بدایه المبتدی جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:-استروشنی،یونس

عنوان و نام پدیدآور:بدایه المبتدی/یونس استروشنی،قمرالدین افضلی تاجیک آبادی.

مشخصات نشر:-قم،چهارراه شهدا،خیابان حجتیه،مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(صلی الله علیه و آله):

مرکز بین المللی ترجمه و نشرالمصطفی(صلی الله علیه و آله)،1389.

مشخصات ظاهری:-2ج.

شابک:-2-228-195-964-978

شابک دوره:-5-230-195-964-978-

وضعیت فهرست نویسی:-فیپا

موضوع:-اسلام و آموزش و پرورش،علوم اسلامی،طلاب،-زبان عربی-راهنمای آموزشی،زبان عربی-صرف و نحو

شناسه افزوده:-افضلی تاجیک آبادی،قمر الدین

شناسه افزوده:-جامعة المصطفی(صلی الله علیه و آله) العالمیة.مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی(صلی الله علیه و آله)

رده بندی کنگره:-4 1389ب5الف/254/4 BP

رده بندی دیویی:-297/653

شماره کتابشناسی ملی:-2114576

ص :1

اشاره

معاونت پژوهش

ص:2

بِدَایةُ الْمُبْتَدِئ

جلد دوم سید یونس استروشنی

قمرالدین افضلی تاجیک آبادی

ص:3

بِدَایةُ الْمُبْتَدِئ«جلد دوم»

مولف:سید یونس استروشنی

قمرالدین افضلی تاجیک آبادی

چاپ اول:1432ق/1389ش

ناشر:مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله

چاپ:زلال کوثر قیمت:35000 ریال شمارگان:2000 نسخه

همه حقوق برای ناشر محفوظ است.

مراکز پخش:

قم،چهارراه شهدا،خیابان حجتیه،فروشگاه مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله.

تلفکس:02517730517

قم،بلوار محمدامین،سه راه سالاریه،فروشگاه مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله.

تلفن:02512133106-فکس:02512133146

www.miup.ir www.eshop.miup.ir

E-mail:admin

miup.ir, root

miup.ir

ص:4

سخن ناشر

آغاز و انجام یک پژوهش،پیمودن مرحله ای از رشد است که با پراکنده شدنِ بذر پرسش در مزرعهْ ذهن آمادهْ پژوهشگر آغاز می شود و با به ثمر نشستن و برداشت محصول که همان آگاهی و دانایی است،پایان می پذیرد.البته این پایان،خود, فصلی نو را برای رویش،نوید می دهد؛چراکه حاصل کار, علاوه بر شکوفایی،طراوت و برکت،فراهم آمدن چندین پرسش تازه و گردآوری بذرهای روییدنی بیشتر است.پرسش ها بذرهایی هستند که به تناسب نیازهای زمان و توان محققان،پرورش می یابند و فرهنگ و تمدن را در پی خود به حرکت وامی دارند.

افزایش سرعت جابه جایی و کوتاه شدن فاصله ها،چه بسا بذرهای پرسش را همانند باد،از فرسنگ ها دورتر بر ذهن جست وجوگری می نشاند و تنوع و تازگی را برای تمدنی دیگر به ارمغان می آورد.طبعاً وجود آگاهی و مدیریت،در سرعت بخشیدن به این فرآیند،همواره نقشی بسزا خواهد داشت.

جامعة المصطفی صلی الله علیه و آله العالمیة به حکم رسالت جهانی و جایگاه ویژهْ خود در حوزه های علمیه و نیز تنوع نیروی انسانی،بر خود لازم می داند که نقش مؤثّری را در

ص:5

فراهم آوردن شرایط مناسب برای پژوهش ایفا کند.ایجاد زیرساخت های لازم،مدیریت بهینه امکانات موجود و حمایت از پژوهشگران عرصهْ دین, از اهمّ وظایف معاونت پژوهش جامعة المصطفی صلی الله علیه و آله العالمیة می باشد.

امید می رود با سامان بخشیدن به حرکت های خودجوش علمی و تقویت انگیزه های موجود،شاهد شکوفایی هرچه بیشتر عرصه فرهنگ دینی در جای جای جهان باشیم.

مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله

ص:6

فهرست

نحو آسان به طریق سؤال و جواب مطابق با متن«اَلأُجرُومِیة»با اضافات 9

درس أوّل علم نحو 11

درس دوّم علامات و نشانه های اسم 13

درس سوّم علامات و نشانه های فعل 15

درس چهارم عامل و معمول،مُعرب و مَبنِی 17

درس پنجم اعراب و بناء 19

درس ششم علامات رفع 21

درس هفتم علامات نصب 23

درس هشتم علامات جرّ 25

درس نهم علامات جزم 27

درس دهم مُعربات(1)29

درس یازدهم مُعربات(2)31

درس دوازدهم مُعربات(3)33

درس سیزدهم اسم مقصور و اسم منقوص 35

درس چهاردهم أفعال(1)39

درس پانزدهم أفعال(2)41

درس شانزدهم موارد نصب مضارع 43

درس هفدهم موارد جزم مضارع 45

درس هجدهم مرفوعات 47

درس نوزدهم نائب فاعل 51

درس بیستم مبتدأ و خبر 53

درس بیست و یکم نواسخ مبتدا و خبر(1)57

ص:7

درس بیست و دوّم نواسخ مبتدا و خبر(2)59

درس بیست و سوّم نواسخ مبتدا و خبر(3)61

درس بیست و چهارم نواسخِ مبتدا و خبر(4)63

درس بیست و پنجم نواسخِ مبتدا و خبر(5)65

درس بیست و ششم توابع(1)67

درس بیست و هفتم توابع(2)69

درس بیست و هشتم توابع(3)71

درس بیست و نهم منصوبات(1)75

درس سیم منصوبات(2)79

درس سی و یکم منصوبات(3)81

درس سی و دوّم منصوبات(4)85

درس سی و سوّم اعداد(1)87

درس سی و چهارم اعداد(2)89

درس سی و پنجم اعداد(3)91

درس سی و ششم اعداد(4)93

درس سی و هفتم منصوبات(5)95

درس سی و هشتم منصوبات(6)99

درس سی و نهم منصوبات(7)103

درس چهلم منصوبات(8)105

درس چهل و یکم مجرورات(1)107

درس چهل و دوّم مجرورات(2)111

درس چهل و سوّم مجرورات(3)113

متون منتخب نظم و نثر عربی 115

تَرْجُمَةُ الْمُفْرَدَات 149

الْهِدَایةُ فِی النَّحْوِ(عَلی تَرْتِیبِ الْکَافِیةِ)185

ص:8

نحو آسان به طریق سؤال و جواب

مطابق با متن«اَلأُجرُومِیة»با اضافات

ص:9

ص:10

درس أوّل:علم نحو

الْکَلامُ هُوَ اللَّفْظُ الْمُرَکَّبُ الْمُفِیدُ بِالْوَضْعِ.وَاَقْسَامُهُ ثَلاَثَةٌ:اسْمٌ وَفِعْلٌ وَحَرْفٌ.

ترجمه:کلام،لفظی است مرکب،مفید و به وضع عربی.که بر سه قسم است:اسم،فعل و حرف.

سؤال و جواب:

سؤال:علم نحو چیست؟

جواب:علمی است که حالت(چگونگی)آخرِ کلمه ها را در جمله بیان می کند.

سؤال:فایدهْ علم نحو چیست؟

جواب:فایدهْ آن،فهمِ صحیحِ کلامِ عرب و نگه داشتن زبان از خطا در«گفتار»و«نوشتار»است.

سؤال:موضوع علم نحو چیست؟

جواب:موضوعِ علم نحو،«کلمه»و«کلام»است.

سؤال:کلمه چیست؟

جواب:کلمه،لفظِ مفرد است،مثل:کِتابٌ،ضَرَبَ،مِنْ.

سؤال:کلام چیست؟

ص:11

جواب:کلام،لفظِ مرکّبی است که از دو یا چند کلمه ترکیب شده است،به طوری که دارای معنای کاملی می شود که سکوت بر آن صحیح است باشد،مثل:جَاءَ زَیدٌ،زَیدٌ قَائِمٌ.

سؤال:کلمه بر چند قسم است؟

جواب:کلمه بر سه قسم است:اسم،فعل،حرف.

سؤال:غرض از آوردن قید«بالوضع»در تعریف کلام چیست؟

غرض از آوردن قید«بالوضع»(یعنی به وضع عربی)آن است که اگر ما لفظی مرکب و مفید داشته باشیم،ولی آن لفظ, غیر عربی باشد،باز هم کلام مورد نظر ما در این علم تأمین نمی شود،زیرا مراد ما از کلام در این جا کلام عربی است،نه غیر عربی.

ص:12

درس دوّم:علامات و نشانه های اسم

فَالاِسْمُ یعْرَفُ:بِالْخَفْضِ وَالتَّنْوِینِ وَدُخُولِ الاَْلِفِ وَاللاَّمِ.وَحُرُوفُ الْخَفْضِ وَهِی:مِنْ وَالی وَعَنْ وَعَلی وَفِی وَرُبَّ وَالْباءُ وَالْکافُ وَاللاّمُ.وَحُرُوفُ الْقَسَمِ وَهِی:الْواوُ وَالْباءُ وَالتَّاءُ.

ترجمه:اسم شناخته می شود به واسطهْ جرّ،تنوین،دخول«اَلْ».حروف جرّ عبارتند از:مِنْ،اِلی،عَنْ،عَلی،فِی،رُبَّ،باء،کاف،لام.و حروف قَسَم عبارتند از:واو،باء،تاء.

سؤال و جواب:

سؤال:علامات و نشانه های اسم کدام است؟

جواب:علامات و نشانه های اسم پنج تاست:جرّ،تنوین،نداء،اَل-،اسنادٌ الیه.

سؤال:جرّ و علامت بودنِ آن برای اسم چیست؟

جواب:جرّ،کسرهْ آخر کلمه است و قبول کردنِ حرکتِ جرّ(کسره)در آخر کلمه،از خصوصیات اسم است،به خلاف فعل و حرف که آخر آنها کسره را قبول نمی کنند, مثل:کلمهْ«الْبَیتِ»در«خَرَجْتُ مِنَ الْبَیتِ».

سؤال:علامت بودنِ تنوین،نداء و الْ-برای اسم چیست؟

جواب:تنوین،نداء(یا)و ألف و لام(الْ)نیز مانند جرّ،از خصوصیات اسم هستند.تنوین به آخر اسم ملحق می گردد مثل:رَجُلٌ.و حرفِ نداء(یا)و الْ-،هر دو در اول اسم داخل می شوند, مثل:یا رَجُلُ،الرَّجُلُ.ولی فعل و حرف این علامت ها را قبول نمی کنند.

ص:13

سؤال:اسنادإلیه چیست؟

جواب:اسنادإلیه(اسناد به اسم), یعنی چیزی را به اسم نسبت بدهی و بگویی این چیز برای او است, مانند:عَلِی عَادِلٌ.در این مثال عدالت به علی-که اسم است-نسبت داده شده است.اسنادإلیه فقط مخصوصِ اسم است.

سؤال:حروفِ جرّ چندتاست؟

جواب:حروفِ جرّ هفده تاست:مِن،إلی،عَنْ،فی،رُبَّ،حَتّی،باء،کاف،لام،تا،واو،مُنْذُ،مُذْ،خَلا،حاشا،عَدَا.

سؤال:حروف قَسَم کدامند؟

جواب:حروف قَسَم عبارتند از:باء،واو،تاء.و اینها نیز مانند حروف جرّ،اسم را مجرور(مکسور)می سازند،مانند:وَاللهِ،بِاللهِ،تَاللهِ.

ص:14

درس سوّم:علامات و نشانه های فعل

وَالْفِعْلُ یعْرَفُ ب-قَدْ وَالسِّینِ وَسَوْفَ وَتاءِ التَّأْنِیثِ السَّاکِنَةِ.وَالْحَرْفُ ما لا یصْلُحُ مَعَهُ دَلِیلُ الاِْسْمِ وَلا دَلِیلُ الْفِعْلِ.

ترجمه:فعل شناخته می شود به واسطهْ قَدْ،سین،سَوْفَ و تاء تأنیث ساکنه.و حرف آن چیزی است که نه صلاحیت دارد علامت اسم واقع شود و نه علامت فعل.(یعنی حرف چنین است که علامات اسم و علامات فعل را قبول نمی کند).

سؤال و جواب:

سؤال:علامات و نشانه های فعل کدام است؟

جواب:علامات و نشانه های فعل-که به واسطهْ آنها می توانیم فعل را از دیگر کلمات جدا بکنیم, بسیارند.از جمله:(قَدْ), مثل:(قَدْ قامَ)؛سین و سَوْفَ, مثل:(سَیقُومُ،سَوْفَ یقُومُ)؛تاءِ تأنیث ساکنه, مثل:(قامَتْ)؛یاءِ مخاطب مؤنث, مثل:(قُومِی)و نون تأکید, مثل:(تَقُومَنَّ،تَقُومَنْ).

سؤال:فعل بر چند قسم است؟

جواب:فعل بر سه قسم است:ماضی،مضارع،امر.

سؤال:علامتِ فعل ماضی کدام است؟

ص:15

جواب:علامت فعل ماضی آن است که تاء تأنیث ساکنه بتواند به وی ملحق شود, مثل:(قامَتْ).

سؤال:علامت فعل مضارع کدام است؟

جواب:علامت فعل مضارع آن است که(سین)یا(سَوْفَ)یا(لَمْ)یا(لَنْ)بتواند بر وی داخل گردد, مثل:سَیقُومُ،سَوْفَ یقُومُ،لَمْ یقُمْ،لَنْ یقُومَ.

سؤال:امر چیست؟و علامت آن کدام است؟

جواب:امر, طلب است و علامت آن قبول یاء مخاطبِ مؤنث است, مثل:(کُلِی وَاشْرَبِی).پس اگر کلمه ای بتواند یاء مخاطبِ مؤنث را قبول بکند،ولی دلالت بر طلب نداشته باشد،امر نیست،زیرا دارای شرط اول که دلالت بر طلب است, نمی باشد.هم چنین اگر کلمه ای دلالت بر طلب بکند،اما نتواند یاء مخاطب را بپذیرد،دراین صورت نیز امر نیست،بلکه اسمِ فعل است, مثل:(صَهْ،مَهْ).

سؤال:علامت حرف کدام است؟

جواب:حرف دارای علامت خاصّی نیست.فقط می توان گفت که از خصوصیات حرف این است که چیزی از علامات اسم و فعل را قبول نمی کند.

ص:16

درس چهارم:عامل و معمول،مُعرب و مَبنِی

سؤال و جواب:

سؤال:عامل و معمول چیست؟

جواب:هنگامِ ترکیبِ کلمات با یکدیگر،بعضی از کلمات در کلمهْ دیگر تأثیر می گذارد.کلمهْ تأثیرگذارنده را«عامل»و کلمهْ تأثیرگرفته را«معمول»می نامند, مثل:«قَرَأَ مُحَمَّدٌ دَرْسَهُ فِی الْحُجْرَةِ».در این مثال«قَرَأ»و«فِی»عامل و«مُحَمَّدٌ»،«دَرْسَهُ»و«اَلْحُجْرَةِ»معمولِ آنها هستند؛یعنی«قَرَأَ»روی«مُحَمَّدٌ»و«دَرْسَهُ»تأثیر گذارده که به سبب آن آخرِ کلمهْ«مُحَّمْدٌ»به ضمّه و«دَرْسَهُ»به فتحه خوانده می شود.هم چنین کلمهْ«فی»روی«الْحُجْرَةِ»تأثیرِ خود را گذاشته و آن را مکسور نموده است.

سؤال:مُعرَب چیست؟

جواب:مُعرَب کلمه ای است که آخر آن بر حسب اختلافِ عوامل, تغییر پذیرد, مثل:«عَلِی»در جمله های:

جَاءَ عَلِی-رَأَیتُ عَلِیاً-مَرَرْتُ بِعَلِی

سؤال:مَبنی چیست؟

جواب:مبنی:کلمه ای است که آخرِ آن همیشه به یک حالت است, مثل:«هذا»در جمله های:

جَاءَ هذا-رَأیتُ هذا-مَرَرْتُ بِهذا

ص:17

ص:18

درس پنجم:اعراب و بناء

الإِعْرَابُ هُوَ تَغْییرُ اواخِرِ الْکَلِمِ لاِخْتِلافِ الْعَوامِلِ الدَّاخِلَةِ عَلَیها لَفْظاً اوْ تَقْدِیراً،وَاَقسَامُهُ ارْبَعَةٌ:رَفْعٌ وَنَصْبٌ وَخَفْضٌ وَجَزْمٌ.فَلِلاَسْماءِ مِنْ ذلک الرَّفْعُ وَالنَّصْبُ وَالْخَفْضُ،وَلا جَزْمَ فیها،وَلِلاَفْعالِ مِنْ ذلک الرَّفْعُ وَالنَّصْبُ وَالْجَزْمُ،وَلا خَفْضَ فیها.

ترجمه:«اعراب»تغییر و دگرگونی آخرهای کلمه هاست که به سبب عامل های داخل شونده بر آنها دگرگون می شوند،چه تغییر لفظی و چه تقدیری و اقسام اعراب چهار تاست:رفع،نصب،جرّ و جزم.اسم ها از بین این اقسام رفع،نصب و جرّ را می پذیرند و جزم در اسم ها نیست.اما فعل ها رفع،نصب و جزم را قبول می کنند و جرّ در فعل ها نیست.

سؤال و جواب:

سؤال:اعراب چیست؟

جواب:اعراب, حرکتِ آخر کلمهْ مُعرَب است که همیشه تغییر می پذیرد.

سؤال:اعراب بر چند قسم است؟

جواب:بر دو قسم است:لفظی و تقدیری.

سؤال:اعراب لفظی چیست؟

ص:19

جواب:اعراب لفظی, اعرابی است که در آخرِ کلمه ظاهر شود, مثل کلمهْ«عَلِی»در جمله های:

جَاءَ عَلِی-رَأَیتُ عَلیاً-مَرَرْتُ بِعَلِی

سؤال:اعراب تقدیری چیست؟

جواب:اعراب تقدیری, اعرابی است که در آخرِ کلمه ظاهر نشود, مثل کلمهْ«الْفَتَی»در جمله های:

جَاءَ الْفَتَی-رَأَیتُ الْفَتَی-مَرَرْتُ بِالْفَتَی

سؤال:بناء چیست؟

جواب:به یک حالت ماندنِ حرکتِ آخر کلمهْ«مبنی»را گویند, مثل کلمهْ«هؤلإ»در جمله های:

جَاءَ هؤُلإِ-رَأَیتُ هؤُلإِ-مَرَرْتُ بِهؤلإِ

سؤال:اعراب بر چند نوع است؟

جواب:اعراب بر چهار نوع است:رفع،نصب،جرّ،جزم.

1.«رفع»مثل:عَلِی و یضْرِبُ در جمله های:جَاءَ عَلِی-یضْرِبُ مُحَمَّدٌ.کلمه ای را که رفع دارد«مرفوع»می نامند.

2.«نصب»مثل:عَلِیا و یضْرِبَ در جمله های:رَأَیتُ عَلِیا-اَنْ یضْرِبَ مُحَمَّدٌ.کلمه ای را که نصب دارد«منصوب»می نامند.

3.«جرّ»مثل:عَلِی در جملهْ:مَرَرْتُ بِعَلِی.کلمه ای را که جرّ دارد«مجرور»می نامند.

4.«جزم»مثل:یضْرِبْ در جملهْ:لَمْ یضْرِبْ عَلِی.کلمه ای که جزم دارد«مجزوم»نامیده می شود.

*از میان چهار نوعِ اعراب،یعنی(رفع،نصب،جرّ،جزم)،«جرّ»مخصوصِ اسم و«جزم»مخصوصِ فعل و«رفع و نصب»مشترک میان اسم و فعل است.

ص:20

درس ششم:علامات رفع

لِلرَّفْعِ ارْبَعُ عَلامَاتٍ:الضَّمَّةُ وَالْواوُ والاَْلِفُ وَالنُّونُ.فَاَمَّا الضَّمَّةُ فَتَکُونُ عَلامةً لِلرَّفْعِ فِی ارْبَعَةِ مَوَاضِعَ:فِی الاِْسْمِ الْمُفْرَدِ وَجَمْعِ التَّکْسِیرِ وَجَمْعِ الْمُؤَنَّثِ السَّالِمِ وَالْفِعْلِ الْمُضارِعِ الَّذِی لَمْ یتَّصِلْ بِآخِرِهِ شَیءٌ.وَاَمَّا الْواوُ فَتَکُونُ عَلامَةً لِلرَّفْعِ فی مَوْضِعَینِ:فی جَمْعِ الْمُذَکَّرِ السَّالِمِ وَفی الاَْسْماَءِ الْخَمْسَةِ،وَهِی ابُوکَ وَاَخُوکَ وَحَمُوکَ وَفُوکَ وَذُو مالٍ.وَاَمَّا الاَْلِفُ فَتَکُونُ عَلامةً لِلرَّفْعِ فی تَثْنِیةِ الاَْسْماءِ خاصَّةً.وَاَمَّا النُّونُ فَتَکُونُ عَلامَةً لِلرَّفْعِ فی الْفِعْلِ الْمُضارعِ اذا اتَّصَلَ به ضَمِیرُ تَثْنِیةٍ اوْ ضَمِیرُ جَمْعٍ اوْ ضَمِیرُ الْمُؤَنَّثَةِ الْمُخاطَبَةِ.

ترجمه:از برای رفع چهار علامت است:ضمّه،واو،الف و نون.اما ضمّه علامت رفع است در چهار موضع:در اسم مفرد،جمع مکسّر،جمع مؤنّث سالم و فعل مضارعی که چیزی به آخرش نچسبیده باشد.و اما واو علامت است برای رفع در دو موضع:در جمع مذکّر سالم و در اسم های پنجگانه که عبارتند از:أَبُوکَ،أَخُوکَ،حَمُوکَ،فُوکَ و ذُومَال.و اما الف علامت است برای رفع در تثنیهْ اسم ها(به خصوص).و اما نون علامت است برای رفع در فعل مضارع اگر ضمیر تثنیه یا ضمیر جمع یا ضمیر مؤنثِ مخاطب به آن چسبیده باشد.

سؤال و جواب:

سؤال:علاماتِ رفع کدام است؟

ص:21

جواب:علاماتِ رفع عبارتند از:ضمّه،واو،الف،نون.

سؤال:«ضمّه»در چند مورد،علامتِ رفع است؟

جواب:«ضمّه»در چهار مورد،علامتِ رفع است:1.اسم مفرد،مثل:ذَهَبَ زَیدٌ.2.جمع مکسَّر،مثل:قَرَأَ الرِّجَالُ.3.جمع مؤنّث سالم،مثل:جَاءَتِ الْمُؤْمِناتُ.4.مضارعی که در آخرش«الف تثنیه»(_انِ)،«واو جمع»(_ونَ)و«یاء مفرد مؤنّث مخاطب»(_ینَ)پیوست نشده باشد, مثل:زَیدٌ یقْرَأُ.

سؤال:«واو»در چند مورد،علامتِ رفع است؟

جواب:«واو»در دو مورد،علامتِ رفع است:1.اسماء سِتّه که عبارتند از:اَبُوکَ،أَخُوکَ،حَمُوکَ،فُوکَ،هَنُوها،ذُومال،مثل:هذا ابُوکَ،جَاءَ اخُوکَ،ذَهَبَ حَمُوکَ،هذا فُوکَ،قامَ هَنُوها،جَلَسَ ذُومال.

2.جمع مذکر سالم،مثل:جَاءَ الْمُؤْمِنُونَ.

سؤال:«الف»در چه مورد،علامتِ رفع است؟

جواب:«الف»فقط در تثنیه،علامتِ رفع است, مثل:جَاءَ الرَّجُلانِ.

سؤال:«نون»در چه مورد،علامتِ رفع است؟

جواب:«نون»در فعل مضارعی که در آخرش«الف تثنیه»(_انِ)مثل:

یقْرَآنِ،یا«واو جمع»(_ونَ)مثل:یقْرَؤُونَ،یا«یاء مفردِ مؤنثِ مخاطب»(_ینَ)مثل:تَقْرَئِینَ متّصل باشد،علامتِ رفع است.

ص:22

درس هفتم:علامات نصب

وَلِلنَّصْبِ خَمْسُ عَلاماتٍ:اَلْفَتْحَةُ وَالاَْلِفُ وَالْکَسْرةُ وَالْیاءُ وَحَذْفُ النُّونِ.فَاَمَّا الْفَتْحَةُ فَتَکُونُ عَلامَةً لِلنَّصْبِ فی ثَلاثَةِ مَواضِعَ:فی الاِْسْمِ الْمُفْرَدِ وَجَمْعِ التَّکْسِیرِ وَالْفِعْلِ الْمُضارِعِ اذا دَخَلَ عَلَیهِ ناصِبٌ وَلَمْ یتَّصِلْ بآخِرِهِ شَیءٌ.وَاَمَّا الاَْلِفُ فَتَکُونُ عَلامَةً لِلنَّصْبِ فی الاَْسْماءِ الْخَمْسَةِ،نحو:رَأَیتُ اباکَ وَاَخاکَ وَما اشْبَهَ ذلِکَ.وَأمَّا الْکَسْرَةُ فَتَکُونُ عَلامَةً لِلنَّصْبِ فی جَمْعِ الْمُؤَنَّثِ السَّالِمِ.وَاَمَّا الْیاءُ فَتَکُونُ عَلامَةً لِلنَّصْبِ فی التَّثْنِیةِ وَالْجَمْعِ.وَاَمَّا حَذْفُ النُّونِ فَیکُونُ عَلامَةً لِلنَّصْبِ فِی الاَْفْعَالِ الْخَمْسَةِ الَّتِی رَفْعُها بِثَباتِ النُّونِ.

ترجمه:برای نصب پنج علامت است:فتحه،الف،کسره،یاء و حذف نون.اما فتحه،علامت است برای نصب در سه جا:در اسم مفرد،جمع مکسّر،فعل مضارع اگر نصب کننده بر آن داخل شده و چیزی به آخرش نچسبیده باشد.و اما الف،علامت است برای نصب در اسم های پنج گانه،مثل:رَأَیتُ أَباکَ و أَخاکَ و مانند آن.

و اما کسره،علامت است برای نصب در جمع مؤنث سالم.و اما یاء،علامت است برای نصب در تثنیه و جمع.و اما حذف نون،علامت است برای نصب در فعل های پنج گانه ای که رفع آنها به ثبات نون است.

سؤال و جواب:

سؤال:علاماتِ نصب کدام است؟

ص:23

جواب:علاماتِ نصب پنج تاست و عبارتند از:فتحه،الف،کسره،یاء،حذف نون.

سؤال:«فتحه»در چند مورد،علامتِ نصب است؟

جواب:«فتحه»در سه مورد،علامتِ نصب است:1.اسم مفرد مثل:اَکْرَمْتُ زَیداً.2.جمع مکسَّر مثل:اَکْرَمْتُ الرِّجالَ.3.مضارعی که به آن«عاملِ نصب»داخل گردیده و در آخرش«الف تثنیه»یا«واو جمع»یا«یاء مفرد مؤنث مخاطب»پیوست نشده باشد مثل:لَنْ یخْرُجَ زَیدٌ.

سؤال:«الف»در چه مورد،علامتِ نصب است؟

جواب:«الف»در اسماء ستّه علامتِ نصب است،مثل:رَأَیتُ اباهُ وَاَخاهُ وَحماهُ وَفاهُ وَهناهُ وَذا مال.

سؤال:«یاء»در در چند مورد،علامتِ نصب است؟

جواب:«یاء»در دو مورد،علامتِ نصب است:1.تثنیه مثل:رَأَیتُ الرَّجُلَینِ.2.جمع مذکر سالم مثل:رَأَیتُ الْمُؤْمِنینَ.

سؤال:«کسره»در چه مورد،علامتِ نصب است؟

جواب:«کسره»در جمع مؤنث سالم،علامتِ نصب است،مثل:رَأَیتُ الْمُؤْمِناتِ.

سؤال:«حذفِ نون»در چه مورد،علامتِ نصب است؟

جواب:«حذفِ نون»در فعل مضارعی که به آن«عاملِ جزم»داخل گردیده و در آخرش«الف تثنیه»،مثل:لَنْ یقْرَءا،یا«واو جمع»مثل:لَنْ یقْرَؤُوا،یا«یاء مفرد مؤنث مخاطب»،مثل:لَنْ تَقْرَئی متَّصل باشد،علامتِ نصب است.

ص:24

درس هشتم:علامات جرّ

وَلِلْخَفْضِ ثَلاثُ عَلاماتٍ:اَلْکَسْرَةُ وَالْیاءُ وَالْفَتْحَةُ.فَاَمَّا الْکَسْرَةُ فَتَکُونُ عَلامَةً لِلْخَفْضِ فی ثَلاثةَ ِ مَواضِعَ:فی الاِسْمِ الْمُفْرَدِ الْمُنْصَرِفِ وَجَمْعِ التَّکسِیرِ الْمُنْصَرِفِ وَجَمْعِ الْمُؤَنَّثِ السَّالِمِ.وَاَمَّا الْیاءُ فَتَکُونُ عَلامةً لِلْخَفْضِ فی ثَلاثةِ مَواضِعَ:فی الاَْسْماَءِ الْخَمْسَةِ وَفی التَّثْنِیةِ وَالْجَمْعِ.وَاَمَّا الْفَتْحَةُ فَتَکُونُ عَلامةً لِلْخَفْضِ فی الاِْسْمِ الَّذِی لا ینْصَرِفُ.

ترجمه:از برای جرّ سه علامت است:کسره،یاء و فتحه.

اما کسره علامت است برای جرّ در سه جا:در اسم مفردِ منصرف،جمع مکسّرِ منصرف و جمع مؤنثِ سالم.

و اما یاء علامت است برای جرّ در سه جا:در اسم های پنج گانه،در تثنیه و جمع.و اما فتحه علامت است برای جرّ در اسمی که غیرمنصرف است.

سؤال و جواب:

سؤال:علاماتِ جرّ کدام است؟

جواب:جرّ دارای سه علامت می باشد:کسره،یاء،فتحه.

سؤال:«کسره»در چند مورد علامتِ جرّ است؟

جواب:«کسره»در سه مورد،علامتِ جرّ محسوب می گردد:1.اسمِ مفرد مُنصرف،

ص:25

مثل:مَرَرْتُ بِزَیدٍ.2.جمع مکسَّر مُنصرِف, مثل:مَرَرْتُ بِالْعُلَماءِ.3.جمع مؤنث سالم, مثل:مَرَرْتُ بِالْمُؤْمِناتِ.

سؤال:«یاء»در چند مورد،علامتِ جرّ می باشد؟

جواب:«یاء»در سه مورد،علامتِ جرّ می باشد:1.جمع مذکر سالم, مثل:مَرَرْتُ بِالْمُسْلِمِینَ.2.تثنیه, مثل:مَرَرْتُ بِالرَّجُلَینِ.3.اسماء ستّه, مثل:مَرَرْتُ بِاَبِیکَ وَاَخِیکَ وَحَمِیکَ وَهَنِیکَ،وذی مالٍ وَفی فِیکَ.

سؤال:«فتحه»در چه مورد،علامتِ جرّ است؟

جواب:«فتحه»در اسمی که غیرمنصرف است علامتِ جرّ به شمار می رود, مثل:مَرَرْتُ بِمَساجِدَ،مَرَرْتُ بِاَحْمَدَ،اَحْسَنْتُ الی عُمَرَ،سَلَّمْتُ الی فاطِمَةَ،مَرَرْتُ بِحَبْلی،نَظَرْتُ الی وَجْهٍ احْمَرَ،اَخَذْتُ مِنْ زَینَبَ،ذَهَبَ الی فِرْعَوْنَ،هذا قَلَمُ سَلْمَانَ،مَرَرْتُ بِسُلَیمَانَ،جَلَسْتُ مَعَ ابْراهِیمَ،نَظَرْتُ الی مَصَابیح وغیره که توضیحش به تفصیل خواهد آمد.

ص:26

درس نهم:علامات جزم

وَلِلْجَزْمِ عَلامَتانِ:السُّکُونُ وَالْحَذْفُ.فَاَمَّا السُّکُونُ فَیکُونُ عَلامةً لِلْجَزْمِ فی الْفِعْلِ الْمُضارِعِ الصَّحیحِ الآخِرِ.وَاَمَّا الْحَذْفُ فَیکُونُ عَلامَةً لِلْجَزْمِ فی الْفِعْلِ الْمُضارِعِ الْمُعْتَلِّ الآخِرِ،وَفی الاَْفْعالِ الَّتی رَفْعُها بِثَباتِ النُّونِ.

ترجمه:از برای جزم دو علامت است:سکون و حذف.اما سکون،علامت است برای جزم در فعل مضارعی که آخرش صحیح باشد.و اما حذف،علامت است برای جزم در فعل مضارعی که آخرش معتل است و نیز در فعل هایی که رفع آنها به ثبات نون است.

سؤال و جواب:

سؤال:علامتِ جزم چند تاست؟

جواب:علاماتِ جزم سه تاست:سکون،حذفِ حرفِ آخر،حذفِ نون.

سؤال:«سکون»در چه موقع،علامتِ جزم است؟

جواب:فعلِ مضارعِ معربی که اولاً, حرفِ آخرش صحیح باشد و ثانیاً,«الف تثنیه»یا«واو جمع»یا«یاء مفردِ مؤنثِ مخاطب»به وی متّصل نباشد و ثالثاً,«عامل جزم»بر وی داخل شده باشد،«سکون»در آن علامتِ جزم می باشد،مثل:لَمْ یضْرِبْ زَیدٌ.

سؤال:«حذفِ آخر»در چه مورد علامتِ جزم می باشد؟

ص:27

جواب:«حذفِ آخر»در فعل مضارع معربی که معتلّ الآخر است-یعنی حرف آخرش از حروف علّه باشد-علامتِ جزم محسوب می گردد, مثل:لَمْ یدْعُ زَیدٌ،لَمْ یخْشَ بَکْرٌ،لَمْ یرْمِ عَلِی.

سؤال:«حروف علّه»چند تاست؟

جواب:«حروف علّه»سه تاست:واو،الف،یاء(وای).

سؤال:«حذفِ نون»در چه موقع،علامتِ جزم می باشد؟

جواب:«حذفِ نون»در فعل مضارع معربی که«الف تثنیه»یا«واو جمع»یا«یاء مفردِ مؤنثِ مخاطب»به وی متّصل شده و هم چنین«عاملِ جزم»به وی داخل گردیده باشد،علامتِ جزم به شمار می رود،مثل:لَمْ یفْعَلا،لَمْ تَفْعَلا،لَمْ یفْعَلُوا،لَمْ تَفْعَلُوا،لَمْ تَفْعَلِی.

ص:28

درس دهم:مُعربات(1)

الْمُعْرَباتُ قِسْمَانِ:قِسْمٌ یعْرَبُ بِالْحَرَکاتِ وَقِسْمٌ یعْرَبُ بِالْحُرُوفِ،فَالَّذِی یعْرَبُ بِالْحَرَکاتِ ارْبَعَةُ انْواع:الاِْسْمُ الْمُفْرَدُ،وَجَمْعُ التَّکْسِیرِ وَجَمْعُ الْمُؤَّنَّثِ السَّالِمُ وَالْفِعْلُ الْمُضارِعُ الَّذِی لَمْ یتَّصِلْ بِآخِرِهِ شَیءٌ.وَکُلُّها تُرْفَعُ بِالضَّمَّةِ وَتُنْصَبُ بِالْفَتْحَةِ وَتُخْفَضُ بِالْکَسْرَةِ وَتُجْزَمُ بِالسُّکُونِ.وَخَرَجَ عَنْ ذلِکَ ثَلاثَةُ اشْیاءَ:جَمْعُ الْمُؤَنَّثِ السَّالِمُ ینْصَبُ بِالْکَسْرَةِ،وَالاِْسْمُ الَّذِی لا ینْصَرِفُ یخْفَضُ بِالْفَتْحَةِ،وَالْفِعْلُ الْمُضارِعُ الْمُعْتَلُّ الآخِرِ یجْزَمُ بِحَذْفِ آخِرِهِ.

ترجمه:مُعربات دو قسم هستند:یک قسم به واسطه حرکات و قسمی دیگر به واسطهْ حروف معرب می شود.آن چه معرب می شود به واسطهْ حرکات،چهار نوع است:اسم مفرد،جمع مکسر،جمع مؤنث سالم و فعل مضارعی که به آخرش چیزی نچسبیده باشد.و همه این ها رفع می شود به واسطه ضمّه و نصب می شود به واسطهْ فتحه و جرّ می شود به واسطه کسره و جزم می شود به واسطهْ سکون.و از این ها،سه چیز خارج شد:جمع مؤنث سالم که به واسطه کسره نصب می شود و اسمی که غیرمنصرف است و به واسطهْ فتحه جرّ می شود و فعل مضارعی که آخرش معتلّ است که به واسطهْ حذف آخرش جزم می شود.

سؤال و جواب:

سؤال:مُعربات بر چند قسم است؟

ص:29

جواب:معربات نسبت به علاماتِ خود بر دو قسم است:

1.آن که علامتِ اصلی دارد؛یعنی به ضمّه رفع می شود،به فتحه نصب می گردد،به کسره جرّ می شود و به سکون جزم می گردد.

2.آن که علامتِ نیابتی دارد.

سؤال:مُعرباتی که علامتِ اصلی دارد بر چند نوع است؟

جواب:بر دو نوع است:

1.آن که همیشه و در همهْ موارد،علامتِ اصلی دارد.

2.آن که فقط در بعضی موارد،علامتِ اصلی دارد.

سؤال:معرباتی که در همهْ موارد،علامتِ اصلی دارد کدام است؟

جواب:آن که در همهْ موارد علامتِ اصلی دارد عبارت است از:

1.اسم مفرد مُنصرِف, مثل:زَیدٌ قائِمٌ،رَأَیتُ زَیداً،مَرَرْتُ بِزَیدٍ.

2.جمع مکسّر منصرف, مثل:الرِّجالُ العُزَّلُ ضُعَفاءُ،أَکْرَمْتُ الرِّجالَ الاَْقْوِیاءَ،مَرَرْتُ بِالْفُقَرَاءِ.

3.فعل مضارعی که آخرش صحیح باشد و«الف تثنیه»یا«واو جمع»یا«یاء مفرد مؤنث مخاطب»به آخرش متّصل نباشد،مثل:زَیدٌ یقْرَأُ،وَلَمْ یتْرُکِ الْقِرَاءَةَ،وَلَنْ یتْرُکَها.

سؤال:کدام یک از معربات فقط در بعضی موارد،علامتِ اصلی دارند؟

جواب:این معربات عبارتند از:

1.جمع مؤنث سالم در دو حالتِ:رفع و جرّ،مثل:جَاءَتِ الْمُسْلِماتُ،مَرَرْتُ بِالْمُسْلِماتِ،ولی در حالتِ نصب،علامتِ نیابتی دارد،زیرا نصبِ آن به کسره(که به نیابت از فتحه آورده می شود)می باشد, مثل:رَأَیتُ الْمُسْلِماتِ.تفصیل آن خواهد آمد.

2.اسم های غیرمنصرف-خواه مفرد باشد،خواه جمع-در دو حالتِ رفع و نصب مثل:هذِهِ مَسَاجِدُ،رَأَیتُ مَساجِدَ.اما در حالتِ جرّ،علامتِ نیابتی دارد،زیرا به نیابت از کسره،به فتحه جرّ می شود،مثل:مَرَرْتُ بِاَحْمَدَ.

3.فعل مضارعِ معتلّ الآخر،مثل:یرْمِی،لَمْ یرْمِ.

ص:30

درس یازدهم مُعربات(2)

وَالَّذِی یعْرَبُ بِالْحُرُوفِ ارْبَعَةُ انْواعٍ:اَلتَّثْنِیةُ وَجَمْعُ الْمُذَکَّرِ السَّالِمُ وَالاَْسْماءُ الْخَمْسَةُ وَالاَْفْعَالُ الْخَمْسَةُ،وَهِی:یفْعَلانِ وَتَفْعَلانِ وَیفْعَلُونَ وَتَفْعَلُونَ وَتَفْعَلِینَ.فَاَمَّا التَّثْنِیةُ فَتُرْفَعُ بِالاَْلِفِ وَتُنصَبُ وَتُخْفَضُ بِالْیاءِ.وَاَمَّا جَمْعُ الْمُذَکَّرِ السَّالِمُ فَیرْفَعُ بِالْوَاوِ وَینْصَبُ وَیخْفَضُ بِالْیاءِ.وَاَمَّا الاَْسْماءُ الْخَمْسَةُ فَتُرْفَعُ بِالْواوِ وَتُنْصَبُ بِالاَْلِفِ وَتُخْفَضُ بِالیاءِ.وَاَمَّا الاَْفْعَالُ الْخَمْسَةُ فَتُرْفَعُ بِالنُّونِ وَتُنْصَبُ وَتُجْزَمُ بِحَذْفِها.

ترجمه:آن چه به واسطهْ حروف معرب می شود چهار نوع است:تثنیه،جمع مذکر سالم،اسم های پنج گانه و فعل های پنج گانه که عبارت است از:یفْعَلانِ،یفْعَلُون،تَفْعَلانِ،تَفْعَلُون،تَفْعَلِینَ.و اما تثنیه رفع می شود به واسطه الف و نصب و جرّ می شود به واسطهْ یاء.و اما جمع مذکر سالم،رفع می شود به واسطه واو و نصب و جرّ می شود به واسطهْ یاء.و اما اسم های پنج گانه،رفع می شود به واسطه واو و نصب می شود به واسطهْ ألف و جرّ می شود به واسطهْ یاء.و اما فعل های پنج گانه،رفع می شود به واسطه نون و نصب و جزم می شود به واسطهْ حذف آن.

سؤال و جواب:

سؤال:معرباتی که دارای علامتِ نیابتی می باشند, کدامند؟

جواب:معرباتی که علامتِ نیابتی دارند هفت دسته اند:پنج تا در اسماء و دو تا در افعال.

ص:31

سؤال:دستهْ اول کدام است؟

جواب:دستهْ اول-اسماء ستّه می باشد،زیرا رفعِ آن به«واو»است که به نیابت از ضمّه آورده می شود و نصبِ آن به«الف»است که به نیابت از فتحه و جرّ آن به«یاء»است که به نیابت از کسره می آید،مثل:جاءَ ابُوکَ،رَأَیتُ اباکَ،مَرَرْتُ بِاَبِیکَ.در همهْ این حالات(یعنی حالاتِ رفع،نصب،جرّ)،اعرابِ اسماءِ مذکوره،اگر مضاف باشند،به عوضِ حرکات،به حروف آمده است.

سؤال:اعرابِ اسماء ستّه،درصورت اضافه نشدن،چگونه است؟

جواب:مانند بقیهْ اسماءِ معرب،اعرابشان به حرکات است, مثل:جاءَ أَبٌ،رَأَیتُ أَباً،مَرَرْتُ بِأَبٍ.

سؤال:اعراب اسماء ستّه،اگر به«یاء متکلم»اضافه شوند،چگونه اند؟

جواب:در این مورد،اعرابشان در دو حالتِ رفع و نصب،به حرکات مقدَّره است.در حالتِ رفع،ضمّه و در حالتِ نصب،فتحه،مقدَّر است, مثل:هذا ابِی،رَأَیتُ أَبِی،ولی در حالتِ جرّ،اعرابِ این اسماء ظاهر است, مثل:مَرَرْتُ بِاَبِی.

سؤال:دستهْ دوم از معرباتی که دارای علامتِ نیابتی می باشند کدام است؟

جواب:دستهْ دوّم:تثنیه هاست،زیرا رفعِ تثنیه به«الف»است که به نیابت از ضمّه آورده می شود و نصب و جرّ آن به«یاء»است که به نیابت از فتحه و کسره می آید،مثل:جَاءَ الرَّجُلانِ،رَأَیتُ الرَّجُلَینِ،مَرَرْتُ بِالرَّجُلَینِ.اعرابِ تثنیه ها نیز مانند اسماء ستّه در حالات(رفع،نصب،جر)به جای حرکات،به حروف آورده شده است.

سؤال:دستهْ سوم از معرباتی که علامتِ نیابتی دارند کدام است؟

جواب:دستهْ سوّم:جمع مذکّر سالم است،زیرا رفعِ آن به«واو»است که به نیابت از ضمّه آورده می شود و نصب و جرّ آن به«یاء»است که به نیابت از فتحه و کسره می آید،مثل:جاءَ الْمُسْلِمُونَ،رَأَیتُ الْمُسْلِمِینَ،مَرَرْتُ بِالْمُسلِمِین.در این جا نیز اعرابِ جمع مذکر سالم به جای حرکات،به حروف آمده است.

ص:32

درس دوازدهم مُعربات(3)

سؤال و جواب:

سؤال:دستهْ چهارم از معرباتی که دارای علامتِ نیابتی می باشند کدام است؟

جواب:دستهْ چهارم:جمع مؤنث سالم است که فقط در حالتِ نصب دارای علامتِ نیابتی می باشد،زیرا نصبِ آن در این مورد به کسره است که به نیابت از فتحه آورده می شود،مثل:رَأیتُ الْمُؤِْمِناتِ.اما در دو حالتِ:رفع و جرّ،علامتِ اصلی دارد و گفتیم که رفع آن به ضمّه و جرّش به کسره می باشد،مثل:جاءَتِ الْمُؤْمِناتُ،مَرَرْتُ بِالْمُؤمِناتِ.

سؤال:دستهْ پنجم از معرباتی که علامتِ نیابتی دارند کدام است؟

جواب:دستهْ پنجم:اسماء غیرمنصرف است،زیرا رفعِ آن به ضمّه بدون تنوین و نصب و جرِّ آن به فتحه بدون تنوین می آید.فقط در حالتِ جرّ،علامتِ نیابتی می گیرد،مثل:جاءَ احْمَدُ،رَأَیتُ احْمَدَ،مَرَرْتُ بِاَحْمَدَ.

در آینده بحث مستقلی پیرامون اسماء غیرمنصرف بیان خواهیم کرد.

سؤال:دسته ششم از این قسمِ معربات کدام است؟

جواب:دسته ششم:فعل مضارع معتل الآخر است،زیرا رفعِ آن به ضمّه ای است که مقدَّر بر الف،واو و یاء می باشد, مثل:یخْشَی زَیدٌ،یدْعُو بَکْرٌ،یصَلِّ ِی عَلِی.و نصبِ آن

ص:33

به فتحه ای که مقدَّر بر ألف و ظاهر است بر واو و یاء, می باشد مثل:لَنْ یخْشَی زَیدٌ،لَنْ یدْعُوَ،لَنْ یقْضِی.و جزمِ آن به حذفِ حرفِ آخرش می باشد،خواه ألف باشد،خواه واو،خواه یاء مثل:لَمْ یخْشَ زَیدٌ،لَمْ یدْعُ،لَمْ یقْضِ.این فعل فقط در حالتِ جزم،علامتِ نیابتی دارد،زیرا به حذفِ حرفِ آخرکه به نیابت از سکون است جزم گردیده است.

سؤال:دستهْ هفتم از معرباتی که دارای علامتِ نیابتی هستند کدام است؟

جواب:دستهْ هفتم:فعل مضارعی است که«الف تثنیه»یا«واو جمع»یا«یاء مفرد مؤنث مخاطب»به وی متّصل شده می باشد.در این جا،رفعِ فعل مذکور به«نون»و نصب و جزمِ آن به حذف این«نون»صورت می گیرد مثل:(یکْتُبانِ،تَکْتُبانِ،یکْتُبُونَ،تَکْتُبُونَ،تَکْتُبِینَ)،(لَنْ یکْتُبا،لَنْ تَکْتُبا،لَنْ یکْتُبُوا،لَنْ تَکْتُبُوا،لَنْ تَکْتُبِی)،(لَمْ یکْتُبا،لَمْ تَکْتُبا،لَمْ یکْتُبُوا،لَمْ تَکْتُبوا،لَمْ تَکْتُبِی).افعال مذکور در هر سه حالتِ(رفع،نصب جزم)دارای علامتِ نیابتی می باشد،زیرا در حالتِ رفع،علامتِ رفعش«نون»می باشد و اما حالتِ جرّ،در افعال وجود ندارند،چنان که حالتِ جزم در اسماء وجود ندارد.

ص:34

درس سیزدهم اسم مقصور و اسم منقوص

سؤال و جواب:

سؤال:اسم مقصور چیست؟

جواب:اسمِ مقصور, اسمی است که حرفِ آخر آن«الف مقصوره»(ی-ا)باشد, مانند:مُصْطَفَی،مُرْتَضَی،هُدَی،مُوسَی،عِیسَی،مِنَی،یحْیی و غیره.

سؤال:اعرابِ اسم مقصور به چیست؟

جواب:اعرابِ اسم مقصور به حرکاتی است که مقدَّر بر حرفِ آخرش می باشد.پس،رفعِ آن به ضمّهْ مقدَّر،نصب اش به فتحه مقدَّر و جرِّ آن به کسره مقدَّر است مثل:جاءَ الْهُدَی،رَأَیتُ الْمُصْطَفَی،مَرَرْتُ بِالْمُرْتَضَی.

سؤال:اسمِ منقوص چیست؟

جواب:اسم منقوص:اسمی است که آخرش یاء(ی)باشد،مثل:الْقَاضِی،الْمُفْتِی،الدَّاعِی،الرَّاعِی،السَّاعِی،النَّاعِی،الْهَادِی،الْوَادِی،النَّاهِی،السَّاهِی،الشَّافِی،المُعَافِی و غیره.

سؤال:اعرابِ اسم منقوص به چیست؟

جواب:رفعِ اسم منقوص به ضمّهْ مقدَّر و جرّش به کسرهْ مقدَّر می باشد،ولی نَصبِ آن ظاهر است،مثل:جاء الْقَاضِی،مَرَرْتُ بِالْقَاضِی،رَأَیتُ الْقَاضِی.

ص:35

اسماء غیرِمُنصرِف

سؤال:اسم غیرمنصرف کدام است؟

جواب:غیرمنصرف, اسمی است که«تنوین»و«کسره»قبول نکند مانند:«ابراهیم»در جمله های ذیل:

قالَ ابراهیمُ،عَرَفْتُ ابراهیمَ،سَمِعْتُ مِنْ ابراهیمَ.

سؤال:اسبابِ منعِ صرف چند تاست؟

جواب:چهار سبب،موجِبِ غیرمنصرف بودن اسم است:1.عَلَمیت.2.وصف.3.جمع.4.الف تأنیث.

سؤال:عَلَمیت چه موقع،غیرمنصرف است؟

جواب:عَلَمیت هنگامی غیرمنصرف است که یکی از خصوصیات زیر را داشته باشد:

1.دارای«الف و نون زائده»باشد, مانند:سَلْمان،عِمْران.

2.«اَعْجمِی»(غیر عربی)باشد،مثل:ابراهیم،فَرهاد.البته اگر«عَلَم»دارای سه حرف بوده و حرفِ وسط آن ساکن باشد, منصرف خواهد بود،اگرچه اعجمی باشد،مثل:قَرَأْتُ قِصَّةَ نُوحٍ وَهُودٍ وَلُوطٍ.

3.«بر وزن فعل»باشد،مثل:یزِید،تُکْتَم.

4.«مؤنث»باشد،مثل:زَینَب،فاطِمَة.

5.«مرکَّب مَرْجِی»باشد،مثل:بَعْلَبَکّ،بَیتَ لَحْم.

6.«مَعْدُول»باشد؛یعنی اسمی باشد که از شکلِ اصلی خود عُدول کرده است،مثل:عُمَرُ که معدول از عامر است.

سؤال:وصف چه موقع غیرمنصرف است؟

جواب:وصف هنگامی غیرمنصرف است که:

1.بر وزن«فَعْلان»بوده و مؤنثِ آن بر وزن«فَعْلی»بیاید مانند:عَطْشان،عَطْشی.

2.بر وزن«اَفْعَل»باشد مثل:اَحْمَرُ،اَبْیضُ.

سؤال:درکجا جمع, غیرمنصرف است؟

جواب:جمع در صورتی غیرمنصرف است که:

ص:36

1.بر وزن«مَفاعِل»یا«مَفاعیل»باشد،مثل:مَساجِدُ،مَصَابِیحُ.

2.بر وزن«اَفاعِل»یا«اَفاعِیل»باشد،مثل اماکِنُ،اَقارِبُ،اَقاریرُ.

سؤال:«الف تثنیه»چه موقع سبب غیرمنصرف بودن می شود؟

جواب:اگر اسمی ألف تأنیثِ ممدوده داشته باشد, بدون هیچ شرطی غیرمنصرف خواهد بود, مثل:حَمراء،زَهْراء،زُهَیراء.

ص:37

ص:38

درس چهاردهم أفعال(1)

الاَْفْعالُ ثَلاثَةٌ:ماضٍ وَمُضارِعٌ وَأَمْرٌ،نحو:ضَرَبَ وَیضْرِبُ وَاضْرِبْ.فَالْماضِی مَفْتُوحُ الاْخِرِ ابَداً،وَالاَْمْرُ مَجْزُومٌ ابَداً،وَالْمُضَارِعُ ما کانَ فی اوَّلِهِ احْدی الزَّوائِدِ الاَْرْبَعِ یجْمَعُها قَوْلُکَ:«اَنَیتُ»،وَهُوَ مَرْفُوعٌ ابَداً حَتَّی یدْخُلَ عَلَیهِ ناصِبٌ اوْ جازِمٌ.

ترجمه:فعل ها سه گونه هستند:ماضی،مضارع و امر مثل:ضَرَبَ،یضْرِبُ،اِضْرِب.ماضی،همیشه آخرش مفتوح است و امر همیشه مجزوم است.و مضارع آن است که در اوّلش یکی از حروف زائده چهارگانه باشد که«اَنَیتَ»هر چهار تا را یک جا جمع می کند.و مضارع همیشه مرفوع است مگر این که نصب کننده و یا جزم کننده ای بر آن داخل گردد.

سؤال و جواب:

سؤال:افعال مُعرَبند،یا مَبنی؟

جواب:همه افعال مبنی هستند،به جز فعل مضارع که در بعضی موارد مبنی و در بعضی مواردِ دیگر معرب است.

سؤال:حکمِ فعل ماضی چیست؟

جواب:فعل ماضی مبنی بر فتحه است, در مثل:کَتَبَ و مبنی بر سکون می باشد, در مثل:کَتَبْتُ و مبنی بر ضمّه است, مثل:کَتَبُوا.

ص:39

سؤال:در چه موقع فعل ماضی مبنی بر فتحه است؟

جواب:فعل ماضی در چهار مورد مبنی بر فتحه است:

1.درصورتی که چیزی به آخرش متّصل نباشد،مثل:قَرَأَ،کَتَبَ،اَعْطَی،اِتَّقَی.

2.درصورتی که«تاء تأنیث ساکنه»به وی متّصل شود مثل:قَرَأَتْ هِنْدُ،وَکَتَبَتْ،وَاَعْطَتْ،وَاتَّقَتْ.

3.در موردی که«ضمیرِ مفعول»به آخرش پیوست گردد،مثل:اَکْرَمَکَ،اَکْرَمَکِ،اَکْرَمَکُما،اَکْرَمَکُمْ،اَکْرَمَکُنَّ،اَکْرَمَها،اَکْرَمَهُ،اَکْرَمَهُما،اَکْرَمَهُمْ،اَکْرَمَهُنَّ،اَکْرَمَنَا،اَکْرَمَنی.

4.درصورتی که«ضمیر فاعل تثنیهْ غائب»به وی متّصل باشد،مثل:الرَّجُلانِ اکْرَما زَیداً،وَاَکْرَماکَ،وَاَکْرمَاها،وَاَکْرَمَاهُ.

سؤال:فعل ماضی در چه مورد مبنی بر سکون است؟

جواب:فعل ماضی هنگامی که به«ضمیر فاعل»(به جز«الف تثنیهْ غائب»و«واو جمع»)متّصل باشد مبنی بر سکون است،مثل:کَتَبْتُ،کَتَبْتِ،کتَبْتُما،کَتَبْتُمْ،کَتَبْتُنَّ،کَتَبْنَ.

سؤال:فعل ماضی در چه موقع مبنی بر ضمّه است؟

جواب:فعل ماضی درصورتی که«واو جمع»به آخرش پیوست گردد مبنی بر ضمّه است،مثل:کَتَبُوا.

ص:40

درس پانزدهم أفعال(2)

اشاره

سؤال و جواب:

سؤال:حکمِ فعل امر چیست؟

جواب:فعل امر مبنی بر سکون است در مثل:اُکْتُبْ و مبنی بر فتحه می باشد در مثل:اُکْتُبَنَّ،اُکْتُبَنْ و مبنی بر حذفِ آخرش است در مثل:اِتَّقِ،اِخْشَ،اُدْعُ و مبنی بر حذفِ نون است در مثل:اُکْتُبا،اُکْتُبُوا،اُکْتُبی.

سؤال:فعل امر در چه مورد مبنی بر سکون است؟

جواب:فعل امر هنگامی که حرفِ آخرش صحیح بوده و«الف تثنیه»،«واو جمع»،«یاء مفرد مؤنث مخاطب»و«نون تأکید»به وی ضمیمه نشده باشد, مبنی بر سکون است،مثل:اُکْتُبْ،اُکْتُبْهُ،اِحْفَظْها،اِحْفَظْهما،اِحْفَظْهم،اِحْفَظْهُنَّ و غیره.

سؤال:فعل امر در چه زمانی،مبنی بر فتحه است؟

جواب:درصورتی که«نون تأکید»به آخرش پیوست شود, مبنی بر فتحه خواهد بود, مثل:اُکْتُبَنَّ،اُکْتُبَنْ.

سؤال:در کدام مورد فعل امر مبنی بر حذفِ آخرش می باشد؟

جواب:فعل امر وقتی که معتل الآخر است, مبنی بر حذفِ آخرش می باشد،مثل:اِتَّقِ،اِخْشَ،اُدْعُ.

ص:41

سؤال:در چه موردی مبنی بر حذفِ نون است؟

جواب:اگر«الف تثنیه»یا«واو جمع»یا«یاء مفرد مؤنث مخاطب»به فعل امر متّصل باشند مبنی بر حذفِ نون خواهد بود،مثل:اُکْتُبا،اُکْتُبُوا،اُکْتُبی.

سؤال:حکمِ فعل مضارع چیست؟

جواب:فعل مضارع در بعضی موارد مبنی و در بعضی موارد دیگر معرب است:

موارد بناء فعل مضارع:

1.وقتی که«نون نِسوه»به آخرِ فعل مضارع متّصل گردد مبنی بوده و بناء آن بر سکون است،مثل:یذْهَبْنَ،یکْتُبْنَ،یرْفَعْنَ.

2.هنگامی که«نون تأکید»بر آخرش متّصل شود مبنی بر فتحه است،مثل:تَقْرَأَنَّ،یکْتُبَنَّ.

موارد اعراب فعل مضارع:

فعل مضارع جز مواردی که در بالا ذکر شد,«معرب»می باشد.

سؤال:حکمِ فعل مضارعی که آخرش الف می باشد چیست؟

جواب:در حالتِ رفع،علامتِ رفع«ضمّهْ مقدَّر»است مثل:یخْشَی،یسْعَی و در حالتِ نصب،علامتِ نصب«فتحه ی مقدَّر»می باشد, مثل:اَنْ یخْشَی،لَنْ یسْعَی و در حالتِ جزم،علامتِ جزم«حذفِ آخر»است،مثل:لَمْ یخْشَ،لَمْ یسْعَ.

سؤال:حکمِ فعل مضارعی که آخرش«واو»و یا«یاء»است چیست؟

جواب:فعل مضارع در این دو مورد:در حالتِ رفع،علامت رفع«ضمّه مقدَّر»است مثل:یدْعُو،یصَلِّی و در حالتِ نصب،علامتِ نصب که فتحه می باشد،ظاهر است،مثل:لَنْ یدْعُوَ،لَنْ یصَلِّی و در حالتِ جزم،علامتِ جزم«حذفِ آخر»است،مثل:لَمْ یدْعُ،لَمْ یصَلِّ.

ص:42

درس شانزدهم موارد نصب مضارع

فَالنَّوَاصِبُ عَشَرَةٌ،وَهِی:اَنْ وَلَنْ وَاِذَنْ وَکَی وَلامُ کَی وَلامُ الْجُحُودِ وَحَتَّی وَالْجَوابُ بِالْفاءِ وَالْواوُ وَاأَوْ.

ترجمه:نصب کننده ها ده تا هستند:اَنْ،لَنْ،اِذَنْ،کَی،لام کَی،لام جحود،حَتّی،جواب به واسطهْ فاء،واو و أو.

سؤال و جواب:

سؤال:مواردِ نصب فعلِ مضارع کدام است؟

جواب:فعل مضارع بعد از«عوامل نصب»منصوب می شود.

سؤال:عوامل نصب بر چند قسم است؟

جواب:عوامل نصب بر دو قسم است:1.ناصب(نصب کننده).2.ناصب به«اَنْ»مقدَّره.

حروف ناصب چهار حرف است:اَنْ،لَنْ،اِذَنْ،کَی.

1.«اَنْ»مانند:اُرِیدُ انْ اتَعَلَّمَ النَّحْوَ.

2.«لَنْ»،که برای«نَفی مؤکَّد»استعمال می شود مانند:لَنْ اتْرُکَ الصَّلاةَ ابَداً.

3.«اِذَنْ»،که برای«جواب»می آید, مانند جایی که اگر کسی به ما گوید:سَاَزُورُکُمْ(به زودی شما را زیارت می کنم)،در جواب می گوییم:اِذَنْ نُکْرِمَکُمْ(آن هنگام شما را گرامی می داریم).

ص:43

4.«کَی»،که برای بیان«علّت»می آید،مثل:جِئْتُکَ کَی اتَدَّرَسَ(نزد تو آمدم تا این که درس بگیرم).

حروف ناصب به«اَنْ»مقدَّره شش حرف است:لام،لام جحود،حتّی،فاء سببیت،واو معیت،أوْ.

1.«لام»،مثل:خُذِ الْکِتابَ لِتَقْرَأَ،که در اصل خُذِ الْکِتابَ لاَِنْ تَقْرَأَ بوده است.

2.«لام جحود»،مانند:لَمْ یکُنِ اللهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ،که در اصل لاَِنْ یغْفِرَ بوده است.

3.«حتّی»،مثل:وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یأْتِیکَ الْیقِینُ که در اصل حتّی انْ یأْتِیکَ بوده است.

4.«فاء سببیت»،مثل:اِرْحَمْ فَتُرْحَمَ(رحم کن تا دیگران به تو رحم کنند)که اصل آن ارْحَمْ فَاَنْ تُرْحَمَ بوده است.

5.«واو معیت»،یعنی به معنای مَعَ, مثل:لا تَنْهَ عَنْ خُلُقٍ وَتَأتِی مِثْلَهُ(دیگران را از صفتی باز مدار با آن که خودت آن را انجام می دهی)که در اصل وَاَنْ تَأَتِی مِثْلَهُ بوده است.

6.«أو»به معنی(الی)یا(إلاَّ)،مانند:لا اسْتَرِیحُ اوْ اقُولَ الْحَقَّ(تا حق را نگویم آرام نمی گیرم)،که در اصل اوْ انْ اقُولَ بوده است.

ص:44

درس هفدهم موارد جزم مضارع

وَالْجَوازِمُ ثَمانِیةَ عَشَرَ،وَهِی:لَمْ وَلَمَّا وَأَلَمْ وَأَلَمَّا وَلامُ الاَْمْرِ وَالدُّعاءِ وَلا فی النَّهْی وَالدُّعاءِ وَاِنْ وَما وَمَنْ وَمَهْما وَاِذْما وَاَی وَمَتَی وَاَیانَ وَاَینَ وَاَنَّی وَحَیثُما وَکَیفَما وَاذا فِی الشِّعْرِ خاصَّةً.

ترجمه:جزم کننده ها هجده تا هستند:لَمْ،لَمَّا،أَلَمْ،أَلَمَّا،لام أمر و دعاء،لا در نهی و دعاء،اِنْ،ما،مَنْ،مَهْما،اِذْما،اَی،مَتی،اَیانَ،اَینَ،اَنّی،وَحَیثُما،کَیفَما،إذا در شعر به خصوص.

سؤال و جواب:

سؤال:فعل مضارع در چه موقع مجزوم است؟

جواب:هرگاه یکی از«عوامل جزم»بر سرِ فعل مضارع درآید مجزوم می شود.

سؤال:«عوامل جزم»بر چند قسم است؟

جواب:عوامل جزم بر دو قسم اند:

1.عواملی که فقط یک فعل را«جزم»می دهند.2.عواملی که دو فعل را جزم می دهند.

سؤال:عواملی که فقط یک فعل را جزم می دهند کدامند؟

جواب:این نوع عوامل عبارتند از:

1.«لَمْ»مثل:لَمْ یضْرِبْ(نزد).

2.«لَمَّا»مثل:لَمَّا یفْعَلْ(نکرد).

ص:45

3.«لام الاَمر»،مثل:لِیضْرِبْ زَیدٌ(زید بزند).

4.«لا النّاهیة»،مثل:لا تَتْرُکِ الصَّلاةَ(نماز را ترک مکن).

5.«جواب»،بدین معنا که فعل مضارع گاهی پس از فعلِ«امر»یا«نهی»به صورت مجزوم می آید و این مجزوم شدن به خاطر وجودِ حرفِ شرط و فعل شرطی می باشد که حذف شده اند،مثل:اِرْحَمْ تُرْحَمْ که اصل آن:اِرْحَمْ،اِنْ تَرْحَمْ(شرط)تُرْحَمْ(جواب)(رحم کن!اگر رحم کنی مورد رحم قرار می گیری)بوده است.مثال برای نهی:لا تَکْفُرْ تَدْخُلِ النَّارَ که در اصل:لا تَکْفُرْ،اِنْ تَکْفُرْ تَدْخُلِ النَّارَ(کفر مورز!اگر کفر بِوَرزی داخل آتش می شوی).

سؤال:عواملی که دو فعل را جزم می دهند کدام است؟

جواب:این نوع از عوامل عبارتند از:

1.«اِنْ»،مثل:اِنْ تَجْتَهِدْ تَنْجَحْ(اگر تلاش کنی،موفق می شوی).

2.«ما»،مانند: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها (هر حکمی را نسخ کنیم و یا نسخِ آن را به تأخیر اندازیم،بهتر از آن را می آوریم).

3.«مَنْ»،مانند: مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (هر کس تقوای الهی پیشه کند،خدا برای او راهی برای خروج از تنگناها قرار می دهد).

4.«مَهْما»،مثل: مَهْما تَأْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ (هر چه نشانه و معجزه ای برای ما بیاوری که سِحرَمان کنی،ما به تو ایمان نمی آوریم).

5.«اِذْما»،مثل:اِذْ ما تَفْعَلْ افْعَلْ،(هرگاه انجام بدهی،من هم انجام می دهم).

6.«اَی»،مانند:اَیا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی ،(هرکدام را بخوانید،برای او بهترین نام هاست).

7.«مَتَی»،مثل:مَتَی تَذْهَبْ اذْهَبْ،(هر وقت بروی،می روم).

8.«اَیانَ»،مثل:اَیانَ نُؤْمِنْکَ تَأْمَنْ غَیرَنا،(هرگاه به تو امان بدهیم،از غیر ما در امانی).

9.«اَینَ»مانند:اَینَ تَقِف اقِفْ،(هر کجا ایستی،می ایستم).

10.«اَنَّی»مثل:اَنَّی تَجْلِسْ اجْلِسْ،(هر کجا نشینی،می نشینم).

11.«حَیثُما»مانند:حَیثُما تَذْهَبْ اذْهَبْ،(هر کجا بروی،می روم).

ص:46

درس هجدهم مرفوعات

الْمَرْفُوعاتُ سَبْعَةٌ،وَهِی:الْفاعِلُ،وَالْمَفْعُولُ الَّذِی لَمْ یسَمَّ فاعِلُهُ،وَالْمُبْتَدَأُ وَخَبَرُهُ،وَاسْمُ(کان)وَاَخَواتِها،وَخَبَرُ(انَّ)وَاَخَواتِها،وَالتَّابِعُ لِلْمَرْفُوعِ وَهُوَ ارْبَعَةُ اشْیاءَ:النَّعْتُ وَالْعَطْفُ وَالتَّوْکِیدُ وَالْبَدَلُ.

الْفَاعِلُ هُوَ الاِْسْمُ الْمَرْفُوعُ الْمَذْکُورُ قَبْلَهُ فِعْلُهُ وَهُوَ عَلی قِسْمَینِ:ظاهِرٍ وَمُضْمَرٍ فَالظَّاهِرُ نَحْوُ قَوْلِکَ:قَامَ زَیدٌ وَیقُومُ زَیدٌ وَقامَ الزَّیدَانِ وَیقُومُ الزَّیدانِ وَقامَ الزَّیدُونَ وَیقُومُ الزَّیدُونَ وَقامَ الرِّجالُ وَیقُومُ الرِّجالُ وَقامَتْ هِنْدٌ وَتَقُومُ هِنْدٌ وَقامَتِ الْهِندانِ وَتَقُومُ الهِنْدَانِ وَقامَتِ الهِنْدَاتُ وَتَقُومُ الْهِنْدَاتُ وَقامَتِ الْهُنُودُ وَتَقُومُ الْهُنُودُ وَقَامَ اخُوکَ وَیقُومُ اخُوکَ وَقَامَ غُلامِی وَیقُومُ غُلامِی وَما اشْبَهَ ذلِکَ.

وَالْمُضْمَرُ اثْنا عَشَرَ نَحْوُ قَوْلِکَ:ضَرَبْتُ وَضَرَبْنَا وَضَرَبْتَ وَضَرَبْتِ وَضَرَبْتُما وَضَرَبْتُمْ وَضَرَبْتُنَّ وَضَرَبَ وَضَرَبَتْ وَضَرَبَا وَضَرَبُوا وَضَرَبْنَ.

ترجمه:مرفوعات هفت تا هستند:فاعل،مفعولی که فاعلش نامیده نشده،مبتدا،خبر آن،اسم«کان و أخوات آن»،خبر«إنَّ و أخوات آن»،تابعِ مرفوع که چهار چیز است:صفت،عطف،تأکید و بدل.

فاعل:اسم مرفوع است که فعلش قبل از او ذکر گردیده و آن بر دو قسم است:ظاهر و مُضمَر.ظاهر مثل این سخن:«قَامَ زَیدٌ،یقُومُ زَیدٌ،قامَ الزَّیدَانِ،یقُومُ الزَّیدانِ،قامَ الزَّیدُونَ،یقُومُ الزَّیدُونَ،قامَ الرِّجالُ،یقُومُ الرِّجالُ،قامَتْ هِنْدٌ،تَقوُم هِنْدٌ،قامَتِ الْهِندانِ،تَقُومُ

ص:47

الهِنْدَانِ،قامَتِ الهِنْدَاتُ،تَقُومُ الْهِنْدَاتُ،قامَتِ الْهُنُودُ،تَقُومُ الْهُنُودُ،قَامَ اخُوکَ،یقُومُ اخُوکَ،قَامَ غُلامی،یقُومُ غُلامی و مانند اینها.

ومُضْمَر دوازده تا است مثل این سخن:ضَرَبْتُ،ضَرَبْنَا،ضَرَبْتَ،ضَرَبْتِ،ضَرَبْتُما،ضَرَبْتُمْ،ضَرَبْتُنَّ،ضَرَبَ،ضَرَبَتْ،ضَرَبَا،ضَرَبُوا،ضَرَبْنَ.

سؤال و جواب:

سؤال:مواضع رفعِ اسم کدام است؟

جواب:مواضع رفعِ اسم عبارتند از:1.فاعل.2.نائب فاعل.3.مبتدأ.4.خبر.5.اسم افعال ناقصه.6.خبر حروف مشبَّهة بالفعل.7.تابعِ مرفوع که عبارت است از:نعت،معطوف،تأکید و بدل.

سؤال:فاعل چیست؟

جواب:فاعل:اسم مرفوعی است که بعد از«فعل معلوم»قرار گرفته و فعل به آن نسبت داده شده باشد مانند:کَتَبَ عَلِی(علی نوشت).در این مثال«علی»فاعل است،زیرا بعد از فعلِ معلومِ«کَتَبَ»آمده و این فعل به او نسبت داده شده است.گاهی به فاعل،اسمی نسبت داده می شود که در تأویلِ فعل است،مثل:زَیدٌ نافِعٌ عِلْمُهُ(زید،علمِ او نافع است).در این مثال«عِلْمُهُ»فاعل است و به اسمِ«نافِعٌ»که در تأویل فعل است نسبت داده شده است.

سؤال:فاعل بر چند قسم است؟

جواب:فاعل بر دو قسم است:

1.اسم ظاهر،مثل:جَاءَ الْحَقُّ(حق آمد).

2.ضمیر،مثل:«تَ»در ذَهَبْتَ.

سؤال:ضمیر بر چند قسم است؟

جواب:ضمیر خود بر دو قسم است:

1.ضمیر بارز،مانند:نَصَرْتَ،نَصَرْتُما...ینْصُرُونَ...اُنْصُرُوا.

2.ضمیر مستتر،مانند:ضمایر هُوَ،هِی،اَنْتَ،اَنَا،نَحْنُ که در افعال نَصَرَ،نَصَرَتْ،تَنْصُرُ،اَنْصُرُ،نَنْصُرُ مستتر می باشد.

ص:48

سؤال:مستتر بودنِ ضمیر در فعل چند گونه است؟

جواب:مستتر بودن ضمیر در فعل دو گونه است:

1.وجوبی:

آن در جایی است که پنهان ماندنِ ضمیر در فعل واجب بوده و آوردن فاعل به صورت اسم ظاهر جایز نباشد.سه صیغهْ فعل مضارع و امر که ضمائرِ(انْتَ،اَنَا،نَحْنُ)در آنها مستتر است, این گونه هستند مثل:تَضْرِبُ،اِضْرِبْ،اَضْرِبُ،لاَِضْرِبْ،نَضْرِبُ،لِنَضْرِبْ.

2.جوازی:

آن در جایی است که مستتر ماندنِ ضمیر ضروری نیست،بلکه فاعل می تواند به صورت اسم ظاهر نیز آورده شود.این گونه مستتر بودنِ ضمیر در صیغه هایی است که(هُوَ یا هِی)در آنها مستتر است.

سؤال:مطابقتِ فعل و فاعل در تذکیر و تأنیث به چه صورت است؟

جواب:اگر فاعل مذکر باشد،فعل هم مذکر می آید و اگر فاعل مؤنث حقیقی باشد،فعل را مؤنث می آوریم،مثل:نَصَرَ عَلِی،نَصَرَتْ فاطِمَةُ.

*در چند مورد استعمال فعل به هر دو صورتِ مذکر و مؤنث جائز است.

1.هرگاه فاعل«مؤنث مجازی»باشد،مثل:طَلَعَ الشَّمْسُ یا طَلَعَتِ الشَّمْسُ.

2.هرگاه فاعل«مؤنث حقیقی»باشد و میان فعل و فاعل کلمه ای جدایی اندازد مثل:ذَهَبَ یا ذَهَبَتِ الْیوْمَ فاطِمَةُ.

3.هرگاه فاعل«جمع مکسَّر»باشد،مانند:قامَ یا قامَتِ الرِّجالُ.

سؤال:مطابقتِ فعل با فاعل در عدد به چه صورت است؟

جواب:

1.اگر فاعل«اسم ظاهر»باشد،فعل همیشه به صورت«مُفرد»می آید،هرچند فاعل آن تثنیه و جمع باشد مثل:ذَهَبَ مُعَلِّمٌ،ذَهَبَ مُعَلِّمانِ،ذَهَبَ مُعَلِّمُونَ.

2.اگر فاعل«ضمیر»باشد،با تغییر فاعل،شکل فعل نیز تغییر می یابد،مثل:اَلْمُعَلِّمُ ذَهَبَ،اَلْمُعَلِّمانِ ذَهَبَا،الْمُعَلِّمُونَ ذَهَبُوا.

ص:49

ص:50

درس نوزدهم نائب فاعل

وَهُوَ الاْسْمُ الْمَرْفُوعُ الَّذِی لَمْ یذْکَرْ مَعَهُ فاعِلُهُ.فَاِنْ کانَ الْفِعْلُ ماضِیاً ضُمَّ اوَّلُهُ وَکُسِرَ ما قَبْلَ آخِرِهِ وَاِنْ کانَ مُضارِعاً ضُمَّ اوَّلُهُ وَفُتِحَ ما قَبْلَ آخِرِهِ وَهُوَ علی قِسْمَینِ:ظاهِرٍ وَمُضْمَرٍ.فَالظَّاهِرُ نَحْوُ قَوْلِکَ:ضُرِبَ زَیدٌ وَیضْرَبُ زَیدٌ وَاُکْرِمَ عَمْرٌو وَیکْرَمُ عَمْرٌو.وَالْمُضْمَرُ اثْنا عَشَرَ نَحْوُ قَوْلِکَ:ضُرِبْتُ وَضُرِبْنا وَضُرِبْتَ وَضُرِبْتِ وَضُرِبْتُما وَضُرِبْتُمْ وَضُرِبْتُنَّ وَضُرِبَ وَضُرِبَتْ وَضُرِبَا وَضُرِبُوا وَضُرِبْنَا.

ترجمه:(نائب فاعل):اسم مرفوعی است که فاعلش به همراه آن ذکر نشده باشد.اگر فعل،ماضی باشد،اولش ضمّه و ماقبل آخرش کسر می شود و اگر مضارع باشد،اولش ضمّه و ماقبل آخرش فتحه می شود.و آن بر دو قسم است:ظاهر و مضمر.ظاهر مثل این سخن:ضُرِبَ زَیدٌ،یضْرَبُ زَیدٌ،اُکْرِمَ عَمْرٌو،یکْرَمُ عَمْرٌو.ومضمر دوازده تاست مثل این سخن:ضُرِبْتُ،ضُرِبْنَا،ضُرِبْتَ،ضُرِبْتِ،ضُرِبْتُما،ضُرِبْتُمْ،ضُرِبْتُنَّ،ضُرِبَ،ضُرِبَتْ،ضُرِبَا،ضُرِبُوا،ضُرِبْنَا.

سؤال و جواب:

سؤال:نائب فاعل چیست؟

جواب:نائب فاعل:اسم مرفوعی است که پس از فعل«مجهول»می آید و فعلِ مجهول به آن نسبت داده می شود مانند:نُصِرَ عَلِی(علی یاری داده شد).نائبِ فاعل،همان مفعولی است که پس از حذف فاعل،به جای آن آمده است.

ص:51

سؤال:فعل معلوم به چه طرز مجهول کرده می شود؟

جواب:در فعل ماضی،به حرف اول ضمّه داده و ماقبلِ آخر را مکسور می کنند،مانند:نَصَرَ-نُصِرَ،اِکْتَسَبَ-اُکْتُسِبَ و در فعل مضارع،حرف اوّل مضموم و ماقبل آخر مفتوح می گردد،مثل:ینْصُرُ-ینْصَرُ،یکْتَسِبُ-یکْتَسَبُ.

سؤال:نائب فاعل بر چند قسم است؟

جواب:نائب فاعل نیز مانند فاعل بر دو قسم است:

1.اسم ظاهر،مثل:نُصِرَ الاِْمامُ.

2.ضمیر،مثل:«تَ»در ضُرِبْتَ.

*تمام شرایط و مسائلی که در«فاعل»ذکر شد،عیناً درباره نائبِ فاعل صادق و جاری است.

ص:52

درس بیستم مبتدأ و خبر

الْمُبْتَدَأُ هُوَ الاْسْمُ الْمَرْفُوعُ الْعارِی عَنِ الْعَوامِلِ اللَّفْظِیةِ.وَالْخَبَرُ هُوَ الاْسْمُ الْمَرْفُوعُ الْمُسْنَدُ الَیهِ نَحْوُ قَوْلِکَ:زَیدٌ قَائمٌ وَالزَّیدانِ قائمانِ وَالزَّیدُونَ قائِمُونَ.وَالْمُبْتَدَأُ قِسْماَنِ:ظاهِرٌ وَمُضْمَرٌ.فَالظَّاهِرُ ما تَقَدَّمَ ذِکْرُهُ،وَالْمُضْمَرُ اثْنا عَشَرَ،وَهِی:اَنَا وَنَحْنُ وَاَنْتَ وَاَنْتِ وَاَنْتُما وَاَنْتُمْ وَاَنْتُنَّ وَهُوَ وَهِی وَهُمَا وَهُنَّ،نَحْوُ قَوْلِکَ:اَنَا قائِمٌ وَنَحْنُ قائِمُونَ وَما اشْبَهَ ذلِکَ.وَالْخَبَرُ قِسْمان:مُفْرَدٌ وَغَیرُ مُفْرَد.فَالْمُفْرَدُ،نحو:زَیدٌ قائِمٌ وَالزَّیدَانِ قَائِمانِ وَالزَّیدُونَ قائِمُونَ.وَغَیرُ الْمُفْرَدِ ارْبَعَةُ اشْیاءَ:الْجارُّ وَاَلْمَجْرُورُ وَالظَّرْفُ وَالْفِعْلُ مَعَ فاعِلِهِ وَالْمُبْتَدَأُ مَعَ خَبَرِهِ،نحو:قَوْلِکَ:زَیدٌ فی الدَّارِ وَزَیدٌ عِنْدَکَ وَزَیدٌ قامَ ابُوهُ وَزَیدٌ جَارِیتُهُ ذاهِبَةٌ.

ترجمه:«مبتدا»اسم مرفوعی است که عامل های لفظی در آن وجود ندارد.و«خبر»اسم مرفوعی است که به مبتدا نسبت داده می شود،مثل این سخن:زَیدٌ قَائمٌ،الزَّیدانِ قائمانِ،الزَّیدُونَ قائِمُونَ.مبتدا بر دو قسم است:ظاهر و مضمر.«ظاهر»آن چیزی است که ذکرش گذشت و«مضمر»دوازده تاست:اَنَا،نَحْنُ،اَنْتَ،اَنْتِ،اَنْتُماْ،اَنْتُمْ،اَنْتُنَّ،هُوَ،هِی،هُمَا،هُنَّ،مثل این سخن تو:اَنَا قائِمٌ،نَحْنُ قائِمُونَ و مانند اینها.خبر بر دو قسم است:مفرد و غیر مفرد.مفرد،مثل:زَیدٌ قائِمٌ،الزَّیدَانِ قَائِمانِ،الزَّیدُونَ قائِمُونَ.و غیر مفرد چهار نوع است:جار و مجرور،ظرف،فعل به همراه فاعلش،مبتدا با خبرش،مثل این سخن:زَیدٌ فی الدَّارِ،زَیدٌ عِنْدَکَ،زَیدٌ قامَ ابُوهُ،زَیدٌ جارِیتُهُ ذاهِبَةٌ.

ص:53

سؤال و جواب:

سؤال:مبتدا و خبر چیست؟

جواب:سوم و چهارم از مرفوعات،مبتدا و خبر است.

*مبتدا:اسم مرفوعی است که در ابتدای کلام قرار می گیرد و حکمی به آن نسبت داده می شود, مانند:عَلِی عادِلٌ(علی دادگر است).در این مثال«علی»مبتدا بوده و مرفوع است.هم چنین در تعریفِ مبتدا گفته شده است که«مبتدا»اسم مرفوعی است که از عوامل لفظی خالی می باشد.

*خبر:همان حکمی است که به مبتدا نسبت داده می شود،مانند:«عادِلٌ»در جملهْ:عَلِی عادِلٌ.

سؤال:جملهْ فعلیه و اسمیه چیست؟

جواب:

1.جملهْ فعلیه:جمله ای است که با فعلْ آغاز می شود،مثل:جَاءَ الْحَقُّ،ذَهَبَ بَکْرٌ.

2.جملهْ اسمیه:جمله ای است که با اسم شروع می شود،مثل:عَلِی عادِلٌ،اللهُ عَلِیمٌ.

*هر جملهْ اسمیه از«مبتدا و خبر»تشکیل می شود.

سؤال:ویژگی های مبتدا و خبر کدام است؟

جواب:

1.مبتدا به صورت«معرفه»و خبر به صورت«نکره»استعمال می شود, مانند:اللهُ سَمِیعٌ.

2.غالباً مبتدا«مقدَّم»و خبر«مؤخَّر»است،مثل:زَیدٌ عالِمٌ.

3.همیشه مبتدا و خبر مرفوعند.

سؤال:خبر بر چند قسم است؟

جواب:خبر در«جمله های اسمیه»صورت های گوناگون دارد:

1.گاهی خبر به صورت«مفرد»می آید،مثل:عَلِی عادِلٌ.

2.گاهی به صورت«جمله»می آید،مثل:سَعِیدٌ اخُوهُ عالِمٌ،سَعِیدٌ جاءَ ابُوهُ.

3.گاهی به صورت«شِبه جمله»می آید،مثل:سَعِیدٌ فی الْمَدْرَسَةِ،سَعِیدٌ فَوْقَ الْکُرْسِی.

سؤال:موارد مطابقت خبر و مبتدا کدام است؟

ص:54

جواب:

1.هرگاه خبر«مشتق»باشد،در«عدد»و«جنس»با مبتدا مطابقت می کند،یعنی اگر مبتدا«مفرد»باشد،خبر به صورت مفرد و اگر«تثنیه»باشد،خبر به صورت تثنیه و اگر«جمع»باشد،خبر به صورت جمع استعمال می شود.و نیز اگر مبتدا«مذکر»باشد،خبر نیز مذکر و اگر«مؤنث»باشد،خبر نیز مؤنث خواهد آمد،مثل:هذا عادِلٌ،هذانِ عادِلانِ،هؤُلاءِ عادِلُونَ،هذِهِ عادِلةٌ،هاتانِ عادِلتانِ،هؤُلاءِ عادِلاتٌ.

2.هرگاه خبر«جامد»باشد،مطابقتِ مبتدا و خبر لازم نیست،مثل:اَلْعُلَماءُ سِراجُ الاْمَّةِ(دانشمندان مشعل فروزان امت اند).

سؤال:موارد وجوب تقدّم خبر بر مبتدا کدام است؟

جواب:اصل آن است که مبتدا پیش از خبر ذکر شود،ولی در چند مورد از این اصل بیرون می آید و تقدیم خبر بر مبتدا واجب و لازم می گردد:

1.اگر خبر«جار و مجرور»یا«ظرف»و مبتدا«نکره»باشد, مانند:فی الدّارِ رَجُلٌ،عِنْدی قَلَمٌ.

2.اگر خبر از«اسما استفهام»باشد مثل:کَیفَ عَلِی؟

سؤال:موارد وجوب تقدّم مبتدا بر خبر کدام است؟

جواب:1.وقتی که مبتدا از«اسماء طلب»باشد مثل:مَنْ یطْلُبْ یجِدْ،ما عِنْدَکَ؟

2.هرگاه مبتدا به وسیلهْ«ما-واِلاَّ»یا«انَّما»محصور در خبر باشد مثل:ما مُحَمَّدٌ الاَّ رَسُولٌ،اِنَّما مُحَمَّدٌ رَسُولٌ.

سؤال:موارد حذف مبتدا و خبر کدام است؟

جواب:هرگاه نشانه و قرینه ای در کلام باشد،ممکن است مبتدا یا خبر حذف شود؟مثلاً کسی می پرسد:کَیفَ حالُکَ؟پاسخ می دهیم:جَیدٌ که در اصل«حالِی جَیدٌ»بوده است.

سؤال:ضمیر فصل چیست؟

جواب:گاهی بین مبتدا و خبر«ضمیر منفصلی»قرار می گیرد که برای تأکیدِ مبتدا می آید و به آن«ضمیر فصل»گویند،مثل:عَلِی هُوَ الْعادِلُ،اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

ص:55

ص:56

درس بیست و یکم نواسخ مبتدا و خبر(1)

الْعَوَامِلُ الدَّاخِلَةُ عَلی الْمُبْتَدأِ و الخَبَرِ ثَلاثَةُ اشْیاءَ:کانَ وَاَخَواتُها،وَاِنَّ وَاَخَواتُها،وَظَنَنْتُ وَاَخَواتُها.

کَانَ وَأَخَواتُها

فَأَمَّا کان وَاَخَواتُها فَاِنَّها تَرْفَعُ الاِْسْمَ وَتَنْصِبُ الْخَبَرَ،وَهِی:کانَ وَأَمْسَی وَأَصْبَحَ وَأَضْحَی وَظَلَّ وباتَ وَصارَ وَلَیسَ وَما زالَ وَما انْفَکَّ وَما فَتِئَ وَما بَرِحَ وَما دامَ.وَما تَصَرَّفَ مِنْها،نحو:کانَ وَیکُونُ وَکُنْ وَأَصْبَحَ وَیصْبِحُ وَاُصْبِحُ.تَقُولُ:کانَ زَیدٌ قَائِمْاً،وَلَیسَ عَمْرٌو شاخِصاً،وَمَا اشْبَهَ ذلِکَ.

ترجمه:عامل های داخل شونده بر مبتدا و خبر سه چیز است:«کان»و اخواتش،«إنَّ»و اخواتش،«ظننتُ»و اخواتش.

«کان»و أخواتش

اما«کان»و اخواتش،اسم را رفع و خبر را نصب می کنند که آنها عبارتند از:کانَ،أَمْسَی،أَصْبَحَ،أَضْحَی،ظَلَّ،بَاتَ،صارَ،لَیسَ،ما زالَ،ما انْفَکَّ،ما فَتِئَ،ما بَرِحَ،ما دامَ.و آنچه صرف می گردد از نامبرده ها مثل:کانَ،یکُونُ،کُنْ،أَصْبَحَ،یصْبِحُ،اُصْبِحُ.تو می گویی:کانَ زَیدٌ قَائِمْاً،لَیسَ عَمْرٌو شاخِصاً،ومانند اینها.

سؤال و جواب:

سؤال:نواسخ چیست؟

ص:57

جواب:«نواسخ»جمع«ناسخ»است به معنای«لغوکننده»و«باطل کننده».آنها کلماتی هستند که بر سر مبتدا و خبر درآمده،اعراب آنها را باطل می کنند و به جای آن،اعرابِ جدیدی به آنها می دهند مثل:«کانَ»و«إِنَّ»در جمله های:عَلِی عادِلٌ-کانَ عَلِی عادِلاً،زَیدٌعالِمٌ-إَنَّ زَیداً عَالِمٌ.

سؤال:نواسخ به چند دسته تقسیم می شوند؟

جواب:نواسخ به سه دسته تقسیم می شوند:

دسته اوّل:1.افعال ناقصه.2.افعال مقاربه.3.حروف شبیه به«لَیسَ».

دسته دوّم:4.حروف مشبّه بالفعل.5.لا نفی جنس.

دستهْ سوّم:6.أفعال قلوب.

سؤال:افعال ناقصه کدامند؟

جواب:افعال ناقصه 13 فعل بوده و عبارتند از:

1.«کانَ»مثل:کانَ زَیدٌ عالِماً(زید عالم بود).

2.«اَمْسَی»مثل:اَمْسَی عَلِی صَحِیحاً(علی سالم شد هنگام شب).

3.«اَصْبَحَ»مثل:اَصْبَحَ زَیدٌ مَرِیضاً(زید مریض شد هنگام صبح).

4.«اَضْحَی»مثل:اَضْحَی کَرِیمٌ قارِءاً(کریم خواننده شد هنگام پیش از ظهر).

5.«ظَلَّ»مثل:ظَلَّ سَعِیدٌ عالِماً(سعید عالم شد).

6.«باتَ»مثل:باتَ سلْمانُ فَقِیهاً(سلمان فقیه شد هنگام شب).

7.«صارَ», مثل:صارَ ابراهیمُ صالحاً(ابراهیم صالح گردید).

8.«لَیسَ», مانند:لَیسَ سَعِیدٌ بَخِیلاً(سعید بخیل نیست).

9.«مَا زَالَ»مثل:مَا زَالَ احْمَدُ کَرِیماً(احمد همیشه بخشنده و سخِی است).

10.«ما انْفَکَ»مثل:ما انْفَکَّ الشَّهِیدُ سَعِیداً(شهید همیشه سعادتمند است).

11.«ما فَتِئَ»مثل:ما فَتِئَ الْمُنافِقُ شَقِیا(منافق همیشه بدبخت و شقی است).

12.«ما بَرِحَ»مثل:ما بَرِحَ الْمُجاهِدُ مُسْتَعِداًّ(مجاهد همیشه آماده است).

13.«مَا دَامَ»مانند:مَا دَامَ الْمُسْلِمُ صادِقاً(مسلمان همیشه راستگو است).

*افعال ناقصه بر سرِ«مبتدا و خبر»درآمده،مبتدا را«رفع»و خبر را«نصب»می دهند.سپس مبتدا را«اسم»و خبر را«خبرِ»افعالِ ناقصه می نامند.

ص:58

درس بیست و دوّم نواسخ مبتدا و خبر(2)

سؤال و جواب:

سؤال:حکمِ مشتقات افعال ناقصه چیست؟

جواب:مشتقّات افعال ناقصه نیز همانند ماضی این افعال،مبتدا را«مرفوع»و خبر را«منصوب»می نمایند،مثل:

*فعل مضارع:یکُونُ سَعِیدٌ عالِماً(سعید عالم می شود).

*فعل امر:کُنْ نَظِیفاً(پاکیزه باش).

سؤال:آیا افعال ناقصه با معنای«تام»استعمال می شوند؟

جواب:بسیاری از افعال ناقصه با معنای«تام»نیز استعمال دارند و دراین صورت تنها«فاعل»می گیرند،مثل:کانَ زَیدٌ(زید وجود داشت)،اَصْبَحَ سَعِیدٌ(سعید صبح کرد).

سؤال:صرف افعال ناقصه چگونه است؟

جواب:

1.دو فعلِ«لَیسَ»وَ«مَا دَامَ»فقط ماضی شان صرف می شود و مضارع و امر ندارند،مثل:لَیسَ،لَیسا،لَیسُوا...

2.افعالِ«مَا زَالَ،مَا بَرِحَ،مَا انْفَکَّ،مَا فَتِئَ»ماضی و مضارع شان صرف می شود،ولی امر ندارند،مثل:مَا زَالَ،لا یزالُ.

ص:59

*غیر از افعال مذکور،بقیهْ افعال ناقصه به طور کامل صرف می شوند.

سؤال:چرا این افعال«ناقصه»نامیده شده است؟

جواب:سبب ناقصه نامیدنِ این افعال،آن است که این افعال غالباً بدون خبرشان،معنای کاملی ندارند.

سؤال:ویژگی های«کانَ»کدام است؟

جواب:فعل«کان»ویژگی هایی دارد که دیگر افعال ناقصه ندارند:

1.لام الفعلِ«کان»در مضارعِ مجزوم گاه حذف می شود،مثل:لا تَکُ وَسِخاً(کثیف مباش!).

2.هرگاه«کان»قبل از فعل مضارع قرار گیرد،معنای«ماضی استمراری»خواهد داشت،مثل:هُوَ کانَ یکْتُبُ(او می نوشت).

3.هرگاه پیش از فعل ماضی،«کانَ قَدْ»بیاید،معنای«ماضی بعید»را افاده خواهد کرد،مثل:کانَ قَدْ مَضَی(گذشته بود).

ص:60

درس بیست و سوّم نواسخ مبتدا و خبر(3)

سؤال و جواب:

سؤال:افعال مقاربه کدامند؟

جواب:«افعالِ مقاربه»،مانند افعال ناقصه بر سر مبتدا و خبر درآمده،اسم را«رفع»و خبر را«نصب»می دهند که بعضی آنها عبارتند از:

1.«کَادَ»،مثل:کَادَ الْفَقْرُ انْ یکُونَ کُفْراً(نزدیک است که فقر،به کفر بی انجامد).در این مثال،جملهْ«اَنْ یکُونَ کُفْراً»خبرِ«کادَ»بوده و محلاًّ منصوب است.

2.«اَوْشَکَ»،مثل:اَوْشَکَ سَعِیدٌ انْ یصْبحَ عالِماً(سعید نزدیک است که عالم بشود).

3.«عَسَی»،مثل:عَسَی الْمُذْنِبُ انْ یتُوبَ(امید می رود گنه کار توبه کند).

4.«جَعَلَ»،مانند:جَعَلَ الْقارِئُ یقْرَأُ الْقُرْآنَ(قاری خواندن قرآن را آغاز کرد).

سؤال:حروف شبیه به«لَیسَ»کدام است؟

جواب:سه حرفِ«ما،لا،اِنْ»بر سرِ مبتدا و خبر در آمده و مانند افعال ناقصه،اسم را«رفع»و خبر را«نصب»می دهند مانند:

1.مَا هُوَ جاهِلاً(او نادان نیست).

2.لا عَلِی ظالِماً(علی ستمگر نمی باشد).

3.اِنْ هذ بَشَراً(این بشر نیست).

ص:61

سؤال:چرا این حروف،«شبیه به لَیسَ»نام گذاشته شده است؟

جواب:این حروف از نظر«عَمَل»و«معنی»مشابه«لَیسَ»هستند.بدین جهت آنها را«شبیه به لَیسَ»نامیده اند.

سؤال:احکامِ حروف شبیه به«لیس»کدامند؟

جواب:این حروف در دو مورد از عمل باز می مانند:

1.هرگاه پیش از خبرِ آنها«إِلاَّ»آید،مثل:ما زَیدٌ إِلاَّ عالِمٌ(زید نیست مگر عالم)،لا شابٌّ إِلاَّ قَوِی(نیست جوانی مگر توانا)،إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ(نیست وی مگر ذکر).

2.هرگاه خبر پیش از اسمْ آورده شود،مثل:اِنْ عالِمٌ زُبَیرٌ که در اصل:اِنْ زُبَیرٌ عالماً بوده است.

ص:62

درس بیست و چهارم نواسخِ مبتدا و خبر(4)

اشاره

إِنَّ وَأَخواتُها

وَاَمَّا إِنَّ وَاَخَواتُها فَإِنَّها تَنْصِبُ الاِْسْمَ وَتَرْفَعُ الْخَبَرَ،وَهِی إِنَّ وَأَنَّ وَلکِنَّ وَکَأَنَّ وَلَیتَ وَلَعَلَّ.تَقُولُ:إِنَّ زَیداً قائِمٌ،وَلَیتَ عَمْراً شاخِصٌ،وَمَا اشْبَهَ ذلِکَ.وَمَعْنی إِنَّ وَأَنَّ لِلتَّوْکیدِ،وَلکِنَّ لِلاِسْتِدْرَاکِ وَکَأَنَّ لِلتَّشْبیهِ وَلَیتَ لِلتَّمَنّی وَلَعَلَّ لِلتَّرَجِّی وَالتَّوَقُّعِ.

ظَنَّ وَأَخَواتُها

وَاَمَّا ظَنَنْتُ وَاَخَواتُها فَإِنَّها تَنْصِبُ الْمُبْتَدَأَ وَالْخَبَرَ عَلی انَّهُما مَفْعُولانِ لَهَا،وَهِی:ظَنَنْتُ وَحَسِبْتُ وَخِلْتُ وَزَعَمْتُ وَرَأَیتُ وَعَلِمْتُ وَوَجَدْتُ وَاتَّخَذْتُ وَجَعَلْتُ وَسَمِعْتُ.تَقُولُ:ظَنَنْتُ زَیداً مُنْطَلِقاً وَخِلْتُ عَمْراً شاخِصاً وَمَا اشْبَهَ ذلِکَ.

ترجمه:

إنّ و أخواتش

و اما«إِنَّ»و أخواتش،اسم را نصب و خبر را رفع می کند.آنها عبارتند از:إِنَّ،أَنَّ،لکِنَّ،کَأَنَّ،لَیتَ،لَعَلَّ.تو می گویی:إِنَّ زَیداً قائِمٌ،لَیتَ عَمْراً شاخِصٌ و مانند اینها.معنای«إِنَّ»و«أَنَّ»برای تأکید است و«لکِنَّ»برای استدراک و«کَأَنَّ»برای تشبیه و«لَیتَ»برای تمنّی و«لَعَلَّ»برای امیدواری و توقع.

ص:63

ظنّ و أخواتش

و امّا«ظَنَنْتُ»و أخواتش،مبتدا و خبر را نصب می کنند, زیرا که هر دو مفعول هستند برای آن.و آنها عبارتند از:ظَنَنْتُ،حَسِبْتُ،خِلْتُ،زَعَمْتُ،رَأَیتُ،عَلِمْتُ،وَجَدْتُ،اتَّخَذْتُ،جَعَلْتُ،سَمِعْتُ.تو می گویی:ظَنَنْتُ زَیداً مُنْطَلِقاً،خِلْتُ عَمْراً شاخِصاً و مانند اینها.

سؤال و جواب:

سؤال:حروف مشبَّةٌ بالفعل کدام است؟

جواب:حروف«مشبَّةٌ بالفعل»حروفی هستند که بر سرِ مبتدا و خبر درآمده،اسم را«نصب»و خبر را«رفع»می دهند.آنها عبارتند از:إِنَّ،أَنَّ،لکِنَّ،کَأَنَّ،لَیتَ،لَعَلَّ:

1.«إِنَّ»برای«تحقیق»و«تأکید»می آید،مثل:إِنَّ زَیداً عالِمٌ(به درستی که زید عالم است).

2.«أَنَّ»نیز برای«تحقیق و تأکید»می آید،ولی فرقش با«إِنَّ»در این است که«إِنَّ»در ابتدای جمله می آید و«أَنَّ»در وسطِ آن،مثل:عَلِمْتُ أَنَّ زَیداً عالِمٌ(دانستم که زید عالم است).

3.«کَأَنَّ»به معنای(مثل این که،گویا)می آید.اگر خبرش«جامد»باشد،«تشبیه»را می رساند،مثل:کَأَنَّ زَیداً اسَدٌ(زید همانند شیر است)،ولی اگر خبرش«مشتق»باشد،معنای«شکّ و تردید»می دهد،مثل:کَأَنَّ مُحَمَّداً عالِمٌ(گویا محمد دانشمند است).

4.«لَیتَ»برای«تَمَنِّی»(ای کاش)است،که به طلبِ حصولِ چیزِ ممکن و یا محال گفته می شود،مانند:لَیتَ زَیداً عالِمٌ(ای کاش زید عالم بود)،که عالم شدن زید امر ممکنی است.لَیتَ زَیداً اسَدٌ(ای کاش زید شیر بود)،که شیر شدن زید امرِ محالی است.

5.«لکِنَّ»برای«استدراک»می آید؛یعنی برطرف کردنِ گمانی که از جملهْ پیش در ذهنِ شنونده ایجاد شده است،مثل:ذَهَبَ التَّلامِذَةُ مِنَ الْمَدْرَسَةِ لکِنَّ زَیداً بَقِی(شاگردان از مدرسه رفتند،ولیکن زید باقی ماند).در این مثال،شنونده در ابتدا،گمان کرد که شاگردان،از جمله زید نیز از مدرسه رفته است،ولی گوینده با آوردن لفظ(لکِنَّ)و جملهْ بعد از آن،این گمان را برطرف کرده است.

6.«لَعَلَّ»برای«تَرَجِّی»(شاید،امید است)می آید که امیدواری به حصول امری است که ممکن باشد،مثل:لَعَلَّ زَیداً عالِمٌ(امید است زید عالم شود).

ص:64

درس بیست و پنجم نواسخِ مبتدا و خبر(5)

سؤال و جواب:

سؤال:موارد تقدّم وجوبی خبر بر اسم در حروف مشبهةٌ بالفعل کدام است؟

جواب:

1.هرگاه خبر«شِبه جمله»و اسم«نکره»باشد،واجب و لازم است که خبرِ حروف مشبّهه بالفعل بر اسم مقدَّم آید،مثل:إِنَّ فی الْمَدْرَسَةِ تِلْمِیذاً(همانا در مدرسه شاگردی هست).

2.هرگاه اسم،ضمیری را در برگیرد که بر خبر باز گردد،واجب است خبر مقدّم شود،مثل:إِنَّ فِی الْبَیتِ رَبَّه.(همانا در خانه صاحبش وجود دارد).در این مثال،ضمیر«هُ»در«رَبَّهُ»به«الْبَیتِ»بر می گردد.

سؤال:«لا»نفی جنس چیست؟

جواب:«لا»نفی جنس:حرفی است که بر سر مبتدا و خبر در آمده،اسم را«نصب»و خبر را«رفع»می دهد.اسمِ آن،همیشه نکره بوده و به واسطهْ«لا»،جنسِ آن نفی می شود مثل:لا رَبَّ غَیرُ اللهِ(پروردگاری جز الله نیست).

سؤال:بناء اسمِ«لا»نفی جنس بر چیست؟

جواب:اسمِ«لا»نفی جنس مبنی بر«علامتِ نصب»است مثل:لا رَجُلَ فِی الْبَیتِ(هیچ مردی در خانه نیست).

ص:65

سؤال:احکامِ«لا»نفی جنس کدامند؟

جواب:گاهی خبرِ«لا»نفی جنس حذف می شود،مثل:لا بَأْسَ که در اصل لا بَأْسَ عَلَیک بوده است و لا الهَ إِلاَّ اللهُ که در اصل لا إِلهَ مَوْجُودٌ إِلاَّ اللهُ بوده است.

سؤال:أفعال قلوب کدام است؟

جواب:أفعال قلوب که به آن«ظَنَّ وَاَخَواتها»نیز گفته می شود،بر سر مبتدا و خبر درآمده و هر دو را«نصب»می دهد.پس،مبتدا را«مفعول اول»و خبر را«مفعول دوّم»این افعال می گویند.افعال قلوب بسیارند،از جمله:(ظَنَّ،عَلِمَ،خَالَ،رَأَی،زَعَمَ،حَسِبَ،وَجَدَ،عَدَّ،جَعَلَ،حَجَا،دَرَی،اِتَّخَذَ،اِعْتَقَدَ،اِفْتَرَضَ،هَبْ)مانند:

1.ظَنَنْتُ زَیداً قائِماً(گمان کردم که زید ایستاده است).

2.عَلِمَ بَکْرٌ زَیداً عالِماً(بکر دانست که زید عالم است).

3.مَحْمُودٌ خَالَ عَمْراً جاهِلاً(محمود خیال کرد که عمرو نادان است).

4.رَأَیتُ سَعِیداً نائِماً(سعید را خوابیده دیدم).

ص:66

درس بیست و ششم توابع(1)

اشاره

النَّعْتُ

النَّعْتُ تابِعٌ لِلْمَنْعُوتِ فی رَفْعِهِ وَنَصْبِهِ وَخَفْضِهِ وَتَعْرِیفِهِ وَتَنْکِیرِهِ.تَقُولُ:قَامَ زَیدٌ الْعَاقِلُ،وَرَأَیتُ زَیداً الْعَاقِلَ،وَمَرَرْتُ بِزَیدٍ الْعَاقِلِ.وَالْمَعْرِفَةُ خَمْسَةُ أَشْیاءَ:اَلاِْسْمُ الْمُضْمَرُ،نحو:اَنَا وَاَنْتَ،وَالاِْسْمُ الْعَلَمُ،نحو:زَیدٌ وَمَکَّةَ،وَالاِْسْمُ الْمُبْهَمُ،نحو:هذا وَهذِهِ وَهؤُلاءِ،وَالاِْسْمُ الَّذِی فِیهِ الاَْلِفُ وَاللاَّمُ،نحو:الرَّجُلِ وَالْغُلامِ،وَمَا اضِیفَ الی واحدٍ مِنْ هذِهِ الاَْرْبَعَةِ.وَالنَّکِرَةُ کُلُّ اسْمٍ شائعٍ فی جِنْسِهِ لا یخْتَصُّ بِهِ واحَدٌ دُونَ آخَرَ،وَتَقْرِیبُهُ کُلُّ مَا صَلُحَ دُخُولُ الاَْلِفِ وَاللاَّمِ عَلَیهِ،نحو:رَجُلٌ وَفَرَسٌ.

ترجمه:

نعت

«نعت»تابعِ«منعوت»است در رفع،نصب،جرّ،معرفه بودن و نکره بودن آن.تو می گویی:قَامَ زَیدٌ الْعَاقِلُ،رَأَیتُ زَیداً الْعَاقِلَ،مَرَرْتُ بِزَیدٍ الْعَاقِلِ.معرفه پنج چیز است:اسم مضمر مثل:اَنَا،اَنْتَ،اسم عَلَم،مثل:زَید،مَکَّةَ،اسم مُبهَم مثل:هذا،هذِهِ،هؤُلاءِ،اسمی که در آن«ألف و لام»است مثل:الرَّجُلِ،الْغُلام و آن چه به یکی از این چهار چیزِ ذکر شده اضافه شود.«نکره»هر اسمی است که در جنس خود شیوع داشته و هیچ اسمی بدون دیگری،به آن اختصاص نداشته باشد.و تقریب آن به ذهن،به این صورت است

ص:67

که هر آن چه دخول«ألف و لام»بر آن صلاحیت داشته باشد،مثل:رَجُلٌ،فَرَسٌ.

سؤال و جواب:

سؤال:توابع چیست؟

جواب:«توابع»جمعِ«تابع»است و تابع به معنای«پَیرَو»می آید.در علم نحو،توابع به کلماتی گفته می شود که در اعراب،پیروِ ما قبلِ خود می باشند.

سؤال:توابع بر چند قسم است؟

جواب:توابع بر پنج قسم است:1.صفت(نَعْت).2.عطف بیان.3.عطف نَسَق.4.تأکید.5.بَدَل.

نَعْت

سؤال:نَعْت چیست؟

جواب:نَعْت(صفت):تابعی است که بعضی از خصوصیات و حالاتِ متبوع خود را(که همان موصوف است)بیان می کند،مثل:قَامَ تِلْمِیذٌ مُجْتَهدٌ.در این مثال:«مُجْتَهِدٌ»صفت است برای«تِلْمِیذٌ»و در اعرابْ پیروِ موصوف شده و مرفوع گردیده است.

سؤال:موارد مطابقت صفت با موصوفش کدام است؟

جواب:صفت باید در چهار موردِ ذیل با موصوفش مطابقت کند:

1.رفع،نصب،جر.

2.مفرد،تثنیه،جمع.

3.مذکر،مؤنث.

4.معرفه،نکره.

مانند:جاءَ التِّلْمِیذُ الْفاضِلُ،رَأَیتُ رَجُلاً عالِماً،مَرَرْتُ بِرَجُلٍ جاهِلٍ،ذَهَبَ الرَّجُلانِ الْفاضِلانِ...

سؤال:صفت بر چند نوع می آید؟

جواب:صفت بر سه نوع می آید:

1.مفرد،مثل:جاءَ تِلْمِیذٌ الْفاضِلٌ.

2.جمله،مثل:جاءَ تِلمیذٌ اخُوهُ عالِمٌ.

3.رَأَیتُ تِلْمِیذاً فَوْقَ الْکُرْسِی.

ص:68

درس بیست و هفتم توابع(2)

اشاره

الْعَطْف

وَحُرُوفُ الْعَطْفِ عَشَرَةٌ،وَهِی الْوَاوُ وَالْفاءُ وَثُمَّ وَاَوْ وَاَمْ وَإِمَّا وَبَلْ وَلکِنْ وَحَتَّی فی بَعْضِ الْمَوَاضِعِ،فَاِنْ عَطَفْتَ بِهَا عَلَی مَرْفُوعٍ رَفَعْتَ اوْ عَلَی مَنْصُوبٍ نَصَبْتَ اوْ عَلَی مَخْفُوضٍ خَفَضْتَ اوْ عَلَی مَجْزُومٍ جَزَمْتَ.تَقُولُ:قَامَ زَیدٌ وَعَمْرٌو،وَرَأَیتُ زَیداً وَعَمْراً،وَمَرَرْتُ بِزَیدٍ وَعَمْرٍو،وَزَیدٌ لَمْ یقُمْ وَلَمْ یقْعُدْ.

ترجمه:

عطف

حروف عطف ده تاست:واو،فاء،ثُمَّ،أَوْ،أَمْ،إِمَّا،بَلْ،لکِنْ،حَتّی(در بعضی موارد).پس هرگاه تو آن را عطف کردی بر مرفوع،باید رفع کنی،یا(هرگاه عطف کردی)بر منصوب،باید نصب کنی،یا(هرگاه عطف کردی)بر مجرور،باید جرّ کنی،یا(هرگاه عطف کردی)بر مجزوم،باید جزم کنی.تو می گویی:قَامَ زَیدٌ وَعَمْرٌو،رَأَیتُ زَیداً وَعَمْراً،مَرَرْتُ بِزَیدٍ وَعَمْرٍو،زَیدٌ لَمْ یقُمْ وَلَمْ یقْعُدْ.

ص:69

سؤال و جواب:

عطف بیان

سؤال:عطف بیان چیست؟

جواب:عطف بیان:تابعی است که مانند صفت برای توضیحِ متبوعش می آید،مثل:قَالَ ابُو الْقاسِمِ مُحَمَّدٌ.در این مثال«مُحَمَّدٌ»عطف بیان برای«اَبو الْقاسِمِ»است و آن را توضیح می دهد.و مثل:رَأَیتُ صاحِبِی عَلِیا.

سؤال:حکمِ عطفِ بیان چیست؟

جواب:عطف بیان از نظر مطابقت با متبوعش،مانند:صفت است و در«اعراب،جنس،عدد،معرفه و نکره بودن»همانند متبوع است،مثل:ذَهَبَ صَاحِبُکَ سَلِیمٌ.

عطف نَسَق

سؤال:عطف نَسَق چیست؟

جواب:عطف نَسَق:در جایی است که بین تابع و متبوع به واسطهْ یکی از«حروف عطف»ارتباط برقرار شود که دراین صورت تابع را«معطوف»و متبوع را«معطوف علیه»می نامند و تابع فقط در اعراب از کلمهْ پیش تبعیت می کند،مثل:ذَهَبَ سَعِیدٌ وَعَمْرٌو،رَأَیتُ عَلِیا فَحَسَناً،مَرَرَتُ بِسَلِیم ثُمَّ کَرِیمٍ.

«حروف عطف»نُه تاست:وَ،-فَ(پس)،ثُمَّ(سپس)،حَتّی(تا)،اَوْ(یا)،اَمْ(یا)،بَلْ(بلکه)،لا(نه)،لکن(لیکن).

ص:70

درس بیست و هشتم توابع(3)

اشاره

التَّوْکِیدُ

التَّوْکِیدُ تابِعٌ لِلْمُؤَکَّدِ فی رَفْعِهِ وَنَصْبِهِ وَخَفْضِهِ وَتَعْرِیفِه،وَیکُونُ بِأَلْفاظٍ مَعْلُومَةٍ،وَهِی:النَّفْسُ وَالْعَینُ وَکُلُّ وَأَجْمَعُ،وَهِی:أَکْتَعُ وَأَبْتَعُ وَأَبْصَعُ.تَقُولُ:قَامَ زَیدٌ نَفْسُهُ،وَرَأَیتُ الْقَوْمَ کُلَّهُمْ،وَمَرَرْتُ بِالْقَوْمِ أَجْمَعِینَ.

الْبَدَلُ

إِذَا أُبْدِلَ اسْمٌ مِنْ اسْمٍ أَوْ فِعْلٌ مِنْ فِعْلٍ تَبِعَهُ فی جَمِیعِ اعْرابِهِ.وَهُوَ ارْبَعَةُ اقْسامٍ:بَدَلُ الشَّیءِ مِنَ الشَّیءِ،وَبَدَلُ الْبَعْضِ مِنَ الْکُلِّ وَبَدَلُ الاِْشْتِمالِ وَبَدَلُ الْغَلَطِ نَحْوُ قَوْلِکَ:قَامَ زَیدٌ اخُوکَ،وَأَکَلْتُ الرَّغِیفَ ثُلُثَهُ،وَنَفَعَنِی زَیدٌ عِلْمُهُ،وَرَأَیتُ زَیداً الْفَرَسَ،اَرَدْتَ انْ تَقُولَ:الْفَرَسَ،فَغَلَطْتَ فَأَبْدَلْتَ زَیداً مِنْهُ.

ترجمه:

تأکید

تأکید:تابعِ تأکید شونده است در رفع،نصب،جرّ و معرفه بودن و به واسطهْ لفظهای معلوم صورت می گیرد که عبارتند از:النَّفْسُ،الْعَینُ،کُلُّ،أَجْمَعُ و

ص:71

تابع های اجْمَع که عبارتند از:أَکْتَعُ،أَبْتَعُ،أَبْصعُ.تو می گویی:قَامَ زَیدٌ نَفْسُهُ،رَأَیتُ الْقَوْمَ کُلَّهُمْ،مَرَرْتُ بِالْقَوْمِ أَجْمَعِینَ.

بدل

هرگاه اسمی از اسمی دیگر تبدیل گردد یا فعلی از فعلی دیگر(تبدیل گردد)،در جمیع اعرابش تابعِ آن خواهد بود.آن چهار قسم عبارت است از:بدل شیء از شیء،بدل بعض از کل،بدل اشتمال،بدل غلط, مثل این سخن:قَامَ زَیدٌ اخُوکَ،أَکَلْتُ الرَّغِیفَ ثُلُثَهُ،نَفَعَنِی زَیدٌ عِلْمُهُ،رَأَیتُ زَیداً الْفَرَسَ که تو خواستی بگویی«الْفَرَسَ»،پس اشتباه کردی و«زَیداً»را به جای آن آوردی.

سؤال و جواب:

تأکید

سؤال:تأکید چیست؟

جواب:تأکید:تابعی است که برای تقویت و اثباتِ متبوعِ خود ذکر می شود و تابع را«مؤکِّد»و متبوع را«مؤکَّد»می نامند.

سؤال:تأکید بر چند قسم است؟

جواب:تأکید بر دو قسم است:1.لفظی،2.معنوی.

1.تأکید لفظی در جایی است که لفظِ متبوع یا مترادفِ آن تکرار شده باشد مثل:جاءَ الاَْمِیرُ الاَْمِیرُ،جَاءَ جَاءَ الاَْمِیرُ،اُکْتُبْ انْتَ،فَازَ انْتَصَرَ الْجَیشُ.

2.تأکید معنوی:که آوردنِ الفاظِ خاصّی است که«أدوات تأکید»نامیده می شود و بعد از اسم(مؤکَّد)قرار می گیرد و غالباً به ضمیرِ آن اضافه می گردد.

الفاظ تأکید عبارتند از:

1.«نَفْس»،«عَین»(برای مفرد)مثل:جاءَ زَیدٌ نَفْسُهُ،ذَهَبَ بَکْرٌ عَینُهُ(زید خودش آمد و بکر خودش رفت).

2.«کِلا»،«کِلْتَا»(برای تثنیه)مثل:جاءَ الرَّجُلانِ کِلاهُمَا(آن دو مرد،هردویشان آمدند).

3.«کُلُّ»،«جَمیع»،«عامَّة»(برای جمع)،مثل:جاءَ الْقَوْمُ کُلُّهُمْ(قوم همه شان آمدند).

ص:72

بدل

سؤال:بدل چیست؟

جواب:«بدل»تابعی است که جانشین کلمهْ پیش از خود می شود و مقصودِ اصلی از حکمی می باشد که در جمله بیان می شود،مثل:قَرَأْتُ الْکِتابَ نِصْفَهُ(نصف کتاب را خواندم).در این مثال،حکم خواندن به کل کتاب نسبت داده شده است،درحالی که مقصودِ اصلی،بیان خواندن نصف کتاب می باشد.

سؤال:بدل بر چند قسم است؟

جواب:بدل بر چهار قسم است:

1.بدلِ کُلّ از کُلّ:که بدلی است که به جای تمامِ«مُبْدَلٌ مِنْه»می آید،مثل:ذَهَبَ کَریمٌ ابُوک(کریم،پدرت رفت).

2.بدل جزء از کلّ:که بَدَلی است که جزئی از«مُبْرَلٌ مِنْه»باشد،مثل:قَرَأْتُ الْکِتابَ نِصْفَهُ.

3.بدل اشتمال:که بدلی است که بیان کنندهْ یکی از متعلقات«مُبْدَلٌ مِنه»است و مُبدَل منه نسبت به آن شمول دارد،مثل:جَاءَنِی زَیدٌ کِتابُهُ(زید،کتابش به من رسید).در این مثال«کتابه»بدلِ اشتمال است،زیرا نه جزء زید و نه کلّ آن است،بلکه یکی از متعلقات او بشمار می آید.

4.بدل غلط:که بدلی است که اشتباهاً به جای«مُبْدَلٌ مِنه»آمده باشد مثل:مَرَرْتُ بِزَیدٍ عَمْرٍو(به زید،نه بلکه به عمرو گذشتم).

ص:73

ص:74

درس بیست و نهم منصوبات(1)

اشاره

الْمَنْصُوبَاتُ خَمْسَةَ عَشَرَ وَهِی:الْمَفْعُولُ بِهِ،وَالْمَصْدَرُ،وَظَرْفُ الزَّمانِ،وَظَرْفُ الْمَکانِ،وَالْحالُ،وَالتَّمْییزُ،وَالْمُسْتَثْنَی،وَاسْمُ لا،وَالْمُنادَی،وَالْمَفْعُولُ مِنْ اجْلِهِ،وَالْمَفْعُولُ مَعَهُ،وَخَبَرُ کَانَ وَاَخَوَاتِها،وَاسْمُ إِنَّ وَاَخَوَاتِها،وَالتَّابعُ لِلْمَنْصوبِ،وَهُوَ ارْبَعَةُ أَشْیاءَ:اَلنَّعْتُ وَالْعَطْفُ وَالتَّوْکیدُ وَالْبَدَلَ.

الْمَفْعُولُ بِهِ

وَهُوَ الاِْسْمُ المَنْصُوبُ الَّذِی یقَعُ بِهِ الْفِعْلُ نَحْوُ قَوْلِکَ:ضَرَبْتُ زَیداً وَرَکِبْتُ الْفَرَسَ،وَهُوَ قِسْمانِ:ظاهِرٌ وَمُضْمَرٌ.فَالظَّاهِرُ مَا تَقَدَّمَ ذِکْرُهُ،وَالْمُضْمَرُ قِسْمان:مُتَّصِلٌ وَمُنْفَصِلٌ.فَالْمُتَّصِلُ اثْنا عَشَرَ،وَهِی:ضَرَبَنِی،وَضَرَبَنَا،وَضَرَبَکَ،وَضَرَبَکِ،وَضَرَبَکُمَا،وَضَرَبَکُمْ،وَضَرَبَکُنَّ،وَضَرَبَهُ،وَضَرَبَهَا،وَضَرَبَهُما،وَضَرَبَهُمْ،وَضَرَبَهُنَّ.وَالْمُنْفَصِلُ اثْنا عَشَرَ،وَهِی:اِیای،وَاِیانَا،وَاِیاکَ،وَاِیاکِ،وَاِیاکُمَا،وَاِیاکُمْ،وَاِیکُنَّ،وَاِیاهُ،وَاِیاهَا،وَاِیاهُما،وَاِیاهُمْ،وَاِیاهُنَّ.

ترجمه:منصوبات پانزده تاست:مفعول به،مصدر،ظرف زمان،ظرف مکان،حال،تمییز،مستثنی،اسم لا،منادی،مفعول من أجله(لأجله)،مفعول معه،خبر کَانَ و اخواتش،اسم إِنَّ و اخواتش و تابعِ منصوب که چهار چیز است:نعت،عطف،تأکید و بدل.

ص:75

مفعولٌ به

«مفعولٌ به»اسمی است منصوب که فعل به آن واقع شود،مثل این سخن و:ضَرَبْتُ زَیداً،رَکِبْتُ الْفَرَسَ.و آن دو قسم است:ظاهر و مضمر.ظاهر همان است که ذکرش گذشت.مضمر دو قسم است:متّصل و منفصل.متّصل دوازده تاست:ضَرَبَنِی،ضَرَبَنَا،ضَرَبَکَ،ضَرَبَکِ،ضَرَبَکُمَا،ضَرَبَکُمْ،ضَرَبَکُنَّ،ضَرَبَهُ،ضَرَبَهَا،ضَرَبَهُما،ضَرَبَهُمْ،ضَرَبَهُنَّ.منفصل نیز دوازده تاست:هِی،اِیای،اِیانَا،اِیاکَ،اِیاکِ،اِیاکُمَا،(ایاکُمْ)،اِیکُنَّ،اِیاهُ،اِیاهَا،اِیاهُما،اِیاهُمْ،اِیاهُنَّ.

سؤال و جواب:

منصوبات

سؤال:مواضِعِ نصبِ اسم کدام است؟

جواب:مواضع نصب اسم سیزده تاست:مفعولٌ به،مفعول مطلق،مفعولٌ فیه(ظرف زمان و ظرف مکان)،حال،تمییز،مستثنی،اسمِ«لا»،منادی،مفعولٌ لأجله،مفعولٌ معه،خبرِ افعال ناقصه،اسمِ حروف مشبّهة بالفعل،تابعِ منصوب که عبارت است از نعت،تأکید،معطوف و بدل.

مفعولٌ به

سؤال:مفعولٌ به چیست؟

جواب:«مفعولٌ به»اسمِ منصوبی است که فعلِ فاعل بر آن واقع شود مثل:ضَرَبَ زَیدٌ عَمْراً(زید عمرو را زد).در این مثال،فعل«ضَرَبَ»به واسطهْ زید که فاعل است بر عمرو که«مفعولٌ به»می باشد, واقع شده است.

سؤال:موارد وجوب تقدّمِ مفعولٌ به بر فاعل را بیان کنید؟

جواب:

1.هنگامی که مفعولٌ به،«ضمیرِ متّصل»باشد،مثل:ضَرَبَنِی زَیدٌ(زید مرا زد).

2.ضمیری که باز می گردد به«مفعولٌ به»،متّصل به فاعل باشد،مثل:ضَرَبَ زَیداً ابُوهُ(زید را پدرش زد).

سؤال:مواردِ وجوب تقدّمِ مفعولٌ به بر فعل و فاعل کدامند؟

ص:76

جواب:1.هنگامی که مفعولٌ به،«ضمیر منفصِل»باشد که«انحصارِ»فعل در مفعولٌ به را می رساند،مثل:اِیاکَ نَعْبُدُ(فقط تو را می پرستیم).

2.مفعولٌ به از اسم های طلب هم چون«اسم استفهام»یا«اسم شرط»باشد،مثل:مَنْ ضَرَبْتَ؟(چه کسی را زدی؟).

سؤال:مواردی که«مفعولٌ به»بدون فعل ذکر می شود, کدامند؟

جواب:در چند مورد تنها«مفعولٌ به»ذکر شده و فعل حذف می شود،از جمله هنگامِ«اغراء»و«تحذیر»:

1.«اغراء»به معنی تشویق کردن و برانگیختن است،مثل:الصَّلوةَ الصَّلوةَ(نماز را،نماز را)که در اصل بوده است،اَقِیمُوا الصَّلوةَ الصَّلوةَ.

گاهی«اغراء»با لفظ«عَلَیکَ»«عَلَیکُما»«عَلَیکُمْ»می آید،مثل:عَلَیکَ بِالتَّقْوَی(بر تو باد پیشه کردنِ تقوا).

2.«تحذیر»به معنای بیم دادن و بر حَذَر داشتن است،مثل:اَلْکِذْبَ الْکِذْبَ که در اصل احْذَرِ الْکِذْبَ الْکِذْبَ(از دروغ گویی بپرهیز)بوده است.

گاهی«تحذیر»با لفظهای«اِیاکَ،ایاکُما،ایاکُمْ...»همراه با«واو»می آید،مثل:اِیاکَ وَالْغَیبَةَ(تو را از غیبت کردن بر حذر می دارم)که در اصل بوده است:اُحَذِّرُ ایاکَ وَاحْذَرِ الْغَیبَةَ.

ص:77

ص:78

درس سیم منصوبات(2)

اشاره

اَلْمَصْدَرُ

الْمَصْدَرُ هُوَ الاِْسْمُ المَنْصُوبُ الَّذِی یجِیءُ ثالِثاً فی تَصْرِیفِ الْفِعْلِ،نحو:ضَرَبَ یضْرِبُ ضَرْباً.وَهُوَ قِسْماَنِ:لَفْظِی وَمَعْنَوِی.فَإِنْ وَافَقَ لَفْظُهُ لَفْظَ فِعْلِهِ فَهُوَ لَفْظِی،نحو:قَتَلْتُهُ قَتْلاً،وَاِنْ وافَقَ مَعْنَی فِعْلِهِ دُونَ لَفْظِهِ فَهُوَ مَعْنَوِی،نحو:جَلَسْتُ قُعُوداً،وَقُمْتُ وَقُوفاً وَمَا اشْبَهَ ذلِکَ.

ترجمه:«مصدر»اسمی است منصوب که در تصریف فعل در رتبه سوم می آید،مثل:ضَرَبَ یضْرِبُ ضَرْباً.و آن دو قسم است:لفظی و معنوی.پس اگر لفظِ مصدر،موافق لفظِ فعلش باشد،لفظی است مثل:قَتَلْتُهُ قَتْلاً،ولی اگر موافق معنای فعلش باشد،نه لفظِ آن،معنوی است مثل:جَلَسْتُ قُعُوداً،قُمْتُ وَقُوفاً و مانند اینها.

سؤال و جواب:

مفعول مطلق

سؤال:مفعول مطلق چیست؟

جواب:«مفعول مطلق»مصدری است از لفظ یا معنای فعل که پس از فعل برای تأکید یا بیانِ نوع و یا بیانِ عددِ آن می آید؛لذا مفعول مطلق بر سه قسم است:تأکیدی،نوعی،عددی:

ص:79

1.مفعول مطلق تأکیدی،مثل:

ضَرَبْتُ زَیداً ضَرْباً(زید را زدم زدنی).

2.مفعول مطلق نوعی:

نوعِ فعلِ پیش از خود را بیان می کند،مثل:ضَرَبْتُ زَیداً ضَرْباً شَدِیداً(زید را زدم،زدنی سخت).

3.مفعول مطلق عددی:

عددِ فعل را بیان می کند،مثل:ضَرَبْتُ زَیداً ضَرْبَةً(زید را یک بار زدم).

*در مثال های بالا عاملِ مفعول مطلق،فعل می باشد،ولی گاهی عاملِ مفعول مطلق،«وصف»(مثل اسم فاعل،اسم مفعول،صفت مشبّهه...)یا«مصدر»است, مانند:زَیدٌ ضارِبٌ عَمْراً ضَرْباً(زید زننده است عمرو را زدنی).

سؤال:مواردِ حذف عاملِ مفعول مطلق کدام است؟

جواب:در موارد ذیل،عاملِ مفعول مطلق حذف شده و خودِ مفعول مطلق،از آن«نیابت»(جانشینی)می کند:

1.وقتی که جمله«امر و نهی»را در بر داشته باشد و مصدر جانشین فعل گردد مثل:صَبْراً که در اصل بوده است:اِصْبِرْ صَبْراً(صبر کن صبر کردنی).

2.اگر جمله«دعائیه»باشد،مثل:سَقْیاً وَرَعْیاً که در اصل بوده است:سَقَاکَ اللهُ سَقْیاً وَرَعَاکَ اللهُ رَعْیاً(خدا تو را سیراب کند سیراب کردنی و نگه دارد تو را نگه داشتنی).

3.هرگاه مفعول مطلق بعد از«استفهام»قرار گرفته و برای«سرزنش یا تعجب و یا تأسف»استعمال شود،مثل:أَکُفْراً بَعْدَ هذِهِ النِّعَمِ که در اصل بوده است:أَتَکْفُرُ کُفْراً بَعْدَ هذِهِ النِّعَمِ(آیا باز هم کفر می ورزی پس از این همه نعمت ها).

ص:80

درس سی و یکم:منصوبات(3)

اشاره

ظَرفُ الزَّمانِ وظَرْفُ الْمَکانِ

ظَرْفُ الزَّمانِ هُوَ اسْمُ الزَّمانِ الْمَنْصُوبُ بِتَقْدِیرِ(فی)،نحو:الْیوْمَ وَاللَّیلَةَ وَغُدْوَةً وَبُکْرَةً وَسَحَراً وَغَداً وَعَتْمَةً وَصَباحاً وَمَسَاءً وَأَبْداً وَاَمَداً وَحِیناً وَمَا أَشْبَهَ ذلِکَ.وَظَرْفُ الْمَکانِ هُوَ اسْمُ الْمَکانِ الْمَنْصُوبُ بِتَقْدِیرِ(فی)،نحو:اَمَامَ وَخَلْفَ وَقُدَّامَ وَوَرَاءَ وَفَوْقَ وَتَحْتَ وَعِنْدَ وَمَعَ وَإِزَاءَ وَحَذَاءَ وَتِلْقَاءَ وَثُمَّ وَهُنَا وَمَا اشْبَهَ ذلِکَ.

الْحَالُ

الْحَالُ هُوَ الاِْسْمُ الْمَنْصُوبُ الْمُفَسِّرُ لِمَا انْبَهَمَ مِنَ الْهَیئَاتِ نَحْوُ قَوْلِکَ:جَاءَ زَیدٌ رَاکِباً،وَرَکِبْتُ الْفَرَسَ مُسْرَجاً،وَلَقِیتُ عَبْدَاللهِ رَاکِباً وَمَا اشْبَهَ ذلِکَ.وَلا تَکُونُ الْحَالُ إِلاَّ نَکِرَةً وَلا تَکُونُ الاَّ بَعْدَ تَمَامِ الْکَلامِ وَلا یکُونُ صاحِبُها إِلاَّ مَعْرِفْةً.

ترجمه:

ظرف زمان و ظرف مکان

«ظرف زمان»اسم زمان و منصوب به تقدیر«فی»است،مثل:الْیوْمَ،اللَّیلَةَ،غُدْوَةً،بُکْرَةً،سَحَراً،غَداً،عَتْمَةً،صَباحاً،مَسَاءً،أَبَداً،اَمَداً،حِیناً و مانند اینها.

«ظرف مکان»اسم مکان و منصوب به تقدیر«فی»است،مثل:اَمَامَ،خَلْفَ،قُدَّامَ،وَرَاءَ،فَوْقَ،تَحْتَ،عِنْدَ،مَعَ،إِزَاءَ،حَذَاءَ،تِلْقَاءَ،ثُمَّ،هُنَا و مانند اینها.

ص:81

حال

«حال»اسم منصوب و تفسیرکننده مبهمات هیئت ها است،مثل این سخن:جَاءَ زَیدٌ رَاکِباً،رَکِبْتُ الْفَرَسَ مُسْرَجاً،لَقِیتُ عَبْدَاللهِ رَاکِباً و مانند اینها.حال جز نکره نمی شود،و جز بعد از تمام کلام قرار نمی گیرد،و صاحب آن جر معرفه نمی شود.

سؤال و جواب:

مفعولٌ فیهِ

سؤال:مفعولٌ فیه چیست؟

جواب:مفعولٌ فیه(یا ظرف), اسم منصوبی است که«زمان یا مکانِ»وقوعِ فعل را بیان می کند مثل:

1.ضرَبَت الْیوْمَ زَیداً(زید را امروز زدم).در این مثال«الْیوْمَ»مفعولٌ فیه(ظرف)است،زیرا زمانِ وقوعِ«ضرب»را بیان می کند.

2.ضَعِ الْکِتَابَ فَوْقَ الطَّاوِلَةِ(کتاب را بر بالای میز بگذار).در این مثال:«فَوْقَ الطَّاوِلَةِ»مفعولٌ فیه(ظرف)است،زیرا مکان را افاده می کند.

سؤال:ظرف بر چند قسم است؟

جواب:ظرف بر دو قسم تقسیم می شود:معرب و مبنی.

1.ظرف های معرب:

ظرف هایی هستند که حرکتِ آخرشان«متغیر»است مثل:اَلْیوْمَ سَافَرْتُ الی الْمَدِینَةِ.

2.ظرف های مبنی:

ظرف هایی هستند که حرکت آخرشان به یک حالت و«ثابت»است و عبارتند از:

الف)ظرف های مکانی مبنی:هُنا،ههُنا،هُناکَ،ثَمَّ،عِنْدَ،لَدُنْ،لَدَی،اَینَ،حَیثُ،اَنَّی.

ب)ظرف های زمانی مبنی:اذ،اذا،مَتَی،اَیانَ،اَنَّی،لَمَّا،مُذْ،مُنْذُ،الآنَ،اَمْسِ،قَطُّ.

حال

سؤال:حال چیست؟

جواب:حال, اسمِ منصوبِ مشتقّی است که حالت و چگونگی فاعل یا مفعول و یا هر دو را در زمانِ انجامِ فعل می رساند مثل:رَأَیتُ زَیداً ضاحِکاً(زید را در حالِ خنده دیدم)،رَأَیتُ زَیداً ضاحِکَینِ(زید را دیدم درحالی که هر دو خندان بودیم).

ص:82

*به شخصی که دارنده و صاحب حال است«ذو الحال»گویند.

سؤال:حال بر چند نوع می آید.

جواب:حال نیز مانند خبر بر سه نوع می آید:

1.«مفرد»،مثل:جَاءَ زَیدٌ بَاکِیاً(زید گریان آمد)،فَرَّ سَعِیدٌ ثَعْلَباً(سعید هم چون روباه فرار کرد).

2.«جمله»،مثل:ذَهَبَ بَکْرٌ یمْشِی(بکر درحالی که پیاده می رفت،رفت).

3.«شِبه جمله»،مثل:جَاءَ عَلِی عَلَی الْفَرَسِ(علی درحالی که بر بالای اسب بود آمد).

سؤال:فرقِ حال با نَعت چیست؟

جواب:فرقِ حال با نَعت این است که نعت(صفت)تابعِ موصوف است در اعراب و در معرفه و نکره بودن،ولی حال در اعرابِ خود،تابعِ«ذو الحال»نیست،زیرا همیشه منصوب است،خواه«ذو الحال»منصوب باشد،خواه مرفوع،خواه مجرور.هم چنین اصل در حال آن است که«نکره»باشد و ذوالحال«معرفه».بنابراین،گفته اند:جمله ها بعد از معرفه«حال»و بعد از نکره«صفت»هستند.

ص:83

ص:84

درس سی و دوّم منصوبات(4)

اشاره

التَّمْییزُ

التَّمْییزُ هُوَ الاِْسْمُ المَنْصُوبُ الْمُفَسِّرُ لِمَا انْبَهَمَ مِنَ الذَّواتِ نَحْوُ قَوْلِکَ:تَصَبَّبَ زَیدٌ عَرَقاً،وَتَفَقَّأَ بَکْرٌ شَحْماً،وَطَابَ مُحَمَّدٌ نَفْساً،وَاشْتَرَیتُ عِشْرِینَ غُلاماً،وَمَلَکْتُ تِسْعِینَ نَعْجَةً،وَزَیدٌ اکْرَمُ مِنْکَ أَباً وَأَجْمَلُ مِنْکَ وَجْهاً.وَلا یکُونُ إِلاَّ نَکِرَةً وَلا یکُونُ إِلاَّ بَعْدَ تَمامِ الْکَلام.

ترجمه:

تمییز

«تمییز»اسم منصوب و تفسیرکننده مبهمات ذات هاست،مثل این سخن:تَصَبَّبَ زَیدٌ عَرَقاً،تَفَقَّأَ بَکْرٌ شَحْماً،طَابَ مُحَمَّدٌ نَفْساً،اِشْتَرَیتُ عِشْرِینَ غُلاماً،مَلَکْتُ تِسْعِینَ نَعْجَةً،زَیدٌ اکْرَمُ مِنْکَ أَباً وَأَجْمَلُ مِنْکَ وَجْهاً.تمییز جز نکره نمی شود و جز بعد از تمام کلام قرار نمی گیرد.

سؤال و جواب:

تمییز

سؤال:تمییز چیست؟

جواب:تمییز, اسمی است جامد و نکره که بعد از اسم یا نسبتِ مُبهَمی آید و ابهامِ آن را برطرف سازد،مثل این که اگر کسی بگوید:شَرِبْتُ قَدَحاً(یک جام نوشیدم)،از او خواهیم پرسید که:یک جام چه نوشیدی؟زیرا مُبهَم است و معلوم نیست که یک جام

ص:85

آب نوشیده یا شیر یا آبِ میوه یا...این جا گوینده می گوید:شَرِبْتُ قَدَحاً مَاءً(یک جام آب نوشیدم)و ابهام را برطرف می سازد.کلمه ای که ابهام را برطرف می سازد«تمییز»است.

سؤال:موارد اشتراکِ حال و تمییز کدام است؟

جواب:

حال و تمییز هر دو«نکره»و«منصوب»هستند و ابهامِ موجود را برطرف می کنند.

سؤال:موارد اختلافِ حال و تمییز کدام است؟

جواب:1.حال هم به صورت«مفرد»،هم«جمله»و هم«شبه جمله»می آید،اما تمییز تنها به صورت«مفرد»استعمال می شود.

2.حال«هیئت و چگونگی»فاعل یا مفعول را در هنگام انجام فعل بیان می کند و تمییز برای«رفعِ ابهام»از ذاتِ اشیاء یا نسبتِ موجود در جمله به کار می رود،مثل:

عِنْدِی خَاتَمٌ ذَهَباً(انگشتری طلایی دارم).در این مثال«ذَهَباً»تمییز است و برای«برطرف کردن ابهام»از ذاتِ انگشتر که می تواند از نقره باشد،یا از آهن و یا از طلا آورده شده است.با آوردن«ذَهَباً»این ابهام برطرف می شود.

عَلِی افْضَلُ مِنْکَ عِلْماً(علی از نظر علمی از تو برتر است).در این مثال«عِلْماً»تمییز است و برای«رفعِ ابهام»از نسبتِ موجود در جمله که می تواند علی از تو برتر باشد از جهاتِ مختلف آورده شده است.با آوردن«عِلْماً»(یعنی علی از نظر علمی برتر است)این ابهام رفع می شود.

3.حال غالباً«مشتق»و تمییز غالباً«جامد»می باشد.

ص:86

درس سی و سوّم اعداد(1)

سؤال و جواب:

سؤال:اعداد چیست؟

جواب:«اعداد»جمع«عدد»است و آن اسمی است که بر«مقدار و کَمیتِ»اشیاء دلالت دارد.عدد بر دو نوع است:1.اصلی،2.ترتیبی.

1.اعداد اصلی:

اعداد اصلی بر چهار قسم است:اعداد مفرد،اعداد مرکّب،عقود،اعداد معطوف.

*اعداد مفرد دوازده عدد می باشند،که مذکر آنها عبارتست از:وَاحِدٌ(1)،اِثْنان-اِثْنَینِ(2)،ثَلاثٌ(3)،اَرْبَعٌ(4)،خَمْسٌ(5)،سِتٌّ(6)،سَبْعٌ(7)،ثَمانٌ(8)،تِسْعٌ(9)،عَشْرٌ(10)،مِائةٌ(100)،أَلْفٌ(1000).

و مؤنث آنها عبارتست از:

واحِدَةٌ(1)،اِثْنَتَانِ-اَثْنَتَینِ(2)،ثَلاثَةٌ(3)،اَرْبَعَةٌ(4)،خَمْسَةٌ(5)،سِتَّةٌ(6)،سَبْعَةٌ(7)،ثَمَانِیةٌ(8)،تِسْعَةٌ(9)،عَشْرَةٌ(10).

سؤال:حکمِ اعداد مفرد چیست؟

جواب:

1.اعدادِ از سه تا ده با معدودِ مذکّر،به صورت مؤنث،و با معدودِ مؤنث به

ص:87

صورت مذکر استعمال می شوند،مثل:ثَلاثَةُ رِجالٍ،اَرْبَعَةُ رِجالٍ،خَمْسَةُ رجَالٍ...تِسْعَةُ رِجَالٍ.ثَلاثُ نِساءٍ،اَرْبَعُ نِساءٍ،خَمْسُ نِساءٍ...تِسْعُ نِساءٍ.

2.اعداد مِائَة(صد)و الْف(هزار)با مذکّر و مؤنث یکسان استعمال می شوند،مانند:مِائَةُ رَجُلٍ یا مِائَةُ امْرَأَةٍ.

سؤال:حکمِ تمییزِ اعداد چیست؟

جواب:معدودِ بعد از عدد«تمییز»است.

*تمییزِ اعدادِ سه تا ده همه«جمع و مجرور»است،مثل:ثَلاثَةُ رِجالٍ،ثَلاثُ نَسَاءٍ...تِسْعَةُ رِجالٍ،عَشْرَةُ رِجالٍ.

*تمییزِ اعدادِ از صد به بعد همه«مفرد و مجرور»است،مثل:مِائَةُ رَجُلٍ،أَلْفُ امْرَأَةٍ،ثَلاثُمِائَةِ رَجُلٍ.

ص:88

درس سی و چهارم اعداد(2)

سؤال و جواب:

سؤال:«اعداد مرکب»به کدام اعداد گفته می شود؟

جواب:«اعداد مرکب»به اعداد(11)تا(19)گفته می شود:اَحَدَ عَشَرَ(11)،اثْنَا عَشَرَ(12)،ثَلاثَةَ عَشَرَ(13)،اَرْبَعَةَ عَشَرَ(14)،خَمْسَةَ عَشَرَ(15)،سِتَّةَ عَشَرَ(16)،سَبْعَةَ عَشَرَ(17)،ثَمانِیةَ عَشَرَ(18)،تِسْعَةَ عَشَرَ(19).

سؤال:حکمِ اعدادِ مرکب چیست؟

جواب:

*عددِ مرکب اگر معدودش«مذکّر»باشد،جزءِ اولِ آن مؤنث و جزءِ دومِ آن به صورت مذکّر استعمال می شود مثل:ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً...تِسْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً.

*اگر معدود«مؤنث»باشد،جزءِ اول آن مذکّر و جزءِ دوم به صورت مؤنث استعمال می شود،مثل:ثَلاثَ عَشْرَةَ امْرَأَةً...تِسْعَ عَشْرَةَ امْرَأَةً.

*دو عددِ«اَحَدَ عَشَرَ و اثْنَا عَشَرَ»هر دو جزئش،با معدود.از حیث مذکر و مؤنث بودن مطابقت دارد:اَحَدَ عَشَرَ رَجُلاً،اِحْدَی عَشْرَةَ امْرَأَةً،اثْنا عَشَرَ رَجُلاً،اِثْنَتَا عَشْرَةَ امْرَأَةً.

*احکامِ معدودِ(تمییزِ)اعداد عبارت است از:

از سه تا دَه،همه جمع است و مجرور:ثَلاثَةُ کُتُبٍ.

ص:89

از دَه تا صد،همه فرد است و منصوب:ثَمانِینَ جَلْدَةً.

از صد به بالا،همه فرد است و مجرور:أَلْفُ رَجُلٍ.

*هر دو جزءِ عدد مرکب«مبنی بر فتح»است،به غیر از اثْنا عَشَرَ وَاِثْنَتا عَشْرَةَ که جزءِ اول آن«اعرابِ تثنیه»را دارد؛یعنی در حالتِ رفع با«الف»است و در حالتِ نصب و جرّ با«یاء»و جزءِ دومِ آن«مبنی»است مثل:عِنْدِی اثْنا عَشَرَ قَلَماً،وَعِنْدَکَ اثْنَتَا عَشْرَةَ دَواةً،قَرَأْتُ اثْنَی عَشَرَ فَصْلاً وَکَتَبْتُ اثْنَتَی عَشْرَةَ مَقالةً.

دو یادآوری:

1.اگر کلمهْ«عشر»به صورت مفرد بیاید،حرفِ شینِ آن«ساکن»و اگر مرکب بیاید،شینِ آن«مفتوح»است،به خلافِ شینِ«عَشَرَة»که در حالتِ مفرد«مفتوح»و در حالتِ مرکب«ساکن»است.

2.دو کلمهْ«بِضْع و بِضْعة»حکم تِسْع و تِسْعة را دارند و برای عدد سه تا هفت استعمال می شوند،مثل:بِضْعُ سنِین(سه تا هفت سال).بِصْعَةَ عَشَرَ یوْماً(13 تا 17 روز).

ص:90

درس سی و پنجم اعداد(3)

سؤال و جواب:

سؤال:«اعدادِ عقود»کدام است؟

جواب:«اعدادِ عقود»عبارتند از:عِشْرُونَ(20)،ثَلاثُونَ(30)،اَرْبَعُونَ(40)،خَمْسُونَ(50)،سِتُّونَ(60)،سَبْعُونَ(70)،ثَمَانُونَ(80)،تِسْعُونَ(90).

سؤال:حکمِ اعداد عقود چیست؟

جواب:اعدادِ عقود برای مذکّر و مؤنث برابرند و اعراب شان همانند اعرابِ«جمع مذکرِ سالم»است،مثل:جَاءَنی عِشْرُونَ رَجُلاً،رَأَیتُ ثَلاثِینَ امْرَأَةً،مَرَرْتُ بِأَرْبَعِینَ تِلْمِیذاً.

سؤال:«اعدادِ معطوف»کدام است؟

جواب:«اعدادِ معطوف»اعدادی هستند که با«واو»عطف می شوند،مثل:اَحَدٌ وَعِشْرُونَ(21)،اِثْنانِ وَعِشْرُونَ(22)،...تِسْعٌ وَعِشْرُونَ(29).

سؤال:حکمِ اعدادِ معطوف چیست؟

جواب:جزءِ اول اعدادِ معطوف،حکمِ اعداد مفرد را دارد و جزءِ دوم آنها برای مذکر و مؤنث برابر استعمال می شوند،مثل:وَاحِدٌ وَعَشْرُونَ رَجُلاً...تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ رَجُلاً...وَاحِدَةٌ وَعِشْرُونَ امْرَأَةً...تِسْعٌ وَتِسْعُونَ امْرَأَةً.

*کلمهْ«واحِد»برای عددِ معطوف و کلمهْ«اَحَد»برای عددِ مرکب است.

ص:91

ص:92

درس سی و ششم اعداد(4)

2.اعدادِ ترتیبی

سؤال و جواب:

سؤال:اعدادِ ترتیبی بر چند قسم است؟

جواب:«اعدادِ ترتیبی»نیز،مانند:«اصلی»بر چهار قسم است:مفرد،مرکب،عقود،معطوف.

سؤال:اعدادِ ترتیبی مفرد کدام است؟

جواب:

*مفردِ مذکر:اَوَّل(یکم)،ثَانِی(دوم)،ثالِث(سوم)،رابِع(چهارم)،خامِس(پنجم)،سادِس(ششم)،سابع(هفتم)،ثامِن(هشتم)،تاسِع(نُهم)،عاشِر(دهم).

*مفردِ مؤنث:اُولی،ثانِیة،ثالِثة،رابِعَة...عاشِرَة.

*اعداد ترتیبی مفرد با معدودِ مذکر،به صورت مذکّر و با معدود مؤنث،به صورت مؤنث استعمال می شود.

سؤال:اعدادِ ترتیبی مرکب کدام است؟

جواب:عددهای ترتیبی مرکب عبارتند از:

ص:93

*مرکب مذکر:حادِی عَشَرَ(یازدهم)،ثانی عَشَرَ(دوازدهم)،ثالِثَ عَشَرَ(سیزدهم)،رَابعَ عَشَرَ(چهاردهم)،خَامِسَ عَشَرَ(پانزدهم)...تاسِعَ عَشَرَ(نوزدهم).

*مرکّب مؤنث:حادِیةَ عَشْرَةَ-ثانِیةَ عَشْرَةَ...تاسِعَةَ عَشْرَةَ.

*هر دو جزءِ عدد ترتیبی مرکب با معدود مذکر،به صورتِ مذکر و با معدود مؤنث،به صورتِ مؤنث به کار می روند.

*هر دو جزءِ اعداد مرکب«مبنی بر فتح»می باشند مگر«حادِی و ثانی»که این دو«مبنی بر سکون»هستند.

سؤال:اعدادِ ترتیبی عقود کدام است؟

جواب:اعداد ترتیبی عقود همانند«اصلی»بوده و حکمشان یکسان است،مثل:جَاءَ الرَّجُلُ الْعِشْرُونَ وَالْمَرْأَةُ الْعِشْرُونَ.

سؤال:اعدادِ ترتیبی معطوف کدام است؟

جواب:

*معطوف ترتیبی مذکر:حادِی وَعِشْرُونَ(بیست و یکم)،ثانی وَعِشْرُونَ(بیست و دوم)...تاسِعٌ وَتِسْعُونَ(نود و نُهم).

*معطوف ترتیبی مؤنث:حادِیة وَعِشْرُونَ،ثانِیة وَعِشْرُونَ...تاسِعَة وَعِشْرُونَ.

سؤال:حکمِ اعدادِ ترتیبی معطوف چیست؟

جواب:جزءِ اولِ اعداد معطوف با معدودِ مذکر،به صورت مذکر و با معدودِ مؤنث،به طور مؤنث استعمال می شود.

دو یادآوری:

1.اعدادِ«مِائَة»و«أَلْف»اصلی و ترتیبی آنها یکسان است.

2.گاهی بعضی از اعداد به عددِ دیگری اضافه می شوند که به اینها«اعدادِ مضاف»گویند.این اعداد در ترتیبی و اصلی برابرند،مثل:ثَلاثُمِائَة،اَرْبَعُمِائَة...تِسْعمِائَة.ثَلاثَةُ آلاف،اَرْبَعَةُ آلاف...أَلْفُ أَلْف.

ص:94

درس سی و هفتم منصوبات(5)

اشاره

اَلاْسْتِثْنَاء

وَحُرُوفُ الاْسْتِثْنَاءِ ثَمَانِیةٌ،وَهِی:إِلاَّ وَغَیرُ وَسِویً وَسُویً وَسَواءٌ وَخَلاَ وَعَدَا وَحَاشَا.فَالْمُسْتَثْنَی ب-إِلاَّ ینْصَبُ إِذَا کانَ الْکَلاَمُ تَاماًّ مُوجَباً،نحو:قَامَ الْقَوْمُ إِلاَّ زَیداً،وَخَرَجَ النَّاسُ إِلاَّ عَمْراً.وَاِنْ کَانَ الْکَلاَمُ مَنْفِیاً تَامّاً جَازَ فِیهِ الْبَدَلُ وَالنَّصْبُ عَلَی الاِْسْتِثْنَاءِ،نحو:مَا قَامَ الْقَوْمُ إِلاَّ زَیدٌ وَإِلاَّ زَیداً.وَاِنْ کَانَ الْکَلاَمُ نَاقِصًا کانَ عَلَی حَسَبِ الْعَوَامِلِ،نحو:مَا قَامَ إِلاَّ زَیدٌ،وَمَا ضَرَبْتُ إِلاَّ زَیداً،وَمَا مَرَرْتُ إِلاَّ بِزَیدٍ.وَأَمَّا الْمُسْتَثْنَی بِغَیر وَسِویً وَسُویً وَسَوَاء فَمَجْرُورٌ لا غَیرُ.وَالْمُسْتَثْنی ب-خَلاَ وَعَدَا وَحَاشَا یجُوزُ نَصْبُهُ وَجَرُّهُ،نحو:قَامَ الْقَوْمُ خَلاَ زَیداً وَزَیدٍ،وَعَدَا عَمْراً وَعَمْرٍو،وَحَاشَا بَکْراً وَبَکْرٍ.

ترجمه:

استثناء

حروف استثناء هشت تاست:إِلاَّ،غَیرُ،سِویً،سُویً،سَواءٌ،خَلاَ،عَدَا،حَاشَا.اگر کلام تامّ و موجَب باشد مستثنی به إلاَّ نصب می شود،مثل:قَامَ الْقَوْمُ إِلاَّ زَیداً،خَرَجَ النَّاسُ إِلاَّ عَمْراً.و اگر کلامْ منفی و تامّ باشد.دراین صورت جائز است در آن بدل و نصب بنابر استثناء،مثل:مَا قَامَ الْقَوْمُ إِلاَّ زَیدٌ وَإِلاَّ زَیداً.و اگر کلامْ ناقص باشد،درآن صورت

ص:95

برحسب عامل ها خواهد بود،مثل:مَا قَامَ إِلاَّ زَیدٌ،مَا ضَرَبْتُ إِلاَّ زَیداً،مَا مَرَرْتُ إِلاَّ بِزَیدٍ.اما مستثنی به واسطهْ غَیر،سِوَی،سُوی،وسوَاء, مجرور است لاغیر.اگر مستثنی به واسطهْ خَلاَ،عَدَا،حَاشَا باشد, جائز است که هم نصب باشد و هم جرّ،مثل:قَامَ الْقَوْمُ خَلاَ زَیداً،وزَیدٍ،وَعَدَا عَمْراً،وعَمْرٍو،حَاشَا بَکْراً و بَکْرٍ.

سؤال و جواب:

سؤال:مُستَثنَی چیست؟

جواب:«مُستَثنَی»اسمی است که به واسطهْ استثناء از حکمِ ما قبل خارج شود مانند:ذَهَبَ التَّلامِذَةُ إِلاَّ زَیداً(شاگردان رفتند به جز زید).در این مثال«زید»از حکمِ«رفتن»که به شاگردان نسبت داده شده خارج گردیده است.در علمِ نحو«زَیداً»را«مُستثنی»و«التلامذة»را«مستثنی مِنْه»و«إِلاَّ»را کلمهْ استثناء می نامند.

سؤال:«کلمات استثناء»چند تاست؟

جواب:کلمات استثناء عبارتند از حروف:إِلاَّ،حَاشَا،عَدَا،خَلاَ و اسماء:غَیر،سِوَی.

سؤال:استثناء بر چند قسم است؟

جواب:استثناء بر سه قسم است:متّصِل،منقطِل،مُفَرَّع.

1.هرگاه«مستثنی»از جنس مستثنی منه باشد،به آن«استثناء متّصِل»گویند،مثل:ذَهَبَتِ النِّساءُ إِلاَّ فاطِمَةَ.در این مثال،«فاطمة»که مستثنی است از جنسِ نساء(زنان)-که مستثنی منه است-می باشد و به«فاطمة»مستثنای متّصِل گویند.

2.اگر«مستثنی»از جنسِ مستثنی منه نباشد،«استثنای منقطِع»نام دارد،مثل:جَاءَ الْمُسافِرُونَ إِلاَّ کُتُبَهُمْ.در این مثال«کُتُبَهُمْ»-که مستثنی است-از جنس مستثنی منه نیست،بنابر این،به آن«مستثنای منقطِع»گفته می شود.

3.اگر مستثنی منه در جمله محذوف باشد،به آن«استثنای مُفَرَّع»گویند مثل:مَا ذَهَبَ إِلاَّ زَیدٌ.

سؤال:احکامِ مستثنی چیست؟

جواب:1.مستثنای منقطع همیشه«منصوب»است،خواه جمله مثبت باشد یا منفی،مثل:مَا جَاءَ الْقَوْمُ إِلاَّ مَراکِبَهُمْ،جَاءَ الْقَوْمُ إِلاَّ مَراکِبَهُمْ.

ص:96

2.مستثنای متّصِل اگر جملهْ قبل از«إِلاَّ»مثبت باشد«منصوب»است،مثل:جَاءَ التّلامِذَةُ إِلاَّ زَیداً،ولی اگر جملهْ قبل از«إِلاَّ»منفی باشد،«مستثنای متّصِل»هم می تواند«منصوب»بیاید و هم می تواند از اعرابِ مستثنی تبعیت کند،مثل:مَا ذَهَبَ التّلامذَةُ إِلاَّ زَیداً،مَا ذَهَبَ التّلامِذَةُ إِلاَّ زَیدٌ.

3.اعراب مستثنای مفرَّع بر حَسَبِ اقتضای عاملِ در جمله است،مثل:مَا جَاءَ إِلاَّ زَیدٌ.در این مثال«زَیدٌ»-که مستثنی است-«مَرْفوع»می باشد،زیرا عامل فعلِ«جَاءَ»است و«زَیدٌ»چون فاعل است برای«جاء».

سؤال:مستثنای به حروفِ استثنای«حَاشَا،عَدَا،خَلاَ»چگونه است؟

جواب:مستثنای به حروفِ استثنای«حَاشَا،عَدَا،خَلاَ»مجرور است،زیرا این حروف،از حروف جرّ نیز به شمار می روند،مثل:مَا جَاءَ الْقَوْمُ عَدَا زَیدٍ،مَا ذَهَبَ التَّلامِذَةُ حَاشَا بَکْرٍ،رَأَیتُ الرِّجالَ خَلاَ عَمْرٍو.

سؤال:مستثنای به«غَیر»و«سِوی»چگونه است؟

جواب:مستثنای به«غَیر»و«سِوی»نیز مجرور است،زیرا این دو اسم از اسم هایی هستند که همیشه به صورت«مضاف»استعمال می شوند و اسمی که پس از آنها می آید همیشه مجرور است،مثل:ذَهَبَ التَّالمِذَةُ غَیرُ زَیدٍ،مَرَرْتُ بِرِجالٍ سِوی بَکْرٍ.

ص:97

ص:98

درس سی و هشتم منصوبات(6)

اشاره

«لا»نفی الْجِنْس

اعْلَمْ أَنَّ«لا»تَنْصِبُ النَّکِرَاتِ بِغَیرِ تَنْوِینٍ إِذَا بَاشَرَتِ النَّکِرَةَ وَلَمْ تَتَکَرَّرْ«لا»نَحْوُ:لا رَجُلَ فِی الدَّارِ،فَاِنْ لَمْ تُباشِرْهَا وَجَبَ الرَّفْعُ وَوَجَبَ تَکْرَارُ«لا»نَحْوُ:لا فِی الدَّارِ رَجُلٌ وَلا امْرَأَةٌ،فَاِنْ تَکَرَّرَتْ جَازَ اعْمالُهَا وَاِلْغاؤُها.فَاِنْ شِئْتَ قُلْتَ:لاَ رَجُلَ فِی الدَّارِ وَلا امْرَأَةً،وَاِنْ شِئْتَ قُلْتَ:لاَ رَجُلٌ فِی الدَّارِ وَلا امْرَأَةٌ.

اَلْمُنَادَی

الْمُنادَی خَمْسَةُ أَنْوَاعٍ:الْمُفْرَدُ الْعَلَمُ،وَالنَّکِرَةُ الْمَقْصُودَةُ،وَالنَّکِرَةُ غَیرُ الْمَقْصُودَةِ،وَالْمُضافُ،وَالْمُشَبَّهُ بِالْمُضافِ.فَأَمَّا الْمُفْرَدُ الْعَلَمُ وَالنَّکِرَةُ الْمَقْصُودَةُ فَیبْنَیانِ عَلَی الضَّمِّ مِنْ غَیرِ تَنْوِینٍ نَحْوُ:یا زَیدُ،وَیا رَجُلُ،وَالثَّلاثَةُ الْباقِیةُ مَنْصُوبَةٌ لا غَیرُ.

ترجمه:

«لا»نفی جنس

اشاره

بدان که«لا»هرگاه با نکره ها مباشرت داشته و تکرار نشده باشد نکره ها را بی تنوین نصب می کند،مثل:لا رَجُلَ فِی الدَّارِ.و اگر با آنها مباشرت نداشته باشد،واجب است

ص:99

رفع و واجب است تکرار«لا»مثل:لا فِی الدَّارِ رَجُلٌ وَلا امْرَأَةٌ.و اگر تکرار گردد،جائز است هم اعمال آن و هم الغای آن.پس اگر خواستی می توانی بگویی:لاَ رَجُلَ فِی الدَّارِ وَلا امْرَأَةً و اگر خواستی می توانی بگویی:لاَ رَجُلٌ فِی الدَّارِ وَلا امْرَأَةٌ.

مُنادی

مُنادی پنج نوع است:مفرد علم،نکرهْ مقصوده،نکرهْ غیر مقصوده،مضاف،شِبه مضاف.اما مفرد علم و نکرهْ مقصوده،مبنی هستند بر ضمّه بی تنوین،مثل:یا زَیدُ،یا رَجُلُ و سه تای باقی مانده منصوب هستند،نه غیر.

سؤال و جواب:

«لا»نفی جنس

راجع به«لا»نفی جنس در باب نواسخ به تفصیل بحث کردیم.به آن بحث رجوع شود.

مُنادی

سؤال:مُنادی چیست؟

جواب:«منادی»اسم ظاهری است که پس از یکی از«حروف ندا»بیاید،مثل:یا اللهُ،یا عَبْدَاللهِ.

حروف ندا بغیر از«یا»عبارتند از:

«أَ»(ندای نزدیک)،مثل:أَرَجُلُ،أَعَبْدَ الْکَرِیمِ.

«أَی»(ندای متوسط)،مثل:أَی زَیدُ،أَی عَبْدَالْجَبَّارِ.

«أَیا،هَیا»(ندای دور)مثل:أَیا عَلِی،هَیا عَبْدَ الْحَکِیمِ.

سؤال:اعرابِ منادی چگونه است؟

جواب:منادی از نظر اعراب دو حالت دارد:

1.مبنی بر«ضمّه»است،اگر منادی«مفردِ معرفه»و یا«نکرهْ مقصوده»باشد،مثل:یا الله(مفرد معرفه)،یا رَجُلُ(نکرهْ مقصوده).

2.اگر منادی«مضاف»و یا«شِبه مضاف»و یا«نکرهْ غیر مقصوده»باشد،منصوب خواهد بود مثل:یا قابِلَ التَّوْبَةِ(مضاف)،یا طَالِعاً جَبَلاً(شبه مضاف)،یا رَجُلاً خُذْ بِیدِی(نکرهْ غیر مقصوده).

ص:100

سؤال:«نکرهْ مقصوده»و«نکرهْ غیر مقصوده»چیست؟

جواب:

1.«نکرهْ مقصوده»:مخاطبی است که متکلم هنگامِ ندا او را نمی شناسد،لیکن او را می بیند.

2.«نکرهْ غیر مقصوده»:مخاطبی است که متکلم هنگامِ ندا او را نه می شناسد و نه می بیند.

سؤال:حکمِ منادی مضاف به«یاء متکلم»چیست؟

جواب:اگر منادی به«یاء متکلم»(ی)اضافه شده باشد،درصورتی که آخرِ منادی حرفِ«علّه»نباشد،می تواند پنج حالت داشته باشد،مثل:یا صاحبِی،یا صاحبِی،یا صاحِبا،یا صاحِبَ،یا صاحِبِ.

ولی اگر آخر منادی حرفِ«علّه»باشد،«یاء متکلم»همیشه«مفتوح»خواهد بود،مثل:یا مَوْلای،یا فَتای.

ص:101

ص:102

درس سی و نهم منصوبات(7)

استغاثه و ندبه

سؤال و جواب:

سؤال:«استغاثه»چیست؟

جواب:«استغاثه»:کُمک طلبیدن و یاری خواستن از دیگران به هنگامِ گرفتاری و مصیبت است،مثل:یا لَلّهِ لِلْمَظُلُومِینَ!(ای خدا بفریاد مظلومین برس!).

در این مثال،به کلمهْ جلاله(الله)که«لام مفتوحه»بر سرِ آن درآمده است،«مستغاث»گویند و به کلمهْ«مظلومین»که بر سرِ آن«لام مکسوره»درآمده است،«مُستغاثٌ له»گفته شود.

سؤال:«نُدْبَه»چیست؟

جواب:«نُدْبَه»:نوع دیگری از«ندا»است که همراه با«آه و زاری»و به هنگامِ«رَنج و أندوه»استعمال می شود و به صورت های ذیل می آید:

1.وا مُحَمَّدا-وا عَلِیا.

2.وا مُحَمَّداه-وا عَلِیاه.

3.وا مُحَمَّدُ-وا عَلِی.

ص:103

سؤال:«ترخیم منادی»چیست؟

جواب:«ترخیم»به معنای کوتاه کردنِ دنبالهْ چیزی است و در علم نحو،به حذفِ آخرِ منادی گفته می شود.مواردِ ترخیم منادی عبارت است از:

1.اسم هایی که به«تاء تأنیث»ختم شده اند،مثل:یا فاطِمُ که در اصل:یا فاطمَةُ بوده است.

2.در عَلَمِ مذکر یا مؤنث،به شرط آن که مرکب نباشند و بیش از سه حرف داشته باشند،مثل:

(یا جَعْفَ)که در اصل,(یا جَعْفرُ)بوده است.

(یا خَدِیجَ)که در اصل,(یا خَدِیجَةُ)بوده است.

ص:104

درس چهلم منصوبات(8)

اشاره

اَلْمَفْعُولُ مِنْ أَجْلِهِ

وَهُوَ الاِْسْمُ الْمَنْصُوبُ الَّذِی یذْکَرُ بَیاناً لِسَبَبِ وُقُوعِ الْفِعْلِ نَحْوُ قَوْلِکَ:قَامَ زَیدٌ اجْلالاً لِعَمْرٍو،وَقَصَدْتُکَ ابْتِغاءَ مَعْرُوفِکَ.

اَلْمَفْعُولُ مَعَهُ

وَهُوَ:الاِْسْمُ الْمَنْصُوبُ الَّذِی یذْکَرُ لِبَیانِ مَنْ فُعِلَ مَعَهُ الْفِعْلُ نَحْوُ قَوْلِکَ:جَاءَ الاَْمِیرُ وَالْجَیشَ،وَاسْتَوَی الْماءُ وَالْخَشَبَةَ.

وَأَمَّا خَبَرُ(کَانَ)وَأَخَواتِها وَاسْمُ(إِنَّ)وَأَخَوَاتِهَا فَقَدْ تَقَدَّمَ ذِکْرُهُما فِی الْمَرْفُوعاتِ،وَکَذلِکَ التَّوَابِعُ فَقَدْ تَقَدَّمَتْ هُناکَ.

ترجمه:

مفعول من أجله(لأجله)

«مفعول من أجله(لأجله)»اسم منصوبی است که به سبب بیان وقوع فعل ذکر می گردد،مثل این سخن:قَامَ زَیدٌ اجْلالاً لِعَمْرٍو،قَصَدْتُکَ ابْتِغاءَ مَعْرُوفِکَ.

ص:105

مفعول معه

«مفعول معه»:اسم منصوبی است که به جهت بیان کسی که همراه او فعل انجام گرفته است, ذکر می شود،مثل این سخن:جَاءَ الاَْمِیرُ وَالْجَیشَ،اسْتَوَی الْماءُ وَالْخَشَبَةَ.

اما خبر«کان و اخواتش»و اسم«إِنَّ و اخواتش»،به تحقیق ذکر آنها در بحث مرفوعات گذشت و بحث توابع نیز در آن جا بیان شد.

سؤال و جواب:

مفعولٌ لاَِ جْلِهِ

سؤال:«مفعولٌ لاَجْلِهِ»چیست؟

جواب:«مفعولٌ لاَجْلِهِ»مصدری است بدون«اَلْ»که«علَّتِ»انجام گرفتنِ فعل را بیان می کند،به شرط آن که«زمانِ»انجامِ فعل و مصدر و نیز«فاعل»یکی باشد،مثل:قَامَ التَّلامِذَةُ تَعْظیماً لِمُعَلِّمِهِمْ.در این مثال«تَعْظیماً»مصدری است بدونِ«اَلْ»که سببِ قیامْ و برخواستنِ شاگردان را بیان می کند و هر دو شرط را نیز داراست،زیرا زمانِ تعظیم(بزرگداشت)و برخواستن یکی است و شاگردان نیز که برخواسته اند،تعظیم او را کرده اند.

*«مفعولٌ لاَجله»در برابرِ سؤال«لِمَ»؟(چرا؟)قرار می گیرد.در مثال بالا می گوییم:«لِمَ قامَ التَّلامِذَةُ؟»(چرا شاگردان برخواستند؟)جواب گفته می شود:«تَعْظیماً لِمُعَلِّمِهِمْ»(برای بزرگداشت معلمشان).

مفعولٌ مَعَه

سؤال:«مفعولٌ مَعَهُ»چیست؟

جواب:«مفعولٌ مَعَهُ»:اسمِ منصوبی است که پس از«واوِ»مَعِیت بیاید و دلالت بر کسْ یا چیزی کند که فعل به همراهی او واقع شده است،مثل:جِئْتُ وَمُحَمَّداً(به همراهی محمّد آمدم).

*گاهی عاملِ«مفعولٌ مَعَهُ»حذف می گردد،وقتی که پس از«ما»استفهامیه یا«کَیفَ»استفهامیه واقع شود،مثل:مَا انْتَ وَالْکِتَابَةَ؟(تو را به نویسندگی چه کار؟)،کَیفَ انْتَ وَالنَّحْوَ؟(با نحو چطوری؟).

*و امّا راجع به اقسامِ 12،11 و 13 منصوبات که عبارتند از:خبرِ«کَانَ»،اسمِ«إنَّ»و توابعِ منصوب،در باب مرفوعات بحث کردیم.

ص:106

درس چهل و یکم مجرورات(1)

اشاره

الْمَخْفُوضاتُ ثَلاثَةُ أَقْسامٍ:مَخْفُوضٌ بِالْحَرْفِ،وَمَخْفُوضٌ بِالاِْضَافَةِ،وَتابِعٌ لِلْمَخْفُوضِ.فَأَمَّا الْمَخْفُوضُ بِالْحَرْفِ فَهُوَ مَا یخْفَضُ بِ-مِنْ وَاِلی وَعَنْ وَعَلی وَفِی وَرُبَّ وَالْباءِ وَالْکافِ وَاللاّمِ وَحُرُوفِ الْقَسَمِ،وَهِی:الْواوُ وَالْباءُ وَالتّاءُ،وَبِ-وَاوِ رُبَّ وَبِ-مُذْ وَمُنْذُ.

ترجمه:

مجرورات سه قسم هستند:مجرور به حرف،مجرور به اضافه و تابع مجرور.اما مجرور به حرف،آن چیزی است که به واسطهْ مِنْ،اِلی،عَنْ،عَلی،فِی،رُبَّ،باء،کاف،لام و حروف قسم که عبارتند از:باء،تاء،(و همچنین)به واسطهْ واو رُبَّ و مُذْ ومُنْذْ نیز جر می شود.

سؤال و جواب:

سؤال:«مجرورات»بر چند قسم است؟

جواب:«مجرورات»بر سه قسم است:

1.مجرور به حرفِ جرّ.

2.مجرور به اضافه.

3.مجرور به حروف قسم.

سؤال:مجرور به حرفِ جرّ چگونه است؟

ص:107

جواب:هفده حرفند که هر یک از آنها اگر بر سرِ اسمی درآید،آن را«مجرور»می سازد و در علم نحو،به آنها«حروف جرّ»گویند،مثل:فِی الدّارِ،اِلَی الْمَدِینَةِ...

سؤال:حروفِ جرّ کدامند؟

جواب:حروفِ جرّ عبارتند از:

باءُ تاءُ کافُ لامُ واوُ مُنْذُ مُذْ خَلا رُبَّ حَشَا مِنْ عَدَا فِی عَنْ عَلی حَتّی الی

*جارّ و مجرور متعلِّق و وابسته به«فعل»یا«شبه فعل»است مثل:

1.دَخَلْتُ فِی الْبَیتِ،که در این مثال«فی الْبَیتِ»جار و مجرور بوده و متعلِّق به«دَخَلْتُ»می باشد.

2.هُوَ دَاخِلٌ فِی الْبَیتِ،که در این مثال:«فی الدّار»متعلِّق به«داخِلٌ»که«شبه فعل»است می باشد.

*گاهی جارّ و مجرور متعلّق به فعل مقدَّر است،مثل:عَلِی فِی الدَّارِ.در این مثال«فی الدَّار»متعلِّق به فعل مقدَّر است.غالباً دراین گونه موارد،افعالِ عموم(کَانَ،ثَبَتَ،حَصَلَ،اِسْتَقَرَّ...)در تقدیر هستند.

سؤال:معانی حروفِ جرّ چیست؟

جواب:مهم ترین معانی حروفِ جرّ عباتند از:

1.معانی«با»:

1.استعانت(کمک گرفتن)،مثل:کَتَبْتُ بِالْقَلَمِ(به کمکِ قلم نوشتم).

2.سببیت،مثل:فَأَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنُوبِهِمْ(خداوند آنها را به سبب گناهنشان فرو گرفت).

3.تَعدِیه،مثل:ذَهَبْتُ بِزَیدٍ(زید را بردم).

4.زائده،مثل:اَنْتَ لَسْتَ بِمُعَلِّمٍ(تو معلّم نیستی)،کَفَی بِاللهِ شَهِیداً(خداوند از نظر گواه بودن بسنده است).

2.معانی«مِنْ»:

1.ابتدای غایت مثل:سِرْتُ مِن مَکَّةَ الی الْمَدِینَةِ(از مکه به سوی مدینه رهسپار شدم).

2.تبعیض مثل:أَخَدْتُ مِنَ الدَّرَاهِمِ(بعضی از درهم ها را گرفتم).

3.بیانِ جِنس مثل:اشْتَرَیتُ خَاتَماً مِنْ ذَهَبٍ(انگشتری از جنس طلا خریدم).

ص:108

3.معانی«اِلَی»:

1.اِنتهای غایت،مثل:سِرْتُ مِنْ مَکَّةَ الیَ الْمَدِینَةِ(از مکه به سوی مدینه رهسپار شدم).

2.به معنای«مَعَ»،مثل:وَلا تَأْکُلُوا امْوَالَهُمْ الی امْوَالِکُمْ(و مال های آنها را با مال های خودتان نخورید).

4.معانی«عَنْ»:

1.مجاوزه(عبور دادن)،مثل:رَمَیتُ السَّهْمَ عَنِ الْقَوْسِ(تیر را از کمان پرتاب کردم).

2.تعلیل مثل:مَا نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِکَ(به خاطر گفتهْ تو رهاکنندهْ خدایان خود نیستیم).

3.بدل مثل:قُمْ عَنِّی بَهذا الاَْمْرِ(به جای من برای انجامِ آن کار برخیز).

ص:109

ص:110

درس چهل و دوّم مجرورات(2)

اشاره

سؤال و جواب:

معانی(عَلَی):

1.استِعلاء،مثل:صَعَدَ عَلَی الْجَبَلِ(بر کوه بالا رفت)،فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ(بعضی از آنها را بر بعضی دیگر برتری دادیم).

2.مصاحبت،مثل:یطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ(غذا را با آن که دوست دارند،به مستمند و یتیم و اسیر می دهند).

معانی«فِی»:

1.ظرفیت،مثل:دَخَلْتُ فِی الدَّارِ(به خانه درآمدم).

2.مقایسه،مثل:فَمَا مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ(کالای زندگانی دنیا در برابرِ عالَمِ آخرت اندک است).

معانی«کاف»:

1.تشبیه،مثل:زَیدٌ کَالاَْسَدِ(زید مانند شیر است).

2.تأکید و زائده،مثل:لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ(هیچ چیزی مانند خدا نیست).

معانی«لام»:

1.اختصاص،مثل:اَلْحَمْدُ لِلّهِ(حمد و سپاس مخصوصِ خداست).

ص:111

2.استحقاق،مثل:اَلْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ(بهشت از آنِ پرهیزکاران است).

3.ملکیت،مثل:هذا الْکِتَابُ لِی(این کتاب مالِ من است).

4.عاقبت،مثل:لِدُوا لِلْمَوْتِ وَابْنُوا لِلْخَرابِ(بزایید برای مردن و بسازید برای خراب شدن).

5.به معنای«فی»و«اِلَی»،مثل: رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ (پروردگارا،تو گردآورندهْ مردم در روزی هستی که در آن هیچ شکّی نیست)،کُلٌّ تَجْرِی لاَِجَلٍ مُسَمًّی(هر کدام تا وقت حدود و معینی در جریان هستند).

معانی«رُبَّ»:

1.تقلیل،مثل:رُبَّ مُؤْمِنٍ حَقِیقِی قَدْ لَقِیتُهُ(چه کم با مؤمن راستین برخورد کرده ام).

2.تکثیر،مثل:رُبَّ تالی الْقُرْآنِ وَالْقُرْآنُ یلْعَنُهُ(بسا قرآن خوان که قرآن او را لعنت می کند).

معنی«حتّی»:

*انتهای غایت مثل:سَلامٌ هِی حتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ(آن شب تا صبحگاه،شبِ رحمت و سلامت است).

معانی«مُذْ،مُنْذُ»:

1.به معنای«مِنْ»(ابتدای غایت)،مثل:مَا رَأَیتُهُ مُذْ یوْمِ الْجُمْعَةِ(از روز جمعه او را ندیده ام).

2.به معنای«فی»،مثل:مَا رَأَیتُهُ مُذْ یوْمِنَا(در مدت امروز او را ندیده ام).

معنای«حَاشَا،عَدَا،خَلاَ»:

معانی اینها در باب استثناء گذشت.و حروف قسم نیز در بحث«علایم اسم»گذشت.

ص:112

درس چهل و سوّم مجرورات(3)

اشاره

وَأَمَّا مَا یخْفَضُ بِالاِْضَافَةِ فَنَحْوُ قَوْلِکَ:غُلامُ زَیدٍ.وَهُوَ عَلَی قِسْمَینِ:مَا یقَدَّرُ بِاللاَّمِ وَمَا یقَدَّرُ بِمِنْ.فَالَّذِی یقَدَّرُ بِاللاَّمِ نَحْوُ:غُلامُ زَیدٍ،وَالَّذِی یقَدَّرُ بِمِنْ نَحْوُ:ثَوْبُ خُزٍّ وَبَابُ سَاجٍ وَخَاتَمُ حَدِیدٍ وَمَا أَشْبَهَ ذلِکَ.

ترجمه:و اما آن چه به واسطهْ اضافه جرّ می شود،مثل این سخن است:غُلامُ زَیدٍ.و آن بر دو قسم است:آن چه مقدَّر به«لام»است و آن چه مقدَّر به«مِن».پس آنچه مقدَّر به«لام»است،مثل:غُلاَمُ زَیدٍ.اما آن چه مقدَّر به«مِنْ»است،مثل:ثَوْبُ خُزٍّ،بَابُ سَاجٍ،خَاتَمُ حَدِیدٍ و مانند اینها.

مجرور به اضافه

سؤال و جواب:

سؤال:«اضافه»چیست؟

جواب:«اضافه»نسبت دادنِ اسمی به اسم دیگر است.اسم اوّل را«مضاف»و دوم را«مضافٌ الیه»گویند،مثل:قَلَمُ مَحْمُودٍ،کِتَابُ زَیدٍ.

*«مضافٌ الیه»همیشه«مجرور»است.

سؤال:شرایطِ مضاف کدام است؟

ص:113

جواب:

1.مضاف هیچ گاه با«اَلْ» تعریف همراه نمی شود.

2.هرگز«تنوین»قبول نمی کند.

3.هرگاه مضاف«تثنیه»و«جمع»باشد،نونِ تثنیه و جمع به خاطرِ اضافه حذف می شود.

سؤال:«اضافهْ معنویه»چیست؟

جواب:در«اضافه»غالباً حرف جرّ در تقدیر گرفته می شود.اضافه ای که حرفِ جرّ در تقدیر دارد،«اضافهْ معنویه»است و حرفِ جرّ می تواند«مِنْ»،«فی»و یا«لام»باشد مثل:

1.(خَاتَمُ ذَهَبٍ)که در اصل بوده است:(خَاتَمٌ مِنْ ذَهَبٍ).

2.(صَلاةُ اللَّیلِ)که در اصل بوده است:(صَلاةٌ فِی اللَّیلِ).

3.(کِتَابُ زَیدٍ)که در اصل بوده است:(کِتَابٌ لِزَیدٍ).

سؤال:«اضافهْ لفظیه»چیست؟

جواب:اگر صفت(اسم فاعل،اسم مفعول،صفت مشبّه و صیغهْ مبالغه)به معمولش اضافه شود،«اضافهْ لفظیه»است مثل:کاتِبُ الدَّرْسِ،قارِیءُ الْقُرْآنِ.

سؤال:اسم های«مُمْتَنِع الاضافة»کدام است؟

جواب:«مُمْتَنِع الاضافة»:اسم هایی هستند که هیچ گاه«مضاف»نمی شوند که عبارتند از:ضمائر،اسماء اشاره،موصولات،اسماء شرط و استفهام.

سؤال:اسم های«لازِمُ الاضافة»کدام است؟

جواب:«لازِمُ الاضافة»:اسم هایی هستند که همیشه«مضاف»هستند و به آنها«اماء دائم الاضافة»گفته می شود که عبارتند از:

کُلّ،بعض،جمیع،اجمع،کِلا،کِلْتا،مثل،شبه،غیر،سوی،ای،لَدُنْ،ذُو،اُولُو،یمین،یسار،فوق،تحْت،خلْف،وَراء،امامَ،قُدّام،قبل،بَعْد،مَعَ،اذْ،اذا.

تمّت

ص:114

متون منتخب نظم و نثر عربی

1.مَنْ رَبِّی؟

حَی*قَوِی*غَیمٌ*غَیبٌ*غَلْبٌ*نَصْرٌ*بَاقٍ*ذَاتَ لَیلَة

ذَاتَ لَیلَةٍ رَأَی ابْراهِیمُ علیه السلام کَوْکَباً،فَقَالَ:هذَا رَبِّی،وَلَمَّا غَابَ الْکَوْکَبُ،قَالَ ابْرَاهِیمُ:لا!هذَا لَیسَ بِرَبِّی!وَرَأَی ابرَاهِیمُ الْقَمَرَ فَقَالَ:هَذَا رَبِّی.وَلَمَّا غَابَ الْقَمَرُ،قَالَ ابْرَاهِیمُ:لا!هذَا لَیسَ بِرَبِّی!وَطَلَعَتِ الشَّمْسُ.فقَالَ ابْرَاهِیمُ:«هذَا رَبِّی،هذا اکْبَرُ».وَلَمَّا غَابَتِ الشَّمْسُ فِی اللَّیلِ،قَالَ ابْرَاهِیمُ:لا!هذَا لَیسَ بِرَبِّی!إِنَّ اللهَ حَی لا یمُوتُ،اِنَّ اللهَ بَاقٍ لا یغِیبُ،اِنَّ اللهَ قَوِی لا یغْلِبُهُ شَیءٌ.وَالْکَوْکَبُ ضَعِیفٌ یغْلِبُهُ الصُّبْحُ.وَالْقَمَرُ ضَعِیفٌ تَغْلِبُهُ الشَّمْسُ.وَالشَّمْسُ ضَعِیفَةٌ یغْلِبُهَا اللَّیلُ وَیغْلِبُهَا الْغَیمُ.وَلاَ ینْصُرُنِی الْکَوْکَبُ لاَِنَّهُ ضَعِیفٌ.وَلا ینْصُرُنِی الْقَمَرُ لاَِنَّهُ ضَعِیفٌ.وَلاَ تَنْصُرُنِی الشَّمْسُ لاَِنَّهَا ضَعِیفَةٌ.وَینْصُرُنِی اللهَ لاَِنَّهُ حَی لا یمُوتُ،وَبَاقٍ لا یغِیبُ،وَقَوِی لا یغلِبُهُ شَیءٌ. (1)

ص:115


1- (1) .(مِنْ«قصص النبیین»لأبی الحسن الندوی).

2.شَجَرَتِی(1)

تَفَقُّدٌ*تَأَخُّرٌ*سَقْی*کِبَرٌ*تَفَتُّحٌ*غُصْنٌ(اغْصَانٌ)*زَهْرٌ(ازْهَارٌ)*أَبْیضُ بَیضَاءُ*أَصْفَرُ صَفْرَاءُ*ذَاتُ رَائِحَةٍ عَطِرَةٍ مَلْ ءٌ*جَوٌّ*عِطْرٌ*مُنْعِشٌ*مَلَأَتْ جَوَّ الْحَدِیقَةِ عِطْراً مُنْعِشاً

أَنَا زَرَعْتُ شَجَرَةَ بُرْتُقَالٍ فِی حَدِیقَةِ بَیتِی.وَاَخَذْتُ أَتَفَقَّدُهَا کُلَّ صَبَاحٍ وَمَسَاءٍ.فَإِذَا تَأَخَّرَ نُزُولُ الْمَطَرِ أسْقِیهَا بِیدِی وِمِنْ مَائِنَا الَّذِی نَشْرَبُ مِنْهُ.

وَبَعْدَ سَنَتَینِ اثْنَتَینِ کَبُرَتِ الشَّجَرَةُ وَتَفَتَّحَتْ عَلَی أَغْصَانِهَا أَزْهَارٌ بَیضَاءُ وَصَفْرَاءُ ذَاتُ رَائِحَةٍ عَطِرَةٍ مَلَأَتْ جَوَّ الحَدِیقَةِ وَالْمَنْزِلِ عِطْراً مُنْعِشاً.

3.شَجَرَتِی(2)

ثَمَرٌ(ثِمَارٌ)*شَیأً فَشَیأً*لَوْنٌ*أَخْضَرُ*أَحْمَرُ*بَدْءٌ*قِطَافٌ إِطْعَامٌ*جَارٌ(جِیرَانٌ)*سَخِی*زَکِی*طَیبٌ*حَفْرٌ*حُفْرَةٌ(حُفَرٌ)*رِعایةٌ*تَعَهُّدٌ*کَمَا...*تَحَوَّلَ الیَ...*أَلاَ*مَا أَعْلَمَ مُحَمَّداً!

ثُمَّ تَحَوَّلَتْ هذِهِ الاَْزْهَارُ إِلی ثِمَارٍ صَغِیرَةٍ أَخَذَتْ تَکْبُرُ شَیئاً فَشَیئاً.وَتَحَوَّلَ لَوْنُهَا مِنْ أَخْضَرَ إِلَی أَحْمَرَ بُرْتُقَالِی.فَبَدَأَتُ أَنَا وَإِخْوَتِی بِقِطَافِ الثِّمَارِ،نَأْکُلُ مِنْهَا وَنُطْعِمُ الاَْهْلَ وَالْجِیرَانَ فِی کُلِّ عَامٍ.

ص:116

أَلاَ مَا أَسْخَی شَجَرَتِی!وَمَا أَزْکَی رَائِحَتَهَا!وَمَا اطْیبَ ثِمَارَهَا!

فَتَعَالَوْا مَعِی یا أَوْلادُ لِنَحْفِرَ فِی حَدِیقَةِ الْمَدْرَسَةِ الْحُفَرَ،وَنَزْرَعَ فِیهَا الشَّجَرَ وَنَرْعَاهَا وَنَتَعَهَّدَهَا کَمَا نَرْعَی وَنَتَعَهَّدُ إِخْوَتَنَا الصِّغَارَ.

4.اَللهُ أَکْبَرُ

مُنَادَاةٌ*مُنَادٍی*هَتْفٌ*مَرَّةً*خُشُوعٌ*تَفَکُّرٌ*ابْتِغَاءٌ*عَفْوٌ رُکُوعٌ*سُجُودٌ*رِضاً*رِضَاءٌ*کُلَّمَا.

کُلَّمَا نَادَی الْمُنَادِی هَاتِفاً اللهُ أَکْبَرْ

خَمْسَ مَرَّاتٍ نُصَلِّی بِخُشُوعٍ وَتَفَکُّرْ

فِی قِیامٍ وَقُعُودْ نَبْتَغِی عَفْوَ الإِلهْ

وَرُکُوعٍ وَسُجُودْ نَسْأَلُ اللهَ رِضَاهْ

5.سَیدُنَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله(1)

سَیدٌ*مَبْعُوثٌ*کَافَّةً*قَبِیلَةٌ(قَبَائِلُ)*انْتِهَاءٌ*أَشْرَفُ*أَعْظَمُ ثَرْوَةٌ*عَامٌ*غَزْوٌ*شَابٌّ*بَطْنٌ*تَرْبِیةٌ*إِرْضَاعٌ*عَطْفٌ بُلُوغٌ*کَفَالَةٌ*قَلِیلُ الْمَالِ*هُوَ أَکْثَرُ اجْتِهَاداً*بَارَکَ اللهُ لَکَ

ص:117

هُوَ سَیدُنَا مُحَمَّدٌ النَّبِی الْعَرَبِی الْمَبْعُوثُ إِلَی النَّاسِ کَافَّةً.وَهُوَ مِنْ قَبِیلَةِ قُرَیشٍ الَّتِی ینْتَهِی نَسَبُهَا إِلَی سَیدِنَا إِسْمَاعِیلَ علیه السلام.وَهِی قَبِیلَةٌ مِنْ أَشْرَفِ قَبَائِلِ الْعَرَبِ،وَأَعْظَمِهَا ثَرْوَةً وَتِجَارَةً.وَأَبُوهُ عَبْدُ اللهِ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَیدِ مَکَّةَ.وَأُمُّهُ آمِنَةُ بِنْتُ وَهْبٍ.

وُلِدَ بِمَکَّةَ فِی شَهْرِ رَبِیعٍ الاَْوَّلِ عَامَ الْفِیلِ.وَهُوَ الْعَامُ الَّذِی غَزَا فِیهِ جَیشٌ مِنَ الْحَبَشَةِ مَکَّةَ.وَمَاتَ أَبُوهُ شَابًّا وَالنَّبِی فِی بَطْنِ امِّهِ.فَلَمَّا وُلِدَ رَبَّاهُ جَدُّهُ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ.وَأَرْضَعَتْهُ حَلِیمَةُ السَّعْدِیةُ،وَمَاتَتْ أُمُّهُ وَعُمْرُهُ سِتُّ سِنِینَ.

فَکَانَ جَدُّهُ یعْطِفُ عَلَیهِ وَیرْعَاهُ،فَلَمَّا بَلَغَ الثَّامِنَةَ مِنْ عُمْرِهِ،مَاتَ جَدُّهُ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ.فَکَفَلَهُ عَمُّهُ أَبُو طَالبٍ.وَکَانَ قَلِیلَ الْمَالِ،فَبَارَکَ اللهُ لَهُ فِیهِ.

6.سَیدُنَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله(2)

نَشْأَةٌ*مُتَّصِفٌ*مَیلٌ*لَهْوٌ*عَبَثٌ*صِیانَةٌ*ذَائِعٌ*صَنَمٌ(أَصْنَامٌ)*خَمْرٌ*مَیسِرٌ*تَأْدِیبٌ*مُرُوءَةٌ*حِلْمٌ*اصْدَقُ حَدِیثٌ*فُحْشٌ*رِوَایةٌ*تَنْقِیبٌ*إِیدَاعٌ*رَدٌّ*أَمِینٌ*غَنَمٌ إِکْتِسَابٌ*رِزْقٌ*مَحَاسِنُ الصِّفَاتِ*عُرِفَ بِ.

نَشَأَ صلی الله علیه و آله مُتَّصِفاً بِمَحَاسِنِ الصِّفَاتِ،بَعِیداً عَمَّا یمِیلُ إِلَیهِ أَمْثَالُهُ مِنَ اللَّهْوِ وَاللَّعِبِ وَالْعَبَثِ.وَقَدْ صَانَهُ اللهُ مِنْ کُلِّ مَا کَانَ ذَائِعاً فِی قَوْمِهِ مِنْ عِبَادَةِ الاَْصْنَامِ وَشُرْبِ الْخَمْرِ وَلَعِبِ المَیسِرِ.قَالَ عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلاَمُ:«أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی».

کَانَ صلی الله علیه و آله أَعْظَمَ النَّاسِ مُرُوءَةً وَحِلْماً،وَأَحْسَنَهُمْ جَوَاباً،وَأَصْدَقَهُمْ حَدِیثاً،وَأَعْظَمَهُمْ أَمَانَةً،وَأَبْعَدَهُمْ عَنِ الْفُحْشِ.وَقَدْ عُرِفَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله مِنْ وَقْتِ صِغَرِهِ بِهذِهِ الصِّفَاتِ.فَلَمْ یرْوِ عَنْهُ أَحَدٌ أَنَّهُ کَذَبَ.وَلِذلِکَ لَقَّبَهُ قَوْمُهُ الصَّادِقَ.وَکَانَ النَّاسُ وَهُوَ شَابٌّ یودِعُونَهُ الاَْمَانَاتِ،فَیحْفَظُهَا وَیرُدُّهَا إِلَیهِمْ سَالِمَةً.وَلِذلِکَ لُقِّبَ الاَْمِینَ.وَکَانَ یرْعَی الْغَنَمَ لِیکْتَسِبَ رِزْقَهُ بِعَمَلِهِ.وَسَافَرَ مَعَ عَمِّهِ أَبِی طَالِبٍ إِلَی الشَّامِ لِلتِّجَارَةِ.

7.سَیدُنَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله(3)

تَجْدِیدٌ*بِنَاءٌ*اخْتِلاَفٌ*زَعِیمٌ(زُعَمَاءُ)*حُکْمٌ*حَمْلٌ*رَئِیسٌ طَرَفٌ*مَوْضِعٌ*اطْمِئْنَانٌ*فِعْلٌ*نَفْسٌ(نُفُوسٌ)*مَبْعَثٌ*تَعَبُّدٌ مَلَکٌ*وَحْی*اتَّفَقَ عَلَ أَنْ...*أَعْلَمَهُ أَنَّ...

ص:118

وَلَمَّا أَرَادَتْ قُرَیشٌ تَجْدِیدَ بِنَاءِ الْکَعْبَةِ،اخْتَلَفَ زُعَمَاءُ الْقَبَائِلِ فِیمَنْ یضَعُ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ فِی مَکَانِهِ.ثُمَّ اتَّفَقُوا عَلَی أَنْ یرْضَوْا حُکْمَ أَوَّلِ دَاخِلٍ عَلَیهِمْ،فَکَانَ مُحَمَّدٌ أَوَّلَ دَاخِلٍ.فَقَالُوا:رَضِینَا حُکْمَ الاَْمِینِ.فَأَخَذَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله رِدَاءَهُ،وَوَضَعَ فِیهِ الْحَجَرَ وَقَالَ:لِیحْمِلْ رَئِیسُ کُلِّ قَبِیلَةٍ مِنْ طَرَفٍ،فَحَمَلُوهُ حَتَّی إِذَا انْتَهَوْا إِلَی مَوْضِعِهِ،وَضَعَهُ هُوَ بِیدِهِ،فَاطْمَأَنَّتْ بِفِعْلِهِ النُّفُوسُ.

کَانَتِ السَّیدَةُ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیلِدٍ شَرِیفَةً غَنِیةً.فَلَمَّا بَلَغَهَا مَا اشْتَهَرَ بِهِ صلی الله علیه و آله مِنَ الصِّدْقِ وَالاَْمَانَةِ،عَرَضَتْ عَلَیهِ السَّفَرَ فِی تِجَارَةٍ لَهَا إِلَی الشَّامِ مَعَ خَادِمِهَا مَیسَرَةَ.فَخَرَجَ صلی الله علیه و آله حَتَّی قَدِمَ الشَّامَ،وَبَاعَ مَا کَانَ مَعَهُ وَاشْتَرَی بَدَلاً مِنْهُ،وَأَقْبَلَ مَعَ مَیسَرَةَ إِلی مَکَّةَ.فَلَمَّا رَأَتِ السَّیدَةُ خَدِیجَةُ نَجَاحَ تِجَارتِهَا عَلَی یدَیهِ،وَعَلِمَتْ فِیهِ الاَْمَانَةَ،عَرَضَتْ عَلَیهِ أَنْ یتَزَوَّجَهَا،فَقِیلَ وَکَانَتْ سِنُّهُ خَمْساً وَعِشْرِینَ سَنَةً،وَسِنُّها أَرْبَعِینَ.

کَانَ النَّبِی قَبْلَ مَبْعَثِهِ یخْرُجُ إِلی جَبَلِ حِرَاءَ،فَیتَعَبَّدُ فِیهِ بِذِکْرِ اللهِ حَتَّی إِذَا بَلَغَ الاَْرْبَعِینَ،نَزَلَ عَلَیهِ مَلَکُ الْوَحْی جِبْرِیلُ علیه السلام فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ بِأَوَّلِ سُورَةٍ مِنَ الْقُرْآنِ،وَأَعْلَمَهُ أَنَّهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله،الْمَبْعُوثُ إلی النَّاسِ جَمِیعاً.

8.سَیدُنَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله(4)

إِخْبَارٌ*حُصُولٌ*قَتْلٌ*تَحَارُبٌ*إِعْرَاضٌ*ذَمٌّ*إِیذَاءٌ تَعْذِیبٌ*إِشْتِدَادٌ*أَمْرٌ*هِجْرَةٌ*انْتِشَارٌ*عُمْرٌ

فَرَجَعَ إِلَی السَّیدَةِ خَدِیجَةَ وَأَخْبَرَهَا بِمَا حَصَلَ.فَآمَنَتْ بِهِ ثُمَّ أَخْبَرَ جَمَاعَةً مِنَ قَوْمِهِ،فَآمَنُوا بِهِ وَصَدَّقُوهُ.ثُمَّ أَخَذَ یدْعُو قَوْمَهُ إِلَی عَبَادَةِ اللهِ وَالتَّصْدِیقِ بِرِسَالَتِهِ.وَکَانُوا یعْبُدُونَ الاَْصْنَامَ،وَیقْتُلُونَ أَوْلادَهُمْ،وَیلْعَبُونَ الْمَیسِرَ،وَیشْرَبُونَ الخَمْرَ،وَیتَحَارَبُونَ.فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بَهِ،وَمِنْهُمْ مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ.

وَکَانَ النَّبِی یذُمُّ الاَْصْنَامَ.فَکَانَ قَوْمُهُ یؤْذُونَهُ،وَیعَذِّبُونَ مَنْ آمَنَ بِهِ مِنَ الضُّعَفَاءِ.وَبَقِی یدْعُو قَوْمَهُ ثَلاثَ عَشْرَةَ سَنَةً فِی مَکَّةَ.وَلَمَّا اشْتَدَّ إِیذَاؤُهُمْ لَهُ وَلاَِصْحَابِهِ،اَمَرَهُ اللهُ بِالْهِجْرَةِ إِلی الْمَدِینَةِ.فَهَاجَرَ إِلَیهَا،وَبَقِی بِهَا عَشْرَ سِنِینَ،انْتَشَرَ فِیهَا الاِْسْلامُ انْتِشَاراً عَظِیماً فِی جَزِیرَةِ الْعَرَبِ.وَمَاتَ صلی الله علیه و آله،وَعُمْرُهُ ثَلاَثٌ وَسِتُّونَ سَنَةً.

ص:119

9.قُدْرَةُ اللهِ

إِبْصَارٌ*خَلْقٌ*أَوْ*وَفِیرٌ*فَضْلٌ*وَهْبٌ*قُدْرَةٌ*حَمْدٌ

کُلُّ مَا نُبْصِرُ مِنْ خَلْقٍ کَثِیرْ أَوْ نَرَاهُ مِنْ کَبِیرٍ أَوْ صَغِیرْ

کُلُّ مَا نَمْلِکُ مِنْ خَیرٍ وَفِیرْ کُلُّهُ مِنْ فَضْلِ رَبِّ الْعَالَمِینْ

وَهَبَ النَّاسَ عُیوناً تَنْظُرُ وَعُقُولاً وَشِفَاهاً تُخْبِرُ

حَقاًّ إلهٌ یقْدِرُ إِنَّهُ فَلَهُ الْحَمْدُ إلهَ الْعَالمِینْ

10.اَلْحَثُّ عَلَی الْعَمَلِ

قُدُومٌ*إِکْثَارٌ*کِفَایةٌ*حَثٌّ*صِنَاعَةٌ*حِینَ...*أَفْضَلُ اسْتِخْراجٌ*الْتِمَاسٌ*خَبِیئَةٌ(خَبَایا)*یصُومُ النَّهَارَ وَیقُومُ اللَّیلَ أَیکُمْ یکْفِیهِ طَعَامَهُ؟*الْبَیعُ الْمَبْرُورُ*عَلَیکُمْ بِالْعَمَلِ

قَدِمَ جَمَاعَةٌ عَلَی رَسُولِ اللهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا لَهُ:

-یا رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله،إِنَّ فُلاناً یصُومُ النَّهَارَ وَیقُومُ اللَّیلَ،وَیکْثِرُ الذِّکْرَ.

فَقَالَ لَهُمْ عَلَیهِ الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ:

-أَیکُمْ یکْفِیهِ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ؟فَقَالُوا:

ص:120

-کُلُّنَا.قَالَ لَهُمْ عَلَیهِ الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ:

-کُلُّکُمْ خَیرٌ مِنْهُ.

وَقَالَ صلی الله علیه و آله حَاثاًّ صَحَابَتَهُ عَلَی الصِّنَاعَةِ وَالتِّجَارَةِ حِینَ سُئِلَ عَنْ أَفْضَلِ الْکَسْبِ:«عَمَلُ الرَّجُلِ بِیدِهِ،وَالْبَیعُ الْمَبْرُورُ».

وَقَالَ عَلَیهِ الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ دَاعِیاً إِلی الْعَمَلِ فِی الزِّرَاعَةِ وَاسْتِخْرَاجِ خَیرَاتِ الاَْرْضِ:«اِلْتَمِسُوا الرِّزْقَ فِی خَبَایا الاَْرْضِ».

فَیا شَبَابَ الاُْمَّةِ،عَلَیکُمْ بِالْعَمَلِ فَإنَّ فِیهِ الرِّزْقَ الْحَلاَلَ،وَالْکَسْبَ الطَّیبَ،وَخِدْمَةَ النَّاسِ،وَرِضَاءَ اللهِ.

11.اَلشَّمْسُ

قَسَاوَةٌ*دِفْ ءٌ*إِدْفَاءٌ*جِسْمٌ(أَجْسَامٌ)*حَرَارَةٌ*تَمْنِیعٌ وُصُولٌ*أَشِعَّةٌ*نِعْمَةٌ(نِعَمٌ)*مَصْدَرٌ*احْسَاسٌ*رَحِیلٌ نُورٌ*اسْتِطَاعَةٌ*مُبَاشَرَةٌ*تَبَخُّرٌ*ارْتِفَاعٌ*رِیحٌ(رِیاحٌ)عَاصِفَةٌ(عَوَاصِفُ)*تَکَاثُفٌ*سَحَابٌ*سُوْقٌ*مُسَاعَدَةٌ

نَبَاتٌ*نُمُوُّ*نَفْعٌ*فَائِدَةٌ(فَوَائِدُ)*نِظَامٌ*تَغَیرٌ*تَبَدُّلٌ سَیرٌ*جَعَلَها تَسِیرُ*هَیا بِنَا.

کَانَ الْجَوُّ بَارِداً وَالشِّتَاءُ قَاسِیاً فَقَالَ أَحْمَدُ لِصَدِیقِهِ إِبْرَاهِیمَ:هَیا بِنَا نَذْهَبْ إلَی بُسْتَانِ الْمَدِینَةِ لِنُدْفِئَ أَجْسَامَنَا بَحَرَارَةِ الشَّمْسِ وَلِنُمَتِّعَ أَنْفُسَنَا بَجَمَالِ الْکَوْنِ.

قَالَ إِبْرَاهِیمُ:یا أَحْمَدُ لاَ مَانِعَ عِنْدِی،هَیا بِنَا الآنَ نَذْهَبْ إِلَی الْبُسْتَانِ.

وَوَصَلَ الصَّدِیقَانِ إِلَی الْبُسْتَانِ ثُمَّ جَلَسَا عَلَی مَقْعَدٍ،وَکَانَتْ أَشِعَّةُ الشَّمْسِ دَافئَةً.قَالَ أَحْمَدُ:مَا أَجْمَلَ أَشِعَّةَ الشَّمْسِ،وَمَا أَعْظَمَ دِفْئَهَا!قَالَ إِبْرَاهِیمُ:الشَّمْسُ هِی إِحْدَی نِعَمِ اللهِ فَهِی

ص:121

مَصْدَرٌ لِلدِّفْ ءِ وَالْحَرَکَةُ وَالْقُوَّةُ.قَالَ أَحْمَدُ:نَعَمْ،إِنَّنِی أُحِسُّ بِأَنَّ الْبَرْدَ الَّذِی دَخَلَ جِسْمِی قَدْ أَخَذَ یرْحَلُ عَنْهُ الآنَ.قَالَ إِبْرَاهِیمُ:اَلشَّمْسُ أَیضاً تُعْطِینَا النُّورَ وَالْحَرَارَةَ.فَبِالنُّورِ وَالْحَرَارَةِ نَسْتَطِیعُ أَنْ یرَی بَعْضُنَا الآخَرَ،وَأَنْ یبَاشِرَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا عَمَلَهُ.وَبِالنُّورِ وَالْحَرَارَةِ تَتَبَخَّرُ مِیاهُ الْبِحَارِ وَیرْتَفِعُ الْبُخَارُ إِلَی طَبَقَاتِ الْجَوِّ الْعُلْیا.وَبِالنُّورِ وَالْحَرَارَةِ تَنْشَأُ الرِّیاحُ وَالْعَوَاصِفُ وَتَحْمِلُ الْبُخَارَ الْمَائِی فَیتَکَاثَفُ الْبُخَارُ وَیتَحَوَّلُ إِلَی سَحَابٍ،ثُمَّ تَسُوقُ الرِّیاحُ السَّحَابَ وَینْزِلُ مَطَراً بِاَمْرِ اللهِ وَقُدْرَتِهِ.

قَالَ أَحْمَدُ:نَعَمْ،اَلشَّمْسُ تُسَاعِدُ النَّبَاتَ عَلَی النُّمُوِّ،وَهِی السَّبَبُ فِی وُجُودِ الاَْمْطَارِ،مَا أَعْظَمَ نَفْعَهَا وَمَا أَشَدَّ فَائِدَتَهَا!

قَالَ إِبْرَاهِیمُ:بَلْ قُلْ مَا أَعْظَمَ قُدْرَةَ اللهِ الَّذِی خَلَقَهَا وَأَوْدَعَ فِیهَا هذِهِ الْفَوَائِدَ وَجَعَلَهَا تَسِیرُ بِنِظَامٍ مَعْلُومٍ لاَ یتَغَیرُ وَلاَ یتَبَدَّلُ.

12.اَلضَّمِیرُ الْحَی

ضَمِیرٌ*تَنَزُّهٌ*رَوْضَةٌ(رِیاضٌ)*اتِّجَاهٌ*تَنَقُّلٌ*وَارِفٌ*فَوَّاحٌ مَدٌّ*بُسْتَانِی*لَمْحٌ*مُرَاقَبَةٌ*نِهَایةٌ*قُفُولٌ*عَوْدٌ*حَیثُ مَسٌّ*تَهْذِیبٌ*صَاحِبٌ(أصْحَابٌ)*سُرَّ*تَهْنِئَةٌ*جَمْعٌ*تَقَبُّلٌ مُضِی*فَرِحٌ*بَینَمَا هُوَ یسِیرُ*أُعْجِبَ بِ-...*إِلَی أَنْ...دُونَ أَنْ...*تَصَدَّی لَهُ*لاَ شَکَّ أَنَّ...*جَزَاءَ أَمَانَتِهِ

خَرَجَ عَلِی ذَاتَ یوْمٍ لَیتَنَزَّهَ بَینَ الرِّیاضِ وَالْبَسَاتِینِ.وَبَینَمَا هُوَ یسِیرُ رَأَی بَابَ أَحَدِ الْبَسَاتِینِ مَفْتُوحاً،فَاتَّجَهَ نَحْوَهُ،وَدَخَلَ الْبُسْتَانَ وَاَخَذَ یتَنَقَّلُ بَینَ أَشْجَارِهِ الْوَارِفَةِ،وَأَزْهَارِهِ الْفَوَّحَةِ.وَقَدْ أُعْجِبَ بِکُلِّ مَا رَأَی،وَلکِنَّهُ لَمْ یمُدَّ یدَهُ إِلَی ثَمَرَةٍ وَاحِدَةٍ،أَوْ زَهْرَةٍ وَاحِدَةٍ.

وَکَانَ الْبُسْتَانِی قَدْ لَمَحَ عَلِیاًّ،فَاَخَذَ یرَاقِبُهُ،وَهُوَ لاَیدْرِی،إِلَی أَنْ بَلَغَ نِهَایةَ الْبُسْتَانِ ثُمَّ قَفَلَ عَائِداً مِنْ حَیثُ أَتَی دُونَ أَنْ یمَسَّ شَیئاً.

فَلَمَّا انْتَهَی عَلِی إِلَی الْبَابِ،تَصَدَّی لَهُ الْبُسْتَانِی،وَقَالَ لَهُ:لاَ شَکَّ أَنَّکَ غُلاَمٌ مُهَذَّبٌ.فَهَلْ تَسْتَطِیعُ أَنْ تَقُولَ لِی:لِمَ لَمْ تَقْطِفْ شَیئاً مِنْ أَثْمَارِ الْبُسْتَانِ أَوْ أَزْهَارِهِ وَلَمْ یکُنْ یرَاکَ أَحَدٌ؟فَأَجَابَهُ عَلِی:إِذَا لَمْ یرَنِی أَحَدٌ مِنْ أَصحَابِ الْبُسْتَانِ،فَاللهُ دَائِماً یرَانی،وَنَفْسِی تُرَاقِبُنی.

سُرَّ الْبُسْتَانِی مِنْ جَوَابِ عَلِی،وَقَالَ لَهُ:أُهَنِّئُکَ بُنَی عَلَی هذَا التَّهْذِیبِ الرَّفِیعِ،وَعَلَی هذِهِ النَّفْسِ الْعَالِیةِ.

ص:122

ثُمَّ ذَهَبَ وَجَمَعَ لَهُ بَعْضَ الاَْثْمَارِ وَالاَْزْهَارِ،وَقَدَّمَهَا إِلَیهِ جَزَاءَ أَمَانَتِهِ وَتَهْذِیبِهِ.

فَتَقَبَّلَهَا عَلِی شَاکِراً،وَمَضَی إِلَی بَیتِهِ فَرِحاً مَسْرُوراً.

13.اَلْقَاضِی الْعَادِلُ(1)

قَضَاءٌ*أَرْنَبٌ*جُحْرٌ*تَلٌّ*قَفْزٌ*نَشِیطٌ*قَضْمٌ*غَضٌّ

فَجْأَةً*صَوْتٌ*اسْتِغَاثَةٌ*انْبِعَاثٌ*اسْرَاعٌ*اسْتِطْلاَعٌ*أَنِینٌ صُرَاخٌ*ظَهْرٌ*تَخَلُّصٌ*إِقْبَالٌ*انْقَاذٌ*صَخْرَةٌ*کَادَ یمُوتُ.

خَرَجَتْ أَرْنَبٌ مِنْ جُحْرِهَا تَتَنَزَّهُ قُرْبَ تَلٍّ أَخْضَرَ جَمِیلٍ.وَاَخَذَتْ تَقْفِزُ هُنَا وَهُنَاکَ فَرِحَةً نَشِیطَةً،تَقْضِمُ الْحَشَائِشَ الْغَضَّةَ الْخَضَرَاءَ.

وَفَجْأَةً سَمِعَتْ صَوْتَ اسْتِغَاثَةٍ ینْبَعِثُ مِنْ وَرَاءِ التَّلِّ.فَأَسْرَعَتْ تَسْتَطلِعُ الْخَبَرَ.فَرَأَتْ ذِئْباً یئِنُّ وَیصْرُخُ،وَقَدْ سَقَطَتْ فَوْقَ ظَهْرِهِ قِطْعَةُ حَجَرٍ کَبِیرَةٌ لَمْ یسْتَطِعِ التَّخَلُّصَ مِنْهَا.

وَلَمَّا رَأَی الذِّئْبُ الاَرْنَبَ مُقْبِلَةً عَلَیهِ قَالَ لَهَا بَاکِیاً:

أَیتُها الاَرْنَبُ الصَّدِیقَةُ،اَنْقِذِینِی مِنْ هذِهِ الصَّخْرَةِ،إِنِّی أَکَادُ أَمُوتُ.

أَشْفَقَتِ الاَرْنَبُ عَلَی الذِّئْبِ وَهَجَمَتْ عَلَی الصَّخْرَةِ بِقُوَّةٍ،فَدَحْرَجَتْها عَنْ ظَهْرِهِ.

14.اَلْقَاضِی الْعَادِلُ(2)

نُهُوضٌ*انْقِضَاضٌ*افْتِرَاسٌ*عُوَاءٌ*بَطَّةٌ*هَزٌّ*مُوَافَقَةٌ وَقْفٌ*بِرْکَةٌ*قَبْضٌ*دَعْوَی*وُقُوعٌ*إِزَاحَةٌ احْتَکَمَ إِلَی الْقَاضِی

وَلَمَّا نَهَضَ الذِّئْبُ انْقَضَّ عَلَی الاَْرْنَبِ یرِیدُ أنْ یفْتَرِسَهَا،فَقَالَتْ لَهُ:

أَهذَا جَزَاءُ الاِْحْسَانِ؟فَعَوَی الذِّئْبُ وَقَالَ:

إِنِّی جَائِعٌ وَإِنَّ لَحْمَکِ لَذِیذٌ.قَالَتِ الاَْرْنَبُ:

لِنَحْتَکِمْ إِلَی الْبَطَّةِ.هَزَّ الذِّئْبُ رَأْسَهُ مُوَافِقاً وَقَالَ:

إِذَا لَمْ تَحْکُمِ الْبَطَّةُ کَمَا أُرِیدُ فَإِنَّنِی سَآکُلُهَا أَیضاً.

سَارَ الذِّئْبُ وَالاَْرْنَبُ حَتَّی وَصَلاَ إلَی الْبَطَّةِ،فَوَجَدَاهَا وَاقِفَةً عَلَی جِدَارِ بِرْکَةِ مَاءٍ.فَقَالَ لَهَا الذِّئْبُ:

ص:123

أَیتُهَا الْبَطَّةُ!لَقَدْ قَبَضْتُ عَلَی الاَْرْنَبِ بِجَانِبِ التَّلِّ،وَمِنْ حَقِّی أَنْ آکُلَهَا.فَمَا حُکْمُکِ؟اِلْتَفَتَتِ الْبَطَّةُ إِلَی الاَْرْنَبِ وَقَالَتْ:

مَا تَقُولِینَ أَیتُهَا الاَْرْنَبُ بِدَعْوَی الذِّئْبِ؟قَالَتِ الاَْرْنَبُ:

لاَ...إِنِّی وَجَدْتُ الذِّئْبَ یئِنُّ وَیصْرُخُ تَحْتَ صَخْرَةٍ کَبِیرةٍ وَقَعَتْ عَلَیهِ فَأَزَحْتُهَا عَنْهُ،وَأَنْقَذْتُهُ مِنَ الْمَوْتِ فَجَاءَ لِیأْکُلَنِی جَزَاءَ إِحْسَانِی.

15.اَلْقَاضِی الْعَادِلُ(3)

انْصِلاقٌ*تَحَقُّقٌ*انْبِطَاحٌ*تَعَاوُنٌ*هکَذَا*خَبِیثٌ

نَاکِرٌ لِلْجَمِیل قَالَتِ الْبَطَّةُ:

وَاقْ...وَاقْ...وَاقْ...إِنَّنِی لاَ أَسْتَطِیعُ أَنْ أَحْکُمَ بِعَدْلٍ حَتَّی أَرَی الصَّخْرَةَ بِعَینِی.اِنْطَلَقَ الْجَمِیعُ إِلَی التَّلِّ.فَلَمَّا رَأَتِ الْبَطَّةُ الصَّخْرَةَ قَالَتْ:

إِنِّی لاَ أُصَدِّقُ أَنَّ هذِهِ الصَّخْرَةَ کَانَتْ فَوْقَ ظَهْرِ الذِّئْبِ،وَأُرِیدُ أَنْ أَتَحَقَّقَ مِنْ ذلِکَ.اِنْبَطَحَ الذِّئْبُ عَلَی الاَْرْضِ وَتَعَاوَنَتِ الاَْرْنَبُ وَالْبَطَّةُ فَوَضَعَتَا الصَّخْرَةَ فَوْقَ ظَهْرِهِ وَقَالَتْ لَهُ الْبَطَّةُ:

أَهکَذَا کَانَتِ الصَّخْرَةُ فَوْقَ ظَهْرِکَ؟قَالَ الذِّئْبُ:

نَعَمْ...فَمَا حُکْمُکِ؟قَالَتِ الْبَطَّةُ:

إِذْهَبِی أَیتُهَا الاَْرْنَبُ الطَّیبَةُ فِی سَبِیلِکِ...أَمَّا أَنْتَ أَیهَا الذِّئْبُ الْخَبِیثُ النَّاکُرُ لِلْجَمِیلِ فَابْقَ فِی مَکَانِکَ.

شَکَرَتِ الاَْرْنَبُ الْبَطَّةَ عَلَی حُکْمِهَا الْعَادِلِ وَمَضَتْ تَقْفِزُ فَرِحَةً وَتَقْضِمُ الْحَشَائِشَ الْغَضَّةَ.

ص:124

16.آدَابُ الطَّعَامِ

أَفْرَادُ الاُْسْرَةِ*تَنَاوُلٌ*غَمْسٌ*خُضَارٌ*مُشْتَرَکٌ*لُقْمَةٌ(لُقَمٌ)خَجَلٌ*خَطَأٌ*إِدْرَاکٌ*سَبْقٌ*مُنْتَصَفٌ*تَأَنٍّی*إِبْتِلاَءٌ إِطْبَاقٌ*فَکٌّ*مَضْغٌ*ضِرْسٌ(أَضْرَاسٌ)*ابْتِلاَعٌ*کَأْسٌ اسْتِخَدَامٌ*شَبَعٌ*حَوْلَ...*حَسْبَ عَادَتِهِمْ*صَارَ یغْسِلُ یدَیهِ

جَلَسَ أَفَرْادُ الاُْسْرَةِ حَوْلَ الْمَائِدَةِ لِلْعَشَاءِ حَسْبَ عَادَتِهِمْ وَمَعَهُمْ عَلِی الصَّغِیرُ.وَعِنْدَمَا بَدَأَ فِی تَنَاوُلِ الطَّعَامِ مَدَّ یدَهُ وَغَمَسَهَا فِی طَبَقِ الْخُضَارِ الْمُشْتَرَکِ،ثُمَّ رَفَعَهَا إِلَی فَمِه،فَضَحِکَ الاِْخْوَةُ،وَصَاحَ الاَْبَوَانِ:

مَا هکَذَا تُؤْخَذُ اللُّقْمَةُ یا عَلِی!خَجِلَ عَلِی مِنْ نَفْسِهِ وَأَدْرَکَ خَطَأَهُ.

بَعْدَ هذِهِ الْحَادِثَةِ عَرَفَ عَلِی کَثِیراً مِنْ آدَابِ الطَّعَامِ.فَصَارَ یغْسِلُ یدَیهِ وَأَسْنَانَهُ قَبْلَ الاَْکْلِ وَبَعْدَهُ،وَیبْدَأُ بِاسْمِ اللهِ وَلاَ یسْبِقُ أَبَوَیهِ وَإخْوَتَهُ بِمَدِّ یدِهِ إِلَی الطَّعَامِ.وَصَارَ یأْکُلُ مِنْ أَمَامِهِ فَلاَ یمُدُّ یدَهُ إِلَی مُنْتَصَفِ الطَّبَقِ أَوْ طَرَفِهِ الْبَعِیدِ عَنْهُ.وَصَارَ یتَنَاوَلُ الطَّعَامَ بِتَأَنٍّ وَبِلُقَمٍ صَغِیرَةٍ حَتَّی لاَ یمْتَلِیءَ فَمُهُ وَیطْبِقُ فَکَّیهِ عَلَی اللُّقْمَةِ فَیمْضَغُهَا جَیداً بِأَسْنَانِهِ وَأَضْرَاسِهِ ثُمَّ یبْتَلِعُهَا،وَصَارَ یشْرَبُ مِنْ کَأْسِهِ وَلاَ یسْتَخْدِمُ کَأْسَ غَیرِهِ.

وَإِذَا شَبِعَ قَامَ مَعَ الْحَاضِرِینَ حَامِداً وَشَاکِراً رَبَّهُ الْکَرِیمَ.

ص:125

17.اَللهُ قَدْ عَلَّمَهَا

تَعْلِیمٌ*نَحْلَةٌ*جَنْی*عَسَلٌ*قُوتٌ*بِلاَ مَلَلٍ*شَدْوٌ أُنْشُودَةُ(أَنَاشِیدُ)*هَنَاءٌ*إِطْرَابٌ*خَاطِرٌ*تَرْدِیدٌ*عَذْبٌ غِنَاءٌ*عُصْفُورٌ(عَصَافِیرُ)*عُشٌّ*نَاعِمٌ*هُدیً*إِرْشَادٌ صَلاَحٌ*أَمَلٌ*خَبْبَةً*عَذْبُ الْغِنَا*أَنَاشِیدُ الْهَنَا

مَنْ عَلَّمَ النَّحْلَةَ أَنْ تَجْنِی مِنَ الزَّهْرِ الْعَسَلْ

قُوتاً لأَیامِ الشِّتَا تَجْمَعُهُ بِلاَ مَلَلْ؟

مَنْ عَلَّمَ الْبُلْبُلَ أَنْ یشْدُوَ أَنَاشِیدَ الْهَنَا

یطْرِبُ کُلَّ خَاطِرٍ مُرَدِّداً عَذْبَ الغِنَا؟

مَنْ عَلَّمَ الْعُصْفُورَ أَنْ یبْنِی عُشًّا فِی الشَّجَرْ

عُشًّا صَغِیراً نَاعِماً وَلَمْ یضَعْ فِیهِ حَجَرْ

اللهُ قَدْ عَلَّمَهَا ذَاکَ وَأَعْطَاهَا الْهُدی

وَهُوَ لِکُلٍّ مُرْشِدٌ إِلَی الصَّلاَحِ أَبَدا

کَذَاکَ یعْطِی خَیرَهُ لِکُلِّ مَنْ لَهُ سَأَلْ

فَاطْلُبْ إِلَیهِ آمِلاً مَا خَابَ مَنْ لَهُ أَمَلْ

18.آدَابُ الْحَدِیثِ

وَدٌّ*تَحَدُّثٌ*أَهَمُّ*هُدُوءٌ*مُرْتَفِعٌ*دَلاَلَةٌ*نَزَقٌ*اتْمامٌ مُقَاطَعَةٌ*انْصِرَافٌ*سُخْرٌ*اسْتِهْزَاءٌ*عَنْی*تَجَنُّبٌ*مِزَاحٌ ثَرْثَرَةٌ*صَمْتٌ*تَمَسُّکٌ*نَمِیمَةٌ*تَحْذِیرٌ*إِیاک وَالنَّمِیمَةَ

ص:126

قَالَ الاَْبُ لاِبْنِهِ حَسَنٍ:یا بُنَی سَیزُورُنَا فِی الْغَدِ بَعْضُ الاَْصْدِقَاءِ وَأَوَدُّ أَنْ تَجْلِسَ مَعَهُمْ،وَتَتَحَدَّثَ إِلَیهِمْ،وَلکِنَّ لِلْحَدِیثِ آدَاباً یجِبُ أَنْ تُرَاعِیهَا.قَالَ حَسَنٌ:وَمَا آدَابُ الْحَدِیثِ یا أَبِی حَتَّی أَعْمَلَ بِهَا؟قَالَ الاَْبُ:آدَابُ الْحَدِیثِ کَثِیرَةٌ،وَأَهَمُّهَا یا بُنَی:أَنْ یکُونَ صَوْتُکَ هَادِءاً; لاَِنَّ الصَّوْتَ الْمُرْتَفِعَ یزْعِجُ السَّامِعِینَ،وَیدُّلُّ عَلَی النَّزَقِ،وَعَلَیکَ أَنْ تَسْتَمِعَ لِلْمُحَدِّثِ حَتَّی یتِمَّ حَدِیثَهُ،فَلا تُقاطِعْهُ اوْ تَنْصَرِفْ عَنْهُ.

وَمِنْ آدَابِ الحَدِیثِ أنَ تَحْتَرِمَ الْمُتَحَّدِثَ فَلا تَسْخَرْ مِنْ حَدِیثِهِ أَوْ تَسْتَهْزِیءْ بِکَلاَمِهِ،وَأَنْ تُنَادِیهُ بَِاَحَبِّ الاَْسْمَاءِ إِلَیهِ،وَعَلَیکَ أَنْ لاَ تَتَحَدَّثَ فِیمَا لاَ یعْنِیکَ،وَتَجَنَّبِ الْمِزَاحَ وَالثَّرْثَرَةَ،وَلاَ تَسْتَعْمِلْ فِی کَلاَمِکَ الاَلْفَاظَ الْقَبِیحَةَ.وَلْتَقُلْ کَلاَماً نَافِعاً أَوْ تَصْمُتْ; لاَِنَّ الرَّسُولَ صلی الله علیه و آله یقُولُ:«مَنْ کَانَ یؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَلْیقُلْ خَیراً أَوْ لِیصْمُتْ».

ثُمَّ قَالَ الاَْبُ:یا بُنَی،تَجَنَّبْ فِی حَدِیثِکَ الْکَذِبَ وَتَمَسَّکْ بِالصِّدْقِ،وَاِیاکَ وَالنَّمِیمَةَ وَالْغِیبَةَ وَالسَّبَابَ،فَهِی صِفَاتٌ ذَمِیمَةٌ،نَهَی اللهُ تَعَالَی عَنْهَا وَحَذَّرَنَا الرَّسُولُ الْکَرِیمُ مِنَ الْوُقُعِ فِیهَا.

19.اَلْمَصْنَعُ الْعَجِیبُ

مَصْنَعٌ*عَجِیبٌ*أَینَمَا*تَفْتِیتٌ*نَابٌ(أَنْیابٌ)*طَحْنٌ*عَجْنٌ عَجِینْ*لُعَابٌ*دَفْعٌ*بُلْعُومٌ*مَرِئٌ*اسْتِقْرَارٌ*مَعِدَةٌ اجْتِمَاعٌ*خَضٌّ*افْرَازٌ*عُصَارَةٌ*هَضْمٌ*انْتِقَالٌ*مِعی(أَمْعَاءُ)دَقِیقٌ*امْتِصَاصٌ*احْتِیاجٌ*رَمْی*غَلِیظٌ*دَمٌ(دِمَاءٌ)*عَظْمٌ الاَسْنَانُ الاَمَامِیةُ

قَالَ مُدَرِّسُ الْعُلُومِ لِتَلامِذَتِهِ:

تَعَالَوْا یا أَوْلاَدِی نُطْعِمْ وَاحِداً مِنْکُمْ تُفَّاحَةً وَلَنَسْرِ مَعَهَا أَینَمَا سَارَتْ.

ثُمَّ أَعْطَی الْمُدَرِّسُ سَالِماً تُفَّاحَةً،فَقَضَمَ سَالِمٌ بَأَسْنَانِهِ قِطْعَةً مِنْهَا.فَقَالَ الْمُدَرِّسُ:

أَرَأَیتُمْ مَا فَعَلَ سَالِمٌ؟لَقَدْ قَضَمَ التُّفَّاحَةَ قَبْلَ أَنْ یغْسِلَهَا،وَالْفَاکِهَةُ کَمَا تَعْلَمُونَ یجِبُ غَسْلُهَا قَبْلَ أَکْلِهَا.والْتَفَتَ الْمُدَرِّسُ إِلیَ سَالِمٍ وَقَالَ لَهُ:خُذْ کَأْسَ الْمَاءِ وَاغْسِلِ التُّفَّاحَةَ أَوَّلاً،ثُمَّ اقْطَعْ مِنْهَا قِطْعَةً ثَانِیةً.وَحِینَ أَخَذَ سَالِمٌ الْقِطْعَةَ الثَّانِیةَ قَالَ الْمُدَرِّسُ:أَرَأَیتُمْ کَیفَ قَطَعَ سَالِمٌ التُّفَّاحَةَ.إِنَّه قَطَعَهَا بِأَسْنَانِهِ الاَْمَامِیةِ.وَهذِهِ الاَسْنَانُ تُسَمَّی الْقَوَاطِعَ أَوِ(الْقَوَاضِمَ).ثُمَّ فَتَّتَهَا بِأَنْیابِهِ،ثُمَّ طَحَنَهَا بِأَضْرَاسِهِ وَعَجَنَهَا بِاللُّعَابِ حَتَّی إِذَا صَارَتِ الْقِطْعَةُ کَالْعَجِینِ دَفَعَهَا لِسَانُهُ إِلی الْبُلْعُومِ فَنَزلَتْ فِی الْمَرِیءِ حَتَّی اسْتَقَرَّتْ فِی الْمَعِدَةِ.وَفِی الْمَعِدَةِ وَهِی فِی أَعْلَی الْبَطْنِ تَجْتَمِعُ الْقِطَعُ،فَتَخُضُّهَا الْمَعِدَةُ وَتُفْرِزُ

ص:127

عَلَیهَا عُصَارَتَهَا حَتَّی تَهْضِمَ الطَّعَامَ فَینْتَقِلَ إِلَی الاَْمْعَاءِ الدَّقِیقَةِ،وَهُنَاکَ یمْتَصُّ الْجِسْمُ مِنْهُ مَا یحْتَاجُ إِلَیهِ وَیرْمِی بِالْباقِی إِلی الاَْمْعَاءِ الْغَلِیظَةِ.

هذَا یا أَوْلاَدِی هُوَ الْمَصْنَعُ الْعَجِیبُ الَّذِی یتَحَوَّلُ فِیهِ الطَّعَامُ إِلَی دَمٍ أَحْمَرَ،وَغِذَاءٍ نَافِعٍ یبْنِی الْجِسْمَ بِلَحْمِهِ وَعَظْمِهِ.

20.صَدَاقَةُ الثَّعْلَبِ

صَدَاقَةٌ*ثَعْلَبٌ*الْتِقَاءٌ*مُشَاهَدَةٌ*احْتِجَازٌ*تَشَاوُرٌ*احْتِیالٌ وَرْطَةٌ*تَقَدُّمٌ*إِیقَاعٌ*عَمِیقٌ*اخْتِبَاءٌ*انْتِظَارٌ*لَحْقٌ*إِبْلاَغٌ غَدْرٌ*وَثْبٌ*غَیرَ أَنَّ...

الْتَقَی ثَعْلَبٌ وَحِمَارٌ فَاتَّفَقَا عَلی أَنْ یکُونَا صَدِیقَینِ یسَاعِدُ کُلٌّ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ.وَفِی یوْمٍ مِنَ الاَْیامِ شَاهَدَهُمَا أَسَدٌ فَاحْتَجَزَهُمَا عِنْدَهُ لِیفْتَرِسَهُمَا.

تَشَاوَرَ الصَّدِیقَانِ فِی هذَا الاَْمْرِ،فَقَالَ الثَّعْلَبُ:

سَأَذْهَبُ إِلَی الاَْسَدِ لاَِحْتَالَ عَلَیهِ وَنَتَخَلَّصَ مِنْ هذِهِ الْوَرْطَةِ.

تَقَدَّمَ الثَّعْلَبُ إِلَی الاَْسَدِ قَائِلاً:یا سَیدَ الْوُحُوشِ،وَیا حَاکِمَ الْغابَةِ،أَتَتْرُکُنِی إِذَا قَدَّمْتُ لَکَ هذَا الْحِمَارَ الْجَمِیلَ لِتَتَغَذَّی بِهِ.قَالَ الاَْسَدُ:نَعَمْ سَأَتْرُکُکَ إِذَا أَوْقَعْتَهُ فِی تِلْکَ الْحُفْرَةِ الْعَمِیقَةِ.

ص:128

ذَهَبَ الثَّعْلَبُ إِلَی صَدِیقِهِ الْحِمَارِ وَقَالَ لَهُ:لَقَدْ أَخْبَرَنِی الاَْسَدُ بِأَنَّهُ سَیأْکُلُنَا إِذَا بَقِینَا عَلَی سَطْحِ الاَْرْضِ،تَعَالَ مَعِی لِنَنْزِلَ إِلَی تِلْکَ الْحُفْرَةِ فَنَخْتَبِیءَ وَنَتَخَلَّصَ مِنْ شَرِّ الاَْسَدِ.

هَزَّ الْحِمَارُ أُذُنَینِ فَرِحاً بِالْخَلاَصِ مِنَ الْمَوْتِ وَسَارَ مَعَ الثَّعْلَبِ حَتَّی بَلَغَ الْحُفْرَةَ وَرَمَی نَفْسَهُ بِهَا وانْتَظَرَ أَنْ یلَحَقَ بِهِ الثَّعْلَبُ،غَیرَ أَنَّ الثَّعْلَبَ ذَهَبَ إِلَی الاَْسَدِ وَأَبْلَغَهُ أَنَّهُ أَوْقَعَ لَهُ الْحِمَارَ فِی الْحُفْرَةِ الْعَمِیقَةِ وَقَالَ لَهُ:هَیا إِلَی الْغَذَاءِ اللَّذِیذِ،فَأَجَابَهُ الاَْسَدُ:سَأَبْدَأُ بِکَ أَوَّلاً لاَِنَّکَ غَدَرْتَ بِصَاحِبِکَ،ثُمَّ وَثَبَ عَلَیهِ فَأَکَلَهُ.

21.اَلْبِنْتُ الرَّحِیمَةُ

رَحِیمٌ*تَخْفِیفٌ*عَنَاءٌ*هُبُوطٌ*طَیرَانٌ*زَقْزَقَةٌ*سُلَّمٌ*إِسْنَادٌ جِذْعٌ*لُطْفٌ*مُکَافَأَةٌ*صَنِیعٌ*کَأَنَّ...*جَعَلَ یزَقْزِقُ لاَ یقْوَی عَلَی الطَّیرَانِ.

خَرَجَتْ حَلِیمَةُ یوْماً إِلَی حَدِیقَةِ الْمَنْزِلِ لِتُخَفِّفَ عَنْ نَفْسِهَا عَناءَ الدِّرَاسَةِ،وَشَاهَدَتِ الْعَصَافِیرَ تَهْبِطُ الَی الاَْرْضِ ثُمَّ تَطِیرُ الَی الشَّجَرَةِ وَهِی تُزَقْزِقُ بِشِدَّةٍ وَعُیونُهَا تَنْظُرُ إِلَی الاَْرْضِ.وَکَانَ عَلَی الاَْرْضِ عُصْفُورٌ صَغِیرٌ لاَ یقْوَی عَلَی الطَّیرَانِ فَعَرَفَتْ حَلِیمَةُ أَنَّ الْعَصَافِیرَ تَصْرُخُ خَوْفاً عَلَی صَغِیرِهَا.

أَحْضَرَتْ حَلِیمَةُ سُلَّماً وَأَسْنَدَتْهُ إِلی جِذْعِ الشَّجَرَةِ ثُمَّ أَمْسَکَتْ بِالْعُصْفُورِ الصَّغِیرِ بِلُطْفٍ وَحَمَلَتْهُ إِلی عُشِّهِ.رَفْرَفَتِ الْعَصَافِیرُ فَوْقَ رَأْسِ حَلِیمَةَ وَجَعَلَتْ تُزَقْزِقُ فَرِحَةً بِعَوْدَةِ الْعُصْفُورِ الصَّغِیرِ إِلی عُشِّهِ،وَکَأَنَّهَا تَقُولُ فِی زَقْزَقَتِهَا:شُکْراً لَکِ أَیتُهَا الْبِنْتُ الرَّحِیمَةُ،وَلْیکَافِئْکِ اللهُ عَلَی صَنِیعِکِ الْجَمِیلِ.

22.آدَابُ الزِّیارَةِ

اعْتِیادٌ*طَرْقٌ*اسْتِئْذَانٌ*مُصَافَحَةٌ*اینَاسٌ*تَارَةً*حَلْوَی إِطَالَةٌ*أَمَدٌ*اخْتِیارٌ*أَنْسَبُ*بُعَیدٌ*مُبَکِّرٌ*قَیلُولَةٌ وَدَاعٌ تَوْدِیعٌ*تَشْییعٌ*بَشَاشَةٌ*سَلَّمَ عَلَیهِ رَبُّ الْبَیتِ

اعْتَادَ مَحْمُودٌ أَنْ یخْرُجَ مَعَ وَالِدِهِ إِلَی جِیرَانِهِ وَأَقْرِبَائِهِ وَأَصْدِقَائِهِ وَکَانَا إِذَا بَلَغَا دَارَ أَحَدِهِمْ یطْرُقَانِ الْبَابَ بِلُطْفٍ،وَینْتَظِرَانِ حَتَّی یخْرُجَ إِلَیهِمَا الْجَارُ أَوِ الصَّدِیقُ،فَیسَلِّمَا عَلَیهِ،وَیسْتَأْذِنَاهُ بِالدُّخُولِ،فَیرُدَّ رَبُّ الدَّارِ،وَیصَافِحَهُمَا.ثُمَّ یدْخِلَهُمَا مَجْلِسَ بَیتِهِ،وَیؤْنِسَهُمَا بِالْحَدِیثِ تَارَةً،وَبِتَقْدِیمِ الشَّای وَالْحَلْوَی تَارَاتٍ أُخَرَ،وَکَانَا لاَ یطِیلاَنِ أَمَدَ الزِّیارَةِ،وَیخْتَارَانِ لَهَا أَنْسَبَ الاَْوْقَاتِ:بُعَیدَ صَلاَةِ الْعَصْرِ أَوْ صَلاَةِ الْمَغِرِبِ،وَیتَجنَّبَانِ أَنْ یزُورا أَحَداً فِی صَبَاحٍ مُبَکِّرٍ أوْ عِشَاءٍ مُتَأَخِّرٍ أَوْ فِی وَقْتِ الظَّهِیرَةِ،وَقْتِ الرَّاحَةِ أَوِ الْقَیلُولَةِ،أَوْ وَقْتِ طَعَامِ الاُْسْرَةِ،وَعِنْدَ انْتِهَاءِ الزِّیارَةِ کَانَا یوَدَّعَانِ أَجْمَلَ وَدَاعٍ وَیشَیعُهُمَا صَاحِبُ الْبَیتِ إِلی خَارِجِهِ،شَاکِراً لَهُمَا هذِهِ الزِّیارَةَ اللَّطِیفَةَ.

وَبِمِثْلِ هذِهِ الآدَابِ کَانَ أَبُو مَحْمُودٍ وَابْنُهُ یسْتَقْبِلاَنِ زُوَّارَهُما وَیوَدِّعَانِهِمْ بِبَشَاشَةٍ وَحَرَارَةٍ.

ص:129

23.إِبْرَاهِیمُ علیه السلام(1)

خَاصٌّ*مُشَارَکَةٌ*إِشْرَاکٌ*مُسْتَقِیمٌ*نَبْذٌ*اسْتِمَاعٌ*بُطْلاَنٌ*ظَاهِرٌ مَعْبَدٌ*تَحْطِیمٌ*جُذَّةٌ(جُذَاذٌ)*تَعْلِیقٌ*تَکْسِیرٌ*قَلْبٌ*تَرَحٌ(أَتْرَاحٌ)انْتِقَامٌ*إِلاَّ*جَاءَ الْقَوْمُ إِلاَّ سَعِیداً*أَقْسَمَ بِ-...

شَرْحُ الْکَلِمَاتِ:

کَانَ أُمَّةً:کانَ ذَا قُوَّةٍ مِثْلَ قُوَّةِ الْجَمَاعَةِ.

قَانِتاً لِلّهِ:عَابِداً وَدَاعِیاً.

حَنِیفاً:مُسْتَقِیماً.

اجْتَبَاهُ:اخْتَارَهُ.

إِلَی صِرَاطٍ:إِلَی طَرِیقٍ،وَالْمُرَاد هُنَا الدِّینُ.

***

نَشَأَ سَیدُنَا إِبْرَاهِیمُ فِی قَوْمِهِ بِالْعِرَاقِ نَشْأَةً خَاصَّةً لَمْ یشَارِکْهُ بِهَا أَحَدٌ مِنْ قَوْمِهِ،نَشَأَ مُؤْمِناً بِاللهِ وَحْدَهُ،لاَ یشْرِکُ بِهِ أَحَداً،عَابِداً لَهُ،شَاکِراً لِنِعَمِهِ کَمَا قَالَ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلّهِ حَنِیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، شاکِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ .

وَلَمَّا اخْتَارَهُ اللهُ لِرِسَالَتِهِ دَعَا إِبْرَاهِیمُ أَبَاهُ وَقَوْمَهُ إِلَی عِبَادةِ اللهِ وَنَبْذِ عِبَادَةِ الاَْصْنَامِ وَالاَْوْثَانِ.فَلَمْ یسْتَمِعُوا إِلَیهِ وَلَمْ یصَدِّقُوهُ،وَأَرَادَ إِبْرَاهِیمُ أَنْ یقَدِّمَ لَهُمُ الدَّلِیلَ عَلَی بُطْلاَنِ عِبَادَتِهِمْ وَفَسَادِ عَقِیدَتِهِمْ،فَانْتَظَرَ خُرُوجَهُمْ إِلَی ظَاهِرِ الْمَدِینَةِ فِی یوْمِ عِیدٍ،وَدَخَلَ مَعْبَدَهُمْ وَبِیدِهِ فَأْسٌ فَحَطَّمَ الاَْصْنَامَ وَجَعَلَهَا جُذَاذً إِلاَّ کَبِیرَهُمُ الَّذِی عَلَّقَ الْفَأْسَ فِی عُنُقِهِ.

وَلَمَّا انْتَهَتْ أَفْرَاحُ الْعِیدِ،وَعَادَ الْقَوْمُ إِلَی الْبَلْدَةِ،وَشَاهَدُوا الاَْصْنَامَ مُکَسَّرَةً وَالْفَأْسَ فِی عُنُقِ کَبِیرِهِمِ،قُلِبَتْ أَفْرَاحُهُمْ أَتْرَاحاً.وَأَقْسَمَ مَلِکُهُمْ نُمْرُودُ بِالصَّنَمِ الْکَبِیرِ عَلَی أَنْ ینْتَقِمَ مِنَ الْفَاعِلِ.

24.إِبْرَاهِیمُ علیه السلام(2)

عَیبٌ*إِشَارَةٌ*نُطْقٌ*عَجْزٌ*مَنْعٌ*حَطَبٌ*إِحْرَاقٌ*تَنْجِیةٌ نَارٌ*سَلِیمٌ*مُعَافی*إِهْلاَکٌ*مُغَادَرَةٌ*وَادٍ*إِسْکَانٌ*قَاعِدَةٌ(قَوَاعِدُ)*مُشَرَّفٌ*عَلَی مَقْرُبَة مِنْ...

وَنَادَی الْقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَدْ سَمِعُوهُ مِنْ قَبْلُ یعِیبُ أَصْنَامَهُمْ وَیسْخَرُ مِنْهَا،فَقَالُوا لَهُ:أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یا إِبْرَاهِیمُ؟قَالَ:بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا(وَأَشَارَ إِلَی الصَّنَمِ الْکَبِیرِ)فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا ینْطِقُونَ.

ص:130

فَرَجَعُوا إِلَی أَنْفُسِهِمْ وَأَدْرَکُوا عَجْزَ آلِهَتِهِمْ وَبُطْلاَنَ عِبَادَتِهِمْ،وَلکِنَّ هَذَا لَمْ یمْنَعْهُمْ مِنَ الاِْنْتِقَامِ لاَِصْنَامِهِمْ.فَأَمَرَ الْمَلِکُ بِجَمْعِ الْحَطَبِ وَإحْرَاقِ إِبْرَاهِیمَ.وَلکِنَّ اللهَ نَجَّی نَبِیهُ مِنْ نَارِ الْقَوْمِ فَخَرَجَ سَلِیماً مُعَافی وَأَهْلَکَ الْکَافِرِینَ الظَّالِمِینَ بِعَذَابٍ شَدِیدٍ.ثُمَّ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام غَادَرَ الْعِرَاقَ إِلَی مِصْرَ،ثُمَّ إِلَی الشَّامِ ثُمَّ إِلَی الْحِجَازِ،وَهُنَاکَ فِی وَادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ أَسْکَنَ زَوْجَهُ وَوَلَدَهُ إِسْماَعِیلَ وَرَفَعَ قَوَاعِدَ الْبَیتِ الْحَرَامِ بِأَمْرٍ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ،وَدَعَا النَّاسَ إِلَی عِبَادَتِهِ وَحْدَهُ وَحَجِّ بَیتِهِ الْمُشَرَّفِ،وَدُفِنَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام فِی مَدِینَةِ الخَلِیلِ عَلَی مَقْرُبَةٍ مِنَ الْقُدْسِ.

25.جُنْدِی الْبِلاَدِ

فُؤَادٌ*بَرٌّ*فِدَاءٌ*شِبْرٌ*هَیبٌ*زُحْفٌ*سَهَرٌ*سُهَادٌ*مَوْطِنٌ هَوْلٌ*عَادٍ*عُلُوٌّ*عَدُوٌّ(اعْدَاءُ)*مِلْ ءُ فُؤَادِی*الاَْعَادِیالاَْعْدَاءُ.

أَنَا جُنْدِی الْبِلاَدِ حُبُّهَا مِلْ ءُ فُؤَادِی

أَنَا فِی الْبَرِّ وَفِی الْبَحْر وَفِی الْجَوِّ أُنَادِی

بِدِمَائِی سَوْفَ أَفْدِی کُلَّ شِبْرٍ مِنْ بِلاَدِی

لاَ أَهَابُ الْمَوْتَ یوْماً زَاحِفاً فِی کُلِّ وَادِ

کَمْ سَهِرْتُ اللَّیلَ فِی الْجَبْهَةِ أَرْعَی فِی سُهَادِی

مَوْطِنَ الاَْجْدَادِ مِنْ هَوْلٍ وَشَرٍّ وَعَادِ

هکَذَا الاَْوْطَانُ تَحْیا فِی عُلُوٍّ وَاتِّحَادِ

فَاحْفَظُوهَا أَیهَا الاَْبْطَالُ -مِنْ شَرِّ الاَْعَادِی

ص:131

26.اَلاَْمِیرُ وَالاَْرْمَلَةُ(1)

أَرْمَلَةٌ*فَخْمٌ*رَغْبَةٌ*تَوْسِیعٌ*قَضَاءٌ*إِسْتِمْلاَکٌ*حَقْلٌ تَوَارُثٌ*تُرَاثٌ*عَدٌّ*مَجِیدٌ*بَغْی*بَدِیلٌ*وَقْتَئِذٍ*تَنَازُلٌ رَفْضٌ*تَنْفِیذٌ*أَبْهٌ*غَصْبٌ*تَشْییدٌ*جَنَاحٌ*انْتِصَافٌ اعْتِزَامٌ*تَحَینٌ*مُصادَفَةٌ*هَرْوَلَةٌ*جُثُوٌّ*عِدْلٌ*تُرَابٌ إِعَانَةٌ*رَفَعَ إِلَی الْقَاضِی*تَهیبَ حَوْلَ الاَْمِیرِ*إِلاَّ أَنَّهُ...بَینَ یدَیهِ*حاوَلَ أَنْ...

بَنَی أَحَدُ الاُْمَرَاءِ قَصْراً فَخْماً،وَبَعْدَ أَنْ أَقَامَ فِیهِ زَمَناً،اتَّجَهَتْ رَغْبَتُهُ إِلی تَوْسِیعهِ.کَانَ هذَا یقْضِی اسْتِمْلاکَ حَقْلٍ مُجَاوِرٍ لِلْقَصْرِ تَوَارَثَهُ مُنْذُ الْقِدَمِ أَفْرَادُ أُسْرَةٍ مُعَینَةٍ وَکَانُوا یعُدُّونَهُ تُرَاثاً مَجِیداً،لا یبْغُونَ عَنْهُ بَدِیلاً،بَالِغاً مَا بَلَغَ.وَکَانَ هذَا الْحَقْلُ وَقْتَئِذٍ فِی یدَیی أَرْمَلَةٍ مِنْ هذِهِ الاُْسْرَةِ.فَلَمَّا طَلَبَ مِنْها الأَمِیرُ أَنْ تَتَنَازَلَ عَنْهُ،رَفَضَتْ بِکُلِّ إِبَاءٍ،لکِنَّ الاَْمِیرَ فِی سَبِیلِ تَنْفِیذِ رَغْبَتِهِ،لَمْ یأْبَهْ لهذا الرَّفْضِ،فَأَخَذَ الاَْرْضَ غَصْباً،وَشَیدَ عَلَیهَا جَنَاحاً کَبِیراً.

رَفَعَتِ الاَْرْمَلَةُ أَمْرَهَا إِلَی الْقَاضِی،لکِنَّهُ لَمْ یسْتَطِعْ أَنْ ینْتَصِفَ لَهَا فِی الْحالِ،إِذْ تَهَیبَ حَوْلَ الاَْمِیرِ،إِلاَّ أَنَّهُ اعْتَزَمَ أَنْ یتَحَینَ الْفُرْصَةَ،فَیوجِّهَ نَظَرَ الاَْمِیرِ إِلَی مَا حَمَلَ مِنْ ظُلْمٍ،فَصَادَفَهُ یوْماً،یمْشِی فِی الْحَدِیقَةِ الَّتِی أَنْشَأَهَا حَوْلَ الْجَنَاحِ الْجَدِیدِ،فَهَرْوَلَ إِلَیهِ وَجَثا بَینَ یدَیهِ مُسْتَأْذِناً مِنْهُ أَنْ یأْخُذَ مَعَهُ عِدْلاً مِنْ تُرَابِ الْحَدِیقةِ.فَلَمَّا أَذِنَ لَهُ،مَلَأَ الْعِدْلَ،وَحَاوَلَ أَنْ یحْمِلَهُ،فَعَجِزَ فَالْتَمَسَ مِنَ الاَْمِیرِ أَنْ یعِینَهُ عَلَی حَمْلِهِ.

27.اَلاَْمِیرُ وَالاَْرْمَلَةُ(2)

إِلْفَاءٌ*ثَقِیلٌ*إِلْقَاءٌ*یسِیرٌ*تَصَوُّرٌ*یوْمُ الدِّینِ*تَسَاوٍی اتِّعَاظٌ*لِکَی...*خَطَرَ لَهُ أَنَّ...*مَالَ عَلَی...*مَعَ أَنَّ...لَیسَ هذَا إِلاَّ جُزْءًا مِنَ الاَْرْضِ

ص:132

عِنْدَئِذٍ خَطَرَ لِلاَْمِیرِ أَنَّ الْقَاضِی یمازِحُهُ فَضَحِکَ وَمَالَ عَلَی الْعِدْلِ لِیرْفَعَهُ وَلکِنَّهُ أَلْفَاهُ ثَقِیلاً،فَأَلْقَاهُ عَلَی الاَْرْضِ،فَالْتَفَتَ الْقَاضِی إِلَی الاَْمِیرِ،وَقَالَ لَهُ:«أَرَأَیتَ یا مَوْلاَی کَیفَ أَنَّکَ لَمْ تُطِقْ حَمْلَهُ مَعَ أَنَّ کُلَّ مَا فِیهِ لَیسَ إِلاَّ جُزْءاً یسِیراً مِنْ أَرْضِ الاَْرْمَلَةِ؟فَتَصَوَّرْ یا مَوْلاَی حَالَتَکَ إِذَا وَقَفْتَ بَینَ یدَی اللهِ فِی یوْمِ الدِّینِ وَالَّذِی یتَسَاوَی فِیهِ الْغَنِی وَالْفَقِیرُ،یوْمَ یسْأَلُ کُلُّ إِنْسَانٍ عَنِ الصَّغِیرةِ وَالْکَبِیرةِ،فإِذا کُنْتَ الآنَ عاجِزاً عَنْ حَمْلِ جُزْءٍ مِنْ هذِهِ الاَْرْضِ،فَکَیفَ تَکُونُ حَالَتُکَ إِذا طُولِبْتَ یوْمَ الْحِسابِ بِحَمْلِ هذِهِ الاَْرْضِ کُلِّهَا؟».

فَاتَّعَظَ الاَْمِیرُ بَنَصِیحَةِ الْقَاضِی وَأَعَادَ الْحَقْلَ لِلاَْرْمَلَةِ بِمَا عَلَیهِ مِنَ الْمَبَانِی الْجَدِیدَةِ،لِکَی یکَفِّرَ عَنْ خَطِیئَتِهِ.

رُوِی عَنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله یقُولُ:«إِنَّ النَّاسَ إِذَا رَأَوُا الظَّالِمَ فَلَمْ یأْخُذُوا عَلَی یدَیهِ أَوْشَکَ أَنْ یعُمَّهُمُ اللهُ بِعِقَابٍ مِنْهُ».

28.خَدِیجَةُ أُمُّ الْمُؤْمِنِینَ

أَشْهَرُ*حَسَبٌ*نَسَبٌ*سِیرَةٌ*حُسْنٌ*سُمْعَةٌ*رَجَاحَةٌ سَدَادٌ*خِطْبَةٌ*بِکْرٌ*تَشْجِیعٌ*مَلْکٌ*کَاهِلٌ*عِبْ ءٌ(أَعْبَاءٌ)مُعَانَدَةٌ*مُکَابَرَةٌ*یدْعَی بِالطَّاهِرَةِ*أَصَرَّ عَلَی...

ص:133

السَّیدَةُ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیلِدٍ مِنْ أَشْهَرِ نِسَاءِ قُرَیشٍ حَسَباً وَنَسَباً،وَکَانَتْ تُدْعَی فِی الْجَاهِلِیةِ بِالطَّاهِرَةِ لِطَهَارَةِ سِیرَتِهَا،وَحُسْنِ سُمْعَتِهَا،وَعُرِفَتْ مُنْذُ نشْأَتِهَا بِرَجَاحَةِ الْعَقْلِ وَسَدَادِ الرَّأْیِ،خَطَبَهَا وَهِی بِکْرٌ،عَتِیقُ بْنُ عَابِدٍ فَتَزَوَّجَتْهُ،وَلَمَّا مَاتَ عَتیقٌ تَزَوَّجَتْ أَبَا هَالَةَ.وَبَعْدَ مَوْتِهِ تَزَوَّجَتْ رَسُولَ اللهِ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللهِ،وَکَان عُمْرُهَا أَرْبَعِینَ سَنَةً،وَعُمْرُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله خَمْساً وَعشْرِینَ سَنَةً.

وَکَانَتْ رِضْوَانُ اللهِ عَلَیهَا أَوَّلَ مَنْ دَخَلَ فِی الاِْسْلاَمِ مِنَ نِسَاءٍ،وَقَدْ شَجَّعَتِ الرَّسُولَ فِی رِسَالَتِهِ،وَوَضَعَتْ بَینَ یدَیهِ جَمِیعَ مَا تَمْلِکُ،وَخَفَّفَتْ عَنْ کَاهِلِهِ أَعْبَاءَ الدَّعْوَةِ،وَمَشَاقَّ الْمُعَانَدَةِ وَالْمُکَابَرَةِ اللَّتَینِ أَصَرَّ عَلَیهِمَا کُفَّارُ قُرَیشٍ.

وَقَدْ رُزِقَتْ مِنَ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله ابْنَینِ هُمَا:الْقَاسِمُ،وَعَبْدُاللهِ،وَأَرْبَعُ بَنَاتٍ،هُنَّ زَینَبُ،وَرُقَیةُ،وَأُمُّ کُلْثُومٍ،وَفَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ علیها السلام.

29.اَلنِّظَامُ وَالتَّرْتِیبُ

مُرَتَّبٌ*أَدَاءٌ(ادَوَاتٌ)*هَنْدَسَةٌ*تَلْوِینٌ*عُلْبَةٌ(عُلَبٌ)*مُرَاجَعَةٌ تَنْبِیهٌ*مِشْجَبُ الثِّیابِ*تَأْکِیدٌ*تَنْظِیمٌ*تَسْهِیلٌ*إِبْدَاءٌ مَلْحُوظٌ*إِنَاءٌ(أَوَانٌ)*إِذْ*تَزْیینٌ*حَافَظَ عَلَی...طَاقَةٌ مِنَ الزُّهُورِ*لَیتَ...*یالَیتَ...

صَاحِبَةُ تِلْمِیذَةٌ نَشِیطَةٌ وَمُرَتَّبَةٌ تُحَافِظُ عَلَی ثِیابِهَا وَکُتُبِهَا وَأَدَوَاتِهَا.وَتَضَعُ کُلَّ حَاجَةٍ لَهَا فِی مَکَانِهَا.تَضَعُ رِدَاءَ الْمَدْرَسَةِ فِی خِزَانَةِ الثِّیابِ،وَکُتُبَهَا عَلی رَفٍّ عَلَّقَتْهُ فَوْقَ مَکْتَبِهَا،وَتَضَعُ أَقْلاَمَهَا وَأَدَوَاتِ الْهَنْدَسَةِ وَالرَّسْمِ وَالتَّلْوِینِ فِی عُلَبٍ خَاصَّةٍ،فَإِذَا جَلَسَتْ فِی الْمَسَاءِ إِلَی مَکْتَبِهَا لِتُرَاجِعَ دُرُوسَهَا،وَتَکْتُبَ وَاجِبَاتِهَا تُخْرِجُ مِنَ الْکُتُبِ وَالاَْقْلاَمِ مَا تَحْتَاجُ إِلَیهِ ثُمَّ تُعِیدُهُ إِلَی مَکَانِهِ.

وَإِذَا رَأَتْ أَخَاهَا الصَّغِیرَ سَعْداً یرْمِی ثِیابَهُ وَأَدَوَاتِهِ هُنَا وَهُنَاک،نَبَّهَتْهُ إِلَی ذلِکَ وَأَمْسَکَتْ بِیدِهِ تَدُلُّهُ عَلَی مِشْجَبِ الثِّیابِ وَرُفُوفِ المَکْتَبَةِ وَعُلَبِ الاَْدَوَاتِ،وَتُؤَکِّدُ عَلَیهِ أَنْ یضَعَ کُلَّ شَیءٍ فِی مَکَانِهِ،مُرَتَّباً مُنَظَّماً لاَِنَّ التَّرْتِیبَ وَالنِّظَامَ یحْفَظَانِ الاَْشْیاءَ وَالاَْدَوَاتِ نَظِیفَةً وَسَلِیمَةً،وَیسَهِّلاَنِ الاْهْتِدَاءَ إِلَیهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ.

وَإِلَی جَانِبِ عِنَایتِها بِالتَّرْتِیبِ وَالنِّظَامِ،تُبْدِی صَاحِبَةُ فِی الْبَیتِ نَشَاطاً مَلْحُوظاً،إِذْ تُسَاعِدُ و الِدَتَهَا فِی تَنْظِیفِ الْبَیتِ وَمَسْحِ أَرْضِهِ بِالْمَاءِ وَالصَّابُونِ وَتَرْتِیبِ أَوَانِی وَأَدَوَاتِ

ص:134

الطَّعَامِ عَلَی الْمَائِدَةِ،وَهِی ذَاتُ ذَوْقٍ،إِذْ کَثِیراً مَا تَجْمَعُ مِنْ حَدِیقَةِ الْمَنْزِلِ طَاقَةً مِنَ الزُّهُورِ تُزَینُ بِهَا مَائِدَةَ الطَّعَامِ.

فَیا لَیتَ الْبَنَاتِ کُلَّهُنَّ کَصَاحِبَةَ النَّشِیطَةِ الْمُرَتَّبَةِ.

30.دُعَاءٌ

تَسْوِیةٌ*إِبْدَاعٌ*قُرْصٌ*تَهَادٍی*فَضَاءٌ*حَبْوٌ*ضِیاءٌ*فَیضَانٌ نَمَاءٌ*کِسَاءٌ*مَوْفُورٌ*ثَنَاءٌ*تَمْجِیدٌ*اهْتَزَّتِ الاَْرْضُ

لَکَ یا رَبِّ نُصَلِّی کُلَّ صُبْحٍ وَمَسَاءْ

أَنْتَ سَوَّیتَ لَنَا الاَْرْضَ وَأَبْدَعْتَ السَّمَاءْ

وَجَعَلْتَ الشَّمْسَ قُرْصاً یتَهَادَی فِی الْفَضَاءْ

یرْسِلُ الدِّفْ ءَ وَیحْبُو نَا بِأَلْطَافِ الضِّیاءْ

وَأَمَرْتَ الاَْرْضَ فَاهْتَزَّتْ وَفَاضَتْ بِالنَّمَاءْ

وَوَهَبْتَ النَّاسَ رِزْقاً وَشَرَاباً وَکِسَاءْ

فَلَکَ التَّمْجِیدُ یا رَبِّ وَمَوْفُورُ الثَّنَاءْ

31.اَلرَّبِیعُ

إِیرَاقٌ*إِزْهَارٌ*هَدْرٌ*خُوَارٌ*ثُغَاءٌ*ابْتِسَامٌ*نَاصِعٌ*لاَمِعٌ تَعْرِیجٌ(تَعَارِیجٌ)*زَهْرَةٌ*تَغْرِیدٌ*سُنُوسُو*شَقْشَقَةٌ*إِنْعَاشٌ بَعْثٌ*مِلْ ءُ الْعُیونِ

أَقْبَلْتَ أَیهَا الرَّبِیعُ،فَأَقْبَلَتْ مَعَکَ الْحَیاةُ بِجَمِیعِ أَصْنَافِهَا وَأَلْوَانِهَا.فَالنَّبَاتُ ینْمُو،وَالاَْشْجَارُ تُورِقُ وَتُزْهِرُ،وَالْحَمَامُ یهْدِرُ،وَالْبَقَرُ یخُورُ،وَالنِّعَاجُ تَثْغُو،

ص:135

وَالدُّنْیا بِأَجْمَعِهَا تَبْتَسِمُ.أَیهَا الرَّبِیعُ:

لَقَدْ جَعَلْتَ الدُّنْیا مِلْ ءَ الْعُیونِ بِمَا أَبْدَعَ اللهُ فِیکَ مِنْ جَمَالٍ،وَمَا وَهَبَ لَکَ مِنْ أَلْوَانٍ،فَأَبْیضُ نَاصِعٌ فِی أَخْضَرَ لاَمِعٍ،وَتَعَارِیجُ سُودٌ فِی زَهْرَةٍ صَفْرَاءَ أَوْ بَیضَاءَ.

أَمَّا الاَْطْیارُ فَقَدْ أَطْلَقَتْ أَصْوَاتَهَا،فَهذَا الْبُلْبُلُ یغَرِّدُ ضَاحِکاً،وَهذَا السُّنُوسُو یشَقْشِقُ فَرِحاً،أَیهَا الرَّبِیعُ،لَقَدْ مَلَأْتَ الْجَوَّ عِطْراً بِأَزْهَارِکَ الطَّیبَةِ فَأَنْعَشْتَ النُّفُوسَ وَبَعَثْتَ الاَْمَلَ.

لَیتَ الزَّمَانَ کُلَّهُ رَبِیعٌ!

(أَحْمَدُ أَمِین)

32.سَالِمٌ وَالنَّحْلَةُ

نَصَبٌ*تَمَنٍّی*تَسَلٍّی*إِخْطَاءٌ*رَحِیقُ الزَّهْرَةِ*تَغَدٍّی*مُجْدِبٌ شَمْعٌ*ضَیاعٌ*مَؤُنَةٌ*دَؤُوبٌ*احْتَذَی حَذْوَهُ*طِوَالَ النَّهَارِ إِنَّمَا*مَرْحَی لَکَ

سَالِمٌ:أَیتُهَا النَّحْلَةُ الْجَمِیلَةُ،أَرَاکِ تَلْعَبِینَ طِوَالَ النَّهَار،وَتَطِیرِینَ مِنْ زَهْرَةٍ إِلَی زَهَرَةٍ دُونَ أَنْ تُفَکِّرِی فِی شَیءٍ اسْمُهُ الدَّرْسُ وَالْوَاجِبُ أَوِ الْعَمَلُ وَالنَّصَبُ.إنِّی أَتَمَنَّی أَنْ أَکُونَ مِثْلَکِ حَتَّی أَلْعَبَ کَمَا تَلْعَبِینَ وَأَتَسَلَّی کَمَا تَتَسَلَّینَ.

النَّحْلَةُ:إِنَّکَ مُخْطِیءٌ أَیهَا الطِّفْلُ.أَنَا لاَ أَلْعَبُ،وَلاَ أَلْهُو،وَإِنَّمَا أَطِیرُ مِنْ زَهْرَةٍ إِلَی أُخْرَی لِاَقُومَ بِوَاجِبِی وَأَعْمَلَ عَمَلاً مُفِیداً.

ص:136

سَالِمٌ:وَمَا عَمَلُکِ یا صَغِیرَتِی؟وَإِذَا کُنْتِ تَعْمَلِینَ طِوَالَ النَّهَارِ فَکَیفَ لاَ تُفَکِّرِینَ فِی الرَّاحَةِ؟

النَّحْلَةُ:إِنِّی أَمْتَصُّ رَحِیقَ الزَّهْرَةِ لاَِصْنَعَ مِنْهُ عَسَلاً،أَتَغَذَّی بِهِ فِی فَصْلِ الشِّتَاءِ المُجْدِبِ الْقَاسِی.وَلِاَصْنَعَ شَمْعاً أَبْنِی بِهِ بَیتِی قَبْلَ أَنْ ینْتَهِی الصَّیفُ وَتَمُوتَ الاَْزْهَارُ.فَإِذَا اسْتَرَحْتُ الآنَ ضَاعَتْ مِنِّی فُرْصَةُ جَمْعِ الْمَؤُنَةِ فَأَمُوتُ فِی الشِّتَاءِ جُوعاً.فَاتَّخِذْنِی یا سَالِمُ مِثَالاً لَکَ وَاجْمَعْ فِی صِغَرِکَ مَا ینْفَعُکَ فِی کِبَرِکَ.

سَالِمٌ:مَرْحَی لَکِ أَیتُهَا النَّحْلَةُ الدَّؤُوبُ،وَسَوْفَ أَتَّخِذُکِ مِثَالاً وَأَحْتَذِی حَذْوَکِ فِی الدَّرْسِ وَالْعَمَلِ.

33.بَیتِی الْجَمِیلُ

حَنُونٌ*رَؤُوفٌ*حَبِیبٌ*عَطُوفٌ*وَرْدَةٌ*غُرْفَةٌ*فِنَاءُ الدَّارِ حِضَانَةٌ*مُدَاعَبَةٌ*تَطَلُّعٌ*اسْتِبْشَارٌ*صِیانَةٌ

مَا أَجْمَلَ الْبَیتَ وَمَا أَحْلاَهُ!أُمٌّ حَنُونٌ،وَأَبٌ رَؤُوفٌ،وَأَخٌ حَبِیبٌ،وَأُخْتٌ عَطُوفٌ.کُلُّ هؤُلاَءِ تَجْمَعُهُمْ کَلِمَةُ الْبَیتِ الْعَذْبَةُ،کَمَا تَجْمَعُ الْوَرْدَةُ اللَّوْنَ الْجَمِیلَ،وَالرَّائِحَةَ الزَّکِیةَ.

أَشْعُرُ فِی بَیتِی بِالاَْمَانِ وَالسُّرُورِ،وَأَجِدُ فِیهِ الظِّلَّ وَالدِّفْ ءَ.هُنَا الْمَجْلِسُ الَّذِی یسْتَقْبِلُ فِیهِ وَالِدِی ضُیوفَهُ،وَهُنَاکَ غُرْفَةُ طَعَامِنَا،وَإِلَی جَانِبِهَا غُرْفَةُ النَّوْمِ،وَفِی فِنَاءِ الدَّارِ مَلْعَبُنَا،وَأَنَا أَجْلِسُ هُنَا وَهُنَاکَ لِاُرَاجِعَ دُرُوسِی وَأَکْتُبَ وَاجِبِی.کُلُّ شَیءٍ فِی الْبَیتِ جَمِیلٌ،وَکُلُّ وَجْهٍ فِیهِ حَبِیبٌ:هذِهِ أُمٌّ تَحْضَنُ طِفْلَهَا بِحَنَانٍ،وَهذَا أَبٌ یلْقَی أَبْنَاءَهُ مُبْتَسِماً،وَذاکَ أَخٌ یدَاعِبُ أَخَاهُ فَرِحاً،وَتِلْکَ أُخْتٌ تَتَطَلَّعُ إِلَی أَخِیهَا الصَّغِیرِ ضَاحِکَةً مُسْتَبْشِرَةً.فَمَا أَجْمَلَ بَیتَنَا!صُنْهُ یا رَبِّ عَامِراً،وَصُنْ مَنْ فِیهِ.

34.مُوسَی علیه السلام(1)

ذَبْحٌ*اعْتِدَاءٌ*ادِّعَاءٌ*وَضْعٌ*خَوْفٌ*اسْتِیقَافٌ*تَدَلًّی شَاطِئٌ*اتِّخَاذٌ*ثَدْی(أَثْدَاءٌ)*بَطْشٌ*بِئْرٌ*اسْتِقَاءٌ*دَوْرٌ سُقْیا*تَوَلٍّ*قُرَّةُ عَینٍ لِی وَلَکَ*عَسَی أَنْ ینْفَعَنَا تَقَاذَفَتْ بِهِ الاَْمْوَاجُ

مُوسَی علیه السلام رَسُولٌ کَرِیمٌ،وُلِدَ بِمِصْرَ فِی عَهْدِ فِرْعَوْنَ الطَّاغِیةِ الَّذِی کَانَ یذْبَحُ أَبْنَاءَ بَنِی إسْرَائِیلَ وَیعْتَدِی عَلَی نِسَائِهِمْ،وَیدَّعِی الاُْلُوهِیةَ عَلَی قَوْمِه.وَلَمَّا وَضَعَتْ أُمُّ مُوسَی خَافَتْ عَلَی

ص:137

وَلَدِهَا،فَأَوْدَعَتْهُ فِی صُنْدُوقٍ مِنْ خَشَبٍ وَاَلْقَتْهُ فِی النِّیلِ،وَظَلَّتِ الاَْمْوَاجُ تَتَقَاذَفُهُ حَتَّی اسْتَوْقَفَهُ غُصْنٌ کَانَ مُتَدَالِیاً عَلَی الشَّاطِئٍ أَمَامَ قَصْرِ فِرْعَوْنَ وَامْرَأَتِهِ.وَلَمَّا رَأَیا فِیهِ طِفْلاً صَغِیراً قَالَتْ امْرَأَتُهُ: قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً .

وَجَاءَ فِرْعَونُ بِالْمُرْضِعَاتِ فَرَفَضَ الطِّفْلُ أَنْ یرْضَعَ مِنْ أَثْدَائِهِنَّ إِلاَّ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ هِی أُمُّهُ،مِنْ غَیرِ أَنْ یعْلَمَ بِهَا أَحَدٌ،وَحِینَ بَلَغَ مُوسَی سِنَّ الرُّشْدِ آتَاهُ اللهُ الْعِلْمَ وَالْمَعْرِفَةَ وَالْقُوَّةَ،وَأَرَادَ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ أَنْ یبْطِشُوا بِهِ،فَخَرَجَ مِنْ مِصْرَ خَائِفاً وَتَوَجَّهَ إِلَی مَدْینَ.

وَفِی مَدْینَ رَأَی عَلَی الْبِئْرِ جَمَاعَةً مِنَ الرِّعَاءِ یسْتَقُونَ مِنْهَا وَإِلَی جَانِبِهَا فَتَاتَینِ تَنْتَظِرِانِ دَوْرَهُمَا.فَتَقَدَّمَ مُوسَی وَأَعَانَهُمَا عَلَی السُّقْیا ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی ظِلِّ شَجَرَةٍ لِیسْتَرِیحَ.

35.مُوسَی علیه السلام(2)

فَتْرَةٌ*مَهْلٌ*اسْتِحْیاءٌ*اسْتِئْجَارٌ*فَارِسٌ*إِینَاسٌ*مُکْثٌ جَذْوَةٌ*اصْطِلاَءٌ*بُقْعَةٌ*تَلَقٍّی*اسْتِکْبَارٌ*إِنْقَاذٌ*اضْطِهَادٌ یمٌّ*نَجَاةٌ*غَرْقٌ

وَبَعْدَ فَتْرَةٍ مِنَ الزَّمَنِ جَاءَتْ إِحْدَی الْفَتَاتَینِ تَمْشِی عَلَی مَهْلٍ،وَقَالَتْ لِمُوسَی فِی اسْتِحْیاءٍ:إِنَّ أَبِی یدْعُوکَ لِیجْزِیکَ أَجْرَ مَا سَقَیتَ لَنَا.فَقَامَ مُوسَی مَعَهَا إِلَی بَیتِ وَالِدِهَا حَیثُ لَقِی کُلَّ رِعَایةٍ وَإِکْرَامٍ.

وَلَمَّا آنَسَ الْوَالِدُ مِنْ مُوسَی الْقُوَّةَ وَالاَْمَانَةَ اسْتَأْجَرَهُ لِیعْمَلَ عِنْدَهُ ثَمَانِی سَنَوَاتٍ،وَزَوَّجَهُ مِنْ إِحْدَی ابْنَتَیهِ.وَفِی نِهَایةِ الْمُدَّةِ سَارَ بِأَهْلِهِ إِلَی جَبَلِ الطُّورِ.وَفِی لَیلَةٍ قَارِسَةٍ آنَسَ مِنْ بَعِیدٍ نَاراً.فَقَالَ لاَِهْلِهِ:امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُمْ بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ.وَفِی الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ سَمِعَ مُوسَی نِدَاءَ رَبِّهِ وَتَلَقَّی رِسَالَتَهُ وَنُبُوَّتَهُ،وَحَمَلَ الْمُعْجِزَاتِ،وَمِنْ جُمْلَتِهِ کِتَابُ التَّوْرَاةِ.وَقَامَ مُوسَی علیه السلام یؤَدِّی رِسَالَتَهُ وَذَهَبَ إِلَی فِرْعَوْنَ فَأَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَنَسَبَ مُعْجِزَاتِهِ إِلَی السِّحْرِ.

وَأَرَادَ مُوسَی أَنْ ینْقِذَ قَوْمَهُ مِنْ ظُلْمِ فِرْعَوْنَ وَاضْطِهَادِهِ،وَسَارَ بِجَمَاعَتِهِ لَیلاً.وَلَمَّا عَلِمَ فِرْعَوْنُ بِهِجْرَتِهِمْ لَحِقَ بِهِمْ لِیرُدَّهُمْ إِلَی خِدْمَتِهِ،فَعَبَرَ مُوسَی وَمَنْ مَعَهُ الْیمَّ فَنَجَوْا،وَغَرِقَ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ.

فَانْظُرْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ.

ص:138

36.اَلْحَمَامَةُ وَالنَّمْلَةُ

نَمْلَةٌ*عُودٌ*تَصْوِیبٌ*بُنْدُقِیةٌ*عَضٌّ*مُؤْلِمٌ*انْحِنَاءٌ*تَفَقُّدٌ

وَقَفَتْ حَمَامَةٌ عَلَی شَاطِئِ نَهْرٍ لِتَشْرَبَ مِنْ مَائِهِ فَرَأَتْ فِی النَّهْرِ نَمْلَةً تَکَادُ تَغْرَقُ.فَأَشْفَقَتْ عَلَیهَا وَرَمَتْ إِلَیهَا عُوداً مِنَ الْحَطَبِ فَتَعَلَّقَتْ بِهِ النَّمْلَةُ وَنَجَتْ مِنَ الْغَرَقِ.

وَلَمَّا خَرَجَتْ إِلَی الشَّاطِئِ مَشَتْ إِلَی الْحَمَامَةِ فَمَسَحَتْ بِفَمِهَا أَصَابِعَ رِجْلِهَا،وَکَأَنَّهَا تَشْکُرُهَا عَلَی مَعْرُوفِهَا وَحُسْنِ صَنِیعِهَا.

وَبَعْدِ قَلِیلٍ مِنَ الزَّمَنِ طَارَتِ الْحَمَامَةُ وَوَقَفَتْ عَلَی شَجَرَةٍ قَرِیبَةٍ مِنَ النَّهْرِ.فَرَآهَا صَیادٌ فَصَوَّبَ إِلَیهَا بُنْدُقِیتَهُ،فَرَأَتْهُ النَّمْلَةُ،فَأَسْرَعَتْ إِلَی رِجْلِهِ تَعُضُّهَا عَضًّا شَدِیداً مُؤْلِماً.

وَهُنَا انْحَنَی الصَّیادُ لِیتَفَقَّدَ رِجْلَهُ،فَطَارَتِ الْحَمَامَةُ وَنَجَتْ مِنْ الْمَوْتِ جَزَاءَ صَنِیعِهَا إِلَی النَّمْلَةِ.

37.عِیسَی بْنُ مَرْیمَ(عَلَیهِمَا السَّلاَمُ)

إِحْسَاسٌ*بَیتُ لَحْمٍ*نَخْلَةٌ*بَشَرٌ*سَوِی*شَیءٌ فَرِی*بَغِی إِیصَاءٌ*مَا دَامَ*إِبْرَاءٌ*أَکْمَهُ*أَبْرَصُ*صَفْحٌ*صَلْبٌ

عِیسَی علیه السلام نَبِی اللهِ وَرَسُولُهُ،وَقَدْ حَمَلَتْ بِهِ أُمُّهُ مَرْیمُ مِنْ غَیرِ أَبٍ،وَکَانَ ذلِکَ مُعْجِزَةَ اللهِ.

وَلَمَّا أَحَسَّتْ مَرْیمُ بِقُرْبِ الْوَضْعِ خَرَجَتْ إِلَی ظَاهِرِ الْبَلْدَةِ فِی«بَیتِ لَحْمٍ».وَهُنَاکَ فِی ظِلِّ شَجَرَةِ النَّخْلَةِ وَضَعَتْهُ بَشَراً سَوِیا.قَالَ تعالی:

فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا. یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا. فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا. قالَ إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا. وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ

ص:139

وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا. وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبّاراً شَقِیًّا. وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا .

وَکَانَ کَلاَمُهُ علیه السلام وَهُوَ فِی الْمَهْدِ مُعْجَزَةً ثَانِیةً،وَکَانَ یبْرِئُ الاَْکْمَهَ وَالاَْبْرَصَ بِإِذْنِ اللهِ کَمُعْجِزَةٍ ثَالِثَةٍ.

وَقَدْ آتَاهُ اللهُ کِتَابَ الاِْنْجِیلِ یدْعُو بِهِ النَّاسَ إِلَی عِبَادَةِ اللهِ وَحْدَهُ وَإِلَی عَمَلِ الْخَیرِ،وَإِلَی الصَّفحِ وَالْعَفْوِ.

وَلَمَّا اشْتَدَّ عَلَیهِ عَذَابُ الْیهُودِ وَأَرَادُوا أَنْ یبْطِشُوا بِهِ رَفَعَهُ اللهُ إِلَیهِ.قَالَ تَعَالَی:

وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ .

وَقَالَ تعالی: وَ ما قَتَلُوهُ یَقِیناً .

38.الاَْعْمَی الْمُؤْمِنُ(1)

أَعْمَی*أَقْرَعُ*ابْتِلاَءٌ*جِلْدٌ*قَذَرٌ*إِنْجَابٌ*إِبِلٌ*نَاقَةٌ عُشَرَاءُ قَذِرَنِی النَّاسُ

فِی الْحَدِیثِ عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله یقُولُ مَا مَعْنَاهُ:إِنَّ ثَلاَثَةَ رِجَالٍ:أَبْرَصَ،وَأَقْرَعَ،وَأَعْمَی،أَرَادَ اللهُ أَنْ یبْتَلِیهُمْ،فَبَعَثَ إِلَیهِمْ مَلَکاً،فَأَتَی الاَْبْرَصَ فَقَالَ لَهُ:أَی شَیءٍ أَحَبُّ إِلَیکَ؟قَالَ الاَْبْرَصُ:لَوْنٌ حَسَنٌ،وَجِلْدٌ حَسَنٌ،وَیذْهَبُ عَنِّی الَّذِی قَذِرَنِی النَّاسُ بِهِ.فَمَسَحَهُ الْمَلَکُ فَذَهَبَ عَنْهُ قَذَرُهُ،وَأُعْطِی لَوْناً حَسَناً وَجِلْداً حَسَناً.ثُمَّ قَالَ لَهُ:فَأَی الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیکَ؟قَالَ الاَْبْرَصُ:الإِبِلُ.فَأُعْطِی نَاقَةً عُشَرَاءَ.وَقَالَ لَهُ الْمَلَکُ:بَارَکَ اللهُ لَکَ فِیهَا.

ثُمَّ أَتَی الْمَلَکُ الاَْقْرَعَ،فَقَالَ لَهُ:أَی شَیءٍ أَحَبُّ إِلَیکَ؟قَالَ الاَْقْرَعُ:شَعْرٌ حَسَنٌ،وَیذْهَبُ عَنِّی الَّذِی قَذِرَنِی النَّاسُ بِهِ.فَمَسَحَهُ الْمَلَکُ فَذَهَبَ عَنْهُ،ؤَأُعْطِی شَعْراً حَسَناً.فَقَالَ لَهُ الْمَلَکُ:أَی الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیکَ؟قَالَ:الْبَقَرُ.فَأُعْطِی بَقَرَةً حَامِلاً وَقَالَ لَهُ:بَارَکَ اللهُ لَکَ فِیهَا.

ثُمَّ أَتَی الْمَلَکُ الاَْعْمَی فَقَالَ لَهُ:أَی شَیءٍ أَحَبُّ إِلَیکَ؟قَالَ:أَنْ یرُدَّ اللهُ إلی بَصَرِی فَأُبْصِرَ بِهِ النَّاسَ.فَمَسَحَهُ الْمَلَکُ فَرَدَّ اللهُ إِلَیهِ بَصَرَهُ.قَالَ لَهُ الْمَلَکُ:فَأَی الْمَالِ أَحَبُّ إِلَیکَ؟قَالَ:الْغَنَمُ،فَأُعْطِی شَاةً وَالِدَةً.

فَأَنْجَبَتْ هَاتَانِ وَوَلَدَتْ تِلْکَ.فَکَانَ لِلأَوَّلِ وَادٍ مِنَ الاِْبِلِ وَلِلثَّانِی وَادٍ مِنَ الْبَقَرِ وَلِلثَّالِثِ وَادٍ مِنَ الْغَنَمِ.

ص:140

39.الاَْعْمَی الْمُؤْمِنُ(2)

تَبَلُّغٌ*تَصْییرٌ*ابْنُ سَبِیلٍ*إِجْهَادٌ*سَخَطٌ*إِنْقَطَعَتْ بِی الْحِبَالُ لاَ بَلاَغَ*کَابِراً عَنْ کَابِرٍ

ثُمَّ إِنَّ الْمَلَکَ أَتَی الاَْبْرَصَ فِی صُورَتِهِ وَهَیئَتِهِ فَقَالَ لَهُ:رَجُلٌ مِسْکِینٌ قَدِ انْقَطَعَ بِی الْحِبَالُ فِی سَفَرِی،فَلاَ بَلاَغَ لِی الْیوْمَ إِلاَّ بِاللهِ ثُمَّ بِکَ.اَسْأُلَکَ بِالَّذِی أَعْطَاکَ اللَّوْنَ الْحَسَنَ وَالْجِلْدَ الْحَسَنَ وَالْمَالَ الْکَثِیرَ،أَسْأَلُکَ بَعِیراً أَتَبَلَّغُ بِهِ فِی سَفَرِی.فَقَالَ:الْحُقُوقُ کَثِیرَةٌ.فَقَالَ لَهُ:کَأَنِّی أَعْرِفُکَ،أَلَمْ تَکُنْ أَبْرَصَ فَقِیراً یقْذِرُکَ النَّاسُ،فَأَعْطَاکَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ هذَا الْمَالَ؟فَقَالَ:إِنَّمَا وَرِثْتُ هذا الْمَالَ مِنْ أَجْدَادِی کَابِراً عَنْ کَابِرٍ،فَقَالَ:إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فَصَیرَکَ اللهُ إِلَی مَاکُنْتَ.

وَأَتَی الاَْقْرَعَ فِی صُورَتِهِ،فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلاَْوَّلِ وَرَدَّ عَلَیهِ مِثْلَ مَا رَدَّ عَلَیهِ.فَقَالَ الْمَلَکُ:إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فَصَیرَکَ اللهُ إِلَی مَا کُنْتَ.

ثُمَّ أَتَی الاَْعْمَی فِی صُورَتِهِ فَقَالَ لَهُ:

رَجُلٌ مِسْکِینٌ وَ ابْنُ سَبِیلٍ قَدِ انْقَطَعَتْ بِی الْحِبَالُ فِی سَفَرِی فَلاَ بَلاَغَ لِی الْیوْمَ إِلاَّ بِاللهِ ثُمَّ بِکَ.أَسْأَلُکَ بِالَّذِی رَدَّ عَلَیکَ بَصَرَکَ شَاةً أَتَبَلَّغُ بِهَا فِی سَفَرِی،فَقَالَ:

قَدْ کُنْتُ أَعْمَی فَرَدَّ اللهُ إِلَیَّ بَصَرِی،فَخُذْ مَا شِئْتَ،وَدَعْ مَا شِئْتَ،فَوَاللهِ لاَ أُجْهِدُکَ الْیوْمَ بِشَیءٍ أَخَذْتَهُ للهِ.فَقَالَ الْمَلَکُ:

أَمْسِکْ عَلَیکَ مَالَکَ،فَإِنَّمَا ابْتُلِیتُمْ،وَقَدْ رَضِی اللهُ عَنْکَ وَسَخِطَ عَلَی صَاحِبَیکَ.

40.اَلْحُرِّیةُ

قَصٌّ*اسْتِیقَاظٌ*مُوَاءٌ*تَمَسُّحٌ*عَیفٌ*ظَمْآنُ*ظَمْأَی*حُزْنٌ تَأْثِیرٌ*غَرَضٌ*سِجْنٌ*مِصْرَاعٌ*هَنَاءَةٌ*إِیثَارٌ*وَثِیرٌ*زَاهِدٌ رَابَنِی أَمْرُهَا*حَفَلَ بِهِ

قَصَّتْ فَاطِمَةُ عَلَی رَفِیقَاتِهَا الْحِکَایةَ الآتِیةَ:

اسْتَیقَظْتُ فَجْرَ یوْمٍ مِنَ الاَْیامِ عَلَی صَوْتِ هِرَّتِی وَکَانَتْ تَمُوءُ بِجَانِبِ فِرَاشِی وَتَتَمَسَّحُ بِی.فَرَابَنِی أَمْرُهَا،وَأَهَمَّنِی هَمُّهَا،وَقُلْتُ:لَعَلَّهَا جَائِعَةٌ،فَنَهَضْتُ وَقَدَّمْتُ لَهَا طَعَاماً فَعَافَتْهُ وَانْصَرَفَتْ عَنْهُ.فَقُلْتُ:لَعَلَّهَا ظَمْأَی،فَأَرْشَدْتُهَا إِلَی الْمَاءِ فَلَمْ تَحْفِلْ بِهِ.وَصَارَتِ الْمِسْکِینَةُ تَنْظُرُ إلی نَظَرَاتٍ کُلُّهَا حُزْنٌ وَأَلَمٌ.فَأَثَّرَ فِی نَفْسِی مَنْظَرُهَا تَأْثِیراً شَدِیداً.

وَکَانَ بَابُ الْغُرْفَةِ وَأَبْوَابُ النَّوَافِذِ مُغْلَقَةً.فَرَأَیتُ أَنَّهَا تُطِیلُ النَّظَرَ إِلَی الْبَابِ تَارَةً وَإِلَی النَّوَافِذِ تَارَةً أُخْرَی کُلَّمَا اتَّجَهْتُ نَحْوَهَا.

ص:141

فَأَدْرَکْتُ غَرَضَهَا وَعَرَفْتُ أَنَّهَا تُرِیدُ أَنْ أَفْتَحَ لَهَا الْبَابَ لِتَخْرُجَ مِنْ سِجْنِ الْغُرْفَةِ.وَلَمَّا فَتَحْتُ الْمِصْرَاعَ خَرَجَتْ مِنْهُ کَالْبَرْقِ مُسْرِعَةً،وَتَبَدَّلَ حَالُهَا مِنْ حُزْنٍ وَهَمٍّ إِلَی سُرُورٍ وَهَنَاءَةٍ.

عُدْتُ أِلی فِرَاشِی وَأَخَذْتُ أُفَکِّرُ فِی أَمْرِ هذِهِ الْهِرَّةِ الَّتِی آثَرَتِ النَّوْمَ عَلَی التُّرَابِ زَاهِدَةً بِالْغُرْفَةِ وَبِفِرَاشِهَا الْوَثِیرِ.

فَمَا أَغْلَی الْحُرِّیةَ حَتَّی عَلَی الْحَیوَانِ الَّذِی لاَ یعْقِلُ!

41.أَحَادِیثُ شَرِیفَةٌ

اسْتِنْصَاحٌ*عَطْسٌ*تَشْمِیتٌ*عِیادَةٌ*تَبَعٌ*تَحَابُبٌ*إِفْشَاءٌ حُسْنُ صَحَابَتِی

1.أُمُّکَ ثُمَّ أَبُوکَ:

جَاءَ رَجُلٌ إِلَی رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ:

یا رَسُولَ اللهِ،مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بِحُسْنِ صَحَابَتِی؟قَالَ:

أُمُّکَ.قَالَ:ثُمَّ مَنْ؟قَالَ:

أُمُّکَ.قَالَ:ثُمَّ مَنْ؟قَالَ:

أُمُّکَ.(فَکَرَّرَهَا ثَلاَثاً)قَالَ:ثُمَّ مَنْ؟قَالَ:

أَبُوکَ.

2.حَقُّ الْمُسْلِمِ:

حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَی الْمُسْلِمِ سِتٌ:

إِذَا لَقَیتَهُ فَسَلِّمْ عَلَیهِ،وَإِذَا دَعَاکَ فَأَجِبْهُ،وَإِذَا اسْتَنْصَحَکَ فَانْصَحْهُ،وَإِذَا عَطَسَ فَحَمِدَ اللهَ فَشَمِّتْهُ،وَإِذَا مَرِضَ فَعُدْهُ،وَإِذَا مَاتَ فَاتْبَعْهُ.

3.آدَابُ السَّلاَم:

لِیسَلِّمِ الصَّغِیرُ عَلَی الْکَبِیرِ،وَالْمَارُّ عَلَی الْقَاعِدِ،وَالْقَلِیلُ عَلَی الْکَثِیرِ.أَلاَ أَدُلُّکُمْ عَلَی شَیءٍ إِنْ فَعَلْتُمُوهُ تَحَابَبْتُمْ؟أَفْشُوا السَّلاَمَ بَینَکُمْ.

42.عَقِیدَةُ المُسْلِمِ(1)

التَّوْحِیدُ

اعْتِقادٌ*نِدٌّ*ضِدٌّ*کُفُوءٌ*تَشْبِیهٌ*مُنَزَّهٌ*اسْتِعارَةٌ*مَجَازٌ نَظِیرٌ*إِشْراکٌ*تَقَرُّبٌ*وَثَنٌ*جَنَازَةٌ*مُوَاسَاةٌ*اسْتِحْبابٌ جَوْرٌ*حََیفٌ*إِطاقَةٌ*مُعَاقَبَةٌ

ص:142

إِنَّ المُسْلِمَ یعْتَقِدُ بِأنَّ اللهَ تَعالی واحِدٌ, أحَدٌ, لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ, قَدِیمٌ لَمْ یزَلْ وَلا یزالُ, عَلِیمٌ, حَکِیمٌ, عادِلٌ, حَی, قادِرٌ, غَنِی, سَمِیعٌ, بَصِیرٌ, وَلا یوصَفُ بِما تُوصَفُ بِهِ المَخْلوقَاتُ.فَلَیسَ هُوَ بِجِسْمٍ وَلا صُورَةٍ, وَلَیسَ لَهُ حَرَکَةٌ أَوْ سُکونٌ, وَلا مَکانٌ ولا زَمانٌ, ولا یشَارُ الیهِ, کَما لا نِدَّ لَهُ, وَلا ضِدَّ, ولا صاحِبَةَ لَهُ،ولا وَلَدَ, وَلا شَرِیکَ, وَلمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أحَدٌ, لا تُدْرِکُهُ الاَبْصارُ وَهُوَ یدْرِکُ الاَبْصارَ.

وَمَنْ شَبَّهَهُ بِخَلْقِهِ بِأَنْ صَوَّرَ لَهُ وَجْهاً وَیداً وَعَیناً, أَوْ نَحْوَ ذلِکَ, فاِنَّهُ جاهِلٌ بِحَقیقَةِ الْخالِقِ الْمُنَزَّهِ عَنِ النَّقْصِ, وَإنْ نَفَی عَنْهُ التَّشْبِیهَ بِالْجِسْمِ فی اللِّسَانِ.فَإِنَّ أمْثالَ هؤلاءِ المُدَّعِینَ جَمَدُوا عَلی ظَواهِرِ الأَلْفاظِ فی الْقُرْآنِ الْکَرِیمِ أوِ الْحَدِیثِ, وَأنْکَرُوا عُقُولَهُمْ وَتَرَکُوها وَراءَ ظُهُورِهِمْ, فَلَمْ یسْتَطِیعُوا أَنْ یتَصَرَّفُوا بِالظَّواهِرِ حَسْبَما یقْتَضِیهِ النَّظَرُ وَالدَّلِیلُ وَقَواعِدُ الاِسْتَعارَةِ وَالمَجازِ.

وَیعْتَقِدُ بِأنَّهُ یجِبُ تَوْحِیدُ اللهِ تَعالی مِنْ جَمِیعِ الْجِهاتِ.فَکَما یجِبُ تَوْحِیدُهُ فی الذَّاتِ وَیعْتَقِدُ بِأنَّهُ واحِدٌ فی ذاتِهِ, کذلِکَ یجِبُ تَوْحِیدُهُ فی الصِّفاتِ, وَذلِکَ بِالاِعْتِقادِ بِأنَّهُ لا شِبْهَ لَهُ فی صِفاتِهِ الذَّاتِیةِ.فَهُوَ فی العِلْمِ وَالقُدْرَةِ لا نَظِیرَ لَهُ, وَفی الْخَلْقِ وَالرِّزْقِ لا شَرِیکَ لَهُ, وَفی کُلِّ کَمالٍ لا نِدَّ لَهُ.

وَکذلِکَ یجِبُ تَوْحِیدُهُ فی الْعِبَادَةِ.فَلا تَجُوزُ عِبادَةُ غَیرِهِ بِوَجْهٍ مِنَ الْوُجُوهِ, وَکَذا إِشْراکُهُ فی الْعِبادَةِ فی أی نَوْعٍ مِنْ أنْواعِ الْعِبادَةِ, واجِبَةً أَوْ غَیرَ واجِبَةٍ, فی الصَّلاةِ وَغَیرِها مِنَ الْعِباداتِ.

وَمَنْ أَشْرَکَ فی الْعِبادَةِ غَیرَهُ فَهُوَ مُشْرِکٌ, کَمَنْ یتَقَرَّبُ إلی غیرِ اللهِ تَعالی, وَحُکْمُهُ حُکْمُ مَنْ یعْبُدُ الأصْنامَ وَالأوْثانَ, لا فَرْقَ بَینَهُما.

أمّا زِیارَةُ قَبْرِ النَّبِی صلی الله علیه و آله أَوِ الأَوْلیاءِ, فَلَیسَتْ هِی مِنْ نَوْعِ التَّقَرُّبِ إلی غَیرِ اللهِ تعالی فی الْعِبادَةِ, بَلْ هِی مِنْ نَوْعِ التَقَرُّبِ الی اللهِ تَعالی بِالأعْمالِ الصَّالِحَةِ, کَالتَقَرُّبِ الیهِ بِعیادَةِ المَرِیضِ, وَتَشْییعِ الْجَنائِزِ, وَزِیارَةِ الإخْوانِ فی الدِّینِ, وَمُواساةِ الفَقیرِ.

فَإنَّ عِیادَةَ الْمَرِیضِ فی نَفْسِها عَمَلٌ صالِحٌ یتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ الی اللهِ تَعالی, وَلَیسَ هُوَ تَقَرُّباً الی الْمَرِیضِ یوجِبُ أنْ یجْعَلَ عَمَلَهُ عِبادَةً لِغَیرِ اللهِ تَعالی أوِ الشِّرْکِ فی عِبادَتِهِ, وَکذلِکَ باقی أمْثالِ هذِهِ الأعْمالِ الصَّالِحَةِ الَّتی مِنْها:زِیارَةُ الْقُبورِ, وَتَشْییعُ الْجَنائِز, وَزِیارَةُ الإخْوانِ.

فَکُلُّ هذِهِ أعْمالٌ صالِحَةٌ ثَبَتَ مِن الشَّرْعِ إسْتِحبابُها, فَاذا جاءَ الاِنْسانُ مُتَقَرِّباً بِها الی اللهِ تَعالی, طالِباً مَرْضاتِهِ, اسْتَحَقَّ الثَّوابَ مِنْهُ, وَنالَ جَزاءَهُ.

ص:143

وَیعْتَقِدُ بأنَّ مِنْ صِفاتِهِ تَعالی أنَّه عادِلٌ غَیرُ ظالمٍ, فَلا یجُوزُ فی قَضائِهِ, وَلا یحِیفُ فی حُکْمِهِ, یثِیبُ الْمُطِیعِینَ, وَلَهُ أنْ یجازِی الْعَاصِینَ, ولا یکَلِّفُ عِبادَهُ مَا لا یطِیقُونَ, وَلا یعاقِبُهُمْ زِیادَةً عَلی ما یسْتَحِقُّونَ.

43.عَقِیدَةُ المُسْلِمِ(2)

النُبُوَّةُ

سَفَارَةٌ*رَبّانِی*دَرَنٌ*مَنْفَعَةٌ*مَصْلَحَةٌ*تَزْکِیةٌ*مَسَاءَةٌ مَفْسَدَةٌ*اقْتِرانٌ*مَقْدُورٌ*خُضُوعٌ*لَقْفٌ*أَفْکٌ*تَضَاءُلٌ مُجَارَاةٌ*بَلاغَةٌ*فَصَاحَةٌ*سُمُوٌٌّ*صَاعِقَةٌ*إذْلالٌ*إدْهاشٌ خُنُوعٌ*مُهْطِعٌ*تَحَدٍّی*نَکْصٌ*مَقْرُونٌ*عِصْمَةٌ*تَجْویزٌ مُنَافَاةٌ*فِطْنَةٌ*ذَکاءٌ*مُدَانَاةٌ*رُکُونٌ*مُحَرَّفٌ*أَوْفَقُ مُوَازَاةٌ*مَکْرُمَةٌ*مُقَارَبَةٌ*اعْتِرَاءٌ*مُغالِطٌ

انَّ المُسْلِمَ یعْتَقِدُ بِأنَّ النُّبُوَّةَ وَظِیفَةٌ إلهِیةٌ, وَسَفارَةٌ رَبّانِیةٌ, یجْعَلُها اللهُ تَعالی لِمَنْ یخْتارُهُ مِنْ عِبادِهِ الصَّالِحِینَ, فَیرسِلُهُمْ الی سائِرِ النَّاسِ لِغایةِ إرْشادِهِم الی ما فِیهِ مَنافِعُهُمْ وَمَصالِحُهُمْ فی الدُّنیا و الآخِرَةِ, وَلِغایةِ تَزْکِیتِهِمْ مِنْ دَرَنِ مَساوِئِ الأخْلاقِ وَمَفاسِدِ الْعاداتِ, وَتَعْلِیمِهِمُ الْحِکْمَةَ وَالْمَعْرِفَةَ, وَبَیانِ طُرُقِ السَّعادةِ و الْخَیرِ.

وَیعْتَقِدُ بِأنَّهُ لا بُدَّ للنَّبِی مِنْ مُعْجِزَةٍ, وأَنْ تَکُونَ تِلْکَ الْمُعْجِزَةُ علی وَجْهٍ یعْجِزُ عَنْ إِتْیانِها سَائِرُ النَّاسِ, وَأَنْ تَقتَرِنَ بِدَعْوَی النُّبُوَّةِ مِنْهُ, لِتَکُونَ دَلِیلاً عَلی مُدَّعاهُ, فَاذا عَجَزَ عَنْ إِتْیانِها سائِرُ النّاسِ, عُلِمَ أنَّها فَوْقَ مَقْدُورِ الْبَشَرِ, وَخارِقَةٌ لِلْعَادَةِ, فَیعْلَمُ أنَّ صاحِبَها فَوْقَ مُسْتَوَی الْبَشَرِ.وَعَلی سائِرِ النَّاسِ حینَئِذٍ أَنْ یصَدِّقُوهُ وَیؤْمِنُوا بِرِسالَتِهِ, وَیخْضَعُوا لَقَوْلِهِ وَأمْرِهِ.

کانَتْ مُعْجَزَةُ مُوسَی علیه السلام هِی العَصا الَّتی تَلقِفُ السِّحْرَ وَما یأْفِکُونَ, إذْ کانَ السِّحْرُ فی عَصْرِهِ فَناًّ شائِعاً.فَلَمَّا جاءَتِ الْعَصا بَطَلَ ما کانُوا یعْمَلُونَ, وَعَلِمُوا أنَّها فَوْقَ مَقْدُورِهِمْ, وَأعْلَی مِنْ فَنِّهِمْ, وأنَّها مِمَّا یعْجِزُ عَنْ إتْیانِ مِثْلِهِ سائِرُ الْبَشَرِ, ویتَضَاءَلُ عِنْدَها الفَنُّ وَالْعِلْمُ.

وَکذلکَ کانَتْ مُعْجِزَةُ عِیسَی علیه السلام وَهِی إبْراءُ الأکْمَهِ و الأَبْرَصِ وإحیاءُ المَوْتَی, إذْ جاءَتْ فی وَقْتٍ کانَ فَنُّ الطِّبِّ هُوَ السائِدَ بَینَ النَّاسِ, وَفیهِ عُلَماءُ وَأَطِبَّاءُ لَهُمُ الْمَکانَةُ العُلْیا, فَعَجَزَ عِلْمُهُمْ عَنْ مُجاراةِ ما جاءَ بِه عیسَی علیه السلام.

وَمُعْجِزَةُ نَبِینا الْخالِدَةُ هی الْقُرْآنُ الْکَریمُ الْمُعْجِزُ بِبَلاغَتِهِ وَفَصاحَتِهِ فی وَقْتٍ کانَ فَنُّ الْبَلاغَةِ مَعْرُوفاً, وَکانَ الْبُلَغاءُ هُمُ المُقَدَّمِینَ عِنْدَ النّاسِ بِحُسْنِ بَیانِهِمْ وسُمُوِّ فَصاحَتِهِمْ, فَجاءَ

ص:144

الْقُرْآنُ کالصَّاعِقَةِ, أذَلَّهُمْ وأدْهَشَهُمْ, وأفْهَمَهُمْ أنَّهُمْ لا قِبَلَ لَهُمْ بِهِ, فَخَنَعُوا لَهُ مُهْطِعِینَ عِنْدَمَا عَجَزوا عَنْ مُجاراتِهِ.

وَیدُلُّ عَلی عَجزِهِمْ أنَّهُ تَحَدَّاهُمْ بِإتْیانِ عَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ فَلَمْ یقْدِرُوا, ثُمَّ تَحَدّاهُمْ أَنْ یأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ فَنَکَصُوا, وَلَمّا عَلِمْنا عَجْزَهُمْ عَنْ مجاراتِِهِ, عَلِمْنا أنَّ الْقُرْآنَ مِنْ نَوْعِ المُعْجِزِ, وَقَدْ جاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ صلی الله علیه و آله مَقْرُوناً بِدَعْوَی الرِّسالَةِ, فَعَلِمْنا أنَّهُ رَسُولُ اللهِ, جاءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ بِهِ.

وَیعْتَقِدُ بِأنَّ الأنْبِیاءَ مَعْصُومُونَ قاطِبَةً.والعِصْمَةُ هِی التَّنزُّهُ عَنِ الذُّنُوبِ و المَعاصِی صَغائِرِها وَکَبائِرِها, و إنْ لَمْ یمْتَنِعْ عَقْلاً عَلی النَّبِی أنْ یصْدُرَ مِنْهُ ذلکَ.

وَالدَّلیلُ عَلی وُجُوبِ العِصْمَةِ أنَّهُ لَوْ جازَ أَنْ یفْعَلَ النَّبی الْمَعْصِیةَ, فإمّا أنْ یجِبَ اتِّباعُهُ فی فِعْلِهِ الصَّادِرِ مْنْهُ أوْ لا یجِبُ, فَإنْ وَجَبَ اتّباعُهُ فَقَدْ جَوَّزْنا فِعْلَ الْمَعاصِی بِرُخْصَةٍ مِنَ اللهِ تَعالی, وَهَذا باطِلٌ, وَإنْ لَمْ یجِبِ اتِّباعُهُ فذلِکَ ینافِی النُّبُوَّةَ الَّتِی لا بُدَّ أن تَقْتَرِنَ بِوُجوبِ الطَّاعَةِ أَبَداً.

وَیعْتَقِدُ بِأنَّ النَّبی, کَما یجِبُ أنْ یکُونَ مَعْصُوماً, یجِبُ أنْ یکُونَ مُتَّصِفاً بِأکْمَلِ الصِّفاتِ الخُلْقِیةِ و العَقْلِیةِ وأفْضَلِها،مِنْ نَحْوِ:الشُّجاعَةِ, و السِّیاسَةِ, و التَّدبِیرِ, و الصَّبْرِ, و الفِطْنَةِ, و الذَّکاءِ, حَتّی لا یدانیهِ بَشَرٌ سِواه فیها.

کَمَا یجِبُ أنْ یکُونَ طاهِرَ الْمَوْلِدِ, أمیناً, صادِقاً, مُنَزَّهاً عنِ الرَّذائِلِ قَبْلَ بِعْثَتِهِ أیضاً, لِکَی تَطْمَئِنَّ إلَیهِ الْقُلُوبُ, وَتَرْکَنَ إِلَیهِ النُّفُوسُ, بَلْ لِکَی یسْتَحِقَّ هذا المَقامَ الإلهِی العَظیمَ.

وَیعْتَقِدُ بِأنَّ جَمیعَ الأنْبِیاءِ و المُرْسَلینَ علی حَقٍّ, وکذلک یؤمِنُ بِکُتُبِهِمْ وَما نَزَل عَلَیهِمْ.وَأمّا التَّوْراةُ و الإنْجیلُ المَوْجودانِ الآنَ بَینَ أیدِی النّاسِ, فَقَدْ ثَبَتَ أنَّهُما مُحَرَّفانِ عَمَّا انزِلا بِسَببِ ما حَدَثَ فیهمِا مِنَ التَّغْییرِ وَالتَّبْدِیلِ, و الزِّیاداتِ و الإضافاتِ بَعْدَ زَمانَی مُوسَی وعِیسی

وَیعْتَقِدُ بِأنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الإسْلامُ, وَهُوَ الشَّریعَةُ الإلهیةُ الَّتی هِی خاتِمَةُ الشَّرائِعِ وَأکْمَلُها, وأوْفَقُها فی سَعادَةِ البَشَرِ, وأجْمَعُها لِمَصالِحِهمْ فی دُنیاهُمْ وآخِرتِهِمْ, وَصالحَةٌ للِْبقاءِ مَدَی الدُّهورِ و الْعُصورِ, لا تَتَغیرُ ولا تَتَبَدَّلُ, وَجامِعَةٌ لِجَمیعِ ما یحْتاجُهُ الْبَشَرُ مِنَ النُّظُمِ الفَرْدِیةِ وَالإجْتماعِیةِ وَالسِّیاسِیةِ.

وَیعْتَقِدُ بَأنَّ صاحِبَ الرِّسالَةِ الإسْلامِیةِ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ, وَهُوَ خاتَمُ النَّبِیینَ, وَسَیدُ المُرْسَلِینَ, وأفْضَلُهُمْ عَلی الإطْلاقِ, کَما أنَّهُ سَیدُ البَشَرِ جَمیعاً, لا یوازیهِ فاضِلٌ فی فَضْلٍ, وَلا یدانیهِ أحَدٌ فی مَکْرُمَةٍ, وَلا یقارِبُهُ عَاقِلٌ فی عَقْلٍ, وَأنَّهُ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ.

ص:145

وَیعْتَقِدُ بأنَّ القُرآنَ هُوَ الْوَحْی الإلهی المُنَزَّلُ مِنَ اللهِ تَعالی عَلی لِسانِ نَبِیهِ الأکْرَمِ فیهِ تِبْیانُ کُلِّ شَیءٍ, وَهُوَ مُعْجِزَتُهُ الْخالِدَةُ الَّتِی أعْجَزَتِ الْبَشَرَ عَنْ مُجاراتِها فی الْبَلاغَةِ و الْفَصاحَةِ, وَفیما احْتَوَی مِنْ حَقائِقَ وَمَعارِفَ عَالِیةٍ, لا یعْتَرِیهِ التَّبدیلُ و التَّغییرُ و التَّحرِیفُ.

وَهَذا الَّذی بَینَ أیدینَا نَتْلوهُ هُوَ نَفْسُ القُرآنِ المُنَزَّلِ عَلی النَّبی, وَمَنِ ادَّعَی فیهِ غیرَ ذلکَ فَهُوَ مُغالِطٌ أوْ مُشتَبِهٌ, لأنَّ القُرآنَ الکَریمَ هُوَ کَلامُ اللهِ الَّذِی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ .

44.عَقیدَةُ المُسْلِمِ(3)

الْمَعَادُ

إِثَابَةٌ*عَی*لَبْسٌ*عَظْمٌ*رَمِیمٌ*قِسْطٌ*مِثْقَالٌ*حَبَّةٌ*خَرْدَلٌ شَفَاعَةٌ*عَفْوٌ*بَرْزَخٌ*حُلُولٌ*تَسْوِیةٌ*بَنانٌ*إِعَادَةٌ*نُشُورٌ هَیئَةٌ*اسْتِغْرَابٌ

إنَّ المُسْلِمَ یعْتَقِدُ بِأنَّ الله تَعالی یبْعَثُ النَّاسَ بَعْدَ الْمَوْتِ فی الْیومِ الْمَوْعُودِ بِهِ عِبادُهُ, فَیثِیبُ الْمُطِیعِینَ وَیعَذِّبُ الْعَاصِینَ.

وَالْقُرْآنُ الْکَرِیمُ یخاطِبُ مَنْ یشُکُّ فی الْمَعَادِ: أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ .

وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ. قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ .

وَیعْتَقِدُ بِوُجودِ الصِّراطِ وَالْمِیزانِ یوْمَ الْقِیامَة.أمّا الصِّراطُ فَهُوَ الْجِسْرُ الَّذِی ینْصَبُ عَلی جَهَنَّمَ لِیعْبُرَ عَلیهِ جَمِیعُ أَبْناءِ الْبَشَرِ.

أمّا الْمِیزانُ فَهُوَ کَما یظْهَرُ مِنِ اسْمِهِ وَسِیلَةٌ لِوَزْنِ عَمَلِ الإِنْسَانِ.فَفی یوْمِ الْقِیامَةِ تُوزَنُ کُلُّ أَعْمَالِنا لنُحَاسَبَ عَلَیها واحِدَةً فَواحِدَةً: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ بالقسط لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً, وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها, وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ .

وَیعْتَقِدُ بِأنَّ الأنْبِیاءَ الْمَعْصُومِینَ وَأولیاءَ اللهِ یشْفَعُونَ بِإذْنِ اللهِ لِبَعْضِ الْمُذْنِبِینَ لِیشْمُلَهُمُ الْعَفْوُ الإلهی.وَهذا الإذْنُ یخْتَصُّ فَقَطْ لِمَنْ لَمْ یقْطَعْ عَلاقَتَهُ بِاللهِ.وَلا شَکَّ فی أنَّ مَقامَ الشَّفاعَةِ العُظْمَی هُوَ لِرَسولِ اللهِ صلی الله علیه و آله ویأتِی بَعْدَهُ سائِرُ الأنْبِیاءِ وَالأَوْلِیاءِ, وَحَتَّی الْعُلَماءُ و الشُّهداءُ و المُؤْمِنُونَ, بَلْ حَتَّی الْقُرآنُ و العَمَلُ الصَّالِحُ یشْفَعانِ لِبَعْضِ الْمُذْنِبِینَ.

ص:146

وَیعْتَقِدُ بِوُجُودِ عالَمٍ ثالِثٍ بَینَ الدُّنیا و الآخِرَةِ یسَمَّی(البَرْزَخَ)تَذْهَبُ إلَیهِ رُوحُ الإنْسانِ بَعْدَ الْمَوْتِ حَتَّی حُلُولِ یوْمِ القِیامَةِ: وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ .

وَیعتَقِدُ بأنَّ الْمَعادَ الْجِسْمانی ضَرُورَةٌ مِنْ ضَرُورِیاتِ الدِّینِ الإسْلامِی, دَلَّ صَرِیحُ الْقُرْآنِ الْکَرِیمِ عَلَیها: أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ* بَلی قادِرِینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ .

وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا کُنّا تُراباً أَ إِنّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ .

أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ .

وَما الْمَعادُ الْجِسْمانِی إلاَّ إعادَةُ الإنْسانِ فی یوْمِ الْبَعْثِ وَالنُّشورِ بِبَدَنِهِ بَعْدَ الْخَرابِ, وإرجاعُهُ إلی هَیئَتِهِ الاُولَی بَعْدَ أنْ یصْبِحَ رَمِیماً, وَلا اسْتِغرابَ فی هذا.

تَمَّتْ

ص:147

ص:148

تَرْجُمَةُ الْمُفْرَدَات

اَلدَّرْسُ الاَْوَّلُ*درس 1

حَی زنده

قَوِی نیرومند،قوی

غَیمٌ ابر

غَیبٌ ناپدید شدن

غَلْبٌ پیروز شدن

نَصْرٌ...کمک کردن،یاری کردن

ذَاتَ لَیلَةٍ شبی

اَلدَّرْسُ الثَّانِی*درس 2

تَفَقُّدٌ نگاه و بین کردن

تَأَخُّرٌ تأخیر کردن،دیر کردن

سَقْی آب دادن

کِبَرٌ کلان شدن،بزرگ شدن

تَفَتُّحٌ باز شدن،گُشاده شدن

غُصْنٌ شاخهْ درخت

ص:149

زَهْرٌ گُل

أَبْیضُ سفید

أَصْفَرُ زرد

ذَاتُ رَائِحَةٍ

عَطِرَةٍ دارای بوی خوش

مَلْ ءٌ پُر کردن

جَوٌّ هوا

عِطْرٌ بوی خوش

مُنْعِشٌ روح افزا،حیات بخش

مَلَأَتْ جَوَّ الْحَدِیقَةِ

عِطْراً مُنْعِشاً هوای باغ را با بوی خوش و روح افزا پُر کرد

اَلدَّرْسُ الثَّالِثُ*درس 3

ثَمَرٌ میوه

شَیئاً فَشَیئاً کم-کم

لَوْنٌ رنگ

اخْضَرُ سبز

احْمَرُ سرخ

بَدْءٌ آغاز کردن

قِطافٌ چیدن

إِطْعَامٌ طعام دادن،خوراندن

جَارٌ همسایه

سَخِی سخاوت مند،بخشنده

زَکِی پاکیزه

طَیبٌ نیکو،خوب،پاک

حَفْرٌ کندن،کافتن

ص:150

حُفْرَةٌ چُقوری،چاه

رَعَایةٌ نگهداری کردن،حفظ کردن

تَعَهُّدٌ نگاه و بین کردن،به عهده گرفتن

کَمَا هم چنین

تَحَوَّلَ إِلی تبدیل گردید به

الا آگاه باشید

مَا أَعْلَمَ مَحَمَّداً!محمد چه قدر دانا است!

اَلدَّرْسُ الرَّابِعُ*درس 4

مُنَادَاةٌ صدا زدن،فریاد کردن

مُنَادٍی مُؤَذِّن

هَتْفٌ صدا کردن

مَرَّةً باری

خُشُوعٌ فروتنی و اظهار عجز کردن

تَفَکُّرٌ تفکر کردن

إِبْتِغَاءٌ خواستن،طلب کردن

عَفْوٌ بخشش،عفو

رُکُوعٌ رکوع،پُشتْ خم کردن

سُجُودٌ سجده کردن

رِضاً رِضَاءٌ رضا

کُلَّمَا هر وقتی که

اَلدَّرْسُ الخامِسُ*درس 5

سَیدٌ خواجه

مَبْعُوثٌ فرستاده شده

کَافَّةً همه

ص:151

قَبِیلَةٌ قبیله

انْتِهَاءٌ رسیدن،به نهایت رسیدن

أَشْرَفُ شریف تر،با شرافت تر

أَعْظَمُ بزرگ تر

ثَرْوَةٌ ثروت

عَامٌ سال

غَزْوٌ به جنگ رفتن

شَابٌّ جوان

بَطْنٌ شِکم

تَرْبِیةٌ تربیت کردن

إِرْضَاعٌ شیر دادن

عَطْفٌ مهربانی کردن

بُلُوغٌ رسیدن

کَفَالَةٌ سرپرست شدن

هُوَ أَکْثَرُ اجْتِهَاداً او کوشش کننده تر است

قَلِیلُ الْمَالِ کم بضاعت

بَارَکَ اللهُ لَکَ خدا بر تو برکت دهد

اَلدَّرْسُ السّادِسُ*درس 6

نَشْأَةٌ نشأ و نما یافتن

مُتَّصِفٌ دارای صفتی بودن

مَیلٌ مایل شدن

لَهْوٌ سرگرمی

عَبَثٌ کاری بی فایده،عبث

صِیایةٌ حفظ کردن،نگه داری کردن

ذَائِعٌ انتشار یافتن

ص:152

صَنَمٌ بُت

خَمْرٌ شراب

مَیسِرٌ قمار

تَأْدِیبٌ تربیت کردن،آداب دادن

مُرُوءَةٌ مردانَگی

حِلْمٌ حلم،بردباری،خوش اخلاقی

اصْدَقُ راست گوترین

حَدِیثٌ سُخن

فُحْشٌ زشتی

رِوَایةٌ روایت کردن،نقل کردن

تَلْقِیبٌ لقب گذاشتن

إِیدَاعٌ امانت گذاشتن

رَدٌّ بازگرداندن

امِینٌ امانت دار

غَنَمٌ گوسفندها

إِکْتِسَابٌ کسب کردن،به دست آوردن

رِزْقٌ روزی

مَحَاسِنُ الصَّفَاتِ صفت های نیکو

عُرِفَ بِ معروف شد به

اَلدَّرْسُ السّابِعُ*درس 7

تَجْدِیدٌ از نوساختن

بِنَاءٌ بنا

اخْتِلافٌ اختلاف کردن

زَعِیمٌ پیشوا

حُکْمٌ حکم

ص:153

حَمْلٌ برداشتن

رَئِیسٌ رئیس،سردار

طَرَفٌ طرف،جانب

مَوْضِعٌ موضع،جای گذاشتن

إِطْمِئْنَانٌ اطمینان یافتن

فِعْلٌ رفتار

نَفْسٌ نَفْس،روح

مَبْعَثٌ برای پیامبری فرستاده شدن

تَعَبُّدٌ برای عبادت گوشه گیری کردن

مَلَکٌ فرِشته

وَحْی وحی

اتَّفَقَ عَلَی أَنْ اتفاق کرد بر این که

اعْلَمَهُ أَنَّ به او معلوم کرد که

اَلدَّرْسُ الثّامِنُ*درس 8

إِخْبَارٌ خبر دادن

حُصُولٌ روی دادن،حاصل شدن

قَتْلٌ کشتن

تَحَارُبٌ با هم دیگر جنگ کردن

إِعْرَاضٌ روی گرداندن

ذَمٌّ مذمّت کردن

إِیذَاءٌ اذیت کردن،آزار رساندن

تَعْذِیبٌ عذاب دادن

اشْتِدَادٌ قوی شدن،شدّت یافتن

أَمْرٌ فرمان دادن

هِجْرَةٌ هجرت

ص:154

انْتِشَارٌ منتشر شدن

عُمْرٌ عمر

اَلدَّرْسُ التّاسِعُ*درس 9

إِبْصارٌ دیدن

خَلْقٌ خلق

أَوْ یا

وَفِیرٌ فراوان

فَضْلٌ نیکی،بخشش

وَهْبٌ بخشیدن

قُدْرَةٌ توانایی

حَمْدٌ ستایش

اَلدَّرْسُ الْعاشِرُ*درس 10

قُدُومٌ وارد شدن

إِکْثَارٌ بسیار کردن

کِفَایةٌ کفایت کردن،کافی شدن،تأمین کردن

حَثٌّ تشویق کردن

صِنَاعَةٌ صناعت

حِینَ وقتی که

افْضَلُ افضل

اسْتِخْرَاجٌ بیرون کردن

الْتِمَاسٌ جست وجو کردن

خَبِیئَةٌ پنهان،نهفته

یصُومُ النَّهَارَ وَیقُومُ اللَّیلَ روزانه روزه و شبانه در عبادت ایستاده

الْبَیعُ الْمَبْرُورُ بیع پاک و بدون ریا و غِلّ و غَشّ

ص:155

عَلَیکُمْ بالْعَمَلِ به عمل بچسپید،آن را انجام دهید

أَیکُمْ یکْفِیهِ طَعَامَهُ؟کدام شما او را با طعامش تأمین می کنید؟

اَلدَّرْسُ الْحادِی عَشَرَ*درس 11

قَسَاوَةٌ سخت بودن

دِفْ ءٌ گرمی

إِدْفَاءٌ گرم کردن

جِسْمٌ جسم

حَرَارَةٌ گرما

تَمْتِیعٌ بهره مند کردن

وُصُولٌ رسیدن

اشِعَّةٌ شعاع

نِعْمَةٌ نعمت

مَصْدَرٌ سرچشمه،اصل

احْسَاسٌ احساس کردن

رَحِیلٌ کوچ کردن

نُورٌ روشنی

إِسْتِطَاعَةٌ قادر شدن

مُبَاشَرَةٌ انجام دادن

تَبَخُّرٌ بخار کردن

إِرْتِفَاعٌ بالا برآمدن

رِیحٌ باد

عَاصِفَةٌ بادِ سخت

تَکَاثُفٌ زیاد شدن،غلیظ شدن

سَحَابٌ ابر

سَوْقٌ راندن

ص:156

مُسَاعَدَةٌ کمک کردن

نَبَاتٌ گیاه

نُمُوٌّ رشد کردن،نمو کردن

نَفْعٌ منفعت رساندن

فَائِدَةٌ سود،فایده

نِظَامٌ ترتیب

تَغَیرٌ تغییر یافتن،دگرگون شدن

تَبَدُّلٌ مبدّل شدن

سَیرٌ راه رفتن

جَعَلَهَا تَسِیرٌ او را راه رواند-هدایت کرد

هَیا بِنَا نزدِ ما بشتاب

اَلدَّرْسُ الثّانِی عَشَر*درس 12

ضَمِیرٌ وجدان

رَوْضَةٌ گُلزار

تَنَزُّهٌ به جاهای خوش آب و هوا رفتن

إِتَّجَاهُ رفتن

تَنَقُّلٌ از جایی به جایی رفتن

وَارِفٌ سرسبز و خیلی باطراوت

فَوَّاحٌ خیلی خوش بوی

مَدٌّ دراز کردن

بُسْتانِی باغبان

لَمْحٌ نگاهِ دزدکی کردن

مُرَاقَبَةٌ مراقبت و حراست کردن

نِهَایةٌ آخر

قُفُولٌ برگشتن

ص:157

عَوْدٌ برگشتن

حَیثُ جا،مکان

مَسٌّ دست کشیدن

تَهْذِیبٌ پاکیزه کردن

صَاحِبٌ صاحب

سُرَّ مسرور گشت

تَهْنِئَةٌ تبریک گفتن

جَمْعٌ جمع کردن

تَقَبُّلٌ گرفتن

مُضِی رفتن

فَرِحٌ شاد،خرسند

بَینَمَا یسِیرُ وقتی او راه می رفت

اعْجِبَ بِالشَّیءِ آن چیز را پسندید،از آن خوشش آمد

إِلی انْ تا آن که

دُونَ انْ بدون اینکه

تَصَدَّی لَهُ پیش راه او را گرفت

لا شَکَّ انَّ شکی نیست که

جَزَاءَ امَانَتِهِ از برای پاداش امانت داریش

اَلدَّرْسُ الثّالِثُ عَشَر*درس 13

قَضَاءٌ قضاوت کردن

أَرْنَبٌ خرگوش

جُحْرٌ لانهْ جانوران در زیر زمین

تَلٌّ تپه

قَفْزٌ پریدن،خیز زدن

نَشِیطٌ شاد

ص:158

قَضْمٌ خایدن

عَضٌّ نرم و نازک

فَجْأَةً ناگهان،تصادفاً

صَوْتٌ آواز

اسْتِغَاثَةٌ یاری خواستن،کمک خواستن

انْبِعَاثٌ برآمدن

اسْرَاعٌ شتافتن

اسْتِطْلاَعٌ حقیقت حال را جویا شدن

انِینٌ ناله کردن

صُرَاخٌ فریاد زدن

ظَهْرٌ پُشت

تَخَلُّصٌ نجات یافتن،خلاص شدن

اقْبَالٌ روی آوردن

انْقَاذٌ نجات دادن

صَخْرَةٌ سنگ بزرگ

کَادَ یمُوتُ نزدیک بود بمیرد

اَلدَّرْسُ الرّابِعُ عَشَر*درس 14

اشْفَاقٌ دلسوزی و ترحّم کردن

هُجُومٌ هجوم کردن

دَحْرَجَةٌ غلتاندن

نُهُوضٌ خیستن

انْتِضَاضٌ هجوم کردن،یورش بردن

افْتِراسٌ صَید کردن

عُوَاءٌ أُلاّس کشیدن

بَطَّةٌ مرغابی

ص:159

هَزٌّ تکان دادن

مُوَافَقَةٌ موافقت کردن

وَقْفٌ ایستادن

بِرْکَةٌ کولمک

قَبْضٌ گرفتن،قبض کردن

دَعْوَی دعوا

وُقُوعٌ فرامدن

ازَاحَةٌ بیرون کردن،دور کردن

احْتَکَمَ الْقَاضِی نزد حاکم شکایت کرد

اَلدَّرْسُ الْخامِسُ عَشَر*درس 15

انْطِلاَقٌ رفتن

تَحَقُّقٌ یقین کردن

انْبِطَاحٌ پشت خابیدن(خوابیدن)

تَعَاوُنٌ به یک دیگر کمک کردن

هکَذَا همین طور

خَبِیثٌ پلید،ناپاک

نَاکِرٌ لِلْجَمِیلِ ناشکر،ناسپاس

اَلدَّرْسُ السّادِسُ عَشَر*درس 16

افْرَادُ الاُْسْرَةِ اعضای خانواده

تَنَاوُلٌ میل کرد،استعمال کردن

غَمْسٌ غوتور ساختن

خُضَارٌ سبزیجات،کبودی

مُشْتَرَکٌ مشترک

لُقْمَةٌ لقمه

ص:160

خَجَلٌ خجالت کشیدن

خَطَأٌ خطا

إِدْرَاکٌ درک کردن

سَبْقٌ جلو افتادن،پیش گرفتن

مُنْتَصَفٌ میانه،وسط

تَأنٍّ آهستگی

امْتِلاَءٌ پُر شدن

اطْبَاقٌ پوشانیدن

فَکٌّ جاغ

مَضْغٌ جویدن،خایدن

ضِرْسٌ دندانِ کُرسی

ابْتِلاَعٌ فرو بردن

کَأْسٌ کاسه

اسْتِخْدَامٌ کار فرمودن

شَبَعٌ سیر شدن

حَوْلَ در اطراف

حَسْبَ عَادَتِهِمْ طبق عادتشان

صَارَیغْسِلُ یدَیهِ به شستَن دو دستَش شروع کرد

اَلدَّرْسُ السّابِعُ عَشَر*درس 17

تَعْلِیمٌ تعلیم دادن،آموختن

نَحْلَةٌ زنبور

جَنْی جمع کردن،چیدن

عَسَلٌ عسل

قُوتٌ غذا،روزی

بِلاَ مَلَل بدون ملامت

ص:161

شَدْوٌ خواندن،نغمه سرایی کردن

انْشُودَةٌ سرود

هَنَاءٌ گوارا،بهبودی،خوشی

اطْرَابٌ به طرب درآوردن

خَاطِرٌ خاطر،روح

تَرْدِیدٌ تکرار کردن

عَذْبٌ شیرین

غِنَاءٌ غنا،آواز،نغمه

عُصْفُورٌ گنجشک

عُشٌّ لانه

نَاعِمٌ ملایم،نرم

هُدی هدایت

ارْشَادٌ راهنمایی کردن

صَلاَحٌ خیر،نیکی،خوشی

أَمَلٌ آرزو،امید

خَیبَةٌ ناامید شدن

انَاشِیدُ الْهَنَا سرودهای خوش

عَذْبُ الْغِنَا نغمهْ شیرین

اَلدَّرْسُ الثّامِنُ عَشَر*درس 18

وَدٌّ دوست داشتن

تَحَدُّثٌ سخن گفتن

اهَمُّ مهم ترین

هُدُوءٌ آرامی

مُرْتَفِعٌ بلند

دَلاَلَةٌ دلالت کردن

ص:162

نَزَقٌ شتاب زدگی

اتْمَامٌ تمام کردن

مُقَاطَعَةٌ ترک رابطه کردن

انْصِرَافٌ منصرف شدن

سُخْرٌ مسخره کردن

اسْتِهْزَاءٌ استهزا نمودن

عَنْی اهمیت دادن

تَجَنُّبٌ دوری گرفتن

مِزَاحٌ مزاح

ثَرْثَرَةٌ بیهوده،سفسطه

صَمْتٌ ساکت شدن،حرف نزدن

تَمَسُّکٌ چنگ زدن

نَمِیمَةٌ سخن چینی،خبرچینی

تَحْذِیرُ آگاهانیدن

ایاکَ وَالنَّمِیمَةَ برحذر باش از سخن چینی کردن!

اَلدَّرْسُ التّاسِعُ عَشَر*درس 19

مَصْنَعٌ کارخانه

عَجِیبٌ تعجّب آور

أَینَمَا هر کجا که

وُجُوبٌ ضرور بودن،لازم بودن

تَفْتِیتٌ میده کردن،ریزه کردن

نَابٌ دندان پیش

طَحْنٌ آرد کردن

عَجْنٌ خمیر کردن

عَجِینٌ خمیر

ص:163

لُعَابٌ آبِ دهان

دَفْعٌ تیله کردن،دفع کردن

بَلْعُومٌ مجرای غذا از دهان تا معده

مَرِئٌ سرخ روده

اسْتِقْرَارٌ مستقر شدن،قرار یافتن

مَعِدَةٌ مِعْده

اجْتِمَاعٌ جمع شدن

خَضُّ افشاندن،تکان دادن

افْرَازٌ جدا کردن

عُصَارَةٌ چکیدهْ, هر چیز فشرده شده،آب میوه

هَضْمٌ هضم کردن

انْتِقَالٌ منتقل شدن،کوچ کردن

مِعی روده

دَقِیقٌ نازُک

امْتِصَاصٌ مکیدن

احْتِیاجٌ نیازمند شدن

رَمْی پرتاب کردن

غَلِیظٌ غلیظ،خشِن

دَمٌ خون

عَظْمٌ استخوان

الاَْسْنَانُ الاَْمَامِیةُ دندان های پیش

اَلدَّرْسُ الْعِشْرُونَ*درس 20

صَدَاقَةٌ صداقت،دوستی

ثَعْلَبٌ روباه

الْتِقَاءٌ برخورد کردن،دیدن

ص:164

مُشَاهَدَةٌ دیدن،مشاهده کردن

احْتِجَازٌ منع کردن

تَشَاوُرٌ(با یک دیگر)مشورت کردن

احْتِیالٌ حیله کردن

وَرْطَةٌ ورطه،هلاکت و نابودی

تَقَدُّمٌ جلو آمدن

ایقَاعٌ انداختن

عَمِیقٌ عمیق،چقور

اخْتِبَاءٌ پنهان شدن

انْتِظَارٌ منتظر شدن

لَحْقٌ رسیدن،ملحق شدن

ابْلاَغٌ رساندن

غَدْرٌ خیانت

وَثْبٌ پریدن

غَیرَ لیکن

اَلدَّرْسُ الْحادِی وَالْعِشْرُونَ*درس 21

رَحِیمٌ مهربان

تَخْفیفٌ سبک کردن

عَنَاءٌ زحمت

هُبُوطٌ پایین فرامدن

طَیرَانٌ پریدن

زَقْزَقْةٌ چِرق چِرق کردن

سُلَّمٌ نردبان

اسْنَادٌ تکیه دادن

جِذْعٌ تنه درخت

ص:165

لُطْفٌ مهربانی

مُکافَأَةٌ پاداش دادن

صَنِیعٌ کار،عمل

کَأَنَّ گویا این که

جَعَلَ یزَقْزِقُ شروع کرد به چِرق و چِرقْ کردن

لا یقْوَی عَلَی الطَّیرَانِ پریده نمی تواند

اَلدَّرْسُ الثّانِی وَالْعِشْرُونَ*درس 22

اعْتِیادٌ عادت کردن

طَرْقٌ کوبیدن

اسْتِئْذَانٌ اجازه خواستن

مُصَافَحَةٌ دست دادن

ایناسٌ مأنوس کردن،أُنس گرفتن

تَارَةً گاهی

حَلْوَی حلوا

اطَالَةٌ دراز کردن

امَدٌ مهلت،حدّ،دایره

اخْتِیارٌ اختیار کردن

انْسَبُ مناسب تر

بُعَیدٌ کمی بعد

مُبَکِّرٌ بروقت

قَیلُولَةٌ خاب(خواب)چاشتگاهی

وَدَاعٌ-تَوْدِیعٌ خداحافظی کردن،وداع کردن

تَشْییعٌ گُسیل کردن

بَشَاشَةٌ نوازش،لطف و مهربانی

سَلَّمَ عَلَیهِ به او سلام داد

رَبُّ الْبَیتِ صاحب خانه

ص:166

اَلدَّرْسُ الثّالِثُ وَالْعِشْرُونَ*درس 23

خَاصٌّ مخصوص،ویژه

مُشَارَکَةٌ شریک بودن

اشْرَاکٌ شرک آوردن

مُسْتَقِیمٌ راست،مستقیم

نَبْذٌ دست کشیدن،ترک کردن

اسْتِمَاعٌ گوش فرا دادن

بُطْلانٌ دروغ،ناراستی

ظَاهِرٌ ظاهر،بیرون

مَعْبَدٌ عبادت خانه

تَحْطِیمٌ شکستن

جُذَّةٌ پاره،قطعه

تَعْلِیقٌ آویختن

تَکْسِیرٌ مَیده-مَیده کردن،شکستن

قَلْبٌ دگرگون کردن

تَرَحٌ حزن،اندوه

انْتِقَامٌ انتقام گرفتن

الاَّ به استثنای،مگر

جَاءَ الْقَوْمُ إِلاّ سَعِیداً قوم آمد به استثنای سعید

أَقْسَمَ بِ-سوگند خورد به

اَلدَّرْسُ الرّابِعُ وَالْعِشْرُونَ*درس 24

عَیبٌ عیب کردن

اشَارَةٌ اشاره کردن

نُطْقٌ سخن گفتن،حرف زدن

عَجْزٌ عجز،ناتوانی

ص:167

مَنْعٌ منع کردن

حَطَبٌ هیزُم

احْرَاقٌ سوزاندن

تَنْجِیةٌ رها کردن

نَارٌ آتش

سَلِیمٌ سالم،تندرست

مُعَافی سالم

اهْلاَکٌ نابود کردن

مُغادَرَةٌ ترک کردن

اسْکَانٌ محل سکونت دادن

قَاعِدَةٌ اساس،پایه

حَجٌّ حج کردن

مُشَرَّفٌ شرف داده شده

عَلَی مَقْرُبَةٍ مِنْ در قریبی

اَلدَّرْسُ الْخامِسُ وَالْعِشْرُونَ*درس 25

فُؤَادٌ دل،قلب

بَرٌّ خُشکی،زمین

فِدَاءٌ فدا کردن

شِبْرٌ وَجَبْ

هَیبٌ ترسیدن

زَحْفٌ خزیدن

سَهَرٌ سهر

سُهَادٌ بی خابی(بی خوابی)

مَوْطِنٌ وطن

هَوْلٌ وحشت

ص:168

عَادٍ دشمن،متجاوز

عُلُوٌّ بلندی

عَدُوٌّ دشمن

مِلْ ءُ فُؤَادِی پُر-پُِر قلبم

اَلدَّرْسُ السّادِسُ وَالْعِشْرُونَ*درس 26

أَرْمَلَةٌ فقیر،محتاج

فَخْمٌ عالی مرتبه،عظیم الفخر

رَغْبَةٌ رغبت،اشتیاق

تَوْسِیعٌ وسیع کردن،گشاد کردن

قَضَاءٌ اقتضا کردن

اسْتِمْلاَکٌ صاحب شدن

حَقْلٌ زمین قابل زراعت

تَوَارُثٌ از یک دیگر ارث بردن

تُرَاثٌ ارث

عَدٌّ شمردن

مَجِیدٌ بُزرگ

بَغْی خواستن

بَدِیلٌ بَدَل

وَقْتَئِذ در همان وقت

تَنَازُلٌ دست کشیدن

رَفْضٌ رها کردن،دور انداختن

تَنْفِیذٌ اجرا کردن

ایهٌ اهمیت دادن

غَصْبٌ غصب کردن،با زور و ناحق گرفتن

تَشْییدٌ بنا کردن،مرتفع ساختن

ص:169

جَنَاحٌ طرف،جهت،بال

انْتِصَافٌ عدالت کردن،

حقِ را از کسی گرفتن

اعْتِزَامٌ قصد کردن،عزم کردن

تَحَینٌ پاییدن

مَصَادَفَةٌ برخوردن

هَرْوَلَةٌ سراسیمه شتافتن

جُثُوٌّ زانوها را بر زمین گذاشته نشستن

عِدْلٌ لِنگه

تُرَابٌ خاک

إعانَةٌ کمک کردن

رَفَعَ الْقَاضِی به قاضی شکایت کرد

تَهَیبَ حَوْلَ الاَْمِیرِ از هیبت امیر ترسید

إِلاَّ أَنَّهُ لیکن

بَینَ یدَیهِ در پیش او

حَاوَلَ أَنْ تلاش کرد که

اَلدَّرْسُ السّابِعُ وَالْعِشْرُونَ*درس 27

الْفَاءٌ یافتن

ثَقِیلٌ سنگین

الْقَاءٌ انداختن

اطَاقَةٌ طاقت کردن

یسِیرٌ قلیل

تَصَوُّرٌ تصوّر کردن

یوْمُ الدِّینِ روز قیامت

تَسَاوی یک سان بودن

ص:170

اتِّعَاظٌ نصیحت گرفتن

لِکَی تا اینکه

خَطَرَ لَهُ أَنَّ به ذهن او چنین مطلب رسید که

مَالَ عَلَی مایل شد به

مَعَ انَّ حال آن که،درصورتی که

لَیسَ هَذَا إِلاَّ جُزْءً

مِنَ الاَْرْضِ این جز قسمتی از زمین نیست

اَلدَّرْسُ الثّامِنُ وَالْعِشْرُونَ*درس 28

اشْهَرُ مشهورترین

حَسَبٌ اصیل زادگی

نَسَبٌ نسب

سِیرَةٌ رفتار

حُسْنٌ نیکوبی،زیبایی

سُمْعَةٌ شهرت،آوازه

رَجَاحَةٌ ترجیح

سَدَادٌ درستی و راستی

خِطْبَةٌ خواستگاری کردن

بِکْرٌ دوشیزه

تَشْجِیعٌ تشجیع کردن

مَلْکٌ صاحبی کردن

کَاهِلٌ میان دو کتف،دوش

عِبْ ءٌ بار سنگین

مُعَانَدَةٌ ستیزه

مُکَابَرَةٌ دشمنی

یدْعَی بِالطَّاهِرَةِ خوانده می شود با پاکیزگی

اصَرَّ عَلَی اصرار کرد بر

ص:171

اَلدَّرْسُ التّاسِعُ وَالْعِشْرُونَ*درس 29

مُرَتَّبٌ باترتیب

أَدَاةٌ جِهاز

هَنْدَسَةٌ مهندسی

تَلْوِینٌ رنگ کنی

عُلْبَةٌ صندوق

مُرَاجَعَةٌ مراجعت کردن

تَنْبِیهٌ آگاه کردن

مِشْجَبُ الثِّیاب داربست چوبی که لباس روی آن پهن می کنند

تَأْکِیدٌ تأکید کردن

تَنْظِیمٌ به ترتیب درآوردن

تَسْهِیلٌ سبک کردن

ابْدَاءٌ نشان دادن

مَلْحُوظٌ دیده شونده،قابل ملاحظه

انَاءٌ ظرف

اذْ زیرا

تَزْیینٌ زینت دادن

حَافَظَ عَلَی محافظت کرد

طاقَةٌ مِنَ الزُّهُورِ مجموعه ای از گل ها

لَیتَ کاش

یا ای کاش

اَلدَّرْسُ الثّلاَثُون*درس 30

تَسْوِیةٌ راست کردن

ابْدَاعٌ ساختن(بی سابقه)

قُرْصٌ چرخ

ص:172

تَهَادٍ آهسته راه رفتن

فَضَاءٌ فضا

حَبْوٌ بخشیدن،دادن

ضِیاءٌ روشنی

فَیضَانٌ لبریز شدن،پُر شدن

نَمَاءٌ سبزش،نمو

کِسَاءٌ لباس

مَوْفُورٌ فراوان

ثَنَاءٌ مدح،ستایش

تَمْجِیدٌ کردن،تعظیم کردن

اهْتَزَّتِ الاَْرْضُ زمین سبز کرد و رویانید

اَلدَّرْسُ الْحادِی وَالثّلاَثُون*درس 31

ایرَاقٌ برگ کردن

ازْهَارٌ گُل کردن

هَدْرٌ وقور-وقور کردن

ثُغَاءٌ معاس زدن

ابْتِسَامٌ تبسّم کردن

نَاصِعٌ خالص

ابْیضٌ نَاصِعٌ سَپ سفید(خیلی سفید)

لامِعٌ درخشنده،تابان

تَفْرِیجٌ پیچ و تاب،کج

زَهْرَةٌ گُل

تَغْرِیدٌ خواندن

سِنُوسُو فَراشتروک

شَقْشَقَةٌ شق-شق کردن

ص:173

انْعَاشٌ زنده دل کردن

بَعْثٌ برانگیختن

مِلْ ءُ الْعُیونِ پُر-پُری چشم ها

اَلدَّرْسُ الثّانِی وَالثّلاَثُون*درس 32

نَصَبٌ خستگی

تَمَنٍّ تمنا کردن،آرزو کردن

تَسَلّی سرگرم شدن،تسلیت یافتن

اخْطَاءٌ خطا کردن

رَهِیقُ الزَّهْرَةِ آبِ گُل

تَغَذّ غذا خوردن،تغذیه کردن

مُجْدِبٌ بی حاصل،خشک

شَمْعٌ موم عسل

ضَیاعٌ ضایع شدن،گم شدن

مَئُونَةٌ قوت

دَئُوبٌ کسی که بدون ملال کار می کند

احْتَذَی حَذْوَهُ اقتدا کرد به او

طِوَالَ النَّهَارِ روز دراز،در دوام روز

انَّمَا در حقیقت

مَرْحَی لَکَ!آفرین بر تو!

اَلدَّرْسُ الثّالِثُ وَالثّلاَثُون*درس 33

حَنُونٌ مهربان

رَؤُوفٌ رئوف،مهربان

حَبِیبٌ محبوب

عَطُوفٌ مهربان،نیکوکار

ص:174

وَرْدَةٌ گُل

غُرْفَةٌ خانه

فِنَاءُ الدّارِ پیشگاه خانه

حِضَانَةٌ بغل کردن،در آغوش گرفتن،پرورش دادن

مُدَاعَبَةٌ شوخی کردن،بازی کردن

تَطَلُّعٌ نگاه کردن

اسْتِبْشَارٌ خوش حال شدن،ذَوْق کردن

صِیانَةٌ نگه داشتن

اَلدَّرْسُ الرّابِعُ وَالثّلاَثُون*درس 34

ذَبْحٌ سرش را بریدن

اعْتِدَاءٌ ستم کردن

ادِّعَاءٌ ادّعا کردن

وَضْعٌ وضع حمل کردن

خَوْفٌ ترسیدن

اسْتِیقَافٌ بازداشتن

تَدَلٍّی آویزان شدن

اتِّخَاذٌ گرفتن

ثَدْی پستان زن

بَطْشٌ به سختی حمله کردن

بِئْرٌ چاه

إسْتِقَاءٌ آب برداشتن

دَوْرٌ نوبت

سُقْیا آب دادن

تَوَلٍّی رفتن

ص:175

قُرَّةُ عَینٍ لی وَلَکَ خرسندی بر من و تو

عَسَی أَنْ ینْفَعَنَا شاید به ما سودی بخشد

تَقَاذَفَتْ بِهِ الاَْمْوَاجُ امواجِ آبْ او را به یک دیگر کوبید

اَلدَّرْسُ الْخامِسُ وَالثّلاَثُون*درس 35

فَتْرَةٌ مدّتِ کوتاه

مَهْلٌ آهستگی

اسْتِحْیاءٌ شرم کردن

اسْتِئْجَارٌ کرایه کردن

قَارِسٌ سرمایی شدید

اینَاسٌ دیدن

مَکْثٌ ایستادن

جَذْوَةٌ آتش سرخ شده

اصْطِلاَءٌ گرم کردن

بُقْعَةٌ جا،محل،مکان

تَلَقٍّی گرفتن

اسْتِکْبَارٌ تکبُّر ورزیدن

انْقَاذٌ نجات دادن

اضْطِهَادٌ ستم،فشار

یمٌّ دریا

نَجَاةٌ نجات

غَرْقٌ غرق شدن

اَلدَّرْسُ السّادِسُ وَالثّلاَثُون*درس 36

نَمْلَةٌ مورچه

عُودٌ شاخهْ درخت

ص:176

تَصْوِیبٌ راست کردن

بُنْدُقِیةٌ تُفنگ

عَضٌ گَزیدن

مُؤْلِمٌ دردناک

انْحِنَاءٌ کج شدن

تَفْقُّدٌ به جست وجوی چیزی پرداختن

اَلدَّرْسُ السّابِعُ وَالثّلاَثُون*درس 37

احْسَاسٌ احساس کردن،حس کردن

بَیتُ لَحْمٍ شهری در قریبی قُدس

نَخْلَةٌ خُرما

بَشَرٌ سَوِی شخص کامل خلقه و بی عیب

شَیءٌ فَرِی چیز جعلی و دروغی

بَغِی زن فاحشه

ایصَاءٌ وصیت کردن

مَا دَامَ مادامی که

قَحْطٌ قحطی

تَوَقُّعٌ منتظر چیزی شدن

رَجَاءٌ امیدوار شدن

تَفْرِیجٌ برطرف کردن

وُرُودٌ وارد شدن

عِیرٌ کاروان

بُرٌّ گندم

زَیتٌ روغن زیتون

زبِیبٌ مویز،کشمش

انَاخَةٌ ایستادن

ص:177

ارْبَاحٌ سود دادن،فایده دادن

شِرَاءٌ خرید و فروش

ابْرَاءٌ معالجه کردن

أَکْمَهُ کور مادرزاد

أَبْرَصُ پیس

صَفْحٌ بخشیدن

صَلْبٌ دار زدن

اَلدَّرْسُ الثّامِنُ وَالثّلاَثُون*درس 38

اعْمَی کور

اقْرَعٌ کَل

ابْتِلاَءٌ آزمایش کردن

جِلْدٌ پوست

قَذَرٌ چِرک آلود

انْجَابٌ به وجود آوردن

ابِلٌ شُتر

نَاقَةٌ عُشَرَاءُ شُتر حامله

قَذِرَنِی النَّاسُ مردم از من متنفّر شدند

اَلدَّرْسُ التّاسِعُ وَالثّلاَثُون*درس 39

تَبَلُّغٌ قناعت کردن

تَصییرٌ تغییر دادن

صَیرَهُ وقتش را عوض کرد

ابْنُ سَبِیلٍ مسافر

اجْهَادٌ زحمت دادن

سَخَطٌ خشمگین شدن

ص:178

انْقَطَعَتْ بِی الْحِبَالُ لَمْ اسْتَطِعِ الْسَفَرَ لِفَقْرِی وَعَجْزِی

لاَ بَلاَغَ وُصُولَ الَی بِلادِی

کَابِراً عَنْ کَابِرٍ شَرِیفاً عَنْ شَرِیفٍ مِنْ أَجْدادِی

اَلدَّرْسُ الاَْرْبَعُون*درس 40

قَصٌّ نقل کردن

اسْتِیقَاظٌ بیدار شدن

مُوَاءٌ میو-میو کردن گربه

تَمَسُّحٌ خود را مالیدن

عَیفٌ ناپسندیدن

ظَمْآنُ ظَمْأَی تشنه

حُزْنٌ غم،غصّه

تَأْثِیرٌ تأثیر کردن

غَرَضٌ مقصد

سِجْنٌ زندان

مِصْرَاعٌ طبقهْ درب

هَنَاءَةٌ خوشبختی

ایثَارٌ برگزیدن،ترجیح دادن

وَثِیرٌ نرم

زَاهِدٌ پارسا،تارکِ دنیا

رَابَنِی أَمْرُهَا کار او مرا به شکّ و شبهه انداخت

حَفَل بِهِ به آن اهمیت داد

اَلدَّرْسُ الْحادِی وَالاَْرْبَعُون*درس 41

اسْتِنْصَاحٌ طلب نصیحت کردن

عَطْسٌ عطسه کردن

ص:179

تَشْمِیتٌ گفتن یرْحَمُکَ الله

عِیادَةٌ از مریض دیدن کردن

تَبَعٌ دنبال چیزی رفتن

تَحَابٌّ یکدیگر را دوست داشتن

افْشَاءٌ فاش کردن

حُسْنُ صَحَابَتِی حُسْنُ مُعَاشَرَتِی وَمُخَالَطَتِی

الدّرسُ الثّانی والاربَعُون*درس 42

اعتِقادٌ اعتقاد کردن, باورکردن

نِدٌّ مثل, همانند, شبیه

ضِدٌّ ضد

کُفوءٌ همانند, مشابه, همتا, مثل

تَشبیهٌ مانند کردن

مُنَزَّهٌ پاک بوده, دوربوده

اسْتعارَةٌ در لغت به معنای«به عاریت گرفتن»است, ولی در اصطلاح علم بلاغت, به کار بُردن لفظ است در غیر معنای حقیقی آن به خاطر علاقه ای که بین معنای حقیقی و معنای مجازی وجود دارد.

مَجازٌ«مجاز»لفظی است که در غیر معنایی که برای آن وضع شده است به کار رود.

نظیر شبیه, مانند

إشراکٌ شریک کردن

تَقَرُّبٌ نزدیکی جُستن

وَثَنٌ بُت

جَنازَةٌ جنازه, مرده

مُوَاسَاةٌ کمک کردن

استِحبابٌ خوب شماریدن

ص:180

جَوْرٌ ستم کردن

حَیفٌ ستم کردن

إطاقَةٌ طاقت آوردن

مُعاقَبَةٌ مجازات کردن

الثّالث والاربعون*درس 43

سَفارَةٌ میانجی گری

رَبّانی خدایی, ربانی

دَرنٌ چرک, کثافت

مَنْفَعَةٌ فائده

مَصْلَحَةٌ فایده, مصلحت

تَزْکِیةٌ پاک کردن

مَساءَةٌ گفتار یا کردار بد

مَفْسَدَةٌ مایه فساد

اقترانٌ همراهی کردن

مَقْدورٌ کار مقدور وممکن

خُضوعٌ کرنش کردن

لَقْفٌ به سرعت ربودن

أَفْْکٌ دروغ گفتن

تَضاءُلٌ ضعیف وخرد شدن

مُجاراةٌ به همراه رفتن

بَلاغَةٌ(در سخن)رسا بودن

فَصاحَةٌ(در سخن)روان بودن

سُمُوٌّ بلندی

صاعِقَةٌ صاعقه،رعد وبرق

إذْلالٌ خار کردن

ص:181

إدْهاشٌ به دهشت آوردن

خُنوعٌ ذلیل شدن

مُهطِعٌ شتاب کننده

تَحدٍّی به مبارزه طلبیدن

نَکْصٌ(به عقب)بازگشتن

مَقْرونٌ همراه

عِصْمَةٌ ملکه دوری گزیدن از گناه

تَجْویزٌ جائز کردن

مُنافاةٌ منافات داشتن

فِطْنَةٌ تیزهوشی

ذَکاءٌ تیزهوشی

مُداناةٌ نزدیکی کردن

رُکونٌ تمایل پیدا کردن

مُحَرَّفٌ تحریف شده

اوْفَقُ موفّق تر

موازاةٌ روبه رو شدن

مُکْرُمَةٌ بزرگواری

مُقارَبَةٌ نزدیکی کردن

اعتراءٌ دچار شدن, دامنگیر شدن

مُغالِطٌ دشمن ستیزه جو

الدّرس الرّابع والاربعون*درس 44

إثابَةٌ پاداش دادن

عَی(در کاری)درمانده شدن, نتوانستن, عاجز شدن

لَبْسٌ شُبهه

عَظمٌ استخوان

ص:182

رَمیمٌ پوسیده

قِسْطٌ عدل

مِثقال وزن

حَبَّةٌ یک دانه گندم

خَرْدَلٌ خردل, اسپندان

شَفاعَةٌ شفاعت کردن

عَفْوٌ گذشتن

بَرْزَخٌ حائل(و در اصطلاح شرع, عالمی است میان دنیا و آخرت).

حُلُولٌ فرا رسیدن

تَسْوِیةٌ(چیزی را)صاف و راست کردن

بَنانٌ انگشتان

إعادَةٌ برگرداندن

نُشُورٌ زنده شدنِ مُردگان

هَیئَةٌ هیئت, شکل

اسْتَغْرابٌ عجیب و غریب شمردن

ص:183

ص:184

اَلْهِدَایةُ فِی النَّحْوِ(عَلی تَرْتِیبِ الْکَافِیةِ )

اشاره

الْحَمْدُ للِّه رَبِّ الْعالَمِینَ وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلام عَلی خَیرِ خَلْقِهِ سَیدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ أَجْمَعِینَ.

أَمَّا بَعْدُ فَهذا مُخْتَصَرٌ مَضْبُوطٌ فی عِلْمِ النَّحْوِ جَمَعْتُ فِیهِ مُهِمَّاتِ النَّحْوِ علی تَرْتِیبِ الْکافِیةِ مُبَوِّباً وَمُفَصِّلاً بِعِبارَةٍ واضِحَةٍ مَعَ إِیرادِ الأَمْثِلَةِ فی جَمِیعِ مَسائِلِها مِنْ غَیرِ تَعَرُّضٍ لِلأَدِلَّةِ وَالْعِلَلِ لِئَلاَّ یشَوَّشَ ذِهْنُ الْمُبْتَدِئِ عَنْ فَهْمِ الْمَسائِلِ.

وَسَمَّیتُهُ بِ"الْهِدایةِ" رَجاءً أَنْ یهْدِی اللهُ بِهِ الطَّالِبِینَ وَرَتَّبْتُهُ علی مُقَدِّمَةٍ وَثَلاثِ مَقالاتٍ وَخاتِمَةٍ بَتَوْفِیقِ الْمَلِکِ الْعَزِیزِ الْعَلاَّمِ.

أَمَّا الْمُقَدِّمَةُ:فَفی الْمَبادِئِ الَّتِی یجِبُ تَقْدِیمُها لِتَوَقُّفِ الْمَسائِلِ عَلَیها؛فَفِیها ثَلاثَةُ فُصُولٍ:

الفَصْلُ الأوَّلُ:عِلْمُ النَّحوِ

النَّحوُ:عِلْمٌ بِأُصُولٍ تُعْرَفُ بِهَا أحْوَالُ أَوَاخِرِ الکَلِمِ الثَّلاثِ مِنْ حَیثُ الإعْرَابِ وَالبِناءِ،وکَیفیةُ تَرکِیبِ بَعْضِهَا مَعَ بَعْضٍ.

والغَرَضُ مِنْهُ:صِیانَةُ اللِّسَانِ عَنِ الخَطَأِ اللَّفظِی فی کَلامِ العَرَبِ.

وَمَوْضُوعُهُ:الکَلِمَةُ و الکَلامُ.

اَلفَصْلُ الثَّانِی:اَلکَلِمَةُ وأَقْسَامُهَا

الکَلِمَةُ:لَفْظٌ وُضِعَ لِمَعْنًی مُفْرَدٍ،وَهی اسْمٌ وَفِعْلٌ وَحَرْفٌ،لأَنّها إمَّا أَنْ لا تَدُلَّ علی مَعْنًی فی

ص:185

نَفْسِهَا،فَهِی(الحَرْفُ)أَوْ تَدُلَّ عَلَی مَعْنًی فی نَفْسِهَا،وَاقْتَرَنَ مَعْناها بَأَحَدِ الأزْمِنَةِ الثَّلاثَةِ،فَهِی(الفِعْلُ)،أَوْ تَدُلَّ عَلَی مَعْنًی فی نَفْسِهَا وَلَمْ یقْتَرِنْ مَعْنَاهَا بِأَحَدِ الأزمِنَةِ،فَهِی(الاسمُ).

الاسْمُ:کَلِمَةٌ تَدُلُّ عَلَی مَعْنًی فی نَفْسِهَا غَیرِ مُقْتَرِنٍ بِأَحَدِ الأزْمِنَةِ الثَّلاثَةِ،أَعْنِی الماضِی وَالحالَ وَالاسْتِقبَالَ نَحْوُ:(رَجُلٌ وَعِلْمٌ)،وَعَلامَتُهُ أَن یصِحَّ الإخبارُ عَنهُ،وَبِهِ نَحْوُ:(زَیدٌ قائِمٌ)،وَالإضافَةُ نَحْوُ:(غُلامُ زَیدٍ)،وَدُخُولُ لامِ التَّعْریفِ عَلَیهِ نَحْوُ:(الرَّجُلُ)،وَأَنْ یصِحَّ فِیهِ الجَرُّ و التَّنْوِینُ وَالتَّثْنِیةُ وَالجَمْعُ وَالنَّعْتُ وَالتَّصْغِیرُ وَالنِّداءُ،فإنَّ کُلَّ هذِهِ مِنْ خَواصِّ الاسْمِ.

ومَعْنی(الإخْبارُ عَنْهُ)أَنْ یکُونَ مَحْکوماً عَلَیهِ،فَاعِلاً،أَو مَفْعُولاً،أَو مُبْتَدَأً.وَمَعْنَی(الإخْبارُ بِهِ)أَنْ یکُونَ مَحْکُوماً بِهِ کَالْخَبَرِ.

الفِعلُ:کَلِمَةٌ تَدُلُّ عَلی مَعْنًی فی نَفْسِهَا مُقْتَرِنٍ بِأَحدِ الأزمِنَةِ الثَّلاثَةِ نَحْوُ:(نَصَرَ،ینْصُرُ،اُنْصُرْ)،وَعَلامَتُهُ أْن یصِحَّ الإخْبارُ بِهِ لا عَنْهُ،وَدُخُولُ(قَدْ،والسّین،وَسَوْفَ،وَالجَازِمِ)عَلَیهِ نَحْوُ:(قَدْ نَصَرَ،وَسینْصُرُ،وَسَوْفَ ینْصُرُ،وَلمْ ینْصُرْ)،وَالضَّمَائِرِ البَارِزَةِ المْرفُوْعَةِ بِهِ نَحْوُ:(کَتَبْتُ)،وَتَاءِ التَّأنِیثِ السَّاکِنَةِ نَحْوُ:(کَتَبَتْ)،وَنُونِ التَّأکِیدِ نَحْوُ:(اکْتُبَنْ)فَإنَّ کُلَّ هذِهِ مِنْ خَواصِّ الفِعْلِ.

الحرفُ:کَلِمَةٌ لا تَدُلُّ عَلَی مَعْنًی فی نَفْسِهَا،بَلْ فی غَیرِهَا نَحْوُ:(مِنْ)وَ(إلی)فَإِنَّ مَعْنَاهُما الابْتِداءُ وَالانْتِهَاءُ،وَلکِنْ لا تَدُلاّنِ عَلَی مَعْنَاهُما إِلاّ بَعْدَ ذِکْرِ مَا یفْهَمُ مِنْهُ الابْتِداءُ والاْنتِهَاءُ ک-(البَصْرَةِ)وَ(الکُوفَةِ)فی قَوْلِکَ:(سِرْتُ مِنَ البَصْرَةِ إلی الکَوفَةِ).

وَعَلامَةُ الحَرْفِ أَنْ لا یصِحَّ الإخْبَارُ عَنْهُ،وَلا بِهِ،وأَنْ لا یقْبَلَ عَلامَاتِ الأسْمَاءِ،وَلا عَلامَاتِ الأفْعَالِ.

وَلِلْحَرْفِ فی کَلامِ العَرَبِ فَوَائِدُ کَثِیرَةٌ،کالرَّبْطِ بَینَ اسْمَینِ نَحْوُ:(زَیدٌ فی الدَّارِ)،أَو اسْمٍ وَفِعْلٍ نَحْوُ:(کَتَبْتُ بالقَلَمِ)،أَوْ جُملَتَینِ نَحْوُ:(إنْ جاءَنِی سَعِیدٌ فَأَکْرِمْهُ)،وَغَیرِ ذلِکَ مِنَ الفَوَائِدِ الَّتِی سَیأْتِی تَعْرِیفُهَا فی القِسْمِ الثّالِثِ إنْ شَاءَ اللهُ تَعَالی.

الفَصْلُ الثَّالِثُ:الکَلامُ

اشاره

الکَلامُ:لَفْظٌ تَضَمَّنَ الکَلِمَتَینِ بِالإسْنَادِ.وَالإسْنَادُ نِسْبَةُ إِحْدی الکَلِمَتَینِ إلی الأُخْری،بِحَیثُ تُفیدُ المُخاطَبَ فَائِدَةً یصِحُّ السُّکُوتُ عَلَیهَا نَحْوُ:(قَامَ زَیدٌ).

ص:186

فَعُلِمَ أَنَّ الکَلامَ لا یحْصُلُ إِلاّ مِنْ اسْمَینِ نَحْوُ:(زَیدٌ واقِفٌ)،وَیسمَّی جُمْلَةً اسْمِیةً،أَو فِعْلٍ وَاسْمٍ نَحْوُ:(جَلَسَ سَعِیدٌ)،ویسمَّی جُمْلَةً فِعلِیةً،إذْ لا یوجَدُ المُسْنَدُ و المُسْنَدُ إلَیهِ مَعاً فی غَیرِهِمَا،فَلا بُدَّ لِلکلامِ مِنْهُمَا.

فَإنْ قِیلَ:هذا ینْتَقِضُ بِالنِّداءِ نَحْوُ:(یا خَالِدُ)،قُلْنَا:حَرْفُ النِّداءِ قَائِمٌ مَقَامَ(أَدْعُو،وَأَطْلُبُ)وَهُوَ الفِعْلُ فَلا ینْتَقِضُ بِالنِّداءِ.

فَإِذَا فَرَغْنا مِن المُقَدِّمَةِ فَلْنَشْرَعْ فی الأقسامِ الثّلاثةِ و اللهُ المُوَفِّقُ المُعِینُ.

القِسْمُ الأَوَّلُ:فی الاسْمِ

اشاره

الاسْمُ ینْقَسِمُ إلی قِسْمَینِ:مُعْرَبٍ،وَمَبْنِی،وَنَذْکُرُ أَحْکَامَهُ فی بَابَینِ:

البَابُ الأوَّلُ:فی الاسْمِ المُعرَبِ

وَفیهِ مُقَدِّمَةٌ،وَثَلاثَةُ مَقَاصِدَ،وخَاتِمَةٌ.أمّا الْمقَدِّمِةُ،فَفیهَا ثَلاثَةُ فُصُولٍ.

الفَصْلُ الأوَّلُ:فی تَعریفِ الاسْمِ المُعْرَبِ

الاسمُ المُعْرَبُ:هُوَ کُلُّ اسْمٍ رُکِّبَ مَعَ غَیرِهِ ولا یشْبِهُ مَبْنِی الأصْلِ،أعْنِی الحَرْفَ،وَالفِعْلَ المَاضِی و الأمْرَ الحَاضِرَ نَحْوُ:(سَعِیدٌ)فی(جاءَ سَعِیدٌ)لا(سَعِید)وَحْدَهُ،لِعَدَمِ التَّرْکِیبِ،ولا(هذا)فی(قامَ هذا)لِوُجُودِ الشَّبَهِ بالحَرْفِ،ویسَمَّی(مُتَمَکِّناً)لِقَبُولِهِ التَنْوِینَ،وَحُکْمُهُ أَنْ یخْتَلِفَ آخِرُهُ بِاخْتِلافِ العَوامِلِ لَفْظاً نَحْوُ:(جَاءَنِی زَیدٌ،ورَأَیتُ زَیداً،ومَرَرْتُ بِزَیدٍ)،أَوْ تَقْدِیراً نَحْوُ:(جَاءَنِی فَتًی،وَرَأَیتُ فَتًی،ومَرَرْتُ بِفَتًی).

وَالإعْرابُ:مَا بِهِ یخْتَلِفُ آخِرُ المُعْرَبِ کَالضَّمَّةِ،والفَتْحَةِ،وَالکَسْرَةِ،وَالوَاوِ،والیاءِ،والألِفِ.

وَإعْرابُ الاسْمِ ثَلاثةُ أَنواعٍ:رَفْعٌ،وَنَصْبٌ،وَجَرٌّ.

والْعامِلُ:مَا یحْصُلُ بِهِ الرَّفْعُ،والنَّصْبُ،وَالجَرُّ.وَمَحَلُّ الإعْرابِ مِنَ الاسْمِ هُوَ الحَرْفُ الآخِرُ نَحْوُ:(قَرَأَ خَالِدٌ)فَإنَّ(قَرَأَ)عَامِلٌ،وَ(خَالِدٌ)مَعْرَبٌ،والضَّمَّةُ إعْرابٌ،وَحَرْفُ الدَّالِ مِنْ(خَالِدٌ)مَحَلُّ الإعْرابِ.

وَاعْلَمْ أنَّهُ لا مُعْرَبَ فی کَلامِ العَرَبِ إلاّ الاسْمُ المُتمکّنُ و الفِعلُ المُضارِعُ.وَسَیجِیءُ حُکْمُهُ فی القِسْمِ الثَّانِی إِنْ شاءَ اللهُ تعالی.

ص:187

الفَصْلُ الثَّانی:فی أَصنَافِ إعْرابِ الاسْمِ

إعْرابُ الاسْمِ تِسْعَةُ أَصْنَافٍ:

الأوَّلُ:أنْ یکُونَ الرَّفْعُ بالضَّمَّةِ،والنَّصْبُ بِالفَتْحَةِ،والجَرُّ بالکَسْرَةِ،وَیخْتَصُّ بِمَا یلی:

أ)بِالاسْمِ المُفْرَدِ المُنْصَرِفِ الصَّحیحِ،وَهُوَ عِنْدَ النُّحَاةِ:مَا لا یکونُ آخِرُه حَرْفَ عِلَّةٍ نَحْوُ:(أسَدٌ).

ب)بِالجَارِی مَجْرَی الصَّحیحِ،وَهُوَ:مَا یکُونُ آخِرُه واواً،أو یاءً مَا قَبْلَهَا سَاکِنٌ نَحْوُ:(دَلْوٌ،وَظَبْی).

ج)بالجَمْعِ المُکَسَّرِ المُنْصَرِفِ نَحْوُ:(رِجَالٌ).

تَقُولُ:(هَاجَمَنِی أسَدٌ،وَجَرْوٌ،وظَبْی،ورِجَالٌ،ورَأَیتُ أَسَداً،وَجَرْواً وظَبْیاً وَرِجَالاً،وَمَرَرْتُ بِأسَدٍ،وَجَرْوٍ،وظَبْی،ورِجَالٍ).

الثَّانی:أنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِالضَّمَّةِ،والنَّصْبُ وَالجَرُّ بِالکَسْرَةِ،وَیخْتَصُّ بِالجَمْعِ المُؤَنَّثِ السَّالِمِ نَحْوُ:(مُسْلِمَاتٍ)،تَقُولُ:(جَاءَتنِی مُسْلِمَاتٌ،وَرأیتُ مُسْلِمَاتٍ،ومَرَرْتُ بِمُسْلِمَاتٍ).

الثَّالِثُ:أَنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِالضَّمَّةِ،والنَّصبُ وَالجَرُّ بالفَتْحَةِ،ویخْتَصُّ بِغَیرِ المُنْصَرِفِ نَحْوُ:(أحْمَد)،تَقُولُ:(جَاءَنِی أحْمَدُ،وَرَأیتُ أحْمَدَ،ومَرَرْتُ بِأحْمَدَ).

الرَّابِعُ:أَنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِالوَاوِ،وَالنَّصْبُ بِالألِفِ،وَالجَرُّ بِالیاءِ،وَیخْتَصُّ بِالأسْمَاءِ السِّتَّةِ،مُکَبَّرَةً(غَیرَ مُصَغَّرَةٍ)مُفرَدةً(غَیرَ مُثَنّاةٍ وَلا جَمْعٍ)مُضَافَةً إلی غَیرِ یاءِ المُتَکَلِّمِ،وَهِی:أَخُوکَ،وأَبُوکَ،وَحَمُوکَ،وَفُوکَ،وَهَنُوکَ،وَذُو مَالٍ،تَقُولُ:(جَاءَنِی أَخُوکَ،وَرَأَیتُ أَخَاکَ،وَمَرَرْتُ بِأَخِیکَ)وَکَذا البَوَاقِی.

الخامِسُ:أنْ یکُونَ الرّفْعُ بِالألِفِ،والنَّصْبُ وَالجَرُّ بِالیاءِ المَفْتُوحِ مَا قَبْلَهَا،وَیخْتَصُّ بالمُثَنَّی،وَ(کِلاَ)وَ(کِلْتَا)إذا کَانَا مُضَافَینِ إلی ضَمِیرٍ،وَ(اثْنَانِ وَاثْنَتَانِ)،تَقُولُ:(جَاءَنی الرَّجُلانِ کِلاهُمَا،وَاثْنَانِ،وَرَأَیتُ الرَّجُلَینِ کِلَیهِمَا،وَاثْنَینِ،وَمَرَرْتُ بِالرَّجُلَینِ کِلَیهِمَا وَاثْنَینِ).

السَّادِسُ:أَنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِالوَاوِ المَضْمُومِ مَا قَبْلَهَا،وَالنَّصْبُ و الجَرُّ بِالیاءِ المَکْسُورِ مَا قَبْلَهَا،وَیخْتَصُّ بِالجَمْعِ المُذَکَّرِ السَّالِمِ،(والمُلْحَقُ بِهِ)ک-أُوْلی،وَعِشْرِینَ وَأَخَوَاتِهَا،تَقُولُ:(جَاءَنِی مُسْلِمُونَ،وَعِشْرُونَ رَجُلاً،وَأُولُو مالٍ،وَرَأَیتُ مُسْلِمِینَ،وَعِشْرِینَ رَجُلاً،وَأُولی مَالٍ،وَمَرَرْتُ بِمُسْلِمِینَ،وَعِشْرِینَ رَجُلاً،وَأُولِی مَالٍ).

ص:188

وَاعْلَمْ أَنَّ نُوْنَ التَّثْنِیةِ مَکْسُورَةٌ أَبَداً،وَنُوْنَ الجَمْعِ مَفْتُوحَةٌ أَبَداً،وَهُما یسْقُطَانِ عِنْدَ الإضَافَةِ نَحْوُ:(جَاءَنی غُلامَا زَیدٍ،وَمُسْلِمُو مِصْرَ).

السَّابِعُ:أَنْ یکُونَ الرَّفعُ بِتَقْدِیرِ الضَّمَةِ،وَالنَّصْبُ بِتَقْدِیر الفَتْحَةِ،وَالجَرُّ بِتَقْدِیرِ الکَسْرَةِ،وَیخْتَصُّ بِالمَقْصُورِ،وَهُوَ:مَا آخِرُهُ ألِفٌ مَقْصُورَةٌ نَحْوُ:(مُوْسی)،وَبِالمُضَافِ إلی یاءِ المُتَکَلِّم غَیرَ التَّثْنِیةِ وَالجَمْعِ المُذَکَّرِ السَّالِمِ نَحْوُ:(غُلامِی)تَقُولُ:(جَاءَنی مُوْسَی وَغُلامِی،وَرَأَیتُ مُوْسَی وَغُلامِی،وَمَرَرْتُ بِمُوْسَی وَغُلامِی).

الثَّامِنُ:أَنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِتَقْدِیرِ الضَّمَّةِ،وَالنَّصْبُ بِالفَتْحَةِ،والجَرُّ بِتَقْدِیرِ الکَسْرَةِ،وَیخْتَصُّ بِالمَنْقُوصِ،وَهُوَ:ما آخِرُهُ یاءٌ مَکْسُورٌ مَا قَبْلَهَا نَحْوُ:(القَاضِی)تَقُولُ:جَاءنِی القَاضِی،ورَأَیتُ القَاضِی،وَمَرَرْتُ بِالقَاضِی).

التَّاسِعُ:أَنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِتَقْدِیرِ الوَاو،وَالنَّصْبُ وَالجَرُّ بِالیاءِ لَفْظاً،وَیخْتَصُّ بِالجَمْعِ المُذَکَّرِ السَّالِمِ مُضَافاً إلی یاءِ المُتَکَلِّمِ،تَقُولُ:(جَاءَنِی مُعلِّمی)،أَصْلُهُ مُعلِّمُوْی،اِجْتَمَعَتِ الوَاوُ وَالیاءُ فی کَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ،وَالأُولی مِنْهُمَا سَاکِنَةٌ،فَقُلِبَتِ الوَاوُ یاءً،وأُدْغِمَتْ فی الیاءِ وَأُبدِلَتِ الضَّمَّةُ بِالکَسْرَةِ،مُنَاسَبَةً لِلْیاءِ،فَصَارَ مُعَلِّمِی تَقُولُ:(جَاءَنِی مُعلِّمِی،وَرَأَیتُ مُعلِّمِی،وَمَرَرْتُ بِمُعلِّمِی).

اَلْفَصْلُ الثَّالِثُ:

الاسْمُ الْمُعرَبُ نَوعانِ:

أ)مُنْصَرِفٌ،وَهُوَ مَا لیسَ فِیهِ سَبَبَانِ مِنَ الأسْبَابِ التِّسْعَةِ الآتِیةِ نَحْوُ:(سَعِیدٌ)،وَیسَمَّی مُتَمَکِّناً.

وَحُکْمُهُ أنْ تَدْخُلَهُ الحَرَکَاتُ الثَّلاثُ مَعَ التَّنْوِینِ مِثْلُ:أَنْ تَقُولَ:(جَاءَنِی سَعِیدٌ،ورَأیتُ سَعِیداً،ومَرَرْتُ بِسَعِیدٍ).

ب)غَیرُ مُنْصَرِفٍ،وَهُوَ مَا فیه سَبَبَانِ مِنَ الأسْبابِ التِّسْعَةِ،أَوْ واحِدٌ مِنْهَا یقوُمُ مَقَامَهُمَا.

وَحُکْمُهُ أَنْ لا تَدْخُلَهُ الکَسْرَةُ و التَّنْوِینُ،وَیکُونَ فی مَوْضِعِ الجَرِّ مَفْتُوحاً کَمَا مَرَّ.

والأَسْبَابُ التِّسْعَةُ هِی:

الْعَدْلُ،وَالوَصْفُ،والتَّأنِیثُ،والمَعْرِفَةُ،والعُجْمَةُ،والجَمْعُ،وَالتَّرکِیبُ،وَوَزْنُ الفِعْلِ،وَالألِفُ و النُّونُ الزَّائِدَتَانِ.

وَتَفْصِیلُها کَما یلی:

ص:189

1)العَدْلُ:وَهُوَ تَغْییرُ اللَفْظِ مِنْ صِیغَتِهِ الأصْلِیةِ إلی صِیغَةٍ أُخْرَی(بِلا تَغْییرٍ فی المَعْنَی)،وَهُوَ عَلَی قِسمَینِ:

أ)تَحْقِیقِی نَحْوُ:(مَثْنَی،ثُلاثَ)وَهُمَا مَعْدُولانِ حَقِیقَةً عَن(اثْنَینِ اثْنَینِ،وَثَلاثَةٍ ثَلاثَةٍ).

ب)تَقْدِیرِی نَحْوُ:(عُمَرُ،زُفَرُ)حَیثُ قُدِّرَ فیهِمَا العُدُولُ عَن(عَامِر وَزَافِر)لِیوَجَّهَ بِهِ مَنْعُ الصَّرْفِ.

وَعُلِمَ مِنْ ذلِک أَنَّ العَدْلَ یجْتَمِعُ مَعَ الوَصْفِ فی الأوَّلِ،وَمَعَ العَلَمِیةِ فی الثَّانی،ولا یجْتَمِعُ مَعَ وَزْنِ الفِعْلِ أَصْلاً.

2.اَلوَصْفُ:وَشَرْطُهُ أَنْ یکُونَ وَصْفاً فی أَصْلِ الوَضْعِ،فَإنَّ(أَسْوَد،وَأَرْقَم)غَیرُ مُنْصَرفینِ،وَإنْ صَارا اسْمَینِ لِلحَیةِ،لأَصالَتِهِما فی الوَصْفیةِ.وَ(أَرْبَع)فی قَوْلک:(مَرَرْتُ بِنِسْوَةٍ أرْبَعٍ)مُنْصَرِفٌ،مَعَ أَنَّ فیهِ وَصْفیةً وَوَزْنَ الفِعْلِ،لِعَدَمِ الأصلِیةِ فی الوَصْفِ،وَلا یجْتَمِعُ الوَصْفُ مَعَ العَلَمِیةِ أصْلاً.

3.التَّأْنِیثُ بِالتَّاءِ:وَشَرْطُهُ أنْ یکُونَ عَلَماً نَحْوُ:(طَلْحَة وفَاطِمَة)وَکَذا المَعْنوی وهُوَ مَا جُعِلَ عَلَماً دُونَ عَلامةِ تَأنِیثٍ،مِثْلُ:(زَینَب).

ثُمَّ المُؤنَّثُ المَعنَوِی إنْ کانَ ثُلاثِیاًّ سَاکِنَ الوَسَطِ غَیرَ أَعْجَمِی یجُوزُ صَرْفُهُ مَعَ وُجُودِ السَّبَبَینِ نَحْوُ:(هِنْد)لأَجْلِ الخِفَّةِ،وَإلاّ وَجَبَ مَنْعُهُ نَحْوُ:(زَینَب،وسَقَر،ومَاه،وجَوْر).

وَالتَّأنِیثُ بِالألِفِ المَقْصُورَةِ نَحْوُ:(حُبْلَی)،وَالمَمْدُودَةِ نَحْوُ:(حَمْراء)مُمتَنِعٌ صَرْفُهُ ألْبَتَّةَ،لأنَّ الألِفَ قَائِمٌ مَقَامَ السَّبَبَین:التَّأْنِیثِ وَلُزُومِهِ،فَکَأَنَّهُ أُنِّثَ مَرَّتَینِ.

4.المَعْرفَةُ:وَلا یعْتَبَرُ فی مَنْعِ الصَّرْفِ بِها إلاّ العَلَمِیةُ وتَجْتَمِعُ مَعَ غَیرِ الوَصْفِ،مِثْلُ:إبْرَاهِیمَ وَأحْمَدَ.

5.العُجْمَةُ:وَشَرْطُها أَنْ تَکُونَ عَلَماً فی العَجَمیةِ(غَیرَ العَرَبِیةِ)،وَزائِداً عَلَی ثَلاثَةِ أحْرُفٍ نَحْوُ:(إبْرَاهِیم وَإسْمَاعِیل)،أَوْ ثُلاثِیاًّ مُتَحَرِّکَ الوَسطِ نَحْوُ:(لَمَک).فَ(لِجَام)مُنْصَرِفٌ مَعَ کَوْنِهِ أَعْجَمِیاً،لأَنَّهُ لَیسَ بِعَلَمٍ.وَ(نُوْح،وَلوْط)مُنْصَرِفَانِ،لِسُکُونِ الأوْسَطِ فیهِمَا.

6.الجَمْعُ:وَشَرْطُهُ أَنْ یکُونَ عَلی صِیغَةِ مُنْتَهَی الجُمُوعِ وَهُوَ أَنْ یکُونَ بَعْدَ أَلِفِ الجَمْعِ حَرْفَانِ مُتَحَرِّکَانِ نَحْوُ:(مَسَاجِد،وَدَوَابّ)،أوْ ثَلاثَةُ أَحْرُفٍ أوْسَطُهَا سَاکِنٌ غَیرُ قابِلٍ للِتَّاءِ نَحْوُ:(مَصَابِیح).وَإنَّ(صَیاقِلَة وَفَرَازِنَة)مُنْصَرِفَانِ لِقَبُولِهِما التَّاءَ.

ص:190

و هو أَیضاً قائِمٌ مَقَامَ السَّبَبَینِ:الجَمْعِ وَامْتِنَاعِهِ مِنْ أنْ یجْمَعَ مَرَّةً أُخْری جَمْعَ التَکْسِیرِ،فَکَأَنَّهُ جُمِعَ مَرَّتَینِ.

7.التَّرْکِیبُ:وَشَرْطُهُ أنْ یکُونَ عَلَماً بِلا إضَافَةٍ ولا إسْنَادٍ نَحْوُ:(بَعْلَبَکّ).و إنَّ(عَبْداللهِ)مُنْصَرِفٌ،لِلإضَافَةِ،و إنَّ(شَابَ قَرْنَاهَا)مَبْنِی للإسْنَادِ.

8.الألِفُ وَالنُّونُ الزَّائِدَتان:وَشَرطُهُمَا-إنْ کَانَتَا فی اسْمٍ-أنْ یکُونَ الاسمُ عَلَماً نَحْوُ:(عِمْران،وَعُثْمَان).وَ(سَعْدَان)مُنْصَرِفٌ،لأنَّهُ اسْمُ نَبْتٍ،وَلَیسَ عَلَماً.وَإنْ کَانَتَا فی الصِّفَةِ فَشَرْطُهَا أنْ یکُونَ مُؤَنَّثُها فَعْلانَةَ نَحْوُ:(نَشْوان وَنَشْوَی)،وَ(نَدْمَانٌ)مُنْصَرِفٌ لِوُجُودِ(نَدْمَانَة).

9.وَزْنُ الفِعْلِ:وَشَرْطُهُ أنْ یخْتَصَّ بِالفِعْلِ نَحْوُ:(ضُرِبَ،وَشَمَّرَ)،وَإنْ لَمْ یخْتَصَّ بِهِ فَیجِبُ أَنْ یکونَ فی أَوَّلِهِ إحْدَی حُرُوفِ المُضارَعَةِ،وَلا یدْخُلَهُ الهَاءُ نَحْوُ:(أحْمَدُ وَیشْکُرُ،وَتَغْلِبُ،وَنَرْجِسُ).وَ(یعْمَلٌ)مُنْصَرِفٌ،لِقَبُولِهِ التَّاءَ کَقَوْلِهِمْ(نَاقَةٌ یعْمَلَةٌ).

وَاعْلَمْ أَنَّ کُلَّ مَا یشْتَرَطُ فیهِ العَلَمِیةُ-وَهُوَ:التَّأْنِیثُ بِالتَّاءِ،وَالمعْنَوِی،وَالعُجْمَةُ،وَالتَّرْکِیبُ،والاسْمُ الَّذِی فیهِ الألِفُ وَالنَّونُ الزائدتان-وَمَا لَمْ یشْتَرَطْ فیهِ ذلِک وَلکِنِ اجْتَمَعَ مَعَ سَبَبٍ آخَرَ،فَقَط-وَهُوَ:العَدْلُ،وَوَزْنُ الفِعْل-إذا نَکَّرْتَهُ انْصَرَفَ.

أَمَّا فی القِسْمِ الأوَّلِ،فَلِبَقَاءِ الاسْمِ بِلا سَبَبٍ،وَأَمَّا فی القِسْمِ الثَّانِی فَلِبَقَائِهِ عَلَی سَبَبٍ وَاحِدٍ،تَقُولُ:(جَاءَ طَلْحَةُ وَطَلْحَةٌ آخَرَ،وقَامَ عُمَرُ وعُمَرٌ آخرُ،وَقَامَ أحْمَدُ وَأحْمَدٌ آخَرُ).

وَکُلُّ مَا لا ینْصَرِفُ إذا أُُضِیفَ،أَو دَخَلَهُ اللاّمُ دَخَلَتْهُ الْکَسْرَةُ فی حَالَةِ الجَرِّ نَحْوُ:مَرَرْتُ بِأحْمَدِکُمْ وَبِالأَحْمَدِِ.

المَقْصَدُ الأوَّلُ:فی الأَسْمَاءِ المَرْفُوعَةِ

وَهِی ثَمَانِیةُ أَقْسَامٍ:الفَاعِلُ،والمَفْعُولُ الّذی لمْ یسَمَّ فَاعِلُهُ،والمبتَدَأُ وَالخَبَرُ،خَبَرُ إنَّ وَأَخَوَاتِهَا،واسْمُ کَانَ وَأَخَوَاتِهَا،وَاسْمُ(مَا)وَ(لا)المُشَبَّهَتَینِ بِ(لَیسَ)،وخَبَرُ(لا)الَّتِی لِنَفْی الجَنْسِ.

القِسْمُ الأوَّلُ:الفَاعِلُ

وَهُوَ کُلُّ اسْمٍ قَبْلَهُ فِعْلٌ،أَو شِبْهُهُ یقُومُ بِهِ الفِعْلُ وَیسْنَدُ إلَیهِ نَحْوُ:(قَامَ خالِدٌ،خَالِدٌ قَائِمٌ أَبُوهُ،مَا زارَ سَعیدٌ خَالِداً).

وَکُلُّ فِعْلٍ لا بُدَّ لَهُ مِنْ فَاعِلٍ مَرْفُوعٍ،مُظْهَراً کَانَ نَحْوُ:(ذَهَبَ سَعیدٌ)،أَوْ مُضْمَراً نَحْوُ:(سَعِیدٌ ذَهَبَ)،وَإنْ کَانَ مُتَعَدِّیاً کَانَ لَهُ أَیضاً مَفْعُولٌ بِهِ مَنْصُوبٌ نَحْوُ:(خَالِدٌ زَارَ سَعِیداً).

ص:191

فَإنْ کَانَ الفَاعِلُ اسْماً ظاَهِراً،وُحِّدَ الفِعْلُ أَبَداً،نَحْو:دَرَسَ زَیدٌ،وَدَرَسَ الزَّیدانِ وَدَرَسَ الزَّیدُونَ.وَإنْ کَانَ الفَاعِلُ مُضْمَراً،وُحِّدَ الفِعْلُ لِلفَاعِلِ الوَاحِدِ نَحْوُ:زَیدٌ دَرَسَ،وَیثَنَّی لِلمُثَنَّی نَحْوُ:الزَّیدَانِ دَرَسَا،ویجْمَعُ لِلجَمْعِ نَحْوُ:الزَّیدُونَ دَرَسُوا.

وَإنْ کَانَ الفَاعِلُ مَؤَنَّثاً حَقِیقِیاً-وَهُوَ مَا یوْجَدُ بِإزائِهِ مُذَکَّرٌ مِنَ الحَیوَانَاتِ-أُنِّثَ الفِعْلُ أبَداً إنْ لَمْ یقَعِ الفَصْلُ بَینَ الفِعْلِ وَالفَاعِلِ نَحْوُ:(قَامَتْ هِنْدٌ)،وَإنْ لَمْ یتَّصِلْ جَازَ التَّذْکِیرُ وَالتَّأنِیثُ نَحْوُ:(دَرَسَ الیوْمَ هِنْدٌ)،واِنْ شِئْتَ تَقُولُ:(دَرَسَتِ الیوْمَ هِنْدٌ)،وَکذلِک یجُوزُ التَّذْکِیرُ وَالتَّأْنِیثُ فی المُؤَنَّثِ غَیرِ الحَقِیقِی نَحْوُ:(طَلَعَتِ الشَّمْسُ)وَإنْ شِئْتَ قُلْتَ(طَلَعَ الشَّمْسُ)،هذا إذا کَانَ الفِعْلُ مُقدَّماً عَلَی الفاعِلِ،وَأَمَّا إذا کَانَ مُتَأَخِّراً أُنِّثَ الفِعْلُ نَحْوُ:(الشَّمْسُ طَلَعَتْ).

وَجَمْعُ التّکْسِیرِ کَالمُؤنَّثِ غَیرِ الحَقِیقِی،تَقُولُ:(قَامَ الرِّجَالُ،وَقَامَتِ الرِّجَالُ).

وَیجِبُ تَقْدِیمُ الفَاعِلِ عَلَی المَفْعُولِ إذا کَانَا مَقْصُورَینِ،وَخِیفَ اللَبْسُ نَحْوُ:(نَصَرَ مُوْسَی عِیسَی)،وَیجُوزُ تَقْدِیمُ المَفْعُولِ عَلَی الفَاعِلِ إذا کَانَتْ قَرینَةٌ تُوجِبُ عَدَمَ اللَبْسِ سَواءٌ کَانَا مَقْصُورَینِ أوْ لا نَحْوُ:(أَکَلَ الکُمَّثْری یحْیی،وَنَصَرَ خَالداً سَعِیدٌ).

وَیجُوزُ حَذْفُ الفِعْلِ حَیثُ کَانَتْ قَرِینَةٌ نَحْوُ:(سَعِیدٌ)فی جَوابِ مَنْ قَالَ:(مَنْ جَاءَ؟)وَکَذا حَذْفُ الفَاعِلِ و الفِعْلِ مَعاً نَحْوُ:(نَعَمْ)فی جَوابِ مَنْ قَالَ:(أَقَامَ زَیدٌ؟).

القِسْمُ الثَّانی:مَفْعُولُ مَا لَمْ یسَمَّ فَاعِلُهُ

وَهُوَ کُلُّ مَفْعُولٍ حُذِفَ فَاعِلُهُ،وَأُقِیمَ المَفْعُولُ مَقَامَهُ وَیسَمَّی نَائِبَ الفَاعِلِ أَیضاً نَحْوُ:نُصِرَ سَعِیدٌ.

وحُکْمُهُ فی تَوْحیدِ فِعْلِهِ،وَتَثْنِیتِه،وَجَمْعِهِ،وَتَذْکِیرِهِ،وَتَأْنِیثِهِ عَلَی قِیاسِ مَا عَرَفْتَ فی الفَاعِلِ.

القِسْمُ الثَّالِثُ وَالرَّابِعُ:المبْتَدَأُ وَالخَبَرُ

وهُما اسْمَانِ مُجَرَّدانِ عَنِ العَوَامِلِ اللَفْظِیةِ،أَحَدُهُمَا مُسْنَدٌ إلَیهِ وَیسَمَّی المبتَدأَ،والثَّانِی مَسْنَدٌ بِهِ،وَیسَمَّی الخَبَرَ نَحْوُ:(سَعِیدٌ واقِفٌ)،وَعَامِلُ الرَّفْعِ فیهِمَا مَعْنَوی،وَهُوَ الابْتِداءُ.

وأَصْلُ المُبْتَدَأِ أنْ یکُونَ مَعْرِفَةً،وَأَصْلُ الخَبَرِ أَنْ یکُونَ نَکِرَةً.وَالنَّکِرَةُ إذا وُصِفَتْ جَازَ أَنْ تَقَعَ مُبْتَدَأً نَحْوُ:قَوْلِهِ تَعَالی: وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ ،وکَذا إذا تَخَصَّصَتْ بِوَجْهٍ آخَرَ نَحْوُ:أَرَجُلٌ فی الدَّارِ أَمِ امْرَأَةٌ؟وَمَا أَحَدٌ خَیراً مِنک،وَفَرَحٌ عَمَّ العَائِلَةَ،وَفی الدَّارِ رَجُلٌ،وَسَلامٌ عَلَیکَ.و إنْ کَانَ أَحَدُ الاسْمَینِ مَعْرِفَةً،وَالآخَرُ نَکِرَةً فَاجْعَلِ المَعْرِفَةَ مُبتَدَأً،وَالنَّکِرَةَ خَبَراً،کَمَا

ص:192

مَرَّ،و إنْ کَانَا مَعْرِفَتَینِ فَاجْعَلْ أَیهُما شِئْتَ مُبْتَدَأً و الآخَرَ خَبَراً،مِثْلُ:(اللهُ إلهُنا،وآدمُ أَبُونَا،وَمُحَمّدٌ نَبِینَا).

وَقَدْ یکُونُ الخَبَرُ جُمْلَةً اسْمِیةً نَحْوُ:(سَعِیدٌ أبُوهُ صَائِمٌ)،أوْ فِعْلِیةً نَحْوُ:(زَیدٌ قَامَ أَبُوهُ)،أوْ شَرْطِیةً نَحْوُ:(سَعِیدٌ إنْ جَاءَنِی فَأکْرِمْهُ)،أَو ظَرفیةً نَحْوُ:(خَالِدٌ خَلْفَکَ،وَسَعِیدٌ فی الدّارِ).وَالظّرْفُ یتَعَلّقُ بِجُمْلَةٍ عِنْدَ الأکْثَرِ،وَهِی:(اسْتَقَرَّ)،لأَنِّ المُقَدَّرَ عَامِلٌ فی الظَّرْفِ وَالأصْلُ فی العَمَلِ الفِعْلُ،فَقَوْلُکَ(سَعِیدٌ فی الدّارِ)تَقْدِیرُهُ(سَعِیدٌ استَقَرَّ فی الدّارِ).

وَلا بُدَّ مِنْ ضَمِیرٍ فی الجُمْلَةِ لِیعُودَ إلی المُبْتَدَأِ،ک(الهَاءِ)فی مَا مَرَّ،وَیجُوزُ حَذْفُهُ عِنْدَ وُجُودِ قَرِینَةٍ نَحْوُ:(اللبَنُ الأوْقِیةُ بِدِرْهَمٍ،وَالحنْطَةُ الکِیلُو بِثَلاثَةِ دَراهِمَ)،أی:مِنْهُ.

وَقَدْ یتَقَدَّمُ الخَبَرُ عَلَی المُبتَدأِ إنْ کَانَ ظَرْفاً نَحْوُ:(فی الدَّارِ حَمِیدٌ).

وَیجُوزُ أنْ یؤْتَی لِلمُبْتَدأِ الوَاحِدِ بِأَخْبَارٍ کَثِیرَةٍ نَحْوُ:(سَعِیدٌ فَاضِلٌ،عَالِمٌ،عَاقِلٌ).

واعْلَمْ أَنَّ لِلنُّحَاةِ قِسْماً آخَرَ مِنَ المُبْتَدَأِ لَیسَ بِمُسْنَدٍ إلَیه وَهُوَ صِفَةٌ وَقَعَتْ بَعْدَ حَرْفِ النفی نَحْوُ:(مَا رَاجِعٌ سَعِیدٌ)،أوْ بَعْدَ حَرْفِ الاسْتِفْهَامِ نَحْوُ:(أقَادِمٌ خَالِدٌ؟وَهَلْ قَائِمٌ زَیدٌ؟)،وَشَرْطُهُ أَنْ تَرْفَعَ تِلْکَ الصِّفَةُ اسْماً ظَاهِراً بَعْدَهُ نَحْوُ:(مَا صَائِمٌ الرَّجُلانِ،وَأَصَائِمٌ الرَّجَلانِ؟)بِخِلافِ(أَصَائِمَانِ الرَّجُلانِ؟)،فَإنَّ الوَصْفَ لَمْ یرْفَعِ الاسْمَ الظَّاهِرَ بَعْدَهُ،وَإِلاَ لَمَا جَازَ تَثْنِیتُهُ.ف-(صَائِمَانِ)خَبَرٌ مُقَدَّمٌ وَ(الرَّجُلانِ)مُبْتَدَأٌ مَؤخَّرٌ.

القِسمُ الخَامِسُ:خَبَرُ إنَّ وَأَخَواتِهَا

وَهِی:(إنَّ،وَکَأَنَّ،ولَیتَ،ولکِنَّ،ولَعَلَّ)،وَتُسَمَّی الحُرُوفَ المُشَبَّهَةَ بِالفِعْلِ.

وَهذِهِ الحُرُوفُ تَدْخُلُ عَلَی المُبْتَدَأ وَالخَبَرِ،فَتَنْصِبُ المُبْتَدَأَ،وَِیکُونُ اسْماً لَهَا وتَرْفَعُ الخَبَرَ،وَیکُونُ خَبَراً لَهَا نَحْوُ:(إنَّ حَمِیداً قَائِمٌ).وَحُکْمُ خَبَرِ(إنَّ)فی کَوْنِهِ مُفْرَداً أوْ جُمْلَةً،مَعْرِفَةً أوْ نَکِرَةً کَحُکْمِ خَبَرِ المُبْتَدَأِ،وَلا یجُوزُ تَقْدِیمُهُ عَلَی اسْمِهَا إِلاّ إذا کَانَ ظَرْفاً نَحْوُ:(إنَّ فی الدّارِ سَعِیداً).

القِسْمُ السَّادِسُ:اِسْمُ کَانَ وَأخَواتِهَا

وَهِی:صَارَ،وأَصْبَحَ،وأَمْسَی وَأَضْحَی،وظَلَّ،وبَاتَ،وآضَ،وعَادَ،وغَدا،ورَاحَ،ومَا زالَ،ومَا فتئَ ومَا انفَکَّ،ومَا دَامَ،ولَیسَ،ومَا بَرِحَ،وتُسَمَّی الأفْعَالَ النَّاقِصَةَ.

ص:193

وهذِهِ الأفْعالُ النَّاقِصَةُ تَدْخُلُ عَلی المُبْتَدَأ وَالخَبَرِ،فَتَرْفَعُ المُبتدأَ وَیکُونُ اسْماً لَهَا وَتَنْصِبُ الخَبَرَ،وَیکُونُ خَبَراً لَهَا نَحْوُ:(کَانَ خَالِدٌ قائماً).

وَیجُوزُ فی الکُلِّ تَقْدِیمُ أخْبَارهَا عَلَی أَسْمائِهَا نَحْوُ:(کَانَ قَائِماً خَالِدٌ)،کَمَا یجُوزُ تَقَدُّمُ أَخْبَارِهَا عَلَی نَفْسِ الأفْعَالِ مِنْ(کَانَ)إلی(رَاحَ)نَحْوُ:(قَائِماً کَانَ سَعِیدٌ)،ولا یجُوزُ ذلِک فیمَا أوَّلُهُ(مَا)،فَلا یقَالُ:(قَائِماً مَا زالَ سَعیدٌ).وفی(لَیسَ)خِلافٌ.وَبَاقِی الکَلامِ فی هذِهِ الأفْعَالِ یأتِی فی القِسْمِ الثَّانِی إنْ شَاءَ اللهُ تَعَالی.

القِسْمُ السَّابِعُ:اِسْمُ(مَا،ولا)المُشَبَّهَتَینِ بِ(لَیسَ)

وَهُمَا تَدْخُلانِ عَلَی المُبْتَدَأِ وَالخَبَرِ،وَتَعْمَلانِ عَمَلَ(لَیسَ)نَحْوُ:(مَا زَیدٌ قَائِماً،لا رَجُلٌ أَفْضَلَ مَنْکَ).وَتَدْخُلُ(مَا)عَلَی المَعْرِفَةِ وَالنَّکِرَةِ،وَتَخْتَصُّ(لا)بِالنَّکِراتِ خَاصَّةً.

القِسْمُ الثَّامِنُ:خبَرُ(لا)النَّافِیةِ لِلْجِنْسِ

وهِی تَدُلُّ عَلَی نَفْی الخَبَرِ عَنْ الجِنْسِ الوَاقِعِ بَعْدَهَا عَلَی سَبِیلِ الاسْتِغراقِ نَحْوُ:(لا رَجُلَ قَائِمٌ).

المَقْصَدُ الثَّانِی:فی الأَسْمَاءِ المَنْصُوبَةِ

وَهِی اثْنَا عَشَرَ قِسْماً:المَفْعُولُ المُطْلَقُ،والمَفْعُولُ بِهِ،والمَفْعُولُ فیهِ،والمَفْعُولُ لَهُ،والمَفْعُولُ مَعَهُ،وَالحَالُ،والتَّمْییزُ،والمُسْتَثْنَی،وخَبَرُ کَانَ وَأخَوَاتِهَا،وَاسْمُ إنَّ وَأَخَوَاتِهَا،والمَنْصُوبُ بِ-(لا)الَّتی لِنفی الجِنْسِ،وخَبَرُ(ما)وَ(لا)المشَبَّهَتَینِ بِ-(لَیسَ).

القِسْمُ الأوَّلُ:المَفْعُولُ المُطْلَقُ

وَهُوَ مَصْدَرٌ بِمَعْنَی فِعْلٍ مَذْکُورٍ قَبْلَهُ،وَیذْکَرُ لِلتَّأْکِیدِ نَحْوُ: وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَکْلِیماً ،وَلِبَیانِ النَّوعِ نَحْوُ: وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا ،ولِبَیانِ العَدَدِ نَحْوُ:(جَلَسْتُ جَلْسَةً أوْ جَلْسَتَینِ أوْ جَلَساتٍ).

وَقَدْ یکُونُ مِنْ غَیرِ لَفْظِ الفِعْلِ نَحْوُ:(قَعَدْتُ جُلُوساً)،وَقَدْ یحْذَفُ فِعْلُهُ لِقِیامِ قَرِینَةٍ جَوازاً،کَقَوْلِکَ لِلقَادِمِ:(خَیرَ مَقْدَمٍ)،أَی قَدِمْتَ قُدُوماً،ف-(خَیرَ)اسْمُ تَفْضِیلٍ،وَمَصْدَرِیتُهُ بِاعْتِبَارِ المَوصُوفِ أوِ المُضَافِ إلَیهِ،وهُوَ مَقْدَمٍ أوْ قُدُوماً.

ووُجوباً،وهُوَ سَمَاعِی نَحْوُ:(شُکْرَاً،وَسَقْیاً).

ص:194

القِسْمُ الثَّانِی:المَفْعُولُ بِهِ

وَهُوَ اسْمٌ یقَعُ عَلَیهِ فِعْلُ الفَاعِلِ نَحْوُ:(أَکْرَمْتُ زَیداً)،وَقَدْ یتَقَدَّمُ عَلَی الفَاعِلِ نَحْوُ:(نَصَرَ عَمْراً زَیدٌ)،وَقَدْ یحْذَفُ فِعْلُهُ لِقِیامِ قَرِینَةٍ عَلَیهِ:

أ)جَوازاً،کَقَوْلِهِ تَعَالی:(خَیراً)فی الآیةِ الکَرِیمَةِ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ ؟قالُوا:خَیْراً أی:أَنْزَلَ خَیراً.

ب)وُجُوباً،فی أَرْبَعَةِ مَواضِعَ:أوَّلُهَا سَمَاعِی،وَالبَوَاقِی قِیاسِیةٌ.

الأوَّلُ:نَحْوُ:(امْرَأً وَنَفْسَهُ)،أَی دَعْهُ وَنَفْسَهُ،وَ انتهوا خیر ای لکم أَی انْتًهُوا عَن التّثْلِیثِ،(وَوَحِّدُوا الإلهَ)وَاقْصِدُوا خَیراً لَکُمِ.وَ(أَهْلاً وسَهْلاً)أَی أَتَیتَ قَوْمَاً أهْلاً،وَأَتَیتَ مَکاناً سَهْلاً،وَنحوُها مِمَّا اشْتُهِرَ بِحَذْفِ الفِعْلِ.

الثَّانِی:التَّحْذِیرُ مِثْلُ:إِیاکَ وَالأَسَدَ،أَصْلُهُ:قِ نَفْسَکَ مِنَ الأَسَدِ،أوْ تَکْرارُ المُحَذَّرِ مِنْهُ نَحْوُ:(الطَّرِیقَ الطَّرِیقَ).فَالعَامِلُ فی بَابِ التَّحْذِیر هُوَ الفِعْلُ المُقَدَّرُ مِثْلُ:(تَوَقَّ،وَاحْذَرْ،وَتَجَنَّبْ...الخ).

الثَّالِثُ:اسْمٌ أُضْمِرَ عَامِلُهُ بِشَرْطِ تَفْسِیرهِ بِفِعْلٍ یذْکَرُ بَعْدَهُ،یشْتَغِلُ ذلِک الفِعْلُ عَنْ ذلِک الاسْمِ بِضَمِیرِهِ،بِحَیثُ لَوْ سُلِّطَ عَلَیهِ هُوَ او مُناسِبُهُ لَنَصَبَهُ نَحْوُ:(زَیداً أَکْرَمْتُهُ)،فَإنَّ(زَیداً)مَنْصُوبٌ بِفِعْلٍ مَحْذُوفٍ،وهُوَ(أَکْرَمْتُ)وَیفَسِّرُهُ الفِعْلُ المَذْکُورُ بَعْدَهُ،وَهُوَ(أَکْرَمْتُهُ).وَلِهذا البابِ فُرُوعٌ کَثِیرةٌ.

الرَّابِعِ:المُنَادَی،وهُوَ اسْمٌ مَدْعُوٌّ بِإحْدَی حُرُوفِ النِّداءِ التَّالِیةِ:(یا،وأَیا،وهَیا،وأَی،والهَمْزَةِ المَفْتُوحَةِ)نَحْوُ:(یا عَبْدَ اللهِ)،أی أَدْعُو عَبْدَ اللهِ.وحَرْفُ النِّداءِ قَائِمٌ مَقَامَ(أَدْعُو،وأَطْلُبُ).

وَقَدْ یحْذَفُ حَرْفُ النِّداءِ لَفْظاً نَحْوُ:قَوْلِهِ تَعَالی: یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ إِنَّکِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئِینَ .

ینْقَسِمُ المُنَادَی إلی الأقْسَامِ التَّالِیةِ:

1.المفْرَدُ المَعْرِفَةُ،وَیبْنَی عَلَی عَلامَةِ الرَّفْعِ،کَالضَّمَّةِ نَحْوُ:(یا زَیدُ)،وَالألِفِ نَحْوُ:(یا زَیدانِ)،والوَاوِ نَحْوُ:(یا زَیدُونَ)،وَیخْفَضُ بِلامِ الاسْتِغَاثَةِ نَحْوُ:(یا لَزَیدٍ)،وَیفتَحُ بِإلْحاقِ أَلِفِهَا نَحْوُ:(یا زَیداه).

ص:195

وَالمنادَی المَعرِفَةُ إنْ کانَ مُعرَّفاً بِاللاّم فُصِلَ بَینَ حَرفِ النِّداءِ بِ-(أَیها)للمُذَکَّرِ،وَ(أَیتُها)لِلمُؤَنَّثِ،فَتَقُولُ:(یا أَیها الرَّجُلُ)،وَ(یا أَیتُها الْمَرأَةُ).

2.المُضَافُ،وَینْصَبُ نَحْوُ:(یا عَبْدَ اللهِ).

3.المُشَابِهُ لِلمُضَافِ،وَهُوَ أَنْ یتَّصِلَ بِهِ شَیءٌ لا یتِمُّ المَعْنَی إلاّ بِهِ کَمَا لا یتِمُّ المُضَافُ إلاّ بِالمُضاَفِ إلَیهِ،وحُکْمُهُ النَّصْبُ مِثْلُ:(یا حَسَناً أَدَبُهُ،یا طَالِعاً جَبَلاً).

4.اَلنَّکِرَةُ غَیرُ المَقْصُودَةِ،وَحُکمُهُ النَّصْبُ أیضاً مِثْلُ:قَوْلِ الأعمَی:(یا رَجُلاً خُذْ بِیدِی).

وَیجُوزُ تَرْخِیمُ المُنَادَی،وَهُوَ حَذْفٌ فی آخِرِهِ لِلتَّخْفِیفِ بِشَرْطِ أنْ یکُونَ عَلَماً غَیرَ مُرکَّبٍ بِالإِضافةِ والاِسْنَادِ،وَزَائِداً عَلَی ثَلاثَةِ أَحْرُفٍ،أو مَخْتُوماً بِتَاءِ التَّأنِیثِ،کَمَا تَقُولُ فِی یا مَالِک:یا مَالِ،وَفی یا مَنْصُورُ:یا مَنْصُ،وَفِی یا عُثْمَانُ:یا عُثْمَ،وفِی فاطِمَةَ:یا فاطِمَ.وَیجُوزُ فی آخِرِ المُرَخَّمِ الضَّمَّةُ أو بَقَاءُ الحَرَکَةِ الأصْلِیةِ کَما تَقُولُ فِی یا حَارِثُ:(یا حَارِ،یا حَارُ).

وَاعْلَمْ أنَّ(یا)مِنْ حُرُوفِ النِّداءِ،وَقَدْ تُسْتَعْمَلُ فِی المَندُوبِ أَیضاً،وَهُوَ المُتَفَجَّعُ عَلَیهِ بِ(یا)أوْ(وا)،وَیقالُ(یا زَیداه،وَوا زَیداه)فَ(وا)تَخْتَصُّ بِالمَنْدُوبِ وَ(یا)مُشْتَرَکَةٌ بَینَ النِّداءِ وَالمَنْدُوبِ.

القِسْمُ الثَّالِثُ:المَفْعُولُ فِیهِ

المَفْعُولُ فِیهِ:هُوَ الاسْمُ الّذِی یقَعُ فِیهِ مِنَ الزَّمانِ وَالمَکَانِ،وَیسَمَّی ظَرْفاً.

وَظَرْفُ الزَّمانِ عَلَی قِسْمَینِ:

1.مُبْهَمٌ،وَهُوَ مَا لا یکُونُ لَهُ حَدٌّ مُعَینٌ نَحْوُ:(دَهْرٌ،حِینٌ).

2.مَحْدُودٌ،وَهُوَ مَا یکُونُ لَهُ حَدٌّ نَحْوُ:(یوْمٌ،وشَهْرٌ،وسَنَةٌ).

وَکُلُّهَا مَنْصُوبَةٌ عَلَی الظَّرْفِیةِ وَتَتَضَمَّنُ مَعْنَی(فِی)،تَقُولُ:صُمْتُ دَهْراً،وَسَافَرْتُ شَهْراً)أَی،فِی دَهْرٍ،وَفِی شَهْرٍ.

وَظرفُ المَکانِ-کذلِک-مُبْهَمٌ،وَهُوَ مَنْصُوبٌ-أیضاً مِثْلُ:(جَلَسْتُ خَلْفَکَ وَأَمامَک).وَمَحْدُودٌ،وَهُوَ مَا لا یکُونُ مَنْصُوباً بِتَقْدِیر(فِی)،بَلْ لا بُدَّ مِنْ ذِکرِ(فِی)مِثْلُ:(جَلَسَتُ فِی الدّارِ،وَفِی السُّوقِ،وفِی المَسْجِدِ).

ص:196

القِسْمُ الرَّابِعُ:المفْعُولُ لَهُ

المفْعُولُ لَهُ:وَهُوَ اسْمٌ لأَجْلِهِ یقَعُ الفِعْلُ المَذْکُورُ قَبْلَهُ،وَینْصَبُ بِتَقْدِیرِ اللاَّمِ نَحْوُ:(ضَرَبْتُهُ تَأْدِیباً)أَی:لِلتَّأدِیبِ،وَ(قَعَدَ المُتَخَاذِلُ عَنِ الحَرْبِ جُبْناً)أَی:للِجُبنِ.

القِسْمُ الخَامِسُ:المَفْعُولُ مَعَهُ

المَفْعُولُ مَعَهُ:مَا یذْکَرُ بَعْدَ(وَاو)بِمَعْنی(مَعَ)لِمُصاحَبَتِهِ مَعْمُولَ فِعْلٍ نَحْوُ:(جَاءَ البَرْدُ و المِعْطَفَ،وَجئْتُ أَنَا وَسَعِیداً)أَی:مَعَ المِعْطَفِ،وَمَعَ سَعیدٍ.

فَإِنْ کَانَ الفِعْلُ لَفْظاً وَجَازَ العَطْفُ یجُوزُ فِیهِ الرَّفْعُ وَالنَّصْبُ نَحْوُ:(جِئْتُ أَنَا وَزَیدٌ وَزَیداً)وَإِنْ لَمْ یجُزِ العَطْفُ تَعَینَ النَّصْبُ نَحْوُ:(جِئْتُ وَزَیداً)،وَإنْ کَانَ الفِعْلُ مَعْنیً وَجَازَ العَطْفُ تَعَینَ العَطْفُ نَحْوُ:(مَا لِسَعِیدٍ وَخالدٍ)؟وَإنْ لَمْ یجُزِ العَطْفُ تَعَینَ النَّصْبُ،نحو(مَالَکَ وَسَعِیداً)وَ(مَا شَأْنُکَ وَعَمْراً)لأَنَّ الْمَعْنَی،ما تَصْنَعُ؟

القِسْمُ السَّادِسُ:الحَالُ

الحَالُ:لَفْظٌ یدُلُّ عَلَی بَیانِ هَیئَةِ الفَاعِلِ،أوِ المَفْعُولِ بِهِ،أوْ کِلَیهِمَا مِثْلُ:(جَاءَنِی حَمِیدٌ رَاکِباً،وَاسْتَقْبَلْتُ سَعِیداً فَارِساً،وَلَقِیتُ حَمِیداً رَاکِبَینِ).وَالعَامِلُ فِی الحَالِ هُوَ فِعْلٌ لَفْظاً مِثْلُ:(رَأَیتُ سَعِیداً راکِباً)،أَوْ مَعْنیً مِثْلُ:(زِیدٌ فِی الدّار قائِماً)،فَإنَّ مَعْنَاهُ أُنَبِّهُ وَأُشِیرُ إلی زَیدٍ حَالَ کَوْنِهِ قَائِماً.

وَقَدْ یحْذَفُ العَامِلُ لِقَرِینَةٍ کَمَا تَقُولُ لِلمُسَافِرِ:(سَالِماً غَانِماً)،أَی تَرْجِعُ سَالِماً غَانِماً.

وَالحَال نَکِرَةٌ أَبَداً،وَذوُ الحَالِ مَعْرفَةٌ غَالِباً،کَمَا رَأَیتَ فِی الأَمْثِلَةِ،فَإنْ کَانَ ذُو الحَالِ نَکِرَةً وَجَبَ تَقْدِیمُ الحَالِ عَلَیهِ نَحْوُ:(جَاءَنِی رَاکِباً رَجُلٌ)،لِئَلاّ یلْتَبِسَ بِالصِّفةِ فِی حَالَةِ النَّصْبِ فِی قَوْلِکَ:(رَأَیتُ رَجُلاً رَاکِباً).

وَقَدْ یکُونُ الحَالُ جُمْلَةً خَبَرِیةً نَحْوُ:(جَاءَنِی زَیدٌ وَغُلامُهُ رَاکِبٌ،ورَأَیتُ سَعِیداً یرکَبُ فَرَسَهُ).

القِسْمُ السَّابِعُ:التَّمْییزُ

التَّمْییزُ:اِسْمٌ نَکِرَةٌ یذْکَرُ بَعْدَ مِقْدارٍ أَوْ کَیلٍ أَوْ وَزْنٍ أَوْ مسَاحَةٍ أَوْ غَیرِ ذلِک مِمّا فِیهِ إبْهامٌ،لِیرْفَعَ

ص:197

ذلِک الإبْهَامَ مِثْلُ:(عِنْدِی عِشْرُون کتاباً،وَقَفِیزانِ بُرّاً،وَمَنَوَانِ سَمْناً،وَجَرِیبَانِ قُطْناً،وَمَا فِی السَّمَاءِ قَدَرُ رَاحَةٍ سَحَاباً،وعَلَی التَّمْرَةِ مِثْلُهَا زُبْداً).

وَقَدْ یکُونُ مِنْ غَیرِ مِقْدارٍ نَحْوُ:(عِنْدِی سِوارٌ ذَهَباً،وَهذا خاتَمٌ حَدِیداً)،وَالخَفْضُ فِیهِ أَکْثَرُ مِثْلُ:(خَاتَمُ حَدِیدٍ).

وَقَدْ یقَعُ التَّمْییزُ بَعْدَ الجُمْلَةِ،لِیرْفَعَ الإبْهَامَ عَنْ نِسْبَتِها نَحْوُ:(طَابَ زَیدٌ عِلْماً،أَوْ أَباً،أَوْ خُلُقاً).

القِسْمُ الثَّامِنُ:المُسْتَثْنَی

المُسْتَثْنَی:لَفْظٌ یذْکَرُ بَعْدَ(إِلاّ)وَأَخَواتِهَا،لِیعْلَمَ أَنَّهُ لا ینْسَبُ إلَیهِ مَا ینْسَبُ إلی مَا قَبْلَهَا.

وَالمُسْتَثْنَی عَلَی قِسْمَینِ:

1.مُتَّصِلٌ،وَهُوَ مَا کَانَ مِنْ جِنْسِ المُسْتَثْنَی مِنْهُ مِثْلُ:(جَاءَنی القَوْمُ إِلاّ زَیداً).

2.مُنْقَطِعٌ،وَهُوَ مَا لا یکُونُ المُسْتَثنَی مِنْ جِنْسِ المُسْتَثْنَی مِنْهُ مِثْلُ:(جَاءَ المُسافِروُنَ إِلاّ أَمْتِعَتَهُمْ).

إعْرابُ المُسْتَثْنَی عَلَی أَنواعٍ:

أ)النَّصْبُ،وَیکُونُ فِی أَرَبَعَةِ مَواضِعَ کَمَا یلِی:

1.المُسْتَثْنَی المُتَّصِلُ التَّامُّ المُوجَبُ(أَی بأَنْ لا یکُونَ فِی الکَلامِ نَفْی،ولا نَهْی،وَلا اسْتفْهَامٌ)وَیکُونُ المُسْتَثْنَی مِنْهُ مَذْکُوراً مِثْلُ:(جَاءَ القَوْمُ إلاّ سَعِیداً).

2.المُسْتَثْنَی المُنْقَطِعُ مِثْلُ:(رَأَیتُ المُسَافِرینَ إلاّ أمْتِعَتَهُمْ).

3.المُسْتَثْنَی المُتَقَدِّمُ عَلَی المُسْتَثْنَی مِنْهُ مِثْلُ:(مَا جَاءَنِی إِلاّ أَخَاکَ أَحَدٌ).

4.المُسْتَثْنَی ب-(عَدَا،وَخَلاَ)عَلَی الأکْثَرِ وَبِ-(مَا خَلا،ومَا عَدا،وَلَیس،وَلا یکُوْنُ)مِثْلُ:(کَتَبَ الطُّلاْبُ الدًّرْسَ عَدَا خَالِداً،وَمَا خَلا خالِداً).

ب)جَوازُ النَّصْبِ وَالإتْبَاعِ عَلی البَدَلِیة.

وَذلِک إذا کَانَ المُسْتَثْنَی فِی کَلامٍ غَیرِ مُوجَبٍ،وَالمُسْتَثْنی مِنْهُ مَذْکُوراً مَثْلُ:(مَا جَاءَ احدٌ إلاّ سَعِیداً،وَإلاّ سَعِیدٌ)فَیجُوزُ فِیهِ النَّصْبُ عَلَی الاسْتِثْنَاءِ و الإتْبَاعُ عَلَی البَدَلِیةِ.

ج)الإعْرابُ حَسْبَ العَوامِلِ.

وذلِک إذا کَانَ المُسْتَثْنَی مُفْرَّغاً،بأَنْ یکُونَ بَعْدَ(إِلاّ)فِی کَلامٍ غَیرِ مُوجَبٍ،والمُسْتَثْنَی مِنهُ غَیرَ مَذْکورٍ،تَقُولُ:(مَا جَاءَنِی إِلاّ سَعِیدٌ،وَمَا رَأیتُ إِلاّ سَعِیداً،وَمَا مَرَرْتُ إِلاّ بِسَعِیدٍ).

ص:198

وَإنْ کَانَ المُسْتَثْنَی بَعْدَ(غَیر،وَسِوی،وَسَواء،وَحَاشَا)کَانَ مَجْرُوراً عِنْدَ الجَمِیعِ فِی(غَیرِ وسِوی وَسَواء)وفِی(حَاشَا)عِنْدَ الأکْثَرِ نَحْوُ:جَاءَنِی الْقَوْمُ غَیرَ مَجِیدٍ،وَسِوی مَجِیدٍ وَحَاشَا مَجیدٍ.

یعْرَبُ(غَیر)إعْرابَ المُسْتَثْنَی بِ-(إلاّ)تَقُولُ:(جَاءَنِی القَومُ غَیرَ زَیدٍ،وَغَیرَ حِمَارٍ،وَمَا جَاءَنِی أَحَدٌ غَیرَ سَعِیدٍ،وَمَا رَأَیتُ غَیرَ سَعِیدٍ،وَمَا مَرَرْتُ بِغَیرِ(سَعِیدٍ).

وَلَفْظُ(غَیر)مُوْضُوعٌ لِلصِّفَةِ،وَقَدْ یسْتَعْمَلُ لِلاسْتِثْناءِ،کَمَا أنَّ لَفْظَةَ(إلاّ)مُوْضُوعَةٌ لِلاسْتِثْنَاءِ،وَقَد تُسْتَعْمَلُ لِلصِّفَةِ،کَمَا فِی قَوْلِهِ تَعَالی: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا ،أَی:غَیرُ اللهِ،کذلِک قَوْلُکَ:(لا إله إِلاّ اللهُ).

القِسْمُ التَّاسِعُ:خَبَرُ(کَانَ)وَأخَواتِها

وحُکْمُهُ کَحُکْمِ خَبَرِ المُبْتَدأِ،نَحْوُ:(کَانَ سَعِیدٌ مُنْطَلِقاً)،إلاّ أنَّهُ یجُوزُ تَقْدیمُهُ عَلَی اسْمِهَا مَعَ کَوْنِهِ مَعْرِفَةً بِخِلافِ خَبَرِ المُبْتَدأِ،نَحْوُ:و کان حقا علی نانصر المؤمنین.

القِسْمُ العَاشِرُ:اِسْمُ(إنَّ)وَأخَواتِها

وَهُوَ الَمَسْنَدُ بَعْدَ دُخُولِها نَحْوُ:(إنَّ زَیداً جَالِسٌ).

القِسْمُ الحَادِی عَشَرَ:المَنْصُوبُ ب-(لا)الَّتی لِنَفْی الجِنْسِ

وَهُوَ المُسْنَدُ إلیهِ بَعْدَ دُخُولِهَا.وَتَلِیهَا نَکِرَةٌ مُضَافَةٌ نَحْوُ:(لا غُلاَمَ رَجُلٍ فِی الدَّارِ)،أَوْ مُشَابِهٌ بِالمُضافِ نَحْوُ:(لا عِشْرِینَ دِرْهَمَاً فِی الکِیسِ).

وَإنْ کَانَ مَا بَعدَ(لا)نَکِرَةً مُفْرَدَةً یبْنی عَلَی الفَتْحِ نَحْوُ:(لا رَجُلَ فِی الدّارِ)،وَإنْ کَانَ مُفْرَداً مَعْرِفَةً أوْ نَکِرَةً مَفْصُولاً بَینَهُ وَبَینَ(لا)کَانَ مَرْفُوعاً لأنّها تُلْغی عَنِ العَمَلِ،وَیجِبُ حِینَئِذٍ تَکْرِیرُ(لا)مَعَ الاسْمِ الآخَرِ،تَقُولَ:(لا حَمِیدٌ ولا مَجِیدٌ)وَ(لا فِیهَا رَجُلٌ ولا امْرأةٌ).

وَإذا تَکَرَّرَتْ(لا)عَلی سَبِیلِ العَطْفِ،وَجَاءَ بَعْدَهَا نَکِرةٌ مُفْرَدَةٌ بِلا فصْلٍ،مِثْلَ(لا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ)یجُوزُ فِیهَا خَمْسَةُ أَوْجُهٍ:فَتْحُهُما،ورَفْعُهُمَا،وَفَتْحُ الأوَّلِ ونَصْبُ الثَّانِی،وَفَتْحُ الأوَّلِ وَرَفْعُ الثّانِی،وَرَفْعُ الأوَّلِ وَفَتْحُ الثّانِی.

وَقَدْ یحْذَفُ اسْمُ(لا)لِقَرینَةٍ نَحْوُ:(لا عَلَیکَ)أَی:لا بَأْسَ عَلَیکَ.

ص:199

القِسمُ الثّانِی عَشَرَ:(مَا)وَ(لا)المُشْبَّهَتینِ ب-(لَیسَ)

وهُوَ المُسْنَدُ بَعْدَ دُخُولِهِما نَحْوُ:(مَا سَعِیدٌ جَالِساً)وَ(لا رَجُلٌ حَاضِراً).

وتُلْغَیانِ عَن العَمَلِ فِی المَواضِعِ التَّالِیةِ:

1.إذا وَقَعَ الخَبَرُ بَعْدَ(إلاّ)نَحْوُ:(مَا زَیدٌ إلاّ قائِمٌ).

2.إذا تَقَدَّمَ الخَبَرُ نَحْوُ:(مَا قَائِمٌ زَیدٌ).

3.إذا زِیدَتْ(إنْ)بَعْدَ(مَا)نَحْوُ:(مَا إنْ خالِدٌ نَازلٌ).

هذِهِ لُغَةُ الحِجازِیینَ،وَدَلِیلُهُمْ قَوْلُهُ تَعَالَی: ما هذا بَشَراً .

وَأَمَّا بَنُو تَمِیمٍ فَلا یعْمِلُونَهَا أَصْلاً کَقَوْلِ الشَّاعِرِ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ:

وَمُهَفْهَفٍ کَالبَدْرِ قُلتُ لَهُ انْتَسِبْ.

فَأَجابَ مَا قَتْلُ المُحِبِّ علی المُحِبِّ حَرامُ

بِرَفْعِ(حَرامُ).

المَقْصَدُ الثَّالِثُ:فِی المَجْرُوراتِ

الأسْمَاءُ المَجْرورةُ وهِی عَلی قِسْمَینِ:

1.المَجْرُورُ بِحَرْفِ الجَرِّ،وهُوَ کُلُّ اسْمٍ نُسِبَ إلیهِ شَیءٌ بِواسِطَةِ حَرفِ الجَرِّ لَفْظاً نَحْوُ:(مَرَرْتُ بِزَیدٍ)،وَیعَبَّرُ عَنْ هذا التَّرْکِیبِ فِی الإِصْطِلاحِ ب-(الجَارِّ و المَجْرُورِ).

2.المضَافُ إلیهِ نَحْوُ:(غُلامُ زَیدٍ)،فَإِنَّهُ مَجْرُورٌ بِحَرْفِ جَرٍّ مُقَدَّرٍ،وَیعَبَّرُ عَنْهُ فِی الإصْطِلاحِ بِأَنَّهُ مُضَافٌ وَمُضَافٌ إلیهِ.وَیجِبُ تَجْرِیدُ المُضَافِ عَنْ التَّنوِینِ،ومَا یقُومُ مَقَامَهُ نَحْوُ:(کِتَابِ سَعِیدٍ وَکتَابَی حَمِیدٍ،وَمُسْلِمِی مِصْرَ).

الإضَافَةُ عَلی قِسْمَینِ:

1.مَعْنَوِیةٌ،وَهِی أنْ لا یکُونَ المُضَافُ صِفَةً مُضَافَةً إلی مَعْمُولِهَا،وهِی إمِّا بِمَعْنَی(اللاَّمِ)نَحْوُ:(غُلاَمُ زَیدٍ)،أَوْ بِمَعنَی(مِنْ)کَ-(خَاتَمُ فِضَّةٍ)،أَوْ بِمَعْنَی(فی)نَحْوُ:(صَلاةُ اللَّیلِ).

وَفائِدَةُ هذِهِ الإضَافَةِ تَعْرِیفُ المُضَافِ إنْ أُضِیفَ إلی مَعْرِفَةٍ-کَمَا مَرَّ-وتَخْصِیصُهُ إنْ أُضِیفَ إلی نَکِرَةٍ نَحْوُ:(غُلامُ رَجُلٍ).

2.لَفْظِیةٌ:وَهِی أنْ یکُونَ المُضافُ صِفَةً مُضافَةً إلی مَعْمُولِهَا،وَهِی فِی تَقْدِیرِ الانْفِصَالِ فِی اللَّفْظِ نَحْوُ:(زَائِرُ سَعِیدِ)-فَکَأنَّ المُضافَ مُنْفَصِلٌ عَنِ المُضَافِ إلَیهِ،وَفَائِدَتُهَا تَخْفِیفٌ فِی اللَّفْظِ فَقَطْ.

ص:200

و إذا أُضِیفَ الاسْمُ الصَّحِیحُ،أوِ الجَارِی مَجرَی الصَّحِیحِ إلی(یاءِ)المُتَکَلِّمِ،کُسِرَ آخِرُهُ،وأُسْکِنَتِ الیاءُ،أوْ فُتِحَتْ مِثْلُ:(غُلامِی وَدَلْوِی،وَظَبْیی)وَإنْ کَانَ آخِرُ الاسْمِ یاءً مَکْسُوراً مَا قَبْلَهَا أُدْغِمَتِ الیاءُ فِی الیاءِ وفُتِحَتِ الیاءُ الثَّانِیةُ لِئَلاَّ یلْتَقِی السَّاکِنَانِ،کَمَا تَقُولُ فِی القَاضِی:(قَاضِی)،وفِی الرَّامِی:(رَامِی).

و إنْ کَانَتْ فِی آخِرِهِ(واوٌ)مُضْمُومٌ مَا قَبلَهَا قَلَبْتَهَا(یاءً)،وَعَمِلْتَ کَمَا مَرَّ،تَقولُ:(جَاءَنِی مُعَلِّمِی).

وَتَقولُ فِی الأسْماءِ السِّتَةِ:(أبِی وَأخِی،وَحَمِی،وهَنِی)وَ(فی)عِنْدَ قَومٍ وَ(ذُو)لا یضَافُ إلی مُضْمَرٍ أصْلاً وَقَوْلُ الشَّاعِرِ:

إنَّمَا یعْرِفُ ذا الفَضْلِ مِنَ النَّاسِ ذَوُوْهُ.

شَاذٌّ.

و إذا قُطِعَتْ هذِهِ الأسماءُ عَنِ الإضافَةِ قُلْتَ،(أَخٌ،وأَبٌ،وَحَمٌ،وَهَنٌ،وَفَمٌ)،وتَجُوزُ الحَرکَاتُ الثَّلاثُ،وَ(ذُو)لا یقطَعُ عَنِ الإضَافَةِ أَصْلاً.هذا کُلُّهُ فِی المَجْرُورِ بِتَقْدِیرِ حَرْفِ الجَرِّ،أمَّا مَا یذْکَرُ فِیهِ حَرْفُ الجَرِّ لَفْظاً فَسَیأْتِیکَ فِی القِسْمِ الثَّالِثِ إنْ شَاءَ اللّهُ تَعَالی.

الخاتِمةُ:فِی التَّوَابِعِ

اعْلَمْ أنَّ الأسْمَاءَ المُعْرَبَةَ الَّتِی مَرَّ ذِکْرُهَا کَانَ إعْرَابُها بِالأصَالَةِ،بِأنْ دَخَلَتْها العَوَامِلُ،فَأوْجَبَتْ فِیها الرَّفْعَ،والنَّصْبَ،وَالجَرَّ بِلا واسِطَةٍ،وقَدْ یکُونُ إعْرابُ الاسْمِ بِتَبَعِیةِ مَا قَبْلَهُ،وَیسْمَّی(التَّابِعَ)لأنَّهُ یتْبَعُ مَا قَبْلَهُ فِی الإعْرَابِ.

فَالتّابِعُ:کَلُّ ثانٍ مُعْرَبٍ بِإعْرَابِ سَابِقِهِ مِنْ جهةٍ واحِدَةٍ.وَالتَّوَابِعُ خَمْسَةٌ:النَّعْتُ،والعَطْفُ بِالحُرُوفِ،والتَّأکِیدُ،وعَطْفُ البَیانِ،والبَدَلُ.

القِسْمُ الأوَّلُ:النَّعْتُ(الصِّفة)

النَّعْتُ:تَابِعٌ یدُلُّ عَلَی مَعْنیً فِی مَتْبُوعِهِ نَحْوُ:(جَاءَنِی رَجُلٌ عَالِمٌ)،وَیسَمَّی النَّعْتَ الحَقِیقِی،أوْ فِی مُتَعَلِّقٍ بِمَتْبُوعِهِ نَحْوُ:(جَاءَنِی رَجُلٌ عَالِمٌ أَبُوهُ)،وَیسَمَّی النَّعْتَ السَّبَبِی.

وَالنَّعْتُ الحَقِیقِی إنَّمَا یتْبَعُ مَتْبُوعَهُ فِی أَربَعَةٍ مِنْ عَشَرَةِ أُمورٍ.

الأوَّلُ و الثَّانِی وَالثَّالِثُ:فِی الإعْرَابِ الثَّلاثِ:الرَّفْعِ وَالنَّصْبِ وَالجَرِّ.

ص:201

الرّابعُ و الخامِسُ:فِی التَّعْریفِ،والتَّنْکِیرِ.

السّادِسُ وَالسّابِعُ وَالثَامِنُ:فِی الإفْرادِ،وَالتَّثْنِیةِ،وَالجَمْعِ.

التّاسِعُ و العاشِرُ:فِی التَّذْکِیرِ و التّأنِیثِ.

نَحْوُ:(جاءَنِی رَجُلٌ عالِمٌ،وَامْرَأةٌ عالِمَةٌ وَرَجُلانِ عالِمانِ،وَامْرَأَتانِ عَالِمَتَانِ،وَرِجَالٌ عُلَمَاءُ،وَنِسَاءٌ عَالِمَاتٌ،وَزَیدٌ العَالِمُ،وَالزَّیدانِ العَالِمانِ،وَالزَّیدُونَ العَالِمُونَ،وَرَأَیتُ رَجُلاً عَالِماً)،وَکَذا البَوَاقِی.

وَالنّعْتُ السَّبَبِی إنّما یتْبَعُ مَتْبُوعَهُ فِی الخَمْسَةِ الأُوَلِ،أَعْنِی حالاتِ الإعْرابِ الثَّلاثِ،والتَّعْریفِ،والتَّنْکِیرِ،نَحْوُ قَولِهِ تعالی: أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها .

وَفَائِدَةُ النَّعْتِ تَخْصِیصُ المَنْعُوتِ إنْ کَانَا نَکِرَتَینِ مِثْلُ:(جَاءَنِی رَجُلٌ عَالِمٌ)،وَتَوْضِیحُ مَنْعُوتِهِ إنْ کَانَا مَعْرِفَتَینِ مِثْلُ:(جَاءَنِی زَیدٌ الفَاضِلُ).

وَقَدْ یکُونُ لِلثَّنَاءِ وَالمَدْحِ نَحْوُ: بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ،وَقَدْ یکُونُ لِلتَّأْکِیدِ نَحْوُ قَوْلِهِ تَعَالَی: نَفْخَةٌ واحِدَةٌ .

وَقَدْ یکُونُ لِلذَّمِّ نَحْوُ:أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ.

وَالنَّکِرَةُ تُوصَفُ بِالجُمْلَةِ الخَبَرِیةِ نَحْوُ:(مَرَرْتُ بِرَجُلٍ أبُوهُ قَائِمٌ،أوْ قَامَ أَبُوهُ).

وَالضَّمِیرُ لا یوصَفُ،وَلا یوصَفُ بِهِ.

القِسْمُ الثَّانِی:العَطْفُ بِالحُرُوفِ

المَعْطُوفُ بِالحُرُوفِ،تَابِعٌ ینْسَبُ إلَیهِ مَا نُسِبَ إلی مَتْبُوعِهِ،وکِلاَهُمَا مَقْصُودَانِ بِتِلْکَ النِّسْبَةِ،ویسْمَّی(عَطْفَ النَّسَقِ ِ)أیضاً،وشَرْطُهُ أنْ یتَوَسَّطَ بَینَهُ وبَینَ مَتْبُوعِهِ أَحَدُ حُرُوفِ العَطْفِ مِثْلُ:(قَامَ سَعْدٌ وخَالِدٌ).وَمِنْ حُرُوفِ العَطْفِ(الوَاو،والفَاء،ثُمَّ،وأَوْ)وسَیأْتِی ذِکْرُهَا فِی القِسْمِ الثَّالِثِ،إنْ شاءَ اللّهُ تَعالی.

وَإذا عُطِفَ عَلَی ضَمِیرٍ مَرْفُوعٍ مُتَّصِلٍ یجِبُ تَأْکِیدُهُ بِضَمِیرٍ مُنْفَصِلٍ نَحْوُ:(جَلَسْتُ أَنا وَسَعِیدٌ)إلاّ إذا فُصِلَ نَحْوُ:(کَتَبْتُ الیومَ وَخَالِدٌ).

و إذا عُطِفَ عَلَی الضَّمِیرِ المَجْرُورِ المُتَّصِلِ یجِبُ إعادَةُ حَرْفِ الجَرِّ فِی المَعْطُوفِ نَحْوُ:(مَرَرْتُ بِکَ وَبِسَعِیدٍ).

والمَعْطُوفُ فِی حُکْمِ المَعْطُوفِ عَلَیهِ،أَی إذا کَانَ الأوَّلُ صِفَةً،أَوْ خَبَراً،أَوْ صِلَةً،أوْ حالاً،فالثَّانی کَذلِک،وَالضَّابِطَةُ فِیهِ أنَّهُ إذا جَازَ أنْ یقُومَ المَعْطُوفُ مَقَامَ المَعْطُوفِ عَلَیهِ،جَازَ العَطْفُ،وإِلاّ فَلا.

ص:202

والعَطْفُ عَلَی مَعْمُولَی عَامِلَینِ مُخْتَلِفَینِ جَائِزٌ إذا کَانَ المَعْطُوفُ عَلَیهِ مَجْرُوراً وَمُقَدَّماً عَلَی المَرْفُوعِ،والمَعْطُوفُ کذلِک،أَی:مَجْرُورٌ نَحْوُ:(فِی الدَّار زَیدٌ و الحُجْرَةِ عَمْرٌو).

القِسْمُ الثَّالِثُ:التَّأْکِیدُ

التَّأکِیدُ:هُوَ تَابِعٌ یدُلُّ عَلَی تَقْرِیرِ المَتْبُوع فِیمَا نُسِبَ إلَیهِ نَحْوُ:(جَاءَنِی زَیدٌ نَفْسُهُ)أَوْ یدُلُّ عَلی شُمُولِ الحُکْمِ لِکُلِّ أَفْرَادِ المَتْبُوعِ مِثْلُ: فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ .

والتَّأْکِیدُ عَلی قِسْمَینِ:

أ)لَفْظِی،وهُوَ تَکْریرُ اللَّفْظِ الأوَّلِ بِعَینِهِ نَحْوُ:(جَاءَنِی زَیدٌ زَیدٌ،جَاءَنِی جَاءَنِی زَیدٌ،قامَ قامَ زَیدٌ)،وَیجُوزُ فِی الحُرُوفِ أَیضاً،نَحْوُ:(إنَّ إنَّ زَیداً قائِمٌ).

ب)مَعْنَوِی:وهُوَ بِألفَاظٍ مَعْدُودَةٍ،وهِی کِمِا یلِی:

1.(النَّفْسُ وَالعَینُ)وهُمَا لِلوَاحِدِ،والمُثَنَّی،والمَجْمُوعِ بِاخْتِلافِ الصِّیغَةِ وَالضَّمِیرِ،مِثْلُ:(جاءَنِی زَیدٌ نَفْسُهُ،والزَّیدانِ انْفُسُهُما،أَوْ نَفْساهُما وَالزَّیدُونَ أَنْفُسُهُمْ)،وکذلِک(عَینُهُ،وَأَعْینُهُما،أوْ عَینَاهُمَا،وأعْینُهُمْ)،ولِلمُؤَنَّثِ نَحْوُ:(جَاءَتْنِی هِنْدٌ نَفْسُها،والهِنْدَانِ أَنْفُسُهُمَا أوْ نَفْسَاهُمَا،والهِنْداتُ أنْفُسُهُنَّ)،وکَذا(عَینُها،وَأَعْینُهُما،أوْ عَیناهُمَا،وَأَعْینُهُنَّ).

2.(کِلاَ وَکِلْتا)وَهُمَا لِلمُثَنَّی خَاصَّةً نَحْوُ:(قَامَ الرَّجُلانِ کِلاَهُمَا،وقَامَتِ المَرْأَتانِ کِلْتاهُمَا).

3.(کُلٌّ،وَأَجْمَعُ،وَأَکْتَعُ،وأَبْتَعُ،وأبْصَعُ)وهِی لِغَیرِ المُثَنَّی بِاخْتِلافِ الضَّمِیرِ فِی(کُلٍّ)،تَقُولُ:(اشْتَرَیتُ البُسْتَانَ کُلَّهُ،وَجَاءَنِی القَوْمُ کُلُّهُمْ،واشْتَرَیتُ الحَدِیقَةَ کُلَّها،وَجَاءَتِ النِّسَاءُ کُلُّهُنَّ)وبِاختِلافِ الصِّیغَةِ فِی البِوِاقِی،وهِی(أَجْمَعُ...إلخ)تَقُولُ:(اشْتَرَیتُ البُسْتَانَ کُلَّهُ أَجْمَعَ أَکْتَعَ أَبْتَعَ أَبْصَعَ،وَجَاءَنِی القَوْمُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ أَکْتَعُونَ أَبْتَعُونَ أَبْصَعُونَ،واشْتَرَیتُ الحَدِیقَةَ کُلَّها جَمْعَاءَ کَتْعَاءَ بَتْعَاءَ بِصْعَاءَ،وقَامَتِ النِّساءُ کُلُّهُنَّ جُمَعُ کُتَعُ بُتَعُ بُصَعُ).

وَإذا أَرَدْتَ تَأْکِیدَ الضَّمِیرِ(المَرْفُوعِ)المُتَّصِلِ ب(النَّفْسِ وَالعَینِ)یجِبُ تَأکِیدُهُ بِضَمِیرٍ مَرْفُوعٍ مُنْفَصِلٍ،تَقُولُ:(ضَرَبْتَ أَنْتَ نَفْسُکَ).

وَلاَ یؤَکَّدُ ب(کُلٍّ وَأَجْمَعَ)إلاّ مَا لَهُ أَجْزاءٌ وَأَبْعاضٌ یصِحُّ افْتِراقُها حِسًّا نَحْوُ:(القَوْم)فِی جاءَنِی القَومُ کُلُّهُم أَجْمَعُونَ،أَوْ حُکْماً،کَمَا تَقُولُ:(اشْتَرَیتُ البَیتَ کُلَّهُ)،وَلاَ تَقُولُ:(أَکْرَمْتُ الضَّیفَ کُلَّهُ).

ص:203

وَاعْلَمْ أَنَّ(أَکْتَعَ)وَأَخَوَاتِها أَتْبَاعٌ ل(أَجْمَعَ)إذْ لَیسَ لَهَا مَعْنی دُونَهَا وَلاَ یجُوزُ تَقْدِیمُهَا عَلَی(أَجْمَعَ)ولا یجُوزُ ذِکْرُهَا دُونَهَا.

القِسْمُ الرّابِعُ:البَدَلُ

البَدَلُ:تَابِعٌ نُسِبَ إلَیهِ مَا نُسِبَ إلی مَتْبُوعِهِ وهُوَ المَقْصُودُ بِالنِّسْبَةِ دُونَ مَتْبُوعِهِ.وأقْسامُ البَدَلِ أَرْبَعَةٌ:

1.بَدَلُ الکُلِّ مِنَ الکُلِّ،وَهُوَ مَا کَانَ مَدْلُولُهُ تَمامَ مَدْلُولِ المَتْبُوعِ،نَحْوُ:(جَاءَنِی صَالِحٌ أخُوکَ).

2.بَدَلُ البَعْضِ مِنَ الکُلِّ،وهُوَ مَا کَانَ مَدْلُولُهُ جُزءَ مَدلولِ المَتْبُوعِ،نَحْوُ:(قَرَأْتَ الکِتابَ اوَّلَهُ).

3.بَدَلُ الاشتِمالِ،و هوَ مَا کَانَ مَدْلُولُهُ مُتَعَلِّقاً بِالمَتْبُوعِ،نَحْوُ:(سُلِبَ زَیدٌ ثَوْبُهُ،وأَعْجَبَنِی عَلِی عِلْمُهُ).

4.بَدَلُ الغَلَطِ،وهُوَ مَا یذْکَرُ بَعْدَ الغَلَطِ نحْوُ:(جَاءَنِی زَیدٌ جَعْفَرٌ،ورَأَیتُ بَغلاً حِماراً).

والبَدَلُ إنْ کانَ نَکِرَةً مِنْ مَعْرِفَةٍ یجِبُ نَعْتُهُ کَقَوْلِهِ تَعَالی: لَنَسْفَعاً بِالنّاصِیَةِ. ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ ،ولا یجِبُ ذلِک فِی عَکْسِهِ نَحْوُ قَولِهِ تعالی: إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، صِراطِ اللّهِ وَلا فِی المُتَجَانِسَینِ مِنْ حَیثُ التَّعْرِیفُ و التَّنْکِیرُ،نَحْوُ قَوْلِهِ تَعالی: اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ... ،وَجَاءَنی رَجُلٌ غُلامٌ.

القِسْمُ الخامِسُ:عَطْفُ البَیانِ

عَطْفُ البَیانِ:تَابِعٌ غَیرُ صِفَةٍ یوَضِّحُ مَتْبُوعَهُ،وَهُوَ أَشْهَرُ اسْمَی شَیءٍ،نَحْوُ:(قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ الصَّادِقُ،أخْبَرَنَا أَمِیرُ المُؤْمِنِینَ عَلِی علیه السلام).

البَابُ الثَّانِی:فِی الاسْمِ المَبْنِی

الاسْمُ المَبْنِی:مَا لا یخْتَلِفُ آخِرُهُ بِاخْتِلافِ العَوامِلِ،ویکُونُ ذلِک فِی المَوارِدِ التَّالِیةِ:

أ)مَا وَقَعَ غَیرَ مُرَکَّبٍ مَعَ غَیرِهِ مِثْلُ:(الفْ،باءْ،تاءْ،ثاءْ...الخ)

وَمِثْلُ(أَحَد،اِثْنانِ،ثَلاثَةٌ)،ومِثْلُ لَفْظِ(زَید)قَبْلَ التَّرکِیبِ فَإِنَّهُ مَبْنِی بِالفِعْلِ عَلی السُّکونِ ومُعْرَبٌ بِالقُوَّةِ.

ب)مَا شَابَهَ مَبْنِی الأصْلِ بِأَنْ یکُونَ فِی الدَّلالَةِ عَلی مَعْنَاهُ مُحْتاجَاً إلی قَرِینَةٍ کَأَسْماءِ الإشارَةِ وَالمَوصُولاتِ نَحْوُ:(هؤُلاءِ،مَنْ).

ص:204

ج)مَا کَانَ عَلی أَقَلَّ مِنْ ثَلاثَةِ أَحْرُفٍ مِثْلُ:ضَمِیرِ(نا)فِی(جِئْتَنا).

د)مَا تَضَمَّنَ مَعْنی مِنْ مَعانِی الحُرُوفِ مِثْلُ:(هذا)ومِنْ(أَحَدَ عَشَرَ إلی تِسْعَةَ عَشَرَ).

وَحَرَکاتُ الاسْمِ المَبْنِی تُسَمَّی ضَماًّ،وَفَتْحاً،وَکَسْراً،وَسُکُونُهُ وقْفاً.

وبناءً عَلی مَا ذَکَرْنا ینْقَسِمُ الاسْمُ المَبْنِی إلی الأقْسامِ التَّالیةِ:

1.المُضْمَراتُ.

2.أَسْماءُ الإشارَةِ.

3.المَوصُولاتُ.

4.أَسْماءُ الأفْعالِ.

5.أسْماءُ الأصْواتِ.

6.المُرَکَّباتُ.

7.اَلکِنایاتُ.

8.بَعْضُ الظُّرُوفِ.

النَّوْعُ الأوَّلُ:المضْمَراتُ

الضَّمِیرُ:هُوَ اسْمُ ما وُضِعَ لِیدُلَّ عَلی مُتَکَلِّمٍ،أَوْ مُخَاطَبٍ،أَوْ غَائِبٍ تَقدَّمَ ذِکْرُهُ.

وَلا بُدَّ لِضَمِیرِ الغائِبِ مِنْ مَرْجعٍ یرجِعُ إلَیهِ،وهُوَ مَذْکُورٌ قَبْلَهُ لَفْظاً نَحْوُ:(سَلِیمٌ حَضَرَ أَخُوهُ)،أَوْ مَعْنیً نَحْوُ: اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی ،أوْ حُکْمَاً نَحْوُ: وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ ،فَالضَّمِیرُ فِی(اسْتَوَتْ)یعُودُ إِلی سَفِینَةِ نُوحٍ المَعلُومَةِ مِنَ السِّیاقِ.

الضَّمِیرُ عَلی قِسْمَینِ:

1.مُتَّصِلٌ:وهُوَ مَا لا یسْتَعْمَلُ وَحْدَهُ،وهُوَ إمّا مَرْفُوعٌ نَحْوُ:(ضَرَبْتُ...إلی ضَرَبْنَ)،أَوْ مَنصُوبٌ نَحْوُ:(ضَرَبَنِی...إلی ضَرَبَهُنَّ)،أَوْ مَجْرُورٌ نَحْوُ:(غُلامِی،ولِی...إلی غُلامِهِنَّ ولَهُنَّ).

2.مُنْفَصِلٌ،وهُوَ مَا یسْتَعْمَلُ وَحْدَهُ،وهُوَ أیضاً إمّا مَرْفُوعٌ،مِثْلُ:(أَنا...إلی هُنَّ)،و إمّا مَنْصُوبٌ مِثْلُ:(إیای...إلی إیاهُنَّ)،فذلِکَ سَبْعُونَ ضَمِیراً.

والضَّمِیرُ المَرْفُوعُ المُتَّصِلُ یکُونُ مُسْتَتِراً فِی مَا یلِی:

1.المَاضِی الغائِبُ و الغائِبَةُ نَحْوُ:(عَلَی نَصَرَ الإسْلامَ،وَفَاطِمَةُ أَعَزَّتِ النِّسَاءَ)أی:(نَصَرَ هُوَ،وأَعَزَّتْ هِی).

ص:205

2.المُضَارِعُ المُتَکَلِّمُ،مِثْلُ:(أَنْصُرُ وَنَنْصُرُ).

3.المُضَارِعُ المُخاطَبُ،مِثْلُ:(تَأْکُلُ).

4.الغائِبُ وَالغائِبَةُ،مِثْلُ:(ینْصُرُ وتَنْصُرُ).

5.اِسْمُ الفاعِل وَالمَفْعُولِ(الصِّفَة).

ولا یجُوزُ اسْتِعْمالُ المُنْفَصِلِ إلاّ عِنْدَ تَعَذُّرِ المُتَّصِلِ،نَحْوُ: إِیّاکَ نَعْبُدُ ،وَ(مَا نَصَرَکَ إلاّ أَنَا).

واعْلَمْ أنَّ لَهُمْ ضَمِیراً غائِباً تَأتِی بَعْدَهُ جُملَةٌ تُفَسِّرُهُ،ویسَمَّی(ضَمِیرَ الشَّأْنِ)فِی المُذکَّرِ،وَ(ضَمِیرَ القِصَّةِ)فِی المُؤَنَّثِ،مِثْلُ: قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ،و(هِی هِنْدٌ مَلیحَةٌ،وإنَّها زَینَبُ قائِمَةٌ).

وقَدْ یدْخُلُ بَینَ المُبْتَدأ و الخَبَرِ ضَمِیرٌ مَرْفُوعٌ مُنْفصِلٌ مُطابِقٌ لِلمُبْتَدَأ،إذا کَانَ الخَبَرُ مَعْرِفَةً،أوْ أَفْعَلُ مِنْ کذا،ویسَمَّی(فصلاً)لأِنَّهُ یفْصُلُ بَینَ المُبْتَدأ وَالخَبَرِ لِیرْفَعَ اشتِباهَ الخَبَرِ بِالصِّفَةِ،وَیفِیدُ التّأکِیدَ أیضاً،نَحوُ:(سَمِیرٌ هُوَ القَادِمُ،کَانَ قَاسمٌ هُوَ الزَائِرَ،ومَجِیدٌ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ حَامِدٍ)وقَالَ اللّهُ تَعالی: کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ .

النَّوعُ الثَّانِی:أَسْماءُ الإشارَاتِ

اسْمُ الإشَارَةِ:مَا وُضِعَ لِیدُلَّ عَلی مُشارٍ إلَیهِ.وَلَهُ خَمْسَةُ أَلفاظٍ لِسِتَّةِ مَعانٍ.

1.(ذا)لِلمُذَکَّرِ الواحِدِ.

2.(ذانِ،وذَینِ)لِلمُثَنَّی المُذَکَّرِ.

3.(تا،وتِی،وذِی،وتِهْ،وذِهْ،وتِهی،وذِهی)لِلمُفْرَدِ المُؤنَّثِ.

4.(تانِ،وتَینِ)لِلمُثَنّی المُؤَنَّثِ.

5.(أُولاءِ)بِالمَدِّ و القَصْرِ لِلجَمْعِ المُذَکَّرِ و المُؤَنَّثِ.

وَقَدْ تَلْحَقُ بِأَوائِلِها(هَاء)التَّنْبِیه مِثْلُ:(هذا،هؤُلاءِ).

وقَدْ یتَّصِلُ بِأَوَاخِرِها حَرْفُ الخِطابِ،وَهِی خَمْسَةُ أَلفاظٍ(کَ،کُما،کُمْ،کِ،کُنَّ)فذلِک خَمْسَةٌ وَعِشْرُونَ الحاصِلُ مِنْ ضَرْبِ خَمْسَةٍ فِی خَمْسَةٍ وهِی(ذاکَ...إلی ذاکُنَّ،وذَانِکَ...إلی ذانِکُنَّ)وَکَذا البَواقِی.

ویسْتَعْمَلُ(ذا)لِلقَریبِ،وَ(ذاک)لِلمُتَوسِّطِ،وَ(ذلِک)لِلبَعیدِ.

ص:206

النَّوْعُ الثَّالِثُ:الاسْمُ المَوْصُولُ

المَوْصُولُ:اِسْمٌ لا یصْلُحُ أنْ یکونَ جُزءاً تامّاً مِنْ جُمْلَةٍ إلاّ بِصِلَةٍ بَعدَهُ،وَهِی جُمَلَةٌ خَبَرِیةٌ،وَلا بُدَّ مِنْ عائِدٍ فِیها یعُودُ إلی المَوْصُولِ مِثْلُ:(الَّذِی)فِی قَوْلِنا:(جَاءَنِی الَّذِی أبُوهُ عَالِمٌ،أوْ قَامَ أَبُوهُ).

الأسْماءُ المَوْصُولَةُ هِی:

1.(الَّذِی)لِلمُذَکَّرِ.

2.(الَّتِی)لِلمُؤَنَّثِ.

3.(اللَّذانِ،واللَّذَینِ،واللَّتانِ،واللَّتَینِ)لِمُثَنَّاهُما،بِالألِفِ فِی حَالَةِ الرَّفْعِ،وبِالیاءِ فِی حَالَتَی النَّصْبِ و الجَرِّ.

4.(الألی،والَّذِینَ)لِجَمْعِ المُذَکَّرِ.

5.(اللاَّتِی،واللَّواتِی،وَاللاَّئِی)لِجَمْعِ المُؤَنَّثِ.

6 و7.(مَنْ ومَا)ویکُوْنَانِ لِلجَمِیعِ.

8.(أی وَأَیةٌ).

9.(ذُوْ)بِمَعْنی(الَّذِی)فِی لُغَةِ بَنِی طَی کَقَوْلِ الشَّاعِرِ:

فَإِنَّ الماءَ ماءُ أَبِی وَجَدِّی

وَبِئْرِی ذُو حَفَرْتُ وَذُو طَوَیتُ

أَی الَّذِی حَفَرْتُ و الَّذِی طَوَیتُ.

10.اَلألِفُ وَاللامُ بِمَعْنی(الَّذِی)وصِلَتُهُ اسمُ الفاعِلِ أَوِ المَفْعُولِ نَحْوُ:(الآکِلُ أَبُو بَکْرٍ)أی الَّذِی أکَلَ أَبُو بَکْرٍ،وَ(المَأْکُولُ تُفَّاحٌ)أی:الّذِی أُکِلَ تُفَّاحٌ.

وَیجُوزُ حَذفُ العَائِدِ مِنَ اللَفْظِ انْ کَانَ مَفْعُولاً نَحْوُ:(قَامَ الّذِی أَکْرَمْتُ)أَی:الّذِی أَکْرَمْتُهُ:

واعلَمْ أَنَّ(أیاً وَأَیةً)مُعْرَبانِ إلاّ إذا حُذِفَ صَدْرُ صِلَتِهما،کَقَوْلِهِ تَعالَی: ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیًّا ،أَی:أَیهُم هُوَ أَشَدُّ.

النَّوعُ الرَّابِعُ:أسْماءُ الأفْعالِ

اسْمُ الفِعْلِ:کُلُّ اسْمٍ یکُونُ بِمَعْنی الأمْرِ و المَاضِی،مِثْلُ:(رُوَیدَ زَیداً)أی أَمْهِلْهُ،و(هَیهاتَ زَیدٌ)أی:بَعُدَ،وَ(هَاؤُمْ)أی:خُذُوا،(حَی)أی:أَقْبِلْ وَعَجِّلْ،وَ(مَکَانَکَ)أی:اُثْبُتْ،وَ(عَلَیکَ)أی:اِلزَمْ.

ص:207

ولَهُ وَزْنٌ قِیاسِی،وهُوَ(فَعالِ)بِمَعْنَی الأمْرِ مِنَ الثُّلاثِی،مِثْلُ:(نَزالِ)بِمَعْنی انْزِلْ،وَ(تَراکِ)بِمَعْنی اتْرُکْ.

وقَدْ یلْحَقُ بِهِ(فَعالِ)مَصْدراً مَعرِفَةً نَحْوُ:(فَجارِ)بِمَعْنی الفُجورِ،أوْ صِفَةً للمُؤَنَّثِ نَحْوُ:(یا فَسَاقِ)بِمَعْنی فاسِقَة،و(یا لَکاعِ)بِمَعْنی لاکِعَة أوْ عَلَماً للأعْیانِ المُؤنَّثَةِ،کَقَطامِ وَغَلابِ وحَضارِ.وهذِهِ الثَّلاثةُ الأخِیرةُ لَیسَتْ مِنْ أسْماءِ الأفْعَالِ،و إنِّ َما ذُکِرَتْ ههُنا لِلمُنَاسَبَةِ.

النَّوعُ الخامِسُ:أَسْمَاءُ الأصْوَاتِ

اسْمُ الصَّوتِ:کُلُّ اسْمٍ حُکِی بِهِ صَوْتٌ مِثْلُ:(غاقِ)لِصَوتِ الغُرابِ،و(طَاقْ)لِحِکایةِ الضَّربِ،و(طَقْ)لِحِکایةِ وَقْعِ الحِجارَةِ بَعْضِها عَلِی بَعْضٍ،أوْ لِصَوتٍ یصَوَّتُ بِهِ لِلبَهائمِ ک(نِخْ)لإناخَةِ البَعِیرِ.

النَّوعُ السَّادِسُ:المُرَکَّباتُ

المُرَکَّبُ:کُلُّ اسْمٍ رُکِّبَ مِنْ کَلِمَتَینِ لَیسَ بَینَهُما نِسْبَةٌ،أی:لَیسَ بَینَهُما النِّسبَةُ الإضافِیةُ أوِ الإسْنَادِیةُ.

فَإنْ تَضَمَّنَ الجُزءُ الثّانِی مِنَ المُرَکَّبِ حَرْفاً فَیجِبُ بِنَاؤُهُما عَلی الفَتْحِ مِثْلُ:(أحَدَ عَشَرَ...إلی تِسعَةَ عَشَرَ)إلاّ(اثْنَی عَشَرَ)فَإنَّهُ مُعْرَبٌ کَالمُثَنَّی،و إنْ لمْ یتَضَمَّنِ الثَّانِی حَرْفَاً فَفِیها ثَلاثُ لُغَاتٍ أفْصَحُها بِناءُ الأوَّلِ عَلَی الفَتْحِ،وإعْرَابُ الثّانِی إعْرَابَ غَیرِ المُنْصَرِفِ مِثْلُ:(بَعْلَبَکَّ وَمَعْدِی کَرْب).

النَّوعُ السّابِعُ:الکِنَایاتُ

الکِنایاتُ:هِی أسْماءٌ وُضِعَتْ لِتَدُلَّ عَلی عَدَدٍ مُبْهَمٍ مِثْلُ:(کَمْ وَکَذَا)أوْ حَدیثٍ مُبْهَمٍ،مِثْلُ:(کَیتَ وَذَیتَ).

وَ(کَمْ)عَلی قِسْمَینِ:

1.اِسْتِفْهامِیةٌ،وهِی مَا یأْتِی بَعْدَها مُفْرَدٌ مَنْصُوبٌ عَلی التَّمِییزِ مِثْلُ:(کَمْ کِتاباً عِنْدَکَ).

2.خَبَرِیةٌ،وهِی مَا یأْتِی بَعْدَها مُفْرَدٌ مَجْرُورٌ مِثْلُ:(کَمْ مَالٍ أَنْفَقْتُهُ)،أوْ مَجْمُوعٌ مَجْرُورٌ،نَحْوُ:(کَمْ رِجالٍ لَقِیتُهُمْ)،وَمَعْنَاهُ التَّکْثِیرُ.

وقَدْ تَأْتِی(مِنْ)بَعْدها،تَقُولُ:(کَمْ مِنْ رَجُلٍ لَقِیتَهُ؟وَکَمْ مِنْ مَالٍ أَنْفَقْتُهُ).

ص:208

وَقَدْ یحْذَفُ مُمَییزُ(کَمْ)لِقِیامِ قَرینةٍ،مِثْلُ:(کَمْ مَالک؟)أی کَمْ دِیناراً مالُک؟وَ(کَمْ ضَرَبتَ؟)أی:کَمْ رَجُلاً ضَرَبْتَ.

وَاعْلَمْ أَنَّ کَمْ فِی الوَجْهَینِ یقَعُ مَنْصُوباً إذا کَانَ بَعْدَهُ فِعْلٌ غَیرُ مُشْتَغِلٍ عَنْهُ بِضَمِیرِهِ،فَإنْ کَانَ مُمَیزُ(کَمْ)اسْماً،یکُونُ مَفْعُولاً بِهِ مِثْلُ:(کَمْ رَجُلاً أکْرَمَتَ؟وَکَمْ غُلامٍ مَلَکْتُ؟)،و إن کَانَ مَصْدَراً فَإنَّه مَفْعُولٌ مُطْلَقٌ نَحْوُ:(کَمْ زِیارَةً زُرْتَ؟)،ومَفْعُولاً فِیهِ إنْ کانَ ظَرْفاً نَحْوُ:(کَمْ یومٍ سِرْتُ؟وَکَمْ یوْماً صُمْتَ؟).

وَتَقَعُ مَجْرُورَةً إذا کَانَ مَا قَبْلَها حَرْفَ جَرٍّ،أو مُضافاً نَحْوُ:(بِکَمْ رَجُلٍ مَرَرْتُ؟وَعَلی کَمْ رَجُلٍ حَکَمْتَ؟وغُلامَ کَمْ رَجُلٍ احْتَرَمْتُ؟ومَالَ کَمْ رَجُلٍ صُنْتُ؟).

وتَقَعُ مَرْفُوعَةً إذا لَمْ یکُنْ شَیءٌ مِنَ الأمْرَینِ،فَتَکُونُ مُبْتَدأً إذا لمَ ْْ یکْنْ تَمْییزُها ظَرْفاً،نَحْوُ:(کَمْ رَجُلاً إخْوَتُکَ؟وکَمْ رَجُلٍ أکْرَمْتُهُ؟)،وخَبَراً إنْ کَانَ ظَرفاً،نَحْوُ:(کَمْ یوماً سَفَرُکَ؟وکَمْ شَهْرٍ صَوْمِی؟).

النَّوعُ الثَّامِنُ:الظُّرُوفُ المَبْنِیةُ

وهِی عَلَی أَقْسامٍ،نَذْکُرُهَا فِیما یلِی:

1.مَا قُطِعَ عَنِ الإضافَةِ بِأَنْ حُذِفَ المُضافُ إلَیهِ مِثْلُ:(قَبْلُ،وبَعْدُ،وفَوقُ،وَتَحْتُ)،قَالَ تَعالی: لِلّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ ،أَی مِنْ قَبْلِ کُلِّ شَیءٍ ومِنْ بَعْدِهِ،وَیسَمَّی(الغَایاتِ).هذا اذا کانَ المَحْذُوفُ مَنْوِیاً لِلْمُتَکَلِّمِ وإلاّ کانَتْ مُعْرَبَةً،وعَلی هذا قُرِئَ(لِلّهِ الأمْرُ مِنْ قَبْلٍ ومِنْ بَعْدٍ).

2.(حَیثُ)وإنِّما بُنِیتْ تَشْبِیهاً بِالغَایاتِ لِمُلازَمَتِها الإضافَةَ،وشَرْطُها أنْ تُضَافَ إلی الجُمْلَةِ مِثْلُ:(إجْلِسْ حَیثُ زَیدٌ جَالِسٌ)،وقَالَ اللّهُ تَعالی: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ .وقَدْ تُضَافُ إلی المُفْرَدِ کَقَوْلِ الشّاعِرِ:

أما تَرَی حَیثُ سُهَیلٍ طَالِعاً نجمٌ یضِیءُ کالشِّهابِ لامِعاً

أی:مَکِانِ سُهَیلٍ ف(حَیثُ)هُنَا بِمَعْنَی مَکانٍ.

3.(إذا)وهِی للمُسْتَقْبَلِ،و إنْ دَخَلَتْ عَلی المَاضِی صَارَ مُسْتَقْبَلاً نَحْوُ قَوْلِهِ تَعالی: إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ ،وفِیها مَعْنَی الشَّرْطِ غالِباً.

ویجُوزُ أَنْ تَقَعَ بَعْدَها الجُمْلَةُ الاسْمِیةُ نَحْوُ:(أَتَیتُک إذا الشَّمْسُ طالِعَةٌ).والمُخْتارُ الفِعْلِیةُ،نَحْوُ:(أَتَیتُکَ إذا طَلَعَتِ الشَّمْسُ).

ص:209

وقَدْ تَکُونُ للمُفاجَأَةِ،فَیخْتَارُ بَعْدَهَا المُبَتَدَأُ نَحْوُ:(خَرَجْتُ فَإذا السَّبُعُ واقِفٌ).

4.(إذ)وهِی لِلمَاضِی نَحْوُ:(جِئْتُکَ إذْ طَلَعَتِ الشَّمسُ،وإذِ الشَّمْسُ طَالِعَةٌ).

5.(أَینَ،وَأنَّی)لِلمَکانِ بِمَعْنی الاسْتِفْهامِ نَحْوُ:(أینَ تَمْشِی؟وأنَّی تَقْعُدُ؟)،وبِمَعْنی الشَّرْطِ نَحْوُ:(أینَ تَجْلِسْ أَجْلِسْ،وأنَّی تَقُمْ أَقُمْ).

6.(مَتی)لِلزَّمانِ شَرْطاً نَحْوُ:(متی تُسَافِرْ أُسافِرْ،ومَتی تَقْعُدْ أَقْعُدْ)واسْتِفْهاماً مِثْلُ:(مَتَی تَذْهَبُ إلی السُّوقِ؟ومَتی یأتِی أَخُوْکَ؟).

7.(کَیفَ)لِلاسْتِفْهامِ حَالاً نَحْوُ:کَیفَ جاءَ خَالِدٌ،أوْ خَبَراً نَحْوُ:(کَیفَ أَنْتَ؟)أی:فِی أی حَالٍ؟

8.(أَیانَ)لِلزَّمانِ اسْتِفْهَاماً نَحْوُ: أَیّانَ یَوْمُ الدِّینِ .

9.(مُذْ،وَمُنْذُ)بِمَعْنی أوَّلِ المُدَّةِ جَواباً ک(مَتَی)،نَحْوُ:(مَا رَأیتُ زَیداً مُذْ یوْمُ الجُمْعَةِ)فِی جَوابِ مَنْ قَالَ:(مَتَی مَا رَأیتَ؟)أَی أوَّلُ مَدَّةٍ انْقَطَعَتْ رُؤیتِی إیاهُ یومُ الجُمُعَةِ،وبِمَعْنی جَمِیعِ المُدَّةِ إنْ صَلُحَ جَوَاباً ک(کَمْ)نَحْوُ:(مَا رَأَیتُهُ مُذْ یومَانِ)فِی جَوابِ مَنْ قَالَ:(کَمْ مُدَّةً مَا رَأیتَ زَیداً؟)،أَی جَمِیعُ مُدَّةٍ مَا رَأَیتُهُ فِیها یوْمانِ.

10.(لَدَی،ولَدُنْ)بِمَعْنی(عِنْدَ)نَحْوُ:(المَالُ لَدَیکَ)،والفَرْقُ بَینَهُما أنَّ(عِنْدَ)للمَکانِ،ولا یشْتَرَطُ فِیهِ الحُضُورُ،ویشْتَرَطُ ذلِک فِی(لَدَی،ولَدُنْ)وفِیهِ لُغاتٌ(لَدَنْ،لَدُنْ،لَدِنْ،لَدْ،لُدْ،لِدْ).

11.(قَطُّ)للمَاضِی المَنْفِی نَحْوُ:(مَا رَأَیتُهُ قَطُّ).

12.(عَوْضُ)لِلمُسْتَقْبَلِ المَنْفِی نَحْوُ:(لا أَضْرِبُهُ عَوْضُ)أی:أَبَداً.

وَاعْلَمْ أنّه إذا أُضِیفَتِ الظُّرُوفُ إلی جُمْلَةٍ جَازَ بِناؤُها عَلی الفَتْحِ نَحْوُ:قَوْلِهِ تَعَالی: هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ،وهکذا(یوْمَئِذٍ وَحِینَئِذٍ).

کذلِک(مِثْل،وغَیر)مَعَ(مَا وأنْ وَأَنَّ)تَقولُ:(ضَرَبْتُ مِثْلَ مَا ضَرَبَ زَیدٌ،وضَرَبْتُهُ غَیرَ أنْ ضَرَبَ زَیدٌ،وقِیامِی مِثْلَ أَنَّکَ تَقُومُ).

الخَاتِمَةُ

فِی سائِرِ أحْکامِ الاسْمِ ولَواحِقِهِ-غَیرِ الإعْرابِ و البِناءِ،وَفِیهِ فُصُولٌ:

(الفصل الاول:) الاسْمُ عَلی قِسْمَینِ:مَعْرِفَةٍ ونَکِرَةٍ.

أ)المَعْرِفَةُ،وهِی اسْمٌ یدُلُّ عَلی شیءٍ مُعَینٍ،وتَنْقَسِمُ إلی سِتَّةِ أقْسامٍ:

ص:210

1.المُضْمَراتُ.

2.الأعْلامُ.

3.المُبْهَماتُ،أَعْنِی أَسْماءَ الإشاراتِ و المَوْصُولاتِ.

4.المُعَرَّفُ بِاللاَّمِ.

5.المُضَافُ إلی أَحَدِها.

6.المُعَرَّفُ بِالنِّداءِ.

وأَعْرَفُ المَعارِفِ المُضْمَرُ المُتِکَلِّمُ نَحْوُ:(أَنَا،ونَحْنُ)،ثُمَّ المُخاطَبُ نَحْوُ:(أَنْتَ)،ثُمَّ الغائِبُ،نَحْوُ:(هُوَ)،ثُمَّ العَلَمُ،وهُوَ مَا وُضِعَ لِشَیءٍ مُعَینٍ بِحَیثُ لا یتَناوَلُ غَیرَهُ بِوَضْعٍ واحِدٍ،نَحْوُ:(زَید)،ثُمَّ المُبْهَماتُ،مِثلُ(هذا،الَّذِی)ونَحْوُهُما،ثُمّ المُعرَّف باللامِ،مِثْلُ:(الرّجُل)،ثُمّ المُضَافُ إلی أَحَدِها إضَافَةً مَعْنَوِیةً،مِثْلُ:(کتابُ سَعِیدٍ)،وهُوَ فِی قُوَّةِ المُضَافِ إلیهِ،ثُمّ المعرَّفُ بالنِّداءِ مثل:یا رَجُلُ.

ب)النَّکِرَةُ،مَا وُضِعَ لِشَیءٍ غَیرِ مُعَینٍ نَحْوُ:(رَجُلٌ وَفَرَسٌ).

الفَصْلُ الثّانِی:فِی أَسْماءِ الأعْدادِ

اسْمُ العَدَدِ:مَا وُضِعَ لِیدُلَّ عَلی کَمِّیةِ آحادِ الأشْیاءِ.

وأُصُوْلُ أَسْماءِ العَدَدِ اثْنَتَا عَشْرَةَ کَلِمَةً(واحِدٌ...إلی عَشَرَةٍ،ومِائَةٌ وأَلْفٌ)،واسْتِعْمَالُهُ فِی واحِدٍ وَاثْنَینِ عَلی القِیاسِ،أَعْنِی یکُونُ المُذَکَّرُ بِدُون التَّاءِ و المُؤنَّثُ بِالتَّاءِ تَقُولُ فِی رَجُلٍ:وَاحِداً،وفِی رَجُلَینِ:اثْنَینِ،وَفِی امْرَأةٍ:وَاحِدةً وفِی امْرَأتَینِ:اثْنَتَینِ،وثِنْتَینِ.

ومِنْ ثَلاثَةٍ إلی عَشَرةٍ عَلی خِلافِ القِیاسِ،أَعِنْی لِلمُذَکَّرِ بِالتَّاءِ،تَقُولُ:ثَلاثَةَ رِجَالٍ إلی عَشَرةِ رِجَالٍ،ولِلمُؤَنَّثِ بِدُونِهَا تَقُوْلُ:ثَلاثَ نِسْوَةٍ إلی عَشْرِ نِسْوَةٍ.

وبَعْدَ العَشْرِ تَقُولُ:أَحَدَ عَشَرَ رَجُلاً،اِثْنَی عَشَرَ رَجُلاً،وإحْدی عَشَرَةَ امْرَأَةً،واثْنَتَی عشْرَةَ امْرَأَةً،وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً،وثَلاثَ عَشْرَةَ امْرأَةً إلی تِسْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً وإلی تِسْعَ عَشْرَةَ امْرَأَةً.

ص:211

وبَعْدَ ذلِک تَقُولُ:عِشْرُونَ رَجُلاً،وعِشْرُونَ امْرَأَةً،بِلا فَرْقٍ إلی:تِسْعِینَ رَجُلاً وامْرَأَةً،وواحِدٌ وَعِشْرُونَ رَجُلاً،وإحْدی وعِشْرُونَ امْرَأَةً إلی تِسْعَةٍ وتِسعِینَ رجلاً،،وتِسْعٍ وتِسعِینَ امْرَأَةً.

تَقُولُ:(مِائَةُ رَجُلٍ،ومِائَةُ امْرَأَةٍ،وأَلْفُ رَجُلٍ،وأَلْفُ امْرَأَةٍ،وَمِائَتا رَجُلٍ ومِائَتا امْرأَةٍ،وأَلفا رَجُلٍ،وأَلفا امْرَأَةٍ)،بِلا فَرْقٍ بَینَ المُذَکَّرِ و المُؤنَّثِ،فَإذا زادَ عَلی الألفِ و المِائَةِ یسْتَعْمَلُ عَلَی قِیاسِ مَا عَرَفْتَ.

وتُقَدَّمُ الألفُ عَلی المِائَةِ و الآحَادُ عَلی العَشَراتِ،تَقُولُ:(عِنْدِی ألفٌ ومِائَةٌ وواحِدٌ وعِشْرُونَ رَجُلاً،وألفَانِ وثَلاثُ مِائَةٍ واثْنانِ وعِشْرُونَ رَجُلاً،وأَرْبَعَةُ آلافٍ وسَبْعُ مِائَةٍ وخَمْسَةٌ وَأَرْبَعُونَ رَجُلاً)،وَعَلی ذلِک القِیاسِ.

وَاعْلَمْ انَّ الواحِدَ وَالاثْنَینَ لا مُمَیزَ لَهُما لأنَّ لَفْظَ المُمَیزِ مُسْتَغْنٍ عَنْ ذِکْرِ العَدَدِ فِیهِما،کَما تَقُولُ:(عِندِی رَجُلٌ،ورَجُلانِ)،وأَمَّا سَائرُ الأعْدادِ فَلا بدَّ لَها مَنْ مُمَیزٍ.

ومُمَیزُ الثَّلاثَةِ إلی العَشَرَةِ مَخْفُوضٌ وَمَجْمُوعٌ،تَقُولُ:ثَلاثَةُ رِجَالٍ وثَلاثُ نِسْوَةٍ،إلاّ إذا کَانَ المُمَیزُ لَفْظَ المِائَةِ فَحِینَئِذٍ یکُونُ مَخْفُوضاً مُفْرَداً،تَقُولُ:(ثَلاثُ مِائَةٍ)،والقِیاسُ ثَلاثُ مِئاتٍ أوْ مِئینَ.

وَمُمَیزُ أَحَدَ عَشَرَ إلی تِسْعٍ وتِسْعِینَ،مَنْصُوبٌ مُفْرَدٌ،تَقُولُ:أَحَدَ عَشَرَ رَجُلاً،وإحْدَی عَشْرَةَ امْرَأَةً،وتِسْعَةٌ وتِسْعُونَ رَجُلاً،وتِسْعٌ وتِسْعُونَ امْرَأَةً.

ومُمیزُ مِائةٍ وأَلْفٍ وتَثْنِیتِهِما وجَمْعِ الألفِ مَخْفوضٌ مُفْرَدٌ تَقُولُ:مِائَةُ رَجُلٍ،ومِائَتَا رَجُلٍ،ومِائَةُ امْرَأَةٍ،وَمِائَتَا امْرَأَةٍ،وَأَلْفُ رَجُلٍ،وأَلفَا رَجُلٍ،وألفا رَجُلٍ،وأَلفُ امرَأَةٍ،وألفا امرَأَةٍ،وثَلاثَةُ آلافِ رَجُلٍ،وَثَلاثَةُ آلافِ امْرَأَةٍ،وقِسْ عَلی ذلِک.

الفَصْلُ الثَّالِثُ:التَّذْکِیرُ و التَّأنِیثُ

الاسْمُ إمَّا مُذْکَّرٌ و إمّا مُؤَنَّثٌ.والمُؤَنَّثُ مَا فِیهِ عَلامَةُ التَّأنِیثِ لَفظاً أوْ تَقْدِیراً.والمُذَکَّرِ بِخِلافِهِ.

وعَلاماتُ التَّأنِیثِ هِی:

1.التَّاءُ نَحْوُ:فَاطِمَةَ.

2.الألِفُ المَقْصُورَةُ نَحْوُ:حُبْلَی.

3.الألِفُ المَمْدُودَةُ نَحْوُ:حَمْرَاءَ وصَفْرَاءَ.

وَلا یقَدَّرُ مِنْ عَلامَاتِ التَّأنیثِ إلاّ التَّاءُ،ودَلِیلُ کَوْنِ التَّاءِ مُقَدَّرَةً هُوَ رُجُوعُهَا فِی التَّصْغِیرِ نَحْوُ:(أَرْض)-أُرَیضَة،(دَار)-دُوَیرَة.

والمُؤَنَّثُ إمّا حَقِیقِی وهُوَ ما کانَ بِإزَائِهِ ذَکَرٌ فِی الحَیوَانِ،ک-(امْرَأَة وناقَة)وإلاّ فَهْوُ

ص:212

مَجَازِی بِخِلافِ الحَقِیقِی نَحْوُ:(ظُلْمَة وَعَین).

وَقَدْ عَرَفْتَ احْکامَ الفِعْلِ إذا اسْنِدَ إلی المُؤنَّثِ فَلا نُعِیدُها.

الفَصْلُ الرَّابِعُ:المُثَنی

المُثَنّی:اِسْمٌ أُلْحِقَ بِآخِرِهِ أَلفٌ أوْ یاءٌ مَفْتُوحٌ مَا قَبْلَها،ونُونٌ مَکْسُورةٌ،لِیدُلَّ عَلی مُفْرَدَینِ اتَّفَقا لَفْظاً وَمَعْنی نَحْوُ:(رَجُلانِ)رَفْعاً وَ(رَجُلَینِ)نَصْباً وَجَرَّاً.هذا فِی الصَّحِیحِ.

أَمَّا فِی المَقْصُورِ،فَإنْ کَانَ(الأَلفُ)مُنْقَلِباً عَنِ(الواو)فِی الثُّلاثِی،رُدَّ إلی أصْلِهِ،نَحْوُ:(عَصَوَانِ)فِی(عَصا)،و إنْ کَانَ مُنْقَلِباً عَنْ(یاء)أو عَنْ(واو)فِی الأکْثَرِ مِنَ الثُّلاثِی،أوْ لَمْ یکُنْ مُنْقَلِباً عَنْ شَیءٍ،یقْلَبُ(یاءً)،نَحْوُ:(رَحَیانِ،ومَلْهَیانِ،وحُبارَیانِ).

و أمّا الاسْمُ المَمْدُودُ،فَإِنْ کَانَتْ هَمْزَتُهُ أَصْلِیةً،نَحْوُ:(قَرّاء)تَثْبُتُ،نَحْوُ:(قَرَّاءَانِ)،و إنْ کَانَتْ لِلتَّأنِیثِ تُقْلَبُ واواً،نَحْوُ:(حَمْرَاوَانِ)،و إنْ کَانَتْ بَدَلاً مِنْ(واو)أوْ(یاء)مِنَ الأصْلِ جَازَ فِیهِ الوَجْهانِ،نَحْوُ:(کَسَاوَانِ،کَسَاءَانِ وَرِدَاوَانِ،رِدَاءَانِ).

ویجِبُ حَذْفُ نُونِ التَّثْنِیةِ عِنْدَ الإضافَةِ،تَقُولُ:(جَاءَِ غُلامَا زَیدِ)وتُحْذَفُ تَاءُ التَّأنِیثِ فِی الخُصْیةِ و الإِلْیةِ خَاصَّةً،تَقُولُ:(خُصْیانِ وإلْیانِ)لأنَّهُما مُتَلازِمانِ،فَکَأنَّهُما تَثْنِیةُ شَیءٍ واحِدٍ لا زَوْجٍ.

و إذا أُرِیدَ إضَافَةُ المُثَنّی إلی المُثَنّی،یعَبَّرُ عَنِ الأوَّلِ بِلَفْظِ الجَمْعِ کَقَوْلِهِ تَعَالی: وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما .وذلِک لِکَرَاهَةِ اجْتِمَاعِ التَّثْنِیتَینِ فِیما یکُونُ اتِّصالُهُما لَفْظاً ومَعْنیً.

الفَصْلُ الخامِسُ:المَجْمُوعُ

المَجْمُوعُ:اِسمٌ یدُلُّ عَلی ثَلاثَةٍ فَأَکْثَرَ مِنَ الآحادِ بِتَغْییرٍ فِی مُفْرَدِهِ،والتَّغْییرُ إمَّا لَفْظِی أوْ مَعْنَوِی:

1.اللَّفْظِی نَحْوُ:رِجالٍ جَمْعُ رَجُلٍ،ومُسْلِمُونَ جَمْعُ مُسْلِمٍ.

2.التَّقْدِیرِی نَحْوُ:(فُلْک)عَلی وَزنِ(أُسْد)فَإنَّ مُفْرَدَهُ أَیضاً(فُلْک)لِکنَّهُ عَلی وَزْنِ(قُفْل)،أَی إنَّ الجَمْعَ فِی(فُلْک)عَلی وَزْنِ مُفْرَدِهِ،لکنَّ الضَّمَّةَ و السُّکُونَ فِی المُفْرَدِ اصْلِیانِ کَ-(قُفْل)،وفِی الجمْع عَرَضِیانِ.وعَلَیهِ فَمِثْلُ القَوْمِ لا یکُونُ جَمْعاً لِعَدَمِ وُجُودِ مُفْرَدٍ لَهُ.

ثُمَّ الجَمْعُ عَلی قِسْمَینِ:

أ)مُصَحَّحٌ،وهُوَ ما لا یتَغَیرُ بِناءُ مُفْرَدِهِ نَحْوُ:(مُسْلِمُونَ).

ص:213

ب)مُکَسَّرٌ،وهُوَ مَا تَغَیرَ بِناءُ مُفْرَدِهِ نَحْوُ:(رِجال).

والمُصَحَّحُ عَلی قِسْمَینِ:مُذَکَّرٍ سالِمٍ ومُؤَنَّثٍ سالِمٍ.

1.المُذَکَّرُ السَّالِمُ،وهُوَ ما لَحِقَ بِآخِرِهِ(واو)مُضْمُومٌ مَا قَبْلَها،ونُونٌ مَفْتُوحَةٌ نَحْوُ:(مُسْلِمُونَ)،أوْ(یاء)مَکْسُورٌ مَا قَبْلَها،ونُونٌ مَفْتُوحَةٌ نَحْوُ:(مُسْلِمینَ).

وَأمّا قَوْلُهُمْ(سِنُونَ،وَأَرَضُونَ،وثَبُونَ،وقَلُوْنَ)بِالواوِ و النُّوْنِ فَشاذٌّ.

وَیشْتَرَطُ فِی الجَمْعِ المُذَکَّرِ السَّالِمِ-إنْ کَانَ اسماً-أَنْ یکُونَ عَلَماً لِمُذَکَّرٍ عَاقِلٍ خالٍ مِنَ التّاءِ.

و إنْ کَانَ صِفَةً یشْتَرطُ فِیهِ-إضافَةً إلی مَا ذُکِرَ-أَنْ لا یکُونَ مِنْ بَابِ أفعَل فَعْلاء نَحْوُ:(أَحْمَر)مُؤَنَّثُهُ(حَمراء)،وَلا(فَعْلان فَعْلی)،نَحْوُ:(سَکْرَان)مُؤَنَّثُهُ(سَکْری)،ولا مِمّا یسْتَوِی فِیهِ المُذَکَّرُ و المُؤنَّثُ،نَحْوُ:(صَبُوْر وجَرِیح)،ویجِبُ حَذْفُ نُونِهِ بِالإضافَةِ،نَحْوُ:(مُسْلِمُو مِصْرَ).هذا فِی الصَّحِیحِ.

أمّا المَنْقُوصُ فَتُحْذَفُ یاؤُهُ نَحْوُ:(قاضُوْنَ،وراعُوْنَ)،والمَقْصُورُ تُحْذَفُ أَلِفُهُ،وَیبْقی ما قَبْلَها مَفْتُوحاً،لِیدُلَّ عَلی الألفِ المَحْذُوفِ مِثْلُ:(مُصْطَفَونَ).

2.المُؤَنَّثُ السّالِمُ،وهُوَ مَا أُلْحِقَ بآخِرِهِ أَلِفٌ وتاءٌ،وشَرْطُهُ-إنْ کَانَ صِفَةً ولَهُ مُذَکَّرٌ-أنْ یکُونَ مَذَکَّرُهُ قَدْ جُمِعَ بِالوَاوِ و النُّونِ نِحْوُ(مُسْلِمات)و إنْ لمْ یکُنْ لَهُ مُذّکَّرٌ فَشَرْطُهُ أنْ لا یکُونَ مُؤَنَّثاً مُجَرَّداً مِنَ التّاءِ نَحْوُ:(الحَائِضِ،والحَامِل)،و إنْ کَانَ اسْماً فَإنَّهُ یجْمَعُ بِالألفِ و التّاءِ بِلا شَرْطٍ نَحْوُ:(هِنْدَات).

وَأمّا الجَمْعُ المُکَسَّرُ فَصِیغَتُهُ فِی الثُّلاثِی کَثِیرةٌ غَیرُ مَضْبُوطَةٍ،تُعْرَفُ بِالسَّماعِ نَحْوُ:(أَرْجُل،وأَضْراس،وَقُلُوب)،وفِی غَیرِ الثُّلاثِی عَلَی وَزْنِ(فَعَالِل)نَحْوُ:(جَعَافِرِ،وجَداوِل)جَمْعُ(جَعْفَر وجَدْوَل)قِیاسَاً،کَما عَرَفْتَ فِی التَّصْرِیفِ.

واعْلَمْ أَنَّ الجَمْعَ المُکَسَّرَ أَیضاً عَلی قِسْمَینِ:

1.جَمْعُ قِلَّةٍ،وهُوَ ما یطْلَقُ عَلی العَشرَةٍ فَمَا دُوْنَها.وأَبْنِیةُ جَمْعِ القِلَّة:(أَفْعُلٌ،وأَفْعالٌ،وفِعْلَةٌ،وأَفْعِلَةٌ)نَحْوُ:(أَشْهُر وأعْمال،وفِتْیة،وأَعْمِدَة).

2.جَمْعُ کَثْرَةٍ وهُوَ مَا یطْلَقُ عَلی مَا فَوْقَ العَشرَةِ،وأَبْنِیتُهُ مَا عَدا هذِهِ الأرْبَعَةَ.ویسْتَعْمَلُ کُلٌّ مِنْهُما فِی مَوْضِعِ الآخَرِ مَعَ قَرِینَةٍ نَحْوُ:قَوْلِهِ تَعالی: وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ مَعَ وُجُودِأَقْراء".

ص:214

الفَصْلُ السّادِسُ:المَصْدَرُ

المَصْدَرُ:اِسمٌ یدُلُّ عَلی الحَدَثِ فَقَطْ،ویشتَقُّ مِنْهُ الأفْعالُ نَحْوُ:(الضَّرْب و النَّصْر)مَثَلاً.

وَأَبْنِیتُهُ مِنَ الثُّلاثِی المُجَّردِ غَیرُ مَضْبُوطَةٍ تُعْرَفُ بِالسَّمَاعِ.وَمِنْ غَیرِ الثُّلاثِی قِیاسِیةٌ نَحْوُ:(الإفْعال،وَالانْفِعَال،وَالاسْتِفْعال وَالفَعْلَلَة...)

والمَصْدَرُ إنْ لَمْ یکُنْ مَفْعُولاً مُطْلَقاً یعْمَلُ عَمَلَ فِعْلِهِ،أعْنِی یرْفَعُ فاعِلاً إنْ کَانَ لازماً نَحْوُ:(أعْجَبَنی قِیامُ زَیدٍ)وینْصِبُ مَفْعُولاً بِهِ أَیضاً إنْ کَانَ مُتَعَدِّیاً،نَحْوُ:(نَصْرُ سَعِیدٍ عَلِیاًّ فَضِیلَةٌ).

ولا یجُوزُ تَقْدِیمُ مَعْمُولِ المَصْدَرِ عَلی المَصْدَرِ،فَلا یقالُ:(أَعْجَبَنِی زَیداً ضَرْبُ عَمْروٍ).

و إنْ کَانَ مَفْعُولاً مُطْلَقاً،فَالعَمَلُ لِلْفعلِ الّذِی قَبْلَهُ نَحْوُ:(ضَرَبْتُ ضَرْباً عَمْراً)،فإنَّ(عَمْراً)مَنْصوبٌ ب-(ضَرَبْتُ)لا ب-(ضَرْباً).

الفَصلُ السّابِعُ:اِسْمُ الفاعِلِ وَاسْمُ المَفْعُولِ

اسمُ الفاعِلِ:اِسْمٌ یشْتَقُّ مِنْ(یفْعلُ)لِیدُلَّ عَلی مَنْ قامَ بِهِ الفِعْلُ بِمَعْنی الحُدوثِ،أی:حُدُوثِ الفِعْلِ مِنْهُ.وصِیغَتُهُ مِنَ المُجرَّدِ الثُّلاثِی عَلی وَزْنِ الفاعِلِ،نَحْوُ:(قائِم،وناصِر)،ومِنْ غَیرِهِ عَلی وَزْنِ صِیغَةِ المُضارِعِ مِنْ ذلِک الفِعْلِ بِمیمٍ مَضْمُومَةٍ مَکانَ حَرْفِ المُضارَعَةِ،وکَسْرِ مَا قَبْلَ الآخِرِ نَحْوُ:(مُدْخِل،ومُسْتَخْرِج).

ویعْمَلُ عَمَلِ الفِعْلِ إنْ کَانَ فِیهِ مَعْنَی الحالِ والاسْتِقبالِ وَمُعْتَمِداً عَلی المُبْتَدأ نَحْوُ:(سَعِیدٌ قَائِمٌ أَبُوهُ)،أوْ ذِی الحالِ،نَحْوُ:(جَاءَنِی سَعِیدٌ ناصِراً أَبُوهُ عَلِیاً)،أوْ هَمْزَةِ الاسْتِفْهامِ،نَحْوُ:(أَقائِمٌ سَعِیدٌ؟)،أوْ حَرْفِ النَّفْی،نَحْوُ:(مَا قَائِمٌ سَعِیدٌ الآنَ أوْ غَداً)،أوْ مَوصُوفٍ،نَحْوُ:(عِنْدِی رَجُلٌ ناصِرٌ أَبُوهُ عَلِیاً).

فَإنْ کَانَ فِیهِ مَعْنی الماضِی وَجَبَتِ الإضافَةُ،نَحْوُ:(زَیدٌ نَاصِرُ سَعِیدٍ أَمْسِ)،هذا إذا کَانَ مُنَکَّراً.

أمّا إذا کَانَ مُعَرَّفاً بِاللاَّمِ فَیسْتَوِی فِیهِ جَمیعُ الأزْمِنَةِ،نَحْوُ:(سَعِیدٌ النَّاصِرُ أَبُوهُ عَلِیاً الآنَ أوْ غَداً أوْ أَمْسِ)فَیعْمَلُ فِی الجَمِیعِ.

اسْمُ المَفْعُولِ:اِسْمٌ یشْتَقُّ مِنَ الفِعْلِ المُضارِعِ المَجْهُولِ المُتَعَدِّی لِیدُلَّ عَلی مَنْ وَقَعَ عَلَیهِ الفِعْلُ.

ص:215

وَصِیغَتُهُ مِنَ الثُّلاثِی المُجَرَّدِ عَلی وَزْنِ(مَفْعول)لَفْظاً نَحْوُ:(مَضْرُوب)أوْ تَقْدِیراً نَحْوُ:(مَقُول،وَمَرْمِی)وَمِنْ غِیرِهِ کَاسْمِ الفاعِلِ مِنَ المُضارِعِ بِفَتْحِ مَا قَبْلَ الآخِرِ نَحْوُ:(مُدْخَل،ومُسْتَخْرَج).

وَیعْمَلُ عَمَلَ فِعْلِهِ المَجْهُولِ بِالشَّرائِطِ المَذْکُورَةِ فِی اسْمِ الفاعِلِ نَحْوُ:(سَعِیدٌ مَنْصُورٌ أَبُوهُ الآنَ اوْ غَداً).

الفَصْلُ الثّامِنُ:الصِّفَةُ المُشَبَّهَةُ واسْمُ التَّفْضِیلِ

الصِّفةُ المُشَبَّهَةُ:اسْمٌ مَشْتَقٌّ مِنْ فِعْلٍ لازِمٍ،لِیدُلَّ عَلی مَنْ قامَ بِهِ الفِعْلُ بِمَعْنی الثُّبُوتِ.

وصِیغَتُها-عَلی خِلافِ صِیغَةِ اسْمِ الفاعِلِ و المَفْعُولِ-تُعْرَفُ بِالسَّماعِ نَحْوُ:(حَسَن،وصَعْب،وشُجاع،وَشَرِیف،وَذَلُول).

وهِی تَعْمَلُ عَمَلَ فِعْلِها مُطْلَقاً بِشَرْطِ الاعْتِمادِ المَذْکُورِ فِی اسْمِ الفاعِلِ.

ومَتَی رَفَعْتَ بِها مَعمُولَها فَلا ضَمِیرَ فِی الصِّفَةِ،ومَتَی نَصَبْتَ أوْ جَرَرْتَ فَفِیها ضَمِیرُ المَوْصُوفِ،مثْلُ(عَلِی،حَسَنٌ خُلُقُهُ،عَلی حَسَنٌ خُلُقاً،علی حَسَنُ الخُلُقِ ِ).

اسمُ التَّفْضِیل:اِسْمٌ یشْتَقُّ مِنْ فِعْلٍ لِیدُلَّ عَلی المَوْصُوفِ بِزِیادَةٍ عَلی غَیرِهِ.

وصِیغَتُهُ(أَفْعَلُ)غالِباً،فَلا یبْنی إلاّ مِنْ ثُلاثِی مُجَرَّدٍ لَیسَ بِلَوْنٍ ولا عَیبٍ،نَحْوُ:(عَلِی أَفْضَلُ النّاسِ).

فَإنْ کَانَ زائِداً عَلی الثَّلاثَةِ،أوْ کَانَ لَوْناً أوْ عَیباً وَجَبَ أنْ یبْنَی مِنَ الثُّلاثِی المُجَرّدِ ما یدُلُّ عَلی المُبَالَغَةِ و الشِّدَّةِ أَوِ الکَثْرَةِ أَوّلاً،ثُمَّ یذْکَرُ بَعْدَهُ مَصْدرُ ذلِک الفِعْلِ مَنصُوباً عَلی التَمْییزِ،کَمَا تَقُولُ:(هُوَ أَشْدُّ اسْتِخْراجاً،وأَقْوَی حُمْرَةً،وَأَقْبَحُ عَرْجاً،وأَکْثَرُ اضْطِراباً مِنْ زَیدٍ).

وقِیاسُهُ أنْ یکُونَ للفَاعِلِ کَمَا مَرَّ،وقَدْ جَاءَ لِلمَفْعُولِ نَحْوُ:أَنْدَرُ أَشْغَلُ واَشْهَرُ.

واسْتِعْمالُهُ عَلی ثَلاثَةِ أوْجُهٍ:

1.أَنْ یکُونَ مُضافاً نَحْوُ:(زَیدٌ أَفْضَلُ القوْمِ)ونَحْوُ:(فاطِمَةُ أَفْضلُ امْرَأةٍ).

2.أَنْ یکُونَ مُعْرَّفاً بِاللاّمِ نَحْوُ:(زَیدٌ الأفْضَلُ).

3.أَنْ تَأتِی بَعْدَهُ(مِنْ)نَحْوُ:(زَیدٌ أَفْضَلُ مِنْ عَمْروٍ).

ویجُوزُ فِی الأوَّلِ إنْ کَانَ المُضافُ إلَیهِ مُعرَّفاً بِاللاّمِ الإفرادُ و التذکِیرُ،کَمَا تَجُوزُ مُطابَقَةُ اسْمِ التَّفْضِیلِ لِلمَوصُوفِ نَحْوُ:(زَیدٌ أَفْضَلُ القَوْمِ،

ص:216

والزَّیدانِ أَفْضَلا القَوْمِ،وأَفْضَلُ القَوْمِ،والزَّیدُونَ أَفْضَلُو القَوْمِ وَأَفْضَلُ القَوْمِ،وهِنْدٌ فُضْلی القَوْمِ وَأفْضَلُ القَومِ،والهِنْدانِ فُضْلَیا القَوْمِ وَاَفْضَلُ القَوْمِ،وَالهِنْداتُ فَضْلَیاتُ القَوْمِ وأَفْضَلُ القَوْمِ).و إنْ کَانَ نَکِرةً فَیجِبُ الإفرادُ و التَّذکِیرُ نَحْوُ:هذانِ أَفْضَلُ رَجُلَینِ وهؤُلاءُ أَفْضَلُ رِجالٍ.

وَفِی الثّانِی تَجِبُ المُطابَقَةُ نَحْوُ:(زَیدٌ الأفْضَلُ،والزَّیدانِ الأفْضَلانِ،وَالزَّیدُونَ الأفْضَلونَ).

وَفِی الثّالِثِ یجِبُ کَوْنُهُ مُفْرَداً مُذَکَّراً أَبداً نَحْوُ:(زَیدٌ أَفْضَلُ مِنْ عَمْرٍو،والزَّیدَانِ أَفْضَلُ مِنْ عَمْرٍو،والزَّیدونَ أَفْضَلُ مِنْ عَمْرٍو.وهِنْدٌ،والهِنْدانِ و الهِنْداتُ أَفْضَلُ مِنْ عَمْروٍ).

وعَلی الأوْجُهِ الثَّلاثَةِ یضْمَرُ فِیهِ الفَاعِلُ،واسْمُ التَّفْضِیلِ یعْمَلُ فِی ذلِک المُضْمَرُ،ولا یعْمَلُ فِی الاسْمِ الظَّاهِرِ أَصْلاً إلاّ إذا صَلُحَ وُقُوعُ فِعْلٍ بِمَعْنَی اسْمِ التَّفضِیلِ مَوْقِعَهُ فِی مِثْلِ قَوْلِهِم:(مَا رَأیتُ رَجُلاً أَحْسَنَ فِی عَینِهِ الکُحْلُ مِنْهُ فِی عَینِ زَیدٍ)،فَإنَّ الکُحْلَ فاعلٌ ل-(أَحْسَن)إذْ یصِحُّ أَنْ یقالَ:(ما رَأَیتُ رَجُلاً یحْسُنُ فِی عَینِهِ الکُحْلُ کَما یحْسُنُ فِی عَینِ زَیدٍ).

القِسْمُ الثّانِی:فِی الفِعْلِ

اشاره

وقَدْ سَبَقَ تَعْرِیفُهُ،وأَقْسامُهُ ثَلاثَةٌ:

1.الماضِی.

2.المُضارِعُ.

3.الأمْرُ.

الفِعْلُ الماضِی:فِعْلٌ یدُلُّ عَلی زَمانٍ قَبْلَ زَمانِ الخَبَریةِ،وهُوَ مَبْنِی عَلی الفَتْحِ،إنْ لَمْ یکُنْ مَعَهُ ضَمِیرٌ مَرْفُوعٌ مُتَحَرِّکٌ،وإلاّ فَهُو مَبْنِی عَلی السُّکُونِ نَحْوُ:(ضَرَبْتُ)أوْ عَلی الضَّمِّ إنْ کَانَ مَعَ الوَاوِ نَحْوُ:(ضَرَبُوا).

الفِعْلُ المُضارِعُ:فِعْلٌ یشْبِهُ الاسْمَ بِأَحَدِ حُرُوفِ(أَتَینَ)فِی أَولِهِ لَفْظاً فِی:

1.اتِّفَاقِ حَرَکاتِهِما وَسَکَنَاتِهِما نَحْوُ:(یضْرِبُ،وَیسْتَخْرِجُ)،فَهُوَ نَحْوُ:(ضارِب،ومُسْتخْرِج).

2.دُخُولِ لامِ التَّأکیدِ فِی أوَّلِهِما،تَقُولُ:(إنَّ زَیداً لَیقُومُ)،کَما تَقُولُ:(إنَّ زَیداً لَقائِمٌ).

3.تَساوِیهِما فِی عَدَدِ الحُرُوفِ.

کَما یشْبِهُ الاسْمَ مَعْنیً فِی أَنَّهُ مُشْتَرَکٌ بِینَ الحَالِ والاسْتِقْبالِ کَاسْمِ الفاعِلِ.ولِذلِک سَمَّوْهُ مُضارِعاً أَی مُشابِهاً لاسْمِ الفاعِلِ.

ص:217

(والسّینُ،وسَوْفَ)یخَصِّصانِ المُضارِعَ بِالاسْتِقْبالِ،نِحْوُ(سَیضْرِبُ)،واللاَّمُ المَفْتُوحَةُ تُخَصِّصُهُ بِالحالِ،نَحْوُ:(لَیضْرِبُ).

وحُرُوفُ المُضارَعَةِ مَضْمُومَةٌ فِی الرُّباعِی،أَی:فِیما کَانَ ماضِیهِ عَلی أَرْبَعَةِ أَحْرُفٍ،نَحْوُ:(یدَحْرِجُ)،وَمَفْتُوحَةٌ فِیما عَداهُ،نَحْوُ:(یضْرِبُ،ویسْتَخْرِجُ).

وإعْرابُهُ-مَعَ أَنَّ الأصْلَ فِی الفِعْلِ البناءُ-لِمُشابَهَتِهِ الاسْمَ،والأصْلُ فِی الاسْمِ الإعْرابُ،وذلِک إذا لمْ تتَّصِلْ بِهِ نُونُ التَّأکیدِ،ولا نُونُ جَمْعِ المُؤَنَّثِ.

وأَنْواعُ إعْرابِ المُضارعِ ثَلاثَةٌ:رَفْعٌ،ونَصْبٌ،وجزْمٌ،نَحْوُ:(ینْصُرُ،وَأَنْ ینْصُرَ،ولَمْ ینْصُرْ).

أَصْنافُ إعْرابِ الفِعْلِ المُضارِع

إعْرابُ الفِعْلِ المُضارِعِ عَلی أَرْبَعَةِ أَوجُةٍ:

الأوَّلُ:أنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِالضَّمَّةِ،والنَّصْبُ بِالفَتْحَةِ،والجَزْمُ بِالسُّکُونِ،ویخْتَصُّ بِالمُفْرَدِ الصَّحیحِ غَیرِ المُخَاطَبَةِ نَحْوُ:(یکْتُبُ وأَنْ یکْتُبَ،ولَمْ یکْتُبْ).

الثّانِی:أَنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِثُبُوتِ النَّونِ،والنَّصْبُ و الجَزْمُ بِحَذْفِها،ویخْتَصُّ بِالتَّثْنِیةِ،والجَمْعِ المُذَکَّرِ،والمُفْرَدَةِ المُخاطَبَةِ صَحِیحاً أوْ غَیرَهُ،تَقُولُ:(هُما یفْعَلانِ،وهُمْ یفْعَلُونَ،وأَنْتِ تَفْعَلِینَ،ولَنْ تَفْعَلا،ولَنْ تَفْعَلُوا،ولَنْ تَفْعَلِی،ولَمْ تَفْعَلا،ولَمْ تَفْعَلُوا،ولَمْ تَفْعَلِی).

الثَّالِثُ:أَنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِتَقْدِیرِ الضَّمَّةِ،والنَّصْبُ بِالفَتْحَةِ،والجَزْمُ بِحْذفِ لامِ الفِعلِ،ویخْتَصُّ بِالنّاقِص الیائِی و الواوِی،غَیرِ التَّثْنِیةِ و الجَمْعِ و المُخاطَبَةِ،تَقُولُ:(هُوَ یرْمِی ویغْزُو،ولَنْ یرْمِی،ولَنْ یغْزُوَ،ولَمْ یرْمِ،ولَمْ یغْزُ).

الرّابِعُ:أَنْ یکُونَ الرَّفْعُ بِتَقْدِیر الضَّمَّةِ،والنَّصْبُ بِتَقْدِیرِ الفَتْحَةِ،والجَزْمُ بِحَذْفِ اللاَّمِ،ویخْتَصُّ بِالنّاقِصِ الألِفِی غَیرِ التَّثْنِیةِ و الجَمْعِ و المُخاطَبَةِ نَحْوُ:(هُوَ یسْعَی،ولَنْ یسْعَی،ولَمْ یسْعَ).

المُضارعُ المَرْفُوعُ

العامِلُ فِی المُضارِعِ المَرْفُوعِ مَعْنَوِی،وهُوَ تَجْریدُهُ عَنِ النّاصِبِ و الجازِمِ نَحْوُ:(هُوَ یسافِرُ،وهُوَ یغْزُو،وهُوَ یرْمِی،وهُوَ یسْعَی).

المُضارعُ المَنْصُوبُ

والعاملُ فِی المضارِعِ المَنْصُوبِ أَحَدُ الأحْرُفِ الخَمْسَةِ:أَنْ،ولَنْ،وکَی وإذَنْ نَحْوُ:(اریدُ أَنْ

ص:218

یحْسِنَ أَخِی إلَی،وأَنا لَنْ أضْرِبَکَ،وأَسْلَمْتُ کَی أَدْخُلَ الجَنَّةَ،وإذَنْ یغْفِرَ اللّهُ لَک).وَبِتَقْدِیرِ(أَنْ)فِی سَبْعَةَ عَشَرَ مَوْضِعاً مُلَخَّصَةً فِی سَبْعَةِ أَقْسَامٍ:

1.بَعْدَ حَتَّی مِثْلُ:أسْلَمْتُ حَتَّی أَدْخُلَ الْجَنَّةَ.

2.بَعْدَ(لامِ)کَی نَحْوُ:قَامِ زَیدٌ لِیصَلِّی.

3.بَعْدَ(لامِ)الجُحُودِ نَحْوُ:قَوْلِهِ تَعَالی: وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ .

4.بَعْدَ الفَاءِ الوَاقِعَةِ فِی جَوابِ الأمْرِ،نَحْوُ:(أَسْلِمْ فَتَسْلَمَ)،والنَّهْی نَحْوُ:(لا تَعْصِ فَتُعَذَّبَ)،والاسْتِفْهَامِ نَحْوُ:(هَلْ تَعْلَمُ فَتَنْجُوَ؟)،والنَفْی نَحْوُ:(مَا تَزُورُنَا فَنُکْرِمَکَ)،والتَّمَنِّی نَحْوُ:(لَیتَ لِی مَالاً فَأُنْفِقَةُ)،والعَرْضِ،نَحْوُ:(ألاَ تَنْزِلُ فَتُصِیبَ خَیراً).

5.بَعْدَ الوَاوِ الوَاقِعَةِ کَذلِک فِی جَوَابِ المُتَقَدِّمةِ فِی القِسْمِ الرَّابِعِ،نَحْوُ:(أَسْلِمْ وتَسْلَمَ...)إلی آخِرِ الأمْثِلَةِ.

6.بَعْدَ(أوْ)بِمَعْنَی(إلی)،نَحْوُ:(جِئْتُکَ أوْ تُعْطِینِی حَقِّی).

7.بَعْدَ وَاوِ العَطْفِ إذا کَانَ المَعْطُوفُ اسْماً صَرِیحاً،نَحْوُ:(أَعْجَبَنِی قِیامُکَ وتَخْرُجَ).

ویجُوْزُ إظْهَارُ(أَنْ)مَعَ(لامِ)کَی،نَحْوُ:(أَسْلَمْتُ لأَِنْ أَدْخُلَ الجَنَّةَ)،ومَعَ وَاوِ العَطْفِ،نَحْوُ:(أَعْجَبَنِی قِیامُکَ وأَنْ تَخْرُجَ).

ویجِبُ إظْهَارُها مَعَ لا النَّافِیةِ،وَ(لامِ)کَی إذا اجْتَمَعَتا،نَحْوُ:(لِئَلاّ یعْلَمَ).

واعْلَمْ أَنَّ(أَنْ)الواقِعَةَ بَعْدَ العِلْمِ لَیسَتْ هِی النَّاصِبَةَ لِلْمُضَارِعِ،بَلْ إنِّما هِی المُخَفَّفَةُ مِنَ المُثَقَّلَةِ نَحْوُ قَوْلِهِ تَعَالی: عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی ،و أمّا الواقِعَةُ بَعْدَ الظَّنِّ فَیجُوزُ فِیها الوَجْهانِ:أَنْ تَنْصِبَ بِها،وأَنْ تَجْعَلَها کَالوَاقِعَةِ بَعْدَ العِلْمِ،نَحْوُ:(أَظُنُّ أَنْ سَینْصُرُهُ).

المُضارعُ المَجْزُومُ

والعَامِلُ فِی المُضَارِعِ المَجْزُومِ أَحَدُ الحُروُفِ التّالِیةِ:

لَمْ،ولمَّا،وَ(لِ)لامُ الأمْرِ،وَ(لا)النَّاهِیة،وکَلِمُ المُجازاةِ،وَهِی:إِنْ ومَهْما،وإِذ ما،وأَینَ،وحَیثُما،ومَنْ،وأی،وأَنَّی،و إنْ المُقَدَّرَةُ نَحْوُ:(لَمْ یسَافِرْ،وَلمّا یعْصِ،ولِینْفِقْ،ولا تَضْرِبْ،و إنْ تَحْتَرِمْ احتَرِمْ...إلی آخِرِها).

وَاعْلَمْ أَنَّ(لَمْ)تَقْلِبُ المضارِعَ ماضِیاً،وَ(لَمّا)کَذلِک إلاّ انَّ فِیها تَوَقُّعاً بَعْدَهُ وَدَواماً قَبْلَهُ.

ص:219

ویجُوزُ حَذْفُ الفِعْلِ بَعدَ(لَمّا)،تَقولُ:(نَدِمَ زَیدٌ ولَمّا)،أَی:لَمَّا ینْفَعْهُ النَّدَمُ،ولا تَقُولُ:(نَدِمَ زَیدٌ ولَمْ).

و أمّا کَلِمَةُ المُجازاةِ-حَرْفاً کَانَتْ أو اسْماً تَدْخُلُ عَلی جُمْلَتَینِ لِتَدُلَّ عَلی أَنَّ الأُولی سَبَبٌ للثّانِیةِ،وتُسَمَّی الأُولی شَرْطاً،والثّانِیةُ جَزاءً.

ثُمَّ إنْ کَانَ الشَّرْطُ و الجَزاءُ مُضارِعَینِ یجِبُ الجَزْمُ فِیهِما،نَحْوُ:(إنْ تُکْرِمْنِی أُکْرِمْکَ)،و إنْ کانا ماضِیینِ لَمْ یعْمَلْ فِیهِما لَفْظاً،نَحْوُ(إنْ ضَرَبْتَ ضَرَبْتُ)،و إنْ کَانَ الجَزاءُ وَحْدَهُ ماضِیاً،یجْبُ الجَزْمُ فِی الشَّرْطِ،نَحْوُ:(إنْ تَضْرِبْنِی ضَرَبْتُکَ)،و إنْ کَانَ الشَّرْطُ وَحْدَهُ ماضِیاً،جازَ فِی الجَزاءِ الوَجهانِ،نَحْوُ:(إنْ جِئْتَنِی أُکرِمْکَ،و إنْ أَکْرَمْتَنِی أُکْرِمُکَ).

وَاعْلَمْ أنَّهُ إذا کانَ الجَزاءُ ماضِیاً بَغَیرِ(قَدْ)لَمْ یجُزِ الفَاءُ فِیهِ،نَحْوُ:(إنْ أَکْرَمْتَنِی أَکْرَمْتُکَ)وقَوْلِهِ تَعَالی:(وَمَنْ دخَلَهُ کَانَ آمِناً)،و إنْ کَانَ مُضارِعاً مُثبَتاً أَوْ مَنْفِیاًّ بِ-(لا)جَازَ فِیهِ الوَجْهانِ،نَحْوُ:(إنْ تَحْتَرِمْنِی أَحْتَرِمْکَ أوْ فَأَحْتَرِمُکَ،و إنْ تَشْتُمْنِی لا أضْرِبْکَ أوْ فَلا أَضْربُکَ).

و إنْ لَمْ یکُنِ الجَزاءُ أَحَدَ القِسْمَینِ المَذْکُورَینِ یجِبُ فِیهِ الفاءُ،وذلِک فِی أَرْبَعَةِ مَواضِعَ:

الأوَّلُ:أَنْ یکُونَ الجَزاءُ مَاضِیاً مَعَ(قَدْ)کَقَوْلِهِ تعالی: إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ .

الثّانِی:أَنْ یکُونَ الجَزاءُ مُضارِعاً مَنْفِیاًّ بَغَیرِ(لا)نَحْوُ قَوْلِهِ تعالی: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ .

الثَّالِثُ:أَنْ یکُونَ جُمْلَةً اسْمِیةً کَقَوْلِهِ تعالی: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها .

الرّابِعُ:أَنْ یکُونَ جُمْلَةً إنْشائِیةً،إمّا أَمْراً کَقَوْلِهِ تعالی: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی ،وإمَّا نَهْیاً،کَقَوْلِهِ تعالی: فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَی الْکُفّارِ ،أَوِ اسْتِفهاماً کَقَوْلِکَ:(إنْ تَرَکْتَنا فَمَنْ یرْحَمُنا)أوْ دُعاءً،کَقَوْلِک:(إنْ أکْرَمْتَنا فَیرْحَمُکَ اللّهُ).

وَقَدْ تَقَعُ(إذا)مَعَ الجُمْلَةِ الاسْمِیةِ مَوضِعَ الفاءِ کَقَوْلِهِ تعالی: وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ .

وإنَّما تُقَدَّرُ(إنْ)بَعْدَ الأفعالِ التّالِیةِ:

1.الأمرُ نَحْوُ:(تَعَلَّمْ تَنْجَحْ).

2.النَّهی نَحْوُ:(لا تَکْذِبْ یکُنْ خَیراً).

3.الاسْتِفْهامُ نَحْوُ:(هَلْ تَزُورُنا نُکْرِمْکَ).

ص:220

4.التَّمَنِّی،نَحْو(لَیتَکَ عِنْدِی أَخْدِمْکَ).

5.العَرْضُ نَحْوُ:(ألا تَنْزِلُ بِنا تُصِبْ خَیراً).

کُلُّ ذلِک إذا قُصِدَ أَنَّ الأوَّلَ سَبَبٌ لِلثّانی کَما رَأَیتَ فِی الأمْثِلَةِ،فَإنَّ مَعْنی قَوْلِکَ:(تَعْلَّمْ تَنْجَحْ)هُوَ:إنْ تَتَعَلَّمْ تَنْجَحْ،وکَذلِک البَواقِی.فلِذلِک امْتَنَعَ قَوْلُکَ:(لا تَکْفُرْ تَدْخُلِ النَّارَ)لامْتِنَاعِ السَّبَبِیةِ،إذ لا یصِّحُ أنْ یقالَ:(إنْ لا تَکفُرْ تَدْخُلِ النّارَ).

فِعْلُ الأمْرِ

فِعْلُ الأمْرِ:کَلِمَةٌ تَدُلُّ عَلَی طَلَبِ الفِعْلِ مِنَ الفاعِلِ المُخاطَبِ،نَحْوُ:(اضْرِبْ،واغْزُ،وارْمِ)،وصیغَتُهُ أَنْ یحْذَفَ مِنَ المُضارِعِ حَرْفُ المُضارَعَةِ ثُمَّ ینْظَرُ،فَإن کَانَ مَا بَعْدَ حَرْفِ المُضارَعَةِ سَاکِناً،زِیدَتْ هَمَزَةُ الوَصْلِ مَضْمُومَةً إنِ انْضَمَّ ثالِثُهُ،نَحْوُ:(انْصُرْ)،ومَکْسورَةً إنِ انْفَتَحَ أوِ انکَسَرَ ثالِثُهُ،نَحْوُ:(اعْلَمْ،اِضْرِبْ،واسْتَخرِجْ)،و إنْ کَانَ مُتَحَرِّکاً فَلا حاجَةَ إلی الهَمْزَةِ نَحْوُ:(عِدْ وحَاسِبْ)،ومِنْهُ بَابُ الإفْعالِ.

وفِعْلُ الأمْرِ مَبْنِی عَلی عَلامَةِ الجَزْمِ کما فِی مُضارِعِهِ،نَحْوُ:(اضْرِبْ،اُغْزُ،اِسْعَ،اِضْرِبا،اِضْرِبُوا،دَحْرَجْ).

الفِعْلُ المَجْهُولُ

الفِعْلُ المَجْهُولُ:فِعْلٌ لَمْ یسْمَّ فَاعِلُهُ،هُوَ فِعْلٌ حُذِفَ فاعِلُهُ وَأُقِیمَ المَفْعُولُ بِهِ مَقامَهُ،ویخْتَصَّ بِالمُتَعَدِّی.

وعَلامَتُهُ فِی الماضِی أَنْ یکُونَ الحَرْفُ الأوَّلُ مَضْمُوماً فَقَطْ،وما قَبْلَ آخِرِهِ مَکْسوراً فِی الأبْوابِ الّتِی لَیسَتْ فِی أَوائِلِها هَمْزَةُ وَصْلٍ،ولا تَاءٌ زَائِدَةٌ نَحْوُ:(ضُرِبَ،ودُحْرِجَ).

وأَنْ یکُونَ أَوَّلُهُ مَضْمُوماً وما قَبْلَ آخِرِهِ مَکْسُوراً فِیما أوَّلُهُ تاءٌ زائِدَةٌ نَحْوُ:(تُفُضِّلَ،وتُقُوِّی).

وَأنْ یکُونَ أوَّلُ حَرْفٍ مُتَحَرِّکٍ مِنْهُ مَضْمُوماً وما قَبْلَ آخِرِه مَکْسُوراً فِیما أَوَّلُهُ هَمْزَةُ وَصْلٍ نَحْوُ:(اسْتُخْرِجَ،اقْتُدِرَ).والهَمْزَةُ تَتْبَعُ المَضْمُومَ إنْ لَمْ تُدْرَجْ.

ص:221

وعَلامَةُ الفِعْلِ المَجْهُولِ فِی المُضارِعِ أنْ یکُونَ حَرْفُ المُضارَعَةِ مَضْمُوماً،ومَا قَبْلَ آخِرِهِ مَفْتُوحاً نَحْوُ:(یضْرَبُ،ویسْتَخْرَجُ)،إلاّ فِی بابِ المُفاعَلَةِ وَالإفْعالِ،والتَّفْعِیلِ،والفَعْلَلَةِ،ومُلْحَقاتِها فَإنَّ العَلامَةَ فِیها فَتْحُ ما قَبلَ الآخِرِ فَقَطْ نَحْوُ:(یحاسَبُ،وَیدَحْرَجُ).

وعَلامَتُهُ فِی الأجْوَفِ أنْ یکُونَ فَاء الفِعْلِ مِنْ مَاضِیهِ مَکْسُوراً نَحْوُ:(قِیلَ وبِیعَ).

وتُقْلَبُ العَینُ فِی المُضَارِعِ الأجْوَفِ أَلِفاً نَحْوُ:(یقالُ،ویباعُ)کما تُقْلَبُ الألفُ فِی الماضِی المَجْهُولِ واواً مِنْ بَابِ:المُفاعَلَة و التَفاعُل نَحْوُ:(قُوتِلَ وتُعُوهِدَ)کَما عَرَفْتَ فِی التَّصِریفِ.

الفِعْلُ اللاَّزِمُ و المُتَعَدِّی

ینْقِسِمْ الفِعْلُ إلی قِسْمَینِ:

1.الفِعْلُ اللاَّزِمُ،وهُوَ ما یدُلُّ عَلی مُجْرَّدِ وُقُوعِ الفِعْلِ مِنْ دُونِ التَّعَدِّی إلی المَفْعُولِ مِثْلُ:(ذَهَبَ سَعِیدُ).

2.الفِعْلُ المُتَعَدِّی،وهُوَ ما یتَعدَّی إلی المَفْعُولِ لِیدُلَّ عَلی وُقُوعِ الفِعْلِ عَلَیهِ.

فَیتَعَدَّی إلی:

1.مَفْعُولٍ واحدٍ نَحْوُ:(نَصَرَ سَعِیدٌ جَعْفَراً).

2.مَفْعُولَینِ،نَحْوُ:(أَعْطی سَعِیدٌ جَعْفَراً دِرْهَماً)،ویجُوزُ فِیهِ الاقْتِصارُ علی أَحَدِ مَفْعُولَیهِ،نَحْوُ:(أَعطَیتُ زَیداً وأعْطَیتُ دِرْهماً)بِخِلافِ بابِ(عَلِمْتَ).

3.ثَلاثَةِ مَفاعِیلَ،نَحْوُ:(أَعْلمَ اللّهُ رَسُولَهُ عَلِیاً علیه السلام إماماً)،ومِنْهُ(أَرَی،وأَخْبَرَ،وخَبَّرَ،وحَدَّثَ).

والمَفْعُولُ الأوَّلُ و الأخیرُ فِی هذهِ الأفْعالِ السِّتَّةِ کَمَفْعُولَی(أعْطَیتُ)فِی جَوازِ الاقْتِصارِ عَلی أحَدِهِمَا نَحْوُ:(أَعْلَمَ اللّهُ سَعِیداً)،والثَّانِی مَعَ الثَّالِثِ کَمَفْعُولَی(عَلِمْتَ)فِی عَدَمِ جَوازِ الإقْتِصارِ عَلی أَحَدِهِما،فَلا یقالُ:(أَعْلَمْتُ سَعِیداً خَیرَ النَّاسِ)،بَلْ یقَالُ:(أَعْلَمْتُ سَعِیداً عَلِیاً خَیرَ النَّاسِ).

أَفْعالُ القُلُوبِ

وهِی أفْعالٌ تُفِیدُ الیقِینَ أَوِ الرُّجْحَانَ وهِی سَبْعَةٌ:عَلِمْتُ،وظَنَنْتُ،وحَسِبْتُ،وخِلْتُ،ورَأَیتُ،وزَعَمْتُ،ووَجَدْتُ.

وهِی تَدْخُلُ عَلی المُبْتَدَأِ و الخَبَرِ فَتَنْصِبُهُما عَلی المَفْعُولِیةِ،نَحْوُ:(عَلِمْتُ زَیداً فاضِلاً،عَمْراً عالِماً).

ولِهذِه الأفْعالِ خَواصُّ،نَذْکُرُ أَهَمَّها فِیما یأتِی:

1.إِنَّهُ لا یقْتَصَرُ عَلی أحَدِ مَفْعُولَیها بِخِلافِ بَابِ(أَعطَیتُ)،فَلا تَقُولُ:(عَلِمْتُ زَیداً).

2.یجوزُ إلغاؤُها إذا تَوَسَّطَتْ نَحْوُ:(سَعیدٌ ظَنَنْتُ عالِمٌ)،أو تَأَخَّرَتْ نَحْوُ:(سَعِیدٌ قَائِمٌ ظَنَنْتُ).

ص:222

3.إنَّها تُعَلِّقُ عَنِ العَمَلِ إذا وَقَعَتْ قَبْلَ الاسْتِفْهَامِ،نَحْوُ:(عَلِمْتُ أَسَعِیدٌ عِنْدَکَ أمْ جَعْفَرٌ؟)،أوْ قَبْلَ النَّفی،نَحْوُ:(عَلِمْتُ ما سَعِیدٌ فِی الدَّارِ)،أوْ قَبْلَ لامِ الابْتِداءِ نَحْوُ:(عَلِمْتُ لَسَعِیدٌ مُنْطَلِقٌ).

ومَعْنی التَّعْلِیقِ أَنَّهُ لا تَعْمَلُ لَفْظاً،بَلْ تَعْمَلُ مَعْنی.

4.یجُوزُ أنْ یکونَ فاعِلُها ومَفْعُولُها ضَمِیرَینِ مَتَّصِلَینِ مِنَ الشَّیءِ الواحِدِ نَحْوُ:عَلِمْتَنِی مُنْطَلِقاً وظَنَنْتُکَ فاضِلاً.

وقَدْ یکُونُ(ظَنَنْتُ)بِمَعْنی(اتَّهَمْتُ)،وَ(عَلِمْتُ)بِمَعْنی(عَرَفْتُ)،وَ(رَأَیتُ)بِمَعْنی(أَبْصَرْتُ)،وَ(وَجَدْتُ)بِمَعنی(أَصَبْتُ الضَّالَّةَ)،فَتَنْصِبُ مَفْعولاً واحِداً فَقَطْ،فَلا تَکُونُ حِینَئِذٍ مَنْ أفْعالِ القُلُوبِ مِثْلُ:(وَجَدْتُ الکِتابَ).

الأفْعَالُ النَّاقِصَةُ وأَفْعَالُ المُقارَبَةِ.

أ)الأفْعالُ النّاقِصَةُ:أَفْعالٌ وُضِعَتْ لِتَقْریرِ الفاعِلِ عَلی صِفَةٍ غَیرِ صِفَةِ مَصْدَرِها،وهِی(کَانَ،وصارَ،وأَصْبَحَ،وأمْسَی...إلخ)،وتَدْخُلُ عَلی المُبْتَدأِ و الخَبَر فَتَرْفَعُ الأوَّلَ اسْماً لَها وتَنْصِبُ الثَّانِی خَبَراً لَها،فَتَقُولُ:کَانَ سَعِیدٌ قَائِماً.

و(کَانَ)عَلی ثَلاثَةِ أقْسامٍ:

1.نَاقِصَةٌ،وهِی تَدُلُّ عَلی ثُبُوتِ خَبَرِها لِفاعِلِها فِی الماضِی،إمّا دائِماً،نَحْوُ: وَ کانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً ،أوْ مُنْقَطِعاً نَحْوُ:(کَانَ زَیدٌ شابّاً).

2.تَامَّةٌ،وهِی بِمَعْنی(ثَبَتَ،وحَصَلَ)نَحْوُ:(کَانَ القِتالُ)،أی:حَصَلَ القِتالُ،فَهِی هُنا تُفیدُ مَعْناها اللُّغَوِی.

3.زَائدَةٌ،وهُوَ ما لا یتَغَیرُ المَعْنی بِحَذْفِها،کَقَوْلِ الشّاعِرِ:

جِیادُ بَنِی أَبِی بَکْرٍ تَسامی عَلی کَانَ المُسَوَّمَةِ العِرابِ

و(صَارَ)للانْتِقَالِ،نحو:(صَارَ زیدٌ غَنِیاً).

و(أَصْبَحَ)و(أَمْسَی)وَ(أَضْحَی)،تَدُلُّ عَلی اقْتِرَانَ مَعْنَی الجُمْلَةِ بِتِلْکَ الأوْقَاتِ،نحو:(أَصْبَحَ زَیدٌ ذاکِراً)،أی،کَانَ ذَاکِراً فِی وَقْتِ الصُّبْحِ،وبِمَعْنَی دَخَلَ فِی الصَّباحِ،مِثْلُ: حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ .

وکَذلِکَ(ظَلَّ وبَاتَ)یدُلاّنِ عَلی اقْتِرانِ مَعْنَی الجُمْلَةِ بِوَقْتِهِما،وقَدْ یأتِی بِمَعْنی(صَارَ)،نحو: وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا .

ص:223

و(مازَالَ،وما بَرِحَ،ومَا فَتِئَ،ومَا انْفَکَّ)تَدُلُّ عَلی ثُبُوتِ خَبَرِهَا لِفاعِلِها،ویلْزَمُها حَرْفُ النَّفی،نحو:(ما زَالَ زَیدٌ أَمِیراً).

و(مَا دَامَ)تَدُلُّ عَلی تَوْقِیتِ أَمْرٍ بِمُدَّةِ ثُبُوتِ خَبَرِهَا لِفاعِلِها،نحو:(أَقُومُ مَادَامَ الأمِیرُ جَالِساً).

و(لَیسَ)تَدُلُّ عَلی نَفْی الجُمْلَةِ حالاً،وقِیلَ مُطْلَقاً،نحو:(لَیسَ زَیدٌ قائِماً)،وقَدْ عَرَفْتَ بَقَیةَ أَحْکَامِها فِی القِسْمِ الأوَّلِ فَلا نُعِیدُها.

ب)أفْعَالُ المُقَارَبَةِ:أَفْعالٌ وُضِعَتْ لِلدَّلالَةِ عَلی دُنُوِّ الخَبَرِ لِفاعِلِها،وَهِی عَلی ثَلاثَةِ أَقْسامٍ:

الأوَّلُ:مَا یدُلُّ عَلی الرَّجاءِ،وهُوَ(عَسی)ولا یسْتَعْمَلُ مِنْهُ غَیرُ الماضِی لِکَوْنِهِ فِعْلاً جَامداً وهُوَ فِی العَمَلِ مِثْلُ کَانَ،نحو:(عَسی زَیدٌ أَنْ یقُومَ)،إلاّ أَنَّ خَبَرَهُ فِعْلُ المُضارِعِ مَعَ(أَنْ)،نحو:(عسی زَیدٌ أَنْ یخْرُجَ)،وَیجُوزُ تَقْدِیمُهُ،نحو:(عَسی أَنْ یخْرُجَ زَیدٌ)،وقَدْ تُحْذَفُ(أَنْ)،نحو:(عَسی زَیدٌ یقُومُ).

الثّانِی:مَا یدُلُّ عَلی الحُصُولِ،وهُوَ(کَادَ)وخَبَرُهُ مُضارِعٌ دُونَ(أنْ)،نحو:(کَادَ زَیدٌ یقُومُ)،وقَدْ تَدْخُلُ(أَنْ)عَلی خَبِرِهِ،نحو:(کَادَ زَیدٌ أنْ یخْرُجَ).

الثَّالِثُ:ما یدُلُّ عَلی الأخْذِ و الشُّروعِ فِی الفِعْلِ،وهُوَ(طَفِقَ،وجَعَلَ،وکَرَبَ،وأَخَذَ)واسْتِعْمَالُها مِثْلُ(کَادَ)،نحو:(طَفِقَ زَیدٌ یکْتُبُ...إلخ)،و(اوْشَکَ)واسْتِعْمَالُهُ مِثْلُ(عَسی،وکَادَ).

فِعْلُ التَّعَجُبِ وأفْعالُ المَدْحِ و الذَّمِّ

أ)فِعْلُ التّعَجُّبِ:مَا وُضِعَ لإنْشَاءِ التَّعْجُّبِ،ولَهُ صیغَتَانِ.

1.مَا أَفْعَلَهُ،نحو:(مَا أَحْسَنَ سَعِیداً)،أَی:أَی شَیءٍ أَحْسَنَ سَعِیداً،وفِی(أَحْسَنَ)ضَمِیرٌ مُسْتَتِرٌ،وهُوَ فَاعِلُهُ.

2.أَفْعِلْ بِهِ،نحو:(أَحْسِنْ بِزَیدٍ).

ولا یبْنَیانِ إلاّ مِمّا یبْنی مِنْهُ أفْعَلُ التَّفْضِیلِ بِأَنْ یکُونَ فِعْلاً ثُلاثِیاً مُتَصَرِّفاً قابلاً لِلتَّفاضُلِ،ویتَوَصَّلُ فِی الفاقِدِ لِلشَّرائِطِ بِمِثْلِ(ما أَشَدّ)کَما عَرَفْتَ.

ولا یجُوزُ التَّصْرِیفُ فِیهِ،ولا التَّقْدِیمُ،ولا التَّأخِیرُ،ولا الفَصْلُ،وأَجازَ المازِنِی الفَصْلَ بِالظَّرْفِ،نحو:(مَا أَحْسَنَ الیوْمَ زَیداً).

ب)فِعْلُ المَدْحِ و الذَّمِ َ:ما وُضِعَ لإنْشَاءِ مَدْحٍ أَوْ ذَمٍّ.وَلِلْمَدْحِ فِعْلانِ:

ص:224

1.مُضافٌ إلی المَعَرَّفِ بِالَّلامِ،نحو:(نِعْمَ غُلامُ الرَّجُلِ حَمیدٌ)،وقَدْ یکُونُ فَاعِلُهُ مُضْمَراً،فَیجِبُ تَمْییزُهُ بِنَکِرَةٍ مَنْصُوبَةٍ،نحو:(نِعْمَ رَجُلاً حَمِیدٌ)،أوْ بِ-(ما)نَحْوُ قَوْلِهِ تعالی: فَنِعِمّا هِیَ ،أی نِعْمَ ما هِی،وَ(حَمِید)یسَمَّی المَخْصوصَ بِالمَدْحِ.

2.(حَبَّذا)،نحو:(حَبَّذا رَجُلاً سَعِیدٌ)،فَإنَّ(حَبَّ)فِعْلُ المَدْحِ وفَاعِلُهُ(ذَا)وَ(رَجُلاً)تَمْییزٌ وَالمَخْصُوصُ(سَعِید).

ویجُوزُ أَنْ یقَعَ قَبْلَ مَخْصُوصِ(حَبَّذا)أوْ بَعْدَهُ تَمْییزٌ،نحو:(حَبَّذا رَجُلاً سَعِیدٌ،وحَبَّذا سَعِیدٌ رَجلاً)،أو حَالٌ،نحو:(حَبَّذا رَاکِباً جَعْفَرٌ،وحَبَّذا جَعْفَرٌ راکِباً).

ولِلذَّمِّ أیضاً فِعْلانِ:

1.(بِئْسَ)،نحو:(بِئْسَ الرَّجُلُ زَیدٌ،وبِئْسَ غُلامُ الرَّجُلِ زَیدٌ،وبِئْسَ رَجُلاً زَیدٌ).

2.(ساءَ)،نحو:(سَاءَ الرَّجُلُ خَالِدٌ،وسَاءَ غُلامُ الرَّجُلِ خَالِدٌ،وسَاءَ رَجُلاً خَالِدٌ).و(ساءَ)مثل(یئْسَ).

القِسْمُ الثّالِثُ:فِی الحَرْفِ

اشاره

وقَدْ مَضی تَعْرِیفُهُ،وأَقسامُهُ سَبْعَةَ عَشَرَ:

1.حُرُوفُ الجَرِّ.

2.الحُرُوفُ المُشَبَّهَةُ بِالفِعْلِ.

3.حَرُوفُ العَطْفِ.

4.حُرُوفُ التَّنْبیه.

5.حُرُوفُ النِّداءِ.

6.حُرُوفُ الإیجابِ.

7.حُرُوفُ الزِّیادَةِ.

8.حَرْفا التَّفْسِیرِ.

9.حُرُوفُ المَصْدَرِ.

10.حُرُوفُ التَّحْضِیض.

11.حَرفُ التَّوَقُّعِ.

12.حُرُوفُ الاسْتِفْهام.

ص:225

13.حُرُوفُ الشَّرْطِ.

14.حَرْفُ الرَّدْعِ.

15.تَاءُ التَّأنِیثِ.

16.نُونُ التَّنْوینِ.

17.نُونُ التَّأکِیدِ.

ونَشْرَحُها بِالتَّرْتِیبِ کَما یأتِی:

حُرُوفُ الجَرِّ

حُرُوفُ الجَرِّ:حُرُوفٌ وُضِعَتْ لإیصالِ فِعْلٍ وشِبْهِهِ أوْ مَعْناهُ إلی الاسْمِ الَّذی یلِیهِ،مِثْلُ:(مَرَرْتُ بِزَیدٍ وأنا مارٌّ بزیدٍ)،ومِثْلُ(هذا فِی الدّارِ أَبُوکَ)،أَی:الَّذِی أُشِیرُ إِلَیهِ فِی الدّارِ.فَفِیهِ مَعْنَی الفِعْلِ.

وهِی تِسْعَةَ عَشَرَ حَرْفاً کَمَا یلِی:

1.(مِنْ)وتُسْتَعْمَلُ:

أ)لابْتداءِ الغَایةِ،وعَلامَتُهُ أَنْ یصِحَّ تَقَابُلُهُ لِلانْتِهاءِ،نحو:(سِرْتُ مِنَ البَصْرَةِ إلی الکُوفَةِ).

ب)لِلْتَّبْیینِ،وعَلامَتُهُ أَنْ یصِحَّ وَضْعُ(الّذِی هُوَ)مَکانَهَ کَقَوْلِهِ تعالی: فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ ،أَی:الرِّجسَ الَّذِی هُوَ الأوْثانِ.

ج)لِلتَّبْعیضِ،وعَلامَتُهُ أَنْ یصِحَّ وَضْعُ(بَعْض)مَکانَهُ،نحو:(أَخَذْتُ مِنَ الدَّراهِمِ)أَی:بَعْضَ الدَّراهِمِ.

د)زائِدَةً،وَعَلامَتُهُ أَنْ لا یخْتَلَّ المَعْنی بِحَذْفِهِ،نحو:(مَا جاءَنِی مِنْ أَحَدٍ)،ولا تُزادُ فِی الکَلامِ المُوجَبِ خِلافاً لِلْکُوفِیینَ.

2.(إلی)وَهِی لانْتِهاءِ الغَایةِ کَمَا مَرَّ،وبِمَعْنی(مَعَ)قَلِیلاً،کَقَوْلِهِ تعالی: فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ ،أی:مَعَ المَرافِق.

3.(حَتی)وهِی مِثْلُ:(إلی)،نحو:(نِمْتُ البَارِحَةَ حَتّی الصَّباحِ)،وبِمَعْنی(مَعَ)کَثِیراً،نحو:(قَدِمَ الحَاجُّ حَتّی المُشَاةِ)ولا تَدْخُلُ علی الضَّمِیر،فَلا یقَالُ:(حَتَّاهُ)خِلافاً لِلمُبَرِّدِ.وأمَّا قَوْلُ الشَّاعِرِ:

فَلا وَاللّهِ لا یبْقی أُناسٌ فَتًی حَتَّاکَ یا ابن أَبِی زِیادٍ

فشاذٌ.

ص:226

4.(فِی)لِلْظَّرْفِیةِ،نحو:(سَعِیدٌ فِی الدّارُِ،والماءُ فِی الکُوزِ)،وبِمَعْنَی(عَلی)قَلِیلاً کَقَوْلِهِ تعالی: وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ .

5.(البَاءُ)وهِی:

أ)لِلإلْصاقِ:

حَقِیقَةً،نحو:بِهِ دَاءٌ.

أوْ مَجازاً،نحو:(مَرَرْتُ بِسَعِیدٍ)إذا قَرُبَ مُرُورُکَ مِنْ سَعِیدٍ.

ب)لِلاِسْتِعانَةِ،نحو:(کَتَبْتُ بِالقَلَمِ).

ج)لِلتَّعْدِیةِ،نحو:(ذَهَبْتُ بِزَیدٍ).

د)لِلظَّرْفِیةِ،نحو:(جَلَسْتُ بِالمَسْجِدِ).

ه)لِلمُصاحَبَةِ،نحو:(اشْتَرَیتُ الفَرَسَ بِسَرْجِهِ).

و)لِلمُقابَلَةِ،نحو:(بِعْتُ هذا بِهذا).

ز)زائِدةٌ قِیاساً فِی الخَبَرِ المَنْفِی،نحو:(مَا زَیدٌ بِقَائِمٍ)،وفِی الاسْتِفْهامِ،نحو:(هَلْ زَیدٌ بِقائِمٍ)،وسَمَاعاً فِی المَرْفُوعِ،نحو:(بِحَسْبِکَ دِرْهَمٌ)، وَ کَفی بِاللّهِ شَهِیداً ،وفِی المَنْصُوبِ،نحو:(أَلْقی بِیدِهِ).

6.(الّلامُ)،وهِی:

أ)لِلاخْتِصَاصِ،نحو:(الجُلُّ لِلفَرَسِ،والمالُ لِزَیدٍ).

ب)لِلتَعْلِیلِ،نحو:(ضَرَبْتُهُ لِلتَّأْدِیبِ).

ج)زائِدَةٌ کَقَوْلِهِ تعالی: رَدِفَ لَکُمْ ،أی:رَدِفَکُم.

د)بِمَعْنی(عَنْ)إذا اسْتُعْمِلَ مَعَ القَوْلِ کَقَولِهِ تعالی: وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ ،وفِیهِ نَظَرٌ.

ه)بِمَعْنی(الواوِ)فِی القَسَمِ لِلتَّعَجُّبِ،نحو:(لِلّهِ لا یؤَخَّرُ الأجَلُ).

7.(رُبَّ)وهِی لِلتَّقْلِیلِ کَمَا أَنَّ(کَمْ)الخَبَرِیةَ للتَّکْثِیر،وتَسْتَحِقُّ(رُبَّ)صَدْرَ الکَلامِ،ولا تَدْخُلُ إلاّ علی النَّکِرَةِ،نحو:(رُبَّ رَجُلٍ لَقِیتُهُ)،أَوْ مُضْمَرٍ مُبْهَمٍ مُفْرَدٍ مُذکَّرٍ مُمَیزٍ بِنَکِرَةٍ مَنْصُوبَةٍ،نحو:(رُبَّهُ رَجُلاً،ورُبَّهُ رَجُلَینِ،ورُبَّهُ إمرَأَةً،ورُبَّهُ امْرَأَتَینِ)،وعِنْدَ الکُوفِیینَ تَجِبُ المُطَابَقَةُ،نحو:(رُبَّهُما رَجُلَینِ،ورُبَّهُمَا امْرَأَتَینِ).

ص:227

وقَدْ تَلْحَقُها(ما)الکَافَّةُ فَتَکُفُّها عَنِ العَمَلٍ وتَدْخُلُ علی الجُمْلَةِ،نحو:(رُبَّما قَامَ زَیدٌ،ورُبَّما زَیدٌ قائِمٌ).

ولابُدَّ لَها مِنْ فِعْلٍ مَاضٍ،لأِنَّ التَّقْلِیلَ یتَحَقَّقُ فِیهِ،ویحْذَفُ ذلِک الفِعْلُ غالِباً،کَقَوْلِهِ:(رُبَّ رَجُلٍ أَکْرَمَنِی)فِی جَوابِ مَنْ قَالَ:(هَلْ رَأَیتَ مَنْ أَکْرَمَکَ؟)،أَی(رُبَّ رَجُلٍ أَکْرَمَنِی لَقِیتُهُ)،فإنَّ(أَکَرَمَنِی)صِفَةٌ ل-(رَجُلٍ)وَ(لَقِیتُ)فِعْلُها وهُوَ مَحذوفٌ.

8.واوُ(رُبَّ)وهِی الواوُ الّتِی یبْتَدَأُ بِها فِی أَوَّلِ الکَلامِ،کَقَوْلِ الشّاعِرِ:

وبَلْدَةٍ لَیسَ بِها أَنِیسُ إلاّ الیعَافِیرُ وإلاّ العِیسُ

9.(واوُ)القَسَمِ،وهِی مُخْتَصَّةٌ بِالإسْمِ الظّاهِرِ،ولا تَدْخُلُ علی الضَّمِیرِ،فَلا یقالُ:(وَکَ)ویقالُ:(واللّهِ،والشَّمْسِ).

10.(تَاءُ)القَسَمِ،وهِی مُخْتَصَّةٌ بِلَفْظِ الجَلالَةِ(اللّه)وحْدَهُ،فَلا یقالُ:(تَالرَّحمنِ)،وقَوْلُهُمْ:(تَرَبِّ الکَعْبَةِ)شَاذٌّ.

11.(باءُ)القَسَمِ،وهِی تَدْخُلُ علی الظَّاهِرِ و المُضْمَرِ،نحو:(بِاللّهِ،وبِالرَّحمنِ،وبِکَ).

وَلابُدَّ لِلقَسَمِ مِنْ جَوابٍ أوْ جَزاءٍ،وهِی الجُمْلَةُ الّتِی یقْسَمُ عَلَیها،فَإنْ کَانَتْ مُوجَبَةً یجِبُ دُخُولُ اللاّمِ فِی الاسْمِیةِ و الفِعْلِیةِ،نحو:(وَاللّهِ لَزَیدٌ عَادِلٌ،وَواللّهِ لأفعَلَنَّ کذا)کَما یأتِی(إنَّ)فِی الجُمْلَةِ الاسْمِیةِ المُجابِ بِها القَسَمُ،نحو:(واللّهِ إنَّ زَیداً لَعادِلٌ).

وَإنْ کانَتْ مَنْفِیةً یجِبُ دُخُولُ(ما)أَوْ(لا)عَلَیها،نحو:(وَاللّهِ ما زَیدٌ عادِلٌ،وَاللّهِ لا یقُومُ زَیدٌ).وَقَدْ یحْذَفُ حَرْفُ النَّفْی لِوُجُودِ القَرِینَةِ،کَقَوْلِهِ تعالی: تَاللّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ ،أی لا تَفْتَوءُ.

وقَدْ یحْذَفُ جَوابُ القَسْمِ إنْ تَقَدَّمَ ما یدُلُّ عَلَیهِ،نحو:(زَیدٌ عَادِلٌ وَاللّهِ)،أوْ تَوَسَّطَ القَسَمُ بَینَ جُزْئَی الجَوابِ،نحو:(زَیدٌ و اللّهِ عَادِلٌ).

12.(عَنْ)وهِی للمُجاوَزَةِ،نحو:(رَمَیتُ السَّهْمَ عَنِ القَوسِ).

13.(عَلی)وهِی للإسْتِعْلاءِ،نحو:(زَیدٌ علی السَّطْحِ).

وقَدْ یکُونُ(عَنْ وعَلی)اسْمَینِ،وذلِک إذا دَخَلَ عَلَیهِما(مِنْ)،فَیکونُ(عَنْ)بِمَعْنی الجانِبِ مِثْلُ:(جَلَسْتُ مِنْ عَنْ یمِینِهِ).ویکُونُ(عَلی)بِمَعْنی فَوْقَ،مِثْلُ:(نَزَلْتُ مِنْ علی الفَرَسِ).

ص:228

14.(الکافُ)وهِی لِلتَّشْبِیهِ،نحو:(زَیدُ کَعَمْرٍو)،وزائِدَةٌ،کَقْولِهِ تعالی: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ .

وقَدْ یکُونُ اسماً کَقَوْل الشّاعِرِ:

یضْحَکْنَ عَنْ کَالبَرَدِ المُنْهَمِّ تَحْتَ عَواصِیفِ الأُُنوفِ الشُّمِّ

15 و16.(مُذْ ومُنْذُ)وهُمَا لِإبتِداءِ الزَّمانِ فِی الماضِی،کَما تَقُولُ فِی شَعْبانَ:(ما رَأَیتُهُ مُذْ رَجَبٍ).ولِلظَّرْفِیةِ فِی الحاضِرِ،نحو:(ما رَأَیتُهُ مُذْ شَهْرِنا،ومُنْذُ یوْمِنا)،أَی،فِی شَهْرِنا وفِی یوْمِنا.

18،17 و19.(حَاشَا وعَدا وخَلا)وهِی للاسْتِثْناءِ،نحو:(جاءَنِی القومُ خَلا زَیدٍ،وعَدا عَمْرٍو،وحَاشا شاکرٍ).

الحُرُوفُ المُشَبَّهَةُ بِالفِعْلِ

الحُرُوفُ المُشَبَّهَةُ بِالفِعْلِ:حُرُوفٌ تَدْخُلُ علی الجُمْلَةِ الاسْمِیةِ،فَتَنْصِبُ الاسْمَ وتَرْفَعُ الخَبَرَ کَمَا عَرَفْتَ،وهِی سِتَّةٌ:إنَّ،وأَنَّ،وکَأَنَّ،ولَیتَ،وَلکنَّ،ولَعَلَّ.

وقَدْ تَلْحَقُها(ما)الکافَّةُ،فَتَکُفُّها عَنِ العَمَلِ،وحینَئِذٍ تَدْخُلُ علی الأفْعَال،تَقُولُ:(إنّما قَامَ زَیدٌ).

وَاعْلَمْ أَنَّ(إنَّ)المَکسورةَ لا تُغَیرُ مَعْنی الجُمْلَةِ بَلْ تُؤَکِّدُها.

و(أَنَّ)المَفْتُوحَةَ مَعَ الاسْمِ و الخَبَرِ فِی حُکْمِ المُفْرَدِ،ولِذلِک یجِبُ کَسْرُ(إنَّ)فِیما یأتِی:

1.إذا کَانَتْ فِی ابْتِداءِ الکَلامِ،نحو:(إنَّ زَیداً قَائِمٌ).

2.بَعْدَ القَولِ کَقَوْلِهِ تعالی: یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ .

3.بَعْدَ المَوْصُولِ،نحو:(جَاءَ الّذی إنَّهُ مُجتَهِدٌ).

4.إذا کَانَتْ فِی خَبَرها الَّلامُ،نحو:(إنَّ زَیداً لقَائِمٌ).

ویجِبُ فَتْحُ هَمْزَةِ(إنَّ)فِیما یأتِی:

1.إذا وَقَعَتْ فَاعِلاً،نحو:(بَلَغَنِی أَنَّ زَیداً عَالِمٌ).

2.إذا وَقَعَتْ مَفْعُولاً،نحو:(کَرِهْتُ أَنَّکَ قائِمٌ).

3.إذا وَقَعَتْ مُضَافاً إلَیهِ،نحو:(أَعْجَبَنِی اشْتِهارُ أَنَّکَ فَاضِلٌ).

4.إذا وَقَعَتْ مُبْتَدأً،نحو:(عِنْدِی أَنَّکَ قَائِمٌ).

5.إذا وَقَعَتْ مَجْرُورَةً،نحو:(عَجِبْتُ مِنْ أنَّ زَیداً قائِمٌ).

6.بَعْدَ(لَوْ)،نحو:(لَوْ أنَّکَ عِنْدَنا لَأخْدِمُکَ).

7.بَعْدَ(لَوْلا)،نحو:(لَوْلا أنَّهُ حاضِرٌ لَأعْلَمْتُکَ).

ص:229

ویجُوزُ العَطْفُ علی اسْمِ(إنَّ)المَکْسُورَةِ بِالرَّفْعِ و النَّصْبِ،بِاعتِبارِ المَحَلِّ و اللَّفْظِ،نحو:(إنَّ سَعِیداً صَائِمٌ،وجَعْفَرٌ،وجَعْفَراً).

قَدْ تُخَفَّفُ(إنَّ)المَکْسُورَةُ،ویلْزَمُ الَّلامُ حینَئِذٍ فِی خَبَرِها فَرْقاً بَینَها وبَینَ(إنْ)النّافِیةِ کَقَوْلِهِ تعالی: وَ إِنَّ کُلاًّ لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ،وحِینَئِذٍ یجُوزُ إلغَاؤُها کَقَوْلِهِ تعالی: وَ إِنْ کُلٌّ لَمّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ .

وتَدْخُلُ علی الأفْعالِ النَّاسِخَةِ غالِباً کَقَوْلِهِ تعالی: وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ ،وَ وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ .

وکَذا المَفْتُوحَةُ قَدْ تُخَفَّفُ ویجِبُ إعْمالُها فِی ضَمِیرِ شَأنٍ مُقَدَّرٍ،فَتَدْخُلُ علی الجُمْلَةِ،اسْمِیةً کَانَتْ،نحو:(بَلَغَنِی أَنْ زَیدٌ عَالِمٌ)،أوْ فِعلیةً،ویجِبُ دُخولُ(السّینِ)أوْ(سَوفَ)أوْ(قَدْ)أوْ حَرْفِ النَّفی علی الفِعْلِ کَقَوْلِهِ تعالی: عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی ،فَالضَّمِیرُ المُسْتَتِرُ اسمُ(أَنْ)والجُمْلَةُ خَبَرُها.

و(کَأَنَّ)لِلتَّشْبِیهِ،نحو:(کَاَنَّ زَیداً أَسَدٌ)قِیلَ:وهِی مُرَکَّبَةٌ مِنْ کَافِ التَّشْبِیهِ وَ(إنَّ)المَکْسورَةِ،وإنَّما فُتِحَتْ لِتَقْدیمِ الکافِ عَلَیها،وتَقْدِیرُهَا(إنَّ زَیداً کالأسَدِ).

وقَدْ تُخَفَّفُ،فَتُلْغَی عَنِ العَمَلِ،مِثلُ:(کَأَنْ زَیدٌ أَسَدٌ).

و(لکِنَّ)لِلاسْتِدْراکِ،وتَتَوَسَّطُ بَینَ کَلامَینِ مُتَغَایرَینِ فِی اللَّفْظِ وَالمَعْنی،نحو:(مَا جَاءَنِی سَعِیدٌ لکِنَّ خالداً جَاءَ،وغَابَ حَمِیدٌ ولکِنَّ مَحْمُوداً حَاضِرٌ).ویجُوزُ مَعَها الواوُ،نحو:(قَامَ أحْمَدُ ولکِنَّ حَمِیداً قَاعِدٌ)وتُخَفَّفُ فَتُلْغَی،نحو:(ذَهَبَ أَحْمَدُ ولکِنْ حَمِیدٌ عِنْدَنا).

و(لَیتَ)لِلتَّمَنِّی،نحو:(لَیتَ خَالِداً یؤْمِنُ بِاللهِ)بِمَعْنی أَتَمَنّی.

و(لَعَلَّ)للتَرَجِّی،نحو:قَوْلِ الشَّاعِرِ:

احِبُّ الصَّالِحِینَ ولَسْتُ مِنْهُم لَعَلَّ اللهَ یرْزُقُنی صَلاحا

وشَذَّ الجَرُّ بِهَا،نحو:(لَعَلَّ زَیدٍ قَائِمٌ).

وفِی(لَعَلَّ)لُغَاتٌ:(عَلَّ وعَنَّ وأَنَّ ولَأنَّ ولَعَنَّ)وعِندَ المُبَرِّدِ أَصْلُها(عَلَّ)زِیدَتْ فِیها الّلامُ و البَواقِی فُرُوعٌ.

حُرُوفُ العَطْفِ

حُرُوفُ العَطْفِ عَشَرَةٌ:الواوُ،والفاءُ،وثُمَّ،وحَتّی،وَأوْ،و إمّا،وأَمْ،ولا،وبَلْ،ولکِنْ.

ص:230

ف-(الواوُ)لِلجَمْعِ مُطْلَقاً،نحو:(جاءَ سَعِیدٌ وحَمیدٌ)،سَواء کَانَ سَعیدٌ مُقَدَّماً فِی المَجِیءِ،أمْ حَمِیدٌ.

و(الفَاءُ)لِلتَّرْتِیبِ بِمُهْلَةٍ،نحو:(قَامَ سَعِیدٌ فَحَمِیدٌ)إذا کَانَ سَعِیدٌ مُقَدَّماً بِلا مُهْلَةٍ.

و(ثُمَّ)لِلتّرْتِیبِ بِلا مُهْلَةٍ،نحو:(دَخَلَ زَیدٌ ثُمَّ خَالِدٌ)،إذا کَانَ زَیدٌ مُقَدَّماً بِالدُّخُولِ وَبَینَهُما مُهْلَةٌ.

وَ(حَتّی)مِثْلُ:(ثُمَّ)فِی التَّرْتِیبِ و المُهْلَةِ إلاّ أَنَّ مُهْلَتَها أَقَلُّ مِنْ مُهْلَةِ(ثُمَّ).ویشْتَرَطُ أَنْ یکُونَ مَعْطُوفُها داخِلاً فِی المَعْطوفِ عَلَیهِ.وهِی تُفِیدُ قُوَّةَ المَعْطُوفِ،نحو:(مَاتَ النّاسُ حَتّی الأنْبِیاءُ)،أوْ ضَعْفَهُ،نحو:(قَدِمَ الحاجُّ حَتَّی المُشاةُ).

و(أوْ و إمّا وأَمْ)لِثُبُوتِ الحُکْمِ لِأحَدِ الأمْرَینِ لا بِعَینِهِ،(مَرَرْتُ بِرَجُلٍ أَو امْرَأَةٍ).وَ(إمّا)إنَّما تَکونُ حَرْفَ عَطْفٍ إذا تَقَدَّمَ عَلَیها(إمّا)أُخْری،نحو:(الْعَدَدُ إمّا زَوْجٌ،و إمّا فَرْدٌ)،ویجُوزُ أنْ یتَقَدَّمَ(إمّا)علی(أوْ)،نحو:(زَیدٌ إمّا کَاتِبٌ أوْ لَیسَ بِکاتِبٍ).

(أمْ)علی قِسْمَینِ:

1.مُتَّصِلَةٌ:وهِی مَا یسْأَلُ بِهَا عَنْ تَعیینِ أَحَدِ الأمْرَینِ،والسَّائِلُ عَالِمٌ بِثُبُوتِ أحَدِهِمَا مُبْهَماً،بِخِلافِ(أوْ،و إمّا)فَإنَّ السَّائِلَ بِهِما لا یعْلَمُ بِثُبوتِ أحَدِهِما أَصْلاً.

ویشْتَرَطُ فِی اسْتِعْمَالِها ثَلاثَةُ أُمُورٍ:

الأوَّلُ:أنْ تَقَعَ قَبْلَها هَمْزَةٌ،نحو:(أَسَعِیدٌ عِنْدَکَ أمْ حَمِیدٌ؟).

الثّانِی:أنْ یکُونَ مَا بَعْدَها مُمَاثِلاً لِمَا بَعْدَ الهَمْزَةِ،أَعْنِی إنْ کَانَ بَعْدَ الهَمْزَةِ اسْمٌ فَکَذلِک بَعْدَ(أَمْ)کَمَا مَرَّ،و إنْ کَانَ فِعْلٌ فَکَذلِک،نحو:(أَقَامَ خَالِدٌ أَمْ قَعَدَ عَادِلٌ؟)فَلا یقالُ:(أَرَأَیتَ سَعِیداً أَمْ مَجِیداً؟)

الثّالِثُ:أنْ یکونَ ثُبُوتُ أَحَدِ الأمْرَینِ مُحَقَّقاً لَدی السّائِلِ،وإنَّما یکُونُ الاسْتِفْهامُ عَنِ التَّعْیینِ،ولِذلِک وَجَبَ أنْ یکُونَ جَوابُ(أمْ)بِالتَّعْیینِ،دُونَ(نَعَمْ)أوْ(لا)،فَإذا قِیلَ:(أَجَعْفَرٌ عِنْدَکَ أمْ خَالِدٌ؟)فَجَوابُهُ بِتَعْیینِ أحَدِهِمَا،أمّا إذا سُئِلَ بِ-(أوْ،وإمَّأ)فَجَوابُهُ(نَعَمْ)أوْ(لا).

2.مُنْقَطِعَةٌ،وهِی مَا یکُونُ بِمَعْنی(بَلْ)مَعَ الهَمْزَةِ،نحو:(إنَّها لَإِبلٌ أمْ هِی شِیاهٌ؟)،وذلِک کَمَا لَوْ رَأیتَ شَبَحاً مِنْ بَعِیدٍ،وقُلْتَ:(إنَّها لَإِبلٌ)علی سَبَیلِ القَطْعِ،ثُمَّ حَصَلَ الشَّکُ فِی أَنَّها شِیاهٌ،فَقُلْتَ:(أَمْ هِی شیاهٌ)وتَقْصُدُ الإعراضَ عَنِ الإخْبَارِ الأوَّلِ،وَاسْتِئْنَافَ سُؤالٍ آخَرَ مَعْنَاهُ(بَلْ أَهِی شِیاهٌ؟).

ص:231

ولا تُسْتَعْمَلُ(أَمْ)المُنْقَطِعَةُ إلاّ فِی الخَبَرِ کَما مَرَّ.وفِی الاسْتِفهامِ،نحو:(أَعِندَکَ أَحْمَدُ أَمْ عِنْدَکَ مَحْمودٌ).

وتُسْتَعْمَلُ(لا،وبَلْ،ولکِنْ)لِثُبُوتِ الحُکْمِ لِأحَدِ الأمْرَینِ مُعَیناً.

فَإنَّ(لا)تَنْفِی ما وَجَبَ لِلأوَّلِ عَنِ الثّانِی،نحو:(جَاءَنِی سَعِیدٌ لا مَجِیدٌ)وَ(بَلْ)تُفِیدُ الاضْرابَ عَنِ الأوَّلِ،نحو:(جَاءَنِی أحْمَدُ بَلْ مَحمودٌ)،ومَعْنَاهُ بَلْ جَاءَ مَحْمُودٌ،وَ(لکِنْ)لِلاسْتِدْرَاکِ،نحو:(قَامَ سَعِیدٌ ولکِنْ خَالِدٌ لَمْ یقُمْ).

حُرُوفُ التَّنْبِیهِ

حُرُوفُ التَّنْبِیهِ:حُرُوفٌ وُضِعَتْ لِتَنْبِیهِ المُخَاطَبِ،لَئَلاّ یفُوتَهُ شَیءٌ مِنَ الحُکْمِ،وهِی ثَلاثَةٌ:(أَما،أَلا،ها).

ولا تَدْخُلُ(ألا،وأمَا)إلاّ علی الجُملَةِ

اسْمِیةً کَانَتْ نَحْوُ قَوْلِهِ تعالی: أَلا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ .

أوْ فِعْلِیةً،نحو:(ألاَ لاَ تَفْعَلْ،وأمَا لا تَضِرْبْ).

و(هَا)تَدخُلُ عَلی:

الجُمْلَةِ،نحو:(هَا زَیدٌ قَائِمٌ).

والمُفْرَدِ،نحو:(هذا وهؤُلاءِ).

حُرُوفُ النِّداءِ

حُرُوفُ النِّدَاءِ خَمْسَةٌ:

1 و2.(الهَمْزَةُ المَفْتُوحَةُ)وَ(أی)وهُمَا لِلقَرِیبِ.

3 و4.(أَیا وهَیا)وهُمَا لِلبَعِیدِ.

5.(یا)وهِی لِلقَرِیبِ و البَعِیدِ و المُتَوَسِّطِ وقَدْ مَرَّتْ أَحْکَامُها.

حُرُوفُ الإیجَابِ

حُرُوفُ الإیجابِ سِتَّةٌ:(نَعَمْ،وبَلی،وإی،وأَجَلْ،وجَیرِ،و إنَّ).

أمّا(نَعَمْ)فَلِتَقْرِیرِ کَلامٍ سَابِقٍ،مُثْبَتاً کَانَ أوْ مَنْفِیاً.

ص:232

و(بَلی)تَخْتَصُّ بِإیجَابِ النَّفْی،سَواء کَانَ مَعَ الاسْتِفْهامِ کَقَوْلِهِ تعالی: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی ،أوْ مُجَرَّداً عَنْهُ کَمَا یقَالُ:(لَمْ یقُمْ زَیدٌ،قُلتُ بَلی)أی قَدْ قَامَ.

و(إی)حَرْفُ جَوابٍ بِمَعْنی(نَعَمْ)ولا یسْتَعْمَلُ إلاّ مَعَ القَسَمِ،کَمَا إذا قِیلَ لَکَ(هَلْ کَانَ کَذا؟)تَقُولُ:(إی وَاللّهِ).

و(أَجَلْ،وجَیرِ،و إنَّ)،أی:اُصَدِّقُکَ فِی هذا الخَبَرِ.

الحُرُوفُ الزّائِدَةُ

قَدْ تَقَعُ بَعْضُ الحُرُوفِ زَائِدَةً فِی الکَلامِ بِحَیثُ لا یتَغَیرُ المَعْنی بِحَذْفِها.

وحُرُوفُ الزِّیادَةِ سَبْعَةٌ:إنْ،وأَنْ،ومَا،ولا،ومِنْ،والبَاءُ،والَّلامُ.

وتُزَادُ(إنْ):

1.مَعَ(مَا)النَّافِیةِ،نحو:(مَا زَیدٌ قَائِمٌ).

2.مَعَ(مَا)المَصْدَرِیةِ،نحو:(صَلِّ مَا إنْ دَخَلَ الوَقْتُ).

3.مَعَ(لمّا)،نحو:(لَما إنْ جَلَسْتَ جَلَسْتُ).

وتُزادُ(أَنْ):

1.مَعَ(لَمَّا)نَحْوُ قَوِلِهِ تعالی: فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ .

2.بَینَ(واو)القَسَمِ وَ(لَوْ)،نحو:(وَاللّهِ أنْ لَوْ قُمْتَ قُمْتُ).

وتُزادُ(مَا):

1.مَعَ(إذْ،ومَتی،وأَی،وأَینَ،و إنِ الشَّرْطِیةِ)کَمَا تَقُولُ:(إذ مَا صُمْتَ صُمْتُ).وکَذا البَواقِی.

2.بَعْدَ بَعْضِ حُرُوفِ الجَرِّ نَحْوُ قَولِهِ تعالی: فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ .

وتُزادُ(لا)قَلِیلاً:

1.مَعَ(الواو)بَعْدَ النَّفْی،نحو:(مَا جَاءَ حَمِیدٌ ولا مَحْمُودٌ).

2.بَعْدَ(أَنْ)المَصْدَرِیةِ نَحْوُ قَوْلِهِ تعالی: قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ .

3.قَبْلَ القَسَمِ،کَقَوْلِهِ تعالی: لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ ،بِمَعْنی أُقْسِمُ.

و أمّا(مِنْ،والبَاءُ،والَّلامُ)فَقَدْ تَقَدَّمَ ذِکْرُهَا فِی حُرُوفِ الجَرِّ فَلا نُعِیدُهَا.

ص:233

الحُرُوفُ المَصدَرِیةُ

الحُرُوفُ المَصْدَرِیةُ ثَلاثَةٌ:(ما،وأنْ،وأَنَّ).

فَالأوَّلانِ لِلجُمْلَةِ الفِعْلِیةِ کَقَوْلِهِ تعالی: وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ،أی بِرَحْبِها،وکَقَوْلِ الشّاعِرِ:

یسُرُ المَرْءُ مَا ذَهَبَ اللَّلیالی و کَانَ ذَهَابُهُنَّ لَهُ ذَهَابَا

و(أَنْ)کَقَوْلِهِ تعالی: فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا .

و(أَنَّ)لِلجُملَةِ الاسْمِیةِ،نحو:(عَلِمْتُ أَنَّکَ قائِمٌ)،أی:عَلِمْتُ قِیامَکَ.

حَرْفا التَّفْسِیرِ

وهُما:(أَی وَأَنْ).

فَ-(أَی)کَقَوْلِهِ تعالی: وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی... ،أی أَهْلَ القَرْیةِ،کَأَنَّکَ قُلْتَ:تَفْسیرُهُ أَهْلُ القَرْیةِ.وَ(أَنْ)إنَّما یفَسَّرُ بِهِ بِمَعْنی القَوْلِ کَقَوْلِهِ تعالی: وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ ،فَلا یقَالُ:(قلْنَاهُ أَنْ)إذْ هُوَ لَفْظُ القَوْلِ،لا مَعْنَاهُ.

حُرُوفُ التَّحْضِیضِ

حُرُوفُ التَّحْضِیضِ أَرْبَعَةٌ،وهِی:هَلاَّ،وأَلا،ولَوْلا،ولَوْما.ولَها صَدْرُ الکَلامِ،ومَعْنَاهَا حَثٌّ علی الفِعْلِ إذا دَخَلَتْ علی المُضارِعِ،نحو:(هَلاَّ تَأْکُلُ)،ولَوْمٌ وتَعییرٌ إنْ دَخَلَتْ علی المَاضِی،نحو:(هَلاَّ أَکَرَمْتَ زَیداً)،وحِینَئِذٍ لا یکُونُ تَحْضِیضاً إلاّ بِاعْتِبَارِ مَا فَاتَ.ولا تَدْخُلُ إلاّ علی الفِعْلِ کَمَا مَرَّ.

و إنْ وَقَعَ بَعْدَهَا اسْمٌ،فَبِإضْمَارِ فِعْلٍ،کَما تَقُولُ لِمَنْ نَصَرَ قَوْماً:هَلاَّ سَعِیداً،أَی هَلاَّ نَصَرْتَ سَعِیداً.

وجَمِیعُها مُرَکَّبَةٌ،جُزْؤُها الثَّانِی حَرْفُ النَّفی،والجُزْءُ الأوَّلُ حَرْفُ الشَّرْطِ وحَرْفُ المَصْدَرِ وحَرْفُ الاسْتِفْهَامِ.

و(لَوْلا،لَوْمَا)لَهُما مَعْنی آخَرُ،وهُوَ امتِناعُ الجُمْلَةِ الثَّانِیةِ لِوُجُودِ الجُمْلَةِ الأُوْلی،نحو:(لَولا علی لَهَلَکَ عُمَرُ)،وحِینَئِذٍ یحْتَاجُ إلی جُمْلَتَینِ أُوْلاهُما اسْمِیةٌ أبَداً.

ص:234

حَرْفُ التَّوَقُّعِ

حَرْفُ التَّوَقُّعِ(قَدْ):وهُوَ حَرْفٌ یدْخُلُ علی الفِعْلِ المَاضِی،لِتَقْرِیبِهِ إلی الحَالِ،نحو:(قَدْ رَکِبَ الأمِیرُ)،أَی قَبْلَ هذا،ولِأجْلِ ذلِک سُمِّیتْ حَرْفَ التَّقْرِیبِ أَیضاً.وَلِهذا تَلْزَمُ الماضِی لِیصْلُحَ انْ یقَعَ حالاً.وقَدْ یجِیءُ لِلتَّأکِیدِ إذا کَانَ جَواباً لِلسَّائِلِ فَتَقُولُ فِی جَوابِ مَنْ قَالَ:(هَلْ قَامَ زَیدٌ؟):(قَدْ قَامَ زَیدٌ).

وتَدْخُلُ(قَدْ)علی المُضَارِعِ فَتُفِیدُ التَّقْلِیلَ،نحو:(إنَّ الکَذُوبَ قَدْ یصْدُقُ،و إنَّ الجَوادَ قَدْ یفْتُرُ).وقَدْ یجِیءُ لِلتَّحْقِیقِ کَقَوْلِهِ تعالی: قَدْ یَعْلَمُ اللّهُ الْمُعَوِّقِینَ ،ویجُوزُ الفَصْلُ بَینَها وَبَینَ الفِعْلِ بِالقَسَمِ،نحو:(قَدْ وَاللَهِ أَحْسَنْتَ).

ویحْذَفُ الفِعْلُ بَعْدَها عِنْدَ وُجُودِ القَرینَةِ نَحْوُ قَوْلِ الشَّاعِرِ:

أفِدَ التَّرَحُّلُ غَیرَ أنَّ رَکَابَنا لَمّا تَزُلْ بِرِحَالِنا وکَأَنْ قَدِ

أی:وکَأَنْ قَدْ زَالَتْ.

حَرْفا الاسْتِفْهَامِ

(الهَمْزَةُ وهَلْ)،ولَهُما صَدْرُ الکَلامِ،وتَدْخُلانِ علی الجُمْلَةِ الاسْمِیةِ و الفِعْلِیةِ،نحو:(أَزیدٌ قَائِمٌ؟وهَلْ قَامَ زَیدٌ؟)ودُخُولُهُمَا علی الفِعْلِیةِ أَکْثَرُ،لِکَثْرَةِ الاسْتِفْهَامِ عَنِ الفِعْلِ.

وقَدْ تُسْتَعْمَلُ الهَمْزَةُ فِی مَوَاضِعَ لا یجُوزُ اسْتِعْمَالُ(هَلْ)فِیها،نحو:(أَزَیداً رَأَیتَ؟وأَتَضْرِبُ زَیداً وهُوَ أَخُوکَ؟وأَجَعْفَرٌ عِنْدَکَ أَمْ حَمِیدٌ؟)(أَوَ مَنْ کَانَ،وأَفَمَنْ کَانَ)ولا تُسْتَعْمَلُ(هَلْ)فِی هذِهِ المَواضِعِ.

حُرُوفُ الشَّرْطِ

حُرُوفُ الشَّرْطِ ثَلاثَةٌ:(إنْ ولَوْ وأَمَّا)ولَهَا صَدْرُ الکَلامِ،ویدْخُلُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهَا علی جُمْلَتَینِ،اسْمِیتَینِ کَانَتَا أوْ فِعْلِیتَینِ أوْ مُخْتَلِفَتَینِ.

ف-(إنْ)لِلاسْتِقْبَالِ،و إنْ دَخَلَتْ علی الفِعْلِ المَاضِی،نحو:(إنْ زُرْتَنِی فَأُکْرِمُکَ)،وَ(لَوْ)لِلمَاضِی،و إنْ دَخَلَتْ علی المُضارِعِ،نحو:(لَوْ تَزُورُنِی أَکْرَمْتُکَ).

وحُرُوفُ الشَّرْطِ یلْزَمُهَا الفِعْلُ لَفْظاً کَمَا مَرَّ،أوْ تَقْدِیراً،نحو:(إنْ أَنْتَ زَائِرِی فَأکْرَمْتکَ).

ص:235

ولا تُسْتَعْمَلُ(إنْ)إلاّ فِی الأمُورِ المَشْکُوکِ فِیها مِثْلُ:(إنْ قُمْتَ قُمْتُ)فَلا یقالُ:(آتِیکَ إنْ طَلَعَتِ الشَّمْسُ)،وإنَّما یقَالُ:(آتِیکَ إذا طَلَعَتِ الشَّمْسُ).

و(لَوْ)تَدُلُّ علی نَفْی الجُمْلَةِ الثَّانِیةِ بِسَبَبِ نَفْی الجُمْلَةِ الأوْلی کَقَوْلِهِ تعالی: لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا .

و إذا وَقَعَ القَسَمُ فِی أوَّلِ الکَلامِ وتَقَدَّمَ علی الشَّرْطِ یجِبُ أَنْ یکُونَ الفِعْلُ الّذِی یدْخُلُ عَلَیهِ حَرْفُ الشَّرْطِ ماضِیاً لَفْظاً،نحو:(وَاللهِ إنْ أَتَیتَنِی لَأکْرَمْتُکَ)،أوْ مَعْنی،نحو:(وَاللهِ إنْ لمْ تَأْتِنِی لَأهْجُرَنَّکَ)،وحینَئِذٍ تَکونُ الجُمْلَةُ الثّانِیةُ فِی اللَّفْظِ جَواباً لِلقَسَمِ،لا جَزاءً لِلشَّرْطِ،فَلِذلِک وَجَبَ فِیها مَا یجِبُ فِی جَوابِ القَسَمِ مِنْ الَّلامِ ونَحوِها کَمَا رَأَیتَ فِی المِثالَینِ.

و إذا وَقَعَ القَسَمِ فِی وَسَطَ الکَلامِ جَازَ أَنْ یعْتَبَرَ القَسَمُ،بِأَنْ یکونَ الجَوابُ بِالّلامِ لَهُ،نحو:(إنْ تَأتِنِی وَاللهِ لأتَیتُکَ)،وجَازَ أَنْ یلْغی،نحو:(إنْ تَأتِنِی وَاللهِ أَتَیتُکَ).

و(أَمّا)لِتَفْصِیلِ مَا ذُکِرَ مُجْمَلاً،نحو:(النّاسُ شَقِی وسَعِیدٌ أَمَّا الّذِینَ سَعِدُوا فَفِی الجَنَّةِ وأَمَّا الّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ).

وتَجِبُ فِی جَوابِهِ:

1.الفاءُ.

2.أَنْ یکَونَ الأوَّلُ سَبَباً لِلثّانِی.

3.أَنْ یحْذَفَ فِعْلُها-مَعَ أَنَّ الشَّرْطَ لا بُدَّ لَهُ مِنَ فِعْلٍ لِیکُونَ تَنْبِیهاً علی أَنَّ المَقصُودَ بِها حُکْمُ الاسْمِ الواقِعِ بَعْدَها،نحو:(أَمّا زَیدٌ فَمُنْطلِقٌ)،فَإنَّ تَقْدِیرَهُ(مَهْما یکُنْ مِنْ شَیءٍ فَزَیدٌ مُنْطَلِقٌ)فَحُذِفَ الفِعْلُ و الجارُّ و المَجرُورُ حَتّی بَقِی(أَمّا فَزَیدٌ مُنْطَلِقٌ)،ولَمّا لَمْ ینَاسِبْ دُخُولُ الشَّرْطِ علی(فَاءِ)الجَزاءِ نُقِلَتْ الفاءُ إلی الجُزْءُ الثَّانِی ووُضِع الجُزءُ الاَوَّلُ بَینَ(امَّا)وَ(الفاءِ)عِوَضَاً مِنَ الفِعْلِ المَحْذُوفِ.

ثُمَّ ذلِک الجُزْءُ إنْ کَانَ صَالِحاً لِلابْتِداءِ فَهُوْ مُبْتَداٌ کَمَا مَرَّ،وإلاّ فَعامِلُهُ ما بَعْدَ الفاءِ،نحو:(أَمّا یوْمَ الجُمُعَةِ فَزَیدٌ مُنْطَلِقٌ)فَ-(مُنْطلِقٌ)عاملٌ فِی(یوْمَ الجُمُعَةِ)علی الظَّرفِیةِ.

حَرْفُ الرَّدْعِ

حَرْفُ الرَّدْعِ(کَلاَّ)،وُضِعَ لِزَجْرِ المُتَکَلِّمِ ورَدْعِهِ عَمَّا تَکَلَّمَ بِهِ کَقَوْلِهِ تعالی: رَبِّی أَهانَنِ. کَلاّ ،أَی:لا تَتَکَلَّمْ بِهذا فَإنَّهُ لَیسَ کذلِک،و هذا فِی الخَبَرِ.

ص:236

وقَدْ یجِیءُ بَعْدَ الأَمْرِ أَیضاً،کَمَا إذا قِیلَ لَکَ:(اضْرِبْ زَیداً)فَتَقُولُ:(کَلاّ)أَی:لا أَفْعَلُ هذا قَطُّ.

وقَدْ جَاءَتْ بِمَعْنَی حَقّاً کَقَوْلِهِ تعالی: کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ،وحِینَئِذٍ تَکُونُ اسْماً مَبْنِیاً لِکَوْنِها مُشابِهَةً لِ-(کَلاّ)الّتِی هِی حَرْفُ الرَّدعِ.وقِیلَ تَکُونُ حَرْفاً أَیضاً بِمَعْنی(إنَّ)لِکَوْنِها لِتَحْقِیقِ ِ مَعنی الجُمْلَةِ.

تَاءُ التَّأْنِیثِ السّاکِنةُ

وهی حَرْفٌ یلْحَقُ الماضِی لِیدُلَّ علی تَأنِیثِ ما اسْنِدَ إِلَیهِ الفِعْلُ،نحو:(أَکَلَتْ هِنْدٌ)وعَرَفْتَ مَواضِعَ وُجُوبِ إلْحاقِها.

و إذا لَقِیهَا ساکِنٌ بَعْدَها وَجَبَ تَحْرِیکُها بِالکَسْرِ،لِأنَّ السّاکِنَ إذا حُرِّکَ،حُرِّکَ بِالکَسْرِ،نحو:(قَدْ قَامَتِ الصَّلاةُ).

وحَرَکَتُها لا تُوجِبُ رَدَّ مَا حُذِفَ لِأجْلِ سُکُونِها،فَلا یقالُ فِی رَمَتْ:(رَمَاتِ الْمَرْأَةُ)،لِأنَّ حَرَکَتَهَا عَارِضَةٌ لِدَفْعِ التِقَاءِ السَّاکِنَینِ،وقَولُهُمْ:(المَرْأتَانِ رَمَاتَا)،ضعِیفٌ.

وأَمَّا إلحاقُ عَلاَمَةِ التَثْنِیةِ وجَمْعِ المُذَکَّرِ وجَمْعِ المُؤَنَّثِ فَضَعِیفٌ،فَلا یقَالُ:قَامَا الزَّیدَانِ وقَامُوا الزَّیدُونَ وقُمْنَ النِّسَاءُ.وبِتَقْدِیرِ الإلْحَاقِ لا تَکُونُ ضَمَائِرَ لِئَلاَّ یلْزَمَ الإضْمَارُ قَبْلَ الذِّکْرِ،بَلْ هِی عَلامَاتٌ دَالَّةٌ علی أَحْوَالِ الفَاعِلِ کَتاءِ التَّأْنِیثِ.

التَّنْوِینُ وأَقْسامُهُ

التَّنْوینُ،نُونٌ سَاکِنَةٌ تَتْبَعُ حَرَکَةَ آخِرِ الکَلِمَةِ،ولا تَلْحَقُ الفِعْلَ،وهِی أَرْبَعَةُ أَقْسامٍ:

الأوَّلُ:تَنْوینُ التَّمَکُّنِ،وهُوَ مَا یدُلُّ علی أَنَّ الاسْمَ مُتَمَکِّنٌ فِی الإعْرابِ،بِمَعْنی أَنَّهُ مُنصَرِفٌ،قَابِلٌ لِلحَرَکاتِ الإعرابِیةِ،نحو:(زَیدٍ).

الثَّانِی:التَّنْکِیرُ،وهُوَ مَا یدُلُّ علی أَنَّ الاسْمَ نَکِرَةٌ،نحو:(صَهٍ)أَی:اُسْکُتْ سُکُوْتاً ما.

الثّالِثُ:العِوَضُ،وهُوَ مَا یکُونُ عِوَضاً عَنِ المُضافِ إلَیهِ،نحو:(حینَئِذٍ،ویوْمَئِذٍ)أّی:حِینَ إذْ کَانَ کذا،ویوْمَ إذْ کَانَ کذا،وَ(ساعَتَئِذٍ)أَی،ساعَةَ إذْ کانَ کذا.

الرّابِعُ:المُقابَلَةُ،وهُوَ التَّنْوینُ الّذی یلحَقُ جَمْعَ المُؤنَّثِ السّالِمَ،نحو:(مُسلِماتٍ)لِیقابِلَ نُونَ جَمْعِ المُذَکَّرِ السّالِمِ فِی(مُسْلِمِینَ)وهذِهِ الأرْبَعَةُ تَخْتَصُّ بِ-(الاسْمِ).

ص:237

وهُنَاکَ قِسْمٌ خامِسٌ لا یخْتَصُّ بِ-(الاسْمِ)وهُوَ تَنْوینُ التَّرَنُّمِ،وهُوَ الّذِی یلْحَقُ بِآخِرِ الأبْیاتِ وأَنْصَافِ المَصارِیعِ کَقَوْلِ الشَّاعِرِ:

أَقِلِی اللَوْمَ عَاذِلَ وَالعِتَاباً وقُولِی إنْ أَصَبْتُ لَقَدْ أَصَابَاً

وکَقَوْلِهِ:

تَقُولُ بِنْتِی قَدْ أَنَی أَنَاکاً یا أَبَتَا عَلَّکَ أوْ عَسَاکاً

وقَدْ یحْذَفُ التَّنْوِینُ مِنْ العَلَمِ إذا کَانَ مَوصُوفاً بِ-(ابْنٍ)مُضَافاً إلی عَلَمٍ،نحو:(جَاءَنِی زَیدُ بْنُ عَمْروٍ).

نُونُ التَّأکِیدِ

نُونُ التأکِیدِ:نُونٌ وُضِعَتْ لِتَأکِیدِ الأمْرِ و المُضارِعِ إذا کَانَ فِیهِ طَلَبٌ بِاءِزَاءِ(قَدْ)لِتَأکِیدِ المَاضِی.

نُونُ التَّأکِیدِ علی ضَرْبَینِ:

1.خَفِیفَةٌ:وهِی سَاکِنَةٌ.

2.ثَقِیلَةٌ:وهِی مُشَدَّدَةٌ.

والثَّقِیلَةُ مَفْتُوحَةٌ لَمْ یکُنْ قَبْلَهَا أَلِفٌ،نحو:(اکْتُبَنَّ،اُکْتُبُنَّ،اُکْتُبِنَّ)،وإلّا فَمَکْسُورَةٌ،نحو:(اکتُبانِّ،اُکتُبْنانِّ)ویجُوزُ أَنْ تَدْخُلا علی الأمْرِ،والنَّهْی،والاسْتِفْهامِ،والتَّمَنِّی،والعَرْضِ،لِوُجُودِ مَعْنَی الطَّلَبِ فِی کُلٍّ مِنْها،نحو:(اکتُبَنَّ،ولا تَکْتُبَنَّ،وهَلْ تَکْتُبَنَّ،ولَیتَ تَکْتُبَنَّ،وألا تَکْتُبَنَّ).

وقَدْ تَدْخُلُ النُّونُ علی القَسَمِ وجُوباً لِتَدُلَّ علی تَأکِیدِ کَوْنِ الفِعْلِ مَطْلُوباً لِلمُتَکَلِّم،فَلا یخْلُو آخِرُ القَسَمِ عَنْ مَعْنَی التَّأکِیدِ،کَمَا لا یخْلُو أَوَّلُهُ مِنهُ،نحو:(واللّهِ لَأفعَلَنَّ کذا).

ویجِبُ أَنْ تَکُونَ حَرَکَةُ ما قَبْلَها علی ما یأتِی:

1.ضَمُّ ما قَبْلَها فِی الجَمْعِ المُذَکَّرِ،نحو:(اکتُبُنَّ)لِتَدُلَّ علی(واو)الجَمْعِ المَحْذُوفِ.

2.کَسْرُ ما قَبْلَها فِی الواحِدِ المُؤَنَّثِ المُخاطَبَةِ،نحو:(اکتُبِنَّ)لِتَدُلَّ علی الیاءِ المَحْذُوفَةِ.

3.لفَتْحُ فِیما عَداهُما.

أَمّا الفَتْحُ فِی المُفْرَدِ،فَلأنَّهُ لَوْ انْضَمَّ،لَالْتَبَسَ بِالجَمْعِ المُذَکَّرِ،ولَوْ کُسِرَ،لَالْتَبَسَ بِالمُخاطِبَةِ.وأَمّا فِی المُثَنّی و الجَمْعِ المُؤَنَّثِ فَلأنَّ مَا قَبْلَهَا أَلِفٌ،نحو:(اکتُبانِّ واُکتُبْنانِّ)

ص:238

وَزِیدَتِ الألِفُ فِی الجَمْعِ المُؤَنَّثِ قَبْلَ نُوْنِ التَّأکِیدِ،لِکَراهَةِ اجتِماعِ ثَلاثِ نُوناتٍ،نُوْنِ المُضْمَرِ،ونُونِ التَّأکِیدِ الثَّقِیلَةِ.

وَنُونُ التَّأْکِیدِ(الخَفِیفَةُ)لا تدْخُلُ علی التَّثْنِیةِ ولا علی الجَمْعٍ المُؤَنَّثِ أَصْلاً لِأنَّهُ لَوْ حُرِّکَ النُونُ لَمْ یبْقَ علی الأصْلِ فَلَمْ تَکُنْ خَفِیفَةً سَاکِنَةً،و إنْ أَبْقَوها ساکِنَةً فَیلْزَمُ التِقَاءُ السّاکِنَینِ(عَلی غَیرِ حَدِّهِ)وهُوَ غَیرُ حَسَنٍ.

والحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی خاتم النّنبیین وسید الوصیین.

ص:239

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109