقاوت نجات میداد و به سعادت میرساند. عرض کردم: آیا [ممکن است] خداوند [ابتدا] از بندهای بدش بیاید و سپس او را دوست داشته باشد، یا [ابتدا] او را دوست داشته باشد و سپس از او بدش بیاید؟ ایشان فرمودند: خیر.
روایت 15.
محاسن: علی بن حنظله نقل کرده، یکی از قَدَریها و یکی از اهالی مکه، [بر سر مسألهای] در مدینه بحثشان شد و امام صادق علیه السلام را [برای قضاوت] میان خود تعیین کردند. به حضور ایشان آمدند و سخن خود را برای ایشان گفتند. ایشان فرمودند: اگر میخواهید سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را برایتان میگویم. آن دو گفتند: میخواهیم. ایشان فرمودند: [روزی] رسول خدا صلی الله علیه و آله [از جای خود] برخاستند و بالای منبر رفتند و خدای را حمد و ثنا کردند و سپس فرمودند: کتابی است که خداوند با دست راستش، که هر دو دستش راستند، آن را نوشته است و نامهای همه بهشتیان به همراه نام پدرانشان و عشیرهاشان در آن آورده است و نام همه آنها را بدون اینکه کسی زیاد باشد یا کسی کم باشد، در آن آورده است. گاهی [ممکن است] سعادتمند راه اشقیا را برود، طوری که مردم بگویند او از اشقیا است، چقدر شبیه اشقیا است و بلکه از خود آنان است، ولی سپس سعادت به سراغش میآید. و گاهی [ممکن است] شقی راه سعادتمندان را برود، طوری که مردم بگویند چقدر شبیه سعادتمندان است و بلکه از خود آنان است، ولی سپس شقاوت به سراغش میآید. کسی که خداوند او را سعادتمند نوشته باشد، حتی اگر از دنیا به اندازه فاصله بین دو دوشیدن پستان شتر باقی نمانده باشد، خداوند زندگی او را به سعادت ختم میکند.
توحید: إبن حنظله نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: گاهی ممکن است سعادتمند راه اشقیا را برود ... تا آخر حدیث قبل.
روایت 16.
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند: خداوند گروهی را برای محبت کردن به ما آفرید و گروهی را برای بغض ورزیدن به ما آفرید؛ اگر آنهایی که برای محبت کردن به ما آفریده است،
ص: 159
لِحُبِّنَا خَرَجُوا مِنْ هَذَا الْأَمْرِ إِلَی غَیْرِهِ لَأَعَادَهُمْ إِلَیْهِ وَ إِنْ رَغِمَتْ آنَافُهُمْ وَ خَلَقَ قَوْماً لِبُغْضِنَا فَلَا یُحِبُّونَنَا أَبَداً (1).
سن، المحاسن الْوَشَّاءُ عَنْ مُثَنًّی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقَهُ فَخَلَقَ خَلْقاً لِحُبِّنَا لَوْ أَنَّ أَحَداً خَرَجَ مِنْ هَذَا الرَّأْیِ لَرَدَّهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ إِنْ رَغِمَ أَنْفُهُ وَ خَلَقَ قَوْماً لِبُغْضِنَا فَلَا یُحِبُّونَنَا أَبَداً.
سن، المحاسن ابْنُ مَحْبُوبٍ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ مِمَّا أَوْحَی اللَّهُ إِلَی مُوسَی وَ أَنْزَلَ فِی التَّوْرَاةِ أَنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَیْرَ وَ أَجْرَیْتُهُ عَلَی یَدَیْ مَنْ أُحِبُّ فَطُوبَی لِمَنْ أَجْرَیْتُهُ عَلَی یَدَیْهِ وَ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ وَ أَجْرَیْتُهُ عَلَی یَدَیْ مَنْ أُرِیدُ فَوَیْلٌ لِمَنْ أَجْرَیْتُهُ عَلَی یَدَیْهِ.
سن، المحاسن أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ فِی بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِی کُتُبِهِ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَیْرَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ فَطُوبَی لِمَنْ أَجْرَیْتُ عَلَی یَدَیْهِ الْخَیْرَ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَجْرَیْتُ عَلَی یَدَیْهِ الشَّرَّ وَ وَیْلٌ لِمَنْ قَالَ کَیْفَ ذَا وَ کَیْفَ ذَا.
سن، المحاسن مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ أَبِی عُبَیْدٍ وَ عَمْرٍو الْأَفْرَقِ الْخَیَّاطِ (2)وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ کُلُّهُمْ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ أَنَا إِلَهٌ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَالِقُ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ وَ هُمَا خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِی فَطُوبَی لِمَنْ قَدَّرْتُ لَهُ الْخَیْرَ وَ وَیْلٌ لِمَنْ قَدَّرْتُ لَهُ الشَّرَّ وَ وَیْلٌ لِمَنْ قَالَ کَیْفَ ذَا.
ص: 160
از محبت ما خارج شوند، حتی اگر شده بینی آنها به خاک مالیده شود، را آنان به محبت ما بر میگرداند. و گروهی را برای بغض ورزیدن به ما آفرید که هیچگاه ما را دوست نخواهند داشت.
روایت 17.
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند: خداون خلایق را آفرید و گروهی را برای محبت ما آفرید و اگر یکی از آنان از این حال خارج شود، خداوند او را، حتی اگر شده بینی او را به خاک بمالد، به آن حال برمیگرداند. و گروهی را برای بغض ما آفرید که هیچگاه ما را دوست نخواهند داشت.
روایت 18.
محاسن: معاویۀ بن وهب نقل کرده، شنیدم که امام صادق علیه السلام میفرمودند: از چیزهایی که خداوند به موسی وحی کرد و در تورات نازل کرد این بود: من خداوندی هستم که هیچ معبودی جز من نیست و خلایق را آفریدم و خیر را آفریدم و آن را بر دستان هر که دوست داشتم جاری نمودم؛ پس خوشا بر کسی که خیر را بر دستان او جاری کنم. و من خداوندی هستم که هیچ معبودی جز من نیست و خلایق را آفریدم و شر را آفریدم و آن را بر دستان هر کس که دوست داشتم جاری کردم؛ پس وای بر کسی که شر را بر دستان او جاری کنم.
روایت 19.
محاسن: محمد بن مسلم نقل کرده، از امام باقر علیه السلام شنیدم که میفرمودند: در یکی از کتابهایی که خداوند نازل کرده است آمده است: من خداوندی هستم که هیچ معبودی جز من نیست، من بودم که خیر را آفریدم و شر را آفریدم؛ پس خوشا بر کسی که خیر را بر دستان او جاری کنم و وای بر کسی که شر را بر دستان او جاری کنم و وای بر کسی که بگوید چرا این یکی اینطور است و آن یکی آنطور.
روایت 20.
محاسن: أبیعبیدۀ حذاء نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: خداوند میفرماید: من خدا معبودی هستم که جز من معبودی نیست، من آفریننده خیر شر هستم و آن دو، دو مخلوق از مخلوقات من هستند؛ پس خوشا بر کسی که برایش خیر را مقدر نمودم و وای بر کسی که برایش شر مقدر نمودم و وای بر کسی که بگوید چرا اینطور است.
ص: 160
سن، المحاسن الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (1)عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ الْجَمَّالِ (2)قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ ذُکِرَ عِنْدَهُ الْقَدَرُ وَ کَلَامُ الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ هَذَا کَلَامٌ خَبِیثٌ أَنَا عَلَی دِینِ آبَائِی لَا أَرْجِعُ عَنْهُ الْقَدَرُ حُلْوُهُ وَ مُرُّهُ مِنَ اللَّهِ وَ الْخَیْرُ وَ الشَّرُّ کُلُّهُ مِنَ اللَّهِ.
سن، المحاسن أَبُو شُعَیْبٍ الْمَحَامِلِیُّ (3)عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ الْحَمَّارِ (4)عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ شَیْ ءٍ مِنَ الِاسْتِطَاعَةِ فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْخَیْرُ وَ الشَّرُّ حُلْوُهُ وَ مُرُّهُ وَ صَغِیرُهُ وَ کَثِیرُهُ مِنَ اللَّهِ.
المراد بخلق الخیر و الشر إما تقدیرهما کما مر أو المراد خلق الآلات و الأسباب التی بها یتیسر فعل الخیر و فعل الشر کما أنه تعالی خلق الخمر و خلق فی الناس القدرة علی شربها أو کنایة عن أنهما إنما یحصلان بتوفیقه و خذلانه فکأنه خلقهما أو المراد بالخیر و الشر النعم و البلایا أو المراد بخلقهما خلق من یعلم أنه یکون باختیاره مختارا للخیر و مختارا للشر و الله یعلم.
سن، المحاسن الْبَزَنْطِیُّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ إِلَیْهِ فَقَدْ کَذَبَ عَلَی اللَّهِ (5).
شی، تفسیر العیاشی عن أبی بصیر مثله.
ص: 161
روایت 21.
محاسن: داود بن سلیمان جمال نقل کرده، در حضور امام صادق علیه السلام سخن از قَدَر و بحث استطاعت شد؛ شنیدم که ایشان فرمودند: این بحث، بحث خبیث [و بدنهادی] است، من بر عقیده پدرانم هستم و از آن بر نمیگردم. قَدَر، چه شیرین باشد و چه تلخ باشد از خداوند است و هر خیر و شری از جانب خداوند است.
روایت 22.
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره استطاعت پرسیدم؛ ایشان فرمودند: ای أبامحمد! خیر و شر، چه شیرین باشد و چه تلخ، و چه کوچک باشد و چه بزرگ، همه از جانب خداوند است.
توضیح
مقصود از آفرینش خیر و شر، یا چنانچه گفته شد، مقدر کردن آن دو است، یا آفرینش وسایل و اسبابی است که انجام عمل خیر و شر با آنها ممکن میشود، چنانچه خداوند متعال شراب را آفرید و قدرت نوشیدن آن را نیز در مردم به وجود آورد، یا کنایه از این است که آن دو فقط با توفیق و یاری نکردن خداوند حاصل میشوند، طوری که گویا خداوند آن دو را آفریده است. یا اینکه مقصود از خیر و شر، نعمتها و بلایا است، یا مراد از خلقت آن دو این است که خداوند کسی که میدانسته به اختیار خود خیر یا شر را اختیار میکند، آفریده است. خدا میداند.
روایت 23.
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس بپندارد که خداوند به زشتیها امر کرده است، بر خداوند دروغ بسته است و هر کس که بپندارد خیر و شر به خودش برمیگردد، بر خداوند دروغ بسته است.
در تفسیر عیاشی نیز مانند این روایت از أبی بصیر آورده شده است.
ص: 161
الفاتحة: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ*اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»(5-6)
البقرة: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ* خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»(6-7) (و قال تعالی): «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»(26) (و قال تعالی): «فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ* أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ»(213-214) (و قال تعالی): «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»(257) (و قال): «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(258) (و قال): «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»(264)
آل عمران: «قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ»(73) (و قال تعالی): «کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(86)
النساء: «وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً»(68)
المائدة: «وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ»(41) (و قال تعالی): «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ
ص: 162
باب هفتم : هدایت و گمراه کردن و توفیق و یاری نکردن
آیات
«إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»(1)
{[بار الها!] تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم * ما را به راه راست هدایت فرما}.
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»(2)
{در حقیقت کسانی که کفر ورزیدند، چه بیمشان دهی چه بیمشان ندهی بر ایشان یکسان است، [آنها] نخواهند گروید * خداوند بر دلهای آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی دردناک است}.
«یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»(3)
{[خدا] بسیاری را با آن گمراه و بسیاری را با آن راهنمایی می کند، و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند}.
«فَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتی نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ»(4)
{خداوند آنان را که ایمان آورده بودند به توفیق خویش، به حقیقت آنچه که در آن اختلاف داشتند هدایت کرد و خدا هر که را بخواهد، به راه راست هدایت می کند * آیا پنداشتید که داخل بهشت می شوید!؟ و حال آنکه هنوز مانند آنچه بر [سر] پیشینیان شما آمد بر [سر] شما نیامده است. آنان دچار سختی و زیان شدند و به [هول و] تکان درآمدند، تا جایی که پیامبر [خدا] و کسانی که با وی ایمان آورده بودند گفتند: پیروزی خدا کی خواهد بود؟ هش دار که پیروزی خدا نزدیک است}.
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»(5)
{خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند، آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد}.
«وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(6)
{و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی کند}.
«وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»(7)
{و خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند}.
«قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ»(8){بگو هدایت، هدایت خداست}.
«کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(9)
{چگونه خداوند قومی را که بعد از ایمانشان کافر شدند را هدایت می کند!؟ با آنکه شهادت دادند که این رسول بر حق است و برایشان دلایل روشن آمد، و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمی کند}.
«وَ لَهَدَیْناهُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً»(10)
{و قطعاً آنان را به راهی راست هدایت می کردیم}.
«وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ»(11)
{و هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند، هرگز در برابر خدا برای او از دست تو چیزی بر نمی آید. اینانند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک گرداند}.
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ»(12)
{پس اگر پشت کردند، بدان که خدا می خواهد آنان را فقط به [سزای] پاره ای از گناهانشان برساند}.
ص: 162
بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ»(49) (و قال تعالی): «ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»(54) (و قال تعالی): «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»(67) (و قال تعالی): «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ»(108)
الأنعام: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً»(25) (و قال تعالی): «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ»(35) (و قال تعالی): «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها»(123) (و قال تعالی): «مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(39) (و قال تعالی): «وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا»(53) (و قال تعالی): «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ* وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ ءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ* وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ* وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ»(110-113) (و قال تعالی): «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»(125) (و قال تعالی): «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(144) (و قال تعالی): «فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(149)
الأعراف: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»(27) (و قال تعالی): «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ* وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»(178-179) (و قال تعالی): «فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ»(30) (و قال تعالی): «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها
ص: 163
«ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»(1)
{این فضل خداست؛ آن را به هر که بخواهد می دهد، و خدا گشایشگر داناست}.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ»(2)
{خدا گروه کافران را هدایت نمی کند}.
«وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ»(3)
{و خدا گروه فاسقان را هدایت نمی کند}.
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً»(4)
{و برخی از آنان به تو گوش فرا می دهند، و[لی] ما بر دلهایشان پرده ها افکنده ایم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی [قرار داده ایم]}.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ»(5)
{و اگر خدا می خواست، قطعاً آنان را بر هدایت گرد می آورد؛ پس زنهار از نادانان مباش}.
«وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها»(6)
{و بدین گونه در هر شهری گناهکاران بزرگش را می گماریم تا در آن به نیرنگ پردازند}.
«مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(7)
{هر که را خدا بخواهد، گمراهش می گذارد و هر که را بخواهد، بر راه راست قرارش می دهد}
«وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا»(8)
{و بدین گونه ما برخی از آنان را به برخی دیگر آزمودیم تا بگویند آیا اینانند که از میان ما خدا بر ایشان منت نهاده است؟}
«وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ * وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ ءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ * وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ * وَ لِتَصْغی إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ»(9)
{و دلها و دیدگانشان را برمی گردانیم؛ [در نتیجه به آیات ما ایمان نمی آورند،] چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند، و آنان را رها می کنیم تا در طغیانشان سرگردان بمانند * و اگر ما فرشتگان را به سوی آنان می فرستادیم و اگر مردگان با آنان به سخن می آمدند و هر چیزی را دستهدسته در برابر آنان گرد می آوردیم، باز هم ایمان نمی آوردند جز اینکه خدا بخواهد ولی بیشترشان نادانی می کنند * و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای انس و جن برگماشتیم, بعضی از آنها به بعضی برای فریب [یکدیگر] سخنان آراسته القا می کنند و اگر پروردگار تو می خواست ،چنین نمی کردند؛ پس آنان را با آنچه به دروغ می سازند واگذار * و [چنین مقرر شده است] تا دلهای کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند به آن [سخن باطل] بگراید و آن را بپسندد و تا اینکه آنچه را باید به دست بیاورند به دست آورند}.
«فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»(10)
{پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام می گشاید و هر که را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ می گرداند، چنانکه گویی به زحمت در آسمان بالا می رود. اینگونه خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند قرار می دهد}.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(11)
{خدا گروه ستمکاران را راهنمایی نمی کند}.
«فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(12)
{اگر [خدا] می خواست، قطعاً همه شما را هدایت می کرد}.
«إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»(13)
{ما شیاطین را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند}.
«مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ * وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»(14)
{هر که را خدا هدایت کند، او راه یافته است و کسانی را که گمراه نماید، آنان خود زیانکارانند * و در حقیقت بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده ایم؛ [چرا که] دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی کنند و چشمانی دارند که با آنها نمی بینند و گوشهایی دارند که با آنها نمی شنوند، آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. [آری] آنها همان غافل ماندگانند}.
«فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ»(15)
{[در حالی که] گروهی را هدایت نموده و گروهی گمراهی بر آنان ثابت شده است}
«سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ»(16)
{به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبر می ورزند از آیاتم رویگردان سازم. [طوری که] اگر هر نشانه ای را [از قدرت من] بنگرند، بدان ایمان نیاورند و اگر راه صواب را ببینند، آن را برنگزینند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را راه خود قرار دهند؛ این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند}.
ص: 163
غافِلِینَ»(146) (و قال تعالی): «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(186)
الأنفال: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی»(17) (و قال تعالی): «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(24) (1)
التوبة: «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(19) (و قال تعالی): «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ»(24) (و قال تعالی): «وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»(87) (و قال تعالی): «صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ»(127)
یونس: «وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(25) (و قال تعالی): «کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(33) (و قال تعالی): «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ* وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ* إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(42-43) (و قال تعالی): «إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ* وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ»(96-97)
هود: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»(88) (و قال تعالی): «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ* إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»(118-119) (و قال تعالی): «وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(34) (2)
ص: 164
«مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(1)
{هر که را خداوند گمراه کند، برای او هیچ رهبری نیست و آنان را در طغیانشان سرگردان وا می گذارد}
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی»(2)
{و شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت و چون [ریگ به سوی آنان] افکندی، تو نیفکندی، بلکه خدا افکند}.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(3)
{بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل می گردد}.
«وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(4)
{و خدا بیدادگران را هدایت نخواهد کرد}.
«وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ»(5)
{و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمی کند}.
«وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»(6)
{و بر دلهایشان مهر زده شده است؛ در نتیجه قدرت درک ندارند}.
«صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ»(7)
{خدا دلهایشان را [از حق] برگرداند؛ زیرا آنان گروهی هستند که نمی فهمند}.
«وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(8)
{و خدا [شما را] به سرای سلامت فرا می خواند و هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند}.
«کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(9)
{اینگونه سخن پروردگارت بر کسانی که نافرمانی کردند به حقیقت پیوست؛ [چرا] که آنان ایمان نمی آورند}
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ * وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ * إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(10)
{و برخی از آنان کسانی اند که به تو گوش فرا می دهند، آیا تو کران را هر چند در نیابند شنوا خواهی کرد!؟ * و از آنان کسی است که به سوی تو می نگرد، آیا تو نابینایان را هر چند نبینند هدایت توانی کرد!؟ * خدا به هیچ وجه به مردم ستم نمی کند، لیکن مردم خود بر خویشتن ستم می کنند}.
«إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ * وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ»(11)
{در حقیقت کسانی که سخن پروردگارت بر آنان تحقق یافته، ایمان نمی آورند * هر چند هرگونه آیتی برایشان بیاید، تا وقتی که عذاب دردناک را ببینند}.
«وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»(12)
{و توفیق من جز به [یاری] خدا نیست. بر او توکل کرده ام و به سوی او بازمی گردم}.
«وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»(13){و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً همه مردم را امت واحدی قرار می داد، در حالی که پیوسته در اختلافند}.
«وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(14){و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتی که خدا بخواهد شما را بیراه گذارد، اندرز من شما را سودی نمی بخشد. او پروردگار شماست و به سوی او باز گردانیده می شوید}.
ص: 164
الرعد: «قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»(27) (و قال تعالی): «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً»(31) (و قال تعالی): «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(33)
إبراهیم: «فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(4) (و قال تعالی): «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»(27)
النحل: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(93) (و قال تعالی): «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ* أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»(107-108)
الأسری: «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ»(97) (و قال تعالی): «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً»(16)
الکهف: «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً»(17)
مریم: «قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا»(75) (و قال تعالی): «وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً»(76) (و قال تعالی): «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»(83)
النور: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(21) (و قال تعالی): «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(40) (و قال تعالی): «وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(46)
الفرقان: «وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً»(18)
الشعراء: «کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ* لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ»(200-201)
النمل: «إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ»(4)
القصص: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ»(41) (و قال تعالی): «إِنَّکَ لا تَهْدِی
ص: 165
«قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ»(1){بگو در حقیقت خداست که هر کس را بخواهد، بی راه می گذارد و هر کس را که [به سوی او] بازگردد، به سوی خود راه می نماید}.
«أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً»(2){آیا کسانی که ایمان آورده اند ندانسته اند که اگر خدا می خواست، قطعاً تمام مردم را به راه
می آورد}.
«وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(3){و هر که را خدا بی راه گذارد، رهبری نخواهد داشت}.
«فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(4){پس خدا هر که را بخواهد، بی راه می گذارد و هر که را بخواهد، هدایت می کند}
«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»(5){خدا کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت می گرداند و ستمگران را بی راه می گذارد، و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد}.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(6){و اگر خدا می خواست، قطعاً شما را امتی واحد قرار می داد، ولی هر که را بخواهد، بیراه و هر که را بخواهد، هدایت می کند و از آنچه انجام می دادید حتماً سؤال خواهید شد}.
«وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ * أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»(7){و خدا گروه کافران را هدایت نمی کند * آنان کسانی اند که خدا بر دلها و گوش و دیدگانشان مهر نهاده و آنان خود غافلانند}.
«وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ»(8){و هر که را خدا هدایت کند، او رهیافته است و هر که را گمراه سازد، در برابر او برای آنان هرگز دوستانی نیابی}.
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً»(9){و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا می داریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد؛ پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم}.
«مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً»(10){خدا هر که را راهنمایی کند، او راه یافته است و هر که را بی راه گذارد، هرگز برای او یاری راهبر نخواهی}.
«قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا»(11){بگو هر که در گمراهی است، [خدای] رحمان به او تا زمانی مهلت می دهد}.
«وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدیً»(12){و خداوند کسانی را که هدایت یافته اند بر هدایتشان می افزاید}.
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»(13){آیا ندانستی که ما شیطانها را بر کافران گماشته ایم تا آنان را [به گناهان] تحریک کنند}.
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(14){اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمی شد. ولی [این] خداست که هر کس را بخواهد پاک می گرداند و خدا[ست که] شنوای داناست}.
«وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(15){و خدا به هر کس نوری نداده باشد، او را هیچ نوری نخواهد بود}
«وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(16){و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت می کند}.
«وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً»(17){ولی تو آنان و پدرانشان را برخوردار کردی تا [آنجا که] یاد [تو] را فراموش کردند و گروهی هلاک شده بودند}.
«کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ * لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ»(18){اینگونه در دلهای گناهکاران [انکار را] راه می دهیم * که به آن نگروند، تا عذاب پردرد را ببینند}.
«إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ»(19){کسانی که به آخرت ایمان ندارند کردارهایشان را در نظرشان بیاراستیم [تا همچنان] سرگشته بمانند}.
«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ»(20){و آنان را پیشوایانی که به سوی آتش می خوانند}.
ص: 165
مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(56)
الروم: «فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ»(29) (و قال سبحانه): «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ »(59)
التنزیل: «وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»(13)
سبأ: «قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ»(50)
فاطر: «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(8) (و قال سبحانه): «إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»(22)
یس: «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ* إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ* وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ* وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(7-10)
الزمر: «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ»(3) (و قال تعالی): «ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(23) «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ»(37) (و قال تعالی): «أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(57)
المؤمن: «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(33) (و قال تعالی): «کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ»(34) (و قال تعالی): «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»(35) (و قال تعالی): «کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ»(74)
السجدة: «وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ»(25)
حمعسق: «اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ»(13) (و قال تعالی): «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ»(44) (و قال تعالی): «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ»(46)
ص: 166
«إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(1){در حقیقت تو هر که را دوست داری، نمی توانی راهنمایی کنی، لیکن خداست که هر که را بخواهد، راهنمایی می کند و او به راه یافتگان داناتر است}.
«فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ»(2){پس آن کس را که خدا گمراه کرده، چه کسی هدایت می کند!؟ و برای آنان یاورانی نخواهد بود}.
«کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ»(3){اینگونه خدا بر دلهای کسانی که نمی دانند مهر می نهد}.
«وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»(4){و اگر می خواستیم، حتماً به هر کسی [از روی جبر] هدایتش را می دادیم، لیکن سخن من محقق گردیده که هر آینه جهنم را از همه جنّیان و آدمیان خواهم آکند}.
«قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ»(5){بگو اگر گمراه شوم، فقط به زیان خود گمراه شده ام و اگر هدایت یابم، [این از برکت] چیزی است که پروردگارم به سویم وحی می کند، که اوست شنوای نزدیک}.
«أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(6){آیا آن کس که زشتی کردارش برای او آراسته شده و آن را زیبا می بیند، [مانند مؤمن نیکوکار است]!؟ خداست که هر که را بخواهد، بی راه می گذارد و هر که را بخواهد، هدایت می کند}.
«إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»(7){خداست
که هر که را بخواهد شنوا می گرداند و تو کسانی را که در گورهایند نمی توانی شنوا سازی}.
«لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ * إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ * وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ * وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(8){آری گفته [خدا] در باره بیشترشان محقق گردیده است؛ در نتیجه آنها نخواهند گروید * ما در گردنهای آنان تا چانه هایشان غلهایی نهاده ایم، به طوری که سرهایشان را بالا نگاه داشته و دیده فرو هشته اند * و [ما] فراروی آنها سدّی و پشت سرشان سدّی نهاده و پرده ای بر [چشمان] آنان فرو گسترده ایم؛ در نتیجه نمی توانند ببینند * و آنان را چه بیم دهی [و] چه بیم ندهی، به حالشان تفاوت نمی کند، نخواهند گروید}.
«إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ»(9){در حقیقت خدا آن کسی را که دروغ پرداز ناسپاس است هدایت نمی کند}.
«ذلِکَ هُدَی اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ»(10){این است هدایت خدا؛ هر که را بخواهد، به آن راه نماید و هر که را خدا گمراه کند، او را راهبری نیست}.
«أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(11){یا بگوید اگر خدایم هدایت می کرد، مسلماً از پرهیزگاران بودم}.
«وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(12){و هر که را خدا گمراه کند، او را راهبری نیست}.
«کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ»(13){اینگونه خدا هر که را افراطگر شکاک است، بی راه می گذارد}.
«کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»(14){اینگونه خدا بر دل هر متکبر و زورگویی مهر می نهد}.
«کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ»(15){اینگونه خدا کافران را بی راه می گذارد}.
«وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ»(16){و برای آنان دَمسازانی گذاشتیم و آنچه در دسترس ایشان و آنچه در پی آنان بود، در نظرشان زیبا جلوه دادند، و فرمان [عذاب] در میان امتهایی از جنّ و انس که پیش از آنان روزگار به سر برده بودند بر ایشان واجب آمد؛ چرا که آنها زیانکاران بودند}.
«اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ»(17){خدا هر که را بخواهد به سوی خود برمی گزیند و هر که را که از در توبه درآید به سوی خود راه می نماید}.
«وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ»(18){و هر که را خدا بی راه گذارد، پس از او یار [و یاور]ی نخواهد داشت}.
«وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ»(19){و هر که را خدا بی راه گذارد، هیچ راهی برای او نخواهد بود}.
ص: 166
الزخرف: «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»(32) (و قال تعالی): «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(36) (و قال تعالی): «أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»(40)
الجاثیة: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ»(23)
محمد: «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ»(14) (و قال تعالی): «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»(17) (و قال تعالی): «أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ»(23)
الصف: «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(7)
المنافقین: «فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»(3)
الدهر: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(3)
قوله تعالی: خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ ،قال البیضاوی الختم الکتم سمی به الاستیثاق من الشی ء بضرب الخاتم علیه لأنه کتم له و البلوغ آخره نظرا إلی أنه آخر فعل یفعل فی إحرازه و الغشاوة فعالة من غشاه إذا غطاه بنیت لما یشتمل علی الشی ء کالعصابة و العمامة و لا ختم و لا تغشیة علی الحقیقة و إنما المراد بهما أن یحدث فی نفوسهم هیئة تمرنهم علی استحباب الکفر و المعاصی و استقباح الإیمان و الطاعات بسبب غیّهم و انهماکهم فی التقلید و إعراضهم عن النظر الصحیح فیجعل قلوبهم بحیث لا ینفذ فیها الحق و أسماعهم تعاف استماعه فتصیر کأنها مستوثق منها بالختم و أبصارهم لا تجتلی لها الآیات المنصوبة فی الآفاق و الأنفس کما تجتلیها أعین المستبصرین فتصیر کأنها غطی علیها و حیل بینها و بین الأبصار و سماه علی الاستعارة ختما و تغشیة أو مثل قلوبهم و مشاعرهم المئوفة بأشیاء ضرب حجاب بینها و بین الاستنفاع بها ختما و تغطیة و قد عبر عن إحداث هذه الهیئة بالطبع فی قوله تعالی أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ (1)و بالإغفال فی قوله تعالی
ص: 167
«وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»(1){و برخی از آنان را از [نظر] درجات بالاتر از بعضی [دیگر] قرار داده ایم تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند}.
«وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(2){و هر کس از یاد [خدای] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می گماریم تا برای وی دَمسازی باشد}.
«أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»(3){پس آیا تو می توانی کران را شنوا کنی، یا نابینایان و کسی را که همواره در گمراهی آشکاری است راه نمایی!؟}.
«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ»(4){پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده اش پرده نهاده است!؟ آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد!؟ آیا پند نمی گیرید!؟}.
«أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ»(5){اینان همانانند که خدا بر دلهایشان مهر نهاده است و از هوسهای خود پیروی کرده اند}.
«وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»(6){و[لی] آنان که به هدایت گراییدند، [خدا] آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و [توفیق] پرهیزگاری شان داد}.
«أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ»(7){اینان همان کسانند که خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است}.
«وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(8){و خدا مردم ستمگر را راه نمی نماید}.
«فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»(9){و در نتیجه بر دلهایشان مهر زده شده و [دیگر] نمی فهمند}.
«إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(10){ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس}.
تفسیر
بیضاوی درباره این سخن خداوند متعال: «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»(11){خداوند بر دلهای آنان مهر نهاد} گفته است: ختم به معنای پوشاندن است، به اطمینان حاصل کردن از چیزی با زدن انگشتری بر آن [- همان مُهر کردن] ختم گفتهاند، از آن جهت که با این کار پوشیده [و مخفی] میماند، همچنین به رسیدن به آخر چیزی، نظر به اینکه آخرین کاری است که در احراز آن چیز انجام میشود، ختم میگویند.
"غشاوۀ" بر وزن فَعالَۀ، و از "غشاه" به معنای آن را مخفی کرد میباشد و بر وزنی ساخته شده است که برای چیزهایی که چیزی را در بر میگیرند استفاده میشود مانند "عصابۀ" که [گروهی از انسانها را در بر میگیرد] و "عمامۀ" [که سر انسان را در بر میگیرد]، در حقیقت ختم و مخفی کردنی در کار نیست، بلکه مقصود این است که در درون آنها حالتی به وجود میآید که به تدریج آنان را به دوست داشتن کفر و معاصی و زشت شمردن ایمان و اطاعات میکشاند، سبب آن نیز گمراهی و لجاجت در تقلید و رویگردانی آنان از نظر صحیح است که در نتیجه آن، دلهای آنان به حالی در میآید که حق در آن نفوذ نمیکند و گوشهایشان از شنیدن حق دوری میکند و گویا مانند چیزی میشود که برای اطمینان بر آن مهر زدهاند و نشانههای آفاقی و انفسی آنچنان که برای چشمهای اهل بصیرت تجلی میکند، برای چشمهای آنان تجلی نمیکند و مانند آن میشود که گویا بر آنها پردهای افکنده شده است که مانع دیدن آنها شده است، که خداوند به استعاره، این حال را تعبیر به ختم و غشاء کرده است. یا اینکه دلها و مشاعر تباه آنان را به اشیائی تشبیه شده است که از طریق مُهر کردن و پردهانداختن روی آنها، استفاده کردن از آنها را منع کردهاند. به وجود آمدن این حالت در قرآن به "طبع" نیز تعبیر شده است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»(12){آنان کسانی اند که خدا بر دلها و گوش و دیدگانشان مهر نهاده است}،
ص: 167
وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ (1)و بالإقساء فی قوله تعالی وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً (2)و هی من حیث إن الممکنات بأسرها مستندة إلی الله واقعة بقدرته استندت إلیه و من حیث إنها مسببة مما اقترفوه بدلیل قوله بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ (3)و قوله تعالی ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ (4)وردت الآیة ناعیة علیهم (5)شناعة صفتهم و وخامة عاقبتهم و اضطرت المعتزلة فیه فذکروا وجوها من التأویل:
الأول أن القول لما أعرضوا عن الحق و تمکن ذلک فی قلوبهم حتی صار کالطبیعة لهم شبه بالوصف الخلقی المجبول علیه.
الثانی أن المراد به تمثیل حال قلوبهم بقلوب البهائم التی خلقها الله تعالی خالیة عن الفطن أو قلوب مقدر ختم الله علیها و نظیره سال به الوادی إذا هلک و طارت به العنقاء إذا طالت غیبته.
الثالث أن ذلک فی الحقیقة فعل الشیطان أو الکافر لکن لما کان صدوره عنه بإقداره تعالی إیاه أسنده إلیه إسناد الفعل إلی السبب.
الرابع أن أعراقهم لما رسخت فی الکفر و استحکمت بحیث لم یبق طریق إلی تحصیل إیمانهم سوی الإلجاء و القسر ثم لم یقسرهم إبقاء علی غرض التکلیف عبر عن ترکه بالختم فإنه سد لإیمانهم و فیه إشعار علی ترامی أمرهم فی الغی و تناهی انهماکهم فی الضلال و البغی.
الخامس أن یکون حکایة لما کانت الکفرة یقولون مثل قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ (6)تهکما و استهزاء بهم کقوله تعالی لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا (7)الآیة.
ص: 168
و نیز به "إغفال"؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ»(1){و از آن کس که قلبش را غافل ساخته ایم پیروی مکن}، و نیز به "إقساء"؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً»(2){و
دلهایشان را سخت گردانیدیم}؛ و از آن روی که همه موجودات ممکن الوجود به خداوند مستند هستند و به قدرت خداوند واقع میشوند، [به وجود آمدن این حالت در این آیات] به خداوند استناد یافتهاند، و از آن روی که [این حالت،] به سبب عملی است که آنها مرتکب شدهاند،
به دلیل این سخن خداوند متعال: «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ»(3){بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مهر زده است} و این سخنش: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ»(4){این بدان سبب است که آنان ایمان آورده سپس به انکار پرداخته اند و در نتیجه بر دلهایشان مهر زده شده است}، این آیه در صدد تقبیح آنها بر آمده است، تا شنیع بودن اوصاف آنان و وخامت عاقبتشان را نشان دهد. و معتزله که در توجیه این آیه [- «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»] درماندهاند، چند وجه برای تأویل آن گفتهاند:
وجه اول: این [سخن] مربوط به زمانی است که از حق اعراض کردهاند و این اعراض به قدری در دلهایشان رسوخ کرده است که گویا [جزء خلقت] طبیعی آنان شده است و از همین رو به صفت اخلاقی جبلی تشبیه شده است.
وجه دوم: مقصود این است حال قلوب آنان به قلبهای چهارپایان میمانَد که خداوند آنان را بدون هوشیاری آفریده است، یا مانند قلبهایی است که خداوند مقدر کرده بر آنها مُهر بزند، چنانچه در هنگامی که کسی به هر دلیلی] میمیرد، گفته میشود سیل او را بُرد، یا وقتی کسی مدت زیاد غایب است، گفته میشود عنقاء او را برد.
وجه سوم: این فعل [- ختم بر قلبها]، در حقیقت کار شیطان یا کافر است، [نه فعل خداوند]، ولی از آنجا که صدور این فعل از شیطان یا کافر، به سبب قدرتی است که خداوند به او داده است، خداوند این فعل را از باب اسناد فعل به سبب، به خودش مستند کرده است.
چهارم: این سخن از آن روی است که ریشههای آنان در کفر رسوخ کرده و در آن محکم شده است، طوری که جز اجبار و قسر، هیچ راه دیگری برای ایمان آوردنشان وجود ندارد، ولی خداوند به جهت غرض تکلیف آنان را به ایمان وادار نکرد، برای همین خداوند رها کردن آنان در این حال را به مُهر زدن تعبیر کرده
است، چرا که این رها کردن در حکم سدی برای ایمان آوردن آنان است. این سخن همچنین نشان میدهد که کار آنان به بیراهه میانجامد و پافشاری آنان بر گمراهی و تباهی تا انتها[ی عمرشان] ادامه دارد.
پنجم: این سخن به حکایت از [زبان] کافرانی است که به ناحق و از روی استهزاء سخنانی مانند: «قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ»(5){دلهای ما از آنچه ما را به سوی آن می خوانی، سخت محجوب و مهجور است و در گوشهای ما سنگینی و میان ما و تو پرده ای است} و مانند این: «لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا ... »(6) را میگویند.
ص: 168
السادس أن ذلک فی الآخرة و إنما أخبر عنه بالماضی لتحققه و تیقن وقوعه و یشهد له قوله تعالی وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا (1)السابع أن المراد بالختم وسم قلوبهم بسمة تعرفها الملائکة فیبغضونهم و یتنفرون عنهم و علی هذا المنهاج کلامنا و کلامهم فیما یضاف إلی الله تعالی من طبع و إضلال و نحوهما انتهی.
أقول بعد قیام البرهان علی امتناع أن یکلف الحکیم أحدا ثم یمنعه عن الإتیان بما کلفه به ثم یعذبه علیه و شهادة العقل بقبح ذلک و أنه تعالی منزه عنه لا بد من الحمل علی أحد الوجوه التی ذکرها.
و زاد الشیخ الطبرسی رحمه الله علی ما ذکر وجهین آخرین أحدهما ما سیأتی نقلا عن تفسیر العسکری علیه السلام و قد مرت الإشارة إلیه أیضا و هو أن المراد بالختم العلامة و إذا انتهی الکافر من کفره إلی حالة یعلم الله تعالی أنه لا یؤمن فإنه یعلم علی قلبه علامة و قیل هی نکتة سوداء تشاهدها الملائکة فیعلمون بها أنه لا یؤمن بعدها فیذمونه و یدعون علیه کما أنه تعالی یکتب فی قلب المؤمن الإیمان و یعلم علیه علامة تعلم الملائکة بها أنه مؤمن فیمدحونه و یستغفرون له فقوله تعالی بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ یحتمل أمرین أحدهما أنه طبع الله علیها جزاء للکفر و عقوبة علیه و الآخر أنه طبع علیها بعلامة کفرهم کما یقال طبع علیه بالطین و ختم علیه بالشمع.
و ثانیهما أن المراد بالختم علی القلوب أن الله شهد علیها و حکم بأنها لا تقبل الحق کما یقال أراک أنک تختم علی کل ما یقوله فلان أی تشهد به و تصدقه و قد ختمت علیک بأنک لا تفلح أی شهدت و ذلک استعارة قوله تعالی یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً قال الطبرسی رحمه الله فیه وجهان أحدهما حکی عن الفراء أنه قال حکایة عمن قال ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا أی یضل به قوم و یهدی به قوم ثم قال الله تعالی وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ فبین تعالی أنه لا یضل إلا فاسقا ضالا و هذا وجه حسن.
ص: 169
وجه ششم: این سخن مربوط به آخرت باشد و خداوند به جهت [اشاره به] حتمی بودن تحقق و وقوع آن، فعل آن را با لفظ ماضی آورده است، شاهد آن نیز این سخن خداوند متعال است: «وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیاً وَ بُکْماً وَ صُمًّا»(1){و روز قیامت آنها را کور و لال و کر به روی چهره شان درافتاده برخواهیم انگیخت}.
وجه هفتم: مقصود از ختم در اینجا، گذاشتن نشانهای بر قلبهای آنان است که فرشتگان [با آن نشانه] آنها را بشناسند و از آنان بدشان بیاید و متنفر شوند، و سایر معانی شبیه به این مانند طبع و اضلال و مانند اینها که به خداوند متعال نسبت داده میشود نیز به همین صورت توجیه میشود. در اینجا نقل سخن بیضاوی به پایان میرسد.
مؤلف گوید: بعد از اینکه برهان اقامه شد که محال است که [مولای] حکیم، کسی را به کاری مکلف کند و سپس او را از آن انجام آن تکلیف باز دارد و بعد نیز او را به جهت ترک آن تکلیف عذاب کند و عقل نیز به قبیح بودن این [چنین عذابی] گواهی داد و [معلوم شد] که خداوند متعال منزه از آن است، ناگزیر باید [این آیه را] به یکی از وجوهی که او آورد حمل کرد.
شیخ طبرسی رحمه الله دو وجه دیگر نیز بر آنچه گفته شد، اضافه کرده است: یکی از آن دو، مطلبی است که به زودی آن را از تفسیر امام عسگری علیه السلام نقل خواهیم کرد و پیش از این نیز به آن اشاره شد، و آن این است که مقصود از ختم، علامت است و وقتی کافر در کفرش به حالتی میرسد که خداوند متعال میداند که او ایمان نمیآورد، بر دلش علامتی که گفته شده به شکل نقطهای سیاهرنگ است میگذارد که فرشتگان آن را میبینند و از آن طریق میفهمند که او دیگر ایمان نمیآورد و به همین جهت او را نکوهش و نفرین میکنند، چنانچه خداوند متعال ایمان را در دل شخص مؤمن مینویسد و بر آن علامتی مینهد تا فرشتگان بدانند که او مؤمن است و او را مدح کنند و برایش طلب مغفرت نمایند. بنابراین در [تفسیر] این سخن خداوند متعال: «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ»(2){بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مهر زده است} نیز دو احتمال وجود دارد:
یکی اینکه [مقصود از آن این باشد که] خداوند به سبب مجازات و کیفر کفر، بر قلبهای آنان مُهر زده است، و دیگر اینکه خداوند بر قلبهای آنان به علامت کفرشان مهر زده است، چنانچه گفته میشود با گِل بر آن مُهر زد و با شمع آن را مُهر [و موم] کرد.
و احتمال دوم اینکه مقصود از ختم قلوب این باشد که خداوند علیه قلبهای آنان شهادت داده و حکم کرده است که قلبهای آنان [هیچگاه] حق را نمیپذیرد، چنانچه گفته میشود: میبینم که بر هر چیزی که فلانی میگوید مُهر [تأیید] میزنی، که یعنی به آنها گواهی میدهی و آنها را تصدیق میکنی، یا گفته میشود بر تو مُهر میزنم که رستگار نشوی، که یعنی گواهی میدهم، این تعبیر، تعبیری استعارهای است.
این سخن خداوند متعال: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً»(3){ بسیاری را با آن گمراه میکند}؛ طبرسی رحمه الله گفته است: در این آیه دو وجه محتمل است:
یکی از آن دو سخنی است که از فراء نقل شده که گفته است این آیه حکایت از زبان کسانی است که گفتهاند: «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا»(4){خداوند
از این مَثَل چه قصدی داشته است؟}، یعنی گروهی را با آن گمراه و گروهی را با آن هدایت میکند، سپس خداوند متعال فرموده است: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»(5){و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند}، خداوند متعال معلوم کرده است که جز بدکار و گمراه را به گمراهی نمیکشاند. این وجه، وجه نیکویی است.
ص: 169
و الآخر أنه کلامه تعالی ابتداء و کلاهما محتمل و إذا کان محمولا علی هذا فمعنی قوله یضل به کثیرا أن الکفار یکذبون به و ینکرونه و یقولون لیس هو من عند الله فیضلون بسببه و إذا حصل الضلال بسببه أضیف إلیه و قوله وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً یعنی الذین آمنوا به و صدقوه و قالوا هذا فی موضعه فلما حصلت الهدایة بسببه أضیف إلیه فمعنی الإضلال علی هذا تشدید الامتحان الذی یکون عنده الضلال فالمعنی أن الله یمتحن بهذه الأمثال عباده فیضل بها قوم کثیر و یهدی بها قوم کثیر و مثله قوله رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ (1)أی ضلوا عندها و هذا مثل قولهم أفسدت فلانة فلانا و أذهبت عقله و هی ربما لم تعرفه و لکن لما ذهب عقله و فسد من أجلها أضیف الفساد إلیها و قد یکون الإضلال بمعنی التخلیة علی وجه العقوبة و ترک المنع بالقهر و منع الألطاف التی تفعل بالمؤمنین جزاء علی إیمانهم و هذا کما یقال لمن لا یصلح سیفه أفسدت سیفک أرید به أنک لم تحدث فیه الإصلاح فی کل وقت بالصقل و الإحداد.
و قد یکون الإضلال بمعنی التسمیة بالضلال و الحکم به کما یقال أضله إذا نسبه إلی الضلال و أکفره إذا نسبه إلی الکفر قال الکمیت و طائفة قد أکفرونی بحبکم.
و قد یکون الإضلال بمعنی الإهلاک و العذاب و التدمیر و منه قوله تعالی إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ (2)و منه قوله تعالی أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ (3)أی هلکنا و قوله وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (4)أی لم یبطل فعلی هذا یکون المعنی أن الله تعالی یهلک و یعذب بالکفر به کثیرا بأن یضلهم عن الثواب و طریق الجنة بسببه فیهلکوا و یهدی إلی الثواب و طریق الجنة بالإیمان به کثیرا عن أبی علی الجبائی قال و یدل علی ذلک قوله وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ لأنه لا یخلو من أن یکون أراد العقوبة علی التکذیب کما قلناه أو یکون أراد به التحییر و التشکیک فإن أراد الحیرة فقد ذکر أنه لا یفعل إلا بالفاسق المتحیر الشاک فیجب أن لا تکون الحیرة المتقدمة التی بها صاروا فساقا من فعله إلا إذا وجدت حیرة قبلها أیضا و هذا یوجب وجود
ص: 170
و وجه دیگر این است که این سخن، [از زبان آنان نباشد و] سخن خداوند باشد. هر دو وجه محتمل است، و اگر بخواهیم کلام را به وجه دوم حمل کنیم، معنای این سخن خداوند که فرموده است "عده زیادی را با آن گمراه مینماید" این است که کافران آن مَثَل را تکذیب و انکار میکنند و میگویند که از جانب خدا نیست و به سبب همین گمراه میشوند، و از آنجا که گمراهی آنان به سبب مَثَل خداوند بوده است، فعل گمراه نمودن به خداوند نسبت داده شده است. و این سخن خداوند: «وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً»(1){و بسیاری را با آن راهنمایی می کند}، یعنی کسانی را که ایمان آوردند و آن را تصدیق کردند و گفتند این مَثَل در جای خود آورده شده است، و از آنجا که هدایت آنان به سبب این مَثَل بوده است، فعل هدایت به خداوند نسبت داده شده است. بنابراین معنای گمراه نمودن، سختگیری در امتحانی است که گمراهی در حین آن حاصل میشود. پس معنای آیه این است که خداوند با این مَثَلها بندگانش را امتحان میکند و به سبب آنها گروه زیادی را گمراه و گروه زیاد دیگری را هدایت مینماید، و این سخن خداوند: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ»(2){پروردگارا! آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند} یعنی بسیاری از مردم به سبب بتها گمراه شدند. و این مانند این سخن مردم است که میگویند، فلان زن، فلان مرد را تباه کرد و عقل از سرش بُرد، با اینکه چه بسا ممکن است آن زن، آن مرد را نشناسد، ولی چون عقل آن به سبب آن زن، از بین رفته و تباه شده است، تباهی به آن زن نسبت داده میشود. گاهی اضلال به معنای رها کردن از روی کیفر، ترک منع [کردن از بدیها] به سبب قهر، و منع الطاف که به عنوان پاداش ایمان به مؤمنان داده میشود نیز میآید، مانند اینکه به کسی که به حال شمشیرش نمیرسد گفته میشود، شمشیرت را فاسد کرد، که منظور این است که شمشیرت را صیقل نمیدهی و تیز نمیکنی و به آن نمیرسی.
اضلال گاهی نیز به معنای کسی را به گمراهی نسبت دادن و حکم به گمراهی کردن او نیز میآید؛ چنانچه گفته میشود "أضَلّهُ" که یعنی او را به ضلال نسبت داد، و [گفته میشود] "أکفره"، یعنی او را به کفر نسبت داد. کُمِیت سروده است: و طائفۀ قد أکفرونی بحُبّکُم: و گروهی مرا به سبب محبت به شما منسوب به کفر میکنند.
گاهی نیز اضلال به معنای هلاک کردن و عذاب و نابود کردن میآید؛ مانند این سخن خداوند متعال: «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ»(3){قطعاً بزهکاران در گمراهی و جنونند} و این سخن خداوند متعال: «أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ»(4){آیا وقتی در [دل] زمین گم شدیم}، که یعنی در زمین هلاک شدیم، و این سخنش: «وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ»(5){و کسانی که در راه خدا کشته شده اند، هرگز کارهایشان را ضایع نمی کند}، یعنی هرگز کارهایشان را باطل نمیکنند. مطابق این معنا، مقصود از آیه این است که خداوند متعال به سبب کفر گروه زیادی را هلاک و عذاب میکند، یعنی به سبب کفر آنان را از [رسیدن به] ثواب و [یافتن] راه بهشت گمراه میکند و در نتیجه آنان هلاک میشوند، و گروه زیادی را به سبب ایمان آوردن، به ثواب و راه بهشت هدایت مینماید.
نقل شده که أبیعلی جبائی گفته است: یکی از شواهدی که بر درستی معنای اخیر دلالت میکند، این سخن خداوند است: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»(6){و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند}؛ زیرا مقصود یا چنانچه گفتیم کیفر کردنشان به سبب تکذیب است، و یا مقصود به حیرت و شک انداختن است؛ اگر مقصود [به] حیرت [انداختن] باشد، در آیه آمده است که خداوند این کار را فقط با انسان فاسق و متحیر و شاکّ میکند، پس باید آن حیرتی که قبلاً در آیه آمده [است که «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً»] و آنها به سبب آن فاسق شدهاند، کار خداوند باشد؛ مگر اینکه قبل از اینکه خداوند آنان را به حیرت بیفکند، حیرتی در آنها وجود داشته باشد،
ص: 170
ما لا نهایة له من حیرة قبل حیرة لا إلی أول أو ثبوت إضلال لا إضلال قبله و إذا کان ذلک من فعله فقد أضل من لم یکن فاسقا و هو خلاف قوله وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ و علی هذا الوجه فیجوز أن یکون حکم الله علیهم بالکفر و براءته منهم و لعنته علیهم إهلاکا لهم و یکون إهلاکه إضلالا و کل ما فی القرآن من الإضلال المنسوب إلی الله تعالی فهو بمعنی ما ذکرناه من الوجوه و لا یجوز أن یضاف إلی الله سبحانه الإضلال الذی أضافه إلی الشیطان و إلی فرعون و السامری بقوله وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً (1)و قوله وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ (2)و قوله وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ (3)و هو أن یکون بمعنی التلبیس و التغلیط و التشکیک و الإیقاع فی الفساد و الضلال و غیر ذلک مما یؤدی إلی التظلیم و التجویر إلی ما یذهب إلیه المجبرة تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا.
و إذ قد ذکرنا أقسام الإضلال فلنذکر أقسام الهدایة التی هی ضده اعلم أن الهدایة فی القرآن تقع علی وجوه:
أحدها أن تکون بمعنی الدلالة و الإرشاد یقال هداه الطریق و للطریق و إلی الطریق إذا دله علیه و هذا الوجه عام لجمیع المکلفین فإن الله تعالی هدی کل مکلف إلی الحق بأن دله علیه و أرشده إلیه لأنه کلفه الوصول إلیه فلو لم یدله علیه لکان قد کلفه ما لا یطیق و یدل علیه قوله تعالی وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی (4)و قوله إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ (5)و قوله أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً (6)و قوله وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی (7)و قوله وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (8)و قوله وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ (9)و ما أشبه ذلک من الآیات.
و ثانیها أن یکون بمعنی زیادة الألطاف التی بها یثبت علی الهدی و منه قوله تعالی وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً (10)
ص: 171
که این موجب میشود که همینطور تا بینهایت، حیرتی قبل از حیرتی موجود باشد و این زنجیره به یک حیرت نخستین منتهی نشود، یا قبل از هر اضلالی، اضلال دیگری موجود باشد. و اگر این حیرت کار خداوند باشد، خداوند کسی را که فاسق نبوده، اضلال کرده است و این خلاف این سخنش: «وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ» است. مطابق این وجه ممکن است خداوند علیه آنان حکم به کفر کرده و از آنان برائت جسته و آنان را لعنت کرده است، یعنی آنان را هلاک نموده، و اهلاک او همان اضلال است، و هر جای دیگر قرآن نیز که اضلال به خداوند متعال منسوب شده است، به همین معنایی است که ما گفتیم و نمیتوان اضلالی که در این سخن خداوند: «وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً»(1){و [او] گروهی انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد} و این سخنش: «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ»(2){و فرعون قوم خود را گمراه کرد} و این سخنش: «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُ»(3){و سامری آنها را گمراه ساخت}، به شیطان و فرعون و سامری نسبت داده شده و به معنای نیرنگ و به غلط انداختن و به شک انداختن و به فساد و گمراهی کشاندن و معناهایی از این قبیل است و منتهی به نسبت دادن ظلم و جور به خداوند سبحان، که جبریها به آن معتقدند منتهی میشود را به خداوند نسبت داد، خداوند بسیار بلندمرتبهتر از اینهاست.
حال که اقسام إضلال را گفتیم، باید اقسام هدایت که متضاد آن است را نیز ذکر کنیم؛ باید دانست که هدایت در قرآن به چند وجه به کار رفته است:
وجه اول این که به معنای راهنمایی و ارشاد باشد؛ گفته میشود: "هداه الطریق و للطریق و إلی الطریق"، که یعنی راه را به او نشان داد. این وجه از هدایت شامل همه مکلفین میشود، زیرا خداوند متعال هر مکلفی را به حق هدایت کرده است، یعنی حق را به او نشان داده و او را به آن ارشاد کرده است، چه اینکه خداوند او را به رسیدن به حق مکلف کرده است. و اگر حق را به او نشان نداده بود، او را به چیزی بیرون از طاقتش مکلف کرده بود. این سخن خداوند متعال: «وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی»(4){با آنکه قطعاً از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است}، و این سخنش: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ»(5){ما راه را به او نشان دادیم}، و این سخنش: «أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً»(6){که
در آن قرآن برای هدایت فرو فرستاده شده است}، و این سخنش: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی»(7){و اما ثمودیان؛ پس آنان را راهبری کردیم، و[لی] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند}، و این سخنش: «وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(8){و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می کنی}، و این سخنش: «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْن»(9){و هر دو راه [خیر و شر] را بدو نمودیم} و آیات مشابه اینها بر همین معنا دلالت میکنند.
وجه دوم این که هدایت به معنای الطاف اضافی باشد که به کمک آنها میتوان بر هدایت باقی ماند؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدیً»(10){و[لی] آنان که به هدایت گراییدند، [خدا] آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید}.
ص: 171
و ثالثها أن تکون بمعنی الإثابة و منه قوله تعالی یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (1)و قوله تعالی وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ (2)و الهدایة التی تکون بعد قتلهم هی إثابتهم لا محالة.
و رابعها الحکم بالهدایة کقوله تعالی وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ (3)و هذه الوجوه الثلاثة خاصة بالمؤمنین دون غیرهم لأنه تعالی إنما یثیب من یستحق الإثابة و هم المؤمنون و یزیدهم ألطافا بإیمانهم و طاعتهم و یحکم لهم بالهدایة لذلک أیضا.
و خامسها أن تکون الهدایة بمعنی جعل الإنسان مهتدیا بأن یخلق الهدایة فیه کما یجعل الشی ء متحرکا بخلق الحرکة فیه و الله تعالی یفعل العلوم الضروریة فی القلوب فذلک هدایته منه تعالی و هذا الوجه أیضا عام لجمیع العقلاء کالوجه الأول فأما الهدایة التی کلف الله تعالی العباد فعلها کالإیمان به و بأنبیائه و غیر ذلک فإنها من فعل العباد و لذلک یستحقون علیها المدح و الثواب و إن کان الله سبحانه قد أنعم علیهم بدلالتهم علی ذلک و إرشادهم إلیه و دعاهم إلی فعله و تکلیفهم إیاه و أمرهم به فهو من هذا الوجه نعمة منه سبحانه علیهم و منة منه واصلة إلیهم و فضل منه و إحسان لدیهم فهو مشکور علی ذلک محمود إذ فعله بتمکینه و ألطافه و ضروب تسهیلاته و معوناته.
و قال رحمه الله فی قوله تعالی وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (4)إن المراد به البیان و الدلالة و الصراط المستقیم هو الإسلام أو المراد به یهدیهم باللطف فیکون خاصا بمن علم من حاله أنه یصلح به أو المراد به یهدیهم إلی طریق الجنة و قال فی قوله تعالی مَتی نَصْرُ اللَّهِ (5)قیل هذا استعجال للموعود کما یفعله الممتحن و إنما قاله الرسول استبطاء للنصر علی جهة التمنی و قیل إن معناه الدعاء لله بالنصر و قیل إنه ذکر کلام الرسول و المؤمنین جملة و تفصیلا قال المؤمنون مَتی نَصْرُ اللَّهِ و قال الرسول أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ
ص: 172
وجه سوم این است که به معنای پاداش دادن باشد؛ مانند این سخن خداوند متعال: «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ»(1){پروردگارشان به پاس ایمانشان آنان را به باغهای [پر ناز و] نعمت که از زیر [پای] آنان نهرها روان خواهد بود هدایت می کند}، و این سخن خداوند متعال: «وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ * سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ»(2){و کسانی که در راه خدا کشته شده اند، هرگز کارهایشان را ضایع نمی کند * به زودی آنان را راه می نماید و حالشان را نیکو می گرداند}، و هدایتی که بعد از کشته شدن آنان باشد، ناچار به معنای پاداش دادن به آنهاست.
وجه چهارم حکم به هدایت است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ»(3){و هر که را خدا هدایت کند او رهیافته است}، و این سه وجه اخیر مخصوص مؤمنان است، نه غیر مؤمنان؛ زیرا خداوند متعال فقط به کسانی پاداش میدهد که مستحق پاداش باشند، و فقط مؤمنان هستند که مستحق پاداشند، و هم آنهایند که خداوند به سبب ایمان و طاعتشان به آنان لطف زیاد میکند و برایشان حکم به هدایت مینماید.
وجه پنجم این است که هدایت به معنای هدایتیافته بودن انسان باشد، به این صورت که خداوند هدایت را در وجود انسان بیافریند، چنانچه یک شیء را با آفریدن حرکت در آن، متحرک قرار میدهد. خداوند متعال علوم ضروری را در قلبهای مؤمنان قرار میدهد و این خود از هدایت خدای متعال است. این وجه نیز مانند وجه اول عام است و شامل همه عقلا میشود. اما هدایتی که خداوند متعال انجام آن را بر بندگان تکلیف کرده است، مانند ایمان آوردن به او و پیامبران او و مواردی از این قبیل، از کارهای بندگان است و به همین جهت با انجام آن مستحق مدح و پاداش میشوند، اگرچه این خداوند سبحان است که بر آنان نعمت ارزانی داشته و آنها را به انجام آن راهنمایی و ارشاد کرده است و به آن فراخوانده و آنان را بر فعل آن تکلیف کرده و به آن امر نموده است، بنابراین از این جهت، نعمتی از خداوند سبحان به آنهاست و منتی از جانب اوست که به آنها رسیده است و فضل و نیکی او در حق آنهاست، در نتیجه خداوند را باید به سبب آن شکر و ستایش کرد، زیرا انجام آنها، به سبب تمکین خداوند و الطاف و انواع تسهیلات و کمکهای او بوده است.
طبرسی رحمه الله در ذیل این سخن خداوند متعال: «وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(4){و خدا هر که را بخواهد، به راه راست هدایت می کند} گفته است: مقصود از هدایت در این آیه بیان و راهنمایی است و مقصود از صراط مستقیم، اسلام است، یا اینکه مقصود این است که خداوند به لطف خود آنان را هدایت میکند، که در این صورت مخصوص به کسانی میشود که از حالشان معلوم است که با هدایت به صلاح میرسند، یا مقصود این است که خداوند به وسیله هدایتش راه بهشت را به آنان نشان میدهد. و در مورد این سخن خداوند متعال: «مَتی نَصْرُ اللَّهِ»(5){پیروزی
خدا کِی خواهد بود} گفته است: گفته شده که این به معنای طلبِ پیش افتادن وعدهایست که داده شده است، چنانچه کسی که در میان امتحان است چنین میکند [و خواهان رسیدن سریعتر به وعدهایست که در پس امتحان به او داده شده است]، رسول نیز آن جمله را از روی آرزوی رسیدن به پیروزی گفته است. گفته شده معنای آن، دعا کردن برای رسیدن به پیروزی است، و نیز گفته شده که این جمله شامل سخن مؤمنان و رسول، هر دو است و تفصیل آن این است که مؤمنان گفتهاند: «مَتی نَصْرُ اللَّهِ» و رسول گفته است: «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ»(6){هشدار که پیروزی خدا نزدیک است}.
ص: 172
و قال فی قوله تعالی یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ (1)أی من ظلمات الضلال و الکفر إلی نور الهدی و الإیمان بأن هداهم إلیه و نصب الأدلة لهم علیه و رغبهم فیه و فعل بهم من الألطاف ما یقوی دواعیهم إلی فعله.
و قال فی قوله تعالی وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (2)أی بالمعونة علی بلوغ البغیة من الفساد و قیل لا یهدیهم إلی المحاجة کما یهدی أنبیاءه و قیل لا یهدیهم بألطافه و تأییده إذا علم أنه لا لطف لهم و قیل لا یهدیهم إلی الجنة.
و قال فی قوله تعالی کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً (3)معناه کیف یسلک الله بهم سبیل المهتدین بالإثابة لهم و الثناء علیهم أو أنه علی طریق التبعید کما یقال کیف یهدیک إلی الطریق و قد ترکته أی لا طریق یهدیهم به إلی الإیمان إلا من الوجه الذی هداهم به و قد ترکوه أو کیف یهدیهم الله إلی طریق الجنة و الحال هذه.
أقول الأظهر أن المعنی أنهم حرموا أنفسهم بما اختاروه الألطاف الخاصة من ربهم تعالی.
و قال فی قوله تعالی وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ (4)قیل فیه أقوال أحدها أن المراد بالفتنة العذاب أی من یرد الله عذابه کقوله تعالی عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ (5)أی یعذبون و قوله ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ (6)أی عذابکم.
و ثانیها أن معناه من یرد الله إهلاکه.
و ثالثها أن المراد به من یرد الله خزیه و فضیحته بإظهار ما ینطوی علیه.
ص: 173
و درباره این سخن خداوند متعال: «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»(1){آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد}، یعنی از تاریکیهای گمراهی و کفر بیرون میآورد و به نور هدایت و ایمان راهنمایی میکند، به این طریق که آنان را به ایمان هدایت میکند و نشانههای ایمان را برایشان نمایان میکند و آنان را ترغیب به آن مینماید و الطافی که سبب قوت یافتن انگیزه ایمان آوردن میشود را برای آنها عملی میکند.
و درباره این سخن خداوند متعال: «وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»(2){و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی کند} گفته است: یعنی آنان را در رسیدن به هدف فسادشان کمک نمیکند، و گفته شده، یعنی آنان را به وسیله محاجه و بحث هدایت نمیکند، چنانچه پیامبرانش را به این وسیله هدایت میکند. و گفتهاند یعنی آنان را با الطاف و تأییدات خود هدایت نمینماید؛ زیرا میداند لطفی برای آنان نیست، و گفته شده یعنی آنان را به بهشت راهنمایی نمیکند.
و درباره این سخن خداوند متعال: «کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً ... »(3){چگونه خداوند قومی را هدایت کند که ...} گفته است: معنایش این است که چگونه خداوند آنان را در راه هدایتیافتگان بَرَد و به آنان ثواب دهد و آنها را ثنا کند!؟ و یا اینکه این جمله در مقام بعید دانستن است، چنانچه گفته میشود: وقتی او را رها کردهای، چگونه راه را به تو نشان دهد!؟ یعنی جز همان راهی که خداوند به آنان نشان داد و آنها نیز آن را رها کردهاند، هیچ راهی نیست که خداوند از طریق آن راه، آنان را به ایمان هدایت کند، یا اینکه یعنی چگونه خداوند آنان را با این حال به راه بهشت هدایت کند!؟
مؤلف گوید: اینکه معنا این باشد که آنان به سبب اختیاری که کردهاند، خود را از الطاف خاصه پروردگارشان محروم نمودهاند، درستتر به نظر میرسد.
و درباره این سخن خداوند متعال: «وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ»(4){ و هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند} گفته است: در این آیه چند قول گفته شده است:
قول اول این است که مقصود از فتنه، عذاب است، یعنی هر که خداوند بخواهد او را عذاب کند، مانند این سخن خداوند متعال: «عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ»(5){بر آتش عقوبت [و آزموده] شوند}، یعنی عذاب میشوند، و این سخنش: «ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ»(6){عذاب [موعود] خود را بچشید}.
قول دوم این که معنایش این است: هر کسی که خداوند بخواهد او را هلاک کند.
قول سوم این که مقصود این است: هر کسی که خداوند بخواهد او را با آشکار کردن [نیّات] درونش خوار و رسوا کند.
ص: 173
و رابعها أن المراد من یرد الله اختباره بما یبتلیه من القیام بحدوده فیدع ذلک و یحرفه.
و الأصح الأول فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أی فلن تستطیع أن تدفع لأجله من أمر الله الذی هو العذاب أو الفضیحة أو الهلاک شیئا أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ معناه أولئک الیهود لم یرد الله أن یطهر من عقوبات الکفر التی هی الختم و الطبع و الضیق قلوبهم کما طهر قلوب المؤمنین منها بأن کتب فی قلوبهم الإیمان و شرح صدورهم للإسلام و قیل معناه لم یرد أن یطهرها من الکفر بالحکم علیها بأنها بریئة منه ممدوحة بالإیمان.
قال القاضی و هذا لا یدل علی أنه سبحانه لم یرد منهم الإیمان لأن ذلک لا یعقل من تطهیر القلب إلا علی جهة التوسع و لأن قوله لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ یقتضی نفی کونه مریدا و لیس فیه بیان الوجه الذی لم یرد ذلک علیه و المراد بذلک أنه لم یرد تطهیر قلوبهم مما یلحقها من الغموم بالذم و الاستخفاف و العقاب و لذا قال عقیبه لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ و لو کان أراد ما قاله المجبرة لم یجعل ذلک ذما لهم و لا عقبه بالذم و لا جعله فی حکم الجزاء علی ما لأجله عاقبهم و أراد ذلک فیهم.
أقول: رَوَی النُّعْمَانِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ فِیمَا رَوَاهُ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُمْ سَأَلُوهُ عَنِ الْمُتَشَابِهِ فِی تَفْسِیرِ الْفِتْنَةِ فَقَالَ مِنْهُ فِتْنَةُ الِاخْتِبَارِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (1)وَ قَوْلُهُ لِمُوسَی وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً (2)وَ مِنْهُ فِتْنَةُ الْکُفْرِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ (3)وَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ فِی الَّذِینَ اسْتَأْذَنُوا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْهُ مِنَ الْمُنَافِقِینَ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِیهِمْ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا (4)یَعْنِی ائْذَنْ لِی وَ لَا تُکْفِرْنِی فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (5)
ص: 174
قول چهارم این که مقصود این است: هر کسی را که خداوند بخواهد با امتحان کردن از طریق عمل به حدود خود بیازماید و او آن حدود را ترک کند و تغییر دهد.
و صحیحتر از همه، همان قول اول است.
«فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً»(1){هرگز در برابر خدا برای او از دست تو چیزی بر نمی آید}، یعنی تو نمیتوانی از او در برابر امر خداوند که همان عذاب یا رسوایی یا هلاکت باشد، هیچ دفاعی بکنی.
«أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ»(2){اینانند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک گرداند}، یعنی خداوند نخواسته آن یهودیان را از عقوبتهای کفر که همان ختم و طبع و تنگی دلهایشان است، پاک نماید، چنانچه درباره مؤمنان چنین خواسته است و قلبهایشان را با نوشتن ایمان در آن [قلب]ها و فراخ نمودن سینههایشان از آن عقوبتها پاک گردانیده است. گفته شده است: معنایش این است که خداوند نخواسته است قلبهای آنان، بدین طریق که بر آنها حکم کند از کفر بیزار شوند و به ایمان مدح شوند، را از کفر پاک گرداند.
قاضی گفته است: این دلالت ندارد که خداوند سبحان از آنان ایمان را نخواسته است؛ زیرا از تطهیر قلب جز به مجاز چنین چیزی فهمیده نمیشود، و نیز این سخن خداوند: «لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» اقتضا میکند که خداوند چنین ارادهای نکرده است، ولی سخنی از اینکه چرا چنین ارادهای نکرده است گفته نشده است. مقصود این است که خداوند نخواسته قلبهای آنان را از غمهایی که در اثر مذمت و خواری و کیفر نصیبشان شده تطهیر کند و به همین جهت بعد از آن فرموده است: «لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ»(3){در دنیا برای آنان رسوایی و در آخرت عذابی بزرگ خواهد بود}. و اگر چیزی که جبریها گفتهاند را اراده کرده بود، این را مذمت آنان قرار نمیداد و بعد از آن آنان را نکوهش نمیکرد و آن را در حکم سزای آنچه که آنان را به سبب آن کیفر میکند و درباره آنان اراده کرده قرار نمیداد.
مؤلف گوید: نعمانی در تفسیرش نقل کرده، روایت شده است که از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره معانی متشابه در تفسیر فتنه پرسیدند؛ ایشان فرمودند: یکی از معانی آن اختبار است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «الم * أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»(4){الف لام میم * آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند!؟}، و این سخنش خطاب به موسی: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً»(5){و تو را بارها آزمودیم}. معنای دیگر آن کفر است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ»(6){در حقیقت پیش از این [نیز] در صدد فتنه جویی برآمدند و کارها را بر تو وارونه ساختند، تا حق آمد و امر خدا آشکار شد} و این سخن خداوند سبحان درباره منافقینی که در غزوه تبوک از رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه خواستند که [در مدینه] بمانند [و به جنگ نروند]، و خداوند متعال درباره آنها فرمود: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا»(7){و از آنان کسی است که می گوید مرا [در ماندن] اجازه ده و به فتنه ام مینداز هش دار که آنان خود به فتنه افتاده اند}، یعنی به من اجازه بده و مرا کافر نکن، خداوند عزّ و جلّ فرمود: «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ»(8){هش دارکه آنان خود به فتنه افتاده اند و بی تردید جهنم بر کافران احاطه دارد}.
ص: 174
وَ مِنْهُ فِتْنَةُ الْعَذَابِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ (1)أَیْ یُعَذَّبُونَ ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (2)أَیْ ذُوقُوا عَذَابَکُمْ وَ مِنْهُ قَوْلُهُ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا (3)أَیْ عَذَّبُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ مِنْهُ فِتْنَةُ الْمَحَبَّةِ لِلْمَالِ وَ الْوَلَدِ کَقَوْلِهِ تَعَالَی إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ (4)وَ مِنْهُ فِتْنَةُ الْمَرَضِ وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ (5)أَیْ یَمْرَضُونَ وَ یُقْتَلُونَ.
انتهی.
و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ قیل فی معناه أقوال أحدها معناه فاعلم یا محمد أنما یرید الله أن یعاقبهم ببعض أجرامهم و ذکر البعض و المراد به الکل کما یذکر العموم و یراد به الخصوص.
و الثانی أنه ذکر البعض تغلیظا للعقاب و المراد أنه یکفی أن یؤخذوا ببعض ذنوبهم فی إهلاکهم و التدمیر علیهم.
و الثالث أنه أراد تعجیل بعض العقاب مما کان من التمرد فی الأجرام لأن عذاب الدنیا مختص ببعض الذنوب دون بعض و عذاب الآخرة یعم.
قوله تعالی وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً قال الزمخشری الأکنة علی القلوب و الوقر فی الآذان مثل فی نبو قلوبهم و مسامعهم عن قبوله و اعتقاد صحته و وجه إسناد الفعل إلی ذاته و هو قوله وَ جَعَلْنا للدلالة علی أنه أمر ثابت فیهم لا یزول عنهم کأنهم مجبولون علیه أو هی حکایة لما کانوا ینطقون به من قولهم وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ و قال الطبرسی رحمه الله قال القاضی أبو عاصم العامری أصح الأقوال فیه
ما روی أن النبی صلی الله علیه و آله کان یصلی باللیل و یقرأ القرآن فی الصلاة جهرا رجاء أن یستمع إلی قراءته إنسان فیتدبر معانیه و یؤمن به فکان المشرکون إذا سمعوه آذوه و منعوه عن الجهر بالقراءة.
و کان الله تعالی یلقی علیهم النوم أو یجعل
ص: 175
معنای دیگر آن، عذاب است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «یَوْمَ هُمْ عَلَی النَّارِ یُفْتَنُونَ»(1){همان روز که آنان بر آتش عقوبت [و آزموده] شوند}، یعنی عذاب میشوند، «و ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ»(2){عذاب [موعود] خود را بچشید! این است همان [بلایی] که با شتاب خواستار آن بودید}، یعنی عذاب خود را بچشید، و این سخن خداوند متعال: «إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا»(3){کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار کرده و بعد توبه نکرده اند}، یعنی مؤمنان را عذاب دادند. و معنای دیگر آن، دوست داشتن مال و فرزند است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»(4){اموال شما و فرزندانتان صرفا [وسیله] آزمایشی [برای شما]یند}. و معنای دیگر آن، بیماری است؛ مانند این سخن خداوند سبحان: «أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ»(5){آیا نمی بینند که آنان در هر سال یک یا دو بار آزموده می شوند باز هم توبه نمی کنند و عبرت نمی گیرند!؟} یعنی بیمار میشوند و کشته میشوند. در اینجا نقل روایت از تفسیر عیاشی به پایان میرسد.
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ»(6){بدان که خدا می خواهد آنان را فقط به [سزای] پاره ای از گناهانشان برساند}، گفته است: در معنای این آیه چند قول گفته شده است:
قول اول: معنایش این است که ای محمد! بدان که خداوند میخواهد آنان را به سبب بعضی از جرمهایشان کیفر کند و اینکه فرموده است بعضی از گناهانشان، مقصودش همه گناهان آنهاست؛ چنانچه گاهی [به عکس این است و] چیزی به صورت عام گفته میشود و مقصود فقط عده خاصی است.
قول دوم: اینکه خداوند فرموده بعضی از گناهانشان، به جهت شدت عذاب است و مقصود این است که همین که فقط به سبب بعضی از گناهانشان مؤاخذه شوند در هلاک شدن و نابود شدنشان کافیست.
قول سوم: خداوند خواسته است کیفر بعضی از تمرّدها و جرمها را پیش اندازد، زیرا عذاب دنیوی فقط برای بعضی گناهان است، و این عذاب آخرت است که شامل همه گناهان میشود.
این سخن خداوند متعال: «وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً»(7){و بر دلهایشان پوششها می نهیم}؛ زمخشری گفته است: پوشش بر قلبها و سنگینی گوشها، تمثیل در امتناع قلبها و گوشهای آنان از پذیرفتن قرآن و اعتقاد داشتن به صحت آن است، و اینکه خداوند این فعل را به خود اسناد داده است و فرموده «وَ جَعَلْنا»، به جهت دلالت بر این است که این نپذیرفتن در وجود آنها ثابت است و از آنان جدا نمیشود و گویا در سرشت آنها آفریده شده است، یا به این جهت است که این سخن، حکایت سخنی است که آنان میگفتند: «وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ»(8){و در گوشهای ما سنگینی، و میان ما و تو پرده ای است}. طبرسی رحمه الله گفته است: قاضی ابوعاصم عامری گفته است که صحیحترین قول در مورد این آیه، این است: روایت شده، پیامبر صلی الله علیه و آله در شبها نماز میگزاردند و در نمازشان با صدای بلند قرآن میخواندند، به این امید که کسی به خواندن ایشان گوش فرا دهد و در معانی آن تدبر کند و به آن ایمان آورد. وقتی مشرکان صدای ایشان را میشنیدند، ایشان را آزار میدادند و از قرائت با صدای بلند منع میکردند، خداوند متعال نیز همواره در [جان] آنها خواب میانداخت،
ص: 175
فی قلوبهم أکنة لیقطعهم عن مرادهم و ذلک بعد ما بلغهم ما تقوم به الحجة و تنقطع به المعذرة و بعد ما علم الله تعالی أنهم لا ینتفعون بسماعه و لا یؤمنون به فشبه إلقاء النوم علیهم بجعل الغطاء علی قلوبهم و بوقر آذانهم لأن ذلک کان یمنعهم من التدبر کالوقر و الغطاء و هذا معنی قوله تعالی وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً و یحتمل ذلک وجها آخر و هو أنه تعالی یعاقب هؤلاء الکفار الذین علم أنهم لا یؤمنون بعقوبات یجعلها فی قلوبهم تکون موانع من أن یفقهوا ما یستمعونه و یحتمل أیضا أن یکون سمی الکفر الذی فی قلوبهم کنا تشبیها و مجازا و إعراضهم عن القرآن وقرا توسعا لأن مع الکفر و الإعراض لا یحصل الإیمان و الفهم کما لا یحصلان مع الکن و الوقر و نسب ذلک إلی نفسه لأنه الذی شبه أحدهما بالآخر کما یقول أحدنا لغیره إذا أثنی علی إنسان و ذکر مناقبه جعلته فاضلا و بالضد إذا ذکر مقابحه و فسقه یقول جعلته فاسقا (1)و قال الزمخشری فی قوله تعالی وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی أی بأن یأتیهم بآیة ملجئة و لکنه لا یفعل لخروجه عن الحکمة.
و قوله تعالی لِیَمْکُرُوا فِیها قال الطبرسی رحمه الله اللام لام العاقبة و قال الزمخشری معناه خلیناهم لیمکروا و ما کففناهم عن المکر و کذا قال اللام لام العاقبة فی قوله تعالی لِیَقُولُوا أی عاملناهم معاملة المختبر لیشکروا أو یصبروا فآل أمرهم إلی العاقبة. و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ وجهین:
ص: 176
و یا در قلبهایشان پوششی قرار میداد تا آنان را از هدفشان باز دارد، و این بعد از آن بود که خداوند دلایلی که بتوان با آنها حجت اقامه کرد را به آنها رسانده بود و راه عذر را بر آنان بسته بود، و بعد از آن بود که خداوند متعال به علم خود میدانست که آنان دیگر از شنیدن قرآن سودی نمیبرند و به آن ایمان نمیآورند، خداوند این انداختن خواب به جان آنها را به کشیدن پردهای بر قلبها و سنگینی گوشهایشان تشبیه کرده است؛ زیرا خواب مانند سنگینی [گوش] و پرده[ای که مانع دیدن میشود]، مانع از تدبر آنان در قرآن میشد، و این سخن خداوند متعال: «وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُورا»(1){و
چون قرآن بخوانی، میان تو و کسانی که به آخرت ایمان ندارند پرده ای پوشیده قرار می دهیم} نیز به همین معناست. معنای دیگری نیز [در این آیه] محتمل است و آن اینکه خداوند متعال آن دسته از کافرانی که علم داشته ایمان نمیآورند را با عقوبتهایی که در قلبهای آنان قرار داده است و آن عقوبتها مانع از فهمیدن آنچه میشنیدند میشده، کیفر کرده است. و نیز محتمل است که خداوند، کفری که در قلبهای آنان بوده را از روی تشبیه و مجاز تعبیر به پوشش کرده باشد و روی گرداندن آنها از قرآن را مجازاً به سنگینی تعبیر نموده است؛ زیرا چنانچه با پوشش و سنگینی چیزی فهمیده نمیشود، با کفر و رویگردانی نیز ایمان و فهمی حاصل نمیگردد، و این کار را از آن روی که تشبیه را خودش انجام داده، به خودش نسبت داده است؛ چنانچه هرگاه یکی از ما شخص دیگری را ثنا گوید و خوبیهایش را به زبان آورد، میگوید او را با فضیلت نمودم، و به عکس هرگاه زشتیها و کارهای بد او را به زبان میآورد، میگوید او را فاسق نمودم [، حال آنکه او در واقع کاری نکرده است و فقط اوصاف او را به زبان آورده است].
زمخشری درباره این سخن خداوند متعال: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی»(2){و اگر خدا می خواست، قطعاً آنان را بر هدایت گرد می آورد} گفته است:
یعنی با آوردن نشانهای که آنان را وادار کند [، آنان را هدایت مینمود]، ولی خداوند این کار را نمیکند، زیرا چنین کاری خارج از حکمت اوست.
این سخن خداوند متعال: «لِیَمْکُرُوا فِیها»(3){تا در آن به نیرنگ پردازند}؛ طبرسی رحمه الله گفته است: "لام" در «لِیَمْکُرُوا»، لام عاقبت است و زمخشری گفته است: معنای آیه این است که آنان را واگذاشتیم تا نیرنگ کنند و از نیرنگ باز نداشتیم، و همچنین گفته است لام «لِیَقُولُوا ... »(4){تا بگویند ...}، لام عاقبت است و یعنی ما با آنان، چون کسی که در حال آزمون است رفتار کردیم تا شکر و یا صبر کنند، ولی عاقبت کار آنان به این انجامید که چنین بگویند.
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ»(5){و دلها و دیدگانشان را برمی گردانیم} گفته است: در این آیه دو وجه محتمل است:
ص: 176
أحدهما أنه یقلبهما فی جهنم علی لهب النار و حر الجمر کما لم یؤمنوا به أول مرة فی الدنیا و الآخر أن المعنی یقلب أفئدتهم و أبصارهم بالحیرة التی تغم و تزعج النفس.
و قال الزمخشری وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ نَذَرُهُمْ عطف علی لا یُؤْمِنُونَ داخل فی حکم و ما یشعرکم أنهم لا یؤمنون و ما یشعرکم أنا نقلب أفئدتهم و أبصارهم أی نطبع علی قلوبهم و أبصارهم فلا یفقهون و لا یبصرون الحق کما کانوا عند نزول آیاتنا أولا لا یؤمنون بها لکونهم مطبوعا علی قلوبهم و ما یشعرکم أنا نذرهم فی طغیانهم أی نخلیهم و شأنهم لا نکفهم عن الطغیان حتی یعمهوا فیه. (1)و قال فی قوله تعالی إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ أی مشیة إکراه و اضطرار.
و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله کَذلِکَ جَعَلْنا وجوه أحدها أن المراد کما أمرناک بعداوة قومک من المشرکین فقد أمرنا من قبلک بمعاداة أعدائهم من الجن و الإنس و متی أمر الله رسوله بمعاداة قوم من المشرکین فقد جعلهم أعداء له.
و ثانیها أن معناه حکمنا بأنهم أعداء و أخبرنا بذلک لیعاملوهم معاملة الأعداء فی الاحتراز عنهم و الاستعداد لدفع شرهم و هذا کما یقال جعل القاضی فلانا عدلا و فلانا فاسقا إذا حکم بعدالة هذا و فسق ذاک.
و ثالثها أن المراد خلینا بینهم و بین اختیارهم العداوة لم نمنعهم علی ذلک کرها و لا جبرا لأن ذلک یزیل التکلیف.
و رابعها أنه سبحانه إنما أضاف ذلک إلی نفسه لأنه سبحانه لما أرسل إلیهم الرسل و أمرهم إلی دعائهم إلی الإسلام و الإیمان و خلع ما کانوا یعبدونه من الأصنام و الأوثان نصبوا عند ذلک العداوة لأنبیائه و مثله قول نوح علیه السلام فلم یزدهم دعائی إلا فرارا و قال و العامل فی قوله وَ لِتَصْغی قوله یُوحِی و لا یجوز أن یکون العامل
ص: 177
وجه اول این است که خداوند دلها و دیدگان آنها را در جهنم بر روی شعلههای آتش و داغی گدازههای آن زیر و رو میکند، چنانچه آنان در بار اول، در دنیا نیز به آن ایمان نیاوردند. و وجه دیگر اینکه معنایش این است که خداوند دلها و دیدگان آنها را با حیرتی که [در درونشان وجود دارد و] سبب غم و آزردگی جانشان میشود، زیر و رو میکند.
زمخشری گفته است: «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ»(1)
و «نَذَرُهُمْ»(2)،
هر دو معطوف به «لا یُؤْمِنُونَ»(3)
هستند و در یک حکم میباشند، [یعنی] شما چه میدانید که آنان ایمان نمیآورند و شما چه میدانید که ما دلها و دیدگان آنها را بر میگردانیم، یعنی قلبها و دیدگان آنها را میپوشانیم تا حق را در نیابند و نبینند، چنانچه در بار
اول، [یعنی در] هنگام نزول آیات ما نیز به آیات ایمان نیاوردند؛ زیرا قلبهای آنان پوشانده شده بود، و شما چه میدانید که ما آنان را در طغیانشان واگذاشتیم، یعنی رها کردیم و آنان را باز نداشتیم تا در آن سرگردان شوند.
و در مورد این سخن خداوند متعال: «إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»(4){جز اینکه خدا بخواهد} گفته است: یعنی جز اینکه خدا بخواهد آنان را وادار و ناچار کند.
طبرسی رحمه الله گفته است: درباره این سخن خداوند متعال: «کَذلِکَ جَعَلْنا ... »(5){و بدین گونه قرار دادیم ...} چند قول گفته شده است:
قول اول: مقصود این است که همانطور که به تو امر کردیم با مشرکین قوم خود دشمنی بورزی، به پیامبران پیش از تو نیز امر کرده بودیم که با دشمنان خود، چه جنیان و چه انسانها دشمنی بورزند، و هرگاه خداوند به رسول خود امر کند که با مشرکان قوم خود دشمنی بورزد، یعنی آنها را دشمن آن رسول قرار داده است.
قول دوم: معنایش این است که ما حکم به دشمن بودن آنان کردیم و چنان گفتیم تا با آنان مانند دشمنان رفتار کنند و از آنان پرهیز داشته باشند و خود را برای دفاع در مقابل شر آنها آماده کنند. این مانند آن است که بین مردم گفته میشود: قاضی فلانی را عادل و فلانی را فاسق قرار داد، که یعنی حکم به عدالت این شخص و فسق آن شخص کرد.
قول سوم: مقصود این است که ما آنها را به اختیار خود رها کردیم و به اکراه و جبر مانع از دشمنی کردن آنان نشدیم؛ زیرا اکراه و جبر، تکلیف را میبَرَد.
قول چهارم: خداوند سبحان این کار را از آن جهت به خودش نسبت داده است که زمانی که خداوند سبحان رسولان خود را به پیش آنها فرستاد و به رسولان امر کرد که آنها را به اسلام و ایمان دعوت کنند و از [عبادت] بتها و مجسمهها باز دارد، آنان شروع به دشمنی با پیامبران خدا کردند. و مثال این، آن سخن نوح علی نبینا و آله و علیه السلام است که فرمود: «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعَائِی إِلَّا فِرَارًا»(6){ودعوت من جز بر گریزشان نیفزود}.
طبرسی رحمه الله گفته است: [از جهت نحوی،] عامل «وَ لِتَصْغی»، [فعل] «یُوحِی» میباشد و «جَعَلْنا» نمیتواند عامل آن باشد؛
ص: 177
فیه جَعَلْنا لأن الله سبحانه لا یجوز أن یرید إصغاء القلوب إلی الکفر و وحی الشیاطین إلا أن نجعلها لام العاقبة و قال البلخی اللام فی وَ لِتَصْغی لام العاقبة و ما بعده لام الأمر الذی یراد به التهدید.
و قال رحمه الله فی قوله تعالی فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ فیه وجوه:
أحدها أن معناه فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ إلی الثواب و طریق الجنة یَشْرَحْ صَدْرَهُ فی الدنیا لِلْإِسْلامِ بأن یثبت عزمه علیه و یقوی دواعیه علی التمسک به و إنما یفعل ذلک لطفا له و منا علیه و ثوابا علی اعتدائه بهدی الله و قبوله إیاه و من یرد أن یضله عن ثوابه و کرامته یجعل صدره فی کفره ضیقا حرجا عقوبة له علی ترکه الإیمان من غیر أن یکون سبحانه مانعا له عن الإیمان بل ربما یکون ذلک داعیا إلیه فإن من ضاق صدره بالشی ء کان ذلک داعیا إلی ترکه.
و ثانیها أن معناه فمن یرد الله أن یثبته علی الهدی یشرح صدره من الوجه الذی ذکرناه جزاء له علی إیمانه و اهتدائه و قد یطلق الهدی و یراد به الاستدامة و من یرد أن یضله أی یخذله و یخلی بینه و بین ما یریده لاختیاره الکفر و ترکه الإیمان یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً بأن یمنعه الألطاف التی هو ینشرح لها صدره لخروجه من قبولها بإقامته علی کفره.
و ثالثها أن معناه فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ زیادة الهدی التی وعدها المؤمن یَشْرَحْ صَدْرَهُ لتلک الزیادة لأن من حقها أن یزید المؤمن بصیرة وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ عن تلک الزیادة بمعنی یذهبه عنها من حیث أخرج هو نفسه من أن تصح علیه یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً لمکان فقد تلک الزیادة لأنها إذا اقتضت فی المؤمن ما قلناه أوجب فی الکافر ما یضاده و الرجس العذاب.
و قال فی قوله تعالی إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أی حکمنا بذلک لأنهم یتناصرون علی الباطل کما قال وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً و قال فی قوله وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ یعنی خلقناهم علی أن عاقبتهم المصیر إلی
ص: 178
زیرا ممکن نیست که خداوند سبحان خواسته باشد قلبها به کفر و وحی شیطانها گوش فرا دهند، مگر اینکه لام در «وَ لِتَصْغی» را، لام عاقبت قرار دهیم و دو لام بعدی [در «لِیَرْضَوْهُ» و «لِیَقْتَرِفُواْ»] را لام امر، که به قصد تهدید آمده است قرار دهیم.
طبرسی رحمه الله گفته است: درباره این سخن خداوند متعال: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ ... »(1){پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، ...} چند وجه محتمل است:
وجه اول: معنای آن این است که هر کس را که خداوند بخواهد به ثواب و راه بهشت راهنمایی کند، در این دنیا سینهاش را برای پذیرفتن اسلام گشاده میگرداند، به این شکل که عزم او را بر اسلام نیرو میبخشد و انگیزههای او را برای تمسک به آن تقویت میکند و این کار را فقط از روی لطف و منت بر او، و به جهت پاداش بر گرویدن به هدایت و قبول آن انجام میدهد، و هر کسی را که بخواهد از ثواب و کرامت خود گمراه کند، سینهاش را در تنگی و سختی کفر قرار میدهد تا او را به سبب ترک ایمان کیفر کند، البته این به آن معنا نیست که خداوند سبحان، مانع از ایمان آوردن او میشود، بلکه چه بسا تنگی سینه، انگیزه این کار میشود؛ چه اینکه کسی که سینهاش در هنگام کاری تنگ میشود، همین سبب میشود که آن کار را ترک کند.
وجه دوم: معنایش این است که هر کسی را که خداوند بخواهد ثبات بر هدایت به او عنایت کند، به پاداش ایمان و هدایتش، سینهاش را به همان نحوی که در وجه پیش گفتیم گشاده مینماید؛ چرا که گاهی هدایت به معنای دوام به کار برده میشود، و هر کس را که خداوند بخواهد گمراه کند، یعنی او را خار کند و به اختیار خود بگذارد تا کفر و بیایمانی را انتخاب کند، سینهاش را در تنگنا و سختی قرار میدهد، به این صورت که الطافی که به وسیله آنها سینهاش گشاده میشود را از او منع میکند، زیرا استواری در کفر سبب شده که او دیگر نتواند ایمان را قبول کند.
وجه سوم: معنایش این است که هر کس را که خداوند بخواهد به هدایت زیادتری که به مؤمنان وعده داده هدایت کند، سینهاش را برای آن هدایت زیادی گشاده میکند؛ زیرا یکی از حقوق هدایت این است که بصیرت مؤمن را زیادتر کند، و هر کس را که خداوند بخواهد او را از آن هدایت زیادی گمراه کند، یعنی او را از آن هدایت دور کند، چرا که او خودش را از قابلیت آن هدایت دور کرده است، سینهاش را برای آن هدایت زیادی، تنگ و سخت میکند؛ زیرا اگر آن هدایت زیادی در مورد مؤمن سبب آنچه که گفتیم شود، باید در کافر سبب عکس آن شود. و رجس نیز به معنای عذاب است.
و درباره این سخن خداوند متعال: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ ... »(2){ما
شیاطین را قرار دادیم ...} گفته است: یعنی ما به آن حکم کردیم؛ زیرا آنان در تحقق باطل، به یکدیگر کمک میکنند، چنانچه خداوند فرمود: «وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً»(3){وفرشتگانی را که خود بندگان رحمانند، مادینه [و دختران او] پنداشتند}.
و درباره این سخنش: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ ...»(4){و در حقیقت آفریدهایم ...} گفته است: یعنی آنان را آفریدهایم، زیرا عاقبت آنان به سبب کفر و انکار و سوء اختیارشان، رفتن به جهنم است،
ص: 178
جهنم بکفرهم و إنکارهم و سوء اختیارهم و یدل علیه قوله سبحانه وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ و قال الزمخشری جعلهم فی أنهم لا یلقون أذهانهم إلی معرفة الحق و لا ینظرون بعیونهم إلی ما خلق الله نظر اعتبار و لا یسمعون ما یتلی علیهم من آیات الله سماع تدبر کأنهم عدموا فهم القلوب و أبصار العیون و استماع الآذان و جعلهم لإغراقهم فی الکفر و شدة شکائمهم فیه و أنهم لا یتأتی منهم إلا أفعال أهل النار مخلوقین للنار دلالة علی توغلهم فی الموجبات و تمکنهم فیما یؤهلهم لدخول النار.
و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی فَرِیقاً هَدی أی جماعة حکم لهم بالاهتداء بقبولهم للهدی أو لطف لهم بما اهتدوا عنده أو هداهم إلی طریق الثواب وَ فَرِیقاً حَقَّ أی وجب عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إذ لم یقبلوا الهدی أو حق علیهم الخذلان لأنه لم یکن لهم لطف تنشرح لهم صدورهم أو حق علیهم العذاب أو الهلاک بکفرهم.
و قال الزمخشری فی قوله تعالی وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ أی إن افتخرتم بقتلهم فأنتم لم تقتلوهم وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ لأنه هو الذی أنزل الملائکة و ألقی الرعب فی قلوبهم و شاء النصر و الظفر و قوی قلوبکم و أذهب عنها الفزع و الجزع وَ ما رَمَیْتَ أنت یا محمد إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی یعنی أن الرمیة التی رمیتها لم ترمها أنت علی الحقیقة لأنک لو رمیتها لما بلغ أثرها إلا ما یبلغ أثر رمی البشر و لکنها کانت رمیة الله حیث أثرت ذلک الأثر العظیم فأثبت الرمیة لرسول الله صلی الله علیه و آله لأن صورتها وجدت منه و نفاها عنه لأن أثرها الذی لا تطیقه البشر فعل الله فکان الله هو فاعل الرمیة علی الحقیقة و کأنها لم توجد من الرسول أصلا.
و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی ثُمَّ انْصَرَفُوا أی انصرفوا عن المجلس و قیل انصرفوا عن الإیمان به صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ عن الفوائد التی یستفیدها المؤمنون و السرور بها و حرموا الاستبشار بتلک الحال و قیل معناه صرف الله قلوبهم عن رحمته و ثوابه عقوبة لهم علی انصرافهم عن الإیمان بالقرآن و عن مجلس رسول الله صلی الله علیه و آله و قیل إنه علی وجه الدعاء علیهم أی خذلهم الله باستحقاقهم ذلک و دعاء الله علی عباده وعید لهم و إخبار بلحاق العذاب بهم.
ص: 179
و این سخن خداوند سبحان: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(1) نیز بر آن دلالت میکند.
زمخشری گفته است: با نظر به اینکه شناخت حق به ذهن آنها خطور نمیکند و با چشمانشان به دیده عبرت به مخلوقات خداوند نمینگرند و آیات خداوند که بر آنها تلاوت میشود را به تدبر گوش نمیدهند، آنان را طوری قرار داده است که گویا قلبهایشان فاقد فهم است و دیدگانشان نمیبیند و گوشهایشان نمیشنود و آنان را به سبب اغراق و لجاجت شدید در کفر و اینکه جز کارهای جهنمیان از آنان سر نمیزند، طوری قرار داده است که گویا برای آتش خلق شدهاند، تا نشان دهد که آنان در موجبات آتش فرو رفتهاند و مشغول به کارهایی هستند که آنها را شایسته داخل شدن در آتش میکند.
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «فَرِیقاً هَدی ... »(2){گروهی را هدایت نمود ...}، گفته است: یعنی برای گروهی به سبب پذیرفتن هدایت حکم به هدایتیافتگی کرد، یا یعنی به آنان به سبب اینکه به نزد او هدایت شدند لطف نمود، یا یعنی آنها را به راه [کسب] پاداش هدایت نمود. و بر گروهی گمراهی را لازم نمود؛ زیرا آنان هدایت را نپذیرفتند، یا یعنی خاری را بر آنان لازم نمود؛ زیرا لطفی برای آنان وجود نداشت که به سبب آن سینههایشان گشاده گردد، یا یعنی به سبب کفرشان، عذاب یا هلاکت را بر آنان لازم نمود.
زمخشری درباره این سخن خداوند متعال: «وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ»(3){ بلکه خدا آنان را کشت} گفته است: یعنی اگر به کشتن آنها افتخار میکنید، [باید بدانید که] شما آنها را نکشتید، بلکه این خداوند بود که آنان را کشت؛ زیرا همو بود که فرشتگان را فرود آورد و بدین وسیله در دلهای آنان هراس انداخت و پیروزی و ظفر را خواست و به دلهای شما قوّت داد و دلهره و بیتابی را از دلهای شما زدود، ای محمد! «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی»(4){و چون [ریگ به سوی آنان] افکندی، تو نیفکندی، بلکه خدا افکند}، یعنی آن پرتابی که تو کردی، در حقیقت تو آن را پرتاب نکردی؛ زیرا اگر پرتاب کننده حقیقی تو بودی، اثر آن بیشتر از اثر یک پرتاب بشری نمیبود، آن پرتاب از جانب خداوند بود؛ چرا که آن اثر بزرگ را به دنبال داشت. [خداوند در سخن خود] از آن جهت که صورت ظاهری آن پرتاب به وسیله رسول خدا صلی الله علیه و آله به وجود آمده است، آن را به ایشان اسناد داده است و از آن جهت که اثر و نتیجه آن خارج از توان بشر بوده است و کار خدا بوده است، آن را از ایشان نفی کرده است؛ بنابراین فاعل حقیقی آن پرتاب خداوند بوده است، چنانچه گویا از رسول کاری سر نزده است.
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «ثُمَّ انْصَرَفُوا»(5){سپس باز می گردند} گفته است: یعنی از مجلس باز میگردند، و گفته شده یعنی از ایمان به ایشان باز میگردند، «صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»(6){خدا دلهایشان را برگرداند}، یعنی خداوند دلهای آنان را از فوائدی که مؤمنان از آنها استفاده میکنند و به سبب آنها خشنود میشوند برگرداند و آنان به سبب آن حال، از مژده محروم شدند. گفته شده معنایش این است که خداوند به کیفر بازگشتن از ایمان به قرآن و بازگشتن از مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله، دلهای آنان را از رحمت و پاداش خود برگرداند. و گفته شده این جمله در مقام نفرین بر آنهاست، یعنی خداوند آنان را خوار کند که سزاوار خواری هستند. و نفرین خداوند بر بندگان، به معنای وعده و خبر از پیوستن آنها به آتش است.
ص: 179
قوله تعالی کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ قال الزمخشری أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ بدل من الکلمة أی حق علیهم انتفاء الإیمان و علم الله منهم ذلک أو حق علیهم کلمة الله أنهم من أهل الخذلان و أن إیمانهم غیر کائن أو أراد بالکلمة العدة بالعذاب و أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ تعلیل بمعنی لأنهم لا یؤمنون.
و قال فی قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ أی ثبت علیهم قول الله الذی کتبه فی اللوح و أخبر به الملائکة أنهم یموتون کفارا فلا یکون غیره فتلک کتابة معلوم لا کتابة مقدر و مراد تعالی الله عن ذلک.
و قال السید المرتضی رضی الله عنه إن سأل سائل فقال ما عندکم فی تأویل قوله تعالی وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ یقال له أما قوله تعالی وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ فإنما عنی به المشیة التی ینضم إلیها الإلجاء و لم یعن المشیة علی سبیل الاختیار و إنما أراد تعالی أن یخبرنا عن قدرته و أنه ممن لا یغالب و لا یعصی مقهورا من حیث کان قادرا علی الإلجاء و الإکراه علی ما أراده من العباد فأما لفظة ذلک فی الآیة فحملها علی الرحمة أولی من حملها علی الاختلاف لدلیل العقل و شهادة اللفظ فأما دلیل العقل فمن حیث علمنا أنه تعالی کره الاختلاف و الذهاب عن الدین و نهی عنه و توعد علیه فکیف یجوز أن یکون شائیا له و مجریا بخلق العباد إلیه و أما شهادة اللفظ فلأن الرحمة أقرب إلی هذه الکنایة من الاختلاف و حمل اللفظ علی أقرب المذکورین أولی فی لسان العرب فأما ما طعن به السائل من تذکیر الکنایة فباطل لأن تأنیث الرحمة غیر حقیقی و إذا کنی عنها بلفظ التذکیر کانت الکنایة علی المعنی لأن معناها هو الفضل و الإنعام کما قالوا سرنی کلمتک یریدون سرنی کلامک و قال الله تعالی هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی و لم یقل هذه و إنما أراد هذا فضل من ربی و فی موضع آخر إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ و لم یقل قریبة.
أقول ثم استشهد رحمه الله لذلک بکثیر من الأشعار ترکناها حذرا من الإطناب ثم قال و قال زیاد الأعجم.
إن الشجاعة و المروة ضمنا. قبرا بمرو علی الطریق الواضح.
ص: 180
این سخن خداوند متعال: «کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ»(1){این گونه سخن پروردگارت به حقیقت پیوست}؛ زمخشری گفته است: «أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(2){که آنان ایمان نمی آورند} [از جهت نحوی] بدل از «کَلِمَةُ» است، یعنی عدم ایمان آوردن آنها به حقیقت پیوست و خداوند به علمش دانست که آنان ایمان نمیآورند، یا یعنی این کلمه خداوند که آنان از اهل خواری شوند و ایمان نیاورند، دربارهاشان به حقیقت پیوست، یا اینکه مقصود از کلمه، وعده دادن به عذاب است. و «أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» از جهت معنایی، تعلیل است، یعنی زیرا آنها ایمان نمیآورند.
و درباره این سخن خداوند متعال: «إِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ ...»(3){در حقیقت کسانی که سخن پروردگارت بر آنان تحقق یافته است، ...} گفته است: یعنی سخن خداوند که در لوح نوشته و فرشتگان را از آن باخبر کرده است که آنان به حال کفر میمیرند، بر آنان ثابت گشته و غیر از آن نخواهد شد، پس آن نوشته، نوشتهای معلوم است، نه نوشتهای مقدر و مراد، که خداوند بلندمرتبهتر از آن است.
سید مرتضی رضی الله عنه گفته است: اگر کسی سؤال کند و بگوید که نظر شما درباره تأویل این سخن خداوند متعال: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»(4){و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً همه مردم را امت واحدی قرار می داد، در حالی که پیوسته در اختلافند * مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و آنان را برای همین آفریده است} چیست، [در جواب] به او گفته میشود: اما در مورد این سخن خداوند متعال که فرمود: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ»، مقصود از آن مشیتی است که اجبار نیز به آن ضمیمه شده باشد، نه مشیتی که همراه با اختیار مردمان باشد، خداوند متعال خواسته است ما را از قدرت خود باخبر کند و بگوید که او کسی است که نمیتوان بر او غلبه کرد و اینگونه نیست که از روی شکست عصیان شود، زیرا خداوند قادر است که بندگان را به چیزهایی که میخواهد وادار و اجبار کند. اما در مورد کلمه "ذلک" در «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»، [باید گفت:] اینکه "ذلک" بر رحمتی که از «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» فهمیده میشود حمل شود، هم به دلیل عقلی و هم به شهادت لفظی، بهتر از آن است که آن را بر اختلاف که از «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ» فهمیده میشود حمل کنیم؛ اما دلیل عقلی بدان روی است که ما میدانیم که خداوند متعال از اختلاف و کنار گذاشتن دین بدش میآید و از آن نهی کرده است و بر آن وعده عذاب داده است؛ پس چگونه ممکن است آن را بخواهد و بندگان را به سبب آن خلق کند!؟ اما دلیل لفظی؛ زیرا رحمت به "ذلک" نزدیکتر از اختلاف است و در زبان عربی، حمل لفظ بر مورد نزدیکتر اولویت دارد. اما اشکالی که سائل در مورد مذکر بودن "ذلک" میکند، اشکالی باطل است؛ زیرا تأنیث رحمت، تإنیث غیر حقیقی است و اگر از آن با لفظ مذکر کنایه شود، کنایهاش به جهت معنای آن است؛ زیرا معنای رحمت، فضل و إنعام است، چنانچه میگویند: "سرّنی کلمتک"، [و نمیگویند "سرّتنی کلمتک"] و مقصودشان "سرّنی کلامک" است. و خداوند متعال فرموده است: «هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی»(5){این رحمتی از جانب پروردگار من است}، و نفرموده است: "هذه رحمۀ من ربّی"، زیرا مقصود خداوند هذا من فضل ربّی بوده است. و در جای دیگر فرموده است: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»(6){رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است} و نفرمود: "قریبۀ بالمحسنین".
مؤلف گوید: سید مرتضی رحمه الله سپس به اشعار زیادی برای اثبات سخن خود استشهاد کرده، که ما آن را به جهت طولانی شدن نیاوردیم و بعد گفته است: زیاد اعجم این چنین سروده است:
إن الشجاعۀ و المروّۀ ضُمِّنا قبراً بمروِ علی الطریق الواضح
به راستی که شجاعت و مردانگی، قبری در مرو، که بر سر راه، مشخص است را در بر گرفتهاند.
ص: 180
و یروی أن السماحة و الشجاعة فقال ضمّنا و لم یقل ضمنتا قال الفراء لأنه ذهب إلی أن السماحة و الشجاعة مصدران و العرب تقول قصارة الثوب یعجبنی لأن تأنیث المصادر یرجع إلی الفعل و هو مذکر علی أن قوله تعالی إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ کما یدل علی الرحمة یدل أیضا علی أن یرحم فإذا جعلنا الکنایة بلفظة ذلک عن أن یرحم کان التذکیر فی موضعه لأن الفعل مذکر و یجوز أیضا أن یکون قوله تعالی وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ کنایة عن اجتماعهم علی الإیمان و کونهم فیه أمة واحدة لا محالة أنه لهذا خلقهم و یطابق هذه الآیة قوله تعالی وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ و قد قال قوم فی قوله تعالی وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً معناه أنه لو شاء أن یدخلهم أجمعین الجنة فیکونوا فی وصول جمیعهم إلی النعیم أمة واحدة و أجری هذه الآیة مجری قوله تعالی وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها فی أنه أراد هداها إلی طریق الجنة فعلی هذا التأویل یمکن أن ترجع لفظة ذلک إلی إدخالهم أجمعین إلی الجنة لأنه تعالی إنما خلقهم للمصیر إلیها و الوصول إلی نعیمها فأما قوله وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ فمعناه الاختلاف فی الدین و الذهاب عن الحق فیه بالهوی و الشبهات و ذکر أبو مسلم محمد بن بحر فی قوله تعالی وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ وجها غریبا و هو أن یکون معناه أن خلف هؤلاء الکافرین یخلف سلفهم فی الکفر لأنه سواء قولک خلف بعضهم بعضا و قولک اختلفوا کما سواء قولک قتل بعضهم بعضا و اقتتلوا و منه قولهم لا أفعل کذا ما اختلف العصران و الجدیدان أی جاء کل واحد منهما بعد الآخر فأما الرحمة فلیست رقة القلب لکنها فعل النعم و الإحسان یدل علی ذلک أن من أحسن إلی غیره و أنعم علیه یوصف بأنه رحیم و إن لم تعلم منه رقة قلبه علیه.
فإن قیل إذا کانت الرحمة هی النعمة و عندکم أن نعم الله تعالی شاملة للخلق أجمعین فأی معنی للاستثناء مَنْ رَحِمَ من جملة المختلفین إن کانت الرحمة هی النعمة و کیف یصح اختصاصها بقوم دون قوم و هی عندکم شاملة عامة.
قلنا لا شبهة فی أن نعم الله سبحانه شاملة للخلق أجمعین غیر أن فی نعمه أیضا ما
ص: 181
که آن را به صورت "أن السماحۀ و الشجاعۀ ضمنا ..." روایت میکنند، شاعر گفته است: "ضُمِّنا" و نگفته است: "ضُمِّنَتا"، به این جهت که میدانسته است سماحۀ و شجاعۀ، هر دو مصدرند. همچنین در زبان عربی گفته میشود: "قصارۀ الثوب یعجبنی": شستن لباس مرا به تعجب وا میدارد و گفته نمیشود تعجبنی، زیرا تأنیث مصادر به "فعل" آنها که مذکر است برمیگردد. به علاوه اینکه این سخن خداوند
متعال: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ»، همانطور که بر "رحمۀ" دلالت میکند، بر "أن یرحم" نیز دلالت میکند، و اگر "ذلک" را اشاره به "أن یرحم" بگیریم، تذکیر درست خواهد بود؛ زیرا فعل مذکر است. همچنین در مورد این سخن خداوند متعال: «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»، میتوان گفت که ذلک در آن اشاره به گرد آمدن آنان به دور ایمان و اینکه با ایمان، آنان قطعاً امت یگانهای میشوند میباشد، و با در نظر گرفتن این معنا، این آیه با این سخن خداوند متعال: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(1){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند} نیز مطابقت مییابد.
و عدهای درباره این سخن خداوند متعال: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً»(2){و اگر پروردگار تو می خواست، قطعاً همه مردم را امت واحدی قرار می داد} گفتهاند: معنایش این است که اگر خداوند میخواست همه آنها را در بهشت داخل کند، آنها از آن جهت که همگی به نعمتهای بهشت میرسیدند، امت واحدی میشدند. و این آیه را مانند این سخن خداوند متعال: «وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها»(3){و اگر می خواستیم حتما به هر کسی [از روی جبر] هدایتش را می دادیم} قرار دادهاند، زیرا مقصود از این آیه نیز هدایت به راه بهشت است. مطابق این تأویل ممکن است که "ذلک" اشاره به داخل کردن همگی آنها به بهشت باشد؛ زیرا خداوند متعال آنان را فقط برای رفتن به بهشت و رسیدن به نعمتهای آن آفریده است. اما معنای این سخن خداوند: «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ»(4){در حالی که پیوسته در اختلافند}، اختلاف در دین و انحراف از حق به جهت هواها و شبهات است. ابومسلم محمد بن بحر درباره این سخن خداوند متعال: «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ» وجه عجیبی گفته است و آن اینکه [شاید] معنایش این باشد که این کافران در کفر پایشان را جای پای پیشینیان خود گذاشتند، زیرا تفاوتی ندارد که بگوییم "خلف بعضهم بعضاً" یا اینکه بگوییم "اختلفوا"، چنانچه "قتل بعضهم بعضاً" نیز با "إقتتلوا" تفاوتی ندارد، و از همین باب است که گفته میشود "لا أفعل کذا ما اختلف العصران و الجدیدان"، یعنی تا هنگامی که دورهای بعد از دورهای میآید این کار را انجام نمیدهم. رحمت به معنای دلسوزی نیست، اما نعمت دادن و احسان کردن دلالت میکند که هر کس به دیگری احسان کند و بر او نعمت بخشد، به رحیم بودن متصف میشود، اگر چه معلوم نشود که او دلش به حال آن دیگری سوخته است.
اگر گفته شود: اگر مقصود از رحمت، نعمت است و از نظر شما نعمتهای خداوند متعال شامل همه خلایق میشود، پس چه معنایی دارد که «مَنْ رَحِمَ» [در «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ»] را از آنانی که در اختلاف هستند استثنا کند، و چگونه اختصاص یافتن نعمت به عدهای درست میباشد، با اینکه از نظر شما، نعمتها برای همه است؟
میگوییم: شبههای نیست که نعمتهای خداوند سبحان شامل همه خلایق میشود، ولی [باید دانست که] بعضی از نعمتهای خداوند فقط
ص: 181
یختص بها بعض العباد إما لاستحقاق أو لسبب یقتضی الاختصاص فإذا حملنا قوله إلا من رحم ربک علی النعمة بالثواب فالاختصاص ظاهر لأن النعمة به لا تکون إلا مستحقة فمن استحق الثواب بأعماله وصل إلی هذه النعمة و من لم یستحقه لم یصل إلیها و إن حملنا الرحمة فی الآیة علی النعمة بالتوفیق للإیمان و اللطف الذی وقع بعده فعل الإیمان کانت هذه النعمة أیضا مختصة لأنه تعالی إنما لم ینعم علی سائر المکلفین بها من حیث لم یکن فی معلومه أن لهم توفیقا و أن فی الأفعال ما یختارون عنده الإیمان فاختصاص هذه النعمة ببعض العباد لا یمنع من شمول نعم آخر لهم کما أن شمول تلک النعم لا یمنع من اختصاص هذه انتهی کلامه رفع الله مقامه.
و قال الزمخشری ذلک إشارة إلی ما دل علیه الکلام الأول و تضمنه یعنی و لذلک التمکین و الاختیار الذی کان عنه الاختلاف خلقهم لیثیب مختار الحق بحسن اختیاره و یعاقب مختار الباطل بسوء اختیاره وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ و هی قوله للملائکة لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ لعلمه بکثرة من یختار الباطل. (1)و قال فی قوله تعالی أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ یعنی مشیة الإلجاء و القسر لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً و معنی أَ فَلَمْ یَیْأَسِ أ فلم یعلم قیل هی لغة قوم من النخع و قیل إنما استعمل الیأس بمعنی العلم لتضمنه معناه لأن الیائس عن الشی ء عالم بأنه لا یکون کما استعمل الرجاء فی معنی الخوف و النسیان فی معنی الترک لتضمن ذلک و یدل علیه أن علیا و ابن عباس و جماعة من الصحابة و التابعین قرءوا أ فلم یتبین و هو تفسیر أَ فَلَمْ یَیْأَسِ و یجوز أن یتعلق أَنْ لَوْ یَشاءُ بآمنوا أی أ و لم یقنط عن إیمان هؤلاء الکفرة الذین آمنوا بأن لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً و لهداهم.
و قال السید المرتضی رضی الله عنه فی کتاب الغرر و الدرر قال الله جل من قائل وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً الآیة فی هذه الآیة وجوه من التأویل کل منها یبطل الشبهة
ص: 182
برای بعضی از بندگان هستند، یا به این جهت که فقط بعضی از آنان مستحق آن میباشند، و یا به سبب دیگری که اقتضای اختصاص میکند؛ اگر ما این سخن خداوند: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» را بر نعمت ثواب حمل کنیم، سبب اختصاص آشکار است؛ زیرا نعمت ثواب فقط برای کسانی است که استحقاق آن را داشته باشند و کسی که به سبب اعمالش مستحق ثواب شده است به این نعمت میرسد و کسی که استحقاق آن را ندارد به آن نمیرسد. و اگر رحمت در این آیه را بر نعمت توفیق ایمان و لطفی که بعد از لطف ایمان واقع میشود حمل کنیم، باز هم این نعمت، نعمتی مخصوص خواهد بود؛ زیرا خداوند متعال این نعمت را بر سایر مکلفین ارزانی نداشته است، چرا که در علم خداوند نبوده است که آنان نیز توفیقی داشته باشند و افعالی را اختیار کنند که به ایمان منتهی شود. بنابراین اینکه این نعمت به بعضی از بندگان اختصاص دارد، مانع از شمول نعمتهای دیگر [برای همه بندگان] نمیشود، چنانچه شامل بودن آن نعمتها نیز مانع از مختص بودن این نعمت نمیشود. در اینجا نقل کلام سید مرتضی رفع الله مقامه به پایان میرسد.
زمخشری گفته است: "ذلک" [در این آیه] اشاره به معنایی است که ابتدای کلام بر آن دلالت میکند و متضمن آن است؛ یعنی برای آن تمکین و اختیاری که اختلاف به سبب آن به وجود آمده است آنها را آفریده است، تا به کسی که حق را اختیار میکند، به جهت اختیار نیکویش ثواب دهد و کسی که باطل را اختیار میکند را به جهت سوء اختیارش کیفر نماید. و مقصود از «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ»(1){و وعده پروردگارت [چنین] تحقق پذیرفته است}، این سخن خداوند به فرشتگان است [که فرمود]: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»(2){[که] البته جهنم را از جنّ و إنس یکسره پُر خواهم کرد}.
زمخشری درباره این سخن خداوند متعال: «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ»(3){آیا کسانی که ایمان آورده اند ندانسته اند که اگر خدا می خواست} گفته است: یعنی اگر خداوند میخواست [مردمان را به هدایت] وادار و مجبور کند، «لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً»(4){قطعاً تمام مردم را به راه می آورد}. و «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ» به معنای آیا ندانستهاند میباشد. گفته شده «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ» از تعبیرات یکی از اقوام قبیله نخع است، و گفته شده این که یأس به معنای علم استعمال شده، به این جهت است که یأس، متضمن معنای علم است؛ زیرا کسی که از چیزی مأیوس شده است، میداند که آن چیز واقع نمیشود. چنانچه رجاء [به جهت تضمن معنای خوف،] در معنای خوف، و نسیان [به جهت تضمن معنای ترک،] در معنای ترک استعمال میشوند. و اینکه علی [علیه السلام] و ابن عباس و گروهی از صحابه و تابعین [به جای «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ»،] "أ فلم یتبین" که تفسیر «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ» است، قرائت کردهاند نیز نشان از همین معنا دارد. ممکن است «أَنْ لَوْ یَشاءُ» [از جهت نحوی] متعلق به «آمَنُوا» و معنای آیه این باشد: آیا کسانی که ایمان آوردهاند از ایمان آوردن این کافران ناامید نشدهاند که «لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمِیعاً»{اگر خدا می خواست، قطعاً تمام مردم را به راه می آورد} و آنان را هدایت میکرد!؟
سید مرتضی رضی الله عنه در کتاب و غرر و درر نگاشته است: خداوند والاسخن فرمود: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً ... »(5){و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، ...}؛ این آیه به چند وجه قابل تأویل است و هر کدام از این تأویلها شبههای که بعضی از به باطل
ص: 182
الداخلة علی بعض المبطلین فیها حتی عدلوا بتأویلها عن وجهه و صرفوه عن بابه.
أولها أن الإهلاک قد یکون حسنا و قد یکون قبیحا فإذا کان مستحقا أو علی سبیل الامتحان کان حسنا و إنما یکون قبیحا إذا کان ظلما فتعلق الإرادة لا یقتضی تعلقها به علی الوجه القبیح و لا ظاهر الآیة یقتضی ذلک و إذا علمنا بالأدلة العقلیة تنزه القدیم تعالی عن القبائح علمنا أن الإرادة لم یتعلق إلا بالإهلاک الحسن و قوله تعالی أَمَرْنا مُتْرَفِیها المأمور به محذوف و لیس یجب أن یکون المأمور به هو الفسق و إن وقع بعده الفسق و یجری هذا مجری قول القائل أمرته فعصی و دعوته فأبی و المراد أننی أمرته بالطاعة و دعوته إلی الإجابة و القبول و یمکن أن یقال علی هذا الوجه لیس موضع الشبهة ما تکلمتم علیه و إنما موضعها أن یقال أی معنی لتقدم الإرادة فإن کانت متعلقة بإهلاک مستحق بغیر الفسق المذکور فی الآیة فلا معنی لقوله تعالی إِذا أَرَدْنا ... أَمَرْنا لأن أمره بما یأمر به لا یحسن إرادته للعقاب المستحق بما تقدم من الأفعال و إن کانت الإرادة متعلقة بالإهلاک المستحق بمخالفة الأمر المذکور فی الآیة فهذا هو الذی تأبونه لأنه یقتضی أنه تعالی مرید لإهلاک من لم یستحق العقاب.
و الجواب عن ذلک أنه تعالی لم یعلق الإرادة إلا بالإهلاک المستحق بما تقدم من الذنوب و الذی حسن قوله تعالی وَ إِذا أَرَدْنا ... أَمَرْنا هو أن فی تکرر الأمر بالطاعة و الإیمان إعذارا إلی العصاة و إنذارا لهم و إیجابا و إثباتا للحجة علیهم حتی یکونوا متی خالفوا و أقاموا علی العصیان و الطغیان بعد تکرر الوعید و الوعظ و الإنذار ممن یحق علیه القول و تجب علیه الحجة و یشهد بصحة هذا التأویل قوله تعالی قبل هذه الآیة وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا و الثانی أن یکون قوله تعالی أَمَرْنا مُتْرَفِیها من صفة القریة و صلتها و لا یکون جوابا لقوله وَ إِذا أَرَدْنا و یکون تقدیر الکلام و إذا أردنا أن نهلک قریة من صفتها أنا أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها و یکون إذا علی هذا الجواب لم یأت له جواب ظاهر فی الآیة للاستغناء عنه بما فی الکلام من الدلالة علیه و نظیر هذا قوله تعالی فی صفة الجنة.
ص: 183
گرویدگان در آن وارد کردهاند و بدین وسیله آن را از توجیهش خارج و از معنایش دور کردهاند، را باطل میکند.
وجه اول: هلاک کردن گاهی نیک است و گاهی قبیح؛ اگر به حق باشد، یا به جهت امتحان باشد، نیک است و فقط هنگامی که از روی ظلم باشد، قبیح است. به هر حال اینکه اراده به هلاک تعلق گرفته باشد، مقتضی اراده کردن هلاک به معنای قبیح نیست و ظاهر آیه نیز چنین اقتضایی نمیکند. و هنگامی که ما با دلایل عقلی به این نتیجه رسیده باشیم که خداوند ازلی متعال، از کارهای قبیح منزه است، در مییابیم که مراد خداوند، هلاک کردن به معنای نیک آن است. و در این سخن خداوند متعال: «أَمَرْنا مُتْرَفِیها»(1){خوشگذرانانش را وا می داریم}، آنچه که به آن امر شده است، محذوف است و لزومی ندارد حال که بعد از آن، کلمه فسق آمده است، [بگوییم] به فسق امر شده است. این مانند آن است که کسی بگوید او را امر کردم و او نافرمانی کرد، یا او را دعوت کردم و او اجابت نکرد، که مقصود این است که او را به اطاعت امر کردم و به اجابت و قبول دعوت نمودم. ممکن است گفته شود که بنابراین وجه، آنچه که شما بر سر آن بحث کردید، موضع شبهه نیست، بلکه موضع شبهه، معنای این اراده خداوند است که اگر متعلق آن هلاک کردن به حق، ولی نه به جهت فسقی که در ادامه آیه آمده است باشد، پس این سخن خداوند که فرموده است: «إِذا أَرَدْنا ... أَمَرْنا» معنایی نخواهد داشت؛ زیرا امر کردن خداوند به چیزی که به آن امر کرده است، نمیتواند علت این باشد که خداوند کیفری که به جهت اعمال گذشته مستحق شدهاند را اراده بکند، و اگر اراده به هلاک کردنی که به سبب مخالفت امر مذکور در آیه مستحق آن شدهاند تعلق گرفته باشد، این همان است که شما از پذیرفتن آن امتناع دارید؛ زیرا مقتضی این است که خداوند اراده کرده باشد کسی که مستحق کیفر نیست را هلاک کند.
جوابش این است که خداوند متعال اراده را به هلاک کردن به سبب گناهان پیشین معلق نکرده است، چیزی که این سخن خداوند متعال: «وَ إِذا أَرَدْنا ... أَمَرْنا» را توجیه میکند این است که [بگوییم] تکرار امر به اطاعت و ایمان، سبب تمام شدن عذر نافرمانان و انذار آنان میشود و حجت را علیه آنان لازم و ثابت مینماید تا اگر بعد از آن همه بیم و موعظه و انذار، مخالفت ورزیدند و راه عصیان و طغیان پیش گرفتند، حق سخن بر ایشان تمام شده باشد و حجت علیه آنها لازم گشته باشد. این سخن خداوند متعال: «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا»(2)
که قبل از این آیه آمده است نیز شاهدی است بر درستی این تأویل.
وجه دوم: این است که این سخن خداوند متعال: «أَمَرْنا مُتْرَفِیها» از جهت نحوی صفت «قَرْیَةً» و جمله صله آن باشد، نه جواب «وَ إِذا أَرَدْنا»، و تقدیر کلام به این صورت باشد: و هنگامی که بخواهیم شهری که به خوشگذرانهای آنها امر کردیم و آنها در آن فسق ورزیدند را هلاک کنیم، ... . که در این تقدیر [باید گفت] جواب "إذا" به جهت اینکه نیازی به آن نبوده و خود کلام بر آن دلالت میکند، در آیه نیامده است. و مانند این سخن خداوند متعال در وصف بهشت است [که فرمود]:
ص: 183
حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها إلی قوله فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ و لم یأت لإذا جواب فی طول الکلام للاستغناء عنه.
و الثالث أن یکون ذکر الإرادة فی الآیة مجازا و اتساعا و تنبیها علی المعلوم من حال القوم و عاقبة أمرهم و أنهم متی أمروا فسقوا و خالفوا و یجری ذکر الإرادة هاهنا مجری قولهم إذا أراد التاجر أن یفتقر أتته النوائب من کل جهة و جاءه الخسران من کل طریق و قولهم إذا أراد العلیل أن یموت خلط فی مأکله و تسرع إلی کل ما تتوق إلیه نفسه و معلوم أن التاجر لم یرد فی الحقیقة شیئا و لا العلیل أیضا لکن لما کان المعلوم من حال هذا الخسران و من حال ذاک الهلاک حسن هذا الکلام و استعمل ذکر الإرادة لهذا الوجه مجازا و کلام العرب وحی و إشارات و استعارة و مجازات و لهذه الحال کان کلامهم فی المرتبة العلیا من الفصاحة فإن الکلام متی خلا من الاستعارة و جری کله علی الحقیقة کان بعیدا من الفصاحة بریئا من البلاغة و کلام الله تعالی أفصح الکلام.
الرابع أن تحمل الآیة علی التقدیم و التأخیر فیکون تلخیصها و إذا أمرنا مترفی قریة بالطاعة فعصوا و استحقوا العقاب أردنا إهلاکهم و التقدیم و التأخیر فی الشعر و کلام العرب کثیر و مما یمکن أن یکون شاهدا بصحة هذا التأویل من القرآن قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ (1)و الطهارة إنما تجب قبل القیام إلی الصلاة و قوله تعالی وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ (2)و قیام الطائفة معه یجب أن یکون قبل إقامة الصلاة لأن إقامتها هو الإتیان بجمیعها علی الکمال فأما قراءة من قرأ بالتشدید فقال أمرنا و قراءة من قرأ بالمد و التخفیف فقال آمرنا فلن یخرج معنی قراءتهما عن الوجوه التی ذکرناها إلا الوجه الأول فإن معناه لا یلیق إلا بأن یکون ما تضمنته الآیة هو الأمر الذی یستدعی به الفعل انتهی.
و قال الطبرسی رحمه الله و قرأ یعقوب آمرنا بالمد و هو قراءة علی بن أبی طالب
ص: 184
«حَتَّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها»(1){تا چون بدان رسند و درهای آن [به رویشان] گشوده گردد ...} تا آنجا که میفرماید:« فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ»(2){چه نیک است پاداش عمل کنندگان!}، که در طول این کلام، جواب إذا را، به این جهت که نیازی به آن نبوده، نیاورده است.
وجه سوم: این است که آوردن اراده در این آیه از باب مجاز و وسعت معنایی، و برای آگاهی دادن بر حال و عاقبت آن قوم باشد که هرگاه به آنها امر شد، فسق ورزیدند و مخالفت کردند و آوردن لفظ اراده در اینجا، مانند این است که گفته میشود هرگاه تاجر بخواهد فقیر شود، بدبختیها از هر جهت به سوی او سرازیر میشوند و زیان از هر سو به او رو میآورد، و یا گفته میشود هرگاه بیمار بخواهد بمیرد، چیزی در دهانش گیر میکند و به سرعت به سوی چیزی که خود را از آن حفظ میکند پیش میرود، با اینکه معلوم است که نه تاجر و نه مریض هیچیک چنین چیزی نمیخواهند، ولی از آنجا که معلوم است که آن تاجر کارش به زیان میکشد و این مریض میمیرد، چنین سخنی نابجا نیست. و در این آیه نیز اراده به همین طریق و از باب مجاز استعمال شده است. زبان عربی، پُر است از سخنان پنهانی و اشارات و استعارات و مجازها، و به سبب همینهاست که زبان عربی از جهت فصاحت در رتبه بالایی قرار دارد؛ چرا که اگر زبانی خالی از استعاره باشد و همه کلمات در آن به معنای حقیقیاشان استعمال شوند، از فصاحت دور و از بلاغت تهی میشود، و کلام خداوند متعال فصیحترین سخنهاست.
وجه چهارم: این است که آیه را بر تقدیم و تأخیر حمل شود، که ملخص آن این میشود: و هرگاه که ما خوشگذرانهای دیاری را به اطاعت امر کردیم و آنان عصیان کردند و مستحق کیفر شدند، اراده کردیم که آنان را هلاک کنیم. تقدیم و تأخیر در شعر و زبان عربی بسیار است. یکی از آیات قرآن که میتواند شاهد بر درستی این تأویل باشد، این سخن خداوند متعال است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ»(3){ای
کسانی که ایمان آورده اید! چون به [عزم] نماز برخیزید صورت ... خود را بشویید}، و حال آنکه طهارت قبل از شروع نماز، واجب است، و همچنین این سخن خداوند متعال: «وَ إِذا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ»(4){و هر گاه در میان ایشان بودی و برایشان نماز برپا داشتی،
پس باید گروهی از آنان با تو [به نماز] ایستند}، با اینکه ایستادن گروهی به نماز همراه ایشان، باید قبل از اقامه نماز باشد؛ زیرا اقامه نماز به معنای به جای آوردن آن با تمام اجزای آن به صورت کامل است. اما کسانی که آیه مورد بحث را با تشدید قرائت کردهاند و به صورت "أَمَّرنا" خواندهاند، و کسانی که با مدّ و بدون تشدید قرائت کردهاند و "آمَرنا" خواندهاند، معنای این قرائتها نیز خارج از وجوهی که گفتیم نیست، مگر وجه اول که مطابق آن وجه، امر در آیه فقط به معنای امر شرعی که متضمن طلب کاری است میباشد.
طبرسی رحمه الله گفته است: یعقوب [این کلمه را] با مد، [و به صورت] "آمرنا" قرائت کرده است، و قرائت علی بن أبیطالب و
ص: 184
و الحسین علیهما السلام و جماعة و قرأ أمرنا بالتشدید ابن عباس و النهدی و أبو جعفر محمد بن علی علیهما السلام بخلاف و قرأ أمرنا بکسر المیم بوزن عمرنا الحسن و یحیی بن یعمر و أرجع الجمیع إلی معنی کثرنا
کَقَوْلِهِ صلی الله علیه و آله خَیْرُ الْمَالِ سِکَّةٌ مَأْبُورَةٌ وَ مُهْرَةٌ مَأْمُورَةٌ.
أی کثیرة النتاج.
و قال الزمخشری وَ إِذا أَرَدْنا أی و إذا دنا وقت إهلاک قوم و لم یبق من زمان إهلاکهم إلا قلیلا أمرناهم فَفَسَقُوا أی أمرناهم بالفسق ففعلوا و الأمر مجاز لأن حقیقة أمرهم بالفسق أن یقول لهم افسقوا و هذا لا یکون فبقی أن یکون مجازا و وجه المجاز أنه صب علیهم النعمة صبا فجعلوها ذریعة إلی المعاصی و اتباع الشهوات فکأنهم مأمورون بذلک لتسبب إبلاء النعمة فیه و إنما خولهم إیاها لیشکروا و یعملوا فیها بالخیر و یتمکنوا من الإحسان و البر کما خلقهم أصحاء أقویاء و أقدرهم علی الخیر و الشر و طلب منهم إیثار الطاعة علی المعصیة فآثروا الفسوق فلما فسقوا حق علیهم القول و هو کلمة العذاب فدمرهم و قد فسر بعضهم أمرنا بکثرنا و جعل أمرته فأمر من باب فعلته ففعل کثبرته فثبر. و قال فی قوله تعالی فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا یعنی أمهله و أملی له فی العمر فأخرج علی لفظ الأمر إیذانا بوجوب ذلک و أنه مفعول لا محالة کالمأمور به الممتثل لتقطع معاذیر الضال و یقال له یوم القیامة أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ (1)أو کقوله إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً (2)أو مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا فی معنی الدعاء بأن یمهله الله و ینفس فی مدة حیاته.
و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ أی خلینا بینهم و بین الشیاطین إذا وسوسوا إلیهم و دعوهم إلی الضلال حتی أغووهم و لم یخل بینهم بالإلجاء و لا بالمنع (3)و عبر عن ذلک بالإرسال علی سبیل المجاز و التوسع
ص: 185
حسین علیهما السلام نیز همین است. و إبن عباس و نهدی و احتمالاً امام باقر علیه السلام، با تشدید، [و به صورت] "أمّرنا" قرائت کردهاند و حسن و یحیی بن یعمر به کسر میم، [و به صورت] "أمِرنا" بر وزن "عَمِرنا" قرائت کردهاند، که من همه این قرائتها را به معنای "زیاد کردیم" بر میگردانم؛ مانند این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمودند: بهترین مالها، یک ردیف نخل تلقیحشده و یک کره اسب مأمور است، که یعنی کره اسبی که بتواند زیاد فرزند بزاید.
زمخشری گفته است: «وَ إِذا أَرَدْنا ... » یعنی وقتی که زمان هلاکت قومی نزدیک شود و فقط اندکی به وقت هلاک شدنشان باقی مانده باشد، به آنها امر میکنیم «فَفَسَقُوا»، یعنی آنان را به فسق امر مینماییم و آنان نیز فسق میکنند. امر در اینجا در معنایی مجازی به کار رفته است؛ زیرا معنای حقیقی امر به فسق این است که [خداوند] به آنها بگوید که فسق کنید، در حالی که این ممکن نیست، پس ناگزیر این مجاز است و وجه مجاز آن نیز این است که خداوند نعمتهایش را به کثرت بر آنان فرو میریزد و آنان از نعمتهای خداوند به عنوان وسیلهای برای انجام معاصی و دنبال کردن شهوات استفاده میکنند، طوری که گویا آنها امر شدهاند تا نعمتها را در راه فسق صرف کنند، در حالی که خداوند نعمتها را فقط برای اینکه شکر کنند و برای کارهای خیر صرف کنند و به وسیله آنها بتوانند به یکدیگر نیکی و خوبی کنند به آنان بخشیده است، چنانچه آنان را با بدنهایی سالم و نیرومند آفرید و قدرت انجام کارهای خوب و بد را به آنان داد و از آنان خواست که اطاعت را بر معصیت مقدم دارند. ولی آنها فسقها را مقدم داشتند و زمانی که فسق کردند، سخن خداوند که همان کلمه عذاب بود بر آنان لازم آمد و آنان را نابود کرد. بعضیها "أمرنا" را به "کثرنا" تفسیر کردهاند و "أمرته، فأمر" را از باب "ثبرته، فثبر" قرار دادهاند.
زمخشری درباره این سخن خداوند متعال: «فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا»(1){[خدای] رحمان به او تا زمانی مهلت می دهد} گفته است: یعنی به او مهلت میدهد و عمرش را طولانی میکند. خداوند این فعل را در قالب امر آورده است تا نشان دهد که این کار مانند چیزی که به آن امر شده و امتثال گشته، لازم میباشد، تا عذری برای گمراهان باقی نماند، و تا در روز قیامت به او گفته شود: «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ»(2){مگر شما را [آن قدر] عمر دراز ندادیم که هر کس که باید در آن عبرت گیرد عبرت می گرفت!؟}. یا اینکه آیه فوق مانند این سخن خداوند است [که فرمود]: «إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»(3){ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند}. یا اینکه «مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا»(4){هر که در گمراهی است، [خدای] رحمان به او تا زمانی مهلت می دهد} به معنای دعا برای این است که خداوند به او مهلت دهد و زمان زندگیاش را طولانی کند.
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ»(5){آیا ندانستی که ما شیطانها را بر کافران گماشته ایم} گفته است: یعنی هنگامی که شیاطین آنها را وسوسه کردند و به گمراهی فراخواندند، آنها را به حال خود واگذاشتیم تا شیطانها آنان را فریفتند. و خداوند آنها را به زور و منع رها نکرده است. و این واگذاشتن و رها کردن را به جهت مجاز و توسعه در معنا، تعبیر به فرستادن کرده است،
ص: 185
کما یقال لمن خلی بین الکلب و غیره أرسل کلبه علیه تَؤُزُّهُمْ أَزًّا أی تزعجهم إزعاجا من الطاعة إلی المعصیة و قیل تغریهم إغراء بالشی ء.
و فی قوله تعالی وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ بأن لطف لکم و أمرکم بما تصیرون به أزکیاء ما صار منکم أحد زکیا أو ما طهر أحد من وسوسة الشیطان و ما صلح وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی أی یطهر بلطفه مَنْ یَشاءُ و هو من له لطیف یفعله سبحانه به لیزکو عنده.
و فی قوله تعالی وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً أی نجاة و فرجا أو نورا فی القیامة و فی قوله سبحانه وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ أی طولت أعمارهم و أعمار آبائهم و أمددتهم بالأموال و الأولاد بعد موت الرسل حتی نسوا الذکر المنزل علی الأنبیاء و ترکوه و کانوا قوما هلکی فاسدین و فی قوله کَذلِکَ سَلَکْناهُ أی القرآن و فی قوله تعالی زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ أی أعمالهم التی أمرناهم بها و قیل بأن خلقنا فیهم شهوة القبیح لیجتنبوا المشتهی.
قوله تعالی وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ قال البیضاوی قیل بالتسمیة کقوله وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أو بمنع الألطاف الصارفة عنه. (1)و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ أی هدایته أو من أحببته لقرابته و المراد بالهدایة هنا اللطف الذی یختار عنده الإیمان فإنه لا یقدر علیه إلا الله تعالی لأنه إما أن یکون من فعله خاصة أو بإعلامه و لا یعلم ما یصلح المرء فی دینه إلا الله تعالی فإن الهدایة التی هی الدعوة و البیان قد أضافه سبحانه إلیه فی قوله وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (2)و قیل إن المراد بالهدایة فی الآیة الإجبار علی الاهتداء أی أنت لا تقدر علی ذلک و قیل معناه لیس علیک اهتداؤهم و قبولهم الحق.
ص: 186
چنانچه در مورد کسی که سگش را با شخص دیگری رها میکند گفته میشود که سگش را [برای آزار] به طرف او فرستاد. «تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»(1){تا آنان را [به گناهان] تحریک کنند}، یعنی آنان را به شدت از طاعت خداوند بازدازند و به معصیت وادار کنند. گفته شده معنایش این است که آنان را به شدت تشویق [به معصیت] کنند.
و درباره این سخن خداوند متعال: «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورا ... »(2){خدا به هر کس نوری نداده باشد ...} گفته است: یعنی نجات و فَرَج، یا نور در قیامت.
و درباره این سخن خداوند سبحان: «وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ»(3){ولی تو آنان و پدرانشان را برخوردار کردی} گفته است: یعنی بعد از مرگ رسولان، عمرهای آنان و پدرانشان را طولانی کردی و آنان را به وسیله اموال و فرزندان مدد رساندی، تا اینکه ذکری که بر پیامبران نازل شده بود را فراموش کردند و آن را رها کردند و قومی هلاک شده و فاسد گشتند.
و درباره این سخن خداوند: «کَذلِکَ سَلَکْناهُ»(4){اینگونه آن را راه می دهیم}، گفته است: یعنی قرآن را.
و درباره این سخن خداوند متعال: «زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ»(5){کردارهایشان را در نظرشان بیاراستیم} گفته است: یعنی آن اعمالی که آنان را به آنها امر کردیم، گفته شده است [کردارشان را] به این طریق [در نظرشان بیاراستیم] که شهوت بر زشتیها را در وجود آنان آفریدیم تا از چیزی که به آن شهوت دارند اجتناب کنند.
بیضاوی درباره این سخن خداوند متعال: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ»(6){و آنان را پیشوایانی که به سوی آتش می خوانند گردانیدیم} گفته است: گفته شده که یعنی نام پیشوا بر آنان گذاشتیم، مانند این سخن خداوند: «وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً»(7){و فرشتگانی را که خود بندگان رحمانند مادینه پنداشتند} [که مقصود این است که آنها را دختران خدا نامیدند]. یا یعنی الطافی که سبب دور ماندن از آتش میشوند را از آنان منع کردیم و آنان را چون پیشوایانی به سوی آتش گردانیدیم.
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»(8){ در حقیقت تو هر که را دوست داری نمی توانی راهنمایی کنی} گفته است: یعنی هر کسی که هدایتش را دوست داری، یا هر کسی که او را به سبب خویشاوندی دوست میداری. و مقصود از هدایت در اینجا، لطفی است که شخص به سبب آن لطف، ایمان را اختیار میکند، زیرا هیچکس جز خداوند متعال قادر بر آن لطف نیست، چرا که یا خود آن لطف، کاری مختص به خداوند است و یا اعلام آن مختص به خداوند است، و جز خداوند متعال هیچکس نمیداند که چه چیزی برای انسان در دینش خوب است؛ زیرا خداوند هدایتی که به معنای دعوت و بیان است را در این سخنش: «وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(9){و
به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می کنی} به خودش اسناد داده است. و گفته شده که مقصود از هدایت در این آیه، اجبار بر هدایت یافتن است، یعنی [ای رسول ما!] تو نمیتوانی چنین کاری بکنی، و نیز گفته شده معنایش این است که هدایت یافتن و قبول حق نمودن آنان بر عهده تو نیست.
ص: 186
و قال فی قوله تعالی وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها أی بأن نفعل أمرا من الأمور یلجئهم إلی الإقرار بالتوحید و لکن ذلک یبطل الغرض بالتکلیف قال الجبائی و یجوز أن یکون المراد به و لو شئنا لأجبناهم إلی ما سألوا من الرد إلی دار التکلیف لیعملوا بالطاعات وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی أن أجازیهم بالعقاب و لا أردهم و قیل معناه و لو شئنا لهدیناهم إلی الجنة وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی أی الخیر و الوعید لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ أی من کلا الصنفین بکفرهم.
و قال فی قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ أی ینفع بالإسماع من یشاء أی یلطف له و یوفقه وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ أی إنک لا تقدر علی أن تنفع الکفار بإسماعک إیاهم إذ لم یقبلوا کما لا یسمع من فی القبور من الأموات.
و قال فی قوله تعالی لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ أی وجب الوعید و استحقاق العقاب علیهم فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ و یموتون علی کفرهم و قد سبق ذلک فی علم الله و قیل تقدیره لقد سبق القول علی أکثرهم أنهم لا یؤمنون و ذلک أنه سبحانه أخبر ملائکته أنهم لا یؤمنون فحق قوله علیهم إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ یعنی أیدیهم کنی عنها و إن لم یذکرها لأن الأعناق و الأغلال یدلان علیهما و اختلف فی معنی الآیة علی وجوه أحدها أنه سبحانه إنما ذکره ضربا للمثل و تقدیره مثل هؤلاء المشرکین فی إعراضهم عما تدعوهم إلیه کمثل رجل غلت یداه إلی عنقه لا یمکنه أن یبسطهما إلی خیر و رجل طامح برأسه لا یبصر موطئی قدمیه.
و ثانیها أن المعنی کان هذا القرآن أغلالا فی أعناقهم یمنعهم عن الخضوع لاستماعه و تدبره لثقله علیهم و ذلک أنهم لما استکبروا عنه و أنفوا من اتباعه و کان المستکبر رافعا رأسه لاویا عنقه شامخا بأنفه لا ینظر إلی الأرض صاروا کأنما غلت أیدیهم إلی أعناقهم و إنما أضاف ذلک إلی نفسه لأن عند تلاوة القرآن علیهم و دعوته إیاهم صاروا بهذه الصفة.
و ثالثها أن المعنی بذلک أناس من قریش هموا بقتل النبی صلی الله علیه و آله فغلت أیدیهم إلی أعناقهم فلم یستطیعوا أن یبسطوا إلیه أبدا.
ص: 187
و درباره این سخن خداوند متعال: «وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها»(1){اگرمی خواستیم، حتماً به هر کسی [از روی جبر] هدایتش را می دادیم} گفته است: یعنی اگر میخواستیم، کاری میکردیم که آنان وادار به توحید شوند، ولی این کار، غرض تکلیف را باطل میکند. جبایی گفته است: ممکن است مقصود از آن این باشد که اگر میخواستیم، درخواست آنان مبتنی بر بازگرداندنشان به دار تکلیف را اجابت میکردیم. «وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی»(2){لیکن سخن من محقق گردیده} که آنان را با کیفر مجازات کنم و آنان را به دنیا برنگردانم، گفته شده معنایش این است اگر میخواستیم آنان را به بهشت هدایت میکردیم. «وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی» یعنی خیر و وعید من محقق گردیده، «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»(3){که هر آینه جهنم را از همه جنّیان و آدمیان خواهم آکند} یعنی جهنم را از هر دو صنف به سبب کفرشان پر خواهم کرد.
و درباره این سخن خداوند متعال: «إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ»(4){خداست که هر که را بخواهد شنوا می گرداند} گفته است: یعنی به هر که بخواهد با رساندن صدا به گوشش سود میرساند، یعنی به او لطف میکند و توفیق میدهد. «وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»(5){و تو کسانی را که در گورهایند نمی توانی شنوا سازی}، یعنی تو نمیتوانی با رساندن صدایت به گوش کافران به آنها سودی برسانی؛ زیرا آنها قبول نمیکنند، چنانچه امواتی که در قبرها هستند چیزی نمیشنوند.
و درباره این سخن خداوند متعال: «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَکْثَرِهِمْ»(6){آری، گفته [خدا] در باره بیشترشان محقق گردیده است} گفته است: یعنی وعده و استحقاق عقاب بر آنان لازم شده است. «فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»(7){در
نتیجه آنها نخواهند گروید} و به همان حال کفر میمیرند، و این در علم خداوند پیشی گرفته است. و گفته شده تقدیر سخن اینگونه است: پیش از این گفته شده بود که بیشتر آنان ایمان نمیآورند، چه اینکه خداوند سبحان به فرشتگانش خبر داد که آنان ایمان نمیآورند و این سخن خدا درباره آنها به حقیقت پیوست. «إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ»(8){ما در گردنهای آنان تا چانه هایشان غلهایی نهاده ایم، به طوری که سرهایشان را بالا نگاه داشته و دیده فرو هشته اند}، یعنی دستهایشان، اگر چه آنها را نگفته است، اما به صورت کنایی آورده شده است، زیرا گردنها و غلها بر دستها دلالت میکنند. در معنای آیه چند وجه گفته شده است:
وجه اول: خداوند سبحان این را به عنوان ضرب المثل آورده است و تقدیر سخن این است که مَثَل این مشرکان در اینکه از دعوت تو سر باز میزنند، مانند کسی است که دستانش را تا به گردن در زنجیر کردهاند و نمیتواند دستانش را باز کند تا کار خیری انجام دهد و کسی که سرش به صورت عمودی بی حرکت شده است، نمیتواند جلوی پایش را ببیند.
وجه دوم: معنایش این است که این قرآن مانند زنجیرهایی در گردنهای آنان شده است که به جهت سنگینیاش، آنان را از خضوع برای شنیدن آن و تدبر در آن باز میدارد، و این بدان جهت است که آنان از قبول آن استکبار ورزیدند و پیروان آن را تبعید کردند، و انسانهای مستکبر سرشان را بالا نگه میدارند و گردنشان را راست میکنند و باد به بینیاشان میاندازند و به زمین نگاه نمیکنند، گویی که دستهایشان تا به گردن به زنجیر کشیده شده است. و اینکه خداوند این کارها را به خودش نسبت داده است به این جهت است که آنان هنگامی که قرآن برایشان تلاوت میشد و [پیامبر] آنان را [به اسلام] دعوت میکرد، به این حال در میآمدند.
وجه سوم: مقصود از این سخن، عدهای از قریش است که خواستند پیامبر صلی الله علیه و آله را به قتل برسانند، ولی دستانشان تا به گردن به زنجیر کشیده شد و نتوانستند دستشان را به سوی ایشان دراز کنند.
ص: 187
و رابعها أن المراد به وصف حالهم یوم القیامة فهو مثل قوله إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ فَهُمْ مُقْمَحُونَ أراد أن أیدیهم لما غلت إلی أعناقهم و رفعت الأغلال أذقانهم و رءوسهم صعدا فهم مرفوع الرأس برفع الأغلال إیاها و المقمح الغاض بصره بعد رفع رأسه وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (1)هذا علی أحد الوجهین تشبیه لهم بمن هذه صفته فی إعراضهم عن الإیمان و قبول الحق و ذلک عبارة عن خذلان الله إیاهم لما کفروا فکأنه قال و ترکناهم مخذولین فصار ذلک
ص: 188
وجه چهارم: مقصود از این سخن، وصف حال مشرکان در روز قیامت و مانند این سخن خداوند است [که فرمود]: «إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ»(1){هنگامی که غلها در گردنهایشان [افتاده] است}. و مقصود از «فَهُمْ مُقْمَحُونَ» این است که از آنجا که تا بن گردن به زنجیر کشیده شدهاند و زنجیرها سبب بالا رفتن چانهها و سرهایشان به سمت بالا شده است، آنان به سبب زنجیرها سر به بالا شدهاند و مقمح کسی است که سرش را بالا گرفته و نمیبیند.
«وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ»(2){و [ما] فراروی آنها سدّی، و پشت سرشان سدّی نهاده و پرده ای بر [چشمان] آنان فرو گسترده ایم؛ در نتیجه نمی توانند ببینند}، این جمله بنا بر وجه اول و دوم، تشبیه آنان است به کسی که در رویگرداندن از ایمان و پذیرش حق چنین وصفی دارد، که معنایش این است که وقتی آنان کفر ورزیدند، خداوند آنان را خوار کرد، گویا خداوند فرموده است ما آنان را به حال خواری رها کردیم و این سبب شد
ص: 188
من بین أیدیهم سدا و من خلفهم سدا و إذا قلنا إنه وصف حالهم فی الآخرة فالکلام علی حقیقته و یکون عبارة عن ضیق المکان فی النار بحیث لا یجدون متقدما و لا متأخرا إذ سد علیهم جوانبهم و إذا حملنا علی صفة القوم الذین هموا بقتل النبی صلی الله علیه و آله فالمراد جعلنا بین أیدی أولئک الکفار منعا و من خلفهم منعا حتی لم یبصروا النبی صلی الله علیه و آله و قوله فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ أی أغشیناهم أبصارهم فهم لا یبصرون النبی صلی الله علیه و آله و قیل أی فأعمیناهم فهم لا یبصرون الهدی و قیل فأغشیناهم بالعذاب فهم لا یبصرون فی النار و قیل معناه أنهم لما انصرفوا عن الإیمان و القرآن لزمهم ذلک حتی لا یکادوا یتخلصون منه بوجه کالمغلول و المسدود علیه طرقه.
و قال فی قوله تعالی وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ أی عن طریق الجنة فَما لَهُ مِنْ هادٍ أی لا یقدر علی هدایته أحد و قیل من ضل عن الله و رحمته فلا هادی له یقال أضللت بعیری إذا ضل و قیل معناه من یضلله عن زیادة الهدی و الألطاف لأن الکافر لا لطف له.
و قال فی قوله تعالی أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ أی کراهة أن تقول لو أراد الله هدایتی لکنت ممن یتقی معاصیه و قیل إنهم لما لم ینظروا فی الأدلة و اشتغلوا بالدنیا توهموا أن الله لم یهدهم فرد الله علیهم بقوله بَلی قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی الآیة و قال الزمخشری وَ قَیَّضْنا لَهُمْ و قدرنا لهم یعنی لمشرکی مکة قُرَناءَ أخدانا (1)من الشیاطین من جمع قرین کقوله وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (2)فإن قلت کیف جاز أن یقیض لهم القرناء من الشیاطین و هو ینهاهم عن اتباع خطواتهم قلت معناه أنه خذلهم و منعهم التوفیق لتصمیمهم علی الکفر فلم یبق لهم قرناء سوی الشیاطین و الدلیل علیه و من یعش نقیض.
ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ ما تقدم من أعمالهم و ما هم عازمون علیها أو ما بین أیدیهم
ص: 189
که در مقابلشان سدّی و در پشتشان نیز سدّی به وجود آید. و اگر بگوییم این جمله، وصف حال آنان در آخرت است، جمله در معنای حقیقی خود میباشد [و نیازی به توجیه کنایی نیست] و معنایش این است که جای آنان در آتش به قدری تنگ است که پیش و پسی نمییابند؛ زیرا از همه طرف راه بر آنان سدّ شده است. و اگر کلام را حمل بر کسانی کنیم که میخواستند پیامبر صلی الله علیه و آله را به قتل برسانند، [باید بگوییم] مقصود این است که ما در مقابل آن کافران مانعی و در پشتشان نیز مانعی قرار دادیم، طوری که پیامبر صلی الله علیه و آله را ندیدند، و این سخن خداوند: «فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ» یعنی چشمهایشان را پوشاندیم و در نتیجه آنان پیامبر صلی الله علیه و آله را ندیدند. گفته شده یعنی: آنان را کور کردیم و آنان نتوانستند [راه] هدایت را ببینند، و گفته شده یعنی: آنان را با عذاب پوشاندیم و آنان در آتش چیزی را نمیبینند، و گفته شده معنایش این است که زمانی که آنان از ایمان و قرآن روی برتافتند، این حال همواره با آنها میماند و به هیچ وجه از آن خلاص نمیشوند، مانند کسی که به زنجیر کشیده شده و راه پیش و پس بر او بسته شده است.
[طبرسی رحمه الله] درباره این سخن خداوند متعال: «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ»(1){و
هر که را خدا بی راه گذارد،} گفته است: یعنی هر کس که خداوند او را از راه بهشت گمراه کند، «فَما لَهُ مِنْ هادٍ»(2){رهبری نخواهد داشت}، یعنی هیچکس نمیتواند او را هدایت کند. گفته شده یعنی هر کس که از خداوند و رحمتش گمراه شود، هدایتگری [جز خداوند] نیابد، چنانچه گفته میشود: "أضللت بعیری" که یعنی شترم گم شد. و گفته شده معنایش هر کسی است که خداوند او را از هدایت زیادی [و مخصوص] خود و الطافش گمراه کند؛ زیرا برای کافر، لطفی در کار نیست.
و درباره این سخن خداوند متعال: «أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(3){یا بگوید اگر خدایم هدایت می کرد، مسلماً از پرهیزگاران بودم} گفته است: یعنی تا نگوید که اگر خداوند میخواست مرا هدایت کند، از کسانی میشدم که از معاصی او پرهیز میکردم. و گفته شده، از آنجا که آنان در نشانهها نگریستند و به دنیا مشغول شدند، توهم کردند که خداوند آنان را هدایت نکرده است، و خداوند با این سخنش: «بَلی قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی»(4){آری،
نشانه های من بر تو آمد} این توهم آنان را ردّ کرده است.
زمخشری گفته است: «وَ قَیَّضْنا لَهُمْ»(5){و برای آنان فراهم آوردیم} یعنی برایشان مقدر کردیم، یعنی برای مشرکان مکه، «قُرَناءَ»(6){دمسازانی} جمع قرین، یعنی همراهانی از شیاطین، مانند این سخن خداوند: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»(7){و هر کس از یاد [خدای] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می گماریم تا برای وی دمسازی باشد}. اگر بگویید چطور ممکن است که خداوند همراهانی از شیاطین برای آنان بگمارد، و حال آنکه خداوند آنها را از پیروی شیاطین منع کرده است، [در جوابتان] میگویم: معنایش این است که خداوند آنان را به سبب تصمیمشان بر کفر، خوار میکند و از توفیق محروم مینماید و جز شیاطین برایشان همراهی باقی نمیماند، و دلیلش نیز همان ترتب جزاء بر شرط است که در آیه وجود دارد.
«ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»(8){ آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است} یعنی اعمالی که پیش از این انجام دادهاند و اعمالی که در آینده قصد انجام آنها را دارند،
ص: 189
من أمر الدنیا و اتباع الشهوات و ما خلفهم من أمر العاقبة و أن لا بعث و لا حساب وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ یعنی کلمة العذاب فِی أُمَمٍ فی جملة أمم إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ تعلیل لاستحقاقهم العذاب.
و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا معناه أن الوجه فی اختلاف الرزق بین العباد فی الضیق و السعة زیادة علی ما فیه من المصلحة أن فی ذلک تسخیرا من بعض العباد لبعض بإحواجهم إلیه یستخدم بعضهم بعضا فینتفع أحدهم بعمل الآخر له فینتظم بذلک قوام أمر العالم و قیل معناه لیملک بعضهم بعضا بما لهم فیتخذونهم عبیدا و ممالیک.
و قال فی قوله تعالی وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ أی یعرض عنه نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً أی نخلی بینه و بین الشیطان الذی یغویه فیصیر قرینه عوضا عن ذکر الله و قیل معناه نقرن به شیطانا فی الآخرة یلزمه فیذهب به إلی النار کما أن المؤمن یقرن به ملک فلا یفارقه حتی یصیر به إلی الجنة.
و قال السید المرتضی رضی الله عنه فیما مر فی سورة الأعراف من قوله تعالی سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الآیة فیه وجوه أولها أن یکون تعالی عنی بذلک صرفهم عن ثواب الله النظر فی الآیات و عن العز و الکرامة اللذین یستحقهما من أدی الواجب علیه فی آیات الله تعالی و أدلته و تمسک بها و الآیات علی هذا التأویل یحتمل أن تکون سائر الأدلة و یحتمل أن تکون معجزات الأنبیاء علیهم السلام خاصة و هذا التأویل یطابقه الظاهر لأنه تعالی قال ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ فبین أن صرفهم من الآیات یستحق بتکذیبهم و لا یلیق ذلک إلا بما ذکرناه.
و ثانیها أن یصرفهم عن زیادة المعجزات التی یظهرها علی الأنبیاء بعد قیام الحجة بما تقدم من آیاتهم و معجزاتهم لأنه تعالی إنما یظهر هذا الضرب من المعجزات إذا علم أنه یؤمن عنده من لم یؤمن بما تقدم من الآیات فإذا علم خلاف ذلک لم یظهرها و صرف الذین علم من حالهم أنهم لا یؤمنون بها عنها و یکون الصرف علی أحد وجهین إما بأن لا یظهرها جملة أو بأن یصرفهم عن مشاهدتها و یظهرها بحیث ینتفع بها غیرهم.
ص: 190
یعنی امور دنیوی و پیروی از شهوات در مقابلشان است و امر عاقبت که در پشتشان است و [اینکه گمان میکنند] برانگیختن و حسابی در کار نیست.
«وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ»(1){و فرمان بر ایشان واجب آمد}، یعنی کلمه عذاب بر آنان لازم آمد، «فِی أُمَمٍ»(2){در امتهایی که}، یعنی در میان امتهایی که، «إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ»(3){ آنها زیانکاران بودند} علت استحقاق عذاب بر آنهاست.
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند: «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»(4){تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند} گفته است: معنایش این است که سبب اختلاف در کم و زیادی رزقها بین بندگان، علاوه بر اینکه در این کم و زیادی مصلحت وجود دارد، این است که در اثر اختلاف در اندازه رزقها، بعضی از بندگان به بعضی دیگر نیاز پیدا میکنند و هر یک از آنها از کار دیگری سود میبرد و بدین ترتیب قوام کار دنیا به سامان میرسد. گفته شده که معنایش این است: تا بعضی از بندگان بعضی دیگر را با داراییهایشان مالک شوند و آنان را بنده و غلام خود بگیرند.
و درباره این سخن خداوند متعال: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ»(5){و هر کس از یاد [خدای] رحمان دل بگرداند} گفته است: یعنی هر که از یاد خداوند رویگردان شود، «نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً»(6){بر او شیطانی می گماریم}، یعنی او را با شیطانی که او را میفریبد رها میکنیم و به جای ذکر خداوند، با آن شیطان همراه میشود. گفته شده که معنایش این است: شیطانی را در آخرت همراه او میکنیم تا ملازم او باشد و او را به دوزخ ببرد، چنانچه مؤمن با فرشتهای همراه میشود که تا هنگامی که او را به بهشت نرساند از او جدا نمیشود.
سید مرتضی رضی الله عنه درباره سخن خداوند در سوره اعراف: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ ... »(7){به زودی ... از آیاتم رویگردان سازم} که پیش از این آورده شد، گفته است: در این آیه چندین وجه محتمل است:
وجه اول: مقصود خداوند متعال این بوده است که آنان را از پاداش خود، و از نظر کردن به آیات، و از عزت و کرامتی که کسانی که حق واجب آیات و دلایل خداوند متعال را به جا میآورند و به آنها تمسک میکنند استحقاق آن را دارند، باز میدارد. مطابق این تأویل، محتمل است مقصود از آیات، سایر دلایل باشد، و نیز محتمل است مقصود فقط معجزات پیامبران علیهم السلام باشد. این تأویل مطابق با ظاهر آیه نیز میباشد؛ زیرا خداوند متعال [در ادامه آیه] فرموده است: «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ»(8){این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند} و بیان کرده است که به جهت تکذیبشان آنان را از [نظر کردن] آیات بازداشته است، و این علت فقط با توضیحی که در این وجه گفتیم سازگار است.
وجه دوم: خداوند آنان را از معجزات زیادتری که آنها را بعد از اقامه حجت به وسیله آیات و معجزات [اولیه]، بر پیامبران آشکار میکند محروم میکند؛ زیرا خداوند متعال این قبیل معجزات را هنگامی آشکار میکند که بداند کسی که نشانههای قبلی را دیده و ایمان نیاورده، با دیدن آن ایمان میآورد، اما اگر خلاف این را بداند، این معجزات [زیادی] را آشکار نمیکند و کسانی که از حالشان میداند که به آنها ایمان نمیآورند را از آن معجزات محروم میکند. و این محروم کردن به دو صورت است: یا اینکه خداوند اساساً آن معجزات را آشکار نمیکند، و یا اینکه آنان را از مشاهده آنها محروم میکند و طوری آنها را آشکار میکند که دیگران از آنهها سود ببرند.
ص: 190
و ثالثها أن یکون معنی سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ أی لا أوتیها من هذه صفته و إذا صرفهم عنها فقد صرفها عنهم و کلا اللفظین یفید معنی واحدا.
و رابعها أن یکون المراد بالآیات العلامات التی یجعلها الله فی قلوب المؤمنین لیدل بها الملائکة علی الفرق بین المؤمن و الکافر فیفعلوا بکل واحد منها ما یستحقه من التعظیم أو الاستخفاف کما تأول أهل الحق الطبع و الختم اللذین ورد بهما القرآن علی أن المراد بهما العلامة الممیزة بین الکافر و المؤمن و یکون معنی سأصرفهم عنها أی أعدل بهم عنها و أخص بها المؤمنین المصدقین بآیاتی و أنبیائی.
و خامسها أن یرید تعالی أنی أصرف من رام المنع من أداء آیاتی و تبلیغها لأن من الواجب علی الله أن یحول بین من رام ذلک و بینه و لا یمکن منه لأنه ینقض الغرض فی البعثة.
و سادسها أن یکون الصرف هنا الحکم و التسمیة و الشهادة و معلوم أن من شهد علی غیره بالانصراف عن شی ء جاز أن یقال له صرفه عنه کما یقال له صرفه عنه کما یقال أکفره و کذبه و فسقه.
و سابعها أنه تعالی لما علم أن الذین یتکبرون فی الأرض بغیر الحق سینصرفون عن النظر فی آیاته و الإیمان بها إذا أظهرها علی أیدی رسله جاز أن یقول سأصرف عن آیاتی فیرید سأظهر ما ینصرفون بسوء اختیارهم عنه و یجری ذلک مجری قولهم سأبخل فلانا أی أسأله ما یبخل ببذله و الآیات إما المعجزات أو جمع الأدلة.
و ثامنها أن یکون الصرف هاهنا المنع من إبطال الآیات و الحجج و القدح فیها بما یخرجها عن أن تکون أدلة و حججا فیکون تقدیر الکلام إنی بما أؤیده من حججی و أحکمه من آیاتی و بیناتی سأصرف المبطلین و المکذبین عن القدح فی الآیات و الدلالات.
و تاسعها أن الله عز و جل لما وعد موسی علیه السلام و أمته لهلاک عدوهم قال سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ فأراد عز و جل أنه یهلکهم و یصطلمهم و یحتاجهم علی طریق العقوبة لهم بما قد کان منهم من التکذیب بآیات الله
ص: 191
وجه سوم: این که «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ» یعنی آنها را به کسانی که چنین وصفی داشته باشند نمیدهم، و وقتی که خداوند آنان را از آن آیات باز بدارد، آن آیات را از آنها باز داشته است، و هر دو به یک معنایند.
وجه چهارم: این که مقصود از آیات، علامتهایی باشند که خداوند در دلهای مؤمنین قرار میدهد تا فرشتگان را به فرق بین مؤمن و کافر راهنمایی کند، تا با هر یک از آنان به استحقاقشان رفتار کنند؛ گرامی بدارند و خوار کنند، چنانچه اهل حق، طبع و ختمی که در قرآن آمده را نیز چنین تأویل کردهاند که مقصود از ختم و طبع، علامتی است که کافر و مؤمن را از هم متمایز کند. و معنای [اینکه خداوند فرموده] آنان را از آن آیات باز میدارم، این است که آنان را از آن رویگردان میکنم و مختص به مؤمنینی که آیات و پیامبرانم را تصدیق کردهاند میگردانم.
وجه پنجم: این که مقصود خداوند متعال این است که من جلوی هر کسی را که بخواهد مانع از ادای آیات من و تبلیغ آنها شود را میگیرم؛ زیرا بر خداوند لازم است که مانع از عمل کسی که چنین قصدی دارد بشود و امکان این کار را به او ندهد، چرا که این کار موجب نقض هدف بعثت [پیامبران] میشود.
وجه ششم: اینکه صرف در اینجا به معنای حکم و نامیدن و شهادت باشد، و معلوم است که کسی که علیه دیگری، شهادت به باز داشتن او از چیزی دهد، در موردش گفته میشود او را از آن چیز باز داشت، چنانچه گفته میشود آن را از او گرفت، و چنانچه گفته میشود او را کافر و دروغگو و فاسق نامید.
وجه هفتم: این است که از آنجا که خداوند متعال علم داشته است که کسانی که در زمین یه ناحق تکبر میورزند، زمانی که خداوند نشانهها را بر دست پیامبرانش آشکار میکند، به زودی از آنها و ایمان به آنها روی بر میتابند، فرموده است که من آنان را از آیاتم رویگردان میکنم و مقصودش این است که من نشانهای آشکار میکنم که آنان به سوء اختیارشان از آن روی برتابند، این سخن مانند آن است که گفته میشود، او را بخیل خواهم نمود، یعنی از او چیزی میخواهم که از دادنش بخل بورزد. و مقصود از آیات یا معجزات است، یا مجموع دلایل.
وجه هشتم: این که "صرف" در اینجا به معنای مانعشدن از ابطال آیات و حجتها و ایراد کردن در آنها، از طریق چیزهایی که آنها را از دلیلیت و حجیت ساقط میکنند باشد، و تقدیر سخن اینگونه است: من به واسطه تأییداتی که بر حجتهایم میزنم و إتقانی که در آیات و بیناتم وارد میکنم، مانع ایراد کردن اهل باطل و دروغگویان در آیات و دلایلم میشوم.
وجه نهم: وقتی خداوند عزّ و جلّ به موسی علی نبینا و آله و علیه السلام و قوم او وعده داد که دشمنشان را هلاک میکند، فرمود: «سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ»{به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبر می ورزند از آیاتم رویگردان سازم}، خداوند عزّ و جلّ اراده کرد که آنان را به سبب تکذیبهایی که بر آیات خدا کرده بودند و حجتهایش را رد کرده بودند هلاک و ریشهکن کند و کیفر نماید،
ص: 191
تعالی و الرد لحججه و هو تعالی إذا أهلک هؤلاء الجبارین فقد صرفهم عن آیاته من حیث اقتطعهم عن مشاهدتها و النظر فیها.
و فی قوله تعالی یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وجهان أحدهما أن یکون ذلک علی سبیل التأکید و التغلیظ و البیان عن أن التکبر لا یکون إلا بغیر الحق.
و الثانی أن فی التکبر ما یکون ممدوحا لأن من تکبر و تنزه عن الفواحش و تباعد عن فعلها و تجنب أهلها یکون مستحقا للمدح و إنما التکبر المذموم هو الواقع علی وجه النخوة و البغی و الاستطالة علی ذوی الضعف و الفخر علیهم و المباهاة لهم.
ثم المراد بالغفلة فی الآیة التشبیه لا الحقیقة و وجه التشبیه أنهم لما أعرضوا عن تأمل آیات الله تعالی و الانتفاع بها اشتبهت حالهم حال من کان ساهیا غافلا عنها کما قال تعالی صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ علی هذا المعنی انتهی ملخص کلامه رحمه الله و قد بسط الکلام فیها بما لا مزید علیه.
و قال رضی الله عنه فی قوله تعالی یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ أما النور و الظلمة المذکوران فی الآیة فجائز أن یکون المراد بهما الإیمان و الکفر و جائز أیضا أن یراد بهما الجنة و النار و الثواب و العقاب و قد تصح الکنایة عن الثواب و النعیم فی الجنة بأنه نور و عن العقاب فی النار بأنه ظلمة و إذا کان المراد بهما الجنة و النار ساغ إضافة إخراجهم من الظلمات إلی النور إلیه تعالی لأنه لا شبهة فی أنه جل و عز هو المدخل للمؤمن الجنة و العادل به عن طریق النار و الظاهر بما ذکرناه أشبه لأنه یقتضی أن المؤمن الذی ثبت کونه مؤمنا یخرج من الظلمة إلی النور فلو حمل علی الإیمان و الکفر لتناقض المعنی و لصار تقدیر الکلام أنه یخرج المؤمن الذی تقدم کونه مؤمنا من الکفر إلی الإیمان و ذلک لا یصح علی أنا لو حملنا الکلام علی الإیمان و الکفر لصح و لم یکن مقتضیا لما توهموه و یکون وجه إضافة الإخراج إلیه و إن لم یکن الإیمان من فعله من حیث دل و بین و أرشد و لطف و سهل و قد علمنا أنه لو لا هذه الأمور لم یخرج المکلف من الکفر إلی الإیمان فتصح إضافة الإخراج إلیه لکون ما عددناه من جهته و علی هذا یصح من أحدنا إذا أشار علی غیره
ص: 192
و زمانی که خداوند متعال این ستمگران را هلاک کرد، از آن جهت که آنان را از مشاهده و نظر در آیاتش محروم کرد، آنان را از آیاتش رویگردان نمود.
و در این سخن خداوند متعال: «یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ»(1){در زمین به ناحق تکبر می ورزند} دو وجه وجود دارد:
وجه اول این که این جمله برای تأکید و تشدید و بیان این مطلب است که هر تکبری به ناحق است.
و وجه دوم اینکه بعضی از تکبرها ممدوح هستند؛ زیرا کسی که از زشتیها تکبر برتریجویی میکند و از انجام آنها دوری میجوید و از [مراودت با] زشتکاران پرهیز میکند، مستحق مدح است، تکبر مذموم تکبری است که از روی نخوت و ظلم و تفوقطلبی بر ضعیفان و فخر فروشی و مباهات برای آنان باشد.
اما غفلتی که در این آیه وجود دارد، به منظور تشبیه آمده است، نه اینکه در معنای حقیقی خود به کار رفته باشد، و وجه شبه نیز این است که آنان هنگامی که از تأمل در آیات خداوند متعال و سود بردن از آنها روی برتافتند، مانند کسانی که از آن آیات ناهوشیار و غافلند گشتند، چنانچه خداوند متعال به همین جهت فرمود: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ»(2){کرند، لالند، کورند}. در اینجا نقل ملخص کلام سید مرتضی رحمه الله به پایان میرسد، البته ایشان به اندازهای که بیش از آن ممکن نیست سخن را در مورد این آیه بسط دادهاند.
سید مرتضی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»(3){آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد} گفته است: اما مقصود از نور و ظلمتی که در این آیه سخن از آن شده است، ممکن است ایمان و کفر باشد، و ممکن است بهشت و دوزخ، و یا پاداش و کیفر باشد. و اشکالی ندارد که نور کنایه از پاداش و نعمتهای بهشتی، و ظلمت کنایه از کیفر در دوزخ باشد. و اگر مقصود از آن دو، بهشت و دوزخ باشد، بیرون آوردن آنها از ظلمات به نور، از آن روی به خداوند متعال نسبت داده شده که بی هیچ شبههای، این خداوند جلّ و عزّ است که مؤمن را داخل در بهشت میکند و او را از راه دوزخ منحرف مینماید، و ظاهر آیه نیز به آنچه گفتیم شبیهتر است؛ زیرا ظاهر آیه اقتضا میکند که مؤمنی که مؤمنبودنش ثابت است، از ظلمت به نور برده میشود، حال اگر ظلمت و نور را به کفر و ایمان حمل کنیم، تناقض در معنا پیش میآید و تقدیر سخن به این صورت میشود: خداوند مؤمنی که پیش از این مؤمن بوده است را از کفر خارج
میکند و به ایمان میبرد، که این صحیح نیست. علاوه بر این که، اگر ما کلام را بر ایمان و کفر حمل کنیم، صحیح میباشد و دلیلی ندارد که آنچه که توهم شده است را بپذیریم، و در این صورت وجه اینکه بیرون بردن [از ظلمات به نور] به خداوند نسبت داده شده، این است که اگرچه ایمان آوردن کار خداوند نیست، اما این خداوند است که به ایمان راهنمایی میکند و آن را تبیین مینماید و ارشاد میکند و لطف مینماید و تسهیل میکند، و ما میدانیم که اگر این امور نباشند، مکلف از کفر به ایمان راه نمیبرد، بنابراین صحیح است که بیرون آوردن [از ظلمات به نور] به خداوند اسناد داده شود، چرا که مواردی که برشمردیم [از قبیل راهنمایی و ارشاد و ...] از کارهای خداوند است، و به همین جهت است که اگر یکی از ما به دیگری پیشنهاد دهد
ص: 192
بدخول بلد من البلدان و رغبة فی ذلک و عرفه ما فیه من الصلاح أو بمجانبة فعل من الأفعال أن یقول أنا أدخلت فلانا البلد الفلانی و أنا أخرجته من کذا و کذا أ لا تری أنه تعالی قد أضاف إخراجهم من النور إلی الظلمات إلی الطواغیت و إن لم یدل ذلک علی أن الطاغوت هو الفاعل للکفر للکفار بل وجه الإضافة ما تقدم لأن الشیاطین یغوون و یدعون إلی الکفر و یزینون فعله فکیف اقتضت الإضافة الأولی أن الإیمان من فعل الله فی المؤمن و لم تقتض الإضافة الثانیة أن الکفر من فعل الشیاطین فی الکفار لو لا بله المخالفین و غفلتهم و بعد فلو کان الأمر علی ما ظنوه لما صار الله ولیا للمؤمنین و ناصرا لهم علی ما اقتضته الآیة و الإیمان من فعله لا من فعلهم و لما کان خاذلا للکفار و مضیفا لولایتهم إلی الطاغوت و الکفر من فعله بهم و لم فصل بین الکافر و المؤمن فی باب الولایة و هو المتولی لفعل الأمرین فیهما و مثل هذا لا یذهب علی أحد و لا یعرض عنه إلا معاند مغالط لنفسه.
و قال رضی الله عنه فی قوله تعالی رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا فیه وجوه أولها أن یکون المراد بالآیة ربنا لا تشدد علینا المحنة فی التکلیف و لا تشق علینا فیه فیفضی بنا إلی ضیق قلوبنا بعد الهدایة و لیس یمتنع أن یضیفوا ما یقع من زیغ قلوبهم عند تشدیده تعالی المحنة علیهم إلیه کما قال تعالی فی السورة أنها فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ (1)فإن قیل کیف یشدد المحنة علیهم قلنا بأن یقوی شهواتهم لما فی عقولهم (2)و نفورهم عن الواجب علیهم فیکون التکلیف علیهم بذلک شاقا و الثواب المستحق علیهم عظیما متضاعفا و إنما یحسن أن یجعله شاقا تعریضا لهذه المنزلة.
و ثانیها أن یکون ذلک دعاء بالتثبیت علی الهدایة و إمدادهم بالألطاف التی معها یستمرون علی الإیمان.
فإن قیل و کیف یکون مزیغا لقلوبهم بأن لا یفعل اللطف قلنا من حیث کان المعلوم أنه متی قطع إمدادهم بألطافه و توفیقاته زاغوا و انصرفوا عن الإیمان و یجری
ص: 193
که به فلان شهر برود و او را به رفتن به آن شهر ترغیب کند و چیزهای خوبی که در آن است را برای او تعریف کند، یا کسی از ما به دیگری پیشنهاد ترک کاری را دهد، میتواند بگوید من بودم که فلانی را در فلان شهر داخل کردم، یا من بودم که او را از فلان کار باز داشتم. آیا نمیبینید که خداوند متعال بیرون آوردن کافران از نور به ظلمات را به طاغوتها نسبت داده است، اگرچه این اسناد دلالت نمیکند که طاغوت فاعل کفر کافران میباشد، بلکه دلیل این اسناد همان است که گفته شد، زیرا شیاطین فریب میدهند و به کفر دعوت میکنند و این کار را نیکو جلوه میدهند. پس جز اینکه مخالفین ما نادان و غافلند، چرا باید اسناد اول دلالت کند که ایمان، فعل خداوند در انسان مؤمن است، ولی اسناد دوم دلالت نکند که کفر، فعل شیاطین در کفار است!؟ گذشته از این، اگر واقعیت طوری که آنها گمان کردهاند بود، خداوند نمیبایست چنانچه آیه اقتضا میکند، ولی و یاریکننده مؤمنین باشد، زیرا ایمان، فعل خداوند است نه فعل آنها، و نمیبایست کافران را خوار میکرد و ولایت آنان را به طاغوت نسبت میداد، زیرا کفر، فعل طاغوت است که همراه آنان است. و چرا باید کافر و مؤمن را از جهت ولایت از یکدیگر جدا میکرد، با اینکه خود او متولی هر دو کار در مورد آنان میباشد!؟ چنین چیزی به ذهن هیچ کسی نمیرسد و جز کسی که عناد دارد و میخواهد خود را به غلط بیاندازد، از آن روی بر نمیتابد.
سید مرتضی رضی الله عنه درباره این سخن خداوند متعال: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا»(1){پروردگارا! دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان} گفته است: در این آیه چند وجه محتمل است:
وجه اول: مقصود از این آیه این باشد که پروردگارا! امتحان تکلیف را بر ما شدید مفرما و بر ما در تکلیف سخت مگیر که منجر به این شود که بعد از اینکه هدایت شدیم، قلبهایمان تنگ گردد. و مانعی ندارد که انحراف قلبهای خود را در هنگام سخت شدن تکلیف به خداوند نسبت بدهند، چه اینکه خداوند متعال در سوره توبه فرموده است: «فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ»(2){پلیدی بر پلیدیشان افزود}. اگر گفته شود: خداوند چگونه امتحان را بر آنان سخت میکند؟ میگوییم: بدین طریق که شهواتشان را نسبت به آنچه در عقلهایشان است تقویت میکند و گریز از چیزهایی که بر آنان واجب است را در وجودشان نیرو میبخشد و در نتیجه انجام تکالیف بر آنها بسیار سخت و ثوابی که بر آنها داده میشود نیز بزرگ و چندین برابر میشود. و خداوند فقط برای رساندن به این منزلت است که تکالیف را بر آنان شاق میکند.
وجه دوم: این جمله، دعایی است برای بقای بر هدایت و امداد کردن خداوند مر آنان را با الطافی که به سبب آن الطاف در ایمان خود مستدام باشند.
اگر گفته شود: چگونه خداوند با لطف نکردن سبب انحراف قلبهای آنان میشود؟
[در جواب] میگوییم: زیرا معلوم است که اگر خداوند امداد به وسیله الطاف و توفیقات خود را از آنان قطع کند، منحرف میشوند و از ایمان بر میگردند.
ص: 193
هذا مجری قولهم اللهم لا تسلط علینا من لا یرحمنا معناه لا تخل بیننا و بین من لا یرحمنا فیتسلط علینا فکأنهم قالوا لا تخل بیننا و بین نفوسنا و تمنعنا ألطافک فنزیغ و نضل.
و ثالثها ما ذکره الجبائی و هو أن المعنی لا تزغ قلوبنا عن ثوابک و رحمتک و معنی هذا السؤال أنهم سألوا الله أن یلطف لهم فی فعل الإیمان حتی یقیموا علیه و لا یترکوه فی مستقبل عمرهم فیستحقوا بترک الإیمان أن تزیغ قلوبهم عن الثواب و أن یفعل بهم بدلا منه العقاب.
و رابعها أن تکون الآیة محمولة علی الدعاء بأن لا یزیغ القلوب عن الیقین و الإیمان و لا یقتضی ذلک أنه تعالی سئل ما کان لا یحب أن یفعله و ما لو لا المسألة لجاز فعله لأنه غیر ممتنع أن ندعوه علی سبیل الانقطاع إلیه و الافتقار إلی ما عنده بأن یفعل ما نعلم أنه لا بد من أن یفعله و بأن لا یفعل ما نعلم أنه واجب أن لا یفعله إذا تعلق بذلک ضرب من المصلحة کما قال تعالی حاکیا عن إبراهیم وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (1)و کما قال تعالی فی تعلیمنا ما ندعو به قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ (2)و کقوله تعالی رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ (3)و قال رضی الله عنه فی قول نوح علیه السلام لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ لیس فی هذه الآیة ما یقتضی خلاف مذهبنا لأنه تعالی لم یقل إنه فعل الغوایة أو أرادها و إنما أخبر أن نصح النبی علیه السلام لا ینفع إن کان الله یرید غوایتهم و وقوع الإرادة لذلک أو جواز وقوعها لا دلالة علیهم فی الظاهر علی أن الغوایة هاهنا الخیبة و حرمان الثواب و یشهد بصحة ما ذکرناه فی هذه اللفظة قول الشاعر:
فمن یلق خیرا یحمد الناس أمره***و من یغو لا یعدم علی الغی لائما.
فکأنه قال إن کان الله یرید أن یخیبکم و یعاقبکم بسوء عملکم و کفرکم و یحرمکم ثوابه فلیس ینفعکم نصحی ما دمتم مقیمین علی ما أنتم علیه إلا أن تقلعوا و تتوبوا
ص: 194
این مانند این سخن مردم است که میگویند خداوندا! کسی که بر ما رحم نمیکنند را بر ما مسلط مگردان، که معنایش این است که ما را با کسانی که بر ما رحم نمیکنند رها مکن که بر ما مسلط شوند. [در این آیه نیز] گویا گفتهاند: پروردگارا! ما را به حال خودمان رها مکن و الطاف خود را از ما دریغ مدار! که منحرف و گمراه میشویم.
وجه سوم: که جبائی آن را گفته، این است که این سخن به معنای آن است که قلبهای ما را از پاداش و رحمت خود منحرف مکن، و معنای این درخواست این است که آنان از خداوند خواستهاند که در فعل ایمان به آنان لطف کند تا بتوانند بر آن پایدار باشند و آن را در عمر آیندهاشان رها نکنند که با ترک ایمان مستحق این شوند که قلبهایشان از پاداش منحرف شود و خداوند نیز به جای پاداش، آنان را کیفر کند.
وجه چهارم: این که این آیه درخواست کردن این موضوع از خداوند است که قلبها را از یقین و ایمان منحرف نکند، و این سبب نمیشود که بگوییم از خداوند چیزی درخواستی شده که دوست ندارد آن را انجام دهد، و چیزی درخواست شده که اگر این درخواست نبود، خداوند میتوانست قلبها را از ایمان منحرف کند؛ زیرا مانعی ندارد که ما خداوند را در صورتی که این نوع دعا کردن مصلحتی داشته باشد، برای رسیدن به انقطاع به او و نیاز به آنچه که نزد اوست به این صورت دعا کنیم [و بگوییم] که آنچه که میدانیم باید انجام دهد، را انجام دهد و آنچه که میدانیم لازم است انجام ندهد، را انجام ندهد. چنانچه خداوند متعال از زبان ابراهیم فرموده است: «وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ»(1){و در روزی که [مردم] برانگیخته می شوند، رسوایم مکن!}، و چنانچه خداوند متعال به هنگام تعلیم دادن ما که چه دعایی بکنیم فرموده است: «قالَ رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ»(2){گفت: پروردگارا! [خودت] به حق داوری کن و پروردگار ما همان بخشایشگر دستگیر است}، و مانند این سخن خداوند متعال: «رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»(3){هیچ بار گرانی بر (دوش) ما مگذار}.
سید مرتضی رضی الله عنه درباره این سخن نوح علی نبینا و آله و علیه السلام: «لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ»(4){و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتی که خدا بخواهد شما را بیراه گذارد، اندرز من شما را سودی نمی بخشد} گفته است: در این آیه چیزی که بر خلاف مذهب ما باشد وجود ندارد؛ زیرا خداوند متعال نفرموده است که خودش عمل بیراهنمودن را انجام میدهد، یا آن را اراده کرده است، بلکه فقط فرموده است که اگر خداوند گمراه ماندن آنان را بخواهد، اندرز پیامبرش علی نبینا و آله و علیه السلام سودی ندارد. و واقع شدن چنین ارادهای و یا امکان وقوع آن، در ظاهر آیه دلالتی علیه آنان ندارد. علاوه بر اینکه غوایت در اینجا به معنای ناامیدی از پاداش و محرومیت از آن است، و شاهد بر آن نیز این سخن شاعر با این لفظ است:
فمن یلق خیراً یحمد الناس أمره و من یغو لا یعدم علی الغی لائماً
هر که به خیر برسد، مردم وی را ستایش میکنند و هر که از آن محروم ماند، چنین نیست که ملامتگری، [که او را] به سبب این حرمان [ملامت کند،] برایش یافت نشود.
[در این آیه نیز] گویا فرموده است اگر خداوند بخواهد شما را ناامید کند و شما را به سبب اعمال بد و به سبب کفرتان کیفر کند و از پاداش خود محروم کند، اندرز من تا زمانی که بر این حال خود باقی باشید، سودی برایتان نخواهد داشت، مگر اینکه این حال را کنار گذارید و توبه کنید.
ص: 194
و قد سمی الله تعالی العقاب غیا فقال فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (1)و ما قبل هذه الآیة یشهد لما ذکرناه و أن القوم استعجلوا عقاب الله تعالی فقالوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی الآیة فأخبر أن نصحه لا ینفع من یرید الله أن ینزل به العذاب و لا یغنی عنه شیئا.
و قال جعفر بن حرب إن الآیة تتعلق بأنه کان فی قوم نوح طائفة تقول بالجبر فنبههم الله تعالی بهذا القول علی فساد مذاهبهم و قال لهم علی طریق الإنکار علیهم و التعجب من قولهم إن کان القول کما تقولون من أن الله یفعل فیکم الکفر و الفساد فما ینفعکم نصحی فلا تطلبوا منی نصحا فأنتم علی قولکم لا تنتفعون به و هذا جید.
و روی عن الحسن فی هذه الآیة وجه صالح و هو أنه قال المعنی فیها إن کان الله یرید أن یعذبکم فلیس ینفعکم نصحی عند نزول العذاب بکم و إن قبلتموه و آمنتم به لأن من حکم الله تعالی أن لا یقبل الإیمان عند نزول العذاب و کل هذا واضح فی زوال الشبهة فی الآیة.
أقول إنما بسطنا الکلام فیما نقلناه عن الأفاضل الأعلام فی تفسیر تلک الآیات من کلام الملک العلام لتحیط خبرا بما ذکره أهل العدل فیها لدفع شبه المخالفین و سنتلو علیک ما ورد فی تأویلها نقلا عن أئمة الدین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ما تتخلص به من شبه المبطلین.
کا، الکافی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ وَ قَوْلِ النَّاسِ فَقَالَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ یَا أَبَا عُبَیْدَةَ النَّاسُ مُخْتَلِفُونَ فِی إِصَابَةِ الْقَوْلِ وَ کُلُّهُمْ هَالِکٌ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ قَالَ هُمْ شِیعَتُنَا وَ لِرَحْمَةٍ خَلَقَهُمْ (2)وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ یَقُولُ لِطَاعَةِ الْإِمَامِ.
ص: 195
خداوند متعال در قرآن لفظ "غَیّ" را در معنای عذاب به کار برده است؛ خداوند فرموده است: «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا»(1){و به زودی [سزای] گمراهی [خود] را خواهند دید}. و سخنی که پیش از آیه مورد بحث آمده است نیز میتواند شاهد بر معنایی که ما گفتیم باشد؛ چرا که قوم نوح خواستار پیش افتادن عذاب خداوند متعال شدند و گفتند: «یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ * قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ * وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی ... »(2){گفتند: ای نوح! واقعاً با ما جدال کردی و بسیار [هم] جدال کردی؛ پس اگر از راستگویانی آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده می دهی برای ما بیاور * گفت تنها خداست که اگر بخواهد؛ آن را برای شما می آورد و شما عاجز کننده [او] نخواهید بود * اندرز من شما را سودی نمی بخشد ...}، نوح فرموده است که اندرزش به حال کسی که خداوند میخواهد بر او عذاب نازل کند سودی ندارد و برایش به کار نمیآید.
جعفر بن حرب گفته است: این آیه به جهت آن است که در قوم نوح گروهی بودند که قائل به جبر بودند و خداوند متعال با این سخن به آنان گوشزد کرد اعتقادشان فاسد است و به شیوه انکار و تعجب از سخنشان به آنها فرمود: اگر چیزی که شما میگویید که خداوند کفر و فساد را در میان شما بوجود آورده است درست باشد، دیگر اندرز من به شما سودی نمیرساند؛ پس از من اندرزی نطلبید که بنا بر عقیده خودتان، اندرز من سودی به حالتان نخواهد داشت. و این وجه، وجه خوبی است.
از حسن نیز وجه خوبی درباره این آیه نقل شده و آن اینکه: معنای این آیه این است که اگر خداوند بخواهد شما را عذاب کند، در هنگام نزول عذاب، اندرز من حتی اگر آن را بپذیرید و به آن ایمان بیاورید، برای شما سودی نخواهد داشت؛ زیرا یکی از احکام خداوند این است که ایمان آوردن در هنگام نزول عذاب را نمیپذیرد. و همه این وجوه، شبهه موجود در آیه را به روشنی رفع میکنند.
مؤلف گوید: نقل کلام علما در تفسیر آیات خداوند مَلِک علام را به این جهت طولانی کردیم که خواننده، احاطه بیشتری بر سخنان اهل مذهب عدل در دفع شبهات مخالفین پیدا کند، و به زودی روایاتی که از ائمه دین صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین درباره تأویل این آیات نقل شده است و به کمک آنها میتوان به کلی از شبهات اهل باطل نجات یافت را نیز میآوریم.
روایات
روایت 1.
کافی: أبیعبیدۀ حذاء نقل کرده، از امام باقر علیه السلام درباره استطاعت و سخن مردم پرسیدم؛ ایشان آیه: «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»(3){در حالی که پیوسته در اختلافند * مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است} را تلاوت کرده و فرمودند: ای اباعبیدۀ! مردم در صحت اعتقاداتشان با هم مختلفند و همه آنان هلاک میشوند. عرض کردم: این سخن خداوند: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ»؛ فرمودند: آنان شیعیان ما هستند و خداوند آنان را برای رحمتی(4) خلق کرد، و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» یعنی برای اطاعت از امام.
ص: 195
عد، العقائد اعتقادنا فی الفطرة و الهدایة أن الله عز و جل فطر جمیع الخلق علی التوحید و ذلک قوله عز و جل فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها
وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ قَالَ حَتَّی یُعَرِّفَهُمْ مَا یُرْضِیهِ وَ مَا یُسْخِطُهُ.
وَ قَالَ: فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَالَ بَیَّنَ لَهَا مَا تَأْتِی وَ مَا تَتْرُکُ (1).
وَ قَالَ: (2)فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً قَالَ عَرَّفْنَاهُ إِمَّا آخِذاً وَ إِمَّا تَارِکاً.
وَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی قَالَ وَ هُمْ یَعْرِفُونَ.
وَ سُئِلَ (3)عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ قَالَ نَجْدَ الْخَیْرِ وَ نَجْدَ الشَّرِّ.
وَ قَالَ علیه السلام مَا حَجَبَ اللَّهُ عِلْمَهُ عَنِ الْعِبَادِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ.
وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ احْتَجَّ عَلَی النَّاسِ بِمَا آتَاهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ (4)عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ قَالَ نَجْدَ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ (5)
ص: 196
عقاید صدوق: اعتقاد ما درباره فطرت و هدایت این است که خداوند عزّ و جلّ همه خلایق را برای توحید آفریده است، و این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است که فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»(1){با
همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است}
روایت 2.
امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ»{و خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آنکه هدایتشان نمود بی راه بگذارد، مگر آنکه چیزی را که باید از آن پروا کنند برایشان بیان کرده باشد} فرمودند: یعنی مگر اینکه چیزهایی که موجب رضایت یا خشم او میشود را برایشان بیان کرده باشد.
روایت 3.
و درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(2){سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد} فرمودند: یعنی کارهایی که باید انجام دهد و کارهایی که باید ترک کند را برایش بیان کرد.
روایت 4.
و درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا»(3){ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس} فرمودند: یعنی ما به او شناساندهایم؛ خواه انجام دهد و خواه انجام ندهد.
روایت 5.
و درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی»(4){و اما ثمودیان پس آنان را راهبری کردیم و[لی] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند} فرمودند: با اینکه آن را میشناختند.
روایت 6.
و درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»(5){و هر دو راه [خیر و شر] را بدو نمودیم} از ایشان سؤال شد؛ ایشان فرمودند: یعنی راه خیر و راه شر را.
روایت 7.
و ایشان علیه السلام فرمودند: چیزهایی که خداوند علمش را از بندگان بازداشته است، از عهده آنان برداشته شده است.
روایت 8.
و ایشان علیه السلام فرمودند: خداوند به سبب چیزهایی که خلایق داده و به آنان شناسانده است، بر آنان احتجاج میکند.
روایت 9.
أمالی طوسی: هشام بن سالم نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ»(6){و هر دو راه [خیر و شر] را بدو نمودیم} فرمودند: یعنی راه خیر و شر را.
ص: 196
نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ (1).
فس، تفسیر القمی فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ یَقُولُ أَخَذَ اللَّهُ مِنْکُمُ الْهُدَی مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ
فس، تفسیر القمی فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ یَقُولُ وَ نَنْکُسُ قُلُوبَهُمْ فَیَکُونُ أَسْفَلُ قُلُوبِهِمْ أَعْلَاهَا وَ نُعْمِی (2)أَبْصَارَهُمْ فَلَا یُبْصِرُونَ الْهُدَی.
فس، تفسیر القمی فِی رِوَایَةِ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها یَقُولُ (3)طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا فَلَا تَعْقِلُ وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ عَلَیْهَا غِطَاءٌ عَنِ الْهُدَی لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها جَعَلَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً فَلَمْ یَسْمَعُوا الْهُدَی.
فس، تفسیر القمی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ کَثِیرِ بْنِ عَیَّاشٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ یَقُولُ صُمٌّ عَنِ الْهُدَی وَ بُکْمٌ لَا یَتَکَلَّمُونَ بِخَیْرٍ فِی الظُّلُماتِ یَعْنِی ظُلُمَاتِ الْکُفْرِ مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ هُوَ رَدٌّ عَلَی قَدَرِیَّةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ یَحْشُرُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصَارَی وَ الْمَجُوسِ فَیَقُولُونَ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ یَقُولُ اللَّهُ انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَلَا إِنَّ لِکُلِّ أُمَّةٍ مَجُوساً وَ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِینَ یَقُولُونَ لَا قَدَرَ وَ یَزْعُمُونَ أَنَّ الْمَشِیَّةَ وَ الْقُدْرَةَ إِلَیْهِمْ وَ لَهُمْ.
ص: 197
روایت 10.
نهج البلاغۀ: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: خداوند سبحان را با بر هم خوردن عزمها و نقض شدن قرارها شناختم.
روایت 11.
تفسیر قمی: در روایت أبیالجارود از امام باقر علیه السلام آمده است که ایشان درباره این سخن خداوند متعال: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ»(1){بگو به نظر شما اگر خدا شنوایی شما و دیدگانتان را بگیرد و بر دلهایتان مهر نهد} فرمودند: یعنی اگر خداوند از شما هدایت را بگیرد، «مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ»(2){آیا غیر از خدا کدام معبودی است که آن را به شما بازپس دهد!؟}.
روایت 12.
تفسیر قمی: در روایت أبیالجارود از امام باقر علیه السلام آمده است که ایشان درباره این سخن خداوند: «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ»(3){و دلها و دیدگانشان را برمی گردانیم} میفرماید: و قلبهایشان را وارونه میکنیم و قلبهایشان پایین و بالا میشود و دیدگانشان را کور میکنیم تا دیگر راه هدایت را نبینند.
روایت 13.
تفسیر قمی: در روایت أبیالجارود از امام باقر علیه السلام آمده است که ایشان درباره این سخن خداوند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها»(4){دلهایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی کنند} میفرمایند: خداوند بر قلبهای آنان مُهر زد و در نتیجه فکر نمیکنند، «وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ»(5){و چشمانی دارند} که بر آنها پردهای در برابر هدایت کشیده شده است «لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها»(6){که
با آنها نمی بینند و گوشهایی دارند که با آنها نمی شنوند}، خداوند گوشهای آنان را سنگین کرده است و دیگر توان شنیدن هدایت را ندارند.
روایت 14.
تفسیر قمی: أبیالجارود نقل کرده، امام باقر علیه السلام درباره این سخن خداوند: «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ»(7){ کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند، کر و لالند} میفرمایند: یعنی کر از شنیدن هدایت، و لال از اینکه سخن خیری بگویند، «فِی الظُّلُماتِ»(8){در تاریکیها}، یعنی تاریکیهای کفر، «مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(9){هر که را خدا بخواهد؛ گمراهش می گذارد و هر که را بخواهد، بر راه راست قرارش می دهد}، این سخن، در ردّ اعتقاد قدریهای این امت است که خداوند آنان را در روز قیامت با صابئین و نصرانیها و مجوسیان محشور میکند و آنان میگویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ»(10){به خدا پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم}، و خداوند میفرماید: «انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ»(11){ببین چگونه به خود دروغ می گویند و آنچه برمی بافتند از ایشان یاوه شد}، امام باقر علیه السلام نقل کردند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر امتی، مجوسیانی دارد و مجوسیان این امت، کسانیاند که میگویند قدری در کار نیست و میپندارند که مشیت و قدرت، به آنان داده شده و در اختیار آنان است.
ص: 197
فس، تفسیر القمی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَنَا عِنْدَهُ فَقَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ وَ قَوْلُهُ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ فَقَالَ نَعَمْ لَیْسَ لِلَّهِ فِی عِبَادِهِ أَمْرٌ إِلَّا الْعَدْلُ وَ الْإِحْسَانُ فَالدُّعَاءُ مِنَ اللَّهِ عَامٌّ وَ الْهُدَی خَاصٌّ مِثْلُ قَوْلِهِ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ وَ لَمْ یَقُلْ وَ یَهْدِی جَمِیعَ مَنْ دَعَاهُ (1)إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ.
لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنِ ابْنِ بَزِیعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ عِبَادِی کُلُّکُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَیْتُهُ وَ کُلُّکُمْ فَقِیرٌ إِلَّا مَنْ أَغْنَیْتُهُ وَ کُلُّکُمْ مُذْنِبٌ إِلَّا مَنْ عَصَمْتُهُ.
ب، قرب الإسناد ابْنُ سَعْدٍ (2)عَنِ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً أَخَذَ بِعُنُقِهِ فَأَدْخَلَهُ (3)فِی هَذَا الْأَمْرِ إِدْخَالًا.
ب، قرب الإسناد الْیَقْطِینِیُّ عَنْ نُبَاتَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً فَأَخَذَ بِعَضُدِهِ فَأَدْخَلَهُ فِی هَذَا الْأَمْرِ.
ب، قرب الإسناد هَارُونُ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکُمْ فَإِنَّ الْأَمْرَ لَیْسَ حَیْثُ یَذْهَبُ إِلَیْهِ النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ أَخَذَ مِیثَاقَهُ أَنَّهُ مِنَّا فَلَیْسَ بِخَارِجٍ مِنَّا وَ لَوْ ضَرَبْنَا خَیْشُومَهُ بِالسَّیْفِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مِنَّا ثُمَّ حَبَوْنَا (4)لَهُ الدُّنْیَا لَمْ یُحِبَّنَا.
ص: 198
روایت 15.
تفسیر قمی: سکونی نقل کرده، در محضر امام صادق صلوات الله علیه بودم که مردی نزد ایشان آمد و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! این سخن خداوند: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»(1){در حقیقت خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز می دارد به شما اندرز می دهد باشد که پند گیرید} و این سخنش: «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»(2){دستور داده که جز او را نپرستید} [را برایم توضیح میدهید]؟ ایشان فرمودند: آری، خداوند بر بندگانش فرمانی جز عدالت و نیکی کردن ندارد، فراخوانی [و امر] خداوند، برای همه است، ولی هدایت مخصوص به گروه خاصی است، مانند این سخن خداوند: «یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(3){هر که را خواهد به راه راست هدایت می کند}، و نفرموده است که همه کسانی که به عدالت و نیکی فراخوانده است را به راه راست هدایت میکند.
روایت 16.
علقمۀ بن محمد حضرمی از امام صادق، و ایشان از طریق پدرشان از پدرانشان علیهم السلام نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند جلّ جلاله فرمود: ای بندگان من! همگی شما گمراهید، جز کسانی که من آنان را هدایت کنم، و همگی شما فقیرید، جز آنانی که من بینیازشان کنم، و همگی شما گناهکارید جز آنهایی که من حفظشان کنم.
روایت 17.
قرب الإسناد: أزدی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هرگاه خداوند تبارک و تعالی خیر بندهای را بخواهد، گردنش را میگیرد و او را به زور، داخل در این امر میکند.
روایت 18.
قرب الإسناد: نباتۀ بن محمد نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: هرگاه خداوند تبارک و تعالی خیر بندهای را بخواهد، فرشتهای بر او میگمارد تا بازویش را بگیرد و او را در این امر داخل کند.
روایت 19.
قرب الإسناد: إبن صدقۀ نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: مردم را با اعمال خود دعوت [به حق] کنید، با زبانهایتان آنان را دعوت نکنید؛ حقیقت چیزی نیست که مردم به آن معتقدند. اگر کسی را میثاق از ما بودن گرفته باشند، حتی اگر بینی او را با شمشیر بزنیم از ما خارج نمیماند، و اگر کسی از ما نباشد، اگر تمام دنیا را نیز به او ببخشیم، ما را دوست نخواهد داشت.
توضیحات
این سخن ایشان علیه السلام که فرمودند: "حقیقت چیزی نیست که مردم به آن معتقدند" یعنی آنان میتوانند مردم را با آوردن دلیل هدایت نمایند، شاید مقصود از این روایات، بازداشتن شیعیان از بحث و مجادله با مخالفین است، زیرا شیعیان از این جهت که گمان میکردند میتوانند مردم را هدایت کنند، بیش از اندازه با آنان بحث میکردند، طوری که از آن بحثها متضرر میشدند. بنابراین مقصود از این روایات منع کردن مردم از هدایت خلایق در جایی که گمان میرود مفید واقع شود و گمان ضرری نمیرود نیست، چرا که این کار از بزرگترین واجبات است.
ص: 198
قوله علیه السلام لیس حیث یذهب إلیه الناس أی أنهم یقدرون علی هدایة الناس بالاحتجاج علیهم و لعل المقصود فی تلک الأخبار زجر الشیعة عن المعارضات و المجادلات مع المخالفین بحیث یتضررون بها فإنهم کانوا یبالغون فی ذلک ظنا منهم أنهم یقدرون بذلک علی هدایة الخلق و لیس الغرض منع الناس عن هدایة الخلق فی مقام یظنون النفع و لم یکن مظنة ضرر فإن ذلک من أعظم الواجبات.
ب، قرب الإسناد أَحْمَدُ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ: قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی قَالَ اللَّهُ (1)یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَ یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ فَقُلْتُ لَهُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِنَا یَزْعُمُونَ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مُکْتَسَبَةٌ وَ أَنَّهُمْ إِذَا نَظَرُوا مِنْهُ (2)وَجْهَ النَّظَرِ أَدْرَکُوا فَأَنْکَرَ علیه السلام ذَلِکَ وَ قَالَ فَمَا لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یَکْتَسِبُونَ الْخَیْرَ لِأَنْفُسِهِمْ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ خَیْراً مِمَّنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ هَؤُلَاءِ بَنِی هَاشِمٍ مَوْضِعُهُمْ مَوْضِعُهُمْ وَ قَرَابَتُهُمْ قَرَابَتُهُمْ وَ هُمْ أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْکُمْ أَ فَتَرَوْنَ (3)أَنَّهُمْ لَا یَنْظُرُونَ لِأَنْفُسِهِمْ وَ قَدْ عَرَفْتُمْ وَ لَمْ یَعْرِفُوا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لَوِ اسْتَطَاعَ النَّاسُ لَأَحَبُّونَا.
ید، التوحید مع، معانی الأخبار الْوَرَّاقُ وَ السِّنَانِیُّ (4)عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ الْبَصْرِیِّ عَنِ الْهَاشِمِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُضِلُّ الظَّالِمِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنْ دَارِ کَرَامَتِهِ وَ یَهْدِی أَهْلَ الْإِیمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ إِلَی جَنَّتِهِ کَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ قَالَ فَقُلْتُ فَقَوْلُهُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی
ص: 199
روایت 20.
قرب الإسناد: بزنطی نقل کرده، این سخن خداوند تبارک و تعالی: «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی»(1){همانا هدایت بر ماست} را برای ایشان خواندم؛ ایشان فرمودند: خداوند است که هر که را بخواهد هدایت و هر که را بخواهد گمراه میکند. عرض کردم: خداوند خیرتان دهد! گروهی از اصحاب ما میپندارند که معرفت، امری اکتسابی است و هرگاه به آن از دیدگاه درست نگاه کنند، آن را در مییابند. ایشان علیه السلام این سخن را رد کرده و فرمودند: پس چرا این گروه، خیر را برای خودشان کسب نمیکنند!؟ هیچ کسی نیست مگر اینکه دوست دارد بهتر از کسی باشد که از او بهتر است، این بنیهاشم و این هم آن جایگاهشان و آن قرابتی که [به رسول خدا] دارند، آنان به این امر سزاوارتر از شمایند. آیا فکر میکنید که آنان برای خودشان نظری ندارند، و شما شناختهاید و آنان نشناختهاند!؟ امام باقر علیه السلام فرمودند: مردم اگر میتوانستند، هر آیینه ما را دوست میداشتند.
روایت 21.
توحید، معانی الأخبار: هاشمی نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً»(2){هر که را راهنمایی کند، او راه یافته است و هر که را بی راه گذارد، هرگز برای او یاری راهبر نخواهی یافت} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت، ظالمین را از دار کرامت خود گمراه میکند و اهل ایمان و عمل صالح را به بهشت خود هدایت مینماید؛ چنانچه خداوند عزّ و جلّ فرمود: «وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»(3){خداوند ستمگران را بی راه می گذارد و خدا هر چه بخواهد انجام می دهد} و خداوند عزّ و جلّ فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ»(4){کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، پروردگارشان به پاس ایمانشان آنان را هدایت می کند به باغهای [پر ناز و] نعمت که از زیر [پای] آنان نهرها روان خواهد بود [در خواهند آمد]}. به ایشان عرض کردم: پس معنای این سخن خداوند: «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ»(5){و توفیق من جز به [یاری] خدا نیست} و این سخن خداوند عزّ و جلّ: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ»(6){اگر خدا شما را یاری کند، هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد و اگر دست از یاری شما بردارد، چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد کرد!؟} چیست؟
ص: 199
یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَةِ کَانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّیَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یَدْخُلَ فِی شَیْ ءٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْکَ الْمَعْصِیَةِ فَتَرَکَهَا کَانَ تَرْکُهُ لَهَا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ تَعَالَی وَ مَتَی خُلِّیَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْمَعْصِیَةِ فَلَمْ یَحُلْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا حَتَّی یَرْتَکِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ یَنْصُرْهُ وَ لَمْ یُوَفِّقْهُ.
ید، التوحید مع، معانی الأخبار ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ابْنُ عُبْدُوسٍ عَنِ ابْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا علیهما السلام (1)عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ قَالَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ بِإِیمَانِهِ فِی الدُّنْیَا إِلَی جَنَّتِهِ وَ دَارِ کَرَامَتِهِ فِی الْآخِرَةِ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلتَّسْلِیمِ لِلَّهِ وَ الثِّقَةِ بِهِ وَ السُّکُونِ إِلَی مَا وَعَدَهُ مِنْ ثَوَابِهِ حَتَّی یَطْمَئِنَّ إِلَیْهِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ دَارِ کَرَامَتِهِ فِی الْآخِرَةِ لِکُفْرِهِ بِهِ وَ عِصْیَانِهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً حَتَّی یَشُکَّ فِی کُفْرِهِ وَ یَضْطَرِبَ مِنِ اعْتِقَادِهِ قَلْبُهُ حَتَّی یَصِیرَ کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ.
ج، الإحتجاج مرسلا عنه علیه السلام مثله.
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً فَقَالَ قَدْ یَکُونُ ضَیِّقاً وَ لَهُ مَنْفَذٌ یَسْمَعُ مِنْهُ وَ یُبْصِرُ وَ الْحَرَجُ هُوَ الْمُلْتَامُ الَّذِی لَا مَنْفَذَ لَهُ یَسْمَعُ بِهِ وَ لَا یُبْصِرُ مِنْهُ.
م، تفسیر الإمام علیه السلام ج، الإحتجاج بِالْإِسْنَادِ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ: فِی قَوْلِهِ تَعَالَی خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ أَیْ وَسَمَهَا بِسِمَةٍ (2)یَعْرِفُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ مَلَائِکَتِهِ إِذَا نَظَرُوا إِلَیْهَا بِأَنَّهُمُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ وَ عَلی سَمْعِهِمْ کَذَلِکَ بِسِمَاتٍ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ لَمَّا أَعْرَضُوا عَنِ النَّظَرِ فِیمَا کُلِّفُوهُ وَ قَصَّرُوا فِیمَا
ص: 200
ایشان فرمودند: هرگاه بنده، طاعاتی را که خداوند به او امر کرده را انجام دهد، عمل او موافق با امر خداوند عزّ و جلّ خواهد بود و درباره آن بنده گفته میشود که توفیق یافته است. و هرگاه بنده بخواهد در یکی از معصیتهای خداوند داخل شود و خداوند تبارک و تعالی مانع او در برابر آن معصیت میشود و بنده نیز آن معصیت را ترک کند، این ترک او به توفیق خداوند خواهد بود، و هر گاه او را با آن معصیت رها کند و مانع او نشود و او نیز مرتکب آن شود، او را خوار داشته و یاری نکرده و توفیق نداده است.
روایت 22.
توحید، معانی الأخبار، عیون أخبار الرضا: حمدان بن سلیمان نقل کرده، از امام رضا علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»(1){پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام می گشاید} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: هر که را خداوند بخواهد در دنیا به ایمان به خود و در آخرت به بهشت و دار کرامتش هدایت کند، سینهاش را برای تسلیم در برابر خداوند و اعتماد به او و اطمینان یافتن از پاداشی که به او وعده داده شده است گشاده میکند، «وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ»(2){هر که را بخواهد گمراه کند}، [یعنی هر کس را که بخواهد] به سبب کفر و عصیانش مر خداوند را در دنیا، از بهشت خود و دار کرامتش در آخرت گمراه کند، «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً»(3){دلش را سخت تنگ می گرداند} تا در کفر خود به تردید افتد و قلبش از اعتقاد به کفر در اضطراب افتد، و طوری بشود «کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»(4){چنانکه گویی به زحمت در آسمان بالا می رود. این گونه خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمی آورند قرار می دهد}.
احتجاج نیز مانند همین را با سندی مرسل از امام رضا علیه السلام نقل کرده است.
روایت 23.
معانی الأخبار: عبدالخالق بن عبد ربه نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً»(5){و هر که را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ می گرداند} فرمودند: گاهی سینه شخص تنگ شده است، ولی درزی دارد که از آن میشنود و میبیند. [سینه] سخت، آن سینه نکوهش شدهای است که درزی در سینهاش نیست که بتواند از آن بشنود و ببیند.
روایت 24.
تفسیر الامام العسکری علیه السلام، احتجاج: در ذیل این سخن خداوند متعال: «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»(6){خداوند بر دلهای آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی دردناک است}، یعنی بر قلبهای آنان علامتی گذاشت تا فرشتگانی که خداوند خواسته [بدانند]، هر گاه به قلبهای آنان بنگرند، بدانند که آنها کسانی هستند که ایمان نیاوردهاند. همینطور «وَ عَلی سَمْعِهِمْ» بر گوشهایشان نیز پوششی کشیده، «وَ عَلی أَبْصارِهِمْ»؛ و این بدان جهت است که هنگامی که آنان از نظر کردن در تکالیف روی برتافتند و در چیزهایی که خداوند از آنان خواسته بود کوتاهی ورزیدند
ص: 200
و چیزهایی که لازمه ایمان بود را ندانستند، مانند کسانی شدند که گویا بر چشمشان پرده افکنده شده و مقابل خود را نمیبینند. خداوند عزّ و جلّ بلندمرتبهتر از آن است که برانگیزد و فساد کند و به قدرت خود از بندگان کاری را بخواهد که آنان را از آن منع کرده است؛ خداوند آنان را با مغلوب کردن امر نمیکند و کاری که با نیرویش آنها را از انجام آن باز داشته است از آنان نمیخواهد. سپس فرمود: «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»، یعنی عذاب بزرگ در آخرت، همان عذابی که برای کافران مهیا شده است، و همچنین عذاب در دنیا برای کسی که میخواهد او را با عذاب استصلاح، اصلاح کند تا او را به طاعت خود متنبه نماید، و با عذاب اصطلام، از بیخ و بن بکند، تا عدل و حکمت خود را در او جاری کند.
طبرسی رحمه الله گفته است: امام حسن عسگری مانند سخنانی که در تأویل این آیه، در مورد مقصود از ختم بر قلبهای کافران فرمودند را با زیادتی از امام صادق علیهما السلام نیز روایت کردهاند، که ما آن را به جهت پرهیز از طولانی شدن کتاب نیاوردیم.
روایت 25.
عیون أخبار الرضا: هروی نقل کرده، امام رضا علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»(7){و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد} فرمودند: این به معنای آن نیست که ایمان آوردن بر هر کسی ممنوع است، بلکه به معنای آن است که هیچ کسی بدون اذن خداوند ایمان نمیآورد و اذن خداوند، تا هنگامی که شخص مکلف و متعبد است، به این است که خداوند او را به ایمان امر کند، و هنگامی که تکلیف و تعبد از شخص دور میشود، به این است که او را به ایمان وادار کند.
روایت 26.
عیون أخبار الرضا: ابراهیم بن أبیمحمود نقل کرده، از امام رضا علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ»(8){خداوند بر دلهای آنان و بر شنوایی ایشان مهر نهاده است} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: ختم به معنای مُهر زدن بر قلبهای کافران، به سبب عقوبت کفرشان است، چنانچه خداوند متعال فرمود: «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا»(9){بلکه خدا به خاطر کفرشان بر دلهایشان مهر زده و در نتیجه جز شماری اندک [از ایشان] ایمان نمی آورند}.
روایت 27.
تفسیر قمی: این سخن خداوند: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(10){و اگر [پیشامد] خوبی به آنان برسد، می گویند این از جانب خداست و چون صدمه ای به ایشان برسد، می گویند این از طرف توست}؛ مقصود کارهای نیک و کارهای زشت است. سپس در آیه بعد فرموده است: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»(11){هر چه از خوبیها به تو می رسد، از جانب خداست و آنچه از بدی به تو می رسد، از خود توست}. این موضوع بر تعدادی از علما مشتبه شده است و گفتهاند: خداوند میفرماید: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ
ص: 201
أُرِیدَ مِنْهُمْ وَ جَهِلُوا مَا لَزِمَهُمُ الْإِیمَانُ بِهِ فَصَارُوا کَمَنْ عَلَی عَیْنَیْهِ غِطَاءٌ لَا یُبْصِرُ مَا أَمَامَهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَتَعَالَی عَنِ الْبَعْثِ وَ الْفَسَادِ وَ عَنِ مُطَالَبَةِ الْعِبَادِ بِمَا مَنَعَهُمْ بِالْقَهْرِ مِنْهُ فَلَا یَأْمُرُهُمْ بِمُغَالَبَتِهِ وَ لَا بِالْمَصِیرِ إِلَی مَا قَدْ صَدَّهُمْ عَنْهُ بِالْقَسْرِ عَنْهُ (1)ثُمَّ قَالَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ یَعْنِی فِی الْآخِرَةِ الْعَذَابُ الْمُعَدُّ لِلْکَافِرِینَ وَ فِی الدُّنْیَا أَیْضاً لِمَنْ یُرِیدُ أَنْ یَسْتَصْلِحَهُ بِمَا یَنْزِلُ بِهِ مِنْ عَذَابِ الِاسْتِصْلَاحِ لِیُنَبِّهَهُ لِطَاعَتِهِ وَ مِنْ عَذَابِ الِاصْطِلَامِ (2)لِیُصَیِّرَهُ إِلَی عَدْلِهِ وَ حِکْمَتِهِ.
قال الطبرسی رحمه الله و روی أبو محمد العسکری علیه السلام مثل ما قال هو فی تأویل هذه الآیة من المراد بالختم علی قلوب الکفار عن الصادق علیه السلام بزیادة شرح لم نذکره مخافة التطویل لهذا الکتاب.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام تَمِیمٌ الْقُرَشِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ الْهَرَوِیِّ قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَی سَبِیلِ تَحْرِیمِ الْإِیمَانِ عَلَیْهَا وَ لَکِنْ عَلَی مَعْنَی أَنَّهَا مَا کَانَتْ لِتُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنُهُ أَمْرُهُ لَهَا بِالْإِیمَانِ مَا کَانَتْ مُکَلَّفَةً مُتَعَبَّدَةً وَ إِلْجَاؤُهُ إِیَّاهَا إِلَی الْإِیمَانِ عِنْدَ زَوَالِ التَّکْلِیفِ وَ التَّعَبُّدِ عَنْهَا.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام السِّنَانِیُّ عَنْ مُحَمَّدٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مَحْمُودٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ قَالَ الْخَتْمُ هُوَ الطَّبْعُ عَلَی قُلُوبِ الْکُفَّارِ عُقُوبَةً عَلَی کُفْرِهُمْ کَمَا قَالَ تَعَالَی بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا.
فس، تفسیر القمی قَوْلُهُ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ یَعْنِی الْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ ثُمَّ قَالَ فِی آخِرِ الْآیَةِ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ قَدِ اشْتَبَهَ هَذَا عَلَی عِدَّةٍ مِنَ الْعُلَمَاءِ فَقَالُوا یَقُولُ اللَّهُ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ
ص: 201
تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»، یعنی هم نیکی و هم بدی از جانب خداوند است، پس چگونه است که در آیه بعدی فرموده است: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»؟ و معنای این دو آیه چیست؟
جواب این سؤال که معنای این دو آیه چیست، با در نظر گرفتن مجموع سخنان ائمه علیهم السلام این است که آنان فرمودهاند که حسنات در کتاب خداوند به دو معنا و سیئات نیز به دو معنا میباشند: یکی از معانی حسنات در قرآن، همان صحت و سلامت و امنیت و رزق زیاد است که خداوند اینها را با نام حسنات آورده است. و سیئۀ در این سخن خداوند: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ» به معنای مرض و ترس و گرسنگی و سختی است [که فرعونیان آن را] «یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ»(1){به موسی و همراهانش شگون بد می زدند} یعنی آن را به نحوست آنان نسبت میدادند. و معنای دیگر حسنات، افعال بندگان است؛ مانند این سخن خداوند: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(2){هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت}، و مانند آن [در قرآن] زیاد است. همچنین سیئات نیز به دو معنا آمده است: ترس و گرسنگی و سختی از جمله معانی سیئۀ هستند که گفتیم در این سخن خداوند: «وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ» به همین معنا میباشد. خداوند از کیفر گناهان نیز با نام سیئات نام برده است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها»(3){و جزای بدی مانند آن بدی است}. معنای دوم سیئات نیز همان افعال بندگان است که بر آن کیفر میشوند؛ مانند این سخن خداوند: «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ»(4){و هر کس بدی به میان آورد، به رو در آتش [دوزخ] سرنگون شوند}، و این سخنش: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»(5){هر چه از خوبیها به تو می رسد، از جانب خداست و آنچه از بدی به تو می رسد از خود توست}، یعنی آن گناهانی که انجام دادی و به سبب انجام آنها در دنیا و آخرت کیفر شدی، از جانب خودت و به سبب اعمال خودت است؛ زیرا در این دنیا دستان سارق قطع میشود و زناکار شلاق زده میشود و سنگسار میشود و قاتل کشته میشود، خداوند بیماریها و ترس و سختی و کیفرهای گناهان، این همه را سیئات نامیده است و فرموده است: «ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»(6){و آنچه از بدی به تو می رسد، از خود توست} یعنی به سبب اعمال خودت است. و این سخنش: «قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(7){همه از جانب خداست}، یعنی صحت و عافیت و وسعت رزق و سیئاتی که کیفر گناهان است همه از جانب خداوند است.
توضیح
پوشیده نیست که ظاهر لفظ حسنۀ در آیه اول، نعمتهایی مانند سرسبزی و ظفر و امنیت و شادی است و ظاهر سیئۀ، قحطی و شکست و گرسنگی و ترس است. و احتمال بعیدی وجود دارد که چنانچه علی بن ابراهیم گفته است
ص: 202
تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْحَسَنَةُ وَ السَّیِّئَةُ ثُمَّ قَالَ فِی آخِرِ الْآیَةِ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ فَکَیْفَ هَذَا وَ مَا مَعْنَی الْقَوْلَیْنِ فَالْجَوَابُ فِی ذَلِکَ مِنْ مَعْنَی الْقَوْلَیْنِ جَمِیعاً عَنِ الصَّادِقِینَ علیهما السلام أَنَّهُمْ قَالُوا الْحَسَنَاتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَی وَجْهَیْنِ وَ السَّیِّئَاتُ عَلَی وَجْهَیْنِ فَمِنَ الْحَسَنَاتِ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ الصِّحَّةُ وَ السَّلَامَةُ وَ الْأَمْنُ وَ السَّعَةُ فِی الرِّزْقِ وَ قَدْ سَمَّاهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَعْنِی بِالسَّیِّئَةِ هَاهُنَا الْمَرَضَ وَ الْخَوْفَ وَ الْجُوعَ وَ الشِّدَّةَ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَیْ یَتَشَاءَمُوا بِهِ وَ الْوَجْهُ الثَّانِی مِنَ الْحَسَنَاتِ یَعْنِی بِهِ أَفْعَالَ الْعِبَادِ وَ هُوَ قَوْلُهُ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مِثْلُهُ کَثِیرٌ وَ کَذَا السَّیِّئَاتُ عَلَی وَجْهَیْنِ فَمِنَ السَّیِّئَاتِ الْخَوْفُ وَ الْجُوعُ وَ الشِدَّةُ وَ هُوَ مَا ذَکَرْنَاهُ فِی قَوْلِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ وَ عُقُوبَاتِ الذُّنُوبِ قَدْ سَمَّاهَا اللَّهُ السَّیِّئَاتِ کَقَوْلِهِ تَعَالَی جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها وَ الْوَجْهُ الثَّانِی مِنَ السَّیِّئَاتِ یَعْنِی بِهَا أَفْعَالَ الْعِبَادِ الَّذِینَ یُعَاقَبُونَ عَلَیْهَا وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ وَ قَوْلُهُ ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ یَعْنِی مَا عَمِلْتَ مِنْ ذُنُوبٍ فَعُوقِبْتَ عَلَیْهَا فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَمِنْ نَفْسِکَ بِأَعْمَالِکَ لِأَنَّ السَّارِقَ یُقْطَعُ وَ الزَّانِی یُجْلَدُ وَ یُرْجَمُ وَ الْقَاتِلُ یُقْتَلُ فَقَدْ سَمَّی اللَّهُ الْعِلَلَ وَ الْخَوْفَ وَ الشِّدَّةَ وَ عُقُوبَاتِ الذُّنُوبِ کُلَّهَا سَیِّئَاتٍ فَقَالَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ بِأَعْمَالِکَ قَوْلُهُ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ یَعْنِی الصِّحَّةَ وَ الْعَافِیَةَ وَ السَّعَةَ وَ السَّیِّئَاتِ الَّتِی هِیَ عُقُوبَاتُ الذُّنُوبِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ.
لا یخفی أن الظاهر فی الآیة الأولی من الحسنة النعمة کالخصب و الظفر و الأمن و الفرح و من السیئة القحط و الهزیمة و الجوع و الخوف و یحتمل بعیدا ما ذکره علی بن إبراهیم من عقوبات الذنوب و فی الآیة الثانیة یحتمل أن یکون المراد بالحسنة الطاعة فإنها بتوفیقه تعالی و النعمة فإنها بأنواعها من فضله تعالی و بالسیئة الذنوب فإنها باختیارنا أو عقوباتها فإنها بسبب أفعالنا و لا ینافی ذلک کونها من الله إذ تقدیرها و إلزامها و إیجابها من الله و فعل ما یوجبها منا و لعل کلام علی بن إبراهیم ناظر
ص: 202
مقصود از سیئات، کیفرهای گناهان باشد. و در آیه دوم محتمل است که مقصود از حسنۀ، طاعت، که بستگی به توفیق خداوند متعال دارد، و نعمت، که انواع آن از فضل خداوند است باشد و مقصود از سیئۀ، گناهان، که به اختیار ماست و کیفر آنها، که به سبب افعال ماست باشد. و منافاتی با این ندارد که از جانب خداوند باشند؛ زیرا تقدیر و الزام و ایجاب آنها از جانب خداوند است و فعلی که آنها را بوجود میآورند، عمل ماست. و شاید سخن علی بن ابراهیم نیز ناظر به همین معنا، و یا ناظر به بلایا و مصیبتها باشد؛ زیرا ما به سبب گناهانمان مستحق بلاها و مصبیتها میشویم. و باز هم منافاتی ندارد که از جانب خداوند باشند؛ زیرا اعمال ما سبب نازل شدن آنها از جانب خداوند متعال میشود، بنابراین خداوند فاعل آنها است و ما اسباب آنها هستیم و باعث آنها میشویم. همچنین ممکن است آیه را بر طاعات و معاصی حمل کنیم؛ زیرا معاصی از سویی به جهت سلب توفیق خداوند است و از سوی دیگر از جانب ما صادر میشود، بنابراین میتوان آن را مجازاً به خداوند متعال نیز نسبت داد، اگرچه باز هم این ما هستیم که با اعمال زشتمان باعث سلب توفیقات میشویم. و شاید اینکه علی بن ابراهیم فقط بعضی از صورتها را آورده است، به جهت روشن بودن سایر وجوه باشد.
روایت 28.
توحید: محمد بن مروان نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله، فقط به سبب توفیق بود که یقین کردند جبرئیل علیه السلام، از جانب خداوند عزّ و جلّ میباشد.
روایت 29.
توحید: جابر جعفی نقل کرده، از امام باقر علیه السلام درباره معنای "لاحول و لا قوۀ الا بالله" پرسیدم؛ ایشان فرمودند: معنایش این است که ما نیرویی بر معصیت خداوند نداریم جز به یاری خداوند، و ما قوتی بر اطاعت خداوند نداریم جز به توفیق خداوند عزّ و جلّ.
روایت 30.
محاسن: ثابت أبی سعید نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: ای ثابت! شما را با مردم چه کار!؟ از مردم دست بردارید و کسی را به این امر دعوت نکنید! به خدا سوگند اگر اهل آسمانها و زمینها جمع شوند تا بندهای را که خداوند گمراهیاش را میخواهد هدایت کنند، نمیتوانند او را هدایت کنند. و اگر اهل آسمانها و زمینها جمع شوند تا بندهای را که خداوند هدایتش را میخواهد گمراه کنند، نمیتوانند او را گمراه کنند. از مردم دست بکشید و کسی نگوید او برادر من است، یا عموزاده من است، یا همسایه من است؛ هرگاه خداوند خیر بندهای را بخواهد، روحش را پاک میکند و او هر چیز خوبی که میشنود را خوب میشمارد و هر چیز بدی که میشنود را بد میشمارد، سپس خداوند کلمهای در دل او میاندازد تا کار او را با آن کلمه سامان بخشد.
محاسن، این حدیث را با سند دیگری نیز آورده است.
روایت 31.
محاسن: سلیمان بن خالد نقل کرده، امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ای سلیمان! تو یک قلب و چند گوش داری، و خداوند هرگاه بخواهد بندهای را هدایت کند،
ص: 203
إلی هذا أو البلایا و المصائب فإنها بسبب ذنوبنا التی نستحقها بها و لا ینافی أیضا کونها من عند الله إذ أعمالنا أسباب لإنزال الله تعالی إیاها فالفاعل هو الله و نحن الأسباب و منا البواعث و یمکن حمل الآیة أیضا علی الطاعات و المعاصی إذ المعاصی صادرة منا بسلب توفیقه تعالی عنا فیجوز نسبتها إلیه تعالی أیضا مجازا و إن کنا نحن بقبائح أعمالنا باعثین لسلب التوفیق أیضا و لعله إنما خص بعض الصور بالذکر لظهور البواقی.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْفَرَّاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِالتَّوْفِیقِ.
ید، التوحید الْقَطَّانُ عَنِ السُّکَّرِیِّ عَنِ الْجَوْهَرِیِّ عَنِ ابْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَعْنَی لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَقَالَ مَعْنَاهُ لَا حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ لَا قُوَّةَ لَنَا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ إِلَّا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
سن، المحاسن مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ ثَابِتٍ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا ثَابِتُ مَا لَکُمْ وَ لِلنَّاسِ کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا تَدْعُوا أَحَداً إِلَی أَمْرِکُمْ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِینَ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ یَهْدُوا عَبْداً یُرِیدُ اللَّهُ ضَلَالَتَهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ یَهْدُوهُ (1)وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلَ الْأَرَضِینَ اجْتَمَعُوا عَلَی أَنْ یُضِلُّوا عَبْداً یُرِیدُ اللَّهُ هُدَاهُ مَا اسْتَطَاعُوا أَنْ یُضِلُّوهُ کُفُّوا عَنِ النَّاسِ وَ لَا یَقُلْ أَحَدُکُمْ أَخِی وَ ابْنُ عَمِّی وَ جَارِی فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً طَیَّبَ رُوحَهُ فَلَا یَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا مُنْکَراً إِلَّا أَنْکَرَهُ ثُمَّ یَقْذِفُ اللَّهُ فِی قَلْبِهِ کَلِمَةً یَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ.
سن، المحاسن أبی عن عبد الله بن یحیی عن عبد الله بن مسکان عن ثابت مثله.
سن، المحاسن عَبْدُ اللَّهِ بْنُ یَحْیَی عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ لَکَ قَلْباً وَ مَسَامِعَ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَهْدِیَ عَبْداً
ص: 203
گوشهای قلبش را باز میکند و هرگاه چیزی غیر از این را برایش بخواهد، گوشهای قلبش را میبندد و او هیچگاه صالح نمیشود، و این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است که فرمود: «أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها»(1){یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است!؟}
روایت 32.
کلبب بن معاویه اسدی نقل کرده امام صادق علیه السلام فرمودند: هرگاه خداوند خیر بندهای را بخواهد، نقطه سفیدی در قلب او نقش میکند و قلب شروع به جویا شدن از حق میکند و بطلب آن .
روایت 33.
محاسن: سلیمان بن خالد نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هرگاه خداوند خیر بندهای را بخواهد، نقطه سفیدی در قلب او نقش میکند و قلب شروع به جویا شدن از حق میکند و بعد از آن، شتاب چنین شخصی برای رسیدن به امر شما، بیش از پرندهای است که میخواهد به لانهاش برسد.
روایت 34.
محاسن: عبدالرحمن جعفی نقل کرده، از امام باقر علیه السلام شنیدم که میفرمودند: قلب تا زمانی که به حق نرسیده است، پیوسته از جای خود به طرف حنجرهاش در حرکت است، هنگامی که به حق برسد، [آرام و] قرار میگیرد. سپس انگشتان خودشان را به هم چسباندند و این آیه را خواندند: «فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً»(2){پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام می گشاید و هر که را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ می گرداند}.
تفسیر عیاشی نیز مانند این روایت را نقل کرده است.
روایت 35.
محاسن: فضیل نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی را به این امر دعوت نکنید؛ خداوند هرگاه خیر بندهای را بخواهد، گردنش را میگیرد و او را در این امر داخل میکند.
محاسن مانند این حدیث را با سندی متفاوت، از امام باقر علیه السلام نیز نقل کرده است.
روایت 36.
محاسن: عمران نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هرگاه خداوند خیر بندهای را بخواهد، گردنش را میگیرد و او را در این امر داخل میکند.
ص: 204
فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَیْرَ ذَلِکَ خَتَمَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ فَلَا یَصْلُحُ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها
سن، المحاسن الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ فَضَالَةُ عَنْ کُلَیْبِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْأَسَدِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا أَنْتُمْ وَ النَّاسَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً بَیْضَاءَ فَإِذَا هُوَ یَجُولُ لِذَلِکَ وَ یَطْلُبُهُ.
سن، المحاسن فَضَالَةُ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ یَزِیدَ (1)عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً بَیْضَاءَ فَجَالَ الْقَلْبُ یَطْلُبُ الْحَقَّ ثُمَّ هُوَ إِلَی أَمْرِکُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّیْرِ إِلَی وَکْرِهِ (2).
سن، المحاسن أَبِی عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ خَیْثَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ الْقَلْبَ یَنْقَلِبُ مِنْ لَدُنْ مَوْضِعِهِ إِلَی حَنْجَرَتِهِ مَا لَمْ یُصِبِ الْحَقَّ فَإِذَا أَصَابَ الْحَقَّ قَرَّ ثُمَّ ضَمَّ أَصَابِعَهُ وَ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً
شی، تفسیر العیاشی عن خیثمة مثله (3).
سن، المحاسن حَمَّادُ بْنُ عِیسَی عَنْ رِبْعِیٍّ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا تَدْعُوا إِلَی هَذَا الْأَمْرِ فَإِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً أَخَذَ بِعُنُقِهِ فَأَدْخَلَهُ فِی هَذَا الْأَمْرِ.
سن، المحاسن یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد عن أبیه عن جده عن أبی جعفر علیه السلام مثله.
سن، المحاسن النَّضْرُ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ عِمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً أَخَذَ بِعُنُقِهِ فَأَدْخَلَهُ فِی هَذَا الْأَمْرِ.
ص: 204
محاسن با سند دیگری نیز، مانند این روایت را از امام صادق علیه السلام آورده است.
روایت 37.
محاسن: فضیل نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا مردم را به این امر دعوت کنیم؟ ایشان فرمودند: خیر، ای فضیل! خداوند هرگاه خیر بندهای را بخواهد، فرشتهای بر او میگمارد و آن فرشته گردن او را میگیرد و او را، چه اشتیاق داشته باشد و چه بدش بیاید داخل در این امر میکند.
روایت 38.
محاسن: معاذ بن کثیر نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: سؤالی درباره کار خود از شما دارم؛ من چند فرزند دارم که به بلوغ رسیدهاند، آیا آنان را به این امر دعوت بکنم؟ ایشان فرمودند: خیر، انسان اگر علوی یا جعفری آفریده شده باشد، خداوند موی پیشانی او را میگیرد و داخل در این امر میکند.
روایت 39.
محاسن: حذیفۀ بن منصور نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: پدرم علیه السلام میفرمود: هرگاه خداوند خیر بندهای را بخواهد، گردن او را میگیرد، و با دست خود به سرشان اشاره کردند، و او را داخل در این امر میکند.
روایت 40.
محاسن: نباتۀ بن محمد بصری نقل کرده، میسر بن عبدالعزیز مرا به محضر امام صادق علیه السلام برد و حدود چهل نفر در خانه ایشان بودند، میسر شروع [به معرفی نفرات] کرد و [در معرفی هر یک از آنان به ایشان] عرض میکرد: فدایتان شوم! این فلانی پسر فلانی و از فلان خانواده است، تا اینکه به من رسید و گفت: در خانواده این شخص غیر از او هیچکسی دیگری که این امر را بشناسد نیست. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند هرگاه خیر بندهای را بخواهد، بر او فرشتهای میگمارد که بازویش را بگیرد و او را در این امر داخل کند.
روایت 41.
محاسن: هشام بن سالم نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند تبارک و تعالی: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(1){و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حایل می گردد} فرمودند: یعنی مانع از این میشود که او باطل را حق بیانگارد.
توضیح
یعنی او را به حق هدایت میکند.
ص: 205
سن، المحاسن علی بن إسماعیل المیثمی عن ربعی عن حذیفة بن منصور عن أبی عبد الله علیه السلام مثله- سن، المحاسن صفوان عن العلاء عن محمد عن أبی عبد الله علیه السلام مثله.
سن، المحاسن صَفْوَانُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ فُضَیْلٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام نَدْعُو النَّاسَ إِلَی هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ لَا یَا فُضَیْلُ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً وَکَّلَ مَلَکاً (1)فَأَخَذَ بِعُنُقِهِ فَأَدْخَلَهُ فِی هَذَا الْأَمْرِ طَائِعاً أَوْ کَارِهاً.
سن، المحاسن ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ کَثِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ إِنِّی لَا أَسْأَلُکَ إِلَّا عَمَّا یَعْنِینِی (2)إِنَّ لِی أَوْلَاداً قَدْ أَدْرَکُوا فَأَدْعُوهُمْ إِلَی شَیْ ءٍ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ لَا إِنَّ الْإِنْسَانَ إِذَا خَلَقَ عَلَوِیّاً أَوْ جَعْفَرِیّاً یَأْخُذُ اللَّهُ بِنَاصِیَتِهِ حَتَّی یُدْخِلَهُ فِی هَذَا الْأَمْرِ.
سن، المحاسن صَفْوَانُ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ کَانَ أَبِی علیه السلام یَقُولُ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً أَخَذَ بِعُنُقِهِ فَأَدْخَلَهُ فِی هَذَا الْأَمْرِ قَالَ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی رَأْسِهِ.
سن، المحاسن حَمَّادُ بْنُ عِیسَی عَنْ نُبَاتَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِیِّ قَالَ: أَدْخَلَنِی مُیَسِّرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ فِی الْبَیْتِ نَحْوٌ مِنْ أَرْبَعِینَ رَجُلًا فَجَعَلَ مُیَسِّرٌ یَقُولُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ کَذَا وَ کَذَا حَتَّی انْتَهَی إِلَیَّ فَقَالَ إِنَّ هَذَا لَیْسَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ أَحَدٌ یَعْرِفُ هَذَا الْأَمْرَ غَیْرُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً فَأَخَذَ بِعَضُدِهِ فَأَدْخَلَهُ فِی هَذَا الْأَمْرِ.
سن، المحاسن عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ فَقَالَ یَحُولُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَنْ یَعْلَمَ أَنَّ الْبَاطِلَ حَقٌّ.
أی یهدیه إلی الحق.
ص: 205
سید مرتضی رضی الله عنه در غرر و درر گفته است: در این آیه چند وجه محتمل است:
وجه اول: مقصود این است که خداوند متعال با مرگ، مانع سود بردن انسان از قلبش میشود، و این سخن برای برانگیختن بندگان بر طاعات و مبادرت به آنها قبل از فوت است.
وجه دوم: خداوند با زائل کردن عقل انسان و باطل نمودن قوه تشخیص او، بین انسان، اگرچه هنوز زنده باشد، و قلبش حائل میشود. گاهی درباره کسی که عقلش را از دست داده و قوه تشخیص از او سلب شده گفته میشود، او قلب ندارد؛ خداوند متعال فرمود: إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ»(1){قطعاً در این [عقوبتها] برای هر صاحبدل عبرتی است}.
وجه سوم: مقصود از این آیه، مبالغه در نزدیکی خداوند به بندگانش و علم خداوند به چیزهایی است که بندگان آنها را پنهان میدارند و مخفی میکنند، و نیز این که ضمیرهای پنهان برای خداوند آشکارند و خفایای پوشیده برای علمش واضحند. این آیه هممنزلت با این سخن خداوند متعال است: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(2){و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم}، و ما میدانیم که مقصود خداوند نزدیکی مسافت نیست، بلکه معنای آیه همان است که گفتیم، و از آنجا که خداوند جلّ و عزّ بیش از ما به درون قلبهایمان علم دارد، و ممکن است ما چیزهایی که میدانیم را فراموش کنیم و در آنها اشتباه نماییم و از دانستن آنها دور شویم، و هیچیک از اینها در خداوند راه ندارد، میتوان گفت که خداوند بین ما و قلبهای ما حائل میشود؛ زیرا معلوم و مشهود است که هر چیزی که بین دو چیز باشد، به هر یک از آن دو نزدیکتر از دیگری است. و در زبان عربی کلمه "قرب"، در موارد بسیار به معنایی غیر از نزدیکی مسافت استفاده میشود، مثلاً گفته میشود: فلانی به قلب من نزدیکتر از فلانی است.
وجه چهارم: بعضی اینگونه جواب دادهاند که مؤمنان به تعداد زیاد دشمنان و کمی نفرات خودشان فکر میکردند و ترس وارد قلبهایشان میشد، خداوند متعال [با این آیه] به آنها فرمود که او بین انسان و قلبش قرار میگیرد و ترس او را تبدیل به آرامش میکند و در دل دشمنانشان به جای اینکه گمان کنند قادر بر شکست مؤمنان هستند، ترس و ضعف وارد میکند.
ممکن است وجه پنجمی نیز در این آیه وجود داشته باشد و آن اینکه مقصود این باشد که خداوند متعال با امر و نهی و وعده و وعید، بین انسان و زشتیهایی که قلبش او را به سوی آنها میخواند حائل میشود. در اینجا نقل سخن سید مرتضی رضی الله عنه به پایان میرسد.
مؤلف گوید: ممکن است حائل شدن، علاوه بر امر و نهی با هدایتها و الطاف خاصه نیز صورت بگیرد،
ص: 206
و قال السید المرتضی رضی الله عنه فی الغرر و الدرر فیه وجوه.
أولها أن یرید بذلک أنه تعالی یحول بین المرء و بین الانتفاع بقلبه بالموت و هذا حث منه عز و جل علی الطاعات و المبادرة لها قبل الفوت.
و ثانیها أنه یحول بین المرء و قلبه بإزالة عقله و إبطال تمیزه و إن کان حیا و قد یقال لمن فقد عقله و سلب تمییزه إنه بغیر قلب قال تعالی إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ (1)و ثالثها أن یکون المعنی المبالغة فی الإخبار عن قربه من عباده و علمه بما یبطنون و یخفون و أن الضمائر المکنونة له ظاهرة و الخفایا المستورة لعلمه بادیة و یجری ذلک مجری قوله تعالی وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (2)و نحن نعلم أنه تعالی لم یرد قرب المسافة بل المعنی الذی ذکرناه و إذا کان جل و عز هو أعلم بما فی قلوبنا منا و کان ما نعلمه أیضا یجوز أن ننساه و نسهو عنه و نضل عن علمه و کل ذلک لا یجوز علیه جاز أن یقول إنه یحول بیننا و بین قلوبنا لأنه معلوم فی الشاهد أن کل شی ء یحول بین شیئین فهو أقرب إلیهما (3)و العرب تضع کثیرا لفظة القرب علی غیر معنی المسافة فیقول فلان أقرب إلی قلبی من فلان.
و رابعها ما أجاب به بعضهم من أن المؤمنین کانوا یفکرون فی کثرة عدوهم و قلة عددهم فیدخل قلوبهم الخوف فأعلمهم تعالی أنه یحول بین المرء و قلبه بأن یبدله بالخوف الأمن و یبدل عدوهم بظنهم أنهم قادرون علیهم الجبن و الخور. (4)و یمکن فی الآیة وجه خامس و هو أن یکون المراد أنه تعالی یحول بین المرء و بین ما یدعوه إلیه قلبه من قبائح بالأمر و النهی و الوعد و الوعید انتهی.
أقول یمکن أن تکون الحیلولة بالهدایات و الألطاف الخاصة زائدا علی
ص: 206
و محتمل است که این حائل شدن، مخصوص مقربینی باشد که خداوند قلبهای آنان را ملک خویش کرده و با لطفش بر آنها استیلا دارد و با امر خود در آنها تصرف میکند، و آنان چیزی جز آنچه خداوند میخواهد نمیخواهند و چیزی جز آنچه خداوند اراده کرده را اراده نمیکنند، خداوند متعال در هر لحظه بر روحهای آنان افاضه میکند و در بدنهایشان تصرف مینماید، بنابراین آنان با نور خداوند نظر میکنند و با نیروی خداوند حملهور میشوند؛ چنانچه خداوند متعال درباره آنان فرموده است: آنان به وسیله من میشنوند و به وسیله من میبینند و به وسیله من سخن میگویند و به وسیله من حملهور میشوند. و خداوند جلّ و عزّ فرموده است: من گوش و چشم و دست و پا و زبانش بودم. به زودی در کتاب مکارم توضیحات بیشتری درباره این موضوع خواهد آمد، چه اینکه سخن از این آیه در باب علم نیز از نظر خواننده گذشته است.
روایت 42.
تفسیر عیاشی: إبن أبییعفور نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: [امر را] بر آنان مشتبه کردند، خداوند [بود که] بر آنان مشتبه گردانید؛ چرا که خداوند میفرماید: «وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ»(1){و امر را همچنان بر آنان مشتبه می ساختیم}.
روایت 43.
تفسیر عیاشی: علی بن عقبۀ از پدرش نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: این امر را برای خدا قرار دهید و آن را در اختیار مردم قرار ندهید؛ زیرا چیزی که برای خداوند است، برای خداوند است و چیزی که برای مردم است، به سوی خداوند بالا نمیرود. و با دینتان با مردم کشمکش مکنید که کشمکش موجب بیماری قلب میشود؛ خداوند به پیامبرش فرمود: ای محمد! «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(2){در حقیقت تو هر که را دوست داری نمی توانی راهنمایی کنی لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی می کند}، و فرمود: «أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»(3){پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که بگروند!؟}. مردم را رها کنید که مردم [دین خود را] از مردم [دیگر] گرفتهاند، و حال آنکه شما [دینتان را] از رسول خدا و علی گرفتهاید و این دو با هم یکی نیستند. من از پدرم علیه السلام شنیدم که میفرمود: اگر خداوند برای بندهای بنویسد که در این امر داخلش کند، این امر سریعتر از حرکت پرنده به آشیانهاش به سوی او میآید.
روایت 44.
تفسیر عیاشی: بزنطی نقل کرده، امام رضا علیه السلام فرمودند: خداوند درباره قوم نوح فرمود: «وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ»(4){و اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتی که خدا بخواهد شما را بیراه گذارد، اندرز من شما را سودی نمی بخشد}، ایشان فرمودند: امر در دست خداوند است؛ هدایت میکند و گمراه میکند.
روایت 45.
تفسیر عیاشی: اسحاق بن عمار نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 207
الأمر و النهی و یحتمل أن یکون مخصوصا بالمقربین الذین یملک الله قلوبهم و یستولی علیها بلطفه و یتصرف فیها بأمره فلا یشاءون شیئا إلا أن یشاء الله و لا یریدون إلا ما أراد الله فهو تعالی فی کل آن یفیض علی أرواحهم و یتصرف فی أبدانهم فهم ینظرون بنور الله و یبطشون بقوة الله کما قال تعالی فیهم فبی یسمع و بی یبصر و بی ینطق و بی یمشی و بی یبطش و قال جل و عز کنت سمعه و بصره و یده و رجله و لسانه و سیأتی مزید تحقیق لذلک فی کتاب المکارم و قد مر الکلام فی الآیة فی باب العلم (1).
شی، تفسیر العیاشی عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَبَسُوا عَلَیْهِمْ لَبَسَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ اجْعَلُوا أَمْرَکُمْ هَذَا لِلَّهِ وَ لَا تَجْعَلُوا لِلنَّاسِ فَإِنَّهُ مَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلَّهِ وَ مَا کَانَ لِلنَّاسِ فَلَا یَصْعَدُ إِلَی اللَّهِ وَ لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ بِدِینِکُمْ فَإِنَّ الْخُصُومَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ إِنَّ اللَّهَ قَالَ لِنَبِیِّهِ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ قَالَ أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ذَرُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ أَخَذُوا مِنَ النَّاسِ وَ إِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلِیٍّ وَ لَا سَوَاءٌ إِنِّی سَمِعْتُ أَبِی علیه السلام وَ هُوَ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ إِذَا کَتَبَ إِلَی عَبْدٍ أَنْ یَدْخُلَ فِی هَذَا الْأَمْرِ کَانَ أَسْرَعَ إِلَیْهِ مِنَ الطَّیْرِ إِلَی وَکْرِهِ.
شی، تفسیر العیاشی الْبَزَنْطِیُّ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ فِی قَوْمِ نُوحٍ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ قَالَ الْأَمْرُ إِلَی اللَّهِ یَهْدِی وَ یُضِلُّ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ
ص: 207
همواره اصحابشان را دعوت میکردند؛ هر کس که خداوند خیرش را خواست، به دعوت ایشان گوش فرا داد و آنچه که ایشان به آن دعوت نمود را دریافت، و هر کس که خداوند شرش را خواست، بر قلبش مهر زد و نشنید و نفهمید، و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»(1){آنان کسانی اند که خدا بر دلها و گوش و دیدگانشان مهر نهاده و آنان خود غافلانند}.
روایت 46.
تفسیر عیاشی: حمران نقل کرده، امام باقر علیه السلام درباره این سخن خداوند: «إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها»(2){و
چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا می داریم}، "أمرنا" در این آیه به صورت مشدد و منصوب [- أمَّرنا] است و تفسیر آن این است که خوشگذرانانشان را زیاد کردیم. و فرمودند: من آن را بدون تشدید قرائت نمیکنم.
توضیح
فیروزآبادی گفته است: "أَمِرَ" بر وزن "فرح"، "أمراً و أمَرَۀً" به معنای زیاد شد و تمام شد، "فهو آمر [أمِرٌ]"، و امر شدید شد، و گله مرد زیاد شد و "أمَّرَهُ [آمَرَهُ] الله و أمره" بر وزن "نصره"، یعنی گله و نسل او را زیاد کرد.
روایت 47.
تفسیر عیاشی: حمران نقل کرده، امام باقر علیه السلام درباره این سخن خداوند: «إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها»(3){و چون بخواهیم شهری را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا می داریم} فرمودند: تفسیر آن این است: به بزرگان آنها امر کردیم.
روایت 48.
تفسیر نعمانی: با سندی که به امیرالمؤمنین علیه السلام رسانده و در کتاب قرآن خواهد آمد، از ایشان روایت کرده است که فرمودند: ضلالت به چند معناست که بعضی از معانی آن پسندیده و بعضی نکوهیده هستند و بعضی دیگر مانند ضلال به معنای نسیان، نه پسندیدهاند و نه نکوهیده. اما ضلال پسندیده، ضلالی است که به خداوند متعال نسبت داده میشود؛ مانند این سخنش: «یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ»(4){هر که را بخواهد بیراه می گذارد} که همان گمراه کردن آنان از راه بهشت است. و ضلال نکوهیده مانند این سخن خداوند متعال: «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُ»(5){و سامری آنها را گمراه ساخت}، و «وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی»(6){و فرعون قوم خود را گمراه کرد و هدایت ننمود} که مانند آن زیاد است. و ضلالی که به بتها نسبت داده شده است؛ مانند این سخن خداوند در قصه ابراهیم: و«َ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ ... »(7){و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتان دور دار * پروردگارا آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند ...} ، با اینکه بتها در حقیقت کسی را گمراه نمیکنند و این مردم هستند که به سبب آنها گمراه میشوند و وقتی آنها را میپرستند و خدا را نمیپرستند، کافر میشوند. و ضلال به معنای فراموشی مانند این سخن خداوند متعال: «أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری»(8){تا [اگر] یکی از آن دو [زن] فراموش کرد، آن [زنِ] دیگری، وی را یادآوری کند}. خداوند متعال در مواضع مختلفی از کتاب خود سخن از ضلال آورده است؛ بعضی از آنها را در ظاهر به پیامبرش نسبت داده است؛ مانند این سخن خداوند سبحان: «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی»(9){و تو را سرگشته یافت پس هدایت کرد} که معنایش این است که ما تو را در میان قومی که نبوت تو را نمیدانستند یافتیم و آنان را به وسیله تو هدایت کردیم. اما ضلالی که به خداوند متعال منسوب است، متضاد هدایت است و هدایت نیز به معنای بیان [و روشنگری] است، که به همین معنا در این سخن خداوند سبحان: «أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ»(10){آیا برای آنان روشن نگردیده!؟} به کار رفته است و معنایش این است که مگر من برای آنها تبیین ننمودم!؟ و مانند این سخن خداوند سبحان: «فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی»(11){پس آنان را راهبری کردیم، و[لی] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند} یعنی برایشان بیان کردیم، و [مثال] این [معنای ضلال] همان سخن خداوند متعال [است که فرمود]: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ»(12){و خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آنکه هدایتشان نمود بی راه بگذارد، مگر آنکه چیزی را که باید از آن پروا کنند برایشان بیان کرده باشد}. اما معنای هدایت، مانند این سخن خداوند عزّ و جلّ: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ»(13){تو فقط هشداردهنده ای و برای هر قومی رهبری است}
ص: 208
اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَدْعُو أَصْحَابَهُ فَمَنْ أَرَادَ بِهِ خَیْراً سَمِعَ وَ عَرَفَ مَا یَدْعُوهُ إِلَیْهِ وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ شَرّاً طَبَعَ عَلَی قَلْبِهِ فَلَا یَسْمَعُ وَ لَا یَعْقِلُ وَ هُوَ قَوْلُهُ أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها مُشَدَّدَةً مَنْصُوبَةً تَفْسِیرُهَا کَثَّرْنَا وَ قَالَ لَا قَرَأْتُهَا مُخَفَّفَةً.
قال الفیروزآبادی أَمِرَ کفرح أَمَراً و أَمَرَةً کثُر و تمّ فهو آمر [أَمِرٌ] و الأمْر اشتدّ و الرجل کثُرت ماشیتُه و أمّره [آمَرَهُ الله و أمره کنصره لغیّة کثّر ماشیتَهُ و نسلَهُ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها قَالَ تَفْسِیرُهَا أَمَرْنَا أَکَابِرَهَا.
تَفْسِیرُ النُّعْمَانِیِّ، بِالْإِسْنَادِ الْآتِی فِی کِتَابِ الْقُرْآنِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: الضَّلَالَةُ عَلَی وُجُوهٍ فَمِنْهُ مَحْمُودٌ وَ مِنْهُ مَذْمُومٌ وَ مِنْهُ مَا لَیْسَ بِمَحْمُودٍ وَ لَا مَذْمُومٍ وَ مِنْهُ ضَلَالُ النِّسْیَانِ فَأَمَّا الضَّلَالُ الْمَحْمُودُ وَ هُوَ الْمَنْسُوبُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی کَقَوْلِهِ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ هُوَ ضَلَالُهُمْ عَنْ طَرِیقِ الْجَنَّةِ بِفِعْلِهِمْ وَ الْمَذْمُومُ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدی وَ مِثْلُ ذَلِکَ کَثِیرٌ وَ أَمَّا الضَّلَالُ الْمَنْسُوبُ إِلَی الْأَصْنَامِ فَقَوْلُهُ فِی قِصَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ الْآیَةَ وَ الْأَصْنَامُ لَا یُضْلِلْنَ أَحَداً عَلَی الْحَقِیقَةِ إِنَّمَا ضَلَّ النَّاسُ بِهَا وَ کَفَرُوا حِینَ عَبَدُوهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا الضَّلَالُ الَّذِی هُوَ النِّسْیَانُ فَهُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْری وَ قَدْ ذَکَرَ اللَّهُ تَعَالَی الضَّلَالَ فِی مَوَاضِعَ مِنْ کِتَابِهِ فَمِنْهُمْ مَا نَسَبَهُ إِلَی نَبِیِّهِ عَلَی ظَاهِرِ اللَّفْظِ کَقَوْلِهِ سُبْحَانَهُ وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی مَعْنَاهُ وَجَدْنَاکَ فِی قَوْمٍ لَا یَعْرِفُونَ نُبُوَّتَکَ فَهَدَیْنَاهُمْ بِکَ وَ أَمَّا الضَّلَالُ الْمَنْسُوبُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی الَّذِی هُوَ ضِدُّ الْهُدَی وَ الْهُدَی هُوَ الْبَیَانُ وَ هُوَ مَعْنَی قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ مَعْنَاهُ أَ وَ لَمْ أُبَیِّنْ لَهُمْ مِثْلُ قَوْلِهِ سُبْحَانَهُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی أَیْ بَیَّنَّا لَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ وَ أَمَّا مَعْنَی الْهُدَی فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ وَ مَعْنَی
ص: 208
که هادی در آن به معنای کسی است که آنچه را [از جانب پروردگار] آورده را تبیین میکند و از جانب خداوند بیم میدهد. گروهی از منافقین اینچنین بر خداوند احتجاج کردهاند که: «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها»(1){خدای را از اینکه به پشه ای یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید}، و این هنگامی بود که وقتی خداوند آیه «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ» را بر پیامبرش نازل نمود، گروهی از منافقین گفتند: «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً»(2){خدا از این مثل چه قصد داشته است [خدا] بسیاری را با آن گمراه می کند؟}. خداوند متعال جواب آنان را با این سخنش داد: «إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها»{خدای را از اینکه به پشه ای یا فروتر [یا فراتر] از آن مثل زند شرم نیاید}، تا جایی که میفرماید: «یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ»{بسیاری را با آن گمراه و بسیاری را با آن راهنمایی می کند و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند}. این است معنای ضلالی که به خداوند متعال نسبت داده شده است؛ زیرا خداوند برای آنان پیشوایی نصب کرد که هدایتگر بود و بیم دهنده بر آنچه که از جانب پروردگار آورده بود، اما آنان با او مخالفت ورزیدند و با اینکه به واجب بودن اطاعت از او اقرار کردند، از او روی برتافتند. از آنجا که خداوند آنچه که باید بدان عمل میکردند و آنچه که باید آن را ترک میکردند را برایشان تبیین کرده بود و آنان مخالفت ورزیدند، این [راه] را گم کردند، با اینکه میدانستند پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود که هرگاه بر من درود میفرستید، درودتان را ناقص مگذارید، بلکه [به دنبال درود بر من] بر اهل بیت من نیز درود فرستید و آنان را از من قطع نکنید؛ چرا که هر خویشاوندیِ سببی و نسبی در روز قیامت منقطع است جز خویشاوندی سبب و نسبی با من. هنگامی که آنان با خداوند متعال مخالفت ورزیدند، گمراه شدند و [دیگران را نیز] گمراه کردند، خداوند متعال نیز امت را از پیروی آنان بیم داد و فرمود: «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ»(3){از پی هوسهای گروهی که پیش از این گمراه گشتند و بسیاری [از مردم] را گمراه کردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نروید ...} که در اینجا مقصود از سبیل، همان وصی است، و خداوند سبحان فرمود: «وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ ... »(4){و از راه ها[ی دیگر] که شما را از راه وی پراکنده می سازد پیروی مکنید! اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است ...}. اما آنها با چیزی که خداوند متعال به آنان سفارش کرده بود مخالفت ورزیدند و از هواهای خود پیروی کردند و دین و تشریعیات خداوند والامرتبه را تغییر دادند و واجبات و احکام و همه چیزهایی که به [انجام] آنها امر شده بودند را جابجا کردند، چنانچه از کسی که امر شده بودند از او اطاعت کنند و خداوند از آنان عهد گرفته بود با او موالات بورزند نیز عدول کردند و این عملشان آنان را به استعمال رأی و قیاس ناچار کرد و سبب زیاد شدن حیرت و اشتباهشان گردید، و بدین سبب است این سخن خداوند سبحان [که فرمود]: «وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ»(5){تا کسانی که در دلهایشان بیماری است و کافران بگویند: خدا از این وصف کردن چه چیزی را اراده کرده است؟ این گونه خدا هر که را بخواهد بیراه می گذارد}، گویی که رها کردن پیروی از دلیلی که برایشان اقامه شده بود، سبب ضلالت آنها شد و طوری شد که گویا آن ضلالت به خداوند منسوب است، زیرا با امر خداوند در پیروی از امام مخالفت کردند و متفرق شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و بعضی از آنها بعضی دیگر را لعنت کردند و بعضی خون بعضی دیگر را مباح شمردند: «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ»(6){و بعد از حقیقت جز گمراهی چیست!؟} « فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ»(7){چگونه [از حق] منحرف می شوید!؟}.
روایت 49.
نهج البلاغۀ: امیرالمؤمنین علیه السلام، هنگامی که از ایشان درباره معنای "لا حول و لا قوۀ إلا بالله" سؤال شده بود، فرمودند:
ص: 209
الْهَادِی الْمُبَیِّنُ لِمَا جَاءَ بِهِ الْمُنْذِرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ قَدِ احْتَجَّ قَوْمٌ مِنَ الْمُنَافِقِینَ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَمَّا أَنْزَلَ عَلَی نَبِیِّهِ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ قَالَ طَائِفَةٌ مِنَ الْمُنَافِقِینَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ تَعَالَی بِقَوْلِهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها إِلَی قَوْلِهِ یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ فَهَذَا مَعْنَی الضَّلَالِ الْمَنْسُوبِ إِلَیْهِ تَعَالَی لِأَنَّهُ أَقَامَ لَهُمُ الْإِمَامَ الْهَادِیَ لِمَا جَاءَ بِهِ الْمُنْذِرُ فَخَالَفُوهُ وَ صَرَفُوا عَنْهُ بَعْدَ أَنْ أَقَرُّوا بِفَرْضِ طَاعَتِهِ وَ لَمَّا بَیَّنَ لَهُمْ مَا یَأْخُذُونَ وَ مَا یَذَرُونَ فَخَالَفُوهُ ضَلُّوا هَذَا مَعَ عِلْمِهِمْ بِمَا قَالَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ قَوْلُهُ لَا تُصَلُّوا عَلَیَّ صَلَاةً مَبْتُورَةً (1)إِذَا صَلَّیْتُمْ عَلَیَّ بَلْ صَلُّوا عَلَی أَهْلِ بَیْتِی وَ لَا تَقْطَعُوهُمْ مِنِّی فَإِنَّ کُلَّ سَبَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا سَبَبِی وَ نَسَبِی وَ لَمَّا خَالَفُوا اللَّهَ تَعَالَی ضَلُّوا فَأَضَلُّوا فَحَذَّرَ اللَّهُ تَعَالَی الْأُمَّةَ مِنِ اتِّبَاعِهِمْ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ وَ السَّبِیلُ هَاهُنَا الْوَصِیُّ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ الْآیَةَ فَخَالَفُوا مَا وَصَّاهُمُ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ فَحَرَّفُوا دِینَ اللَّهِ جَلَّتْ عَظَمَتُهُ وَ شَرَائِعَهُ وَ بَدَّلُوا فَرَائِضَهُ وَ أَحْکَامَهُ وَ جَمِیعَ مَا أُمِرُوا بِهِ کَمَا عَدَلُوا عَمَّنْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ وَ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْعَهْدَ بِمُوَالاتِهِ وَ اضْطَرَّهُمْ ذَلِکَ إِلَی اسْتِعْمَالِ الرَّأْیِ وَ الْقِیَاسِ فَزَادَهُمْ ذَلِکَ حَیْرَةً وَ الْتِبَاساً وَ مِنْهُ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ فَکَأَنَّ تَرْکَهُمُ اتِّبَاعَ الدَّلِیلِ الَّذِی أَقَامَ لَهُمْ ضَلَالَةٌ لَهُمْ فَصَارَ ذَلِکَ کَأَنَّهُ مَنْسُوبٌ إِلَیْهِ تَعَالَی لِمَا خَالَفُوا أَمْرَهُ فِی اتِّبَاعِ الْإِمَامِ ثُمَّ افْتَرَقُوا وَ اخْتَلَفُوا وَ لَعَنَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ اسْتَحَلَّ بَعْضُهُمْ دِمَاءَ بَعْضٍ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ
نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَی قَوْلِهِمْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ
ص: 209
ما در کنار خدا مالک چیزی نیستیم و جز آنچه او به ملکیت ما در آورده چیزی نداریم، هر گاه که خداوند چیزی را به ملکیت ما درآورد که مالکیت خودش نسبت به آن بیشتر از ماست، ما را تکلیف کرده است و هر گاه آن را از ما بگیرد، تکلیفش را از عهده ما برداشته است.
روایت 50.
کنز الکراجکی: امام صادق علیه السلام فرمودند: امام صادق علیه السلام فرمودند: اینگونه نیست که هر کس که قصد کاری کند، بتواند آن را انجام دهد، و اینگونه نیست که هر که توان کاری را داشته باشد، در انجام آن نیز توفیق یابد، و اینگونه نیست که هر کس توفیق کاری داشته باشد، آن را انجام بدهد، هنگامی که قصد و توان و توفیق و انجام، همگی موجود باشند، در آنجاست که سعادت کامل میشود.
باب هشتم : خالص کردن و استدراج و آزمون و آزمایش
آیات
«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ * ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»(1){و البته نباید کسانی که کافر شده اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت می دهیم برای آنان نیکوست، ما فقط به ایشان مهلت می دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند و [آنگاه] عذابی خفت آور خواهند داشت * خدا بر آن نیست که مؤمنان را به این [حالی] که شما بر آن هستید واگذارد، تا آنکه پلید را از پاک جدا کند}.
«وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ * وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ»(2){و تا خداوند کسانی را که [واقعاً] ایمان آورده اند معلوم بدارد و از میان شما گواهانی بگیرد، و خداوند ستمکاران را دوست نمی دارد * و تا خدا کسانی را که ایمان آورده اند خالص گرداند و کافران را [به تدریج] نابود سازد * آیا پنداشتید که داخل بهشت می شوید بی آنکه خداوند جهادگران و شکیبایان شما را معلوم بدارد!؟}.
«وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ»(3){و [اینها ] برای این است که خداوند آنچه را در دلهای شماست [در عمل] بیازماید و آنچه را در قلبهای شماست پاک گرداند}.
«لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ»(4){قطعاً در مالها و جانهایتان آزموده خواهید شد}.
«وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ»(5){و پنداشتند کیفری در کار نیست}.
«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»(6){و اوست کسی که شما را در زمین جانشین [یکدیگر] قرار داد و بعضی از شما را بر برخی دیگر به درجاتی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید}.
ص: 210
إِنَّا لَا نَمْلِکُ مَعَ اللَّهِ شَیْئاً وَ لَا نَمْلِکُ إِلَّا مَا مَلَّکَنَا فَمَتَی مَلَّکَنَا مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنَّا کَلَّفَنَا وَ مَتَی أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَکْلِیفَهُ عَنَّا (1).
کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام مَا کُلُّ مَنْ نَوَی شَیْئاً قَدَرَ عَلَیْهِ وَ لَا کُلُّ مَنْ قَدَرَ عَلَی شَیْ ءٍ وُفِّقَ لَهُ وَ لَا کُلُّ مَنْ وُفِّقَ لِشَیْ ءٍ أَصَابَ لَهُ فَإِذَا اجْتَمَعَتِ النِّیَّةُ وَ الْقُدْرَةُ وَ التَّوْفِیقُ وَ الْإِصَابَةُ فَهُنَالِکَ تَمَّتِ السَّعَادَةُ.
آل عمران: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ* ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»(178-179) (و قال تعالی): «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ *وَ لِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ* أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ»(138-142) (و قال تعالی): «وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ»(154) (و قال تعالی): «لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ»(186)
المائدة: «وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ»(71)
الأنعام: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ»(165)
ص: 210
«وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»(1){و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایی که نمی دانند گریبانشان را خواهیم گرفت * و به آنان مهلت می دهم، که تدبیر من استوار است}.
«وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً»(2){و از فتنه ای که تنها به ستمکاران شما نمی رسد بترسید}.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»(3){و بدانید که اموال و فرزندان شما [وسیله] آزمایش [شما] هستند}
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(4){آیا پنداشته اید که به خود واگذار می شوید و خداوند کسانی را که از میان شما جهاد کرده و غیر از خدا و فرستاده او و مؤمنان، محرم اسراری نگرفته اند معلوم نمی دارد!؟ و خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است}.
«أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ»(5){آیا نمی بینند که آنان در هر سال یک یا دو بار آزموده می شوند!؟ باز هم توبه نمی کنند و عبرت نمی گیرند}.
«لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(6){تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید}.
«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(7){در حقیقت ما آنچه را که بر زمین است زیوری برای آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند}
«وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً»(8){و تو را بارها آزمودیم}.
«قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُ»(9){فرمود در حقیقت ما قوم تو را پس از [عزیمت] تو آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت} تا آنجا که فرمود: «یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ»(10){ای قوم من! شما به وسیله این [گوساله] مورد آزمایش قرار گرفته اید}.
«لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»(11){ایشان را در آن بیازماییم}.
«وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»(12){و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و به سوی ما بازگردانیده می شوید}.
«وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ»(13){و نمی دانم، شاید آن برای شما آزمایشی و تا چند گاهی [وسیله] برخورداری باشد}.
«لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(14){تا آنچه را که شیطان القا می کند برای کسانی که در دلهایشان بیماری است آزمایشی گرداند}.
«وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً»(15){و برخی از شما را برای برخی دیگر [وسیله] آزمایش قرار دادیم که آیا شکیبایی می کنید، و پروردگار تو همواره بیناست}.
«بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ»(16){بلکه شما مردمی هستید که مورد آزمایش قرار گرفته اید}.
«الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ»(17) الف لام میم * آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند!؟ * و به یقین کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم تا خدا آنان را که راست گفته اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد}.
«هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً»(18){آنجا [بود که] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تکان خوردند}.
«إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ»(19){راستی که این همان آزمایش آشکار بود}.
«وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلی کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ»(20){و قطعاً سلیمان را
آزمودیم و بر تخت او جسدی بیفکندیم، پس به توبه باز آمد}.
«فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(21){و چون انسان را آسیبی رسد، ما را فرا می خواند. سپس چون نعمتی از جانب خود به او عطا کنیم، می گوید تنها آن را به دانش خود یافته ام. نه چنان است، بلکه آن آزمایشی است، ولی بیشترشان نمی دانند}.
«فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ»(22){پس رفت و آمدشان در شهرها تو را دستخوش فریب نگرداند}.
ص: 211
الأعراف: «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ *وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»(182-183)
الأنفال: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً»(25) (و قال تعالی): «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»(28)
التوبة: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(16) (و قال تعالی): «أَ وَ لا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لا یَتُوبُونَ وَ لا هُمْ یَذَّکَّرُونَ»(126)
هود: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(7)
الکهف: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(7)
طه: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً»(40) (و قال تعالی): «قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ»(85) (إلی قوله): «یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ»(90) (و قال تعالی): «لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»(131)
الأنبیاء: «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»(35) (و قال): «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ»(111)
الحج: «لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(53)
الفرقان: «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً»(20)
النمل: «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ»(40)
العنکبوت: «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ* وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ»(2-3)
الأحزاب: «هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً»(11)
الصافات: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ»(106)
ص: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلی کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ»(34)
الزمر: «فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(4)
المؤمن: «فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ»(4)
ص: 211
«وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ»(1){و به یقین پیش از آنان قوم فرعون را بیازمودیم}.
«وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ»(2){و از نشانه ها [ی الهی] آنچه را که در آن آزمایشی آشکار بود بدیشان دادیم}.
وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ»(3){و اگر خدا می خواست، از ایشان انتقام می کشید. ولی [فرمان پیکار داد] تا برخی از شما را به وسیله برخی [دیگر] بیازماید}.
و خداوند متعال فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ»(4){و البته شما را می آزماییم تا مجاهدان و شکیبایان شما را باز شناسانیم و گزارشهای [مربوط به] شما را رسیدگی کنیم}
«إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ»(5){ما برای آزمایش آنان [آن] ماده شتر را فرستادیم}.
«رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا»(6){پروردگارا! ما را وسیله آزمایش [و آماج آزار] برای کسانی که کفر ورزیده اند مگردان}.
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(7){همانکه مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید}.
«إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ»(8){ما آنان را همانگونه که باغداران را آزمودیم مورد آزمایش قرار دادیم، آنگاه که سوگند خوردند که صبح برخیزند و [میوه] آن [باغ] را حتماً بچینند}
و خداوند متعال فرمود: «فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ * وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»(9){پس مرا با کسی که این گفتار را تکذیب می کند واگذار، به تدریج آنان را به گونه ای که در نیابند [گریبان] خواهیم گرفت * و مهلتشان می دهم؛ زیرا تدبیر من [سخت] استوار است}.
«لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»(10){تا در این باره آنان را بیازماییم}.
«وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا»(11){و شماره آنها را جز آزمایشی برای کسانی که کافر شده اند قرار ندادیم}.
«إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً * وَ أَکِیدُ کَیْداً»(12) آنان دست به نیرنگ می زنند * و [من نیز] دست به نیرنگ می زنم}.
تفسیر
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا»(13){خداوند کسانی را که [واقعاً] ایمان آورده اند معلوم بدارد} گفته است: یعنی تا خداوند به آنهایی که به سبب ایمانشان [از دیگران] متمایز میشوند علم پیدا کند. از آنجا که خداوند متعال قبل از اینکه ایمان بیاورند نیز، مانند بعد از ایمان آوردن، عالم به ایمان آوردن آنان است، پس [باید گفت:] خداوند قبل از اینکه آنان ایمان بیاورند میداند که آنان به زودی به سبب ایمانشان متمایز از دیگران خواهند شد، و هنگامی که ایمان آوردند، به آنان به صورت متمایز [از دیگران] علم پیدا میکند. بنابراین تغییری که حاصل شده است در طرف معلوم است، نه در طرف عالم. چنانچه یکی از ما قبل از اینکه فردا برسد، علم دارد که چیزی در فردا واقع میشود، وقتی آن چیز در فردا واقع میشود وقوع آن را در همین امروز میداند نه در فردا، و وقتی [فردا برسد و آن چیز] واقع شود و بگذرد، وقوع آن را در دیروز میدانسته است، نه امروز و نه فردا، و این تغییر در طرف معلوم واقع میشود، نه در طرف عالم. گفته شده که معنای این آیه این است که تا اولیای خداوند بدانند، و علت اینکه خداوند این را به خود اسناد داده، فقط گرامیداشتن آنان است. و گفته شده معنایش این است که تا خداوند آنچه درباره صبر کسی که صبر میکند و بیتابی کسی که بیتابی میکند میداند را [برای مردمان] آشکار کند. و گفته شده، تا خداوند نفاق و اخلاصی که [از مردمان] میداند را [برایشان] آشکار کند و معنایش این است که تا خداوند مؤمن را از منافق معلوم بدارد، و با گفتن یکی از آنها از دیگری بینیاز شده است.
«وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ»(14){و از میان شما گواهانی بگیرد}، یعنی آنانی را که در جنگ اُحُد کشته شدهاند را با [دادن مقام] شهادت گرامی بدارد، یا یعنی از میان شما شاهدانی بر عصیانهای که از مردم سر میزند بگیرد.
"تمحیص" در لغت به معنای خالص کردن و "محق" به معنای نابود کردن چیزی به صورت پی در پی است، یعنی تا خداوند کسانی که ایمان آوردهاند را بیازماید و آنان را از گناهان خالص گرداند،
ص: 212
الدخان: «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ»(17) (و قال تعالی): «وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ»(33)
محمد: «وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ»(4) (و قال تعالی): «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ»(31)
القمر: «إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ»(27)
الممتحنة: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا»(5)
الملک: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(3)
القلم: «إِنَّا بَلَوْناهُمْ کَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ»(17) (و قال تعالی): «فَذَرْنِی وَ مَنْ یُکَذِّبُ بِهذَا الْحَدِیثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ* وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»(44-45)
الجن: «لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ»(17)
المدثر: «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا»(31)
الطارق: «إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً* وَ أَکِیدُ کَیْداً»(15-16)
قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی: وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا أی یعلمهم متمیزین بالإیمان و إذا کان الله تعالی یعلمهم قبل إظهارهم الإیمان کما یعلمهم بعده فإنما یعلم قبل الإظهار أنهم سیتمیزون فإذا أظهروه علمهم متمیزین و یکون التغیر حاصلا فی المعلوم لا فی العالم کما أن أحدنا یعلم الغد قبل مجیئه علی معنی أنه سیجی ء فإذا جاء علمه جائیا و علمه یوما لا غدا و إذا انقضی فإنما یعلمه أمس لا یوما و لا غدا و یکون التغییر واقعا فی المعلوم لا فی العالم و قیل معناه و لیعلم أولیاء الله و إنما أضاف إلی نفسه تفخیما و قیل معناه و لیظهر المعلوم من صبر من یصبر و جزع من یجزع و إیمان من یؤمن و قیل لیظهر المعلوم من النفاق و الإخلاص و معناه لیعلم الله المؤمن من المنافق فاستغنی بذکر أحدهما عن الآخر وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَداءَ أی لیکرم بالشهادة من قتل یوم أحد أو یتخذ منکم شهودا علی الناس بما یکون منهم من العصیان و أصل التمحیص التخلیص و المحق إفناء الشی ء حالا بعد حال أی لیبتلی الله الذین آمنوا و لیخلصهم
ص: 212
یا اینکه یعنی آنان را با آزمونها، از گناهان نجات دهد و کافران را در هنگام آزمودن به سبب گناهان هلاک کند.
و فرمود: «وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ»(1){که خداوند آنچه را در دلهای شماست [در عمل] بیازماید} یعنی آنچه در دلهای شماست را به وسیله اعمالتان آزمایش کند؛ زیرا خداوند آن را در علم غیب خود میداند، و به این وسیله به صورت شهودی نیز به آن علم پیدا میکند، چه اینکه مجازات بر چیزهایی واقع میشوند که علم شهودی به آنها تعلق گرفته باشد. گفته شده معنایش این است: تا با شما مانند آنهایی که آزمایش میشوند رفتار کند.
«وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ»(2){ و آنچه را در قلبهای شماست پاک گرداند}، یعنی آنچه در قلبهای شماست را کشف و مشخص کند، یا یعنی آنچه در قلبهای شماست را از وسوسهها خالص گرداند.
خداوند فرمود: «لَتُبْلَوُنَّ»(3){قطعاً آزموده خواهید شد}، یعنی ای مؤمنان! با از بین رفتن و کم شدن اموالتان، و کشته شدن و مصیبتها در جانهایتان، محنتها بر شما واقع میشود و سختیها به شما میرسد.
بیضاوی گفته است: «أَمْ حَسِبْتُمْ»(4){آیا پنداشته اید} خطاب به مؤمنان است، چرا که بعضی از آنها از جنگیدن اکراه داشتند، و یا خطاب به منافقین است، «أَنْ تُتْرَکُوا»(5){که به خود واگذار می شوید} و خالصشدگان از شما، که همان کسانی هستند که جهاد کردند، از دیگران بازشناخته نمیشوند!؟ با اینکه مقصود نفی معلوم بوده است، نفی علم شده [و فرموده است: «وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ مِنکُمْ ... »]، این به جهت مبالغه بوده است؛ زیرا از آن حیث که تعلق علم خداوند به چیزی مستلزم وقوع آن است، این نفی [علم] مانند برهانی بر این مطلب میگردد. «وَلِیجَةً» یعنی محرم اسراری که آنان را دوست بدارند و اسرار خود را برای آنها فاش کنند.
و [بیضاوی] درباره این سخن خداوند متعال: «یُفْتَنُونَ» گفته است: یعنی با انواع آزمونها، یا با جهاد در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله آزموده میشوند و آیاتی که بر ایشان نازل میشود را به عیان میبینند.
طبرسی درباره این سخن خداوند متعال: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً»(6){و تو را بارها آزمودیم} گفته است: یعنی تو را به سختی آزمایش کردیم. و درباره این سخن خداوند متعال: «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ»(7){در حقیقت ما قوم تو را آزمودیم} گفته است: یعنی آنان را به سبب ماجرای گوساله که در بینشان به وجود آمد، امتحان کردیم و تکلیف را بر آنان سخت نمودیم و در آن هنگام آنان را به فکر واداشتیم تا بدانند که آن گوساله، نمیتواند معبود باشد. خداوند ضلال را به سامری و فتنه را به خود نسبت داده است.
طبرسی درباره این سخن خداوند متعال: «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ»(8){و شما را به بد و نیک خواهیم آزمود} گفته است: یعنی با شما مانند کسانی که با فقر و ثروتمندی و سختی و آسانی و دشواری و راحتی آزموده میشوند رفتار خواهیم کرد.
روایت شده، امام صادق علیه السلام فرمودند: امیرالمؤمنین علیه السلام بیمار شدند و برادران ایشان به عیادتشان رفتند و عرض کردند: ای امیرالمؤمنین! حالتان چطور است؟ ایشان فرمودند: به شرّ است. عرض کردند: این سخن از کسی مانند شما روا نیست! ایشان فرمودند: خداوند میفرماید: «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً»(9){و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود}؛ [مقصود از] خیر، صحت و بینیازی است و [مقصود از] شر، بیماری و فقر است.
«فِتْنَةً» یعنی به جهت آزمون و آزمایش و اندازه تعبدپذیری.
و درباره این سخن خداوند متعال: «إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ ... »(10){و نمی دانم شاید آن ...} گفته است: یعنی شاید آنچه که به شما اعلان کردم، آزمایش و تکلیف سختی برای شما باشد تا دستاوردتان آشکار شود. گفته شده معنایش این است که این دنیا آزمونی برای شماست، و گفته شده به عقب افتادن عذاب، به سبب آزمودن و آزمایش شماست،
ص: 213
من الذنوب أو ینجیهم من الذنوب بالابتلاء و یهلک الکافرین بالذنوب عند الابتلاء و قال وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ أی لیختبر ما فیها بأعمالکم لأنه قد علمه غیبا فیعلمه شهادة لأن المجازات إنما تقع علی ما یعلمه مشاهدة و قیل معناه لیعاملکم معاملة المختبرین وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ أی لیکشفه و یمیزه أو یخلصه من الوساوس و قال لتبلون أی لتوقع علیکم المحن و تلحقکم الشدائد فی أموالکم بذهابها و نقصانها و فی أنفسکم أیها المؤمنون بالقتل و المصائب.
و قال البیضاوی أَمْ حَسِبْتُمْ خطاب للمؤمنین حین کره بعضهم القتال أو المنافقین أَنْ تُتْرَکُوا و لم یتبین الخلص منکم و هم الذین جاهدوا من غیرهم نفی العلم و إرادة نفی المعلوم للمبالغة فإنه کالبرهان علیه من حیث إن تعلق العلم به مستلزم لوقوعه وَلِیجَةً بطانة یوالونهم و یفشون إلیهم أسرارهم.
و قال فی قوله تعالی یُفْتَنُونَ أی یبتلون بأصناف البلیات أو بالجهاد مع رسول الله صلی الله علیه و آله فیعاینون ما یظهر علیه من الآیات.
و قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً أی اختبرناک اختبارا و فی قوله تعالی فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ أی امتحناهم و شددنا علیهم التکلیف بما حدث فیهم من أمر العجل فألزمناهم عند ذلک النظر لیعلموا أنه لیس بإله فأضاف الضلال إلی السامری و الفتنة إلی نفسه.
و فی قوله تعالی وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ أی نعاملکم معاملة المختبر بالفقر و الغنی و بالضراء و السراء و بالشدة و الرخاء.
وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَرِضَ فَعَادَهُ إِخْوَانُهُ فَقَالَ کَیْفَ نَجِدُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ بِشَرٍّ قَالُوا مَا هَذَا کَلَامُ مِثْلِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً فَالْخَیْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنَی وَ الشَّرُّ الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ.
فِتْنَةً أی ابتلاء و اختبارا و شدة تعبد.
و قال فی قوله تعالی إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ أی ما آذنتکم به اختبار لکم و شدة تکلیف لیظهر صنیعکم و قیل هذه الدنیا فِتْنَةٌ لَکُمْ و قیل تأخیر العذاب محنة و
ص: 213
تا از این حالی که در آن هستید بازگردید. «وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ»(1){و تا چند گاهی [وسیله] برخورداری باشد} یعنی تا پایان عمرهایتان از آن بهرهمند شوید.
درباره این سخن خداوند متعال: «وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً»(2){و برخی از شما را برای برخی دیگر [وسیله] آزمایش قرار دادیم} گفته است: یعنی برخی از شما را وسیله امتحان و آزمودن برخی دیگر قرار میدهیم؛ چنانچه فقیر با [دیدن] ثروتمند آزموده میشود و میگوید اگر خداوند میخواست، مرا نیز مانند او ثروتمند مینمود، و همینطور کور با [دیدن] بینا و مریض با [دیدن] سالم.
و درباره این سخن خداوند متعال: «وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»(3){و مورد آزمایش قرار نمی گیرند} گفته است: یعنی آیا مردم گمان کردهاند که همین که فقط بگویند ما ایمان آوردیم از ایشان کافی است و به همین مقدار از آنان بسنده میشود و دیگر به وسیله چیزهایی که حقیقت ایمانشان با آنها مشخص میشود امتحان نمیشوند!؟ خیر، اینگونه نیست.
گفته شده «یُفْتَنُونَ» به معنای آزمون شدن در جانها و اموال است، که این معنا از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است و بر حسب آن، معنای آیه اینچنین میشود: [آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند] و بر ایشان در تکلیف و تعبدپذیری سخت گرفته نمیشود و امر و نهی نمیشوند!؟
و گفته شده معنایش این است: [آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند] و سختیها و مصیبتهای دنیا به آنان نمیرسد!؟ یعنی با گفتن اینکه ایمان آوردیم، سختیها و مصیبتهای دنیا از آنان دفع نمیشود. حسن گفته است: معنایش این است که آیا مردم پنداشتهاند که همین که بگویند لا إله إلا الله، رها میشوند و آزمایش نمیشوند که آیا راست گفتهاند یا دروغ!؟ یعنی تنها اقرار [به توحید] کافی نیست. بهتر این است که این آیه را بر همه معانی حمل کنیم؛ زیرا این معانی با هم منافاتی ندارند، چرا که شخص مؤمن بعد از اینکه ایمان آورد، مکلف به دستورات شرعی میشود و در جان و مال امتحان میشود و هدف سختیها و گرفتاریها و ناخوشایندیها میشود، پس باید خود را آماده این آزمون کند تا هنگامی که بر او فرود آمد، برایش راحتتر باشد.
و درباره این سخن خداوند متعال: «عَلی عِلْمٍ»(4){در نتیجه دانش خود} گفته است: یعنی اینها به جهت علم و نیرو و تدبیرم به من داده شده است، یا یعنی به جهت خیری است که خداوند برای من بوجود آورده است، یا به جهت علم به این که آنها را برای من پسندیده است، و برای همین است که این نعمتها را به من داده است. [خداوند] سپس فرموده است: چنین نیست که آنان میگویند، بلکه این اموال فتنه، یعنی آزمون و آزمایشی است که خداوند به سبب آنها او را میآزماید، تا آشکار شود چگونه او را شکر میکند، یا در مقابلش صبر میکند و به حسب آن او را مجازات کند.
گفته شده که معنایش این است که این نعمت، فتنهای، یعنی عذابی برای آنان است؛ زیرا خداوند آن را به خود آنها نسبت داده است. و گفته شده معنایش این است که این سخنی که آنان گفتند، آزمونی برای آنان بود؛ چرا که به سبب آن کیفر میشوند.
و درباره این سخن خداوند متعال: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»(5){به تدریج از جایی که نمی دانند گریبانشان را خواهیم گرفت} گفته است: یعنی به تدریج آنان را به سوی هلاکت میبریم تا ناگهان در آن واقع شوند.
گفته شده، ممکن است مقصود، عذاب آخرت باشد، یعنی آنان را درجه به درجه به عذاب آخرت نزدیک میکنیم تا در آن واقع شوند.
ص: 214
اختبار لکم لترجعوا عما أنتم علیه وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ أی تتمتعون به إلی وقت انقضاء آجالکم.
و قال فی قوله تعالی وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أی امتحانا و ابتلاء و هو افتنان الفقیر بالغنی یقول لو شاء الله لجعلنی مثله غنیا و الأعمی بالبصیر و السقیم بالصحیح.
و قال فی قوله تعالی وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ أی أ ظن الناس أن یقنع منهم بأن یقولوا إنا مؤمنون فقط و یقتصر منهم علی هذا القدر و لا یمتحنون بما یتبین به حقیقة إیمانهم هذا لا یکون.
و قیل معنی یفتنون یبتلون فی أنفسهم و أموالهم و هو المروی عن أبی عبد الله علیه السلام و یکون المعنی و لا یشدد علیهم التکلیف و التعبد و لا یؤمرون و لا ینهون.
و قیل معناه و لا یصابون بشدائد الدنیا و مصائبها أی أنها لا تندفع بقولهم آمنا و قال الحسن معناه أ حسبوا أن یترکوا أن یقولوا لا إله إلا الله و لا یختبروا أ صدقوا أم کذبوا یعنی أن مجرد الإقرار لا یکفی و الأولی حمله علی الجمیع إذ لا تنافی فإن المؤمن یکلف بعد الإیمان بالشرائع و یمتحن فی النفس و المال و یمنی بالشدائد و الهموم و المکاره فینبغی أن یوطن نفسه علی هذه الفتنة لیکون الأمر أیسر علیه إذا نزل به.
و قال فی قوله تعالی عَلی عِلْمٍ أی إنما أوتیته بعلمی و جلدی و حیلتی أو علی خیر عمله الله عندی أو علی علم یرضاه عنی فلذلک آتانی ما آتانی من النعم ثم قال لیس الأمر علی ما یقولون بل هی فتنة أی بلیة و اختبار یبتلیه الله بها فیظهر کیف شکره أو صبره فی مقابلتها فیجازیه بحسبها.
و قیل معناه هذه النعمة فتنة أی عذاب لهم إذا أضافوها إلی أنفسهم و قیل معناه هذه المقالة التی قالوها فتنة لهم لأنهم یعاقبون علیها و قال فی قوله تعالی سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ أی إلی الهلکة حتی یقعوا فیه بغتة.
و قیل یجوز أن یرید عذاب الآخرة أی نقربهم إلیه درجة درجة حتی یقعوا فیه.
ص: 214
و گفته شده این کلمه از "مدرجۀ" به معنای راه گرفته شده است و "دَرَجَ" یعنی سریع راه رفت، یعنی آنان را از راهی که نمیدانند عذاب میکنیم، یعنی از راهی که خودشان در آن میروند؛ چرا که همه راهها به من ختم میشود و همه آنها به سوی من باز میگردند و هیچ کس را توان غلبه بر من نیست و هیچکس نمیتواند از من پیشی بگیرد و هیچکس نمیتواند از من بگریزد.
و گفته شده که این کلمه از "دَرج" است و یعنی آنان را در میان هلاکت [درج میکنیم و] قرار میدهیم و آنها را از روی زمین بر میداریم. گفته میشود: "طویت فلاناً و طویت أمر فلان"، یعنی آن را ترک کردم و از آن جدا شدم. و گفته شده معنایش این است که هرگاه که خطای جدیدی انجام دهند، نعمت جدیدی به آنان میدهیم.
روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمودند: هرگاه بنده گناه جدیدی انجام میدهد، نعمت جدیدی به او داده میشود و او استغفار را رها میکند، و این همان استدراج است.
و کسی که گفته معنایش این است که آنان را به تدریج به کفر و گمراهی میکشانیم، سخنش صحیح نیست؛ زیرا این آیه درباره کفار است و متضمن این معناست که خداوند آنان را در آینده استدراج میکند؛ چرا که "سین" [در «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ»] به زمان آینده اختصاص دارد، و نیز زیرا خداوند استدراج را جزا و کیفر کفر آنان قرار داده است، بنابراین مقصود باید معنایی غیر از کفر باشد.
و این سخنش: «وَ أُمْلِی لَهُمْ»(1){و به آنان مهلت می دهم} به معنای این است که به آنان مهلت میدهم و در کیفرشان عجله نمیکنم؛ چرا که آنان نمیتوانند از من و عذاب من بگریزند. «إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ»(2){که تدبیر من استوار است}، یعنی عذاب من، قوی و غیر قابل گریز است و هیچ کس نمیتواند آن را از خود دفع کند. خداوند به این جهت عذاب را با لفظ کید [به معنای حیله] آورده است که عذاب از جایی که نمیدانند بر آنان نازل میشود. گفته شده که مقصود این است که جزای کید آنان، جزایی استوار است.
و گفته است: «إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً»(3){آنان دست به نیرنگ می زنند}، یعنی برای اینکه تو و کسانی که با تو هستند را به دردسر بیاندازند، حیله میکنند، «وَ أَکِیدُ کَیْداً»(4){و [من نیز] دست به نیرنگ می زنم}، یعنی من امر دیگری بر ضد آنچه آنان خواستهاند را اراده میکنم و تدبیری میکنم که تدابیر آنان نقض شود. از این جهت به آن کید گفته شده که بر آنان مخفی است.
ص: 215
و قیل هو من المدرجة و هی الطریق و درج إذا مشی سریعا أی سنأخذهم من حیث لا یعلمون أی طریق سلکوا فإن الطریق کلها إلی و مرجع الجمیع إلی و لا یغلبنی غالب و لا یسبقنی سابق و لا یفوتنی هارب.
و قیل إنه من الدرج أی سنطویهم فی الهلاک و نرفعهم عن وجه الأرض یقال طویت فلانا و طویت أمر فلان إذا ترکته و هجرته و قیل معناه کلما جددوا خطیئة جددنا لهم نعمة.
وَ رُوِیَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا أَحْدَثَ الْعَبْدُ ذَنْباً جُدِّدَ لَهُ نِعْمَةٌ فَیَدَعُ الِاسْتِغْفَارَ فَهُوَ الِاسْتِدْرَاجُ.
و لا یصح قول من قال إن معناه یستدرجهم إلی الکفر و الضلال لأن الآیة وردت فی الکفار و تضمنت أنه یستدرجهم فی المستقبل فإن السین یختص المستقبل و لأنه جعل الاستدراج جزاء علی کفرهم و عقوبة فلا بد أن یرید معنی آخر غیر الکفر. (1)و قوله وَ أُمْلِی لَهُمْ معناه و أمهلهم و لا أعاجلهم بالعقوبة فإنهم لا یفوتونی و لا یفوتنی عذابهم إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ أی عذابی قوی منیع لا یدفعه دافع و سماه کیدا لنزوله بهم من حیث لا یشعرون و قیل أراد أن جزاء کیدهم متین و قال إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً أی یحتالون فی الإیقاع بک و بمن معک و یریدون إطفاء نورک وَ أَکِیدُ کَیْداً أی أرید أمرا آخر علی ضد ما یریدون و أدبر ما ینقض تدابیرهم فسماه کیدا من حیث یخفی علیهم (2).
ص: 215
روایات
روایت 1.
تفسیر عیاشی: وشاء با سندی مرسل نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند که خالص گردانیده میشوید، و به خدا سوگند که جدا جدا میشوید، و به خدا سوگند که غربال میشوید، تا اینکه از شما جز به اندازه أندر باقی نمیمانند. عرض کردم: أندر چیست؟ ایشان فرمودند: خرمنی از گندم است که مردی در آن داخل شود و آن را گلآلود کند و سپس گندمها را در حالی که مقداری از آنها [ساییده و] خورده شده است از میان گلها بیرون بیاورد و همینطور آنها را تمیز کند، سپس بار دیگر در گل فرو کند و باز بیرون آورد و سه بار اینکار را انجام دهد، و در آخر مقداری گندم که هیچ چیز نمیتواند به آن آسیب بزند باقی بماند.
توضیح
فیروزآبادی گفته است: أندر به معنای خرمن، یا پشته گندم است.
روایت 2.
تفسیر عیاشی: محمد بن مسلم نقل کرده، امام باقر و امام صادق علیهما السلام درباره این سخن خداوند: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(1){پروردگارا ما را برای قوم ستمگر [وسیله] آزمایش قرار مده} فرمودند: یعنی پروردگارا! آنان را بر ما مسلط مفرما که به وسیله ما آنها را بیازمایی.
روایت 3.
رجال کشی: حسین بن حسن نقل کرده، به امام رضا علیه السلام عرض کردم: من إبن قیام را در حالی ترک کردم که از دشمنترین بندگان خدا نسبت به شما بود. ایشان فرمودند: آن [حال] برای او [سبب] شرّ است. عرض کردم: فدایتان شوم! چه سخن عجیبی است اینکه از شما میشنوم! ایشان فرمودند: عجیبتر از آن این است که ابلیس در جوار خداوند عزّ و جلّ و در مقام قرب او بود؛ خداوند به او امر کرد و او امتناع ورزید و خود را عزیزتر [از اطاعت آن امر] دانست و از کافرین گشت، [اما] خداوند به او مهلت داد. به خدا سوگند خداوند به عذابی سختتر از مهلت دادن عذاب نکرده است، ای حسین! به خدا سوگند خداوند آنان را به عذابی سختتر از مهلت دادن عذاب نکرده است.
روایت 4.
توحید: هشام بن سالم نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ قبض و بسطی نیست مگر اینکه خداوند را در آن منت و آزمونی است.
روایت 5.
توحید: یونس از طیار نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ قبض و بسطی نیست مگر اینکه خداوند را در آن مشیت و قضا و آزمونی است.
محاسن نیز مانند این حدیث را از یونس روایت کرده است.
ص: 216
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْوَشَّاءِ بِإِسْنَادٍ لَهُ یُرْسِلُهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَیَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْکُمْ إِلَّا الْأَنْدَرُ قُلْتُ وَ مَا الْأَنْدَرُ قَالَ الْبَیْدَرُ وَ هُوَ أَنْ یَدْخُلَ الرَّجُلُ قُبَّةَ (1)الطَّعَامِ یُطَیِّنُ عَلَیْهِ ثُمَّ یُخْرِجُهُ وَ قَدْ تَأَکَّلَ بَعْضُهُ فَلَا یَزَالُ یُنَقِّیهِ ثُمَّ یُکِنُّ عَلَیْهِ یُخْرِجُهُ حَتَّی یَفْعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّی یَبْقَی مَا لَا یَضُرُّهُ شَیْ ءٌ.
قال الفیروزآبادی الأندر البیدر أو کدس القمح.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ قَالَ لَا تُسَلِّطْهُمْ عَلَیْنَا فَتَفْتِنَهُمْ بِنَا.
کش، رجال الکشی خَلَفُ بْنُ حَمَّارٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام إِنِّی تَرَکْتُ ابْنَ قِیَامَا (2)مِنْ أَعْدَی خَلْقِ اللَّهِ لَکَ قَالَ ذَلِکَ شَرٌّ لَهُ قُلْتُ مَا أَعْجَبَ مَا أَسْمَعُ مِنْکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِکَ إِبْلِیسُ کَانَ فِی جِوَارِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْقُرْبِ مِنْهُ فَأَمَرَهُ فَأَبَی وَ تَعَزَّزَ وَ کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ فَأَمْلَی اللَّهُ لَهُ وَ اللَّهِ مَا عَذَّبَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَشَدَّ مِنَ الْإِمْلَاءِ وَ اللَّهِ یَا حُسَیْنُ مَا عَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَشَدَّ مِنَ الْإِمْلَاءِ(3).
ید، التوحید أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ السِّنْدِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ قَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهِ الْمَنُّ أَوِ الِابْتِلَاءُ(4).
ید، التوحید عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ یُونُسَ عَنِ الطَّیَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ قَبْضٍ وَ لَا بَسْطٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِیهِ مَشِیَّةٌ وَ قَضَاءٌ وَ ابْتِلَاءٌ.
سن، المحاسن أبی عن یونس مثله
ص: 216
توضیح
شاید قبض و بسط در رزقها به وسعت دادن و کم کردن آنها، و در جانها به شادی و غمگینی آنها، و در جسمها به سلامتی و درد آنها، و در اعمال به اینکه انسان در انجام آنها توفیق حال خوش داشته باشد یا نداشته باشد، و در اخلاق به نیکو نمودن و عدم نیکو نمودن آنها، و در دعاها به اجابت یا عدم اجابت آنها، و در احکام به ترخیص در بعضی و نهی در بعضی دیگر از آنها باشد.
روایت 6.
توحید: طیار نقل کرده، که امام صادق علیه السلام به او فرمودهاند: آزمون و قضای در همه اوامر و نواهی خداوند که در آنها قبض یا بسطی است وجود دارد.
روایت 7.
محاسن: عبدالأعلی بن أعین نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هر قبض و بسطی که در اوامر و نواهی خداوند برای بنده پیش میآید، خداوند را در آن آزمونی است.
روایت 8.
محاسن: عبیدالله بن ولید وصافی نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: یکی از مناجاتهای موسی علی نبینا و آله و علیه السلام این بود که به خداوند عرض کرد: ای پروردگار من! این سامری گوساله را ساخت، صدای گاو را چه کسی ساخت؟ خداوند تبارک و تعالی به او وحی کرد که آن آزمون من است، از آن پرده برمدار.
توضیح
یعنی آن را برای کسی آشکار مکن که عقلهای آنها از فهم آن قاصر است.
روایت 9.
کافی: سفیان بن سمط نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرموند: هرگاه خداوند خیر بندهای را بخواهد، آن بنده گناهی میکند و خداوند در پی آن او را تنبیه میکند و استغفار را به یاد او میآورد. و هرگاه شرّ بندهای را بخواهد، آن بنده گناهی میکند و خداوند به دنبال آن به او نعمتی میدهد تا استغفار را از یاد او ببرد و به سبب آن نعمت گمراه شود، و این است همان سخن خداوند عزّ و جلّ [که فرمود]: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»(1){به تدریج از جایی که نمی دانند گریبانشان را خواهیم گرفت}.
روایت 10.
کافی: إبن رئاب از یکی از اصحاب نقل کرده، از امام صادق علیه السلام
ص: 217
لعل القبض و البسط فی الأرزاق بالتوسیع و التقتیر و فی النفوس بالسرور و الحزن و فی الأبدان بالصحة و الألم و فی الأعمال بتوفیق الإقبال إلیه و عدمه و فی الأخلاق بالتحلیة و عدمها و فی الدعاء بالإجابة له و عدمها و فی الأحکام بالرخصة فی بعضها و النهی عن بعضها.
ید، التوحید أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الطَّیَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَهُ لَیْسَ شَیْ ءٌ فِیهِ قَبْضٌ أَوْ بَسْطٌ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَوْ نَهَی عَنْهُ إِلَّا وَ فِیهِ مِنَ اللَّهِ ابْتِلَاءٌ وَ قَضَاءٌ.
سن، المحاسن ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَیْسَ لِلْعَبْدِ قَبْضٌ وَ لَا بَسْطٌ مِمَّا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَوْ نَهَی اللَّهُ عَنْهُ إِلَّا وَ مِنَ اللَّهِ فِیهِ ابْتِلَاءٌ.
سن، المحاسن مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ وَ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ مَعاً عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ الْوَصَّافِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ فِیمَا نَاجَی اللَّهُ بِهِ مُوسَی علیه السلام أَنْ قَالَ یَا رَبِّ هَذَا السَّامِرِیُّ صَنَعَ الْعِجْلَ الْخُوَارُ مَنْ صَنَعَهُ فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَیْهِ أَنَّ تِلْکَ فِتْنَتِی فَلَا تُفْصِحَنَّ عَنْهَا.
أی لا تظهرنها لأحد فإن عقولهم قاصرة عن فهمها.
کا، الکافی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ (1)عَنْ سُفْیَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ یُذَکِّرُهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِیُنْسِیَهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ یَتَمَادَی بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِی.
کا، الکافی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ
ص: 217
درباره استدراج سؤال شد؛ ایشان فرمودند: [استدراج، حال آن] بندهای است که گناهی میکند و به او مهلت داده میشود و در هنگام گناه نعمتهای جدیدی به او داده میشود و او را از استغفار از گناهان غافل میکنند و این بنده از جایی که نمیداند مستدرج میشود.
روایت 11.
کافی: سماعۀ نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره [تفسیر] این سخن خداوند عزّ و جلّ: «سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ»{به تدریج از جایی که نمی دانند گریبانشان را خواهیم گرفت} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: مقصود، بندهایست که گناهی میکند و نعمت جدیدی به او داده میشود و آن نعمت، او را از استغفار برای آن گناه غافل میکند.
روایت 12.
کافی: علی بن رئاب نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که مردم بعد از کشته شدن عثمان، با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه [برای خلافت] بیعت کردند، ایشان بالای منبر رفتند و خطبهای ایراد کردند که در آن فرمودند: آگاه باشید که آزمون شما مانند روزی که خداوند پیامبرش صلی الله علیه و آله را برانگیخت، بازگشته است؛ قسم به آنکه او را به حق برانگیخت که به سختی در هم آمیخته خواهید شد و به شدت غربال خواهید شد تا پایین شما به بالا برگردد و بالای شما به پایین بازگردد، و آنانی که کوتاهی کردهاند، پیش افتند و آنانی که پیش افتادهاند، کوتاهی کنند. و به خدا سوگند من علامتی را پنهان نکردم و دروغی نگفتم؛ من قبلاً از این مقام و از این روز باخبر شده بودم.
توضیح
"لتبلبلن" یعنی با هم مخلوط میشوید، از "تبلبلت الألسن" به معنای زبانها با هم درآمیخت، یا از "بلابل" به معنای نگرانیها و غمها و دلمشغولیها میباشد گرفته شده است. "لتغربلن" ممکن است از غربال که وسیله ایست که آرد را در آن صاف میکنند گرفته شده باشد، و ممکن است از "غربلت اللحم" به معنای گوشت را بریدم باشد؛ بنا بر معنای اول نیز دو احتمال در معنای آن وجود دارد: اول اینکه به معنای درآمیختن باشد، چنانچه در غربال کردن آرد، مقداری از آن با مقداری دیگر مخلوط میشود، و دوم اینکه مقصود ایشان از آن این بوده باشد که صالح و فاسد شما از یکدیگر جدا و مشخص میشوند، چنانچه در هنگام غربال آرد از نخاله جدا میشود.
این سخن ایشان علیه السلام: "تا پایین شما به بالا برگردد و ..." یعنی عزتمندان شما ذلیل شوند و ذلیلشدگانتان عزیز گردند، یا یعنی تا صالحین شما گنهکار شوند و گنهکارانتان صالح گردند و مؤمنان شما کافر و کافرانتان مؤمن شوند. در نهج البلاغۀ آمده است: "مانند همزدن دیگ، به هم زده میشوید تا پایین شما به بالا ..." که این عبارت روشنتر است، گفته میشود "ساط القدر"، هنگامی که غذای دیگ با "مسوط" هم زده شود. "مسوط" چوبی است که آن را در غذا حرکت میدهند تا غذا را هم بزنند.
ص: 218
جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الِاسْتِدْرَاجِ قَالَ هُوَ الْعَبْدُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُمْلِی لَهُ وَ یُجَدَّدُ لَهُ عِنْدَهُ النِّعَمُ فَیُلْهِیهِ عَنِ الِاسْتِغْفَارِ مِنَ الذُّنُوبِ فَهُوَ مُسْتَدْرَجٌ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ.
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ قَالَ هُوَ الْعَبْدُ یُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیُجَدَّدُ لَهُ النِّعْمَةُ مَعَهُ تُلْهِیهِ تِلْکَ النِّعْمَةُ عَنِ الِاسْتِغْفَارِ مِنْ ذَلِکَ الذَّنْبِ.
کا، الکافی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یَعْقُوبَ السَّرَّاجِ وَ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لَمَّا بُویِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ خَطَبَ بِخُطْبَةٍ ذَکَرَهَا یَقُولُ فِیهَا أَلَا إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ صلی الله علیه و آله وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَسْمَةً وَ لَا کَذَبْتُ کِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْیَوْمِ.
لتبلبلن أی لتخلطن من تبلبلت الألسن أی اختلطت أو من البلابل و هی الهموم و الأحزان و وسوسة الصدر و لتغربلن یجوز أن یکون من الغربال الذی یغربل الدقیق و یجوز أن یکون من غربلت اللحم أی قطعته فعلی الأول یحتمل معنیین أحدهما الاختلاط کما أن فی غربلة الدقیق یختلط بعضه ببعض و الثانی أن یرید بذلک أن یستخلص الصالح منکم من الفاسد و یتمیز کما یمتاز الدقیق عند الغربلة من النخالة.
قوله علیه السلام حتی یعود أسفلکم أعلاکم أی یصیر عزیزکم ذلیلا و ذلیلکم عزیزا أو صالحکم فاجرا و فاجرکم صالحا و مؤمنکم کافرا و کافرکم مؤمنا و فی النهج لتساطن سوط القدر حتی یعود و هو أظهر یقال ساط القدر إذا قلب ما فیها من طعام بالمسوط و أداره و المسوط خشبة یحرک بها ما فیها لیخلط.
ص: 218
این سخن ایشان علیه السلام: "آنانی که کوتاهی کردهاند، پیش افتند"، مقصود ایشان علیه السلام کسانی است که در اول کار در یاری ایشان کوتاهی کردند و در هنگام بیعت عمومی ایشان را یاری نمودند. "و آنانی که پیش افتادهاند، کوتاهی کنند" مقصودشان کسانی مانند طلحۀ و زبیر است که در اول کار ایشان را یاری کردند و سپس ایشان را رها کردند و بیعت ایشان را شکستند.
این سخن ایشان علیه السلام: "ما کتمت وسمۀ"، در بعضی از نسخهها به جای "وسمۀ"، "وشمۀ" آمده است که ظهور بیشتری دارد. جزری گفته است: در حدیث علی آمده است: "والله ما کتمت وشمۀ"، که "وشمۀ" به معنای کلمه است. در بعضی دیگر از نسخهها با سین [و به صورت "وسمۀ"] آمده است که به معنای علامت است و یعنی من هیچ علامتی که دلالت بر راه حق کند را پنهان نکردم، ولی شما آن را ندیدید. پوشیده نماند که آوردن "کتم" در کنار "وسم" خالی از ظرافت نیست؛ چرا که"کتم" به فتح تاء، گیاهی است که آن را با "وسمۀ" [که آن هم نام گیاهی است] مخلوط میکنند تا با مخلوط آن دو، خضاب کنند.
روایت 13.
کافی: إبن أبییعفور نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: وای بر عربهای طغیانگر از امری که نزدیک شده است! عرض کردم: فدایتان شوم! چند نفر از عربها، به همراه قائم [علیه السلام] میباشند؟ ایشان فرمودند: تعدادی اندک. عرض کردم: به خدا سوگند عربهایی که این امر را وصف میکنند زیاد هستند. فرمودند: مردم باید خالص شوند و متمایز گردند و غربال شوند و در غربال کردن عده زیادی خارج میشوند.
روایت 14.
کافی: معمر بن خلاد نقل کرده، از ابالحسن علیه السلام شنیدم که میفرمودند: «الم * أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»(1){الف لام میم * آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند!؟}، سپس به من فرمودند: مقصود از فتنه چیست؟ عرض کردم: فدایتان شوم! تا جایی که ما میدانیم مقصود آزمون در دین است. ایشان فرمودند: آزموده میشوند چنانچه طلا آزموده [و به محک زده] میشود. سپس فرمودند: خالص میشوند چنانچه طلا خالص میشود.
روایت 15.
کافی: محمد بن منصور صیقل از پدرش نقل کرده، من و حارث بن مغیره و گروهی از اصحاب نشسته بودیم و امام صادق علیه السلام صحبتهای ما را میشنیدند؛ به ما فرمودند: از چه چیزی صحبت میکنید!؟ هرگز! هرگز! نه، به خدا سوگند
ص: 219
قوله علیه السلام و لیسبقنّ سبّاقون یعنی علیه السلام به قوما قصروا فی أول الأمر فی نصرته ثم نصروه فی ذلک الوقت و بالفقرة الثانیة قوما سعوا إلی بیعته و بادروا إلی نصرته فی أول الأمر ثم خذلوه و نکثوا بیعته کطلحة و الزبیر.
قوله علیه السلام ما کتمت وسمة و فی بعض النسخ بالشین المعجمة و هو الأظهر قال الجزری فی حدیث علی و الله ما کتمت وشمة أی کلمة و فی بعض النسخ بالسین المهملة فهو بمعنی العلامة أی ما سترت علامة تدل علی سبیل الحق و لکن عمیتم عنها و لا یخفی لطف انضمام الکتم بالوسمة إذ الکتم بالتحریک نبت یخلط بالوسمة یختضب به.
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی وَ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْأَنْبَارِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (1)عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ (2)عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ وَیْلٌ لِطُغَاةِ الْعَرَبِ مِنْ أَمْرٍ قَدِ اقْتَرَبَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ مَعَ الْقَائِمِ مِنَ الْعَرَبِ قَالَ نَفَرٌ یَسِیرٌ قُلْتُ وَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ یَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْهُمْ لَکَثِیرٌ قَالَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ یُمَحَّصُوا وَ یُمَیَّزُوا وَ یُغَرْبَلُوا وَ یُسْتَخْرَجَ فِی الْغِرْبَالِ خَلْقٌ کَثِیرٌ.
کا، الکافی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام یَقُولُ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ ثُمَّ قَالَ لِی مَا الْفِتْنَةُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ الَّذِی عِنْدَنَا الْفِتْنَةُ فِی الدِّینِ فَقَالَ یُفْتَنُونَ کَمَا یُفْتَنُ الذَّهَبُ ثُمَّ قَالَ یُخَلَّصُونَ کَمَا یُخَلَّصُ الذَّهَبُ.
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الصَّیْقَلِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ الْحَارِثُ بْنُ الْمُغِیرَةِ وَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا جُلُوساً وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَسْمَعُ کَلَامَنَا فَقَالَ لَنَا فِی أَیِّ شَیْ ءٍ أَنْتُمْ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لَا وَ اللَّهِ
ص: 219
آنچه به آن چشم [امید] بستهاید نخواهد شد جز اینکه غربال شوید، نه، به خدا سوگند آنچه بدان چشم [امید] بستهاید نخواهد شد جز اینکه خالص شوید، نه، به خدا سوگند آنچه به آن چشم [امید] بستهاید نخواهد شد مگر اینکه جدا جدا شوید، نه، به خدا سوگند آنچه به آن چشم [امید] بستهاید نخواهد شد مگر بعد از اینکه ناامید شوید، نه، به خدا سوگند آنچه به آن چشم [امید] بستهاید نخواهد شد مگر زمانی که کسانی که به شقاوت میرسند، به شقاوت برسند و کسانی که به سعادت میرسند، به سعادت برسند.
روایت 16.
نهج البلاغۀ: ای مردم! خداوند متعال شما را از اینکه بر شما ستم کند، در امان داشته است، ولی از اینکه شما را بیازماید در امان نداشته است، خداوند والامقام فرموده است: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»(1){در حقیقت در این [ماجرا] عبرتهایی است و قطعاً ما آزمایش کننده بودیم}.
روایت 17.
نهج البلاغۀ: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: چه بسا کسانی که به سبب احسان به آنها مورد استدراج قرار میگیرند و با پرده انداختن بر روی آنها مغرور میشوند و با سخنان نیکی که دربارهاشان گفته میشود مفتون میشوند. خداوند سبحان هیچکس را به چیزی مانند مهلت دادن نیازموده است.
روایت 18.
و هم ایشان علیه السلام فرمودند: ای مردم! خداوند قطعاً دو نوع ترس از نعمت را به شما نشان میدهد، چنانچه دو نوع ترس از تنبیه را به شما نشان میدهد؛ کسی که در رزقش وسعت داده شود و آن را به عنوان استدراج نبیند، آسایشش همراه با ترس است و کسی که در رزقش تنگ گرفته شود و این را به عنوان آزمون نبیند، آرزویی را تباه کرده است.
مؤلف گوید: آیات و روایات املاء و امهال و استدراج در کتاب ایمان و کفر خواهد آمد.
باب نهم : معرفت، از جانب خداوند متعال است
آیات
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(2){و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، مسلماً خواهند گفت خدا، بگو ستایش از آن خداست. ولی بیشترشان نمی دانند}.
«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ»(3){و اگر از آنان بپرسی آسمانها و زمین را چه کسی آفریده، قطعاً خواهند گفت: آنها را همان قادر دانا آفریده است}.
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»(4){از اینکه اسلام آورده اند بر تو منت می نهند، بگو بر من از اسلام آوردنتان منت مگذارید، بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان بر شما منت می گذارد اگر راستگو باشید}.
«إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی»(5){همانا هدایت بر ماست}.
ص: 220
لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّی تُغَرْبَلُوا لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّی تُمَحَّصُوا لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّی تُمَیَّزُوا لَا وَ اللَّهِ لَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ إِلَّا بَعْدَ إِیَاسٍ لَا وَ اللَّهِ مَا یَکُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْیُنَکُمْ حَتَّی یَشْقَی مَنْ یَشْقَی وَ یَسْعَدَ مَنْ یَسْعَدُ.
نهج، نهج البلاغة أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ أَعَاذَکُمْ مِنْ أَنْ یَجُورَ عَلَیْکُمْ وَ لَمْ یُعِذْکُمْ مِنْ أَنْ یَبْتَلِیَکُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ
نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسِّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ وَ مَا ابْتَلَی اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ.
وَ قَالَ علیه السلام أَیُّهَا النَّاسُ لِیَرَکُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِینَ کَمَا یَرَاکُمْ مِنَ النَّقِمَةِ فَرِقِینِ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً وَ مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِکَ اختیارا [اخْتِبَاراً] فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولًا.
أقول: سیأتی الآیات و الأخبار فی الإملاء و الإمهال و الاستدراج فی کتاب الإیمان و الکفر.
لقمان: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(25)
الزخرف: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ»(9)
الحجرات: «یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»(17)
اللیل: «إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی»(12)
ص: 220
تفسیر
این سخن خداوند متعال: «لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»(1){مسلماً خواهند گفت خدا}، یا به جهت آن است که آفرینش و فطرت آنان همراه با اقرار به این موضوع بوده است، [و] وقتی به خودشان برگردند و از گذشتگانشان پیروی نکنند[، به این موضوع اعتراف میکنند]، و یا اینکه روی خطاب در این آیه به کفار قریش است که با اینکه معترف بودند که تنها خداوند است که آفریدگار است و هیچ شریکی در خلق ندارد، در عبادتشان بتها را با خداوند شریک قرار میدادند.
این سخن خداوند متعال: «أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ ... »(2){ با هدایت کردن شما به ایمان ...}، یعنی به وسیله فرستادن رسولان و نازل کردن کتابها[ی آسمانی] راه ایمان را به شما نشان داد، یا یعنی به شما توفیق قبول کردن و اقرار به چیزهایی که رسولان آوردند را داد، یا چنانچه ظاهر اخبار دلالت دارد، یعنی معرفت را به شما الهام کرد.
روایات
روایت 1.
قرب الإسناد: بزنطی نقل کرده، به امام رضا علیه السلام عرض کردم: آیا مردم در رسیدن به معرفت نقشی دارند؟ ایشان فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا به جهت آن ثوابی میبرند؟ ایشان فرمودند: ثواب نیز مانند معرفت که به آنان تفضل میشود، از روی تفضل به آنان داده میشود.
فقه الرضا نیز مانند همین روایت را از عالم علیه السلام نقل کرده است.
روایت 2.
خصال: دُرُست از شخصی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: شش چیز است که بندگان در آنها نقشی ندارند: معرفت و جهل و رضا و غضب و خواب و بیداری.
محاسن نیز مانند همین را با سندی مرفوع از امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
روایت 3.
توحید: عبدالرحیم قصیر نقل کرده، نامهای برای ایشان [امام باقر یا امام صادق علیهما السلام] نوشتم و آن را به دست عبدالملک بن أعین دادم و در آن سؤال کرده بودم که آیا معرفت و انکار، مخلوق هستند یا نه؛ ایشان [در جواب] نوشتند: پرسیده بودی که معرفت چیست؛ خدا تو را رحمت کند! بدان که معرفت یکی از کارهای خداوند عزّ و جلّ در قلب است و مخلوق اوست، و انکار نیز کار خداوند در قلب میباشد و مخلوق اوست، و بندگان در این دو هیچ نقشی ندارند، ولی اختیار دارند که کدام را کسب کنند؛ با تمایلشان به ایمان، معرفت را اختیار میکنند و بدین ترتیب مؤمن و اهل معرفت میشوند، و با تمایلشان به کفر، انکار را اختیار میکنند و بدین طریق کافر و منکر و گمراه میشوند. و این به سبب توفیق یا خوار نمودن خداوند مر ایشان راست. [البته] خداوند به سبب اختیار و عمل خودشان است که آنان را کیفر میکند یا ثواب میدهد. ...
ص: 221
قوله تعالی لَیَقُولُنَّ اللَّهُ إما لکونهم مجبولین مفطورین علی الإذعان بذلک إذا رجعوا إلی أنفسهم و لم یتبعوا أسلافهم أو الخطاب مع کفار قریش فإنهم کانوا معترفین بأن الخالق هو الله و لیس له شریک فی الخلق لکنهم کانوا یجعلون الأصنام شریکا له فی العبادة.
قوله تعالی أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ أی أراکم السبیل إلیه بإرسال الرسل و إنزال الکتب أو وفقکم لقبول ما أتت به الرسل و الإذعان بها أو ألهمکم المعرفة کما هو ظاهر الأخبار.
ب، قرب الإسناد مُعَاوِیَةُ بْنُ حُکَیْمٍ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام لِلنَّاسِ فِی الْمَعْرِفَةِ صُنْعٌ قَالَ لَا قُلْتُ لَهُمْ عَلَیْهَا ثَوَابٌ قَالَ یُتَطَوَّلُ عَلَیْهِمْ بِالثَّوَابِ کَمَا یُتَطَوَّلُ عَلَیْهِمْ بِالْمَعْرِفَةِ.
ضا، فقه الرضا علیه السلام عن العالم علیه السلام مثله.
ل، الخصال أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ الْبَغْدَادِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ دُرُسْتَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سِتَّةُ أَشْیَاءَ لَیْسَ لِلْعِبَادِ فِیهَا صُنْعٌ الْمَعْرِفَةُ وَ الْجَهْلُ وَ الرِّضَا وَ الْغَضَبُ وَ النَّوْمُ وَ الْیَقَظَةُ.
سن، المحاسن أبی رفعه إلی أبی عبد الله علیه السلام مثله.
ید، التوحید ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ الْقَصِیرِ قَالَ: کَتَبْتُ عَلَی یَدَیْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ فَسَأَلْتُهُ عَنِ الْمَعْرِفَةِ وَ الْجُحُودِ أَ هُمَا مَخْلُوقَتَانِ فَکَتَبَ علیه السلام سَأَلْتَ عَنِ الْمَعْرِفَةِ مَا هِیَ فَاعْلَمْ رَحِمَکَ اللَّهُ أَنَّ الْمَعْرِفَةَ مِنْ صُنْعِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الْقَلْبِ مَخْلُوقَةٌ وَ الْجُحُودَ صُنْعُ اللَّهِ فِی الْقَلْبِ مَخْلُوقٌ وَ لَیْسَ لِلْعِبَادِ فِیهِمَا مِنْ صُنْعٍ وَ لَهُمْ فِیهَا الِاخْتِیَارُ مِنَ الِاکْتِسَابِ فَبِشَهْوَتِهِمُ الْإِیمَانَ اخْتَارُوا الْمَعْرِفَةَ فَکَانُوا بِذَلِکَ مُؤْمِنِینَ عَارِفِینَ وَ بِشَهْوَتِهِمُ الْکُفْرَ اخْتَارُوا الْجُحُودَ فَکَانُوا بِذَلِکَ کَافِرِینَ جَاحِدِینَ ضُلَّالًا وَ ذَلِکَ بِتَوْفِیقِ اللَّهِ لَهُمْ وَ خِذْلَانِ مَنْ خَذَلَهُ اللَّهُ فَبِالاخْتِیَارِ وَ الِاکْتِسَابِ عَاقَبَهُمُ اللَّهُ وَ أَثَابَهُمْ الْخَبَرَ.
ص: 221
روایت 4.
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: من به تحقیق میدانم که این محبتی که شما به سبب آن ما را دوست دارید، چیزی نیست که شما آن را به وجود آورده باشید، بلکه خداست که آن را به وجود آورده است.
روایت 5.
محاسن: عبدالأعلی مولی آل سام نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند بندگان را به معرفت مکلف نکرده است و برای آنان راهی برای رسیدن به آن قرار نداده است.
روایت 6.
محاسن: فضل بن أبیالعباس بقباق نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ»(1){در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته است} پرسیدم که آیا خود آنان نیز نقشی در آن دارند؟ ایشان فرمودند: خیر.
روایت 7.
محاسن: حسن بن زیاد نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره ایمان پرسیدم که آیا بندگان در آن نقشی دارند؟ ایشان فرمودند: خیر، هیچ کرامتی هم در آن ندارند، بلکه [ایمان، موهبتی] از جانب خداوند است و از فضل اوست.
روایت 8.
محاسن: حسن بن زیاد نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ»(2){ایمان را برای شما دوست داشتنی گردانید و آن را در دلهای شما بیاراست} پرسیدم که آیا بندگان نیز در آنچه که خداوند برایشان دلپذیر گردانیده نقشی دارند؟ ایشان فرمودند: خیر، هیچ کرامتی نیز ندارند.
روایت 9.
محاسن: زراره نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: بر مردمان واجب نیست که بدانند، تا اینکه خود خداوند معلم آنان میشود و وقتی به آنان آموخت، بر آنها واجب میشود که یاد بگیرند.
روایت 10.
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند:
ص: 222
سن، المحاسن أَبِی عَنِ النَّضْرِ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ (1)عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ (2)قَالَ: إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّ هَذَا الْحُبَّ الَّذِی تُحِبُّونَّا لَیْسَ بِشَیْ ءٍ صَنَعْتُمُوهُ وَ لَکِنَّ اللَّهَ صَنَعَهُ.
سن، المحاسن ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ وَ فَضْلٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی مَوْلَی آلِ سَامٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمْ یُکَلِّفِ اللَّهُ الْعِبَادَ الْمَعْرِفَةَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِلَیْهَا سَبِیلًا.
سن، المحاسن الْوَشَّاءُ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ عُثْمَانَ عَنِ الْفَضْلِ أَبِی الْعَبَّاسِ بَقْبَاقٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ هَلْ لَهُمْ فِی ذَلِکَ صُنْعٌ قَالَ لَا.
سن، المحاسن الْوَشَّاءُ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْإِیمَانِ هَلْ لِلْعِبَادِ فِیهِ صُنْعٌ قَالَ لَا وَ لَا کَرَامَةَ بَلْ هُوَ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلِهِ.
سن، المحاسن مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدٍ عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ هَلْ لِلْعِبَادِ بِمَا حَبَّبَ صُنْعٌ قَالَ لَا وَ لَا کَرَامَةَ.
سن، المحاسن أَبِی خِدَاشٍ الْمَهْدِیِّ (3)عَنِ الْهَیْثَمِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَیْسَ عَلَی النَّاسِ أَنْ یَعْلَمُوا حَتَّی یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الْمُعَلِّمَ لَهُمْ فَإِذَا أَعْلَمَهُمْ (4)فَعَلَیْهِمْ أَنْ یَعْلَمُوا.
سن، المحاسن عِدَّةٌ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ مُثَنًّی الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ
ص: 222
خداوند خلایقش را آفرید و قومی را برای محبت ما آفرید؛ اگر یکی از آنها از این اعتقاد خارج شود، خداوند او را، حتی اگر شده بینیاش را به خاک بمالد، به آن [اعتقاد] بر میگرداند، و عدهای دیگر را برای بغض ورزیدن به ما آفرید که هیچگاه ما را دوست نخواهند داشت.
روایت 11.
أمالی طوسی: زراره نقل کرده، به امام باقر علیه السلام عرض کردم: [مقصود از این آیه]: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»(1){همان
سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است} [چیست]؟ ایشان فرمودند: توحید.
روایت 12.
محاسن: صفوان نقل کرده، به عبد صالح [- امام موسی بن جعفر علیه السلام] عرض کردم: آیا مردم استطاعت این را دارند که معرفت را به دست آورند؟ ایشان فرمودند: معرفت، تفضلی از خداوند است. عرض کردم: حال که معرفت مانند رکوع و سجود که مأمور به آن میشوند و انجامش میدهند نیست و آن را به دست
نمیآورند، آیا به سبب معرفتشان ثوابی به آنها داده میشود؟ ایشان فرمودند: معرفت، تفضل خداوند بر آنان است و خداوند از روی تفضل خود، بر آن ثواب نیز میدهد.
روایت 13.
محاسن: زراره نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ»(2){و
هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت} فرمودند: آن [میثاق] در حضور خداوند بود، خداوند این حضور را از یاد آنها برُد و اقرار به آن در دلهایشان را باقی گذاشت، اگر آن [اقرار در دلهایشان] نمیماند، هیچکس آفریننده و روزیدهنده خود را باز نمیشناخت، و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»(3){اگر از آنان بپرسی چه کسی آنان را خلق کرده، مسلماً خواهند گفت خدا}.
توضیح
مقصود از "معاینۀ"، خطاب قرار دادن رو در رو است، یعنی خداوند این کلام [و میثاق] را در مقابل روی آنان خلق کرد و آنان آن حالت را فراموش کردند و معرفت در دلهای آنان ماندگار شد.
باید دانست که روایات این بخش و بسیاری
ص: 223
سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقَهُ فَخَلَقَ قَوْماً لِحُبِّنَا لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ خَرَجَ مِنْ هَذَا الرَّأْیِ لَرَدَّهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ إِنْ رَغِمَ أَنْفُهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً (1)لِبُغْضِنَا لَا یُحِبُّونَنَا أَبَداً.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها قَالَ التَّوْحِیدُ.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: قُلْتُ لِعَبْدٍ صَالِحٍ (2)هَلْ فِی النَّاسِ اسْتِطَاعَةٌ یَتَعَاطَوْنَ بِهَا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا إِنَّمَا هُوَ تَطَوُّلٌ مِنَ اللَّهِ قُلْتُ أَ فَلَهُمْ عَلَی الْمَعْرِفَةِ ثَوَابٌ إِذَا کَانَ (3)لَیْسَ فِیهِمْ مَا یَتَعَاطَوْنَهُ بِمَنْزِلَةِ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ الَّذِی أُمِرُوا بِهِ فَفَعَلُوهُ قَالَ لَا إِنَّمَا هُوَ تَطَوُّلٌ مِنَ اللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ تَطَوُّلٌ بِالثَّوَابِ.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ فَضَالَةَ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ قَالَ کَانَ ذَلِکَ مُعَایَنَةَ اللَّهِ (4)فَأَنْسَاهُمُ الْمُعَایَنَةَ وَ أَثْبَتَ الْإِقْرَارَ فِی صُدُورِهِمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا عَرَفَ أَحَدٌ خَالِقَهُ وَ لَا رَازِقَهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ
المعاینة مجاز عن المواجهة بالخطاب أی خلق الکلام قبالة وجههم فنسوا تلک الحالة و ثبتت المعرفة فی قلوبهم (5)ثم اعلم أن أخبار هذا الباب و کثیرا
ص: 223
از روایات بخشهای پیشین دلالت بر این دارند که معرفت خداوند متعال، و بلکه معرفت رسول و ائمه صلوات الله علیهم و [نیز معرفت به] سایر عقاید دینی، از موهبات [خداوند] هستند و اکتسابی نمیباشند. ممکن است که این را به معرفت کامل حمل کنیم، یا [بگوییم] مقصود این است که خداوند متعال بر خلایق به واسطه همان عقلهایی که به آنان داده است احتجاج میکند، و هیچیک از خلایق، حتی رسولان، قادر بر هدایت کردن و معرفت دادن به یک نفر نیز نیستند. یا مقصود این باشد که کسی که معارف را افاضه میکند، پروردگار متعال است و فقط بندگان را امر کرده تا سعی کنند با فکر کردن و دقت نمودن آمادگی افاضه معرفت را [در وجودشان] کسب کنند، چنانچه روایت عبدالرحیم به این مطلب اشاره دارد. یا اینکه [ممکن است] گفته شود: این روایات، مختص به معرفت به غیر از چیزهایی است که بر علم به صدق رسولان متوقف بر آن است؛ زیرا معرفت به غیر آنها را، ما فقط از طریق معارفی که خداوند بر زبان پیامبران و حجج خود صلوات الله علیهم به ما میآموزد، کسب میکنیم. یا گفته شود: مقصود معرفت به احکام فرعیه است که عقل [انسان] در [کسب] آن استقلالی از خود ندارد. یا اینکه معنایش این است که معرفت فقط با توفیق خداوند متعال در اکتساب آن حاصل میشود. اینها وجوهی است که میتوان در تأویل این روایات گفت، که بیشتر آنها هم بعید به نظر میرسند. ظاهر این روایات این است که بندگان فقط مکلف به انقیاد در برابر حق و استکبار نورزیدن از قبول آن میباشند؛ در مورد معارف، اینچنین است که همه آنها از چیزهایی هستند که خداوند متعال بعد از اینکه بندگانش حق را اختیار کردند، در قلبهای آنان القاء میکند و سپس آن را روز به روز به حسب اعمال و طاعاتشان کامل میکند، تا اینکه آنان را به درجه یقین برساند. و در [اثبات صحت] این مطلب، کافیست که در سیره پیامبران و ائمه دین که به دست ما رسیده که چگونه امتها و اصحاب خود را کامل میکردند نظر کنید؛ آنها مردم را به اکتساب و نظر و جست و جو در کتابهای فلاسفه و آموختن علوم کافران حواله نمیکردند، بلکه در مرحله اول آنان را به اقرار به توحید و سایر عقاید دعوت میکردند و سپس آنان را به تکمیل نفس از راه طاعات و ریاضات فرا میخواندند تا به بالاترین درجات سعادتها نائل شوند.
ص: 224
من أخبار الأبواب السابقة تدل علی أن معرفة الله تعالی بل معرفة الرسول و الأئمة صلوات الله علیه و سائر العقائد الدینیة موهبیّة و لیست بکسبیّة و یمکن حملها علی کمال معرفته أو المراد أنه تعالی احتج علیهم بما أعطاهم من العقول و لا یقدر أحد من الخلق حتی الرسل علی هدایة أحد و تعریفه أو المراد أن المفیض للمعارف هو الرب تعالی و إنما أمر العباد بالسعی فی أن یستعدوا لذلک بالفکر و النظر کما یشیر إلیه خبر عبد الرحیم أو یقال هی مختصة بمعرفة غیر ما یتوقف علیه العلم بصدق الرسل فإن ما سوی ذلک إنما نعرفه بما عرفنا الله علی لسان أنبیائه و حججه صلوات الله علیهم أو یقال المراد بها معرفة الأحکام الفرعیة لعدم استقلال العقل فیها أو المعنی أنها إنما تحصل بتوفیقه تعالی للاکتساب هذا ما یمکن أن یقال فی تأویلها مع بعد أکثرها (1)و الظاهر منها أن العباد إنما یکلفون بالانقیاد للحق و ترک الاستکبار عن قبوله فأما المعارف فإنها بأسرها مما یلقیه الله تعالی فی قلوب عباده بعد اختیارهم للحق ثم یکمل ذلک یوما فیوما بقدر أعمالهم و طاعاتهم حتی یوصلهم إلی درجة الیقین و حسبک فی ذلک ما وصل إلیک من سیرة النبیین و أئمة الدین فی تکمیل أممهم و أصحابهم فإنهم لم یحیلوهم علی الاکتساب و النظر و تتبع کتب الفلاسفة و الاقتباس من علوم الزنادقة بل إنما دعوهم أولا إلی الإذعان بالتوحید و سائر العقائد ثم دعوهم إلی تکمیل النفس بالطاعات و الریاضیات حتی فازوا بأعلی درجات السعادات.
ص: 224
باب دهم : طینت و میثاق
آیات
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»(1){و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم، تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم * یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بوده اند و ما فرزندانی پس از ایشان بودیم؛ آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاک می کنی!؟}.
«وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً * غَلِیظاً لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً»(2){و [یاد کن] هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و از [همه] آنان پیمانی استوار گرفتیم * تا راستان را از صدقشان باز پرسد و برای کافران عذابی دردناک آماده کرده است}.
روایات
روایت 1.
محاسن: صالح بن سهل نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم! خداوند طینت مؤمن را از چه چیزی آفریده است؟ ایشان فرمودند: از طینت پیامبران، پس هیچگاه نجس نمیشود.
روایت 2.
محاسن: صالح بن سهل نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا مؤمنان از طینت پیامبران آفریده است؟ فرمودند: آری.
روایت 3.
أمالی شیخ طوسی: أبیبصیر نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: ما و شیعیانمان از طینت علیین آفریده شدهایم و دشمنان ما از طینت خبال «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»(3){از گلی سیاه و بدبو آفریدیم}.
توضیح
جزری گفته است: کسی که شراب بنوشد، خداوند در روز قیامت به او از طینت خبال مینوشاند. در احادیث آمده است که خبال، عصاره اهل دوزخ است. "خبال" در لغت به معنای فساد است. فیروزآبادی گفته است: خبال بر وزن سحاب، به معنای نقصان و هلاک و رنج و خستگی و عیال و سم کشنده و ناله اهل دوزخ است. و گفته است: "حمأ" به فتح میم، به معنای گِل سیاه بدبو است. و گفته است: "مسنون" به معنای بدبو است.
ص: 225
الأعراف: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ* أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»(172-173)
الأحزاب: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً* لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً»(7-8)
سن، المحاسن أَبِی عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ خَلَقَ اللَّهُ طِینَةَ الْمُؤْمِنِ قَالَ مِنْ طِینَةِ الْأَنْبِیَاءِ فَلَنْ یَنْجُسَ أَبَداً.
سن، المحاسن بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْمُؤْمِنُونَ مِنْ طِینَةِ الْأَنْبِیَاءِ قَالَ نَعَمْ.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ فَضَالَةَ (1)عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّا وَ شِیعَتَنَا خُلِقْنَا مِنْ طِینَةٍ مِنْ عِلِّیِّینَ (2)وَ خُلِقَ عَدُوُّنَا مِنْ طِینَةِ خَبَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ
قال الجزری فیه من شرب الخمر سقاه الله من طینة الخبال یوم القیامة جاء تفسیره فی الحدیث أن الخبال عصارة أهل النار و الخبال فی الأصل الفساد و قال الفیروزآبادی الخبال کسحاب النقصان و الهلاک و العناء و الکل و العیال و السم القاتل و صدید أهل النار و قال الحمأ محرکة الطین الأسود المنتن و قال المسنون المنتن.
ص: 225
روایت 4.
أمالی شیخ طوسی: یحیی بن عبدالله بن حسن از پدرش و امام صادق علیه السلام، و آن دو از پدرشان، از جدشان نقل کردهاند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در بهشت چشمهای وجود دارد که از شهد شیرینتر و از کَرِه نرمتر و از یخ سردتر و از مُشک خوشبوتر است و در آن طینتی وجود دارد که خداوند عزّ و جلّ ما را از آن آفرید و شیعیان ما را نیز از آن آفرید؛ هر کسی که از آن طینت نباشد، از ما و شیعیان ما نیست. آن طینت همان میثاقی است که خداوند عزّ و جلّ ولایت علی بن أبیطالب علیه السلام را بر آن گرفته است. عبید [بن مهران که یکی از افراد موجود در زنجیره این حدیث است] نقل کرده، این حدیث را بر امام باقر علیه السلام عرضه کردم؛ ایشان فرمودند: یحیی بن عبدالله درست برایت گفته است، پدرم از جدم، از پیامبر صلی الله علیه و آله همینطور برایم نقل فرمود.
روایت 5.
علل الشرایع: حبیب سجستانی نقل کرده، شنیدم که امام باقر علیه السلام میفرمودند: هنگامی که خداوند عزّ و جلّ ذریه آدم علی نبینا و آله و علیه السلام را از پشت او بیرون آورد تا از آنان برای خودش میثاق ربوبیت و برای هر یک از پیامبران میثاق نبوت بگیرد، اولین کسی از آنان برای نبوتش میثاق گرفت، محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله بود. سپس خداوند عزّ و جلّ به آدم علی نبینا و آله و علیه السلام فرمود: نگاه کن ببین چه میبینی؟ آدم به ذریهاش که چون ذراتی آسمان را پر کرده بودند نگاه کرد. آدم عرض کرد: ای پرورگار من! ذریه من چه زیاد هستند! آنان را برای چه خلق کردی؟ و با گرفتن میثاق، چه چیزی از آنان میخواهی؟ خداوند جلّ و عزّ فرمود: برای اینکه مرا عبادت کنند و به من شرک نورزند و به رسولانم ایمان بیاورند و از آنان پیروی کنند. آدم علی نبینا و آله و علیه السلام عرض کرد: چرا بعضی از این ذرات، بزرگتر از بعضی دیگر هستند و بعضی از آنها نور کمی دارند و بعضی دیگر نوری ندارند؟ خداوند عزّ و جلّ فرمود: آنها را همینگونه خلق کردم تا در همه حالات آنان را بیازمایم. آدم علی نبینا و آله و علیه السلام عرض کرد: ای پروردگار من! آیا مرا اذن در سخن گفتن میدهی تا سخن بگویم؟ خداوند جلّ جلاله فرمود: سخن بگو؛ چه اینکه روح تو از روح من و طبیعت تو از خلاف کینونت من است. آدم عرض کرد: ای پروردگار من!
ص: 226
ما، الأمالی للشیخ الطوسی شَیْخُ الطَّائِفَةِ عَنْ أَبِی مَنْصُورٍ السُّکَّرِیِّ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ عُمَرَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مَرْوَانَ الْقَطَّانِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ مِهْرَانَ الْعَطَّارِ عَنْ یَحْیَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنْ أَبِیهِمَا عَنْ جَدِّهِمَا قَالا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ فِی الْفِرْدَوْسِ لَعَیْناً أَحْلَی مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْیَنَ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَطْیَبَ مِنَ الْمِسْکِ فِیهَا طِینَةٌ خَلَقَنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهَا وَ خَلَقَ مِنْهَا شِیعَتَنَا فَمَنْ لَمْ یَکُنْ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَا مِنْ شِیعَتِنَا وَ هِیَ الْمِیثَاقُ الَّذِی أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ وَلَایَةَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ عُبَیْدٌ فَذَکَرْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام هَذَا الْحَدِیثَ فَقَالَ صَدَقَکَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ هَکَذَا أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله (1).
ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی وَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِیبٍ السِّجِسْتَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَخْرَجَ ذُرِّیَّةَ آدَمَ علیه السلام مِنْ ظَهْرِهِ لِیَأْخُذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ بِالنُّبُوَّةِ (2)لِکُلِّ نَبِیٍّ کَانَ أَوَّلُ مَنْ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ بِالنُّبُوَّةِ نُبُوَّةَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لآِدَمَ علیه السلام انْظُرْ مَا ذَا تَرَی قَالَ فَنَظَرَ آدَمُ إِلَی ذُرِّیَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَدْ مَلَئُوا السَّمَاءَ فَقَالَ آدَمُ یَا رَبِّ مَا أَکْثَرَ ذُرِّیَّتِی وَ لِأَمْرٍ مَا خَلَقْتَهُمْ (3)فَمَا تُرِیدُ مِنْهُمْ بِأَخْذِکَ الْمِیثَاقَ عَلَیْهِمْ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ لِیَعْبُدُونِی وَ لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ یُؤْمِنُونَ بِرُسُلِی وَ یَتَّبِعُونَهُمْ قَالَ آدَمُ علیه السلام فَمَا لِی (4)أَرَی بَعْضَ الذَّرِّ أَعْظَمَ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضَهُمْ لَهُ نُورٌ قَلِیلٌ وَ بَعْضَهُمْ لَیْسَ لَهُ نُورٌ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کَذَلِکَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِی کُلِّ حَالاتِهِمْ قَالَ آدَمُ علیه السلام یَا رَبِّ فَتَأْذَنُ لِی فِی الْکَلَامِ فَأَتَکَلَّمَ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ تَکَلَّمْ فَإِنَّ رُوحَکَ مِنْ رُوحِی وَ طَبِیعَتَکَ مِنْ خِلَافِ کَیْنُونَتِی قَالَ آدَمُ یَا رَبِّ لَوْ کُنْتَ خَلَقْتَهُمْ
ص: 226
اگر آنها را به گونهای یکسان و اندازهای مساوی و طبیعتی واحد و سرشت و رنگهایی یکسان و عمرها و روزیهایی یکاندازه میآفریدی، بعضی از آنان بر بعضی دیگر ستم نمیکردند و بین آنها در هیچچیز حسادت و کینه و اختلافی به وجود نمیآمد. خداوند جلّ جلاله فرمود: ای آدم! به سبب روح من است که میتوانی سخن بگویی و به جهت ضعف طبیعتت است که به دنبال دانستن چیزی هستی که به آن علم نداری، و من خداوند آفریننده و دانا هستم و به سبب علم خود در خلقت آنها اختلاف ایجاد کردم و به مشییت خود، امرم را در میان آنها جاری کردم و آنان نیز رو به سوی تدبیر و تقدیر من [در حرکت] هستند. در خلقت من تبدیلی نخواهد بود و من جنّیان و انسانها را تنها برای اینکه مرا عبادت کنند آفریدم و بهشت را برای آنهایی که مرا عبادت و اطاعت کنند و از رسولانم پیروی نمایند خلق کردم و باکی ندارم، و دوزخ را برای آنهایی که به من کفر ورزند و مرا معصیت کنند و از رسولانم پیروی نکنند آفریدم و باکی ندارم، و تو را و ذریه تو را، با اینکه در من هیچ نیازی به تو نبود آفریدم، فقط به این جهت تو و آنها را آفریدم که تو و آنان را بیازمایم که کدامیک از شما در دار دنیا، در هنگام زندگی و قبل از مردن، نیکوکارترید. و دنیا و آخرت و زندگی و مرگ و طاعت و معصیت و بهشت و دوزخ را نیز به همین سبب آفریدم، و در تقدیر و تدبیر خود نیز همین را اراده کردم. با علم نافذ خود در آنان، صورتها و جسمها و رنگها و عمرها و رزقها و طاعت و معصیت آنان را مغایر همدیگر قرار دادم و آنان را سعادتمند و شقی و بصیر و کور و کوتاه و بلند و زیبا و نکوهیده و عالم و جاهل و ثروتمند و نیازمند و مطیع و معصیتکار و صحیح و مریض و سست بنیه و قوی بنیه گردانیدم؛ تا کسی که سالم است به کسی که بیمار شده نگاه کند و مرا به سبب سلامتیاش سپاس کند و کسی که بیمار است به کسی که در سلامت است نظر کند و مرا دعا کند و از من بخواهد تا او را عافیت دهم و [بتواند] بر آزمون من صبر کند و من عطای فراوان خود را به او ببخشم. و ثروتمند به نیازمند بنگرد و مرا سپاس و شکر کند و نیازمند به ثروتمند نگاه کند و مرا بخواند و از [کرم] من طلب کند. و مؤمن، کافر را ببیند و مرا بر اینکه او را هدایت کردهام سپاس گوید. برای اینهاست که آنها را آفریدهام؛ تا آنان را در سختی و آسایش و عافیت و آزمون و عطا و منع بیازمایم، و من آن خداوند فرمانروای قادر هستم و میتوانم هر آنچه تقدیر کردهام را مطابق آنچه تدبیر نمودهام جاری کنم و میتوانم آن را تغییر دهم هر چه خواستم بکنم
ص: 227
عَلَی مِثَالٍ وَاحِدٍ وَ قَدْرٍ وَاحِدٍ وَ طَبِیعَةٍ وَاحِدَةٍ وَ جِبِلَّةٍ وَاحِدَةٍ وَ أَلْوَانٍ وَاحِدَةٍ وَ أَعْمَارٍ وَاحِدَةٍ وَ أَرْزَاقٍ سَوَاءٍ لَمْ یَبْغِ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُمْ تَحَاسُدٌ وَ لَا تَبَاغُضٌ وَ لَا اخْتِلَافٌ فِی شَیْ ءٍ مِنَ الْأَشْیَاءِ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ یَا آدَمُ بِرُوحِی نَطَقْتَ وَ بِضَعْفِ طَبْعِکَ تَکَلَّفْتَ مَا لَا عِلْمَ لَکَ بِهِ وَ أَنَا اللَّهُ الْخَلَّاقُ (1)الْعَلِیمُ بِعِلْمِی خَالَفْتُ بَیْنَ خَلْقِهِمْ وَ بِمَشِیَّتِی أُمْضِی فِیهِمْ أَمْرِی وَ إِلَی تَدْبِیرِی وَ تَقْدِیرِی هُمْ صَائِرُونَ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِی وَ إِنَّمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ لِیَعْبُدُونِی وَ خَلَقْتُ الْجَنَّةَ لِمَنْ عَبَدَنِی وَ أَطَاعَنِی مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ رُسُلِی وَ لَا أُبَالِی وَ خَلَقْتُ النَّارَ لِمَنْ کَفَرَ بِی وَ عَصَانِی وَ لَمْ یَتَّبِعْ رُسُلِی وَ لَا أُبَالِی وَ خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ ذُرِّیَّتَکَ مِنْ غَیْرِ فَاقَةٍ بِی إِلَیْکَ وَ إِلَیْهِمْ وَ إِنَّمَا خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَکَ وَ أَبْلُوَهُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فِی دَارِ الدُّنْیَا فِی حَیَاتِکُمْ وَ قَبْلَ مَمَاتِکُمْ وَ کَذَلِکَ خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ وَ الْحَیَاةَ وَ الْمَوْتَ وَ الطَّاعَةَ وَ الْمَعْصِیَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ کَذَلِکَ أَرَدْتُ فِی تَقْدِیرِی وَ تَدْبِیرِی وَ بِعِلْمِیَ النَّافِذِ فِیهِمْ خَالَفْتُ بَیْنَ صُوَرِهِمْ وَ أَجْسَامِهِمْ (2)وَ أَلْوَانِهِمْ وَ أَعْمَارِهِمْ وَ أَرْزَاقِهِمْ وَ طَاعَتِهِمْ وَ مَعْصِیَتِهِمْ فَجَعَلْتُ مِنْهُمُ السَّعِیدَ وَ الشَّقِیَّ وَ الْبَصِیرَ وَ الْأَعْمَی وَ الْقَصِیرَ وَ الطَّوِیلَ وَ الْجَمِیلَ وَ الذَّمِیمَ وَ الْعَالِمَ وَ الْجَاهِلَ وَ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیرَ وَ الْمُطِیعَ وَ الْعَاصِیَ وَ الصَّحِیحَ وَ السَّقِیمَ وَ مَنْ بِهِ الزَّمَانَةُ وَ مَنْ لَا عَاهَةَ بِهِ (3)فَیَنْظُرُ الصَّحِیحُ إِلَی الَّذِی بِهِ الْعَاهَةُ فَیَحْمَدُنِی عَلَی عَافِیَتِهِ وَ یَنْظُرُ الَّذِی بِهِ الْعَاهَةُ إِلَی الصَّحِیحِ فَیَدْعُونِی وَ یَسْأَلُنِی أَنْ أُعَافِیَهُ وَ یَصْبِرُ عَلَی بَلَائِهِ (4)فَأُثِیبُهُ جَزِیلَ عَطَائِی وَ یَنْظُرُ الْغَنِیُّ إِلَی الْفَقِیرِ فَیَحْمَدُنِی وَ یَشْکُرُنِی وَ یَنْظُرُ الْفَقِیرُ إِلَی الْغَنِیِّ فَیَدْعُونِی وَ یَسْأَلُنِی وَ یَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَی الْکَافِرِ فَیَحْمَدُنِی عَلَی مَا هَدَیْتُهُ فَلِذَلِکَ خَلَقْتُهُمْ لِأَبْلُوَهُمْ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ فِیمَا عَافَیْتُهُمْ وَ فِیمَا ابْتَلَیْتُهُمْ وَ فِیمَا أَعْطَیْتُهُمْ وَ فِیمَا أَمْنَعُهُمْ (5)وَ أَنَا اللَّهُ الْمَلِکُ الْقَادِرُ وَ لِی أَنْ أُمْضِیَ جَمِیعَ مَا قَدَّرْتُ عَلَی مَا دَبَّرْتُ وَ إِلَی أَنْ أُغَیِّرَ عَنْ ذَلِکَ مَا شِئْتُ إِلَی مَا شِئْتُ فَأُقَدِّمَ مِنْ
ص: 227
و هر چه که مؤخر داشتهام را پیش بیاندازم و هر چه که مقدم داشتهام را به تأخیر بیفکنم، و من آن خداوندی هستم که هر کاری که بخواهم انجام میدهم و از آنچه انجام میدهم بازخواست نمیشوم، و بلکه این من هستم که مخلوقاتم را از آنچه میکنند بازخواست میکنم.
اختصاص نیز مانند همین را از هشام بن سالم نقل کرده است.
توضیح
"روح تو از روح من است" یعنی روح تو از آن روحی است که آن را برگزیده و انتخاب کردهام، یعنی روح تو از عالم مجردات یا از عالم قدس، و طبیعت تو از عالم خلق و جسمانیات یا از جایی که معدن شهوات و جهالات است میباشد و تو به سبب طبیعت و بشریت خود این سؤال را کردی. "ذمیم" به معنای نکوهیده است، در بعضی از نسخهها "دمیم" آمده است، کسی که کوتاه و زشت باشد دمیم گفته میشود.
روایت 6.
علل الشرایع: أبیإسحاق لیثی نقل کرده، به امام باقر علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! برای من بفرمایید که آیا انسان مؤمن و با بصیرتی که به معرفت و کامل رسیده باشد زنا میکند؟ ایشان فرمودند: پناه بر خدا! نه. عرض کردم: آیا لواط میکند؟ فرمودند: پناه بر خدا! نه. عرض کردم: آیا دزدی میکند؟ فرمودند: نه. عرض کردم: آیا شراب مینوشد؟ فرمودند: نه. عرض کردم: آیا گناه کبیره یا عمل زشتی انجام میدهد؟ فرمودند: نه. عرض کردم: آیا گناهی مرتکب میشود؟ فرمودند: آری، [در این صورت] او مؤمن گنهکار مسلِم میباشد. عرض کردم: معنای مسلِم چیست؟ فرمودند: یعنی کسی که تسلیم گناه شده است، [ولی] با گناه نمیماند و همراه آن نمیشود [ بر آن اصرار نمیکند]. عرض کردم: چه عجیب! زنا و لواط و دزدی نمیکند و شراب نمینوشد و نه کبیرهای از کبائر و نه عمل زشتی از زشتیها را انجام نمیدهد! ایشان فرمودند: از کار خداوند تعجبی نیست؛ خداوند عزّ و جلّ «یَفْعَلُ ما یَشاءُ»(1){هر چه بخواهد انجام می دهد} و «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»(2){در آنچه [خدا] انجام می دهد چون و چرا راه ندارد و[لی] آنان[- انسانها] سؤال خواهند شد}؛ پس از چه چیزی تعجب کردی ای ابراهیم! بپرس و عار مدار و سستی مورز، چرا که عارپیشهگان و سستی کنندگان این علم را یاد نمیگیرند. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من در میان شیعیان شما کسانی سراغ دارم که [شراب] مینوشند و راهزنی میکنند و در راه مردم کمین میکنند و زنا و لواط میکنند و ربا میخورند و مرتکب زشتیها میشوند و در نماز و روزه و زکات سستی میکنند و قطع رحم مینمایند و کبائر را انجام میدهد، چگونه و از چه روی است؟ ایشان فرمودند: ای ابراهیم! آیا سؤال دیگری هم در سینهات هست که تو را مشغول کرده باشد؟ عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا
ص: 228
ذَلِکَ مَا أَخَّرْتُ وَ أُؤَخِّرَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدَّمْتُ وَ أَنَا اللَّهُ الْفَعَّالُ لِمَا أُرِیدُ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ أَنَا أَسْأَلُ خَلْقِی عَمَّا هُمْ فَاعِلُونَ.
ختص، الإختصاص هشام بن سالم مثله
قوله تعالی من روحی أی من الروح الذی اصطفیته و انتجبته أی من عالم المجردات أو من عالم القدس و طبیعتک من عالم الخلق و الجسمانیات أو مما هو معدن الشهوات و الجهالات فبطبیعتک و بشریتک سألت ما سألت و الذمیم و المذموم و فی بعض النسخ بالدال المهملة یقال رجل دمیم أی قصیر قبیح.
ع، علل الشرائع أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ السَّیَّارِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ الْکُوفِیِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ اللَّیْثِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیهما السلام یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنِ الْمُؤْمِنِ الْمُسْتَبْصِرِ إِذَا بَلَغَ فِی الْمَعْرِفَةِ وَ کَمَلَ هَلْ یَزْنِی قَالَ اللَّهُمَّ لَا قُلْتُ فَیَلُوطُ قَالَ اللَّهُمَّ لَا قُلْتُ فَیَسْرِقُ قَالَ لَا قُلْتُ فَیَشْرَبُ الْخَمْرَ قَالَ لَا قُلْتُ فَیَأْتِی بِکَبِیرَةٍ مِنْ هَذِهِ الْکَبَائِرِ أَوْ فَاحِشَةٍ مِنْ هَذِهِ الْفَوَاحِشِ قَالَ لَا قُلْتُ فَیُذْنِبُ ذَنْباً قَالَ نَعَمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ مُذْنِبٌ مُسْلِمٌ قُلْتُ مَا مَعْنَی مُسْلِمٍ قَالَ الْمُسْلِمُ بِالذَّنْبِ لَا یَلْزَمُهُ وَ لَا یَصِیرُ [یُصِرُّ] عَلَیْهِ (1)قَالَ فَقُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَعْجَبَ هَذَا لَا یَزْنِی وَ لَا یَلُوطُ وَ لَا یَسْرِقُ وَ لَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ لَا یَأْتِی کَبِیرَةً (2)مِنَ الْکَبَائِرِ وَ لَا فَاحِشَةً فَقَالَ لَا عَجَبَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَفْعَلُ ما یَشاءُ وَ لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ فَمِمَّ عَجِبْتَ یَا إِبْرَاهِیمُ سَلْ وَ لَا تَسْتَنْکِفْ وَ لَا تَسْتَحْسِرْ (3)فَإِنَّ هَذَا الْعِلْمَ لَا یَتَعَلَّمُهُ مُسْتَکْبِرٌ وَ لَا مُسْتَحْسِرٌ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أَجِدُ مِنْ شِیعَتِکُمْ مَنْ یَشْرَبُ وَ یَقْطَعُ الطَّرِیقَ وَ یَحِیفُ السَّبِیلَ وَ یَزْنِی وَ یَلُوطُ وَ یَأْکُلُ الرِّبَا وَ یَرْتَکِبُ الْفَوَاحِشَ وَ یَتَهَاوَنُ بِالصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الزَّکَاةِ وَ یَقْطَعُ الرَّحِمَ وَ یَأْتِی الْکَبَائِرَ فَکَیْفَ هَذَا وَ لِمَ ذَاکَ فَقَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ هَلْ یَخْتَلِجُ (4)فِی صَدْرِکَ شَیْ ءٌ غَیْرُ هَذَا قُلْتُ نَعَمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
ص: 228
سؤال دیگری بزرگتر از آن. ایشان فرمودند: ای ابا اسحاق! آن [سؤال] چیست؟ عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من در میان دشمنان و مخالفان سرسخت شما کسانی را سراغ دارم که بسیار نماز و روزه میکنند و زکات میدهند و پیوسته میان حج و عمرهاند و شور جهاد دارند و در نیکی و صله رحم پیشقدمند و حقوق برادران خود را به جا میآورند و از مال خود به آنان میبخشند و از شرابخواری و زنا و لواط و دیگر زشتیها پرهیز میکنند، این به چه سبب و از چه روی است؟ ای فرزند رسول خدا! این را برایم تفسیر و مبرهن و روشن بفرمایید، به خدا قسم فکرم را به سختی مشغول و شبم را بیخواب و خویم را تنگ کرده است. ایشان صلوات الله علیه تبسمی نمودند و سپس فرمودند: ای ابراهیم! این [سخنانی که اکنون برایت خواهم گفت] بیان شفابخشی است برای آنچه سؤال کردی و علمی پنهان از خزائن علم خداوند و از اسرار اوست؛ ای ابراهیم! به من بگو اعتقادات [دینی] آن دو دسته از نظر تو چگونه بود؟ عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! محبین و شیعیان شما همانگونه که شما کارهایشان را توصیف کردید بودند؛ اگر به یکی از آنان همه طلا و نقرهای که بین مشرق و مغرب است را بدهند تا از ولایت و محبت شما دست بکشد و دوستی و محبت دیگران را بپذیرد، چنین نمیکند، حتی اگر بینیاش در راه شما با شمشیر زده شود. و اگر در راه شما کشته شوند نیز باز نمیایستند و از محبت و ولایت شما بر نمیگردند. و مخالفان سرسخت شما را نیز به همان صورتی که شما کارهایشان را وصف کردید دیدم؛ اگر به یکی از آنان همه طلا و نقرهای که بین مشرق و مغرب است را بدهند تا از محبت و دوستی طاغوتها دست بکشد و دوستی شما را بپذیرد، چنین نمیکند و حتی اگر بینیاش در راه آنها با شمشیر زده شود، از آنها دست بر نمیدارد،. و اگر در راه آنان کشته شود نیز باز نمیایستد و بر نمیگردد. هنگامی که یکی از آنها فضیلتی از شما میشنود، از آن مشمئز میشود و از روی بغض با شما، و محبت آنان رنگش تغییر میکند و تنفر از آن در چهرهاش دیده میشود. امام باقر علیه السلام تبسمی کردند و سپس فرمودند: ای ابراهیم! اینجاست که آن تلاش کرده رنج برده، هلاک میشود [و] «تَصْلی ناراً حامِیَةً * تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ»(1){[ناچار] در آتشی سوزان درآیند * از چشمه ای داغ نوشانیده شوند}، و به سبب همین است که خداوند عزّ و جلّ فرمود: «وَ قَدِمْنا إِلی
ص: 229
أُخْرَی أَعْظَمُ مِنْ ذَلِکَ فَقَالَ وَ مَا هُوَ یَا أَبَا إِسْحَاقَ قَالَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَجِدُ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ مُنَاصِبِیکُمْ مَنْ یُکْثِرُ مِنَ الصَّلَاةِ وَ مِنَ الصِّیَامِ وَ یُخْرِجُ الزَّکَاةَ وَ یُتَابِعُ بَیْنَ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ وَ یَحُضُّ عَلَی الْجِهَادِ وَ یَأْثَرُ عَلَی الْبِرِّ وَ عَلَی صِلَةِ الْأَرْحَامِ وَ یَقْضِی حُقُوقَ إِخْوَانِهِ وَ یُوَاسِیهِمْ مِنْ مَالِهِ (1)وَ یَتَجَنَّبُ شُرْبَ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ اللِّوَاطَ وَ سَائِرَ الْفَوَاحِشِ فَمِمَّ ذَاکَ وَ لِمَ ذَاکَ فَسِّرْهُ لِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ بَرْهِنْهُ وَ بَیِّنْهُ فَقَدْ وَ اللَّهِ کَثُرَ فِکْرِی وَ أَسْهَرَ لَیْلِی وَ ضَاقَ ذَرْعِی قَالَ فَتَبَسَّمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ خُذْ إِلَیْکَ بَیَاناً شَافِیاً فِیمَا سَأَلْتَ وَ عِلْماً مَکْنُوناً مِنْ خَزَائِنِ عِلْمِ اللَّهِ وَ سِرِّهِ أَخْبِرْنِی یَا إِبْرَاهِیمُ کَیْفَ تَجِدُ اعْتِقَادَهُمَا قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَجِدُ مُحِبِّیکُمْ وَ شِیعَتَکُمْ عَلَی مَا هُمْ فِیهِ مِمَّا وَصَفْتُهُ مِنْ أَفْعَالِهِمْ لَوْ أُعْطِیَ أَحَدُهُمْ مِمَّا (2)بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ذَهَباً وَ فِضَّةً أَنْ یَزُولَ عَنْ وَلَایَتِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ إِلَی مُوَالاةِ غَیْرِکُمْ وَ إِلَی مَحَبَّتِهِمْ مَا زَالَ وَ لَوْ ضُرِبَتْ خَیَاشِیمُهُ (3)بِالسُّیُوفِ فِیکُمْ وَ لَوْ قُتِلَ فِیکُمْ مَا ارْتَدَعَ (4)وَ لَا رَجَعَ عَنْ مَحَبَّتِکُمْ وَ وَلَایَتِکُمْ وَ أَرَی النَّاصِبَ عَلَی مَا هُوَ عَلَیْهِ مِمَّا وَصَفْتُهُ مِنْ أَفْعَالِهِمْ لَوْ أُعْطِیَ أَحَدُهُمْ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ذَهَباً وَ فِضَّةً أَنْ یَزُولَ عَنْ مَحَبَّةِ الطَّوَاغِیتِ وَ مُوَالاتِهِمْ إِلَی مُوَالاتِکُمْ مَا فَعَلَ وَ لَا زَالَ وَ لَوْ ضُرِبَتْ خَیَاشِیمُهُ بِالسُّیُوفِ فِیهِمْ وَ لَوْ قُتِلَ فِیهِمْ مَا ارْتَدَعَ وَ لَا رَجَعَ وَ إِذَا سَمِعَ أَحَدُهُمْ مَنْقَبَةً لَکُمْ وَ فَضْلًا اشْمَأَزَّ مِنْ ذَلِکَ (5)وَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ رُئِیَ کَرَاهِیَةُ ذَلِکَ فِی وَجْهِهِ بُغْضاً لَکُمْ وَ مَحَبَّةً لَهُمْ قَالَ فَتَبَسَّمَ الْبَاقِرُ علیه السلام ثُمَّ قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ هَاهُنَا (6)هَلَکَتِ الْعَامِلَةُ النَّاصِبَةُ تَصْلی ناراً حامِیَةً تُسْقی مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ (7)وَ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدِمْنا إِلی
ص: 229
ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»(1)
{و به هر گونه کاری که کرده اند می پردازیم و آن را [چون] گردی پراکنده می سازیم}. بیچاره ای ابراهیم! آیا میدانی سبب و قصه آن چیست و چه چیزی از آن بر مردم پوشیده است؟ عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! برایم تبیین کنید و شرح دهید و مبرهن نمایید. ایشان فرمودند: ای ابراهیم! خداوند تبارک و تعالی، عالم ازلی و قدیم است و موجودات را از هیچ خلق کرد، هر کس بپندارد که خداوند عزّ و جلّ موجودات را از چیزی آفریده، کافر شده است؛ زیرا اگر آن چیزی که موجودات را از آن آفریده، در ازلیت و هویتش مانند خداوند، قدیم باشد، آن نیز باید ازلی باشد. بلکه خداوند عزّ و جلّ موجودات را از هیچ آفرید. یکی از چیزهایی که خداوند عزّ و جلّ آفرید زمینی پاکنهاد بود، بعد از اینکه آن را آفرید، آب گوارا و زلال از دل آن بیرون آورد و ولایت ما اهل بیت را بر آن زمین عرضه داشت و آن زمین نیز قبول کرد، سپس آن آب را هفت روز بر آن جاری کرد و بر تمام سطح آن رساند و همه جایش را زیر آب برد و سپس آن آب را از آن خارج کرد. از برگزیده گِل آن زمین، مقداری برگرفت و آن را گِل ائمه علیهم السلام قرار داد. سپس تهنشین آن را برداشت و شیعیان ما را از آن آفرید. ای ابراهیم! اگر [خداوند] طینت شما را نیز مانند ما به حال خود رها میکرد، ما و شما، یک چیز میشدیم. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! [خداوند] با طینت ما چه کرد؟ ای ابراهیم! برایت میگویم؛ بعد از آن خداوند عزّ و جلّ زمین شورهزاری آفرید و از دل آن آبی تلخ و بدرنگ و شور بیرون کشید و ولایت ما اهل بیت را بر آن زمین عرضه کرد و آن زمین آن را نپذیرفت. خداوند آن آب را هفت روز بر آن زمین جاری کرد و بر تمام سطح آن زمین رساند و همه آن را زیر آب برد. سپس آن آب را از آن خارج کرد و آنگاه مقداری از آن گِل برداشت و طاغیان و ائمه طاغوت را از آن آفرید و سپس آن را با تهنشین طینت شما مخلوط کرد. اگر طینت آنان را به حال خود رها میکرد و آن را با طینت شما مخلوط نمینمود، آنان به شهادتین گواهی نمیدادند و نماز نمیخواندند و روزه نمیگرفتند و زکات نمیدادند و حج به جا نمیآوردند و امانت را ادا نمیکردند و صورتهایشان شبیه به شما نمیگشت؛ هیچ چیز بر مؤمن سختتر از آن نیست که صورت دشمنش را مانند صورت خودش ببیند. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! خداوند سپس با آن دو طینت چه کرد؟ ایشان فرمودند: آن دو را با آن آب اول و آب دوم مخلوط کرد و سپس آن را مانند مالیدن پوست، به هم سایید و آنگاه مشتی از آن برداشت و فرمود: این به بهشت میرود و مرا باکی نیست، و مشت دیگری برداشت و فرمود: این به جهنم میرود و مرا باکی نیست. سپس بین آن دو را مخلوط کرد و بدین ترتیب مقداری از آنچه که از سنخ و طینت مؤمن بود،
ص: 230
- ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (1)وَیْحَکَ یَا إِبْرَاهِیمُ أَ تَدْرِی مَا السَّبَبُ وَ الْقِصَّةُ فِی ذَلِکَ وَ مَا الَّذِی قَدْ خَفِیَ عَلَی النَّاسِ مِنْهُ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَبَیِّنْهُ لِی وَ اشْرَحْهُ وَ بَرْهِنْهُ قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَزَلْ عَالِماً قَدِیماً خَلَقَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْ ءٍ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنْ شَیْ ءٍ فَقَدْ کَفَرَ لِأَنَّهُ لَوْ کَانَ ذَلِکَ الشَّیْ ءُ الَّذِی خَلَقَ مِنْهُ الْأَشْیَاءَ قَدِیماً مَعَهُ فِی أَزَلِیَّتِهِ وَ هُوِیَّتِهِ کَانَ ذَلِکَ أَزَلِیّاً بَلْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَشْیَاءَ کُلَّهَا لَا مِنْ شَیْ ءٍ فَکَانَ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْضاً طَیِّبَةً ثُمَّ فَجَّرَ مِنْهَا مَاءً عَذْباً زُلَالًا فَعَرَضَ عَلَیْهَا وَلَایَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَقَبِلَتْهَا فَأَجْرَی ذَلِکَ الْمَاءَ عَلَیْهَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ حَتَّی طَبَّقَهَا وَ عَمَّهَا ثُمَّ نَضَبَ ذَلِکَ الْمَاءَ عَنْهَا (2)وَ أَخَذَ مِنْ صَفْوَةِ ذَلِکَ الطِّینِ طِیناً فَجَعَلَهُ طِینَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام ثُمَّ أَخَذَ ثُفْلَ ذَلِکَ الطِّینِ فَخَلَقَ مِنْهُ شِیعَتَنَا وَ لَوْ تَرَکَ طِینَتَکُمْ یَا إِبْرَاهِیمُ عَلَی حَالِهِ کَمَا تَرَکَ طِینَتَنَا لَکُنْتُمْ وَ نَحْنُ شَیْئاً وَاحِداً قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا فَعَلَ بِطِینَتِنَا قَالَ أُخْبِرُکَ یَا إِبْرَاهِیمُ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ ذَلِکَ أَرْضاً سَبِخَةً (3)خَبِیثَةً مُنْتِنَةً ثُمَّ فَجَّرَ مِنْهَا مَاءً أُجَاجاً آسِناً مَالِحاً فَعَرَضَ عَلَیْهَا وَلَایَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَمْ تَقْبَلْهَا فَأَجْرَی ذَلِکَ الْمَاءَ عَلَیْهَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ حَتَّی طَبَّقَهَا وَ عَمَّهَا ثُمَّ نَضَبَ ذَلِکَ الْمَاءُ عَنْهَا ثُمَّ أَخَذَ مِنْ ذَلِکَ الطِّینِ فَخَلَقَ مِنْهُ الطُّغَاةَ وَ أَئِمَّتَهُمْ ثُمَّ مَزَجَهُ بِثُفْلِ طِینَتِکُمْ وَ لَوْ تَرَکَ طِینَتَهُمْ عَلَی حَالِهِ وَ لَمْ یَمْزُجْ بِطِینَتِکُمْ لَمْ یَشْهَدُوا الشَّهَادَتَیْنِ وَ لَا صَلَّوْا وَ لَا صَامُوا وَ لَا زَکَّوْا وَ لَا حَجُّوا وَ لَا أَدَّوْا أَمَانَةً وَ لَا أَشْبَهُوکُمْ فِی الصُّوَرِ وَ لَیْسَ شَیْ ءٌ أَکْبَرَ عَلَی الْمُؤْمِنِ مِنْ أَنْ یَرَی صُورَةَ عَدُوِّهِ مِثْلَ صُورَتِهِ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا صَنَعَ بِالطِّینَتَیْنِ قَالَ مَزَجَ بَیْنَهُمَا بِالْمَاءِ الْأَوَّلِ وَ الْمَاءِ الثَّانِی ثُمَّ عَرَکَهَا عَرْکَ الْأَدِیمِ ثُمَّ أَخَذَ مِنْ ذَلِکَ قَبْضَةً فَقَالَ هَذِهِ إِلَی الْجَنَّةِ وَ لَا أُبَالِی وَ أَخَذَ قَبْضَةً أُخْرَی وَ قَالَ هَذِهِ إِلَی النَّارِ وَ لَا أُبَالِی ثُمَّ خَلَطَ بَیْنَهُمَا فَوَقَعَ مِنْ سِنْخِ الْمُؤْمِنِ
ص: 230
بر سنخ و طینت کافر واقع شد و مقداری از آنچه که از سنخ و طینت کافر بود، بر سنخ و طینت مؤمن واقع گشت. آن اعمال مانند زنا و لواط و ترک نماز و روزه و حج و جهاد و خیانت و کبیرهای از این کبائر که از شیعیان ما دیدی، به سبب طینت و عنصر دشمن مخالف است که در [طینت] او ممزوج شده است؛ زیرا ارتکاب گناهان و اعمال زشت و گناهان کبیره، از [خصوصیات] سنخ و عنصر و طینت دشمن مخالف است. و آن اعمال مانند مراقبت بر نماز و روزه و زکات و حج و جهاد و کارهای نیک که از دشمن مخالف دیدی، به سبب طینت و سنخ مؤمنی است که در [طینت] او ممزوج شده است؛ زیرا انجام کارهای نیک و اعمال خیر و پرهیز از گناهان از [خصوصیات] سنخ و عنصر و طینت مؤمن است. هنگامی که همه این اعمال به خداوند عزّ و جلّ عرضه شد، فرمود: من عادلی هستم که ستم نمیکنم و منصفی هستم که ظلم نمینمایم و حاکمیام که حق را پایمال نمیکنم و از آن منحرف نمیشوم و تجاوز نمینمایم؛ اعمال بدی که مؤمن مرتکب شده را به سنخ و طینت دشمن مخالف ملحق کنید و اعمال نیکی که ناصب انجام داده را به سنخ و طینت مؤمن ملحق کنید، هر کدام را به اصل خود برگردانید که من خداوندی هستم که معبودی جز من نیست و من دانای به سرّ و نهانم، و من آن کسی هستم که بر قلبهای بندگانم آگاهم، و جور و ستم نمیکنم، و هیچ کس را به چیزی ملزم نمیکنم مگر اینکه قبل از او را بیافرینم، آن را به او شناسانده باشم. سپس امام باقر علیه السلام فرمودند: ای ابراهیم! این آیه را بخوان. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! کدام آیه را؟ فرمودند: این سخن خداوند متعال را: «قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ»(1){گفت: پناه به خدا که جز آن کس را که کالای خود را نزد وی یافته ایم بازداشت کنیم؛ زیرا در آن صورت قطعاً ستمکار خواهیم بود}، ظاهرش همان است که از آن میفهمید، و به خدا سوگند باطن آن دقیقاً همین [مطلب] است. ای ابراهیم! قرآن دارای ظاهر و باطن و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ است. سپس فرمودند: ای ابراهیم! برایم بگو آیا هنگامی که خورشید طلوع میکند و شعاع [نور] آن در شهرها آشکار میشود، آیا شعاع آن از قرص جدا میشود؟ عرض کردم: در هنگام طلوع جدا میشود. ایشان فرمودند: آیا نه این است که زمانی که خورشید [از نظرها] پنهان میشود، آن شعاع [نور] به قرص [خورشید] متصل میشود و [در نهایت] به آن باز میگردد؟ عرض کردم: آری [همینطور است]. ایشان فرمودند: به همین صورت است که هر چیزی به سنخ و جوهر و اصل خود باز میگردد؛ هنگامی که روز قیامت فرا رسد، خداوند عزّ و جلّ سنخ دشمن مخالف و سنگینی [گناهان] و بار آن را از مؤمن جدا میکند و همه آنها را به دشمن مخالف ملحق مینماید و سنخ مؤمن و نیکیها و کارهای خوب و کوششها را از دشمن مخالف جدا میکند و همه آنها را به مؤمن ملحق مینماید. آیا تو در اینجا ظلم و تجاوزی میبینی؟ عرض کردم: خیر ای فرزند رسول خدا! ایشان فرمودند: به خدا سوگند این قضایی فصلدهنده و حکم قاطع و عدالتی واضح است،
ص: 231
وَ طِینَتِهِ عَلَی سِنْخِ الْکَافِرِ وَ طِینَتِهِ وَ وَقَعَ مِنْ سِنْخِ الْکَافِرِ وَ طِینَتِهِ عَلَی سِنْخِ الْمُؤْمِنِ وَ طِینَتِهِ فَمَا رَأَیْتَهُ مِنْ شِیعَتِنَا مِنْ زِنًا أَوْ لِوَاطٍ أَوْ تَرْکِ صَلَاةٍ أَوْ صِیَامٍ أَوْ حَجٍّ أَوْ جِهَادٍ أَوْ خِیَانَةٍ أَوْ کَبِیرَةٍ مِنْ هَذِهِ الْکَبَائِرِ فَهُوَ مِنْ طِینَةِ النَّاصِبِ وَ عُنْصُرِهِ الَّذِی قَدْ مُزِجَ فِیهِ لِأَنَّ مِنْ سِنْخِ النَّاصِبِ وَ عُنْصُرِهِ وَ طِینَتِهِ اکْتِسَابَ الْمَآثِمِ وَ الْفَوَاحِشِ وَ الْکَبَائِرِ وَ مَا رَأَیْتَ مِنَ النَّاصِبِ وَ مُوَاظَبَتِهِ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ أَبْوَابِ الْبِرِّ فَهُوَ مِنْ طِینَةِ الْمُؤْمِنِ وَ سِنْخِهِ الَّذِی قَدْ مُزِجَ فِیهِ لِأَنَّ مِنْ سِنْخِ الْمُؤْمِنِ وَ عُنْصُرِهِ وَ طِینَتِهِ اکْتِسَابَ الْحَسَنَاتِ وَ اسْتِعْمَالَ الْخَیْرِ وَ اجْتِنَابَ الْمَآثِمِ فَإِذَا عُرِضَتْ هَذِهِ الْأَعْمَالُ کُلُّهَا عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ أَنَا عَدْلٌ لَا أَجُورُ وَ مُنْصِفٌ لَا أَظْلِمُ وَ حَکَمٌ لَا أَحِیفُ وَ لَا أَمِیلُ وَ لَا أَشْطُطُ (1)أَلْحِقُوا الْأَعْمَالَ السَّیِّئَةَ الَّتِی اجْتَرَحَهَا الْمُؤْمِنُ بِسِنْخِ النَّاصِبِ وَ طِینَتِهِ وَ أَلْحِقُوا الْأَعْمَالَ الْحَسَنَةَ الَّتِی اکْتَسَبَهَا النَّاصِبُ بِسِنْخِ الْمُؤْمِنِ وَ طِینَتِهِ رُدُّوهَا کُلَّهَا إِلَی أَصْلِهَا فَإِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا عَالِمُ السِّرِّ وَ أَخْفَی وَ أَنَا الْمُطَّلِعُ عَلَی قُلُوبِ عِبَادِی لَا أَحِیفُ وَ لَا أَظْلِمُ وَ لَا أَلْزِمُ أَحَداً إِلَّا مَا عَرَفْتُهُ مِنْهُ قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَهُ ثُمَّ قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام یَا إِبْرَاهِیمُ اقْرَأْ هَذِهِ الْآیَةَ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَیَّةَ آیَةٍ قَالَ قَوْلَهُ تَعَالَی قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ هُوَ فِی الظَّاهِرِ مَا تَفْهَمُونَهُ وَ هُوَ وَ اللَّهِ فِی الْبَاطِنِ هَذَا بِعَیْنِهِ یَا إِبْرَاهِیمُ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مُحْکَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً ثُمَّ قَالَ أَخْبِرْنِی یَا إِبْرَاهِیمُ عَنِ الشَّمْسِ إِذَا طَلَعَتْ وَ بَدَا شُعَاعُهَا فِی الْبُلْدَانِ أَ هُوَ بَائِنٌ مِنَ الْقُرْصِ قُلْتُ فِی حَالِ طُلُوعِهِ بَائِنٌ قَالَ أَ لَیْسَ إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ اتَّصَلَ ذَلِکَ الشُّعَاعُ بِالْقُرْصِ حَتَّی یَعُودَ إِلَیْهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ کَذَلِکَ یَعُودُ کُلُّ شَیْ ءٍ إِلَی سِنْخِهِ وَ جَوْهَرِهِ وَ أَصْلِهِ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَزَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ سِنْخَ النَّاصِبِ وَ طِینَتَهُ مَعَ أَثْقَالِهِ وَ أَوْزَارِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِ فَیُلْحِقُهَا کُلَّهَا بِالنَّاصِبِ وَ یَنْزِعُ سِنْخَ الْمُؤْمِنِ وَ طِینَتَهُ مَعَ حَسَنَاتِهِ وَ أَبْوَابِ بِرِّهِ وَ اجْتِهَادِهِ مِنَ النَّاصِبِ فَیُلْحِقُهَا کُلَّهَا بِالْمُؤْمِنِ أَ فَتَرَی هَاهُنَا (2)ظُلْماً وَ عُدْوَاناً قُلْتُ لَا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ هَذَا وَ اللَّهِ الْقَضَاءُ الْفَاصِلُ وَ الْحُکْمُ الْقَاطِعُ وَ الْعَدْلُ الْبَیِّنُ
ص: 231
«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»(1){در آنچه [خدا] انجام می دهد چون و چرا راه ندارد و[لی] آنان [- انسانها] سؤال خواهند شد}، اینگونه است ای ابراهیم! «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»(2)
{حق از جانب پروردگار تو است، پس از تردیدکنندگان مباش}، این از حکمهای ملکوت است. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! حکم ملکوت چیست؟ ایشان فرمودند: حکم خدا و حکم پیامبرانش، و قصه خضر و موسی علی نبینا و آله و علیه السلام، هنگامی که موسی با او همراه شد و او گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً * وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً»(3){تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی * و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی}، ای ابراهیم! دریاب و اندیشه کن که چگونه موسی از خضر نپذیرفت و کارهای او را شنیع شمرد، تا اینکه خضر به او گفت: ای موسی! من اینها را سر خود انجام ندادم، بلکه فقط به جهت امر خداوند عزّ و جلّ انجامشان دادم. این کیست؟ ای ابراهیم بیچاره! قرآنی است که تلاوت میشود و سخنانی که از خداوند عزّ و جلّ رسیده است و هر کس یک حرف از آن را رد کند، کافر شده و شرک ورزیده و خداوند عزّ و جلّ را ردّ کرده است. لیثی نقل کرده، مانند این بود که من در آن چهل سالی که این آیات میخواندم، معنایش را نمیفهمیدم و فقط در آن روز فهمیدم، عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! چه عجیب است این! نیکیهای دشمنان شما گرفته میشود و به شیعیانتان بر میگردد و گناهان دوستداران شما گرفته میشود و به دشمنان شما باز میگردد. ایشان فرمودند: آری، به خداوندی که معبودی جز او نیست و شکافنده دانه و ایجاد کننده خلایق و آفریننده زمین و آسمان است، هر آنچه به تو گفتم حق بود و جز به راستی سخنی نگفتم، «وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ»(4){ و خدا به آنان ستم نکرد} و خداوند «بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(5){بر بندگان [خود] بیدادگر نیست}. همه چیزهایی که برایت گفتم به طور قطع در قرآن موجود است. عرض کردم: آیا این [حقیقت،] به همین صورت در قرآن وجود دارد؟
ایشان فرمودند: آری، در بیشتر از سی جای قرآن، آیا دوست داری آنها را برایت بخوانم؟ عرض کردم: بله ای فرزند رسول خدا! ایشان فرمودند: خداوند عزّ و جلّ فرمود: «وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ * وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ ... »(6){و کسانی که کافر شده اند، به کسانی که ایمان آورده اند می گویند: راه ما را پیروی کنید و گناهانتان به گردن ما، و[لی] چیزی از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت، قطعاً آنان دروغگویانند * و قطعاً بارهای گران خودشان و بارهای گران [دیگر] را با بارهای گران خود برخواهند گرفت ...}. ای ابراهیم! باز هم برایت بخوانم؟ عرض کردم: بله ای فرزند رسول خدا! ایشان فرمودند: «لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ»(7){تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند و [نیز] بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می کنند، آگاه باشید چه بد باری را می کشند}. دوست داری باز هم برایت بخوانم؟ عرض کردم: بله ای فرزند رسول خدا! ایشان فرمودند: «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(8){پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل می کند و خدا همواره آمرزنده مهربان است}،
ص: 232
لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ هَذَا یَا إِبْرَاهِیمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ هَذَا مِنْ حُکْمِ الْمَلَکُوتِ (1)قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا حُکْمُ الْمَلَکُوتِ قَالَ حُکْمُ اللَّهِ وَ حُکْمُ أَنْبِیَائِهِ وَ قِصَّةُ الْخَضِرِ وَ مُوسَی علیهما السلام حِینَ اسْتَصْحَبَهُ فَقَالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً افْهَمْ یَا إِبْرَاهِیمُ وَ اعْقِلْ أَنْکَرَ مُوسَی عَلَی الْخَضِرِ وَ اسْتَفْظَعَ أَفْعَالَهُ (2)حَتَّی قَالَ لَهُ الْخَضِرُ یَا مُوسَی مَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی إِنَّمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ هَذَا وَیْحَکَ یَا إِبْرَاهِیمُ قُرْآنٌ یُتْلَی وَ أَخْبَارٌ تُؤْثَرُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ رَدَّ مِنْهَا حَرْفاً فَقَدْ کَفَرَ وَ أَشْرَکَ وَ رَدَّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اللَّیْثِیُّ فَکَأَنِّی لَمْ أَعْقِلِ الْآیَاتِ وَ أَنَا أَقْرَؤُهَا أَرْبَعِینَ سَنَةً إِلَّا ذَلِکَ الْیَوْمَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَعْجَبَ هَذَا تُؤْخَذُ حَسَنَاتُ أَعْدَائِکُمْ فَتُرَدُّ عَلَی شِیعَتِکُمْ وَ تُؤْخَذُ سَیِّئَاتُ مُحِبِّیکُمْ فَتُرَدُّ عَلَی مُبْغِضِیکُمْ قَالَ إِی وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَالِقِ الْحَبَّةِ وَ بَارِئِ النَّسَمَةِ وَ فَاطِرِ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ مَا أَخْبَرْتُکَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَا أَتَیْتُکَ إِلَّا بِالصِّدْقِ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ وَ إِنَّ مَا أَخْبَرْتُکَ لَمَوْجُودٌ فِی الْقُرْآنِ کُلَّهُ قُلْتُ هَذَا بِعَیْنِهِ یُوجَدُ فِی الْقُرْآنِ قَالَ نَعَمْ یُوجَدُ فِی أَکْثَرَ مِنْ ثَلَاثِینَ مَوْضِعاً فِی الْقُرْآنِ أَ تُحِبُّ أَنْ أَقْرَأَ ذَلِکَ عَلَیْکَ قُلْتُ بَلَی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ الْآیَةَ أَزِیدُکَ یَا إِبْرَاهِیمُ قُلْتُ بَلَی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ أَ تُحِبُّ أَنْ أَزِیدَکَ قُلْتُ بَلَی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً
ص: 232
خداوند بدیهای شیعیان ما را به نیکیها تبدیل میکند و نیکیهای دشمنان ما را به بدیها تبدیل مینماید و سوگند به جلال و وجه خداوند این از عدالت و انصاف اوست و هیچکس را یارای برگرداندن قضای او نیست و «لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ»(1){برای حکم او باز دارنده ای نیست} «وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(2){و او شنوای داناست}. آیا موضوع ممزوج کردن و مسأله آن دو طینت را از قرآن برایت بگویم؟ عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا! ایشان فرمودند: ای ابراهیم! این آیه را بخوان: «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ»(3){آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاریها جز لغزشهای کوچک خودداری می ورزند، پروردگارت [نسبت به آنها] فراخ آمرزش است، وی از آن دم که شما را از زمین پدید آورد}، یعنی از آن زمین پاک و از آن زمین بدبو، «فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی»(4){پس خودتان را پاک مشمارید، او به [حال] کسی که پرهیزگاری نموده داناتر است}، خداوند میفرماید: هیچیک از شما به کثرت نماز و روزه و زکات و حجش افتخار نکند؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ بهتر میداند که کدامیک از شما تقوا ورزیدهاید، این به جهت "لمم" است که همان ممزوج کردن میباشد. ای ابراهیم! آیا باز هم برایت بخوانم؟ عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا! ایشان فرمودند: «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ * فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»(5){همان گونه که شما را پدید آورد [به سوی او] برمی گردید * [در حالی که] گروهی را هدایت نموده و گروهی گمراهی بر آنان ثابت شده است؛ زیرا آنان شیاطین را به جای خدا دوستان [خود] گرفته اند}، یعنی ائمه جور را به جای ائمه حق [به عنوان] دوستان خود گرفتهاند، «وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»(6){و می پندارند که راه یافتگانند}. ای اباإسحاق! اینها را پیش خود نگهدار که به خدا سوگند از احادیث برجسته و از رازهای پنهان و از گنجینههای مخفی ما است. بازگرد و راز ما را جز برای مؤمنان بابصیرت فاش مکن، چرا که اگر راز ما را فاش کنی، در جان و مال و خانواده و فرزندانت دچار بلا میشوی.
توضیح
فیروزآبادی گفته است: "أَثِرَ علی الأمر" بر وزن "فرح"، یعنی عزم آن امر نمود و به آن پرداخت. و گفته است "ماء آسن" به معنای آب بدمزه است. و گفته است: "عرکه" به معنای مالیدن و خاراندن چیزی است.
شاید مقصود از أدیم در اینجا غذای با خورش است. این سخن ایشان: "سپس مقداری از آن گِل را برداشت ..." به اندازه همان ترتیب و تفصیل قبلی، زیبا است.
ص: 233
یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ شِیعَتِنَا حَسَنَاتٍ وَ یُبَدِّلُ اللَّهُ حَسَنَاتِ أَعْدَائِنَا سَیِّئَاتٍ وَ جَلَالِ اللَّهِ وَ وَجْهِ اللَّهِ إِنَّ هَذَا لَمِنْ عَدْلِهِ وَ إِنْصَافِهِ لَا رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ أَ لَمْ أُبَیِّنْ لَکَ أَمْرَ الْمِزَاجِ وَ الطِّینَتَیْنِ مِنَ الْقُرْآنِ قُلْتُ بَلَی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ اقْرَأْ یَا إِبْرَاهِیمُ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ (1)إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ یَعْنِی مِنَ الْأَرْضِ الطَّیِّبَةِ وَ الْأَرْضِ الْمُنْتِنَةِ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی یَقُولُ لَا یَفْتَخِرْ أَحَدُکُمْ بِکَثْرَةِ صَلَاتِهِ وَ صِیَامِهِ وَ زَکَاتِهِ وَ نُسُکِهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَی مِنْکُمْ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ قِبَلِ اللَّمَمِ وَ هُوَ الْمِزَاجُ (2)أَزِیدُکَ یَا إِبْرَاهِیمُ قُلْتُ بَلَی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ یَعْنِی أَئِمَّةَ الْجَوْرِ دُونَ أَئِمَّةِ الْحَقِّ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ خُذْهَا إِلَیْکَ یَا أَبَا إِسْحَاقَ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَمِنْ غُرَرِ أَحَادِیثِنَا وَ بَاطِنِ سَرَائِرِنَا وَ مَکْنُونِ خَزَائِنِنَا وَ انْصَرِفْ وَ لَا تُطْلِعْ عَلَی سِرِّنَا أَحَداً إِلَّا مُؤْمِناً مُسْتَبْصِراً فَإِنَّکَ إِنْ أَذَعْتَ سِرَّنَا بُلِیتَ فِی نَفْسِکَ وَ مَالِکَ وَ أَهْلِکَ وَ وُلْدِکَ (3).
قال الفیروزآبادی أثر علی الأمر کفرح عزم و له تفرّغ و قال الآسن من الماء الآجن و قال عرکه دلکه و حکّه.
و لعل المراد بالأدیم هنا الطعام المأدوم ثم فی قوله ثم أخذ للترتیب الذکری و لتفصیل ما أجمل سابقا.
ص: 233
باید دانست که این روایت و امثال آن از چیزهایی است که فهم آن برای قلبها و درک آن برای عقلها دشوار است و ممکن است که کنایه از علم خداوند متعال و قَدَر او باشد که بر اختلاط [طینت] مؤمن و کافر در دنیا و تسلط ائمه جور و پیروان آنها بر ائمه حق و پیروان آنها تعلق گرفته است، خداوند علم داشته که مؤمنان، تنها به سبب تسلط اهل باطل بر آنان و عدم عهدهداری ائمه حق بر سیاست ایشان است که مرتکب گناهان میشوند، پس خداوند آنان را معذور داشته و بخشیده است و ائمه جور و پیروان آنها را به جهت جرمهایی که سبب شدهاند مؤمنان آنها را انجام دهند و نیز به سبب جرمهای خودشان، عذاب میکند، خداوند و حجتهایش صلوات الله علیهم بهتر میدانند.
روایت 7.
تفسیر قمی: علی بن معمر از پدرش نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی»(1){این [پیامبر نیز] بیم دهنده ای از [جمله] بیم دهندگان نخستین است} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: ایشان فرمودند: هنگامی که خداوند تبارک و تعالی در آن اول خلایق را به صورت ذراتی آفرید، آنان را در مقابل خود به صف ایستاند و محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت؛ گروهی به او ایمان آوردند و گروهی او را انکار کردند، خداوند فرمود: «هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی»، که مقصودش محمد صلی الله علیه و آله بود که در عالم ذرّ نخستین، آنان را به خداوند عزّ و جلّ دعوت نمود.
روایت 8.
تفسیر قمی: حسین بن نعیم صحاف نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ»(2){برخی از شما کافرند و برخی مؤمن} فرمودند: خداوند عزّ و جلّ در روزی که آنان در پشت آدم بودند و از آنان میثاق گرفت، میدانست که آنان به سبب [پذیرش] ولایت ما ایمان میآورند، آن دیگران به سبب ترک ولایت ما کفر میورزند.
بصائر الدرجات نیز مانند همین را با سند دیگری نقل کرده است.
روایت 9.
تفسیر قمی: جابر نقل کرده، از امام باقر علیه السلام شنیدم که درباره این آیه: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»(3){و اگر [مردم] در راه درست پایداری ورزند، قطعاً آب گوارایی بدیشان نوشانیم} فرمودند: یعنی آنهایی که در زمانی که خداوند در ابتدا[ی خلقت]، و در هنگامه سایهها، از بنیآدم میثاق میگرفت، چیزی از شرک شیطان در طریقت، یعنی در ولایت، در درونشان وجود داشت، «لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»{قطعاً آب گوارایی بدیشان نوشانیم}،
ص: 234
ثم اعلم أن هذا الخبر و أمثاله مما یصعب علی القلوب فهمه و علی العقول إدراکه و یمکن أن یکون کنایة عما علم الله تعالی و قدره من اختلاط المؤمن و الکافر فی الدنیا و استیلاء أئمة الجور و أتباعهم علی أئمة الحق و أتباعهم و علم أن المؤمنین إنما یرتکبون الآثام لاستیلاء أهل الباطل علیهم و عدم تولی أئمة الحق بسیاستهم فیعذرهم بذلک و یعفو عنهم و یعذب أئمة الجور و أتباعهم بتسببهم لجرائم من خالطهم مع ما یستحقون من جرائم أنفسهم و الله یعلم و حججه صلوات الله علیهم أجمعین (1).
فس، تفسیر القمی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا ذَرَأَ الْخَلْقَ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ فَأَقَامَهُمْ صُفُوفاً قُدَّامَهُ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله فَآمَنَ بِهِ قَوْمٌ وَ أَنْکَرَهُ قَوْمٌ (2)فَقَالَ اللَّهُ هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی یَعْنِی بِهِ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ.
فس، تفسیر القمی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ نُعَیْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ عَرَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِیمَانَهُمْ بِوَلَایَتِنَا وَ کُفْرَهُمْ بِتَرْکِهَا یَوْمَ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ وَ هُمْ ذَرٌّ فِی صُلْبِ آدَمَ علیه السلام.
یر، بصائر الدرجات أحمد بن محمد عن ابن محبوب مثله (3).
فس، تفسیر القمی أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ هَذِهِ الْآیَةُ وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً یَعْنِی مَنْ جَرَی فِیهِ شَیْ ءٌ مِنْ شِرْکِ الشَّیْطَانِ عَلَی الطَّرِیقَةِ یَعْنِی عَلَی الْوَلَایَةِ فِی الْأَصْلِ عِنْدَ الْأَظِلَّةِ حِینَ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی آدَمَ- (4)لَأَسْقَیْناهُمْ
ص: 234
یعنی ولی ما سایههای آنان را در آب صاف و گوارا انداختیم.
توضیح
این سخن ایشان علیه السلام که فرمودند: "یعنی آنهایی که ..." یعنی از آنجا که کلمه "لو" [در «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا»] دلالت میکند که استقامتی محقق نشده است، پس مقصود از آنان کسانی هستند که شرک شیطان در وجودشان راه یافته، که همان منکرین ولایتند، و حاصل روایت اینکه مقصود از آیه این است که اگر آنان در عالم سایهها و ارواح، به ولایت اقرار میکردند، روحهای آنان را در جسمهایی که از آن آب گوارا آفریده شده بود قرار میدادیم. بنابراین منشأ اختلاف طینت، همان تکلیف نخستین در هنگام میثاق در عالم ارواح است.
روایت 10.
تفسیر قمی: محمد از محمد بن اسماعیل از أبیحمزۀ نقل کردهاند، امام باقر علیه السلام فرمودند: خداوند ما را از اعلی علیین آفرید و قلبهای شیعیان ما را از چیزی که ما را از آن آفرید، خلق کرد و بدنهای آنان را از چیزی پایینتر از آن آفرید؛ از همین روی است که قلبهای آنان به ما میل میکند؛ زیرا قلبهایشان از همان چیزی آفریده شده که ما از آن آفریده شدهایم. سپس این سخن خداوند را تلاوت کردند: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ * وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ * کِتابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»(1){نه چنین است، در حقیقت کتاب نیکان در علّیون است * و تو چه دانی که علیون چیست * کتابی است نوشته شده * مقربان آن را مشاهده خواهند کرد}
روایت 11.
علل الشرایع: أبینهشل از محمد بن اسماعیل از أبیحمزۀ نقل کردهاند، از امام باقر علیه السلام شنیدم که میفرمودند: خداوند عزّ و جلّ ما را از اعلی علیین آفرید ... تا آخر روایت فوق.
محاسن نیز مانند همین روایت را از أبینهشل نقل کرده است.
ص: 235
ماءً غَدَقاً یَعْنِی لَکِنَّا وَضَعْنَا أَظِلَّتَهُمْ فِی الْمَاءِ الْفُرَاتِ الْعَذْبِ.
قوله علیه السلام یعنی من جری أی لما کانت لفظة لو دالة علی عدم تحقق الاستقامة فالمراد بهم من جری فیهم شرک الشیطان من المنکرین للولایة و حاصل الخبر أن المراد بالآیة أنهم لو کانوا أقروا فی عالم الضلال و الأرواح بالولایة لجعلنا أرواحهم فی أجساد مخلوقة من الماء العذب فمنشأ اختلاف الطینة هو التکلیف الأول فی عالم الأرواح عند المیثاق.
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا مِنْهُ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوَی إِلَیْنَا وَ إِنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ
ع، علل الشرائع ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی نَهْشَلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا الْخَبَرَ.
سن، المحاسن أبی عن أبی نهشل عن محمد بن إسماعیل عن أبی حمزة مثله
قد اختلف فی تفسیر علیین فقیل هی مراتب عالیة محفوفة بالجلالة و قیل السماء السابعة و قیل سدرة المنتهی و قیل الجنة و قیل لوح من زبرجد أخضر معلق تحت العرش أعمالهم مکتوبة فیه و قال الفراء أی فی ارتفاع بعد ارتفاع لا غایة له و المراد أن کتابة أعمالهم أو ما یکتب من أعمالهم فی علیین أی فی دفتر (1)أعمالهم أو المراد أن دفتر أعمالهم فی تلک الأمکنة الشریفة و علی الأخیر فیه حذف مضاف أی و ما أدراک ما کتاب علیین و الظاهر أن مفاد الخبر أن دفتر أعمالهم موضوع فی مکان أخذت منه طینتهم و یحتمل أن یکون المراد بالکتاب الروح لأنه محل للعلوم ترتسم فیها.
ص: 235
توضیح
در تفسیر اعلی علیین اختلاف وجود دارد: بعضی گفتهاند که اعلی علیین مراتب عالیهای است که گرداگرد آن را جلالت فراگرفته است. بعضی گفتهاند که همان آسمان هفتم است، بعضی گفتهاند سدرۀ المنتهی و بعضی دیگر گفتهاند همان بهشت است. بعضی گفتهاند لوحی از زبرجد است که در زیر عرش معلق است و اعمال آنان در آن نوشته شده است. فراء گفته است: اعلی علیین یعنی بلندای مرتفعی که نهایتی نداشته باشد و مقصود [از این آیه] این است که نوشتن اعمال آنان، یا اعمالی از آنان که نوشته میشوند در علیین، یعنی در دفتر اعمالشان میباشد، یا مقصود این است که دفتر اعمال آنان در آن مکانهای شریف است. بنا بر احتمال اخیر، باید بگوییم مضاف حذف شده است و در اصل اینگونه بوده است: "و ما أدراک ما کتاب علیین". چیزی که از ظاهر روایت برمیآید این است که دفتر اعمال آنان در همان جایی است که طینت آنان از آنجا برداشته شده است. و محتمل است مقصود از کتاب، روح باشد؛ زیرا روح محلی است علوم در آن نقش میبندد.
روایت 12.
تفسیر قمی: إبن سنان نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: اولین کسی که از میان رسولان "بلی" گفت، رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند؛ چرا که ایشان نزدیکترین مخلوق به خداوند تبارک و تعالی بودند و در همان جایی قرار داشتند که وقتی به آسمان عروج کردند، جبرئیل به ایشان عرض کرد: ای محمد! جلوتر برو؛ به جایی گام گذاشتهای که هیچ فرشته مقرب و هیچ پیامبر مرسلی به آنجا گام نگذاشته است. اگر نبود که روح و جان ایشان از همان مکان [خلق شده] بود، نمیتوانستند به آنجا برسند و چنانچه خداوند عزّ و جلّ فرمود، فاصلهاشان نسبت به خداوند «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»(1){تا [فاصله اش] به قدر [طول] دو [انتهای] کمان یا نزدیکتر شد}، یعنی بلکه نزدیکتر از آن شد، زمانی که امر از جانب خداوند صادر شد، بر اولیای خداوند علیهم السلام واقع شد. امام صادق علیه السلام فرمودند: میثاقی که از آنان گرفته شد، بر ربوبیت خداوند و نبوت رسولش و امامت امیرالمؤمنین و ائمه گرفته شد؛ خداوند فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»(2){آیا پروردگار شما نیستم!؟} و محمد پیامبر شما و علی امامتان و ائمه هدایتگر امامان شما نیستند!؟ «قالُوا بَلی»(3){گفتند چرا} خداوند فرمود: «شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ»(4){گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید}، یعنی تا در روز قیامت نگویند که: «إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ»(5){ما از این [امر] غافل بودیم}. اولین چیزی که خداوند عزّ و جلّ از پیامبران بر آن میثاق گرفت، ربوبیت بود، که همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ»(6){ و هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم}، [خداوند در این آیه،] ابتدا از همه پیامبران سخن گفته و سپس نام برترین آنان را آورده و فرموده است: «وَ مِنْکَ»(7){و از تو} ای محمد. رسول خدا را به این جهت مقدم داشته که ایشان برترین آنان میباشند، «وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ»(8){از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم}. این پنج تن، برترین پیامبران هستند و رسول خدا صلی الله علیه و آله برترین این پنج تن میباشند. سپس از پیامبران دیگر میثاق به ایمان آوردن به رسول خدا و اینکه امیرالمؤمنین را یاری کنند گرفت و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ»(9){و هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس شما را فرستاده ای آمد که آنچه را با شماست تصدیق کرد}، یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله، «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»(10){به او ایمان بیاورید و حتماً یاریش کنید}، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امتهای خود را به آمدن ایشان و ائمه اولیای ایشان خبر دهید.
روایت 13.
تفسیر قمی: إبن أبی عمیر از طریق عبدالله بن مسکان
ص: 236
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَوَّلُ مَنْ سَبَقَ مِنَ الرُّسُلِ إِلَی بَلَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ذَلِکَ أَنَّهُ کَانَ أَقْرَبَ الْخَلْقِ إِلَی اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ کَانَ بِالْمَکَانِ الَّذِی قَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ لَمَّا أُسْرِیَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ تَقَدَّمْ یَا مُحَمَّدُ فَقَدْ وَطِئْتَ مَوْطِئاً لَمْ تَطَأْهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ (1)وَ لَوْ لَا أَنَّ رُوحَهُ وَ نَفْسَهُ کَانَتْ مِنْ ذَلِکَ الْمَکَانِ لَمَا قَدَرَ أَنْ یَبْلُغَهُ فَکَانَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَمَا قَالَ اللَّهُ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی أَیْ بَلْ أَدْنَی (2)فَلَمَّا خَرَجَ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ وَقَعَ إِلَی أَوْلِیَائِهِ علیهم السلام فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام کَانَ الْمِیثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَیْهِمْ لِلَّهِ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ بِالْإِمَامَةِ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیَّکُمْ وَ عَلِیٌّ إِمَامَکُمْ وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَکُمْ فَ قالُوا بَلی فَقَالَ اللَّهُ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ أَیْ لِئَلَّا تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ فَأَوَّلُ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمِیثَاقَ عَلَی الْأَنْبِیَاءِ بِالرُّبُوبِیَّةِ (3)وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ فَذَکَرَ جُمْلَةَ الْأَنْبِیَاءِ ثُمَّ أَبْرَزَ أَفْضَلَهُمْ بِالْأَسَامِی فَقَالَ وَ مِنْکَ یَا مُحَمَّدُ فَقَدَّمَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَنَّهُ أَفْضَلُهُمْ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ أَفْضَلُ الْأَنْبِیَاءِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَفْضَلُهُمْ ثُمَّ أَخَذَ بَعْدَ ذَلِکَ مِیثَاقَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَی الْأَنْبِیَاءِ لَهُ بِالْإِیمَانِ بِهِ وَ عَلَی أَنْ یَنْصُرُوا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ یَعْنِی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ یَعْنِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ تُخْبِرُوا أُمَمَکُمْ بِخَبَرِهِ وَ خَبَرِ وَلِیِّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ.
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع
ص: 236
از امام صادق علیه السلام و از طریق أبیبصیر از امام باقر علیه السلام نقل کرده، که درباره این سخن خداوند: «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»(1){به او ایمان بیاورید و حتماً یاریش کنید} فرمودند: تمام پیامبرانی که خداوند از زمان حضرت آدم برانگیخته نموده است، به دنیا باز میگردند و [در رکاب] رسول خدا صلی الله علیه و آله جنگ میکنند و ایشان و امیرالمؤمنین را یاری مینمایند. خداوند از رسول خدا نیز برای پیامبران میثاق گرفت و فرمود: «قُلْ»(2){بگو} ای محمد: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ»(3){به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده و آنچه به موسی و عیسی} داده شده و آنچه به «النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»(4){انبیای [دیگر] از جانب پروردگارشان داده شده گرویدیم و میان هیچ یک از آنان فرق نمی گذاریم و ما او را فرمانبرداریم}.
روایت 14.
تفسیر قمی: عبدالله بن مسکان نقل کرده، درباره این سخن خداوند: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا»(5){و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم} به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا این [میثاق] در مقابل آنان گرفته شد؟ ایشان فرمودند: آری، معرفت در آنان باقی ماند، ولی خود آن میثاق را از یاد بردند و به زودی آن را به یاد خواهند آورد. اگر جز این میبود، هیچ کس آفریننده و روزیدهنده خود را از دیگران باز نمیشناخت، عدهای از آنان در [عالم] ذرّ با زبان خود به آن اقرار کردند ولی با قلبشان به آن ایمان نیاوردند، و [از این روی بود که] خداوند فرمود: «فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»(6){ولی ایشان بر آن نبودند که به چیزی که قبلا آن را دروغ شمرده بودند ایمان بیاورند}.
روایت 15.
معلی بن خنیس نقل کرده، امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ای معلی! روز نوروز، روزی است که خداوند از بندگان میثاق گرفت تا او را عبادت کنند و به او شرک نورزند و به رسولان و حجتها و اولیایش علیهم السلام ایمان آورند ... و ادامه روایت.
روایت 16.
تفسیر قمی: جابر جعفی از امام باقر علیه السلام و ایشان از طریق پدرانشان در ضمن حدیثی طولانی، از امیر المؤمنین علیه السلام نقل کردهاند: خداوند تبارک و تعالی به فرشتگانش فرمود: «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»(7){و هنگامی را که پروردگار تو به فرشتگان گفت" من بشری را از گلی خشک از گلی سیاه و بدبو خواهم آفرید * پس وقتی آن را درست کردم و از روح خود در آن دمیدم، پیش او به سجده در افتید} و این مقدمهای برای آفرینش آدم، قبل از این که خداوند آدم را بیافریند، و احتجاجی بر فرشتگان از جانب خداوند بود. پروردگار ما تبارک و تعالی، با دست راست خود مشتی از آن آب صاف و گوارا برداشت،
ص: 237
وَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی قَوْلِهِ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً عَنْ آدَمَ (1)فَهَلُمَّ جَرّاً إِلَّا وَ یَرْجِعُ إِلَی الدُّنْیَا فَیُقَاتِلُ وَ یَنْصُرُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ أَخَذَ أَیْضاً مِیثَاقَ الْأَنْبِیَاءِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ قُلْ یَا مُحَمَّدُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ مَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ (2)عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا قُلْتُ مُعَایَنَةً کَانَ هَذَا قَالَ نَعَمْ فَثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ وَ سَیَذْکُرُونَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ رَازِقُهُ فَمِنْهُمْ مَنْ أَقَرَّ بِلِسَانِهِ فِی الذَّرِّ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ فَقَالَ اللَّهُ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ
أَقُولُ رَوَی الشَّیْخُ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ فِی الْمُهَذَّبِ وَ غَیْرِهِ بِإِسْنَادِهِمْ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِی یَا مُعَلَّی یَوْمُ النَّیْرُوزِ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ الْعِبَادِ أَنْ یَعْبُدُوهُ وَ لَا یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ أَنْ یَدِینُوا بِرُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ علیهم السلام الْخَبَرَ.
فس، تفسیر القمی أَبِی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ ثَابِتٍ الْحَدَّادِ (3)عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی خَبَرٍ طَوِیلٍ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ قَالَ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنَ اللَّهِ تَقْدِمَةً فِی آدَمَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ احْتِجَاجاً مِنْهُ عَلَیْهِمْ قَالَ فَاغْتَرَفَ رَبُّنَا تَبَارَکَ وَ تَعَالَی غُرْفَةً بِیَمِینِهِ مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ
ص: 237
البته هر دو دست خداوند، دست راست هستند، و آن را در دست خود تبدیل به گِل کرد و آن گِل خشک شد و خداوند به آن فرمود: همه پیامبران و رسولان و بندگان صالح و ائمه هدایتگر و دعوتکنندگان به بهشت و پیروان آنها تا روز قیامت از تو آفریدم و مرا باکی نیست و از آنچه که میکنم سؤال نمیشوم «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»(1){و[لی] آنان [- انسانها] سؤال خواهند شد}. سپس مشتی از آب شور و تلخ برداشت و آن را در دست خود تبدیل به گِل کرد و آن گِل خشک شد و سپس به آن گفت: همه ستمگران و فراعنه و یاغیان و برادران شیاطین و دعوتکنندگان به آتش و پیروان آنها تا روز قیامت را از تو آفریدم و مرا باکی نیست و از آنچه که میکنم سؤال نمیشوم «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»{و[لی] آنان [- انسانها] سؤال خواهند شد}، و در آن شرط بداء نیز کرد، ولی در اصحاب یمین بدائی شرط نکرد. سپس آن دو آب را در دستانش مخلوط کرد و تبدیل به گل کرد و سپس در حالی که چکیدهگلی شده بودند آن دو را در جلوی عرش خود ریخت ... و ادامه روایت.
تفسیر عیاشی نیز مانند همین را از طریق جابر از امام باقر علیه السلام نقل کرده است.
علل الشرایع نیز به این روایت را از جابر نقل کرده است.
توضیح
جزری گفته است: در این روایت آمده است: "هر دو دست خداوند، دست راست هستند"، یعنی هر دو دست خداوند تبارک و تعالی دارای صفت کمال هستند و در هیچیک از آن دو نقصی نیست، زیرا چپ، از راست بیبهره است. و به کار بردن این کلمات درباره خداوند به شیوه مجاز و استعاره است و خداوند از تشبیه و تجسیم منزه است. در اینجا نقل سخن جزری به پایان میرسد.
مؤلف گوید: از آنجا که دست کنایه از قدرت است، محتمل است که مقصود از دست راست، قدرت بر رحمت و نعمت و فضل باشد و مقصود از دست چپ، قدرت بر عذاب کردن و قهر و فرو فرستادن بلا باشد، و معنا این باشد که عذاب و قهر و بیمار نمودن و میراندن و سایر مصیبتها و کیفرهای خداوند، همه لطف و رحمت هستند، زیرا مشتمل بر حکم پنهانی و مصلحتهای عمومی میباشند. میتوان این مطلبی که در دعاها آمده که "خیر در دو دست توست" را نیز همینگونه تفسیر کرد. "صلصال" به معنای گل خشکی است که با رمل مخلوط شده و هنگامی که خشک میشود [با راه رفتن بر روی آن] صدا میدهد. سلالۀ یک چیز به معنای عصاره آن است که با جذب و فشردن از آن خارج میشود.
روایت 17.
علل الشرایع: حسن بن فضال از یکی از اصحاب نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ آب گوارایی آفرید و اهل طاعتش را از آن آب خلق کرد، و آب تلخی خلق کرد و اهل معصیتش را از آن آفرید. سپس به آن دو امر کرد و آن دو با هم مخلوط شدند، اگر این نبود، همه فرزندان مؤمنان، مؤمن و همه فرزندان کافران، کافر میشدند.
ص: 238
الْفُرَاتِ وَ کِلْتَا یَدَیْهِ یَمِینٌ فَصَلْصَلَهَا فِی کَفِّهِ فَجَمَدَتْ فَقَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِیَ الصَّالِحِینَ وَ الْأَئِمَّةَ الْمُهْتَدِینَ وَ الدُّعَاةَ إِلَی الْجَنَّةِ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ ثُمَّ اغْتَرَفَ غُرْفَةً أُخْرَی مِنَ الْمَاءِ الْمَالِحِ الْأُجَاجِ فَصَلْصَلَهَا فِی کَفِّهِ فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْکِ أَخْلُقُ الْجَبَّارِینَ وَ الْفَرَاعِنَةَ وَ الْعُتَاةَ وَ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَ الدُّعَاةَ إِلَی النَّارِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ أَشْیَاعَهُمْ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ قَالَ وَ شَرَطَ فِی ذَلِکَ الْبَدَاءَ فِیهِمْ وَ لَمْ یَشْتَرِطْ فِی أَصْحَابِ الْیَمِینِ الْبَدَاءَ ثُمَّ خَلَطَ الْمَاءَیْنِ جَمِیعاً فِی کَفِّهِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ کَفَأَهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَ هُمَا سُلَالَةٌ مِنْ طِینٍ الْخَبَرَ.
شی، تفسیر العیاشی عن جابر عن أبی جعفر علیه السلام مثله- ع، علل الشرائع ابن الولید عن الصفار عن ابن عیسی عن ابن محبوب عن عمرو بن أبی المقدام عن جابر مثله
قال الجزری فیه کلتا یدیه یمین أی یدیه تبارک و تعالی بصفة الکمال لا نقص فی واحدة منهما لأن الشمال ینقص عن الیمین و إطلاق هذه الأسماء إنما هو علی سبیل المجاز و الاستعارة و الله منزه من التشبیه و التجسیم انتهی.
أقول لما کانت الید کنایة عن القدرة فیحتمل أن یکون المراد بالیمین القدرة علی الرحمة و النعمة و الفضل و بالشمال القدرة علی العذاب و القهر و الابتلاء فالمعنی أن عذابه و قهره و إمراضه و إماتته و سائر المصائب و العقوبات لطف و رحمة لاشتمالها علی الحکم الخفیة و المصالح العامة و به یمکن أن یفسر ما ورد فی الدعاء و الخیر فی یدیک و الصلصال الطین الحر خلط بالرمل فصار یتصلصل إذا جف و سلالة الشی ء ما انسل منه و استخرج بجذب و نزع.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مَاءً عَذْباً فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ طَاعَتِهِ وَ جَعَلَ مَاءً مُرّاً فَخَلَقَ مِنْهُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَاخْتَلَطَا فَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا وَلَدَ الْمُؤْمِنُ إِلَّا مُؤْمِناً وَ لَا الْکَافِرُ إِلَّا کَافِراً.
ص: 238
روایت 18.
علل الشرایع: عبدالله بن جارود از شخصی نقل کرده، امام سجاد صلوات الله علیه فرمودند: خداوند عزّ و جلّ قلبها و بدنهای پیامبران را از طینت علیین آفرید، و قلبهای مؤمنان را از همان طینت و بدنهای آنان را از چیزی پایینتر از آن آفرید. و قلبها و بدنهای کافران را از طینت سجیل آفرید و آن دو طینت را با هم در آمیخت. از همین روی است که فرزندان مؤمنان کافر میشوند و فرزندان کافران مؤمن میگردند، و به همین جهت است که مؤمن مرتکب عمل بد میشود و کافر عمل نیک انجام میدهد. قلبهای مؤمنان به آنچه که از آن آفریده شدهاند اشتیاق دارد و قلبهای کافران به آنچه که از آن آفریده شدهاند اشتیاق دارد.
روایت 19.
علل الشرایع: أبینعیم هذلی از شخصی مانند روایت پیش را از امام سجاد علیه السلام نقل کرده، با این تفاوت که در آن اینگونه آمده است: و بدنهای مؤمنان را آفرید و کافران را آفرید. و در آن به جای "سجیل"، "سجین" آمده است.
بصائر الدرجات نیز مانند همین را از حماد ربعی نقل کرده است.
محاسن نیز این روایت را از حماد تا جایی که ایشان فرمودهاند: "و بدنهای آنان را از چیزی پایینتر از آن آفرید"، نقل کرده است.
توضیح
سجین جایی است که کتاب و دیوانهای بدکاران در آنجاست. ابوعبید گفته است، "سجین" بر وزن فعیل و از "سجن" [به معنای زندان] است. و گفته شده که "سجین"، زمین هفتم، یا پایینتر از آن میباشد، یا گودالی در جهنم است. و "سِجّیل" بر وزن "سِکّیت"، سنگی است از جنس گل خالص و عربی شده "سنگ گل" است. [در اینجا] "سجین" درستتر به نظر میرسد است.
روایت 20.
علل الشرایع: حبه عرنی نقل کرده، امام علی علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ آدم علی نبینا و آله و علیه السلام را از پوسته زمینی که بخشی از آن غیر آباد بود و بخشی از آن شورهزار و بخشی دیگر پاک بود آفرید؛ همینطور است در نسل او که بعضی نیککردار و بعضی نابکار هستند.
ص: 239
ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیَدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ (1)عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْجَارُودِ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّبِیِّینَ مِنْ طِینَةِ عِلِّیِّینَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ وَ خَلَقَ الْکَافِرِینَ مِنْ طِینَةِ سِجِّیلٍ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ فَخَلَطَ بَیْنَ الطِّینَتَیْنِ فَمِنْ هَذَا یَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْکَافِرَ وَ یَلِدُ الْکَافِرُ الْمُؤْمِنَ وَ مِنْ هَاهُنَا یُصِیبُ الْمُؤْمِنُ السَّیِّئَةَ وَ یُصِیبُ الْکَافِرُ الْحَسَنَةَ فَقُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ تَحِنُّ إِلَی مَا خُلِقُوا مِنْهُ (2)وَ قُلُوبُ الْکَافِرِینَ تَحِنُّ إِلَی مَا خُلِقُوا مِنْهُ.
ع، علل الشرائع أَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ الْهُذَلِیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مِثْلَهُ وَ فِیهِ وَ خَلَقَ أَبْدَانَ الْمُؤْمِنِینَ وَ خَلَقَ الْکُفَّارَ وَ سِجِّینٌ مَکَانَ سِجِّیلٍ (3).
یر، بصائر الدرجات ابن معروف عن حماد عن ربعی عنه علیه السلام مثله
سن، المحاسن أَبِی عَنْ حَمَّادٍ إِلَی قَوْلِهِ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ.
سجین موضع فیه کتاب الفجار و دواوینهم قال أبو عبید هو فعیل من السجن کالفسیق من الفسق و قیل هو الأرض السابعة أو أسفل منها أو جب فی جهنم و السجیل کسکیت حجارة من مدر معرب سنگ گل و السجین أظهر.
ع، علل الشرائع مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ ابْنِ أُورَمَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْعَبْقَرِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَبَّةَ الْعُرَنِیِّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ علیه السلام مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَمِنْهُ السِّبَاخُ (4)وَ مِنْهُ الْمِلْحُ وَ مِنْهُ الطَّیِّبُ فَکَذَلِکَ فِی ذُرِّیَّةِ الصَّالِحِ وَ الطَّالِحِ.
ص: 239
روایت 21.
علل الشرایع: معاویۀ بن شریح نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ آبی را جاری کرد و به آن فرمود: گوارا باش تا بهشت و اهل طاعتم را از تو بیافرینم. خداوند عزّ و جلّ آبی را جاری کرد و به آن فرمود: دریایی شور باش تا دوزخ و اهل معصیتم را از تو بیافرینم. سپس همه آن دو آب را با هم مخلوط کرد و آنگاه مؤمن را از کافر به دنیا آورد و کافر را از مؤمن. اگر آن دو را با هم مخلوط نمیکرد، از مؤمن جز مؤمن زاییده نمیشد و از کافر جز کافر بیرون نمیآمد.
روایت 22.
علل الشرایع: عبدالله بن سنان در ضمن حدیثی طولانی از امام صادق علیه السلام، نقل کرده که ایشان در آخر آن فرمودند: هرگاه نادانی و حماقت اصحاب خود را دیدی، [بدان که] به سبب بقایای اصحاب شمال است که در وجود آنان میباشد، و هرگاه نیکخلقی و وقار مخالفین آنها را دیدی، [بدان که] به سبب بقایای اصحاب یمین است.
روایت 23.
علل الشرایع: محمد بن سنان نقل کرده، از امام صادق علیه السلام پرسیدم: اولین چیزی که خداوند عزّ و جلّ آفرید، چه بود؟ ایشان فرمودند: اولین چیزی که خداوند عزّ و جلّ آفرید و سپس همه موجودات دیگر را از آن آفرید، دو دریا بود، یکی گوارا و یکی شور، هنگامی که آن دو را آفرید، به دریای گوارا نظر افکند و فرمود: ای دریا! گفت: گوش به فرمان و در خدمتم. خداوند فرمود: برکت و رحمت من در تو است و اهل طاعت خود و بهشتم را از تو میآفرینم. سپس به آن دیگری نظر افکند و فرمود: ای دریا! جواب نداد، خداوند سه بار او را با "ای دریا!" خطاب کرد. آنگاه فرمود: لعنت من بر تو باد! اهل معصیت و کسانی که آنها را در دوزخ خود جای خواهم داد از تو میآفرینم. سپس امر نمود تا آن دو دریا با هم مخلوط شوند و مخلوط شدند، فرمود: از همان جاست که مؤمن از کافر و کافر از مؤمن زاییده میشود.
روایت 24.
علل الشرایع: أبان بن عثمان و أبیالربیع با سندی مرفوع نقل کردهاند که ایشان فرمودند: خداوند عزّ و جلّ آبی را آفرید و آن را گوارا نمود و اهل طاعت خود را از آن خلق کرد،
ص: 240
ع، علل الشرائع ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ ابْنِ أَبَانٍ عَنِ ابْنِ أُورَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَی مَاءً فَقَالَ لَهُ کُنْ عَذْباً أَخْلُقْ مِنْکَ جَنَّتِی وَ أَهْلَ طَاعَتِی وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَی مَاءً فَقَالَ لَهُ کُنْ بَحْراً مَالِحاً أَخْلُقْ مِنْکَ نَارِی وَ أَهْلَ مَعْصِیَتِی ثُمَّ خَلَطَهُمَا جَمِیعاً فَمِنْ ثَمَّ یُخْرِجُ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْکَافِرِ وَ یُخْرِجُ الْکَافِرَ مِنَ الْمُؤْمِنِ وَ لَوْ لَمْ یَخْلِطْهُمَا لَمْ یُخْرِجْ مِنْ هَذَا إِلَّا مِثْلَهُ وَ لَا مِنْ هَذَا إِلَّا مِثْلَهُ.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ یَقُولُ فِی آخِرِهِ مَهْمَا رَأَیْتَ مِنْ نَزَقِ أَصْحَابِکَ وَ خُرْقِهِمْ فَهُوَ مِمَّا أَصَابَهُمْ مِنْ لَطْخِ أَصْحَابِ الشِّمَالِ (1)وَ مَا رَأَیْتَ مِنْ حُسْنِ شِیَمِ (2)مَنْ خَالَفَهُمْ وَ وَقَارِهِمْ فَهُوَ مِنْ لَطْخِ أَصْحَابِ الْیَمِینِ.
ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا خَلَقَ مِنْهُ کُلَّ شَیْ ءٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا هُوَ قَالَ الْمَاءُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ الْمَاءَ بَحْرَیْنِ أَحَدُهُمَا عَذْبٌ وَ الْآخَرُ مِلْحٌ (3)فَلَمَّا خَلَقَهُمَا نَظَرَ إِلَی الْعَذْبِ فَقَالَ یَا بَحْرُ فَقَالَ لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ قَالَ فِیکَ بَرَکَتِی وَ رَحْمَتِی وَ مِنْکَ أَخْلُقُ أَهْلَ طَاعَتِی وَ جَنَّتِی ثُمَّ نَظَرَ إِلَی الْآخَرِ فَقَالَ یَا بَحْرُ فَلَمْ یُجِبْ فَأَعَادَ عَلَیْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ یَا بَحْرُ فَلَمْ یُجِبْ فَقَالَ عَلَیْکَ لَعْنَتِی وَ مِنْکَ أَخْلُقُ أَهْلَ مَعْصِیَتِی وَ مَنْ أَسْکَنْتُهُ نَارِی ثُمَّ أَمَرَهُمَا أَنْ یَمْتَزِجَا فَامْتَزَجَا قَالَ فَمِنْ ثَمَّ یَخْرُجُ الْمُؤْمِنُ مِنَ الْکَافِرِ وَ الْکَافِرُ مِنَ الْمُؤْمِنِ.
ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ وَ أَبِی الرَّبِیعِ یَرْفَعَانِهِ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ مَاءً فَجَعَلَهُ عَذْباً فَجَعَلَ مِنْهُ أَهْلَ
ص: 240
و آبی تلخ آفرید و اهل معصیت خود را از آن خلق کرد. سپس به آن دو امر کرد و آن دو با هم مخلوط شدند. و اگر آن نبود، مؤمن جز مؤمن نمیزایید و کافر جز کافر به دنیا نمیآورد.
روایت 25.
علل الشرایع: حبیب نقل کرده، شخص مورد اطمینانی برایم روایت کرد که امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی میثاق بندگان را قبل از تولدشان و در زمانی که چون سایههایی بودند از آنان گرفت؛ روحهایی که همدیگر را باز شناسند، با هم مأنوس میشوند و روحهایی که یکدیگر را نشناسند، با هم مخالفت میکنند.
روایت 26.
علل الشرایع: حبیب از شخصی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: چه میگویید درباره اینکه روحها سربازان به صف درآمدهای باشند و آنهایی که همدیگر را باز شناسند، به هم میپیوندند و آنهایی که یکدیگر را نشناسند، از همدیگر جدا میشوند. عرض کردم: ما به چنین چیزی اعتقاد داریم. ایشان فرمودند: همینطور میباشد؛ خداوند عزّ و جلّ هنگامی که بندگانش قبل از تولدشان چون سایههایی بودند، از آنان میثاق گرفت و این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است [که فرمود]: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ ... »(1){و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت ...} تا آخر آیه. هر کس در آن روز به آن اقرار کرد، در این دنیا به الفتش میرسد و هر که در آن روز انکار کرد، در اینجا به مخالفتش میرسد.
بیان
"به الفتش میرسد"، یعنی به الفتش با امامان خود و شناخت آنان میرسد، یا اینکه معنایش الفت بعضی از مؤمنین با بعضی دیگر به جهت هممذهب بودنشان است. و محتمل است که مقصود از یادآوری این باشد که شیعیان امامان خود را میشناسند، و مقصود از ائتلاف مؤمنان، الفت بعضی از آنان با بعضی دیگر به سبب موافقت در مذهب باشد.
روایت 27.
علل الشرایع: إبن أذینه نقل کرده، در محضر امام صادق علیه السلام بودیم که سخن از یکی از اصحاب شد و گفتیم شخصیت قاطعی دارد. ایشان فرمودند: از نشانههای مؤمن این است که قاطعیت دارد. به ایشان عرض کردیم: همه اصحاب ما قاطعیت دارند. ایشان فرمودند: هنگامی که خداوند تبارک و تعالی اصحاب یمین، که شما باشید را خلق کرد، به آنان امر کرد که در آتش بروند و شرارهای به آنان برخورد کرد و قاطعیت از همان شراره است، و به اصحاب شمال، که مخالفین آنها میباشند امر نمود تا در آتش بروند و آنان این کار را نکردند و از همین روی است که آرامش و وقار در آنان وجود دارد.
روایت 28.
أمالی شیخ طوسی: عبید از یحیی بن عبدالله بن حسن نقل کرده
ص: 241
طَاعَتِهِ وَ خَلَقَ مَاءً مُرّاً فَجَعَلَ مِنْهُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَاخْتَلَطَا وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا وَلَدَ الْمُؤْمِنُ إِلَّا مُؤْمِناً وَ لَا الْکَافِرُ إِلَّا کَافِراً.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنِی الثِّقَةُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَخَذَ مِیثَاقَ الْعِبَادِ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ قَبْلَ الْمِیلَادِ فَمَا تَعَارَفَ مِنَ الْأَرْوَاحِ ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ.
ع، علل الشرائع بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ حَبِیبٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا تَقُولُ فِی الْأَرْوَاحِ أَنَّهَا جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ قَالَ فَقُلْتُ إِنَّا نَقُولُ ذَلِکَ قَالَ فَإِنَّهُ کَذَلِکَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخَذَ مِنَ الْعِبَادِ مِیثَاقَهُمْ وَ هُمْ أَظِلَّةُ قَبْلَ الْمِیلَادِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ فَمَنْ أَقَرَّ لَهُ یَوْمَئِذٍ جَاءَتْ أُلْفَتُهُ هَاهُنَا وَ مَنْ أَنْکَرَهُ یَوْمَئِذٍ جَاءَ خِلَافُهُ هَاهُنَا.
جاءت ألفته أی ألفته مع أئمته و معرفته لهم أو ألفة المؤمنین بعضهم ببعض من جهة اتفاقهم فی المذهب و یحتمل أن یکون التعارف معرفة الشیعة لأئمتهم و الائتلاف ألفة المؤمنین بعضهم ببعض لموافقتهم فی المذهب.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کُنَّا عِنْدَهُ فَذَکَرْنَا رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا فَقُلْنَا فِیهِ حِدَّةٌ (1)فَقَالَ مِنْ عَلَامَةِ الْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ فِیهِ حِدَّةٌ قَالَ فَقُلْنَا لَهُ إِنَّ عَامَّةَ أَصْحَابِنَا فِیهِمْ حِدَّةٌ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی وَقْتِ مَا ذَرَأَهُمْ أَمَرَ أَصْحَابَ الْیَمِینِ وَ أَنْتُمْ هُمْ أَنْ یَدْخُلُوا النَّارَ فَدَخَلُوهَا فَأَصَابَهُمْ وَهَجٌ (2)فَالْحِدَّةُ مِنْ ذَلِکَ الْوَهَجِ وَ أَمَرَ أَصْحَابَ الشِّمَالِ وَ هُمْ مُخَالِفُوهُمْ أَنْ یَدْخُلُوا النَّارَ فَلَمْ یَفْعَلُوا فَمِنْ ثَمَّ لَهُمْ سَمْتٌ وَ لَهُمْ وَقَارٌ.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْغَضَائِرِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ
ص: 241
که جد او، امام حسن علیه السلام نقل کردند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: همانا در بهشت چشمهایست که از عسل شیرینتر و از کَرِه نرمتر و از یخ سردتر و از مشک خوشبوتر است و در آن طینتی است که خداوند عزّ و جلّ ما را از آن آفرید و شیعیان ما را [نیز] از آن آفرید؛ هر کس از آن طینت نباشد، از ما و از شیعیان ما نیست و آن همان میثاقی است که خداوند بر ولایت امیرالمؤمنین علی بن أبیطالب ستانده است. عبید نقل کرده این حدیث را برای محمد بن حسین(1)
نقل کردم و ایشان فرمودند: یحیی بن عبدالله درست برایت گفته است، پدر من نیز این حدیث را از جدم، از پدرش، از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرد. [عبید نقل کرده،] به ایشان عرض کردم: دوست دارم اگر تفسیر این حدیث را میدانید، برایمان بفرمایید. ایشان فرمودند: آری، پدرم از طریق برایم نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند فرشتهای دارد که سرش در زیر عرش اشت و دو پایش در انتهای زمین هفتم پایینی است و آسایش هر یک از شما در بین دو چشم اوست؛ هنگامی که خداوند عزّ و جلّ بخواهد کسی را بر ولایت علی بن أبیطالب علیه السلام بیافریند، به آن فرشته امر میکند و او مقداری از آن گل بر میدارد و در نطفه او میاندازد تا به رَحِم برسد و از آن آفریده میشود و آن همان میثاق است.
روایت 29.
علل الشرایع: أبیبصیر نقل کرده، به همراه یکی از اصحاب به حضور امام صادق علیه السلام رسیدیم؛ به ایشان عرض کردم: فدایتان شوم ای فرزند رسول خدا! من گاهی اوقات غمگین و اندوهناک میشوم بدون اینکه سببش را بدانم. امام صادق علیه السلام فرمودند: این اندوهها و شادیها، از جانب ما به شما میرسد؛ هر گاه اندوه یا سروری بر ما وارد شود، بر شما نیز وارد میشود؛ زیرا ما و شما، از نور خداوند عزّ و جلّ هستیم که طینت ما و شما را یکی گردانیده است. اگر خداوند طینت شما را به همان حال خود رها مینمود، ما و شما یکسان میشدیم، ولی طینت شما را با طینت دشمنانتان مخلوط کرد و اگر آن کار را نمیکرد، هیچ گناهی انجام نمیدادید. عرض کردم: فدایتان شوم! آیا طینت و نور ما مانند اول به یکدیگر باز میگردند؟ فرمودند: ای بنده خدا! به خدا سوگند آری؛ به من بگو که هنگامی که خورشید طلوع کرده، آیا این شعاع قرص [خورشید] که چشم را آزار میدهد، به خورشید متصل است یا از آن جدا شده است؟
ص: 242
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الْغَزَّالِ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ یَحْیَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ فِی الْفِرْدَوْسِ لَعَیْناً أَحْلَی مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْیَنَ مِنَ الزُّبْدِ وَ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَطْیَبَ مِنَ الْمِسْکِ فِیهَا طِینَةٌ خَلَقَنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهَا وَ خَلَقَ شِیعَتَنَا مِنْهَا فَمَنْ لَمْ یَکُنْ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ فَلَیْسَ مِنَّا وَ لَا مِنْ شِیعَتِنَا وَ هِیَ الْمِیثَاقُ الَّذِی أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی وَلَایَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ عُبَیْدٌ فَذَکَرْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ (1)هَذَا الْحَدِیثَ فَقَالَ صَدَقَکَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ هَکَذَا أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی- عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ عُبَیْدٌ قُلْتُ أَشْتَهِی أَنْ تُفَسِّرَهُ لَنَا إِنْ کَانَ عِنْدَکَ تَفْسِیرٌ قَالَ نَعَمْ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً رَأْسُهُ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ قَدَمَاهُ فِی تُخُومِ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَی بَیْنَ عَیْنَیْهِ رَاحَةُ أَحَدِکُمْ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقاً عَلَی وَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَمَرَ ذَلِکَ الْمَلَکَ فَأَخَذَ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ فَرَمَی بِهَا فِی النُّطْفَةِ حَتَّی تَصِیرَ إِلَی الرَّحِمِ مِنْهَا یَخْلُقُ وَ هِیَ الْمِیثَاقُ.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَدْیَنَ مِنْ وُلْدِ مَالِکِ بْنِ الْحَارِثِ الْأَشْتَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ وَ مَعِی رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی لَأَغْتَمُّ وَ أَحْزَنُ مِنْ غَیْرِ أَنْ أَعْرِفَ لِذَلِکَ سَبَباً فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ ذَلِکَ الْحَزَنَ وَ الْفَرَحَ یَصِلُ إِلَیْکُمْ مِنَّا إِذَا دَخَلَ عَلَیْنَا حَزَنٌ أَوْ سُرُورٌ کَانَ ذَلِکَ دَاخِلًا عَلَیْکُمْ لِأَنَّا وَ إِیَّاکُمْ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَجَعَلَنَا وَ طِینَتَنَا وَ طِینَتَکُمْ وَاحِدَةً وَ لَوْ تُرِکَتْ طِینَتُکُمْ کَمَا أُخِذَتْ لَکُنَّا وَ أَنْتُمْ سَوَاءً وَ لَکِنْ مُزِجَتْ طِینَتُکُمْ بِطِیْنَةِ أَعْدَائِکُمْ فَلَوْ لَا ذَلِکَ مَا أَذْنَبْتُمْ ذَنْباً أَبَداً قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَتَعُودُ طِینَتُنَا وَ نُورُنَا کَمَا بَدَأَ فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ یَا عَبْدَ اللَّهِ أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الشُّعَاعِ الزَّاجِرِ مِنَ الْقُرْصِ إِذَا طَلَعَ أَ هُوَ مُتَّصِلٌ بِهِ أَوْ بَائِنٌ مِنْهُ
ص: 242
عرض کردم: فدایتان شوم! از آن جدا شده است. ایشان فرمودند: آیا اینطور نیست که هنگامی که خورشید غروب میکند و قرص آن پایین میرود، این شعاع همانگونه که از آن شروع شده بود، به آن متصل میشود؟ عرض کردم: آری. فرمودند: به خدا سوگند شیعیان ما نیز از نور خدا آفریده شدهاند و به سوی او باز میگردند و همانگونه که از او شروع شده بودند به او باز میگردند. به خدا سوگند که شما در روز قیامت به ما میپیوندید و قطعاً شما
را شفاعت میکنیم و شفاعتمان پذیرفته میشود و به خدا سوگند شما شفاعت میشوید و شفاعتتان پذیرفته میشود، و هیچیک از شما نیست مگر اینکه دوزخی در سمت چپش و بهشتی در جانب راستش برافراشته میشود و خداوند دوستان خود را به بهشت میبرد و دشمنان خود را به دوزخ.
روایت 30.
علل الشرایع: زید شحام نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی، آفرینش ما را از نوری که از نور آفریده شده بود بنیان نهاد و آن نور را در طینتی از اعلی علیین قرار داد و قلبهای شیعیانمان را از چیزی که بدنهای ما را از آن آفریده بود خلق کرد و بدنهای آنان را از طینت پایینتر از آن آفرید. از همین روی است که قلبهایشان مایل به ما است، زیرا از همان چیزی که ما از آن آفریده شدهایم آفریده شده است، سپس [این آیه را] خواندند: «کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ * وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ * کِتابٌ مَرْقُومٌ * یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»(1){نه چنین است در حقیقت کتاب نیکان در علیون است * و تو چه دانی که علیون چیست * کتابی است نوشته شده * مقربان آن را مشاهده خواهند کرد}. خداوند تبارک و تعالی قلبهای دشمنان ما را از طینتی از سجین آفرید و بدنهایشان را از طینتی پایینتر از آن خلق کرد و قلبهای پیروان آنان را از آنچه که بدنهای آنها [- دشمنان ما] را از آن آفریده بود، خلق کرد و از همین روی است که قلبهای آنان به آنها مایل است. سپس [این آیه را] خواندند: «إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ کِتابٌ مَرْقُومٌ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ»(2){نه چنین است [که می پندارند] که کارنامه بدکاران در سجین است * و تو چه دانی که سجین چیست * کتابی است نوشته شده * وای بر تکذیب کنندگان در آن هنگام}.
روایت 31.
علل الشرایع: أبییحیی واسطی با سندی مرفوع نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ ما را از علیین خلق کرد و روحهای ما را از چیزی بالاتر از آن آفرید و روحهای شیعیان ما را از علیین و بدنهای آنان را چیزی پایینتر از آن آفرید و به همین سبب است که بین ما و آنان [ارتباط] نزدیکی وجود دارد و از همین جاست که قلبهای آنان به ما اشتیاق دارد.
روایت 32.
علل الشرایع: زراره نقل کرده، از امام باقر علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»(3){و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند: چرا} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: معرفت باقی ماند و وقت را فراموش کردند، و روزی آن را به یاد خواهند آورد، اگر جز این بود، هیچ کسی از آفریننده و روزی دهنده خود باز شناخته نمیشد.
تفسیر عیاشی نیز مانند همین را از زراره نقل کرده است.
ص: 243
فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ بَلْ هُوَ بَائِنٌ مِنْهُ فَقَالَ أَ فَلَیْسَ إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ وَ سَقَطَ الْقُرْصُ عَادَ إِلَیْهِ فَاتَّصَلَ بِهِ کَمَا بَدَأَ مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ نَعَمْ فَقَالَ کَذَلِکَ وَ اللَّهِ شِیعَتُنَا مِنْ نُورِ اللَّهِ خُلِقُوا وَ إِلَیْهِ یَعُودُونَ وَ اللَّهِ إِنَّکُمْ لَمُلْحَقُونَ بِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ إِنَّا لَنَشْفَعُ فَنُشَفَّعُ (1)وَ وَ اللَّهِ إِنَّکُمْ لَتَشْفَعُونَ فَتُشَفَّعُونَ وَ مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْکُمْ إِلَّا وَ سَتُرْفَعُ لَهُ نَارٌ عَنْ شِمَالِهِ وَ جَنَّةٌ عَنْ یَمِینِهِ فَیُدْخِلُ أَحِبَّاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ.
ع، علل الشرائع الدَّقَّاقُ عَنْ مُحَمَّدٍ الْأَسَدِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ رَفَعَهُ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَنَا مِنْ نُورٍ مُبْتَدَعٍ مِنْ نُورٍ رَسَخَ ذَلِکَ النُّورُ فِی طِینَةٍ مِنْ أَعْلَی عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِنَا مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَنَا وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَةٍ دُونَ ذَلِکَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوَی إِلَیْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ قُلُوبَ أَعْدَائِنَا مِنْ طِینَةٍ مِنْ سِجِّینٍ وَ خَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَةٍ مِنْ دُونِ ذَلِکَ وَ خَلَقَ قُلُوبَ شِیعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَ مِنْهُ أَبْدَانَهُمْ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوَی إِلَیْهِمْ ثُمَّ قَرَأَ إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ وَ ما أَدْراکَ ما سِجِّینٌ کِتابٌ مَرْقُومٌ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی یَحْیَی الْوَاسِطِیِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا مِنْ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِکَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ أَجْسَادَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَانَ الْقَرَابَةُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ وَ مِنْ ثَمَّ تَحِنُّ قُلُوبُهُمْ إِلَیْنَا.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی قَالَ ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا الْوَقْتَ (2)وَ سَیَذْکُرُونَهُ یَوْماً وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُهُ.
شی، تفسیر العیاشی عن زرارة مثله.
ص: 243
روایت 33.
علل الشرایع: داود رقی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: زمانی که خداوند عزّ و جلّ خواست خلایق را بیافریند، آنان را خلق کرد و در مقابل خود حاضر کرد و سپس به آنان فرمود: پروردگار شما کیست؟ اولین کسانی که سخن گفتند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین بودند که عرض کردند: تو پروردگار مایی. آنگاه خداوند علم و دین را بر دوش آنان گذاشت و سپس به فرشتگانش فرمود: اینها حاملان دین من و علم من هستند و امینهای من در میان خلایقم میباشند و آنهایند که از ایشان سؤال میشود. سپس به بنیآدم فرمود: برای خداوند به ربوبیت و برای اینها به طاعت و ولایت اقرار کنید. بنیآدم عرض کردند: آری پروردگار ما، اقرار میکنیم. خداوند جل و جلاله به فرشتگانش فرمود: گواهی دهید. فرشتگان عرض کردند: گواهی دادیم، تا فردا نگویند: «إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ»(1){ما از این [امر] غافل بودیم}، یا بگویند: «إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»(2){پدران ما پیش از این مشرک بوده اند و ما فرزندانی پس از ایشان بودیم آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاک می کنی}. ای داود! میثاق پیامبران اکیدتر [از دیگران] بود.
توضیح
این سخن ایشان علیه السلام: "آنهایند که از ایشان سؤال میشود"، یعنی در امور دینشان از آنان سؤال میشود، یا در این جمله حذف و ایصال وجود دارد و معنایش این است که در روز قیامت از مردم درباره محبت و ولایت آنان سؤال میشود.
روایت 34.
علل الشرایع: عبدالله بن محمد جعفی و عقبه نقل کردهاند، امام باقر علیه السلام فرمودند: خداوند عزّ و جلّ خلایق را آفرید و کسانی که دوست داشت را از چیزهایی که دوست داشت آفرید، و بیشترین چیزی که دوست داشت از آن بیافریند طینت بهشت بود. و کسانی که از آنان بدش میآمد را از چیزهایی که از آنها بدش میآمد آفرید و بیشترین چیزی که بدش میآمد از آن بیافریند طینت آتش بود. آنگاه آنان را در سایهها برانگیخت. عرض کردم: سایهها چیستند؟ ایشان فرمودند: آیا ندیدهای که سایهات در آفتاب موجود است، با این که [در حقیقت] وجود ندارد؟ سپس پیامبران را از میان آنان برانگیخت و آنان [- خلایق] را به اقرار به خداوند فرا خواند و این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است [که فرمود]: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»(3){و اگر از آنان بپرسی چه کسی آنان را خلق کرده، مسلماً خواهند گفت خدا}. سپس آنان را به اقرار به پیامبران فرا خواند و بعضی انکار کردند و بعضی اقرار نمودند. سپس آنان را به ولایت ما فرا خواند و به خدا سوگند هر کسی که دوست داشت، اقرار کرد و هر که بدش میآمد، انکار کرد و این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است [که فرمود]: «فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»(4){ولی ایشان بر آن نبودند که به چیزی که قبلاً آن را دروغ شمرده بودند ایمان بیاورند}. امام باقر علیه السلام سپس فرمودند: تکذیبشان در همان زمان بود.
ص: 244
ع، علل الشرائع ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ خَلَقَهُمْ وَ نَشَرَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ مَنْ رَبُّکُمْ فَأَوَّلُ مَنْ نَطَقَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ فَقَالُوا أَنْتَ رَبُّنَا فَحَمَّلَهُمُ الْعِلْمَ وَ الدِّینَ ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ هَؤُلَاءِ حَمَلَةُ دِینِی وَ عِلْمِی وَ أُمَنَائِی فِی خَلْقِی وَ هُمُ الْمَسْئُولُونَ ثُمَّ قَالَ لِبَنِی آدَمَ أَقِرُّوا لِلَّهِ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ لِهَؤُلَاءِ النَّفَرِ بِالطَّاعَةِ وَ الْوَلَایَةِ فَقَالُوا نَعَمْ رَبَّنَا أَقْرَرْنَا فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لِلْمَلَائِکَةِ اشْهَدُوا فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ شَهِدْنَا عَلَی أَنْ لَا یَقُولُوا غَداً إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ أَوْ یَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ یَا دَاوُدُ الْأَنْبِیَاءُ (1)مُؤَکَّدَةٌ عَلَیْهِمْ فِی الْمِیثَاقِ.
قوله علیه السلام هم المسئولون أی یجب علی الناس أن یسألوهم عن أمور دینهم أو فیه حذف و إیصال أی یسأل الناس یوم القیامة عن حبهم و ولایتهم.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ بَزِیعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ (2)عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجُعْفِیِّ وَ عُقْبَةَ جَمِیعاً عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَخَلَقَ مَنْ أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ وَ کَانَ مَا أَحَبَّ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِینَةِ الْجَنَّةِ وَ خَلَقَ مَنْ أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ وَ کَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ خَلَقَهُ مِنْ طِینَةِ النَّارِ ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِی الظِّلَالِ فَقُلْتُ وَ أَیُّ شَیْ ءٍ الظِّلَالُ فَقَالَ أَ لَمْ تَرَ إِلَی ظِلِّکَ فِی الشَّمْسِ شَیْ ءٌ وَ لَیْسَ بِشَیْ ءٍ ثُمَّ بَعَثَ مِنْهُمُ النَّبِیِّینَ فَدَعَوْهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ثُمَّ دَعَوْهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِالنَّبِیِّینَ فَأَنْکَرَ بَعْضٌ وَ أَقَرَّ بَعْضٌ ثُمَّ دَعَوْهُمْ إِلَی وَلَایَتِنَا فَأَقَرَّ بِهَا وَ اللَّهِ مَنْ أَحَبَّ وَ أَنْکَرَهَا مَنْ أَبْغَضَ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام کَانَ التَّکْذِیبُ ثَمَّ.
ص: 244
بصائر الدرجات نیز مانند این روایت را به طریق دیگری از آن دو نفر نقل کرده است.
تفسیر عیاشی نیز مانند همین را از عبدالله جعفی نقل کرده است.
توضیح
این سخن ایشان علیه السلام: "آنگاه آنان را در سایهها برانگیخت" یعنی در عالم روحها، بنابر اینکه روحها موجودات لطیفی هستند. و محتمل است که این تشبیه به وجه شبه تجرد، و برای نزدیکی به ذهن باشد، یا مقصود عالم مثال، بنا بر فرض پذیرفتن آن، و قبل از انتقال روحها به بدنها باشد.
این سخن ایشان علیه السلام: "این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است [که فرمود]: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»"، یعنی این معرفت فطری از آن میثاق حاصل شده است.
روایت 35.
علل الشرایع: عبدالله بن سنان نقل کرده، در حال طواف بودیم که مردی از آل عمر از کنار ما رد شد و مرد دیگری دست او را گرفت و او را کنار کشید و حجرالأسود را استلام کرد. آن عمری او را نهیب زد و بر او خشم گرفت و به او گفت: حَجت باطل شد؛ آنچه که آن را استلام میکنی، سنگی است که نه توان رساندن ضرری دارد و نه سودی را تواند رساند. به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم! آیا سخن آن عمری به این مرد که حجر را استلام کرد و با او چنین و چنان برخورد شد را نشنیدهاید؟ ایشان فرمودند: چه گفته است؟ به ایشان عرض کردم: به او گفت: حَجت باطل شد، این فقط یک سنگ است که نه قدرت رساندن ضرری دارد و نه سودی را تواند رساند. امام صادق علیه السلام فرمودند: دروغ گفته است و دروغ گفته است و دروغ گفته است. آن سنگ در روز قیامت زبان بُرّانی دارد که برای هر کسی که پیش آن آمده باشد، گواهی به آمدن میدهد. سپس فرمودند: هنگامی که خداوند تبارک و تعالی آسمانها و زمین را آفرید، دو دریا آفرید که یکی گوارا و یکی تلخ بود، خاک آدم را از آن دریای گوارا آفرید و [مقداری] از دریای تلخ بر آن پاشید و سپس گل آدم را سرشت و آن را مانند دو پوست به هم سایید و برای مدتی که خواست او را رها کرد. وقتی که خواست روح در آن بدمد، آن را به صورت شبحی در آورد و مُشتی از شانه راست او برگرفت و خلایق مانند ذراتی از آن بیرون آمدند و خداوند فرمود: اینها به بهشت بروند. و مشتی از شانه راستش برگرفت و فرمود: اینها به جهنم بروند. خداوند عزّ و جلّ اصحاب راست و اصحاب چپ را به سخن درآورد و اصحاب چپ عرض کردند: ای پروردگار ما! چرا دوزخ را برای ما آفریدی؟ و حال آنکه هنوز برای ما تبیین نکرده بودی و رسولی به سوی ما نفرستاده بودی؟ خداوند عزّ و جلّ فرمود: این به سبب علم من به عاقبت شماست و همانا که من شما را خواهم آزمود. خداوند عزّ و جلّ به دوزخ امر کرد و آتشش بر افروخته شد و آنگاه به آنان فرمود: همگی داخل در آتش شوید،
ص: 245
یر، بصائر الدرجات محمد بن الحسین عن محمد بن إسماعیل عن صالح بن عقبة عن عبد الله بن محمد الجعفی عن أبی جعفر و عن عقبة عن أبی جعفر علیه السلام مثله- شی، تفسیر العیاشی عن عبد الله الجعفی مثله
قوله علیه السلام فی الظلال أی عالم الأرواح بناء علی أنها أجسام لطیفة و یحتمل أن یکون التشبیه للتجرد أیضا تقریبا إلی الأفهام أو عالم المثال علی القول به قبل الانتقال إلی الأبدان.
قوله علیه السلام و هو قوله أی هذه المعرفة الفطریة إنما حصل من أخذ تلک المیثاق.
ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ زِیَادٍ الْقَنْدِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: بَیْنَا نَحْنُ فِی الطَّوَافِ إِذْ مَرَّ رَجُلٌ مِنْ آلِ عُمَرَ فَأَخَذَ (1)بِیَدِهِ رَجُلٌ فَاسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَانْتَهَرَهُ وَ أَغْلَظَ لَهُ وَ قَالَ لَهُ بَطَلَ حَجُّکَ إِنَّ الَّذِی تَسْتَلِمُهُ حَجَرٌ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ فَقُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ الْعُمَرِیِّ لِهَذَا الَّذِی اسْتَلَمَ الْحَجَرَ فَأَصَابَهُ مَا أَصَابَهُ فَقَالَ وَ مَا الَّذِی قَالَ قُلْتُ لَهُ قَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بَطَلَ حَجُّکَ إِنَّمَا هُوَ حَجَرٌ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَذَبَ ثُمَّ کَذَبَ ثُمَّ کَذَبَ إِنَّ لِلْحَجَرِ لِسَاناً ذَلِقاً یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالْمُوَافَاةِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ خَلَقَ بَحْرَیْنِ بَحْراً عَذْباً وَ بَحْراً أُجَاجاً فَخَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ وَ شَنَّ (2)عَلَیْهَا مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ثُمَّ جَبَّلَ آدَمَ فَعَرَکَ عَرْکَ الْأَدِیمِ فَتَرَکَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَنْفُخَ فِیهِ الرُّوحَ أَقَامَهُ شَبَحاً فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ کَتِفِهِ الْأَیْمَنِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَقَالَ هَؤُلَاءِ إِلَی الْجَنَّةِ وَ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ کَتِفِهِ الْأَیْسَرِ وَ قَالَ هَؤُلَاءِ إِلَی النَّارِ فَأَنْطَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْحَابَ الْیَمِینِ وَ أَصْحَابَ الْیَسَارِ فَقَالَ أَهْلُ الْیَسَارِ یَا رَبِّ لِمَا خَلَقْتَ (3)لَنَا النَّارَ وَ لَمْ تُبَیِّنْ لَنَا وَ لَمْ تَبْعَثْ إِلَیْنَا رَسُولًا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمْ ذَلِکَ لِعِلْمِی بِمَا أَنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ وَ إِنِّی سَأَبْتَلِیکُمْ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَأُسْعِرَتْ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ تَقَحَّمُوا
ص: 245
من آن را بر شما سرد و بیخطر گردانیدم. آنان عرض کردند: ای پروردگار ما! ما فقط سؤال کردیم که چرا آن را سبب ترس ما قرار دادی؟ اگر به اصحاب راست چنین امری میکردی، در آن داخل نمیشدند. خداوند عزّ و جلّ به دوزخ امر کرد و آتشش بر افروخت شد و آنگاه به اصحاب راست فرمود: همگی داخل در آتش شوید؛ همه آنها در آتش رفتند و آتش بر آنان سرد و بیخطر گشت. آنگاه به [هر دو گروه] آنان فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم!؟ اصحاب راست به میل خود عرض کردند: بله، و اصحاب چپ به اکراه عرض کردند بله. خداوند از همه آنان میثاق ستاند و آنان را بر خودشان گواه گرفت. [امام صادق علیه السلام] فرمودند: حجر الأسود، [سنگی] در بهشت بود و خداوند عزّ و جلّ آن را از بهشت بیرون آورد و میثاق همه خلایق را در خود بلعید و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»(1){هر که در آسمانها و زمین است، خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوی او بازگردانیده می شوید}. هنگامی که خداوند عزّ و جلّ آدم را در بهشت سکونت داد و او عصیان کرد، خداوند عزّ و جلّ حجر الأسود را به زمین فرو فرستاد و آن را در گوشه خانه خود قرار داد و آدم علی نبینا و آله و علیه السلام را بر صفا فرو فرستاد و آدم به اندازهای که خداوند میخواست در آنجا ماند و سپس آن سنگ را در خانه خدا دید و میثاق خود را به یاد آورد و به سرعت به سوی آن آمد و خود را بر روی آن انداخت و چهل صبح در حال توبه از خطا و پشیمان از نقض میثاق، بر روی آن گریست. بدین جهت است که به شما امر شده وقتی حجر الأسود را استلام میکنید بگویید: امانتی است که ادا کردم و میثاقی است که عهد نمودم تا در روز قیامت شهادت به آمدن من دهی.
روایت 36.
علل الشرایع: اسحاق قمی نقل کرده، به حضور امام باقر علیه السلام رسیدم و به ایشان عرض کردم: فدایتان شوم! برایم بفرمایید آیا مؤمن زنا میکند؟ ایشان فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا لواط میکند؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا مسکرات مینوشد؟ فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا گناه میکند؟ فرمودند: آری. عرض کردم: فدایتان شوم! زنا و لواط نمیکند و کارهای بد را مرتکب نمیشود؛ پس چه گناهی میکند؟ ایشان فرمودند: ای اسحاق: خداوند تبارک و تعالی فرمود: «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ»(2){آنان که از گناهان بزرگ و زشتکاریها، جز لغزشهای کوچک خودداری می ورزند}، گاهی مؤمن ناخواسته در چیزی میلغزد. عرض کردم: فدایتان شوم! برایم بفرمایید آیا هیچگاه دشمن مخالف در [انجام] کار [خیر]ی کمک میشود؟ ایشان فرمودند: خیر. عرض کردم: فدایتان شوم! من مؤمن یکتاپرستی دیدهام که همکیش من است و به ولایت شما معتقد است و هیچ مخالفتی [در عقایدش] با من ندارد، [و در عین حال] شراب مینوشد و زنا میکند و لواط مینماید و وقتی برای حاجتی نزد او رفتهام، با چهرهای عبوس و صورتی در همرفته با من روبرو شده و به سختی و کندی حاجتم را برآورده کرده است.
ص: 246
جَمِیعاً فِی النَّارِ فَإِنِّی أَجْعَلُهَا عَلَیْکُمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالُوا یَا رَبِّ إِنَّمَا سَأَلْنَاکَ لِأَیِّ شَیْ ءٍ جَعَلْتَهَا لَنَا هَرَباً مِنْهَا وَ لَوْ أَمَرْتَ أَصْحَابَ الْیَمِینِ مَا دَخَلُوا فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّارَ فَأُسْعِرَتْ ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ تَقَحَّمُوا جَمِیعاً فِی النَّارِ فَتَقَحَّمُوا جَمِیعاً فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ لَهُمْ (1)أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ بَلَی طَوْعاً وَ قَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ بَلَی کَرْهاً فَأَخَذَ مِنْهُمْ جَمِیعاً مِیثَاقَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ قَالَ وَ کَانَ الْحَجَرُ فِی الْجَنَّةِ فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْتَقَمَ الْمِیثَاقَ مِنَ الْخَلْقِ کُلِّهِمْ فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ فَلَمَّا أَسْکَنَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ الْجَنَّةَ وَ عَصَی أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجَرَ وَ جَعَلَهُ فِی رُکْنِ بَیْتِهِ وَ أَهْبَطَ آدَمَ علیه السلام عَلَی الصَّفَا فَمَکَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَآهُ فِی الْبَیْتِ فَعَرَفَهُ وَ عَرَفَ مِیثَاقَهُ وَ ذَکَرَهُ فَجَاءَ إِلَیْهِ مُسْرِعاً فَأَکَبَّ عَلَیْهِ وَ بَکَی عَلَیْهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً تَائِباً مِنْ خَطِیئَتِهِ وَ نَادِماً عَلَی نَقْضِهِ مِیثَاقَهُ قَالَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ أُمِرْتُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا اسْتَلَمْتُمُ الْحَجَرَ أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.
ع، علل الشرائع ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ الْقُمِّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْمُؤْمِنِ یَزْنِی قَالَ لَا قُلْتُ فَیَلُوطُ قَالَ لَا قُلْتُ فَیَشْرَبُ الْمُسْکِرَ قَالَ لَا قُلْتُ فَیُذْنِبُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا یَزْنِی وَ لَا یَلُوطُ وَ لَا یَرْتَکِبُ السَّیِّئَاتِ فَأَیُّ شَیْ ءٍ ذَنْبُهُ فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ وَ قَدْ یُلِمُّ الْمُؤْمِنُ بِالشَّیْ ءِ الَّذِی لَیْسَ فِیهِ مُرَادٌ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَخْبِرْنِی عَنِ النَّاصِبِ لَکُمْ یُظْهَرُ بِشَیْ ءٍ أَبَداً قَالَ لَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَدْ أَرَی الْمُؤْمِنَ الْمُوَحِّدَ الَّذِی یَقُولُ بِقَوْلِی وَ یَدِینُ اللَّهَ بِوَلَایَتِکُمْ وَ لَیْسَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ خِلَافٌ یَشْرَبُ الْمُسْکِرَ وَ یَزْنِی وَ یَلُوطُ وَ آتِیهِ فِی حَاجَةٍ وَاحِدَةٍ فَأُصِیبُهُ مُعَبِّسَ الْوَجْهِ کَامِحَ اللَّوْنِ ثَقِیلًا فِی حَاجَتِی بَطِیئاً فِیهَا وَ قَدْ أَرَی
ص: 246
و دشمن سرسختی که در دین با من مخالف است را دیدهام که با این که [عقاید مرا] میدانسته است، هنگامی که برای حاجتی پیش او رفتم، با چهرهای باز و رویی نیک با من روبرو شد و در برآوردن حاجتم شتاب ورزید و از آن شاد بود و بر آورده کردن آن را دوست میداشت و بسیار نماز میگزارد و بسیار روزه میگرفت و بسیار صدقه و زکات میداد و اگر به او امانتی داده میشد، آن را ادا میکرده. ایشان فرمودند: ای اسحاق! نمیدانید که گناه از کجا به شما رسیده است. عرض کردم: خیر فدایتان شوم! مگر اینکه شما برایم بفرمایید. ایشان فرمودند: ای اسحاق! از آنجایی که خداوند عزّ و جلّ در یکتایی خودش یگانه است، موجودات را از هیچ آفرید؛ آب گوارایی را هفت روز و هفت شب بر زمین پاکنهاد و پاکیزهای جاری کرد و سپس آن آب را از آن بیرون کشید و مشتی از بهترین قسمت آن گِل برداشت، که همان طینت ما اهل بیت بود، و مشتی از زیر آن گِل برداشت که طینت شیعیان ما بود و سپس ما را برای خود برگزید. اگر طینت شیعیانمان مانند طینت ما به حال خود رها میشد، هیچیک از آنان زنا نمیکردند و دزدی نمیکردند و لواط نمینمودند و شراب نمینوشیدند و هیچیک از این کارهایی که گفتی را انجام نمیدادند. ولی خداوند عزّ و جلّ آب شوری را هفت روز و هفت شب بر زمین ملعونی جاری کرد و آنگاه آن آب را از آن بیرون کشید و مشتی از آن برداشت، که همان طینت لعنت شدهایست که از گل سیاه بدبوست و همان طینت فاسد میباشد که طینت دشمنان ماست؛ اگر خداوند عزّ و جلّ طینت آنان را به همان حالی که آن را برداشت رها مینمود، [اکنون شما] آنان را به شکل آدمیزاد نمیدیدید و به شهادتین اقرار نمیکردند و روزه نمیگرفتند و نماز به جا نمیآوردند و زکات نمیدادند و حج خانه خدا نمیکردند و هیچیک از آنان را خوشاخلاق نمیدیدید، ولی خداوند تبارک و تعالی آن دو طینت، [یعنی] طینت شما و طینت آنان، را پیش هم آورد و با هم مخلوط کرد و مانند پوست به هم سایید و با آن دو آب مخلوط نمود. آنچه از بدکلامی و زنا و چیزهای دیگری مانند نوشیدن شراب و غیره که گفتی از برادرت دیدهای، به سبب جوهره و ایمان او نیست، بلکه سایش [طینت] دشمن مخالف به اوست که سبب شده است این کارهای بدی که گفتی را مرتکب شود. و آنچه از خوشرویی و خوشاخلاقی و روزه و نماز و حج خانه خدا و صدقه و کارهای خوب که گفتی از دشمن مخالف دیدهای، به سبب جوهره او نیست، این کارها فقط به سبب ساییدن ایمان است و آنها را به جهت سایش ایمان انجام داده است. عرض کردم: فدایتان شوم! وقتی روز قیامت برسد، چه میشود؟ ایشان فرمودند: ای اسحاق! آیا خداوند خیر
ص: 247
النَّاصِبَ الْمُخَالِفَ لِمَا أَنَا عَلَیْهِ وَ یَعْرِفُنِی بِذَلِکَ فَآتِیهِ فِی حَاجَةٍ فَأُصِیبُهُ طَلِقَ الْوَجْهِ حَسَنَ الْبِشْرِ مُتَسَرِّعاً فِی حَاجَتِی فَرِحاً بِهَا یُحِبُّ قَضَاءَهَا (1)کَثِیرَ الصَّلَاةِ کَثِیرَ الصَّوْمِ کَثِیرَ الصَّدَقَةِ یُؤَدِّی الزَّکَاةَ وَ یُسْتَوْدَعُ فَیُؤَدِّی الْأَمَانَةَ قَالَ یَا إِسْحَاقُ لَیْسَ تَدْرُونَ مِنْ أَیْنَ أُوتِیتُمْ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِلَّا أَنْ تُخْبِرَنِی فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا کَانَ مُتَفَرِّداً بِالْوَحْدَانِیَّةِ ابْتَدَأَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْ ءٍ فَأَجْرَی الْمَاءَ الْعَذْبَ عَلَی أَرْضٍ طَیِّبَةٍ طَاهِرَةٍ سَبْعَةَ أَیَّامٍ مَعَ لَیَالِیهَا ثُمَّ نَضَبَ الْمَاءُ عَنْهَا فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ صَفَاوَةِ ذَلِکَ الطِّینِ وَ هِیَ طِینَتُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ أَسْفَلِ ذَلِکَ الطِّینَةِ وَ هِیَ طِینَةُ شِیعَتِنَا ثُمَّ اصْطَفَانَا لِنَفْسِهِ فَلَوْ أَنَّ طِینَةَ شِیعَتِنَا تُرِکَتْ کَمَا تُرِکَتْ طِینَتُنَا لَمَا زَنَی أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا سَرَقَ وَ لَا لَاطَ وَ لَا شَرِبَ الْمُسْکِرَ وَ لَا اکْتَسَبَ شَیْئاً مِمَّا ذَکَرْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَی الْمَاءَ الْمَالِحَ عَلَی أَرْضٍ مَلْعُونَةٍ سَبْعَةَ أَیَّامٍ وَ لَیَالِیَهَا ثُمَّ نَضَبَ الْمَاءُ عَنْهَا ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً وَ هِیَ طِینَةٌ مَلْعُونَةٌ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (2)وَ هِیَ طِینَةُ خَبَالٍ (3)وَ هِیَ طِینَةُ أَعْدَائِنَا فَلَوْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تَرَکَ طِینَتَهُمْ کَمَا أَخَذَهَا لَمْ تَرَوْهُمْ فِی خَلْقِ الْآدَمِیِّینَ وَ لَمْ یُقِرُّوا بِالشَّهَادَتَیْنِ وَ لَمْ یَصُومُوا وَ لَمْ یُصَلُّوا وَ لَمْ یُزَکُّوا وَ لَمْ یَحُجُّوا الْبَیْتَ وَ لَمْ تَرَوْا أَحَداً مِنْهُمْ بِحُسْنِ خُلُقٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَمَعَ الطِّینَتَیْنِ طِینَتَکُمْ وَ طِینَتَهُمْ فَخَلَطَهُمَا وَ عَرَکَهُمَا عَرْکَ الْأَدِیمِ وَ مَزَجَهُمَا بِالْمَاءَیْنِ فَمَا رَأَیْتَ مِنْ أَخِیکَ مِنْ شَرِّ لَفْظٍ أَوْ زِنًا أَوْ شَیْ ءٍ مِمَّا ذَکَرْتَ مِنْ شُرْبِ مُسْکِرٍ أَوْ غَیْرِهِ فَلَیْسَ مِنْ جَوْهَرِیَّتِهِ وَ لَا مِنْ إِیمَانِهِ إِنَّمَا هُوَ بِمَسْحَةِ النَّاصِبِ اجْتَرَحَ هَذِهِ السَّیِّئَاتِ الَّتِی ذَکَرْتَ وَ مَا رَأَیْتَ مِنَ النَّاصِبِ مِنْ حُسْنِ وَجْهٍ وَ حُسْنِ خُلُقٍ أَوْ صَوْمٍ أَوْ صَلَاةٍ أَوْ حَجِّ بَیْتٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ فَلَیْسَ مِنْ جَوْهَرِیَّتِهِ إِنَّمَا تِلْکَ الْأَفَاعِیلُ مِنْ مَسْحَةِ الْإِیمَانِ اکْتَسَبَهَا وَ هُوَ اکْتِسَابُ مَسْحَةِ الْإِیمَانِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ فَمَهْ (4)قَالَ لِی یَا إِسْحَاقُ أَ یَجْمَعُ اللَّهُ الْخَیْرَ
ص: 247
و شر را در یکجا جمع میکند!؟ هنگامی که روز قیامت فرا رسد، خداوند عزّ و جلّ [اثر] سایش ایمان را از آنان خارج میکند و به شیعیان ما باز میگرداند و [اثر] سایش مخالفان و تمام کارهای بدی که کردهاند را از آنان خارج میکند و به دشمنان ما برمیگرداند و [بدین ترتیب] هر چیزی به عنصر اولی که [آفرینشش] از آن شروع شده بود باز میگردد. آیا خورشید را در هنگام طلوع ندیدهای؟ آیا از نظر تو [آن] شعاعی [از خورشید] که چشم را آزار میدهد، به آن متصل است یا از آن جدا شده است؟ عرض کردم: فدایتان شوم! هنگامی که غروب میکند، شعاعی که چشم را آزار میدهد، به همان صورتی که از آن جدا شده است، به آن بازمیگردد، و اگر از آن جدا شده بود، به آن باز نمیگشت. ایشان فرمودند: ای اسحاق! هر چیزی به جوهرهای که از آن آغاز شده است باز میگردد. عرض کردم: آیا کارهای نیک آنان گرفته میشود به ما بازگردانده میشود و کارهای بد ما گرفته میشود به آنان بازگردانده میشود؟ ایشان فرمودند: آری به خدایی که هیچ معبودی جز او نیست [همینطور است]. عرض کردم: آیا میتوانم این را در کتاب خداوند عزّ و جلّ نیز بیابم؟ ایشان فرمودند: آری ای اسحاق. عرض کردم: در کجای آن؟ به من فرمودند: ای اسحاق! آیا این آیه: «فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»(1){پس خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل می کند و خدا همواره آمرزنده مهربان است} را تلاوت نمیکنی!؟ خداوند جز برای شما بدیها را به نیکیها تبدیل نمیکند، خداوند فقط برای شما این کار را میکند.
توضیح
جزری گفته است: در حدیث إفک آمده است: "إن کنتِ ألممتَ بذنبٍ فاستغفری الله"، یعنی اگر به گناهی نزدیک شدی، از خدا استغفار کن. گفته شده است: "لمم" به معنای نزدیکی به معصیت است بدون اینکه کاری واقع شود، و گفته شده که از "لمم" به معنای گناهان صغیره گرفته شده است.
" آیا هیچگاه دشمن مخالف در [انجام] کار [خیر]ی کمک میشود ؟"، "یظهر بشیءٍ" به صیغه مجهول از "أظهره" به معنای او را کمک کرد گرفته شده است، یعنی آیا کمکی در انجام کار خیر به او میشود. شاید در اصل "یظفر" به معنای ظفر داده میشود، یا "یطهر" به معنای پاک میشود بوده باشد.
"نمیدانید که گناه از کجا به شما رسیده است"، "أتیتم" یعنی هلاک شدهاید. در بعضی از نسخهها "أوتیتم" آمده است که یعنی نمیدانید از کجا گناه کردهاید.
"شعاعاً زاجراً"، یعنی شعاع شدیدی که چشم را از نگاه کردن به آن آزار میدهد.
"بدا الیها" شاید به معنای "منتهی شده" باشد.
روایت 37.
بصائر الدرجات: حسین بن زید از طریق امام باقر علیه السلام از جدش امام سجاد علیه السلام نقل کرده، که ایشان فرمودند: خداوند جبرئیل را به بهشت فرستاد تا طینتی از طینت بهشت بیاورد
ص: 248
وَ الشَّرَّ فِی مَوْضِعٍ وَاحِدٍ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَزَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْحَةَ الْإِیمَانِ مِنْهُمْ فَرَدَّهَا إِلَی شِیعَتِنَا وَ نَزَعَ مَسْحَةَ النَّاصِبِ بِجَمِیعِ مَا اکْتَسَبُوا مِنَ السَّیِّئَاتِ فَرَدَّهَا عَلَی أَعْدَائِنَا وَ عَادَ کُلُّ شَیْ ءٍ إِلَی عُنْصُرِهِ الْأَوَّلِ الَّذِی مِنْهُ ابْتَدَأَ أَ مَا رَأَیْتَ الشَّمْسَ إِذَا هِیَ بَدَتْ أَ لَا تَرَی لَهَا شُعَاعاً زَاجِراً مُتَّصِلًا بِهَا أَوْ بَائِناً مِنْهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ الشَّمْسُ إِذَا هِیَ غَرَبَتْ بَدَأَ إِلَیْهَا الشُّعَاعُ کَمَا بَدَأَ مِنْهَا وَ لَوْ کَانَ بَائِناً مِنْهَا لَمَا بَدَأَ إِلَیْهَا قَالَ نَعَمْ یَا إِسْحَاقُ کُلُّ شَیْ ءٍ یَعُودُ إِلَی جَوْهَرِهِ الَّذِی مِنْهُ بَدَأَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ تُؤْخَذُ حَسَنَاتُهُمْ فَتُرَدُّ إِلَیْنَا وَ تُؤْخَذُ سَیِّئَاتُنَا فَتُرَدُّ إِلَیْهِمْ قَالَ إِی وَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَجِدُهَا فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ نَعَمْ یَا إِسْحَاقُ قُلْتُ فِی أَیِّ مَکَانٍ قَالَ لِی یَا إِسْحَاقُ أَ مَا تَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً فَلَمْ یُبَدِّلِ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ إِلَّا لَکُمْ وَ اللَّهُ یُبَدِّلُ لَکُمْ.
قال الجزری فی حدیث الإفک و إن کنت ألممت بذنب فاستغفری الله أی قاربت و قیل اللمم مقاربة المعصیة من غیر إیقاع فعل و قیل هو من اللمم صغار الذنوب قوله یظهر بشی ء علی البناء للمفعول من أظهره بمعنی أعانه أی هل یعان بشی ء من الخیر و لعله کان یظفر أو یطهر بالطاء المهملة قوله علیه السلام أتیتم أی هلکتم و فی بعض النسخ أوتیتم أی أتاکم الذنب قوله علیه السلام شعاعا زاجرا أی شدیدا یزجر البصر عن النظر قوله بدا إلیها لعله ضمن معنی الانتهاء.
یر، بصائر الدرجات عِمْرَانُ بْنُ مُوسَی عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ (1)عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِیلَ إِلَی الْجَنَّةِ فَأَتَاهُ بِطِینَةٍ مِنْ طِینِهَا
ص: 248
و فرشته مرگ را به زمین فرستاد و او نیز طینتی از طینت زمین آورد، آن دو طینت را با هم مخلوط کرد و سپس به دو نصف تقسیم کرد و ما را از آن نصفه خوب آفرید و شیعیان ما را نیز از طینت ما آفرید. کارهای زشتی که بدون تمایل از ایشان سر میزند، به سبب آن طینت خبیثی است که با آنان مخلوط شده است، ولی عاقبت به بهشت میروند. و نیکی و نماز روزه و سایر اعمال نیکی که از دشمنان ما سر میزند، به سبب آن طینت پاکی است که با آنان مخلوط شده است، ولی عاقبت به جهنم میروند.
روایت 38.
بصائر الدرجات: فضیل بن زبیر نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: ای فضیل! آیا میدانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: همانا ما اهل بیتی هستیم که از علیین آفریده شدهایم و قلبهای ما از همانچه که خود از آن آفریده شدهایم، خلق شده است و شیعیان ما از چیزی پایینتر از آن آفریده شدهاند و قلبهای شیعیان ما نیز از آن [- همانچه که ما از آن آفریده شدهایم] خلق شده است. و همانا دشمن ما از سجین آفریده شدهاند و قلبهایشان نیز از همانچه که خود از آن آفریده شدهاند خلق شده است و پیروانشان از چیزی پایینتر از آن آفریده شدهاند و قلبهای پیروانشان از همانچه که آنان از آن آفریده شدهاند خلق شده است؛ آیا کسی از اهل علیین است، میتواند از اهل سجین باشد!؟ و آیا اهل سجین میتوانند از اهل علیین باشند.
روایت 39.
بصائر الدرجات: أبیبکر حضرمی نقل کرده، امام سجاد علیه السلام فرمودند: خداوند میثاق شیعیان ما بر ولایت ما را به همراه ما گرفت و [آنان از جهت تعداد] کمتر نمیشوند و زیادتر نمیگردند. خداوند ما را از طینت علیین آفرید و شیعیان ما را از طینتی پایینتر از آن خلق کرد، و دشمنان ما را از طینت سجین آفرید و دوستان آنان را از طینتی پایینتر از آن آفرید.
روایت 40.
بصائر الدرجات: محمد بن سوقۀ نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند ما را از طینت علیین آفرید و قلبهای ما را از طینتی بالاتر از علیین خلق کرد و شیعیان ما را از طینتی پایینتر از آن آفرید و قلبهای آنان را از طینت علیین آفرید و اینگونه است که قلبهایشان مشتاق به ماست؛ زیرا قلبهایشان از [جنس] ماست. و دشمنان ما را از طینت سجین آفرید و قلبهای آنان را از طینتی پایینتر از سجین آفرید. و خداوند بازگرداننده هر طینتی به معدن خودش است؛ بازگرداننده آنان را به علیین و بازگرداننده آن دیگران به سجین است.
ص: 249
وَ بَعَثَ مَلَکَ الْمَوْتِ إِلَی الْأَرْضِ فَجَاءَهُ بِطِینَةٍ مِنْ طِینِهَا فَجَمَعَ الطِّینَتَیْنِ ثُمَّ قَسَمَهَا نِصْفَیْنِ فَجَعَلَنَا مِنْ خَیْرِ الْقِسْمَیْنِ وَ جَعَلَ شِیعَتَنَا مِنْ طِینَتِنَا فَمَا کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا مِمَّا یُرْغَبُ بِهِمْ عَنْهُ (1)مِنَ الْأَعْمَالِ الْقَبِیحَةِ فَذَاکَ مِمَّا خَالَطَهُمْ مِنَ الطِّینَةِ الْخَبِیثَةِ وَ مَصِیرُهَا إِلَی الْجَنَّةِ وَ مَا کَانَ فِی عَدُوِّنَا مِنْ بِرٍّ وَ صَلَاةٍ وَ صَوْمٍ وَ مِنَ الْأَعْمَالِ الْحَسَنَةِ فَذَاکَ لِمَا خَالَطَهُمْ مِنْ طِینَتِنَا الطَّیِّبَةِ وَ مَصِیرُهُمْ إِلَی النَّارِ.
یر، بصائر الدرجات عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مَسْعُودِ بْنِ یُوسُفَ بْنِ کُلَیْبٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ الزُّبَیْرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: یَا فُضَیْلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ خُلِقْنَا مِنْ عِلِّیِّینَ وَ خُلِقَ قُلُوبُنَا مِنَ الَّذِی خُلِقْنَا مِنْهُ وَ خُلِقَ شِیعَتُنَا مِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ وَ خُلِقَ قُلُوبُ شِیعَتِنَا مِنْهُ وَ إِنَّ عَدُوَّنَا خُلِقُوا مِنْ سِجِّینٍ وَ خُلِقَ قُلُوبُهُمْ مِنَ الَّذِی خُلِقُوا مِنْهُ (2)وَ خُلِقَ شِیعَتُهُمْ مِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ وَ خُلِقَ قُلُوبُ شِیعَتِهِمْ مِنَ الَّذِی خُلِقُوا مِنْهُ فَهَلْ یَسْتَطِیعُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ عِلِّیِّینَ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَهْلِ سِجِّینٍ وَ هَلْ یَسْتَطِیعُ أَهْلُ سِجِّینٍ أَنْ یَکُونُوا مِنْ أَهْلِ عِلِّیِّینَ.
یر، بصائر الدرجات عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: أَخَذَ اللَّهُ (3)مِیثَاقَ شِیعَتِنَا مَعَنَا عَلَی وَلَایَتِنَا لَا یَزِیدُونَ وَ لَا یَنْقُصُونَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ طِینَةِ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ شِیعَتَنَا مِنْ طِینَةِ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ طِینَةِ سِجِّینٍ وَ خَلَقَ أَوْلِیَاءَهُمْ مِنْ طِینَةِ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ.
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَمْرٍو الْجَبَلِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ طِینَةِ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ قُلُوبَنَا مِنْ طِینَةِ فَوْقِ عِلِّیِّینَ وَ خَلَقَ شِیعَتِنَا مِنْ طِینَةِ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِینَةِ عِلِّیِّینَ فَصَارَتْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَیْنَا لِأَنَّهَا مِنَّا وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ طِینَةِ سِجِّینٍ وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِینَةِ أَسْفَلَ مِنْ سِجِّینٍ وَ إِنَّ اللَّهَ رَادٌّ کُلَّ طِینَةٍ إِلَی مَعْدِنِهَا فَرَادُّهُمْ إِلَی عِلِّیِّینَ وَ رَادُّهُمْ إِلَی سِجِّینٍ.
ص: 249
روایت 41.
بصائر الدرجات: عبدالرحمن بن کثیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ ... »(1){و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت...} تا آخر آیه، فرمودند: خداوند از پشت آدم ذریه او را تا روز قیامت بیرون آورد و آنان مانند ذراتی [از پشت او] خارج شدند و خداوند خود را به آنان شناساند [و معرفی کرد]؛ و اگر آن [معرفی] نمیبود، هیچکس پروردگارش را نمیشناخت، سپس فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»(2){آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند چرا}، و [فرمود:] این محمد رسول من است و علی امیرالمؤمنین خلیفه و امین من است.
روایت 42.
بصائر الدرجات: علی بن معمر از پدرش نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند تبارک و تعالی: «هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی»(3){این [پیامبر نیز] بیم دهنده ای از [جمله] بیم دهندگان نخستین است} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: مقصود خداوند محمد صلی الله علیه و آله است، زمانی که آنان را در [عالم] ذرّ نخستین به اقرار به خداوند دعوت نمود.
روایت 43.
محاسن: بکیر نقل کرده، امام باقر علیه السلام همواره میفرمودند: خداوند تبارک و تعالی در روزی که در [عالم] ذرّ، میثاق بر اقرار بر ربوبیت خود و نبوت محمد گرفت، از شیعیان ما میثاق ولایت برای ما ستاند و امت محمد صلی الله علیه و آله را در سایه بر ایشان عرضه کرد و آنان را از طینتی که آدم را از آن آفرید، خلق کرد و روحهای شیعیان ما را دو هزار سال قبل از بدنهایشان آفرید و بر ایشان [- حضرت محمد صلی الله علیه و آله] عرضه نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی بن أبیطالب علیه السلام را به آنها شناساند، و ما آنان را از لحن گفتارشان میشناسیم.
أبی الجراح نیز مانند این روایت را از ابالحسن علیه السلام نقل کرده و این قسمت نیز در آن آمده است: و هر قلبی به بدن خود اشتیاق دارد.
تفسیر عیاشی نیز مانند همین را از بکیر نقل کرده است.
روایت 44.
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند:
ص: 250
یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ قَالَ أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ (1)فَعَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنْ یَعْرِفَ (2)أَحَدٌ رَبَّهُ ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی وَ إِنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِی (3)وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ خَلِیفَتِی وَ أَمِینِی.
یر، بصائر الدرجات بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْمَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولی قَالَ یَعْنِی بِهِ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ فِی الذَّرِّ الْأَوَّلِ.
سن، المحاسن ابْنُ مَحْبُوبٍ (4)عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ بُکَیْرٍ قَالَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَخَذَ مِیثَاقَ شِیعَتِنَا بِالْوَلَایَةِ لَنَا وَ هُمْ ذَرٌّ یَوْمَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَی الذَّرِّ بِالْإِقْرَارِ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ وَ عَرَضَ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله أُمَّتَهُ فِی الظِّلِّ (5)وَ هُمْ أَظِلَّةٌ وَ خَلَقَهُمْ مِنَ الطِّینَةِ الَّتِی خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَیْ عَامٍ وَ عَرَضَهُمْ عَلَیْهِ وَ عَرَّفَهُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ نَحْنُ نَعْرِفُهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ.
وَ رَوَاهُ عُثْمَانُ بْنُ عِیسَی عَنْ أَبِی الْجَرَّاحِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام وَ زَادَ فِیهِ وَ کُلُّ قَلْبٍ یَحِنُّ إِلَی بَدَنِهِ.
- شی، تفسیر العیاشی عن بکیر مثله.
سن، المحاسن أَبِی عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ
ص: 250
با مردم نزاع مکنید؛ مردم اگر میتوانستند ما را دوست داشته باشند، حتماً ما را دوست میداشتند. خداوند میثاق نفس گرفته است و نه هیچگاه کسی به آنان زیاد میشود و نه هیچگاه کسی از آنان کم میشود.
روایت 45.
محاسن: عبدالله بن کیسان نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم! من عبدالله بن کیسان، از موالیان شما هستم. ایشان فرمودند: پدرت را میشناسم، اما خودت را نمیشناختم. عرض کردم: من در جَبَل متولد شدهام و در سرزمین فارس رشد یافتهام و در تجارات و جاهای دیگر با مردم نشست و برخاست دارم، گاهی مردی با وقار و نیکخوی و خوشامانت میبینم و [وقتی] از او پرس و جو میکنم، میبینم از دشمنان شما است. و گاهی با مردی نشست و برخاست میکنم و در او بدخلقی و بدامانتی و تندخویی میبینم و [وقتی] از او پرس و جو میکنم، میبینم معتقد به ولایت شماست، چرا اینچنین است؟ ایشان فرمودند: ای ابن کیسان! آیا نمیدانی که خداوند تبارک و تعالی طینتی از بهشت و طینتی از دوزخ برداشت و همه آن دو را با هم مخلوط کرد و سپس این را از این بیرون کشید؛ امانتداری و وقار و اخلاق نیکی که از آنان دیدهای، به سبب تماس طینت جنت با آنان است و آنها به آنچه که از آن خلق شدهاند باز میگردند، و بدامانتی و بدخلقی و تندخویی که از اینان دیدهای، به سبب تماس طینت دوزخ با ایشان است و ایشان [نیز] به آنچه که از آن خلق شدهاند باز میگردند.
توضیح
"اما خودت را نمیشناختم" یعنی تو را به تشیع نمیشناختم. "زعارّۀ" که گاهی هم بدون تشدید میآید، به معنی تندخویی است.
روایت 46.
محاسن: عبدالله بن قاسم از شخصی نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی از اصحابمان را میبینم که [با اینکه] معتقد به اعتقادات ماست، [ولی] بد زبان و بد برخورد است و کمتر به وعدههایش وفا میکند و [با دیدن او] اندوه زیادی مرا فرا میگیرد، و مردی از مخالفینمان را میبینم که با وقار و نیکسیرت و وفادار به وعدههایش است و اندوه زیادی مرا فرا میگیرد. ایشان فرمودند: آیا میدانی برای چیست؟ عرض کردم: خیر. ایشان فرمودند:
ص: 251
ع قَالَ: لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ یُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِیثَاقَ النَّفْسِ (1)فَلَا یَزِیدُ فِیهِمْ أَحَدٌ أَبَداً وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهُمْ أَحَدٌ أَبَداً.
سن، المحاسن مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ یَسَارٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ کَیْسَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنَا مَوْلَاکَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ کَیْسَانَ فَقَالَ أَمَّا النَّسَبُ فَأَعْرِفُهُ وَ أَمَّا أَنْتَ فَلَسْتُ أَعْرِفُکَ قَالَ قُلْتُ وُلِدْتُ بِالْجَبَلِ (2)وَ نَشَأْتُ بِأَرْضِ فَارِسَ وَ أَنَا أُخَالِطُ النَّاسَ فِی التِّجَارَاتِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ فَأَرَی الرَّجُلَ حَسَنَ السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُقِ وَ الْأَمَانَةِ ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأُفَتِّشُهُ عَنْ عَدَاوَتِکُمْ وَ أُخَالِطُ الرَّجُلَ وَ أَرَی فِیهِ سُوءَ الْخُلُقِ وَ قِلَّةَ أَمَانَةٍ وَ زَعَارَّةً ثُمَّ أُفَتِّشُهُ فَأُفَتِّشُهُ عَنْ وَلَایَتِکُمْ فَکَیْفَ یَکُونُ ذَلِکَ فَقَالَ (3)أَ مَا عَلِمْتَ یَا ابْنَ کَیْسَانَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَخَذَ طِینَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ طِینَةً مِنَ النَّارِ فَخَلَطَهُمَا جَمِیعاً ثُمَّ نَزَعَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ فَمَا رَأَیْتَ مِنْ أُولَئِکَ مِنَ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِینَةِ الْجَنَّةِ وَ هُمْ یَعُودُونَ إِلَی مَا خُلِقُوا مِنْهُ وَ مَا رَأَیْتَ مِنْ هَؤُلَاءِ مِنْ قِلَّةِ الْأَمَانَةِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ الزَّعَارَّةِ فَمِمَّا مَسَّتْهُمْ مِنْ طِینَةِ النَّارِ وَ هُمْ یَعُودُونَ إِلَی مَا خُلِقُوا مِنْهُ.
قوله علیه السلام فلست أعرفک أی بالتشیع و الزعارة بالتشدید و قد یخفف شراسة الخلق.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَرَی الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِنَا مِمَّنْ یَقُولُ بِقَوْلِنَا خَبِیثَ اللِّسَانِ خَبِیثَ الْخِلْطَةِ قَلِیلَ الْوَفَاءِ بِالْمِیعَادِ فَیَغُمُّنِی غَمّاً شَدِیداً وَ أَرَی الرَّجُلَ مِنَ الْمُخَالِفِینَ عَلَیْنَا حَسَنَ السَّمْتِ حَسَنَ الْهَدْیِ (4)وَفِیّاً بِالْمِیعَادِ فَأَغْتَمُّ غَمّاً (5)فَقَالَ أَ وَ تَدْرِی لِمَ ذَاکَ قُلْتُ لَا قَالَ
ص: 251
خداوند دو طینت را آفرید و آن دو را به هم سایید، [در این زمان، ایشان] کف دو دست خود را به طور کامل روی هم قرار دادند و فرمودند: اینگونه، سپس آن را دو نیم کرد و فرمود: این به بهشت برود و این به دوزخ و مرا باکی نیست؛ بد زبانی و بد برخوردی و کموفایی به عهدی که از مردی که از اصحابتان است و به اعتقاد شما معتقد است دیدی، به سبب این است که به این طینت خبیث ساییده شده است و او به طینت خود باز میگردد، و آن سیرت نیک و وقار و خوشبرخوردی و وفای به عهدی که از آن مرد مخالف دیدی به سبب این است که به این طینت ساییده شده است. عرض کردم: [گره] از [کار] من گشودید، خدا [گره] از [کار] شما بگشاید.
روایت 47.
محاسن: أبیالبلاد نقل کرده، مردی به نام عمران در زمان حجاج به عمره رفت، به او گفتم: آیا به ملاقات امام باقر علیه السلام هم رفتی؟ گفت: آری. گفتم چه چیزی به تو فرمود؟ گفت: به من فرمود: ای عمران! از مردم چه خبر؟ عرض کردم: وقتی میآمدم، حجاج بر بالای منبر به پدرتان، علی بن أبیطالب صلوات الله علیه ناسزا میگفت. ایشان فرمودند: [این] دشمنان خدا، بیدرنگ ما را دشنام میدهند، اگر میتوانستند از شیعیان ما باشند، میشدند، ولی نمیتوانند؛ خداوند میثاق ما و میثاق شیعیان ما را، زمانی که ما و آنها [مانند] سایههایی بودیم گرفته است، اگر [همه] مردم تلاش کنند تا یک نفر را به آن [میثاق] زیاد کنند یا یک نفر را از آن کم کنند، نمیتوانند چنین کنند.
توضیح
"یبدهون" با باء، یعنی به طور ناخودآگاه و ناگهانی و بیدرنگ آن کار را میکنند. در بعضی نسخهها "یندهون" با نون آمده است؛ "ندهت الإبل" یعنی سقتها مجتمعۀ و "ندهۀ" به ضم و فتح نون، یعنی مال زیاد.
روایت 48.
محاسن: زراره نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: اگر مردم میدانستند که شروع خلقت چگونه بوده است، هیچ دو نفرشان با هم اختلافی پیدا نمیکردند. خداوند تبارک و تعالی قبل از اینکه مخلوقات را بیافریند، فرمود: آب گوارایی باش تا بهشت و اهل طاعت خود را از تو بیافرینم و فرمود: آب تلخی باش تا دوزخ و اهل معصیتم را از تو بیافرینم، سپس به آن دو امر کرد و آن دو با هم ممزوج شدند و از همان جاست که گاهی مؤمن، کافر میزاید و گاهی کافر، مؤمن میزاید. سپس گِل آدم را از پوسته زمین برگرفت و آن را به شدت سایید و ناگهان فرزندان
ص: 252
إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الطِّینَتَیْنِ فَعَرَکَهُمَا وَ قَالَ بِیَدِهِ هَکَذَا رَاحَتَیْهِ جَمِیعاً وَاحِدَةً عَلَی الْأُخْرَی ثُمَّ فَلَقَهُمَا فَقَالَ هَذِهِ إِلَی الْجَنَّةِ وَ هَذِهِ إِلَی النَّارِ وَ لَا أُبَالِی فَالَّذِی رَأَیْتَ مِنْ خُبْثِ اللِّسَانِ وَ الْبَذَاءِ وَ سُوءِ الْخِلْطَةِ وَ قِلَّةِ الْوَفَاءِ بِالْمِیعَادِ مِنَ الرَّجُلِ الَّذِی هُوَ مِنْ أَصْحَابِکُمْ یَقُولُ بِقَوْلِکُمْ فَبِمَا الْتَطَخَ بِهَذِهِ مِنَ الطِّینَةِ الْخَبِیثَةِ وَ هُوَ عَائِدٌ إِلَی طِینَتِهِ وَ الَّذِی رَأَیْتَ مِنْ حُسْنِ الْهَدْیِ وَ حُسْنِ السَّمْتِ وَ حُسْنِ الْخِلْطَةِ وَ الْوَفَاءِ بِالْمِیعَادِ مِنَ الرِّجَالِ مِنَ الْمُخَالِفِینَ فَبِمَا الْتَطَخَ بِهِ مِنَ الطِّینَةِ فَقُلْتُ (1)فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ.
سن، المحاسن یَحْیَی بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ یُقَالُ لَهُ عِمْرَانُ أَنَّهُ خَرَجَ فِی عُمْرَةٍ زَمَنَ الْحَجَّاجِ فَقُلْتُ لَهُ هَلْ لَقِیتَ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَا قَالَ لَکَ قَالَ قَالَ لِی یَا عِمْرَانُ مَا خَبَرُ النَّاسِ فَقُلْتُ تَرَکْتُ الْحَجَّاجَ یَشْتِمُ أَبَاکَ عَلَی الْمِنْبَرِ أَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَقَالَ أَعْدَاءُ اللَّهِ یَبْدَهُونَ سَبَّنَا أَمَا إِنَّهُمْ لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ یَکُونُوا مِنْ شِیعَتِنَا لَکَانُوا وَ لَکِنَّهُمْ لَا یَسْتَطِیعُونَ إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِیثَاقَنَا وَ مِیثَاقَ شِیعَتِنَا وَ نَحْنُ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ فَلَوْ جَهَدَ النَّاسُ أَنْ یَزِیدُوا فِیهِ (2)رَجُلًا أَوْ یَنْقُصُوا مِنْهُ (3)رَجُلًا مَا قَدَرُوا عَلَی ذَلِکَ.
یبدهون بالباء أی یأتون به بدیهة و فجأة بلا رویّة و فی بعض النسخ بالنون یقال ندهت الإبل أی سقتها مجمعة و الندهة بالضم و الفتح الکثرة من المال.
سن، المحاسن عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَوْ عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ کَانَ ابْتِدَاءُ الْخَلْقِ لَمَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْخَلْقَ قَالَ کُنْ مَاءً عَذْباً أَخْلُقْ مِنْکَ جَنَّتِی وَ أَهْلَ طَاعَتِی وَ قَالَ کُنْ مَاءً مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقْ مِنْکَ نَارِی وَ أَهْلَ مَعْصِیَتِی ثُمَّ أَمَرَهُمَا فَامْتَزَجَا فَمِنْ ذَلِکَ صَارَ یَلِدُ الْمُؤْمِنُ کَافِراً وَ الْکَافِرُ مُؤْمِناً ثُمَّ أَخَذَ طِینَ آدَمَ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ فَعَرَکَهُ عَرْکاً شَدِیداً فَإِذَا
ص: 252
آدم در [عالم] ذرّ به تکاپو افتادند. خداوند به اصحاب یمین نمود که به سلامت در آن داخل شوید و به اصحاب آتش فرمود که به دوزخ درآیید و مرا باکی نیست. سپس به آتش امر کرد و آتش برافروخته شد. به اصحاب شمال گفت: در آن داخل شوید، آنان از آتش ترسیدند. به اصحاب یمین فرمود: در آن داخل شوید، داخل شدند و خداوند فرمود: سرد و بیخطر باش و آتش سرد و بیخطر شد. اصحاب شمال عرض کردند: پرودگارا! از ما درگذر، خداوند فرمود: از شما درگذشتم، [اکنون] در آن داخل شوید. [جلو] رفتند [تا داخل آن شوند]، ولی [باز هم] از آن ترسیدند، در آنجا بود که طاعت و معصیت ثابت شد، نه اینان میتوانند از آنان باشند و نه آنان میتوانند از اینان گردند.
توضیح
"هیچ دو نفرشان با هم اختلافی پیدا نمیکردند" یعنی هیچ دو نفری از آنان در مسأله قضا و قدر با هم اختلاف نداشتند، یا یعنی هیچ دو نفری در امر دین با هم نزاع نداشتند.
روایت 49.
محاسن: أبیإسحاق سبیعی نقل کرده، امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند: ابتدای خلقت اینگونه بود که خداوند زمین و طینتی آفرید و آبی از دل آن زمین بیرون کشید و آن آب را هفت روز و هفت شب بر [سطح] آن زمین جاری کرد و سپس آن آب را از آن زمین بیرون کشید و از بهترین قسمت آن طینت مقداری برداشت که همان طینت ائمه گشت و سپس مُشت دیگری از زیر آن طینت برگرفت که طینت ذریه ائمه و شیعیان ایشان گشت. اگر طینت شما مانند طینت ما به حال خود رها میشد، ما و شما حقیقتاً یک چیز میشدیم. عرض کردم: خداوند با طینت ما چه کرد؟ فرمودند: خداوند عزّ و جلّ زمین شورهزاری آفرید و سپس آب تلخی را هفت روز و هفت شب بر آن جاری کرد و آنگاه آن آب را از آن بیرون کشید و قسمتی از آن طینت را برگزید که همان طینت پیشوایان کفر گشت، اگر طینت دشمن ما به همان حالی که خداوند آن را برگرفت رها میشد، هیچگاه شهادت به اینکه هیچ معبودی جز خداوند نیست و اینکه محمد رسول خداست نمیدادند و هیچگاه حج خانه خدا انجام نمیدادند و عمره نمیگزاردند و زکات و صدقه نمیدادند و هیچکدام از اعمال خوب را انجام نمیدادند. سپس خداوند طینت شیعیان ما و طینت دشمن ما را برداشت و با هم مخلوط کرد و آن دو را چون دو پوست به هم سایید و آنگاه آن دو را با آب ممزوج کرد و سپس این را از آن [بیرون] کشید و فرمود: این در بهشت باشد و مرا باکی نیست، و این در دوزخ باشد و مرا باکی نیست. آن تندخویی و بد اخلاقی و کارهای بدی که در مؤمن دیدهای به سبب آن
ص: 253
هُمْ فِی الذَّرِّ یَدِبُّونَ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ إِلَی الْجَنَّةِ بِسَلَامٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ النَّارِ إِلَی النَّارِ وَ لَا أُبَالِی ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُسْعِرَتْ فَقَالَ لِأَصْحَابِ الشِّمَالِ ادْخُلُوهَا فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ ادْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَقَالَ کُونِی بَرْداً وَ سَلَاماً فَکَانَتْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَقَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ یَا رَبِّ أَقِلْنَا (1)فَقَالَ قَدْ أَقَلْتُکُمْ فَادْخُلُوهَا فَذَهَبُوا فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ الطَّاعَةُ وَ الْمَعْصِیَةُ فَلَا یَسْتَطِیعُ هَؤُلَاءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ وَ لَا هَؤُلَاءِ أَنْ یَکُونُوا مِنْ هَؤُلَاءِ.
قوله علیه السلام لما اختلف اثنان أی فی مسألة القضاء و القدر أو لما تنازع اثنان فی أمر الدین.
سن، المحاسن عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّهِیکِیُّ عَنْ حَسَّانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالا کَانَ فِی بَدْءِ خَلْقِ اللَّهِ أَنْ خَلَقَ أَرْضاً وَ طِینَةً وَ فَجَّرَ مِنْهَا مَاءَهَا وَ أَجْرَی ذَلِکَ الْمَاءَ عَلَی الْأَرْضِ سَبْعَةَ أَیَّامٍ وَ لَیَالِیَهَا ثُمَّ نَضَبَ الْمَاءُ عَنْهَا ثُمَّ أَخَذَ مِنْ صَفْوَةِ تِلْکَ الطِّینَةِ وَ هِیَ طِینَةُ الْأَئِمَّةِ ثُمَّ أَخَذَ قَبْضَةً أُخْرَی مِنْ أَسْفَلِ تِلْکَ الطِّینَةِ وَ هِیَ طِینَةُ ذُرِّیَّةِ الْأَئِمَّةِ وَ شِیعَتِهِمْ فَلَوْ تُرِکَتْ طِینَتُکُمْ کَمَا تُرِکَ طِینَتُنَا لَکُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ نَحْنُ شَیْئاً وَاحِداً قُلْتُ فَمَا صَنَعَ بِطِینَتِنَا قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ أَرْضاً سَبِخَةً ثُمَّ أَجْرَی عَلَیْهَا مَاءً أُجَاجاً أَجْرَاهَا سَبْعَةَ أَیَّامٍ وَ لَیَالِیَهَا ثُمَّ نَضَبَ عَنْهَا الْمَاءُ ثُمَّ أَخَذَ مِنْ صَفْوَةِ تِلْکَ الطِّینَةِ وَ هِیَ طِینَةُ أَئِمَّةِ الْکُفْرِ فَلَوْ تُرِکَتْ طِینَةُ عَدُوِّنَا کَمَا أَخَذَهَا لَمْ یَشْهَدُوا الشَّهَادَتَیْنِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ لَمْ یَکُونُوا یَحُجُّونَ الْبَیْتَ وَ لَا یَعْتَمِرُونَ وَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ لَا یَصَّدَّقُونَ وَ لَا یَعْمَلُونَ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِ الْبِرِّ ثُمَّ قَالَ أَخَذَ اللَّهُ طِینَةَ شِیعَتِنَا وَ طِینَةَ عَدُوِّنَا فَخَلَطَهُمَا وَ عَرَکَهُمَا عَرْکَ الْأَدِیمِ ثُمَّ مَزَجَهُمَا بِالْمَاءِ ثُمَّ جَذَبَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ وَ قَالَ هَذِهِ فِی الْجَنَّةِ وَ لَا أُبَالِی وَ هَذِهِ فِی النَّارِ وَ لَا أُبَالِی فَمَا رَأَیْتَ فِی الْمُؤْمِنِ مِنْ زَعَارَّةٍ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ اکْتِسَابِ سَیِّئَاتٍ فَمِنْ تِلْکَ
ص: 253
طینت شوری مخالفین است که در او ممزوج شده است و آن خوشخلقی و روی باز و خوشرویی و روزه و نمازی که در مخالفین دیدهای به سبب آن طینت مؤمن است که به او رسیده است.
روایت 50.
نهج البلاغۀ: مالک بن دحیۀ نقل کرده، در حضور امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودیم که سخن از اختلاف میان مردمان شد؛ [ایشان فرمودند:] فرقی که میان آنان است، تنها از جهت آغاز طینتشان است؛ آنها قطعهای از زمین شور و شیرین و خاک خشن و نرم بودند، آنان به نسبت نزدیکی زمینشان به هم نزدیکند و به نسبت فاصله زمینشان با هم متفاوتند؛ نیکرویان، کم عقل و بلند قامتان، کم همت و نیک کرداران، بدچهره و سادهاندیشان، با ذکاوت و نیکسرشتان، به دنبال بدیها و گمگشتگان، آشفته عقل و گشاده زبانها، سختدلاند.
توضیح
این سخن ایشان علیه السلام: "فرقی که میان آنان است ..." إبنمیثم گفته است: یعنی نزدیکی مردمان در شکل ظاهری و اخلاق، تابع نزدیکی طینتشان و مبادی طینتشان، یعنی نرم و خشن و شور و شیرین [بودن طینتشان] میباشد و [همچنین] تفاوتشان نیز به سبب تفاوت طینت و مبادی طینتشان، که گفته شد میباشد. اهل تأویل گفتهاند: اضافه موجود در عبارت "مَبَادِی طِینَتِهِمْ" اضافه به معنای لام است و کنایه است از اجزاء عنصری، که مبادی مرکبات و مزاجهای گوناگون هستند؛ شور کنایه از [مزاج] گرم خشک، و شیرین کنایه از [مزاج] مرطوب، و نرم کنایه از [مزاج] سرد مرطوب، و خشن کنایه از [مزاج] سرد خشک است. "فلقۀ" به معنای قطعه و قسمتی از چیزی است. "رواء" یعنی صورت زیبا و "قریب القعر" یعنی کم عمق و سادهاندیش. "بعید السبر" یعنی [انسان تیزهوش] و با ذکاوتی که نمیتوان درون او را کشف کرد، گفته میشود: "سبرت الرجل، أسبره" یعنی باطن و درون آن مرد را کشف کردم. "ضریبۀ" یعنی خُلق و طبع. "جلیبۀ" چیزی است که انسان به دنبال آن است و میخواهد آن را به دست آورد، یعنی با اینکه اخلاقش نیکوست، ولی به دنبال کار زشت است. إبن میثم این جمله را به عکس معنایی که گفتیم حمل کرده است، و نیز گفته است: "متفرق اللب" یعنی کسی که به دنبال هر صدایی میرود. سپس گفته است: پنج مورد اول، کسانی هستند که ظاهرشان مخالف باطنشان است و دو مورد آخری بر آن سبک نیستند و برای تتمیم اقسام آورده شدهاند.
روایت 51.
تفسیر عیاشی: زراره نقل کرده، به امام باقر علیه السلام عرض کردم: به نظر آیا شما هنگامی که خداوند در عالم ذرّ [از بنیآدم] در صلب آدم میثاق گرفت
ص: 254
السَّبِخَةِ (1)الَّتِی مَازَجَتْهُ مِنَ النَّاصِبِ وَ مَا رَأَیْتَ مِنْ حُسْنِ خُلُقِ النَّاصِبِ وَ طَلَاقَةِ وَجْهِهِ وَ حُسْنِ بِشْرِهِ وَ صَوْمِهِ وَ صَلَاتِهِ فَمِنْ تِلْکَ السَّبِخَةِ الَّتِی أَصَابَتْهُ مِنَ الْمُؤْمِنِ.
نهج، نهج البلاغة مِنْ کَلَامٍ لَهُ رَوَی الْیَمَامِیُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مَالِکِ بْنِ دِحْیَةَ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ قَدْ ذُکِرَ عِنْدَهُ اخْتِلَافُ النَّاسِ إِنَّمَا فَرَّقَ بَیْنَهُمْ مَبَادِی طِینَتِهِمْ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ کَانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَ عَذْبِهَا وَ حَزْنِ (2)تُرْبَةٍ وَ سَهْلِهَا فَهُمْ عَلَی حَسَبِ قُرْبِ أَرْضِهِمْ یَتَقَارَبُوَن وَ عَلَی قَدْرِ اخْتِلَافِهَا یَتَفَاوَتُونَ فَتَامُّ الرُّوَاءِ نَاقِصُ الْعَقْلِ وَ مَادُّ الْقَامَةِ (3)قَصِیرُ الْهِمَّةِ وَ زَاکِی الْعَمَلِ قَبِیحُ الْمَنْظَرِ وَ قَرِیبُ الْقَعْرِ بَعِیدُ السَّبْرِ وَ مَعْرُوفُ الضَّرِیبَةِ مُنْکَرُ الْجَلِیبَةِ وَ تَائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ وَ طَلِیقُ اللِّسَانِ حَدِیدُ الْجَنَانِ.
قوله علیه السلام إنما فرق بینهم قال ابن میثم أی تقاربهم فی الصور و الأخلاق تابع لتقارب طینهم و تقارب مبادیه و هی السهل و الحزن و السبخ و العذب و تفاوتهم فیها لتفاوت طینهم و مبادیه المذکورة و قال أهل التأویل الإضافة بمعنی اللام أی المبادی لطینهم کنایة عن الأجزاء العنصریة التی هی مبادی المرکبات ذوات الأمزجة و السبخ کنایة عن الحار الیابس و العذب عن الحار الرطب و السهل عن البارد الرطب و الحزن عن البارد الیابس و الفلقة القطعة و الشق من الشی ء و الرواء المنظر الحسن و قریب القعر أی قصیر بعید السبر أی داهیة یبعد اختبار باطنه یقال سبرت الرجل أسبره أی اختبرت باطنه و غوره و الضریبة الخلق و الطبیعة و الجلیبة ما یجلبه الإنسان و یتکلفه أی خلقه حسن یتکلف فعل القبیح و حمله ابن میثم علی العکس و قال متفرق اللب أی یتبع کل ناعق ثم قال الخمسة الأول ظاهرهم مخالف لباطنهم و الأخیرتان لیستا علی تلک الوتیرة ذکرتا لتتمیم الأقسام.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَ رَأَیْتَ حِینَ أَخَذَ اللَّهُ الْمِیثَاقَ
ص: 254
و آنان را در پیشگاه خود حاضر کرد، آنها خداوند را میدیدند؟ ایشان فرمودند: آری ای زراره! آنان چون ذراتی در مقابل خداوند بودند و خداوند با آن [میثاق]، از آنان میثاق ربوبیت برای خودش و نبوت برای محمد صلی الله علیه و آله گرفت و سپس رزقشان را برایشان ضمانت کرد و رؤیت خود را از یاد آنان برد و معرفت خود را در قلبهای آنان باقی گذاشت. همه کسانی که خداوند از آنان میثاق گرفت، ناگزیر باید به دنیا بیایند؛ هر که میثاقی که خداوند از او برای محمد صلی الله علیه و آله گرفته را انکار کرد، اقرارش در میثاق برای پروردگار سودی برایش نخواهد داشت، و هر که میثاق محمد را انکار نکرد، میثاقش برای پروردگار برایش مفید خواهد بود.
روایت 52.
تفسیر عیاشی: عمار بن أبیالأحوض نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی در ابتدای خلقت دو دریا آفرید که یکی گوارا و صاف و دیگری شور و تلخ. سپس خاک آدم را از دریای گواری صاف آفرید و آنگاه آن را بر دریای تلخ جاری کرد و آن را [تبدیل به] گِل سیاه بدبویی که [ماده اولیه] خلقت آدم بود گردانید. سپس مشتی از شانه راست آدم برگرفت و آن را در صلب آدم قرار داد و فرمود: اینها در بهشت خواهند بود و مرا باکی نیست. آنگاه مشتی از شانه چپ آدم برگرفت و آن را در صلب آدم قرار داد و فرمود: اینها در دوزخ خواهند بود و مرا باکی نیست و من از کاری که میکنم بازخواست نمیشوم و بعدها میتوانم درباره اینها و آنها بداء کنم و اینها آزموده میشوند. امام صادق علیه السلام فرمودند: اصحاب شمال که در آن روز در برابر خالقشان مانند ذراتی بودند، احتجاج کردند و گفتند: ای پروردگار ما! قبل از اینکه برایمان حجت آوری و ما را با فرستادن [رسولان] بیازمایی و طاعت و معصیت را برایمان آشکار کنی، ما را مستوجب دوزخ کردی و حال آنکه تو حاکم عادل هستی!؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: هماکنون حجت در طاعت و معصیت را به شما میگویم و بعد از اینکه گفتم، دیگر عذری نخواهید داشت. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند مالک نگهبان دوزخ وحی کرد که به آتش فرمان دهد شعلهور شود و سپس گروهی از آنان را به نزد آتش ببرد، نزد آتش برده شدند؛ آنگاه خداوند به آنان فرمود، به میل خود داخل آن شوید. گفتند: به میل خود داخل آن نمیشویم. سپس خداوند [باز] فرمود: یا به میل خود داخل آن شوید، یا شما را بر خلاف میلتان، به وسیله آن عذاب میکنم. گفتند: ما هنگامی که آن را بر ما واجب کردی و ما را از اصحاب شمال گردانیدی، از [شرّ] آن به سوی تو گریختیم و از [بیم] آن بر تو احتجاج کردیم، پس چگونه به میل خود در آن داخل شویم؟
ص: 255
عَلَی الذَّرِّ فِی صُلْبِ آدَمَ فَعَرَضَهُمْ عَلَی نَفْسِهِ کَانَتْ مُعَایَنَةً مِنْهُمْ لَهُ (1)قَالَ نَعَمْ یَا زُرَارَةُ وَ هُمْ ذَرٌّ بَیْنَ یَدَیْهِ (2)وَ أَخَذَ عَلَیْهِمْ بِذَلِکَ الْمِیثَاقَ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَهُ وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله بِالنُّبُوَّةِ ثُمَّ کَفَلَ لَهُمْ بِالْأَرْزَاقِ وَ أَنْسَاهُمْ رُؤْیَتَهُ وَ أَثْبَتَ فِی قُلُوبِهِمْ مَعْرِفَتَهُ فَلَا بُدَّ مِنْ أَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ إِلَی الدُّنْیَا کُلَّ مَنْ أَخَذَ عَلَیْهِ الْمِیثَاقَ فَمَنْ جَحَدَ مَا أَخَذَ عَلَیْهِ الْمِیثَاقَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله لَمْ یَنْفَعْهُ إِقْرَارُهُ لِرَبِّهِ بِالْمِیثَاقِ وَ مَنْ لَمْ یَجْحَدْ مِیثَاقَ مُحَمَّدٍ نَفَعَهُ الْمِیثَاقُ لِرَبِّهِ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی الْأَحْوَصِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ فِی مُبْتَدَإِ الْخَلْقِ بَحْرَیْنِ أَحَدُهُمَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ الْآخَرُ مِلْحٌ أُجَاجٌ ثُمَّ خَلَقَ تُرْبَةَ آدَمَ مِنَ الْبَحْرِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ ثُمَّ أَجْرَاهُ عَلَی الْبَحْرِ الْأُجَاجِ فَجَعَلَهُ حَمَأً مَسْنُوناً وَ هُوَ خَلْقُ آدَمَ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ کَتِفِ آدَمَ الْأَیْمَنِ فَذَرَأَهَا فِی صُلْبِ آدَمَ فَقَالَ هَؤُلَاءِ فِی الْجَنَّةِ وَ لَا أُبَالِی ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ کَتِفِ آدَمَ الْأَیْسَرِ فَذَرَأَهَا فِی صُلْبِ آدَمَ فَقَالَ هَؤُلَاءِ فِی النَّارِ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ لِی فِی هَؤُلَاءِ الْبَدَاءُ بَعْدُ (3)وَ فِی هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ سَیُبْتَلَوْنَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَاحْتَجَّ یَوْمَئِذٍ أَصْحَابُ الشِّمَالِ وَ هُمْ ذَرٌّ عَلَی خَالِقِهِمْ فَقَالُوا یَا رَبَّنَا بِمَ أَوْجَبْتَ لَنَا النَّارَ وَ أَنْتَ الْحَکَمُ الْعَدْلُ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَحْتَجَّ عَلَیْنَا وَ تَبْلُوَنَا بِالرُّسُلِ وَ تَعْلَمَ طَاعَتَنَا لَکَ وَ مَعْصِیَتَنَا فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَأَنَا أُخْبِرُکُمْ بِالْحُجَّةِ عَلَیْکُمْ الْآنَ فِی الطَّاعَةِ وَ الْمَعْصِیَةِ وَ الْإِعْذَارِ بَعْدَ الْإِخْبَارِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی مَالِکٍ خَازِنِ النَّارِ أَنْ مُرِ النَّارَ تَشْهَقُ ثُمَّ تُخْرِجُ عُنُقاً مِنْهَا (4)فَخَرَجَتْ لَهُمْ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ لَهُمُ ادْخُلُوهَا طَائِعِینَ فَقَالُوا لَا نَدْخُلُهَا طَائِعِینَ ثُمَّ قَالَ ادْخُلُوهَا طَائِعِینَ أَوْ لَأُعَذِّبَنَّکُمْ بِهَا کَارِهِینَ قَالُوا إِنَّا هَرَبْنَا إِلَیْکَ مِنْهَا وَ حَاجَجْنَاکَ فِیهَا حَیْثُ أَوْجَبْتَهَا عَلَیْنَا وَ صَیَّرْتَنَا مِنْ أَصْحَابِ الشِّمَالِ فَکَیْفَ نَدْخُلُهَا
ص: 255
ابتدا اصحاب یمین را در آن داخل کن تا اینچنین درباره ما و آنها عدالت ورزیده باشی. امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند به اصحاب یمین که چون ذراتی در مقابلش بودند امر کرد و فرمود: به میل خود در آن داخل شوید. آنان بیدرنگ شروع به داخل شدن در آن کردند و همگی در آن فرو رفتند و خداوند آن را برایشان سرد و بیخطر گردانید و سپس آنان را از آن خارج کرد. آنگاه خداوند تبارک و تعالی در میان اصحاب یمین و اصحاب شمال ندا داد که آیا من پروردگار شما نیستم!؟ اصحاب شمال به میل خود و معترفانه گفتند: بلی ای پروردگار ما! ما آفریدهشدگان و مخلوقات تو هستیم، و اصحاب شمال با روی اکراه گفتند: بلی ای پرودگار ما! ما آفریدهشدگان و مخلوقات تو هستیم، و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»(1){هر که در آسمانها و زمین است، خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوی او بازگردانیده می شوید}، ایشان فرمودند: یعنی توحیدشان برای خدا بود.
روایت 53.
تفسیر عیاشی: عثمان بن عیسی از یکی از اصحاب ایشان نقل کرده، ایشان فرمودند: خداوند به آب فرمود: گوارا و صاف باش تا بهشت و اهل طاعتم را از تو بیافرینم، و به آب دیگری فرمود: شور و تلخ باش تا دوزخ و اهل معصیتم را از تو بیافرینم، آن دو آب را بر گِل جاری کرد و سپس مشتی از آن را با دست راست برداشت و آنان را چون ذراتی خلق کرد و آنگاه آنان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم و آیا طاعت من بر شما واجب نیست!؟ گفتند: بلی. خداوند به آتش فرمود: آتش باش، ناگهان آتشی برافروخته شد و به آنان فرمود که داخل آن شوند؛ بعضی از آنان به سرعت در آن رفتند و بعضی در دویدن کندی کردند و بعضی دیگر از جای خود حرکت نکردند. [آنهایی که به سمت آتش رفته بودند،] هنگامی که داغی آتش را دیدند، بازگشتند و دیگر هیچیک از آنان در آن داخل نشد. سپس مشتی دیگر با دست چپ برداشت و آنها را نیز چون ذراتی خلق کرد و مانند آن دیگران بر خودشان گواه گرفت و به آنها فرمود: در این آتش داخل شوید؛ بعضی از آنان کندی کردند و بعضی به سرعت در آن رفتند و بعضی از آنان در چشم به همزدنی داخل آن شدند، تا اینکه همه آنها در آتش رفتند. خداوند فرمود: به سلامت از آن خارج شوید، آنان بدون اینکه آسیبی ببینند از آن خارج شدند، آن دیگران گفتند: ای پروردگار ما! از ما درگذر تا ما نیز مانند آنها در آن داخل شویم. خداوند فرمود: از شما درگذشتم؛ بعضی از آنان در دویدن شتاب نمودند و بعضی به کندی رفتند و برخی دیگر نیز مانند بار اول از جای خود حرکت نکردند، و این است همان سخن خداوند [که فرمود]: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ»(2){و اگر هم بازگردانده شوند، قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند برمی گردند و آنان دروغگویند}.
توضیح
گفته میشود: "رام یریم" هنگام که کسی جای خود را ترک کند و از جای خود حرکت کند. این کلمه، بیشتر در موضع نفی استعمال میشود.
روایت 54.
تفسیر عیاشی: خالد نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»(3){و اگر هم بازگردانده شوند، قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند برمی گردند}، آنان از همان اول ملعون بودند.
روایت 55.
تفسیر عیاشی: زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق علیه السلام نقل کردهاند
ص: 256
طَائِعِینَ وَ لَکِنِ ابْدَأْ أَصْحَابَ الْیَمِینِ فِی دُخُولِهَا کَیْ تَکُونَ قَدْ عَدَلْتَ فِینَا وَ فِیهِمْ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَأَمَرَ أَصْحَابَ الْیَمِینِ وَ هُمْ ذَرٌّ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ ادْخُلُوا هَذِهِ النَّارَ طَائِعِینَ قَالَ فَطَفِقُوا یَتَبَادَرُونَ فِی دُخُولِهَا فَوَلَجُوا فِیهَا جَمِیعاً فَصَیَّرَهَا اللَّهُ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً ثُمَّ أَخْرَجَهُمْ مِنْهَا ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی نَادَی فِی أَصْحَابِ الْیَمِینِ وَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ فَقَالَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ بَلَی یَا رَبَّنَا نَحْنُ بَرِیَّتُکَ وَ خَلْقُکَ مُقِرِّینَ طَائِعِینَ وَ قَالَ أَصْحَابُ الشِّمَالِ بَلَی یَا رَبَّنَا نَحْنُ بَرِیَّتُکَ وَ خَلْقُکَ کَارِهِینَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ قَالَ تَوْحِیدُهُمْ لِلَّهِ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ قَالَ لِمَاءٍ کُنْ عَذْباً فُرَاتاً أَخْلُقْ مِنْکَ جَنَّتِی وَ أَهْلَ طَاعَتِی وَ قَالَ لِمَاءٍ کُنْ مِلْحاً أُجَاجاً أَخْلُقْ مِنْکَ نَارِی وَ أَهْلَ مَعْصِیَتِی فَأَجْرَی الْمَاءَیْنِ عَلَی الطِّینِ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً بِهَذِهِ وَ هِیَ یَمِینٌ فَخَلَقَهُمْ خَلْقاً کَالذَّرِّ ثُمَّ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ عَلَیْکُمْ طَاعَتِی قَالُوا بَلَی فَقَالَ لِلنَّارِ کُونِی نَاراً فَإِذَا نَارٌ تَأَجَّجُ وَ قَالَ لَهُمْ قَعُوا فِیهَا فَمِنْهُمْ مَنْ أَسْرَعَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْطَأَ فِی السَّعْیِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یَرِمْ مَجْلِسَهُ فَلَمَّا وَجَدُوا حَرَّهَا رَجَعُوا فَلَمْ یَدْخُلْهَا مِنْهُمْ أَحَدٌ ثُمَّ قَبَضَ قَبْضَةً بِهَذِهِ فَخَلَقَهُمْ خَلْقاً مِثْلَ الذَّرِّ مِثْلَ أُولَئِکَ ثُمَّ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ مِثْلَ مَا أَشْهَدَ الْآخَرِینَ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ قَعُوا فِی هَذِهِ النَّارِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَبْطَأَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَسْرَعَ وَ مِنْهُمْ مَنْ مَرَّ بِطَرْفِ الْعَیْنِ فَوَقَعُوا فِیهَا کُلُّهُمْ فَقَالَ اخْرُجُوا مِنْهَا سَالِمِینَ فَخَرَجُوا لَمْ یُصِبْهُمْ شَیْ ءٌ وَ قَالَ الْآخَرُونَ یَا رَبَّنَا أَقِلْنَا نَفْعَلْ کَمَا فَعَلُوا قَالَ قَدْ أَقَلْتُکُمْ فَمِنْهُمْ مَنْ أَسْرَعَ فِی السَّعْیِ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْطَأَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یَرِمْ مَجْلِسَهُ مِثْلَ مَا صَنَعُوا فِی الْمَرَّةِ الْأُولَی فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ
یقال رام یریم إذا برح و زال من مکانه و أکثر ما یستعمل فی النفی.
شی، تفسیر العیاشی خَالِدٌ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ إِنَّهُمْ مَلْعُونُونَ فِی الْأَصْلِ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع
ص: 256
که آن دو امام درباره این سخن خداوند: «وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ ... »(1){دلها و دیدگانشان را برمی گردانیم ...}، تا آخر آیه، اما این سخن خداوند: «کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ»(2){چنانکه نخستین بار به آن ایمان نیاوردند}، مربوط به زمانی است که خداوند از آنان میثاق گرفت.
روایت 56.
تفسیر عیاشی: رفاعۀ نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»(3){هنگامی را که پروردگارت، از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت} پرسیدم؛ ایشان فرمودند:
آری، خداوند در روز میثاق اینچنین، دستشان را مشت کردند، بر همه بندگانش حجت گرفت.
روایت 57.
تفسیر عیاشی: أبیبصیر نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آنان چگونه پاسخ [خداوند] را دادند، با اینکه [در آن زمان چون] ذراتی بودند؟ ایشان فرمودند: خداوند در [وجود] آنان چیزی قرار داد که هنگامی که از آنان سؤال کند، به او پاسخ دهند، یعنی [هنگامی که] در میثاق [از آنان سؤال کند، به او پاسخ دهند].
توضیح
یعنی روحهای [بنیآدم] به آن ذرات معلق بود و [خداوند] در آنان عقل و وسیله شنیدن و وسیله سخن گفتن را قرار داده بود تا در همان حال که [چون] ذراتی بودند، خطاب [خداوند] را بفهمند و جواب دهند.
روایت 58.
تفسیر عیاشی: زراره نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ»(4){و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت} تا آنجا که فرموده است: «قالُوا بَلی»(5){گفتند چرا} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: محمد علیه و آله السلام اولین کسی بود که بلی گفت. به ایشان عرض کردم: آیا خداوند را به چشم میدیدند؟ ایشان فرمودند: معرفت در قلبهایشان باقی ماند و آن میثاق را فراموش کردند و در آینده آن را به یاد خواهند آورد و اگر آن [میثاق] نبود، هیچکس خالق و روزیدهنده خود را از دیگری باز نمیشناخت.
روایت 59.
تفسیر عیاشی: زراره نقل کرده، مردی از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ»{و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت} پرسید؛ ایشان در حالی که پدرشان نیز [حضور داشتند و] میشنیدند فرمودند: پدرم برایم حدیث کرده که خداوند متعال مشتی از خاک تربتی که آدم را از آن آفرید برگرفت و آن آب گوارای صاف را بر روی آن ریخت و چهل روز آن را به حال خود رها کرد و سپس آن آب شور تلخ را روی آن ریخت و چهل روز آن را به حال خود رها کرد، هنگامی که آن طینت به خمیر تبدیل شد، خداوند تبارک و تعالی آن را برداشت و به شدت و اینگونه، کف دستانشان را باز کردند، سایید، سپس [بنیآدم] چون ذراتی از راست و چپ آن خارج شدند و خداوند به همه آنان امر کرد که به داخل آتش بروند؛ اصحاب راست داخل شدند و آتش بر آنان سرد و بیخطر شد، [ولی] اصحاب چپ در آن داخل نشدند.
ص: 257
عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ إِلَی آخِرِ الْآیَةِ أَمَّا قَوْلُهُ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَإِنَّهُ حِینَ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ رِفَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ قَالَ نَعَمْ أَخَذَ اللَّهُ الْحُجَّةَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِهِ یَوْمَ الْمِیثَاقِ هَکَذَا وَ قَبَضَ یَدَهُ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام کَیْفَ أَجَابُوا وَ هُمْ ذَرٌّ قَالَ جَعَلَ فِیهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ یَعْنِی فِی الْمِیثَاقِ.
أی تعلقت الأرواح بتلک الذر و جعل فیهم العقل و آلة السمع و آلة النطق حتی فهموا الخطاب و أجابوا و هم ذر (1).
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ إِلَی قالُوا بَلی قَالَ کَانَ مُحَمَّدٌ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ أَوَّلَ مَنْ قَالَ بَلَی قُلْتُ کَانَتْ رُؤْیَةَ مُعَایَنَةٍ قَالَ ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ أُنْسُوا ذَلِکَ الْمِیثَاقَ وَ سَیَذْکُرُونَهُ بَعْدُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ یَرْزُقُهُ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ فَقَالَ وَ أَبُوهُ یَسْمَعُ حَدَّثَنِی أَبِی أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابِ التُّرْبَةِ الَّتِی خَلَقَ مِنْهَا آدَمَ فَصَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ الْعَذْبَ الْفُرَاتَ فَتَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً ثُمَّ صَبَّ عَلَیْهَا الْمَاءَ الْمَالِحَ الْأُجَاجَ فَتَرَکَهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَلَمَّا اخْتَمَرَتِ الطِّینَةُ أَخَذَهَا تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَعَرَکَهَا عَرْکاً شَدِیداً ثُمَّ هَکَذَا حَکَی (2)بَسَطَ کَفَّیْهِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ مِنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ فَأَمَرَهُمْ جَمِیعاً أَنْ یَقَعُوا فِی النَّارِ فَدَخَلَ أَصْحَابُ الْیَمِینِ فَصَارَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ أَبَی أَصْحَابُ الشِّمَالِ أَنْ یَدْخُلُوهَا.
ص: 257
توضیح
این سخن ایشان علیه السلام: از راست و چپ آن خارج شدند، یعنی از سمت راست و چپِ فرشتهای که مأمور این کار بود خارج شدند، یا یعنی از راست و چپ عرش، یا اینکه یمین استعاره از جهتی باشد که در آن یُمن و برکت است و شمال به عکس این باشد.
روایت 60.
تفسیر عیاشی: أبیبصیر نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»(1){ آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند: چرا} سؤال کردم که آیا با زبانهایشان گفتند؟ ایشان فرمودند: آری و با قلبهایشان [نیز] گفتند. عرض کردم: آنان در آن روز، چه بودند؟ ایشان فرمودند: خداوند آنان را به مقدار این جواب آفریده بود.
روایت 61.
تفسیر عیاشی: زراره نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ ...» تا آنجا که فرموده است: «أَنْفُسِهِمْ»{و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: خداوند ذریه آدم تا روز قیامت را از پشت او بیرون آورد و آنان مانند ذراتی خارج شدند و خداوند خود را به آنان شناساند و خود را به آنان نشان داد. و اگر آن [معرفی] نمیبود، هیچکس پروردگارش را نمیشناخت و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»(2){اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، مسلماً خواهند گفت خدا}.
روایت 62.
تفسیر عیاشی: أصبغ بن نباته نقل کرده، إبن الکواء به حضور امام علی علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! برایم بفرمایید آیا خداوند تبارک و تعالی قبل از موسی با کسی از فرزندان آدم سخن گفته بود؟ امام علی [علیه السلام] فرمودند: خداوند با همه خلایق، چه نیکوکاران و چه بدکاران سخن گفته بود و آنان نیز به او جواب داده بودند. این سخن بر إبن الکواء سخت آمد و مقصود از آن را درنیافت؛ به ایشان عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! ماجرای آن چه بوده است؟ ایشان به او فرمودند: آیا کتاب خداوند را نخواندهای که به پیامبرش میفرماید: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»(3){و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند: چرا}، ای إبن الکواء! خداوند کلام خود را به گوش شما رساند و آنها نیز خداوند را چنانچه در سخن خدا: «قالُوا بَلی»{گفتند: چرا} شنیدی جواب دادند. خداوند به آنان فرمود: من خداوندی هستم که معبودی جز من نیست و منم آن بخشایشگر؛ آنان به طاعت و ربوبیت او اقرار کردند و خداوند رسولان و پیامبران و اوصیا را مشخص نمود و به خلایق امر کرد از آنها اطاعت کنند و آنان نیز در میثاق به آن اقرار کردند، هنگامی که اقرار میکردند، فرشتگان گفتند: ای فرزندان آدم! به آن بر شما «شَهِدْنا»{گواهی دادیم} تا «أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ»{مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم}.
روایت 63.
أبوبصیر نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: درباره [عالم] ذر برایم بفرمایید و اینکه "هنگامی که خداوند بنیآدم را بر خودشان گواه گرفت که آیا پروردگار شما نیستم و آنان گفتند بلی" و بعضی از آنان خلاف آنچه که گفتند
را در درونشان پنهان کردند، چگونه وقتی به آنها گفته شد
ص: 258
قوله علیه السلام من یمینه و شماله أی من یمین الملک المأمور بهذا الأمر و شماله أو من یمین العرش و شماله أو استعار الیمین للجهة التی فیها الیمن و البرکة و کذا الشمال بعکس ذلک.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی قُلْتُ قَالُوا بِأَلْسِنَتِهِمْ قَالَ نَعَمْ وَ قَالُوا بِقُلُوبِهِمْ فَقُلْتُ وَ أَیَّ شَیْ ءٍ کَانُوا یَوْمَئِذٍ قَالَ صَنَعَ مِنْهُمْ مَا اکْتَفَی بِهِ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ إِلَی أَنْفُسِهِمْ قَالَ أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ مَا عَرَفَ أَحَدٌ رَبَّهُ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ.
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: أَتَاهُ ابْنُ الْکَوَّاءِ (1)فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی هَلْ کَلَّمَ أَحَداً مِنْ وُلْدِ آدَمَ قَبْلَ مُوسَی فَقَالَ عَلِیٌّ قَدْ کَلَّمَ اللَّهُ جَمِیعَ خَلْقِهِ بَرَّهُمْ وَ فَاجِرَهُمْ وَ رَدُّوا عَلَیْهِ الْجَوَابَ فَثَقُلَ ذَلِکَ عَلَی ابْنِ الْکَوَّاءِ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ فَقَالَ لَهُ کَیْفَ کَانَ ذَلِکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ لَهُ أَ وَ مَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللَّهِ إِذْ یَقُولُ لِنَبِیِّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَقَدْ أَسْمَعَکُمْ کَلَامَهُ وَ رَدُّوا عَلَیْهِ الْجَوَابَ کَمَا تَسْمَعُ فِی قَوْلِ اللَّهِ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ قالُوا بَلی فَقَالَ لَهُمْ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَ أَنَا الرَّحْمَنُ فَأَقَرُّوا لَهُ بِالطَّاعَةِ وَ الرُّبُوبِیَّةِ وَ مَیَّزَ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِیَاءَ وَ الْأَوْصِیَاءَ وَ أَمَرَ الْخَلْقَ بِطَاعَتِهِمْ فَأَقَرُّوا بِذَلِکَ فِی الْمِیثَاقِ فَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ عِنْدَ إِقْرَارِهِمْ بِذَلِکَ شَهِدْنا عَلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ.
قَالَ أَبُو بَصِیرٍ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَخْبِرْنِی عَنِ الذَّرِّ وَ حَیْثُ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی وَ أَسَرَّ بَعْضُهُمْ خِلَافَ مَا أَظْهَرَ قُلْتُ کَیْفَ عَلِمُوا
ص: 258
"آیا من پروردگار شما نیستم"، این سخن را فهمیدند؟ ایشان فرمودند: خداوند [این قدرت را] در وجود آنان قرار داد که هنگامی که از آنان سؤال کند، جوابش را بدهند.
روایت 64.
تفسیر عیاشی: زراره و حمران نقل کردهاند که امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند: خداوند خلایق را چون سایههایی آفرید و محمد صلی الله علیه و آله را [به سوی آنان] فرستاد و برخی از آنها به ایشان ایمان آوردند و برخی دیگر ایشان را تکذیب کردند. سپس ایشان را در خلقتی دیگر [در این دنیا] برانگیخت و هر کس که در سایهها با ایشان ایمان آورده بود، [در این دنیا نیز] به او ایمان آورد و هر کس که در آن روز ایشان را انکار کرده بود، [در این دنیا نیز] ایشان را انکار کرد، و خداوند فرمود: «فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»(1){ولی ایشان بر آن نبودند که به چیزی که قبلاً آن را دروغ شمرده بودند ایمان بیاورند}.
روایت 65.
تفسیر عیاشی: أبیبصیر نقل کرد، اما صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلی قَوْمِهِمْ» تا آنجا که فرمود: «بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»(2){آنگاه پس از وی رسولانی را به سوی قومشان برانگیختیم و آنان دلایل آشکار برایشان آوردند، ولی ایشان بر آن نبودند که به چیزی که قبلاً آن را دروغ شمرده بودند ایمان بیاورند} فرمودند: خداوند رسولان را در همان زمانی که خلایق در پشت مردان و رَحِمهای زنان بودند به سویشان فرستاد؛ هر که در آن زمان تصدیق کرد، بعد از آن نیز تصدیق نمود و هر که در آن زمان تکذیب نمود، بعد از آن نیز تکذیب کرد.
روایت 66.
تفسیر عیاشی: أبیحمزه ثمالی نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی در میان سایه انبوهی از فرشتگان به زمین بر آدم، که در آن هنگام در سرزمینی به نام روحاء که جایی بین طائف و مکه است، فرود آمد و بر پشت آدم دست کشید و سپس بر ذریه او که چون ذراتی بودند ندا سر داد و آنان مانند زنبورها از کندو خارج شدند و بر کرانه آن سرزمین جمع شدند. خداوند به آدم فرمود: نگاه کن که چه میبینی؟ آدم عرض کرد: ذرات بسیاری بر کرانه [این] سرزمین میبینم. خداوند فرمود: ای آدم! اینان فرزندان تو هستند که من آنان را از پشت تو بیرون آوردم تا از آنان بر ربوبیت خود و نبوت محمد میثاق بگیرم، همانطور که [این میثاق را] در آسمان نیز از آنان گرفتم. آدم عرض کرد: ای پروردگار من! چگونه پشت من این همه را در خود جای داده بود؟ خداوند فرمود: ای آدم! به لطف ساخت من و قدرت نافذم. آدم عرض کرد: ای پرودگار من! در میثاق از آنان چه خواستی؟ خداوند فرمود: اینکه به من هیچ شرکی نورزند. آدم عرض کرد: پاداش کسانی از آنان که تو را اطاعت کنند چیست؟ خداوند فرمود: او را در بهشت خود جای میدهم. آدم عرض کرد: کسانی که تو را معصیت کنند چه سزایی دارند؟ خداوند فرمود: او را در دوزخم جای میدهم. آدم عرض کرد: ای پروردگار من! درباره آنان عدالت ورزیدی و قطعاً بیشتر آنان، اگر حفظشان نکنی تو را معصیت خواهند کرد.
توضیح
"در میان سایه انبوهی از فرشتگان بر آدم در زمین فرود آمد" یعنی به همراه گروههای زیادی از فرشتگان، که به جهت وفور و کثرت و تراکم، به ابرها تشبیه شدهاند فرود آمد و امر و وحیش را نازل کرد، و "ظلل" جمع "ظلۀ" به معنای ابر یا چیزی مانند آن است که سایه دارد،
ص: 259
الْقَوْلَ حَیْثُ قِیلَ لَهُمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ فِیهِمْ مَا إِذَا سَأَلَهُمْ أَجَابُوهُ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالا إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ هِیَ أَظِلَّةٌ فَأَرْسَلَ رَسُولَهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ کَذَّبَهُ ثُمَّ بَعَثَهُ فِی الْخَلْقِ الْآخَرِ فَآمَنَ بِهِ مَنْ کَانَ آمَنَ بِهِ فِی الْأَظِلَّةِ وَ جَحَدَهُ مَنْ جَحَدَ بِهِ یَوْمَئِذٍ فَقَالَ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ
شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلی قَوْمِهِمْ إِلَی بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ قَالَ بَعَثَ اللَّهُ الرُّسُلَ إِلَی الْخَلْقِ وَ هُمْ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ فَمَنْ صَدَّقَ حِینَئِذٍ صَدَّقَ بَعْدَ ذَلِکَ وَ مَنْ کَذَّبَ حِینَئِذٍ کَذَّبَ بَعْدَ ذَلِکَ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی هَبَطَ إِلَی الْأَرْضِ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ عَلَی آدَمَ وَ هُوَ بِوَادٍ یُقَالُ لَهُ الرَّوْحَاءُ وَ هُوَ وَادٍ بَیْنَ الطَّائِفِ وَ مَکَّةَ قَالَ فَمَسَحَ عَلَی ظَهْرِ آدَمَ ثُمَّ صَرَخَ بِذُرِّیَّتِهِ وَ هُمْ ذَرٌّ قَالَ فَخَرَجُوا کَمَا یَخْرُجُ النَّحْلُ مِنْ کُورِهَا فَاجْتَمَعُوا عَلَی شَفِیرِ الْوَادِی (1)فَقَالَ اللَّهُ لآِدَمَ انْظُرْ مَا ذَا تَرَی فَقَالَ آدَمُ أَرَی ذَرّاً کَثِیراً عَلَی شَفِیرِ الْوَادِی فَقَالَ اللَّهُ یَا آدَمُ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّتُکَ أَخْرَجْتُهُمْ مِنْ ظَهْرِکَ لِآخُذَ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ لِی بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ کَمَا آخُذُهُ عَلَیْهِمْ فِی السَّمَاءِ قَالَ آدَمُ یَا رَبِّ وَ کَیْفَ وَسِعَتْهُمْ ظَهْرِی قَالَ اللَّهُ یَا آدَمُ بِلُطْفِ صَنِیعِی وَ نَافِذِ قُدْرَتِی قَالَ آدَمُ یَا رَبِّ فَمَا تُرِیدُ مِنْهُمْ فِی الْمِیثَاقِ قَالَ اللَّهُ أَنْ لَا یُشْرِکُوا بِی شَیْئاً قَالَ آدَمُ فَمَنْ أَطَاعَکَ مِنْهُمْ یَا رَبِّ فَمَا جَزَاؤُهُ قَالَ أُسْکِنُهُ جَنَّتِی قَالَ آدَمُ فَمَنْ عَصَاکَ فَمَا جَزَاؤُهُ قَالَ أُسْکِنُهُ نَارِی قَالَ آدَمُ یَا رَبِّ لَقَدْ عَدَلْتَ فِیهِمْ وَ لَیَعْصِیَنَّکَ أَکْثَرُهُمْ إِنْ لَمْ تَعْصِمْهُمْ.
هبط إلی الأرض أی هبط و نزل أمره و وحیه مع طوائف کثیرة من الملائکة شبههم بالظلل فی وفورهم و کثرتهم و تراکمهم و الظلل جمع الظلة و هی ما أظلک من
ص: 259
این تعبیر مانند این سخن خداوند متعال است: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ»(1){مگر انتظار آنان غیر از این است که خدا و فرشتگان در [زیر] سایبانهایی از ابر سپید به سوی آنان بیایند}. و دست کشیدن، کنایه از شمول لطف و رحمت است.
روایت 67.
کشف الغمۀ: [مؤلف] کتاب دلائل حمیری از أبیهاشم جعفری نقل کرده، در حضور امام حسن عسگری علیه السلام بودم که محمد بن صالح ارمنی از ایشان درباره این سخن خداوند: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا»(2){و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم} پرسید؛ امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند: معرفت باقی ماند و حضور را از یاد بردند و در آینده آن را به یاد خواهند آورد، و اگر آن [میثاق] نبود، هیچکس نمیدانست که آفریننده و روزیدهندهاش کیست. أبیهاشم نقل کرده، از عظمت عطای خداوند به ولی خود و امانت گرانقدری که بر دوش او گذاشته، در درون خود به شگفت افتادم؛ امام عسگری روی به من کردند و فرمودند: ای أباهاشم! امر شگفتتر از آنی است که تو از آن در شگفت شدهای، چه خیال کردهای درباره گروهی که هر کس آنها را بشناسد، خدا را شناخته و هر که آنها را انکار کند، خدا را انکار کرده است!؟ هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه به آنان تصدیق کرده و به معرفت ایشان یقین داشته باشد.
توضیح
باید دانست که روایات این بخش از جمله روایات متشابه و احادیث پیچیده است و اصحاب ما رضی الله عنهم درباره آنها مسالک مختلفی دارند:
یکی از آنها مسلکی است که أخباریها به آن معتقدند و آن اینکه ما اجمالاً به این روایات ایمان داریم و اعتراف میکنیم که حقیقت معنای آنها را نمیدانیم و نمیدانیم که این روایات از چه روی صادر شده است و علم آن را به ائمه علیهم السلام واگذار میکنیم.
مسلک دیگر این است که این روایات را باید بر تقیه حمل کرد؛ زیرا موافق با روایات اهل تسنن، و نیز موافق اعتقاد اشاعره که آنان نیز همگی از اهل تسنند میباشد، و نیز مخالف روایات اختیار و استطاعت است که پیش از این گذشت.
مسلک دیگر اینکه این روایات کنایه از علم خداوند متعال به عاقبت انسانهاست و از آنجا که خداوند متعال هنگامی که آنان را آفرید، به احوال آنها نیز علم داشت، گویا آنان را از طینتهای مختلفی آفریده است.
دیگر اینکه این روایات کنایه از اختلاف انسانها در استعداد و قابلتهایشان است که این امر روشنی است و نمیتوان آن را انکار کرد؛ زیرا شکی نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله و أبوجهل از جهت استعداد و قابلیت در یک درجه نیستند، و این مستلزم ساقط شدن تکلیف نمیشود؛ زیرا خداوند متعال پیامبر صلی الله را به حسب استعدادی که در تحصیل کمالات به ایشان داده است تکلیف کرده و أبوجهل را نیز به حسب استعدادهایی که به او داده مکلف نموده و او را به تکالیفی که در توانش نیست مکلف نکرده و او را به کار شر یا فسادی مجبور نکرده است.
ص: 260
سحاب و نحوه و هذا مثل قوله تعالی هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ (1)و المسح کنایة عن شمول اللطف و الرحمة.
کشف، کشف الغمة مِنْ کِتَابِ دَلَائِلِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَسَأَلَهُ مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ الْأَرْمَنِیُّ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَ نَسُوا ذَلِکَ الْمَوْقِفَ وَ سَیَذْکُرُونَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُهُ قَالَ أَبُو هَاشِمٍ فَجَعَلْتُ أَتَعَجَّبُ فِی نَفْسِی مِنْ عَظِیمِ مَا أَعْطَی اللَّهُ وَلِیَّهُ وَ جَزِیلِ مَا حَمَّلَهُ فَأَقْبَلَ أَبُو مُحَمَّدٍ عَلَیَّ فَقَالَ الْأَمْرُ أَعْجَبُ مِمَّا عَجِبْتَ مِنْهُ یَا أَبَا هَاشِمٍ وَ أَعْظَمُ مَا ظَنُّکَ بِقَوْمٍ مَنْ عَرَفَهُمْ عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ أَنْکَرَ اللَّهَ فَلَا مُؤْمِنَ إِلَّا وَ هُوَ بِهِمْ مُصَدِّقٌ وَ بِمَعْرِفَتِهِمْ مُوقِنٌ.
اعلم أن أخبار هذا الباب من متشابهات الأخبار و معضلات الآثار و لأصحابنا رضی الله عنهم فیها مسالک.
منها ما ذهب إلیه الأخباریون و هو أنا نؤمن بها مجملا و نعترف بالجهل عن حقیقة معناها و عن أنها من أی جهة صدرت و نرد علمه إلی الأئمة علیهم السلام.
و منها أنها محمولة علی التقیة لموافقتها لروایات العامة و لما ذهبت إلیه الأشاعرة و هم جلّهم و لمخالفتها ظاهرا لما مر من أخبار الاختیار و الاستطاعة.
و منها أنها کنایة عن علمه تعالی بما هم إلیه صائرون فإنه تعالی لما خلقهم مع علمه بأحوالهم فکأنه خلقهم من طینات مختلفة.
و منها أنها کنایة عن اختلاف استعداداتهم و قابلیاتهم و هذا أمر بیّن لا یمکن إنکاره فإنه لا شبهة فی أن النبی صلی الله علیه و آله و أبا جهل لیسا فی درجة واحدة من الاستعداد و القابلیة و هذا لا یستلزم سقوط التکلیف فإن الله تعالی کلّف النبی صلی الله علیه و آله حسب ما أعطاه من الاستعداد لتحصیل الکمالات و کلف أبا جهل حسب ما أعطاه من ذلک و لم یکلفه ما لیس فی وسعه و لم یجبره علی شی ء من الشر و الفساد.
ص: 260
مسلک دیگر اینکه هنگامی که خداوند در ابتدای خلقت در [عالم] ذر، ارواخ را تکلیف نمود و از آنان میثاق گرفت، آنها در همان وقت خیر و شر را به اختیار خود انتخاب کردند و اختلاف طینت نیز به حسب انتخاب آنان شکل گرفت، چنانچه بعضی از روایاتی که گذشت نیز بر این دلالت دارد و بنابراین نمیتواند توجیه غلطی باشد.
پوشیده نیست که در این مسلک [آخر] و بسیاری از مسلکهای دیگر اشکالاتی وجود دارد و بهتر این است که غور در امثال این مسائل پیچیده که عقلهای ما عاجز از احاطه به کنه آنهاست را رها کنیم، مخصوصاً این مسأله که ائمه ما، ما را از غور در آن نهی کردهاند. در اینجا شایسته است بعضی از سخنان علمایمان رضوان الله علیهم و مخالفان آنها را بیاوریم:
سخن شیخ مفید قدس الله روحه در جواب مسائل سرویۀ
از ایشان سؤال شد که نظر ایشان أدام الله تأییده درباره روایاتی که از امامان هدایتگر علیهم السلام با مضامینی چون اشباح و خلقت خداوند متعال مر ارواح را دو هزار سال قبل از خلقت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام و بیرون آوردن ذریه آدم از صلبش به صورت ذرات، وارد شده چیست و معنای این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمودند: روحها سربازانی به صف درآمدهاند؛ آنهایی که همدیگر را باز شناسند، به هم میپیوندند و آنهایی که یکدیگر را نشناسند، از همدیگر جدا میشوند.
جواب؛ و توفیق در دست خداوند است:
روایات در زمینه سخن از اشباح به جهت الفاظ با هم اختلاف دارند و معانی آنها با هم متباین است و اهل غلوّ، سخنان باطل زیادی بر آن روایات بنا کردهاند و کتابهای بیهودهای درباره آنها نوشتهاند و معناهایی از آن روایات در کتابهایشان آوردهاند که مایه تمسخر است و محتویات آن کتابها را به گروهی از دانشمندان اهل حق نسبت دادهاند و با نسبت دادن سخن باطل خود به آنها دروغ بستهاند. یکی از آن کتابها، کتابی به نام أشباح و أظلۀ است که تألیف آن را به محمد بن سنان نسبت دادهاند و ما به هیچ وجه علم نداریم که سخنانی که در این باب از او آوردهاند از او باشد و اگر هم اینگونه باشد، إبن سنان [از کسانی است که] مورد طعن قرار گرفته است و متهم به غلوّ است. اگر در انتساب این کتاب به او درست گفته باشند، آن کتاب مایه گمراهی و از سخنان کسی است از حق گمراه شده است، و اگر دروغ گفته باشند، بار گناه آن را به دوش خود گذاشتهاند. روایت صحیحی که درباره اشباح وجود دارد، روایتی از طریق افراد ثقه و با این مضمون است: آدم علی نبینا و آله و علیه السلام بر روی عرش شبحهایی دید که نورشان میدرخشید و درباره آنها از خداوند متعال سؤال کرد و خداوند به او وحی کرد که آنها اشباح رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و حسن و حسین و فاطمه صلوات الله علیهم أجمعین میباشند و به او فرمود که اگر اشباحی که آنها را دید نمیبودند، او را خلق نمیکرد و آسمان و زمینی نمیآفرید.
ص: 261
و منها أنه لما کلّف الله تعالی الأرواح أولا فی الذرّ و أخذ میثاقهم فاختاروا الخیر و الشر باختیارهم فی ذلک الوقت و تفرع اختلاف الطینة علی ما اختاروه باختیارهم کما دل علیه بعض الأخبار السابقة فلا فساد فی ذلک.
و لا یخفی ما فیه و فی کثیر من الوجوه السابقة و ترک الخوض فی أمثال تلک المسائل الغامضة التی تعجز عقولنا عن الإحاطة بکنهها أولی لا سیما فی تلک المسألة التی نهی أئمتنا عن الخوض فیها و لنذکر بعض ما ذکره فی ذلک علماؤنا رضوان الله علیهم و مخالفوهم.
فمنها ما ذکره الشیخ المفید قدس الله روحه فی جواب المسائل السرویّة
حیث سئل ما قوله أدام الله تأییده فی معنی الأخبار المرویّة عن الأئمة الهادیة علیهم السلام فی الأشباح و خلق الله تعالی الأرواح قبل خلق آدم علیه السلام بألفی عام و إخراج الذرّیّة من صلبه علی صور الذرّ و
مَعْنَی قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ؟
الجواب: -و بالله التوفیق-
أن الأخبار بذکر الأشباح تختلف ألفاظها و تتباین معانیها و قد بنت الغلاة علیها أباطیل کثیرة و صنّفوا فیها کتبا لغوا فیها و هزءوا فیما أثبتوه منه فی معانیها و أضافوا ما حوته الکتب إلی جماعة من شیوخ أهل الحق و تخرصوا الباطل بإضافتها إلیهم من جملتها کتاب سموه کتاب الأشباح و الأظلة نسبوه فی تألیفه إلی محمد بن سنان و لسنا نعلم صحة ما ذکروه فی هذا الباب عنه و إن کان صحیحا فإن ابن سنان قد طعن علیه و هو متهم بالغلو فإن صدقوا فی إضافة هذا الکتاب إلیه فهو ضلال لضال عن الحق و إن کذبوا فقد تحملوا أوزار ذلک و الصحیح من حدیث الأشباح الروایة التی جاءت عن الثقات بأن آدم علیه السلام رأی علی العرش أشباحا یلمع نورها فسأل الله تعالی عنها فأوحی إلیه أنها أشباح رسول الله صلی الله علیه و آله و أمیر المؤمنین و الحسن و الحسین و فاطمة صلوات الله علیهم أجمعین و أعلمه أنه لو لا الأشباح التی رآها ما خلقه و لا خلق سماء و لا أرضا و الوجه فیما
ص: 261
و علت اینکه خداوند متعال آن اشباح و صورتها را برای آدم آشکار کرد این بود که بزرگی و کرامت آنها را به او نشان دهد و آن را سببی برای گرامیداشت ایشان و مقدمهای برای طاعتی که میخواست از آنها واجب کند قرار دهد و نشان دهد که مصالح دین و دنیا جز به سبب ایشان تکمیل نمیشود. ایشان در آن حال هنوز به شکل صورتهای که بتوانند جواب دهند و روحهایی که بتوانند سخن بگویند نبودند، ولی به همان صورتی که در [هنگام] بشریت ظاهر شدند بودند، و [حال ایشان در آن زمان، طوری بود که] نشان میداد که در آینده به چه شکلی خواهند بود، و نوری که خداوند بر آنان قرار داده بود، نشان از [وجود] نور دین در آنها و روشنایی حق به سبب حجتهایشان بود. روایت شده است که نامهای آنان در آن زمان بر عرش نوشته شده بود و هنگامی که آدم علی نبینا و آله و علیه السلام به پیشگاه خداوند عزّ و جلّ توبه کرد و با او مناجات کرد تا توبهاش را قبول کند، خداوند را به حق آنان و جایگاه ایشان نزدش مسألت نمود و خداوند او را اجابت کرد و این به جهت عقلی مانعی ندارد و به جهت شرعی تضادی ندارد، علاوه بر اینکه انسانهای شایسته و مورد اطمینان و با صداقت، که اهل حق روایات آنان را پذیرفتهاند، آن را نقل کردهاند و هیچ راهی برای انکار آن نیست. و خداوند صاحب توفیقات است.
فصل
و مَثَل بشارتی که خداوند درباره اهلیتی که به پیامبرش صلی الله علیه و آله و اهلیتی که به امیرالمؤمنین و حسن و حسین علیهم السلام عطا کرده بود، به آدم علی نبینا و آله و علیه السلام داد و بزرگداشتن و گرامیداشتن آنها را بر او واجب کرد، مانند بشارتی است که در کتابهای پیامبرانی که پیش از پیامبر ما صلی الله علیه و آله فرستاده بود داده است؛ خداوند در کتاب استوارش فرمود: «النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1){[پیامبر درس نخوانده که [نام] او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می یابند، [همان پیامبری که] آنان را به کار پسندیده فرمان می دهد و از کار ناپسند باز می دارد و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را بر ایشان حرام می گرداند و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که بر ایشان بوده است برمی دارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند و بزرگش داشتند و یاریش کردند و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند}، و این سخن خداوند متعال از زبان مسیح علی نبینا و آله و علیه السلام: «وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ»(2){و به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است بشارتگرم}، و این سخن خداوند سبحان: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ»(3){و هنگامی را که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هر گاه به شما کتاب و حکمتی دادم سپس شما را فرستاده ای آمد که آنچه را با شماست تصدیق کرد، البته به او ایمان بیاورید و حتماً یاریش کنید}، که مقصود خداوند رسول خدا صلی الله علیه و آله است. بنابراین بشارت به ایشان توسط پیامبران و امتهای پیشین، قبل از آمدن ایشان به عالم وجود، موجود بوده است، و قصد خداوند جل إسمه از آن [بشارتها] فقط این بوده است که ایشان را گرامی و بزرگ بدارد و از همه پیامبران و امتها برای ایشان پیمان بگیرد و برای همین بود که صورت شخص ایشان و شخص اهل بیت علیهم السلام را برای آدم آشکار کرد و نامهای آنها را ثبت نمود تا آدم را به عاقبت ایشان آگاه کند و جایگاه و منزلت ایشان نزد خود را برای او آشکار نماید،
ص: 262
أظهره الله تعالی من الأشباح و الصور لآدم أن دله علی تعظیمهم و تبجیلهم (1)و جعل ذلک إجلالا لهم و مقدمة لما یفترضه من طاعتهم و دلیلا علی أن مصالح الدین و الدنیا لا تتم إلا بهم و لم یکونوا فی تلک الحال صورا مجیبة و لا أرواحا ناطقة لکنها کانت علی مثل صورهم فی البشریة یدل علی ما یکونوا علیه فی المستقبل فی الهیئة و النور الذی جعله علیهم یدل علی نور الدین بهم و ضیاء الحق بحججهم و قد روی أن أسماءهم کانت مکتوبة إذ ذاک علی العرش و أن آدم علیه السلام لما تاب إلی الله عز و جل و ناجاه بقبول توبته سأله بحقهم علیه و محلهم عنده فأجابه و هذا غیر منکر فی العقول و لا مضاد للشرع المنقول و قد رواه الصالحون الثقات المأمونون و سلم لروایته طائفة الحق و لا طریق إلی إنکاره و الله ولی التوفیق.
و مثل ما بشر الله به آدم علیه السلام من تأهیله نبیه صلی الله علیه و آله لما أهَّله له و تأهیل أمیر المؤمنین و الحسن و الحسین علیهم السلام لما أهَّلهم له و فرض علیه تعظیمهم و إجلالهم کما بشر به فی الکتب الأولی من بعثته لنبینا صلی الله علیه و آله فقال فی محکم کتابه النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (2)و قوله تعالی مخبرا عن المسیح علیه السلام وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ (3)و قوله سبحانه وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ (4)یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله فحصلت البشائر به من الأنبیاء و أممهم قبل إخراجه إلی العالم بالوجود و إنما أراد جل اسمه بذلک إجلاله و إعظامه و أن یأخذ العهد له علی الأنبیاء و الأمم کلها فلذلک أظهر لآدم علیه السلام صورة شخصه و أشخاص أهل بیته علیهم السلام و أثبت أسماءهم له لیخبره بعاقبتهم و بین له عن محلهم عنده و منزلتهم لدیه و لم یکونوا
ص: 262
با اینکه آنها در آن حال، زنده و سخنگو نبودند و هنوز به صورت روحهایی که مکلف شوند، در نیامده بودند و چنانچه گفتیم شبحهای ایشان بود که بر ایشان دلالت میکرد.
فصل
خداوند عزّ و جلّ در کتابهای [آسمانی] نخستین، به پیامبر و ائمه علی نبینا و آله و علیهم السلام بشارت داده است؛ در یکی از کتابهایی که بر پیامبرانش علی نبینا و آله و علیهم السلام نازل نموده و اهل کتاب آن را میخوانند و یهودیان آن را میشناسند فرموده است: خداوند با ابراهیم خلیل علی نبینا و آله و علیه السلام مناجات کرد و به او فرمود: من تو را بزرگ داشتم و بر تو و اسماعیل برکت دادم و از او دوازده فرزند آفریدم و جد اندر جد آنان را بزرگ داشتم و از آنان دودمانهای بزرگی برای امتی بزرگ آفریدم. و مانند این مطلب در کتابهای نخستین خداوند متعال زیاد است.
فصل
اما سخن درباره خارج کردن فرزندان آدم به صورت ذرات از پشت او، این مطلب، در قالب الفاظ و معانی مختلفی در روایات آمده است و صحیح این است که خداوند فرزندان آدم را چون ذراتی از پشت او بیرون آورد و افق را از آنان پُر کرد و بعضی از آنان را نورهایی بدون تاریکی، و برخی دیگر را تاریکی بدون نور، و برخی دیگر را، هم نور و هم تاریکی آفرید. هنگامی که آدم علی نبینا و آله و علیه السلام به آنان نگاه کرد، از نور و تاریکی شدید آنها تعجب کرد و عرض کرد: ای پرودگار من! اینها چه هستند؟ خداوند عزّ و جلّ به او فرمود: اینها فرزندان تو هستند. خداوند میخواست که کثرت آنها و پر شدن آفاق به وجود آنها را به آدم نشان دهد و اینکه نسل او در کثرت مانند ذراتی خواهند بود که او آنها را دیده است، خداوند میخواست قدرت خود را به او نشان دهد و او را بشارت به برکت و زیاد شدن نسلش دهد. آدم علی نبینا و آله و علیه السلام عرض کرد: ای پروردگار من! چگونه است که بر روی بعضی از آنان نوری بدون تاریکی و بر روی برخی دیگر، تاریکی بدون نور و بر برخی دیگر، تاریکی و نور را با هم میبینم؟ خداوند تبارک و تعالی فرمود: آنهایی که بر رویشان نوری بدون تاریکی است، برگزیدگان من از میان فرزندان تو هستند که مرا اطاعت میکنند و هیچیک از اوامر مرا معصیت نمینمایند، و همآنان ساکنان بهشتند. آنهایی که بر رویشان تاریکی بدون نور است، فرزندان کافر تو هستند که مرا معصیت مینمایند و اطاعت نمیکنند. و آنهایی که بر رویشان هم نور است و هم تاریکی، آن دسته از فرزندان تو هستند که هم مرا اطاعت میکنند و هم معصیت مینمایند و اعمال بد خود با با اعمال نیکشان مخلوط میکنند و عاقبتشان در دست من است؛ اگر بخواهم آنان را عذاب کنم، از روی عدالتم است و اگر بخواهم از آنان در گذرم، از روی فضلم میباشد. خداوند متعال آدم را به فرزندانش که در آینده [به این دنیا] خواهند آمد آگاه کرد و آنان را به ذراتی که از پشتش بیرون کشیده باشد تشبیه کرد و این را علامت کثرت فرزندان او قرار داد. و محتمل است که چیزی که خداوند از پشت آدم بیرون کشید و آن را به صورت اجسام ذرهای در آورد، ارواح آنها نبوده باشد و خداوند متعال این کار را فقط برای اینکه به آدم نشان دهد که عاقبت او چه میشود، و نیز برای اینکه قدرت و سلطنت و آفرینش شگفتش را به او نشان دهد و همچنین به او نشان
ص: 263
فی تلک الحال أحیاء ناطقین و لا أرواحا مکلفین و إنما کانت أشباحهم دالة علیهم حسب ما ذکرناه.
و قد بشر الله عز و جل بالنبی و الأئمة علیهم السلام فی الکتب الأولی فقال فی بعض کتبه التی أنزلها علی أنبیائه علیهم السلام و أهل الکتب یقرءونه و الیهود یعرفونه أنه ناجی إبراهیم الخلیل علیه السلام فی مناجاته إنی قد عظمتک و بارکت علیک و علی إسماعیل و جعلت منه اثنی عشر عظیما و کبرتهم جدا جدا و جعلت منهم شعبا عظیما لأمة عظیمة و أشباه ذلک کثیر فی کتب الله تعالی الأولی.
فأما الحدیث فی إخراج الذریة من صلب آدم علیه السلام علی صورة الذر فقد جاء الحدیث بذلک علی اختلاف ألفاظه و معانیه و الصحیح أنه أخرج الذریة من ظهره کالذر فملأ بهم الأفق و جعل علی بعضهم نورا لا یشوبه ظلمة و علی بعضهم ظلمة لا یشوبها نور و علی بعضهم نورا و ظلمة فلما رآهم آدم علیه السلام عجب من کثرتهم و ما علیهم من النور و الظلمة فقال یا رب ما هؤلاء قال الله عز و جل له هؤلاء ذریتک یرید تعریفه کثرتهم و امتلاء الآفاق بهم و أن نسله یکون فی الکثرة کالذر الذی رآه لیعرفه قدرته و یبشره بإفضال نسله و کثرتهم فقال علیه السلام یا رب ما لی أری علی بعضهم نورا لا ظلمة فیه و علی بعضهم ظلمة لا یشوبها نور و علی بعضهم ظلمة و نورا فقال تبارک و تعالی أما الذین علیهم النور منهم بلا ظلمة فهم أصفیائی من ولدک الذی یطیعونی و لا یعصونی فی شی ء من أمری فأولئک سکان الجنة و أما الذین علیهم ظلمة و لا یشوبها نور فهم الکفار من ولدک الذین یعصونی و لا یطیعونی فأما الذین علیهم نور و ظلمة فأولئک الذین یطیعونی من ولدک و یعصونی فیخلطون أعمالهم السیئة بأعمال حسنة فهؤلاء أمرهم إلی إن شئت عذبتهم فبعدلی و إن شئت عفوت عنهم فبفضلی فأنبأه الله تعالی بما یکون من ولده و شبههم بالذر الذی أخرجهم من ظهره و جعله علامة علی کثرة ولده و یحتمل أن یکون ما أخرجه من ظهره و جعل أجسام ذریته دون أرواحهم و إنما فعل الله تعالی ذلک لیدل آدم علیه السلام علی العاقبة منه و یظهر له من قدرته و سلطانه و عجائب صنعته و أعلمه
ص: 263
دهد که قبل از وجودش چه بوده است، و بدین طریق آدم علی نبینا و آله و علیه السلام یقین بیشتری به پروردگارش پیدا کند و این یقین اضافی سبب شود که بیشتر او را اطاعت کند و بیشتر امرهای او را انجام دهد و از منهیاتش بیشتر پرهیز کند. اما روایاتی که در آنها آمده است که ذریه آدم در [عالم] ذر استنطاق شدند و سخن گفتند و از آنان پیمان گرفته شد و آنان نیز اقرار کردند، از روایات تناسخیه هستند که در آن خلط کردهاند و حق را به باطل آمیختهاند، و آنچه که درباره [مسأله] بیرون کشیدن ذریه [از پشت آدم] میتوان به آن اعتماد کرد، همان است که ما گفتیم، نه آن سخنانی که در این باره در دلایل عقلی و حجتهای نقلی ادامه یافته است، و چنانچه گفتیم فقط خلط مبحث است و هیچ چیز با آن ثابت نمیشود.
فصل
اگر کسی به این سخن خداوند تبارک إسمه: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ»(1){و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم} استناد کند و از ظاهر این سخن گمان کند که این سخن مؤید روایاتی است
که اهل تناسخ و حشویه و اهل سنت درباره به سخن درآمدن ذرات و مورد خطاب قرار گرفتن آنها و اینکه آنها زنده بودهاند و سخن گفتهاند نقل کردهاند، در جواب به او گفته میشود: این آیه از موارد مجاز لغوی است و مانند نظائر مجازی و استعاری خود است و معنایش این است که خداوند تبارک و تعالی از هر مکلفی که از پشت آدم و پشت فرزندان آدم بیرون میآید، پیمان ربوبیت برای خودش گرفته است، چرا که خداوند عقل او را کامل کرده و وی را از روی نعمت خود، به وسیله نشانههای آفرینش به مخلوق بودن مخلوقات و اینکه آفرینندهای دارند که آنها را خلق کرده و به آنها شبیه نیست و مستحق عبادت است رهنمون شده است و این است معنای گرفتن پیمان از آنها و آثار آفرینش در آنها و گواهگرفتنشان بر خودشان به اینکه خداوند پروردگارشان است. و مقصود خداوند متعال از این سخنش: «قالُوا بَلی» این است که آنان از پذیرفتن آثار آفرینش و دلایل آفریدهشدنشان که در وجود آنها بود و قبول کردن حجتهای عقلی که در اثبات آفریدگار برایشان اقامه شده بود امتناع نکردند. و گویا خداوند سبحان هنگامی که آنان را با حجت به وسیله عقلهایشان بر آفریده شدنشان و وجود آفریدگارشان ملزم کرده است، به آنان فرموده است: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»(2){آیا پروردگار شما نیستم!؟}، و آنان نتوانستند از لزوم دلایل آفرینش برای خود امتناع کنند و مانند این بود که بگویند «بَلی شَهِدْنا»{چرا، گواهی دادیم}. و [اما] این سخن خداوند متعال: «أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»(3){تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم * یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بوده اند و ما فرزندانی پس از ایشان بودیم؛ آیا ما را به خاطر آنچه باطل اندیشان انجام داده اند هلاک می کنی!؟}، آیا نمیبینید که خداوند علیه آنان به چیزی احتجاج کرده که در روز قیامت نتوانند آن را با هیچ توجیهی انکار کنند و نمیتوانند [چنین کنند]!؟ خداوند سبحان فرموده است: «وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ»(4){و خورشید و ماه و [تمام] ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم [برای او سجده می کنند] و بسیاری اند که عذاب بر آنان واجب شده است}.
ص: 264
بالکائن قبل کونه و لیزداد آدم علیه السلام یقینا بربه و یدعوه ذلک إلی التوفر علی طاعته و التمسک بأوامره و الاجتناب لزواجره فأما الأخبار التی جاءت بأن ذریة آدم علیه السلام استنطقوا فی الذر فنطقوا فأخذ علیهم العهد فأقروا فهی من أخبار التناسخیة و قد خلطوا فیها و مزجوا الحق بالباطل و المعتمد من إخراج الذریة ما ذکرناه دون ما عداه مما استمر القول به علی الأدلة العقلیة و الحجج السمعیة و إنما هو تخلیط لا یثبت به أثر علی ما وصفناه.
فإن تعلق متعلق بقوله تبارک اسمه وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ (1)فظن بظاهر هذا القول تحقق ما رواه أهل التناسخ و الحشویة و العامة فی إنطاق الذریة و خطابهم و أنهم کانوا أحیاء ناطقین فالجواب عنه أن لهذه الآیة من المجاز فی اللغة کنظائرها مما هو مجاز و استعارة و المعنی فیها أن الله تبارک و تعالی أخذ من کل مکلف یخرج من ظهر آدم و ظهور ذریته العهد علیه بربوبیته من حیث أکمل عقله و دله بآثار الصنعة علی حدثه و أن له محدثا أحدثه لا یشبهه یستحق العبادة منه بنعمة علیه فذلک هو أخذ العهد منهم و آثار الصنعة فیهم و الإشهاد لهم علی أنفسهم بأن الله تعالی ربهم و قوله تعالی قالُوا بَلی یرید به أنهم لم یمتنعوا من لزوم آثار الصنعة فیهم و دلائل حدثهم اللازمة لهم و حجة العقل علیهم فی إثبات صانعهم فکأنه سبحانه لما ألزمهم الحجة بعقولهم علی حدثهم و وجود محدثهم قال لهم أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ فلما لم یقدروا علی الامتناع من لزوم دلائل الحدث لهم کانوا کقائلین بَلی شَهِدْنا و قوله تعالی أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ أ لا تری أنه احتج علیهم بما لا یقدرون یوم القیامة أن یتأولوا فی إنکاره و لا یستطیعون و قد قال سبحانه وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ
ص: 264
و نباید اشکال شود که چگونه چیزهایی که [در این آیه] از آنها نام برده شده است، میتوانند مانند سجده کردن انسان در نماز، سجود کنند؟ زیرا مقصود از این سخن فقط این بوده است که این کار برای خداوند غیر ممکن نیست و آنها مانند مطیعانی برای خداوند هستند و از این حالت به کسی که در حال سجده است تعبیر کرده است؛ شاعر گفته است:
بجمع تضل البلق فی حجراته تری الأکم فیها سجداً للحوافر
در میان جمعی که حیوانات سیاه و سفید در نواحی آن گم میشوند، میبینی که تپههای آن نواحی برای سُم چهارپایان در حال سجودند.
که مقصودش این بوده که سُمها با قدم گذاشتن بر تپهها آنها را خوار میکنند.
و این سخن خداوند متعال: «ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ»(1){سپس آهنگ [آفرینش] آسمان کرد و آن بخاری بود، پس به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه بیایید؛ آن دو گفتند: فرمان پذیر آمدیم}، خداوند سبحان به آسمان چیزی نفرمود و آسمان نیز سخنی که قابل شنیدن باشد نگفت، بلکه مقصود این است که خداوند قصد آفرینش آسمان کرد و آن را آفرید و ساختن آن برایش غیر ممکن نبود، گویا هنگامی که آسمان را خلق کرد، «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً»(2){پس به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه بیایید}، و از آنجا که این کار در قدرت خداوند بود، مانند این بود که آن دو گفته باشند: «أَتَیْنا طائِعِینَ»(3){فرمان پذیر
آمدیم}. مانند این سخن خداوند متعال [که فرمود]: «یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»(4){آن روز که [ما] به دوزخ می گوییم آیا پر شدی، و می گوید آیا باز هم هست}؛ خداوند متعال والاتر از آن است که آتش را که نه عقلی دارد و نه سخنی میگوید خطاب کند، بلکه [این جمله] خبر از وسعت دوزخ است و اینکه هر تعداد از کیفرشدگان داخل دوزخ بروند، [وسعت آن] تنگ نمیشود. و اینها همه بر شیوه اهل زبان و عادت آنها در مجاز است؛ آیا این سخن شاعر را نمیبینید!؟
و قالت له العینان سمعاً و طاعتاً و أسلبتا کالدر ما لم یثقب
آن دو چشم به او گفتند: به گوشیم و در اطاعتیم، و اشکهایی چون مرواریدهای سوراخ نشده ریختند.
آن دو چشم، سخنی که قابل شنیدن باشد نگفتند، بلکه مقصود شاعر گریهکردن است و مقصود او نیز به همان صورتی که قصد کرده فهمیده میشود و هیچ اشکالی بر او نیست. و مانند این سخن عنترۀ:
فأزور من وقع القنا بلبانه و شکا إلیّ بعبرۀ و تحمم
آنکه نیزهها بر سینهاش خورده را ترک میکنم، و حال آنکه او از اندوه و داغ به من شکایت میکند.
ص: 265
الْعَذابُ (1)و لم یرد أن المذکور یسجد کسجود البشر فی الصلاة و إنما أراد به غیر ممتنع من فعل الله فهو کالمطیع لله و هو معبر عنه بالساجد قال الشاعر.
بجمع تضل البلق فی حجراته. تری الأکم فیها سجدا للحوافر.
(2)یرید أن الحوافر تذل الأکم بوطیها علیها.
و قوله تعالی ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (3)و هو سبحانه لم یخاطب السماء بکلام و لا السماء قالت قولا مسموعا و إنما أراد أنه عمد إلی السماء فخلقها و لم یتعذر علیه صنعتها فکأنه لما خلقها فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً فلما تعلقت بقدرته کانتا کالقائل أَتَیْنا طائِعِینَ و کمثل قوله تعالی یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (4)و الله تعالی یجل عن خطاب النار و هی مما لا یعقل و لا یتکلم و إنما الخبر عن سعتها و أنها لا تضیق بمن یحلها من المعاقبین و ذلک کله علی مذهب أهل اللغة و عادتهم فی المجاز أ لا تری إلی قول شاعر.
و قالت له العینان سمعا و طاعة. و أَسْبَلَتا (5)کالدُّرِّ ما لم یُثَقَّب.
و العینان لم تقولا قولا مسموعا و لکنه أراد منهما البکاء فکانت کما أراد من غیر تعذر علیه و مثله قول عنترة.
فازوَرّ من وقْع القَنا بلُبانه. و شکا إلیَّ بعَبْرة و تحمُّم.
ص: 265
حال آنکه اسب نمیتواند سخن به شکایت باز کند، ولی نشانهای ترس و بیتابی که از او بروز کرده است، به سخن تعبیر شده است. و باز هم از اوست:
و شکا إلی جملی طول السری: شترم در تمام طول مسیر در شب به من شکایت کرد.
و حال آنکه شتر نمیتواند سخن بگوید، ولی از آنجا که آثار خستگی و درد در طول مسیر از او آشکار شده است، او از این علامت به شکایتی که از جنس نطق و سخن است تعبیر کرده است. و از همین قبیل است این سخن آنها که گفتهاند:
امتلأ الحوض و قال قطنی حسبک منی قد ملأت بطنی
حوض پُر شد و گفت: مرا بس است، از من تو را کافیست که شکمم را پر کردی.
[در واقع] حوض نگفته است که مرا بس است، ولی از آنجا که پر از آب شده است، از این حالت به اینکه گفته باشد مرا بس است، تعبیر کرده است. و برای این نمونههای زیادی در نثر و نظم عربی وجود دارد که از شواهد تأویلی است که ما برای آیه [مورد بحث] گفتیم. از خداوند متعال توفیق مسألت مینماییم.
فصل
اما روایتی که در آن آمده است که خداوند متعال، ارواح را دو هزار سال قبل از بدنها آفریده است، جزو خبرهای واحد است و اهل تسنن نیز مانند شیعیان آن را نقل کردهاند، ولی با این حال به گونهای نیست که بتوان به صحت آن از خداوند یقین داشت، و راویان آن نیز تنها به جهت حسن ظن آن را نقل کردهاند، و اگر هم ثابت باشد، معنایش این است که خداوند متعال قبل از آفرینش بدنها در علم خود ارواح را فرض کرد و بدنها را آفرید و روحها را برای بدنها خلق کرد؛ بنابراین چنانچه گفته شد خلقت ارواح پیش از اجساد، یک خلقت فرضی در علم خداوند بود و چنانچه توضیح داده شد اینگونه نبوده که خداوند خود روحها را بیافریند، [بلکه] آفرینش و به وجود آوردن ارواح، بعد از خلقت بدنها و صورتهایی بوده است که ارواح امور آنها را تدبیر میکنند، و اگر اینگونه نبود، وجود ارواح، وجودی مستقل میبود و ارواح نیاز به وسایلی که آنها را به خدمت بگیرند نداشتند و ما همانطور که به احوالاتمان بعد از آفرینش بدنها علم داریم، احوالاتی که قبل از خلقت بدنها برایمان پیش آمده را نیز میدانستیم و این محال است و نادرستیاش بر همگان معلوم است.
اما روایتی که در آن آمده است "روحها سربازانی به صف درآمدهاند؛ آنهایی که همدیگر را باز شناسند، به هم میپیوندند و آنهایی که یکدیگر را نشناسند، از همدیگر جدا میشوند" معنایش این است که روحها که جوهرهایی بسیط هستند، در جنسشان با هم متحد و در عوارض با هم متغایرند و آنهایی که با یکدیگر همرأی باشند و خواستههای یکسانی داشته باشند، به هم میپیوندند و آنهایی که در رأیها و خواستهها از هم دور باشند
ص: 266
و الفرس لا یشتکی قولا لکنه ظهر منه علامة الخوف و الجزع فسمی ذلک قولا و منه قول الآخر.
و شکا إلیَّ جَمَلِی طولَ السَّرَی. (1)و الجمل لا یتکلم لکنه لما ظهر منه النصب و الوصب لطول السری عبر عن هذه العلامة بالشکوی التی تکون کالنطق و الکلام و منه قولهم أیضا.
امتلأ الحوض و قال قَطْنِی. (2)حسبک منی قد ملأت بطنی.
و الحوض لم یقل قطنی لکنه لما امتلأ بالماء عبر عنه بأنه قال حسبی و لذلک أمثال کثیرة فی منثور کلام العرب و منظومة و هو من الشواهد علی ما ذکرناه فی تأویل الآیة و الله تعالی نسأل التوفیق.
فأما الخبر بأن الله تعالی خلق الأرواح قبل الأجساد بألفی عام فهو من أخبار الآحاد و قد روته العامة کما روته الخاصة و لیس هو مع ذلک مما یقطع علی الله بصحته و إنما نقله رواته لحسن الظن به و إن ثبت القول فالمعنی فیه أن الله تعالی قدر الأرواح فی علمه قبل اختراع الأجساد و اخترع الأجساد و اخترع لها الأرواح فالخلق للأرواح قبل الأجساد خلق تقدیر فی العلم کما قدمناه و لیس بخلق لذواتها کما وصفناه و الخلق لها بالإحداث و الاختراع بعد خلق الأجسام و الصور التی تدبرها الأرواح و لو لا أن ذلک کذلک لکانت الأرواح تقوم بأنفسها و لا تحتاج إلی آلات یعتملها و لکنا نعرف ما سلف لنا من الأحوال قبل خلق الأجساد کما نعلم أحوالنا بعد خلق الأجساد و هذا محال لا خفاء بفساده.
و أما الحدیث بأن الأرواح جنود مجندة فما تعارف منها ائتلف و ما تناکر منها اختلف فالمعنی فیه أن الأرواح التی هی الجواهر البسائط تتناصر بالجنس و تتخاذل بالعوارض فما تعارف منها باتفاق الرأی و الهوی ائتلف و ما تناکر منها
ص: 266
از همدیگر جدا میشوند، و این واقعیتی است به صورت حسی قابل مشاهده است. و مقصود این نیست که چنانچه حشویه معتقدند، روحهایی که در [عالم] ذر همدیگر را شناختهاند، [در این دنیا] به یکدیگر میپیوندند، زیرا چنانچه گفتیم انسان هیچ علمی نسبت به حال خود، قبل از این که به این دنیا بیاید ندارد و هر چه را نیز که به یادش بیاید، این موضوع به یادش نخواهد آمد. پس معلوم میشود که مقصود از این روایت، همان است که ما توضیح دادیم و خداوند است که توفیق [سخن و راه] درست میدهد. در اینجا نقل کلام شیخ مفید به پایان میرسد.
مؤلف گوید: کنار گذاشتن ظاهر آیات و روایات مستفیض با این قبیل دلایل ضعیف و توجیهات سست، در حکم تجری بر خداوند و ائمه دین است و اگر در انگیزه ارائه این دلایل و توجیهات و اعتراضاتی که بر آنها وارد است تأمل کنید، خواهید دانست که با امثال آنها، جرأت کنار گذاشتن یک خبر واحد نیز نداریم، چه برسد به اینکه بخواهیم با این توجیهات و امثال آنها، روایات فراوانی که با ظاهر آیه کریمه موافقند را کنار نهیم. به زودی روایاتی که دلالت بر این دارند که روحها پیش از بدنها آفریده شدهاند را در کتاب "آسمان و عالم" خواهیم آورد و درباره آن بحث خواهیم کرد.
سخن سید مرتضی رضی الله عنه درباره این سخن خداوند متعال: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ ... »(1)
ایشان گفتهاند: برخی از آنهای که بصیرتی ندارند و هوشیار نیستند گمان کردهاند که تأویل این آیه این است که خداوند سبحان از پشت آدم، همه فرزندان او را چون ذراتی بیرون آورد و از آنان اقرار به معرفت خویش گرفت «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ»{و ایشان را بر خودشان گواه ساخت}؛ این تأویل، علاوه بر اینکه عقل آن را نمیپذیرد و آن را محال میداند، با ظاهر قرآن نیز مخالف است؛ زیرا خداوند متعال فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ»{و هنگامی را که پروردگارت از فرزندان آدم} و نفرمود از پشت آدم، و فرمود: «من ظُهُورِهِمْ»{از پشتشان} [که یعنی از پشتها بنیآدم] و نفرمود از پشت آدم، و فرمود: «ذُرِّیَّتَهُمْ»{فرزندانشان} [که یعنی فرزندان بنیآدم] و نفرمود فرزندان آدم. خداوند سپس فرموده است که این کار را کرده است تا در روز قیامت نگویند که ما از این غافل بودیم یا به شرک پدرانشان عذر بیاورند [و بگویند] که ما در دین و سنت آنان رشد یافتیم. و این اقتضا میکند که این آیه شامل فرزندان صلب آدم علی نبینا و آله و علیه السلام نمیشود، و فقط شامل آنهایی میشود که پدرانشان مشرک بودهاند، که این دال بر این است که این آیه به بعضی از فرزندان آدم اختصاص دارد و گواهی آشکار بر نادرستی تأویل آنها میباشد. اما دلیل عقلی: این ذریهای که از پشت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام خارج شدهاند و مورد خطاب قرار گرفتهاند و اقرار نمودهاند، یا از جهت عقلی کامل بوده و همه شروط تکلیف را داشتهاند، و یا اینگونه نبودهاند؛ اگر از قسم اول بوده باشند، باید بعد از اینکه آفریده شدند و به وجود آمدند و عقلهایشان کامل گشت، آن حالی که در آن زمان داشتهاند و اقراری که کردهاند و بر آن گواهی دادهاند را به یاد بیاورند؛ زیرا انسان عاقل،
ص: 267
بمباینة فی الرأی و الهوی اختلف و هذا موجود حسا و مشاهد و لیس المراد بذلک أن ما تعارف منها فی الذر ائتلف کما یذهب إلیه الحشویة کما بیناه من أنه لا علم للإنسان بحال کان علیها قبل ظهوره فی هذا العالم و لو ذکر بکل شی ء ما ذکر ذلک فوضح بما ذکرناه أن المراد بالخبر ما شرحناه و الله الموفق للصواب انتهی.
أقول: 267 طرح ظواهر الآیات و الأخبار المستفیضة بأمثال تلک الدلائل الضعیفة و الوجوه السخیفة جرأة علی الله و علی أئمة الدین و لو تأملت فیما یدعوهم إلی ذلک من دلائلهم و ما یرد علیها من الاعتراضات الواردة لعرفت أن بأمثالها لا یمکن الاجتراء علی طرح خبر واحد فکیف یمکن طرح تلک الأخبار الکثیرة الموافقة لظاهر الآیة الکریمة بها و بأمثالها و سیأتی الأخبار الدالة علی تقدم خلق الأرواح علی الأجساد فی کتاب السماء و العالم و سنتکلم علیها.
و منها ما ذکره السید المرتضی رضی الله عنه فی قوله تعالی وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ الآیة
حیث قال و قد ظن بعض من لا بصیرة له و لا فطنة عنده أن تأویل هذه الآیة أن الله سبحانه استخرج من ظهر آدم علیه السلام جمیع ذریته و هم فی خلق الذر فقررهم بمعرفته وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ و هذا التأویل مع أن العقل یبطله و یحیله مما یشهد ظاهر القرآن بخلافه لأن الله تعالی قال وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ و لم یقل من آدم و قال من ظُهُورِهِمْ و لم یقل من ظهوره و قال ذُرِّیَّتَهُمْ و لم یقل ذریته ثم أخبر تعالی بأنه فعل ذلک لئلا یقولوا یوم القیامة إنهم کانوا عن هذا غافلین أو یعتذروا بشرک آبائهم و أنهم نشئوا علی دینهم و سنتهم و هذا یقتضی أن الآیة لم تتناول ولد آدم علیه السلام لصلبه و أنها إنما تناولت من کان له آباء مشرکون و هذا یدل علی اختصاصها ببعض ذریة بنی آدم فهذه شهادة الظاهر ببطلان تأویلهم فأما شهادة العقول فمن حیث لا تخلو هذه الذریة التی استخرجت من ظهر آدم علیه السلام و خوطبت و قررت من أن تکون کاملة العقول مستوفیة بشروط التکلیف أو لا تکون کذلک فإن کانت بالصفة الأولی وجب أن یذکر هؤلاء بعد خلقهم و إنشائهم و إکمال عقولهم ما کانوا علیه فی تلک الحال و ما قرروا به و استشهدوا علیه لأن العاقل
ص: 267
حتی اگر مدت زیادی فاصله شود و زمان زیادی بگذرد، چنین چیزهایی را فراموش نمیکند، و به همین جهت است که امکان ندارد یکی از ما در هر شهری از شهرها که هست، کاری بکند و با اینکه عاقل و کامل است بعد از مدتی همه کارهایی که کرده و سایر حالاتش [در آن شهر] را فراموش کند. در ضمن، فاصله شدن مرگ، بین آن دو دنیا نمیتواند تأثیری [بر این یادآوری] داشته باشد؛ زیرا اگر فاصله شدن مرگ [بتواند] حافظه را از بین ببرد، فاصل شدن خواب و مستی و جنون و بیهوشی در بین حالات عقلا نیز باید [بتواند] حافظه آنها را نسبت به حالات سابقشان را از بین ببرد، زیرا این موارد منافی علم [یعنی خواب و مستی و جنون و بیهوشی]، که برشمردیم نیز از این جهت، مانند مرگ هستند. آنان نمیتوانند بگویند که اگر ممکن است که عاقل کامل حالاتی که در دوران کودکی داشته را فراموش کند، چیزی که ما گفتیم نیز ممکن خواهد بود؛ زیرا ما یادآوری عقلا نسبت به آنچه آنان ادعا کردهاند را در حالتی که عقلهایشان به
کمال رسیده باشد لازم دانستیم، بدان جهت که این اتفاقات در هنگامی برایشان پیش آمده که عقلهایشان کامل شده بود، و اگر در آن حال مانند کودکان بوده باشند، [به یاد آوردن] چنین چیزی را بر آنها لازم نمیدانیم. علاوه بر اینکه امکان فراموش کردن آنها، موجب میشود که غرض آیه نقض شود؛ زیرا خداوند متعال فرموده است که این اقرار و شهادت را فقط بدین سبب از آنان گرفته است که در روز قیامت ادعا نکنند که از آن غافل بودهاند و حجت از آنان ساقط است، اگر امکان فراموش کردن آنان داشته باشد، باز به همان حال سابق بر میگردد و حجت از آنان ساقط و برداشته میشود.
و اگر از قسم دوم بوده باشند و علم و شروط تکلیف را نداشته باشند، مورد خطاب قرار دادن آنها، و اقرار و گواهی گرفتن از آنان قبیح است و صدور این کار، بیهوده و قبیح خواهد بود که خداوند بلندمرتبهتر از آن میباشد.
اگر گفته شود: شما تأویل مخالفان خود را باطل کردید، پس تأویل صحیح این آیه از نظر شما چیست؟
[در جواب] میگوییم: در این آیه دو وجه وجود دارد: وجه اول این است که مقصود خداوند متعال از این سخن فقط گروهی از ذریّه بنیآدم بوده است که آنها را آفرید و به بلوغ رساند و عقلهایشان را تکمیل کرد و از آنان بر زبانهای رسولانش علیهم السلام اقرار به معرفت خود و طاعات واجبش گرفت و آنان نیز اقرار کردند «وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ»{و ایشان را بر خودشان گواه ساخت} تا مبادا «یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ»{در روز قیامت بگویند ما از این [امر] غافل بودیم}، یا شرک پدرانشان را عذر بیاورند. کسی که تأویل این آیه برایش مشتبه شده است، گمان کرده است که کلمه "ذریّۀ" فقط درباره انسانی که هنوز کامل و عاقل نشده باشد به کار برده میشود، ولی این گمان او صحیح نیست؛ زیرا ما در مورد همه بشر میگوییم که ذرّیه آدم هستند، اگر چه عاقلان کامل نیز در میان آنها میباشند، خداوند متعال فرموده است: «رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ»(1){پروردگارا! آنان را در باغهای جاوید که وعده شان داده ای با هر که از پدران و همسران و فرزندانشان که به صلاح آمده اند داخل کن}، با اینکه لفظ صالح فقط در مورد کسانی که کامل و عاقلند به کار برده میشود، اگر تأویل ما و اینکه ما آیه را بر انسانهای بالغ مکلف حمل کردیم را دور از ذهن بدانند، این آیه میتواند جواب مناسبی برای آنها باشد.
ص: 268
لا ینسی ما جری هذا المجری و إن بعد العهد و طال الزمان و لهذا لا یجوز أن یتصرف أحدنا فی بلد من البلدان و هو عاقل کامل فینسی مع بعد العهد جمیع تصرفه المتقدم و سائر أحواله و لیس أیضا لتخلل الموت بین الحالین تأثیر لأنه لو کان تخلل الموت یزیل الذکر لکان تخلل النوم و السکر و الجنون و الإغماء بین أحوال العقلاء یزیل ذکرهم لما مضی من أحوالهم لأن سائر ما عددناه مما ینفی العلوم یجری مجری الموت فی هذا الباب و لیس لهم أن یقولوا إذا جاز فی العاقل الکامل أن ینسی ما کان علیه فی حال الطفولیة جاز ما ذکرنا و ذلک أنا إنما أوجبنا ذکر العقلاء لما ادعوه إذا کملت عقولهم من حیث جری علیهم و هم کاملو العقل و لو کانوا بصفة الأطفال فی تلک الحال لم نوجب علیهم ما أوجبناه علی أن تجویز النسیان علیهم ینقض الغرض فی الآیة و ذلک أن الله تعالی أخبر بأنه إنما قررهم و أشهدهم لئلا یدعوا یوم القیامة الغفلة عن ذلک و سقوط الحجة عنهم فیه فإذا جاز نسیانهم له عاد الأمر إلی سقوط الحجة عنهم و زواله.
و إن کانوا علی الصفة الثانیة من فقد العلم و شرائط التکلیف قبح خطابهم و تقریرهم و إشهادهم و صار ذلک عبثا قبیحا یتعالی الله عنه.
فإن قیل قد أبطلتم تأویل مخالفیکم فما تأویلها الصحیح عندکم.
قلنا فی الآیة وجهان أحدهما أن یکون تعالی إنما عنی بها جماعة من ذریة بنی آدم خلقهم و بلغهم و أکمل عقولهم و قررهم علی ألسن رسله علیهم السلام بمعرفته و ما یجب من طاعته فأقروا بذلک وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ به لئلا یقولوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ أو یعتذروا بشرک آبائهم و إنما أتی من اشتبه علیه تأویل الآیة من حیث ظن أن اسم الذریة لا یقع إلا علی من لم یکن کاملا عاقلا و لیس الأمر کما ظن لأنا نسمی جمیع البشر بأنهم ذریة آدم و إن دخل فیهم العقلاء الکاملون و قد قال الله تعالی رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ و لفظ الصالح لا یطلق إلا علی من کان کاملا عاقلا فإن استبعدوا تأویلنا و حملنا الآیة علی البالغین المکلفین فهذا جوابهم.
ص: 268
جواب دوم: خداوند متعال که آنان را آفرید و طوری ترکیب کرد که [آفرینش و ترکیبشان] دلالت بر معرفت او داشته باشد و گواهی به قدرت او و وجوب اطاعت او دهد، و بدین طریق عبرتها و آیات و نشانههای موجود در مخلوقات دیگر و در خودشان را به آنها نشان داد، به منزله این بود که آنان را بر خودشان گواه گرفته است. آنان نیز در هنگام مشاهده آنها و معرفت به آنها و ظهور آنها در وجود خود، به همان نحوی که خداوند متعال خواسته بود، و اینکه نمیتوانستند از پذیرش آن امتناع کنند و از دلالت آن منفک شوند، به منزله اقرار کنندگانی معترف بودند، اگرچه حقیقاً شهادت و اعترافی در کار نبود. این مانند این سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ»(1){سپس آهنگ [آفرینش] آسمان کرد و آن بخاری بود، پس به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید، آن دو گفتند: فرمان پذیر آمدیم}، با اینکه خداوند متعال حقیقتاً سخنی [به آسمان و زمین] نفرموده است و آندو نیز جوابی ندادهاند. و مانند این سخن خداوند متعال: «شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ»(2){در حالی که به کفر خویش شهادت می دهند}، و حال آنکه ما میدانیم که کافران با زبان خود به کفرشان اعتراف نمیکنند، و این سخن از آن جهت است که کارهایی از آنان بروز کرده که نمیتوانند کفر را از خود دفع کنند و به منزله کسانی شدند که به کفر خود اعتراف کردهاند. و همچنین این سخن عوام که میگویند: اعضایم به نعمتهایت گواهی میدهد و حالم به احسان تو معترف است.
و [نیز مانند همین است] سخنی که از یکی از حکما نقل شده که گفته است: از زمین بپرس که چه کسی جویها را در تو باز کرده و درختان تو را کاشته و میوههای تو را چیده است، اگر به صدای بلند به تو جواب ندهد، از طریق [پندها و] عبرتها جواب تو را خواهد داد. این باب، باب بزرگی است و نظایر زیادی در نظم و نثر دارد که همین مقدار که گفتیم ما را از آوردن همه آنها بینیاز میکند.
سخنی که رازی در تفسیر این آیه گفته است:
رازی گفته است: در تفسیر این آیه دو قول مشهور وجود دارد:
قول اول که نظر مفسرین و اهل نقلیات است، همان است که مسلم بن یسار نقل کرده، که از عمر درباره این آیه سؤال شد؛ او گفت: شنیدم که شخصی از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره این آیه سؤال کرد؛ ایشان فرمودند: خداوند آدم را آفرید و آنگاه دست بر پشت او کشید و فرزندانی از آدم خارج شدند و فرمود: اینها را برای بهشت آفریدم و آنان چون بهشتیان عمل میکنند، سپس باز هم دست خود را بر پشت او کشید و فرزندانی دیگر از او خارج شدند و فرمود: اینها را برای دوزخ آفریدم و آنان مانند دوزخیان عمل میکنند. مردی عرض کرد: ای رسول خدا! پس عمل در چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هنگامی که خداوند بنده را برای بهشت میآفریند، از او اعمال بهشتیان میخواهد تا اینکه در میان عملی از اعمال بهشتیان میمیرد و در بهشت داخل میشود، و هنگامی که بندهای را برای دوزخ بیافریند، از او اعمال دوزخیان میخواهد، تا اینکه در میان عملی از اعمال دوزخیان بمیرد و وارد دوزخ شود.
و از أبیهریرۀ نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هنگامی که خداوند آدم را آفرید،
ص: 269
الجواب الثانی: أنه تعالی لما خلقهم و رکبهم ترکیبا یدل علی معرفته و یشهد بقدرته و وجوب عبادته و أراهم العبر و الآیات و الدلائل فی غیرهم و فی أنفسهم کان بمنزلة المشهد لهم علی أنفسهم و کانوا فی مشاهدة ذلک و معرفته و ظهوره فیهم علی الوجه الذی أراده الله تعالی و تعذر امتناعهم منه و انفکاکهم من دلالته بمنزلة المقر المعترف و إن لم یکن هناک إشهاد و لا اعتراف علی الحقیقة و یجری ذلک مجری قوله تعالی ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ و إن لم یکن منه تعالی قول علی الحقیقة و لا منهما جواب و مثله قوله تعالی شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ و نحن نعلم أن الکفار لم یعترفوا بالکفر بألسنتهم و إنما ذلک لما ظهر منهم ظهورا لا یتمکنون من دفعه کانوا بمنزلة المعترفین به و مثل هذا قولهم جوارحی تشهد بنعمتک و حالی معترفة بإحسانک.
و ما روی عن بعض الحکماء من قوله سل الأرض من شق أنهارک و غرس أشجارک و جنی ثمارک فإن لم تجبک جؤارا (1)أجابتک اعتبارا و هذا باب کبیر و له نظائر کثیرة فی النظم و النثر یغنی عن ذکر جمیعها القدر الذی ذکرناه منها.
و منها ما ذکره الرازی فی تفسیر تلک الآیة
حیث قال فی تفسیر تلک الآیة قولان مشهوران:
الأول و هو مذهب المفسرین و أهل الأثر
مَا رَوَی مُسْلِمُ بْنُ یَسَارٍ الْجُهَنِیُّ أَنَّ عُمَرَ سُئِلَ عَنْ هَذِهِ الْآیَةِ فَقَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سُئِلَ عَنْهَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّیَّةً فَقَالَ خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلْجَنَّةِ وَ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ یَعْمَلُونَ ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ ذُرِّیَّةً فَقَالَ خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلنَّارِ وَ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ یَعْمَلُونَ فَقَالَ رَجُلٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَفِیمَ الْعَمَلُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ إِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلْجَنَّةِ اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ حَتَّی یَمُوتَ عَلَی عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَیَدْخُلَ الْجَنَّةَ وَ إِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلنَّارِ اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ حَتَّی یَمُوتَ عَلَی عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ النَّارِ فَیَدْخُلَ النَّارَ.
وَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ
ص: 269
بر پشت او دست کشید و همه فرزندان او تا روز قیامت از پشت او بیرون ریختند.
و مقاتل گفته است: خداوند پهنای راست پشت آدم را مسح کرد و ذرّیهای سفید رنگ، به صورت ذراتی که حرکت میکردند از آن خارج شدند، و سپس پهنای چپ پشت او را مسح کرد و ذرّیهای سیاهرنگ به صورت ذراتی از آن خارج شدند؛ آنگاه فرمود: ای آدم! اینها فرزندان تو هستند. سپس به آنان فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی»{آیا پروردگار شما نیستم!؟ گفتند: چرا}. به سفیدها فرمود: اینها به سبب رحمت من در بهشتند و اصحاب یمین میباشند، و به سیاهها فرمود: اینها در دوزخند و مرا باکی نیست و اصحاب شمال و اصحاب مشأمۀ میباشند. سپس همه آنها را به صلب آدم برگرداند و اهل قبور باید تا زمانی که همه اهل میثاق از صلبهای مردان و رَحِمهای زنان به این دنیا بیایند، در قبرهایشان محبوس باشند. خداوند متعال درباره کسانی که آن عهد نخستین را نقض کردند فرمود: «وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ»(1){و در بیشتر آنان عهدی [استوار] نیافتیم}. این قول، قولی است که بیشتر مفسرین قدیمی مانند سعید بن مسیب و سعید بن جبیر و ضحاک و عکرمۀ و کلبی به آن قائل شدهاند.
اما معتزله همگی با هم متفقند که این آیه را نمیتوان به این صورت تفسیر کرد و برای نادرستی این قول چندین وجه ذکر کردهاند:
وجه اول: خداوند فرموده است: «مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ»، بنابراین «مِنْ ظُهُورِهِمْ» از جهت نحوی بدل «بَنِی آدَمَ» است و خداوند چیزی درباره اینکه از پشت آدم چیزی برگرفته باشد نفرموده است.
وجه دوم: اگر اینگونه بود [و خداوند آنان را از پشت آدم برگرفته بود]، نمیفرمود «مِنْ ظُهُورِهِمْ» و نمیفرمود: از «ذریتهم»، بلکه میفرمود: "من ظهره" و از "ذریته".
وجه سوم: خداوند متعال از زبان آن ذرّیه حکایت کرده است: «إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ»{پدران ما پیش از این مشرک بوده اند}، و این سخن شایسته فرزندان آدم نمیباشد، زیرا آدم علی نبینا و آله و علیه السلام مشرک نبوده است.
وجه چهارم: گرفتن میثاق فقط از انسان عاقل ممکن است، اگر خداوند از آنان میثاق گرفته باشد، باید عاقل بوده باشند و اگر عاقل بوده باشند و آن میثاق را در همان حال عاقل بودن بسته باشند، باید اکنون نیز به خاطر بیاورند که قبل از ورودشان به این دنیا میثاق بستهاند؛ زیرا انسان هنگامی که واقعه بزرگ و مهیبی را میبیند، اگر عاقل باشد، ممکن نیست که آن را به طور کلی فراموش کند و هیچ چیز از آن،
ص: 270
مَسَحَ ظَهْرَهُ فَسَقَطَ مِنْ ظَهْرِهِ کُلُّ نَسَمَةٍ (1)مِنْ ذُرِّیَّتِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
و قال مقاتل إن الله مسح صفحة ظهر آدم الیمنی فخرج منه ذریة بیضاء کهیئة الذر تتحرک ثم مسح صفحة ظهره الیسری فخرج منه ذریة سود کهیئة الذر فقال یا آدم هؤلاء ذریتک ثم قال لهم أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فقال للبیض هؤلاء فی الجنة برحمتی و هم أصحاب الیمین و قال للسود هؤلاء فی النار و لا أبالی و هم أصحاب الشمال و أصحاب المشأمة ثم أعادهم جمیعا فی صلب آدم فأهل القبور محبوسون حتی یخرج أهل المیثاق کلهم من أصلاب الرجال و أرحام النساء و قال تعالی فیمن نقض العهد الأول وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ (2)و هذا القول قد ذهب إلیه کثیر من قدماء المفسرین کسعید بن المسیب و سعید بن جبیر و الضحاک و عکرمة و الکلبی.
و أما المعتزلة فقد أطبقوا علی أنه لا یجوز تفسیر هذه الآیة بهذه الوجه و احتجوا علی فساد هذا القول بوجوه:
الأول أنه قال مِنْ بَنِی آدَم َ مِنْ ظُهُورِهِمْ فقوله مِنْ ظُهُورِهِمْ بدل من قوله بَنِی آدَمَ فلم یذکر الله أنه أخذ من ظهر آدم شیئا.
الثانی أنه لو کان کذلک لما قال مِنْ ظُهُورِهِمْ و لا من ذریتهم بل قال من ظهره و ذریته. الثالث أنه تعالی حکی عن أولئک الذریة أنهم قالوا إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ و هذا الکلام لا یلیق بأولاد آدم لأنه علیه السلام ما کان مشرکا.
الرابع أن أخذ المیثاق لا یمکن إلا من العاقل فلو أخذ الله المیثاق من أولئک لکانوا عقلاء و لو کانوا عقلاء و أعطوا ذلک المیثاق حال عقلهم لوجب أن یتذکروا فی هذا الوقت أنهم أعطوا المیثاق قبل دخولهم فی هذا العالم لأن الإنسان إذا وقعت له واقعة عظیمة مهیبة فإنه لا یجوز مع کونه عاقلا أن ینساها نسیانا کلیا لا یتذکر منها
ص: 270
نه کم و نه زیاد آن، را به یاد نیاورد. و با همین دلیل اعتقاد به تناسخ نیز باطل میشود؛ زیرا میگوییم اگر روحهای ما قبل از این بدنها در بدنهای دیگری نیز موجود بوده باشند، باید [بتوانیم] به یاد بیاوریم که قبل از این بدن در بدنهای دیگری نیز بودهایم، و از آنجا که چنین چیزی را به یاد نمیآوریم، اعتقاد به تناسخ باطل است، و اگر تنها دلیل ما برای باطل دانستن تناسخ همین دلیل باشد و این دلیل دقیقاً در این مسأله نیز موجود باشد، باید مقتضای آن را [همانطور که در ابطال تناسخ پذیرفتیم] در اینجا نیز بپذیریم.
وجه پنجم: شمار انسانهایی که خداوند آنها را از فرزندان آدم علی نبینا و آله و علیه السلام آفریده است، عدد بزرگ و زیادی است و مجموع ذرات آنها با هم مقدار و حجم زیادی دارند و بعید است که صلب آدم علی نبینا و آله و علیه السلام، با آن اندازه کوچکش بتواند همه آنها را در بر بگیرد.
وجه ششم: بنیه داشتن شرط حاصل شدن حیات و عقل و فهم است، و اگر اینچنین نبود، بعید نبود که هر کدام از ذرات غبار، عاقلی فهیم و مؤلف تألیفات بسیار در علوم دقیقه باشد، و باز شدن این باب، مقتضی پذیرفتن نادانیهاست. و هنگامی که ثابت شد بنیه داشتن شرط حاصل شدن حیات است، معلوم میشود که هیچیک از این ذرات نمیتوانند فهیم و عاقل باشند، مگر اینکه از جهت بنیه و جثه نیرومند باشند، و اگر چنین باشد، عرصه دنیا نمیتواند همه آنهایی که از زمان خلقت آدم تا آخر دنیا متولد میشوند را دربرگیرد، پس چگونه ممکن است که گفته شود که آنها یک مرتبه در صلب آدم علی نبینا و آله و علیه السلام به وجود آمدهاند!
وجه هفتم: یا این است که خداوند این میثاق را در آن زمان از آنها گرفته تا در همان زمان، حجت بر آنان باشد، و یا [در آن زمان گرفته] تا در هنگامی که به دنیا میآیند بر آنها حجت باشد؛ اولی نادرست است؛ زیرا همگان متفقند که انسانها به سبب همان مقدار میثاق، مستحق پاداش و کیفر و ستایش و نکوهش نمیشوند. و [از سوی دیگر] امکان ندارد که آن میثاق برای این بوده باشد که حجتی بر آنان در هنگام ورود به دنیا شود؛ زیرا وقتی آنها آن میثاق را در دنیا به یاد نیاورند، چگونه میتواند حجتی بر آنان در تمسک به ایمان شود!؟
وجه هشتم: کعبی گفته است: حال آن ذرّیه در فهم و علم بالاتر از حال کودکان که نبوده است؛ پس هنگامی که تکلیف کردن کودک ممکن نیست، چگونه میتوان آن ذرات را متوجه تکلیف کرد!؟
ص: 271
شیئا لا بالقلیل و لا بالکثیر و بهذا الدلیل یبطل القول بالتناسخ فإنا نقول لو کانت أرواحنا قد حصلت قبل هذه الأجساد فی أجساد أخری لوجب أن نتذکر الآن أنا کنا قبل هذا الجسد فی أجساد أخری و حیث لم نتذکر ذلک کان القول بالتناسخ باطلا فإذا کان اعتقادنا فی إبطال التناسخ لیس إلا علی هذا الدلیل و هذا الدلیل بعینه قائم فی هذه المسألة وجب القول بمقتضاه.
الخامس أن جمیع الخلق الذین خلقهم الله من أولاد آدم علیه السلام عدد عظیم و کثرة کثیرة فالمجموع الحاصل من تلک الذرات تبلغ مبلغا فی الحجمیة و المقدار و صلب آدم علیه السلام علی صغره یبعد أن یتسع لهذا المجموع.
السادس أن البنیة شرط لحصول الحیاة و العقل و الفهم إذ لو لم یکن کذلک لم یبعد فی کل ذرة من ذرات الهباء أن تکون عاقلا فاهما مصنفا للتصانیف الکثیرة فی العلوم الدقیقة و فتح هذا الباب یقتضی إلی التزام الجهالات و إذا ثبت أن البنیة شرط لحصول الحیاة فکل واحد من تلک الذرات لا یمکن أن یکون فاهما عاقلا إلا إذا حصلت له قدرة من البنیة و الجثة و إذا کان کذلک فمجموع تلک الأشخاص الذین خرجوا إلی الوجود من أول تخلیق آدم إلی آخر فناء الدنیا لا تحویهم عرصة الدنیا فکیف یمکن أن یقال إنهم بأسرهم حصلوا دفعة واحدة فی صلب آدم علیه السلام.
السابع قالوا هذا المیثاق إما أن یکون قد أخذه الله منهم فی ذلک الوقت لیصیر حجة علیهم فی ذلک الوقت أو لیصیر حجة علیهم عند دخولهم فی دار الدنیا و الأول باطل لانعقاد الإجماع علی أن بسبب ذلک القدر من المیثاق لا یصیرون مستحقین للثواب و العقاب و المدح و الذم و لا یجوز أن یکون المطلوب منه أن یصیر ذلک حجة علیهم عند دخولهم فی دار الدنیا لأنهم لما لم یذکروا ذلک المیثاق فی الدنیا فکیف یصیر حجة علیهم فی التمسک بالإیمان.
الثامن قال الکعبی إن حال أولئک الذریة لا یکون أعلی فی الفهم و العلم من حال الأطفال فلما لم یمکن توجیه التکلیف علی الطفل فکیف یمکن توجیه علی أولئک الذر.
ص: 271
زجاج جواب این وجه را داده و گفته است: از آنجا که بعید نیست خداوند به مورچه عقل دهد؛ چه اینکه خداوند فرمود: «قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ»(1){مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان داخل شوید}، و به کوه، فهم عطا کند تا تسبیح خداوند گوید؛ چه اینکه خداوند فرمود: «وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ»(2)
و کوهها را با داوود به نیایش واداشتیم}، و چنانچه خداوند به آن شتر عقل عطا کرد و او برای رسول خدا صلی الله علیه و آله سجده کرد، و به آن درخت خرما عقل داد و هنگامی که فرا خوانده شد، گوش سپرد و اطاعت کرد، در اینجا نیز همینطور است.
وجه نهم: آن ذرات در آن زمان، یا عقلها و شخصیتهایشان کامل بوده است، یا اینگونه نبودهاند؛ اگر اولی باشد [و عقلها و شخصیتهایشان در زمان میثاق کامل بوده باشد]، بی تردید مکلف بودهاند و تنها هنگامی مکلف باقی میمانند که خداوند را با استدلال بشناسند، و اگر در آن زمان اینگونه بوده باشند، حال آنها در آن زمان با حالشان در زندگانی این دنیا تفاوتی نمیکند و اگر تکلیف در این دنیا نیاز به میثاقی پیشین داشته باشد، تکلیف در زمان آن میثاق نیز نیاز به میثاقی دیگر [و پیش از آن] داشته است و این، به تسلسل میانجامد که محال است.
اما اگر دومی باشد و گفته شود آنها در آن زمان از جهت عقل و شخصیت کامل نبودهاند، در این صورت مورد خطاب قرار دادن و تکلیف کردنشان محال است.
وجه دهم: این سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ»(3){پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است * از آب جهنده ای خلق شده}؛ اگر آن ذرات عاقل و فهیم و کامل بودند، باید قبل از این آب جهنده موجود میبودند و انسان معنایی جز آن چیز ندارد، پس باید گفت که انسان از آب جهنده خلق نشده است و این رد کردن متن صریح قرآن است.
اگر بگویند: چرا نتوان گفت که خداوند متعال آن چیز را در هنگام آن میثاق با عقل و فهم و قدرت کامل آفرید، و سپس عقل و فهم و قدرت را از او گرفت و بار دیگر او را در رَحِم مادر آفرید و به این دنیا آورد!؟
میگوییم: این نادرست است؛ زیرا اگر اینطور باشد، نطفه نباید به عنوان مخلوقی که خلقت انسان از آن شروع شود آفریده میشد، بلکه باید مخلوقی میبود که بتواند خلقت [قبلی] انسان را بازگرداند، و حال آنکه همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که خلقت انسان از نطفه، خلقت اولی انسان است و این نشان میدهد که سخنی که شما گفتید نادرست است.
وجه یازدهم: آن ذرات یا باید خود همین مردمی که به دنیا میآیند بوده باشند، یا کسان دیگری بودهاند؛
ص: 272
و أجاب الزجاج عنه و قال لما لم یبعد أن یؤتی الله النمل العقل کما قال قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ (1)و أن یعطی الجبل الفهم حتی یسبح کما قال وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ (2)و کما أعطی الله العقل للبعیر حتی سجد للرسول صلی الله علیه و آله و للنخلة حتی سمعت و انقادت حین دعیت فکذا هاهنا.
التاسع أن أولئک الذر فی ذلک الوقت إما أن یکونوا کاملی العقول و القدر أو ما کانوا کذلک فإن کان الأول کانوا مکلفین لا محالة و إنما یبقون مکلفین إذا عرفوا الله بالاستدلال و لو کانوا کذلک لما امتازت أحوالهم فی ذلک الوقت عن أحوالهم فی هذه الحیاة الدنیا فلو افتقر التکلیف فی الدنیا إلی سبق ذلک المیثاق لافتقر التکلیف فی وقت ذلک المیثاق إلی سبق میثاق آخر و لزم التسلسل و هو محال.
و أما الثانی و هو أن یقال إنهم فی وقت ذلک المیثاق ما کانوا کاملی العقول و لا کاملی القدر فحینئذ یمتنع توجیه الخطاب و التکلیف علیهم.
العاشرة قوله تعالی فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (3)و لو کانت تلک الذرات عقلاء فاهمین کاملین لکانوا موجودین قبل هذا الماء الدافق و لا معنی للإنسان إلا ذلک الشی ء فحینئذ لا یکون الإنسان مخلوقا من الماء الدافق و ذلک رد لنص القرآن.
فإن قالوا لم لا یجوز أن یقال إنه تعالی خلقه کامل العقل و الفهم و القدرة عند المیثاق ثم أزال عقله و فهمه و قدرته ثم إنه خلقه مرة أخری فی رحم الأم و أخرجه إلی هذه الحیاة.
قلنا هذا باطل لأنه لو کان الأمر کذلک لما کان خلق من النطفة خلقا علی سبیل الابتداء بل کان یجب أن یکون خلقا علی سبیل الإعادة و أجمع المسلمون علی أن خلقه من النطفة هو الخلق المبتدأ فدل هذا علی أن ما ذکرتموه باطل.
الحادی عشر هی أن تلک الذرات إما أن یقال إنه عین هؤلاء الناس أو غیرهم
ص: 272
دومی به سبب اجماع باطل است، و در مورد اولی میگوییم: آنها در هنگامی که تبدیل به نطفه و علقۀ و مضغۀ شدهاند، یا به همان حال خود، یعنی دارای فهم و عقل و قدرت باقی ماندهاند، یا به آن حال باقی نماندهاند؛ اولی به بداهت عقلی باطل است و دومی مقتضی این است که گفته شود برای انسان چهار بار زندگی حاصل شده است: اولی در هنگام میثاق، دومی در دنیا، سومی در قبر و چهارمی در قیامت، و نیز برایش سه بار مرگ حاصل شده است؛ مرگی بعد از حیاتی که در میثاق داشته است، مرگی در دنیا و مرگی [بعد از زندگی] در قبر، و این تعداد مخالف تعدادی است که در این سخن خداوند متعال آمده است:
«رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ»(1){پروردگارا! دو بار ما را به مرگ رسانیدی و دو بار ما را زنده گردانیدی}.
وجه دوازدهم: این سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ»(2){و به یقین انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم}؛ اگر سخنانی که درباره این ذرات گفته شده صحیح باشد، این ذرات باید همان انسانها باشند، زیرا تنها انسان است که تکلیف میشود و مورد خطاب واقع میگردد و ثواب و عقاب داده میشود، و این نادرست است؛ زیرا ذره از نطفه و علقه و مضغه آفریده نشده است، حال آنکه متن صریح قرآن نشان میدهد که انسان از نطفه و علقه و مضغه آفریده شده است؛ این سخن خداوند: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ»(3){و به یقین انسان را از عصاره ای از گل آفریدیم}، و این سخن خداوند: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ * مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ * مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»(4) کشته باد انسان! چه ناسپاس است! * او را از چه چیز آفریده است!؟ * از نطفه ای خلقش کرد و اندازه مقررش بخشید}. اینها وجوهی بود که درباره ضعف این قول گفته شده بود.
قول دوم در تفسیر این آیه، قول اصحاب اندیشه و دانشمندان علوم عقلی است، و آن این است که خداوند ذرات را که همان فرزندان باشند، در حالی که نطفه بودند از صلبهای پدرانشان بیرون کشید و آنگاه در رَحِم مادرانشان جای داد و آن را تبدیل به علقه و سپس مضغه کرد و سپس به شکل انسانی نیکقامت و کامل درآورد و سپس آنان را درباره نشانههای یکتایی و خلقتِ شگفت و آفرینش بیسابقه خود که در وجود آنها ترکیب شده بود، بر خودشان گواه گرفت و با این شهادت آنان به منزله کسانی شدند که گفته باشند بلی، اگرچه سخنی با زبان در کار نبوده است، و این نظایری هم دارد:
یکی از نظایر آن این سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ»(5){پس به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید، آن دو گفتند: فرمان پذیر آمدیم}، و مثال دیگرش این سخن خداوند متعال است: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(6){ما وقتی چیزی را اراده کنیم همین قدر به آن می گوییم باش بی درنگ موجود می شود}. و نیز این سخن عربها که: دیوار به میخ گفت: چرا مرا شکافتی؟ و میخ گفت: از کسی که مرا کوبید بپرس؛ چرا که آن کسی که پشت من بود، مرا به اختیار خود رها نکرد. و شاعر گفته است: امتلأ الحوض و قال قطنی: حوض پُر شد و گفت: مرا کافیست.
ص: 273
و القول الثانی باطل بالإجماع و فی القول الأول فنقول إما أن یقال إنهم بقوا فهماء عقلاء قادرین حال ما کانوا نطفة و علقة و مضغة أو ما بقوا کذلک و الأول باطل ببدیهة العقل و الثانی یقتضی أن یقال الإنسان حصل له الحیاة أربع مرات أولها وقت المیثاق و ثانیها فی الدنیا و ثالثها فی القبر و رابعها فی القیامة و أنه حصل له الموت ثلاث مرات موت بعد الحیاة الحاصلة فی المیثاق الأول و موت فی الدنیا و موت فی القبر و هذا العدد مخالف للعدد المذکور فی قوله تعالی رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ (1)الثانی عشر قوله تعالی وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ (2)فلو کان القول بهذا الذر صحیحا لکان ذلک الذر هو الإنسان لأنه هو المکلف المخاطب المثاب المعاقب و ذلک باطل لأن الذر غیر مخلوق من النطفة و العلقة و المضغة و نص الکتاب دلیل علی أن الإنسان مخلوق من النطفة و العلقة و المضغة و هو قوله وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ و قوله قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ مِنْ أَیِّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (3)فهذه جملة الوجوه المذکورة فی بیان أن هذا القول ضعیف.
و القول الثانی فی تفسیر هذه الآیة قول أصحاب النظر و أرباب المعقولات أنه أخرج الذر و هم الأولاد من أصلاب آبائهم و ذلک الإخراج أنهم کانوا نطفة فأخرجها الله تعالی فی أرحام الأمهات و جعلها علقة ثم مضغة ثم جعلهم بشرا سویا و خلقا کاملا ثم أشهدهم علی أنفسهم بما رکب فیهم من دلائل وحدانیته و عجائب خلقه و غرائب صنعه فبالإشهاد صاروا کأنهم قالوا بلی و إن لم یکن هناک قول باللسان لذلک نظائر.
منها قوله تعالی فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (4)و منها قوله تعالی إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (5)
و قول العرب قال الجدار للوتد لم تشقنی قال سل من یدقنی فإن الذی ورائی ما خلانی و رأیی و قال الشاعر.
ص: 273
این نوع از مجاز و استعاره در کلام عربها مشهور است و این آیه را نیز باید بر همین حمل کرد. این بود توضیح این دو قول، و البته در قول دوم اشکالی وارد نیست. و بنا بر این که این قول صحیح باشد، منافی درستی قول اول نخواهد بود. سخن در این است که آیا قول اول نیز درست است یا نه؟
اگر کسی بگوید: شما کدامیک از این دو قول را اختیار میکنید؟
میگوییم: در اینجا دو مقام وجود دارد: مقام اول این که آیا قائل شدن به گرفتن میثاق از ذرات درست است یا نه؟ و مقام دوم اینکه بنا بر فرض درست بودن آن، آیا میتوان آن را تفسیری برای این آیه قرار داد یا نه؟
در مورد مقام اول باید گفت که منکرین آن به دلایل عقلی که گفتیم و توضیح دادیم تمسک کردهاند، که میتوان برای همه آنها جواب قانع کنندهای آورد.
اولین وجه از میان وجوه عقلی که گفته شد این بود که اگر قول به گرفتن میثاق درست باشد، باید اکنون آن را به یاد بیاوریم.
[در جواب] میگوییم کسی که علم به حالات گذشته را میآفریند خداوند متعال است؛ زیرا علوم عقلی، ضروری هستند و خالق علوم ضروری خداوند متعال است و اگر اینگونه باشد، صحیح است که خداوند متعال آن را آفریده باشد.
اگر بگویند: اگر این را ممکن میدانید، پس ممکن بدانید که گفته شود [روح] ما قبل از این بدن، به شیوه تناسخ در بدنهای دیگری بوده است، اگرچه ما اکنون احوال آن بدنها را به یاد نمیآوریم.
در جواب میگوییم: بین این دو فرقی آشکار وجود دارد؛ زیرا وقتی ما در بدنهای دیگری باشیم و سالها و دورههایی در آنها باقی بمانیم، به حسب عادت فراموش کردن آنها غیر ممکن است. اما گرفتن این میثاق در سریعترین و کمترین زمان ممکن حاصل شده است و بعید نیست که فراموشی نسبت به آن حاصل شود. و این فرق آشکار حکم میکند که فرق صحیحی باشد؛ زیرا هنگامی که انسان، سالهای زیادی بر یک کار ممارست داشته باشد، غیر ممکن است که آن را فراموش کند، اما اگر کاری را فقط در یک لحظه تجربه کند، ممکن است آن را فراموش کند، پس معلوم میشود که این دو با هم فرق دارند.
وجه دوم عقلی این بود که گفته شود که غیر ممکن است که همه آن ذرات همگی با هم در پشت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام وجود داشته باشند.
ص: 273
فهذا النوع من المجاز و الاستعارة مشهورة فی الکلام فوجب حمل الکلام علیه فهذا هو الکلام فی تقریر هذین القولین و هذا القول الثانی لا طعن فیه البتة و بتقدیر أن یصح هذا القول لم یکن ذلک منافیا لصحة القول الأول إنما الکلام فی أن القول الأول هل یصح أم لا.
فإن قال قائل فما المختار عندکم فیه قلنا هاهنا مقامان أحدهما أنه هل یصح القول بأخذ المیثاق عن الذر و الثانی أن بتقدیر أن یصح القول به فهل یمکن جعله تفسیرا لألفاظ هذه الآیة.
أما المقام الأول فالمنکرون له قد تمسکوا بالدلائل العقلیة التی ذکرناها و قررناها.
و یمکن الجواب عن کل واحد منها بوجه مقنع.
أما الوجه الأول من الوجوه العقلیة المذکورة و هو أنه لو صح القول بأخذ هذا المیثاق لوجب أن نتذکره الآن.
قلنا خالق العلم بحصول الأحوال الماضیة هو الله تعالی لأن هذه العلوم عقلیة ضروریة و العلوم الضروریة خالقها هو الله تعالی و إذا کان کذلک صح منه تعالی أن یخلقها.
فإن قالوا فإذا جوزتم هذا فجوزوا أن یقال إن قبل هذا البدن کنا فی أبدان أخری علی سبیل التناسخ و إن کنا لا نتذکر الآن أحوال تلک الأبدان قلنا الفرق بین الأمرین ظاهر و ذلک لأنا إذا کنا فی أبدان أخری و بقینا فیها سنین و دهورا امتنع فی مجری العادة نسیانها أما أخذ هذا المیثاق إنما حصل فی أسرع زمان و أقل وقت فلم یبعد حصول النسیان و الفرق الظاهر حاکم بصحة هذا الفرق لأن الإنسان إذا بقی علی العمل الواحد سنین کثیرة یمتنع أن ینساها أما إذا مارس العمل الواحد لحظة واحدة فقد ینساها فظهر الفرق.
و أما الوجه الثانی و هو أن یقال مجموع تلک الذرات یمتنع حصولها بأسرها فی
ص: 274
در جواب میگوییم: به نظر ما در حصول حیات و جوهر فرد، وجود بنیه شرط نیست و جزء تقسیم ناپذیر نیز قابلیت حیات و عقل را دارد. اگر هر یک از آن ذرات را جوهری فردی قرار دهیم، پس چرا میگویید پشت آدم نمیتواند همه آنها را در بر بگیرد!؟ ولی این جواب وقتی تمام است که چنانچه بعضی از قدماء گفتهاند، قائل شویم انسان جوهری فردی و جزئی تقسیم ناپذیر در بدن است، اما اگر قائل شویم انسان همان نفس ناطقه و جوهری غیر متحیز است که در متحیز حلول نکرده، این سؤال رفع میشود.
وجه سوم عقلی این بود که فایده میثاق گرفتن این است که یا در آن زمان، و یا در این دنیا حجت باشد؛ جواب ما این است که میگوییم خداوند هر کاری بخواهد میکند و هر حکمی بخواهد مینماید. همچنین آیا نه این است که برخی از معتزلیها هنگامی که خواستهاند قول به سنجش اعمال و به زبان در آمدن اعضای بدن را تصحیح کنند، گفتهاند بعید نیست که برای بعضی از مکلفین در شنواندن این چیزها لطفی وجود داشته باشد، اینجا نیز همینطور باشد و بعید نباشد که تشخیص سعادتمندان از اشقیاء در هنگام میثاق برای بعضی از فرشتگان لطف داشته باشد. همچنین گفته شده که خداوند متعال آن میثاق را در روز قیامت به یاد آنها میآورد. بقیه وجوه ضعیف هستند و ایراد بر آنها آسان و ساده است.
امام مقام دوم و آن اینکه بر فرض آنکه قول به گرفتن میثاق از ذرات صحیح باشد، آیا میتوان آن را تفسیر این الفاظ این آیه قرار داد؟
میگوییم: سه وجه اولی که ذکر شد، این را رد میکند؛ زیرا توضیح دادیم که مقصود از این سخن خداوند: «أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»، "هنگامی که پرودگار از پشتهای فرزندان آدم برگرفت" میباشد. همچنین اگر این ذرّیه از پشت آدم گرفته شده باشد، میفرمود: هنگامی که پروردگار از پشت او ذریهاش را برگرفت و نمیفرمود: «مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ». کسانی که آن قول را قبول کردهاند، چنین جواب دادهاند که روایتی صحیح از رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده است که ایشان این آیه را به همین وجه تفسیر کردهاند و خدشه کردن در تفسیر رسول خدا صلی الله علیه و آله غیر ممکن است. [ما در جواب] میگوییم ظاهر آیه بر این دلالت دارد که خداوند متعال ذراتی را از پشتهای فرزندان آدم بیرون آورد، و این بر آن حمل میشود که خداوند متعال میداند که از فلان شخص، فلانی و از آن فلانی فلان دیگری متولد میشود و آنان را به همان ترتیبی که میداند به وجود میآیند، به دنیا میآورد و از یکدیگر متمایز میکند. اما اینکه خداوند آن ذریه را از پشت آدم خارج کرده باشد، چیزی دال بر ثبوت آن در لفظ آیه وجود ندارد و البته در لفظ آیه چیزی که بر بطلان آن دلالت کند نیز وجود ندارد، جز اینکه روایت دلالت بر آن دارد؛
ص: 275
ظهر آدم علیه السلام قلنا عندنا البنیة لیست شرطا لحصول الحیاة و الجوهر الفرد و الجزء الذی لا یتجزی قابل للحیاة و العقل فإذا جعلنا کل واحد من تلک الذرات جوهرا فردا فلم قلتم إن ظهر آدم لا یتسع لمجموعها إلا أن هذا الجواب لا یتم إلا إذا قلنا الإنسان جوهر فرد و جزء لا یتجزی فی البدن علی ما هو مذهب بعض القدماء و أما إذا قلنا الإنسان هو النفس الناطقة و أنه جوهر غیر متحیز و لا حال فی متحیز فالسؤال زائل.
و أما الوجه الثالث و هو قوله فائدة أخذ المیثاق هی أن تکون حجة فی ذلک الوقت أو فی الحیاة الدنیا فجوابنا أن نقول یفعل الله ما یشاء و یحکم ما یرید و أیضا أ لیس أن من المعتزلة إذا أرادوا تصحیح القول بوزن الأعمال و إنطاق الجوارح قالوا لا یبعد أن یکون لبعض المکلفین فی إسماع هذه الأشیاء لطف فکذا هاهنا لا یبعد أن یکون لبعض الملائکة من تمیز السعداء من الأشقیاء فی وقت أخذ المیثاق لطف و قیل أیضا إن الله تعالی یذکرهم ذلک المیثاق یوم القیامة و بقیة الوجوه ضعیفة و الکلام علیها سهل هین.
و أما المقام الثانی و هو أن بتقدیر أن یصح القول بأخذ المیثاق من الذر فهل یمکن جعله تفسیرا لألفاظ هذه الآیة فنقول الوجوه الثلاثة المذکورة أولا دافعة لذلک لأن قوله أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ فقد بینا أن المراد منه و إذ أخذ ربک من ظهور بنی آدم و أیضا لو کانت هذه الذریة مأخوذة من ظهر آدم لقال من ظهره ذریته و لم یقل مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ أجاب الناصرون لذلک القول بأنه صحت الروایة عن رسول الله صلی الله علیه و آله أنه فسر هذه الآیة بهذا الوجه و الطعن فی تفسیر رسول الله صلی الله علیه و آله غیر ممکن فنقول ظاهر الآیة تدل علی أنه تعالی أخرج ذرا من ظهور بنی آدم فیحمل ذلک علی أنه تعالی یعلم أن الشخص الفلانی یتولد منه فلان و من ذلک الفلان فلان آخر فعلی الترتیب الذی علم دخولهم فی الوجود یخرجهم و یمیز بعضهم من بعض و أما أنه تعالی یخرج کل تلک الذریة من صلب آدم فلیس فی لفظ الآیة ما یدل علی ثبوته و لیس فی الآیة أیضا ما یدل علی بطلانه إلا أن الخبر قد دل علیه فثبت
ص: 275
بنابراین خارج کردن ذریه از پشتهای فرزندان آدم، از قرآن، و خارج کردن ذریه از پشت آدم، به وسیله روایات ثابت میشود و مطابق این فرض بین این دو امر منافات و تضادی وجود ندارد، پس باید هر دوی آنها را با هم پذیرفت تا هم آیه را بر ظاهرش حفظ کنیم و هم روایت را تا حد امکان از خدشه محفوظ بداریم، این سخن نهایی در تقریر این مقام است. در اینجا نقل سخن از رازی به پایان میرسد.
ما در اینجا فقط به نقل این سخنان اکتفا کردیم و از جرح و تعدیل در آنها خودداری میکنیم؛ کسی که دارای بصیرت نافذ باشد، هنگامی که به روایاتی که ما نقل کردیم و سخن کسانی که در اینباره سخن گفتهاند احاطه پیدا کند، به فضل خداوند متعال راه رسیدن به حق در این مسأله برایش روشن میشود. باید دانست که بعضی از روایات مناسب با این باب، در باب علت استلام حجر در کتاب حج و باب خلقت ائمه و باب گرفتن میثاق از ایشان علیهم السلام در کتاب امامت و ابواب احوال آدم علی نبینا و آله و علیه السلام در کتاب نبوت خواهد آمد.
باب یازدهم : مردمانی که نجابت ندارند و محاسن و عیوب خلقت که در آفرینش مؤثر است
روایات
روایت 1.
خصال: سعید بن جناح با سندی مرفوع نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: شش تن هستند که نجابت ندارند: سِندی و زنگباری و ترکی و کردی و خوزی و نبک الری.
توضیح
"خوزی" یعنی اهل خوزستان و "نبک" مکان مرتفعی است، و محتمل است که اضافه نبک به ری، اضافه بیانیه باشد. در بعضی از نسخهها به صورت "بنک" به ضم باء است که به معنای اصل و خالص از چیزی میباشد.
ص: 276
إخراج الذریة من ظهور بنی آدم فی القرآن و ثبت إخراج الذریة من ظهر آدم بالخبر و علی هذا التقدیر فلا منافاة بین الأمرین و لا مدافعة فوجب المصیر إلیهما معا صونا للآیة و الخبر عن الطعن بقدر الإمکان فهذا منتهی الکلام فی تقریر هذا المقام انتهی.
و لنکتف بنقل ما نقلناه من غیر تعرض لجرح و تعدیل فإن من له بصیرة نافذة إذا أحاط بما نقلنا من الأخبار و کلام من تکلم فی ذلک یتضح له طریق الوصول إلی ما هو الحق فی ذلک بفضله تعالی (1)ثم اعلم أنه سیأتی بعض الأخبار المناسبة لهذا الباب فی باب علة استلام الحجر من کتاب الحج و باب خلق الأئمة و باب أخذ میثاقهم علیهم السلام من کتاب الإمامة و أبواب أحوال آدم علیه السلام من کتاب النبوة.
ل، الخصال ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جَنَاحٍ (2)یَرْفَعُهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سِتَّةٌ لَا یَنْجُبُونَ السِّنْدِیُّ وَ الزِّنْجِیُّ وَ التُّرْکِیُّ وَ الْکُرْدِیُّ وَ الْخُوزِیُّ وَ نَبْکُ الرَّیِّ.
الخوزی أهل خوزستان و النبک المکان المرتفع (3)و یحتمل أن یکون إضافته إلی الری بیانیة و فی بعض النسخ بتقدیم الباء علی النون و هو بالضم أصل الشی ء و خالصه.
ص: 276
روایت 2.
خصال: مطرف مولی معن نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: شیرینی ایمان در قلب سندی و زنگباری و خوزی و کردی و بربری و نبک ری و کسی که مادرش او را از زنا حامله شده است نمیرود.
روایت 3.
علل الشرایع: هشان نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: ای هشام! نَبَطی، نه از عرب است و نه از عجم، از میان آنان برای خود دوست و یاوری مگیر، آنان اصولی(1) دارند که [انسان را] به بیوفایی دعوت میکند.
روایت4.
خصال: داود بن فرقد از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل کرده که آن دو امام فرمودند: سه تن هستند که نجابت ندارند: کسی که چشم راستش کور باشد، کسی که [چشمش] آبیرنگ همچون نگین انگشتری باشد و کسی که در سِند به دنیا آمده باشد.
روایت 5.
خصال: إبن أسباط از یکی از اصحاب نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند شیعیان ما را به هر چه که مبتلا کند، به چهار چیز مبتلا نمیکند: برای غیر رشده باشد، یا با دستانشان گدایی کنند، یا از پشت با آنها نزدیکی شود، یا در میانشان کسی [با چشمان] آبی سبزرنگ وجود داشته باشد.
روایت 6.
خصال: اشعری با سندی مرفوع نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: پنج تن هستند که برای آتش آفریده شدهاند: دراز رونده، کوتاه خوار، آبی مایل به سبز، [کسی که عضو] زائد [در بدنش دارد] و [کسی که عضوی از او] ناقص [است].
توضیح
فیروزآبادی گفته است: "قَمُأ"، بر وزن "جَمُع" و "کَرُم"، یعنی ذلیل و کوچک شد، و اسم فاعل آن "قَمِیء" است.
روایت 7.
خصال: محمد بن حسین با سندی مرفوع نقل کرده،
ص: 277
ل، الخصال أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مَنْصُورٍ (1)عَنْ نَصْرٍ الْکَوْسَجِ (2)عَنْ مُطَرِّفٍ مَوْلَی مَعْنٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا یَدْخُلُ حَلَاوَةُ الْإِیمَانِ قَلْبَ سِنْدِیٍّ وَ لَا زِنْجِیٍّ وَ لَا خُوزِیٍّ وَ لَا کُرْدِیٍّ وَ لَا بَرْبَرِیٍّ وَ لَا نَبْکِ الرَّیِّ وَ لَا مَنْ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ مِنَ الزِّنَا.
ع، علل الشرائع عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زُرَیْقٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یَا هِشَامُ النَّبَطُ لَیْسَ مِنَ الْعَرَبِ وَ لَا مِنَ الْعَجَمِ فَلَا تَتَّخِذْ مِنْهُمْ وَلِیّاً وَ لَا نَصِیراً فَإِنَّ لَهُمْ أُصُولًا (3)تَدْعُو إِلَی غَیْرِ الْوَفَاءِ (4)
ل، الخصال ابْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْهَمْدَانِیِّ (5)یَرْفَعُهُ إِلَی دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ثَلَاثَةٌ لَا یَنْجُبُونَ أَعْوَرُ یَمِینٍ وَ أَزْرَقُ کَالْفَصِّ وَ مُولَدُ السِّنْدِ.
ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا ابْتَلَی اللَّهُ بِهِ شِیعَتَنَا فَلَنْ یَبْتَلِیَهُمْ بِأَرْبَعٍ أَنْ یَکُونُوا لِغَیْرِ رِشْدَةٍ أَوْ أَنْ یَسْأَلُوا بِأَکُفِّهِمْ (6)أَوْ یُؤْتَوْا فِی أَدْبَارِهِمْ أَوْ أَنْ یَکُونَ فِیهِمْ أَزْرَقُ أَخْضَرُ.
ل، الخصال أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَمْسَةٌ خُلِقُوا نَارِیِّینَ الطَّوِیلُ الذَّاهِبُ وَ الْقَصِیرُ الْقَمِی ءُ وَ الْأَزْرَقُ بِخُضْرَةٍ وَ الزَّائِدُ وَ النَّاقِصُ.
قمأ کجمع و کرم ذل و صغر فهو قمی ء ذکره الفیروزآبادی.
ل، الخصال أَبِی وَ ابْنُ الْوَلِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ
ص: 277
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: دائم الخمر و مستکننده و عاق شده و شدید السواد و بیغیرت و کارگزار سلطان و مخنث و افشاگر و عُشر دهنده و قطع رحمکننده و قَدَری مسلک در بهشت داخل نمیشوند.
صدوق رحمه الله گفته است: منظور از "شدید السواد"، کسی است که با این که سن زیادی دارد، ولی هیچ یک از موهای سر و صورتش سفید نشده است، که به چنین شخصی "غِربیب" میگویند.
روایت 8.
خصال: إبن حبیب با یک سند از اعمش و با دو سند از مسلم بن خالد از امام صادق، و ایشان از پدرشان امام باقر، از جدشان علیهم السلام نقل کردهاند: سیزده صنف (و در روایتی که إبن حبیب از طریق تمیم نقل کرده آمده است: شانزده صنف) از امت جدم صلی الله علیه و آله ما را دوست نمیدارند و مردم را به ما علاقمند نمیکنند و ما را ولی خود نمیگیرند و از گرد ما پراکنده میشوند و مردم را از ما پراکنده مینمایند، آنان حقیقتاً دشمنان ما هستند، «لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ»(1){آتش جهنم برای آنان خواهد بود} «وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ»(2) و ایشان را عذابی سوزان است. عرض کردم: ای پدر جان! خدا شما را از شر آنان حفظ کند! آنها را برایم بیان نمایید؛ ایشان فرمودند: کسی که در خلقتش عضو زائدی دارد؛ هر یک از مردمی که در خلقتشان عضوی زیادی دارد را ببینی، او را مخالف سرسخت ما مییابی و میفهمی که دوستدار ما نیست. مردی که در خلقتش نقص عضو دارد؛ هیچیک از مخلوقات ناقص الخلقه خداوند عزّ و جلّ را نمیبینی مگر اینکه در قلبش علیه ما کینه مییابی. کسی که چشم راستش کور مادرزاد است؛ هیچیک از مخلوقات خداوند که با چشم راست کور متولد شدهاند را نمیبینی مگر اینکه با ما در جنگ است و با دشمنان ما در آشتی. مرد غربیب؛ که کسی است که با اینکه عمری طولانی کرده است، هیچیک از موهایش سفید نشده است و ریشهایش به سیاهی کلاغ است، هیچیک از مخلوقات غربیب خداوند عزّ و جلّ را نمیبینی مگر اینکه مردم را علیه ما جمع میکند و خواهان زیاد شدن دشمنان ماست. مرد بسیار سیاه؛ هیچ مرد بسیار سیاهی را نمیبینی مگر اینکه نسبت به ما بسیار دشنام دهنده و نسبت به دشمنان ما بسیار مدحگوینده است.
ص: 278
مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادٍ لَهُ یَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ لَا سِکِّیرٌ وَ لَا عَاقٌّ وَ لَا شَدِیدُ السَّوَادِ وَ لَا دَیُّوثٌ وَ لَا قَلَّاعٌ وَ هُوَ الشُّرْطِیُّ وَ لَا زَنُّوقٌ وَ هُوَ الْخُنْثَی وَ لَا خَیُّوفٌ (1)وَ هُوَ النَّبَّاشُ وَ لَا عَشَّارٌ وَ لَا قَاطِعُ رَحِمٍ وَ لَا قَدَرِیٌّ.
قال الصدوق رضی الله عنه یعنی شدید السواد الذی لا یبیض شی ء من شعر رأسه و لا من شعر لحیته مع کبر السن و یسمی الغربیب.
ل، الخصال الْقَطَّانُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَی عَنِ ابْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانِ عَنِ ابْنِ حَبِیبٍ عَنِ ابْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِی مُعَاوِیَةَ الضَّرِیرِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ ابْنُ حَبِیبٍ وَ حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَاطَوَیْهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الزَّعْفَرَانِیِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ الزِّنْجِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ ابْنُ حَبِیبٍ وَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ سِنَانٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُسْلِمِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالُوا کُلُّهُمْ ثَلَاثَةَ عَشَرَ صِنْفاً وَ قَالَ تَمِیمٌ (2)سِتَّةَ عَشَرَ صِنْفاً مِنْ أُمَّةِ جَدِّی صلی الله علیه و آله لَا یُحِبُّونَا وَ لَا یُحَبِّبُونَا إِلَی النَّاسِ وَ یُبْغِضُونَا وَ لَا یَتَوَلَّوْنَا وَ یَخْذُلُونَا وَ یُخَذِّلُونَ النَّاسَ عَنَّا فَهُمْ أَعْدَاؤُنَا حَقّاً لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِیقِ قَالَ قُلْتُ بَیِّنْهُمْ لِی یَا أَبَتِ وَقَاکَ اللَّهُ شَرَّهُمْ قَالَ الزَّائِدُ فِی خَلْقِهِ فَلَا تَرَی أَحَداً مِنَ النَّاسِ فِی خَلْقِهِ زِیَادَةٌ إِلَّا وَجَدْتَهُ لَنَا مُنَاصِباً وَ لَمْ تَجِدْهُ لَنَا مُوَالِیاً وَ النَّاقِصُ الْخَلْقِ مِنَ الرِّجَالِ فَلَا تَرَی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً نَاقِصَ الْخِلْقَةِ إِلَّا وَجَدْتَ فِی قَلْبِهِ عَلَیْنَا غِلًّا (3)وَ الْأَعْوَرُ بِالْیَمِینِ لِلْوِلَادَةِ فَلَا تَرَی لِلَّهِ خَلْقاً وُلِدَ أَعْوَرَ الْیَمِینِ إِلَّا کَانَ لَنَا مُحَارِباً وَ لِأَعْدَائِنَا مُسَالِماً وَ الْغِرْبِیبُ مِنَ الرِّجَالِ فَلَا تَرَی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً غِرْبِیباً وَ هُوَ الَّذِی قَدْ طَالَ عُمُرُهُ فَلَمْ یَبْیَضَّ شَعْرُهُ وَ تَرَی لِحْیَتَهُ مِثْلَ حَنَکِ الْغُرَابِ إِلَّا کَانَ عَلَیْنَا مُؤَلِّباً وَ لِأَعْدَائِنَا مُکَاثِراً وَ الْحُلْکُوکُ مِنَ الرِّجَالِ فَلَا تَرَی مِنْهُمْ أَحَداً إِلَّا کَانَ لَنَا شَتَّاماً وَ لِأَعْدَائِنَا مَدَّاحاً
ص: 278
کسی که موی سرش تاس است؛ هیچ مرد مبتلا به تاسی را نمیبینی مگر اینکه او را نسبت به ما بدگو و عیبجو و سخنچین مییابی. مردی که چشمانش به رنگ آبی نگین انگشتری است؛ هیچیک از چنین افرادی را نمیبینی مگر اینکه در مقابل ما طوری رفتار میکند و در پشت سر ما طور دیگری رفتار میکند که به دنبال شر درست کردن برای ما هستند. مرد زنازاده؛ هر کس از زنازادگان را که ببینی، او را دشمن ما و گمراهکنندهای آشکار مییابی. مردی که مبتلای به مرض پیسی است؛ هیچ پیسی گرفتهای را نمیبینی مگر اینکه او را اینگونه مییابی که برای ما در کمینگاهها کمین میکند و برای ما و شیعیانمان در جایی مینشیند تا به پندار خود ما را از راه درست گمراه کند. جذامیها؛ که هیزمهای جهنم هستند و به دوزخ میروند. مردی که از پشت با او نزدیکی میشود؛ هیچیک از آنان را نمیبینی مگر اینکه در هجو ما شعر میسراید و مردم را علیه ما میشوراند. اهل شهری به نام سجستان؛ آنها با ما دشمنند و به شدت مخالفند، آنها بدترین مردمان و بداخلاقترین آنها هستند، عذابشان به اندازه عذابی است که بر فرعون و هامان و قارون میرود. اهل شهری به نام ری؛ آنها دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا و دشمنان اهل بیت ایشان هستند و جنگ با اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را جهاد میدانند و مال ایشان را غنیمت میشمرند، برای آنها در زندگی دنیا و آخرت عذابی خوار کننده خواهد بود «وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ»(1){و برای آنان عذابی پایدار خواهد بود}. اهل شهری به نام موصل؛ آنها بدترین مردم بر روی زمین هستند. اهل شهری به نام زوراء که در آخرالزمان ساخته میشود و از خون ما طلب شفا میکنند و با بغض ما تقرب میجویند و پی در پی با ما دشمنی میکنند و جنگ با ما را واجب میدانند و کشتار ما را لازم میشمردند؛ ای پسر عزیزم! از اینان بر حذر باش و باز هم بر حذر باش؛ چرا که اگر دو نفر از آنها یکی از خانواده تو را در خلوت بیابند، قصد جان او میکنند. همه الفاظ روایت از اول تا آخر روایت، از تمیم است.
توضیح
"مؤلباً" یعنی کسی که مردم را برای دشمنی با ما و ظلم بر ما جمع میکند. "حلکوک"، به ضم و فتح حاء کسی است که به شدت سیاه است. "مفصص بالخضرۀ" چنانچه در روایات پیش گذشت، کسی است که چشمش مانند نگین انگشتری آبی است. "فص" همچنین به حدقه چشم نیز گفته میشود. در بعضی از نسخهها، [به صورت مفضض] با دو ضاد آمده است که غلط ناشی از نسخهبرداری است. "منبوذ" یعنی زنازاده، و "زوراء" همان بغداد است.
باید دانست که بعید نیست که این سخنان
ص: 279
وَ الْأَقْرَعُ (1)مِنَ الرِّجَالِ فَلَا تَرَی رَجُلًا بِهِ قَرَعٌ إِلَّا وَجَدْتَهُ هَمَّازاً لَمَّازاً مَشَّاءً بِالنَّمِیمَةِ عَلَیْنَا وَ الْمُفَصَّصُ (2)بِالْخُضْرَةِ مِنَ الرِّجَالِ فَلَا تَرَی مِنْهُمْ أَحَداً وَ هُمْ کَثِیرُونَ إِلَّا وَجَدْتَهُ یَلْقَانَا بِوَجْهٍ وَ یَسْتَدْبِرُنَا بِآخَرَ یَبْتَغِی لَنَا الْغَوَائِلَ (3)وَ الْمَنْبُوذُ مِنَ الرِّجَالِ فَلَا تَلْقَی مِنْهُمْ أَحَداً إِلَّا وَجَدْتَهُ لَنَا عَدُوّاً مُضِلًّا مُبِیناً وَ الْأَبْرَصُ مِنَ الرِّجَالِ فَلَا تَلْقَی مِنْهُمْ أَحَداً إِلَّا وَجَدْتَهُ یَرْصُدُ لَنَا الْمَرَاصِدَ وَ یَقْعُدُ لَنَا وَ لِشِیعَتِنَا مَقْعَداً لِیُضِلَّنَا بِزَعْمِهِ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ وَ الْمَجْذُومُ وَ هُمْ حَصَبُ جَهَنَّمَ هُمْ لَهَا وَارِدُونَ وَ الْمَنْکُوحُ فَلَا تَرَی مِنْهُمْ أَحَداً إِلَّا وَجَدْتَهُ یَتَغَنَّی بِهِجَائِنَا وَ یُؤَلِّبُ عَلَیْنَا وَ أَهْلُ مَدِینَةٍ تُدْعَی سِجِسْتَانَ هُمْ لَنَا أَهْلُ عَدَاوَةٍ وَ نَصْبٍ وَ هُمْ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَلِیقَةِ عَلَیْهِمْ مِنَ الْعَذَابِ مَا عَلَی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ وَ أَهْلُ مَدِینَةٍ تُدْعَی الرَّیَّ هُمْ أَعْدَاءُ اللَّهِ وَ أَعْدَاءُ رَسُولِهِ وَ أَعْدَاءُ أَهْلِ بَیْتِهِ یَرَوْنَ حَرْبَ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله جِهَاداً وَ مَالَهُمْ مَغْنَماً وَ لَهُمْ عَذَابُ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ وَ أَهْلُ مَدِینَةٍ تُدْعَی الْمَوْصِلَ هُمْ شَرُّ مَنْ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ وَ أَهْلُ مَدِینَةٍ تُسَمَّی الزَّوْرَاءَ تُبْنَی فِی آخِرِ الزَّمَانِ یَسْتَشْفُونَ بِدِمَائِنَا وَ یَتَقَرَّبُونَ بِبُغْضِنَا یُوَالُونَ فِی عَدَاوَتِنَا وَ یَرَوْنَ حَرْبَنَا فَرْضاً وَ قِتَالَنَا حَتْماً یَا بُنَیَّ فَاحْذَرْ هَؤُلَاءِ ثُمَّ احْذَرْهُمْ فَإِنَّهُ لَا یَخْلُو اثْنَانِ مِنْهُمْ بِوَاحِدٍ مِنْ أَهْلِکَ إِلَّا هَمُّوا بِقَتْلِهِ وَ اللَّفْظُ لِتَمِیمٍ مِنْ أَوَّلِ الْحَدِیثِ إِلَی آخِرِهِ.
قوله علیه السلام مؤلّبا أی یجمع الناس علینا بالعداوة و الظلم و الحلکوک بالضم و الفتح الشدید السواد و المفصص بالخضرة هو الذی یکون عینه أزرق کالفصّ کما مر فی الخبر و الفص أیضا حدقة العین و فی بعض النسخ بالضادین المعجمتین و هو تصحیف و المنبوذ ولد الزنا و الزوراء بغداد ثم اعلم أنه لا یبعد أن یکون
ص: 279
در مورد بعضی از شهرها مانند ری، مربوط به حال مردمان آن زمان این شهرها باشد، نه تا روز قیامت. شاید سقط یکی از شانزده تا، به سبب نسخهبرداران و یا به سبب راویان باشد.
روایت 9.
عیون أخبار الرضا: با سندهای سهگانه از امام رضا، از طریق پدرانشان از امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل کرده که ایشان فرمودند: در میان چهل مرد أصلع یک مرد بد نمییابی و در میان چهل مرد کوسهصورت یک مرد صالح نمیبینی، و اصلع بد در نزد من بهتر از کوسهصورت صالح است.
صحیفۀ الرضا نیز مانند این را از ایشان علیه السلام نقل کرده است.
توضیح
"صلع" به معنای ریختن موی جلوی سر است.
روایت 10.
علل الشرایع: ذریح محاربی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: مردی به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! آیا خداوند غیر از واجبات، از چیز دیگری هم بازخواست میکند؟ ایشان فرمودند: خیر. عرض کرد: به همان کس که شما را به حق مبعوث کرد با هیچ چیز غیر از واجبات نتوانستم به خداوند تقرب جویم. ایشان فرمودند: چرا؟ او عرض کرد: زیرا خداوند مرا زشت آفریده است. پیامبر صلی الله علیه و آله درنگ کردند، [در این هنگام] جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: ای محمد! پروردگارت به تو سلام رساند و فرمود به [این] بنده من سلام برسان و به او بگو: آیا راضی نیستی خداوند فردای [قیامت] تو را در میان امانیافتگان برانگیزد؟ [رسول خدا امر خداوند را انجام داد.] مرد عرض کرد: ای رسول خدا! آیا خداوند مرا نزد خود یاد کرده است؟ ایشان فرمودند: آری. او عرض کرد: به همان کس که تو را به حق مبعوث کرد، دیگر هیچ چیز که بتوان با آن به خداوند تقرب جست نمانده که من به وسیله آن تقرب نجسته باشم.
روایت 11.
علل الشرایع: حماد نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم! [از چه روی است] مردان اخته اصحابمان را پاکدامن و پر عبادت میبینیم و همیشه آنها را خشن و سختگیر و بدخوی مییابیم؟ ایشان فرمودند: این بدان روی است که آنها زنا نمیکنند.
توضیح
محتمل است این سخن ایشان علیه السلام: "این بدان روی است که ..." علت پاکدامنی آنها باشد، یا اینکه معنایش این باشد که سختگیری و خودپسندی و خودبزرگبینی او به سبب ترک زناست. و محتمل است که مقصود، عدم قدرت او بر هر گونه نزدیکی باشد، زیرا مواد فاسد [بدن] با نزدیکیکردن دفع میشود و در اثر آن خلق و خوی [انسان] متعادل میگردد.
روایت 12.
علل الشرایع: برقی با سندی مرفوع نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره اخته پرسیده شد؛ ایشان فرمودند: چرا درباره کسی که نه مؤمنی او را زاییده و نه خود مؤمنی میزاید سؤال میکنی؟
ص: 280
بعض البلاد کالری یکون هذا لبیان حالهم فی تلک الأزمان لا إلی یوم القیامة و لعله سقط واحد من الستة عشر من النسّاخ أو من الرواة.
ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: لَا تَجِدُ فِی أَرْبَعِینَ أَصْلَعَ رَجُلَ سَوْءٍ وَ لَا تَجِدُ فِی أَرْبَعِینَ کَوْسَجاً رَجُلًا صَالِحاً وَ أَصْلَعُ سَوْءٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ کَوْسَجٍ صَالِحٍ.
صح، صحیفة الرضا علیه السلام عنه علیه السلام مثله
الصلع انحسار شعر مقدم الرأس.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِیٍّ الرَّیَّانِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ ذَرِیحٍ الْمُحَارِبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ یَسْأَلُ اللَّهُ عَمَّا سِوَی الْفَرِیضَةِ قَالَ لَا قَالَ فَوَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَا تَقَرَّبْتُ إِلَی اللَّهِ بِشَیْ ءٍ سِوَاهَا قَالَ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ قَبَّحَ خَلْقِی قَالَ فَأَمْسَکَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ نَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ أَقْرِئْ عَبْدِی فُلَاناً السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ أَ مَا تَرْضَی أَنْ أَبْعَثَکَ غَداً فِی الْآمِنِینَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ قَدْ ذَکَرَنِیَ اللَّهُ عِنْدَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَوَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَا بَقِیَ شَیْ ءٌ یُتَقَرَّبُ بِهِ إِلَی اللَّهِ إِلَّا تَقَرَّبْتُ بِهِ.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ حَمَّادٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ نَرَی الْخَصِیَّ مِنْ أَصْحَابِنَا عَفِیفاً لَهُ عِبَادَةٌ وَ لَا نَکَادُ نَرَاهُ إِلَّا فَظّاً غَلِیظاً سَفِیهَ الْغَضَبِ فَقَالَ إِنَّمَا ذَلِکَ لِأَنَّهُ لَا یَزْنِی.
یحتمل أن یکون قوله علیه السلام إنما ذلک علة لعفته أو المعنی أن غلظته و فخره و عجبه بترک الزنا و یحتمل أن یکون المراد عدم قدرته علی الجماع مطلقا فإن به تندفع المواد الفاسدة و به یستقیم الطبع و الخلق.
ع، علل الشرائع بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْبَرْقِیِّ رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْخَصِیِّ فَقَالَ لِمَ تَسْأَلُ عَمَّنْ لَمْ یَلِدْهُ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَلِدُ مُؤْمِناً.
ص: 280
روایت 13.
أمالی شیخ طوسی: أنس بن مالک نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: بر شما باد به صورت نمکین و چشمان سیاه، خداوند حیا میکند از اینکه صورت نمکین را با آتش عذاب کند.
روایت 14.
ثواب الأعمال: موسی بن ابراهیم نقل کرده، از امام موسی کاظم علیه السلام شنیدم که میفرمودند: خداوند آفرینش بندهای را در صورت و سیرت زیبا نگردانید، مگر اینکه حیا کرد در روز قیامت گوشت او را طعمه آتش کند.
روایت 15.
کتاب حسین بن سعید، نوادر: زراره نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: هر بندهای که صورت زیبایی که بر روی آن جایی که او را زشت نگرداند داشته باشد و سپس برای خداوند تواضع کند، از بندگان خالص خداست. عرض کردم: [مقصودتان از] جایی [بر روی آن] که او را زشت نگرداند چیست؟ ایشان فرمودند: یعنی اثر زنا در آن نباشد.
توضیح
ممکن است این روایات را بر این قانون عدلیه حمل کنیم که خداوند متعال آنهایی که میدانسته که با اختیار خود از بدکاران میشوند را با این صفات آفریده و آنها را از اهالی آن شهرها قرار داده است، بدون اینکه آن حالات دخالتی در اعمال آنها داشته باشد. یا مقصود این باشد که آنها بدون اینکه بر کارهای زشت و بد مجبور باشند، در درجه ناقصی از کمال هستند و قابلیت فضائل و کمالات والا را ندارند.
باب دوازدهم : علت عذاب بنیانکن و حال زنازاده و علت اختلاف احوال خلق
آیات
«وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»(1){و از فتنه ای که تنها به ستمکاران شما نمی رسد بترسید و بدانید که خدا سخت کیفر است}
«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»(2){و اگر خدا روزی را بر بندگانش فراخ گرداند، مسلماً در زمین سر به عصیان برمی دارند، لیکن آنچه را بخواهد به اندازه ای [که مصلحت است] فرو می فرستد، به راستی که او به [حال] بندگانش آگاه بیناست}
ص: 281
ما، الأمالی للشیخ الطوسی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ حَشِیشٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْوَهَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ اللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ تَوْبَةَ الْعَنْبَرِیِّ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَلَیْکُمْ بِالْوَجْهِ الْمِلَاحِ وَ الْحَدَقِ السُّودِ فَإِنَّ اللَّهَ یَسْتَحْیِی أَنْ یُعَذِّبَ الْوَجْهَ الْمَلِیحَ بِالنَّارِ.
ثو، ثواب الأعمال أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ مُوسَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ مَا حَسَّنَ اللَّهُ خَلْقَ عَبْدٍ وَ لَا خُلُقَهُ إِلَّا اسْتَحْیَا أَنْ یُطْعِمَ لَحْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ النَّارَ.
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ طَلْحَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ أَیُّمَا عَبْدٍ کَانَ لَهُ صُورَةٌ حَسَنَةٌ مَعَ مَوْضِعٍ لَا یَشِینُهُ ثُمَّ تَوَاضَعَ لِلَّهِ کَانَ مِنْ خَالِصَةِ اللَّهِ قَالَ قُلْتُ مَا مَوْضِعٌ لَا یَشِینُهُ قَالَ لَا یَکُونُ ضُرِبَ فِیهِ سِفَاحٌ.
یمکن توجیه تلک الأخبار علی قانون أهل العدل بأن الله تعالی خلق من علم أنهم یکونون شرارا باختیارهم بهذه الصفات و جعلهم من أهل تلک البلاد من غیر أن یکون لتلک الأحوال مدخل فی أعمالهم أو المراد أنهم فی درجة ناقصة من الکمال غیر قابلین لمعالی الفضائل و الکمالات من غیر أن یکونوا مجبورین علی القبائح و السیئات.
الأنفال: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»(25)
حمعسق: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»(27)
ص: 281
«أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ * وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ * وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ * وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ»(1){آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند!؟ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم و برخی از آنان را از [نظر] درجات بالاتر از بعضی [دیگر] قرار داده ایم تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است * و اگر نه آن بود که [همه] مردم [در انکار خدا] امتی واحد گردند، قطعاً برای خانه های آنان که به [خدای] رحمان کفر می ورزیدند، سقفها و نردبانهایی از نقره که بر آنها بالا روند قرار می دادیم * و برای خانه هایشان نیز درها و تختهایی که بر آنها تکیه زنند * و زر و زیورهای [دیگر نیز]، و همه اینها جز متاع زندگی دنیا نیست و آخرت پیش پروردگار تو برای پرهیزگاران است}.
تفسیر
طبرسی رحمه الله درباره آیه اول گفته است: خداوند آنان را از این فتنه بر حذر داشت و به آنان امر کرد تا از آن پرهیز کنند و گویا فرموده است از فتنه بپرهیزید و به آن نزدیک نشوید که به شما برسد؛ زیرا این سخن خداوند: «لا تُصِیبَنَ» نهیی است که در سیاق امر آمده است و لفظ نهی بر روی فتنه واقع شده و در معنا برای آنهایی است که به پرهیز امر شدهاند، مانند این سخن خداوند: «لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(2){و
زینهار جز مسلمان نمیرید}. در مورد معنای فتنه در اینجا اختلاف وجود دارد؛ گفته شده مقصود از آن عذاب است و خداوند به مؤمنین امر کرده است که منکری که در میانشان انجام میشود را تأیید نکنند که [اگر چنین کنند،] خداوند همه آنان را عذاب میکند، و روی سخن فقط با اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است. گفته شده مقصود آزمونی است که باطن امر انسان در آن آشکار میشود.
نقل شده که حسن گفته است که این آیه درباره علی و عمار و طلحه و زبیر نازل شد، و نقل کرده که زبیر گفته است: مدتها این آیه را خواندهایم و زمانه ما را از اهل آن فتنه نشان نمیداد، ناگاه دیدیم مقصود از آن ما هستیم و مخالفت کردیم و فقط به ما رسید. گفته شده این آیه درباره اهالی بدر نازل شد و آن فتنه در روز جمل به آنها رسید و به جهت چیزی بیهوده با یکدیگر جنگیدند. و گفته شده که مقصود از فتنه در اینجا گمراهی و از همگسیختگی و مخالفت با یکدیگر است. و گفته شده مقصود از آن هرج و مرجی است که مردم به سبب ظلم در آن قرار میگیرند و ضرر آن به همگان میرسد. سپس در اینکه این فتنه به چه کسانی میرسد نیز دو قول وجود دارد:
قول اول اینکه بر همگان جاریست و به ظالم و غیر ظالم [هر دو] میرسد؛ ظالمان با آن عذاب میشوند و مؤمنان با آن امتحان و آزمایش میشوند. از ابن عباس نقل شده که از ابن عباس درباره این آیه سؤال شد و او گفت: چیزی که خداوند آن را مبهم گذارده، به همان حال ابهامش باقی گذارید.
قول دوم این است که این فتنه مخصوص ظالم است؛ زیرا غرض این است که مردم از ظلم بازداشته شوند، و تقدیر آیه اینگونه است: از عذابی که فقط به ظالمان میرسد پرهیز کنید، قرائت کسانی که آیه را به صورت "لَتَصُیبنَّ"، با لام، خواندهاند نیز این قول را تقویت میکند. و گفته شده که لای «لا تُصِیبَنَ» "لا"ی زائده است و میتوان گفت که "الف" در "لا" برای اشباع فتحه است.
بیضاوی گفته است: این سخن خداوند متعال: «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ»(3){و برخی از آنان را از [نظر] درجات بالاتر از بعضی [دیگر] قرار داده ایم}،
ص: 282
الزخرف: «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ* وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ* وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ* وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ»(32-35)
قال الطبرسی رحمه الله فی الآیة الأولی: حذرهم الله من هذه الفتنة و أمرهم أن یتقوها و کأنه قال اتقوا فتنة لا تقربوها فتصیبکم فإن قوله لا تُصِیبَنَّ نهی مسوق علی الأمر و لفظ النهی واقع علی الفتنة و هو فی المعنی للمأمورین بالاتقاء کقوله لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (1)و اختلف فی معنی الفتنة هاهنا فقیل هی العذاب أمر الله المؤمنین أن لا یقروا المنکر بین أظهرهم فیعمهم الله بالعذاب و الخطاب لأصحاب النبی صلی الله علیه و آله خاصة و قیل هی البلیة التی یظهر باطن أمر الإنسان فیها.
عن الحسن قال و نزلت فی علی و عمار و طلحة و الزبیر قال و قد قال الزبیر لقد قرأنا هذه الآیة زمانا و ما أرانا من أهلها فإذا نحن المعنیون بها فخالفنا حتی أصابتنا خاصة و قیل نزلت فی أهل بدر خاصة فأصابتهم یوم الجمل فاقتتلوا عن السدی و قیل هی الضلالة و افتراق الکلمة و مخالفة بعضهم بعضا و قیل هی الهرج الذی یرکب الناس فیه بالظلم و یدخل ضرره علی کل أحد ثم اختلف فی إصابة هذه الفتنة علی قولین أحدهما أنها جاریة علی العموم فتصیب الظالم و غیر الظالم أما الظالمون فمعذبون و أما المؤمنون فممتحنون ممحصون عن ابن عباس و روی أنه سئل عنها فقال أَبْهِمُوا مَا أَبْهَمَ اللَّهُ.
و الثانی أنها تخصّ الظالم لأن الغرض منع الناس عن الظلم و تقدیره و اتقوا عذابا یصیب الظلمة خاصة و تقویه قراءة من قرأ لتصیبن باللام و قیل إن لا فی قوله لا تُصِیبَنَّ زائدة و یجوز أن یقال إن الألف فی لا لإشباع الفتحة.
و قال البیضاوی فی قوله تعالی وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ و أوقعنا
ص: 282
یعنی بین آنان در روزی و غیر آن تفاوت گذاشتیم، «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»(1){تا بعضی از آنها بعضی [دیگر] را در خدمت گیرند}،
یعنی تا بعضی از آنان بعضی دیگر را در حوائج خود به خدمت گیرند و بدین ترتیب بین آنان هماهنگی و نظم بوجود آید و نظام عالم بدین وسیله انتظام یابد، نه این که این تفاوت، کمالی برای دارا و نقصی برای ندار باشد. «وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»(2){و اگر نه آن بود که [همه] مردم [در انکار خدا] امتی واحد گردند}، یعنی اگر نه این نبود که هنگامی که مردم کافران را در ثروت و نعمت میدیدند، به سبب محبتشان به دنیا، به کفر تمایل پیدا میکردند و همگی کافر میشدند.
روایات
روایت 1.
علل الشرایع، عیون أخبار الرضا: هروی نقل کرده، به امام رضا علیه السلام عرض کردم: به چه علتی خداوند عزّ و جلّ در زمان نوح علی نبینا و آله و علیه السلام همه مردم دنیا را در آب غرق کرد، با اینکه در میانشان کودکان و کسانی که گناهی نداشتند نیز بودند؟ ایشان علیه السلام فرمودند: کودکان در میانشان نبودند؛ زیرا خداوند عزّ و جلّ صلبهای مردان و رَحِمهای زنان قوم نوح علی نبینا و آله و علیه السلام را عقیم کرده بود و نسل آنان منقطع شده بود و کودکی در میانشان نبود، خداوند هرگز کسی که گناهی نکرده را با عذاب خود هلاک نمیکند، اما بقیه قوم نوح علی نبینا و آله و علیه السلام به سبب تکذیب پیامبر خدا، نوح علی نبینا و آله و علیه السلام غرق شدند، و سایر آنان نیز به جهت رضایتی که به تکذیبِ تکذیب کنندگان داده بودند غرق شدند. هر که در کاری شرکت نکند، اما به آن رضایت بدهد، مانند کسانی است که در آن کار حاضر بوده و آن را انجام داده است.
روایت 2.
علل الشرایع: حنان بن سدیر از پدرش نقل کرده، به امام باقر علیه السلام عرض کردم: به نظر شما چرا نوح علی نبینا و آله و علیه السلام قوم خود را نفرین کرد و فرمود: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً»(3){پروردگارا! هیچ کس از کافران را بر روی زمین مگذار * چرا که اگر تو آنان را باقی گذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز پلیدکار ناسپاس نزایند}؟ ایشان علیه السلام فرمودند: زیرا میدانست که از میان آنان هیچ فرزند نجیبی متولد نخواهد شد. عرض کردم: چطور این را میدانست؟ ایشان فرمودند: خداوند به او وحی کرد: «أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ»(4){ از قوم تو جز کسانی که [تاکنون] ایمان آورده اند هرگز [کسی] ایمان نخواهد آورد}، در آن هنگام بود که با این دعا بر آنان نفرین کرد.
روایت 3.
علل الشرایع: أنس نقل کرده، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: جبرئیل علیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی فرمود: هر کس یکی از اولیای مرا خوار کند، به من اعلان جنگ کرده است و من در کاری که [میخواهم] انجام میدهم درنگ نمیکنم؛ در گرفتن جان مؤمن(5)، با اینکه او از مرگ بدش میآید
ص: 283
بینهم التفاوت فی الرزق و غیره لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا لیستعمل بعضهم بعضا فی حوائجهم فیحصل بینهم تألف و نظام ینتظم بذلک نظام العالم لا لکمال فی الموسع و لا لنقص فی المقتر وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً و لو لا أن یرغبوا فی الکفر إذا رأوا الکفار فی سعة و تنعم لحبهم الدنیا فیجتمعوا علیه.
ع، علل الشرائع ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام الْهَمَدَانِیُّ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْهَرَوِیِّ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِأَیِّ عِلَّةٍ أَغْرَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّنْیَا کُلَّهَا فِی زَمَنِ نُوحٍ علیه السلام وَ فِیهِمُ الْأَطْفَالُ وَ فِیهِمْ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ فَقَالَ علیه السلام مَا کَانَ فِیهِمُ الْأَطْفَالُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْقَمَ أَصْلَابَ قَوْمِ نُوحٍ علیه السلام وَ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ أَرْبَعِینَ عَاماً فَانْقَطَعَ نَسْلُهُمْ فَغَرِقُوا وَ لَا طِفْلَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِیَهْلِکَ بِعَذَابِهِ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ وَ أَمَّا الْبَاقُونَ مِنْ قَوْمِ نُوحٍ علیه السلام فَأُغْرِقُوا لِتَکْذِیبِهِمْ لِنَبِیِّ اللَّهِ نُوحٍ علیه السلام وَ سَائِرُهُمْ أُغْرِقُوا بِرِضَاهُمْ بِتَکْذِیبِ الْمُکَذِّبِینَ وَ مَنْ غَابَ مِنْ أَمْرٍ (1)فَرَضِیَ بِهِ کَانَ کَمَنْ شَهِدَهُ وَ أَتَاهُ.
ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ (2)عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَ رَأَیْتَ نُوحاً علیه السلام حِینَ دَعَا عَلَی قَوْمِهِ فَقَالَ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً قَالَ علیه السلام عَلِمَ أَنَّهُ لَا یَنْجُبُ مِنْ بَیْنِهِمْ أَحَدٌ قَالَ قُلْتُ وَ کَیْفَ عَلِمَ ذَلِکَ قَالَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَعِنْدَ هَذَا دَعَا عَلَیْهِمْ بِهَذَا الدُّعَاءِ.
ع، علل الشرائع طَاهِرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یُونُسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْهَرَوِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُهَاجِرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ یَحْیَی عَنْ صَدَقَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله عَنْ جَبْرَئِیلَ علیه السلام قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْ ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مَا تَرَدَّدْتُ (3)فِی قَبْضِ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ
ص: 283
و من نیز از ناخوشایندی او بدم میآید، درنگ نمیکنم، ولی گریزی از مرگ نیست. هیچ بندهای به وسیله چیزی مثل ادای عملی که بر او واجب کردهام به من تقرب نجسته است و بنده من پیوسته به سوی من تضرع میکند و به جایی میرسد که من او را دوست میدارم، و هر کسی که من او را دوست داشته باشم، گوش و چشم و دست و پناه او میشوم؛ اگر مرا بخواند، او را اجابت میکنم و اگر از من بخواهد، او را عطا میکنم. از میان بندگان مؤمن من هستند کسانی که خواستار ورود به در عبادت هستند، اما من آنها را باز میدارم تا خودپسندی در آنان وارد نشود و آنها را فاسد نکند، و از میان بندگان من هستند کسانی که ایمانشان جز در ثروت سامان نمییابد و اگر آنان را فقیر کنم، فقر، آنها را فاسد میکند، و از میان بندگان من کسانی هستند که ایمانشان جز با بیماری سامان نمییابد و اگر جسم آنان را سالم گردانم، سلامتی، آنها را فاسد میکند. این بدان سبب است که من با علمی که به [درون] قلبهای بندگانم دارم، آنان را تدبیر میکنم، من دانای آگاه هستم.
توضیح
شیخ بهایی قدس الله روحه گفته است: درنگی که در این حدیث به خداوند سبحان نسبت داده شده است نیاز به تأویل دارد و چند وجه در تأویل آن ممکن است:
وجه اول اینکه در این سخن اضمار وجود داشته باشد و تقدیر آن چنین باشد که اگر در هیچ چیزی چون وفات مؤمن درنگ نکردم.
وجه دوم اینکه از آنجا که عادت بر این است که انسان در ناخوشآیندی کسی که او را محترم و موقر میدارد، مانند دوست وفادار و رفیق خالص، درنگ میکند و در ناخوشآیندی چیزی که در نزدش ارزش و احترامی ندارد، مانند دشمن و مار و عقرب، درنگ نمیورزد، و بلکه تا به ذهنش میآید که به او بدی رساند، بدون درنگ آن کار را میکند و تأملی در آن نمیکند، اشکالی ندارد که در مورد ناخوشآیندی رساندن و نرساندن از طریق موقر داشتن و احترام نمودن و عدم آن، به جای کلمه خوار کردن و حقیر نمودن، تعبیر به درنگ و تأمل کنیم. بنابراین مقصود از این سخن خداوند سبحان که فرمود درنگ نکردم، خدا خود بهتر میداند، این است که ارزش و احترام هیچیک از مخلوقاتم در نزد من، به اندازه ارزش و احترام بنده مؤمنم نیست. بنابراین در این سخن استعاره تمثیلی وجود دارد.
ص: 284
الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدِی بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ لَا یَزَالُ عَبْدِی یَبْتَهِلُ إِلَیَّ (1)حَتَّی أُحِبَّهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصَراً وَ یَداً وَ مَوْئِلًا (2)إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ یُرِیدُ الْبَابَ مِنَ الْعِبَادَةِ فَأَکُفُّهُ عَنْهُ لِئَلَّا یَدْخُلَهُ عُجْبٌ فَیُفْسِدَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَ لَوْ أَغْنَیْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالْغِنَی وَ لَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالسُّقْمِ وَ لَوْ صَحَّحْتُ جِسْمَهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ لَا یَصْلُحُ إِیمَانُهُ إِلَّا بِالصِّحَّةِ وَ لَوْ أَسْقَمْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِکَ إِنِّی أُدَبِّرُ عِبَادِی بِعِلْمِی بِقُلُوبِهِمْ فَإِنِّی عَلِیمٌ خَبِیرٌ.
قال الشیخ البهائی قدس الله روحه ما تضمنه هذا الحدیث من نسبة التردد إلیه سبحانه یحتاج إلی التأویل و فیه وجوه الأول أن فی الکلام إضمارا و التقدیر لو جاز علی التردد ما ترددت فی شی ء کترددی فی وفاة المؤمن.
الثانی أنه لما جرت العادة بأن یتردد الشخص فی مساءة من یحترمه و یوقره کالصدیق الوفی و الخل الصفی و أن لا یتردد فی مساءة من لیس له عنده قدر و لا حرمة کالعدو و الحیة و العقرب بل إذا خطر بالبال مساءته أوقعها من غیر تردد و لا تأمل صح أن یعبر بالتردد و التأمل فی مساءة الشخص من توقیره و احترامه و بعدمهما عن إذلاله و احتقاره فقوله سبحانه ما ترددت المراد به و الله أعلم لیس لشی ء من مخلوقاتی عندی قدر حرمة کقدر عبدی المؤمن و حرمته فالکلام من قبیل الاستعارة التمثیلیة.
ص: 284
وجه سوم اینکه در احادیثی که از طریق عامه و خاصه به دست رسیده، آمده است که خداوند سبحان در حال احتضار مؤمن، به قدری لطف و کرامت و بشارت به بهشت خویش را برای او آشکار میکند که ناخوشآیندی مرگ از او مرتفع شود و موجب این شود که او به انتقال به سرای جاوید رغبت پیدا کند و آزار مرگ در وجودش اندک شود و به آمدن آن راضی گردد و در حصول آن راغب شود. این معامله مانند این است که کسی بخواهد به دوستش دردی برساند که در پی آن سودی بزرگ میباشد و مردد است که چطور این درد را بر او وارد کند که کمتر اذیت شود و پیوسته او را به لذت جسمی و آسایش بزرگی که در پی آن است راغب میکند تا او قبول کند و آن درد را غنیمتی برای رسیدن به آرزو به حساب بیاورد. در اینجا نقل سخن شیخ بهایی قدس الله روحه به پایان میرسد.
مؤلف گوید: ما روایاتی که بر علل اختلاف خلق دلالت میکنند را در بخش طینت و میثاق آوردهایم.
روایت 4.
علل الشرایع: سعد بن عمر جلاب نقل کرده، امام صادق علیه السلام به من فرمودند: خداوند عزّ و جلّ بهشت را طاهر و مطهر آفریده و جز کسانی که ولادتشان پاک باشد [- حلالزاده باشند] در آن داخل نمیشوند.
امام صادق علیه السلام همچنین فرمودند: خوشا به حال کسی که مادرش عفیف باشد.
روایت 5.
علل الشرایع: محمد بن سلیمان دیلمی از پدرش، و او با سندی مرفوع نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: زنازاده میگوید: ای پروردگار من! گناه من چیست؟ من که درباره خود نقشی نداشتم؛ منادی ندا میدهد و میگوید: تو از میان این سه نفر بدترین هستی؛ پدر و مادرت گناه کردند و تو از تقصیر آن دو گذشتی، تو پلید هستی و جز [انسان] طاهر در بهشت داخل نمیشود.
روایت 6.
ثواب الأعمال: زراره نقل کرده، از امام باقر علیه السلام شنیدم که میفرمودند: هیچ خیری در زنا زاده نیست، و هیچ خیری در پوست و موی و گوشت و خون و هیچچیز او، یعنی زنازاده، نمیباشد.
محاسن نیز مانند همین را از طریق از إبن فضال [که یکی از افراد موجود در سلسله سند روایت فوق است] نقل کرده است.
روایت 7.
ثواب الأعمال: أبیخدیجه نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر کسی از زنازادگان نجات یافت، سائح بنیاسرائیل نیز نجات مییابد.
ص: 285
الثالث أنه قد ورد فی الحدیث من طرق الخاصة و العامة أن الله سبحانه یظهر للعبد المؤمن عند الاحتضار من اللطف و الکرامة و البشارة بالجنة ما یزیل عنه کراهة الموت و یوجب رغبته فی الانتقال إلی دار القرار فیقل تأذیه به و یصیر راضیا بنزوله راغبا فی حصوله فأشبهت هذه المعاملة من یرید أن یؤلم حبیبه ألما یتعقبه نفع عظیم فهو یتردد فی أنه کیف یوصل ذلک الألم إلیه علی وجه یقل تأذیه فلا یزال یظهر له ما یرغبه فیما یتعقبه من اللذة الجسیمة و الراحة العظیمة إلی أن یتلقاه بالقبول و یعده من الغنائم المؤدیة إلی إدراک المأمول انتهی.
أقول قد أثبتنا الأخبار الدالة علی علل اختلاف الخلق فی باب الطینة و المیثاق.
ع، علل الشرائع أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عُمَرَ الْجَلَّابِ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْجَنَّةَ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً فَلَا یَدْخُلُهَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام طُوبَی لِمَنْ کَانَتْ أُمُّهُ عَفِیفَةً.
ع، علل الشرائع بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَ الْحَدِیثَ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: یَقُولُ وَلَدُ الزِّنَا یَا رَبِّ مَا ذَنْبِی فَمَا کَانَ لِی فِی أَمْرِی صُنْعٌ قَالَ فَیُنَادِیهِ مُنَادٍ فَیَقُولُ أَنْتَ شَرُّ الثَّلَاثَةِ أَذْنَبَ وَالِدَاکَ فَتُبْتَ عَلَیْهِمَا وَ أَنْتَ رِجْسٌ وَ لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا طَاهِرٌ.
ثو، ثواب الأعمال ابْنُ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ لَا خَیْرَ فِی وَلَدِ الزِّنَا وَ لَا فِی بَشَرِهِ وَ لَا فِی شَعْرِهِ وَ لَا فِی لَحْمِهِ وَ لَا فِی دَمِهِ وَ لَا فِی شَیْ ءٍ مِنْهُ یَعْنِی وَلَدَ الزِّنَا.
سن، المحاسن أبی عن ابن فضال مثله.
ثو، ثواب الأعمال ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ (1)عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَوْ کَانَ أَحَدٌ مِنْ وَلَدِ الزِّنَا نَجَا نَجَا سَائِحُ بَنِی
ص: 285
به ایشان عرض شد: سائح بنیاسرائیل کیست؟ ایشان فرمودند: عابدی بود که به ایشان گفته شد که زنازاده هیچگاه پاکنهاد نمیشود و خداوند هیچ عملی را از او قبول نمیکند، و سر به کوهها گذاشت و فریاد میزد و میگفت: گناه من چیست؟
محاسن نیز مانند این را از أبیخدیجه نقل کرده است.
روایت 8.
قصص الأنبیاء: عکرمه از إبن عباس نقل کرده، عُزَیر گفت: ای پروردگار من! من در همه امور تو و احکام آنها نظر کردم و با عقل خود پی به عدالت تو بردم، ولی یک بخش را نفهمیدم؛ تو بر اهل آزمون خشم مینمایی و با اینکه کودکان نیز در میان آنها هستند، همه آنها را عذاب میکنی. خداوند متعال به او امر کرد تا به بیابان برود، گرمای شدیدی در بیابان بود، درختی دید و به زیر سایه آن رفت و خوابش برد، مورچهای آمد و او را نیشگون گرفت و او با پای خود زمین را مالید و مورچههای زیادی در اثر آن کشته شدند، فهمید که این مثالی است که برای او زده شده است، به او گفته شد: ای عزیر! هنگامی که قومی مستحق عذاب من میشوند، من زمان نزول عذاب را مصادف با زمان سر رسیدن عمر کودکان قرار میدهم، آنان به سبب اجلهای خود میمیرند و اینان به سبب عذاب من هلاک میشوند.
توضیح
فیروزآبادی گفته است: "قرص" یعنی گوشت انسان دیگر را طوری با انگشتت بگیری که دردش بیاید، و نیز به معنای گزیدن ککها و گرفتن و قطع کردن نیز میآید.
مؤلف گوید: گویا خداوند متعال ماجرای مورچهها را به او نشان داده تا برایش بیان کند که گاهی حکمت اقتضا میکند که به جهت رعایت مصالح عمومی، بلا و انتقام همگانی باشد. و حاصل جواب این است که همانگونه که خداوند متعال بعضی از کودکان را به جهت مصلحت خودشان، یا مصلحت پدرانشان و یا مصلحت نظام کلی [اجتماع]، جدا از یکدیگر میمیراند، گاهی نیز مقدر میکند که به جهت بعضی از همان مصلحتها، همه آنها در یک زمان بمیرند و این به جهت غضب خداوند بر آنان نیست، بلکه این رحمت خداوند بر آنهاست، زیرا خداوند متعال میداند که آنان بعد از به بلوغ رسیدنشان کافر میشوند. و یا اینکه خداوند در آخرت به آنان عوض میدهد و در این دنیا آنها را میمیراند تا سایر خلایق از جرأت کردن بر کارهایی که خداوند را به خشم میآورد باز داشته شوند، یا به دلایل دیگر. علاوه بر اینکه بر
ص: 286
إِسْرَائِیلَ فَقِیلَ لَهُ وَ مَا سَائِحُ بَنِی إِسْرَائِیلَ قَالَ کَانَ عَابِداً فَقِیلَ لَهُ إِنَّ وَلَدَ الزِّنَا لَا یَطِیبُ أَبَداً وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ عَمَلًا قَالَ فَخَرَجَ یَسِیحُ بَیْنَ الْجِبَالِ وَ یَقُولُ مَا ذَنْبِی.
سن، المحاسن فی روایة أبی خدیجة مثله (1).
ص، قصص الأنبیاء علیهم السلام الصَّدُوقُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْفَضْلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ عِکْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ عُزَیْرٌ (2)یَا رَبِّ إِنِّی نَظَرْتُ فِی جَمِیعِ أُمُورِکَ وَ أَحْکَامِهَا فَعَرَفْتُ عَدْلَکَ بِعَقْلِی وَ بَقِیَ بَابٌ لَمْ أَعْرِفْهُ إِنَّکَ تَسْخَطُ عَلَی أَهْلِ الْبَلِیَّةِ فَتَعُمُّهُمْ بِعَذَابِکَ وَ فِیهِمُ الْأَطْفَالُ فَأَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یَخْرُجَ إِلَی الْبَرِّیَّةِ وَ کَانَ الْحَرُّ شَدِیداً فَرَأَی شَجَرَةً فَاسْتَظَلَّ بِهَا وَ نَامَ فَجَاءَتْ نَمْلَةٌ فَقَرَصَتْهُ فَدَلَکَ الْأَرْضَ بِرِجْلِهِ فَقَتَلَ مِنَ النَّمْلِ کَثِیراً فَعَرَفَ أَنَّهُ مَثَلٌ ضُرِبَ فَقِیلَ لَهُ یَا عُزَیْرُ إِنَّ الْقَوْمَ إِذَا اسْتَحَقُّوا عَذَابِی قَدَّرْتُ نُزُولَهُ عِنْدَ انْقِضَاءِ آجَالِ الْأَطْفَالِ فَمَاتُوا أُولَئِکَ بِآجَالِهِمْ وَ هَلَکَ هَؤُلَاءِ بِعَذَابِی.
القرص أخذک لحم إنسان بإصبعک حتی تؤلمه و لسع البراغیث و القبض و القطع کذا ذکره الفیروزآبادی.
أقول لعله تعالی إنما أراه قصة النمل لبیان أن الحکمة قد تقتضی تعمیم البلیة و الانتقام لرعایة المصالح العامة و حاصل الجواب أن الله تعالی کما أنه یمیت الأطفال متفرقا إما لمصلحتهم أو لمصلحة آبائهم أو لمصلحة النظام الکلی کذلک قد یقدر موتهم جمیعا فی وقت واحد لبعض تلک المصالح و لیس ذلک علی جهة الغضب علیهم بل هی رحمة لهم لعلمه تعالی بأنهم یصیرون بعد بلوغهم کفارا أو یعوضهم فی الآخرة و یمیتهم لردع سائر الخلق عن الاجتراء علی مساخط الله أو غیر ذلک مع أنه لیس
ص: 286
خداوند متعال واجب نیست که همه مردم را تا ابد زنده نگاه دارد، همه مصلحتهایی که در بزرگسالی مقتضی مرگ آنان میشود، ممکن است در مرگ آنان در کودکی نیز جریان داشته باشد. خداوند متعال خود میداند.
روایت 9.
محاسن: أبی خالد کابلی نقل کرده که از امام سجاد علیه السلام شنیده که میفرمودهاند: جز پاکزادگان، داخل بهشت نمیشوند.
روایت 10.
محاسن: سدیر نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: هر کس که ولادت پاکی داشته باشد، داخل بهشت میشود.
روایت 11.
محاسن: عبدالله بن سنان نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند بهشت را طاهر و مطهر آفرید و جز آنهایی که ولادتشان پاک باشد داخل آن نمیشوند.
روایت 12.
محاسن: أیوب بن حر از أبی بکر نقل کرده، در حضور ایشان بودیم و عبدالله بن عجلان نیز در میان ما بود؛ عبدالله بن عجلان عرض کرد: مردی در کنار ما زندگی میکند که از او چیزهایی میدانیم و گفته میشود که زنازاده است. ایشان رو به من کردند و فرمودند: تو چه میگویی؟ عرض کردم: من نیز همین را میگویم. ایشان فرمودند: اگر اینطور باشد، در بالای دوزخ برایش خانهای ساخته شده که شعله جهنم از آن عبور میکند و اینگونه به رزقش میرسد.
توضیح
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، "من صدر" یعنی در صدر و بالای جهنم برایش خانهای ساخته شده است. ظاهراً این در اصل "من صبر"، به فتح باء، به معنای سرد بوده است، که در مرحله نسخهبرداری به این شکل در آمده است.
روایت 13.
محاسن: أبیبصیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: نوح در کشتیاش سگ و خوک را سوار کرد، ولی زنازاده سوار نکرد، و ناصبی از زنازاده هم بدتر است.
روایت 14.
کافی: إبنأبییعفور نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: زنازاده عمل میکند، اگر کار خوبی کند، جزایش را میبیند و اگر کار بدی کند، نیز جزایش را میبیند.
توضیح
این روایت موافق این مطلب مشهور نزد امامیه است که زنازاده نیز مانند سایر مردم در صورت اظهار اسلام،
ص: 287
یجب علی الله تعالی إبقاء الخلق أبدا فکل مصلحة تقتضی موتهم فی کبرهم یمکن جریانها فی موتهم عند صغرهم و الله تعالی یعلم.
سن، المحاسن الْحَجَّالُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام یَقُولُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ خَلَصَ مِنْ آدَمَ.
سن، المحاسن الْقَاسِمُ بْنُ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ ضُرَیْسٍ الْوَابِشِیِّ (1)عَنْ سَدِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام مَنْ طَهُرَتْ وِلَادَتُهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ.
سن، المحاسن الْقَاسِمُ بْنُ یَحْیَی عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً لَا یَدْخُلُهَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ.
سن، المحاسن أَبِی عَنِ النَّضْرِ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ حُرٍّ عَنْ أَبِی بَکْرٍ (2)قَالَ: کُنَّا عِنْدَهُ وَ مَعَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَجْلَانَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَجْلَانَ مَعَنَا رَجُلٌ یَعْرِفُ مَا نَعْرِفُ وَ یُقَالُ إِنَّهُ وَلَدُ زِنَاءٍ فَقَالَ مَا تَقُولُ فَقُلْتُ إِنَّ ذَلِکَ لَیُقَالُ لَهُ فَقَالَ إِنْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ بُنِیَ لَهُ بَیْتٌ فِی النَّارِ مِنْ صَدْرٍ یَرُدُّ عَنْهُ وَهَجَ جَهَنَّمَ (3)وَ یُؤْتَی بِرِزْقِهِ.
من صدر أی یبنی له ذلک فی صدر جهنم و أعلاه و الظاهر أنه مصحّف صبر بالتحریک و هو الجمد.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هَاشِمٍ أَبِی سَعِیدٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ نُوحاً حَمَلَ فِی السَّفِینَةِ الْکَلْبَ وَ الْخِنْزِیرَ وَ لَمْ یَحْمِلْ فِیهَا وَلَدَ الزِّنَا وَ إِنَّ النَّاصِبَ شَرٌّ مِنْ وَلَدِ الزِّنَا.
کا، الکافی الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُعَلَّی عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ وَلَدَ الزِّنَا یُسْتَعْمَلُ إِنْ عَمِلَ خَیْراً جُزِیَ بِهِ وَ إِنْ عَمِلَ شَرّاً جُزِیَ بِهِ.
هذا الخبر موافق لما هو المشهور بین الإمامیة من أن ولد الزنا کسائر الناس
ص: 287
مکلف به اصول و فروع دین است و احکام مسلمانان بر او جاری میباشد و بر طاعتش ثواب داده میشود و بر معاصی عقاب میگردد. به صدوق و سید مرتضی و إبن إدریس رحمهم الله نسبت داده شده که قائل بودهاند شخص زنازاده حتی اگر کفری از خود آشکار نکند، کافر است، ولی این با اصول مذهب عدلیه مخالف است، زیرا او به اختیار خود کاری که مستحق عقاب باشد انجام نداده است و عذاب او ستم و ظلم است و خداوند «لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(1){هرگز نسبت به بندگان [خود] بیدادگر نیست}. اما روایاتی که در اینباره به دست ما رسیده است، بعضی از پیروان مذهب عدلیه این روایات را بر این حمل کردهاند که او به اختیار خود کاری کرده که به سبب آن کافر شده است، و به همین جهت است که حکم به کفر او شده و گفته شده که او داخل بهشت نمیشود. اما در ظاهر، تا کفری از او آشکار نشود حکم به کفر او نمیشود.
مؤلف گوید: میتوان بین این روایات به گونه دیگری که با قانون عدل موافق باشد نیز جمع کرد و گفت: زنازاده داخل بهشت نمیشود، ولی در دوزخ عقاب نمیشود، مگر اینکه از او چیزی سر بزند که مستحق عقاب شود، ولی با انجام طاعات و عدم ارتکاب کارهایی که سبب محو شدن طاعات میشود، در همان دوزخ به او ثواب داده میشود، و بر خداوند لازم نیست که ثواب را فقط در بهشت به انسانها دهد. روایت عبدالله بن عجلان نیز بر این جمع دلالت میکند و روایت إبنأبییعفور نیز با این جمع منافات ندارد؛ زیرا در آن تصریح نشده که جزای زنازاده در بهشت به او داده میشود. و عموماتی که دلالت میکنند که هر کسی که به خداوند ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد، خداوند او را داخل بهشت میکند، ممکن است با مضمون این روایات تخصیص پیدا کرده باشند. خلاصه اینکه این مسأله از چیزهایی است که عقلها در آن متحیر میشوند و دانشمندان در آن به تردید میافتند و خودداری از غور در آن، امنیت بیشتری دارد و به نظر ما بهترین چیزی که درباره آن میتوان گفت این است که گفته شود: خداوند بهتر میداند.
باب سیزدهم : کودکان و کسانی که در این دنیا حجت بر آنها تمام نشده است
آیات
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ»(2){و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کرده اند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد و چیزی از کار[ها]شان را نمی کاهیم}.
تفسیر
طبرسی رحمه الله گفته است: مقصود از ذرّیه [در این آیه]، فرزندان کوچک و بزرگ آنهاست، زیرا فرزندان بزرگ به سبب اطمینان خودشان از والدین پیروی میکنند، و فرزندان کوچک به سبب اطمینان به والدین از آنان پیروی میکنند، پس فرزند به تبع والدینش، محکوم به اسلام
ص: 288
مکلف بأصول الدین و فروعه و یجری علیه أحکام المسلمین مع إظهار الإسلام و یثاب علی الطاعات و یعاقب علی المعاصی و نسب إلی الصدوق و السید المرتضی و ابن إدریس رحمهم الله القول بکفره و إن لم یظهره و هذا مخالف لأصول أهل العدل إذ لم یفعل باختیاره ما یستحق به العقاب فیکون عذابه جورا و ظلما و الله لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ فأما الأخبار الواردة فی ذلک فمنهم من حملها علی أنه یفعل باختیاره ما یکفر بسببه فلذا حکم علیه بالکفر و أنه لا یدخل الجنة و أما ظاهرا فلا یحکم بکفره إلا بعد ظهور ذلک منه.
أقول یمکن الجمع بین الأخبار علی وجه آخر یوافق قانون العدل بأن یقال لا یدخل ولد الزنا الجنة لکن لا یعاقب فی النار إلا بعد أن یظهر منه ما یستحقه و مع فعل الطاعة و عدم ارتکاب ما یحبطه یثاب فی النار علی ذلک و لا یلزم علی الله أن یثیب الخلق فی الجنة و یدل علیه خبر عبد الله بن عجلان و لا ینافیه خبر ابن أبی یعفور إذ لیس فیه تصریح بأن جزاءه یکون فی الجنة (1)و أما العمومات الدالة علی أن من یؤمن بالله و یعمل صالحا یدخله الله الجنة یمکن أن تکون مخصصة بتلک الأخبار و بالجملة فهذه المسألة مما قد تحیر فیه العقول و ارتاب به الفحول و الکف عن الخوض فیها أسلم و لا نری فیها شیئا أحسن من أن یقال الله أعلم.
الطور: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ»(21)
قال الطبرسی رحمه الله یعنی بالذریة أولادهم الصغار و الکبار لأن الکبار یتبعون الآباء بإیمان منهم و الصغار یتبعون الآباء بإیمان من الآباء فالولد یحکم
ص: 288
است و معنای آیه این است که ما فرزندان را در بهشت به درجه والدین میرسانیم تا چشمشان به دیدن آنان روشن شود و چنانچه در دنیا چشمشان به آنان روشن میشد، در بهشت نیز با آنها باشند. این تفسیری است که از إبنعباس و ضحاک و إبنزید نقل شده است. در نقل دیگری از إبنعباس آمده است که مقصود این است که فرزندانی که به سن بلوغ رسیدهاند، اگرچه در اعمال خود قصور داشته باشند، به سبب گرامیداشتن والدینشان، به درجه آنها ملحق میشوند. اگر گفته شود که چگونه در ثوابی که استحقاق آن را ندارند به آنها ملحق میشوند، جوابش این است که آنها به جمع آنان ملحق میشوند، نه اینکه در ثواب و رتبه به آنان ملحق شوند.
زاذان از علی علیه السلام نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: مؤمنان و فرزندانشان در بهشت خواهند بود، سپس این آیه را قرائت کردند.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که ایشان فرمودند: کودکان مؤمنین در روز قیامت به نزد والدینشان برده میشوند.
«وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ»(1){و چیزی از کار[ها]شان را نمی کاهیم}، یعنی هنگامی که فرزندان را به والدین ملحق میکنیم، چیزی از ثواب والدین کم نمیکنیم.
روایات
روایت1.
تفسیر قمی: این سخن خداوند: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»(2){و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کرده اند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد}، أبیبصیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: کودکان شیعیان مؤمن ما را فاطمه علیها السلام تربیت میکند. این سخن خداوند: «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ» یعنی در روز قیامت به نزد والدینشان برده میشوند. علی بن إبراهیم درباره این سخن خداوند: «وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ» گفته است: یعنی از آنان کم نمیکنیم.
روایت 2.
خصال: زراره نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: هنگامی که روز قیامت برسد، خداوند عزّ و جلّ بر پنج تن احتجاج میکند: کودکان، و کسانی که در فاصله میان پیامبران مردهاند [و هیچیک از دو پیامبر قبلی و بعدی خود را درک نکردهاند]،و کسانی که زمان یکی از پیامبران را درک کردهاند ولی عقل نداشتهاند، و ابلهان، و دیوانگانی که عقل نداشتهاند، و انسانهای لال و ناشنوا؛ هر یک از آنها برای خداوند عزّ و جلّ دلیل میآورند، خداوند پیکی به نزد آنان میفرستد و آن پیک آتشی را برای آنها برمیافروزد و به آنان میگوید: پروردگارتان به شما فرمان میدهد
ص: 289
له بالإسلام تبعا لوالده و المعنی أنا نلحق الأولاد بالآباء فی الجنة و الدرجة من أجل الآباء لتقر عین الآباء باجتماعهم معهم فی الجنة کما کانت تقر بهم فی الدنیا عن ابن عباس و الضحاک و ابن زید و فی روایة أخری عن ابن عباس أنهم البالغون ألحقوا بدرجة آبائهم و إن قصرت أعمالهم تکرمة لآبائهم و إذا قیل کیف یلحقون بهم فی الثواب و لم یستحقوه فالجواب أنهم یلحقون بهم فی الجمع لا فی الثواب و المرتبة.
وَ رَوَی زَاذَانُ (1)عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَوْلَادَهُمْ فِی الْجَنَّةِ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَةَ.
وَ رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِینَ یُهْدَوْنَ إِلَی آبَائِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.
وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ أی لم ننقص الآباء من الثواب حین ألحقنا بهم ذریاتهم.
فس، تفسیر القمی قَوْلُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ فَإِنَّهُ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَطْفَالَ شِیعَتِنَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ تُرَبِّیهِمْ فَاطِمَةُ علیها السلام قَوْلُهُ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ قَالَ یُهْدَوْنَ إِلَی آبَائِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی قَوْلِهِ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ أَیْ مَا نَقَصْنَاهُمْ.
ل، الخصال أَبِی عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ احْتَجَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی خَمْسَةٍ عَلَی الطِّفْلِ وَ الَّذِی مَاتَ بَیْنَ النَّبِیِّینَ وَ الَّذِی أَدْرَکَ النَّبِیَّ وَ هُوَ لَا یَعْقِلُ وَ الْأَبْلَهِ (2)وَ الْمَجْنُونِ الَّذِی لَا یَعْقِلُ وَ الْأَصَمِّ وَ الْأَبْکَمِ فَکُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ یَحْتَجُّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَیَبْعَثُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ رَسُولًا فَیُؤَجِّجُ لَهُمْ نَاراً فَیَقُولُ لَهُمْ رَبُّکُمْ یَأْمُرُکُمْ
ص: 289
که در این آتش بپرید، هر که در آن بپرد، آتش برایش سرد و بیخطر میشود و هر که نافرمانی کند، به دوزخ برده میشود.
صدوق رضی الله عنه گفته است: گروهی از اصحاب علم کلام این را انکار میکنند و میگویند: در سرای جزاء، تکلیفی نخواهد بود و سرای جزای مؤمنان همان بهشت، و سرای جزای کافران همان دوزخ است و [اگر این درست باشد] این تکلیف خداوند در جایی غیر از بهشت و دوزخ میباشد؛ پس خداوند آنان را در سرای جزاء، تکلیف نکرده که بعد آنها را به سرایی که به سبب طاعت و معصیت مستحق آن شدهاند ببرد و وجهی برای انکار این وجود ندارد، و هیچ نیرویی نیست جز به نیروی خداوند.
روایت 3.
معانی الأخبار: زراره نقل کرده، از امام باقر علیه السلام پرسیدم: آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره کودکان نیز سؤالی شد؟ ایشان فرمودند: از ایشان سؤال شد و ایشان فرمودند: خداوند بهتر میداند که آنان [اگر زنده میماندند،] چگونه عمل میکردند. سپس فرمودند: ای زراره! آیا میدانی مقصود ایشان از این که فرمودند خداوند بهتر میداند که آنان چگونه عمل میکردند، چیست؟ عرض کردم: خیر. ایشان فرمودند: مشیت خداوند عزّ و جلّ درباره آنها این است که هنگامی که روز قیامت فرا رسد، کودکان، و پیرمردهایی که سن زیادی کردهاند و عقل خود را در اثر پیری و خرفتی از دست دادهاند، و کسانی که در فاصله بین دو پیامبر [زیسته و] مردهاند [و نه پیامبر قبل از خود و نه پیامبر بعد از خود را درک نکردهاند]، و دیوانگان و ابلهان بیعقل را میآورند و هر یک از آنان برای خداوند عزّ و جلّ به عذر خود دلیل میآورند؛ خداوند عزّ و جلّ یکی از فرشتگان را پیش آنها میفرستد و آن فرشته آتشی بر میافروزد و میگوید: پروردگارتان فرمان میدهد که در آتش بپرید؛ هر که در آن بپرد، آتش برایش سرد و بیخطر میشود و هر که نافرمانی کند، به دوزخ برده میشود.
کافی نیز مانند همین را از [طریق] حماد [که یکی از افراد سلسله سند فوق است،] نقل کرده است.
روایت 4.
غیبت شیخ طوسی: زراره نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: شایسته است که خداوند گمراهان را داخل بهشت کند. عرض کردم: فدایتان شوم! چطور؟ ایشان فرمودند: [پیامبر] ناطق میمیرد و [پیامبر] صامت هنوز [مبعوث نشده است و] به سخن در نیامده است، انسان [گمراه، در فاصله] بین آن دو میمیرد و خداوند او را داخل بهشت میکند.
ص: 290
أَنْ تَثِبُوا فِیهَا فَمَنْ وَثَبَ فِیهَا کَانَتْ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَنْ عَصَی سِیقَ إِلَی النَّارِ.
قال الصدوق رضی الله عنه إن قوما من أصحاب الکلام ینکرون ذلک و یقولون إنه لا یجوز أن یکون فی دار الجزاء تکلیف و دار الجزاء للمؤمنین إنما هی الجنة و دار الجزاء للکافرین إنما هی النار و إنما یکون هذا التکلیف من الله عز و جل فی غیر الجنة و النار فلا یکون کلفهم فی دار الجزاء ثم یصیرهم إلی الدار التی یستحقونها بطاعتهم أو معصیتهم فلا وجه لإنکار ذلک و لا قوة إلا بالله.
مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام هَلْ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ قَدْ سُئِلَ فَقَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا عَامِلِینَ ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَةُ هَلْ تَدْرِی مَا قَوْلُهُ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا عَامِلِینَ قُلْتُ لَا قَالَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِمُ الْمَشِیَّةُ إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أُتِیَ بِالْأَطْفَالِ وَ الشَّیْخِ الْکَبِیرِ الَّذِی قَدْ أَدْرَکَ السِّنَّ (1)وَ لَمْ یَعْقِلْ مِنَ الْکِبَرِ وَ الْخَرَفِ- (2)وَ الَّذِی مَاتَ فِی الْفَتْرَةِ بَیْنَ النَّبِیِّینَ وَ الْمَجْنُونِ وَ الْأَبْلَهِ الَّذِی لَا یَعْقِلُ فَکُلُّ وَاحِدٍ یَحْتَجُّ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَیَبْعَثُ اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِمْ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ یُؤَجِّجُ نَاراً فَیَقُولُ إِنَّ رَبَّکُمْ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَثِبُوا فِیهَا فَمَنْ وَثَبَ فِیهَا کَانَتْ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَنْ عَصَاهُ سِیقَ إِلَی النَّارِ.
کا، الکافی علی عن أبیه عن حماد مثله.
غط، الغیبة للشیخ الطوسی ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: حَقِیقٌ عَلَی اللَّهِ أَنْ یُدْخِلَ الضُّلَّالَ الْجَنَّةَ فَقَالَ زُرَارَةُ کَیْفَ ذَلِکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ یَمُوتُ النَّاطِقُ وَ لَا یَنْطِقُ الصَّامِتُ فَیَمُوتُ الْمَرْءُ بَیْنَهُمَا فَیُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ (3).
ص: 290
روایت 5.
کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرۀ: از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که ایشان درباره این سخن خداوند متعال: «یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ»(1){بر گردشان پسرانی جاودان [به خدمت] می گردند} فرمودند: آن پسران، فرزندان مردم دنیا هستند که اعمال نیکی که بر آن پاداش داده شوند، و اعمال بدی که بر آن عقاب شوند ندارند و در این منزلت گماشته شدهاند.
روایت 6.
از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره کودکان مشرکان سؤال شد؛ ایشان فرمودند: آنها به صورت پسرانی خادم بهشتیاناند و برای خدمت به اهل بهشت آفریده شدهاند.
روایت7.
توحید: عبدالله بن سلام، غلام رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرد، از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدم: برایم بفرمایید که آیا خداوند عزّ و جلّ هیچ انسان بدون حجتی را عذاب میکند؟ ایشان فرمودند: پناه بر خدا. عرض کردم: پس آیا فرزندان مشرکان در بهشتند یا در دوزخ؟ ایشان فرمودند: خداوند تبارک و تعالی به آنها سزاوارتر است؛ هنگامی که روز قیامت برسد، ... حدیث ادامه دارد تا جایی که ایشان فرمودند: خداوند عزّ و جلّ به آتشی که نام آن فلق است و شدیدترین عذاب جهنم را دارد، فرمان میدهد و آن آتش از جای خود، که مکانی سیاه و تاریک و پر از غل و زنجیرهاست بیرون میآید. خداوند عزّ و جلّ به آن آتش امر میکند که یک بار در صورت خلایق بدمد، آن آتش نیز میدمد و از شدت و هول دمیدنش در روز قیامت، آسمان شکافته میشود و ستارهها محو میشوند و دریاها خشک میشوند و کوهها فرو میریزند و چشمها کور میشوند و مادران حامله فرزندان خود را سقط میکنند و کودکان پیر میشوند، آنگاه خداوند به کودکان مشرکان امر میکند که خود را در آن آتش بیاندازند و هر کس که علم خداوند عزّ و جلّ به سعادتمندی او پیشی گرفته، خود را در آن میاندازد و چنانچه آتش بر ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام سرد و بیخطر گشت، آن آتش نیز بر او سرد و بیخطر میشود، و هر کس که علم خداوند متعال به شقاوت او پیشی گرفته، امتناع میکند و خود را در آن آتش نمیاندازد و خداوند متعال به آن آتش امر میکند و آن آتش او را به سبب ترک امر خداوند و امتناع از دخول در آن، او را برمیدارد و به دنبال پدرانش وارد جهنم میشود.
روایت 8.
کافی: سهل با سندی مرفوع از عدهای از اصحاب نقل کرده، از ایشان درباره کودکان سؤال شد؛ ایشان فرمودند: هنگامی که روز قیامت برسد، خداوند کودکان را جمع میکند و آتشی میافروزد و به آنان امر میکند که خودشان را در آن بیاندازند؛ هر کس که در
ص: 291
کنز، کنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة قَوْلُهُ تَعَالَی یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ- عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ الْوِلْدَانُ أَوْلَادُ أَهْلِ الدُّنْیَا لَمْ یَکُنْ لَهُمْ حَسَنَاتٌ فَیُثَابُونَ عَلَیْهَا وَ لَا سَیِّئَاتٌ فَیُعَاقَبُونَ عَلَیْهَا فَأُنْزِلُوا هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ.
وَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ أَطْفَالِ الْمُشْرِکِینَ فَقَالَ خَدَمُ أَهْلِ الْجَنَّةِ عَلَی صُورَةِ الْوِلْدَانِ خُلِقُوا لِخِدْمَةِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.
ید، التوحید الْحُسَیْنُ بْنُ یَحْیَی بْنِ ضُرَیْسٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ السُّکَّرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هَارُونَ الْکَرْخِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِیهِ یَزِیدَ بْنِ سَلَّامٍ عَنْ أَبِیهِ سَلَّامِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ أَخِیهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ مَوْلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقُلْتُ أَخْبِرْنِی أَ یُعَذِّبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلْقاً بِلَا حُجَّةٍ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ قُلْتُ فَأَوْلَادُ الْمُشْرِکِینَ فِی الْجَنَّةِ أَمْ فِی النَّارِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَوْلَی بِهِمْ إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَی أَنْ قَالَ فَیَأْمُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَاراً یُقَالُ لَهُ الْفَلَقُ أَشَدَّ شَیْ ءٍ فِی نَارِ جَهَنَّمَ عَذَاباً فَتَخْرُجُ مِنْ مَکَانِهَا سَوْدَاءَ مُظْلِمَةً بِالسَّلَاسِلِ وَ الْأَغْلَالِ فَیَأْمُرُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَنْفُخَ فِی وُجُوهِ الْخَلَائِقِ نَفْخَةً فَتَنْفُخُ فَمِنْ شِدَّةِ نَفْخَتِهَا تَنْقَطِعُ السَّمَاءُ وَ تَنْطَمِسُ النُّجُومُ وَ تَجْمُدُ الْبِحَارُ وَ تَزُولُ الْجِبَالُ وَ تُظْلِمُ الْأَبْصَارُ وَ تَضَعُ الْحَوَامِلُ حَمْلَهَا وَ تَشِیبُ الْوِلْدَانُ مِنْ هَوْلِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَی أَطْفَالَ الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُلْقُوا أَنْفُسَهُمْ فِی تِلْکَ النَّارِ فَمَنْ سَبَقَ لَهُ فِی عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَکُونَ سَعِیداً أَلْقَی نَفْسَهُ فِیهَا فَکَانَتْ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً کَمَا کَانَتْ عَلَی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام وَ مَنْ سَبَقَ لَهُ فِی عِلْمِ اللَّهِ تَعَالَی أَنْ یَکُونَ شَقِیّاً امْتَنَعَ فَلَمْ یُلْقِ نَفْسَهُ فِی النَّارِ فَیَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَی النَّارَ فَتَلْتَقِطُهُ لِتَرْکِهِ أَمْرَ اللَّهِ وَ امْتِنَاعِهِ مِنَ الدُّخُولِ فِیهَا فَیَکُونُ تَبَعاً لِآبَائِهِ فِی جَهَنَّمَ (1).
کا، الکافی الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ رَفَعَهُ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جَمَعَهُمُ اللَّهُ وَ أَجَّجَ نَاراً (2)وَ أَمَرَهُمْ أَنْ یَطْرَحُوا أَنْفُسَهُمْ فِیهَا فَمَنْ کَانَ فِی
ص: 291
علم خداوند عزّ و جلّ اینگونه بوده که سعادتمند شود، خود را در آن پرت میکند و آتش بر او سرد و بیخطر میشود، و هر کس که در علم خداوند اینگونه بوده که شقی شود، امتناع میکند و خداوند متعال امر میکند که آنان به دوزخ برده شوند؛ آنان میگویند: ای پروردگار ما! فرمان میدهی که ما را به دوزخ برند، و حال آنکه قلم [تکلیف] بر ما جاری نشده است!؟ خداوند جبار میفرماید: رو در روی شما به شما امر کردم و مرا اطاعت نکردید، اگر رسولانم را برای ایمان به غیب پیش شما میفرستادم چه میکردید!؟
روایت 9.
در حدیث دیگری آمده است: اما کودکان مؤمنین؛ آنها به والدینشان ملحق میشوند و فرزندان مشرکین نیز به والدینشان ملحق میشوند، و این همان سخن خداوند عزّ و جلّ است [که فرمود]: «بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»(1){به سبب ایمان، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد}.
روایت 10.
کافی: زراره نقل کرده، از امام باقر علیه السلام درباره پسران پرسیدم؛ ایشان فرمودند: از رسول خدا درباره پسران و کودکان پرسیده شد؛ ایشان فرمودند: خداوند بهتر میداند که آنها چه اعمالی انجام میدادند.
روایت 11.
کافی: زراره نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: درباره کودکانی که قبل از بلوغشان میمیرند چه میفرمایید؟ ایشان فرمودند: درباره آنها از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد و ایشان فرمودند: خداوند بهتر میداند آنها چه اعمالی انجام میدادند. سپس روی به من کردند و فرمودند: ای زراره! آیا میدانی مقصود رسول خدا صلی الله علیه و آله از این سخن چه بود؟ عرض کردم: خیر. ایشان فرمودند: مقصودشان این بود که از آنان دست بردارید و درباره آنها چیزی نگویید و علمشان را به خدا باز گردانید.
روایت 12.
کافی: إبن بکیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»(2){و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کرده اند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد} فرمودند: فرزندان از عمل والدین کم میشوند، به همین سبب به والدینشان ملحق میشوند تا چشمان آنان به دیدنشان روشن شود.
روایت 13.
من لا یحضره الفقیه نیز مانند همین را از أبیبکر حضرمی نقل کرده است.
روایت 14.
کافی: هشام نقل کرده، از امام صادق علیه السلام
ص: 292
عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ سَعِیدٌ رَمَی نَفْسَهُ فِیهَا وَ کَانَتْ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَامَةً (1)وَ مَنْ کَانَ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ شَقِیٌّ امْتَنَعَ فَیَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَی بِهِمْ إِلَی النَّارِ فَیَقُولُونَ یَا رَبَّنَا تَأْمُرُ بِنَا إِلَی النَّارِ وَ لَمْ یَجْرِ عَلَیْنَا الْقَلَمُ فَیَقُولُ الْجَبَّارُ قَدْ أَمَرْتُکُمْ مُشَافَهَةً فَلَمْ تُطِیعُونِی فَکَیْفَ لَوْ أَرْسَلْتُ رُسُلِی بِالْغَیْبِ إِلَیْکُمْ.
وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ أَمَّا أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهُمْ یُلْحَقُونَ بِآبَائِهِمْ وَ أَوْلَادُ الْمُشْرِکِینَ یُلْحَقُونَ بِآبَائِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی الْحَلَبِیِّ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الْوِلْدَانِ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الْوِلْدَانِ وَ الْأَطْفَالِ فَقَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا عَامِلِینَ.
کا، الکافی عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا تَقُولُ فِی الْأَطْفَالِ الَّذِینَ مَاتُوا قَبْلَ أَنْ یَبْلُغُوا فَقَالَ سُئِلَ عَنْهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا عَامِلِینَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ یَا زُرَارَةُ هَلْ تَدْرِی مَا عَنَی بِذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ قُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّمَا عَنَی کُفُّوا عَنْهُمْ وَ لَا تَقُولُوا فِیهِمْ شَیْئاً وَ رُدُّوا عِلْمَهُمْ إِلَی اللَّهِ.
کا، الکافی الْعِدَّةُ عَنْ سَهْلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ قَالَ فَقَالَ قَصُرَتِ الْأَبْنَاءُ عَنْ عَمَلِ الْآبَاءِ (2)فَأَلْحَقُوا الْأَبْنَاءَ بِالْآبَاءِ لِتَقَرَّ بِذَلِکَ أَعْیُنُهُمْ.
یه، من لا یحضر الفقیه عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْهُ علیه السلام مِثْلَهُ.
کا، الکافی عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ
ص: 292
درباره کسانی که در فترت [نبوت، یعنی فاصله میان دو پیامبر] مردهاند و کسانی که به بلوغ نرسیدهاند و کسانی که نقص عقلی دارند سؤال شد؛ ایشان فرمودند: خداوند بر آنان احتجاج میکند و آتشی برایشان میافروزد و به آنها میفرماید: داخل آن شوید؛ کسانی که داخل میشوند، آتش بر آنها سرد و بیخطر میشود و کسانی که امتناع میکنند، به آنان میفرماید: این هم از شما، من امرتان کردم و مرا نافرمانی کردید.
روایت 15.
کافی با همان سند روایت قبل نقل کرده، ایشان فرمودند: سه گروه هستند که بر آنان احتجاج میشود: کر و لالها، کودکان و کسانی که در فترت [نبوت] مرده اند؛ برایشان آتشی افروخته میشود و به آنان گفته میشود که داخل آن شوند، هر که داخل آن شود، آتش برایش سرد و بیخطر میشود و هر کس امتناع کند، خداوند تبارک و تعالی میفرماید: به هوش باشید که شما را امر کردم و مرا عصیان کردید.
روایت 16.
نوادر راوندی با سند خود از امام موسی کاظم علیه السلام، و ایشان از طریق پدرانشان علیهم السلام نقل کردهاند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: با زن نیکروی زیبای نازا ازدواج نکنید؛ چرا که من به شما امتها در روز قیامت مباهات میکنم. آیا نمیدانید که پسران در زیر عرش برای پدارنشان طلب آمرزش میکنند و ابراهیم آنان را در کوهی از مشک و عنبر و زعفران حضانت میکند و ساره آنها را تربیت میکند!؟
روایت 17.
من لا یحضره الفقیه: أبیبصیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که یکی از کودکان مؤمنان میمیرد، ندا دهندهای در ملکوت آسمانها و زمین ندا میدهد که فلانی پسر فلانی مرده است، اگر هر دو والدینش یا یکی از آنها یا یکی از افراد مؤمن خانوادهاش پیش از او مرده باشد، کودک را به او میدهند تا به او غذا دهد، وگرنه او را به فاطمه علیها السلام میسپرند تا ایشان به او غذا دهند، و هنگامی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو یا یکی از افراد خانوادهاش از راه میرسد، کودک را به او بدهند.
روایت 18.
من لا یحضره الفقیه: حلبی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی کودکان مؤمنان را به ابراهیم و ساره میسپارد تا آنها را از درختی در بهشت که در قصری از مروارید است و پستانهایی چون پستان گاو دارد، غذا دهند.
ص: 293
سُئِلَ عَمَّنْ مَاتَ فِی الْفَتْرَةِ (1)وَ عَمَّنْ لَمْ یُدْرِکِ الْحِنْثَ (2)وَ الْمَعْتُوهَ (3)فَقَالَ یَحْتَجُّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ یَرْفَعُ لَهُمْ نَاراً فَیَقُولُ لَهُمْ ادْخُلُوهَا فَمَنْ دَخَلَهَا کَانَتْ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَنْ أَبَی قَالَ هَا أَنْتُمْ قَدْ أَمَرْتُکُمْ فَعَصَیْتُمُونِی.
کا، الکافی بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ: ثَلَاثَةٌ یُحْتَجُّ عَلَیْهِمْ الْأَبْکَمُ وَ الطِّفْلُ وَ مَنْ مَاتَ فِی الْفَتْرَةِ فَیُرْفَعُ لَهُمْ نَارٌ فَیُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوهَا فَمَنْ دَخَلَهَا کَانَتْ عَلَیْهِ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مَنْ أَبَی قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی هَذَا قَدْ أَمَرْتُکُمْ فَعَصَیْتُمُونِی.
نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا تَزَوَّجُوا الْحَسْنَاءَ الْجَمِیلَةَ الْعَاقِرَةَ (4)فَإِنِّی أُبَاهِی بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَ وَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْوِلْدَانَ تَحْتَ عَرْشِ الرَّحْمَنِ یَسْتَغْفِرُونَ لِآبَائِهِمْ یَحْضُنُهُمْ إِبْرَاهِیمُ وَ تُرَبِّیهِمْ سَارَةُ علیه السلام فِی جَبَلٍ مِنْ مِسْکٍ وَ عَنْبَرٍ وَ زَعْفَرَانٍ.
یه، من لا یحضره الفقیه فِی الصَّحِیحِ رَوَی أَبُو زَکَرِیَّا عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِذَا مَاتَ طِفْلٌ مِنْ أَطْفَالِ الْمُؤْمِنِینَ نَادَی مُنَادٍ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ قَدْ مَاتَ فَإِنْ کَانَ مَاتَ وَالِدَاهُ أَوْ أَحَدُهُمَا أَوْ بَعْضُ أَهْلِ بَیْتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ دُفِعَ إِلَیْهِ یَغْذُوهُ وَ إِلَّا دُفِعَ إِلَی فَاطِمَةَ علیها السلام تَغْذُوهُ حَتَّی یَقْدَمَ أَبَوَاهُ أَوْ أَحَدُهُمَا أَوْ بَعْضُ أَهْلِ بَیْتِهِ فَتَدْفَعُهُ إِلَیْهِ.
یه، من لا یحضره الفقیه فِی الصَّحِیحِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَدْفَعُ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَ سَارَةَ أَطْفَالَ الْمُؤْمِنِینَ یَغْذُوَانِهِمْ بِشَجَرَةٍ فِی الْجَنَّةِ لَهَا أَخْلَافٌ (5)کَأَخْلَافِ الْبَقَرِ فِی قَصْرٍ مِنَ الدُّرِّ (6)فَإِذَا کَانَ یَوْمُ
ص: 293
هنگامی که روز قیامت برسد، به آنان لباس پوشانده میشود و عطرآگین میشوند و به نزد پدرانشان برده میشوند، آنها به همراه پدرانشان، در بهشت پادشاهند و این همان سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»(1){وکسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کرده اند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد}.
توضیح
ممکن است بین این دو روایت را اینگونه جمع کنیم که به حسب اختلاف مراتب پدران و مادران، بعضی از کودکان را فاطمه علیها السلام تربیت میکند و بعضی دیگر از آنان را ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام و ساره تربیت مینماید، یا اینکه بگوییم فاطمه علیها السلام آنها را به آن دو میدهند.
روایت 19.
المختصر: یزید بن عبدالملک نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آسمان صعود کردند و به آسمان هفتم رسیدند و پیامبران علیهم السلام را در [آنجا] ملاقات کردند، فرمودند: پدرم ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام کجاست؟ پیامبران به ایشان گفتند: او با کودکان شیعیان علی است. [رسول خدا] داخل بهشت شدند و دیدند که ایشان در زیر درختی که پستانهایی شبیه به پستانهای گاو دارد میباشند و هنگامی که پستان از دهان کودکی جدا میشود، ابراهیم بر میخیزد و آن را به دهان کودک بر میگرداند. ابراهیم به ایشان سلام کرد و از ایشان از [حال] علی علیه السلام پرسیدند؛ [رسول خدا] فرمودند: او را در میان امتم جانشین خود گردانیدم، [ابراهیم] فرمود: بهترین جانشین را جانشین خود گردانیدی، بدان که خداوند اطاعت او را بر فرشتگان واجب کرده است و اینها اطفال شیعیان او هستند، من از خداوند خواستم که مرا بر بالای سر آنها بگمارد و خداوند نیز چنین کرد، کودک [از این پستانها] جرعهای مینوشد و طعم میوهها و جویهای بهشت را در آن جرعه میچشد.
روایت 20.
من لا یحضره الفقیه: جمیل بن دراج از امام صادق علیه السلام درباره کودکان پیامبران پرسید؛ ایشان فرمودند: [کودکان پیامبران] مانند کودکان مردم نیستند. از ایشان درباره ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید که اگر زنده میماند از پیامبران راستین میشد؟ ایشان فرمودند: اگر زنده میماند، راه پدرش صلی الله علیه و آله را میرفت.
توضیح
یعنی مؤمن و یکتاپرست میشد و پیرو پدرش میگشت، نه اینکه پیامبر میشد.
روایت 21.
من لا یحضره الفقیه: وهب بن وهب از امام صادق و ایشان از پدرشان علیهما السلام نقل کردهاند که علی علیه السلام فرمودند: فرزندان مشرکان در دوزخ با پدرانشان هستند و فرزندان مسلمانان در بهشت با پدرانشان.
ص: 294
الْقِیَامَةِ أُلْبِسُوا وَ أُطِیبُوا وَ أُهْدُوا إِلَی آبَائِهِمْ فَهُمْ مُلُوکٌ فِی الْجَنَّةِ مَعَ آبَائِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ (1).
یمکن الجمع بین الخبرین بأن بعضهم تربیه 15 فاطمة علیها السلام و بعضهم إبراهیم و سارة علیها السلام علی اختلاف مراتب آبائهم أو تدفعه فاطمة علیها السلام إلیهما.
وَ رَوَی الشَّیْخُ حَسَنُ بْنُ سُلَیْمَانَ فِی کِتَابِ الْمُخْتَصَرِ (2)، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ الْمِعْرَاجِ لِلشَّیْخِ الصَّالِحِ أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ یَزِیدَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا صَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِلَی السَّمَاءِ وَ انْتَهَی إِلَی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ وَ لَقِیَ الْأَنْبِیَاءَ علیهم السلام قَالَ أَیْنَ أَبِی إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالُوا لَهُ هُوَ مَعَ أَطْفَالِ شِیعَةِ عَلِیٍّ فَدَخَلَ الْجَنَّةَ فَإِذَا هُوَ تَحْتَ شَجَرَةٍ لَهَا ضُرُوعٌ کَضُرُوعِ الْبَقَرِ فَإِذَا انْفَلَتَ الضَّرْعُ مِنْ فَمِ الصَّبِیِّ قَامَ إِبْرَاهِیمُ فَرَدَّ عَلَیْهِ قَالَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَسَأَلَهُ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ خَلَّفْتُهُ فِی أُمَّتِی قَالَ نِعْمَ الْخَلِیفَةُ خَلَّفْتَ أَمَا إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَی الْمَلَائِکَةِ طَاعَتَهُ وَ هَؤُلَاءِ أَطْفَالُ شِیعَتِهِ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَنِیَ الْقَائِمَ عَلَیْهِمْ فَفَعَلَ وَ إِنَّ الصَّبِیَّ لَیَجْرَعُ الْجُرْعَةَ فَیَجِدُ طَعْمَ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أَنْهَارِهَا فِی تِلْکَ الْجُرْعَةِ.
یه، من لا یحضره الفقیه فِی الصَّحِیحِ سَأَلَ جَمِیلُ بْنُ دَرَّاجٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَطْفَالِ الْأَنْبِیَاءِ فَقَالَ لَیْسُوا کَأَطْفَالِ النَّاسِ وَ سَأَلَهُ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَوْ بَقِیَ کَانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً قَالَ لَوْ بَقِیَ کَانَ عَلَی مِنْهَاجِ أَبِیهِ صلی الله علیه و آله.
أی کان مؤمنا موحّدا تابعا لأبیه لا نبیّا.
یه، من لا یحضره الفقیه رَوَی وَهْبُ بْنُ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَوْلَادُ الْمُشْرِکِینَ مَعَ آبَائِهِمْ فِی النَّارِ وَ أَوْلَادُ الْمُسْلِمِینَ مَعَ آبَائِهِمْ فِی الْجَنَّةِ.
ص: 294
روایت 22.
من لا یحضره الفقیه: عبدالله بن سنان نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره آن فرزندان مشرکان که قبل از سن بلوغ میمیرند پرسیدم؛ ایشان فرمودند: آنها کافرند و خداوند بهتر میداند [که اگر زنده میماندند] چه اعمالی انجام میدادند، آنها داخل همانجایی میشوند که پدرانشان در آن داخل میشوند. و نیز فرمودند: آتشی برایشان برافروخته میشود به آنها گفته میشود داخل آن شوید، اگر داخل آن شوند، آتش بر آنها سرد و بیخطر میگردد و اگر امتناع کنند، خداوند عزّ و جلّ به آنان میفرماید: به هوش باشید که شما را امر کردم و مرا عصیان کردید. خداوند عزّ و جلّ فرمان میدهد که آنها را به دوزخ برند.
توضیح
صدوق رحمه الله بعد از آوردن این روایت گفته است: این روایات با هم موافقند و ناسازگاری ندارند و کودکان مشرکان در دوزخ به همراه پدرانشان هستند، ولی حرارت آتش به آنها نمیرسد تا هنگامی که در روز قیامت به آنان امر میشود که با ضمانت سلامتی، داخل آتشی که برایشان افروخته میشود گردند، ولی آنان اعتماد نکنند و تصدیق ننمایند، حجت علیه آنها اکیدتر باشد، به جهت این که مانند آن را قبلاً دیدهاند.
مؤلف گوید: صدوق بین این روایات را به این صورت جمع کرده است که روایاتی که در آنها آمده آنان داخل آتش میشوند، را به آتش برزخ حمل کرده و گفته است که در آن زمان حرارت آتش برزخ به آنها نمیرسد و فایده آن را مؤکد شدن حجت بر آنان در هنگامی که به دخول در آتشی که در روز قیامت برایشان برافروخته شده تکلیف میشوند دانسته است. ممکن است گفته شود که خداوند متعال میداند که هیچ یک از آن فرزندان کافران که قبل از بلوغ میمیرند، در روز قیامت بعد از تکلیف [خداوند بر آنان] داخل در آتش[ی که برایشان برافروخته شده،] نمیشوند و همین است که امام علیه السلام فرمودند خداوند بهتر میداند که در روز قیامت بعد از [اینکه مورد] تکلیف [واقع میشوند] چگونه عمل میکنند و به همین جهت است آنها را از فرزندان کافران قرار دادند. همچنین ممکن است این سخن ایشان علیه السلام که فرمودند: آنها کافرند را حمل بر این کرد که در دنیا به تبعیت از پدرانشان، احکام کافران مانند نجاست و عدم [وجوب] غسل [میت] و کفن کردن و نماز [میت] و ارثبردن و سایر احکام کافران بر آنان جاری میشود، و اینکه داخل در آتشی که پدرانشان در آن هستند میشوند، مخصوص آنهایی است که داخل در آتش[ی که به دخول در آن] تکلیف [شدهاند] نشوند. بهتر این است که این روایات را بر تقیه حمل کنیم؛ زیرا موافق روایتهای مخالفین و قول بیشتر آنان است؛ نووی در شرح صحیح مسلم گفته است: علما درباره آن دسته از فرزندان مشرکان که میمیرند، با هم اختلاف دارند؛ برخی از آنها گفتهاند: آنها به تبع پدرانشان در دوزخاند و برخی دیگر درباره آنها [سکوت کردهاند و] چیزی نگفتهاند و قول سوم که قول صحیح است و محققان به آن قائل شدهاند این است که آنها از بهشتیان میباشند و چند دلیل برای [اثبات آن] آوردهاند:
یک از دلایل، حدیث ابراهیم خلیل [الله] است که بخاری آن را در صحیحش روایت کرده است: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله، ابراهیم را دیدند، کودکان مردم به گرد ایشان بودند و گفتند: ای رسول خدا! و فرزندان مشرکان؟ ایشان فرمودند: و فرزندان مشرکان.
ص: 295
یه، من لا یحضره الفقیه فِی الصَّحِیحِ رَوَی جَعْفَرُ بْنُ بَشِیرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَوْلَادِ الْمُشْرِکِینَ یَمُوتُونَ قَبْلَ أَنْ یَبْلُغُوا الْحِنْثَ قَالَ کُفَّارٌ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا عَامِلِینَ یَدْخُلُونَ مَدَاخِلَ آبَائِهِمْ وَ قَالَ علیه السلام یُؤَجِّجُ (1)لَهُمْ نَاراً فَیُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوهَا فَإِنْ دَخَلُوهَا کَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ إِنْ أَبَوْا قَالَ لَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ ذَا أَنَا قَدْ أَمَرْتُکُمْ فَعَصَیْتُمُونِی فَیَأْمُرُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِمْ إِلَی النَّارِ.
قال الصدوق رحمه الله بعد إیراد تلک الأخبار هذه الأخبار متفقة و لیست بمختلفة و أطفال المشرکین و الکفار مع آبائهم فی النار لا تصیبهم من حرّها لتکون الحجة أوکد علیهم متی أمروا یوم القیامة بدخول نار تؤجج لهم مع ضمان السلامة متی لم یثقوا به و لم یصدقوا وعده فی شی ء قد شاهدوا مثله.
أقول جمع الصدوق بینها بحمل ما دل علی إطلاق دخولهم النار علی نار البرزخ و قال لا یصیبهم حرها حینئذ و رأی أن فائدة ذلک توکید الحجة علیهم فی التکلیف بدخول نار تؤجج لهم فی القیامة و یمکن أن یقال لعل الله تعالی یعلم أن کل أولاد الکفار الذین یموتون قبل الحلم لا یدخلون النار یوم القیامة بعد التکلیف فلذا قال الله أعلم بما کانوا عاملین أی فی القیامة بعد التکلیف و لذا جعلهم من أولادهم و یمکن أیضا أن یحمل قوله علیه السلام کفار علی أنه یجری علیهم فی الدنیا أحکام الکفار بالتبعیة فی النجاسة و عدم التغسیل و التکفین و الصلاة و التوارث و غیر ذلک و یخص دخولهم النار و دخولهم مداخل آبائهم بمن لم یدخل منهم نار التکلیف و الأظهر حملها علی التقیة لموافقتها لروایات المخالفین و أقوال أکثرهم قال النووی فی شرح صحیح المسلم اختلف العلماء فیمن مات من أطفال المشرکین فمنهم من یقول هم تبع لآبائهم فی النار و منهم من یتوقف فیهم و الثالث و هو الصحیح الذی ذهب إلیه المحققون أنهم من أهل الجنة و استدلوا بأشیاء.
منها
حَدِیثُ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ حِینَ رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وَ حَوْلَهُ أَوْلَادُ النَّاسِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوْلَادُ الْمُشْرِکِینَ قَالَ وَ أَوْلَادُ الْمُشْرِکِینَ.
رواه البخاری فی صحیحه
ص: 295
دلیل دیگر این سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا»(1){و ما تا پیامبری بر نیانگیزیم، به عذاب نمی پردازیم}، بر کسی که به دنیا آمده، تا زمانی که بالغ شود تکلیفی متوجه نیست، بنابراین این امر ثابت میشود. در اینجا نقل سخن نووی به پایان میرسد.
حسین بن مسعود بغوی نیز در شرح کتاب السنّۀ با سند خویش از ابوهریره نقل کرده، از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره کودکان مشرکان پرسیده شد؛ ایشان فرمودند: خداوند بهتر میداند که چه اعمالی انجام میدادند.
و گفته است که این حدیثی است که همگان بر صحت آن اتفاق نظر دارند.
و با سند دیگری از صحیح مسلم و کتابهای دیگری، از أبوهریره نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هر کسی که متولد میشود، با فطرت خود متولد میشود و این پدر و مادر او هستند که او را یهودی و نصرانی میکنند. همانند فرزند چهارپایان که از شکم آنها بیرون میآورید، آیا هیچکدام از آنها را با بینی بریده شده بیرون میآورید؟ مگر این که خودتان بینی آن را ببرید. گفتند: ای رسول خدا! نظر شما درباره کسی که در کودکی میمیرد چیست؟ ایشان فرمودند: خداوند بهتر میداند آنها چه اعمالی انجام میدادند.
سپس گفته است این حدیث [نیز] از احادیثی است که همگان بر صحت آن اتفاق نظر دارند و آنگاه در شرح این حدیث گفته است: به نظر من، کودکان مشرکان نه به بهشت برده میشوند و نه به دوزخ، بلکه چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند عاقبتشان موکول به علم خداوند درباره آنان است. و خلاصه اینکه عاقبت بندگان در معاد بستگی به علم پیشین خداوند اعم از سعادت و شقاوت آنها دارد. گفته شده که کودکان مؤمنان و مشرکان به حکم پدرانشان هستند و مقصود ایشان از این که فرمودند خداوند بهتر میداند آنها چه اعمالی انجام میدادند نیز همین بوده است و روایتی که از عایشه نقل شده نیز دلالت بر همین میکند؛ عایشه نقل کرده، به ایشان عرض کردم: ای رسول خدا! فرزندان مؤمنان [چه میشوند]؟ ایشان فرمودند: مانند پدرانشان میشوند. عرض کردم: ای رسول خدا! بدون اینکه عملی داشته باشند؟ ایشان فرمودند: خداوند بهتر میداند که آنها چه اعمالی انجام میدادند. عرض کردم: فرزندان مشرکان [چه میشوند]؟ ایشان فرمودند: مانند پدرانشان میشوند. عرض کردم: بدون اینکه عملی داشته باشند؟ ایشان فرمودند: خداوند بهتر میداند که آنها چه اعمالی انجام میدادند.
معمر از قتاده از حسن نقل کرده، سلمان گفته است: فرزندان مشرکان خادمین اهل بهشتند. حسن گفت: آیا از اینکه خداوند آنان را گرامی بدارد تعجب میکنید، حال آن که خداوند آنها را به خدمت اهل بهشت گرامی داشته است؟ در اینجا نقل سخن حسین بن مسعود بغوی به پایان میرسد.
مؤلف گوید: معلوم میشود که آن روایات با مطالبی که مخالفان از طریق خودشان روایت کردهاند، موافق است و ائمه ما علیهم السلام آنها را به مطالبی که در روایات پیشین گذشت تأویل کردهاند.
باید دانست که در میان اصحاب ما اختلافی نیست که کودکان مؤمنان داخل بهشت میشوند. متکلمین ما قائل شدهاند که کودکان کافران داخل دوزخ نمیشوند
ص: 296
و منها قوله تعالی وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا (1)و لا یتوجه علی المولود التکلیف حتی یبلغ فیلزم الحجة انتهی.
وَ رَوَی الْحُسَیْنُ بْنُ مَسْعُودٍ الْبَغَوِیُّ فِی شَرْحِ السُّنَّةِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ أَطْفَالِ الْمُشْرِکِینَ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا فَاعِلِینَ.
و قال هذا حدیث متفق علی صحته.
وَ رُوِیَ بِإِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ صَحِیحِ مُسْلِمٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ یُولَدُ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ وَ أَبَوَاهُ یُهَوِّدَانِهِ وَ یُنَصِّرَانِهِ کَمَا تُنْتَجُونَ الْبَهِیمَةَ هَلْ تَجِدُونَ فِیهَا جَدْعَاءَ (2)حَتَّی تَکُونُوا أَنْتُمْ تَجْدَعُونَهَا قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فَرَأَیْتَ مَنْ یَمُوتُ وَ هُوَ صَغِیرٌ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا عَامِلِینَ.
ثم قال هذا حدیث متفق علی صحته ثم قال فی شرح الخبر قلت أطفال المشرکین لا یحکم لهم بجنة و لا نار بل أمرهم موکول إلی علم الله فیهم کما أفتی به الرسول صلی الله علیه و آله و جملة الأمر أن مرجع العباد فی المعاد إلی ما سبق لهم فی علم الله من السعادة و الشقاوة و قیل حکم أطفال المؤمنین و المشرکین حکم آبائهم و هو المراد بقوله الله أعلم بما کانوا عاملین
یَدُلُّ عَلَیْهِ مَا رُوِیَ مُفَسَّراً عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا قَالَتْ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ ذَرَارِیُّ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ مِنْ آبَائِهِمْ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ بِلَا عَمَلٍ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا عَامِلِینَ قُلْتُ فَذَرَارِیُّ الْمُشْرِکِینَ قَالَ مِنْ آبَائِهِمْ قُلْتُ بِلَا عَمَلٍ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا عَامِلِینَ.
و قال معمر عن قتادة عن الحسن أن سلمان قال أولاد المشرکین خدم أهل الجنة قال الحسن أ تعجبون أکرمهم الله و أکرمهم به انتهی.
أقول فظهر أن تلک الروایات موافقة لما رواه المخالفون فی طرقهم و قد أولها أئمتنا علیهم السلام بما مر فی الأخبار السابقة ثم اعلم أنه لا خلاف بین أصحابنا فی أن أطفال المؤمنین یدخلون الجنة و ذهب المتکلمون منا إلی أن أطفال الکفار لا یدخلون النار
ص: 296
و یا داخل بهشت میشوند، و یا در اعراف ساکن میگردند. و بیشتر محدثین ما به همان چیزی که روایات صحیح بر آن دلالت کردهاند، [یعنی] تکلیف شدن آنها در روز قیامت به وارد شدن در آتشی که برایشان افروخته میشود، قائل شدهاند؛ محقق طوسی رحمه الله در تجرید گفته است: عذاب کردن کسی که تکلیف نشده است، قبیح است و سخن نوح علی نبینا و آله و علیه السلام [از باب] مجاز است و خدمت کردن برای او عقوبت نیست و تبعیت در بعضی از احکام ممکن است.
علامه قدس الله روحه در شرح این سخن گفته است: بعضی از حشویه معتقد شدهاند که خداوند متعال کودکان مشرکان را عذاب میکند و اشاعره این کار را از خداوند ممکن میدانند و همه عدلیه قائل به ممنوعیت آن هستند دلیلشان هم این است که این کار از جهت عقلی قبیح است و از خداوند متعال قبیح سر نمیزند. آنها برای قول خودشان به چندین وجه استدلال کردهاند:
وجه اول این سخن نوح علی نبینا و آله و علیه السلام است [که فرمود]: «وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً»(1){و جز پلیدکار ناسپاس نزایند}، و جوابش این است که این مجاز است و تقدیر سخن این است که آنها در عاقبت پلیدکار و ناسپاس میشوند، نه در همان حال طفولیت.
وجه دوم اینکه ما او را به جهت کفر ورزیدن پدرش به خدمت میگیریم و با همین خدمت کردن به آنها درد و عقوبت میرسانیم و این قبیح نیست.
جواب این است که برای طفل، خدمت کردن نمیتواند عقوبت باشد، و اینطور نیست که هر دردی عقوبت باشد؛ فصد و حجامت هر دو درد دارند ولی عقوبت
نیستند. بله، به خدمت گرفتن او میتواند عقوبت و امتحانی برای پدرش باشد و به عوض آن بر او پاداش دهند، چنانچه به سبب امراض پاداش داده میشود.
وجه سوم این که گفتهاند کودک [کافر] در دفن و ارث نبردن و نماز خواندن بر او و ممنوعیت ازدواج با او به تبع حکم پدرش میباشد.
و جوابش این است که آنچه که قبیح است این است که او را به جهت جرم پدرش عقاب کنند، ولی اینکه در بعضی از احکام به حکم پدرش باشد قبیح نیست؛ زیرا به سبب تبعیت در احکام برای او درد و عقوبتی بوجود نمیآید، و به سبب اینکه از دفن و ارث محروم میشود و نماز بر او خوانده نمیشود، دردی برایش ایجاد نمیشود.
ص: 297
فهم إما یدخلون الجنة أو یسکنون الأعراف و ذهب أکثر المحدثین منا إلی ما دلت علیه الأخبار الصحیحة من تکلیفهم فی القیامة بدخول النار المؤجّجة لهم قال المحقق الطوسی رحمه الله فی التجرید تعذیب غیر المکلف قبیح و کلام نوح علیه السلام مجاز و الخدمة لیست عقوبة له و التبعیة فی بعض الأحکام جائزة.
و قال العلامة قدس الله روحه فی شرحه ذهب بعض الحشویّة إلی أن الله تعالی یعذّب أطفال المشرکین و یلزم الأشاعرة تجویزه و العدلیة کافة علی منعه و الدلیل علیه أنه قبیح عقلا فلا یصدر منه تعالی احتجوا بوجوه.
الأول قول نوح علیه السلام وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً و الجواب أنه مجاز و التقدیر أنهم یصیرون کذلک لا حال طفولیتهم.
الثانی قالوا إنا نستخدمه لأجل کفر أبیه فقد فعلنا فیه ألما و عقوبة فلا یکون قبیحا.
و الجواب أن الخدمة لیست عقوبة للطفل و لیس کل ألم عقوبة فإن الفصد و الحجامة ألمان و لیسا عقوبة نعم استخدامه عقوبة لأبیه و امتحان له یعوّض علیه کما یعوّض علی أمراضه.
الثالث قالوا إن حکم الطفل یتبع حکم أبیه فی الدفن و منع التوارث و الصلاة علیه و منع التزویج.
و الجواب أن المنکر عقابه لأجل جرم أبیه و لیس بمنکر أن یتبع حکم أبیه فی بعض الأشیاء إذا لم یجعل له بها ألم و عقوبة و لا ألم له فی منعه من الدفن و التوارث و ترک الصلاة علیه.
ص: 297
باب چهاردهم : کسانی که قلم [تکلیف] از آنان برداشته شده است و نفی حرج در دین و شرایط صحت تکلیف و تکالیفی که شخص جاهل، در آنها معذور است و اینکه بر خداوند لازم است که تکالیف را به بندگان بشناساند
آیات
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِ»(1){در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است}.
«لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»(2){خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند. آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، بر ما مگیر. پروردگارا! هیچ بار گرانی بر (دوش) ما مگذار؛ همچنانکه بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند نهادی. پروردگارا! و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن و از ما درگذر و ما را ببخشای و بر ما رحمت آور}.
«قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ»(3){به راستی رهنمودهایی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است؛ پس هر که به دیده بصیرت بنگرد، به سود خود او و هر کس از سر بصیرت ننگرد، به زیان خود اوست و من بر شما نگهبان نیستم}.
«لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»(4){هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمی کنیم}.
«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ»(5){تا کسی که [باید] هلاک شود، با دلیلی روشن هلاک گردد و کسی که [باید] زنده شود، با دلیلی واضح زنده بماند و خداست که در حقیقت شنوای داناست}.
«وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ»(6){و خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آنکه هدایتشان نمود بی راه بگذارد مگر آنکه چیزی را که باید از آن پروا کنند برایشان بیان کرده باشد}.
«وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(7){و نمودن راه راست بر عهده خداست و برخی از آن [راهها] کژ است و اگر [خدا] می خواست، مسلماً همه شما را هدایت می کرد}.
«مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا»(8){هر کس به راه آمده، تنها به سود خود به راه آمده و هر کس بیراهه رفته، تنها به زیان خود بیراهه رفته است و هیچ بردارنده ای بار گناه دیگری را بر نمی دارد و ما تا پیامبری برنیانگیزیم، به عذاب نمی پردازیم}.
«وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی»(9){و اگر ما آنان را قبل از [آمدن قرآن] به عذابی هلاک می کردیم، قطعاً می گفتند پروردگارا! چرا پیامبری به سوی ما نفرستادی تا پیش از آنکه خوار و رسوا شویم از آیات تو پیروی کنیم}.
«وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»(10){و در دین بر شما سختی قرار نداده است}.
«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(11){خداوند آیات [خود] را این گونه برای شما بیان می کند، و خدا دانای سنجیده کار است}.
«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(12){خدا آیات خود را این گونه برای شما بیان می دارد، و خدا دانای سنجیده کار است}.
ص: 298
البقرة: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(256) (و قال تعالی): «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا»(286)
الأنعام: «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ»(104)
الأنعام و الأعراف: «لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»(152 و 42)
الأنفال: «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ»(42)
التوبة: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ»(115)
النحل: «وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ»(9)
الأسری: «مَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا»(15)
طه: «وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزی»(134)
الحج: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»(78)
النور: «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(58) (و قال): «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(59)
ص: 298
«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ * ذِکْری وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ»(1){و هیچ شهری را هلاک نکردیم مگر آنکه برای آن هشداردهندگانی بود * [تا آنان را] تذکر [دهند] و ما ستمکار نبوده ایم}.
«وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»(2){و اگر نبود که وقتی به [سزای] پیش فرست دستهایشان مصیبتی به ایشان برسد بگویند پروردگارا! چرا فرستاده ای به سوی ما نفرستادی تا از احکام تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم، [قطعاً در کیفر آنان شتاب می کردیم]}.
«وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ»(3){و پروردگار تو [هرگز] ویرانگر شهرها
نبوده است، تا [پیشتر] در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیات ما را بر ایشان بخواند و ما شهرها را تا مردمشان ستمگر نباشند، ویران کننده نبوده ایم}.
«وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ»(4){و در آنچه اشتباهاً مرتکب آن شده اید بر شما گناهی نیست، ولی در آنچه دلهایتان عمد داشته است [مسؤولید]}.
«لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها»(5){خدا هیچکس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تکلیف نمی کند}.
تفسیر
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»(6){در دین هیچ اجباری نیست}؛ گفته شده که این آیه با آیات جهاد منسوخ شده است، و نیز گفته شده این آیه مخصوص اهل کتاب است، و گفته شده اکراه در حقیقت به معنای مجبور کردن کسی بر کاری است که از نظر او هیچ خیری در آن کار نیست، ولی «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِ»(7){راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است}؛ یعنی ایمان با نشانههای واضحی از کفر مشخص گشته است و دلایل، همگی نشانگر این هستند که ایمان [انسان] را به سعادت، و کفر او را به شقاوت میرساند، و هنگامی که چنین چیزی برای انسان عاقلی روشن شود، نفسش بدون هیچ اجبار و اکراهی به ایمان میشتابد.
«إِلَّا وُسْعَها»(8){جز به قدر توانایی اش}؛ یعنی به اندازهای که در توانش است، یا به اندازهای کمتر از نهایت توانش، طوری که طاقتش بر آن زیاد باشد، مانند این سخن خداوند متعال [که فرمود]: «یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ»(9){خدا برای شما آسانی می خواهد}. «إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا»{اگر فراموش کردیم؛ یا به خطا رفتیم}؛ یعنی ما را به جهت کوتاهیها و بیمبالاتیهایی که از روی فراموشی و خطا انجام دادیم، مؤاخذه نکن، یا اینکه این جمله درخواستی از روی تضرع و بیچارگی میباشد، هر چند انجام چیزی که خواسته شده است، بر خداوند متعال لازم است، یا اینکه مقصود این است که ما به سبب فراموشیهایمان ترک کردیم و به جهت خطاهایمان، گناه کردیم. «إِصْراً»{بار گرانی}؛ یعنی بار سنگینی که بردارنده خود را در جایش متوقف میکند، مقصود از این کلمه تکالیف سخت میباشد. «ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»{آنچه تاب آن نداریم}؛ یعنی بلایا و عقوبتهایی که طاقت آن را نداریم، یا یعنی تکالیف دشواری که تحملشان برای ما دشوار است. گاهی در مورد کار سختی میگویند: من طاقت آن را ندارم. و یا اینکه چنانچه گذشت، این جمله برای دعا میباشد.
«لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ»(10){تا کسی که [باید] هلاک شود، با دلیلی روشن هلاک گردد}؛ یعنی هر کسی که هلاک میشود، باید از روی حجت و عذر هلاک گردد، یا اینکه هلاکت، استعاره از کفر و حیات، استعاره از اسلام است و مقصود این است که تا کفر کسی که کفر میورزد و ایمان کسی که ایمان میآورد از روی دلیلِ روشن و واضح باشد
ص: 299
الشعراء: «وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ*ذِکْری وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ»(108-109)
القصص: «وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»(46) (و قال تعالی): «وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ»(59)
الأحزاب: «وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ»(5)
الطلاق: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها»(7)
لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قیل هو منسوخ بآیات الجهاد و قیل خاصّ بأهل الکتاب و قیل الإکراه فی الحقیقة إلزام الغیر فعلا لا یری فیه خیرا و لکن قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ أی تمیز الإیمان من الکفر بالآیات الواضحة و دلت الدلائل علی أن الإیمان یوصل إلی السعادة و الکفر یوصل إلی الشقاوة و العاقل متی تبین له ذلک بادرت نفسه إلی الإیمان من غیر إلجاء و إکراه إِلَّا وُسْعَها أی ما یسعه قدرتها أو ما دون مدی طاقتها بحیث یتسع فیه طوقها کقوله تعالی یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا أی لا تؤاخذنا بما أدی بنا إلی نسیان أو خطإ من تفریط و قلة مبالاة أو یکون سؤالا علی سبیل التضرع و الاستکانة و إن کان ما یسأله لازما علی الله تعالی أو المراد بنسینا ترکنا و بأخطأنا أذنبنا إِصْراً أی عبئا ثقیلا یأصر صاحبه أی یحبسه فی مکانه یرید به التکالیف الشاقة ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ أی من البلایا و العقوبة أو ما یثقل علینا تحمله من التکالیف الشاقة و قد یقول الرجل لأمر یصعب علیه إنی لا أطیقه أو یکون الدعاء علی سبیل التعبد کما مر.
لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ أی لیموت من یموت عن بینة عاینها و یعیش من یعیش عن حجة شاهدها لئلا یکون له حجة و معذرة أو لیصدر کفر من کفر و إیمان من آمن عن وضوح بینة علی استعارة الهلاک و الحیاة للکفر و الإسلام و المراد بمن
ص: 299
و مقصود از کسانی که هلاک شدند و زنده ماندند، کسانی است که در آستانه هلاکت و زندهماندن هستند، یا کسانی که در علم و قضای خداوند اینچنینند.
«وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً»(1){و خدا بر آن نیست که گروهی را بی راه بگذارد}؛ یعنی خداوند بر آن نیست که آنها را گمراهان بنامد، یا اینکه آنها را مانند گمراهان مؤاخذه کند و عذاب کند و از راه بهشت بیراه نماید.
این سخن خداوند متعال: «وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ»(2){و نمودن راه راست بر عهده خداست}؛ یعنی بر خداوند به سبب عدالتش واجب است که راه مستقیم را روشن نماید. «وَ مِنْها جائِرٌ»{و برخی از آن [راهها] کژ است}؛ یعنی بعضی از راهها هستند که از حق انحراف دارند.
این سخن خداوند متعال: «لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ»(3){و اگر نبود که وقتی مصیبتی به ایشان برسد}؛ "لو لا"ی در آن "لو لا"ی امتناعیه است، و "لو لا"ی دوم [یعنی لو لای موجود در «لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا»]، "لو لا"ی تحضیضیه است و جواب "لو لا"ی اول حذف شده است.
این سخن خداوند متعال: «فِی أُمِّها»(4){در مرکز آنها}، یعنی در مرکز و قسمت بزرگ آنها؛ زیرا اشراف اغلب در شهرها زندگی میکنند.
«إِلَّا ما آتاها»(5){جز [به قدر] آنچه به او داده است}؛ یعنی به مقدار طاقتی که به او داده است.
روایات
روایت 1.
قرب الإسناد: إبن زیاد از امام صادق علیه السلام و ایشان از پدرشان نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: از چیزهایی که خداوند به امت من عطا کرده و آنها را به وسیله آن بر دیگر امتها برتری داده این است که سه خصلتی را که جز به پیامبران، به کس دیگری نداده را به آنها عطا کرده است؛ بدان جهت که هنگامی که خداوند تبارک و تعالی پیامبری را بر میانگیزد، به او میفرماید در دینت تلاش کن و حرجی بر تو نیست، و خداوند تبارک و تعالی این را به امت من نیز داده است؛ چه اینکه میفرماید: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»(6){و در دین بر شما سختی قرار نداده است}، میفرماید تنگنایی برای شما قرار نداد. این روایت ادامه دارد.
روایت 2.
قرب الإسناد: أبیالبختری نقل کرده، امام صادق علیه السلام نقل کردند که امام علی علیه السلام فرمودند: دشواری، در هیچ چیزی بر مسلمان واجب نیست.(7)
روایت 3.
خصال: موسی بن بکر نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردی که یک یا دو یا سه یا چهار روز یا بیشتر از آن بیهوش است، چقدر از نمازهایش را باید قضا کند؟ ایشان فرمودند: آیا [میخواهی] چیزی برایت بگویم که این جواب این سؤال و سؤالات مشابه این را در خود داشته باشد؟ هر امری که خداوند عزّ و جلّ در آن غلبه کرده باشد، خود خداوند در آن عذرآورتر از بندهاش است. شخص دیگری به انتهای این روایت این را هم اضافه کرده که امام صادق علیه السلام فرمودند: این از ابوابی است که از هر باب آنها هزار باب باز میشود.
روایت 4.
محاسن: حمزه طیار نقل کرده، امام صادق علیه السلام به من فرمودند: بنویس! و املاء کردند: ما معتقدیم که خداوند بر بندگان به آن چیزهایی که به آنان داد و برای آنها معرفی کرد احتجاج میکند.
ص: 300
هلک و من حی المشارف للهلاک و الحیاة أو من هذا حاله فی علم الله و قضائه.
وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً أی لیسمیهم ضلالا أو یؤاخذهم مؤاخذتهم و یعذبهم و یضلهم عن سبیل الجنة.
قوله تعالی وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ أی یجب علی الله فی عدله بیان الطریق المستقیم وَ مِنْها جائِرٌ أی من السبیل ما هو عادل عن الحق قوله تعالی لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ لو لا الأولی امتناعیة و لو لا الثانیة تحضیضیة و جواب الأولی محذوف أی ما أرسلناک قوله تعالی فِی أُمِّها أی فی أصلها و معظمها فإن الأشراف غالبا یسکنون المدن إِلَّا ما آتاها أی إلا بقدر ما أعطاها من الطاقة.
ب، قرب الإسناد هَارُونُ عَنِ ابْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مِمَّا أَعْطَی اللَّهُ أُمَّتِی وَ فَضَّلَهُمْ بِهِ عَلَی سَائِرِ الْأُمَمِ أَعْطَاهُمْ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَمْ یُعْطَهَا إِلَّا نَبِیٌّ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَانَ إِذَا بَعَثَ نَبِیّاً قَالَ لَهُ اجْتَهِدْ فِی دِینِکَ وَ لَا حَرَجَ عَلَیْکَ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَعْطَی ذَلِکَ أُمَّتِی حَیْثُ یَقُولُ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ یَقُولُ مِنْ ضِیقٍ الْخَبَرَ.
ب، قرب الإسناد الْبَزَّازُ عَنْ أَبِی الْبَخْتَرِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَا غِلَظَ عَلَی مُسْلِمٍ فِی شَیْ ءٍ (1).
ل، الخصال ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الرَّجُلُ یُغْمَی عَلَیْهِ الْیَوْمَ وَ الْیَوْمَیْنِ وَ الثَّلَاثَةَ وَ الْأَرْبَعَةَ وَ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ کَمْ یَقْضِی مِنْ صَلَاتِهِ فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُکَ بِمَا یَجْمَعُ لَکَ هَذَا وَ أَشْبَاهَهُ کُلُّ مَا غَلَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ مِنْ أَمْرٍ فَاللَّهُ أَعْذَرُ لِعَبْدِهِ وَ زَادَ فِیهِ غَیْرُهُ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ وَ هَذَا مِنَ الْأَبْوَابِ الَّتِی یَفْتَحُ کُلُّ بَابٍ مِنْهَا أَلْفَ بَابٍ.
سن، المحاسن عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ حَمْزَةَ الطَّیَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِیَ اکْتُبْ وَ أَمْلَی إِنَّ قَوْلَنَا إِنَّ اللَّهَ یَحْتَجُّ عَلَی الْعِبَادِ بِالَّذِی
ص: 300
سپس به سویشان رسولی فرستاد و بر او کتاب نازل کرد و در آن کتاب امر و نهی نمود؛ در آن امر به نماز و روزه نمود، رسول خدا صلی الله علیه و آله برای نماز خواب ماندند، خداوند فرمود: این من هستم که تو را به خواب میبرم و از خواب بیدار میکنم، هنگامی که برخاستی، نماز گزار تا بدانند که وقتی چنین اتفاقی برایشان افتاد، چه کنند، چنان نیست که آنها میگویند که زمانی که برای نماز خواب بماند، هلاک میشود. همینطور است روزه؛ این من هستم که تو را بیمار میکنم و این من هستم که تو را صحت میبخشم؛ پس هنگامی که شفایت دادم، آن را قضا کن. امام صادق علیه السلام سپس فرمودند: و همچنین اگر در همه موجودات نظر کنی، هیچ کسی را نمییابی جز اینکه خداوند بر او حجتی دارد و برای او مشیتی دارد، من نمیگویم که آنها هر کاری که بخواهند را میتوانند انجام دهند. سپس فرمودند: خداوند هدایت میکند و گمراه مینماید. و فرمودند: آنها بی اینکه توان کاری را داشته باشند، بر آن امر نمیشوند و هر کاری که مردم به آن امر میشوند، توان انجام آن را دارند و هر چیزی که توان آن را نداشته باشند، از دوش آنها برداشته شده است، ولی خیری در مردم نیست. سپس این آیه را تلاوت کردند: «لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ»(1){بر ناتوانان و بر بیماران و بر کسانی که چیزی نمی یابند [تا در راه جهاد ] خرج کنند، هیچ گناهی نیست}، خداوند [تکلیف را] از دوش آنها برداشت. «ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَ لا عَلَی الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ»(2){[و نیز] بر نیکوکاران ایرادی نیست و خدا آمرزنده مهربان است * و [نیز] گناهی نیست بر کسانی که چون پیش تو آمدند تا سوارشان کنی}؛ خداوند از دوش آنها برداشت، زیرا چیزی نمییافتند که آن را انفاق کنند، «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ»(3){ایراد فقط بر کسانی است که با اینکه توانگرند، از تو اجازه [ترک جهاد] می خواهند [و به این] راضی شده اند که با خانه نشینان باشند و خدا بر دلهایشان مهر نهاد در نتیجه آنان نمی فهمند}.
تفسیر عیاشی نیز مانند همین را از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق علیه السلام نقل کرده است.
روایت 5.
محاسن: نضر بن قِرواش نقل کرده، شنیدم که امام صادق علیه السلام میفرمودند: خداوند فقط بر چیزهایی که به بندگان داده و به آنان شناسانده، بر آنان احتجاج میکند.
محاسن نیز مانند همین را از طریق إبن أسباط از حکم بن مسکین از نضر بن قرواش نقل کرده است.
روایت 6.
محاسن: منصور بن حازم نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: مردمان امر میشوند و نهی میگردند؛ هر کس عذری داشته باشد، خداوند عذرش را میپذیرد.
روایت 7.
محاسن: حمزۀ بن طیار و أبان احمر نقل کردهاند که امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ»(4){و خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آنکه هدایتشان نمود بی راه بگذارد، مگر آنکه چیزی را که باید از آن پروا کنند برایشان بیان کرده باشد} فرمودند: یعنی مگر اینکه موجبات رضایت و خشم خود را به آنان شناسانده باشد. و فرمودند: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(5){سپس پلیدکاری و پرهیزگاری اش را به آن الهام کرد}،
ص: 301
آتَاهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَیْهِمْ رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتَابَ وَ أَمَرَ فِیهِ وَ نَهَی أَمَرَ فِیهِ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنِ الصَّلَاةِ فَقَالَ أَنَا أُنِیمُکَ وَ أَنَا أُوقِظُکَ فَإِذَا قُمْتَ فَصَلِّ لِیَعْلَمُوا إِذَا أَصَابَهُمْ ذَلِکَ کَیْفَ یَصْنَعُونَ لَیْسَ کَمَا یَقُولُونَ إِذَا نَامَ عَنْهَا هَلَکَ وَ کَذَلِکَ الصِّیَامُ أَنَا أُمْرِضُکَ وَ أَنَا أُصِحُّکَ فَإِذَا شَفَیْتُکَ فَاقْضِهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ کَذَلِکَ إِذَا نَظَرْتَ فِی جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ لَمْ تَجِدْ أَحَداً (1)إِلَّا وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ حُجَّةٌ وَ لَهُ فِیهِ الْمَشِیَّةُ وَ لَا أَقُولُ إِنَّهُمْ مَا شَاءُوا صَنَعُوا ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ یَهْدِی وَ یُضِلُّ وَ قَالَ مَا أُمِرُوا إِلَّا بِدُونِ سَعَتِهِمْ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ أُمِرَ النَّاسُ بِهِ فَهُمْ یَسْعَوْنَ لَهُ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ لَا یَسْعَوْنَ لَهُ فَمَوْضُوعٌ عَنْهُمْ وَ لَکِنَّ النَّاسَ لَا خَیْرَ فِیهِمْ ثُمَّ تَلَا لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ فَوَضَعَ (2)عَنْهُمْ ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ وَ لا عَلَی الَّذِینَ إِذا ما أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قَالَ فَوَضَعَ عَنْهُمْ لِأَنَّهُمْ لَا یَجِدُونَ مَا یُنْفِقُونَ وَ قَالَ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ وَ هُمْ أَغْنِیاءُ رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ.
شی، تفسیر العیاشی عن زرارة و حمران و محمد بن مسلم عن أبی جعفر و أبی عبد الله علیه السلام مثله.
سن، المحاسن مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ حَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ الثَّقَفِیِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ قِرْوَاشٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّمَا احْتَجَّ اللَّهُ عَلَی الْعِبَادِ بِمَا آتَاهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ.
سن، المحاسن بعض أصحابنا عن ابن أسباط عن حکم بن مسکین مثله.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام النَّاسُ مَأْمُورُونَ وَ مَنْهِیُّونَ وَ مَنْ کَانَ لَهُ عُذْرٌ عَذَرَهُ اللَّهُ (3).
سن، المحاسن ابْنُ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّیَّارِ وَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ قَالَ حَتَّی یُعَرِّفَهُمْ مَا یُرْضِیهِ وَ مَا یُسْخِطُهُ وَ قَالَ فَأَلْهَمَها
ص: 301
یعنی چیزهایی که باید انجام دهد و باید ترک کند را برایش روشن ساخت. و فرمودند: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(1){ ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد و پذیرا گردد، یا ناسپاس}، یعنی ما به شناساندیم؛ یا انجام میدهد، یا ترک میکند. و از ایشان درباره این سخن خداوند: «یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»(2){میان آدمی و دلش حایل می گردد} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: گوش و چشم و زبان و دست و قلب او تمایل دارد، اما اینکه شاید به چیزی تمایل داشته باشد؛ آن را انجام نمیدهد، مگر اینکه قلبش منکر آن است و آنچه که انجام میدهد را قبول نمیکند و حق را چیز دیگری میداند. و [از ایشان] درباره این سخن خداوند: «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی»(3){و اما ثمودیان؛ پس آنان را راهبری کردیم، و[لی] کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: [خداوند] آنها را از عملشان بازداشت؛ اما آنان با اینکه میدانستند، کوردلی را بر هدایت پسندیدند}.
روایت 8.
محاسن: زراره نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(4){ ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد و پذیرا گردد، یا ناسپاس} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: خداوند راه را به او نشان داد؛ یا به آن عمل میکند و شاکر میشود، و یا آن را رها میکند و کافر میگردد.
روایت 9.
محاسن: أیوب بن حر بیاع هروی نقل کرده، امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ای ایوب! هیچکسی نیست مگر اینکه حق به او میرسد و برایش آشکار میشود، چه آن را قبول کند، چه آن را رها نماید؛ و این بدان جهت است که خداوند در کتابش میفرماید: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»(5){بلکه حق را بر باطل فرو می افکنیم، پس آن را در هم می شکند و به ناگاه آن نابود می گردد، وای بر شما از آنچه وصف می کنید!}.
توضیح
"صدع" به معنای آشکار کردن و بیان کردن است. بیضاوی گفته است: «فَیَدْمَغُهُ» یعنی نابود میکند، "قذف" به معنای پرتاب دوردستی است که به هدف میخورد، و دمغ به معنای شکستن سر به گونهایست که پوست آن بشکافد و سبب مرگ شود، و وجه استعاره دمغ از قذف، به تصویر کشیدن نابود شدن [باطل] و مبالغه در آن است. «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ»، "زاهق" به معنای به هلاکت رسیده و "زهوق" به معنای جدایی روح [از بدن] است و برای پروراندن مجاز آورده شده است.
روایت 10.
محاسن: عبدالأعلی نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا در [وجود] انسانها وسیلهای که بتوانند با آن به معرفت برسند قرار داده شده است؟ ایشان فرمودند: خیر. عرض کردم: آیا آنها مکلف به رسیدن به معرفت هستند؟ ایشان فرمودند: خیر؛ خداوند باید بیان کند، خداوند بندگان را فقط به اندازه توانشان تکلیف میکند و جز بر آنچه که به آنها داده است تکلیف نمینماید.
ص: 302
فُجُورَها وَ تَقْواها قَالَ بَیَّنَ لَهَا مَا تَأْتِی وَ مَا تَتْرُکُ وَ قَالَ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً قَالَ عَرَّفْنَاهُ فَإِمَّا أَخَذَ وَ إِمَّا تَرَکَ (1)وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ قَالَ یَشْتَهِی سَمْعُهُ وَ بَصَرُهُ وَ لِسَانُهُ وَ یَدُهُ وَ قَلْبُهُ أَمَّا إِنَّهُ هُوَ عَسَی (2)شَیْ ءٌ مِمَّا یَشْتَهِی فَإِنَّهُ لَا یَأْتِیهِ إِلَّا وَ قَلْبُهُ مُنْکِرٌ لَا یَقْبَلُ الَّذِی یَأْتِی یَعْرِفُ أَنَّ الْحَقَّ غَیْرُهُ وَ عَنْ قَوْلِهِ وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی قَالَ نَهَاهُمْ عَنْ فِعْلِهِمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی وَ هُمْ یَعْرِفُونَ.
سن، المحاسن ابْنُ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً قَالَ عَلَّمَهُ السَّبِیلَ فَإِمَّا آخِذٌ فَهُوَ شَاکِرٌ وَ إِمَّا تَارِکٌ فَهُوَ کَافِرٌ.
سن، المحاسن ابْنُ یَزِیدَ عَنْ رَجُلٍ عَنِ الْحَکَمِ بْنِ مِسْکِینٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ بَیَّاعِ الْهَرَوِیِّ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَا أَیُّوبُ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ قَدْ یُرَدُّ (3)عَلَیْهِ الْحَقُّ حَتَّی یَصْدَعَ قَبِلَهُ أَمْ تَرَکَهُ وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ
الصدع الإظهار و التبیین و قال البیضاوی فی قوله فَیَدْمَغُهُ أی فیمحقه و إنما استعار لذلک القذف و هو الرمی البعید المستلزم لصلابة المرمی و الدمغ الذی هو کسر الدماغ بحیث یشق غشاؤه المؤدی إلی زهوق الروح تصویرا لإبطاله و مبالغة فیه فَإِذا هُوَ زاهِقٌ هالک و الزهوق ذهاب الروح و ذکره لترشیح المجاز.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَلْ جُعِلَ فِی النَّاسِ أَدَاةٌ یَنَالُونَ بِهَا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا قُلْتُ فَهَلْ کُلِّفُوا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا إِنَّ عَلَی اللَّهِ الْبَیَانَ لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ الْعِبَادَ إِلَّا وُسْعَهَا وَ لَا یُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا مَا آتَاهَا.
ص: 302
روایت 11.
محاسن: زراره نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی مسلماً بر گروهی که هیچ خیری در آن نیست منّت میگذارد؛ خداوند بر آنان احتجاج میکند و حجت بر آنها لازم میشود.
روایت 12.
محاسن: عبدالله بن أبییعفور نقل کرده، خداوند چنین نیست که باطلی را به عنوان حقیقت معرفی کند، خداوند چنین نیست که حقیقت را در قلب مؤمن به عنوان باطلی قطعی قرار دهد، و خداوند چنین نیست که باطل را در قلب کافر مخالف به عنوان حقیقتی قطعی قرار دهد، و اگر حق و باطل را اینگونه قرار نمیداد، حق از باطل باز شناخته نمیشد.
روایت 13.
خصال: إبن ظبیان نقل کرده، زن دیوانهای که زنا کرده بود را نزد عمر آوردند، او امر کرد تا او را سنگسار کنند، او را از کنار علی بن أبیطالب علیه السلام عبور دادند؛ ایشان فرمودند: این زن کیست؟ عرض کردند: زن دیوانهایست که زنا کرده و عمر، امر به سنگسارش کرده است. ایشان فرمودند: عجله نکنید و خودشان پیش عمر رفتند و به او فرمودند: مگر نمیدانی که قلم [تکلیف] از سه تن برداشته شده است: از کودک تا زمانی که به بلوغ برسد، و از دیوانه تا زمانی که عقلش برگردد، و از خواب تا زمانی که بیدار شود.
روایت 14.
توحید، خصال: حریز نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: نُه چیز از امت من برداشته شده است: خطا و فراموشی و چیزهایی که بر آنها وادار شدهاند و چیزهایی که آنها را نمیدانند و چیزهایی که طاقت آنها را ندارند و چیزهایی که ناگزیر از آنها شدهاند و حسادت و فال شوم و تفکر درباره وسوسه در خلقت تا زمانی که دهان سخن به آن نگوید.
توضیح
در اکثر این موارد، مقصود از رفع، رفع مؤاخذه و عقاب است، و در بعضی از آنها محتمل است که مقصود رفع تأثیر باشد، و در بعضی دیگر نیز مقصود نهی باشد. اما اینکه رفع خطا و فراموشی به این امت اختصاص داشته باشد، شاید به جهت آن است که سایر امتها، در مواقعی که منشأ خطا و فراموشی به اختیار خودشان بوده است، به سبب آن دو مؤاخذه میشدند. علاوه بر اینکه محتمل است
رفع مجموعه این نُه چیز از اختصاصات [این امت] باشد، و منافات نداشته باشد که در رفع برخی از این امور با سایر امتها اشتراک داشته باشند.
اما چیزی که به آنها وادار شدهاند؛ [رفع آن] شاید بدان جهت است که آنها باید در چیزهایی که به آن وادار میشوند سختیها بزرگی تحمل کنند و خداوند با وسعت دادن دایره تقیه بر این امت آسان گرفته است.
اما چیزهایی که آنها را نمیدانند؛
ص: 303
سن، المحاسن عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَیَمُنُّ عَلَی قَوْمٍ وَ مَا فِیهِمْ خَیْرٌ فَیَحْتَجُّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَیُلْزِمُهُمُ الْحُجَّةَ.
سن، المحاسن ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ وَ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَبَی اللَّهُ أَنْ یُعَرِّفَ بَاطِلًا حَقّاً أَبَی اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ الْحَقَّ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَکَّ فِیهِ وَ أَبَی اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ الْبَاطِلَ فِی قَلْبِ الْکَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَکَّ فِیهِ وَ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ هَذَا هَکَذَا مَا عُرِفَ حَقٌّ مِنْ بَاطِلٍ.
ل، الخصال الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّکُونِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی مُعَاوِیَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنِ ابْنِ ظَبْیَانَ قَالَ: أُتِیَ عُمَرُ بِامْرَأَةٍ مَجْنُونَةٍ قَدْ فَجَرَتْ فَأَمَرَ بِرَجْمِهَا فَمَرُّوا بِهَا عَلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَقَالَ مَا هَذِهِ قَالُوا مَجْنُونَةٌ فَجَرَتْ فَأَمَرَ بِهَا عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ قَالَ لَا تَعْجَلُوا فَأَتَی عُمَرَ فَقَالَ لَهُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عَنْ ثَلَاثٍ عَنِ الصَّبِیِّ حَتَّی یَحْتَلِمَ وَ عَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّی یُفِیقَ وَ عَنِ النَّائِمِ حَتَّی یَسْتَیْقِظَ.
ید، التوحید ل، الخصال الْعَطَّارُ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعَةٌ الْخَطَاءُ وَ النِّسْیَانُ وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّیَرَةُ وَ التَّفَکُّرُ فِی الْوَسْوَسَةِ فِی الْخَلْقِ مَا لَمْ یُنْطَقْ بِشَفَةٍ.
المراد بالرفع فی أکثرها رفع المؤاخذة و العقاب و فی بعضها یحتمل رفع التأثیر و فی بعضها النهی أیضا فأما اختصاص رفع الخطاء و النسیان بهذه الأمة فلعله لکون سائر الأمم مؤاخذین بهما إذا کان مبادیهما باختیارهم علی أنه یحتمل أن یکون المراد اختصاص المجموع فلا ینافی اشتراک البعض.
و أما ما أکرهوا علیه فلعله کان یلزمهم تحمل المشاق العظیمة فیما أکرهوا علیه و قد وسع الله علی هذه الأمة بتوسیع دائرة التقیة و أما ما لا یعلمون فرفع
ص: 303
رفع بیشتر آنها روشن است، مانند نماز در لباس و مکان غصبی و لباس نجس، و سجده بر جای نجس، و ندانستن حکم در بیشتر مسائل و جهل به احکامی که به ما نرسیده است. و شاید سایر امتها باید قضا و تکرار میکردند. این تعبیر، اگر چه تعبیری عام است، اما به دلیل اجماع، مختص به موارد خاصی است.
اما چیزهایی که طاقت آنها را ندارند، توضیحش پیش از این گذشت.
اما طیرۀ به کسر و نیز فتح و سکون یاء، به معنای فال بدی است که شوم باشد. ممکن است رفع آن، به معنای نهی از آن باشد، چرا که ممکن است فال بد در امتهای پیشین مورد نهی نبوده باشد. و محتمل است که مقصود از رفع آن، برداشته شدن تأثیر آن، یا عدم تأثیرپذیری این امت از آن و عدم اعتنای به آن باشد، و این احتمال آخری صحیحتر به نظر میرسد و به زودی بیان آن خواهد آمد. حسد نیز همینطور است و دو احتمال اول [- نهی از آن و برداشته شدن تأثیر آن] در آن وجود دارد، و نیز احتمال سومی نیز وجود دارد که مقصود عدم حرمت حسادتی باشد که به مرحله ابراز نرسیده است، و این احتمال سوم صحیحتر به نظر میرسد، چنانچه در روایات وارد شده که مؤمن، حسادتش را آشکار نمیکند.
اما تفکر دربار وسوسه در خلقت؛ محتمل است که به معنای تفکر درباره وسوسههایی است که شیطان درباره خالق و مبدأ، و چگونگی خلقت در قلب انسان میاندازد، زیرا این تفکرات تا زمانی که انسان به چیزی که مخالف حق است معتقد نشده و کفری که به ذهنش خطور کرده را به زبان نیاورد، مورد بخشش است. یا اینکه مقصود از آن، تفکر در خلقت اعمال و مسأله قضا و قدر و یا مقصود، تفکر در مورد وسوسههایی است که شیطان در باره حالات مخلوقات و بدگمانی به آنها در
اعمال و احوالشان به جان انسان میاندازد. روایات زیادی این احتمال آخر را تأیید میکنند و ما در شرح روضه کافی به تفصیل از آن سخن گفتهایم.
روایت 15.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: اسماعیل جعفی نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: شش چیز از این امت برداشته شده است: خطا و فراموشی و چیزهایی که به آنها وادار شدهاند و چیزهایی که آنها را نمیدانند و چیزهایی که طاقت آنها را ندارند و چیزهای که ناگزیر از آنها هستند.
روایت 16.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: ربعی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند سه چیز را از امت من بخشیده است: خطا و فراموشی و وادار شدن. امام صادق علیه السلام فرمودند: مورد چهارمی هم دارد: چیزهایی که طاقت آنها را ندارند.
روایت 17.
توحید: حلبی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: از امت من خطا و فراموشی و چیزهایی که وادار به آن میشوند برداشته شده است.
ص: 304
کثیر منها ظاهر کالصلاة فی الثوب و المکان المغصوبین و الثوب النجس و السجود علی الموضع النجس و جهل الحکم فی کثیر من المسائل و الجهل بالأحکام التی لم تصل إلینا و لعل سائر الأمم کانوا یؤاخذون بالقضاء و الإعادة و اللفظ و إن کان عاما لکنه مختص بالإجماع بالموارد الخاصة و أما ما لا یطیقون فقد مر بیانه.
و أما الطیرة بکسر الطاء و فتح الیاء و سکونها و هو ما یتشاءم به من الفأل الردی فیمکن أن یکون المراد برفعها النهی عنها بأن لا تکون منهیا عنها فی الأمم السالفة و یحتمل أن یکون المراد تأثیرها أو حرمة تأثر النفس بها و الاعتناء بشأنها و الأخیر أظهر و سیأتی بیانها و کذا الحسد یحتمل الوجهین الأولین و ثالثا و هو عدم حرمة ما لا یظهر من الحسد و هو أظهر کما ورد فی الأخبار إلا أن المؤمن لا یظهر الحسد.
و أما التفکر فی الوسوسة فی الخلق و یحتمل أن یکون المعنی التفکر فیما یوسوس الشیطان فی القلب فی الخالق و مبدئه و کیفیة خلقه فإنها معفو عنها ما لم یعتقد خلاف الحق و ما لم ینطق بالکفر الذی یخطر بباله أو المراد التفکر فی خلق الأعمال و مسألة القضاء و القدر أو المراد التفکر فیما یوسوس الشیطان فی النفس من أحوال المخلوقین و سوء الظن بهم فی أعمالهم و أحوالهم و یؤید الأخیر کثیر من الأخبار و قد فصلنا القول فیه فی شرح روضة الکافی.
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر فَضَالَةُ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ وُضِعَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سِتَّةٌ الْخَطَاءُ وَ النِّسْیَانُ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لَا یَعْلَمُونَ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا عَلَیْهِ.
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اللَّهُ عَفَا عَنْ أُمَّتِی ثَلَاثاً الْخَطَاءَ وَ النِّسْیَانَ وَ الِاسْتِکْرَاهَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ فِیهَا رَابِعَةٌ وَ مَا لَا یُطِیقُونَ.
ید، التوحید عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی الْخَطَأُ وَ النِّسْیَانُ وَ مَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ.
ص: 304
روایت 18.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: مردی از ابالحسن علیه السلام پرسید: مردی وادار به سوگند خوردن میشود و سوگند میخورد که طلاق دهد و بنده آزاد کند و چیزی از دارایی خود را صدقه دهد؛ آیا لازم است که به سوگندش عمل کند؟ ایشان فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: از امت من چیزهایی که بر آن وادار میشوند و چیزهایی که طاقت آن را ندارند و چیزهایی که به خطا انجام میدهند برداشته شده است.
عقاید صدوق: اعتقاد ما درباره تکلیف این است که خداوند متعال بندگانش را جز به کمتر از حد طاقتشان تکلیف نکرده است، چنانچه خداوند عزّ و جلّ فرمود: «یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»(1){خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند}. وُسع، مرحلهای پایینتر از طاقت است.
روایت 19.
امام صادق علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند که خداوند بندگان را جز به کمتر از حد طاقتشان مکلف نکرده است؛ زیرا خداوند آنان را در هر شبانه روز به پنج نماز و در هر سال به سی روز روزه و در هر دویست درهم به پنج درهم و به یک بار حج گزاردن تکلیف کرده است، و حال آنکه آنها بیش از این طاقت دارند.
روایت 20.
أمالی شیخ طوسی: ابراهیم بن موسی از دو عموی خود، علی و حسین پسران امام موسی کاظم و ایشان از طریق پدرانشان علیهم السلام نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند عزّ و جلّ به نگهبانان گرامی [- فرشتگان محافظ] وحی کرد که علیه بنده مؤمنم در هنگامی که آزرده شده است چیزی ننویسید.
روایت 21.
نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر بخواهید نگاه کنید، چشمانتان باز شده است و اگر بخواهید هدایت شوید، هدایت در دسترس شماست و اگر بخواهید گوش فرا دهید، به گوش شما رسیده است.
روایت 22.
و نیز فرمودند: صبح برای کسی که دو چشم [سالم] دارد، نورانی شده است.
روایت 23.
ابراهیم بن محمد ثقفی در کتاب الغارات با سند خود از یحیی بن سعید از پدرش نقل کرده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هیچکسی انسان هلاکشده را به سبب گمراهی عمدیاش که آن را هدایت پنداشته و به سبب ترک حقیقتی که آن را گمراهی پنداشته معذور نمیدارد.
روایت 24.
محاسن: یونس با سندی مرفوع نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ باطلی در مقابل هیچ حقی نمیایستد، مگر اینکه آن حق بر آن باطل غلبه میکند، و این همان سخن خداوند است [که فرمود]: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ»(2){بلکه حق را بر باطل فرو می افکنیم، پس آن را در هم می شکند و به ناگاه آن نابود می گردد}.
ص: 305
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر عَنْ أَبِی الْحَسَنِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یُسْتَکْرَهُ عَلَی الْیَمِینِ فَیَحْلِفُ بِالطَّلَاقِ وَ الْعَتَاقِ وَ صَدَقَةِ مَا یَمْلِکُ أَ یَلْزَمُهُ ذَلِکَ فَقَالَ لَا ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وُضِعَ عَنْ أُمَّتِی مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لَمْ یُطِیقُوا وَ مَا أَخْطَئُوا.
عد، العقائد اعتقادنا فی التکلیف هو أن الله تعالی لم یکلف عباده إلا دون ما یطیقون کما قال الله عز و جل لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها و الوسع دون الطاقة.
قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام وَ اللَّهِ مَا کَلَّفَ اللَّهُ الْعِبَادَ إِلَّا دُونَ مَا یُطِیقُونَ لِأَنَّهُ کَلَّفَهُمْ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ کَلَّفَهُمْ فِی السَّنَةِ صِیَامَ ثَلَاثِینَ یَوْماً وَ کَلَّفَهُمْ فِی کُلِّ مِائَتَیْ دِرْهَمٍ خَمْسَةَ دَرَاهِمَ وَ کَلَّفَهُمْ حَجَّةً وَاحِدَةً وَ هُمْ یُطِیقُونَ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَی عَنْ عَمَّیْهِ عَلِیٍّ وَ الْحُسَیْنِ ابْنَیْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: یُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی الْحَفَظَةِ الْکِرَامِ لَا تَکْتُبُوا عَلَی عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ ضَجَرِهِ شَیْئاً.
نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ (1)وَ قَدْ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ.
وَ قَالَ علیه السلام قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِی عَیْنَیْنِ(2).
کِتَابُ الْغَارَاتِ، لِإِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّهُ لَیْسَ لِهَالِکٍ هَلَکَ مَنْ یَعْذِرُهُ فِی تَعَمُّدِ ضَلَالَةٍ حَسِبَهَا هُدًی وَ لَا تَرْکِ حَقٍّ حَسِبَهُ ضَلَالَةً.
سن، المحاسن أَبِی عَنْ یُونُسَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَیْسَ مِنْ بَاطِلٍ یَقُومُ بِإِزَاءِ الْحَقِّ إِلَّا غَلَبَ الْحَقُّ الْبَاطِلَ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ
ص: 305
روایت 25.
محاسن: سکونی نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هر قومی با تردید در کارشان عمل میکنند و اشکالاتی در نظرشان وجود دارد و دیگران را
مورد سرزنش قرار میدهند، در این میان حقیقت برای خردمندان با مقایسه عدالت روشن شده است.
روایت 26.
تفسیر عیاشی: زراره و حمران و محمد بن مسلم نقل کردهاند که امام باقر یا امام صادق علیهما السلام فرمودند: در آخر [سوره] بقره، هنگامی که [پرودگارشان را با آن] بخوانند، اجابت میشوند، خداوند فرمود: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»(1){خداوند هیچکس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند} یعنی جز به قدر تواناییش چیزی را بر او واجب نمیکند. «لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ»(2){آنچه [از خوبی] به دست آورده به سود او، و آنچه [از بدی] به دست آورده به زیان اوست}. و همچنین این سخن خداوند: «لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا»(3){هیچ بار گرانی بر [دوش] ما مگذار؛ همچنانکه بر [دوش] کسانی که پیش از ما بودند نهادی}.
روایت 27.
تفسیر عیاشی: عمرو بن مروان خزاز نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: چهار خصلت از امت من برداشته شده است: چیزهایی که در آنها خطا میکنند، و چیزهایی که آنها را فراموش میکنند، و چیزهایی که به آنها وادار میشوند و چیزهایی که طاقت آنها را ندارند، و این همان سخن خداوند تبارک و تعالی در کتابش است [که فرمود]: «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ»(4){پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، بر ما مگیر. پروردگارا! هیچ بار گرانی بر [دوش] ما مگذار؛ همچنانکه بر [دوش] کسانی که پیش از ما بودند نهادی. پروردگارا! و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن}، و نیز این سخنش [که فرمود]: «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ»(5){مگر آنکس که مجبور شده، و[لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد}.
روایت 28.
تفسیر عیاشی: محمد بن حکیم با سندی مرفوع نقل کرده، از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا نفس انسان، استطاعت بر معرفت دارد؟ ایشان فرمودند: خیر. عرض کردم: خداوند میفرماید: «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً»(6){کسانی
که چشمان [بصیرت]شان از یاد من در پرده بود و توانایی شنیدن [حق] نداشتند}. ایشان فرمودند: این سخن خداوند مانند این سخنش است [که فرمود]: «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ»(7){آنان توان شنیدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمی دیدند}. عرض کردم: و خداوند آنها را سرزنش کرد؟ ایشان فرمودند: آنها را به جهت دستاورد قلبهایشان سرزنش نکرده، بلکه به جهت اعمالی که کردهاند سرزنش نموده است، و اگر تکلیفی نداشتند، سرزنشی بر آنان نبود.
توضیح
یعنی پرده کشیدن و بازداشتن از شنیدن و دیدن، فقط به سبب اعمال بدی که کردهاند بوده است و خداوند آنان را بر کارهایشان که موجب به وجود آمدن آن حالاتشان شده عتاب کرده است، یا اینکه یعنی مقصود از کشیدن پرده و عدم توانایی شنیدن و دیدن، تعصب و امتناع از حقی است که آنان بر خود مسلط کردهاند، نه اینکه خداوند با قلبها و گوشها و چشمانشان چنین کاری کرده باشد.
روایت 29.
کافی: علی بن عطیه نقل کرده، در محضر امام صادق علیه السلام که مردی از ایشان پرسید: آیا خداوند انسان را بر کاری که از روی خشم کرده مؤاخذه میکند؟
ص: 306
سن، المحاسن النَّوْفَلِیُّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کُلُّ قَوْمٍ یَعْمَلُونَ عَلَی رِیبَةٍ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مُشْکِلَةٍ مِنْ رَأْیِهِمْ وَ زَارِئٌ مِنْهُمْ عَلَی مَنْ سِوَاهُمْ وَ قَدْ تَبَیَّنَ الْحَقُّ مِنْ ذَلِکَ بِمُقَایَسَةِ الْعَدْلِ عِنْدَ ذَوِی الْأَلْبَابِ.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ زُرَارَةَ وَ حُمْرَانَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ: فِی آخِرِ الْبَقَرَةِ لَمَّا دَعَوْا أُجِیبُوا لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها قَالَ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهَا لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ وَ کَذَا قَوْلُهُ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا
شی، تفسیر العیاشی عَنْ عَمْرِو بْنِ مَرْوَانَ الْخَزَّازِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله رُفِعَتْ عَنْ أُمَّتِی أَرْبَعُ خِصَالٍ مَا أَخْطَئُوا وَ مَا نَسُوا وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لَمْ یُطِیقُوا وَ ذَلِکَ فِی کِتَابِ اللَّهِ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ قَوْلُ اللَّهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ
شی، تفسیر العیاشی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ أَ تَسْتَطِیعُ النَّفْسُ الْمَعْرِفَةَ قَالَ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ یَقُولُ اللَّهُ الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً قَالَ هُوَ کَقَوْلِهِ ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ قُلْتُ فَعَابَهُمْ قَالَ لَمْ یَعِبْهُمْ بِمَا صَنَعَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ لَکِنْ عَابَهُمْ بِمَا صَنَعُوا وَ لَوْ لَمْ یَتَکَلَّفُوا لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِمْ شَیْ ءٌ.
أی الغطاء و المنع عن السمع و البصر إنما ترتبت علی أعمالهم السیئة فإنما عاتبهم علی أفعالهم التی صارت أسبابا لتلک الحالات أو المعنی أن المراد بالغطاء و عدم استطاعة السمع و البصر ما سلطوا علی أنفسهم من التعصب و الامتناع عن قبول الحق لا شی ء صنعه الله فی قلوبهم و سمعهم و بصرهم.
کا، الکافی عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَطِیَّةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کُنْتُ عِنْدَهُ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ رَجُلٍ یَجِی ءُ مِنْهُ الشَّیْ ءُ عَلَی حَدِّ الْغَضَبِ یُؤَاخِذُهُ اللَّهُ
ص: 306
ایشان فرمودند: خداوند کریمتر از آن است که بندهاش را مجبور کند. و در نسخه دیگری آمده است: بندهاش را پریشان کند.
توضیح
"یستغلق عبده" یعنی او را به چیزی که در اختیار او نیست مکلف و مجبور کند. فیروز آبادی گفته است: "استغلقنی فی بیعته" یعنی به من اختیار رد بیعت نداد. در نسخهای دیگر، این روایت از امام موسی کاظم نقل شده و در آن "یستقلق" آمده است، شاید این حدیث در بعضی از اصول از امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده باشد. "یستقلق" با قاف از "قلق" و به معنای پریشانی و اضطراب است و معنای آن را میتوان با دشواری به همان معنای اول بر میگردد.
یک دنباله:
سید مرتضی رضی الله عنه گفته است: اگر کسی درباره این سخن خداوند متعال: «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ»(1){آنان توان شنیدن [حق را] نداشتند و [حق را] نمی دیدند} بپرسد که چگونه توانایی آنها برای شنیدن و دیدن [در این آیه] نفی شده است، و حال آنکه بیشتر آنها با گوشهایشان میشنیدند و با چشمانشان میدیدند؟ [در جوابش] میگوییم: در این سخن چند وجه ممکن است:
وجه اول اینکه معنای آن این است که عذاب آنها چند برابر میشود؛ زیرا توانایی شنیدن داشتند ولی به سبب عناد با حق نشنیدند و توانایی دیدن داشتند، به سبب عناد با حق ندیدند. بنابراین "باء" در این کلام حذف شده است، و این حذف اشکالی ندارد، چنانچه گاهی به جای "لأجزینک بما عملت"، گفته میشود "لأجزینک ما عملت" و نیز به جای "لأحدثنک بما عملت" گفته میشود "لأحدثنک ما عملت".
وجه دوم این است که آنها به جهت اینکه شنیدن آیات خداوند برایشان سخت بود و از تذکر و تدبر در آنها و فهمیدن آنها بدشان میآمد، مانند کسانی بودند که نمیتوانند بشنوند، چنانچه گاهی گفته میشود که فلان شخص از شدت دشمنیاش با فلانی نمیتواند به او نگاه کند و نمیتواند با او صحبت کند. و معنای «ما کانُوا یُبْصِرُونَ» نیز این است که هنگامی که از تأمل در آیات خداوند متعال و تدبر در آنها اعراض کردند دیدن برایشان سود و فایدهای نداشت و هنگامی که فایده دیدن از آنها منتفی گشت، میتوان خود دیدن را نیز از آنها نفی کرد.
وجه سوم اینکه نفی شنیدن و دیدن، به معبودهای آنان رجوع کند نه به خود آنها، و تقدیر کلام این باشد که آنها و معبودهایشان در زمین به هیچ وجه نمیتوانند خداوند را عاجز کنند، و عذاب آنها چند برابر میشود. سپس در مورد آن معبودها فرموده است: «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ». این وجه از ابن عباس روایت شده است و کمی بعید به نظر میرسد، در این آیه وجه دیگری نیز هست و
ص: 307
بِهِ فَقَالَ اللَّهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَسْتَغْلِقَ عَبْدَهُ.
وَ فِی نُسْخَةِ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ علیه السلام یَسْتَقْلِقَ عَبْدَهُ.
قوله من أن یستغلق عبده أی یکلّفه و یجبره فیما لم یکن له فیه اختیار قال الفیروزآبادی استغلقنی فی بیعته لم یجعل لی خیارا فی ردّه قوله و فی نسخة أبی الحسن الأول یستقلق لعله کان الحدیث فی بعض الأصول مرویا عن أبی الحسن علیه السلام و فیه کان یستقلق بالقاف من القلق بمعنی الانزعاج و الاضطراب و یرجع إلی الأول بتکلّف.
تذنیب قال السید المرتضی رضی الله عنه إن سأل سائل عن قوله تعالی ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ (1)کیف نفی استطاعتهم للسمع و الإبصار و أکثرهم کان یسمع بأذنه و یری بعینه قلنا فیه وجوه.
أحدها أن یکون المعنی یضاعف لهم العذاب بما کانوا یستطیعون السمع فلا یسمعون و بما کانوا یستطیعون الإبصار فلا یبصرون عنادا للحق فأسقطت الباء من الکلام و ذلک جائز کما جاز فی قولهم لأجزینک بما عملت و لأجزینک ما عملت و لأحدثنک بما عملت و لأحدثنک ما عملت.
و الثانی أنهم لاستثقالهم استماع آیات الله و کراهتهم تذکرها و تدبرها و تفهمها جروا مجری من لا یستطیع السمع کما یقول القائل ما یستطیع فلان أن ینظر لشدة عداوته إلی فلان و ما یقدر أن یکلمه و معنی ما کانُوا یُبْصِرُونَ أن إبصارهم لم یکن نافعا لهم و لا مجدیا علیهم مع الإعراض عن تأمل آیات الله تعالی و تدبرها فلما انتفت عنهم منفعة الإبصار جاز أن ینفی عنهم الإبصار نفسه.
و الثالث أن یکون معنی نفی السمع و البصر راجعا إلی آلهتهم لا إلیهم و تقدیر الکلام أولئک و آلهتهم لم یکونوا معجزین فی الأرض یضاعف لهم العذاب ثم قال مخبرا عن الآلهة ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ و هذا الوجه یروی عن ابن عباس و فیه أدنی بعد و یمکن فی الآیة وجه آخر و هو أن تکون ما
ص: 307
آن اینکه "ما" در «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ»، "ما"ی نافیه نباشد، بلکه مانند این سخن باشد که میگویند "لأواصلنک ما لاح نجم" [یعنی تا هنگامی که ستارهای در آسمان روشن است پیش تو خواهم آمد]، و معنای سخن این است که عذاب آنها در آخرت مضاعف میشود؛ «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ» یعنی آنها تا زمانی که زندهاند در عذاب خواهند بود.
سید مرتضی رحمه الله در تأویل این سخن خداوند متعال: «رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا»{پروردگارا! اگر فراموش کردیم، بر ما مگیر} گفته است: گفته شده "فراموش کردیم"، در اینجا به معنای "ترک کردیم" است. قطرب گفته است نسیان در اینجا به معنای ترک است؛ چنانچه خداوند متعال فرمود: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ»(1){و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم و[لی آن را] فراموش کرد}، یعنی آن را ترک کرد، و اگر جز این بود، فعل او معصیت نمیبود. و مانند این سخن خداوند متعال: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ» یعنی طاعت او را ترک کردند و خداوند نیز آنان را از ثواب و رحمت خود ترک [و محروم] نمود. و گاهی کسی به دوستش میگوید "لا تنسنی من عطیتک" که یعنی مرا از هدیه خود، ترک [و محروم] نکن. در این آیه وجه دیگری هم ممکن است و آن اینکه نسیان را حمل بر سهو و عدم علم کنیم و علت اینکه اینگونه دعا شده، همان است که پیش از این گفتیم که این درخواست از روی انقطاع و تضرع به خداوند است، اگر چه در مانند آن مؤاخذهای در کار نیست، و مانند «وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ» میشود. اگر خطا را به معنای چیزی که سهواً یا به غیر عمد واقع میشود بگیریم، این وجه در «أَوْ أَخْطَأْنا» نیز ممکن است. اما مطابق وجه اول، گاهی ممکن است مقصود از خطاها، معصیتهایی باشند که با تأویل غلط و از روی جهل به این که معصیتند انجام میشوند؛ زیرا کسی که بنابر اعتقادش به این که فلان کاری فلان صفت را دارد، قصد انجام آن را میکند، و حال آنکه آن کار بر خلاف اعتقاد اوست، گفته میشود که خطا کرده است. در این آیه نیز گویا خداوند به آنها امر کرده که از کارهایی که به عمد و غیر سهوی و بدون تأویل آن را ترک کردهاند، استغفار کنند و از کارهایی که به سبب خطای در تأویل به آنها اقدام کردهاند نیز استغفار نمایند. همچنین ممکن است در اینجا مقصود از خطا کردیم این باشد که گناه کردیم و فعل زشتی انجام دادیم، اگر چه آنها به عمد آن را انجام دادهاند و به آن علم داشتهاند؛ زیرا همه معصیتهای ما در برابر خداوند متعال، از این جهت که کار درستی نبودهاند، گاهی به خطا توصیف میشوند، حتی اگر انجام دهنده آن به عمد آن را انجام داده باشد، مطابق این وجه، گویا خداوند به آنها امر کرده که از واجباتی که ترک کردهاند و کارهای زشتی که انجام دادهاند استغفار کنند، تا سخن شامل هر دو نوع گناه بشود. خداوند خود بهتر مقصود خویش را میداند.
ص: 308
فی قوله ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ لیست للنفی بل تجری مجری قولهم لأواصلنک ما لاح نجم و یکون المعنی أن العذاب یضاعف لهم فی الآخرة ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ أی أنهم معذبون ما کانوا أحیاء.
و قال رحمه الله فی تأویل قوله تعالی رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا (1)قیل المراد بنسینا ترکنا قال قطرب معنی النسیان هاهنا الترک کما قال تعالی وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ (2)أی ترک و لو لا ذلک لم یکن فعله معصیة و کقوله تعالی نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ (3)أی ترکوا طاعته فترکهم من ثوابه و رحمته و قد یقول الرجل لصاحبه لا تنسنی من عطیتک أی لا تترکنی منها و قد یمکن فی الآیة وجه آخر و هو أن یحمل النسیان علی السهو و فقد العلوم و یکون وجه الدعاء بذلک ما قد بیناه فیما تقدم من السؤال علی سبیل الانقطاع إلی الله و الاستغاثة به و إن کان مأمونا منه المؤاخذة بمثله و یجری مجری قوله وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ و هذا الوجه أیضا یمکن فی قوله أَوْ أَخْطَأْنا إذا کان الخطاء ما وقع سهوا أو عن غیر عمد فأما علی ما یطابق الوجه الأول فقد یجوز أن یرید بالخطاء ما یفعل من المعاصی بالتأویل السیئ و عن جهل بأنها معاص لأن من قصد شیئا علی اعتقاده أنه بصفة فوقع ما هو بخلاف معتقده یقال قد أخطأ فکأنه أمرهم بأن یستغفروا مما ترکوه متعمدین من غیر سهو و لا تأویل و مما أقدموا علیه مخطئین متأولین و یمکن أیضا أن یرید بأخطأنا هاهنا أذنبنا و فعلنا قبیحا و إن کانوا له متعمدین و به عالمین لأن جمیع معاصینا لله تعالی قد یوصف کلها بأنها خطأ من حیث فارقت الصواب و إن کان فاعلها متعمدا و کأنه أمرهم بأن یستغفروا مما ترکوه من الواجبات و مما فعلوه من المقبحات لیشتمل الکلام علی جهتی الذنوب و الله أعلم بمراده.
ص: 308
باب پانزدهم : علت آفرینش بندگان و مکلف نمودن آنها، و علتی که خداوند به سبب آن، لذتها و دردها و رنجها را در دنیا قرار داده است
آیات
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ»(1){و ما آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق نیافریده ایم و یقیناً قیامت فرا خواهد رسید}.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ * لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ * بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»(2) و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم * اگر می خواستیم بازیچه ای بگیریم، قطعاً آن را از پیش خود اختیار می کردیم * بلکه حق را بر باطل فرو می افکنیم پس آن را در هم می شکند و به ناگاه آن نابود می گردد، وای بر شما از آنچه وصف می کنید}.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»(3){آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمی شوید}.
«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً»(4){بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند. در حقیقت شما به تکذیب پرداخته اید و به زودی [عذاب بر شما] لازم خواهد شد}.
«أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ»(5){آیا در خودشان به تفکر نپرداخته اندً؟ خداوند آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق و تا هنگامی معین نیافریده است، و [با این همه] بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را سخت منکرند}.
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(6){به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده، فساد در خشکی و دریا نمودار شده است تا [سزای] بعضی از آنچه را که کرده اند به آنان بچشاند، باشد که بازگردند}.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»(7){ما امانت [الهی و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، و[لی] انسان آن را برداشت، راستی او ستمگری نادان بود}.
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا»(8){و آسمان و زمین و آنچه را که میان این دو است به باطل نیافریدیم، این گمان کسانی است که کافر شده [و حق پوشی کرده]اند}.
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ»(9){آسمانها و زمین را به حق آفرید}.
«وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(10){و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد، به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیاری درمی گذرد}.
ص: 309
الحجر: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ»(85)
الأنبیاء: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ* لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ* بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»(16-18)
المؤمن: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»(115)
الفرقان: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً»(77)
الروم: «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ»(8) (و قال تعالی): «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(41)
الأحزاب: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا»(72)
ص: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا»(27)
الزمر: «خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ»(5)
حمعسق: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(30)
ص: 309
«وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ * ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(1){و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازی نیافریده ایم * آنها را جز به حق نیافریده ایم، لیکن بیشترشان نمی دانند}.
وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»(2){و خدا آسمانها و زمین را به حق آفریده است، و تا هر کسی به [موجب] آنچه به دست آورده پاداش یابد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت}.
«ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی»(3){[ما] آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است جز به حق و [تا] زمانی معین نیافریدیم}.
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ * ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ»(4){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند * از آنان هیچ روزیی نمی خواهم و نمی خواهم که مرا خوراک دهند}.
«أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً»(5){آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود}.
تفسیر
بیضاوی درباره این سخن خداوند متعال: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ»(6){و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم} گفته است: یعنی ما آنها را سرشار از انواع نوآوریها آفریدیم، فقط برای اینکه ناظرین بصیرت یابند و عبرت آموزان یادآور شوند و نیز سببی برای چیزهایی شود که امور بندگان در معاش و معاد به وسیله آنها انتظام مییابد. پس شایسته است که برای تحصیل کمال به آنها چنگ بزنند و فریب زینتهای آن را نخورند که بسیار زودگذر است.
«لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً»(7){اگر می خواستیم بازیچه ای بگیریم}، لهو یعنی وسیلهای برای سرگرمی و بازی، «لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا»{ قطعاً آن را از پیش خود اختیار می کردیم}، یعنی آن را از جهت قدرت خود، یا از نزد خود از چیزهایی که شایسته حضرتمان است، مانند مجردات اختیار میکردیم، نه از اجسام و اجرام مادی، مانند عادت شما در بالابردن سقفها و نقش و نگار زدن بر آنها و هموار کردن سطحها و زینت دادن آنها. و گفته شده که لهو در میان اهل یَمَن به معنای فرزند است، و گفته شده معنای آن همسر است و مقصود از این آیه رد کردن اعتقاد نصرانیان است. «إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ»، یعنی اگر این کار را انجام میدادیم، و جواب جمله شرطیه قبلی، دلالت بر جواب این جمله نیز میکند، و گفته شده که "إن"، نافیه است و این جمله مانند نتیجهای برای جمله شرطیه قبل است. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ»(8){بلکه حق را بر باطل فرو می افکنیم}، همان باطلی که یکی از موارد لهو است، «فَیَدْمَغُهُ»{پس آن را در هم می شکند} یعنی نابود میکند، «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ»{و به ناگاه آن نابود می گردد}، یعنی هلاک میشود. در اینجا نقل سخن از بیضاوی به پایان میرسد.
ص: 310
الدخان: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ *ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(38-39)
الجاثیة: «وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»(22)
الأحقاف: «ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی»(3)
الذاریات: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ *ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ»(56-57)
القیامة: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً»(36)
قال البیضاوی فی قوله تعالی وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ و إنما خلقناها مشحونة بضروب البدائع تبصرة للنظار و تذکرة لذوی الاعتبار و تسبیبا لما ینتظم به أمور العباد فی المعاش و المعاد فینبغی أن یتشبثوا بها إلی تحصیل الکمال و لا یغتروا بزخارفها فإنها سریعة الزوال لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً ما یتلهی به و یلعب لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا من جهة قدرتنا أو من عندنا مما یلیق بحضرتنا من المجردات لا من الأجسام المرفوعة و الأجرام المبسوطة کعادتکم فی رفع السقوف و تزویقها و تسویة الفروش و تزیینها و قیل اللهو الولد بلغة الیمن و قیل الزوجة و المراد الرد علی النصاری إِنْ کُنَّا فاعِلِینَ ذلک و یدل علی جوابه الجواب المتقدم و قیل إن نافیة و الجملة کالنتیجة للشرطیة بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ الذی من عداد اللهو فَیَدْمَغُهُ فیمحقه فَإِذا هُوَ زاهِقٌ هالک انتهی. (1)
ص: 310
این سخن خداوند متعال: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً»(1){آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریده ایم!؟}، استدلالی بر برانگیخته شدن انسانها [در روز قیامت] است، به این صورت که این سرای فانی [دنیا] با این همه دردها و سختیها و مصیبتهایی که در آن مشاهده میشود، شایسته آن نیست که هدف خلقت این عالم باشد، و اگر سرای دیگری که پایدار و خالی از رنجها و دردها است وجود نداشته باشد، این خلقت بیهوده میشود. و به همین جهت خداوند بعد از آن فرموده است: «وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون»{و اینکه شما به سوی ما بازگردانیده نمی شوید!؟}.
این سخن خداوند متعال: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ»(2){بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی کند}، یعنی اگر دعوت کردن شما به دین نباشد، یا اگر خداوند را در هنگام سختیها نخوانید، خداوند برایتان کاری نمیکند، یا به شما اعتنایی نمیکند. این [تفسیر] از امام باقر علیه السلام روایت شده است.
این سخن خداوند متعال: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ ...»(3){ما امانت [الهی و بار تکلیف] را ... عرضه کردیم}؛ گفته شده که مقصود از این امانت، تکلیف به اوامر و نواهی است و معنای آیه این است که این امانت به جهت عظمت شأنش، اگر به این اجرام بزرگ عرضه میشد و آنها دارای شعور و ادراک بودند، از برداشتن آن سر باز میزندند و از آن به هراس میافتادند، ولی انسان با آن ضعف بنیه و توان کمش آن را برداشت، باکی نیست؛ چرا که اگر [حق] آن را مراعات کند، به خیر هر دو دنیا میرسد، ولی «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً»{راستی او ستمگر بود} زیرا حق آن را مراعات نکرد، و به کنه عاقبت آن «جَهُولًا»{نادان بود}. گفته شده است که مقصود از امانت، طاعت به معنایی است که شامل اختیاری و طبیعی میشود، و مقصود از عرضه آن، خواستن آن است که شامل خواستن فعل از [فاعل] مختار و اراده کردن صدور آن از[فاعل] غیر مختار میشود، و مقصود از حمل آن، خیانت در آن و امتناع از ادا کردن آن است، و ظلم و جهالت نیز خیانت و تقصیر میباشد. و گفته شده هنگامی که خداوند متعال این اجرام [- آسمانها و زمین] را آفرید، در آنها قوه فهمی خلق کرد و به آنها فرمود: من فریضهای را واجب کردم و آتشی را برای کسی که مرا عصیان کند مهیا نمودهام، آنها عرض کردند: ما برای چیزی که ما را برای آن آفریدهای در خدمتیم، ولی نمیتوانیم واجبی را تحمل کنیم و سزاوار پاداش و کیفر نیستیم، و وقتی آدم آفریده شد، خداوند آن [فریضه] را بر آدم نیز عرضه داشت و آدم آن را برداشت و با تحمل چیزی که بر او دشوار بود به خودش ظلم کرد و به وخامت عاقبت خود جاهل بود. و گفته شده مقصود از امانت، عقل یا تکلیف است و مقصود از عرضه آن بر آسمانها و زمین، اعتبار کردن امانت نسبت به استعداد آنهاست و مقصود از سر باز زدن آنها، سر باز زدن طبیعی آنهاست که به معنای عدم لیاقت و عدم استعدادشان است و مقصود از حمل انسان، قابلیت و استعداد او برای حمل آن است و ستمگر و نادان بودن او نیز به سبب غلبه
ص: 311
قوله تعالی أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً استدلال علی البعث بأن لذات هذه الدار الفانیة لا تلیق بأن تکون مقصودة لخلق هذه العالم مع هذه الآلام و المشاق و المصائب المشاهدة فیها فلو لم یکن لاستحقاق دار أخری باقیة خالیة عن المحن و الآلام لکان الخلق عبثا و لذا قال بعده وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ قوله تعالی قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ (1)أی ما یصنع بکم أو لا یعتد بکم لو لا دعاؤکم إلی الدین أو لو لا عبادتکم أو لو لا دعاؤکم لله عند الشدائد و هو المروی عن أبی جعفر علیه السلام.
قوله تعالی إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ قیل هی التکلیف بالأوامر و النواهی و المعنی أنها لعظمة شأنها بحیث لو عرضت علی هذه الأجرام و العظام و کانت ذا شعور و إدراک لأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان مع ضعف بنیته و رخاوة قوته لا جرم فإن الراعی لها بخیر الدارین إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً حیث لم یراع حقها جَهُولًا بکنه عاقبتها و قیل المراد الطاعة التی تعم الاختیاریة و الطبیعیة و عرضها استدعاؤها الذی یعم طلب الفعل من المختار و إرادة صدوره من غیره و بحملها الخیانة فیها و الامتناع عن أدائها و الظلم و الجهالة الخیانة و التقصیر و قیل إنه تعالی لما خلق هذه الأجرام خلق فیها فهما و قال لها إنی فرضت فریضة و نارا لمن عصانی فقلن نحن مسخرات علی ما خلقنا لا نحتمل فریضة و لا نبغی ثوابا و لا عقابا و لما خلق آدم عرض علیه مثل ذلک فحمله و کان ظلوما لنفسه بتحمل ما یشق علیها جهولا بوخامة عاقبته و قیل المراد بالأمانة العقل أو التکلیف و بعرضها علیهن اعتبارها بالإضافة إلی استعدادهن و بإبائهن الإباء الطبیعی الذی هو عدم اللیاقة و الاستعداد و بحمل الإنسان قابلیته و استعداده لها و کونه ظلوما جهولا لما غلب علیه من القوة
ص: 311
قوه غضبیه و شهویه بر اوست. در بعضی از روایات آمده است که مقصود از امانت، خلافت است و مقصود از انسان، ابوبکر میباشد، که مشروح این روایت در ابواب آیاتی که درباره امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است خواهد آمد.
روایات
روایت 1.
علل الشرایع: سلمۀ بن عطا نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: روزی امام حسین علیه السلام به نزد اصحاب خویش رفتند و فرمودند: ای مردم! خداوند جلّ ذکره بندگان را فقط برای این که او را بشناسند آفریده است، هنگامی که او را بشناسند، عبادتش میکنند و هنگامی که او را عبادت کردند، با عبادت او از عبادت دیگران بینیاز میشوند. مردی عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فدایتان! معرفت خداوند به چیست؟ ایشان فرمودند: به اینکه مردم هر زمان، امامی که اطاعت از او بر آنها واجب است را بشناسند.
صدوق رحمه الله گفته است: منظور حضرت این بوده که مردم هر زمانهای باید بدانند که خداوند در هیچ زمانی آنها را بدون امام معصوم نمیگذارد، پس هر که پروردگاری را عبادت کند که برای او حجتی اقامه نکرده، کسی غیر از خداوند عزّ و جلّ را عبادت کرده است.
توضیح
محتمل است که مقصود این باشد که معرفت خداوند متعال هنگامی مفید است که سایر عقاید مانند معرفت امام را نیز به همراه داشته باشد، یا اینکه معرفت خداوند، تنها از راه معرفت امام حاصل میشود؛ زیرا معرفت امام است که راه رسیدن به معرفت خداوند متعال میباشد.
ص: 312
الغضبیة و الشهویة (1)و قد ورد فی بعض الروایات أن المراد بها الخلافة و المراد بالإنسان أبو بکر و سیأتی شرحها فی أبواب الآیات النازلة فی أمیر المؤمنین علیه السلام.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام عَلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُهُ.
قال الصدوق رحمه الله یعنی بذلک أن یعلم أهل کل زمان أن الله هو الذی لا یخلیهم فی کل زمان من إمام معصوم فمن عبد ربا لم یقم لهم الحجة فإنما عبد غیر الله عز و جل.
یحتمل أن یکون المراد أن معرفة الله تعالی إنما ینفع مع سائر العقائد التی منها معرفة الإمام أو أن معرفة الله إنما یحصل من معرفة الإمام إذ هو السبیل إلی معرفته تعالی.
ص: 312
روایت 2.
علل الشرایع: جعفر بن محمد بن عماره از پدرش نقل کرده، از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چرا خداوند مخلوقات را آفرید؟ ایشان فرمودند: خداوند تبارک و تعالی مخلوقات را بیهوده نیافرید و آنها را به حال خود رها نکرد، بلکه آنها را برای نشان دادن قدرت خود آفرید و بر اطاعت خود مکلف نمود، و آنان به سبب طاعت او مستوجب رضوان خداوند میشوند، خداوند آنها را نیافرید تا خود سودی از آنان ببرد و یا زیانی را به وسیله آنان از خود دور کند، بلکه آنان را آفرید تا به آنان سود برساند و آنها را به نعمتهای جاودان برساند.
روایت 3.
علل الشرایع: إبن زیاد نقل کرده، مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: ای اباعبدالله! علت آفرینش ما عجیب است؛ ایشان فرمودند: ای مؤمن خدا! چطور؟ او عرض کرد: ما برای نیستی آفریده شدهایم. ایشان فرمودند: درنگ کن ای برادرزاده! ما برای بقا آفریده شدهایم، و چگونه بهشتی که نابود نمیشود و آتشی که خاموش نمیشود نیست شوند!؟ بگو ما از سرایی به سرای دیگر منتقل میشویم.
روایت 4.
علل الشرایع: عبدالله بن سلام نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: در صحف موسی بن عمران علی آمده است: ای بندگان من! من خلایق را برای این نیافریدم که به وسیله آنها از کمی به زیادی برسم، و یا از وحشت به انس برسم، و یا از آنان در کاری که بر انجام آن عاجز هستم کمک بخواهم، و یا سودی ببرم و زیانی را از خود دور کنم، اگر همه مخلوقات من در آسمانها و زمین در تمام شبها و روزها به طاعت و عبادت من بپردازند، در دارایی من چیزی زیاد نمیشود، من منزه و والاتر از آن هستم.
روایت 5.
علل الشرایع: أبی بصیر نقل کرده، از امام صادق علیه السلام
ص: 313
ع، علل الشرائع الطَّالَقَانِیُّ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ بْنِ یَحْیَی الْجَلُودِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْجَوْهَرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام فَقُلْتُ لَهُ لِمَ خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْهُمْ سُدًی بَلْ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ قُدْرَتِهِ وَ لِیُکَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَیَسْتَوْجِبُوا بِذَلِکَ رِضْوَانَهُ وَ مَا خَلَقَهُمْ لِیَجْلِبَ مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لَا لِیَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِیَنْفَعَهُمْ وَ یُوصِلَهُمْ إِلَی نَعِیمِ الْأَبَدِ.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ هَارُونَ عَنِ ابْنِ زِیَادٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّا خُلِقْنَا لِلْعَجَبِ قَالَ وَ مَا ذَاکَ اللَّهَ أَنْتَ (1)قَالَ خُلِقْنَا لِلْفَنَاءِ فَقَالَ مَهْ یَا ابْنَ أَخِ خُلِقْنَا لِلْبَقَاءِ وَ کَیْفَ تَفْنَی جَنَّةٌ لَا تَبِیدُ وَ نَارٌ لَا تَخْمُدُ وَ لَکِنْ قُلْ إِنَّمَا نَتَحَوَّلُ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ.
ع، علل الشرائع الْحُسَیْنُ بْنُ یَحْیَی بْنِ ضُرَیْسٍ الْبَجَلِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ السُّکَّرِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هَارُونَ الْکَرْخِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ سَلَّامِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (2)مَوْلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ أَبِیهِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ یَزِیدَ عَنْ أَبِیهِ سَلَّامِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ أَخِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَامٍ مَوْلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: فِی صُحُفِ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ علیهما السلام یَا عِبَادِی إِنِّی لَمْ أَخْلُقِ الْخَلْقَ لِأَسْتَکْثِرَ بِهِمْ مِنْ قِلَّةٍ وَ لَا لِآنَسَ بِهِمْ مِنْ وَحْشَةٍ وَ لَا لِأَسْتَعِینَ بِهِمْ عَلَی شَیْ ءٍ عَجَزْتُ عَنْهُ وَ لَا لِجَرِّ مَنْفَعَةٍ وَ لَا لِدَفْعِ مَضَرَّةٍ وَ لَوْ أَنَّ جَمِیعَ خَلْقِی مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ اجْتَمَعُوا عَلَی طَاعَتِی وَ عِبَادَتِی لَا یَفْتُرُونَ عَنْ ذَلِکَ لَیْلًا وَ لَا نَهَاراً مَا زَادَ ذَلِکَ فِی مِلْکِی شَیْئاً سُبْحَانِی وَ تَعَالَیْتُ عَنْ ذَلِکَ.
ع، علل الشرائع السِّنَانِیُّ عَنْ مُحَمَّدٍ الْأَسَدِیِّ عَنِ النَّخَعِیِّ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَالِمٍ
ص: 313
درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(1){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: یعنی آنها را خلق کرد تا به عبادت خود امرشان کند. و درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»(2){در حالی که پیوسته در اختلافند * مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است} از ایشان پرسیدم؛ فرمودند: آنها را آفرید تا کاری که مستوجب رحمت اوست را انجام دهند تا خداوند به آنان رحم کند.
توضیح
طبرسی رحمه الله درباره این سخن خداوند متعال: «إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»{جز برای آنکه مرا بپرستند} گفته است: یعنی جن و انس را جز برای اینکه مرا عبادت کنند نیافریدم، و هنگامی که مرا عبادت کنند، مستحق پاداش میشوند. گفته شده که معنایش این است: جز برای اینکه به آنان امر و نهی کنم و از ایشان عبادت بخواهم، آنان را نیافریدم. و لام «لِیَعْبُدُونِ» لام به معنای غرض است و مقصود این است که غرض از خلقت آنها این است که در معرض پاداش قرار بگیرند، و این حاصل نمیشود جز با ادا کردن عبادات، طوری که گویا خداوند سبحان آنها را برای عبادت آفریده است. و هنگامی که بعد [از خلقت] عدهای او را عبادت نکنند، غرض باطل نمیشود و مانند این است که کسی غذایی را برای عدهای آماده کرده باشد و آنها را دعوت کند تا آن را بخورند، آنها نیز میآیند، ولی بعضی از آنها نمیخورند، [در این صورت] آن شخص [میزبان] به سفاهت منسوب نمیشود و غرض او صحیح است؛ زیرا خوردن متوقف بر اختیار مهمان است [نه اختیار او]. این مسأله نیز همینطور است؛ از آنجا که خداوند سبحان عذرهای مکلفین از قبیل قدرت و وسیله و الطاف را برطرف کرد و [سپس] آنان را به عبادت امر نمود، هر کس که مخالفت کند، از جانب خود این کار را کرده است، نه از جانب خداوند سبحان. و گفته شده که معنای آن این است: جز برای اینکه به میل خود یا به اکراه، به عبودیت اقرار کنند. خداوند متعال سپس فرموده است: «ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ»(3){از آنان هیچ روزیی نمی خواهم و نمی خواهم که مرا خوراک دهند}، تا این توهم که خلقت به علت رسیدن نفعی به خود بوده باشد را نفی کند و بیان کند که علت خلقت رسیدن سود به خود خلایق است نه خداوند متعال؛ زیرا خداوند به خودی خود بینیاز است و به کسی غیر از خود محتاج نیست، و این خلایق هستند که به او محتاجند. و گفته شده که معنای این آیه است: من از آنان نمیخواهم که یکی از خلایق من را روزی دهند، و اینکه خوراکدادن را به خود نسبت داده است به سبب این است که خلایق همگی جیرهخوار خداوند هستند و کسی که جیره خوار دیگری را خوراک دهد، در حقیقت به او خوراک داده است.
روایت 6.
علل الشرایع: جمیل نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایتان شوم! معنای این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(4){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند} چیست؟ ایشان فرمودند: آنها را برای عبادت خلق کرد.
روایت 7.
علل الشرایع: جمیل نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»
ص: 314
عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ قَالَ خَلَقَهُمْ لِیَأْمُرَهُمْ بِالْعِبَادَةِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ قَالَ خَلَقَهُمْ لِیَفْعَلُوا مَا یَسْتَوْجِبُونَ بِهِ رَحْمَتَهُ فَیَرْحَمَهُمْ.
قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالی إِلَّا لِیَعْبُدُونِ أی لم أخلق الجن و الإنس إلا لعبادتهم إیای فإذا عبدونی استحقوا الثواب و قیل إلا لآمرهم و أنهاهم و أطلب منهم العبادة و اللام لام الغرض و المراد أن الغرض فی خلقهم تعریض الثواب و ذلک لا یحصل إلا بأداء العبادات فصار کأنه سبحانه خلقهم للعبادة ثم إنه إذا لم یعبده قوم لم یبطل الغرض و یکون کمن هیأ طعاما لقوم و دعاهم لیأکلوه فحضروا و لم یأکله بعضهم فإنه لا ینسب إلی السفه و یصح غرضه فإن الأکل موقوف علی اختیار الغیر و کذلک المسألة فإن الله إذا أزاح علل المکلفین من القدرة و الآلة و الألطاف و أمرهم بعبادته فمن خالف فقد أتی من قبل نفسه لا من قبله سبحانه و قیل معناه إلا لیقروا بالعبودیة طوعا و کرها ثم قال تعالی ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ لنفی إیهام أن یکون ذلک لعائدة نفع تعود إلیه تعالی فبین أنه لعائدة النفع علی الخلق دونه تعالی لأنه غنی بنفسه غیر محتاج إلی غیره و کل الخلق محتاجون إلیه و قیل معناه ما أرید أن یرزقوا أحدا من خلقی و إنما أسند الطعام إلی نفسه لأن الخلق کلهم عیال الله و من أطعم عیال أحد فقد أطعمه.
ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهِیکِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِیِّ عَنْ دُرُسْتَ عَنْ جَمِیلٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا مَعْنَی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ فَقَالَ خَلَقَهُمْ لِلْعِبَادَةِ (1).
ع، علل الشرائع ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما خَلَقْتُ
ص: 314
پرسیدم؛ ایشان فرمودند: آنها را برای عبادت خلق کرد. عرض کردم: همه آنها را یا بعضی از آنها را؟ ایشان فرمودند: همه آنها را.
بیان
لما توهم الراوی أن معنی الآیة أن الغرض من الخلق حصول نفس العبادة فیلزم تخلف الغرض فی الکفار فلهذا سأل ثانیا أن هذا خاص بالمؤمنین أو عام لجمیع الخلق فأجاب علیه السلام بأنه عام إذ الغرض التکلیف بالعبادة و قد حصل من الجمیع.
روایت 8.
علل الشرایع: حفض البختری نقل کرده، ایشان فرمودند: آفتها به این سب در نیازمندان قرار داده شده که [آفات] پنهان نشوند، اگر در ثروتمندان قرار داده میشد، پنهان میشدند.
روایت 9.
أمالی صدوق: سماعه نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که گناهان بندهای زیاد میشود و چیزی که موجب پاکشدن آنها شود نمییابد،
خداوند او را به اندوه مبتلا میکند تا گناهانش در [همین] دنیا پاک شوند، اگر آن اندوه گناهانش را پاک بکند که هیچ، اما اگر نکند، بدنش را بیمار مینماید، تا گناهانش پاک شوند، اگر آن بیماری گناهانش را پاک بکند که هیچ، اما اگر نکند، در هنگام مرگ بر او سخت میگیرد تا آنها پاک شوند، اگر گناهانش به این وسیله پاک بشود که هیچ، اما اگر نشود، در درون قبر عذابش میکند تا هنگامی که در روز قیامت خدا را ملاقات میکند، او را بدون گناهانش ملاقات نماید.
روایت 10.
أمالی شیخ طوسی: خداوند عزّ و جلّ از روی منّت و رحمت خویش، هنگامی که واجبات را بر شما واجب کرد، آنها را به سب نیاز به آنها بر شما واجب نکرد، بلکه از روی رحمت خود که معبودی جز او نیست چنین کرد تا بدنهاد را از پاکسیرت جدا کند و آنچه در سینههای شماست را بیازماید «وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ»(1){و آنچه را در قلبهای شماست پاک گرداند}، تا به سوی رحمت او پیشی بجویید و منزلتهای شما در بهشت بر یکدیگر برتری یابد .... تا آخر روایت، که در کتاب امامت خواهد آمد.
روایت 11.
نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السلام در یکی ار خطبههایشان فرمودند: خداوند رسولان خود را به همراه وحی خود که آنها را بدان مخصوص گردانیده بود فرستاد و آنان را حجتها خود بر مخلوقاتش قرار داد تا آنان با تمام نگشتن عذر از سوی خداوند، برای خود حجتی نداشته باشند، و آن فرستادگان، خلایق را با زبان راستین به راه حق خواندند. بدانید که خداوند حق را به روشنی هر چه تمام آشکار کرده است
ص: 315
الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ قَالَ خَلَقَهُمْ لِلْعِبَادَةِ قُلْتُ خَاصَّةً أَمْ عَامَّةً قَالَ لَا بَلْ عَامَّةً.
لما توهم الراوی أن معنی الآیة أن الغرض من الخلق حصول نفس العبادة فیلزم تخلف الغرض فی الکفار فلهذا سأل ثانیا أن هذا خاص بالمؤمنین أو عام لجمیع الخلق فأجاب علیه السلام بأنه عام إذ الغرض التکلیف بالعبادة و قد حصل من الجمیع.
ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ قَالَ: إِنَّمَا جُعِلَتِ الْعَاهَاتُ فِی أَهْلِ الْحَاجَةِ لِئَلَّا یَسْتَتِرُوا وَ لَوْ جُعِلَتْ فِی الْأَغْنِیَاءِ لَسُتِرَتْ.
لی، الأمالی للصدوق الْعَطَّارُ عَنْ سَعْدٍ عَنِ النَّهْدِیِّ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَمَاعَةَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا کَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ یَجِدْ مَا یُکَفِّرُهَا بِهِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْحُزْنِ فِی الدُّنْیَا لِیُکَفِّرَهَا فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ وَ إِلَّا أَسْقَمَ بَدَنَهُ لِیُکَفِّرَهَا بِهِ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ وَ إِلَّا شَدَّدَ عَلَیْهِ عِنْدَ مَوْتِهِ لِیُکَفِّرَهَا بِهِ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ بِهِ وَ إِلَّا عَذَّبَهُ فِی قَبْرِهِ لِیَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ یَلْقَاهُ وَ لَیْسَ شَیْ ءٌ یَشْهَدُ عَلَیْهِ بِشَیْ ءٍ مِنْ ذُنُوبِهِ.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْغَضَائِرِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِسْمَاعِیلَ النَّیْسَابُورِیِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَنِّهِ وَ رَحْمَتِهِ لَمَّا فَرَضَ عَلَیْکُمُ الْفَرَائِضَ لَمْ یَفْرِضْ ذَلِکَ عَلَیْکُمْ لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَیْهِ بَلْ رَحْمَةً مِنْهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لِیَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ لِیَبْتَلِیَ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ لِتَتَسَابَقُوا إِلَی رَحْمَتِهِ وَ لِتَتَفَاضَلَ مَنَازِلُکُمْ فِی جَنَّتِهِ إِلَی آخِرِ مَا سَیَأْتِی فِی کِتَابِ الْإِمَامَةِ.
نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی بَعْضِ خُطَبِهِ بَعَثَ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْیِهِ وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَی خَلْقِهِ لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْکِ الْإِعْذَارِ إِلَیْهِمْ فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَی سَبِیلِ الْحَقِّ أَلَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ کَشَفَ الْحَقَّ کَشْفَةً لَا أَنَّهُ جَهِلَ
ص: 315
و اینگونه نیست که به اسراری که در درون و اندرون ضمیرهایشان پنهان کردهاند جاهل باشد، ولی برای این که آنها را بیازماید، که کدامیک از آنان نیکوکارترند و جزایشان ثواب باشد و کیفرشان عقاب.
توضیح
مؤلف نهایه گفته است: "بواء" یعنی کیفر مساوی در قصاص، و این سخن علی علیه السلام که فرمودند: "و العقاب بواء" نیز به همین معناست، و "بوء" در اصل به معنای لزوم است.
روایت 12.
خصال: إبن زیاد نقل کرده، امام صادق به نقل از پدرشان علیهما السلام نقل کردند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: اگر سه چیز در میان انسانها نبود، هیچ چیز [و هیچکس در برابر خداوند] سر به زیر نمیگرفت: بیماری و فقر و مرگ، ولی هر سه اینها در میانشان هست و خداوند در کنارشان بسیار حملهگر است.
روایت 13.
احتجاج: روایت شده است که به امیرالمؤمنین علیه السلام خبر رسید که گروهی از اصحاب ایشان به شدت مشغول بحث درباره عدالت و جور هستند، از خانه بیرون آمدند و بالای منبر رفتند و پس از حمد و ثنای خداوند فرمودند: ای مردم! هنگامی که خداوند تبارک و تعالی مخلوقاتش را آفرید، این چنین خواست که آنان دارای آداب بلند و اخلاق شریف باشند، ولی میدانست که آنها بدون اینکه سود و زیان خود را بشناسند اینچنین نخواهند شد؛ و شناساندن نیز جز با امر و نهی ممکن نیست، و امر و نهی نیز جز با وعده و وعید جمع نمیشود، و وعده نیز از طریق ترغیب است و وعید از طریق ترساندن، و ترغیب نیز جز به چیزهایی که نفس آنان به آن متمایل است و چشمهایشان از آن لذت میبرد سودی نخواهد داشت و ترساندن نیز جز به چیزهایی که متضاد اینهاست مؤثر نخواهد بود، سپس آنان را در سرای خود آفرید و گوشهای از آن لذتها را به آنان نشان داد تا از طریق آنها بتوانند به لذتهای خالصی که آلوده به دردها نیستند و در بهشت در انتظارشان هستند رهنمون شوند، و از همین روی است که نعمتهای دنیا را مخلوط با رنجها، و شادی آنها را ممزوج با نگرانیها و غمها میبینید.
ص: 316
مَا أَخْفَوْهُ مِنْ مَصُونِ أَسْرَارِهِمْ وَ مَکْنُونِ ضَمَائِرِهِمْ وَ لَکِنْ لِیَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا فَیَکُونَ الثَّوَابُ جَزَاءً وَ الْعِقَابُ بَوَاءً.
قال فی النهایة الجراحات بواء أی سواء فی القصاص و منه حدیث علی علیه السلام و العقاب بواء و أصل البوء اللزوم.
ل، الخصال أَبِی عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ هَارُونَ عَنِ ابْنِ زِیَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَوْ لَا ثَلَاثٌ فِی ابْنِ آدَمَ مَا طَأْطَأَ رَأْسَهُ شَیْ ءٌ (1)الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ وَ الْمَوْتُ وَ کُلُّهُمْ فِیهِ وَ إِنَّهُ مَعَهُمْ لَوَثَّابٌ.
ج، الإحتجاج وَ رُوِیَ أَنَّهُ اتَّصَلَ بِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّ قَوْماً مِنْ أَصْحَابِهِ خَاضُوا فِی التَّعْدِیلِ وَ التَّجْوِیرِ (2)فَخَرَجَ حَتَّی صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ خَلْقَهُ أَرَادَ أَنْ یَکُونُوا عَلَی آدَابٍ رَفِیعَةٍ وَ أَخْلَاقٍ شَرِیفَةٍ فَعَلِمَ أَنَّهُمْ لَمْ یَکُونُوا کَذَلِکَ إِلَّا بِأَنْ یُعَرِّفَهُمْ مَا لَهُمْ وَ مَا عَلَیْهِمْ وَ التَّعْرِیفُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْیُ لَا یَجْتَمِعَانِ إِلَّا بِالْوَعْدِ وَ الْوَعِیدِ وَ الْوَعْدُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالتَّرْغِیبِ وَ الْوَعِیدُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِالتَّرْهِیبِ وَ التَّرْغِیبُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِمَا تَشْتَهِیهِ أَنْفُسُهُمْ وَ تَلَذُّهُ أَعْیُنُهُمْ وَ التَّرْهِیبُ لَا یَکُونُ إِلَّا بِضِدِّ ذَلِکَ ثُمَّ خَلَقَهُمْ فِی دَارِهِ وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً (3)مِنَ اللَّذَّاتِ لِیَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَی مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ اللَّذَّاتِ الْخَالِصَةِ الَّتِی لَا یَشُوبُهَا أَلَمٌ أَلَا وَ هِیَ الْجَنَّةُ وَ أَرَاهُمْ طَرَفاً مِنَ الْآلَامِ لِیَسْتَدِلُّوا بِهِ عَلَی مَا وَرَاءَهُمْ مِنَ الْآلَامِ الْخَالِصَةِ الَّتِی لَا یَشُوبُهَا لَذَّةٌ أَلَا وَ هِیَ النَّارُ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِکَ تَرَوْنَ نَعِیمَ الدُّنْیَا مَخْلُوطاً بِمِحَنِهَا وَ سُرُورِهَا مَمْزُوجاً بِکَدِرِهَا وَ غُمُومِهَا
ص: 316
گفته شده که این حدیث را برای جاحظ خواندند و او گفت: این عصاره همه سخنانی است که انسانها در کتابهایشان نوشتهاند و بر سر آنها با یکدیگر سخن میگویند. گفته شده سپس ابوعلی جبائی نیز این حدیث را شنید و گفت: جاحظ درست گفته است، این سخنی است که نه زیادهای در آن است و نه نقصانی.
روایت 14.
احتجاج: هشام بن حکم روایت کرده، زندیقی از امام صادق علیه السلام پرسید: چرا خداوند با اینکه به خلایق احتیاج نداشت و ناچار از آفرینش آنها نبود و آفریدن بیهوده ما نیز سزاوار او نیست، خلایق را آفرید؟ ایشان فرمودند: به جهت
اینکه حکمتش را آشکار کند و علمش را نافذ نماید و تدبیرش را جاری کند. او گفت: چرا بر همین دنیا اکتفا نکرد و آن را سرای ثواب و زندان کیفر خود قرار نداد؟ ایشان فرمودند: این سرا، سرای آزمون و محل تجارت ثواب و مکان به دست آوردن رحمت [او] است و پر از آفات و سرشار از شهوات است تا خداوند بندگانش را به طاعت خود بیازماید، سرای عمل نمیتواند سرای جزا نیز باشد ... روایت ادامه دارد.
روایت 15.
أمالی شیخ طوسی: عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام و ایشان از طریق پدرانشان علیهم السلام نقل کردهاند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: در بیمار شدن ثوابی نیست، ولی [بیماری] همه گناهان بنده را میریزد، ثواب فقط در سخنانی که زبان میگوید و اعمالی که اعضای بدن انجام میدهند موجود میباشد، و خداوند از روی کرم خود، بندهای که نیتی صادق و درونی صالح دارد را [نیز] داخل بهشت میکند.
روایت 16.
ثواب الأعمال: عیسی بن عبدالله عُمَری از پدرش، از جدش نقل کرده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: بیماری کودک، کفاره گناهان پدر و مادرش است.
ص: 317
قِیلَ فَحَدَّثَ الْجَاحِظُ (1)بِهَذَا الْحَدِیثِ فَقَالَ هُوَ جِمَاعُ الْکَلَامِ الَّذِی دَوَّنَهُ النَّاسُ فِی کُتُبِهِمْ وَ تَحَاوَرُوهُ بَیْنَهُمْ قِیلَ ثُمَّ سَمِعَ أَبُو عَلِیٍّ الْجُبَّائِیُّ (2)بِذَلِکَ فَقَالَ صَدَقَ الْجَاحِظُ هَذَا مَا لَا یَحْتَمِلُهُ الزِّیَادَةُ وَ النُّقْصَانُ.
ج، الإحتجاج رَوَی هِشَامُ بْنُ الْحَکَمِ أَنَّهُ سَأَلَ الزِّنْدِیقُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِأَیِّ عِلَّةٍ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ هُوَ غَیْرُ مُحْتَاجٍ إِلَیْهِمْ وَ لَا مُضْطَرٍّ إِلَی خَلْقِهِمْ وَ لَا یَلِیقُ بِهِ الْعَبَثُ بِنَا قَالَ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ حِکْمَتِهِ وَ إِنْفَاذِ عِلْمِهِ وَ إِمْضَاءِ تَدْبِیرِهِ قَالَ وَ کَیْفَ لَا یَقْتَصِرُ عَلَی هَذِهِ الدَّارِ فَیَجْعَلَهَا دَارَ ثَوَابِهِ وَ مَحْبِسَ عِقَابِهِ قَالَ إِنَّ هَذِهِ دَارُ بَلَاءٍ وَ مَتْجَرُ الثَّوَابِ (3)وَ مُکْتَسَبُ الرَّحْمَةِ مُلِئَتْ آفَاتٍ وَ طُبِّقَتْ شَهَوَاتٍ لِیَخْتَبِرَ فِیهَا عِبَادَهُ بِالطَّاعَةِ فَلَا یَکُونُ دَارُ عَمَلٍ دَارَ جَزَاءٍ الْخَبَرَ.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْجَوَادِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْمَرَضُ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ لَا یَدَعُ عَلَی الْعَبْدِ ذَنْباً إِلَّا حَطَّهُ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْجَوَارِحِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِکَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ یُدْخِلُ الْعَبْدَ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ الْجَنَّةَ.
ثو، ثواب الأعمال أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ وَ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ جَمِیعاً عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعُمَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی الْمَرَضِ یُصِیبُ الصَّبِیَّ قَالَ کَفَّارَةٌ لِوَالِدَیْهِ.
ص: 317
روایت 17.
تفسیر عیاشی: یعقوب بن شعیب نقل کرده، از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(1){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: یعنی آنان را برای عبادت کردن آفرید. عرض کردم: این سخن خداوند: «لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ»(2){در حالی که پیوسته در اختلافند * مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده و برای همین آنان را آفریده است}؛ ایشان فرمودند: این آیه بعد از آن قبلی نازل شده است.
روایت 18.
کشف الغمۀ از کتاب دلائل حمیری: داود بن أعین نقل کرده، درباره این سخن خداوند متعال: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(3){و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند} اندیشیدم و با خود گفتم: چگونه آنان برای
عبادت آفریده شدهاند، و حال آنکه خداوند را معصیت میکنند و غیر از او را میپرستند، به خدا سوگند این را از امام باقر علیه السلام میپرسم؛ به در خانه ایشان رفتم و [همانجا] نشستم و خواستم که به حضور ایشان برسم که ناگاه صدای ایشان بلند شد و ایشان آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» را خواندند و سپس این آیه را: «لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً»(4){نمی دانی، شاید خدا پس از این پیشامدی پدید آورد} را خواندند. فهمیدم که آیه اولی [با این آیه دوم] منسوخ شده است.
توضیح
این روایت و روایت قبلی دلالت میکنند که آیه «وَ ما خَلَقْتُ ...» منسوخ شده است، و بر فرض پذیرش چنین دلالتی، شاید معنایش این است که این آیه با آیات معارضی که بعد از آن نازل شده، منسوخ گشته است و مقصود از نسخ بداء یا تخصیص و یا تبیین است.
مؤلف گوید: اقامه برهانهای عقلی بر حسن تکلیف و واقع شدن دردها و اندوهها و بیماریها و وجوب عوض دادن خداوند متعال بر آنها، و فرق بین ثواب و عوض موکول به جای مناسب آن از کتابهای کلامی میشود، و آوردن آن در اینجا خارج از هدف این کتاب است.
باب شانزدهم : عمومیت تکالیف
آیات
«یَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»(5) از یکدیگر می پرسند * درباره مجرمان * چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد!؟ * گویند از نمازگزاران نبودیم}.
روایات
روایت 1.
تفسیر عیاشی: برقی از یکی از اصحاب نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند متعال: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ»(6){ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما مقرر شده است} فرمودند: این فقط برای مؤمنان است.
روایت 2.
تفسیر عیاشی: جمیل بن دراج نقل کرده از امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ»(7){بر شما کارزار واجب شده است} و «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ»{ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما مقرر شده است} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: این تکالیف شامل گمراهان و منافقان و همه کسانی که به دعوت آشکار اقرار کردهاند میشود
ص: 318
شی، تفسیر العیاشی عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ قَالَ خَلَقَهُمْ لِلْعِبَادَةِ قَالَ قُلْتُ وَ قَوْلُهُ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ فَقَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ بَعْدَ تِلْکَ.
کشف، کشف الغمة من کتاب الدلائل للحمیری عن داود بن أعین قال تفکرت فی قول الله تعالی وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ قلت خلقوا للعبادة و یعصون و یعبدون غیره و الله لأسألن جعفرا عن هذه الآیة فأتیت الباب فجلست أرید الدخول علیه إذ رفع صوته فقرأ وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ثم قرأ لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً فعرفت أنها منسوخة.
هذا الخبر و الخبر السابق یدلان علی أن آیة وَ ما خَلَقْتُ منسوخة و لعل المعنی أنه علی تقدیر تسلیم دلالتها علی ما یزعمون فهی منسوخة بآیات معارضة لما نزلت بعدها و یکون المراد بالنسخ البداء أو التخصیص أو التبیین.
أقول إقامة البراهین العقلیة علی حسن التکلیف و وقوع الآلام و الأحزان و الأمراض و وجوب العوض علی الله تعالی فیها و الفرق بین الثواب و العوض موکول إلی مظانها من الکتب الکلامیة و التعرض لها خروج عن مقصود الکتاب.
المدثر: «یَتَساءَلُونَ *عَنِ الْمُجْرِمِینَ* ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ* قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»(40-43)
شی، تفسیر العیاشی عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ قَالَ هِیَ لِلْمُؤْمِنِینَ خَاصَّةً.
شی، تفسیر العیاشی عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ،یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ قَالَ فَقَالَ هَذِهِ کُلُّهَا تَجْمَعُ الضُّلَّالَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ کُلَّ مَنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ.
ص: 318
توضیح
این که ظاهر خطابهایی که با «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شروع میشود، مختص به مؤمنان و یا شامل آنان و منافقان و مخالفان باشد، منافاتی با دلایل دیگری که تکالیف را برای همه مکلفین میدانند ندارد، این مسأله در کتابهای اصولی و کلامی تحقیق شده است.
روایت 3.
نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: بدانید که خداوند برای عملی که به سبب آن بر پیشینیان شما خشم گرفته، از شما راضی نخواهد شد، و برای عملی که به سبب آن از پیشینیان شما راضی شده است، بر شما خشن نخواهد گرفت، و شما بر روش آثار روشن [آنها] میروید و درباره سخنانی بحث میکنید که مردمان پیشین قبلاً درباره آنها بحث کردهاند.
باب هفدهم : فرشتگان اعمال بندگان را مینویسند
آیات:
«وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً»(1){و اوست که بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهبانانی بر شما می فرستد}.
«إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ»(2){در حقیقت فرستادگان [- فرشتگان] ما آنچه نیرنگ می کنید می نویسند}.
«لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»(3){برای او فرشتگانی است که پی در پی او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسداری می کنند}.
«کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ»(4){نه چنین است، به زودی آنچه را می گوید می نویسیم}.
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ»(5){پس هر که کارهای شایسته انجام دهد و مؤمن [هم] باشد، برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود و ماییم که به سود او ثبت می کنیم}.
«وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»(6){و نزد ما کتابی است که به حق سخن می گوید و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت}.
«وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ»(7){و آنچه را از پیش فرستاده اند درج می کنیم}.
«أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ»(8){آیا می پندارند که ما راز آنها و نجوایشان را نمی شنویم!؟ چرا، و فرشتگان ما پیش آنان [حاضرند و] ثبت می کنند}.
«کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(9){هر امتی به سوی کارنامه خود فراخوانده می شود [و بدیشان می گویند:] آنچه را می کردید امروز پاداش می یابید * این است کتاب ما که علیه شما به حق سخن می گوید. ما از آنچه می کردید نسخه بر می داشتیم}.
ص: 319
کون ظاهر الخطاب المصدّر ب یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مختصّا بالمؤمنین أو بهم و بالمنافقین و المخالفین لا ینافی شمول التکالیف بدلیل آخر لجمیع المکلفین و قد حقق ذلک فی کتب الأصول و کتب الکلام.
نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ یَرْضَی عَنْکُمْ بِشَیْ ءٍ سَخِطَهُ عَلَی مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ لَنْ یَسْخَطَ عَلَیْکُمْ بِشَیْ ءٍ رَضِیَهُ مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ إِنَّمَا تَسِیرُونَ فِی أَثَرٍ بَیِّنٍ وَ تَتَکَلَّمُونَ بِرَجْعِ قَوْلٍ قَدْ قَالَهُ الرِّجَالُ مِنْ قَبْلِکُمْ.
الأنعام: «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً»(61)
یونس: «إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ»(21)
الرعد: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ»(11)
مریم: «کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ»(79)
الأنبیاء: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ»(94)
المؤمنون: «وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ (1)وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»(62)
یس: «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ»(12)
الزخرف: «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلی (2)وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ»(80)
الجاثیة: «کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعی إِلی کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ* هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(28-29)
ص: 319
«إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ * ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(1){آنگاه که دو [فرشته] دریافت کننده از راست و از چپ مراقب نشسته اند * [آدمی] هیچ سخنی را به لفظ در نمی آورد مگر اینکه مراقبی آماده نزد او [آن را ضبط می کند] }.
«وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ * وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ»(2){و هر چه کرده اند در کتابها[ی اعمالشان درج] است * و هر خرد و بزرگی [در آن] نوشته شده}.
«وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ»(3){و آنگاه که نامه ها ز هم بگشایند}.
«وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»(4){و قطعاً بر شما نگهبانانی [گماشته شده]اند * [فرشتگان] بزرگواری که نویسندگان [اعمال شما] هستند * آنچه را می کنید می دانند}.
«إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ»(5){هیچ کس نیست مگر اینکه نگاهبانی بر او [گماشته شده] است}.
تفسیر
طبرسی رحمه الله گفته است: «وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً»(6){و نگهبانانی بر شما می فرستد}، یعنی فرشتگانی که اعمالتان را نگهداری میکنند و اعمال را برایتان میشمارند و مینویسند. و درباره این سخن خداوند متعال: «إِنَّ رُسُلَنا ... »(7){در حقیقت فرستادگان [- فرشتگان] ما ...} گفته است: یعنی فرشتگان نگهبان. و درباره این سخن خداوند متعال: «لَهُ مُعَقِّباتٌ ... »(8){برای او فرشتگانی است ...} گفته است: گفته شده یعنی فرشتگان روز به دنبال فرشتگان شب، و فرشتگان شب در پی فرشتگان روز میآیند و آنها همان فرشتگان نگهبان هستند که اعمال بنده را نگهداری میکنند. و گفته شده مقصود از معقبات، چهار فرشته هستند و که هنگام نماز صبح گرد هم میآیند، این سخن از ائمه ما علیهم السلام نیز روایت شده است. و گفته شده مقصود فرشتگانی هستند که بنده را تا زمانی که به تقدیرش برسانند، از مهلکهها حفظ میکنند.
و درباره این سخن خداوند متعال: «کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ»(9){نه چنین است، به زودی آنچه را می گوید می نویسیم} گفته است: یعنی به نگهبانان امر خواهیم کرد که چیزهایی که میگوید را ثبت کنند تا به سبب آنها او را در آخرت مجازات کنیم. و درباره این سخن خداوند متعال: «وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِ»(10){و نزد ما کتابی است که به حق سخن می گوید} گفته است: مقصود صحیفههای اعمال میباشد. و درباره این سخن خداوند متعال: «إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ ... »(11){آنگاه که دو [فرشته] دریافت کننده مراقب ...} گفته است: «إذ» [از جهت نحوی] متعلق به «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(12){و ما از شاهرگ [او] به او نزدیکتریم} است و یعنی ما به او داناتر و نسبت به او مسلطتر هستیم، زیرا آن دو دریافت کننده، که همان دو فرشته میباشند، مراقب او هستند و عمل او را دریافت میکنند و مانند کسی که چیزی بر او املا میشود، آن را مینویسند. «عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ»{از راست و از چپ مراقب نشسته اند} مقصود این است که یکی در راست نشسته و یکی در چپ نشسته است ولی به گفتن [صفت] "نشستن" برای یکی از آن دو اکتفا کرده است. و مقصود از "نشسته" در اینجا کسی است که همیشه حضور دارد، نه نشستهای که متضاد ایستاده میباشد.
و گفته شده است که فرشته راست، نویسنده کارهای نیک و فرشته چپ، نویسنده کارهای بد است. و گفته شده فرشتگان نگهبان چهار تایند: دو فرشته در روز و دو فرشته در شب. «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ»{[آدمی] هیچ سخنی را به لفظ در نمی آورد} یعنی سخنانی که میگوید و به لفظ در میآورد،
ص: 320
ق: «إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ* ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(17-18) (1)
القمر: «وَ کُلُّ شَیْ ءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ* (2)وَ کُلُّ صَغِیرٍ وَ کَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ»(52-53)
التکویر: «وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ»(10)
الإنفطار: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ*کِراماً کاتِبِینَ* یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»(10-12)
الطارق: «إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ»(4)
قال الطبرسی رحمه الله وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً أی ملائکة یحفظون أعمالکم و یحصونها علیکم و یکتبونها و فی قوله تعالی إِنَّ رُسُلَنا یعنی الملائکة الحفظة و فی قوله تعالی لَهُ مُعَقِّباتٌ قیل إنها الملائکة یتعاقبون تعقب ملائکة اللیل ملائکة النهار و ملائکة النهار ملائکة اللیل و هم الحفظة یحفظون علی العبد عمله و قیل هم أربعة أملاک مجتمعون عند صلاة الفجر و روی ذلک أیضا عن أئمتنا علیهم السلام و قیل إنهم ملائکة یحفظونه عن المهالک حتی ینتهوا به إلی المقادیر.
و فی قوله تعالی کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ أی سنأمر الحفظة بإثباته علیه لنجازیه به فی الآخرة و فی قوله تعالی وَ إِنَّا لَهُ کاتِبُونَ أی نأمر ملائکتنا أن یکتبوا ذلک فلا یضیع منه شی ء و قیل أی ضامنون جزاءه و فی قوله تعالی وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ یرید صحائف الأعمال و فی قوله تعالی إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ إذ متعلقة بقوله وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ أی و نحن أعلم به و أملک له حین یتلقی المتلقیان و هما الملکان یأخذان منه عمله فیکتبانه کما یکتب المملی علیه عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ أراد عن الیمین قعید و عن الشمال قعید فاکتفی بأحدهما عن الآخر و المراد بالقعید هنا الملازم الذی لا یبرح لا القاعد الذی هو ضد القائم.
و قیل عن الیمین کاتب الحسنات و عن الشمال کاتب السیئات و قیل الحفظة أربعة ملکان بالنهار و ملکان باللیل و ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ أی ما یتکلم بکلام فیلفظه أی
ص: 320
یعنی از زبانش بیرون میآید، «إِلَّا لَدَیْهِ»{مگر اینکه نزد او} نگهبانش حاضر است، یعنی فرشتهای که بر او گمارده شده، یا فرشته راست و یا فرشته چپ عمل او را حفظ میکند و از حضور او غایب نیست، و "هاء" در "لدیه"، به قول یا به قائل بر میگردد.
أبیأمامه نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: نگهبان سمت چپ قلم [ثبت خطای] بنده خطاکار یا بدکار را شش ساعت بالا نگه میدارد؛ اگر پشیمان شود و از آن کار از خداوند طلب مغفرت نماید، آن را به پایین میاندازد، و اگر نه یک گناه برایش مینویسد.
در روایت دیگری آمده است: نگهبان سمت راست بر نگهبان سمت چپ امیر است؛ هنگامی که [بنده] عمل نیکی انجام دهد، نگهبان سمت چپ آن را برایش ده برابر مینویسد، و هنگامی عمل بدی انجام دهد، وقتی نگهبان سمت چپ میخواهد آن را بنویسد، نگهبان سمت راست به او میگوید: دست نگه دار، او هفت ساعت دست نگه میدارد؛ اگر از آن کار از خداوند طلب مغفرت کند، چیزی بر او نمینویسد، و اگر استغفار نکند، یک گناه برایش مینویسد.
و درباره این سخن خداوند متعال: «إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ»(1){و قطعاً بر شما نگهبانانی [گماشته شده]اند} گفته است: یعنی عدهای از فرشتگان، طاعات و معصیتهایی که انجام میدهید را نگهداری میکنند. سپس به وصف آن نگهبانان پرداخته است و فرموده است: در نزد پروردگارشان «کِراماً»{بزرگوارند} و «کاتِبِینَ»{نویسندگان}ی هستند که اعمال انسانها را مینویسند و «یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ»{آنچه را می کنید می دانند} چه اعمال خوب و چه اعمال بد، و آنها را برایتان مینویسند و هیچیک از اعمال از آنها مخفی نمیماند. گفته شده که فرشتگان میدانند که کاری که بنده میکند از روی اضطرار است یا از روی دلیل. و گفته شده که آنها کارهای ظاهری انسانها را میدانند، نه کارهای باطنیاشان را.
روایات
روایت 1.
کافی: اسحاق بن عمار نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که دو مؤمن به صحبت کردن مینشینند، بعضی از فرشتگان نگهبان به بعضی دیگر میگویند: بیاید فاصله بگیریم؛ شاید آن دو رازی داشته باشند که خداوند آن را بر آن دو پوشانده است. عرض کردم: مگر خداوند عزّ و جلّ نمیفرماید: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»»(2){[آدمی] هیچ سخنی را به لفظ در نمی آورد، مگر اینکه مراقبی آماده نزد او [آن را ضبط می کند] }!؟ ایشان فرمودند: ای اسحاق! اگر نگهبانان نیز نشنوند، خداوند دانای راز آن را میشنود و میبیند.
روایت 2.
کافی: اسحاق بن عمار نقل کرده، به امام صادق علیه السلام عرض کردم: برایم بفرمایید که بافضیلتترین زمان نماز صبح چه زمانی است؟ ایشان فرمودند: زمان طلوع فجر؛ خداوند متعال میفرماید: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً»(3){و نماز صبح را؛ زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است}، یعنی فرشتگان شب و روز، در هنگام نماز صبح حاضرند، هنگامی که بنده نماز صبح را را در هنگام طلوع فجر به جا بیاورد، برایش دو بار نوشته میشود؛ هم فرشتگان شب آن را مینویسند و هم فرشتگان روز.
ص: 321
یرمیه من فمه إِلَّا لَدَیْهِ حافظه حاضر معه یعنی الملک الموکل به إما صاحب الیمین و إما صاحب الشمال یحفظ عمله لا یغیب عنه و الهاء فی لدیه تعود إلی القول أو إلی القائل
وَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: إِنَّ صَاحِبَ الشِّمَالِ لَیَرْفَعُ الْقَلَمَ سِتَّ سَاعَاتٍ عَنِ الْعَبْدِ الْمُسْلِمِ الْمُخْطِئِ أَوِ الْمُسِی ءِ فَإِنْ نَدِمَ وَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهَا أَلْقَاهَا وَ إِلَّا کَتَبَ وَاحِدَةً.
وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی إِنَّ صَاحِبَ الْیَمِینِ أَمِیرٌ عَلَی صَاحِبِ الشِّمَالِ فَإِذَا عَمِلَ حَسَنَةً کَتَبَهَا لَهُ صَاحِبُ الْیَمِینِ بِعَشْرٍ أَمْثَالِهَا وَ إِذَا عَمِلَ سَیِّئَةً فَأَرَادَ صَاحِبُ الشِّمَالِ أَنْ یَکْتُبَهَا قَالَ لَهُ صَاحِبُ الْیَمِینِ أَمْسِکْ فَیُمْسِکُ عَنْهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهَا لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ إِنْ لَمْ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ کُتِبَتْ لَهُ سَیِّئَةٌ وَاحِدَةٌ.
و قال فی قوله تعالی إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ أی من الملائکة یحفظون علیکم ما تعملونه من الطاعات و المعاصی ثم وصف الحفظة فقال کِراماً علی ربهم کاتِبِینَ یکتبون أعمال بنی آدم یعلمون ما تفعلون من خیر و شر فیکتبونه علیکم لا یخفی علیهم من ذلک شی ء و قیل إن الملائکة تعلم ما یفعله العبد إما باضطرار و إما باستدلال و قیل معناه یعلمون ما تفعلون من الظاهر دون الباطن.
کا، الکافی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَیْنِ إِذَا قَعَدَا یَتَحَدَّثَانِ قَالَتِ الْحَفَظَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ اعْتَزِلُوا بِنَا فَلَعَلَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا فَقُلْتُ أَ لَیْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ إِنْ کَانَتِ الْحَفَظَةُ لَا تَسْمَعُ فَإِنَّ عَالِمَ السِّرِّ یَسْمَعُ وَ یَرَی.
کا، الکافی عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَخْبِرْنِی بِأَفْضَلِ الْمَوَاقِیتِ فِی صَلَاةِ الْفَجْرِ فَقَالَ مَعَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً یَعْنِی صَلَاةَ الْفَجْرِ تَشْهَدُهُ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ فَإِذَا صَلَّی الْعَبْدُ الصُّبْحَ مَعَ (1)طُلُوعِ الْفَجْرِ أُثْبِتَتْ لَهُ مَرَّتَیْنِ أَثْبَتَهَا مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ وَ مَلَائِکَةُ النَّهَارِ.
ص: 321
روایت 3.
نهج البلاغه: بندگان خدا! بدانید که بر بالای [سر] شما دیدهبانهایی از خودتان و چشمهایی از اعضایتان و نگهبانانی راستگویی هستند که از اعمال شما و تعداد نَفَسهای شما نگهداری میکنند و حتی تاریکی شب ظلمانی نیز، شما را از آنان پوشیده نمیدارد و درب قفلدار نمیتواند شما را از آنان مخفی کند.
توضیح
"القوم یرصدون" یعنی قوم کمین میکنند و "رتاج" به معنای قفل است.
روایت 4.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: جابر نقل کرده، از امام باقر علیه السلام پرسیدم: آن دو فرشته در کجای انسان حضور دارند؟ ایشان فرمودند: یکی در اینجا و دیگری در اینجا، مقصودشان دو طرف داخل دهان بود.
روایت 5.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: زراره نقل کرده، از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمودند: هر کسی به همراه خود دو فرشته دارد که هر چه میگوید را مینویسند و سپس آن را برای دو فرشته بالاتر از خودشان بالا میبرند و آن دو، خوبیها و بدیها را مینویسند و چیزهای دیگر را از [قلم] میاندازند.
روایت 6.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: زراره نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: آن دو فرشته، فقط چیزهایی که بنده به زبان آورده را مینویسند[ نه چیزهایی که بر دلش گذشته را].
روایت 7.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: زراره از امام باقر یا امام صادق علیهما السلام نقل کرده، فرشته فقط چیزهایی که میشنود را مینویسد، خداوند عزّ و جلّ فرمود: «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً»(1){و در دل خویش پروردگارت را با تضرع و ترس یاد کن}، فرمودند: ثواب ذکری که در دل بنده است را کسی جز خداوند متعال نمیداند.
روایت 8.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: أبیحمزۀ نقل کرده، امام باقر علیه السلام فرمودند: در هوا، فرشتهای به نام اسماعیل وجود دارد که مأمور بر سیصد هزار فرشته است که هر کدام مأمور صد هزار فرشته دیگرند و اعمال بندگان را میشمارند، هنگامی که سال به انتهای خود میرسد، خداوند فرشتهای به نام "سجل" را به سوی آنها میفرستد و آن نوشتهها را از آنان استنساخ میکند، و این همان سخن خداوند تبارک و تعالی است که فرمود: «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ»(2){روزی که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامه ها در می پیچیم}.
ص: 322
نهج، نهج البلاغة اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ عُیُوناً (1)مِنْ جَوَارِحِکُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ لَا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْلٍ دَاجٍ وَ لَا یُکِنُّکُمْ (2)مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ.
الرصد بالتحریک القوم یرصدون و الرتاج بالکسر الغلق.
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر الْحُسَیْنُ بْنُ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ مَوْضِعِ الْمَلَکَیْنِ مِنَ الْإِنْسَانِ قَالَ هَاهُنَا وَاحِدٌ وَ هَاهُنَا وَاحِدٌ یَعْنِی عِنْدَ شِدْقَیْهِ (3).
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر ابْنُ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ مَعَهُ مَلَکَانِ یَکْتُبَانِ مَا یَلْفِظُهُ ثُمَّ یَرْفَعَانِ ذَلِکَ إِلَی مَلَکَیْنِ فَوْقَهُمَا فَیُثْبِتَانِ مَا کَانَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ وَ یُلْقِیَانِ مَا سِوَی ذَلِکَ.
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر حَمَّادٌ عَنْ حَرِیزٍ وَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَا یَکْتُبُ الْمَلَکَانِ إِلَّا مَا نَطَقَ بِهِ الْعَبْدُ.
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر حَمَّادٌ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا علیهما السلام قَالَ: لَا یَکْتُبُ الْمَلَکُ إِلَّا مَا یَسْمَعُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً قَالَ لَا یَعْلَمُ ثَوَابَ ذَلِکَ الذِّکْرِ فِی نَفْسِ الْعَبْدِ غَیْرُ اللَّهِ تَعَالَی.
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر النَّضْرُ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ فِی الْهَوَاءِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ إِسْمَاعِیلُ عَلَی ثَلَاثِمِائَةِ أَلْفِ مَلَکٍ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَی مِائَةِ أَلْفٍ یُحْصُونَ أَعْمَالَ الْعِبَادِ فَإِذَا کَانَ رَأْسُ السَّنَةِ بَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِمْ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ السِّجِلُّ فَانْتَسَخَ ذَلِکَ مِنْهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ
ص: 322
روایت 9.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: أبیبصیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام درباره این سخن خداوند متعال: «إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ»(1){آنگاه که دو [فرشته] دریافت کننده از راست و از چپ مراقب نشسته اند} فرمودند: آنها، دو فرشته هستند. و از ایشان درباره این سخن خداوند تبارک و تعالی: «هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ»(2){این است آنچه پیش من آماده است [و ثبت کرده ام]} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: این همان فرشتهای است که عمل او را حفظ میکند. و از ایشان درباره این سخن خداوند عزّ و جلّ: «قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ»(3){همدمش می گوید: پروردگار ما! من او را به عصیان وا نداشتم} پرسیدم؛ ایشان فرمودند: منظور شیطان است.
روایت 10.
إحتجاج: زندیق از امام صادق علیه السلام پرسید: اگر خداوند دانای به راز و نهان است، چرا فرشتگانی بر بندگان گمارده شدهاند و اعمال خوب و بد آنان را مینویسند؟ ایشان فرمودند: خداوند آنان را به آن کار گماشته و آنان را شاهدانی بر مخلوقاتش قرار داده تا بندگان به سبب اینکه آنها همیشه در کنارشان میباشند، بر طاعت خداوند بیشتر مواظب باشند و از معصیت خداوند بیشتر پرهیز کنند، و چه بسا بندهای که قصد انجام معصیتی میکند و جایگاه آن فرشتگان را به یاد میآورد و باز میایستد و دست میکشد و میگوید خداوند مرا میبیند و فرشتگان نگهبان بر آن معصیت شهادت میدهند. خداوند از روی رأفت و لطفش آن فرشتگان را بر بندگانش گماشته تا هنگامی که امر خداوند عزّ و جلّ [درباره آنها] سر برسد، به اذن خداوند از آنها در برابر شیطانهای گردنکش و موجودات درون زمین و آفتهای زیادی که نمیبینند دفاع کنند.
روایت 11.
قضاء الحقوق، ثواب الأعمال و رجال کشی: اسحاق بن عمار نقل کرده، زمانی که ثروتمند شدم، بر در خانهام دربانی نشاندم تا فقرای شیعه را از من دور کند، در آن سال به قصد مکه به راه افتادم؛ به حضور امام صادق علیه السلام رفتم تا [به ایشان] سلامی عرض کنم، ایشان با ترشرویی صورتشان را از من برگرداندند؛ به ایشان عرض کردم: فدایتان شوم! چه چیز سبب شده که من نزد شما تغییر کنم؟ ایشان فرمودند: تغییر کردن تو نسبت به مؤمنان. عرض کردم: فدایتان شوم! به خدا سوگند که من به خوبی میدانم که آنها معتقد به دین خدایند، ولی ترسیدم که مشهور شوم. ایشان فرمودند: ای اسحاق! مگر نمیدانی که هنگامی که دو مؤمن یکدیگر را میبینند و به همدیگر دست میدهند، خداوند صد رحمت در میان دو انگشت شست آنها نازل میکند که نود و نه تای آن برای کسی است که دیگری را بیشتر دوست دارد، و هنگامی که همدیگر را در آغوش میگیرند، در رحمت خداوند غرق میشوند، و هنگامی که فقط برای تقرب به خداوند متعال در کنار یکدیگر درنگ میکنند، به آن دو گفته میشود که شما بخشیده شدید، و هنگامی که مینشینند و از یکدیگر جویا میشوند، فرشتگان نگهبان میگویند: بیاید از کنار آن دو دور شویم؛ آن دو سرّی در میان خود دارند که خداوند آن را برایشان پوشانده است. عرض کردم: فدایتان شوم! آیا فرشتگان نگهبان در آن حال سخن آن دو را نمیشنوند و نمینویسند، و حال آنکه خداوند متعال فرمود: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(4){[آدمی] هیچ سخنی را به لفظ در نمی آورد، مگر اینکه مراقبی آماده نزد او [آن را ضبط می کند]}؟ ایشان مدتی طولانی سر به زیر انداختند و سپس سرشان را در حالی که اشکهایشان بر محاسنشان سرازیر شده بود بالا آوردند
ص: 323
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر النَّضْرُ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ قَالَ هُمَا الْمَلَکَانِ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ قَالَ هُوَ الْمَلَکُ الَّذِی یَحْفَظُ عَلَیْهِ عَمَلَهُ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ قَالَ هُوَ شَیْطَانٌ.
ج، الإحتجاج سَأَلَ الزِّنْدِیقُ الصَّادِقَ علیه السلام مَا عِلَّةُ الْمَلَائِکَةِ الْمُوَکَّلِینَ بِعِبَادِهِ یَکْتُبُونَ عَلَیْهِمْ وَ لَهُمْ وَ اللَّهُ عَالِمُ السِّرِّ وَ مَا هُوَ أَخْفَی قَالَ اسْتَعْبَدَهُمْ بِذَلِکَ وَ جَعَلَهُمْ شُهُوداً عَلَی خَلْقِهِ لِیَکُونَ الْعِبَادُ لِمُلَازَمَتِهِمْ إِیَّاهُمْ أَشَدَّ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ مُوَاظَبَةً وَ عَنْ مَعْصِیَتِهِ أَشَدَّ انْقِبَاضاً وَ کَمْ مِنْ عَبْدٍ یَهُمُّ بِمَعْصِیَةٍ فَذَکَرَ مَکَانَهَا فَارْعَوَی وَ کَفَّ فَیَقُولُ رَبِّی یَرَانِی وَ حَفَظَتِی بِذَلِکَ تَشْهَدُ (1)وَ إِنَّ اللَّهَ بِرَأْفَتِهِ وَ لُطْفِهِ أَیْضاً وَکَّلَهُمْ بِعِبَادِهِ یَذُبُّونَ عَنْهُمْ مَرَدَةَ الشَّیَاطِینِ وَ هَوَامَّ الْأَرْضِ وَ آفَاتٍ کَثِیرَةً مِنْ حَیْثُ لَا یَرَوْنَ بِإِذْنِ اللَّهِ إِلَی أَنْ یَجِی ءَ أَمْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
أَقُولُ رُوِیَ فِی کِتَابِ قَضَاءِ الْحُقُوقِ وَ ثَوَابِ الْأَعْمَالِ وَ رِجَالِ الْکَشِّیِّ بِأَسَانِیدِهِمْ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: لَمَّا کَثُرَ مَالِی أَجْلَسْتُ عَلَی بَابِی بَوَّاباً یَرُدُّ عَنِّی فُقَرَاءَ الشِّیعَةِ فَخَرَجْتُ إِلَی مَکَّةَ فِی تِلْکَ السَّنَةِ فَسَلَّمْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَرَدَّ عَلَیَّ بِوَجْهٍ قَاطِبٍ مُزْوَرٍّ (2)فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا الَّذِی غَیَّرَ حَالِی عِنْدَکَ قَالَ تَغَیُّرُکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّهُمْ عَلَی دِینِ اللَّهِ وَ لَکِنْ خَشِیتُ الشُّهْرَةَ عَلَی نَفْسِی فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمُؤْمِنَیْنِ إِذَا الْتَقَیَا فَتَصَافَحَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَیْنَ إِبْهَامَیْهِمَا مِائَةَ رَحْمَةٍ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً فَإِذَا اعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ فَإِذَا لَبِثَا لَا یُرِیدَانِ بِذَلِکَ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَی قِیلَ لَهُمَا غَفَرَ لَکُمَا فَإِذَا جَلَسَا یَتَسَاءَلَانِ قَالَتِ الْحَفَظَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ اعْتَزِلُوا بِنَا عَنْهُمَا فَإِنَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِمَا قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَلَا تَسْمَعُ الْحَفَظَةُ قَوْلَهُمَا وَ لَا تَکْتُبُهُ وَ قَدْ قَالَ تَعَالَی ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ قَالَ فَنَکَسَ رَأْسَهُ طَوِیلًا ثُمَّ رَفَعَهُ وَ قَدْ فَاضَتْ دُمُوعُهُ عَلَی لِحْیَتِهِ
ص: 323
و فرمودند: اگر نگهبانان هم نشنوند و ننویسند، خداوند دانای به راز و نهان، آن را میشنود، ای اسحاق! از خداوند طوری بترس که گویا او را میبینی، و اگر تو نیز او را نبینی، او تو را میبیند، اگر در این که او تو را میبیند شک کنی، کفر ورزیدهای و اگر یقین داشته باشی که تو را میبیند و با این حال با معصیت به مبارزه او روی، او را ضعیفترین کسانی که به تو نگاه میکنند قرار دادهای.
روایت 12.
سعد السعود: از کتاب قصص القرآن هیصم بن محمد نیشابوری نقل کرده: عثمان به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: برایم بفرمایید چند فرشته با بنده میباشند؟ ایشان فرمودند: فرشتهای بر طرف راستت، که کارهای نیکت را مینویسد و یکی هم بر طرف چپت؛ هنگامی که کار نیکی انجام دهی، ده برابر مینویسد و هنگامی که کار بدی میکنی، فرشتهای که در طرف چپ است به آنکه در طرف راست است میگوید: بنویسم؟ او میگوید شاید استغفار نماید و توبه کند، هنگامی که برای بار سوم این سؤال را از او کرد، میگوید: آری، بنویس، خداوند ما را از [دست] او راحت کند! چه همدم بدی است و چه کم خداوند عزّ و جلّ را مراقبت میکند و چه کم از او شرم مینماید. خداوند میفرماید: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(1){[آدمی] هیچ سخنی را به لفظ در نمی آورد، مگر اینکه مراقبی آماده نزد او [آن را ضبط می کند]}، و دو فرشته در مقابل و پشت تو هستند، هداوند سبحان میفرماید: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ»(2){برای او فرشتگانی است که پی در پی او را از پیش رو و از پشت سرش [پاسداری می کنند]}، و فرشتهای پیشانی تو را گرفته است و هنگامی که برای خداوند فروتنی کنی، تو را بلند میکند و هنگامی که بر خداوند گردنکشی کنی، تو را به زمین میزند و رسوایت میکند، و دو فرشته بر روی دو لب تو هستند که فقط صلوات بر محمد صلی الله علیه و آله را ثبت میکنند، و فرشتهای بر روی دهانت ایستاده که نمیگذارد مار در دهانت داخل شود، و دو فرشته بر روی دو چشمت هستند که اینها همه با هم ده فرشته میشوند و [این ده فرشته] بر هر انسانی گمارده شدهاند و فرشتگان شب متفاوت از فرشتگان روز هستند که همگی در مجموع بیست فرشته میباشند که بر هر انسان گماشته شدهاند، به علاوه خود ابلیس در روز، و فرزندان ابلیس در شب، خداوند متعال فرمود: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ ... »(3){و قطعاً بر شما نگهبانانی [گماشته شده]اند ...}، و خداوند عزّ و جلّ فرمود: «إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ ... »(4){آنگاه که دو [فرشته] دریافت کننده ...}.
سید رحمه الله گفته است: باید دانست که خداوند عزّ و جلّ برای هر انسانی دو فرشته گمارده است که کارهای خوب و بد او را مینویسند، و در روایات آمده است که دو فرشته در روز و دو فرشته در شب نزد او میآیند، و این همان سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «لَهُ مُعَقِّباتٌ ... »{برای او فرشتگانی است که پی در پی ...}؛ زیرا آنها شبانه روز در پی یکدیگر میآیند. و دو فرشته روز هنگام طلوع فجر میآیند و کارهایی که تا غروب خورشید انجام میدهد را مینویسند و زمانی که خورشید غروب کرد، دو فرشتهای که مأمور نوشتن در شب هستند بر او فرود میآیند و دو فرشتهای که در روز مینوشتند، با دفتر خود به پیشگاه خداوند عزّ و جلّ صعود میکنند و تا هنگامی
ص: 324
وَ قَالَ إِنْ کَانَتِ الْحَفَظَةُ لَا تَسْمَعُهُ وَ لَا تَکْتُبُهُ فَقَدْ سَمِعَهُ عَالِمُ السِّرِّ وَ أَخْفَی یَا إِسْحَاقُ خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ فَإِنْ شَکَکْتَ أَنَّهُ یَرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَ إِنْ أَیْقَنْتَ أَنَّهُ یَرَاکَ ثُمَّ بَارَزْتَهُ بِالْمَعْصِیَةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ أَهْوَنَ النَّاظِرِینَ إِلَیْکَ (1).
سَعْدُ السُّعُودِ، رَوَاهُ مِنْ کِتَابِ قِصَصِ الْقُرْآنِ لِلْهَیْصَمِ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّیْسَابُورِیِّ قَالَ: دَخَلَ عُثْمَانُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنِ الْعَبْدِ کَمْ مَعَهُ مِنْ مَلَکٍ قَالَ مَلَکٌ عَلَی یَمِینِکَ (2)عَلَی حَسَنَاتِکَ وَ وَاحِدٌ عَلَی الشِّمَالِ فَإِذَا عَمِلْتَ حَسَنَةً کَتَبَ عَشْراً وَ إِذَا عَمِلْتَ سَیِّئَةً قَالَ الَّذِی عَلَی الشِّمَالِ لِلَّذِی عَلَی الْیَمِینِ أَکْتُبُ قَالَ لَعَلَّهُ یَسْتَغْفِرُ وَ یَتُوبُ فَإِذَا قَالَ ثَلَاثاً قَالَ نَعَمْ اکْتُبْ أَرَاحَنَا اللَّهُ مِنْهُ فَبِئْسَ الْقَرِینُ مَا أَقَلَّ مُرَاقَبَتَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا أَقَلَّ اسْتِحْیَاءَهُ مِنْهُ (3)یَقُولُ اللَّهُ ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ وَ مَلَکَانِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ مِنْ خَلْفِکَ یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ مَلَکٌ قَابِضٌ عَلَی نَاصِیَتِکَ فَإِذَا تَوَاضَعْتَ لِلَّهِ رَفَعَکَ وَ إِذَا تَجَبَّرْتَ عَلَی اللَّهِ وَضَعَکَ وَ فَضَحَکَ وَ مَلَکَانِ (4)عَلَی شَفَتَیْکَ لَیْسَ یَحْفَظَانِ إِلَّا الصَّلَاةَ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ مَلَکٌ قَائِمٌ عَلَی فِیکَ لَا یَدَعُ أَنْ تَدْخُلَ الْحَیَّةُ فِی فِیکَ وَ مَلَکَانِ عَلَی عَیْنَیْکَ فَهَذِهِ عَشَرَةُ أَمْلَاکٍ عَلَی کُلِّ آدَمِیٍّ وَ مَلَائِکَةُ اللَّیْلِ سِوَی مَلَائِکَةِ النَّهَارِ فَهَؤُلَاءِ عِشْرُونَ مَلَکاً عَلَی کُلِّ آدَمِیٍّ وَ إِبْلِیسُ بِالنَّهَارِ وَ وُلْدُهُ بِاللَّیْلِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ الْآیَةَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذْ یَتَلَقَّی الْمُتَلَقِّیانِ الْآیَةَ.
ثم قال السید رحمه الله و اعلم أن الله عز و جل وکل بکل إنسان ملکین یکتبان علیه الخیر و الشر و وردت الأخبار بأنه یأتیه ملکان بالنهار و ملکان باللیل و ذلک قوله تعالی لَهُ مُعَقِّباتٌ لأنهم یتعاقبون لیلا و نهارا و إن ملکی النهار یأتیانه إذا انفجر الصبح فیکتبان ما یعمله إلی غروب الشمس فإذا غربت نزل إلیه الملکان الموکلان بکتابة اللیل و یصعد الملکان الکاتبان بالنهار بدیوانه إلی الله عز و جل فلا یزال ذلک دأبهم إلی
ص: 324
که اجل انسان سر برسد، همواره این روند انجام میگیرد. زمانی که اجل انسان سر برسد، آن دو فرشته[ای که در آن زمان بر بالای سر او هستند]، اگر انسان صالحی باشد، به او میگویند: خداوند تو را به سبب همدمی خوبت با ما جزای خیر دهد! چه اعمال صالحی که به ما نشان دادی و چه سخنان نیکویی که به ما شنواندی و چه مجلسهای نیکویی که ما را در آن حاضر کردی؛ ما امروز چنانیم که تو دوست داشته باشی و شفیع تو به سوی پرودگار میشویم. و اگر معصیتکار باشد، به او میگویند: خداوند تو را به سبب همدمی بدت با ما جزای شر دهد! همواره ما را اذیت کردهای، چه اعمال بدی که به ما نشان دادی و چه سخنان بدی که به ما شنواندی و چه مجلسهای بدی که ما را در آن حاضر کردی، و ما امروز چنانیم که تو بدت میآید و نزد پرودگارت گواهی میدهیم.
روایت 13.
در روایت دیگری آمده است که هنگامی که آن دو میخواهند در وقت صبح و عصر نازل شوند، اسرافیل اعمال بنده را از لوح محفوظ برای آن دو نسخهبرداری میکند، و هنگامی که آن دو در وقت صبح و عصر، دفتر اعمال بنده را بالا بردند، اسرافیل آن را با آن نسخهای که استنساخ کرده مقایسه میکند تا بداند که همانطور است که او نسخهبرداری کرده است.
روایت 14.
از إبن مسعود نقل شده، آن دو فرشته، اعمال آشکار را در دفتری و اعمال نهانی را در دفتری دیگر مینویسند.
روایت 15.
کافی: أبیبصیر نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: مؤمن قصد انجام کاری نیک میکند و هنوز آن را انجام نداده، کار نیکی برایش نوشته میشود، و اگر آن را انجام دهد، برایش ده کار نیک نوشته میشود. و مؤمن قصد انجام کاری بد میکند، ولی آن را انجام نمیدهد و چیزی بر او نوشته نمیشود.
روایت 16.
کافی: عبدالله بن موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرده، از پدرم پرسیدم: آیا آن دو فرشته میفهمند که بنده قصد انجام کار نیک یا بدی را دارد؟ ایشان فرمودند: آیا بوی مستراح و بوی خوب با هم یکی هستند؟ عرض کردم: خیر. ایشان فرمودند: هنگامی که بنده قصد انجام کار نیکی را میکند، روح او بوی خوبی میدهد و فرشته طرف راست به فرشته سمت چپ میگوید: برخیز! او قصد انجام کاری نیک کرده است، اگر بنده آن کار را انجام دهد، زبان آن فرشته قلمش میشود و آب دهانش جوهر میگردد و آن کار نیک را برایش مینویسد. و هنگامی که قصد کار بدی میکند، روحش بوی گندی میگیرد و فرشته طرف چپ به فرشته سمت راست میگوید:
ص: 325
حضور أجله فإذا حضر أجله قالا للرجل الصالح جزاک الله من صاحب عنا خیرا فکم من عمل صالح أریتناه و کم من قول حسن أسمعتناه و کم من مجلس حسن أحضرتناه فنحن لک الیوم علی ما تحبه و شفعاء إلی ربک و إن کان عاصیا قالا له جزاک الله من صاحب عنا شرا فلقد کنت تؤذینا فکم من عمل سیئ أریتناه و کم من قول سیئ أسمعتناه و کم من مجلس سوء أحضرتناه و نحن لک الیوم علی ما تکره و شهیدان عند ربک.
وَ فِی رِوَایَةٍ أَنَّهُمَا إِذَا أَرَادَ النُّزُولَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً نَسَخَ لَهُمَا إِسْرَافِیلُ عَمَلَ الْعَبْدِ مِنَ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ فَیُعْطِیهِمَا ذَلِکَ فَإِذَا صَعِدَا صَبَاحاً وَ مَسَاءً بِدِیوَانِ الْعَبْدِ قَابَلَهُ إِسْرَافِیلُ بِالنُّسْخَةِ الَّتِی نَسَخَ لَهُمَا حَتَّی یَظْهَرَ أَنَّهُ کَانَ کَمَا نَسَخَ لَهُمَا.
وَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ أَنَّهُ قَالَ: الْمَلَکَانِ یَکْتُبَانِ أَعْمَالَ الْعَلَانِیَةِ فِی دِیوَانٍ وَ أَعْمَالَ السِّرِّ فِی دِیوَانٍ آخَرَ(1).
کا، الکافی الْعِدَّةُ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَهُمُّ بِالْحَسَنَةِ وَ لَا یَعْمَلُ بِهَا فَتُکْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ فَإِنْ هُوَ عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَهُمُّ بِالسَّیِّئَةِ أَنْ یَعْمَلَهَا فَلَا یَعْمَلُهَا فَلَا تُکْتَبُ عَلَیْهِ.
کا، الکافی الْعِدَّةُ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَفْصٍ الْعُوسِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ السَّائِحِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَلَکَیْنِ هَلْ یَعْلَمَانِ بِالذَّنْبِ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ یَفْعَلَهُ أَوِ الْحَسَنَةِ فَقَالَ رِیحُ الْکَنِیفِ وَ رِیحُ الطِّیبِ (2)سَوَاءٌ قُلْتُ لَا قَالَ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا هَمَّ بِالْحَسَنَةِ خَرَجَ نَفَسُهُ طَیِّبَ الرِّیحِ فَقَالَ صَاحِبُ الْیَمِینِ لِصَاحِبِ الشِّمَالِ قُمْ (3)فَإِنَّهُ قَدْ هَمَّ بِالْحَسَنَةِ فَإِذَا فَعَلَهَا کَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ وَ رِیقُهُ مِدَادَهُ فَأَثْبَتَهَا لَهُ وَ إِذَا هَمَّ بِالسَّیِّئَةِ خَرَجَ نَفَسُهُ مُنْتِنَ الرِّیحِ فَیَقُولُ صَاحِبُ الشِّمَالِ لِصَاحِبِ الْیَمِینِ
ص: 325
بایست! او قصد انجام کار بدی را کرده است، اگر آن کار را انجام دهد، زبانش قلمش میگردد و آب دهانش جوهر و آن کار بد را بر او مینویسد.
روایت 17.
کافی: عثمان مرادی نقل کرده، شنیدم که امام صادق علیه السلام میفرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: چهار دستهاند که هر کس از آنها باشد، در پیشگاه خداوند هلاک نمیشود مگر اینکه از کسانی باشد که هلاکت در وجودشان سرشته شده است: بنده قصد انجام کار نیکی میکند و آن را انجام میدهد، اگر آن را انجام ندهد، خداوند به سبب حسن نیتش یک کار نیک برایش مینویسد و اگر آن را انجام دهد، خداوند ده کار نیک برایش مینویسد، و قصد انجام کار بدی میکند، اگر آن را انجام ندهد، بر او چیزی نوشته نمیشود و اگر آن را انجام دهد، هفت ساعت به او زمان داده میشود، فرشته کارهای نیک به فرشته کارهای بد که فرشته سمت چپ است میگوید: عجله نکن؛ شاید کار نیکی بعد از آن انجام دهد که آن را محو کند، چرا که خداوند میفرماید: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»(1){همانا خوبیها بدیها را از میان می برد}، یا استغفار نماید. اگر او بگوید طلب آمرزش میکنم از خداوندی که «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»(2) «الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(3) «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»(4){ که غیر از او معبودی نیست، داننده غیب و آشکار است} [و] {آمرزنده مهربان است} [و] { باشکوه و ارجمند} [است] و به سوی او باز میگردم، چیزی بر او نوشته نمیشود، و اگر آن هفت ساعت بگذرد و کار نیکی به دنبال آن انجام ندهد و استغفار ننماید، فرشته کارهای نیک به فرشته کارهای بد میگوید: [آن گناه را] بر این شقاوتمند محروم [از رحمت خداوند] بنویس.
روایت 18.
نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: از خداوند تقوا کنید، شما در مقابل چشم اویید و پیشانیهای شما به دست او است و زندگی شما تحت تسلط اوست؛ اگر کاری را پنهان کنید، آن را میداند و اگر کاری آشکارا انجام دهید، بر شما فرشتگانی گرامی گماشته است که هیچ حقیقتی را [از قلم] نمیاندازند و هیچ چیز نادرستی ثبت نمیکنند.
ص: 326
قِفْ فَإِنَّهُ قَدْ هَمَّ بِالسَّیِّئَةِ فَإِذَا هُوَ فَعَلَهَا کَانَ لِسَانُهُ قَلَمَهُ وَ رِیقُهُ مِدَادَهُ فَأَثْبَتَهَا عَلَیْهِ.
کا، الکافی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ الْمُرَادِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ لَمْ یَهْلِکْ عَلَی اللَّهِ بَعْدَهُنَّ إِلَّا هَالِکٌ (1)یَهُمُّ الْعَبْدُ الْحَسَنَةَ فَیَعْمَلُهَا فَإِنْ هُوَ لَمْ یَعْمَلْهَا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً بِحُسْنِ نِیَّتِهِ وَ إِنْ هُوَ عَمِلَهَا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عَشْراً وَ یَهُمُّ بِالسَّیِّئَةِ أَنْ یَعْمَلَهَا فَإِنْ لَمْ یَعْمَلْهَا لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ إِنْ هُوَ عَمِلَهَا أُجِّلَ سَبْعَ سَاعَاتٍ وَ قَالَ صَاحِبُ الْحَسَنَاتِ لِصَاحِبِ السَّیِّئَاتِ وَ هُوَ صَاحِبُ الشِّمَالِ لَا تَعْجَلْ عَسَی أَنْ یُتْبِعَهَا بِحَسَنَةٍ تَمْحُوهَا فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ أَوِ الِاسْتِغْفَارَ فَإِنْ هُوَ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ لَمْ یُکْتَبْ عَلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ إِنْ مَضَتْ سَبْعُ سَاعَاتٍ وَ لَمْ یُتْبِعْهَا بِحَسَنَةٍ وَ لَا اسْتِغْفَارٍ (2)قَالَ صَاحِبُ الْحَسَنَاتِ لِصَاحِبِ السَّیِّئَاتِ اکْتُبْ عَلَی الشَّقِیِّ الْمَحْرُومِ.
نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِعَیْنِهِ وَ نَوَاصِیکُمْ بِیَدِهِ وَ تَقَلُّبُکُمْ فِی قَبْضَتِهِ إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ کَتَبَهُ وَ قَدْ وَکَّلَ بِذَلِکَ حَفَظَةً کِرَاماً لَا یُسْقِطُونَ حَقّاً وَ لَا یُثْبِتُونَ بَاطِلًا.
ص: 326
روایت 19.
تهذیب الأحکام: ابراهیم بن عبدالحمید نقل کرده، شنیدم که امام صادق علیه السلام میفرمودند: امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که میخواستند قضای حاجت کنند، بر در مستراح میایستادند و نگاهی به چپ و راست خود مینمودند و به دو فرشته خود میفرمودند: از من دور شوید، خداوند برایتان شاهد است که تا به نزد شما برگردم کاری انجام نمیدهم.
روایت 20.
کتاب حسین بن سعید و نوادر: جمیل بن دراج نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که بنده قصد انجام کار بدی را میکند، بر او چیزی نوشته نمیشود و هنگامی که قصد انجام کار نیکی کند، برایش نوشته میشود.
روایت 21.
عقاید: اعتقاد ما این است که بر هر بندهای دو فرشته گمارده شده که همه اعمال او را مینویسند، و هر کس قصد انجام کار نیکی کند و آن را انجام ندهد، یک کار نیک برایش نوشته میشود و اگر آن را انجام دهد، ده کار نیک برایش نوشته میشود. و هر کس قصد انجام کار بدی کند، تا آن را انجام ندهد برایش چیزی نوشته نمیشود، و اگر آن را انجام دهد، برایش یک کار بد نوشته میشود. و اینکه آن دو فرشته همه کارهای بنده را بر او مینویسند، حتی فوت کردن در خاکستر را، خداوند عزّ و جلّ فرمود: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»(1){و قطعاً بر شما نگهبانانی [گماشته شده]اند * [فرشتگان] بزرگواری که نویسندگان [اعمال شما] هستند * آنچه را می کنید می دانند}. امیرالمؤمنین علیه السلام از کنار مردی که سخنان بیهوده میگفت گذشتند و فرمودند: ای تو! اکنون مشغول املا کردن نوشتهای بر آن دو فرشته نویسندهای که آن را به نزد پرودگارت میبرند، چیزهایی بگو که به کارت آید و آنچه که به کارت نمیآید را رها کن.
روایت 22.
و ایشان علیه السلام فرمودند: مرد مسلمان تا هنگامی که ساکت است، نیکوکار نوشته میشود، و هنگام که سخن گوید، یا نیکوکار و یا بدکار نوشته میشود، و جای آن دو فرشته بر روی دو طرف داخل دهان انسان است، فرشته راست کارهای نیک را مینویسد و فرشته چپ کارهای بد را، و دو فرشته روز اعمال روز بنده را و دو فرشه شب اعمال شب بنده را مینویسند.
روایت 23.
فضائل الشیعۀ: سدیر صیرفی نقل کرده، به محضر امام صادق علیه السلام رفتم، أبوبصیر و میسر و عدهای از همنشینان دیگر ایشان نیز حاضر بودند. هنگامی که در جای خود نشستم، ایشان رو به من نمودند و فرمودند:
ص: 327
یب، تهذیب الأحکام مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ إِذَا أَرَادَ قَضَاءَ الْحَاجَةِ وَقَفَ عَلَی بَابِ الْمَذْهَبِ (1)ثُمَّ الْتَفَتَ یَمِیناً وَ شِمَالًا إِلَی مَلَکَیْهِ فَیَقُولُ أَمِیطَا عَنِّی (2)فَلَکُمَا اللَّهُ عَلَیَّ أَنْ لَا أُحْدِثَ حَدَثاً حَتَّی أَخْرُجَ إِلَیْکُمَا.
ین، کتاب حسین بن سعید و النوادر ابْنُ الْمُغِیرَةِ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِسَیِّئَةٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ وَ إِذَا هَمَّ بِحَسَنَةٍ کُتِبَتْ لَهُ.
عد، العقائد اعْتِقَادُنَا أَنَّهُ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ مَلَکَانِ مُوَکَّلَانِ بِهِ یَکْتُبَانِ جَمِیعَ أَعْمَالِهِ وَ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَ لَمْ یَعْمَلْهَا کُتِبَ لَهُ حَسَنَةٌ فَإِنْ عَمِلَهَا کُتِبَ لَهُ عَشْرٌ فَإِنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ لَمْ تُکْتَبْ حَتَّی یَعْمَلَهَا فَإِنْ عَمِلَهَا کُتِبَ عَلَیْهِ سَیِّئَةٌ وَاحِدَةٌ (3)وَ الْمَلَکَانِ یَکْتُبَانِ عَلَی الْعَبْدِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَتَّی النَّفْخَ فِی الرَّمَادِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ وَ مَرَّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِرَجُلٍ وَ هُوَ یَتَکَلَّمُ بِفُضُولِ الْکَلَامِ فَقَالَ یَا هَذَا إِنَّکَ تُمْلِی عَلَی کَاتِبِیکَ (4)کِتَاباً إِلَی رَبِّکَ فَتَکَلَّمْ بِمَا یَعْنِیکَ وَ دَعْ مَا لَا یَعْنِیکَ.
وَ قَالَ علیه السلام لَا یَزَالُ الرَّجُلُ الْمُسْلِمُ یُکْتَبُ مُحْسِناً مَا دَامَ سَاکِتاً فَإِذَا تَکَلَّمَ کُتِبَ إِمَّا مُحْسِناً أَوْ مُسِیئاً وَ مَوْضِعُ الْمَلَکَیْنِ مِنِ ابْنِ آدَمَ الشِّدْقَانِ صَاحِبُ الْیَمِینِ یَکْتُبُ الْحَسَنَاتِ وَ صَاحِبُ الشِّمَالِ یَکْتُبُ السَّیِّئَاتِ وَ مَلَکَا النَّهَارِ یَکْتُبَانِ عَمَلَ الْعَبْدِ بِالنَّهَارِ وَ مَلَکَا اللَّیْلِ یَکْتُبَانِ عَمَلَ الْعَبْدِ فِی اللَّیْلِ.
وَ رَوَی الصَّدُوقُ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِ فَضَائِلِ الشِّیعَةِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ عَبَّادِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ (5)عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ عِنْدَهُ أَبُو بَصِیرٍ وَ مُیَسِّرٌ وَ عِدَّةٌ مِنْ جُلَسَائِهِ فَلَمَّا أَنْ أَخَذْتُ مَجْلِسِی أَقْبَلَ عَلَیَّ بِوَجْهِهِ وَ قَالَ
ص: 327
ای سدیر! بدان که دوستداران ما خداوند را در حال ایستاده و نشسته و خواب و بیداری و زنده و مرده عبادت میکنند. عرض کردم: فدایتان شوم! عبادت در حال ایستاده و نشسته و زنده را میشناسیم، اما چگونه خداوند را در حالی که خواب است و مرده است عبادت میکند؟ ایشان فرمودند: دوستدار ما سرش را روی زمین میگذارد و میخوابد و هنگامی که وقت نماز برسد، [خداوند] دو فرشتهای که در زمین آفریده شدهاند و هیچگاه به آسمان نمیروند و ملکوت خود را نمیبینند را بر او مأمور میکند و آن دو نزد آنقدر او نماز میگزارند تا بیدار شود و خداوند ثواب نماز آن دو را برای او مینویسد و هر رکعت نماز آن دو معادل هزار نماز از نمازهای انسانهاست. هنگامی که خداوند دوستدار ما را قبض روح میکند، دو فرشته او به آسمان میروند و عرض میکنند: ای پرودگار ما! بندهات فلانی پسر فلانی از دنیا رفت و اجلش فرا رسید، و تو خود بهتر از ما این را میدانی، به ما اذن بده که تو را در افقهای آسمان و اطراف زمینت عبادت کنیم؛ خداوند به آن دو وحی میکند که در آسمان، کسانی هستند که مرا عبادت کنند و من نیز به عبادتشان نیازی ندارم، بلکه آنها به عبادت من نیاز دارند، و در زمین نیز هستند کسانی که حق عبادت مرا به جا آورند و من مخلوقی محتاجتر از او نیافریدهام، به قبر دوستدار من هبوط کنید. آن دو عرض میکنند: ای پروردگار ما! او کیست که به سعادت این محبت تو رسیده است؟ خداوند به آن دو وحی میکند: او کسی است که میثاقش به بندهام محمد و وصیش و ذریه آن دو به ولایت را نگه داشته است، به قبر دوستدار من، فلانی پسر فلانی هبوط کنید و تا زمانی که او را در قیامت برانگیزم، نزد او نماز گزارید. آن دو فرشته فرود میآیند و تا هنگامی که خداوند او را برانگیزد کنار قبرش نماز میگزارند و ثواب نمازشان که هر رکعت آن معادل هزار رکعت نماز از نماز انسانهاست، برای او نوشته میشود. سدیر نقل کرده، عرض کردم: فدایتان شوم ای فرزند رسول خدا! آیا هنگامی که دوستدار شما خوابیده و مرده، عابدتر از هنگامی است که زنده و ایستاده است؟ ایشان فرمودند: دور باد! ای سدیر! دوستدار ما در روز قیامت از خداوند عزّ و جلّ امان میخواهد و به او امان داده میشود.
روایت 24.
أمالی شیخ طوسی: علی و حسین پسران امام موسی کاظم علیه السلام از پدرشان و ایشان از طریق پدرانشان علیهم السلام نقل کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند عزّ و جلّ به نگهبانان گرامی وحی کرد که هنگامی که بنده مؤمن من آزرده است، بر او چیزی ننویسند.
مؤلف گوید: روایاتی که بر فرشتگان نویسنده دلالت میکند، در لا به لای بخشهای قبلی و بعدی پراکنده است و همین مقدار که گفتیم [برای اینجا] کافی است.
روایت 25.
محاسبۀ النفس: سید علی بن طاوس قدس الله روحه از أمالی مفید با سند شیخ مفید نقل کرده،
ص: 328
یَا سَدِیرُ أَمَا إِنَّ وَلِیَّنَا لَیَعْبُدُ اللَّهَ قَائِماً وَ قَاعِداً وَ نَائِماً وَ حَیّاً وَ مَیِّتاً قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَمَّا عِبَادَتُهُ قَائِماً وَ قَاعِداً وَ حَیّاً فَقَدْ عَرَفْنَا فَکَیْفَ یَعْبُدُ اللَّهَ نَائِماً وَ مَیِّتاً قَالَ إِنَّ وَلِیَّنَا لَیَضَعُ رَأْسَهُ فَیَرْقُدُ فَإِذَا کَانَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَکَّلَ بِهِ مَلَکَیْنِ خُلِقَا فِی الْأَرْضِ لَمْ یَصْعَدَا إِلَی السَّمَاءِ وَ لَمْ یَرَیَا مَلَکُوتَهُمَا فَیُصَلِّیَانِ عِنْدَهُ حَتَّی یَنْتَبِهَ فَیَکْتُبُ اللَّهُ ثَوَابَ صَلَاتِهِمَا لَهُ وَ الرَّکْعَةُ مِنْ صَلَاتِهِمَا تَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ مِنْ صَلَاةِ الْآدَمِیِّینَ وَ إِنَّ وَلِیَّنَا لَیَقْبِضُهُ اللَّهُ إِلَیْهِ فَیَصْعَدُ مَلَکَاهُ إِلَی السَّمَاءِ فَیَقُولَانِ یَا رَبَّنَا عَبْدُکَ فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ انْقَطَعَ وَ اسْتَوْفَی أَجَلَهُ وَ لَأَنْتَ أَعْلَمُ مِنَّا بِذَلِکَ فَأْذَنْ لَنَا نَعْبُدْکَ فِی آفَاقِ سَمَائِکَ وَ أَطْرَافِ أَرْضِکَ قَالَ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمَا إِنَّ فِی سَمَائِی لَمَنْ یَعْبُدُنِی وَ مَا لِی فِی عِبَادَتِهِ مِنْ حَاجَةٍ بَلْ هُوَ أَحْوَجُ إِلَیْهَا وَ إِنَّ فِی أَرْضِی لَمَنْ یَعْبُدُنِی حَقَّ عِبَادَتِی وَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْوَجَ إِلَیَّ مِنْهُ فَاهْبِطَا إِلَی قَبْرِ وَلِیِّی فَیَقُولَانِ یَا رَبَّنَا مَنْ هَذَا یَسْعَدُ بِحُبِّکَ إِیَّاهُ قَالَ فَیُوحِی اللَّهُ إِلَیْهِمَا ذَلِکَ مَنْ أَخَذَ مِیثَاقَهُ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِی وَ وَصِیِّهِ وَ ذُرِّیَّتِهِمَا بِالْوَلَایَةِ اهْبِطَا إِلَی قَبْرِ وَلِیِّی فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فَصَلِّیَا عِنْدَهُ إِلَی أَنْ أَبْعَثَهُ فِی الْقِیَامَةِ قَالَ فَیَهْبِطُ الْمَلَکَانِ فَیُصَلِّیَانِ عِنْدَ الْقَبْرِ إِلَی أَنْ یَبْعَثَهُ اللَّهُ فَیَکْتُبُ ثَوَابَ صَلَاتِهِمَا لَهُ وَ الرَّکْعَةُ مِنْ صَلَاتِهِمَا تَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ مِنْ صَلَاةِ الْآدَمِیِّینَ قَالَ سَدِیرٌ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِذاً وَلِیُّکُمْ نَائِماً وَ مَیِّتاً أَعْبَدُ مِنْهُ حَیّاً وَ قَائِماً قَالَ فَقَالَ هَیْهَاتَ یَا سَدِیرُ إِنَّ وَلِیَّنَا لَیُؤْمِنُ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُجِیزُ أَمَانَهُ.
ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ الْعَلَوِیِّ الْعُرَیْضِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَمَّیْهِ عَلِیِّ وَ الْحُسَیْنِ ابْنَیْ مُوسَی عَنْ أَبِیهِمَا مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: یُوحِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی الْحَفَظَةِ الْکِرَامِ لَا تَکْتُبُوا عَلَی عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ ضَجَرِهِ شَیْئاً (1).
أقول الأخبار الدالة علی الکاتبین مبثوثة فی الأبواب السابقة و اللاحقة و فیما ذکرناه هنا کفایة.
مُحَاسَبَةُ النَّفْسِ، لِلسَّیِّدِ عَلِیِّ بْنِ طَاوُسٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مِنْ أَمَالِی الْمُفِیدِ
ص: 328
امام سجاد علیه السلام فرمودند: فرشتهای که بر بنده گمارده شده و در صحیفه اعمالش مینویسد، در اول و آخر آن صحیفه به او خیر املا میشود و چیزهایی که میان آن دو است برای شما بخشیده میشود.
روایت 26.
و از کتاب الدعا، نوشته محمد بن حسن بن صفار به سند او از امام صادق علیه السلام نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خوشا به حال کسی که در روز قیامت در زیر هر گناه خود در دفتر عملش، یک استغفر الله ببیند.
روایت 27.
و با سندی مرسل از امام صادق علیه السلام نقل کرده، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: روز خود را با فلان کار و فلان کار تمام نکنید و ما فلان کار و فلان کار را کردیم؛ زیرا نگهبانانی با شما و نیز با ما هستند که اعمال شما و اعمال ما را میشمارند.
روایت 28.
و از تبیان شیخ طوسی در ذیل این سخن خداوند متعال: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»(1){و بگو [هر کاری می خواهید] بکنید که به زودی خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست} نقل کرده، در روایات آمده است که اعمال، در هر دوشنبه و پنجشنبه بر پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه میشود و ایشان از آنها مطلع میشوند و همچنین بر ائمه علیهم السلام نیز عرضه میشود و آنها نیز میفهمند، و منظور از «الْمُؤْمِنُونَ» در این سخن خداوند، ائمه علیهم السلام هستند.
روایت 29.
و از کتاب أزمنۀ تألیف محمد بن عمران مرزبانی نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله دوشنبهها و پنجشنبهها را روزه میگرفتند؛ به ایشان عرض شد: چرا چنین میکنید؟ ایشان فرمودند: اعمال در هر دوشنبه و پنجشنبه بالا برده میشوند، دوست دارم که عملم، در حالی که روزهدار هستم بالا برده شود.
روایت 30.
و با سند خود از أبیأیوب نقل کرده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: اعمال در هر دوشنبه و پنجشنبه بالا برده میشوند، مگر عمل مقادیر.
روایت 31.
و به نقل از کتاب تذییل تألیف محمد بن نجار با سندش نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که عصر روز پنجشنبه برسد، خداوند عزّ و جلّ فرشتگان خود را به همراه دفترهایی از نقره و قلمهایی از طلا در دستانشان، از آسمان به زمین میفرستد و آنان تا هنگام غروب خورشید صلوات[هایی که] بر محمد و آل او [فرستاده میشود] را مینویسند.
روایت 32.
و به نقل از کتابهای بعضی از اصحاب با سندش از عبدالصمد بن عبدالملک نقل کرده، شنیدم که امام صادق علیه السلام میفرمودند: اعمال در آخرین پنجشنبه ماه، بالا برده میشوند.
روایت 33.
و با سند خود از شیخ طوسی از عنبسه عابد نقل کرده، امام صادق علیه السلام فرمودند: اعمال هر ماه، در آخرین پنجشنبه هر ماه بالا برده میشوند.
ص: 329
بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام قَالَ: إِنَّ الْمَلَکَ الْمُوَکَّلَ عَلَی الْعَبْدِ یَکْتُبُ فِی صَحِیفَةِ أَعْمَالِهِ فَأَمْلُوا بِأَوَّلِهَا وَ آخِرِهَا خَیْراً یُغْفَرْ لَکُمْ مَا بَیْنَ ذَلِکَ.
وَ مِنْهُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ الدُّعَاءِ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله طُوبَی لِمَنْ وَجَدَ فِی صَحِیفَةِ عَمَلِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَحْتَ کُلِّ ذَنْبٍ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.
وَ مِنْهُ، مُرْسَلًا عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَا تَقْطَعُوا نَهَارَکُمْ بِکَذَا وَ کَذَا وَ فَعَلْنَا کَذَا وَ کَذَا فَإِنَّ مَعَکُمْ حَفَظَةً یُحْصُونَ عَلَیْکُمْ وَ عَلَیْنَا.
وَ مِنْهُ، نَقْلًا مِنْ تِبْیَانِ شَیْخِ الطَّائِفَةِ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ رُوِیَ فِی الْخَبَرِ أَنَّ الْأَعْمَالَ تُعْرَضُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی کُلِّ إِثْنَیْنِ وَ خَمِیسٍ فَیَعْلَمُهَا وَ کَذَلِکَ تُعْرَضُ عَلَی الْأَئِمَّةِ علیهم السلام فَیَعْرِفُونَهَا وَ هُمُ الْمَعْنِیُّونَ بِقَوْلِهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ.
وَ مِنْهُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ الْأَزْمِنَةِ لِمُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْمَرْزُبَانِیِّ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَصُومُ الْإِثْنَیْنِ وَ الْخَمِیسَ فَقِیلَ لَهُ لِمَ ذَلِکَ فَقَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْأَعْمَالَ تُرْفَعُ فِی کُلِّ إِثْنَیْنِ وَ خَمِیسٍ فَأُحِبُّ أَنْ تُرْفَعَ عَمَلِی وَ أَنَا صَائِمٌ.
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا مِنْ إِثْنَیْنِ وَ لَا خَمِیسٍ إِلَّا تُرْفَعُ فِیهِ الْأَعْمَالُ إِلَّا عَمَلَ الْمَقَادِیرِ.
وَ مِنْهُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ التَّذْیِیلِ لِمُحَمَّدِ بْنِ النَّجَّارِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ الْخَمِیسِ عِنْدَ الْعَصْرِ أَهْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَائِکَةً مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ مَعَهَا صَحَائِفُ مِنْ فِضَّةٍ بِأَیْدِیهِمْ أَقْلَامٌ مِنْ ذَهَبٍ تَکْتُبُ الصَّلَاةَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ إِلَی غُرُوبِ الشَّمْسِ (1).
وَ مِنْهُ، نَقْلًا مِنْ کُتُبِ بَعْضِ الْأَصْحَابِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِکِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ آخِرُ خَمِیسٍ مِنَ الشَّهْرِ تُرْفَعُ فِیهِ الْأَعْمَالُ.
وَ مِنْهُ، بِإِسْنَادِهِ إِلَی شَیْخِ الطَّائِفَةِ بِإِسْنَادِهِ إِلَی عَنْبَسَةَ الْعَابِدِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: آخِرُ خَمِیسٍ فِی الشَّهْرِ تُرْفَعُ فِیهِ أَعْمَالُ الشَّهْرِ.
ص: 329
روایت 34.
و به نقل از کتاب خطبههای امیرالمؤمنین، تألیف عبدالعزیز جلودی نقل کرده، إبن کواء از امیرالمؤمنین درباره بیت معمور و سقف مرفوع پرسید؛ ایشان فرمودند: وای بر تو! آن ضریح، خانهای است در آسمان چهارم در مقابل کعبه که تمام آن فقط از یک مروارید ساخته شده و هر روز هفتاد هزار فرشته داخل آن میشوند و تا روز قیامت از آن خارج نمیشوند و در سمت راست درب آن کتاب اهل بهشت است و فرشتگان اعمال بهشتیان را در آن مینویسند و در سمت چپ درب آن کتاب اهل دوزخ است و فرشتگان اعمال دوزخیان را با قلمهای سیاهی در آن مینویسند، هنگامی که شامگاه برسد، دو فرشته نگهبان بالا میروند و [آن فرشتگان همه] اعمال[ی که بنده در آن روز انجام داده] را از آن دو میشنوند و این همان سخن خداوند متعال است [که فرمود]: «هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(1){این است کتاب ما که علیه شما به حق سخن می گوید، ما از آنچه می کردید نسخه بر می داشتیم}.
روایت 35.
و به نقل از کتاب إبن [أبی] عمر زاهد صاحب تغلب [ثعلب] نقل کرده عطاء صباحی، استاد امامیه شیعیان، از امام صادق علیه السلام و ایشان از پدرانشان علیهم السلام نقل کردهاند: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آن دو فرشته [نگهبان] بر روی دو دندان نیش انسان نشستهاند و خوب و بد او را مینویسند و و از دو طرف داخل دهانش کمک میگیرند، و چه بسا بر روی دو گوشه لبها مینشینند.
از تغلب [یا ثعلب] شنیدم که میگفت همه اینهایی که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند مختار من نیز میباشد. "ناجذان" همان دو دندان نیش است و "غُرّان" دو طرف داخل دهان را گویند و "صامغان" و "صماغان"، و هر کس که آن را با عین خوانده اشتباه کرده است، دو طرف لبها را گویند که آب دهان در آنجا جمع میشود و مردم به آن "صوارین" میگویند.
و درباره این سخن امیرالمؤمنین علیه السلام "صماغین را پاکیزه دارید؛ چرا که جای نشستن دو فرشته [نگهبان] است" از تغلب [ثعلب] سؤال شد و او گفت: جایی است که آب دهان انسان در آنجا جمع میشود و مردم به آن صوارین میگویند.
توضیح
در نهایه این دو روایت را از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده و گفته است: "نواجذ"، آن دو دندانی هستند که هنگام خندیدن ظاهر میشوند، و گفته است "غُرّان" به ضم غین، دو طرف داخل دهان هستند، و گفته است "صماغان" دو طرف لب را گویند که آب دهان در آنجا جمع میشود، و گفته شده که به معنای جایی است که دو لب به هم میپیوندند، و به آن دو "صامغان" و "صماغان" و "صواران" نیز گفته میشود.
ص: 330
وَ مِنْهُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ خُطَبِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِعَبْدِ الْعَزِیزِ الْجَلُودِیِّ قَالَ: إِنَّ ابْنَ الْکَوَّاءِ سَأَلَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ قَالَ وَیْلَکَ ذَلِکَ الضُّرَاحُ بَیْتٌ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ حِیَالَ الْکَعْبَةِ مِنْ لُؤْلُؤَةٍ وَاحِدَةٍ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ لَا یَعُودُونَ إِلَیْهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فِیهِ کِتَابُ أَهْلِ الْجَنَّةِ عَنْ یَمِینِ الْبَابِ یَکْتُبُونَ أَعْمَالَ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ فِیهِ کِتَابُ أَهْلِ النَّارِ عَنْ یَسَارِ الْبَابِ یَکْتُبُونَ أَعْمَالَ أَهْلِ النَّارِ بِأَقْلَامٍ سُودٍ فَإِذَا کَانَ وَقْتُ الْعِشَاءِ ارْتَفَعَ الْمَلَکَانِ فَیَسْمَعُونَ مِنْهُمَا مَا عَمِلَ الرَّجُلُ فَذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
وَ مِنْهُ، نَقْلًا مِنْ کِتَابِ ابن [أَبِی عُمَرَ الزَّاهِدِ صَاحِبِ تغلب [ثَعْلَبٍ قَالَ أَخْبَرَنِی عَطَاءٌ عَنِ الصُّبَاحِیِّ أُسْتَاذِ الْإِمَامِیَّةِ مِنَ الشِّیعَةِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالُوا قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّ الْمَلَکَیْنِ یَجْلِسَانِ عَلَی نَاجِذَیِ الرَّجُلِ یَکْتُبَانِ خَیْرَهُ وَ شَرَّهُ وَ یَسْتَمِدَّانِ مِنْ غُرَّیْهِ وَ رُبَّمَا جَلَسَا عَلَی الصِّمَاغَیْنِ.
فَسَمِعْتُ تغلبا [ثَعْلَباً] یَقُولُ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا کُلِّهِ مَا قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ النَّاجِدَانِ النَّابَانِ وَ الْغُرَّانِ الشِّدْقَانِ وَ الصَّامِغَانِ وَ الصِّمَاغَانِ وَ مَنْ قَالَهُمَا بِالْعَیْنِ فَقَدْ صَحَّفَهُمَا مُجْتَمَعَا الرِّیقِ مِنَ الْجَانِبَیْنِ وَ هُمَا اللَّذَانِ یُسَمِّیهِمَا الْعَامَّةُ الصِّوَارَیْنِ.
وَ قَالَ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام نَظِّفُوا الصِّمَاغَیْنِ فَإِنَّهُمَا مَقْعَدُ الْمَلَکَیْنِ فَقَالَ تغلب [ثَعْلَبٌ هُمَا الْمَوْضِعُ الَّذِی یَجْتَمِعُ فِیهِ الرِّیقُ مِنَ الْإِنْسَانِ وَ هُمَا الَّذِی یُسَمِّیهِ الْعَامَّةُ الصِّوَارَیْنِ.
روی فی النهایة الخبرین عن أمیر المؤمنین علیه السلام و قال النواجذ هی التی تبدو عند الضحک و قال الغُرَّان بالضم الشدقان و قال الصماغان مجتمع الریق فی جانبی الشفة و قیل هما ملتقی الشدقین و یقال لهما الصامغان و الصماغان و الصواران.
ص: 330
باب هجدهم : وعده و وعید و حبط و تکفیر
آیات
«وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(1){و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه می شود و ایشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود}.
«إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»(2){قطعاً خداوند در وعده [خود] خلاف نمی کند}.
«أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ»(3){آنان کسانی اند که در [این] دنیا و [در سرای] آخرت اعمالشان به هدر رفته و برای آنان هیچ یاوری نیست}.
«إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ»(4){تو وعده ات را خلاف نمی کنی}.
«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ»(5){اگر از گناهان بزرگی که از آن[ها] نهی شده اید دوری گزینید، بدیهای شما را از شما می زداییم}.
«لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ»(6){[پاداش و کیفر] به دلخواه شما و به دلخواه اهل کتاب نیست؛ هر کس بدی کند، در برابر آن کیفر می بیند}
«وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(7){و کسانی که آیات ما و دیدار آخرت را دروغ پنداشتند، اعمالشان تباه شده است}.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(8){ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا دارید، برای شما [نیروی] تشخیص [حق از باطل] قرار
می دهد و گناهانتان را از شما می زداید و شما را می آمرزد، و خدا دارای بخشش بزرگ است}.
«ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ»(9){مشرکان را نرسد که مساجد خدا را آباد کنند در حالی که به کفر خویش شهادت می دهند، آنانند که اعمالشان به هدر رفته و خود در آتش جاودانند}.
«أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»(10){آنان اعمالشان در دنیا و آخرت به هدر رفت}.
«إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»(11){خدا وعده [خود را] خلاف نمی کند}.
«أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(12){[آری] آنان کسانی اند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید}.
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ»(13){و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، قطعاً گناهانشان را از آنان می زداییم و بهتر از آنچه می کردند پاداششان می دهیم}.
«وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»(14){وعده خداست؛ خدا وعده اش را خلاف نمی کند، ولی بیشتر مردم نمی دانند}.
«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ»(15){پس صبر کن که وعده خدا حق است، و زنهار تا کسانی که یقین ندارند تو را به سبکسری وا ندارند}.
«وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً»(16){و هنگامی که منافقان و کسانی که در دلهایشان بیماری است می گفتند: خدا و فرستاده اش جز فریب به ما وعده ای ندادند}.
«أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً»(17){آنان ایمان نیاورده اند و خدا اعمالشان را تباه گردانیده و این [کار] همواره بر خدا آسان است}.
ص: 331
البقرة: «وَ مَنْ یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(217)
آل عمران: «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»(9) و قال تعالی أُولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ»(22) (و قال): «إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعادَ»(194)
النساء: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ»(31) (و قال تعالی): «لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ»(123)
الأعراف: «وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(147)
الأنفال: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(29)
التوبة: «ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِینَ عَلی أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ»(17) (و قال): «أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ»(69)
الرعد: «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»(31)
الکهف: «أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(105)
العنکبوت: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ»(7)
الروم: «وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»(6) (و قال سبحانه): «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ»(60)
الأحزاب: «وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً»(12) (و قال تعالی): «أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً»(19)
ص: 331
«وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ»(1){وعده خداست، خدا خلاف وعده نمی کند}.
«لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ»(2){تا خدا بدترین عملی را که کرده اند از ایشان بزداید و آنان را به بهترین کاری که می کرده اند پاداش دهد}.
«إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ»(3){وعده خدا حق است}.
«کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ»(4){بدیهایشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشید}.
«ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»(5){این بدان سبب است که آنان آنچه را خدا نازل کرده است خوش نداشتند و [خدا نیز] کارهایشان را باطل کرد}.
«ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»(6){زیرا آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پیروی کرده اند و خرسندیش را خوش نداشتند؛ پس اعمالشان را باطل گردانید}.
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ»(7){کسانی که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند و پس از آنکه راه هدایت بر آنان آشکار شد با پیامبر [خدا] در افتادند، هرگز به خدا گزندی نمی رسانند و به زودی [خدا] کرده هایشان را تباه خواهد کرد}.
«وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»(8){و بدیهایشان را از آنان بزداید}.
«وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»(9){و همچنانکه بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می گویید، با او به صدای بلند سخن مگویید، مبادا بی آنکه بدانید کرده هایتان تباه
شود}.
«وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ»(10){و هر کس به خدا ایمان آورده و کار شایسته ای کرده باشد، بدیهایش را از او بسترد}.
«وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ»(11){و هر کس از خدا پروا کند، بدیهایش را از او بزداید}.
«عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ»(12){امید است که پروردگارتان بدیهایتان را از شما بزداید}.
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(13){پس هر که هموزن ذره ای نیکی کند، [نتیجه] آن را خواهد دید * و هر که هموزن ذره ای بدی کند، [نتیجه] آن را خواهد دید}.
تحقیق
باید دانست بنا بر نظر مشهور میان دانشمندان علم کلام امامیه، احباط و تکفیر باطل است، بلکه گفتهاند ثواب و عقاب مشروط به موافات است، یعنی ثواب بر ایمان مشروط به این است که خداوند بداند که او با ایمان از دنیا میرود و عقاب بر کفر و کارهای ناپسند مشروط به این است که خداوند بداند او تسلیم نمیشود و توبه نمیکند، و آیاتی که دلالت بر احباط و تکفیر میکند را نیز همینگونه تأویل کردهاند. و معتزله معتقدند که احباط و تکفیر به دلیل آیات و روایاتی که بر آن دو دلالت دارد، وجود دارد.
شارح مقاصد گفته است: مخالفتی نیست که کسی که بعد از کفر و معاصی ایمان بیاورد، مانند کسی که معصیت نکرده است از اهل بهشت خواهد بود، و کسی که نعوذ بالله بعد از ایمان و عمل صالح کفر بورزد، مانند کسی که هیچ کار نیکی ندارد از اهل دوزخ است. سخن درباره کسی است که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است و بعضی از اعمال بد را نیز مرتکب شده است، چنانچه این حال در بسیاری از مردم مشاهده میشود. به نظر ما چنین کسی عاقبت به بهشت میرود، اگر چه [این بهشت رفتن او] بعد از [رفتن به] دوزخ باشد. و استحقاق ثواب
ص: 332
الزمر: «وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ»(20) (و قال تعالی): «لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ»(35)
المؤمن: «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ»(77)
محمد: «کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ»(2) (و قال تعالی): «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»(9) (و قال): «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ»(28) (و قال): «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدی لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ»(32)
الفتح: «وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ»(5)
الحجرات: «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ»(2)
التغابن: «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ»(9)
الطلاق: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ»(5)
التحریم: «عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ»(8)
الزلزال: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(7-8)
اعلم أن المشهور بین متکلمی الإمامیة بطلان الإحباط و التکفیر بل قالوا باشتراط الثواب و العقاب بالموافاة بمعنی أن الثواب علی الإیمان مشروط بأن یعلم الله منه أنه یموت علی الإیمان و العقاب علی الکفر و الفسوق مشروط بأن یعلم الله أنه لا یسلم و لا یتوب و بذلک أولوا الآیات الدالة علی الإحباط و التکفیر و ذهبت المعتزلة إلی ثبوت الإحباط و التکفیر للآیات و الأخبار الدالة علیهما.
قال شارح المقاصد لا خلاف من أن من آمن بعد الکفر و المعاصی فهو من أهل الجنة بمنزلة من لا معصیة له و من کفر نعوذ بالله بعد الإیمان و العمل الصالح فهو من أهل النار بمنزلة من لا حسنة له و إنما الکلام فیمن آمن و عمل صالحا و آخر سیئا کما یشاهد من الناس فعندنا مآله إلی الجنة و لو بعد النار و استحقاقه للثواب
ص: 332
و عقاب به مقتضای وعده و وعید و بدون حبوط [اعمال]، ثابت است. و مطابق آنچه که از مذهب معتزلیها مشهور است، چنین کسی اگر قبل از توبه کردن بمیرد، در آتش جاودان است. به معتزلیها درباره ایمان و طاعات و استحقاقهای [ثواب]ی که برایش ثابت شده اشکال کردهاند که پس این همه [ثواب] به کجا پر میکشد و چگونه از بین میرود؛ آنها [در جواب] گفتهاند: با حبوط طاعات، و متمایل شدهاند که بگویند کارهای بد، سبب رفتن [و نابود شدن] کارهای نیک میشود، حتی همه آنان معتقدند که یک گناه کبیره، ثواب همه عبادات را میزداید. فساد این عقیده روشن است؛ از جهت نقلی، به جهت نصوصی که دلالت میکنند که خداوند متعال اجر کسی که عملی کرده باشد و عمل صالحی انجام داده باشد را تباه نمیکند، و از جهت عقلی، زیرا ما یقین داریم که باطل کردن ثواب ایمان بنده و ثواب مواظبت بر انجام طاعات در طول عمر به واسطه خوردن یک لقمه ربا و نوشیدن یک جرعه شراب، از کسی که بردبار و بخشنده است پسندیده نیست. گفتهاند که احباط در متن صریح قرآن آمده است؛ مانند این سخن خداوند متعال: «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ»(1){و همچنانکه بعضی از شما با بعضی دیگر بلند سخن می گویید با او به صدای بلند سخن مگویید، مبادا کرده هایتان تباه شود} [و] «أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(2){آنانند که اعمالشان به هدر رفته است}[و] «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی»(3){صدقه های خود را با منّت و آزار باطل مکنید}؛ [در جواب] میگوییم: این احباط به معنایی که مقصود شما میباشد نیست، بلکه به معنای این است که هر کسی که عملی مستحق نکوهش انجام دهد، با اینکه میتوانسته آن را طوری انجام دهد که به سبب آن مستحق ستایش و ثواب باشد، دربارهاش گفته میشود که او عملش را حبط کرده است، مانند صدقهای که همراه با منت و آزار باشد و صدقهای که بدون منت و آزار باشد. اما احباط طاعات به سبب کفر، به معنای آن است که شخص البته بر طاعاتش ثواب داده نمیشود، نه اینکه به معنای تنازع در چیزی باشد [و به این معنا باشد که کفر، با طاعات تنازع کند و آنها را از بین ببرد]. و از آنجا که ابوعلی و ابوهاشم به نادرستی این نظر پی بردهاند، اندکی از لجاجت خود را کنار گذاشتهاند و گفتهاند: معصیتها فقط طاعات را میتوانند احباط کنند، و هنگامی که طاعات بر معاصی وارد شوند، اگرچه خود معاصی بر طاعات گذشته وارد شده بودند، معاصی را حبط میکنند. دیگر اینکه در احباط، نظری به تعداد معاصی و طاعات نیست، بلکه احباط، به مقدار وزرها و اجرها بستگی دارد؛ چه بسا که یک گناه کبیره به قدری وزر داشته باشد که بر طاعات فراوانی غلبه کند، و هیچ راهی برای تشخیص دادن آن وجود ندارد و به علم خداوند متعال واگذار میشود. سپس در اینجا نظر آن دو [- ابوعلی و ابوهاشم] از همدیگر جدا میشود؛ ابوعلی پنداشته است آنچه کمتر است، ساقط میشود و چیزی از بیشتر ساقط نمیگردد، و اگر آنچه که ساقط شده است ثواب باشد، سقوط کمتر به منزله عقاب است و اگر آنچه که ساقط شده است عقاب باشد، سقوط آن به منزله ثواب است، و این [همان نظریه] احباط محض است. و ابوهاشم گفته است: کمتر ساقط میشود و به اندازه آن از بیشتر نیز ساقط میگردد، برای مثال اگر کسی صد جزء عقاب داشته باشد و هزار جزء حسنه کسب کرده باشد، عقاب از او ساقط میشود و صد جزء از ثوابش نیز در مقابل آن عقاب ساقط میگردد و نهصد جزء ثواب برایش باقی میماند، و عکس آن نیز چنین است. و این همان نظریه موازنه است. در اینجا نقل سخن شارح المقاصد به پایان میرسد.
مؤلف گوید: حقیقت این است که نمیتوان ساقط شدن ثواب ایمان به سبب کفری که بعد میآید
ص: 333
و العقاب بمقتضی الوعد و الوعید ثابت من غیر حبوط و المشهور من مذهب المعتزلة أنه من أهل الخلود فی النار إذا مات قبل التوبة فأشکل علیهم الأمر فی إیمانه و طاعاته و ما یثبت من استحقاقاته أین طارت و کیف زالت فقالوا بحبوط الطاعات و مالوا إلی أن السیئات یذهبن الحسنات حتی ذهبت الجمهور منهم إلی أن الکبیرة الواحدة تحبط ثواب جمیع العبادات و فساده ظاهر أما سمعا فللنصوص الدالة علی أن الله تعالی لا یضیع أجر من أحسن عملا و عمل صالحا و أما عقلا فللقطع بأنه لا یحسن من الحلیم الکریم إبطال ثواب إیمان العبد و مواظبته علی الطاعات طول العمر بتناول لقمة من الربا أو جرعة من الخمر قالوا الإحباط مصرح فی التنزیل کقوله تعالی وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذی قلنا لا بالمعنی الذی قصدتم بل بمعنی أن من عمل عملا استحق به الذم و کان یمکنه أن یعمله علی وجه یستحق به المدح و الثواب یقال إنه أحبط عمله کالصدقة مع المن و الأذی و بدونها و أما إحباط الطاعات بالکفر بمعنی أنه لا یثاب علیها البتة فلیس من التنازع فی شی ء و حین تنبه أبو علی و أبو هاشم لفساد هذا الرأی رجعا من التمادی بعض الرجوع فقالا إن المعاصی إنما یحبط الطاعات و إذا أوردت علیها و إن أوردت الطاعات أحبطت المعاصی ثم لیس النظر إلی أعداد الطاعات و المعاصی بل إلی مقادیر الأوزار و الأجور فرب کبیرة یغلب وزرها أجر طاعات کثیرة و لا سبیل إلی ضبط ذلک بل هو مفوض إلی علم الله تعالی ثم افترقا فزعم أبو علی أن الأقل یسقط و لا یسقط من الأکثر شیئا و یکون سقوط الأقل عقابا إذا کان الساقط ثوابا و ثوابا إذا کان الساقط عقابا و هذا هو الإحباط المحض و قال أبو هاشم الأقل یسقط و یسقط من الأکثر ما یقابله مثلا من له مائة جزء من العقاب و اکتسب ألف جزء من الثواب فإنه یسقط منه العقاب و مائة جزء من الثواب بمقابلته و یبقی له تسعمائة جزء من الثواب و کذا العکس و هذا هو القول بالموازنة انتهی کلامه. أقول الحقّ أنه لا یمکن إنکار سقوط ثواب الإیمان بالکفر اللاحق الذی
ص: 333
و انسان با آن کفر میمیرد را انکار کرد، و همچنین اینکه عقاب کفر به سبب ایمان بعدی که انسان با آن ایمان میمیرد، ساقط میشود [را نیز نمیتوان انکار کرد]. و روایات زیادی وجود دارد که دلالت میکنند بسیاری از معاصی، موجب میشوند که ثواب بسیار از طاعات از بین برود و بسیاری از طاعات کفاره بسیاری از کارهای بد هستند و روایات در این باره متواتر است، و برخی از آیات نیز دلالت میکنند که کارهای نیک، کارهای بد را از بین میبرند و هیچ دلیل تمامی بر بطلان این حقیقت اقامه نشده است. اما معلوم نیست که این حقیقت درباره همه طاعات و معاصی صادق باشد، و نیز اینکه جریان این حقیقت به شیوه احباط و تکفیر و بعد از ثبوت ثواب و عقاب باشد نیز معلوم نیست، و یا اینگونه باشد که [ثبوت] ثواب بر عمل در علم خداوند متعال مشروط به این است که کار ناپسندی بعد از آن واقع نشود و [ثبوت] عقاب بر معصیت، مشروط به این است که بعد از آن طاعتی واقع نشود و ثوابی نبرد، و یا اینگونه نباشد و ثواب و عقابی در کار نباشد، تحقیق این مطلب برای ما اهمیتی ندارد، بلکه این نزاع در حقیقت به نزاعی لفظی بر میگردد. ولی ظاهر سخنان معتزله و بیشتر امامیه این است که آنان اعتقاد ندارند که طاعت چیزی از عقاب را ساقط کند و یا معصیت چیزی از ثواب را اسقاط نماید، مگر در مورد اسلام آوردن و ارتداد و توبه. و مخفی نیست که دلایلی که گفتهاند، سست است و این کتاب جای آوردن آنها نیست.
و نیز باید دانست که در میان امامیه اختلافی نیست که مؤمنانی که مرتکب گناهان کبیره شدهاند در دوزخ جاودان نمیشوند، اما اینکه آیا وارد دوزخ میشوند یا فقط در برزخ عذاب میشوند، روایات در این باره با هم اختلاف دارند و به زودی تحقیق آنها خواهد آمد.
روایات
روایت 1.
محاسن: عبدالله بن قاسم جعفری نقل کرده، امام صادق علیه السلام از طریق پدرانشان علیهم السلام نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند هر که را بر عملی وعده ثواب دهد، به وعده خود وفا میکند و هر کس را بر عملی از عقاب بیم دهد، اینکه آیا او را عقاب کند یا نکند اختیارش با خود اوست.
روایت 2.
کنز الکراجکی: عطاء بن یسار نقل کرده، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: بنده در پیشگاه خداوند متعال میایستد و خداوند میگوید:
ص: 334
یموت علیه و کذا سقوط عقاب الکفر بالإیمان اللاحق الذی یموت علیه و قد دلت الأخبار الکثیرة علی أن کثیرا من المعاصی یوجب سقوط ثواب کثیر من الطاعات و أن کثیرا من الطاعات کفارة لکثیر من السیئات و الأخبار فی ذلک متواترة و قد دلت الآیات علی أن الحسنات یذهبن السیئات و لم یقم دلیل تام علی بطلان ذلک و أما أن ذلک عام فی جمیع الطاعات و المعاصی فغیر معلوم و أما أن ذلک علی سبیل الإحباط و التکفیر بعد ثبوت الثواب و العقاب أو علی سبیل الاشتراط بأن الثواب فی علمه تعالی علی ذلک العمل مشروط بعدم وقوع ذلک الفسق بعده و أن العقاب علی تلک المعصیة مشروط بعدم وقوع تلک الطاعة بعدها فلا یثیب أو لا ثواب و عقاب فلا یهمنا تحقیق ذلک بل یرجع النزاع فی الحقیقة إلی اللفظ لکن الظاهر من کلام المعتزلة و أکثر الإمامیة أنهم لا یعتقدون إسقاط الطاعة شیئا من العقاب أو المعصیة شیئا من الثواب سوی الإسلام و الارتداد و التوبة و أما الدلائل التی ذکروها لذلک فلا یخفی وهنها و لیس هذا الکتاب موضع ذکرها.
ثم اعلم أنه لا خلاف بین الإمامیة فی عدم خلود أصحاب الکبائر من المؤمنین فی النار و أما أنهم هل یدخلون النار أو یعذبون فی البرزخ و المحشر فقط فقد اختلف فیه الأخبار و سیأتی تحقیقها.
سن، المحاسن عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیُّ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ وَعَدَهُ اللَّهُ عَلَی عَمَلٍ (1)ثَوَاباً فَهُوَ مُنْجِزٌ لَهُ وَ مَنْ أَوْعَدَهُ عَلَی عَمَلٍ عِقَاباً فَهُوَ فِیهِ بِالْخِیَارِ.
کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، عَنِ الْمُفِیدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ الْمِنْقَرِیِّ (2)عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: یُوقَفُ الْعَبْدُ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَعَالَی فَیَقُولُ قِیسُوا بَیْنَ
ص: 334
بین نعمتهای من بر او و اعمال او مقایسه کنید، نعمتها، اعمال او را فرا میگیرد و میگویند نعمتها، اعمال او را فرا گرفت؛ خداوند میفرماید: نعمتها را بر او ببخشید و بین خوبیها و بدیهایش مقایسه کنید، اگر اعمال خوب و بدش با هم مساوی باشند،
خداوند بدیها را با خوبیها از بین میبرد و او را در بهشت داخل میکند، و اگر اعمال خوبش بیشتر از بدیهایش باشد، خداوند از فضل خود به او عطا میکند، و اگر اعمال بدش زیادتر از خوبیهایش باشند و از اهل تقوا باشد و به خداوند متعال شرک نورزیده باشد و از شرک پرهیز کرده باشد، از اهل مغفرت خداوند میگردد و اگر خداوند بخواهد، او را به سبب رحمتش میآمرزد و از روی عفوش بر او تفضل میکند.
عقاید: اعتقاد ما درباره وعده و وعید این است که خداوند به هر کسی که او را بر عملی وعده به ثواب داده باشد، به وعدهاش عمل میکند و هر کسی را که بر عملی به عقاب بیم داده باشد، در اختیار خودش است؛ اگر او را عذاب کند، به سبب عدالتش است و اگر از او درگذرد، از روی فضلش است و خداوند «بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ»(1){به بندگان [خود] بیدادگر} نیست. خداوند عزّ و جلّ فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»(2){ مسلماً خدا این را که به او شرک ورزیده شود نمی بخشاید و غیر از آن را برای هر که بخواهد می بخشاید}.
و اعتقاد ما درباره عدالت این است که خداوند تبارک و تعالی ما را به عدالت امر کرده است و با چیزی فوق عدالتش، یعنی با تفضلش با ما معامله کرده است، و این بدان جهت است که خداوند عزّ و جلّ میفرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»(3){هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس کار بدی بیاورد، جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود}.
توضیح
شیخ مفید قدس الله روحه در شرح سخن اخیر گفته است: عدل به معنای جزا دادن بر عمل به اندازه استحقاق عمل است و ظلم به معنای منع حقوق است و خداوند متعال کریم و بخشنده و با تفضل و مهربان است و ضمانت کرده است که جزای اعمال و اجر کسانی که درد کشیدهاند را بدهد و علاوه بر آن وعده تفضل زیادی نیز داده است و فرموده است: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ»(4){برای کسانی که کار نیکو کرده اند نیکویی [بهشت] و زیاده [بر آن] است} و اعلام کرده است که نیکوکار هم ثوابی که مستحق آن است و هم مقداری زیادتری را میبرد، و فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»(5) {هر کس کار نیکی بیاورد، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت}، یعنی ده برابر پاداشی که مستحق آن است، «وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ»{و هر کس کار بدی بیاورد، جز مانند آن جزا نیابد و بر آنان ستم نرود} که مقصود این است که او را بیش از آن مقداری که مستحق آن است عذاب نمیکند، سپس بعد از آن ضمانت به عفو کرده و وعده به آمرزش داده است؛ خداوند سبحان فرمود: «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ»(6){و به راستی پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمشان بخشایشگر است}، و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»(7){مسلماً خدا این را که به او شرک ورزیده شود نمی بخشاید و غیر از آن را برای هر که بخواهد می بخشاید}، و فرمود: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا»(8){بگو به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند}، و حقی که بنده دارد، همان است که خداوند حق او قرار داده است و اقتضای جود و کرم خداوند است،
ص: 335
نِعَمِی عَلَیْهِ وَ بَیْنَ عَمَلِهِ فَتَسْتَغْرِقُ النِّعَمُ الْعَمَلَ فَیَقُولُونَ قَدِ اسْتَغْرَقَ النِّعَمُ الْعَمَلَ فَیَقُولُ هَبُوا لَهُ النِّعَمَ وَ قِیسُوا بَیْنَ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ مِنْهُ فَإِنِ اسْتَوَی الْعَمَلَانِ أَذْهَبَ اللَّهُ الشَّرَّ بِالْخَیْرِ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ کَانَ لَهُ فَضْلٌ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِفَضْلِهِ وَ إِنْ کَانَ عَلَیْهِ فَضْلٌ وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ التَّقْوَی وَ لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ تَعَالَی وَ اتَّقَی الشِّرْکَ بِهِ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْمَغْفِرَةِ یَغْفِرُ اللَّهُ لَهُ بِرَحْمَتِهِ إِنْ شَاءَ وَ یَتَفَضَّلُ عَلَیْهِ بِعَفْوِهِ.
عد، العقائد اعتقادنا فی الوعد و الوعید هو أن من وعده الله علی عمل ثوابا فهو منجزه و من وعده علی عمل عقابا فهو فیه بالخیار إن عذبه فبعدله و إن عفا عنه فبفضله و ما الله بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ و قد قال الله عز و جل إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ (1)و اعتقادنا فی العدل هو أن الله تبارک و تعالی أمرنا بالعدل و عاملنا بما هو فوقه و هو التفضل و ذلک أنه عز و جل یقول مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (2)
قال الشیخ المفید قدس الله روحه فی شرح القول الأخیر العدل هو الجزاء علی العمل بقدر المستحق علیه و الظلم هو منع الحقوق و الله تعالی کریم جواد متفضل رحیم قد ضمن الجزاء علی الأعمال و العوض علی المبتدإ من الآلام و وعد التفضل بعد ذلک بزیادة من عنده فقال تعالی لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ (3)فخبر أن للمحسن الثواب المستحق و زیادة من عنده و قال مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها یعنی له عشر أمثال ما یستحق علیها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ یرید أنه لا یجازیه بأکثر مما یستحقه ثم ضمن بعد ذلک العفو و وعد بالغفران فقال سبحانه وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ (4)و قال إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ (5)و قال قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا (6)و الحق الذی للعبد هو ما جعل الله حقا له و اقتضاء جود الله و کرمه و إن
ص: 335
اگرچه اگر با عدلش محاسبه کند، بعد از آن همه نعمتی که خداوند پیش از آن به او داده است، حقی نخواهد داشت؛ زیرا خداوند متعال از همان ابتدا به خلایقش نعمت داده و شکر را بر آنان واجب کرده است و هیچیک از خلایق نمیتواند با عمل خود حق نعمتها خداوند را به جای آورد و هیچکس نمیتواند او را شکر گزارد مگر اینکه در شکرگزاری خود از شکری که حق نعمتهاست تقصیر مینماید. همه اهل قبله متفقند که کسی که بگوید من به همه تکالیف خداوند که بر گردنم بود وفا کردم و نعمتهای او را به طور کامل شکر گزاردم، گمراه است، و نیز متفقند که همه بندگان در شکر کامل خداوند تقصیر میکنند و خداوند بر آنان حقوقی دارد که حتی اگر عمرهای آنان را تا آخرین زمان ممکن طولانی کند، باز هم نمیتوانند حقوقی که خداوند سبحان بر گردن آنها دارد را وفا کنند، و این نشان میدهد که چیزهایی که خداوند حق آنان قرار داده است، تنها به جهت فضل و جود و کرمش حق آنان قرار داده است، و زیرا از جهت عقلی حال کسی که عمل میکند و شکرگزار است، خلاف حال کسی است که عملی ندارد، و این بدان جهت است که انسان شکرگزار در نزد عقلا مستحق ستایش است و کسی که عملی ندارد، پیش عقلا مستحق ستایشی نیست، و هنگامی که تفاوت بین کسی که عمل میکند و کسی که عملی ندارد ثابت شد، همان چیزی که نزد عقلا موجب ستایش او میشود، حکم بر حقداشتن او نیز میکند و آن حق به او داده میشود، و وقتی که عقلا او را نسبت به کسی که عملی ندارد دارای مزیتی دانستند، عدالت خداوند متعال به این است که با او مانند کسی که در نزد عقلا ذیحق است معامله کند، و خداوند متعال امر به عدل کرده و از ستم نهی کرده است؛ خداوند متعال فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ... »(1){در حقیقت خدا به دادگری و نیکوکاری فرمان می دهد ...}. در اینجا نقل سخن مفید قدس الله روحه به پایان میرسد.
علامه رحمه الله در شرح تجرید گفته است: گروهی از معتزله بغداد معتقد شدهاند که عفو کردن از جهت عقلی جایز است، ولی از جهت نقلی جایز نیست، و بصریها معتقد شدهاند که از جهت نقلی جایز است، و حق نیز همین است و مصنف رحمه الله به سه صورت بر آن استدلال کرده است:
وجه اول این که عقاب کردن حق خداوند متعال است و میتواند آن را ترک کند، و هر دو مقدمه [این استدلال] روشن است.
وجه دوم این که عقاب برای مکلف ضرر است و در عقاب نکردن کسی که مستحق عقاب است ضرری نیست و هر چه که اینگونه باشد، ترک کردن آن نیکو است؛ اما اینکه عقاب برای مکلف ضرر است، مطلبی ضروری [و انکار ناپذیر] است، و اینکه عقاب نکردن ضرری ندارد قطعی است؛ زیرا خداوند متعال در ذات خود از همه چیز بینیاز است، و اینکه ترک چنین چیزی نیکو است نیز ضروری است. اما از جهت نقلی؛ آیاتی که دلالت بر عفو میکنند، مانند این سخن خداوند متعال: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ»(2){مسلماً خدا این را که به او شرک ورزیده شود نمی بخشاید و غیر از آن را می بخشاید}، زیرا این دو حکم خداوند یا با توبه است، یا بدون توبه؛ اولی باطل است؛ زیرا شرک با توبه بخشیده میشود، پس فقط دومی میماند. و همچنین معصیت باید با توبهکردن بخشیده شود،
ص: 336
کان لو حاسبه بالعدل لم یکن له علیه بعد النعم التی أسلفها حق لأنه تعالی ابتدأ خلقه بالنعم و أوجب علیهم بها الشکر و لیس أحد من الخلق یکافئ نعم الله تعالی علیه بعمل و لا یشکره أحد إلا و هو مقصر بالشکر عن حق النعمة و قد أجمع أهل القبلة علی أن من قال إنی وفیت جمیع ما لله علی و کافأت نعمه بالشکر فهو ضال و أجمعوا علی أنهم مقصرون عن حق الشکر و أن لله علیهم حقوقا لو مد فی أعمارهم إلی آخر مدی الزمان لما وفوا الله سبحانه بما له علیهم فدل ذلک علی أن ما جعله حقا لهم فإنما جعله بفضله و جوده و کرمه و لأن حال العامل الشاکر خلاف حال من لا عمل له فی العقول و ذلک أن الشاکر یستحق فی العقول الحمد و من لا عمل له فلیس له فی العقول حمد و إذا ثبت الفصل بین العامل و من لا عمل له کان ما یجب فی العقول من حمده هو الذی یحکم علیه بحقه و یشار إلیه بذلک و إذا أوجبت العقول له مزیة علی من لا عمل له کان العدل من الله تعالی معاملته بما جعل فی العقول له حقا و قد أمر تعالی بالعدل و نهی عن الجور فقال تعالی إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ (1)الآیة انتهی.
و قال العلامة رحمه الله فی شرحه علی التجرید ذهب جماعة من معتزلة بغداد إلی أن العفو جائز عقلا غیر جائز سمعا و ذهب البصریون إلی جوازه سمعا و هو الحق و استدل المصنف رحمه الله بوجوه ثلاثة.
الأول أن العقاب حق لله تعالی فجاز ترکه و المقدمتان ظاهرتان.
الثانی أن العقاب ضرر بالمکلف و لا ضرر فی ترکه علی مستحقه و کل ما کان کذلک کان ترکه حسنا أما أنه ضرر بالمکلف فضروری و أما عدم الضرر فی ترکه فقطعی لأنه تعالی غنی بذاته عن کل شی ء و أما أن ترک مثل هذا حسن فضروریة و أما السمع فالآیات الدالة علی العفو کقوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ فإما أن یکون هذان الحکمان مع التوبة أو بدونها و الأول باطل لأن الشرک یغفر من التوبة فتعین الثانی و أیضا المعصیة مع التوبة یجب غفرانها
ص: 336
و مقصود از این آیه، معصیتی نیست که آمرزش آن واجب نباشد، زیرا چیزی که واجب است معلق به مشیت نمیشود و دیگر این سخن خداوند: «لِمَنْ یَشاءُ»{برای هر که بخواهد} جایی نخواهد داشت، پس این آیه باید به معصیتی که آمرزیدن آن واجب نیست باز گردد، و به سبب این سخن خداوند متعال: «إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ»(1){و به راستی پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمشان بخشایشگر است}، و "علی" بر حال یا غرض دلالت میکند، چنانچه گفته میشود: زید را بر عصیانش زدم، یعنی او را به سبب عصیانش زدم، و چنین چیزی قطعاً در اینجا مقصود نیست، پس همان اولی درست است و اینکه خداوند متعال در کتاب عزیز خود فرموده که بخشنده و آمرزشگر است و همه مسلمانان بر آن اتفاق نظر دارند، تنها معنایش اسقاط عقاب از معاصی است. در اینجا نقل سخن علامه رحمه الله به پایان میرسد. مؤلف گوید: آیات و روایات این مسأله به زودی خواهد آمد.
ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
فهرست ما فی هذا الجزء
ص: 337
و لیس المراد فی الآیة المعصیة التی یجب غفرانها لأن الواجب لا یعلق بالمشیة فما کان یحسن قوله لِمَنْ یَشاءُ فوجب عود الآیة إلی معصیة لا یجب غفرانها و لقوله تعالی إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ و علی یدل علی الحال أو الغرض کما یقال ضربت زیدا علی عصیانه أی لأجل عصیانه و هو غیر مراد هنا قطعا فتعین الأول و الله تعالی قد نطق فی کتابه العزیز بأنه عفو غفور و أجمع المسلمون علیه و لا معنی له إلا إسقاط العقاب عن العاصی انتهی أقول سیأتی الآیات و الأخبار فی ذلک.
إلی هنا تمّ الجزء الخامس من کتاب بحار الأنوار من هذه الطبعة المزدانة بتعالیق نفیسة قیّمة و فوائد جمّة ثمینة؛ و یحوی هذا الجزء 528 حدیثاً و 18 باباً.
و اللّه الموفّق للخیر و الرشاد.
ذیحجة الحرام 1376 ه
ص: 337
ص: 338
لموضوع/ الصفحة
أبواب العدل
باب 1 نفی الظلم و الجور عنه تعالی، و إبطال الجبر و التفویض، و إثبات الأمر بین الأمرین، و إثبات الاختیار و الاستطاعة؛ و فیه 112 حدیثاً. 2- 67
باب 2 آخر و هو من الباب الأوّل و فیه حدیث. 68- 84
باب 3 القضاء و القدر: و المشیّة و الإرادة و سائر أبواب الفعل؛ و فیه 79 حدیثاً. 84- 135
باب 4 الآجال؛ و فیه 14 حدیثاً. 136- 143
باب 5 الأرزاق و الأسعار؛ و فیه 13 حدیثاً. 143- 152
باب 6 السعادة و الشقاوة، و الخیر و الشّر، و خالقهما و مقدّرهما؛ و فیه 23 حدیثاً. 152- 161
باب 7 الهدایة و الإضلال و التوفیق و الخذلان؛ و فیه 50 حدیثاً. 162- 210
باب 8 التمحیص و الاستدراج، و الابتلاء و الاختبار؛ و فیه 18 حدیثاً. 210- 220
باب 9 أنّ المعرفة منه تعالی؛ و فیه 13 حدیثاً. 220- 224
باب 10 الطینة و المیثاق؛ و فیه 67 حدیثاً. 225- 276
باب 11 من لا ینجبون من الناس، و محاسن الخلقة و عیوبها اللّتین تؤثّران فی الخلق؛ و فیه 15 حدیثاً. 276- 281
باب 12 علّة عذاب الاستیصال، و حال ولد الزنا، و علّة اختلاف أحوال الخلق؛ و فیه 41 حدیثاً. 281- 288
باب 13 الأطفال و من لم یتمّ علیهم الحجّة فی الدنیا؛ و فیه 22 حدیثاً. 288- 297
باب 14 من رفع عنه القلم، و نفی الحرج فی الدین، و شرائط صحّة التکلیف، و ما یعذّر فیه الجاهل، و أنّه یلزم علی اللّه
ص: 338
ص: 339
التعریف؛ و فیه 29 حدیثاً. 298- 308
باب 15 علّة خلق العباد و تکلیفهم، و العلّة التّی من أجلها جعل اللّه فی الدنیا اللذّات و الآلام و المحن؛ و فیه 18 حدیثاً. 309- 318
باب 16 عموم التکالیف؛ و فیه ثلاثة أحادیث. 318- 319
باب 17 أنّ الملائکة یکتبون أعمال العباد؛ و فیه 35 حدیثاً. 319- 330
باب 18 الوعد و الوعید، و الحبط و التکفیر؛ و فیه حدیثان. 331- 337
ص: 339
ص: 340
تصویر
ص: 340
ص: 341
تصویر
ص: 341
شکر و تجلیل للمحقّق
ص: 342
بسمه تعالی
قد قوبل هذا الجزء من هذا الکتاب القیّم بعدّة نسخ مطبوعة و مخطوطة، و منها نسخة ثمینة نفیسة توجد بخطّ المصنّف قدّس سرّه الشریف، و یجد القاری ء انموذجا من صورتها الفتوغرافیّة فی أول الجزء و فی آخره.
و النسخة لخزانة کتب فضیلة الفقید ثقة الإسلام و المحدّثین الحاج السیّد (صدر الدین الصدر العاملیّ) الخطیب الشهیر الإصفهانیّ رضوان اللّه علیه؛ و قد أتحفنا إیّاها ولده المعظّم العالم العامل الحاج السیّد (مهدی الصدر العاملیّ) نزیل طهران فمن واجبنا أن نقدّم إلیه ثناءنا العاطر و شکرنا الجزیل؛ وفّقه اللّه تعالی و إیّانا لجمیع مرضاته. و ممّایشکر علیه و یقدّر جدّاً قیام فضیلة الخطیب المصقّع المفوّه المفضال الحاجّ السیّد (مصطفی الطباطبائی القمیّ) مقابلة ما فی البحار من الحدیث بمصادره المنقول عنها و بیان ما هنالک من الاختلاف و ذکر أرقام صفحاته عدا المخطوط منها و ما لم یتح له الوقوف علیه و نحن نرمز تلکم التعالیق ب (م) و اللّه المستعان إنّه ولیّ التوفیق.
یحیی عابدی
ص: 342
رموز الکتاب
ص: 343
ب: لقرب الإسناد.
بشا: لبشارة المصطفی.
تم: لفلاح السائل.
ثو: لثواب الأعمال.
ج: للإحتجاج.
جا: لمجالس المفید.
جش: لفهرست النجاشیّ.
جع: لجامع الأخبار.
جم: لجمال الأسبوع.
جُنة: للجُنة.
حة: لفرحة الغریّ.
ختص: لکتاب الإختصاص.
خص: لمنتخب البصائر.
د: للعَدَد.
سر: للسرائر.
سن: للمحاسن.
شا: للإرشاد.
شف: لکشف الیقین.
شی: لتفسیر العیاشیّ
ص: لقصص الأنبیاء.
صا: للإستبصار.
صبا: لمصباح الزائر.
صح: لصحیفة الرضا (ع).
ضا: لفقه الرضا (ع).
ضوء: لضوء الشهاب.
ضه: لروضة الواعظین.
ط: للصراط المستقیم.
طا: لأمان الأخطار.
طب: لطبّ الأئمة.
ع: لعلل الشرائع.
عا: لدعائم الإسلام.
عد: للعقائد.
عدة: للعُدة.
عم: لإعلام الوری.
عین: للعیون و المحاسن.
غر: للغرر و الدرر.
غط: لغیبة الشیخ.
غو: لغوالی اللئالی.
ف: لتحف العقول.
فتح: لفتح الأبواب.
فر: لتفسیر فرات بن إبراهیم.
فس: لتفسیر علیّ بن إبراهیم.
فض: لکتاب الروضة.
ق: للکتاب العتیق الغرویّ
قب: لمناقب ابن شهر آشوب.
قبس: لقبس المصباح.
قضا: لقضاء الحقوق.
قل: لإقبال الأعمال.
قیة: للدُروع.
ک: لإکمال الدین.
کا: للکافی.
کش: لرجال الکشیّ.
کشف: لکشف الغمّة.
کف: لمصباح الکفعمیّ.
کنز: لکنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة معا.
ل: للخصال.
لد: للبلد الأمین.
لی: لأمالی الصدوق.
م: لتفسیر الإمام العسکریّ (ع).
ما: لأمالی الطوسیّ.
محص: للتمحیص.
مد: للعُمدة.
مص: لمصباح الشریعة.
مصبا: للمصباحین.
مع: لمعانی الأخبار.
مکا: لمکارم الأخلاق.
مل: لکامل الزیارة.
منها: للمنهاج.
مهج: لمهج الدعوات.
ن: لعیون أخبار الرضا (ع).
نبه: لتنبیه الخاطر.
نجم: لکتاب النجوم.
نص: للکفایة.
نهج: لنهج البلاغة.
نی: لغیبة النعمانیّ.
هد: للهدایة.
یب: للتهذیب.
یج: للخرائج.
ید: للتوحید.
یر: لبصائر الدرجات.
یف: للطرائف.
یل: للفضائل.
ین: لکتابی الحسین بن سعید او لکتابه و النوادر.
یه: لمن لا یحضره الفقیه.
ص: 343