بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار المجلد 1 : کتاب عقل و جهل و کتاب علم

اشارة

سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.

عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار تالیف محمدباقر المجلسی.

مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [1440].

مشخصات ظاهری: ج - نمونه.

یادداشت: عربی.

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].

یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).

یادداشت: کتابنامه.

مندرجات: ج .24. کتاب الامامة. ج.52. تاریخ الحجة. ج67،66،65. الایمان و الکفر. ج.87. کتاب الصلاة . ج. 92،91 .الذکر و الدعا. ج. 94. کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-

موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق

رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح

رده بندی دیویی: 297/212

شماره کتابشناسی ملی: 1680946

ص: 1

**[ترجمه]

سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.

عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.

مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5

مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 3348985

ص: 1

**[ترجمه]

المجلد 0: [المدخل] مقدمه

اشارة

سرشناسه: مجلسی محمد باقربن محمدتقی 1037 - 1111ق.

عنوان و نام پدیدآور: بحارالانوار: الجامعة لدرر أخبار الائمة الأطهار تالیف محمدباقر المجلسی.

مشخصات نشر: بیروت داراحیاء التراث العربی [1440].

مشخصات ظاهری: ج - نمونه.

یادداشت: عربی.

یادداشت: فهرست نویسی بر اساس جلد بیست و چهارم، 1403ق. [1360].

یادداشت: جلد108،103،94،91،92،87،67،66،65،52،24(چاپ سوم: 1403ق.=1983م.=[1361]).

یادداشت: کتابنامه.

مندرجات: ج .24. کتاب الامامة. ج.52. تاریخ الحجة. ج67،66،65. الایمان و الکفر. ج.87. کتاب الصلاة . ج. 92،91 .الذکر و الدعا. ج. 94. کتاب السوم. ج.103.فهرست المصادر. ج.108.الفهرست.-

موضوع: احادیث شیعه — قرن 11ق

رده بندی کنگره: BP135/م3ب31300 ی ح

رده بندی دیویی: 297/212

شماره کتابشناسی ملی: 1680946

ص: 1

**[ترجمه]

سرشناسه : مجلسی، محمد باقربن محمدتقی، 1037 - 1111ق.

عنوان قراردادی : بحار الانوار .فارسی .برگزیده

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه بحارالانوار/ مترجم گروه مترجمان؛ [برای] نهاد کتابخانه های عمومی کشور.

مشخصات نشر : تهران: نهاد کتابخانه های عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، 1392 -

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : دوره : 978-600-7150-66-5 ؛ ج.1 : 978-600-7150-67-2 ؛ ج.2 : 978-600-7150-68-9 ؛ ج.3 : 978-600-7150-69-6 ؛ ج.4 978-600-715070-2 : ؛ ج.5 978-600-7150-71-9 : ؛ ج.6 978-600-7150-72-6 : ؛ ج.7 978-600-7150-73-3 : ؛ ج.8 : 978-600-7150-74-0 ؛ ج.10 978-600-7150-76-4 : ؛ ج.11 978-600-7150-83-2 : ؛ ج.12 978-600-7150-66-5 : ؛ ج.13 978-600-7150-85-6 : ؛ ج.14 978-600-7150-86-3 : ؛ ج.15 978-600-7150-87-0 : ؛ ج.16:978-600-7150-88-7 ؛ ج.17:978-600-7150-89-4 ؛ ج.18: 978-600-7150-90-0 ؛ ج.19:978-600-7150-91-7 ؛ ج.20:978-600-7150-92-4 ؛ ج.21: 978-600-7150-93-1 ؛ ج.22:978-600-7150-94-8 ؛ ج.23:978-600-7150-95-5

مندرجات : ج.1. کتاب عقل و علم و جهل.- ج.2. کتاب توحید.- ج.3. کتاب عدل و معاد.- ج.4. کتاب احتجاج و مناظره.- ج. 5. تاریخ پیامبران.- ج.6. تاریخ حضرت محمد صلی الله علیه وآله.- ج.7. کتاب امامت.- ج.8. تاریخ امیرالمومنین.- ج.9. تاریخ حضرت زهرا و امامان والامقام حسن و حسین و سجاد و باقر علیهم السلام.- ج.10. تاریخ امامان والامقام حضرات صادق، کاظم، رضا، جواد، هادی و عسکری علیهم السلام.- ج.11. تاریخ امام مهدی علیه السلام.- ج.12. کتاب آسمان و جهان - 1.- ج.13. آسمان و جهان - 2.- ج.14. کتاب ایمان و کفر.- ج.15. کتاب معاشرت، آداب و سنت ها و معاصی و کبائر.- ج.16. کتاب مواعظ و حکم.- ج.17. کتاب قرآن، ذکر، دعا و زیارت.- ج.18. کتاب ادعیه.- ج.19. کتاب طهارت و نماز و روزه.- ج.20. کتاب خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، عقود و معاملات و قضاوت

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

یادداشت : ج.2 - 8 و 10 - 16 (چاپ اول: 1392) (فیپا).

موضوع : احادیث شیعه -- قرن 11ق.

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور، مجری پژوهش

شناسه افزوده : نهاد کتابخانه های عمومی کشور. موسسه انتشارات کتاب نشر

رده بندی کنگره : BP135/م3ب3042167 1392

رده بندی دیویی : 297/212

شماره کتابشناسی ملی : 3348985

ص: 1

**[ترجمه]

ص: 2

ص: 3

ص: 4

تصویر

صُورَة المُؤلّف «قدّس سرّه»

ص: 5

ص: 6

[المدخل]

**[ترجمه]

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

مقدمه گروه ترجمه کامل بحار الانوار

خداوند را شاکریم که توفیق ترجمه کامل بزرگترین مجموعه حدیثی شیعه یعنی بحار الانوار اثر محدث و متکلم بزرگ و نام آور شیعه علامه محمد باقر مجلسی - رحمه الله - را نصیب ما کرد. این توفیق رهین ژرف اندیشی و پایمردی برادر ارجمند، فاضل و فرهیخته جناب آقای مهندس منصور واعظی دبیر کل محترم نهاد کتابخانه های عمومی سراسر کشور بود که هزینه و لوازم انجام این پروژه بزرگ و چاپ و انتشار آن را از سوی موسسه کتاب نشر (وابسته به نهاد مزبور) فراهم نمود.

در باره این ترجمه نکات و مطالب زیر گفتنی است:

1. در باره اهمیت بحار الانوار و نیز ابعاد و عظمت شخصیت علامه مجلسی در مقدماتی که از سوی ناشران به متن عربی بحار الانوار ملحق شده است از جمله مقدمه جناب آقای محمد باقر بهبودی از مصححین متن عربی (که همگی در همین مجلد منعکس شده است) مطالب مفیدی مطرح شده است که ما را از طرح مجدد آن در این مقدمه بی نیاز می کند و تنها به ذکر یک نکته مهم که روشنگر غلطی مشهور در باره بحار الانوار است، اکتفا می کنیم و آن این که برخی چنین پنداشته اند که مرحوم مجلسی در این موسوعه عظیم تنها در صدد گرد آوری احادیث اعم از غث و سمین و صحیح و ضعیف بوده و التفاتی به صحت و سقم آنها نداشته است و بحار او شامل صدف و خزف و درست و غلط است و برخی نام گذاری این موسوعه به بحار را از سوی مرحوم مجلسی دلیلی بر این پندار خود گرفته اند در حالی که مجلسی نام «بحار الانوار» (دریاهای نور) و نه «بحار» را بر موسوعه خود نهاده است. مجلسی در مقدمه خود بر اعتماد و اعتقادش به محتوای بحار بدین بیان تصریح می کند:

«ای برادران دینی من و ای دوستان ائمه طاهرین علیهم السّلام! اگر شما در اظهار دوستی خود صادق هستید، بشتابید به جانب خوانی که من گسترده ام، با دست های اعتراف و یقین آن را بگیرید، با وثوق و اطمینان به آن چنگ زنید و از آنها نباشید که چیزی بر زبان می رانند که در دل ندارند. و از آنها نباشید که از روی نادانی و گمراهی، دل هایشان از بدعت گذاری و هواپرستی سیراب شده و آنچه را که ادیان حقه ترویج کرده اند، با مطالب و عقاید باطل و شبیه به حق منکران شرایع مخلوط می سازند.

برادران من! به شما مژده می دهم؛ مژده می دهم به کتابی که جامع مقاصد و دارای نکات بی نظیری است که روزگار به خوبی و روشنی آنها نیاورده است، و ستارگانی است که از افق غیب درخشیده و چشم بندگان به روشنی و درخشندگی آنها ندیده است؛ رفیق شفیقی است که پیش از این کسی در صداقت و وفا، مانند آن را یاد ندارد.

ای بیچاره ای که منکر شاخه های تناور و ساقه های فضل و احسان آن هستی، همان حسد و عناد و کوردلی که داری برای تو کافی است!

و ای کسی که اعتراف به مقام بلند و حلاوت بیان بحار الانوار نمی کنی، تردیدی که از جهل و گمراهی و حماقت تو سرچشمه گرفته، برایت بس است!!

من نظر به اینکه این کتاب مشتمل بر انواع علوم و حکمت ها و اسرار است و از مراجعه به تمام کتب بی نیازکننده می باشد، آن را «بحار الانوار»، (دریاهای نور) جامع گوهرهای اخبار ائمه اطهار علیهم السلام، نامیدم.» - . بحار الانوار 1 : -

بر این اساس، باطل بودن این پندار که خود مجلسی نیز معترف به عدم اعتبار کامل بحار و مخلوط بودن آن از احادیث و روایات درست و نادرست و معتبر و غیر معتبر است، روشن می شود.

جای جای مجلدات بحار مطالبی یافت می شود که حاکی از نقد و انتقاد مجلسی بر برخی از احادیث و بی اعتمادی او به برخی کتب روایی است. به عنوان مثال در مقدمه خود بر بحار در باره کتاب مصباح الشریعه می نویسد:

«در کتاب مصباح الشریعه مطالبی وجود دارد که خردمند ماهر را به شک می اندازد. اسلوب آن شبیه سایر کلمات و احادیث و آثار اهل بیت علیهم السلام نیست. شیخ طوسی در کتاب مجالس خود بعضی از روایات مصباح الشریعه را چنین نقل می کند: روایت کرده اند برای ما جماعتی از ابی مفضل شیبانی با اسنادش از شقیق بلخی از فردی از اهل علم که برای او روایت کرده است. این نحوه نقل روایت بیانگر این است که مصباح الشریعه نزد شیخ و در عصر او موجود بوده و از آن روایت می کرده اما اطمینان کاملی به آن نداشته است و نزد او انتساب روایات آن به امام صادق علیه السلام ثابت نبوده چون سند آن به صوفیه (شقیق بلخی) منتهی می شود و از این رو مشتمل بر اصطلاحات و تعابیر صوفیان و مبتنی بر روایت از مشایخ آنان و کسانی که صوفیان در روایاتشان بدانان اعتماد دارند، می باشد.» - . بحار الانوار 1 : 32 -

به عنوان نمونه دیگر مجلسی در مورد دو کتاب حافظ رجب برسی با عنوان مشارق انوار الیقین و الفین در مقدمه بحار می نویسد: من اعتمادی به آنچه که فقط در این دو کتاب نقل می شود (و در کتب دیگر روایی نیامده است) ندارم زیرا این دو کتاب برسی مشتمل بر روایاتی است که موهم خبط و خلط و غلو است و به همین دلیل ما تنها روایاتی از این دو کتاب را در بحار نقل کرده ایم که با روایات برگرفته شده از اصول و منابع حدیثی معتبر موافقت دارند.» - . بحار الانوار 1 : 10 -

حتی گاهی مجلسی روایتی را مثلا به خاطر این که شیخ صدوق نیز آن را روایت کرده است، نقل می کند اما در انتهای روایت می نویسد: «در نظر من این خبر بسیار عجیب و غریب است و من به آن اعتماد ندارم چون از اصل معتبری نیست، گرچه به صدوق نسبت داده شده است.» - . بحار الانوار 54 : 341 -

پس مجلسی نه محدثی ساده نگر و سطحی و صرفا روایتگر، بلکه عالمی نقاد و حدیث شناس و جدا کننده سره از ناسره است.

با این حال این سئوال را می توان مطرح کرد که آیا هر آنچه از احادیث و روایات در بحار آمده است معتبر و صحیح است؟ پاسخ این سئوال بدون شک منفی است و نمی توان منکر وجود برخی احادیث ضعیف - . مقصود از صحیح و ضعیف در اینجا صحیح و ضعیف در اصطلاح متاخرین نیست بلکه مقصود از این دو عنوان در اصطلاح متقدمین است. - در موسوعه عظیم بحار شد و این به دلایلی چند می تواند باشد:

1. عدم دقت کافی در برخی موارد از سوی مرحوم مجلسی و همکاران او در جمع آوری احادیث موجب ورود برخی احادیث ضعیف و غیر معتبر به بحار شده باشد.

2. بسیاری از محدثان بر اساس رهنمودهایی از اهل بیت علیهم السلام در مورد عدم رد و طرد احادیث منقول از آنان به صرف استبعاد ذهنی و جور در نیامدن با اندیشه ها و آرای شخصی، روایاتی را که به راحتی نمی توان حکم به صحت مضمون آنها نمود اما قطع به ضعف آنها نیز نمی توان پیدا کرد و احتمال معنایی درست در مورد محتوای آنها می دهند را در کتب خود روایت می کنند و علم در مورد آن را به خداوند و خود اهل بیت علیهم السلام واگذار می کنند. از این رو ممکن است روایاتی از این قبیل در بحار یافت شود که بسیاری مضمون آنها را نپسندند و صدور آن را از معصوم علیه السلام بعید بشمارند اما به دلیلی که گفتیم مجلسی آنها را در بحار آورده است.

3. در پاره ای از موارد ممکن است روایتی بر اساس اجتهاد و مبانی فقه الحدیثی متکلم، فقیه و محدثی، ضعیف و غیر معتبر قلمداد شود اما بر اساس اجتهاد و مبانی عالمی دیگر صحیح و قابل اعتماد باشد. در مورد برخی از روایات بحار نیز چنین موضوعی مطرح است.

2. ترجمه بحار الانوار عمدتا برای دانشجویان و پژوهشگرانی صورت گرفته است که به دلیل عدم آشنایی و تسلط بر زبان عربی نمی توانند از این منبع عظیم و

منحصر به فرد حدیثی بهره ببرند اگر چه بسیاری از روایات و مطالب آن برای عموم فارسی زبانان نیز قابل استفاده است.

3. مراجعه کنندگان به بحار الانوار و بسیاری دیگر از کتب روایی، چه عربی زبان باشند و چه فارسی زبان و یا هر زبان دیگر، باید متوجه این موضوع باشند که در برخی از موارد نمی توان به صرف مشاهده یک یا چند حدیث بر اساس آنها حکم، فتوا و نظریه ای را صادر کرد بلکه نیازمند کاری اجتهادی و تحقیقی جامع در آیات و روایات است که طبعا از عهده هر کسی بر نمی آید و اهل و تخصص خود را می خواهد. از این رو باید در برخورد با بسیاری از احادیث چه از جهت پذیرش مضمون و یا رد آنها احتیاط به خرج داد و توقف نمود و علم و نظریه پردازی در مورد آن را به اهلش واگذار کرد و یا برای رفع ابهام به عالمان فن مراجعه کرد. در همین مساله باید به بسیاری از روایاتی که در موضوعات فقهی در بحار آمده است اشاره کنیم که اساسا نمی توانند منشأ عمل باشند و اشخاص باید به مرجع تقلید خود و رساله های عملیه مراجعه کنند و تکلیف خود را از آنها بجویند.

4. ترجمه موسوعه بحار در فرصتی 18 ماهه انجام شد و این به دلیل ملاحظات و محدودیت هایی بود که نهاد کتابخانه های عمومی کشور که سفارش دهنده کار بود داشت. طبعا این فرصت محدود برای انجام چنین کاری بسیار اندک بود اما به لطف خداوند و با تلاشی که صورت گرفت و با تجربه ای که پیشتر در ترجمه تفسیر روایی البرهان داشتیم این کار انجام شد و همه تلاشمان را برای ارائه کاری کم اشکال به کار گرفتیم اما نمی توان انکار کرد که حتما کاستی ها و اشکالاتی در امر ترجمه و ویراستاری وجود دارد که باید انشاء الله در فرصتی مجدد و ویرایشی دیگر آنها را رفع نمود.

5. 7 مجلد بحار شامل مجلدات 28، 29، 30، 31، 32، 33 و 34 با عنوان «الفتن و المحن» به مباحث مورد اختلاف بین شیعه و سنی پرداخته است که اگر چه در زمره ضروری ترین مباحث و روایات شیعه است و حقانیت تشیع را فریاد می کنند اما به دلیل پرهیز از تفرقه افکنی بین شیعه و سنی در شرایط حساس کنونی که دشمنان اسلام در صدد بر افروختن آتش جنگ بین پیروان این دو مذهب هستند، از

انتشار آنها صرف نظر شد اگر چه متن عربی آنها پیش از این در بیروت به چاپ رسیده و در بازار نشر موجود است.

6. در مواردی توضیحاتی در پاورقی کتاب با عنوان توضیح مترجم آمده است و این عمدتا مربوط به برخی احادیث و روایاتی بوده است که به دلیل مضامین خاص و گاه غریب آنها توضیح مزبور لازم دیده شده است. اگر چه این امر خود کاری ویژه است که انجام تمام و کامل آن از فرصت و عهده و تخصص این جمع خارج بوده است.

7. در ترجمه، سندهای روایات به دلیل عدم نیاز مراجعه کننده فارسی زبان، حذف شده و ترجمه نشده است و گاه تنها نام اولین راوی آمده است.

7. تعدادی از مجلدات بحار پیش از این و برخی حتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و اغلب از سوی انتشارات اسلامیه ترجمه و منتشر شده بود که در این ترجمه همانها مبنای کار ما قرار گرفت اما اولا عموم این ترجمه ها ناقص و با حذف توضیحات مرحوم مجلسی و گاه حذف برخی احادیث بود که همه مطالب محذوف ترجمه شد و ثانیا در حد فرصت و امکان ترجمه های مزبور روان و ویراسته شد. البته در شناسنامه هر مجلدی که قبلا ترجمه شده بود به نام مترجم آن اشاره شده است.

8. در این مقدمه جای دارد از مصححان متن عربی بحار که زحمات بسیار سترگی را در پیراسته کردن آن و چاپ آن در یک صد و ده مجلد (چاپ قدیم بحار در 25 مجلد قطع رحلی بوده است) کرده اند، بویژه استاد محقق محمد باقر بهبودی و مرحوم آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی تقدیر و تشکر نماییم و پاداشی در خور را برای آنان از خداوند متعال طلب کنیم.

9. این ترجمه بر اساس متن بحار الانوار یکصد و ده جلدی چاپ دار احیاء التراث العربی بیروت صورت گرفته است. گفتنی است که 9 جلد آخر از این مجموعه به مباحث رجالی و شرح حال علما و ذکر اجازات حدیثی و ... اختصاص دارد که ما از ترجمه آنها خودداری کردیم و مجموعه ترجمه ما با احتساب جلد مقدمه مصححان متن عربی یک صد و دو جلد می شود.

10. و اما در پایان این مقدمه به نام همکارانی که در ترجمه و مقابله و ویرایش این مجموعه نقشی قابل توجه به لحاظ کمی و کیفی داشته اند، اشاره می کنیم و ضمن سپاس از آنان که اگر همت و تلاش فشرده آنان نبود این کار به سرانجام نمی رسید، برای آنان از خداوند منان آرزوی توفیق و بهروزی داریم.

در اینجا باید تشکر ویژه داشته باشیم از جناب آقای دکتر رضا ناظمیان که مسئولیت اشراف بر ترجمه 50 مجلد بحار را بر عهده داشته اند.

اسامی همکاران مترجم:

1. حجت الاسلام و المسلمین مهدی حسینیان

2. حجت الاسلام عبد الحمید اسکندری

3. حجت الاسلام سید محمد موسوی

4. حجت الاسلام مهدی رحیمی

5. حجت الاسلام حسین علی نصراللهی

6. حجت السلام مسلم خاطری

7. حجت الاسلام سید سعید شاهچراغی

8. حجت الاسلام سید مهدی شاهچراغی

9. دکتر رضا ناظمیان، دکترای ادبیات و زبان عربی

10. دکتر علی چراغی؛ استاد دانشگاه علوم قضایی

11. پیمان حسینی، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

12. سمیه اونق، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

13. حسام حاج مؤمن؛ دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

14. دکتر مصطفی پارسایی پور، استاد دانشگاه امام خمینی قزوین

15. محمد مهدی رضائی؛ دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

16. منیژه سعیدی؛ کارشناس ارشد مترجمی زبان عربی

17. کامران عبداللهی، کارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی

18. مهدی طاهری، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

19. اباذر اسدی اجیرلو، کارشناس ارشد فقه و حقوق

20. حامد رحمانی، کارشناس ارشد فقه و حقوق

21. مهدیه قیصری، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

22. دکتر علیرضا شیخی

23. عباس نوروزپور نیازی، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

24. طالب ربیعی، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

25. پیام کریمی، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

26. محسن خوش قامت، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

27. زهرا صدریان، کارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی

28. بهرام بهرامی، کارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی

29. ابولفضل کریمی، دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی

30. حجت الله رنجی، کارشناس ارشد زبان و ادبیات عربی

31. سمیه برزین، دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

32. علی ساجد، کارشناس ارشد مترجمی زبان و ادبیات عربی

33. علی مرتضوی دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

34. علی اسلامی، دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی

35. مهدی پورآذر؛ دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عربی

36. محمد علی صابری، دانشجوی دکترای علوم قران و حدیث

37. اصغر محمدی دانشجوی دکترای علوم قران و حدیث

ب: اسامی مقابله کنندگان و ویراستاران:

1. حجت الاسلام و المسلمین مهدی حسینیان

2. حجت الاسلام و المسلمین سید مختار حسینی

3. حجت الاسلام و المسلمین محسن محقق

4. حجت الاسلام و المسلمین حسین حسینی هراندهی

5. حجت الاسلام عبد الحمید اسکندری

6. حجت الاسلام مهدی رحیمی

7. حجت الاسلام حسین علی نصر اللهی

8. حجت الاسلام سید مهدی شاهچراغی

9. حجت الاسلام متقیان

10. حجت الاسلام مسلم خاطری

11. حجت الاسلام ذاکری

12. حجت الاسلام مشفق

13. محمد علی صابری دانشجوی دکترای علوم قران و حدیث

14. اصغر محمدی دانشجوی دکترای علوم قران و حدیث

15. محمود سبزواری

16. مسلم ناد علیزاده کارشناس ارشد معارف اسلامی و دانشجوی دکترای ادبیات فارسی

17. حمزه ناد علیزاده کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی

18. جواد نظری مقدّم دانشجوی دکترای فرهنگ و ارتباطات

19. محسن داوری کارشناس ارشد معارف اسلامی و دانشجوی دکترای حقوق عمومی

20. صالح زارعی کارشناس ارشد علوم قران و حدیث و دانشجوی دکترای انقلاب و تمدن اسلامی

21. محمّد زارعی دانشجوی دکترای فقه

22. مهدی رعنایی دانشجوی دکترای فلسفه

23. ابوالفضل حاجی حیدری دانشجوی دکترای علوم قران و حدیث

24. مهدی نیکجو کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق

25. سیّد محمّدعلی میربلوکی کارشناس ارشد قران و حدیث

26. محمّدرضا فقیه ایمانی کارشناس ارشد قران و حدیث

27. محمّد حیدری فرد کارشناس ارشد فلسفه و کلام

28. میثم شعیب کارشناس ارشد فقه و مبانی حقوق

29. سعدالله همایونی دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عرب

30. علی عبدالله زاده کارشناس ارشد قران و حدیث

31. محمّد امیری فر دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عرب

32. مهدی پور آذر دانشجوی دکترای زبان و ادبیات عرب

33. فرشته مزینانی، کارشناس ارشد قران و حدیث

34. زینب ناظمیان کارشناس ارشد زبان و ادبیات عرب

35. طاهره طوبایی کارشناس ارشد زبان و ادبیات عرب

مهدی نصیری

مسئول و مجری طرح ترجمه کامل بحار الانوار

**[ترجمه]

[مقدمات لهذا الطبع]

[کلمة الناشر]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاة و السلام علی أفضل انبیائه و خاتم رسله محمّد المصطفی و علی آله الأطهار الأخیار.

و بعد فقد وفقنا اللّه تبارک و تعالی للقیام بطبع هذا التراث الجلیل و السفر العظیم و نشره فی المجتمع الحضاری المتقدم راجین من اللّه أن یسدد خطانا انه سمیع مجیب.

و قد ارتأینا أن نهدی کل جهودنا الی مولاتنا أم الإمامة و مهد التراث الإسلامی «فاطمة الزهراء» صلوات اللّه علیها نرجو من اللّه و منها القبول.

کما و نودّ أن نبدی شکرنا الصادق و تقدیرنا العمیق الی کل من سعی فی اخراج هذا التراث فی طبعتها الأولی فانهم هم الوحیدون الذین یشکرون و یحمدون علی ما قاموا به من جهد و خدمة فی سبیل الإسلام.

فمنهم من قدم علی الکتاب او علق علیه او صحّحه او وضع له الفهارس او قام بطبعه او نشره و أخص منهم بالذکر المرحوم آیة اللّه الشیخ عبد الرحیم الربانی الشیرازی و العلامة الحجة الشیخ محمّد باقر البهبودی و حجة الإسلام و المسلمین الحاجّ السیّد هدایة المسترحمیّ و فضیلة

ص: 7

الحاجّ السیّد جواد العلوی و فضیلة الحاجّ الشیخ محمّد الآخوندی و الحاجّ السیّد إسماعیل الکتابچی و إخوانه الاجلاء و السیّد إبراهیم المیانجی و فضیلة المیرزا علی أکبر الغفاری و فضیلة السیّد محمّد مهدی الموسوی الخرسان و فضیلة الأستاذ یحیی العابدی الزنجانیّ و فضیلة السیّد محمّد تقی مصباح الیزدیّ و فضیلة السیّد کاظم الموسوی المیاموی فجزاهم اللّه عن الإسلام خیر جزاء و حشرنا و ایاهم مع الأئمة الأطهار و صلّی اللّه علی محمّد و آله الأخیار.

بیروت 17/ ربیع الأوّل/ 1403 ه- 1/ 1/ 1983 م

دار احیاء التراث العَرَبی

ص: 8

**[ترجمه]بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

سپاس خداوندی را که پروردگار جهانیان است ودرود و سلام بر با فضیلت ترین پیامبرانش و آخرین فرستادگانش حضرت محمد مصطفی وبر خاندان پاکیزه وبر گزیده او.

خداوند تبارک وتعالی توفیق داد تا اقدام به چاپ این میراث ارزشمند واثر بزرگ وانتشارآن در محافل علمی وادبی نماییم. امید است که خداوند ما را از خطا محفوظ بدارد، به درستی هم اوست که شنوا و جواب دهنده است.

اهدا می کنیم همه تلاش وکوششمان را به سرورمان، مادر امامت ومهد میراث اسلامی\\"حضرت فاطمه زهرا\\" سلام الله علیها بدان امید که مورد قبول خداوند وحضرتش قرار بگیرد.

تشکر صادقانه وتقدیر عمیق خود را نثار هر کسی می کنیم که برای احیای این میراث در چاپ اول آن اقدام کرده است. از جمله کسانی که بر کتاب مقدمه و یا حاشیه نوشتند و یا آن را تصحیح کردند و برای آن فهرست قرار دادند و نیز کسانی که آن را منتشر کردند. مخصوصا یاد می کنیم از مرحوم آیت الله شیخ عبد الرحیم ربانی شیرازی و علامه شیخ محمد باقر بهبودی وحجت الاسلام والمسلمین حاج سید هدایت مسترحمی و فاضل ارجمند

ص: 7

حاج سید جواد علوی و فاضل ارجمند حاج شیخ محمد آخوندی و حاج سید اسماعیل کتابچی و برادران بزرگوار ایشان و سید ابراهیم میانجی و فاضل ارجمند میرزا علی اکبر غفاری و فاضل ارجمند سید محمد مهدی موسوی خراسانی و فاضل ارجمند استاد یحیی عابدی زنجانی و فاضل گرامی محمد تقی مصباح یزدی و فاضل ارجمند سید کاظم موسوی میاموی. پس خداوند بهترین پاداش را از اسلام به ایشان دهد و ما و آنها را با ائمه اطهار علیهم السلام محشور کند و درود خداوند بر حضرت محمد و خاندان برگزیده ی او.

بیروت 17/ ربیع الأوّل/ 1403 ه- 1/ 1/ 1983 م

ص: 8

**[ترجمه]

کلمة الناشر للطبعة الأولی

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

الحمد للّه الّذی جعل الحمد مفتاحا لذکره و سببا لمزید فضله و الصلاة علی نبیّه الّذی أرسله علی حین فترة من الرّسل و طول هجعة من الأمم و کان الناس فی غمار الهمجیّة یخوضون و فی بیداء الضلال یخبطون، فقام محمّد صلّی اللّه علیه و آله داعیا إلی شریعته، معلنا بنبوّته، فی قوم قد ملکت سجایا الحیوانیّة أعنّة نفوسهم و أفسدت ضواری الشهوات قلوبهم التی فی صدورهم؛ و سیطرت مخازی العبودیّة علی طبائعهم، تائهین فی مهمه خائف و سیل إشراک جارف، فجاء صلّی اللّه علیه و آله و معه کتاب ربّه؛ و قام بأعباء الدعایة؛ و أنار نبراس؟؟؟ المدنیّة؛ و أوقد مقباس الهدایة؛ و أخمد نیران الغوایة؛ و دعا الناس إلی عبادة من یدبّر شئون الکیان و رفض الطواغیت و الأصنام؛ و حثّ الناس علی التعاطف و التراحم و ترک البغی و التنازع و التخاصم فلمّا انقضت أیّامه و أتی علیه یومه ترک بین الناس الثقلین: کتاب اللّه و عترته و نصّ بنجاة من تمسّک بهما من امّته، فلم یمض حتّی بیّن لهم معالم دینهم و ترکهم علی قصد سبیلهم و أقام أهله علما و إماما للخلق و أوصاهم باتّباع أمرهم و الانتهاء عن نهیهم فقام بعده

أوصیاؤه فیما شرّع و احتذوا مثاله فی کلّ ما صدع، شرحوا کلمه و نشروا دینه و أناروا طرقه و سلکوا مسلکه و أقاموا حدوده و علّموا الناس دقائق کتابه و حقائق سنّته؛ یؤلمهم بقاء الامّة فی الجهل و یؤذیهم خروجهم عن صراط الفطرة و العقل؛ و استنقذوهم عن معاسیف السبیل و معامی الطریق؛ و نهضوا بهم من درکات السفالة و أخادید الخمول و هوی الجهل إلی مستوی العلم و الفضیلة و العقل؛ و أوردوهم منهلا نمیرا رویّا صافیا تطفح ضفّتاه و لا یترنّق جانباه.

و هناک رهط من الامّة، الامویّة الغاشمة، قد ضرب اللّه بینهم و بین الحقّ بسور ظاهره الرّحمة و باطنه العذاب، أرادوا خضد شوکة العترة و إضاعة حقّهم و إباحة نصبهم و نبذوا کتاب اللّه وراء ظهورهم و أبقوا شطرا من الامّة فی الذهول و بیئة الضلالة و الاستکانة و الخمول، أحیوا البدعة و أماتوا السنّة و فعلوا ما فعلوا و ابتدعوا ما ابتدعوا و أحدثوا فی الإسلام ما لیس فی الحسبان.

ص: 9

و اخری قوم رضی اللّه عنهم و رضوا عنه، استضاءوا بنور القرآن و تمسّکوا بحجزة أهل بیت الوحی و شیّدوا بهم و وطّدوا بهم دعائم دینهم و أشادوا بذکرهم و اقتصّوا آثارهم و نهجوا منهجهم و ذبّوا عن حریمهم و قاموا بواجب حقوقهم، لم یثبّط هممهم بعد الغایة الّتی یقصدون و لم یحل شی ء بینهم و بین ما یرجون و لم تأخذهم فی اللّه لومة لائم، رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه، فنهضوا لتدعیم الحقّ و تنویر أفکار المجتمع فجمعوا فی عامّة العلوم و شتّی أنواع الفنون ما أخذوا عن الأئمّة الکرام و عیبة علم الملک العلّام فألّفوا و أفادوا و دوّنوا فأجادوا و خلّفوا من أصناف التصانیف و آلاف التآلیف فی جمیع الأنحاء و الأغراض و الأنواع من فقه و معارف و خطب و رسائل و حکم و مواعظ و أخلاق و سنن و ملاحم و فتن کتبا منشّرة و صحفا مکرّمة مرفوعة مطهّرة. فأبقت لهم کیانا خالدا و ذکرا جمیلا و صحیفة بیضاء تبقی مع الدّهر تذکر و تشکر.

و من الأسف قد نشبت بین أجیال المسلمین خلال تلک القرون حروب طاحنة و فتن غاشمة و دواهی عظیمة منذ عهدهم الأوّل عهد الصحابة الأوّلین ثمّ فی أدوارهم المتتابعة و تعرّضوا فی بعض تلکم الحوادث للمکتبات العامرة الإسلامیة الّتی تربو عدد مجلّداتها مئات الالوف کمکتبة «الصاحب» و مکتبة «شیخ الطائفة» و غیرهما تارة بالإحراق و اخری بالإغراق و ما بقیت بعد هاتیکم الکوارث و الهنابث ذهبت و اندرست أو دثرت و انطمست جلّها فی حادثة «التاتار» فما بقی من تلک المؤلّفات الذّهبیة و الآثار المذهبیّة إلّا قلیل من کثیر و ذلک فی زوایا نسجت علیها عناکب النسیان.

فهنالک نهض بطل عبقریّ إلهیّ کأنّه أمّة فی نفسه، شمّر عن ساق الجدّ و جمع ما لدیه من هذه الأصول و بعث من یفحص عنها من العظماء و الفحول، فتفحّصوا عن الدفائن المغمورة و خزائن الکتب المهجورة و المکتبات الدارسة المطمورة و تجسّسوا عن علماء الأمصار و تتّبعوا خلال الدّیار؛ فجمع ما وصل إلیه من الأثر و قام بإحیاء ما دثر، ضامّا شعثها، جامعا شملها، و بذل همّته القعساء فی تنظیم ما جاءت من الأرجاء، فرتّب أصوله و قرّر فصوله و بوّب أبوابه و أسّس أساسه و علّوا علیها صروحه و فسّر غریبه و أوضح جدده و أبلج معضله و جاء بکتاب کریم لم یری الدّهر مثله. فهو و الحقّ مشکاة أنوار الوحی و مصباح السالک فی دهماء الوخی، تمثّل مجلّداته الضخمة أمام القارئ کالنجوم الزاهرة

ص: 10

أو کالبحار الزاخرة، یحمل بین دفّتیه من العلوم کلّها و من الفنون جلّها، یحتوی ما تحتاج إلیه الامّة و لا یغادر منه شیئا، فلن یفقد الناظر فیه بغیته و یجد کلّ طالب بلغته، بحر متلاطم الأمواج، جیّاش العباب، فیه اللّؤلؤ و المرجان و الدّرّ الوضّاء و الحجّة البالغة و البرهان الساطع و العلم الناجع و الأدب الناصع، و فیه ... و فیه ما لیس فی وسعنا و أیّ ثقافیّ دینیّ أن نحصیه و نعدده. فجزی اللّه مؤلّفه العلّامة مولانا «المولی محمّد باقر المجلسیّ» عنّا و عن جمیع المسلمین خیر الجزاء علی موسوعته الّتی لا تتناهی.

ألا و قد طبع ذلک الکتاب بتمامه فی خمس و عشرین مجلّدا بنفقة صاحب السماحة و الکرم ارومة الفضل و الهمم «الحاجّ محمّد حسن الأصفهانیّ» أمین دار الضرب الملقّب ب [الکمپانی] فنفدت تلکم النسخ مع کثرة من یرغب فی اقتنائها و شدّة مسیس الحاجة إلیها فمنّ المولی سبحانه و أنعم علینا و شرّفنا بتجدید طبعه علی هذا الجمال البهیّ و الطرز المرغّب فیه مزدانا بتعالیق نافعة علمیّة لجمع من أعلام قم المشرّفة؛ فالواجب علینا أن نسدی شکرنا الجزیل و ثناءنا العاطر إلی حضرة العلّامة الجلیل «الحاجّ السیّد محمّد حسین الطباطبائی» أبقاه اللّه علما للخلق و منارا للحقّ الذی هو رأس هذه اللّجنة، و قد بیّن من الکتاب ما أشکل فهمه علی الطالب المستنیر و نرمز إلی تعالیقه ب [ط]. و إلی العالم الخبیر و المتتبّع البصیر «الشیخ عبد الرحیم الربانیّ الشیرازیّ» أدام اللّه إفضاله و کثّر أمثاله حیث بذل جهده فی تصحیح الکتاب سندا و متنا و ترجم بعض رجاله و أوضح مشکله و شرح غامضه و علّق علیه مقدّمة ضافیة شافیة لیتیسّر لمعتنقیه أن یرتشفوا مناهله و یقتطفوا ثمار محاسنه. و إلی الفاضل الأدیب و المحقّق الأریب «الشیخ یحیی العابدیّ الزنجانیّ» أیّده اللّه و وفّقه لمراضیه الذی بذل غایة سعیه وراء تصحیح الکتاب و تحسینه و تنمیقه و مقابلته و عرضه علی نسخه المتعدّدة فجاء الکتاب- بحول اللّه و طوله- یروق طبعه هذا کلّ مثقّف دینیّ له إلمام بهذا المهمّ و ذلک لخلوّه من الخلل و الخطأ إلّا نزر زهید لا یعبأ.

و فی الختام لا یسعنا إلّا أن نثنی علی مجهود شقیقنا الفاضل «علیّ أکبر الغفاریّ» حیث عاضدنا فی کثیر من الموارد الّتی تحتاج إلی دقّة النظر. و کان حقّا علینا أن نسطّر لهم آیة من الحمد فی تضاعیف هذا السفر القیم الخالد و لروّاد الفضیلة الذین وازرونا فی هذا المشروع شکر متواصل غیر ممنوع و لا مقطوع.

الحاجّ السیّد جواد العلوی

ص: 11

**[ترجمه]بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

حمد وسپاس خدایی را که حمد را کلید یاد خودش و سبب زیادشدن فضلش قرار داد و درود بر پیامبرش در هنگامه فترت و غیبت پیامبران و غفلت و نا آگاهی طولانی امتها؛ در آن هنگام که مردم در نا آگاهی و پستی غوطه ور و در بیابان گمراهی سرگردان بودند. پس به پا خاست حضرت محمد که درود خداوند بر او وخاندانش باد دعوت کننده به شریعت خویش و اعلان کننده به نبوت خود در قومی که ملکات و سجایای حیوانی جانهای آنها را لگام زده بود و ابرهای سیاه شهوات قلب هایی را که در سینه داشتند فاسد کرده بود و ننگ و شرم بردگی بر طبیعت آنها مسلط شده بود و در بیابان های بی آب سر گردان و ترسان و در سیل شرک مصیبت زده بودند. پیامبر صلی الله علیه واله در حالی که کتاب پروردگارش همراه او بود، مبعوث شد و برای فراهم کردن آرامش قیام کرد؛ چراغ مدنیت را روشن و آتش هدایت را شعله ور و شعله های گمراهی را خاموش کرد. و مردم را به عبودیت کسی فرا خواند که شئون عالم را تدبیر می کند. او طاغوتها و بتها را شکست و مردم را بر مهربانی و ترحم به یکدیگر و ترک فساد و تباهی و جنگ و خصومت تحریک کرد.

آن گاه که عمرش به پایان و مرگش فرا رسید، برای مردم دو شیء گران بها باقی گذاشت: کتاب خدا و اهل بیتش را؛ و به نجات یافتن کسانی از امتش تصریح نمود که تمسک به آن دو کنند. پس لحظه ای نگذشت مگر اینکه برای آنها علوم دینشان را بیان و آنها را بر پیمودن راه راست تشویق کرد. و اهل بیتش را پیشوا و امام برای خلق قرار داد و آنها را به تبعیت از امر و ترک کردن نواهی ایشان سفارش نمود. جانشینان او در تمامی امور به آنچه که او تشریع کرده بود اقتدا کردند و سخنان او را تبیین و دینش را منتشر کردند و مسیر او را روشن ساختند و به راه و روش او طی طریق کردند و حدود الهی را بر پا داشتند و مردم را از دقائق کتاب و حقایق سنتش اگاه ساختند، چه آن که باقی ماندن امت در جهل بر ایشان دردناک بود و خروج آنها از صراط فطرت وعقل آزارشان می داد، از این رو آنها را از انحراف از مسیر و سرگردانی در راه نجات دادند. و آنها را از اعماق پستی و گودالهای نادانی به مسیر هموار علم و فضیلت و عقل رهنمون و آنها را به چشمه ای پاک و زلال که محتوای آن لبریز و اطراف آن تیره ناشدنی است، وارد کردند.

و بودند گروهی از امویان ستمگر، که خداوند بین آنها و بین حق دیواری قرار داد که ظاهر آن رحمت و باطن آن عذاب بود. اینان شکستن شوکت اهل بیت و ضایع کردن حق آنها و مباح کردن مناصب آنان را اراده کردند و کتاب خدا را پشت سر انداختند و گروهی از امت را در فراموشی و سرگشتگی و حالت گمراهی و بیچارگی و تنگنا قرار دادند. بدعت را زنده و سنت را میراندند و کردند آنچه که کردند و آغاز کردند آنچه که آغاز کردند و احداث کردند در اسلام آنچه را که از دین محسوب نمی شد.

ص: 9

و گروهی دیگر که خداوند از آنها راضی است و آنان نیز از خداوند راضیند، به نور قرآن روشنایی جستند و به خاندان اهل بیت وحی علیهم السلام تمسک کردند و به وسیله آنها پشتوانه های دینشان را محکم واستوار کردند؛ به یاد آنان سر بلند شدند و در پی آنان رفتند و راه آنان را پیمودند و از حریمشان دفاع کردند و برای حقوق واجب آنها قیام کردند، به خاطر هدفی که در پی آن بودند همتهایشان سرد نشد و چیزی بین آنان و بین آنچه امید آن را داشتند مانع نشد و سرزنش سرزنشگران آنان را از راه خدا باز نداشت. مردانی که در عهدی که با خداوند بسته بودند صادقانه ایستادند، پس برخاستند برای محکم ساختن حق و روشن کردن افکار جامعه. پس در همه علوم و انواع مختلف فنون آنچه را که از امامان با کرامت و مخزن علم ملک علّام گرفته بودند، جمع آوری و تالیف کردند و انواع تصنیف ها و هزاران تالیف در همه انواع و غرضها و انواع علوم از فقه ومعارف وخطبه ها ودانش نامه ها وحکمتها و موعظه ها و اخلاق و سنتها و اشعار حماسی و پند و عبرتها را منتشر کردند؛ کتاب هایی روح افزا وصفحاتی مورد تکریم و بلند مرتبه وپاکیزه. پس باقی ماند همراه روزگار برای آنها شخصیتی جاودان و یادی زیبا و صحیفه ای نورانی. درود و سپاس بر آنان.

و متاسفانه در این میان بین گروهی از مسلمین جنگ های از بین برنده و فتنه های ظالمانه و کینه های بزرگ رخ داد که از خلال آن به آثار اسلامی و شیعی که تعداد آنها صدها هزار، مثل نوشته های \\"الصاحب\\" و نوشته های\\"شیخ الطائفه\\" وغیر آنها بود، تعرض کردند. یک بار با آتش زدن و بار دیگر با غرق کردن و آنچه که بعد از آن سختی ها و مصیبت ها باقی ماند، در حادثه حمله مغولان از بین رفت و کهنه و یا محو و نابود گشت. پس از آن تالیفات طلایی وآثار مذهبی چیزی باقی نماند مگر اندکی از آن و آن در گوشه هایی بود که تارهای فراموشی بر آنها تنیده شده بود.

در این هنگام به پا خاست نابغه ای بزرگ و الهی که گویی خود به تنهایی بسان امتی بود. با جدیت کمر همت بست و آنچه را که از این اصول نزد وی بود، جمع کرد و کسانی را فرستاد که آنها را از بزرگان و اعاظم جستجو کنند، پس جستجو کردند از دفینه ها و خزینه های کتاب های کنار گذاشته شده و نوشته های درسی پنهان شده وتجسس کردند از علمای شهرها وگشتند در بین دیار، پس جمع کرد آنچه که رسید به او از آثار و قیام کرد به زنده کردن آنچه که از بین رفته بود. گرد اوری کرد آنچه را در هم ریخته بود، جمع کرد آنچه را که از هم پاشیده شده بود و مبذول کرد همت والای خود را در تنظیم آنچه که به دست آمده بود. پس مرتب کرد اصول آن را و تقریر کرد فصل های آن و باب باب کرد آن را و اساس آن را تاسیس نمود و نظرات خود را بیان نمود و سختی های آنرا توضیح داد و دشواری های آن را روشن ساخت ، و کتابی با کرامت ارائه کرد که روزگار مانند آن را نخواهد دید. پس آن به حق چراغ دان انوار وحی و چراغ سالک است در تاریکی راه، جلدهای ستبر آن در پیش روی خواننده بسان ستارگان تابان یا همانند دریاهای سرشار و مواج می ماند؛ حمل می کند در میان مجلدات خود تمامی علوم و قسمت اعظمی از فنون را، در بر دارنده آنچه است که احتیاج دارند امت به آن و فرو نگذاشته است از آن چیزی را، پس هرگز بیننده در آن خواسته و مطلوب خود را گم نخواهد کرد و هر آنچه را که می خواهد می یابد؛ دریایی است با امواج توفنده، رودیست خروشان. درونش لولوء و مرجان و گوهرهای درخشان و حجت بالغه و دلایل محکم و علم مفید و ادب روشن است، و درون آن است آنچه که ذکر آن در وسع ما نیست. به راستی کدامین عالم ماهر و با فراست دینی است که بتواند محاسن آن را بشمارد. خداوند به خاطر این موسوعه مولف آن علامه آقای ما مولی محمد باقر مجلسی را از جانب ما و از جانب تمامی مسلمین پاداشی بی پایان دهد.

بدانید که همه این کتاب در بیست وپنج جلد با خرج صاحب بزرگواری و کرامت از تبار فضل و همت \\"حاج محمد حسن اصفهانی\\" امین دار الضرب ملقب به \\" کمپانی\\" چاپ شد و در مدتی کوتاه درحالی که هنوز افراد زیادی در پی تهیه آن بود ند و بدان احساس نیاز می کردند، نسخه های آن تمام شد.

پس خداوند سبحان بر ما منت نهاد و به ما نعمت وشرافت داد به خاطر تجدید چاپ آن به این زیبایی و نیکویی به گونه ای که به مطالعه آن رغبت است و در حالی که به حواشی سود مند علمی از اعلام قم شریف آراسته است. از همین رو واجب است بر ما که تشکر فراوان و سپاس فرح بخش خود را به حضرت علامه جلیل\\"حاج سید محمد حسین طباطبایی\\" ابلاغ کنیم. خداوند او را پیشوایی برای خلق و راهنمایی برای حق، باقی بدارد. ایشان آنچه را از کتاب که فهمش برای طالب روشن فکر مشکل بود تبیین کرد و ما پاورقی های ایشان را با «ط» رمز گذاری کردیم و نیز قدردانی خود را به عالم آگاه و جستجوگر بینا \\"شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی\\"- که خداوند فضائلش را مستدام و امثال وی را زیاد کند - ابلاغ می کنیم چرا که کوشش خود را در تصحیح کتاب هم از حیث سند و هم متن مبذول داشت و بعضی از رجال کتاب را روشن و مشکلات آن را توضیح و دشواری های آن را شرح کرد و به آن مقدمه ای پر محتوا و قانع کننده اضافه کرد تا طالبان به آسانی از آب آن بنوشند و میوه های نیکوی آن را بچینند. و نیز از فاضل ادیب و محقق کاردان \\"شیخ یحیی عابدی زنجانی\\" - خداوند او را تایید کند و موفق بدارد - تشکر می کنیم که نهایت سعی خود را در جهت تصحیح کتاب و نیکو کردن و آراستگی آن و مقابله آن وعرضه کردن آن بر نسخه های متعدد مبذول داشت. و به حول وقوه الهی کتاب به جایی رسید که چاپ آن چشم هر عالم فرهیخته دین را که به این امر مهم توجه داشته باشد خیره می کند. و این به خاطرخالی بودن کتاب از سستی وخطاست مگر کم و اندک که قابل اعتناء نیست.

در پایان باید سپاس گزاری کنیم از برادر تلاشگر فاضلمان \\"علی اکبر غفاری\\" که ما را در بسیاری از مواردی که نیاز به دقت نظر داشتیم کمک کرد و حق است بر ما که بنویسیم برای آنها نشانه ای از سپاس و تشکر بی پایان در اضافات این کتاب بزرگ استوار و پر فضیلت جاودان، کسانی که مارا در این کار یاری کردند.

حاجّ سیّد جواد علوی

**[ترجمه]

کلمة الناشر: المکتبة الإسلامیة

بسمه تعالی

الحمد للّه علی فضله و إحسانه، و الشکر له علی نعمائه و سوابغ آلائه، حیث وفّقنا لاحیاء تراث الدّین و نشر آثار خیر المرسلین محمّد و عترته الأمجاد الأطهرین:

الأئمّة الأبرار، علیهم صلوات اللّه الرّحمن ما دام اللّیل و النهار.

و بعد- فهذه الموسوعة الکبری من ینابیع علومهم الفاخرة، و مناهل حکمهم القیّمة الزاخرة، و هو بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار، الّذی لم ینسج علی منواله و لم یجمع علی شاکلته: جمعا و نظما و شرحا و إیضاحا و تبیانا، لمؤلّفه العبقریّ الفذ البطل: وحید عصره، و فرید دهره، غوّاص بحار الحقائق، حلال الغوامض و الدقائق، المولی العلّامة البحّاثة، ذی الفیض القدسی مولانا محمّد باقر المجلسیّ، أعلی اللّه فی غرفات الجنان مقامه، و حشره مع أحبّائه محمّد و آله، وفّقنا اللّه تعالی- و له المنّ و الشکر- لاخراج هذا السفر القیّم و تکمیل طبعتها بهذه الصورة الرائقة: ضبطا و تصحیحا و إتقانا، یروق جماله کلّ ناظر یفصل بین الغثّ و السمین و کلّ باحث ثقافیّ ینقد الزیّف المموّه من العقیان الثمین.

و لقد ساعدنا فی تحقیق هذه العزمة لجنة من الفضلاء و المحققین، فوازرونا فی إنجاز هذا المشروع، و بذلوا إمکانیّاتهم فی تحقیق أجزاء الکتاب و تخریج أحادیثها و تصحیح ألفاظها و ضبطها، و السعی وراء هذه الأمنیّة الصالحة بکلّ جدّ و جهد.

فمنهم الفاضل المکرّم و الحبر المعظم الحاجّ السیّد إبراهیم المیانجی دام ظله، فقد ساهمنا فی تصحیح کلّ الأجزاء الّتی صدرت بعنایتنا عند طبعها فنصحنا فی سبیل هذه الفکرة باخلاص و وفاء.

ص: 12

و منهم الفاضل البحّاثة و العلم الحجّة السیّد محمّد مهدی الموسوی الخرسان، حیث ساهمنا بتحقیق شطر من الأجزاء، أرسلها إلینا من مهد العلم و الشرف النجف الأشرف، فله ثناؤنا العاطر و شکرنا الجزیل الفاخر، أبقاه اللّه علما للثقافة و الدّین بمحمّد و عترته الطاهرین.

و منهم الفاضل المکرّم السیّد هدایة اللّه المسترحمیّ الأصبهانیّ، حیث رتّب فهرسا عامّا لهذه الموسوعة الکبری، و هو فهرس عامّ شامل لمواضیع الکتاب عن آخرها و الإشارة إلی غرر الأحادیث و نوادرها، بما فیها من استخراج فوائده الرجالیة أو مباحثه اللّغویّة و الأدبیّة (یتم فی ثلاثة اجزاء: 54- و قد خرج و 55 تحت الطبع و 56 سیتم إنشاء اللّه).

و منهم الفاضل الحبر الذکیّ علی أکبر الغفاریّ صدیقنا المکرّم حیث ساهمنا فی تحقیق بعض الأجزاء و تخریج نصوصه من المصادر و التصحیح عند الطباعة و الإشراف علیه بالتعلیق و التنمیق، أبقاه اللّه لخدمة الدّین و الثقافة و العلم.

و منهم الفاضل الخبیر المضطلع بأعباء هذا الثقل الفادح، محمّد الباقر البهبودی، حیث ساهمنا فی تصحیح کلّ الأجزاء عند طبعها بمعاضدة الفاضل المحترم المیانجی المقدّم ذکره، و مع ذلک ساعدنا فی تحقیق شطر کبیر من الأجزاء الّتی صدرت بعنایتنا، و بذل جهده فی تحصیل النسخ الأصیلة الثمینة و مقابلة 30 جزءا من أجزاء هذه المطبوعة علیها بدقة و إتقان.

*** فللّه درّهم بما أخلصوا اللّه ما وعدوه، و علینا تقدیم الشکر الجزیل إلیهم و إطراء الثناء الجمیل علیهم، حیث أجابوا ملتمسنا فی تحقیق هذه الفکرة القیّمة، و اللّه هو الموفّق المعین.

المکتبة الإسلامیة الحاجّ السیّد إسماعیل الکتابچی و إخوانه

ص: 13

*** و من المناسب فی ختام هذه الطبعة، أن نشکر مساعی أعضاء مطبعتنا أیضا و هم: 1- السیّد هادی گیتی آرا 2- بهروز کشور دوست 3- حسین موحدان پیمان حقّ 4- علی ابریشمی: حیث جاهدوا معنا فی سبیل هذه الخدمة المرضیّة و التسریع فی إخراج المطبوعة هذه بصورة رائقة نفیسة فتحمّلوا المشاقّ فی قراءة الأصل (مطبوعة الکمبانی) و ترصیف الحروف بدقّة و رعایة الفواصل و العلامات، و المساهمة فی ذلک مع المصحّحین و مطاوعتهم فی ضبط الکلمات و تشکیلها و استدراک ما سقط عن الأصل (مطبوعة الکمبانی) داخل المتن و هذا ممّا یصعب علی مرصّف الحروف جدّا، فجزاهم اللّه خیر الجزاء.

المطبعة الإسلامیة

ص: 14

**[ترجمه]سپاس است برای خداوند به خاطر فضل و احسانش، و شکر برای اوست به خاطر نعمتها و کامل بودن نشانه هایش، که توفیق داد به ما برای زنده کردن میراث دین و منتشر کردن آثار بهترین فرستادگان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) و خاندان او امامان نیکو کار که با عظمت ترین وپاک ترینند، درود خداوند بخشنده بر آنان تا وقتی که شب و روز بر قرار است.

و بعد- پس این کتابی بزرگ از چشمه های علوم فاخر اهل بیت علیهم السلام و زلال حکمت های استوارجوشان آنهاست؛ دریای روشنایی هاست که در بر دارنده گوهر های اخبار ائمه اطهار است، کتابی که منظم نشده بر منوال خود و جمع نگشته برشکل خود مانند جمع کردن ونظم وشرح توضیح دادن وتبیین کردن مولف نابغه یگانه پهلوان آن: یگانه زمان و روزگار خود، غواص دریاهای حقایق، حل کننده پیچیدگی ها و دقایق، سرور علامه دانشمند، دارای فیوضات قدسی، سرور ما محمد باقر مجلسی که خداوند در منزلگاه های بهشت مقامش را بلند گرداند و با دوستانش حضرت محمد و خاندانش محشورش کند.

توفیق داد خداوند بلند مرتبه- و برای اوست منت و سپاسگزاری- برای انتشار این کتاب استوار و کامل کردن چاپ آن به این صورت پاکیزه و ناب، از حیث ضبط وتصحیح و متقن بودن، که خیره می کند زیبایی آن هر بیننده ای را که فرق بین غث و سمین را دریابد و هر محقق فرهیخته ای را که سکه تقلبی را از زر ناب و با ارزش باز شناسد و ما را در تحقیق این امر واجب گروهی از فضلا و محققین یاری کردند و بار ما را در انجام این کار بر دوش کشیدند و امکانات خود را در تحقیق مجلدات

کتاب و خارج کردن احادیث آن و تصحیح الفاظ و ضبط کردن آن مبذول داشتند. از زمره آنهاست فاضل مکرم و دانشمند بزرگوار حاج سید ابراهیم میانجی

که ما را در تصحیح همه مجلداتی که صادر شده بود با توجه ودقت و اخلاص و وفاداری یاری و راهنمایی کرد.

و از جمله آنان است فاضل محقق سید مهدی موسوی خراسانی که ما را در تحقیق بعضی از مجلدات یاری کرد و آنها را از مهد علم و شرف نجف اشرف برای ما فرستاد، سپاس نیکوی ما و تشکر فراوان و با شکوهمان نثار او باد. خداوند او را جلودار فرهیختگی و دین باقی بدارد به حق محمد وخاندان پاکیزه اش.

واز جمله آنهاست فاضل ارجمند سید هدایت الله مسترحمی اصفهانی که فهرست عام این کتاب بزرگ را مرتب کرد، و آن فهرستی است که شامل موضوعات کتاب از آخر واشاره به احادیث ناب و و نادر است. و درآن است استخراج فواید رجالی یا مباحث لغوی وادبی آن.

و از جمله فاضل دانشمند و هوشمند علی اکبر غفاری دوست مورد تکریم ما است که در تحقیق بعضی از مجلدات وخارج کردن نصوص آن از مصدر هایش و تعلیق بر آن و تصحیح اغلاط چاپی یاریمان کرد. خداوند او را در خدمت دین و فرهیختگی و علم باقی بدارد.

و از آن جمله است فاضل آگاه و ذو ابعاد در فراهم آوردن این بار سنگین و سخت، محمد باقر بهبودی که به ما در تصحیح همه مجلدات هنگام چاپ آن به همراه فاضل محترم میانجی که قبلا از وی یاد شد، کمک کرد و در تحقیق قسمت بزرگی از مجلداتی که مد نظر ما بود، یاریمان کرد و تلاش خود را با دقت و استواری در به دست آوردن نسخه های اصلی با ارزش و مقابله 30 جلد از مجلدات این کتاب مبذول داشت. خداوند به آنها به خاطر کار خالصانه ای که انجام دادند به آنچه که خود وعده داده جزای خیر دهد و بر ماست که تشکر فراوان خود را به آنان تقدیم کنیم، چرا که درخواست ما را در تحقیق این اندیشه استوار اجابت کردند وخداوند است که توفیق دهنده و یاری رسان است.

و مناسب است در خاتمه این نوشتار از کمک های اعضای چاپ خانه آقایان:1. سید هادی گیتی آرا 2. بهروز کشور دوست 3. حسین موحدان پیمان حق 4. علی ابریشمی تشکر کنیم، چرا که همراه ما در راه این خدمت مورد رضایت و سرعت بخشیدن در انتشار این چاپ به صورت نفیس و چشمگیر تلاش کردند و سختی ها را در خواندن نسخه اصلی (چاپ کمپانی) و چیدمان حروف با دقت و رعایت فاصله ها و علامات تحمل کردند و در این مورد با مصححین درضبط کلمات و شکل آنها و استدراک آنچه که از نسخه اصلی (چاپ کمپانی) افتاده بود، همکاری کردند. خداوند بهترین پاداشها را به ایشان عطا فرماید.

انتشارات اسلامی

حاج سید اسماعیل کتابچی و برادران

**[ترجمه]

کلمة تفضل بها الفاضل المکرم الحاجّ السیّد إبراهیم المیانجی بمناسبة ختم الکتاب

شکر و تقدیر

الحمد للّه الّذی یکلّ اللّسان عن إحصاء نعمائه و نعت جلاله، و الصلاة و السلام علی نبیّه المصطفی محمّد و آله.

و بعد لقد قیّض اللّه سبحانه و اختار- و له الخیرة- الاخوان الکرام و الأعزّة العظام الکتابچیّین علی رأسهم الأخ المعظم المحترم- الحاجّ السیّد إسماعیل الکتابچی- دامت توفیقاتهم، لنشر ما وصل إلینا من الأخبار و الآثار عن نبیّنا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و آله الأئمّة الأطهار صلوات اللّه علیهم ما دامت اللّیل و النّهار، فنشروا من کلم اولئک السادة صلوات اللّه علیهم أجمعین جوامع و کتبا قیّمة تکلّ الألسن عن وصفها، و یقصر البیان عن مدحها و تعریفها.

منها کتاب وسائل الشیعة الّذی هو منیة المرید و طلبة الباحث للشیخ الحرّ العاملی أعلی اللّه مقامه، و لقد عکفت علیه الفقهاء العظام فی استخراج الأحکام من حین تألیفه إلی الیوم، و جعلوه مرجعا فی الحلال و الحرام، و هذا الکتاب فی الطبقة العلیا من موساعات العلم و العمل، أخرجوه فی عشرین مجلّدا بورق صقیل و شکل جمیل.

و منها کتاب مستدرک الوسائل لخاتمة المحدّثین العلّامة النوریّ نوّر اللّه مضجعه فی ثلاث مجلّدات المطبوع بالافست.

و منها کتاب منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة للعلّامة الخوئی قدّس سرّه فی أحد و عشرین مجلّدا.

و غیرها من آثار باقیة خالدة تزید علی ثلاثمائة، یری القاری فهرسها فی رسالة مستقلّة مطبوعة.

و فی طلیعة تلک الکتب، هذا الکتاب القیّم الّذی لم یأت الزّمان بمثله:

ص: 15

کتاب بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الاطهار فانه مع اشتماله علی الأخبار و ضبطها و تصحیحها، محتو علی فوائد غیر محصورة، و تحقیقات متکثّرة، و لم یوجد مسألة إلّا و فیها أدلّتها و مبادیها و تحقیقها و تنقیحها مذکورة علی الوجه الألیق، و قد وصفه علماؤنا الأعلام فی المعاجم و التراجم بکلّ جمیل، و أثنوا علی مؤلّفه العلّامة المجلسیّ أعلی اللّه مقامه بالفقه و العلم و الفضل و التبحّر و التضلّع فی الحدیث، یکفیک منها المراجعة إلی کتاب الفیض القدسی للعلّامة النوریّ قدّس سره المطبوع فی مقدّمة الجزء 105 من هذه الطبعة.

و قد شرعوا وفّقهم اللّه تعالی فی نشر هذا الکتاب من الجزء العاشر إلی الجزء الخامس و العشرین آخر الأجزاء من الطبع القدیم (إلّا الجزء الرابع عشر) فأخرجوا الأجزاء 10 و 11 و 12 و 13 فی أحد عشر جزءا من هذا الطبع الجدید، مبتدئا من الجزء 43 إلی الجزء 53، ثمّ من الجزء 67 إلی الجزء 110 آخر الأجزاء، فللّه درّهم و علیه أجرهم.

و قد نشروا المصحف الشریف إلی الیوم فی 60 نوعا علی أشکال مختلفة و مزایا متنوّعة بعضها فوق بعض یسرّ الناظر، و یجلو الخاطر، و قد ورد عن الإمام الصادق علیه السّلام:

ستّ خصال ینتفع بها المؤمن بعد موته: ولد صالح یستغفر له، و مصحف یقرأ فیه و قلیب یحفره، و غرس یغرسه، و صدقة ماء یجریه، و سنّة حسنة یؤخذ بها بعده.

فنحن نشکرهم باخراجهم تلک الکتب القیّمة، بصورة بهیّة و تهذیب کامل، و نسأله تعالی أن یؤیّدهم و یسدّدهم، و یجعل ذلک ذخرا و ذخیرة لمعادهم، یوم لا ینفع مال و لا بنون، فجزاهم اللّه عنّا و عن الامّة المسلمة خیر جزاء المحسنین و السلام علیهم و رحمة اللّه و برکاته. السادس من شهر شعبان سنة 1392

العبد: السیّد إبراهیم المیانجی عفی عنه و عن والدیه

ص: 16

**[ترجمه]سپاس مخصوص خداوندی است که زمان از شمردن نعمت هایش و وصف کردن جلالش ناتوان است. و درود و سلام بر پیامبرش محمد مصطفی و خاندانش.

و بعد؛ خداوند سبحان مقرر نمود و اختیار کرد برادران گرامی و عزیزان معظم کتابچی را و در رأس آنها برادر محترم و معظم، حاج سید اسماعیل کتابچی (که توفیقاتشان همیشگی باد) به خاطر انتشار آنچه که از اخبار و آثار از جانب پیامبر اکرم وخاندانش ائمه اطهار که درود خداوند بر آنان باد به ما رسیده است.

آنان از احادیث و کلمات آن سروران، جوامع و کتاب های درست و استواری نشر دادند که زبان از وصف آن ناتوان است و بیان از مدح و تعریف آن کوتاه که از جمله آنهاست کتاب «وسائل الشیعه» - در 20 مجلد با ظاهری اراسته و زیبا - که خواسته و آرزوی اهل بحث و علم است، نوشته شیخ حر عاملی که خداوند مقامش را بلند گرداند.

از زمان تالیف این کتاب تا به امروز همه فقیهان بزرگ در استخراج احکام شرعی به این کتاب مراجعه کرده اند و آن را مرجع در حلال و حرام قرار داده اند، و این کتاب در مرتبه ای بالا از دایرة المعارف علم و عمل قرار دارد.

و از جمله آنهاست کتاب «مستدرک الوسائل» به قلم خاتم المحدثین علامه نوری (نورالله مضجعه) در سه جلد با چاپ افست. و از جمله آنهاست کتاب «منهاج البراعه» در شرح نهج البلاغه به قلم علامه خویی (قدس سره) در بیست و یک جلد و غیر از آنها، از آثار باقیمانده که زیادتر از سیصد عنوان است که خواننده فهرست آن را در رساله ای با چاپ مستقل مشاهده خواهد کرد.

و در صدر همه آنها، کتاب محکم و درست «بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار» قرار دارد که زمانه مثل آن را نیاورده است. این کتاب علاوه بر اشتمال بر احادیث و اخبار و ضبط و تصحیح آن، حاوی فوایدی بی شمار و تحقیقاتی بسیار است، و مساله ای را نمی یابی مگر اینکه به وجهی روشن و درخشان، در ادله و مبادی و تحقیق و تنقیح آن بحث شده است. و علمای اعلام ما در همه معجم ها و فهرست نگاری ها، آن را کتابی مفید و درخشان توصیف کرده اند و مؤلف آن، علامه مجلسی را (که خداوند مقامش را بلند گرداند) به فقه و علم و فضیلت و تبحر و توانمندی در حدیث، ثنا و ستایش کرده اند. مراجعه به کتاب «فیض قدسی»، نوشته علامه نوری (قدس سره) چاپ شده در مقدمه جلد یکصد و پنجم از این چاپ، تو را از مطالب بالا کفایت می کند.

انتشار این کتاب از جلد دهم تا بیست و پنجم، آخرین مجلد از طبع قدیم (مگر جلد چهاردهم) را شروع کردند. پس مجلدات دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم را در یازده جلد از این چاپ جدید، از ابتدای جلد پنجاه و سوم، سپس از جلد شصت و هفتم تا جلد یکصد و دهم - که آخرین جلد است - انتشار دادند. پس تلاش و کارشان برای خدا بود و بر خداوند است اجرشان.

و مصحف شریف را تا امروز در شصت نوع به شکل های مختلف و مزایای متنوع منتشر کردند که بیننده را مسرور می کند و خاطر را جلا می دهد. و از امام صادق علیه السّلام شش خصلت وارد شده است که مؤمن به واسطه آن بعد از مرگش نفع می برد: ولد صالحی که برایش طلب بخشش کند؛ قرآنی که در راه او خوانده شود؛ چاهی که حفر می کند؛ درختی که می کارد؛ صدقه جاریه؛ و سنت نیکویی که بعد از او به آن عمل شود.

پس ما به خاطر تحقیق و انتشار این کتاب های ارزشمند و وزین به صورت ظریف و زیبا و در آراستگی کامل، از آنها تشکر می کنیم. و از خداوند متعال درخواست می کنیم که آنها را تایید کند و این عملشان را ذخیره آخرتشان قرار دهد؛ روزی که نه مال نفعی دارد و نه فرزندان. پس خداوند از طرف ما و امت مسلمان به آنان بهترین پاداش احسان کنندگان را عطا فرماید و سلام و رحمت و برکات خداوند بر آنان باد.

ششم شعبان سال 1392

العبد: سید ابراهیم میانجی، که خداوند او و پدرو مادرش را بخشاید.

**[ترجمه]

کلمة موجزة حول الکتاب و مؤلّفه:

بسمه تعالی

الحمد للّه ربّ العالمین، و الصلاة و السلام علی محمّد رسول اللّه و خاتم النبیّین، و علی آله الأئمّة الطهر المیامین.

و بعد: فمن منن اللّه علیّ أن وفّقنی لتحقیق آثار أهل البیت و سبرها و غورها و الاغتراف من بحار علومهم و الاقتباس من منار فضائلهم، و ذلک بعد ما أخلصنی اللّه عزّ و جلّ إلی العاصمة و قیّضنی لتصحیح الآثار و الإشراف علی شتّی المآثر و الأخبار من تاریخ الدین و أبواب الفقه و الحدیث و التفسیر، و فی مقدمها کتاب بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الاطهار، لمؤلّفه العلّامة العلم الحجّة ذی الفیض القدسی العلّامة المجلسیّ قدّس اللّه لطیفه، فقد کان لی- و للّه المنّ و الشکر- فی إخراج هذه الموسوعة

الکبری دائرة معارف المذهب أکبر سهم و أوفر نصیب و أسنی توفیق، حیث أشرفت علی تمام الأجزاء عند الطباعة مقابلة و سبرا و غورا- و أحیانا نقدا و تعلیقا اللّهمّ إلّا عشرین جزءا من أجزائها المائة عشر (11).

و أمّا الإشراف علیها بالتحقیق و التخریج و التعلیق، فقد کان حظّی فی ذلک أوفر من غیری، حیث أشرفت علی 45 جزءا منها بتحقیق متونها و تخریج نصوصها عن المصادر و مقابلتها علی النسخ المطبوعة و المخطوطة، و خصوصا ما یسّر اللّه لنا من نسخ الأصل بخطّ مؤلّفه العلّامة، فقابلنا المطبوعة هذه علیها فجاء بحمد اللّه-

ص: 17

و له المنّ أصحّ- و أمتن و أکمل من غیرها(1)، و عند اللّه أحتسب عنای فی ذلک و ما قاسیت من المشاقّ و المتاعب و سهر اللّیل و یقظة الهواجر، و ابیضاض لمّتی فی سبیل ذلک.

فلعلّ الباحث الکریم الناظر فی هذه الوریقات، لا ینازعنی أن أغتنم هذه الفرصة، فأتکلّم حول الکتاب و سیرة مؤلّفه العلامة فی تدوینه، بکلمة موجزة یحضرنی عاجلا، بعد ما أحطت به خبرا و فی غوره سبرا و تحقیقا و نقدا طیلة عشر سنوات فأقول:

و من اللّه العصمة:

أما الکتاب، فهو الجامع الوحید الّذی یجمع فی طیّه آلافا من أحادیث الرسول و أهل بیته و آثارهم الذهبیّة و مآثرهم الخالدة فی شتّی معارف الدین الدائرة بین المسلمین، فقد استوعب فی کلّ کتاب من کتبه و کلّ باب من أبوابه ما یناسب عنوان الباب لا یشدّ عنه شاذّ.

و أقلّ فائدة فی ذلک أنّ الباحث عن موضوع من المعارف الدینیّة یجد کمال بغیته و تمام أمنیّته حاضرا عنده کالمائدة بین یدیه: قد قرّب له کلّ بعید نادر، و اتیح له کلّ مستوعر شارد، فیتمکّن بذلک من الغور فیها، و تحقیق متن الحدیث و تصحیح إسناده، و ذلک بتطبیق بعضها علی بعض، و تکمیل الناقص الساقط منها بالکامل التامّ منها»(2).

و ربما ینقدح له عند ذلک أنّ الحدیث متواتر أو مستفیض و قد کان عنده

ص: 18


1- 1. حیث وجدنا نسخة الکمبانیّ المطبوعة سابقا بالنسبة الی أصل المؤلّف کثیر التصحیف و السقط، کما أشرنا إلی ذلک فی التعلیق؛ و خصوصا کتاب الاجازات فقد کان التصحیف و السقط فیها بحیث لم یتیسر لنا الالمام بها فی ذیل الصفحات لکثرتها؛ و لا یجد صدق ذلک الا من قابل بین الطبعتین.
2- 2. راجع فی ذلک ج 80 ص 127 و 187 و 275 و 291 و 321 ج 81 ص 7 و 164 ج 83 ص 318 و 361 الی غیر ذلک من الموارد التی یجدها الباحث المتتبع.

یعدّ من الآحاد، أو یراه متعاضدا متکاملا من حیث المتن، و قد کان عنده متهافتا متساقطا مضطرب الأطراف.

لست أرید أن أقول فی ذلک قولا زورا: أحکم علی الکتاب أوله بما هو خارج عن حدّه و طوره- معاذ اللّه- حقیق علینا أن لا نقول فی ذلک إلّا الحقّ الصریح و القول السدید، و هو أنّ الکتاب- بما جمع فی طیّه من شتات الأحادیث و متفرّقات الآثار- هو المرجع الوحید فی تحقیق معارف المذهب، و نعم العون علی معرفة السقیم من الصحیح، و نقد الغثّ من السمین.

فکلّ باحث ثقافیّ یرید تحقیق الحقّ من دون عصبیّة، لا مغنی له و لا مندوحة عنده عن مراجعة هذه الموسوعة العظمی، و التعمّق فی کلّ باب منها، مع ما یجد فیها من الفوائد فی بیان المعضلات و حلّ المشکلات، و شرح غرائب الحدیث من ألفاظها فقد کان مؤلّفه الفذّ العبقریّ بما وهبه اللّه عزّ و جلّ من حسن التقریر و سلامة الفهم و صائب الرأی و ثاقب الفطنة، فی الرعیل الأوّل؛ لم یسبقه سابق و لا یلحقه لا حق.

و أمّا ما ینقد علی الکتاب بأنّه محتو علی روایات متهافتة أو متناقضة، مثلا یوجد فی باب منه روایة ینسب قضیّة أو معجزة إلی الإمام الکاظم علیه السّلام، و فی روایة اخری تنسب تلک القضیّة أو المعجزة بعینها إلی الإمام الرضا علیه السّلام.

فعندی أنّ معرفة أمثال هذا التناقض أیضا من برکات هذا الکتاب، و لو لا سرد الروایات من الکتب المختلفة و جمعها فی باب واحد، لما ظهر هذا التناقض، فانّ من وجد أحد هذین الحدیثین فی کتاب لا یتطرّق إلی ذهنه أنّه متناقض مع روایة اخری فی کتاب آخر فیرویه و یعرّج علیه من دون تتبّع و الحال أنّه ساقط بالتناقض.

فهذا و أمثاله من برکات هذا السفر القیّم، حیث سهّل سبیل المناقشة و التدقیق، و سدّ باب الجهل و الضلالة و القول بلا تحقیق.

کما أنّی کثیرا ما رأیت فی أوّل الباب نقل حدیثا ملخّصا لا بأس به من حیث المتن، ثمّ أشرفت فی ذیل هذا الباب بعینه علی أصل الحدیث بتمامه من مصدر آخر،

ص: 19

فوجدته متناقضا متهافتا، فظهر لی أنّ من لخّص الحدیث و أورده فی کتابه قد أسقط من الحدیث ما یشین علیه و یسقطه من الاعتبار، و لو لا هذا السفر القیّم و جمعه الشوارد و النوادر من هنا و هاهنا فی باب واحد، لما ظهر لی ذلک.

و هکذا عند ما أشرفت علی الجزء 71 ص 354، رأیت أنّه قدّس سرّه قد أخرج تحت عنوان (ختص- ضا) فصلا واحدا مشتملا علی عدّة روایات بلفظ واحد، تنبّهت إلی أنّ کتاب الاختصاص لا یصحّ أن یکون للشیخ المفید قدّس سرّه، لأنّه أجلّ شأنا أن یروی عن کتاب التکلیف (الّذی عرف عند المتأخّرین بفقه الرضا علیه السّلام و إملائه) فینقله بلفظه و عبارته، و لو لا ذلک لما علمت ذلک أبد الآبدین (1).

و هکذا عند ما أشرفت علی کتاب الدعاء و زاولت الأدعیة المطولة، رأیت فی الأکثر أنّ فی اسنادها واحدا أو اثنین من الکتّاب المنشئین کفضل بن أبی قرة و ابن خانبه و أضرابهما، فتنبهت إلی حقیقة أشرت إلی شطر منها فی ج 87 ص 296.

فالیوم تری من لا خبرة له یحفظ حدیثا من أوّل الباب و یلقیها علی الناس المستمعین کأنّه وحی منزل و یلعب بأفکار الناس و عقائدهم، و لا یتعب نفسه بالمراجعة إلی ذیل هذا الباب لیظهر علی تناقضه، فکیف إذا کان الحدیثان باقیین فی مصادرهما، فقلّ من یراجع تلکم المصادر لیحقّق الحقّ کما حقّقه مؤلّفنا العلّامة؟

و کذا أرباب التآلیف الحدیثیّة، حیث لا یحققون الحقّ بعد تسهیل الطریق فیوردون الحدیث فی مؤلّفهم تأییدا لمزعمتهم، مع أمّه متناقض مع الحدیث الآخر الّذی أضرب عنه صفحا.

فاللازم علینا أن نشکر هذه السیرة الجمیلة من المؤلّف و نثنی علیه ثناء بالغا، حیث أورد فی کتابه کلّ ما وصل إلیه، و أحال تمییز الصحیح من السقیم إلی معرفة الناظرین و إحاطتهم و أنظارهم، من دون أن یتحاکم بفکره و نظره فیتحامل علی بعض الأخبار بأنّ هذا مخالف للمذهب ساقط من حدّ الاعتبار فلا أورده و هذا سلیم من العلل

ص: 20


1- 1. راجع بیان ذلک فی ج 71 ص 354 ج 91 ص 138 ذیل الصفحات.

و العیوب أورده، و لعلّ فیما یورده کثیر من المتعارضات أو فیما ترکه و طرحه إلحاق الحقیق بالمذهب (1).

و أمّا ما نجد فی بیاناته قدّس سرّه من توجیه الروایات المتعارضة، و تأویلها و رفع التخالف عمّا بینها، فلیس ذلک حکما منه بصحّة الحدیث و قبوله، فانّ هذا شأن کلّ جامع من الجوامع الحدیثیّة، سیرة متّبعة بین الفریقین السلف منهم و الخلف (2) و ذلک لأنّ شأن الجامع المحدّث الاستقصاء و التتبّع و تأیید الأحادیث مهما أمکن بالجمع و التأویل، و أمّا قبول الروایة و الاعتقاد بها، فکلّ محقّق و نظره الثاقب، فلعلّه یرضی بهذا الجمع و التأویل، أو یوجّهه و یؤوّله بوجه آخر، أو یطرحه، فیکون بیان الحدیث و توجیهه من باب هدایة الطریق و النصح لیس إلّا.

و هکذا الکلام فیما ینقد علی الکتاب من اشتماله علی أخبار ضعاف لا یوجب علما و لا عملا فانّ هذا شأن کلّ جامع من الجوامع الحدیثیّة، تری فیها الضعاف و الحسان و الصحاح. فهذه الکتب الأربعة مع اشتهارها و تواترها، یوجد فیها آلاف من الأحادیث لا یحتجّ بها: إمّا لضعفها أو مخالفتها للأصول و المبانی، أو إعراض

ص: 21


1- 1. و بذلک ینقد علی أصحاب الصحاح من جوامع الحدیث، حیث أوردوا فی کتبهم ما کان صحیحا موافقا للمذهب بزعمهم و أسقطوا ما کان سقیما مخالفا لرأیهم تحکما منهم، فأوجب هذا أن یکون سائر العلماء و المحققین تبعا لهم فی معرفة المبانی و الأصول، و خصوصا عند ما یصیر صحاحهم! رائجة عند الناس یتلقی بالقبول تصیر سائر المصادر و الروایات مطعونا فیها من دون وجه، حتی أن الحاکم ابن البیع ینادی من وراء الشیخین و یستدرک علیهما أحادیث کثیرة علی شرطهما، فلا یصغی إلیه.
2- 2. و لذلک تری الشیخ الطوسیّ یقول فی مقدّمة کتابه التهذیب( الذی ألفه لا یراد الاخبار المخالفة للمذهب ثمّ البحث عنها):« و مهما تمکنت من تأویل بعض الأحادیث من غیر أن أطعن فی اسنادها فانی لا أتعداه».

الأصحاب عنها مع صحّتها و قوّتها(1) فلا ینکر بذلک لا علی تلک الکتب، و لا علی مؤلّفیها، مع أنّهم لم یکونوا بصدد الاستیعاب و الاستقصاء، بل علی وتیرة أصحاب الصحاح: یوردون من الأحادیث المخالفة للمذهب انموذجا منها، لیصحّ البحث عنها بالجمع أو الطرح، فلا یوردون الباقی منها و إن کانت صحیحة، و یقتصرون فیما یوافق المذهب علی المعتبر منها، لعدم مسیس الحاجة إلی غیرها، اللّهمّ إلّا للتأیید.

فکما ذکرنا فی المسألة السابقة، وظیفة المحدّث الجامع النقل و الاستیفاء و تکثیر الاسناد و الروایات، و أمّا البحث عن صحّة الحدیث و سقمه و ضعفه و قوّته:

بالفحص عن رجال سنده، فهو شأن آخر یتکفّل بها علم الرجال و الدرایة، و لیس یخفی هذا الشأن إلّا علی کلّ جاهل مغفّل: إمّا مفرّط یحکم علی المؤلّف بسقوطه و عدم تورّعه حیث أورد الأحادیث الضعاف فیردّ الکتاب رأسا، و إمّا مفرط یظنّ أنّ اعتبار الحدیث یعرف من اعتبار مؤلّفه و جامعه، فیقبل أحادیثه کملا، و یغفل عن أنّ لکلّ مؤلف طریقا إلی المعصوم قد بیّن شطر منها فی کتب المشیخة و الاجازات، و الشطر الآخر مذکور فی صدر الأحادیث، و لا بدّ من اعتبار هذین الطریقین معا.

و مؤلّفنا العلّامة قد أتقن عمله فی ذلک و أوضح طریقه إلی المعصوم فی کلّ من الوجهین:

أما القسم الأوّل: فقد صنّف فیه کتاب الاجازات، لیتّضح طریقه إلی المصادر المذکورة فی متن الاجازات، و ما لم یذکر- و هو القلیل منها(2)-

قد أبان

ص: 22


1- 1. راجع فی ذلک شرح المؤلّف العلامة علی الکافی مرآة العقول، و هکذا بیاناته فی کتاب الطهارة و الصلاة و غیرهما.
2- 2. قال العلامة الافندی فیما ذکره من خطبة کتاب الاجازات ج 105 ص 92: « و بالجملة فقد صار هذا المجلد هو الکافل لصحة أکثر کتب أصحابنا».

فی مقدّمة البحار کیفیّة تحصیلها و الظفر بالنسخ المعتبرة منها، معترفا بأنّها غیر متواترة:

قال قدّس سرّه فی مقدّمة کتابه البحار (ج 1 ص 3 من هذه الطبعة):

«ثمّ بعد الإحاطة بالکتب المتداولة المشهورة، تتبّعت الأصول المعتبرة المهجورة الّتی ترکت فی الأعصار المتطاولة و الأزمان المتمادیة ... فطفقت أسأل عنها فی شرق البلاد و غربها حینا، و الحّ فی الطلب لدی کلّ من أظنّ عنده شیئا من ذلک و إن کان به ضنینا.

و لقد ساعدنی علی ذلک جماعة من الإخوان ضربوا فی البلاد لتحصیلها، و طلبوها فی الأصقاع و الأقطار طلبا حثیثا، حتّی اجتمع عندی بفضل ربّی کثیر من الأصول المعتبرة الّتی کان علیها معوّل العلماء فی الأعصار الماضیة(1)، فألفیتها مشتملة علی فوائد جمّة خلت

ص: 23


1- 1. و من هنا یعرف أن أکثر مصادر البحار التی یوجد نسخها مصحّحة منسقة منقحة بالکثرة و الوفور من برکات وجوده الشریف و من راجع تذییلنا علی البحار یجد التصریح فی موارد منه أن الشیخ الحرّ العاملیّ کان یعتمد علی نسخ البحار بدلا من مراجعة المصادر المعوزة عنده. فکثیرا ما کنت أراجع أبواب کتاب الوسائل المطبوعة جدیدا، لاستخرج الحدیث بمعاونة ذیله( و ذلک لان مصادر الوسائل- غیر الکتب الأربعة- متحدة مع مصادر البحار و قد أخرجها الفاضل المکرم الربانی فی ذیل الوسائل) فعند ذلک عرفت أن صاحب الوسائل کان ینقل من نسخ البحار معتمدا علیها، من دون مراجعة المصدر، حیث انه کلما کانت نسخة البحار فی بعض النسخ- و قد طبعت علیها نسخة الکمبانیّ- مصحفة أو ساقطا منها بعض الجملات أو ذات إملاء غیر صحیحة، قد انتقل کلها فی الوسائل بما علیها بصورتها. ففی بعض هذه الموارد أشرنا فی ذیل الکتاب بما ینبه القارئ الکریم علی ذلک و ربما صرحت بذلک کما فی ج 84 ص 68 و غیر ذلک من الموارد لا یحضرنی الآن.

عنها الکتب المشهورة المتداولة، و اطّلعت فیها علی مدارک کثیر من الأحکام، اعترف الأکثرون بخلوّ کلّ منها عمّا یصلح أن یکون مأخذا له، فبذلت غایة جهدی فی ترویجها و تصحیحها و تنسیقها و تنقیحها.

و لمّا رأیت الزّمان فی غایة الفساد، و وجدت أکثر أهلها حائدین عمّا یؤدّی إلی الرشاد، خشیت أن ترجع عمّا قلیل إلی ما کانت علیه من النسیان و الهجران، و خفت أن یتطرّق إلیها التشتّت لعدم مساعدة الدهر الخوّان، و مع ذلک کانت الأخبار المتعلّقة بکلّ مقصد منها متفرّقا فی الأبواب، متبدّدا فی الفصول، قلّما یتیسّر لأحد العثور علی جمیع الأخبار المتعلّقة بمقصد من المقاصد منها، و لعلّ هذا أیضا کان أحد أسباب ترکها و قلّة رغبة الناس فی ضبطها.

فعزمت بعد الاستخارة من ربّی ... علی تألیفها و نظمها و ترتیبها و جمعها فی کتاب متّسقة الفصول و الأبواب مضبوطة المقاصد و المطالب، علی نظام غریب، و تألیف عجیب، لم یعهد مثله ... فجاء بحمد اللّه کما أردت ...».

فتری المؤلّف العلّامة یصرّح فی مقاله هذا أنّ مصادر البحار کانت أکثرها مهجورة متروکة قد خرجت بذلک عن حدّ التواتر، و انقطع نسبتها إلی مؤلّفیها من طریق المناولة و السماع و الاجازة، و هذا اعتراف منه قدّس سرّه بأنّها سقطت بذلک عن حدّ الصحّة المصطلحة إلی حدّ الوجادة(1).

ص: 24


1- 1. الوجادة فی الحدیث: أن یجد المؤلّف روایة بخط بعض العلماء من دون اجازة، و هذا کالاحادیث التی وجدها المؤلّف بخط الوزیر العلقمی و الشیخ البهائی و الشیخ الشهید و غیرهم، راجع کتاب الاجازات ج 110 ص 173. و أمّا الوجادة للکتب فهو أن یجد المؤلّف کتابا أو رسالة فیها أحادیث، و قد ذکر فی صدرها أو ذیلها أو علی ظهر النسخة أنّها تألیف فلان الفلانی- من مشاهیر العلماء و المحدثین مثلا- من دون أن یکون الکتاب أو الرسالة متناولا من مؤلّفه بالاجازة أو-- السماع، و ذلک فی مصادر البحار کثیر، مثل قرب الإسناد. کتاب المسائل، علل الشرائع، تفسیر القمّیّ، الاختصاص، جامع الأخبار، مصباح الشریعة، فقه الرضا ... مع ما ظهر من بعد المؤلّف أن بعض هذه الکتب لغیر من انتسب إلیه، کما فی مصباح الشریعة فقه الرضا، تفسیر القمّیّ، الاختصاص، جامع الأخبار و ....

و لذلک نراه عند ما یبحث فی البحار عن مسئلة فقهیّة أو کلامیّة یتذکّر أنّ هذا الخبر ضعیف (لعدم تواتر مصدره) لکنّه بعین متنه و أحیانا مع سنده مرویّ فی إحدی الکتب المتواترة بطریق صحیح أو حسن أو موثّق (1). فنعلم بذلک أنّه لم یکن لیقابل کتابه هذا مع کثرة فوائده بالکتب الأربعة، و لا لیعامل مع ما أخرجه فی البحار معاملة الصحیح مطلقا، إلّا إذا کانت الوجادة لمصادرها محفوفة بالقرائن الموثّقة، و لذلک عقد الفصل الثانی من مقدّمة البحار، إیضاحا لهذه القرائن و اختلافها(2).

و لذلک نفسه، نراه یتحرّج عن إیراد الکتب الأربعة فی البحار- علی الرغم من إلحاح بعض الفضلاء من أصحابه (3)

لئلا یکون سببا لنسخها و ترکها فیصیر بعد

ص: 25


1- 1. راجع ج 80 ص 62، 278، 309، 367 ج 81 ص 7 ج 83 ص 15، 34 198، 213، 214 261، 315 ج 43 ص 215.
2- 2. راجع ج 1 ص 26- 45.
3- 3. هو العلامة المرزا عبد اللّه الافندی قال فی مکتوب له الی استاذه:( ج 110 ص 178) ما هذا نصه: و أیضا من نعم اللّه العظیمة علی طلبة العلوم الدینیة أن یجدوا جمیع الاخبار الواردة فی مطلب من المطالب العلمیة أو العملیة مجتمعا محصورا مبینا فی الباب الذی وضع لها، لانه بذلک یعلم واحدیة الخبر و تواتره الی غیر ذلک من الفوائد التی لا تعد و لا تحصی. و من هنا قال بعض تلامذتکم: کان الاصوب أن تدخل الکتب الأربعة أیضا فی البحار أو فی شرحه- إنشاء اللّه- فانها لیست علی ما ینبغی فان.- کتاب التهذیب یحتاج الی تهذیب آخر لاشتمالها علی أبواب الزیادات کثیرا و لذا أخطأت جماعة منهم الشهید فی الذکری و غیره فی غیره، فحکموا بعدم النصّ الموجود فی غیر بابه. و لا ینفع کثیرا جمع من جمعها من المعروفین کصاحب الوافی و صاحب تفصیل وسائل الشیعة الی مسائل الشریعة و غیرهما لما ذکر، و لعدم الاعتماد علی ما فهموه من مراد المعصوم علیه السلام».

برهة من الزمن متروکة مهجورة لا یمکن الاحتجاج بها(1) فتبتلی فیما بعد بما ابتلیت به سائر الأصول المعتبرة الیوم، حیث کانت فی الزمن الأوّل متواترة أو معروفة تتناول بالسماع و الاجازة، و صارت بعد ذلک مهجورة متروکة بلا تواتر و لا سماع و لا إجازة.

و أمّا القسم الثانی من طریق المؤلّف، أعنی ذکر رجال الاسناد، فقد احتاط قدّس سرّه فی ذلک أشدّ الاحتیاط، و مع ما کان بصدده من الاقتصار و الحذر من التطویل علی ما سیجی ء شرحه، قد ذکر رجال المصدر، بحیث خرج عن الإبهام و الإرسال.

قال قدّس سرّه فی المقدّمة ج 1 ص 48:

«الفصل الرابع فی بیان ما اصطلحنا علیه للاختصار فی الاسناد، مع التحرّز عن الإرسال المفضی إلی قلّة الاعتماد، فانّ أکثر المؤلّفین دأبهم التطویل ... و بعضهم یسقطون الأسانید فتنحطّ الأخبار بذلک عن

ص: 26


1- 1. راجع ج 1 ص 48 من مقدّمة البحار.

درجة المسانید(1)،

فیفوت التمییز بین الأخبار فی القوّة و الضعف و الکمال و النصّ اذ بالمخبر یعرف شأن الخبر، و بالوثوق علی الرواة یستدل علی علو الروایة و الاثر فاخترنا ذکر السند بأجمعه مع رعایة غایة الاختصار، لئلّا یترک فی کتابنا شی ء من فوائد [قواعد] ظ الأصول، فیسقط بذلک عن درجة کمال القبول».

و یدلّ علی احتیاطه أیضا أنّه لمّا بلغ إلی الفروع الفقهیّة، عدل عن اختصار الکلام فی رجال الاسناد، و رفع فی نسبهم و لقبهم إلی حیث لا یشتبه أحد بسمیّه، کما أنّه عدل عن إیراد الرّموز إلی تسمیة المصادر نفسها، لئلا تصحّف فتشتبه بغیرها(2).

ص: 27


1- 1. یرید امثال تفسیر العیّاشیّ الموجود نسخته، حیث قال مؤلّفه: « انی لما نظرت فی التفسیر الذی صنفه أبو النضر العیّاشیّ بإسناده و رغبت الی هذا و طلبت من عنده سماعا من المصنّف أو غیره فلم أجد فی دیارنا من کان عنده سماع أو اجازة منه، حذفت منه الاسناد و کتبت الباقی علی وجهه لیکون أسهل .... فان وجدت بعد ذلک من عنده سماعا أو اجازة أتبعت الأسانید و کتبتها علی ما ذکره المصنّف» انتهی. و لعله نظر الی أن مناولة الکتاب من دون اجازة و لا سماع هی الوجادة التی لا یحکم علیها الا بحکم المراسیل فلا یفید ذکر اسناده شیئا، و هذا و ان کان حقا، لکنه لو کان ذکر الأسانید کان أحسن، حیث ان أصل الکتاب مفقود الیوم، و انما وصلت الینا نسخته وحدها و هی ساقطة الاسناد و لذلک قال المؤلّف العلّامة المجلسیّ عند ذکر هذا التفسیر( ج 1 ص 28)« لکن بعض الناسخین حذف أسانیده للاختصار، و ذکر فی أوله عذرا هو أشنع من جرمه».
2- 2. قال قدّس سرّه فی مقدّمة البحار ج 1 ص 48:« و عند وصولنا الی الفروع، نترک الرموز و نورد الأسماء مصرحة- إنشاء اللّه- لفوائد تختص بها لا تخفی علی أولی النهی، و کذا نترک هناک الاختصارات التی اصطلحناها فی الأسانید ... لکثرة الاحتیاج الی السند فیها».

و ذلک لأنّ الفروع الفقهیّة لا یجوز التمسّک فیها إلّا بالصحیح أو الحسن من الروایات الّتی تستخرج من المصادر الموثوقة نسبتها إلی مؤلّفیها: فلا بدّ إذا من معرفة المصدر حتّی یعلم أنّه من الکتب المعتمد علیها أو لا، و لو ذکرت المصادر بالرموز، فقد تصحّف الرموز و تشتبه بعضها ببعض فی القراءة أو الکتابة(1)

فیختلّ معرفة المصدر و یسقط الاحتجاج بحدیثه، کما أنّه لا بدّ من معرفة رجال السند حتّی یعلم أنّهم ثقات أو لا؟ و لو اقتصر فی أسامی الرجال بذکر والدهم أو الوصف و الکنیة و اللقب فقد یوجب الاشتباه و التعمیة و یتوهّم الصحیح سقیما أو بالعکس.

فقد کان نظره قدّس سرّه هذا، لکنّه لم یوفّق لمراده إلّا فی کتاب الطهارة و الصلاة، و هکذا کتاب السماء و العالم (2)،

فرحل إلی جوار اللّه و رحمته قبل أن یوفّق لهذا الهدف المقدّس فی سایر کتب الفروع، و ذلک لأنّ المؤلّف العلّامة لم یکن من أوّل التدوین

علی هذا الأمر، و إنّما بدا له هذا الرأی بعد تدوین الروایات باستخراجها من المصادر، و لذلک وجدنا المؤلّف العلّامة فی الأصول المبیضّة الّتی وصلت إلینا بخطّه قدّس سرّه، یتدارک فیما بین السطور هدفه فی ذلک بالتصریح بأسماء الکتب و تعریف الرواة بما لا یشتبه معه بغیره.

هذا دأبه و دیدنه فی الفروع الفقهیّة، و أمّا سایر الأبواب من التاریخ و الفضائل و المعجزات، فقد کان المتقدّمون من الفقهاء کلّهم یعملون علی قاعدة التسامح فی الآداب و السنن و الفضائل، لا ینکرون علی الأحادیث الواردة فی ذلک

ص: 28


1- 1. راجع ج 104 ففیه کثیر من هذه التصحیفات، میزنا مواضعها بعلامة صورة النجم.
2- 2. کتاب السماء و العالم و ان کان فی عداد غیر الفروع، لکنه لما کان آخر هذا الکتاب أبواب الاطعمة و الاشربة و ما یحل و ما لا یحل، جعله فی عداد الفروع و عامل معه معاملتها، و قد یمکن أن یکون هدفه من ذلک رفع الاتهام، حیث کان عنوان الکتاب: « السماء و العالم» بدیعا یأخذ بالاسماع و العیون، و لعلّ فی المخالفین من یناقش فی وجود تلک الأحادیث المتکثرة الباحثة عن شئون السماء و العالم بهذا الاستیعاب، فیراجع-- الرموز المصحفة أو المشتبهة فلا یجد الحدیث فی المصدر، فیتهم المؤلّف بوضع الحدیث. و هکذا بالنسبة الی أسامی الرواة، عامل معهم معاملة الفروع لیکون الناظر فی الحدیث علی بصیرة من ضعف الحدیث و قوته، و هذا مفید جدا کما لا یخفی.

نکیرهم فی أبواب الفروع (1)، فهکذا فعل المؤلّف العلّامة، و مع ذلک لم یسقط الاسناد رأسا- و له الشکر و الثناء- لیکون الناظر فی تلک الأحادیث علی بصیرة تامّة من التحقیق و التدقیق.

***

و أمّا کیفیة تدوین الکتاب، فقد أوضحنا ذلک فی مقدّمة الجزء 106:

فهرس مصنّفات الأصحاب (2)

فی کلام مستوفی، و ذکرنا أنّه- قدّس سرّه- کان بصدد أن یکتب لهذه الکتب غیر المتداولة غیر المتواترة فهرسا عامّا، فعمل أوّلا عناوین الکتب و الأبواب، عامّا شاملا بأحسن سلیقة و أتمّ استیعاب، ثمّ شرع فی مطالعة الکتب و ترتیب فهرسها، و بعد ما فرغ من فهرس عشرة منها، بدا له أنّ هذا الفهرس لا ینتفع به إلّا الخواصّ، فرجع عن ذلک و کتب هذا الکتاب الجامع

ص: 29


1- 1. و لنا فی نفوذ هذه القاعدة و المراد من أحادیث من بلغ کلام لطیف راجع ج 87 ص 102.
2- 2. قد کان قدّس سرّه أول من تنبه الی ان الباحث المحقق بحاجة ماسة من فهرس جامع للاخبار، لکونها غیر منتظمة تنظیما یسهل للطالب العثور علیها، فأراد أن یعمل لها فهرسا عاما شاملا لکنه لما أخرج فهرس عشرة من المصادر، و هو الذی جعلناه فی جزء علی حدة( 106) أعرض عن ذلک، لکون الکتب غیر مطبوعة لا ینتفع بالفهرس الا الخاص من الخواص. فکما أنّه قدّس سرّه أول من بوب آیات اللّه البینات بصورة تفصیلیة( تفصیل آیات القرآن الحکیم) هو أول من فهرس کتب الأحادیث بصورة عامة شاملة( الجامع المفهرس) فرضوان اللّه علیه من رجل ما أعظم برکة وجوده الشریف.

بحار الأنوار علی منواله و ترتیب أبوابه و کتبه.

و قال قدّس سرّه فی مقدّمة البحار ج 1 ص 46، عند مقال له آخر فی إیراد الرموز:

«و نوردها فی صدر کلّ خبر، لیعلم أنّه مأخوذ من أیّ أصل و هل هو فی أصل واحد أو متکرّر فی الأصول (1)،و لو کان فی السند اختلاف نذکر الخبر من أحد الکتابین و نشیر إلی الکتاب الآخر بعده و نسوقه إلی محلّ الوفاق، و لو کان فی المتن اختلاف مغیّر للمعنی نبیّنه و مع اتّحاد المضمون و اختلاف الألفاظ و مناسبة الخبر لبابین نورد بأحد اللفظین فی أحد البابین و باللفظ الآخر فی الباب الآخر»(2).

أقول: و قد کان قدّس سرّه یعمل علی هذه الوتیرة، و هی فی غایة الدقّة و المتانة، حیث تتضمّن و تشمل علی جمیع فوائد الحدیث مع غایة الاختصار و اجتناب التطویل، فحیث ما کان تکرار الحدیث نافعا کرّره، و حیثما کان تکثیر السند و الطریق موجبا لتقویة الحدیث و استفاضته، کثّره و نقله من سائر المصادر، و حیثما کان اختلاف الألفاظ مغیّرا للمعنی تعرّض له، و حینما کان الاختلاف یسیرا تافها لم یتعرّض له (3).

ص: 30


1- 1. و قد وجدناه إذا کانت الرموز متعدّدة، و لفظ الحدیث مختلف أحیانا فی المصادر کان اللفظ للرمز الأخیر دون الأول منها أبدا، و لذلک لم نتعرض لاختلاف الألفاظ فی الذیل فیما أشرفت أنا علی تحقیقه، کما کان یتعرض الفاضل المکرم الربانی المحترم فیما أشرف علی تحقیقه لذکر الاختلافات الیسیرة فیما بین المصادر، و لان هذه الاختلافات کانت غیر مغیرة للمعانی، و لذلک أضرب المؤلّف العلامة عن التعرض لها فی المتن فأضربنا عنه تبعا له و مضیا علی أهدافه.
2- 2. و لعلّ من أکثر علی المؤلّف العلامة بالاستدراک، لم ینظر الی سیرة المؤلّف هذه، فأخرج فی کتابه المستدرک علی البحار کل هذه الأحادیث، و لیس علی ما ینبغی.
3- 3. و هذا أیضا من حسن سلیقته و سلامة فطرته رضوان اللّه علیه.

و أمّا من حیث فهم معانی الحدیث و مغزاه (1) و نقله فی الباب الفلانی دون الآخر، فلا أحسب أنّ أحدا یردّ علیه سلامة فهمه و حسن رأیه و فطنته الثاقبة السلیمة، و هکذا فی اختلاف الألفاظ و أنّ هذا الاختلاف مغیّر للمعنی أو لا، و من أراد حسن ثناء العلماء علیه فلیراجع الفیض القدسی الرسالة الّتی کتبها شیخنا النوریّ فی ترجمة العلّامة المجلسیّ، و قد طبع فی صدر الجزء 105 من طبعتنا هذه.

*** و أمّا تعرّضه للمسائل الحکمیّة و التکلّم فیها و الردّ و النکیر علیها أحیانا فقد کان قدّس سرّه مع اطّلاعه علی مبانی القوم (2)، یظنّ بهم ظنّة و یتّهمهم فی سلامة براهینهم و أدلّتهم سیما إذا ما خالف النصوص المأثورة و ذلک لاختلاف مسلکی الاشراق و

المشّاء و تناقض آراء کلّ فریق ثمّ تهافت آراء المتقدّمین منهم مع آراء المتأخرین، مع أنّ کلّ واحد منهم یدّعی البرهان علی رأیه و یقیمه، فیجی ء الآخر و ینسبه إلی السفسطة و یقیم البرهان بوجه آخر علی خلافه.

و قد کان ظنّه قدّس سرّه صائبا صادقا حیث أسفر ضیاء العلم عن وجه هذه

ص: 31


1- 1. راجع کلام العلامة الافندی فی بعض ما سبق، و نصه فی آخر کتاب الاجازات( 11 ص 178).
2- 2. قال قدّس سرّه فی مقدّمة البحار ج 1 ص 2: « انی کنت فی عنفوان شبابی حریصا علی طلب العلوم بأنواعها، مولعا باجتناب فنون المعالی من أفنانها، فبفضل اللّه سبحانه وردت حیاضها و أتیت ریاضها، و عثرت علی صحاحها و مراضها، حتی ملات کمی من ألوان ثمارها، و احتوی جیبی علی أصناف خیارها، و شربت من کل منهل جرعة رویة، و أخذت من کل بید حفنة مغنیة». و معلوم أنّه قدّس سرّه قد کان تتلمذ فی المعقول و النجوم و الحساب، فان هذه العلوم قد کانت متداولة فی عصره متعارفا بینهم، مع ما نجد فی کتابه هذا بحار الأنوار خصوصا فی کتابه السماء و العالم شیئا کثیرا من ذلک.

الظنّة، فضرب علی أکثر مباحثها و مبانیها خطّ الترقین و البطلان، فهذا نجومهم و قد کانوا مشغوفین بها مقرّبین بذلک عند الملوک و هذا هیئتهم البطلمیوسیّة و أفلاکهم التسعة الّتی کانت شقیقا للعقول العشرة(1)، و هذا فلسفتهم فی الطبیعیّات و من شعبها طب الأبدان و النفوس قد صارت هباء منثورا(2)

کمثل صفوان علیه تراب فأصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون علی شی ء ممّا کسبوا ....

ص: 32


1- 1. و قد کانوا یزعمون أن الواحد لا یصدر منه الا الواحد، فالصادر الأول هو العقل الأول و هذا الصادر الأول صدر منه العقل الثانی و الفلک الأول، و صدر من العقل الثانی العقل الثالث و الفلک الثانی .... و انما أنهوا عدد العقول الی العشرة لیتم لهم القول بوجود الافلاک التسعة، و لو کانوا قائلین بمائة فلک، لاحتاجوا أن یقولوا بوجود مائة و واحد من العقول، و لو اکتفوا بوجود أربعة أفلاک لقالوا بوجود خمس عقول. و أمّا قولهم بالافلاک التسعة فقد أحوجهم الی القول بها تعلیل حرکات الکواکب من حیث مسیرها و لذلک أیضا احتاجوا أن یقولوا بالافلاک التدویریة الکثیرة، تعلیلا لحرکات بعض الاجرام الشاذة من حیث المسیر، و إذا کان فلک القمر و هو بزعمهم لا یقبل الخرق و الالتیام قد خرقوا جوها و نزلوا علیها و هکذا فلک المشتری و زهرة أنزلوا علیهما سفائنهم، فما بالهم یعرجون علی أهوائهم و تصوراتهم الکاسدة؟! نعوذ باللّه من العمی.
2- 2. و قد کنت أنا فی أوائل تحصیلی فی المشهد الرضوی أقرأ شرح الاشارات علی شیخی المعروف بالشیخ هادی الکدکنی أعزه اللّه، فیقرأ علیّ و علی نفرین آخرین من أصدقائی بحث اتصال الجسم الطبیعی و یقیم برهان الشیخ علی ذلک بالطفرة و أمثالها، و کنت أنا فی نفسی أضحک علی ذلک، لما کنت أعرف من الفلسفة الجدیدة التجربیة أن الجسم الطبیعی متألف من الجواهر و کل جوهر متألف من أجزاء صغار جدا و بین کل جزء من هذه الاجزاء فاصلة تناسب الفاصلة بین الأرض و الشمس بعد التحفظ علی رعایة صغر الاجسام و کبرها.

***

فعلی مؤلّفنا العلامة رضوان اللّه و سلامه، حیث لم یأل جهدا فی النصیحة و جاهد فی اللّه و فی سبیل الدین حقّ جهاده، أسکنه اللّه بحبوحة جنانه و سقاه من الرحیق المختوم.

محمد الباقر البهبودی

ص: 33

lt;meta info="(به قلم مصحح بحار استاد محمد باقر بهبودی)

سپاس مختص پروردگار عالمیان است، و درود و سلام بر محمد رسول خدا خاتم پیامبران و بر آل او؛ امامان پاکیزه و صاحب میمنت و خجستگی و برکت.

و بعد؛ به درستی که از منت های خداوند بر من است که مرا به تحقیق در آثار اهل بیت و عمیق شدن و غور در آن و بهره برداری از دریای علوم آنها و بهره مند شدن از روشنایی فضیلت های آنها توفیق داد. و این منت بعد از آن است که خداوند عزوجل مرا به سوی پایتخت روانه کرد و به من آمادگی تصحیح آثار و اشراف بر دیگر آثار و اخبار، از تاریخ دین و ابواب فقه و حدیث و تفسیر ودر صدر آنها کتاب بحار الانوار را که جامع گوهر ها و درّهای اخبار امامان پاکیزه است عطا کرد؛ کتابی که تالیف نشانه و حجت و صاحب فیض قدسی، علامه مجلسی است (خداوند توفیقاتش را مقدس گرداند).

برای من است - و برای خداست منت و شکر - در آماده سازی این موسوعه بزرگ و دایرة المعارف مذهب، سهمی بزرگ و نصیبی وافر و توفیقی نیک، از این جهت که بر تمام مجلدات بحار - به جز 20 جلد از مجلدات صد و ده گانه آن - پیش از چاپ از جهت مقابله و ماخذ یابی و غور و بررسی و در مواردی نقد و حاشیه زنی اشراف پیدا کردم

و اما در اشراف بر آن به واسطه تحقیق و آماده سازی و حاشیه زنی، حظ و بهره من بیشتر از غیر من بود. چرا که در چهل و پنج جلد از آن، به تحقیق متن های آنها و خارج کردن نص های آنها از منابع اصلی و مقابله آنها با نسخه های چاپ شده و خطی اشراف پیدا کردم، خصوصا اینکه خداوند نسخه های اصل بحار به خط مؤلف علامه اش را در دسترس من قرار داد و من مجلدات این چاپ را با آنها مقابله کردم که به حمد خداوند (و برای اوست منت) این چاپ صحیح تر و استوارتر و کامل تر از بقیه چاپ ها شد. - . همان گونه که ما نسخه کمپانی چاپ قدیم را نسبت به نسخه مؤلف زیاد ساقط و تصحیف شده یافتیم، همان طور که در تعلیقات به آن اشاره کردیم، مخصوصا کتاب اجازات، تصحیف و افتادگی در آن چنان زیاد بود که به خاطر کثرت آنها، توجه به آنها در ذیل صفحات برای ما میسر نشد، و نمی یابد راستی این مطلب را مگر کسی که بین دو چاپ را مقابله کند. -

و زحمت خودم را در این راه و آنچه که از سختی ها و مشقت ها و رنج ها و بی خوابی شب و سفید شدن موهای سرم در این راه بر من آمد را نزد خداوند محاسبه می کنم

پس شایسته است که پژوهشگر با کرامت که به این اوراق نگاه می کند، با من بر سر این منازعه نکند که این فرصت را مغتنم دانسته ام و پیرامون کتاب و سیره مؤلف آن علامه مجلسی در تدوین آن با کلماتی موجز و خلاصه سخن می گویم. این امر در حالی است که نسبت به این کتاب در مدت ده سال تحقیق و بررسی خبرویت و اشراف یافته ام. لذا می گویم و صیانت از خطا را از خداوند می طلبم:

کتاب بحار الانوار اثر یگانه ای است که هزاران حدیث از احادیث رسول گرامی و اهل بیتش و آثار طلایی ایشان و اثرهای ماندگار آنها در معارف گوناگون دین را که دایر بین مسلمین است، در درون خود جمع کرده است. پس به تحقیق فراگیر است در هر کتابی از کتاب های آن و هر بابی از ابوابش آنچه که مناسب عنوان آن باب است و هیچ چیز حتی کمی از قلم نیافتاده است.

و کمترین فایده آن این است که پژوهشگر موضوعی از معارف دینی، کمال خواسته و تمام آرزو و مرادش را همانند میوه ای در دستانش، در نزدش حاضر می یابد؛ هر مطلب دور نادری به او نزدیک می شود و هر نکته رمنده و گریزانی را برای او آماده می کند. و به واسطه آن، غور در کتاب و تحقیق در متن حدیث و تصحیح سندهایش ممکن می شود. و این مهم به واسطه تطبیق بعضی از آن بر بعضی دیگر و تکمیل آنچه که ناقص بود و ساقط شده بود با مراجعه به نسخه کامل و تام آن حاصل شده است. - . رجوع کنید درباره آن به ج80، ص: 127، 187،275، 291، 321.ج 81، ص:7 و164. ج83، ص: 318 و 361 و غیر آنها از مواردی که آنها را محقق و پژوهشگر اهل جستجو می یابد. -

و چه بسا برای پژوهشگر روشن می شود که حدیثی متواتر است یا مستفیض، درحالی که او آن را از آحاد می شمرده است، یا آن حدیث را از حیث متن متعاضد و متکامل می بیند، در حالی که نزد او متهافت و متساقط و مضطرب الاطراف بوده است.

بنا ندارم در باره این کتاب سخن باطل و اغراق آمیز و خارج از حد و اندازه آن - پناه بر خدا - بگویم و بر ماست که جز حق روشن و سخن درست و محکم در باره این کتاب نگوییم. بر این اساس این کتاب با توجه به جامعیت آن در گرد آوری احادیث و آثار روایی پراکنده، مرجع منحصر به فرد برای تحقیق در معارف مذهب تشیع است و یاریگر بسیار عالی در تشخیص روایات درست از نادرست و فربه از لاغر است. از این رو هیچ محقق و پژوهشگر معارفی ای که تحقیق حق را بدون تعصب اراده کرده است، از مراجعه به این دایرة المعارف عظیم و عمیق شدن در هر بابی از آن، با وجود فوایدی که در بیان معضلات و حل مشکلات و شرح الفاظ غریبه و دور از ذهن حدیث در آن می یابد، بی نیاز نیست و چاره ای جز آن ندارد.

پس به درستی که مؤلف کتاب نابغه ای کامل و والا بود به آنچه که خداوند عزوجل از نیکویی تقریر مطالب و سلامت فهم و رأی درست و فهمی نافذ و برتر در شکافتن اول (ابتکاری نو) به او هدیه کرده بود که مسبوق به هیچ سابقه ای نبوده و بعد از آن نیز مثل آن نیامده است. و اما نقدی که بر کتاب وارد است، این است که حاوی روایات مخالف و متناقض است. مثلاً در بابی از آن روایتی یافت می شود که قضیه یا معجزه ای را به امام کاظم علیه السّلام نسبت می دهد و در روایتی دیگر، آن قضیه یا معجزه به وضوح به امام رضا علیه السّلام نسبت داده شده است که برای من معرفت امثال این تناقض نیز از برکات این کتاب است.

و اگر نبود بیان نیکوی روایات از کتاب های مختلف و جمع آنها در یک باب، این تناقض آشکار نمی شد. پس به درستی که اگر کسی که یکی از این دو حدیث را در کتابی پیدا کند، به ذهنش خطور نمی کند که آن با روایت دیگری در کتابی دیگر متناقض است. پس آن را روایت می کرد و بدون تتبع و جستجو روی آن پافشاری می کرد، در حالی که آن روایت به خاطر تناقض ساقط است.

این دستاورد و امثال آن از برکات این نوشته درست است، چرا که راه مناقشه و دقت را آسان و باب جهل و گمراهی و سخن بدون تحقیق را مسدود کرد، همان طور که من بسیار زیاد دیدم که در اول باب حدیثی خالص و تمام نقل شده که از حیث متن حرفی در آن نیست، سپس در ذیل همین باب، به اصل حدیث و تمام آن از مصدری دیگر اشراف پیدا کردم و آن را متناقض و مخالف با هم یافتم. پس برای من روشن شد که کسی حدیث را خلاصه کرده و آن را درکتابش وارد کرده است و از این حدیث، آنچه را که نزد او معیوب آمده، انداخته است و آن را از اعتبار ساقط کرده است. و اگر این نوشته راست و درست نبود و احادیث نادر و رمنده را از اینجا و آنجا در یک باب جمع نمی کرد، این مطالب برایم روشن و آشکار نمی شد.

همچنین هنگامی که بر جلد هفتاد و یکم صفحه سیصد و پنجاه و چهار اشراف پیدا کردم، دیدم که علامه (قدس سره) تحت عنوان «ختص – ضا» فصلی را استخراج کرده که مشتمل است بر تعدادی از روایات با لفظ واحد. آگاه شدم به اینکه صحیح نیست که کتاب «اختصاص» برای شیخ مفید (قدس سره) باشد، به خاطر اینکه شأن او بالاتر از این است که از کتاب «تکلیف» روایت کند (کتابی که نزد متأخرین، به «فقه الرضا علیه السّلام» و به املای آن حضرت شناخته شده) و آن را با الفاظ و عباراتش نقل نماید. و اگر نبود این مقابله هایی که انجام دادم، هیچگاه به این مطلب علم و آگاهی پیدا نمی کردم. - . رجوع شود به بیان این مطلب در ج71، ص: 354. ج 91، ص: 138در ذیل صفحات. -

و همچنین هنگامی که به «کتاب دعا» اشراف پیدا کردم و به دعاهای طولانی آن پرداختم، دیدم در اکثر سندهای آنها یک یا دو مورد از نویسندگان انشاء کننده مثل فضل بن ابی قره و ابن خانبه و امثال آنها وجود دارد، پس به حقیقتی آگاه گردیدم که به بخشی از آنها در جلد هشتاد و هفتم، صفحه دویست و نود و شش اشاره کرده ام.

پس امروز می بینی کسی که خبره نیست، حدیثی را از اول باب حفظ می کند و به مردمی که شنونده او هستند، القاء می کند که این حدیث وحی منزل است و با افکار و عقاید مردم بازی می کند، و خودش را به سختی نمی اندازد به اینکه به ذیل این باب مراجعه کند تا از تناقض آن آگاه شود. در حالی که هر دو حدیث در مصادرشان باقی هستند؟ پس کم است کسی که مراجعه کند به آن مصادر تا احقاق حق کند، همان گونه که مؤلف علامه این کار را کرده است.

همچنین صاحبان تالیف های حدیثی، آنجا که بعد از آسان شدن راه، احقاق حق نمی کنند. آنان حدیثی را وارد می کنند که به گمان خودشان مورد تایید است، با اینکه آن حدیث، با حدیثی دیگر که در صفحه ای دیگر قرار دارد، متناقض است

از این رو بر ما لازم است که از این سیره و روش زیبای مؤلف سپاسگزاری کنیم؛ سپاسی بلیغ و رسا. چرا که در کتاب خود هر آنچه را که بدان دست یافته وارد کرده است و تشخیص درست از نادرست را به معرفت ناظرین و بینندگان و احاطه و دقت آنها واگذار کرده است، بدون اینکه به فکر و نظر خود حکم کند، پس بر بعضی از اخبار تحمیل کند که این خبر مخالف است با مذهب و ساقط است از حد اعتبار، در حالی که این اشکال وارد نیست، و یا این خبر از اشکال عاری است، در در حالی که عیوبی داشته باشد. و چه بسا در آنچه که وارد کرده است، بسیاری از متعارضات یا آنچه که ترک نموده یا کنار گذاشته است، حقایقی از حقیقت های مذهب بوده باشد. - . و به همین خاطر است که این نقد بر صاحبان صحاح از جوامع حدیثی وارد است، آنجا که در کتاب هایشان آنچه را که به گمان خودشان صحیح و موافق مذهب است وارد کرده اند و آنچه را که نادرست و مخالف با نظر خودشان بوده ساقط کرده اند و حکم خودشان را بیان کرده اند.

پس این امر موجب می شود که سایر علما و محققین نیز از آنان در شناخت مبانی و اصول تبعیت کنند. خصوصا آنجا که صحاح آنها نزد مردم تلقی به قبول می گردند، سایر مصادر و روایات بدون وجه مورد طعن واقع می شوند. تا اینکه حاکم ابن البیع از وراء شیخین ندا داده است و حدیث های زیادی را بر مبنای خودشان استدراک کرده است که به آنها توجهی نشده بوده است. -

و اما آنچه که ما در بیانات مؤلف (قدس سره) از توجیه روایات متعارضه، و تاویل آنها و رفع مخالفت هایی که بین آنها وجود داشت یافتیم، پس آن موارد حکم از جانب وی به صحت حدیث و قبول آن نیست. این موارد شأن همه جوامع حدیثی است؛ سیره ای که بین هر دو فرقه هم گذشتگان از آنها و آنان که بعد از آنها بودند تبعیت می شود. - . به همین خاطر می بینی که شیخ طوسی در مقدمه کتاب تهذیب (کتابی که برای وارد کردن اخبار مخالف با مذهب در آن و سپس بحث درباره آنها تألیف کرده است) می گوید: تا آنجا که برایم ممکن بود، از تاویل بعضی از احادیث بدون اینکه طعنی بزنم در اسناد آن، پس به درستی که من از آن نگذشتم. -

و این به خاطر آن است که شأن جامع یک محدث، تتبع و جستجو و تایید احادیث تا آنجا که امکان دارد، و جمع بین آنها و یا تاویل آن است. و اما در قبول کردن روایت و اعتقاد به آن، پس هر محققی خودش هست و نظر نافذ خودش. پس چه بسا راضی می شود به این جمع و تاویل و یا اینکه به وجهی دیگر توجیه و تاویل می کند، یا اینکه آن را کنار می گذارد. پس بیان حدیث و توجیه آن نیست، مگر از باب راهنمایی و هدایت و نصیحت.

و همچنین کلام در اینکه انتقاد می شود بر کتاب از شامل بودنش بر اخبار ضعیف، که موجب علم و عمل نمی شود، چرا که این امر، شأن همه جوامع حدیثی است و در آن احادیث ضعیف و حسن و صحیح را می بینی. پس این کتب اربعه با همه شهرت و تواتری که دارند، در آنها هزاران حدیثی یافت می شود که به آنها احتجاج نمی شود، حال یا به خاطر ضعف آنها یا به خاطر مخالفت آنها با اصول و مبانی یا اعراض اصحاب از آنها، با وجود اینکه صحیح و قوی هستند. - . رجوع کنید به شرح مؤلف علامه بر کافی مرآت العقول و همچنین بیاناتش در کتاب «طهارة» و «صلاة» و غیر این دو. -

پس به خاطر این مسئله، نه خود کتاب ها و نه مؤلفانش انکار نمی شوند، چرا که آنها در صدد جستجوی کامل و فراگیر نمودن نبودند، بلکه بنا بر روش اصحاب صحاح، از احادیث مخالف با مذهب نمونه ای را وارد می کردند تا بحث درباره آنها، به واسطه جمع یا طرح صحیح شود. و باقی آنها را اگرچه صحیح بودند وارد نمی کردند و به آنچه که موافق مذهب بود، بر آنچه که از آنها معتبر بود اکتفا می کردند چرا که نیاز و حاجتی به غیر آن نیست، مگر برای تایید.

پس همان گونه که ما در مساله گذشته ذکر کردیم، وظیفه محدثی که جمع کننده [حدیث] است، نقل فایده رساندن و تکثیر اسناد و روایات است. اما بحث از صحت و سقم حدیث و ضعف و قوت آن، به واسطه فحص کردن از رجال سند آن، شأن و مطلبی دیگر است که متکفل آن علم رجال و درایه است. و این شأن مخفی نیست، مگر بر هر جاهل غافلی که یا تفریط می کند و حکم می کند به سقوط مؤلف و عدم ورع و تقوای او، آنجا که احادیث ضعیف را آورده است. پس کتاب را رأساً رد می کند، یا افراط می کند و گمان می کند که اعتبار حدیث از اعتبار مؤلف و جمع کننده آن شناخته می شود. پس احادیثش را تماماً قبول می کند و از این غفلت می ورزد که برای هر مؤلفی، طریقی به جانب معصوم هست که گاهی بعضی از آنها را در کتب مشیخه و اجازات بیان می کند و بعضی دیگر را در اول احادیث ذکر می کند و ناگزیر باید هر دو طریق با هم معتبر باشند. و مؤلف ما علامه، به تحقیق عملش را در آن استوار کرده و طریقش را به معصوم، در هر دو وجه و جهت توضیح داده است:

اما قسم اول: پس به تحقیق درباره آن کتاب اجازات را گردآوری کرد تا طریق خودش را به سوی مصادری که در متن اجازات ذکر شده است، توضیح دهد. و آنچه که ذکر نکرده (مقدار ذکر نشده کم است) - . علامه افندی در آنچه ذکر کرد آن را از خطبه کتاب اجازات: 105 : 92 گفت: «و بالجمله تحقیقاً این جلد متکفل صحت اکثر کتاب های اصحاب ما گردیده است.» -

کیفیت تحصیل آن و دستیابی به نسخه های معتبر از آن را تحقیقاً در مقدمه بحارالانوار ذکر کرده است، در حالی که معترف است به اینکه آنها متواتر نیستند:

قدس سره در مقدمه کتابش بحار الانوار (ج1، صفحه 3 از این چاپ) گوید: «سپس بعد از احاطه به کتاب های متداول مشهور، اصول معتبر مهجوری را که در عصر های طولانی و زمان های متمادی ترک شده بود، جستجو کردم....سپس دست به کار شدم (و) هم زمان از آنها در شرق شهرها وغرب آن سوال کردم، و نزدیک شدم در طلب نزد هر کسی که گمان می کردم نزد او چیزی از آنها باشد، اگر چه به آن مظنون باشد.

و کمک کردند مرا بر این مطلب جمعی از برادرانی که در شهرها برای تحصیل آن (اصول) کوچ کرده و طلب کرده بودند آن را در سفرها و... طلبی سریع. تا اینکه به فضل پروردگارم، بسیاری از اصول معتبره ای که علما در زمان های گذشته بر آن یاری جستند، نزد من جمع شد. - . و از همین جا دانسته می شود که اکثر مصدرهای بحار الانوار که نسخه های مصحح و منظم و اصلاح شده آن را به وفور و زیاد یافتیم، از برکات وجود شریف وی می باشد و کسی که به حاشیه های ما بر بحار الانوار مراجعه بکند، تصریح را در مواردی می یابد، از آن جمله است که شیخ حر عاملی به جای مراجعه به مصدرهایی که دسترسی به آن نداشت، به نسخه های بحار الانوار اعتماد می کرد.

پس مراجعه بسیاری به ابواب کتاب وسائل چاپ جدید کردم برای استخراج حدیث به کمک ذیل آن کتاب (و این به خاطر آن است که مصدر های وسائل (غیر از کتب اربعه) با مصدرهای بحار الانوار متحد است و آنها را فاضل گرامی آقای ربانی در ذیل وسائل خارج کرده است). پس در این هنگام دانستم که صاحب کتاب وسائل، احادیث را به خاطر اعتماد به آن، بدون اینکه به مصدر مراجعه کند، از نسخه های بحار الانوار نقل می کرده. از آنجا که هرگاه بوده است نسخه بحار الانوار در بعضی از نسخه ها (و تحقیقاً نسخه کمپانی بر اساس آن چاپ شده) صحافی شده یا ساقط شده از آن بعضی از جملات و یا نوشته ای غیر صحیح به تحقیق کل آن به همان صورتی که در بحار الانوار بوده است، در وسائل منتقل شده است. پس در بعضی از این موارد اشاره کردیم در ذیل کتاب به آنچه که آگاه شده است خواننده با کرامت بر آن و چه بسا تصریح کردم به آن در جلد هشتاد و چهارم، صفحه 68 و غیر آن از مواردی که الان حضور ذهن ندارم. -

پس تالیف کردم آن را که مشتمل بود بر فایده های انبوهی که از آن کتاب های مشهور و متداول خالی بود.

و اطلاع پیدا کردم در آن به مدارک کثیری از احکام، که اکثر علما به خالی بودن همه آن کتاب ها از آنچه که صلاحیت دارد به اینکه مأخذ باشد برای آن، اعتراف کردند. پس نهایت کوششم را در ترویج و تصحیح و نظم و اصلاح کردن آنها مبذول داشتم.

و وقتی دیدم که زمان در نهایت فساد است و دریافتم که اکثر اهل آن را دشمن آنچه که هدایتگر است به سوی رشد و کمال، ترسیدم که به همان فراموشی و مهجوریت بازگشت کند و بیمناک شدم که به خاطر عدم مساعدت روزگار خیانتکار، پراکندگی به سراغ آن بیاید. و با این وجود چون خبرها و احادیث متعلق به هر مقصدی، در ابواب مختلف متفرق بود و در فصل ها پراکنده بود، کم میسر می شد برای کسی که آگاه شود بر همه اخباری که متعلق باشد به مقصدی از مقاصد آن. و چه بسا همین مطلب یکی از اسباب ترک آن و کمی رغبت مردم در ضبط آن بود.

پس بعد از طلب خیر از پروردگارم، عزم خود را جزم کردم ... بر تالیف و نظم و ترتیب و جمع آن در کتابی که ابواب فصول آن سامان یافته و مقاصد و مطالب آن ضبط شده است، بر نظمی غریب و تالیفی عجیب که مثل آن نیامده است ... پس سامان یافت بحمد الله همان گونه که اراده کردم...»

پس دیدی که مؤلف علامه در این گفتار خود تصریح کرد که اکثر مصدرهای بحار الانوار، مهجور و متروک بوده است که گاهی به این واسطه از حد تواتر خارج شده است و نسبت آن به مؤلفانش، از جمله طریق مقابله و سماع و اجازه قطع شده است. واین اعترافی است از او (قدس سره) به اینکه آن مصادر، بدین واسطه از حد صحت مصطلح به حد وجاده - . وجاده در حدیث این است که مؤلف روایتی را به خط بعضی از علما بدون اجازه می یابد، و این مثل احادیثی است که مؤلف به خط وزیر علقمی و شیخ شهید و غیر آنها یافته است. رجوع کنید به کتاب اجازات 110 : 173

واما وجاده برای کتاب ها آن است که مؤلف کتاب یا رساله ای را می یابد که در آن احادیثی است و گاهی در اول آن یا در ذیل آن یا در پشت نسخه ذکر شده که آن تالیف فلانی- مثلا از مشاهیر علما و محدثین- است، بدون اینکه کتاب یا رساله شامل اجازه یا سماع مؤلفش باشد. و آن در مصادر بحار الانوار زیاد است، مثل قرب الاسناد، کتاب المسائل، علل الشرایع، تفسیر قمی، اختصاص، جامع الاخبار، مصباح الشریعه، فقه الرضا... با اینکه بعد از مؤلف روشن شد که بعضی از این کتاب ها برای غیر آنهایی است که منسب به آن هستند، مثل مصباح الشریعه، فقه الرضا، تفسیر قمی، اختصاص، جامع الاخبار و... -

ساقط شده است.

و به همین خاطر می بینیم کسی که در مورد بحار الانوار از مساله ای فقهی یا کلامی بحث می کند، متذکر می شود که این خبر ضعیف است (به خاطر عدم تواتر مصدرش) لیکن آن مساله با عین متن و احیاناً با سند آن، در یکی از کتاب های متواتر با طریقی صحیح یا حسن یا موثق روایت شده است. - . رجوع کنید به ج80، ص 62،278،309،367،ج81، ص: 7. ج83، ص: 15،34،198،213،214،261،315. ج 43، ص :215 -

پس دانستیم به واسطه اینکه آن شخص، کتابش را - با اینکه فواید کثیری دارد - با کتب اربعه مقابله نکرده و با آنچه که در بحار خارج کرده است، مطلقا معامله صحیح نکرده است، مگر زمانی که وجاده برای مصدرهایش، محفوف به قرائن موثق بوده باشد. و به همین خاطر فصل دوم از مقدمه بحار، توضیحی برای این قرائن و اختلاف هایش بسته شد. - . رجوع کنید به ج1، ص :26 و 45 -

به همین خاطر است که می بینیم از وارد کردن کتب اربعه در بحار، علی رغم اصرار بعضی از فضلاء از یاران ایشان، قدغن کرد، - . او علامه میرزا عبدالله افندی است. -

به این خاطر که سبب نسخ و ترک آن نباشد و بعد از در برهه ای از زمان متروک و مهجور واقع شود که احتجاج به آن ممکن نباشد - . رجوع کنید به ج 1، ص48 از مقدمه بحار الانوار. -

و بعد از این، به آنچه که امروز سایر علوم معتبر دچار آن شده اند، دچار شود. از این حیث که در زمان اول متواتر یا معروف بود که شامل سماع و اجازه می شد، ولی بعد از آن مهجور و متروک و بدون سماع و اجازه گردید.

و اما قسم دوم: از طریق مؤلف یعنی ذکر رجال سندها، پس تحقیقاً علامه (قدس سره) در این باره احتیاط کرده است؛ احتیاطی شدید. در حالی که در صدد خلاصه گویی و حذر کردن از طولانی شدن بوده بر آنچه که بعداً شرح آن خواهد آمد. به تحقیق رجال مصدر را به گونه ای ذکر کرده است که آنها را از ابهام و ارسال خارج کند.

وی (قدس سره) در مقدمه جلد اول صفحه یکصد و چهل و هشت گوید: «فصل چهارم در بیان آنچه که در آن به جهت اختصار در سندها مصطلح کردیم، و با دوری جستن از ارسال که منجر به کمی اعتماد می شود. پس به درستی که اکثر مؤلفین روششان طولانی کردن است ... و بعضی از آنها سندها را می اندازند، پس خبرها بدین واسطه از درجه مسندها - . اراده کرده است امثال تفسیر عیاشی که نسخه آن موجود است، آنجا که مؤلفش گفته است: «به درستی که من نظر کردم به تفسیری که آن را ابوالنصر عیاشی با سند خودش نوشته بود و رغبت پیدا کردم به آن و طلب کردم از جانب او سماعی را از مصنف یا غیر او، پس در شهرمان کسی را نیافتم که نزد او سماع یا اجازه ای از او داشته باشد و آن سند ها را حذف کردم و باقی آن را بر وجهی که آسان تر باشد نوشتم...تا اگر بعد از آن از جانب وی سماع یا اجازه ای را یافتیم، در ادامه سندها را بنا بر آنچه که مصنف ذکر کرده است بنویسم.»

و شاید او نظر کرده است به اینکه داد و ستد کتاب بدون اجازه و سماع، وجاده ای است که حکم نمی شود بر آن، مگر همان حکمی که با روایات مرسل می شود، پس ذکر اسنادش هیچ فایده ای ندارد. و این مطلب اگر چه حق است، لکن اگر او سندها را ذکر می کرد بهتر بود. چرا که امروز اصل کتاب مفقود است و همانا به ما نسخه ای رسیده است که اسنادش ساقط شده اند و به همین خاطر مؤلف علامه مجلسی در ذکر این تفسیر (ج1،ص28) گفته است: «لیکن بعضی از نسخه نویسان اسانید را به جهت اختصار حذف کرده اند و در اول نسخه، عذری را که بدتر از جرمشان است ذکر کرده اند.» -

منحرف می شود. پس تشخیص بین اخبار در قوت و ضعف و کمال و نص، فوت می شود، چرا که به واسطه خبر دهنده، شأن خبر شناخته می شود و واسطه وثاقت روایت کنندگان، بر برتری روایت و اثر استدلال می شود. پس ذکر سند را به تمامی آن اختیار کردیم، البته همراه با رعایت کردن نهایت اختصار، برای اینکه در کتاب ما چیزی از فایده های (قاعده های) اصول ترک نشود و بدین وسیله از درجه کمال و مقبولیت ساقط شود.»

و همچنین دلالت می کند بر احتیاط علامه بر اینکه وی هر زمان به فروع فقهی رسیده است، از اختصار کلام در رجال سندها عدول کرده است و در نسب و لقب آنها بالا رفته است، تا جایی که هیچ کس اسم آنها را اشتباه نکند، همان طور که او از آوردن رمز به جای اسامی مصادر خودش عدول کرده است، به این خاطر که اشتباه خوانده نشود و با غیر آن - . مؤلف (قدس سره) در مقدمه بحار الانوار ج1 ص48 گفته است: «و زمان رسیدنمان به فروع، رموز را ترک می کنیم و- اگر خدا بخواهد - اسمای تصریح شده را به خاطر فوایدی که مختص به آن است که بر خردمندان مخفی نیست، می آوریم. و همچنین در آنجا اختصاراتی را که صلاح دیدیم در اسانید ... به خاطر زیادی احتیاج به سند در آن، ترک می کنیم.» -

اشتباه شود. و این مطلب به خاطر آن است که تمسک به فروع فقهی جایز نیست، مگر توسط روایات صحیح یا حسنی که از مصادری که نسبت آن به مؤلفش موثق و حتمی است، استخراج می شود. پس در این هنگام ناگزیر هستیم از شناخت مصدر تا دانسته شود که آنها از کتب قابل اعتماد هستند یا نه، و اگر مصادر با رمز ذکر شوند، به تحقیق رمزها تصحیف می شوند و بعضی با بعض دیگر در قرائت یا نوشتن اشتباه می شوند، - . رجوع کنید به ج 104 پس در آن بسیاری از این گونه تصحیف ها وجود دارد. -

پس شناخت مصدر مختل می شود و احتجاج به احادیث آن ساقط می گردد، کما اینکه ناگزیریم از شناخت رجال سند تا بدانیم آنها ثقه هستند یا نه. و اگر در اسامی رجال، فقط به ذکر پدرانشان و وصف و کنیه و لقب اکتفا شود، به تحقیق موجب اشتباه و کوری می شود و این توهم پیش می آید که حدیث صحیح نادرست است و یا بالعکس.

پس به تحقیق نظر مؤلف (قدس سره) این بوده است، ولیکن در مرادش موفق نشده است، مگر در «کتاب طهارة و صلاة» وهمچنین «کتاب سماء والعالم.» - . «کتاب السماء و العالم» اگرچه در زمره کتب غیر فروع شمرده می شود، لیکن چون در آخر این کتاب، باب های خوردنی ها و آشامیدنی ها و آنچه حلال و غیر حلال است آمده است، آن را در زمره کتب فروع قرار می دهد و با آن معامله کتب فروع می شود. و چه بسا ممکن است هدفش از این کار رفع اتهام باشد. چرا که عنوان «کتاب السماء و العالم» عنوان جدیدی است که به گوش ها و چشم ها می خورد، و چه بسا در مخالفین کسی باشد که مناقشه بکند در وجود زیاد این احادیث که بحث بکند از شئون آسمان و عالم به این فراگیری، پس رجوع می کند به رموز تصحیف شده یا مشتبه، پس حدیثی را در مصدر یافت نمی کند و مؤلف را به جعل حدیث متهم می کند. و همچنین است نسبت به اسامی راویان، با آنان معامله فروع می شود تا اینکه بیننده حدیث از ضعف و قوت آن بصیرت داشته باشد. و همان طور که مخفی نیست، این مطلب جدا مفید است. -

(نام کتاب ترجمه شود) پس قبل از اینکه در سایر کتاب های فروع به این هدف مقدس موفق شود، به سوی جوار خداوند و رحمت او رحلت کرد. و این به خاطر آن است که مؤلف علامه از اول تدوین کتاب نسبت به این امر اهتمام نداشته است و همانا بعد از اینکه روایات را با استخراج آنها از مصادر تدوین کرد، این رأی و نظر برای او پیش آمد. و به خاطر همین مؤلف علامه را در اصول روشنی که رسید به ما با خط خودش (قدس سره) یافتیم که در بین سطرها هدفش را درباره این مطلب، به واسطه تصریح به اسامی کتاب ها و شناساندن روایت کنندگان، به نحوی که با غیر آن اشتباه نشود، جبران کرده است.

این دأب و روش او در فروع فقهی بود. و اما سایر باب ها از تاریخ و فضایل و معجزات، پس به تحقیق متقدمین از فقهاء همگی بر طبق قاعده تسامح در آداب و سنت ها و فضایل عمل می کردند و احادیثی را که در این موضوعات وارد شده است، منکر نمی شدند به اندازه ای که در باب های فروع منکر می شدند. - . و برای ما نفوذ این قاعده و مراد از احادیث من بلغ کلام لطیفی است. رجوع کنید به ج 87، ص:102 - پس

مؤلف علامه به همین گونه عمل کرده است و با این وجود، سندها را از رأس ساقط نکرده است - و برای اوست تشکر و ستایش - برای اینکه کسی که به آن احادیث نگاه می کند، بصیرتی کامل از تحقیق و دقت داشته باشد.

و اما کیفیت تدوین کتاب؛ پس ما این موضوع را در مقدمه جزء یکصد و ششم، فهرست تصنیف های اصحاب - . این گونه بود که مؤلف (قدس سره) اولین چیزی را که به آن توجه داشت، این بود که بحث کننده محقق، به فهرستی جامع از اخبار حاجتی شدید دارد، چرا که آنها فاقد نظمی بودند که برای طالب دسترسی به آن آسان باشد. پس اراده کرد که برای آن فهرست عام و دارای شمولی را بنویسد، ولیکن وی وقتی فهرست ده مجلد از مصادر را تهیه کرد (و آن مصادر آنهایی هستند که ما آنها را در جزئی جداگانه (یکصد و ششم) قرار دادیم) از آن اعراض کرد، به این خاطر که کتاب های غیر مطبوع، مگر برای خواص بهره ای به فهرست نمی رساند. پس همان گونه که علامه (قدس سره) اولین کسی بود که آیات محکم خداوند را به صورت تفصیلی (تفصیل آیات قرآن کریم) باب بندی کرد، اولین کسی هم هست که کتاب های حدیثی را به صورت عام و فراگیر (جامع المفهرس) فهرست کرد. پس رضوان خداوند بر او؛ مردی که برکتی عظیم تر از وجود شریف او نباشد. - در کلامی کامل توضیح دادیم و ذکر کردیم که علامه (قدس سره) در صدد این بود که برای این کتاب های غیر متداول و غیر متواتر، فهرستی عام بنویسد. در مرحله اول عناوین کتاب ها و باب های آن را به صورتی عام و دارای شمول با بهترین سلیقه و کامل ترین فراگیری نوشت. سپس شروع کرد در مطالعه کتاب ها و ترتیب فهرست آنها و بعد از اینکه از فهرست ده مجلد از آنها فراغت یافت، تغییری در رأی او حاصل شد که از این فهرست جز خواص نفع نمی برند، پس از آن روش برگشت و این کتاب جامع بحار الانوار را بر منوال خود و ترتیب ابواب و کتاب هایش نوشت.

و وی (قدس سره) در مقدمه بحار جلد اول صفحه چهل و شش در گفتاری دیگر از خودش درباره وارد کردن رموز گوید: «و رموز را در اول هر خبر وارد کردیم تا دانسته شود که آن از کدام اصل گرفته شده و آیا آن در یک اصل است یا اینکه در اصول تکرار شده است. - . و دریافتیم زمانی که رموز متعدد بوده است و لفظ حدیث مختلف بوده است، احیاناً در مصادر همیشه لفظ رمز اخیر، غیر از اولی از آن بوده است، و به همین دلیل به اختلاف الفاظ در ذیل آنجاهایی که من در تحقیق آن اشراف پیدا کردم، متعرض نشدم. کما اینکه فاضل محترم آقای ربانی نسبت به آنچه که اشراف پیدا کرده است در تحقیقاتش به ذکر اختلافات آسان در بین مصادر، متعرض شده است. و این به خاطر این است که این اختلاف تغییری در معانی ایجاد نمی کنند. به همین خاطر مؤلف علامه از تعرض آن در متن گذشته است. پس ما هم به تبعیت از او و پیروی از اهداف وی آنها را کنار می گذاریم. -

و اگر در سند اختلافی بود، خبر را از یکی از دو کتاب ذکر کرده و به کتاب دیگر بعد از آن اشاره می کردیم و آن را به محل توافق جهت می دادیم. و اگر در متن اختلافی بود که معنا را تغییر می داد، آن را بیان می کردیم. و در صورتی که مضمون ها با هم یکی بود و فقط الفاظ با هم مختلف بود و خبر مناسب با دو باب بود، یکی از الفاظ رادر یکی از باب ها و لفظ دیگر را در باب دیگر وارد می کردیم.» - . و شاید کسی که به واسطه استدراک بر مؤلف زیاد اشکال گرفته است، توجه به این سیره مؤلف نداشته است و سپس خارج کرده از کتاب المستدرک بر بحار الانوار خود کل این احادیث را. و این سزاوار نیست. -

و به تحقیق مؤلف (قدس سره) به این روش عمل می کرده است و این روش در نهایت دقت و متانت است، چرا که متضمن و مشتمل است بر همه فایده های حدیث همراه با نهایت اختصار و اجتناب از طولانی شدن. پس هرجا که تکرار حدیث نفعی داشت، آن را تکرار کرده است و هر کجا که زیاد کردن سند و طریق حدیث موجب تقویت ومستفیض شدن آن می شده است، آن را زیاد کرده و از سایر مصادر نقل کرده است، و هر جا که اختلاف در الفاظ تغییر دهنده معنا بود، متعرض آن شده و هر زمان که اختلاف آسان و قابل چشم پوشی بود، متعرض آن نشده است. - . و این نیز از حسن سلیقه و سلامت فطرت مؤلف (رضوان الله علیه) است. -

و اما از حیث فهم معانی حدیث و مطالب آن - . رجوع کنید به کلام علامه افندی در بعض آنچه که گذشت و تصریح وی در آخر کتاب اجازات. (ج110، ص:178) -

و نقل آن در فلان باب نه در دیگر ابواب، و همچنین در اختلاف الفاظ و اینکه این اختلاف موجب تغییر معنی هست یا نه، گمان نمی کنم که هیچ کسی بر سلامت فهم و حسن رأی و سرشت تیزبین و سالم وی ایرادی بگیرد. و کسی که می خواهد تعریف های نیک علما از وی را ببیند، پس به کتاب «فیض قدسی» مراجعه کند، رساله ای که آن را شیخ ما نوری در شرح حال علامه مجلسی نوشته است و در اول جزء یکصد و پنجم از این چاپ ما، چاپ شده است.

و اما تعرض علامه در رابطه با مسائل حکمت (فلسفه) و حرف زدن پیرامون آن و رد و انکار بر آن، احیاناً این گونه بود که با وجود اطلاعش بر میانی قوم، - . علامه (قدس سره) در مقدمه بحار الانوار ج1،ص2 گوید: «به درستی که من در اوایل جوانی خود بر طلب انواع علوم حریص بودم، و مشتاق بودم که مبادا فنون برتر و متعالی را از دست دهم. و به فضل پروردگار وارد گشت و گذار در آنها و وارد بوستان آن شدم و در درست و نادرست آنها دقت کردم، تا اینکه ظرف وجودم از میوه های آن پر شد و گریبانم محتوی انواع خوبی های آن شد و از هر چشمه آن جرعه ای گوارا نوشیدم و از هر خرمن آن مشتی بی نیاز کننده برگرفتم.»

و معلوم است که علامه (قدس سره) به تحقیق در علوم عقلی و نجوم و ریاضی تحصیل کرده است. پس به درستی که این علوم بین آنها متداول و متعارف بوده است. علاوه بر اینکه ما در این کتاب بحار الانوار وی، مخصوصاً در «کتاب السماء و العالم» بسیاری از این امور را یافتیم. -

نسبت به آنها مظنون بوده و آنها را درباره سلامت برهان ها و دلیل هایشان، خصوصاً آنهایی که مخالف نص های وارده بود متهم می کرد، و این امر به خاطر اختلاف دو مسلک اشراق و مشاء و تناقض آرای هر یک از دو فرقه است. و سپس آرای متقدمین آنها با آرای متاخرین آنها را با اینکه هر کدام از آنها مدعی است که بر رأی خود برهان دارد اختلاف داشته و آن را درست و محکم می کند. سپس دیگری می آید و برهان او را به سفسطه نسبت می دهد و برهان را به صورتی دیگر و بر خلاف آن اقامه می کند.

وبه تحقیق گمان علامه (قدس سره) درست و صادق بود، چرا که کوچ می کند روشنی علم از وجه این گمان ها. پس بر اکثر مباحث و مبانی آن خط بطلان زد. پس این نجوم آنهاست که دلباخته آن بودند و به وسیله آن از نزدیکان پادشاهان شدند. و این هیئت بطلمیوسی و فلک های نه گانه آنهاست که قسمی از عقول ده گانه بود. - . و به تحقیق گمان می کردند که از واحد جز واحد صادر نمی شود. پس صادر اول همان عقل اول است و این صادر اول، ازآن عقل دوم و فلک اول صادر شده است، و از عقل دوم، عقل سوم و فلک دوم صادر شده است و... و همانا عدد عقل ها را تا ده عدد شمردند تا برای آنها قول به وجود افلاک نه گانه تام و درست شود. و اگر قائل به صد فلک می شدند، احتیاج داشتند که به صد ویک عقل قائل شوند و اگر به وجود چهار فلک اکتفا می کردند، قائل به وجود پنج عقل می شدند.

و اما حاجت قائل شدن آنها به افلاک نه گانه، به این خاطر بود که بتوانند علت حرکات ستارگان را از حیث مسیر آن را بیان کنند. به همین خاطر نیز محتاج شدند که به افلاک دورزننده زیاد قائل شوند، به خاطر علت آوردن برای حرکات بعضی از اجرام آسمانی خلاف قاعده از حیث مسیر.

و زمانی که فلک ماه را - که به گمان آنها قابلیت شکاف و التیام را ندارد - به تحقیق جو آن را شکافتند و بر آن پایین آمدند، همچنین سفینه هایشان بر فلک مشتری و زهره پایین آمدند، پس چگونه لنگ لنگان به سوی هوای نفس خود و تصورات بی رونقشان می روند؟ پناه می بریم به خداوند از کوری. - و این فلسفه آنهاست در طبیعیات و از اقسام آن، طب بدن ها و نفوس است که به تحقیق گرد و غباری پراکنده گشت. - . به تحقیق که من در اوائل تحصیلم در مشهد امام رضا علیه السّلام، شرح اشارات را نزد شیخی معروف به شیخ هادی کدکنی - که خداوند عزیزش گرداند - خواندم. پس برای من و دو نفر دیگر از دوستانم بحث اتصال جسم طبیعی را خواند و برهان شیخ بر آن را با طفره رفتن و امثال آن اقامه کرد و من پیش خودم به آن می خندیدم، چرا که از فلسفه جدید تجربی می دانستم که جسم طبیعی از جوهرها به وجود آمده است و هر جوهری از اجزای کوچکی جدا به وجود آمده است و بین هر جزئی از این اجزاء، بعد از رعایت و حفظ کوچکی و بزرگی اجسام، فاصله ای است متناسب با فاصله بین زمین و خورشید. -

مثل سنگی که اندکی خاک بر آن باشد و بارانی شدید به آن برسد و آن را صاف رها کند و آنها از کاری که انجام داده اند، چیزی به دست نمی آورند... پس رضوان و سلام خداوند بر مؤلف علامه ما، چرا که از هیچ کوششی در نصیحت کردن فروگذاری نکرد و در راه خدا و در راه دین حق مجاهدت کرد. خداوند در باغ های بهشتی اسکانش دهد و او را از شراب زلال مهر شده بهشتی بنوشاند.

محمد باقر بهبودی

**[ترجمه]

تصدیر [فی قیمة کتاب بحار الأنوار]

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

بحار الأنوار:

موسوعة حافلة فی العلم و الدین، و الکتاب و السنّة، و الفقه و الحدیث، و الحکمة و العرفان و الفلسفة، و الأخلاق و التاریخ و الأدب، إلی الذکر و الدعاء، و العوذة و الرقیة و الأحراز و الأوراد.

البحار: دائرة معارف تجمع فنون العلوم الإسلامیّة، و تحوی اصولها إلی فروعها. و مدخل واسع إلی الحقائق الراهنة و دروسها العالیة، إلی ینابیع الحکم و الآداب، و جوامع الدقائق و الرقائق.

البحار: أکبر جامع دینیّ یطفح بالفضیلة و یمتاز عمّا سواه من التآلیف القیّمة بغزارة العلم، و جودة السرد، و حسن التبویب، و رصانة البیان، و طول باع مؤلّفه الجلیل فی التحقیق و التدقیق و التثبّت وسعة الاطّلاع.

البحار: آیة محکمة تدلّ علی تضلّع مؤلّفه من فنون العلم، و هو لعمر الحقّ عب ء فادح تنوء به العصبة من الفطاحل اولو منّة، و یبهظ حمله الجمّ الغفیر من عباقرة العلم و الأدب و التاریخ، و یفتقر مثله من التألیف الحافل بالعلوم و الفنون المتنوّعة إلی جماعات و زرافات من أساتذة کلّ فنّ یبحث عنه المؤلّف فی طیّ کتابه.

أخرج فیه شیخنا الحجّة المجلسیّ العظیم قدّس سرّه من الأحادیث المرویّة عن النبیّ الأعظم و آله الأئمّة المعصومین علیهم السّلام جملة وافیة و عدّة جمّة ممّا أوقفه البحث و السبر علیه من أصول السلف الصالح القیّمة، و الکتب القدیمة الثمینة ممّا قصرت عن نیله أیدی الکثیرین، و إنّما أنهته إلیه و أبلغته إیّاه همّته القعساء و مثابرته علی البحث عن ضالّته المنشودة.

ص: 34

حفّل تلکم الدروس الراقیة بما أفادت یمناه من الغرر و الدرر فی تحقیق المعانی و توضیح مغاز و دلالات، و حلّ مشکل الحدیث، و الإعراب عمّا هو المراد منه، و بما جادت غریزته السلیمة عند بیان نوادر الألفاظ، و غرائب اللّغات، و تعارض الآثار، و تشاکس المعانی.

أتی قدّس سرّه فی غضون مجلّدات هذا السّفر القیّم الضخمة أبوابا واسعة النطاق کنطاق الجوزاء فی شتّی فنون الإسلام و علومه، و لم یدع رحمه اللّه بحرا إلّا خاضه، و لا غمرة إلّا اقتحمها، و لا وادیا إلّا سلکه، و لا حدیثا إلّا أفاض فیه، و لا فنّا إلّا ولجه، و لا علما إلّا بحث عنه و أبلجه، حتّی جاء کلّ مجلّد فی بابه من العلم کتابا حافلا فی موضوعه، جامعا شتاته، حاویا نوادره و شوارده، جمّع الفرائد و ألّف الفوائد، کلّ ذلک بنسق بدیع، و سلک منضّد، و ترتیب یسهل للباحث بذلک الوقوف علی فصوله.

و الباحث مهما سبح فی أجواء هذا البحر الطامی، و غامس فی غمراته، و اغتمس فی أمواجه یری أمرا إمرا، و یحوله سیبه الفیّاض، غیر آسن ماؤه، أصفی من المزن، و أطیب من المسک.

برز هذا الکتاب الکریم إلی الملأ العلمیّ بحلّة زاهیة، و روعة و جمال، ساطعة أنواره، زاهرة أنواره (1)،

ناصعة حقائقه، رقراقة دقائقه، یجمع کلّ من أجزائه بین دفّتیه من العلم الناجع ما لا غنی عنه لأیّ باحث متضلّع، ففیه ضالّة الفقیه، و طلبة المفسّر، و بلغة

المحدّث، و بغیة العارف المتألّه، و مقصد المؤرّخ، و منیة المفید و المستفید، و غایة الأدیب الأریب، و غرض النطاسیّ المحنّک، و نهایة القول إنّه مأرب المجتمع العلمیّ من أمّة محمّد صلّی اللّه علیه و آله، فالکتاب تقصر عن استکناه وصفه جمل الثناء و الإطراء، و ینحصر دون إدراک عظمته البیان، و ما فاه به الأشدق الذلق الطلق فهو دون حقّه و حقیقته.

قد استصغر شیخ الإسلام المجلسیّ ما کابده و عاناه و قاساه فی تنسیق کتابه هذا، و استسهل ما تحمّل من المشاقّ فی السعی وراء غایته المتوخّاة و تألیفه الباهظ، کلّ

ص: 35


1- 1. النور بالفتح: الزهر. ج: انوار.

ذلک أداء لواجب الشریعة، و قیاما بفروض الخدمة للحنیفیّة البیضاء، و إحیاء لما قد درس من معالم الدین و طمس تحت أطباق البلی، و إعلاء لکلمة الحقّ، کلمة العدل و و الصّدق، و نشرا لألویة معارف الإسلام المقدّس، و ذبّا عن المذهب الإمامیّ الصحیح.

و کان فی هواجس ضمیره أن یستدرک ما فاته من مصادر استجدّها أو ممّا لم یک یأخذ منه لدی تألیفه لغایة له هنالک (1)،

غیر أنّ القضاء الحاتم و الأجل المسمّی المحتوم حالا بینه و بین ما تحتّم علی نفسه، فأدرکه أجله قبل بلوغ أمله، عطّر اللّه مضجعه.

و الکتاب فی النهایة صورة ناطقة عن عبقریّة مؤلّفه العلّامة الأوحد، و تقدّمه فی النفسیّات الکریمة و الملکات الفاضلة، و سبقه إلی الفضائل و تضلّعه من العلوم، تعرب صفحاته عن تاریخ حیاته، و لا تدع القارئ مفتقرا إلی أیّ ترجمة له توجد فی طیّات المعاجم (2)،

غیر أنّا نورد هنا جملا منها إعجابا به و تقدیما لمقامه و إیفاء لحقّه، و نذکرها فی مقدّمة و نردفها باخری تتضمّن لتراجم مؤلّفی مصادر کتابه، و نرجو من اللّه التوفیق و التسدید.

ص: 36


1- 1. قال فی آخر الفصل الثانی من المجلد الأول: اعلم أنا سنذکر بعض أخبار الکتب المتقدمة التی لم نأخذ منها لبعض الجهات، مع ما سیتجدد من الکتب فی کتاب مفرد سمّیناه بمستدرک البحار إن شاء اللّه الکریم الغفار، إذ الالحاق فی هذا الکتاب یصیر سببا لتغییر کثیر من النسخ المتفرقة فی البلاد، و اللّه الموفق للخیر و الرشد و السداد. أقول: قد فصل أحد تلامذته فی کتاب کتبه إلیه شرح الکتب التی لم یخرج منها، و أورده العلّامة المجلسیّ لکثرة فائدته فی آخر مجلد الاجازات.
2- 2. و قد فصلت ترجمته فی کتب التراجم، و صنّف العلامة النوریّ کتابه الفیض القدسی فی ترجمته و بیان أحواله، و نحن نذکر فی المقدّمة الأولی مختصرا من ذلک.

**[ترجمه]بحار الانوار: موسوعه ای است در بردارنده علم و دین و کتاب و سنت و فقه و حدیث و حکمت و عرفان و فلسفه و اخلاق و تاریخ و ادب تا ذکر و دعا و عوذات و... وحرزها و وردها.

بحار: دایرة المعارفی است که فنون علوم اسلامی را جمع کرده است و حاوی اصول تا فروع آن است و مدخلی گسترده است به حقایق پایدار و درس های عالیه؛ به چشمه های حکمت ها و آداب و جمع کننده دقائق و لطافت هاست.

بحار: بزرگ ترین مجموعه دینی است که لبریز از فضیلت است و بر تالیف های محکم دیگر به فزونی علم و بخشندگی پیاپی و نیکویی تبویب و استواری بیان و بلندهمتی مؤلف جلیل آن در تحقیق و دقت و تثبیت و وسعت اطلاع، برتری دارد.

بحار: آیه ای است محکم که دلالت می کند بر چند بعدی بودن مؤلف آن از فنون علم، و او حق سنگین و بزرگی را ساخت که از آن گروه های دانشمندان بزرگ و صاحبان احسان بهرمند شدند، و حمل آن بر جمعیتی انبوه از بزرگان علم و ادب و تاریخ، سخت و گران می آید. و نیازمند است مانند این تالیف که توجه دارد به علوم و فنون متنوع به جماعات و گروه هایی از اساتید هر فنی که بحث کرده است از آن مؤلف در طی کتابش.

در این کتاب شیخ ما که حجت است، علامه مجلسی عظیم (قدس سره) از احادیث روایت شده از پیامبر اعظم و آل او امامان معصوم علیهم السّلام جملاتی تام و کامل را استخراج کرده است و تعداد زیادی از آنچه را که بحث و دقت نظر بر آن از اصول صلاحیت دار و محکم و درست گذشته متوقف است، و کتاب های قدیمی پر محتوایی که دست بسیاری از رسیدن به آن کوتاه بود. و همانا همت بلند وی و پافشاری اش برای جستجوی گمشده ها، موجب شد که به آن دسترسی پیدا کند و نائل شود.

این کتاب دربردارنده درس های روان است از آنچه که برکاتش از چشم روشنی ها و گوهرها در تحقیق معانی و توضیح مراد و دلالت ها، و حل مشکل حدیث و اعراب از آنچه که مراد آن است، فایده می رساند. و به آنچه که غریزه سالم او هنگام بیان الفاظ نادر و لغات غریب و تعارض آثار و بخل و بد غلقی معانی نیکو کرد.

مؤلف (قدس سره) در مجلدات این نوشته درست و استوار، باب هایی منظم را در علوم و فنون پراکنده اسلامی آورده است. و مؤلف (رحمه الله) دریایی را فرو نگذاشت مگر اینکه فرورفت در آن، و نه سختی و دشواریی را مگر اینکه آن را درنوردید، و نه وادیی را مگر اینکه آن را طی نمود، و نه حدیثی را مگر اینکه دوید در راه آن، و نه فنی را مگر اینکه فرورفت در آن، و نه علمی را مگر اینکه از آن بحث کرد و آن را روشن نمود، تا اینکه هر جلدی در همان باب ازعلم پدید آمد، کتابی که جمع کننده آن موضوع است. در حالی که پراکندگی های آن را جمع کرد و حاوی نوادر و گریزان های آن است. جمع کرد فردها را و تالیف کرد فایده ها را، همه این امور با نظمی جدید و تازه و چینشی سازمان یافته و ترتیبی که بدین واسطه وقوف بر فصل های آن را برای بحث کننده آسان می کند. و بحث کننده هر گاه کوشش کند، در اعماق این دریای بزرگ، در سختی ها و امواج آن فرو برود و چیزی شگفت آور را ببیند. پیرامون آن مجرای فیض رساننده ای است که هیچگاه آب آن فاسد نمی شود؛ آبی که زلال تر از آب باران و معطرتر از مشک است.

این کتاب کریم در جوامع علمی از جایگاهی شاداب برخوردار است. و شگفتی و زیبایی انوار آن تابنده است، تابناک است انوار آن، روشن است حقائق آن و رقیق است دقائق آن.

هر کدام از اجزای آن در درون خود از علم مفید چیزی را جمع دارد که هر بحث کننده دارای ابعاد مختلف، از آن بی نیاز نیست. پس در آن گم شده فقیه و مطلوب مفسر و خوراک محدث و نیاز و مطلوب عارف متاله و مقصد مورخ، و مطلوبی مفید و مورد استفاده است. و نهایتاً به درستی که این کتاب نیاز جامعه علمی از امت محمد صلی الله علیه و آله است. پس جمله های ثناء و تعریف و ستایش، از وصف کنه این کتاب عاجزند، و در بردارنده اموری است که بیان کوچک تر از ادراک عظمت آن است، و آنچه که سخنور حاذق و آزاد و تیز زبان بر زبان براند، پس آن پایین تر از حق و حقیقت آن است.

محققاً شیخ اسلام علامه مجلسی آنچه سختی و رنج و شدت که در تنظیم این کتاب خود متحمل شد کوچک شمرد و مشقت هایی را که در سعی برای رسیدن به تنها هدف خود و تالیف سخت و گران سنگ خود تحمل کرد، آسان شمرد. همه این ها برای ادا کردن واجب شریعت و قیام به خدمت واجب برای اسلام نورانی است و زنده کردن آنچه که از تعلیمات دین آموخته بود و در طبقه های بلایا دگرگون شده بود، و بالا بردن کلمه حق، کلمه عدل و راستی و نشر دادن ناشناخته های اسلام مقدس و به خاطر حمایت از مذهب امامی صحیح.

و در درون، نیت مؤلف این بود که آنچه را که فوت شد از او جبران بکند؛ مصادری را که آنها را بریده بود یا آنهایی را که برای هدفی که در آن زمان داشت، در تالیفش اخذ نکرده بود - . وی در آخر فصل دوم از جلد اول گوید: «می دانم که به زودی بعضی از اخبار کتاب های متقدمی را که آنها را به خاطر بعضی جهات اخذ نکردم ذکر می کنیم، همراه آنچه که به زودی از کتاب ها، کتابی واحد تجدید می شود که اسم آن را «مستدرک البحار الانوار» می گذاریم به خواست خدای کریم بخشنده. چرا که الحاق در این کتاب سبب تغییر بسیاری از نسخه های متفرقه در شهرها می گردد. و خداوند توفیق دهنده خیر و رشد و استحکام است.» به تحقیق یکی از شاگردان علامه در کتابی که برای علامه نوشته بود، شرح کتاب هایی را که از آن خارج نمی شود تفصیل داد، و علامه مجلسی آن را به خاطر زیاد بودن فایده آن، در آخر جلد اجازات وارد کرد. -

غیر از اینکه قضای حتمی و اجل حتمی فاصله شد بین او و بین آنچه که بر خودش حتمی کرده بود. پس اجل خود را قبل از اینکه به آرزویش برسد درک کرد. خداوند معطر گرداند مزجعش را.

و کتاب در نهایت به صورتی است که بازگو کننده بزرگی و نبوغ مؤلف علامه یکتای آن را و مقدم بودن او در نفسیات کریمه و ملکات فاضله و سبقتش به سوی فضیلت ها و چند بعدی بودن او در علوم است. پس صفحات آن را از تاریخ حیاتش عربی کرد و خواننده به ترجمه ای که در درون معجم ها - . و به تحقیق ترجمه آن را در کتاب های ترجمه تفصیل دادم. و علامه نوری کتاب «فیض قدسی» خود را در ترجمه آن و بیان احوال آن تصنیف کرده است و ما مختصری از آن را در مقدمه اول ذکر می کنیم. -

یافت می شود نیازی ندارد، غیر اینکه ما جملاتی را به اعجاب او و تقدیم کردن مقام او و ایفای حقش وارد کردیم و آن را در مقدمه ذکر کردیم و در کنار دیگر جملات قرار دادیم، و از خداوند توفیق و تحکیم را امیدواریم.

**[ترجمه]

المقدّمة الأولی فی ترجمة المؤلّف

الثناء علیه

هو الإمام العلّامة شیخ الإسلام المولی محمّد باقر بن المولی محمّد تقیّ المجلسیّ نوّر اللّه ضریحه و قدّس روحه.

الثناء علیه: قد أجمع العلماء علی جلالة قدره و تبرّزه فی العلوم العقلیّة و النقلیّة و الحدیث و الرجال و الأدب. و السابر لکتب التراجم جدّ علیم بأنّه من أکابر الرجال فی علوم الدین و الشریعة، و النظر فی کتبه العلمیّة یهدینا إلی أنّه واقع فی الطلیعة من الفقهاء الأعلام و أنّه عظیم من عظماء الشیعة، و أنّ کلّ ما فی التراجم و المعاجم من جمل الإکبار و التبجیل دون ما هو فیه، فلنذکر هنا نبذة ممّا هتف به العلماء من ألفاظ المدح و الإطراء فی حقّه.

قال المولی الأردبیلیّ (1):

محمّد باقر بن محمّد تقیّ بن المقصود علیّ الملقّب بالمجلسیّ مدّ ظلّه العالی أستادنا و شیخنا و شیخ الإسلام و المسلمین، خاتم المجتهدین، الإمام العلّامة، المحقّق المدقّق، جلیل القدر، عظیم الشأن، رفیع المنزلة، وحید عصره، فرید دهره، ثقة، ثبت، عین، کثیر العلم، جیّد التصانیف، و أمره فی علوّ قدره و عظم شأنه و سموّ رتبته و تبحّره فی العلوم العقلیّة و النقلیّة و دقّة نظره و إصابة رأیه و ثقتة و أمانته و عدالته أشهر من أن یذکر، و فوق ما یحوم حوله العبارة، و بلغ فیضه و فیض والده رحمهما اللّه دینا و دنیا بأکثر الناس من العوام و الخواص، جزاه اللّه تعالی أفضل جزاء المحسنین، له کتب نفیسة جیّدة، قد أجازنی دام بقاه و تأییده أن أروی عنه جمیعها.

و قال محمّد بن الحسن الحرّ العاملیّ (2):

مولانا الجلیل محمّد باقر ابن مولانا محمّد تقیّ

ص: 37


1- 1. جامع الرواة ج 2 ص 78.
2- 2. امل الامل ص 60.

المجلسیّ عالم، فاضل، ماهر، محقّق، مدقّق، علّامة، فهّامة، فقیه، متکلّم، محدّث ثقة ثقة، جامع للمحاسن و الفضائل، جلیل القدر، عظیم الشأن، أطال اللّه بقاه، له مؤلّفات کثیرة مفیدة.

و قال البحرانیّ (1):

العلّامة الفهّامة، غوّاص بحار الأنوار، و مستخرج لآلی الأخبار و کنوز الآثار، الّذی لم یوجد له فی عصره و لا قبله و لا بعده قرین فی ترویج الدین، و إحیاء شریعة سیّد المرسلین، بالتصنیف و التألیف، و الأمر و النهی، و قمع المعتدین و المخالفین من أهل الأهواء و البدع و المعاندین سیّما الصوفیّة المبدعین، «محمّد باقر بن محمّد تقیّ بن مقصود علیّ الشهیر بالمجلسیّ» و هذا الشیخ کان إماما فی وقته فی علم الحدیث و سائر العلوم، و شیخ الإسلام بدار السلطنة أصفهان، رئیسا فیها بالرئاسة الدینیّة و الدنیویّة، إماما فی الجمعة و الجماعة، و هو الّذی روّج الحدیث و نشره لا سیّما فی الدیار العجمیّة، و ترجم لهم الأحادیث العربیّة بأنواعها بالفارسیّة، مضافا إلی تصلّبه فی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر، و بسط ید الجود و الکرم لکلّ من قصد و أمّ، و قد کانت مملکة الشاه سلطان حسین لمزید خموله و قلّة تدبیره للملک محروسة بوجود شیخنا المذکور، فلمّا مات انتقصت أطرافها، و بدا اعتسافها، و اخذت فی تلک السنة من یده قندهار، لم یزل الخراب یستولی علیها حتّی ذهبت من یده.

و قال المولی محمّد شفیع (2):

منهم السحاب الهابر، و البحر الزاخر، فتّاح العلوم و الأسرار، کشّاف الأستار من الأخبار، مستخرج اللّئالی من الآثار، مفخر الأوائل و الأواخر مولانا محمّد باقر المجلسیّ نور اللّه روحه (3).

و قال الأمیر محمّد صالح الخواتون آبادیّ فی حدائق المقرّبین (4): مولانا محمّد باقر المجلسیّ نوّر اللّه ضریحه الشریف و قدّس روحه اللّطیف هو الّذی قد کان أعظم أعاظم

ص: 38


1- 1. لؤلؤة البحرین ص 44.
2- 2. الروضة البهیة ص 36.
3- 3. ثم وصفه بما تقدم من البحرانیّ بالفاظه مع اختلاف یسیر.
4- 4. الروضات ص 121 من الطبعة الثانیة.

الفقهاء و المحدّثین، و أفخم أفاخم علماء أهل الدین، و کان فی فنون الفقه و التفسیر و الحدیث و الرجال و أصول الکلام و أصول الفقه فائقا علی سائر فضلاء الدهر، مقدّما علی جملة علماء العلم، و لم یبلغ أحد من متقدّمی أهل العلم و العرفان و متأخّریهم منزلته من الجلالة و عظم الشأن، و لا جامعیّة ذلک المقرّب بباب إلهنا الرحمن. إلی آخر ما قاله رحمه اللّه.

و فی کتاب مناقب الفضلاء(1):

ملاذ المحدّثین فی کلّ الأعصار، و معاذ المجتهدین فی جمیع الأمصار، غوّاص بحار أنوار الحقائق برأیه الصائب، و مشکاة أنوار أسرار الدقائق بذهنه الثاقب، حیاة قلوب العارفین، و جلاء عیون السالکین، ملاذ الأخیار، و مرآة عقول اولی الأبصار، مستخرج الفوائد الطریفة من أصول المسائل، مستنبط الفرائد اللّطیفة من متون الدلائل، مبیّن غامضات مسائل الحلال و الحرام، و موضح مشکلات القواعد و الأحکام، رئیس الفقهاء و المحدّثین، آیة اللّه فی العالمین، أسوة المحقّقین و المدقّقین من أعاظم العلماء، و قدوة المتقدّمین و المتأخّرین من فحول أفاخم المجتهدین و الفقهاء، شیخ الإسلام، و ملاذ المسلمین، و خادم أخبار أئمّة المعصومین علیهم السّلام، المحقّق النحریر العلّامة المولی محمّد باقر المجلسیّ طیّب اللّه مضجعه.

و وصفه العلّامة الطباطبائی بحر العلوم (2)

فی إجازته للسیّد عبد الکریم ابن السیّد جواد بقوله:

خاتم المحدّثین الجلّة، و ناشر علوم الشریعة و الملّة، العالم الربّانیّ، و النور الشعشعانیّ، خادم أخبار الأئمّة الأطهار، و غوّاص بحار الأنوار، خالنا العلّامة المولی محمّد الباقر لعلوم الدین.

و أطراه السیّد عبد اللّه فی إجازته بقوله:(3)

الجامع بین المعقول و المنقول، الأوحد فی الفروع و الأصول، مروّج المذهب فی المائة الثانیة عشر، أستاد الکلّ فی الکلّ، ناشر أخبار الأئمّة الطاهرین علیهم السّلام، و مسهّل

ص: 39


1- 1. الفیض القدسی ص 5.
2- 2. الفیض القدسی ص 5.
3- 3. الفیض القدسی ص 5.

مسالک العلوم الدینیّة للخاصّ و العامّ. ا ه.

و قال المحقّق الکاظمیّ (1)

بعد ذکر والده المعظّم:

منها(2): المجلسیّ لولده و تلمیذه الأجلّ الأعظم الأکمل الأعلم، منبع الفضائل و الأسرار و الحکم، غوّاص بحار الأنوار، مستخرج کنوز الأخبار و رموز الآثار، الّذی لم تسمح بمثله الأدوار و الأعصار، و لم تنظر إلی نظیره الأنظار و الأمصار، کشّاف أنوار التنزیل و أسرار التأویل، حلّال معاضل الأحکام و مشاکل الأفهام بأبلج السبیل و أنهج الدلیل، صاحب الفضل الغامر، و العلم الماهر(3)، و التصنیف الباهر، و التألیف الزاهر، زین المجالس و المدارس و المساجد و المنابر، عین أعیان الأوائل و الأواخر من الأفاضل و الأکابر، الشیخ الواقر الباقر، المولی محمّد باقر جزاه اللّه رضوانه، و أحلّه من الفردوس مبطانه. ا ه

و مهما تکثّرت الأقوال من العلماء فی حقّ شیخنا المترجم فإنّا نری البیان یقصر عن تحدید نفسیّاته، و ینحسر عن توصیف محامده و ما آتاه اللّه من ملکات فاضلة، و صفات حمیدة، و ما وفّقه من ترویج شریعته و إحیاء سنّة نبیّه، و إماتة الأحداث الهالکة و البدع المهلکة، و إرشاد الناس إلی الطریق السویّ و الصراط المستقیم بکتبه النافعة، و بثّها فی البلدان و القری، و فی الحاضر و البادی، و ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء من عباده و اللّه ذو الفضل العظیم.

ص: 40


1- 1. مقابس الأنوار ص 22.
2- 2. أی من الألقاب.
3- 3. کذا فی النسخ.

**[ترجمه]او امام و علامه شیخ الاسلام مولی محمد باقر بن مولی محمد تقی مجلسی (نورالله ضریحه و قدس روحه) می باشد.

تعاریف از او: علماء بر بزرگی منزلت و بارز بودن او در علوم عقلی و نقلی و حدیث و رجال و ادبیات اتفاق نظر دارند. و کتاب های تراجم کوشش عالمانه ای کردند به این که علامه از بزرگان رجال در علم دین و شریعت است و نگاه به کتاب های علمی او، ما را به این سمت هدایت می کند که او در ابتدا از فقهای نامدار و از بزرگ ترین عالمان شیعه بوده است. و هر چه که در کتاب های تراجم و معجم ها، از جملات بزرگان و بزرگ شمردن او آمده، کمتر از آنچه که او هست می باشد. ما در اینجا پاره ای از آنچه را که علماء، از تعریف و مدح و ستودن در حق او بدان اشاره کرده اند، می آوریم.

مولی اردبیلی می گوید: - . جامع الروات 2 : 87 - محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود علی ملقّب به مجلسی (مدّ ظله العالی) استاد و شیخ ما و شیخ الاسلام و المسلمین، آخرین از مجتهدان، امام علامه، محقق دقیق، جلیل القدر، عظیم الشأن، دارای منزلت والا، یگانه عصر، بی نظیر دوران، موثق، ثابت، چشم، دارای علم بسیار، دارای تالیفات نیکو، که والایی جایگاهش و عظمت شأنش، بزرگی رتبه اش، مهارتش در علوم عقلی و نقلی، نظر دقیق و رأی صائب و وثاقت و امانت و عدالت مشهورتر از آن است که گفته شود و فوق آن چیزی است که این عبارت ها مقصود ما را برساند. و فیض دینی و دنیایی او و پدرش (رحمهما الله) به اکثر مردم از خواص و عام رسیده است که خداوند به او بهترین اجر نیکوکاران را عنایت کند. برای او کتاب های گرانقدر و نیکوست. علامه (دام بقائه و تائیده) اجازه ای به من داد که از او همه احادیث را روایت کنم.

محمد بن حسن حرّ عاملی می گوید: - . امل الآمل:60 -

مولای بزرگوار ما محمد باقر فرزند مولای ما محمد تقی مجلسی، عالم، فاضل، ماهر، محقق، دقیق، علامه، بسیار فهم، فقیه، متکلم، محدث، مورد وثاقت و ثقه، جامع خوبی ها و فضیلت ها، جلیل القدر، عظیم الشأن (اطال الله بقائه)، برای او تالیفات زیاد و قابل استفاده ای است.

بحرانی می گوید: - . لؤلؤۀ البحرین: 44 - علامه بسیار فهم، غواص دریای نور، استخراج کننده گوهرهای اخبار و گنج های آثار، کسی که در دوران او و نه در قبل و نه در بعدش در ترویج دین قرین و در احیای دین آقای پیامبران از تالیف و تصنیف و امر و نهی و قلع و قمع تجاوزگران و مخالفان از اهل هوا و بدعت گزاران و دشمنان خصوصاً صوفی های بدعت گزار، مانندش پیدا نمی شود. او محمد باقر بن محمد تقی بن مقصود علی مشهور به مجلسی است. این استاد در روزگار خود امام در علم حدیث و دیگر علوم بود و در دارالسلطنه اصفهان شیخ الاسلام به شمار می آمد. در اصفهان ریاست دینی و دنیایی داشت و امامت جمعه و جماعت را بر عهده گرفته بود. او حدیث و انتشار حدیث را خصوصاًٌ در ایران رواج داد و برای آنها انواع احادیث عربی را به فارسی ترجمه نمود. اضافه بر آن، در امر به معروف و نهی از منکر سختگیر بود و دستش برای سخاوت و کرم بر هرکسی که همراهی اش می کرد باز بود. مملکت شاه سلطان حسین به جهت زیادی سستی و کمی تدبیر مملکت داری، به وجود این شیخ حراست می شد و وقتی علامه فوت کرد، از اطراف حکومتش کاسته شد و استبداد شروع گردید و در همان سال قندهار از دستش گرفته شد، و ویرانی بر آن منطقه استیلا پیدا نکرد مگر زمانی که از دست او خارج گردید.

مولی محمد شفیع می گوید: - . الروضۀ البهیۀ: 36 -

از جمله آنها، ابر بارنده و دریای لبریز، گشاینده علوم و اسرار، کنار زننده پرده هایی از احادیث، استخراج کننده گوهرهایی از این آثار، افتخار اولین و آخرین مولای ما محمد باقر مجلسی (نورالله روحه). - . سپس او را با آن الفاظی که بحرانی آورده توصیف کرده، البته اختلافات فراوانی دارد. -

امیر محمد صالح خاتون آبادی در «حدائق المقربین» می گوید: - . روضات الجنات: 121 از چاپ دوم - مولای ما محمد باقر مجلسی (نورالله ضریحه و قدس روحه اللطیف)، بزرگ ترین بزرگان فقه و حدیث می باشد و عالی مقام ترین علمای اهل دین، کسی که در فقه و تفسیر و حدیث و رجال و اصول کلام و اصول فقه بر همه فضلای دوره خود فائق بود، بر همه علمای علم تقدم داشت و کسی از متقدمین از اهل علم و عرفان و متاخرین آنها به منزلت و بزرگی و عظمت شأن او نمی رسد. و او جامع ترین مقرب به در گاه خداوند است.

در کتاب «مناقب الفضلاء» آمده است: - . فیض قدسی: 5 - همراه محدثان در همه دوره ها؛ پناه مجتهدان در همه شهرها؛ فرو رونده در دریای نور حقیقت با آرای درست؛ چراغ نورانی اسرار با ذهنی دقیق؛ زندگی بخش دل های عارفان؛ روشنی بخش چشم های سالکان؛ همراه خوبان؛ آینه عقول صاحبان بصیرت؛ استخراج کننده فایده های مهم از اصول مسائل؛ استنباط کننده نکته های لطیف از متن های استدلالی؛ روشن کننده سخت ترین مسائل حلال و حرام؛ توضیح دهنده اشکالات احکام و قاعده ها؛ ریاست فقیهان و روایت کنندگان؛ آیت خداوند در دو جهان؛ برگزیده محققان و اهل دقت در بین بزرگان علماء؛ پیشوای علمای متقدم و متاخر از بزرگان مجتهدان و فقیهان؛ شیخ الاسلام و همراه مسلمانان و خدمتگذار امامان معصوم علیهم السّلام، محقق توانمند علامه مولی محمد باقر مجلسی (طیب الله مضجعه). علامه طباطبایی بحرالعلوم: - . فیض قدسی: 5 -

در اجازه اش به سید عبدالکریم بن سید جواد او را توصیف کرده و می گوید: خاتم محدثین بزرگوار، ناشر علوم شریعت و اسلام، عالم ربانی، نور پرتو افکن، خدمتگذار روایات ائمه اطهار و غواص دریای نور، دایی ما علامه مولی محمد باقر، شکافنده علوم دین.

سید عبدالله هم در اجازه اش او را ستوده و می گوید: - . فیض قدسی: 5 - جامع بین علوم عقلی و نقلی، یگانه در فروع و اصول، ترویج کننده شیعه در قرن دوازدهم، استاد کلّ در کلّ، نشر دهنده احادیث ائمه طاهرین علیهم السّلام و آسان کننده راه های غلوم دینی برای شیعه و اهل سنت.

محقق کاظمی بعد از ذکر پدر بزرگوار علامه می گوید: - . مقابس الانوار: 22 - از آن جمله - . یعنی از القاب -

مجلسی، فرزند و شاگرد گرانمایه و بزرگوار و دانای با کمال؛ سرچشمه فضیلت ها و رازها و حکمت ها؛ غواص دریاهای روشنایی ها؛ استخراج کننده گنج های اخبار و اسرار آثار که روزگاران و دوران چون او به گوش نشنیده و دیدگان به مانند او ندیده؛ کشف کننده انوار کلام خداوندی و اسرار تفسیر و تاویل؛ گشاینده پیچیدگی های احکام و مشکلات دانش ها به روشن ترین روش و بهترین دلیل، آن که احسانی سرشار و دانشی بسیار - . همچنین در دیگر نسخه ها چنین است -

و نوشته های روشنگر و تالیفات درخشان دارد؛ زینت دهنده مجالس و مدارس و منبرها، بزرگ و شریف فاضلان و مهتران دوران گذشته و حال، استاد متین، گسترش دهنده دانش، مولی محمد باقر است - که خدای، رضوان خویش را بدو پاداش دهد و او را در منزلگاه فردوس [برین] جای دهد.

هر چه از اقوال علما درباره استادی که شرح حالش را بیان داریم، می بینیم بیان از محدوه حالاتش کوتاه است و به وصف خوبی هاش، و آنچه خداوند از فضایل و صفات نیکو به او عنایت کرده نزدیک هم نمی شویم. و خداوند او را موفق نمود در رواج دینش و زنده نگه داشتن سنت نبوی، و میراندن مسائل جدید و بدعت های کشنده، و ارشاد نمودن مردم به راه درست و مستقیم به واسطه کتاب های سودمندش، و انتشار آن در همه شهرها وروستاها و آبادی ها و بیابان ها. و این از عنایت خداست که به هریک از بندگانش خواست عطا می نماید و خداوند صاحب فضیلت های بزرگ است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته و مصنّفاته

مؤلّفاته بالعربیة

«1»- کتاب بحار الأنوار فی خمسة و عشرین مجلّدا(1):

الأول: کتاب العقل و الجهل، و فضیلة العلم و العلماء و أصنافهم، و فیه حجّیّة الأخبار و القواعد الکلّیّة المستخرجة منها، و ذمّ القیاس. و أورد فی مقدّمته فصولا مفیدة، و فیه أربعون بابا.

الثانی: کتاب التوحید و الصفات و الأسماء الحسنی، فی أحد و ثلاثون بابا.

و فیه تمام کتاب توحید المفضّل و الرسالة الإهلیلجیّة.

الثالث: کتاب العدل و المشیئة و الإرادة و القضاء و القدر، و الهدایة و الإضلال و الامتحان، و الطینة و المیثاق و التوبة و علل الشرائع، و مقدّمات الموت و ما بعده، و فیه تسعة و خمسون بابا.

الرابع: کتاب الاحتجاجات و المناظرات و هو یشتمل علی ثلاثة و ثمانون بابا و فیه کتاب المسائل لعلیّ بن جعفر.

الخامس: فی أحوال الأنبیاء و قصصهم و فیه ثلاثة و ثمانون بابا.

السادس: فی أحوال نبیّنا الأکرم صلّی اللّه علیه و آله و أحوال جملة من آبائه، و فیه شرح حقیقة الإعجاز، و کیفیّة إعجاز القرآن، و فیه ترجمة سلمان و أبی ذرّ و عمّار و مقداد، و بعض آخر من الصحابة و ذکر أحوالهم، و فیه اثنان و سبعون بابا.

السابع: فی مشترکات أحوال الأئمّة علیهم السّلام و شرائط الإمامة و أحوال ولادتهم و غرائب شئونهم و علومهم و فضلهم علی الأنبیاء، و ثواب محبّتهم و فضل ذرّیّتهم، و فی آخره بعض احتجاجات العلماء فی مائة و خمسین بابا.

الثامن: فی الفتن بعد النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و سیرة الخلفاء و ما وقع فی أیّامهم، و کیفیّة حرب الجمل و صفّین و النهروان و غارات معاویة علی أطراف العراق، و أحوال بعض

ص: 41


1- 1. او ستة و عشرین کما ستعرف وجهه.

أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام، و شرح جملة من الأشعار المنسوبة إلیه، و شرح بعض کتبه فی اثنین و ستّین بابا.

التاسع: فی أحوال أمیر المؤمنین علیه السّلام من ولادته إلی شهادته، و أحوال أبیه و ذکر إیمانه، و أحوال جملة من أصحابه، و النصوص الواردة علی الأئمّة الاثنی عشر علیهم السّلام؛ فی مائة و ثمانیة و عشرین بابا.

العاشر: فی أحوال سیّدة النساء علیها السّلام و الإمامین الهمامین الحسن المجتبی و أبی عبد اللّه الحسین علیهما السّلام، و أحوال المختار و أخذه الثار؛ فی خمسین بابا.

الحادی عشر: فی أحوال الأئمّة الأربعة بعد الحسین، و هم السجّاد و الباقر و الصادق و الکاظم علیهم صلوات اللّه، و أحوال جماعة من أصحابهم و ذراریهم فی ستّة و أربعین بابا.

الثانی عشر: فی أحوال الائمّة الأربعة قبل الحجّة المنتظر علیهم السّلام، و هم أبو الحسن الرضا، و التقیّ الجواد، و الهادی النقیّ، و الزکیّ العسکریّ، علیهم السّلام و فیه ذکر أحوال بعض أصحابهم، فی تسعة و ثلاثین بابا.

الثالث عشر: فی أحوال الحجّة المنتظر عجّل اللّه تعالی فرجه من ولادته إلی غیبته، و علّة غیبته، و علائم ظهوره، و فیه ذکر من تشرّف بخدمته، و إثبات الرجعة؛ فی أربع و ثلاثین بابا.

الرابع عشر: فی السماء و العالم و حدوثهما و أجزائهما من الفلکیّات و الملک و الجانّ و لإنسان و الحیوان و العناصر، و فیه أبواب الصید و الذباحة و الأطعمة و الأشربة، و تمام کتاب «طبّ النبیّ» و کتاب «طبّ الرضا» فی مأتین و عشرة أبواب.

الخامس عشر: فی الإیمان و الکفر، و هو فی ثلاثة أجزاء: «1» الإیمان و شروطه و صفات المؤمنین و فضلهم، و فضل الشیعة و صفاتهم. «2» الأخلاق الحسنة و المنجیات.

«3» الکفر و شعبه، و الأخلاق الرذیلة، فی مائة و ثمانیة أبواب.

و کان فی عزمه قدّس سرّه فی أوّل الشروع فی التألیف أن یدخل أبواب العشرة فی هذا المجلّد، لکن لمّا شرع فی تألیف کتاب الإیمان و الکفر رأی أنّ کتاب العشرة

ص: 42

یصلح أن یجعلها کتابا برأسها، و لذا عدل عن عزمه الأوّل و جعله مجلّدا برأسه، قال قدّس سرّه فی أوّل المجلّد الخامس عشر: و قد أفردت لأبواب العشرة کتابا لصلوحها مجلّدا برأسها و إن أدخلناها فی هذا المجلّد فی الفهرس المذکور فی أوّل الکتاب انتهی.

و بالجملة یعدّ أبواب العشرة المجلّد السادس عشر بحسب الترتیب الثانویّ، و هو فی مائة و سبعة أبواب.

السادس عشر: علی الترتیب الأوّلی فی الآداب و السنن، و یعرف بالزیّ و التجمّل أیضا، فیه أبواب التنظیف و الاکتحال و التدهّن، و أبواب المساکن و السهر و النوم و السفر و جوامع المناهی و الکبائر و المعاصی و الحدود، و فصّل مجموع أبوابه فی فهرسه فی مائة و واحد و ثلاثین بابا، و کانت النسخة الّتی طبع عنها هذا المجلّد غیر تامّة، و جملة من أبوابه کالمناهی و الکبائر و الحدود اقتصر فیها بذکر العنوان، و لم یخرّج فیها روایاتها، فأسقط المباشرون لطبعه العناوین المجرّدة عن الحدیث من الکتاب لعدم الجدوی فیها فخرج هذا المجلّد عن الطبع ناقصا، و ظفر العلّامة الرازیّ (1) و العلّامة میرزا محمّد الطهرانیّ بنسخة کاملة(2) کتبت فیها بعد عنوان کلّ باب أحادیث الباب و هی

ص: 43


1- 1. راجع کتاب الذریعة ج 2 ص 23، و الجزوة المطبوعة بأمر العلامة میرزا محمّد الطهرانیّ قدّس سرّه سنة 1362 ففیهما. تفصیل لذلک.
2- 2. هذه النسخة أیضا ناقصة بعدة أبواب، و لیست کاملة کما ظنّ العلامة الرازیّ و الطهرانیّ و بها لا یتم المجلد السادس عشر، و تفصیل ذلک أن النسخة المذکورة التی طبعت بعد سقطت منها 21 بابا إلیک تفصیلها: ( 1): باب کثرة الثیاب لم یخرج فیه أخباره.( 2): باب نادر هذا أیضا عنوان بلا خبر تحته. ( 3): باب 112 النهی عن التعرّی باللیل.( 4): باب 113 ألوان الثیاب و التماثیل فیها.( 5): باب 114 النهی عن التزیی بزی أعداء اللّه.( 6): باب 115 ما یجوز لبسه من الجلود و ما لا یجوز، و لبس الذهب و الفضة و الحریر و الدیباج.( 7): باب 116 لبس القطن و الصوف و الشعر و الوبر و الخز و الکتان.( 8): باب 117 آداب لبس الثیاب و نزعها و ما یقال عندهما، و ما یکره من الثیاب، و مدح التواضع و النهی عن التبختر فیها.( 9): باب 118 التقنع و التوشح فوق القمیص.(10): باب 119 آداب النظر فی المرآة.( 11): باب 120 الرداء و الکساء و العمامة و القلنسوة و السراویل.( 12): باب 121 أدعیة اللباس و النظر فی المرآة، طبع منه أو من باب 117 حدیثین تحت باب النهی عن التعرّی باللیل و النهار.( 13): باب 122 تشبّه النساء بالرجال و العکس، و تشبّه الشباب بالکهول و العکس.( 14): باب 123 النوادر.( 15): باب 124 الاحتذاء و التنعل و آدابهما و ألوانهما.( 16): باب 125 التدهن و آدابه.( 17): باب 126 الادهان، و طبع باب 127 و اسقط ما بعده.( 18): باب 128: ما یحلّی بالذهب و الفضة من المرآة و السرج و اللجام و السیف و غیرها.( 19): باب 129 فضل التختم و کیفیته.(20): باب 130: الفصوص و نقوشها.( 21): باب 131 التختم بالذهب و الفضة و الحدید و الصفر، و نرجو من اللّه سبحانه العثور علی نسخة کاملة تامّة.

نسخة عصر المصنّف أو قریبا من عصره، و کان صاحبها لا یبرزها مخافة التلف، و استنسخ هذه القطعة فخر المحدّثین الحاجّ الشیخ عبّاس القمّیّ رحمة اللّه علیه، بخطّه الشریف و أشار إلی وجودها عنده فی کتابه سفینة البحار فی مادّة «قمر» عند ذکر القمار(1).

و طبع تلک النسخة فی سنة 1362 بأمر العلّامة میرزا محمّد الطهرانیّ قدّس سرّه فی 44 صحیفة.

السابع عشر: فی المواعظ و الحکم فی ثلاثة و سبعین بابا(2).

الثامن عشر: فی جزءین: الطهارة فی ستّین بابا، و الصلاة فی مائة و أحد و ستّون بابا، و فیه تمام رسالة «إزاحة العلّة» لشاذان بن جبرئیل.

التاسع عشر: فی جزءین: أوّلهما فی فضائل القرآن و آدابه و ثواب تلاوته و إعجازه، و فیه تفسیر النعمانیّ کلّه فی مائة و ثلاثین بابا؛ ثانیهما فی الذکر و أنواعه، و آداب الدعاء و شروطه، و فیه الأعواذ و الأحراز و أدعیة الأوجاع، و صحیفة إدریس، و غیر ذلک فی مائة و أحد و ثلاثین بابا.

العشرون: فی الزکاة و الصدقة و الخمس و الصوم و الاعتکاف و أعمال السنة، فی مائة و اثنین و عشرین بابا.

الحادی و العشرون: فی الحجّ و العمرة و أحوال المدینة و الجهاد و الرباط، و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر، فی أربعة و ثمانین بابا.

الثانی و العشرون: فی المزار فی أربعة و ستّین بابا.

الثالث و العشرون: فی العقود و الإیقاعات فی مائة و ثلاثین بابا.

الرابع و العشرون: فی الأحکام الشرعیّة و ینتهی إلی الدیات فی ثمانیة و أربعین بابا.

الخامس و العشرون: فی الإجازات و فیه تمام فهرس الشیخ منتجب الدین، و منتخب من کتاب سلافة العصر، و أوائل کتاب الإجازات للسیّد ابن طاوس و الإجازة الکبیرة لبنی زهرة، و إجازة الشهید الأوّل و الثانی و غیرها.

ص: 44


1- 1. ج 2 ص 444.
2- 2. و استدرک علیه العلامة النوریّ و سماه معالم العبر، طبع فی تبریز مع مستدرکه سنة 1297.

الثانی: مرآة العقول: فی شرح أخبار آل الرسول، و هو شرح للکافی فی اثنی عشر مجلّدا.

الثالث: ملاذ الأخیار: فی شرح تهذیب الأخبار، خرج منه من أوّله إلی کتاب الصوم و من کتاب الطلاق إلی آخره.

الرابع: شرح الأربعین.

الخامس: الفوائد الطریفة فی شرح الصحیفة، خرج منه إلی آخر الدعاء الرابع.

السادس: الوجیزة فی الرجال.

السابع: رسالة الاعتقادات.

الثامن: رسالة الأوزان و هی أوّل ما صنّفه.

التاسع: رسالة فی الشکوک.

العاشر: المسائل الهندیّة، سألها عنه أخوه المغفور المولی عبد اللّه من هند.

الحادی عشر: الحواشی المتفرّقة علی الکتب الأربعة و غیرها.

الثانی عشر: رسالة فی الأذان، ذکرها فی اللؤلؤة.

الثالث عشر: رسالة فی بعض الأدعیة الساقطة عن الصحیفة الکاملة.

ص: 45

**[ترجمه]

1. کتاب بحار الانوار در بیست و پنج جلد: - . یا بیست و شش جلد که علتش به زودی می آید. -

اول: کتاب عقل و جهل؛ در فضیلت علم و عالمان و هم صنفان علم، و در آن به مباحثی چون حجیت اخبار و قواعد کلی که از اخبار استخراج شده و مذمت قیاس پرداخته است. در مقدمه اش فصول مفیدی آمده و این کتاب دارای چهل باب است.

دوم: کتاب توحید؛ در صفات و اسماء حسنای الهی، در سی و یک باب که همه «کتاب توحید مفضّل» و «رساله اهلیلجه» در این کتاب آمده است.

سوم: کتاب عدل؛ در مشیت و اراده و قضا و قدر الهی، هدایت و ضلالت و امتحان الهی، طینت و میثاق و توبه و ادله شریعت و مقدمات مرگ و احوال بعد از مرگ. این کتاب دارای پنجاه و نه باب است.

چهارم: کتاب احتجاجات و مناظرات؛ که شامل هشتاد و سه باب است و «کتاب مسائل از علی بن جعفر» در این کتاب آمده است.

پنجم: در حالات انبیاء و داستان آنان؛ که دارای هشتاد و سه باب است.

ششم: در حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و حالات پدران پیامبر؛ در این کتاب به حقیقت معجزه و چگونگی معجزه بودن قرآن و همچنین به شرح حال و ذکر حالات سلمان، ابوذر، عمّار، مقداد و بعضی دیگر از اصحاب پیامبر پرداخته است. این کتاب دارای هفتاد و دو باب است.

هفتم: در مشترکات حالات امامان علیهم السّلام و شرائط امامت؛ در این کتاب به حالات ولادت، آیاتی که در شأن آنها آمده و علوم امامان، فضیلت امامان بر انبیا، ثواب محبتشان و فضیلت فرزندانشان و در پایان کتاب به بعضی از احتجاجات علماء پرداخته است. این کتاب دارای یکصد و پنجاه باب است.

هشتم: در فتنه های بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم؛ در این کتاب سیره خلفاء و آن چه در روزگار خلفاء اتفاق افتاد و کیفیت جنگ های جمل، صفین و نهروان و غارت های معاویه در اطراف عراق و حالات بعضی از اصحاب امیرالمومنین علیه السّلام و شرح مقداری از اشعار منسوب به امیرالمومنین علیه السّلام و شرح بعضی از کتاب های امیرالمومنین علیه السّلام آمده است. این کتاب دارای شصت و دو باب است.

نهم: در حالات امیرالمومنین علیه السّلام از ولادت تا شهادت؛ در این کتاب حالات حضرت ابوطالب و ایمان او و همچنین حالات تعدادی از اصحاب و روایات وارده بر امامت امامان دوازده گانه علیهم السّلام آمده است. این کتاب دارای یکصد و بیست و هشت باب است.

دهم: در حالات حضرت فاطمه سلام الله علیها و دو امام همام حضرت امام حسن مجتبی و حضرت اباعبدالله الحسین علیهما السّلام و حالات مختار و خونخواهی او؛ این کتاب دارای پنجاه باب می باشد.

یازدهم: در حالات چهار امام بعد از امام حسین علیه السّلام که عبارتند از امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم السّلام و تعدادی از اصحاب و فرزندان این امامان؛ این کتاب دارای چهل و شش باب است.

دوازدهم: در حالات چهار امام قبل از حضرت حجت علیه السّلام که عبارتند از امام رضا، امام محمد تقی، امام علی نقی و امام حسن عسگری علیهم السّلام و ذکر حالات تعدادی از اصحابشان؛ این کتاب دارای سی و نه باب می باشد.

سیزدهم: در حالات حضرت حجت منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف از ولادت تا غیبت؛ علت غیبت، علائم ظهور، ذکر کسانی که به خدمت حضرت مشرف شده اند و اثبات رجعت از دیگر مباحث کتاب است. این کتاب دارای سی و چهار باب می باشد.

چهاردهم: در کتاب «آسمان و جهان» که در این کتاب به مباحث حدوث و جزئیات این دو، ملائکه، جن، انسان، حیوان، عناصر، صید و ذباحه، اطعمه و اشربه و همچنین تمام «کتاب طب النبی» و «کتاب طب الرضا» پرداخته است. این کتاب دارای یکصد و ده باب می باشد.

پانزدهم: در ایمان و کفر؛ این کتاب دارای سه بخش می باشد: ایمان و شرایط آن، صفات مومنان و فضیلتشان و فضیلت شیعه و صفاتشان؛ اخلاق حسنه و نجات بخش؛ و کفر و شعبه های آن و اخلاق زشت. این کتاب دارای یکصد و هشت باب می باشد.

قصد علامه مجلسی (قدس سره) در شروع تالیف بحار الانوار آن بود که ابواب معاشرت را در همین جلد پانزدهم بیاورد. اما وقتی که تالیف کتاب ایمان و کفر را شروع نمود، متوجه شد که «کتاب معاشرت» قابلیت آن را دارد که یک کتاب مستقل قرار بگیرد و لذا از نظر اول برگشت و آن را یک مجلد مستقل قرار داد.

علامه (قدس سره) در اول جلد پانزدهم چنین گوید: «برای ابواب معاشرت و قابلیت آن مجلدی را به تنهایی قرار دادم، هر چند که در فهرست اول این کتاب آن را ذکر کرده ام.» پس ابواب معاشرت بنا بر ترتیب دوم، جزو جلد شانزدهم به شمار می آید و دارای یکصد و نه باب می باشد.

شانزدهم: بنا بر ترتیب اولی در آداب و سنت ها است و همچنین به آداب زندگی و زیبایی های آن شناخته می شود. در این جلد ابواب مختلفی از نظافت، سرمه کشیدن و روغن مالی و همچنین ابواب خانه ها، بیداری، خواب و مسافرت و همه آنهایی که نهی شده و گناهان کبیره و گناهان و حدود آنها آمده است. و مجموع این ابواب را در فهرستش در یکصد و سی و یک باب بسط داده است. و نسخه ای که این جلد از آن به چاپ رسیده، کامل نبوده و ابوابی مثل نواهی و گناهان کبیره و حدود را فقط در حد عنوان، آورده و روایاتش را نیاورده است. و دست اندرکاران چاپ این جلد، عناوین را بدون احادیث آوردند به دلیل آنکه به آن دسترسی نداشتند، لذا این جلد ناقص منتشر گردید.

در این بین علامه رازی - . رجوع کنید به کتاب «الذریعه 2/23» و جزوه ای که به دستور میرزا محمد تهرانی (قدس سره) در سال 1342 چاپ گردید که در این دو به تفصیل آمده است. - و علامه میرزا محمد تهرانی - . این نسخه همچنین از نظر ابواب ناقص است و چنان چه که علامه رازی و تهرانی گمان می کردند، کامل نیست و با این ابواب جلد شانزدهم تمام نمی شود. مفصل این نسخه که نام برده شد، آن است که بعد از انداختن 21 باب از آن چاپ شد و تفصیل آن چنین است: 1) باب لباس زیادی، که روایاتش نیامده است؛ 2) باب نادر، این عنوان هم روایتی در ذیلش نیامده است؛ 3) باب یکصد و دوازدهم: نهی از لخت شدن در شب؛ 4) باب یکصد و سیزدهم: رنگ های لباس و نمونه هایی ازآن؛ 5) باب یکصد و چهاردهم: نهی از زندگی نمودن مانند دشمنان خدا؛ 6) باب یکصد و پانزدهم: آنچه که از پوست حیوانات پوشیدنش جایز و جایز نیست و همچنین لباس های طلا، نقره، حریرو ابریشم؛ 7) باب یکصد و شانزدهم: پوشیدن لباس های پنبه، پشم، مو، کرک، خز و کتان؛ 8) باب یکصد و هفدهم: آداب پوشیدن لباس و در آوردن آن و آنچه که در این دو گفته شده و آنچه که از لباس ها مکروح است و تعریف و تمجید از متواضع بودن و نهی از فخر فروشی؛ 9) باب یکصد و هجدهم: التقنع و التوشح فوق القمیص؛ 10) باب یکصد و نوزدهم: آداب نگاه در آینه؛ 11) باب یکصد و بیستم: قبا، عبا، عمامه، کمربند و شلوار؛ 12) باب یکصد و بیست و یکم: دعای لباس و نگاه در آینه، مقداری از این باب یا از باب یکصد و هفدهم دو حدیث است که تحت عنوان نهی از تعری در شب و روز چاپ شده است؛ 13) باب یکصد و بیست و دوم: شبیه درآمدن زنان و مردان و بالعکس و همچنین شبیه در آمدن جوانان به پیران و بالعکس؛ 14) باب یکصد و بیست و سوم: نوادر؛ 15) باب یکصد و بیست و چهارم: پوشیدن کفش و نعلین و آداب و رنگ آنها؛ 16) باب یکصد و بیست و پنجم: روغن مالیدن و آداب آن؛ 17) باب یکصد و بیست و ششم: روغن مالی، باب یکصد و بیست و هفتم چاپ شده و مابعد آن افتاده است؛ 18) باب یکصد و بیست و هشتم: آنچه که در آن طلا و نقره به کار رفته مثل آینه، زین، لگام، شمشیر و غیر از اینان؛ 19) باب یکصد و بیست و نهم: فضیلت انگشتر و کیفیت آن؛ 20) باب یکصد و سی ام: نگین و نقش های آن؛ 21) باب یکصد و سی و یکم: انگشتر طلا، نقره، آهن و روی. که از خدا می خواهیم به نسخه کامل و تام آن دست بیابیم. -

به نسخه کاملی دست یافتند که بعد از هر عنوان، همه احادیث آن باب نوشته شده است و این یا نسخه زمان مؤلف و یا نزدیک به آن زمان می باشد و صاحب نسخه از بروز آن به جهت ترس از بین رفتن، جلوگیری نموده و همین مقدار را افتخار محدثان، حاج شیخ عباس قمی (رحمه الله) به خط مبارک نسخه برداری نموده و در کتابش «سفینه البحار» در کلمه «قمر» هنگامی که از «قمار» ذکری به میان آمد، اشاره نمود. - . جلد دوم: 244 - و این نسخه در سال 1362 به دستور علامه میرزا محمد تهرانی (قدس سره) در چهل و چهار صفحه چاپ گردید.

هفدهم: در موعظه ها و حکمت ها می باشد؛ این کتاب دارای هفتاد و سه باب می باشد - . علامه نوری بر این مجلد افزوده و نامش را «معالم العبر» نامیده است. این کتاب به همراه المستدرک در سال 1297 در تبریز به چاپ رسیده است. - .

هجدهم: در دو جزء می باشد؛ طهارت در شصت باب و نماز در یکصد و شصت یک باب. در این مجلد تمام «کتاب ازاحۀ العلۀ» شاذان بن جبرئیل آمده است.

نوزدهم: در دو جزء می باشد؛ جزء اول در فضیلت، آداب، ثواب و اعجاز قرآن است که با تمام تفسیر نعمانی در یکصد و سی باب آمده است. جزء دوم در ذکر و انواع آن، آداب دعا و شرایط آن است. در این جزء بعضی از مناجات ها، حرزها، دعاها و صحیفه ادریس در یکصد و سی و یک باب آمده است.

بیستم: در زکات، صدقه، خمس، روزه، اعتکاف و اعمال ماه رمضان می باشد؛ این کتاب دارای یکصد و بیست و دوم باب می باشد.

بیست و یکم: در حج و عمره، حالات مدینه، جهاد و مرزبانی، امر به معروف و نهی از منکر می باشد؛ این کتاب دارای هشتاد و چهار باب می باشد.

بیست و دوم: در زیارات است و دارای شصت و چهار باب می باشد.

بیست و سوم: در عقدها و ایقاعات و دارای یکصد و سی باب می باشد.

بیست و چهارم: در احکام شرعی تا پایان دیات؛ که دارای چهل و هشت باب می باشد.

بیست و پنجم: در اجازات است و در این کتاب تمام «فهرست» شیخ منتجب الدین، منتخبی از کتاب «سلافۀ العصر»، اوائل کتاب «اجازات» سید بن طاووس، «اجازۀ الکبیرۀ» بنی زهره، اجازه شهید اول و دوم و دیگر اجازات آمده است.

2. مراۀ العقول فی شرح اخبار آل الرسول؛ این کتاب شرح کافی و دارای دوازده جلد است.

3. ملاذ الاخیار فی شرح تهذیب الاخبار؛ این کتاب از اول تا کتاب صوم و از کتاب طلاق تا پایان افتادگی دارد.

4. شرح اربعین.

5. الفوائد الطریفۀ فی شرح الصحیفۀ؛ تا پایان دعای چهارم افتادگی دارد.

6. الوجیزه فی الرجال.

7. رسالۀ الاعتقادات.

8. رسالۀ الاوزان؛ این کتاب اولین نوشته علامه بوده است.

9. رسالۀ فی الشکوک.

10. المسائل الهندیۀ؛ سئوالاتی که برادرش مولی عبدالله از هند، از علامه پرسیده است.

11. حواشی متفرقه بر کتب اربعه و دیگر کتب.

12. رسالۀ فی الاذان؛ نام این کتاب در «اللؤلؤۀ» آمده است.

13. رسالۀ فی بعض الادعیۀ که از صحیفه کامل جا مانده است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته بالفارسیة

«1»- عین الحیاة(1)

«2»- مشکاة الأنوار مختصر عین الحیاة

«3»- حقّ الیقین و هو آخر تصانیفه (2)

«4»- حلیة المتّقین (3)

«5»- حیاة القلوب فی ثلاث مجلّدات «1» فی أحوال الأنبیاء علیهم السّلام «2» فی أحوال نبیّنا صلّی اللّه علیه و آله «3» فی الإمامة، لم یخرج

منه إلّا قلیل (4)

«6»- تحفة الزائر(5)

«7»- جلاء العیون (6)

«8»- مقباس المصابیح (7)

«9»- ربیع الأسابیع (8)

«10»- زاد المعاد(9)

«11»- رسالة الدیات (10)

«12»- رسالة فی الشکوک

«13»- رسالة فی الأوقات (11)

«14»- رسالة فی الرجعة

«15»- رساله فی اختیارات الأیّام و هی غیر ما اشتهرت نسبتها إلیه

«16»- رسالة فی الجنّة و النار(12)

«17»- رسالة مناسک الحجّ

«18»- رسالة اخری

«19»- مفاتیح الغیب فی الاستخارة

«20»- رسالة فی مال الناصب

«21»- رسالة فی الکفّارات

«22»- رسالة فی آداب الرمی

«23»- رسالة فی الزکاة

«24»- رسالة فی صلاة اللّیل

«25»- رسالة فی آداب الصلاة(13)

«26»- رسالة السابقون السابقون

«27»- رسالة فی الفرق بین الصفات الذاتیّة و الفعلیّة

«28»- رسالة مختصرة فی التعقیب

ص: 46


1- 1. طبع بایران کرارا منها: سنة 1297 و 1240 و 1273 و فی غیرها.
2- 2. طبع بایران کرارا منها: سنة 1241 و 1259 و 1268 و فی غیرها.
3- 3. طبع بایران کرارا منها: سنة 1372 و 1287.
4- 4. طبع بایران کرارا منها: سنة 1260 و 1374.
5- 5. طبع بایران کرارا منها: سنة 1261 و 1300 و 1312 و 1314.
6- 6. طبع بایران سنة 1352 و بالنجف سنة 1353.
7- 7. طبع بایران سنة 1311.
8- 8. طبع بایران.
9- 9. طبع کرارا منها سنة 1272 و 1273 و فی غیرها.
10- 10. طبع بنول کشور فی 1262، کما فی الذریعة ج 6 ص 297.
11- 11. قال العلامة الرازیّ: رأیت منه عدة نسخ منها فمن مجموعة من رسائله الفارسیة فی کتب سلطان المتکلّمین بطهران« الذریعة ج 2 ص 480».
12- 12. رأیتها ضمن مجموعة من رسائله فی النجف.« الذریعة ج 5 ص 163».
13- 13. توجد فی خزانة کتب الحاجّ علی محمّد النجف آبادی، و الحاجّ شیخ عبّاس القمّیّ، و محمّد علی الخونساری فی النجف الأشرف« الذریعة ج 1 ص 21».

«29»- فی البداء(1)

«30»- رسالة فی الجبر و التفویض (2)

«31»- رسالة فی النکاح

«32»- رسالة صواعق الیهود فی الجزیة و أحکام الدیة

«33»- رسالة فی السهام

«34»- رسالة فی زیارة أهل القبور

«35»- مناجات نامه

«36»- شرح دعاء الجوشن الکبیر

«37»- إنشاءات کتبها بعد المراجعة من المشهد الغریّ فی الشوق إلیه

«38»- کتاب مشکاة الأنوار فی آداب قراءة القرآن و الدعاء و شروطهما

«39»- ترجمة عهد أمیر المؤمنین علیه السّلام إلی مالک الأشتر

«40»- ترجمة فرحة الغریّ لابن طاوس (3)

«41»- ترجمة توحید المفضّل (4)

«42»- ترجمة توحید الرضا علیه السّلام (5)

«43»- ترجمة حدیث رجاء بن أبی الضحّاک، ألّفهما فی طریق خراسان

«44»- ترجمة زیارة الجامعة

«45»- ترجمة دعاء کمیل

«46»- ترجمة دعاء المباهلة

«47»- ترجمة دعاء السمات

«48»- ترجمة دعاء الجوشن الصغیر

«49»- ترجمة حدیث عبد اللّه بن جندب

«50»- ترجمة قصیدة دعبل

«51»- ترجمة حدیث ستّة أشیاء لیس للعباد فیها صنع:

المعرفة، و الجهل، و الرضا، و الغضب، و النوم، و الیقظة

«52»- ترجمة الصلاة

«53»- أجوبة المسائل المتفرّقة.

و ینسب إلیه غیر ما تقدّم: کتاب اختیارات الأیّام، و کتاب تذکرة الأئمّة، و کتاب صراط النجاة، و کتاب فی تعبیر المنام. و قد یقال: إنّ رسالتی الاختیارات و صراط النجاة و تذکرة الأئمّة من مؤلّفات سمیّه المولی محمّد باقر بن محمّد تقیّ اللّاهیجیّ، لکنّ الشاهد علی عدم صحّة نسبة التذکرة إلیه أنّ تلمیذه الفاضل الآغا میرزا عبد اللّه الأصفهانیّ قال فی کتابه الریاض فی الفصل الخامس المعدّ لذکر الکتب المجهولة و قد کتب هذا الموضع منه فی حیاة أستاده کما یظهر من مطاوی الفصل ما لفظه: کتاب تذکرة الأئمّة فی ذکر الأخبار المرویّة فی بیان تفسیر الآیات المنزلة فی شأن أهل البیت علیهم السّلام، من تألیفات

ص: 47


1- 1. طبع سنة 1265 مستقلا، و طبع ضمن مجموعة الرسائل الستة له بالهند« الذریعة ج 1 ص 54».
2- 2. رأیته ضمن مجموعة من موقوفات الشیخ عبد الحسین الطهرانیّ« الذریعة ج 4 ب 96».
3- 3. قال فی کشف الحجب: ان فیه المعجزات و الغرائب التی ظهرت من مرقد أمیر المؤمنین علیه السلام« الذریعة ج 3 ص 122».
4- 4. طبع بایران سنة 1287.
5- 5. طبع فی آخر التحفة الرضویة للبسطامی سنة 1288.

بعض أهل عصرنا ممّن کان له میل إلی التصوّف، و قد ینقل عن صافی المولی محسن الکاشی انتهی.

و ذکر فی الذریعة له رسالة اخری تسمّی بالجنّة و النار و هی شرح للحدیثین:

أحدهما فی الوعد، و الآخر فی الوعید، و یقال لها: شرح حدیثی الوعد و الوعید(1).

و نسب إلیه أیضا ترجمة الباب الحادی عشر(2).

ثمّ اعلم أنّ جماعة من أعلام العلماء حاولوا ترجمة عدّة من مؤلّفاته و لا بأس بالإشارة إلی بعضها:

«1»- ترجمة المجلّد الأوّل و الثانی من البحار لبعض الأصحاب، ترجمهما إلی الفارسیّة لبعض أبناء ملوک الهند المعبّر عنه فی الکتاب: بشاهزاده السلطان محمّد بلنداختر، و للمجلّد الأوّل ترجمة اخری اسمها: عین الیقین، و للمجلّد الثانی ترجمة اخری اسمها:

جامع المعارف، طبع بإیران (3).

«2»- ترجمة السادس من البحار لبعض الأعلام (4).

«3»- ترجمة الثامن تسمّی بمجاری الأنوار(5).

«4»- ترجمة المجلّد التاسع لآغا رضیّ ابن المولی محمّد نصیر ابن المولی عبد اللّه ابن المولی محمّد تقیّ الأصفهانیّ (6).

«5»- ترجمة العاشر للمفتی میر محمّد عبّاس التستریّ اللکهنوئیّ، و ترجمه أیضا میرزا محمّد علیّ المازندرانیّ، و لهذا المجلّد ترجمة اخری تسمّی بمحن الأبرار، و ترجمة بلغة اردو(7).

«6»- ترجمة الثالث عشر للشیخ محمّد حسن بن محمّد ولیّ الارومیّ، طبع بطهران

ص: 48


1- 1. راجع الذریعة ج 5 ص 163.
2- 2. الذریعة ج 4 ص 83.
3- 3. راجع الذریعة ج 3 ص 18 و ج 4 ص 82.
4- 4. الذریعة ج 3 ص 19.
5- 5. الذریعة ج 3 ص 27.
6- 6. الذریعة ج 4 ص 88.
7- 7. راجع الذریعة ج 3 ص 20 و ج 4 ص 115.

سنة 1319. و ترجمه أیضا میرزا علیّ أکبر من أهل ارومیّة. و له ترجمة اخری لبعض علماء الهند ألّفه باستدعاء الشاه بیکم زوجة السلطان نصیر الدین حیدر. و للعلّامة النوریّ کتاب جنّة المأوی فی الاستدراک علیه (1).

«7»- ترجمة الرابع عشر للشیخ محمّد تقیّ المدعوّ بآغا نجفیّ الأصفهانیّ المتوفّی سنة 1334(2).

«8»- ترجمة السابع عشر تسمّی بحقائق الأسرار لآغا نجفیّ الأصفهانیّ المذکور، و لشیخنا النوریّ معالم العبر فی الاستدراک علی السابع عشر طبع سنة 1297(3).

**[ترجمه]1. عین الحیات - . مکرر در ایران چاپ شده است، از جمله در سال های 1297، 1240 و 1273 و همچنین در غیر ایران منتشر شده است. -

2. مشکات الانوار؛ خلاصه ای از کتاب عین الحیات

3. حق الیقین؛ این کتاب آخرین تصنیف علامه است - . مکرر در ایران چاپ شده است، از جمله در سال های 1241، 1259 و 1268 و همچنین در غیر ایران منتشر شده است. -

4. حلیۀ المتقین - . مکرر در ایران چاپ شده است، از جمله در سال های 1372 و 1287 -

5. حیات القلوب؛ در سه جلد (1. در حالات انبیاء؛ 2. در حالات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله؛ 3. در امامت، که مقدار کمی از آن نوشته شده است) - . مکرر در ایران چاپ شده است، از جمله در سال های 1260 و 1274 -

6. تحفۀ الزائر - . مکرر در ایران چاپ شده است، از جمله در سال های 1261 ، 1300 ، 1312و 1314 -

7. جلاء العیون - . در ایران در سال 1352 و در نجف در سال 1353 چاپ شده است. -

8. مقباس المصابیح - . در ایران در سال 1311 چاپ شده است. -

9. ربیع الاسابیع - . در ایران چاپ شده است. -

10. زاد المعاد - . مکرر در ایران چاپ شده است، از جمله در سال های 1272 و 1273 و همچنین در غیر ایران منتشر شده است. -

11. رسالۀ الدیات - . در سال 1262 چاپ شده است. همان گونه که در «الذریعه6 : 297» آمده است. -

12. رساله ای در شکیات نماز

13. رساله ای در اوقات نماز - . علامه رازی می گوید: «تعدادی از نسخه های این کتاب را در مجموعه ای از رساله های فارسی از کتاب های سلطان المتکلمین در تهران دیده ام» (الذریعه 2 : 480) -

14. رساله ای در رجعت

15. رساله ای در اختیارات الایام؛ نسبت این کتاب به علامه مشهور نیست

16. رساله ای در بهشت و جهنم - . این رساله را در ضمن رساله های علامه در نجف دیده ام. (الذریعه 5 : 163) -

17. رساله مناسک حج

18. رساله دیگری در حج

19. مفاتیح الغیب؛ در استخاره

20. رساله در اموال ناصبی

21. رساله ای در کفارات

22. رساله ای در آداب تیراندازی

23. رساله ای در زکات

24. رساله ای در نماز شب

25. رساله ای در آداب نماز - . این رساله در کتابخانه حاج علی محمد نجف آبادی، حاج شیخ عباس قمی و محمد علی خوانساری در نجف موجود است. (الذریعه1 : 21) -

26. رساله السابقون السابقون

27. رساله ای در فرق بین صفات ذاتی و فعلی

28. رساله ای مختصر در تعقیبات

29. رساله ای در بداء - . در سال 1265 مستقلاً چاپ شد و یک بار هم در ضمن مجموعه رساله های شش گانه علامه در هند چاپ گردید. (الذریعه1 : 54) -

30. رساله ای در جبر و تفویض - . این رساله را در ضمن مجموعه ای از موقوفات شیخ عبدالحسین تهرانی دیده ام. (الذریعه 4: 96) -

31. رساله ای در نکاح

32. رساله صواعق الیهود؛ در آداب و احکام جزیه و دیه می باشد

33. رساله ای در سهم ها

34. رساله ای در زیارت اهل قبور

35. مناجات نامه

36. شرح دعای جوشن کبیر

37. انشائات؛ این را بعد از مراجعت از نجف و در اشتیاق بدانجا نوشته است

38. کتاب مشکات الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا و شرائط آن

39. ترجمه عهدنامه امیرالمومنین علیه السّلام به مالک اشتر

40. ترجمه «فرحۀ الغری» از ابن طاووس - . در کشف الحجب آمده است : «در این کتاب معجزات و غرائبی که از مقبره امیرالمومنین علیه السّلام ظاهر شده، می باشد.» (الذریعه 3 : 122) -

41. ترجمه توحید مفضّل - . در ایران به سال 1287 چاپ شده است. -

42. ترجمه توحید الرضا علیه السّلام - . در پایان کتاب تحفه رضویه بسطامی در سال 1288 چاپ شده است. -

43. ترجمه حدیث رجاء بن ابی الضحاک؛ این دو کتاب آخر را در راه خراسان تالیف کرده است

44. ترجمه زیارت جامعه

45. ترجمه دعای کمیل

46. ترجمه دعای مباهله

47. ترجمه دعای سمات

48. ترجمه دعای جوشن صغیر

49. ترجمه حدیث عبدالله بن جندب

50. ترجمه قصیده دعبل

51. ترجمه روایتی که شش چیز است که دست انسان در پیدایش آن دخالتی ندارد و آنها عبارتند از: خداشناسی، جهل، رضا، غضب، خواب و بیدار

52. ترجمه نماز

53. جواب به مسائل متفرقه

همچنین آثاری غیر از آنچه که گذشت را نسبت به علامه می دهند: کتاب اختیارات الایام، کتاب تذکرۀ الائمه، کتاب صراط النجات، کتابی در تعبیر خواب.

گفته می شود که این رساله های «اختیارات» و «صراط النجات» و «تذکرۀ الائمۀ» از تالیفات مولی محمد باقر بن محمد تقی لاهیجی است، اما شاهدی که بر صحیح نبودن انتساب تذکره به او وجود دارد، این است که شاگرد فاضل علامه آغا میرزا عبدالله اصفهانی در کتاب «ریاض» در فصل پنجم، آن را در شمار کتاب های مجهول آورده و این را در زمان حیات استادش نوشته است، چنان چه از همین فصول بر می آید و عبارتش چنین است: «کتاب تذکرۀ الائمۀ که در ذکر روایاتی است که در تفسیر آیات نازل شده، در شأن اهل بیت علیهم السّلام آمده است، از تالیفات بعض معاصرین ماست که تمایل به تصوف داشت و این از «صافی» مولی محسن کاشی نقل شد.»

در الذریعه برای علامه رساله دیگری ذکر نموده که «بهشت و جهنم» نامیده می شود و این شرح دو حدیث است؛ یک حدیث در وعد و دیگری در وعید، به این رساله «حدیث وعد و وعید» هم می گویند. - . رجوع کنید به الذریعه 5 : 163 -

همچنین ترجمه باب حادی عشر را هم به علامه نسبت داده اند. - . الذریعه 4 : 83 -

سپس بدان که جماعتی از بزرگان علماء ترجمه تعدادی از تالیفات علامه را انجام داده اند که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1. ترجمه جلد اول و دوم بحار از بعضی از اصحاب؛ ترجمه این دو جلد به فارسی از بعضی از پسران پادشاهان هند بود که در کتاب از آنها به شاهزاده محمد بلند اختر تعبیر شده است. جلد اول ترجمه دیگری هم داشت که اسم آن «عین الیقین» و ترجمه دیگری برای جلد دوم بود به نام «جامع المعارف» که در ایران چاپ شده است. - . رجوع کنید به الذریعه 3 : 18، 4 : 82 -

2. ترجمه جلد ششم بحار از بعضی از بزرگان - . الذریعه 3 : 19 -

3. ترجمه جلد هشتم بحار به نام «مجاری الانوار» - . الذریعه 3 : 27 -

4. ترجمه جلد نهم بحار از آغا رضی بن مولی محمد نصیر بن مولی عبدالله بن مولی محمد تقی اصفهانی - . الذریعه 4 : 88 -

5. ترجمه جلد دهم از مفتی میر محمد عباس تستری لکهنوئی و همچنین ترجمه میرزا محمد علی مازندرانی. برای این جلد ترجمه دیگری به نام «محن الابرار» است و به اردو هم ترجمه شده است. - . رجوع کنید به الذریعه 3 : 20، 4 : 115 -

6. ترجمه جلد سیزدهم از شیخ محمد حسن بن محمد ولی ارومی که در تهران به سال 1319 چاپ شده است. و همچنین این جلد ترجمه دیگری از میرزا علی اکبر از اهالی ارومیه دارد. و ترجمه دیگری هم از بعضی علمای هند هست که آن به خواهش شاه بیگم همسر سلطان نصیرالدین حیدر تالیف شده است و علامه نوری در «جنۀالمأوی» بر آن استدارکی دارد. - . الذریعه 3 : 21، 4 : 92 -

7. ترجمه جلد چهاردهم از شیخ محمد تقی معروف به آغا نجفی اصفهانی متوفی سال 1334 می باشد. - . الذریعه 3 : 22 -

8. ترجمه جلد هفدهم به نام «حقائق الاسرار» از آغا نجفی اصفهانی (در قبل ذکر شد) است و شیخ ما نوری کتاب «معالم العبر» دارد که استدراکی از جلد هفدهم می باشد و در سال 1297 چاپ شده است. - . الذریعه 3 : 24 جلد 7 -

**[ترجمه]

مختصرات بحار الأنوار

و تصدّی عدّة من العلماء باختصار بحار الأنوار إلیک جملة من تلکم المقتنیات:

«1»- جامع الأنوار فی مختصر سابع البحار لآغا نجفیّ المذکور(4).

«2»- مختصر السابع لآغا رضیّ ابن المولی محمّد نصیر المتقدّم ذکره (5).

«3»- جوامع الحقوق فی انتخاب المجلّد السادس عشر لآغا نجفیّ المذکور(6).

«4»- درر البحار تألیف المولی محمّد بن محمّد بن المرتضی الشهیر بنور الدین ابن أخی المحدّث الحکیم المولی محسن الکاشانیّ، أسقط المکرّرات و الأسانید، و اقتصر من الکتب و الروایات علی أصحّها و أوثقها، اختصر جملة من مجلّداته، و بعضها مطبوع (7).

«5»- مختصر المزار لبعض فضلاء استرآباد(8).

«6»- الشافی، الجامع بین البحار و الوافی (9)

للمولی محمّد رضا ابن المولی عبد المطّلب التبریزیّ، جمع بینهما مع حذف المکرّرات و البیانات، خرج منه سبع مجلّدات ضخام (10).

ص: 49


1- 1. الذریعة ج 3 ص 21 و ج 4 ب 92.
2- 2. الذریعة ج 3 ص 22.
3- 3. الذریعة ج 3 ص 24 و ج 7 ص.
4- 4. الذریعة ج 5 ص.
5- 5. راجع الفیض القدسی.
6- 6. الذریعة ج 5 ص 149.
7- 7. راجع الفیض القدسی و الذریعة ج 3 ص 16.
8- 8. الفیض القدسی و الذریعة ج 3 ص 11.
9- 9. و یقال له أیضا: الشفا فی أخبار آل المصطفی.
10- 10. الفیض القدسی، و الذریعة ج 3 ص 27.

«7»- مستدرک الوافی الّذی هو تلخیص للبحار.

«8»- ملخّص الربع الأخیر من کتاب الصلاة منه.

«9»- المنتخب من جمیع البحار و غیرها ممّا یوجد ذکره فی الذریعة ج 3 ص 27.

و استدرک علیه جماعة اخری، منهم:

«1»- الشیخ العلّامة میرزا محمّد العسکریّ الطهرانیّ، استدرک علی جمیع مجلّداته (1).

«2»- العلّامة النوریّ، له جنّة المأوی فی الاستدراک علی المجلّد الثالث عشر، و معالم العبر فی استدراک السابع عشر(2).

و له فهارس وضعها عدّة من العلماء، منها:

«1»- سفینة البحار و هو فهرس عامّ لجمیع الکتاب علی ترتیب حروف الهجا للشیخ المحدّث الصالح عبّاس بن محمّد رضا القمّیّ المتوفّی فی 23 ذی الحجّة 1359(3).

«2»- مفتاح الأبواب فهرس لأبوابه طبع بطهران سنة 1352.

«3»- فهرس أحادیثه مع تعیین محالّها فی الکتب المأخوذ عنها.

«4»- فهرس الکتب الّتی هی مآخذ البحار مفصّلا، و کأنّه شرح للفصل الأوّل من مقدّمة البحار.

«5»- فهرس جملة من مطالبه.

«6»- مصابیح الأنوار فی فهرس أبوابه لتسهیل استدراکها(4).

هذا کلّه ممّا یتعلّق بکتابه القیّم «بحار الأنوار» و أمّا ما یتعلّق بسائر کتبه من تراجمها و شروحها فقد ترجم کثیر منها، نشیر إلی بعضها:

«1»- ترجمة الاعتقادات إلی الفارسیّة لبعض الأصحاب.

ص: 50


1- 1. راجع الذریعة ج 1 ص 129 و ج 3 ص 27.
2- 2. طبع فی آخر السابع عشر، و طبع جنة المأوی فی آخر الثالث عشر.
3- 3. طبع فی النجف الأشرف سنة 1355.
4- 4. راجع الذریعة ج 3 ص 27.

«2»- ترجمته أیضا للمولی محمّد کاظم بن محمّد شفیع الهزار جریبیّ (1).

«3»- ترجمته بلغة اردو للمولی عابد حسین الهندیّ طبع بالهند(2).

«4»- ترجمة جلاء العیون بلغة اردو، طبع بالهند للسیّد محمّد باقر الهندیّ المعاصر.

«5»- ترجمته بالعربیّة للسیّد عبد اللّه بن محمّد رضا الشبّر المتوفّی سنة 1242.

6 و 7- مختصرة فی عشرة آلاف بیت یسمّی منتخب الجلاء، و مختصر آخر فی خمسة آلاف، کلاهما للسیّد عبد اللّه شبّر المذکور(3).

«8»- ترجمة تحفة الزائر بالعربیّة للسیّد عبد اللّه شبّر(4).

«9»- ترجمة حقّ الیقین بلغة اردو للسیّد محمّد باقر الهندیّ المتقدّم (5).

«10»- ترجمته بالعربیّة للسیّد عبد اللّه شبّر(6).

«11»- ترجمته أیضا بالعربیّة، عرّبه المولی محمّد مقیم بن درویش محمّد الخزاعیّ، أسماه ترجمة شهادة الخصوم (7).

«12»- الجواب عن اعتراض بعض العامّة علی مباحث إمامة حقّ الیقین، للسیّد أحمد الأصفهانیّ الخاتون آبادیّ المتوفّی سنة 1161(8).

«13»- ترجمة حلیة المتّقین بلغة اردو، للسیّد مقبول أحمد الدهلویّ المعاصر أسماه تهذیب الإسلام (9).

«14»- ترجمته بالعربیّة(10).

«15»- ترجمة عین الحیاة بلغة اردو للسیّد محمّد باقر المتقدّم ذکره.

«16»- ترجمته بالعربیّة لبعض الأصحاب (11).

ص: 51


1- 1. الذریعة ج 4 ص 79.
2- 2. الذریعة ج 4 ص 79.
3- 3. الذریعة ج 5 ص 125.
4- 4. الذریعة ج 3 ص 438.
5- 5. الذریعة ج 4 ص 98.
6- 6. الفیض القدسی، و الذریعة ج 7 ص 41.
7- 7. الذریعة ج 4 ص 110.
8- 8. الفیض القدسی، و الذریعة ج 5 ص 174.
9- 9. الذریعة ج 3 ص 508.
10- 10. الذریعة ج 7 ص 83.
11- 11. الذریعة ج 4 ص 120.

**[ترجمه] عده ای از علماء مسئولیت تلخیص بحار الانوار را داشته اند، که تعدادی از آنان چنین می باشند:

1. «جامع الانوار» در مختصری از جلد هفتم بحار از آغا نجفی (در قبل ذکر شد) - . الذریعه جلد 5 -

2. مختصری از جلد هفتم بحار از آغا رضی بن مولی محمد نصیر (ذکرش قبلاً گذشت) - . رجوع کنید به فیض قدسی -

3. «جوامع الحقوق» منتخبی از جلد شانزدهم بحار از آغا نجفی(در قبل ذکر شد) - . الذریعه 5/149 -

4. «درر البحار» تالیف مولی محمد بن محمد بن مرتضی معروف به نورالدین برادر زاده محدث و حکیم ملا محسن کاشانی. در این کتاب تکراری ها و سندها را حذف و به کتاب ها و روایات صحیح و موثق بسنده کرده و تعدادی از مجلدات را خلاصه کرده که بعضی از آن چاپ شده است. - . رجوع کنید به فیض قدسی و الذریعه 3/16 -

5. «مختصر المزار» از یکی از از فضلای استرآباد - . فیض قدسی و الذریعه 3/11 -

6. «الشافی» جمع بین بحار و وافی - . به این کتاب «الشفا فی اخبار آل المصطفی» هم می گویند -

کرده؛ از مولی محمد رضا بن مولی عبدالمطلب تبریزی می باشد. او بین آن دو جمع کرده و تکراری ها و بیانات را حذف نموده است. نتیجه آن هفت جلد ضخیم می باشد. - . فیض قدسی و الذریعه 3/27 -

7. «مستدرک الوافی»، خلاصه ای از کتاب بحار می باشد.

8. خلاصه ای از یک چهارم پایانی کتاب الصلاه از بحار

9. منتخبی از همه بحار و غیر از بحار که ذکری از آن در الذریعه 3/27 شده است.

جمعی هم استدراکی از بحار داشتند که از آنها عبارتند از:

1. شیخ علامه میرزا محمد عسگری تهرانی؛ که استدراکی از همه مجلدات داشته است. - . رجوع کنید به الذریعه 1/129، 3/27 -

2. علامه نوری؛ از او «جنۀ المأوی» در استدراک جلد سیزدهم و «معالم العبر» در استدراک جلد هفدهم می باشد. - . «معالم العبر» در پایان جلد هفدهم و «جنه الماوی» در پایان جلد سیزهم بحار الانوار چاپ شده است. -

برای بحارالانوار فهرست هایی توسط عده ای از علما نوشته شده که عبارتند از:

1. «سفینۀ البحار»؛ فهرست عامی از همه بحار که بنا بر ترتیب حروف الفبا، از شیخ محدث و صالح، عباس بن محمد رضا قمی، متوفا در بیست و سوم ذی حجه 1359 می باشد. - . در سال 1355 در نحف اشرف به چاپ رسیده است -

2. «مفتاح الابواب» فهرستی از ابواب بحار که در تهران به سال 1352 چاپ گردید.

3. فهرست احادیث بحار با معین کردن کتابی که حدیث از آن گرفته شده است.

4. فهرست تفصیلی کتاب هایی که به عنوان مأخذ بحار شناخته می شود، کانّ شرح فصل اول از مقدمه بحار می باشد.

5. فهرست مقداری از مطالب بحار.

6. «مصابیح الانوار» در فهرست ابواب بحار برای استدراک آسان آن.

تمام آنچه که گذشت، به کتاب گرانقدر «بحارالانوار» تعلق داشت، و امّا آنچه که به دیگر کتب علامه مجلسی از ترجمه ها و شرح ها مربوط است و بسیاری از آنها نیز ترجمه شده است که به تعدادی ازآنان اشاره می کنیم:

1. ترجمه اعتقادات به فارسی از بعضی از اصحاب

2. ترجمه اعتقادات از مولی محمد کاظم بن محمد شفیع هزار جریبی - . الذریعه 4/79 -

3. ترجمه اعتقادات به اردو، از مولی عابد حسین هندی که در هند چاپ شده است. - . الذریعه 4/79 -

4. ترجمه جلاء العیون به اردو که در هند چاپ شده است، از سید محمد باقر هندی (معاصر)

5. ترجمه جلاء العیون به عربی، از سید عبدالله بن محمد رضا شبّر متوفای سال 1242

6 و 7. خلاصه ای در ده هزار بیت به نام «منتخب الجلاء» و مختصر دیگری در پنج هزار بیت که هردو از سید عبدالله شبّر (در فوق ذکر شد) می باشد. - . الذریعه 5/125 -

8. ترجمه تحفۀ الزائر به عربی از سید عبدالله شبّر - . الذریعه3/483 -

9. ترجمه حق الیقین به اردو از سید محمد باقر هندی (ذکرش در قبل گذشت) - . الذریعه 4/98 -

10. ترجمه حق الیقین به عربی از سید عبدالله شبّر - . فیض قدسی، الذریعه 7/41 -

11. ترجمه دیگر حق الیقین به عربی که مولی محمد مقیم بن درویش محمد خزاعی آن را به عربی برگردانده و نامش را ترجمه «شهاده الخصوم» گذاشت. - . الذریعه 4/110 -

12. جواب به اعتراض تعدادی از اهل سنت به مباحث امامت در کتاب حق الیقین، از سید احمد اصفهانی خاتون آبادی متوفای سال 1161 - . فیض قدسی، الذریعه 5/174 -

13. ترجمه حلیۀ المتقین به اردو از سید مقبول احمد دهلوی (معاصر) که نامش را «تهذیب الاسلام» نهاده است. - . الذریعه 3/508 -

14. ترجمه حلیۀ المتقین به عربی - . الذریعه 7/83 -

15. ترجمه عین الحیات به اردو از سید محمد باقر (که ذکرش گذشت)

16. ترجمه عین الحیات به عربی از بعضی از اصحاب - . الذریعه 4/120 -

**[ترجمه]

أساتذته و مشایخه

تتلمذ علی عدّة من حملة العلم و الأدب و الفقه و الدرایة و روی عنهم، منهم:

«1»- الشیخ العالم الفاضل القاضی أبو الشرف الأصفهانیّ. قال فی أمل الآمل ص 74:

کان عالما فاضلا، نروی عن مولانا محمّد باقر المجلسیّ (1) عنه.

«2»- العالم النحریر الفقیه أبو الحسن المولی حسنعلیّ التستریّ ابن عبد اللّه الأصفهانیّ الفاضل الکامل الفقیه المعروف فی عصر السلطان صفیّ الصفویّ، و الشاه عبّاس الثانی، مؤلّف کتاب التبیان فی الفقه، و رسالة فی حرمة صلاة الجمعة فی الغیبة، المتوفّی سنة 1075 ذکر فی تاریخ وفاته هذا المصرع: «علم علم بر زمین افتاد»(2).

«3»- العالم الفاضل الجلیل النبیل القاضی أمیر حسین، کذا وصفه فی ریاض العلماء و قال: هو من مشایخ الأستاد الاستناد(3).

«4»- العالم المتبحّر الجلیل المولی خلیل بن الغازیّ القزوینیّ، المتولّد سنة 1001 و المتوفّی سنة 1089، شارح کتاب الکافی (4).

«5»- الفاضل الصالح ابن عمّة والده الشیخ عبد اللّه ابن الشیخ جابر العاملیّ، قال فی أمل الآمل (5):

کان فاضلا عالما عابدا فقیها(6).

ص: 52


1- 1. المستدرک ج 3 ص 213، و تأمل فی ذلک و نقل عن صاحب الریاض: ان أستاده المجلسیّ یروی عن والده عنه کما صرّح صاحب الامل فی الفائدة الخامسة من کتابه الوسائل بذلک.
2- 2. المستدرک ج 3 ص 213 و یوجد ترجمته فی ص 39 من أمل الآمل و قال: نروی عن مولانا محمّد باقر المجلسیّ عنه، و ذکر عن سلافة العصر أنّه توفّی سنة 1029، و أورد صاحب الریاض ذلک فی کتابه و لم یتعرض علیه.
3- 3. المستدرک ج 3 ص 312.
4- 4. المستدرک ج 3 ص 213 و یوجد ترجمته مع التبجیل و الاطماء فی ص 44 من أمل الآمل و فی جامع الرواة ج 1 ص 298.
5- 5. أمل الآمل ص 20، و فیه: یروی عن تلامذة الشیخ علیّ بن عبد العالی العاملی الکرکی.
6- 6. المستدرک ج 3 ص 416.

«6»- السیّد الجلیل الشریف الأمیر شرف الدین علیّ بن حجّة اللّه بن شرف الدین الطباطبائیّ الشولستانیّ، مؤلّف کتاب توضیح المقال فی شرح الاثنی عشریّة فی الصلاة لصاحب المعالم، المتوفّی سنة 1060(1) المجاور بالمشهد المقدّس الغرویّ حیّا و میّتا(2).

«7»- السیّد الأمجد السیّد نور الدین علیّ بن علیّ بن الحسین بن أبی الحسن الحسینیّ الموسویّ العاملیّ، المجاور لبیت الحرام حیّا و میّتا، طیّب اللّه تربته، أجاز له بالمراسلة مع الشیخ الثقة علیّ بن السندیّ البحرانیّ،(3) ولد سنة 970، و توفّی سنة 1068 له شرح المختصر النافع، و الفوائد المکّیّة، و شرح الاثنی عشریّة للشیخ البهائی و غیرها.

«8»- الشیخ الجلیل النبیل الشیخ علیّ ابن العالم النحریر الشیخ محمّد ابن المحقّق البصیر الشیخ حسن ابن الشهید الثانی، صاحب التصانیف الرائقة کشرح الکافی، و الدرّ المنثور و غیرها ولد سنة 1013 أو 14 و توفّی سنة 1103 و قد بلغ التسعین (4).

«9»- الفاضل النحریر و المتبحّر الجلیل السیّد علی خان ابن السیّد نظام الدین أحمد بن محمّد معصوم الحسینیّ الشیرازیّ المدنیّ، شارح الصحیفة و الصمدیّة، و صاحب کتاب سلافة العصر و درجات الرفیعة فی طبقات الإمامیّة و أنوار الربیع فی أنواع البدیع و غیرها من التصانیف الرائقة، المتولّد سنة 1057، و المتوفّی سنة 1120(5).

«10»- السیّد الفاضل الأجلّ الأکمل الأمیر فیض اللّه ابن السیّد غیاث الدین محمّد الطباطبائیّ القهبائیّ (6)

الّذی یروی عن السیّد الجلیل السیّد حسین الکرکیّ المفتی.

«11»- والده المعظّم البحر الخضم، وحید عصره، فرید دهره، محمّد تقیّ المجلسی (7).

ص: 53


1- 1. المستدرک ج 3 ص 409، و فی ص 55 من امل الامل: شرف الدین الحسینی الشولستانی کان عالما فاضلا محققا شاعرا أدیبا نروی عن مولانا محمّد باقر المجلسیّ عنه.
2- 2. إجازة المجلسیّ للاردبیلی راجع جامع الرواة ج 2 ص 551.
3- 3. اجازة المجلسیّ للاردبیلی راجع جامع الرواة ج 2 ص 551، و له ترجمة مع الاکبار و التبجیل و الثناء فی أمل الآمل ص 21، و فی المستدرک ج 3 ص 389، و فی السلافة.
4- 4. راجع الفیض القدسی و المستدرک ج 3 ص 409، و امل الامل ص 22.
5- 5. راجع خاتمة المستدرک ص 386 و 409، و امل الامل ص 51.
6- 6. خاتمة المستدرک ص 412.
7- 7. سیأتی ترجمته مفصلا.

«12»- شیخ المحدّثین محمّد بن الحسن الحرّ العاملیّ صاحب کتاب الوسائل (1).

«13»- سیّد الحکماء و المتألّهین، النحریر الأفخم آغا میرزا رفیع الدین محمّد بن حیدر الحسینیّ الحسنیّ الطباطبائیّ النائینیّ صاحب الرسائل و الحواشی الکثیرة الّتی منها حواشیه علی الکافی، و صرّح المولی الأردبیلیّ فی جامع الرواة(2) بأنّه کان أفضل عصره، توفّی سنة 1099(3)

«14»- السیّد السند، المحدّث النحریر، السیّد محمّد المشتهر بسیّد میرزا الجزائریّ ابن شرف الدین علیّ بن نعمة اللّه الموسویّ، صاحب جوامع الکلم فی الحدیث. قال فی أمل الآمل ص 64: کان من فضلاء المعاصرین، عالما فقیها محدّثا حافظا عابدا، من تلامذة الشیخ محمّد بن خاتون العاملیّ ساکن حیدرآباد، نروی عنه (4).

«15»- العالم الفاضل الصالح، المولی محمّد شریف بن شمس الدین محمّد الرویدشتیّ الأصفهانیّ (5).

«16»- العالم العلّام، و المولی المعظّم القمقام، فخر المحقّقین، الزاهد المجاهد، المولی محمّد صالح ابن المولی أحمد السرویّ الطبرسیّ، المدقّق المحقّق، الجامع الماهر

ص: 54


1- 1. المستدرک ج 3 ص 390 و 409. أمل الآمل ص 60 فی ترجمة المجلسیّ. و فی خاتمة الوسائل فی الفائدة الخامسة قال: هو آخر من أجازنی و أجزت له.
2- 2. ج 1 ص 321 وصفه فیه بقوله: فرید عصره، وحید دهره، قدوة المحققین، سید الحکماء و المتألهین، برهان أعاظم المتکلّمین، و أمره فی جلالة قدره و عظم شأنه و سمو رتبته و تبحره فی العلوم العقلیّة و دقة نظره و اصابة رأیه و حدسه و ثقته و أمانته و عدالته أشهر من أن یذکر ا ه. ثمّ ذکر مصنّفاته و أرخ عام وفاته سنة 1079 فی شهر شوال. و قال صاحب الروضات: توفی بأصبهان فی سابع شوال سنة ثمانین. و قیل اثنتین و ثمانین بعد الألف من الهجرة و هو فی سن خمس و ثمانین سنة.
3- 3. المستدرک ج 3 ص 409.
4- 4. المستدرک ج 3 ص 409.
5- 5. المستدرک ج 3 ص 409 و فیه: هو والد العالمة المحدثة حمیدة، ثمّ ذکر من ریاض العلماء ترجمتها مشفوعا بالثناء الجمیل و الاکبار، و قال: لها حواشی و تدقیقات علی کتب الحدیث کالاستبصار تدل علی غایة فهمها و دقتها و اطلاعها و خاصّة فیما یتعلق بالرجال، توفیت سنة 1087.

فی المعقول و المنقول، الناقد فی أخبار آل الرسول علیهم السّلام، شارح الکافی، المتوفّی سنة 1081(1).

«17»- العالم الجلیل النبیل، عین الطائفة و وجهها، المولی محمّد طاهر بن محمّد حسین الشیرازیّ النجفیّ القمّیّ، صاحب المؤلّفات الرشیقة النافعة کشرحه علی التهذیب، و حکمة العارفین، و الأربعین فی الإمامة، و تحفة الأخبار بالفارسیّة فی فضائح الصوفیّة و غیرها، المتوفّی سنة 1098(2).

«18»- السیّد الخبیر الفاضل الأمیر محمّد قاسم ابن الأمیر محمّد الطباطبائیّ القهبائیّ (3).

«19»- المحدّث العلّامة، العالم الفاضل، الفقیه الشهید بالحرم الإلهی فی سنة 1088 السیّد محمّد مؤمن بن دوست محمّد الحسینیّ الأسترآبادیّ المجاور بمکّة المعظّمة صهر المحدّث الأسترآبادیّ، له کتاب الرجعة(4).

«20»- العالم الفاضل المتبحّر المحدّث العارف الحکیم المولی محمّد بن الشاه مرتضی ابن الشاه محمود المدعوّ بمحسن المشتهر بالفیض الکاشانیّ، صاحب الوافی و الصافی و المفاتیح و غیرها، المتوفّی سنة 1091 عن 84(5).

«21»- العالم الصالح الفاضل المولی محمّد محسن بن محمّد مؤمن الأسترآبادیّ (6).

ص: 55


1- 1. المستدرک ج 3 ص 412 ترجمه الشیخ الحرّ فی ص 64 من أمل الآمل، و أرّخ المولی الأردبیلیّ عام وفاته 1086 و بالغ فی مدحه و الثناء علیه. راجع جامع الرواة ج 2 ص 131.
2- 2. المستدرک ج 3 ص 409، و أورد أسماء مؤلّفاته فی فیض القدسی، و اطراه الشیخ الحرفی ص 64 من أمل الآمل و بالغ فی توثیقه و اکباره کالمولی الأردبیلیّ فی رجاله راجع جامع الرواة ج 2 ص 133.
3- 3. المستدرک ج 3 ص 409، اجازة المجلسیّ للاردبیلی. راجع جامع الرواة ج 2 ص 550.
4- 4. المستدرک ج 3 ص 388 و 410 و یوجد ترجمته فی ص 67 من أمل الآمل.
5- 5. المستدرک ج 2 ص 421، و ترجمه الشیخ الحرفی ص 68 من أمل الآمل.
6- 6. المستدرک ج 3 ص 409. اقول: یوجد ذکر عدة منهم فی الفائدة الخامسة من آخر الوسائل و فی جامع الرواة ج 2 ص 550.

**[ترجمه]علامه مجلسی در نزد عده بسیاری از حاملان علم، ادب، فقه و درایت شاگردی کرده و از آنها روایت نقل نموده که از جمله آنها عبارتند از:

1. شیخ عالم و فاضل قاضی ابوشریف اصفهانی؛ در کتاب «امل الآمل» صفحه 74 آمده است: او عالم و فاضل بود که مولانا محمد باقر مجلسی - . المستدرک 3/203، در این نکته تامل کنید. نقلی از صاحب ریاض است که: «استادش مجلسی از پدرش روایت کرده است.» همان طور که صاحب «الامل» در فائده پنجم کتاب وسائل به این نکته تصریح کرده است. - از او روایت نقل نموده است.

2. عالم حاذق و فقیه، ابوالحسن مولی حسنعلی تستری فرزند عبدالله اصفهانی؛ فاضل و کامل و فقیه مشهور در عصر سلطان صفی صفوی و شاه عباس دوم، مؤلف کتاب «التبیان فی الفقه» و رساله ای در حرمت نماز جمعه در عصر غیبت، متوفای سال 1075 که در تاریخ وفاتش این مصرع ذکر شده است: «علم علم بر زمین افتاد.» - . المستدرک 3/213 و ترجمه ای از او در کتاب امل الآمل: 39 آمده که می گوید: «مولانا محمد باقر مجلسی روایت از او نقل می کند.» همچنین از کتاب «سلافۀ العصر» ذکر شده که او متوفای سال 1029 است. این مطلب را صاحب ریاض در کتابش آورده و اعتراضی به آن نکرده است. -

3. عالم فاضل و جلیل بزرگوار قاضی امیر حسین؛ وصف او در «ریاض العلما» آمده و می گوید: «او از مشایخ و استاد سند ما می باشد.» - . المستدرک 3/312 -

4. عالم حاذق و جلیل مولی خلیل بن غازی قزوینی؛ متولد سال 1001 و متوفای سال 1089 که شارح کتاب «کافی» است. - . المستدرک 3/213، شرح حالی از او با بزرگی و احترام در امل الآمل: 44 و در جامع الروات 1/298 آمده است. -

5. فاضل صالح، پسر عمه پدر علامه، شیخ عبدالله بن شیخ جابر عاملی؛ در امل الآمل - . امل الآمل:20 و در آن آمده است: «از شاگردان شیخ علی بن عبدالعالی عاملی کرکی روایت می کند.» -

آمده: فاضل، عالم، عابد و فقیه بود. - . المستدرک 3/416 -

6. سید جلیل و شریف امیر شرف الدین علی بن حجت الله بن شرف الدین طباطبایی شولستانی؛ مؤلف کتاب «توضیح المقال» در شرح «اثنی عشریۀ فی الصلاه» از صاحب معالم، متوفای سال 1060 - . المستدرک 3/409، در کتاب امل الآمل: 55 آمده: «شرف الدین حسینی شولستانی عالم، فاضل، محقق، شاعر وادیب که مولانا محمد باقر مجلسی از او روایت کرده است.» - که در زنده بودن و در مرگ، مجاور نجف اشرف بود. - . اجازه مجلسی از اردبیلی. رجوع کنید به جامع الروات 2/551 -

7. سید بزرگوار سید نورالدین علی بن علی بن حسین بن الحسن حسینی موسوی عاملی؛ که در زنده بودن و مرگ مجاور بیت الله الحرام بود (طیب الله تربته). در نامه ای به شیخ ثقه علی بن سندی بحرانی اجازه ای برای او صادر کرد. - . اجازه مجلس از اردبیلی. رجوع کنید به جامع الروات 5/551، در ترجمه او با بزرگ شمردن و ثنا گویی در امل الآمل:21 و در المستدرک 3/389 و در سلافه مطالبی آمده است. - متولد سال 970 و متوفای سال 1068 می باشد. آثار او عبارتند از «شرح مختصر النافع»، «فوائد المکیّه» و شرح «اثنی عشریه» از شیخ بهایی و کتاب های دیگر.

8. شیخ جلیل و بزرگوار شیخ علی پسر عالم حاذق شیخ محمد پسر محقق بصیر شیخ حسن بن شهید ثانی؛ صاحب تالیفات ناب مانند «شرح کافی»، «درر المنثور» و دیگر کتاب ها که در سال 1013 یا 1014 متولد و متوفای 1103 می باشد که سن او به نود رسیده بود. - . رجوع کنید به فیض قدسی و المستدرک 3/409 و امل الآمل:22 -

9. فاضل حاذق و زبردست و جلیل سید علی خان بن سید نظام الدین احمد بن معصوم حسینی شیرازی مدنی؛ شارح صحیفه و صمدیه، صاحب کتاب «سلافۀ العصر» و «درجات الرفیعه» در طبقات امامیه و «انوار الربیع» در انواع بدیع و دیگر کتاب ها از تصانیف ناب، متولد سال 1057 و متوفای 1120 می باشد. - . رجوع کنید به خاتمۀ المستدرک: 386 و 409 و امل الآمل: 22 -

10. سید فاضل و جلیل القدر و کامل امیر فیض الله بن سید غیاث الدین محمد طباطبایی قهبایی؛ - . خاتمه المستدرک: 412 - که از سید جلیل سید حسن کرکی، صاحب فتوا روایت می کند.

11. پدر بزرگوارش اقیانوس علم، یگانه عصر و بی نظیر دوران محمد تقی مجلسی. - . شرح حال او در آینده مفصلاً خواهد آمد. -

12. شیخ المحدثین محمد بن حسن حر عاملی مؤلف کتاب «الوسائل.» - . المستدرک 3/390 و409. امل الآمل:60 و در شرح حال مجلسی و در خاتمه وسائل در فائده پنجم می گوید: «او آخرین کسی بود که اجازه خواست و به او اجازه دادم.» -

13. سید حکیمان و الهی دانان، حاذق عالیمقام آغا میرزا رفیع الدین محمد بن حیدر حسینی حسنی طباطبایی نائینی؛ مؤلف «الرسائل» است و حاشیه های زیادی دارد که می توان به حاشیه بر کافی اشاره کرد. اردبیلی در جامع الروات - . او را چنین وصف کرده است: «بی نظیر دوران، یگانه عصر، پیشوای محققین، سید حکیمان و الهی دانان، دلیل بزرگان متکلمین، و در بزرگی قدر و والایی شأن و مقام و مرتبه و مهارتش در علوم عقلی و نظر دقیق و صائب و وثاقت و امانت و عدالت مشهورتر از آن است که ذکر شود.» بعد تصنیفاتش را ذکر می کند و تاریخ فوتش را سال 1079 در ماه شوال می داند. صاحب روضات الجنات می گوید: «در اصفهان در هفتم شوال سال 1082 هجری فوت کرد که در سن 85 سالگی بود.» - تصریح کرده که او فاضل ترین روزگارش بوده است. متوفای سال 1099 می باشد. - . المستدرک 3/409 -

14. سید سند، محدث حاذق سید محمد مشهور به سید میرزا جزائری بن شرف الدین علی بن نعمت الله موسوی؛ صاحب کتاب «جوامع الکلم» در حدیث می باشد. در امل الآمل صفحه شصت و چهار آمده است: از فضلای معاصر، عالم، فقیه، محدث، حافظ و عابد که از شاگردان شیخ محمد بن خاتون عاملی ساکن حیدرآباد دکن که از او روایت کرده است. - . المستدرک 3/409 -

15. عالم فاضل و صالح مولی محمد شریف بن شمس الدین محمد رویدشتی اصفهانی. - . المستدرک 3/409 آورده است: «او پدر عالمه محدثه حمیده است.» سپس از ریاض العلماء شرح حال او را با تعریف و تمجید و بزرگواری نقل می کند و می گوید: «از این عالمه حواشی دقیقی بر کتاب های حدیثی مثل استبصار موجود است که دلالت بر نهایت فهم، دقت، و اطلاع او خصوصاً بر مباحث رجالی دارد. وی در سال 1087 فوت کرد.» -

16. عالم علامه و بزرگوار و بخشنده، افتخار محققین، زاهد جهادگر، مولی محمد صالح بن مولی احمد سروی طبرسی؛ محقق دقیق و جامع و زبردست در علوم عقلی و نقلی، بررسی کننده در اخبار آل رسول علیهم السّلام، شارح کافی که متوفای سال 1081 می باشد. - . المستدرک 3/412. شرح حال او را شیخ حر در امل الآمل: 64 آورده و مولی اردبیلی تاریخ وفاتش را سال 1086 نوشته و در مدح و ثنای او مبالغه کرده است. رجوع کنید به جامع الروات 2/131 -

17. عالم جلیل و بزرگوار، چشم و آبروی طائفه، مولی محمد طاهر بن محمد حسین شیرازی نجفی قمی؛ صاحب تالیفات سودمند مثل «شرح بر تهذیب» و «حکمت العارفین» و «الاربعین» در امامت و «تحفۀ الاخبار» به زبان فارسی در رسوایی صوفیه و دیگر کتاب ها. او متوفای سال 1098 می باشد. - . المستدرک 3/409. اسامی تالیفاتش در فیض قدسی آمده است و شیخ حر در امل الآمل: 64 مانند مولی اردبیلی در رجالش، در توثیق و بزرگی او مبالغه نمودند. رجوع کنید به جامع الروات 2/133 -

18. سید آگاه و فاضل امیر محمد قاسم بن امیر محمد طباطبایی قهبایی. - . المستدرک 3/409، اجازه مجلسی از اردبیلی. رجوع کنید به جامع الروات 2/550 -

19. محدث علامه، عالم و فاضل فقیه و شهید در حرم الهی در سال 1088، سید محمدمؤمن بن دوست محمد حسینی استرآبادی؛ که در مجاورت مکه معظمه بود. وی داماد محدث استرآبادی است و کتاب «الرجعت» از اوست. - . المستدرک 3/4388.410 و زندگی او در امل الآمل: 67 موجود است. -

20. عالم و فاضل و زبردست و محدث عارف حکیم مولی محمد بن شاه مرتضی بن شاه محمود معروف به محسن و مشهور به فیض کاشانی؛ صاحب کتاب های «الوافی» و «الصافی» و «المفاتیح» و دیگر کتاب ها، متوفای سال 1091 در هشتاد و چهار سالگی. - . المستدرک 2/421 و زندگی او توسط شیخ حر در امل الآمل: 68 آمده است. -

21. عالم صالح و فاضل مولی محمد محسن بن محمد مومن استرآبادی. - . المستدرک 3/409 ذکر عده ای از اساتید و مشایخ در فائده پنجم در پایان وسائل و جامع الروات 2/550 آمده است. -

**[ترجمه]

تلامذته و من روی عنه

تتلمذ علیه عدّة کثیرة من علماء الطائفة و کان مجلس درسه مجمعا للفضلاء، و کان یحضره علی ما قیل: ألف رجل أو أکثر، أورد العلّامة النوریّ فی الفیض القدسیّ، إلیک أسماؤهم:

«1»- المولی الفاضل الصالح التقیّ الزکیّ مولانا إبراهیم الجیلانیّ کذا وصفه شیخه، و أجازه بخطّه فی آخر مجموعة من رسائله و رسائل والده.

«2»- العالم الجلیل و الحبر النبیل السیّد إبراهیم ابن الأمیر محمّد معصوم القزوینیّ والد السیّد الأکمل السیّد حسین القزوینیّ، ذکره آیة اللّه بحر العلوم فی إجازته للسیّد حیدر ابن السیّد حسین الیزدیّ.

«3»- أبو أشرف الأصفهانیّ، قال فی أمل الآمل: عالم فاضل یروی عن مولانا محمّد باقر المجلسیّ.

«4»- الفاضل الصالح السعید الحاجّ أبو تراب.

«5»- العالم العامل، الفاضل الکامل، أفقه المحدّثین الشریف العدل المولی أبو الحسن ابن محمّد طاهر بن عبد الحمید الفتّونیّ النباطیّ العاملیّ الأصفهانیّ الغرویّ، و کانت أمّه اخت السیّد الأمیر محمّد صالح الآتی ذکره (1)، و هو جدّ صاحب الجواهر، له تفسیر مرآة الأنوار و غیره، توفّی فی أواخر عشر الأربعین بعد المائة و الألف (2).

«6»- العالم الأمجد، الفاضل الأرشد، الشیخ أحمد ابن الشیخ محمّد بن یوسف الخطّیّ البحرانیّ، مؤلّف ریاض الدلائل و حیاض المسائل و غیرها، بالغ شیخه العلّامة فی إجازته له فی توصیفه توفّی سنة 1121.

«7»- المولی الفاضل الکامل الصالح المتوقّد الذکیّ الألمعیّ مولانا جمشید بن محمّد زمان الکسکریّ، کذا وصفه شیخه بخطّه فی آخر الفقیه الّذی قرأه علیه. و بخطّه

ص: 56


1- 1. تحت الرقم 34.
2- 2. أورده أیضا العلامة الرازیّ فی ج 1 ص 149 من الذریعة، و ذکر له من العلّامة المجلسیّ اجازتین، تاریخ احدهما ثالث ربیع الأوّل سنة 1107، و ثانیهما شهر شعبان سنة 1096.

رحمه اللّه أیضا فی آخر کتاب الأطعمة من التهذیب: أنهاه المولی الفاضل الصالح الزکیّ مولانا جمشید الکسکریّ وفّقه اللّه تعالی سماعا و تصحیحا و تدقیقا فی مجالس آخرها بعض أیّام شهر محرّم الحرام من سنة 1098 فأجزت له روایته عنّی بأسانیدی المتّصل إلی المؤلّف العلّامة قدّس اللّه روحه.

«8»- الشیخ العالم العامل البارع التقیّ الزکیّ الألمعیّ الشیخ حسن بن الندیّ البحرانیّ، وصفه شیخه فی إجازة له وجدتها بخطّه فی آخر أصول الکافی الّذی کان بخطّ التلمیذ المذکور و قد قرأه علیه.

«9»- الشیخ الجلیل، العلّامة الربّانیّ، الزاهد الورع، الشیخ سلیمان بن عبد اللّه ابن علیّ بن الحسن بن أحمد بن یوسف بن عمّار الماحوزیّ البحرانیّ، صاحب البلغة و المعراج فی الرجال، و الأربعین فی الإمامة، و هو کما فی اللّؤلؤة أحسن تصانیفه توفّی سنة 1027.

«10»- العالم المتبحّر النقّاد، المضطلع الخبیر البصیر، الّذی لم یر مثله فی الاطّلاع علی التراجم، آغا میرزا عبد اللّه ابن العالم الجلیل عیسی بن محمّد صالح الجیرانیّ التبریزیّ ثمّ الأصفهانیّ، الشهیر بالأفندیّ، مؤلّف کتاب ریاض العلماء، و الصحیفة الثالثة. قال فی آخر باب ألقاب کتاب ریاض العلماء: اعلم أنّ لنا طرقا عدیدة إلی کتب الأصحاب، أسدّها و أقومها و أقواها و أعلاها و أقربها ما نروی عن الأستاد الاستناد مولانا محمّد باقر المجلسیّ، عن الشیخ الجلیل عبد اللّه ابن الشیخ جابر العاملیّ ابن عمّة والدة الأستاد، عن جدّ والد الأستاد من طرف أمّه و هو الشیخ الجلیل مولانا کمال الدین درویش محمّد ابن الشیخ حسن النطنزیّ، عن الشیخ علیّ الکرکیّ.

«11»- الفاضل الصالح المولی عبد اللّه المدرّس ببعض المدارس فی المشهد الرضویّ، قال فی الریاض: هو من تلامذة الأستاد الاستناد أیّده اللّه تعالی، قد قرأ علیه فی أوان مجاورته- سلّمه اللّه تعالی- بتلک الروضة المقدّسة، ثمّ لمّا خرج حفظه اللّه تعالی سافر معه إلی الأصبهان و قرأ علیه بها أیضا شطرا من کتب الفقه و الحدیث. و فی أمل الآمل: مولانا عبد اللّه بن شاه منصور القزوینیّ مولدا الطوسیّ مسکنا کان فقیها مدرّسا، له شرح

ص: 57

ألفیّة ابن مالک فارسیّ، و رسالة فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین علیه السّلام فارسیّة سمّاه الغدیریّة، من المعاصرین. انتهی. قال صاحب الریاض: لم نعرف رجلا معاصرا بهذا الاسم سوی المولی عبد اللّه المدرّس.

«12»- الفاضل المتتبّع، الخبیر النقّاد، الشیخ عبد اللّه بن نور الدین صاحب العوالم فی مجلّدات کثیرة شائعة.

«13»- الفاضل المولی الرضیّ الزکیّ عبد اللّه الیزدیّ.

«14»- السیّد الفاضل الموفّق المسدّد میر عبد المطّلب قرأ علیه أصول الکافی إلی آخره و مدحه فی آخره بما ذکرنا فی سادس شهر شوّال سنة 1074.

«15»- السیّد الجلیل آغا میرزا علاء الدین محمّد گلستانه.

«16»- السیّد الأیّد، الحسیب النسیب، اللّبیب الأدیب، الفاضل الکامل، المتوقّد البارع الألمعیّ الأمیر علیّ خان الجرفادقانی، کذا ذکره شیخه بخطّه فی آخر کتاب التهذیب الّذی قرأه علیه فی مجالس آخرها شهر جمادی الأولی سنة 1097.

«17»- تاج الفضلاء، فخر النجباء الأزکیاء، صدر الدین السیّد علی خان الشیرازیّ شارح الصحیفة.

«18»- العالم الکامل السیّد علیّ ابن السیّد محمّد الأصفهانیّ، المعروف بالإمامیّ ابن السیّد أسد اللّه ابن السیّد أبی طالب مؤلّف کتاب التراجیح فی الفقه، و هو کما فی الریاض یقرب من ثلاث مائة ألف بیت، ذکر فیه أقوال جمیع الفقهاء، و کتاب ترجمة الشفاء لابن سینا بالفارسیّة، کتاب ترجمة الإشارات بالفارسیّة، و کتاب هشت بهشت و هو ترجمة ثمانیة کتب من کتب أصحابنا کالخصال و إکمال الدین و العیون و الأمالی.

«19»- الفاضل العلّام، فلّاق رءوس أهل الحکمة و الکلام الفاضل الأجلّ مولانا علی أصغر المشهدیّ الرضویّ، وصفه الفاضل الشیخ عبد النبیّ صاحب تتمیم أمل الآمل فی إجازته لبحر العلوم، و صرّح بأنّه من تلامذة العلّامة المجلسیّ و المحقّق آغا جمال الدین.

«20»- السیّد السند، و الشریف الأمجد، و العالم المؤیّد، جامع الکمالات،

ص: 58

و حائز قصبات السبق فی مضمار السعادات، نجل الأکرمین، الأمیر عین العارفین الحسینیّ القمّیّ العاشوریّ، وصفه بهذا شیخه العلّامة فی آخر المجلّد الأوّل من التهذیب فی إجازة کتبها له بخطّه، و صرّح فی موضعین من هوامشه أنّه قرأ علیه التهذیب فی مجالس آخرها بعض أیّام شهر جمادی الآخرة سنة 1092.

«21»- المولی الأجلّ التقیّ، و الفاضل الکامل اللّوذعی، مولانا محمّد إبراهیم السریانی إجازته مذکورة فی کتاب البحار.

«22»- السیّد الموفّق المسدّد، العامل الکامل، الأدیب الأریب، الأمیر محمّد أشرف صاحب کتاب فضائل السادات.

«23»- العالم الکامل، المحقّق المدقّق، الشیخ محمّد أکمل، صرّح ولده الأستاد الأکبر فی إجازته لبحر العلوم.

«24»- شیخ المحدّثین، و أفضل المتبحّرین، الشیخ محمّد بن الحسن الحرّ العاملیّ صاحب کتاب وسائل الشیعة.

«25»- المولی المتبحّر فی الأخبار مولانا محمّد حسین الطوسیّ البغجمیّ، یروی عنه الشهید السعید سیّد نصر اللّه الحائری.

«26»- سبطه العالم الجلیل المعظّم الأمیر محمّد حسین ابن الأمیر محمّد صالح.

«27»- العالم الفاضل المولی محمّد حسین بن یحیی النوریّ صاحب رسالة فی صلاة المسافر، و ملخّص الربع الآخر من المجلّد الثامن عشر من البحار، و فی آخره: تمّ ما أردنا استخراجه من أبواب المجلّد الآخر لکتاب الصلاة من بحار الأنوار للمحقّق العلّامة مولانا و أستادنا محمّد باقر علم الدین المجلسیّ أعلی اللّه تعالی مجلسه فی أعلی علیّین، فی لیلة السادس و العشرین من شهر رمضان سنة سبع و عشرین و مائة بعد الألف علی ید المتمسّک بالمصطفین ابن یحیی النوریّ محمّد حسین حامدا مصلّیا. انتهی. قاله محمّد علیّ الکشمیریّ فی کتاب نجوم السماء.

«28»- المولی الفاضل الذّکی المتوقّد محمّد داود، وصفه کذلک شیخه فی آخر فروع الکافی الّذی قرأه علیه و أجازه فی رابع ذی الحجّة سنة 1087.

ص: 59

«29»- الفاضل الزکیّ الألمعیّ المولی محمّد رضا ابن المولی محمّد صادق ابن المولی مقصود علیّ المجلسیّ الأصفهانیّ ابن عمّ المجلسیّ، عندی استبصار بخطّه قرأ من أوّله إلی آخره علی شیخه العلّامة، و فی آخره إجازة له.

«30»- العالم النحریر المولی محمّد رفیع بن فرج الجیلانیّ المعروف بملّا رفیعا.

«31»- السیّد الفاضل الکامل، الحسیب النسیب، الأدیب الأریب اللّبیب، التقیّ الزکیّ، الأمیر محمّد صادق المازندرانیّ، کذا وصفه شیخه فی إجازته له، رأیتها فی آخر الاستبصار الّذی قرأه علیه.

«32»- المولی الفاضل الکامل، الفقیه النبیل، العالم العامل، المحدّث النقیّ، الجلیل الفائق آغا محمّد صادق التنکابنیّ ثمّ الأصبهانیّ ابن العالم الجلیل العلّامة المولی محمّد ابن عبد الفتّاح کذا وصفه السیّد الأکمل السیّد حسین الخونساریّ فی إجازته لبحر العلوم و صرّح بروایته عنه.

«33»- السیّد الفاضل قدوة أرباب التحقیق الأمیر محمّد صالح الحسینیّ القزوینیّ.

«34»- العالم العلّامة، و المحقّق الفهّامة، السیّد الأجل الأمیر محمّد صالح بن عبد الواسع صهره، صاحب المؤلّفات الأنیقة کشرح الاستبصار، و الذریعة، و روادع النفس، و الحدیقة، و حدائق المقرّبین، و غیرها توفّی سنة 1116.

«35»- الفقیه العالم الربّانیّ، الورع التقیّ الثقة العدل الحاجّ محمّد طاهر بن الحاجّ مقصود علیّ الأصبهانیّ.

«36»- المحقّق المدقّق، العلّامة الفهّامة المولی محمّد بن عبد الفتّاح التنکابنیّ المعروف بالسراب، صاحب التصانیف الرائقة الّتی تبلغ ثلاثین ککتاب سفینة النجاة، و رسالة الإجماع و الأخبار، و الرسالة الکبیرة فی حکم صلاة الجمعة.

«37»- الفاضل الکامل، المتبحّر الخبیر المولی محمّد بن علیّ الأردبیلیّ مؤلّف کتاب جامع الرواة، أورد فی آخره إجازة العلّامة المجلسیّ له.

«38»- الفاضل الحبر، العالم العامل، الشیخ محمّد فاضل. و کان من تلامذة والده أیضا.

«39»- الفاضل الکامل الفقیه مولانا محمّد قاسم بن محمّد رضا الهزار جریبیّ، کذا وصفه

ص: 60

فخر الأواخر آغا باقر الهزار جریبیّ فی إجازته لبحر العلوم.

«40»- الفاضل الألمعیّ المولی محمّد قاسم بن محمّد صادق الأسترآبادیّ.

«41»- العالم الجلیل، المفسّر النبیل، المتبحّر الفاضل اللّوذعی آغا میرزا محمّد المشهدیّ ابن محمّد رضا بن إسماعیل بن جمال الدین القمّیّ صاحب تفسیر کنز العرفان فی أربع مجلّدات من أحسن التفاسیر و أجمعها، رأیت علی ظهر المجلّد الأوّل منه مدحا عظیما و ثناء بلیغا من العلّامة المجلسیّ له و لتفسیره، و رأیت علیه إجازته له.

«42»- العالم الفاضل، الزکیّ الألمعی محمّد بن مرتضی الشهیر بنور الدین صاحب تفسیر الوجیز و درر البحار، ابن اخی المولی محسن الکاشیّ.

«43»- الفاضل المجاهد آیة اللّه فی الفضل و العلم الأمیر محمّد مهدیّ ابن السیّد إبراهیم یروی عن المجلسیّ بلا واسطة و بواسطة أبیه.

«44»- الفاضل النبیل الحاجّ محمّد نصیر الگلبایگانی، قاله آغا باقر المازندرانیّ فی إجازته لبحر العلوم.

«45»- الشیخ الفقیه، العابد الصالح محمّد بن یوسف بن علیّ بن کنبار النعیمیّ البلادیّ، الشاعر الماجد الّذی له مقتل أبی عبد اللّه علیه السّلام، الشهید بأیدی الخوارج فی البحرین سنة 1031.

«46»- المولی الفاضل، الصالح الفالح، المتوقّد الذکیّ الألمعیّ مولانا محمود الطبسیّ، کذا وصفه شیخه بخطّه فی آخر التهذیب الّذی قرأ علیه، و أجازه فی رابع عشر شهر جمادی الأولی سنة 1096، له مختصر شرح النهج لابن أبی الحدید.

«47»- الفاضل التقیّ الصالح الحاجّ محمود بن غیاث الدین محمّد الأصبهانیّ.

«48»- الفاضل الصالح مسیح الدین محمّد الشیرازیّ، مدحه شیخه فی إجازات البحار بأوصاف حسنة جمیلة.

«49»- السیّد الجلیل و المحدّث النبیل السیّد نعمة اللّه الجزائریّ، صاحب التصانیف الرائقة، ذکره سبطه الأجلّ السیّد عبد اللّه فی إجازته الکبیرة.

ص: 61

**[ترجمه]عده زیادی از عالمان نزد او شاگردی کرده اند و جلسه درس او مجمعی برای فضلا بوده است. و چنان چه گفته اند در محضر درس او هزار مرد یا بیشتر شرکت داشتند که علامه نوری در «فیض قدسی» آنها را آورده است. اسامی آنان چنین است:

1. مولی فاضل، صالح، متقی و پرهیزگار مولای ما ابراهیم گیلانی؛ استادش او را چنین وصف کرده و اجازه ای به او داده که به خط استاد در پایان مجموعه رساله های او و رساله های پدرش موجود می باشد.

2. عالم جلیل و دانشمند بزرگوار سید ابراهیم بن امیر محمد معصوم قزوینی پدر سید کامل، سید حسین قزوینی؛ آیت الله بحرالعلوم در اجازه اش به سید حیدر بن سید حسین یزدی نام او را ذکر کرده است.

3. ابو اشرف اصفهانی؛ در امل الآمل می گوید: «عالم فاضل که از مولای ما محمد باقر مجلسی روایت می کند.»

4. فاضل صالح و سعادتمند حاج ابوتراب.

5. عالم عامل، فاضل کامل، فقیه ترین محدثین عادل، مولی ابوالحسن بن محمد طاهر بن عبدالحمید فتوّنی نباطی عاملی اصفهانی غروی؛ مادرش خواهر سید امیر محمد صالح است (که ذکرش در آینده می آید). - . در ذیل شماره 34 آمده است. - او جدّ صاحب جواهر است و تفسیر «مرآت الانوار» و غیر از این کتاب های از اوست. وی در دهه آخر سال 1140 درگذشت. - . علامه رازی در جلد اول صفحه 149 الذریعه نامش را آورده است و برای او دو اجازه از علامه مجلسی نقل شده که تاریخ یکی از آنها سوم ربیع الاول سال 1077 و دومین آنها در ماه شعبان 1096 می باشد. -

6. عالم با عظمت، فاضل بزرگ، شیخ احمد بن شیخ محمد بن یوسف خطّی بحرانی؛ مؤلف «ریاض الدلائل و حیاض المسائل» و غیر این کتاب است. استادش علامه در اجازه ای که به او داده، در وصف او مبالغه نموده است. او در سال 1121 درگذشت.

7. مولی فاضل، کامل، صالح، روشنگر، با ذکاوت و هوشیار، مولای ما جمشید بن محمد زمان کسکری؛ استادش به خط خود در پایان کتاب «الفقیه» که برایش خوانده بود، او را توصیف کرده است. همچنین به خطّ علامه (رحمه الله) در پایان کتاب اطعمه از کتاب «التهذیب» آمده است: «قرائت کردم تا اینجای کتاب را برای مولای فاضل و صالح پاک سیرت مولای ما جمشید کسکری (وفقه الله تعالی) جهت شنیدن و تصحیح و دقت در آن، در چند مجلس که آخرین آن در بعضی از روزهای ماه محرم الحرام از سال 1098 بود و اجازه دادم از من روایت کند به همه اسانیدی که از من به مؤلف علامه (قدس الله روحه) می رسد.»

8. شیخ عالم، عامل و استاد متقی و وارسته و هوشیار شیخ حسن بن ندی بحرانی؛ استادش او را در اجازه ای به او توصیف کرده که آن را به خطّ او در پایان نسخه ای از اصول کافی که به خط شاگردش می باشد یافتیم، و شاگرد آن را نزد علامه قرائت کرده است.

9. شیخ جلیل، علامه ربّانی، زاهد وارسته، شیخ سلیمان بن علی بن حسن بن احمد بن یوسف بن عمّار ماحوزی بحرانی؛ صاحب «البلغه» و «المعراج» در رجال و «الاربعین» در امامت است که چنان چه در الؤلؤۀ آمده، از بهترین کتاب های اوست. در سال 1027 درگذشت.

10. عالم زبردست و نقّاد، مستحکم و آگاه و بصیر، که در آگاهی از تراجم مانند او دیده نشده است، آغا میرزا عبدالله فرزند عالم جلیل عیسی بن محمد صالح جیرانی تبریزی و سپس اصفهانی، مشهور به آفندی؛ نویسنده کتاب «ریاض العلماء» و «الصحیفه الثالثه». در پایان باب القاب کتاب ریاض العلماء می گوید: «بدان، برای ما جهت رسیدن به کتاب های اصحاب راه های متعددی هست که محکم ترین، با دوام ترین، قوی ترین، و والاترین و نزدیک ترین آنها آن است که ما روایت می کنیم از استاد مستندات مولای ما محمد باقر مجلسی از شیخ جلیل، عبدالله بن شیخ جابر عاملی پسر عمه پدر استاد، از جدّ پدر استاد از سوی مادر که او شیخ جلیل مولای ما کمال الدین درویش محمد بن شیخ حسن نطنزی می باشد از شیخ علی کرکی.

11. فاضل صالح، مولی عبدالله که از مدرسین بعضی از مدارس مشهد رضوی می باشد؛ در ریاض می گوید: «او از شاگردان استاد سند (ایده الله تعالی) می باشد که دروس را نزد او در اوائلی که استاد (سلمه الله تعالی) در آن روضه مقدسه مجاورت داشت خوانده است. سپس هنگامی که استاد (حفظه الله تعالی) از آن روضه خارج شد و با او به اصفهان مسافرت کرد و نزد او مقداری از کتاب های فقه و حدیث را خواند.» در امل الآمل می گوید: «مولای ما عبدالله بن شاه منصور متولد قزوین و ساکن طوس از فقیهان مدرّس بود. از تالیفات او شرح «الفیه ابن مالک» به زبان فارسی و رساله ای در اثبات امامت امیرالمومنین (ع) به فارسی است که نام آن «الغدیریه» می باشد و از معاصرین است.» صاحب الریاض می گوید: «مردی از معاصرین به این اسم را نمی شناسیم، مگر مولی عبدالله مدرّس باشد.»

12. فاضل اهل تحقیق و تتبع، آگاه و نقّاد، شیخ عبدالله بن نورالدین نویسنده «العوالم» در مجلدات بسیار.

13. فاضل، راضی به رضای الهی و با تقوا مولی عبدالله یزدی.

14. سیّد فاضل، موفق و پایدار میر عبدالمطلب که اصول کافی را تا آخر نزد او خواند و در آخرش او را مدح کرد، بنا بر آنچه که در ششم ماه شوال سال 1074 ذکر کردیم.

15. سید جلیل، آغا میرزا علاءالدین محمد گلستانه.

16. سید مورد تائید، با حسب و نسب، خردمند و ادیب، فاضل کامل، روشنگر، ماهر و هوشیار، امیر علی خان جردفادقانی؛ استادش به خط خود او را در پایان کتاب «التهذیب» ذکر کرده که در جلساتی آن را نزد استاد خوانده است که آخرین آنها ماه جمادی الاولی سال 1097 بوده است.

17. تاج فضلا و افتخار نجیبان و با تقوایان، صدر الدین سید علی خان شیرازی شرح کننده «الصحیفه».

18. عالم کامل، سید علی بن سید محمد اصفهانی معروف به امامی فرزند سید اسدالله بن سید ابی طالب؛ مؤلف کتاب «التراجیح فی الفقه» است و این کتاب چنان چه در الریاض آمده، نزدیک به سیصد هزار بیت در آن می باشد که در آن نظرات همه فقهاء آمده است. همچنین از اوست کتاب ترجمه «الشفاء» از ابن سینا به فارسی و ترجمه کتاب «الاشارات» به فارسی و کتاب «هشت بهشت» که ترجمه هشت کتاب از کتاب های اصحاب مثل خصال و اکمال الدین، عیون و امالی می باشد.

19. فاضل و علّامه، شکافنده مسائل مهم حکمت و کلام، فاضل بزرگوار مولای ما علی اصغر مشهدی رضوی؛ شیخ عبدالنبی که از فضلاست و نویسنده تتمه امل الآمل می باشد، در اجازه اش به بحرالعلوم او را توصیف کرده و تصریح نموده که او از شاگردان علامه مجلسی و محقق آغا جمال الدین می باشد.

20. سید سند، و شریف با عظمت، و عالم مورد تائید، جامع تمام کمالات، رباینده گوی سبقت در مسیر خوشبختی، از نسل انسان های با کرامت، امیر عین العارفین حسینی قمّی عاشوری؛ استاد علامه اش در پایان جلد اول از کتاب «التهذیب» در اجازه ای که به خط خود به او داده، او را توصیف نمود و در دو جا از حواشی این کتاب تصریح کرده که او در جلساتی تهذیب را نزد من خواند که آخرین آنها بعضی از روزهای ماه جمادی الثانی سال 1092 بوده است.

21. مولای بزرگوار متقی و فاضل کامل زبان دان، مولای ما محمد ابراهیم سریانی، که اجازه اش در کتاب بحار آمده است.

22. سید موفق و پایدار، عامل و کامل، ادب دان حاذق، امیر محمد اشرف نویسنده کتاب «فضائل السادات».

23. عالم کامل، محقق دقیق، شیخ محمد اکمل؛ فرزندش استاد بزرگ در اجازه اش به بحرالعلوم به این تصریح دارد.

24. شیخ المحدثین و فاضل ترین حاذقان، شیخ محمد بن حسن حرّ عاملی نویسنده کتاب «وسائل الشیعه».

25. مولای حاذق در روایات، مولای ما محمد حسین طوسی بغجمی؛ از او شهید سعادتمند سید نصرالله حائری روایت می کند.

26. فرزندش عالم جلیل و بزرگوار امیر محمد حسین بن امیر محمد صالح.

27. عالم فاضل مولی محمد حسین بن یحیی نوری؛ نویسنده «رسالۀ فی صلاۀ المسافر» و خلاصه کننده یک چهارم پایانی جلد هجدهم بحار که در پایان می گوید: «تمام شد آنچه را اراده کردیم که استخراج شود از ابواب جلد آخر از «کتاب الصلاۀ» بحارالانوار اثر محقق علامه مولا و استاد ما محمد باقر علم الدین مجلسی (اعلی الله تعالی مجلسه فی اعلی علیین) در شب بیست وشش از ماه رمضان سال 1027 به دست کسی که تمسک می جوید به قرآن و عترت، محمد حسین فرزند یحیی نوری، در حالی که شکر گزار و ذاکر است.» این را محمد علی کشمیری در کتاب «نجوم السماء» می گوید.

28. مولی فاضل و با ذکاوت و روشنگر، محمد داود؛ استادش در پایان کافی که برای او می خوانده، او را توصیف کرده و در چهارم ذی الحجه سال 1087 به او اجازه داده است.

29. فاضل متقی و هوشیار، مولی محمد رضا بن مولی محمد صادق بن مولی مقصود علی مجلسی اصفهانی؛ پسر عمه علامه مجلسی. نزد من کتاب «استبصار»ی است که به خطّ او می باشد و او آن را از اول تا پایان نزد استادش علامه مجلس خوانده و در پایان هم اجازه ای به او داده است.

30. عالم ماهر مولی محمد رفیع بن فرج گیلانی معروف به ملا رفیعا.

31. سید فاضل و کامل، دارای حسب و نسب، ادب دان حاذق و خردمند، متقی و پاک امیر محمد صادق مازندرانی؛ استادش در اجازه ای که به او داده، توصیف کرده است. این اجازه را در پایان کتاب الاستبصار که نزد استاد می خواند، دیده ام.

32. مولی فاضل و کامل، فقیه اصیل، عالم عامل، محدث متقی، بزرگوار و پیروز، آغا محمد صادق تنکابنی و سپس اصفهانی؛ فرزند عالم جلیل علامه مولی محمد بن عبدالفتاح. سید اکمل، سید حسین خونساری در اجازه اش به بحرالعلوم او را توصیف کرده و به روایت نمودن از او تصریح کرده است.

33. سید فاضل و پیشوای اهل تحقیق، امیر محمد صالح حسینی قزوینی.

34. عالم علامه، محقق بسیار فهم، سید بزرگوار امیر محمد صالح بن عبدالواسع داماد علامه؛ نویسنده تالیفات شگفت انگیز مثل «شرح الاستبصار» و «الذریعه» و «روادع النفس» و «الحدیقه» و «حدائق المقربین» و دیگر کتاب ها. وی در سال 1116 درگذشت.

35. فقیه و عالم ربانی، نیک کردار متقی، موثق و عادل حاج محمد طاهر بن حاج مقصود علی اصفهانی.

36. محقق دقیق، علامه بسیار فهم، مولی محمد بن عبدالفتاح تنکابنی معروف به سراب؛ نویسنده تالیفات شگفت انگیز که به سی اثر می رسد، مثل کتاب «سفینۀ النجات» و رساله «الاجماع و الاخبار» و رساله ای بزرگ در حکم نماز جمعه.

37. فاضل کامل، حاذق آگاه، مولی محمد بن علی اردبیلی؛ نویسنده کتاب «جامع الروات» که در پایان این کتاب، اجازه علامه مجلسی به او را آورده است.

38. فاضل دانشمند، عالم عامل، شیخ محمد فاضل؛ او از شاگردان پدرش نیز بوده است.

39. فاضل کامل و فقیه مولای ما محمد قاسم بن محمد رضا هزارجریبی؛ فخر الاواخر آغا باقر هزارجریبی در اجازه اش به بحرالعلوم او را توصیف کرده است.

40. فاضل هوشیار مولی محمد قاسم بن محمد صادق استرآبادی.

41. عالم جلیل و مفسّر اصیل، حاذق و فاضل زبان دان آغا میرزا محمد مشهدی بن محمد رضا بن اسماعیل بن جمال الدین قمّی؛ نویسنده تفسیر «کنز العرفان» در چهار جلد که از بهترین و جامع ترین تفاسیر می باشد. بر پشت جلد اول این تفسیر یک تعریف بزرگ و تمجید رسا از علامه مجلسی برای او و تفسیرش دیده ام و همچنین بر آن اجازه علامه به او را نیز دیدم.

42. عالم فاضل و پاک و هوشیار محمد بن مرتضی مشهور به نورالدین؛ نویسنده تفسیر «الوجیز» و «درر البحار»، برادر زاده مولی محسن کاشی.

43. فاضل جهادگر، آیت الله در فضیلت و دانش امیر محمد مهدی بن سید ابراهیم؛ که از علامه مجلسی بدون واسطه و به واسطه پدرش روایت می کند.

44. فاضل اصیل، حاج محمد نصیر گلپایگانی؛ این را آغا باقر مازندرانی در اجازه اش به بحرالعلوم گفته است.

45. استاد فقیه، عابد صالح محمد بن یوسف ین علی بن کنبار نعیمی بلادری؛ شاعر با عظمت که کتاب مقتل حضرت اباعبدالله علیه السّلام از اوست. او به سال 1031 در بحرین به دست خوارج به شهادت رسید.

46. مولی فاضل و صالح رستگار، روشنگر با ذکاوت و هوشیار، مولای ما محمود طبسی؛ استادش به خط خود در پایان کتاب «التهذیب» که در نزد او خوانده، او را توصیف نمود و اجازه ای در چهارم ماه جمادی الاول سال 1096 به او داد. کتاب «مختصری از شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید از اوست.

47. فاضل متقی و صالح حاج محمود بن غیاث الدین محمد اصبهانی.

48. فاضل صالح مسیح الدین محمد شیرازی؛ استادش در اجازات بحار او را با اوصاف نیکو و زیبا توصیف کرده است.

49. سید جلیل و محدث اصیل سید نعمت الله جزائری؛ نویسنده تالیفات شگفت انگیز که فرزند بزرگوارش سید عبدالله آنها را در اجازه بزرگش آورده است.

**[ترجمه]

ولادته

قال الأمیر عبد الحسین ابن الأمیر محمّد باقر الخاتون آبادیّ فی تاریخ وقائع الأیّام و السنن: إنّ ولادة رئیس المحقّقین علی الإطلاق، و من یجوز علیه هذه المنقبة بالاستحقاق الفاضل العالم الکامل، شیخ الإسلام و المسلمین، مولانا محمّد باقر المجلسیّ فی ألف و سبعة و ثلاثین، و تاریخه: «غزل». و فی اللؤلؤة و غیره عن حاشیة البحار: و من الغریب أنّه وافق تاریخ ولادتی عدد «جامع کتاب بحار الأنوار» کما تفطّن به بعض علمائنا الأخیار.

و قال صاحب مرآة الأحوال: إنّ ولادته کانت فی أوّل سنة ألف و ثمانیة و ثلاثین.

**[ترجمه]امیر عبدالحسین بن امیرمحمد باقر خاتون آبادی در کتاب «تاریخ وقایع الایام والسنن» می گوید: «ولادت رئیس المحققین و کسی که این منقبت از روی استحقاق بر او اطلاق شده است، فاضل و عالم کامل، شیخ الاسلام و المسلمین مولای ما محمد باقر مجلسی در 1037 بوده است و تاریخش «غزل» می شود.»

در کتاب لؤلؤۀ و غیر از آن، از حاشیه بحار نقل کرده اند: «از عجایب اینکه تاریخ ولادت من موافق با عدد «جامع کتاب بحار الانوار» باشد، چنان چه تعدادی از علما به آن اشاره داشته اند.»

صاحب مرات الاحوال می گوید: «ولادتش در اول سال 1038 بوده است.»

**[ترجمه]

وفاته و مدفنه

توفّی قدّس سرّه علی ما فی وقائع الأیّام و فی اللّؤلؤة فی 27 شهر رمضان سنة 1111 تاریخه: «غم و حزن». و نقل فی الروضات عن کتاب حدائق المقرّبین أنّه توفّی فی 27 شهر رمضان سنة 1110، و کان عمره ذاک 73 سنة، و قیل فی تاریخ وفاته بالفارسیّة: «مقتدای جهان ز پا افتاد» و أیضا «عالم علم رفت از دنیا» و أیضا «رونق از دین برفت» و أیضا «باقر علم شد روان بجنان» و أحسن ما قیل فی هذا المعنی قول بعضهم:

ماه رمضان چو بیست و هفتش کم شد*** تاریخ وفات باقر أعلم شد

و دفن رحمه اللّه بأصفهان فی الباب القبلی من جامعه العتیق فی القبّة الّتی دفن فیها أبوه، و فیها مدفن عدّة من العلماء الأمجاد(1).

ص: 62


1- 1. راجع الفیض القدسی و روضات الجنّات ص 123.

**[ترجمه]بنا بر آنچه که در کتاب «وقایع الایام» و «لؤلؤۀ» آمده است، علامه مجلسی (قدس سره) در بیست و هفت ماه رمضان 1111 وفات نمود و تاریخش «غم و حزن» می باشد.

در کتاب روضات الجنات از کتاب «حدائق المقربین» نقل کرده است: «او در بیست و هفتم ماه رمضان 1110 وفات کرده و سن او در آن وقت هفتاد و سه سال بوده است.»

عده ای در تاریخ وفات او به فارسی گفته اند: «مقتدای جهان ز پا افتاد»، و همچنین «عالم علم رفت از دنیا»، و «رونق از دین برفت»، و «باقر علم شد روان به جنان» و بهترین چیز آنکه در این باره گفته شد:

ماه رمضان چو بیست و هفتش کم شد تاریخ وفات باقر اعلم شد

علامه (رحمه الله) در جامع عتیق اصفهان و در باب القبله در مقبره ای که پدرش مدفون است، دفن گردید. آنجا مدفن عده ای از علماء بزرگ هم می باشد. - . رجوع کنید به فیض قدسی و روضات الجنات صفحه 123 -

**[ترجمه]

والده المجلسیّ الأول

حیاته و کلمات العلماء فی حقه

هو محمّد تقیّ بن مقصود علیّ المجلسیّ من أعاظم علماء الإمامیّة و أجلّائهم، ذکره العلماء فی تراجمهم مقرونا بالحفاوة و الإجلال، مرموقا بعین الإکبار و الاحترام. قال المولی الأردبیلیّ: محمّد تقیّ بن المقصود علیّ الملقّب بالمجلسیّ وحید عصره، فرید دهره، أمره فی الجلالة و الثقة و الأمانة و علوّ القدر و عظم الشأن و سموّ الرتبة و التبحّر فی العلوم أشهر من أن یذکر، و فوق ما یحوم حوله العبارة، أورع أهل زمانه و أزهدهم و أتقاهم و أعبدهم، بلغ فیضه دینا و دنیا بأکثر أهل زمانه من العوام و الخواصّ، و نشر أخبار الأئمّة صلوات اللّه علیهم بأصفهان جزاه اللّه تعالی خیر جزاء المحسنین (1).

و قال الشیخ حرّ العاملی فی کتابه أمل الآمل ص 610: کان فاضلا، عالما، محقّقا، متبحّرا، زاهدا، عابدا، ثقة، متکلّما، فقیها.

و قال صاحب حدائق المقرّبین: کان فی علوم الفقه و التفسیر و الحدیث و الرجال فائق أهل الدهر، و فی الزهد و العبادة و التقوی و الورع و ترک الدنیا تالیا تلو أستاده الأوّل،(2)

مشتغلا طول حیاته بالریاضات و المجاهدات، و تهذیب الأخلاق، و العبادات، و ترویج الأحادیث، و السعی فی حوائج المؤمنین، و هدایة الخلق، و انتشر بیمن همّته أحادیث أهل البیت، و اهتدی بنور هدایته الجمّ الغفیر. و نقل فی بعض مؤلّفاته الرائقة قال: اتّفق لی التشرّف بزیارة العتبات العالیات فلمّا وردت النجف الأشرف اخذ فی الشتاء فعزمت علی الإقامة هنا فرأیت لیلة فی الطیف إذا أنا بأمیر المؤمنین علیه السّلام یلاطف بی کثیرا و یقول: لا تقم بعد ذلک هاهنا، و اخرج إلی بلدک أصفهان، فإنّ وجودک فی ذلک المکان أنفع و أبرّ و بالغت کثیرا فی استدعاء الرخصة عنه فی التوقّف

فلم ینفع ذلک شیئا و قال: إنّ الشاه عبّاس قد توفّی فی هذه السنة، و إنّما یجلس مجلسه الشاه صفیّ الصفویّ و یحدث فی بلادکم الفتن الشدیدة و اللّه تبارک و تعالی یرید أن تکون فی هذه النائرة

ص: 63


1- 1. جامع الرواة ج 2 ص 82.
2- 2. أراد به المولی عبد اللّه التستریّ.

بأصفهان باذلا جهدک فی هدایة الخلق فارجع فلا بدّ لک من الرجوع (1).

و وصفه فی مناقب الفضلاء بقوله: الفقیه النبیه العلّامة، و الفاضل الکامل الفهّامة، شیخ الفقهاء و المحدّثین، و رئیس الأتقیاء المتورّعین، مقتدی الأنام فی زمانه، و مفتی مسائل الحلال و الحرام فی أوانه، زبدة العارفین، و قدوة السالکین، و جمال الزاهدین، و نور مصباح المتهجّدین و ضیاء المسترشدین، صاحب الکرامات الشریفة، و المقامات المنیفة(2).

و وصفه التستریّ فی المقابس بقوله: منها(3)

المقدّسی للشیخ الأجلّ الأکمل الأفضل الأوحد الأعلم الأعبد الأزهد الأسعد، جامع الفنون العقلیّة و النقلیّة، حاوی الفضائل العلمیّة و العملیّة، صاحب النفس القدسیّة، و السماة الملکوتیّة، و الکرامات السنیّة، و المقامات العلیّة، و ناشر الأخبار الدینیّة، و الآثار المدنیّة، و الأحکام النبویّة، و الأعلام الإمامیّة، العالم العلم الربّانی، المؤیّد بالتأیید السبحانی المولی محمّد تقیّ ابن مجلسیّ الأصفهانیّ قدّس اللّه روحه و نوّر ضریحه. انتهی (4).

و أطراه صاحب الروضات بقوله: کان أفضل أهل عصره فی فهم الحدیث، و أحرصهم علی إحیائه، و أقدمهم إلی خدمته، و أعلمهم برجاله، و أعملهم بموجبه، و أعدلهم فی الدین، و أقواهم فی النفس، و أجلّهم فی القدر، و أکملهم فی التقوی، و أورعهم فی الفتوی، و أعرفهم بالمراتب العالیة، و أوقفهم لدی الشبهات، و أجهدهم فی الطاعات و القربات ینتهی نسبه من جهة الأب إلی الحافظ النبیل أبی نعیم الأصفهانیّ کما اشیر إلیه فی ترجمته، و من جهة الامّ إلی المولی درویش محمّد بن الحسن النطنزیّ الّذی یوجد اسمه أیضا فی طرق إجازاته، و قیل: إنّه کان أوّل من نشر حدیث الشیعة بعد ظهور دولة الصفویّة راویا عن الشیخ علیّ الکرکیّ المشتهر بالمحقّق الثانی، و یروی عنه الشیخ عبد اللّه بن جابر العاملیّ ابن عمّة صاحب العنوان و أحد مشایخ إجازة ولده العلّامة المجلسیّ،

ص: 64


1- 1. ثم ذکر رجوعه الی أصفهان و وقوع الامر کما سمع فی المنام. راجع الروضات ص 131.
2- 2. راجع الفیض القدسی الفصل الرابع.
3- 3. أی من الألقاب. و الظاهر ان المقدسی تصحیف المجلسیّ و إلّا فلم نعثر بمن لقّبه بذلک.
4- 4. المقابس ص 22.

فظهر من ذلک أیضا أنّ محتد الرجل و أصله من «جبل عامل» الّتی هی من الأرض المقدّسة الّتی بارک اللّه حولها، و کانت مجمع علماء هذه الطائفة الحقّة دائما ا ه(1).

و السابر لسائر کتب التراجم یری المترجم له فی الصفّ الأوّل من العلماء الباحثین و فی الرعیل المقدّم من رجال التحقیق و التدقیق.

و کان والده المولی مقصود علی علی ما فی مرآة الأحوال بصیرا و رعا مروّجا لمذهب الاثنی عشریّة، جامعا للکمال و الحسن فی المقال، و کان له أبیات رائقة بدیعیّة و لحسن محاضرته و جودة مجالسه سمّی بالمجلسیّ و تخلّص به، فصار هذا لقبا فی هذه الطائفة الجلیلة و السلسلة العلیّة(2)

و کانت أمّه عارفة صالحة مقدّسة بنت العالم المولی کمال الدین محمّد بن الشیخ حسن العاملیّ ثمّ النطنزیّ (3)، و کانت زوجة المولی محمّد تقیّ والدة العلّامة المجلسیّ من أقارب العالم الشیخ عبد اللّه بن جابر العاملیّ.

**[ترجمه]محمد تقی بن مقصود علی مجلسی از بزرگان علمای امامیه است. علما در تراجم و آثارشان از او به بزرگی یاد کرده اند و با چشم بزرگی و احترام به او نگریسته اند.

اردبیلی می گوید: «محمد تقی بن مقصود علی ملقب به مجلسی، یگانه عصر و بی نظیر روزگارش بوده و در بزرگی، وثاقت، امانت، بزرگی درجه، جلالت شأن، والایی مرتبه و مهارت در علوم، مشهورتر از آن است که گفته شود و بالاتر از آن است که عبارات آن را بیان کنند. پرهیزکارترین، زاهدترین، عابد ترین و با تقوا ترین اهل زمان خود بود و فیوضات دینی و دنیایی او، به عوام و خواص هم عصرانش رسیده بود و ناشر اخبار ائمه علیهم السّلام در اصفهان بود. خداوند بهترین جزایی که به محسنین داده می شود را به او بدهد.» - . جامع الروات 2/82 -

شیخ حر عاملی در کتاب «امل الآمل» صفحه ششصد و ده می گوید: «او فاضل، عالم، محقق، حاذق، زاهد، عابد، موثق، متکلم و فقیه بود.»

صاحب حدائق المقربین می گوید: «در علوم فقه، تفسیر، حدیث و رجال سرآمد هم روزگارانش بود و در زهد، عبادت، تقوا، پرهیزکاری و در ترک دنیا، تالی تلو استادش بود. - . منظور مولی عبدالله تستری می باشد. -

در مدت زندگی خود به مجاهده و ریاضت، تهذیب اخلاق، عبادت، ترویج روایات، تلاش برای حوائج مردم و هدایت خلق اشتغال داشت و به برکت همت او احادیث اهل بیت منتشر گردید و از نور هدایتشان گروه بیشماری هدایت یافت.»

او در یکی از تالیفات ناب خود نقل کرده است: «برای من تشرف به عتبات عالیات اتفاق افتاد. وقتی وارد نجف اشرف شدم، تابستان بود و تصمیم به اقامت در آن شهر گرفتم. شبی در رویای کوتاهی دیدم که امیرالمومنین علیه السّلام به من لطف بی شماری دارد و می فرماید: «اینجا اقامت نکن و به سوی شهرت اصفهان برگرد! همانا وجود تو در آنجا نافع تر و بهتر است.» من بسیار درخواست اجازه نمودم که در آنجا بمانم، ولی هیچ فایده ای نداشت.»

و می گوید: «شاه عباس در همین سال درگذشت و شاه صفی صفوی جانشین او شد و در شهرهای بسیاری فتنه هایی پدیدار شد و خدای تبارک و تعالی در این اوضاع اصفهان اراده کرده است که از کوشش در هدایت مردم دریغ ننمایی. پس برگرد و تو ناچار از این بازگشتی.» - . ذکر برگشت او به اصفهان و آنچه برایش واقع شد و در خواب شنیده بود، تمام گشت. رجوع کنید به روضات الجنات صفحه 131 -

در مناقب الفضلاء او را چنین وصف کرده و می گوید: «فقیه آگاه و علامه، فاضل کامل و بسیار فهم، شیخ الفقها و المحدثین و رئیس پرهیزکاران و متقیان، مقتدای مردم در روزگار خود، و فتوا دهنده مسائل حلال و حرام در آغاز، برگزیده عرفا و پیشوای سالکین و جلوه زیبای زاهدان، روشنی چراغ شب زنده داران و نور ارشادکنندگان، صاحب کرامت و مقامات بلند.» - . رجوع کنید به فیض قدسی، فصل چهارم -

شوشتری در المقابس او را چنین وصف کرده است: «از جمله آنها - . یعنی از القاب، و ظاهراً این «مقدسی»، ادای نادرست مجلسی باشد، و الاّ کسی او را بدین لقب نخوانده است. - «المقدّسی»، برای استاد بزرگوارترین، کامل ترین، فاضل ترین، یگانه ترین، عالم ترین، عابدترین، زاهدترین، سعادتمندترین، جمع کننده همه فنون عقلی و نقلی، در بر دارنده همه فضیلت های علمی و عملی، صاحب انفاس قدسی، و نشانه های ملکوتی، و کرامات بلند بالا، و مقامات والا، و نشر دهنده اخبار دینی، و آثار المدنیه، و احکام پیامبر اکرم، و بیرق های امامان، عالم به علوم ربانی، و مورد تایید خداوند سبحان، مولی محمد تقی بن مجلسی اصفهانی (قدس الله روحه و نور ضریحه).» - . المقابس: 22 -

صاحب روضات الجنات هم او را ستوده و می گوید: «در عصر خود در فهم حدیث از همه فاضل تر، در احیای حدیث از همه حریص تر، در خدمت به حدیث از همه جلوتر، در رجال حدیث از همه عالم تر، در عمل به حدیث از همه عامل تر، در امر دین از همه عادل تر، در مهار نفس از همه قوی تر، در منزلت از همه بزرگ تر، در تقوا از همه کامل تر، در فتوا دادن از همه پرهیزکارتر، در مراتب عالی عرفان از همه عارف تر، هنگام بروز شبهات از همه ایستاده تر، و در عبادات و تقرب جستن الهی از همه کوشاتر بود. از چهت پدر نسب او به حافظ آگاه ابی نعیم اصفهانی می رسد، چنان چه در شرح حالش بدان اشاره شد، و از جهت مادر نسب او به مولی درویش محمد بن حسن نطنزی می رسد که نام او در طریق اجازاتش دیده می شود. و گفته اند: «او اولین کسی است که احادیث شیعی را بعد از به کار آمده دولت صفویه منتشر نمود، و از شیخ علی کرکی مشهور به محقق ثانی روایت می کند. همچنین از او شیخ عبدالله بن جابر عاملی پسر عمه و یکی از مشایخ اجازه فرزندش، علامه مجلسی، روایت نقل می کند. و از این جا ظاهر می شود که مردی با اصل و ریشه است که اصالت او از «جبل عامل»، از اراضی مقدسه ای است که خداوند آن جا را مبارک گردانده و به طور دائم محل تجمع علمای شیعه بوده است.» - . روضات الجنات: 130 -

آنچه به صورت ظاهر بر می آید، این است که دیگر کتاب های تراجم هم پدر علامه را در صف اوّل عالمانی آورده اند که از آنها بحث می شود و او را در شمار عالمان تحقیق و تدقیق مقدم می دارند.

و پدر علامه، مولی مقصود علی بنا بر آنچه در «مرآت الاحوال» آمده است: «بصیر، پرهیزکار، ترویج دهنده مذهب ائمه اثنا عشر، جامع کمالات و نیکویی در گفتار بوده و برای او اشعار ناب و بدیع وجود دارد و به جهت خوش محضر بودن و نیکویی در مجالست ها، به «مجلسی» نامیده شد و بدان تخلّص می کرد. و این لقب بدین طریق در بین این طایفه بزرگ و سلسله عالی می گردد.» - . فیض قدسی، فصل چهارم -

و مادرش عارفه صالحه و مقدسه، دختر عالم مولی کمال الدین محمد بن شیخ حسن عاملی و سپس نطنزی - . علامه مجلسی در اجازه اش به اردبیلی می گوید: «از آنها کسی که خبر داد مرا به آن، شیخ موثق عبدالله بن شیخ جابر عاملی از جدّ پدر من از طرف مادری شیخ فاضل و محدث مولای ما درویش محمد بن شیخ حسن (برّد الله مضاجعهم) الی آخر.» رجوع کنید به جامع الروات 2/551 -

و همسر مولای محمد تقی، مادر علامه مجلسی از نزدیکان عالم شیخ عبدالله بن جابر عاملی می باشد.

**[ترجمه]

من روی عنهم

یروی مولانا المترجم محمّد تقیّ عن جملة من المشایخ:

«1»- شیخ الطائفة الإمامیّة فی عصره العلّامة المحقّق الزاهد الورع المولی عبد اللّه ابن الحسین التستریّ المتوفّی فی العشر الأوّل من المحرّم سنة 1021 و کان رحمه اللّه قد قرأ علی المولی أحمد الأردبیلیّ، و علی الشیخ نعمة اللّه بن أحمد بن محمّد بن خاتون العاملیّ، و علی ابنه أحمد بن نعمة اللّه رحمهم اللّه.

«2»- شیخ الإسلام و المسلمین الشیخ بهاء الدین العاملیّ المتوفّی سنة 1030 أو 1031.

«3»- المحقّق النحریر میر محمّد باقر الحسینیّ الأسترآبادیّ المعروف بالداماد المتوفّی 1041.

«4»- الشیخ الفاضل العابد الشیخ یونس الجزائریّ.

ص: 65


1- 1. الروضات ص 130.
2- 2. راجع الفیض القدسی الفصل الرابع.
3- 3. قال العلّامة المجلسیّ فی اجازته للاردبیلی: منها ما أخبرنی به الشیخ الثقة عبد اللّه بن الشیخ جابر العاملی عن جد والدی من قبل أمه الشیخ الفاضل المحدث مولانا درویش محمّد بن الشیخ حسن برّد اللّه مضاجعهم« الخ، راجع جامع الرواة ج 2 ص 551.

«5»- السیّد حسین ابن السیّد حیدر الکرکیّ

«6»- القاضی أبو الشرف الأصفهانیّ و قد تقدّم ذکره فی مشایخ ولده ص 19.

«7»- الشیخ عبد اللّه بن جابر کما یظهر من آخر الوسائل.

«8»- الشیخ جابر عبّاس النجفیّ.

«9»- القاضی معزّ الدین محمّد بن تقیّ الدین الأصفهانیّ.

«10»- الشیخ أبو البرکات.

«11»- السیّد ظهیر الدین إبراهیم بن الحسین الحسینیّ الهمدانیّ (1).

«12»- الأمیر إسحاق الأسترآبادیّ (2).

و یروی عنه کثیر من العلماء الأعلام. قال صاحب حدائق المقرّبین: و أکثر العلماء الأعلام من تلامذته مثل آغا حسین الخونساریّ، و أستادنا المولی محمّد باقر، بل سائر الفضلاء الأعیان الّذین کانوا قبل هذه الطبقة کانوا من تلامذته، و أخذوا عنه الفقه و الحدیث و التفسیر، و لو لم یکن له أثر غیر ولده المبرور لکان یکفیه فضلا عن سائر فضلاء عصره الّذین صاروا ببرکته علماء الدین. ا ه(3)

**[ترجمه]محمد تقی مجلسی از عده ای از مشایخ روایت می کند:

1. شیخ طایفه امامیه در روزگار خودش، علامه محقق و زاهد پرهیزکار مولی عبدالله بن حسین تستری متوفای دهۀ اول محرم سال 1021 و او بر مولی احمد اردبیلی و بر شیخ نعمت الله بن احمد بن محمد بن خاتون عاملی و بر پسرش احمد بن نعمت الله (رحمه الله) تدریس کرده است.

2. شیخ الاسلام والمسلمین شیخ بهاءالدین عاملی متوفای سال 1030 یا 1031

3. محقق حاذق میر محمد باقر حسینی استرآبادی معروف به داماد، متوفای 1041

4. استاد فاضل و عابد شیخ یونس جزائری

5. سید حسین بن سید حیدر کرکی

6. قاضی ابو شریف اصفهانی

7. شیخ عبدالله بن جابر، چنان چه از آخر وسائل معلوم گردید.

8. شیخ جابر عباس نجفی

9. قاضی معزالدین محمد بن تقی الدین اصفهانی

10. شیخ ابوالبرکات

11. سید ظهیرالدین ابراهین بن حسین حسینی همدانی - . بر این مطلب علامه نوری در خاتمه المستدرک صفحه 417 تصریح کرده و زندگی او را آنجا آورده است. پس به آن رجوع کنید. -

12. امیر اسحاق استرآبادی - . روضات الجنات: 131 -

از او بسیاری از علمای بزرگ روایت می کنند. صاحب «حدائق المقربین» می گوید: «بسیاری از علمای بزرگ از شاگردان او بوده اند، مثل آغا حسین خوانساری و استاد ما مولی محمد باقر، بلکه همه فضلای معروف که قبل از این طبقه بوده اند، از شاگردان او می باشند و از او فقه و حدیث و تفسیر فرا گرفته اند. و اگر نباشد برای او هیچ اثری غیر از فرزندش، هر آینه او را کفایت می کرد، اگر چه سایر فضلای روزگارش به برکت او از علماء دین گشته اند. - . رجوع کنید به روضات الجنات: 131 -

**[ترجمه]

تآلیفه

له قدّس سرّه تألیفات، منها: شرح عربیّ علی من لا یحضره الفقیه، و شرح فارسیّ علیه أیضا،(4)

و کتاب حدیقة المتّقین، شرح علی بعض کتب تهذیب الأحکام، و رسالة فی أفعال الحجّ، و رسالة فی الرضاع،(5) و رسالة فی شرح مشیخة الفقیه (6).

**[ترجمه]از مرحوم محمد تقی مجلسی تالیفاتی می باشد که از آن جمله عبارتند از: شرح عربی بر «من لا یحضره الفقیه»؛ شرح فارسی بر همان کتاب؛ - . در ایران در دو جلد و به سال 1331 چاپ شده است. - کتاب «حدیقۀ المتقین»؛ شرح بر بعضی از کتاب های «تهذیب الاحکام»؛ رساله ای در اعمال حج؛ رساله ای در رضاع - . جامع الروات 2/82 -

و رساله ای در شرح مشیخه «الفقیه». - . رجوع کنید به خاتمه المستدرک:547 -

**[ترجمه]

وفاته و قبره

توفّی قدّس اللّه روحه بأصفهان سنة 1070 و له نحو من سبع و ستّین سنة و قبره بأصفهان له قبّة عالیة هی مطاف الشیعة.

ص: 66


1- 1. نص علی ذلک العلامة النوریّ فی خاتمة المستدرک ص 417 و أورد ترجمتهم هنا فلیراجع.
2- 2. الروضات ص 131.
3- 3. راجع الروضات ص 131.
4- 4. طبع بایران فی مجلدین سنة 1331.
5- 5. جامع الرواة ج 2 ص 82.
6- 6. راجع خاتمة المستدرک ص 547.

**[ترجمه]او به سال 1070 در اصفهان وفات کرد و سن او شصت و هفت سال بود. قبر وی در اصفهان در قبه عالیه ای است که زیارتگاه شیعیان است.

**[ترجمه]

أولاده

له قدّس سرّه سبعة أولاد ثلاثة منها ذکور:

«1»- الأکبر: العالم المهذّب المولی عزیز اللّه (1).

«2»- الأوسط: العالم الفاضل المقدّس الصالح المولی عبد اللّه (2).

«3»- الأصغر: العلّامة محمّد باقر المجلسیّ.

و أربعة منها اناث:

«1»- الفاضلة الصالحة: آمنة بیکم زوج العلّامة الفهّامة المولی محمّد صالح المازندرانی شارح الکافی (3).

«2»- زوج المولی محمّد علیّ الأسترآبادیّ (4).

«3»- زوج العالم الوحید میرزا محمّد بن الحسن الشیروانیّ الشهیر بملّا میرزا، صاحب الحواشی المعروفة علی المعالم و غیره (5).

«4»- زوج الفاضل المتبحّر آغا میرزا کمال الدین محمّد الفسویّ شارح الشافیة.

و قد فصّل العلّامة النوریّ قدّس سرّه فی کتابه الفیض القدسیّ ذکر أولاده و أحفاده و ذراریه، و من خرج من بیته الرفیع السامیّ من العلماء الفطاحل و أساتذة الفقه و الحدیث.

ص: 67


1- 1. له حواشی علی المدارک و التهذیب، و کان قلیل النظیر فی حسن العبارة، و إنشاء وقائع الروم له مشهور. راجع الفیض القدسی.
2- 2. بالغ فی الثناء علیه صاحب الریاض فقال: قرأ علی والده العلامة فی الشرعیات، و فی العقلیات علی الأستاد المحقق، و سافر الی بلاد الهند و أقام بها الی ان مات فیها فی سنة 1074 تقریبا.
3- 3. ترجمها صاحب الریاض و مرآة الأحوال و أثنیا علیها، راجع الفیض القدسی.
4- 4. المترجم فی جامع الرواة ج 2 ص 152.
5- 5. ترجمه الأردبیلیّ فی جامع الرواة ج 2 ص 92.

**[ترجمه]مرحوم مجلسی دارای هفت فرزند بود که سه تن از آنها پسر بودند:

1. بزرگ ترین؛ عالم مهذب مولی عزیزالله - . از او حواشی بر کتاب های مدارک و تهذیب می باشد. او در حسن عبارت کم نظیر بود و نگارش وقایع روم از او مشهور است. رجوع کنید به فیض قدسی. -

2. میانی؛ عالم، فاضل، مقدس و صالح مولی عبدالله - . در تعریف او صاحب ریاض مبالغه نموده و می گوید: «شرعیات را نزد پدر علامه اش خواند و عقلیات را استاد محقق فرا گرفت و به شهرهای هند سفر نمود و در آنجا اقامت گزید تا در حدود سال 1074 در آنجا درگذشت.» -

3. کوچک ترین؛ علامه محمد باقر مجلسی

چهار تن از فرزندان نیز دختر بودند:

1. فاضله صالحه، آمنه بیگم همسر علامه بسیار فهم مولی محمد صالح مازندرانی شارح کافی - . صاحب ریاض و مرآت الاحوال شرح حال او را آورده اند و او را تعریف و تمجید کرده اند. رجوع کنید به فیض قدسی. -

2. همسر مولی محمد علی استرآبادی - . شرح حال او در جامع الروات 2/152 -

3. همسر عالم یگانه میرزا محمد بن حسن شیروانی مشهور به ملا میرزا، صاحب حاشیه معروف بر معالم و دیگر کتب - . شرح حال او را اردبیلی در جامع الروات 2/92 آورده است. -

4. همسر فاضل متبحر، آغا میرزا کمال الدین محمد فسوی شارح شافیه

علامه نوری در کتاب «فیض قدسی» به تفصیل به ذکر اولاد و نوادگان و ذریه مرحوم مجلسی پرداخته که از این خاندان رفیع، عالمان بزرگ و اساتید فقه و حدیث زیادی بیرون آمده اند.

**[ترجمه]

المقدّمة الثانیة فی تراجم مؤلفی مصادر الکتاب

1- الصدوق : محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه القمّیّ،أبو جعفر الصدوق

الثناء علیه

أمره فی العلم و الفهم و الثقافة و الفقاهة و الجلالة و الوثاقة و کثرة التصنیف و جودة التألیف فوق أن تحیطه الأقلام و یحویه البیان، و قد بالغ فی إطرائه و الثناء علیه کلّ من تأخّر عنه، و فی مقدّمهم الرجالیّ الکبیر النجاشیّ حیث قال فی فهرسه:

محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه القمّیّ أبو جعفر نزیل الری، شیخنا و فقیهنا و وجه الطائفة بخراسان، و کان ورد بغداد سنة خمس و خمسین و ثلاثمائة، و سمع منه شیوخ الطائفة و هو حدث السنّ. ا ه

و تبعه الشیخ الطوسیّ فی رجاله و فهرسه، و وصفه بأنّه کان حافظا للأخبار، بصیرا بالرجال، ناقلا للآثار، لم یر فی القمیّین مثله فی حفظه و کثرة علمه.

و أثنی علیه العلّامة فی الخلاصة، و ابن إدریس فی السرائر، و الأسترآبادیّ فی منهج المقال و فی الوسیط، و أبو علیّ فی منتهی المقال، و التفرشیّ فی نقد الرجال، و الأردبیلیّ فی جامع الرواة، و الخونساریّ فی روضات الجنّات، و المامقانیّ فی تنقیح المقال، و أورد ترجمته الخطیب فی تاریخ بغداد(1). و الباحث یری فیها و فی غیرها من المعاجم و التراجم توثیقه و إکباره و تبجیله، و ناهیه عن تلکم التراجم کلّها ما فی الفوائد الرجالیّة للعلّامة بحر العلوم قدّس سرّه و إلیک نصّه:

محمّد بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه أبو جعفر القمّیّ شیخ من مشایخ الشیعة و رکن من أرکان الشریعة، رئیس المحدّثین، و الصدوق فیما یرویه عن الأئمّة الصادقین، ولد بدعاء صاحب الأمر و العصر علیه السّلام، و نال بذلک عظیم الفضل و الفخر، و وصفه الإمام علیه السّلام فی التوقیع الخارج من الناحیة المقدّسة بأنّه: فقیه، خیّر، مبارک ینفع اللّه به. فعمّت برکته الأنام، و انتفع به الخاصّ و العامّ، و بقیت آثاره و مصنّفاته

ص: 68


1- 1. ج 3 ص 89.

مدی الأیّام، و عمّ الانتفاع بفقهه و حدیثه فقهاء الاصحاب، و من لا یحضره الفقیه من العوام. ا ه

**[ترجمه]در علم، فهم، روشنگری، فقاهت، بزرگی، وثاقت و زیادی تصانیف و خوبی تالیف، بالاتر از آن است که قلم ها بر آن احاطه پیدا کند و بیان ما بدان برسد. و در ستودن او و تعریف از او همه کسانی که بعد از او آمده اند، مبالغه نمودند.

سرآمد همه آنها رجالی بزرگ نجاشی در فهرستش گفته است: «ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی ساکن ری، استاد و فقیه ما و چهره ای شناخته شده در خراسان است. در سال 355 وارد بغداد شد و اساتید طایفه از او حدیث شنیدند، در حالی که جوان بود.»

به تبع نجاشی، شیخ طوسی در رجال و فهرستش او را به این اوصاف توصیف کرده: «حافظ اخبار، آشنای به رجال، ناقل آثار که در بین قمیین در حفظ حدیث و زیادی علم دیده نشده است.»

علامه در «خلاصۀ»، ابن ادریس در «سرائر»، استرآبادی در «منهج المقال» و در «وسیط»، ابوعلی در «منتهی المقال»، تفرشی در «نقد الرجال»، اردبیلی در «جامع الروات»، خوانساری در «روضات الجنات» و مامقانی در «تنقیح المقال»، او را تمجید کرده اند. خطیب در تاریخ بغداد شرح حال او را آورده است. - . تاریخ بغداد 3/89 -

جستجوکننده در زندگی صدوق در این کتاب ها و دیگر کتاب ها از معجم ها و تراجم، وثاقت و بزرگی و عظمت او را می بیند. و تو را بی نیاز می کند از همه آن تراجم، آنچه در «فوائد رجالیه» علامه بحرالعلوم (قدس سره) آمده که عبارتش چنین است:

«بوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، پیشوایی از پیشوایان شیعه و ستونی از استوانه های شریعت است. او رئیس محدثین، و در آنچه از ائمه صادقین علیهم السّلام روایت کرده، صدوق و راستگو است. وی با دعای امام زمان علیه السّلام متولد شد، و از این راه به فضیلت و افتخاری بزرگ نائل گشت. در توقیع مقدس آمده بود که او فقیه، نیک سرشت، پربرکت و از جانب خداوند سودبخش خواهد بود. از این رو برکت وجود او شامل حال تمام خلائق شد و خاص و عام از وی منتفع گشتند، و آثار و تألیفاتش در گذر روزگار باقی ماند، و عموم فقهای شیعه از فقه و حدیثش نفع بردند.»

**[ترجمه]

رحلاته الی الامصار و البلدان لاکتساب الفضائل و سماع الأحادیث عن المشایخ العظام

ولد رحمه اللّه بقم و نشأ بها و تلمذ علی أساتذتها و تخرّج علی مشایخها، ثمّ هاجر إلی الری بالتماس أهلها و أقام بها، ثمّ سافر إلی مشهد الرضا- علیه السّلام- فی سنة 352، ثمّ عاد إلی الری، و دخل بنیسابور فی شعبان من تلک السنة، و سمع من جمع من مشایخها منهم: الحسین بن أحمد البیهقیّ، و أبو الطیّب الحسین بن أحمد، و عبد اللّه بن محمّد بن عبد الوهّاب. و حدّثه بمرو الرود جماعة، منهم: محمّد بن علیّ الشاه الفقیه، و أبو یوسف رافع بن عبد اللّه بن عبد الملک. ثمّ رحل إلی بغداد فی تلک السنة، و سمع من جماعة من مشایخها، منهم: الحسن بن یحیی العلویّ، و إبراهیم بن هارون، و علیّ بن ثابت الدوالیبیّ. و فی سنة 354 ورد الکوفة، و سمع من مشایخها منهم: محمّد بن بکران النقّاش، و أحمد بن إبراهیم بن هارون الفامیّ، و الحسن بن محمّد بن سعید الهاشمیّ، و علیّ بن عیسی- المجاور فی مسجد الکوفة- و الحسن بن محمّد السکونیّ المزکیّ، و یحیی بن زید بن العبّاس بن الولید. و فی تلک السنة ورد همدان بعد منصرفه عن بیت اللّه الحرام، و سمع فیها من القاسم بن محمّد بن أحمد بن عبدویه السرّاج، و الفضل بن الفضل بن العبّاس الکندیّ، و محمّد بن الفضل بن زیدویه الجلّاب. و حدّثه بفید بعد منصرفه من مکّة أحمد بن أبی جعفر البیهقیّ.

و یظهر من النجاشیّ دخوله بغداد مرّة اخری فی سنة 355 و لعلّه کان بعد منصرفه عن بیت اللّه الحرام.

و یظهر من کتابه المجالس أنّه زار مشهد الرضا علیه السّلام مرّتین اخراویّین: مرّة فی سنة 367 و أملی فیه فی یوم الغدیر من تلک السنة علی السیّد أبی البرکات علیّ بن الحسین الحسینیّ، و علی أبی بکر محمّد بن علیّ، و رجع إلی الری قبل المحرّم من سنة 368. و مرّة اخری عند خروجه إلی دیار ما وراء النهر، و کان یوم الثلثاء السابع عشر شعبان سنة 368

ص: 69

فی هذا المشهد. و رحل إلی بلخ و سمع من مشایخها، منهم: الحسین بن محمّد الأشنانی الرازیّ العدل، و الحسین بن أحمد الأسترآبادیّ، و الحسن بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن عمرو العطّار، و کان جدّه علیّ بن عمرو صاحب علیّ بن محمّد العسکریّ علیهما السّلام، و الحاکم أبو حامد أحمد بن الحسین بن علیّ، و عبید اللّه بن أحمد الفقیه و غیرهم. و سمع بإیلاق من محمّد بن عمرو بن علیّ بن عبد اللّه البصریّ، و من محمّد بن الحسن بن إبراهیم الکرخیّ و غیرهما.

و ورد بتلک القصبة، الشریف الدّین أبو عبد اللّه محمّد بن الحسن المعروف بنعمة، و سأله أن یصنّف له کتابا فی الفقه و یسمّیه بکتاب من لا یحضره الإمام، فأجاب ملتمسه. و ورد سرخس و سمع من أبی نصر. محمّد بن أحمد بن تمیم السرخسیّ الفقیه. و حدّثه بسمرقند عبدوس بن علیّ الجرجانیّ، و عبد الصمد بن عبد الشهید الأنصاریّ. و حدّثه بفرغانة تمیم بن عبد اللّه القرشیّ، و محمّد بن جعفر البندار، و إسماعیل بن منصور بن أحمد

**[ترجمه]در قم متولد شد و در آن شهر رشد نمود و در نزد اساتید آن شهر شاگردی کرد و نزد آن اساتید تربیت شد. سپس به درخواست مردم ری به آن شهر مهاجرت کرد و در آنجا اقامت گزید. بعد در سال 352 به مشهد رضوی علیه السّلام مسافرت کرد و دوباره به ری بازگشت. در ماه شعبان همان سال به نیشابور وارد شد و از تعدادی از مشایخ آن شهر حدیث شنید که حسین بن احمد بیهقی، ابو طیب حسین بن احمد و عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب از آن جمله اند. جماعتی هم در مرورود او را حدیث کردند که محمد بن علی شاه فقیه و ابو یوسف رافع بن عبدالله بن عبدالملک از آن جماعتند. سپس در همان سال به بغداد رفت و از مشایخ آن شهر حدیث شنید که از آن جمله اند: حسین بن یحیی علوی، ابراهیم بن هارون و علی بن ثابت دوالیبی.

در سال 354 به کوفه وارد شد و از مشایخ آنجا هم حدیث شنید که عبارتند از: محمد بن بکران نقاّش، احمد بن ابراهیم بن هارون فامی، حسن بن محمد سعید بن هاشمی، علی بن عیسی - ملازم و معتکف در مسجد کوفه - حسن بن محمد سکونی مزکّی و یحیی بن زید بن عباس بن ولید.

در آن سال بعد از آنکه از مسافرت به بیت الله الحرام منصرف شد، به همدان رفت و از قاسم بن محمد بن احمد بن عبدویه سراج، فضل بن فضل بن عباس کندی و محمد بن فضل بن زیدویه جلّاب حدیث شنید و بعد از انصراف از مکه، در «فید» هم از احمد بن ابی جعفر بیهقی حدیث کرد. از کلام نجاشی به نظر می رسد که در سال 355 بار دیگر به بغداد رفته است که احتمالاً بعد از انصرافش از بیت الله الحرام باشد.

از کتاب مجالس چنین معلوم می شود که او دو بار دیگر به زیارت مشهد رضوی علیه السّلام رفته است: یک بار در سال 367 که در روز غدیر همان سال به سید ابی برکات علی بن حسین حسینی و ابی بکر محمد بن علی حدیث املا نمود و قبل از محرم سال 368 به ری بازگشت؛ بار دیگری که به مشهد رفت هنگام خروجش به ماوراءالنهر در سه شنبه هفدهم شعبان سال 368 بود.

او سپس به بلخ رفت و از مشایخ آن شهر حدیث شنید که از آن جمله اند: حسن بن محمد اشنانی رازی عدل، حسین بن احمد استرآبادی، حسن بن علی بن محمد بن علی بن عمرو عطار (جدّ او علی بن عمر از مصاحبان امام علی بن محمد عسگری علیهما السّلام بود) حاکم ابو حامد احمد بن حسین بن علی، عبیدالله بن احمد فقیه و.....

در ایلاق از محمد بن عمرو بن علی بن عبدالله بصری و محمد بن حسن بن ابراهیم کرخی و دیگر مشایخ حدیث شنید. شریف الدین ابو عبدالله نحند بن حسن معروف به نعمت وارد این قصبه شد از او خواست که کتابی در فقه بنویسد و نامش را «من لایحضره الامام» بگذارد و او به این درخواست جواب داد.

به سرخس رفت و از ابی نصر محمد بن احمد بن تمیم سرخسی فقیه حدیث شنید و در سمرقند عبدوس بن علی جرجانی و عبدالصمد بن عبدالشهید انصاری او را حدیث کردند. در فرغانه هم تمیم بن عبدالله قرشی، محمد بن جعفر بندار و اسماعیل بن منصور بن احمد او را حدیث نمودند.

**[ترجمه]

مشایخه و أساتذته

أمّا أساتذته و مشایخه الّذین تدور روایته علیهم إجازة و قراءة فبعد المراجعة إلی مشیخة الفقیه و کتبه: الخصال و التوحید و العلل و العیون و المعانی و غیرها وجدناهم تزید علی مائتی رجلا، قد أوردناهم مفصّلا فی رسالة فی ترجمته، و قدّمنا قبلا عدّة منهم، و نشیر إلی بعض آخر من مشاهیرهم:

«1»- أحمد بن محمّد بن یحیی العطّار الأشعریّ القمّیّ (1).

«2»- أبو محمّد جعفر بن أحمد بن علیّ الفقیه المروزیّ الإیلاقیّ صاحب المسلسلات (2).

«3»- أحمد بن الحسن بن علیّ بن عبد اللّه القطّان (3).

«4»- جعفر بن محمّد بن مسرور(4).

«5»- الحسن بن یحیی بن ضریس (5).

ص: 70


1- 1. علل الشرائع ص 115.
2- 2. العیون ص 87 و 100. التوحید ص 73.
3- 3. المشیخة ص 7.
4- 4. العیون ص 60 و 150. المشیخة ص 4.
5- 5. الأمالی ص 234.

«6»- الحسین بن إبراهیم بن ناتانة(1).

«7»- الحسین بن أحمد بن إدریس (2).

«8»- حمزة بن محمّد العلویّ (3).

«9»- علیّ بن أحمد بن عبد اللّه بن أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ (4)

«10»- علیّ بن أحمد بن محمّد بن عمران الدقّاق (5).

«11»- علیّ بن حاتم القزوینیّ (6).

«12»- علیّ بن الحسین والده المعظّم (7).

«13»- محمّد بن إبراهیم بن إسحاق المکتب الطالقانی (8).

«14»- محمّد بن أحمد ابن أحمد بن سنان المعروف بالسنانی (9).

«15»- محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید القمّیّ (10).

«16»- محمّد بن علیّ ماجیلویه (11).

«17»- محمّد بن موسی بن المتوکّل (12).

«18»- محمّد بن محمّد بن عصام الکلینیّ (13)

«19»- محمّد بن القاسم المفسّر.(14)

«20»- محمّد بن أحمد القضاعیّ.

«21»- المظفّر بن جعفر بن المظفّر العلویّ.(15)

ص: 71


1- 1. مشیخة الفقیه ص 13. العیون ص 50 و 153. الأمالی ص 35.
2- 2. المشیخة ص 9. العیون ص 21 و 66. المعانی ص 51.
3- 3. العیون ص 302. التوحید ص 84. العلل ص 26.
4- 4. المشیخة ص 1. العیون 152. التوحید ص 86.
5- 5. العیون ص 10. التوحید ص 86 الاکمال ص 44.
6- 6. المشیخة ص 39. العلل ص 45.
7- 7. المشیخة ص 1. التوحید ص 5.
8- 8. المشیخة ص 32. العیون ص 13. التوحید ص 51.
9- 9. المشیخة ص 3. العیون ص 66.
10- 10. المشیخة ص 1. العیون ص 14. التوحید ص 6.
11- 11. المشیخة ص 1 و 3.
12- 12. المشیخة ص 2. الاکمال ص 12. العیون ص 10.
13- 13. المشیخة ص 33. الأمالی ص 166 العلل ص 55. العیون ص 68.
14- 14. العیون 299.
15- 15. المشیخة ص 25. العیون ص 47. التوحید ص 170 العلل ص 28.

**[ترجمه]اساتید و مشایخی شیخ صدوق که در اجازات و قرائت روایات به او آمده است، بعد از مراجعه به مشیخه کتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب های خصال، توحید، علل، عیون، معانی و دیگر کتاب ها، بیش از 100 نفر می باشند که ما در رساله ای که درباره زندگی صدوق نوشته ایم، مفصل به آن پرداخته ایم. در مطالب قبلی هم به تعدادی از آنها اشاره شد که اینک اسامی مشهور ترین آنان را می آوریم:

1. احمد بن محمد بن یحیی عطار اشعری قمی - . علل الشرایع: 115 -

2. ابو محمد جعفر بن احمد بن علی، فقیه مروزی ایلاقی صاحب کتاب مسلسلات - . عیون: 87 و 100، توحید:73 -

3. احمد بن حسن بن علی بن عبدالله قطّان - . مشیخه: 7 -

4. جعفر بن محمد بن مسرور - . عیون: 60 و 150، مشیخه: 4 -

5. حسن بن یحیی بن ضریس - . امالی: 234 -

6. حسین بن ابراهیم ناتانه - . مشیخه: 13، عیون: 50 و 153، امالی: 35 -

7. حسین بن احمد بن ادریس - . مشیخه: 9، عیون: 21 و 66 ، معانی: 51 -

8. حمزه بن محمد علوی - . عیون: 302 ، توحید:84 ، علل: 26 -

9. علی بن احمد بن عبدالله بن احمد بن محمد بن خالد برقی - . مشیخه: 1 ، عیون: 152 ، توحید: 86 -

10. علی بن احمد بن محمد بن عمران دقاّق - . عیون: 10 ، توحید: 86 ، اکمال: 44 -

11. علی بن حاتم قزوینی - . مشیخه: 39 ، علل: 45 -

12. علی بن حسین (پدر بزرگوارش) - . مشیخه: 1 ، توحید: 5 -

13. محمد بن ابراهیم بن اسحاق مکتب طالقانی - . مشیخه: 32 ، عیون: 13 ، توحید: 51 -

14. محمد بن احمد بن احمد بن سنان معروف به سنانی - . مشیخه: 3 ، عیون: 66 -

15. محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمی - . مشیخه: 1 ، عیون: 14 ، توحید: 6 -

16. محمد بن علی ماجیلویه - . مشیخه: 1 و3 -

17. محمد بن موسی بن متوکل - . مشیخه: 2 ، اکمال: 12 ، عیون: 10 -

18. محمد بن محمد بن عصام کلینی - . مشیخه: 33 ، امالی: 166 ، علل: 55 ، عیون: 68 -

19. محمد بن قاسم مفسّر - . عیون: 299 -

20. محمد بن احمد قضائی

21. مظفر بن جعفر بن مظفر علوی - . مشیخه: 25 ، عیون: 47 ، توحید: 170 ، علل: 28 -

**[ترجمه]

تلامذته و الرواة عنه

یستفاد ممّا سمعت آنفا من النجاشیّ: «أنّ شیوخ الطائفة سمعوا منه و هو حدث السنّ» أنّ تلامذته و الراوین عنه کثیرون جدّا، و لم یتیسّر لنا الوقوف علی الصحیح من عددهم و استقصائهم، و عاقنا عن ذلک عجل الطباعة، و ما ظفرت به منهم یبلغ خمسة عشر رجلا:

«1»- أحمد بن محمّد المعمّریّ (1).

«2»- أبو الحسین جعفر بن الحسن بن حسکة القمّیّ (2).

«3»- الحسن بن الحسین بن علیّ بن بابویه (3).

«4»- الحسن بن عبید اللّه الغضائریّ (4).

«5»- الحسین بن علیّ بن بابویه (5).

«6»- عبد الصمد بن محمّد التمیمیّ (6).

«7»- علیّ بن أحمد بن العبّاس النجاشیّ والد الرجالیّ الکبیر(7).

«8»- علیّ بن الحسین الجوزیّ الحسینیّ (8).

«9»- علیّ بن محمّد بن علیّ الخزّاز(9).

«10»- محمّد بن أحمد بن العبّاس ابن فاخر الدوریستیّ (10).

«11»- محمّد بن أحمد بن علیّ القمّیّ المعروف بابن شاذان (11).

ص: 72


1- 1. الخرائج ص 247.
2- 2. فهرست الشیخ الطوسیّ ص 157.
3- 3. بشارة المصطفی ص 9، 11، 14، 21.
4- 4. فهرست الشیخ الطوسیّ ص 157.
5- 5. بشارة المصطفی ص 145.
6- 6. بشارة المصطفی ص 179 و بعدها.
7- 7. الرجال للنجاشیّ ص 279.
8- 8. أمالی الصدوق المجلس الأول، الخرائج ص 247 و 274.
9- 9. قد أکثر الروایة عنه فی کفایة الاثر.
10- 10. خاتمة المستدرک ص 480، و الخرائج ص 274.
11- 11. الروضات ص 533، و المجلس الأول من أمالی الصدوق.

«12»- محمّد بن سلیمان الحمرانیّ (1).

«13»- محمّد بن طلحة بن محمّد(2).

«14»- محمّد بن محمّد بن النعمان المفید(3).

«15»- أبو محمّد هارون بن موسی التلعکبریّ (4).

**[ترجمه]از آنچه که از نجاشی شنیده شد، چنین استفاده می شود که «بزرگان طایفه از او حدیث شنیدند در حالی که او جوان بود.» به درستی که شاگردان و روایت کنندگان او بسیار زیاد می باشند و برای ما استقصا و شمارش صحیح آن ممکن نبود و عجله داشتن در چاپ ما را از این بازداشت و به جز پانزده تن از آنها دست نیافتیم که عبارتند از:

1. احمد بن محمد معمّری - . خرائج: 247 -

2. ابو حسین جعفر بن حسن بن حسکۀ قمی - . فهرست شیخ طوسی: 157 -

3. حسن بن حسین بن علی بن بابویه - . بشارۀ المصطفی: 9 ، 11، 14، 21 -

4. حسین بن عبیدالله غضائری - . فهرست شیخ طوسی: 157 -

5. حسین بن علی بن بابویه - . بشارۀ المصطفی: 145 -

6. عبدالصمد بن محمد تمیمی - . بشارۀ المصطفی: 179 به بعد -

7. علی بن احمد بن عباس نجاشی؛ پدر رجالی بزرگ - . رجال نجاشی: 279 -

8. علی بن حسین جوزی حسینی - . امالی صدوق مجلس اول، خرائج: 247 و 274 -

9. علی بن محمد بن علی خزّاز - . اکثر روایات او در کفایۀ الاثر آمده است. -

10. محمد بن احمد بن عباس بن فاخر دوریستی - . خاتمه المستدرک: 480 ، خرائج: 274 -

11. محمد بن احمد بن علی قمی معروف به ابن شاذان - . روضات الجنات: 533 ، مجلس اول از امالی صدوق -

12. محمد بن سلیمان حمرانی - . فهرست شیخ طوسی: 157 -

13. محمد بن طلحۀ بن محمد - . تاریخ بغداد 3/89 -

14. محمد بن محمد بن نعمان؛ مفید - . فهرست شیخ طوسی: 157، در امالی بسیار از او نقل شده است. -

15. ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری - . خاتمه المستدرک: 524 -

**[ترجمه]

آثاره الثمینة و مؤلّفاته القیمة

یبلغ قائمة مصنّفاته إلی ثلاث مائة مصنّف، نصّ علی ذلک شیخ الطائفة فی الفهرست و عدّ منها أربعین کتابا، و أورد النجاشیّ فی رجاله نحو مائتین من کتبه، و أخرج العلّامة المجلسیّ فی البحار عن سبع عشر منها:

«1»- عیون أخبار الرضا المطبوع بإیران سنة 1275 و 1318.

2 و 3- علل الشرائع و الأحکام و معانی الأخبار المطبوعان بإیران فی 1311.

«4»- إکمال الدین و إتمام النعمة فی الغیبة المطبوع بإیران فی 1031.

«5»- التوحید طبع مرّة بهند سنة 1321 و مرّة اخری بطهران سنة 1375.

«6»- الخصال المطبوع بإیران فی 1302 و 1347.

«7»- الأمالی و یسمّی بالمجالس أیضا، طبع بإیران فی 1300 و 1374.

8 و 9- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال المطبوعان بإیران فی 1298 و 1375.

«10»- الهدایة المطبوع بإیران فی 1276 فی مجموعة تسمّی بالجوامع الفقهیّة.

«11»- العقائد المطبوع بإیران فی 1320 ضمیمة الباب الحادی عشر، و فی غیرها.

«12»- صفات الشیعة؛ مخطوط.

«13»- فضائل الشیعة؛ مخطوط.

«14»- فضائل الأشهر الثلاثة؛ مخطوط.

ص: 73


1- 1. فهرست الشیخ الطوسیّ ص 157.
2- 2. تاریخ بغداد ج 3 ص 89.
3- 3. فهرست الشیخ الطوسیّ ص 157، و فی أمالیه قد أکثر النقل عنه.
4- 4. خاتمة المستدرک ص 524.

«15»- مصادقة الإخوان.

«16»- النصوص؛ مخطوط.

«17»- المقنع المطبوع بإیران فی 1276 فی مجموعة تسمّی بالجوامع الفقهیّة.

و له أیضا کتاب من لا یحضره الفقیه، أحد الجوامع الأربعة الّتی علیها مدار الفقه فی الأعصار، طبع ثلاث مرّات: مرّة بتبریز فی 1334 و مرّة بلکهنو فی مجلّدین و مرّة بطهران. و له أیضا کتاب مدینة العلم، کان أکبر من من لا یحضره الفقیه، و یستفاد من الشهید فی الذکری أنّه کان موجودا عنده.

**[ترجمه]تعداد تصنیفاتش به سیصد می رسد و به این کلام شیخ الطائفه در فهرست تصریح کرده و چهل کتاب آن را بر شمرده است. نجاشی هم در رجالش دویست کتاب او را آورده است و علامه مجلسی در بحارالانوار، روایات را از هفده کتاب او استخراج کرده است:

1. «عیون اخبار الرضا» که در سال های 1275 و 1318 در ایران به چاپ رسیده است.

2. «علل الشرایع و الاحکام»،

3. «معانی الاخبار» که هر دو در سال 1311 در ایران چاپ شده اند.

4. «اکمال الدین و اتمام النعمۀ فی الغیبۀ» در ایران به سال 1031 چاپ شد.

5. «التوحید» یکبار در هند به سال 1321 و بار دیگر در تهران به سال 1375 چاپ گردید.

6. «الخصال» در سال های 1302 و 1347 در ایران چاپ شده است.

7. «الامالی» که «المجالس» هم نامیده می شود، درسال های 1300 و 1374 در ایران چاپ گردید.

8. «ثواب الاعمال»،

9. و «عقاب الاعمال» که هر دو در سال های 1298 و 1375 در ایران چاپ شده است.

10. «الهدایه» درسال 1276 در ایران در مجموعه ای به نام «الجوامع الفقهیه» چاپ شده است.

11. «العقائد» به ضمیمه باب حادی عشر و دیگر کتب، در سال 1320 در ایران چاپ گردید.

12. «صفات الشیعه» نسخه خطی.

13. «فضائل الشیعه» نسخه خطی.

14. «فضائل الاشهر الثلاثه» نسخه خطی.

15. «مصادقۀ الاخوان»

16. «النصوص» نسخه خطی.

17. «المقنع» که در ایران به سال 1276 در مجموعه ای به نام «الجوامع الفقهیه» چاپ شده است.

18. و «من لایحضره الفقیه» از کتب اوست که یکی از کتب اربعه می باشد که در دوره های مختلف فقه بر مدار آن می چرخید. این کتاب سه بار چاپ شده است: یک بار در سال 1334 در تبریز و بار دیگر در دو جلد در لکهنو و مرحله دیگر در تهران منتشر شد.

همچنین کتاب «مدینۀ العلم» از اوست که از کتاب «من لایحضره الفقیه» بزرگ تر است و شهید در ذکری از او استفاده نموده و احتمالاً نزد شهید نسخه ای از این کتاب وجود داشته است.

**[ترجمه]

مرجعیته فی الفتیا

کانت لشیخنا المترجم مضافا إلی ما مرّ من شیخوخیّته فی الحدیث و الإجازة و عبقریّته فی العلم و العمل مرجعیّة واسعة فی الفتیا، ترسل إلیه من أرجاء العالم الإسلامیّة أسئلة مختلفة فی شتّی العلوم، یوقفک علی ذلک ما أثبته النجاشیّ فی رجاله من جوابات المسائل، قال: و له کتاب جوابات مسائل الواردة علیه من واسط، کتاب جوابات مسائل الواردة من قزوین، کتاب جوابات مسائل وردت من مصر، جوابات مسائل وردت من البصرة، جوابات مسائل وردت من الکوفة، جواب مسألة وردت علیه من المدائن فی الطلاق، کتاب جواب مسألة نیسابور، کتاب رسالته إلی أبی محمّد الفارسیّ فی شهر رمضان، کتاب الرسالة الثانیة إلی أهل بغداد فی معنی شهر رمضان. کما أنّ له مباحثات ضافیة و أجوبة شافیة، فی مناصرة المذهب الحقّ و مناجزة الباطل، منها: ما وقع بحضرة الملک رکن الدولة البویهیّ الدیلمیّ (1)

و ذلک کان بعد أن بلغ صیت فضله الآفاق فأرسل الملک إلیه و استدعی حضوره لدیه، فحضر قدّس سرّه مجلسه فرحّب الملک به، و أدناه من نفسه، و بالغ فی تعظیمه و تکریمه و تبجیله، و ألقی إلیه مسائل

ص: 74


1- 1. هو أبو علیّ الحسن بن أبی شجاع بویه من آل سابور ذی الاکتاف، الملقب برکن الدولة، صاحب أصفهان و الری و همدان و جمیع عراق العجم، و هو والد عضد الدولة فنا خسرو، کان ملکا جلیل القدر، عالی الهمة، توفی لیلة السبت فی 284، و ملک أربعا و أربعین سنة و شهرا و تسعة أیام، ترجمه ابن خلکان فی تاریخه ج 1 ص 58 و 154 من المطبوع بایران.

غامضة فی المذهب، فأجاب عنها بأجوبة شافیة، و أثبت حقّیّة المذهب ببراهین واضحة، بحیث استحسنه الملک و الحاضرون، و لم یجد بدّا من الاعتراف بصحّتها المخالفون.

و قد کتب الشیخ جعفر بن محمّد الدوریستیّ رسالة فی شرح ذلک، و أوردها الفاضل التستریّ فی مجالسه (1).

و له مباحثة اخری مع بعض الملحدین بحضرته، أورد بعضها فی ص 52 من إکمال الدین (2).

**[ترجمه]برای شیخ صدوق که به شرح حالش اشاره می کنیم، اضافه بر استاد بودن در حدیث و اجازه و شکوه در علم و عمل، مرجعیت وسیعی در فتوا داشت که سئوالات زیادی در علوم گوناگون از نقاط مختلف اسلامی برای او ارسال می گشت. نجاشی در رجالش درباره جواب این مسائل نکاتی را ثبت نموده و می گوید: «برای شیخ کتاب جواب مسائل رسیده از واسط، کتاب جواب مسائل رسیده از قزوین، کتاب جواب مسائل رسیده از مصر، جواب مسائل رسیده از بصره، جواب مسائل رسیده از کوفه، جواب مسائل طلاق رسیده از مدائن، کتاب جواب مسائل نیشابور، نامه اش به ابی محمد فارسی در موضوع ماه رمضان و نامه دوم به اهالی بغداد در موضوع معنای ماه رمضان.»

چنان چه برای او مباحثات زیاد و جواب های شفاهی در یاری دادن مذهب حق و مبارزه با مذهب باطل نیز بود که از آن جمله اند: «آنچه که در محضر حکمروا رکن الدولۀ بویهی دیلمی - . او ابو علی حسن بن ابی شجاع بویه از آل شاپور ذی الاکتاف و ملقب به رکن الدوله حاکم اصفهان و ری و همدان و همه عراق عجم، و پدر عضدالدوله فنا خسرو بود که حاکم جلیل القدر و دارای همت عالی بود که در شب شنبه سال 284 فوت نمود. وی چهل و چهار سال و یک ماه و نه روز حکومت کرد. شرح حال او را ابن خلکان در تاریخش جلد یک صفحه پنجاه و هشت و یکصد و پنجاه و چهار چاپ ایران آورده است. -

واقع شد و آن اینکه بعد از اینکه آوازه فضل و علم او به همه جا رسید، حاکم برای او فرستاده ای گسیل داشت و از او خواست که نزد او بیاید. او (قدس سره) در مجلس حاکم حاضر شد و او را تحسین کرد و نزدیک خود نشاند و در بزرگداشت و تکریم و عظمت او مبالغه نمود و مسائل پیچیده مذهب را به او القا نمود و آنها را شفاهی جواب داد و حقانیت مذهب را با ادله واضح اثبات کرد، به گونه ای که حاکم و حاضران او را تحسین نمودند و چاره ای نداشتند جز اینکه مخالفان نیز به درستی آن اعتراف کنند.»

شیخ جعفر بن محمد دوریستی در ابن باره رساله ای نوشته و فاضل تستری در مجلسش آن را آورده است. - . رجوع کنید به مجالس المومنین: 195 چاپ ایران -

و برای شیخ صدوق مباحثات دیگری با عده ای از ملحدینی که نزدش حاضر می شدند هست که بعضی از آن مباحثات در صفحه پنجاه و دو اکمال الدین آمده است. - . نجاشی از کتاب های او شمرده است: سخن های او در مجلسی که در نزد رکن الدوله انجام شد و ذکر جلسه ای دیگر و ذکر جلسه سوم و ذکر جلسه چهارم و ذکر جلسه پنجم. -

**[ترجمه]

ولادته

ولد رحمه اللّه بقم بعد وفاة محمّد بن عثمان العمری، فی أوائل سفارة حسین بن روح، و کانت وفاة العمری سنة 305.

**[ترجمه]در شهر قم بعد از وفات محمد بن عثمان عمری و در اوائل نیابت خاصه حسین بن روح به دنیا آمد. وفات عمری در سال 305 بود.

**[ترجمه]

وفاته و مدفنه

توفّی رحمه اللّه بالری سنة 381، فیکون عمره ذاک نیّفا و سبعین، و قبره الآن بالری موجود.

**[ترجمه]وی در سال 381 در ری درگذشت. عمر او در آن تاریخ هفتاد و اندی بود و قبر او هم اکنون در ری وجود دارد.

**[ترجمه]

2- ابن بابویه أبو الحسن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه القمّیّ والد الصدوق طیب اللّه تربتهما

[ولادته بدعاء الحجة علیه السلام]

یوجد ذکره الخالد فی کتب التراجم مشعوفا بالتبجیل و الحفاوة، و الإکبار و الجلالة، قال الرجالیّ الأقدم النجاشیّ فی فهرسه ص 184: علیّ بن الحسین بن موسی ابن بابویه القمّیّ أبو الحسن شیخ القمیّین فی عصره و متقدّمهم و فقیههم و ثقتهم، کان قدم العراق و اجتمع مع أبی القاسم بن روح رحمه اللّه، و سأله مسائل، ثمّ کاتبه بعد ذلک علی ید علیّ بن جعفر الأسود، یسأله أن یوصل له رقعة إلی الصاحب علیه السّلام و یسأله فیها الولد، فکتب إلیه: قد دعونا اللّه بذلک و سترزق ولدین ذکرین خیّرین، فولد له

ص: 75


1- 1. راجع مجالس المؤمنین ص 195، المطبوع بطهران.
2- 2. عدّ النجاشیّ من کتبه: حدیث ذکر مجلس الذی جری له بین یدی رکن الدولة، ذکر مجلس آخر، ذکر مجلس ثالث، ذکر مجلس رابع، ذکر مجلس خامس.

أبو جعفر و أبو عبد اللّه من أمّ ولد، و کان أبو عبد اللّه الحسین بن عبد اللّه یقول: سمعت أبا جعفر یقول: أنا ولدت بدعوة صاحب الأمر علیه السّلام و یفتخر بذلک. ا ه

و قال ابن الندیم فی فهرسه ص 277: ابن بابویه، و اسمه علیّ بن الحسین بن موسی القمّیّ من فقهاء الشیعة و ثقاتهم. و له ترجمة فی رجال الشیخ و فهرسه، و الخلاصة، و سائر التراجم و لا نحتاج إلی الإیعاز إلیها بعد ما ورد من الإمام الحسن العسکریّ علیه السّلام فی حقّه فی توقیعه الشریف: یا شیخی و معتمدی و فقیهی (1).

**[ترجمه]ذکر ماندگار او در کتاب های تراجم از اکرام و بزرگی و عظمت پر است. نجاشی رجالی متقدم، در صفحه یکصد و هشتاد و چهار فهرست خود می گوید: «ابوحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی معروف به شیخ القمیین، در عصر خود متقدم، فقیه و مورد وثوق قمیین بود. وی به عراق رفت و با ابوالقاسم بن روح دیداری داشت و از او مسائلی را پرسید که بعدها هم با مکاتبه می کردند که این مکاتبات، توسط علی بن جعفر اسود انجام می پذیرفت. در یکی از این نامه ها از او خواست که نامه ای را به دست حضرت حجت علیه السّلام برساند و در آن نامه درخواست فرزند نمود. پس در پاسخ او چنین آمد که: «ما از خداوند متعال درخواست نمودیم که فرزندی به تو عنایت فرماید و به زودی دو فرزند ذکور نیکوکار و خیر نصیب تو خواهد شد.» پس از آن ابو جعفر و ابو عبدالله از امّ ولد متولد شد. از ابو عبدالله حسین بن عبیدالله آمده است که می گفت: «از ابا جعفر می شنیدم که بارها می گفت: «من با دعای صاحب امر و امام زمان علیه السّلام به دنیا آمده ام» و به این عنایت افتخار می کرد.»

ابن ندیم در صفحه دویست و هفتاد و هفت فهرست خود می گوید: «ابن بابویه، اسمش علی بن حسین بن موسی قمی از فقها و موثقان شیعه است که شرح حال او در رجال و فهرست شیخ، الخلاصه، و دیگر تراجم آمده است که دیگر نیازی به بازگو کردن آنها نیست، بعد از آنچه که از امام حسن عسگری علیه السّلام در توقیع شریفشان در حقّ او فرمود: «یا شیخی و معتمدی و فقیهی.» - . رجوع کنید به جامع المقال: 195 -

**[ترجمه]

أساتذته و مشایخه

تتلمذ علی عدّة کثیرة من المشایخ و أساتذة الفقه و الحدیث و روی عنهم. و إحصاؤهم یتوقّف علی تصفّح أسانید الأخبار، و متون التراجم و الإجازات، فمن ظفرنا بهم:

«1»- أحمد بن إدریس (2).

«2»- أیّوب بن نوح (3).

«3»- أحمد بن علیّ التفلیسیّ (4).

«4»- حبیب بن الحسین الکوفیّ (5).

«5»- الحسن بن أحمد المالکیّ (6).

«6»- الحسن بن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی (7).

«7»- الحسن بن قالولیّ (8).

«8»- الحسین بن محمّد بن عامر(9)

و الظاهر أنّه متّحد مع الحسین بن محمّد بن عمران

ص: 76


1- 1. راجع جامع المقال ص 195.
2- 2. مشیخة الفقیه ص 120 و العیون ص 17 و 25.
3- 3. اکمال الدین ص 191.
4- 4. المجالس ص 182.
5- 5. العلل 177. و الأمالی ص 85.
6- 6. العیون ص 172 و 186 و الأمالی ص 183.
7- 7. العیون ص 15.
8- 8. ثواب الأعمال ص 95.
9- 9. العلل س 105 و المشیخة ص 4.

ابن أبی بکر الأشعریّ شیخ الکلینیّ و ابن بابویه، و علی فرض التعدّد فهو أیضا یعدّ من مشایخه.

«9»- الحسین بن موسی (1).

«10»- سعد بن عبد اللّه بن أبی خلف الأشعری القمّیّ أبو القاسم المتوفّی سنة 301 و قیل: 299(2).

«11»- سعد بن محمّد بن الصالح (3).

«12»- سوید بن عبد اللّه (4).

«13»- عبد اللّه بن جعفر أبو العبّاس الحمیریّ، صاحب کتاب قرب الإسناد(5).

«14»- عبد اللّه بن الحسن المؤدّب (6).

«15»- علیّ بن إبراهیم بن هاشم أبو الحسن القمّیّ (7) و یستفاد من الأمالی ص 27 و 363 حیاته فی سنة 307.

«16»- علیّ بن الحسن بن علیّ الکوفیّ (8)

و لعلّه علیّ بن الحسن بن علیّ بن عبد اللّه بن المغیرة الکوفیّ، کما حکی عن الوحید.

«17»- علیّ بن الحسین السعدآبادیّ (9).

«18»- علیّ بن سلیمان الرازیّ،(10)

و الظاهر أنّ الصحیح «الزراریّ» کما فی رجال النجاشیّ، و هو علیّ بن سلیمان بن الحسن بن الجهم بن بکیر بن أعین الزراریّ،

ص: 77


1- 1. الأمالی ص 397.
2- 2. المشیخة ص 1 و العیون ص 17 و أکثر ابنه فی کتبه الروایة عنه بواسطة أبیه.
3- 3. الاکمال ص 269.
4- 4. المشیخة ص 17 و الاکمال ص 91.
5- 5. المشیخة ص 10 و العیون ص 39.
6- 6. العلل ص 72 و رجال الشیخ باب من لم یرو عنهم.
7- 7. فهرست الشیخ الطوسیّ ص 89 و المشیخة ص 1 و العیون ص 53.
8- 8. المشیخة ص 10 و التوحید ص 391.
9- 9. المشیخة ص 22 و العلل ص 134.
10- 10. العلل ص 139 و 153.

«19»- علیّ بن محمّد بن قتیبة(1).

«20»- علیّ بن موسی بن جعفر بن أبی جعفر الکمیدانیّ (2).

«21»- القاسم بن محمّد بن علیّ بن إبراهیم النهاوندیّ وکیل الناحیة(3).

«22»- محمّد بن أبی عبد اللّه (4).

«23»- محمّد بن أبی القاسم ماجیلویه (5).

«24»- محمّد بن أحمد بن علیّ بن الصلت (6).

«25»- محمّد بن إسحاق بن خزومة النیسابوریّ (7).

«26»- محمّد بن الحسن الصفّار(8)

المتوفّی سنة 290 بقم.

«27»- محمّد بن علیّ بن أبی عمر الهمدانیّ (9).

«28»- محمّد بن معقل القرمیسینیّ (10).

«29»- محمّد بن یحیی العطّار(11).

«30»- محمّد بن هشام (12).

«31»- أحمد بن مطهّر أبو علیّ المطهّر.(13)

«32»- أبو الحسن العبّاس بن عمر بن عبّاس بن محمّد بن عبد الملک بن أبی مروان

ص: 78


1- 1. الأمالی ص 62.
2- 2. العیون ص 143 و المشیخة ص 8.
3- 3. العلل ص 193 و العیون ص 160.
4- 4. العلل ص 108.
5- 5. العلل ص 165.
6- 6. التهذیب ج 1 ص 88 و المعانی ص 14 و الأمالی 46.
7- 7. العلل ص 127.
8- 8. الاکمال ص 200.
9- 9. العقاب ص 21.
10- 10. العلل ص 71.
11- 11. المشیخة ص 1 و العیون 16.
12- 12. ثواب الأعمال ص 16.
13- 13. خاتمة المستدرک ص 780.

الکلودانیّ رحمه اللّه، قال: أخذت إجازة علیّ الحسین بن بابویه لمّا قدم بغداد سنة 328 بجمیع کتبه (1).

**[ترجمه]ابن بابویه نزد بسیاری از مشایخ و اساتید فقه و حدیث شاگردی نمود و از آنها روایت نمود که شمارش آنان متوقف بر دیدن سندهای روایت و متون تراجم و اجازه ها می باشد که جمعی از کسانی که ما به آن دست یافتیم، عبارتند از:

1. احمد بن ادریس - . مشیخه: 120 ، عیون: 17 و 25 -

2. ایوب بن نوح - . اکمال الدین: 191 -

3. احمد بن علی تفلیسی - . مجالس: 182 -

4. حبیب بن حسین کوفی - . علل: 177. امالی: 85 -

1. حسن بن احمد مالکی - . عیون: 172 و 186، امالی: 183 -

2. حسن بن عبدالله بن محمد بن عیسی - . عیون: 15 -

3. حسن بن قالولی - . ثواب الاعمال: 95 -

4. حسین بن محمد عامر، - . علل: 105، مشیخه: 4 - ظاهراً او با حسین بن محمد بن عمران بن ابی بکر اشعری که از مشایخ کلینی بود، یکی باشد. بر فرض این که دو تا باشند، باز هم از مشایخ وی به شمار می رود.

5. حسین بن موسی - . امالی: 397 -

6. ابی القاسم سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی، متوفای سال 301 که عده ای سال وفات را 299 می گویند. - . مشیخه: 1، عیون: 17 و پسرش در بیشتر کتاب ها روایت را از پدرش نقل می کند. -

7. سعد بن محمد بن صالح - . اکمال الدین: 269 -

8. سوید بن عبدالله - . مشیخه: 17. اکمال الدین: 91 -

9. عبدالله بن جعفر، ابوالعباس حمیری صاحب کتاب قرب الاسناد - . مشیخه: 17، عیون: 39 -

10. عبدالله بن حسن مودّب - . علل: 72 ، در رجال شیخ بابی هست از کسانی که از او روایت کرده اند. -

علی بن ابراهیم بن هاشم ابوالحسن قمی، - . فهرست شیخ طوسی: 89 ، مشیخه: 1، عیون: 53 -

این را از صفحات بیست و هفت و سیصد و شصت و سه امالی استفاده نمودیم. زندگی او در سال 307 می باشد.

1. علی بن حسن بن علی کوفی. - . مشیخه: 10، توحید: 391 - چنان چه از «توحید» حکایت شده، شایسته است نامش را این چنین بگوییم: علی بن حسین بن علی بن عبدالله بن مغیره کوفی.

2. علی بن حسین سعدآبادی - . مشیخه: 22، علل: 143 -

3. علی بن سلیمان رازی. - . علل: 139 و 153 - چنان که در رجال نجاشی آمده است، باید «زرارّی» صحیح باشد و نامش علی بن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیر بن اعین زرازّی می باشد.

4. علی بن محمد بن قتیبه - . امالی:62 -

5. علی بن موسی بن جعفر بن ابی جعفر کمیدانی - . عیون: 143، مشیخه: 8 -

6. قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم نهاوندی که از ناحیه مقدسه دارای وکالت بود. - . علل: 193، عیون: 160 -

7. محمد بن ابی عبدالله - . علل: 108 -

8. محمد بن ابی القاسم ماجیلویه - . علل: 165 -

9. محمد بن احمد بن علی بن صلت - . تهذیب 1/88 ، معانی: 14، امالی: 46 -

10. محمد بن اسحاق بن خزومۀ نیشابوری - . علل: 127 -

11. محمد بن حسن صفّار، - . اکمال الدین: 200 - متوفای سال 290 در قم می باشد.

12. محمد بن علی بن ابی عمر همدانی - . العقاب: 21 -

1. محمد بن معقل قرمسینی - . علل: 71 -

2. محمد بن یحیی عطّار - . مشیخه: 1، عیون: 16 -

3. محمد بن هشام - . ثواب الاعمال: 16 -

4. احمد بن مطهّر، ابوعلی مطهّر - . خاتمه المستدرک: 780 -

5. ابوالحسن عباس بن عمر بن عباس بن محمد بن عبدالملک بن ابی مروان کلودانی (رحمه الله) گفت: هنگامی که حسین بن بابویه در سال 328 به بغداد آمد، اجازه ای از او درباره همه کتاب هایش دریافت نمودم. - . رجال نجاشی: 185 -

شاگردان و کسانی که از او روایت کرده اند

**[ترجمه]

تلامذته و من روی عنه

یروی عنه جماعة من المشایخ، منهم:

«1»- ولده الصدوق محمّد بن علیّ، قد أکثر الروایة عنه فی کتبه (2).

«2»- ولده الآخر الحسین بن علیّ بن الحسین (3).

«3»- أحمد بن داود بن علیّ القمّیّ (4).

«4»- هارون بن موسی التلعکبریّ (5)

**[ترجمه]1. فرزندش صدوق، محمد بن علی، که بیشتر روایت های او در کتاب های صدوق می باشد. - . رجوع کنید به مشیخه و دیگر کتاب ها. -

2. فرزند دیگرش حسین بن علی بن حسین - . رجال نجاشی: 50 -

3. احمد بن داود بن علی قمّی - . تهذیب 1/95. نجاشی می گوید: «احمد بن داود بن علی قمی برادر شیخ ما فقیه قمی می باشد که بسیار موثق بود و حدیث زیاد می دانست. با ابالحسن علی بن حسین بن بابویه مصاحبت داشت و کتاب نوادر از اوست.» رجوع کنید به رجال نجاش: 69 -

4. هارون بن موسی تلعکبری - . رجال شیخ باب «من لم یرو عنهم» در زندگی ابن بابویه. -

**[ترجمه]

بیته و علماء نبغوا من هذا البیت الشریف

بیته فی قم من أعظم بیوت الشیعة و أرفعها، یتّصف بالسؤدد و المجد، و قد نبغ من هذا البیت جماعة کثیرة من أعاظم العلماء و المجتهدین، منهم:

«1»- محمّد بن علیّ بن الحسین الصدوق ولده الأعظم الأکبر و قد تقدّم ترجمته.

«2»- ولده الآخر الحسین بن علیّ بن الحسین أبو عبد اللّه الثقة، کان کثیر الروایة، قال الشیخ الطوسیّ فی کتاب الغیبة: قال ابن نوح: قال أبو عبد اللّه بن سورة حفظه اللّه: لأبی الحسن بن بابویه ثلاثة أولاد: محمّد و الحسین فقیهان ماهران فی الحفظ، یحفظان ما لا یحفظ غیرهما من أهل قم، و لهما أخ ثالث و اسمه الحسن، و هو الأوسط مشتغل بالعبادة و الزهد، لا یختلط بالناس، و لا فقه له، قال ابن سورة: کلّما روی أبو جعفر و أبو عبد اللّه ابنا علیّ بن الحسین شیئا یتعجّب الناس من حفظهما، و یقولون لهما: هذا الشأن خصوصیّة لکما بدعوة الإمام علیه السّلام لکما، و هذا أمر مستفیض فی أهل قم انتهی.

ص: 79


1- 1. رجال النجاشی ص 185.
2- 2. راجع المشیخة و سائر کتبه.
3- 3. رجال النجاشیّ ص 50.
4- 4. التهذیب ج 1 ص 95. و قال النجاشیّ: أحمد بن داود بن علی القمّیّ، أخو شیخنا الفقیه القمّیّ کان ثقة ثقة، کثیر لحدیث، صحب أبا الحسن علی ابن الحسین بن بابویه، و له کتاب نوادر. راجع رجاله ص 69.
5- 5. رجال الشیخ باب من لم یرو عنهم، فی ترجمة ابن بابویه.

له کتب، منها: کتاب التوحید و نفی التشبیه، و کتاب عمله للصاحب أبی القاسم بن عبّاد.

روی عن جماعة و عن أبیه و أخیه، و یروی عنه السیّد المرتضی. ترجمه النجاشیّ (1) و الشیخ فی الرجال (2)

و العلّامة فی الخلاصة، و غیرهم من علماء الرجال (3).

«3»- ولده الأوسط الحسن بن علیّ، کان من أهل الزهد و العبادة، غیر مختلط بالناس، و لم یکن له فقه.

«4»- حسین بن الحسن بن محمّد بن موسی بن بابویه، عدّه الشیخ رحمه اللّه فی باب من لم یرو عنهم، و قال: کان فقیها عالما، روی عن خاله علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه، و محمّد بن الحسن بن الولید و علیّ بن محمّد ماجیلویه و غیرهم، روی عنه جعفر بن علیّ بن أحمد القمّیّ و محمّد بن أحمد بن سنان و محمّد بن علیّ ملییه. انتهی. و نقل فی جامع الرواة روایة محمّد بن إسماعیل و أحمد بن محمّد و محمّد بن علیّ بن محبوب أیضا عنه، و روایته عن بکر بن صالح و محمّد بن سنان و جعفر بن بشیر(4).

«5»- الحسن بن الحسین بن علیّ بن الحسین بن بابویه، عنونه الشیخ منتجب الدین و لقّبه بالشیخ ثقة الدین، و قال: إنّه فقیه صالح (5).

«6»- الحسن بن الحسین بن بابویه القمّیّ شمس الإسلام، نزیل الری، المدعوّ حسکا، ثقة وجه، قرأ علی أبی جعفر الطوسیّ جمیع تصانیفه بالغریّ علی ساکنه السلام، و قرأ علی الشیخین: سلّار بن عبد العزیز و ابن البرّاج جمیع تصانیفهما، و له تصانیف فی الفقه، منها: کتاب العبادات، و کتاب الأعمال الصالحة، و کتاب سیر الأنبیاء و الأئمّة، أخبرنا بها الوالد عنه. قاله منتجب الدین (6).

«7»- عبد اللّه بن الحسن بن الحسین بن بابویه، یروی عن سلّار بن عبد العزیز(7).

ص: 80


1- 1. رجال النجاشیّ ص 50.
2- 2. باب من لم یرو عنهم.
3- 3. راجع تنقیح المقال ج 1 ص 328.
4- 4. تنقیح المقال ج 1 ص 325. أقول: کلام الأردبیلیّ لا یخلو عن تأمل.
5- 5. تنقیح المقال ج 1 ص 274.
6- 6. راجع فهرست الشیخ منتجب الدین، و أمل الآمل ص 38 و تنقیح المقال ج 1 ص 273، و ج 2 ص 42.
7- 7. تنقیح المقال ج 2 ص 42.

«8»- هبة اللّه بن الحسن بن الحسین بن بابویه، الشیخ أبو المفاخر، عنونه منتجب الدین کذلک، و قال: فقیه صالح (1).

«9»- سعد بن الحسن بن الحسین بن بابویه، فقیه صالح ثقة، قاله منتجب الدین (2).

«10»- إسحاق بن محمّد بن الحسن بن الحسین بن بابویه، قرأ علی الشیخ الموفّق أبی جعفر جمیع تصانیفه، و له روایات الأحادیث، و مطوّلات و مختصرات فی الاعتقاد، عربیّة و فارسیّة، أخبرنا بها الشیخ الوالد موفّق الدین عبید اللّه بن الحسن بن الحسین بن بابویه عنه. قاله الشیخ منتجب الدین (3).

«11»- إسماعیل بن محمّد بن بابویه، ذکره منتجب الدین، و ذکر فیه ما ذکر فی أخیه إسحاق بعینه (4).

«12»- نجم الدین علیّ بن محمّد بن الحسن بن الحسین بن بابویه القمّیّ أبو الحسن، فقیه فاضل، قاله الشیخ منتجب الدین (5).

«13»- علیّ بن محمّد بن حیدر بن بابویه، فاضل فقیه، یروی عن أبی علیّ الطوسیّ (6).

«14»- بابویه بن سعد بن محمّد بن الحسن بن الحسین بن علیّ بن بابویه، فقیه صالح مقری، قرأ علی الجدّ شمس الإسلام الحسن بن الحسین بن بابویه، و له کتاب حسن فی الأصول و الفروع سمّاه الصراط المستقیم، قرأ علیه الشیخ منتجب الدین (7).

«15»- الشیخ منتجب الدین، أبو الحسن علیّ بن عبید اللّه بن الحسن بن الحسین بن الحسن بن الحسین بن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه، کان فاضلا عالما ثقة صدوقا محدّثا حافظا علّامة راویة، له کتاب الفهرست فی ذکر مشایخ المعاصرین للشیخ الطوسیّ

ص: 81


1- 1. تنقیح المقال ج 2 ص 9290 أمل الآمل ص 73.
2- 2. أمل الآمل ص 55 و تنقیح المقال ج 2 ص 12.
3- 3. أمل الآمل ص 34 و تنقیح المقال ج 1 ص 121.
4- 4. أمل الآمل ص 35 و تنقیح المقال ج 1 ص 142.
5- 5. أمل الآمل ص 54 و تنقیح المقال ج 2 ص 303.
6- 6. أمل الآمل ص 54.
7- 7. راجع أمل الآمل ص 35 و تنقیح المقال ج 1 ص 160.

رحمه اللّه و المتأخّرین إلی زمانه، و کتاب الأربعین عن الأربعین، و رسالة المواسعة، یروی عن أبیه و عن ابن عمّه الشیخ بابویه، و یروی عنه محمّد بن محمّد بن علیّ الحمدانیّ القزوینیّ (1).

**[ترجمه]در قم از بیوت بزرگ و رفیع شیعه به شمار می رفته و به آقایی و بزرگی شناخته می شدند که از این خاندان، جماعت بسیاری در شمار بزرگان مجتهد و عالم قرار گرفته اند که عبارتند از:

1. محمد بن علی بن حسین صدوق، فرزند بزرگ و والا قدرش که شرح او قبلاً گذشت.

2. فرزند دیگرش ابو عبدالله حسین بن علی بن حسین موثق که روایت زیاد می دانست. شیخ طوسی در کتاب «الغیبه» در این باره می گوید: «ابن نوح از ابو عبدالله بن سورۀ نقل می کند: «برای ابوالحسن بن بابویه سه فرزند بود. محمد و حسین دو فقیه برجسته و حافظ روایت که محفوظات آن دو را هیچ یک از اهل قم به حفظ نداشت و برای این دو، برادر سومی نیز بود که بین این دو برادر و در وسط قرار داشت و بیشتر به عبادت و زهد اشتغال داشت و با مردم ارتباط نداشته و فقه هم نمی دانست.» ابن سورۀ می گوید: «هر آنچه که ابو جعفر و ابو عبدالله از فرزندان علی بن حسین روایت می کردند، مردم از حافظه این دو تعجب می نمودند و به آن دو می گفتند: این شأن خصوصیت شما دو نفر هست که توسط امام علیه السّلام به شما داده شده و اهل قم نیز از آن فیوضات بهره مند می باشند.»

برای او کتاب هایی نقل کردند از جمله: کتاب «التوحید و نفی التشبیه»، کتابی که برای ابی القاسم صاحب بن عباّد نوشت.

او از عده ای از علما و همچنین پدر و برادرش روایت کرد و سید مرتضی نیز از او روایت نمود. شرح حال او را نجاشی، - . رجال نجاشی: 50 -

شیخ در رجال، - . باب «من لم یرو عنهم» -

علامه در الخلاصه و دیگر علمای رجال - . رجوع کنید به تنقیح المقال 1/328 -

نقل کرده اند.

3. فرزند وسط او حسن بن علی؛ او اهل زهد و عبادت بود و با مردم معاشرت نداشت و فقیه نیز نبود.

4. حسین بن حسن بن محمد بن موسی بن بابویه؛ شیخ (رحمه الله) او را در باب «من لم یرو عنهم» بر شمرده است و گفته است: «او عالمی فقیه است و او از دایی اش علی بن حسین بن موسی بن بابویه، محمد بن حسن بن ولید و علی بن محمد ماجیلویه و دیگران روایت نقل کرده است. و از او جعفر بن علی بن احمد قمی و محمد بن احمد بن سنان و محمد بن علی ملییه، روایت کرده اند.» در جامع الروات هم آمده که محمد بن اسماعیل و احمد بن محمد و محمد بن علی بن محبوب هم از او روایت نقل کرده اند و او هم از بکیر بن صالح و محمد بن سنان و جعفر بن بشیر روایت کرده است. - . تنقیح المقال 1/325، سخن مرحوم اردبیلی خالی از تأمل و تفکر نیست. -

5. حسن بن حسین بن علی بن حسین بن بابویه؛ شیخ منتجب الدین او را به شیخ ثقت الدین لقب داده است و گفته است: «همانا او فقیه صالحی می باشد.» - . تنقیح المقال 1/274 -

6. شمس الاسلام حسن بن حسین بن بابویه قمی، ساکن ری که «حسکا» نامیده می شد، موثق و معروف است.تمام تصانیفش ابی جعفر طوسی را در نجف - بر ساکنانش سلام باد - خواند و همچنین تمام تصانیف دو شیخ، یعنی سلّار بن عبدالعزیز و ابن برّاج را خواند. و برای او آثاری در فقه هست از جمله: «کتاب العبادات»، «کتاب الاعمال الصالحه»، «کتاب سیر الانبیاء و الائمه.» از این ها پدرش به ما خبر داد. این را منتجب الدین گفته است. - . رجوع کنید به فهرست شیخ منتجب الدین. امل الآمل: 38 ، تنقیح المقال 1/273 و 2/42 -

7. عبدالله بن حسن بن حسین بن بابویه که از سلّار بن عبدالعزیز روایت می کند.

8. شیخ ابوالمفاخر، هبت الله بن حسن بن حسین بن بابویه، این عنوان را منتجب الدین به او داده و گفته فقیه و صالح است. - . تنقیح المقال 2/929 ، امل الآمل: 73 -

9. سعد بن حسن بن حسین بن بابویه. منتجب الدین گفته که او فقیه، صالح و موثق است. - . امل الآمل: 55 ، تنقیح المقال 2/12 -

10. اسحاق بن محمد بن حسن بن حسین بن بابویه؛ همه تصانیف شیخ ابی جعفر را خواند و آثار او روایات و احادیث، مطولات و مختصرات فی الاعتقاد (عربی و فارسی) می باشد. از این ها پدرش شیخ موفق الدین عبیدالله بن حسن بن حسین بن بابویه خبر داده است. این را منتجب الدین گفته است. - . امل الآمل: 34 ، تنقیح المقال 1/121 -

11. اسماعیل بن محمد بن بابویه؛ این را منتجب الدین ذکر کرده و همانند آنچه که درباره برادرش اسحاق گفته را بیان کرده است. - . امل الآمل: 35 ، تنقیح المقال 1/142 -

12. ابوالحسن نجم الدین علی بن محمد بن حسن بن حسین بن بابویه قمی؛ منتجب الدین گفته که او فقیه و فاضل است. - . امل الآمل: 54 ، تنقیح المقال 2/303 -

13. علی بن محمد بن حیدر بن بابویه، فاضل و فقیه که از ابی علی طوسی روایت کرده است. - . امل الآمل: 54 -

14. بابویه بن سعد بن محمد بن حسن بن حسین بن علی بن بابویه، فقیه و صالح و قاری است، نزد جدّش شمس الاسلام حسن بن حسین بن بابویه درس خوانده است. از اوست کتاب «حسن فی الاصول و الفروع» که به «صراط المستقیم» هم نامیده شده که آن را شیخ منتجب الدین بر او خوانده است. - . امل الآمل : 35 ، تنقیح المقال 1/160 -

15. شیخ منتجب الدین، ابوالحسن علی بن عبیدالله بن حسن بن حسین بن حسن بن حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه؛ فاضل، عالم، ثقه، راستگو، محدث، حافظ، علامه و راوی بود. از اوست کتاب فهرست در ذکر مشایخ معاصرین از شیخ طوسی (رحمه الله) و متاخرین تا زمان خودش، کتاب الاربعین عن الاربعین و رساله المواسعه. او از پدرش و از پسر عمه اش شیخ بابویه روایت می کند و محمد بن محمد بن علی حمدانی قزوینی هم از او روایت می کند. - . امل الآمل: 54 ، تنقیح المقال 2/297 -

**[ترجمه]

مؤلّفاته

قال ابن الندیم فی فهرسته: قرأت بخطّ ابنه أبی جعفر محمّد بن علیّ علی ظهر جزء:

قد أجزت لفلان بن فلان کتب أبی علیّ بن الحسین و هی مأتا کتاب، و کتبی و هی ثمانیة کتب (2).

و هو کما تری یدلّ علی أنّ کتب شیخنا المترجم تبلغ مائتی کتاب، لکن لم یبیّن فی الفهارس أسماؤها و مواضیعها إلّا قلیل منها، قال النجاشیّ فی فهرسه ص 185:

له کتب، منها:

«1»- کتاب التوحید.

«2»- کتاب الوضوء.

«3»- کتاب الصلاة.

«4»- کتاب الجنائز.

«5»- کتاب الإمامة و التبصرة من الحیرة.

«6»- کتاب الإملاء نوادر.

«7»- کتاب المنطق.

«8»- کتاب الإخوان.

«9»- کتاب النساء و الولدان.

«10»- کتاب الشرائع و هی الرسالة إلی ابنه.

«11»- کتاب تفسیر.

«12»- کتاب النکاح.

ص: 82


1- 1. أمل الآمل ص 54، تنقیح المقال ج 2 ص 297.
2- 2. فهرست ابن الندیم ص 277.

«13»- کتاب مناسک الحجّ.

«14»- کتاب قرب الإسناد.

«15»- کتاب التسلیم.

«16»- کتاب الطبّ.

«17»- کتاب المواریث.

«18»- کتاب المعراج. انتهی. و أوردها أیضا الشیخ الطوسیّ مع اختلاف فی فهرسته (1).

و من المأسوف علیه أنّ جلّ کتبه ضاعت و لم یصل إلینا شی ء منها، نعم کان کتاب الإمامة و التبصرة من الحیرة عند العلّامة المجلسیّ ینقل عنه فی کتابه البحار، لکن هو أیضا ضاع بعده، و فی کون ذلک الکتاب کتاب الإمامة و التبصرة لعلیّ بن بابویه إشکال ذکره العلّامة النوریّ فی خاتمة المستدرک، و أوعز إلیه العلّامة الرازیّ فی الذریعة، قال: بالرجوع إلی سند روایات هذا الکتاب الّتی نقلها العلّامة المجلسیّ عنه فی البحار یحصل الجزم بأنّه لیس هذا الکتاب لوالد الصدوق، لأنّه یروی مؤلّفه فیه عن هارون ابن موسی التلعکبریّ المتوفّی سنة 385 و عن أبی المفضّل الشیبانیّ المتوفّی سنة 387 و عن الحسن بن حمزة العلویّ، و عن سهل بن أحمد الدیباجیّ المتوفّی بعد سنة 370، و عن أحمد بن علیّ الراوی عن محمّد بن الحسن بن الولید الّذی توفّی سنة 343، فکیف یکون من یروی عن هؤلاء المشایخ هو والد الصدوق الّذی توفّی سنة 329. ا ه(2).

و صرّح المقدس الأردبیلیّ فی حدیقة الشیعة بأنّ قرب الإسناد لعلیّ بن بابویه وقع بیده، بعد تألیفه کتاب آیات الأحکام و کان بخطّ مؤلّفه، و قد أخرج منه فی حدیقة الشیعة(3).

ص: 83


1- 1. فهرست الشیخ الطوسیّ ص 93.
2- 2. الذریعة ج 2 ص 342.
3- 3. المستدرک ج 3 ص 529.

**[ترجمه]ابن ندیم در فهرستش می گوید: «بر پشت مجلدی به خط فرزندش ابی جعفر محمد بن علی خواندم که گفت: «اجازه دادم برای فلان بن فلان کتاب های پدرم علی بن حسین را که دویست کتاب بود و کتاب های من هشت کتاب است.» - . فهرست ابن ندیم: 277 -

و این دلالت بر این دارد که کتاب های شیخ ما که شرح حالش مورد بحث است به یکصد کتاب می رسد، اما در فهرست ها اسامی و جایگاه این کتاب ها به جزء مقدار کمی تبیین نشده است.» نجاشی در فهرستش صفحه یکصد و هشتاد و پنج می گوید: برای او کتاب هایی است از جمله:

1. کتاب التوحید

2. کتاب الوضوء

3. کتاب الصلاۀ

4. کتاب الجنائز

5. کتاب الامامۀ و التبصره من الحیرۀ

6. کتاب الاملاء النوادر

7. کتاب المنطق

8. کتاب الاخوان

9. کتاب النساء والولدان

10. کتاب الشرایع؛ این نامه ای به پسرش بوده است.

11. کتاب تفسیر

12. کتاب النکاح

13. کتاب مناسک الحج

14. کتاب قرب الاسناد

15. کتاب التسلیم

16. کتاب الطّب

17. کتاب المواریث

18. کتاب المعراج

همچنین شیخ طوسی با اختلافی این آثار را در فهرستش آورده است. - . فهرست شیخ طوسی: 93 -

متاسفانه همه این کتب از بین رفته و هیچ کدام از آنها به ما نرسیده است. البته کتاب «الامامۀ و التبصرۀ من الحیرۀ» نزد علامه مجلسی بوده که از آن در بحار نقل کرده است، ولی بعد از آن، این کتاب هم از بین رفته است.

در اینکه کتاب «الامامۀ و التبصرۀ» از علی بن بابویه باشد اشکال کرده اند و علامه نوری در خاتمه المستدرک، این اشکال را ذکر کرده و علامه رازی در الذریعه بدان اشاره کرده است و گفته است: «با رجوع به سند روایات این کتاب که علامه مجلسی در بحار نقل کرده است، جزم پیدا کردیم که این کتاب از پدر صدوق نیست، زیرا مؤلف کتاب از هارون بن موسی تلعکبری متوفای سال 385 و از ابی مفضل شیبانی متوفای سال 387 و از حسن بن حمزۀ علوی و از سهل بن احمد دیباجی متوفای سال 370 و از احمد بن علی که از محمد بن حسن بن بن ولید که متوفای سال 343 روایت نقل کرده است. پس چگونه می تواند از این مشایخ روایت کند، در حالی که پدر صدوق متوفای سال 329 می باشد؟» - . الذریعه 2/342 -

مقدس اردبیلی در حدیقۀ الشیعه تصریح کرده به این که قرب الاسناد از علی بن بابویه است و بعد از آن کتاب آیات الاحکام است که به خط مؤلف می باشد و در حدیقۀ الشیعه از آن استفاده کرده است - . المستدرک 3/259 - .

**[ترجمه]

مولده و وفاته و مدفنه

لم یسجّل فی التراجم تاریخ ولادته، و لعلّه کان حدود سنة 260، و کان مولده بقم و نشأ بها، و تتلمذ علی مشایخها، و قدم العراق و اجتمع مع أبی القاسم الحسین بن روح و سأله مسائل، و قدم مرّة اخری (1)

سنة 328، و أجاز فی تلک السنة العبّاس ابن عمر فیها و توفّی رحمه اللّه فی سنة 328(2)

سنة تناثر النجوم ببلدة قم و دفن فیها، و قبره معروف فیها.

**[ترجمه]تاریخ ولادتش در تراجم به طور قطعی نیامده است و می گویند حدود سال 260 بوده که در قم متولد و در همان جا رشد نمود و نزد مشایخ آنجا شاگردی نمود. سپس به عراق و نزد ابی القاسم حسین بن روح رفت و از او مسائلی را سئوال نمود. و مرتبه دوم در سال 328 به عراق رفت و در این سال به عباس بن عمر اجازه داد و در سال 328، - . از ظاهر کلام نجاشی بر می آید که تولد فرزندش محمد بن علی بن حسین، بعد از رفتنش به عراق بوده و اگر این سفر در سال 328 باشد، پس چگونه ممکن است که فرزندش محمد بن علی از او روایت کند، با اینکه او در همین سال بعد از رجوع به قم درگذشت؟ پس ناچاریم بگوییم که سفر ایشان به عراق، قبل از این سال و حدود سال 305 بوده است. -

سال ستاره افشانی فوت کرد در شهر قم و در همان جا دفن شد و قبر او در آن شهر معروف است.

**[ترجمه]

3- أبو العباس الحمیری

الثناء علیه

عبد اللّه بن جعفر بن الحسین (3)

بن مالک بن جامع الحمیریّ أبو العبّاس القمّیّ، کان فقیها، ثقة، من أصحابنا الإمامیّة، شیخا من مشایخ الحدیث و مؤلّفیهم. أورده الشیخ فی رجاله فی أصحاب الهادیّ و العسکریّ علیهما السّلام و وصفه النجاشیّ: بشیخ القمیّین و وجههم، و قال: قدم الکوفة سنة نیّف و تسعین و مأتین، و سمع أهلها منه فأکثروا، و صنّف کتبا کثیرة، یعرف منها: کتاب الإمامة، کتاب الدلائل، کتاب العظمة و التوحید، کتاب الغیبة و الحیرة، کتاب فضل العرب، کتاب التوحید و البداء و الإرادة و الاستطاعة و المعرفة، کتاب قرب الإسناد إلی الرضا، کتاب قرب الإسناد إلی أبی جعفر بن الرضا علیهما السّلام،(4) کتاب ما بین هشام بن الحکم و هشام بن سالم، و القیاس و الأرواح و الجنّة و النار، و الحدیثین المختلفین، مسائل الرجال و مکاتباتهم أبا الحسن الثالث علیه السّلام، مسائل لأبی محمّد الحسن علیه السّلام علی ید محمّد بن عثمان العمریّ، کتاب قرب الإسناد إلی صاحب الأمر علیه السّلام، مسائل أبی محمّد و توقیعات، کتاب الطبّ. أخبرنا عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن

ص: 84


1- 1. أقول: الظاهر من کلام النجاشیّ أن تولد ولده محمّد بن علیّ بن الحسین کان بعد قدومه العراق، فلو کان هذا فی سنة 328 فکیف یمکن أن یروی ابنه محمّد بن علی عنه؟ مع أنّه توفی فی هذه السنة بعد رجوعه إلی قم، فلا بدّ أن یکون له قدوم إلی العراق قبل هذا حدود سنة 305.
2- 2. إکمال الدین ص 276.
3- 3. أو الحسن علی اختلاف.
4- 4. طبع بتهران سنة 1370.

محمّد بن یحیی العطّار عنه بجمیع کتبه (1). و وثّقه الشیخ فی الفهرست و عدّ من کتبه کتاب قرب الإسناد،(2) و ترجمه العلّامة فی القسم الأوّل من الخلاصة مع تبجیله و إکباره و توثیقه (3)

و له فی تراجم المتأخّرین ذکر جمیل مع التوثیق (4).

**[ترجمه]ابوالعباس عبدالله بن جعفر بن حسین - . یا حسن که اختلافی می باشد. -

بن مالک بن جامع حمیری قمی، فقیه، موثق، از اصحاب امامیه و شیخ مشایخ روایت و مؤلف مشایخ حدیثی بود. شیخ در رجالش او را از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهما السّلام می داند. نجاشی او را به شیخ قمیین و مشهور آنان توصیف کرده و گفته است: «سال دویست و نود و اندی به کوفه رفت و اهل آنجا از او حدیث بسیار شنیدند و نقل کردند و او کتاب های بسیاری را تصنیف نمود که مشهور ترین آنها عبارت است از: کتاب الامامۀ، کتاب الدلائل، کتاب العظمۀ و التوحید، کتاب الغیبۀ و الحیرۀ، کتاب فضل العرب، کتاب التوحید و البداء و الارادۀ و الاستطاعۀ و المعرفۀ، کتاب قرب الاسناد الی الرضا، کتاب قرب الاسناد الی ابی جعفر بن الرضا علیهما السّلام، کتاب ما بین هشام بن الحکم و هشام بن سالم، القیاس والارواح و الجنۀ و النار، حدیثین مختلفین، مسائل الرجال و مکاتباتش با ابا الحسن الثالث علیه السّلام، مسائل لابی محمد حسن علیه السّلام توسط محمد بن عثمان عمری، کتاب قرب الاسناد به صاحب الامر علیه السّلام، مسائل ابی محمد و توقیعات، کتاب الطب. ما را عده ای از اصحاب از او از احمد بن محمد بن یحیی عطّار از همه کتاب هایش خبر دادند.» - . رجال نجاشی: 152 -

شیخ در فهرستش او را توثیق نموده و کتاب قرب الاسناد را از کتاب های او شمرده است. علامه شرح حال او را در قسمت اول کتاب الخلاصه، با جلالت و بزرگی و توثیق آورده است. در دیگر تراجم متاخرین هم نام او با توثیق آمده است. - . رجوع کنید به جامع الروات 1/478 ، تنقیح المقال 2/174 -

**[ترجمه]

مشایخه

یروی مولانا المترجم عن جماعة من المشایخ، منهم من روی عنهم فی کتابه قرب الإسناد، و هم:

«1»- أبو غالب أحمد بن محمّد بن سلیمان الزراریّ الکوفیّ «ص 176».

«2»- أحمد بن محمّد بن إسحاق «ص 16».

«3»- أحمد بن محمّد بن عیسی «ص 76».

«4»- ابن أبی حمزة «ص 173».

«5»- أیّوب بن نوح «ص 76».

«6»- الحسن بن علیّ بن النعمان «ص 123».

«7»- حسن بن الجهم «ص 174».

«8»- الحسن بن ظریف «ص 42».

«9»- السندیّ بن محمّد «ص 25».

«10»- الریّان بن الصلت «ص 148».

«11»- علیّ بن إسماعیل «ص 125».

«12»- عبد اللّه بن عامر «ص 125».

«13»- علیّ بن سلیمان بن رشید «ص 123».

«14»- عبد اللّه بن محمّد بن عیسی «ص 76».

«15»- عبد اللّه بن الحسن العلویّ «ص 83».

ص: 85


1- 1. رجال النجاشیّ ص 152.
2- 2. راجع ص 102 منه.
3- 3. راجع ص 52 منه.
4- 4. راجع جامع الرواة ج 1 ص 478، تنقیح المال ج 2 ص 174.

«16»- محمّد بن عیسی «ص 8».

«17»- محمّد بن خالد الطیالسیّ «ص 15».

«18»- محمّد بن الولید الخزّاز «ص 78».

«19»- محمّد بن عبد الحمید «ص 46».

«20»- محمّد بن علیّ بن خلف العطّار «ص 75».

«21»- محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب «ص 176».

«22»- موسی بن جعفر البغدادیّ «ص 144».

«23»- معاویة بن حکیم «ص 151».

«24»- الفضل الواسطیّ «ص 174».

«25»- عبد الصمد «ص 46».

«26»- هارون بن مسلم «ص 2».

«27»- هیثم بن أبی المسروق «ص 25».

و منهم من ذکروا فی التراجم و غیره و هم:

«1»- الحسن بن علیّ بن کیسان.

«2»- حسین بن مالک

«3»- محمّد بن جزک.

«4»- إبراهیم بن مهزیار.

«5»- علیّ بن محمّد بن سالم.

«6»- محمّد بن الحسن بن شمّون البصریّ.

«7»- یعقوب بن یزید الأنباریّ (1).

**[ترجمه]ابوالعباس حمیری از جماعتی از مشایخ روایت کرده است که از آن جمله عده ای می باشند که در کتاب قرب الاسناد روایاتشان آمده است که عبارتند از:

1. ابو غالب احمد بن محمد بن سلیمان الزرارّی کوفی (ص 176)

2. احمد بن محمد بن اسحاق (ص 16)

3. احمد بن محمد بن عیسی (ص 76)

4. ابن ابی حمزه (ص173)

5. ایوب بن نوح (ص 76)

6. حسن بن علی بن نعمان (ص 123)

7. حسن بن جهم (ص 174)

8. حسن بن ظریف (ص 42)

9. سندی بن محمد (ص 25)

10. ریاّن بن صلت (ص 148)

11. علی بن اسماعیل (ص 125)

12. عبدالله بن عامر (ص 125)

13. علی بن سلیمان بن رشید (ص 123)

14. عبدالله بن محمد بن عیسی (ص 76)

15. عبدالله بن حسن علوی (ص 83)

16. محمد بن عیسی (ص 8)

17. محمد بن خالد طیالسی (ص 76)

18. محمد بن ولید خزّاز (ص 78)

19. محمد بن عبدالحمید (ص 46)

20. محمد بن علی بن خلف عطّار (ص 75)

21. محمد بن حسین بن ابی خطّاب (ص 176)

22. موسی بن جعفر بغدادی (ص 144)

23. معاویه بن حکیم (ص 151)

24. فضل واسطّی (ص 174)

25. عبدالصمد (ص 46)

26. هارون بن مسلم (ص 2)

27. هیثم بن ابی مسروق (ص 25)

و از کسانی که او از آنها روایت کرده و در کتاب های تراجم و دیگر کتاب ها نامشان آمده است، عبارتند از:

1. حسن بن علی بن کیسان

2. حسین بن مالک

3. محمد بن جزک

4. ابراهیم بن مهزیار

5. علی بن محمد بن سالم

6. محمد بن حسن بن شمّون بصری

7. یعقوب بن یزید انبارّی - . رجوع کنید به جامع الروات 1/478 ، کامل الزیاره: 31 ، 68 ، 149 ، 174 -

**[ترجمه]

الراوون عنه

و یروی عنه عدّة من المشایخ، منهم:

«1»- أحمد بن محمّد بن یحیی العطّار(2).

ص: 86


1- 1. راجع جامع الرواة ج 1 ص 478. و کامل الزیارة ص 31 و 68 و 149 و 174.
2- 2. رجال النجاشیّ ص 152.

«2»- سعد بن عبد اللّه.

«3»- علیّ بن الحسین بن بابویه.

«4»- محمّد بن أحمد بن یحیی.

«5»- محمّد بن الحسن الصفّار.

«6»- محمّد بن الحسن بن الولید.

«7»- محمّد بن عبد اللّه بن جعفر ابنه.

«8»- محمّد بن قولویه.

«9»- محمّد بن علیّ بن محبوب.

«10»- محمّد بن یحیی العطّار.

«11»- محمّد بن موسی بن المتوکّل (1).

«12»- أحمد بن محمّد أبو غالب الزراریّ (2).

«13»- محمّد بن الحسین بن أحمد(3).

**[ترجمه]عده ای از مشایخ نیز از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1. احمد بن محمد بن یحیی عطّار - . رجال نجاشی: 152 -

2. سعد بن عبدالله

3. علی بن حسین بن بابویه

4. محمد بن احمد بن یحیی

5. محمد بن حسن بن صفّار

6. محمد بن حسن بن ولید

7. محمد بن عبدالله بن جعفر، فرزندش

8. محمد بن قولویه

9. محمد بن علی بن محبوب

10. محمد ین یحیی عطّار

11. محمد بن موسی بن متوکل - . شیخ در فهرست: 152 و اردبیلی در جامع الروات 1/478 از او یاد کرده اند. -

12. احمد بن محمد ابوغالب زرّاری - . در امالی مفید روایات زیادی از او وجود دارد. -

13. محمد بن حسین بن احمد - . تهذیب 2/38 -

**[ترجمه]

4- أبو جعفر الحمیری [محمّد بن عبد اللّه بن جعفر]

الثناء علیه

محمّد بن عبد اللّه بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیریّ، أبو جعفر القمّیّ من أعاظم المشایخ، و أجلّاء هذه الطائفة و مصنّفیهم، أورده أصحابنا فی کتبهم التراجم و صرّحوا بوثاقته و وجاهته و أنّه من المشایخ العظام، یوجد ترجمته فی رجال النجاشیّ ص 251، و فی فهرست الشیخ ص 156، و فی رجاله فی باب من لم یرو عنهم، و فی القسم الأوّل من الخلاصة ص 77 للعلّامة الحلّیّ، و فی غیره من تراجم المتأخّرین.

قال النجاشیّ: کان ثقة وجها، کاتب صاحب الأمر علیه السّلام، و سأله مسائل فی أبواب الشریعة، قال لنا أحمد بن الحسین: وقعت هذه المسائل إلیّ فی أصلها و التوقیعات بین السطور، و کان له أخوه جعفر و الحسین و أحمد کلّ منهم کان له مکاتبة، و لمحمّد

ص: 87


1- 1. ذکرهم الشیخ فی الفهرست ص 152. و الأردبیلیّ فی جامع الرواة ج 1 ص 478.
2- 2. توجد فی أمالی المفید روایات کثیرة عنه.
3- 3. التهذیب ج 2 ص 38.

کتب، منها: کتاب الحقوق، کتاب الأوائل، کتاب السماء، کتاب الأرض، کتاب المساحة و البلدان، کتاب إبلیس و جنوده، کتاب الاحتجاج. ا ه.

و حکی العلّامة المجلسیّ (1)

عن ابن إدریس أنّ کتاب قرب الإسناد له أیضا، و قال: و ظنّی أنّ الکتاب لوالده و هو راو له، کما صرّح به النجاشیّ. انتهی. أقول: قد عرفت فی ترجمة أبیه أنّ النجاشیّ و الشیخ قد صرّحا بأنّه لأبیه عبد اللّه بن جعفر، فلیراجع.

**[ترجمه]ابو جعفر محمد بن عبدالله بن جعفر بن حسین بن جامع بن مالک حمیّری قمی، از بزرگان مشایخ و از برترین ها و مصنفّان این خاندان است. اصحاب تراجم در کتاب هایشان به وجاهت و وثاقت او تصریح نموده و او را از بزرگان مشایخ معرفی کرده اند. زندگی او در رجال نجاشی صفحه دویست و پنجاه و یک و فهرست شیخ صفحه یکصد و پنجاه و شش و در رجال شیخ باب «من لم یرو عنهم» و در قسمت اول الخلاصه علامه حلی صفحه هفتاد و هفت و دیگر کتاب های تراجم از متاخرین هم آمده است.

نجاشی گفته است: «مورد اعتماد و وثاقت و از مشاهیر است. او با حضرت ولیّ عصر علیه السّلام مکاتبه می کرده و مسائل گوناگونی را در زمینه های دینی از آن حضرت سؤال کرده است. احمد بن حسین غضائری برایم می گفت: «من اصل سؤال ها و جواب های حضرت را که در بین سطرها نوشته بودند، دیده ام.» برادرانش جعفر، حسین و احمد نیز با ایشان مکاتباتی داشته اند.

برای محمد کتاب هایی را هم شمرده اند که از آنهاست: کتاب الحقوق، کتاب الاوائل، کتاب السماء، کتاب الارض، کتاب المساحت و البلدان، کتاب ابلیس و جنوده، کتاب الاحتجاج.»

علامه مجلسی - . فصل اول بحار الانوار -

از ابن ادریس حکایت کرده که کتاب قرب الاسناد برای اوست و گفته است: «گمان می کنم کتاب از پدرش باشد و او راوی آن باشد»، چنان چه نجاشی نیز به این کلام تصریح کرده است.

مؤلف: چنان چه در زندگی پدرش گذشت، نجاشی و شیخ هر دو تصریح کرده بودند که کتاب از پدرش عبدالله بن جعفر است، پس رجوع کن.

**[ترجمه]

الراوون عنه

یروی مولانا المترجم عن أبیه کثیرا،(2)

و یروی عنه جماعة، منهم:

«1»- أحمد بن هارون الفامیّ.

«2»- جعفر بن الحسین (3)

«3»- أحمد بن داود القمّیّ.

«4»- محمّد بن یعقوب (4).

«5»- سعد بن عبد اللّه (5).

«6»- علیّ بن حاتم بن أبی حاتم (6).

«7»- جعفر بن محمّد بن قولویه (7).

«8»- الشریف أبو محمّد الحسن بن حمزة الطبریّ الحسینیّ (8).

ص: 88


1- 1. الفصل الأول من البحار.
2- 2. راجع قرب الإسناد المطبوع.
3- 3. فهرست الشیخ ص 156.
4- 4. جامع الرواة ج 2 ص 140.
5- 5. تنقیح المقال ج 3 ص 140.
6- 6. رجال النجاشیّ ص 252.
7- 7. بشارة المصطفی ص 87.
8- 8. بشارة المصطفی ص 84.

**[ترجمه]مولای ما ابو جعفر حمیری از پدرش بسیار روایت کرده - . رجوع کنید به قرب الاسناد که چاپ شده است. - و عده ای هم از او روایت نموده اند که از آن جمله اند:

1. احمد بن هارون فامی

2. جعفر بن حسین - . فهرست شیخ: 156 -

3. احمد بن داود قمی

4. محمد بن یعقوب - . جامع الروات2/140 -

5. سعد بن عبدالله - . تنقیح المقال 3/140 -

6. علی بن حاتم بن ابی حاتم - . رجال نجاشی: 252 -

7. جعفر بن محمد بن قولویه - . بشارۀ المصطفی: 87 -

8. شریف ابو محمد حسن بن حمزه الطبری حسینی - . بشارۀ المصطفی: 84 -

**[ترجمه]

5- الصفار [محمّد بن الحسن بن فروخ الصفّار]

الثناء علیه

هو محمّد بن الحسن بن فروخ الصفّار، مولی عیسی بن موسی بن طلحة بن عبید اللّه ابن السائب بن مالک بن عامر الأشعریّ، أبو جعفر الأعرج.

قال النجاشیّ فی ص 251 من رجاله: کان وجها فی أصحابنا القمیّین، ثقة، عظیم القدر، راجحا، قلیل السقط فی الروایة. ا ه. و تبعه علی ذلک العلّامة الحلّیّ فی القسم الأوّل من الخلاصة ص 77، و أورده الشیخ فی رجاله فی أصحاب الإمام الحسن العسکریّ علیه السّلام، و ترجمه أیضا فی الفهرست (1).

و له فی کتب تراجم المتأخّرین ذکر مشفوع بالوثاقة و جلالة القدر، و ثقافته و فضله أشهر من أن یحتاج إلی سرد ما قیل فی حقّه.

**[ترجمه]او محمد بن حسن بن فروخ صفّار، از دوستان عیسی بن موسی بن طلحۀ بن عبیدالله ابن سائب بن مالک بن عامر اشعری، ابوجعفر اعرج می باشد.

نجاشی در صفحه دویست و پنجاه و یک رجالش می گوید: «یکی از چهره های درخشان در بین قمیین بوده. وی شخصیتی مورد اطمینان و دارای ارزشی والا است، روایات او بر بسیاری از روایات ترجیح داده می شود و روایات کمی از او مورد بی اعتنایی قرار می گیرد.»

به تبعیت او، علامه حلی در قسمت اول الخلاصه صفحه هفتاد و هفت هم از او تجلیل کرده و شیخ در رجالش او را از اصحاب امام حسن عسکری علیه السّلام معرفی کرده است. شرح زندگی وی در فهرست شیخ هم آمده است. - . رجال نجاشی: 251 -

درباره صفّار در کتاب های تراجم متاخرین هم از وثاقت و جلالت قدرش بسیار یاد شده است که فضلش مشهورتر از آن است که آنچه درباره او گفته اند را نقل نماییم.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

له کتب کثیرة، منها: کتاب الصلاة، کتاب الوضوء، کتاب الجنائز، کتاب الصیام کتاب الحجّ، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب العتق و التدبیر و المکاتبة، کتاب التجارات، کتاب المکاسب، کتاب الصید و الذبائح، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الفرائض، کتاب المواریث، کتاب الدعاء، کتاب المزار، کتاب المثالب، کتاب بصائر الدرجات، و غیرها(2).

و أخرج العلّامة المجلسیّ من کتابه بصائر الدرجات کثیرا فی البحار، و طبع البصائر بإیران سنة 1285.

مشایخه و من روی عنهم

روی من جماعة کثیرین من مشایخ الحدیث یبلغ عددهم مائة و ثلاثین رجلا، منهم:

«1»- أحمد بن محمّد بن خالد.

«2»- أحمد بن محمّد بن عیسی.

«3»- إبراهیم بن هاشم.

«4»- إبراهیم بن إسحاق.

«5»- أحمد بن جعفر.

«6»- أحمد بن الحسن بن علیّ بن فضّال

«7»- أحمد بن موسی.

«8»- أحمد بن الحسین بن سعید.

ص: 89


1- 1. رجال النجاشیّ ص 251.
2- 2. راجع لتفصیل کتبه رجال النجاشیّ.

«9»- أحمد بن محمّد السیّاریّ.

«10»- أحمد بن محمّد بن عبد العزیز

«11»- أحمد بن محمّد بن إسماعیل (1).

«12»- أحمد بن زکریّا.

«13»- أحمد بن إبراهیم.

«14»- أبو الفضل العلویّ.

«15»- إسماعیل بن شعیب.

«16»- بنان بن محمّد.

«17»- الحسن بن علیّ بن فضّال.

«18»- الحسن بن موسی الخشّاب.

«19»- الحسین بن محمّد بن عامر.

«20»- الحسن بن محبوب.

«21»- الحسن بن علیّ بن عبد اللّه بن المغیر

«22»- الحسین بن علیّ الدینوریّ.

«23»- الحسین بن محمّد القاسانیّ.

«24»- الحسن بن أحمد بن محمّد بن سلمة

«25»- الحسن بن علیّ أبو محمّد الحجّال.

«26»- عبد اللّه بن محمّد بن عیسی.

«27»- عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ.

«28»- عبد اللّه بن محمّد بن الحسین.

«29»- عبّاد بن سلیمان.

«30»- العبّاس بن معروف.

«31»- عمران بن موسی.

«32»- علیّ بن إسماعیل.

«33»- عامر بن عبد اللّه.

«34»- عمّار بن موسی.

«35»- علیّ بن خالد.

«36»- محمّد بن حسّان.

«37»- محمّد بن الجعفیّ.

«38»- محمّد بن عیسی.

«39»- محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب.

«40»- محمّد بن عبد الجبّار.

«41»- محمّد بن عبد الحمید.

«42»- محمّد بن حمّاد.

«43»- محمّد بن هارون.

«44»- محمّد بن إسماعیل.

«45»- محمّد بن علیّ بن سعید الزیّات.

«46»- معاویة بن حکیم.

«47»- محمّد بن جزک.

«48»- موسی بن جعفر بن محمّد بن عبد اللّه.

«49»- هیثم النهدیّ.

«50»- محمّد بن یعلی الأسلم.

«51»- المنبّه بن عبد اللّه أبو الجوزاء.

«52»- السندیّ بن محمّد.

«53»- سلام بن أبی عمرة الخراسانیّ.

«54»- سلمة بن الخطّاب.

«55»- حمزة بن یعلی.

«56»- منصور بن العبّاس.

«57»- أحمد بن إسحاق بن عبد اللّه.

ص: 90


1- 1. کذا فی البصائر، و فیه تأمل، و لعلّ الصحیح أحمد بن محمّد عن محمّد بن إسماعیل.

**[ترجمه]برای او کتاب های بسیاری نقل کرده اند که از آن جمله اند: کتاب الصلاۀ، کتاب الوضوء، کتاب الجنائز، کتاب الصیام، کتاب الحج، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب العتق و التدبیر و المکاتبه، کتاب التجارات، کتاب المکاسب، کتاب الصید و الذبائح، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب الفرائض، کتاب المواریث، کتاب الدعاء، کتاب المزار، کتاب المثالب، کتاب بصائر الدرجات و دیگر کتاب ها. - . برای تفصیل کتاب هایش به رجال نجاشی مراجعه کنید. -

علامه مجلسی از کتاب بصائر الدرجات بسیار در بحار الانوار استفاده کرده است و این کتاب در سال 1285 در ایران به چاپ رسید.

مشایخ و کسانی که از آنها روایت کرده است او از عده زیادی از مشایخ حدیث روایت کرده که تعداد آنان به یکصد و سی نفر می رسد که از آن جمله اند:

1. احمد بن محمد بن خالد(

2. احمد بن محمد بن عیسی

3. ابراهیم بن هاشم

4. ابراهیم بن اسحاق

5. احمد بن جعفر

6. احمد بن حسن بن علی بن فضّال

7. احمد بن موسی

8. احمد بن حسن بن سعید

9. احمد بن محمد سیّاری

10. احمد بن محمد بن عبدالعزیز

11. احمد بن محمد بن اسماعیل - . در بصائر چنین آمده ولی قابل تامل است، شاید صحیحش چنین باشد؛ «احمد بن محمد عن محمد بن اسماعیل.» -

12. احمد بن زکریا

13. احمد بن ابراهیم

14. ابوالفضل علوی

15. اسماعیل بن شعیب

16. بنان بن محمد

17. حسن بن علی بن فضّال

18. حسن بن موسی خشّاب

19. حسین بن محمد بن عامر

20. حسن بن محبوب

21. حسن بن علی بن عبدالله بن مغیر

22. حسین بن عبدالله دینوری

23. حسین بن محمد قاسانی

24. حسن بن احمد بن محمد بن سلمۀ

25. حسن بن علی ابومحمد حجّال

26. عبدالله بن محمد بن عیسی

27. عبدالله بن جعفر حمیری

28. عبدالله بن محمد بن حسین

29. عبّاد بن سلیمان

30. عباس بن معروف

31. عمران بن موسی

32. علی بن اسماعیل

33. عامر بن عبدالله

34. عمّار بن موسی

35. علی بن خالد

36. محمد بن حسّان

37. محمد بن جعفی

38. محمد بن عیسی

39. محمد بن حسین بن ابی خطّاب

40. محمد بن عبدالجبّار

41. محمد بن عبدالحمید

42. محمد بن حمّاد

43. محمد بن هارون

44. محمد بن اسماعیل

45. محمد بن علی بن سعید زیّات

46. معاویۀ بن حکیم

47. محمد بن جزک

48. موسی بن جعفر بن محمد بن عبدالله

49. هیثم نهدی

50. محمد بن یعلی اسلم

51. منبه بن عبدالله ابوالجوزاء

52. سندی بن محمد

53. سلام بن ابی عمرۀ خراسانی

54. سلمۀ بن خطّاب

55. حمزۀ بن یعلی

56. منصور بن عباّس

57. احمد بن اسحاق بن عبدالله

**[ترجمه]

الراوون عنه

یروی عنه جماعة، منهم:

«1»- أحمد بن داود بن علیّ القمّیّ.

«2»- أحمد بن إدریس.

«3»- أحمد بن محمّد.

«4»- سعد بن عبد اللّه.

«5»- علیّ بن الحسین بن بابویه.

«6»- محمّد بن جعفر المؤدّب

«7»- محمّد بن الحسن الولید.

«8»- محمّد بن الحسین.

«9»- محمّد بن یحیی العطّار.

**[ترجمه]جماعتی نیز از او روایت کرده اند که از آنها می باشند:

1. احمد بن داود بن علی قمّی

2. احمد بن ادریس

3. احمد بن محمد

4. سعد بن عبدالله

5. علی بن حسین بن بابویه

6. محمد بن جعفر مؤدّب

7. محمد بن حسن ولید

8. محمد بن حسین

9. محمد بن یحیی عطّار

**[ترجمه]

وفاته

توفّی قدّس سرّه بقم سنة 290.

**[ترجمه]صفّار(قدس سره) در سال 290 در قم وفات نمود.

**[ترجمه]

6- الشیخ الطوسیّ

الثناء علیه

هو أبو جعفر محمّد بن الحسن بن علیّ الطوسیّ شیخ الطائفة و فقیه الامّة، المجمع علی وثاقته و تبحّره فی العلوم و الفنون.

قال النجاشیّ فی ص 287 من رجاله: جلیل من أصحابنا، ثقة، عین، من تلامذة شیخنا أبی عبد اللّه. و قال محمّد بن إدریس فی ص 5 من السرائر: الشیخ السعید الصدوق أبو جعفر الطوسیّ، رضی اللّه عنه و تغمّده اللّه تعالی برحمته. و قال العلّامة الحلّیّ فی ص 72 من الخلاصة: شیخ الإمامیّة و وجههم قدّس اللّه روحه، رئیس الطائفة، جلیل القدر، عظیم المنزلة، ثقة، صدوق، عین،

عارف بالأخبار و الرجال و الفقه و الأصول و الکلام و الأدب، جمیع الفضائل تنسب إلیه، صنّف فی کلّ فنون الإسلام، و هو المهذّب للعقائد

ص: 91

فی الأصول و الفروع، الجامع لکمالات النفس فی العلم و العمل.

و قال ابن داود: شیخنا الطائفة و عمدتها قدّس اللّه روحه، حاله أوضح من أن یوضح (1).

و قال القاضی التستریّ: هو من أکابر مجتهدی الإمامیّة و من مشاهیرهم (2).

و قال الحسین بن عبد الصمد الحارثیّ: إمام وقته، و شیخ عصره، و رئیس هذه الطائفة و عمدتها، بل رئیس العلماء کافّة فی وقته، حاله و جلالة قدره أوضح من أن یوضح، اعترف بفضله و عزارة علمه و علوّ شأنه الخاصّة و العامّة(3).

و قال العلّامة المجلسیّ: ثقة، فضله و جلالته أشهر من أن یحتاج إلی البیان (4).

و قال الشیخ الحرّ: الشیخ الثقة الجلیل رئیس الطائفة(5).

و قال البحرانیّ: شیخ الطائفة المحقّة، و رئیس الملّة الحقّة، إلیه انتهت رئاسة المذهب فی وقته، و أذعن بفضله الخاصّ و العامّ و المخالف و المؤالف (6). و أطراه بهذه الکلمة السیّد محمّد شفیع أیضا(7).

و قال العلّامة الطباطبائیّ فی فوائد الرجالیّة: شیخ الطائفة المحقّة، و رافع أعلام الشریعة الحقّة، إمام الفرقة بعد الأئمّة المعصومین، و عماد الشیعة و الإمامیّة بکلّ ما یتعلّق بالمذهب و الدین، محقّق الأصول و الفروع، و مهذّب فنون المعقول و المسموع، شیخ الطائفة علی الإطلاق، و رئیسها الّذی تلوی إلیه الأعناق، صنّف فی جمیع علوم الإسلام، و کان القدوة فی ذلک و الإمام؛ أمّا التفسیر فله فیه کتاب التبیان الجامع لعلوم القرآن، و أمّا الحدیث فإلیه تشدّ الرحال، و به یبلغ رجاله منتهی الآمال، و أمّا الفقه فهو خرّیت هذه الصناعة، و الملقی إلیه زمام الانقیاد و الطاعة، و کلّ من تأخّر عنه من

ص: 92


1- 1. روضات الجنّات: ص 556.
2- 2. مجالس المؤمنین: ص 207.
3- 3. وصول الأخیار: ص 71.
4- 4. الوجیزة: ص 163.
5- 5. خاتمة الوسائل، الفائدة الخامسة.
6- 6. لؤلؤة البحرین ص 245.
7- 7. الروضة البهیة ص 180.

الفقهاء الأعیان فقد تفقّه علی کتبه و استفاد منها نهایة أربه و منتهی مطلبه. إ ه(1)

و أثنی علیه بهذه الکلمة العلّامة النوریّ فی خاتمة المستدرک ص 505.

و قال الشیخ أسد اللّه التستریّ: الشیخ الإمام، المعظّم الصمصام، و البحر الزاخر القمقام، رئیس المذهب و شیخ الطائفة، و قدوة الفرقة الناجیة النافعة، و بانی مبانی کلّ علم و عمل و مثوبة و مکرمة و مأدبة و فضیلة و منقبة(2).

هذه جملة من کلمات علماء الخاصّة فی مدحه و إطرائه، و فی غیر ذلک من تراجمهم کلمات ضافیة تدلّ علی ثقافته و وثاقته و عظمته، فمن شاء استزادة فلیراجع روضات الجنّات، و منتهی المقال، و تنقیح المقال، و جامع الرواة، و الکنی و الألقاب، و غیرها.

و أمّا ما هتف به علماء العامّة فقد قال ابن حجر:

فقیه الشیعة، أخذ عن ابن النعمان أیضا و طبقته، له مصنّفات کثیرة فی الکلام علی مذهب الإمامیّة، و جمع تفسیر القرآن، و أملی أحادیث و حکایات فی مجلس حدّث عن المفید، روی عنه ابنه الحسن و غیره. إ ه(3)

و قال ابن کثیر الشامیّ فی تاریخه: کان فقیه الشیعة، مشتغلا بالإفادة فی بغداد إلی أن وقعت الفتنة بین الشیعة و السنّة سنة 448، و احترق کتبه و داره فی باب الکرخ، فانتقل إلی النجف، و بقی هناک إلی أن توفّی فی شهر المحرّم سنة 460.

و قال صاحب تاریخ مصر و القاهرة: فقیه الإمامیّة و عالمهم و صاحب التصانیف، منها: تفسیر کبیر فی عشرین مجلّدا، جاور النجف و مات فیه، و کان رافضیّا قویّ التشیّع (4).

و قال ابن الجوزیّ فی تاریخه فیمن توفّی سنة 460: من الأکابر أبو جعفر الطوسیّ فقیه الشیعة، توفّی بمشهد أمیر المؤمنین علیه السّلام (5).

ص: 93


1- 1. اسقطنا من کلامه جملا کثیرة، و تمامه یشتمل علی فوائد جمّة، فمن شاء الوقوف علیه فلیراجع فوائد الرجالیة أو روضات الجنّات ص 556.
2- 2. مقابس الأنوار ص 6.
3- 3. لسان المیزان ج 5 ص 135.
4- 4. مجالس المؤمنین ص 207.
5- 5. روضات الجنّات ص 556.

**[ترجمه]او ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی، شیخ الطایفه و فقیه امت است که در وثاقت و تبحرش در همه علوم و فنون اجماع وجود دارد.

نجاشی در صفحه دویست و هشتاد و هفت رجال خود می گوید: «بزرگی از اصحاب ما، موثق، مورد اعتماد و توجه، و از شاگردان شیخ ما ابی عبدالله (شیخ مفید) است.»

محمد بن ادریس در صفحه پنج سرائر می گوید: «استاد سعادتمند صدوق، ابو جعفر طوسی (رضی الله عنه و تغمّده الله برحمته).»

علامه حلی در صفحه هفتاد و دو الخلاصه می گوید: «شیخ شیعیان و شناخته شده در نزد آنان (قدس الله روحه)، رئیس الطائفة، جلیل القدر، عظیم المنزلة، موثق، راستگو، مورد اعتماد و توجه و عارف به اخبار، رجال، فقه، اصول، کلام و ادب است و تمامی فضایل به وی نسبت داده می شود. در همه فنون و علوم اسلامی تألیفات دارد و عقاید و اصول و فروع دین را منقّح و مهذّب ساخته و در علم و عمل جامع کمالات انسانی است.»

ابن داود می گوید: «استاد ما و شیخ طائفه (قدس الله روحه) که احوال او روشن تر از آن است که توضیح داده شود.» - . روضات الجنات: 556 -

قاضی تستری می گوید: «او از بزرگان و مجتهدین امامیه و از معروف ترین آنهاست.» - . مجالس المومنین: 207 -

حسین بن عبدالصمد حارثی می گوید: «امام دورانش، شیخ روزگارش، رئیس طایفه و عمود آن، بلکه ریاست کلیه در زمان خودش که احوال و بزرگی قدرش واضح تر از آن است که توضیح داده شود. کسی که علمای شیعه و اهل سنت، به فضل و قوت علمی و بزرگی شأنش اعتراف دارند.» - . وصول الاخیار: 71 -

علامه مجلسی می گوید: «موثق، فضل و بزرگی اش مشهورتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.» - . الوجیزه: 163 -

شیخ حر می گوید: «بزرگ و موثق و رئیس طایفه می باشد.» - . خاتمه وسائل، فائده پنجم -

بحرانی می گوید: «شیخ طایفه امامیه و ریاست شیعه که ریاست مذهب در زمان او به او منتهی گشت و به فضل او شیعه و سنی و موافق و مخالف اذعان دارند.» - . لؤلؤۀ البحرین: 245 - سید محمد شفیع نیز او را به این کلمات ستوده است. - . الروضۀ البهیه: 180 -

علامه طباطبایی (بحرالعلوم) در «فوائد الرجالیه» می گوید: «شیخ طایفه امامیه و کسی که رأیت اسلام را بر افراشت و امامت شیعه را بعد از ائمه معصومین بر عهده گرفت و تکیه گاه شیعه و امامیه در هرچه که متعلق به این دین و مذهب باشد، محقق اصول و فروع و مهذّب فنون معقول و مسموع است، هرگاه به طور مطلق گفته شود «شیخ الطائفه» و «رئیس»، که همگی در مقابلش کرنش می کنند، در تمام علوم اسلامی آثاری را نگاشت و امام و رهبر این علوم می باشد. در تفسیر کتاب تبیان را نوشت که جامع علوم قرآنی است و در حدیث همه به سمت او مهاجرت می کنند و به وسیله او رجالش به منتهی الامال می رسد. اما در فقه زبردست این علم است، و هر کسی به او می رسید، زمام انقیاد و زاعت را در دست می گرفت و هر کسی از فقها که از او متاخر در فقه هستند، به کتاب های او مراجعه کرده و نهایت استفاده را نمودند به طوری که پایان کلام مطلب اوست.» - . از کلام مرحوم طباطبایی جملات زیادی را حذف کردیم که همه آنها شامل این مباحث می شد. کسی که قصد دستیابی به تمام جملات را دارد، به فوائد رجالیه یا روضات الجنات: 556 مراجعه نماید. -

علامه نوری در خاتمه المستدرک صفحه پانصد و پنج نیز به همین کلمات شیخ طوسی را تمجید کرده است.

شیخ اسدالله تستری می گوید: «استاد و امام، شمشیر برّان، دریای لبریز علم، رئیس مذهب و استاد طایفه، پیشوای گروه شیعه، بنا کننده همه بناهای علم و عمل و پاداش نیک و بخشندگی و ضیافت و فضیلت و منقبت.» - . مقابس الانوار: 6 -

این ها تعدادی از جملاتی بود که علمای شیعه در مدح و ستودن شیخ طوسی گفتند و در دیگر کتاب های تراجم هم کلماتی اضافه بر این، در وثاقت و بزرگی شیخ پیدا می شود که اگر کسی بیشتر از این را می خواهد، به روضات الجنات، منتهی المقال و تنقیح المقال و جامع الروات، الکنی و الالقای و دیگر کتاب ها رجوع کند.

اما آنچه که علمای اهل سنت بدان اشاره دارند:

ابن حجر می گوید: «فقیه شیعیان، از ابن نعمان و معاصران او علوم را گرفته است و دارای تالیفات زیادی در کلام امامیه می باشد. تفسیر قرآن را جمع آوری نمود و احادیث زیادی را املاء کرد و از مفید حدیث نقل کرده است. فرزندش حسن و دیگران از او روایت کرده اند.» - . لسان المیزان 5/135 -

ابن کثیر شامی در تاریخ خود می گوید: «او فقیه شیعیان بود و به تدریس در بغداد مشغول بود، تا زمانی که فتنه ای بین شیعیان و اهل سنت در سال 448 پدید آمد. کتاب ها و خانه اش در آتش سوزی در کرخ سوخت و به نجف رفت و درآنجا باقی ماند تا محرم الحرام سنه 460 که درگذشت.»

نویسنده کتاب تاریخ مصر و قاهره می گوید: «فقیه شیعیان و عالم آنان و صاحب تالیفات است که از جمله آثارش تفسیر در بیست جلد می باشد. مجاور نجف بود و در همان جا درگذشت. دارای اعتقادات شیعی بسیار قوی بود.» - . مجالس المومنین: 207 -

ابن جوزی در تاریخ خود در شمار کسانی که در سال 460 فوت کرده اند می گوید: «از این بزرگان ابو جعفر طوسی فقیه شیعیان است که در نجف (مشهد امیرالمومنین علیه السّلام) درگذشت.» - . روضات الجنات: 556 -

**[ترجمه]

«مؤلّفاته»

له تآلیف ثمینة و تصانیف قیّمة، من الفقه، و الحدیث، و الأصول، و الکلام، و التفسیر، و الرجال، و مسائل الخلاف، و غیرها من العلوم الإسلامیّة، لم تزل منذ أوّل تألیفها إلی الآن مصدرا و مرجعا لأصحاب العلوم المختلفة، و کانت من أوثق المصادر عند العلماء أجمع، أوردها أصحاب الفهارس فی کتبهم مع الإیعاز إلی أسامیها و مواضیعها.

و قد أخرج العلّامة المجلسیّ قدّس سرّه عن جملة منها فی الکتاب نشیر إلیها:

«1»- المجالس المشتهر بالأمالیّ (1).

«2»- الغیبة(2).

«3»- المصباح الکبیر(3).

«4»- المصباح الصغیر(4).

«5»- الخلاف، و هو کتاب لم یعمل مثله فی مسائل الخلاف (5).

«6»- المبسوط، قد أکثر فیه الفروع الفقهیّة، و فیه من دقائق الأنظار ما لم یحوه غیره (6).

«7»- النهایة فی الفروع الفقهیّة الّتی ضمّنها متون الأخبار(7).

«8»- الفهرست، یذکر فیه أصحاب الکتب و الأصول، و یشیر إلی أسانیده إلیها عن مشایخه،(8) و هو کغیره من کتبه کان منذ تألیفه حتّی الیوم مصدرا للعلماء فی علم الرجال، و لغیر واحد من العلماء ذیول له، قد عمدوا فیها إلی ذکر من بعد الشیخ من المشایخ و العلماء(9).

ص: 94


1- 1. طبع مع أمالی ابنه بایران سنة 1313.
2- 2. طبع بتبریز سنة 1324.
3- 3. طبع بایران فی 1338.
4- 4. مخطوط یوجد مع المصباح الکبیر فی مکتبة الصدر و مکتبة الشیخ هادی کاشف الغطاء، و مکتبة المشکاة. راجع الذریعة ج 8 ص 176.
5- 5. طبع بطهران بأمر آیة اللّه سماحة العلامة البروجردی مد ظله العالی فی 1369.
6- 6. طبع بایران فی 1271.
7- 7. طبع بایران فی 1276، ضمیمة مجموعة تسمی بالجوامع الفقهیّة.
8- 8. طبع فی لیدن، و فی النجف الأشرف سنة 1256 و فی کلکته الهند سنة 1271.
9- 9. راجع ترجمتنا لابن شهرآشوب و الشیخ منتجب الدین.

«9»- الرجال، یذکر فیه أصحاب کلّ من المعصومین من أصحاب رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله إلی الحجّة المنتظر علیه السّلام و فی آخره یذکر من لم یرو عنهم علیهم السّلام (1).

«10»- تفسیر التبیان فی علوم القرآن، و هو کتاب کبیر غزیر(2).

«11»- تلخیص الشافی (3).

«12»- العدّة فی أصول الفقه،(4)

و هو أبسط ما الّف فی الأصول عند القدماء، نقّح فیه مبانی الفقه بما لا مزید علیه فی عصره. و للمولی خلیل القزوینیّ شرح له.

«13»- الاقتصاد، الهادی إلی طریق الرشاد،(5)

فیما یجب علی العباد من أصول العقائد و العبادات الشرعیّة علی وجه الاختصار.

«14»- الإیجاز، فی الفرائض (6).

«15»- الجمل و العقود، فی العبادات (7).

«16»- أجوبة المسائل الحائریّة، یذکر فی الفهرست أنّه نحو ثلاث مائة مسألة و ینقل عنه ابن إدریس فی مستطرفات السرائر بعنوان الحائریّات.

و له أیضا غیر ما ذکر تآلیف أوردها نفسه فی الفهرست، و معاصره الرجالیّ الکبیر النجاشیّ فی فهرسته، منها: کتاب تهذیب الأحکام (8)

یشتمل علی کتب الفقه من الطهارة إلی الدیات، عدد أحادیثه 13590 و عدد أبوابه 393، و کتاب الاستبصار فیما اختلف من الأخبار(9) و هو یشتمل علی عدّة کتب التهذیب، غیر أنّ هذا مقصور علی ذکر ما

ص: 95


1- 1. مخطوط له نسخ کثیرة، منها: نسخة استنسختها من نسخة مغلوطة، و نسخة فی مکتبة الجامعة الفیضیة بقم، و نسختان فی الخزانة الرضویة تاریخ کتابة أحدهما 676 و الأخری 1012.
2- 2. طبع بایران فی 1365، و اختصره محمّد بن إدریس العجلیّ صاحب السرائر، و المختصر مخطوط توجد نسخة منه بجامعة طهران کتابتها فی 1105.
3- 3. طبع مع الشافی بایران فی 1201.
4- 4. طبع مرة بایران فی 1313 و اخری ببمبئی فی 1318.
5- 5. مخطوط یوجد فی مکتبة الشیخ محمّد حسین بن محمّد قاسم القومشهی النجفیّ، و فی مکتبة الشیخ هادی آل کاشف الغطاء، و فی غیرهما. راجع الذریعة ج 2 ص 270.
6- 6. مخطوط یوجد فی مکتبة الشیخ هادی المتقدم ذکره و فی غیرها. راجع الذریعة ج 2 ص 486.
7- 7. مخطوط، یوجد منه نسخ فی النجف و فی طهران، راجع الذریعة ج 5 ص 145.
8- 8. طبع بایران فی مجلدین فی سنة 1318.
9- 9. طبع بلکهنو فی 1307 فی مجلدین. و فی النجف فی أربع مجلدات.

اختلف من الأخبار، و الأوّل یجمع الخلاف و الوفاق، عدد أحادیثه 5511 و عدد أبوابه 925، و هما من الجوامع الأربعة الحدیثیّة الّتی تدور علیها رحی الفقه، و کان علیها المعوّل فی جمیع الأعصار.

**[ترجمه]برای او تالیفات گرانقدر و آثار ماندگاری در فقه، حدیث، اصول، کلام، تفسیر، رجال، مسائل مورد اختلاف و غیر از این ها در علوم اسلامی است که از ابتدای تالیف تاکنون مصدر و مرجع باقی مانده و مورد مراجعه اصحاب در علوم مختلف می باشد. آثارش از موثق ترین مصادر نزد همه علماء بوده و نویسندگان فهرست ها در کتاب هایشان به اسامی و مواضع آن کتاب اشاره کرده اند.

علامه مجلسی (قدس سره) از تعدادی از آن کتاب ها در بحار استفاده کرده که به نامشان اشاره می کنیم:

1. المجالس مشهور به الامالی - . با امالی فرزندش در ایران به سال 1313 به چاپ رسید. -

2. الغیبۀ - . در تبریز به سال 1324 چاپ گردید. -

3. المصباح الکبیر - . در ایران به سال 1338 منتشر گردید. -

4. المصباح الصغیر - . نسخه خطی این کتاب به ضمیمه المصباح الکبیر در کتابخانه های صدر، شیخ هادی کاشف الغطاء و مشکات موجود بود. رجوع کنید به الذریعه 8/176 -

5. الخلاف، این کتابی است که در مسائل [فقهی] مورد اختلاف [بین شیعه و سنی] مانندش نیامده است. - . به دستور آیت الله العظمی علامه بروجردی در سال 1369 در ایران چاپ گردید. -

6. المبسوط، بیشتر فروع فقهی در این کتاب آمده و نظرات فقهی دقیقی را اراده کرده که غیر از او بیان نکرده اند. - . در ایران به سال 1271 منتشر گردید. -

7. النهایه فی الفروغ الفقهیه، در ضمن آن متون روایی را هم آورده است. - . در ایران به سال 1276 به ضمیمه جوامع الفقهیه منتشر گردید. -

8. الفهرست، در آن به معرفی صاحبان تالیف و اصول پرداخته و به اسانید و مشایخ آنها نیز اشاره کرده است. - . در لندن و نجف اشرف در سال 1256 و کلکته هند در سال 1271 چاپ شده است. -

کتاب فهرست مثل دیگر کتاب های شیخ طوسی از تالیف تا امروز مصدر و مرجع علمای رجال بوده و تعدادی دیگر از علماء در ذیل فهرست بدان اضافه نمودند و در آن به ذکر مشایخ و علمای بعد شیخ پرداختند. - . رجوع کنید به به زندگی ابن شهر آشوب و شیخ منتجب الدین. -

9. الرجال، در این کتاب اصحاب همه معصومین از اصحاب رسول الله صل الله و علیه و آله و سلم تا حضرت حجت منتظر علیه السّلام را ذکر کرده و در پایان به ذکر کسانی که از اینان روایت کرده اند پرداخته است. - . نسخه های خطی فراوانی دارد که از آن جمله اند: نسخه ای که از روی نسخه مغلوط رونویسی شد، و نسخه ای دیگر که در کتابخانه فیضیه قم موجود است و دو نسخه که در کتابخانه رضوی موجود است که تاریخ کتابت یکی 676 و دیگری 1012 است. -

10. تفسیر التبیان فی علو القرآن، که به آن کتاب کبیر هم می گویند. - . در ایران در سال 1365 چاپ شد. ابن ادریس حلی صاحب کتاب السرائر این کتاب را تخلیص نمود. یک نسخه مختصر هم در کتابخانه دانشگاه تهران موجود است که در 1105 کتابت شده است. -

11. تلخیص الشافی. - . به همراه الشافی در سال 1201 در ایران چاپ شد. -

12. العدۀ فی الاصول الفقه - . یک بار در ایران به سال 1313 و دیگر بار در بمبئی در سال 1318 چاپ گردید. - ، این کتاب از کتاب های اصولی که قدماء تالیف کرده بودند گسترده تر است و مبانی فقه را گونه ای تنقیح کرده است که بیشتر از آن دیگر کسی برای گفتن نداشت. مولی خلیل قزوینی شرحی بر این کتاب دارد.

13. الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، - . نسخه های خطی از این کتاب در کتابخانه های شیخ محمد حسین بن محمد قاسم قومشهی نجفی و کتابخانه شیخ هادی کاشف الغطاء و غیر این دو یافت می شود. رجوع کنید به الذریعه 2/270 - آنچه که بندگان در اصول عقاید و مسائل شرعی و عبادی نیاز دارند، به اختصار در این کتاب آمده است.

14. الایجاز فی الفرائض - . نسخه خطی اش در کتابخانه شیخ هادی که ذکرش در قبل گذشت و دیگر کتابخانه ها یافت می شود. رجوع کنید به الذریعه 2/486 -

15. الجمل و العقود فی العبادات - .. نسخه های خطی آن در تهران و نجف موجود است. رجوع کنید به الذریعه 5/145 -

16. اجوبۀ المسائل الحائریه، در الفهرست گفته شده که شامل سیصد مسأله بوده و ابن ادریس در المستطرفات سرائر به عنوان حائریات از او نام برده است.

و برای شیخ غیر از آنچه ذکر گردید، تالیفات دیگری است که خودش در الفهرست آورده است. همچنین نجاشی رجالی بزرگ معاصر، آنها را در فهرست خود آورده که از آن جمله اند: کتاب تهذیب الاحکام - . در ایران و در دو جلد به سال 1318 چاپ گردید -

که شامل کتاب های فقهی از طهارت تا دیات با 13590 حدیث در سیصد و نود و سه باب می باشد. کتاب الاستبصار فیما اختلف من الاخبار - . در لکهنو در دو جلد به سال 1307 چاپ شد و در نجف در 4 جلد منتشر گردید. -

که تعدادی از روایات کتاب تهذیب هم در آن است و قصدش جمع آوری روایات اختلافی بوده و بعد از جمع نمودن، سعی به نزدیکی آن روایات با هم داشته است. در این کتاب 5511 حدیث در نهصد و بیست و پنج باب می باشد.

تهذیب و استبصار از جوامع چهارگانه حدیثی شیعه است که همه فقه بر گرد آن می گردد و در تمام اعصار و روزگار به آنها ارجاع داده می شد.

**[ترجمه]

مشایخه و أساتذته

روی الشیخ قدّس سرّه فی کتبه عن جماعة کثیرین منهم الذین یدور علیهم أکثر روایاته و یعبّر عنهم بعدّة من أصحابنا، أو جماعة من أصحابنا؛ و منهم غیر هؤلاء.

فکلّما ذکر العدّة أو الجماعة عن أحمد بن محمّد بن سلیمان الزراریّ، أو عن أحمد ابن محمّد بن الحسن بن الولید، أو أحمد بن إبراهیم بن أبی رافع الصیمریّ، أو جعفر بن محمّد ابن قولویه، أو حسن بن حمزة العلویّ فالظاهر أنّه أراد منهم: شیخه محمّد بن محمّد بن النعمان المفید، و الحسین بن عبید اللّه أبا عبد اللّه الغضائریّ، و أحمد بن عبدون المعروف بابن حاشر و غیرهم (1).

و کلّما ذکر العدّة، عن أحمد بن محمّد بن عیسی فالظاهر أنّه أراد بهم: أبا عبد اللّه الغضائریّ المتقدّم، و أبا الحسین علیّ بن أحمد بن محمّد بن أبی جیّد، و غیرهم (2).

و کلّما ذکر العدّة أو الجماعة عن أبی المفضّل الشیبانیّ فالظاهر أنّه أراد أبا عبد اللّه الغضائریّ و أحمد بن عبدون المتقدّمین و أبا طالب بن عرفة و أبا الحسن الصّقال [الصفّار] و أبا علیّ الحسن بن إسماعیل بن اشناس (3).

و کلّما ذکر العدّة عن ابن بابویه فالظاهر أنّه أراد المفید، و ابن الغضائریّ، و أبا الحسین جعفر بن حسکة القمّیّ، و أبا زکریّا محمّد بن سلیمان الحمرانیّ (4). فهؤلاء تسعة من مشایخه قد أکثر الروایة عنهم فی کتبه.

ص: 96


1- 1. راجع الفهرست ص 19 و 22 و 28 و 32 و مشیخة التهذیب. و أحمد بن عبدون هو أحمد بن عبد الواحد بن أحمد البزاز.
2- 2. راجع الفهرست ص 25.
3- 3. راجع أمالی ابنه ص 284 و 301. و فی بعض الأسانید أضاف علیهم الحسن بن إسماعیل البزاز. راجع بشارة المصطفی ص 79.
4- 4. الفهرست ص 131 و 157.

و أمّا غیرهم فمنهم:

«1»- أحمد بن إبراهیم القزوینیّ (1).

«2»- أحمد بن محمّد الجرجانیّ (2).

«3»- أحمد بن علیّ النجاشیّ أبو الحسین الرجالیّ الکبیر(3).

«4»- أحمد بن محمّد بن موسی المعروف بابن الصلت الأهوازیّ المتوفّی سنة 221(4).

«5»- جعفر بن محمّد الدوریستیّ (5).

«6»- الشریف أبو محمّد الحسن بن أحمد القاسم المحمّدی (6).

«7»- الحسن بن إسماعیل أبو علیّ المعروف بابن الحمّامیّ (7).

«8»- الحسن بن إسماعیل البزّاز(8).

«9»- محمّد الحسن بن محمّد بن یحیی الفحّام السامریّ (9).

«10»- الحسین بن إبراهیم بن علیّ القمّیّ المعروف بابن الخیّاط(10).

«11»- الحسین بن إبراهیم أبو عبد اللّه القزوینیّ (11).

«12»- الحسین بن أبی محمّد هارون بن موسی التلعکبریّ (12).

«13»- أبو عبد اللّه حمویه بن علیّ بن حمویه البصریّ.(13)

«14»- أبو محمّد عبد الحمید بن محمّد المقریّ النیسابوریّ.(14)

ص: 97


1- 1. الفهرست ص 158.
2- 2. أمالی ابن الشیخ ص 71.
3- 3. خاتمة المستدرک ص 510.
4- 4. الفهرست ص 3 و 20، الأمالی ص 59.
5- 5. خاتمة المستدرک ص 485.
6- 6. الفهرست ص 13 و 133.
7- 7. خاتمة المستدرک ص 509 و أمل الآمل ص 38.
8- 8. بشارة المصطفی ص 79 و یحتمل اتّحاده مع ما قبله.
9- 9. الأمالی ص 172، بشارة المصطفی ص 58 و 160.
10- 10. امل الامل ص 41.
11- 11. الفهرست ص 59، الأمالی ص 57.
12- 12. خاتمة المستدرک ص 509.
13- 13. الأمالی ص 254.
14- 14. خاتمة المستدرک ص 510، أمل الآمل ص 47.

«15»- عبد الواحد بن محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن مهدیّ (1).

«16»- علیّ بن أحمد بن عمر بن حفص المقری المعروف بابن الحمّامیّ (2).

«17»- الحسین الموسوی أبو القاسم المرتضی (3).

«18»- علیّ بن شبل بن أسد أبو القاسم الوکیل، قال الشیخ: قرأ علیّ و أنا أسمع فی منزله ببغداد فی الربض بباب محول فی صفر سنة 410(4).

«19»- القاضی علیّ بن أبی علیّ المحسن بن أبی القاسم التنّوخیّ (5).

«20»- أبو الحسن علیّ بن محمّد بن عبد اللّه بن بشران المعدّل، المعروف بابن بشران (6).

«21»- محمّد بن أحمد بن أبی الفوارس الحافظ، حدّثه إملاء ببغداد سنة 411(7).

«22»- محمّد بن أحمد بن الحسن بن شاذان أبو الحسن القمّیّ (8).

«23»- محمّد بن أحمد بن عبد الوهّاب (9).

«24»- محمّد بن سنان (10).

«25»- محمّد بن علیّ بن حمویّ أبو عبد اللّه البصریّ (11).

«26»- محمّد بن علیّ بن خشیش بن نضر بن جعفر بن إبراهیم التمیمیّ (12).

«27»- أبو بکر محمّد بن عمر.(13)

ص: 98


1- 1. الأمالی ص 161، بشارة المصطفی ص 149 و 153.
2- 2. الأمالی ص 242.
3- 3. خاتمة المستدرک ص 509.
4- 4. الفهرست ص 7، الأمالی ص 258.
5- 5. خاتمة المستدرک ص 509.
6- 6. الأمالی ص 251 و فیه: أبو الحسین بن علی. ا ه.
7- 7. الأمالی ص 192.
8- 8. المجالس و الاخبار ص 71.
9- 9. الأمالی ص 197.
10- 10. خاتمة المستدرک ص 509.
11- 11. خاتمة المستدرک ص 509.
12- 12. الأمالی ص 195.
13- 13. المجالس و الاخبار ص 94.

«28»- أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد الزعفرانیّ (1).

«29»- أبو الحسن محمّد بن محمّد بن محمّد بن مخلّد(2).

«30»- هلال بن محمّد بن جعفر الحفّار أبو الفتح (3).

«31»- یحیی بن زکریّا الساجیّ (4).

«32»- ابن أبی حمید(5).

«33»- أبو حازم النیشابوریّ (6).

«34»- أبو الحسین حسنبش (7).

«35»- أبو الحسین بن سوار المغربیّ (8).

«36»- أبو طالب بن غرور(9).

«37»- أبو علیّ بن شاذان المتکلّم (10).

«38»- أبو منصور السکّریّ (11).

«39»- أبو الطیّب (12).

«40»- أبو الحسن بن أبی جعفر النسّابة.(13)

«41»- أبو عبد اللّه أخو سروة.(14)

«42»- أحمد بن علیّ النحّاس، ذکره الشیخ الحرّ فی أمل الآمل.

«43»- أبو عبد اللّه الفارسیّ ذکره الشیخ الحرّ فی أمل الآمل.

ص: 99


1- 1. الأمالی ص 72.
2- 2. الأمالی ص 243.
3- 3. الفهرست ص 13، الأمالی ص 223.
4- 4. بشارة المصطفی ص 130.
5- 5. المجالس و الاخبار ص 95.
6- 6. الفهرست ص 190.
7- 7. خاتمة المستدرک ص 509.
8- 8. خاتمة المستدرک ص 509.
9- 9. الفهرست ص 33.
10- 10. الرجال باب من لم یرو عنهم.
11- 11. خاتمة المستدرک ص 509.
12- 12. الأمالی ص 2 و 3 و فی بعض الاسناد المفید واسطة بینهما.
13- 13. الرجال باب من لم یرو عنهم فی باب الحسن، و عدّه و أبا علیّ بن شاذان من العامّة.
14- 14. خاتمة المستدرک ص 510.

**[ترجمه]شیخ (قدس سره) در کتابش روایت کرده از جماعت زیادی که اکثر روایات بر گرد آنها می گردد و از آن تعبیر می کند به «عده ای از اصحاب ما» یا «جماعتی از اصحاب ما» و از این قبیل.

همه این عده و جماعت ذکر کردند از احمد بن محمد بن سلیمان زرارّی؛ یا از احمد بن محمد بن حسن بن ولید؛ یا احمد بن ابراهیم بن ابی رافع صیمّری؛ یا جعفر بن محمد بن قولویه؛ یا حسن بن حمزۀ علوی، و ظاهراً او از این ها ارداه کرده است، استادش محمد بن محمد بن نعمان مفید؛ و حسین بن عبیدالله ابا عبدالله غضائری، و احمد بن عبدون مشهور به ابن حاشر و غیر این ها. - . رجوع کنید به فهرست: 19،22، 28، 32 و مشیخه التهذیب. و احمد بن عبدون، احمد بن عبدالواحد بن احمد بزّاز است. -

همه این عده ذکر کردند از احمد بن محمد بن عیسی که ظاهراً از او اراده کرده است، ابا عبدالله غضائری که نامش گذشت؛ و اباالحسین علی بن احمد بن محمد بن ابی جیّد و غیر این ها - . رجوع کنید به فهرست: 25 - .

و همه عده و جماعت ذکر کردند از ابی مفضّل شیبانی، و ظاهراً از او اراده کردند ابا عبدالله غضائری؛ و احمد بن عبدون (که این دو نامشان گذشت)؛ و ابوطالب بن عرفۀ؛ و اباالحسن صقّال [صفّار]؛ و ابا علی حسن ین اسماعیل بن اشناس.

و همه عده ذکر کردند از ابن بابویه، و ظاهراً از او اراده کردند مفید؛ و ابن غضائری؛ و ابا الحسین جعفر بن حسکۀ قمّی؛ و ابا زکریا محمد بن سلیمان حمرانی.

این نه نفر از مشایخ شیخ طوسی هستند که تکثر روایات از آنها در کتاب های شیخ طوسی آمده است. اما غیر از آنها عبارتند از:

1. احمد بن ابراهیم قزوینی - . الفهرست: 158 -

2. احمد بن محمد جرجانی - . امالی فرزند شیخ: 71 -

3. ابوالحسین احمد بن علی نجاشی، رجالی بزرگ - . خاتمه المستدرک:510 -

4. احمد بن محمد بن موسی معروف به ابن صلت اهوازی متوفای سال 221 - . الفهرست: 3 و 20 ، امالی: 59 -

5. جعفر بن محمد دوریستی - . خاتمه المستدرک: 485 -

6. شریف ابو محمد حسن بن احمد قاسم محمدی - . الفهرست: 13 و 133 -

7. حسن بن اسماعیل ابو علی معروف به ابن حمّامی - . خاتمه المستدرک: 509 ، امل الآمل: 38 -

8. حسن بن اسماعیل بزّاز - . بشارۀ المصطفی: 79، احتمال اینکه با قبلی یکی باشد هم وجود دارد. -

9. محمد حسن بن محمد بن یحیی فحّام سامری - . امالی: 172، بشارۀ المصطفی: 58 و 160 -

10. حسن بن ابراهیم بن علی قمی معروف به ابن خیّاط - . امل الآمل: 41 -

11. حسین بن ابراهیم ابو عبدالله قزوینی - . الفهرست: 59 ، امالی: 87 -

12. حسین بن ابی محمد هارون بن موسی تلعکبری - . خاتمه المستدرک: 509 -

13. ابو عبدالله حمویه بن علی حمویه بصری - . امالی: 254 -

14. ابو محمد عبدالحمید بن محمد مقری نیسابوری - . خاتمه المستدرک: 510 ، امل الآمل: 47 -

15. عبدالواحد بن محمد بن عبدالله بن محمد بن مهدی - . امالی: 161، بشاره المصطفی:149 - 153 -

16. علی بن احمد بن عمر بن حفص المقری معروف به ابن حمّامی - . امالی:242 -

17. حسین موسوی ابوالقاسم مرتضی - . خاتمه المستدرک: 509 -

18. علی بن شبل بن اسد ابوالقاسم، وکیل. شیخ می گوید: «او بر من قرائت کرد و من در منزلش در بغداد و در خطه ربض بر در محول، در صفر سال 410 از او حدیث شنیدم.» - . الفهرست: 7 ، امالی: 258 -

19. قاضی علی بن ابی علی محسن بن ابی القاسم تنوخّی - . خاتمه المستدرک: 509 -

20. ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالله بن بشران معدّل، معروف به ابن بشران - . امالی:251 و درباره او ابوالحسین بن علی هم آمده است. -

21. محمد بن احمد بن ابی الفوارس حافظ، در سال 411 در بغداد روایتی را برای شیخ املاء نمود. - . امالی: 192 -

22. محمد بن احمد بن حسن بن شاذان، ابوالحسن قمی - . مجالس و الاخبار: 71 -

23. محمد بن احمد بن عبدالوهاب - . امالی: 197 -

24. محمد بن سنان - . خاتمه المستدرک: 809 -

25. محمد بن علی بن حموی ابو عبدالله بصری - . خاتمه المستدرک: 809 -

26. محمد بن علی بن خشیش بن نضر بن جعفر بن ابراهیم تمیمی - . امالی: 195 -

27. ابوبکر محمد بن عمر - . مجالس و الاخبار: 94 -

28. ابو عبدالله محمد بن محمد زعفرانی - . امالی: 72 -

29. ابوالحسن محمد بن محمد بن محمد بن مخلّد - . امالی: 243 -

30. ابوالفتح هلال بن محمد بن جعفر حفّار - . الفهرست: 13، امالی: 223 -

31. یحیی بن زکریا ساجی - . بشارۀ المصطفی: 130 -

32. ابن ابی حمید - . مجالس و الاخبار: 95 -

33. ابو حازم نیشابوری - . الفهرست: 190 -

34. ابوالحسین حسنبش - . خاتمه المستدرک: 509 -

35. ابوالحسین بن سوار مغربی - . خاتمه المستدرک: 509 -

36. ابوطالب بن غرور - . الفهرست: 509 -

37. ابوعلی بن شاذان متکلم - . رجال، باب «من لم یرو عنهم» -

38. ابو منصور سکّری - . خاتمه المستدرک: 509 -

39. ابو طیّب - . امالی: 2 - 3، در بعضی اسناد هم مفید واسطه بین این دو می باشد. -

40. ابوالحسن بن ابی جعفر نسّابه - . رجال، باب «من لم یرو عنهم» در باب حسن که او و ابی علی بن شاذان را از عامّه شمرده است. -

41. ابو عبدالله اخو سروۀ - . خاتمه المستدرک: 510 -

42. احمد بن علی نحّاس، شیخ حر در امل الآمل نام او را ذکر کرده است.

43. ابو عبدالله فارسی، شیخ حر در امل الآمل نام او را ذکر کرده است.

**[ترجمه]

تلامذته و من روی عنه

أمّا تلامذته و من روی عنه فکثیرون، یوجد ذکرهم فی التراجم و الإجازات، و استقصاؤهم یحتاج إلی تتبّع تامّ، و قد أورد العلّامة الطباطبائیّ بحر العلوم ثلاثین منهم فی الفائدة الثانیة من فوائده الرجالیّة، و نحن نذکرهم حسب ما أوردهم:

«1»- الشیخ الثقة أبو إبراهیم إسماعیل بن محمّد بن الحسن بن الحسین بن محمّد بن علیّ ابن الحسین بن بابویه القمّیّ.

«2»- الشیخ الثقة أبو طالب إسحاق أخو إسماعیل المذکور.

«3»- الشیخ الفقیه الثقة العدل آدم بن یونس بن أبی مهاجر النسفیّ.

«4»- الشیخ الفقیه أبو الخیر برکة بن محمّد بن برکة الأسدیّ الفقیه الدّین.

«5»- أبو الصلاح التقیّ الحلبیّ.

«6»- السیّد الثقة المحدّث أبو إبراهیم جعفر بن علیّ بن جعفر الحسینیّ.

«7»- الشیخ الجلیل الثقة العین أبو علیّ الحسن بن الشیخ الطوسیّ رحمه اللّه.

«8»- شمس العلماء الفقیه الثقة الوجه الحسن بن الحسین بن بابویه القمّیّ.

«9»- الشیخ الإمام الثقة الوجه الکبیر محیی الدین أبو عبد اللّه الحسن بن مظفّر الحمدانیّ.

«10»- الشیخ الفقیه الثقة أبو محمّد الحسن بن عبد العزیز الجهانیّ.

«11»- الشیخ الإمام موفّق الدین الفقیه الثقة الحسین بن الفتح الواعظ الجرجانیّ.

«12»- السیّد الفقیه أبو محمّد زید بن علیّ بن الحسین الحسینیّ [الحسنیّ].

«13»- السیّد عماد الدین أبو الصمصام ذو الفقار بن محمّد الحسینیّ المروزیّ.

«14»- الشیخ الفقیه الثقة أبو الحسن سلیمان الصهرشتیّ.

«15»- الشیخ الفقیه الثقة صابر بن ربیعة بن أبی غانم.

«16»- الشیخ الفقیه أبو الصلت محمّد بن عبد القادر.

«17»- الشیخ الفقیه المشهور سعد الدین ابن البرّاج.

«18»- الشیخ المفید النیسابوریّ.

ص: 100

«19»- الشیخ المفید عبد الجبّار الرازیّ.

«20»- الشیخ علیّ بن عبد الصمد.

«21»- الشیخ عبید اللّه بن الحسن بن الحسین بن بابویه.

«22»- الأمیر الفاضل الزاهد الورع الفقیه غازی بن أحمد بن أبی منصور السامانیّ.

«23»- الشیخ کردیّ علیّ بن الکردیّ الفارسیّ الفقیه الثقة نزیل حلب.

«24»- السیّد المرتضی أبو الحسن المطهّر الدیباجیّ صدر الأشراف، و العلم فی فنون العلم.

«25»- الشیخ العالم الثقة أبو الفتح محمّد بن علیّ الکراجکیّ فقیه الأصحاب.

«26»- الشیخ أبو عبد اللّه محمّد بن هبة اللّه الورّاق الفقیه الثقة.

«27»- الشیخ أبو جعفر محمّد بن علیّ بن المحسن الحلبیّ (1).

«28»- الشیخ أبو سعید منصور بن الحسین الآبیّ.

«29»- الشیخ الإمام جمال الدین محمّد بن أبی القاسم الطبریّ الآملیّ (2).

«30»- السیّد الفقیه المحدّث ناصر بن الرضا بن محمّد الحسینیّ (3).

أضف إلیهم:

«1»- الشیخ العدل العین أحمد بن الحسین بن أحمد النیسابوریّ الخزاعیّ نزیل الری، والد الشیخ الحافظ عبد الرحمن (4).

«2»- العالم الفاضل زین بن الداعی الحسینیّ، یروی عنه و عن المرتضی و عمّن عاصرهما(5).

«3»- الفاضل المحدّث الشیخ شهرآشوب المازندرانیّ جدّ صاحب المناقب (6).

«4»- عبد العزیز بن أبی کامل الطرابلسیّ القاضی الفاضل المحقّق الفقیه، صاحب المهذّب و الجواهر و غیرهما(7).

ص: 101


1- 1. خاتمة المستدرک ص 485.
2- 2. الصحیح أنّه قرأ علی ابنه راجع بشارة المصطفی و فهرست الشیخ منتجب الدین.
3- 3. أوردهم أیضا المامقانی فی خاتمة رجاله ص 86.
4- 4. أمل الآمل ص 32.
5- 5. المصدر ص 45.
6- 6. المصدر: ص 66.
7- 7. المصدر ص 47.

«5»- المجتبی بن حمزة بن زید بن مهدیّ بن حمزة الفاضل المحدّث الثقة(1).

«6»- المجتبی بن الداعی بن القاسم الحسینیّ المحدّث العالم الصالح (2).

«7»- محمّد بن الحسن بن علیّ الحلّیّ المحقّق المدقّق الفاضل الصالح (3).

«8»- محمّد بن شهریار أبو عبد اللّه الخازن لخزانة مولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام و الراوی للصحیفة الکاملة، و کان صهر الشیخ الطوسیّ علی ابنته (4).

«9»- محمّد بن هبة اللّه بن جعفر الورّاق الطرابلسیّ الفقیه الثقة(5).

«10»- المظفّر بن علیّ بن الحسین الحمدانیّ، الشیخ الثقة أبو الفرج ثقة عین، و هو من سفراء الإمام صاحب الزمان علیه السّلام، أدرک المفید و جلس مجلس درس المرتضی و الشیخ الطوسیّ و قرأ علی المفید و لم یقرأ علیهما(6).

«11»- السیّد العالم الفقیه المنتهی بن أبی زید بن کنابکیّ الحسینیّ الکجیّ الجرجانیّ (7).

«12»- الحسن بن مهدیّ السلیقی (8).

«13»- أبو محمّد الحسن بن عبد الواحد العین زربیّ (9).

«14»- أبو الحسن اللؤلؤیّ (10).

**[ترجمه]شاگردان و کسانی که از او روایت کرده اند بسیارند که اسامی آنان در کتاب های تراجم و اجازات موجود است و به دست آوردن و احصای همه آنان به یک تفحص و تتبع کامل نیاز دارد. علامه طباطبایی (بحرالعلوم) در فایده دوم از کتاب فوائد الرجالیه، سی نفر از آنان را بر شمرده است و ما هم به حسب ذکر او این ها را معرفی می کنیم:

1. استاد موثق ابو ابراهیم اسماعیل بن محمد بن حسن بن حسین بن محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی

1. استاد موثق ابوطالب اسحاق برادر اسماعیل (در بالا اسمش آمده است)

2. استاد فقیه و موثق و عادل، آدم بن یونس بن ابی مهاجر نسفی

3. استاد فقیه ابوالخیر برکت بن محمد بن برکت اسدی فقیه دین

4. ابوالصلاح تقی حلبی

5. سید موثق و محدث، ابو ابراهیم جعفر بن علی بن جعفر حسینی

6. استاد بزرگوار و موثق و دقیق، ابو علی حسن بن شیخ طوسی (رحمه الله)

7. فقیه موثق و شناخته شده، شمس العلماء حسن بن حسین بن بابویه قمی

8. استاد و امام و موثق و شناخته شده بزرگ، محیی الدین ابو عبدالله حسن بن مظفر حمدانی

9. استاد فقیه و موثق، ابو محمد حسن بن عبدالعزیز جهانی

10. استاد و امام فقیه موثق موفق الدین حسین بن فتح واعظ جرجانی

11. سید فقیه ابو محمد زید بن علی بن حسین حسینی [حسنی]

12. سید عماد الدین ابوصمصام ذوالفقار بن محمد حسینی مروزی

13. استاد فقیه و موثق، ابوالحسن سلیمان صهرشتی

14. استاد فقیه و موثق، صابر بن ربیعۀ بن ابی غانم

15. استاد فقیه، ابوصلت محمد بن عبدالقادر

16. استاد فقیه مشهور، سعدالدین ابن براّج

17. شیخ مفید نیشابوری

18. شیخ مفید عبدالجبار رزّازی

19. شیخ علی بن عبدالصمد

20. شیخ عبیدالله بن حسن بن حسین بن بابویه

21. امیر فاضل، زاهد و ورع و فقیه، غازی بن احمد بن ابی منصور سامانی

22. شیخ کردی علی بن کردی فارسی، فقیه موثق ساکن حلب

23. سید مرتضی ابوالحسن مطهّر دیباجی صدرالاشراف، شناخته شده در همه علوم

25. استاد عالم و موثق، ابوالفتح محمد بن علی کراجکی، فقیه اصحاب

26. شیخ ابو عبدالله محمد هبت الله ورّاق، فقیه و موثق

27. شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن محسن حلبی - . خاتمه المستدرک: 485 -

28. شیخ ابوسعید منصور بن حسین آبی

29. استاد و امام، جمال الدین محمد بن ابی القاسم طبری آملی - . صحیح آن است که او بر فرزندش قرائت کرد. رجوع کنید به بشارۀ المصطفی و الفهرست شیخ منتجب الدین. -

30. سید فقیه و محدث ناصر بن رضا بن محمد حسینی - . نام او را مامقانی در صفحه 86 خاتمه رجالش آورده است. -

به این تعداد اضافه کنید:

1. استاد عادل و دقیق احمد بن حسین بن احمد نیشابوری خزاعی ساکن ری، پدر شیخ حافظ عبدالرحمن - . امل الآمل: 32 -

2. عالم فاضل زین بن داعی حسینی، از شیخ طوسی و سید مرتضی و معاصرین این دو روایت کرده است

3. فاضل محدث شیخ شهر آشوب مازندرانی، جدّ صاحب مناقب

4. عبدالعزیز بن ابی کامل طرابلسی، قاضی و محقق و فقیه، صاحب کتاب المهذّب و جواهر و غیر از این دو

5. مجتبی بن حمزۀ بن زید بن مهدی بن حمزۀ، فاضل و محدث و موثق - . امل الآمل :57 -

6. مجتبی بن داعی بن قاسم حسینی، محدث و عالم صالح - . امل الآمل :57:57 -

7. محمد بن حسن بن علی حلّی، محقق و دقیق و فاضل صالح - . امل الآمل : 62 در دیگر تراجم نام او را نیافتیم. -

8. محمد بن شهریار ابو عبدالله، خزانه دار آستان امیرالمومنین علیه السّلام و راوی صحیفه سجادیه که داماد شیخ طوسی می باشد. - . بشارۀ المصطفی: 79 -

9. محمد بن هبت الله بن جعفر ورّاق طرابلسی، فقیه موثق - . امل الآمل : 69 ، جامع الروات 2/212 -

10. مظفر بن علی بن حسین حمدانی، استاد موثق ابوالفرج، ثقه و مورد اعتماد. او از سفیران امام عصر صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود و مفید را درک کرد و در جلسه درس سید مرتضی و شیخ طوسی حاضر می شد. نزد شیخ مفید قرائت کرد ولی نزد آن دو قرائت ننمود. - . امل الآمل : 71 ، جامع الروات 2/234 -

11. سید عالم و فقیه، منهی بن ابی زید کنابکی حسینی کجی جرجانی - . امل الآمل : 71 -

12. حسن بن مهدی سلیقی - . چنانچه می آید، این سه نفر متولی غسل شیخ طوسی بودند و به احتمال قوی از شاگردان شیخ هم محسوب بشوند. علامه نوری در خاتمه المستدرک: 508 تصریح دارد که «سلیقی» یکی از شاگردان می باشد. پس رجوع کنید. -

13. ابو محمد حسن بن عبدالله عین زربی - . همان -

14. ابوالحسن لؤلؤیی - . همان -

**[ترجمه]

مولده و نشؤه و وفاته

ولد شیخنا المترجم بخراسان فی شهر رمضان سنة 385(11)

بعد وفاة الشیخ الصدوق بأربع سنین، و تتلمذ هنا علی مشایخه، و درس العلوم الإسلامیّة و نبغ فیها، و هبط بغداد سنة 408 و هو ابن ثلاثة و عشرین سنة، و تخرّج علی معلّم الامّة و علم الشیعة

ص: 102


1- 1. امل الامل ص 57.
2- 2. المصدر ص 57.
3- 3. المصدر ص 62 و لم نجده فی غیره من التراجم.
4- 4. بشارة المصطفی ص 79.
5- 5. أمل الآمل ص 69، جامع الرواة ج 2 ص 212.
6- 6. امل الامل ص 71 جامع الرواة ج 2 ص 234.
7- 7. أمل الآمل ص 71.
8- 8. یأتی أنهم تولوا غسله قدّس سرّه، و یحتمل قویا کونهم من تلامذته، و صرّح العلامة النوریّ فی خاتمة المستدرک ص 508 بأن السلیقی أحد تلامذته. فلیراجع.
9- 9. یأتی أنهم تولوا غسله قدّس سرّه، و یحتمل قویا کونهم من تلامذته، و صرّح العلامة النوریّ فی خاتمة المستدرک ص 508 بأن السلیقی أحد تلامذته. فلیراجع.
10- 10. یأتی أنهم تولوا غسله قدّس سرّه، و یحتمل قویا کونهم من تلامذته، و صرّح العلامة النوریّ فی خاتمة المستدرک ص 508 بأن السلیقی أحد تلامذته. فلیراجع.
11- 11. خلاصة العلامة ص 72.

الشیخ محمّد بن محمّد بن النعمان المفید نحوا من خمس سنین، حتّی توفّی شیخه الأستاذ لیلة الجمعة لثلاث لیال خلون من شهر رمضان من سنة 413 فلازم بعده علم الهدی السیّد المرتضی، و استفاد من عبقریّته فی العلم و العمل نحوا من ثلاثة و عشرین سنة، و کان السیّد لما رأی فیه من النبوغ و التهیّؤ للتدرّج إلی أقصی مراتب الفضیلة یدرّ علیه فی کلّ شهر اثنی عشر درهما حتّی ارتحل السیّد إلی الملکوت العلیا لخمس بقین من شهر ربیع الأوّل سنة 436 فاستقلّ بعده بالإمامة و الزعامة و الإفادة و التدریس فشاع نبوغه فی العلوم و تضلّعه فی الفنون و اعترف بفضله الشاهد و الغائب، فقصد إلیه من شتّی النواحی رجالات نجعوا له و رضخوا لتعالیمه و اختلف إلی منتدی تدریسه جماهیر من فطاحل العلم و النظر، فتخرّج من تحت منبره نوابغ و أفذاذ من علماء الکلام و الحدیث و الفقه و التفسیر و غیرها من العلوم الإسلامیّة، و کان یبلغ عدّتهم إلی ثلاث مائة من مجتهدی الخاصّة، و من العامّة ما لا یحصی عددهم، و الکلّ یستفید من عبقریّته و من فضله المتدفّق، و من أنظاره الثاقبة، معترفین بنبوغه و تضلّعه فی العلوم الإسلامیّة و اتّصافه بالأخلاق الفاضلة اللّازمة لکلّ من تولّی زعامة الدین، و من آیة نبوغه و تضلّعه و نفسیّاته الکریمة أنّ القائم بأمر اللّه عبد اللّه بن القادر باللّه جعل له کرسیّ الکلام و الإفادة الّذی ما کانوا یسمعون به یوم ذاک إلّا لوحید العصر المبرّز فی علومه و معارفه علی معاصریه، و لمن کانت له مکانة الأستاذیّة و القدوة.

لم یفتأ شیخنا کذلک فی عاصمة العالم الإسلامیّ فی ذلک الیوم «بغداد» مدّة اثنی عشرة سنة حتّی غادر بغداد للفتنة الواقعة بین الشیعة و أهل السنّة الّتی أحرقت فیها داره و کتبه و کرسیّ کان یجلس علیه للکلام. فهاجر- قدّس اللّه سرّه- إلی النجف الأشرف فأسّس هنالک حول مرقد باب مدینة العلم حوزة العلم و العمل و الجامعة الکبری للفضیلة و الأدب، و کان هنالک اثنی عشر عاما یشتغل بالدراسة و تعلیم الامّة و تخریج التلمذة و تألیف الکتب حتّی قضی نحبه فیه فی لیلة الاثنین 22 شهر محرّم الحرام سنة 460 عن 75 سنة، و تولّی غسله و دفنه الشیخ حسن بن المهدیّ السلیقیّ، و الشیخ أبو محمّد الحسن بن عبد الواحد العین زربیّ، و الشیخ أبو الحسن

ص: 103

اللؤلؤیّ، و دفن فی داره الّتی حوّلت بعده مسجدا فی موضعه الیوم (1).

و قیل فی تاریخ وفاته:

أودی بشهر محرّم فأضافه***حزنا بفاجع رزئه المتجدّد

بک شیخ طائفة الدعاة إلی الهدی***و مجمّع الأحکام بعد تبدّد

و بکی له الشرع الشریف مؤرّخا***«أبکی الهدی و الدین فقد محمّد»

و خلّف ولده الشیخ أبا علیّ الملقّب بالمفید الثانی صاحب کتاب المجالس و شرح النهایة.

**[ترجمه]شیخ طوسی در ماه رمضان سال 385 بعد از چهار سال که از فوت صدوق می گذشت، در خراسان متولد شد و آنجا در محضر مشایخ و بزرگانش شاگردی نمود و علوم اسلامی را فرا گرفت و در این علوم نابغه گشت. در سال 408 در حالی که پسری بیست و سه ساله بود، به بغداد رفت و به نزد معلم امت و پرچم شیعه شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان رفت و پنج سال در محضرش بود تا اینکه شیخ استاد در شب جمعه ای که سه شب از ماه رمضان سال 413 مانده بود، فوت نمود.

وی بعد از او ملازم سید مرتضی، علم الهدی شد و از او در علم و عمل در طول بیست و سه سال بهره برد و وقتی سیّد هم نبوغ و آمادگی او برای رسیدن به مراتب علم را مشاهده کرد، به او در هر ماه دوازده درهم می داد تا اینکه سیّد مرتضی هم در پنج روز باقیمانده از ماه ربیع الاول سال 436 به ملکوت اعلی پیوست. بعد از این ها شیخ طوسی امامت و زعامت مستقلی یافت و به تدریس اشتغال یافت. نبوغش در علم و استحکامش در درک فنون دیگر و اعتراف به فضیلت و بزرگی اش توسط شاهدان و غایبان گسترده شد.

مردان علم از نقاط مختلف به سوی او می آمدند تا از تعالیمش بهره ببرند و مشکلاتشان را حل کنند و در پای درس او بسیاری از طالبان علم و نظر می نشستند. از منبر و کرسی درس او، نوابغ و دانشمندان کلام و حدیث و فقه و تفسیر و دیگر علوم اسلامی خارج شدند که تعداد آنها به سیصد مجتهد شیعه می رسید و تعداد علمای اهل سنت که از او بهره جسته اند، در شمارش نمی آید. همه از فضایل او که لبریز بود و آرای نافذ او استفاده نمودند، و به استعداد او و استحکام او در علوم اسلامی و دربرداشتن اخلاق و فضیلت ها که لازمه هر کسی است که پبشوایی دین را بر عهده دارد، اعتراف داشتند. از نشانه های نبوغ و استعداد او و استحکام و شخصیت کریمانه او اینکه قائم بامرالله (عبدالله بن قادر بالله) برای یگانه عصر و کسی که سرآمد در علوم و معارف برای معاصرین خود بود و جایگاه استادی و پیشوایی را داشت، جلسه درس کلام قرار داد و در آن روز هر کسی خبر تدریس را شنید، برای استفاده نزد او شتافت.

همچنین استاد ما در مرکز عالم اسلامی در آن روز «بغداد»، مدت دوازده سال فتوا نداد تا اینکه بغداد دچار فتنه ای بین شیعه و اهل سنّت شد، آنچنان که در آن فتنه خانه، کتاب ها و حتی منبری که او برای سخنوری بر روی آن می نشست، آتش گرفت. سپس او (قدس سرّه) به نجف اشرف مهاجرت کرد و در آنجا در کنار مرقد امیرالمومنین (مدینۀ العلم) حوزه علم و عمل و دانشگاه بزرگ فضل و ادب تاسیس نمود.او به مدت دوازده سال در آنجا مشغول به درس و تعلیم مردم و تربیت شاگرد و تالیف کتاب بود، تا اینکه در شب دوم (یا بیست و دوم) ماه محرم الحرام سال 460 در هفتاد و پنج سالگی درگذشت و شیخ حسن بن مهدی سلیقی، شیخ ابو محمد حسن بن عبدالواحد عین زربی و شیخ ابوالحسن لؤلؤیی متولی غسل و دفن او شدند و وی را در خانه اش دفن کردند که بعدها، همان جا مسجد گردید. - . رجوع کنید به الخلاصه از علامه صفحه 72؛ و خاتمه المستدرک: 505؛ و لسان المیزان 5: صفحه 135، و در بعضی از این ها نقل شده که وی در سال 461 فوت کرده است. - عده ای در تاریخ وفات او گفته اند:

ماه محرم سخت بود و حزن و ماتم جدیدی بر ما اضافه شد

به خاطر تو شیخ الطائفه که مردم را به سوی هدایت می خواندی، در حالی که گردآورنده احکام الهی بعد از پراکندگی از بین رفتن آنها بودی

دین مبین هم برای تو گریست در تاریخ: أبکی اله-دی وال-دی-نَ فَقْ-دُ محمّدِ

فرزندش شیخ ابا علی ملقّب به مفید ثانی نویسنده کتاب المجالس و شرح النهایه جانشین او گردید.

**[ترجمه]

7- المفید

اشارة

هو محمّد بن محمّد بن النعمان بن عبد السلام بن جابر بن النعمان ینتهی نسبه إلی یعرب ابن قحطان. عرّف بابن المعلّم و اشتهر بالمفید إمّا لأنّ الإمام صاحب الزمان لقّبه به کما نصّ علیه ابن شهرآشوب، أو أنّ شیخه علیّ بن عیسی الرمّانیّ لقّبه به لمناظرة جرت بینهما.

**[ترجمه]او محمد بن محمد بن نعمان بن عبدالسّلام بن جابر بن نعمان می باشد که نسب او به یعرب بن قحطان می رسد. به ابن معلّم معروف است و شهرتش «مفید» می باشد که این شهرت یا به جهت آن است که امام زمان او را ملقّب به مفید کرد - چنان که ابن شهر آشوب بدان تصریح دارد - یا به جهت آن است که استادش علی بن عیسی رمّانی به جهت مناظره ای که با او داشت، او را چنین لقب داد.

**[ترجمه]

ثقافته

قد أجمع الموافق و المخالف علی فضله و ثقافته و تبرّزه فی العلوم العقلیّة و النقلیّة و الحدیث و الرجال و الأدب و قوّة العارضة فی الظهور علی الخصم، یعرب عن ذلک ما فی المعاجم من جملات ذهبیّة تدلّ علی ذلک، قال الیافعیّ فی مرآة الجنان فی وقائع سنة 413 حیث قال:

و فیها توفّی عالم الشیعة و إمام الرافضة صاحب التصانیف الکثیرة، شیخهم المعروف بالمفید و بابن المعلّم، البارع فی الکلام و الفقه و الجدل، و کان یناظر أهل کلّ عقیدة مع الجلالة و العظمة فی الدولة البویهیّة. قال ابن طیّ: و کان کثیر الصدقات، عظیم الخشوع، کثیر الصلاة و الصوم، خشن اللّباس. و قال غیره: کان عضد الدولة ربّما زار الشیخ المفید

ص: 104


1- 1. راجع خلاصة العلامة ص 72، و خاتمة المستدرک ص 505، و لسان المیزان ج 5 ص 135، و حکی فیه عن بعض أنّه توفّی سنة 461.

و کان شیخا ربعة نحیفا أسمر، عاش ستّا و سبعین سنة، و له أکثر من مأتی مصنّف، و کان یوم وفاته مشهورة، و شیّعه ثمانون ألفا من الرافضة و الشیعة، و أراح اللّه منه، و کان موته فی رمضان.

و قال ابن کثیر الشامیّ فی تاریخه: شیخ الروافض و المصنّف لهم و الحامی عنهم، کانت ملوک الأطراف تعتقد به لکثرة المیل إلی الشیعة فی ذلک الزمان، و کان یحضر مجلسه خلق عظیم من جمیع طوائف العلماء(1).

و قال ابن الندیم: فی عصرنا انتهت رئاسة متکلّمی الشیعة إلیه، مقدّم فی صناعة الکلام و الفقه و الآثار علی مذهب أصحابه، دقیق الفطنة، ماضی الخاطر، شاهدته فرأیته بارعا(2).

قال الذهبیّ: کانت له جلالة عظیمة و تقدّم فی العلم مع خشوع و تعبّد و تألّه.

و عن شذرات الذهب لابن العماد أنّه قال: عالم الشیعة و إمام الرافضة و لسان الإمامیّة رئیس الکلام و الفقه و الجدل صاحب التصانیف الکثیرة.

و عن الامتاع و المؤانسة للتوحیدیّ: کان ابن المعلّم حسن اللّسان و الجدل، صبورا علی الخصم، ضنین السرّ، جمیل العلانیة(3).

قال ابن حجر: عالم الرافضة صاحب التصانیف البدیعة، و هی مائتا تصنیف، طعن فیها علی السلف، له صولة عظیمة بسبب عضد الدولة، شیّعه ثمانون ألفا رافضیّ، مات سنة 413 و کان کثیر التقشّف و التخشّع و الإکباب علی العلم، تخرّج به جماعة و برع فی المقالة الإمامیّة حتّی یقال: له علی کلّ إمام منّة؛ و کان أبوه معلّما بواسط و ولد بها و قتل بعکبراء، و یقال: إنّ عضد الدولة کان یزوره فی داره و یعوده إذا مرض، و قال الشریف أبو یعلی الجعفریّ- و کان تزوّج بنت المفید-: ما کان ینام من اللّیل إلّا هجعة، ثمّ یقوم یصلّی أو یطالع أو یدرس أو یتلو القرآن (4).

و قال النجاشیّ: شیخنا و أستادنا رضی اللّه عنه أشهر من أن یوصف فی الفقه و الکلام و الروایة و الثقة و العلم (5).

ص: 105


1- 1. راجع خاتمه المستدرک ص 517.
2- 2. فهرست ابن الندیم ص 252 و 279.
3- 3. ترجمته قبل أمالیه المطبوع.
4- 4. لسان المیزان ج 5 ص 368.
5- 5. رجال النجاشیّ ص 284.

و قال شیخ الطائفة: من جملة متکلّمی الإمامیّة، انتهت إلیه رئاسة الإمامیّة فی وقته، و کان مقدّما فی العلم و صناعة الکلام، و کان فقیها متقدّما فیه، حسن الخاطر، دقیق الفطنة، حاضر الجواب (1).

و قال العلّامة الحلّیّ: من أجلّ مشایخ الشیعة و رئیسهم و أستادهم؛ و کلّ من تأخّر عنه استفاد منه، و فضله أشهر من أن یوصف فی الفقه و الکلام و الروایة أوثق أهل زمانه و أعلمهم (2).

و قال بحر العلوم فی فوائده الرجالیّة: شیخ مشایخ الأجلّة، و رئیس رؤساء الملّة، فاتح أبواب التحقیق بنصب الأدلّة، و الکاسر بشقاشق بیانه الرشیق حجج الفرق المضلّة، اجتمعت فیه خلال الفضل، و انتهت إلیه رئاسة الکلّ، و اتّفق الجمیع علی علمه و فضله و فقهه و عدالته و ثقته و جلالته، و کان رضی اللّه عنه کثیر المحاسن، جمّ المناقب، حدید الخاطر، دقیق الفطنة، حاضر الجواب،

واسع الروایة، خبیرا بالرجال و الأخبار و الأشعار و کان أوثق أهل زمانه فی الحدیث و أعرفهم بالفقه و الکلام، و کلّ من تأخّر عنه استفاد منه (3).

إلی غیر ذلک من الجملات الذهبیّة الّتی توجد فی التراجم و المعاجم یقف علیها الباحث، و کلّها دون تحدید حقیقة نفسیّاته، و استکناه ما له من الأشواط البعیدة فی العلم و العمل و ترویج المذهب؛ و حسبه دلالة علی العظمة و الجلالة و الثقة ما ورد من التوقیعات من ولیّ العصر علیه السّلام فی حقّه، ففی أحدها:

أمّا بعد: سلام علیک أیّها الولیّ [المولی] المخلص فی الدین المخصوص فینا بالیقین ... أدام اللّه توفیقک لنصرة الحقّ، و أجزل مثوبتک علی نطقک عنّا بالصدق ...

و فی ثانیها: هذا کتابنا إلیک أیّها الأخ الولیّ المخلص فی ودّنا، الصفیّ الناصر لنا الولیّ، حرسک اللّه بعینه الّتی لا تنام ...

ص: 106


1- 1. الفهرست ص 158.
2- 2. ثم وصفه بما سمعت من شیخ الطائفة؛ راجع القسم الأوّل من الخلاصة ص 72.
3- 3. راجع خاتمة المستدرک ص 518.

و فی ثالثها: من عبد اللّه المرابط فی سبیله إلی ملهم الحقّ و دلیله: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم سلام علیک أیّها العبد الصالح الناصر للحقّ الداعی إلیه بکلمة الصدق (1).

**[ترجمه]موافق و مخالف به فضل و برتری او و مهارتش در علوم عقلیه و نقلیه، حدیث، رجال، ادبیات و توانایی اش بر غلبه بر خصم در مباحثات اجماع دارند. در کتاب های معاجم از این جملات طلایی که دلالت بر این مطالب باشد، وجود دارد.

یافعی در مرآت الجنان در اتفاقات سال 413 می گوید: «در این سال وفات یافت دانشمند شیعه و پیشوای رافضه صاحب تصانیف بسیار، رئیس آنها معروف به مفید و ابن معلم. وی در کلام و فقه و جدل استاد فرزانه بود. او در دولت آل بویه با طرفداران هر مسلک و عقیده ای با جلالت و عظمت مناظره می کرد.»

ابن طیّ می گوید: «وی صدقه زیاد می داد، فروتنی و خشوع وی زیاد، و نماز و روزه اش فراوان، و لباسش زبر بود.»

غیر ابن طیّ می گوید: «عضدالدوله نیز گاهی شیخ مفید را زیارت می کرد. مفید شیخی متوسط القامه، لاغراندام و گندمگون بود. هفتاد و شش سال زندگی کرد. بیش از دویست کتاب تصنیف کرده است. ماجرای جنازه او مشهور است، زیرا هشتاد هزار نفر از رافضیان و شیعیان او را تشییع کردند، و خداوند او را از مردم آسوده گردانید. وفات او در ماه رمضان اتفاق افتاد.»

ابن کثیر شامی در تاریخ خود می گوید: «استاد و مصنف و حامی رافضیان بود. ملوک و پادشاهان آن زمان به جهت علاقه زیادی که به شیعه داشتند، به او معتقد بودند. در جلسه درس او طوایف بزرگی از علما حاضر می شدند.» - . رجوع کنید به خاتمه المستدرک: 517 -

ابن ندیم می گوید: «ریاست متکلمین شیعه در عصر ما به وی رسیده است. او در علم کلام و فقه به روش مذهب شیعه بر همه کس پیشی دارد. دانشمندی باهوش و بافر است. من او را دیده ام، دانشمندی عالیقدر است.» - . الفهرست ابن ندیم: 252 و 279 -

ذهبی می گوید: «برای او جلالت قدر و بزرگی بود و در علم با فروتنی و خضوع و تعبّد بر دیگران مقدم بود.»

از شذرات الذهب ابن معاد نقل شده که می گوید: «عالم شیعه، امام رافضیان، زبان امامیه و رئیس کلام و فقه و مناظره و صاحب تالیفات زیادی بود.»

در کتاب الامتاع و المؤانسه توحیدی آمده است: «ابن معلّم دارای زبان نیکو در جدل، در برابر دشمن صبور، و دریغ داشتن از گفتن اسرار و تبلیغش آشکارا بود.» - . زندگی توحیدی در مقدمه کتاب امالی اش چاپ شده است -

ابن حجر می گوید: «دانشمند بزرگ رافضه صاحب تصانیف بدیع است که دویست کتاب می باشد، که در آن سلف را بدنام کرد. او به خاطر عضدالدوله قدرتی بزرگ داشت. هشتاد هزار رافضی (شیعه) جنازه او را تشییع کردند. در سال 413 وفات یافت. مفید بسیار پارسا و فروتن و پاسدار علم بود. گروهی از دانشمندان از محضرش برخاستند، و در بزرگداشت مکتب تشیع جایگاهی عالی یافت، تا جایی که گفته اند او بر هر دانشمند بلندقدری منت دارد. پدرش در واسط معلم بود، و مفید در آنجا متولد گردید. بعضی هم گفته اند در عکبرا متولد شده است. می گویند عضدالدوله برای ملاقات او به خانه اش می رفت و هرگاه بیمار می شد به عیادتش می شتافت.» شریف ابویعلی جعفری داماد مفید گفته است: «مفید جز اندکی از شب را نمی خوابید. سپس برمی خاست و به نماز می ایستاد، یا مطالعه می کرد، یا مشغول تلاوت قرآن می شد.» - . لسان المیزان 5/368 -

نجاشی می گوید: «شیخ و استاد ما (رضی الله عنه)، جایگاه والای او در فقه و کلام و روایت و وثاقت و دانش مشهورتر از آن است که وصف شود.» - . رجال نجاشی: 284 -

شیخ الطائفه می گوید: «از متکلمان طایفه امامیه است. در زمان او ریاست علمی و دینی شیعه به وی منتهی گشت. در علم کلام و فقه بر هر کس مقدم، فکرش عالی، ذهنش دقیق، و دانشمندی حاضرجواب بود.» - . الفهرست: 158 -

علامه حلّی می گوید: «از بزرگ ترین مشایخ شیعه و رئیس و استاد آنهاست. کلیه دانشمندان ما که بعد از وی آمده اند، از دانش او استفاده نموده اند. فضل و دانش او در فقه و کلام و حدیث مشهورتر از آن است که به وصف آید. او موثق ترین و داناترین علمای عصر خود بود.» - . در ادامه او را با این تعبیر که از شیخ الطائفه شنیدم وصف می کند. رجوع کنید به قسمت اول کتاب الخلاصه: 72 -

بحرالعلوم در فوائد الرجالیه می گوید: «استاد استادان بزرگ و رئیس رؤسای ملت، گشاینده درهای تحقیق با اقامه دلیل و برهان با بیان روشن خویش، سرکوبگر فرقه های گمراه، دانشمندی که تمامی جهات فضل و دانش در وی گرد آمده و ریاست علمی و دینی به او منتهی گشته بود. کلیه دانشمندان بر مقام عالی وی در دانش و فضل و فقه و عدالت و وثاقت و جلالت قدرش اتفاق نظر دارند. او دارای خوبی ها و فضایل فراوان، تیزبین، باهوش، حاضر جواب و خبره در علم رجال و روایت و شعر؛ موثق ترین دانشمند عصر خود در حدیث و آشناترین آنها به علم فقه و کلام بود و هر کس بعد از او آمده، از وی استفاده کرده است.» - . رجوع کنید به خاتمه المستدرک: 158 -

غیر از این جملات طلایی که در کتاب های تراجم و معاجم درباره شیخ مفید وجود دارد، همه آنها بدون محدود نمودن شخصیت حقیقی اوست و آنچه ما از دور از علم و عمل و ترویج دین از کنه آن استخراج می کنیم، بر عظمت و بزرگی و وثاقت او، آنچه که در توقیعات حضرت ولی عصر علیه السّلام در حقّ او آمده کفایت می کند. در یکی از آنها چنین آمده است:

«امّا بعد؛ بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد؛ سلام بر تو ای دوستدار با خلوص در دین که در ولایت ما به کمال یقین مخصوصی رسیدی! ... خداوند تو را در یاری دین توفیق دهد و عطای فراوان به خاطر سخنان درستت درباره ما به شما بدهد...»

در توقیع دوّم: «این نامه ای است به برادر راستگو و درستکار و دوست مخلص ما، کسی که در راه یاری ما کوتاهی نکرده و وفا را رعایت کرده است، خداوند تو را با دید قدرتش که هرگز به خواب نمی رود محافظت فرماید...»

در توقیع سوم: «از سوی بنده خدا، همو که مرزبان دین و مقررات الهی است، به سوی کسی که حقیقت به او الهام شده و اینک خود راهنما و دلیل حق و حقیقت است. بسم الله الرحمن الرحیم؛ درود خدا بر تو ای یاری رسان حق! و آن که با گفتار راستین و شایسته، مردم را به سوی حق فرا میخوانی.» - . این توقیعات را به تفصیل علامه نوری در خاتمه المستدرک: 518 آورده و در آن جملاتی در مدح و ستایش و وثاقت است که همه را از نگارش شرح حال او بی نیاز کرده است. -

**[ترجمه]

أساتذته و مشایخه

قد تخرّج علی عدّة من المشایخ و الأساتذة من العامّة و الخاصّة، منهم:

«1»- الشیخ الصدوق أبو جعفر محمّد بن علیّ بن بابویه القمّیّ (2).

«2»- أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه (3).

«3»- أبو علیّ محمّد بن أحمد بن الجنید الکاتب الإسکافیّ (4).

«4»- أحمد بن محمّد بن الحسن بن الولید القمّیّ (5).

«5»- أبو غالب أحمد بن محمّد بن سلیمان الزراریّ (6).

«6»- أبو الحسن محمّد بن أحمد بن داود بن علیّ القمّیّ (7).

«7»- أبو الطیّب الحسین بن علیّ بن محمّد التمّار(8).

«8»- أبو حفص عمر بن محمّد بن علیّ الصیرفی، المعروف بابن الزیّات (9).

«9»- أبو الحسن علیّ بن خالد المراغیّ (10).

«10»- أبو الحسن علیّ بن مالک النحویّ (11).

«11»- أبو الحسین أحمد بن الحسین بن أسامة البصریّ (12).

«12»- أبو محمّد عبد اللّه بن محمّد الأبهریّ.(13)

ص: 107


1- 1. أورد التوقیعات بتفصیلها العلامة النوریّ فی خاتمة المستدرک ص 518 و فیها من جملات المدح و الاطراء و التوثیق ما تغنی عن غیرها ممّا ذکر فی التراجم.
2- 2. راجع التهذیب و مشیخته و أمالی الشیخ و أمالی المفید.
3- 3. راجع المصادر المذکورة.
4- 4. الفهرست ص 134.
5- 5. أمالی الشیخ ص 9 و أمالی المفید ص 1.
6- 6. الفهرست ص 31.
7- 7. المستدرک ص 520.
8- 8. أمالی المفید ص 57، أمالی الشیخ ص 2.
9- 9. أمالی المفید ص 13 أمالی الشیخ ص 4.
10- 10. أمالی الشیخ ص 6 أمالی المفید ص 34.
11- 11. أمالی الشیخ ص 8.
12- 12. أمالی الشیخ ص 9 أمالی المفید ص 140.
13- 13. أمالی الشیخ ص 12 أمالی المفید ص 144.

«13»- أبو محمّد بن عبد اللّه بن أبی شیخ (1).

«14»- أبو بکر محمّد بن عمر بن سالم بن محمّد البراء المعروف بالجعابیّ الحافظ(2).

«15»- الشریف أبو محمّد الحسن بن حمزة العلویّ الحسینیّ الطبریّ (3).

«16»- أبو عبد اللّه محمّد بن عمران المرزبانیّ (4).

«17»- أبو نصر محمّد بن الحسین البصیر الشهرزوریّ (5).

«18»- أبو عبد اللّه الحسین بن أحمد بن المغیرة(6).

«19»- أبو الطیّب محمّد بن أحمد الثقفیّ (7).

«20»- أبو الحسن علیّ بن محمّد بن حبیش الکاتب (8).

«21»- أبو بکر محمّد بن أحمد الشافعیّ (9).

«22»- أبو جعفر محمّد بن الحسین البزوفریّ (10).

«23»- أبو عبد اللّه محمّد بن علیّ بن ریاح القرشیّ (11).

«24»- المظفّر بن محمّد البلخیّ (12).

«25»- أبو الحسن علیّ بن بلال المهلبیّ.(13)

«26»- أبو علیّ الحسن بن عبد اللّه القطّان.(14)

«27»- أبو القاسم إسماعیل بن محمّد الأنباریّ الکاتب.(15)

ص: 108


1- 1. أمالی الشیخ ص 12 و المفید ص 145.
2- 2. أمالی الشیخ ص 13 و المفید ص 7.
3- 3. أمالی الشیخ ص 140.
4- 4. أمالی الشیخ ص 23 و المفید ص 8.
5- 5. أمالی الشیخ ص 24.
6- 6. أمالی الشیخ ص 28.
7- 7. أمالی الشیخ ص 30.
8- 8. أمالی الشیخ ص 32 و المفید ص 73.
9- 9. أمالی الشیخ ص 34.
10- 10. أمالی الشیخ ص 35.
11- 11. أمالی الشیخ ص 35.
12- 12. و فی بعض الأسانید: أبو المظفر بن أحمد البلخیّ. و فی بعض اخری: المظفر بن أحمد. و فی ثالثة: أبو المظفر بن محمّد، و یحتمل فی بعضها التعدّد کما یحتمل التصحیف قویّا.
13- 13. أمالی الشیخ ص 40 و المفید ص 59.
14- 14. أمالی الشیخ ص 42 و المفید ص 173.
15- 15. أمالی الشیخ ص 76.

«28»- أبو عمرو عثمان بن أحمد الدقّاق (1).

«29»- أبو الحسن زید بن محمّد بن جعفر السلمیّ (2).

«30»- أبو أحمد إسماعیل بن یحیی العبسیّ (3).

«31»- محمّد بن أحمد بن عبید اللّه المنصوریّ (4).

«32»- أبو الحسن علیّ بن الحسین البصریّ البزّاز(5).

«33»- أبو عبد اللّه بن أبی رافع الکاتب (6).

«34»- أبو نصر محمّد بن الحسین الخلّال (7).

«35»- أبو محمّد الحسن بن محمّد العطشیّ (8).

«36»- الشریف أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن طاهر(9).

«37»- أبو علیّ أحمد بن محمّد بن جعفر الصولیّ (10).

«38»- الشریف أبو محمّد أحمد بن محمّد بن عیسی العلویّ الزاهد(11).

«39»- أبو الحسن علیّ بن محمّد بن زبیر الکوفیّ (12).

«40»- أبو الحسن علیّ بن محمّد بن خالد.(13)

«41»- أبو جعفر محمّد بن عمر الزیّات.(14)

«42»- أبو الحسن محمّد بن مظفّر الورّاق.(15)

ص: 109


1- 1. أمالی الشیخ ص 72 و المفید ص 201.
2- 2. أمالی الشیخ ص 95.
3- 3. أمالی الشیخ ص 95.
4- 4. المصدر ص 96.
5- 5. المصدر ص 102.
6- 6. المصدر ص 111.
7- 7. المصدر ص 114.
8- 8. المصدر ص 116.
9- 9. التهذیب ج 2 ص 36. أمالی الشیخ 141.
10- 10. أمالی الشیخ ص 130.
11- 11. المصدر ص 263.
12- 12. أمالی المفید ص 2.
13- 13. المصدر ص 5.
14- 14. المصدر ص 7.
15- 15. المصدر ص 10.

«43»- أبو الحسن محمّد بن جعفر بن محمّد الکوفیّ النحویّ التمیمیّ (1).

«44»- أبو عبد اللّه محمّد بن الحسن الجوانیّ (2).

«45»- أبو الحسن علیّ بن أحمد بن إبراهیم الکاتب (3).

«46»- أبو عبد اللّه محمّد بن داود الحتمیّ (4).

«47»- أبو علیّ الحسن بن الفضل الرازیّ (5).

«48»- أبو القاسم علیّ بن محمّد الرفاء(6).

«49»- أبو بکر عمر بن محمّد بن سالم بن البراء المعروف بابن الجعابیّ (7).

«50»- محمّد بن أحمد بن عبد اللّه بن قضاعة الصفوانیّ (8).

«51»- أحمد بن إبراهیم بن أبی رافع الصیمریّ (9).

«52»- أبو محمّد الحسن بن محمّد بن یحیی الشریف (10).

«53»- أبو الحسن علیّ بن محمّد القرشیّ.

«54»- عبد اللّه بن جعفر بن محمّد بن أعین البزّاز.

«55»- أبو الحسن أحمد بن محمّد الجرجانیّ.

«56»- الحسین بن أحمد بن موسی بن هدیّة أبو عبد اللّه.

«57»- الشیخ أبو عبد اللّه الحسین بن علیّ بن شیبان القزوینیّ.

«58»- محمّد بن سهل بن أحمد الدیباجیّ.

«59»- جعفر بن الحسین المؤمن (11).

ص: 110


1- 1. أمالی المفید ص 45.
2- 2. المصدر ص 44.
3- 3. خاتمة المستدرک ص 521.
4- 4. أمالی المفید ص 127.
5- 5. المصدر ص 159. و اعلم أنا أردنا بأمالی الشیخ أمالی ابنه لشهرته بذلک، و نعبر عن أمالی الشیخ بالمجالس و الاخبار.
6- 6. معالم العلماء ص 101.
7- 7. الفهرست ص 114.
8- 8. الفهرست ص 133.
9- 9. المصدر ص 32.
10- 10. أمالی الشیخ ص 85.
11- 11. راجع خاتمة المستدرک ص 521.

**[ترجمه]1. شیخ صدوق؛ ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی - . رجوع کنید به التهذیب و مشیخه و امالی شیخ طوسی و امالی مفید. -

2. ابوالقاسم جعفر بن محمد قولویه - . همان -

3. ابو علی محمد بن احمد بن جنید کاتب اسکافی - . الفهرست: 134 -

4. احمد بن محمد بن حسن بن ولید قمی - . امالی شیخ طوسی: 9 ، امالی مفید: 1 -

5. ابوغالب احمد بن محمد بن سلیمان زراری - . الفهرست: 31 -

6. ابوالحسن محمد بن احمد بن داود بن علی قمی - . المستدرک: 520 -

7. ابوطیّب حسین بن علی بن محمد تمّار - . امالی مفید: 57 ، امالی شیخ طوسی: 2 -

8. ابو حفص عمر بن محمد بن علی صیرفی، معروف به ابن زیّات - . امالی مفید: 13، امالی شیخ طوسی: 4 -

9. ابوالحسن علی بن خالد مراغی - . امالی شیخ طوسی: 6 ، امالی مفید: 34 -

10. ابوالحسن علی بن مالک نحوی - . امالی شیخ طوسی: 8 -

11. ابوالحسین احمد بن حسین بن اسامۀ بصری - . امالی شیخ طوسی: 9 ، امالی مفید: 140 -

12. ابو محمد عبدالله بن محمد ابهری - . امالی شیخ طوسی: 12، امالی مفید: 144 -

13. ابو محمد بن عبدالله بن ابی شیخ - . امالی شیخ طوسی: 12، امالی مفید: 145 -

14. ابوبکر محمد بن عمر بن سالم بم محمد البراء؛ معروف به جعابی حافظ - . امالی شیخ طوسی: 13، امالی مفید: 7 -

15. شریف ابو محمد حسن بن حمزۀ علوی حسینی طبری - . امالی شیخ طوسی: 1240 -

16. ابو عبدالله محمد بن عمران مرزبانی - . امالی شیخ طوسی: 23، امالی مفید: 8 -

17. ابونصر محمد بن حسین بصیر شهزوری - . امالی شیخ طوسی: 24 -

18. ابو عبدالله حسین بن احمد بن مغیره - . امالی شیخ طوسی: 28 -

19. ابو طیّب محمد بن احمد ثقفی - . امالی شیخ طوسی: 30 -

20. ابوالحسن علی بن محمد بن حبیش کاتب - . امالی شیخ طوسی: 32 ، امالی مفید: 73 -

21. ابوبکر محمد بن احمد شافعی - . امالی شیخ طوسی: 34 -

22. ابوجعفر محمد بن حسین بزوفری - . امالی شیخ طوسی: 35 -

23. ابو عبدالله محمد بن علی بن ریاح قرشی - . امالی شیخ طوسی: 35 -

24. مظفر بن محمد بلخی - . در بعضی از سندها آمده : «ابوالمظفر بن احمد بلخی» و در بعضی دیگر: «المظفر بن احمد» و در سند سوم هم «ابوالمظفر بن محمد» آمده است. در بعضی از این سندها احتمال تعدد افراد هم هست، چنان که احتمال اشتباه هم باشد. -

25. ابوالحسن علی بن بلال مهلبی - . امالی شیخ طوسی: 40 ، امالی مفید: 59 -

26. ابوعلی حسن بن عبدالله قطّان - . امالی شیخ طوسی: 42 ، امالی مفید: 173 -

27. ابوالقاسم اسماعیل بن محمد انباری کاتب - . امالی شیخ طوسی: 76 -

28. ابو عمرو عثمان بن احمد دقّاق - . امالی شیخ طوسی: 72 ، امالی مفید: 201 -

29. ابوالحسن زید بن محمد بن جعفر سلمی - . امالی شیخ طوسی: 95 -

30. ابو احمد اسماعیل بن یحیی عبسی - . امالی شیخ طوسی: 95 -

31. محمد بن احمد بن عبیدالله منصوری - . امالی شیخ طوسی: 96 -

32. ابوالحسن علی بن حسین بصری بزّاز - . امالی شیخ طوسی: 102 -

33. ابو عبدالله بن ابی رافع کاتب - . امالی شیخ طوسی: 111 -

34. ابو نصر محمد بن حسین خلّال - . امالی شیخ طوسی: 114 -

35. ابو محمد حسن بن محمد عطشی - . امالی شیخ طوسی: 116 -

36. شریف ابو عبدالله محمد بن محمد بن طاهر - . التهذیب 2/36 ، امالی شیخ طوسی: 141 -

37. ابو علی احمد بن محمد بن جعفر صولی - . امالی شیخ طوسی: 130 -

38. شریف ابو محمد احمد بن محمد بن عیسی علوی زاهد - . امالی شیخ طوسی: 263 -

39. ابوالحسن علی بن محمد بن زبیر کوفی - . امالی مفید: 2 -

40. ابوالحسن علی بن محمد بن خالد - . امالی مفید: 5 -

41. ابوجعفر محمد بن عمر زیّات - . امالی مفید: 7 -

42. ابواحسن محمد بن مظفر ورّاق - . امالی مفید: 10 -

43. ابوالحسن محمد بن جعفر بن محمد کوفی تمیمی - . امالی مفید: 45 -

44. ابو عبدالله محمد بن حسن جوانی - . امالی مفید: 44 -

45. ابوالحسن علی بن احمد بن ابراهیم کاتب - . خاتمه المستدرک: 521 -

46. ابو عبدالله محمد بن داود حتمی - . امالی مفید: 127 -

47. ابو علی حسن بن فضل رازی - . امالی مفید: 159 بدان که وقتی امالی شیخ طوسی می گوییم، منظور امالی فرزندش است، چون شهرت بیشتری دارد و ما از امالی شیخ مفید به «مجالس و الاخبار» تعبیر می کنیم. -

48. ابوالقاسم علی بن محمد رفا - . معالم العلما: 101 -

49. ابوبکر عمر بن محمد بن سالم بن براء معروف به ابن جعابی - . الفهرست: 114 -

50. محمد بن احمد بن عبدالله بن قضاعۀ صفوانی - . الفهرست: 133 -

51. احمد بن ابراهیم بن ابی ارفع صیمری - . الفهرست: 32 -

52. ابو محمد حسن بن محمد بن یحیی شریف - . امالی شیخ طوسی: 85 -

53. ابوالحسن علی بن محمد قرشی

54. عبدالله بن جعفر بن محمد بن اعین بزّاز

55. ابوالحسن احمد بن محمد جرجانی

56. حسین بن احمد بن موسی بن هدیۀ ابو عبدالله

57. شیخ ابو عبدالله حسین بن علی بن شیبان قزوینی

58. محمد بن سهل بن احمد دیباجی

59. جعفر بن حسین مؤمن - . رجوع کنید به خاتمه المستدرک: 521 -

**[ترجمه]

تلامذته و الراوون عنه

تلامذته و الراوون عنه کثیرون یحتاج إحصاؤهم إلی تصفّح تامّ، منهم:

«1»- السیّد المرتضی علم الهدی علیّ بن الحسین بن موسی الموسویّ.

«2»- الشریف الرضی محمّد بن الحسین بن موسی الموسویّ.

«3»- شیخ الطائفة محمّد بن الحسن الطوسیّ.

«4»- الشیخ الجلیل أبو العبّاس أحمد بن علیّ بن أحمد بن العبّاس النجاشیّ الرجالیّ الأقدم (1).

«5»- الشیخ الفقیه أبو یعلی سلّار بن عبد العزیز الدیلمیّ (2).

«6»- الشیخ الثقة أبو الفرج المظفّر بن علیّ بن الحسین الحمدانیّ من سفراء الإمام صاحب الزمان علیه السّلام (3).

«7»- أبو یعلی محمّد بن الحسن بن حمزة الجعفریّ، صهره و خلیفته و الجالس مجلسه (4).

«8»- أحمد بن علیّ بن قدامة الفاضل الفقیه (5).

«9»- جعفر بن محمّد بن أحمد بن العبّاس الدوریستیّ الثقة العین (6).

«10»- الشریف أبو الوفاء المحمّدیّ الموصلیّ (7).

«11»- أبو الفتح الفقیه القاضی محمّد بن علیّ الکراجکیّ (8).

«12»- أبو الحسن علیّ بن محمّد بن عبد الرحمن الفارسیّ (9).

«13»- أبو الفوارس بن علیّ بن محمّد الفارسیّ المتقدّم ذکره (10).

«14»- أبو محمّد أخو علیّ بن محمّد الفارسیّ المتقدّم ذکره.

«15»- الحسین بن علیّ النیشابوریّ (11).

ص: 111


1- 1. رجال النجاشیّ ص 284.
2- 2. الخلاصة ص 42.
3- 3. أمل الآمل ص 71.
4- 4. رجال النجاشیّ ص 287 و قد عرفت فی ترجمته عن ابن حجر أنّه قال: کان أبو یعلی تزوج بنت المفید.
5- 5. أمل الآمل ص 33.
6- 6. المصدر ص 37.
7- 7. خاتمة المستدرک ص 479.
8- 8. أمل الآمل ص 66.
9- 9. أمالی المفید ص 1.
10- 10. المصدر ص 17.
11- 11. المصدر ص 94.

**[ترجمه]شاگردان و روایت کنندگان از شیخ مفید بسیار زیادند که به دست آوردن اسامی همه آنها نیاز به یک بررسی در تمام آثار او دارد. از آن عده اند:

1. سید مرتضی علم الهدی، علی بن حسین بن موسی موسوی

2. شریف رضی، محمد بن حسین بن موسی موسوی

3. شیخ الطائفه، محمد بن حسن طوسی

4. شیخ جلیل ابوالعباس احمد بن علی بن احمد بن عباس نجاشی، رجالی (وصفش گذشت) - . رجال نجاشی: 284 -

5. شیخ فقیه ابو یعلی سلّار بن عبدالعزیز دیلمی - . الخلاصه: 42 -

6. شیخ ثقه ابوالفرج مظفر بن علی بن حسین حمدانی، از سفیران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف - . امل الآمل: 71 -

7. ابویعلی محمد بن حسن بن حمزه جعفری، داماد و جانشین و قائم مقام شیخ مفید - . رجال نجاشی: 287 چنانچه از ترجمه او از ابن حجر آمده است می گوید: «ابویعلی با دختر مفید ازدواج نمود.» -

8. احمد بن علی بن قدامۀ، فاضل و فقیه - . امل الآمل: 33 -

9. جعفر بن محمد بن احمد بن عباس دوریستی، موثق و دقیق - . امل الآمل: 37 -

10. شریف ابوالوفاء محمّدی موصلی - . خاتمه المستدرک: 479 -

11. ابوالفتح فقیه و قاضی، محمد بن علی کراجکی - . امل الآمل: 71 -

12. ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالرحمن فارسی - . امالی مفید: 1 -

13. ابوالفوارس علی بن محمد فارسی (در قبل ذکرش آمده بود) - . امالی مفید: 17 -

14. ابو محمد برادر علی بن محمد فارسی(در قبل ذکرش آمده بود)

1. حسین بن علی نیشابوری - . امالی مفید: 94 -

**[ترجمه]

آثاره و مآثره

له تآلیف ممتعة تقرب من مائتی مصنّف کبار و صغار، نصّ علی ذلک الطوسیّ فی فهرسه، و أورد النجاشیّ مائة و سبعین منها بأسمائه فی رجاله، و أخرج عن جملة منها العلّامة المجلسیّ فی البحار، و هی:

«1»- الإرشاد(1).

«2»- المجالس و یسمّی الأمالی أیضا(2).

«3»- الاختصاص (3).

«4»- الرسالة الکافیة فی إبطال توبة الخاطئة(4).

«5»- مسارّ الشیعة فی مختصر التواریخ الشرعیّة(5).

«6»- المقنعة(6).

«7»- العیون و المحاسن المشتهر بالفصول (7). «8»- المقالات (8).

«9»- کتاب المزار(9). «10»- إیمان أبی طالب (10).

«11»- رساله ذبائح أهل الکتاب (11).

«12»- رسالة المتعة. «13»- رسالة سهو النبیّ و نومه عن الصلاة(12).

«14»- رسالة تزویج أمیر المؤمنین بنته من عمر. «15»- رسالة وجوب المسح. «16»- أجوبة المسائل السرویّة.(13) «17»- أجوبة المسائل العکبریّة.(14)

«18»- أجوبة المسائل الإحدی و الخمسین.(15)

ص: 112


1- 1. طبع غیر مرة بایران أحدها سنة 1308.
2- 2. طبع بالنجف فی 1367.
3- 3. مخطوط توجد منه نسخ فی الخزانة الرضویة و مکتبة مدرسة سپهسالار بطهران و فی مکتبة العلامة السماوی فی النجف، راجع الذریعة.
4- 4. مخطوط.
5- 5. مطبوع.
6- 6. طبع بایران سنة 1274 و معه کتاب فقه الرضا.
7- 7. طبع بالنجف فی الآونة الأخیرة.
8- 8. طبع فی تبریز فی 1363.
9- 9. مخطوط یوجد منه نسخة فی الخزانة الرضویة.
10- 10. کان عند العلّامة المجلسیّ.
11- 11. یوجد فی مکتبة الطهرانیّ بسامرّاء.
12- 12. أورده بتمامه العلّامة المجلسیّ فی ج 6 ص 297 من البحار من الطبعة الحروفیة، و أدرجه أیضا الشیخ علی فی الدّر المنثور و استبعد کونه للمفید، و الرسالة فی نفی السهو عنه صلّی اللّه علیه و آله راجع الذریعة ج 5 ص 176.
13- 13. مخطوطة راجع الذریعة ج 5 ص 222.
14- 14. مخطوطة یوجد منها نسخ؛ راجع الذریعة ج 5 ص 228.
15- 15. یظهر من آخر إجازات البحار أنّها کانت عند المجلسیّ، حیث قال بعض تلامذته فی مکتوب کتبه إلیه: و أجوبة المسائل الاحدی و الخمسین هی التی اشتریتها لکم، لا زالت همتکم عالیة، و السائل عنها رجل کان یعرف عنها بالحاجب، و کان مکتوبا فی ظهرها أنّها للشیخ، و لکنکم نسبتموها إلی المفید.

«19»- شرح عقائد الصدوق (1).

و توجد عدّة کثیرة من کتبه، منها: «1»- الإفصاح (2).

«2»- الجمل (3). «3»- اصول الفقه (4).

«4»- أحکام النساء(5). «5»- الإیضاح (6).

«6»- الإعلام فیما اتّفقت الإمامیّة علیه من الأحکام (7).

«7»- کتاب الجوابات (8). «8»- المسائل الحاجبیّة(9).

«9»- جوابات المسائل السرویّة. «10»- جوابات المسائل العکبریّة. «11»- جوابات المسائل العشر. «12»- جوابات المسائل اللّطیف من الکلام. «13»- جوابات المسائل الموصلیّات. «14»- جوابات المسائل النیشابوریّة(10).

«15»- المسائل الصاغانیّة(11).

«16»- أقسام المولی (12)

و غیرها.

**[ترجمه]برای او آثار زیادی است که تالیفات کوچک و بزرگ او نزدیک به دویست اثر می شود. به این تعداد شیخ طوسی در فهرستش تصریح کرده و نجاشی هم در رجالش اسامی یکصد و هفتاد کتاب او را آورده است که از تعدادی از آنها علامه مجلسی در بحار استفاده نموده که عبارتند از:

1. الارشاد - . بسیار در ایران چاپ شده که یک بار آن در سال 1308 بوده است. -

2. المجالس، که الامالی نیز نامیده می شود - . در نجف به سال 1367 چاپ گردید. -

3. الاختصاص - . نسخه های خطی آن در کتابخانه های رضوی مشهد، مدرسه سپسالار تهران و علامه سماوی در نجف دیده شده است. رجوع کنید به الذریعه. -

4. رساله الکافیه فی ابطال توبۀ الخاطئه - . نسخه خطی -

5. مسارّ الشیعه فی مختصر التواریخ الشیعه - . چاپ شده است. -

6. المقنعه - . در ایران با کتاب فقه الرضا در سال 1274 چاپ گردید. -

7. العیون و المحاسن، که به فصول هم شناخته می شود - . در همین سال های اخیر در نجف چاپ گردید. -

8. المقالات - . در تبریز به سال 1363 چاپ گردید. -

9. کتب المزار - . نسخه خطی آن در کتابخانه رضویه مشهد موجود است. -

10. ایمان ابی طالب - . نزد علامه مجلسی وجود داشته است. -

1. رساله ذبائح اهل الکتاب - . در کتابخانه طهرانی در سامرا موجود است. -

2. رساله المتعه

3. رساله سهو النبّی و نومه عن الصلاۀ - . تمام این رساله را علامه مجلسی در جلد 6 صفحه 297 بحار الانوار آورده است و شیخ علی در الدرر المنثور هم آورده و بعید دانسته که از مفید باشد. و رساله ای هم در نفی سهو النبّی از او می باشد. رجوع کنید به الدریعه 5/176 -

4. رساله تزویج امیرالمومنین دخترش را با عمر

5. رساله وجوب المسح

6. اجوبۀ المسائل السرویّه - . نسخه خطی، رجوع کنید به الذریعه 5/222 -

7. اجوبۀ المسائل العکبریّه - . نسخه های خطی او موجود می باشد. رجوع کنید به الذریعه 5/228 -

8. اجوبۀ المسائل الاحدی و الخمسین - . از آخر اجازات چنین بر می آید که این کتاب نزد علامه مجلسی بوده است. هنگامی که بعضی از شاگردانش برای او در نامه ای نوشته اند: «اجوبه المسائل الاحدی و الخمسین را برای شما خریده ایم که سئوال کننده از آن مردی است که به حاجب شناخته می شود و در پشت کتاب نوشته شده که این برای شیخ است و لکن نسبت به شیخ مفید داده اند.» -

9. شرح عقاید صدوق - . به ضمیمه مقالات در تبریز به سال 1363 چاپ شد. -

تعداد زیادی از کتاب هایش هم موجود می باشد که از آن جمله اند:

1. الافصاح - . در نجف چاپ شد. -

2. الجمل - . دو بار چاپ شد که یک بار آن در نجف به سال 1368 بود. -

3. اصول الفقه - . در کنار کتاب کنزالفوائد چاپ شده است. -

4. احکام النساء - . الذریعه 2/490 -

1. الایضاح - . الذریعه 1/302 -

2. الاعلام فیما اتفّقت الامامیه علیه من الاحکام - . الذریعه 2/237 -

3. کتاب الجوبات - . الذریعه 5/195 -

4. المسائل الحاجبیّه - . احتمالا این کتاب همان کتابی است که ذیل عدد 18 معرفی شده است. رجوع کنید به الذریعه 5/198 -

5. جوابات المسائل السروّیه

6. جوابات المسائل العکبریه

7. جوابات المسائل العشر

8. جوابات المسائل اللطیف من الکلام

9. جوابات المسائل الموصلّیات

10. جوابات المسائل النیشابوریه - . رجوع کنید به جلد پنجم الذریعه -

11. المسائل الصاغانیّه - . در نجف چاپ گردید. -

12. اقسام المولی - . الذریعه 2 /272 -

و غیر از این کتاب ها که ذکر شد.

**[ترجمه]

ولادته و وفاته و مدفنه

ولد فی الحادی عشر من ذی القعدة سنة 336 و قیل: 338 بقریة تعرف بسویقة ابن البصریّ من عکبرا تبعد عن بغداد إلی ناحیة الدجیل بعشرة فراسخ، و توفّی لیلة الجمعة لثلاث لیال خلون من شهر رمضان ببغداد سنة 413، و صلّی علیه علم الهدی السیّد المرتضی بمیدان الأشنان و ضاق علی الناس مع اتّساعه، و کان یوم وفاته یوما لم یر أعظم منه من کثرة الناس للصلاة علیه و کثرة البکاء من المخالف و الموافق، و شیّعه ثمانون ألف من الشیعة. و دفن فی داره سنین و نقل إلی مقابر قریش قرب روضة الإمام أبی جعفر علیه السّلام.(13)

ص: 113


1- 1. طبع مع المقالات فی تبریز سنة 1363.
2- 2. طبع فی النجف.
3- 3. طبع مرتین: مرة فی النجف سنة 1368.
4- 4. مدرج فی کنز الفوائد المطبوع.
5- 5. راجع الذریعة ج 2 ص 490.
6- 6. راجع الذریعة ج 1 ص 302.
7- 7. الذریعة ج 2 ص 237.
8- 8. الذریعة ج 5 ص 195.
9- 9. لعلها متحدة مع ما تقدم تحت رقم 18، راجع الذریعة ج 5 ص 198.
10- 10. راجع المجلد الخامس من الذریعة.
11- 11. طبعت بالنجف.
12- 12. الذریعة ج 2 ص 272.
13- 13. راجع فهرست النجاشیّ ص 283، 287. و الخلاصة ص 72.

**[ترجمه]در یازدهم ماه ذیقعده سال 336 به دنیا آمد. عده ای سال تولد او را 338 گفته اند. محل تولدش منطقه سویقۀ بن بصری از توابع عکبری بوده که ده فرسخ از بغداد تا دجیل فاصله دارد، و وفات او در شب جمعه سوم ماه مبارک رمضان سال 413 در بغداد بود. سید مرتضی علم الهدی در میدان اشنان بر او نماز گذارد و با تمام بزرگی میدان، به دلیل کثرت جمعیت جایی وجود نداشت. روز وفات او روزی بود که مخالف و موافق از نظر زیادی جمعیت و نماز بر او و زیادی گریه، بزرگ تر از آن را ندیده است. در تشییع او هشتاد هزار شیعه شرکت کردند. دو سال در خانه اش دفن بود و بعد به مقبره قریش نزدیک به روضه امام موسی بن جعفر علیه السّلام منتقل و دفن گردید. - . رجوع کنید به فهرست نجاشی: 283 و 287 ، الخلاصه: 72 -

**[ترجمه]

8- ابن الشیخ [الحسن بن محمّد بن الحسن بن علیّ الطوسیّ]

[الثناء علیه]

هو الحسن بن محمّد بن الحسن بن علیّ الطوسیّ- نوّر اللّه مرقده- الشیخ الثقة الجلیل العالم الفاضل الفقیه. یوجد ترجمته فی کتب تراجم الأصحاب (1) مشفوعا بالتبجیل و الإکبار.

قال التستریّ فی مقدّمة المقابس ص 11: الشیخ المحدّث الفقیه الفاضل الوجیه النبیه، المعتمد المؤتمن، مفید الدین، أبو علیّ الحسن- قدّس اللّه تربته و أعلی فی الجنان رتبته- له کتب: منها الأمالیّ المعروف الذی هو غیر أمالی والده (2)، و إن کانت أخباره عن والده أیضا و منها شرح النهایة و المرشد إلی سبیل المتعبّد(3)،

لم أجدهما. و کان من أعاظم تلامذة والده و الدیلمیّ و غیرهما من المشایخ (4).

**[ترجمه]حسن بن محمد بن حسن بن علی طوسی (نورالله مرقده) شیخ موثق، جلیل، عالم، فاضل و فقیه می باشد. شرح حال او در کتاب تراجم اصحاب - . رجوع کنید به الامل الآمل: 39 ، لؤلؤه البحرین: 245 ، روضه البهیه: 180، تنقیح المقال 1/ 306 ، الکنی و الالقاب 3/165 - با بزرگی و جلالت آمده است.

تستری در صفحه یازده مقدمه المقابس می گوید: «شیخ محدث، فقیه و فاضل، شناخته شده، معتمد و مورد اطمینان، مفیدالدین، ابو علی حسن (قدس الله تربته و اعلی فی الجنان رتبته)؛ کتاب هایی برای او ذکر کردند که یکی از آنها امالی معروف است که غیر از امالی پدرش شیخ طوسی می باشد، - . با امالی پدرش در سال 1213 هجری در تهران چاپ گردید. - اگرچه روایات آن از پدرش می باشد. از دیگر کتاب های او «شرح النهایۀ و المرشد الی سبیل المتعبّد» است. - . در بعضی از معجم ها «المرشد الی سبیل المتعبد»آمده است. - ما این دو کتاب را نیافتیم. او از بزرگ ترین شاگردان پدرش و دیلمی و دیگر مشایخ می باشد.» - . از پدرش بسیار روایت کرده و چنان چه در بشارۀ المصطفی: 167 آمده، همچنین از ابی الحسن محمد بن حسین معروف به ابن الصقال روایت کرده است. -

**[ترجمه]

[تلامذته و الراوون عنه]

و تلمذ علیه جماعة کثیرة من أعیان الأفاضل و إلیه ینتهی کثیر من طرق الإجازات إلی مؤلّفات القدیمة و الروایات. و کان ممّن قرأ علیه أو روی عنه:

«1»- الشیخ بوّاب البصریّ.

«2»- الشیخ محمّد بن علیّ الحلبیّ.

«3»- الشیخ الطبریّ الآتی (5).

«4»- أمین الإسلام الآتی (6).

«5»- الشیخ الفاضل الفقیه أبو الفتوح أحمد بن علیّ الرازیّ الذی روی عنه السرویّ.

ص: 114


1- 1. راجع أمل الآمل ص 39، و لؤلؤة البحرین ص 245، و روضة البهیة 180، و تنقیح المقال ج 1 ص 306، و الکنی و الألقاب ج 3 ص 165.
2- 2. طبع مع أمالی والده بطهران سنة 1213 ه.
3- 3. فی بعض المعاجم[ المرشد الی سبیل التعبّد].
4- 4. یروی کثیرا عن والده و یروی عن أبی الحسن محمّد بن الحسین المعروف بابن الصقال کما فی بشارة المصطفی ص 167.
5- 5. یعنی الشیخ ابا القاسم علیّ بن محمّد بن علی الطبریّ صاحب کتاب بشارة المصطفی.
6- 6. یعنی أبا علی الفضل بن الحسن الطبرسیّ صاحب مجمع البیان.

«6»- الشیخ الثقة أردشیر بن أبی الماجد بن أبی المفاخر الکابلیّ.

«7»- الشیخ الادیب الفقیه إسماعیل بن محمود بن إسماعیل الحلبیّ.

«8»- الشیخ العالم إلیاس بن هشام، أو ابن محمّد بن هشام الحائریّ الذی روی عنه الفقیه الصالح عربیّ بن مسافر العبادیّ الحلّیّ.

«9»- الشیخ الصالح الفقیه بدر بن سیف بن بدر العرنی الذی هو من شیوخ المنتجب (1).

«10»- الشیخ العالم الجلیل الفقیه النبیل أبو عبد اللّه الحسین بن أحمد بن طحّال المقدادیّ الذی روی عنه السرویّ (2).

«11»- الشیخ الثقة الصالح الفقیه الوجیه موفّق الدین الحسین بن الفتح الواعظ البکرآبادیّ الجرجانیّ الذی هو من مشایخ الحمصی الآتی (3).

«12»- الشیخ الصالح الفقیه جمال الدین الحسین بن هبة اللّه بن رطبة السوراویّ.

«13»- الشیخ الفاضل أبو طالب حمزة بن محمّد بن أحمد بن شهریار الخازن.

«14»- السیّد العالم الفاضل أبو الفضل الداعی بن علیّ الحسینیّ السرویّ الذی هو من مشایخ السرویّ.

«15»- الشیخ الورع الفقیه أبو سلیمان داود بن محمّد بن داود الجاستی.

«16»- السیّد الصالح الفقیه أبو النجم الضیاء بن إبراهیم بن الرضا العلویّ الحسینیّ الشجریّ.

«17»- الشیخ الثقة العالم الفقیه طاهر بن زید بن أحمد.

«18»- الشیخ الصالح الأدیب الفقیه أبو سلیمان ظفر بن داعی ظفر الحمدانیّ القزوینیّ.

«19»- الشیخ الفقیه المحدّث المتکلّم المتبحّر المناظر الماهر رئیس الأئمة فی عصره و أستاد علماء العراق فی الأصولیّین، صاحب المناظرات و المقالات مع المخالفین و المصنّفات

ص: 115


1- 1. یعنی علیّ بن عبید اللّه بن الحسن بن الحسین بن بابویه صاحب الفهرست.
2- 2. هو محمّد بن علیّ بن شهرآشوب المازندرانی صاحب کتاب المناقب.
3- 3. هو سدید الدین محمود بن علی الحمصی الرازیّ الحلی.

فی أصول الدین رشید الدین أبو سعید عبد الجلیل بن عیسی أو ابن أبی الفتح مسعود بن عیسی بن عبد الوهاب الرازیّ الذی هو من مشایخ السرویّ و ربما کان هو شیخ المنتجب أیضا.

«20»- الشیخ الثقة الفقیه موفّق الدین أبو القاسم عبید اللّه بن الحسن والد المنتجب و قد قرأ علی والده الحسن و روی عنه.

«21»- الشیخ الثقة الصالح الحافظ الفقیه أبو الحسن أو أبو القاسم علیّ بن الحسین الجاستی.

«22»- الشیخ المحدّث الفقیه الفاضل الوجیه علیّ بن شهرآشوب والد السرویّ و شیخه.

«23»- الشیخ الثقة رکن الدین علیّ ابن الشیخ العالم الفاضل أبی الحسن علیّ بن عبد الصمد التمیمیّ النیسابوریّ.

«24»- الشیخ الفاضل الجلیل محمّد بن علیّ أخو علیّ المذکور، و کلاهما من مشایخ السروی و المنتجب.

«25»- السیّد السند المعتمد علّامة زمانه و أستاد أئمة عصره و أوانه ضیاء الدین أبو الرضا فضل اللّه بن علیّ بن عبید اللّه الحسینیّ الراوندیّ القاسانیّ صاحب النوادر و شرح الشهاب و غیرهما.

«26»- الشیخ الثقة الفقیه الصالح أبو جعفر محمّد بن الحسن أو الحسین الشوهانیّ الرضویّ.

«27»- الشیخ الفاضل الجلیل مسعود بن علیّ السوانیّ. و ربما عدّ ممن روی عنه الشیخ الفقیه المحدّث الصدوق جمال الدین هبة اللّه بن رطبة السوراویّ و کأنّه اشتبه بابنه الحسین و اللّه یعلم. انتهی.

قلت: و یروی عنه أیضا العالم الجلیل أبو الفرج علیّ بن الحسین الراوندیّ (1).

و التواب بن الحسن بن أبی ربیعة الخشاب البصریّ. قرأ علیه و علی تقیّ الحلبیّ (2). و السیّد العالم العابد مهدی بن أبی حرب الحسینیّ المرعشیّ (3).

ص: 116


1- 1. امل الامل: ص 51.
2- 2. المصدر: ص 36.
3- 3. خاتمة المستدرک ص 485.

**[ترجمه]جماعت زیادی از شخصیت های فاضل نزد او شاگردی کرده اند که بسیاری از طریق اجازات و روایات به او منتهی می شوند. کسانی که بر او قرائت کردند یا از او روایت کرده اند عبارتند از:

1. شیخ بوّاب بصری 1. شیخ محمد بن علی حلبی

2. شیخ طبری (ذکرش خواهد آمد) - . یعنی شیخ ابوالقاسم علی بن محمد بن علی طبری، نویسنده کتاب بشارۀ المصطفی. -

3. امین الاسلام (ذکرش خواهد آمد) - . یعنی ابا علی فضل بن حسن طبرسی، نویسنده مجمع البیان. -

4. شیخ فاضل و فقیه، ابوالفتوح احمد بن علی رازی که سروی از او روایت می کند.

5. شیخ ثقه، اردشیر بن ابی الماجد بن ابی المفاخر کابلی

6. شیخ ادیب و فقیه، اسماعیل بن محمود بن اسماعیل حلبی

7. شیخ عالم، الیاس بن هشام یا ابن محمد بن هشام حائری که فقیه صالح عربی بن مسافر عبادی حلی از او روایت کرده است.

8. شیخ صالح و فقیه بدر بن سیف بن بدر عرنی، او از مشایخ منتجب می باشد - . یعنی علی بن عبیدالله بن حسن بن حسین بن بابویه، نویسنده الفهرست. -

9. شیخ عالم، بزرگ و فقیه، ابو عبدالله حسین بن احمد بن طحّال مقدادی که سروی از او روایت کرده است. - . او محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی، نویسنده کتاب المناقب است. -

11. شیخ ثقه، صالح و فقیه و شناخته شده، موفق الدین حسین بن فتح واعظ بکرآبادی جرجانی، او از مشایخ حمصی (در آینده می آید) می باشد - . او سدید الدین محمود بن علی حمصی رازی حلّی است. - .

12. شیخ صالح و فقیه، جمال الدین حسین بن هبت الله بن رطبۀ سوراوی

13. شیخ فاضل، ابوطالب حمزه بن محمد بن احمد بن شهریار خازن

14. سید عالم و فاضل، ابوالفضل داعی بن علی حسینی سروس، او از مشایخ سروی است.

15. شیخ متقی و فقیه ابوسلیمان داود بن محمد بن داود جاستی

16. سید صالح و فقیه، ابوالنجم ضیاء بن ابراهیم بن رضا علوی حسینی شجری

17. شیخ ثقه و عالم فقیه، طاهر بن زید بن احمد

18. شیخ صالح، ادیب و فقیه، ابو سلیمان ظفر بن داعی ظفر حمدانی قزوینی

19. شیخ فقیه، محدث، متکلم، حاذق، مناظره کننده زبردست، ریاست امت اسلامی در عصر خودش و استاد علمای عراق در بین اصولیین، صاحب مناظرات و گفتگو با مخالفین و نویسنده آثار در اصول دین، رشیدالدین ابو سعید عبدالجلیل بن عیسی یا ابن ابی الفتح مسعود بن عیسی بن عبدالوهاب رازی. او از مشایخ سروی و همچنین از مشایخ منتجب می باشد.

20. شیخ ثقه و فقیه، موفق الدین ابوالقاسم عبیدالله بن حسن، پدر منتجب که نزد پدرش درس خوانده و از او روایت کرد.

21. شیخ ثقه، صالح، حافظ و فقیه، ابوالحست یا ابوالقاسم علی بن حسین جاستی

22. شیخ محدث، فقیه، فاضل و شناخته شده، علی بن شهر آشوب، پدر و از مشایخ سروی

23. شیخ ثقه، رکن الدین علی، پسر شیخ عالم و فاضل ابی الحسن علی بن عبدالصمد تمیمی نیسابوری

24. شیخ فاضل و بزرگوار، محمد بن علی برادر علی که در بالا ذکر شد، هر دو برادر از مشایخ سروی و منتجب می باشند.

25. سید سند، معتمد، علامه زمان خود؛ استاد اساتید عصر خود ضیاء الدین ابوالرضا فضل الله بن علی بن عبیدالله حسینی راوندی قاسانی، صاحب کتاب النوادر و شرح الشهاب و دیگر کتاب ها.

26. شیخ ثقه و فقیه صالح، ابو جعفر محمد بن حسن یا حسین شوهانی رضوی

27. شیخ فاضل و بزرگوار، مسعد بن علی سواّنی. و چه بسا او را از کسانی شمرده اند که از شیخ فقیه و محدث راستگو، جمال الدین هبت الله بن رطبه سوراوی روایت کرده است که به نظر می آید با فرزندش حسین اشتباه کرده اند. و الله یعلم.

مؤلف: همچنین عالم بزرگوار ابوالفرج علی بن حسین راوندی - . امل الآمل: 51 - و تواب بن حسن بن ابی ربیعه خشاب بصری، که بر او و بر تقی حلبی قرائت کرد - . امل الآمل: 36 - ، و سید عالم و عابد مهدی بن ابی حرب حسینی مرعشی - . خاتمه المستدرک: 485 - از او روایت کرده اند.

**[ترجمه]

9- ابن قولویه

[الثناء علیه]

هو أبو القاسم جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسی بن قولویه القمّیّ، شیخنا الفقیه الأقدم المتفق علی جلالته و وثاقته و تبحّره فی الفقه و الحدیث.

قال النجاشیّ فی رجاله ص 89 بعد ما عنونه بما عنونّاه: کان أبوه یلقّب مسلمة من خیار أصحاب سعد(1)

و کان أبو القاسم من ثقات أصحابنا و أجلّائهم فی الحدیث و الفقه، روی عن أبیه و أخیه عن سعد، و قال: ما سمعت من سعد إلّا أربعة أحادیث. و علیه قرأ شیخنا أبو عبد اللّه (2) الفقه و منه حمل و کلّ ما یوصف به الناس من جمیل وفقه فهو فوقه. ا ه.

و تبعه العلّامة الحلّیّ فی الخلاصة بما سمعت و وثّقه شیخ الطائفة فی الفهرست.

و حکی فی تنقیح المقال ج 1 ص 223 عن الشیخ المفید أنّه قال: شیخنا الثقة أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه- أیّده اللّه-. و عن ابن طاوس أنّه وصفه بقوله: الشیخ الصدوق المتّفق علی أمانته.

و نصّ علی وثاقته فی الوجیزة و البلغة و البحار و خاتمة الوسائل و المشترکات للطریحیّ و مشترکات الکاظمیّ و منتهی المقال فی ترجمة أخیه علیّ و خاتمة المستدرک. و فی تنقیح المقال: أنّ وثاقته من المسلمات.

و قال ابن حجر فی لسان المیزان ج 2 ص 125(3):

جعفر بن محمّد بن جعفر بن موسی ابن قولویه أبو القاسم السهمیّ الشیعیّ من کبار الشیعة و علمائهم المشهورین متّهم، و ذکره الطوسیّ و ابن النجاشیّ و علیّ بن الحکم فی شیوخ الشیعة. و تلمذ له المفید و بالغ فی إطرائه و حدّث عنه أیضا الحسین بن عبید اللّه الغضائری و محمّد بن سلیم الصابونیّ بمصر. إ ه.

ص: 117


1- 1. یعنی: سعد بن عبد اللّه القمّیّ.
2- 2. یعنی: الشیخ المفید.
3- 3. یستفاد من مواضع کثیرة منه أن کتاب شیوخ الشیعة لعلی بن حکم. و کتاب رجال الشیعة لابن أبی طی. و رجال الکشّیّ الأصل. و رجال ابن بابویه و تاریخ الری للشیخ منتجب الدین کانت عند ابن حجر فنقل عنها کثیرا فی کتابه لسان المیزان.

**[ترجمه]ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه قمی، شیخ و فقیه و از قدما که بر بزرگی و وثاقت و مهارتش در فقه و حدیث همه اتفاق دارند.

نجاشی در صفحه هشتاد و نه رجال خود بعد از اینکه همین عنوانی را که ما عنوان کردیم (ابن قولویه) آورده، می گوید: «پدرش ملقب به «مسلمۀ» از بهترین اصحاب سعد - . یعنی سعد بن عبدالله قمی -

بود. و ابوالقاسم از ثقات اصحاب و بزرگانشان در حدیث و فقه می باشد که از پدر و برادرش از سعد روایت کرده اند.» و می گوید: «نشنیدم از سعد مگر چهار حدیث. و استاد ما شیخ ابو عبدالله - . یعنی شیخ مفید -

فقه را نزد او خواند و هر وصفی از اوصاف جمیل را که انسان بدان موفق می گردد، او فوق آنها بود.»

علامه حلی در الخلاصه هر آنچه در این باره شنید را تبعیت کرده و شیخ هم در الفهرست او را توثیق نموده است.

در تنقیح المقال جلد اول صفحه دویست و بیست و سه از شیخ مفید نقل کرده که می گوید: «استاد ما و مورد وثاقت، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه (ایدّه الله).» همچنین از ابن طاووس نقل شده که او را به صفات شیخ راستگو که بر امانتداری اش همه اتفاق دارند، وصف کرده است.

در «الوجیزه و البلغه»، «بحار الانوار»، «خاتمه وسائل»، «مشترکات طریحی»، «مشترکات کاظمی» و «منتهی المقال در زندگی برادرش علی و خاتمه المستدرک، بر وثاقت او تصریح شده است. در تنقیح المقال چنین آمده است که: «وثاقت او از مسلّمات می باشد.»

ابن حجر در صفحه یکصد و بیست و پنج جلد دوم لسان المیزان می گوید: - . در مواضع بسیار زیادی از کتاب شیوخ الشیعه از علی بن حکم و کتاب رجال الشیعه از ابن ابی طی و رجال کشی اصل و رجال ان بابویه و تاریخ ری از شیخ منتجب الدین که نزد ابن حجر بوده استفاده کرده و در کتاب لسان المیزان بسیار از آن نقل کرده است. -

«جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه ابوالقاسم سهمی شیعی، از بزرگان شیعه و مشهورین علمای شیعه می باشد. طوسی و ابن نجاشی و علی بن حکم در شیوخ الشیعه نام او را ذکر کرده اند. مفید نزد او شاگردی کرد و در ستودن او مبالغه نمود و همچنین حسین بن عبیدالله غضائری و محمد بن سلیم صابونی از او روایت کرده اند.»

**[ترجمه]

مؤلّفاته

قال النجاشیّ: له کتب حسان: کتاب مداواة الجسد، کتاب الصلاة، کتاب الجمعة و الجماعة، کتاب قیام اللّیل، کتاب الرضاع، کتاب الصداق، کتاب الأضاحی کتاب الصرف، کتاب الوطی بملک الیمین، کتاب بیان حلّ الحیوان من محرّمه، کتاب قسمة الزکاة، کتاب العدد فی شهر رمضان، کتاب الردّ علی ابن داود فی عدد شهر رمضان کتاب الزیارات (1)، کتاب الحجّ، کتاب یوم و لیلة، کتاب القضاء و أدب الحکّام، کتاب الشهادات، کتاب العقیقة، کتاب تاریخ الشهور و الحوادث فیها، کتاب النوادر کتاب النساء- و لم یتمّه-. قرأت أکثر هذه الکتب علی شیخنا أبی عبد اللّه- رحمه اللّه- و علی الحسین بن عبید اللّه. انتهی.

و قال الشیخ فی الفهرست: له تصانیف علی عدد أبواب الفقه. ا ه

**[ترجمه]نجاشی می گوید: برای او کتاب های بسیار خوبی است: کتاب مداوات الجسد، کتاب الصلاۀ، کتاب الجمعه و الجماعۀ، کتاب قیام اللیل، کتاب الرضاع، کتاب الصداق، کتاب الاضاحی، کتاب الصرف، کتاب الوطی بملک الیمین، کتاب بیان حلّ الحیوان من محرمه، کتاب قسمت الزکاۀ، کتاب العدد فی شهر رمضان، کتاب الردّ علی بن داود فی عدد شهر رمضان، کتاب الزیارات - . شیخ در الفهرست او را جامع الزیارات نامیده و در این کتاب به فضائل ائمه علیهم السّلام پرداخته است. ظاهرا این کتاب کامل الزیارات در نجف در سال 1356 چاپ شده مشتمل بر یکصد و هشت باب بوده است. - ،

کتاب الحج، کتاب یوم و لیلۀ، کتاب القضاء و ادب الحکام، کتاب الشهادات، کتاب العقیقه، کتاب تاریخ الشهور و الحوادث فیها، کتاب النوادر، کتاب النساء که تمام نشده بود. اکثر این کتاب ها را بر استاد ما ابی عبدالله (رحمه الله) و بر حسین بن عبیدالله خواند.

شیخ در الفهرست می گوید: «برای او تالیفاتی به تعداد ابواب فقه می باشد.»

**[ترجمه]

مشایخه

یروی فی کتابه کامل الزیارات عن جماعة من المشایخ، نصّ فی أوّل الکتاب علی وثاقتهم و کونهم مشهورین بالحدیث و العلم (2)،

منهم:

«1»- أبوه محمّد بن قولویه الّذی سمعت من النجاشیّ و العلّامة أنّه من خیار أصحاب سعد. قال التفرشی فی نقد الرجال ص 329 بعد ما ذکر کلام النجاشیّ: و أصحاب سعد علی ما یفهم أکثرهم ثقات کعلیّ بن الحسین بن بابویه و محمّد بن الحسن بن الولید و حمزة ابن القاسم و محمّد بن یحیی العطّار و غیرهم فکأنّ قول النجاشیّ: إنّه من خیار أصحاب سعد.

یدلّ علی توثیقه. انتهی.

ص: 118


1- 1. سمّاه الشیخ فی الفهرست: جامع الزیارات و ما روی فی ذلک من الفضل عن الأئمّة علیهم السلام و الظاهر أنّه کتاب کامل الزیارات المطبوع فی النجف سنة 1356 یشتمل علی مائة و ثمانیة أبواب.
2- 2. قال فی ص 4 و لم أخرج فیه حدیثا روی عن غیرهم إذا کان فیما روینا عنهم من حدیثهم صلوات اللّه علیهم کفایة عن حدیث غیرهم. و قد علمنا أنا لا نحیط بجمیع ما روی عنهم فی هذا المعنی و لا فی غیره لکن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم اللّه برحمته و لا أخرجت فیه حدیثا روی عن الشذاذ من الرجال یوثر ذلک عنهم عن المذکورین غیر المعروفین بالروایة المشهورین بالحدیث و العلم.

و حکی المامقانی عن ابن طاوس و الوجیزة و الحاوی وثاقته.

أقول: قد عرفت أنّ ابنه نصّ علی وثاقة مشایخه الّذین روی عنهم فی کتابه و هو منهم، یروی هو عن جماعة منهم: سعد بن عبد اللّه. و أحمد بن إدریس. و الحسین بن الحسن ابن أبان. و عبد اللّه بن جعفر. و الحسین بن سعید. و علیّ بن إبراهیم. و الحسن بن متّیل و محمّد بن الحسن الصفار. و محمّد بن یحیی العطار. و الحسن بن متویه بن السندیّ. و الحسین بن علیّ الزعفرانیّ. و أحمد بن محمّد بن عیسی. و محمّد بن الحسن بن مهزیار. و موسی بن جعفر البغدادیّ (1).

«2»- أخوه أبو الحسین المترجم فی فهرست النجاشیّ ص 185 بقوله: علیّ بن محمّد ابن جعفر بن مسرور أبو الحسین یلقّب أبوه ممله. روی الحدیث و مات حدیث السنّ، لم یسمع منه، له کتاب فضل العلم و آدابه. ا ه.

و استظهر فی منتهی المقال من ذلک کونه إمامیّا و عن روایة أخیه عنه جلالته و فضله. قلت: قد سمعت قبیل ذلک ما یستفاد منه ثقته. یروی عن سعد بن عبد اللّه. و علیّ ابن إبراهیم. و محمّد بن یحیی العطار. و الحسن بن متویه بن السندیّ. و أحمد بن إدریس (2).

«3»- أحمد بن إدریس (3).

«4»- أبو علی أحمد بن علیّ بن مهدیّ (4).

«5»- أبو الحسین أحمد بن عبد اللّه بن علیّ الناقد(5).

«6»- أحمد بن محمّد بن الحسن بن سهل (6).

«7»- جعفر بن محمّد بن إبراهیم بن عبید اللّه بن موسی بن جعفر(7).

ص: 119


1- 1. راجع کامل الزیارات ص 10، 11، 15، 20، 23، 24، 34، 61، 73، 93 187، 209، 273، 331.
2- 2. راجع کامل الزیارات ص 33، 92، 137، 187.
3- 3. کامل الزیارات: 250.
4- 4. المصدر 39.
5- 5. المصدر: 61، 76.
6- 6. المصدر: 219.
7- 7. المصدر: 158.

«8»- الحسن بن زبرقان الطبریّ (1).

«9»- الحسن بن عبد اللّه بن محمّد بن عیسی (2).

«10»- الحسین بن علیّ الزعفرانیّ، حدّثه بالریّ (3).

«11»- الحسین بن محمّد بن عامر(4).

«12»- حکیم بن داود بن حکیم (5).

«13»- أبو عیسی عبید اللّه بن الفضل بن محمّد بن هلال الطائی البصریّ (6).

«14»- علیّ بن حاتم القزوینیّ (7).

«15»- علیّ بن الحسین السعدآبادیّ (8).

«16»- علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه (9).

«17»- علیّ بن محمّد بن یعقوب الکسائیّ (10).

«18»- القاسم بن محمّد بن علیّ بن إبراهیم الهمدانیّ (11).

«19»- محمّد بن أحمد بن إبراهیم (12).

«20»- أبو عبد الرحمن محمّد بن أحمد بن الحسین العسکریّ.(13)

«21»- أبو الفضل محمّد بن أحمد بن سلیمان.(14)

«22»- أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد بن یعقوب بن إسحاق بن عمّار.(15)

«23»- أبو العباس محمّد بن جعفر الرزّاز القرشیّ الکوفیّ ابن اخت محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب.(16)

«24»- محمّد بن الحسن بن أحمد بن الولید.(17)

ص: 120


1- 1. المصدر: 188.
2- 2. المصدر: 13.
3- 3. المصدر: 52.
4- 4. المصدر: 135.
5- 5. المصدر: 13.
6- 6. المصدر: 260.
7- 7. المصدر: 250.
8- 8. المصدر: 109.
9- 9. المصدر: 21.
10- 10. المصدر: 247.
11- 11. المصدر: 113.
12- 12. المصدر: 50.
13- 13. المصدر: 16.
14- 14. المصدر: 14.
15- 15. المصدر: 181.
16- 16. المصدر: 14.
17- 17. المصدر: 13.

«25»- محمّد بن الحسن بن علیّ بن مهزیار(1).

«26»- محمّد بن الحسین بن متّ الجوهریّ (2).

«27»- محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ (3).

«28»- محمّد بن عبد المؤمن (4).

«29»- أبو الحسن محمّد بن عبد اللّه بن علیّ الناقد(5).

«30»- أبو علیّ محمّد بن همام بن سهیل (6).

«31»- محمّد بن یعقوب الکلینیّ (7).

«32»- أبو محمّد هارون بن موسی التلعکبریّ (8).

و یوجد فی کتب التراجم و الفهارس روایته أیضا عن

«33»- أحمد بن اصفهبذ(9)

«34»- ابن عقدة(10)

«35»- أبی عمر و محمّد بن عمر بن عبد العزیز الکشّیّ (11).

**[ترجمه]در کتاب کامل الزیارات از عده ای از مشایخ روایت می کند. در اول همان کتاب به وثاقت و اینکه از مشاهیر در حدیث و علم هستند - . در صفحه چهار می گوید: «در این کتاب حدیثی غیر از اینها روایت نکردم، زیرا وقتی از ائمه علیهم السّلام روایت می کنیم، دیگر نیازی به احادیث دیگران نیست. ما می دانیم که به همه آنچه در این باره و غیر آن آمده است احاطه نداریم ولکن...» - تصریح می نماید. از آن جمله اند:

1. پدرش محمد بن قولویه. آنچنان که از نجاشی و علامه شنیده شد، او از بهترین اصحاب سعد بوده است. تفرشی در صفحه سیصد و بیست و نه نقدالرجال، بعد از ذکر سخن نجاشی می گوید: «اکثر اصحاب سعد بر آن چه فهمیده می شود، از ثقات بوده اند، مثل علی بن حسین بابویه، محمد بن حسن بن ولید، حمزه بن قاسم، محمد بن یحیی عطار و دیگران. پس اینکه نجاشی می گوید او از بهترین اصحاب سعد بوده، دلالت بر توثیق او می کند.»

مامقانی از ابن طاووس و الوجیزه و الحاوی وثاقت او را حکایت می کند.

مؤلف: چنان چه فهمیده شد، فرزندش تصریح دارد بر وثاقت مشایخش که در کتاب از آنها روایت کرده است و پدرش هم از آنها می باشد. او از جماعتی روایت می کند که از آن جمله اند: سعد بن عبدالله، احمد بن ادریس، حسین بن حسن بن ابان، عبداله بن جعفر، حسین بن سعد، علی بن ابراهیم، حسن بن متیّل، محمد بن حسن صفار، محمد بن یحیی عطار، حسن بن متویة بن سندی، حسین بن علی زعفرانی، احمد بن محمد بن عیسی، محمد بن حسن مهزیار، و موسی بن جعفر بغدادی. - . رجوع کنید به کامل الزیارات:10 ، 11 ، 15 ، 20 ، 23 ، 24 ، 34 ، 61 ، 73 ، 93 ، 187 ، 209 ، 273 ، 331 -

2. برادرش ابو حسین که زندگی اش در صفحه یکصد و هشتاد و پنج فهرست نجاشی آمده و می گوید: «علی بن محمد بن جعفر بن مسرور ابوالحسین که پدرش او را به «ممله» ملقب نمود، حدیث روایت کرده و در جوانی درگذشت. از او حدیثی شنیده نشد و کتاب «فضل العلم و آدابه» از اوست.

در منتهی المقال استظهار داشته که او امامی بوده و اینکه برادرش از او روایت کرده، بزرگی و فضلش فهمیده می شود.

مؤلف: از شنیده هایی از این قبیل، بر وثاقت او استفاده می شود. او از سعد بن عبدالله، علی بن ابراهیم، محمد بن یحیی عطار، حسن بن متویه بن سندی و احمد بن ادریس روایت می کند. - . رجوع کنید به کامل الزیارات: 33 ، 92 ، 137 ، 187 -

3. احمد بن ادریس - . کامل الزیارات: 250 -

4. ابو علی احمد بن علی بن مهدی - . کامل الزیارات: 39 -

5. ابوالحسین احمد بن عبدالله بن علی ناقد - . کامل الزیارات: 61 و 76 -

6. احمد بن محمد بن حسن بن سهل - . کامل الزیارات: 219 -

7. جعفر بن محمد بن ابراهیم بن عبیدالله بن موسی بن جعفر - . کامل الزیارات: 158 -

8. حسن بن زرقان طبری - . کامل الزیارات: 188 -

9. حسن بن عبدالله بن محمد بن عیسی - . کامل الزیارات: 13 -

10. حسین به علی زعفرانی، در ری او را حدیث گفت. - . کامل الزیارات: 52 -

11. حسین بن محمد عامر - . کامل الزیارات: 135 -

12. حکیم بن داود بن حکیم - . کامل الزیارات: 13 -

13. ابو عیسی عبیدالله بن فضل بن محمد بن هلال طائی بصری - . کامل الزیارات: 260 -

14. علی بن حاتم قزوینی - . کامل الزیارات: 250 -

15. علی بن حسین سعد آبادی - . کامل الزیارات: 109 -

16. علی بن حسین بن موسی بن بابویه - . کامل الزیارات: 21 -

17. علی بن محمد بن یعقوب کسائی - . کامل الزیارات: 247 -

18. قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم همدانی - . کامل الزیارات: 113 -

19. محمد بن احمد بن ابراهیم - . کامل الزیارات: 50 -

20. ابو عبدالرحمن محمد بن احمد بن حسین عسکری - . کامل الزیارات: 16 -

21. ابوالفضل محمد بن احمد بن سلیمان - . کامل الزیارات: 14 -

22. ابو عبدالله محمد بن احمد بن یعقوب بن اسحاق بن عمّار - . کامل الزیارات: 181 -

23. ابوالعباس محمد بن جعفر رزّاز قرش کوفی، خواهرزاده محمد بن حسین بن ابی خطّاب - . کامل الزیارات: 14 - .

24. محمد بن حسن بن احمد بن ولید - . کامل الزیارات: 13 -

25. محمد بن حسن بن علی بن مهزیار - . کامل الزیارات: 11 و 24 -

26. محمد بن حسین بن متّ جوهری - . کامل الزیارات: 29 -

27. محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری - . کامل الزیارات: 12 -

28. محمد بن عبدالمؤمن - . همان / ص 272 -

29. ابوالحسن محمد بن عبدالله بن علی ناقد - . در کامل الزیارات: 73 و 67 «ابوالحسین» آمده و در خاتمه المستدرک: 523 «ابوالحسن» آمده است. -

30. ابو علی محمد بن همام بن سهیل - . کامل الزیارات: 127 -

31. محمد بن یعقوب کلینی - . کامل الزیارات: 11 و 13 -

32. ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری - . کامل الزیارات: 185 -

همچنین در کتاب های تراجم و فهرست ها روایتی از او نقل شده از:

33. احمد بن اصفهبذ - . فهرست طوسی: 31 -

34. ابن عقده - . معالم العلماء: 26 -

35. ابی عمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشّی - . خاتمه المستدرک: 531 -

**[ترجمه]

تلامذته و الراوون عنه

یروی عنه جماعة من الفطاحل منهم:

«1»- أحمد بن عبدون (12).

«2»- أحمد بن محمّد بن عیّاش.(13)

«3»- الحسین بن أحمد بن المغیرة.(14)

«4»- الحسین بن عبید اللّه.(15)

ص: 121


1- 1. المصدر: 11، 24.
2- 2. المصدر: 29.
3- 3. المصدر: 12.
4- 4. المصدر: 272.
5- 5. المصدر فی ص 73 و 67 أبو الحسین و فی خاتمة المستدرک ص 523 أبو الحسن.
6- 6. المصدر: 127.
7- 7. المصدر: 11، 13.
8- 8. المصدر: 185.
9- 9. فهرست الطوسیّ: 31.
10- 10. معالم العلماء: 26.
11- 11. خاتمه المستدرک 531.
12- 12. فهرست الطوسیّ: 42 و رجال الشیخ باب من لم یرو عنهم.
13- 13. کامل الزیارة: 260.
14- 14. المصدر: 259.
15- 15. فهرست الطوسیّ: 42 و رجال الشیخ باب من لم یرو عنهم.

«5»- حیدر بن محمّد بن نعیم السمرقندی (1). «6»- أبو الحسن علیّ بن بلال المهلبیّ (2).

«7»- محمّد بن محمّد بن نعمان المفید(3)

«8»- هارون بن موسی التلعکبریّ (4).

«9»- ابن غرور(5).

«10»- محمّد بن سلیم الصابونی سمع منه بمصر(6).

**[ترجمه]عده ای از بزرگان از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1. احمد بن عبدون - . فهرست طوسی: 42 ، رجال شیخ، باب «من لم یرو عنهم» -

2. احمد بن محمد بن عیاش - . کامل الزیارات: 260 -

3. حسین بن احمد بن مغیره - . کامل الزیارات: 259 -

4. حسین بن عبیدالله - . فهرست طوسی: 42 ، رجال شیخ، باب «من لم یرو عنهم» -

5. حیدر بن محمد بن نعیم سمرقندی - . فهرست طوسی: 64 -

6. ابوالحسن علی بن بلال مهلبی - . جامع الروات 2/429 -

7. محمد بن محمد بن نعمان مفید - . فهرست نجاشی: 90 -

8. هارون بن موسی تلعکبری - . رجال شیخ، باب «من لم یرو عنهم» -

9. ابن غرور - . رجال شیخ، باب «من لم یرو عنهم» -

10. محمد بن سلیم صابونی، در مصر از او حدیث شنید. - . لسان المیزان 2/125 -

**[ترجمه]

وفاته

قد ذکر فی کتاب الخرائج و الجرائح فی قصّة فیها مکرمة للامام الثانی عشر علیه صلوات اللّه أنّ وفاته وقعت فی سنة 367.

و أرّخها الشیخ فی رجاله 268 و تبعه ابن حجر فی لسان المیزان. و قال العلامة فی الخلاصة: وفاته فی سنة 369.

و من المحتمل تصحیف. سبع بتسع و اشتباه ما فی رجال الشیخ.

ص: 122


1- 1. فهرست الطوسیّ: 64.
2- 2. جامع الرواة ج 2 ص 429.
3- 3. فهرست النجاشیّ: 90.
4- 4. رجال الشیخ باب من لم یرو عنهم.
5- 5. المصدر: الباب.
6- 6. لسان المیزان ج 2 ص 125.

**[ترجمه]در کتاب الخرائج و الجرائح در قصه کرامتی که برای امام دوازدهم صلوات الله علیه ذکر کرده، گفته که وفات او در سال 367 اتفاق افتاده است. شیخ در رجال خود تاریخ فوت وی را 368 می داند و ابن حجر در لسان المیزان از او پیروی کرده است. علامه در الخلاصه می گوید: «وفاتش در سال 369 بود.»

احتمال می رود که در نوشتن «سبع» با «تسع» مشتبه شده باشد و اشتباه در رجال شیخ است.

**[ترجمه]

10- البرقی

[الثناء علیه]

هو أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمّد بن علیّ البرقیّ. عدّه الشیخ فی رجاله من أصحاب الامامین الجواد و الهادی علیهما السّلام.

و قال النجاشیّ فی فهرست مصنّفی أصحابنا: أصله کوفیّ و کان جدّه محمّد بن علیّ حبسه یوسف بن عمر(1)

بعد قتل زید علیه السّلام ثمّ قتله و کان خالد صغیر السنّ فهرب مع أبیه عبد الرحمن إلی برق رود، و کان ثقة فی نفسه یروی عن الضعفاء و اعتمد المراسیل (2).

1 ه.

و نقل نحو هذه الکلمة الشیخ الطوسیّ فی الفهرست ص 20.

و قال العلامة فی الخلاصة ص 8: البرقی منسوب إلی برقة قم، أصله کوفی ثقة، غیر أنّه أکثر الروایة عن الضعفاء و اعتمد المراسیل.

قال ابن الغضائری: طعن علیه القمیّون و لیس الطعن فیه، و إنّما الطعن فیمن یروی عنه، فانه کان لا یبالی عمّن أخذ علی طریقة أهل الأخبار، و کان أحمد بن محمّد بن عیسی أبعده عن قم ثمّ أعاده إلیها و اعتذر إلیه و قال: وجدت کتابا فیه وساطة بین أحمد بن محمّد بن عیسی و أحمد بن محمّد بن خالد؛ و لمّا توفّی مشی أحمد بن محمّد بن عیسی فی جنازته حافیا حاسرا لیبرئ نفسه ممّا قذفه به و عندی أنّ روایته مقبولة. انتهی.

نصّ علی توثیقه ابن داود، و المجلسیّ فی الوجیزة. و البحرانیّ فی البلغة. و الطریحی و الکاظمیّ فی مشترکاتهما. و البهائی فی مشرق الشمسین. و الشهید فی الدرایة. و المولی عنایة اللّه فی المجمع. و الأردبیلیّ فی مجمع الفائدة و غیرهم و هو ظاهر الحاوی (3).

و له ترجمة ضافیة فی فوائد الرجالیّة و روضات الجنّات و فی مقدّمة المحاسن المطبوع و فی غیرها من التراجم و أورده و أباه ابن الندیم فی فهرسته و المسعودی فی مقدّمة مروج الذهب و ابن حجر فی لسان المیزان. و قال: أصله کوفیّ من کبار الرافضة، له تصانیف جمّة أدبیّة. 1 ه.

ص: 123


1- 1. والی العراق.
2- 2. ص 55.
3- 3. راجع تنقیح المقال ج 1 ص 83 و فوائد الرجالیة للعلامة الطباطبائی.

**[ترجمه]ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی برقی. شیخ در رجالش او را از اصحاب امام جواد و امام هادی علیهما السّلام می داند.

نجاشی در فهرست مصنفین اصحاب می گوید: «اصلش کوفی و جدّش محمد بن علی است. یوسف بن عمر - . والی عراق - بعد از قتل حضرت زید علیه السّلام، او را زندانی کرد و به قتل رسانید. خالد سن کمی داشت و به همراه پدرش عبدالرحمن به برق رود فرار کرد. شخص او مورد وثاقت است و فقط از ضعفاء و روایت می کند و به احادیث مرسل - . صفحه 55 -

هم اعتماد دارد.»

مثل این کلمات را شیخ طوسی در الفهرست صفحه بیست نقل کرده است.

علامه در صفحه هشت الخلاصه می گوید: «برقی منسوب به برقه قم است و اصلش کوفی و ثقه می باشد و غیر از آنکه اکثر روایت های او از ضعفا است و به احادیث مرسل هم اعتماد می کند.»

ابن غضائری می گوید: «قمییون بر او طعن وارد کردند، در حالی که طعن در او نیست و طعن در کسانی است که او از آنها روایت کرده است. و او هیچ مبالاتی نداشت که روایات را از چه کسانی می گیرد. احمد بن محمد بن عیسی او را از قم تبعید کرد و سپس او را برگرداند و از او عذرخواهی نمود.» و می گوید: «نامه ای را دیدم که در آن وساطتی بین احمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد در آن بود. وقتی که او فوت کرد، احمد بن محمد بن عیسی در جنازه اش با پا و سر برهنه شرکت نمود تا خود را از آن اتهامی که به او زد تبرئه کند، و روایت های او نزد من مورد قبول است.

ابن داود، و مجلسی در الوجیزه، بحرانی در البلغه، طریحی و کاظمی در مشترکات، بهایی در مشرق الشمسین، شهید در الدرایه، مولی عنایت الله در المجمع، اردبیلی در مجمع الفائده و غیر از آن و ظاهر کتاب الحاوی، بر وثاقت او تصریح دارند.» - . رجوع کنید به تنقیح المقال 1/83 و فوائد الرجالیه از علامه طباطبایی. -

شرح حالی اضافه بر آنچه نقل شد، در فوائد الرجالیه و روضات الجنات و مقدمه المحاسن چاپ شده و غیر از این ها در دیگر کتاب های تراجم برای او آمده است. ابن ندیم در فهرستش و مسعودی در مقدمه مروج الذهب و ابن حجر در لسان المیزان به او و پدرش اشاره کرده و می گوید: «اصالتاً کوفی و از بزرگان روافض است و برای او تالیفاتی است که تعدادی از آن ادبی می باشند.»

**[ترجمه]

ابوه

هو محمّد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمّد بن علیّ البرقیّ، أبو عبد اللّه مولی أبی موسی الأشعریّ، عدّه الشیخ فی رجاله من أصحاب موسی بن جعفر و الرضا و الجواد علیهم السّلام،

قال النجاشیّ بعد عنوانه بما عنونّاه: ینسب إلی برق رود قریة من سواد قمّ علی واد هناک و أخواه یعرفان بأبی علیّ الحسن بن خالد و أبی القاسم الفضل بن خالد و لابن الفضل ابن یعرف بعلی بن العلاء بن الفضل بن خالد فقیه. و کان محمّد ضعیفا فی الحدیث و کان أدیبا حسن المعرفة بالأخبار و علوم العرب و له کتب: منها کتاب التنزیل و التعبیر. و کتاب یوم و لیله. و کتاب التفسیر. و کتاب مکّة و المدینة و کتاب حروب الأوس و الخزرج.

و کتاب العلل. و کتاب فی علم الباری. و کتاب الخطب. 1 ه.

ذکره الشیخ فی ص 148 فی فهرسته و العلّامة فی ص 67 من الخلاصة و قال: ثقة.

و قال ابن الغضائری: إنّه مولی جریر بن عبد اللّه، حدیثه یعرف تارة و ینکر و یروی عن الضعفاء و یعتمد المراسیل.

و قال النجاشیّ: إنّه ضعیف الحدیث و الاعتماد عندی علی قول الشیخ أبی جعفر الطوسیّ- رحمه اللّه- من تعدیله. إ ه.

قلت: قد فصّل الأصحاب القول فی تعدیله و جرحه فمن شاء ذلک فلیراجع تنقیح المقال و غیره.

**[ترجمه]ابو عبدالله محمد بن خالد بن عبدالرحمن بن محمد بن علی برقی، از دوستان ابی موسی اشعری است. شیخ در رجال خود او را از اصحاب امام موسی بن جعفر و امام رضا و امام جواد علیهم السّلام می داند.

نجاشی بعد از اینکه همین عنوانی را که ما عنوان کردیم را آورده، می گوید: «منسوب به برق رود، قریه ای از توابع قم است؛ آنجا که برادرانش به ابی علی حسن بن خالد و ابی القاسم فضل بن خالد شناخته می شوند و ابن الفضل که به علی بن علاء بن فضل بن خالد فقیه می شناسند. محمد در حدیث ضعیف و ادیبی بود که به اخبار و علوم عرب آشنایی خوبی داشت. برای او کتاب هایی هست از جمله کتاب التنزیل و التعبیر، کتاب یوم و لیلۀ، و کتاب التفسیر، و کتاب مکه و المدینه، و کتاب حروب الاوس و الخزرج، و کتاب العلل، و کتاب فی علم الباری، و کتاب الخطب.»

شیخ در صفحه یکصد و چهل و هشت فهرست خود و علامه در صفحه شصت و هفت الخلاصه او را ذکر کرده و می گوید: «مورد وثاقت است.»

ابن غضائری می گوید: «او دوست جریر بن عبدالله بود و حدیثش را عده ای می پسندیدند و بعد هم عده ای آن را منکر می شدند. او از ضعفا روایت می کند و بر احادیث مرسل اعتماد می نماید.»

نجاشی می گوید: «احادیثش ضعیف است و اعتماد من بنا بر نظر شیخ ابی جعفر طوسی (رحمه الله) است، از آنجا که احادیث او را تعدیل کرده است.»

مؤلف: اصحاب در بیان جرح و تعدیل روایاتش قائل به تفصیل شدند و کسانی که خواهان آن هستند، به تنقیح المقال و دیگر کتاب ها مراجعه نمایند.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

و لابی جعفر أحمد بن محمّد بن خالد کتب کثیرة منها المحاسن و هو مشتمل علی أزید من مائة کتاب عدّ النجاشیّ أسماء نیف و تسعین منها و لا فائدة فی نقلها بعد عدم وجدانها الیوم إلّا ما طبع منها(1)

و قال العلّامة المجلسیّ: إنّه من الأصول المعتبرة. و قال النجاشیّ:

زید فیه و نقص (2)

و ذکر له کتبا آخر منها کتاب التهانی. کتاب التغازی. کتاب أخبار الأصمّ.

ص: 124


1- 1. طبع من المحاسن أحد عشر کتابا فی مجلدین سنة 1370 بعنایة الفاضل المعاصر السیّد جلال الدین الحسینی المشتهر بالمحدث مع مقدّمة ضافیة له فی ستّین صحیفة.
2- 2. أی فی عدد أجزائها و أبوابها فذکر کل واحد من رجال التراجم ما وصل إلیه منها.

**[ترجمه]برای ابی جعفر احمد بن محمد بن خالد کتاب های زیادی را نقل کرده اند که از آن جمله المحاسن است و آن مشتمل بر بیش از یکصد کتاب می باشد. نجاشی اسامی نود و اندی از آن را شمرده که فایده ای در نقل آن در حالی که امروزه به آنها دسترسی نداریم، نمی بینیم مگر مقداری از آن که به چاپ رسیده است. - . از محاسن یازده کتاب در دو جلد در سال 1370 به عنایت فاضل معاصر سید جلال الدین حسینی معروف به محدث چاپ گردید که مقدمه اضافه شده بر آن شصت صفحه بود. -

علامه مجلسی می گوید: «محاسن از اصول معتبره است.» نجاشی می گوید: «هم اضافه و هم کم شده است.» - . منظور در تعداد جزء ها و ابواب آن است. و هر کدام از اصحاب تراجم به هر مقداری که دست می یافتند، همان را ذکر می کردند. -

و برای او کتاب های دیگری هم ذکر کرده اند که از آن جمله اند: کتاب التهانی، کتاب التغازی، و کتاب اخبار الاصم.

**[ترجمه]

مشایخه

یروی فی المحاسن عن عدّة من المشایخ یبلغ عددهم إلی مائتین رجل منهم:

«1»- أیوب بن نوح. «2»- أحمد بن محمّد بن أبی نصر.

«3»- إسماعیل بن إسحاق. «4»- إدریس بن الحسن.

«5»- إبراهیم بن إسحاق النّهاوندیّ. «6»- إسماعیل بن مهران.

«7»- أحمد بن محمّد بن عیسی. «8»- إبراهیم بن هاشم.

«9»- إبراهیم بن محمّد الثقفیّ. «10»- أبان عبد الملک.

«11»- إبراهیم بن عقبة الخزاعیّ. «12»- أحمد بن عبید.

«13»- بنان بن العباس. «14»- بکر بن صالح.

«15»- جعفر بن محمّد بن عبید اللّه الأشعریّ «16»- الحسین بن سیف بن عمیرة.

«17»- الحسن بن علیّ بن فضّال. «18»- الحسن بن محبوب.

«19»- الحسن بن علیّ بن یقطین. «20»- حماد بن عیسی.

«21»- الحسن بن ظریف بن ناصح. «22»- حماد بن عمرو النصیبیّ.

«23»- الحسن بن علیّ الوشّاء. «24»- الحسن بن یزید.

«25»- الحکم بن مسکین. «26»- الحسن بن علیّ البطائنیّ.

«27»- الحسین بن سعید. «28»- الحسن بن سعید.

«29»- الحسن بن علیّ بن یوسف. «30»- الحسن بن الحسین اللؤلؤی.

«31»- أبو الخزرج الحسین بن زبرقان. «32»- الحسن بن علیّ بن أبی عثمان.

«33»- الحسن بن علیّ بن بشیر. «34»- جابر بن خلیل القرشیّ.

«35»- الحسین بن یزید النوفلیّ. «36»- خلّاد المقریّ.

«37»- داود بن سلیمان القطان. «38»- سعدان بن مسلم.

«39»- سهل بن زیاد. «40»- صالح بن السندیّ.

«41»- سعد بن سعد الأشعریّ. «42»- داود بن أبی داود.

«43»- داود بن إسحاق الحذّاء. «44»- سعید بن جناح.

ص: 125

«45»- عبد الرّحمن بن حمّاد. «46»- علیّ بن أسباط.

«47»- علیّ بن الحکم. «48»- علیّ بن سیف.

«49»- علیّ بن حدید. «50»- عبید بن یحیی بن المغیرة.

«51»- عبد اللّه بن محمّد الحجّال. «52»- عثمان بن عیسی.

«53»- عباس بن الفضل. «54»- عمرو بن عثمان الکندیّ الخزّاز.

«55»- عیسی بن جعفر العلویّ. «56»- عبد اللّه بن علیّ العمریّ.

«57»- عبد العظیم بن عبد اللّه العلویّ. «58»- علیّ بن إسحاق.

«59»- علیّ بن عیسی القاسانیّ. «60»- علیّ بن إسماعیل المیثمیّ.

«61»- عباس بن معروف. «62»- علیّ بن ریّان بن الصلت.

«63»- عبد العزیز بن المهتدیّ. «64»- الفضل بن عبد الوهاب.

«65»- القاسم بن عروة. «66»- الفضل بن المبارک.

«67»- القاسم بن محمّد الأصفهانیّ. «68»- محمّد بن علیّ الصیرفیّ أبو سمینة.

«69»- محمّد بن تسنیم. «70»- محمّد بن عبد الحمید العطّار البجلیّ.

«71»- محمّد بن جمهور. «72»- محمّد بن عبد اللّه الهمدانیّ.

«73»- محمّد بن الحسن الصفار. «74»- محمّد بن سهل بن الیسع.

«75»- محمّد بن علیّ بن محبوب. «76»- محمّد بن سعید.

«77»- محمّد بن الحسن بن شمّون. «78»- محمّد بن الحسین بن أحمد.

«79»- محمّد بن علیّ بن یعقوب الهاشمیّ. «80»- محمّد بن سنان.

«81»- محمّد بن عیسی. «82»- منصور بن العباس.

«83»- مروک بن عبید. «84»- محسن بن أحمد.

«85»- محمّد بن حسان السلمیّ. «86»- موسی بن القاسم.

«87»- محمّد بن خالد، أبوه. «88»- محمّد بن إسماعیل بن بزیع.

«89»- محمّد بن بکر. «90»- محمّد بن أبی المثنّی.

«91»- محمّد بن أحمد بن یحیی. «92»- محمّد بن سلمة.

ص: 126

«93»- معلّی بن محمّد. «94»- محمّد بن الولید الخزاز الأحمسیّ.

«95»- محمّد بن اورمة. «96»- معاویة بن وهب.

«97»- النضر بن سوید. «98»- نوح بن شعیب النیسابوریّ.

«99»- الهیثم بن عبد اللّه النهدیّ. «100»- هارون بن الجهم.

«101»- هارون بن مسلم. «102»- یونس بن عبد الرّحمن.

«103»- أبو یوسف یعقوب بن یزید. «104»- یحیی بن محمّد.

«105»- یحیی بن إبراهیم بن أبی البلاد. «106»- یحیی بن المغیرة.

«107»- یاسر الخادم. «108»- یوسف بن السمت البصریّ.

**[ترجمه]در محاسن از عده ای از مشایخ روایت کرده که تعداد آنها به دویست نفر می رسد که عبارتند از: 1.ایوب بن نوح

2.احمد بن محمد بن ابی نصر

3.اسماعیل بن اسحاق

4.ادریس بن حسن

5.ابراهیم بن اسحاق نهاوندی

6.اسماعیل بن مهران

7.احمد بن محمد بن عیسی

8.ابراهیم بن هاشم

9.ابراهیم بن محمد ثقفی

10.ابان عبدالملک

11.ابراهیم بن عقبۀ خزاعی

12.احمد بن عبید

13.بنان بن عباس

14.بکر بن صالح

15.جعفر بن محمد بن عبیدالله اشعری

16.حسین بن سیف بن عمیره

17.حسن بن علی بن فضّال

18.حسن بن محبوب

19.حسن بن علی بن یقطین

20.حماد بن عیسی

21.حسن بن ظریف بن ناصح

22.حماد بن عمرو نصیبی

23.حسن بن علی وشّاء

24.حسن بن یزید

25.حکم بن مسکین

26.حسن بن علی بطائنی

27.حسین بن سعید

28.حسن بن سعید

29.حسن بن علی بن یوسف

30.حسن بن حسین لؤلؤئی

31.ابوالخزرج حسین بن زبرقان

32.حسن بن علی بن ابی عثمان

33.حسن بن علی بن بشیر

34.جابر بن خلیل قرشی

35.حسین بن یزید نوفلی

36.خلّاد مقری

37.داود بن سلیمان قطان

38.سعدان بن مسلم

39.سهل بن زیاد

40.صالح بن سندی

41.سعد بن سعد اشعری

42.داود بن ابی داود

43.داود بن اسحاق حذّاء

44.سعید بن جناح

45.عبدالرحمن بن حمّاد

46.علی بن اسباط

47.علی بن حکم

48.علی بن سیف

49.علی بن حدید

50.عبید بن یحیی بن مغیره

51.عبدالله بن محمد حجّال

52.عثمان بن عیسی

53.عباس بن فضل

54.عمرو بن عثمان کندی خرّاز

55.عیسی بن جعفر علوی

56.عبدالله بن علی عمری

57.عبدالعظیم بن عبدالله علوی

58.علی بن اسحاق

59.علی بن عیسی قاسانی

60.علی بن اسماعیل میثمی

61.عباس بن معروف

62.علی بن ریّان بن صلت

63.عبدالعزیز بن مهتدی

64.فضل بن عبدالوهاب

65.قاسم بن عروۀ

66.فضل بن مبارک

67.قاسم بن محمد اصفهانی

68.محمد بن علی صیرفی ابو سمینه

69.محمد بن تسنیم

70.محمد بن عبدالحمید عطار بجلی

71.محمد بن جمهور

72.محمد بن عبدالله همدانی

73.محمد بن حسن صفار

74.محمد بن سهل بن یسع

75.محمد بن علی بن محبوب

76.محمد بن سعید

77.محمد بن حسن بن شمّون

78.محمد بن حسین بن احمد

79.محمد بن علی بن یعقوب هاشمی

80.محمد بن سنان

81.محمد بن عیسی

82.منصور بن عباس

83.مروک بن عبید

84.محسن بن احمد

85.محمد بن حسان سلمی

86.موسی بن قاسم

87.محمد بن خالد، پدرش

88.محمد بن اسماعیل بن بزیع

89.محمد بن بکر

90.محمد بن ابی المثنّی

91.محمد بن احمد بن یحیی

92.محمد بن سلمه

93.معلی بن محمد

94.محمد بن ولید خراز احمسی

95.محمد بن اورمۀ

96.معاویه بن وهب

97.نضر بن سوید

98.نوح بن شعیب نیسابوری

99.هیثم بن عبدالله نهدی

100.هارون بن جهم

101. هارون بن مسلم

102. یونس بن عبدالرحمن

103. ابو یوسف یعقوب بن زید

104. یحیی بن محمد

105. یحیی بن ابراهیم بن ابی البلاد

106. یحیی بن مغیره

107. یاسر خادم

108. یوسف بن سمت بصری

**[ترجمه]

الراوون عنه

یروی عنه جماعة کثیرة منهم:

«1»- أحمد بن عبد اللّه ابن بنت البرقیّ. «2»- أحمد بن إدریس.

«3»- إبراهیم بن هاشم. «4»- سعد بن عبد اللّه.

«5»- الحسن بن متّیل. «6»- محمّد بن جعفر بن بطة.

«7»- محمّد بن الحسن الصفّار. «8»- محمّد بن أحمد بن یحیی.

«9»- محمّد بن أبی القاسم ماجیلویه. «10»- محمّد بن یحیی.

«11»- محمّد بن عیسی. «12»- محمّد بن علیّ بن محبوب.

«13»- محمّد بن الحسن بن الولید. «14»- معلّی بن محمّد.

«15»- علیّ بن الحسن المؤدّب. «16»- علیّ بن الحسین السعدآبادیّ.

«17»- علیّ بن إبراهیم. «18»- علیّ بن محمّد بن عبد اللّه القمّیّ.

«19»- عبد اللّه بن جعفر. «20»- علیّ بن محمّد بن بندار.

«21»- سهل بن زیاد.

**[ترجمه]از او تعداد کثیری روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1.احمد بن عبدالله بن بنت برقی

2.احمد بن ادریس

3.ابراهیم بن هاشم

4.سعد بن عبدالله

5.حسن بن متیّل

6.محمد بن جعفر بن بطۀ

7.محمد بن حسن صفار

8.محمد بن احمد بن یحیی

9.محمد بن ابی القاسم ما جیلویه

10.محمد بن یحیی

11.محمد بن عیسی

12.محمد بن علی بن محبوب

13.محمد بن حسن بن ولید

14.معلی بن محمد

15.علی بن حسن مؤدب

16.علی بن حسین سعدآبادی

17.علی بن ابراهیم

18.علی بن محمد بن عبدالله قمی

19.عبدالله بن جعفر

20.علی بن محمد بن بندار

21.سهل بن زیاد

**[ترجمه]

وفاته

قال النجاشیّ: قال أحمد بن الحسین- رحمه اللّه- فی تاریخه: توفّی أحمد بن أبی عبد اللّه البرقیّ سنة 274، و قال علیّ بن محمّد ماجیلویه: توفّی سنة 280.

ص: 127

**[ترجمه]نجاشی می گوید: احمد بن حسین (رحمه الله) در تاریخ فوتش گفت: «احمد بن ابی عبدالله برقی در سال 274 وفات یافت.» و علی بن محمد ماجیلویه گفت: «در سال 280 فوت نمود.»

**[ترجمه]

11- علی بن إبراهیم

[الثناء علیه]

علیّ بن إبراهیم بن هاشم، أبو الحسن القمّیّ، من أجلّة رواة الإمامیّة و من أعظم مشایخهم، أطبقت التراجم علی جلالته و وثاقته.

قال النجاشیّ فی الفهرست ص 183: ثقة فی الحدیث ثبت معتمد صحیح المذهب، سمع فأکثر، و صنّف کتبا، و أضرّ فی وسط عمره (1).

و نقل هذه الکلمة العلّامة الحلیّ فی ص 49 من خلاصته.

و قال ابن الندیم فی الفهرست ص 311: علیّ بن إبراهیم بن هاشم من العلماء و الفقهاء. إ ه.

و قال الطبرسیّ فی إعلام الوری: إنّه من أجلّ رواة أصحابنا(2). یوجد ترجمته فی جمیع تراجم أصحابنا، و فی لسان المیزان ج 4 ص 191.

**[ترجمه]علی بن ابراهیم بن هاشم، ابوالحسن قمی از بزرگان راویان حدیث امامیه و از مشایخ بزرگ امامیه است و در همه تراجم، بر بزرگی و وثاقتش متفق هستند.

نجاشی در صفحه یکصد و هشتاد و سه الفهرست می گوید: «موثق در حدیث، با عقیده ثابت، مورد اعتماد با مذهب درست، حدیث شنید و تکثیر نمود و کتاب هایی را تالیف کرد و در اواسط عمرش نابینا گشت.» - . نور چشمانش را از دست داد. -

این کلام را علامه حلّی در صفحه چهل و نه کتاب الخلاصه نقل کرده است.

ابن ندیم در صفحه سیصد و یازده فهرست خود می گوید: «علی بن ابراهیم بن هاشم از عالمان و فقیهان می باشد.»

طبرسی در اعلام الوری می گوید: «او از بزرگان راویان نزد اصحاب می باشد.» - . تنقیح المقال 2/260 -

زندگی او در همه کتاب های تراجم اصحاب و لسان المیزان جلد چهار صفحه یکصد و نود و یک موجود است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

له کتاب التفسیر(3)،

کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب قرب الإسناد، کتاب الشرائع، کتاب الحیض، کتاب التوحید و الشرک، کتاب فضائل أمیر المؤمنین علیه السّلام، کتاب المغازیّ، کتاب الأنبیاء، رسالة فی معنی هشام و یونس، جوابات مسائل سأله عنها محمّد بن بلاک، کتاب یعرف بالمشذّر، اللّه أعلم أنّه مضاف إلیه (4)، کتاب المناقب، کتاب اختیار القرآن (5).

**[ترجمه]از جمله کتاب های او عبارتند از: کتاب التفسیر، - . در ایران در سال های 1313 و 1315 چاپ گردید. - کتاب الناسخ و المنسوخ، کتاب قرب الاسناد، کتاب الشرائع، کتاب الحیض، کتاب التوحید و الشرک، کتاب فضایل امیرالمومنین علیه السّلام، کتاب المغازی، کتاب الانبیاء، رسالۀ فی معنی هاشم و یونس، جوابات مسائل؛ از او محمد بن بلاک سئوال نمود، کتابی که به «مشذّر» شناخته می شود. و خدا آگاه است که به آن کتاب ها اضافه می کنیم: - . فهرست نجاشی: 183 -

کتاب المناقب، کتاب اختیار القرآن. - . فهرست ابن ندیم: 311 -

**[ترجمه]

مشایخه

یروی عن عدّة کثیرة من المشایخ منهم:

«1»- إبراهیم بن هاشم أبوه و أکثر روایاته عنه. «2»- أحمد بن محمّد بن خالد البرقیّ.

ص: 128


1- 1. أی ذهب بصره.
2- 2. تنقیح المقال ج 2 ص 260.
3- 3. طبع بایران فی سنة 1313 و فی 1315.
4- 4. فهرست النجاشیّ ص 183.
5- 5. فهرست ابن الندیم: 311.

«3»- أحمد بن محمّد بن عیسی. «4»- أحمد بن إسحاق الأحوص.

«5»- إسماعیل بن عیسی المعروف بالسندیّ «6»- جعفر بن سلمة الأهوازیّ.

«7»- الحسن بن سعید الأهوازیّ. «8»- الحسن بن موسی الخشّاب.

«9»- الحسین بن سعید الأهوازیّ. «10»- داود بن القاسم الجعفریّ.

«11»- الریّان بن الصلت (1).

«12»- صالح بن السندیّ (2).

«13»- علیّ بن محمّد القاسانی. «14»- القاسم بن محمّد البرمکیّ.

«15»- محمّد بن أبی إسحاق الخفّاف. «16»- محمّد بن الحسن.

«17»- محمّد بن خالد الطیالسیّ. «18»- محمّد بن سالم.

«19»- محمّد بن علیّ الهمدانیّ. «20»- محمّد بن عیسی بن عبید.

«21»- محمّد بن یحیی. «22»- المختار بن محمّد بن المختار.

«23»- هارون بن مسلم. «24»- یاسر الخادم.

**[ترجمه]از عده بسیاری از مشایخ روایت می کند که از جمله آنانند:

1.ابراهیم بن هاشم، پدرش می باشد و اکثریت روایات از او است.

2.احمد بن محمد بن خالد برقی

3.احمد بن محمد بن عیسی

4.احمد بن اسحاق احوص

5.اسماعیل بن عیسی معروف به سندی

6.جعفر بن سلمۀ اهوازی

7.حسن بن سعید اهوازی

8.حسن بن موسی خشّاب

9.حسین بن سعید اهوازی

10.داود بن قاسم جعفری

11.ریّان بن صلت - . در بعضی سندها پدرش واسطه قرار گرفته است. -

12.صالح بن سندی - . همان -

13.علی بن محمد قاسانی

14.قاسم بن محمد برمکی

15.محمد بن ابی اسحاق خفّاف

16.محمد بن حسن

17.محمد بن خالد طیالسی

18.محمد بن سالم

19.محمد بن علی همدانی

20.محمد بن عیسی بن عبید

21.محمد بن یحیی

22.مختار بن محمد بن مختار

23.هارون بن مسلم

24.یاسر خادم

**[ترجمه]

رواته

یروی عنه عدّة من الأصحاب منهم:

«1»- أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانیّ. «2»- أحمد بن علیّ بن زیاد.

«3»- أحمد بن علیّ بن إبراهیم بن هاشم. «4»- أحمد بن محمّد العلویّ.

«5»- الحسن بن حمزة بن علیّ بن عبید اللّه. «6»- الحسن بن القاسم.

«7»- الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المکتب «8»- الحسین بن إبراهیم بن ناتانه.

«9»- الحسین بن حمدان. «10»- حمزة بن محمّد العلویّ.

«11»- علیّ بن الحسین بن بابویه. «12»- علیّ بن عبد اللّه الورّاق.

«13»- علیّ بن محمّد بن قولویه. «14»- محمّد بن أحمد الصفوانیّ.

«15»- محمّد بن الحسن الصفّار. «16»- محمّد بن الحسن بن الولید-

«17»- محمّد بن الحسین. «18»- محمّد بن علیّ ماجیلویه.

ص: 129


1- 1. و فی بعض الأسانید أبوه واسطة.
2- 2. و فی بعض الأسانید أبوه واسطة.

«19»- محمّد بن قولویه. «20»- محمّد بن موسی بن المتوکّل.

«21»- محمّد بن یعقوب الکلینیّ، قد أکثر الروایة عنه فی الکافی.

**[ترجمه]تعدادی از اصحاب از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1.احمد بن زیاد بن جعفر همدانی

2.احمد بن علی بن زیاد

3.احمد بن علی بن ابراهیم بن هاشم

4.احمد بن محمد علوی

5.حسن بن حمزۀ بن علی بن عبیدالله

6.حسن بن قاسم

7.حسین بن ابراهیم بن احمد بن هاشم مکتب

8.حسین بن ابراهیم بن ناتانه

9.حسین بن حمدان

10.حمزۀ بن محمد علوی

11.علی بن حسین بن بابویه

12.علی بن عبدالله ورّاق

13.علی بن محمد بن قولویه

14.محمد بن احمد صفوانی

15.محمد بن حسن صفار

16.محمد بن حسن بن ولید

17.محمد بن حسین

18.محمد بن علی ماجیلویه

19.محمد بن قولویه

20.محمد بن موسی بن متوکّل

21.محمد بن یعقوب کلینی، اکثر روایات از او در کافی آمده است.

**[ترجمه]

وفاته

لم نقف علی تاریخ وفاته، و یستفاد من المجالس ص 37 و 363 أنّه کان حیّا فی سنة 307، حیث أن حمزة بن محمّد العلویّ روی عنه فی هذه السنة.

**[ترجمه]به تاریخ وفاتش وقوف نداریم و از صفحات سی و هفت و سیصد و شصت و سه مجالس استفاده شده که در سال 307 زنده بوده است و حمزۀ بن محمد علوی در این سال از او روایت کرده است.

**[ترجمه]

12- محمّد بن علیّ بن إبراهیم بن هاشم

ذکره المصنّف فی الفصل الاوّل من البحار قال بعد ذکره علیّ بن إبراهیم-:

کتاب العلل لولده الجلیل محمّد، و قال فی الفصل الثانی: و کتاب العلل و إن لم یکن مؤلّفه مذکورا فی کتب الرجال، لکن أخباره مضبوطة موافقة لما رواه والده و الصدوق و غیرهما، و مؤلّفه مذکور فی أسانید بعض الروایات، و روی الکلینیّ فی باب من رأی القائم علیه السّلام عن محمّد و الحسن ابنی علیّ بن إبراهیم بتوسّط علیّ بن محمّد، و کذا فی موضع آخر من الباب المذکور عنه فقطّ بتوسّط، و هذا ممّا یؤیّد الاعتماد و إن کان لا یخلو من غرابة لروایته عن علیّ بن إبراهیم کثیرا بلا واسطة، بل الأظهر کما سنح لی أخیرا أنّه محمّد بن علیّ بن إبراهیم بن محمّد الهمدانیّ، و کان وکیل الناحیة کما أوضحته فی تعلیقاتی علی الکافی.

قلت: لم یذکر فی کتب فهارس أصحابنا للهمدانیّ کتاب العلل، فلا یصحّ الاعتماد علیه علی أیّ حال.

**[ترجمه]مصنّف در فصل اول از بحار بعد از ذکر علی بن ابراهیم، از او یاد کرده و می گوید: «کتاب العلل از فرزند بزرگوارش محمد است.» و در فصل دوم می گوید: «و کتاب العلل، اگر چه مؤلف آن در کتاب های رجال ذکر نشده است، ولکن روایاتش با آنچه پدرش و صدوق و غیر از این دو، روایت کرده اند، موافق و مضبوط است و مؤلف آن در سندهای بعضی از روایات ذکر شده است.» کلینی در باب «من رأی القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف» از محمد و حسن فرزندان علی بن ابراهیم، به واسطه علی بن محمد روایت کرده و در آخر این باب هم از محمد به این واسطه روایت کرده و این تائیدی بر اعتماد به او است، اگر چه خالی از غرابت و دوری نیست، چون روایت او از علی بن ابراهیم بدون واسطه زیاد است، بلکه آنچنان که اخیرا ًبرای من خطور نمود، اظهر آن است او محمد بن علی بن ابراهیم بن محمد همدانی است و او وکیل ناحیه بود، چنان چه در تعلیقاتم بر کافی آن را توضیح داده ام.

مؤلف: در کتاب های فهارس اصحاب، این کتاب العلل را از همدانی ذکر نکرده اند و علی ای حال اعتماد بر آن صحیح نمی باشد.

**[ترجمه]

13- العیّاشیّ

[الثناء علیه]

محمّد بن مسعود بن محمّد بن عیّاش السلمیّ السمرقندیّ أبو النضر المعروف بالعیّاشیّ من عیون هذه الطائفة و رئیسها و کبیرها، جلیل القدر عظیم الشأن واسع الروایة و نقّادها و نقّاد الرجال (1).

أورده أصحابنا فی کتب تراجمهم و بالغوا فی الثناء علیه و إکباره، قال النجاشیّ فی الفهرست ص 247: ثقة صدوق عین من عیون هذه الطائفة، و کان یروی عن الضعفاء

ص: 130


1- 1. المستدرک ج 3 ص 665.

کثیرا، و کان فی أوّل أمره عامیّ المذهب و سمع حدیث العامّة فأکثر منه ثمّ تبصّر و عاد إلینا و کان حدیث السنّ، سمع أصحاب علیّ بن الحسن بن فضّال و عبد اللّه بن محمّد بن خالد الطیالسیّ و جماعة من شیوخ الکوفیّین و البغدادیّین و القمیّین، قال أبو عبد اللّه الحسین ابن عبید اللّه: سمعت القاضی أبا الحسن علیّ بن محمّد قال لنا أبو جعفر الزاهد: أنفق أبو النضر علی العلم و الحدیث ترکة أبیه سائرها، و کانت ثلاث مائة ألف دینار، و کانت داره کالمسجد بین ناسخ أو مقابل أو قارئ أو معلّق، مملوّة من الناس! ا ه.

و قال الشیخ فی رجاله فی باب من لم یرو عنهم: أکثر أهل المشرق علما و أدبا و فضلا و فهما و نبلا فی زمانه، صنّف أکثر من مائتی مصنّف ذکرناها فی الفهرست، و کان له مجلس للخاصیّ و مجلس للعامیّ- رحمه اللّه-.

و قال فی الفهرست ص 126: العیّاشیّ من أهل سمرقند، و قیل: إنّه من بنی تمیم یکنّی، أبا النضر، جلیل القدر، واسع الأخبار، بصیر بالروایة مطّلع علیها، له کتب تزید علی مائتی مصنّف، ذکر فهرست کتبه ابن إسحاق الندیم. إ ه.

و قال ابن الندیم فی الفهرست ص 275: العیّاشیّ من أهل سمرقند، و قیل: إنّه من بنی تمیم، من فقهاء الشیعة الإمامیّة، أوحد دهره و زمانه فی غزارة العلم، و لکتبه بنواحی خراسان شأن من الشأن. إ ه.

و قال العلّامة الحلیّ فی الخلاصة ص 71: ثقة صدوق عین من عیون هذه الطائفة و کبیرها، و قیل: إنّه من تمیم، جلیل القدر، واسع الأخبار، بصیر بالروایة، مطّلع بها، له کتب تزید علی مائتی مصنّف، و کان یروی عن الضعفاء کثیرا، و کان فی أوّل أمره عامیّ المذهب، و سمع حدیث العامّة و أکثر منه، ثمّ تبصّر و عاد إلینا، أنفق علی العلم و الحدیث ترکة أبیه سائرها و کانت ثلاث مائة دینار.

و نصّ علی أعلمیته ابن شهرآشوب فی معالم العلماء ص 88 بقوله: أفضل أهل المشرق علما.

ص: 131

**[ترجمه]ابو نضر محمد بن مسعود بن محمد بن عیاش سلمی سمرقندی معروف به عیّاشی از برجستگان طایفه و رئیس و بزرگ آنان است، جلیل القدر و عظیم الشأن و روایاتش گسترده که نقّاد روایات و رجال آن می باشد - . المستدرک 3/665 - .

اصحاب در کتاب های تراجم نامش را آورده و در حمد و ثنای او و بزرگی او مبالغه نمودند. نجاشی در صفحه دویست و چهل و هفت الفهرست می گوید: «موثق و راستگو و بزرگی از بزرگان طایفه که از ضعفا بسیار روایت کرده است. در اول امر او سنّی مذهب بود و در همان زمان روایات فراوانی از آنان شنید. سپس مستبصر شد و بازگشت، در حالی که هنوز جوان بود. از اصحاب مانند علی بن حسن فضّال، عبدالله بن محمد بن خالد طیالسی و جماعتی از مشایخ کوفه و بغداد و قم حدیث شنید.» ابو عبدالله حسین بن عبیدالله می گوید: «از قاضی ابوالحسن علی بن محمد شنیدم که گفت: برای ما ابوجعفر زاهد نقل کرد: ابو نضر در راه علم و حدیث ارث پدری خود را که سیصد هزار دینار بود همه را در راه علم و حدیث خرج کرد. خانه اش همیشه مانند مسجد پر از افرادی بود که به نوشتن، یا به مقابله یا قرائت و تعلیق اشتغال داشتند.»

شیخ در رجالش در باب «من لم یرو عنهم» می گوید: «برترین از اهل مشرق در علم وادب و فضل و فهم و بزرگی در زمان خود بود. بیش از دویست کتاب تالیف نمود که در الفهرست آن را ذکر کردیم، و برای او جلساتی برای خواص و جلساتی هم برای مردم عوام بود (رحمه الله).»

شیخ در صفحه یکصد و بیست و شش الفهرست می گوید: «عیاشی اهل سمرقند است و می گویند از بنی تمیم می باشد و کنیه او ابو نضر است. جلیل القدر و دارای راوایات گسترده، آگاه به روایات و مطلع از آنها، برای او کتاب هایی است که بالغ بر دویست اثر می شود. ابن اسحاق ندیم فهرست کتاب های او را ذکر کرده است.»

ابن ندیم در صفحه دویست و هفتاد و پنج الفهرست می گوید: «عیاشی اهل سمرقند است و می گویند از بنی تمیم و از فقهای شیعه امامیه بوده، در دانش و علم یگانه زمان و عصر خود بوده و برای کتاب هایش در نواحی خراسان ارزش بسیار قائلند.»

علامه حلی در صفحه هفتاد و یک الخلاصه می گوید: «موثق و راستگو و بزرگی از بزرگان طایفه و می گویند از بنی تمیم است. جلیل القدر و دارای روایات گسترده و آگاه به روایات و مطلع از آنها است. برای او کتاب هایی بالغ بر دویست اثر می باشد. از ضعفا روایت بسیار نقل می کند. در اول امر سنّی مذهب بود و در همان زمان روایات فراوانی از آنان شنید، سپس مستبصر شد و بازگشت. تمام میراث پدرش را در راه علم و حدیث انفاق نمود و آن سیصد دینار بود.»

ابن شهر آشوب در صفحه هشتاد و هشت معالم العلماء بر اعلمیت او تصریح کرده و می گوید: «برترین اهل مشرق در علم بود.»

**[ترجمه]

کتبه

قد سمعت من شیخ الطائفة فی ترجمته أنّ له أکثر من مائتی مصنّف، و قد أورد هو و النجاشیّ و ابن الندیم فی فهارسهم و ابن شهرآشوب فی معالمه أسماءها، و عدّوا منها التفسیر و قد أخرج منه کثیرا العلّامة المجلسیّ فی کتابه بحار الأنوار، و قال فی الفصل الثانی: روی عنه الطبرسیّ و غیره، و رأینا منه نسختین قدیمتین، و عدّ فی کتاب الرّجال من کتبه، لکن بعض الناسخین حذف أسانیده للاختصار و ذکر فی أوّله عذرا هو أشنع من جرمه.

قلت: یوجد نصفه الأوّل إلی آخر سورة الکهف فی الخزانة الرضویة و فی تبریز عند الخیابانی، و فی مکتبة شیخ الإسلام بزنجان و فی مکتبة السیّد صدر الدین بالکاظمیة و فی خزانة کتب المشکاة بجامعة طهران.

**[ترجمه]از شیخ الطائفه در ترجمه و زندگی نجاشی شنیده شده که آثار او بالغ بر دویست کتاب می باشد. او و نجاشی و ابن ندیم در فهرست هایشان و ابن شهر آشوب در معالم اسامی آنان را آورده اند و از آن شمار است: «التفسیر» که علامه مجلسی در بحارالانوار بسیار از آن استفاده کرده است و در فصل دوم می گوید که از آن طبرسی و دیگران روایت کرده اند و ما دو نسخه قدیمی آن را دیده ایم، در کتاب الرجال از کتب عیاشی شمرده اند، لکن بعضی از نسخه نویسان سندهای آن را جهت اختصار حذف کرده اند و در اوّل آن عذرخواهی نموده اند که این کار از آن جرم شنیع تر و بدتر است.

مؤلف: نسخه ای از نیمه اول تفسیر که شامل اول قرآن تا آخر سوره کهف می باشد در مخزن کتابخانه رضوی، در تبریز نزد خیابانی، در کتابخانه شیخ الاسلام زنجان، در کتابخانه سید صدرالدین در کاظمیه و مخزن کتاب های مشکات در دانشگاه تهران موجود است.

**[ترجمه]

مشایخه

قد سبق من النجاشیّ أنّه سمع أصحاب علیّ بن الحسن بن فضّال و عبد اللّه بن محمّد بن خالد الطیالسیّ و جماعة من شیوخ الکوفیّین و البغدادیّین و القمیّین.

و یوجد فی اختیارات الکشّیّ روایته عن عدّة کثیرة منهم:

«1»- إبراهیم بن محمّد بن فارس. «2»- أحمد بن عبد اللّه العلویّ.

«3»- أحمد بن منصور الخزاعیّ. «4»- أحمد بن جعفر بن أحمد.

«5»- إسحاق بن محمّد البصری أبو یعقوب. «6»- جعفر بن أحمد بن أیّوب.

«7»- جبرئیل بن أحمد الفاریابیّ. «8»- أبو عبد اللّه الحسین بن إشکیب.

«9»- حمدان بن أحمد الکوفیّ القلانسیّ «10»- الحسین بن عبید اللّه.

«11»- سلیمان بن جعفر. «12»- عبد اللّه بن خلف.

«13»- أبو محمّد عبد اللّه بن محمّد خالد القلانسیّ «14»- عبد اللّه بن حمدویه البیهقیّ.

«15»- علی بن قیس القومشیّ. «16»- أبو الحسن علیّ بن علیّ الخزاعیّ (1)

«17»- علیّ بن محمّد بن زید القمّیّ. «18»- علیّ بن الحسن بن فضّال.

ص: 132


1- 1. و فی بعض الأسانید علیّ بن أبی علی الخزاعیّ، و الظاهر أن لفظة أبی زائدة.

«19»- علیّ بن محمّد بن فیروزان. «20»- فضل بن شاذان.

«21»- محمّد بن أحمد النهدی الکوفیّ. «22»- محمّد بن عیسی.

«23»- محمّد بن جعفر. «24»- محمّد بن یزداد الرازیّ.

«25»- محمّد بن نصیر. «26»- أبو عبد اللّه الشاذانیّ (1).

«27»- ابن المغیرة(2).

«28»- أبو العباس بن عبد اللّه بن سهل البغدادیّ الواضحیّ.

«29»- أبو علیّ المحمودیّ (3).

«30»- علیّ بن محمّد بن مروان.

**[ترجمه]چنان چه گذشت از نجاشی نقل شده بود که او از اصحاب مانند علی بن حسن بن فضّال و عبدالله بن محمد بن خالد طیالسی و عده ای از شیوخ کوفه و بغداد و قم حدیث شنیده است. در اختیارات کشّی روایتی از او وجود دارد که از عده بسیاری نقل کرده که از آن جمله اند:

1.ابراهیم بن محمد بن فارس

2.احمد بن عبدالله علوی

3.احمد بن منصور خزاعی

4.احمد بن جعفر بن احمد

5.اسحاق بن محمد بصری ابویعقوب

6.جعفر بن احمد بن ایّوب

7.جبرئیل بن احمد فاریابی

8.ابو عبدالله حسین بن اشکیب

9.حمدان بن احمد کوفی قلانسی

10.حسین بن عبیدالله

11.سلیمان بن جعفر

12.عبدالله بن خلف

13.ابو محمد عبدالله بن محمد بن خالد قلانسی

14.عبدالله بن حمدویه بیهقی

15.علی بن قیس قومشی

16.ابوالحسن علی بن علی خزاعی - . در بعضی سندها «علی بن ابی علی خزاعی» است و ظاهرا لفظ «ابی» اضافه باشد. -

17.علی بن محمد بن زید قمی

18.علی بن حسن بن فضال

19.علی بن محمد بن فیروزان

20.فضل بن شاذان

21.محمد بن احمد نهدی کوفی

22.محمد بن عیسی

23.محمد بن جعفر

24.محمد بن یزداد رازی

25.محمد بن نصیر

26.ابو عبدالله شاذانی - . شاید محمد بن حمد بن نعیم شاذانی ابو عبدالله نیسابوری باشد. -

27.ابن المغیره - . شاید عباس بن مغیره باشد. -

28.ابوالعباس بن عبدالله بن سهل بغدادی واضحی

29.ابو علی محمودی - . نام او احمد بن حماد مروزی می باشد. -

30.علی بن محمد بن مروان.

**[ترجمه]

تلامذته

«1»- ابنه جعفر بن محمّد بن مسعود.

«2»- حیدر بن محمّد السمرقندیّ.

«3»- أبو عمرو محمّد بن عمر بن عبد العزیز الکشّیّ.

**[ترجمه]1. فرزندش جعفر بن محمد بن مسعود

2. حیدر بن محمد سمرقندی

3. ابو عمرو محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشّی

**[ترجمه]

14- الامام العسکریّ

الإمام الحادی عشر أبو محمّد الحسن بن علیّ العسکریّ علیه و علی آبائه المعصومین صلوات اللّه و سلامه، ولد فی سنة 232 و قام بأمر الإمامة فی 254، و توفّی فی 260. و التفسیر المنسوب إلیه طبع أوّلا بطهران فی 1268 و ثانیا فی 1313، و ثالثا فی هامش تفسیر القمّیّ فی 1315، و قد فصّل القول باعتباره العلّامة النوریّ فی خاتمة المستدرک فی ص 661، و أوعز إلیه العلّامة الرازیّ فی الذریعة فی ج 4 ص 285- 293.

ص: 133


1- 1. لعله محمّد بن حمد بن نعیم الشاذانی أبو عبد اللّه النیسابوریّ.
2- 2. لعله العباس بن المغیرة.
3- 3. اسمه: أحمد بن حماد المروزی.

**[ترجمه]امام یازدهم ابو محمد حسن بن علی عسکری علیه و علی آبائه المعصومین صلوات الله و سلامه در سال 232 متولد شد، در سال 254 به امامت رسید و در سال 260 رحلت فرمود. تفسیر منسوب به ایشان بار اول در تهران به سال 1268 و بار دوم در سال 1313 و سومین بار در کنار تفسیر قمّی در 1315 به چاپ رسید. در اعتبار این تفسیر، علامه نوری در صفحه ششصد و شصت و یک خاتمه المستدرک به تفصیل سخن گفته و علامه رازی در صفحات دویست و هشتاد و پنج تا دویست و نود سه جلد چهارم الذریعه، آن را به امام نسبت داده است.

**[ترجمه]

15- أبو علیّ الفتال

اشارة

(1)

هو محمّد بن الحسن بن علیّ بن أحمد بن علیّ الفتّال الواعظ النیسابوریّ، الشیخ الأجلّ الثقة السعید، الحائز درجة الاجتهاد فی سبیل إشاعة الحقّ و ترویج المذهب المدعوّ تارة بالفتّال و اخری بابن الفارسیّ، المنسوب إلی أبیه الحسن مرّة، و إلی جدّه علیّ ثانیة، و إلی جدّه أحمد ثالثة، و لذلک ذهب بعض العلماء إلی تعدّد المسمّی، و لکنّ الأکثر صرّحوا بأنّ الکلّ تعبیر عن شخص واحد، و استظهروا ذلک من کلام ابن شهرآشوب و غیره، و نحن نشیر إلی ما قیل فی حقّه و نوقف الباحث إلی صراح الحال:

قال تلمیذه العلم الأعظم ابن شهرآشوب فی معالم العلماء ص 103: محمّد بن الحسن الفتّال النیسابوریّ، له التنویر فی معانی التفسیر، روضة الواعظین و بصیرة المتّعظین.

و قال فی مقدّمة مناقبه: حدّثنی الفتّال بالتنویر فی معانی التفسیر، و بکتاب روضة الواعظین ا ه. و قال أیضا: و أمّا أسانید کتب الشریفین: المرتضی و الرضیّ- إلی أن قال:- بحقّ روایتی عن السیّد المنتهی عن أبیه أبی زید، و عن محمّد بن علیّ الفارسیّ عن أبیه الحسن کلیهما عن المرتضی (2).

و قال الشیخ منتجب الدین فی تاریخ الریّ: محمّد بن أحمد بن علیّ الفارسیّ أبو علیّ الفتّال، کان من شیوخ الإمامیّة، سمع من المرتضی أبی الحسن المطهّر و عبد الجبّار بن عبد اللّه، روی عنه علیّ بن الحسن بن عبد اللّه النیسابوریّ، و مات سنة 508(3). و قال فی فهرسته: الشیخ الشهید محمّد بن أحمد الفارسیّ، مصنّف کتاب روضة الواعظین، ثمّ قال- بعد فصل طویل-: الشیخ محمّد بن علیّ الفتّال النیسابوریّ، صاحب التفسیر ثقة و أیّ ثقة، أخبرنی جماعة من الثقات عنه بتفسیره. ا ه(4).

ص: 134


1- 1. الفتال بالفاء المفتوحة- لا بالقاف کما فی لسان المیزان المطبوع- و التاء المشددة: من أسماء البلبل و لعله لقّب به لطلاقة فی لسانه فی الخطابة و الوعظ و عذوبة فی لهجته و رقّة فی ألفاظه.
2- 2. راجع بحار الأنوار ج 1 ص 69 من طبعنا هذا.
3- 3. لسان المیزان ج 5 ص 44.
4- 4. راجع بحار الأنوار مجلد الاجازات أو المجلد الأول ص 8 من طبعنا هذا.

قال ابن دواد فی کتاب الرجال: محمّد بن أحمد بن علیّ الفتّال النیسابوریّ المعروف بابن الفارسیّ، متکلّم، جلیل القدر، فقیه عالم زاهد ورع، قتله أبو المحاسن عبد الرزّاق رئیس نیسابور، الملقّب بشهاب الإسلام ا ه(1).

و قال الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 62: محمّد بن الحسن الفتّال النیسابوریّ، له کتاب التنویر فی معانی التفسیر. روضة الواعظین و بصیرة المتّعظین، قاله ابن شهرآشوب، و تقدّم ابن أحمد الفتّال الفارسیّ فتأمّل.

و قال فی ص 59 الشیخ الشهید محمّد بن أحمد الفارسیّ الفتّال، ثقة جلیل، له کتاب روضة الواعظین انتهی.

و قال فی ص 66: محمّد بن علیّ الفتّال النیسابوریّ صاحب التفسیر، ثقة و أیّ ثقة، أخبرنا جماعة من الثقات عنه بتفسیره، قاله منتجب الدین. انتهی.

قلت: لعلّه أشار بقوله: «فتأمّل» إلی اتّحاد ابن الحسن و ابن أحمد، و هو کذلک، بل یستفاد من صاحب الرّوضات و غیره اتّحادهما مع ابن علیّ صاحب التفسیر أیضا، و الکلام الّذی نقلنا عن منتجب الدین و عن الشیخ الحرّ فی ص 66 من الأمل ظاهر فی تعدّدهما، حیث أنّ تعدّد الترجمة یکشف عن تعدّد المترجم، و جمع صاحب الذریعة(2) بین کلام ابن شهرآشوب و منتجب الدین بأنّ هنا شخصین یسمّی بالفتّال: أحدهما محمّد بن الحسن بن علیّ بن أحمد بن علیّ الفتّال النیسابوریّ الواعظ الشهید، المعبّر عنه فی التراجم بمحمّد بن علی و محمّد بن أحمد أیضا و هو صاحب کتاب روضة الواعظین و التنویر فی معانی التفسیر، ثانیهما محمّد بن علیّ الفتّال المفسّر و هو صاحب کتاب تفسیر آخر غیر التنویر هذا.

و سیأتی من المصنّف إیعاز إلی ذلک (3).

**[ترجمه] - . فتّال با فاء نه با قاف - که در لسان المیزان چاپ شده نوشته است - و تاء مشدد از اسامی بلبل می باشد و علت آنکه به او چنین لقب داده اند، گویایی زبانش در خطابه و وعظ و گوارایی لهجه و روان بودن در ادای الفاظ بود. -

محمد بن حسن بن علی بن احمد بن علی فتال واعظ نیسابوری، شیخ بزرگوار و موثق و سعادتمند که در راه انتشار حق و ترویج مذهب، درجه اجتهاد را به دست آورد. او هم به فتّال و هم به «ابن فارسی» خوانده می شود. او یک بار به پدرش حسن و در مرحله دوم به جدّش علی و در بار سوم به جدّش احمد منتسب است و همین انتساب ها باعث شده که عده ای از علما گمان کنند که تعدادشان چند نفر است. لکن اکثر علما تصریح نموده اند که این ها تعابیر از یک شخص است و این از کلام ابن شهر آشوب و دیگران معلوم می شود. و ما به هر آنچه در حق او گفته اند اشاره می کنیم تا محقق به آنچه که صریح و آشکار است دست یابد:

شاگردش عالم بزرگ، ابن شهر آشوب در صفحه یکصد و سه معالم العلماء می گوید: «محمد بن حسن فتّال نیسابوری که برای او کتاب «التنویر فی معانی التفسیر» و «روضۀ الواعظین» و «بصیرۀ المتّعظین» است.»

و در مقدمه مناقب می گوید: «فتّال به کتاب التنویر فی معانی التفسیر و روضۀ الواعظین مرا حدیث گفت.» و همچنین می گوید: «سندهای دو کتاب شریف سید مرتضی و سید رضی می باشند.» تا آنجا که می گوید: «به حق روایت من از سید المنتهی، از پدرش ابی زید و از محمد بن علی الفارسی، از پدرش حسن و هر دو از سید مرتضی است.» - . رجوع کنید به بحار الانوار 1/69 همین چاپ -

شیخ منتجب الدین در تاریخ ری می گوید: «محمد بن احمد بن علی فارسی ابوعلی فتّال، از مشایخ امامیه که از مرتضی ابی الحسن مطهّر و عبدالجبار بن عبدالله حدیث شنید و علی بن حسن بن عبدالله نیسابوری از او روایت کرده است. و در سال 508 درگذشت.» - . لسان المیزان 5/44 -

در فهرست خود می گوید: «شیخ شهید محمد بن احمد فارسی نویسنده کتاب روضۀ الواعظین است.» سپس بعد از فصلی طولانی می گوید: «شیخ محمد بن علی فتّال نیسابوری صاحب التفسیر موثق است و چه توثیقی دارد، و جماعتی از موثقین از تفسیر او ما را خبر داده اند.» - . رجوع کنید به بحار الانوار جلد اجازات یا جلد اول: 8 از همین چاپ -

ابن داود در کتاب الرجال می گوید: «محمد بن احمد بن علی فتّال نیسابوری معروف به ابن فارسی، متکلم، جلیل القدر، فقیه، زاهد و با تقوا که ابوالمحاسن عبدالرزّاق رئیس نیسابور او را به قتل رسانید، او ملقّب به شهاب الاسلام بود.» - . بحارالانوار 1 : 8 -

شیخ حر در صفحه شصت و دو امل الآمل می گوید: «محمد بن حسن فتّال نیسابوری، برای او آثاری مانند کتاب التنویر فی معانی التفسیر، روضۀ الواعظین و بصیرۀ المتّعظین است که این را ابن شهرآشوب گفته است. ابن احمد فتّال نیشابوری ذکرش گذشت. فتأمل.» در صفحه پنجاه و نه می گوید: «شیخ شهید محمد بن احمد فارسی فتّال، موثق و بزرگوار که برای او کتاب روضۀ الواعظین است.»

در صفحه شصت و شش می گوید: «محمد بن علی فتّال نیسابوری صاحب التفسیر، موثق و چه توثیقی دارد و جماعتی از موثقین از تفسیر او ما را خبر داده اند، این را منتجب الدین گفته است.»

مؤلف: گفته است «فتأمّل»، شاید اشاره به یکی بودن ابن الحسن و ابن احمد دارد، بلکه از کلام صاحب روضات الجنات و دیگران هم استفاده می شود که این دو با ابن علی صاحب التفسیر هم یکی هستند. کلامی که از منتجب الدین و از شیخ حر در صفحه شصت و شش از امل الآمل نقل شد، ظهور در تعدد آنها دارد. در حالی که تعدد شرح حال، دلالت بر تعدد آنها نیز دارد. صاحب الذریعه - . رجوع کنید به الذریعه 4/296 و 469 - بین کلام ابن شهر آشوب و منتجب الدین جمع کرده است به اینکه در اینجا دو نفر به فتّال نامیده می شوند؛ اولین آنها محمد بن حسن بن علی بن احمد بن علی فتّال نیسابوری واعظ شهید است که در تراجم از او به محمد بن علی و محمد بن احمد هم تعبیر شده و او نویسنده کتاب روضۀ الواعظین و التنویر فی معانی التفسیر می باشد؛ و دومین نفر محمد بن علی فتّال مفسّر است که او نویسنده تفسیر دیگری غیر التنویر است.

به زودی از مصنف اشاره به این نکته خواهد آمد. - . رجوع کنید به بحار الانوار 1 : 8 از همین چاپ -

**[ترجمه]

مؤلفاته

قد سمعت من التراجم أنّ له کتاب روضة الواعظین و التنویر فی معانی التفسیر و الأوّل قد طبع بایران سنة 1330 و الثانی قد عصفت به عواصف الحدثان.

ص: 135


1- 1. بحار الأنوار ج 1 ص 8.
2- 2. راجع الذریعة ج 4 ص 296 و 469.
3- 3. راجع البحار ج 1 ص 8 من طبعنا هذا.

**[ترجمه]چنان چه از کتاب های تراجم فهمیده شد، برای او کتاب های روضۀ الواعظین، و التنویر فی معانی التفسیر است که کتاب اول در سال 1330 در ایران به چاپ رسید و کتاب دوم دچار باد حوادث شد و از بین رفت.

**[ترجمه]

وفاته

استشهد- قدّس اللّه سرّه- بید أبی المحاسن عبد الرزّاق رئیس نیسابور(1) فی سنة 508(2).

**[ترجمه]در سال 508 - . منتجب الدین در تاریخ ری، به این تاریخ در زندگی او تصریح کرده است. - به

دست ابی المحاسن عبدالرزاق رئیس نیسابور - . به این کلام ابن داود تصریح دارد که سخن او قبلاً گذشت. - به شهادت رسید (قدس الله سرّه).

**[ترجمه]

16- امین الإسلام الشیخ أبو علیّ الطبرسیّ

[الثناء علیه]

الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسیّ، فخر العلماء الأعلام و أمین الملّة و الإسلام قدوة المفسّرین و عمدة الفضلاء المتبحّرین، کان من زعماء الدین و أجلّاء هذه الطائفة و ثقاتهم، توجد ترجمته فی معالم العلماء ص 123 و نقد الرجال ص 266 و ریاض العلماء و اللؤلؤة ص 279 و أمل الآمل ص 56 و جامع الرواة ج 2 ص 4 و روضات الجنّات ص 489 و مقابس الأنوار ص 13 و خاتمة المستدرک ص 486 و تنقیح المقال ج 2 القسم الثانی ص 7 و الکنی و الألقاب ج 2 ص 403 و غیرها من التراجم، و ذکروه کلّهم بالاطراء و الثناء علیه و إکباره و توثیقه.

و نحن فی غنی عن سرد ما فی التراجم بعد شهرته و سطوع فضله و بعد ما یدلّنا علی فضله الکثار و علمه الغریز و تقدّمه الظاهر فی التفسیر کتابة (مجمع البیان) و غیره من مؤلّفاته و آثاره الخالدة.

**[ترجمه]افتخار علمای اعلام و امین ملت و اسلام، پیشوای مفسرین و عمود و پشتوانه فضلای حاذق، از رهبران دین و بزرگان این طائفه و ثقات آن به شمار می آید. شرح حال او در صفحه یکصد و بیست و سه معالم العلماء، صفحه دویست و شصت و شش نقد الرجال، صفحه دویست و هفتاد و نه ریاض العلماء و اللؤلؤۀ، صفحه پنجاه و شش امل الآمل، جامع الروات 2/4، صفحه چهارصد و هشتاد و نه روضات الجنّات، صفحه سیزده المقابس الانوار، صفحه چهارصد و هشتاد و شش خاتمه المستدرک، تنقیح المقال جلد دوم قسمت دوم صفحه هفت، الکنی و الالقاب 2/403 و دیگر کتاب های تراجم آمده است و همه آنها به ذکر حمد و ثنای او بزرگی و وثاقتش پرداختند.

بعد از آگاهی از شهرت و والایی فضیلت و آنچه که دلالت بر فضل زیاد او و علم او می کند و مقدمه ای که در نوشتن تفسیر «مجمع البیان» و غیر از این تفسیر از تالیفات و آثار ماندگارش از او وجود دارد، از آنچه در کتاب های تراجم آمده بی نیاز می شویم.

**[ترجمه]

مشایخه

یروی هو عن جماعة منهم:

«1»- الشیخ أبو علیّ بن الشیخ الطوسیّ.

«2»- الشیخ أبو الوفاء عبد الجبّار الرازیّ.

«3»- الشیخ الأجلّ الحسن بن الحسین بن الحسن بن بابویه القمّیّ.

«4»- الشیخ موفّق الدین الحسین بن الواعظ البکرآبادیّ الجرجانیّ.

«5»- السیّد محمّد بن الحسین الحسینیّ القصبیّ الجرجانیّ.

ص: 136


1- 1. نص علی ذلک ابن داود فی کلامه الذی نقلناه قبلا.
2- 2. نص علی ذلک منتجب الدین فی تاریخ الری فیما أوردناه فی ترجمته.

«6»- الشیخ أبو الحسین عبید اللّه بن محمّد بن الحسین البیهقیّ.

«7»- الشیخ السعید الزاهد أبو الفتح عبد اللّه بن عبد الکریم بن هوازن القشیریّ (1)

**[ترجمه]از عده ای روایت می کند که از آن جمله اند:

1. شیخ ابو علی بن شیخ طوسی

2. شیخ ابوالوفا عبدالجبار رازی

3. شیخ بزرگوار حسن بن حسین بن حسن بن بابویه قمی

4. شیخ موفق الدین حسین بن واعظ بکرآبادی جرجانی

5. سید محمد بن حسین حسینی قصبی جرجانی

6. شیخ ابوالحسین عبیدالله بن محمد بن الحسین بیهقی

7. شیخ سعید و زاهد ابوالفتح عبدالله بن عبدالکریم بن هوازن قشیری - . خاتمه المستدرک: 486 -

شاگردان و روایت کنندگان از او

**[ترجمه]

تلامذته و رواته

یروی عنه جماعة من أفاضل العلماء منهم:

«1»- ولده رضیّ الدین أبو نصر حسن بن الفضل.

«2»- ابن شهرآشوب.

«3»- الشیخ منتجب الدین.

«4»- أبو الحسین سعید بن هبة اللّه المعروف بالقطب الراوندیّ.

«5»- السیّد أبو الحمد مهدی بن نزار الحسینیّ.

«6»- السیّد، شرفشاه بن محمّد الأفطسیّ.

«7»- الشیخ عبد اللّه بن جعفر الدوریستیّ.

«8»- شاذان بن جبرئیل (2).

«9»- السیّد ضیاء الدین فضل اللّه الراوندیّ (3).

**[ترجمه]1. فرزندش رضی الدین ابو نصر حسن بن فضل

2. ابن شهر آشوب

3. شیخ منتجب الدین

4. ابوالحسین سعید بن هبت الله معروف به قطب راوندی

5. سید ابوالحمد مهدی بن نزار حسینی

6. سید شرفشاه بن محمد افطسی

7. شیخ عبدالله بن جعفر دوریسی

8. شاذان بن جبرئیل - . روضات الجنات: 490 -

9. سید ضیاء الدین فضل الله راوندی - . مقابس الانوار: 14 -

**[ترجمه]

مؤلّفاته

له مؤلّفات ثمینة قیّمة منها: تفسیره مجمع البیان (4)، و هو کتاب جامع فی التفسیر لا غنی لأیّ أحد عنه، و مختصره الموسوم بجوامع الجامع (5)،

و تفسیره الکافی الشافی، و إعلام الوری (6)، و الآداب الدینیّة للخزینة المعینیّة(7)، و عدّة السفر و عمدة الحضر، و معارج السئول، و العمدة فی أصول الدین و الفرائض و النوافل بالفارسیّة، و الشواهد و غیرها.

ص: 137


1- 1. راجع خاتمة المستدرک ص 486.
2- 2. راجع روضات الجنّات ص 490.
3- 3. راجع مقابس الأنوار ص 14.
4- 4. طبع مکرّرا بایران و صیدا.
5- 5. طبع بایران سنة 1321.
6- 6. طبع بایران سنة 1312.
7- 7. مخطوط نسخة شائعة.

**[ترجمه]برای او تالیفات گرانسنگ و ارزشمندی است که از جمله آنهاست: تفسیر مجمع البیان - . در ایران و صیدا مکرراً چاپ شده است. -

که کتابی جامع در تفسیر است که هیچ کس از آن بی نیاز نمی باشد، و مختصر همین تفسیر که جوامع الجامع - . در ایران به سال 1321 چاپ گردید. -

نامیده می شود؛ تفسیر الکافی و الشافی، اعلام الوری - . در ایران به سال 1312 چاپ گردید. - ، الآداب الدینیه للخزینۀ المعینیّه - . نسخه خطی که در همه جا موجود است. - ،

عدۀ السفر و عمدۀ الحضر، معارج السؤول، العمدۀ فی اصول الدین والفرائض و النوافل به فارسی، و الشواهد و غیر از این ها.

**[ترجمه]

وفاته

صرّح بشهادته صاحب الروضات و غیره، و لم یذکر فی التراجم کیفیّة شهادته، و احتمل العلّامة النوریّ أنّها کانت بالسمّ، و کان ذلک بسبزوار لیلة النحر سنة ثمان و أربعین و خمسمائة، و حمل نعشه إلی مشهد الرضا علیه السّلام و دفن فی مغتسله، و قبره الآن مزار معروف.

**[ترجمه]صاحب روضات الجنات و دیگران به شهادت او تصریح کرده اند، ولی در تراجم کیفیت شهادت او نیامده است. علامه نوری احتمال داده که توسط سم به شهادت رسیده است و این اتفاق در شب عید قربان سال 548 در سبزوار رخ داد و جنازه او را به مشهد الرضا علیه السّلام برده و در محل غسلش او را دفن نمودند و الان قبرش مزار معروفی می باشد.

**[ترجمه]

17- ابنه أبو نصر الطبرسیّ

الشیخ رضیّ الدین أبو نصر الحسن بن الفضل الطبرسیّ، ترجمه الشیخ الحرّ فی أمل الآمل و قال: إنّه کان فاضلا محدّثا(1)،

له کتاب مکارم الأخلاق، و ینسب إلیه جامع الأخبار، و ربّما ینسب إلی محمّد بن محمّد الشعیریّ، لکن بین النسختین تفاوت.

و وصفه صاحب الریاض (2)

بقوله: العالم الفاضل الفقیه المحدّث الجلیل، صاحب کتاب مکارم الأخلاق و معالم الأعلاق (3) یروی عن والده، و یروی عنه الشیخ مهذّب الدین حسین بن رده، و هو و والده أعنی صاحب مجمع البیان و ولده أبو الفضل علیّ بن الحسن صاحب مشکاة الأنوار من أجلّة العلماء و مشاهیر الفضلاء. إ ه

قلت: سیأتی فی ترجمة ابنه أنّ للمترجم کتاب جامع لمحاسن الأفعال، و هو غیر جامع الأخبار المنسوب إلی الشعیریّ.

ص: 138


1- 1. أمل الآمل ص 39.
2- 2. ریاض العلماء المجلد الثانی.
3- 3. طبع بطهران فی 1314، و طبع أیضا بمصر و صحف و اسقط عنه کثیرا.

**[ترجمه]شیخ رضی الدین ابو نصر حسن بن فضل طبرسی است که شیخ حر، شرح حال او را در امل الآمل آورده و می گوید: «همانا او فاضل و محدث است.» - . امل الآمل: 39 - و برای او کتاب مکارم الاخلاق می باشد و جامع الاخبار را نیز به او نسبت می دهند و چه بسا منسوب است به محمد بن محمد شعیری که بین این دو نسخه تفاوت می باشد.

صاحب ریاض - . ریاض العلماء، جلد دوم -

او را توصیف کرده و می گوید: «عالم فاضل، فقیه و محدث بزرگوار، صاحب کتاب مکارم الاخلاق و معالم الاعلاق - . در تهران به سال 1314 چاپ گردید و همچنین در مصر چاپ شد که قسمت های زیادی از آن افتاده است. -

که از پدرش روایت می کند و شیخ مهذب الدین حسین بن رده نیز از او روایت کرده است. او و پدرش یعنی صاحب مجمع البیان و فرزندش ابوالفضل علی بن حسن صاحب مشکات الانوار، از بزرگان علماء و مشاهیر فضلاء می باشند.»

مؤلف: در زندگی فرزندش که در آینده می آید، می گوییم که برای او کتاب جامع از محاسن الافعال است که غیر از جامع الاخباری می باشد که به شعیری منسوب است.

**[ترجمه]

18- سبط الطبرسیّ [أبو الفضل علیّ بن رضیّ الدین أبی نصر]

هو أبو الفضل علیّ بن رضیّ الدین أبی نصر الحسن بن الفضل بن الحسن الطبرسیّ، المترجم فی کثیر من التراجم مقرونا بالاکبار و الإجلال و الحفاوة و الثناء.

قال صاحب الریاض (1):

ثقة الإسلام، العالم الفاضل الفقیه المحدّث الجلیل، صاحب کتاب مشکاة الأنوار، روی عن السیّد السعید جلال الدین أبی علیّ بن حمزة الموسویّ و غیره. إ ه.

و وصفه بهذه الکلمة العلّامة النوریّ فی خاتمة المستدرک.

و تقدّم فی ترجمة والده قوله أیضا: هو و والده و ولده أبو الفضل علیّ بن الحسن صاحب مشکاة الأنوار من أجلّة العلماء و مشاهیر الفضلاء.

قلت: کتابه مشکاة الأنوار طبع فی النجف سنة 1370، قال فی أوّله: و بعد فإنّ مولای والدی الشیخ الإمام الأجلّ السعید رضیّ الدین أمین الإسلام و المسلمین، حجّة الخلق أبا نصر الحسن بن الفضل بن الحسن الطبرسیّ- نور اللّه حفرته و حشره مع موالیه الطاهرین- لمّا جمع کتاب مکارم الأخلاق و استحسنه أهل الآفاق ابتدأ بتصنیف کتاب آخر جامع لسائر الأحوال، حاو لمحاسن الأفعال، و اختار فی ذلک المعنی کثیرا من الأخبار المرویّة المنتقاة من مشاهیر کتب أصحابنا رضی اللّه عنهم أجمعین و لم یتیسّر له إتمامه و أدرکه حمامه، جعل اللّه له الجنّة مأواه، و أعطاه من فضله ما یتمنّاه بحقّ محمّد و عترته الطیّبین الطاهرین ثمّ سألنی جماعة من المؤمنین الراغبین فی أعمال الخیر أن أؤلّف هذا الکتاب فتقرّبت إلی اللّه عزّ و جلّ بتألیفه و کتبت ما حضرنی من ذلک. إ ه.

و من هذه العبارة یعلم ما فی کلام العلّامة المجلسیّ و غیره من أنّ مشکاة الأنوار الّف تتمیما لمکارم الأخلاق.

ص: 139


1- 1. راجع خاتمة المستدرک ص 361، و للمترجم أیضا ترجمة فی الروضات و الکنی و الألقاب و غیرهما.

**[ترجمه]ابوالفضل علی بن رضی الدین ابی نصر حسن بن فضل بن حسن طبرسی که شرح حالش در بیشتر کتاب های تراجم به بزرگی و جلالت و ثناء و درخشندگی همراه است.

صاحب ریاض می گوید: - . رجوع کنید به خاتمه المستدرک: 361 و زندگی او که در روضات الجنات و الکنی والالقاب و دیگر تراجم آمده است. -

«ثقة الاسلام، عالم، فاضل، فقیه و محدث بزرگوار، نویسنده کتاب مشکات الانوار که از سید سعید جلال الدین ابی علی بن حمزه موسوی و دیگران روایت می کند.»

علامه نوری در خاتمه المستدرک هم او را به همین کلمات توصیف کرده است. و چنان چه گذشت در زندگی پدرش این چنین می گوید: «او و پدرش و فرزندش ابوالفضل علی بن حسن نویسنده مشکات الانوار، از بزرگان علما و از مشاهیر اهل فضل می باشند.»

مؤلف: کتاب او مشکات الانوار در سال 1370 در نجف چاپ گردید. در اول کتاب می گوید: «و بعد؛ پس همانا مولای من و پدرم استاد و امام بزرگوار و سعادتمند، رضی الدین امین اسلام و مسلمانان و حجت مردم ابا نصر حسن بن فضل بن حسن طبرسی (نورالله حفرته و حشرته مع موالیه الطاهرین) هنگامی که کتاب «مکارم الاخلاق و استحسنه اهل الافاق» را جمع آوری می کرد، شروع به تالیف جامع دیگری برای سایر احوالات نمود که شامل خوبی های افعال می شد و در این باره اخبار و روایات فراوانی که از کتاب های مشاهیر و معروفین اصحاب (رضی الله عنهم اجمعین) بود را انتخاب نمود، ولی اتمام کتاب و درک عمده آن برایش میسّر نبود - خداوند او را در بهشت جای دهد و از فضلش هر آنچه می خواهد به حق پیامبر و خاندان پاک ومطهرش عطا نماید - سپس عده ای از مومنین که به انجام اعمال خیر و نیکو مشتاقند، از من خواستند که این کتاب را تالیف نمایم و با تقرب جستن به درگاه الهی، تالیف را شروع و آنچه در نزد من بود را نوشتم.»

از این عبارت، آنچه در کلام علامه مجلسی و دیگران است که مشکات الانوار برای تکمیل مکارم الاخلاق تالیف شده است، فهمیده می شود.

**[ترجمه]

19- أبو منصور الطبرسیّ

الشیخ الجلیل أبو منصور أحمد بن علیّ أبی طالب الطبرسیّ صاحب کتاب الاحتجاج عالم فاضل محدّث ثقة، من أجلّاء أصحابنا المتقدّمین، ذکره تلمیذه فی معالم العلماء ص 21 بقوله: شیخی أحمد بن أبی طالب الطبرسیّ، له کتاب الکافی فی الفقه حسن، و الاحتجاج، و مفاخر الطالبیّة، و تاریخ الأئمّة، و فضائل الزهراء. انتهی.

و صرّح الشیخ الحرّ العاملیّ فی أمل الآمل ص 33 و صاحب الروضات بجلالته فی روضاته ص 19 و أثنی علیه المحدث القمّیّ فی الکنی و الألقاب بقوله: الشیخ العالم الفاضل الکامل النبیل الفقیه المحدّث الثقة الجلیل أبو منصور. إ ه.

قلت: یروی هو عن السیّد العالم العابد أبی جعفر مهدی بن أبی حرب الحسینیّ المرعشیّ، عن الشیخ الصدوق أبی عبد اللّه جعفر بن محمّد بن أحمد الدوریستیّ، عن أبیه، عن الشیخ أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّیّ (1). و یروی عنه تلمیذاه ابن شهرآشوب و الشیخ منتجب الدین. و قد طبع کتابه الاحتجاج فی النجف فی سنة 1354 و فی إیران سنة 1268 و 1300، و نسبه صاحب الغوالی و الأمین الأسترابادیّ إلی الشیخ أبی علیّ الطبرسیّ صاحب التفسیر، و هو اشتباه عجیب عن مثلهما، و سیأتی من المصنّف الإیعاز إلی ذلک (2).

ص: 140


1- 1. الاحتجاج ص 3.
2- 2. راجع المجلد الأول من البحار ص 9 من طبعنا هذا.

**[ترجمه]شیخ بزرگوار ابو منصور احمد بن علی ابی طالب طبرسی نویسنده کتاب «الاحتجاج»، عالمی فاضل و محدثی موثق و از بزرگان اصحابی بود که ذکرشان گذشت. شاگردش در صفحه بیست و یک معالم العلماء او را ذکر کرده و می گوید: «استاد من احمد بن ابی طالب طبرسی که برای او آثاری مثل کتاب الکافی فی الفقه، و الاحتجاج، و مفاخر الطالبیه، و تاریخ الائمه، و فضائل الزهراء می باشد.»

شیخ حر عاملی در صفحه سی و سه امل الآمل و نویسنده روضات الجنات در صفحه نوزده روضات الجنات به بزرگی او تصریح کرده اند. محدث قمی در الکنی و الالقاب او را به این سخن که: «شیخ عالم و فاضل و کامل، حاذق و فقیه محدث و بزرگوار ابومنصور» مدح کرده است.

مؤلف: او از سیّد عالم و عابد ابی جعفر مهدی بن ابی حرب حسینی مرعشی، از شیخ صدوق ابی عبدالله جعفر بن محمد بن احمد دوریستی، از پدرش، از شیخ ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی روایت می کند. - . الاحتجاج: 3 -

از او نیز دو شاگردش ابن شهر آشوب و شیخ منتجب الدین روایت کرده اند. کتاب الاحتجاج در نجف به سال 1354 و در ایران در سال های 1268 و 1300 چاپ گردید. نویسنده الغوالی و امین استرآبادی این کتاب را به شیخ ابی علی طبرسی صاحب تفسیر نسبت داده اند و این اشتباه از این دو عجیب می باشد و اشاره به این مطلب از سوی مؤلف به زودی می آید. - . رجوع کنید به جلد اول بحار الانوار: 9 از همین چاپ -

**[ترجمه]

20- ابن شهرآشوب

اشارة

أبو عبد اللّه محمّد بن علیّ بن شهرآشوب بن أبی نصر بن أبی الجیش السرویّ المازندرانیّ.

ترجمه الخاصّة و العامّة و أثنوا علیه:

قال التفرشیّ فی نقد الرجال ص 323: شیخ فی هذه الطائفة و فقیهها و کان شاعرا بلیغا منشیا إ ه.

و قال الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 66: کان عالما فاضلا ثقة محدّثا محقّقا، عارفا بالرجال و الأخبار، أدیبا شاعرا جامعا للمحاسن. إ ه

وصفه بهذه الکلمة أیضا صاحب الروضات فی ص 575. و قال ابن أبی طیّ فی تاریخه (1): اشتغل بالحدیث و لقی الرجال ثمّ تفقّه و بلغ النهایة فی فقه أهل البیت، وسّع فی الأصول، ثمّ تقدّم فی القراءات و القرب (2) و التفسیر و العربیّة، و کان مقبول الصورة ملیح العرض علی المعانی، و صنّف فی المتّفق و المفترق، و المؤتلف و المختلف، و الفصل و الوصل و فرّق بین رجال الخاصّة و رجال العامّة، یعنی أهل السنّة و الشیعة، کان کثیر الخشوع. ا ه.

و قال النوریّ فی خاتمة المستدرک ص 484: فخر الشیعة، و تاج الشریعة، أفضل الأوائل، و البحر المتلاطم الزخّار الذی لیس له ساحل، محیی آثار المناقب و الفضائل، رشید الملّة و الدین، شمس الإسلام و المسلمین، الفقیه المحدّث المفسّر المحقّق الأدیب البارع، الجامع لفنون الفضائل.

و یوجد ترجمته مع الثناء البلیغ فی سائر تراجم الخاصّة.

و أمّا العامّة: قال الصفدیّ فی الوافی بالوفیات: محمّد بن علیّ بن شهرآشوب

ص: 141


1- 1. لسان المیزان ج 5 ص 310.
2- 2. هکذا فی لسان المیزان، و الظاهر أنّه مصحّف الغریب.

- الثانیة سین مهملة- أبو جعفر السرویّ المازندرانیّ رشید الدین الشیعیّ، أحد شیوخ الشیعة، حفظ أکثر القرآن و له ثمان سنین، و بلغ النهایة فی أصول الشیعة، کان یرحل إلیه من البلاد، ثمّ تقدّم فی علم القرآن و الغریب و النحو، و وعظ علی المنبر أیّام المقتفی ببغداد، فأعجبه و خلع علیه، و کان بهیّ المنظر، حسن الوجه و الشیبة، صدوق اللّهجة، ملیح المحاورة، واسع العلم، کثیر الخشوع و العبادة و التهجّد، لا یکون إلّا علی وضوء، أثنی علیه ابن أبی طیّ فی تاریخه ثناء کثیرا. إ ه.

و قال السیوطیّ فی بغیة الوعاة: قال الصفدیّ: کان متقدّما فی علم القرآن و الغریب و النحو، واسع العلم، کثیر العبادة و الخشوع. إ ه.

و قال الفیروزآبادیّ فی کتاب البلغة فی تراجم أئمّة النحو و اللّغة- بعد عنوانه-:

بلغ النهایة فی أصول الشیعة، تقدّم فی علم القرآن و اللّغة و النحو، و وعظ أیّام المقتفی فأعجبه و خلع علیه، و کان واسع العلم، کثیر العبادة، دائم الوضوء. إ ه.

و قال محمّد بن علیّ المالکیّ فی طبقات المفسّرین: أحد شیوخ الشیعة، اشتغل بالحدیث، و لقی الرجال، ثمّ تفقّه و بلغ النهایة فی فقه أهل مذهبه، و نبغ فی الأصول حتّی صار رحلة، ثمّ تقدّم فی علم القرآن و القراءات و التفسیر و النحو، و کان إمام عصره، و واحد دهره، أحسن الجمع و التألیف و غلب علیه علم القرآن و الحدیث، و هو عند الشیعة کالخطیب البغدادیّ لأهل السنّة فی تصانیفه و تعلیقات الحدیث و رجاله و مراسیله و متّفقه و متفرّقه، إلی غیر ذلک من أنواعه، واسع العلم، کثیر الفنون، مات فی شعبان سنة ثمان و ثمانین و خمسمائة، قال ابن أبی طیّ: ما زال الناس بحلب لا یعرفون الفرق بین ابن بطّة الحنبلیّ و ابن بطّة الشیعیّ حتّی قدم الرشید فقال: ابن بطّة الحنبلیّ بالفتح و الشیعیّ بالضمّ. انتهی (1).

و ترجمه أیضا ابن حجر العسقلانیّ فی لسان المیزان ج 5 ص 301.

ص: 142


1- 1. راجع خاتمة المستدرک ص 456 و 485.

**[ترجمه]ابو عبدالله محمد بن علی بن شهر آشوب بن ابی نصر بن ابی الجیش سروی مازندرانی.

علمای عامه و خاصه به شرح حال او اشاره و او را مدح کرده اند. تفرشی در صفحه سیصد و بیست و سه نقدالرجال می گوید: «شیخ طایفه و فقیه آنان که شاعر بلیغ و نویسنده است.»

شیخ حر در صفحه شصت و شش امل الآمل می گوید: «عالم، فاضل، ثقه، محدث و محقق، عارف به رجال و اخبار، ادیب، شاعر و جامع همة نیکویی ها بود.»

همچنین نویسنده روضات الجنات، در صفحه پانصد و هفتاد و پنج او را با همین کلمات توصیف کرده است.

ابن ابی طیّ در تاریخ خود می گوید: - . لسان المیزان 5/310 -

«نخست به تحصیل حدیث پرداخت و در این راه رجال حدیث را ملاقات کرد. آنگاه به آموختن علم فقه اشتغال ورزید و در فقه اهلبیت به مقام نهائی رسید و در اصول نیز مهارت به هم رسانید. سپس در فن قرائت و غرائب و تفسیر و عربیت - . این هم در المیزان آمده و ظاهراً این کلمه تصحیف شده «الغریب» بوده است - بر دیگران پیشی گرفت، صورتی دلپسند و رخساری نمکین داشت. تالیفاتش در اتفاقات و افتراقات، و ائتلافات و اختلافات و حلقه های فصل و وصل بین آرای حدیثی علما بود و بین رجال خاصه و رجال عامه که منظور همان شیعه و سنّی بود فرق قائل بود، وی اهل تواضع زیاد بود.»

نوری در صفحه چهارصد و هشتاد و چهار خاتمه المستدرک می گوید: «فخر شیعه و تاج شریعت، بهترین آن دوران، و دریای متلاطم ژرف بی پایان، زنده کننده آثار مناقب و فضایل اهل بیت علیهم السّلام، رشد یافته ملت اسلامی و دین، خورشید اسلام و مسلمین، فقیه، محدث، مفسر، محقق، ادیب عالیقدر و جامع همه فضایل.»

در سایر تراجم شیعیان هم شرح حال او با مدح رسا و بلیغ آمده است.

و اماّ علمای اهل سنت؛ صفدی در الوافی بالوفیات می گوید: «محمد بن شهرآشوب، ابوجعفر سَروی مازندرانی، رشیدالدین شیعی از رؤسای شیعه است. در زمانی که هشت سال داشت، بیشتر قرآن را از حفظ کرد. او در اصول شیعه به حد نهایی رسید، و از شهرها و کشورها برای اخذ علم به سویش می شتافتند. وی در علوم قرآن و مشکلات حدیث و لغت و نحو بر همه تقدم داشت. و در زمان المقتفیء (خلیفه عباسی) در بغداد و بر فراز منبر موعظه می کرد که المقتفی از او متعجب شد و او را خلعت داد. بسیار زیبارو، راست گفتار، خوش مشرب، با علم گسترده و بسیار اهل خشوع و عبادت و شب زنده داری بود و همیشه با طهارت و وضو به سر می برد. ابن ابی طّی در تاریخش او را بسیار مدح کرده است.»

سیوطی در بغیۀ الوعاّ می گوید که صفدی می گوید: «وی در علوم قرآن و مشکلات حدیث و نحو بر همه تقدم داشت و دارای علم گسترده و بسیار اهل خشوع و عبادت بود.»

فیروزآبادی در کتاب البلغۀ در شرح حال بزرگان نحو و لغت، بعد از ذکر همین عنوان می گوید: «او در اصول شیعه به حد نهایی رسید و در علوم قرآن و لغت و نحو بر همه تقدم داشت. در زمان المقتفیء (خلیفه عباسی) موعظه نمود و از او متعجب گشت و او را خلعت داد. او دارای علم گسترده و عبادت زیاد و دائم الوضوء بود.»

محمد بن علی مالکی در طبقات المفسرین می گوید: «یکی از مشایخ شیعه که به حدیث پرداخت و با رجال حدیث دیدار کرد. سپس به فقه پرداخت و در فقه اهل مذهب خود به درجه نهایت رسید. در اصول چیره گشت. چندان که برای استفاده به سوی او روی می آوردند. در دانش قرآن، قرائات، تفسیر و نحو بر دیگران تقدم یافت. او پیشوای زمان و یگانه دوران بود. به جمع آوری مطالب و تالیف پرداخت و اشتغال غالب او در دانش قرآن و حدیث بود. او نزد شیعه در تألیفات و در زمینه تعلیقات حدیث و رجال حدیث، مراسیل متفق و مفترق و دیگر انواع دانش حدیث به سان خطیب بغدادی برای اهل سنّت است. او دارای دانش گسترده و صاحب فنون بسیار بود و در شعبان سال 588 درگذشت.»

ابن ابی طّی می گوید: «پیش از آمدن ابن شهر آشوب به حلب، مردم آنجا میان ابن بطۀ حنبلی و ابن بطۀ شیعی فرق نمی گذاشتند. ولی او توضیح داد که باید ابن بطه حنبلی را به فتح باء و ابن بطۀ شیعی را به ضم باء خواند.» - . خاتمه المستدرک: 456 و 485 -

ابن حجر عسقلانی در صفحه سیصد و یک جلد پنجم لسان المیزان زندگی او را آورده است.

**[ترجمه]

أبوه

علیّ بن شهرآشوب کان من علماء الإمامیّة و فضلائهم، ترجمه الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 53 و قال: عالم فاضل، یروی عنه ولده محمّد، و کان فقیها محدّثا. انتهی.

قلت: یروی هو عن أبیه شهرآشوب، و عن أبی علیّ الطوسیّ و أبی الوفاء عبد الجبّار الرازیّ (1).

**[ترجمه]علی بن شهرآشوب از علما و فضلای امامیه است. شیخ حر در صفحه پنجاه و سه امل الآمل شرح زندگی وی را آورده و می گوید: «عالم و فاضل که فرزندش محمد از او روایت کرده است و او فقیه و محدث می باشد.»

مؤلف: او از پدرش شهر آشوب و از ابی علی طوسی و ابی الوفا عبدالجبار رازی - . خاتمه المستدرک: 486 - روایت می کند.

**[ترجمه]

جده

شهرآشوب المازندرانیّ، کان من علمائنا المحدّثین و فضلائهم، ذکره الشیخ الحرّ فی الأمل ص 46 و التستریّ فی المقابس ص 5 و قال: فاضل محدّث، روی عنه ابنه علیّ، و ابن ابنه محمّد بن علیّ، کما ذکره فی المناقب. انتهی.

قلت: یروی هو عن شیخ الطائفة أبی جعفر الطوسیّ (2).

و أبی المظفّر عبد الملک السمعانیّ.

**[ترجمه]شهر آشوب مازندرانی از علماء و فضلای محدث می باشد و شیخ حر در صفحه چهل و شش امل الآمل او را ذکر و تستری در صفحه پنج المقابس می گوید: «فاضل و محدث که از او پسرش علی و پسر پسرش محمد بن علی روایت می کنند، چنان چه در المناقب ذکر شد.»

مؤلف: او از شیخ الطائفه ابی جعفر طوسی - . خاتمه المستدرک: 486 ، المقابس: 15 -

و ابی المظفر عبدالملک سمعانی روایت می کند.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

له تألیفات کثیرة أوردها فی معالم العلماء ص 106 عند ترجمة نفسه:

«1»- مناقب آل أبی طالب (3).

«2»- مثالب النواصب.

«3»- المخزون المکنون فی عیون الفنون «4»- الطرائق فی الحدود و الحقائق (4).

«5»- مائدة الفائدة. «6»- المثال فی الأمثال.

«7»- معالم العلماء(5).

«8»- الأسباب و النزول علی مذهب آل الرسول

«9»- الحاوی. «10»- متشابه القرآن.

«11»- الأوصاف. «12»- المنهاج.

و له أیضا بیان التنزیل (6).

ص: 143


1- 1. راجع خاتمة المستدرک ص 486.
2- 2. خاتمة المستدرک: 486 و المقابس ص 15.
3- 3. طبع مرة ببمبئی فی 1313 و مرة بایران. و استظهر العلامة النوریّ أنّه یکون کتاب نخب المناقب للحسین بن جبیر، و لا یکون هو المناقب الأصل.
4- 4. سماه بعض: أعلام الطرائق، بعض آخر: الاعلام و الطرائق.
5- 5. طبع بایران فی 1353.
6- 6. هو من کتب التی ینقل عنه فی البحار.

**[ترجمه]در صفحه یکصد و شش معالم العلماء، هنگامی که به شرح حالش اشاره می کند، برای او تالیفات زیادی را برمی شمارد:

1. مناقب آل ابی طالب - . یک بار در بمبئی به سال 1313 و یک بار در ایران چاپ گردید. از کلام علامه نوری ظاهر می شود که این کتاب «نخب المناقب» از حسین بن جبیر است و آن مناقب اصلی نیست. -

1. مثالب النواصب

2. المخزون المکنون فی عیون الفنون

3. الطرائق فی الحدود و الحقائق - . بعضی آن را اعلام الطرائق و بعضی دیگر الاعلام والطرائق نامیده اند. -

4. مائده الفائده

5. المثال فی الامثال

6. معالم العلماء - . در ایران به سال 1353 چاپ گردید. -

7. الاسباب و النزول علی مذهب آل الرسول

8. الحاوی

9. متشابه القرآن

10. الاوصاف

11. المنهاج

و بیان التنزیل - . از کتاب هایی است که در بحار الانوار از آن نقل شده است. -

نیز برای او می باشد.

**[ترجمه]

مشایخه

یروی عن جماعة من المشایخ العظام منهم:

«1»- أبو منصور أحمد بن علیّ الطبرسیّ.

«2»- الشیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن الشوهانیّ.

«3»- الشیخ محمّد بن علیّ الحلبیّ.

«4»- أبو الحسن علیّ بن عبد الصمد النیسابوریّ التمیمیّ.

«5»- محمّد بن علیّ بن عبد الصمد.

«6»- والده الشیخ علیّ بن شهرآشوب.

«7»- جدّه الجلیل شهرآشوب.

«8»- الشیخ أبو الفتّاح أحمد بن علیّ الرازیّ.

«9»- الشیخ أبو سعید عبد الجلیل بن عیسی بن عبد الوهاب الرازیّ.

«10»- السیّد أبو الفضل داعی بن علیّ الحسن الحسینیّ.

«11»- أبو المحاسن مسعود بن علیّ بن محمّد الصوانیّ.

«12»- أبو علیّ محمّد بن الفضل الطبرسیّ.

«13»- الشیخ الحسین بن أحمد بن طحّال.

«14»- أبو علیّ الفضل بن الحسن الطبرسیّ المفسّر.

«15»- أبو الفتوح الحسین بن علیّ بن محمّد بن أحمد الخزاعیّ.

«16»- الشیخ أبو الحسین سعید بن هبة اللّه الراوندیّ.

«17»- الأستاد أبو جعفر.

«18»- الأستاد أبو القاسم.

«19»- السیّد المنتهی بن أبی زید بن کما بکیّ الجرجانیّ.

«20»- السیّد ناصح الدین أبو الفتح عبد الواحد بن محمّد بن المحفوظ بن عبد الواحد التمیمیّ الآمدیّ.

«21»- عماد الدین أبو محمّد الحسن الأسترابادیّ.

ص: 144

«22»- الشیخ محمّد بن الحسن بن علیّ بن أحمد بن علیّ الحافظ الفتّال.

«23»- السیّد مهدی بن أبی حرب.

«24»- الحسن بن أبی القاسم بن الحسین البیهقیّ.

«25»- أبو القاسم البیهقیّ والد الشیخ المتقدّم.

«26»- السیّد ضیاء الدین فضل اللّه الراوندیّ.

«27»- أبو الصمصام ذو الفقار بن معبد المروزیّ (1).

**[ترجمه]از بسیاری از مشایخ بزرگ روایت کرده که از آن عده اند:

1.ابو منصور احمد بن علی طبرسی

2.شیخ ابو جعفر محمد بن حسن شوهانی

3.شیخ محمد بن علی حلبی

4.ابوالحسن علی بن عبدالصمد نیسابوری تمیمی

5.محمد بن علی بن عبدالصمد

6.پدرش شیخ علی بن شهرآشوب

7.جدّ بزرگوارش شهرآشوب.

8.شیخ ابوالفتاح احمد بن علی رازی

9.شیخ ابو سعید عبدالجلیل بن عیسی بن عبدالوهاب رازی

10.سید ابوالفضل داعی بن علی حسن حسینی

11.ابوالمحاسن مسعود بن علی بن محمد صوانی

12.ابو علی محمد بن فضل طبرسی

13.شیخ حسین بن احمد بن طحّال

14.ابو علی فضل بن حسن طبرسی، مفسر

15.ابوالفتوح حسین بن علی بن محمد بن احمد خزاعی

16.شیخ ابوالحسین سعید بن هبت الله راوندی

17.استاد ابو جعفر

18.استاد ابوالقاسم

19.سید منتهی بن ابی زید بن کابکی جرجانی

20.سید ناصح الدین ابوالفتح عبدالواحد بن محمد بن محفوظ بن عبدالواحد تمیمی آمدی

21.عماد الدین ابو محمد حسن استرآبادی

22.شیخ محمد بن حسن بن علی بن احمد بن علی حافظ فتّال

23.سید مهدی بن ابی حرب

24.حسن بن ابی القاسم بن حسین بیهقی

25.ابوالقاسم بیهقی، پدر شیخ حسن که نامش آمده است.

26.سید ضیاء الدین فضل الله راوندی

27.ابو صمصمام ذوالفقار بن معبد مروزی - . رجوع کنید به خاتمه المستدرک: 484 و 493. مصنف در شروع مناقب در فصل پنجم آورده است که او دارای این مشایخ و غیر از اینها از علمای شیعه و سنّی بوده است. -

**[ترجمه]

تلامذته

یروی عنه جماعة من العلماء منهم: الشیخ تاج الدین الحسن بن علیّ الدربیّ، و محمّد بن أبی القاسم عبد اللّه بن زهرة الحلبیّ.، و الشیخ یحیی بن محمّد بن یحیی بن الفرج السوراویّ.

**[ترجمه]عده ای از علماء از او روایت کرده اند که عبارتند از: شیخ تاج الدین حسن بن علی دربی، محمد بن ابی القاسم عبدالله بن علی بن زهره حلبی، و شیخ یحیی بن محمد بن یحیی بن فرج سوراوی.

**[ترجمه]

وفاته

توفّی رحمه اللّه فی شعبان 588، قال الفیروزآبادیّ فی البلغة عاش مائة سنة إلّا عشرة أشهر(2).

**[ترجمه]در شعبان سال 588 وفات کرد. فیروزآبادی در البلغۀ می گوید که او از صد سال، ده ماه کمتر زندگی نمود.

**[ترجمه]

21- الاربلی

اشارة

(3)

[الثناء علیه]

بهاء الدین أبو الحسن علیّ بن فخر الدین عیسی بن أبی الفتح الإربلیّ، نزیل بغداد و دفینها، من أکابر محدّثی الشیعة و أعاظم علماء المائة السابعة و ثقاتهم وصفه الشیخ الحرّ بقوله: کان عالما فاضلا محدّثا ثقة شاعرا أدیبا منشیا جامعا للفضائل و المحاسن إ ه.

ترجمه العلّامة الأمینیّ فی کتابه القیّم الغدیر ج 5 ص 446.

قال: فذّ من أفذاذ الامّة، و أوحدیّ من نیاقد علمائها، بعلمه الناجع، و أدبه

ص: 145


1- 1. راجع خاتمة المستدرک ص 484- 493، و سیورد المصنّف مفتتح مناقبه فی الفصل الخامس و هو یشتمل علی هؤلاء المشایخ و غیرهم من الخاصّة و العامّة.
2- 2. راجع خاتمة المستدرک ص 585.
3- 3. فی القاموس الاربل کإثمد: بلدة قرب الموصل و اسم لصیداء بالشام.

الناصع، یتبلّج القرن السابع، و هو فی أعاظم العلماء قبله فی أئمّة الأدب، و إن کان به ینضّد جمان الکتابة، تنظّم عقود القریض، و بعد ذلک کلّه هو أحد ساسة عصره الزاهی ترنّحت به أعطاف الوزارة و أضاء دستها، کما ابتسم به ثغر الفقه و الحدیث، و حمیت به ثغور المذهب. و سفره القیّم- کشف الغمّة- خیر کتاب اخرج للناس فی تاریخ أئمّة الدین و سرد فضائلهم و الدفاع عنهم، و الدعوة إلیهم، و هو حجّة قاطعة علی علمه الغزیر، و تضلّعه فی الحدیث، و ثباته فی المذهب، و نبوغه فی الأدب، و تبریزه فی الشعر، حشره اللّه مع العترة الطاهرة- صلوات اللّه علیهم.

قلت: قد یوجد فی بعض الکلمات تلقّبه بالوزیر، و لعلّ وجهه ما قیل: إنّه استوزره واحد من أبناء خلفاء بنی العبّاس ثمّ ترکه و أکبّ علی العلم و الحدیث، و قد یشتبه بسمیّه علیّ بن عیسی بن داود البغدادیّ وزیر المقتدر باللّه المتوفّی 334.

ثمّ ذکر ترجمته عن الحوادث الجامعة لابن الفوطیّ و فوات الوفیات للکتبی و شذرات الذهب، و ذکر شطرا طویلا من قصائده المنضودة.

**[ترجمه]بهاءالدین ابوالحسن علی بن فخرالدین عیسی بن ابی الفتح اربلی، ساکن بغداد و مدفون در آن، از بزرگان محدثین شیعه و از بزرگان علمای قرن هفتم و موثقان آن که شیخ حر او را به این سخن وصف کرده است: «عالم، فاضل، محدث، موثق، شاعر، ادیب، نویسنده و جامع تمام خوبی ها و نیکویی ها.»

زندگی او را علامه امینی در صفحه چهارصد و شصت و شش جلد پنجم کتاب گرانسنگ الغدیر آورده است و می گوید: «او یکی از یگانه های امت است و یکی از دانشمندان و نابغه کم نظیر جهان اسلام است که با داشتن دانش سرشار و معلومات چشمگیرش، در قرن هفتم هجری درخشید. او در زمره بزرگ ترین علمای علم ادب پیش از خود قرار دارد و این در حالی است که مروارید های کتابت به واسطه او مرتب شد، و گره های شعری را منظم کرد. با این حال او یکی از سیاست پردازان عصر درخشان خود بود، چنان که حقیقت فقه و حدیث نیز توسط وی آشکار گردید و سنگرهای مذهب به وسیله او حمایت شد و کتاب ارزنده اش «کشف الغمه» بهترین اثری است که درباره تاریخ پیشوایان دین، نشان دادن فضایل آنان و دفاع از حریمشان و دعوت به سوی آنان نوشته شده است. این کتاب دلیل قاطع بر دانش زیاد، مهارت در حدیث، ثبات در مذهب، نبوغ در ادب و مهارت در شعر این دانشمند تواناست (حشره الله مع العترۀ الطاهرۀ صلوات الله علیهم).»

مؤلف: در بعضی از سخنان دیده می شود که او ملقب به وزیر بود و شاید دلیل آن باشد که گفته اند او وزیر یکی از خلفای بنی العباس بود و بعد آن را ترک نمود و

ممحض در علم و حدیث شد و به هم نامش علی بن عیسی بن داود بغدادی وزیر مقتدر بالله که متوفای سال 334 می باشد نیز مشتبه شده بود.

سپس زندگی او را از کتاب «حوادث الجامعه» از ابن فوطی، «فوات الوفیات» از کتبی و «شذرات الذهب» ذکر نموده و همچنین قسمت زیادی از قصاید منظمش را آورده است.

**[ترجمه]

مشایخ روایته و الرواة عنه

یروی عن جمع من أعلام الفریقین منهم:

«1»- سیّدنا رضیّ الدین السیّد علیّ بن طاوس المتوفّی 664.

«2»- سیّدنا جلال الدین علیّ بن عبد الحمید بن فخّار الموسویّ، أجاز له سنة 676.

«3»- الشیخ تاج الدین أبو طالب علیّ بن أنجب بن عثمان الشهیر بابن الساعیّ البغدادیّ السلامیّ المتوفّی 674.

«4»- الحافظ أبو عبد اللّه محمّد بن یوسف بن محمّد الکنجیّ الشافعیّ المتوفّی سنة 658.

«5»- کمال الدین أبو الحسن علیّ بن محمّد بن محمّد بن وضّاح نزیل بغداد الفقیه الحنبلیّ المتوفّی 672 یروی عنه بالإجازة.

«6»- الشیخ رشید الدین أبو عبد اللّه محمّد بن أبی القاسم بن عمر بن أبی القاسم.

«7»- الشیخ برهان الدین أبو الحسین أحمد بن علیّ الغزنویّ.

ص: 146

و یروی عنه جمع من أعلام الفریقین منهم:

«1»- جمال الدین العلّامة الحلّیّ الحسن بن یوسف بن المطهّر، کما فی إجازة شیخنا الحرّ العاملیّ.

«2»- الشیخ رضیّ الدین علیّ بن المطهّر کما فی إجازة السیّد محمّد بن القاسم بن معیّة الحسینیّ للسیّد شمس الدین.

«3»- السیّد شمس الدین محمّد بن فضل العلویّ الحسنیّ.

«4»- ولده الشیخ تاج الدین محمّد بن علیّ.

«5»- الشیخ تقیّ الدین بن إبراهیم بن محمّد بن سالم.

«6»- الشیخ محمود بن علیّ بن أبی القاسم.

«7»- حفیده الشیخ شرف الدین أحمد بن الصدر تاج الدین محمّد بن علیّ.

«8»- حفیده الآخر الشیخ عیسی بن محمّد بن علیّ أخو الشرف المذکور.

«9»- الشیخ شرف الدین أحمد بن عثمان النصیبیّ الفقیه المدرّس المالکیّ.

«10»- مجد الدین أبو الفضل یحیی بن علیّ بن المظفّر الطیبی الکاتب بواسط العراق.

و ممّن قرأ علیه:

«11»- عماد الدین عبد اللّه بن محمّد بن مکّیّ.

«12»- الصدر الکبیر عزّ الدین أبو علیّ الحسن بن أبی الهیجا الإربلیّ.

«13»- تاج الدین أبو الفتح ابن الحسین بن أبی بکر الإربلیّ.

«14»- المولی أمین الدین عبد الرحمن بن علیّ بن أبی الحسن الجزریّ الموصلیّ.

«15»- الشیخ حسن بن إسحاق بن إبراهیم بن عبّاس الموصلیّ (1).

**[ترجمه]او از گروهی از علمای شیعه و سنّی روایت کرده که از آن جمله اند:

1.سیّد ما رضی الدین سید علی بن طاووس، متوفای سال 664

2.سیّد ما جلال الدین علی بن عبدالحمید بن فخار موسوی که برای او اجازه ای در سال 676 داده است.

3.شیخ تاج الدین ابوطالب علی بن انجب بن عثمان مشهور به ابن ساعی بغدادی سلامی، متوفای 674

4.حافظ ابو عبدالله محمد بن یوسف بن محمد کنجی شافعی، متوفای سال 658

5.کمال الدین ابوالحسن علی بن محمد بن وضّاح ساکن بغداد، فقیه حنبلی متوفای سال 672 و از او با اجازه روایت می کند.

6.شیخ رشید الدین ابو عبدالله محمد بن ابی القاسم بن عمر بن ابی القاسم

7.شیخ برهان الدین ابوالحسین احمد بن علی عزنوی

از او گروهی از علمای شیعه و سنّی روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1.جمال الدین علامه حلی حسن بن یوسف بن مطهّر، چنان چه در اجازه شیخ ما حر عاملی آمده است.

2.شیخ رضی الدین علی بن مطهر، چنان چه در اجازه سید محمد بن قاسم بن معیّه حسینی به شمس الدین آمده است.

3.سید شمس الدین محمد بن فضل علوی حسنی

4.فرزندش سیخ تاج الدین محمد بن علی

5.شیخ تقی الدین بن ابراهیم بن محمد بن سالم

6.شیخ محمود بن علی بن ابی القاسم

7.نوه اش شیخ شرف الدین احمد بن صدر تاج الدین محمد بن علی

8.نوه دیگرش شیخ عیسی بن محمد بن علی، برادر شرف که ذکرش گذشت.

9.شیخ شرف الدین احمد بن عثمان نصیبی، فقیه و مدرس مالکی

10.مجد الدین ابوالفضل یحیی بن علی مظفّر طیبی، کاتب در واسط عراق

و از کسانی که نزد او قرائت کرده اند:

11.عماد الدین عبدالله بن محمد بن مکّی

12.صدر بزگ عزّالدین ابو علی حسن بن ابی الهیجّا اربلی

13.تاج الدین ابوالفتح ابن الحسین بن ابی بکر اربلی

14.مولی امین الدین عبدالرحمن بن علی بن ابی الحسن جزری موصلی

15.شیخ حسن بن اسحاق بن ابراهیم بن عباس موصلی - . رجوع کنید به الغدیر 5/446 - 448 -

**[ترجمه]

مؤلّفاته

له کتب منها: کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، جامع حسن، فرغ من تألیفه فی الحادی و العشرین من رمضان لیلة القدر من سنة 687، طبع بإیران سنة 1294، و له

ص: 147


1- 1. راجع الغدیر ج 5 ص 446- 448.

رسالة الطیف، و دیوان شعر، و عدّة رسائل، و له قصائد منضودة فی مدح الأئمّة الأطهار علیهم صلوات اللّه.

**[ترجمه]برای او کتاب هایی است از جمله: کشف الغمّه فی معرفت الائمه، کتابی جامع و نیکو که از تالیف آن در بیست و یکم رمضان شب قدر سال 687 فارغ گشت. این کتاب در ایران به سال 1294 چاپ گردید. و برای اوست: رسالۀ الطیف، دیوان شعر، و تعدادی رساله و برای او قصائد منظمش در مدح ائمه اطهار صلوات الله علیهم می باشد.

**[ترجمه]

وفاته

توفّی ببغداد سنة 392 أو 393.

**[ترجمه]در بغداد به سال 692 یا 693 فوت نمود.

**[ترجمه]

22- ابن شعبة

الشیخ أبو محمّد الحسن بن علیّ بن الحسین بن شعبة الحرّانیّ المعاصر للشیخ الصدوق الّذی توفّی سنة 381، عالم فاضل فقیه محدّث جلیل، له ترجمة فی ریاض العلماء و روضات الجنّات و أمل الآمل و تنقیح المقال.

قال صاحب الروضات: الحسن بن علیّ بن الحسین بن شعبة الحرّانیّ أو الحلبیّ- کما فی بعض النسخ- فاضل فقیه، و متبحّر نبیه، و مترفّع وجیه، له کتاب تحف العقول عن آل الرسول، مبسوط کثیر الفوائد، معتمد علیه عند الأصحاب، أورد فیه جملة وافیة من النبویّات و أخبار الأئمّة علیهم السّلام، و مواعظهم الشافیة علی الترتیب، و فی آخره القدسیّان المبسوطان المعروفان، الموحی بهما إلی موسی و عیسی ابن مریم علیهما السّلام فی الحکم و النصائح البالغة الإلهیّة، و باب فی مواعظ المسیح الواقعة فی الإنجیل، و فی آخره وصیّة المفضّل بن عمر للشیعة. إ ه.

قلت: طبع کتابه هذا بإیران سنة 1303 و 1375 و نسب إلیه صاحب أمل الآمل کتاب التمحیص، و نقل ذلک صاحب الریاض عن الشیخ إبراهیم القطیفیّ و قوّاه و قال: و أمّا قول الأستاد الاستناد(1)

بأنّ کتاب التمحیص من مؤلّفات غیره فهو عندی محلّ تأمّل فلاحظ، لأنّ الشیخ إبراهیم أقرب و أعرف. إ ه.

یروی عن أبی علیّ محمّد بن همّام المتوفّی سنة 236، و یروی عنه الشیخ المفید(2).

ص: 148


1- 1. إیعاز إلی ما یأتی من العلّامة المجلسیّ أن التمحیص لابی علی محمّد بن همام.
2- 2. راجع الذریعة ج 3 ص 400.

**[ترجمه]شیخ ابو محمد حسن بن علی بن حسین بن شعبۀ حرّانی معاصر شیخ صدوق که در سال 381 فوت نمود. عالم، فاضل، فقیه و محدث بزرگوار که شرح حال او در ریاض العلماء و روضات الجنّات و امل الآمل و تنقیح المقال آمده است.

صاحب روضات الجنات می گوید: «حسن بن علی بن حسین بن شعبۀ حرّانی یا حلبی - چنان چه در بعضی از نسخه ها آمده - فاضل و فقیه، و متبحّر آگاه، و بزرگ شناخته شده، که برای او کتاب «تحف العقول عن آل الرسول» می باشد. این کتاب فواید زیاد و گسترده دارد و اصحاب بر آن اطمینان کرده اند و در آن جملاتی وافی از سخنان پیامبر و روایات ائمه علیهم السّلام و نصایح شافی آنان به ترتیب وارد شده و در آخر آن احادیث قدسی گسترده و معروف که به موسی و عیسی بن مریم علیهما السّلام وحی شده و حکیمانه و نصیحت های الهی می باشد آمده است و یک باب هم به موعظه های حضرت مسیح که در انجیل آمده اختصاص یافته و در آخر آن هم وصیت مفضل بن عمر برای شیعه آمده است.»

مؤلف: این کتاب در ایران به سال های 1303 و 1375 چاپ شد. صاحب امل الآمل کتاب التمحیص را هم به او نسبت داده است. صاحب ریاض از شیخ ابراهیم قطیفی آن را نقل کرده و با سخن خود آن را تقویت کرده که: «امّ سخن، استاد استناد - . از علامه مجلسی این سخن می آید که التمحیص برای ابی علی محمد بن همام است. - به این که کتاب التمحیص از تالیفات غیر ابن شعبه است، نزد من محل تأمل است و آن را ملاحظه کن، چون شیخ ابراهیم به زمان مؤلف نزدیک تر و از نویسنده بحار آشناتر بوده است.»

او از ابی علی محمد بن همام متوفای سال 336 روایت کرده و شیخ مفید از او روایت کرده است. - . رجوع کنید به الذریعه 3/400 -

**[ترجمه]

23- ابن البطریق

الشیخ الأجلّ الأوحد العالم الفقیه شمس الدین شرف الإسلام أبو الحسین یحیی ابن الحسن بن الحسین بن علیّ بن محمّد بن بطریق الأسدیّ، کان عالما فاضلا متکلّما محقّقا فقیها ثقة صدوقا، ترجمه الشیخ الحرّ فی أمل الآمل و المولی عبد اللّه الأصبهانیّ فی ریاض العلماء، و الخونساریّ فی روضات الجنّات و الشیخ أسد اللّه فی المقابس.

له کتب منها: العمدة(1)

و المناقب و المستدرک، و کتاب اتّفاق صحاح الأثر فی إمامة الأئمّة الاثنی عشر، و کتاب الردّ علی أهل النظر فی تصفّح أدلة القضاء و القدر، و کتاب نهج العلوم إلی نفی المعدوم، و کتاب تصفّح الصحیحین فی تحلیل المتعتین، و کتاب الخصائص (2)

و غیر ذلک.

یروی عن الشیخ عماد الدین أبی جعفر محمّد بن القاسم و عن السیّد الأجلّ نقیب النقباء أحمد بن طاهر بن علیّ الطاهر الحسینیّ، و عن محمّد بن علیّ بن شهرآشوب (3). و قرأ علی الحمصیّ الرازیّ الفقه و الکلام.

و یروی عنه أبو الحسن علیّ بن یحیی الخیّاط و السیّد نجم الإسلام محمّد بن عبد اللّه ابن زهرة الحسینیّ و السیّد فخّار بن معد، و یروی الشهید عن محمّد بن جعفر المشهدیّ عنه، و ذکر أنّ محمّد بن جعفر قرأ کتبه علیه.

توفّی رحمه اللّه بالحلّة فی شعبان من سنة 600 و له سبع و سبعون سنة(4).

ص: 149


1- 1. طبع بایران سنة 1309.
2- 2. طبع بایران سنة 1311.
3- 3. و یروی عن غیرهم من العلماء العامّة و الخاصّة، راجع مقدّمة العمدة و المناقب.
4- 4. حکی ذلک فی هامش الروضات عن کتاب لسان المیزان لابن حجر، و قاله أیضا العلامة الرازیّ فی الذریعة.

**[ترجمه]شیخ بزرگوار و یگانه، عالم و فقیه شمس الدین و شرف الاسلام ابو الحسین یحیی بن حسن بن حسین بن علی بن محمد بن بطریق اسدی، عالم، فاضل، متکلم،

محقق، فقیه، موثق، راستگو بود. شرح حال او را شیخ حر در امل الآمل و مولی عبدالله اصبهانی در ریاض العلماء و خوانساری در روضات الجنات و شیخ اسدالله در المقابس آورده اند.

برای او کتاب هایی است از جمله: العمدۀ، - . در ایران به سال 1309 چاپ گردید. -

المناقب، المستدرک، اتفاق صحاح الاثر فی امامۀ الائمه الاثنی عشر، ردّ علی اهل النظر فی تصفح ادلۀ القضاء و القدر، نهج العلوم الی نفی المعدوم، تصفح الصحیحین فی تعلیل المتعتین، الخصائص - . در ایران به سال 1311 چاپ گردید. -

و غیر از این ها می باشد.

او از شیخ عمادالدین ابی جعفر محمد بن قاسم و سید بزرگوار نقیب النقباء احمد بن طاهر بن علی طاهر حسینی و از محمد بن علی بن شهر آشوب - . و همچنین غیر از اینان از علمای شیعه و سنّی. رجوع کنید به مقدمه العمده و المناقب. - روایت کرده است و فقه و کلام را نزد حمصی رازی خوانده است.

ابوالحسن علی بن یحیی خیّاط و سید نجم الاسلام محمد بن عبدالله ابن زهره حسینی و سید فخار بن معد از او روایت کرده اند. شهید به واسطه محمد بن جعفر مشهدی از او روایت می کند و ذکر می کند که نزد محمد بن جعفر کتاب هایش را خوانده است.

ابن بطریق رحمه الله در حلّه و در شعبان سال 600 در حالی که هفتاد و هفت سال داشت وفات کرد. - . این را در حاشیه روضات الجنات به نقل از کتاب لسان المیزان ابن حجر حکایت کرده اند و همچنین علامه رازی در الذریعه چنین گفته است. -

**[ترجمه]

24- الخزار القمّیّ

أبو القاسم علیّ بن محمّد بن علیّ الخزّاز الرازیّ القمّیّ من أجلّاء الأصحاب و ثقاتهم ترجمه النجاشیّ فی الفهرست ص 191 بقوله: علیّ بن محمّد بن علیّ الخزّار ثقة من أصحابنا، أبو القاسم، و کان فقیها وجها إ ه.

و قال العلّامة فی الخلاصة ص 50: کان ثقة من أصحابنا وجها فقیها.

و ترجمه ابن شهرآشوب فی معالم العلماء و متأخّری الرجالیّین فی کتبهم و أثنوا علیه.

له کتب منها: الإیضاح فی الاعتقادات الشرعیّة، الکفایة فی النصوص،(1) الأحکام الدینیّة علی مذهب الإمامیّة. یروی عن أبی جعفر الصدوق المتوفّی سنة 381 و أبی المفضّل الشیبانیّ المتوفّی سنة 387 و أحمد بن محمّد بن عیّاش الجوهریّ المتوفّی سنة 401 و محمّد بن أبی الحسن بن عبد الصمد القمّیّ و أضرابهم فی الطبقة.

**[ترجمه]ابوالقاسم علی بن محمد بن علی الخزّار رازی قمی از بزرگان اصحاب و موثقین آنهاست. شرح حال او را نجاشی در صفحه یکصد و نود و یک الفهرست چنین آورده است: «ابوالقاسم علی بن محمد بن علی الخرّاز از اصحاب موثق ماست، و فقیه شناخته شده ای می باشد.»

علامه در صفحه پنجاه الخلاصه می گوید: «از اصحاب موثق و فقیه شناخته شده ای می باشد.»

شرح حالش را ابن شهر آشوب در معالم العلماء و دیگر متاخرین رجالی در کتاب هایشان آورده اند و او را مدح کرده اند. برای او کتاب های است از جمله: الایضاح فی الاعتقادات الشرعیه، الکفایه فی النصوص، - . در ایران به سال 1306 با اربعین مجلسی و خرائج راوندی چاپ شد. -

و الاحکام الدینیه علی مذهب الامامیه.

او از ابی جعفر صدوق متوفای سال 381 و ابی المفضّل شیبانی متوفای سال 387 و احمد بن محمد بن عیّاش جوهری متوفای سال 401 و محمد بن ابی الحسن بن عبدالصمد قمی و دیگرانی که در این طبقه بودند روایت کرده است.

**[ترجمه]

25- ورام بن أبی فراس

الأمیر الزاهد أبو الحسین ورّام بن عیسی بن أبی النجم بن ورّام بن خولان بن إبراهیم بن مالک الأشتر(2)

النخعیّ صاحب أمیر المؤمنین علیه السّلام.

قال الشیخ الحرّ فی أمل الآمل: ورّام بن أبی فراس بحلّة من أولاد مالک بن الأشتر النخعیّ صاحب أمیر المؤمنین علیه السّلام، عالم فقیه، شاهدته بحلّة و وافق الخبر الخبر، قرأ علی شیخنا الإمام سدید الدین محمود الحمّصیّ بحلّة و راعاه، قاله منتجب الدین. و هذا الشیخ فاضل جلیل القدر جدّ السیّد رضیّ الدین علیّ بن طاوس لامّه، له کتاب تنبیه الخواطر و نزهة النواظر(3)

حسن، إلّا أنّ فیه الغثّ و السمین، یروی الشهید عن محمّد بن جعفر المشهدیّ عنه (4).

انتهی.

ص: 150


1- 1. طبع بایران سنة 1306 مع أربعین المجلسیّ و خرائج الراوندیّ.
2- 2. نسبه بذلک العلّامة المجلسیّ فی مقدّمة البحار.
3- 3. طبع بایران فی سنة 1303 و سنة 1375.
4- 4. نص الشهید أیضا علی روایته عن ابن المشهدیّ فی إجازته للشیخ شمس الدین محمّد بن عبد العلی بن نجدة، راجع إجازات البحار ص 41.

و قال فی التکملة: إنّه ثقة ورع صالح معاصر لمنتجب الدین، یروی عنه ابن طاوس و یثنی علیه، و حکی عن ابن طاوس أنّه قال فی فلاح السائل: کان جدّی ورّام بن أبی فراس ممّن یقتدی بفعله، قد أوصی أن یجعل فی فمه فصّ عقیق علیه أسماء الأئمّة علیهم السّلام (1).

و أرّخ وفاته ابن الأثیر فی وقائع سنة 605 و نقله المحدّث النوریّ فی خاتمة المستدرک ص 477 و المحدّث القمّیّ فی السفینة(2)

**[ترجمه]امیر زاهد ابوالحسین ورّام بن عیسی بن ابی النجم بن ورّام بن خولان بن ابراهیم بن مالک اشتر - . این نسبت را علامه مجلسی در مقدمه بحار الانوار داده است. -

نخعی از اصحاب امیرالمؤمنین است.

شیخ حر در امل الآمل می گوید: «ورام بن ابی فراس در حلّه از اولاد مالک بن اشتر نخعی از صحابه امیرالمومنین علیه السّلام است. عالم و فقیه که او را در حلّه دیدم و این با اخبار موافقت می کند. استاد ما امام سدیدالدین محمود حمّصی در حله نزد او درس خواند و تربیت گردید. این را منتجب الدین می گوید. و این شیخ فاضل جلیل القدر، جدّ مادری سید رضی الدین علی بن طاووس است. برای او کتاب «تنبیه الخواطر و نزهت النواظر» است که کتاب خوبی است، مگر اینکه در مواردی سخنان بی ارزش نیز در آن آمده است، و شهید به واسطه محمد بن جعفر مشهدی از او روایت می کند.»

در تکمله می گوید: «او موثق، پرهیزکار و صالح و از معاصرین منتجب الدین بود. ابن طاووس از او روایت کرده و او را ستوده است.» از ابن طاووس حکایت شده که در فلاح المسائل گفته است: «جدّ من ورّام بن ابی فراس از کسانی است که کارش را باید سرمشق قرار داد. او وصیت کرده بود که در دهانش نگین عقیقی قرار دهند که بر آن اسامی ائمه علیهم السّلام بر آن نوشته شود.» - . تنقیح المقال: 278 - ابن اثیر تاریخ وفات او را در وقایع سال 605 نوشت و این را محدّث نوری در صفحه چهارصد و هفتاد و هفت خاتمه المستدرک و محدث قمی در سفینه نقل کرده است. - . این با آنچه که از روایت ابن مشهدی شنیدیم که از شهید روایت می کند که در سال 786 به شهادت رسید، سازگاری ندارد. -

**[ترجمه]

26- الحافظ البرسی

الشیخ الحافظ رضیّ الدین رجب بن محمّد بن رجب البرسیّ مولدا و الحلّیّ محتدا من عرفاء علماء الإمامیّة و محدّثیهم.

ترجمه صاحب الریاض و أمل الآمل و روضات الجنّات و تنقیح المقال.

و نحن نذکر ما فی الریاض ملخّصا، قال: الشیخ الحافظ رضیّ الدّین رجب بن محمّد بن رجب البرسیّ مولدا و الحلّیّ محتدا، الفقیه المحدّث الصوفیّ المعروف، صاحب کتاب مشارق الأنوار المشهور(3)

و غیره، کان من متأخّری علماء الإمامیّة، و کان ماهرا فی أکثر العلوم، و له ید طولی فی علم أسرار الحروف و الأعداد و قد أبدع فی کتبه حیث استخرج أسامی النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و الأئمّة علیهم السّلام من الآیات، و نحو ذلک من غرائب الفوائد و أسرار الحروف و دقائق الألفاظ و المعمّیات، و لم أجد له إلی الآن مشایخ معروفة من أصحابنا، و لم أعلم أنّه عند من قرأ، له کتب منها: مشارق الأمان، فرغ من تألیفه سنة إحدی عشر و ثمان مائة، و هو غیر مشارق الأنوار الّذی ألّفه فی سنة 813، و رسالة فی ذکر الصلوات علی الرسول صلّی اللّه علیه و آله و الأئمّة علیهم السّلام من منشآت نفسه، و زیارة لأمیر المؤمنین علیه السّلام طویلة فی نهایة الحسن و الجزالة و اللّطافة و الفصاحة، و رسالة اللّمعة(4)،

کاشف فیها من أسرار الأسماء و الصفات و الحروف و الآیات و ما یناسبها من

ص: 151


1- 1. راجع تنقیح المقال ص 278.
2- 2. هذا لا یلائم مع ما سمعت من روایة ابن المشهدیّ الذی یروی عنه الشهید المستشهد سنة 786.
3- 3. طبع ببمبئی فی سنة 1318، و عندنا نسخة مخطوطة أکمل و أطول من المطبوع، و کأنّ المطبوع منتخب منها. و عندنا رسالة مفصّلة منه فی الفضائل، مشحونة بالغرائب و الاسرار.
4- 4. مخطوطة، نسخة منها عندنا.

الدّعوات و ما یقارنها من الکلمات، رتّبها علی ترتیب الساعات و تعاقب الأوقات فی اللّیالی و الأیّام و اختلاف الأمور و الأحکام، و کتاب لوامع أنوار التمجید و جوامع أسرار التوحید، و رسالة فی تفسیر سورة الإخلاص،(1) و کتاب فی مولد النبیّ و فاطمة و أمیر المؤمنین- علیهم صلوات اللّه- و فضائلهم، و کتاب فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السّلام. قال الأستاد الاستناد أیّده اللّه تعالی فی أوّل البحار: و کتاب مشارق الأنوار و کتاب الألفین (2) للحافظ رجب البرسیّ، و لا أعتمد علی ما یتفرّد بنقله لاشتمال کتابیه علی ما یوهم الخبط و الخلط و الارتفاع، و إنّما أخرجنا منهما ما یوافق الأخبار المأخوذة من الأصول المعتبرة.

و قال الشیخ المعاصر فی أمل الآمل: الشیخ رجب الحافظ البرسیّ کان فاضلا محدّثا شاعرا منشئا أدیبا، له کتاب مشارق أنوار الیقین فی حقائق أسرار أمیر المؤمنین علیه السّلام، و له رسائل فی التوحید و غیره، و فی کتابه إفراط، و ربما نسب إلی الغلوّ، و أورد فیه أشعارا جیّدة، و ذکر فیه أنّ بین ولادة المهدیّ علیه السّلام و بین تألیف ذلک الکتاب خمسمائة و ثمانیة عشر سنة. أقول: التأمّل و التفحّص فی مؤلّفاته یورث ما أفاد الأستاد الاستناد- أیّده اللّه تعالی- و الشیخ المعاصر من الغلوّ و الارتفاع. إ ه.

**[ترجمه]شیخ حافظ رضی الدین رجب بن محمد بن رجب در برس متولد شد و اصل و نسب آن در حلّه است از عرفا و علمای امامیه و محدث این طایفه می باشد. شرح حال او را صاحب الریاض و امل الآمل و روضات الجنات و تنقیح المقال آورده است.

و ما آنچه که در الریاض آمده را به طور خلاصه نقل می کنیم: «شیخ حافظ رضی الدین رجب بن محمد رجب متولد برس و اصالتش به حلّه بر می گردد. فقیه، محدث و صوفی مشهور، نویسنده کتاب «مشارق الانوار» مشهور - . در سال 1318 در بمبئی چاپ گردید و در نزد ما نسخه ای خطی کامل تر و طولانی تر از نسخه چاپ شده می باشد و ظاهرا کتاب چاپ شده منتخبی از آن است. و نزد ما رساله مفصلی از او در فضائل است که مملو از غرایب و اسرار می باشد. - و غیر از این کتاب است. از علمای متاخر امامیه است و در بیشتر علوم مهارت دارد. ید طولانی در علم اسرار حروف و اعداد دارد. دارای ابداعاتی در کتاب هایش هنگام استخراج اسامی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السّلام از آیات قرآن و مانند آن در فواید غریبه و اسرار حروف و الفاظ دقیق و معمّا بود. در بین اساتید معروف تر از او نزد اصحاب و داناتر از او برای درس خواندن در نزد او نیافتم. برای او آثاری است از جمله: «مشارق الامان» که از تالیف آن در سال 811 فراغت یافت و این غیر از «مشارق الانوار» است که در سال 813 تالیف گردید، و رساله ای در ذکر صلوات بر پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السّلام از که انشای خود اوست، و زیارت نامه طولانی برای امیرالمومنین علیه السّلام در نهایت زیبایی و گویایی و لطافت و فصاحت، و رسالۀ اللمعۀ - . از نسخه های خطی که نسخه ای از آن نزد ما موجود است. - ،

در این رساله از اسرار اسماء و صفات و حروف و آیات و آنچه که نسبتی با این مباحث دارد از ادعیه و کلمات نزدیک به ادعیه پرده برداشته است و آن را به ترتیب ساعات و متوالی بودن اوقات در شب ها و روزها و اختلافات احکام و امور مترتب ساخته است، و کتاب «لوامع انوار التمجید و جوامع اسرار التوحید»، و رساله ای در تفسیر سوره اخلاص، - . از نسخه های خطی که نسخه ای از آن در کتابخانه مدرسه سپهسالار تهران موجود است. -

و کتابی در تولد و فضایل پیامبر و فاطمه و امیرالمومنین علیهم السّلام، و کتابی در فضایل امیرالمومنین علیه السلام.»

استاد استناد (ایده الله تعالی) در اول کتاب بحار می گوید: کتاب «مشارق الانوار» و کتاب «الفین» برای حافظ برسی است و من اعتمادی به آنچه که به تنهایی از او نقل شده نکردم، چون در این دو کتاب مطالبی موهم، اشتباه و خلط صحیح و سقیم و غلوآمیز دارد، و ما از این دو کتاب آن چه از احادیثی که موافق اصول معتبره بود را استخراج نمودیم.»

استاد معاصر در امل الآمل می گوید: «شیخ رجب حافظ برسی فاضل، محدث، شاعر، نویسنده و ادیب بود، برای او کتاب «مشارق انوار الیقین فی حقائق اسرار امیر المومنین علیه السّلام» و رساله هایی در توحید و غیر توحید می باشد. او در کتاب هایش دچار افراط شد، لذا به او نسبت غلّو دادند و درباره او اشعار نیکو سرودند. در آنجا ذکر شد که بین ولادت حضرت مهدی علیه السّلام و بین تالیف این کتاب پانصد و هجده سال فاصله بود.

مؤلف: تأمل نمودن و جستجو در تالیفات برسی، میراث آن چیزی است که از استاد استناد (ایده الله تعالی) و شیخ معاصر در مطالب غلّو آمیز استفاده نمودیم.

**[ترجمه]

27- الشهید الأول

[الثناء علیه]

الشیخ الإمام الشهید السعید شمس الملّة و الدّین محمّد ابن الشیخ جمال الدّین مکّیّ ابن محمّد بن حامد بن أحمد العاملیّ النبطیّ الجزینیّ، المنعوت بالشهید الأوّل و الشهید المطلق و هو أوّل من اشتهر من العلماء بهذا اللّقب عند الإمامیّة، شهرته فی الفقهاء و الاصولیّین و مشارکته فی العلوم أظهر من أن یخفی، و محامده و نفسیّاته الزکیّة أوضح من أن یوضح، قد أطبقت التراجم علی وثاقته و جلالته، و صفحاتها مشحونة بسرد فضائله وصفه استاذه العلّامة الحلّیّ- قدّس سرّه- فی إجازته بقوله:(3) مولانا الإمام،

ص: 152


1- 1. مخطوطة توجد نسخة منها فی مکتبة مدرسة سپهسالار بطهران.
2- 2. مخطوط توجد منه نسخة فی المکتبة الحسینیة، تاریخ کتابتها سنة 1908. راجع الذریعة ج 2 ص 299.
3- 3. روضات الجنّات ص 590.

العلّامة الأعظم، أفضل علماء العالم، سیّد فضلاء بنی آدم، مولانا شمس الحقّ و الدین. إ ه.

و أطراه التستریّ فی کتاب المقابس ص 18 بقوله: الشیخ الهمام، قدوة الأنام، فریدة الأیّام، علّامة العلماء العظام، مفتی طوائف الإسلام، ملاذ الفضلاء الکرام، خرّیت طریق التحقیق، مالک أزمّة الفضل بالنظر الدقیق، مهذّب مسائل الدّین الوثیق، مقرّب مقاصد الشریعة من کلّ فجّ عمیق، السارح فی مسارح العرفاء و المتألّهین، العارج إلی أعلی مراتب العلماء الفقهاء المتبحّرین، و أقصی منازل الشهداء السعداء المنتجبین الشیخ شمس الدین أبی عبد اللّه محمّد بن مکّیّ العاملیّ المطلّبیّ، أعلی اللّه رتبته فی حظائر القدس و بوّأه مع موالیه فی مقاعد الانس، و له کتب زاهرة فاخرة و مصنّفات دائرة باهرة و أکثرها فی الفقه. إ ه.

و قال العلّامة النوریّ فی المستدرک ج 3 ص 437: تاج الشریعة و فخر الشیعة شمس الملّة و الدین ... أفقه الفقهاء عند جماعة من الأساتید، جامع فنون الفضائل، و حاوی صنوف المعالی، و صاحب النفس الزکیّة القدسیّة القویّة. إ ه

و فی الروضات: کان- رحمه اللّه- بعد مولانا المحقّق علی الإطلاق أفقه جمیع فقهاء الآفاق، و أفضل من انعقد علی کمال خبرته و أستادیّته اتّفاق أهل الوفاق، و توحّده فی حدود الفقه و قواعد الأحکام مثل تفرّد شیخنا الصدوق فی نقل أحادیث أهل البیت الکرام علیهم صلوات اللّه. إ ه.

و یوجد ذکره الجمیل فی سائر التراجم کاللؤلؤة و الروضة البهیّة و أمل الآمل و منهج المقال و توضیح المقال و نقد الرجال و تنقیح المقال و الکنی و الألقاب و غیرها، و لا یسعنا فی هذا المختصر سرد فضائله و نقل الجملات الذهبیّة الّتی قیلت فی حقّه.

**[ترجمه]شیخ، امام شهید سعید، خورشید ملت و دین، محمد بن شیخ جمال الدین بن مکّی بن محمد بن حامد بن احمد عاملی نبطی جزینی، موصوف به شهید اول و شهید مطلق، و او اولین کسی است که نزد علمای امامیه به این لقب مشهور گردید. شهرت او در بین فقها و اصولیین و مشارکت او در علوم بر هیچ کس پوشیده نیست و صفات نیکو و نفس پاکش نیاز به توضیحی ندارد. همه اهل تراجم به وثاقت و بزرگی اش هم عقیده اند و همه صفحات تراجم مملو از فضایل او می باشد.

علامه حلی (قدس سرّه) استاد شهید در اجازه ای که به او داده، او را چنین توصیف کرده است: - . روضات الجنات: 590 -

«مولای ما امام، علامه بزرگ، با فضیلت ترین علمای عالم، سیّد فضلا از نسل آدم، مولای ما خورشید حق و دین.»

شوشتری هم در صفحه هجده کتاب المقابس او را چنین ستوده است: «شیخ شجاع، رهبر مردم، یگانه روزها، علامه علمای بزرگ، فتوا دهنده مسلمانان، یاریگر فاضلان با کرامت، استاد در مسیر تحقیق، صاحب عنان فضایل با دید دقیق، تهذیب کننده مسائل دین مستحکم، نزدیک آورنده اهداف دین از دور و دره های عمیق، قدم گذارنده در قدمگاه عارفان و الهی دانان، و عروج کننده به بالاترین مراتب عالمان و فقیهان حاذق، نزدیک ترین منازل به شهیدان سعادتمند و برگزیده، شیخ شمس الدین ابی عبدالله محمد بن مکی عاملی مطلبی (اعلی الله رتبته فی حظائر القدس و بواه مع موالیه فی مقاعد الانس)، و برای او کتاب های درخشان و گرانسنگ و تالیفات موثری هست که بیشترشان در فقه نگاشته شده است.»

علامه نوری در صفحه چهارصد و سی و هفت جلد سوم المستدرک می گوید: «تاج شریعت و افتخار شیعه، خورشید درخشنده ملت و دین، فقیه ترین فقهاء از دیدگاه جماعتی از اساتید، جمع کننده همه علوم و فضیلت ها، و دربردارنده همه صنوف متعالی، و دارای نفس پاک، قدسی و قوی.»

در روضات الجنات آمده است: «شهید (رحمه الله) بعد از مولای ما محقق علی الاطلاق، فقیه ترین همه فقهای دنیا، و با فضیلت ترین کسی که بر جایگاه کامل تجربه نشسته است، و استادی او مورد اتفاق همه است، و یگانه بودن او در مسائل فقه و قواعد احکام مثل بی نظیر بودن استاد ما صدوق در نقل روایات اهل بیت با کرامت علیهم صلوات الله است.»

ذکر زیبای او در دیگر کتاب های تراجم مثل لؤلؤۀ، روضۀالبهیه، امل الآمل، منهج المقال، توضیح المقال، نقد الرجال، تنقیح المقال، الکنی والالقاب و غیر از این کتاب ها وجود دارد. و در این مختصر نتوانستیم به همه فضایل و جملات طلایی که در حقّ او گفته اند، اشاره کنیم.

**[ترجمه]

آثاره العلمیة و مآثره الخالدة

له تصانیف جیّدة و تآلیف فاخرة منها: کتاب الذکری،(1) و کتاب الدروس،(2)

ص: 153


1- 1. طبع بایران سنة 1271.
2- 2. طبع بایران سنة 1269.

و کتاب القواعد،(1)

و کتاب البیان،(2) و الألفیّة،(3)

و النفلیّة،(4) و نکت الإرشاد(5)

و المزار، و رسالة الإجازات،(6) و کتاب اللّوامع، و الأربعین،(7)

و رسالة فی تفسیر الباقیات الصالحات،(8) و اللّمعة الدمشقیّة،(9)

و رسالة التکلیف،(10) و رسالة فی قصر من سافر لقصد الإفطار و التقصیر و غیر ذلک.

و قال العلّامة المجلسیّ فی الفصل الأوّل من البحار عند ذکره مؤلّفاته: و کتاب الاستدراک و کتاب الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة له- قدّس سرّه- أیضا کما أظنّ (11) و الأخیر عندی منقولا عن خطّه- رحمه اللّه-. إ ه.

و قال فی الفصل الثانی: و مؤلّفات الشهید مشهورة کمؤلّفها العلّامة إلّا کتاب الاستدراک فإنّی لم أظفر بأصل الکتاب و وجدت أخبارا مأخوذة منه بخطّ الشیخ الفاضل محمّد بن علیّ الجبعیّ، و ذکر أنّه نقلها من خطّ الشهید- رفع اللّه درجته-، و الدرّة الباهرة فإنّه لم یشتهر اشتهار سائر کتبه، و هو مقصور علی إیراد کلمات وجیزة مأثورة عن النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و کلّ من الأئمّة صلوات اللّه علیهم أجمعین. انتهی.

قلت: قال العلّامة الرازیّ:(12)

الاستدراک لبعض قدماء الأصحاب، کما نقله

ص: 154


1- 1. طبع بایران سنة 1308 و فی غیرها.
2- 2. طبع بایران سنة 1319.
3- 3. طبعت مکرّرا. و علیها حواش و تعالیق و شروح کثیرة منها شرح للشهید الثانی سمّاه المقاصد العلیّة، طبع بایران سنة 1312.
4- 4. شرحها الشهید الثانی و سمّاه بفوائد الملیّة طبع بایران سنة 1312.
5- 5. طبع بایران.
6- 6. توجد منها نسخة فی مکتبة الجامعة بطهران کما فی فهرسها، و له إجازة کثیرة لعدة من العلماء أوردها العلامة الرازیّ فی الذریعة ج 1 ص 247.
7- 7. طبع مع الغیبة للنعمانیّ بایران سنة 1318.
8- 8. توجد منها نسخة فی مکتبة الجامعة بطهران، تاریخ کتابتها سنة 1003.
9- 9. للشهید الثانی علیه شرح یسمی بالروضة البهیة طبع مکرّرا.
10- 10. مخطوطة، راجع الذریعة ج 4 ص 408.
11- 11. مخطوط یوجد منه نسخة فی مکتبة المحیط. راجع الذریعة ج 8 ص 90.
12- 12. الذریعة ج 2 ص 22، قلت: راجع خاتمة المستدرک ص 439 ففیه ما یدلّ علی ذلک.

الشیخ شمس الدین محمّد بن علیّ بن الحسین الجبعیّ جدّ شیخنا البهائیّ فی مجموعته الموجودة بخطّه عن خطّ شیخنا الشهید محمّد بن مکّیّ، و صورة خطّ الشهید هکذا: کتاب الاستدراک لبعض قدماء الأصحاب، و لم یظهر لی إلی الآن اسمه و لا شی ء من حاله، نعم یروی عن الشیخ ابن قولویه فهو من معاصری المفید. إ ه.

و له أشعار جیّدة رائقة منها:

عظمت مصیبة عبدک المسکین***فی نومه عن مهر حور العین

الأولیاء تمتّعوا بک فی الدّجی*** بتهجّد و تخشّع و حنین

فطردتنی عن قرع بابک دونهم*** أ تری لعظم جرائمی سبقونی؟

أوجدتهم لم یذنبوا فرحمتهم؟ *** أم أذنبوا فعفوت عنهم دونی؟

إن لم یکن للعفو عندک موضع *** للمذنبین فأین حسن ظنونی؟

و من رائق شعره:

و لا أبتغی الدّنیا جمیعا بمنّة *** و لا أشتری منّ المواهب بالذلّ

و أعشق کحلاء المدامع خلقة *** لئلّا أری فی عینها منّة الکحل

**[ترجمه]برای او تصنیفات نیکو و تالیفات با ارزش است که از آن جمله اند: کتاب ذکری، - . در ایران به سال 1271 چاپ گردید. -

کتاب دروس، - . در ایران به سال 1269 چاپ گردید. -

کتاب قواعد، - . در ایران به سال 1308 و غیر آن چاپ گردید. -

کتاب البیان، - . در ایران به سال 1319 چاپ گردید. -

الالفیه، - . مکرر چاپ گردید و بر آن حواشی و تعلیقه ها و شروح فراوانی نوشته شد که از آن جمله شرحی از شهید ثانی است که به «مقاصد العلّیه» نامگذاری شد و در ایران به سال 1312 چاپ گردید. -

النفلیه، - . شهید ثانی آن را شرح نمود و «فوائد الملّیه» نامید و در سال 1312 در ایران چاپ گردید. -

نکت الارشاد، - . در ایران چاپ شد. -

المزار، رسالۀ الاجازات، - . از این کتاب نسخه ای در کتابخانه دانشگاه تهران - چنان چه در فهرستش آمده - موجود میباشد و برای او اجازه های زیادی به عده ای از علماء است که علامه رازی در صفحه دویست و چهل و هفت جلد یک آورده است. -

کتاب اللوامع، الاربعین، - . با کتاب غیبت از تالیفات نعمانی در سال 1318 در ایران چاپ گردید. -

رساله ای در تفسیر باقیات و صالحات، - . نسخه ای از این کتاب در کتابخانه دانشگاه تهران موجود است که تاریخ کتابت آن سال 1003 می باشد. -

اللمعۀ الدمشقیه، - . شرحی بر این کتاب از شهید ثانی است که روضّۀ البهیه نام دارد و مکرراً چاپ شده است. -

رسالۀ التفکیک، - . نسخه خطی، رجوع کنید به الذریعه 4/408 -

و رسالۀ در شکسته بودن نماز کسی که به قصد افطار و شکسته شدن و غیر از این مسافرت کند.

علامه مجلسی در فصل اول بحار الانوار بعد از نام بردن تالیفات شهید می گوید: «کتاب «الاستدراک» و «الدرۀ الباهره من الاصداف الطاهره» از شهید (قدس سره) است، چنان چه گمان می کنم، - . نسخه خطی از آن در کتابخانه محیط موجود است. رجوع کنید به الذریعه 8/90 -

و کتاب دوم نزد من موجود است و من از خطّ شهید نقل کردم.»

و در فصل دوم می گوید: «تالیفات شهید مثل نویسنده آن مشهور است، مگر کتاب «الاستدراک» که من به اصل کتاب دست نیافتم و به اخباری رسیدم که از خطّ شیخ فاضل محمد بن علی جبعی گرفته شده بود و او ذکر کرده بود که از خطّ شهید (رفع الله درجته) نقل کردم، و «الدرّ الباهره» مانند دیگر کتاب های شهید مشهور نمی باشد و در آن کلمات موجز که از پیامبر صلی الله علیه و آله و همه ائمه صلوات الله علیهم اجمعین به ما رسیده، می باشد.»

مؤلف: علامه رازی می گوید: - . الذریعه 2/22 مؤلف: رجوع کنید به خاتمه المستدرک: 439 و در آن بر آنچه گفتیم اشکال است. -

«الاستدراک» از بعضی از قدمای اصحاب است، چنان چه که این را شیخ شمس الدین محمد بن علی بن حسین جبعی جدّ استاد ما بهایی در مجموعه اش که موجود است به خطّ او، از خطّ استاد ما شهید محمد بن مکی نقل کرده است و متن خطّ شهید چنین است: «کتاب «الاستدراک» از بعضی از قدمای اصحاب است و برای من تا الان اسمش و چیزی از حالات او مشخص نشده است. بله، از استاد ابن قولویه که از معاصرین مفید می باشد» روایت می کند.»

برای او اشعار لطیفی است که از آن جمله است:

خدایا! مصیبت بنده بیچاره ات زیاد شد که او را خواب از مهر و کابین حورالعین بازداشت

اولیای خدا در تاریکی های شب با تهجد و خشوع و ناله و زاری بهره ها برده اند

مرا از در خانه ات راندی و آنها را راه دادی ! آیا به واسطه اعمال ناشایستم از آنها عقب ماندم؟

آیا آنها گناه نکرده بودند یا گناه داشتند اما تو ایشان را آمرزیدی ولی مرا نیامرزیدی؟

اگر گنه کاران راهی به عفو تو نداشته باشند، پس حسن ظن ما به کجا می رود؟!

**[ترجمه]

أساتذته و مشایخه

قد کان معظم اشتغاله فی العلوم عند فخر المحقّقین ابن العلّامة الحلّیّ، و له الروایة عنه بالإجازة و من جملة أساتیذه و المجیزین له فی الاجتهاد و الروایة السیّد عمید الدین عبد المطّلب بن أبی الفوارس الحلّیّ الحسینیّ و أخوه السیّد ضیاء الدین عبد اللّه، و یروی أیضا عن السیّد تاج الدّین محمّد بن معیّة الحسنیّ و السیّد علاء الدین بن زهرة الحسینی و السیّد أبی طالب أحمد بن زهرة الحلبیّ و السیّد مهنّا بن سنان المدنیّ و الشیخ زین الدین علیّ بن طران المطارآبادیّ و الشیخ رضیّ الدین علیّ بن أحمد المشتهر بالمزیدیّ و الشیخ جلال الدّین محمّد بن الشیخ شمس الدّین محمّد الحارثیّ و الشیخ محمّد بن جعفر المشهدیّ و أحمد بن الحسین الکوفیّ و الشیخ قطب الدین محمّد بن محمّد البویهیّ الرازیّ.

و الشیخ أبی محمّد الحسن بن أحمد ابن نجیب الدین بن محمّد بن نماء الحلّیّ و السیّد شمس الدین محمّد بن أحمد ابن أبی المعالی العلویّ الموسویّ، و السیّد جلال الدین عبد الحمید بن

ص: 155

فخّار الموسویّ و یروی أیضا مصنّفات العامّة عن نحو أربعین شیخا من علمائهم (1).

**[ترجمه]بیشتر اشتغالات او در علوم نزد فخرالمحققین پسر علامه حلّی است که شهید روایتی از او به همراه اجازه دارد. و از اساتید و اجازه دهندگان به او در اجتهاد و روایت، سید عمیدالدین عبدالمطلب بن ابی فوارس حلّی حسینی و برادرش سید ضیاء الدین عبدالله است. همچنین از سید تاج الدین محمد بن معیّه حسنی، سید علاءالدین بن زهره حسینی، سید ابی طالب احمد بن زهره حلّبی، سیّد مهنات بن سنان مدنی، شیخ زین الدین علی بن طران مطارآبادی، شیخ رضی الدین علی بن احمد مشهور به مزیدی و شیخ جلال الدین محمد بن شیخ شمس الدین محمد حارثی، شیخ محمد بن جعفر مشهدی، احمد بن حسین کوفی، شیخ قطب الدین محمد بن محمد بویهی رازی، شیخ ابی محمد حسن بن احمد بن نجیب الدین بن محمد بن نماء حلّی و سید شمس الدین محمد بن احمد بن ابی المعالی علوی موسوی و سید جلال الدین عبدالحمید بن فخّار موسوی روایت می کند. همچنین از تالیفات اهل سنت یعنی از چهل عالم و شیخ آنها روایت می کند. - . رجوع کنید به اربعین وی که چاپ شده، و نیز خاتمه المستدرک و روضات الجنات. -

**[ترجمه]

تلامذته و من یروی عنه

یروی عنه جماعة من العلماء و الأفاضل منهم: الشیخ ضیاء الدین علیّ، و الشیخ رضیّ الدین أبو طالب محمّد، و الشیخ جمال الدین أبو منصور الحسن ابناؤه، و الفاضلة الفقیهة المدعوّة بامّ علیّ زوجته، و الصالحة الفقیهة أمّ الحسن فاطمة بنته، و السیّد بدر الدین الحسن بن أیّوب الشهیر بابن نجم الدین الأعرج الحسینیّ، و زین الدین علیّ بن خازن الحائریّ و الشیخ مقداد بن عبد اللّه السیوریّ الحلّیّ الأسدیّ، و الشیخ محمّد بن عبد العلیّ ابن نجدة.

**[ترجمه]از او جماعتی از علماء و فضلا روایت می کنند که از آنها هستند: فرزندانش شیخ ضیاءالدین علی، شیخ رضی الدین ابوطالب محمد، شیخ جمال الدین ابو منصور حسن، همسرش فاضله فقیهه که به امّ علی نامیده می شود، دخترش صالحه فقیهه فاطمه امّ الحسن، سید بدرالدین حسن بن ایّوب مشهور به نجم الدین اعرج حسینی، زین الدین علی بن خازن حائری، شیخ مقداد بن عبدالله سیوری حلّی اسدی و شیخ محمد بن عبدالعلی ابن نجدۀ.

**[ترجمه]

مولده و مقتله

ولد- رحمه اللّه- سنة 734 و استشهد فی سنة 786 یوم الخمیس تاسع جمادی الأولی قتل بالسیف ثمّ صلب ثمّ رجم ثمّ احرق بالنار ببلدة دمشق فی دولة بیدر و سلطنة برقوق بفتوی القاضی برهان الدین! و عباد بن جماعة الشافعیّ بعد ما حبس سنة کاملة فی قلعة الشام.

فکان عمره الشریف اثنین و خمسین سنة. یوجد حکایة قتله و سببه فی الروضات و غیره.

**[ترجمه]شهید (رحمه الله) در سال 734 متولد شد و در سال 786 روز پنج شنبه نهم جمادی الاولی در شهر دمشق در دولت بیدر و حکومت برقوق به فتوای قاضی برهان الدین و عباد بن جماعت شافعی بعد از شش سال زندانی بودن در قلعه شام، به وسیله شمشیر به شهادت رسید و بعد به صلیب کشیده شد و سنگسار و سپس به آتش سوزانده شد. عمر شریفش پنجاه و دو سال بود و حکایت شهادت و سبب شهادتش در روضات الجنات و دیگر کتاب ها آمده است.

**[ترجمه]

28- علم الهدی [السیّد المرتضی]

[الثناء علیه]

السیّد المرتضی علم الهدی ذو المجدین أبو القاسم علیّ بن الحسین بن موسی بن محمّد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السّلام.

هو مفخر من مفاخر الإمامیّة، و بطل من أبطال العلم و الدین، و إمام من أئمّة الفقه و الحدیث و الکلام و الأدب، و أوحد أهل زمانه علما و عملا، انتهت إلیه الرئاسة فی المجد و الشرف و العلم و الأدب، و الفضل و الکرم، ترجمه العامّة و الخاصّة و بالغوا فی الثناء علیه و أذعنوا بتقدّمه فی العلوم و الفضائل و تخلّقه بالنفسیّات الزکیّة.

ص: 156


1- 1. راجع أربعینه المطبوع و خاتمة المستدرک و الروضات.

قال النجاشیّ فی رجاله ص 192: المرتضی حاز من العلوم ما لم یدانه فیه أحد فی زمانه، و سمع من الحدیث فأکثر، و کان متکلّما شاعرا أدیبا عظیم المنزلة فی العلم و الدین و الدنیا. إ ه

قال الشیخ فی الفهرست ص 99: المرتضی- رضی اللّه عنه- متوحّد فی علوم کثیرة، مجمع علی فضله، مقدّم فی العلوم، مثل علم الکلام و الفقه و أصول الفقه و الأدب و النحو و الشعر و معانی الشعر و اللّغة و غیر ذلک. إ ه.

و نقل العلّامة الحلّیّ هذه الکلمة فی الخلاصة ص 46 فی ترجمته، و أضاف بعد ذکر کتبه: و بکتبه استفادت الإمامیّة منذ زمنه- رحمه اللّه- إلی زماننا هذا و هو سنة ثلاث و تسعین و ستّمائة، و هو رکنهم و معلّمهم- قدّس اللّه روحه، و جزاه عن أجداده خیرا-.

و قال الشیخ فی رجاله: علم الهدی- أدام اللّه تعالی أیّامه- أکثر أهل زمانه أدبا و فضلا، متکلّم فقیه جامع العلوم کلّها،- مدّ اللّه فی عمره- إ ه.

و قال ابن أبی طیّ: هو أوّل من جعل داره دار العلم و قدّرها للمناظرة، و یقال:

إنّه امرؤ لم یبلغ العشرین، و کان قد حصل علی رئاسة الدنیا العلم مع العمل الکثیر فی الیسیر و المواظبة علی تلاوة القرآن و قیام اللّیل و إفادة العلم، و کان لا یؤثر علی العلم شیئا، مع البلاغة و فصاحة اللّهجة، و کان أخذ العلوم عن الشیخ المفید، و زعم المفید أنّه رأی فی نومه فاطمة الزهراء لیلة ناولته صبیّین فقالت له: خذ ابنی هذین فعلّمهما، فلما استیقظ وافاه الشریف أبو أحمد(1) و معه ولداه الرضیّ و المرتضی فقال له: خذهما إلیک و علّمهما، فبکی و ذکر القصّة إ ه(2).

و قال السیّد الکبیر المدنی الشیرازیّ فی الدرجات الرفیعة: کان أبوه النقیب أبو أحمد جلیل القدر عظیم المنزلة فی دولة بنی العبّاس و بنی بویه، و أمّا والدة الشریف فهی فاطمة بنت الحسین بن أحمد بن الحسن بن الناصر الأصمّ، و هو أبو محمّد الحسن بن علیّ بن عمر الأشرف بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام، و هی أمّ أخیه الرضیّ رحمه اللّه، و کان الشریف المرتضی أوحد أهل زمانه فضلا و علما و کلاما و حدیثا و شعرا و خطابة و جاها و کرما. إ ه(3).

ص: 157


1- 1. المشهور کما فی غیره من التراجم أن والدته فاطمة بنت الناصر دخلت علی الشیخ و حولها جواریها و بین یدیها ابناها.
2- 2. لسان المیزان ج 4 ص 223.
3- 3. روضات الجنّات ص 375.

و حکی عن غایة الاختصار للسیّد ابن زهرة أنّه قال: علم الهدی الفقیه النظّار سیّد الشیعة و إمامهم، فقیه أهل البیت، العالم المتکلّم البعید، الشاعر المجید، کان له برّ و صدقة و تفقّد فی السرّ، عرف ذلک بعد موته- رحمه اللّه- کان أسنّ من أخیه، و لم یر أخوان مثلهما شرفا و فضلا و نبلا و جلالة و رئاسة و تحاببا و تودّدا، لمّا مات الرضیّ لم یصلّ المرتضی علیه عجزا عن مشاهدة جنازته و تهالکا فی الحزن، ترک المرتضی خمسین ألف دینار، و من الآنیة و الفرش و الضیاع ما یزید علی ذلک. انتهی.

و فی تتمیم یتیمة الدهر ج 1 ص 53: قد انتهت الرئاسة الیوم ببغداد إلی المرتضی فی المجد و الشرف و العلم و الأدب و الفضل و الکرم، و له شعر فی نهایة الحسن.

و فی دمیة القصر ص 75: هو و أخوه من دوح السیادة ثمران، و فی فلک الرئاسة قمران، و أدب الرضیّ إذا قرن بعلم المرتضی کان کالفرند فی متن الصارم المنتضی.

و فی وفیات الأعیان: کان نقیب الطالبیّین، و کان إماما فی علم الکلام و الأدب و الشعر، و هو أخو الشریف الرضیّ، و له تصانیف علی مذهب الشیعة، و مقالة فی أصول الدین، و له دیوان شعر کبیر؛ و له الکتاب الذی سمّاه الغرر و الدرر و هی مجالس أملاها تشتمل علی فنون من معانی الأدب، تکلّم فیها علی النحو و اللّغة و غیر ذلک، و هو کتاب ممتع یدلّ علی فضل کثیر و توسّع فی الاطّلاع علی العلوم، و ذکره ابن بسّام فی أواخر کتاب الذخیرة، و قال: کان هذا الشریف إمام أئمّة العراق بین الاختلاف و الاتّفاق، إلیه فزع علماؤها و عنه أخذ عظماؤها، صاحب مدارسها، و جمّاع شاردها و آنسها، ممّن سارت أخباره، و عرفت به أشعاره، و حمدت فی ذات اللّه مآثره و آثاره، إلی تآلیفه فی الدین و تصانیفه فی أحکام المسلمین ممّا یشهد أنّه فرع تلک الأصول، و من أهل ذلک البیت الجلیل. إ ه.

هذا قلیل من کثیر ممّا هتفت به التراجم فی الثناء علی سیّدنا المترجم، و بما أنّ شهرته و معروفیّته تغنینا عن تفصیل الکلام و استقصاء الأقوال نوجز الکلام عن سرد کلمات الثناء و نحیل الزیادة علی کتب المعاجم من العامّة و الخاصّة.

ص: 158

**[ترجمه]سید مرتضی علم الهدی ذوالمجدین، ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن امام موسی کاظم علیه السّلام.

او از افتخارات امامیه، قهرمانی از قهرمانان علم و دین، امامی از امامان فقه و حدیث و کلام و ادب، و یگانه علم و عمل اهل زمان خود بود که ریاست در بزرگی و شرافت و علم و ادب و فضیلت و کرامت به او ختم می گردد. شرح حال او را علمای شیعه و سنّی نوشته اند و در تعریف از او مبالغه نمودند و به مقدّم بودن او در علوم و فضایل و متخلق بودن به انفاس پاک و اخلاق اذعان دارند.

نجاشی در صفحه یکصد و نود و دو رجال خود می گوید: «مرتضی، از علوم آنچه را کسب کرد که در زمان او، کسی با او برابری نداشت، و آنچه از حدیث شنید را تکثیر نمود، و او متکلم، شاعر، ادیب و دارای جایگاه بزرگ در علم و دین و دنیا بود.»

شیخ در صفحه نود و نه فهرست می گوید: «مرتضی (رضی الله عنه) در علوم زیادی بی نظیر بود، و بر علم او اجماع دارند، در علوم مثل کلام و فقه و اصول فقه و ادب و نحو و شعر و معانی شعر و لغت و غیر از این ها بر همه مقدم بود.»

این را علامه حلّی در صفحه چهل و شش الخلاصه در شرح حال او آورده و بعد از نام بردن کتاب هایش، اضافه کرده است: «علمای امامیه از زمان او (رحمه الله) تا زمان ما، یعنی سال 693 از کتاب های او استفاده می کنند و او رکن و معلم علمای امامیه (قدس الله روحه و جزاه عن اجداده خیراً) بود.»

شیخ در رجال خود می گوید: «علم الهدی (ادام الله تعالی ایامه) از نظر ادب و فضل بهترین اهل زمان خود بود، متکلم و فقیه و جامع همه علوم بود (مدّالله فی عمره).»

ابن ابی طیّ می گوید: «او اولین کسی است که خانه اش دارالعلم بود و در مناظره قدرت زیادی داشت.» و می گوید: «او مردی بود که عمرش به بیست سال نمی رسید، ولی ریاست دنیای علم و عمل زیاد را در حد توان به دست آورد و در تلاوت قرآن و شب زنده داری و استفاده از علم مواظبت داشت و بر علم او چیزی تاثیر نداشت. او دارای بلاغت و فصاحت لهجه بود و علوم را از شیخ مفید فرا گرفت. شیخ مفید گمان نمود که شبی در عالم رؤیا حضرت فاطمه زهرا را دید که دو بچه را نزد او آورده و خطاب به او فرمود: «این دو فرزند مرا بگیر و آنها را دانش بیاموز!» وقتی بیدار شد، شریف ابو احمد - . مشهور در غیر از این کتاب های تراجم این است که مادرشان فاطمه بنت ناصر بر شیخ داخل شد و در دو طرف او کسانی بودند و در بین دستانش فرزندانش بود. -

به همراه دو فرزندش رضی و مرتضی نزد او آمد و به او گفت: «این دو را بگیر و علم بیاموز!» شیخ گریه کرد و قصه را بازگو کرد.» - . لسان المیزان 4/223 -

سید بزرگ مدنی شیرازی در درجات الرفیعه می گوید: «پدرش از نقباء و پیشوایان، ابو احمد از شخصیت های جلیل القدر و دارای منزلت در دولت بنی عباس و آل بویه بود. و اما مادر گرامی اش فاطمه دختر حسین بنت احمد بن حسن بن ناصر اصّم است و او ابو محمد حسن بن علی بن عمر الاشرف بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السّلام است و او مادر برادرش رضی (رحمه الله) نیز می باشد. شریف مرتضی یگانه زمان خود از نظر فضل و علم و کلام و حدیث و شعر و خطابه از نظر جایگاه و کرامت می باشد.» - . روضات الجنات: 375 -

از «غایۀ الاختصار»، از سید ابن زهره حکایت شده که می گوید: «علم الهدی، فقیه نظریه پرداز و آقای شیعه و امام آنها می باشد. فقیه اهل بیت، عالم متکلم دوراندیش، شاعر بزرگ، او اهل بخشش و صدقه و انفاق مخفیانه بود و این را بعد از مرگش (رحمه الله) فهمیدیم. او از برادرش بزرگ تر بود و مثل این دو برادر از نظر شرافت و فضیلت و خوبی و جلالت و ریاست و محبوبیت دیده نشده است. هنگامی که سید رضی درگذشت، از نظر عجز و لابه هنگام مشاهده جنازه و نهایت در حزن، به سید مرتضی کسی نمی رسید. سید مرتضی پنجاه هزار دینار و ظروف و فرش و چراغ و بیشتر از این را باقی گذاشت.»

در صفحه پنجاه و سه جلد اول تتمه یتیمۀ الدهر آمده است: «ریاست آن روز بغداد در بزرگی و شرافت و علم و ادب و فضیلت و کرامت به سید مرتضی پایان یافت و برای او اشعاری درنهایت زیبایی است.»

در صفحه هفتاد و پنج دمیۀ القصر می گوید: «سید مرتضی و برادرش دو میوه اند بر شاخسار سیادت و دو قمرند در آسمان ریاست. اگر ادب سید رضی با دانش سید مرتضی مقرون به شمار آیند، چونان جوهری است بر تیغه شمشیر آبدار.»

در وفیات الاعیان آمده: «او پیشوای طالبین، و امام در علوم کلام و ادب و شعر بود. او برادر شریف رضی است که دارای تالیفاتی در مذهب شیعه و گفتاری در اصول دین می باشد و برای او دیوان شعر بزرگی است.» برای او کتابی است که «غرر و درر» نامیده شده که در آن مجالسی مشتمل بر مهارت هایی از معانی ادب نوشته شده و در آن از نحو لغت و غیر از آن، سخن رانده شده است و کتابی است که دلالت بر فضیلت زیاد و گستردگی او بر اطلاع از علوم دارد. این را ابن بسّام در اواخر کتاب الذخیره آورده و می گوید: «این شریف، پیشوای پیشوایان عراق در هنگامه اختلاف آنان و در وقت اتفاق ایشان بود.علمای عراق بدو پناه می بردند، و بزرگان آن سامان از او اخذ علم می کردند، صاحب مدارس آنجا، و جماع ساردها و آنسها، کسی که اخبار وی همه جا را پر کرده و اشعار او همه جا شناخته شده، و آثار او ستایشگر ذات الهی بود، تا جایی که در علوم دینی و احکام مسلمانان تألیفاتی داشت به گونه ای که این ها گواهی می دهند که او فرع آن اصول است. او از خاندان بزرگی بود.»

این گفتار اندک از کلمات بسیاری است که در کتاب های تراجم در تعریف از سید مرتضی که شرح حالش را آوردیم است، و شهرت و معروفیت او ما را از طولانی کردن کلام و آوردن نظرات دیگران و روایاتشان از ستایش او، بی نیاز می کند و اگر کسی بیشتر می خواهد، به کتاب های معجم از علمای شیعه و اهل سنت مراجعه نماید.

**[ترجمه]

تآلیفه و تصانیفه

«1»- کتاب الغرر و الدرر(1).

«2»- کتاب تنزیه الأنبیاء(2)

«3»- الشافی (3).

«4»- شرح قصیدة السیّد الحمیری (4).

«5»- جمل العلم و العمل (5).

«6»- الانتصار(6).

«7»- الذریعة(7).

«8»- المقنع فی الغیبة(8).

«9»- رسالة تفضیل الأنبیاء علی الملائکة(9).

«10»- رسالة المحکم و المتشابه (10).

«11»- منقذ البشر من أسرار القضاء و القدر. «12»- أجوبة المسائل المختلفة(11).

«13»- الخلاف فی الفقه. «14»- المصباح فی الفقه.

ص: 159


1- 1. طبع بمصر فی أربعة أجزاء سنة 1325 و فی غیرها و بایران سنة 1272 و فی آخره تکملته.
2- 2. طبع بتبریز فی سنة 1290 و بالنجف فی 1250.
3- 3. طبع بایران فی 1201.
4- 4. طبع مع الشرح بمصر سنة 1313 بعنوان القصیدة الذهبیة.
5- 5. مخطوط توجد نسخ منه فی النجف، راجع الذریعة ج 5 ص 144.
6- 6. طبع بایران فی 1275 ضمن مجموعة تسمی بالجوامع الفقهیّة.
7- 7. مخطوطة توجد منها نسخة فی الخزانة الرضویة.
8- 8. طبع بایران مع رسالة السعدیة و غیرها فی سنة 1315 و فی هامش درر الفوائد فی 1319.
9- 9. مخطوطة، راجع الذریعة ج 4 ص 359.
10- 10. المطبوعة بایران سنة 1312.
11- 11. کجواب الموصلیات الأولی و الثانیة و الثالثة الموجودة نسخها فی الخزانة الرضویة کتابتها سنة 676، و التبانیات الموجودة فی الخزانة الرضویة و فی موقوفة آل الشیخ أسد اللّه الکاظمی بالکاظمیة، و أجوبة المسائل الرازیة الموجودة فی الخزانة الرضویة و فی مکتبة الشیخ هادی کاشف الغطاء، و الرسیة الأولی و الثانیة الموجودتین عند صاحب الذریعة، و السلاریة الموجودة فی الخزانة الرضویة، کتابتها 976. و المیافارقیات و الناصریة الموجودتین فی الخزانة الرضویة، و الناصریات المطبوع فی 1276، و توجد فی مکتبة المشکاة رسالة منسوبة إلیه فی جواب بعض المعتزلة فی مائة صحیفة، و رسالة جواب شبهات بعض العامّة فی ستین صحیفة، و رسالة فی جواب مسائل فی أربعین صحیفة، و له أیضا رسالة جواب السؤال عن وجه تزویج أمیر المؤمنین علیه السلام ابنة عمر، توجد ضمن رسائله فی مکتبة المولی محمّد علی الخونساری، و رسالة جواب الملاحدة عن قدم العالم. راجع الذریعة ج 5 ص 183 و 194.

«15»- الموضح عن جهة إعجاز القرآن. «16»- الذخیرة.

«17»- الناصریة(1).

و غیرها و هی کثیرة. و قال المصنّف: و کتاب عیون المعجزات (2) ینسب إلیه و لم یثبت عندی، و لعلّه من مؤلّفات بعض القدماء. إ ه

قلت: هو للشیخ حسین بن عبد الوهّاب أحد الفطاحل من علماء القرن الخامس کان مشارکا للشریفین المرتضی و الرضیّ فی بعض المشایخ کأبی التحف المصریّ و أمثاله و یروی عن هارون بن موسی التلعکبریّ بواسطة واحدة. یوجد ترجمته فی خاتمة المستدرک ص 516 و ریاض العلماء و غیرهما.

**[ترجمه]1. کتاب الغرر و الدرر - . در مصر در چهار جلد به سال 1325 و در غیر آن به چاپ رسید و در ایران به سال 1272 چاپ شد و در آخر این کتاب تکمله ای آمده است. -

2. کتاب تنزیه الانبیاء - . در تبریز در سال 1290 و در نجف در سال 1250 چاپ گردید. -

3. الشافی - . در ایران به سال 1201 چاپ شد. -

4. شرح قصیده سید حمیری - . با شرح آن در مصر به سال 1313 با عنوان قصیده ذهبیه چاپ گردید. -

5. جمل العلم و العمل - . نسخه ای خطی از آن در نجف موجود است. رجوع کنید به الذریعه 5/144 -

6. الانتصار - . در ایران به سال 1275 به ضمیمه مجموعه جوامع الفقهیه چاپ گردید. -

7. الذریعه - . نسخه خطی آن در کتابخانه رضوی موجود است. -

8. المقنع فی الغیبۀ - . در ایران با رساله سعدیه و غیر از این در سال 1315 چاپ گردید و در حاشیه کتاب «درر الفوائد» در سال 1319 نیز منتشر شد. -

9. رساله تفصیل الانبیاء علی الملائکه - . نسخه خطی، رجوع کنید به الذریعه 4/359 -

10. رساله المحکم و المتشابه - . در ایران به سال 1312 چاپ گردید. -

11. منقذ البشر من اسرار القضاء والقدر

12. اجوبه المسائل المختلفه - .[4]مثل «جواب موصلیات اول و دوم و سوم» که نسخه ای از آن در کتابخانه رضوی موجود است و تاریخ کتابت آن سال 676 است. و «جواب تبانیات» که در کتابخانه رضوی و موقوفات آل شیخ اسد الله کاظمی در کاظمین موجود است. و «جواب مسائل ری» که در کتابخانه رضوی و کتابخانه شیخ هادی کاشف الغطاء موجود است. و «جواب رسیه اول و دوم» که این دو نزد صاحب ذریعه موجود بود. و «جواب سلاریه» که در کتابخانه رضوی با تاریخ کتابت سال 976 موجود است. و «جواب میافارقیات و ناصریه» که این دو در کتابخانه رضوی موجود است. و «جواب ناصریات» چاپ شده در سال 1276. و در کتابخانه مشکات رساله ای منسوب به او در جواب بعضی از معتزله در صد صفحه، و رساله «جواب شبهات بعضی از اهل سنت» در شصت صفحه و رساله ای در جواب بعضی از مسائل در چهل صفحه یافت می شود. و نیز برای او رساله ای «در جواب از سؤال چرایی ازدواج امیر المؤمنین علیه السلام با دختر عمر» به ضمیمه رساله های دیگر در کتابخانه ملا محمد علی خوانساری یافت می شود. و رساله ای در «جواب قدم عالم» دارد. رجوع کنید به الذریعه 5 :183و 194 -

13. الخلاف فی الفقه

14. المصباح فی الفقه

15. الموضح عن جهت اعجاز القرآن

16. الذخیره

17. الناصریه - . نسخه ای از آن در کتابخانه رضوی موجود است. -

و غیر از این کتاب ها که بسیار می باشد. مصنف می گوید: و کتاب عیون المعجزات - . در سال 1369 در نجف چاپ شده است. -

به او منسوب است، ولی برای من ثابت نشده است و شاید از تالیفات بعضی از قدماء باشد.

مؤلف: این کتاب از شیخ حسین بن عبدالوهاب یکی از بزرگان علمای قرن پنجم می باشد که با سید مرتضی و سید رضی در بعضی از اساتید مثل ابی تحف مصری و امثال آن مشترک می باشد و از هارون بن موسی تلعکبری به یک واسطه روایت می کند. شرح حال او در صفحه پانصد و شانزده خاتمه المستدرک و ریاض العلماء و غیر از این دو آمده است.

**[ترجمه]

مشایخه و من یروی عنه

«1»- الشیخ المفید محمّد بن محمّد بن نعمان.

«2»- أبو محمّد هارون بن موسی التلعکبریّ

«3»- الحسین بن علیّ بن بابویه أخی الصدوق.

«4»- أبو الحسن أحمد بن علیّ بن سعید الکوفیّ.

«5»- أبو عبد اللّه محمّد بن عمران الکاتب المرزبانیّ الخراسانیّ البغدادیّ.

«6»- أبو یحیی ابن نباتة عبد الرحیم بن الفارقیّ.

«7»- الشیخ الصدوق محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّیّ.

«8»- أبو القاسم عبید اللّه بن عثمان بن یحیی.

«9»- أبو الحسن علیّ بن محمّد الکاتب.

«10»- أحمد بن سهل الدیباجیّ.

ص: 160


1- 1. توجد نسخة منه فی الخزانة الرضویة.
2- 2. طبع فی النجف فی 1369.

**[ترجمه]1. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان

2. ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری

3. حسین بن علی بن بابویه، برادر صدوق

4. ابوالحسن احمد بن علی بن سعید کوفی

5. ابو عبدالله محمد بن عمران کاتب مرزبانی خراسانی بغدادی

6. ابو یحیی ابن نباته، عبدالرحیم بن فارقی

7. شیخ صدوق محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی

8. ابوالقاسم عبیدالله به عثمان بن یحیی

9. ابوالحسن علی بن محمد کاتب

10. احمد بن سهل دیباجی

**[ترجمه]

تلامذته و الراوون عنه

«1»- شیخ الطائفة محمّد بن الحسن الطوسیّ.

«2»- أبو یعلی سلّار بن عبد العزیز الدیلمیّ.

«3»- أبو الصلاح تقیّ بن نجم الحلبیّ.

«4»- الشیخ محمّد بن علیّ الکراجکیّ.

«5»- الشیخ أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد بن أحمد بن العبّاس الدوریستیّ.

«6»- الشیخ أبو الفضل ثابت بن عبد اللّه بن ثابت الیشکریّ (1).

«7»- الشیخ أحمد بن الحسن بن أحمد النیسابوریّ الخزاعیّ.

«8»- الشیخ أحمد بن علیّ بن قدامة.

«9»- السیّد نجیب الدین أبو محمّد الحسن بن محمّد بن الحسن بن علیّ بن محمّد بن علیّ بن القاسم بن موسی بن عبد اللّه بن موسی الکاظم علیه السّلام.

«10»- الشیخ المفید أبو محمّد عبد الرحمن بن أحمد بن الحسین النیسابوریّ الخزاعیّ.

«11»- الشیخ غانم العصمیّ الهرویّ.

«12»- السیّد الداعی الحسینیّ.

«13»- أبو الفرج المظفّر بن علیّ بن الحسین الحمدانیّ، من سفراء الإمام الحجّة ابن الحسن- عجّل اللّه تعالی فرجه-.

«14»- الشیخ عزّ الدین عبد العزیز بن أبی کامل الطرابلسیّ القاضیّ.

«15»- المنتهی بن أبی زید بن کیابکیّ الحسینیّ الکجیّ الجرجانیّ (2).

«16»- الشیخ أبو الحسن محمّد بن محمّد البصریّ (3).

«17»- عزّ الدین عبد العزیز بن نحریر بن عبد العزیز بن البرّاج القاضی فی طرابلس (4).

ص: 161


1- 1. فی المقابس: أنهم قرءوا علیه.
2- 2. راجع أمل الآمل فی ترجمتهم.
3- 3. المقابس ص 12.
4- 4. معالم العلماء ص 71.

«18»- الشریف أبو یعلی محمّد بن الحسن بن حمزة الجعفریّ (1).

«19»- أبو الصمصام ذو الفقار بن محمّد بن معبد الحسنیّ المروزیّ (2).

«20»- الشیخ سلیمان بن الحسن بن سلیمان الصهرشتیّ (3).

«21»- أبو منصور محمّد بن أبی نصر محمّد بن أحمد بن الحسین بن عبد العزیز العکبریّ المعدّل (4).

«22»- الشیخ محمّد بن علیّ الحمدانیّ (5).

«23»- الحسین بن ثابت بن هارون الفرّاء البزاعیّ، ذکره ابن أبی طیّ فی رجال الشیعة، و قال: رحل إلی العراق سنة 424 فتلقّی الشریف المرتضی فأجازه و قرّظه و وصفه بالعلم و الفهم و نعته بالخطیب (6).

«24»- الحسین بن عقبة بن عبد اللّه البصریّ الضریر، قرأ علیه القرآن و حفظه و له سبعة عشرة سنة، و کان من أذکیاء بنی آدم، و کان من أعیان الشیعة، مات سنة 441(7).

«25»- حمزة بن محمّد الجعفریّ أبو یعلی البغدادیّ، کان من کبار علماء الشیعة، لزم الشیخ المفید وفاق فی معرفة الأصلین و الفقه علی مذهب الإمامیّة، و زوّجه المفید بابنته و خصّه بکتبه، و أخذ أیضا عن الشریف المرتضی و کان عارفا بالقراءات، ذکره ابن أبی طیّ، و قال: کان یحتجّ علی حدوث القرآن بدخول النسخ فیه، مات سنة 565(8).

«26»- الحسین بن أحمد بن محمّد القطّان البغدادیّ، ذکره ابن أبی طیّ فی رجال الشیعة، و قال: إمام عالم فاضل من فقهاء الإمامیّة، قرأ علی الشریف المرتضی و علی

ص: 162


1- 1. قال فی المقابس: ربما عد من تلامذته.
2- 2. جامع الرواة ج 1 ص 314.
3- 3. المقابس ص 12.
4- 4. المستدرک ج 3 ص 490.
5- 5. المصدر ص 496.
6- 6. راجع لسان المیزان ج 2 ص 276.
7- 7. راجع لسان المیزان ج 2 ص 299.
8- 8. لسان المیزان ج 2 ص 360.

الشیخ المفید، و قدم حلب سنة 390، فأقرأ فی جامعها، ثمّ توجّه إلی طرابلس، فأقام عند رئیسها أبی طالب محمّد بن أحمد، و أقرأ أولاده و صنّف الشامل فی الفقه أربع مجلّدات، و کان موجودا سنة 420(1).

**[ترجمه]1. شیخ الطائفه محمد بن حسن طوسی

2. ابو یعلی سلّار بن عبدالعزیز دیلمی

3. ابوالصلاح تقی بن نجم حلبی

4. شیخ محمد بن علی کراجکی

5. شیخ ابو عبدالله جعفر بن محمد بن احمد بن عباس دوریستی

6. شیخ ابوالفضل ثابت بن عبدالله ثابت یشکری - . در المقابس آمده که این ها نزد او درس خوانده اند. -

7. شیخ احمد بن حسن بن احمد نیشابوری خزاعی

8. شیخ احمد بن علی بن قدامه

9. سید نجیب الدین ابو محمد حسن بن محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن قاسم بن موسی بن عبدالله بن موسی کاظم علیه السّلام

10. شیخ مفید، ابو محمد عبدالرحمن بن احمد بن حسین نیشابوری خزاعی

11. شیخ غانم عصمی هروی

12. سید داعی حسینی

13. ابوالفرج مظفر بن علی بن حسین حمدانی، از سفیران امام حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه

14. شیخ عزالدین عبدالعزیز بن ابی کامل طرابلسی قاضی

15. منتهی بن ابی زید کیابکی حسینی کجّی جرجانی - . رجوع کنید به امل الآمل در شرح حال او. -

16. شیخ ابوالحسن محمد بن محمد بصری - . المقابس: 12 -

17. عزّالدین عبدالعزیز بن نحریر بن عبدالعزیز بن برّاج، قاضی در طرابلس - . معالم العلماء: 71 -

18. شریف ابویعلی محمد بن حسن بن حمزه جعفری - . در المقابس می گوید: «چه بسا او را از شاگردانش شمرده اند.» -

19. ابو صمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد حسنی مروزی - . جامع الروات1/314 -

20. شیخ سلیمان بن حسن بن سلیمان صهرشتی - . المقابس: 12 -

21. ابو منصور محمد بن ابی نصر محمد بن احمد بن حسین بن عبدالعزیز عکبری معدّل - . المستدرک 3/490 -

22. شیخ محمد بن علی حمدانی - . المستدرک 3/ 496 -

23. حسین بن ثابت بن هارون فرّاء بزاعی، نامش را ابن ابی طیّ در رجال الشیعه آورده و می گوید: «در سال 424 به عراق مسافرت کرد و شریف مرتضی را ملاقات نمود و او را اجازه داد و تقریظ نوشت و او را موصوف به علم و فهم دانست و او را با وصف خطیب ستود.» - . لسان المیزان 2/276 -

24. حسین بن عقبه بن عبدالله بصری ضریر، قرآن را نزد او خواند و حفظ نمود در حالی که هفده سال داشت، او از باهوش ترین انسان ها و از بزرگان شیعه بود که در سال 441 درگذشت. - . لسان المیزان 2/299 -

25. حمزه بن محمد جعفری ابویعلی بغدادی، از بزرگان شیعه و ملازم شیخ مفید و موافق او در معرفت اصول و فقه بر مذهب امامیه. مفید او را به ازدواج دخترش درآورد و کتاب هایش را به او بخشید. او همچنین از شریف مرتضی هم که آشنای به قراآت بود علومی فرا گرفت. نام او را ابن ابی طّی آورده و می گوید: «او درباره حادث بودن قرآن و اینکه در او نسخی وارد شده، احتجاج نمود.» او در سال 565 درگذشت. - . لسان المیزان 2/360 -

26. حسین بن احمد بن محمد قطّان بغدادی، نامش را ابن ابی طّی در رجال الشیعه آورده و می گوید: «پیشوای عالم و فاضل از فقهای امامیه، در محضر شریف مرتضی و شیخ مفید درس آموخت. در سال 390 به حلب رفت و در جامعه آنجا درس آموخت و سپس به طرابلس رفت و نزد رئیس آن ابی طالب محمد بن احمد حاضر شد و اولاد او را درس آموخت و کتابی در فقه در چهار جلد تصنیف نمود. او در سال 420 در قید حیات بود. - . لسان المیزان 2/267

-

**[ترجمه]

مآثره و زعامته

جمعت لسیّدنا الشریف الفضائل الکثیرة، و اکتنفته المزایا الفاضلة، و رزقه اللّه خیر الدنیا و الآخرة کانت له الزعامة المطلقة و الرئاسة الدینیّة و الدنیویّة، تولّی نقابة الشرفاء شرقا و غربا، و إمارة الحاجّ، و النظر فی المظالم، و قضاء القضاة ثلاثین سنة، و کانت له الدراسة فی علوم مختلفة، یحضر مجلس تدریسه أمّة کبیرة من مشایخ الحدیث، و فطاحل علم الکلام و الفقه و الأدب و غیرها فتخرّج من مدرسته أساتذة فی فنون مختلفة، و جهابذة فی علوم کثیرة، و کان یجری علی تلامذته رزقا، فکان للشیخ أبی جعفر الطوسیّ کلّ شهر اثنی عشر دینارا، و للقاضی ابن البرّاج کلّ شهر ثمانیة دنانیر، و أصاب الناس فی بعض السنین قحط شدید فاحتال رجل یهودیّ علی تحصیل قوت یحفظ نفسه فحضر یوما مجلس المرتضی فاستأذنه أن یقرأ علیه شیئا من علم النجوم فأذن له و أمر له بجائزة تجری علیه کلّ یوم فقرأ علیه برهة، ثمّ أسلم علی یده، و کان قد وقف قریة علی کاغذ الفقهاء.

و کانت له ثروة عظیمة، و مکنة قویّة، خلّف من الأموال و الأملاک ما یتجاوز عن الوصف، حتّی قیل: کانت له قری کثیرة یبلغ عددها ثمانین قریة، کانت واقعة بین بغداد و کربلا، معمورة فی الغایة، یدخل علیه منها کلّ سنة أربعة و عشرون ألف دینار(2).

واطأ الخلیفة أن یأخذ من الشیعة مائة ألف دینار لیجعل مذهبهم فی عداد المذاهب الأربعة و ترتفع التقیّة و المؤاخذة علی الانتساب إلیهم فقبل الخلیفة فبذل لذلک من عین ماله ثمانین ألفا و طلب من الشیعة بقیّة المال فلم یفوا به. و حکی عن تاریخ إتحاف الوری بأخبار أمّ القری فی حوادث سنة 389: أنّ الشریف و أخاه الرضیّ حجّا فی تلک السنة

ص: 163


1- 1. لسان المیزان ج 2 ص 267.
2- 2. راجع معجم الأدباء ج 5 ص 177.

فاعتلقهما فی أثناء الطریق ابن البرّاج الطائیّ فأعطیاه تسعة آلاف دینار من أموالهما.

و کان یلقّب بالثمانینیّ لما کان له من القری ثمانون، و من الکتب ثمانون ألف مجلّدا(1) بل قیل: إنّه أحرز من کلّ شی ء ثمانین حتّی أنّ مدّة عمره کانت ثمانین سنة و ثمانیة أشهر.

أضف إلی تلک الفضائل شرفه الوضّاح أتاه من نسبه النبویّ، و رفعة بیته و جلالة منبته و عظمة قدره و مکانته العالیة عند الأرقاب و الأدانی، و ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء(2).

**[ترجمه]سید شریف مرتضی فضایل زیادی را جمع نموده بود و مزایای زیادی را به دست آورد، و خداوند خیر دنیا و آخرت را روزی او نمود. او پیشوای علی الاطلاق و ریاست دینی و دنیایی مردم را برعهده داشت، سرپرستی و نقابت سادات در شرق و غرب و امیری حجاج و نگاه به مظالم و قاضی قضات بودن در سه سال برای او بود. او کرسی تدریس در علوم مختلف داشت که در مجلس درس او جمعیت زیادی از مشایخ حدیث و بزرگان علم کلام و فقه و ادب و دیگر علوم شرکت می کردند و از پای درس او اساتیدی در رشته های مختلف که صاحب نظر در علوم زیادی بودند، خارج شدند. او برای شاگردانش مبلغی مقرر نموده بود. پس برای شیخ ابی جعفر طوسی در هر ماه دوازده دینار و برای قاضی ابن برّاج در هر ماه هشت دینار قرار داد. یک سال قحطی گریبانگیر مردم شد و یک مرد یهودی که برای کسب روزی که جانش را حفظ نماید، بیرون آمده بود، روزی در جلسه سید مرتضی حاضر شد و از سید اجازه گرفت که مقداری از علم نجوم را نزد او بخواند. سید اجازه داد و دستور داد که در هر روز مبلغی به او بدهند. آن مرد مدتی آن را فرا گرفت، و سپس به دست سید مسلمان شد. او روستایی را برای کاغذ فقیهان وقف نمود.

برای او ثروت بزرگ و تمکن قوی بود که صورت اموال و املاکش در وصف نمی گنجد. حتی گفته اند: «برای او روستاهای زیادی که تعدادش هشتاد روستا بود، می باشد که بین بغداد و کربلا واقع شده و در نهایت آبادی است که درآمد آنها در هر سال بیست و چهار هزار دینار می باشد.» - . معجم الادبا 5/177 -

خلیفه وقت اعلام کرد که از شیعیان مبلغ صد هزار دینار می گیرد تا مذهب تشیّع را در شمار مذاهب چهارگانه قرار دهد و تقیه را از آنها بردارد و به خاطر این مذهب مورد مواخذه قرار نگیرند، مقرر گردید سید از مال خود هشتاد هزار پرداخت کند و بقیه آن را شیعه بپردازند که به عهدشان وفا نکردند.

و از تاریخ «اتحاف الوری باخبار ام القری» در حوادث سال 389 چنین حکایت شده است که: «سید مرتضی و برادرش سید رضی در این سال حج نمودند، در میان راه ابن برّاج طائی از آنها طلب چیزی کرد و آنها نه هزار دینار از مال خود به وی دادند.

و او به هشتاد تایی معروف بود، زیرا او دارای هشتاد روستا بود و دارای هشتاد هزار جلد کتاب بود.» - . و این ها غیر از آن است که از کتابخانه شاپور بن اردشیر در دست او بود. یاقوت در معجم الادباء می گوید: «کتابخانه ای بهتر از آنکه شاپور بن اردشیر در بغداد وقف کرده بود، و معروف به ابی منصور بود، پیدا نمی شد. و بعد از سال ها که از وفات شاپور می گذشت، مدیریت آن به سید مرتضی، ابوالقاسم علی بن حسین موسوی سرپرست طالبی ها واگذار گردید.» -

بلکه می گفتند: «او از هر چیزی هشتاد تا را اختیار می کرد تا اینکه مدت عمر او هشتاد سال و هشت ماه بود.»

به همه این فضیلت ها، شرافتی که از انتسابش به خاندان پیامبر و بزرگی خاندان و والایی مرتبت و بزرگی منزلت و جایگاه والایی که نزد الارقاب و الادانی هست را اضافه کنید و این از فضیلت هایی است که خداوند به هر که بخواهد می دهد. - . رجوع کنید به ریاض العلماء، الدرجات الرفیعه، روضات الجنات: 375 -

**[ترجمه]

ولادته و وفاته

ولد سیّدنا الشریف فی رجب سنة 355 و توفّی فی 25 ربیع الأوّل سنة 436، و سنّه یومئذ ثمانون سنة و ثمانیة أشهر(3)،

و صلّی علیه ابنه و تولّی غسله أبو الحسین النجاشیّ مع الشریف أبو یعلی محمّد بن الحسن الجعفریّ و سلّار بن عبد العزیز الدیلمیّ کما فی فهرست النجاشیّ ص 193، و دفن فی داره أوّلا ثمّ نقل إلی جوار جدّه الحسین علیه السّلام و دفن فی مشهده المقدّس مع أبیه و أخیه و قبورهم ظاهرة مشهورة کما فی الدرجات الرفیعة(4).

ص: 164


1- 1. و ذلک غیر ما کان بیده من مکتبة سابور بن أردشیر التی ذکرها الیاقوت فی معجم الأدباء قال: کان بدار العلم التی وقفها سابور بن أردشیر الوزیر خازن یعرف بأبی منصور، و اتفق بعد ذلک بسنین کثیرة من وفاة سابور أن آلت مراعاة الدار إلی المرتضی أبی القاسم علیّ بن الحسین الموسوی نقیب الطالبیین إ ه.
2- 2. راجع ریاض العلماء و الدرجات الرفیعة و الروضات ص 375.
3- 3. فهرست الطوسیّ ص 100، روضات الجنّات ص 375.
4- 4. راجع الروضات ص 375.

**[ترجمه]سید شریف در رجب سال 355 متولد و در بیست و پنجم ربیع الاول سال 436 درگذشت و سن او در آن روز هشتاد سال و هشت ماه بود. - . فهرست طوسی: 100 ، روضات الجنات: 375 - پسرش بر او نماز گذارد و ابوالحسین نجاشی با شریف ابویعلی محمد بن حسن جعفری و سلّار بن عبدالعزیز دیلمی، چنان چه در صفحه یکصد و نود و سه فهرست نجاشی آمده، متولی غسل او بودند. و اول در منزلش دفن شد، سپس به جوار جدّش حسین علیه السّلام منتقل و در مشهد مقدس با پدر و برادرش دفن گردید و قبرهای آنان، چنان چه در الدرجات الرفیعه آمده به ظاهر مشهور می باشد. - . روضات الجنات: 375 -

**[ترجمه]

29- الشریف الرضی

[الثناء علیه]

أبو الحسن محمّد بن أبی أحمد الحسین بن موسی بن محمّد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السّلام الشریف الرضیّ ذو الحسبین، لقّبه بذلک الملک بهاء الدولة، و کان یخاطبه بالشریف الأجلّ.

کان نابغة من رجالات الامّة، إماما فی علم الأدب و اللّغة، و فی الطلیعة من علماء الشیعة و شعرائها و مفسّریها، مع ما کان له من علوّ الهمّة و بعد الشاء فی الکرم و الفضل.

ترجمه کلّ من العامّة و الخاصّة و أثنوا علیه ثناء جمیلا.

قال الثعالبیّ فی الیتیمة: ابتدأ یقول الشعر بعد أن جاوز عشر سنین بقلیل، و هو الیوم أبدع أبناء الزمان و أنجب سادة العراق، یتحلّی مع محتده الشریف و مفخره المنیف بأدب ظاهر و حظّ من جمیع المحاسن وافر، ثمّ هو أشعر الطالبیّین من مضی منهم و من غبر علی کثرة شعرائهم المفلّقین، و لو قلت: إنّه أشعر قریش لم أبعد عن الصدق، و سیشهد بما اخبر به شاهد عدل من شعره العالی القدح الممتنع عن القدح، الّذی یجمع إلی السلامة متانة و إلی السهولة رصانة، و یشتمل علی معان یقرب جناها و یبعد مداها، و کان أبوه یتولّی نقابة نقباء الطالبیّین، و یحکم فیهم أجمعین، و النظر فی المظالم و الحجّ بالناس، ثمّ ردّت هذه الأعمال کلّها إلی ولده الرضیّ المذکور فی سنة 388 و أبوه حیّ، و من غرر شعره ما کتبه إلی الإمام القادر باللّه أبی العبّاس أحمد بن المقتدر من جملة قصیدة:

عطفا أمیر المؤمنین فإنّنا *** فی دوحة العلیاء لا نتفرّق

ما بیننا یوم الفخار تفاوت *** أبدا کلانا فی المعالی معرق

إلّا الخلافة میّزتک فإنّنی *** أنا عاطل منها و أنت مطوّق

و قال الباخرزیّ فی دمیة القصر: له صدر الوسادة بین الأئمّة و السادة، و أنا إذا مدحته کنت کمن قال لذکاء: ما أنورک، و لخضارة: ما أغزرک!، و له شعر إذا افتخر

ص: 165

به أدرک به من المجد أقاصیه، و عقد بالنجم نواصیه، و إذا نسب انتسب الرقّة إلی نسیبه، و فاز بالقدح المعلّی من نصیبه. إ ه.

و فی عمدة الطالب: هو ذو الفضائل الشائعة و المکارم الذائعة کانت له هیبة و جلالة وفقه و ورع و تقشّف و مراعاة للأمل و العشیرة، ولّی نقابة الطالبیّین مرارا، و کانت إلیه إمارة الحاجّ و المظالم، کان یتولّی عن أبیه ذی المناقب، ثمّ تولّی ذلک بعد وفاته مستقلّا، و حجّ بالناس مرّات، و هو أوّل طالبیّ خلع علیه السواد، و کان أحد علماء عصره، قرّاء علی أجلّاء الأفاضل إ ه.

قلت: جلالة قدره و عظم شأنه أعظم من أن یحویه نطاق البیان، و مآثره و فضائله أشهر لا یحتاج إلی الإطناب فی المقال، و لیس من کتب التراجم إلّا و فیه إیعاز إلی لمع من محامده و تحلیل من کرائم نفسیّاته و سیرته، و هتاف إلی فضائله و مآثره، و لا یمکننا فی هذا المختصر إیراد کلّ ما فی التراجم من إطرائه و إکباره و تبجیله و الثناء علیه، و لنختم الکلام بذکر ما أفرغ. عن لسان الامّة جمعاء السیّد صدر الدین فی تأسیس الشیعة قال فی ص 338:

کان فصیح قریش، و ناطقة الأدباء، و مقدام العلماء و المبرّز علی سائر الفضلاء و البلغاء، المتقدّم ذکره فی مشاهیر الشعراء، صنّف فی جمیع علوم القرآن، منها کتابه المترجم بحقائق التنزیل و دقائق التأویل، کشف فیه عن غرائب القرآن و عجائبه و خفایاه و غوامضه، و أبان غوامض أسراره و دقائق أخباره، و تکلّم فی تحقیق حقائقه و تدقیق تأویله بما لم یسبقه أحد إلیه، و لا حام طائر فکر أحد علیه- إلی أن قال-: و بالجملة لیس الرائی کمن سمع، إن کان هذا هو التفسیر فغیره بالنسبة إلیه قشر اللّباب بلا ارتیاب، و لعمری إنّه الّذی یبیّن بالعیان لا بالبرهان أنّ القرآن هو الکلام المتعذّر المعوز، و الممتنع المعجز، بعبارات تضمّنت عجائب الفصاحة و بدائعها، و شرائف الکلام و نفائسها، و جواهر الألفاظ و فرائدها، یعجز و اللّه فم البیان عن بیانها، و یضیق صدر القول عن قیلها، و یکلّ لسان الیراع عن تحریرها، فلیتنی بباقی أجزائه أحظی، و للتمتّع بأنوارها أبقی، و علی الدنیا العفا بعد فقدها، و یا للّه العجب من غزارة علم هذا السیّد الشریف مع قلّة

ص: 166

عمره فی الدنیا و یأتی بمثل هذا التصنیف، ثمّ بالمجازات القرآنیّة، ثمّ بکتاب المتشابه فی القرآن، و کتاب المجازات النبویّة- إلی أن قال (1)-: و لم یزد عمره علی سبع و أربعین سنة، و لا عجب فإنّه هو القائل:

إنّی لمن معشر ان جمعوا لعلی *** تفرّقوا عن نبیّ أو وصیّ نبی

**[ترجمه]ابوالحسن محمد بن ابی احمد حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن امام موسی کاظم علیه السلام، ملقب به شریف رضی و ذوالحسبین هست. این لقب را بهاء الدوله به او عطا کرده است و او را شریف بزرگ خطاب می کردند.

او نابغه ای از مردان این امت و پیشوای در علم ادب و لغت بود و سرآمد علما، شعرا و مفسرین شیعه به حساب می آمد و این ها در کنار آن همت والا و گستردگی کرامت و فضیلت بود. همه علمای شیعه و سنی شرح حال او را آورده اند و او را به وصف زیبایی ستوده اند.

ثعالبی در الیتیمه می گوید: «او شعر را در زمانی شروع نمود که کمتر از ده سال سن داشت. وی امروز از همه مردم روزگار در ادبیّات شگفت انگیزتر، و از همه سادات عراق نجیب تر است. افتخار حسب و شرف نسب را، با ادب ظاهر و از همه محاسن بهره ای وافر را یکجا در خود گرد آورده است. از همه طالبیان، چه گذشتگان و چه بازماندگان، توانایی شعری اش بیشتر است و اگر بگویم از همه افراد قریش شاعرتر است، سخنی به گزافه نگفته ام. گواه راستین این سخن، شعر بسیار نیکوی او است که دست هیچ گونه عیبجویی به دامانش نمی رسد؛ شعری که سلاست را با متانت، و سادگی را با استواری در خود جمع ساخته است. معانی اشعارش برای همگان بسی نزدیک و بیانش برای همه، بسی والا است. پدرش متولی و سرپرستی طالبیین را برعهده داشت و در بین آنان حکم می نمود. و رسیدگی به مظالم و ریاست حجاج بر عهده او بود و همه این ها در سال 388 به فرزندش سید رضی واگذار گردید، در حالی که پدرش در قید حیات بود.

از بهترین اشعارش آن است که برای خلیفه، امام القادر باللّه، ابی العباس احمد بن المقتدر قصیده ای نوشت که از آن جمله این چند بیت است:

امیرالمؤمنین قدری توجه کن! چه ما در اصل آن درخت برومند باهم جدا نیستیم

میان ما در روز افتخار هیچ تفاوتی نیست و هر دو در بزرگواری ریشه های ثابتی داریم

فقط خلافت است که تو را ممتاز گردانیده که من از آن بی بهره ام و حمایل آن به گردن تو افتاده است

باخرزی در دمیه القصر می گوید: «در میان پیشوایان و بزرگان صدر مجلس جای شریف رضی بود و من هرگاه بخواهم او را بستایم به کسی می مانم که به خورشید بگوید: چه پرنوری…….. !

و در عمده الطالب آمده است: «او دارای فضیلت های گسترده و اخلاق فراگیر بود؛ مردی سخت کوش که هیبت و جلالت، ورع و عفت در وجود او نهفته و نسبت به خانواده و عشیره اش مهربان و دلسوز بوده است. بارها نقابت طالبیان را عهده دار شد و امیرالحاجی و نظارت بر مظالم به وی تفویض گردید که نخست، این مسئولیت ها را به نیابت از پدر و بعد از وفات او به طور مستقل، متصدی بوده است. و بارها با مردم حجّ انجام داد و در میان طالبیین، نخستین کسی بود که از علائم سیاه استفاده کرد. او یکی از علمای دوران خود بود و نزد بزرگان و فضلاء درس آموخت.

مؤلف: بزرگی منزلت و والایی شئون او بزرگ تر از آن است که در نطق بگنجد و نشانه ها و فضیلت هایش مشهورتر از آن است که به اطاله کلام بینجامد. و در کتاب های تراجم نمی یابیم مگر اینکه نوری از خوبی هایش می درخشد و از کرامت های نفسانی و زندگی کریمانه اش سخن به میان نیامده باشد و ما را به سوی آن فضیلت ها و نشانه ها رهنمون می سازند. و برای ما در این نوشته کوتاه ممکن نیست که همه آنچه در کتاب های تراجم از توصیف و بزرگ شمردن و تعاریف او هست را بیاوریم و لذا کلام را به آنچه که سید صدرالدین در کتاب «تاسیس الشیعه»

صفحه 238 از زبان گروهی فرموده، ختم می نماییم که: «او فصیح قریش و ناطق اُدباء و مقدّم بر همۀ علماء و سرآمد بر سایر فضلاء و علماء است. و نام وی در زمره مشاهیر شعراء آمد. در جمیع علوم قرآن وی دارای تصنیف است. از جمله کتاب اوست که با عنوان «حقآئق التّنزیل و دقائق التّأویل» آمده است، و در آن از غرائب قرآن و عجایب و خفایا و غوامض آن پرده بر می دارد و غوامض اسرار و دقایق اخبارش را روشن می سازد، و چنان در تحقیق حقایق و در تدقیق تأویل آن سخن می گوید که هیچکس بر وی سبقت نجسته است، و طائر بلند پرواز اندیشه احدی نتوانسته است بدان طوف کند - تا آنجا که می گوید - شنیدن کی بود مانند دیدن. اگر تفسیر این تفسیر است، بدون هیچ شکّ و شبهه ای هر آنچه غیر آن است از تفاسیر نسبت بدان مانند پوستی است در برابر مغز. و به جان خودم سوگند این تفسیر بالعیان نه با برهان روشن می سازد که: قرآن کلام دست نایافتنی و محال و معجزه است، با تعابیری که در برگیرنده عجائب فصاحت و بلاغت و کلام شرافتمند و نفیس است، و شامل گوهر های یگانه واژه ها است، و به خدا سوگند که دهان گویا از بیانش عاجز است. ای کاش من به بقیّۀ اجزائش می رسیدم و از آن کامیاب می شدم، و حیات من فقط برای تمتّع و بهره یابی از انوارش بود. امّا با فقدان آنها، خاک بر سر دنیا باشد. ای شگفتا از والایی علم این سیّد شریف با کوتاهی عمر او در دنیا! که چنین تصنیفی عرضه کند و سپس بپردازد به «المجازات القرآنیّة» و سپس به کتاب «المتشابه فی القرآن». و نیز کتاب« المجازات النّبویّة» - تا آنجا که می گوید - درحالی که عمرش از چهل و هفت سال تجاوز ننمود. آری! عجب نیست زیرا اوست که سرایندۀ این بیت است:

من از آن خاندانم که چون برای مهمی گرد آیند، شکوه و جلالشان به هنگام پرانده شدن نمودار گرددد که آن یک پیامبر است و آن دگر وصی پیامبر»

**[ترجمه]

آثاره الثمینة

نهج البلاغة(2)،

خصائص الأئمّة(3)، المجازات النبویّة(4)،

تفسیر حقائق التنزیل و دقائق التأویل (5)، تلخیص البیان عن مجاز القرآن (6)،

تعلیق خلاف الفقهاء، الحسن من شعر الحسین، انتخب فیه شعر ابن الحجّاج، الزیادات فی شعر ابن الحجّاج، الزیادات فی شعر أبی تمام، دیوانه السائر المطبوع. تعلیقه علی إیضاح أبی علیّ الفارسیّ، مختار شعر أبی إسحاق الصابی، ما دار بینه و بین أبی إسحاق من الرسائل شعرا، أخبار قضاة بغداد، سیرة والده الطاهر و غیر ذلک.

**[ترجمه]نهج البلاغه، - . مکررا در ایران و عراق و مصر و لبنان و غیر از این ها چاپ شده است. -

خصائص الائمه، - . در سال 1369 در نجف چاپ شد. -

المجازات النبویه، - . در سال 1356 در مصر چاپ و در غیر این سال در بغداد منتشر گردید. -

تفسیر حقائق التنزیل و دقائق التاویل، - . جلد پنجم آن در سال 1355 در بغداد چاپ گردید. -

تلخیص البیان عن مجاز القرآن، - . در سال 1375 در ایران و مصر و بغداد چاپ گردید. -

تعلیق خلاف الفقهاء، الحسن من شعر الحسین که در آن منتخبی از اشعار ابن حجّاج است، الزیادات فی شعر ابن الحجاج، الزیادات فی شعر ابی تمام، دیوانه السائر چاپ شده، تعلیقه بر ایضاح ابی علی فارسی، منتخبی از اشعار ابی اسحاق الصابی، آنچه که بین او و بین ابی اسحاق از متون شعراء بود، اخبار قضات بغداد، زندگی پدر بزرگوارش و دیگر آثار.

**[ترجمه]

أساتذته و مشایخه

«1»- أبو سعید الحسن بن عبد اللّه بن المرزبان النحویّ المعروف بالسیرافیّ، تتلمذ علیه النحو قبل بلوغه عشر سنین.

«2»- أبو إسحاق إبراهیم بن أحمد بن محمّد الطبریّ الفقیه المالکیّ، قرأ علیه القرآن و هو شابّ حدث.

«3»- الشیخ الأکبر أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن نعمان المفید، قرأ علیه هو و أخوه علم الهدی المرتضی.

ص: 167


1- 1. ثم ذکر مؤلّفاته الآتیة.
2- 2. طبع مکرّرا بایران و العراق و مصر و لبنان و غیرها.
3- 3. طبع فی النجف سنة 1369.
4- 4. طبع بمصر فی 1356 و ببغداد فی غیرها.
5- 5. طبع الجزء الخامس منه فی النجف سنة 1355.
6- 6. طبع فی إیران و فی مصر و فی بغداد سنة 1375،.

«4»- أبو محمّد الشیخ الأقدم هارون بن موسی التلعکبریّ.

«5»- أبو علیّ الحسن بن أحمد الفارسیّ النحویّ.

«6»- أبو یحیی عبد الرحیم بن محمّد المعروف بابن نباتة صاحب الخطب.

«7»- أبو الفتح عثمان بن جنّی الموصلیّ قرأ علیه النحو.

«8»- أبو الحسن علیّ بن عیسی الربعی النحویّ البغدادیّ قرأ علیه مختصر الجرمی و قطعة من الإیضاح لأبی علیّ الفارسیّ و مقدّمة أملاها علیه کالمدخل إلی النحو، و العروض لأبی إسحاق الزجاجیّ و القوافی للأخفش.

«9»- القاضی عبد الجبّار بن أحمد الشافعیّ المعتزلیّ.

«10»- أبو حفص عمر بن إبراهیم بن أحمد الکنانیّ، یروی عنه الحدیث.

«11»- أبو القاسم عیسی بن علیّ بن عیسی بن داود بن الجرّاح، شیخه فی الحدیث.

«12»- أبو محمّد عبد اللّه بن محمّد الأسدیّ الاکفانیّ.

«13»- أبو بکر محمّد بن موسی الخوارزمیّ، قرأ علیه الفقه.

«14»- أبو عبد اللّه محمّد بن عمران المرزبانیّ (1).

**[ترجمه]1. ابو سعید حسن بن عبدالله بن مرزبان نحوی که به سیرافی معروف است، نزد او در حالی که ده سال داشت و به بلوغ نرسیده بود، نحو فرا گرفت.

2. ابو اسحاق ابراهیم بن احمد بن محمد طبری، از فقهای مالکی، در جوانی از او قرآن آموخت.

3. شیخ بزرگ، ابو عبدالله محمد بن محمد بن نعمان مفید، نزدش هم او هم برادرش سید مرتضی علم الهدی درس آموخته اند.

4. ابو محمد، قدیمی ترین شیخ، هارون بن موسی تلعکبری

5. ابو علی حسن بن احمد فارسی نحوی

6. ابو یحیی عبدالرحیم بن محمد معروف به ابن نباته نویسنده «الخطب».

7. ابوالفتح عثمان بن جنّی موصلی که نحو را نزد او فرا گرفت.

8. ابوالحسن علی بن عیسی ربعی نحوی بغدادی که نزد او کتاب های «مختصر الجرمی» و مقداری از «الایضاح» از ابی علی فارسی و مقدمه ای که بر آن نوشته و مانند مدخلی برای ورود به نحو است، و «العروض» از ابی اسحاق زجاجی و «القوافی» از اخفش را خوانده است.

9. قاضی عبدالجبار بن احمد شافعی معتزلی

10. ابو حفص عمر بن ابراهیم بن احمد کنانی که از او حدیث روایت نمود.

11. ابوالقاسم عبسی بن علی بن عیسی بن داود بن جراح، از مشایخ او در حدیث می باشد.

12. ابو محمد عبدالله بن محمد اسدی اکفانی

13. ابوبکر محمد بن موسی خوارزمی که نزد او فقه آموخته است.

14. ابو عبدالله محمد بن عمران مرزبانی - . رجوع کنید به به کتابش المجازات و کتاب های روضات الجنات و خاتمه المستدرک و غیر از این دو از کتاب های تراجم. -

**[ترجمه]

تلامذته و الرواة عنه

یروی عنه جماعة من أعلام الطائفة و عیونها منهم:

«1»- شیخ الطائفة أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسیّ (2).

«2»- الشیخ المفید أبو محمّد عبد الرحمن بن أحمد بن الحسین النیسابوریّ الخزاعیّ.

«3»- أبو بکر أحمد بن الحسین بن أحمد النیسابوریّ الخزاعیّ.

«4»- القاضی أحمد بن علیّ بن قدامة.

«5»- السیّد أبو زید عبد اللّه بن علیّ کیابکیّ ابن عبد اللّه بن عیسی بن زید بن علیّ الحسینی الکجیّ الجرجانیّ.

ص: 168


1- 1. راجع کتابه المجازات و روضات الجنّات و خاتمة المستدرک و غیرها من التراجم.
2- 2. قد یستشکل فی ذلک لان الشیخ الطوسیّ قدم العراق سنة 408 بعد وفاة السیّد بسنتین فما أدرکه حتّی یروی عنه راجع المستدرک ج 3 ص 510.

«6»- أبو الحسن مهیار بن مرزویه الدیلمیّ البغدادیّ.

«7»- الشیخ جعفر بن محمّد بن أحمد بن العبّاس الدوریستیّ.

«8»- القاضیّ السیّد أبو الحسن علیّ بن بندار بن محمّد الهاشمی.

«9»- أبو منصور محمّد بن أبی نصر محمّد بن أحمد بن الحسین بن عبد العزیز العکبریّ المعدّل.

«10»- الشیخ أبو عبد اللّه محمّد بن علی الحلوانیّ.

«11»- أبو الأعزّ محمّد بن همام البغدادیّ.

«12»- السیّدة النقیّة بنت أخیه المرتضی (1).

**[ترجمه]از او تعدادی از بزرگان طایفه روایت می کنند که از آن شمارند:

1. شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی - . اینجا اشکالی وارد نمودند که شیخ طوسی در سال 408 یعنی دو سال بعد از وفات سید به عراق رفته است، پس چگونه او را درک کرده تا اینکه از او روایت کند. رجوع کنید به المستدرک 3/510 -

2. شیخ مفید، ابو محمد عبدالرحمن بن احمد بن حسین نیشابوری خزاعی

3. ابوبکر احمد بن حسین بن احمد نیسابوری خزاعی

4. قاضی احمد بن علی بن قدامه

5. سید ابو زید عبدالله بن علی کیابکی پسر عبدالله بن عیسی بن زید بن علی حسینی کجّی جرجانی

6. ابوالحسن مهیار بن مرزویه دیلمی بغدادی

7. شیخ جعفر بن محمد بن احمد بن عباس دوریستی

8. قاضی سید ابوالحسن علی بن بندار بن محمد هاشمی

9. ابو منصور محمد بن ابی نصر محمد بن احمد بن حسین بن عبدالعزیز عکبری معدل

10. شیخ ابو عبدالله محمد بن علی حلوانی

11. ابوالاعز محمد بن همام بغدادی

12. سیده پاک سیرت، دختر برادرش سید مرتضی - . رجوع کنید به خاتمه المستدرک و روضات الجنات و امل الآمل -

**[ترجمه]

ولادته و وفاته

ولد ببغداد سنة 359 و نشأ بها و توفّی بها یوم الأحد سادس محرّم سنة 406، و حضر حین وفاته الوزیر فخر الملک فی داره مع سائر الوزراء و الأعیان و القضاة و الأشراف حفاة و مشاة و صلّی علیه الوزیر و دفن فی داره فی محلّة الکرخ بخطّ مسجد الانباریّین، و کان أخوه المرتضی لم یستطع أن ینظر إلی جنازته فمضی لجزعه علیه إلی المشهد الکاظمیّ و لم یشهد جنازته و لم یصلّ علیه، و مضی إلیه الوزیر فی آخر النهار فألزمه بالعود إلی داره، و نقل جثمانه إلی کربلاء بعد دفنه فی داره.

ص: 169


1- 1. راجع خاتمة المستدرک و الروضات و أمل الآمل.

**[ترجمه]در سال 359 در بغداد متولد و در آن رشد نمود و در بغداد در روز یک شنبه ششم محرم سال 406 درگذشت. در هنگام وفاتش وزیر فخرالملک با دیگر وزرا و بزرگان و قضات و الاشراف حفاه و مشاه در منزلش حاضر شدند و وزیر بر او نماز گذارد و در منزلش در منطقه کرخ و محله مسجد الانباریین مدفون شد. و برادرش سید مرتضی توان نگاه به جنازه برادر را نداشت و وقتی جزع و ناله او به پایان رسید به کاظمین رفت و نه جنازه را دید و نه بر او نماز گذارد و وزیر در پایان روز به نزد او رفت و او را ملزم به بازگشت به خانه نمود و جنازه سید رضی بعد از دفن در خانه به کربلا منتقل گردید.

**[ترجمه]

30- ابنا بسطام

هما الشیخ الحسین و عبد اللّه ابنا بسطام بن سابور الزیّات، کانا من أکابر قدماء علماء الإمامیّة و محدّثیهم و أجلّاء رواة أخبارهم فی طبقة الکلینی أو الشیخ أبی القاسم ابن قولویه،(1)

قال النجاشیّ فی الفهرست ص 28 الحسین بن بسطام و قال أبو عبد اللّه بن عیّاش: هو الحسین بن بسطام بن سابور الزیّات، له و لأخیه أبی عتّاب کتاب جمعاه فی الطبّ کثیر الفوائد و المنافع علی طریق الطبّ فی الأطعمة و منافعها و الرقی و العوذ، قال ابن عیّاش: أخبرناه الشریف أبو الحسین صالح بن الحسین النوفلیّ، قال: حدّثنا أبی قال:

أبو عتّاب و الحسین جمیعا به. و قال فی ص 151: عبد اللّه بن بسطام أبو عتّاب أخو الحسین بن بسطام المقدّم ذکره فی باب الحسین، الّذی له و لأخیه کتاب الطبّ، و هو عبد اللّه بن بسطام بن سابور الزیّات انتهی.

قلت: یسمّی کتابه طبّ الأئمّة و هو مخطوط لم یطبع بعد، و نسخه شائعة.

**[ترجمه]آن دو شیخ حسین و عبدالله فرزندان بسطام بن سابور زیاّت از بزرگان قدمای امامیه ومحدثین وبزرگان روایات و اخبار امامیه هستند که در طبقه کلینی یا شیخ ابی القاسم بن قولویه قرار داشتند. - . رجوع کنید به روضات الجنات:182 -

نجاشی در صفحه بیست و هشت فهرست می گوید: حسین بن بسطام، و ابوعبداله عیاش می گوید: «او حسین بن بسطام بن سابور زیاّت است که برای او و برای برادرش ابی عتاب کتابی هست که درباره طب جمع آوری کردند و دارای فواید و منافعی در طب از راه طعام ها و منافع آنها و در تعویذات است.» ابن عیاش می گوید: «از این ما را شریف ابوحسین صالح بن حسین نوفلی خبر داد و می گوید حدیث کرد ما را از این وگفت که ابوعتاب و حسین آن را جمع کرده اند.» و در صفحه یکصد و پنجاه و یک می گوید: «عبداله بن بسطام ابوعتّاب برادر حسین بن بسطام که نامش در باب حسین گذشت، برای او و برادرش کتاب طب هست و او عبداله بن بسطام بن سالور زیاّت می باشد.»

مؤلف: کتابش را «طب الائمه» نامیده و آن خطی است و چاپ نشده و نسخه های آن زیاد است.

**[ترجمه]

31- علی بن جعفر

[الثناء علیه]

علیّ بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام، أبو الحسن المدنیّ العریضیّ، عدّه الشیخ فی رجاله من أصحاب الصادق و الکاظم و الرضا علیهم السّلام.

و أثنی علیه فی الفهرست ص 87 بقوله: جلیل القدر ثقة، له کتاب المناسک و و مسائل لأخیه موسی بن جعفر علیه السّلام سأله عنها. إ ه.

و قال النجاشیّ فی ص 176 من الفهرست: علیّ بن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین أبو الحسن سکن العریض من نواحی المدینة فنسب ولده إلیها، له کتاب فی الحلال و الحرام، یروی تارة غیر مبوّب و تارة مبوّبا. إ ه.

و قال الشیخ المفید فی الإرشاد ص 307: کان علیّ بن جعفر راویة للحدیث، سدید الطریق، شدید الورع، کثیر الفضل، و لزم أخاه موسی علیه السّلام، و روی عنه شیئا کثیرا.

ص: 170


1- 1. راجع الروضات ص 182.

و قال العلّامة فی الخلاصة ص 45: علیّ بن جعفر أخو موسی بن جعفر الکاظم علیهما السّلام ثقة روی الکشّیّ عنه ما یشهد بصحّة عقیدته و تأدّبه مع أبی جعفر الثانی علیه السّلام، و حاله أجلّ من ذلک، سکن العریض- بضمّ العین المهملة- من نواحی المدینة فنسب ولده إلیها.

قلت: قد روی الکشّیّ فی ص 269 من رجاله و الکلینی فی الکافی فی باب الإشارة و النصّ علی أبی جعفر الثانی علیه السّلام روایات تدلّ علی صحّة عقیدته و جلالته و تأدّبه مع أبی جعفر الثانی علیه السّلام.

**[ترجمه]علی بن جعفر محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السّلام ابوالحسن مدنی عریضی است. شیخ او را در رجالش از اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السّلام شمرده است. شیخ در صفحه هشتاد و هفت فهرست خود او را مدح نموده و گفته است: «جلیل القدر وموثق است و برای او کتاب مناسک و مسائل است که از برادرش موسی بن جعفر علیه السّلام پرسیده است.»

نجاشی در صفحه یکصد و هفتاد و شش از فهرست می گوید: «علی بن جعفر بن محمد علی بن حسین ابوالحسن در «عریض» از نواحی مدینه ساکن بود و فرزندش هم منسوب به همین جاست. کتاب حلال و حرام برای اوست که یک بار باب بندی شده ویک بار غیر باب بندی روایت می کند.»

شیخ مفید در صفحه سیصد و هفت ارشاد می گوید: «علی بن جعفر راوی حدیث و راهش محکم و دارای تقوای فراوان و فضیلت بسیار می باشد و ملازم برادرش حضرت موسی علیه السّلام بود و از او روایات بسیاری نقل می کند.» علامه در صفحه چهل و پنج الخلاصه می گوید: «علی بن جعفر برادر موسی بن جعفر کاظم علیهما السّلام موثق است و کشّی آنچه را که شهادت به اعتقاد صحیح او و آداب او با ابی جعفر دوّم علیه السّلام داشت روایت کرده است و حالش بالاتر از آن است که ما بگوییم. در عُریض از نواحی مدینه ساکن بود و فرزندش را به آنجا نسبت داده است.»

مؤلف: کشی در صفحه دویست و شصت و نه از رجال خود و کلینی در کافی در باب «اشاره و نص علی ابی جعفر الثانی علیه السّلام» احادیثی را روایت کرده است که دلالت بر اعتقاد صحیح و بزرگی و ادب آموزی او از ابی جعفر دوم علیه السلام دارد.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

قد سمعت من النجاشیّ و الشیخ أنّ له کتاب المناسک و کتاب فی الحلال و الحرام یسمّی بالمسائل، یروی تارة مبوّبا و تارة غیر مبوّب، أورد العلّامة المجلسیّ غیر المبوّب بتمامه فی البحار فی المجلّد الرابع، و أورده الحمیریّ أیضا بطریق آخر فی کتاب قرب الإسناد، و بینها تفاوت یسیر.

**[ترجمه]از نجاشی و شیخ شنیدم که برای او کتاب مناسک و کتابی در حلال و حرام می باشد که مسائل نامیده است و یک بار باب بندی شده و یک بار هم بدون باب بندی روایت کرده است. علامه مجلسی همه آن قسمت غیر باب بندی را در جلد چهارم بحار الانوار آورده است. همچنین حمیری از راه دیگری در کتاب قرب الاسناد آورده که بین این دو تفاوت وجود دارد.

**[ترجمه]

رواته

روی عنه جماعة منهم: علیّ بن أسباط. و عبد اللّه بن الحسن بن علیّ بن جعفر حفیده (1) و العمرکیّ البوفکیّ الخراسانیّ. و موسی بن القاسم البجلیّ (2). و محمّد بن عبد اللّه بن مهران.

و أبو قتادة علیّ بن محمّد بن حفص القمّیّ. و یعقوب بن یزید. و داود النهدیّ. و محمّد بن علیّ ابن جعفر ابنه. و أحمد بن محمّد بن عبد اللّه. و أحمد بن موسی. و إسماعیل بن همام. و الحسن ابن علیّ بن عثمان بن علیّ بن الحسین علیهما السّلام و سلیمان بن جعفر. و الحسین بن عیسی ابن عبد اللّه (3).

و محمّد بن الحسن بن عمّار. و زکریّا بن النعمان الصیرفیّ (4).

و موسی بن جعفر بن وهب (5).

ص: 171


1- 1. فهرست النجاشیّ ص 176، و یروی الحمیری فی قرب الإسناد عن عبد اللّه بن الحسن العلوی عنه.
2- 2. فهرست الطوسیّ ص 87.
3- 3. جامع الرواة ج 1 ص 562.
4- 4. أصول الکافی باب الإشارة و النصّ علی أبی جعفر الثانی علیه السلام.
5- 5. أصول الکافی باب الإشارة و النصّ علی أبی محمّد علیه السلام.

**[ترجمه]جماعتی از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

علی بن اسباط، عبدالله بن حسن بن علی بن جعفر (نوه اش)، - . فهرست نجاشی: 176، و حمیری در قرب الاسناد از عبدالله بن حسن علوی از او روایت می کند. - عمرکی بوفکی خراسانی، موسی بن قاسم بجلی، - . فهرست شیخ طوسی: 87 -

محمد بن عبدالله بن مهران، ابوقتاده علی بن محمد بن حفص قمی، یعقوب بن یزید، داود نهدی، محمد بن علی بن جعفر (فرزندش)، احمد بن محمد بن عبدالله، احمد بن موسی، اسماعیل بن همام، حسن بن علی بن عثمان بن علی بن حسین علیهما السّلام، سلیمان بن جعفر، حسین بن عیسی ابن عبدالله، - . جامع الرواة 1/562 -

محمد بن حسن بن عمار، زکریا بن نعمان صیرفی، - . اصول کافی، باب «الشاره و النص علی ابی جعفر الثانی علیه السّلام» - و موسی بن جعفر بن وهب. - . اصول کافی، باب «الاشاره و النص علی ابی محمد علیه السّلام» -

**[ترجمه]

وفاته و مدفنه

لم نقف فی کتب التراجم علی ما یدلّ علی تاریخ ولادته و وفاته نعم یستفاد من کتاب الکافی (1)

أنّه کان حیّا حین توفّی محمّد بن علیّ بن محمّد، و کان ذلک فی سنة 252، أو أکثر، فعلی هذا قد تجاوز عمره عن مائة سنة.

و قیل: إنّه سافر إلی الکوفة فأخذ أهلها عنه ثمّ استدعی القمیّون نزوله إلیهم فنزلها و کان بها حتّی مات بها، و هناک قبر علیه قبّة عالیة یذکر أنّه قبره، و لکن لم یثبت ذلک.

**[ترجمه]در کتاب های تراجم چیزی که دلالت بر تاریخ ولادت و وفات او کند، نیافتیم. البته از کتاب کافی - . اصول کافی، باب «نص علی ابی محمد علیه السّلام» - استفاده می شود که او در هنگام وفات محمد بن علی بن محمد زنده بوده و آن تاریخ هم سال 252 یا بیشتر می باشد و براین اساس عمر او از یکصد سال تجاوز می کند. و گفته اند که او به کوفه مسافرت کرد و اهل کوفه از او علم فرا گرفته اند و سپس قمی ها از او درخواست کردند که به آنجا برود و او آنجا رفت و در آنجا بود تا درگذشت. و در آنجا قبری است که بر آن بارگاهی عالی ساخته اند که می گویند قبر اوست، ولکن این ثابت نشده است.

**[ترجمه]

32- قطب الدین الراوندیّ

[الثناء علیه]

هو الشیخ الإمام الفاضل المتبحّر الفقیه المحدّث الشاعر جامع الفضائل و المناقب قطب الدین أبو الحسین سعید(2)

بن هبة اللّه بن الحسن بن عیسی الراوندیّ.

له ترجمة ضافیة فی کتب الترجم تنبئ عن تبحّره فی العلوم و تضلّعه فی الفنون.

قال الشیخ منتجب الدین فی تاریخ الری: کان فاضلا فی جمیع العلوم، له مصنّفات کثیرة فی کلّ نوع، و کان علی مذهب الشیعة. إ ه.

و قال السیّد ابن طاوس فی کشف المحجّة ص 20: الشیخ العالم فی علوم کثیرة قطب الدین الراوندیّ و اسمه سعید بن هبة اللّه- رحمه اللّه- إ ه.

و قال السماهیجیّ فی إجازته: کان عالما، فاضلا، متبحّرا، کاملا، فقیها، محدّثا ثقة، عینا، علّامة. قال بعض الأفاضل: إنّه من أعظم محدّثی الشیعة. إ ه.

و قال الشیخ أسد اللّه فی المقابس ص 14: الفقیه المحدّث الفاضل النحریر العلّامة الکامل العزیز النظیر. إ ه.

و له ذکره الجمیل مشفوعا بالثناء و التبجیل فی معالم العلماء ص 48 و الفهرست

ص: 172


1- 1. راجع أصول الکافی باب النصّ علی أبی محمّد علیه السلام.
2- 2. فی تنقیح المقال: سعد.

للشیخ منتجب الدین و لسان المیزان ج 3 ص 48 و ریاض العلماء و لؤلؤة البحرین و مستدرک الوسائل ج 3 ص 489 و روضات الجنّات ص 300 و تنقیح المقال ج 2 ص 22، و منتهی المقال ص 148، و غیرها من التراجم.

**[ترجمه]او استاد، امام، فاضل، حاذق، فقیه، محدث، شاعر و جامع همه فضایل و مناقب، قطب الدین ابوالحسین سعید - . در «تنقیح المقال سعد» آمده است. -

بن هبة الله بن حسن بن عیسی راوندی است. شرح حال او به حد کافی در کتاب های تراجم آمده که خبر از حاذق بودن او در علوم و تسلط او بر فنون دارد.

شیخ منتجب الدین در تاریخ ری می گوید: «او در همه علوم فاضل بود و تالیفات زیادی در هر علمی دارد و مذهب او شیعه بود.»

سید بن طاووس در صفحه بیست کشف المحجه می گوید: «استاد و عالم در علوم فراوان، قطب الدین راوندی، اسمش سعید بن هبة الله می باشد.»

سماهیجی در اجازه اش به او می گوید: «عالم، فاضل، حاذق، کامل، فقیه، محدث، موثق، برجسته، علّامه.» بعضی از فضلاء هم گفته اند که او از بزرگ ترین محدثان شیعه است.

شیخ اسدالله در صفحه چهارده المقابس می گوید: «فقیه، محدث، فاضل، حاذق، علامه، کامل و عزیز و بی نظیر.»

برای او یاد نیکو به همراه بزرگی و ثناء در صفحه چهل و هشت معالم العلماء و فهرست شیخ منتخب الدین و لسان المیزان جلد سوم، صفحه چهل و هشت و ریاض العلماء و لؤلؤة البحرین و مستدرک الوسائل جلد سوم صفحه چهل و نه و صفحه سیصد روضات الجنّات و تنقیح المقال جلد دوم، صفحه بیست و دوم و صفحه یکصد و چهل و هشت منتهی المقال و دیگر کتاب های تراجم می باشد.

**[ترجمه]

تآلیفه القیمة

الخرائج و الجرائح، قصص الأنبیاء، فقه القرآن، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة مجلّدان، اللّباب، أسباب النزول، المغنیّ فی شرح النهایة عشر مجلّدات، سلوة الحزین، المعارج فی شرح خطبة من نهج البلاغة، إحکام الأحکام، خلاصة التفاسیر عشر مجلّدات، المستقصی شرح الذریعة للشریف المرتضی ثلاث مجلّدات، ضیاء الشهاب فی شرح الشهاب، حلّ العقود فی الجمل و العقود، الإنجاز فی شرح الإیجاز، نهیة النهایة، غریب النهایة، بیان الانفرادات، التغریب فی التعریب، الأغراب فی الإعراب، زهر المباحثة و ثمر المناقشة، تهافت الفلاسفة، جواهر الکلام فی شرح مقدّمة الکلام، رسالة الفقهاء و غیر ذلک ممّا یطول ذکره.

**[ترجمه]الخرائج و الجرائح، قصص الانبیاء، فقه القرآن، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه (2جلد)، اسباب النزول، المغنّی فی شرح النهایة (10جلد)، سلوة الحزین، المعارج فی شرح خطبة من نهج البلاغه، احکام الاحکام، خلاصة التفاسیر (10 جلد)، المستقصی شرح الذریعه شریف مرتضی (10 جلد)، ضیاء الشهاب فی شرح الشهاب، حل العقود فی الجمل و العقود، الانجاز فی شرح الایجاز، نهیة النهایة، غریب النهایة، بیان الانفرادات، التغریب فی التعریب، الاغراب فی الاعراب، زهرالمباحثه و ثمر المناقشه، تهافت الفلاسفه، جواهر الکلام فی شرح مقدمة الکلام، رسالة الفقهاء و غیر از این آثار که نامشان باعث طولانی شدن می شود.

**[ترجمه]

مشایخه و الرواة عنه

یروی- قدّس سرّه- فی کتابه الخرائج عن عدّة من أساتذة الحدیث منهم:

«1»- الشیخ أبو جعفر محمّد بن علیّ بن المحسن الحلبیّ.

«2»- أبو منصور بن شهریار بن شیرویه بن شهریار الدیلمیّ.

«3»- الشیخ علیّ بن علیّ بن عبد الصمد التمیمیّ.

«4»- الشیخ محمّد بن علیّ بن عبد الصمد التمیمیّ.

«5»- السیّد المجتبی بن الداعی الحسینیّ.

«6»- السیّد المرتضی بن الداعی الحسینیّ صاحب تبصرة العوام.

«7»- السیّد أبو البرکات محمّد بن إسماعیل المشهدیّ.

«8»- السیّد عماد الدین أبو الصمصام ذو الفقار بن محمّد بن معبد الحسینیّ.

«9»- الشیخ أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسن النیسابوریّ.

«10»- الأستاذ أبو القاسم بن کمیح.

ص: 173

«11»- الأستاذ أبو جعفر بن کمیح.

و یوجد فی کتب التراجم روایته عن غیرهم أیضا، منهم:

«12»- الشیخ أبو علیّ الطبرسیّ صاحب مجمع البیان.

«13»- الشیخ عماد الدین محمّد بن أبی القاسم الطبریّ.

«14»- محمّد بن الحسن والد الخواجة نصیر الدین الطوسیّ.

«15»- الشیخ الأدیب أبو عبد اللّه الحسین المؤدّب القمّیّ.

«16»- الشیخ أبو سعد الحسن بن علیّ.

«17»- الشیخ أبو الحسین أحمد بن محمّد بن علیّ بن محمّد.

«18»- الشیخ أبو القاسم الحسن بن محمّد الحدیقیّ.

«19»- الشیخ أبو الحسین أحمد بن محمّد بن علیّ بن محمّد.

«20»- الشیخ هبة اللّه بن دعویدار.

«21»- السیّد علیّ بن أبی طالب السلیقیّ.

«22»- أبو السعادات هبة اللّه بن علیّ الشجریّ.

«23»- أبو المحاسن مسعود بن علیّ بن محمّد.

«24»- الشیخ عبد الرحیم البغدادیّ المعروف بابن الاخوّة.

«25»- أبو نصر الغاریّ (1).

«26»- الأستاذ أبو جعفر بن المرزبان.

**[ترجمه]او (قدس سره) در کتاب خرائج از عده ای از اساتید حدیث روایت می کند که از آن جمله اند:

1. شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن محسن حلبی

2. ابومنصور بن شهریار بن شیرویه بن شهریار دیلمی

3. شیخ علی بن علی بن عبدالصمد تمیمی

4. شیخ محمد بن علی بن عبدالصمد تمیمی

5. سید مجتبی بن داعی حسینی

6. سید مرتضی بن داعی حسینی نویسنده تبصره العوام

7. سید ابوالبرکات محمد بن اسماعیل مشهدی

8. سید عمادالدین ابوصمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد حسینی

9. شیخ ابوجعفر محمد بن علی بن حسن نیشابوری

10. استاد ابوالقاسم بن کمیح

11. استاد ابوجعفر بن کمیح

در کتاب های تراجم روایت های دیگری هم از غیر از اینان پیدا می شود که از آن جمله اند:

12. شیخ ابوعلی طبرسی، نویسنده مجمع البیان

13. شیخ عمادالدین محمد بن ابی القاسم طبری

14. محمد بن حسن، پدر خواجه نصیرالدین طوسی

15. استاد ادیب، ابو عبدالله حسین مؤدب قمی

16. شیخ ابوسعد حسن بن علی

17. شیخ ابوالحسین احمد بن محمد بن علی بن محمد

18. شیخ ابوالقاسم حسن بن محمد حدیقی

19. شیخ ابوالحسین احمد بن محمد بن علی بن محمد

20. شیخ هبة الله بن دعویدار

21. سیدعلی بن ابی طالب سلیقی

22. ابوالسعادات هبة الله بن علی شجری

23. ابوالمحاسن مسعود بن علی بن محمد

24. شیخ عبدالرحیم بغدادی، معروف به «ابن الاخوّة»

25. ابونصر غاری - . با غین و راء منسوب به «غار» از روستاهای الاحساء. این را صاحب ریاض می گوید. -

26. استاد ابوجعفر بن مرزبان

**[ترجمه]

تلامذته و من روی عنه

یروی عنه عدّة من أساطین الفقه و الحدیث منهم:

«1»- الشیخ أحمد بن علیّ بن عبد الجبّار الطبرسیّ القاضی.

«2»- الشیخ ابن شهرآشوب محمّد بن علیّ السرویّ المازندرانیّ.

«3»- الشیخ عماد الدین أبو الفرج علیّ ابنه.

ص: 174


1- 1. بالفین المعجمة و الراء المهملة نسبة إلی الغار من قری الاحساء. قاله صاحب الریاض.

«4»- الشیخ منتجب الدین علیّ بن عبید اللّه (1).

و یروی عنه غیر هؤلاء من المشایخ یطول ذکرهم.

**[ترجمه]عده ای از بزرگان فقه و حدیث از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1. شیخ احمد بن علی بن عبدالجبار طبرسی، قاضی

2. شیخ ابن شهرآشوب محمد بن علی سروی مازندرانی

3. شیخ عمادالدین ابوالفرج علی (پسرش)

4. شیخ منتخب الدین علی بن عبیدالله - . نام اساتید و شاگردانش در پایان المستدرک و روضات الجنات و المقابس آمده است. -

و دیگرانی غیر از اینان روایت کرده اند که ذکرش طولانی می شود.

**[ترجمه]

وفاته

توفّی شیخنا المترجم یوم الأربعاء الرابع عشر من شوّال سنة 573 کما فی إجازات البحار ص 15 أو فی ثالث عشر شوّال کما فی لسان المیزان ج 3 ص 48، و قبره فی الصحن الکبیر من حضرة المعصومة علیها السّلام بقم.

**[ترجمه]استادی که شرح حالش را می گوییم، در روز چهارشنبه چهاردهم شوال سال 573 چنان چه در صفحه پانزده اجازات بحار الانوار آمده یا در سیزدهم شوال چنان چه در صفحه چهل و هشت جلد سوم لسان المیزان آمده، وفات نمود. قبرش در صحن بزرگ حضرت معصومه علیها السّلام در قم می باشد.

**[ترجمه]

33- ضیاء الدین الراوندیّ

[الثناء علیه]

السیّد الإمام ضیاء الدین أبو الرضا فضل اللّه بن علیّ بن عبد اللّه الراوندیّ، علّامة زمانه و عمید أقرانه و أستاد أئمّة عصره، جمع مع علوّ النسب کمال الفضل و الحسب، کان من أجلّة السادات و أعاظم مشایخ الإجازات، حکی الشیخ أبو علیّ الرجالیّ فی منتهی المقال ص 242 عن الأنساب للسمعانیّ فی لفظة القاسانیّ أنّه قال: أدرکت بها السیّد الفاضل أبا الرضا فضل اللّه بن علیّ الحسنیّ القاسانیّ، و کتبت عنه أحادیث و أقطاعا من شعره، و لمّا دخلت إلی باب داره قرعت الحلقة و قعدت علی الدکّة أنتظر خروجه فنظرت إلی الباب فرأیته مکتوبا فوقه بالجصّ: إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا.

یوجد ترجمته مع الثناء الجمیل فی فهرست الشیخ منتجب الدین و الدرجات الرفیعة و جامع الرواة و أمل الآمل و خاتمة المستدرک و منتهی المقال و تنقیح المقال و غیرها من التراجم.

**[ترجمه]سید امام ضیاءالدین ابوالرضا، فضل الله بن علی بن عبدالله راوندی، علامه زمان خود، مورد اعتماد دوستان و استاد پیشوایان عصر خودش می باشد که در کنار والایی نسب، کمالات فضل و حسب را نیز جمع کرده است. او از سادات معظم و بزرگان اساتید اجازه می باشد. شیخ ابوعلی رجالی در صفحه دویست و چهل و دو منتهی المقال از «الانساب» سمعانی در کلمه قاسانی حکایت می کند و می گوید: سید فاضل اباالرضا فضل الله بن علی حسنی قاسانی را درک کردم و از او احادیث و قطعاتی از شعرش را نوشتم. هنگامی که به در خانه اش رسیدم و حلقه در را کوبیدم و در درگاه در نشستم و منتظر خارج شدن او بودم، به در نگاهی کردم و دیدم که بر بالای آن با گچ نوشته اند: «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً».

شرح حال او با وصفی ستودنی در فهرست شیخ منتخب الدین و الدرجات الرفیعه و جامع الرواة و اصل الآمل و خاتمه المستدرک و منتهی المقال و تنقیح المقال و دیگر کتاب های تراجم آمده است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته الثمینة

ضوء الشهاب شرح شهاب الأخبار، أدعیة السرّ(2)،

الأربعین فی الأحادیث (3)،

ص: 175


1- 1. یوجد ذکر مشایخه و تلامذته فی خاتمة المستدرک و الروضات و المقابس.
2- 2. عده المصنّف و غیره فی جملة کتبه، و لعله من رواته دون جامعه، الذریعة ج 1 ص 397 ففیه کلام یناسب المقام. و الرسالة یوجد بتمامها فی البلد الأمین و فی جواهر السنیة.
3- 3. أخرج السیّد ابن طاوس الحدیث الرابع و العشرین و السادس و العشرین منه فی کتابه الیقین ص 177 و 199 و سماه بسنة الأربعین فی سنة الأربعین.

مقاربة الطیّة إلی مقارنة النیّة، نظم العروض للقلب المروض، الحماسة ذات الحواشی، الموجز الکافی فی علم العروض و القوافی، ترجمة العلویّ للطبّ الرضویّ، التفسیر.

و الطراز المذهّب فی إبراز المذهب، و مجمع اللّطائف و منبع الظرائف، و غمام الغموم و غیر ذلک.

و الظاهر ممّا یأتی من المصنّف أنّ الدعوات و اللّباب و شرح نهج البلاغة و أسباب النزول له أیضا، لکن نصّ فی غیر واحد من التراجم أنّها للقطب الراوندیّ المتقدّم.

**[ترجمه]ضوع الشهاب شرح شهاب الاخبار، ادعیة السرّ، - . مصنف و دیگران این را از جمله کتاب های او شمرده اند، و شاید از راویان آن باشد نه جمع کننده آن، الذریعه 1/397. در اینجا کلامی مناسب این گفتار است و رساله ای که تمام آن در البلدالامین و در جواهر السینه آمده است. -

الاربعین فی الاحادیث، - . سید بن طاوس حدیث 24و26 از آن را در کتاب «الیقین» صفحات 177و199 آورده است و نامش را «ستّة الاربعین فی ستّة الاربعین» گذاشته است. -

مقاربة الطّی الی مقارنة النیّه، نظم العروض للقلب المروض، الحماسه ذات الحواشی، الموجز الکافی فی علم العروض و القوافی. ترجمه العلوی للطب الرضوی، التفسیر، و الطراز المذّهب فی ابراز المذهب، مجمع اللطائف و منع الظرائف، غمام الغموم و غیر این کتاب ها.

ظاهر آنچه که از مصنف می آید، کتاب های الدّعوات و اللباب، شرح نهج البلاغه و اسباب النزول نیز از او می باشد، لکن در بعضی از تراجم تصریح شده که از کتاب های قطب راوندی (که شرحش گذشت) هستند.

**[ترجمه]

مشایخه و تلامذته

یروی عن جماعة من أساطین المذهب و أساتذة الحدیث، أورد 22 رجلا منهم العلّامة النوریّ فی خاتمة المستدرک و یروی عنه عدّة من المشایخ لا یسعنا فی هذا المختصر نقلهم (1).

**[ترجمه]از جماعتی از بزرگان مذهب و اساتید حدیث، روایت کرده است که بیست و دو نفر از آنها را علامه نوری در خاتمه المستدرک آورده است و عده ای از بزرگان و اساتید که در این مختصر، نامشان نمی گنجد از او روایت کرده اند. - . عجله در چاپ و زیاد شدن مقدمه، ما را از ذکر اساتید و شاگردان عقب انداخت و ما در شرح حال های آینده، بعد از شرح حال مختصری از او، این نقص را در کتاب اجازت جبران خواهیم کرد، ان شاءالله. -

**[ترجمه]

وفاته

لم نقف علی تاریخ ولادته و لا وفاته، نعم یستفاد من الدرجات الرفیعة حیاته فی سنة 548.

**[ترجمه]بر تاریخ ولادت و وفاتش دست نیافتیم. از الدرجات الرفیعه استفاده می شود که در سال 548 زنده بوده است.

**[ترجمه]

34- ابن طاوس

اشارة

السیّد الشریف رضیّ الدین أبو القاسم علیّ بن سعد الدین أبی إبراهیم موسی بن جعفر بن محمّد بن أحمد بن محمّد بن أحمد بن أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن الطاوس، ینتهی نسبه الشریف إلی الحسن المثنّی.

کانت أمّه بنت الشیخ ورّام بن أبی فراس، و أمّ والده سعد الدین بنت ابنة الشیخ الطوسیّ، و لذا یعبّر کثیرا فی تصانیفه عن الشیخ الطوسیّ بالجدّ أو جدّ والدی، و عن الشیخ أبی علیّ الحسن ابن الشیخ الطوسیّ بالخال أو خال والدی.

ص: 176


1- 1. عاقتنا عن ذکر المشایخ و التلامذة عجالة الطباعة و طول المقدّمة فنقتصر فی تراجم الآتیة علی ترجمة مختصرة و نتدارک استیفاء ذلک فی کتب الاجازات ان شاء اللّه تعالی.

الثناء علیه

قد أثنی علیه کلّ من تأخّر عنه و أطراه بالعلم و الفضل و التقی و النسک و الکرامة قال تلمیذه الأعظم العلّامة الحلّیّ فی إجازته الکبیرة: و من ذلک ما صنّفه السیّدان الکبیران السعیدان رضیّ الدین علیّ و جمال الدین أحمد ابنا موسی بن طاوس الحسینیّان- قدّس اللّه روحیهما- و هذان السیّدان زاهدان عابدان و رعان، و کان رضیّ الدین علیّ- رحمه اللّه- صاحب کرامات حکی لی بعضها و روی لی والدی- رحمة اللّه علیه- البعض الآخر(1).

و قال فی منهاج الصلاح فی مبحث الاستخارة: روّیت عن السیّد السند السعید رضیّ الدین علیّ بن موسی بن طاوس، و کان أعبد من رأیناه من أهل زمانه (2).

و قال السیّد التفرشیّ فی نقد الرجال ص 244: إنّه من أجلّاء هذه الطائفة و ثقاتها، جلیل القدر عظیم المنزلة، کثیر الحفظ، نقیّ الکلام، حاله فی العبادة و الزهد أشهر من أن یذکر. إ ه.

و قال الماحوزیّ فی البلغة: صاحب الکرامات و المقامات، لیس فی أصحابنا أعبد منه و أورع (3).

و قال الشیخ أسد اللّه فی المقابس ص 16: السیّد السند المعظّم المعتمد العالم العابد الزاهد الطیّب الطاهر، مالک أزمّة المناقب و المفاخر، صاحب الدعوات و المقامات و المکاشفات و الکرامات، مظهر الفیض السنیّ و اللّطف الخفیّ و الجلیّ. إ ه.

و وصفه بعض تلامذته فی أوّل کتاب الیقین بقوله: مولانا الصاحب المصنّف الکبیر العالم العادل الفاضل الفقیه الکامل العلّامة النقیب الطاهر، ذو المناقب و المفاخر و الفضائل و المآثر، الزاهد العابد الورع المجاهد، رضیّ الدین رکن الإسلام و المسلمین انموذج سلفه الطاهرین جمال العارفین افتخار السادة عمدة أهل بیت النبوّة محمّد آل الرسول

ص: 177


1- 1. المستدرک ج 3 ص 467.
2- 2. المصدر نفسه ص 469.
3- 3. منتهی المقال ص 357.

شرف العترة الطاهرة ذو الحسبین إ ه. و له ترجمة ضافیة فی خاتمة المستدرک و الروضات و فی غیرهما من التراجم.

**[ترجمه]سیدشریف، رضی الدین ابوالقاسم علی بن سعدالدین ابی ابراهیم موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابی عبدالله محمد بن محمد بن طاووس که نسب شریف او به حسن مثنّی می رسد.

مادرش دختر شیخ ورّام بن ابی فراس و مادرِ پدرش سعدالدین دخترِ دختر شیخ طوسی است و لذا در تالیفش بسیار از شیخ طوسی به عنوان جدّ یا جدّ پدرم یاد می کند و از شیخ ابی علی حسن پسر شیخ طوسی به دایی یا دایی پدرم یاد می نماید.

هرکس که از او متأخر بوده، او را حمد کرده و به علم و فضل و تقوا و زهد و کرامت ستوده است. علامه حلی شاگرد بزرگ او در اجازه بزرگ که به او داده می گوید: «از برای همین آنچه که دو سیّد بزرگ و سعادتمند رضی الدین علی و جمال الدین احمد فرزندان موسی بن طاووس می نویسند، نیکو است و این دو سید دو زاهد و عابد و متقی بودند و رضی الدین علی(رحمه الله) دارای کراماتی بود که برای من بعضی از آنها را حکایت کرد و پدرم (رحمة الله علیه) برای من بعضی از آنها را روایت کرده است.» - . المستدرک3 : 467 -

در منهاج الصلاح در مباحث استخاره می گوید: «روایت می کنم از سیّد سند و سعادتمند، رضی الدین علی بن موسی بن طاووس و او عابدترینی بود که من در اهل زمانش دیده ام.» - . المستدرک3 : 469 -

سید تفرشی در صفحه دویست و چهل و چهار نقدالرجال می گوید: «او از بزرگان و موثقین این طایفه بود، دارای قدر و منزلتی بزرگ بود، احادیث بسیاری حفظ داشت و دارای کلامی پاک بود. حالت او در عبادت و زهد مشهورتر از آن است که ذکر شود.»

ماحوزی در البلغه می گوید: «دارای مقامات و کرامات بوده و در اصحاب ما از او عابدتر و متقی تر نداریم.» - . منتهی المقال: 357 -

شیخ اسدالله در صفحه شانزده المقابس می گوید: «سیّد سند، بزرگ و مورد اعتماد، عالم وعابد، زاهد و پاک، در بردارنده همه مناقب و افتخارات، صاحب بزرگی و مقامات و مکاشفات و کرامات، نماد فیض الهی و الطاف پنهان و آشکار خداوند.»

بعضی از شاگردانش در اول کتاب الیقین او را چنین وصف کرده اند و می گویند: «مولای ما نویسنده بزرگ، عالم و عادل، فاضل و فقیه، کامل و علامه، پاک و پاکیزه، صاحب مناقب و افتخارات و دارای فضیلت ها و آثار، زاهد عابد و متقی مجاهد، رضی الدین، پایه اسلام و مسلمانان، نمونه ای از گذشتگان پاکش، چهره زیبای عارفان و افتخار بزرگان، مورد اعتماد اهل بیت النبوة محمد و آل رسول شریف و عترت پاکش که دارای دو حسب می باشد.»

شرح حال او در خاتمه المستدرک و روضات الجنات و غیر این ها از دیگر کتاب های تراجم آمده است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

ربیع الشیعة(1)،

أمان الأخطار(2)، سعد السعود(3)،

کشف الیقین فی تسمیة مولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام (4)،

الطرائف (5)، الدروع الواقیة(6)،

فتح الأبواب فی الاستخارة(7)، فرج المهموم بمعرفة منهج الحلال و الحرام من علم النجوم (8)، جمال الأسبوع (9)،

إقبال الأعمال (10)، فلاح السائل (11)،

مهج الدعوات (12)، مصباح الزائر(13)،

کشف المحجّة لثمرة المهجة(14)، الملهوف علی أهل الطفوف (15)،

غیاث سلطان الوری، المجتنی (16)،

ص: 178


1- 1. قال المصنّف فی الفصل الثانی: و ترکنا کتاب ربیع الشیعة لموافقته لکتاب إعلام الوری فی جمیع الأبواب و الترتیب، و هذا ممّا یقضی منه التعجب. انتهی. قلت: قال العلامة النوریّ فی خاتمة المستدرک: هذا الکتاب غیر مذکور فی فهرست کتبه فی کتاب إجازاته، و لا فی کشف المحجة؛ و ما عثرت علی محل أشار إلیه و أحال علیه کما هو دأبه، و ذاکرت ذلک مع شیخنا الأستاد طاب ثراه فقال- و أصاب فی حدسه-: ان الظاهر أن السیّد عثر علی نسخة من الاعلام لم یکن لها خطبة فأعجبه فکتبه بخطه و لم یعرفه، و بعد موته وجدوه فی کتبه بخطه و لم یکن لهم علم باعلام الوری فحسبوا أنّه من مؤلّفاته فنسبوه إلیه.
2- 2. طبع فی النجف سنة 1370.
3- 3. طبع فی النجف سنة 1369.
4- 4. طبع فی النجف سنة 1369.
5- 5. طبع ترجمته بایران سنة 1301.
6- 6. مخطوط و نسخه شائعة.
7- 7. توجد نسخة منه فی الخزانة الرضویة و نسخة فی مکتبة( دانشگاه) بطهران و علیه تصحیحات من العلامة النوریّ.
8- 8. طبع فی النجف سنة 1368.
9- 9. طبع مرة فی 1303 و اخری مع الترجمة فی 1330.
10- 10. طبع بایران فی سنة 1320.
11- 11. مخطوط.
12- 12. طبع فی بمبئی فی 1299.
13- 13. مخطوط.
14- 14. طبع فی النجف فی 1370.
15- 15. طبع مکرّرا.
16- 16. طبع فی بمبئی سنة 1317.

الطرف (1)،التحصین فی أسرار ما زاد علی کتاب الیقین، الإجازات (2)،محاسبة النفس (3)، فتح الجواب الباهر فی شرح خلق الکافر، القبس الواضح من کتاب الجلیس الصالح، و کتاب البهجة لثمرة المهجة، فرحة الناظر و بهجة الخاطر، روح الأسرار و روح الأسمار، ألّفه بالتماس محمّد بن عبد اللّه بن علیّ بن زهرة؛ و غیر ذلک.

**[ترجمه]ربیع الشیعه، - . مصنف در فصل دوم می گوید: «کتاب ربیع الشیعه را به جهت موافقت کتاب با اعلام الوری در همه ابواب و همان ترتیب نیاوردیم و این از او تعجب برانگیز است.» مؤلف: علامه نوری در خاتمه المستدرک می گوید: «این کتاب در فهرست کتاب هایش که در کتاب اجازاتش آمده ذکر نشده است و درکشف المحجه هم نیامده است و ما دست نیافتیم که در کجا به این کتاب اشاره شده که ما را به آن سمت هدایت کند. یکی از اساتید ما نقل کرده که گمان کرده که سید بن طاووس به نسخه ای از اعلام الوری دست یافت که مقدمه ای نداشت و تعجب نمود و آن را با خط خود استنساخ نمود. پس از وفات او چون آن را در میان کتب سید یافتند، چون اعلام الوری را نمی شناختند به تصور اینکه از مؤلفات سید است، کتاب را به وی منسوب داشتند. - امان

الاخطار، - . در نجف به سال 1370 چاپ شد. - سعدالسعود، - . در نجف به سال 1369چاپ شد. -

کشف الیقین فی تسیمة مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام، - . در نجف به سال1369چاپ شد. - الطرائف، - . ترجمه اش در ایران به سال 1301 چاپ شد. -

الدروع الواقیه، - . نسخه خطی که نسخه هایش زیاد است. -

فتح الابواب فی الاستخاره، - . نسخه ای از آن در کتابخانه رضویه و نسخه ای از آن درکتابخانه دانشگاه تهران موجود است که برآن تصحیحی از علامه نوری وجود دارد. -

فرج الهموم بمعرفة منهج الحلال و الحرام من علوم النجوم، - . در نجف به سال 1368چاپ شد. - جمال الاسبوع، - . یک بار در سال 1303 و دیگر بار با ترجمه در سال1303 چاپ شد. -

اقبال الاعمال، - . در ایران به سال 1320چاپ شد. -

فلاح السائل، - . نسخه خطی. -

مهج الدعوات، - . در بمبئی به سال1320 چاپ شد. - مصباح

الزائر، - . نسخه خطی. -

کشف المحجّه لثمره المهجه، - . در نجف در سال1370 چاپ شد. - الملهوف

علی اهل الطفوف، - . مکرراً چاپ شده است. -

غیاث سلطان الوری، المجتنی، - . در بمبئی به سال 1317 چاپ شد. -

الطرف، - . در نجف به سال 1369 چاپ شد. -

التحصین فی اسرار مازاد علی کتاب الیقین، الاجازات، - . مصنف قسمت هایی از این را در کتاب اجازات بحار الانوار آورده است. - محاسبة النفس، - . در ایران به سال 1319 چاپ شد. - فتح

الجواب الباهر فی شرح خلق الکافر، القبس الواضح من کتاب الجلیس الصالح، و کتاب البهجة لثمره المهجة، فرحة الناظر و بهجة الخاطر، روح الاسرار و روح الاسمار که به درخواست محمد بن عبدالله بن علی بن زهره نوشت وغیر این کتابهائی که نام برده شد.

**[ترجمه]

ولادته و وفاته

ولد فی الحلّة فی منتصف المحرّم سنة 589، و نشأ بها سنین و أقام ببغداد خمسة عشر عاما فی زمن العباسیّین، ثمّ رجع إلی الحلّة و جاور العتبات النجف و کربلا و الکاظمیّة فی کلّ واحدة ثلاث سنین، و کان عازما علی مجاورة سامرّاء أیضا ثلاث سنین، و کان یومئذ سامرّاء کصومعة فی برّیّة، و أخیرا عاد إلی بغداد باقتضاء المصالح فی دولة المغول، و ولّی نقابة الطالبیّین بالعراق فی ثلاث سنین و أحد عشر شهرا من قبل «هولاکو» فی سنة 661 مع امتناعه الشدید عن ولایة النقابة فی زمان المستنصر و توفّی فی سنة 668- نوّر اللّه تعالی ضریحه-(4).

**[ترجمه]در حلّه در نیمه محرم سال 589 متولد شد و در آنجا دو سال رشد کرد و به مدت پانزده سال در زمان عباسیان مقیم بغداد گردید. سپس به حلّه آمد و مجاور نجف و کربلا و کاظمین شد و به مدت سه سال در هر کدام از این مکان ها اقامت کرد. سپس عازم مجاورت به سامراء شد و سه سال آنجا بود و آن روز سامراء مانند صومعه ای در یک بیابان بود بود و در آخر به جهت مصالحی که در حکومت مغول بود، به بغداد آمد و سرپرستی و ولایت سادات طالبی را در عراق به مدت سه سال و یازده ماه از سوی هولاکو در سال 661 به عهده داشت و از این ولایت و سرپرستی در زمان مستنصر امتناع شدید نمود و در سال 668 درگذشت. (نورالله تعالی ضریحه). - . رجوع کنید به مقدمه کتاب کشف المحجه علامه رازی -

**[ترجمه]

خلفه الصالح

قد ذکر المصنّف فی الکتاب و العلّامة الخونساریّ فی الروضات أنّ لسیّدنا المترجم ابنا یسمّی باسمه و یکنّی بکنیته، و وصفه الأوّل بالشریف المنیف الجلیل، و الثانی بالصالح المحدّث، و نسبا إلیه کتاب زوائد الفوائد، الّذی هو فی بیان أعمال السنة و الآداب المستحسنة. یوجد منه نسخة فی مکتبة الجامعة بطهران، کما فی فهرسها عدد 84، و نصّ علی أنّ مؤلّفه أبو القاسم علیّ بن علیّ بن موسی ابن طاوس الحسنیّ.

ص: 179


1- 1. طبع فی النجف سنة 1369.
2- 2. أورد المصنّف بعضها فی کتاب الاجازات.
3- 3. طبع بایران سنة 1319.
4- 4. راجع مقدّمة کتاب کشف المحجة للعلامة الرازیّ.

**[ترجمه]مصنف در کتابش و علامه خوانساری در روضات الجنات ذکر کرده اند که برای سیّد ما که شرح حالش را می گوییم، فرزندی است که هم نام و هم کنیه اوست و در اول او را به شریف، منیف و جلیل توصیف نمود و در دوّم به صالح و محدث وصف کرد. کتاب زوائد الفوائد را به او نسبت می دهند که در بیان اعمال سنت و آداب نیکو است. نسخه ای از آن درکتابخانه دانشگاه تهران موجود است، چنان چه در فهرست آن کتابخانه عدد هشتاد و چهار می باشد و تصریح کرده که مؤلف آن ابوالقاسم علی بن علی بن موسی بن طاووس حسنی است.

**[ترجمه]

35- جمال الدین ابن طاوس

أبو الفضائل و المناقب و المآثر و المکارم السیّد الجلیل أحمد بن موسی بن طاوس أخو السیّد رضیّ الدین علیّ المتقدّم ذکره و هو المراد بابن طاوس کلّما اطلق فی الفقه و الرجال، أطراه تلمیذه الحسن بن داود الحلّیّ فی رجاله و بالغ فی الثناء علیه، قال:

سیّدنا الامام المعظّم فقیه أهل البیت، جمال الدین، أبو الفضائل، مات سنة 673، مصنّف مجتهد، کان أورع فضلاء زمانه، قرأت علیه أکثر البشری و الملاذ و غیر ذلک من تصانیفه، و أجاز لی جمیع تصانیفه و روایاته، و کان شاعرا مصقعا بلیغا منشئا مجیدا، من تصانیفه:

کتاب بشری المحقّقین فی الفقه ستّ مجلّدات، کتاب الملاذ فی الفقه أربع مجلّدات، کتاب الکرّ مجلّد، کتاب السهم السریع فی تحلیل المبایعة مع القرض مجلّدات، کتاب الفوائد العدّة فی أصول الفقه مجلّد، کتاب الثاقب المسخّر علی نقض المشجّر فی أصول الدین، کتاب الروح، کتاب شواهد القرآن مجلّدان، کتاب بناء المقالة العلویّة فی نقض الرسالة العثمانیّة مجلّد(1)،کتاب المسائل فی أصول الدین مجلّد، کتاب عین العبرة فی غبن العترة مجلّد(2)،کتاب زهرة الریاض فی المواعظ مجلّد، کتاب الاختیار فی أدعیة اللّیل و النهار مجلّد، کتاب الأزهار فی شرح لامیّة مهیار مجلّدان، کتاب عمل الیوم و اللّیلة مجلّد، و له کتب غیر ذلک تمام اثنین و ثمانین مجلّدا من أحسن التصانیف و أحقّها، و حقّق الرجال و الدرایة و التفسیر تحقیقا لا مزید علیه؛ ربّانی و علّمنی، و أحسن إلیّ، و أکثر فوائد هذا الکتاب و نکته من إشارته و تحقیقه، جزاه اللّه عنّی أفضل جزاء المحسنین. انتهی.

و عدّ المصنّف من تصانیفه کتاب الرجال، و لعلّه هو کتاب حلّ الإشکال فی معرفة الرجال.

ص: 180


1- 1. کانت فی مکتبة العلامة النوریّ نسخة عصر المؤلّف، و هی بخط تلمیذه تقی الدین الحسن ابن علیّ بن داود، و نسخة اخری فی مکتبة مسجد مرجان ببغداد، و نسخة منتسخة عنها فی مکتبة السماوی راجع الذریعة ج 3 ص 150.
2- 2. طبع فی النجف سنة 1369.

یروی قدّس سرّه عن جماعة من المشایخ منهم السیّد فخار بن معد الموسویّ و الحسین بن أحمد السوراویّ، و السیّد صفیّ الدین محمّد بن معد الموسویّ، و نجیب الدین محمّد بن نما، و السیّد محیی الدین ابن أخی ابن زهرة صاحب الغیبة، و أبو علیّ الحسین بن خشرم، و الفقیه نجیب الدین محمّد بن غالب.

و یروی عنه العلّامة الحلّیّ و ولده غیاث الدین و ابن داود الحلّیّ و غیرهم، توفّی- رحمه اللّه- سنة 673، و قبره فی الحلّة مزار معروف مشهور کالنور علی الطور، یقصدونه من الأمکنة البعیدة، و یأتون إلیه بالنذور، و تحرّج العامّة فضلا عن الخاصّة عن الحلف به کذبا خوفا، و تسمّیه العوام السیّد عبد اللّه. یوجد ذکره الجمیل فی نقد الرجال ص 35 و منتهی المقال ص 46 و المقابس ص 16 و المستدرک ج 3 ص 466 و روضات الجنّات ص 19 و تنقیح المقال ج 1 ص 97 و أمل الآمل ص 34 و غیرها من کتب التراجم.

**[ترجمه]پدر فضایل و مناقب و مآثر و مکارم، سید بزرگوار احمد بن موسی بن طاووس برادر سید رضی الدین (که ذکرش گذشت) است و مراد از ابن طاووس در هر کسی که در فقه و رجال مطلق آورده، اوست. شاگردش حسن بن داوود حلّی در رجالش او را ستوده و در ثناء او مبالغه نموده و می گوید: «سید ما، امام بزرگ، فقیه اهل بیت، جمال الدین ابوالفضائل در سال 673 درگذشت. نویسنده، مجتهد، باتقواترین فضلای زمان خود که اکثراً نزد او درس خوانده اند و از تصانیف وی بهره برده اند و به من برای نقل از هم تالیفات و روایاتش اجازه داد. او شاعر و زبان آوری بلیغ و نویسنده ای بزرگ بود. از تالیفات اوست:

کتاب بشری المحققین فی الفقه (شش جلد)، کتاب الملاذ فی الفقه (چهار جلد)، کتاب الکرّ (یک جلد)، کتاب السهم السریع فی تحلیل المبایعه مع القرض (در چند جلد)، کتاب الفوائد العدّة فی اصول الفقه (یک جلد)، کتاب الثاقب المسخّر علی نقض المشجّر در اصول دین، کتاب الروح، کتاب شواهد القرآن (دو جلد)، کتاب بناءالمقالة العلویة فی نقض الرسالة العثمانیه (یک جلد)، - . در کتابخانه علامه نوری نسخه ای از عصر مؤلف بود و آن نسخه به خط شاگردش تقی الدین حسن بن علی بن داود است و نسخه دیگری در کتابخانه مسجد مرجان بغداد و نسخه ای استنساخ شده از آن در کتاب خانه سماوی موجود است. رجوع کنید به الذریعه3/150 - کتاب المسائل فی اصول الدین (یک جلد)، کتاب عین العبرة فی غبن العترة (یک جلد)، - . در نجف به سال 1369 چاپ شد. -

کتاب زهرة الریاض فی المواعظ (یک جلد)، کتاب الاختیار فی ادعیة اللیل و النهار (یک جلد)، کتاب الازهار فی شرح لامیّه مهیار (دو جلد)، کتاب عمل الیوم و اللیله (یک جلد). و برای او کتاب هایی غیر از این ها هم است که همه آنها هشتاد و دو جلد می باشد که از بهترین تالیفات و بجاترین آنهاست. در رجال و درایه و تفسیر تحقیقی نمود که بیشتر از آن جا ندارد، مرا پرورش داد و علم آموخت و با این نیکو رفتار نمود و هر چه در این کتاب از فواید و نکات می باشد، از اشارات و تحقیقات اوست. (جزاه الله عنی افضل جزاء المحسنین).»

مصنف از تالیفات او کتاب الرجال را هم شمرده و احتمالاً آن کتاب حلّ الاشکال فی معرفة الرجال باشد. او (قدس سره) از جماعتی از اساتید روایت می کند که از آن جمله اند: سید فخار بن معّد موسوی و حسین بن احمد سوراوی، سید صفی الدین محمد بن معّد موسوی، نجیب الدین محمد بن نما، سید محیی الدین برادر زاده ابن زهره نویسنده الغیبه، ابوعلی حسین بن خشرم، و فقیه نجیب الدین محمد بن غالب.

و علامه حلّی و فرزندش غیاث الدین و ابن داود حلّی و غیر این ها از او روایت می کنند.

او (رحمه الله) در سال 673 درگذشت و قبرش درحلّه مزار معروف و مشهوری است، مثل نوری که در کوه طور بر حضرت موسی پدید آمد، و به قصد زیارتش از راه های دورمی آیند و نذوراتی هم به سوی او روان می دارند و عامّه و خاصه از قسم خوردن دروغ به او می ترسند و عوام او را سید عبدالله می نامند. شرح حال او در صفحه سی و پنج نقد الرجال و صفحه چهل و شش منتهی المقال و صفحه شانزده المقابس و صفحه چهارصد و شصت و شش جلد سوم المستدرک و صفحه نوزده روضات الجنّات و صفحه نود و هفت جلد اول تنقیح المقال و صفحه سی و چهار امل الآمال و غیر از این ها در کتاب تراجم آمده است.

**[ترجمه]

36- ولده(غیاث الدین)

السیّد عبد الکریم بن أحمد بن موسی الطاوسیّ العلویّ الحسنیّ.

عنونه ابن داود فی رجاله و وصفه بقوله: سیّدنا الإمام المعظّم غیاث الدین الفقیه النسّابة النحویّ العروضیّ الزاهد العابد أبو المظفّر- قدّس اللّه روحه- انتهت إلیه رئاسة السادات و ذوی النوامیس إلیه، و کان أوحد زمانه، حائریّ المولد، حلّیّ المنشأ بغدادیّ التحصیل، کاظمیّ الخاتمة.

ولد فی شعبان سنة 648، و توفّی فی شوّال سنة 693، و کان عمره خمسا و أربعین سنة و شهرین و أیّاما، کنت قرینه طفلین إلی أن توفّی. ما رأیت قبله و لا بعده کخلقه و جمیل قاعدته و حلوّ معاشرته ثانیا، و لا لذکائه و قوّة حافظته مماثلا، ما دخل فی ذهنه شی ء فکاد ینساه، حفظ القرآن فی مدّة یسیرة و له إحدی عشرة سنة، و اشتغل بالکتابة، و استغنی عن المعلّم فی أربعین یوما، و عمره إذ ذاک أربع سنین، و لا تحصی مناقبه و فضائله.

ص: 181

له کتب منها: کتاب الشمل المنظوم فی مصنّفی العلوم، ما لأصحابنا مثله، و منها کتاب فرحة الغریّ بصرحة الغریّ (1) و غیر ذلک. انتهی.

قد قرأ علی جماعة من الفضلاء فی عصره و قرأ علیه أیضا طائفة من علماء دهره، فمن جملة أساتیده و مشایخه والده، و عمّه، و المحقّق، و ابن عمّه، و المفید بن الجهم الحلّیّ و خواجه نصیر الدین الطوسیّ، و السیّد عبد الحمید بن فخار الموسویّ، و الشریف أبو الحسن علیّ بن محمّد بن علیّ العلویّ العمریّ النسّابة مؤلّف کتاب المجدی فی أنساب الطالبیّین و من العامّة الشیخ حسین بن أیاز الأدیب النحویّ، و القاضی عمید الدین زکریّا بن محمود القزوینیّ صاحب عجائب المخلوقات. و من تلامیذه: الشیخ أحمد بن داود صاحب الرجال و الشیخ عبد الصمد بن أحمد بن أبی الحبیش الحنبلی.

و یروی عنه أیضا الشیخ کمال الدین أبو الحسن علیّ بن الحسین بن حمّاد اللّیثیّ الواسطیّ.

یوجد ترجمته فی منتهی المقال ص 179 و فی أمل الآمل ص 48 و فی نقد الرجال ص 191 و فی المقابس ص 16 و فی تنقیح المقال ج 2 ص 159 و فی الروضات ص 356 و فی ریاض العلماء و غیرها من المعاجم.

**[ترجمه]سید عبدالکریم بن احمد بن موسی طاووسی علوی حسنی می باشد.

ابن داود در رجالش بعد از این عنوان او را چنین وصف کرده است: «سید ما، امام بزرگ غیاث الدین، فقیه، نسب شناس، عالم نحو و عروض، زاهد و عابد ابوالمظفر (قدس الله روحه) که ریاست سادات و صاحبان نوامیس به او ختم می گردید. او یگانه زمان خود بود و در کربلا متولد شد و در حلّه رشد نمود و در بغداد تحصیل کرد و در کاظمین عمرش پایان یافت.

وی در شعبان سال 648 متولد و در شوال سال 693 درگذشت و عمر او 45 سال و دو ماه و چند روز بود. از کودکی تا وفاتش همراه او بودم، قبل و بعد او در اخلاق و خوش نشینی و شیرینی معاشرت نیامده و در هوش و حافظه نظیری ندارد. در ذهن او هیچ چیزی وارد نمی شد که به فراموشی سپرده شود و قرآن را در مدت کوتاهی حفظ کرد، در حالی که یازده سال داشت به کتابت مشغول شد و ظرف چهل روز از معلم بی نیاز بود، در حالی که چهار سال بیش نداشت. مناقب و فضایل او قابل شمارش نمی باشد.»

برای او کتاب هایی است از جمله: کتاب «الشمل المنظوم فی مصنفی العلوم» که نزد اصحاب مانند آن نوشته نشده و کتاب «فرحۀ الغری بصرحۀ الغری» - . در سال 1368 در نجف چاپ گردید. -

و دیگر کتاب ها.

نزد بسیاری از فضلای عصر خود درس خواند و تعدادی از علمای آن روزگار نیز نزد او درس خوانده اند، از جمله اساتید و مشایخ او پدرش، عمویش، محقق، پسر عمویش، مفید بن جهم حلّی، خواجه نصیر الدین طوسی، سید عبدالحسین فخار موسوی، شریف ابوالحسن علی بن محمد بن علی علوی عمری، نسب شناس و نویسنده کتاب «المجدی فی انساب الطالبین» و از علمای اهل سنت، شیخ حسین بن ایاز ادب شناس و عالم به نحو، و قاضی عمیدالدین زکریا بن محمود قزوینی نویسنده «عجائب المخلوقات» می باشند.

از شاگردان او شیخ احمد بن داود نویسنده رجال و شیخ عبدالصمد بن احمد بن ابی الحبیش حنبلی است. از او شیخ کمال الدین ابوالحسن علی بن حسین بن حمّاد لیثی واسطی روایت می کند.

شرح حال او در صفحه یکصد و هفتاد و نه منتهی المقال و صفحه چهل و هشت امل الآمل و در صفحه یکصد و نود و یک نقد الرجال و در صفحه شانزده المقابس و در صفحه یکصد و پنجاه و نه جلد دوم تنقیح المقال و در صفحه سیصد و پنجاه و شش روضات الجنات و در ریاض العلما و دیگر کتاب های معاجم آمده است.

**[ترجمه]

37- شرف الدین [علیّ الحسینی الأسترابادیّ]

السیّد الفاضل العلّامة الزکیّ شرف الدین علیّ الحسینی الأسترابادیّ المتوطّن فی الغریّ وصفه المصنّف بذلک فی الفصل الأوّل من الکتاب، و أورد ترجمته صاحب أمل الآمل فی ص 51 و قال: عالم فقیه، و وصفه العلّامة التستریّ فی المقابس ص 19 بالعالم الفاضل الفقیه الزکیّ. و عدّة المصنّف و الخونساری فی الروضات ص 392 من تلامذة علیّ ابن عبد العالی الکرکیّ له کتاب تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة(2)

ص: 182


1- 1. طبع فی النجف سنة 1368.
2- 2. مخطوط توجد منه و من منتخبه جامع الفوائد نسخ فی الخزانة الرضویة و فی غیرها راجع الذریعة ج 3 ص 305.

قال المصنّف: أکثره مأخوذ من تفسیر الشیخ الجلیل محمّد بن العباس بن علیّ بن مروان ابن الماهیار. و له منتخب اسمه: جامع الفوائد و دافع المعاند، انتخبه الشیخ علم بن سیف بن منصور النجفیّ الحلّیّ، فرغ منه بالمشهد الرضویّ سنة 937. و له أیضا کتاب الغرویّة فی شرح الجعفریّة.

**[ترجمه]سید فاضل و علامه متقی، شرف الدین علی حسینی استرآبادی که در نجف وطن اختیار نمود. مصنف در فصل اول کتاب او را توصیف نموده و شرح حال او در صفحه پنجاه و یک امل الآمل آمده و می گوید: «عالم و فقیه.» علامه تستری در صفحه نوزده المقابس او را به عالم، فاضل، فقیه و متقی توصیف نمود. مصنف و خوانساری در صفحه سیصد و نود و دو روضات الجنات، او را از شاگردان علی بن عبدالعالی کرکی شمرده است. کتاب «تأویل آیات الظاهره فی فضائل العترت الطاهره» - . نسخه خطی نزد او بوده و منتخب آن جامع الفوائد است که نسخه ای از آن در کتابخانه رضوی و غیر آن کتابخانه موجود است. رجوع کنید به الذریعه 3/305 - از اوست.

مصنف می گوید: «اکثر کتاب از تفسیر شیخ بزرگوار محمد بن عباس بن علی مروان بن ماهیار گرفته شده و برای کتاب منتخبی است که اسمش «جامع الفوائد و دافع المعاند» است که انتخاب آن توسط شیخ علم بن سیف بن منصور نجفی حلّی صورت گرفته که نوشتن آن در سال 937 در مشهد رضوی پایان یافته است. همچنین کتاب «الغرویه فی شرح الجعفریه» نیز برای او می باشد.

**[ترجمه]

38- ابن أبی جمهور الاحساوی

محمّد بن زین الدین أبی الحسن علیّ بن حسام الدین إبراهیم بن حسین بن إبراهیم ابن أبی جمهور الهجریّ الأحسائیّ العالم الفاضل الجامع بین المعقول و المنقول الفقیه المحدّث الحکیم المتکلّم، کان معاصرا للشیخ علیّ الکرکیّ، راویة للأخبار، تتلمذ علی الشیخ الفاضل شرف الدین حسن بن عبد الکریم الفتّال الغرویّ الخادم للروضة الغرویّة، و علی الشیخ علیّ بن هلال الجزائریّ فی کرک، و کان له میل إلی مذهب التصوّف له کتب منها: غوالی اللّئالی، و نثر اللّئالی و المجلی فی مرآة المنجی، و شرح الألفیّة و الأقطاب فی الأصول، و الأحادیث الفقهیّة، و معین المعین، و زاد المسافرین، و رسالة فی العمل بأخبار أصحابنا، و له مناظرات مع المخالفین کمناظرة الهرویّ و غیرها أورده أصحابنا فی کتب تراجمهم و أثنوا علیه بالفقاهة و الاجتهاد و الفضل، إلّا أنّهم قدحوا فیه لمیله إلی التصوّف و خلط الأخبار بالغثّ و السمین؛ حکی الفاضل المامقانیّ فی تنقیح المقال ج 3 ص 151 عن المجلسیّ- قدّس سرّه- أنّه قال: هو من الأفاضل المشهورین، ولد فی الحسا، و تتلمذ علی فضلاء بلده وفاقهم فی زمان قلیل، ثمّ انتقل إلی العراق و اکتسب العلم من أفاضل تلک الناحیة، منهم: شرف الدین حسن بن عبد الکریم الفتّال مجاور المشهد الغرویّ، ثمّ حجّ فی سنة 879 من طریق الشام، و استفاد من الشیخ علیّ بن هلال الجزائریّ فی کرک لیلا و نهارا کثیرة، ثمّ رجع إلی وطنه و أقام قلیلا، و توجّه إلی زیارة أئمّة العراق علیهم السّلام، ثمّ انتقل إلی المشهد الرضویّ و ألّف فی الطریق رسالة زاد المسافرین

ص: 183

و اتّفق له فی هذا المشهد صحبة السیّد محسن الرضویّ سنة 888، و کتب علی تلک الرسالة بالتماسه شرحا سمّاه کشف البراهین، و لمّا علا أمره و طار صیته فی البلاد أتی بعض علماء هرات لمناظرته و ناظره فی ثلاث مجالس و أفحمه و أسکته فی کلّ منها،(1)

و من تصانیفه کتاب غوالی اللّئالی فی الحدیث، و لکنّه یمیل إلی الحکمة و التصوّف، و له تصانیف فیها ما لا أرتضیه. انتهی.

و قال المصنّف فی المقدّمة الثانیة: و کتاب غوالی اللّئالی و إن کان مشهورا و مؤلّفه فی الفضل معروفا، لکنّه لم یمیّز القشر من اللّباب، و أدخل أخبار متعصّبی المخالفین بین روایات الأصحاب، و مثله کتاب نثر اللّئالی و کتاب جامع الأخبار.

و قال صاحب الحدائق بعد نقل مرفوعة زرارة فی الأخبار العلاجیّة: إنّ الروایة المذکورة لم نقف علیها فی غیر کتاب العوالی، مع ما هی علیها من الإرسال و ما علیه الکتاب المذکور من نسبة صاحبه إلی التساهل فی نقل الأخبار و لإهمال و خلط غثّها بسمینها و صحیحها بسقیمها کما لا یخفی علی من لاحظ الکتاب المذکور.

و قال صاحب الریاض بعد الثناء علیه: لکنّ التصوّف الغالی المفرط قد أبطل حقّه. إ ه.

یوجد ترجمته فی أمل الآمل ص 61 و 65 و فی الروضات ص 595 و فی الریاض فی باب الکنی، و فی المستدرک ج 3 ص 362، و فی المقابس ص 19 و غیر ذلک من کتب التراجم.

ص: 184


1- 1. راجع روضات الجنّات ص 560.

**[ترجمه]محمد بن زین الدین ابی الحسن علی بن حسام الدین ابراهیم بن حسین بن ابراهیم ابن ابی جمهور هجری احسایی، عالم فاضل و جامع علوم معقول و منقول، فقیه، محدث، حکیم و متکلم از معاصرین شیخ علی کرکی می باشد. راوی اخبار است که نزد شیخ فاضل شرف الدین حسن بن عبدالکریم فتّال غروی، خادم حرم امیرالمومنین و نزد شیخ علی بن هلال جزائری در کرک شاگردی کرد. در او تمایلاتی به تصوف دیده می شد.

برای او کتاب هایی است از جمله: غوالی اللئالی، نثر اللئالی، المجلی فی مرآت المنجی، شرح الالفیه، الاقطاب فی الاصول، الاحادیث الفقهیه، معین المعین، زاد المسافرین، و رساله ای در عمل به روایات اصحاب.

از او مناظراتی با مخالفین مانند مناظره هروی و غیر آن است. اصحاب در کتاب هایشان شرح حال او را آورده و او را به فقاهت و اجتهاد و فضل ستوده اند، مگر اینکه او را به جهت تمایلش به تصوف و خلط نمودن روایات ضعیف مذمت کرده اند.

فاضل مامقانی در صفحه یکصد و پنجاه و یک جلد سوم تنقیح المقال از مجلسی (قدس سره) حکایت کرده و می گوید: «او از فضلای مشهور بود که در حساء متولد شد، نزد علمای شهرش شاگردی نمود و در زمان کوتاهی در ردیف آنان درآمد. سپس به عراق رفت و از بزرگان آن منطقه هم کسب علم نمود که از جمله اساتیدش شرف الدین حسن بن عبدالکرین فتّال خادم حرم امیرالمومنین است. بعد در سال 879 از راه شام به حج رفت و از شیخ علی بن هلال جزایری در کرک، روزها و شب های زیادی بهره برد. سپس به وطنش مراجعت کرد و مدت کوتاهی اقامت داشت تا برای زیارت ائمه مدفون در عراق به آنجا رفت و بعد به مشهد رضوی نقل مکان نمود و در راه کتاب «زاد المسافرین» را تالیف نمود. در مشهد در سال 888 مصاحبت سید محسن رضوی برای او اتفاق افتاد و به درخواست او بر این رساله شرحی نوشت که نامش را «کشف البراهین»گذاشت. وقتی کار بالا گرفت و آوازه اش در تمام شهر ها پیچید، بعضی از علمای هرات نزد او آمدند تا با او مناظره کنند و او در سه جلسه مناظره پیروز شد و آنها را ساکت نمود. - . رجوع کنید به روضات الجنات:560 - . و از تالیفات او کتاب «غوالی اللئالی» در حدیث است و لکن او میل به حکمت و تصوف داشت و برای او در این زمینه تالیفاتی است که مورد رضایت ما نیست.»

مصنف در مقدمه دوم می گوید: «و کتاب «غوالی اللئالی» اگرچه مشهور است و نویسنده اش در فضل و علم معروف می باشد، لکن پوست از مغز تشخیص داده نمی شود و در آن اخبار متعصبین از مخالفین بین اصحاب را داخل نموده و مانند آن، کتاب «نثر اللئالی» و کتاب «جامع الاخبار» است.

صاحب حدائق بعد از روایت مرفوعه ای از زراره در الاخبار العلاجیه می گوید: «همانا روایت ذکر شده در غیر از کتاب عوالی نیامده، با اینکه مرسل هست و به نویسنده این کتاب نسبت تساهل و اهمال در نقل روایات هم داده اند و اینکه احادیث صحیح و غیر آن را خلط نموده، چنان چه کتاب را ملاحظه کنید این دور از واقعیت نیست.»

صاحب ریاض بعد از تعریف از او می گوید: «لکن تصوف و غلوگری افراطی باعث گردید که حقانیت او از بین برود.»

شرح حال او در صفحات شصت و یک و شصت و پنج امل الآمل و صفحه پانصد و نود و پنج روضات الجنات و در ریاض در باب کنیه ها و در صفحه سیصد و شصت و دو جلد سوم المستدرک و در صفحه نوزده المقابس و دیگر کتاب های تراجم آمده است.

**[ترجمه]

39- النعمانیّ

محمّد بن إبراهیم بن جعفر أبو عبد اللّه الکاتب النعمانیّ، من شیوخ أصحابنا المتقدمین و مصنّفیهم، أورد ترجمته النجاشیّ فی الفهرست، ص 271 قال: محمّد بن إبراهیم بن جعفر أبو عبد اللّه الکاتب النعمانیّ، المعروف بابن أبی زینب، شیخ من أصحابنا، عظیم القدر، شریف المنزلة، صحیح العقیدة، کثیر الحدیث، قدم بغداد و خرج إلی الشام و مات بها، له کتب منها: کتاب الغیبة(1)،

کتاب الفرائض، کتاب الرد علی الاسماعیلیة رأیت أبا الحسین محمّد بن علیّ الشجاعیّ الکاتب یقرأ علیه کتاب الغیبة تصنیف محمّد بن إبراهیم بن النعمانیّ بمشهد العتیقة، لأنّه کان قد قرأه علیه و وصّی لی ابنه أبو عبد اللّه الحسین بن محمّد الشجاعیّ بهذا الکتاب و بسائر کتبه، و النسخة المقروّة عندی، و کان الوزیر أبو القاسم الحسین بن علیّ بن الحسین بن الحسین بن علیّ بن محمّد بن یوسف المغربیّ ابن بنته فاطمة بنت أبی عبد اللّه محمّد بن إبراهیم النعمانیّ رحمهم اللّه.

و نقل العلّامة هذه الکلمة إلی قوله: مات بها، فی القسم الأوّل من الخلاصة فی ترجمته.

و قال المصنّف فی الفصل الأوّل: کتاب الغیبة للشیخ الفاضل الکامل الزکیّ محمّد بن إبراهیم النعمانیّ تلمیذ الکلینیّ و له ترجمة ضافیة فی کتب التراجم کلّها، و من جملة کتبه التفسیر(2)

المشهور الّذی ینقل عنه السیّد المرتضی فی رسالة المحکم و المتشابه (3)،

و یظهر من المجلّد العاشر من البحار(4) فی باب عقاب اللّه تعالی کثیرا من قتلة الحسین علیه السّلام أنّ له أیضا کتاب التسلّی.

یروی فی کتاب الغیبة عن جماعة منهم:

«1»- محمّد بن یعقوب الکلینیّ. «2»- أحمد بن محمّد بن سعید بن عقدة الکوفیّ

ص: 185


1- 1. طبع بایران سنة 1317.
2- 2. أورده المصنّف بتمامه فی کتاب القرآن.
3- 3. طبع فی ایران فی 1312.
4- 4. من الطبع کمپانی.

«3»- محمّد بن همام (1).

«4»- علیّ بن أحمد البندینجی.

«5»- محمّد بن الحسن بن محمّد بن جمهور.

«6»- عبد الواحد بن عبد اللّه بن یونس الموصلیّ.

«7»- أبو سلیمان أحمد بن هودة بن هراسة الباهلیّ.

«8»- أبو القاسم موسی بن محمّد القمّیّ، قال: حدّثنی بشیراز سنة 313.

«9»- محمّد بن عبد اللّه بن المعمر الطبرانیّ

«10»- علیّ بن الحسین المسعودیّ.

«11»- سلامة بن محمّد. «12»- أحمد بن محمّد بن أحمد بن یعقوب بن عمّار الکوفیّ.

«13»- أبو الحارث عبد اللّه بن عبد الملک بن سهل الطبرانیّ.

«14»- محمّد بن عثمان بن علّان الذهنیّ البغدادیّ.

«15»- محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحمیری «16»- محمّد بن همّام بن سهیل.

«16»- عبد العزیز بن عبد اللّه بن یونس أخو عبد الواحد المتقدم ذکره.

**[ترجمه]نعمانی محمد بن ابراهیم بن جعفر، ابو عبدالله کاتب نعمانی از بزرگان و متقدمین و از مؤلفین اصحاب می باشد. شرح حال او را نجاشی در صفحه دویست و هفتاد و یک الفهرست آورده و می گوید: «محمد بن ابراهیم بن جعفر، ابو عبدالله کاتب نعمانی، معروف به ابن ابی زینب دانشمندی از علمای ما و دارای عظمت قدر و شرافت منزلت و اعتقادی درست و احادیث بسیار است. به بغداد آمد و سپس به شام رفت و در آنجا درگذشت.

از او کتاب هایی از جمله کتاب غیبت، - . در سال 1317 در ایران چاپ گردید. -

کتاب فرائض کتاب رد بر اسماعیلیه است. ابوالحسین محمد بن علی شجاعی کاتب را دیدم که کتاب «غیبت» تالیف محمد بن ابراهیم نعمانی را در مشهد عتیقه بر وی قرائت می کردند، زیرا او خود این کتاب و سایر کتب نعمانی را نزد وی خوانده بود. نسخه ای که او آن را بر نعمانی قرائت کرده است در نزد من می باشد. ابوالقاسم حسین بن علی بن حسین بن علی بن محمد یوسف مغربی وزیر دخترزاده اوست، و فاطمه مادر وی، دختر ابو عبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی رحمهم الله است.»

علامه این کلمات را تا جمله «در آنجا درگذشت»، در قسمت اول از کتاب الخلاصه در شرح حال نعمانی آورده است.

مصنف در فصل اول می گوید: «کتاب غیبت از شیخ فاضل و کامل و متقی، محمد بن ابراهیم نعمانی، شاگرد کلینی است که شرح حال او در همه کتاب های تراجم آمده است.» از دیگر کتاب های او تفسیر - . مصنف همه آن را در کتاب «القرآن» آورده است. -

مشهوری است که سید مرتضی در رساله «المحکم و المتشابه» - . در ایران به سال 1312 چاپ گردید. -

از او نقل کرده است و چنان چه از جلد دهم بحار الانوار - . از چاپ کمپانی -

معلوم می گردد، این کتاب در باب عذاب شدید خداوند به قاتلان امام حسین علیه السّلام می باشد و برای او همچنین کتاب تسلّی هم هست.

در کتاب غیبت از عده ای روایت می کند که از آن عده اند:

1. محمد بن یعقوب کلینی

2. احمد بن محمد بن سعید بن عقده کوفی

3. محمد بن همام - . می گوید: «در ماه رمضان سال 327 در منزلش در بغداد ما را حدیث گفت.» -

4. علی بن احمد بندینجی

5. محمد بن حسن بن محمد بن جمهور

6. عبدالواحد بن عبدالله بن یونس موصلی

7. ابو سلیمان احمد بن هردۀ بن هراسۀ باهلی

8. ابوالقاسم موسی بن محمد قمی. می گوید: «در شیراز به سال 313 من را حدیث گفت.»

9. محمد بن عبدالله بن معمر طبرانی

10. علی بن حسین مسعودی

11. سلامه بن محمد

12. احمد بن محمد بن احمد بن یعقوب بن عمار کوفی

13. ابوالحارث عبدالله بن عبدالملک بن سهل طبرانی

14. محمد بن عثمان بن علان ذهنی بغدادی

15. محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری

16. محمد بن همام بن سهیل

17. عبدالعزیز بن عبدالله بن یونس، برادر عبدالواحد که نامش گذشت.

**[ترجمه]

40- سعد بن عبد اللّه

[الثناء علیه]

أبو القاسم سعد بن عبد اللّه بن أبی خلف الأشعریّ القمّیّ من أجلّة شیوخ الطائفة و ثقاتهم. عدّه الشیخ فی رجاله من أصحاب الإمام العسکریّ علیه السّلام قال: عاصره و لم أعلم أنّه روی عنه، ترجمه أصحابنا فی کتبهم الرجالیّة، و بالغوا فی الثناء علیه، قال النجاشیّ فی الفهرست ص 126: شیخ هذه الطائفة و فقیهها و وجهها، کان سمع من حدیث العامّة شیئا کثیرا، و سافر فی طلب الحدیث، لقی من وجوههم الحسن بن عرفة و محمّد بن عبد الملک الدقیقیّ و أبا حاتم الرازیّ و عبّاس البرفقیّ، و لقی مولانا أبا محمّد علیه السّلام، و رأیت بعض أصحابنا یضعّفون لقاه لأبی محمّد علیه السّلام، و یقولون: هذه حکایة موضوعة علیه، و اللّه أعلم، و کان أبوه عبد اللّه بن أبی خلف قلیل الحدیث، روی عن الحکم بن مسکین، و روی عنه أحمد بن محمّد بن عیسی. إ ه.

و قال الشیخ فی رجاله فی باب من لم یرو عنهم: سعد بن عبد اللّه بن أبی خلف القمّیّ

ص: 186


1- 1. قال: حدّثنا فی منزله ببغداد سنة 327 فی شهر رمضان.

جلیل القدر، صاحب تصانیف. و قال فی فهرست ص 75: جلیل القدر، واسع الأخبار، کثیر التصانیف، ثقة. إ ه.

و نقل العلّامة الحلّیّ هذه الکلمة فی القسم الأوّل من الخلاصة ص 39 و زاد:

شیخ هذه الطائفة و فقیهها و وجهها لقی مولانا أبا محمّد العسکریّ. إ ه. و یوجد ذکره الجمیل فی کتب التراجم کلّها.

**[ترجمه]ابوالقاسم سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری قمی از بزرگان اساتید طایفه و موثق آنها بود. شیخ در رجال او را از اصحاب امام عسکری علیه السّلام شمرده و می گوید: «معاصر آن حضرت بود، اما نمی دانیم از او روایت کرده است یا نه.»

شرح حال او را اصحاب در کتاب های رجالشان آورده و در ستودن او مبالغه نمودند. نجاشی در صفحه یکصد و بیست و شش فهرست می گوید: «استاد طایفه و فقیه و آبروی آنان بود. از احادیث اهل سنت بسیار شنید و در یافتن حدیث مسافرت ها نمود و از بزرگان آنان حسن بن عرفه و محمد بن عبدالمالک دقیقی، ابا حاتم رازی و عباس برقعی را زیارت کرد. همچنین مولایمان ابا محمد علیه السّلام را زیارت نمود. بعضی از اصحاب در این دیدار تشکیک کرده و آن را ضعیف می دانند و می گویند: «این حکایت تحریف شده است.» والله اعلم.»

پدرش عبدالله بن ابی خلف روایات کمی دارد. او از حکم بن مسکین روایت کرده و احمد بن محمد بن عیسی از او روایت می کند. شیخ در رجال خود در باب «من لم یرو عنهم» می گوید: «سعد بن عبدالله بن ابی خلف قمی دارای منزلت بزرگی است و دارای تالیفاتی می باشد.» و در صفحه هفتاد و پنج فهرست می گوید: «بزرگ منزلت، دارای اخبار زیاد و تالیفات فراوان و موثق.»

علامه حلی این کلمات را در صفحه سی و نه قسمت اول از کتاب الخلاصه می آورد و بر آن چنین اضافه می کند: «استاد این طایفه و فقیه و بزرگ آنان که مولایمان ابا محمد عسکری را زیارت نمود.»

ذکر زیبای او در همه کتاب های تراجم می باشد.

**[ترجمه]

تآلیفه

له کتب کثیرة أوردها النجاشیّ و الشیخ فی فهرستهما، منها: کتاب الرحمة، بصائر الدرجات أربعة أجزاء، الضیاء فی الردّ علی المحمّدیّة و الجعفریّة، فرق الشیعة، الردّ علی الغلاة، ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه، مناقب رواة الحدیث، مثالب رواة الحدیث، الردّ علی المجبّرة، فضل قم و الکوفة، مناقب الشیعة، المنتخبات نحو ألف ورقة، فضل النبیّ صلّی اللّه علیه و آله، فضل عبد المطلّب و عبد اللّه و أبی طالب، الاستطاعة، المزار، کتاب الوضوء، و الصلاة، و الزکاة، و الصوم و الحجّ، و جوامع الحجّ. و غیر ذلک و عدّ المصنّف من کتبه المقالات و الفرق (1).

**[ترجمه]برای او کتاب های زیادی است که نجاشی و شیخ در فهرست هایشان نام آنان را آورده اند. از جمله کتاب های وی عبارتند از: کتاب رحمت، بصائر الدرجات (در چهار جلد)، الضیاء در رد محمدیه و جعفریه، فرق شیعه، رد بر غلات، ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه، مناقب روات الحدیث، مثالب روات الحدیث، رد بر مجبّره، فضیلت قم و کوفه، مناقب شیعه، المنتخبات (در یک هزار صفحه)، فضیلت پیامبر صلی الله علیه و آله، فضیلت عبدالمطلب و عبدالله و ابی طالب، الااستطاعه،

المزار، کتاب الوضوء، کتاب الزکات، کتاب الصوم، کتاب الحج، جوامع الحج و غیر از این کتاب ها که مصنف کتاب مقالات و فرق - . ظاهراً دو کتاب ناسخ القرآن و مقالات نزد مصنف موجود بوده است. - را از آثار او شمرده است.

**[ترجمه]

مشایخه و تلامذته

یروی عن جماعة کثیرة من مشایخ الحدیث، و یروی عنه عدّة من رجالات الفقه و الحدیث لا یسعنا ذکرهم فمن شاء فلیتصفّح الأسانید و لیراجع جامع الرواة.

**[ترجمه]از عده زیادی از بزرگان حدیث روایت می کند و از او نیز بزرگان فقه و حدیث روایت کرده اند که توان ذکر نام همه آنها را نداریم و اگر کسی قصد ورق زدن و یافتن این سندها دارد، به جامع الروات مراجعه نماید.

**[ترجمه]

وفاته

توفّی- رحمه اللّه- سنة 301، و قیل: 299، و فی الخلاصة: قیل: مات یوم الأربعاء لسبع و عشرین من شوّال سنة 300 فی ولایة رستم (2).

ص: 187


1- 1. الظاهر أن کتاب ناسخ القرآن و المقامات کانا موجودین عند المصنّف.
2- 2. فی نسخة: رستمدار.

**[ترجمه]او (رحمه الله) در سال 301 درگذشت و عده ای سال 299 می گویند. در الخلاصه می گوید: «در روز چهارشنبه بیست و هفتم شوال سال 300 در روستای رستم - . در نسخه ای «رستمدار» هم آمده است. -

درگذشت.»

**[ترجمه]

41- سلیم بن قیس

[الثناء علیه]

أبو صادق سلیم (1)بن قیس الهلالیّ العامریّ الکوفیّ، صاحب أمیر المؤمنین علیه السّلام، کان من کبراء أصحابه علیه السّلام و مصنّفیهم، عدّه الشیخ فی رجاله من أصحابه و أصحاب الحسن و الحسین و السجّاد و الباقر علیهم السّلام و عدّه البرقیّ من أولیاء أمیر المؤمنین علیه السّلام (2)، و ذکره النجاشیّ فی الفهرست ص 6 فی الطبقة الأولی من مصنّفی الشیعة فقال: سلیم بن قیس الهلالیّ، له کتاب، یکنّی أبا صادق، أخبرنی علیّ بن أحمد القمّیّ قال: حدّثنا محمّد بن الحسن بن الولید قال: حدّثنا محمّد بن أبی القاسم ماجیلویه، عن محمّد بن علیّ الصیرفیّ، عن حمّاد بن عیسی و عثمان بن عیسی، قال حمّاد بن عیسی: و حدّثناه إبراهیم بن عمر الیمانیّ، عن سلیم بن قیس بالکتاب.

و قال الشیخ فی الفهرست ص 81: سلیم بن قیس الهلالیّ یکنّی أبا صادق، له کتاب، أخبرنا به ابن أبی جیّد، عن محمّد بن الحسن بن الولید.- إلی آخر ما سمعت عن النجاشیّ-.

و قال ابن الندیم فی الفهرست ص 307: من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام سلیم بن قیس الهلالیّ، و کان هاربا من الحجّاج لأنّه طلبه لیقتله فلجأ إلی أبان بن أبی عیّاش فآواه، فلمّا حضرته الوفاة قال لأبان: إنّ لک علیّ حقّا و قد حضرتنی الوفاة یا ابن أخی، إنّه کان من أمر رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله کیت و کیت، و أعطاه کتابا و هو کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ المشهور،رواه عنه أبان بن أبی عیّاش، لم یروه عنه غیره، و قال أبان فی حدیثه: و کان قیس (3) شیخا له نور یعلوه، و أوّل کتاب ظهر للشیعة کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ. إ ه.

و ذکر العلّامة فی القسم الأوّل من الخلاصة ص 41، بعد ذکره کلام النجاشیّ

ص: 188


1- 1. بالتصغیر.
2- 2. الخلاصة: ص 93.
3- 3. یعنی سلیم بن قیس، لم یذکر اسمه للاختصار.

المتقدّم عن السیّد علیّ بن أحمد العقیقیّ. مثل ما مرّ عن ابن الندیم، إلّا أنّه قال: و کان شیخا متعبّدا له نور یعلوه، ثمّ قال: و قال ابن الغضائری: سلیم بن قیس الهلالیّ روی عن أبی عبد اللّه (1) و الحسن و الحسین و علیّ بن الحسین علیهم السّلام، و ینسب إلیه هذا الکتاب المشهور، و کان أصحابنا یقولون: إنّ سلیما لا یعرف و لا ذکر فی خبر، و قد وجدت ذکره فی مواضع کثیرة من غیر جهة کتابه و لا روایة ابن أبی عیّاش عنه، و قد ذکر له ابن عقدة فی رجال أمیر المؤمنین علیه السّلام أحادیث عنه، و الکتاب موضوع لا مریة فیه، و علی ذلک علامات تدلّ علی ما ذکرناه، منها:

ما ذکر أنّ محمّد بن أبی بکر وعظ أباه عند الموت (2)، و منها: أنّ الأئمّة ثلاثة عشر و غیر ذلک (3)، و أسانید هذا الکتاب تختلف تارة بروایة عمر بن أذینة عن إبراهیم بن عمر الصنعانیّ، عن أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم، و تارة یروی عن عمر، عن أبان بلا واسطة و الوجه عندی الحکم بتعدیل المشار إلیه و التوقف فی الفاسد من کتابه. انتهی.

قلت: و تبع العلّامة المحقّق الداماد فی الرواشح و حکم بتوثیقه و عدالته، و عدّه المصنّف فی کتاب الغیبة من الثقات العظام و العلماء الأعلام، بل الظاهر أنّ الرجل فی نفسه صدوق ثقة، و إن توقّف فیه بعض لأجل کتابه.

**[ترجمه]ابو صادق سلیم - . با تصغیر خوانده شود. -

بن قیس هلالی عامری کوفی از مصاحبان امیرالمومنین علیه السّلام و از بزرگان اصحاب و مؤلف آن اصحاب محسوب می گردد. شیخ در رجالش او را از اصحاب امیرالمومنین و اصحاب امام حسن، حسین، سجاد و باقر علیهم السّلام شمرده است و برقی او را از دوستان امیرالمومنین علیه السّلام شمرده است. - . الخلاصه: 93 - نجاشی در صفحه شش فهرست خود در طبقه اول از مصنفین شیعه نامش را ذکر و می گوید: «سلیم بن قیس هلالی برای او کتابی هست و کنیه اش ابا صادق می باشد. علی بن احمد قمی مرا خبر داد و گفت: محمد بن حسن بن ولید مرا حدیث نمود و گفت: محمد بن ابی القاسم مرا حدیث نمود از محمد بن علی صیرفی از حماد بن عیسی و عثمان بن عیس که حماد بن عیسی گفت: ابراهیم بن عمر یمانی از سلیم بن قیس به واسطه کتابش حدیث نمود.»

شیخ در صفحه هشتاد و یک فهرست می گوید: «سلیم بن قیس هلالی و کنیه ابا صادق، برایش کتاب هست که از آن کتاب ابن ابی جیّد ما را روایت گفت از محمد بن حسن بن ولید...» تا آخر آنچه از نجاشی خواندیم.

ابن ندیم در صفحه سیصد و هفت فهرست خود می گوید: «از اصحاب امیرالمومنین علیه السّلام سلیم بن قیس هلالی است و او از حجاج که در پی کشتنش بودند فرار کرد و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او را پناه داد. وقتی که هنگام مرگش رسید، گفت: «ای ابان! برای تو نزد من حقّی است که بر هنگام وفات نزد من حاضر باشی ای برادرزاده!» و بعد از رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم اتفاقاتی افتاده ، و کتابی به او عطا نمود و آن کتاب سلیم بن قیس هلالی مشهور است که ابان بن ابی عیاش از او روایت کرده است و غیر از او از آن روایت ننموده است. ابان در حدیثی می گوید: «و قیس - . یعنی سلیم بن قیس و اسمش را برای اختصار ذکر نکرد. -

شیخی بود که در او نوری وجود داشت که او را بالا می برد و اولین کتابی که از شیعه پدید آمد کتاب سلیم بن قیس هلالی بود.»

علامه در قسمت اول کتاب الخلاصه صفحه چهل و یک، بعد از ذکر کلام نجاشی از سید علی بن احمد عقیقی که گذشت و مانند آنچه که از ابن ندیم گذشت، از او نام می برد، تا اینجا که می گوید: «او شیخ متعبدی بود که دارای نوری بود که او را بالا می برد.» سپس می گوید: «ابن غضائری می گوید که سلیم بن قیس هلالی از ابی عبدالله - . ظاهرا این اشتباه شده و «امیرالمومنین» باشد. - و حسن و حسین و علی بن حسین علیهم السّلام روایت می کند و انتساب کتاب به او شهرت دارد و اصحاب ما می گویند: سلیم شناخته نمی شود و ذکری از او در خبر ها نیست و نام او در جاهای بسیاری غیر از این کتاب پیدا می شود و ابن ابی عیاش از او روایت نمی کند. ابن عقده در رجال امیرالمومنین علیه السّلام احادیثی را از او نقل می کند. والکتاب موضوع لامریه فیه، بنابراین در کتاب نشانه هایی وجود دارد که نظر ما را تایید می کند که از آن جمله اند:

آنچه که درباره محمد بن ابی بکر گفته که پدرش را در هنگام مرگ موعظه نمود، - . برای آنکه عمر او در هنگام درگذشت پدرش کمتر از سه سال بود. -

و دیگر آنکه ائمه سیزده نفرند و غیر از این ها. - . فاضل تفرشی در صفحه یکصد و پنجاه و نه حاشیه نقدالرجال می گوید: بعضی از فضلاء گفته اند: در نسخه ای از این کتاب که به من رسیده، دیدم که عبدالله بن عمر پدرش را هنگام مرگ موعظه نمود و اینکه ائمه سیزده نفرند از نسل اسماعیل و آنها رسول الله صلی الله علیه و آله با ائمه دوازده گانه می باشند و در این دو هیچ محذوری نیست.» - و سندهای این کتاب هم متفاوت می باشد؛ یک بار به روایت عمر بن اذیته از ابراهیم بن عمر صنعانی، از ابان بن ابی عیّاش، از سلیم می باشد و یک بار روایت از عمر، از ابان بدون واسطه روایت می کند. و نظر من در این مورد آن است که باید حکم به تعدیل سلیم و توقف نمودن در موارد فاسد این کتاب نماییم.»

مؤلف: علامه را محقق داماد در رواشح تبعیت کرده و حکم به وثاقت و عدالت او کرده است. و مصنف در کتاب غیبت، او را از بزرگان و عالمان نامی شمرده است، بلکه ظاهر این است که مردی بوده که فی نفسه مورد توثیق بوده و بعضی ها به جهت کتابش در او متوقف شده اند.

**[ترجمه]

کتابه

یعرف کتابه بکتاب سلیم بن قیس، و هو أصل من أصول الشیعة، و أقدم کتاب صنّف فی الإسلام فی عصر التابعین بعد کتاب السنن لابن أبی رافع (4) حاز بذلک مؤلّفه

ص: 189


1- 1. الظاهر أنّه مصحف أمیر المؤمنین.
2- 2. لان عمره کان عند موت أبیه دون الثلاث سنین.
3- 3. قال الفاضل التفرشی فی هامش نقد الرجال ص 159: قال بعض الأفاضل: رأیت فیما وصل الی من نسخة هذا الکتاب أن عبد اللّه بن عمر وعظ أباه عند موته، و أن الأئمّة ثلاثة عشر من ولد إسماعیل، و هم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله مع الأئمّة الاثنی عشر و لا محذور فی أحد هذین. انتهی. و انی لم أجد فی جمیع ما وصل الی من نسخ هذا الکتاب الا کما نقل هذا الفاضل، و الصدق مبین فی وجه أحادیث هذا الکتاب من أوله إلی آخره فکان ما نقل ابن الغضائری محمول علی الاشتباه.
4- 4. مما أنعم اللّه تعالی علی الطائفة المحقة الإمامیّة تقدمهم فی التألیف و التصنیف، و احرازهم قصب السبق فی تدوین العلوم، و حفظهم التراث النبوی من الضیاع و الدثور، قبل سائر الفرق من المسلمین، فألفوا فی عامة العلوم و شتّی أنواع الفنون ما تقاعس عن فهرسه فحول المؤلّفین، و لا*.* یحصی عدده غیر خالقهم ربّ العالمین، فأول من سبق فی ذلک فی عصر النبیّ صلّی اللّه علیه و آله مولاهم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام فکان یلازم النبیّ صلّی اللّه علیه و آله لزوم الظل لذیه فعلمه صلّی اللّه علیه و آله ألف باب من الحکمة، و أملی علیه من نوامیس الإسلام و أحکامه و فروضه و سننه و معارفه ما یحتاج الناس إلیه فی معاشهم و معادهم فدون علیه السلام بخط یده فی حیاته صلّی اللّه علیه و آله ممّا أملی علیه کتاب الاحکام و السنن، و فیه کل حلال و حرام حتّی أرش الخدش، و هو المسمی بالصحیفة الجامعة، و قد نقل البخاری فی صحیحه فی باب کتابة العلم، و باب فکاک الاسیر و باب إثم من عاهد ثمّ غدر و باب إثم من تبرأ من موالیه، و باب العاقلة، و باب لا یقتل المسلم بالکافر عنه، و صنف کتابا فی الدیات یسمی بالصحیفة و کتاب الفرائض، أخرجه الصدوق بتمامه فی من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 221- 230 و شیخ الطائفة فی التهذیب ج 2 باب دیات الشجاج و أدرجه ثقة الإسلام فی أبواب الدیات من کتابه الکافی، و دوّن أحادیث الجفر و الجامعة و أحادیث مصحف فاطمة علیها السلام و غیرها، و أملی علی شیعته القواعد الکلیة التی یستخرج منها أنواع العلوم، و علمهم من أصول المعارف و فروعها و علوم العربیة و فنونها و أنحاء علوم القرآن و نهج البلاغة و طرقها و الطبّ و السیاسات و الخطب و المواعظ و الزواجر و غیرها شیئا کثیرا بحیث تنسب إلیه جمیع العلوم، و کان مع ذلک یقول:« إن هاهنا- و أشار إلی صدره- لعلما جما لو أصبت له حملة». أضف إلی ذلک کله أنّه کان کاتب الوحی فی حیاة الرسول صلّی اللّه علیه و آله باجماع الأمة و جامع القرآن بعد وفاته. ثمّ اقتدت به علیه السلام شیعته و متابعوه من طبقة الصحابة و التابعین کعبد اللّه بن عبّاس، و سلمان و أبی ذر و جابر بن عبد اللّه الأنصاریّ، و أبی رافع القبطی مولی رسول اللّه صلی علیه و آله من الصحابة و أبی الأسود الدوئلی و عبید اللّه و علی ابنی رافع و سلیم بن قیس المترجم و أصبغ بن نباتة و الحارث ابن عبد اللّه الأعور الهمدانیّ و میثم التمار و عبید اللّه بن حر الجعفی و ربیعة بن سمیع و زید بن وهب الجهنیّ و یعلی بن مرة و سعید بن جبیر بن هشام الأسدی، و سعید بن المسیب و غیرهم من التابعین فصنفوا فی العلوم الإسلامیة مثل التفسیر و علوم القرآن و الحدیث و الفقه و الرجال و أصول المعارف و أخبار المغازی و السیر و التواریخ و النحو و اللغة و الخطب و العهود و الوصایا کتبا عدیدة ممتعة، یوجد ذکر بعضها فی کتب الفهارس، و أفرد العلامة صدر الدین فی کتابه تأسیس الشیعة و کتابه الشیعة و فنون الإسلام فی اثبات تقدم الشیعة فی جمیع العلوم و بیان تصنیفاتهم فیها فی کل عصر و طبقة و نحن أوعزنا سابقا إلی تقدمهم فی علم الحدیث و أشرنا إلی ما ألفوا فیه فی کل عصر و طبقة اجمالا فی مقدمتنا علی کتاب وسائل الشیعة.

قصب السبق و شرف التقدّم علی من بعده، و کان ذلک الکتاب فی جمیع الأعصار أصلا ترجع الشیعة إلیه و تعول علیه، حتّی روی فی حقّه عن الصادق علیه السّلام أنّه قال: و من لم یکن عنده من شیعتنا و محبّینا کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ فلیس عنده من أمرنا شی ء

ص: 190

و لا یعلم من أسبابنا شیئا، و هو سرّ من أسرار آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله و فی الکشّیّ أنّه قرأه أبان بن أبی عیّاش علی علیّ بن الحسین علیه السّلام قال، صدق سلیم رحمة اللّه علیه هذا حدیث نعرفه.

و فی حدیث آخر حدّث أبان أبا جعفر محمّد بن علیّ الباقر علیه السّلام: بهذا الحدیث کلّه فاغرورقت عیناه ثمّ قال: صدق سلیم، قد أتی أبی بعد جدّی الحسین علیه السّلام و أنا قاعد عنده فحدّثه بهذا الحدیث بعینه، فقال له أبی: صدقت، قد حدّثنی أبی و عمّی الحسن علیهما السّلام بهذا الحدیث عن أمیر المؤمنین علیه السّلام فقالا لک: صدقت، قد حدّثک بذلک و نحن شهود، ثمّ حدّثناه أنّهما سمعا ذلک من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.

و فی حدیث آخر عن إثبات الرجعة لابن شاذان: ذکر حمّاد بن عیسی هذا الحدیث عند مولانا أبی عبد اللّه علیه السّلام فبکی، و قال: صدق سلیم فقد روی هذا الحدیث أبی، عن أبیه، عن جدّه الحسین علیه السّلام قال: سمعت هذا الحدیث عن أبی حین سأله سلیم بن قیس الهلالیّ.

و فی حدیث رابع عن مختصر البصائر أنّه قرأ أبان کتاب سلیم علی سیّدنا علیّ بن الحسین علیه السّلام بحضور جماعة من أعیان أصحابه منهم أبو الطفیل فأقرّه علیه زین العابدین علیه السّلام، و قال: هذه أحادیثا صحیحة. و یعرب عن صحّة الکتاب و عنایة الأصحاب به ما قال النعمانیّ فی کتاب الغیبة ص 47، بعد ما أخرج عنه أحادیث تدلّ علی أنّ الأئمة اثنی عشر، قال: بین جمیع الشیعة ممّن حمل العلم و رواه عن الأئمّة علیهم السّلام خلاف فی أنّ کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ أصل من أکبر کتب الأصول التی رواها أهل العلم حملة حدیث أهل البیت علیهم السّلام و أقدمها، لأنّ جمیع ما اشتمل علیه هذا الأصل إنّما هو عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السّلام و المقداد و سلمان الفارسیّ و أبی ذرّ و من جری مجراهم ممّن شهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السّلام و سمع منهما، و هو من الأصول الّتی ترجع الشیعة إلیها و تعول علیها. إ ه.

و قد نقل عنه کثیر من قدماء أصحابنا فی کتبهم کثقة الإسلام فی الکافی و الصفّار فی بصائر الدرجات، و الصدوق فی من لا یحضره الفقیه و الخصال. و یظهر ممّا نقلنا سابقا عن ابن الندیم أنّ کتاب سلیم بن قیس أوّل کتاب ظهر للشیعة، و ممّا حکی من القاضی

ص: 191

بدر الدین السبکیّ المتوفّی سنة 769 أنّه قال فی محاسن الوسائل فی معرفة الأوائل:

إنّ أوّل کتاب صنّف للشیعة هو کتاب سلیم بن قیس الهلالیّ، انّ کتاب سلیم هذا کان من الأصول الشهیرة عند العامّة فضلا عن الخاصّة، و سیأتی فی الفصل الثانی عن المصنّف أنّ کتاب سلیم فی غایة الاشتهار، و قد طعن فیه جماعة، و الحقّ أنّه من الأصول المعتبرة.

و بعد ذلک کلّه لا مجال لما حکی عن ابن الغضائریّ فی الکتاب و مؤلّفه.

هذا جملة القول حول الکتاب و إن شئت الزیادة فلیراجع إلی الروضات و تنقیح المقال و الذریعة. و قد طبع الکتاب علی صورته الأصلیّة فی النجف أخیرا.

**[ترجمه]کتاب او به کتاب سلیم بن قیس شناخته می شود و آن اصلی از اصول شیعه است و قدیمی ترین کتابی است که در اسلام و در زمان تابعین بعد از کتاب سنن ابن ابی رافع - . از آن نعمت هایی که خداوند تعالی به طایفه حقّه امامیه قبل از دیگر فرقه های مسلمانان ارزانی داشت، مقدم بودن آنها در تالیف و تصنیف می باشد. و گوی سبقت ربودن در تدوین علوم و حفظ نمودن میراث پیامبر از دست حوادثی که موجب از بین بردن آنها می شد. پس در همه علوم و فنون مختلف، چنان چه از فهرست بزرگان مؤلفین بر می آید، آثاری را تالیف نموده اند که از شمارش آنان غیر خالق آن مؤلفین بر نمی آید. لذا اولین کسی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله در این امر سبقت گرفت، مولای همه، امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السّلام بود که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بود، مانند سایه و صاحب آن، و پیامبر صلی الله علیه و آله او را هزار باب از حکمت تعلیم نمود و بر او از نوامیس اسلام و احکام و فرایض و سنت ها و معارف اسلام و آنچه که مردم در امر دنیا و آخرتشان بدان نیاز دارند، املاء فرمود و حضرت علی علیه السّلام با خط مبارک در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله کتاب احکام و سنن را تدوین نمود و در آن همه حلال ها و حرام ها حتی دیه خراش آمده و آن به صحیفه جامعه نامیده شد. بخاری در صحیح خود در باب «کتابت العلم»، باب «فکاک اسیر»، باب «اثم من عاهد ثم غدر»، باب «اثم من تبرء من موالیه»، باب «العاقله» و باب «لا یقتل المسلم بالکافر عنه» از آن نقل کرده است.

و در باب دیات کتابی را تصنیف نموده که نامش را صحیفه و کتاب الفرائض گذاشته است که شیخ صدوق همه آن را من لا یحضره الفقیه 2 : 221 و230 و شیخ الطائفه در التهذیب جلد2 باب «دیات الشجاج» آورده است و ثقة الاسلام کلینی هم در کتابت کافی و ابواب دیات از آن نقل نموده است.

و همچنین احادیث جفر و جامعه و احادیث مصحف حضرت فاطمه علیها السّلام و غیر اینها را تدوین نمود و برای شیعیان قواعد کلی که از آن انواع علوم را می شود استخراج نمود را املا فرمود. و از اصول معارف و فروعات آن و علوم عربی و فنون آن و همه علوم قرآنی و نهج البلاغه و راه های آن و طب و سیاست و خطبه ها و مواعظ و غیر آنها را که می شود گفت همه علوم را به آنان تعلیم نمود. و با همه اینها می گوید: «اینجا» و اشاره به سینه اش می کند. «لعلماً جمّاً لو اصبت له حمله» به همه اینها اضافه کن که او کاتب وحی در زمان حیات رسول صلی الله علیه و آله به اجماع همه امت و جمع کننده قرآن بعد وفات رسول الله بوده است.

سپس شیعیان او علیه السّلام و تبعیت کنندگانش از طبقه اصحاب و تابعین، مانند عبدالله بن عباس، سلمان، ابوذر، جابر بن عبدالله انصاری و ابی رافع القطبی مولی رسول الله صلی الله علیه و آله از صحابه، ابی الاسود دوئلی و عبیدالله و و علی فرزندان رافع و سلیم بن قیس (صاحب این شرح حال) اصبغ بن نباته، حارث بن عبدالله اعور همدانی، میثم تمار، عبیدالله بن حر جعفی، ربیعه بن سمیع، زید بن وهب جهنی، یعلی بن مره، سعید بن جبیر بن هشام اسدی، سعید بم مسیب و غیر از اینان از تابعین به امیرالمومنین علیه السّلام اقتدا کردند و در علوم اسلامی مانند تفسیر و علوم قرآن و حدیث و فقه و رجال و اصول معارف و اخبار جنگ ها و سفرنامه ها و تاریخ و نحو و لغت و خطبه ها و عهود و وصایا کتاب های زیاد و بی شماری تالیف نمودند که نام بعضی از آنها در کتاب های فهرست آمده است. و علامه صدرالدین در کتاب «تاسیس الشیعه» و کتاب «الشیعه و فنون الاسلام» به تنهایی به اثبات تقدم شیعه در همه علوم و بیان تالیفات آنها در هر دوره و طبقه ای پرداخته است که ما قبلا در تقدمشان در علم حدیث به آن پرداختیم و به تالیفات آنان در هر دوره و طبقه ای به صورت اجمالی در مقدمه ای که بر کتاب وسائل الشیعه نوشتیم، اشاره نمودیم.

-

نوشته شده است. و به این وسیله مؤلف آن گوی سبقت را ربوده و بر بعد از خود مقدم گردیده است. و تین کتاب در همه دوران ها اصلی بوده که شیعه به آن رجوع می کرده و به آن بر می گشت، تا جایی که در حقّ آن از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود: «اگر نزد کسی از شیعیان و محبّان ما کتاب سلیم بن قیس هلالی نباشد، از اوامر ما نزد او چیزی نیست و از ما هیچ نمی داند و آن سرّی از اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله است.» و در کشیّ آمده که هنگامی که این کتاب را ابان بن ابی عیّاش بر علی بن حسین علیه السّلام خواند، فرمود: «سلیم راست گفته است و این ها احادیث ماست و به آنها علم داریم.»

و در حدیث دیگری هست که ابان همه این حدیث را برای ابا جعفر محمد بن علی امام باقر علیه السّلام گفت و حضرت به خود بالید و چشمانش گریان شد. سپس فرمود: «سلیم راست می گوید، سلیم بعد از جدم حضرت حسین علیه السّلام نزد پدرم آمد و من نزد پدر نشسته بودم و همه این حدیث را بدون کم و کاست بیان کرد. پدرم به او فرمود: راست می گویی، به تحقیق پدرم و عمویم امام حسن علیهما السّلام همین حدیث را از امیرالمومنین علیه السّلام بیان فرمودند و آن دو به تو گفتند: راست می گویی، این را برای تو حدیث نمودند و ما شاهد آن بودیم. سپس آن دو فرمودند که ما این را از رسول الله صلی الله علیه و آله شنیدیم.»

و در حدیث دیگر از کتاب «اثبات الرجعه» از ابن شاذان است که چنین می گوید: «این حدیث را حماد بن عیسی نزد مولایمان ابا عبدالله علیه السّلام ذکر نمود و حضرت گریه کرد و فرمود: سلیم راست می گوید، این حدیث را پدرم از پدرش و از جدش حسین علیه السّلام روایت نمودند و فرمود: این حدیث را از پدرم در وقتی شنیدم که از سلیم بن قیس هلالی سوال نمود.»

و در حدیث چهارم از «مختصر البصائر» هست که که ابان کتاب سلیم را برای آقایمان علی بن حسین علیه السّلام در حضور تعدادی از بزرگان اصحاب که یکی از آنان ابو الطفیل بود، قرائت کرد و امام زین العابدین علیه السّلام او را تکریم نمود و فرمود: «این احادیث صحیح می باشد.»

و دلیلی بر صحیح بودن کتاب و توجه اصحاب به این کتاب، آن چیزی است که نعمانی در صفحه چهل و هفت کتاب الغیبه بیان می کند که بعد از آنکه این احادیث مبنی بر بودن تعداد ائمه به دوازده نفر از این کتاب بیان گردید، فرموده است: «در میان شیعیان از بین کسانی که علم را حمل و آن را از ائمه روایت کرده اند، کتاب سلیم بن قیس هلالی از ارزشمندترین اصول شیعه به شمار می رود، زیرا آنچه در این اصل آمده است، همه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السّلام و مقداد و سلمان و ابوذر و مانند آنها که رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السّلام را دیده اند و کلامشان را شنیده اند، نقل شده است. کتاب سلیم از اصولی است که شیعه به آن رجوع می کند و برآن اعتماد می نماید.»

و از این کتاب بسیاری از قدمای اصحاب در کتاب هایشان نقل کرده اند، مانند ثقه الاسلام در «کافی»، صفار در «بصائر الدرجات»، صدوق در «من لا یحضره الفقیه» و «خصال». و چنان چه سابقاً هم از ابن ندیم نقل کردیم، کتاب سلیم بن قیس اولین کتابی هست که از شیعه پدید آمده، و چنان چه از قاضی بدرالدین سبکی متوفای سال 769 حکایت شده، در کتاب «محاسن الوسائل فی معرفه الاوائل» فرمود: «اولین کتابی که شیعه تالیف نمود، کتاب سلیم بن قیس هلالی است. در کتاب سلیم همه اصول مشهور اهل سنت نیز جدای از شیعه آمده و همان گونه که در فصل دوم از مصنف خواهد آمد، کتاب سلیم در اوج شهرت است و جماعتی به آن ایراد وارد کردند، ولی حق آن است که از اصول معتبر می باشد.»

و بعد از این نقل ها دیگر فرصتی برای آنچه که ابن غضائری در باره این کتاب و نویسنده اش بیان کرد، نمی باشد. و این ها تعدادی از اقوال درباره کتاب بود و اگر طالب بیشتر از این هستید، به کتاب های روضات الجنات و تنقیح المقال و الذریعه مراجعه نمایید، و این کتاب اخیراً بدون تغییر در نجف منتشر شده است.

**[ترجمه]

42- الصهرشتی

هو نظام الدین أبو الحسن سلیمان بن الحسن الصهرشتیّ (1).

کان عالما کاملا فقیها وجها دیّنا ثقة، شیخا من شیوخ الشیعة، من کبار تلامذة السیّد المرتضی و الشیخ الطوسیّ قدّس اللّه روحهما، راویا عنهما و عن المفید و عن أبی یعلی محمّد بن الحسن بن حمزة الجعفریّ، و أبی الحسین أحمد بن علیّ الکوفیّ النجاشیّ (2)، و أبی الفرج المظفّر بن علیّ بن حمدان القزوینیّ و أبی المفضّل الشیبانیّ و عن الشیخ أبی عبد اللّه الحسین بن الحسن بن بابویه ابن أخی الصدوق، و عن الشیخ أبی الحسن محمّد بن الحسین الفتّال (3)،

و یروی عنه الشیخ الحسن بن الحسین بن بابویه المعروف بحسکا و غیره (4).

ص: 192


1- 1. صهرشت بکسر الصاد و سکون الهاء و فتح الراء و سکون الشین لعله نسبة إلی صهرشت من بلاد الدیلم و قد اختلف تعبیرات الاصحاب فی تکنیته بأبی الحسن أو أبی عبد اللّه، و فی اسمه بسلیمان أو سلمان، و فی اسم والده بالحسن أو الحسین أو الحصین- بالصاد- و فی اسم جده بسلیمان أو محمّد بن عبد اللّه أو محمّد بن سلیمان، و استظهر صاحب الریاض أن الجمیع تعبیرات عن شخص واحد.
2- 2. حکی صاحب الریاض عنه أنّه قال فی کتاب قبس المصباح بعد ذکر النجاشیّ: أخبرنی ببغداد فی آخر شهر ربیع الأوّل سنة 442، و کان شیخا بهیا ثقة صدوق اللسان عند الموافق و المخالف.
3- 3. أخبره ببغداد فی رجب سنة 442. راجع ریاض العلماء.
4- 4. راجع ریاض العلماء، و البحار الفصل الأول، و المقابس ص 12.

له کتب عدیدة منها: قبس المصباح فی الأدعیة، و إصباح الشیعة بمصباح الشریعة(1)

کانا موجودین عند المصنّف، یحکی عنهما فی الکتاب، التبیان فی عمل شهر رمضان، نهج المسالک إلی معرفة المناسک، البدایة، النفیس فی الفقه، التنبیه، النوادر، المتعة، شرح نهایة الشیخ الطوسیّ، شرح ما لا یسع جهله، عمدة الولیّ و النصیر فی نقض کلام صاحب التفسیر و هو القاضی أبو یوسف القزوینیّ. و له الانفرادات بالفتوی.

و یشیر الشهید- قدّس سرّه- إلی بعض فتاویه و خلافاته فی الفروع الفقهیّة فی کتبه ککتاب الذکری و غایة المراد فی مبحثی منزوحات البئر و زکاة النعم.

یوجد ترجمته فی کتب التراجم کریاض العلماء، و روضات الجنّات ص 302، و فهرست منتجب الدین، و معالم العلماء: ص 49، و منتهی المقال: ص 153، و أمل الآمل ص 45، و تنقیح المقال ج 2 ص 56 و المقابس ص 12.

**[ترجمه]نظام الدین ابو حسن سلیمان بن حسن صهرشتی. - . صهرشت به کسر صاد و سکون هاء و فتح راء و سکون شین به یکی از شهرهای دیلم نسبت داده شده و اختلاف اصحاب در کنیه داده آن به ابی الحسن یا ابی عبدالله و در اسم او به سلیمان یا سلمان و اسم پدرش به حسن، یا حسین یا حصین و در اسم جدّ او به سلیمان یا محمد بن عبدالله یا محمد بن سلیمان است. و صاحب ریاض گفته است که همه اینها تعبیر از یک شخص است. -

عالم، کامل، فقیه، مجاهد و ثقه و استادی از اساتید شیعه و از بزرگ ترین شاگردان سید مرتضی و شیخ طوسی (قدس الله روحهما) و راوی از این دو و از مفید و از ابی یعلی محمد بن حسن بن حمزه جعفری و ابی الحسن احمد بن علی کوفی نجاشی - . صاحب ریاض از او حکایت کرده که در کتاب قبس المصباح بعد از نام نجاشی می گوید: «او مرا در بغداد در آخر ماه ربیع الاول سال 442 حدیث گفت که او شیخی بزرگ، موثق و راستگو نزد موافقان و مخالفان بود.» -

و ابوالفرج مظفر بن علی بن حمدان قزوینی و ابی المفضل شیبانی و از شیخ ابی عبدالله حسین بن حسن بن بابویه برادرزاده صدوق و از شیخ ابی الحسن محمد بن حسین فتّال - . او را در بغداد در رجب سال 442 حدیث گفت. رجوع کنید به ریاض العلما. -

می باشد. و شیخ حسن بن حسین بن بابویه معروف به حسکاء و دیگران از او روایت کرده اند. - . رجوع کنید به ریاض العلماء و بحار الانوار فصل اول و المقابس: 12 -

برای او کتاب های زیادی است از جمله: قبس المصباح در دعاها، اصباح الشیعه بمصباح الشریعه - . صاحب ریاض می گوید: «از پشت جلد نسخه قدیمی از کتاب الاصباح معلوم گشت که از صهرشتی است، ولکن در متن کتاب آنچه که دلالت کند از تالیفات اوست، موجود نمی باشد و از کتاب های شهید بر می آید که این از آثار قطب الدین کیدری است، چون عباراتی را که نقل می کند، از قطب در «الاصباح» آمده است.» -

که این دو نزد مصنف بوده و از این دو نقل کرده است، التبیان فی عمل رمضان، نهج المسالک الی معرفت المناسک، البدایه، النفیس فی الفقه، التنبیه، النوادر، المتعه، شرح نهایه شیخ طوسی، شرح ما لا یسع جهله، عمده الولی، و النصیر فی نقض کلام صاحب التفسیر که قاضی ابو یوسف قزوینی باشد. همچنین برای او فتواهای منفرد و شاذی هست.

و شهید (قدس سره) به بعضی از فتاوای خلاف مشهور او در فروع فقهی در کتاب هایش مثل ذکری و غایۀ المراد در مباحث کشیدن آب چاه و زکات چهارپایان اشاره کرده است.

شرح حال او در کتاب های تراجم مثل ریاض العلماء، و صفحه سیصد و دو روضات الجنات، فهرست منتجب الدین، صفحه چهل و نه معالم العلماء، صفحه یکصد و پنجاه و سه منتهی المقال، صفحه چهل و پنج امل الآمل، صفحه پنجاه و شش جلد دوم تنقیح المقال و صفحه دوازده المقابس آمده است.

**[ترجمه]

43- البیاضی

زین الدین أبو محمّد علیّ بن محمّد بن علیّ بن محمّد بن یونس العاملیّ النباطیّ البیاضیّ.

ترجمه صاحب روضات الجنّات ص 388 و صاحب أمل الآمل ص 23 و قال: الثانی:

کان عالما، فاضلا، محقّقا، مدقّقا، ثقة، متکلّما، شاعرا، أدیبا، متبحّرا، له کتب منها: کتاب الصراط المستقیم إلی مستحقّی التقدیم (2)، و رسالة سمّاها الباب المفتوح إلی ما قیل فی النفس و الروح (3)، و رسالة فی المنطق سمّاها اللّمعة، و مختصر المختلف، و مختصر مجمع البیان، و مختصر الصحاح و رسالة فی الکلام، و رسالة فی الإمامة، و غیر ذلک. انتهی.

و عدّ صاحب الروضات من کتبه کتاب نجد الفلاح، و زبدة البیان، و منحل الفلاح

ص: 193


1- 1. قال صاحب الریاض: یظهر من ظهر نسخة عتیقة من کتاب الاصباح أنّه للصهرشتی، و لکن لیس فی متن الکتاب ما یدلّ علی أنّه من مؤلّفاته، و الذی یظهر من کتب الشهید أنّه من مؤلّفات قطب الدین الکیدری لان العبارات التی نقلها عن القطب المذکور هی مذکورة فی الاصباح.
2- 2. مخطوط توجد نسخ منه. و هو من أحسن الکتب المؤلّفة فی الإمامة.
3- 3. أوردها المصنّف بتمامها فی کتاب السماء و العالم من البحار.

و کتاب المقام الأسنی فی تفسیر أسماء اللّه الحسنی، و الکلمات النافعات فی تفسیر الباقیات الصالحات، و هو توضیح للرسالة الّتی ألّفها الشهید فی تفسیر الکلمات، و فاتح الکنوز المحروزة فی ضمن الارجوزة، و هو شرح علی أرجوزة نفسه الّتی نظمها فی علم الکلام، و الرسالة الیونسیّة فی شرح المقالة التکلیفیّة للشیخ الشهید، و قال:

عثرت علی مجموعة من رسائل نفیسة جلّها أم کلّها بخطّ الشیخ زین الدین المذکور، و أکثرها من مؤلّفات نفسه، و من جملتها الرسالة المنطقیّة، و کان تاریخ تألیفها سنة 838.

و نقل صاحب الریاض عن والد شیخنا البهائیّ أنّه وجد بخطّ جدّه الشیخ شمس الدین محمّد بن علیّ الجباعیّ العاملیّ أنّه مات الشیخ علیّ بن یونس النباطیّ سنة 877.

**[ترجمه]زین الدین ابو محمد علی بن محمد بن علی بن محمد بن یونس عاملی نباطی بیاضی.

شرح حال او را صاحب روضات الجنات در صفحه سیصد و هشتاد و هشت و صاحب امل الآمل در صفحه بیست و سه آورده و می گوید: «دوم؛ او عالم، فاضل، محقق، مدقق، موثق، متکلم، شاعر، ادیب، حاذق بود و برای او کتاب هایی است از جمله: کتاب صراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، - . نسخه خطی که نسخه هایی از آن موجود است و بهترین کتاب مؤلف در موضوع امامت است. -

رساله ای که نامش را «الباب المفتوح الی ما قیل فی النفس و الروح» - . مصنف همه این کتاب را در «کتاب السماء و العالم» (ترجمه شود) بحار الانوار آورده است. -

نامیده است، رساله ای در منطق به نام اللمعه، خلاصه المختلف، خلاصه مجمع البیان، خلاصه صحاح، رساله ای در کلام، و رساله ای در امامت و غیر این کتاب ها.»

صاحب روضات الجنات، کتاب های نجد الفلاح، زبدۀ البیان، منحل الفلاح، کتاب المقام الاسنی فی تفسیر اسماء الله الحسنی، الکلمات النافعات فی تفسیر الباقیات الصالحات که توضیحی بر رساله ای است که شهید در تفسیر کلمات تالیف نموده، و فاتح الکنوز المحروزه فی ضمن الارجوزه که شرحی بر ارجوزه ای است که خودش در علم کلام سروده است، و رساله الیونسیه فی شرح المقاله التکلیفیه از شیخ شهید، را از آثار بیاضی شمرده است و می گوید: «به مجموعه ای از رساله های نفیسی دست یافتم که بیشتر یا تمام آنها به خط شیخ زین العابدین بود و بیشتر آنها از تالیفات خود او بود که از آن جمله رساله منطقیه است که تاریخ تالیف آن سال 838 می باشد.»

صاحب ریاض از پدر شیخ بهایی نقل می کند که او متنی را به خط جدّش شیخ شمس الدین محمد بن علی جباعی عاملی دیده که در آن نوشته است: «شیخ علی بن یونس نباطی در سال 877 درگذشت.»

**[ترجمه]

44- عز الدین الحلی

هو أبو محمّد الحسن بن سلیمان بن محمّد بن خالد الحلّیّ العاملیّ، و یقال له: القمّیّ أیضا، و لعلّ العامل کان مولده، ثمّ هبط فی کلّ من مدینتی العلم: قم المشرّفة، و الحلّة الفیحاء.

و علی أیّ حال فشیخنا المترجم له فقیه من الفقهاء الأمجاد و العلماء الأخیار، من أجلّة تلامذة شهیدنا الأوّل، ترجمه الشیخ الحرّ العاملیّ فی أمل الآمل ص 38 و الرجالیّ البصیر المولی عبد اللّه أفندی فی ریاض العلماء، و العلّامة الخونساریّ فی روضات الجنّات ص 178، و أثنوا علیه بالفضل و الفقاهة و الزهد و العبادة.

قال الثانی: هو محدّث جلیل و فقیه نبیل، و قد وجدت بخطّ الشیخ محمّد بن علیّ ابن الحسن الجباعیّ تلمیذ ابن فهد- قدّس سرّه- أنّه قال الحسن بن راشد فی وصف هذا الشیخ هکذا: الشیخ الصالح العابد الزاهد عزّ الدین. إ ه.

و قال المصنّف فی الفصل الثانی من البحار: و کتاب البیاضیّ و ابن سلیمان کلّها صالحة للاعتماد، و مؤلّفهما من العلماء الأنجاد، و تظهر منها غایة المتانة و السداد.

انتهی.

ص: 194

تتلمذ- قدّس سرّه- علی الشهید الأوّل، و له إجازة منه، و یروی عنه، و عن السیّد بهاء الدین علیّ بن السیّد عبد الکریم بن عبد الحمید الحسینی، و الشیخ محمّد بن إبراهیم ابن محسن المطارآبادیّ، علی ما یظهر من کتابه المختصر(1).

و روی عنه الحسین بن محمّد بن الحسن الحمویانیّ (2) بإجازة تاریخها 23 من المحرّم 802 ه(3).

و روی الشیخ شمس الدین محمّد جدّ شیخنا البهائیّ الصحیفة السجّادیّة عن الشیخ علیّ بن محمّد بن علیّ إجازة سنة 851 ه. و هو قرأها السیّد تاج الدین عبد الحمید بن جمال الدّین أحمد بن علیّ الهاشمیّ الزینبی و هو یرویها عن شیخنا المؤلّف المترجم له (4).

فالمستفاد من طبقة مشایخة و رواته أنّه من علماء القرن الثامن، بل أدرک زمنا من القرن التاسع.

و له کتب منها: مختصر بصائر الدرجات (5)

لشیخنا الأقدم سعد بن عبد اللّه الأشعری الثقة المتقدم ذکره، اختصر البصائر و أضاف إلیه روایات اخری من کتب معتبرة، و کتاب المحتضر(6)،

و کتاب المختصّ، و رسالة فی الرجعة(7).

**[ترجمه]او ابو محمد حسن بن سلیمان بن محمد بن خالد حلی عاملی است و به او قمی هم گفته می شود و شاید عامل محل تولد او بوده و سپس به دو شهر علم، یعنی قم مشرفه و حلّه نزول یافته است.

بنابراین شیخی که شرح حالش را می گوییم، فقیهی از فقهای بزرگ و علمای نیک کردار و از بزرگ ترین شاگردان شهید اول است. شرح حال او را حر عاملی در صفحه سی و هشت امل الآمل و رجالی آگاه، مولی عبدالله افندی در ریاض العلماء و علامه خوانساری در صفحه یکصد و هفتاد و هشت روضات الجنات آورده اند و او را به فضل، و فقاهت و زهد و عبادت ستوده اند.

شهید ثانی می گوید: «او محدثی بزرگ و فقیهی والا بود. متنی را به خط شیخ محمد بن علی بن حسن جباعی شاگرد ابن فهد (قدس سره) دیدم که نوشته بود حسن بن راشد در وصف این شیخ چنین گفته است: شیخ صالح، عابد، زاهد و عزت دین.»

مصنف در فصل دوم بحار می گوید: «و کتاب بیاضی و ابن سلیمان همه اش قابل اعتماد است و مؤلفین آنها از علمای بزرگند که این دو اثر در غایت متانت و استحکامند.»

او (قدس سره) نزد شهید اول شاگردی نمود و از او اجازه ای گرفت و از او و از سید بهاءالدین علی بن سید عبدالکریم بن عبدالحمید حسینی و شیخ محمد ابراهیم بن محسن مطارآبادی، بنا بر آنچه که از کتاب مختصرش - . رجوع کنید به مختصر البصائر: 41 ، 149 ، 50 ، 178 - بر می آید، روایت نقل می کند. حسین بن محمد بن حسن حمویانی - . در مقدمه المختصر «المصونی» آمده است. - به واسطه اجازه ای که در تاریخ بیست و سوم ماه محرم 802 به او داده، از او روایت کرده است. - . روضات الجنات: 178 -

شیخ شمس الدین محمد جدّ شیخ بهایی صحیفه سجادیه را از شیخ علی بن محمد بن علی طبق اجازه سال 851 روایت کرده و آن را نزد سید تاج الدین عبدالحمید بن جمال الدین احمد بن علی هاشمی زینبی خوانده که او آن را از این شیخ که شرح زندگی اش را می گوییم، روایت کرده است. - . رجوع کنید به مقدمه مختصر البصائر. - از طبقه مشایخ و راویان استفاده می شود که او از علمای قرن هشتم است که مقداری از قرن نهم را نیز درک نموده است.

برای او آثاری است از جمله: مختصر بصائر الدرجات - . در سال 1370 در نجف چاپ گردید. - از سعد بن عبدالله اشعری (که شرحش گذشت)، اختصر البصائر که روایات دیگری از دیگر کتاب های معتبر را بر آن افزوده است، کتاب المحتضر، - . در سال 1370 در نجف چاپ گردید. - کتاب المختصّ، و رساله ای در رجعت. - . در موقوفات تهرانی در کربلا نسخه ای از آن پیدا می شود. -

**[ترجمه]

45- الحلی

اشارة

الشیخ فخر الدین أبی عبد اللّه محمّد بن إدریس العجلیّ الحلّیّ صاحب کتاب السرائر.

الثناء علیه

وصفه ابن داود- رحمه اللّه- بقوله: کان شیخ الفقهاء بالحلّة، مفتیا فی العلوم، کثیر التصانیف. إ ه.

ص: 195


1- 1. راجع مختصر البصائر ص 41 و 149 و 50 و 178.
2- 2. فی مقدّمة المختصر: المصمونی.
3- 3. روضات الجنّات ص 178.
4- 4. راجع مقدّمة مختصر البصائر.
5- 5. طبع فی النجف سنة 1370.
6- 6. طبع فی النجف سنة 1370.
7- 7. توجد منها نسخة فی موقوفة الطهرانیّ بکربلا.

و الشهید- قدّس سرّه- فی إجازته: بالشیخ الإمام العلامة شیخ العلماء رئیس المذهب. إ ه.

و الشهید الثانی- قدّس اللّه روحه- فی إجارته، بالإمام العلّامة.

و المحقّق الثانی- رحمه اللّه- بالإمام السعید المحقّق حبر العلماء و الفقهاء فخر الملّة و الحقّ و الدین.

و الشیخ یوسف البحرانیّ- رحمة اللّه علیه- بقوله: کان فقیها اصولیّا بحتا، و مجتهدا صرفا- إلی أن قال-: و التحقیق أن فضل الرجل و علوّ منزلته فی هذه الطائفة ممّا لا ینکر، و غلطه فی مسألة من مسائل الفنّ لا یستلزم الطعن علیه (1).

و العلّامة المصنّف- قدّس سرّه-: بالفاضل الثقة العلّامة.

و التستریّ- ره-: بالفاضل الکامل المحقّق المدقّق عین الأعیان و نادرة الزمان (2).

و العلّامة النوریّ- رحمه اللّه-: بالشیخ الفقیه و المحقّق النبیه، أذعن بعلوّ مقامه فی العلم و الفهم و التحقیق و الفقاهة أعاظم العلماء فی إجازاتهم و تراجمهم (3).

و قال ابن حجر فی لسان المیزان ج 5 ص 65: محمّد بن إدریس العجلیّ الحلّیّ فقیه الشیعة و عالمهم، له تصانیف فی فقه الإمامیّة و لم یکن للشیعة فی وقته مثله. ا ه.

و قال الشیخ منتجب الدین فی الفهرست: الشیخ محمّد بن إدریس العجلیّ بحلّة، له تصانیف منها: کتاب السرائر، شاهدته بحلّة، و قال شیخنا سدید الدین محمود الحمّصیّ- رفع اللّه درجته- هو مخلّط لا یعتمد علی تصنیفه. انتهی.

قلت: یوجد فی غیر واحد من التراجم ثناؤه و تبجیله و التسلّم فی فقاهته و المهارة فیه، و اجتهاده و التضلّع فیه، لکن قد یقدح فیه بأنّه أعرض عن أخبار أهل البیت بالکلیّة، و بأنّه أساء الأدب فی تعبیره مع شیخ الطائفة بما لا نهایة له، مع أنّ الشیخ من عمد الطائفة و أساطین المذهب، و لا یخفی حقّه علی المذهب و أهله، و لعلّه لذلک عنونه ابن داود فی القسم الثانی من رجاله، و غیر خفیّ أنّ الإشکال الأوّل مدفوع عنه، لانّه لم یعرض عن الأخبار بأسرها، بل انّه کان لا یری الأخبار الآحاد حجّة کسیدنا المرتضی

ص: 196


1- 1. راجع منتهی المقال ص 260.
2- 2. المقابس: ص 15.
3- 3. المستدرک ج 3 ص 481.

و غیره، و أمّا الأخبار المتواترة و التی کانت محفوفة بقرائن توجب العمل علیها فقد کان یعمل بها و یعوّل علیها و ذلک مشهود فی السرائر و مستطرفاته.

**[ترجمه]شیخ فخرالدین ابی عبدالله محمد بن ادریس عجلّی حلّی، نویسنده کتاب سرائر است.

ابن داود (رحمه الله) او را به این کلام توصیف کرده است: «شیخ الفقهاء در حلّه و فتوادهنده درعلوم و صاحب تالیفات زیاد.» و شهید (قدس سره) در اجازه اش: «استاد، امام، علامه و شیخ العلماء و رئیس مذهب.» و شهید ثانی (قدس اله روحه) در اجازه اش به امام و علامه. و محقق ثانی (رحمه الله) به: «امام سعادتمند، محقق و دانای عالمان و فقیهان، افتخار ملت و حق و دین.» و شیخ یوسف بحرانی (رحمه الله علیه) به این قول: «فقیه، اصولی کامل، مجتهد مسلّم.» تا آنجا که می گوید: «تحقیقی که نمودیم، فضل این مرد و والائی منزلتش در این طایفه غیر قابل انکار است و اشتباه او در یکی از مسائل، مستلزم طعن و ضعف او نمی شود.» - . رجوع کنید به منتهی المقال:260 -

و علامه مصنف (قدس سره) به: «فاضل، موثق، علامه.» و تستری (رحمه الله) به: «فاضل، کامل، محقق، اهل دقت، چشم بزرگان و بی نظیر دوران.» - . المقابس: 15 - و علامه نوری (رحمه الله) به: «شیخ فقیه، محقق آگاه که به بلندی مقامش در علم و فهم و تحقیق و فقاهت، همه بزرگان علما در اجازاتشان و تراجمشان به آن اذعان دارند.» - . المستدرک 3/481 -

ابن حجر در صفحه شصت و پنج جلد پنجم لسان المیزان می گوید: «محمد بن ادریس عجلی حلّی، فقیه و عالم شیعیان است که برای او در فقه امامیه تالیفاتی می باشد و در زمان او برای شیعه مانندی نبود.»

شیخ منتجب الدین در فهرست می گوید: «شیخ محمد بن ادریس عجلی در حلّه که برای او تألیفاتی است از جمله: کتاب سرائر که در حلّه آن را دیدم. استاد ما سدیدالدین محمود حمصّی (رفع الله درجته) می گوید که چون احادیث را مخلوط و درهم می آورد، برتالیف او اعتمادی نیست.»

مؤلف: در بعضی از تراجم، توصیف و بزرگی او و تسلیم شدن در فقاهت او ومهارت در آن و اجتهاد و استحکام در آن آمده است، لکن اشکالی که درآن وارد شده به این است که او از اخبار اهل بیت بالکل اعراض کرده است و به اینکه در تعابیرش با شیخ الطائفه، بی نهایت اسائه ادب نموده است، با اینکه شیخ از ستون های طایفه و استوانه های مذهب است و حق او بر مذاهب و اهل آن مخفی نیست. و برای همین ابن داوود در قسمت دوم رجالش این را عنوان کرد به اینکه اشکال اول به این رفع می گردد که او همه اخبار را که معترض نشده، بلکه همانا او اخبار آحاد را حجت مثل سید مرتضی و دیگران نمی داند، ولی او اخبار متواتر که به قرائن پیچیده شده و موجب عمل به آن است، عمل می کرد و به آن اعتماد داشت و این در سرائر و مستطرفات مشهود است.»

**[ترجمه]

مشایخه

یروی عن جماعة من المشایخ منهم: الشیخ الفقیه عبد اللّه بن جعفر دوریستیّ، و السیّد أبو المکارم حمزة بن علیّ بن زهرة الحسینی الحلبیّ صاحب الغنیة، و الشیخ عربیّ بن مسافر العبادیّ، و الشیخ الحسین بن رطبة، و السیّد شرفشاه بن محمّد الحسینیّ، و الشیخ أبو الحسن علیّ بن إبراهیم العلویّ العریضیّ.

**[ترجمه]از جماعتی از اساتیدش روایت کرده که از آن جمله اند: شیخ فقیه عبدالله بن جعفر دوریستی، سیدابوالمکارم حمزه بن علی زهره حسینی حلبی نویسنده الغنیه،

شیخ عربی بن مسافر عبادی، شیخ حسن بن رطبه، سید شرفشاه بن محمدحسینی و شیخ ابوالحسن علی بن ابراهیم علوی عریضی.

**[ترجمه]

رواته

یروی عنه عدّة من العلماء الأمجاد منهم: الشیخ نجیب الدین أبو إبراهیم محمّد بن نما الحلّی الربعیّ، و السیّد شمس الدین أبو علیّ فخار بن معدّ بن فخار الموسویّ الحائریّ، و الشیخ أبو الحسن علیّ بن یحیی بن علیّ الخیاط(1). و السیّد محیی الدین محمّد بن عبد اللّه بن زهرة.

**[ترجمه]عده ای از علمای بزرگ از او روایت کردند که از آن جمله اند: شیخ نجیب الدین ابوابراهیم محمد بن نما حلّی ربعی، سید شمس الدین ابوعلی فخار بن معّد فخار موسوی حائری، شیخ ابوالحسن علی بن یحیی بن علّی خیاط، - . یا «حناّط» -

و سید محیی الدین محمد بن عبدالله بن زهرة.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (2).

خلاصة الاستدلال فی صلاة القضاء.

التعلیقات، و هو حواش و إیرادات علی التبیان للشیخ الطوسیّ. مختصر التبیان.

**[ترجمه]کتاب سرائر که در بردارنده فتاوای او - . در ایران به سال 1270چاپ شده است. -

و خلاصه «الاستدلال فی صلاة القضاء» است، التعلیقات که حواشی و ایراداتی است که بر تبیان شیخ طوسی نوشته است، مختصر التبیان.

**[ترجمه]

مولده و مدفنه

حکی المصنّف فی کتاب الإجازات ص 15 عن خطّ الشهید- رحمه اللّه- أنّ الشیخ الإمام أبو عبد اللّه محمّد بن إدریس العجلیّ قال: بلغت الحلم سنة 558 و أنّه توفّی سنة 578.

و أرّخ وفاته ابن حجر فی لسان المیزان سنة 597 و حکی فی اللّؤلؤة عن الرسالة المشهورة فی وفیات العلماء للکفعمیّ أنّه وجد بخطّ ولده صالح: توفّی والدی محمّد بن إدریس رحمه اللّه یوم الجمعة وقت الظهر ثامن عشر شوّال سنة 598، و الذی یبطل القول الأوّل أنّه ألّف کتاب الصلح من السرائر فی سنة 587 و المواریث فی سنة 588، و أنّ

ص: 197


1- 1. أو الحناط.
2- 2. طبع بایران فی سنة 1270.

تلمیذه السیّد فخار قال فی کتاب الحجّة: أخبرنی شیخنا السعید أبو عبد اللّه محمّد بن إدریس فی شهر ربیع سنة 593، و لا یبعد أن یکون کلمة سبعین فی کلام الشهید مصحّف تسعین.

**[ترجمه]مصنف در صفحه پانزده کتاب اجازات، از نوشته شهید (رحمه الله) درباره شیخ و امام ابو عبدالله محمد بن ادریس عجلی حکایت می کند و می گوید: «سال 558 به بلوغ رسید و وفاتش سال 578 است.»

ابن حجر در لسان المیزان تاریخ وفاتش را سال 597 نوشته و در اللؤلؤة از رساله مشهور در وفیات علماء از کفعمی حکایت شده که او نوشته ای از فرزندش صالح دیده که نوشته است: «فوت پدرم محمد بن ادریس (رحمه الله) روز جمعه وقت ظهر هجدهم شوال سال 598 بوده است.» قول اول به این باطل می شود که کتاب صلح از سرائر را در سال 587 و کتاب مواریث را در سال 588 نوشته است و شاگردش سید فخار در کتاب حجت می گوید: «شیخ سعید ما، ابو عبدالله محمد بن ادریس در ماه ربیع سال 593 ما را روایت کرد»، و بعید نیست که کلمه «سبعین» در نوشته شهید، به «تسعین» تغییر پیدا کرده باشد.

**[ترجمه]

46- الدیلمیّ

الحسن بن أبی الحسن محمّد(1)الدیلمیّ العالم المحدّث الجلیل، کان معاصرا لفخر المحقّقین ابن العلّامة الحلّیّ المتوفّی سنة 771، علی ما یظهر من کتابه غرر الأخبار عند ذکره لاختلاف ملوک المسلمین شرقا و غربا بعد انقراض دولة بنی العبّاس سنة 656 و أنّ اختلافهم العظیم أثّر ضعفا شدیدا فی المسلمین- إلی أن قال:- فالکفّار الیوم دون المائة سنة قد أباحوا المسلمین قتلا و نهبا. إ ه. فیظهر أنّ تألیفه کان بعد انقراضهم بما یقرب مائة سنة، و ینقل عن کتابه الشیخ أبو العبّاس أحمد بن فهد الحلّی فی عدّة الداعی الذی ألّفه سنة 801(2).

ترجمه الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 39 و قال: کان فاضلا محدّثا صالحا، له کتاب إرشاد القلوب مجلّدان. و وصفه صاحب الریاض: بالعالم المحدّث الجلیل إ ه.

و قال صاحب الروضات: هو من کبراء أصحابنا المحدّثین، له کتب و مصنّفات منها: إرشاد القلوب فی مجلّدین (3)،

و غرر الأخبار و درر الآثار، و أعلام الدین فی صفات المؤمنین.

ص: 198


1- 1. هذا علی ما عنونه صاحب الریاض و الروضات، أما صاحب الامل فذکره بعنوان الحسن ابن محمّد.
2- 2. قاله العلامة الرازیّ فی الذریعة ج 1 ص 517، و لصاحب الریاض و الروضات احتمال آخر لا یسعنا ذکره.
3- 3. طبع مجلده الأول بایران مکرّرا و المجلد الثانی طبع مرة بایران سنة 1318، و اخری فی النجف سنة 1342.

**[ترجمه]حسن بن ابی الحسن محمد - . این عنوان را صاحب ریاض و صاحب روضات الجنات آورده، اما صاحب الآمال او را به عنوان «حسن بن محمد» نوشته است. -

دیلمی، عالم، محدث و بزرگوار، او با فخرالمحققین پسر علامه حلّی متوفای سال 771 معاصر بود. بنا برآنچه که از کتابش «غررالاخبار» ظاهر می شود، او به ذکر اختلاف ملوک مسلمین شرق و غرب بعد از انقراض دولت بنی عباس در سال 656 می پردازد و در این اختلاف بزرگ، یک کمبود شدیدی در مسلمانان پدید آمد، تا آنجا که می گوید: «کافران در آن روز کمتر از صد سال قتل مسلمانان را مباح کرده بودند.» و همچنین ظاهرمی شود که تالیف کتاب، بعد از انقراض دولت عباسی نزدیک به یکصد سال بوده و شیخ ابوالعباس احمد بن فهد حلّی در عدة الداعی از این کتاب نقل کرده که در سال 801 تالیف شده است. - . علامه رازی در صفحه 517 جلد اول الذریعه گفته است و صاحب ریاض و روضات الجنات احتمال دیگری دارند که فرصتی برای ذکرش نیست. -

شرح حال او را شیخ حر در صفحه سی و نه امل الآمل آورده می گوید: «فاضل، محدث و صالح بود و برای او کتاب ارشاد القلوب در دو جلد است و صاحب ریاض او را توصیف کرده به: عالم، محدث و بزرگوار.»

صاحب روضات الجنات می گوید: «او از بزرگان محدثین اصحاب بود و برای او کتاب ها و تالیفاتی هست، از جمله ارشاد القلوب در دوجلد، - . جلد اول آن مکرراً در ایران چاپ شده است و جلد دوم آن یک بار در سال 1318 در ایران و مرحله دیگر در سال 1342 در نجف چاپ شده است. - غرر الاخبار و درر الآثار، و اعلام الدین فی صفات المؤمنین.

**[ترجمه]

47- النجاشیّ

[حیاته]

أحمد بن علیّ بن أحمد بن العبّاس بن محمّد بن عبد اللّه بن إبراهیم بن محمّد بن عبد اللّه ابن النجاشیّ- الذی ولّی الأهواز، و کتب إلی أبی عبد اللّه علیه السّلام یسأله و کتب إلیه رسالة عبد اللّه النجاشیّ المعروفة- ابن عثیم بن أبی السمال سمعان بن هبیرة الشاعر ابن مساحق ابن بجیر بن أسامة بن نصر بن قعین بن الحرث بن تغلبة بن دودان بن أسد بن خزیمة ابن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

هو الرجالیّ الکبیر المعروف الثقة الجلیل، الذی عوّل علی کتابه الأصحاب قدیما و حدیثا فی الجرح و التعدیل، و لم یر له فی دقة النظر و التضلّع فی تراجم الرجال بین مهرة هذا العلم من نظیر. ذکر نسبه فی کتابه الفهرست ص 74 مثل ما عنونّاه، ثمّ اختصر النسب و جری علی ما کان معروفا به فقال: أحمد بن العبّاس النجاشیّ الأسدیّ مصنّف هذا الکتاب- أطال اللّه بقاه و أدام علوّه و نعماه- له کتاب الجمعة و ما ورد فیه من الأعمال و کتاب الکوفة و ما فیها من الآثار و الفضائل، و کتاب أنساب بنی نصر بن قعین و أیّامهم و أشعارهم، و کتاب مختصر الانواء و مواضع النجوم التی سمّتها العرب. انتهی.

و قال فی أوّل الجزء الثانی من فهرسته: الجزء الثانی من کتاب فهرست أسماء مصنّفی الشیعة و ما أدرکنا من مصنّفاتهم و ذکر طرف من کناهم و ألقابهم و منازلهم و أنسابهم و ما قیل فی کلّ رجل منهم من مدح أو ذمّ ممّا جمعه الشیخ الجلیل أبو الحسین أحمد بن علیّ بن أحمد بن العباس النجاشیّ الأسدیّ- أطال اللّه بقاه و أدام علوّه و نعماه-.

و قال فی ترجمة الصدوق فی ص 279: أخبرنا بجمیع کتبه و قرأت بعضها علی والدی علیّ بن أحمد بن العبّاس النجاشیّ إ ه.

و قد ذکر له کنی عدیدة منها: أبو الحسین کما عرفت سابقا، و أبو العبّاس، و أبو الخیر، و ابن الکوفیّ، کما تقدم فی ترجمة الصهرشتیّ و یأتی.

ص: 199

الثناء علیه

قد أجمع الأصحاب علی وثاقته و ثقافته، و تبحّره فی تراجم الرجال، و جلالة قدره و إکباره و قد ترجمه کلّ من جاء بعده من أصحاب الرجال و أثنوا علیه ثناء جمیلا، و أطرءوه بکل جمیل، و أخذوا عنه و اعتمدوا علی ما فی کتابه من الجرح و التعدیل.

قال سلیمان بن الحسن الصهرشتیّ فی کتابه قبس المصباح: أبو الحسین أحمد بن علیّ الکوفیّ النجاشیّ، أخبرنی ببغداد فی آخر شهر ربیع الأوّل سنة 442، و کان شیخا بهیّا ثقة صدوق اللّسان عند الموافق و المخالف و قال العلّامة فی القسم الأوّل من الخلاصة ص 12: یکنّی أبا العباس رحمه اللّه، ثقة معتمد علیه، له کتاب الرجال، نقلنا منه فی کتابنا هذا و غیره أشیاء کثیرة، و له کتب آخر ذکرناها فی الکتاب الکبیر. إ ه.

و قال الجزائریّ فی الحاوی: لا یخفی جلالة هذا الرجل و عظم شأنه و ضبطه للرجال، و قد اعتمد علیه کلّ من تأخّر عنه فی الجرح و التعدیل، بل لا یبعد ترجیح قوله علی قول الشیخ مع التعارض، کما ینبئ عنه تتّبع الأحوال، و صرّح به الشهید الثانی فی بحث المیراث من المسالک، حیث یقول: و ظاهر حال النجاشیّ أنّه أضبط الجماعة و أعرفهم بحال الرجال. إ ه(1).

و قال المحقّق الداماد فی الرواشح ص 76: إنّ أبا العباس النجاشیّ شیخنا الثقة الفاضل الجلیل القدر و السند المعتمد علیه، المعروف، صاحب کتاب الرجال. ا ه.

و قال المصنّف فی الفصل الأوّل من البحار: کتابا معرفة الرجال و الفهرست للشیخین الفاضلین الثقتین محمّد بن عمر بن عبد العزیز الکشّیّ و أحمد بن علیّ بن أحمد النجاشیّ. و قال فی الفصل الثانیّ: و کتابا الرجال علیهما مدار العلماء الأخیار فی الأعصار و الأمصار.

قال الشیخ الحرّ- رحمه اللّه- فی أمل الآمل: ثقة جلیل القدر، معاصر للشیخ، یروی عن المفید. إ ه.

و قال العلّامة الطباطبائیّ فی الفوائد الرجالیّة: و أحمد بن علیّ النجاشیّ أحد المشایخ الثقات و العدول الأثبات من أعظم أرکان الجرح و التعدیل، و أعلم علماء هذا السبیل،

ص: 200


1- 1. راجع روضات الجنّات ص 18.

أجمع علماؤنا علی الاعتماد علیه و أطبقوا علی الاستناد فی أحوال الرجال إلیه. إ ه(1).

و وصفه العلّامة النوریّ (2)

بقوله: العالم النقّاد البصیر المضطلع الخبیر الذی هو أفضل من خطّ فی فنّ الرجال بقلم، أو نطق بفم، فهو الرجل کلّ الرجل لا یقاس بسواه و لا یعدل به من عداه، کلّما زدت به تحقیقا ازددت به وثوقا، و هو صاحب کتاب المعروف الدائر الذی اتّکل علیه کافّة الأصحاب- ثمّ ذکر جملة من کلمات العلماء فی الثناء علیه، ثمّ قال:- و بالجملة فجلالة قدره و عظم شأنه فی الطائفة أشهر من أن یحتاج إلی نقل الکلمات، بل الظاهر منهم تقدیم قوله و لو کان ظاهرا علی قول غیره من أئمّة الرجال فی مقام المعارضة فی الجرح و التعدیل و لو کان نصّا(3).إ ه.

یوجد ذکره الجمیل فی أمل الآمل ص 32 و جامع الرواة: ج 1 ص 54، و روضات الجنّات ص 18 و منتهی المقال ص 37 و رجال المیرزا، و نقد الرجال ص 25 و تنقیح المقال:

ج 1 ص 69، و فی غیرها من کتب التراجم.

**[ترجمه]احمد بن علی بن احمد بن عباس بن محمد عبدالله بن ابراهیم بن محمد بن عبدالله بن نجاشی - که والی اهواز بود و نامه ای به ابی عبدالله علیه السّلام نوشت و سؤال نمود و برایش رساله عبدالله نجاشی معروف را نوشت - ابن عثیم بن ابی سمال سمعان بن هبیرة شاعر بن مساحق بن بجیر بن اسامه بن نصر بن قعین بن حرث بن تغلبة بن دودان بن اسد بن خریمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

رجالی بزرگ و معروف و موثق و بزرگوار که بر کتاب او اصحاب قدیم و حدیث در جرح و تعدیل اعتماد کرده اند و در دقت نظر و استحکام او در شرح حال رجال، در بین اهالی این علم نظیری دیده نشده است. همین نسبت ها در صفحه هفتاد و چهار کتاب الفهرست مانند آنچه که ما عنوان کردیم، آمده است و این نسبت ها را مختصر کرده و فقط برآنچه معروف بوده، جریان داده و می گوید: «احمد بن عباس نجاشی اسدی، نویسنده این کتاب (اطال الله بقاه و ادام علوه و نعماه) که برای او «کتاب الجمعه و آنچه که در اعمال آن روز وارد شده»، «کتاب الکوفه و آنچه از آثار و فضایل در آن است»، کتاب «انساب بنی نصر بن قعین و روزگار و اشعارشان»، و کتاب «مختصرالانواء و مواضع النجوم» می باشد که نامش را «العرب» گذاشته است.

در اول جلد دوم از فهرستش می گوید: «جلد دوم از کتاب فهرست، اسامی نویسندگان شیعه و آنچه را که از تالیفاتشان درک کرده ایم می باشد، و کنیه و القاب و جایگاه و نسب هایشان را ذکر نموده ایم و آنچه گفته می شود در هر مردی از مدح یا ذمّ، از آنچه که شیخ بزرگوار ابوالحسین احمد بن علی بن احمد بن عباس نجاشی اسدی (اطال الله بقاه و ادام علوه ونعماه) جمع نموده، آمده است.

در شرح حال صدوق در صفحه دویست و هفتاد و نه می گوید: «خبر داد ما را به همه کتاب هایش و بعضی از آن را در نزد پدرم علی بن احمد بن عباس عیاشی خواندم.»

برای او کنیه های زیادی ذکر کرده اند که از آن جمله اند: ابوالحسین (چنان چه سابقاً شناختیم)، ابوالعباس، ابوالخیر، و ابن الکوفی، چنان چه در شرح حال صهرشتی گذشت و در آینده هم می آید.

اصحاب بر وثاقت و ثقافت او و مهارت او در تراجم رجال و عظمت قدر و بزرگی او اجماع دارند. همه رجالی هایی که بعد از او آمدند، شرح حال او را آوردند و از او تعریف و تمجید نمودند و همه زیبایی ها او را ستوده اند و مطالبشان را از او گرفته و بر آن اعتماد کردند و در کتاب او جرح وتعدیل رجال به خوبی صورت گرفته است.

سلیمان بن حسن صهرشتی در کتاب قبس المصباح می گوید: «ابوالحسین احمد بن علی کوفی نجاشی در بغداد در پایان شهر ربیع الاول سال 442 مرا روایت کرد. و او استاد حاذق، موثق بود و صداقت در لسان به عقیده موافق و مخالف داشت.» و علامه در صفحه دوازده قسمت اول از کتاب الخلاصه می گوید: «کنیه اش ابوالقاسم (رحمه الله) است و موثق بوده و بر او اعتماد می کنند، برای او کتاب رجال است، از آن کتاب ما در کتاب خود و دیگر کتاب ها، چیزهای زیادی نقل کردیم و برای او کتاب های دیگری هم است که در «کتاب کبیر» آن را ذکر کرده ایم.»

و جزائری در الحاوی می گوید: «بزرگی این مرد و عظمت شأن وتسلطش بر درج افراد رجالی بر کسی مخفی نیست و بر جرح و تعدیل رجال او هر کس که بعد از او آمده است، اعتماد نموده اند، بلکه بعید نیست اگر بین نظر او و نظر شیخ تعارض باشد، نظر او ترجیح دارد، چنان چه از تحقیق در اقوال این را فهمیده ایم.» وشهید ثانی در بحث میراث کتاب مسالک به این نکته تصریح دارد، هنگامی که می گوید: «ظاهراً نجاشی در این جمع کلامش صحیح تر و در بین رجال شناخته تر شده است.» - . روضات الجنات: 18 - ومحقق داماد در صحفه هفتاد و شش رواشح می گوید: «همانا اباالعباس نجاشی استاد ما، موثق، فاضل، جلیل القدر و سندی می باشد که بر آن اعتماد دارند و مشهور و نویسنده کتاب رجال است.»

و مصنف در فصل اول از بحارالانوار می گوید: «دو کتاب «معرفة الرجال» و «فهرست» از دو استاد فاضل و موثق، محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی و احمد بن علی بن احمد نجاشی می باشد.» و در فصل دوم می گوید: «این دوکتاب رجالی که در این روزگار و شهرها مدار علمای ابرار می باشد.»

شیخ حر (رحمه الله) در امل الآمل می گوید: «موثق، جلیل القدر و معاصر شیخ که ازمفید روایت می کند.» و علامه طباطبایی در فوائدالرجالیه می گوید: «و احمد بن علی نجاشی یکی از مشایخ ثقه و عادل است که از بزرگ ترین ارکان جرح و تعدیل و داناترین عالمان این راه است و علمای ما بر اعتماد به او اجماع دارند و بر استنادات او در حالات رجالی ها خود را تطبیق داده اند.» - . المستدرک 3/501 -

و علامه نوری - . المستدرک3/501 -

او را با چنین گفته ای توصیف می کند: «عالم نقد کننده، بصیر، محکم و آگاه که در فن رجال ازنظر نگارش به قلم و یا نطق از همه بالاتر و افضل است. او مردی است که کل الرجل لایقاس بسواه و لا یعدل به من عداه کلما زدت به تحقیقا ازددت به وثوقا. او صاحب کتاب معروفی است که همه اصحاب برآن اتکال دارند.» سپس جملاتی از کلمات علماء را در تعریف از او می آورد و می گوید: «و بالجمله بزرگی قدر وعظمت شأن او در بین طایفه مشهورتر از آن است که احتیاج به نقل کلمات علماء را داشته باشیم، بلکه ظاهراً حرف آنها این است که او نظرش مقدم بر دیگران است، ولو اینکه نظر غیر از او از بزرگان رجال در مقام تعارض در جرح و تعدیل باشد، ظاهر کلام او بر نصّ آنها تقدم دارد.» - . سپس نصوصی از علماء را بر تقدم کلام او بر غیر او از رجالی ها حتی شیخ را نقل می کند و وجوهی از علامه طباطبایی در تقدم کلام او بر نظر شیخ هم وجود دارد که باید رجوع کرد. -

نام و شرح حال او در صفحه سی و دو امل الآمل و صفحه پنجاه و چهار جلد اول جامع الروات، صفحه هجده روضات الجنات، صفحه سی و هفت منتهی المقال، رجال میرزا، صفحه بیست و پنج نقدالرجال، صفحه شصت و نه جلد اول تنقیح المقال ودیگر کتاب های رجالی پیدا می شود.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

له کتاب الجمعة و ما ورد فیه من الأعمال، و کتاب الکوفة و ما فیها من الآثار و الفضائل، و کتاب فهرست مصنّفی الشیعة، و هو فی الکتب الأربعة الرجالیّة کالکافی بین الکتب الأربعة الحدیثیّة، عمله بأمر السیّد المرتضی بعد ما صنّف الطوسیّ الفهرست (4).

و أنساب بنی نصر بن قعین و أیّامهم و أشعارهم، و کتاب مختصر الأنواء و مواضع النجوم التی سمّتها العرب.

**[ترجمه]برای او «کتاب الجمعه و آنچه که در اعمال آن روز است»، «کتاب الکوفه و آنچه از آثار و فضایل در آن است»، کتاب «فهرست مصنّفی الشیعه» - که یکی از کتاب های چهارگانه رجالی است که مثل کافی در بین کتاب های چهارگانه حدیثی می باشد که آن را به امر سید مرتضی بعد از آنکه شیخ طوسی فهرست را نوشت - . در بمبئی به سال 1317 چاپ گردید. -

تالیف کرد - کتاب «انساب بی نصر بن قعین و روزگار و اشعارشان»، کتاب «مختصر الانواء» و «مواضع النجوم» می باشد که آن را به «العرب» نامگذاری کرد.

**[ترجمه]

مشایخه و الراوون عنه

أورد العلّامة الطباطبائیّ عدّة کثیرة من مشایخة فی رجاله، هم:

«1»- الشیخ المفید.

ص: 201


1- 1. راجع المستدرک ج 3 ص 501.
2- 2. المستدرک ج 3 ص 501.
3- 3. ثم ذکر نصوصا من العلماء فی تقدم قوله علی غیره من أصحاب الرجال حتّی الشیخ، و وجوها من العلامة الطباطبائی فی تقدم قوله علی قول الشیخ، راجعه.
4- 4. طبع فی بمبئی سنة 1317.

«2»- أبو الفرج الکاتب محمّد بن علیّ بن یعقوب بن إسحاق بن أبی قرة القتانیّ.

«3»- أبو عبد اللّه محمّد بن علیّ بن شاذان القزوینیّ.

«4»- أبو الحسن محمّد بن أحمد بن علیّ بن الحسن بن شاذان الفامیّ القمّیّ.

«5»- القاضی أبو الحسین محمّد بن عثمان بن الحسن النصیبیّ.

«6»- محمّد بن جعفر الأدیب، و قد یعبّر عنه بالمؤدّب، و بالقمیّ، و بأبی الحسن النحویّ، و بأبی الحسن التمیمیّ.

«7»- الشیخ الجلیل أبو العباس أحمد بن علیّ بن العبّاس بن النوح السیرافیّ.

«8»- الشیخ أبو الحسن أحمد بن محمّد بن عمران بن موسی المعروف بابن الجندیّ.

«9»- الشیخ أبو عبد اللّه أحمد بن عبد الواحد بن أحمد البزّاز، المعروف بابن عبدون.

«10»- الشیخ أبو الحسین أحمد بن الحسین بن عبید اللّه الغضائریّ.

«11»- القاضی أحمد بن محمّد بن عبد اللّه الجعفیّ.

«12»- أبو الحسن أحمد بن محمّد بن موسی الأهوازیّ المعروف بابن الصلت.

«13»- والده علیّ بن أحمد بن علیّ بن العبّاس النجاشیّ.

«14»- الشیخ أبو الحسین علیّ بن أحمد بن أبی جید القمّیّ (1).

«15»- أبو القاسم علیّ بن شبل بن أسد الملقّب بالوکیل.

«16»- القاضی أبو الحسن علیّ بن محمّد بن یوسف.

«17»- الحسن بن أحمد بن إبراهیم.

«18»- أبو محمّد الحسن بن أحمد بن الهیثم العجلیّ.

«19»- الشیخ الجلیل أبو عبد اللّه الحسین بن عبید اللّه بن إبراهیم الغضائریّ.

«20»- أبو عبد اللّه الحسین بن جعفر بن محمّد المخزومیّ الخزّاز المعروف بابن الخمریّ، أجازه فی مشهد أمیر المؤمنین علیه السّلام سنة أربعمائة.

«21»- أبو عبد اللّه الحسین بن أحمد بن موسی بن هدبة.

ص: 202


1- 1. استظهر المحقق الداماد ان اسم أبی جید یکون طاهرا، فعلیه یتّحد مع أبی الحسین علی بن أحمد بن محمّد بن طاهر القمّیّ الموجود فی ص 127 و 135 و غیرهما من الفهرست، و یحتمل أن یکون غیره فیضاف إلی مشایخه.

«22»- القاضی أبو إسحاق إبراهیم بن مخلّد بن جعفر.

«23»- أبو الحسن أسد بن إبراهیم بن کلیب السلمیّ الحرّانیّ.

«24»- أبو الخیر الموصلیّ الحرّانیّ سلامة بن ذکا.

«25»- أبو الحسن العبّاس بن عمر بن العبّاس بن عبد الملک بن أبی مروان الکلوذانیّ المعروف بابن المروان.

«26»- أبو أحمد عبد السلام بن الحسین بن محمّد بن عبد اللّه البصریّ.

«27»- أبو محمّد عبد اللّه بن محمّد بن محمّد بن عبد اللّه الدعلجیّ.

«28»- عثمان بن حاتم بن المنتاب التغلبیّ.

«29»- الشیخ الثقة الجلیل أبو محمّد هارون بن موسی التلعکبریّ.

«30»- أبو جعفر أو أبو الحسین محمّد بن هارون التلعکبریّ.

«31»- أبو الحسین أحمد بن محمّد بن علیّ الکوفیّ الکاتب الذی یروی عنه السیّد الأجلّ المرتضی کتاب الکافی عن مؤلّفه الکلینیّ.

أضف إلی هؤلاء جماعة اخری لم یذکره العلّامة الطباطبائیّ- رحمه اللّه-، یروی عنهم فی فهرسته، منهم:

«32»- أحمد بن محمّد بن هارون، یروی عنه کثیرا عن ابن عقدة(1)

«33»- أبو محمّد الشریف النقیب الحسن بن أحمد بن القاسم بن محمّد بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام (2).

«34»- أحمد بن علیّ الأشعریّ (3).

«35»- عثمان بن أحمد الواسطیّ (4).

ص: 203


1- 1. الفهرست: ص 20 و فی غیرها کثیرا، قلت: لعله هو أحمد بن محمّد بن موسی بن هارون بن الصلت الأهوازی، عنونه کذلک ابن حجر فی لسان المیزان، فعلی هذا یتّحد مع أحمد بن محمّد المتقدم تحت رقم 12.
2- 2. الفهرست ص 48.
3- 3. الفهرست ص 292.
4- 4. راجع الفهرست ص 197 و تأمل.

«36»- أبو محمّد الحسن بن محمّد بن یحیی بن داود الفحّام (1).

«37»- أبو عمر عبد الواحد بن محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن مهدیّ (2).

«38»- محمّد بن جعفر النجّار(3).

«39»- أبو الفرج محمّد بن موسی بن علیّ القزوینیّ (4).

«40»- محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن عبید اللّه بن البهلول بن همام بن المطلب بن همام بن بحر بن مطر بن مرّة الصغری ابن همام بن مرّة بن ذهل بن شیبان أبو المفضّل. قال فی الفهرست ص 282: رأیت هذا الشیخ و سمعت منه کثیرا ثمّ توقّفت عن الروایة عنه إلّا بواسطة بینی و بینه. إ ه.

«41»- محمّد بن عبید اللّه بن أحمد بن محمّد بن سلیمان بن الحسن بن الجهم بن بکیر بن أعین، أبو طاهر الزراریّ قال فی الفهرست ص 283: کان أدیبا و سمع، و هو ابن أبی غالب شیخنا. إ ه.

«42»- محمّد بن الحسین الرضیّ، قال فی الفهرست ص 283: أخبرنا أبو الحسین الرضیّ نقیب العلویّین ببغداد أخو المرتضی. إ ه.

«43»- أبو الحسین بن المهلوس العلویّ الموسویّ (5).

«44»- أبو الحسین بن محمّد بن أبی سعید(6).

«45»- السیّد الشریف علیّ بن الحسین المرتضی علم الهدی (7)

و یروی عنه جماعة من المشایخ منهم: السیّد الجلیل أبو الصمصام ذو الفقار بن معبد الحسینیّ المروزیّ (8).

ص: 204


1- 1. الفهرست ص 210، و یروی عنه الشیخ کثیرا، راجع أمالی ابنه ص 172 و بعدها.
2- 2. الفهرست ص 314، و یروی عنه الشیخ کثیرا، راجع أمالی ابنه ص 16 و بشارة المصطفی ص 145 و 149 و 153.
3- 3. الفهرست ص 67، یحتمل اتّحاده مع المتقدم تحت رقم 6.
4- 4. راجع الفهرست ص 131 و تأمل.
5- 5. الفهرست ص 265.
6- 6. الفهرست ص 303.
7- 7. الروضات ص 18.
8- 8. إجازات البحار ص 24 و 66 و 73.

و الشیخ الطوسیّ محمّد بن الحسن (1)

**[ترجمه]علامه طباطبایی عده زیادی از اساتید را در رجالش وارد کرده که عبارتند از:

1. شیخ مفید

2. ابوالفرج کاتب محمد بن علی بن یعقوب بن اسحاق بن ابی قرّة قتّانی

3. ابو عبدالله محمد بن علی بن شاذان قزوینی

4. ابوالحسن محمد بن احمد بن علی بن حسن بن شاذان فامّی قمّی

5. قاضی ابوالحسین محمد بن عثمان بن حسن نصیبی

6. محمد بن جعفر ادیب، از او تعبیر به مؤدب و قمّی و ابی الحسن نحوی و ابی الحسن تمیمی هم شده است.

7. شیخ بزرگوار، ابوالعباس احمد بن علی بن عباس بن نوح سیراّفی

8. شیخ ابوالحسن احمد بن محمد بن عمران بن موسی، معروف به ابن جندّی

9. شیخ ابو عبدالله احمد بن عبدالواحد احمد بزّاز، معروف به ابن عبدون

10. شیخ ابوالحسن احمد بن حسین بن عبیدالله غضائری

11. قاضی احمد بن محمد بن عبدالله جعفی

12. ابوالحسن احمد بن محمد بن موسی اهوازی، معروف به ابن صلت

13. علی بن احمد بن علی بن عباس نجاشی (پدرش)

14. شیخ ابوالحسین علی بن احمد بن ابی جیّد قمی - . محقق داماد اظهار داشته که اسم ابی جید، «طاهر» می باشد و او با ابی الحسن علی بن احمد بن محمد بن طاهرقمی که در صفحه 127 و 135 غیر این صفحات درفهرست آمده، یکی می باشد و احتمالا این غیر او می باشد که به اساتیدش اضافه شده است. -

15. ابوالقاسم علی بن شبل بن اسد ملقب به وکیل

16. قاضی ابوالحسن علی بن محمد بن یوسف

17. حسن بن احمد بن ابراهیم

18. ابومحمد حسن بن احمد بن هیثم عجلّی

19. شیخ بزرگوار، ابو عبدالله حسین بن عبیدالله بن ابراهیم غضائری

20. ابو عبدالله حسین بن جعفر بن محمد مخزومی خزّاز، معروف به ابن خمرّی که در سال 400 در کوفه، محل شهادت امیرالمؤمنین علیه السّلام، به او اجازه ای داده است.

21. ابو عبدالله حسین بن احمد بن موسی بن هدبة

22. قاضی ابواسحاق ابراهیم بن مخلّد بن جعفر

23. ابوالحسن اسد بن ابراهیم بن کلیب سلّمی حرّانی

24. ابوالخیر موصلّی حرّانی، سلامة بن ذکا

25. ابوالحسن عباس بن عمر بن عباس بن عبدالملک بن ابی مروان کلوذانی، معروف به ابن مروان

26. ابواحمر عبدالسلام بن حسین بن محمد بن عبدالله بصری

27. ابومحمد عبدالله بن محمد بن محمد بن عبدالله عجلیّ

28. عثمان بن حاتم بن منتاب تغلبی

29. استاد موثق و بزرگوار ابومحمد هارون بن موسی تلعبکری

30. ابوجعفر یا ابوالحسین محمد بن هارون تلعبکری

31. ابوالحسین احمد بن محمد بن علی کوفی کاتب که از او سید بزرگ، سید مرتضی کتاب کافی را از مؤلفش کلینی روایت می کند.

به این جماعتی که نام بردیم، عده دیگری را اضافه کن که علامه طباطبایی (رحمه الله) آنها را نیاورده و در فهرست از آنها روایت کرده است که ازآن جمله اند:

32. احمد بن محمد بن هارون، به واسطه او زیاد از ابن عقده روایت می کنند. - . الفهرست:20 و در غیر فهرست زیاد نقل کرده اند. مؤلف: شاید او احمد بن محمد بن موسی بن هارون بن صلت اهوازی باشد. ابن حجر در لسان المیزان او را همین گونه عنوان کرده است. بنابراین با احمد بن محمد که در شماره 13 نامش گذشت، یکی است. -

33. ابومحمد شریف و نقیب حسن بن احمد بن قاسم بن محمد بن علی بن ابی طالب علیه السّلام - . فهرست: 48 -

34. احمد بن علی اشعری - . فهرست:292 -

35. عثمان بن احمد واسطی - . رجوع کنید به فهرست: 197 و تامل کنید. -

36. ابومحمدحسن بن محمد یحیی بن داود فحّام - . فهرست:210 و شیخ از او زیاد روایت می کند. رجوع کنید به امالی فرزندش: 172 و بعد آن. -

37. ابوعمر عبدالواحد بن محمد بن عبدالله بن محمد بن مهدی - . فهرست:314 و شیخ از او زیاد روایت می کند. رجوع کنید به امالی فرزندش: 16 و بشارة المصطفی: 145،149،153 -

38. محمد بن جعفرنجاز - . فهرست: 67 و این احتمالاً با شماره 6 که گذشت یکی باشد. -

39. ابوالفرج محمد بن موسی بن علی قزوینی - . رجوع کنید به فهرست: 131 و تامل کنید. -

40. محمد بن عبدالله بن محمد بن عبیدالله بن بهلول بن همام بن مطلب بن همام بن بحرین مطربن مرّة صغری بن همام بن مرّة بن ذهل بن شیبان ابوالمفضل. در صفحه دویست و هشتاد و دو فهرست می گوید: «شیخ را دیدم و از او احادیث زیاد شنیدم. سپس بر روایتی از او توقف کرد، مگر اینکه واسطه ای بین من و بین او بود.»

41. محمد بن عبیدالله احمد بن محمد بن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیر بن اعین، ابوطاهر زراری. در صفحه دویست و هشتاد و سه فهرست می گوید: «او ادیب بود و حدیث از او شنیدم و او ابن ابی غالب استاد ما بود.»

42. محمد بن حسین رضی. در صفحه دویست و هشتاد و سه فهرست می گوید: «ابوالحسین رضی ما را حدیث کرد. او سرپرست علوی ها در بغداد و برادر سید مرتضی بود.»

43. ابوالحسین بن مهلوس علوی موسوی - . فهرست: 265 -

44. ابوالحسین بن محمد بن ابی سعید - . فهرست: 303 -

45. سیدشریف علی بن حسین مرتضی علم الهدی - . روضات الجنات: 18 -

از او هم جماعتی از اساتید روایت کرده اند که از آن جمله اند: سید بزرگوار ابوالصمصام ذوالفقار بن معبد حسینی مروزی - . اجازات بحار الانوار: 24،66،73 - و شیخ طوسی محمد بن حسن. - . اجازه علامه به بنی زهره. رجوع کنید به اجازات بحار الانوار: 28 -

**[ترجمه]

مولده و وفاته

ولد رحمه اللّه فی صفر سنة 372، و توفّی بمطیرآباد فی جمادی الأولی سنة 450(2).

**[ترجمه]او (رحمه الله) در ماه صفرسال 372 متولد شد و در ماه جمادی الاولی سال 450 در مطیر آباد درگذشت. - . خلاصة الاقوال: 12 و در نسخه ای از آن «مطارآباد» دارد و در تنقیح المقال «مصیرآباد» است. -

**[ترجمه]

48- الکشّیّ

[الثناء علیه]

الشیخ المقدّم الجلیل و الرجالیّ الکبیر أبو عمرو محمّد بن عمر بن عبد العزیز الکشّیّ (3)

الثقة الثبت العالم البصیر بالرجال و الأخبار.

قال النجاشیّ: کان ثقة عینا، روی عن الضعفاء کثیرا، و صحب العیّاشیّ و أخذ عنه، و تخرّج علیه فی داره التی کانت مرتعا للشیعة و أهل العلم إ ه.

و قال الشیخ فی الفهرست: ثقة بصیر بالاخبار و الرجال، حسن الاعتقاد. إ ه. و فی الرجال فی باب من لم یرو عنهم: من غلمان العیّاشیّ، ثقة بصیر بالرجال و الأخبار، مستقیم المذهب.

و قال العلّامة فی الخلاصة: ص 71: محمّد بن عمر بن عبد العزیز الکشّی، یکنّی أبا عمرو- بفتح العین- بصیر بالأخبار و بالرجال، حسن الاعتقاد، و کان ثقة عینا، روی عن الضعفاء، و صحب العیّاشیّ و أخذ عنه، و تخرّج علیه. إ ه.

و له ترجمة ضافیة فی معالم العلماء ص 90 و فی رواشح السماویّة ص 76 و کتب الأسترابادیّ، و منتهی المقال. و الروضات ص 530، و تنقیح المقال ج 3 ص 164، و نقد الرجال: ص 325، و جامع الرواة ج 2 ص 164 و غیرها من کتب التراجم.

**[ترجمه]شیخ پیشتار و بزرگوار و رجالی بزرگ، ابوعمرو محمد بن عبدالعزیز کشّی - . کشّی با فتح کاف و تشدید شین، منسوب به «کش»، شهری از شهرهای ماوراءالنهر است. -

موثق، عالم، آگاه به رجال و روایات است.

نجاشی می گوید: «او موثق و شناخته شده بود، از ضعفاء زیاد روایت کرده است، با عیّاشی مصاحبت داشته و از او علوم زیاد فرا گرفته است، و از مکتب او برخاست و در خانه او که محل اجتماع شیعیان و اهل علم بود، به سر می برد.»

و شیخ در فهرست می گوید: «موثق وآگاه به روایات و رجال است و دارای اعتقاد نیکو بود. و در رجال، در باب «من لم یرو عنهم» می گوید: «از غلامان عیاشی بود، موثق و آگاه به رجال و روایات و دارای مذهب صحیحی بود.»

و علامه در صفحه هفتاد و یک الخلاصه می گوید: «محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشّی با کنیه ابا عمرو، آگاه به روایات و اخبار بود و دارای اعتقادی نیکو بود و موثق و شناخته شده بود از ضعفاء روایت می کند و مصاحبت با عیّاشی داشت و از او علوم فرا گرفت و از مکتب او برخاست.»

شرح حال او در صفحه نود معالم العلماء، در صفحه هفتاد و شش رواشح السماویه، کتاب های استرآبادی، منتهی المقال، صفحه پانصد و سی روضات الجنات، صفحه یکصد و شصت و چهار جلد سوم تنقیح المقال، صفحه سیصد و بیست و پنج نقد الرجال، صفحه یکصد و شصت و چهار جلد دوم جامع الروات ودیگر کتاب های تراجم آمده است.

**[ترجمه]

مؤلفاته

له کتاب الرجال الذی سمّاه ابن شهرآشوب فی المعالم بمعرفة الناقلین عن الأئمّة الصادقین علیهم السّلام، هو أحد الأصول الأربعة الرجالیّة، هذّبه و رتّبه الشیخ الطوسیّ،

ص: 205


1- 1. إجازة العلامة لبنی زهرة. راجع إجازات البحار ص 28.
2- 2. خلاصة الأقوال ص 12. و فی نسخة منه: بمطارآباد و فی تنقیح المقال مصیرآباد.
3- 3. بفتح الکاف و تشدید الشین: منسوب إلی کش: بلد من بلاد ما وراء النهر.

و طبع فی بمبئی سنة 1317 فما هو المتداول الیوم هو کتاب اختیار الرجال للشیخ الطوسیّ، و أمّا رجال الکشّیّ الأصل فلا یعلم بوجوده الیوم، نعم یستفاد من مواضع من کتاب لسان المیزان لابن حجر أنّ الکشّیّ الأصل کان عنده، و أورد منه ترجمة کثیر من الرجال فیه.

**[ترجمه]برای او کتاب رجالی است که ابن شهر آشوب در کتاب «المعالم بمعرفة الناقلین عن الائمه الصادقین» او را یکی از اصول چهارگانه رجالی می داند. شیخ طوسی آن را ویرایش و مرتب نمود و در بمبئی به سال 1317چاپ گردید. و آنچه که امروزه متداول است، آن کتاب «اختیار الرجال» شیخ طوسی است. اما رجال کشی اصلی نمی دانیم که امروز وجود دارد یا نه. بله از بعضی از قسمت های لسان المیزان ابن حجر استفاده می شود که کشّی اصل نزد او بوده و از آن شرح حال بسیاری از رجالی ها را در لسان المیزان آورده است.

**[ترجمه]

مشایخه

یروی فی کتاب رجاله عن عدّة من العلماء و المشایخ، منهم:

«1»- أبو الحسن حمدویه بن نصیر الکشّیّ.

«2»- محمّد بن سعید بن یزید الکشّیّ.

«3»- أبو جعفر محمّد بن أبی عوف البخاریّ.

«4»- إبراهیم بن محمّد بن العبّاس الختّلیّ.

«5»- أبو إسحاق إبراهیم بن نصیر الکشّیّ، أخو حمدویه المتقدّم (1).

«6»- أبو نصر محمّد بن مسعود العیّاشیّ السمرقندیّ.

«7»- أبو محمّد جبرئیل بن محمّد الفاریابیّ (2).

«8»- نصر بن الصبّاح البلخیّ.

«9»- أبو عمرو بن عبد العزیز(3).

«10»- علیّ بن محمّد القتیبیّ النیشابوریّ.

«11»- محمّد بن إسماعیل الراوی عن الفضل بن شاذان (4).

«12»- محمّد بن قولویه القمّیّ (5).

«13»- طاهر بن عیسی الورّاق الکشّیّ (6).

«14»- أبو صالح خلف بن حمّاد بن الضحّاک الکشّیّ (7).

«15»- آدم بن محمّد القلانسیّ البلخیّ (8).

«16»- علیّ بن الحسن.

ص: 206


1- 1. ص 2.
2- 2. ص 3. قلت: الظاهر أن الفاریابی اسمه جبرئیل بن أحمد، کما سیأتی.
3- 3. ص 4.
4- 4. ص 5 و 42.
5- 5. ص 6.
6- 6. ص 6 و 10.
7- 7. ص 11 و 104.
8- 8. ص 12.

«17»- أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد شیخ من جرجان عامیّ (1).

«18»- أبو الحسن محمّد بن سعد بن مزید(2).

«19»- أبو علیّ أحمد بن علیّ القمّیّ شقران السلولیّ (3).

«20»- أبو محمّد جعفر بن معروف (4).

«21»- محمّد بن الحسن البراثیّ (5).

«22»- خلف بن محمّد الملقّب بالمنّان الکشّیّ من العامّة(6).

«23»- أبو عبد اللّه محمّد بن إبراهیم الورّاق (7).

«24»- الحسین بن الحسن بن بندار القمّیّ (8).

«25»- عبید بن محمّد النخعیّ الشافعیّ السمرقندیّ (9).

«26»- عثمان بن حامد الکشّیّ (10).

«27»- إبراهیم بن الحسین الحسینیّ العقیقیّ (11)

«28»- أبو الحسن عمر بن علیّ التفلیسیّ (12).

«29»- أبو الحسن محمّد بن بحر الکرمانیّ الرهنی الترماشیریّ و کان من الغلاة الحنفیّین.(13)

«30»- محمّد بن یزداد.(14)

«31»- حمدان بن أحمد.

«32»- یوسف بن السخت.

«33»- علیّ بن الحسین بن قتیبة.(15)

ص: 207


1- 1. ص 13.
2- 2. ص 16، و الظاهر اتّحاده مع من تقدم تحت رقم 2.
3- 3. ص 16 و 29.
4- 4. ص 18 و 28، و فی ص 88 جعفر بن محمّد بن معروف و الظاهر أنهما متحد.
5- 5. ص 19.
6- 6. ص 22.
7- 7. ص 26 و 95.
8- 8. ص 42.
9- 9. ص 43.
10- 10. ص 48.
11- 11. ص 49، فتامل.
12- 12. ص 85.
13- 13. ص 98، قلت: الترماشیر هو المعروف بالنرماشیر الیوم من أرض کرمان.
14- 14. ص 106، و روی عنه فی مواضع اخری بالواسطة.
15- 15. ص 106 و 107.

«34»- محمّد بن إبراهیم العبیدیّ.

«35»- محمّد بن بشر(1).

«36»- جبرئیل بن أحمد الفاریابیّ (2).

«37»- محمّد بن یحیی الفارسیّ (3).

«38»- إبراهیم بن محمّد بن یحیی بن عبّاس (4).

«39»- إبراهیم بن علیّ الکوفیّ (5).

«40»- أبو محمّد الشامیّ الدمشقیّ (6).

«41»- أبو الحسن أحمد بن محمّد الخالدیّ (7).

«42»- إبراهیم الورّاق السمرقندیّ (8).

«43»- أبو سعید محمّد بن رشید الهرویّ (9).

«44»- أبو علیّ خلف بن حامد(10).

«45»- جعفر بن أحمد بن أیّوب (11).

«46»- أحمد بن محمّد بن یعقوب (12).

«47»- أبو جعفر محمّد بن علیّ بن القاسم بن أبی حمزة القمّیّ.(13)

«48»- أبو الحسن محمّد بن الحسین بن أحمد الفارسیّ.(14)

«49»- أحمد بن محمّد بن یعقوب البیهقیّ.(15)

«50»- إبراهیم بن المختار بن محمّد بن العبّاس.(16)

ص: 208


1- 1. ص 121، تأمل فیهما.
2- 2. ص 128 و الظاهر أنّه متحد مع ما تقدم تحت رقم 7، و أن الصحیح جبرئیل بن أحمد.
3- 3. ص 302.
4- 4. ص 139.
5- 5. ص 159.
6- 6. ص 162.
7- 7. ص 167.
8- 8. ص 173.
9- 9. ص 185.
10- 10. ص 187.
11- 11. ص 226.
12- 12. ص 235.
13- 13. ص 262.
14- 14. ص 274.
15- 15. ص 296.
16- 16. ص 301.

«51»- الحسین عن محمّد بن خالد البرقیّ.

«52»- عبد اللّه بن محمّد عن الوشّاء(1).

«53»- أبو علیّ أحمد بن علیّ بن کلثوم السرخسیّ (2).

«54»- محمّد بن الحسین بن محمّد الهرویّ (3).

«55»- محمّد بن علیّ بن القاسم القمّیّ (4).

«56»- أبو صالح خالد بن حامد(5).

«57»- محمّد بن أحمد بن حمّاد المروزیّ (6).

«58»- أبو بکر أحمد بن إبراهیم السنسنیّ (7).

«59»- أبو احمد(8).

**[ترجمه]در کتاب رجال خود از عده ای از علماء و اساتید روایت می کند که از آن جمله اند:

1.ابوالحسن حمدویه بن نصیر کشّی

2.محمد بن سعید بن یزید کشّی

3.ابوجعفر محمد بن ابی عوف بخاری

4.ابراهیم بن محمد بن عباس ختلّی

5.ابواسحاق ابراهیم بن نصیرکشی برادر حمدویه که نامش گذشت. - . صفحه 2 -

6.ابونصر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی

7.ابومحمد جبرئیل بن محمد فاریابی - . صفحه3، ظاهراً چنان که می آید، اسم فاریابی «جبرئیل بن احمد» است. -

8.نصر بن صبّاح بلخی

9.ابوعمر بن عبدالعزیز - . صفحه 4 -

10.علی بن محمد قتیبی نیشابوری

11.محمد بن اسماعیل که از فضل بن شاذان روایت می کند. - . صفحات 5 و42 -

12.محمد بن قولویه قمی - . صفحه6 -

13.طاهر بن عیسی ورّاق کشّی - . صفحات 6 و 10 -

14.ابوصالح خلف بن حمّاد بن ضحاک کشّی - . صفحات11 و104 -

15.آدم بن محمد قلانسی بلخی - . صفحه 12 -

16.علی بن حسن

17.ابو عبدالله جعفر بن محمد، استادی از جرجان عامی - . صفحه 13 -

18.ابوالحسن محمد بن سعد بن مزید - . صفحه16، و ظاهراً با آنکه در شماره 2 گذشت یکی باشد. -

19.ابوعلی احمد بن علی قمی شقران سلولی - . صفحات 16و29 -

20.ابومحمد جعفر بن معروف - . صفحات 18و 28 و در صفحه 88 جعفر بن محمد بن معروف که ظاهراً این دو یکی هستند. -

21.محمد بن حسن برائی - . صفحه19 -

22.خلف بن محمد، ملقب به منّان کشی از اهل سنت - . صفحه22 -

23.ابو عبدالله محمد بن ابراهیم ورّاق - . صفحات 26و95 -

24.حسین بن حسن بن بندار قمی - . صفحه42 -

25.عبید بن محمد نخعی شافعی سمرقندی - . صفحه43 -

26.عثمان بن حامد کشی - . صفحه48 -

27.ابراهیم بن حسین حسینی عقیقی - . صفحه 49 تامل کن -

28.ابوالحسن عمربن علی تفلیسی - . صفحه85 -

29.ابوالحسن محمد بن بحرکرمانی رهنی ترماشیری و او از غلّات حنفی ها بود. - . صفحه 98، «ترماشیر» معروف به «نرماشیر» امروزه از اراضی کرمان می باشد. -

30.محمد بن یزداد - . صفحه 106، از او در بعضی جاها با واسطه نقل کرده است -

31.حمدان بن احمد

32.یوسف بن سخت

33.علی بن حسین بن قتیبه - . صفحات 106و107 -

34.محمد بن ابراهیم عبیدی

35.محمد بن بشر - . صفحه121 و در این دو تامل کن -

36.جبرئیل بن احمد فاریابی - . صفحه128 و ظاهرا با آنچه که درشماره 7 آمده است یکی باشد و صحیح آن «جبرئیل بن احمد» است -

37.محمد بن یحیی فارسی - . صفحه302 -

38.ابراهیم بن محمد بن یحیی بن عباس - . صفحه139 -

39.ابراهیم بن علی کوفی - . صفحه159 -

40.ابومحمد شامی دمشقی - . صفحه162 -

41.ابوالحسن احمد بن محمد خالدی - . صفحه167 -

42.ابراهیم ورّاق سمرقندی - . صفحه173 -

43.ابوسعید محمد بن رشید هروی - . صفحه185 -

44.ابوعلی خلف بن حامد - . صفحه187 -

45.جعفر بن احمد بن ایوب - . صفحه226 -

46.احمد بن محمد بن یعقوب - . صفحه235 -

47.ابوجعفر محمد بن علی بن قاسم بن ابی حمزه قمی - . صفحه262 -

48.ابوالحسن محمد بن حسین احمد بن فارسی - . صفحه226 -

49.احمد بن محمد بن یعقوب بیهقی - . صفحه296 -

50.ابراهیم بن مختار بن محمد بن عباس - . صفحه301 -

51.حسین بن محمد بن خالد برقی

52.عبدالله بن محمد بن وشاء - . صفحه139 -

53.ابوعلی احمد بن علی بن کلثوم سرخسی - . صفحه330 -

54.محمد بن حسین بن محمد هروی - . صفحه335 -

55.محمد بن علی بن قاسم قمی - . صفحه345 -

56.ابوصالح خالد بن حامد - . صفحه351 -

57.محمد بن احمد بن حمّاد مروزی - . صفحه361 -

58.ابوبکراحمد بن ابراهیم سنسنّی - . صفحه378 -

59.ابواحمد - . صفحه50 -

**[ترجمه]

الراوون عنه

یروی عنه جماعة، منهم:

«1»- جعفر بن محمّد(9)،

«2»- حیدر بن محمّد بن نعیم السمرقندیّ (10)،

«3»- أبو محمّد هارون ابن موسی التلعکبریّ (11)

ص: 209


1- 1. ص 139.
2- 2. 330.
3- 3. ص 335.
4- 4. ص 345.
5- 5. ص 351.
6- 6. ص 361.
7- 7. ص 378.
8- 8. ص 50.
9- 9. فهرست النجاشیّ ص 263.
10- 10. فهرست الطوسیّ: ص 64.
11- 11. فهرست الطوسیّ: ص 141.

**[ترجمه]جماعتی از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1. جعفر بن محمد - . فهرست نجاشی: 263 -

2. حیدربن محمد بن نعیم سمرقندی - . فهرست طوسی: 64 -

3. ابومحمد هارون بن موسی تلعکبری - . فهرست طوسی: 141 -

**[ترجمه]

49- الطبریّ

[الثناء علیه]

الشیخ الإمام عماد الدین أبو جعفر محمّد بن أبی القاسم علیّ بن محمّد بن علیّ بن رستم ابن یزدبان الطبریّ الآملیّ الکجیّ (1)صاحب کتاب بشارة المصطفی لشیعة المرتضی العالم الجلیل المعمّر الثقة الواسع الروایة، من العلماء الإمامیّة فی القرن السادس و فقهائهم و محدّثیهم، أورده ابن شهرآشوب فی کتاب المعالم ص 106 و قال: له البشارات و ترجمه الشیخ منتجب الدین فی الفهرست بقوله: الشیخ الإمام عماد الدین فقیه ثقة، قرأ علی الشیخ أبی علیّ بن الشیخ أبی جعفر الطوسیّ رحمهم اللّه، له تصانیف منها: کتاب الفرج فی الأوقات و المخرج بالبیّنات شرح مسائل الذریعة، قرأ علیه الشیخ الإمام قطب الدین أبو الحسن الراوندیّ، و روی لنا عنه الشیخ الإمام سدید الدین محمود بن علیّ ابن الحسن الحمّصیّ (2) الرازیّ علّامة زمانه فی الاصولین. إ ه.

و نقل هذه الکلمة الأردبیلیّ فی جامع الرواة ج 2 ص 57، و الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 58، و الخونساریّ فی الروضات ص 563، و البحرانیّ فی اللؤلؤة و الجابلقیّ فی الروضة البهیّة. و أطراه التستریّ فی المقابس ص 13 بقوله: الطبریّ المحدّث الجلیل الفقیه النبیل الحاوی لمجامع المکارم و مجامع المراسم، الشیخ

ص: 210


1- 1. عنونه هکذا شیخنا الرازیّ فی الذریعة: ج 3 ص 117، و الکجی نسبة إلی مدینة بطبرستان یقال لها: کجة، و فی بعض المصادر الکیمی و لعله غلط.
2- 2. ضبطه ابن حجر فی لسان المیزان ج 5 ص 317 بتشدید المیم و بالمهملتین، و عنونه فیمن اسمه محمّد فقال: محمّد بن علیّ بن الحسن بن علیّ بن محمود الحمّصی الرازیّ یلقّب الشیخ السدید، أخذ عن[ هنا بیاض فی الأصل] و مهر فی مذهب الإمامیّة و ناظر علیه، و له قصة فی مناظرته مع بعض الاشعریة، ذکرها ابن أبی طی و بالغ فی تقریظه، و قال: له مصنّفات کثیرة، منها التعیین و التنقیح فی التحسین و التقبیح، قال: و ذکره ابن بابویه فی الذیل و أثنی علیه، و ذکر أنّه کان یتعاطی بیع الحمص المصلوق فیما روی مع فقیه فاستطال علیه فترک حرفته، و اشتغل بالعلم و له حینئذ خمسون سنة فمهر حتّی صار انظر أهل زمانه، و أخذ عنه الامام فخر الدین الرازیّ و غیره، و عاش مائة سنة و هو صحیح السمع و البصر، شدید الامل، و مات بعد الست مائة. إ ه.

عماد الدین، موفّق الإسلام، قطب الأئمّة أبی جعفر أو أبو القاسم محمّد ابن الشیخ الفقیه أبو القاسم علیّ بن محمّد بن علیّ الفقیه الطبریّ الآملیّ الکجیّ، رفع اللّه درجته و أسکنه جنّته. إ ه.

و وصفه المحدّث النوریّ فی المستدرک: ج 3 ص 476 بالإمام عماد الدین أبی جعفر محمّد بن أبی القاسم علیّ بن محمّد بن علیّ الطبریّ الآملی الکجیّ العالم الجلیل الفقیه النبیل. إ ه.

**[ترجمه]شیخ و امام، عماد الدین ابوجعفرمحمد بن ابی القاسم علی بن محمد بن علی بن رستم بن یزدبان طبری آملی کجی - . شیخ رازی در صفحه 117 جلد سوم الذریعه به او چنین عنوان داده، و «کجی» منسوب به شهری از طبرستان است که به آن «کجّة» می گویند و در بعضی از منابع «کیمی» است که شاید غلط باشد. - نویسنده کتاب «بشارة المصطفی کشیعة المرتضی»، عالم بزرگوار، آبادگر، موثق و دارای روایات گسترده از علما و فقها و محدثین امامیه در قرن ششم می باشد. ابن شهر آشوب در صفحه یکصد و شش کتاب معالم نام او را آورده و می گوید: «برای او کتاب بشارات است.» و شرح حال او را شیخ منتجب الدین در فهرست چنین آورده است: «شیخ و امام عمادالدین فقیه و موثق است. نزد شیخ ابی علی بن شیخ ابی جعفر طوسی (رحمهم الله) درس خوانده است. برای او تالیفاتی است که از آن جمله اند: کتاب «الفرج فی الاوقات و المخرج بالبینات» شرح مسائل الذریعه است که شیخ و امام قطب الدین ابوالحسن راوندی، آن را نزد او خوانده است و شیخ امام سدیدالدین محمود بن علی بن حسن حمصّی - . ابن حجر در صفحه317 جلد پنجم لسان المیزان آن را «حمّصی» نوشته است و در آن عناوین با نام محمد آورده است و می گوید: «محمد بن علی بن حسن بن علی بن محمود حمّصی رازی ملقب به شیخ سدید،از (اینجا در اصل چیزی نیامده) علم فراگرفته و محبتی نسبت به مذهب امامیه داشته و مناظراتی در آن داشته است. در مناظره او با بعضی از اشاعره داستانی است که ابن طی آن را ذکر کرده و در تقریظش هم برآن افزوده است و می گوید برای او تالیفات زیادی است، از جمله «التعیین و التنقیح فی التحسین القبیح». می گوید: «و ابن بابویه آن را در الذیل ذکر کرده و آن را تحسین کرده است و گویند وی نخود فروش بود و روزی با فقیهی بر سر معامله نخود گفتگویش درگرفت و همین باعث شد که نخود فروشی را ترک گوید و به کسب علم اشتغال ورزد. در آن زمان وی پنجاه سال داشت، ولی در اندک زمانی در علوم مهارت یافت، تا جایی که از مبرزترین دانشمندان زمان خود گردید. امام فخر الدین رازی و دیگران شاگرد وی بوده اند. صد سال زندگی کرد، در حالی که گوش و چشم او سالم بود و بعد از سنه 600 درگذشت.»

-

رازی علامه زمان خود در جمع اصولی ها، از او برای ما روایت کرده است.

این کلمات را اردبیلی در صفحه پنجاه و هفت جلد دوم جامع الروات، شیخ حر در صفحه پنجاه و هشت امل الآمل، خوانساری در صفحه پانصد و شصت و سه روضات الجنات، بحرانی در لؤلؤة و جابلقی در الروضه البهیه نقل کرده اند. تستری در صفحه سیزده المقابس او را این چنین ستوده است: «طبری محدث بزرگوار و فقیه اصیل، دربردارنده همه مکارم، شیخ عمادالدین، موفق الاسلام، قطب الائمه ابی جعفر یا ابوالقاسم محمد بن شیخ و فقیه ابوالقاسم علی بن محمد بن علی فقیه طبری آملی کجّی (رفع الله درجته و اسکنه حجّته).»

محدث نوری در صفحه چهارصد و هفتاد و شش جلد سوم المستدرک او را به «امام عمادالدین بن جعفر محمد بن ابوالقاسم علی بن محمد بن علی طبری آملی کجی، عالم بزرگ و فقیه بزرگوار» توصف کرده است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

له کتاب بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، طبع فی مدینة العلم و الفضیلة النجف الأشرف سنة 1369 فی 346 صحیفة، یشتمل علی أحد عشر جزءا حسب تجزئة المصنّف و لیس فیه خطبة النبیّ صلّی اللّه علیه و آله الّتی خطبها فی آخر شعبان، مع أنّ السیّد ابن طاوس أخرجها عنه فی الإقبال ص 2، فالظاهر أنّ الکتاب کان أکثر من الموجود، و قد نصّ الشیخ الحرّ فی أمل الأمل و السیّد الخونساریّ فی الروضات أنّ الکتاب یشتمل علی سبعة عشر جزءا.

و استغرب العلّامة النوریّ ذلک حیث لم تکن عنده إلّا أربعة أجزاء.

و له أیضا کتاب الفرج فی الأوقات و المخرج بالبیّنات، و شرح مسائل الذریعة، و کتاب الزهد و التقوی و غیر ذلک (1).

**[ترجمه]برای او کتاب «بشارة المصطفی لشیعة المرتضی» است که در شهر علم و فضیلت نجف اشرف در سال 1369 در سیصد و چهل و شش صفحه چاپ شده است و شامل یازده جزء بر حسب جزءبندی مصنف می باشد. و در آن خطبه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم که در آخر شعبان خطابه فرمود، نمی باشد، با اینکه سید بن طاووس در صفحه دو الاقبال آن را از این کتاب نقل کرده است. ظاهراً این کتاب بیشتر از کتاب موجود بوده است و شیخ حر در امل الآمل و سید خوانساری در روضات الجنات بر اینکه کتاب شامل هفده جزء بوده، تصریح دارند. علامه نوری این را بعید دانسته است، از این جهت که نزد او فقط چهار جزء موجود بود.

و برای او کتاب «الفرج فی الاوقات و المخرج بالبینات»، «شرح مسائل الذریعه»، کتاب «الزهد و التقوی» و غیر این می باشد. - . رجوع کنید به امل الآمل و روضات الجنات. -

**[ترجمه]

أساتذته و مشایخه فی الروایة

«1»- الشیخ الفقیه أبو علیّ الحسن ابن أبی جعفر محمّد بن الحسن الطوسیّ، قرأ علیه فی جمادی الأولی و الأخری و رجب و رمضان سنة 511 بمشهد مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام (2).

«2»- الشیخ الأمین أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد بن شهریار الخازن لخزانة مولانا علیّ علیه السّلام الراوی للصحیفة السجّادیّة، صهر الشیخ الطوسیّ علی ابنته، قرأ علیه بمشهد

ص: 211


1- 1. راجع أمل الآمل و الروضات.
2- 2. بشارة المصطفی ص 2 و 6 و 60 و 157.

أمیر المؤمنین علیه السّلام فی شوال و ذی القعدة سنة 512، و فی ربیع الأوّل سنة 516(1)

«3»- الشیخ أبو البقاء إبراهیم بن الحسین بن إبراهیم الرفاء البصریّ، قرأ علیه بهذا المشهد فی المحرّم سنة 516(2).

«4»- الرئیس الزاهد العابد العالم شمس الدین أبو محمّد الحسن بن الحسین بن الحسن المعروف بحسکا، أخبره فی الری سنة 510، عن عمّه محمّد بن الحسن، عن أبیه الحسن بن الحسین، عن عمّه الشیخ السعید أبی جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه رضی اللّه عنهم (3).

«5»- السیّد الإمام الزاهد أبو طالب یحیی بن محمّد بن الحسین بن عبد اللّه الجوانیّ الطبریّ الحسینیّ، أخبره لفظا و قراءة فی داره بآمل فی سنة 508 و 509(4).

«6»- الشیخ الفقیه أبو النجم محمّد بن عبد الوهّاب بن عیسی الرازیّ، قرأ علیه بالریّ فی درب زامهران بمسجد الغربیّ فی صفر سنة 510 و 516(5).

«7»- الشریف أبو البرکات عمر بن إبراهیم بن محمّد بن حمزة الحسینیّ الزیدیّ فی النسب

ص: 212


1- 1. بشارة المصطفی ص 3 و 18 و 86.
2- 2. المصدر ص 4، و کان هذا الشیخ من أجلة أصحابنا، له مشایخ کثیرة یوجد بعضهم فی کتاب بشارة المصطفی منهم: أبو یعلی حمزة بن محمّد بن یعقوب الدهان، قرأ علیه بالکوفة فی شوال 464، و أبو عبد اللّه محمّد بن الحسن بن داود الخزاعیّ الانماطی، و محمّد بن محمّد البرسی أبو عبد اللّه المجاور بمشهد مولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام، أخبره فی ذی الحجة 462، و أبو منصور محمّد بن محمّد بن عبد العزیز المعدل: حدثه من لفظه و کتابه بمدینة السلام فی ذی القعدة 470، و الشریف النقیب أبو الحسن زید بن الناصر العلوی، و أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن الحسین القرشیّ، و الشیخ أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسیّ، و الشیخ الفقیه أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد بن أحمد بن العباس الدوریستی بالمشهد الغروی 458، و الشیخ أبو صالح عبد الرحمن بن یعقوب الحنفیّ الصندلی، و أبو الحسین محمّد بن محمّد بن میمون بن إسحاق المعدل الواسطی، و أبو علیّ محمّد بن محمّد بن یعقوب الکوفیّ، و أبو الفرج محمّد بن أحمد بن محمّد بن عامر بن علان المعدل بالکوفة قرأ علیه فی ربیع الأوّل سنة 464. راجع بشارة المصطفی ص 3 و 7 و 18 و 76 و 79 و 89 و 96 و 104 و 114 و 118 و 125 و 130.
3- 3. المصدر ص 9 و 11 حکی عن الریاض أن حسیکا بفتح الحاء و السین و الکاف: مخفف حسن کیا و الکیا لقب له و معناه بلغة جیلان و مازندران و الری الرئیس او نحوه من کلمات التعظیم.
4- 4. المصدر ص 43 و 47.
5- 5. المصدر ص 43 و 77.

و المذهب، قرأ علیه بالکوفة فی مسجدها بالقلعة فی ذی الحجّة سنة 512 و 516(1).

«8»- أبو غالب سعید بن محمّد بن أحمد بن أحمد الثقفیّ، أخبره إجازة سنة 516(2).

«9»- الشیخ الأدیب أبو علیّ محمّد بن علیّ بن قرواش التمیمیّ قرأ علیه فی المحرّم سنة 516 بمشهد أمیر المؤمنین علیه السّلام (3).

«10»- أبو محمّد الجبّار بن علیّ بن جعفر المعروف بحدقة الرازیّ، قرأ علیه بها فی ذی القعدة سنة 518(4).

«11»- الشیخ العالم أبو جعفر محمّد بن أبی الحسن علیّ بن عبد الصمد التمیمیّ، حدّثه بنیشابور فی شوال سنة 514 و فی ذی القعدة سنة 524(5)

«12»- الفقیه أبو إسحاق إسماعیل بن أبی القاسم بن أحمد الدیلمیّ، قال: أخبرنا من لفظه بآمل فی داره بمحلّة المشهد الناصر فی ربیع الأوّل سنة 520(6).

«13»- والده أبو القاسم علیّ بن محمّد بن علیّ الفقیه رحمهم اللّه (7).

«14»- أبو الیقظان عمّار بن یاسر- رحمه اللّه-(8).

«15»- أبو القاسم سعد بن عمّار سامحه اللّه ولد عمّار المتقدّم (9).

**[ترجمه]1.استاد و فقیه، ابوعلی حسن بن ابی جعفر محمد بن حسن طوسی که نزد او در جمادی الاول و جمادی الاخری و رجب و رمضان سال 511 درمشهد امیرالمؤمنین علیه السّلام، درس آموخته است. - . بشارة المصطفی: 2،6 ،60 ،157 -

2.استاد و مورد اعتماد، ابو عبدالله محمد بن احمد بن شهریار مخزن دار خزانه حضرت علی علیه السّلام و راوی صحیفه سجادیه، داماد شیخ طوسی، در محل شهادت امیرالمؤمنین علیه السّلام درشوال و ذی قعده سال 512 و در ربیع الاول سال516 نزد او درس خوانده است. - . بشارة المصطفی: 3،18،86 -

3.شیخ ابوالبقاء ابراهیم بن حسین بن ابراهیم رقا بصری، در همین شهر در محرم سال 516 نزد او درس خوانده است. - . بشارة المصطفی: 4 این شیخ از بزرگان اصحاب بوده است و برای او مشایخ بزرگی است که بعضی از آنها در کتاب بشارة المصطفی آمده است که از آن جمله است: ابویعلی حمزه بن محمد بن یعقوب دهان که در کوفه در شوال464 بر او درس خوانده است؛ ابو عبدالله محمد بن حسن بن داود خزاعی انماطی؛ محمد بن محمد برسی ابوعبداله مجاور مشهدامیرالمؤمنین علیه السّلام که او را در ذی حجه 462 حدیث گفت؛ ابومنصور محمد بن محمد بن عبدالعزیز معدل (کسی که گواهی به عدالت دیگران می دهد) که در شهر سلام در ذی قعده 470 از تلفظ و کتابتش حدیث گفت؛ شریف و نقیب ابوالحسن زید بن ناصر علوی؛ ابو عبدالله محمد بن محمد بن حسین قرشی؛ شیخ ابوجعفر بن محمد بن حسن طوسی؛ شیخ فقیه ابو عبدالله جعفر بن محمد احمد بن عباس دوریستی در مشهد امیرالمؤمنین در سال 458؛ شیخ ابوصالح عبدالرحمن بن یعقوب حنفی صندلی؛ ابوالحسین محمد بن محمد بن میمون بن اسحاق معدل (کسی که گواهی به عدالت دیگران می دهد) واسطی؛ ابوعلی محمد بن محمد بن یعقوب کوفی؛ ابوالفرج محمد بن احمد بن محمد بن عامر بن علان معدل (کسی که گواهی به عدالت دیگران می دهد) در کوفه در ربیع الاول سال 464 نزد او درس خوانده است. رجوع کنید به بشارة المصطفی: 3،7،18،76،79،89،96،104،114،118،125،130 -

4.رئیس، زاهد، عابد، عالم شمس الدین ابومحمد حسن بن حسین بن حسن معروف به حسکا؛ او را در ری به سال 510 حدیث گفت از عمویش محمد بن حسن، از پدرش حسن بن حسین، از عمویش شیخ سعید ابی جعفرمحمد بن علی بن حسین بن بابویه (رضی الله عنه). - . بشارة المصطفی: 9 ، 11 از ریاض حکایت شده که «حسکا» مخفف «حسن کیا» است و کیا لقب برای اوست و معنای آن در زبان گیلان و مازندران و ری به معنای رئیس و مانند این کلمات است که در بزرگی استعمال می شود. -

5.سید و امام و زاهد، ابوطالب یحیی بن محمد بن حسین بن عبدالله جوانی طبری حسینی؛ او را لفظاً و قرائتاً در خانه اش در آمل در سال های 508 و 509 حدیث گفت. - . بشارة المصطفی: 43و47 -

6.شیخ فقیه ابوالنجم محمد بن عبدالوهاب بن عیسی رازی؛ در ری در درب زامهران واقع در مسجد غربی در صفر سال 510 و 516 نزد او درس خواند. - . بشارة المصطفی: 43و77 -

7.شریف ابوالبرکات عمر بن ابراهیم بن محمد بن حمزه حسینی زیدی در نسب و مذهب است، که در مسجد کوفه در قلعه، در ذی حجه سال 512 و516 نزدش درس گرفت. - . بشارة المصطفی: 46 ،52 ،73 ،88 -

8.ابوغالب سعید بن محمد بن احمد بن احمد ثقفی، که او را در اجازه به سال 516 حدیث گفت. - . بشارة المصطفی: 56 -

9.شیخ و ادیب، ابوعلی محمد بن علی بن قراوش تمیمی، که نزد او در محرم سال 516 درمشهد امیرالمؤمنین علیه السّلام درس فرا گرفت. - . بشارة المصطفی: 61 -

10.ابومحمد جبّار بن علی بن جعفر، معروف به حدقةالرازی، که نزد او در مشهد امیرالمؤمنین در ذی العقده سال 518 درس فرا گرفت. - . بشارة المصطفی: 62 -

11.شیخ و عالم، ابوجعفر محمد بن ابی الحسن علی بن عبدالصمد تمیمی، که او را در نیشابور در شوال سال 514 و در ذی القعده سال 524 حدیث گفت. - . بشارة المصطفی: 63 و 177 مؤلف: به احتمال قوی سال اول اشتباه شده سال دوم می باشد. رجوع کنید به صفحه 202 و بعد از آن، همان بشارة المصطفی. -

12.ابواسحاق اسماعیل بن ابی القاسم بن احمد دیلمی فقیه می گوید او ما را درمنزلش در آمل و محله مشهد ناصر در ربیع الاول سال 520 حدیث گفت. - . بشارة المصطفی: 91 -

13.پدرش ابوالقاسم علی بن محمد بن علی فقیه (رحمهم الله) - . بشارة المصطفی: 122 -

14.ابوالیقظان عمار بن یاسر(رحمه الله) - . بشارة المصطفی: 122 -

15.ابوالقاسم سعدبن عمار (سامحه الله) پدرعمّاری که نامش قبلاً گذشت. - . بشارة المصطفی 122و145 -

**[ترجمه]

تلامذته و من روی عنه

«1»- الشیخ الثقة الجلیل أبو الحسن سعید بن هبة اللّه الراوندیّ.

«2»- الشیخ عربیّ بن مسافر العبادیّ.

«3»- شمس الدین أبو الحسن یحیی بن الحسن بن الحسین بن علیّ بن محمّد بن البطریق الأسدیّ الحلّیّ.

ص: 213


1- 1. بشارة المصطفی ص 46 و 52 و 73 و 88.
2- 2. المصدر ص 56.
3- 3. المصدر ص 61.
4- 4. المصدر 62.
5- 5. المصدر: ص 63 و 177 قلت: یحتمل قویا أن السنة الأولی مصحف للسنة الثانیة، راجع ص 202 و بعده من المصدر.
6- 6. المصدر: ص 91.
7- 7. المصدر 122.
8- 8. المصدر 122.
9- 9. المصدر: 122 و 145.

«4»- السیّد النقیب الفاضل أبو الفضائل الرضا بن أبی طاهر بن الحسن بن مانکدیم الحسینیّ.

«5»- السیّد العالم الفقیه جمال الدین الرضا بن أحمد بن خلیفة الجعفریّ الأرمیّ.

«6»- أبو الفضل سدید الملّة و الدین شاذان بن جبرئیل بن إسماعیل بن أبی طالب القمّیّ (1).

«7»- الشریف أبو الفتح محمّد بن محمّد بن الجعفریّة العلویّة الطوسیّ الحسینیّ الحائریّ (2).

«8»- الشیخ الجلیل أبو عبد اللّه محمّد بن جعفر بن علیّ بن جعفر المشهدیّ مؤلف کتاب المزار المشهور، قال فی المزار: أخبرنا الشیخ الفقیه العالم عماد الدین محمّد بن أبی القاسم الطبریّ قراءة علیه و أنا أسمع فی شهور سنة 553 بمشهد مولانا أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه (3).

«9»- العالم الصالح الشیخ حسین بن محمّد السوراویّ الذی أجاز السیّد ابن طاوس فی جمادی الآخرة سنة 609(4).

ص: 214


1- 1. راجع الروضات ص 363 و المقابس ص 13.
2- 2. المستدرک ج 3 ص 479.
3- 3. المصدر ج 3 ص 479.
4- 4. المصدر ص 472.

**[ترجمه]1. شیخ موثق و بزرگوار، ابوالحسن سعیدبن هبة الله رواندی

2. شیخ عربی بن مسافر عبادی

3. شمس الدین ابوالحسن یحیی بن حسن بن حسین بن علی بن محمد بن بطریق اسدی حلّی

4. سید نقّیب و فاضل، ابوالفضائل رضا بن ابی طاهربن حسن بن مانکدیم حسینی

5. سید عالم و فقیه، جمال الدین رضا بن احمد بن خلیفه جعفری ادمی

6. ابوالفضل سدیدالملة والدین، شاذان بن جبرئیل بن اسماعیل بن ابی طالب قمی - . روضات الجنات: 363 ، المقابس: 13 -

7. شریف ابوالفتح، محمد بن محمد بن جعفریه علویه طوسی حسینی حائری - . المستدرک 3/479 -

8. شیخ بزرگوار ابو عبدالله محمد بن جعفر بن علی بن جعفر مشهدی نویسنده کتاب «المزار» معروف. وی در المزار می گوید: «شیخ فقیه و عالم، عمادالدین محمد بن ابی القاسم طبری در قرائت حدیث گفت و من در ماه های سال 553 در مشهد امیرالمؤمنین علیه السّلام از او حدیث شنیدم.» - . المستدرک 3/479 -

9. عالم صالح، شیخ حسن بن محمد سوراوی که سیدبن طاووس او را در جمادی الثانی سال 609 اجازه داده است. - . المستدرک 3/479 -

**[ترجمه]

50- الأهوازی [الحسین بن سعید بن حمّاد]

[الثناء علیه]

الحسین بن سعید بن حمّاد بن مهران مولی علیّ بن الحسین علیه السّلام أبو محمّد الأهوازیّ من أجلّة أصحابنا المتقدّمین و من ثقات المحدّثین، و من أفاخم المصنّفین، أوسع أهل زمانه علما بالفقه و الآثار و المناقب و غیر ذلک من علوم الشیعة، أدرک ثلاثة من الأئمّة، الرضا و الجواد و الهادی علیهم السّلام، و روی عنهم.

ترجمه النجاشیّ فی ص 42 من فهرسته قال: الحسین بن سعید بن حمّاد بن مهران مولی علیّ بن الحسین علیه السّلام أبو محمّد الأهوازیّ، شارک أخاه الحسن فی الکتب الثلاثین المصنّفة، و إنّما کثر اشتهار الحسین أخیه بها، و کان الحسین بن یزید السورانیّ یقول:

الحسن شریک أخیه الحسین فی جمیع رجاله إلّا فی زرعة بن محمّد الحضرمیّ و فضالة بن أیّوب فإنّ الحسین کان یروی عن أخیه عنهما، خاله جعفر بن یحیی بن سعد الأحول من رجال أبی جعفر الثانی علیه السّلام، ذکره سعد بن عبد اللّه، و کتب بنی سعید کتب حسنة معمول علیها و هی ثلاثون کتابا. إ ه.

و قال الشیخ فی الفهرست ص 58: ثقة، روی عن الرضا و عن أبی جعفر الثانی و أبی الحسن الثالث علیهم السّلام و أصله کوفیّ و انتقل مع أخیه الحسن إلی الأهواز، ثمّ تحوّل إلی قمّ فنزل علی الحسن بن أبان و توفّی بقم، و له ثلاثون کتابا: إ ه. و ذکره أیضا فی رجاله فی أبواب رجال الأئمّة الثلاثة علیه السّلام.

و قال الکشّیّ فی رجاله ص 341: الحسن و الحسین ابنا سعید بن حمّاد مولی علیّ بن الحسین صلوات اللّه علیهما، و کان الحسن بن سعید هو الذی أدخل إسحاق بن إبراهیم الحضینیّ و علیّ بن الریّان بعد إسحاق إلی الرضا علیه السّلام، و کان سبب معرفتهم لهذا الأمر، و منه سمعوا الحدیث و به عرفوا، و کذلک فعل بعبد اللّه بن محمّد الحضینیّ و غیرهم (1)

حتّی جرت الخدمة علی أیدیهم، و صنّفا الکتب الکثیرة، و یقال: إنّ الحسن صنّف خمسین، و سعید کان یعرف بدندان.

ص: 215


1- 1. کعلی بن مهزیار علی ما نص علیه الشیخ فی رجاله.

و ترجمه ابن الندیم فی ص 310 من فهرسته قال: الحسن و الحسین ابنا سعید الأهوازیّان، من أهل الکوفة، من موالی علیّ بن الحسین، من أصحاب الرضا، أوسع أهل زمانهما بالفقه و الآثار و المناقب و غیر ذلک من علوم الشیعة، و هما الحسن و الحسین ابنا سعید بن حمّاد بن سعید، و صحبا أیضا أبا جعفر بن الرضا. إ ه.

و ترجمه أیضا ابن حجر فی لسان المیزان ج 2 ص 284.

و بالجملة فوثاقة الرجل و أخیه الحسن و جلالتهما من المسلّمات و قد نصّ علیها أصحاب الرجال، و أوعز المصنّف إلی ذلک بقوله: و جلالة الحسین بن سعید و أحمد بن محمّد ابن عیسی تغنی عن التعرّض لحال تألیفهما.

**[ترجمه]حسین بن سعید بن حمادبن مهران از دوستداران علی بن حسین علیه السّلام، ابومحمد اهوازی از بزرگان اصحاب متقدم و از محدثین موثق و از برترین نویسندگان است که در فقه و آثار و مناقب ودیگر علوم شیعی ازهمه اهل زمان خود علمش وسیع تر بود. سه تن از ائمه امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم السّلام را درک کرده و از آنها روایت نموده است.

شرح حالش را نجاشی در صفحه چهل و دو فهرست آورده و می گوید: «حسین بن سیعد بن حماد بن مهران ابومحمد اهوازی از دوستداران علی بن حسین علیه السّلام است. برادرش حسن در سی کتابی که او تالیف کرده است، مشارکت داشته است و زیادی شهرت برادرش برای همین است.» حسین بن یزید سورانی می گوید: «حسن با برادرش حسین در همه رجال مشارکت داشت، مگر در زرعة بن محمد حضرمی و فضالة بن ایوب که حسین از این دو به واسطه برادرش روایت می کند. دایی اش جعفر بن یحیی بن سعد احول از مردان ابی جعفر ثانی علیه السّلام است که این را سعد بن عبدالله ذکر کرده است و فرزندان سعید کتاب های نیکویی نوشته اند که همه به آن عمل کردند و آن سی کتاب می باشند.»

شیخ در صفحه پنجاه و هشت فهرست می گوید: «توثیق شده و از امام رضا و از ابی جعفر الثانی (امام محمد تقی) و ابی الحسن الثالث (امام هادی) علیهم السّلام روایت می کنند. اصلیت آنها برای کوفه است که با برادرش حسن به اهواز نقل مکان کردند. سپس به قم رفت و بر حسن بن ابان وارد شد و در قم وفات نمود. برای او سی کتاب است، همچنین در کتاب رجالش در ابواب «رجال الائمه الثلاثه علیهم السّلام» نام او را آورده است.» کشی در صفحه سیصد و چهل و یک رجال خود می گوید: «حسن و حسین فرزندان سعید بن حماد، از دوستداران علی بن حسین (صلوات الله علیها) هستند. حسن بن سعید کسی است که اسحاق بن ابراهیم حضینی و علی بن ریّان را بعد از اسحاق، نزد حضرت رضا علیه السّلام آورد و باعث معرفت آنان به امر ولایت شد و آنان از وی حدیث شنیدند و به آن وسیله معرفت آموختند.

و همچنین باعث هدایت عبدالله بن محمد حضینی و دیگران - . مثل علی بن مهزیار، بنا برتصریح شیخ در رجال خود. - بوده، تا حدی که از طرف آن حضرت خدمت به ایشان محول گردید و به وکالت ایشان انتخاب گردید. این دو برادر کتاب های زیادی نوشته اند و می گویند که حسن پنجاه کتاب نوشت و سعید با این دو شناخته می شد.»

ابن ندیم در صفحه سیصد و ده فهرست، شرح حال او را آورده و می گوید: «حسن و حسین فرزندان سعید اهوازی از اهل کوفه و از دوستداران علی بن حسین و از اصحاب امام رضا علیه السّلام می باشند. آنها از نظر علم، وسیع ترین عالمان زمان خود در فقه و آثار و مناقب و دیگر علوم شیعه بودند و این دو، حسن و حسین فرزندان سعیدبن حماد بن سعید و از مصاحبان اباجعفر بن رضا، امام محمدتقی علیه السّلام بودند.»

ابن حجر شرح حال او را در صفحه دویست و هشتاد و چهار جلد دوم لسان المیزان هم آورده است. و بالجمله وثاقت او و برادرش و بزرگی این دو از مسلّمات بوده و اصحاب رجالی هم بر آن تصریح دارند. مصنف هم با کلامش این را تائید کرده که می گوید: «جلالت و بزرگی حسین بن سعید و احمد بن محمد بن عیسی ما را بی نیاز می کند ازاینکه تالیفات این دو را مورد بررسی قرار دهیم.»

**[ترجمه]

مؤلفاته

قد عرفت من النجاشیّ و غیره أنّ له ثلاثین کتابا و هی:

«1»- کتاب الوضوء. «2»- کتاب الصلاة. «3»- کتاب الزکاة.

«4»- کتاب الصوم. «5»- کتاب الحجّ. «6»- کتاب النکاح.

«7»- کتاب الطلاق. «8»- کتاب الخمس. «9»- کتاب الشهادات.

«10»- کتاب الصید و الذبائح. «11»- کتاب المکاسب. «12»- کتاب الأشربة.

«13»- کتاب الزیارات. «14»- کتاب التقیّة. «15»- کتاب الردّ علی الغلات.

«16»- کتاب المناقب. «17»- کتاب المثالب. «18»- کتاب الزهد.

«19»- کتاب المروّة(1).

«20»- کتاب تفسیر القرآن. «21»- کتاب الوصایا.

«22»- کتاب الفرائض. «23»- کتاب الحدود. «24»- کتاب الدیات.

«25»- کتاب الملاحم. «26»- کتاب الدعاء(2).

«27»- کتاب حقوق المؤمنین و فضلهم (3)

«28»- کتاب العتق و التدبیر و المکاتبة. «29»- کتاب الأیمان و النذور(4).

ص: 216


1- 1. فی فهرست الطوسیّ: کتاب المروة و التجمل.
2- 2. اورد ابن الندیم فی فهرسته أسامی بعض کتبه و هی ما ذکرناها تحت رقم 1 و 2 و 4 و 6 و 7 و 8 و 9 و 15 و 17 و 18 و 24 و 30.
3- 3. فی فهرست الطوسیّ کتاب المؤمن.
4- 4. فی فهرست الطوسیّ الایمان و النذور و الکفّارات.

«30»- کتاب التجارات و الإجارات.

و أضاف الطوسیّ علی ذلک کتاب البشارات. و المصنّف: علیه أصلا، ثمّ قال: و یظهر من بعض مواضعه أنّه کتاب النوادر لأحمد بن محمّد بن عیسی (1).

**[ترجمه]از نجاشی و دیگران شناختیم که برای او سی کتاب است که عبارتند از:

1.کتاب الوضوء

2.کتاب الصلاة

3.کتاب الزکوة

4.کتاب الصوم

5.کتاب الحج

6.کتاب النکاح

7.کتاب الطلاق

8.کتاب الخمس

9.کتاب الشهادات

10.کتاب الصید والذبائح

11.کتاب المکاسب

12.کتاب الاشربه

13.کتاب الزیارات

14.کتاب التقیّه

15.کتاب الردّ علی الغلات

16.کتاب المناقب

17.کتاب المثالب

18.کتاب الزهد

19.کتاب المرّوة - . درفهرست شیخ طوسی «کتاب المروة و التجمل» -

20.کتاب تفسیرالقرآن

21.کتاب الوصایا

22.کتاب الفرائض

23.کتاب الحدود

24.کتاب الدیات

25.کتاب الملاحم

26.کتاب الدعاء - . ابن ندیم در فهرستش اسامی بعضی کتاب ها را آورده که ما در شماره های 14،2،4،6،7،8،9،17،18،24،30 ذکر کرده ایم. -

27.کتاب حقوق المؤمنین و فضلهم - . در فهرست طوسی «کتاب المؤمن» است. -

28.کتاب العتق والتدبیر والمکاتبه

29.کتاب الایمان والنذور - . در فهرست طوسی «الایمان و النذور و الکفارات» است. -

30.کتاب التجارات و الاجارات

و شیخ طوسی بر این ها کتاب «البشارات» را اضافه نمود و کتاب «المصنف» اصلش برای او می باشد. سپس می گوید: «از بعضی از مواضع آن ظاهر می شود که این کتاب، کتاب النوادر احمد بن محمد بن عیسی است.» - . یعنی ابوجعفر احمد بن محمد بن عیسی بن عبدالله بن سعد بن مالک بن احوس اشعری، شیخ و فقیه و شناخته شده در قم، امام رضا و امام محمدتقی و امام عسکری علیهم السّلام را زیارت کرد، ثقه نزد اصحاب است و او را به فضل وبزرگی ستوده اند. -

**[ترجمه]

مشایخه و من روی عنهم

یروی عن جماعة کثیرة مضافا إلی ما سمعت من روایته عن الأئمّة الثلاثة علیهم السّلام، و إحصاؤهم یحتاج إلی تتّبع الأسانید و لا یسعنا ذلک فی هذا المختصر فلنقتصر بذکر بعضهم.

«1»- إبراهیم بن أبی البلاد «2»- ابن أبی نجران.

«3»- صفوان بن یحیی. «4»- ابن أبی عمیر.

«5»- الحسین بن علوان. «6»- محمّد بن سنان.

«7»- عثمان بن عیسی. «8»- الحسن بن سعید أخوه.

«9»- القاسم بن عروة. «10»- القاسم بن محمّد الجوهریّ.

«11»- فضالة بن أیوب. «12»- محمّد بن أبی حمزة.

«13»- یعقوب بن یقطین. «14»- علیّ بن النعمان.

«15»- علیّ بن الصلت. «16»- سلیمان بن صیف الجعفریّ.

«17»- حمّاد بن عیسی. «18»- عبد اللّه بن بحر.

«19»- محمّد بن مهران الکرخیّ. «20»- محمّد بن الفضیل.

«21»- علیّ بن أبی جهمة. «22»- الهیثم بن واقد.

«23»- محمّد بن الحصین. «24»- محمّد بن الحسین بن صغیر.

«25»- نضر بن سوید. «26»- الحسین بن میمون.

«27»- الحسن بن محبوب. «28»- محمّد بن إسماعیل بن بزیع.

«29»- عمرو بن عثمان الأعمی. «30»- محمّد بن منصور.

ص: 217


1- 1. أی أحمد بن محمّد بن عیسی بن عبد اللّه بن سعد بن مالک بن الاحوس الأشعریّ أبو جعفر، شیخ قم و وجهها و فقیهها غیر مدافع لقی الرضا و أبا جعفر الثانی و أبا الحسن العسکریّ علیهم السّلام، و ثقة أصحابنا و أطرءوه بالفضل و الجلالة.

«31»- یحیی الحلبیّ. «32»- الحسین بن یسار.

«33»- الفضل بن صالح. «34»- علیّ بن سعید.

«35»- جعفر بن بشیر. «36»- أحمد بن حمزة

«37»- أحمد بن محمّد بن أبی نصر البزنطیّ «38»- الحسن بن علیّ بن فضّال.

«39»- علیّ بن أسباط. «40»- علیّ بن حدید.

**[ترجمه]از جماعت زیادی روایت می کند. اضافه بر آن شنیدم که روایت هایش از ائمه ثلاث علیهم السّلام و در شمارش آوردن این ها احتیاج به یک تحقیق سندی داشت که فرصت ما چنین اجازه ای نمی داد و در این مختصر به ذکر تعدادی از آنها بسنده می کنیم:

1.ابراهیم بن ابی بلاد

2.ابن ابی بحران

3.صفوان بن یحیی

4.ابن ابی عمر

5.حسین بن علوان

6.محمد بن سنان

7.عثمان بن عیسی

8.حسن بن سعید (برادرش)

9.قاسم بن عروة

10.قاسم بن محمد جوهری

11.فضّالة بن ایوب

12.محمد بن ابی حمزه

13.یعقوب بن یقطین

14.علی بن نعمان

15.علی بن صلت

16.سلیمان بن صیف جعفری

17.حماد بن عیسی

18.عبدالله بن بحر

19.محمد بن مهران کرخی

20.محمد بن فضیل

21.علی بن ابی جهمة

22.هیثم بن واقد

23.محمد بن حصین

24.محمد بن حسین بن صغیر

25.نضربن سوید

26.حسین بن میمون

27.حسن بن محبوب

28.محمد بن اسماعیل بن بزیع

29.عمرو بن عثمان اعمی

30.محمد بن منصور

31.یحیی حلبی

32.حسین بن یسار

33.فضل بن صالح

34.علی بن سعید

35.جعفر بن بشیر

36.احمد بن حمزه

37.احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی

38.حسن بن علی بن فضّال

39.علی بن اسباط

40.علی بن حدید

**[ترجمه]

الراوون عنه

یروی عنه جماعة کثیرة منهم:

«1»- أحمد بن محمّد بن خالد. «2»- أحمد بن محمّد بن عیسی.

«3»- إبراهیم بن هاشم. «4»- سعد بن عبد اللّه.

«5»- علیّ بن مهزیار. «6»- بکر بن صالح.

«7»- علیّ بن الحکم. «8»- الحسین بن الحسن بن أبان.

«9»- علیّ بن إبراهیم بن هاشم. «10»- أحمد بن محمّد الحسن بن السکن القرشیّ.

«11»- أحمد بن محمّد الدینوریّ. «12»- أبو داود سلیمان بن سفیان المسترق

«13»- أحمد بن الحسین بن سعید ابنه. «14»- محمّد بن علیّ بن محبوب.

«15»- محمّد بن عیسی. «16»- سهل بن زیاد.

**[ترجمه]عده زیادی از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1. احمد بن محمد بن خالد

2. احمد بن محمد بن عیسی

3. ابراهیم بن هاشم

4. سعد بن عبدالله

5. علی بن مهزیار

6. بکر بن صالح

7. علی بن حکم

8. حسین بن حسن بن ابان

9. علی بن ابراهیم بن هاشم

10. احمد بن محمد حسن بن سکن قرشی

11. احمد بن محمد دینوری

12. ابوداوود سلیمان بن سفیان مسیرق

13. احمد بن حسین بن سعید (فرزندش)

14. محمد بن علی بن محبوب

15. محمد بن عیسی

16. سهل بن زیاد

**[ترجمه]

مولده و مدفنه

لم نقف علی تاریخ ولادته و لا وفاته، نعم قد عرفت سابقا أنّه تحوّل إلی قمّ فنزل علی الحسن بن أبان، و توفّی بقمّ.

ص: 218

**[ترجمه]اطلاع تاریخی از ولادت و وفات او نداریم، بله آنقدر دانستیم که او به قم رفت و بر حسن بن ابان وارد شده و در قم درگذشت.

**[ترجمه]

51- الآمدی، القاضی ناصح الدین أبو الفتح

عبد الواحد بن محمّد بن عبد الواحد بن محمّد بن عبد الواحد التمیمیّ الآمدیّ فاضل عالم محدّث إمامی شیعیّ عدّه جماعة من الفضلاء من جملة أجلّة العلماء الإمامیّة، منهم ابن شهرآشوب قال فی أوائل کتاب المناقب فی أثناء تعداد کتب الخاصّة و بیان أسانیدها: و قد أذن لی الآمدی فی روایة غرر الحکم، و قال فی کتاب معالم العلماء ص 72: عبد الواحد بن محمّد بن عبد الواحد الواحدی التمیمیّ، له غرر الحکم و درر الکلم (1) یذکر فیه أمثال أمیر المؤمنین علیه السّلام و حکمه،(2) و قد ترجمه صاحب ریاض العلماء، و العلّامة النوریّ فی المستدرک ج 3 ص 491 و العلّامة الخونساریّ فی الروضات ص 444، و عدّه من معاصری شیخنا الطّوسی و سیّدنا المرتضی و الرضیّ و هو غریب.

**[ترجمه]قاضی ناصح الدین ابوالفتح عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد تمیمی آمدی، فاضل، عالم و محدث امامی و شیعی است که جماعتی از فضلاء او را بزرگ ترین علمای امامیه شمرده اند. از جمله آن فضلاء، ابن شهر آشوب در اوایل کتاب مناقب در اثنای معرفی و شمارش کتاب های شیعه و بیان سندهای آن می گوید: و در صفحه هفتاد و دو کتاب معالم العلماء می گوید: «عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد واحدی تمیمی برای او کتاب غررالحکم و درر الکلم - . در صیدا به سال 1349 چاپ گردید. - است که در آن مثل های امیرالمؤمنین و حکمت های کلام آن حضرت را بیان کرده است.» - . المستدرک 3/491 -

و شرح حال او را صاحب ریاض العلماء و علامه نوری در صفحه چهارصد و نود و یک جلد سوم المستدرک و علامه خوانساری در صفحه چهارصد و چهل و چهار روضات الجنات آورده است و او را از معاصرین شیخ طوسی و سید مرتضی و سید رضی شمرده اند که بعید به نظر می رسد.

**[ترجمه]

52- الکفعمیّ

[الثناء علیه]

الشیخ تقیّ الدین إبراهیم بن الشیخ زین الدین علیّ بن الشیخ بدر الدین حسن ابن محمّد بن صالح بن إسماعیل الحارثی الهمدانیّ العاملی، الکفعمیّ (3) مولدا، اللّویزیّ محتدا، الجبعیّ أبا، التقیّ لقبا. و هو أخ الشیخ شمس الدین محمّد الجبعیّ جدّ الشیخ البهائیّ، المولود سنة 822.

کان شیخنا المترجم من الفقهاء الإمامیّة فی القرن التاسع و ثقاتهم، و قد جمع بین العلم و الأدب و الفقه و الحدیث و الزهد و التقوی، طفحت صفحات المعاجم علی إطرائه و الثناء علیه قال الشیخ الحرّ بعد سرد نسبه: کان ثقة فاضلا أدیبا شاعرا عابدا زاهدا ورعا. إ ه(4).

ص: 219


1- 1. طبع فی صیدا فی سنة 1349.
2- 2. راجع المستدرک ج 3 ص 491.
3- 3. نسبة الی کفعم کزمزم، قریة من قری جبل عامل.
4- 4. أمل الآمل ص 5.

و قال الخونساریّ فی روضات الجنّات ص 7: هو العالم الباذل الورع الأمین، و الثقة النقه الأدیب الماهر المتقن المتین. إ ه.

و قال المامقانیّ فی تنقیح المقال ج 1 ص 27: هو من مشاهیر الفضلاء و المحدّثین و الصلحاء المتورّعین، و کان بین زمانی الشهیدین رحمة اللّه علیهما، و وصفه فی فهرست الوسائل بالورع، و عدالته لا تحتاج إلی بیان. إ ه.

له ذکره الجمیل فی غیر ذلک من التراجم أیضا، یوجد ترجمته فی ریاض العلماء و سفینة البحار ص 77 و الکنی و الألقاب ج 3 ص 95 و غیرها من المعاجم.

**[ترجمه]شیخ تقی الدین ابراهیم بن شیخ زین الدین علی بن شیخ بدرالدین حسن بن محمد بن صالح بن اسماعیل حارثی همدانی عاملی کفعمی - . منسوب به «کفعم» بر وزن رمزم، روستایی از توابع جبل عامل است. -

که «کفعم» محل تولد اوست؛ نژادش لویزی و از طریق پدر جبعی می باشد و تقی هم لقب اوست. او برادر شیخ شمس الدین محمد جبعی جدّ شیخ بهبهانی است که سال تولدش 822 می باشد.

شیخ مورد بحث ما، از فقهای امامیه قرن نهم و موثقین آنهاست و بین علم و ادب و فقه و حدیث و زهد و تقوا را جمع نموده است. صفحه های کتاب های تراجم از ستایش و ثناء او پر است، شیخ حر بعد از بیان نسبتش می گوید: «او شخصیتی موثق، فاضل، ادیب، شاعر، عابد و پارسا بود.» - . امل الآمل: 5 - خوانساری در صفحه هفت روضات الجنات می گوید: «او عالم بخشنده و پارسا و امین، موثق و پاک، ادیب و طاهر و مورد اطمینان و مستحکم بود.» مامقانی در صفحه بیست و هفت جلد اول تنقیح المقال می گوید: «او از مشهورترین فضلاء و محدثین و صالحان پارسا بود و در عصر دو شهیدین (رحمهما الله) زندگی می کرد و او را در فهرست و مسائل به پارسایی توصیف نموده اند و عدالتش نیازی به بیان ندارد.»

نام و یاد زیبای او در دیگر کتاب های تراجم هم آمده است. شرح حال او در ریاض العلماء، صفحه هفتاد و هفت سفینة البحار، صفحه نود و پنج جلد سوم الکنی والالقاب و دیگر معاجم آمده است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

«1»- البلد الأمین (1).

«2»- صفوة الصفات فی شرح دعاء السمات.

«3»- فروق اللّغة. «4»- المنتقی فی العوذ و الرقی.

«5»- الحدیقة الناظرة. «6»- نور حدقة البدیع (2)

«7»- النحلة. «8»- فرج الکرب.

«9»- العین المبصرة. «10»- الکوکب الدریّ

«11»- رسالة فی وفیات العلماء. «12»- رسالة فی البدیع.

«13»- ملحقات الدروع الواقیة. «14»- مجموع الغرائب.

«15»- المصباح و هو الجنّة الواقیة و الجنّة الباقیة، و قد فرغ منه سنة 895.

«16»- نهایة الارب فی أمثال الأدب کبیر فی مجلّدین.

«17»- قراضة النضیر فی التفسیر تلخیص من مجمع البیان للطبرسیّ.

«18»- الرسالة الواضحة فی شرح سورة الفاتحة.

«19»- تعلیقات علی کشف الغمّة للإربلیّ، و غیر ذلک من کتبة و رسائله و نسب إلیه صاحب البلغة کتاب الجنّة الواقیة، کأنّه مختصر للمصباح، و قال المصنّف: إنّه لبعض المتأخرین، و ربّما ینسب إلی الکفعمیّ.

ص: 220


1- 1. فیه شرح الصحیفة السجّادیة و کتاب المقصد الاسنی فی شرح الأسماء الحسنی و رسالة فی محاسبة النفس و قد فرغ منه سنة 868.
2- 2. شرح لبعض قصائد العرب المشهورة.

و له قصائد منضودة منها قصیدة فی مدح أمیر المؤمنین علیه السّلام تبلغ 190 بیت، و له أرجوزة طویلة تنوف علی 130 بیت یفصل فیها الأیّام الشریفة التی استحبّ صیامها و عظمت برکاتها فی الشریعة(1).

**[ترجمه]1. بلدالامین - . در آن شرح صحیفه سجادیه و کتاب «المقصد الاسنی فی شرح الاسماء الحسنی» و رساله ای در محاسبه نفس است که در سال 868 نگارش آن پایان یافت. -

2. صفوة الصفات فی شرح دعاء السمات

3. فروق اللغة

4. المنتقی فی العوذ والرقی

5. الحدیقه الناظره

6. نور حدقة البدیع - . شرحی بر بعضی از قصائد مشهور عرب می باشد. -

7. النحلة

8. فرج الکرب

9. العین المبصرة

10. الکوکب الدرّی

11. رسالة فی وفیات العلماء

12. رسالة فی البدیع

13. ملحقات الدروع الواقیه

14. مجموع الغرائب

15. المصباح و هو الجنه الواقیه و الجنه الباقیه، که در سال 895 از نگارش آن فارغ شد.

16. نهایة الارب فی امثال الادب، کتابی بزرگ در دو جلد

17. قراضة النضیر فی التفسیر، خلاصه ای از مجمع البیان طبرسی است.

18. رساله الواضحه فی شرح سورة الفاتحه

19. تعلیقات بر کشف الغّمه اربلی

و غیر از این کتاب و رسائل دیگر. و صاحب البلغه به او کتاب «الجنة الواقیه» را نسبت داده است، مثل آن که مختصر مصباح است. مصنف می گوید: «این برای بعضی از متأخرین است و چه بسا به کفعمی نسبت داده می شود.»

برای کفعمی قصائدی هم وجود دارد که از جمله آنها قصیده ای در مدح امیرالمؤمنین علیه السّلام است که به یکصد و نود بیت می رسد، و همچنین منظومه ای طولانی می باشد که به یکصد و سی بیت می رسد که در آن به تفصیل به روزهای مبارکی که روزه در آنها مستحب است و از ثواب بزرگی در اسلام برخوردار می باشد، پرداخته است. - . روضات الجنات: 7 -

**[ترجمه]

مشایخه و من یروی عنهم

یروی عن جماعة من المشایخ، منهم:

«1»- والده زین الدین علیّ بن الحسن، و کان من أعاظم الفقهاء الورعین، و قد ینقل عنه کثیرا فی کتابه معبّرا عنه بالفقیه الأعظم الأورع قدّس سرّه.

«2»- أخوه الصالح الفاضل الجلیل أحمد بن علیّ صاحب کتاب زبدة البیان فی عمل شهر رمضان، ینقل عنه فی الحواشی نادرا.

«3»- السیّد الفاضل الشریف الجلیل حسین بن مساعد الحسینی الحائریّ صاحب کتاب تحفة الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار.

«4»- السیّد الحسیب النسیب علیّ بن عبد الحسین بن سلطان الموسویّ الحسینی صاحب کتاب دفع الملامة عن علیّ علیه السّلام فی ترک الإمامة، و کان بینهما مکاتبات و مراسلات بالنظم و النثر.

**[ترجمه]از جماعتی از بزرگان و اساتید روایت نموده که از آن جمله اند:

1. پدرش زین الدین علی بن حسن؛ او از بزرگان فقهای پارسا بود در کتابش از او بسیار روایات نقل کرده و از او به فقیه بزرگ و پارسا (قدس سره) تعبیرنموده است.

2. برادرش صالح، فاضل و بزرگوار احمد بن علی نویسنده کتاب «زبدة البیان فی عمل شهر رمضان» از او در حواشی به ندرت نقل کرده است.

3. سید فاضل و شریف و بزرگوار حسین بن مساعد حسینی حائری، نویسنده کتاب «تحفة الابرار فی مناقب الائمة الاطهار».

4. سید با حسب و نسب، علی بن عبدالحسین بن سلطان موسوی حسینی نویسنده کتاب «دفع الملامة عن علی علیه السّلام فی ترک الامامة»، بین این دو نامه ها و مکتوباتی از نظم و نثر وجود دارد.

**[ترجمه]

مولده و وفاته

کانت ولادة شیخنا المترجم قریبا من سنة 828، و وفاته 905، کما أرّخه فی کشف الظنون فی عنوان نور حدقة، و قبره فی قریة جب شیث مزار معروف (2).

و کأنّه یوصی أهله بدفنه فی الحائر المقدّس بأرض تسمّی عقیرا بقوله:

سألتکم باللّه أن تدفنوننی *** إذا متّ فی قبر بأرض عقیر

فإنّی به جار الشهید بکربلا *** سلیل رسول اللّه خیر مجیر

فإنّی به فی حفرتی غیر خائف *** بلا مریة من منکر و نکیر

أمنت به فی موقفی و قیامتی *** إذ الناس خافوا من لظی و سعیر

ص: 221


1- 1. راجع الروضات ص 7.
2- 2. الذریعة ج 3 ص 143.

فإنّی رأیت العرب یحمی نزیلها *** و یمنعه من أن ینال بضیر

فکیف بسبط المصطفی أن یذود من *** بحائره ثاو بغیر نصیر

و عار علی حامی الحمی و هو فی الحمی *** إذا ضلّ فی البیدا عقال بعیر

**[ترجمه]ولادت کفعمی که شرح حالش را آورد ه ایم، نزدیک به سال 828 بود و وفاتش سال 905، چنان چه در «کشف الظنون» در عنوان «نورحدقة» این تاریخ را آورده است و قبرش در روستای جب شیث، مزار معروفی می باشد. - . الذریعه 3/143 -

او خود به خانواده اش وصیت کرده بود که او را در کربلا و زمینی که به اسم «عقیر» می باشد دفن کنند، چنان که سروده است:

من از شما (خانواده ام) می خواهم برای خدا، مرا بعد از مرگم در سرزمین عقیر (کربلا) دفن کنید

بدین وسیله من با شهید کربلا همسایه خواهم شد؛ شخصیتی که از سلالۀ پاک رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم بوده و بهترین پناه دهنده است

من به خاطر محبت آن بزرگوار، بدون تردید از منکر و نکیر هیچ گونه واهمه ای نخواهم داشت

من با توسل به سید الشهدا علیه السّلام در قبر و در روز قیامت از عذاب الهی در امان خواهم بود و این در حالی است که مردم از جهنم و شعله های آتش در بیم و هراس خواهند بود

من اقوام عرب را دیده ام که از میهمان خویش حمایت می کنند و از رسیدن آسیب به او جلوگیری می نمایند

چطور ممکن است فرزند مصطفی صل الله علیه و آله و سلم رد کند کسی را که غریب و تنها در کوی او آرمیده باشد

چون ننگ است که نگهبان قُرُقگاه خود در آنجا باشد و در بیابان افسار شتری گم شده باشد

**[ترجمه]

53- بهاء الدین النیلی

[الثناء علیه]

السیّد الأجلّ العلّامة النحریر علیّ بن عبد الکریم بن عبد الحمید بهاء الدین النیلیّ الحسینیّ النجفیّ النسابة المحدّث الرجالیّ أورد العلّامة النوریّ فی المستدرک ج 3 ص 435 ترجمته و نسبه فقال: السیّد الأجل الأکمل الأرشد المؤید العلّامة النحریر بهاء الدین علیّ بن السیّد غیاث الدین عبد الکریم بن عبد الحمید بن عبد اللّه بن أحمد بن الحسن بن علیّ بن محمّد بن علیّ غیاث الدین- الذی خرج علیه جماعته من العرب بشطّ سوراء بالعراق و حملوا علیه و سلبوه فمانعهم عن سلب سراویله فضربه أحدهم فقتله، و کان عالما تقیّا- ابن السیّد جلال الدین عبد الحمید- الذی یروی عنه محمّد بن جعفر المشهدیّ فی المزار الکبیر، و قال فیه: أخبرنی السیّد الأجل العالم عبد الحمید بن التقیّ عبد اللّه بن أسامة العلویّ الحسینی رضی اللّه علیه فی ذی القعدة من سنة ثمانین و خمسمائة قراءة علیه بحلّة الجامعین- ابن عبد اللّه بن أسامة- المتولّی النقابة بالعراق- ابن أحمد بن علیّ بن محمّد بن عمر-الرئیس الجلیل الّذی ردّ اللّه علی یده الحجر الأسود لمّا نهبت القرامطة مکّة فی سنة ثلاث و عشرین و ثلاث مائة، و أخذوا الحجر و أتوا به إلی الکوفة، و علّقوه فی الساریة السابعة من المسجد التی ذکرها أمیر المؤمنین علیه السّلام، فإنّه قال ذات یوم بالکوفة: لا بدّ أن یسلب فی هذه الساریة، و أومأ إلی الساریة السابعة، و القصّة طویلة و بنی قبر جدّه أمیر المؤمنین علیه السّلام من خالص ما له- ابن یحیی القائم بالکوفة ابن الحسین النقیب الطاهر ابن أبی عانقة أحمد الشاعر المحدّث ابن أبی علیّ عمر بن أبی الحسین من أصحاب الکاظم علیه السّلام المقتول سنة خمسین و مائتین الذی حمل رأسه فی قوصرة إلی المستعین- ابن أبی عانقة الزاهد العابد الحسین- الملقب بذی الدمعة الذی ربّاه الصادق علیه السّلام و ورثه علما جمّا- ابن زید الشهید ابن السجّاد علیه السّلام، النیلی النجفیّ النّسابة، و هو کما

ص: 222

فی الریاض الفقیه الشاعر الماهر العالم الفاضل الکامل صاحب المقامات و الکرمات العظیمة قدس اللّه روحه الشریف کان من أفاضل عصره و أعالم دهره، و کذا جدّه السیّد عبد الحمید.

له مؤلّفات شریفه قد أکثر النقل عنها نقلة الأخبار و سدنة الآثار أحسنها کتاب الأنوار المضیئة فی الحکمة الشرعیّة فی مجلدات عدیدة، قیل: إنها خمسة، و قد عثرنا بحمد اللّه تعالی علی المجلّد الأوّل و هو فی الأصول الخمسة، و فی ظهره فهرست جمیع المجلّدات، و تاریخ الفهرست یوم الأحد 17 جمادی الأولی سنة 777، و یظهر من قرائن کثیرة أنّها نسخة الأصل إ ه.

و ذکره تلمیذه الحسن بن سلیمان الحلّی فی کتابه مختصر البصائر فقال: و ممّا رواه لی و رویته عند السیّد الجلیل السعید الموفّق الموثّق بهاء الدین علیّ بن السیّد عبد الکریم. إ ه.

و قال ابن فهد فی کتاب المهذّب فی مبحث عمل نیروز: و یعضد ما قلناه ما حدّثنی به المولی السیّد المرتضی العلّامة بهاء الدین علیّ بن عبد الحمید(1) النسابة دامت فضائله إ ه(2)

و ذکره المصنّف فی المقدّمة الثانیة من الکتاب و قال: و السیّد المذکور من أفاضل النقباء و النجباء و بالجملة فالرجل من أعیان الشیعة و أجلّة مروجی الشریعة، و فطاحل المصنّفین من الإمامیّة، یوجد ذکره مع الجلالة و الحفاوة فی ریاض العلماء و روضات الجنّات: 387 و خاتمة المستدرک ج 3 ص 435 و سفینة البحار ج 1 ص 114 و فی الذریعة ج 2 ص 397 و 415 و 442 و 500 و ج 3 ص 178 و 332 و ج 8 ص 81 و ج 10 ص 157.

**[ترجمه]سید بزرگ وعلامه حاذق، علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید بهاءالدین نیلی حسینی نجفی، نسب شناس، حدیثی و رجالی می باشد. علامه نوری در صفحه چهارصد وسی و پنج جلد سوم المستدرک شرح حال و نسب او را آورده و می گوید: «سید بزرگ و کامل و رشدیافته و مورد تایید، علامه حاذق بهاءالدین علی بن سید غیاث الدین عبدالکریم بن عبدالحمید بن عبدالله بن احمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی غیاث الدین، کسی که جماعتی از عرب در شط سوراء عراق بر او خروج کردند، بر او حمله بردند و جلوی آنها را گرفتند و او از گرفتن لباس هایش مانع شد، پس یکی بر او ضربه ای وارد کرد و او را به قتل رساند و او عالم باتقوایی بود؛ پسر سید جلال الدین عبدالحمید، کسی که از او محمد بن جعفر مشهدی در مزار کبیر روایت می کند و می گوید: «خبرداد مرا سید بزرگ و عالم عبدالحمید بن تقی، عبدالله بن اسامه علوی حسینی(رضی الله عنه) در ماه ذی قعده سال 580 که در حله نزد او قرائت کردم»؛ پسر عبدالله بن اسامه، از متولیان نقابت و سرپرستی در عراق؛ پسر احمد بن علی بن عمر، رئیس بزرگواری که حجرالاسود را هنگامی که قرامطه (فرقه ای از اسماعیلیه) کعبه را در سال 323 خراب کردند و حجرالاسود را برداشتند و به کوفه آوردند و در کنار ستون هفتم مسجد آویختند که امیرالمومنین علیه السّلام از آن سخن گفت، و در آن روز در کوفه فرمود: «ناچارید که از آن ستون بردارید» و به ستون هفتم اشاره نمود، داستانش طولانی است و او قبر جدش امیرالمومنین علیه السلام را با مال خودش بنا نمود؛ پسر یحیی که در کوفه قیام نمود؛ پسر حسین سرپرست کوفه، طاهر بن ابی عانقه احمد شاعر و محدث؛ پسر ابی علی عمر؛ پسر ابوالحسین از اصحاب امام کاظم علیه السّلام که در سال 250 کشته شد و سرش را در زنبیلی که برای حمل خرما هست قرار دادند و برای مستعین بردند؛ پسر حسین، ابی عانقه، زاهد و عابد، ملقب به صاحب اشک که امام صادق علیه السّلام او را پرورش داد و علم فراوانی میراث او قرار داد؛ پسر زید شهید؛ پسر امام سجاد علیه السلام، نیلی نجفی و نسب شناس، و او چنان چه در ریاض آمده فقیه، شاعر حاذق، عالم، فاضل، کامل و دارای مقامات و کرامت های بزرگ (قدس الله روحه الشریف) از فضلای عصرخود و دانشمندان روزگارش می باشد و جد ایشان سید عبدالحمید است.

برای او تالیفات شریفه ای هست که در بیشتر آنها اخبار و روایات و آثار محکم اهل بیت نقل شده که بهترین آنها کتاب «الانوار المضیئه فی الحکمه الشرعیه» در مجلدات زیادی است، عده ای می گویند پنج جلد است و ما به حمد الهی به جلد اول آن دست یافتیم که در آن اصول پنج گانه آمده بود و در پشت آن فهرست همه مجلدات آمده بود. تاریخ این فهرست روز یک شنبه هفدهم جمادی الاول سال 777 بود واز قرائن زیاد برمی آید که این نسخه اصلی باشد.»

و شاگردش حسن بن سلیمان حلّی در کتاب خود «مختصرالبصائر» از او یاد می کند و می گوید: «از کسانی که برای من روایت کرد و آن را نزد سید بزرگوار، سعادتمند، موفق و موثق بهاءالدین علی بن سید عبدالکریم روایت کردم.»

وابن فهد در کتاب مهذّب در مباحث اعمال نوروز می گوید: «و علامه بهاءالدین علی بن عبدالحمید آنچه را که ما گفتیم و آن چه را که حدیث کرد به واسطه آن مولی سید مرتضی را تقویت می کند، - . چنان چه متداول است، او را به جدش نسبت داده و برای همین او را با همنامش علی بن عبدالحمید نویسنده «انوار المضیئه احوال الحجه» اشتباه کرده است. -

نسب شناسی که فضایلش تداوم دارد.» - . روضات الجنات: 387 -

مصنف در مقدمه دوم از کتاب نام او را آورده و می گوید: «و سید مذکور از برترین خوبان و نیکان و بالجمله مردی از عالمان شیعه و بزرگان مروج دین و از برترین های نویسندگان امامیه است که نامش با بزرگی و تجلیل در ریاض العلماء، صفحه سیصد و هشتاد و هفت روضات الجنات، صفحه چهارصد و سی و پنج جلد سوم خاتمه المستدرک، صفحات یکصد و چهارده و پانصد جلد اول، و صفحات یکصد و هفتاد و هشت و سیصد و سی و دو جلد سوم، و صفحه هشتاد و یک جلد هشتم، و صفحه یکصد و پنجاه و هفت جلد دهم سفینة البحار آمده است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

«1»- الأنوار المضیئة فی الحکمة الشرعیّة الإلهیّة، و قد یعبّر عنه بالأنوار الالهیّة و هو کتاب کبیر فی خمس مجلّدات:، الأوّل فی علم الکلام و فیه إثبات ما علیه الطائفة

ص: 223


1- 1. نسبة الی الجد کما هو المتداول، و لاجل ذلک اشتبه المترجم له مع سمیه علیّ بن عبد الحمید صاحب أنوار المضیئة فی أحوال الحجة علیه السلام.
2- 2. راجع الروضات: ص 387.

الاثنا عشریّة و بطلان غیره بالأدلّة النقلیّة و البراهین العقلیّة، الثانی فی بیان الناسخ و المنسوخ و المحکم و المتشابه و العامّ و الخاصّ و المطلق و المقیّد و غیر ذلک من مباحث اصول الفقه، الثالث و الرابع فی فقه آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله، و الخامس فی بیان أسرار القرآن و قصصه مع فوائد اخری. قد عرف سابقا أنّ المجلّد الأوّل کان عند العلّامة النوریّ، و کان المجلّد الخامس عند الشیخ علیّ بن الشیخ محمّد ابن صاحب المعالم (1).

«2»- السلطان المفرّج عن أهل الإیمان.

«3»- الدرّ النضید فی مغازی الإمام الشهید.

«4»- سرور أهل الإیمان (2).

«5»- تبیان انحراف الکشّاف، أو بیان الجزاف فی انحراف صاحب الکشّاف.

«6»- النکت اللّطاف الواردة علی صاحب الکشّاف. أورد فیهما ثمانمائة إیراد علی صاحب الکشّاف.

«7»- الإنصاف فی الردّ علی الکشّاف، و یحتمل اتّحاده مع سابقهما.

«8»- الغیبة، منتخب من کتاب الأنوار المضیئة فی أحوال الحجّة الغائب المنتظر علیه السّلام للسیّد علم الدین المرتضی علیّ بن جلال الدین عبد الحمید النسّابة ابن شمس الدین أبی علیّ شیخ الشرف فخار بن معد بن فخار بن أحمد الموسویّ، من علماء أوائل القرن الثامن. و احتمل صاحب الرّوضات اتّحاده مع کتابه السلطان المفرّج عن أهل الإیمان

«9»- کتاب الرجال، ذیّله السیّد جمال الدین بن الأعرج العمیدیّ بأمره و ذکر فی الذیل أحوال العلماء الّذین کانوا فی عصر العلامة و بعده و بلغوا ستّا و عشرین، کما استخرج صاحب المعالم منهم ستّا و عشرین، و منهم المصنّف و ذکر من تصانیفه الأنوار

ص: 224


1- 1. راجع الذریعة ج 2 ص 417.
2- 2. فی علامات ظهور صاحب الزمان علیه السّلام کما فی الروضات، نص علی الکتب الأربعة المصنّف فی المقدّمة الأولی، ثمّ قال فی المقدّمة الثانیة: و کتب السیّد البهاء الدین بن عبد الحمید و الکتابان الاولان مشتملان علی أخبار غریبة فی الرجعة و أحوال القائم علیه السلام إ ه. قلت: یحتمل قویّا أن کتاب الانور المضیئة فی کلام المصنّف غیر ما ذکرناه بل هو الأنوار المضیئة فی أحوال الحجة علیه السلام لسمیّه السیّد علیّ بن عبد الحمید الذی یأتی بعد ذلک أن المترجم له انتخب منه و سماه الغیبة.

الإلهیّة فی خمس مجلّدات، رأی أوّلها فی الخزانة الغرویّة، کما أنّه رأی کتاب الرجال فیها أیضا(1).

و ذکر صاحب الروضات من مصنّفاته کتاب إیضاح المصباح لأهل الصلاح، و هو شرح علی کتاب المصباح الصغیر للشیخ الطوسیّ، و لکنّ الظاهر أنّ الإیضاح لیس لسیّدنا المترجم، بل لسمیّه السیّد بهاء الدّین علیّ ابن مجد الدین محمّد ابن أبی الحسین محمّد ابن أبی الفتح علیّ ابن جلال الدّین النسابة السیّد عبد الحمید بن التقیّ عبد اللّه بن أسامة الحسینیّ (2).

**[ترجمه]«الانوار المضیئه فی الحکمة الشرعیه الالهیه» که از آن به «انوار الالهیه» هم تعبیر شد و این کتاب بزرگی در پنج جلد می باشد؛ جلد اول در علم 1. کلام است و در آن به اثبات طایفه شیعه اثنی عشریه و بطلان غیر آن با ادله نقلی و دلایل عقلی می پردازد. جلد دوم در بیان ناسخ ومنسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقید ودیگر مباحث اصول فقه می باشد. جلد سوم و چهارم در فقه آل محمد صل الله علیه و آله و سلم است. و جلد پنجم در بیان اسرار قرآن و قصه های آن به همراه فواید دیگری از قرآن می باشد.

چنان چه در قبل گفته شد، جلد اول نزد علامه نوری بوده و جلد پنجم نزد شیخ محمد بن صاحب معالم بوده است. - . الذریعه 2 : 417 -

2. السلطان المفرج عن اهل الایمان

3. الدّر النضید فی مغازی الامام الشهید

4. سرور اهل الایمان - . این کتاب در علامات ظهور صاحب الزمان علیه السّلام است، چنان چه در روضات الجنات آمده است و مصنف در مقدمه اول بر اینکه جزو کتاب های چهارگانه است تصریح نموده و سپس در مقدمه دوم می گوید: «و سید بهاءالدین بن عبدالحمید نوشت که دو کتاب اول شامل اخبار غریبه دررجعت واحوال حضرت قائم علیه السّلام است.» مؤلف: احتمال قوی می رود که کتاب الانوار المضیئه در کلام مصنف غیر آنچه ما ذکر کرده ایم باشد، بلکه آن کتاب «الانوار المضیئه فی احوال الحجة علیه السّلام» است که برای همنام او سید علی بن عبدالحمید می باشد که چنان چه در شرح حالش می آید، از آن انتخاب کرده و نامش را غیبت گذاشته است. -

5. تبیان انحراف الکشّاف یا بیان الجزاف فی انحراف صاحب الکشّاف

6. النکت اللطّاف الوارده علی صاحب الکشّاف، در این کتاب هشتصد ایراد بر نویسنده کشّاف وارد کرده است.

7. الانصاف فی الرد علی الکشّاف؛ احتمالاً این کتاب با دو کتاب قبلی یکی باشد.

غیبت، منتخبی از کتاب «الانوار المضیئه فی احوال الحجة الغائب المنتظر علیه السّلام» نوشته سید علم الدین مرتضی علی بن جلال الدین عبدالحمید نسب شناس، فرزند شمس الدین ابی علی شیخ شرف فخاربن 8. معد بن فخار احمد موسوی از علمای اوائل قرن هشتم می باشد. صاحب روضات الجنات احتمال داده که این کتاب با کتاب «السلطان المفرج عن اهل الایمان» یکی باشد.

9. کتاب الرجال، به دستور او سید جلال الدین بن اعرج عمیدی برآن اضافاتی نوشته است و در آن اضافات احوال علمایی که در عصر علامه و بعد او بودند را آورده که به بیست و شش نفر می رسد، چنان چه صاحب معالم هم جزو آن بیست و شش نفر است. و از جمله آنها مصنف است و از جمله تالیفات مصنف، کتاب «الانوار الالهیه» را در پنج جلد ذکر کرده که جلد اول آن را در کتابخانه خطی نجف دیده و کتاب رجال را هم در همان جا دیده است. - . رجوع کنید به الذریعه 10/157 و غیر ذریعه از آنچه که قبلاً ذکر کردیم، و روضات الجنات: 387 -

و صاحب روضات الجنات از جمله تالیفات او را کتاب «ایضاح المصباح لاهل الصلاح» شمرده که این کتاب شرحی بر کتاب «المصباح الصغیر» شیخ طوسی می باشد، ولی ظاهراً ایضاح از این سید - که شرح حالش را می گوییم - نیست، بلکه برای همنام او سید بهاءالدین علی بن مجدالدین محمد ابن ابی حسین محمد بن ابی فتح علی بن جلال الدین نسی شناس، سیدعبدالحمید بن تقی عبدالله بن اسامه حسینی است. - . ذریعه 2/416 و 500 -

**[ترجمه]

مشایخه و الراوون عنه

یروی عن جماعة من المشایخ منهم:

«1»- فخر المحقّقین محمّد بن آیة اللّه العلّامة الحلّیّ.

«2»- السیّد الأجلّ المرتضی عمید الدین عبد المطلب ابن أبی الفوارس.

«3»- العالم الجلیل السیّد ضیاء الدین عبد اللّه ابن أبی الفوارس.

«4»- تاج الشریعة شمس الملّة و الدین أبو عبد اللّه محمّد ابن الشیخ جمال الدین مکّیّ العاملیّ الشهید الأوّل.

«5»- جدّه الأدنی السیّد عبد الحمید النیلیّ.

و یروی عنه جماعة منهم:

«1»- جمال الدین أبو العبّاس أحمد ابن شمس الدین محمّد بن فهد الأسدیّ الحلّیّ، أجازه سنة 791.

«2»- الشیخ الجلیل الحسن بن سلیمان بن خالد الحلّیّ صاحب منتخب البصائر المتقدم ترجمته.

«3»- الشیخ العالم الفقیه عزّ الدین الحسن بن علیّ بن أحمد بن یوسف الشهیر بابن العشرة العاملیّ (3).

ص: 225


1- 1. راجع الذریعة 10 ص 157، و غیره ممّا ذکرناه قبلا و الروضات ص 387.
2- 2. راجع الذریعة ج 2 ص 416 و 500.
3- 3. راجع روضات الجنّات و المستدرک و الذریعة.

**[ترجمه]از جمعی از بزرگان روایت کرده که از آن جمله اند:

1. فخرالحمققین محمد بن آیت الله علامه حلی

2. سید بزرگ، مرتضی عمیدالدین عبدالمطلب بن ابی الفوارس

3. عالم بزرگوار، سیدضیاءالدین عبدالله بن ابی الفوارس

4. تاج شریعت، خورشید ملت ودین، ابو عبدالله محمد بن شیخ جمال الدین مکی عاملی، شهید اول

5. جدّ کوچک او، سید عبدالحمید نیلی

عده ای از او هم روایت می کنند که از آن جمله اند:

1. جمال الدین ابوالعباس احمد بن شمس الدین محمد بن فهد اسدی حلی، که در سال 791 به او اجازه داد.

2. شیخ بزرگوار، حسن بن سلیمان بن خالد حلی، نویسنده کتاب منتخب البصائر که شرح حالش گذشت.

3. شیخ عالم و فقیه، عزالدین حسن بن علی بن احمد بن یوسف، مشهور به ابن عشرة عاملی - .رجوع کنید به روضات الجنات، المستدرک و ذریعه. -

**[ترجمه]

54- ابن همام [أبو علیّ محمّد بن أبی بکر]

[الثناء علیه]

أبو علیّ محمّد بن أبی بکر همّام (1)بن سهیل الکاتب الإسکافیّ شیخ أصحابنا المتقدّمین، ثقة جلیل القدر عظیم المنزلة من أثبات المحدّثین و مصنفیهم، ولد بدعاء الإمام العسکریّ علیه السّلام و یظهر من فهرست النجاشیّ ص 15 و 177 أنّ اسم أبیه علیّ و أنّ همّام جدّه ترجمه الشیخ فی رجاله بقوله: محمّد بن همّام البغدادیّ یکنّی أبا علیّ و همّام یکنّی أبا بکر، جلیل القدر. ثقة، روی عنه التلعکبریّ و سمع منه أوّلا سنة 323، و له منه إجازة، و مات سنة 332. انتهی.

و قال فی الفهرست ص 141: محمّد بن همّام الإسکافیّ یکنّی أبا علیّ، جلیل القدر ثقة، له روایات کثیرة، أخبرنا بها عدّة من أصحابنا عن أبی المفضّل عنه.

و قال النجاشیّ فی فهرست أسماء مصنّفی الشیعة ص 268: محمّد بن أبی بکر همّام ابن سهیل الکاتب الإسکافیّ شیخ أصحابنا و متقدّمهم، له منزلة عظیمة کثیر الحدیث، قال أبو محمّد هارون بن موسی رحمه اللّه: حدّثنا محمّد بن همّام قال: حدّثنا أحمد بن ما بنداذ قال: أسلم أبی أوّل من أسلم من أهله، و خرج عن دین المجوسیّة، و هداه اللّه إلی الحقّ و کان یدعو أخاه سهیلا إلی مذهبه، فیقول له: یا أخی اعلم أنّک لا تألونی نصحا، و لکنّ الناس مختلفون و کلّ یدّعی أنّ الحقّ فیه، و لست أختار أن أدخل فی شی ء إلّا علی یقین، فمضت لذلک مدّة و حجّ سهیل، فلمّا صدر من الحجّ قال لأخیه: الّذی کنت تدعونی إلیه هو الحقّ، قال: و کیف علمت ذلک؟ قال: لقیت فی حجّی عبد الرزّاق بن همّام الصنعانیّ (2)،

و ما رأیت أحدا مثله، فقلت له علی خلوة: نحن قوم من أولاد

ص: 226


1- 1. وزان شداد.
2- 2. أحد الاعلام الحافظ الشهیر المترجم فی رجال الطوسیّ و فی تقریب ابن حجر قال ابن حجر: أبو بکر الصنعانی الحافظ مصنف عمی فی آخر عمره فتغیر و کان یتشیع من التاسعة. و حکی عن الذهبی وفاته فی سنة 211 عن 85 سنة.

الأعاجم و عهدنا بالدخول فی الإسلام قریب، و أری أهله مختلفین فی مذاهبهم، و قد جعلک اللّه من العلم بما لا نظیر لک فیه فی عصرک، و أرید أن أجعلک حجّة فیما بینی و بین اللّه عزّ و جلّ، فإن رأیت أن یبیّن لی ما یرضاه لنفسک من الدین لا تبعک و اقلّدک فأظهر لی محبّة آل رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و تعظیمهم و البراءة من عدوّهم و القول بإمامتهم، قال أبو علیّ: أخذ أبی هذا المذهب عن أبیه عن عمّه و أخذته عن أبی، قال أبو محمّد هارون ابن موسی: قال أبو علیّ محمّد بن همّام (1):

قال: کتب أبی إلی أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکریّ علیه السّلام یعرّفه أنّه ما صحّ له حمل بولد و یعرّفه أنّ له حملا، و یسأله أن یدعو اللّه فی تصحیحه و سلامته و أن یجعله ذکرا نجیّا من موالیهم، فوقّع علی رأس الرقعة بخطّ یده: قد فعل اللّه ذلک، فصحّ الحمل ذکرا، قال هارون بن موسی: أرانی أبو علیّ ابن همّام الرقعة و الخطّ و کان محقّقا. إ ه.

و وثّقه فی ص 88 فی ترجمة جعفر بن محمّد بن مالک قال: لا أدری کیف روی عنه شیخنا النبیل الثقة أبو علیّ بن همّام. إ ه.

له ترجمة ضافیة تعرب عن شیخوخته و عن وثاقته فی کلّ من التراجم المتأخّرة عن الفهرستین و الرجال.

**[ترجمه]ابوعلی محمد بن ابی بکر همّام - . بر وزن شدّاد -

بن سهیل، کاتب اسکافی، استاد اصحاب ما که ذکرشان گذشت، موثق، جلیل القدر، دارای منزلتی بزرگ از محدثین و مؤلفین می باشد.

او به دعای امام عسکری علیه السّلام به دنیا آمد و چنان چه از فهرست نجاشی صفحه پانزده و یکصد و هفتاد و هفت معلوم است، نام پدرش علی است و همّام جدّشان می باشد. شیخ در رجال خود در شرح حال او چنین می گوید: «محمد بن همام بغدادی با کنیه اباعلی و همّام با کنیه ابابکر، جلیل القدر و موثق است که تلعکبری از او روایت کرد و در سال 323 از او حدیث شنید و از او اجازه دارد و درسال 332 درگذشت.»

و در صفحه یکصد و چهل و یک فهرست می گوید: «محمد بن همّام اسکافی با کنیه اباعلی، عده ای از اصحاب به واسطه ابی مفضل از او برای ما روایت کرده اند.» و نجاشی در صفحه دویست و شصت و هشت فهرست، در اسامی مصنفین شیعه می گوید: «محمد بن ابی بکر همّام بن سهیل کاتب اسکافی استاد اصحاب ما و متقدم از آنها بود. برای او جایگاه بزرگی است و احادیث او زیاد می باشد. ابومحمد هارون بن موسی (رحمه الله) می گوید: محمد بن همّام ما را حدیث کرد و گفت: احمد بن ما بنداذ ما را حدیث نمود و گفت که اولین کسی که از خانواده اش اسلام آورد، پدرم بود و از دین مجوس خارج شد و خدا او را به حق هدایت نمود و بعد برادرش سهیل را به مذهب خود دعوت نمود و به او می گفت: برادرم! بدان و از نصیحت من ملول نشو، ولکن مردم مختلف هستند و همه ادعا می کنند حق در دین آنهاست، و هرچه که داخل در دین می شود را نمی شود اختیار کرد، مگر اینکه با یقین باشد. مدتی گذشت و سهیل حج نمود. وقتی از حج بازگشت به برادرش گفت: آنچه که تو مرا به سوی آن دعوت نمودی حق است. گفت: از کجا آن را دانستی؟ گفت: در حج عبدالرزاق بن همّام صنعانی - . یکی از اعلام حافظ و مشهور که شرح حالش در رجال شیخ طوسی و در تقریب ابن حجر آمده است. ابن حجر می گوید: «ابوبکر صنعانی حافظ و نویسنده که در پایان عمرش نابینا شد و تغییر نمود و از شیعیان گشت و از ذهبی نقل نمود که وفاتش در سال 211 در 85 سالگی بود.» -

را ملاقات کردم و مانند او نیافتم و در خلوتی به او گفتم: ما طایفه ای از عجم ها هستیم و عهد بستم که به همین زودی به اسلام بگرویم و می بینم که اهل اسلام هم در مذاهب خود مختلف هستند. و خداوند به تو علمی داده که نظیرش در زمان شما نمی باشد. از تو می خواهم که دلیلی برایم بیاوری که بین من و بین خداوند که اگر دیدم به گونه ای تبیین نمودی که دین مورد رضایت من شد، از تو تبعیت می کنم و مقلد شما می شوم. سپس محبت آل رسول صل الله علیه و آله و سلم و عظمت آنها و برائت وتبری جستن از دشمنانشان و امامتشان را برای من اظهار کرد. ابوعلی می گوید: پدرم این مذهب را از پدرش گرفت و او از عمویش و او هم از پدرش. ابومحمد هارون بن موسی می گوید: ابوعلی محمد بن همّام گفت: - . درفهرست چاپ شده و بعضی از تراجم آمده است: «ابومحمد علی بن محمد بن همّام که ظاهراً غلط است.» -

پدرم برای ابی محمد حسن بن علی عسکری علیه السّلام که او را می شناخت و می دانست که برای او فرزندی در راه می باشد، نامه نوشت و از او خواست که از خدا بخواهد در صحت وسلامت آن حمل و اینکه او را پسری نجیب و از دوستان اهل بیت قرار دهد. در بالای نامه توقیعی با دست خود نوشتند: «به تحقیق خدا این چنین می کند.» و حمل پسر سالمی بود. هارون بن موسی می گوید: ابو علی بن همام آن نامه و خط را دید و این محقق گردید.»

در صفحه هشتاد و هشت در شرح حال جعفر بن محمد بن مالک آن را توثیق می کند و می گوید: نمی دانم چگونه روایت می کند از او شیخ ما و بزرگ و موثق، ابوعلی بن همّام.»

شرح حال او که حکایت می کند از استاد بودن و وثاقتش در همه کتاب های شرح حال و تراجم که متأخر از دو کتاب الفهرست و الرجال بوده اند، آمده است.

**[ترجمه]

مؤلفاته

له کتاب الأنوار فی تاریخ الأئمة علیهم السّلام، نصّ علیه النجاشیّ فی الفهرست و ابن شهرآشوب فی معالم العلماء ص 90، و ینقل عنه الشیخ حسین بن عبد الوهّاب المعاصر للسیّد المرتضی فی عیون المعجزات (2)،

و السیّد غیاث الدین عبد الکریم بن أحمد بن طاوس المتوفّی سنة 692 فی فرحة الغریّ (3)،

و کان منتخبه عند العلّامة المصنّف.

و نسب إلیه المصنّف کتاب التمحیص فی بیان موجبات تمحیص ذنوب المؤمنین (4)

ص: 227


1- 1. فی الفهرست المطبوع و بعض التراجم: أبو محمّد علیّ بن محمّد بن همام، و الظاهر أنّه غلط.
2- 2. راجع عیون المعجزات المطبوع بالنجف سنة 1369 ص 6 و 10 و 13 و 36.
3- 3. راجع فرحة الغریّ المطبوع بالنجف سنة 136 ص 86 و 88 و 91 و 94.
4- 4. یوجد منه نسخة فی النجف عند الفاضل الأردوبادی و غیره و فی تبریز فی المکتبة الموقوفة للایروانی و فی فیض آباد الهند فی مکتبة السیّد راجه محمّد مهدیّ. راجع الذریعة.

قال فی المقدّمة الأولی: کتاب التمحیص لبعض قدمائنا و یظهر من القرائن الجلیّة أنّه من مؤلّفات الشیخ الثقة الجلیل أبی علیّ محمّد بن همّام، و عندنا منتخب من کتاب الأنوار له قدّس سرّه. ا ه.

و قال فی المقدّمة الثانیة: و کتاب التمحیص و متانته تدلّ علی فضل مؤلّفه، و إن کان مؤلّفه أبا علیّ کما هو الظاهر ففضله و توثیقه مشهوران. انتهی.

و جزم بذلک صاحب الروضات، و لکنّ الشیخ إبراهیم القطیفیّ المعاصر للمحقّق الکرکیّ نصّ علی أنّه للحسن بن علیّ بن شعبة صاحب تحف العقول، قال فی آخر کتابه الوافیة فی تعیین الفرقة الناجیة بعد إخراجه ثلاثة أحادیث عن کتاب التمحیص: الحدیث الأوّل ما رواه الشیخ العالم الفاضل العامل الفقیه أبو محمّد الحسن بن علیّ بن الحسین بن شعبة الحرّانیّ فی الکتاب المسمّی بالتمحیص عن أمیر المؤمنین علیه السّلام، و یظهر ذلک أیضا من القاضی نور اللّه التستریّ فی کتاب المجالس حیث أورد الأحادیث الثلاثة عن کتاب الوافیة فی مجالسه فی ترجمة أبی بکر الحضرمیّ و لم یعترض علی صاحب الوافیة(1)،

و جزم بذلک الشیخ الحرّ العاملیّ فی أمل الآمل ص 39 حیث عدّه من مؤلّفات ابن شعبة و قال: ذکره صاحب کتاب مجالس المؤمنین. انتهی.

و رجّح ذلک صاحب الریاض حیث قال: و أمّا قول الأستاد الاستناد: إنّ کتاب التمحیص من مؤلّفات غیره- أی غیر الحسن المذکور- فهو عندی محلّ تأمّل، لأنّ الشیخ إبراهیم أقرب و أعرف، مع أنّ عدم ذکر کتاب التمحیص فی جملة مؤلّفاته الّتی أوردها أصحاب الرجال فی کتبهم مع قربهم إلیه تدلّ علی أنّه لیس منه فتأمّل، و یستفاد ذلک من العلّامة الرازیّ أیضا(2).

و وقف العلّامة النوریّ فی ذلک، و قال: إنّی إلی الآن ما تحقّقت طبقة صاحب تحف العقول حتّی أستظهر منها ملائمتها للروایة عن أبی علیّ محمّد بن همّام و عدمها، و القطیفیّ من العلماء المتبحّرین إلّا أنّه لم یعلم أعرفیّته فی هذه الأمور من العلّامة المجلسیّ

ص: 228


1- 1. راجع الذریعة ج 4 ص 432 و المستدرک ج 3 ص 327.
2- 2. راجع الذریعة ج 3 ص 400 و ج 4 ص 432.

رحمة اللّه علیه، و هو فی طبقة المحقّق الکرکیّ، و هذا المقدار من التقدّم غیر نافع فی المقام نعم ما ذکره صاحب الریاض أخیرا یورث الشکّ فی النسبة إلّا أنّه یرتفع بملاحظة ما ذکرنا(1)،

و مع الغضّ عنه فالکتاب مردّد بین العالمین الجلیلین الثقتین، فلا یضرّ التردید فی اعتباره و الاعتماد علیه (2).

**[ترجمه]برای او کتاب «الانوار فی تاریخ الائمه علیه السّلام» است که نجاشی در فهرست و ابن شهر آشوب در صفحه نود معالم العلماء به آن تصریح دارند و شیخ حسین بن عبدالوهاب معاصر سید مرتضی در عیوان المعجزات - . رجوع کنید به عیون المعجزات چاپ شده در نجف در سال 1369 صفحات 6 ،10،13،36 - و سید غیاث الدین عبدالکریم بن احمد بن طاووس متوفای سال 698 در فرحة العزی - . رجوع کنید به فرحة العزی چاپ نجف در سال 1369 صفحات 86 ، 88 ،91 ،94 -

از آن نقل کرده اند و منتخبی از آن نزد علامه مصنف وجود داشته است.

مصنف کتاب «التمحیص» را در بیان آنچه که باعث خالص کردن ایمان مؤمنین می باشد، به او نسبت داده است - . نسخه ای از این کتاب در نجف نزد فاضل اردوبادی و دیگران بوده و در تبریز در کتابخانه موقوفات ایروانی و در فیض آباد هند در کتابخانه سید راجه محمد مهدی هم پیدا می شود. رجوع کنید به ذریعه. -

و در مقدمه اول می گوید: «کتاب «التمحیص» برای بعضی از قدمای ما است و از شواهد آشکار و معلوم می شود که از تالیفات شیخ موثق و بزرگوار ابی علی محمد بن همام می باشد که در نزد ما منتخبی از کتاب انوار او (قدس سره) وجود دارد.»

در مقدمه دوم می گوید: «و کتاب «المتحیص» و قوت متن آن دلالت بر علم مؤلفش دارد و مؤلف آن اباعلی است، چنان چه ظاهر آن نشان می دهد، فضل و توثیق او مشهور می باشد.»

صاحب روضات الجنات به این مسئله جزم دارد، ولکن شیخ ابراهیم قطیفی معاصر با محقق کرکی تصریح می کند که آن برای حسن بن علی بن شعبه نویسنده تحف العقول است. در پایان کتابش «الوافیه فی تعیین الفرقة الناجیه» بعد از اینکه سه حدیث از کتاب التمحیص نقل می کند، می گوید: «حدیث اول آنچه که روایت کرد شیخ عالم، فاضل، عامل و فقیه ابومحمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرّانی در کتابی که به «التمحیص عن امیرالمؤمنین علیه السّلام» نامیده شده است، و همچنین از قاضی نورالله شوشتری در کتاب «المجالس»، معلوم می گردد هنگامی که سه حدیث از کتاب «الوافیه فی مجالسه» را در شرح حال ابی بکر حضرمی می آورد به صاحب وافیه اعتراض نمی کند. - . رجوع کنید به الذریعه 4/432 و المستدرک3/327 - و همچنین به این مطلب شیخ حر عاملی در صفحه سی و نه امل الآمل هنگامی که تالیفات ابن شعبه را می شمارد، جزم و دارد می گوید: «این را نویسنده کتاب «مجالس المؤمنین» ذکر کرده است.»

صاحب ریاض این قول را ترجیح داده است، در آنجا که می گوید: «و امّا نظر استاد، اینکه کتاب المتحیص از تالیفات دیگران- غیر از حسن که ذکر شده- می باشد، نزد من جای تامل است. چون شیخ ابراهیم نزدیک تر و آشناتر بود، مضافاً به اینکه عدم ذکر کتاب المتحیص جزو مؤلفاتش که اصحاب رجال در کتاب هایشان - با اینکه نزدیک به آن زمان بودند - دلالت می کند بر اینکه از او نیست و تامل کن!» همین مطلب هم از علامه رازی استفاده می شود. - . رجوع کنید به الذریعه 3/400 و 4/432 -

علامه نوری در این مسئله توقف نموده و می گوید: «من تا الان در طبقه نویسنده تحف العقول کسی را نیافتم که درباره روایت از ابی علی بن محمد همام ملامتی کرده باشند یا عدم ملامتی باشد، و قطیفی از علمای حاذق است، مگر به اینکه قائل شویم آشنایی او در این امور، از علامه مجلسی (رحمه الله) کمتر است و او از طبقه محقق کرکی محسوب می گردد، و این مقدار از تقدم زمانی در این بحث مفید نمی باشد. بله، با آنچه که صاحب ریاض در این اواخر گفته است، در این نسبت شک حاصل می شود که آن هم با آنچه ما لحاظ نمودیم - . یعنی وجود جمله «حدثنا ابو علی محمد بن همام» که در اول کتاب آمده است. - مرتفع می گردد. و با چشم پوشی از این اشکال، کتاب بین دو عالم بزرگوار و موثق مردد است و این به اعتماد به این کتاب و اعتماد بر آن ضرری وارد نمی کند.» - . رجوع کنید به المستدرک 3/327 -

**[ترجمه]

[مشایخه]

یروی عن جماعة کثیرة من مشایخ الفقه و الحدیث منهم:

«1»- عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ (3).

«2»- أبو القاسم حمید بن زیاد الدهقان الکوفیّ المتوفّی سنة 310(4).

«3»- عبد اللّه بن العلا المذاریّ (5).

«4»- أحمد بن ما بنداذ(6).

«5»- أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد بن مالک الفزاریّ (7).

«6»- عبّاس بن محمّد بن الحسین (8).

«7»- الحسین بن أحمد المالکیّ (9).

«8»- أبو القاسم علیّ بن محمّد بن رباح النحویّ (10).

«9»- أحمد بن محمّد بن موسی النوفلیّ (11).

ص: 229


1- 1. أی وجود جملة حدّثنا أبو علیّ محمّد بن همام فی اول الکتاب.
2- 2. راجع المستدرک ج 3 ص 327.
3- 3. فهرست النجاشیّ ص 6 بشارة المصطفی ص 18.
4- 4. فهرست الطوسیّ ص 43 و 169، امالی ابن الشیخ ص 75.
5- 5. فهرست النجاشیّ ص 58 و 61 امالی ابن الشیخ ص 42.
6- 6. فهرست النجاشیّ ص 199 و 268 و 294.
7- 7. فهرست النجاشیّ ص 88، التهذیب ج 1 ص 428.
8- 8. فهرست النجاشیّ ص 108.
9- 9. فهرست النجاشیّ ص 112، امالی ابن الشیخ ص 192.
10- 10. فهرست الطوسیّ ص 96، التهذیب. ج 2 ص 15، و فی فهرست النجاشیّ ص 148 أحمد ابن محمّد بن ریاح و فی التهذیب ج 2 ص 7 محمّد بن محمّد بن رباح.
11- 11. فهرست النجاشیّ ص 211. فهرست الطوسیّ ص 116 و فی النجاشیّ ص 177: أحمد بن محمّد بن موسی و لعله متحد معه.

«10»- علیّ بن الحسین الهمدانیّ (1).

«11»- أحمد بن إدریس (2).

«12»- أبو جعفر محمّد بن أحمد بن خاقان النهدیّ (3).

«13»- المنذر بن زیاد(4).

«14»- عبید بن کثیر(5).

«15»- محمّد بن جعفر الرزّاز(6)

المتولّد سنة 236 و المتوفّی سنة 310.

«16»- محمّد بن عیسی بن عبید الیقطینیّ (7).

«17»- الحسین بن محمّد بن مصعب (8).

«18»- القاسم بن إسماعیل (9).

«19»- محمّد بن أحمد بن ثابت (10).

«20»- العاصمی (11).

«21»- أبو غسان الذهلیّ (12).

«22»- الحسن بن محمّد بن جمهور.(13)

«23»- عبید اللّه بن عبد اللّه بن طاهر بن أحمد المصعبیّ.(14)

«24»- أبو سعید الحسن بن زکریّا البصریّ.(15)

ص: 230


1- 1. فهرست النجاشیّ ص 194، امالی ابن الشیخ ص 192.
2- 2. فهرست النجاشیّ ص 25، الأمالی ص 264.
3- 3. فهرست النجاشیّ ص 208، فهرست الطوسیّ ص 120.
4- 4. فهرست النجاشیّ ص 218.
5- 5. النجاشیّ ص 260.
6- 6. فهرست الطوسیّ ص 170، هو خال والد أبی غالب أحمد بن محمّد الزراری.
7- 7. فهرست الطوسیّ ص 140.
8- 8. فهرست الطوسیّ ص 166.
9- 9. فهرست الطوسیّ ص 67.
10- 10. فهرست الطوسیّ ص 78.
11- 11. فهرست الطوسیّ ص 78.
12- 12. فهرست الطوسیّ ص 192.
13- 13. التهذیب ج 2 ص 32.
14- 14. أمالی ابن الشیخ ص 286، و هو أخو طاهر بن عبد اللّه بن طاهر.
15- 15. أمالی ابن الشیخ ص 58 بشارة المصطفی ص 27.

«25»- أبو جعفر أحمد بن مابدازان منصور بن العباس القصبانیّ (1).

«26»- علیّ بن محمّد بن مسعدة بن صدقة(2).

**[ترجمه]از جماعت زیادی از اساتید فقه و حدیث روایت می کند که از آن جمله اند:

1.عبدالله بن جعفر حمیری - . فهرست نجاشی: 6 ، بشارة المصطفی: 18 -

2.ابوالقاسم حمیدبن زیاد دهقان کوفی متوفای سال310 - . فهرست طوسی: 43 و169، امالی پسر شیخ: 75 -

3.عبدالله بن علامه مذادی - . فهرست نجاشی: 58 و61 ، امالی پسر شیخ: 42 -

4.احمد بن مابنداذ - . فهرست نجاشی: 199،268،294 -

5.ابو عبدالله جعفربن محمد بن مالک فزاری - . فهرست نجاشی: 88 ، التهذیب 1/428 -

6.عباس بن محمد بن حسین - . فهرست نجاشی: 108 -

7.حسین بن احمد مالکی - . فهرست نجاشی: 112، امالی پسرشیخ: 192 -

8.ابوالقاسم علی بن محمد بن ریاح نحوی - . فهرست طوسی: 69 ، التهذیب 2/15 و در فهرست نجاشی: 148 «احمد بن محمد بن ریاح» و در تهذیب 2/7 «محمد بن ریاح» آمده است. -

9.احمد بن محمد بن موسی نوفلی - . فهرست نجاشی: 211 ، فهرست طوسی: 116 و در نجاشی: 177 آمده است: «احمد بن موسی و احتمالا یکی هستند.» -

10.علی بن حسین همدانی - . فهرست نجاشی: 194، امالی پسر شیخ: 192 -

11.احمد بن ادریس - . فهرست نجاشی: 25، امالی: 264 -

12.ابوجعفر محمد بن احمد بن خاقان نهدی - . فهرست نجاشی: 208 ، فهرست طوسی: 120 -

13.منذربن زیاد - . فهرست نجاشی: 218 -

14.عبید بن کثیر - . نجاشی: 260 -

15.محمد بن جعفررزّاز، - . فهرست طوسی: 170 او دایی پدر ابی غالب احمد بن محمد زراری است. - متولد سال 236 و متوفای سال 310

16.محمد بن عیسی بن عبید یقطینی - . فهرست طوسی: 140 -

17.حسین بن محمد بن مصعب - . فهرست طوسی: 166 -

18.قاسم بن اسماعیل - . فهرست طوسی: 67 -

19.محمد بن احمد بن ثابت - . فهرست طوسی: 78 -

20.عاصمی - . فهرست طوسی: 78 -

21.ابوغسان ذهلّی - . فهرست طوسی: 192 -

22.حسن بن محمد بن جمهور - . تهذیب 2/32 -

23.عبیدالله بن عبدالله بن طاهربن احمد مصعبی - . امالی پسر شیخ: 286 و او برای طاهر بن عبدالله بن طاهر است. -

24.ابوسعیدحسن بن زکریا بصری - . امالی پسر شیخ: 58 ، بشارة المصطفی: 27 -

25.ابوجعفر احمد بن مابدازان منصور بن عباس قصبانی - . همچنین در امالی: 78 چاپ شده و احتمالاً به جهت اشتباه در نگارش، «احمد بن ما بنداذ منصور بن عباس باشد.» رجوع کنید به نجاشی: 294 -

26.علی بن محمد بن مسعدة بن صدقة - . امالی پسرشیخ: 102 -

**[ترجمه]

الراوون عنه

یروی عنه جماعة من المشایخ الکبار، منهم:

«1»- أبو محمّد هارون بن موسی التلعکبریّ المتوفّی سنة 385 سمع منه أولا سنة 323، و له منه إجازة(3).

«2»- محمّد بن عبد اللّه بن محمّد بن عبید اللّه بن البهلول بن المطلب أبو المفضّل الشیبانیّ (4).

«3»- أبو الحسن أحمد بن محمّد بن عمران بن موسی بن الجرّاح المعروف بابن الجندیّ (5).

«4»- أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه المتوفّی سنة 368 أو 369(6).

«5»- محمّد بن أحمد بن داود القمّیّ، شیخ القمیین فی وقته و فقیههم المتوفّی سنة 378(7).

«6»- أبو حفص عمر بن محمّد بن علیّ الصیرفیّ المعروف بابن الزیّات (8).

«7»- مظفّر بن محمّد البلخیّ الورّاق (9).

«8»- إبراهیم بن محمّد بن معروف أبو إسحاق المذاری (10).

«9»- أحمد بن إبراهیم بن أبی رافع الصیمریّ (11).

ص: 231


1- 1. هکذا فی الأمالی المطبوع ص 78، و یحتمل أنّه تصحیف أحمد بن ما بنداذ منصور بن العباس راجع النجاشیّ ص 294.
2- 2. أمالی ابن الشیخ ص 102.
3- 3. فهرست النجاشیّ ص 286 فهرست الطوسیّ ص 96.
4- 4. فهرست الطوسیّ ص 141.
5- 5. فهرست النجاشیّ ص 60 و 157 و 173.
6- 6. التهذیب ج 1 ص 428، الأمالی ص 264، بشارة المصطفی ص 18.
7- 7. التهذیب ج 2 ص 7.
8- 8. الأمالی ص 4.
9- 9. الأمالی ص 48 و 75. بشارة المصطفی ص 27، و الظاهر أنّه أبو الجیش المتوفّی سنة 367 المترجم فی فهرستی النجاشیّ و الطوسیّ و ابن الندیم.
10- 10. فهرست النجاشیّ ص 14.
11- 11. فهرست النجاشیّ ص 88.

«10»- أحمد بن محمّد المستنشق (1).

**[ترجمه]جماعتی از اساتید بزرگ از او روایت می کنند که از آن جمله اند:

1. ابومحمد هارون بن موسی تلعکبری متوفای سال 385، از او در سال 323 روایت شنید و از او اجازه ای دریافت کرد. - . فهرست نجاشی: 286 ، فهرست طوسی: 96 -

2. محمد بن عبدالله بن محمد عبیدالله بن بهلول بن مطلب، ابوالفضل شیبانی - . فهرست طوسی: 141 -

3. ابوالحسن احمد بن محمد بن عمران بن موسی بن جراّح، معروف به ابن جندی - . فهرست نجاشی:60 ،157،173 -

4. ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه متوفای سال 368 یا 369 - . تهذیب 1/428 ، امالی: 264 ، بشارة المصطفی: 18 -

5. محمد بن احمد بن داود قمی، استاد قمی ها در زمان خود و فقیه آنان متوفای سال378 - . تهذیب 2/7 -

6. ابوحفص عمر بن محمد بن علی صیرفی، معروف به ابن زیّات - . امالی: 4 -

7. مظفر بن محمد بلخی ورّاق - . امالی: 48 و 7 ، بشارة المصطفی: 27و ظاهراً او ابوالجیش متوفای سال 367 باشد که شرح او حالش در فهرست نجاشی و طوسی و ابن ندیم آمده است. -

8. ابراهیم بن محمد بن معروف ابواسحاق مذاری - . فهرست نجاشی: 14 -

9. احمد بن ابراهیم بن ابی رافع صیمری - . فهرست نجاشی: 88 -

10. احمد بن محمد مستنشق - . فهرست نجاشی: 149 -

**[ترجمه]

ولادته و وفاته

ولد- قدّس سرّه- فی یوم الاثنین لستّ خلون من ذی الحجّة سنة 258.

و توفّی یوم الخمیس لإحدی عشر لیلة بقیت من جمادی الأخری سنة 336، هذا علی ما فی فهرست النجاشیّ. و لکن الشیخ قال فی رجاله: مات سنة 332.

**[ترجمه]او (قدس سره) در روز یکشنبه از ماه ذی حجه در سال 258 متولد شد و در روز پنج شنبه در حالی که یازده شب از جمادی ثانی سال 336 باقی بود، وفات یافت، و این بنا برآنچه که در فهرست نجاشی است می باشد، ولکن شیخ در رجال خود می گوید: «درسال 332 وفات کرد.»

**[ترجمه]

55- ابن فهد الحلی

[الثناء علیه]

جمال الدین أبو العبّاس أحمد بن شمس الدین محمّد بن فهد الأسدیّ الحلّیّ، صاحب المقامات العالیة فی العلم و العمل و الخصال النفسانیّة، ترجمه السیّد جمال الدین ابن الأعرج فی تذییله علی کتاب الرجال للنیلیّ المتقدّم ذکره بقوله: أحمد بن محمّد بن فهد- بالفاء المعجمة و الدال المهملة بعد الهاء- من الرجال المتأخّرین فی زماننا هذا، أحد المدرّسین فی المدرسة الرعیّة فی الحلّة السیفیّة من أهل العلم و الخیر و الصلاح و البذل و السماح، استجازنی فأجزت له مصنّفاتی و روایاتی عن مشایخی و رجالی. إ ه(2).

و أطراه المحقّق الکرکیّ فی إجازته للقاضی صفیّ الدین عیسی فی جملة مشایخ علیّ بن هلال بقوله: و أفقههم و أزهدهم و أعبدهم و أتقاهم الشیخ الأجلّ، الزاهد العابد الورع، العلّامة الأوحد جمال الدین إ ه(3).

و وصفه الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 33 بقوله: عالم فاضل ثقة صالح زاهد عابد ورع، جلیل القدر إ ه.

و قال البحرانیّ فی اللّؤلؤة: فاضل عالم فقیه مجتهد زاهد عابد ورع تقیّ نقیّ، إلّا أنّ له میلا إلی الصوفیّة، بل تفوّه به فی بعض مصنّفاته.

و قال الشیخ أسد اللّه التستریّ فی المقابس ص 18: الشیخ الأفخر الأجلّ الأوحد

ص: 232


1- 1. فهرست النجاشیّ ص 149.
2- 2. راجع الروضات ص 21.
3- 3. راجع المستدرک ج 3 ص 435.

الأکمل الأسعد ضیاء المسلمین، برهان المؤمنین، قدوة الموحّدین، فارس مضمار المناظرة مع المخالفین و المعاندین، أسوة العابدین نادرة العارفین و الزاهدین أبو المحامد جمال الدین. إ ه.

و قال الفاضل الخونساریّ فی الروضات ص 20: الشیخ العالم العامل العارف الملّیّ و کاشف أسرار الفضائل بالفهم الجبلّیّ جمال الدین أبو العبّاس أحمد بن شمس الدین محمّد بن فهد الأسدیّ الحلّیّ الساکن بالحلّة السیفیّة و الحائر الشریف حیّا و میّتا، له من الاشتهار بالفضل و الاتقان و الذوق و العرفان و الزهد و الأخلاق و الخوف و الاشفاق و غیر اولئک من جمیل السیاق ما یکفینا مئونة التعریف و یغنینا عن مرارة التوصیف، و قد جمع بین المعقول و المنقول و الفروع و الأصول و القشر و اللّب و اللّفظ و المعنی و الظاهر و الباطن و العلم و العمل بأحسن ما کان یجمع و یکمل. إ ه.

و وصفه بنحو هذه الکلمة الفاضل المامقانی فی تنقیح المقال ج 1 ص 92.

و أثنی علیه شیخنا النوریّ فی المستدرک ج 3 ص 434 بقوله: صاحب المقامات العالیة فی العلم و العمل و الخصال النفسانیّة التی لا توجد إلّا فی الأقلّ، ثمّ نقل عن الرجالیّ الخبیر الشیخ عبد النبیّ الکاظمیّ أنّه قال فی تکملة الرجال: کان زاهدا مرتاضا عابدا یمیل إلی التصوّف (1)،

و قد ناظر فی زمان میرزا اسیند الترکمان والی العراق من علماء المخالفین فأعجزهم فصار ذلک سببا لتشیّع الوالی، و زیّن الخطبة و السکّة بأسماء الأئمّة المعصومین علیهم السّلام، و من تصانیفه المشهورة کتاب المهذّب و الموجز و التحریر و عدّة الداعی و التحصین و رسالة اللّمعة الحلّیّة فی معرفة النیّة، و یروی أنّه رأی فی الطیف أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه آخذا بید السیّد المرتضی رضی اللّه عنه یتماشیان فی الروضة المطهّرة الغرویّة و ثیابهما من الحریر الأخضر، و تقدّم الشیخ أحمد بن محمّد و سلّم علیهما فأجاباه فقال السیّد له: أهلا بناصرنا أهل البیت، ثمّ سأله السیّد عن أسماء تصانیفه

ص: 233


1- 1. و قد سمعت قبلا أن البحرانیّ رماه أیضا بذلک، لکن أبو علیّ الرجالی نزه ساحته عن ذلک فی کتاب منتهی المقال ص 45، فی ترجمة أحمد بن محمّد بن نوح السیرافی حیث قال: غیر خفی أن ضرر التصوف إنّما هو فساد الاعتقاد من القول بالحلول أو الوحدة فی الوجود أو الاتّحاد أو فساد الاعمال کالاعمال المخالفة للشرع التی یرتکبها کثیر من المتصوفة فی مقام الریاضة أو العبادة، و غیر خفی علی المطلعین علی أحوال هؤلاء الاجلة أنهم منزهون عن کلا الفسادین قطعا.

فلمّا ذکرها له قال السیّد: صنّف کتابا مشتملا علی تحریر المسائل و تسهیل الطرق و الدلائل، و اجعل مفتتح ذلک الکتاب: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم الحمد للّه المقدّس بکماله عن مشابهة المخلوقات، فلمّا انتبه الشیخ الأجلّ شرع فی تصنیف کتاب التحریر و افتتحه بما ذکره السیّد. إ ه.

و له ذکر جمیل أیضا فی منتهی المقال ص 39 و سفینة البحار ج 2 ص 387 و غیرهما.

**[ترجمه]جمال الدین ابوالعباس احمد بن شمس الدین محمد بن فهد اسدی حلی، دارای مقامات والا در علم وعمل و خصلت های نیکوی نفسانی می باشد. شرح حال او را سید جمال الدین بن اعرج در تذییلی که بر کتاب رجال نیلی (که نامش گذشت) نوشته و چنین آورده است: «احمد بن محمد بن فهد از رجال متأخر زمان ما بوده و یکی از مدرسان در مدرسه «رعیت» در حله سیفیّه. از اهل علم و نیکی و صلاح و بخشش و تسامح بود. از من اجازه ای خواست که به او تمام تالیفات و روایاتی که از اساتید و رجالیون نقل کردم را اجازه دادم.» - . روضات الجنات: 21 -

محقق کرکی در اجازه اش به قاضی صفی الدین عیسی که از جمله مشایخ علی بن هلال است، او راچنین ستوده است: «و فقیه ترین و زاهدترین و عابدترین و متقی ترین شیخ بزرگوار، زاهد، عابد و پارسا، علامه یگانه جمال الدین.» - . المستدرک 3/435 -

شیح حر در صفحه سی و دو امل الآمل وی را چنین توصیف کرده است: «عالم، فاضل، موثق، صالح، زاهد، عابد، پارسا، جلیل القدر.» بحرانی در لؤلؤه می گوید: «فاضل، عالم، فقیه، مجتهد، زاهد، عابد، پارسا، متقی و پاک، مگر اینکه تمایلی به صوفیه داشت، بلکه به تصوف در بعضی از تالیفاتش قائل شده است.»

شیخ اسداله شوشتری در صفحه هجده المقابس می گوید: «شیخ با افتخار، بزرگ، بی نظیر، کامل تر، سعادتمند، نور مسلمانان، دلیل مؤمنان، پیشوای موحّدان، قهرمان مناظره با مخالفان و دشمنان، الگوی عابدان، عارف و زاهد کم نظیر ابوالمحامد جمال الدین.» و فاضل خوانساری در صفحه بیست روضات الجنات می گوید: «استاد، عالم، عامل، عارف ملّی و کاشف رموز فضیلت ها با فهم خدادادی، جمال الدین ابوالعباس احمد بن شمس الدین محمد بن فهد اسدی حلی ساکن در حلّه سیفیه که در زندگی و مردن در کربلا حضور داشت. او مشهور به فضل و استحکام عقیده و ذوق وعرفان و زهد و اخلاق و خدا ترسی و مهربانی و غیر این اوصاف که ما را از هزینه تعریف نمودن کفایت و از توصیف بی نیاز می کند. او بین معقول و منقول، و فروع و اصول، و معنی و ظاهر و باطن وعلم و عمل به بهترین نوع ممکن و کامل جمع نمود.» فاضل مامقانی در صفحه نود و دو جلد اول تنقیح المقال با همین کلمات او را وصف نموده است.

استاد ما نوری، در صفحه چهارصد و سی و چهار جلد سوم المستدرک این چنین او را ثنا و تعریف کرده است: «دارای مقامات والا در علم و عمل و خصلت های نیکوی نفسانی که در بین افراد پیدا نمی شود، مگر کم.» سپس از رجالی آگاه، شیخ عبدالنبی کاظمی نقل می کند که او در تکمله رجال می گوید: «او زاهد، اهل ریاضت، عابد بود که به سمت صوفیه تمایل داشت. - . قبلا شنیدیم که بحرانی هم به این نکته اشاره کرده بود، لکن ابوعلی رجالی ساحت او را از این منزه دانسته و در کتاب صفحه 45 منتهی المقال در شرح حال احمد بن محمد بن نوح سیرافی می گوید: «مخفی نماند که ضرر تصوف، همان فساد اعتقاد در نظرشان پیرامون حلول یا وحدت وجود یا اتحاد یا فساد اعمال مثل اعمال مخالف با شرع است که اکثر متصوفه آن را در مقام ریاضت یا عبادت مرتکب می شوند. و مخفی نماند بر کسانی که بر احوال این بزرگان اطلاع دارند که این ها از هر فساد قطعی منزه هستند.» -

از زمان میرزا اسیند ترکمان والی عراق، به مناظره با علمای مخالف پرداخت و آنان را عاجز کرد و همین باعث شد که والی شیعه شود وخطبه ها و سکّه ها به نام ائمه معصومین علیهم السّلام زینت یافت. از تالیفات مشهور او کتاب المهذّب و الموجز، التحریر، عدة الداعی، التحصین، و رساله اللمعة الحلیّة فی معرفة النیّة می باشد. و روایت می کند که ابن فهد شبی حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در خواب دید. آن حضرت در روضه مطهره غروی دست سید مرتضی (رضی الله عنه) را گرفته و با وی راه می رفت و لباس آن دو بزرگوار از حریر سبز بوده است. شیخ احمد بن محمد جلو آمد و بر آن دو سلام کرد و حضرت و سید مرتضی جواب دادند. سید به او گفت: «ای ناصر و یاری کننده اهل بیت، خوش آمدی!» سپس از تالیفات او پرسید. وقتی در جواب آنها را ذکر کرد، سید گفت: کتابی شامل بر تحریر مسائل و تسهیل طرق و دلایل تالیف کن و ابتدای این کتاب را با این عبارت شروع کن: «بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله المقدس بکماله عن مشابهةالمخلوقات.» وقتی شیخ ازخواب بیدار شد، شروع به نوشتن کتاب تحریر کرد و آن را با گفتار سید شروع نمود.»

نام او در صفحه سی و نه منتهی المقال، صفحه سیصد و هشتاد و هفت جلد دوم سفینة البحار و غیر آن آمده است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

«1»- کتاب المهذّب شرح المختصر النافع.

«2»- عدّة الداعیّ (1).

«3»- المقتصر.

«4»- الموجز الحاوی.

«5»- شرح الألفیّة للشهید.

«6»- المحرّر(2).

«7»- التحصین (3).

«8»- الدّر الفرید فی التوحید.

«9»- رسالة اللّمعة الحلّیّة فی معرفة النیّة(4).

«10»- رسالة فی معانی أفعال الصلاة و ترجمة أذکارها.

«11»- نبذة الباغی فیما بدّ من آداب الداعی، و هو ملخّص عدّة الداعیّ.

«12»- مصباح المبتدی و هدایة المقتدی فی فقه الصلاة، علی ما نسبه إلیه بعض الفضلاء.

«13»- کفایة المحتاج فی مناسک الحاجّ.

«14»- رسالة موجزة فی منافیات الحجّ.

ص: 234


1- 1. طبع فی تبریز سنة 1284 و طبع أیضا بهند.
2- 2. فی بعض المصادر: التحریر، قال صاحب الذریعة: الصحیح المحرر.
3- 3. طبع فی هامش مکارم الأخلاق المطبوع بایران سنة 1314 و طبع بعده کتاب الفصول و نسبه إلیه و لعله هو رسالة تعقیبات الصلاة.
4- 4. فی بعض المصادر« اللمعة الجلیة».

«15»- رسالة مختصرة فی واجبات الصلاة.

«16»- رسالة فی تعقیبات الصلاة.

«17»- المسائل الشامیّات.

«18»- المسائل البحریّات، و غیر ذلک من کتبه و رسائله.

**[ترجمه]1.کتاب المهذب شرح مختصرالنافع

2.عدةالداعی - . در تبریز در سال 1284 و همچنین در هند چاپ شده است. -

3.المقتصر

4.الموجز الحاوی

5.شرح الفیه شهید

6.المحرّر - . در بعضی از مصادر «التحریر» آمده است. صاحب الذریعه می گوید: «صحیح محرر است.» -

7.التحصین - . در حاشیه مکارم الاخلاق چاپ شده در سال 1314 در تهران چاپ گردید و بعد کتاب فصول چاپ شد که به او نسبت دادند و شاید همان رساله تعقیبات نماز باشد. -

8.الدر الفرید فی التوحید

9.رساله اللمعة الکلیّه فی معرفة النیّة - . در بعضی از مصادر «اللمعة الجلیّة» است. -

10.رساله در معانی افعال نماز و ترجمه اذکار آن

11.نبذة الباغی فیما بدّ من آداب الداعی، و این خلاصه عدة الداعی است.

12.مصباح المبتدی و هدایة المقتدی فی فقه الصلاة، این را بعضی از فضلاء به او نسبت داده اند.

13.کفایة المحتاج فی مناسک الحاج

14.رساله کوتاه فی منافیات الحج

15.رساله مختصر در واجبات نماز

16.رسالة فی تعقیبات الصلاة

17.المسائل الشامیّات

18.المسائل البحریات

و غیر این ها از کتاب ها و رساله ها.

**[ترجمه]

أساتذته و من روی عنهم

یروی عن جملة من تلامذة الشهید الأوّل و فخر المحقّقین:

«1»- الشیخ المتکلّم الفقیه جمال الدین أبی عبد اللّه المقداد بن عبد اللّه بن محمّد بن الحسین ابن محمّد السیوریّ الأسدیّ الحلّیّ صاحب التنقیح و کنز العرفان.

«2»- الشیخ زین الدین أبو الحسن علیّ بن الحسن بن الحسن الخازن الحائریّ الفقیه الفاضل أجازه الشهید قدّس سرّه فی 12 رمضان سنة 784.

«3»- الشیخ فخر الدین أحمد بن عبد اللّه بن سعید بن المتوّج تلمیذ الشیخ الأجلّ فخر المحقّقین.

«4»- السیّد الأجلّ المتقدّم ذکره بها الدین علیّ بن عبد الکریم النیلیّ النسّابة.

**[ترجمه]1.از تعدادی از شاگردان شهید اول و فخرالمحققین روایت می کند، از جمله:

2.شیخ متکلم و فقیه، جمال الدین ابی عبدالله مقداد بن عبدالله بن محمد بن حسین بن محمد سیوری اسدی حلّی، نویسنده التنقیح و کنزالعرفان

3.شیخ زین العابدین ابوالحسن علی بن حسن بن حسن، مخزن دار حرم امام حسین، فقیه و فاضل که شهید (قدس سره) در دوازدهم رمضان سال 784 به او اجازه داده است.

4.شیخ فخرالدین احمد بن عبدالله بن سعد بن متوّج، شاگرد شیخ بزرگ فخرالمحققین

5.سید بزرگوار (که ذکرشان گذشت) بهاءالدین علی بن عبدالکریم نیلی، نسب شناس

**[ترجمه]

تلامذته و من روی عنه

یروی عنه جماعة من العلماء الثقات منهم:

«1»- الشیخ علیّ بن هلال الجزائریّ شیخ المحقّق الکرکیّ.

«2»- الشیخ العالم الفقیه عزّ الدین حسن بن علیّ بن أحمد بن یوسف الشهیر بابن العشرة العاملیّ.

«3»- الشیخ عبد السمیع بن فیّاض الأسدیّ الحلّیّ صاحب کتاب الفوائد الباهرة(1).

«4»- السیّد محمّد بن فلاح بن محمّد الموسویّ الواسطیّ، أوّل سلاطین خوزستان و الحویزة.

ص: 235


1- 1. سماه بذلک العلامة الرازیّ فی الذریعة، و فی الروضات الفرائد الباهرة.

«5»- الشیخ زین الدین علیّ بن محمّد الطائیّ (1).

**[ترجمه]1.شیخ علی بن هلال جزائری، استاد محقق کرکی 1. شیخ عالم و فقیه عزالدین حسن بن علی بن احمد بن یوسف، مشهور به ابن عشرة عاملی

2.شیخ عبدالسمیع بن فیاض اسدی حلی، نویسنده کتاب الفوائد الباهره - . این اسم را علامه رازی در الذریعه نامیده و در روضات الجنات، «الفرائد الباهره» است. -

3.سید محمد بن فلاح بن محمد موسوی واسطی، از اولین پادشاهان خوزستان و حویزه

4.شیخ زین الدین علی بن محمد طائی - . رجوع کنید به المستدرک، روضات الجنات و المقابس. -

**[ترجمه]

تولده و وفاته

ولد- قدّس سرّه- سنة 757، و توفّی سنة 841، و دفن فی البستان المتّصل بالمکان المعروف «بخیمه گاه» فی الحائر الحسینیّ (2).

**[ترجمه]او (قدس سره) در سال 757 متولد و در سال 841 فوت نمود و در بستان، مکانی که به «خیمه گاه» در کربلا متصل می باشد، دفن گردید. - . و در روضات الجنات سال وفات را 841 نوشته و او 85 سال داشته است. -

**[ترجمه]

56- العلّامة الحلّیّ

[الثناء علیه]

الشیخ الأجلّ الأعظم، فرید عصره و وحید دهره بحر العلوم و الفضائل و منبع الأسرار و الدقائق، مجدّد المذهب و محییه و ماحی أعلام الغوایة و مفنیه، الإمام العلّامة الأوحد، آیة اللّه المطلق، جمال الدین أبو منصور الحسن بن سدید الدین یوسف ابن زین الدین علیّ بن مطهّر الحلّیّ نوّر اللّه مضجعه.

کان- قدّس سرّه- من فطاحل علماء الشریعة، و أعاظم فقهاء الجعفریّة، جامعا لشتّی العلوم، حاویا مختلفات الفنون، مکثّرا للتصانیف و مجوّدا فیها، استفادت الامّة جمعاء من تصانیفه القیّمة منذ تألیفها، و تمتّعوا من أنظاره الثاقبة طیلة حیاته و بعد مماته، له ترجمة ضافیة فی کتب التراجم و غیرها تعرب عن تقدّمه فی العلوم و تضلّعه فیها، و تنمّ عن مراتبه السامیة فی العلم و العمل و قوّة عارضته فی الظهور علی الخصم، و ذبّه عن حوزة الشریعة و نصرته للمذهب و إنّا و إن لم یسعنا فی هذا المختصر سرد جمیعها لکنّا نذکر شکرا لحقّه بعضا منها.

قال معاصره ابن داود فی رجاله: شیخ الطائفة و علّامة وقته، صاحب التحقیق و التدقیق، کثیر التصانیف، انتهت رئاسة الإمامیّة إلیه فی المعقول و المنقول. إ ه(3).

و قال الشهید الأوّل فی إجازته لابن الخازن: الإمام الأعظم الحجّة، أفضل المجتهدین جمال الدین إ ه(4).

ص: 236


1- 1. راجع المستدرک و الروضات و المقابس.
2- 2. و فی الروضات توفّی سنة 841 و هو ابن 85 سنة.
3- 3. نقد الرجال ص 99.
4- 4. إجازات البحار ص 39.

و وصفه ابن أبی جمهور الأحسائیّ فی إجازته للشیخ محمّد بن صالح الحلّیّ بقوله:

شیخنا و إمامنا، و رئیس جمیع علمائنا، العلّامة الفهّامة، شیخ مشایخ الإسلام، و الفارق بفتاویه بین الحلال و الحرام، و المسلّم له الرئاسة فی جمیع فرق الإسلام. إ ه(1).

و أطراه علیّ بن هلال فی إجازته للمحقّق الکرکیّ بقوله: الشیخ الإمام الأعظم المولی الأکمل الأفضل الأعلم جمال الملّة و الحقّ و الدین. إ ه(2)

و فی إجازة المحقّق الکرکیّ لسمیّه المیسیّ: شیخنا الإمام، شیخ الإسلام، مفتی الفرق، بحر العلوم، أوحد الدهر، شیخ الشیعة بلا مدافع جمال الملّة و الحقّ و الدین. إ ه(3)

و فی إجازته للمولی حسین بن شمس الدین محمّد الأسترابادیّ: الإمام السعید، استاد الکلّ فی الکلّ، شیخ العلماء و الراسخین، سلطان الفضلاء المحقّقین، جمال الملّة و الحقّ و الدین (4).

و مدحه الشهید الثانی فی إجازته للسیّد علیّ بن الصائغ: بشیخ الإسلام و مفتی فرق الأنام، الفاروق بالحقّ للحقّ، جمال الإسلام و المسلمین، و لسان الحکماء و الفقهاء و المتکلّمین، جمال الدین. إ ه(5).

و وصفه شرف الدین الشولستانیّ فی إجازته للمجلسیّ الأوّل: بالشیخ الأکمل العلّامة آیة اللّه فی العالمین جمال الملّة و الحقّ و الدین. إ ه(6)

و قال شیخنا البهائیّ فی إجازته لصفیّ الدین محمّد القمّیّ: العلّامة آیة اللّه فی العالمین جمال الحقّ و الملّة و الدین. إ ه(7).

و قال بحر العلوم فی فوائده الرجالیّة: علّامة العالم و فخر نوع بنی آدم أعظم العلماء شأنا، و أعلاهم برهانا، سحاب الفضل الهاطل، و بحر العلم الذی لیس له ساحل جمع من العلوم ما تفرّق فی جمیع الناس و أحاط من الفنون بما لا یحیط به القیاس، مروّج

ص: 237


1- 1. إجازات البحار ص 51.
2- 2. المصدر ص 55.
3- 3. المصدر ص 57.
4- 4. المصدر ص 59.
5- 5. المصدر ص 83.
6- 6. المصدر ص 143.
7- 7. المصدر ص 130.

المذهب و الشریعة فی المائة السابعة، و رئیس علماء الشیعة من غیر مدافعة، صنّف فی کلّ علم کتبا، و آتاه اللّه من کلّ شی ء سببا(1).

و قال السماهیجیّ فی إجازته: إنّ هذا الشیخ رحمه اللّه بلغ فی الاشتهار بین الطائفة بل العامّة شهرة الشمس فی رابعة النهار، و کان فقیها متکلّما حکیما منطقیّا هندسیّا ریاضیّا، جامعا لجمیع الفنون، متبحّرا فی کلّ العلوم من المعقول و المنقول، ثقة إماما فی الفقه و الأصول، و قد ملاء الآفاق بتصنیفه، و عطّر الأکوان بتألیفه و مصنّفاته، و کان اصولیّا بحتا و مجتهدا صرفا. إ ه(2).

و قال الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 40: فاضل عالم علّامة العلماء، محقّق مدقّق ثقة ثقة فقیه محدّث متکلّم ماهر جلیل القدر، عظیم الشأن، رفیع المنزلة، لا نظیر له فی الفنون و العلوم العقلیّات و النقلیّات، و فضائله و محاسنه أکثر من أن تحصی. إ ه.

و أطراه المولی نظام الدین فی نظام الأقوال بقوله: شیخ الطائفة و علّامة وقته، صاحب التحقیق و التدقیق، و کلّ من تأخّر عنه استفاد منه، و فضله أشهر من أن یوصف. إ ه(3).

و وصفه البحّاثة الرجالیّ المیرزا عبد اللّه الأصفهانیّ فی المجلّد الثانی من ریاض العلماء: بالإمام الهمام العالم العامل الفاضل الکامل الشاعر الماهر، علّامة العلماء و فهّامة الفضلاء، أستاد الدنیا، المعروف فیما بین الأصحاب بالعلّامة عند الإطلاق، و الموصوف بغایة العلم و نهایة الفهم و الکمال فی الآفاق، کان ابن اخت المحقّق، و کان رحمه اللّه آیة اللّه لأهل الأرض، و له حقوق عظیمة علی زمرة الإمامیّة و الطائفة الحقّة الاثنی عشریّة لسانا و بیانا و تدریسا و تألیفا، و قد کان رضی اللّه عنه جامعا لأنواع العلوم، مصنّفا فی أقسامها، حکیما متکلّما فقیها محدّثا اصولیّا أدیبا شاعرا ماهرا، و قد رأیت بعض أشعاره ببلدة أردبیل و هی تدلّ علی جودة طبعه فی أنواع النظم

ص: 238


1- 1. تنقیح المقال ج 1 ص 314.
2- 2. تنقیح المقال ج 1 ص 314.
3- 3. الریاض المجلد الثانی.

أیضا، و کان وافر التصانیف متکاثر التآلیف، أخذ و استفاد عن جمّ غفیر من علماء عصره من العامّة و الخاصّة، و أفاد علی جمع کثیر من فضلاء دهره من الخاصّة بل من العامّة- إلی أن قال-: و کان من أزهد الناس و أتقاهم، و من زهده ما حکاه السیّد حسین المجتهد فی رسالة النفحات القدسیّة أنّه قدّس سرّه أوصی بجمیع صلواته و صیامه مدّة عمره و بالحجّ عنه مع أنّه کان قد حجّ. إ ه.

و له ذکر جمیل فی غیر واحد من التراجم، کمنتهی المقال ص 105 و کتب رجال الأسترآبادیّ، و جامع الرواة ج 1 ص 230 و ریاض العلماء و المقابس ص 17 و روضات الجنّات ص 172 و المستدرک ج 3 ص 459 و سفینة البحار ج 2 ص 228 و لسان المیزان ج 6 ص 319(1) و الدرر الکامنة(2).

و محبوب القلوب للإشکوریّ (3) و غیرها من التراجم، و هم و إن بالغوا فی ثناه لکن اعترفوا بأنّهم عاجزون عن درک مداه، و عن الإعراب بما یقتضی شأنه و شخصیّته المثلی، قال الفاضل التفرشیّ فی کتاب نقد الرجال ص 100: و یخطر ببالی أن لا أصفه إذ لا یسع کتابی هذا ذکر علومه و تصانیفه و فضائله و محامده، و انّ کلّ ما یوصف به الناس من جمیل و فضل فهو فوقه، له أزید من سبعین کتابا فی الأصول و الفروع و الطبیعیّ و الإلهیّ و غیرها. إ ه.

و قال العلّامة النوریّ بعد أن بالغ فی ثنائه: و لآیة اللّه العلّامة بعد ذلک من المناقب و الفضائل ما لا یحصی، أمّا درجاته فی العلوم و مؤلّفاته فیها فقد ملأت الصحف و ضاق عنه الدفتر، و کلّما اتعب نفسی فحالی کناقل التمر إلی هجر، فالأولی تبعا لجمع من الأعلام الإعراض عن هذا المقام.

ص: 239


1- 1. و قد اشتبه علیه اسمه و اسم والده قال: یوسف بن الحسن بن المطهّر الحلّیّ المشهور، کان رأس الشیعة الإمامیّة فی زمانه، و له معرفة بالعلوم العقلیّة. إ ه.
2- 2. أورده تارة مکبرا و تارة مصغرا.
3- 3. راجع الروضات ص 176.

**[ترجمه]شیخ بزرگوار و جلیل القدر، یگانه روزگار، دریای علوم و فضایل و سرچشمه اسرار و رموز، بنیانگذار و احیاگر مذهب و هر آنچه که از مذهب از بین رفت، پیشوا و علامه یگانه و آیت الله علی الاطلاق، جمال الدین ابو منصور حسن بن سدید الدین یوسف بن زین الدین علی بن مطهر حلّی (نورالله مضجعه).

او از نخبگان عالمان اسلام و از بزرگان فقیهان مذهب جعفری بود که جامع در علوم گوناگون، و در بردارنده فنون مختلف و دارای تالیفات زیادی است که تلاش بسیار در آنها نمود. از زمان نگارش تالیفات گرانسنگ وی، همه از آنها استفاده برده اند و از آراء و نظریه های دقیق او در حیات و ممات او بهره برده اند. برای او شرح حالی در کتاب های تراجم و غیر تراجم است که نشانگر مقدم بودن او در علوم و دقت در آن دارد و خبر از مراتب بالای او در علم و عمل و توانایی او در مناظرات با دشمن و دفاع از حوزه دین و پیروزی بر مذهب می دهد و ما چون نمی توانستیم در این مختصر همه آنها را بیان کنیم، لکن جهت شکرگذاری و حقّی که او دارد، بعضی از آنها را ذکر خواهیم کرد.

ابن داود از معاصرین علامه در رجال خود می گوید: «شیخ طایفه و علامه روزگار خود، صاحب تحقیق و دقت و دارای تالیفات فراوان که ریاست شیعه در معقول و منقول به او ختم می شود.» - . نقدالرجال: 99 -

شهید اول در اجازه اش به ابن خازن می گوید: «امام بزرگ و حجت بر همه، از برترین مجتهدان جمال الدین.» - . اجازات بحار الانوار: 39 -

ابن ابی جمهور احسائی در اجازه اش به شیخ محمد بن صالح حلّی، او را چنین وصف می کند: «استاد و امام ما و ریاست همه علماء، علامه و فهاّمه، استاد مشایخ بزرگ اسلام، و فرق گذارنده بین حلال و حرام در فتاوایش و کسی که ریاست او در همه فرقه های اسلامی مسلّم و قطعی است. - . اجازات بحار الانوار: 51 -

علی بن هلال هم در اجازه اش به محقق کرکی همین نظر را دارد و می گوید: «شیخ و امام بزرگ، کامل ترین، برترین و عالم ترین، جمال ملت و حقیقت و دین.» - . اجازات بحار الانوار: 55 -

محقق کرکی در اجازه اش به همنام خود میسی می نویسد: «شیخ و امام، شیخ الاسلام، فتوا دهنده همه فرقه ها، دریای علوم، یگانه روزگار، شیخ شیعه بدون هیچ مدافع، جمال ملت و حقیقت و دین - . اجازات بحار الانوار: 57 - .

و در اجازه اش به حسین بن شمس الدین محمد استرآبادی می نویسد: «امام سعادتمند، استاد همه در همه علوم، شیخ علمای استوار، سلطان فاضلان و محققان، جمال ملت و حقیقت و دین.» - . اجازات بحار الانوار: 59 -

شهید ثانی در اجازه اش به سید علی بن صائغ، او را چنین مدح کرده است: «شیخ الاسلام و فتوا دهنده فرقه های مردم، جدا کننده حق و باطل برای حق، جمال اسلام و مسلمانان، و زبان حکیمان و فقیهان و متکلمان جمال الدین.» - . اجازات بحار الانوار: 83 -

شولستانی در اجازه اش به مجلسی اول، او را چنین توصیف می کند: «شیخ کامل، علامه و آیت الله در دو جهان، جمال ملت و حقیقت و دین.» - . اجازات بحار الانوار: 143 -

شیخ بهائی در اجازه اش به صفی الدین محمد قمی می گوید: «علامه و آیت الله در دو جهان، جمال حقیقت و ملت و دین.» - . اجازات بحار الانوار: 130 -

بحرالعلوم در فوائد الرجالیه خود می گوید: «علامه عالم و افتخار همه انسان ها، بزرگ ترین عالمان از نظر شأن و برترین آنها از نظر استدلال، ابر باران زای فضیلت، و دریای علم که هیچ ساحلی برای او نیست، علوم پراکنده نزد مردم را جمع نمود و چنان احاطه ای بر آنها پیدا نمود که برایش قیاسی وجود ندارد. ترویج کننده مذهب و شریعت در قرن هفتم و ریاست علمای شیعه بدون هیچ مدافعی، در تمام علوم کتابی تالیف کرده و خداوند از هر چیزی وسیله ای به او عنایت کرده است.» - . تنقیح المقال 1/314 -

سماهیجی در اجازه اش می گوید: «این شیخ در رسیدن به شهرت در بین طایفه و بلکه اهل سنت مثل شهرت خورشید در وسط ظهر می باشد. و فقیه، متکلم، حکیم، منطقی، مهندس، ریاضی دان، بود و جامع همه فنون و دارای مهارت در همه معقول و منقول بود. مورد وثاقت و پیشوای در فقه و اصول، تمام آفاق را با آثارش پر نموده و عطر تالیفات و تصنیفاتش در همه جا پیچیده است، و او یک اصولی قوی و یک مجتهد خالص بود.» - . تنقیح المقال 1/314 -

شیخ حر در صفحه چهل امل الآمل می گوید: «فاضل، عالم و علامه علما، محقق و اهل دقت، مورد وثوق و وثاقت، فقیه، محدث، متکلم، ماهر و بزرگ قدر، عظیم الشأن و دارای جایگاه رفیع، هیچ نمونه ای مثل او در فنون و علوم عقلی و نقلی نیست و فضایل و خوبی هایش بیشتر از آن است که شمرده شود.»

مولی نظام الدین در نظام الاقوال می گوید: «شیخ طایفه و علامه روزگارش، صاحب تحقیق و دقت و هر که بعد از او آمده از او استفاده نموده و خوبی هایش مشهورتر از آن است که وصف نماییم.» - . الریاض، جلد دوم -

بحث کننده رجالی، میرزا عبدالله اصفهانی، در جلد دوم ریاض العلما او را چنین توصیف کرده است: «پیشوای وارسته، عالم عامل، فاضل کامل، شاعر ماهر، عالم ترین علماء، فهیم ترین فضلاء، استاد جهان، معروف در بین ما به علامه علی الاطلاق، موصوف به نهایت علم، فهم، کمال. او خواهر زاده محقق و نشانه خداوند روی زمین می باشد. او حقوق بی شماری از نظر زبان، بیان و قلم بر عهده طایفه شیعه امامیه دارد. او جامع علوم مختلف و مصنف در رشته های گوناگون آن بود. او حکیم، متکلم، فقیه، محدث، اصولی، ادیب و شاعر ماهری بود. من برخی از اشعار او را در شهر اردبیل دیدم که به کمال طبع او در نظم وشعر دلالت دارد. تصانیف او به وفور موجود و تالیفات او بسیار است. جمعیت بسیاری از عالمان هم روزگارش از علمای شیعه و اهل سنت، علوم را از او گرفته و استفاده نموده اند و جماعت بسیاری از فضلای آن دوره، از شیعه و بلکه اهل سنت از او بهره برده اند - تا آنجا که می گوید - او از زاهد ترین و با تقواترین مردم بود. از زهد او سید حسین مجتهد در رساله «النفحات القدسیه» حکایت می کند که وصیت کرده بود همه نمازها و روزه های مدت عمرش را انجام دهند و از برای او حجّ هم بجا بیاورند، با آنکه او حجّ انجام داده بود.»

برای علامه ذکر خیر در غیر از کتاب های تراجم هم هست، مثل صفحه یکصد و پنج منتهی المقال و کتاب های رجال استر آبادی و صفحه دویست و سی جلد اول جامع الروات، ریاض العلما، صفحه هفده المقابس، صفحه یکصد و هفتاد و دو روضات الجنات، صفحه چهارصد و پنجاه و نه جلد سوم المستدرک، صفحه دویست و بیست و هشت جلد دوم سفینه البحار، صفحه سیصد و نوزده جلد ششم لسان المیزان، - . در اینجا بین اسم او و پدرش اشتباه کرده و می گوید: «یوسف بن حسن بن مطهّر حلّی مشهور که رأس شیعه امامیه در زمان خود بود و با علوم عقلیه نیز آشنایی داشت.» -

الدرر الکامنه، - . یک بار بزرگ و یک بار کوچک آورده است. -

محبوب القلوب تالیف اشکوری - . رجوع کنید به روضات الجنات: 176 -

و غیر از این ها در تراجم. همه این ها اگرچه در ثناء و تعریف او مبالغه نموده اند، لکن اعتراف نموده اند که از درک همه او عاجزند و به آنچه که شأنیت او اقتضا می کند و در خور شخصیت اوست، دست نمی یابند. فاضل تفرشی در صفحه یکصد کتاب نقدالرجال می گوید: «به ذهنم خطور کرد که او را وصف نکنم، زیرا نوشتن من به ذکر علوم و تالیفات و فضایل و خوبی هایش نمی رسد و هر چه که مردم از زیبایی و فضیلت برایش بگویند، او برتر از آنهاست. برای او بیش از هفتاد کتاب در اصول و فروع و طبیعیات و الهیات و غیر از آن می باشد.»

علامه نوری بعد از مبالغه در تعریف او می گوید: «و برای آیت الله علامه بعد از این ها که بیان شده، مناقب و فضایلی است که قابل شمارش نمی باشد. اما درجات او و تالیفاتش در علوم، صفحاتی را پر کرده و در دفتر نمی گنجد، و هر چه خود را به سختی بیندازم، حال من مانند کسی هست که خرما را به منطقه هجر که پر از نخلستان است، ببرم. پس بهتر آن است که مانند دیگر بزرگان دست از این کار بردارم.»

**[ترجمه]

تألیفاته الثمینة الممتعة

له تألیفات کثیرة قیّمة ربما تزید علی مائة مصنّف، بل قال صاحب مجمع البحرین فی مادّة العلّامة: إنّه وجد بخطّه رحمه اللّه خمسمائة مجلد من مصنّفاته غیر ما وجد بخط غیره.

و قد عدّ جملة منها هو نفسه فی کتاب الخلاصة عند ترجمة نفسه، منها:

«1»- منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ذکر فیه جمیع مذاهب المسلمین فی الفقه، لم یتمّ، و قد طبع فی المجلّدین الضخمین فی سنة 1316 قال رحمه اللّه: هو فی سبع مجلّدات.

«2»- تلخیص المرام فی معرفة الأحکام.

«3»- تحریر الأحکام الشرعیّة، استخرج فیها فروعا کثیرة، طبع بایران فی مجلّد کبیر.

«4»- مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، مطبوع.

«5»- استقصاء الاعتبار فی تحریر معانی الأخبار، قال: ذکرنا فیه کلّ حدیث وصل إلینا، و بحثنا فی کلّ حدیث منه علی صحّة السند أو إبطاله، و کون متنه محکما أو متشابها، و ما اشتمل علیه المتن من المباحث الاصولیّة و الأدبیّة و ما یستنبط من المتن من الأحکام الشرعیة و غیرها.

«6»- مصابیح الأنوار، قال: ذکرنا فیه کلّ أحادیث علمائنا، و جعلنا کلّ حدیث یتعلّق بفنّ فی بابه، و رتّبنا کلّ فنّ علی أبواب، ابتدأنا فیها بما روی عن النبیّ صلّی اللّه علیه و آله ثمّ بما روی عن علیّ علیه السّلام و هکذا إلی آخر الأئمّة علیهم السّلام.

«7»- الدرّ و المرجان فی الأحادیث الصحاح و الحسان.

«8»- نهج الوضاح فی الأحادیث الصحاح.

«9»- نهج الإیمان فی تفسیر القرآن، ذکر فیه ملخّص الکشّاف و التبیان و غیرهما.

«10»- القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز.

«11»- منهاج الصلاح فی الدعوات و أعمال السنة.

ص: 240

«12»- کشف الحقّ و نهج الصدق.

«13»- کشف الیقین فی الإمامة، و قد یعبّر عنه بالیقین.

«14»- الألفین.

«15»- منهاج الکرامة.

«16»- شرح التجرید.

«17»- أنوار الملکوت فی شرح الیاقوت.

«18»- نهایة الکلام.

«19»- نهایة الأصول.

«20»- نهایة الفقهاء.

«21»- قواعد الأحکام.

«22»- إیضاح مخالفة أهل السنّة للکتاب و السنّة.

«23»- تذکرة الفقهاء.

«24»- الرسالة السعدیّة.

«25»- خلاصة الرجال.

«26»- إیضاح الاشتباه.

«27»- تبصرة الأحکام.

«28»- التناسب بین الفرق الأشعریّة و الفرق السوفسطائیّة.

«29»- نظم البراهین فی أصول الدّین.

«30»- معارج الفهم فی شرح النظم فی الکلام.

«31»- الأبحاث المفیدة فی تحصیل العقیدة.

«32»- کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد فی الکلام.

«33»- القواعد و المقاصد فی المنطق و الطبیعیّ و الإلهیّ.

«34»- الأسرار الخفیّة فی العلوم العقلیّة.

«35»- الدرّ المکنون فی علم القانون فی المنطق.

ص: 241

«36»- المباحث السنیّة و المعارضات النصیریّة.

«37»- المقاومات، قال: باحثنا فیها الحکماء السابقین و هو یتمّ مع تمام عمرنا.

«38»- حلّ المشکلات من کتاب التلویحات.

«39»- إیضاح التلبیس من کلام الرئیس، قال: باحثنا فیه الشیخ ابن سینا.

«40»- الجوهر النضید فی شرح کتاب التجرید فی المنطق.

«41»- الشفاء فی الحکمة.

«42»- مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق فی المنطق و الطبیعیّ و الإلهیّ.

«43»- المحاکمات بین شرّاح الإشارات.

«44»- منهاج الهدایة و معراج الدرایة فی علم الکلام،

«45»- استقصاء النظر فی القضاء و القدر.

«46»- نهج الوصول إلی علم الأصول.

«47»- مختصر شرح نهج البلاغة.

«48»- الأدعیة الفاخرة.

«49»- المنهاج فی مناسک الحاجّ.

«50»- نهج العرفان فی علم المیزان.

و غیر ذلک ممّا یطول ذکره.

**[ترجمه]برای او تالیفات گرانمایه زیادی است که چه بسا به بیش از یکصد کتاب برسد. بالاتر از این را صاحب مجمع البحرین در ماده «علامه» می گوید: «به خطّ علامه پانصد جلد از تالیفاتش را یافتم و این غیر از آن است که به غیر خطِ علامه موجود است.»

تعدادی از این تالیفات را خود علامه در کتاب الخلاصه، هنگامی که شرح حالش را می گوید، شمرده است که از آن جمله اند:

1.منتهی المطلب فی تحقیق المذهب؛ در این کتاب تمام مذاهب مسلمانان را در فقه آورده و تمام نشده است. در دو جلد قطور در سال 1316 چاپ شده است. خودش می گوید که این کتاب هفت جلد است.

2.تلخیص المرام فی معرفت الاحکام

3.تحریر الاحکام الشرعیه؛ در این کتاب فروعات بسیاری استخراج شده و در یک جلد بزرگ در ایران چاپ شده است.

4.مختلف الشیعه فی احکام الشریعه، چاپ شده است.

5.استقصاء الاعتبار فی تحریر معانی الاخبار؛ می گوید: «در این کتاب هر حدیثی که به ما رسیده ذکر شده و در هر حدیثی از درستی و نادرستی سندش بحث می کنیم و همچنین که حدیث متنش از محکمات یا متشابهات است و هر چه که بر متن حدیث از مباحث اصولی و ادبی را شامل شود و آنچه که از احکام شرعی از حدیث استنباط می شود را بحث می کنیم.»

6.مصابیح الانوار؛ می گوید: «در این کتاب همه احادیث علمای ما آمده است و هر حدیثی را که متعلق به علمی باشد، در یک باب قرار داده ایم و هر علمی را در چند باب مرتب نمودیم. ابتدا آنچه که از پیامبر صل الله علیه و آله و سلم روایت شده و سپس آنچه از امام علی علیه السّلام و همچنین تا آخر ائمه علیهم السّلام روایت شده را آوردیم.»

7.الدرر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحسان

8.نهج الوضاح فی الاحادیث الصحاح

9.نهج الایمان فی تفسیر القرآن؛ در این کتاب خلاصه تفسیر الکشّاف و التبیان و غیر این دو آمده است.

10.القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز

11.منهاج الصلاح فی الدعوات و اعمال السنۀ

12.کشف الحق و نهج الصدق

13.کشف الیقین فی الامامۀ، از این کتاب به «یقین» هم تعبیر شده است.

14.الالفین

15.منهاج الکرامۀ

16.شرح التجرید

17.انوارالملکوت فی شرح الیاقوت

18.نهایۀ الکلام

19.نهایۀ الاصول

20.نهایۀ الفقهاء

21.قواعد الاحکام

22.ایضاح مخالفۀ اهل السنۀ للکتاب و السنۀ

23.تذکرۀ الفقهاء

24.الرسالۀ السعدیۀ

25.خلاصۀ الرجال

26.ایضاح الاشتباه

27.تبصرۀ الاحکام

28.التناسب بین الفرق الاشعریّه و الفرق السوفسطائیه

29.نظم البراهین فی اصول الدین

30.معارج الفهم فی شرح النظم فی الکلام

31.الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده

32.کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد فی الکلام

33.القواعد و المقاصد فی المنطق و الطبیعی و الالهّی

34.الاسرار الخفیّه فی العلوم العقلیّه

35.الدّر المکنون فی علم القانون فی المنطق

36.المباحث السنیّه و المعارضات النصیریّه

37.المقاومات؛ می گوید: «در این کتاب از حکمای سابق بحث می کنیم و این با تمام شدن عمرمان، تمام می شود.»

38.حلّ المشکلات من کتاب التلویحات

39.ایضاح التلبیس من کتاب الرئیس؛ می گوید: «در آن از شیخ ابو علی سینا بحث کردیم.»

40.الجوهر النضید فی شرح کتاب التجرید فی المنطق

41.الشفاء فی الحکمۀ

42.مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق فی المنطق و الطبیعی و الالهّی

43.المحاکمات بین شرّاح الاشارات

44.منهاج الهدایۀ و معارج الدرایه فی علم الکلام

45.استقصاء النظر فی القضاء و القدر

46.نهج الوصول الی علم الاصول

47.مختصر شرح نهج البلاغه

48.الادعیه الفاخرۀ

49.المنهاج فی مناسک الحاجّ

50.نهج العرفان فی علم المیزان

51.و غیر از این ها که ذکرشان طولانی می شود.

**[ترجمه]

نصرته للمذهب فی یومه المشهور

له- قدّس سرّه- فی تشیید المذهب و الذبّ عنه یوم مشهور و هو الذی ناظر فیه علماء السنّة فأفحمهم و أثبت حقیّة المذهب فرغب فیه السلطان و أمراؤه.

و کان ذلک فی سلطنة السلطان محمّد الجایتو خان الملقّب بشاه خدابنده فی سنة 708 و کان السلطان مائلا إلی الحنفیّة ثمّ رجع إلی الشافعیّة بعد ما وقع بحضرته مناظرة بین قاضی نظام الدین عبد الملک الشافعیّ و علماء الحنفیّة فأفحمهم القاضی، ثمّ تحیّر هو و أمراؤه فبقوا متذبذبین فی مدّة ثلاثة أشهر فی ترکهم دین الإسلام، و ندموا علی ترکهم دین الآباء بعد ما ورد علیه ابن صدر جهان الحنفیّ من بخارا فوقعت

ص: 242

بینه و بین القاضی مناظرة فی جواز نکاح البنت المخلوقة من ماء الزنا، حتّی قدم علی السلطان السیّد تاج الدین الآویّ الإمامیّ مع جماعة من الشیعة و ناظروا مع القاضی نظام الدین بمحضر السلطان فی مباحث کثیرة فعزم السلطان الرواح إلی بغداد و زیارة أمیر المؤمنین علیه السّلام فلمّا ورد رأی بعض ما قوّی به دین الشیعة فعرض السلطان الواقعة علی الأمراء فحرصه علیه من کان منهم فی مذهب الشیعة فصدر الأمر بإحضار أئمّة الشیعة فطلبوا جمال الدین العلّامة و ولده فخر المحقّقین و کان مع العلّامة من تألیفاته کتاب نهج الحقّ و کشف الصدق، و کتاب منهاج الکرامة فأهداهما إلی السلطان و صار موردا للألطاف فأمر السلطان قاضی القضاة نظام الدین و هو أفضل علماء زمانهم أن یناظر مع آیة اللّه العلامة و هیّأ مجلسا عظیما مشحونا بالعلماء و الفضلاء فأثبت العلّامة بالبراهین القاطعة و الدلائل الساطعة خلافة أمیر المؤمنین علیه السّلام بعد رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بلا فصل، و أبطل خلافة الثلاثة بحیث لم یبق للقاضی مجال للمدافعة و الإنکار، بل شرع فی مدح العلّامة و استحسن أدلّته، قال: غیر أنّه لمّا سلک السلف سبلا، فاللازم علی الخلف أن یسلکوا سبیلهم لإلجام العوام، و دفع تفرّق کلمة الإسلام، یستر زلّاتهم و یسکت فی الظاهر من الطعن علیهم، فدخل السلطان و أکثر أمراؤه فی ذلک المجلس فی مذهب الإمامیّة، و أمر السلطان فی تمام ممالکه بتغییر الخطبة و إسقاط أسامی الثلاثة عنها، و بذکر أسامی أمیر المؤمنین و سائر الأئمّة علیهم السلام علی المنابر، و بذکر حیّ علی خیر العمل فی الأذان، و بتغییر السکّة و نقش الأسامی المبارکة علیها، و لمّا انقضی مجلس المناظرة خطب العلّامة خطبة بلیغة شافیة، و حمد اللّه تعالی و أثنی علیه، و صلّی علی النبیّ و آله صلوات اللّه علیهم أجمعین، فقال السیّد رکن الدین الموصلیّ- و کان ینتظر عثرة منه و لم یعثر علیها-: ما الدلیل علی جواز الصلاة علی غیر الأنبیاء؟ فقرأ العلّامة: «الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ» فقال الموصلیّ: ما الذی أصاب علیّا و أولاده من المصیبة حتّی استوجبوا الصلاة علیهم؟ فعدّ الشیخ بعض مصائبهم، ثمّ قال:

أیّ مصیبة أعظم علیهم من أن یکون مثلک تدّعی أنّک من أولادهم ثمّ تسلک سبیل مخالفیهم

ص: 243

و تفضل بعض المنافقین علیهم و تزعم الکمال فی شرذمة من الجهّال. فاستحسنه الحاضرون و ضحکوا علی السیّد المطعون فأنشد بعض من حضر:

إذ العلویّ تابع ناصبیّا *** لمذهبه فما هو من أبیه

و کان الکلب خیرا منه طبعا *** لأنّ الکلب طبع أبیه فیه

و جعل السلطان بعد ذلک السیّد تاج الدین محمّد الآویّ المتقدّم ذکره و هو من أقارب السیّد الجلیل رضیّ الدین محمّد بن محمّد الآویّ نقیب الممالک (1).

**[ترجمه]برای علامه در استحکام مذهب و دفاع از آن، یک روز مشهور وجود دارد که در آن روز با علمای اهل سنت مناظره کرده، آنها را محکوم نمود و حقانیت مذهب شیعه را ثابت کرد، تا جایی که سلطان و دیگر امیران به مذهب شیعه روی آوردند.

این اتفاق در زمان حکومت سلطان محمد الجایتو خان، معروف به شاه خدا بنده در سال 708 رخ داد و سلطان که به مذهب حنفیه تمایل داشت و سپس به مذهب شافعی روی آورد، هنگامی که مناظره ای بین قاضی نظام الدین عبدالملک شافعی و علمای حنفیه برگزار شد و قاضی پیروز مناظره بود، در این وقت سلطان و امیران دیگر متحیر شدند و در مدت سه ماهی که دین اسلام را ترک کردند، بین این دو مذهب حیران بودند و از این که دین پدری شان را ترک کردند پشیمان شده بودند. بعد پسر صدر جهان حنفی از بخارا بر او وارد شد و بین او و قاضی مناظره ای در بحث جایز بودن ازدواج دختری که از زنا به دنیا آمده است، واقع شد.

تا اینکه سید تاج الدین آوی از علمای شیعه، با عده ای از شیعیان نزد سلطان آمد و با قاضی نظام الدین در محضر سلطان مناظره ای در مباحث گوناگون انجام داد. پس سلطان به سمت بغداد و زیارت امیرالمومنین علیه السّلام رفت و هنگامی که وارد شد، دیدند که عده ای به تقویت دین شیعه می پردازند، سلطان این واقعه را به امیران خود گفت و رغبت به این مذهب پیدا نمود و دستور داد که بزرگان شیعه را احضار نمایند. سپس علامه جمال الدین و فرزندش فخرالمحققین را خواست، و با علامه تعدای از تالیفاتش مانند کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» و کتاب «منهاج الکرامه» بود که این دو را به سلطان هدیه نمود و مورد الطاف سلطان قرار گرفت.

او به قاضی القضات نظام الدین که فاضل ترین عالم زمان خود بود، دستور داد با علامه مناظره کند. لذا مجلس با عظمتی که از علماء و فضلاء پر بود، تشکیل داد و علامه با برهان قاطع و دلایل روشن، خلافت بدون واسطه امیرالمومنین علیه السّلام بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله را ثابت نمود و خلافت خلفای سه گانه را باطل نمود، به گونه ای که برای قاضی فرصتی برای دفاع و انکار باقی نماند، بلکه قاضی شروع به مدح علامه و تحسین دلایل او نمود و گفت: «غیر آن سلوک و راهی گذشتگان داشتند و رفتند، لازم است که بر خلاف آن مسیر برویم، زیرا دلیلی برای آنها نیست، و از اسلام واقعی تفرقه را دور نماییم و اگر اشتباهی بود بپوشانیم و در مورد طعن ظاهری آنان نیز سکوت نماییم.»

در این مجلس سلطان و دیگر امیران او به مذهب امامیه گرویدند و سلطان در همه ممالک، امر به تغییر خطبه و انداختن اسامی خلفای سه گانه و ذکر نام های امیرالمومنین و دیگر امامان علیهم السّلام بر منبرها نمود. و همچنین به ذکر «حی علی خیرالعمل» در اذان و تغییر سکه ها و حک نمودن اسامی مبارک ائمه بر آنها امر نمود.

هنگامی که مناظره پایان یافت، علامه خطبه ای شیوا ایراد فرمود و حمد خدا را کرد و او را ثنا نمود و بر پیامبر و آل او صلی الله علیه و آلهم درود فرستاد. در این بین سید رکن الدین موصلی - که منتظر ایرادی بر علامه بود و چیزی نیافته بود - گفت: چه دلیلی دارید که بر غیر پیامبران صلوات و درود می فرستید؟ علامه این آیه را قرائت نمود: «اَلّذینَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ، اُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ» - . بقره / 156 - 157 - {[همان] کسانی که چون مصیبتی به آنان برسد، می گویند: «ما از آنِ خدا هستیم، و به سوی او باز می گردیم.» بر ایشان درودها و رحمتی از پروردگارشان [باد] و راه یافتگان [هم] خود ایشانند.} موصلی گفت: کدام مصیبت بر علی و فرزندان او رسیده است که طبق این آیه شایسته درود و صلوات باشند؟ سپس علامه فرمود: چه مصیبتی از این بالاتر که فردی مثل تو ادعا می کنی که از فرزندانشان هستی و بعد بر مسیر مخالفت آنان قدم بر می داری و بعضی از منافقین را بر آنان برتر می شماری و گمان می کنی کمال در دفاع از این جاهلان است؟

حاضران علامه را تحسین کردند و بر سید به خاطر این طعنه خندیدند و یکی از حاضران این شعر را سرود که:

هنگامی که یک علوی از ناصبی ها تبعیت کند، آنچه از پدرانش رسیده را از بین می برد

و سگ طبیعتش از او بهتر است، زیرا سگ در همه چیز طبع پدرش را دارد

بعد از این سلطان سید تاج الدین محمد آوی (که نامش گذشت) و از نزدیکان سید بزرگوار رضی الدین محمد بن محمد آوی بود را سرپرست آن ممالک نمود. - . رجوع کنید به المستدرک 3/460 و روضات الجنات: 175 این را قاضی نورالله در مجالس المومنین از «تاریخ حافظ ابرو» نقل کرده است. -

**[ترجمه]

مشایخه

یروی عن جماعة من حفّاظ الشریعة منهم:

«1»- الشیخ الجلیل مفید الدین محمّد بن علیّ بن محمّد بن جهم الأسدیّ.

«2»- الحکیم المتألّه کمال الدین میثم بن علیّ بن میثم البحرانیّ صاحب الشروح الثلاثة علی نهج البلاغة.

«3»- العالم الفاضل الحسن ابن الشیخ کمال الدین علیّ بن سلیمان البحرانیّ.

«4»- الشیخ نجیب الدین أبو أحمد أو أبو ذکریّا یحیی بن أحمد بن یحیی بن الحسن بن سعید الحلّی الهذلیّ. ابن عمّ المحقّق الحلّیّ، صاحب کتاب جامع الشرائع و نزهة الناظر المتولّد سنة 601 و المتوفّی سنة 690(2).

«5»- والده الأجلّ الأکمل سدید الدین یوسف بن زین الدین علیّ بن المطهّر الحلّیّ الفقیه المتکلّم الأصولیّ (3).

«6»- سلطان المحقّقین الخواجة نصیر الدین محمّد بن محمّد بن الحسن الطوسیّ المتولّد سنة 597 المتوفّی سنة 672، قرأ علیه الکلام و الهیئة و العقلیّات، و قرأ علیه الطوسیّ الفقه (4).

ص: 244


1- 1. راجع المستدرک ج 3 ص 460 و روضات الجنّات ص 175، و نقله القاضی نور اللّه فی مجالس المؤمنین عن تاریخ الحافظ الابرو. راجع المستدرک ج 3 ص 461.
2- 2. المصدر ص 462.
3- 3. المصدر ص 463.
4- 4. المصدر ص 464.

«7»- جمال الدین أبو الفضائل و المناقب السیّد أحمد بن موسی بن جعفر بن طاوس المتقدّم ذکره (1).

«8»- السیّد الأجل الأسعد رضیّ الدین علیّ بن موسی بن طاوس المتقدّم ذکره (2).

«9»- خاله الأکرم و أستاذه الأعظم رئیس العلماء، المحقّق علی الإطلاق، الشیخ أبو القاسم نجم الدین جعفر بن الحسن بن یحیی بن سعید الهذلیّ الحلّیّ صاحب الشرائع و النافع و النکت، المتوفّی سنة 676. و فیه نظر(3).

«10»- نجم الملّة و الدین جعفر بن نجیب الدین محمّد بن جعفر بن أبی البقاء هبة اللّه ابن نما الحلّیّ الربعیّ صاحب مثیر الأحزان و کتاب أخذ الثار المتوفّی فی سنة 645.

«11»- بهاء الدین علیّ بن عیسی الإربلیّ صاحب کشف الغمّة.

«12»- السیّد عبد الکریم بن طاوس صاحب فرحة الغریّ (4).

کان- قدّس سرّه- قرأ علی جماعة من علماء السنة منهم: نجم الدین الکاتبیّ القزوینیّ و الشیخ برهان الدین النسفیّ و الشیخ جمال الدین حسین بن أبان (5) النحوی، و عزّ الدین الفاروقی الواسطیّ، و تقیّ الدین عبد اللّه بن جعفر بن علیّ الصبّاغ الحنفیّ، و شمس الدین محمّد بن محمّد بن أحمد الکیشیّ (6) و یروی عن رضیّ الدین الحسن بن علیّ الصنعانی الحنفیّ (7).

ص: 245


1- 1. المصدر ص 466.
2- 2. المصدر ص 473.
3- 3. المصدر ص 473.
4- 4. الروضات ص 146 و 175، أخذ الأخیر صاحب الروضات عن الریاض حیث قال: و قد نسب الامیر منشی فی رسالة تاریخ قم بالفارسیة إلی العلامة کتاب رسالة الدلائل البرهانیة فی تصحیح الحضرة الغرویة، و حکی عنه فیها أنّه یروی بعض الأخبار عن السیّد عبد الکریم بن طاوس و أظن أن تلک الرسالة لغیره.
5- 5. فی بعض النسخ[ أیاز].
6- 6. الروضات ص 175.
7- 7. الاجازات ص 114.

**[ترجمه]از تعدادی از جماعت راویان حدیث نقل کرده که از آن عده اند:

1. شیخ بزرگوار، مفیدالدین محمد بن علی بن محمد بن جهم اسدی

2. حکیم الهی، کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی، نویسنده شرح های سه گانه بر نهج البلاغه

3. عالم و فاضل حسن، پسر شیخ کمال الدین علی بن سلیمان بحرانی

4. شیخ نجیب الدین ابو احمد یا ابو ذکریا، یحیی بن احمد بن یحیی بن حسن بن سعید حلّی هذلی، پسر عمو محقق حلّی، نویسنده کتاب «جامع الشرائع و نزهه الناظر» متولد سال 601 و متوفای سال 690 - . رجوع کنید به المستدرک 3/462 -

5. پدر ایشان، عالیقدرترین و کامل ترین، سدید الدین یوسف بن زین العابدین علی بن مطهر حلی فقیه و متکلم و اصولی - . المستدرک 3/463 -

6. سلطان المحققین، خواجه نصیرالدین محمد بن محمد بن حسن طوسی، متولد سال 597 و متوفای سال 672. نزد او کلام و هیئت و عقلیات فرا گرفت و طوسی هم از او فقه آموخت. - . المستدرک 3/ 464 -

7. جمال دین و پدر فضایل و خوبی ها، سید احمد بن موسی بن جعفر بن طاووس (قبلاً نامش گذشت) - . المستدرک 3/ 466 -

8. سید عالیقدر و سعادتمند، رضی الدین علی بن موسی بن طاووس (قبلاً نامش گذشت) - . المستدرک 3/ 473 -

9. دایی مکرم و استاد بزرگش، رئیس العلماء، محقق علی الاطلاق، شیخ ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید هذلی حلّی، نویسنده «الشرایع و النافع و النکت»، متوفای سال 676. و در این مورد تأمل باید کرد. - . المستدرک 3/ 473 -

10. ستاره درخشان ملت و دین، جعفر بن نجیب الدین محمد بن جعفر بن ابی البقاء هبه الله بن نما حلّی ربعی، نویسنده «مثیر الاحزان» و کتاب «اخذ الثار» متوفای سال 645

11. بهاءالدین علی بن عیسی اربلی، نویسنده «کشف الغمّه»

12. سید عبدالکریم بن طاووس، نویسنده «فرحه الغرّی» - . روضات الجنات: 146 و 175؛ این را صاحب روضات الجنات از ریاض گرفته و می گوید: «امیر منشی در رساله تاریخ قم که به فارسی نوشته شده است، «رساله الدلائل البرهانیه فی تصححیح الحضره الغرویه» را به علامه نسبت داده است و در آن از این کتاب بعضی از روایات را از سید عبدالکریم بن طاووس نقل نموده و گمان کرده آن رساله از غیر اوست.» -

علامه حلی (قدس سره) همچنین نزد جماعتی از اهل سنت هم درس فراگرفت که از آن جمله اند: نجم الدین کاتبی قزوینی، شیخ برهان الدین نسفی، شیخ جمال الدین حسین بن ابان - . در بعضی از نسخه ها «ایاز» آمده است. -

نحوی، عزالدین فاروقی واسطی، تقی الدین عبدالله بن جعفر بن علی طبّاغ حنفی، شمس الدین محمد بن محمد بن احمد کیشی. - . روضات الجنات: 175 -

وی از رضی الدین حسن بن علی صنعانی حنفی نیز روایت کرده است. - . اجازات بحار الانوار: 114 -

**[ترجمه]

تلامذته و الراوون عنه

یروی عنه جماعة من المشایخ الکبار منهم:

«1»- ولده الصالح، أجلّ المشایخ و أعظم الأساتید، المحقّق النقّاد، الفقیه فخر المحقّقین أبو طالب محمّد، المتولّد فی لیلة الاثنین و لعشرین من جمادی الأولی سنة 628 و المتوفّی لیلة الجمعة الخامس و العشرین من جمادی الآخرة سنة 771(1).

«2»- مجد الدین أبو الفوارس محمّد الحسینیّ (2).

«3»- ابنا أخته السیّد الجلیل المرتضی عمید الدین عبد المطلب و السیّد ضیاء الدین عبد اللّه ابنا مجد الدین أبی الفوارس محمّد المتقدّم ذکره (3).

«4»- رضیّ الدین أبو الحسن علیّ بن جمال الدین أحمد بن یحیی المزیدیّ المتوفّی سنة 757(4).

«5»- الشیخ الفقیه زین الملّة و الدین أبو الحسن علیّ بن أحمد بن طراد المطارآبادیّ المتوفّی سنة 762(5).

«6»- السیّد علاء الدین أبو الحسن علیّ بن محمّد بن الحسن بن زهرة الحسنیّ الحلّیّ، و هو الذی کتب العلّامة له و لولده و لأخیه الآتیین الإجازة المعروفة بالإجازة الکبیرة لابناء زهرة(6).

«7»- السیّد بدر الدین محمّد أخو علاء الدین المذکور.

«8»- السیّد شرف الدین أبو عبد اللّه الحسین بن علاء الدین المذکور(7).

«9»- السیّد الجلیل أحمد بن أبی إبراهیم محمّد بن الحسن بن زهرة الحسنیّ الحلبیّ (8).

«10»- السیّد العالم الکبیر مهنّا بن سنان بن عبد الوهّاب الحسینیّ (9).

ص: 246


1- 1. المستدرک ج 3 ص 459.
2- 2. المصدر ص 441 و 459.
3- 3. المصدر ص 459.
4- 4. المصدر ص 442.
5- 5. المصدر ص 443.
6- 6. المصدر ص 443 و الروضات ص 201.
7- 7. المستدرک ج 3 ص 443، الروضات ص 201.
8- 8. المستدرک ج 3 ص 445، تنقیح المقال ج 3 ص 43 فی باب الکنی، راجعه ففیه اشتباه.
9- 9. المستدرک ج 3 ص 445.

«11»- الشیخ قطب الدین أبو جعفر محمّد بن محمّد الرازیّ البویهیّ الحکیم المتألّه صاحب شرح الشمسیّة و المطالع (1).

«12»- السیّد النقیب تاج الدین أبو عبد اللّه محمّد بن القاسم بن الحسین بن معیّة الحلّیّ الحسنیّ (2).

«13»- المولی تاج الدین الحسن بن الحسین بن الحسن السرابشنویّ نزیل قاسان (3).

«14»- الشیخ الحسن بن الحسین بن الحسن بن معانق، ذکره صاحب الریاض و قال: رأیت نسخة من الخلاصة للعلّامة بخطّ هذا الشیخ و کان تاریخ کتابتها 707 فی حیاة أستاده العلّامة.

«15»- السیّد أحمد العریضیّ، ذکره صاحب الریاض.

**[ترجمه]تعدادی از اساتید و بزرگان از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1. فرزند صالحش، عالیقدرترین بزرگان و بزرگ ترین اساتید، محقق و نقد کننده و فقیه، فخرالمحققین ابوطالب محمد، متولد شب بیست و دوم از ماه جمادی الاولی سال 628 و متوفای شب جمعه بیست و پنجم ماه جمادی الاخره سال 771 می باشد. - . المستدرک 3/459 -

2. مجدالدین ابوالفوارس محمد حسینی - . المستدرک 3/ 441 و 459 -

3. خواهرزادگانش، سید بزرگ مرتضی عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیاءالدین عبدالله، فرزندان مجدالدین ابوالفوارس محمد (که نامش قبلا گذشت) - . المستدرک 3/ 459 -

4. رضی الدین ابوالحسن علی بن جمال الدین احمد بن یحیی مزیدی، متوفای سال 757 - . المستدرک 3/ 442 -

5. شیخ و فقیه، زینت ملت و دین، ابوالحسن علی بن احمد بن طراد مطرآبادی متوفای سال 762 - . المستدرک 3/ 443 -

6. سید علاءالدین ابوالحسن علی بن محمد بن حسن بن زهره حسنی حلّی، و او کسی هست که علامه برای او و فرزند و برادرش که نامشان می آید، اجازه ای نوشت که به اجازه کبیره برای فرزندان زهره معروف است. - . المستدرک 3/ 443 ، روضات الجنات: 201 -

7. سید بدرالدین محمد برادر علاءالدین (که نامش آمد)

8. سید شرف الدین ابو عبدالله حسین بن علاءالدین (که نامش گذشت) - . المستدرک 3/443 ، روضات الجنات: 201 -

9. سید بزرگوار، احمد بن ابی ابراهیم محمد بن حسن بن زهره حسنی حلبی - . المستدرک 3/445 ، تنقیح المقال 3/43 در باب کنیه ها. رجوع کنید در این باره اشتباهی شده است. -

10. سید و عالم بزرگ، مهنّا بن سنان بن عبدالوهاب حسینی - . المستدرک 3/445 -

11. شیخ قطب الدین ابو جعفر محمد بن محمد رازی بویهی، حکیم الهی و نویسنده «شرح الشمسیّه» و «المطالع» - . المستدرک 3/447 -

12. سید و نقیب، تاج الدین ابو عبدالله محمد بن قاسم بن حسین بن معیّه حلّی حسنی - . روضات الجنات: 585 -

13. مولی تاج الدین حسن بن حسین بن حسن سرابشنوی ساکن کاشان - . نامش را صاحب ریاض در جلد دوم آورده، نامش را به ضمه سین و راء و بعد از آن الف و بعد از آن باء با فتحه و شین ساکن و نون نوشته است و می گوید: «من اجازه علامه را به ایشان با خط علامه دیده ام.» -

14. شیخ حسن بن حسین بن حسن بن معانق، نامش را صاحب ریاض آورده و می گوید: «من نسخه ای از کتاب الخلاصه علامه را با خط این شیخ دیده ام که تاریخ نوشتنش سال 707 و در زمان حیات علامه بوده است.

15. سید احمد عریضی، نامش را صاحب ریاض آورده است.

**[ترجمه]

فائدة أصولیّة

حکی البحاثة الکبیر المیرزا عبد اللّه الأصبهانیّ فی کتاب ریاض العلماء عن کتاب لسان الخواص للآغا رضیّ القزوینیّ أنّ القاضی البیضاویّ لمّا وقف علی ما أفاده العلّامة الحلّی فی بحث الطهارة من القواعد بقوله: و لو تیقّنهما- أی الطهارة و الحدث- و شکّ فی المتأخّر فإن لم یعلم حاله قبل زمانهما تطهّر و إلّا استصحبه، کتب القاضی بخطّه إلی العلّامة: یا مولانا جمال الدین أدام اللّه فواضلک، أنت إمام المجتهدین فی علم الأصول و قد تقرّر فی الأصول مسألة إجماعیّة هی أنّ الاستصحاب حجّة ما لم یظهر دلیل علی رفعه و معه لا یبقی حجّة بل یصیر خلافه هو الحجّة، لأنّ خلاف الظاهر إذا عضده دلیل صار هو الحجّة و هو ظاهر و الحالة السابقة علی حالة الشکّ قد انتقض بضدّه، فإن کان متطهّرا فقد ظهر أنّه أحدث حدثا ینقض تلک الطهارة، ثمّ حصل الشک فی رفع هذا الحدث فیعمل علی بقاء الحدث بأصالة الاستصحاب و بطل الاستصحاب الأوّل، و إن کان محدثا فقد ظهر

ص: 247


1- 1. المستدرک ص 447.
2- 2. الروضات ص 585.
3- 3. ذکره صاحب الریاض فی المجلد الثانی، و ضبطه بضم السین و الراء ثمّ الالف و بعدها الباء المفتوحة و الشین المعجمة الساکنة ثمّ النون، و قال: رایت إجازة العلامة له بخطه.

ارتفاع حدثه بالطهارة المتأخّرة عنه، ثمّ حصل الشکّ فی ناقض هذه الطهارة و الأصل فیها البقاء، و کان الواجب علی القانون الکلّی الأصولیّ أن یبقی علی ضدّ ما تقدم.

فأجاب العلّامة- قدّس سرّه-: وقفت علی ما أفاده المولی الإمام العالم أدام اللّه فضائله و أسبغ علیه فواضله، و تعجّبت من صدور هذا الاعتراض عنه، فإنّ العبد ما استدلّ بالاستصحاب، بل استدلّ بقیاس مرکّب من منفصلة مانعة الخلوّ بالمعنی الأعمّ عنادیّة و حملیتین، و تقریره أنّه إن کان فی الحالة السابقة متطهّرا فالواقع بعدها إمّا أن یکون الطهارة و هی سابقة علی الحدث أو الحدث الرافع للطهارة الأولی فیکون الطهارة الثانیة بعده و لا یخلو الأمر منهما، لأنّه صدر منه طهارة واحدة رافعة للحدث فی الحالة الثانیة

و حدث واحد رافع للطهارة، و امتناع الخلوّ بین أن یکون السابقة الطهارة الثانیة أو الحدث ظاهر إذ یمتنع أن یکون الطهارة السابقة و إلّا کانت طهارة عقیب طهارة رافعة للحدث، و التقدیر خلافه، فتعیّن أن یکون السابق الحدث، و کلّما کان السابق الحدث فالطهارة الثانیة متأخّرة عنه، لأنّ التقدیر أنّه لم یصدر عنه إلّا طهارة واحدة رافعة للحدث، فإذا امتنع تقدّمها علی الحدث وجب تأخّرها عنه، و إن کان فی الحالة السابقة محدثا فعلی هذا التقدیر إمّا أن یکون السابق الحدث أو الطهارة، و الأوّل محال و إلّا کان حدث عقیب حدث فلم یکن رافعا للطهارة، و التقدیر أنّ الصادر حدث واحد رافع للطهارة فتعیّن أن یکون السابق هو الطهارة و المتأخّر هو الحدث فیکون محدثا، فقد ثبت بهذا البرهان أنّ حکمه فی هذه الحالة موافق للحکم فی الحالة الأولی بهذا الدلیل لا بالاستصحاب، و العبد إنّما قال: استصحبه، أی أعمل بمثل حکمه. انتهی کلامه. ثمّ أنفذه إلیه إلی شیراز و لمّا وقف القاضی البیضاویّ علی هذا الجواب استحسنه جدّا و أثنی علی العلّامة.

**[ترجمه]بحث کننده بزرگ میرزا عبدالله اصفهانی، در کتاب «ریاض العلماء» از کتاب «لسان الخواص» از آغا رضی قزوینی چنین حکایت می کند که آن هنگام که قاضی بیضاوی از نظر علامه حلّی در قواعد بحث طهارت مطلع گردید، فرموده است: اگر در طهارت و حدث یقین داشتی و شک داشتی که کدام یک از آنها بعدتر بوده است و زمان یکی از این طهارت و حدث را نمی دانستی، حکم به طهارت کن، و الا استصحاب جاری کن.»

قاضی با خط خود برای علامه چنین نوشت: «ای مولای ما جمال الدین! خداوند فضلت را مستدام بدارد. شما امام مجتهدان در علم اصول می باشید و در اصول مسئله ای اجماعی را تقریر کرده اند که آن این است که استصحاب تا دلیلی بر رفع آن نیامده، حجت است و با استصحاب حجتی دیگر باقی نمی ماند، بلکه خلاف ظاهرش اگر باشد، حجت است، زیرا اگر خلاف ظاهر دلیل محکمی داشته باشد، آن حجت و ظاهر می باشد، و حالت سابق نیز در حالت شک، با ضدش نقض می گردد. پس اگر طهارتی باشد و بعد معلوم شود که حدثی پدید آمده است، آن طهارت نقض می گردد. پس شک می کنیم که این حدث رفع گردیده یا نه، با اصل استصحاب حکم به باقی بودن حدث می نماییم و استصحاب اول باطل می گردد. و اگر او طهارت نداشت و حدثی از او سر زده بود و معلوم گردید با طهارت بعد از آن حدث از بین رفته است، سپس شک نمودیم که این طهارت از بین رفته یا نه، بنا را بر بقای طهارت می گذاریم. نتیجه اینکه بنا بر قانون کلی در اصول، ان یبقی علی ضد ما تقدم.»

علامه (قدس سره) چنین جواب داد: «بر کلام مولی و امام عالم که خداوند فضلش را بر او مدام بدارد و فیوضاتش را بر او عطا نماید اطلاع یافتم و از اعتراضی که ایشان داشتند تعجب نمودم. برای اینکه استدلال بر استصحاب نشد بلکه استدلال به قیاس مرکب منفصله شده که مانعه الخلو به معنای عام است قیاس عنادی و حملی. تقریر آن قیاس چنین است:

اگر حالت سابقه طهارت باشد، پس آنچه بعد از آن می آید، یا طهارت است که بر حدث مقدم است و یا حدثی است که طهارت اول را از بین می برد. پس طهارت دوم بعد از حدث آمده و از این دو حالت خارج نیست، زیرا در اینجا یک بار طهارت آمد و حدث را در حالت دوم از بین می برد و یک بار حدثی آمده که طهارت را از بین برده است و در اینجا ممتنع است که امر خالی باشد از اینکه مقدم، طهارت دوم یا حدث باشد و همچنین ممتنع است که طهارت بعد آمده باشد، و الا طهارت پشت طهارت - که حدث را از بین می برد - این خلاف تقدیر است. در نتیجه معین است که مقدم حدث بوده و هر جا که حدث مقدم باشد، طهارت دوم نیز متاخر از آن است، چون تقدیر این بود که از او یک طهارتی صادر شده که حدث را از بین برده است، و اگر مقدم بودن طهارت بر حدث ممتنع باشد، پس تأخر از آن واجب است.

در فرض دیگر اگر حالت قبل حدث بود، بنا بر تقدیر سابق، قبلش حدث بوده یا طهارت اول که حدث باشد محال است، چون لازم می آید که حدث بعد از حدث آمده باشد و این طهارت را از بین نبرده است. پس تقدیر این است که یک حدثی صادر شده که طهارت را از بین برده است و معین می کنیم که حالت قبل از حدث، طهارت بوده و آنچه بعد آمده حدث بوده و الان او طاهر نیست. با این دلیل ثابت می شود که حکم در این حالت، موافق با حکم در حالت اول است، و این دلیلش این است نه استصحاب و بنده وقتی می گوید استصحاب کن، یعنی به مثل آن حکم عمل نمایید.»

سپس این جواب را برای قاضی به شیراز فرستاد و وقتی قاضی بیضاوی این جواب را دید، او را تحسین نمود و بر علامه درود فرستاد.

**[ترجمه]

اشعاره

قد سمعت من صاحب الریاض أنّه وصفه بالشاعر الماهر، و لم نجد له فی کتب التراجم شعرا غیر ما ذکره صاحب الروضات، قال: اتّفق لی العثور فی هذه الأواخر

ص: 248

علی مجموعة من ذخائر أهل الاعتبار و لطائف آثار فضلاء الأدوار فیها نسبة هذه الأشعار الأبکار إلیه:

لیس فی کلّ ساعة أنا محتاج *** و لا أنت قادر أن تنیلا

فاغتنم حاجتی و یسرک فاحرز *** فرصة تسترقّ فیها الخلیلا

و قال: و له أیضا ما کتبه إلی العلّامة الطوسیّ مسترخصا للسفر إلی العراق من السلطانیّة:

محبّتی تقتضی مقامی *** و حالتی تقتضی الرحیلا

هذان خصمان لست أقضی *** بینهما خوف أن أمیلا

و لا یزالان فی اختصام *** حتّی نری رأیک الجمیلا

و کتب إلی الشیخ تقیّ الدین ابن تیمیّه بعد ما بلغه أنّه ردّ علی کتابه فی الإمامة و وصل إلیه کتابه أبیاتا أوّلها:

لو کنت تعلم کلّ ما علم الوری *** طرّ الصرت صدیق کلّ العالم

لکن جهلت فقلت إنّ جمیع من *** یهوی خلاف هواک لیس بعالم (1)

**[ترجمه]از صاحب ریاض شنیدم که او را به شاعر حاذق توصیف کرده است و من برای او در کتاب های تراجم، غیر ازآنچه صاحب روضات الجنات آورده، شعری نیافتم که فرمود: در این اواخر به مجموعه ای از ذخایر و لطایف دست یافتم که در آن آثار فضلای دوره های مختلف آمده بود و این اشعار نو به علامه نسبت داده شده بود:

من همیشه محتاج نیستم و تو نیز همیشه نمی توانی به من کمک کنی

پس نیاز مرا مغتنم بشمار و آن را آسان ساز که این فرصت را دوستان از تو می ربایند

و فرمود: و همچنین برای او اشعاری هست که در نامه ای به علامه طوسی، هنگامی که از سلطانیه به عراق می رفت، نوشت و اجازه طلبید:

محبت من اقتضای جایگاه مرا دارد و همچنین حال من اقتضای رفتن

این دو حالت با هم دشمنی دارند و از ترس رویگردانی نمی توانم بین آنها قضاوت کنم

این دشمنی تمام شدنی نیست، تا آنکه نظر زیبای شما را ببینم

و هنگامی که به علامه خبر رسید که شیخ تقی الدین ابن تیمیه بر کتاب او درباره امامت ردی نوشته و کتاب به دست او رسید، ابیاتی نوشت که مطلعش چنین است:

اگر عالم به غیب بودی، همه را دوستان خود می پنداشتی

لکن ندانسته گفتی که همه کسانی که مخالف نظر تو هستند نمی دانند - 1. و نیز عسقلانی در درر الکامنه 2: 71 این را ذکر کرده است. -

**[ترجمه]

مولده و مدفنه

ولد رضوان اللّه تعالی علیه فی التاسع و العشرین من شهر رمضان المبارک سنة 648، و توفّی فی یوم السبت الحادی و العشرین من محرّم الحرام سنة 726، و نقل إلی النجف الأشرف، و دفن فی الحجرة التی إلی جنب المنارة الشمالیّة من حرم أمیر المؤمنین علیه السلام (2).

ص: 249


1- 1. ذکرها أیضا العسقلانی فی الدرر الکامنة ج 2 ص 71.
2- 2. المستدرک ج 3 ص 46؛ روضات الجنّات ص 186.

**[ترجمه]علامه (رضوان الله تعالی علیه) در بیست و نهم از ماه مبارک رمضان سال 648 متولد شد و در روز شنبه بیست و یکم از ماه محرم الحرام سال 726 درگذشت و بدنش به نجف اشرف منتقل گردید و در اتاقی که نزدیک مناره شمالی حرم امیرالمومنین علیه السّلام است، به خاک سپرده شد. - . المستدرک 3/46 ، روضات الجنات: 186 -

**[ترجمه]

57- أبوه (سدید الدین)

[الثناء علیه]

هو الشیخ الأجلّ الأکمل سدید الدین أبو المظفّر، و یقال: أبو یعقوب، یوسف ابن زین الدین علیّ بن المطهّر الحلّی الفقیه المتکلّم الأصولیّ، کان من أعلم العلماء فی عصره فی الاصولین، قال ولده العلّامة فی إجازته لبنی زهرة: إنّ المحقّق خواجه نصیر الدین لمّا ورد الحلّة و حضر عنده فقهاؤها سأل المحقّق عن أعلمهم بالاصولین فأشار إلی سدید الدین والدی و إلی الفقیه محمّد بن الجهم رحمهما اللّه. إ ه.

و قال ابن داود: و کان والده- یعنی العلّامة- قدّس اللّه روحه- فقیها محقّقا مدرّسا عظیم الشأن.

و وصفه الشهید فی إجازته لابن الخازن بقوله: الإمام الأعظم الحجّة، أفضل المجتهدین السعید الفقیه سدید الدین أبی المظفّر ابن الإمام المرحوم زین الدین علیّ بن المطهّر، أفاض اللّه علی ضرائحهم المراحم الربّانیّة و حباهم بالنعم الهنیئة(1). و ابن أبی جمهور:

بالشیخ الفاضل الکامل سدید الدین (2).

و أطراه المحقّق الکرکیّ فی إجازته للمولی عبد العلیّ الأسترابادیّ بقوله: الشیخ الإمام الفقیه سدید الدین. إ ه(3).

و قال فی إجازته للقاضی صفیّ الدین عیسی: و جمیع مصنّفات و مرویّات الشیخ الأجلّ الفقیه السعید سدید الدین. إ ه(4).

و فی إجازته لسمیّه المیسیّ: بالشیخ الأجلّ الفقیه، شیخ الإسلام سدید الدین أبی یعقوب. إ ه(5).

و فی إجازته للمولی حسین بن شمس الدین محمّد الأسترابادیّ: بالشیخ السعید العلّامة سدید الدین، أبی مظفّر. إ ه(6)

ص: 250


1- 1. راجع إجازات البحار ص 39 و یستفاد من ذلک أن أبو علیّ کان من العلماء أیضا و لقّبه صاحب الروضات بشرف الدین.
2- 2. المصدر ص 48.
3- 3. المصدر ص 63.
4- 4. المصدر ص 65.
5- 5. إجازات البحار ص 57.
6- 6. المصدر ص 59.

و فی إجازة الشهید الثانی للسیّد علیّ الصائغ: الشیخ السعید السدید یوسف. إ ه(1).

و فی إجازة المولی حسن علیّ بن المولی عبد اللّه التستریّ للمجلسیّ الأوّل:

الإمام العلّامة الهمام سدید الدین یوسف. إ ه(2).

و قال الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 74: یوسف بن علیّ بن المطهّر الحلّیّ والد العلّامة فاضل عالم فقیه متبحّر نقل ولده أقواله فی کتبه. إ ه.

و وصفه الفاضل التستریّ فی المقابس: ص 16 بالمحقّق المدقق الکامل صدر الأوائل و فخر الأفاضل الشیخ سدید الدین. إ ه.

یوجد ذکره الجمیل فی غیر ما سمعت من التراجم کالمستدرک ج 3 ص 463، و الروضات ص 740 و تنقیح المقال ج 3 ص 336 و نقد الرجال ص 380 و غیرها.

**[ترجمه]شیخ بزرگ و کامل، سدیدالدین ابوالمظفر که به او ابویعقوب نیز می گویند، یوسف بن زین الدین علی بن مطهر حلّی فقیه، متکلم و اصولی که داناترین علما در عصر خود بین اصولی ها بوده است. فرزندش علامه در اجازه اش به بنی زهره می گوید: «محقق خواجه نصیرالدین هنگامی که وارد حلّه شد و عده ای از فقهاء نزد او آمدند، محقق از عالم ترین آنها در اصول پرسید، به سدیدالدین پدرم و به فقیه محمد بن جهم (رحمهم الله) اشاره نمودند.»

و ابن داود می گوید: «و پدرش-یعنی علامه- (قدس اله روحه) فقیه، محقق و مدرّسی عظیم الشأن بود. و شهید در اجازه اش به ابن خازن او را چنین توصیف می کند: امام و حجت بزرگ، فاضل ترین مجتهدان، سعادتمند و فقیه، سدیدالدین ابی مظفر بن امام مرحوم زین الدین علی بن مطهر (افاض الله علی ضرائهم المراحم الربانیه رحباهم بالنعم الهنیة) می باشد.» - . رجوع کنید به اجازات بحار الانوار: 39 و از این استفاده می شود که ابوعلی از علماء بوده و صاحب روضات الجنات او را به شرف الدین لقب داد. -

و ابن ابی جمهور او را به شیخ فاضل، کامل سدیدالدین توصیف نمود. - . اجازات بحار الانوار: 48 - و محقق کرکی در اجازه اش به مولی عبدالعلی استرآبادی، او را چنین ستوده است: «شیخ، امام، فقیه سدیدالدین.» - . اجازات بحار الانوار: 63 -

و در اجازه اش به قاضی صفی الدین عیسی می گوید: «و همه تالیفات و روایات شده از شیخ بزرگ، فقیه سعادتمند سدالدین.» - . اجازات بحار الانوار: 65 -

و در اجازه اش به هم نامش المیسی، به شیخ بزرگ و فقیه شیخ الاسلام سدیدالدین ابی یعقوب ستوده است. - . اجازات بحار الانوار: 57 - و در اجازه اش به مولی حسین بن شمس الدین محمد استرآبادی می گوید: «شیخ سعادتمند، علامه سدیدالدین ابی مظفر.» - . اجازات بحار الانوار: 59 -

و در اجازه شهید ثانی به سیدعلی صانع می گوید: «شیخ سعادتمند السدید یوسف.» - .اجازات بحار الانوار: 83 -

و در اجازه مولی حسن علی بن مولی عبدالله شوشتری به مجلسی اول آمده است: «امام، علامه همام سدیدالدین یوسف.» - . اجازات بحار الانوار: 144 -

و شیخ حر در صفحه هفتاد و چهار امل الآمل می گوید: «یوسف بن علی بن مطهر حلی، پدر علامه فاضل و عالم فقیه و حاذق که فرزند اقوالش را در کتاب هایش نقل می کند.» فاضل شوشتری در صفحه شانزده المقابس او را به محقق، دقیق، کامل و اول اوّل ها و افتخار فضلاء، شیخ سدیدالدین وصف نمود.

نام او در غیر این تراجم که گفتیم، مثل صفحه چهارصد و شصت و سه جلد سوم المستدرک، صفحه هفتصد و چهل روضات الجنات، صفحه سیصد و سی و شش جلد سوم تنقیح المقال، صفحه سیصد و هشتاد نقدالرجال و غیر آن آمده است.

**[ترجمه]

سدید الدین و هلاکو خان

و ممّا یناسب المقام ذکره ما ذکره ولده العلّامة فی کشف الیقین ص 28 فی باب اخبار مغیبات أمیر المؤمنین علیه السّلام، قال: و من ذلک إخباره علیه السّلام بعمارة بغداد و ملک بنی العبّاس و أحوالهم و أخذ المغول الملک منهم، رواه والدی رحمه اللّه و کان ذلک سبب سلامة أهل الکوفة و الحلّة و المشهدین الشریفین من القتل لمّا وصل السلطان هلاکو إلی بغداد قبل أن یفتحها هرب أکثر أهل الحلّة إلی البطائح إلّا القلیل فکان من جملة القلیل والدی رحمه اللّه و السیّد مجد الدین بن طاوس و الفقیه ابن أبی العزّ فأجمع رأیهم علی مکاتبة السلطان بأنّهم مطیعون داخلون تحت الإیلیّة، و أنفذوا به شخصا أعجمیّا، فأنفذ السلطان إلیهم فرمانا مع شخصین أحدهما یقال له: نکله و الآخر یقال له: علاء الدین، و قال لهما: قولا لهم: إن کانت قلوبکم کما وردت به کتبکم تحضرون إلینا. فجاء الأمیران فخافوا لعدم معرفتهم بما ینتهی الحال إلیه، فقال والدی رحمه اللّه: إن جئت وحدی کفی؟

فقالا: نعم، فأصعد معهما، فلمّا حضر بین یدیه و کان ذلک قبل فتح بغداد و قبل قتل الخلیفة قال له: کیف قدمتهم علی مکاتبتی و الحضور عندی قبل أن تعلموا بما ینتهی إلیه أمری و أمر صاحبکم؟ و کیف تأمنون إن یصالحنی و رحلت عنه؟ فقال والدی رحمه اللّه:

ص: 251


1- 1. إجازات البحار ص 83.
2- 2. المصدر ص 144.

إنّما أقدمنا علی ذلک لأنّا روّینا عن أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام أنّه قال فی خطبة الزوراء(1): و ما أدراک ما الزوراء؟! أرض ذات أثل (2) یشیّد فیها البنیان، و تکثر فیها السکّان، و یکون فیها مهادم (3) و خزّان یتّخذها ولد العبّاس موطنا و لزخرفهم مسکنا تکون لهم دار لهو و لعب، یکون بها الجور الجائر و الخوف المخیف و الأئمّة الفجرة و الامراء الفسقة و الوزراء الخونة تخدمهم أبناء فارس و الروم، لا یأتمرون بمعروف إذا عرفوه، و لا یتناهون عن منکر إذا نکروه، تکفی الرجال منهم بالرجال و النساء بالنساء، فعند ذلک الغمّ العمیم و البکاء الطویل و الویل و العویل لأهل الزوراء من سطوات الترک و هم قوم صغار الحدق، وجوههم کالمجان المطوّقة، لباسهم الحدید، جرد مرد(4) یقدمهم ملک یأتی من حیث بدا ملکهم جهوریّ الصوت قویّ الصولة عالی الهمّة، لا یمرّ بمدینة إلّا فتحها، و لا ترفع علیه رایة إلّا نکسها، الویل الویل لمن ناواه (5)،فلا یزال کذلک حتّی یظفر. فلمّا وصف لنا ذلک و وجدنا الصفات فیکم رجوناک فقصدناک، فطیّب قلوبهم و کتب لهم فرمانا باسم والدی رحمه اللّه یطیب فیه قلوب أهل الحلّة و أعمالها.

**[ترجمه]به مناسبت این بحث، ذکر می کنیم آنچه را که فرزندش علامه در صفحه بیست و هشت کشف الیقین در باب اخبار غیبه حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام آورده و می گوید: «و از این اخبار، آباد شدن بغداد و پادشاهی بنی عباس و احوالات آنها و گرفتن حکومت آنان توسط مغول است. پدرم (رحمه الله) چنین روایت می کند که همین باعث شد که مردم کوفه و حلّه و نجف و کربلا از قتل محفوظ و سلامت بمانند، زیرا هنگامی که سلطان هلاکوخان به بغداد رسید، قبل از شروع جنگ اکثریت مردم حله به بیابان ها فرار کردند، مگر عده قلیلی که ماندند که از آن جمله اندک پدرم (رحمه الله) و سید مجدالدین بن طاووس و فقیه ابن ابی العز بودند. این سه به این اجماع رسیدند که با هلاکوخان مکاتبه کنند و خود و هر کسی که از مردم در آن شهر هستند را به او تسلیم و آن را اعلام نمایند. و این نامه را توسط یک شخص عجمی برای او فرستادند. سلطان هم برای آنها فرمانی نوشت و توسط دو نفر که یکی از آنها را «نکله» و دیگری را «علاءالدین» می گفتند، برای آنها فرستاد و گفت به آنها بگویید: اگر چنان چه در نامه آورده اید، دل هایتان موافق با ماست، شخصاً به نزد من بیایید. آن دو آمدند و آنان چون از عاقبت کار خبر نداشتند، ترسیدند. پدرم «رحمه الله» در آن حال به فرستادگان می گوید: اگر من خودم به تنهایی بیایم کفایت می کند؟ آن دو گفتند: آری. و با آنان راهی شد. و این ماجرا قبل از فتح بغداد و قتل خلیفه عباسی بود. هلاکو به پدرم گفت: با اینکه هنوز حضور ما در بغداد و تسخیر آن معلوم نیست، چگونه جرأت کردید با من مکاتبه کنید؟ و چگونه از عواقب کار نزد خلیفه ایمن هستید؟

پدرم گفت: اقدام ما بر این اساس بود که از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت شده که او درخطبه «زوراء» - . فیروزآبادی می گوید که زوراء همان بغداد است. -

فرمود: «نمی دانی «زوراء» چیست؟ زمینی است دارای درخت گز، - . اثل یا ثل اثولا، اصالت در زمین و شرافت را می گویند. «الاثله» اثاث خانه را گویند. اصل «الاهبه» است. - در آن ساختمان های محکمی است و مردمان بسیاری در آن سکونت می کنند و رجال و امراء هم در آن هستند. - . درالمستدرک به جای مهادم، «مخادم» دارد. -

و فرزندان عباس آن را محل حکومت خود و آنجا را پر از طلا می کنند و خانه های آنها خانه لهو و لعب و عیش و نوش است. در آن ظلم ظالمان و ترس و هراس وجود دارد. پیشوایان بدکار و امیران فاسق و وزرای خائن جمع می شوند و فرزندان فارس و روم را به خدمتگزاری می گیرند. اگر کار خوبی ببینند عمل نمی کنند و اگر فعل زشتی دیده شود، از آن جلوگیری نمی نمایند. مردانشان به مردان و زنانشان به زنان اکتفا می کنند و در این هنگام اندوه عمومی وگریه طولانی پدید می آید. و ای اهل وزراء! وای از حکومت ترکان بر آنها و آنها مردمانی هستند که چشمانی ریز دارند، صورت های آنان مثل سپر چکش خورده است، لباس هایشان از آهن هست و مرد جنگند. - . «جرد» جمع «اجرد» است و به کسانی که مو در بدن ندارند می گویند و «مرد» جمع امرد است و به کسی که مو در صورت ندارند می گویند - پادشاه آنان از همان جا که سلطنت بنی عباس آشکار شد می آید، صدای درشت و نیرومند با همتی بلند است، به هر شهری می رسد آن را فتح می کند و هر پرچمی که بر علیه او برافراشته شود را می شکند. وای وای بر کسی که با او دشمنی کند! او پیوسته چنین است تا پیروز شود.» پس وقتی برای ما چنین وصف کردند و آن صفات را در شما دیدیم، به سوی شما آمدیم و دلمان آرام است. و هلاکو دستوری به اسم پدر من نوشت و اهل حله دل و عملی آرام داشتند.

**[ترجمه]

أساتذته و تلامذته

یروی شیخنا سدید الدین عن جماعة منهم:

«1»- المحقّق الخواجة نصیر الدین الطوسیّ.

«2»- السیّد العلّامة النسّابة فخار بن معد الموسویّ.

«3»- الشیخ نجیب الدین أبو إبراهیم محمّد بن نما.

«4»- الشیخ مهذّب الدین الحسین بن أبی الفرج ابن ردة النیلیّ.

ص: 252


1- 1. قال الفیروزآبادی: الزوراء: بغداد.
2- 2. أثل یأثل أثولا: تأصل فی الأرض أو فی الشرف. الاثلة و الاثلة: متاع البیت. الأصل. الاهبة.
3- 3. فی المستدرک: مخادم.
4- 4. جرد- جمع اجرد-: الذی لا شعر فی جسده، و مرد جمع أمرد: الذلا لا لحیة له.
5- 5. أی عاداه.

«5»- الفاضل الفقیه الصالح السیّد أحمد بن یوسف بن أحمد العریضیّ العلویّ الحسینیّ.

«6»- الشیخ یحیی بن محمّد بن یحیی بن الفرج السوراویّ الفاضل الصالح.

«7»- الشیخ عزّ الدین بن أبی الحارث محمّد الحسینیّ.

«8»- السیّد صفیّ الدین أبو جعفر محمّد بن معد بن علیّ بن رافع بن أبی الفضائل معد بن علیّ بن حمزة بن أحمد بن حمزة بن علیّ بن أحمد بن موسی بن إبراهیم بن موسی الکاظم علیه السّلام.

«9»- الشیخ الجیل شمس الدین علیّ بن ثابت بن عصیدة السوراویّ.

«10»- السیّد رضیّ الدین علیّ بن طاوس.

«11»- الشیخ سدید الدین سالم بن محفوظ بن عزیزة بن وشّاح السوراوی الحلّیّ الفاضل المتکلّم صاحب المنهاج فی الکلام.

«12»- الشیخ نصیر الدین راشد بن إبراهیم بن إسحاق بن إبراهیم البحرانیّ (1).

«13»- القاضی أبو الفتح محمّد بن أحمد المیدانیّ الواسطیّ.

«14»- السیّد فاخر بن فضائل العلویّ.

«15»- ابن بنت الحریری صاحب المقامات (2).

«16»- الشیخ عمر بن هبة اللّه بن نافع الورّاق المجاز من أبی جعفر محمّد بن علیّ بن شهرآشوب (3).

«17»- عزّ الدین عبد الحمید بن أبی الحدید شارح نهج البلاغة(4).

«18»- کمال الدین علیّ بن سلیمان البحرانیّ.

«19»- تاج الدین الارمویّ صاحب حاصل المحصول (5).

ص: 253


1- 1. راجع المستدرک ج 3 ص 463.
2- 2. راجع إجازات البحار ص 35 إجازة السیّد محمّد بن الحسن بن أبی الرضا العلوی للسیّد شمس الدین محمّد بن السیّد جمال الدین أحمد بن أبی المعالی الموسوی.
3- 3. إجازات البحار ص 46. إجازة الشیخ علیّ بن محمّد بن یونس البیضاوی للشیخ ناصر بن إبراهیم البویهی الحساوی.
4- 4. الاجازات ص 66.
5- 5. المصدر ص 73.

«20»- محمّد بن یحیی بن کرم قرأ علیه الجزء الأوّل من غریبی الهروی إلی حرف صاد مع الواو فی جمادی الأولی سنة 619، قاله الشیخ الحسن بن الشهید الثانی فی إجازته الکبیرة(1).

و یروی عنه ولده العلّامة حسن بن یوسف و ولده الآخر رضیّ الدین علیّ الآتی ترجمته (2).

و السیّد الحسن بن محمّد ابن أبی الرضا العلویّ (3).

و الشیخ إبراهیم بن سعد الدین محمّد بن المؤیّد أبی بکر ابن الشیخ جمال السنّة أبی عبد اللّه محمّد بن حمّویه بن محمّد الجوینیّ المعروف بالحمویّ و ابن حمّویه من مشایخ العامّة صاحب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین (4).

**[ترجمه]1. محقق خواجه نصیرالدین طوسی

2. سید علامه و نسب شناس، فخار بن معد موسوی

3. شیح نجیب الدین ابوابراهیم محمد بن نما

4. شیخ مهذب الدین حسین بن ابی فرج ابن رده نیلی

5. فاضل، فقیه، صالح سید احمد بن یوسف بن احمد عریضی علوی حسینی

6. فاضل و صالح، شیخ یحیی بن محمد بن یحیی بن فرج سوراوی

7. شیخ عزالدین بن ابی حارث محمد حسینی

8. سیدصفی الدین ابوجعفر محمد بن معد بن علی بن رافع بن ابی فاضل معدبن علی بن حمزه بن احمد بن حمزه بن علی بن احمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی الکاظم علیه السّلام

9. شیخ بزرگوار، شمس الدین علی بن ثابت بن عصیده سوراوی

10. سید رضی الدین علی بن طاووس

11. شیخ سدیدالدین سالم بن محفوظ بن عزیزة بن وشّاح سوراوی حلّی، فاضل، متکلم و نویسنده «منهاج» در کلام

12. شیخ نصیرالدین راشد بن ابراهیم بن اسحاق بن ابراهیم بحرانی - . رجوع کنید به المستدرک 3/463 -

13. قاضی ابوالفتح محمد بن احمد میدانی واسطی

14. سید فاخر بن فضائل علوی

15. فرزند دختر حریری نویسنده مقامات - . رجوع کنید به اجازات بحار الانوار: 35 اجازه نویسنده سید محمد بن حسن بن ابی رضا علوی سید شمس الدین محمد بن سید جمال الدین احمد بن ابی معالی موسوی. -

16. شیخ عمر بن هبة الله بن نافع ورّاق که از ابی جعفر محمد بن علی بن شهر آشوب دارای اجازه بود. - . اجازات بحار الانوار: 46 اجازه شیخ علی بن محمد بن یونس بیضاوی به شیخ ناصرین ابراهیم بویهی حساوی. -

17. عزالدین عبدالحمید بن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه - . اجازات بحار الانوار: 66 -

18. کمال الدین علی بن سلیمان بحرانی

4. تاج الدین ارموی، نویسنده حاصل المحصول - . اجازات بحار الانوار: 73 -

19. محمد بن یحیی بن کرم که جزء اول از غریب هروی را شیخ، تا حرف (صاد با واو) در جمادی الاولی سال 619 نزد او خواند. این نکته را شیخ حسن بن شهید ثانی در اجازه کبیر خود گفته است. - . اجازات بحار الانوار: 113 -

و روایت می کند از او فرزندش علامه حسن بن یوسف وفرزند دیگرش رضی الدین که شرح حال اودر آینده می آید. - . رجوع کنید به المستدرک 3/459 و463 -

و سید حسن بن محمد بن ابی رضا علوی. - . اجازات بحار الانوار: 35 -

و شیخ ابراهیم بن سعدالدین محمد بن مؤید، ابی بکر بن شیخ جمال سنه ابی عبدالله محمد بن حمویه بن محمد جوینی معروف به حموی، و ابن حمویه از اساتید و مشایح عامّه نویسنده «فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول والسبطین» - . روضات الجنات: 49 - است.

**[ترجمه]

58- اخوه(رضیّ الدین)

الشیخ رضیّ الدین علیّ بن سدید الدین یوسف بن علیّ بن مطهّر الحلّیّ.

کان عالما فاضلا محدّثا فقیها، له کتاب العدد القویّة لدفع المخاوف الیومیّة، قال المصنّف فی الفصل الأوّل بعد ذکر الکتاب: تألیف الشیخ الفقیه رضیّ الدین علیّ بن یوسف بن المطهّر الحلّیّ، و قال فی الفصل الثانی: کتاب العدد کتاب لطیف فی أعمال أیّام الشهور و سعدها و نحسها، و قد اتّفق لنا نصفه، و مؤلّفه بالفضل معروف، و فی الإجازات مذکور، و هو أخو العلّامة الحلّیّ قدّس اللّه لطیفهما. انتهی.

قلت: یروی هو عن أبیه سدید الدین و عن المحقّق الحلّیّ (5) و عن بهاء الدین علیّ بن عیسی الإربلیّ (6) و یروی عنه ابنه الشیخ الفقیه قوام الدین محمّد الّذی یروی عنه السیّد محمّد بن القاسم بن الحسین بن معیّة الحسینیّ (7)، و ابن أخیه فخر المحقّقین محمّد، و ابن أخته عمید الدین عبد المطلب ابن أبی الفوارس (8)

و حکی عن صاحب المعالم

ص: 254


1- 1. إجازات البحار ص 113.
2- 2. راجع المستدرک ج 3 ص 459 و 463.
3- 3. إجازات البحار ص 35.
4- 4. الروضات ص 49.
5- 5. المستدرک ج 3 ص 459.
6- 6. الاجازات ص 635، إجازة ابن معیة.
7- 7. الاجازات ص 35 و الروضات ص 585.
8- 8. المستدرک ج 3 ص 459.

أنّ شیخنا رضیّ الدین توفّی فی حیاة والده (1).

یوجد ذکره الجمیل فی أمل الآمل ص 56 و الروضات ص 386 و المستدرک ج 3 ص 459 و سفینة البحار ج 2 ص 252 و غیرها.

**[ترجمه]شیخ رضی الدین علی بن سدیدالدین یوسف بن علی بن مطهر حلی، عالم، فاضل، محدث و فقیه می باشد که از او کتاب «العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة»

است. مصنف در فصل اول بعد از نام کتاب می گوید: «تالیف شیخ فقیه رضی الدین علی بن یوسف بن مطهّر حلّی می باشد.» و در فصل دوم می گوید: «کتاب «العدد»، کتاب خوبی در اعمال روزهای ماه و روزهای خوش و نحس آن است و نیمی از کتاب به دست ما نرسیده است. مؤلف آن به فضل معروف است و در اجازات ذکر شده که او برادر علامه حلی(قدس الله لطیفهما) می باشد.»

مؤلف: او از پدرش سدیدالدین و از محقق حلی - . المستدرک 3/459 -

و از بهاءالدین علی بن یحیی اربلی - . اجازات بحار الانوار: 635 -

و فرزندش شیخ فقیه قوام الدین محمد روایت می کند، که از او سیدمحمد بن قاسم بن حسین بن معیة حسینی - . اجازات بحار الانوار: 35 ، روضات الجنات: 585 -

روایت کرده است. و همچنین برادر زاده اش فخرالمحققین محمد و خواهر زاده اش عمیدالدین عبدالمطلب بن ابی فوارس - . المستدرک 3/459 -

از او روایت می کنند. و از صاحت معالم حکایت شده که شیخ ما رضی الدین در زمان حیات پدرش فوت کرده است.» - . روضات الجنات: 387 -

ذکر زیبای او در صفحه پنجاه و شش امل الآمل، صفحه سیصد و شصت و هشت روضات الجنات، صفحه چهارصد و پنجاه و نه جلد سوم المستدرک، صفحه دویست و پنجاه و دو جلد دوم سفینة البحار و دیگر کتاب ها آمده است.

**[ترجمه]

59- ابنه(فخر المحققین)

[الثناء علیه]

فخر الملّة و الدین أبو طالب محمّد ابن آیة اللّه العلّامة الملقّب فی الکتب الفقهیّة بفخر الدین، و فخر الإسلام، و فخر المحقّقین، و الفخر، کان عالما محقّقا نقّادا مجتهدا فقیها من وجوه هذه الطائفة و ثقاتها صاحب التصانیف الرائقة و التحقیقات الشافیة، أثنی علیه علماؤنا فی تراجمهم و إجازاتهم و بالغوا فی المدح علیه، و أطرءوه بکلّ جمیل و تبجیل، و فی مقدّمهم أبوه العلّامة قال فی أوّل کتاب الألفین: أمّا بعد فإنّ أضعف عباد اللّه تعالی الحسن بن یوسف بن المطهّر الحلّیّ یقول: أجبت سؤال ولدی العزیز علیّ محمّد أصلح اللّه أمر داریه کما هو برّ بوالدیه، و رزقه أسباب السعادات الدنیویّة و الاخرویّة کما أطاعنی فی استعمال قواه العقلیّة و الحسیّة، و أسعفه ببلوغ آماله کما أرضانی بأقواله و أفعاله، و جمع له بین الرئاستین کما لم یعصنی طرفة عین من إملاء هذا الکتاب الموسوم بکتاب الألفین الفارق بین الصدق و المین- إلی أن قال:- و جعلت ثوابه لولدی محمّد وقاه اللّه تعالی علیه کلّ محذور و صرف عنه جمیع الشرور و بلغه جمیع أمانیه و کفاه اللّه أمر معادیه و شانیه. إ ه(2).

و له وصیة له فی آخر القواعد أمره فیها بإتمام ما بقی ناقصا من کتبه بعد وفاته و إصلاح ما وجد فیها من الخلل. راجعها فإنّها تدلّ علی سموّ رتبة و کثرة علومه.

و أثنی علیه تلمیذه الأعظم الشهید الأوّل فی إجازته للشیخ شمس الدین ابن نجدة بقوله الشیخ الإمام سلطان العلماء منتهی الفضلاء و النبلاء خاتم المجتهدین فخر الملّة و الدین

ص: 255


1- 1. الروضات ص 387.
2- 2. إجازات البحار ص 41.

أبو طالب محمّد بن الشیخ الإمام السعید جمال الدین ابن المطهّر، مدّ اللّه فی عمره مدّ او جعل بینه و بین الحادثات سدّا(1).

و قال فی إجازته لزین الدین ابن الخازن: و أمّا مصنّفات الأصحاب فإنّی أرویها عن مشایخی العدول و الثقات الأثبات رضی اللّه عنهم فمن ذلک مصنّفات شیخی الإمامین الأفضلین الأکملین المجتهدین منتهی أفاضل المذهب فی زمانهما السیّد المرتضی عمید الدین و الشیخ الأعظم فخر الدین. إ ه(2)

و قال تلمیذه الآخر السیّد الجلیل تاج الدین بن معیّة الحلّیّ فی إجازته: مولانا الشیخ الإمام العلّامة بقیّة الفضلاء انموذج العلماء فخر الملّة و الحقّ و الدین محمّد بن المطهّر حرّس اللّه نفسه و أنمی غرسه (3).

و قال تلمیذه الأجلّ السیّد حیدر الآملیّ صاحب المسائل الحیدریّة الّتی سألها عن فخر المحقّقین فی أوّل المسائل: هذه مسائل سألتها عن جناب الشیخ الأعظم سلطان العلماء فی العالم مفخر العرب و العجم قدوة المحقّقین مقتدی الخلائق أجمعین أفضل المتأخّرین و المتقدّمین المخصوص بعنایة ربّ العالمین الامام العلّامة فی الملّة و الحقّ و الدین ابن المطهّر مدّ اللّه ظلال إفضاله و شیّد أرکان الدین ببقائه، مشافهة فی مجالس متفرّقة علی سبیل الفتوی، و کان ابتداء ذلک فی سلخ رجب المرجّب سنة 759 هجریّة نبویّة هلالیّة ببلدة حلّة السیفیّة حماها اللّه عن الحدثان و أنا العبد الفقیر حیدر بن علیّ ابن حیدر العلویّ الحسینیّ الآملیّ أصلح اللّه حاله و جعل الجنّة مآله، ما یقول شیخنا. إ ه(4).

ص: 256


1- 1. روضات الجنّات ص 587.
2- 2. اجازات البحار ص 39.
3- 3. الاجازة الکبیرة لصاحب المعالم راجع إجازات البحار، 99.
4- 4. المستدرک ج 4 ص 459، قال العلامة النوریّ: هذا المسائل موجودة عندی بخط السیّد و الأجوبة بخط الفخر بین السطور و بعضها فی الحاشیة، کتب بخطه الشریف فی الحاشیة متصلا بقوله: هذا مسائل. هذا صحیح قرأ علی أطال اللّه عمره إلی ان قال: و کتب محمّد بن المطهر.

و أطراه ابن أبی جمهور الأحسائی فی کتابه الغوالی بقوله: استاد الکلّ الشیخ العلّامة و البحر القمقام فخر المحقّقین (1).

و وصفه العلّامة الکرکیّ فی إجازته لسمیّه المیسیّ: بالشیخ الإمام الأجلّ العلّامة علی التحقیق و التدقیق مهذّب الدلائل، منقّح المسائل، فخر الملّة و الحقّ و الدین أبی طالب محمّد بن المطهّر(2).

و فی إجازته للشیخ أحمد بن أبی جامع العاملیّ: بالشیخ الأجلّ الفقیه الأوحد قدوة أهل الإسلام فخر الملّة و الحقّ و الدین. إ ه(3).

و فی إجازته لصفیّ الدین عیسی: بالشیخ الأجلّ الإمام الأوحد المحقّق فخر الملّة و الدین. إ ه(4).

و بجّله الشهید الثانیّ فی إجازته للشیخ الحسین بن عبد الصمد بقوله: الشیخ الإمام العالم المحقّق فخر الدین. إ ه(5).

و وصفه صاحب المعالم فی إجازته الکبیرة بقوله: الشیخ الإمام المحقّق فخر الملّة إ ه(6).

و قال القاضی فی مجالس المؤمنین ما ترجمته: هو افتخار آل المطهّر و شامة البدر الأنور، و هو فی العلوم العقلیّة و النقلیّة محقّق نحریر، و فی علوّ الفهم و الذکاء مدقّق لیس له نظیر، نقل الحافظ من الشافعیّة فی مدحه أنّه رآه مع أبیه فی مجلس السلطان محمّد:

الشهیر بخدابنده، فوجده شابّا عالما فطنا مستعدّا للعلوم ذا أخلاق رضیّة، ربّی فی حجر تربیة أبیه العلّامة، و فی السنة العاشرة من عمره الشریف فاز بدرجة الاجتهاد کما یشعر به کلامه قدّس سرّه أیضا فی شرح خطبة کتاب القواعد، فإنّه کتب ما ملخصه:

إنّی اشتغلت عند أبی بتحصیل العلوم من المعقول و المنقول و قرأت علیه کتبا کثیرة من کتب أصحابنا، و التمست منه تصنیف کتاب القواعد، إذ بعد ملاحظة تولّده قدّس سرّه و تاریخ تصنیف کتاب القواعد یعلم أنّ عمره فی ذلک الوقت أقلّ من عشر سنین. إ ه.

ص: 257


1- 1. اجازات البحار ص 48.
2- 2. المصدر ص 57.
3- 3. المصدر ص 63.
4- 4. المصدر ص 65.
5- 5. المصدر ص 86.
6- 6. المصدر ص 98.

و ترجمه صاحب نقد الرجال و قال: وجه من وجوه هذه الطائفة و ثقاتها و فقهائها جلیل القدر عظیم المنزلة رفیع الشأن، حاله فی علوّ قدره و سموّ مرتبته و کثرة علومه أشهر من أن یذکر. إ ه(1).

یوجد ذکره الجمیل مع التوثیق و التبجیل فی غیر واحد من الإجازات، و فی کتب التراجم کمنتهی المقال ص 280 و أمل الآمل، و تنقیح المقال ج 3 ص 106 و فی کتاب المستدرک ج 3 ص 459، و المقابس ص 17، و سفینة البحار ج 2 ص 349 و غیرها من المعاجم و التراجم.

**[ترجمه]افتخار ملت و دین، ابوطالب محمد بن آیت الله و علامه که در کتاب های فقهی به فخرالدین و فخرالاسلام و فخر المحققین و فخر ملقب شده است، عالم، محقق، نقّاد، مجتهد، فقیه و از شناخته شده های این طایفه و موثقین آنها و نویسنده کتاب های زیاد و تحقیقات کافی می باشد. علمای ما در کتاب های تراجم و اجازات او را مدح نمودند و در آن مبالغه نیز کرده اند و به هر چیزی که وصف زیبا و بزرگی او را می رساند، ستوده اند. در رأس آنان پدرش علامه در اول کتاب «الالفین» می گوید: «جواب دادم سئوال فرزند عزیزم محمد را که خداوند امر دنیایش را اصلاح نماید، چنان که او به والدینش خوبی می کند و خداوند اسباب سعادت دنیا و آخرت را روزی او نماید چنان چه که او در استفاده از دو قوه حسّ و عقل از من تبعیت می نماید و خداوند او را به همه آرزوهایش برساند، چنان چه او با گفته ها و رفتارش مرا راضی می دارد و او بین دو ریاست جمع نماید، چنان چه مرا یک چشم به هم زدن از نوشتن این کتاب که «الالفین الفارق بین الصدق و المین» نامیده می شود، مرا رها ننمود- تا آنجا که می گوید- و قرار دادم ثواب این کتاب را برای فرزندم محمد (و قاه الله تعالی علیه کل محذور) و همه شرها را از او دور بدارد و به همه آرزوهایش برسد و خداوند در امر معاد و شئونات آن او را کفایت نماید.» - . اجازات بحار الانوار: 41 -

و برای او وصیتی برای فرزندش در پایان «القواعد» است که در آن بعد از وفات، او را به تمام کردن هر چه از کتاب های ناقص او هست و اصلاح هر آنچه که در آن کوتاهی شده توصیه کرده است. به آنجا رجوع کن که این ها هم دلالت بر بالایی رتبه و زیادی علم او دارد. و شاگرد بزرگ او شهید اول، در اجازه اش به شیخ شمس الدین بن نجدة، وی را به چنین کلامی مدح نموده است: «شیخ الامام، سلطان علماء و پایان فضلاء و خوبان، آخرین مجتهدان، افتخار ملت و دین ابوطالب محمد بن شیخ و امام سعادتمند، جمال الدین بن مطهر که خداوند به عمر او را طولانی نماید و بین او و حوادث مانعی قرار دهد.» - . روضات الجنات: 587 -

و در اجازه اش به زین الدین به خازن می گوید: «و امّا تألیفات اصحاب و من روایت می کنم از اساتید عادل و موثق و ثابت (رضی اله عنهم) و از جمله این تالیفات می باشد، آثار استادم، دو امام فاضل تر، کامل تر و دو مجتهد که پایان فضلای مذهب در زمان خودشان هستند، سید مرتضی عمید الدین و شیخ بزرگ فخر الدین می باشند.» - . اجازات بحار الانوار: 39 -

شاگرد دیگرش سید بزرگوار، تاج الدین بن حلّی در اجازه اش می گوید: «مولای ما، شیخ، امام، علامه و باقی مانده فضلاء و نمونه علماء، افتخار ملت و حق و دین محمد بن مطهر - خداوند او را حفظ نماید و نهالش را بارور نماید.» - . اجازه کبیره برای صاحب معالم، رجوع کنید به اجازات بحار الانوار: 99 -

شاگرد بزرگوارش سید حیدرآملی نویسنده «المسائل الحیدریه» که سئوال هایش از فخرالمحققین می باشد، در اول مسائل می گوید: «این مسائل را سئوال کردم از جناب شیخ بزرگ، سلطان عالمان در عالم و افتخار عرب و عجم، پیشوای محققان و اقتداکننده همه خلایق به او، فاضل ترین متأخرین و متقدمین و مورد عنایت پروردگارعالم، پیشوا و علامه در ملت، حق و دین، فرزند مطهر - که خداوند سایه اش را مستدام و ارکان دین را به واسطه محکم گرداند - به صورت شفاهی در مجالس گوناگون بنا بر پرسیدن، فتوا می داد، و اول آن در شروع ماه رجب المرّجب سال 759 هجری نبوی در شهر حلّه سیفیه که خداوند از حوادث آن را نگه دارد و من بنده فقیه حیدر بن علی بن حیدر علوی حسینی آملی (اصلح الله حاله و جعل الجنة مآله) استاد ما چنین می گوید.» - . المستدرک 4/459 ؛ علامه نوری می گوید: این مسائل در نزد من به خط سید و جواب ها به خطر فخر در بین سطرها و در بعضی از حاشیه های آن، موجود است. به خط مبارک در حاشیه متصل به کلامش «هذاالمسائل» نوشته است: «این صحیح است و او که عمرش را خدا طولانی گرداند نزد من آن ها را قرائت نمود.» تا آنجا که می گوید «و کتب محمد بن مطهر.» -

و ابن ابی جمهور احسائی در کتابش «غوالی» او را چنین ستوده است: «استاد کل، شیخ علامه و دریای بی نهایت فخرالمحققین.» - . اجازات بحار الانوار: 48 - و علامه کرکی در اجازه اش به هم نامش میسی، او را چنین توصیف کرده است: «شیخ، امام بزرگوار، علامه بنا بر تحقیق و دقت، تهذیب کننده دلائل، و تنقیح کننده مسائل، افتخار ملت و حق و دین، ابی طالب محمد بن مطهر.» - . اجازات بحار الانوار: 57 - و در اجازه اش به شیخ احمد بن ابی جامع عاملی توصیف کرده به: شیخ بزرگوار، فقیه یگانه، پیشوای اهل اسلام، افتخار ملت و حق و دین. - . اجازات بحار الانوار: 63 -

و در اجازه اش به صفی الدین عیسی او را چنین توصیف کرده است: «شیخ بزرگوار امام یگانه، محقق، افتخارات ملت و دین.» - . اجازات بحار الانوار: 65 - و

شهید ثانی در اجازه اش به شیخ حسین عبدالصمد او را به چنین کلامی بزرگ شمرده است: «شیخ، امام، عالم، محقق، فخرالدین.» - . اجازات بحار الانوار: 86 -

و صاحب معالم در اجازه کبیره، او را چنین وصف کرده است: «شیخ، امام، محقق و افتخار ملت.» - . اجازات بحار الانوار: 98 -

قاضی در مجالس المؤمنین در شرح حال او می گوید: «او افتخار خاندان مطّهر و درخشنده چون بدر در این خانواده است. او در علوم عقلی و نقلی، محققی حاذق بود و در والایی فهم و ذکاوت دقیق بود که برای او نظیری نیامده است. از حافظ از علمای شافعی نقل شده که در مدح او که می گوید: هنگامی که من با پدرم در مجلس سلطان محمد مشهور به خدابنده آمدیم، او دانشمندی جوان، عالی مقام، مستعد، نیکخوی و با اخلاق بود. او در نزد پدر علامه اش تربیت شده بود و در ده سالگی از عمر شریفش به درجه اجتهاد رسید، چنان که خود نیز در شرح خطبه کتاب «القواعد» به آن اشاره نموده است و ملحض کلامش چنین است: من نزد پدر به تحصیل علم معقول و منقول مشغول شدم و کتاب های زیادی از علما را نزد او خواندم و از او خواستم که کتاب قواعد را تالیف کند، زیرا بعد از ملاحظه تولد و تاریخ تالیف کتاب قواعد، دانستم که عمرش در آن موقع کمتر از ده سال بوده است.»

شرح حالش را نویسنده نقدالرجال آورده و می گوید: «آبرو و شناخته شده این طایفه و از ثقات و فقهای جلیل القدر و دارای منزلتی والا می باشد. حالات او در بزرگی جایگاه و والایی مرتبه و زیادی دانش آنقدر مشهور است که نیاز به بازگویی ندارد.» - . نقدالرجال: 302 -

نام زیبایش همراه با توثیق ها و تکریم ها در همه اجازات آمده و در کتاب های تراجم مانند صفحه دویست و هشتاد منتهی المقال، امل الآمل، صفحه یکصد و شش جلد سوم تنقیح المقال، صفحه چهارصد و پنجاه و نه جلد سوم کتاب المستدرک، صفحه هفده المقابس، صفحه سیصد و چهل و نه جلد دوم سفینه البحار و دیگر کتاب های تراجم و معاجم آمده است.

**[ترجمه]

مؤلّفاته

له کتب منها: شرح القواعد سمّاه إیضاح الفوائد فی حلّ مشکلات القواعد، و شرح خطبة القواعد، و الفخریّة فی النیّة، و حاشیة الإرشاد، و الکافیة الوافیة فی الکلام، و شرح نهج المسترشدین لوالده، و شرح مبادی الأصول له، و شرح تهذیب الأصول له أیضا سمّاه غایة السئول فی شرح تهذیب الأصول و أجوبة مسائل السیّد مهنّا و أجوبة مسائل السیّد حیدر الآملیّ و غیرها(2).

**[ترجمه]برای او کتاب هایی برشمرده اند که از آنهاست: شرح قواعد که نامش را «ایضاح الفوائد فی حل مشکلات القواعد» گذاشته است، «شرح خطبه القواعد»، «الفخریه فی النیه»، «حاشیه الارشاد» «الکافیه الوافیه فی الکلام»، «شرح نهج المسترشدین» که از پدرش می باشد، «شرح مبادی الاصول»، «شرح تهذیب الاصول» که از پدرشان می باشد و نام آن را «غایه السؤؤل فی شرح تهذیب الاصول»گذاشته است، «اجوبه مسائل سید مهنّا»، «اجوبه مسائل سید حیدر الآملی» و دیگر کتاب ها. - . رجوع کنید به روضات الجنات: 589 ، امل الآمل: 68 ، المستدرک 3/459 -

**[ترجمه]

أساتذته و تلامذته

کان معظم قراءته علی شیخه الأعظم و والده المعظّم آیة اللّه العلّامة، و یروی أیضا عن عمّه الشیخ رضیّ الدین علیّ بن یوسف المتقدّم ذکره (3).

و یروی عنه جماعة من المشایخ منهم:

«1»- تاج الشریعة و فخر الشیعة محمّد بن جمال الدین مکیّ الشهید الأوّل المتقدّم ذکره (4).

«2»- الشیخ فخر الدین أحمد بن عبد اللّه بن سعید بن المتوّج المعروف بابن المتوّج البحرانیّ (5).

«3»- السیّد الأجل بهاء الدین علیّ ابن غیاث الدین عبد الکریم النیلیّ النجفیّ المتقدّم ذکره.

ص: 258


1- 1. نقد الرجال ص 302.
2- 2. راجع الروضات ص 589 و أمل الآمل ص 68 و المستدرک ج 3 ص 459.
3- 3. المستدرک ج 3 ص 459.
4- 4. المصدر ص 437.
5- 5. المصدر ص 435.

«4»- السیّد العالم الکبیر مهنّا بن سنان الحسینیّ، و هو صاحب المسائل عن العلّامة، و له ثناء جمیل عنه، ذکره العلّامة النوریّ فی المستدرک ج 3 ص 446.

«5»- السیّد النقیب محمّد بن القاسم بن الحسین بن معیّة الحلّیّ الحسنیّ الدیباجیّ (1)

«6»- السیّد عزّ الدین الحسن بن أیّوب بن نجم الدین الأعرج الحسینیّ الاطراویّ العاملیّ (2).

«7»- الشیخ العالم المتکلّم ظهیر الملّة و الدین علیّ بن یوسف بن عبد الجلیل، ذکره ابن أبی جمهور فی طرقه فی العوالی (3).

«8»- السیّد الإمام المعظم الحسن بن عبد اللّه بن محمّد بن علیّ الأعرج الحسینیّ، ذکره ابن أبی جمهور فی العوالی و أثنی علیه، و لعلّه متّحد مع السادس.

«9»- ابنه ظهیر الدین محمّد الّذی یروی عنه ابن معیّة، قال فی إجازته: و ممّن رویت عنه من المشایخ أیضا الفقیه السعید المرحوم ظهیر الدین محمّد بن محمّد بن المطهّر انتهی (4).

و قال: صاحب الروضات: و المراد بهذا الرجل هو ظهیر الدین ابن فخر المحقّقین ابن العلّامة المسمّی باسم أبیه و المتوفّی فی حیاته، نصّ علیه صاحب المعالم فی حاشیة إجازته المذکورة(5).

و قال الشیخ الحرّ فی أمل الآمل ص 68: الشیخ ظهیر الدین محمّد بن محمّد بن الحسن ابن یوسف المطهّر الحلّیّ کان فاضلا فقیها وجیها، یروی عنه ابن معیّة، و یروی عن أبیه عن جدّه.

ص: 259


1- 1. الروضات ص 485، الاجازات ص 36.
2- 2. المستدرک ج 3 ص 431.
3- 3. الاجازات ص 48.
4- 4. راجع الاجازات ص 99.
5- 5. راجع الروضات ص 586.

**[ترجمه]بیشترین فراگیری دروس او نزد استاد بزرگ و پدر بزرگوارش آیت الله علامه حلّی بوده و همچنین از عمویش شیخ رضی الدین علی بن یوسف (که قبلاً نامش گذشت) روایت می کند. - . المستدرک 3/459 -

و تعدادی از اساتید از او روایت کرده اند که از آن جمله اند:

1. تاج شریعت و افتخار شیعه، محمد بن جمال الدین مکّی شهید اول (که نامش قبلاً گذشت) - . المستدرک 3/ 437 -

2. شیخ فخرالدین احمد بن عبدالله بن سعید بن متوّج معروف به ابن متوّج بحرانی - . المستدرک 3/435 -

3. سید عالیقدر، بهاءالدین علی بن غیاث الدین عبدالکریم نیلی نجفی (که قبلاً نامش گذشت)

4. سید و عالم بزرگ، مهنّا بن سنان حسینی، او نویسنده مسائلی از علامه است و از علامه توصیف زیادی درباره او است که علامه نوری آن را در صفحه چهارصد و چهل و شش جلد سوم المستدرک آورده است.

5. سید نقیب محمد بن قاسم بن حسین بن معیّه حلّی حسنی دیباجی - . روضات الجنات: 485 ، اجازات بحار الانوار: 36 -

6. سید عزّالدین حسن بن ایوب بن نجم الدین اعرج حسینی اطراوی عاملی - . المستدرک 3/431 -

7. شیخ عالم و متکلم، پشتوانه ملت و دین، علی بن یوسف بن عبدالجلیل، ابن ابی جمهور نام او را در سلسله روایی خود در عوالی آورده است. - . اجازات بحار الانوار: 48 -

8. سید و پیشوای بزرگ، حسن بن عبدالله بن محمد بن علی بن علی اعرج حسینی، ابن ابی جمهور نامش را در عوالی آورده و او را ستوده است، (شاید با شماره ششم یکی باشد).

9. فرزندش ظهیرالدین محمد که ابن معیّه از او روایت کرده است. در اجازه اش می گوید: «یکی از کسانی که از آنها روایت می کنم، فقیه سعادتمند مرحوم ظهیرالدین محمد بن محمد بن مطهّر می باشد.» - . رجوع کنید به اجازات بحار الانوار: 99 -

صاحب روضات الجنات می گوید: «مراد از این مرد، ظهیرالدین پسر فخرالمحققین پسر علامه می باشد که به نام پدرش نامیده شده است و در حیات پدرش از دنیا رفت و به این مطلب صاحب معالم در حاشیه اجازه ای که گفته شد، تصریح می کند.» - . رجوع کنید به روضات الجنات: 586 -

شیخ حر در صفحه شصت و هشت امل الآمل می گوید: «شیخ ظهیر الدین محمد بن محمد بن حسن بن یوسف مطهّر حلی از فضلا و فقیه شناخته شده بود، و از او ابن معیّه روایت می کند و او از پدر و جدش روایت کرده است.»

**[ترجمه]

مولده و وفاته

ولد رضی اللّه عنه فی لیلة الاثنین العشرین من جمادی الأولی سنة 682، و توفّی لیلة الجمعة الخامس و العشرین من شهر جمادی الأخری سنة 771(1).

و فی النخبة:

فخر المحقّقین نجل الفاضل *** داع للارتحال بعد ناحل

نجزّ الکلام و نرجئ بقیة التراجم إلی کتاب الاجازات و غیرها، و سنذکرها إن شاء اللّه مشروحة فی تعالیقنا الآتیة علی کتاب الاجازات و غیرها بعون اللّه و توفیقه و تسدیده، و نختم الکلام بذکر تنبیه:

**[ترجمه]فخرالدین حلی (رضی الله عنه) در شب دوشنبه بیستم ماه جمادی الاول سال 682 به دنیا آمد و در شب جمعه بیست و پنجم ماه جمادی الآخر سال 771 درگذشت. - . المستدرک 3/459 -

و در نخبه آمده است:

فخر المحققین نجل الفاضل داع(771) للارتحال بعد ناحل (89)

کلام را موجز نمودیم و بقیه شرح حال ها را به کتاب اجازات و غیر این کتاب وا می گذاریم. و به زودی انشاء الله در تعلیقات ما که در آینده بر کتاب اجازات و غیر اجازات نوشته ایم، به کمک خداوند و توفیقات و عنایات او خواهد آمد.

کتاب را با یک تنبیه به پایان می بریم:

**[ترجمه]

تنبیه[من المحقق الربانی الشیرازی]

نسب العلامة المصنّف فی المقدّمة الأولی من البحار و غیره کتاب الاستغاثة فی البدع الثلاثة إلی الحکم المدقّق المتألّه العلّامة کمال الدین میثم بن علیّ بن میثم البحرانیّ صاحب الشروح الثلاثة علی نهج البلاغة و شارح مائة کلمة من کلمات أمیر المؤمنین علیه السّلام المتوفّی سنة 679 استاذ العلّامة الحلّیّ و السیّد عبد الکریم بن طاوس و نصیر الدّین الطوسیّ، و الصحیح أنّه من تألیفات السیّد الشریف أبی القاسم علیّ بن أحمد بن موسی بن محمّد التقی بن علیّ بن موسی الرضا علیهم السّلام (2)

المتوفّی بموضع یقال له:

گرمی من ناحیة فسا، بینه و بین فسا خمسة فراسخ، و بینه و بین شیراز نیّف و عشرون فرسخا، فی جمادی الأولی سنة 352، له ترجمة فی کتب التراجم کفهرست الطوسیّ و النجاشیّ و ابن الندیم و منتهی المقال و تنقیح المقال و الروضات و غیرها من التراجم.

و الحمد للّه أوّلا و آخرا و الصلاة علی محمّد و آله المعصومین.

قم المشرفة- خادم الشریعة عبد الرحیم الربانی الشیرازی

ص: 260


1- 1. المستدرک ج 3 ص 459.
2- 2. نسبه هکذا صاحب الروضات راجع ص 374.

**[ترجمه]مصنف علامه در مقدمه اول بحار الانوار و دیگر کتابش، کتاب «الاستغاثه فی البدع الثلاثه» را به حکیم و محقق الهی، علامه کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی نویسنده شرح های سه گانه بر نهج البلاغه و شرح دهنده یکصد سخن از سخنان امیرالمومنین علیه السّلام، متوفای سال 679 و استاد علامه حلی و سید عبدالکریم بن طاووس و نصیرالدین طوسی نسبت داده است.

اما درست این است که آن از تالیفات سید شریف ابوالقاسم علی بن احمد بن موسی بن محمد تقی بن علی بن موسی الرضا علیهم السّلام - . همچنین همین نسبت را صاحب روضات الجنات داده است. رجوع کنید به صفحه 374 -

متوفای مکانی است که درباره آن می گویند: «گرمی» از نواحی فسا است که بین آن و فسا پنج فرسنگ فاصله است و بین آنجا و شیراز، بیست و اندی فرسنگ است، در جمادی الاول سال 352 می باشد. برای او شرح حالی در کتاب های تراجم، مثل فهرست های طوسی و نجاشی و ابن ندیم و منتهی المقال و تنقیح المقال و روضات الجنات و دیگر کتاب های تراجم می باشد.

و الحمد لله اولاً و آخراً و الصلاه علی محمد و آله المعصومین

قم - خادم دین، عبدالرحیم ربانی شیرازی - (پانوشت توضیح ندارد) -

**[ترجمه]

مقدمة المؤلف

الحمد لله الذی سمک سماء العلم و زینها ببروجها للناظرین و علق علیها قنادیل الأنوار بشموس النبوة و أقمار الإمامة لمن أراد سلوک مسالک الیقین و جعل نجومها رجوما لوساوس الشیاطین و حفظها بثواقب شهبها عن شبهات المضلین ثم بمضلات الفتن أَغْطَشَ لَیْلَها (1)و بنیرات البراهین أَخْرَجَ ضُحاها و مهد أراضی قلوب المؤمنین لبساتین الحکمة الیمانیة فدحاها و هیأها لأزهار أسرار العلوم الربانیة فأَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها و حرسها عن زلازل الشکوک و الأوهام فأودع فیها سکینة من لطفه کجبال أرساها فنشکره علی نعمه التی لا تحصی معترفین بالعجز و القصور و نستهدیه لمراشد أمورنا فی کل میسور و معسور.

و نشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له شهادة علم و إیقان و تصدیق و إیمان یسبق فیها القلب اللسان و یطابق فیها السر الإعلان و أن سید أنبیائه و نخبة أصفیائه و نوره فی أرضه و سمائه محمدا صلی الله علیه و آله عبده المنتجی و رسوله المجتبی و حبیبة المرتجی و حجته علی کافة الوری و أن ولی الله المرتضی و سیفه المنتضی (2)و نبأه العظیم و صراطه المستقیم و حبله المتین و جنبه المکین علی بن أبی طالب علیه السلام سید الوصیین و إمام الخلق أجمعین و شفیع یوم الدین و رحمة الله علی العالمین و أن أطایب عترته و أفاخم ذریته و أبرار أهل بیته سادات الکرام و أئمة الأنام و أنوار الظلام و مفاتیح الکلام و لیوث الزحام و غیوث الإنعام خلقهم الله من أنوار عظمته و أودعهم أسرار حکمته و جعلهم معادن رحمته و أیدهم

ص: 1


1- فی الصحاح: أغطش اللّه اللیل: أظلمه.
2- نضا سیفه و انتضاه: سله.

بروحه و اختارهم علی جمیع بریته لهم سمکت لمسموکات و دحیت المدحوات و بهم رست الراسیات و استقر العرش علی السماوات و بأسرار علمهم أینعت (1)ثمار العرفان فی قلوب المؤمنین و بأمطار فضلهم جرت أنهار الحکمة فی صدور الموقنین فصلوات الله علیهم ما دامت الصلوات علیهم وسیلة إلی تحصیل المثوبات و الثناء علیهم ذریعة لرفع الدرجات و لعنة الله علی أعدائهم ما کانت درکات الجحیم معدة لشدائد العقوبات و اللعن علی أعداء الدین معدودة من أفضل العبادات.

أما بعد :

فیقول الفقیر إلی رحمة ربه الغافر ابن المنتقل إلی ریاض القدس محمد تقی طیب الله رمسه محمد باقر عفا الله عن جرائمهما و حشرهما مع أئمتهما (2)اعلموا یا معاشر الطالبین للحق و الیقین المتمسکین بعروة اتباع أهل بیت سید المرسلین صلوات الله علیهم أجمعین إنی کنت فی عنفوان شبابی حریصا علی طلب العلوم بأنواعها مولعا باجتناء فنون المعالی من أفنانها (3)فبفضل الله سبحانه وردت حیاضها و أتیت ریاضها و عثرت علی صحاحها و مراضها حتی ملأت کمی من ألوان ثمارها و احتوی جیبی علی أصناف خیارها و شربت من کل منهل (4)جرعة رویة و أخذت من کل بیدر حفنة (5)مغنیة فنظرت إلی ثمرات تلک العلوم و غایاتها و تفکرت فی أغراض المحصلین و ما یحثهم علی البلوغ إلی نهایاتها و تأملت فیما ینفع منها فی المعاد و تبصرت فیما یوصل منها إلی الرشاد فأیقنت بفضله و إلهامه تعالی إن زلال العلم لا ینقع (6)إلا إذا أخذ من عین صافیة نبعت عن ینابیع الوحی و الإلهام و إن الحکمة لا تنجع (7)إذا لم تؤخذ من نوامیس الدین و معاقل الأنام.

ص: 2


1- ینع الثمر: نضج، و أینع مثله.
2- تقدم الکلام فی ترجمته و ترجمة والده أعلی اللّه مقامهما فی المقدّمة الأولی.
3- شجرة ذات أفنان: ذات أغصان.
4- المنهل: المورد؛ و هو عین ماء ترده الإبل فی المراعی.
5- البیدر: الموضع الذی یداس فیه الطعام. و الحفنة: مل ء الکفین من طعام.
6- نقع الماء العطش: سکنه.
7- نجع الطعام: هنأ أکله. و قد نجع فیه الخطاب و الوعظ و الدواء: دخل و أثر.

فوجدت العلم کله فی کتاب الله العزیز الذی لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ و أخبار أهل بیت الرسالة الذین جعلهم الله خزانا لعلمه و تراجمة لوحیه و علمت أن علم القرآن لا یفی أحلام العباد باستنباطه علی الیقین و لا یحیط به إلا من انتجبه الله لذلک من أئمة الدین الذین نزل فی بیتهم الروح الأمین فترکت ما ضیعت زمانا من عمری فیه مع کونه هو الرائج فی دهرنا و أقبلت علی ما علمت أنه سینفعنی فی معادی مع کونه کاسدا فی عصرنا فاخترت الفحص عن أخبار الأئمة الطاهرین الأبرار سلام الله علیهم و أخذت فی البحث عنها و أعطیت النظر فیها حقه و أوفیت التدرب فیها حظه.

و لعمری لقد وجدتها سفینة نجاة مشحونة بذخائر السعادات و ألفیتها (1)فلکا مزینا بالنیرات المنجیة عن ظلم الجهالات و رأیت سبلها لائحة و طرقها واضحة و أعلام الهدایة و الفلاح علی مسالکها مرفوعة و أصوات الداعین إلی الفوز و النجاح فی مناهجها مسموعة و وصلت فی سلوک شوارعها إلی ریاض نضرة و حدائق خضرة مزینة بأزهار کل علم و ثمار کل حکمة و أبصرت فی طی منازلها طرقا مسلوکة معمورة موصلة إلی کل شرف و منزلة فلم أعثر علی حکمة إلا و فیها صفوها و لم أظفر بحقیقة إلا و فیها أصلها.

ثم بعد الإحاطة بالکتب المتداولة المشهورة تتبعت الأصول المعتبرة المهجورة التی ترکت فی الأعصار المتطاولة و الأزمان المتمادیة إما لاستیلاء سلاطین المخالفین و أئمة الضلال أو لرواج العلوم الباطلة بین الجهال المدعین للفضل و الکمال أو لقلة اعتناء جماعة من المتأخرین بها اکتفاء بما اشتهر منها لکونها أجمع و أکفی و أکمل و أشفی من کل واحد منها.

فطفقت أسأل عنها فی شرق البلاد و غربها حینا و ألح فی الطلب لدی کل من أظن عنده شیئا من ذلک و إن کان به ضنینا (2)و لقد ساعدنی علی ذلک جماعة من

ص: 3


1- ألفیت الشی ء: وجدته.
2- الضنین: البخیل، أی و إن کان فی إعطائه کل أحد بخیلا إما: لنفاسة نسخه أو لندرتها.

الإخوان ضربوا فی البلاد لتحصیلها و طلبوها فی الأصقاع و الأقطار طلبا حثیثا حتی اجتمع عندی بفضل ربی کثیر من الأصول المعتبرة التی کان علیها معول العلماء فی الأعصار الماضیة و إلیها رجوع الأفاضل فی القرون الخالیة فألفیتها مشتملة علی فوائد جمة خلت عنها الکتب المشهورة المتداولة و اطلعت فیها علی مدارک کثیر من الأحکام اعترف الأکثرون بخلو کل منها عما یصلح أن یکون مأخذا له فبذلت غایة جهدی فی ترویجها و تصحیحها و تنسیقها و تنقیحها.

و لما رأیت الزمان فی غایة الفساد و وجدت أکثر أهلها حائدین (1)عما یؤدی إلی الرشاد خشیت أن ترجع عما قلیل إلی ما کانت علیه من النسیان و الهجران و خفت أن یتطرق إلیها التشتت لعدم مساعدة الدهر الخوان و مع ذلک کانت الأخبار المتعلقة بکل مقصد منها متفرقا فی الأبواب متبددا فی الفصول قلما یتیسر لأحد العثور علی جمیع الأخبار المتعلقة بمقصد من المقاصد منها و لعل هذا أیضا کان أحد أسباب ترکها و قلة رغبة الناس فی ضبطها.

فعزمت بعد الاستخارة من ربی و الاستعانة بحوله و قوته و الاستمداد من تأییده و رحمته علی تألیفها و نظمها و ترتیبها و جمعها فی کتاب متسقة (2)الفصول و الأبواب مضبوطة المقاصد و المطالب علی نظام غریب و تألیف عجیب لم یعهد مثله فی مؤلفات القوم و مصنفاتهم فجاء بحمد الله کما أردت علی أحسن الوفاء و أتانی بفضل ربی فوق ما مهدت و قصدت علی أفضل الرجاء فصدرت کل باب بالآیات المتعلقة بالعنوان ثم أوردت بعدها شیئا مما ذکره بعض المفسرین فیها إن احتاجت إلی التفسیر و البیان ثم إنه قد حاز کل باب منه إما تمام الخبر المتعلق بعنوانه أو الجزء الذی یتعلق به مع إیراد تمامه فی موضع آخر ألیق به أو الإشارة إلی المقام المذکور فیه لکونه أنسب بذلک المقام رعایة لحصول الفائدة المقصودة مع الإیجاز التام و أوضحت ما یحتاج من الأخبار إلی الکشف ببیان شاف علی غایة الإیجاز

ص: 4


1- حاد عن الشی ء: مال عنه و عدل.
2- اتسق الامر: انتظم.

لئلا تطول الأبواب و یکثر حجم الکتاب فیعسر تحصیله علی الطلاب و فی بالی إن أمهلنی الأجل و ساعدنی فضله عز و جل أن أکتب علیه شرحا کاملا یحتوی علی کثیر من المقاصد التی لم توجد فی مصنفات الأصحاب و أشبع فیها الکلام لأولی الألباب.

و من الفوائد الطریفة لکتابنا اشتماله علی کتب و أبواب کثیرة الفوائد جمة العوائد أهملها مؤلفو أصحابنا رضوان الله علیهم فلم یفردوا لها کتابا و لا بابا ککتاب العدل و المعاد و ضبط تواریخ الأنبیاء و الأئمة علیهم السلام و کتاب السماء و العالم المشتمل علی أحوال العناصر و الموالید و غیرها مما لا یخفی علی الناظر فیه.

فیا معشر إخوان الدین المدعین لولاء أئمة المؤمنین أقبلوا نحو مأدبتی (1)هذه مسرعین و خذوها بأیدی الإذعان و الیقین فتمسکوا بها واثقین إن کنتم فیما تدعون صادقین و لا تکونوا من الذین یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ و یترشح من فحاوی کلامهم مطاوی جنوبهم و لا من الذین أشربوا فی قلوبهم حب البدع و الأهواء بجهلهم و ضلالهم و زیفوا (2)ما روجته الملل الحقة بما زخرفته منکرو الشرائع بمموهات (3)أقوالهم.

فیا بشری لکم ثم بشری لکم إخوانی بکتاب جامعة المقاصد طریفة الفرائد لم تأت الدهور بمثله حسنا و بهاء و أنجم طالع من أفق الغیوب لم یر الناظرون ما یدانیه نورا و ضیاء و صدیق شفیق لم یعهد فی الأزمان السالفة شبهه صدقا و وفاء کفاک عماک یا منکر علو أفنانه (4)و سمو أغصانه حسدا و عنادا و عمها (5)و حسبک ریبک یا من لم یعترف برفعة شأنه و حلاوة بیانه جهلا و ضلالا و بلها و لاشتماله علی أنواع العلوم و الحکم و الأسرار و إغنائه عن جمیع کتب الأخبار سمیته بکتاب

ص: 5


1- الادبة و المأدبة: طعام یصنع لدعوة أو عرس.
2- زافت الدراهم: صارت مردودة. و زیف الدراهم: زافها.
3- قول مموه: مزخرف او ممزوج من الحق و الباطل.
4- و فی نسخة: فضل احسانه.
5- العمه: التحیر و التردد.

بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار

فأرجو من فضله سبحانه علی عبده الراجی رحمته و امتنانه أن یکون کتابی هذا إلی قیام قائم آل محمد علیهم الصلاة و السلام و التحیة و الإکرام مرجعا للأفاضل الکرام و مصدرا لکل من طلب علوم الأئمة الأعلام و مرغما للملاحدة اللئام و أن یجعله لی فی ظلمات القیامة ضیاء و نورا و من مخاوف یوم الفزع الأکبر أمنا و سرورا و فی مخازی یوم الحساب کرامة و حبورا (1)و فی الدنیا مدی الأعصار ذکرا موفورا فإنه المرجو لکل فضل و رحمة و ولی کل نعمة و صاحب کل حسنة و الحمد لله أولا و آخرا و صلی الله علی محمد و أهل بیته الغر المیامین النجباء المکرمین و لنقدم قبل الشروع فی الأبواب مقدمة لتمهید ما اصطلحنا علیه فی کتابنا هذا و بیان ما لا بد من معرفته فی الاطلاع علی فوائده و هی تشتمل علی فصول.

**[ترجمه]بسم الله الرحمن الرحیم

حمد مخصوص خدایی است که آسمان علم را بلند ساخت، آن را برای بینندگان به برج ها و ستارگان زینت داد، و بر آن قندیل هایی از نور را به تابش نور نبوت و ماه های امامت - برای کسی که اراده سلوک در راه های یقین را دارد - آویزان کرد، و ستارگان آسمان علم را وسیله راندن وسوسه های شیاطین قرار داد و آن را به وسیله تیر های درخشنده از شبهات گمراهان حفظ کرد. سپس به گمراهی فتنه ها شب آن را تاریک ساخت و به نورهای ادله و برهان، روزهای روشن آن آسمان علم را بیرون آورد، و زمین های دل های مؤمنین را برای باغ های حکمت بابرکت، آماده ساخت. سپس آن حکمت را به دل های مؤمنین پراکنده ساخت و دل های مؤمنین را برای چیدن گل های اسرار علوم ربانّی مهیا کرد. پس از زمین دل های مؤمنین، آب و چراگاه آسمان علم را بیرون آورد و خداوند دل های مؤمنین را از لغزش های شک ها و اوهامی که شیاطین به دل می اندازند، نگهداری کرد. پس در دل های مؤمنین سکینه و وقار را مانند کوه که در روی زمین میخکوب شده است، از لطف خودش به امانت گذاشت. پس خدا را به نعمت هایش که شمارش نمی شود سپاس می گذاریم، در حالی که در شکرگزاری و سپاس گزاری اقرار و اعتراف داریم که عاجز و ناتوانیم، و از خدا برای راهنمایی کارهایمان، در هر کار آسان و مشکل هدایت می خواهیم.

گواهی می دهیم که خدای موجودی جز خدای یگانه نیست؛ خدایی که هیچ گونه شریک و انبازی برای او نیست. گواهی از روی علم و یقین و تصدیق و ایمانی که در آن زبان بر دل پیشی می گیرد و در آن نهان با آشکار مطابقت دارد. گواهی می دهم که محمد بنده انتخاب شده و فرستاده برگزیده و دوست انتخاب شده و حجت خدا بر همه مخلوقات جن و انس، بزرگ ترین پیغمبر خدا و نخبه برگزیدگانش و نور خدا در زمین و آسمان است.

و گواهی می دهم که علی بن ابی طالب بزرگ جانشینان و پیشوای همه بندگان و شفاعت کننده روز قیامت و رحمت خدا بر عالمیان، دوست برگزیده و شمشیر برهنه، خبر بزرگ حق تعالی و راه مستقیم خدا و ریسمان محکم و طرفدار خداست که نزد خدا آبرومند است.

و گواهی می دهم که پاکیزگانی از فرزندانش و بزرگان ذریه های او و نیکوکاران خاندانش، بزرگان ارزشمند و پیشوایان همه مردمان و نورهای تاریکی ها، کلیدهای سخن و شیرهای میدان جنگ و باران های پربرکت چارپایان هستند. خداوند آنها را از نورهای بزرگواریش آفریده است و حکمت های پنهانش را نزد آنها امانت گذاشته و آنها را محل رحمت های خودش قرار داده است؛ خداوند آنها را به روح القدس خودش تأیید کرده

ص: 1

و آنها را بر تمام بندگانش برگزیده است؛ خداوند نگه داشته ها را به خاطر آنان نگه داشته و پهن شده ها به خاطر آنها پهن گردیده و به جهت آنها سفت شده ها، سخت گشته اند و عرش خدا به آسمان ها قرار گرفته است. میوه های معرفت به علم های پنهانی آنها در دل های مؤمنان میوه داده اند، ثواب اجرها به خاطر آنها حاصل می شود و به خاطر آنها باران فضل چشمه های حکمت در دل یقین کنندگان جاری گشته است. پس درود خدا بر آنان باد، تا هنگامی که درودها بر آنان وسیله تحصیل ثواب هست و ثنای بر آنها، وسیله بلندی درجات بندگان می باشد. لعن و نفرین خدا بر دشمنان اهل بیت باد، مادامی که درکات جهنم برای شدت عذاب آنها مهیا است و نفرین کردن بر دشمنان دین، از بهترین عبادات شمرده شده است.

اما بعد:

پس محتاج به رحمت پروردگار بخشنده اش؛ پسر محمد تقی که به باغ های بهشت انتقال یافته - خدا پاک گرداند خاک قبرش را - یعنی محمد باقر که خدا بدی های آن دو را عفو کند و آنها را با پیشوایان ایشان که چهارده معصوم باشند، محشور فرماید، می گوید:

ای پویندگان حق و یقین و گروندگان به ریسمان پیروی خاندان سید المرسلین، صلوات اللَّه علیهم اجمعین! بدانید که من در اوایل جوانی اشتیاق زیادی به تحصیل انواع علوم و فنون داشتم و به فضل الهی وارد دایره آن شدم؛ قدم در گلزار آن نهادم و با خوب و بد آن مواجه گشتم، تا اینکه آستینم از میوه های رنگارنگ آن پر شد و گریبانم از بهترین نوع آنها اشباع گردید. از هر چشمه ای جرعه گوارایی نوشیدم، و از هر خرمنی دو مشته برداشتم.

سپس به فواید و نتایج آن علوم نگریستم، و درباره مقاصد محصلین و آنچه که موجب ترغیب آنها برای نیل به سرانجام تحصیل آن علوم است، اندیشیدم. آنگاه در آن قسمت که برای جهان دیگرم سودمند بود و انسان را به کمالات شایسته می رساند، دقّت و تأمّل نمودم، تا به فضل و الهام باری تعالی به یقین دانستم که اگر علم و دانش از منبع زلالی که از سرچشمه های وحی و الهام می جوشد گرفته نشود، عطش انسان را برطرف نمی سازد، همان طور که حکمت نیز وقتی از رهبران دین که عقلای بشریّت هستند اخذ نشود، گوارا نخواهد بود.

ص: 2

من در نتیجه مطالعات خود تمام علوم را در کتاب خداوند عزیز (قرآن مجید) که به هیچ وجه باطلی در آن راه ندارد، و در اخبار خاندان پیغمبر که خزینه دار دانش آن حضرت و ترجمان وحی او بودند یافتم و دانستم که دانش قرآن مجید، عقول بندگان را برای استنباط خود کافی نمی داند، و جز پیغمبر و امامان عالیمقام که خداوند آنها را برگزیده و پیک وحی الهی در خانه های آنان فرود آمده است، کسی به آن احاطه پیدا نمی کند. چون به این نتیجه رسیدم، آنچه را که زمانی در راه آموختنش صرف عمر کرده بودم، با اینکه در زمان ما رواج کامل دارد، ترک گفتم و سراغ چیزی رفتم که می دانستم در سرای دیگر نافع به حالم می باشد، با اینکه این ها (احادیث و اخبار) در عصر ما بازار کسادی دارد! در میان علوم دینی به بررسی پرداختم و جستجوی اخبار ائمه اطهار علیهم السّلام را برای کار خود برگزیدم و درباره آن به بحث و تحقیق و مطالعه پرداختم، و چنان که می باید با دقّت آنها را از نظر گذراندم و به اندازه لازم نیروی تفکّر خود را در پیرامون آن به کار انداختم. در نتیجه اخبار و آثار خاندان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله را همچون کشتی نجاتی یافتم که مملو از ذخائر نیکبختی ها است؛ آن را مانند آسمانی دیدم که مزیّن به ستارگان فروزان و نجات دهنده از ظلمت نادانی ها است.

راه های علوم و اخبار اهل بیت روشن و پرچم های هدایت و رستگاری، در آنها برافراشته است. و صدای دعوت کنندگان آن برای سعادت و نجات از مهالک، در راه های آن شنیده می شود.

من در طیّ این طریق، به گلزارهای پر گل و بوستان های سرسبزی رسیدم که با شکوفه های هر علم و میوه های هر حکمتی زینت یافته بود. در طی منازل آن، راهی روشن و آبادان دیدم که آدمی را به هر گونه عزّت و مقام عالی نائل می گرداند؛ به هیچ حکمتی بر نخوردم، جز اینکه گزیده آن را در گفتار و اخبار اهل بیت پیغمبر دیدم؛ و به حقیقتی دست نیافتم، مگر اینکه اصل آن را در آنجا یافتم. بعد از مطالعه و تحقیق کتب متداول و مشهور و احاطه بر آنها، به تتبّع در اصول معتبره گمنام پرداختم. اصول و کتاب هایی که در اعصار گذشته و زمان های متمادی، به واسطه سلطه پادشاهان مخالف شیعه و پیشوایان گمراه، یا به علت رواج علوم باطله در میان نادانان و مدعیان فضل و کمال، و یا به لحاظ اینکه گروهی از علمای متأخر کمتر به آنها توجه کرده اند، در تطاول ایام فراموش گشته بود.

زیرا اخبار و آثار خاندان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله از هر علم و فنّ دیگری، جامع تر و کافی تر و کامل تر است. لذا برای تأمین این منظور، در شرق و غرب به جستجوی آن کوشیدم و نزد هر کس که گمان بردم چیزی هست، برای دست یافتن به آن اصرار ورزیدم. عده ای از برادران دینی من در این راه به من کمک کردند

ص: 3

و برای یافتن آنها به شهرها سفر نمودند و به هر نقطه و ناحیه ای که امکان داشت سرزدند. تا آنکه به فضل خداوند بسیاری از کتب قدیمی و اصول معتبره که در زمان های گذشته مورد استفاده و استناد علماء بوده و دانشمندان ما در زمان های فترت به آنها رجوع می کردند، در نزد من جمع شد.

چون در آنها دقّت نمودم، دیدم مشتمل بر فواید زیادی است که کتب مشهور و متداول کنونی خالی از آن است. در میان آنها بر بسیاری از مدارک احکام دین آگاه شدم، با اینکه اکثر علماء اعتراف کرده اند که کتب موجود، از وجود مدرکی که بتواند به تنهایی مأخذ حکم قرار گیرد، خالی است! به همین جهت نهایت سعی و

کوشش خود را به عمل آوردم تا آن اخبار و اصول معتبر شیعه را رواج داده و تصحیح کنم و منظم و منقّح گردانم.

زیرا من می بینم که زمانه در منتهای فساد غوطه ور است! و اکثر اهل زمان هم از آنچه موجب ترقی معنوی آنهاست، روگردانند. لذا ترسیدم که مبادا این کتاب ها به زودی به همان سرنوشت و فراموشی و هجران سابق خود بازگردند و بیم آن دارم که به واسطه عدم مساعدت روزگار خیانت پیشه، این آثار ذی قیمت دستخوش تشتّت و پراکندگی شود.

با اینکه این کتاب ها را در اختیار داشتم و از دست فنا محفوظ مانده بود، ولی باز اخبار متعلّق به هر مقصدی، در ابواب متفرّق و فصول مختلف آمده بود، به طوری که کمتر اتفاق می افتاد که یک نفر به تمام اخبار یک مقصد دست یابد. شاید همین پراکندگی و بی نظمی هم یکی از علل فراموشی این کتاب ها و خارج شدن آنها از حیّز انتفاع و قلّت رغبت مردم به ضبط آنها بوده است. من بعد از طلب خیر و استمداد از خداوند متعال، عزم خود را جزم کردم که همه آنها را در یک کتاب بزرگ که فصول و ابواب آن منظّم و مقاصد و مطالب آن مضبوط باشد، جمع کنم و نظم و ترتیب دهم. آن هم با نظمی غریب و سبک تألیفی عجیب که مانند آن در مؤلّفات و مصنّفات علمای گذشته بی سابقه باشد.

سپاس خدای را که آنچه را می خواستم، به بهترین وجه جامه عمل پوشید و بیش از آنچه که امید داشتم و خود را برای آن آماده کرده بودم، تحقّق یافت. هر بابی را با آیات مربوط به عنوان آن باب شروع نمودم. سپس قسمتی از آنچه را که مفسّرین ذکر کرده اند، اگر نیاز به تفسیر و بیان داشت آوردم.

در هر بابی، یا تمام خبر متعلّق به عنوان باب را نقل کردم، یا قسمتی از آن را که مربوط بود آوردم و بقیّه را در مورد دیگری که مناسب تر بود، ذکر نمودم و اشاره کردم که قسمت اول آن در کجا ذکر شده است تا بدین گونه فایده منظور با رعایت کمال ایجاز و اختصار به دست آید.

آنگاه هر حدیثی را که احتیاج به شرح و توضیح داشت، باز هم با اختصار «توضیح» دادم و «بیان» کردم

ص: 4

که مبادا با شرح و تفصیل، باب ها طولانی و حجم کتاب زیاد شود، و تحصیل آن برای طالبین مشکل گردد. در عین حال در نظر دارم که اگر اجل مهلت دهد و تفضّل الهی مساعدت نماید، شرح کاملی متضمّن بسیاری از مقاصدی که در مصنّفات سایر علماء نباشد، بر آن (بحار الانوار) بنویسم و برای استفاده خردمندان، قلم را به قدر کافی در پیرامون آن به گردش درآورم! یکی از فواید پسندیده کتاب ما (بحار الانوار) این است که مشتمل بر کتب و ابواب پر فایده ای است که علمای گذشته آن را سربسته نهاده و یک کتاب و باب مستقل برای آن نگشوده اند، مانند کتاب عدل و معاد، ضبط تاریخ پیغمبران و ائمه اطهار علیهم السّلام و «کتاب السماء و العالم» (آسمان و جهان) که مشتمل بر چگونگی عناصر و موالید و غیره است. این مطلب بر خوانندگان کتاب پوشیده نیست.

ای برادران دینی من و ای دوستان ائمه طاهرین علیهم السّلام! اگر شما در اظهار دوستی خود صادق هستید، بشتابید به جانب خوانی که من گسترده ام، با دست های اعتراف و یقین آن را بگیرید، با وثوق و اطمینان به آن چنگ زنید و از آنها نباشید که چیزی بر زبان می رانند که در دل ندارند. و از آنها نباشید که از روی نادانی و گمراهی، دل هایشان از بدعت گذاری و هواپرستی سیراب شده و آنچه را که ادیان حقه ترویج کرده اند، با مطالب و عقاید باطل و شبیه به حق منکران شرایع مخلوط می سازند.

برادران من! به شما مژده می دهم؛ مژده می دهم به کتابی که جامع مقاصد و دارای نکات بی نظیری است که روزگار به خوبی و روشنی آنها نیاورده است، و ستارگانی است که از افق غیب درخشیده و چشم بندگان به روشنی و درخشندگی آنها ندیده است؛ رفیق شفیقی است که پیش از این کسی در صداقت و وفا، مانند آن را یاد ندارد.

ای بیچاره ای که منکر شاخه های تناور و ساقه های فضل و احسان آن هستی، همان حسد و عناد و کوردلی که داری برای تو کافی است!

و ای کسی که اعتراف به مقام بلند و حلاوت بیان بحار الانوار نمی کنی، تردیدی که از جهل و گمراهی و حماقت تو سرچشمه گرفته، برایت بس است!!

من نظر به اینکه این کتاب مشتمل بر انواع علوم و حکمت ها و اسرار است و از مراجعه به تمام کتب بی نیازکننده می باشد، آن را

ص: 5

«بحار الانوار»، (دریاهای نور) جامع گوهرهای اخبار ائمه اطهار علیهم السلام، نامیدم.

از خداوند سبحان چنان امیدوارم که از فضل و مرحمت و منّتی که بر این بنده امیدوارش دارد، این کتاب مرا تا موقع قیام قائم آل محمد صلوات الله علیهم باقی بدارد و آن را مرجع دانشمندان و مصدر دانشجویان علوم ائمه دین قرار دهد و علی رغم ملحدان پست و فرومایه، پاینده بدارد! در ظلمت های قیامت برای من نور و روشنی باشد، و از پرتگاههای روز فزع و وحشت بزرگ، موجب امن و سرور گردد. در سرشکستگی روز حساب، نعمت و کرامت، و در کشاکش روزگار، همواره ذکرش در میان باشد، زیرا هر کسی امید فضل و رحمت از او دارد، و صاحب هر نعمتی و دارنده هر کار نیکی فقط اوست، و سپاس در آغاز و پایان برای خداوند است و درود خداوند بر محمد و خاندان تابناک و خجسته و نیک گوهر و بزرگوار او.

پیش از آغاز در ابواب کتاب، مقدمه ای را جهت آشنایی با اصطلاحاتی که در این کتاب به کار برده ایم و بیان آنچه شناختش در اطلاع پیدا کردن بر فایده های آن حتمی است، در ادامه ذکر می کنیم که مشتمل بر چند فصل است.

**[ترجمه]

الفصل الأول فی بیان الأصول و الکتب المأخوذ منها

و هی (2)کتاب عیون أخبار الرضا علیه السلام و کتاب علل الشرائع و الأحکام و کتاب إکمال الدین و إتمام النعمة فی الغیبة و کتاب التوحید و کتاب الخصال و کتاب الأمالی و المجالس و کتاب ثواب الأعمال و عقاب الأعمال و کتاب معانی الأخبار و کتاب الهدایة و رسالة العقائد و کتاب صفات الشیعة و کتاب فضائل الشیعة و کتاب مصادقة الإخوان و کتاب فضائل الأشهر الثلاثة و کتاب النصوص

ص: 6


1- الحبور کفلوس: السرور و النعمة.
2- قد أسلفنا الکلام حول تلک الکتب و ترجمة مؤلّفیها فی المقدّمة الثانیة.

و کتاب المقنع کلها للشیخ الصدوق أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی رضوان الله علیه.

و کتاب الإمامة و التبصرة من الحیرة للشیخ الأجل أبی الحسن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه والد الصدوق طیب الله تربتهما و أصل آخر منه أو من غیره من القدماء المعاصرین له و یظهر من بعض القرائن أنه تألیف الشیخ الثقة الجلیل هارون بن موسی التلعکبری رحمه الله.

و کتاب قرب الإسناد للشیخ الجلیل الثقة أبی جعفر محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری القمی و ظنی أن الکتاب لوالده و هو راو له کما صرح به النجاشی و إن کان الکتاب له کما صرح به ابن إدریس رحمه الله فالوالد متوسط بینه و بین ما أوردناه من أسانید کتابه.

و کتاب بصائر الدرجات للشیخ الثقة العظیم الشأن محمد بن الحسن الصفار و کتاب المجالس الشهیر بالأمالی و کتاب الغیبة و کتاب المصباح الکبیر و کتاب المصباح الصغیر و کتاب الخلاف و کتاب المبسوط و کتاب النهایة و کتاب الفهرست و کتاب الرجال و کتاب تفسیر التبیان و کتاب تلخیص الشافی و کتاب العدة فی أصول الفقه و کتاب الإقتصاد و کتاب الإیجاز فی الفرائض و کتاب الجمل و أجوبة المسائل الحائریة و غیرها من الرسائل کلها لشیخ الطائفة محمد بن الحسن الطوسی قدس الله روحه.

و کتاب الإرشاد و کتاب المجالس و کتاب النصوص و کتاب الإختصاص و الرسالة الکافیة فی إبطال توبة الخاطئة و رسالة مسار الشیعة فی مختصر التواریخ الشرعیة و کتاب المقنعة و کتاب العیون و المحاسن المشتهر بالفصول و کتاب المقالات و کتاب المزار و کتاب إیمان أبی طالب و رسائل ذبائح أهل الکتاب و المتعة و سهو النبی و نومه صلی الله علیه و آله عن الصلاة و تزویج أمیر المؤمنین علیه السلام بنته من عمر و وجوب المسح و أجوبة المسائل السرویة و العکبریة و الإحدی و الخمسین و غیرها و شرح عقائد الصدوق کلها للشیخ الجلیل المفید محمد بن

ص: 7

محمد بن النعمان قدس الله لطیفه. (1)و کتاب المجالس الشهیر بالأمالی للشیخ الجلیل أبی علی الحسن بن شیخ الطائفة قدس الله روحهما.

و کتاب کامل الزیارة للشیخ النبیل الثقة أبی القاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه.

و کتاب المحاسن و الآداب للشیخ الکامل الثقة أحمد بن محمد بن خالد البرقی و کتاب التفسیر للشیخ الجلیل الثقة علی بن إبراهیم بن هاشم القمی و کتاب العلل لولده الجلیل محمد.

و کتاب التفسیر لمحمد بن مسعود السلمی المعروف بالعیاشی الشیخ الثقة الراویة للأخبار.

و کتاب التفسیر المنسوب إلی الإمام الهمام الصمصام الحسن بن علی العسکری صلوات الله علیه و علی آبائه و ولده الخلف الحجة.

و کتاب روضة الواعظین و تبصرة المتعظین للشیخ محمد بن علی بن أحمد الفارسی و أخطأ جماعة و نسبوه إلی الشیخ المفید و قد صرح بما ذکرناه ابن شهرآشوب فی المناقب و الشیخ منتجب الدین فی الفهرست و العلامة رحمه الله فی رسالة الإجازة و غیرهم و ذکر العلامة سنده إلی هذا الکتاب کما سنذکره فی المجلد الآخر من الکتاب إن شاء الله تعالی.

ثم اعلم أن العلامة رحمه الله ذکر اسم المؤلف کما ذکرنا و سیظهر من کلام ابن شهرآشوب أن المؤلف محمد بن الحسن بن علی الفتال الفارسی و أن صاحب التفسیر و صاحب الروضة واحد و کذا ذکره فی کتاب معالم العلماء و یظهر من کلام الشیخ منتجب الدین فی فهرسته أنهما اثنان حیث قال محمد بن علی الفتال النیسابوری صاحب التفسیر ثقة و أی ثقة و قال بعد فاصلة کثیرة الشیخ الشهید محمد بن أحمد الفارسی مصنف کتاب روضة الواعظین.

ص: 8


1- أی روحه.

و قال ابن داود فی کتاب الرجال محمد بن أحمد بن علی الفتال النیسابوری المعروف بابن الفارسی (لم خج) (1)متکلم جلیل القدر فقیه عالم زاهد ورع قتله أبو المحاسن عبد الرزاق رئیس نیسابور الملقب بشهاب الإسلام لعنه الله انتهی و یظهر من کلامه أن اسم أبیه أحمد و أما نسبته إلی رجال الشیخ فلا یخفی سهوه فیه إذ لیس فی رجال الشیخ منه أثر مع أن هذا الرجل زمانه متأخر عن زمان الشیخ بکثیر کما یظهر من فهرست الشیخ منتجب الدین و من إجازة العلامة و من کلام ابن شهرآشوب و علی أی حال یظهر مما نقلنا جلالة المؤلف و أن کتابه کان من الکتب المشهورة عند الشیعة.

و کتاب إعلام الوری بأعلام الهدی و رسالة الآداب الدینیة و تفسیر مجمع البیان و تفسیر جامع الجوامع کلها للشیخ أمین الدین أبی علی الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسی المجمع علی جلالته و فضله و ثقته.

و کتاب مکارم الأخلاق و ینسب إلی الشیخ المذکور أبی علی و هو غیر صواب بل هو تألیف أبی نصر الحسن بن الفضل ابنه کما صرح به ولده الخلف فی کتاب مشکاة الأنوار و الکفعمی فیما ألحق بالدروع الواقیة و فی البلد الأمین و کتاب مشکاة الأنوار لسبط الشیخ أبی علی الطبرسی ألفه تتمیما لمکارم الأخلاق تألیف والده الجلیل.

و کتاب الإحتجاج و ینسب هذا أیضا إلی أبی علی و هو خطأ بل هو تألیف أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی کما صرح به السید بن طاوس فی کتاب کشف المحجة و ابن شهرآشوب فی معالم العلماء و سیظهر لک مما سننقل من کتاب المناقب لابن شهرآشوب أیضا.

و کتاب المناقب و کتاب معالم العلماء و کتاب بیان التنزیل و رسالة متشابه القرآن کلها للشیخ الفقیه رشید الدین أبی جعفر محمد بن علی بن شهرآشوب المازندرانی

ص: 9


1- «لم»: رمز لمن لم یرو عن النبیّ و الأئمّة صلوات اللّه علیهم أجمعین. «خج»: رمز لکتاب رجال الشیخ الطوسیّ رحمه اللّه.

و کتاب کشف الغمة للشیخ الثقة الزکی علی بن عیسی الإربلی.

و کتاب تحف العقول عن آل الرسول تألیف الشیخ أبی محمد الحسن بن علی بن شعبة.

و کتاب العمدة و کتاب المستدرک و کتاب المناقب کلها فی أخبار المخالفین فی الإمامة للشیخ أبی الحسین یحیی بن الحسن بن الحسین بن علی بن محمد بن البطریق الأسدی.

و کتاب کفایة الأثر فی النصوص علی الأئمة الاثنی عشر للشیخ السعید علی بن محمد بن علی الخزاز القمی.

و کتاب تنبیه الخاطر و نزهة الناظر للشیخ الزاهد ورام بن عیسی بن أبی النجم بن ورام بن حمدان بن خولان بن إبراهیم بن مالک الأشتر و السند إلی هذا الکتاب مذکور فی الإجازات و ذکره الشیخ منتجب الدین فی الفهرس و قال إنه عالم فقیه صالح شاهدته بحلة و وافق الخبر الخبر و أثنی علیه السید ابن طاوس.

و کتاب مشارق الأنوار و کتاب الألفین للحافظ رجب البرسی و لا أعتمد علی ما یتفرد بنقله لاشتمال کتابیه علی ما یوهم الخبط و الخلط و الارتفاع و إنما أخرجنا منهما ما یوافق الأخبار المأخوذة من الأصول المعتبرة.

و کتاب الذکری و کتاب الدروس و کتاب القواعد و کتاب البیان و کتاب الألفیة و کتاب النفلیة و کتاب نکت الإرشاد و کتاب المزار و رسالة الإجازات و کتاب اللوامع و کتاب الأربعین و رسالة فی تفسیر الباقیات الصالحات کلها للشیخ العلامة السعید الشهید محمد بن مکی قدس الله لطیفه و کتاب الإستدراک و کتاب الدرة الباهرة من الأصداف الطاهرة له قدس سره أیضا کما أظن و الأخیر عندی منقولا عن خطه رحمه الله و سائر رسائله و أجوبة مسائله.

و کتاب الدرر و الغرر و کتاب تنزیه الأنبیاء و کتاب الشافی و کتاب

ص: 10

شرح قصیدة السید الحمیری و کتاب جمل العلم و العمل و کتاب الإنتصار و کتاب الذریعة و کتاب المقنع فی الغیبة و رسالة تفضیل الأنبیاء علی الملائکة علیهم السلام و رسالة المحکم و المتشابه و کتاب منقذ البشر من أسرار القضاء و القدر و أجوبة المسائل المختلفة کلها للسید المرتضی علم الهدی أبی القاسم علی بن الحسین الموسوی نور الله ضریحه.

و کتاب عیون المعجزات ینسب إلیه و لم یثبت عندی إلا أنه کتاب لطیف عندنا منه نسخة قدیمة و لعله من مؤلفات بعض قدماء المحدثین (1)یروی عن أبی علی محمد بن هشام و عن محمد بن علی بن إبراهیم.

و کتاب نهج البلاغة و کتاب خصائص الأئمة و کتاب المجازات النبویة و تفسیر القرآن للسید الرضی محمد بن الحسین الموسوی قدس سره.

و کتاب طب الأئمة علیهم السلام لأبی عتاب عبد الله بن بسطام بن سابور الزیات و أخیه الحسین بن بسطام ذکرهما النجاشی من غیر توثیق و ذکر أن لهما کتابا جمعاه فی الطب.

و کتاب صحیفة الرضا المسندة إلی شیخنا أبی علی الطبرسی رحمه الله بإسناده إلی الرضا علیه السلام.

و کتاب طب الرضا علیه السلام کتبه للمأمون و هو معروف بالرسالة الذهبیة و کتاب فقه الرضا علیه السلام أخبرنی به السید الفاضل المحدث القاضی أمیر حسین طاب ثراه ما ورد أصفهان قال قد اتفق فی بعض سنی مجاورتی بیت الله الحرام أن أتانی جماعة من أهل قم حاجین و کان معهم کتاب قدیم یوافق تاریخه عصر الرضا صلوات الله علیه و سمعت الوالد رحمه الله أنه قال سمعت السید یقول کان علیه خطه صلوات الله علیه و کان علیه إجازات جماعة کثیرة من الفضلاء و قال السید حصل لی العلم بتلک القرائن أنه تألیف الإمام علیه السلام فأخذت الکتاب و کتبته و صححته فأخذ والدی قدس الله روحه هذا الکتاب من السید و استنسخه و صححه

ص: 11


1- تقدم: انه للحسین بن عبد الوهاب من علماء القرن الخامس.

و أکثر عباراته موافق لما یذکره الصدوق أبو جعفر بن بابویه فی کتاب من لا یحضره الفقیه من غیر سند و ما یذکره والده فی رسالته إلیه و کثیر من الأحکام التی ذکرها أصحابنا و لا یعلم مستندها مذکورة فیه کما ستعرف فی أبواب العبادات.

و کتاب المسائل المشتمل علی جل ما سأله السید الشریف الجلیل النبیل علی بن الإمام الصادق جعفر بن محمد أخاه الکاظم صلوات الله علیهم أجمعین.

و کتاب الخرائج و الجرائح للشیخ الإمام قطب الدین أبی الحسن سعید بن هبة الله بن حسن الراوندی.

و کتاب قصص الأنبیاء له أیضا علی ما یظهر من أسانید الکتاب و اشتهر أیضا و لا یبعد أن یکون تألیف فضل الله بن علی بن عبید الله الحسنی الراوندی کما یظهر من بعض أسانید السید بن طاوس و قد صرح بکونه منه (1)فی رسالة النجوم و کتاب فلاح السائل و الأمر فیه هین لکونه مقصورا علی القصص و أخباره جلها مأخوذة من کتب الصدوق رحمه الله.

و کتاب فقه القرآن للأول أیضا.

و کتاب ضوء الشهاب شرح شهاب الأخبار للثانی فضل الله رحمه الله و کتاب الدعوات و کتاب اللباب و کتاب شرح نهج البلاغة و کتاب أسباب النزول له أیضا.

و کتاب ربیع الشیعة و کتاب أمان الأخطار و کتاب سعد السعود و کتاب کشف الیقین فی تسمیة مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام و کتاب الطرائف و کتاب الدروع الواقیة و کتاب فتح الأبواب فی الاستخارة و کتاب فرج المهموم بمعرفة منهج الحلال و الحرام من علم النجوم و کتاب جمال الأسبوع و کتاب إقبال الأعمال و کتاب فلاح السائل و کتاب مهج الدعوات و کتاب مصباح الزائر و کتاب کشف المحجة لثمرة المهجة و کتاب اللهوف علی أهل الطفوف و کتاب غیاث

ص: 12


1- أی من ابی الحسن بن هبة اللّه- قال فی کتاب فرج المهموم ص 37-: و رواه سعید بن هبة اللّه الراوندیّ رحمه اللّه فی کتاب قصص الأنبیاء.

سلطان الوری و کتاب المجتنی و کتاب الطرف و کتاب التحصین فی أسرار ما زاد علی کتاب الیقین و کتاب الإجازات و رسالة محاسبة النفس کلها للسید النقیب الثقة الزاهد جمال العارفین أبی القاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاوس الحسنی.

و کتاب زوائد الفوائد لولده الشریف (1)المنیف الجلیل المسمی باسم والده المکنی بکنیته.

و کتاب فرحة الغری للسید المعظم غیاث الدین الفقیه النسابة عبد الکریم بن أحمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن الطاوس الحسنی.

و کتاب الرجال و کتاب بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة و کتاب عین العبرة فی غبن العترة و کتاب زهرة الریاض و نزهة المرتاض کلها للسید النقیب الأجل الأفضل أحمد بن موسی بن طاوس صاحب کتاب البشری بشره الله بالحسنی.

و کتاب تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة للسید الفاضل العلامة الزکی شرف الدین علی الحسینی الأسترآبادی المتوطن فی الغری مؤلف کتاب الغرویة فی شرح الجعفریة تلمیذ الشیخ الأجل نور الدین علی بن عبد العالی الکرکی و أکثره مأخوذ من تفسیر الشیخ الجلیل محمد بن العباس بن علی بن مروان بن الماهیار و ذکر النجاشی بعد توثیقه أن له کتاب ما نزل من القرآن فی أهل البیت و کان معاصرا للکلینی.

و کتاب کنز جامع الفوائد و هو مختصر من کتاب تأویل الآیات له أو لبعض من تأخر عنه و رأیت فی بعض نسخه ما یدل علی أن مؤلفه الشیخ علی (2)بن سیف بن منصور.

و کتاب غوالی اللآلی و کتاب نثر اللآلی کلاهما تألیف الشیخ الفاضل محمد بن جمهور الأحساوی و له تألیفات أخری قد نرجع إلیها و نورد منها.

و کتاب جامع الأخبار و أخطأ من نسبه إلی الصدوق بل یروی عن الصدوق بخمس

ص: 13


1- و فی نسخة: و لا اعرف اسمه و أکثره مأخوذ من الاقبال.
2- فی نسخة: علم بفتح العین و اللام.

وسائط (1)و قد یظن کونه تألیف مؤلف مکارم الأخلاق و یحتمل کونه لعلی بن سعد الخیاط لأنه قال الشیخ منتجب الدین فی فهرسته الفقیه الصالح أبو الحسن علی بن أبی سعد بن أبی الفرج الخیاط عالم ورع واعظ له کتاب الجامع فی الأخبار و یظهر من بعض مواضع الکتاب أن اسم مؤلفه محمد بن محمد الشعیری (2)و من بعضها أنه یروی عن الشیخ جعفر بن محمد الدوریستی بواسطة. (3)و کتاب الغیبة للشیخ الفاضل الکامل الزکی محمد بن إبراهیم النعمانی تلمیذ الکلینی.

و کتاب الروضة فی المعجزات و الفضائل لبعض علمائنا و أخطأ من نسبه إلی الصدوق لأنه یظهر منه أنه ألف فی سنة نیف و خمسین و ستمائة. (4)و کتابا التوحید و الإهلیلجة عن الصادق علیه السلام بروایة المفضل بن عمر قال السید علی بن طاوس فی کتاب کشف المحجة لثمرة المهجة فیما أوصی إلی ابنه انظر کتاب المفضل بن عمر الذی أملاه علیه الصادق علیه السلام فیما خلق الله جل جلاله من الآثار و انظر کتاب الإهلیلجة و ما فیه من الاعتبار.

و کتاب مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة المنسوب إلی مولانا الصادق علیه السلام

ص: 14


1- حیث قال: فی ص 10: حدّثنا الحاکم الرئیس الامام مجد الحکام أبو منصور علی بن عبد اللّه الزیادی ادام اللّه جماله إملاء فی داره یوم الاحد، الثانی من شهر اللّه الأعظم رمضان سنة ثمان و خمس مائة. قال: حدّثنی الشیخ الإمام أبو عبد اللّه جعفر بن محمّد الدوریستی إملاء أورد القصة مجتازا فی اواخر ذی الحجة سنة أربع و سبعین و اربعمائة. قال: حدّثنی أبو محمّد بن أحمد قال: حدّثنی الشیخ أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین رضی اللّه عنه إلخ. و فی ص 15 روی باسناد صحیح عن علیّ بن الحسین بن موسی بن بابویه القمّیّ، قال: حدّثنی أبو عبد اللّه جعفر النجار الدوریستی، قال: حدّثنی ابی محمّد بن أحمد، قال: حدّثنی الشیخ أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمّیّ. الخ.
2- قال فی ص 123: قال محمّد بن محمّد مؤلف هذا الکتاب.
3- کما تقدم هنا.
4- قال فی اوله: و بعد فانی جمعت فی کتابی هذا الذی سمیته بالروضة و هو یشتمل علی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام ما نقلته عن الثقات- إلی أن قال-: سنة احدی و خمسین و ستمائة. و تاج الدین نقیب الهاشمیین یخطب بالناس علی اعواده.

و قال السید علی بن طاوس رضی الله عنه فی کتاب أمان الأخطار و یصحب المسافر معه کتاب الإهلیلجة و هو کتاب مناظرة الصادق علیه السلام الهندی فی معرفة الله جل جلاله بطرق غریبة عجیبة ضروریة حتی أقر الهندی بالإلهیة و الوحدانیة و یصحب معه کتاب المفضل بن عمر الذی رواه عن الصادق علیه السلام فی معرفة وجوه الحکمة فی إنشاء العالم السفلی و إظهار أسراره فإنه عجیب فی معناه و یصحب معه کتاب مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة عن الصادق علیه السلام فإنه کتاب شریف لطیف فی التعریف بالتسلیک إلی الله جل جلاله و الإقبال علیه و الظفر بالأسرار التی اشتملت علیه انتهی.

و کتاب التفسیر الذی رواه الصادق عن أمیر المؤمنین علیه السلام المشتمل علی أنواع آیات القرآن و شرح ألفاظه بروایة محمد بن إبراهیم النعمانی و سیأتی بتمامه فی کتاب القرآن.

و کتاب ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه للشیخ الثقة الجلیل القدر سعد بن عبد الله الأشعری رواه عنه جعفر بن محمد بن قولویه و ستأتی الإشارة إلیه أیضا فی کتاب القرآن.

و کتاب المقالات و الفرق و أسمائها و صنوفها تألیف الشیخ الأجل المتقدم سعد بن عبد الله رحمه الله.

و کتاب سلیم بن قیس الهلالی.

و کتاب قبس المصباح من مؤلفات الشیخ الفاضل أبی الحسن سلیمان بن الحسن الصهرشتی من مشاهیر تلامذة شیخ الطائفة فی الدعاء و هو یروی عن جماعة منهم أبو یعلی محمد بن الحسن بن حمزة الجعفری و شیخ الطائفة و أبو الحسین أحمد بن علی الکوفی النجاشی و أبو الفرج المظفر بن علی بن حمدان القزوینی عن الشیخ المفید رضی الله عنهم أجمعین.

و کتاب إصباح الشیعة بمصباح الشریعة له أیضا.

و کتاب الصراط المستقیم و رسالة الباب المفتوح إلی ما قیل فی النفس و الروح

ص: 15

کلاهما للشیخ الجلیل زین الدین علی بن محمد بن یونس البیاضی.

و کتاب منتخب البصائر للشیخ الفاضل حسن بن سلیمان تلمیذ الشهید رحمه الله انتخبه من کتاب البصائر لسعد بن عبد الله بن أبی خلف و ذکر فیه من الکتب الأخری مع تصریحه بأسامیها لئلا یشتبه ما یأخذه عن کتاب سعد بغیره و کتاب المحتضر و کتاب الرجعة له أیضا.

و کتاب السرائر للشیخ الفاضل الثقة العلامة محمد بن إدریس الحلی و قد أورد فی آخر ذلک الکتاب بابا مشتملا علی الأخبار و ذکر أنی استطرفته من کتب المشیخة المصنفین و الرواة المحصلین و یذکر اسم صاحب الکتاب و یورد بعده الأخبار المنتزعة من کتابه و فیه أخبار غریبة و فوائد جلیلة.

و کتاب إرشاد القلوب و کتاب أعلام الدین فی صفات المؤمنین و کتاب غرر الأخبار و درر الآثار کلها للشیخ العارف أبی محمد الحسن بن محمد الدیلمی.

و الکتاب العتیق الذی وجدناه فی الغری صلوات الله علی مشرفه تألیف بعض قدماء المحدثین فی الدعوات و سمیناه بالکتاب الغروی.

و کتابا معرفة الرجال و الفهرست للشیخین الفاضلین الثقتین محمد بن عمر بن عبد العزیز الکشی و أحمد بن علی بن أحمد النجاشی.

و کتاب بشارة المصطفی لشیعة المرتضی للشیخ الفقیه العماد محمد بن أبی القاسم علی الطبری.

و أصل من أصول عمدة المحدثین الشیخ الثقة الحسین بن سعید الأهوازی و کتاب الزهد و کتاب المؤمن له أیضا و یظهر من بعض مواضع الکتاب الأول أنه کتاب النوادر لأحمد بن محمد بن عیسی القمی و علی التقدیرین فی غایة الاعتبار و کتاب العیون و المحاسن للشیخ علی بن محمد الواسطی.

و کتاب غرر الحکم و درر الکلم للشیخ عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد الآمدی.

و کتاب جنة الأمان الواقیة المشتهر بالمصباح للشیخ العالم الفاضل الکامل

ص: 16

إبراهیم بن علی بن الحسن بن محمد الکفعمی رضی الله عنه و کتاب البلد الأمین و کتاب صفوة الصفات فی شرح دعاء السمات له أیضا.

و کتاب قضاء حقوق المؤمنین للشیخ سدید الدین أبی علی بن طاهر السوری.

و کتاب أنوار المضیئة و کتاب السلطان المفرج عن أهل الإیمان و کتاب الدر النضید فی مغازی الإمام الشهید و کتاب سرور أهل الإیمان کلها للسید النقیب الحسیب بهاء الدین علی بن عبد الکریم بن عبد الحمید الحسینی النجفی أستاد الشیخ ابن فهد الحلی قدس الله روحهما.

و کتاب التمحیص لبعض قدمائنا و یظهر من القرائن الجلیة أنه من مؤلفات الشیخ الثقة الجلیل أبی علی محمد بن همام و عندنا منتخب من کتاب الأنوار له قدس سره.

و کتاب عدة الداعی و کتاب المهذب و کتاب التحصین و سائر الرسائل و أجوبة المسائل للشیخ الزاهد العارف أحمد بن فهد الحلی.

و کتاب الجنة الواقیة لبعض المتأخرین و ربما ینسب إلی الکفعمی.

و کتاب منهاج الصلاح فی الدعوات و أعمال السنة و کتاب کشف الحق و نهج الصدق و کتاب کشف الیقین فی الإمامة و قد نعبر عنه بکتاب الیقین و کتاب منتهی المطلب و کتاب تذکرة الفقهاء و کتاب المختلف و کتاب منهاج الکرامة و کتاب شرح التجرید و کتاب شرح الیاقوت و کتاب إیضاح الاشتباه و کتاب نهایة الأصول و کتاب نهایة الکلام و کتاب نهایة الفقه و کتاب التحریر و کتاب القواعد و کتاب الألفین و کتاب تلخیص المرام و کتاب إیضاح مخالفة أهل السنة للکتاب و السنة و الرسالة السعدیة و کتاب خلاصة الرجال و سائر المسائل و الرسائل و الإجازات کلها للشیخ العلامة جمال الدین حسن بن یوسف بن المطهر الحلی قدس الله روحه.

و کتاب العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة تألیف الشیخ الفقیه رضی الدین علی بن یوسف بن المطهر الحلی.

ص: 17

و کتاب مثیر الأحزان تألیف الشیخ الجلیل جعفر بن محمد بن نما و کتاب شرح الثأر المشتمل علی أحوال المختار تألیف الشیخ المزبور.

و کتاب إیمان أبی طالب علیه السلام تألیف السید الفاضل السعید شمس الدین فخار بن معد الموسوی قدس الله روحه.

و کتاب غرر الدرر تألیف السید حیدر بن محمد الحسینی قدس الله روحه.

و کتاب کبیر فی الزیارات تألیف محمد بن المشهدی کما یظهر من تألیفات السید بن طاوس و اعتمد علیه و مدحه و سمیناه بالمزار الکبیر.

و کتاب النصوص و کتاب معدن الجواهر و کتاب کنز الفوائد و رسالة فی تفضیل أمیر المؤمنین علیه السلام و رسالة إلی ولده و کتاب التعجب فی الإمامة من أغلاط العامة و کتاب الإستنصار فی النص علی الأئمة الأطهار کلها للشیخ المدقق النبیل أبی الفتح محمد بن علی بن عثمان الکراجکی. و کتاب الفهرست و کتاب الأربعین عن الأربعین عن الأربعین للشیخ منتجب الدین علی بن عبید الله بن الحسن بن الحسین بن بابویه رضی الله عنهم.

و کتاب تحفة الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار للسید الشریف حسین بن مساعد الحسینی الحائری أستاد الکفعمی و أثنی علیه کثیرا فی کتبه.

و کتاب المناقب للشیخ الجلیل أبی الحسن محمد بن أحمد بن علی بن الحسن بن شاذان القمی أستاد أبی الفتح الکراجکی و یثنی علیه کثیرا فی کنزه و ذکره ابن شهرآشوب فی المعالم.

و کتاب الوصیة و کتاب مروج الذهب کلاهما للشیخ علی بن الحسین بن علی المسعودی.

و کتاب النوادر و کتاب أدعیة السر للسید الجلیل فضل الله بن علی بن عبید الله الحسینی الراوندی.

و کتاب الفضائل و کتاب إزاحة العلة فی معرفة القبلة للشیخ الجلیل أبی الفضل سدید الدین شاذان بن جبرئیل القمی نزیل مهبط وحی الله و دار هجرة

ص: 18

رسول الله صلی الله علیه و آله کذا ذکره أصحاب الإجازات.

و کتاب الصفین للشیخ الرزین نصر بن مزاحم.

و کتاب الغارات لأبی إسحاق إبراهیم بن محمد بن سعید بن هلال الثقفی.

و کتاب مقتضب الأثر فی الأئمة الاثنی عشر علیهم السلام لأحمد بن محمد بن عیاش.

و کتاب مسالک الأفهام و کتاب الروضة البهیة و کتاب شرح الألفیة و کتاب شرح النفلیة و کتاب غایة المراد و کتاب منیة المرید و کتاب أسرار الصلاة و رسالة وجوب صلاة الجمعة و رسالة أعمال یوم الجمعة و کتاب مسکن الفؤاد و رسالة الغیبة و کتاب تمهید القواعد و کتاب الدرایة و شرحها و سائر الرسائل المتفرقة للشهید الثانی رفع الله درجته.

و کتاب المعتبر و کتاب الشرائع و کتاب النافع و کتاب نکت النهایة و کتاب الأصول و غیرها للمحقق السعید نجم الملة و الدین أبی القاسم جعفر بن الحسن بن یحیی بن سعید طهر الله رمسه.

و کتاب شرح نهج البلاغة و کتاب الإستغاثة فی بدع الثلاثة للحکیم المدقق العلامة کمال الدین میثم بن علی بن میثم البحرانی. (1)و کتاب التفسیر للشیخ فرات بن إبراهیم الکوفی.

و کتاب الأخبار المسلسلة و کتاب الأعمال المانعة من الجنة و کتاب العروس و کتاب الغایات کلها تألیف الشیخ النبیل أبی محمد جعفر بن أحمد بن علی القمی نزیل الری رحمة الله علیه.

و کتاب نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه و النظائر و کتاب جامع الشرائع کلاهما للشیخ الأفضل نجیب الدین یحیی بن سعید.

و کتاب الوسیلة للشیخ الفاضل محمد بن علی بن حمزة.

و کتاب منتقی الجمان و کتاب معالم الدین و رسالة الإجازات و غیرها للشیخ المحقق حسن بن الشهید الثانی روح الله روحهما.

ص: 19


1- قد عرفت فی المقدّمة الثانیة عدم صحة انتساب کتاب الاستغاثة إلیه، و ان مؤلّفه أبو القاسم علی بن أحمد بن موسی بن الإمام الجواد علیه السلام.

و کتاب مدارک الأحکام و کتاب شرح النافع و غیرهما لسید المدققین محمد بن أبی الحسن العاملی.

و کتاب الحبل المتین و کتاب مشرق الشمسین و کتاب الأربعین و کتاب مفتاح الفلاح و کتاب الکشکول و غیرها من مؤلفات شیخ الإسلام و المسلمین بهاء الملة و الدین محمد بن الحسین العاملی قدس الله روحه.

و کتاب الفوائد المکیة و کتاب الفوائد المدنیة لرئیس المحدثین مولانا محمد أمین الأسترآبادی.

و کتاب الإختیار للسید علی بن الحسین بن باقی رحمه الله.

و کتاب تقریب المعارف فی الکلام و کتاب الکافی فی الفقه و غیرهما للشیخ الأجل أبی الصلاح تقی الدین بن نجم الحلبی.

و کتاب المهذب و کتاب الکامل و کتاب جواهر الفقه للشیخ الحسن المنهاج عبد العزیز بن البراج.

و کتاب المراسم العلیة و غیره للشیخ العالم الزکی سلار بن عبد العزیز الدیلمی.

و کتاب دعائم الإسلام تألیف القاضی النعمان بن محمد و قد ینسب إلی الصدوق و هو خطأ و کتاب المناقب و المثالب للقاضی المذکور.

و کتاب الهدایة فی تاریخ الأئمة و معجزاتهم علیهم السلام للشیخ الحسین بن حمدان الحضینی.

و کتاب تاریخ الأئمة للشیخ عبد الله بن أحمد الخشاب و کتاب البرهان فی النص علی أمیر المؤمنین علیه السلام تألیف الشیخ أبی الحسن علی بن محمد الشمشاطی و رسالة أبی غالب أحمد بن محمد الزراری رضی الله عنه إلی ولد ولده محمد بن عبد الله بن أحمد.

و کتاب دلائل الإمامة للشیخ الجلیل محمد بن جریر الطبری الإمامی و یسمی بالمسترشد.

ص: 20

و کتاب مصباح الأنوار فی مناقب إمام الأبرار للشیخ هاشم بن محمد و قد ینسب إلی شیخ الطائفة و هو خطأ و کثیرا ما یروی عن الشیخ شاذان بن جبرئیل القمی و هو متأخر عن الشیخ بمراتب.

و کتاب الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم و کتاب الأربعین عن الأربعین کلاهما للشیخ جمال الدین یوسف بن حاتم الفقیه الشامی.

و کتاب مقتل الحسین صلوات الله علیه المسمی بتسلیة المجالس و زینة المجالس للسید النجیب العالم محمد بن أبی طالب الحسینی الحائری.

و کتاب صفوة الأخبار لبعض العلماء الأخیار.

و کتاب ریاض الجنان للشیخ فضل الله بن محمود الفارسی.

و کتاب غنیة النزوع فی علم الأصول و الفروع للسید العالم الکامل أبی المکارم حمزة بن علی بن زهرة الحسینی.

و کتاب التجرید و کتاب الفصول و کتاب قواعد العقائد و کتاب نقد المحصل و غیرها من مؤلفات أفضل الحکماء المتألهین نصیر الملة و الحق و الدین رحمة الله علیه.

و کتاب کنز الفوائد فی حل مشکلات القواعد و کتاب تبصرة الطالبین فی شرح نهج المسترشدین و غیرهما للسید الجلیل عمید الدین عبد المطلب.

و کتاب کنز العرفان و کتاب الأدعیة الثلاثین و غیرهما من مؤلفات الشیخ المحقق أبی عبد الله المقداد بن عبد الله السیوری مع إجازاته.

و کتاب الإیضاح فی شرح القواعد و غیره من الرسائل و المسائل للشیخ فخر المحققین ابن العلامة الحلی قدس الله لطیفهما.

و کتاب أضواء الدرر الغوالی لإیضاح غصب فدک و العوالی لبعض الأعلام.

و کتاب شرح القواعد و رسالة قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج و کتاب أسرار اللاهوت فی وجوب لعن الجبت و الطاغوت و سائر الرسائل و المسائل و الإجازات لأفضل المحققین مروج مذهب الأئمة الطاهرین نور الدین علی بن عبد العالی الکرکی أجزل الله تشریفه.

ص: 21

و کتاب إحقاق الحق و کتاب مصائب النواصب و کتاب الصوارم المهرقة فی دفع الصواعق المحرقة و غیرها من مؤلفات السید الأجل الشهید القاضی نور الله التستری رفع الله درجته.

و کتاب الرجال و غیره من مؤلفات الشیخ الفقیه تقی الدین الحسن بن علی بن داود الحلی رحمه الله.

و کتاب الرجال للشیخ أبی عبد الله الحسین بن عبید الله الغضائری کذا ذکره الشهید الثانی رحمه الله و یظهر من رجال السید ابن طاوس قدس سره علی ما نقل عنه شیخنا الأجل مولانا عبد الله التستری أن صاحب الرجال هو أحمد بن الحسین بن عبید الله و لعله أقوی.

و کتاب الملحمة المنسوب إلی الصادق صلوات الله علیه.

و کتاب الملحمة المنسوب إلی دانیال علیه السلام.

و کتاب الأنوار فی مولد النبی صلی الله علیه و آله و کتاب مقتل أمیر المؤمنین علیه السلام و کتاب وفاة فاطمة علیها السلام الثلاثة کلها للشیخ الجلیل أبی الحسن البکری أستاد الشهید الثانی رحمة الله علیهما.

و کتاب بلاغات النساء لأبی الفضل أحمد بن أبی طاهر.

و کتاب منهج المقال فی تحقیق أحوال الرجال المشتهر بالکبیر و الوسیط و الصغیر و کتاب تفسیر آیات الأحکام کلها للسید الأجل الأفضل میرزا محمد بن علی بن إبراهیم الأسترآبادی.

و کتاب الدیوان المنسوب إلی مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام.

و کتاب شهاب الأخبار من کلمات النبی و حکمه صلی الله علیه و آله و سنشیر إلی مؤلفهما.

و کتاب شرح شهاب الأخبار و کتاب التفسیر الکبیر کلاهما للمحقق النحریر الشیخ أبی الفتوح الرازی.

و کتاب الأنوار البدریة فی رد شبه القدریة للفاضل المهلبی.

ص: 22

و کتاب تاریخ بلدة قم للشیخ الجلیل حسن بن محمد بن الحسن القمی رحمه الله.

و أجوبة مسائل عبد الله بن سلام و کتاب طب النبی صلی الله علیه و آله للشیخ أبی العباس المستغفری.

و کتاب شرح الإرشاد و کتاب تفسیر آیات الأحکام و حاشیة شرح إلهیات التجرید و غیرها لأفضل العلماء المتورعین مولانا أحمد بن محمد الأردبیلی قدس الله لطیفه.

و کتاب العین للشیخ النبیل الخلیل بن أحمد النحوی.

و کتاب المحیط فی اللغة للصاحب بن عباد.

و کتاب شواهد التنزیل للحاکم أبی القاسم عبد الله بن عبد الله الحسکانی ذکره ابن شهرآشوب فی المعالم و نسب إلیه هذا الکتاب و وصفه بالحسن.

و کتاب مقصد الراغب الطالب فی فضائل علی بن أبی طالب للشیخ الحسین بن محمد بن الحسن و زمانه قریب من عصر الصدوق و یروی کثیرا من الأخبار عن إبراهیم بن علی بن إبراهیم بن هاشم.

و کتاب عمدة الطالب فی نسب آل أبی طالب.

و کتاب زید النرسی و کتاب زید الزراد.

و کتاب أبی سعید عباد العصفری.

و کتاب عاصم بن حمید الحناط.

و کتاب جعفر بن محمد بن شریح الحضرمی.

و کتاب محمد بن المثنی بن القاسم.

و کتاب عبد الملک بن حکیم.

و کتاب مثنی بن الولید الحناط.

و کتاب خلاد السدی.

و کتاب حسین بن عثمان.

و کتاب عبید الله بن یحیی الکاهلی.

ص: 23

و کتاب سلام بن أبی عمرة.

و کتاب النوادر لعلی بن أسباط.

و کتاب النبذة للشیخ ابن الحداد.

و کتاب الشیخ الأجل جعفر بن محمد الدوریستی.

و کتاب الکر و الفر للشیخ أبی سهل البغدادی.

و کتاب الأربعین عن الأربعین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام تألیف الشیخ الجلیل الحافظ أبی سعید محمد بن أحمد بن الحسین النیسابوری جد الشیخ أبو الفتوح المفسر.

و کتاب تحقیق الفرقة الناجیة و رسالة الرضا علیه السلام و غیرهما للشیخ الجلیل إبراهیم القطیفی.

فهذه الکتب هی التی علیها مدار النقل و إن کان من بعضها نادرا و إن أخرجنا من غیرها فنصرح فی الکتاب عند إیراد الخبر.

و أما کتب المخالفین فقد نرجع إلیها لتصحیح ألفاظ الخبر و تعیین معانیه مثل کتب اللغة کصحاح الجوهری و قاموس الفیروزآبادی و نهایة الجزری و المغرب و المعرب للمطرزی و مفردات الراغب الأصبهانی و محاضراته و المصباح المنیر لأحمد بن محمد المقری و مجمع البحار لبعض علماء الهند و مجمل اللغة و المقاییس لابن فارس و الجمهرة لابن درید و أساس البلاغة للزمخشری و الفائق و مستقصی الأمثال و ربیع الأبرار له أیضا و الغریبین و غریب القرآن و مجمع الأمثال للمیدانی و تهذیب اللغة للأزهری و کتاب شمس العلوم و شروح أخبارهم کشرح الطیبی علی المشکاة و فتح الباری فی شرح البخاری لابن حجر و شرح القسطلانی و شرح الکرمانی و شرح الزرکشی و شرح المقاصد العلیة و المنهاج و شرحی النووی و الآبی علی صحیح مسلم و ناظر عین الغریبین و المفاتیح فی شرح المصابیح و شرح الشفاء و شرح السنة للحسین بن مسعود الفراء.

و قد نورد من کتب أخبارهم للرد علیهم أو لبیان مورد التقیة أو لتأیید

ص: 24

ما روی من طریقنا مثل ما نقلناه عن صحاحهم الستة و جامع الأصول لابن الأثیر و کتاب الشفاء للقاضی عیاض و کتاب المنتقی فی مولود المصطفی للکازرونی و کامل التواریخ لابن الأثیر و کتاب الکشف و البیان فی تفسیر القرآن للثعلبی و کتاب العرائس له و هو لتشیعه أو لقلة تعصبه کثیرا ما ینقل من أخبارنا فلذا رجعنا إلی کتابیه أکثر من سائر الکتب و کتاب مقاتل الطالبین لأبی الفرج الأصبهانی و هو مشتمل علی کثیر من أحوال الأئمة و عشائرهم علیهم السلام من طرقنا و طرق المخالفین و کتاب الأغانی له أیضا و کتاب الإستیعاب لابن عبد البر و کتاب فردوس الأخبار لابن شیرویه الدیلمی و کتاب ذخائر العقبی فی مناقب أولی القربی للسیوطی و تاریخ الفتوح للأعثم الکوفی و تاریخ الطبری و تاریخ ابن خلکان و کتابا شرح المواقف و شرح المقاصد للفاضلین المشهورین و تاریخ ابن قتیبة و کتاب المقتل للشیخ أبی مخنف و کتاب أخلاق النبی و شمائله صلی الله علیه و آله و کتاب الفرج بعد الشدة للقاضی التنوخی و تفسیر معالم التنزیل للبغوی و کتاب حیاة الحیوان للدمیری و کتاب زهر الریاض و زلال الحیاض تألیف السید الفاضل الحسن بن علی بن شدقم الحسینی المدنی و الظاهر أنه کان من الإمامیة و هو تاریخ حسن مشتمل علی أخبار کثیرة و کتاب جواهر المطالب فی فضائل مولانا علی بن أبی طالب علیه السلام و هو کتاب جامع مشتمل علی فضائله و غزواته و خطبه و شرائف کلماته صلوات الله علیه و کتاب المنتظم لابن الجوزی و شرح نهج البلاغة لعبد الحمید بن أبی الحدید و الفصول المهمة فی معرفة الأئمة و مطالب السئول فی مناقب آل الرسول و الصواعق المحرقة لابن حجر و التقریب له أیضا و مناقب الخوارزمی و مناقب المغازلی و المشکاة و المصابیح و مسند أحمد بن حنبل و التفسیر الکبیر للفخر الرازی و نهایة العقول و الأربعین و المباحث المشرقیة له و سائر مؤلفاته و التفسیر البسیط و الوسیط و أسباب النزول کلها للواحدی و الکشاف للزمخشری و تفسیر النیسابوری و تفسیر البیضاوی و الدر المنثور للسیوطی و غیر ذلک من کتبهم التی نذکرها عند إخراج شی ء منها و سنفصل الکتب و مؤلفیها و أحوالهم فی آخر مجلدات الکتاب إن شاء الله الکریم الوهاب.

ص: 25

**[ترجمه]در بیان اصول و کتاب هایی است که منبع بحار الانوار قرار گرفته و به قرار زیر است:

1. کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السّلام»

2. کتاب «علل الشرائع و الأحکام»

3. کتاب «إکمال الدین و إتمام النعمة فی الغیبة»

4. کتاب «التوحید»

5. کتاب «الخصال»

6. کتاب «الامالی و المجالس»

7. کتاب «ثواب الأعمال و عقاب الأعمال»

8. کتاب «معانی الأخبار»

9. کتاب «الهدایة»

10. رساله «العقائد»

11. کتاب «صفات الشیعة»

12. کتاب «فضائل الشیعة»

13. کتاب «مصادقة الإخوان»

14. کتاب «فضائل الأشهر الثلاثة»

15. کتاب «النصوص»

ص: 6

16. کتاب «المقنع»

همه آنها تألیف شیخ صدوق أبو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی رضی الله عنه است.

17. کتاب «الإمامة و التبصرة من الحیرة»، تألیف شیخ جلیل ابوالحسن علی بن حسین بن موسی بن بابویه پدر شیخ صدوق رضی الله عنه است.

و کتاب دیگر از وی یا غیر ایشان از قدماء معاصرینش، و از بعضی قرائن چنین بر می آید که آن تألیف شیخ مورد اعتماد، جلیل هارون بن موسی تلعکبری رحمه الله است.

18. کتاب «قرب الإسناد»، تألیف شیخ جلیل ثقه ابوجعفر محمد بن عبدالله بن جعفر بن حسین بن جامع بن مالک حمیری قمی و به گمانم کتاب تألیف پدر ایشان است و او فقط راوی آن کتاب می باشد، چنان که نجاشی گفته اگر این کتاب تألیف ایشان باشد، چنان که ابن ادریس رحمه الله فرموده، پس پدر ایشان واسطه است بین او و کسانی که ما آنها را در اسانید کتاب آورده ایم.

19. کتاب «بصائر الدرجات»، تألیف شیخ مورد اعتماد عظیم الشأن محمد بن حسن صفار.

20. کتاب «المجالس» مشهور به «امالی»

21. کتاب «الغیبة»

22. کتاب «المصباح الکبیر»

23. کتاب «المصباح الصغیر»

24. کتاب «الخلاف»

25. کتاب «المبسوط»

26. کتاب «النهایه»

27. کتاب «الفهرست»

28. کتاب «الرجال»

29. کتاب «تفسیر التبیان»

30. کتاب «تلخیص الشافی»

31. کتاب «العدة» در اصول فقه

32. کتاب «الاقتصاد»

33. کتاب «الإیجاز» در میراث

34. کتاب «الجمل»

35. کتاب «أجوبة المسائل الحائریة»

و غیر آن از باقی کتاب ها و رساله های شیخ طایفه، محمد بن حسن طوسی رضی الله عنه.

36. کتاب «الإرشاد»

37. کتاب «المجالس»

38. کتاب «النصوص»

39. کتاب «اختصاص»

40. رساله «الکافیة فی إبطال توبة الخاطئة»

41. رساله «مسار شیعة فی مختصر التواریخ الشرعیة»

42. کتاب «المقنعة»

43. کتاب «العیون و محاسن»، مشهور به فصول

44. کتاب «المقالات»

45. کتاب «المزار»

46. کتاب «إیمان ابوطالب»

47. رساله «ذبائح أهل الکتاب»

48. رساله «المتعة»

49. رساله «سهو النبی»

50. رساله «نومه صلی الله علیه و آله عن الصلاة»

51. رساله «تزویج امیرالمؤمنین علیه السّلام بنته من عمر»

52. رساله «وجوب المسح»

53. رساله «أجوبة المسائل السرویة»

54. رساله «العکبریة»

55. رساله «الإحدی و الخمسین» و غیر آنها

56. رساله «شرح عقائد الصدوق»

همه تألیف شیخ جلیل مفید محمد بن محمد بن نعمان قدس سره.

ص: 7

57. کتاب «المجالس» مشهور به «امالی»، تألیف شیخ جلیل ابوعلی حسن بن شیخ طایفه قدس سره

58. کتاب «کامل الزیارة»، تألیف شیخ بزرگوار مورد اعتماد، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه

59. کتاب «محاسن و الآداب»، تألیف شیخ کامل مورد اعتماد، احمد بن محمد بن خالد برقی قدس سره

60. کتاب «التفسیر»، تألیف شیخ جلیل قابل اعتماد، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی قدس سره

61. کتاب «العلل»، تألیف پسر بزرگوارش محمد

62. کتاب «التفسیر»، تألیف محمد بن مسعود سلمی معروف به عیاشی، شیخ قابل اعتماد راوی اخبار

63. کتاب «التفسیر»، منسوب به امام بلند مرتبه و شمشیر برنده، حسن بن علی عسکری که درود خدا بر او و بر پدرانش و بر فرزندش جانشین حجت های خدا باد

64. کتاب «روضة الواعظین و تبصرة المتعظین»، تألیف شیخ محمد بن علی بن احمد فارسی که گروهی به اشتباه این کتاب را به شیخ مفید نسبت داده اند. ابن شهرآشوب در کتاب «مناقب» و شیخ منتجب الدین در کتاب «فهرست» و علامه رحمه الله در رساله «الإجازة» و غیر آنها تصریح به این مطلب کرده اند، و علّامه سند خودش را به این کتاب ذکر کرده، چنان که در آخرین جلد بحار الانوار، ان شاء الله تعالی ذکر می کنم.

بدان که علامه رحمه الله آن طوری که من ذکر کردم، اسم مؤلف آن کتاب را ذکر نموده و از گفتار ابن شهرآشوب ظاهر می شود اینکه مؤلف آن کتاب، محمد بن حسن بن علی فتال فارسی است، و مؤلف «التفسیر» و «الروضة» یک نفر می باشد، چنان چه در کتاب «معالم العلماء» ذکر کرده است. و از گفتار شیخ منتجب الدین در «فهرست» او بر می آید که مؤلف آن دو کتاب دو شخص هستند، چون محمد بن علی فتال نیشابوری صاحب «التفسیر» گفته است: وی ثقه است و چه ثقه ای! و بعد

از فاصله زیادی گفته: شیخ شهید محمد بن احمد فارسی، مصنف کتاب «روضة الواعظین» است.

ص: 8

و ابن داود در کتاب «رجال» خود گفته: محمد بن احمد بن علی فتال نیشابوری معروف به ابن فارسی، متکلم جلیل القدر، فقیه دانشمند، زاهد پارسا که ابو محاسن عبدالرزاق رئیس نیشابور ملقب به شهاب الاسلام ملعون، او را به قتل رسانده است.

از سخنان ابن داود چنین بر می آید که اسم پدرش احمد است، اما نسبت دادن او را به رجال شیخ طوسی اشتباه است، زیرا در آن کتاب از او اثری نیست، با اینکه عصر این مرد از زمان شیخ بسیار متأخر است، چنان چه از فهرست شیخ منتجب الدین و از اجازه علامه و از کلام ابن شهرآشوب ظاهر می شود. به هر حال از آن چیزی که ما نقل کردیم، بزرگواری مؤلف این تفسیر روشن می شود و اینکه کتاب او از کتاب های مشهور در نزد شیعیان است.

65. کتاب «إعلام الوری بأعلام الهدی»

66. رساله «الآداب الدینیة»

67. کتاب تفسیر «مجمع البیان»

68. کتاب تفسیر «جامع الجوامع»

همه تألیف شیخ امین الدین ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی که در جلالت و فضل و توثیق او علماء اجماع دارند.

69. کتاب «مکارم الأخلاق» را که به شیخ امین الدین ابوعلی نسبت داده اند صحیح نیست، بلکه این کتاب تألیف ابو نصر حسن بن فضل، فرزند وی می باشد، چنان چه در کتاب «مشکاة الأنوار» و کفعمی در «ملحقات دروع الواقیه» و در بلد الأمین به آن فرزند جانشینش تصریح کرده اند.

70. کتاب «مشکاة الأنوار»، تألیف پسر شیخ ابوعلی طبرسی که به عنوان تتمه «مکارم الاخلاق» پدر بزرگوارش تألیف نموده است.

71. کتاب «الاحتجاج». اینکه این کتاب را نیز به ابوعلی نسبت داده اند اشتباه است، بلکه آن کتاب تألیف ابو منصور احمد بن علی بن ابوطالب طبرسی

است، آن گونه که سید بن طاوس در کتاب «کشف المحجة» و ابن شهرآشوب در «معالم العلماء» به آن تصریح کرده اند. این موضوع به زودی از مطالبی که از کتاب «المناقب لابن شهرآشوب» نقل می کنم نیز روشن می گردد.

72. کتاب «المناقب»

73. کتاب «معالم العلماء»

74. کتاب «بیان التنزیل»

75. رساله «متشابه القرآن»

همه تألیف شیخ فقیه رشید الدین ابو جعفر محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی است.

ص: 9

76. کتاب «کشف الغمة»، تألیف شیخ مورد اعتماد باهوش، علی بن عیسی اربلی

77. کتاب «تحف العقول عن آل الرسول»، تألیف شیخ ابو محمد حسن بن علی بن شعبه

78. کتاب «العمدة»

79. کتاب «المستدرک»

80. کتاب «المناقب»

همه در احادیث اهل سنت پیرامون امامت، تألیف شیخ ابو حسین یحیی بن حسن بن حسین بن علی بن محمد بن بطریق اسدی.

81. کتاب «کفایة الأثر فی النصوص علی الأئمة الاثنی عشر»، تألیف شیخ سعید علی بن محمد بن علی خزاز قمی

82. کتاب «تنبیه الخاطر و نزهة الناظر»، تألیف شیخ زاهد ورام بن عیسی بن ابو نجم بن ورام بن حمدان بن خولان بن ابراهیم بن مالک اشتر. سند این کتاب در اجازات مذکور هست و شیخ منتجب الدین آن را در فهرست ذکر کرده و گفته است که وی عامل فقیه صالح است که در حلّه محضرش مشرف شدم و حدیث او با حدیث ما موافقت کرد و سید بن طاووس نیز او را مدح کرده است.

83. کتاب «مشارق الأنوار»

84. کتاب «الألفین»، تألیف حافظ رجب برسی، و بر احادیثی که تنها وی روایت کرده باشد هیچ اعتماد ندارم، چون آن دو کتابش در بردارنده مطالب بی اساس و مشوّش است. من فقط از آن دو کتاب، احادیثی را که موافق احادیث کتب معتبره می باشد، نقل می کنم.

85. کتاب «الذکری»

86. کتاب «الدروس»

87. کتاب «القواعد»

88. کتاب «البیان»

89. کتاب «الألفیة»

90. کتاب «النفلیة»

91. کتاب «نکت الإرشاد»

92. کتاب «المزار»

93. رساله «الإجازات»

94. کتاب «اللوامع»

95. کتاب «الأربعین»

96. رساله «فی تفسیر الباقیات الصالحات»

همه تألیف شیخ علامه سعید شهید، محمد بن مکی قدس سره.

97. کتاب «الإستدراک»

98. کتاب «درة الباهرة من الأصداف الطاهرة» نیز به گمانم تألیف ایشان است و کتاب اخیر با خط خودش در نزد من موجود است، همچنین باقی رساله ها و پرسش و پاسخ های ایشان.

99. کتاب «الدرر و الغرر»

100. کتاب «تنزیه الأنبیاء»

101. کتاب «الشافی»

ص: 10

102. کتاب «شرح قصیدة السید الحمیری»

103. کتاب «جمل العلم و العمل»

104. کتاب «الإنتصار»

105. کتاب «الذریعة»

106. کتاب «المقنع فی الغیبة»

107. رساله «تفضیل الأنبیاء علی الملائکة علیه السّلام»

108. رساله «محکم و المتشابه»

109. کتاب «منقذ البشر من أسرار القضاء و القدر»

110. کتاب «أجوبة المسائل المختلفة»

همه تألیف سید مرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن حسین موسوی قدس سره.

111. کتاب «عیون المعجزات» نیز به وی نسبت داده شده که برای من ثابت شده نیست، مگر اینکه آن کتاب لطیفی است که یک نسخه قدیمی آن نزد من موجود است. شاید این کتاب از تألیفات بعضی قدمای محدثین باشد که از ابوعلی محمد بن هشام و از محمد بن علی بن ابراهیم روایت می کند.

112. کتاب «نهج البلاغه»

113. کتاب «خصائص الأئمه»

114. کتاب «المجازات النبویه و تفسیر القرآن»، تألیف سید رضی محمد بن حسین موسوی قدس سره.

115. کتاب «طب الأئمه علیهم السّلام»، تألیف ابوعتاب عبدالله بن بسطام بن سابور زیات و برادرش حسین بن بسطام که آن دو را نجاشی بدون توثیق در کتابش ذکر کرده و یادآوری نموده که آنان، کتاب در علم طب دارند.

116. کتاب «صحیفة الرضا» کتابی مستند است که شیخ ما ابوعلی طبرسی رحمه الله به اسنادش به امام رضا علیه السّلام رسانده است.

117. کتاب «طب الرضا علیه السّلام» که آن حضرت برای مأمون نگاشته و معروف به «رساله ذهبیه» است.

118. کتاب «فقه الرضا علیه السّلام». سید فاضل محدث قاضی امیرحسین رحمه الله هنگامی تشریف آوری ایشان در اصفهان، از وجود این کتاب به ما خبر داد

و فرمود که در یکی از سال هایی که در مکه معظمه در جوار بیت الله حرام سکونت داشتم، گروهی از حجاج اهل قم به آنجا آمدند و همراه ایشان کتاب قدیمی بود که تاریخ آن مصادف با عصر امام رضا علیه السّلام بود.

و از پدر بزرگوارم ملا محمد تقی مجلسی نیز شنیدم که می فرمود: سید مذکور می گفت که دستخط امام رضا علیه السّلام و اجازه نامه گروهی بسیار از فضلا روی آن کتاب بود. و سید قاضی امیر حسین می فرمود: با توجه به قراین مذکور، برایم علم حاصل شد که این کتاب تألیف امام هشتم علیه السّلام است. پس آن کتاب را از آنها گرفتم و از رویش استنساخ نموده و تصحیح کردم.

و پدرم محمد تقی مجلسی قدس سره نیز این کتاب را از آن سید گرفته و اسنتساخ و تصحیح نموده بود،

ص: 11

و اکثر عبارت های آن موافق مطالبی است که شیخ صدوق، ابو جعفر بن بابویه در کتاب «من لایحضره الفقیه» آنها را مرسل ذکر کرده است، و موافق مطالبی است که پدر صدوق در رساله خودش برای پسرش، آنها را یادآوری نموده است، و نیز موافق بسیاری از احکامی است که اصحاب ما آن را ذکر کرده اند، اما سند آنها دانسته نشده است. این ها تماماً در آن کتاب موجود است، چنان چه این مطلب را در ابواب عبادات خواهی دانست.

119. کتاب «المسائل» که مشتمل بر اکثر سؤالات سید شریف بزرگوار عالیقدر، علی بن امام صادق جعفر بن محمد از برادرش امام کاظم علیه السّلام است.

120. کتاب «الخرائج و الجرائح»، تألیف شیخ، امام، قطب دین، ابوالحسن سعید بن هبةالله بن حسن راوندی است.

121. کتاب «قصص الأنبیاء» نیز تألیف ایشان می باشد. آن طور که از سندهای کتاب معلوم می شود و مشهور است، احتمال اینکه این کتاب تألیف فضل الله بن علی بن عبیدالله حسنی راوندی باشد، دور نیست. چنان چه از بعضی از سندهای سید بن طاوس ظاهر می شود و سید ابن طاوس در «رساله نجوم» و کتاب «فلاح السائل» تصریح نموده، این کتاب تألیف فضل ابن علی راوندی است. تحقیق در سند این کتاب لازم نیست، زیرا کتاب مشتمل بر قصه ها و اخباری می باشد که از کتاب های شیخ صدوق رحمه الله گرفته شده است.

122. کتاب «فقه القرآن» نیز تألیف شیخ، امام، قطب دین، ابوالحسن سعید بن هبةالله بن حسن راوندی است.

123. کتاب «ضوء الشهاب شرح شهاب الأخبار»، تألیف فضل الله بن علی بن عبیدالله حسنی راوندی رحمه الله است.

124. کتاب «الدعوات»

125. کتاب «اللباب»

126. کتاب «شرح نهج البلاغه»

127. کتاب «أسباب النزول» نیز تألیف ایشان است

128. کتاب «ربیع الشیعة»

129. کتاب «أمان الأخطار»

130. کتاب «سعد السعود»

131. کتاب «کشف الیقین فی تسمیة مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام»

132. کتاب «الطرائف»

133. کتاب «الدروع الواقیة»

134. کتاب «فتح الأبواب فی الاستخارة»

135. کتاب «فرج المهموم بمعرفة منهج الحلال و الحرام من علم النجوم»

136. کتاب «جمال الأسبوع»

137. کتاب «إقبال الأعمال»

138. کتاب «فلاح السائل»

139. کتاب «مهج الدعوات»

140. کتاب «مصباح الزائر»

141. کتاب «کشف المحجة لثمرة المهجة»

142. کتاب «اللهوف علی أهل الطفوف»

ص: 12

143. کتاب «غیاث سلطان الوری»

14. کتاب «المجتنی»

145. کتاب «الطرف»

146. کتاب «التحصین فی أسرار ما زاد علی»

147. کتاب «الیقین»

148. کتاب «الإجازات»

149. رساله «محاسبة النفس»

همه تألیف سید بزرگ سادات، مورد اعتماد، زاهد و زینت عارفان، ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاوس حسنی.

150. کتاب «زوائد الفوائد»، تألیف فرزند بزرگوار و جلیل القدرش است که وی هم نام و هم کنیه پدرش است.

151. کتاب «فرحة الغری»، تألیف سید بزرگوار غیاث الدین فقیه، نسب شناس، عبدالکریم بن احمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاوس حسنی.

152. کتاب «الرجال»

153. کتاب «بناء المقالة الفاطمیة فی نقض الرسالة العثمانیة»

154. کتاب «عین العبرة فی غبن العترة»

155. کتاب «زهرة الریاض و نزهة المرتاض» که تألیف بزرگ سادات جلیل القدر، فاضل، احمد بن موسی بن طاوس صاحب کتاب «البشری بشره الله بالحسنی» است.

156. کتاب «تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة» تألیف سید فاضل، علامه زکی، شرف الدین علی حسینی استرآبادی ساکن نجف اشرف و مؤلف کتاب «الغرویة فی شرح الجعفریة»، شاگرد شیخ بزرگوار نورالدین علی بن عبدالعالی کرکی است و بیشتر این کتاب، از تفسیر شیخ جلیل محمد بن عباس بن علی بن مروان بن ماهیار گرفته شده است، و نجاشی بعد از توثیق ایشان، ذکر کرده که کتاب «ما نزل من القرآن فی أهل البیت» نیز تألیف ایشان است و وی معاصر شیخ کلینی بوده است.

157. کتاب «کنز جامع الفوائد» که مختصر کتاب دیگر ایشان به نام «تأویل الآیات» می باشد نیز تألیف ایشان یا بعضی متأخرین از ایشان بوده و در بعضی

نسخه ها قرائنی دیدم که دلالت می کرد بر اینکه، مؤلف این کتاب شیخ علی بن سیف بن منصور است.

158. کتاب «عوالی اللآلی»

159. کتاب «نثر اللآلی» هر دوی آن تألیف شیخ فاضل محمد بن جمهور احساوی و ایشان دارای تألیفات دیگری نیز بوده که به آنها مراجعه کرده و از آنها احادیث نقل نمودم.

160. کتاب «جامع الأخبار». کسی که این کتاب را به صدوق نسبت داده اشتباه کرده است، بلکه مؤلف این کتاب از صدوق با پنج واسطه روایت می کند

ص: 13

و گمان می رود که آن کتاب، تألیف صاحب مکارم الاخلاق باشد. و نیز احتمال دارد که تألیف علی بن سعد خیاط باشد، زیرا شیخ منتجب الدین در فهرستش گفته است: فقیه صالح، ابوالحسن علی بن ابوسعد بن ابوالفرج خیاط، عالم پارسا و واعظ، مؤلف کتاب «الجامع فی الأخبار» می باشد. و از بخش های مختلف کتاب ظاهر می شود که اسم مؤلف آن محمد بن محمد شعیری است و از بعضی مطالب کتاب فهمیده می شود که ایشان از شیخ جعفر بن محمد دوریستی با یک واسطه نقل حدیث کرده است.

161. کتاب «الغیبة» تألیف شیخ فاضل کامل زکی، محمد بن ابراهیم نعمانی شاگرد کلینی.

162. کتاب «الروضة فی المعجزات و الفضائل» تألیف بعضی دانشمندان امامیه و کسی که تألیف این کتاب را به صدوق نسبت داده، اشتباه کرده است، زیرا از این کتاب معلوم می شود که در سال های 550 و بعد از آن تألیف شده است.

163. کتاب «التوحید و الإهلیلجة» به روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه السّلام. سید علی بن طاوس در کتاب «کشف المحجة لثمرة المهجة» از جمله وصیت های خود به فرزندش گفته است: کتاب «مفضل بن عمر» که امام صادق علیه السّلام، آن را در مورد آثار خدای متعال نسبت به مخلوقاتش بر مفضل املا فرموده است نگاه کن، و کتاب «الإهلیلجة» و عبرت هایی را که در آن است ببین.

164. کتاب «مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة» منسوب به امام صادق علیه السّلام است،

ص: 14

و سید علی بن طاوس رضی الله عنه در کتاب «أمان الأخطار» فرموده است: مسافر، کتاب «الإهلیلجة» را همراه بردارد. این کتاب، مناظره امام صادق علیه السّلام با طبیب هندی در شناختن خدای متعال از راه های عجیب و غریب و راه های بدیهی است، تا اینکه طبیب هندی به خداوند و یگانگی او اقرار می کند. و مسافر کتاب «المفضل بن عمر» را همراه برمی دارد که وی از امام صادق، در شناخت انواع حکمت های الهی در ایجاد عالم زمینی و آشکار نمودن اسرار عالم روایت کرده است و این کتاب در نوع خود بی نظیر است. و مسافر کتاب «مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة» امام صادق علیه السّلام را همراه برمی دارد، زیرا آن کتاب شریف و لطیف در شناخت سلوک به سوی خدای متعال و توجه به او، و دست یافتن به اسراری الهی است که در آن کتاب موجود می باشد. (پایان نقل قول)

165. کتاب «التفسیر» که امام صادق علیه السّلام آن را از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرده است، مشتمل بر اقسام آیات قرآن و مشتمل بر شرح الفاظ قرآنی به روایت محمد بن ابراهیم نعمانی است که تمام این مطالب در «کتاب القرآن» خواهد آمد.

166. کتاب «ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه»، تألیف شیخ مورد اعتماد، جلیل القدر، سعد بن عبدالله اشعری است که جعفر بن محمد بن قولویه از وی روایت کرده است و در «کتاب القرآن» به آن نیز اشاره خواهد شد.

167. کتاب «المقالات و الفرق و أسمائها و صنوفها»، تألیف شیخ جلیل پیشگام، سعد بن عبدالله رحمه الله

168. کتاب «سلیم بن قیس الهلالی»

169. کتاب «قبس المصباح» از تألیفات شیخ فاضل، ابوالحسن سلیمان بن حسن صهرشتی از شاگردان مشهور شیخ طوسی. در دعا نوشته شده است که وی از گروهی روایت می کند، از آن جمله: ابویعلی محمد بن حسن بن حمزه جعفری و شیخ طایفه و ابوالحسین احمد بن علی کوفی نجاشی و ابوالفرج مظفر بن علی بن حمدان قزوینی از شیخ مفید رضی الله عنه است.

170. کتاب «إصباح الشیعة بمصباح الشریعة» نیز تألیف ایشان است.

171. کتاب «صراط المستقیم»

172. رساله «الباب المفتوح إلی ما قیل فی النفس و الروح»،

ص: 15

هر دو تألیف شیخ جلیل زین الدین علی بن محمد بن یونس بیاضی

173. کتاب «منتخب البصائر»، تألیف شیخ فاضل حسن بن سلیمان، شاگرد شهید رحمه الله که آن را از کتاب «البصائر»، تألیف سعد بن عبدالله بن ابوخلف انتخاب کرده است و در آن کتاب، از کتاب های دیگری نیز با ذکر اسامی شان روایت کرده تا مطالبی را که از کتاب سعد گزینش کرده، با غیر آن اشتباه نشود.

174.

کتاب «المحتضر»

175.

کتاب «الرجعة» نیز تألیف ایشان است.

176. کتاب «السرائر» تألیف شیخ فاضل مورد اعتماد، علامه محمد بن ادریس است که در آخر کتابش بابی را که مشتمل بر اخبار است آورده و یادآوری کرده است که: من آن را از کتاب های اساتید و مؤلفین و راویانی که احادیث ناب را جمع آوری می کنند، گلچین نموده ام. و نام کتاب را اول ذکر می کند و بعد خبرهای گلچین شده آن را می آورد که دارای اخبار تازه و فواید بسیار مهم است.

177. کتاب «إرشاد القلوب»

178. کتاب «أعلام الدین فی صفات المؤمنین»

179. کتاب «غرر الأخبار و درر الآثار»

همه آنها تألیف شیخ عارف، ابومحمد حسن بن محمد دیلمی.

180. کتاب «العتیق»، کتابی قدیمی که آن را در نجف اشرف پیدا کردم و تألیف یکی از محدثین قدیم است که درباره دعا نوشته شده و آن را کتاب «غروی» نام گذاشتم.

181. کتاب «معرفة الرجال» و «الفهرست»، تألیف دو شیخ فاضل مورد اعتماد، محمد بن عمر بن عبدالعزیز کشی و احمد بن علی بن احمد نجاشی.

182. کتاب «بشارة المصطفی لشیعة المرتضی»، تألیف شیخ فقیه مورد اعتماد، محمد بن ابوالقاسم علی طبری.

183. کتاب «اصل»، از جمله اصول عمده محدثین شیخ مورد اعتماد، حسین بن سعید اهوازی است.

184. کتاب «الزهد»

185. کتاب «المؤمن» نیز تألیف ایشان بوده و از بعضی جاهای کتاب «زهد» معلوم می شود که آن کتاب «النوادر» احمد بن محمد بن عیسی قمی است و به هر حال آن کتاب، دارای بالاترین درجه اعتبار می باشد.

186. کتاب «العیون» و «محاسن»، تألیف شیخ علی بن محمد واسطی

187. کتاب «غرر الحکم و درر الکلم»، تألیف شیخ عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد آمُدی

188. کتاب «جنة الأمان الواقیة» مشهور به «المصباح»، تألیف شیخ عالم فاضل کامل،

ص: 16

ابراهیم بن علی بن حسن بن محمد کفعمی رضی الله عنه

189. کتاب «البلد الأمین»

190. کتاب «صفوة الصفات فی شرح دعاء السمات» نیز تألیف ایشان است.

191. کتاب «قضاء حقوق المؤمنین»، تألیف شیخ سدیدالدین ابوعلی بن طاهر سوری

192. کتاب «أنوار المضیئة»

193. کتاب «السلطان المفرج عن أهل الإیمان»

194. کتاب «الدر النضید فی مغازی الإمام الشهید»

195. کتاب «سرور أهل الإیمان»

همه تألیف بزرگ سادات، صاحب نسب عالی، بهاء الدین علی بن عبدالکریم بن عبدالحمید حسینی نجفی، استاد شیخ ابن فهد حلی قدس سره.

196. کتاب «التمحیص» تألیف بعضی قدماء محدثین است و از قرینه های، بزرگ معلوم می شود که آن کتاب، از تألیفات شیخ مورد اعتماد جلیل القدر، ابوعلی محمد بن همام است. گزیده کتاب «الأنوار» تألیف وی نیز نزد من موجود است.

197. کتاب «عدة الداعی»

198. کتاب «المهذب»

199. کتاب «التحصین» و باقی رساله ها و جواب های مسائل، تألیف شیخ زاهد عارف، احمد بن فهد حلی.

200. کتاب «الجنة الواقیة»، تألیف بعضی متأخرین، و یکی از علماء، تألیف آن را به کفعمی نسبت داده است.

201. کتاب «منهاج الصلاح فی الدعوات و أعمال السنة»

202. کتاب «کشف الحق و نهج الصدق»

203. کتاب «کشف الیقین فی الإمامة» که ما از آن به کتاب «الیقین» تعبیر می کنیم.

204. کتاب «منتهی المطلب»

205. کتاب «تذکرة الفقهاء»

206. کتاب «المختلف»

207. کتاب «منهاج الکرامة»

208. کتاب «شرح التجرید»

209. کتاب «شرح الیاقوت»

210. کتاب «إیضاح الاشتباه»

211. کتاب «نهایة الأصول»

212. کتاب «نهایة الکلام»

213. کتاب «نهایة الفقه»

214. کتاب «التحریر»

215. کتاب «القواعد»

216. کتاب «الألفین»

217. کتاب «تلخیص المرام»

218. کتاب «إیضاح مخالفة أهل السنة للکتاب و السنة»

219. رساله «السعدیة»

220. کتاب «خلاصة الرجال» و باقی «مسائل» و «رساله ها» و «اجازات»

همه تألیف شیخ علامه جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهر حلی قدس سره است.

221. کتاب «العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة»، تألیف شیخ فقیه رضی الدین علی بن یوسف بن مطهر حلی.

ص: 17

222. کتاب «مثیر الأحزان»، تألیف شیخ جلیل جعفر بن محمد بن نما

223. کتاب «شرح الثأر المشتمل علی أحوال المختار»، تألیف شیخ مذکور

224. کتاب «إیمان أبی طالب علیه السّلام»، تألیف سید فاضل سعید، شمس الدین، فخار بن معد موسوی رضی الله عنه.

225. کتاب «غرر الدرر»، تألیف سید حیدر بن محمد حسینی قدس سره

226. کتابی کبیر در زیارات، تألیف محمد بن مشهدی است، آن گونه که از تألیفات سید بن طاوس معلوم می شود، و ایشان به این کتاب اعتماد کرده و آن را ستوده، و من آن کتاب را «المزار الکبیر» نام می گذارم.

227. کتاب «النصوص»

228. کتاب «معدن الجواهر»

229. کتاب «کنز الفوائد»

230. «رسالة فی تفضیل امیرالمؤمنین علیه السّلام»

231. «رسالة إلی ولده»

232. کتاب «التعجب فی الإمامة من أغلاط العامة»

233. کتاب «الإستنصار فی النص علی الأئمة الأطهار»

همه تألیف شیخ مدقق، نجیب و بزرگ، أبوالفتح محمد بن علی بن عثمان کراجکی.

234. کتاب «الفهرست»

235. کتاب «الأربعین عن الأربعین عن الأربعین»، تألیف شیخ منتجب الدین علی بن عبیدالله بن حسن بن حسین بن بابویه رضی الله عنه

236. کتاب «تحفة الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار»، تألیف سید شریف حسین بن مساعد حسینی حائری، استاد کفعمی که استادش را در آن کتاب توصیف و دعای بسیار کرده است.

237. کتاب «المناقب»، تألیف شیخ جلیل، ابو حسن محمد بن احمد بن علی بن حسن بن شاذان قمی، استاد ابوالفتح کراجکی که در کتاب «کنز» خودش، او را توصیف و دعای بسیار نموده و ابن شهرآشوب آن را در کتاب «معالم» ذکر کرده است.

238. کتاب «الوصیة»

239. کتاب «مروج الذهب»

همه تألیف شیخ علی بن حسین بن علی مسعودی.

240. کتاب «النوادر»

241. کتاب «أدعیة السر»، تألیف سید جلیل فضل الله بن علی بن عبیدالله حسینی راوندی

242. کتاب «الفضائل»

243. کتاب «إزاحة العلة فی معرفة القبلة»، تألیف شیخ جلیل، ابوالفضل سدید الدین شاذان بن جبرئیل قمی، ساکن مکه معظمه و مدینه منوره

ص: 18

رسول خدا صلی الله علیه و آله که صاحبان اجازات این چنین ذکر کرده است.

244. کتاب «الصفین»، تألیف شیخ رزین، نصر بن مزاحم

245. کتاب «الغارات»، تألیف ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی

246. کتاب «مقتضب الأثر فی الأئمة الاثنی عشر علیه السّلام»، تألیف احمد بن محمد بن عیاش

247. کتاب «مسالک الأفهام»

248. کتاب «الروضة البهیة»

249. کتاب «شرح الألفیة»

250. کتاب «شرح النفلیة»

251. کتاب «غایة المراد»

252. کتاب «منیة المرید»

253. کتاب «أسرار الصلاة»

254. رساله «وجوب صلاة الجمعة»

255. رساله «أعمال یوم الجمعة»

256. کتاب «مسکن الفؤاد»

257. رساله «الغیبة»

258. کتاب «تمهید القواعد»

259. کتاب «الدرایة و شرحها»

و باقی رساله های متفرقه، همگی تألیف شهید ثانی رفع الله درجته.

260. کتاب «المعتبر»

261. کتاب «الشرائع»

262. کتاب «النافع»

263. کتاب «نکت النهایة»

264. کتاب «الأصول»

و غیر آنها، همگی تألیف محقق سعید، نجم الملة و الدین، ابوالقاسم جعفر بن حسن بن یحیی بن سعید طهر الله رمسه.

265. کتاب «شرح نهج البلاغة»

266. کتاب «الإستغاثة فی بدع الثلاثة»، تالیف حکیم مدقق، علامه کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی

267. کتاب «التفسیر»، تألیف شیخ فرات بن ابراهیم کوفی

268. کتاب «الأخبار المسلسلة»

269. کتاب «الأعمال المانعة من الجنة»

270. کتاب «العروس»

271. کتاب «الغایات»

همه تألیف شیخ نجیب، ابو محمد جعفر بن احمد بن علی قمی رحمه الله، مقیم ری.

272. کتاب «نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه و النظائر»

273. کتاب «جامع الشرائع»

هر دو تألیف شیخ افضل، نجیب الدین یحیی بن سعید.

274. کتاب «الوسیلة»، تألیف شیخ فاضل، محمد بن علی بن حمزه

275. کتاب «منتقی الجمان»

276. کتاب «معالم الدین»

277. رساله «الإجازات»

و غیر آنها، همه تألیف شیخ محقق، حسن بن شهید ثانی روح الله روحهما.

ص: 19

278. کتاب «مدارک الأحکام»

279. کتاب «شرح النافع»

و غیر آنها، تألیف سید مدققین، محمد بن ابوالحسن عاملی.

280. کتاب «الحبل المتین»

281. کتاب «مشرق الشمسین»

282. کتاب «الأربعین»

283. کتاب «مفتاح الفلاح»

284. کتاب «الکشکول»

و غیر آنها، از تألیفات شیخ الإسلام و المسلمین، بهاء الملة و الدین، محمد بن حسین عاملی قدس سره.

285. کتاب «الفوائد المکیة»

286. کتاب «الفوائد المدنیة»، هر دو تألیف رئیس محدثین مولانا محمد امین استرآبادی.

287. کتاب «الإختیار»، تألیف سید علی بن حسین بن باقی رحمه الله

288. کتاب «تقریب المعارف فی الکلام»

289. کتاب «الکافی فی الفقه»

و غیر آنها، تألیف شیخ اجل، ابو صلاح تقی الدین بن نجم حلبی.

290. کتاب «المهذب»

291. کتاب «الکامل»

292. کتاب «جواهر الفقه»، تألیف شیخ حسن منهاج عبدالعزیز بن برا.

293 . کتاب «المراسم العلیة» و غیرآن، تألیف شیخ عالم باهوش، سلاّر بن عبدالعزیز دیلمی.

294. کتاب «دعائم الإسلام»، تألیف قاضی نعمان بن محمد. گاهی این کتاب را به صدوق نسبت می دهند، که اشتباه است.

295. کتاب «المناقب و المثالب»، تألیف قاضی مذکور

296. کتاب «الهدایة فی تاریخ الأئمة و معجزاتهم علیه السّلام»، تألیف شیخ حسین بن حمدان حضینی

297. کتاب «تاریخ الأئمة»، تألیف شیخ عبدالله بن احمد خشاب

298. کتاب «البرهان فی النص علی امیرالمؤمنین علیه السّلام»، تألیف شیخ ابوالحسن علی بن محمد شمشاطی

299. «رساله ابو غالب احمد بن محمد زراری رضی الله عنه» برای نوه اش محمد بن عبدالله بن احمد

300. کتاب «دلائل الإمامة»، تألیف شیخ جلیل، محمد بن جریر طبری، شیعه امامی که «مسترشد» نام گذاشته شد.

ص: 20

301. کتاب «مصباح الأنوار فی مناقب إمام الأبرار»، تألیف شیخ هاشم بن محمد که تألیف آن را به شیخ طایفه نسبت داده اند که اشتباه است. و مؤلف از شیخ شاذان بن جبرئیل قمی بسیار روایت می کند و زمان او، بسیار بعد از عصر شیخ طوسی است.

302. کتاب «الدر النظیم فی مناقب الأئمة اللهامیم»

303. کتاب «الأربعین عن الأربعین»، هر دو تألیف شیخ جمال الدین یوسف بن حاتم، فقیه شامی

304. کتاب «مقتل الحسین صلوات الله علیه» به نام «تسلیة المجالس و زینة المجالس»، تألیف سید نجیب، عالم، محمد بن ابی طالب حسینی حائری

305. کتاب «صفوة الأخبار»، تألیف یکی از علمای نیکوکار

306. کتاب «ریاض الجنان»، تألیف شیخ فضل الله بن محمود فارسی

307. کتاب «غنیة النزوع فی علم الأصول و الفروع»، تألیف سید عالم کامل، ابو المکارم حمزه بن علی بن زهره حسینی

308. کتاب «التجرید»

309. کتاب «الفصول»

310. کتاب «قواعد العقائد»

311. کتاب «نقد المحصل»

و غیر آنها، از تألیفات افضل حکمای متألهین، نصیر الملة و الحق و الدین رحمه الله.

312. کتاب «کنز الفوائد فی حل مشکلات القواعد»

313. کتاب «تبصرة الطالبین فی شرح نهج المسترشدین»

و غیر آنها، تألیف سید جلیل، عمیدالدین عبدالمطلب.

314. کتاب «کنز العرفان»

315. کتاب «الأدعیة الثلاثین»

و غیر آنها، از تألیفات شیخ محقق، ابو عبدالله مقداد بن عبدالله سیوری با «اجازات» ایشان.

316. کتاب «الإیضاح فی شرح القواعد» و غیر آن باقی «رساله ها» و «پرسش و پاسخ»، تألیف شیخ فخرالمحققین، پسر علامة حلی قدس سره

317. کتاب «أضواء الدرر الغوالی لإیضاح غصب فدک و العوالی»، تألیف بعضی از بزرگان علماء.

318. کتاب «شرح القواعد»

319. رساله «قاطعة اللجاج فی تحقیق حل الخراج»

320. کتاب «أسرار اللاهوت فی وجوب لعن الجبت و الطاغوت» و باقی «رساله ها» و «پرسش و پاسخ» و «اجازات»، تألیف افضل محققین، مروج مذهب ائمه طاهرین، نور الدین علی بن عبدالعالی کرکی قدس سره

ص: 21

321. کتاب «إحقاق الحق»

322. کتاب «مصائب النواصب»

323. کتاب «الصوارم المهرقة فی دفع الصواعق المحرقة»

و غیر آنها، از تألیفات سید جلیل القدر، شهید قاضی نورالله تستری رفع الله درجته است.

324. کتاب «الرجال» و غیر آن، از تألیفات شیخ فقیه تقی الدین حسن بن علی بن داود حلی رحمه الله

325. کتاب «الرجال»، تألیف شیخ ابو عبدالله حسین بن عبیدالله غضائری، شهید ثانی رحمه الله این چنین ذکر کرده است. و از رجال سید بن طاوس قدس سره، بنا بر نقل استاد بزرگوار ما مولانا عبدالله تستری، ملعوم می شود که صاحب رجال، احمد بن حسین بن عبیدالله است و شاید این نظر قوی تر باشد.

326. کتاب «الملحمة»، منسوب به امام صادق علیه السّلام

327. کتاب «الملحمة»، منسوب به دانیال پیغمبر علیه السلام

328. کتاب «الأنوار فی مولد النبی صلی الله علیه و آله»

329. کتاب «مقتل امیرالمؤمنین علیه السّلام»

330. کتاب «وفاة فاطمة الثلاثة علیها السلام»

همه تألیف شیخ جلیل، ابوالحسن بکری استاد شهید ثانی رحمه الله.

331. کتاب «بلاغات النساء»، تألیف ابوالفضل احمد بن ابو طاهر

332. کتاب «منهج المقال فی تحقیق أحوال الرجال»، مشهور به رجال کبیر و وسیط و صغیر

333. کتاب «تفسیر آیات الأحکام» تألیف سید جلیل القدر افضل میرزا محمد بن علی بن ابراهیم استر آبادی.

334. کتاب «الدیوان»، منسوب به امام امیرالمؤمنین علیه السّلام است.

335. کتاب «شهاب الأخبار من کلمات النبی و حکمه صلی الله علیه و آله» و در آینده به مولف آن دو کتاب اشاره خواهم نمود.

336. کتاب «شرح شهاب الأخبار»

337. کتاب «التفسیر الکبیر»

هر دو تألیف محقق دانشمند زیرک، شیخ ابوالفتوح رازی.

338. کتاب «الأنوار البدریة فی رد شبه القدریة» تألیف فاضل مهلبی

ص: 22

339. کتاب «تاریخ بلدة قم»، تألیف شیخ جلیل، حسن بن محمد بن حسن قمی رحمه الله

340. کتاب «اجوبة مسائل عبدالله بن سلام»

341. کتاب «طب النبی صلی الله علیه و آله»

هر دو تألیف شیخ ابوالعباس مستغفری است.

342. کتاب «شرح الإرشاد».

343. کتاب «تفسیر آیات الأحکام»

344. «حاشیة شرح إلهیات التجرید»

و غیر آنها، تألیف افضل علمای پرهیزکار، مولانا احمد بن محمد اردبیلی قدس سره.

345. کتاب «العین»، تألیف شیخ بزرگوار و نجیب خلیل بن احمد نحوی

346. کتاب «المحیط فی اللغة»، تألیف صاحب بن عباد

347. کتاب «شواهد التنزیل»، تألیف حاکم ابوالقاسم عبدالله بن عبدالله حسکانی که ابن شهر آشوب آن را در کتاب «معالم» ذکر نموده و این کتاب را به وی نسبت داده و به نیکویی وصف کرده است.

348. کتاب «مقصد الراغب الطالب فی فضائل علی بن أبی طالب»، تألیف شیخ حسین بن محمد بن حسن که زمان او به عصر شیخ صدوق نزدیک بوده است، و اخبار زیاد را از ابراهیم بن علی بن ابراهیم بن هاشم روایت می کند.

349. کتاب «عمدة الطالب فی نسب آل أبی طالب»

350. کتاب «زید النرسی»

351. کتاب «زید الزراد»

352. کتاب «أبی سعید عباد العصفری»

353. کتاب «عاصم بن حمید الحناط»

354. کتاب «جعفر بن محمد بن شریح الحضرمی»

355. کتاب «محمد بن المثنی بن القاسم»

356. کتاب «عبدالملک بن حکیم»

357. کتاب «مثنی بن الولید الحناط»

358. کتاب «خلاد السدی»

359. کتاب «حسین بن عثمان»

360. کتاب «عبیدالله بن یحیی الکاهلی»

ص: 23

361. کتاب «سلام بن أبی عمرة».

362. کتاب «النوادر لعلی بن أسباط»

363. کتاب «النبذة»، تألیف شیخ ابن الحداد

364. کتاب «شیخ الأجل جعفر بن محمد الدوریستی»

365. کتاب «الکر و الفر»، تألیف شیخ ابو سهل بغدادی

366. کتاب «الأربعین عن الأربعین فی فضائل امیرالمؤمنین علیه السّلام»، تالیف شیخ جلیل، حافظ ابوسعید محمد بن احمد بن حسین نیشابوری، جد شیخ ابوالفتوح رازی صاحب تفسیر

367. کتاب «تحقیق الفرقة الناجیة»

368. رساله «الرضاع»

و غیر آن، هر دو تألیف شیخ جلیل ابراهیم قطیفی.

جز کتاب های فوق که محور نقل احادیث هست، گرچه بعضی از آنها نادر و غیر معروف بوده، اگر از غیر کتاب های فوق حدیثی را در «بحار الانوار» نقل کرده باشم، نام آن کتاب را به صراحت ذکر کرده ام.

اما کتاب های اهل سنت که فقط برای تصحیح الفاظ و معانی حدیث به آنها مراجعه کرده ام، مانند کتاب های لغت:

369. «صحاح»، تألیف جوهری

370. «قاموس»، تألیف فیروز آبادی

371. «نهایة»، تألیف جزری

372. «المغرب»، تألیف مطرزی

373. «المعرب»، تألیف مطرزی

374. «مفردات»، تألیف راغب اصبهانی

375. «محاضرات»، تألیف راغب اصبهانی

376. «المصباح المنیر»، تألیف احمد بن محمد مقری

377. «مجمع البحار»، تألیف یکی از علمای هند

378. «مجمل اللغة»

379. «المقاییس» لابن فارس

380. «الجمهرة» لابن درید

381. «أساس البلاغة» للزمخشری

382. «الفائق»

383. «مستقصی الأمثال»

384. «ربیع الأبرار»

385. «الغریبین»

386. «غریب القرآن»

387. «مجمع الأمثال» للمیدانی

388. «تهذیب اللغة» للأزهری

389. «کتاب شمس العلوم»

کتاب های شرح اخبار اهل سنت، مانند:

390. «شرح الطیبی علی المشکاة»

391. «فتح الباری فی شرح البخاری»، تألیف ابن حجر

392. «شرح القسطلانی»

393. «شرح الکرمانی»

394. «شرح الزرکشی»

395. «شرح المقاصد العلیة»

396. «المنهاج»

397. «شرح النووی علی صحیح مسلم»

398. «شرح الآبی علی صحیح مسلم»

399. «ناظر عین الغریبین»

400. «المفاتیح فی شرح المصابیح»

401. «شرح الشفاء»

402. «شرح السنة»، تألیف حسین بن مسعود فراء

و از کتب اخبار اهل سنت، فقط برای رد آنها حدیث نقل کرده ام یا به خاطر بیان مورد تقیه، یا به جهت تأیید

ص: 24

احادیثی که از طریق اهل بیت علیهم السّلام نقل کرده ام ذکر شده است، مثل کتاب های ذیل:

403. «صحاح الستة»

404. جامع الأصول»، تألیف ابن اثیر

405. کتاب «الشفاء»، تألیف قاضی عیاض

406. کتاب «المنتقی فی مولود المصطفی»، تألیف کازرونی

407. کتاب «کامل التواریخ»، تألیف ابن اثیر

408. کتاب «الکشف و البیان فی تفسیر القرآن»، تألیف ثعلبی

409. کتاب «العرائس» نیز تألیف ایشان است که به دلیل شیعه بودن یا کم تعصب بودن، بسیاری اوقات اخبار اهل بیت علیهم السّلام را نقل می کند. لذا به کتاب ایشان بیشتر از باقی کتاب های اهل سنت، مراجعه داشته ام.

410. کتاب «مقاتل الطالبین»، تألیف ابوالفرج اصفهانی، و آن کتاب مشتمل است بر ذکر بسیاری از احوالات ائمه معصومین علیهم السّلام و طایفه بنی هاشم، از طریق اهل بیت علیهم السّلام و از طریق اهل سنت.

411. کتاب «الأغانی» نیز تألیف ایشان است.

412. کتاب «الإستیعاب»، تألیف ابن عبدالبر

413. کتاب «فردوس الأخبار»، تألیف ابن شیرویه دیلمی

414. کتاب «ذخائر العقبی فی مناقب أولی القربی»، تألیف سیوطی

415. کتاب «تاریخ الفتوح للأعثم الکوفی»

416. کتاب «تاریخ الطبری»

417. کتاب «تاریخ ابن خلکان»

418. کتاب های «شرح المواقف» و «شرح المقاصد»، تألیف دو فاضل مشهور

419. کتاب «تاریخ ابن قتیبة»

420. کتاب «المقتل»، تألیف شیخ ابو مخنف

421. کتاب «أخلاق النبی و شمائله صلی الله علیه و آله»

422. کتاب «الفرج بعد الشدة»، تألیف قاضی تنوخی

423. کتاب «تفسیر معالم التنزیل»، تألیف بغوی

424. کتاب «حیاة الحیوان»، تألیف دمیری

425. کتاب «زهر الریاض و زلال الحیاض»، تألیف سید فاضل حسن بن علی بن شدقم حسینی مدنی. ظاهراً ایشان شیعه بوده و آن بهترین تاریخی است که مشتمل بر اخبار بسیاری است.

426. کتاب «جواهر المطالب فی فضائل مولانا علی بن أبی طالب علیه السّلام»، و آن کتاب «جامع» است که مشتمل بر فضائل و سخنرانی ها و سخنان گوهربار ایشان می باشد.

427. کتاب «المنتظم»، تألیف ابن جوزی

428. «شرح نهج البلاغة»، تألیف عبدالحمید بن أبی الحدید

429. «الفصول المهمة فی معرفة الأئمة»

430. «مطالب السئول فی مناقب آل الرسول»

431. «الصواعق المحرقة»، تألیف ابن حجر

432. «التقریب» نیز تألیف ایشان است

433. «مناقب الخوارزمی»

434. «مناقب المغازلی»

435. «المشکاة»

436. «المصابیح»

437. «مسند»، تألیف احمد بن حنبل

438. «التفسیر الکبیر»، تألیف فخر رازی

439. «نهایة العقول»

440. «الأربعین»

441. «المباحث المشرقیة»

که آن هم تالیف وی است، به همراه بقیه تألیفات ایشان.

442. «التفسیر البسیط»

443. «التفسیر الوسیط»

444. «أسباب النزول»

همه تألیف واحدی.

445. «الکشاف»، تألیف زمخشری

446. «تفسیر»، تألیف نیشابوری

447. «تفسیر»، تألیف بیضاوی

448. «الدر المنثور»، تألیف سیوطی

و غیر آنها از کتاب های اهل سنت که هنگام استخراج حدیث از آنها نام می برم و کتاب ها و مؤلفین و احوالات ایشان را ان شاءاللّه در آخرین مجلد بحار الانوار به تفصیل ذکر خواهم کرد.

ص: 25

**[ترجمه]

الفصل الثانی فی بیان الوثوق علی الکتب المذکورة و اختلافها فی ذلک

اعلم أن أکثر الکتب التی اعتمدنا علیها فی النقل مشهورة معلومة الانتساب إلی مؤلفیها ککتب الصدوق رحمه الله فإنها سوی الهدایة و صفات الشیعة و فضائل الشیعة و مصادقة الإخوان و فضائل الأشهر لا تقصر فی الاشتهار عن الکتب الأربعة التی علیها المدار فی هذه الأعصار و هی داخلة فی إجازاتنا و نقل منها من تأخر عن الصدوق من الأفاضل الأخیار و کتاب الهدایة أیضا مشهور لکن لیس بهذه المثابة (1)و لقد یسر الله لنا منها کتبا عتیقة مصححة ککتاب الأمالی فإنا وجدنا منه نسخة مصححة معربة مکتوبة فی قریب من عصر المؤلف و کان مقروا علی کثیر من المشایخ و کان علیه إجازاتهم و کذا کتاب الخصال عرضناه علی نسختین قدیمتین کان علی إحداهما إجازة الشیخ مقداد و کذا کتاب إکمال الدین استنسخناه من کتاب عتیق کان تاریخ کتابتها قریبا من زمان التألیف و کذا کتاب عیون أخبار الرضا علیه السلام فإنا صححنا الجزء الأول منه من کتاب مصحح کان یقال إنه بخط مصنفه رحمه الله و ظنی أنه لم یکن بخطه و لکن کان علیه خطه و تصحیحه.

و کتاب الإمامة مؤلفه من أعاظم المحدثین و الفقهاء و علماؤنا یعدون فتاواه من جملة الأخبار و وصل إلینا منه نسخه قدیمة مصححة و الأصل الآخر مشتمل علی أخبار شریفة متینة معتبرة الأسانید و یظهر منه جلالة مؤلفه. و کتاب قرب الإسناد من الأصول المعتبرة المشهورة و کتبناه من نسخة قدیمة مأخوذة من خط الشیخ محمد بن إدریس و کان علیها صورة خطه هکذا الأصل

ص: 26


1- و فی نسخة: و کتاب دعائم الإسلام الذی عندنا یحتمل عندی أن یکون تالیف غیره من العلماء الاعلام. «تقدم انه للقاضی النعمان بن محمّد».

الذی نقلته منه کان فیه لحن صریح و کلام مضطرب فصورته علی ما وجدته خوفا من التغییر و التبدیل فالناظر فیه یمهد العذر فقد بینت عذری فیه.

و کتاب بصائر الدرجات من الأصول المعتبرة التی روی عنها الکلینی و غیره.

و کتب الشیخ أیضا من الکتب المشهورة إلا کتاب الأمالی فإنه لیس فی الاشتهار کسائر کتبه لکن وجدنا منه نسخا قدیمة علیها إجازات الأفاضل و وجدنا ما نقل عنه المحدثون و العلماء بعده موافقا لما فیه.

و أمالی ولده العلامة فی زماننا أشهر من أمالیه و أکثر الناس یزعمون أنه أمالی الشیخ و لیس کذلک کما ظهر لی من القرائن الجلیة و لکن أمالی ولده لا یقصر عن أمالیه فی الاعتبار و الاشتهار و إن کان أمالی الشیخ عندی أصح و أوثق.

و کتاب الإرشاد أشهر من مؤلفه رحمه الله و کتاب المجالس وجدنا منه نسخا عتیقة و القرائن تدل علی صحته. (1)و أما کتاب الإختصاص فهو کتاب لطیف مشتمل علی أحوال أصحاب النبی صلی الله علیه و آله و الأئمة علیهم السلام و فیه أخبار غریبة و نقلته من نسخة عتیقة و کان مکتوبا علی عنوانه کتاب مستخرج من کتاب الإختصاص تصنیف أبی علی أحمد بن الحسین بن أحمد بن عمران رحمه الله لکن کان بعد الخطبة هکذا قال محمد بن محمد بن النعمان حدثنی أبو غالب أحمد بن محمد الزراری و جعفر بن محمد بن قولویه إلی آخر السند و کذا إلی آخر الکتاب یبتدئ من مشایخ الشیخ المفید فالظاهر أنه من مؤلفات المفید رحمه الله و سائر کتبه للاشتهار غنیة عن البیان.

و کتاب کامل الزیارة من الأصول المعروفة و أخذ منه الشیخ فی التهذیب و غیره من المحدثین.

و کتاب المحاسن للبرقی من الأصول المعتبرة و قد نقل عنه الکلینی و کل من تأخر عنه من المؤلفین.

و کتاب تفسیر علی بن إبراهیم من الکتب المعروفة و روی عنه الطبرسی و غیره.

ص: 27


1- و فی نسخة: و کتاب النصوص أیضا مظنون الانتساب إلیه و ان أمکن أن یکون لمن کان فی عصره من الأفاضل و قد ینسب الی محمّد بن علی القمّیّ.

و کتاب العلل و إن لم یکن مؤلفه مذکورا فی کتب الرجال لکن أخباره مضبوطة موافقة لما رواه والده و الصدوق و غیرهما و مؤلفه مذکور فی أسانید بعض الروایات و روی الکلینی فی باب من رأی القائم علیه السلام عن محمد و الحسن ابنی علی بن إبراهیم بتوسط علی بن محمد و کذا فی موضع آخر من الباب المذکور عنه فقط بتوسطه و هذا مما یؤید الاعتماد و إن کان لا یخلو من غرابة لروایته عن علی بن إبراهیم کثیرا بلا واسطة بل الأظهر کما سنح لی أخیرا أنه محمد بن علی بن إبراهیم بن محمد الهمدانی و کان وکیل الناحیة کما أوضحته فی تعلیقاتی علی الکافی.

و کتاب تفسیر العیاشی روی عنه الطبرسی و غیره و رأینا منه نسختین قدیمتین و عد فی کتب الرجال من کتبه لکن بعض الناسخین حذف أسانیده للاختصار و ذکر فی أوله عذرا هو أشنع من جرمه.

و کتاب تفسیر الإمام علیه السلام من الکتب المعروفة و اعتمد الصدوق علیه و أخذ منه و إن طعن فیه بعض المحدثین و لکن الصدوق رحمه الله أعرف و أقرب عهدا ممن طعن فیه و قد روی عنه أکثر العلماء من غیر غمز فیه.

و کتاب روضة الواعظین ذکرنا أنه داخل فی إجازات العلماء الأعلام و نقل عنه الأفاضل الکرام و قد عرفت حاله و حال مؤلفه مما نقلنا عن سلفنا الفخام و کذا کتاب إعلام الوری و مؤلفه أشهر من أن یحتاج إلی البیان و هو عندی بخط مؤلفه رحمه الله.

و رسالة الآداب أیضا معروفة أخذ عنها ولده فی المکارم و أما تفسیراه الکبیر و الصغیر فلا یحتاجان إلی التشهیر.

و کتاب المکارم فی الاشتهار کالشمس فی رابعة النهار و مؤلفه قد أثنی علیه جماعة من الأخیار.

و کتاب مشکاة الأنوار کتاب ظریف مشتمل علی أخبار غریبة.

و کتاب الإحتجاج و إن کانت أکثر أخباره مراسیل لکنها من الکتب المعروفة المتداولة و قد أثنی السید ابن طاوس علی الکتاب و علی مؤلفه و قد أخذ عنه أکثر المتأخرین.

ص: 28

و کتابا المناقب و المعالم من الکتب المعتبرة قد ذکرهما أصحاب الإجازات و مؤلفهما أشهر فی الفضل و الثقة و الجلالة من أن یخفی حاله علی أحد.

و بیان التنزیل کتاب صغیر الحجم کثیر الفوائد أخذنا منه یسیرا لکون أکثره مذکورا فی غیره.

و کتاب کشف الغمة من أشهر الکتب و مؤلفه من العلماء الإمامیة المذکورین فی سند الإجازات.

و کتاب تحف العقول عثرنا منه علی کتاب عتیق و نظمه یدل علی رفعة شأن مؤلفه و أکثره فی المواعظ و الأصول المعلومة التی لا نحتاج فیها إلی سند.

و کتاب العمدة و مؤلفه مشهوران مذکوران فی أسانید الإجازات و کذا المناقب و أما المستدرک فعندنا منه نسخة قدیمة نظن أنها بخط مؤلفها. و کتاب الکفایة کتاب شریف لم یؤلف مثله فی الإمامة و هذا الکتاب و مؤلفه مذکوران فی إجازة العلامة و غیرها و تألیفه أدل دلیل علی فضله و ثقته و دیانته و وثقه العلامة فی الخلاصة قال کان ثقة من أصحابنا فقیها وجها و قال ابن شهرآشوب فی المعالم علی بن محمد بن علی الخزاز الرازی و یقال له القمی و له کتب فی الکلام و فی الفقه من کتبه الکفایة فی النصوص و کذا کتاب تنبیه الخاطر و مؤلفه مذکوران فی الإجازات مشهوران لکنه رحمه الله لما کان کتابه مقصورا علی المواعظ و الحکم لم یمیز الغث من السمین و خلط أخبار الإمامیة بآثار المخالفین و لذا لم نذکر جمیع ما فی ذلک الکتاب بل اقتصرنا علی نقل ما هو أوثق لعدم افتقارنا ببرکات الأئمة الطاهرین علیهم السلام إلی أخبار المخالفین.

و کتابا مشارق الأنوار و الألفین قد عرفت حالهما.

و مؤلفات الشهید مشهورة کمؤلفها العلامة إلا کتاب الإستدراک فإنی لم أظفر بأصل الکتاب و وجدت أخبارا مأخوذة منه بخط الشیخ الفاضل محمد بن علی الجبعی و ذکر أنه نقلها من خط الشهید رفع الله درجته و الدرة الباهرة فإنه لم

ص: 29

یشتهر اشتهار سائر کتبه و هو مقصور علی إیراد کلمات وجیزة مأثورة عن النبی صلی الله علیه و آله و کل من الأئمة صلوات الله علیهم أجمعین.

و کتب السیدین الجلیلین کمؤلفیها لا تحتاج إلی البیان.

و کتاب طب الأئمة من الکتب المشهورة لکنه لیس فی درجة سائر الکتب لجهالة مؤلفه و لا یضر ذلک إذ قلیل منه یتعلق بالأحکام الفرعیة و فی الأدویة و الأدعیة لا نحتاج إلی الأسانید القویة.

و کتاب صحیفة الرضا علیه السلام من الکتب المشهورة بین الخاصة و العامة و روی السید الجلیل علی بن طاوس منها بسنده إلی الشیخ الطبرسی رحمه الله و وجدت أسانید فی النسخ القدیمة منه إلی الشیخ المذکور و منه إلی الإمام علیه السلام و قال الزمخشری فی کتاب ربیع الأبرار کان یقول یحیی بن الحسین الحسینی فی إسناد صحیفة الرضا لو قرئ هذا الإسناد علی أذن مجنون لأفاق و أشار النجاشی فی ترجمة عبد الله بن أحمد بن عامر الطائی و ترجمة والده راوی هذه الرسالة إلیها و مدحها و ذکر سنده إلیها و بالجملة هی من الأصول المشهورة و یصح التعویل علیها.

و کذا کتاب طب الرضا علیه السلام من الکتب المعروفة و ذکر الشیخ منتجب الدین فی الفهرست أن السید فضل الله بن علی الراوندی کتب علیه شرحا سماه ترجمة العلوی للطب الرضوی و قال ابن شهرآشوب فی المعالم فی ترجمة محمد بن الحسن بن جمهور القمی له الملاحم و الفتن الواحدة و الرسالة الذهبیة عن الرضا صلوات الله علیه فی الطب انتهی و ذکر الشیخ فی الفهرست نحو ذلک و ذکر سنده إلیه و سنورده بتمامه فی کتاب السماء و العالم فی أبواب الطب.

و کتاب فقه الرضا علیه السلام قد عرفت حاله.

و کتاب المسائل أحادیثه موافقة لما فی الکتب المتداولة و راویه أشهر من أن یخفی حاله و جلالته علی أحد.

و کتابا الخرائج و فقه القرآن معلوما الانتساب إلی مؤلفهما الذی هو من

ص: 30

أفاضل الأصحاب و ثقاتهم و الکتابان مذکوران فی فهارس العلماء و نقل الأصحاب عنهما.

و کتاب الدعاء وجدنا منه نسخة عتیقة و فیه دعوات موجزة شریفة مأخوذة من الأصول المعتبرة مع أن الأمر فی سند الدعاء هین.

و کتاب القصص قد عرفت حاله و عرضناه علی نسخة کان علیها خط الشهید الثانی رحمه الله و تصحیحه.

و کتاب ضوء الشهاب کتاب شریف مشتمل علی فوائد جمة خلت عنها کتب الخاصة و العامة.

و کتاب اللباب مشتمل علی بعض الفوائد.

و شرح النهج مشهور معروف رجع إلیه أکثر الشراح.

و کتاب أسباب النزول فیه فوائد.

و کتب السادة الأعلام أبناء طاوس کلها معروفة و ترکنا منها کتاب ربیع الشیعة لموافقته لکتاب إعلام الوری فی جمیع الأبواب و الترتیب و هذا مما یقضی منه العجب.

و کتاب تأویل الآیات و کتاب کنز جامع الفوائد رأیت جمعا من المتأخرین رووا عنهما و مؤلفهما فی غایة الفضل و الدیانة.

و کتاب غوالی اللآلی و إن کان مشهورا و مؤلفه فی الفضل معروفا لکنه لم یمیز القشر من اللباب و أدخل أخبار متعصبی المخالفین بین روایات الأصحاب فلذا اقتصرنا منه علی نقل بعضها و مثله کتاب نثر اللآلی و کتاب جامع الأخبار.

و کتاب النعمانی من أجل الکتب و قال الشیخ المفید رحمه الله فی إرشاده بعد أن ذکر النصوص علی إمامة الحجة علیه و علی آبائه الصلاة و السلام و الروایات فی ذلک کثیرة قد دونها أصحاب الحدیث من هذه العصابة فی کتبها فممن أثبتها علی الشرح و التفصیل محمد بن إبراهیم المکنی أبا عبد الله النعمانی فی کتابه الذی صنفه فی الغیبة.

ص: 31

و کتاب الروضة لیس فی محل رفیع من الوثوق.

و کتابا التوحید و الإهلیلجة قد عرفت حالهما و سیاقهما یدل علی صحتهما و قال ابن شهرآشوب فی المعالم المفضل بن عمر له وصیة.

و کتاب الإهلیلجة من إملاء الصادق علیه السلام فی التوحید و نسب بعض علماء المخالفین أیضا هذا الکتاب إلیه علیه السلام و قال النجاشی فی ترجمة المفضل و له کتاب فکر کتاب فی بدء الخلق و الحث علی الاعتبار و لعله إشارة إلی التوحید و عد من کتب الحمدان بن المعافا کتاب الإهلیلجة و لعل المعنی أنه من مرویاته.

و کتاب مصباح الشریعة فیه بعض ما یریب اللبیب الماهر و أسلوبه لا یشبه سائر کلمات الأئمة و آثارهم و روی الشیخ فی مجالسه بعض أخباره هکذا أخبرنا جماعة عن أبی المفضل الشیبانی بإسناده عن شقیق البلخی عمن أخبره من أهل العلم. هذا یدل علی أنه کان عند الشیخ رحمه الله و فی عصره و کان یأخذ منه و لکنه لا یثق به کل الوثوق و لم یثبت عنده کونه مرویا عن الصادق علیه السلام و أن سنده ینتهی إلی الصوفیة و لذا اشتمل علی کثیر من اصطلاحاتهم و علی الروایة عن مشایخهم و من یعتمدون علیه فی روایاتهم و الله یعلم.

و کتابا التفسیر راویاهما معتبران مشهوران و مضامینهما متوافقتان موافقتان لسائر الأخبار و أخذ منهما علی بن إبراهیم و غیره من العلماء الأخیار و عد النجاشی من کتب سعد بن عبد الله کتاب ناسخ القرآن و منسوخه و محکمه و متشابهه و ذکر أسانید صحیحة إلی کتبه.

و کتاب المقالات عده الشیخ و النجاشی من جملة کتب سعد و أوردا أسانیدهما الصحیحة إلیه و مؤلفه فی الثقة و الفضل و الجلالة فوق الوصف و البیان و نقل الشیخ فی کتاب الغیبة و الکشی و کتاب الرجال من هذا الکتاب.

و کتاب سلیم بن قیس فی غایة الاشتهار و قد طعن فیه جماعة و الحق أنه من الأصول المعتبرة و سنتکلم فیه و فی أمثاله فی المجلد الآخر من کتابنا و سنورد إسناده فی الفصل الخامس.

ص: 32

و کتاب قبس المصباح قد عرفت جلالة مؤلفه مع أنه مقصور علی الدعاء.

و کتب البیاضی و ابن سلیمان کلها صالحة للاعتماد و مؤلفاها من العلماء الأنجاد و تظهر منها غایة المتانة و السداد.

و کتاب السرائر لا یخفی الوثوق علیه و علی مؤلفه علی أصحاب البصائر.

و کتاب إرشاد القلوب کتاب لطیف مشتمل علی أخبار متینة غریبة.

و کتابا أعلام الدین و غرر الأخبار نقلنا منهما قلیلا من الأخبار لکون أکثر أخبارهما مذکورة فی الکتب التی هی أوثق منهما و إن کان یظهر من الجمیع و نقل الأکابر عنهما جلالة مؤلفهما.

و الکتاب العتیق کله فی الأدعیة و هو مشتمل علی أدعیة کاملة بلیغة غریبة یشرق من کل منها نور الإعجاز و الإفهام و کل فقرة من فقراتها شاهد عدل علی صدورها عن أئمة الأنام و أمراء الکلام و قد نقل منه السید ابن طاوس رحمه الله فی المهج و غیره کثیرا و کان تاریخ کتابة النسخة التی أخرجنا منها سنة ست و سبعین و خمس مائة و یظهر من الکفعمی أنه مجموع الدعوات للشیخ الجلیل أبی الحسین محمد بن هارون التلعکبری و هو من أکابر المحدثین.

و کتابا الرجال علیهما مدار العلماء الأخیار فی الأعصار و الأمصار و إنما نقتصر منهما علی إیراد ما یتضمن غیر تحقیق أحوال الرجال مما یتعلق بسائر الأبواب.

و کتاب بشارة المصطفی من الکتب المشهورة و قد روی عنه کثیر من علمائنا و مؤلفه من أفاخم المحدثین و هو داخل فی أکثر أسانیدنا إلی شیخ الطائفة و هو یروی عن أبی علی بن شیخ الطائفة جمیع کتبه و روایاته و قال الشیخ منتجب الدین فی الفهرست الشیخ الإمام عماد الدین محمد بن أبی القاسم الطبری فقیه ثقة قرأ علی الشیخ أبی علی الطوسی و له تصانیف قرأ علیه قطب الدین الراوندی.

و جلالة الحسین بن سعید و أحمد بن محمد بن عیسی تغنی عن التعرض لحال تألیفهما و انتساب کتاب الزهد إلی الحسین معلوم.

و أما الأصل الآخر فکان فی أوله هکذا أحمد بن محمد بن عیسی عن الحسین بن سعید

ص: 33

ثم یبتدئ فی سائر الأبواب بمشایخ الحسین و هذا مما یورث الظن بکونه منه و یحتمل کونه من أحمد لبعض القرائن کما أشرنا إلیه و للابتداء به فی أول الکتاب.

و کتاب العیون و المحاسن لما کان مقصورا علی الحکم و المواعظ لا یضرنا جهالة مؤلفه و عندنا منه نسخة مصححة قدیمة و هو مشتمل علی غرر الکلم و زاد علیه کثیرا من درر الحکم التی لم یعثر علیها الآمدی و یظهر مما سننقل عن ابن شهرآشوب أن الآمدی کان من علمائنا و أجاز له روایة هذا الکتاب و قال فی معالم العلماء عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد الآمدی التمیمی له غرر الحکم و درر الکلم یذکر فیه أمثال أمیر المؤمنین علیه السلام و حکمه.

و کتب الکفعمی أغنانا اشتهارها و فضل مؤلفها عن التعرض لحالها و حاله.

و کتاب قضاء الحقوق کتاب جید مشتمل علی أخبار طریفة.

و کتب السید بهاء الدین بن عبد الحمید و الکتابان الأولان مشتملان علی أخبار غریبة فی الرجعة و أحوال القائم علیه السلام و الکتاب الثالث متضمن لذکر فضائل الأئمة و کیفیة شهادة سید الشهداء و أصحابه السعداء علیه و علیهم السلام و ذکر خروج المختار لطلب الثأر و جمل أحواله و الرابع مشتمل علی نوادر الأخبار و السید المذکور من أفاضل النقباء و النجباء.

و کتاب التمحیص متانته تدل علی فضل مؤلفه و إن کان مؤلفه أبا علی کما هو الظاهر ففضله و توثیقه مشهوران.

و کتب الفاضلین الجلیلین العلامة و ابن فهد قدس الله روحهما فی الاشتهار و الاعتبار کمؤلفیها.

و کتاب العدد کتاب لطیف فی أعمال أیام الشهور و سعدها و نحسها و قد اتفق لنا منه نصفه و مؤلفه بالفضل معروف و فی الإجازات مذکور و هو أخو العلامة الحلی قدس الله لطیفهما.

و الشیخ ابن نما و السید فخار هما من أجلة رواتنا و مشایخنا و سیأتی ذکرهما فی إجازات أصحابنا.

ص: 34

و کتاب الغرر مشتمل علی أخبار جلیلة مع شرحها و مؤلفه من السادة الأفاضل یروی عن ابن شهرآشوب و علی بن سعید بن هبة الله الراوندی و عبد الله بن جعفر الدوریستی و غیرهم من الأفاضل الأعلام.

و المزار الکبیر یعلم من کیفیة إسناده أنه کتاب معتبر و قد أخذ منه السیدان ابنا طاوس کثیرا من الأخبار و الزیارات و قال الشیخ منتجب الدین فی الفهرست السید أبو البرکات محمد بن إسماعیل المشهدی فقیه محدث ثقة قرأ علی الإمام محیی الدین الحسین بن المظفر الحمدانی و قال فی ترجمة الحمدانی أخبرنا بکتبه السید أبو البرکات المشهدی.

و أما الکراجکی فهو من أجلة العلماء و الفقهاء و المتکلمین و أسند إلیه جمیع أرباب الإجازات و کتابه کنز الفوائد من الکتب المشهورة التی أخذ عنه جل من أتی بعده و سائر کتبه فی غایة المتانة و قال الشیخ منتجب الدین فی فهرسته الشیخ العالم الثقة أبو الفتح محمد بن علی الکراجکی فقیه الأصحاب قرأ علی السید المرتضی علم الهدی و الشیخ الموفق أبی جعفر رحمهما الله و له تصانیف منها کتاب التعجب و کتاب النوادر أخبرنا الوالد عن والده عنه انتهی و یظهر من الإجازات أنه کان أستاد ابن البراج.

و الشیخ منتجب الدین من مشاهیر الثقات و المحدثین و فهرسته فی غایة الشهرة و هو من أولاد الحسین بن علی بن بابویه و الصدوق عمه الأعلی و قال الشهید الثانی فی کتاب الإجازة و أجزت له أن یروی عنی جمیع ما رواه علی بن عبید الله بن الحسن بن الحسین بن الحسن بن الحسین بن علی بن الحسین بن بابویه و جمیع ما اشتمل علیه کتاب فهرسته لأسماء العلماء المتأخرین عن الشیخ أبی جعفر الطوسی و کان هذا الرجل حسن الضبط کثیر الروایة عن مشایخ عدیدة انتهی و أربعینه مشتمل علی أخبار غریبة لطیفة.

و کتاب التحفة کتاب کثیر الفوائد لکن لم ننقل منه إلا نادرا لکون أخباره مأخوذة من کتب أشهر منه.

ص: 35

و ابن شاذان قد عرفت حاله.

و المسعودی عده النجاشی فی فهرسته من رواة الشیعة و قال له کتب منها کتاب إثبات الوصیة لعلی بن أبی طالب علیهما السلام و کتاب مروج الذهب مات سنة ثلاث و ثلاثین و ثلاثمائة.

و أما کتاب النوادر فمؤلفه من الأفاضل الکرام قال الشیخ منتجب الدین فی الفهرست علامة زمانه جمع مع علو النسب کمال الفضل و الحسب و کان أستاد أئمة عصره و له تصانیف شاهدته و قرأت بعضها علیه انتهی و أکثر أحادیث هذا الکتاب مأخوذ من کتب موسی بن إسماعیل بن موسی بن جعفر علیهما السلام الذی رواه سهل بن أحمد الدیباجی عن محمد بن محمد بن الأشعث عنه فأما سهل فمدحه النجاشی و قال ابن الغضائری بعد ذمه لا بأس بما روی من الأشعثیات و ما یجری مجریها مما رواه غیره و ابن الأشعث وثقه النجاشی و قال یروی نسخة عن موسی بن إسماعیل و روی الصدوق فی المجالس من کتابه بسند آخر هکذا حدثنا الحسن بن أحمد بن إدریس عن أبیه عن أحمد بن محمد بن عیسی عن محمد بن یحیی الخزاز عن موسی بن إسماعیل فبتلک القرائن یقوی العمل بأحادیثه و أما أدعیة السر فسنوردها بتمامها فی محله.

و کتاب الفضائل و کتاب إزاحة العلة مؤلفهما من أجلة الثقات الأفاضل و قد مدحه أصحاب الإجازات کثیرا و قال الشهید قدس سره فی الذکری ذکر الشیخ أبو الفضل الشاذان بن جبرئیل القمی و هو من أجلاء فقهائنا فی کتاب إزاحة العلة فی معرفة القبلة ثم ذکر شطرا منه. و أما کتاب الصفین فهو کتاب معتبر أخرج منه الکلینی و سائر المحدثین و قال النجاشی نصر بن مزاحم المنقری العطار أبو المفضل کوفی مستقیم الطریقة صالح الأمر غیر أنه یروی عن الضعفاء کتبه حسان منها کتاب الجمل و کتاب الصفین و ذکر أسانیده إلی الکتابین و سائر کتبه و ذکر الشیخ أیضا فی الفهرست سنده إلی کتبه.

ص: 36

و کتاب الغارات مؤلفه من مشاهیر المحدثین و ذکره النجاشی و الشیخ و عدا من کتبه کتاب الغارات و مدحاه و قالا إنه کان زیدیا ثم صار إمامیا و روی السید ابن طاوس أحادیث کثیرة من کتبه و أخبرنا بعض أفاضل المحدثین أنه وجد منه نسخة صحیحة معربة قدیمة کتبت قریبا من زمان المصنف و علیها خط جماعة من الفضلاء و أنه استکتبه منها فأخذنا منه نسخة و هو موافق لما أخرج منه ابن أبی الحدید و غیره.

و کتاب المقتضب ذکره الشیخ و النجاشی فی فهرستهما و عدا هذا الکتاب من کتبه و مدحاه بکثرة الروایة لکن نسبا إلیه أنه خلط فی آخر عمره و ذکره ابن شهرآشوب و عد مؤلفاته و لم یقدح فیه بشی ء و بالجملة کتابه من الأصول المعتبرة عند الشیعة کما یظهر من التتبع.

و اشتهار الشهید الثانی و المحقق أغنانا عن التعرض لحال کتبهما نور الله ضریحهما.

و المحقق البحرانی من أجلة العلماء و مشاهیرهم و کتاباه فی نهایة الاشتهار.

و تفسیر فرات و إن لم یتعرض الأصحاب لمؤلفه بمدح و لا قدح لکن کون أخباره موافقة لما وصل إلینا من الأحادیث المعتبرة و حسن الضبط فی نقلها مما یعطی الوثوق بمؤلفه و حسن الظن به و قد روی الصدوق رحمه الله عنه أخبارا بتوسط الحسن بن محمد بن سعید الهاشمی و روی عنه الحاکم أبو القاسم الحسکانی فی شواهد التنزیل و غیره.

و الکتب الأربعة لجعفر بن أحمد بعضها فی المناقب و بعضها فی الأخلاق و الآداب و الأحکام فیها نادرة و مؤلفها غیر مذکور فی کتب الرجال لکنه من القدماء قریبا من عصر المفید أو فی عصره یروی عن الصفوانی راوی الکلینی بواسطة و یروی عن الصدوق أیضا کما سیأتی فی إسناد تفسیر الإمام علیه السلام و فیها أخبار طریفة غریبة و عندنا منه نسخ مصححة قدیمة و السید بن طاوس یروی عن کتبه فی کتاب الإقبال و غیره و هذا مما یؤید الوثوق علیها و روی عن بعض کتبه الشهید الثانی رحمه الله فی

ص: 37

شرح الإرشاد فی فضل صلاة الجماعة و غیره من الأفاضل أیضا.

و کتاب نزهة الناظر و الجامع مؤلفهما من مشاهیر العلماء المدققین و أقواله متداولة بین المتأخرین و هو ابن عم المحقق مؤلف الشرائع و المعتبر.

و کتاب الوسیلة و مؤلفه مشهوران و أقواله متداولة بین المتأخرین و قال الشیخ منتجب الدین الشیخ الإمام عماد الدین أبو جعفر محمد بن علی بن حمزة الطوسی المشهدی فقیه عالم واعظ له تصانیف منها الوسیلة.

و کتب المشایخ الکرام و الأجلة الفخام الشیخ حسن و السید محمد و الشیخ البهائی نور الله مراقدهم جلالتها و نبالة مؤلفیها معلومتان و کذا کتابا مولانا محمد أمین قدس سره.

و السید ابن باقی فی نهایة الفضل و الکمال لکن أکثر کتابه مأخوذ عن مصباح الشیخ رحمه الله.

و کتاب تقریب المعارف کتاب جید فی الکلام و فیه أخبار طریفة أوردنا بعضها فی کتاب الفتن و شأن مؤلفه أعظم من أن یفتقر إلی البیان.

و کذا کتب الشیخین الجلیلین ابن البراج و سلار کمؤلفیها فی نهایة الاعتبار.

و کتاب دعائم الإسلام قد کان أکثر أهل عصرنا یتوهمون أنه تألیف الصدوق رحمه الله و قد ظهر لنا أنه تألیف أبی حنیفة النعمان بن محمد بن منصور قاضی مصر فی أیام الدولة الإسماعیلیة و کان مالکیا أولا ثم اهتدی و صار إمامیا و أخبار هذا الکتاب أکثرها موافقة لما فی کتبنا المشهورة لکن لم یرو عن الأئمة بعد الصادق خوفا من الخلفاء الإسماعیلیة و تحت سر التقیة أظهر الحق لمن نظر فیه متعمقا و أخباره تصلح للتأیید و التأکید قال ابن خلکان هو أحد الفضلاء المشار إلیهم ذکره الأمیر المختار المسیحی فی تاریخه فقال کان من العلم و الفقه و الدین و النبل علی ما لا مزید علیه و له عدة تصانیف منها کتاب إختلاف أصول المذاهب و غیره انتهی و کان مالکی المذهب ثم انتقل إلی مذهب الإمامیة و قال ابن زولاق فی ترجمة ولده علی بن النعمان کان أبوه النعمان بن محمد القاضی فی غایة الفضل من أهل

ص: 38

القرآن و العلم بمعانیه و عالما بوجوه الفقه و علم اختلاف الفقهاء و اللغة و الشعر و المعرفة بأیام الناس مع عقل و إنصاف و ألف لأهل البیت من الکتب آلاف أوراق بأحسن تألیف و أملح سجع و عمل فی المناقب و المثالب کتابا حسنا و له ردود علی المخالفین له رد علی أبی حنیفة و علی مالک و الشافعی و علی بن شریح و کتاب إختلاف ینتصر فیه لأهل البیت علیهم السلام أقول ثم ذکر کثیرا من فضائله و أحواله و نحوه ذکر الیافعی و غیره و قال ابن شهرآشوب فی کتاب معالم العلماء القاضی النعمان بن محمد لیس بإمامی و کتبه حسان منها شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار ذکر المناقب إلی الصادق علیه السلام الاتفاق و الإفتراق المناقب و المثالب الإمامة أصول المذاهب الدولة الإیضاح انتهی.

و کتاب المناقب و المثالب کتاب لطیف مشتمل علی فوائد جلیلة.

و کتاب الحسین بن حمدان مشتمل علی أخبار کثیرة فی الفضائل لکن غمز علیه بعض أصحاب الرجال.

و ابن الخشاب تاریخه مشهور أخرج منه صاحب کشف الغمة و أخباره معتبرة و هو کتاب صغیر مقصور علی ولادتهم و وفاتهم و مدد أعمارهم علیهم السلام.

و کتاب البرهان کتاب متین فیه أخبار غریبة و مؤلفه من مشاهیر الفضلاء قال النجاشی علی بن محمد العدوی الشمشاطی کان شیخا بالجزیرة و فاضل أهل زمانه و أدیبهم ثم ذکر له تصانیف کثیرة و عد منها هذا الکتاب.

و رسالة أبی غالب مشتملة علی أحوال زرارة بن أعین و إخوانه و أولادهم و أحفادهم و أسانیدهم و کتبهم و روایاتهم و فیه فوائد جمة و هذا الرجل أعنی أحمد بن محمد بن سلیمان بن الحسن بن الجهم بن بکیر بن أعین بن سنسن الملقب بأبی غالب الزراری کان من أفاضل الثقات و المحدثین و کان أستاد الأفاضل الأعلام کالشیخ المفید و ابن الغضائری و ابن عبدون قدس الله أسرارهم و عد النجاشی و غیره هذه الرسالة من کتبه و سنذکر الرسالة بتمامها فی آخر مجلدات هذا الکتاب إن شاء الله تعالی.

و کتاب دلائل الإمامة من الکتب المعتبرة المشهورة أخذ منه جل من تأخر

ص: 39

عنه کالسید بن طاوس و غیره و وجدنا منه نسخة قدیمة مصححة فی خزانة کتب مولانا أمیر المؤمنین علیه السلام و مؤلفه من ثقات رواتنا الإمامیة و لیس هو ابن جریر التاریخی المخالف قال النجاشی رحمه الله محمد بن جریر بن رستم الطبری الآملی أبو جعفر جلیل من أصحابنا کثیر العلم حسن الکلام ثقة فی الحدیث له کتاب المسترشد فی دلائل الإمامة أخبرنا أحمد بن علی بن نوح عن الحسن بن حمزة الطبری قال حدثنا محمد بن جریر بن رستم بهذا الکتاب و بسائر کتبه و قال الشیخ فی الفهرست محمد بن جریر بن رستم الطبری الکبیر یکنی أبا جعفر دین فاضل و لیس هو صاحب التاریخ فإنه عامی المذهب و له کتب جمة منها کتاب المسترشد.

و کتاب مصباح الأنوار مشتمل علی غرر الأخبار و یظهر من الکتاب أن مؤلفه من الأفاضل الکبار و یروی من الأصول المعتبرة من الخاصة و العامة.

و کتاب الدر النظیم کتاب شریف کریم مشتمل علی أخبار کثیرة من طرقنا و طرق المخالفین فی المناقب و قد ینقل من کتاب مدینة العلم و غیره من الکتب المعتبرة و کان معاصرا للسید علی بن طاوس رحمه الله و قلما رجعنا إلیه لبعض الجهات.

و کتاب الأربعین أخذ منه أکثر علماؤنا و اعتمدوا علیه.

و کتاب تسلیة المجالس مؤلفه من سادة الأفاضل المتأخرین و هو کتاب کبیر مشتمل علی أخبار کثیرة أوردنا بعضها فی المجلد العاشر.

و کتاب صفوة الأخبار و ریاض الجنان مشتملان علی أخبار غریبة فی المناقب و أخرجنا منهما ما وافق أخبار الکتب المعتبرة.

و کتاب الغنیة مؤلفه غنی عن الإطراء و هو من الفقهاء الأجلاء و کتبه معتبرة مشهورة لا سیما هذا الکتاب.

و کتب المحقق الطوسی روح الله روحه القدوسی و مؤلفها أشهر من الشمس فی رابعة النهار.

و السید عمید الدین من مشاهیر العلماء و أثنی علیه أرباب الإجازات و کتبه معروفة متداولة لکن لم نرجع إلیها إلا قلیلا.

ص: 40

و کذا الشیخ الأجل المقداد بن عبد الله من أجلة الفقهاء و تصانیفه فی نهایة الاعتبار و الاشتهار.

و کذا فخر المحققین أدق الفقهاء المتأخرین و کتبه متداولة معروفة.

و کتاب الأضواء محتو علی فوائد کثیرة لکن لم نرجع إلیه کثیرا.

و الشیخ مروج المذهب نور الدین حشره الله مع الأئمة الطاهرین حقوقه علی الإیمان و أهله أکثر من أن یشکر علی أقله و تصانیفه فی نهایة الرزانة و المتانة.

و السید الرشید الشهید التستری حشره الله مع الشهداء الأولین بذل الجهد فی نصرة الدین المبین و دفع شبه المخالفین و کتبه معروفة لکن أخذنا أخبارها من مأخذها.

و الشیخ ابن داود فی غایة الشهرة بین المتأخرین و بالغوا فی مدحه فی الإجازات و قل رجوعنا إلی کتبه.

و کذا رجال ابن الغضائری و هو إن کان الحسین فهو من أجلة الثقات و إن کان أحمد کما هو الظاهر فلا أعتمد علیه کثیرا و علی أی حال فالاعتماد علی هذا الکتاب یوجب رد أکثر أخبار الکتب المشهورة.

و کتابا الملحمة مشهوران لکن لا أعتمد علیهما کثیرا.

و کتاب الأنوار قد أثنی بعض أصحاب الشهید الثانی علی مؤلفه و عدة من مشایخه. و مضامین أخباره موافقة للأخبار المعتبرة المنقولة بالأسانید الصحیحة و کان مشهورا بین علمائنا یتلونه فی شهر ربیع الأول فی المجالس و المجامع إلی یوم المولد الشریف و کذا الکتابان الآخران معتبران أوردنا بعض أخبارهما فی الکتاب.

و کتاب أحمد بن أبی طاهر مشتمل علی خطبة فاطمة صلوات الله علیها و خطب نساء أهل البیت علیهم السلام فی کربلاء و مؤلفه معتبر بین الفریقین.

و السید الأمجد میرزا محمد قدس الله روحه من النجباء الأفاضل و الأتقیاء الأماثل و جاور بیت الله الحرام إلی أن مضی إلی رحمة الله و کتبه فی غایة المتانة و السداد

ص: 41

و کتاب الدیوان انتسابه إلیه صلوات الله علیه مشهور و کثیر من الأشعار المذکورة فیها مرویة فی سائر الکتب و یشکل الحکم بصحة جمیعها و یستفاد من معالم ابن شهرآشوب أنه تألیف علی بن أحمد الأدیب النیسابوری من علمائنا و النجاشی عد من کتب عبد العزیز بن یحیی الجلودی کتاب شعر علی علیه السلام.

و کتاب الشهاب و إن کان من مؤلفات المخالفین لکن أکثر فقراتها مذکورة فی الکتب و الأخبار المرویة من طرقنا و لذا اعتمد علیه علماؤنا و تصدوا لشرحه و قال الشیخ منتجب الدین السید فخر الدین شمیلة بن محمد بن أبی هاشم الحسینی عالم صالح روی لنا کتاب الشهاب للقاضی أبی عبد الله محمد بن سلامة بن جعفر القضاعی عنه.

و الشیخ أبو الفتوح فی الفضل مشهور و کتبه معروفة مألوفة.

و کتاب الأنوار البدریة مشتمل علی بعض الفوائد الجلیة.

و تاریخ بلدة قم کتاب معتبر لکن لم یتیسر لنا أصل الکتاب و إنما وصل إلینا ترجمته و قد أخرجنا بعض أخباره فی کتاب السماء و العالم.

و أجوبة سؤالات ابن سلام أوردناها فی محالها.

و کتاب طب النبی صلی الله علیه و آله و إن کان أکثر أخباره من طرق المخالفین لکنه مشهور متداول بین علمائنا قال نصیر الملة و الدین الطوسی فی کتاب آداب المتعلمین و لا بد من أن یتعلم شیئا من الطب و یتبرک بالآثار الواردة فی الطب الذی جمعه الشیخ الإمام أبو العباس المستغفری فی کتابه المسمی بطب النبی صلی الله علیه و آله.

و المحقق الأردبیلی فی الورع و التقوی و الزهد و الفضل بلغ الغایة القصوی و لم أسمع بمثله فی المتقدمین و المتأخرین جمع الله بینه و بین الأئمة الطاهرین و کتبه فی غایة التدقیق و التحقیق.

و الخلیل و الصاحب کانا من الإمامیة و هما علمان فی اللغة و العروض و العربیة و الصاحب هو الذی صدر الصدوق عیون أخبار الرضا علیه السلام باسمه و أهداه إلیه.

و الشواهد کتاب جید مشتمل علی بیان نزول الآیات فی أهل البیت علیهم السلام

ص: 42

و کثیرا ما یذکر عنه الطبرسی و غیره من الأعلام.

و المقصد مشتمل علی أخبار غریبة و أحکام نادرة نذکر منها تأییدا و تأکیدا.

و العمدة أشهر الکتب و أوثقها فی النسب.

و النرسی من أصحاب الأصول روی عن الصادق و الکاظم علیهما السلام و ذکر النجاشی سنده إلی ابن أبی عمیر عنه و الشیخ فی التهذیب و غیره یروی من کتابه و روی الکلینی أیضا من کتابه فی مواضع منها فی باب التقبیل عن علی بن إبراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عنه و منها فی کتاب الصوم بسند آخر عن ابن أبی عمیر عنه.

و کذا کتاب زید الزراد أخذ عنه أولو العلم و الرشاد و ذکر النجاشی أیضا سنده إلی ابن أبی عمیر عنه و قال الشیخ فی الفهرست و الرجال لهما أصلان لم یروهما ابن بابویه و ابن الولید و کان ابن الولید یقول هما موضوعان و قال ابن الغضائری غلط أبو جعفر فی هذا القول فإنی رأیت کتبهما مسموعة من محمد بن أبی عمیر انتهی و أقول و إن لم یوثقهما أرباب الرجال لکن أخذ أکابر المحدثین من کتابهما و اعتمادهم علیهما حتی الصدوق فی معانی الأخبار و غیره و روایة ابن أبی عمیر عنهما و عد الشیخ کتابهما من الأصول لعلها تکفی لجواز الاعتماد علیهما مع أنا أخذناهما من نسخة قدیمة مصححه بخط الشیخ منصور بن الحسن الآبی و هو نقله من خط الشیخ الجلیل محمد بن الحسن القمی و کان تاریخ کتابتها سنة أربع و سبعین و ثلاثمائة و ذکر أنه أخذهما و سائر الأصول المذکورة بعد ذلک من خط الشیخ الأجل هارون بن موسی التلعکبری رحمه الله و ذکر فی أول کتاب النرسی سنده هکذا حدثنا الشیخ أبو محمد هارون بن موسی التلعکبری أیده الله قال حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید الهمدانی قال حدثنا جعفر بن عبد الله العلوی أبو عبد الله المحمدی قال حدثنا محمد بن أبی عمیر عن زید النرسی و ذکر فی أول کتاب الزراد سنده هکذا حدثنا أبو محمد هارون بن موسی التلعکبری عن أبی علی محمد بن همام عن حمید بن زیاد بن حماد عن أبی العباس عبید الله بن أحمد بن

ص: 43

نهیک عن محمد بن أبی عمیر عن زید الزراد و هذان السندان غیر ما ذکره النجاشی.

و کتاب العصفری أیضا أخذناه من النسخة المتقدمة و ذکر السند فی أوله هکذا أخبرنا التلعکبری عن محمد بن همام عن محمد بن أحمد بن خاقان النهدی عن أبی سمینة عن أبی سعید العصفری عباد و ذکر الشیخ و النجاشی رحمهما الله کتابه و ذکرا سندهما إلیه لکنهما لم یوثقاه و لعل أخباره تصلح للتأیید.

و کتاب عاصم مؤلفه فی الثقة و الجلالة معروف.

و ذکر الشیخ و النجاشی أسانید إلی کتابه و فی النسخة المتقدمة سنده هکذا حدثنی أبو الحسن محمد بن الحسن بن الحسین بن أیوب القمی أیده الله قال حدثنی أبو محمد هارون بن موسی التلعکبری عن أبی علی محمد بن همام بن سهیل الکاتب عن حمید بن زیاد بن هوارا فی سنة تسع و ثلاث مائة عن عبد الله بن أحمد بن نهیک عن مساور و سلمة عن عاصم بن حمید الحناط قال قال التلعکبری و حدثنی أیضا بهذا الکتاب أبو القاسم جعفر بن محمد بن إبراهیم العلوی الموسوی بمصر عن ابن نهیک.

و کتاب ابن الحضرمی ذکر الشیخ فی الفهرست طریقه إلیه و فی النسخة المتقدمة ذکر سنده هکذا أخبرنا الشیخ أبو محمد هارون بن موسی التلعکبری أیده الله عن محمد بن همام عن حمید بن زیاد الدهقان عن أبی جعفر أحمد بن زید بن جعفر الأسدی البزاز عن محمد بن المثنی بن القاسم الحضرمی عن جعفر بن محمد بن شریح الحضرمی و الشیخ أیضا روی عن جماعة عن التلعکبری إلی آخر السند المتقدم إلا أن فیه عن محمد بن أمیة بن القاسم و الظاهر أن ما هنا أصوب و أکثر أخباره تنتهی إلی جابر الجعفی.

و کتاب محمد بن المثنی بن القاسم الحضرمی وثق النجاشی مؤلفه و ذکر طریقه إلیه و فی النسخة القدیمة المتقدمة أورد سنده هکذا حدثنا الشیخ هارون بن موسی التلعکبری عن محمد بن همام عن حمید بن زیاد عن أحمد بن زید بن جعفر الأزدی البزاز عن محمد بن المثنی.

ص: 44

و کتاب عبد الملک بن حکیم وثق النجاشی المؤلف و ذکر هو و الشیخ طریقهما إلیه و فی النسخة القدیمة طریقه هکذا أخبرنا التلعکبری عن ابن عقدة عن علی بن الحسن بن فضال عن جعفر بن محمد بن حکیم عن عمه عبد الملک.

و کتاب المثنی ذکر الشیخ و النجاشی طریقهما إلیه و روی الکشی عن علی بن الحسن مدحه و فی النسخة المتقدمة سنده هکذا التلعکبری عن ابن عقدة عن علی بن الحسن بن فضال عن العباس بن عامر عن مثنی بن الولید الحناط.

و کتاب خلاد ذکر النجاشی و الشیخ سندهما إلیه و فی النسخة القدیمة هکذا التلعکبری عن ابن عقدة عن یحیی بن زکریا بن شیبان عن محمد بن أبی عمیر عن خلاد السندی و فی بعض نسخ السدی بغیر نون البزاز الکوفی.

و کتاب الحسین بن عثمان النجاشی ذکر إلیه سندا و وثقه الکشی و غیره و السند فیما عندنا من النسخة القدیمة عن التلعکبری عن ابن عقدة عن جعفر بن عبد الله المحمدی عن ابن أبی عمیر عن الحسین بن عثمان بن شریک.

و کتاب الکاهلی مؤلفه ممدوح و الشیخ و النجاشی أسندا عنه و السند فی القدیمة عن التلعکبری عن ابن عقدة عن محمد بن أحمد بن الحسن بن الحکم القطوانی عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن عبد الله بن یحیی.

و کتاب سلام بن عمرة الخراسانی وثقه النجاشی و أسند إلی الکتاب و فیما عندنا التلعکبری عن ابن عقدة عن القاسم بن محمد بن الحسن (1)بن حازم عن عبد الله بن جمیلة عن سلام.

و کتاب النوادر مؤلفه ثقة فطحی و النجاشی و الشیخ أسندا عنه و السند فیما عندنا عن التلعکبری عن ابن عقدة عن علی بن الحسن بن فضال عن ابن أسباط.

و کتاب النبذة مؤلفه لا نعلم حاله.

و الدوریستی من تلامذة المفید و المرتضی و وثقه ابن داود و العلامة و الشیخ منتجب الدین و غیرهم.

ص: 45


1- و فی نسخة: الحسین.

و کتاب الکر و الفر مشهور و مشتمل علی أجوبة شریفة.

و کتاب الأربعین من الکتب المعروفة و الشیخ إبراهیم القطیفی رحمه الله کان فی غایة الفضل و کان معاصرا للشیخ نور الدین المروج و کانت بینهما مناظرات و مباحثات کثیرة.

ثم اعلم أنا سنذکر بعض أخبار الکتب المتقدمة التی لم نأخذ منها کثیرا لبعض الجهات مع ما سیتجدد من الکتب فی کتاب مفرد سمیناه بمستدرک البحار إن شاء الله الکریم الغفار إذ الإلحاق فی هذا الکتاب یصیر سببا لتغییر کثیر من النسخ المتفرقة فی البلاد و الله الموفق للخیر و الرشد و السداد.

**[ترجمه]بدان که بیشترین کتاب هایی که در نقل احادیث بر آنها اعتماد کرده ام، مشهور و نسبت آنها به مؤلفانش معلوم است، مانند کتاب های شیخ صدوق رحمه الله که شهرت آنها از نظر انتسابش به مؤلف، کمتر از کتب اربعه که در زمان ما محور احکام است نمی باشد، هر چند کتاب هایی مانند؛ «صفات الشیعه»، «فضائل الشیعه»، «مصادقه الاخوان» و «فضائل الأشهر» از نظر انتساب آنها به شیخ صدوق رحمه الله شهرت لازم را ندارند، اما کتاب های شیخ صدوق در اجازات ما داخل است و دانشمندان نیکوکار متأخر از صدوق، از آن کتاب ها نقل حدیث نموده اند. کتاب «هدایه» نیز هر چند مشهور است، اما شهرت انتسابش مانند بقیه تألیفات شیخ صدوق رحمه الله نیست.

خداوند میسر ساخت تا کتاب قدیمی تصحیح شده ای مثل کتاب «امالی» را در میان آثار شیخ صدوق رحمه الله بیابم و یک نسخه تصحیح شده اعراب دار را که از نظر قدمت نگارش نزدیک به عصر مؤلف بوده و بر بسیاری از اساتید حدیث قرائت گردیده و اجازات آنان نیز در آن کتاب ثبت شده است، به دست بیاورم.

کتاب «خصال» را نیز با دو نسخه قدیمی مقابله کردیم که بر یکی از آنها اجازه شیخ مقداد درج بود. از کتاب «اکمال الدین» نیز از روی نسخه ای قدیمی که تاریخ نگارش آن نزدیک به عصر مؤلف بود، نسخه برداشتیم.

همچنین جزء اول کتاب «عیون اخبارالرضا علیه السّلام» را از روی کتاب تصحیح شده ای که گفته می شود به خط مصنف رحمه الله است تصحیح نمودم و گمانم آن کتاب به خط شیخ صدوق رحمه الله نبود، لکن روی کتاب و تصحیحاتش به خط مبارک شیخ صدوق بود.

همچنین نسخه قدیمی و تصحیح شده کتاب «امامت» به همراه یک اصل دیگر که مشتمل بر اخبار شریف متین و دارای اسناد معتبر است و جلالت و بزرگوار مؤلفش از آن پیدا است، به دست ما رسید. ناگفته نماند که مؤلف کتاب «امامت»، از بزرگان محدثین و فقها بوده و علمای ما فتواهای او را از جمله احادیث به حساب می آورند. و کتاب «قُرب الاسناد» نیز از اصول معتبر و مشهور است که ما آن را از روی نسخه ای قدیمی که از نسخه ای نگارش یافته، به خط محمّد بن ادریس بود نوشتم، که دستخط وی بر آن کتاب بود. همچنین نسخه اصلی

ص: 26

که ما از آن نقل کردیم، واجد اشتباهاتی واضح بود و گفتارش نیز اضطراب داشت و ما برای آنکه تبدیل و تغییری در آن داده نشود، مطالب را به همان شکل نوشتیم و عذر خویش را بیان داشتیم که مطالعه کننده، آن عذر را خواهد پذیرفت.

و کتاب «بصائرالدرجات» هم از اصول معتبره ای است که کلینی و دیگران از آن نقل حدیث کرده اند.

کتاب های شیخ طوسی نیز مشهور است، هر چند کتاب «امالی» وی به اندازه دیگر کتاب هایش مشهور نیست، لکن نسخه قدیمی از «امالی» به دست آوردم که اجازه های فضلا بر آن ثبت شده بود و محدثین و دانشمندان متأخر از وی، از آن کتاب حدیث نقل کرده اند که با محتوای کتاب موافق است.

کتاب دیگری به نام «امالی» وجود دارد که تألیف فرزند شیخ طوسی و از «امالی» خود شیخ در زمان ما مشهورتر است، تا جایی که اکثر مردم گمان می کنند که کتاب خود شیخ طوسی است، ولی با قرائن آشکاری برایم ثابت شد که این گمان اشتباه است.

باید توجه داشت که «امالی» فرزند شیخ، از نظر اعتبار و اشتهار از «امالی» خود شیخ کمتر نیست، گرچه «امالی» خود شیخ نیز در نزد من از صحت و اعتبار بیشتری برخوردار است.

کتاب «ارشاد» مفید از خود مولف مشهورتر است و نسخه ای قدیمی از کتاب «مجالس» مفید یافتم که قرائن گواه بر صحت انتساب آن به مؤلف است. کتاب «اختصاص» هم کتابی لطیف است که مشتمل بر احوالات اصحاب پیامبر صلی الله

علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السّلام است، هر چند که در آن اخبار غریبه ای نیز وجود دارد. ما این کتاب را از نسخه قدیمی نقل کردیم که عنوانش چنین بود: «کتاب استخراج شده، از کتاب «اختصاص»، تصنیف ابوعلی احمد، پسر حسین، پسر احمد، پسر عمران رحمه الله.» ولی بعد از خطبه چنین آمده: «محمّد بن محمّد نعمان فرمود که حدیث کرد مرا ابو غالب احمد بن محمّد بن زراری، و جعفر بن محمّد بن قولویه... تا آخر سند. همچنین تا آخر کتاب، اسانید حدیث از اساتید شیخ مفید آغاز می شود و این بیانگر این است که «اختصاص» از تألیفات شیخ مفید است. باید توجه داشت که شهرت بقیه کتاب های شیخ مفید به حدی است که بی نیاز از بیان است.

و کتاب «کامل الزیاره» از «اصول» معروف است که شیخ طوسی در «تهذیب» و باقی محدثین از آن نقل حدیث نموده اند.

کتاب «محاسن» برقی از «اصول» معتبره است که کلینی و متأخرین از آن حدیث نقل کرده اند.

کتاب «تفسیر علی بن ابراهیم» نیز معروف است که طبرسی و دیگران از آن نقل حدیث نموده اند.

ص: 27

از مؤلف کتاب «علل» هر چند در کتب رجال ذکر نشده است، ولی روایاتش ضبط شده و موافق روایات شیخ صدوق و پدرش و دیگران است. خوشبختانه نام مؤلف «علل» در اسناد بعضی روایات آمده است، چنان که کلینی در باب «من رأی القائم علیه السّلام»، از محمّد و حسن فرزندان علی بن ابراهیم با واسطه علی بن محمّد روایت می کند، چنان که در جای دیگر همان باب از علی بن ابراهیم توسط فرزندانش نقل حدیث فرموده است.

این مطلب هر چند موجب اعتماد است، ولی باز از غرابت خالی نیست، زیرا احادیث آن کتاب را از علی بن ابراهیم بدون واسطه زیاد نقل می کند، بلکه ظاهراً چنان چه در این اواخر برایم روشن شده است، این کتاب تألیف محمد بن علی بن ابراهیم بن محمّد همدانی است که وکیل امام زمان علیه السّلام بوده است و من در حاشیه «کافی» در این باره توضیح داده ام.

از کتاب «تفسیر عیاشی» که طبرسی و دیگران از آن نقل حدیث کرده اند، دو نسخه قدیمی را به دست آوردم که در کتاب های رجال از تألیفات عیاشی شمرده شده، اما بعضی از نسخه برداران اسنادش را به خاطر اختصار حذف کرده اند و در اول کتاب چیزی گفته اند که عذر بدتر از گناه است.

کتاب «تفسیر امام عسکری علیه السّلام» نیز از کتاب های معروف و مورد اعتماد شیخ صدوق است که از آن نقل حدیث کرده، گرچه بعضی محدثان درباره آن کتاب طعن زده اند، ولی باید گفت که صدوق دارای شناخت بیشتر و از نظر زمانی به عصر تألیف کتاب نزدیک تر از کسانی است که کتاب را مورد طعن قرار داده اند. بعلاوه اینکه اکثر علماء بدون چشم پوشی از آن کتاب، از آن حدیث نقل کرده اند.

کتاب «روضة الواعظین» که جزو مصادر بحار الانوار است، داخل اجازات علمای بزرگ بوده و فضلای گرامی از آن حدیث نقل نموده اند که پیشتر به احوال کتاب و مؤلف آن اشاره شد. همچنین کتاب «اعلام الوری» و مؤلف آن مشهورتر از آن است که نیازمند تعریف باشد و این کتاب به خط خود مؤلف رحمه الله نزد من است.

کتاب «رسالة الآداب» نیز معروف است که فرزند مؤلف از آن در کتاب مکارم نقل حدیث کرده است، اما دو تفسیر بزرگ و کوچک (مجمع البیان و جامع الجوامع) به حدی معلوم است که نیاز به شهرت هم ندارند. کتاب «مکارم» از نظر شهرت همچون خورشید در وسط روز است و مؤلف آن مورد تمجید و ستایش گروهی از علمای نیکوکار قرار گرفته است.

«مشکات الانوار» کتابی ظریف و مشتمل بر اخبار غریبه است. و کتاب «احتجاج» با اینکه اکثر اخبارش از نظر سند مرسل است، ولی از کتب معروف و متداول بوده و بیشتر متأخران از آن حدیث نقل کرده اند. این کتاب و مؤلف آن مورد تمجید سید بن طاووس نیز قرار گرفته است و بیشتر متأخرین از آن کتاب نقل حدیث نموده اند.

ص: 28

دو کتاب «مناقب» و «معالم» از کتاب های معتبر است که اصحابِ اجازات به آنها اشاره کرده اند. نویسنده این دو کتاب در فضل و وثاقت و بزرگواری، مشهورتر از آن است که بر کسی پوشیده باشد.

«بیان التنزیل» کتابی کم حجم و پرفایده است و ما کمتر از آن حدیث نقل کرده ایم، زیرا بیشتر محتوای آن در کتاب های دیگر نیز آمده است. کتاب «کشف الغمّه» نیز از مشهورترین کتاب هاست و مؤلفش از دانشمندان امامیه بوده که در سند اجازات ذکر شده است.

همچنین نسخه ای قدیمی از کتاب «تحف العقول» یافتم که نظم و هماهنگی کتاب، گواه بر بلندمرتبه بودن مؤلف آن دارد و اکثر احادیث آن، در مواعظ و اصول معلومی است که نیازمند سند نیست.

کتاب های «عمده» و «مناقب» مؤلف آن مشهور و در اسناد اجازات مذکورند، اما نسخه ای قدیمی از کتاب «مستدرک» نزد ما است که گمان می کنیم به خط مؤلفش باشد.

درباره کتاب «کفایه» باید گفت که کتابی شریف است که مثل آن در موضوع امامت نوشته نشده است. نام این کتاب و مؤلفش در اجازه علّامه و دیگران مذکور است و تألیف آن بهترین دلیل بر فضل و ثقه بودن و دیانت مؤلفش بوده که علامه در کتاب «خلاصه» گفته: «مؤلف آن ثقه و مورد اعتماد، از اصحاب ما و فقیهی آبرومند است».

ابن شهر آشوب در «معالم» چنین می گوید: علی پسر محمّد، پسر علی خزّاز رازی که قمّی نیز گفته می شود، دارای کتبی در کلام و فقه است، از جمله آنها کتاب «الکفایة فی النصوص» و کتاب «تنبیه الخاطر» می باشد که مؤلف آنها در اجازات نیز مذکور و مشهور است. ولی چون کتاب وی به مواعظ و حکمت ها منحصر است، روایات درست را از نادرست جدا نکرده و اخبار امامیّه را با آثار اهل سنّت در آمیخته است. به همین دلیل ما تمام آن کتاب را نقل نکرده ایم، بلکه بر نقل مؤثق ترین اخبار آن اکتفا می کنیم، زیرا ما به برکت ائمه طاهرین علیهم السّلام، از روایات مخالفین بی نیازیم.

درباره دو کتاب «مشارق الانوار» و «الفین» پیشتر مطالبی عرض شد.

تألیفات شهید مانند خود او مشهور بوده، مگر کتاب «استدراک» که من اصل کتاب را نیافتم و اخباری که از آن نقل شده، به خط شیخ فاضل محمّد، پسر علی جبعی می باشد که ایشان یادآوری کرده که آن اخبار را از خط مرحوم شهید نقل نموده است.

و کتاب «درة الباهره» گرچه

ص: 29

شهرت بقیه کتاب های شهید را ندارد، محتوای آن فقط کلماتی مختصر از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السّلام می باشد.

کتاب های دو سید بزرگوار نیز همچون مؤلفانش بی نیاز از توضیح است.

کتاب «طب الأئمه» در عین شهرت، از درجه اشتهار باقی کتاب ها برخوردار نیستند؛ زیرا مؤلف آن ناشناخته بوده، اما این ضرر ندارد، زیرا تعداد کمی از احادیث آن مربوط به احکام فرعی است و مطالب مربوط به داروها و دعاها که بخش عمده ای از محتوای کتاب است، نیازمند اسناد قوی نمی باشد.

کتاب «صحیفه الرضا» نیز از کتاب های مشهور بین خاصه و عامه بوده، چنان که سند روایات این کتاب توسط سید بن طاوس به مرحوم شیخ طبرسی می رسد و من نیز در نسخه های قدیمی کتاب، اسنادی را که به طبرسی می رسد یافتم که از طبرسی هم به امام علیه السّلام می رسد.

زمخشری در «ربیع لابرار» گفته: یحیی بن الحسین حسینی درباره اسناد «صحیفه الرضا» گفت که: اگر این اسناد در گوش مجنونی خوانده شود، عاقل خواهد شد.

رجالی معروف نجاشی در ترجمه عبدالله بن احمد بن عامر طایی و ترجمه پدرش که راوی این رساله به سوی اوست، به آن اشاره و آن را مدح کرده و سندش را به آن کتاب ذکر نموده است. خلاصه اینکه کتاب فوق، از اصول مشهوره و مورد اعتماد است.

همچنین کتاب «طب الرضا علیه السّلام» از کتب معروفه است و شیخ منتجب الدین در «فهرست»، از شرح سید فضل بن علی راوندی به نام ترجمه علوی در طب رضوی گزارش کرده است.

ابن شهر آشوب در «معالم»، پیرامون ترجمه محمّد بن حسن جمهور قمّی گوید: وی دارای کتاب «الملاحم و فتن» است و کتاب «رساله ذهبیّه» در طب، از امام رضا علیه السّلام روایت شده است. شیخ طوسی نیز در «فهرست»، مطالبی مانند آن را درباره کتاب فوق و سند خودش به آن بیان داشته است که ما این کتاب را به طور کامل، در «کتاب آسمان و جهان» در بخش ابواب پزشکی بیان خواهیم کرد. ویژگی های کتاب «فقه الرضا» را نیز قبلاً دانستی.

احادیث کتاب «مسائل»، موافق کتاب های مشهوره بوده و بزرگواری راوی این کتاب نیز بر کسی پوشیده نیست.

نسبت دو کتاب «خرائج» و «فقه القرآن» به مؤلفش معلوم است که مؤلف خود از

ص: 30

ثقات و فضلای اصحاب ما است و آن کتاب ها در کتب فهارس علما مذکور است و اصحاب ما از آن دو کتاب حدیث نقل کرده اند.

نسخه ای قدیمی از کتاب «دعا» یافتیم که محتوای آن دعاهای مختصر و شریف است که از اصول معتبره گرفته شده، با اینکه مسئله سند در مورد دعا آسان است.

ویژگی های کتاب «قصص» را بیان کردیم و آن را با نسخه ای که مزین به خط شهید ثانی و تصحیح ایشان بود مقابله کردیم.

کتاب شریف «ضوءالشهاب» مشتمل بر فواید بسیاری است که کتاب های فریقین از آن خالی است. همچنین کتاب «اللباب» مشتمل بر بعضی فواید است. «شرح نهج البلاغه» نیز کتابی است مشهور که مرجع اکثر شارحان بوده است. کتاب «اسباب النزول» نیز دارای فوایدی است.

کتاب های سادات بلند مرتبه، پسران طاوس، همه معروف هستند، ولی کتاب «ربیع الشیعه» ایشان را از میان کتاب ها رها نمودیم؛ زیرا با شگفتی مشاهده کردیم که تمام باب ها و ترتیب آن با کتاب «اعلام الوری» یکی است.

مؤلف کتاب های «تأویل آیات» و «جامع الفوائد» در درجات بالایی از فضل و دیانت قرار داشته اند و جمعی از متأخرین، از آن دو کتاب حدیث روایت نموده اند.

کتاب «غوالی اللآلی» نیز کتابی مشهور و مؤلفش در فضل معروف است، ولی پوست را از مغز جدا نکرده و اخبار مخالفان متعصب را در میان روایات اصحاب ما وارد کرده است. به همین جهت ما به نقل بعضی از روایات آن اکتفا کردیم. کتاب های «جامع الاخبار» و «نشر اللآلی» نیز مانند «غوالی اللآلی» است.

کتاب «غیبت نعمانی» از جلیل ترین کتاب هاست، چنان که شیخ مفید رحمه الله در «ارشاد»، بعد از ذکر روایاتی بر امامت حضرت مهدی علیه السّلام می فرماید: روایات در این باره فراوان است و محدثان شیعه در کتاب های خودشان آنها را بیان کرده اند، از آن جمله محمّد بن ابراهیم مکنی به ابوعبداللّه نعمانی می باشد که در کتاب «غیبت» خودش آن روایات را با شرح و تفصیل نقل کرده است.

ص: 31

کتاب «روضه» از نظر توثیق در جایگاه بلندی قرار ندارد. همچنین دو کتاب «توحید» و «اهلیلجة» که ویژگی های آنها بیان شد، سیاق آن دو کتاب دلالت بر درستی آنها می کند و ابن شهر آشوب در «معالم» بیان داشته که مفضل بن عمر در مورد آن کتاب سفارش کرده است.

کتاب «اهلیلجة» به املای امام صادق علیه السّلام درباره توحید است و بعض از علمای مخالف نیز این کتاب را به امام صادق علیه السّلام نسبت داده اند. نجاشی نیز در زندگی نامه مفضل گفته است: کتاب های «فکر»، «بدءالخلق»، «حث علی الإعتبار» که شاید همان توحید باشد، از مفضل است. نجاشی کتاب «اهلیلجة» را از جمله کتاب های حمدان بن معافا دانسته که شاید مقصود، مرویات ایشان باشد.

در کتاب «مصباح الشریعة» مطالبی وجود دارد که خردمند ماهر را به شک می اندازد، زیرا روش آن شباهتی به سایر کلمات و آثار ائمه علیهم السّلام ندارد. شیخ طوسی در «مجالس»، روایاتی را از «مصباح الشریعة» به این شرح نقل می کند: «گروهی از ابوالفضل شیبانی به اسنادش از شقیق بلخی، از اهل علم که به او خبر داد.»

عبارت فوق نشان می دهد که این کتاب در زمان شیخ طوسی وجود داشته که وی نسخه ای از آن را داشته و از آن حدیث روایت کرده است، ولی اعتماد کامل به این کتاب نداشته، زیرا ثابت نشده که این کتاب، روایات امام صادق علیه السّلام

باشد، بلکه سند آن به صوفیه می رسد و لذا مشتمل بر بسیاری از اصطلاحات صوفیه و روایات آنها از مشایخ و مورد اعتماد آنان در نقل حدیث بوده است.

راویان دو کتاب تفسیر معتبره و مشهور که مضمون آنها با سایر اخبار هماهنگ است و علی بن ابراهیم و بسیاری از علماء فاضل از این دو کتاب نقل کرده اند.

نجاشی از جمله کتاب سعد بن عبدالله کتاب «ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن» را معرفی و اسناد صحیح به کتاب های ایشان را ارائه کرده است. همچنین شیخ طوسی و نجاشی کتاب «مقالات» را از جمله کتاب های سعد بن عبدالله شمرده و اسناد صحیح شان را به این کتاب بیان داشته اند. مؤلف این کتاب در وثاقت و فضیلت و بزرگواری بالاتر از توصیف و بیان بوده و شیخ در کتاب «غیبت» و کشّی در کتاب «رجال»، از این کتاب نقل کرده اند.

کتاب سلیم بن قیس در بالاترین درجه شهرت قرار دارد و هر چند که جماعتی بر آن خدشه وارده کرده اند، ولی حق آن است که این کتاب از اصول معتبره بوده و ما در آینده نزدیک درباره این کتاب و امثال آن در جلد آخر بحار الانوار صحبت خواهیم کرد و اسناد او را در فصل پنجم می آورم.

ص: 32

کتاب «قبس المصباح» محتوای آن فقط دعا می باشد که جلالت و بزرگواری مؤلفش را دانستید. کتاب های بیاضی و ابن سلیمان نیز همه مورد اعتماد است و نویسندگان آنها از دانشمندان بزرگوار هستند که از آن کتاب ها، اتقان و محکمی و متانت ظاهر می شود.

کتاب «سرائر» و مؤلف آن مورد اعتماد بوده و این مطلب بر اصحاب بصیرت پوشیده نیست. «ارشاد القلوب» نیز کتاب لطیف و مشتمل بر اخبار غریب و استوار می باشد.

از کتاب های «اعلام الدین» و «غرر الاخبار» کم نقل حدیث نموده ام، چون بیشتر روایات آنها در کتبی که از آنها موثق تر است گرد آمده است، گرچه در کل و همچنین نقل علمای بزرگ، احادیث این دو کتاب گواه بر بزرگواری مؤلف آن است.

کل محتوای کتاب «عقیق» درباره ادعیه کامل، رسا و شگفت انگیز بوده که از هر فقره آن نور اعجاز و فهم می تابد و تمام فقرات آن، گواه عدل بر صدور آن از ائمه معصومین علیهم السّلام و امیران سخن است. سید بن طاوس در کتاب «المحجة» و دیگران از این کتاب زیاد نقل کرده اند و تاریخ نگارش نسخه ای که ما از آن نقل حدیث کرده ایم، سال 576 می باشد. مطلبی که از کفعمی به دست می آید، این است که این کتاب مجموعه دعاهای شیخ بزرگوار ابوالحسین محمّد بن هارون تعلکبری است که خود از بزرگان محدثین می باشد.

دو کتاب «رجال»، مرجع علمای شیعه در همه زمان ها و مکان ها بوده اند، ولی ما از آنها مطالب مناسب ابواب بحار را ذکر می کنیم که ربطی به تحقیق احوال رجال نداشته باشد.

«بشارة المصطفی» کتابی است مشهور که بسیاری از علمای ما از آن نقل حدیث کرده اند. مؤلف آن از بزرگان محدثین و روایات آن در اکثر اسناد ما به شیخ طوسی داخل بوده اند، زیرا مؤلف تمام کتاب ها و روایاتش را از ابوعلی فرزند شیخ طوسی نقل می کند.

شیخ منتجب الدین در «فهرست» می گوید: «شیخ امام، عماد الدین، محمّد بن ابوالقاسم طبرسی، فقیه و ثقه بوده و بر فرزند شیخ طوسی قرائت کرده و قطب راوندی هم بر ایشان قرائت نموده و دارای تصنیفاتی بوده است.»

بزرگواری حسین بن سعید و احمد بن محمّد بن عیسی، ما را از بیان ویژگی های تألیفات ایشان بی نیاز ساخته و انتساب کتاب «زهد» نیز به حسین معلوم است.

اما اصل دیگری نیز وجود دارد که در ابتدای آن چنین آمده: «احمد بن محمّد بن عیسی از حسین بن سعید»،

ص: 33

ولی در سایر ابواب، از مشایخ و اساتید حسین شروع می کند و این مطلب باعث می شود که گمان کنیم این کتاب تألیف وی است و احتمال دارد که کتاب تألیف احمد باشد، زیرا قرائن و شواهد آن را تأیید می کند که ما به آن اشاره کردیم. دلیل دیگر بر این مطلب، این است که کتاب به اسم احمد آغاز گشته است.

ناشناخته بودن مؤلف کتاب های «عیون» و «محاسن» ضرری ندارد، چون محتوایشان فقط حکمت ها و پندها می باشد و در نزد ما نسخه ای تصحیح شده و قدیمی از آن است که مشتمل بر بسیاری از درر حکمت ها و غرر کلمات است که آمُدی به آن دسترسی نداشته است. از گفتار ابن شهر آشوب که به زودی آن را نقل خواهم کرد، چنین به دست می آید که آمدی از علمای شیعه بوده و برای وی روایت این کتاب را اجازه داده است. صاحب «معالم العلماء» نیز گوید: عبدالواحد بن محمّد بن عبدالواحد آمدی تمیمی، دارای کتاب «غررالحکم و دررالحکم» می باشد که مثل ها و حکمت های حضرت علی علیه السّلام را در آن نقل کرده است.

مشهور بودن کتاب های کفعمی و دارای فضل بودن وی، ما را از بیان حالات تألیف و مولف بی نیاز می سازد. کتاب «قضاءالحقوق» کتابی خوب و مشتمل بر اخبار نیکوست.

کتاب های سید بهاء الدین بن عبدالحمید و دو کتاب اول، مشتمل بر اخبار غریبه درباره رجعت و احوال حضرت مهدی علیه السّلام است و کتاب سوم، متضمن ذکر فضائل ائمه علیهم السّلام و چگونگی شهادت امام حسین علیه السّلام و اصحاب ایشان و خروج مختار برای خونخواهی و حالات ایشان است. کتاب چهارم مشتمل بر اخبار نادره بوده و خود سید نیز از فضلا و نقباء و نجباء می باشد.

و متانت کتاب تمحیض گواه بر فضل مؤلف آن است، ولی اگر مؤلفش ابوعلی باشد - چنان که به ظاهر همین است - در این صورت فضل و توثیق ایشان مشهور می باشد.

کتاب های علامه و ابن فهد در شهرت و اعتبار، همچون مؤلفان آنها است.

کتاب «عدد» نیز کتابی لطیف درباره اعمال روزها و ماه ها و سعد و نحس آن است که ما بر نصف آن دست یافتیم که مؤلف آن برادر علامه حلی است که در فصل معروف و در اجازات مذکور می باشد.

و شیخ ابن نما و سید فخار از بزرگان روات و اساتید ما بوده اند که در کتاب «اجازات» خواهد آمد.

ص: 34

کتاب «الغرر» مشتمل بر اخبار ارزشمند و شرح آن است و مؤلف آن از سرور فضلا بوده که از ابن شهر آشوب و علی بن سعید بن هبة اللّه راوندی و عبداللّه بن جعفر دوریستی و دیگر افاضل اعلام روایت می کند. از چگونگی اسناد کتاب «مزار کبیر» روشن می شود که کتابی معتبر بوده و فرزندان ابن طاوس اخبار و زیارات زیادی را از آن گرفته اند. شیخ منتخب الدین در «فهرست» می گوید: «سید ابوالبرکات محمّد بن اسماعیل مشهدی فقیه، محدث و ثقه است که بر امام محی الدین حسین بن علی مظفر حمدانی قرائت کرده است.» و شیخ منتجب الدین در زندگی نامه حمدانی گفته است: «سید ابوالبرکات مشهدی از کتاب های حمدانی به ما گزارش کرده است.»

همچنین کراجکی از بزرگان علماء، فقها و متکلمین بوده که همه صاحبان اجازه به او اسناد کرده اند و کتاب «کنز الفوائد» او از کتاب های مشهور است که غالب متأخران از آن روایت دریافت کرده اند و بقیه کتاب های او نیز در نهایت متانت می باشند. شیخ منتخب الدین در «فهرست» خود چنین می گوید: «شیخ، عالم و ثقه ابوالفتح محمّد بن علی کراجکی فقیه اصحاب است که نزد سید مرتضی علم الهدی و شیخ موفق ابو جعفر درس خوانده است. او دارای تصنیفاتی است که از جمله آنها، کتاب «نوادر» و «تعجب» بوده که پدر از پدرش به ما گزارش داده است و از اجازات چنین بر می آید که ایشان استاد ابن براج بوده است.»

خود شیخ منتجب الدین از مشاهیر ثقات و محدثین است و «فهرست» او نیز در نهایت درجه شهرت می باشد. ایشان از اولاد حسین بن علی بن بابویه است که صدوق عموی اعلای او است.

شهید ثانی در کتاب «اجازه» می گوید: من به او اجازه دادم که از طرف من جمیع روایات علی بن عبدالله بن حسن بن حسین بن حسن بن حسین بن علی بن الحسین بن بابویه و جمیع اسامی علمای متأخر را از شیخ طوسی که در کتاب فهرست ایشان مندرج است، روایت کند. این مرد دارای ضبط نیکو بوده و از مشایخ گوناگون بسیار روایت می کند و کتاب «اربعین» او، مشتمل بر اخبار غریب و لطیف است.

نیز کتاب «تحفة» کتابی کثیر الفائده است، ولی ما جز کمی از آن نقل نکردیم، زیرا اخبارش از کتاب های مشهورتر از آن نقل شده است.

ص: 35

احوال ابن شاذان را دانستیم. نجاشی در فهرست خود، مسعودی را از راویان شیعه دانسته و گفته او دارای کتاب هایی مانند: «مروج الذهب» و «اثبات الوصیه لعلی بن ابیطالب علیه السّلام» است و در سال 333 وفات یافته است.

اما مؤلف کتاب «نوادر» از فضلای بزرگوار است که منتجب الدین در «فهرست» درباره ایشان می گوید: «علامه زمانش بوده، وی بلندی نسب را با کمال فضل قرین ساخت، او استاد امامان عصر خویش و دارای تألیفاتی است که من آنها را دیدم و بعضی از آنها را بر ایشان خواندم.»

مؤلف: اکثر احادیث این کتاب از کتاب های موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر گرفته شده که سهیل بن احمد دیباجی از محمد بن محمد بن اشعث از او روایت کرده است.

اما سهل را نجاشی مدح کرده است، ولی ابن غضائری پس از مذمت او گفته است: «آنچه از اشعثیات و مانند آن روایت می کند مشکلی ندارد، به شرطی که دیگران هم آن را روایت کرده باشد.» نجاشی نیز ابن اشعث را توثیق نموده و گفته: «وی نسخه ای را از موسی بن اسماعیل روایت می کند.»

شیخ صدوق در مجالس خود از کتاب او چنین روایت نقل می کند: «به ما حدیث گفت حسن بن احمد بن ادریس از پدرش، از احمد بن محمد بن عیسی، از محمد بن یحیی خزاز، از موسی بن اسماعیل.» پس با این قرائن عمل به احادیث او قوی به نظر می رسد. و اما ادعیه سرّ را نیز تماماً در جای خود خواهیم آورد.

نویسنده دو کتاب «فضائل» و «ازاحة العلة» از بزرگان فضلا و ثقات است که بسیار مورد مدح صاحبان اجازات روایی قرار گرفته است. شهید در کتاب «ذکری» در این مورد می فرماید: «شیخ ابوالفضل شاذان بن جبرئیل قمی از بزرگان فقهای ما در کتاب «ازاحه العله فی معرفة القبله» فرموده است...» آنگاه بخشی از این کتاب را بیان می کند.

و اما کتاب «صفین» معتبر بوده و کلینی و سایر محدثان از آن حدیث نقل کرده اند. رجالی معروف نجاشی می گوید: نصر بن مزاحم منقری عطار ابوالمفضل اهل کوفه، دارای صلاحیت و در مسیر هدایت است، ولی از ضعفا نقل می کند. کتاب هایش خوب و از جمله آنها کتاب های «جمل» و «صفین» است که او خود اسنادش را به تمام کتبش بیان داشته. شیخ طوسی نیز در «فهرست» سند خود را به کتاب های او ذکر کرده است.

ص: 36

و صاحب کتاب «غارات» از مشاهیر محدثان بوده است. شیخ و نجاشی ضمن مدح او، کتاب غارات را از آن او دانسته و گفته اند: «وی زیدی مذهب بوده که بعداً به امامیه گرایید.» سید بن طاوس احادیث بسیاری از کتاب های او روایت می کند. یکی از محدثین فاضل به ما گزارشی داد مبنی بر اینکه نسخه ای صحیح و قدیمی و اعراب گذاری شده را که نزدیک به عصر مؤلف نوشته شده، پیدا کرده است که مزین به خط گروهی از فضلا می باشد که از روی آن نسخه برداری کرده است. ما نسخه ای از آن را دریافت نمودیم که محتوایش با آنچه ابن ابی الحدید و دیگران از این کتاب نقل کرده اند، هماهنگ است.

شیخ و نجاشی در فهرست خودشان کتاب مقتضب را از تألیفات وی شمرده اند و به جهت کثرت روایت وی را ستوده اند، ولی گفته اند که وی در آخر عمرش خلط می کرده است. اما ابن شهر آشوب ضمن بر شمردن تألیف وی، عیبی را بر ایشان وارد نساخته است. خلاصه با بررسی های چشمگیر، می توان دریافت که کتاب او از اصول معتبر نزد شیعه است.

شهرت شهید ثانی و محقق، ما را از بررسی ویژگی کتب ایشان بی نیاز کرده است. محقق بحرانی از بزرگان علماء و مشاهیر آنان بوده و دو کتابش نیز در آخرین درجه اشتهار می باشد.

اصحاب ما پیرامون مؤلف «تفسیر فرات» تأیید یا عیبی وارد نساخته اند، ولی چون اخبارش موافق با اخبار معتبر است و مؤلف خود نیز هنگام نقل روایات آنها را نیکو ثبت و ضبط می کرده، می توان او را مورد اعتماد دانسته و به او گمان نیکو داشت. شیخ صدوق رحمه الله اخباری را از مؤلف «تفسیر فرات» توسط حسن

بن محمد بن سعید هاشمی روایت کرده و حاکم حسکانی نیز در «شواهد التنزیل» و غیر آن، از آن کتاب احادیثی را نقل کرده اند.

و جعفر بن احمد دارای چهار کتاب در موضوعات مناقب، اخلاق، آداب است که احکام در آنها اندک است. از خود مؤلف نیز در کتب رجال یادآوری نشده، ولی وی تقریباً نزدیک به عصر شیخ مفید یا در عصر او می زیسته است و از صفوانی که از روات کلینی است، با یک واسطه روایت می کند، چنان که از شیخ صدوق نیز نقل می کند، چنان چه در اسناد تفسیر امام حسن عسکری علیه السّلام خواهد آمد. در کتاب های او روایات ناب و شگفتی نقل شده است و نسخه قدیمی و تصحیح شده ای از کتاب او نزد ما می باشد.

سید بن طاوس از کتاب های او در «اقبال» و غیر آن نقل می نماید که این خود اعتماد بر کتب او را تأیید می کند. شهید ثانی نیز در

ص: 37

شرح ارشاد، در باب فضیلت نماز جماعت از کتاب های او حدیث نقل می کند، چنان که فضلای دیگر نیز چنین کرده اند. مؤلف دو کتاب «نزهة الناظر» و «الجامع» از مشاهیر علماء و اهل دقت می باشد که اقوالش میان متأخران متداول و معروف است. او پسر عموی محقق صاحب «شرائع» و «معتبر» می باشد.

و کتاب «وسیله» و مؤلف آن مشهور و اقوالش میان متأخران مرسوم است چنان که منتجب الدین می گوید: «شیخ، امام، عماد الدین ابو جعفر محمد بن علی بن حمزه طوسی مشهدی فقیه عالم و واعظ بوده. وی دارای تضیفاتی از جمله کتاب «وسیله» است.»

ارزشمندی کتاب های اساتید بزرگواری چون شیخ حسن، سید محمد، شیخ بهایی و عظمت مؤلفان آن معلوم است. همچنین است دو کتاب مولانا محمد امین استرآبادی قدس سره. اکثر کتب سید بن باقی نیز از «مصباح» شیخ طوسی گرفته شده و وی در نهایت فضل و کمال است.

و کتاب «تقریب المعارف» کتاب خوبی در علم کلام بوده و در آن روایات نابی وجود دارد که برخی را ما در «کتاب الفتن» آورده ایم و مؤلفش بزرگوارتر از آن است که نیازمند تعریف باشد.

کتاب های دو شیخ بزرگوار، ابن برّاج و سلاّر نیز همچون دو نویسنده بزرگوار آنها در آخرین درجه اعتبار است.

بیشتر اهل زمان ما خیال کرده اند که کتاب «دعائم الاسلام» تألیف صدوق رحمه الله است، ولی ما چنین به دست آورده ایم که تألیف ابی حنیفه نعمان بن محمد بن منصور، قاضی مصر در روزگار دولت اسماعیلیه می باشد. ایشان در ابتدا مذهب مالکی داشته و بعداً هدایت شده و به امامیه گراییده است. روایات این کتاب با روایات کتب مشهور ما هماهنگ است، اما وی از امامان بعد از امام صادق علیه السّلام نقل نکرده است و علت آن ترس از خلفای اسماعیلی بوده، ولی با اینکه در تقیه به سر می برده، حق را در کتابش آشکار کرده است و روایاتش صلاحیت این را که مورد تأکید و تأیید قرار گیرد دارا هستند.

ابن خلکان می گوید: «او یکی از فضلای مشهور است که امیر مختار مسیحی در تاریخش درباره وی چنین می گوید: وی در علم فقه، دین و بزرگواری سر آمد بوده و دارای تصنیفاتی مانند کتاب «اختلاف اصول مذاهب» و غیر آن می باشد، ولی مالکی مذهب بوده که به امامیه گراییده است.»

ابن زولاق در زندگینامه فرزندش علی بن نعمان می گوید: «پدرش نعمان بن محمد قاضی در نهایت درجه فضیلت و از اهل قرآن و دانش معانی قرآن می باشد،

ص: 38

ولی آگاه به صورت های گوناگون فقه و دارای دانش اختلاف فقها، لغت، شعر، شناخت روزگار مردم همراه با عقل و انصاف است.» وی دارای هزاران ورق تألیفات نیکو با نثر زیبا درباره اهل بیت می باشد.

وی کتاب های خوبی درباره مناقب و مثالب (نکوهش) دارد و کتاب های هم در رد مخالفان نوشته است، مانند؛ رد بر ابو حنیفه، مالک، شافعی و علی بن شریح، و کتابی به نام «اختلاف» را به دفاع از اهل بیت علیهم السّلام نگاشته است.

مؤلف: سپس ابن زولاق بسیاری از فضایل و احوالات وی را می نگارد. یافعی و غیر او نیز مانند ابن زولاق به شرح حال وی پرداخته اند.

ابن شهرآشوب در کتاب «معالم العلماء» گوید: «قاضی نعمان ابن محمد شیعه دوازده امامی نبوده و دارای تألیفاتی نیکو است که از آن جمله : «شرح الاخبار فی

فضائل الائمة الاطهار» است که در آن مناقب ائمه علیهم السّلام تا امام صادق را بیان داشته است. کتاب های «الإتفاق و الإفتراق»، «المناقب و المثالب»، «الامامة»، «اصول المذاهب الدولة»، «الایضاح» از آن وی می باشد.» کتاب «المناقب و المثالب» کتابی لطیف و پر فایده است.

کتاب حسین بن حمدان مشتمل بر اخبار فراوان درباره فضائل است، ولی بعضی از اصحاب رجال بر وی خرده گرفته اند.

کتاب «تاریخ ابن خشاب» کتابی کوچک و مشهور است که محتوایش ولادت، وفات و طول عمر ائمه علیهم السّلام می باشد. اخبار آن معتبر و صاحب «کشف الغمة» از آن نقل حدیث کرده است.

کتاب «البرهان» کتابی متین و مستحکم و شگفت انگیز است که مؤلفش از مشاهر فضلا می باشد. نجاشی در این باره می گوید: «علی بن محمد عدوّی شمشاتی، استاد جزیره و فاضل و ادیب اهل زمانش بود.» سپس برای او تألیفاتی زیادی ذکر کرده که از آن جمله همین کتاب «البرهان» را بر شمرده است.

رساله ابوغالب شامل احوالات زرارة بن اعین، برادران، اولاد، نوادگان، کتاب ها و روایات و اسانید ایشان و کتابی پر فایده می باشد. احمد بن محمد بن سلیمان بن حسن بن جهم بن بکیر بن اعین بن سنسن، ملقب به ابو غالب رازی از فضلای ثقات و محدثین بوده. وی استاد علمایی مانند شیخ مفید، ابن غضائری و ابن عبدون است. نجاشی و دیگران رساله فوق الذکر را از کتب او برشمرده اند و ما تمام این رساله را در آخرین مجلدات این کتاب خواهیم آورد ان شاء اللّه.

کتاب «دلائل الامامة» از کتب معتبر و مشهور است که علمای متأخر از مؤلف،

ص: 39

مانند سید بن طاوس و دیگران از آن روایت برگرفته اند و ما نسخه قدیمی تصحیح شده ای از آن را در خزانه کتب أمیرمؤمنان علی علیه السّلام یافتیم. مؤلف آن نیز از ثقات راویان امامیه بوده و البته باید توجه داشت که مؤلف «دلائل الامامة»، ابن جریر طبری سنی صاحب «تاریخ» نیست.

نجاشی می فرماید: «محمد بن جریر بن رستم طبری آملی ابو جعفر از بزرگان اصحاب ما، دارای علم فراوان و کلام نیکو در حدیث و ثقه است. وی مؤلف

کتاب «المسترشد فی دلائل الامامة» است.» که ما به طریق زیر گزارش آن را به دست آوردیم.

احمد بن علی بن نوح، از حسن بن حمزه طبری نقل می کند که وی گفت: محمد بن جریر بن رستم، از این کتاب و سایر کتبش به ما گزارش داده است. شیخ طوسی در «فهرست»، ضمن بیان نام مؤلف که به آن اشاره شد، می گوید: «کنیه وی ابا جعفر است که مرد متدین و فاضل بوده و او غیر از طبری صاحب تاریخ است که سنی مذهب بوده. وی دارای کتاب هایی از جمله کتاب «المسترشد» است.»

کتاب «مصباح الانوار» مشتمل بر اخبار شریف و ارزشمند است و آن طور که از کتاب ظاهر می شود، مؤلف آن نیز از بزرگان فضلا بوده و از اصول معتبره خاصه و عامه روایت نقل می کند.

کتاب «الدر النظیم» کتابی شریف، ارزشمند و مشتمل بر اخبار زیادی درباره مناقب از طریق شیعه و سنی است. در این کتاب گاهی از کتاب «مدینة العلم» و غیر آن از کتاب های معتبره نقل می کند و مؤلف آن معاصر سید علی بن طاوس بوده است. باید گفت که مراجعه ما به این کتاب به دلیل بعضی جهات، بسیار کم بوده است.

اکثر علمای ما از کتاب «اربعین» حدیث نقل کرده و به آن اعتماد نموده اند.

کتاب «تسلیة المجالس» کتاب بزرگی مشتمل بر اخبار زیادی است و ما بعضی آن را در جلد دهم آورده ایم. مؤلف آن نیز از بزرگان فضلای متأخر است. کتاب های «صفوة الاخبار» و «ریاض الجنان» نیز دو کتاب مشتمل بر اخبار شگفت انگیز در مناقب است، ولی ما آنچه را که موافق اخبار معتبر است، آورده ایم.

مؤلف کتاب «الغنیة» از بزرگان و بی نیاز از بیان است و کتاب هایش، مخصوصاً کتاب «الغنیة»، معتبر و مشهور بوده است. محقق طوسی و کتب وی مشهورتر از خورشید است که با نیروی تمام در روز می تابد.

سید عمیدالدین از مشاهیر علماء و مورد ستایش صاحبان اجازات روایی بوده. کتاب های وی نیز معروف است، ولی ما جز اندکی به آن مراجعه نداشته ایم.

ص: 40

شیخ بزرگوار مقداد بن عبدالله از بزرگان فقها بوده و تصنیفات وی از شهرت و اعتبار بالایی بهره مند است.

فخرالمحققین از دقیق ترین علمای متأخرین بوده و کتب وی نیز متداول و معروف است.

کتاب «الأضواء» نیز کتاب پرفایده ای است، لکن کمتر به آن مراجعه کرده ام.

و شیخ رواج دهنده مذهب، مرحوم شیخ نورالدین - که خدا او را با ائمه معصومین علیهم السّلام محشور فرماید - حقوقش بر ایمان و اهل آن بیشتر از آن است که در محدوده سپاس در آید. تألیفات وی دارای جایگاه رفیع اتقان و کم نظیر است.

سید رشید، شهید شوشتری - که خداوند او را با شهدای نخستین محشور فرماید - نهایت کوشش را در یاری دین مبین نموده و شبهه مخالفان را دفع کرده است. کتاب های وی نیز معروف بوده، ولی ما روایات آن را از مرجع اصلی اش دریافته ایم.

شیخ ابن داود بین متأخران در نهایت شهرت است و آنان با مبالغه فراوان در اجازات روائی وی را ستوده اند، ولی ما به کتب او رجوع اندکی داشته ایم.

در مورد «رجال» ابن غضائری باید گفت که اگر وی همان حسین باشد، در این صورت از بزرگان ثقات خواهد بود و اگر احمد باشد، من اعتماد زیادی به او ندارم، چرا که اعتماد بر این کتاب، باعث می شود بیشتر اخبار کتب مشهور را نپذیریم. دو کتاب «ملحمه» هر دو مشهور است، ولی من اعتماد زیادی هر آنها ندارم.

بعضی از اصحاب شهید ثانی، مؤلف کتاب «الانوار» و برخی اساتید وی را ستوده اند، محتوای روایات این کتاب، موافق اخبار معتبر است که با اسناد صحیح نقل گردیده. این کتاب بین علمای ما مشهور بوده که آن را در ماه ربیع الاول در مجالس و محافل تا روز ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله می خواندند. همچنین دو کتاب معتبر دیگر که بعضی اخبار آنها را در این کتاب آورده ایم.

کتاب احمد بن طاهر مشتمل بر خطبه حضرت فاطمه علیها السلام و خطبه زنان اهل بیت علیهم السّلام در کربلا است و مؤلف آن نیز بین عامه و خاصه معتبر می باشد. سید بزرگوار میرزا محمد رحمه الله، از فضلای بزرگوار و پرهیزگاران نمونه است که مجاور خانه خدا بود و در همان جا از دنیا رفت و کتاب هایش در نهایت اتقان و استحکام است.

ص: 41

و انتساب کتاب «دیوان شعر» به علی علیه السّلام مشهور است و بسیاری از اشعار آن در بقیه کتاب ها نیز آمده است، اما اینکه حکم به صحت همه آن بکنیم، مشکل است. از «معالم» ابن شهر آشوب چنین بر می آید که این دیوان، تألیف علی بن احمد نیشابوری از علمای شیعه است. نجاشی نیز از جمله کتاب های عبدالعزیز بن یحی جلودی را کتاب شعر علی علیه السّلام بر شمرده است.

و مؤلف کتاب «شهاب» از مخالفان است، ولی بیشتر محتوای آن در کتب روایی که از طریق شیعه آمده هماهنگ است. به همین جهت علمای ما بر آن اعتماد نموده و آن را شرح داده اند. و شیخ منتجب الدین می گوید: «سید فخرالدین شمیلة بن محمد بن ابی هاشم حسینی، دانشمند صالح کتاب «شهاب» تألیف قاضی ابی عبدالله محمد بن سلامة بن قضاعی را از خودش برای ما روایت کرده است.»

و شیخ ابوالفتوح فضلش مشهور و کتا ب هایش معروف است.

کتاب «انوار البدریة» مشتمل بر بعضی فواید ارزشمند می باشد.

کتاب «تاریخ شهر قم» کتابی معتبر است، ولی ما به اصل کتاب دست نیافتیم و فقط ترجمه آن به ما رسیده و ما بعضی اخبار آن را در کتاب «السماء و العالم» آورده ایم.

جواب سؤال های ابن سلام را نیز در جای خویش ثبت نموده ایم.

اکثر اخبار کتاب «طب النبی» از طریق مخالفان است، ولی بین علمای ما نیز مشهور است، چنان که خواجه نصیرالدین طوسی در «آداب المتعلمین» می گوید: «طالب علم باید چیزی از طب و پزشکی بداند و در این زمینه می تواند به آثاری که در کتاب «طب النبی» تألیف شیخ امام ابوالعباس مستغفری آمده است تبرک جوید.»

و محقق اردبیلی در تقوا و زهد و فضل سر آمد است و به نهایت درجات این کمالات رسیده که من در میان قدما و متأخرین، مثل ایشان را نشینده ام، خداوند ایشان را با ائمه طاهرین علیهم السّلام محشور فرماید. کتاب وی نیز در غایت دقت و تحقیق است.

خلیل و صاحب دو دانشمندی هستند که در علوم لغت، عروض و عربی سرآمد بودند و آقای صاحب، کسی است که شیخ صدوق کتاب «اخبار رضا» را به اسم او نوشته و برایش هدیه کرده است.

کتاب «شواهد» کتاب خوبی است که محتوای آن بیان شأن نزول آیات درباره اهل بیت علیهم السّلام است.

ص: 42

دانشمندانی مانند طبرسی و دیگران از این کتاب زیاد نقل می کنند.

کتاب «المقصد» مشتمل بر اخباری است که از اذهان دور می باشد و احکام نیز به ندرت در آن یافت می شود و به عنوان تأیید و تأکید از آن نقل می کنم.

کتاب «العمدة» در نسب شناسی از مشهورترین و موثق ترین کتاب ها است .

و نرسی از صاحبان اصول بوده که از امام صادق و امام کاظم علیهما السّلام روایت کرده است. نجاشی سندش را به ابن ابو عمیر می رساند و شیخ طوسی در «تهذیب» و دیگر کتاب هایش، از آن کتاب روایت نقل می کند. کلینی نیز در مواردی مانند باب تقبیل، به شرح زیر از وی روایت نقل می کند: «علی بن ابراهیم از پدرش، از ابن ابی عمیر، از نرسی.» و در کتاب روزه به سند دیگر از نرسی، از ابن ابی عمیر حدیث نقل می کند.

اهل دانش و رشادت از کتاب زید زرّاد حدیث روایت می کند و نجاشی نیز سند خود به ابن ابو عمیر که منتهی به زید زرّاد می شود، بیان داشته است.

شیخ در «فهرست» می گوید: «برای آن دو نفر، دو اصل وجود دارد که ابن بابویه و ابن ولید از آن روایت نکرده اند و ابن ولید می گفت: این دو اصل ساختگی است. ولی ابن غضائری می گوید: ابو جعفر در این گفتار اشتباه کرده است، زیرا من کتب آن دو را دیدم که از محمد بن عمیر شنیده شده است.»

مؤلف: این دو نفر را هر چند رجالیون توثیق نکرده اند، ولی محدثان بزرگ بر آنها اعتماد و از کتابشان نقل حدیث کرده اند.

شیخ صدوق روایت ایشان را در «معانی اخبار» و دیگر کتاب هایش از آنها حدیث نقل کرده و ابن ابو عمیر، از آن دو نفر روایت نقل نموده است. شیخ طوسی کتاب های آنها را از جمله «اصول» شمرده و بر آن اعتماد کرده است و این شواهد در اعتماد بر آن دو کتاب کفایت می کند.

هر دو کتاب را ما از نسخه قدیمی تصحیح شده به خط شیخ منصور بن حسن آبی گرفته ایم و ایشان هم آن را از خط شیخ بزرگوار محمد بن حسن قمی نقل می کند که تاریخ کتابت آن به سال 374 می رسد. وی یادآور می شود که این دو کتاب و اصول مذکوره بعد از آن را از خط شیخ بزرگوار، هارون بن موسی تلعکبری رحمه الله گرفته ایم.

در اول کتاب نرسی سند آن چنین آمده است: «حدیث کرد به ما شیخ ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری که گفت: حدیث کرد ما را ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی و وی نیز گفته است که حدیث گفت به ما جعفر بن عبدالله علوی ابو عبدالله محمدی که گفت: محمد بن ابی عمیر از زید نرسی برای ما حدیث کرد.»

در اول کتاب زراد نیز سند آن چنین است: «حدیث گفت به ما ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری، از ابی علی محمد بن همام، از حمید بن زیاد بن حماد، از ابی العباس عبیدالله بن احمد بن

ص: 43

نهیک، از محمد بن ابی عیمر، از زید زراد.» و باید توجه داشت که این دو سند، غیر از چیزی است که نجاشی بیان داشته است.

کتاب «عصفری» را از نسخه ای قدیمی گرفته ایم که سند آن در ابتدای کتاب چنین است: «تلعکبری از محمد بن همام، از محمد بن احمد بن خافان نهدی، از ابی سیمینه، از ابی سعید عصفری عباد به ما گزارش داد.» شیخ و نجاشی نیز کتاب او را ذکر و سند خود را به آن بیان کرده اند، ولی مؤلف را توثیق ننموده اند، گرچه باز هم اخبارش صلاحیت تأیید را دارند.

و مؤلف «کتاب عاصم» در وثاقت و بزرگواری معروف است. شیخ و نجاشی اسنادی را که منتهی به کتاب او می شوند یادآور شده اند و در یک نسخه قدیمی سند آن چنین آمده است: «ابوالحسن محمد بن حسن بن حسین بن ایوب قمی به من حدیث گفت از ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری، از ابوعلی محمد بن همام بن سهیل کاتب، از حمید بن زیاد بن هوارا در سال 309 از عبدالله بن احمد بن نهیک، از مساور و سلمة، از عاصم بن حمید حناط.» وی در ادامه می گوید که تلعکبری چنین گفت: «درباره این کتاب به ما حدیث گفت ابوالقاسم جعفر بن محمد بن ابراهیم علومی موسوی در مصر از ابن نهیک.»

شیخ طوسی در «فهرست»، طریق خود به کتاب ابن حضرمی را بیان نموده و در نسخه ای که گذشت سندش را چنین آورده است: «شیخ ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری از محمد بن همام، از حمید بن زیاد دهقان، از ابی جعفر، از احمد بن زید بن جعفر اسدی بزاز، از محمد بن مثنی بن قاسم حضرمی، از جعفر بن محمد بن شریح حضرمی به ما گزارش داد.»

شیخ طوسی نیز با همان سند گذشته، توسط گروهی از تلعکبری روایت می کند، تنها با این تفاوت که در سند شیخ، از شخصی به نام محمد بن امیه بن قاسم نیز نقل شده، ولی آنچه در اینجا است به صواب نزدیک تر است. ناگفته نماند که اکثر اخبار آن کتاب، به جابر جعفی منتهی می شود.

محمد بن مثنی بن قاسم حضرمی مورد توثیق نجاشی بوده و وی طریق خود را به کتاب او متذکر می شود و در نسخه قدیمی گذشته مسندش چنین است: «شیخ هارون بن موسی تلعکبری، از محمد بن همان، از حمید بن زیاد، از احمد بن زید بن جعفر ازدی بزاز، از محمد بن مثنی به ما گزارش داد.»

ص: 44

و اما کتاب عبدالملک بن حکیم؛ شیخ طوسی و نجاشی، عبدالملک بن حکیم را توثیق و طریق خود را به وی بر طبق یک نسخه قدیمی که به ما رسیده، چنین اظهار داشته اند: «تلکعبری از ابن عقده، از علی بن حسن بن فضال، از جعفر بن حکیم، از عمویش عبدالملک به ما گزارش کرد.»

و اما کتاب «المثنی»؛ شیخ طوسی و نجاشی طریق خود را به کتاب «المثنی» بیان نموده و کشی از علی بن حسن، مدح مؤلف را گوشزد کرده است و در نسخه قدیمی سند چنین است: «تلکعبری از ابن عقده، از علی بن حسن بن خضال، از عباس بن عامر، از مثنی بن ولید حنّاط.»

و اما «کتاب خلاد» شیخ و نجاشی، سند خودشان را به «کتاب خطاد» بر اساس یک نسخه قدیمی چنین گفته اند: «تلعکبری از ابن عقده، از یحیی بن زکریا بن شیبان، از محمد بن ابی عمیر، از خلاد سندی و در بعضی نسخه ها «سدی» بدون نون آمده که همان سدی بزاز کوفی است.»

و کتاب «حسین بن عثمان» شیخ کشی و دیگران، حسین بن عثمان را توثیق و نجاشی نیز سند خود را به این شرح بیان داشته که بر اساس نسخه قدیمی که در دست ماست نقل می شود: «تلعکبری از ابن عقده، از جعفر بن عبدالله محمدی، از ابن ابی عمیر، از حسین بن عثمان بن شریک.»

و اما «کتاب کاهلی» مولف آن در خور مدح بوده و سند شیخ و نجاشی بر اساس یک نسخه قدیمی چنین است: «از تلعکبری، از ابن عقده، از محمد بن احمد بن حسن بن حکم قطوانی، از احمد بن محمد بن ابی نصر، از عبدالله بن یحیی.»

و اما «کتاب بن عمره الخراسانی»؛ نجاشی وی را توثیق کرده و بر اساس آنچه که در دست ماست، سند کتاب وی را به این شرح نقل کرده است: «تلعکبری از ابن عقده، از قاسم بن محمد بن حسن بن حازم، از عبدالله بن جمیله، از سلام.»

و اما «کتاب النوادر»؛ مؤلف این کتاب ثقه، ولی فطحی مذهب است و نجاشی و شیخ، سند را بر اساس معلومات ما چنین بیان داشته اند: «از تلکعبری، از ابن عقده، از علی بن حسن بن فضال، از ابن اسباط.»

و اما «کتاب النبذة»؛ از حال مؤلف این کتاب اطلاع نداریم.

دوریستی از شاگردان مفید و مرتضی است که ابن داود، علامه، شیخ منتجب الدین و دیگران وی را توثیق کرده اند.

ص: 45

کتاب «الکر و الفر» وی مشهور و مشتمل بر سؤال و جواب های شریف است.

شیخ ابراهیم قطیفی رحمه الله در نهایت فضیلت و معاصر با شیخ نورالدین مروج است که میان آن دو مناظرات و بحث های فراوانی بوده است و کتاب «اربعین» وی معروف است.

بدان که ما سند بعضی اخبار کتاب های گذشته را بیان می کنیم، هر چند به خاطر بعضی جهات از آنها زیاد روایت نکرده ایم، و کتاب های جدید را در کتاب «مستدرک بحار» ان شاء اللّه الکریم الغفار خواهیم آورد، زیرا اگر در این کتاب ملحق کنیم، باعث می شود که بسیاری از نسخه ها که در شهرهای مختلف پراکنده است تغییر کند.

خداوند توفیق رشد، خیر و سداد را عطا فرماید.

**[ترجمه]

الفصل الثالث فی بیان الرموز التی وضعناها للکتب المذکورة

و نوردها فی صدر کل خبر لیعلم أنه مأخوذ من أی أصل و هل هو فی أصل واحد أو متکرر فی الأصول و لو کان فی السند اختلاف نذکر الخبر من أحد الکتابین و نشیر إلی الکتاب الآخر بعده و نسوقه إلی محل الوفاق و لو کان فی المتن اختلاف مغیر للمعنی نبینه و مع اتحاد المضمون و اختلاف الألفاظ و مناسبة الخبر لبابین نورد بأحد اللفظین فی أحد البابین و باللفظ الآخر فی الباب الآخر.

و لنذکر الرموز ن لعیون أخبار الرضا علیه السلام لعلل الشرائع ک لإکمال الدین ید للتوحید ل للخصال لی لأمالی الصدوق ثو لثواب الأعمال مع لمعانی الأخبار هد للهدایة عد للعقائد و أما سائر کتب الصدوق و کتابا والده فلم نحتج فیها إلی الرمز لقلة أخبارها ب لقرب الإسناد یر لبصائر الدرجات ما لأمالی الشیخ غط لغیبة الشیخ مصبا للمصباحین شا للإرشاد جا لمجالس المفید ختص لکتاب الإختصاص و سائر کتب المفید و

ص: 46

الشیخ لم نعین لها رمزا و کذا أمالی ولد الشیخ شرکناه مع أمالی والده فی الرمز لأن جمیع أخباره إنما یرویها عن والده رضی الله عنهما.

مل لکامل الزیارة سن للمحاسن فس لتفسیر علی بن إبراهیم شی لتفسیر العیاشی م لتفسیر الإمام علیه السلام ضه لروضة الواعظین عم لإعلام الوری مکا لمکارم الأخلاق ج للإحتجاج قب لمناقب ابن شهرآشوب کشف لکشف الغمة ف لتحف العقول مد للعمدة نص للکفایة نبه لتنبیه الخاطر نهج لنهج البلاغة طب لطب الأئمة صح لصحیفة الرضا علیه السلام ضا لفقه الرضا علیه السلام یج للخرائج ص لقصص الأنبیاء ضوء لضوء الشهاب طا لأمان الأخطار شف لکشف الیقین.

یف للطرائف قیه للدروع فتح لفتح الأبواب نجم لکتاب النجوم جم لجمال الأسبوع قل لإقبال الأعمال تم لفلاح السائل لکونه من تتمات المصباح مهج لمهج الدعوات صبا لمصباح الزائر حة لفرحة الغری کنز لکنز جامع الفوائد و تأویل الآیات الظاهرة معا لکون أحدهما مأخوذا من الآخر کما عرفت غو لغوالی اللآلی و النثر لا یحتاج إلی الرمز جع لجامع الأخبار نی لغیبة النعمانی فض لکتاب الروضة لکونه فی الفضائل مص لمصباح الشریعة قبس لقبس المصباح ط للصراط المستقیم خص لمنتخب البصائر سر للسرائر ق للکتاب العتیق الغروی کش لرجال الکشی جش لفهرست النجاشی بشا لبشارة المصطفی ین لکتابی الحسین بن سعید أو لکتابه و النوادر عین للعیون و المحاسن غر للغرر و الدرر کف لمصباح الکفعمی لد للبلد الأمین قضا لقضاء الحقوق محص للتمحیص عدة للعدة جنة للجنة منها للمنهاج د للعدد یل للفضائل فر لتفسیر فرات بن إبراهیم عا لدعائم الإسلام.

و سائر الکتب لا رمز لها و إنما نذکر أسمائها بتمامها و منها ما أوردناه بتمامه فی المحال المناسبة له کطب الرضا علیه السلام و توحید المفضل و الإهلیلجة و

ص: 47

کتاب المسائل لعلی بن جعفر و فهرست الشیخ منتجب الدین و إنما لم نرمز لها إما لذکرها بتمامها فی محالها کما عرفت أو لقلة رجوعنا إلیها لکون أکثر أخبارها عامیة أو لکون حجم الکتاب قلیلا و أخباره یسیرة أو لعدم الاعتماد التام علیه أو لغیر ذلک من الجهات و الأغراض.

ثم اعلم أنا إنما ترکنا إیراد أخبار بعض الکتب المتواترة فی کتابنا هذا کالکتب الأربعة لکونها متواترة مضبوطة لعله لا یجوز السعی فی نسخها و ترکها و إن احتجنا فی بعض المواضع إلی إیراد خبر منها فهذه رموزها کا للکافی یب للتهذیب صا للإستبصار یه لمن لا یحضره الفقیه و عند وصولنا إلی الفروع نترک الرموز و نورد الأسماء مصرحة إن شاء الله تعالی لفوائد تختص بها لا تخفی علی أولی النهی و کذا نترک هناک الاختصارات التی اصطلحناها فی الأسانید فی الفصل الآتی لکثرة الاحتیاج إلی السند فیها.

**[ترجمه]در اول هر خبر رموز را ذکر می کنیم تا دانسته شود که آن حدیث از کدام کتاب اخذ شده و آیا در یک کتاب هست یا در کتاب های مکرر. و اگر در سند اختلاف باشد، خبر یکی از دو کتاب را ذکر می کنیم و بعد از آن، به کتاب دیگر اشاره می کنیم و تا آن جایی که با هم متحد است ادامه می دهیم. اگر در متن حدیث، اختلافی که تغییر دهنده معنا باشد موجود بود، به آن اشاره کرده و با هماهنگ بودن مضمون خبر و اختلاف الفاظ آن و مناسبت داشتن خبر برای دو باب، آن را با الفاظی در یکی از باب ها و با لفظی دیگر در باب دیگر ذکر می نمایم.

رموز:

ن: رمز «عیون أخبار رضا علیه السّلام»

ع: رمز «علل الشرائع»

ک: رمز «اکمال الدین»

ید: رمز «توحید»

ل: رمز «خصال»

لی: رمز «امالی صدوق»

ثو: رمز «ثواب الأعمال»

مع: رمز «معانی الأخبار»

هد: رمز «هدایه»

عد: رمز «اعتقادات»

و اما بقیه کتاب های شیخ صدوق رحمه الله و دو کتاب پدرش، به خاطر کم بودن اخبار آنها نیازی به رمزگذاری نداشت.

ب: رمز «قرب الاسناد»

یر: رمز «بصائر الدرجات»

ما: رمز «امالی شیخ طوسی»

غط: رمز «غیبت شیخ طوسی»

مصبا: رمز کتاب «مصباح شیخ طوسی» و «مصباح کفعمی»

شا: رمز «ارشاد»

جا: رمز «مجالس مفید»

ختص: رمز «کتاب اختصاص»

برای بقیه کتاب های شیخ مفید رحمه الله و

ص: 46

شیخ طوسی رحمه الله رمز گذاری نکردم و برای کتاب «امالی» پسر شیخ طوسی، رمز جداگانه ای قرار ندادم، چون تمام اخبار آن را از پدرش روایت کرده است.

مل: رمز «کامل الزیارة»

سن: رمز «محاسن»

فس: رمز «تفسیر علی بن ابراهیم»

شی: رمز «تفسیر عیاشی».

م: رمز «تفسیر امام حسن عسکری علیه السّلام»

ضه: رمز «روضة الواعظین»

عم: رمز «اعلام الوری»

مکا: رمز «مکارم الأخلاق»

ج: رمز «احتجاج»

قب: رمز «مناقب ابن شهرآشوب»

کشف: رمز «کشف الغمه»

ف: رمز «تحف العقول»

مد: رمز «عمده»

نص: رمز «کفایه»

نبه: رمز «تنبیه الخاطر»

نهج: رمز «نهج البلاغه».چ

طب: رمز «طب الأئمه».چ

صح: رمز «صحیفة الرضا علیه السّلام».چ

ضا: رمز «فقه الرضا علیه السّلام».چ

یج: رمز «خرائج»

ص: رمز «قصص الأنبیاء»

ضوء: رمز «ضوء الشهاب»

طا: رمز «امان الأخطار»

شف: رمز «کشف الیقین»

یف: رمز «طرائف»

قیه: رمز «دروع»

فتح: رمز «فتح الأبواب»

نجم: رمز «کتاب النجوم»

جم: رمز «جمال الأسبوع»

قل: رمز «اقبال الأعمال»

تم: رمز «فلاح السائل» است، چون این کتاب تتمه «مصباح» می باشد.

مهج: رمز «مهج الدعوات»

صبا: رمز «مصباح الزائر»

حة: رمز «فرحة الغری»

کنز: رمز «کنز جامع الفوائد» و «تأویل الآیات الظاهرة» با هم است، چون دانستی که آن دو یکی از دیگری برگرفته شده است.

غو: رمز «غوالی اللآلی» و کتاب «نثر» نیازی به رمزگذاری نداشت.

جع: رمز «جامع الأخبار»

نی: رمز «غیبت نعمانی»

فض: رمز «کتاب روضة» چون در فضائل اهل بیت علیهم السّلام بود.

مص: رمز «مصباح الشریعه»

قبس: رمز «قبس المصباح»

ط: رمز «صراط مستقیم»

خص: رمز «منتخب بصائر»

سر: رمز «سرائر»

ق: رمز «کتاب عتیق غروی»

کش: رمز «رجال کشی»

جش: رمز «فهرست نجاشی»

بشا: رمز «بشارة المصطفی»

ین: رمز «دو کتاب حسین بن سعید» یا رمز «کتاب حسین بن سعید و نوادر».

عین: رمز «عیون و محاسن»

غر: رمز «غرر و درر»

کف: رمز «مصباح کفعمی»

لد: رمز «بلد الأمین»

قضا: رمز «قضاء حقوق»

محص: رمز «تمحیص»

عدة: رمز «عده»

جنة: رمز «جنه»

منها: رمز «منهاج»

د: رمز «عدد»

یل: رمز «فضائل»

فر: رمز «تفسیر فرات بن ابراهیم»

عا: رمز «دعائم الإسلام»

بقیه کتاب ها رمز ندارد و فقط نام کامل آنها را ذکر می نمایم و بعضی از آنها مثل کتاب «طبّ الرضا علیه السّلام» و «توحید مفضل» و «توحید اهلیلجه» و

ص: 47

کتاب «مسائل علی بن جعفر» و «فهرست» شیخ منتجب الدین را تماماً به مناسبتی در این کتاب آورده ام.

برای آنها به یکی از دلائل زیر رمز نگذاشته ام:

1) چون تمام آنها را در این کتاب آورده ام.

2) به خاطر کم مراجعه کردن به آنها، زیرا اکثر اخبار آنها از طریق اهل سنت آمده است.

3) به خاطر کوچک بودن حجم کتاب و کم بودن اخبار آن.

4) به خاطر عدم اعتماد بر آنها و دلایل دیگر.

توّجه: از جمع آوری اخبار بعضی کتب متواتره، مانند کتب اربعه، در بحار الانوار به خاطر متواتر و مضبوط بودن اخبار آنها و حرمت سعی در متروک و باطل ساختن آنها، صرفنظر کردم، گرچه در جای های زیادی اخبار کتب اربعه را آورده ام و رمزهای آن قرار زیر است.

کا: رمز «کافی»

یب: رمز «تهذیب»

صا: رمز «استبصار»

یه: رمز «من لا یحضره الفقیه»

هنگام رسیدن به قسمت فروع دین این کتاب، رمز گذاری را رها ساخته و ان شاء الله اسامی کتاب ها را به صراحت ذکر خواهم نمود، زیرا این کار دارای فایده هایی است که عاقلان می دانند. در آنجا اختصاراتی را که در فصل آینده در مورد سندهای حدیث ذکر می نمایم، به خاطر نیاز شدید به سند حدیث در فروع دین، ترک کرده ام.

**[ترجمه]

الفصل الرابع فی بیان ما اصطلحنا علیه للاختصار فی الأسناد

مع التحرز عن الإرسال المفضی إلی قلة الاعتماد فإن أکثر المؤلفین دأبهم التطویل فی ذکر رجال الخبر لتزیین الکتاب و تکثیر الأبواب و بعضهم یسقطون الأسانید فتنحط الأخبار بذلک عن درجة المسانید فیفوت التمیز بین الأخبار فی القوة و الضعف و الکمال و النقص إذ بالمخبر یعرف شأن الخبر و بالوثوق علی الرواة یستدل علی علو الروایة و الأثر فاخترنا ذکر السند بأجمعه مع رعایة غایة الاختصار بالاکتفاء عن المشاهیر بذکر والدهم أو لقبهم أو محض اسمهم خالیا عن النسبة إلی الجد و الأب و ذکر الوصف و الکنیة و اللقب و بالإشارة إلی جمیع السند إن کان مما یتکرر کثیرا فی الأبواب برمز و علامة و اصطلاح ممهد فی صدر الکتاب لئلا یترک فی کتابنا شی ء من فوائد الأصول فیسقط بذلک عن درجة کمال القبول.

ص: 48

فأما ما اختصرناه من أسناد قرب الإسناد فکل ما کان فیه أبو البختری فقد رواه عن السندی بن محمد البزاز عن أبی البختری وهب بن وهب القرشی.

و کل ما کان فیه عنهما عن حنان فهما عبد الصمد بن محمد و محمد بن عبد الحمید معا عن حنان بن سدیر.

و کل ما کان فیه علی عن أخیه فهو عن عبد الله بن الحسن العلوی عن جده علی بن جعفر عن أخیه موسی علیه السلام

و کل ما کان فیه ابن رئاب فهو بهذا الإسناد أحمد و عبد الله ابنا محمد بن عیسی عن الحسن بن محبوب عن علی بن رئاب.

و کل ما کان فیه عن حماد بن عیسی فهو بهذا الإسناد محمد بن عیسی و الحسن بن ظریف و علی بن إسماعیل کلهم عن حماد بن عیسی البصری الجهنی.

و کل ما کان فیه ابن سعد عن الأزدی فهو أحمد بن إسحاق بن سعد عن بکر بن محمد الأزدی.

و کل ما کان فیه ابن ظریف عن ابن علوان فهما الحسن بن ظریف و الحسین بن علوان.

و أما ما اختصرناه من أسانید کتب الصدوق فکلما کان فی خبر الأعمش فهو بهذا السند المذکور فی کتاب الخصال قال حدثنا أحمد بن محمد بن الهیثم العجلی و أحمد بن الحسن القطان و محمد بن أحمد السنانی و الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المکتب و عبد الله بن محمد الصائغ و علی بن عبد الله الوراق رضی الله عنهم قالوا حدثنا أحمد بن یحیی بن زکریا القطان عن بکر بن عبد الله بن حبیب عن تمیم بن بهلول عن أبی معاویة عن الأعمش عن جعفر بن محمد صلوات الله علیه.

و کل ما کان فی خبر ابن سلام فهو بهذا السند الذی أورده الصدوق فی کتبه قال حدثنا الحسن بن یحیی بن ضریس قال حدثنا أبی قال حدثنا أبو جعفر عمارة السکری السریانی قال حدثنا إبراهیم بن عاصم بقزوین قال حدثنا عبد الله بن

ص: 49

هارون الکرخی قال حدثنا أبو جعفر أحمد بن عبد الله بن یزید بن سلام بن عبید الله مولی رسول الله صلی الله علیه و آله قال حدثنی أبی عبد الله بن یزید قال حدثنی یزید بن سلام عن النبی صلی الله علیه و آله

و کل ما کان فیه فی علل الفضل بن شاذان فهو ما رواه الصدوق عن عبد الواحد بن عبدوس النیسابوری عن علی بن محمد بن قتیبة عن الفضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام

و کل ما کان فیه فی خبر مناهی النبی صلی الله علیه و آله فهو ما ذکره الصدوق بهذا الإسناد حدثنا حمزة بن محمد بن أحمد بن جعفر بن محمد بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهما السلام قال حدثنی أبو عبد الله عبد العزیز بن محمد بن عیسی الأبهری قال حدثنا أبو عبد الله محمد بن زکریا الجوهری الغلابی البصری قال حدثنا شعیب بن واقد عن الحسین بن زید عن الصادق جعفر بن محمد عن أبیه عن آبائه عن أمیر المؤمنین علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و آله

و کل ما کان فیه بالإسناد إلی وهب فهو کما ذکره الصدوق رحمه الله أخبرنا أبو عبد الله محمد بن شاذان بن أحمد البروازی عن أبی علی محمد بن محمد بن الحرث بن سفیان الحافظ السمرقندی عن صالح بن سعید الترمذی عن عبد المنعم بن إدریس عن أبیه عن وهب بن منبه الیمانی.

و کل ما کان فیه بإسناد العلوی فهو ما رواه الصدوق رحمه الله عن أحمد بن محمد بن عیسی العلوی الحسینی عن محمد بن إبراهیم بن أسباط عن أحمد بن محمد بن زیاد القطان عن أبی الطیب أحمد بن محمد بن عبد الله عن عیسی بن جعفر العلوی العمری عن آبائه عن عمر بن علی عن أبیه علی بن أبی طالب صلوات الله علیه.

و کل ما کان فیه بإسناد التمیمی فهو ما ذکره الصدوق رحمه الله قال حدثنا محمد بن عمر بن أسلم بن البر الجعابی قال حدثنی أبو محمد الحسن بن عبد الله بن محمد بن العباس الرازی التمیمی عن أبیه قال حدثنی سیدی علی بن موسی الرضا قال حدثنی أبی موسی بن جعفر قال حدثنی أبی جعفر بن محمد قال حدثنی أبی محمد بن علی قال حدثنی أبی علی بن الحسین قال حدثنی أبی الحسین بن علی قال حدثنی

ص: 50

أخی الحسن قال حدثنی أبی علی بن أبی طالب علیهما السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله

و کل ما کان فیه بالأسانید الثلاثة عن الرضا علیه السلام فهو ما أورده الصدوق فی کتاب عیون أخبار الرضا علیه السلام هکذا حدثنا أبو الحسن محمد بن علی بن الشاه المرورودی بمرورود فی داره قال حدثنا أبو بکر بن عبد الله النیسابوری قال حدثنا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر بن سلمویة الطائی بالبصرة قال حدثنا أبی فی سنة ستین و مائتین قال حدثنی علی بن موسی الرضا علیهما السلام سنة أربع و تسعین و مائة و حدثنا أبو منصور أحمد بن إبراهیم بن بکر الخوزی بنیسابور قال حدثنی أبو إسحاق بن إبراهیم بن مروان بن محمد الخوزی قال حدثنا جعفر بن محمد بن زیاد الفقیه الخوزی قال حدثنا أحمد بن عبد الله الهروی الشیبانی عن الرضا علیه السلام و حدثنا أبو عبد الله الحسین بن محمد الأشنانی الرازی العدل ببلخ قال حدثنا علی بن محمد بن مهرویه القزوینی عن داود بن سلیمان الفراء عن علی بن موسی الرضا علیهما السلام قال حدثنی أبی موسی بن جعفر قال حدثنی أبی جعفر بن محمد قال حدثنی أبی محمد بن علی قال حدثنی أبی علی بن الحسین قال حدثنی أبی الحسین بن علی قال حدثنی أبی علی بن أبی طالب علیهما السلام عن النبی صلی الله علیه و آله

و کل ما کان فیه فیما کتب الرضا علیه السلام للمأمون فهو ما رواه الصدوق قال حدثنا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس النیسابوری بنیسابور فی شعبان سنة اثنتین و خمسین و ثلاث مائة قال حدثنا علی بن محمد بن قتیبة النیسابوری عن الفضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام

و کل ما کان فیه فی خبر الشامی فهو ما رواه الصدوق قال حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق قال حدثنا أحمد بن محمد الهمدانی قال حدثنا الحسن بن القاسم قراءة قال حدثنا علی بن إبراهیم بن المعلی قال حدثنا أبو عبد الله محمد بن خالد قال حدثنا عبد الله بن بکر المراری عن موسی بن جعفر عن أبیه عن جده عن علی بن الحسین عن أبیه علیه السلام و رواه الشیخ عن الحسین بن عبید الله الغضائری عن الصدوق بهذا الإسناد.

و کل ما کان فیه فی أسئلة الشامی عن أمیر المؤمنین علیه السلام فهو بهذا الإسناد قال

ص: 51

الصدوق حدثنا أبو الحسن محمد بن عمرو بن علی بن عبد الله البصری بإیلاق قال حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد بن جبلة الواعظ قال حدثنا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر الطائی قال حدثنا أبی قال حدثنا علی بن موسی الرضا عن آبائه عن الحسین بن علی عن أمیر المؤمنین صلوات الله علیهم أجمعین.

و کل ما کان فیه الأربعمائة فهو ما رواه الصدوق فی الخصال عن أبیه عن سعد بن عبد الله عن محمد بن عیسی الیقطینی عن القاسم بن یحیی عن جده الحسن بن راشد عن أبی بصیر و محمد بن مسلم عن أبی عبد الله علیه السلام قال حدثنی أبی عن جده عن آبائه علیهم السلام أن أمیر المؤمنین صلوات الله علیه علم أصحابه فی مجلس واحد أربعمائة باب مما یصلح للمؤمن فی دینه و دنیاه و سیأتی بتمامه فی المجلد الرابع.

و کل ما کان فیه بالإسناد إلی دارم فهو ما رواه الصدوق عن محمد بن أحمد بن الحسین بن یوسف البغدادی الوراق عن علی بن محمد بن جعفر بن أحمد بن عنبسة مولی الرشید عن دارم بن قبیصة بن نهشل بن مجمع الصنعانی. و کل ما کان فیه المفسر بإسناده إلی أبی محمد علیه السلام فهو ما رواه الصدوق عن محمد بن القاسم الجرجانی المفسر عن أبی یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و أبی الحسن علی بن محمد بن سیار و کانا من الشیعة الإمامیة عن أبویهما عن الحسن بن علی بن محمد علیه السلام

و کل ما کان فیه ابن المغیرة بإسناده فالسند هکذا جعفر بن علی بن الحسن الکوفی قال حدثنی جدی الحسن بن علی بن عبد الله عن جده عبد الله بن المغیرة و قد نعبر عن هذا السند هکذا ابن المغیرة عن جده عن جده.

و کل ما کان فیه ابن البرقی عن أبیه عن جده فهو علی بن أحمد بن عبد الله بن أحمد بن أبی عبد الله البرقی عن أبیه عن جده أحمد.

و کل ما کان فیه فیما أوصی به النبی صلی الله علیه و آله إلی علی علیه السلام فهو ما رواه الصدوق عن محمد بن علی بن الشاه عن أحمد بن محمد بن الحسین عن أحمد بن خالد الخالدی عن محمد بن أحمد بن صالح التمیمی عن أنس بن محمد بن أبی مالک عن أبیه عن جعفر بن محمد عن أبیه عن جده عن علی بن أبی طالب علیهما السلام و رواه فی کتاب مکارم الأخلاق

ص: 52

و کتاب تحف العقول مرسلا عن الصادق علیه السلام

و أما ما اختصرناه من أسانید کتب شیخ الطائفة فکلما کان فیه بإسناد أبی قتادة فهو ما رواه أبو علی ابن شیخ الطائفة عن أبیه عن الحسین بن عبید الله الغضائری عن أبی محمد هارون بن موسی التلعکبری عن محمد بن همام عن علی بن الحسین الهمدانی عن محمد بن خالد البرقی عن أبی قتادة القمی.

و کل ما کان فیه بإسناد أخی دعبل فهو ما رواه الشیخ عن هلال بن محمد بن جعفر الحفار قال أخبرنا أبو القاسم إسماعیل بن علی بن الدعبلی قال حدثنی أبی أبو الحسن علی بن علی بن دعبل بن رزین بن عثمان بن عبد الرحمن بن عبد الله بن بدیل بن ورقاء أخو دعبل بن علی الخزاعی ببغداد سنة اثنین و سبعین و مائتین قال حدثنا سیدی أبو الحسن علی بن موسی الرضا علیهما السلام بطوس سنة ثمان و تسعین و مائة و فیها رحلنا إلیه علی طریق البصرة و صادفنا عبد الرحمن بن مهدی علیلا فأقمنا علیه أیاما و مات عبد الرحمن بن مهدی و حضرنا جنازته و صلی علیه إسماعیل بن جعفر فرحلنا إلی سیدی أنا و أخی دعبل فأقمنا عنده إلی آخر سنة مائتین و خرجنا إلی قم بعد أن خلع سیدی أبو الحسن الرضا علیه السلام علی أخی دعبل قمیصا خزا أخضر و خاتم فضة عقیقا و دفع إلیه دراهم رضویة و قال له یا دعبل صر إلی قم فإنک تفید بها و قال له احتفظ بهذا القمیص فقد صلیت فیه ألف رکعة (1)و ختمت فیه القرآن ألف ختمة فحدثنا إملاء فی رجب سنة ثمان و تسعین و مائة قال حدثنی أبی موسی بن جعفر عن آبائه صلوات الله علیهم أجمعین.

و کل ما کان فیه بإسناد المجاشعی فهو ما رواه الشیخ قال أخبرنا جماعة عن أبی المفضل الشیبانی قال حدثنا الفضل بن محمد بن المسیب أبو محمد الشعرانی البیهقی بجرجان قال حدثنا هارون بن عمرو بن عبد العزیز بن محمد أبو موسی المجاشعی قال حدثنا محمد بن جعفر بن محمد قال حدثنا أبی أبو عبد الله علیه السلام قال المجاشعی و حدثنا الرضا علی بن موسی عن أبیه موسی عن أبیه أبی عبد الله جعفر بن محمد عن آبائه عن علی علیه السلام

ص: 53


1- و فی الأمالی: فقد صلیت فیه الف لیلة فی کل لیلة الف رکعة.

و کل ما نذکر عند ذکر أخبار مستطرفات السرائر فی کتاب المسائل فهو إشارة إلی ما ذکره ابن إدریس رحمه الله حیث قال و من ذلک ما استطرفناه من کتاب مسائل الرجال و مکاتباتهم مولانا أبا الحسن علی بن محمد علیه السلام و الأجوبة عن ذلک روایة أبی عبد الله أحمد بن محمد بن عبد الله بن الحسن بن عیاش الجوهری و روایة عبد الله بن جعفر الحمیری رضی الله عنهما.

و کل ما کان فیه نوادر الراوندی بإسناده فهذا سنده نقلته کما وجدته أخبرنا السید الإمام ضیاء الدین سید الأئمة شمس الإسلام تاج الطالبیة ذو الفخرین جمال آل رسول الله صلی الله علیه و آله أبو الرضا فضل الله بن علی بن عبید الله الحسنی الراوندی حرس الله جماله و أدام فضله قال أخبرنا الإمام الشهید أبو المحاسن عبد الواحد بن إسماعیل بن أحمد الرویانی إجازة و سماعا قال أخبرنا الشیخ أبو عبد الله محمد بن الحسن التمیمی البکری إجازة أو سماعا قال حدثنا أبو محمد سهل بن أحمد الدیباجی قال حدثنا أبو علی محمد بن محمد بن الأشعث الکوفی قال حدثنی موسی بن إسماعیل بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهما السلام قال حدثنی أبی إسماعیل بن موسی عن أبیه موسی عن جده جعفر بن محمد الصادق عن أبیه عن جده علی بن الحسین عن أبیه (1)علی بن أبی طالب صلوات الله علیهم قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله أقول و یظهر من کتب الرجال طرق آخر إلی هذا الکتاب نوردها فی آخر مجلدات کتابنا هذا إن شاء الله تعالی.

و کل ما کان فی کتاب قصص الأنبیاء بالإسناد إلی الصدوق فهو ما ذکر فی مواضع قال أخبرنی الشیخ علی بن عبد الصمد النیسابوری عن أبیه عن السید أبی البرکات علی بن الحسین الخوزی عن الصدوق رحمه الله و فی موضع آخر قال أخبرنا السید أبو الحرب المجتبی بن الداعی الحسینی عن الدوریستی عن أبیه عنه و قال فی موضع آخر أخبرنا السید أبو الصمصام ذو الفقار بن أحمد بن معبد الحسینی عن الشیخ أبی جعفر الطوسی عن المفید عن الصدوق و فی موضع آخر أخبرنا السید أبو البرکات محمد بن إسماعیل عن علی بن عبد الصمد عن السید أبی البرکات الخوزی و فی موضع

ص: 54


1- کذا فی النسخ التی عندنا.

آخر أخبرنا السید (1)أبو القاسم بن کمح عن الدوریستی عن المفید عن الصدوق و فی موضع آخر أخبرنا الأستاد أبو جعفر محمد بن المرزبان عن الدوریستی عن أبیه عنه و فی موضع آخر أخبرنا الأدیب أبو عبد الله الحسین المؤدب القمی عن الدوریستی عن أبیه عنه و فی مقام آخر أخبرنا أبو سعد الحسن بن علی و الشیخ أبو القاسم الحسن بن محمد الحدیقی عن جعفر بن محمد بن العباس عن أبیه عن الصدوق و فی مقام آخر أبو علی الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسی عن جعفر الدوریستی عن المفید عن الصدوق و فی موضع آخر أخبرنا الشیخ أبو الحسین أحمد بن محمد بن علی بن محمد عن جعفر بن أحمد عن الصدوق و فی محل آخر أخبرنا هبة الله بن دعویدار عن أبی عبد الله الدوریستی عن جعفر بن أحمد المریسی عنه و فی محل آخر أخبرنا السید علی بن أبی طالب السلیقی (2)عن جعفر بن محمد بن العباس عن أبیه عنه و فی آخر أخبرنا أبو السعادات هبة الله بن علی الشجری عن جعفر بن محمد بن العباس عن أبیه و فی آخر أخبرنا الشیخ أبو المحاسن مسعود بن علی بن محمد عن علی بن عبد الصمد عن علی بن الحسین عنه و فی خبر آخر أخبرنا جماعة منهم الأخوان محمد و علی ابنا علی بن عبد الصمد عن أبیهما عن السید أبی البرکات علی بن الحسین الحسینی عنه.

و کل ما کان من کتاب صفین فقد وجدت فی أول الکتاب و وسطه فی مواضع سنده هکذا أخبرنا الشیخ الحافظ شیخ الإسلام أبو البرکات عبد الوهاب بن المبارک بن أحمد بن الحسن الأنماطی قال أخبرنا الشیخ أبو الحسین المبارک بن عبد الجبار بن أحمد الصیرفی بقراءتی علیه فی شهر ربیع الآخر من سنة أربع و ثمانین و أربعمائة قال أخبرنا أبو یعلی أحمد بن عبد الواحد بن محمد بن جعفر بن الوکیل قراءة علیه و أنا أسمع فی رجب من سنة ثمان و ثلاثین و أربعمائة قال أخبرنا أبو الحسن محمد بن ثابت بن عبد الله بن محمد بن ثابت الصیرفی قراءة علیه و أنا أسمع قال أخبرنا علی بن محمد بن عقبة بن الولید بن همام بن عبد الله قراءة علیه فی سنة أربعین و ثلاث مائة قال

ص: 55


1- و فی نسخة: الأستاذ.
2- و فی نسخة: السلیقی.

أخبرنا أبو الحسن محمد بن سلیمان بن الربیع بن هشام الهندی الخزاز قال أخبرنا أبو الفضل نصر بن مزاحم التمیمی و لعل هذا من سند العامة لأنهم أیضا أسندوا إلیه و روی عنه ابن أبی الحدید فی شرح نهج البلاغة أحادیث کثیرة و قال هو فی نفسه ثبت صحیح النقل غیر منسوب إلی هوی و لا إدغال و هو من رجال أصحاب الحدیث انتهی و أخرجنا فی کتاب الفتن أکثر أخباره من الشرح المذکور لتکون حجة علی المخالفین.

و أما أسانید أصحابنا إلیه فهی مذکورة فی کتب الرجال و وجدت فی ظهر کتاب المقتضب ما هذه صورته أخبرنی به الشیخ الإمام العالم نجم الدین أبو محمد عبد الله بن جعفر بن محمد بن موسی عن جده محمد بن موسی بن جعفر عن جده جعفر بن محمد بن أحمد بن العیاش الدوریستی عن الحسن بن محمد بن إسماعیل بن أشناس البزاز عن مصنفه أبی عبد الله أحمد بن محمد بن عیاش.

و کان فی مفتتح کتاب ابن الخشاب أخبرنا السید العالم الفقیه صفی الدین أبو جعفر محمد بن معد الموسوی فی العشر الأخیر من صفر سنة ست عشرة و ستمائة قال أخبرنا الأجل العالم زین الدین أبو العز أحمد بن أبی المظفر محمد بن عبد الله بن محمد بن جعفر قراءة علیه فأقر به و ذلک فی آخر نهار یوم الخمیس ثامن صفر من السنة المذکورة بمدینة السلام بدرب الدواب قال أخبرنا الشیخ الإمام العالم الأوحد حجة الإسلام أبو محمد عبد الله بن أحمد بن أحمد بن أحمد بن الخشاب قال قرأت علی الشیخ أبی منصور محمد بن عبد الملک بن الحسن المقری یوم السبت الخامس و العشرین من محرم سنة إحدی و ثلاثین و خمسمائة من أصله بخط عمه أبی الفضل أحمد بن الحسن و سماعه منه فیه بخط عمه فی یوم الجمعة سادس عشر شعبان من سنة أربع و ثمانین و أربعمائة أخبرکم أبو الفضل أحمد بن الحسن فأقر به قال أخبرنا أبو علی الحسن بن الحسین بن العباس بن الفضل قراءة علیه و أنا أسمع فی رجب سنة ثمان و عشرین و أربعمائة قال أخبرنا أحمد بن نصر بن عبد الله بن الفتح زارع النهروان بها قراءة علیه و أنا أسمع فی سنة خمس و ستین و ثلاثمائة قال حدثنا حرب بن أحمد المؤدب قال حدثنا

ص: 56

الحسن بن محمد العمی البصری عن أبیه قال حدثنا محمد بن الحسین عن محمد بن سنان عن ابن مسکان عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام ثم یعید السند عن حرب بن محمد.

أبان هو ابن عثمان أحمد الهمدانی هو أحمد بن محمد بن سعید ابن عقدة الهمدانی الکوفی الحافظ و قد نعبر عنه بابن عقدة و تارة بأحمد الکوفی أحمد بن الولید هو ابن محمد بن الحسن بن الولید إسحاق هو ابن عمار أیوب هو ابن نوح و قد نعبر عنه بابن نوح تمیم القرشی هو تمیم بن عبد الله بن تمیم القرشی أستاد الصدوق ثعلبة هو ابن میمون جعفر الکوفی هو ابن محمد جمیل هو ابن الدراج الحسین عن أخیه عن أبیه هم الحسین بن سیف بن عمیرة عن أخیه علی عن أبیه سیف حفص هو ابن غیاث القاضی حمدان هو ابن سلیمان النیسابوری یروی عنه ابن قتیبة حمزة العلوی هو حمزة بن محمد بن أحمد العلوی حمویه هو أبو عبد الله حمویه بن علی بن حمویه النضری قال الشیخ رحمه الله أخبرنا قراءة علیه ببغداد فی دار الغضائری یوم السبت النصف من ذی القعدة سنة ثلاث عشرة و أربعمائة حنان هو ابن سدیر درست هو ابن أبی منصور الواسطی الریان هو ابن الصلت سعد هو ابن عبد الله سماعة هو ابن مهران سهل هو ابن زیاد صفوان هو ابن یحیی عبد الأعلی هو مولی آل سام العلاء عن محمد هما ابن رزین و ابن مسلم علان هو علی بن محمد المعروف بعلان علی عن أبیه علی بن إبراهیم بن هاشم فرات هو فرات بن إبراهیم بن فرات الکوفی و غالبا یکون بعد ابن سعید الهاشمی الفضل هو ابن شاذان القاسم عن جده هو القاسم بن یحیی عن جده الحسن بن راشد محمد الحمیری هو ابن عبد الله بن جعفر محمد بن عامر هو محمد بن الحسین بن محمد بن عامر محمد العطار هو ابن یحیی المظفر العلوی هو أبو طالب المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی السمرقندی معمر هو ابن یحیی هارون هو ابن مسلم یونس هو ابن عبد الرحمن الآدمی هو سهل بن زیاد الأزدی هو محمد بن زیاد و قد یطلق علی بکر بن محمد الأسدی هو أبو الحسین محمد بن جعفر الأسدی و قد نعبر عنه بمحمد الأسدی و الأسدی فی أول

ص: 57

سند الصدوق هو محمد بن أحمد بن علی بن أسد الأسدی الأشعری هو محمد بن أحمد بن یحیی بن عمران الأشعری الأشنانی هو أبو عبد الله الحسین بن محمد الأشنانی الرازی العدل قال الصدوق أخبرنا ببلخ الأصفهانی هو القاسم بن محمد الأصم هو عبد الله بن عبد الرحمن الأنصاری هو أحمد بن علی الأنصاری الأهوازی هو الحسین بن سعید البجلی هو موسی بن القاسم البرقی هو أحمد بن محمد بن خالد البرمکی هو محمد بن إسماعیل البیهقی هو أبو علی الحسین بن أحمد البزنطی هو أحمد بن محمد بن أبی نصر البطائنی هو علی بن أبی حمزة التفلیسی هو شریف بن سابق التمار هو أبو الطیب الحسین بن علی أستاد المفید الثقفی هو إبراهیم بن محمد الثمالی هو أبو حمزة ثابت بن دینار الجامورانی هو أبو عبد الله محمد بن أحمد الرازی الجعابی هو أبو بکر محمد بن عمر الجعفری هو سلیمان بن جعفر الجلودی هو عبد العزیز بن یحیی البصری الجوهری هو محمد بن زکریا الحافظ هو محمد بن عمر الحافظ البغدادی أستاد الصدوق الحجال هو عبد الله بن محمد الحذاء هو أبو عبیدة زیاد بن عیسی الحفار هو أبو الفتح هلال بن محمد بن جعفر بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهما السلام الحمیری هو عبد الله بن جعفر بن جامع الخزاز هو أبو أیوب إبراهیم بن عیسی الخشاب هو الحسن بن موسی الدقاق هو علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق أستاد الصدوق الدهقان هو عبید الله بن عبد الله الرزاز هو أبو جعفر محمد بن عمرو البختری الرقی هو داود بن کثیر الرویانی هو عبید الله بن موسی الزعفرانی هو أبو جعفر محمد بن علی بن عبد الکریم الساباطی هو عمار بن موسی السابری هو أبو عبد الله علی بن محمد السعدآبادی هو علی بن الحسین السکری هو الحسن بن علی السمندی هو الفضل بن أبی قرة السندی هو ابن محمد السکونی هو إسماعیل بن أبی زیاد السنانی هو محمد بن أحمد الصائغ هو عبد الله بن محمد الصفار هو محمد بن الحسن الصوفی هو محمد بن هارون یروی عنه الصدوق بواسطة الصولی هو محمد بن یحیی الصیقل هو منصور بن الولید الضبی هو العباس بن بکار الطاطری هو علی بن الحسن الطالقانی هو محمد بن إبراهیم بن

ص: 58

إسحاق أستاد الصدوق الطیار هو حمزة بن محمد الطیالسی هو محمد بن خالد العجلی هو أحمد بن محمد بن هیثم و قد نعبر عنه بابن الهیثم العسکری هو الحسن بن عبد الله بن سعید أستاد الصدوق العطار هو أحمد بن محمد بن یحیی العلوی هو حمزة بن القاسم یروی عنه الصدوق بواسطة العیاشی هو محمد بن مسعود الغضائری هو الحسین بن عبید الله أستاد الشیخ الفارسی هو الحسن بن أبی الحسین الفامی هو أحمد بن هارون أستاد الصدوق الفحام هو أبو محمد الحسن بن محمد بن یحیی الفحام السرمرائی أستاد الشیخ و إذا قیل بعده عن عمه فهو عمر بن یحیی الفراء هو داود بن سلیمان الفزاری هو جعفر بن محمد بن مالک القاسانی هو علی بن محمد القداح هو عبد الله بن میمون القطان هو أحمد بن الحسن القندی هو زیاد بن مروان الکاتب هو علی بن محمد أستاد المفید الکمیدانی هو علی بن موسی بن جعفر بن أبی جعفر الکنانی هو أبو الصباح إبراهیم بن نعیم الکوفی هو محمد بن علی الصیرفی أبو سمینة و قد نعبر عنه بأبی سمینة اللؤلؤی هو الحسن بن الحسین المؤدب هو عبد الله بن الحسن ماجیلویه هو محمد بن علی و بعده عن عمه هو محمد بن أبی القاسم المحاملی هو أبو شعیب صالح بن خالد المراغی هو علی بن خالد أستاد المفید المرزبانی هو محمد بن عمران أستاد المفید المسمعی هو محمد بن عبد الله المغازی هو محمد بن أحمد بن إبراهیم المفسر هو محمد بن القاسم المکتب هو الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المنصوری هو أبو الحسن محمد بن أحمد الهاشمی المنصوری السرمرائی و إذا قیل بعده عن عم أبیه فهو أبو موسی عیسی بن أحمد بن عیسی بن منصور المنقری هو سلیمان بن داود المیثمی هو أحمد بن الحسن النخعی هو موسی بن عمران النقاش هو محمد بن بکران النوفلی هو الحسین بن یزید النهاوندی هو إبراهیم بن إسحاق النهدی هو الهیثم بن أبی مسروق الوراق هو علی بن عبد الله الوشاء هو الحسن بن علی بن بنت إلیاس الهروی هو عبد السلام بن صالح أبو الصلت الهمدانی هو أحمد بن زیاد بن جعفر أستاد الصدوق الیقطینی هو محمد بن عیسی بن عبید أبو جمیلة هو المفضل بن صالح أبو الجوزاء هو منبه بن عبد الله أبو الحسین هو محمد بن محمد بن بکر الهذلی یکون

ص: 59

بعد حمویه أبو الحسین بعد ابن مخلد هو عمر بن الحسن بن علی بن مالک الشیبانی القاضی أبو خلیفة هو الفضل بن حباب الجمحی یکون بعد أبی الحسین أبو ذکوان هو القاسم بن إسماعیل أبو عمرو فی سند أمالی الشیخ هو عبد الواحد بن محمد بن عبد الله بن مهدی قال أخبرنی سنة ست عشرة و أربعمائة فی منزله ببغداد فی درب الزعفرانی رحبة بن المهدی أبو المفضل هو محمد بن عبد الله بن المطلب الشیبانی أبو القاسم الدعبلی هو إسماعیل بن علی بن علی الدعبلی یروی عنه الحفار بن أبان هو الحسین بن الحسن بن أبان بن أبی حمزة هو علی بن أبی الخطاب هو محمد بن الحسین بن أبی الخطاب بن أبی عثمان هو الحسن بن علی بن أبی عثمان بن أبی العلاء هو الحسین بن أبی عمیر هو محمد بن أبی المقدام هو عمرو بن أبی نجران هو عبد الرحمن بن إدریس هو الحسین بن أحمد بن إدریس بن أسباط هو علی و بعده عن عمه هو یعقوب بن سالم الأحمر بن أشیم هو علی بن أحمد بن أشیم بن أورمة هو محمد بن بزیع هو محمد بن إسماعیل بن بشران هو أبو الحسن علی بن محمد بن عبد الله بن بشران المعدل قال الشیخ أخبرنا فی منزله ببغداد فی رجب سنة اثنتی عشرة و أربعمائة ابن بشار هو جعفر بن محمد بن بشار بن بشیر هو جعفر بن بندار هو محمد بن جعفر بن بندار الفرغانی ابن البطائنی هو الحسن بن علی بن أبی حمزة بن بهلول هو تمیم یروی عنه ابن حبیب بن تغلب هو أبان بن جبلة هو عبد الله بن جبیر هو سعید بن حازم هو منصور ابن حبیب هو بکر بن عبد الله بن حبیب بن الحجاج هو عبد الرحمن بن حشیش هو محمد بن علی بن حشیش أستاد الشیخ ابن حکیم هو معاویة بن الحمامی هو أبو الحسن علی بن أحمد بن عمر بن حفص المقری ابن حمید هو عاصم بن خالد هو سلیمان و الذی یروی عن الرضا علیه السلام هو الحسین الصیرفی ابن زکریا القطان هو أحمد بن یحیی بن زکریا بن زیاد هو مسعدة بن سعید الهاشمی هو الحسن بن محمد بن سعید أستاد الصدوق ابن السماک هو أبو عمرو عثمان بن عبد الله (1)بن یزید الدقاق بن سیابة هو عبد الرحمن بن شاذویه المؤدب

ص: 60


1- فی نسخة: أحمد بن عبد اللّه.

هو علی بن شاذویه بن شمون هو محمد بن حسن بن شمون بن صدقة هو مسعدة بن الصلت هو أحمد بن هارون بن الصلت الأهوازی ابن صهیب هو عبد الله بن طریف هو سعد بن ظبیان هو یونس بن عامر هو الحسین بن محمد بن عامر و بعده عن عمه هو عبد الله بن عامر بن عبد الحمید هو إبراهیم بن عبدوس هو عبد الواحد بن محمد بن عبدوس النیسابوری العطار بن عصام هو محمد بن محمد بن عصام الکلینی ابن عطیة هو مالک بن عقدة هو أحمد بن محمد بن سعید و قد مر ابن عمارة هو جعفر بن محمد بن عمارة بن عمیرة هو سیف ابن العیاشی هو جعفر بن محمد بن مسعود بن عیسی هو أحمد بن عیسی بن عیینة هو سفیان بن غزوان هو محمد بن سعید بن غزوان بن فرقد هو یزید ابن فضال هو الحسن بن علی بن فضال بن الفضل الهاشمی هو إسماعیل بن قتیبة هو علی بن محمد بن قتیبة النیسابوری ابن قولویه هو جعفر بن محمد بن قولویه بن قیس هو محمد بن کلوب هو غیاث ابن المتوکل هو محمد بن موسی بن المتوکل بن متیل هو الحسن بن متیل الدقاق بن محبوب هو الحسن بن مخلد هو أبو الحسن محمد بن محمد بن مخلد قال الشیخ أخبرنا قراءة علیه فی ذی الحجة سنة سبع عشرة و أربعمائة ابن مراد هو إسماعیل بن مسرور هو جعفر بن محمد بن مسرور بن مسکان هو عبد الله بن معبد هو علی بن معروف هو العباس بن مقبرة هو علی بن محمد بن الحسن أستاد الصدوق ابن المغیرة هو عبد الله بن موسی هو علی بن أحمد بن موسی أستاد الصدوق ابن المهتدی هو الحسن بن الحسین بن عبد العزیز بن المهتدی ابن مهران هو إسماعیل بن مهرویه هو علی بن مهرویه القزوینی ابن مهزیار هو علی بن میمون هو عبد الله المعبر عنه تارة بالقداح ابن ناتانة هو الحسین بن إبراهیم بن ناتانة بن نباتة هو الأصبغ بن نوح هو أیوب بن الولید هو محمد بن الحسن بن الولید بن هاشم هو إبراهیم والد علی بن همام هو إسماعیل و یکنی أبا همام بن یزید هو یعقوب.

ص: 61

**[ترجمه]با دوری کردن از مرسل ساختن حدیث که باعث کم اعتباری حدیث می گردد، عادت اکثر مؤلفین طولانی نمودن ذکر رجال خبر، به خاطر زینت بخشیدن کتاب و زیاد نمودن باب ها می باشد. بعضی آنان نیز سندهای حدیث را می اندازند و به این جهت، اخبار از درجه مسند بودن ساقط می گردد و تمیز دادن بین اخبار از نظر قوت و ضعف و کمال و نقص از بین می رود، چون منزلت خبر به راوی شناخته می شود و با اعتماد به راوی، بر بلندی درجه روایت استدلال می شود.

پس ما ذکر سند حدیث را تماماً با رعایت اختصار و با اکتفا به ذکر علمای مشهور و پدر آنها، یا تنها لقب ایشان و یا تنها ذکر اسم ایشان، بدون اسم جد و پدر و یادآوری صفت و کنیه و لقب و با اشاره به تمام سند حدیث، اگر در ابواب مختلف تکرار شده باشد، به رموز و علائم و اصطلاحات سابقه آورده ایم تا در کتاب ما، چیزی از فایده های کتاب های قدیم نیز ترک نشود و از درجه کمال و مقبولیت نیفتد.

ص: 48

اما مختصرات کتاب «قرب الاسناد» چنین است که هر حدیثی که راوی آن ابوالبختری باشد، پس آن روایت را از سِندی بن ابو محمد بزاز، از أبو بختری وهب بن وهب قریشی روایت کرده است. و هر روایتی که در سند آن ابوالبختری و سِند بن محمد بزاز از حنان نقل کرده باشد، پس سند آنها چنین است: «عبد صمد بن محمد و محمد بن عبدالحمید با هم از حنان بن سدیر روایت نموده است.»

هر روایتی که در سند آن علی از برادرش نقل کرده باشد، سندش چنین است: «عبدالله بن حسن علوی از جدش علی بن جعفر، از برادرش موسی بن جعفر علیه السّلام روایت کرده است.»

هر روایتی که در سند آن ابن رئاب باشد، پس آن روایت را به اسناد أحمد و عبداللّه پسران محمد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از علی بن رئاب نقل کرده است.

هر روایتی که در سند آن حماد بن عیسی باشد، پس سند آن چنین است: «محمد بن عیسی و حسن بن ظریف و علی بن اسماعیل، تماماً از حماد بن عیسی بصری جهنی نقل کرده است.»

هر روایتی که سند آن را ابن سعد از ازدی نقل کرده باشد، پس سندش چنین است: «احمد بن اسحاق بن سعد از بکر بن محمد ازدی نقل کرده است.»

هر روایتی که سند آن را ابن ظریف از ابن علوان نقل کرده باشد، پس آن دو حسن بن ظریف و حسین بن علوان است.

اما مختصرات اسناد کتاب های شیخ صدوق چنین است:

هر خبری که روای آن اعمش باشد، پس سند آن چنین است که در کتاب خصال ذکر شده است: «احمد بن محمد هشیم اجلی و احمد بن حسن قطان و محمد بن احمد سنانی و حسین بن ابراهیم بن محمد بن هشام مکتب و عبد بن سایغ و علی بن عبدالله وراق رضی الله عنه گفتند: حدیث کرد ما را احمد بن یحیی بن زکریا قطان از بکر بن عبدالله بن حبیب، از تمیم بن بهلول، از ابو معاویه، از اعمش، از جعفر بن محمد علیه السّلام.»

هر خبر که به ابن سلام می رسد، سندش چنین است که شیخ صدوق در کتاب هایش آورده است: «حدیث کرد ما را حسن بن یحیی بن ضریس و گفت، حدیث کرد ما را پدرم و گفت، حدیث کرد برای ما ابو جعفر اماره سکری سریانی و گفت، حدیث کرد ما را ابراهیم بن حاسم در قزوین و گفت، حدیث کرد ما را عبدالله بن

ص: 49

هارون کرخی و گفت، حدیث کرد ما را ابوجعفر احمد بن عبدالله بن یزید بن سلام بن عبیدالله غلام حضرت رسول صلی الله علیه و آله و گفت، حدیث کرد ما را ابو عبدالله بن یزید و گفت، حدیث کرد ما را یزید بن سلام از پیامبرصلی الله علیه و آله.»

هر خبری که در کتاب علل الشرایع به سند فضل بن شاذان نقل شده باشد، شیخ صدوق آن را از عبدالواحد بن عبدوس نیشابوری، از علی بن محمد بن قطیبه، از فضل بن شاذان، از امام رضا علیه السّلام روایت کرده است.

هر کتابی که در آن خبر نواهی پیامبر صلی الله علیه و آله ذکر شده باشد، پس سند آن، چنان چه شیخ صدوق ذکر کرده است چنین است: «حمزه بن محمد بن احمد بن جعفر بن محمد بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السّلام گفت: حدیث کرد ما را ابو عبداللّه عبدالعزیز بن محمد بن عیسی ابهری و گفت، حدیث کرد ما را ابو عبداللّه محمد بن زکریا جوهری غلابی بصری و گفت، حدیث کرد ما را شعیب بن واقد از حسین بن زید، از جعفر بن محمد صادق علیه السّلام، از پدرش، از پدرانش، از امیرالمؤمنین علیه السّلام، از پیامبرصلی الله علیه و آله.»

هر روایتی که سند آن به وهب برسد، پس سند کامل آن، همان طور که شیخ صدوق رحمه الله ذکر کرده چنین است: «به ما خبر داد أبو عبدالله محمد بن شاذان بن أحمد بروازی از ابوعلی محمد بن محمد بن حرث بن سفیان حافظ سمرقندی، از صالح بن سعید ترمذی، از عبدالمنعم بن ادریس، از پدرش، از وهب بن منبه یمانی.»

هر روایتی که از علوی نقل شده باشد، پس سند آن، همان طور که صدوق رحمه الله روایت کرده، چنین است: از احمد بن محمد بن عیسی علوی حسینی، از محمد بن ابراهیم بن اسباط، از احمد بن محمد بن زیاد قطان، از ابو طیب احمد بن محمد بن عبدالله، از عیسی بن جعفر علوی عمری، از پدرانش، از عمر بن علی، از پدرش علی بن ابی طالب علیه السّلام.»

هر روایتی که به نقل از تمیمی باشد، پس سندش آن طوری که صدوق رحمه الله ذکر کرده، چنین است: «گفت حدیث کرد ما را محمد بن عمر بن اسلم بن برّ جعابی و گفت، حدیث کرد ما را ابو محمد حسن بن عبدالله بن محمد بن عباس رازی تمیمی از پدرش و گفت، حدیث کرد ما را آقای من علی بن موسی الرضا علیه السّلام و گفت، حدیث کرد ما را پدرم موسی بن جعفر علیه السّلام و گفت، حدیث کرد ما را پدرم جعفر بن محمد و گفت، حدیث کرد ما را پدرم محمد بن علی و

گفت، حدیث کرد ما را پدرم علی بن الحسین و گفت، حدیث کرد ما را پدرم حسین بن علی و گفت، حدیث کرد ما را

ص: 50

برادرم حسن و گفت، حدیث کرد ما را پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام و گفت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود.»

هر روایتی که در آن به اسناد سه گانه از امام رضا علیه السّلام نقل شده باشد، پس آن خبری است که آن را صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السّلام چنین نقل کرده: «حدیث کرد ما را ابوالحسن محمد بن علی بن شاه مرورودی در «مرو رود» در خانه اش و گفت، حدیث کرد ما را ابوبکر بن عبدالله نیشابوری و گفت، حدیث کرد ما را ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر بن سلمویة طایی در بصره و گفت، حدیث کرد ما را پدرم در سال 260 و گفت، حدیث کرد ما را علی بن موسی الرضا علیه السّلام در سال 194.»

«و حدیث کرد ما را ابو منصور احمد بن ابراهیم بن بکر خوزی در نیشابور و گفت، حدیث کرد ما را ابو اسحاق بن ابراهیم بن مروان بن محمد خوزی و گفت، حدیث کرد ما را جعفر بن محمد بن زیاد فقیه خوزی و گفت، حدیث کرد ما را احمد بن عبدالله هروی شیبانی از امام رضا علیه السّلام.»

«و حدیث کرد ما را ابو عبدالله حسین بن محمد اشنانی رازی قاضی بلخ و گفت، حدیث کرد ما را علی بن محمد بن مهرویه قزوینی از داود بن سلیمان فراء، از علی بن موسی الرضا علیه السّلام و گفت، حدیث کرد ما را پدرم موسی بن جعفر و گفت، حدیث کرد ما را پدرم جعفر بن محمد و گفت، حدیث کرد ما را پدرم محمد بن علی و گفت، حدیث کرد ما را پدرم علی بن الحسین و گفت، حدیث کرد ما را پدرم حسین بن علی و گفت، حدیث کرد ما را پدرم علی بن ابی طالب علیه السّلام از حضرت رسول صلی الله علیه و آله.»

هر روایتی که در آن نوشته های امام رضا علیه السّلام برای مأمون باشد، پس سندش چنین است: «صدوق گوید: حدیث کرد ما را که عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری در نیشابور در ماه شعبان سال 352 گفت، حدیث کرد ما را علی بن محمد بن قتیبة نیشابوری، از فضل بن شاذان، از امام رضا علیه السّلام.»

هر روایتی که در آن خبر شامی نقل شده باشد، سند آن چنین است: «صدوق گوید: حدیث کرد ما را محمد بن ابراهیم بن اسحاق و گفت، حدیث کرد ما را احمد بن محمد همدانی و گفت، حدیث کرد ما را حسن بن قاسم، در حالی که کتاب را برایش می خواندم و گفت، حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم بن معلی و گفت، حدیث کرد ما را ابو عبدالله محمد بن خالد و گفت، حدیث کرد ما را عبدالله بن بکر مراری از موسی بن جعفر، از پدرش، از جدش، از علی بن الحسین، از پدرش علیه السّلام.» و روایت کرده او را شیخ از حسین بن عبیدالله غضائری از صدوق با همین سند.

هر روایتی که در آن سؤال و جواب مرد شامی از امیرالمؤمنین علیه السّلام باشد، پس سند آن چنین است:

ص: 51

«صدوق گفت: حدیث کرد ما را ابوالحسن محمد بن عمرو بن علی بن عبدالله بصری در منطقه ایلاق و گفت، حدیث کرد ما را ابو عبدالله محمد بن عبدالله بن احمد بن جبله واعظ و گفت، حدیث کرد ما را ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر طائی و گفت، حدیث کرد ما را پدرم و گفت، حدیث کرد ما را علی بن موسی الرضا علیه السّلام از پدرانش، از حسین بن علی، از امیرالمؤمنین علیه السّلام

هر روایتی که در آن حدیث اربعة مأة باشد، سندش آن طوری که شیخ صدوق در خصال نقل کرده چنین است: «صدوق از پدرش، از سعد بن عبدالله، از محمد بن عیسی یقطینی، از قاسم بن یحیی، از جدش حسن بن راشد، از ابو بصیر و محمد بن مسلم، از ابو عبدالله علیه السّلام گفت، حدیث کرد ما را پدرم از جدش، از پدرانش، از امیرالمؤمنین علیه السّلام» که آن حضرت اصحابش را در یک مجلس چهار صد باب از چیزهایی را که برای یک مؤمن در دین و دنیایش سزاوار است، آموزش داد و همه آن حدیث را در جلد چهارم آورده ام.

هر روایتی که به نقل از «دارَم» باشد، سندش چنین است: «صدوق از محمد بن احمد بن الحسین بن یوسف بغدادی وراق، از علی بن محمد بن جعفر بن احمد بن عنبسة غلام هارون الرشید، از دارَم بن قبیصة بن نهشل بن مجمع صنعانی روایت کرده است.»

هر روایتی که در آن آیه ای تفسیر شده باشد تا به امام عسکری علیه السّلام برسد، سندش چنین است: «صدوق از محمد بن قاسم جرجانی مفسّر، از ابو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن علی بن محمد بن سیار که هر دو شیعه دوازده امامی بودند، از پدرانشان، از حسن بن علی بن محمد علیه السّلام نقل کرده است.»

هر روایتی که در آن ابن مغیره با سندش باشد، پس سند آن حدیث چنین است: «جعفر بن علی بن حسن کوفی گفت: حدیث کرد ما را جدم حسن بن علی بن عبدالله از جدش عبدالله بن المغیرة که قطعاً ما از این سند چنین تعبیر می کنیم: ابن مغیرة از جدش، از جدش.»

هر روایتی که در آن ابن برقی از پدرش، از جدش باشد، پس سندش چنین است: «علی بن احمد بن عبدالله بن احمد بن ابو عبدالله برقی از پدرش، از جدش احمد.»

هر روایتی که در آن وصیتنامه پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السّلام باشد، سندش چنین است: «صدوق از محمد بن علی بن شاه، از احمد بن محمد بن حسین، از احمد بن خالد خالدی، از محمد بن احمد بن صالح تمیمی، از انس بن محمد بن ابو مالک، از پدرش، از جعفر بن محمد، از پدرش، از جدش، از علی بن ابی طالب علیه السّلام.» و آن را در کتاب مکارم الاخلاق

ص: 52

و کتاب تحف العقول، به صورت مرسل از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است.

اما مختصرات کتاب های شیخ طوسی چنین است:

هر روایتی که آن را ابی قتاده نقل کرده باشد، سندش چنین است: «ابوعلی ابن شیخ الطائفة از پدرش، از حسین بن عبیدالله غضائری، از ابی محمد هارون بن موسی تلعکبری، از محمد بن همام، از علی بن حسین همدانی، از محمد بن خالد برقی، از ابو قتادة قمی.»

هر روایتی که در آن برادرم دعبل باشد، سندش چنین است: «شیخ طوسی از هلال بن محمد بن جعفر حفار روایت کرده که گفت، خبر داد مرا ابوالقاسم اسماعیل بن علی بن دعبلی و گفت، حدیث کرد مرا پدرم ابوالحسن علی بن علی بن دعبل بن رزین بن عثمان بن عبدالرحمن بن عبدالله بن بدیل بن ورقاء برادر دعبل بن علی

خزاعی در بغداد در سال 272 و گفت، حدیث کرد ما را آقای من ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه السّلام در طوس در سال 198 که در آن سال که می خواستم از راه بصره خدمت آن حضرت مشرف شوم و اتفاقاً با عبدالرحمن بن مهدی، در حالی که مریض بود برخوردم و چند روزی نزد او ماندم و عبدالرحمن بن مهدی فوت شد و ما بر جنازه او حاضر بودیم که اسماعیل بن جعفر نمازش را خواند. پس از آن من و برادرم دعبل به سوی آقایمان امام رضا علیه السّلام رهسپار شدیم و تا آخر سال 200 نزد آن حضرت ماندیم. بعد از آنکه آقایم امام رضا علیه السّلام برادرم دعبل را پیراهن پشمینه ای سبز که با ابریشم بافته شده بود و انگشتر نقره ای عقیق و پول هایی که سکه آن حضرت در آن خورده بود، هدیه داد، برای برادرم فرمود: ای دعبل! به سوی شهر قم برو که در آن جا فایده می بری و این پیراهن را نگه داری کن که در آن هزار رکعت نماز خواندم و هزار ختم قرآن نمودم. پس حدیث کرد ما را در حالی که برای ما املا می گفت در ماه رجب سال 198 و فرمود: حدیث کرد پدرم موسی بن جعفر از پدرانش علیهم السّلام.»

هر روایتی که در آن مجاشعی باشد، پس سندش چنین است: «شیخ طوسی گفت: گروهی خبر داد ما را از ابی مفضل شیبانی و گفت، حدیث کرد ما را فضل بن محمد بن مسیب ابو محمد شعرانی بیهقی در گرگان و گفت، حدیث کرد ما را هارون بن عمرو بن عبدالعزیز بن محمد ابو موسی مجاشعی و گفت، حدیث کرد ما را محمد بن جعفر بن محمد و گفت، حدیث کرد ما را پدرم ابو عبدالله علیه السّلام و گفت، مجاشعی حدیث کرد ما را امام رضا علیه السّلام از پدرش موسی، از پدرش امام جعفر بن محمد، از پدرانش، از علی علیه السّلام.»

ص: 53

آن چه هنگام یادآوری اخبار مستطرفات «سرائر» در کتاب «مسائل» ذکر کرده ام، اشاره به آن چیزی است که آن را ابن ادریس رحمه الله نقل کرده، وقتی که ابن ادریس گفت: «و از آن جمله چیزی هایی که ما آن را گلچین کرده ایم، از کتاب «مسائل الرجال» و مکاتبات با آقای ما ابوالحسن علی بن محمد هادی علیه السّلام و جواب هایی آن حضرت به روایت ابو عبدالله احمد بن محمد بن عبدالله بن حسن بن عیاش جوهری و روایت عبدالله بن جعفر حمیری رحمهم الله است.»

هر روایتی که در آن نوادر راوندی به اسنادش باشد، پس سندش را آن طوری که سید امام ضیاءالدین سردار پیشوایان، شمس اسلام، تاج علویین، صاحب دو فخر، زینت آل رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم، ابوالرضا فضل الله بن علی بن عبیدالله حسنی راوندی - خدا زیبایی اش را حفظ نموده و فضلش را دایم بدارد - به ما خبر داده، نقل کردم که ایشان گفت: «خبر داد مرا امام شهید صاحب محاسن عبدالواحد بن اسماعیل بن احمد رویانی در اجازه نامه ای که برایم داد و در حالی که شنیدم گفت، خبر داد شیخ ابو عبدالله محمد بن حسن تمیمی بکری در اجازه نامه یا از وی شنیدم که گفت، حدیث کرد ما را ابو محمد سهل بن احمد دیباجی و گفت، حدیث کرد ما را ابوعلی محمد بن محمد بن اشعث کوفی و گفت، حدیث کرد ما را موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابوطالب علیه السّلام و گفت، حدیث کرد ما را پدرم اسماعیل بن موسی از پدرش موسی، از جدش جعفر بن محمد صادق، از پدرش، از جدش علی بن حسین، از پدرش علی بن ابوطالب علیه السّلام که فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم.»

مؤلف: کتاب «بحار الانوار» با سندهای دیگر نیز از کتاب های رجالی نقل شده است که ان شاءالله آنها را در جلد آخر می آورم.

هر روایتی که در کتاب «قصص الأنبیاء» از طریق شیخ صدوق رحمه الله آمده است، پس سندش چنین است که صدوق آن را در جاهای مختلف و از راویان متعدد ذکر نموده که به قرار زیر است:

1) گفت خبر داد مرا شیخ علی بن عبدالصمد نیشابوری از پدرش، از سید ابوالبرکات علی بن حسین خوزی، از صدوق رحمه الله.

2) سید ابوالحرب مجتبی بن داعی حسینی از دوریستی، از پدرش، از صدوق.

3) سید ابوالصمصام ذوالفقار بن احمد بن معبد حسینی از شیخ ابی جعفر طوسی، از مفید، از صدوق.

4) سید ابوالبرکات محمد بن اسماعیل از علی بن عبدالصمد، از سید ابوالبرکات خوزی.

ص: 54

5) سید ابوالقاسم بن کمح از دوریستی، از مفید، از صدوق.

6) استاد ابو جعفر محمد بن مرزبان از دوریستی، از پدرش، از صدوق.

7) ادیب ابو عبدالله حسین مؤدب قمی از دوریستی، از پدرش، از صدوق.

8) ابو سعدالحسن بن علی و شیخ ابوالقاسم حسن بن محمد حدیقی از جعفر بن محمد بن عباس، از پدرش، از صدوق.

9) ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی از جعفر دوریستی، از مفید، از صدوق.

10) شیخ ابو حسین احمد بن محمد بن علی بن محمد از جعفر بن احمد، از صدوق.

11) از هبةاللّه ابن دعویدار، از ابی عبدالله دوریستی، از جعفر بن احمد مریسی، از صدوق.

12) سید علی بن ابوطالب سلیقی، از جعفر بن محمد بن عباس، از پدرش، از صدوق.

13) ابوالسعادات هبةالله بن علی شجری، از جعفر بن محمد بن عباس، از پدرش، از صدوق.

14) شیخ ابومحاسن مسعود بن علی بن محمد، از علی بن عبدالصمد، از علی بن الحسین، از صدوق.

15) گروهی که از آن جمله برادران محمد و علی، پسران علی بن عبدالصمد، از پدرشان، از سید ابوالبرکات علی بن حسین حسینی، از صدوق.

هر خبری که از کتاب صفین نقل شده باشد، در اوّل کتاب و وسط آن و در جاهای مختلف سندش را چنین یافتم:

«خبر داد ما را شیخ حافظ، شیخ اسلام، ابوالبرکات عبدالوهاب بن مبارک بن احمد بن حسن انماطی و گفت، خبر داد ما را شیخ ابوالحسین مبارک بن عبدالجبار بن احمد صیرفی در ماه ربیع الثانی 484، درحالی که کتاب را بر وی می خواندم و

گفت، خبر داد ما را ابویعلی احمد بن عبدالواحد بن محمد بن جعفر بن وکیل در ماه رجب سال 438، در حالی که کتاب برایش می خواندم و حدیث می شنیدم که گفت، خبر داد مرا ابوالحسن محمد بن ثابت بن عبدالله بن محمد بن ثابت صیرفی در حالی که کتاب برایش می خواندم و من از او حدیث می شنیدم که گفت، خبر داد مرا علی بن محمد بن عقبة بن ولید بن همام بن عبدالله در سال 340 در حالی که کتاب برایش می خواندم و گفت،

ص: 55

خبر داد مرا ابوالحسن محمد بن سلیمان بن ربیع بن هشام هندی خزاز و گفت، خبر داد مرا ابوالفضل نصر بن مزاحم تمیمی.»

و شاید سند این حدیث از اسناد اهل سنت باشد، چون آنها نیز سند خود را به وی می رسانند و ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه احادیث زیادی را از ایشان نقل نموده و گفته است که وی شخصاً ثابت و صحیح النقل است و متهم به هواپرستی و دغل بازی نیست و از رجال اصحاب حدیث هست.

و در «کتاب الفتن» بیشترین اخبار ابن ابی الحدید را از شرح نهج البلاغه وی استخراج نموده ام تا دلیل و حجّت بر اهل سنت باشد.

و اما سندهای اصحاب ما به سوی ایشان در کتاب های رجال مذکور است که در پشت کتاب «المقتضب» یافتم که متن آن را می آورم: «خبر داد مرا به آن شیخ امام عالم نجم الدین ابو محمد عبدالله بن جعفر بن محمد بن موسی، از جدش محمد بن موسی بن جعفر، از جدش جعفر بن محمد بن احمد بن عیاش دوریستی، از حسن بن محمد بن اسماعیل بن اشناس بزاز، از کتابی که تصنیف وی بود، ابی عبدالله احمد بن محمد بن عیاش.»

و در مقدمه «کتاب ابن خشاب» چنین آمده است: «خبر داد ما را سید عالم فقیه، صفی الدین ابو جعفر محمد بن معد موسوی در دهه آخر از ماه صفر سال 616 و گفت، خبر داد مرا در مدینه منوره جلوی دروازه دوّاب در آخر روز پنج شنبه هشتم ماه صفر آن سال، عالم جلیل، زین الدین ابوالعزّ احمد بن ابی مظفر محمد بن عبدالله بن محمد بن جعفر در حالی که کتاب را برایش می خواندم و در آن کتاب چنین خواندم و گفت، خبر داد مرا شیخ، امام، عالم اوحد، حجة الاسلام، ابو محمد عبدالله بن احمد بن احمد بن احمد بن خشاب و گفت: در روز شنبه بیست و پنجم

محرم سال 531 بر شیخ ابو منصور محمد بن عبدالملک بن حسن مقری از اصل آن کتاب که نسخه آن به خط عمویش ابوالفضل احمد بن حسن بود، خواندم که ایشان از عمویش احادیث آن کتاب را شنیده بود، و در آن کتاب به خط عمویش چنین آمده بود: در روز جمعه شانزدهم شعبان سال 484 شما را خبر داد ابوالفضل احمد بن حسن.

پس در آن کتاب خواندم که گفت: خبر داد مرا ابوعلی حسن بن حسین بن عباس بن فضل در حالی که کتاب را برایش می خواندم و من از ایشان استماع می کردم، در ماه رجب سال 428 و گفت، خبر داد مرا احمد بن نصر بن عبدالله بن فتح زارع نهروان در آنجا، در حالی که کتاب را بر وی می خواندم و من نیز از وی استماع می کردم در سال 365 و گفت، حدیث کرد ما را حرب بن احمد مؤدب و گفت، حدیث کرد ما

ص: 56

را حسن بن محمد عمی بصری از پدرش و گفت، حدیث کرد ما را محمد بن حسین از محمد بن سنان از ابن مسکان، از ابو بصیر، از ابو عبدالله علیه السّلام.» پس سند را از حرب بن محمد اعاده می کند.

ذکر مفردات مشترک

- «ابان»: بن عثمان

- «احمد همدانی»: احمد بن محمد بن سعید بن عقدة همدانی کوفی حافظ است که از آن ما به بن عقده تعبیر می کنیم و گاهی به احمد کوفی.

- «احمد بن ولید»: بن محمد بن حسن بن ولید است.

- «اسحاق»: اسحاق بن عمار است.

- «ایوب»: ابن نوح است که ما از او به ابن نوح تعبیر می کنیم.

- «تمیم قرشی»: وی تمیم بن عبدالله بن تمیم قرشی استاد صدوق است.

- «ثعلبة» : بن میمون است.

- «جعفر کوفی»: بن محمّد است.

- «جمیل»: بن دراج است.

- «حسین عن اخیه عن ابیه»: حسین از برادرش، از پدرشان حسین بن سیف بن عمیره، از برادرش علی، از پدرش سیف است.

- «حفص»: بن غیاث قاضی است.

- «حمدان»: حمدان بن سلیمان نیشابوری است که ابن قتیبة از وی روایت می کند.

- «حمزة علوی»: حمزه علوی بن محمد بن احمد علوی است.

- «حمویه»: ابو عبدالله حمویه بن علی بن حمویه نضری گفت: شیخ رحمه الله خبر داد ما را در حالی که کتاب را بر وی در بغداد، در خانه غضائری روز شنبه پانزدهم ماه ذی القعده سال 413 می خواندم.

- «حنان»: آن ابن سدیر است.

- «درست»: ابن ابی منصور واسطی است.

- «ریان»: ابن صلت است.

- «سعد»: ابن عبدالله است.

- «سماعه»: ابن مهران است.

- «سهل»: ابن زیاد است.

- «صفوان»: ابن یحیی است.

- «عبدالاعلی»: غلام آل سام است.

- «علاء از محمد»: هر دو ابن رزین و ابن مسلم هستند.

- «علان»: علی بن محمد معروف بعلان است.

- «علی از پدرش»: علی بن ابراهیم بن هاشم است.

- «فرات»: فرات بن ابراهیم بن فرات کوفی و غالباً بعد از ابن سعید هاشمی ذکر می شود.

- «فضل»: ابن شاذان است.

- «قاسم از جدش»: قاسم بن یحیی از جدش حسن بن راشد است.

- «محمد حمیری»: ابن عبدالله بن جعفر است.

- «محمد بن عامر»: محمد بن حسین بن محمد بن عامر است.

- «محمد عطار»: ابن یحیی است.

- «مظفر علوی»: ابوطالب مظفر بن جعفر بن مظفر علوی سمرقندی است.

- «معمر»: ابن یحیی است.

- «هارون»: ابن مسلم است.

- «یونس»: ابن عبدالرحمن است.

- «آدمی»: سهل بن زیاد است.

- «ازدی»: محمد بن زیاد است و گاهی بر بکر بن محمّد اطلاق می شود.

- «اسدی»: ابو حسین محمد بن جعفر اسدی است و گاهی از آن به محمد اسدی تعبیر می شود.

- «و اسدی در اول

ص: 57

سند صدوق»: محمد بن احمد بن علی بن اسد اسدی است.

- «اشعری»: محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری است.

- «اشنانی»: ابو عبدالله حسین بن محمد اشنانی رازی عادل است که صدوق گفت خبر داد ما را در بلخ.

- «اصفهانی»: قاسم بن محمّد است.

- «اصم»: عبدالله بن عبدالرحمن است.

- «انصاری»: احمد بن علی انصاری است.

- «اهوازی»: حسین بن سعید است.

- «بجلی»: موسی بن قاسم است.

- «برقی»: احمد بن محمد بن خالد است.

- «برمکی»: محمد بن اسماعیل است.

- «بیهقی»: ابوعلی حسین بن احمد است.

- «بزنطی»: احمد بن محمد بن ابی نصر است.

- «بطائنی»: علی بن ابی حمزه است.

- «تفلیسی»: شریف بن سابق است.

- «تمار»: ابو طیب حسین بن علی استاد مفید است.

- «ثقفی»: ابراهیم بن محمّد است.

- «ثمالی»: ابو حمزه ثابت بن دینار است.

- «جامورانی»: ابو عبدالله محمد بن احمد رازی است.

- «جعابی»: ابوبکر محمد بن عمر است.

- «جعفری»: سلیمان بن جعفر است.

- «جلودی»: عبد العزیز بن یحیی بصری است.

- «جوهری»: محمد بن زکریا است.

- «حافظ»: محمد بن عمر حافظ بغدادی استاد صدوق است.

- «حجال»: عبدالله بن محمد الحذاء آن ابو عبیده زیاد بن عیسی است.

- «حفار»: ابوالفتح هلال بن محمد بن جعفر بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابوطالب علیه السّلام است.

- «حمیری»: عبدالله بن جعفر بن جامع است.

- «خزاز»: ابو ایوب ابراهیم بن عیسی است.

- «خشاب»: حسن بن موسی است.

- «دقاق»: علی بن احمد بن محمد بن عمران دقاق استاد صدوق است.

- «دهقان»: عبیدالله بن عبدالله است.

- «رزاز»: ابو جعفر محمد بن عمرو بختری است.

- «رقی»: داود بن کثیر است.

- «رویانی»: عبیدالله بن موسی است.

- «زعفرانی»: ابو جعفر محمد بن علی بن عبدالکریم است.

- «ساباطی»: عمار بن موسی است.

- «سابری»: ابو عبدالله علی بن محمّد است.

- «سعدآبادی»: علی بن حسین است.

- «سکری»: حسن بن علی است.

- «سمندی»: فضل بن ابوقرة است.

- «سندی»: ابن محمّد است.

- «سکونی»: اسماعیل بن ابو زیاد است.

- «سنانی»: محمد بن احمد است.

- «صائغ»: عبدالله بن محمّد است.

- «صفار»: محمد بن حسن است.

- «صوفی»: محمد بن هارون است که صدوق از او با واسطه روایت می کند.

- «صولی»: محمد بن یحیی است.

- «صیقل»: منصور بن ولید است.

- «ضبی»: عباس بن بکار است.

- «طاطری»: علی بن حسن است.

- «طالقانی»: محمد بن ابراهیم بن

ص: 58

اسحاق استاد صدوق است.

- «طیار»: حمزه بن محمّد است.

- «طیالسی»: محمد بن خالد است.

- «عجلی»: احمد بن محمد بن هیثم است که ما از آن به ابن هیثم تعبیر می کنیم.

- «عسکری»: حسن بن عبدالله بن سعید استاد صدوق است.

- «عطار»: احمد بن محمد بن یحیی است.

- «علوی»: حمزه بن قاسم است که صدوق با واسطه از وی روایت می کند.

- «عیاشی»: محمد بن مسعود است.

- «غضائری»: حسین بن عبیدالله استاد شیخ است.

- «فارسی»: حسن بن ابوالحسین است.

- «فامی»: احمد بن هارون استاد صدوق است.

- «فحام»: ابومحمد حسن بن محمد بن یحیی فحام سرمرائی استاد شیخ و زمانی که بعد از آن کلمه «عن عمه» بیاید، یعنی آن عمر بن یحیی است.

- «فراء»: داود بن سلیمان است.

- «فزاری»: جعفر بن محمد بن مالک است.

- «قاسانی»: علی بن محمّد است.

- «قداح»: عبدالله بن میمون است.

- «قطان»: احمد بن حسن است.

- «قندی»: زیاد بن مروان است.

- «کاتب»: علی بن محمد استاد مفید است.

- «کمیدانی»: علی بن موسی بن جعفر بن ابی جعفر است.

- «کنانی»: ابوالصباح ابراهیم بن نعیم است.

- «کوفی»: محمد بن علی صیرفی ابو سمینه است که من از آن به ابو سمینه لؤلؤی تعبیر می کنم و آن حسن بن حسین مؤدب، یعنی عبدالله بن حسن است.

- «ماجیلویه»: محمد بن علی است، و «عن عمه» که بعد از آن می آید، محمد بن ابوالقاسم است.

- «محاملی»: ابو شعیب صالح بن خالد است.

- «مراغی»: علی بن خالد استاد مفید است.

- «مرزبانی»: محمد بن عمران استاد مفید است.

- «مسمعی»: محمد بن عبدالله است.

- «مغازی»: محمد بن احمد بن ابراهیم است.

- «مفسر»: محمد بن قاسم است.

- «مکتب»: حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام است.

- «منصوری»: ابوالحسن محمد بن احمد هاشمی منصوری سرمرائی است و اگر بعد از «عن عم ابیه» بیاید، ابو موسی عیسی بن احمد بن عیسی بن منصور است.

- «منقری»: سلیمان بن داود است.

- «میثمی»: احمد بن الحسن است.

- «نخعی»: موسی بن عمران است.

- «نقاش»: محمد بن بکران است.

- «نوفلی»: حسین بن یزید است.

- «نهاوندی»: ابراهیم بن اسحاق است.

- «نهدی»: هیثم بن ابی مسروق است.

- «وراق»: علی بن عبدالله است.

- «وشاء»: حسن بن علی بن بنت الیاس هروی یعنی عبدالسلام بن صالح ابوصلت است.

- «همدانی»: احمد بن زیاد بن جعفر استاد صدوق است.

- «یقطینی»: محمد بن عیسی بن عبید است.

- «ابو جمیله»: مفضل بن صالح است.

- «ابوالجوزاء»: منبه بن عبدالله است.

- «ابوالحسین»: محمد بن محمد بن بکر هذلی

ص: 59

بعد حمویه است.

- «ابوالحسین بعد ابن مخلد»: عمر بن حسن بن علی بن مالک شیبانی قاضی است.

- «ابو خلیفه»: فضل بن حباب جمحی بعد ابوالحسین است.

- «ابو ذکوان»: قاسم بن اسماعیل است.

- «ابو عمرو»: در سند امالی شیخ طوسی آن عبدالواحد بن محمد بن عبدالله بن مهدی است، گفت رحبه بن مهدی خبر داد مرا سال 416 در خانه اش در بغداد در دروازه زعفرانی.

- «ابوالمفضل»: محمد بن عبدالله بن مطلب شیبانی است.

- «ابوالقاسم الدعبلی»: اسماعیل بن علی بن علی الدعبلی است که حفار از وی روایت می کند.

- «بن ابان»: حسین بن حسن بن ابان است.

- «بن ابی حمزه»: علی است.

- «بن ابی الخطاب»: محمد بن حسین بن ابوالخطاب است.

- «بن ابی عثمان»: حسن بن علی بن ابو عثمان است.

- «بن ابی العلاء»: حسین است.

- «بن ابی عمیر»: محمّد است.

- «بن ابی المقدام»: عمرو است.

- «بن ابی نجران»: عبدالرحمن است.

- «بن ادریس»: حسین بن احمد بن ادریس است.

- «بن اسباط»: علی است، و «عن عمه» بعد از یعقوب بن سالم احمر است.

- «بن اشیم»: علی بن احمد بن اشیم است.

- «بن اورمه»: محمّد است.

- «بن بزیع»: محمد بن اسماعیل است.

- «بن بشران»: ابوالحسن علی بن محمد بن عبدالله بن بشران معدل است، شیخ طوسی گوید: وی در ماه رجب سال 412 در خانه اش در بغداد به من خبر داد.

- «ابن بشار»: جعفر بن محمد بن بشار است.

- «بن بشیر»: جعفر است.

- «بن بندار»: محمد بن جعفر بن بندار فرغانی است.

- «ابن البطائنی»: حسن بن علی بن ابو حمزه است.

- «بن بهلول»: تمیم است که ابن حبیب از وی روایت می کند.

- «بن تغلب»: ابان است.

- «بن جبله»: عبدالله است.

- «بن جبیر»: سعید است.

- «بن حازم»: منصور است.

- «ابن حبیب»: بکر بن عبدالله بن حبیب است.

- «بن الحجاج»: عبدالرحمن است.

- «بن حشیش»: محمد بن علی بن حشیش استاد شیخ است.

- «ابن حکیم»: معاویه است.

- «بن الحمامی»: ابوالحسن علی بن احمد بن عمر بن حفص مقری است.

- «ابن حمید»: عاصم است.

- «بن خالد»: سلیمان است و آن که از امام رضا علیه السّلام روایت می کند، حسین صیرفی است.

- «ابن زکریا القطان»: احمد بن یحیی بن زکریا است.

- «بن زیاد»: مسعده است.

- «بن سعید هاشمی»: حسن بن محمد بن سعید استاد صدوق است.

- «ابن السماک»: ابو عمرو عثمان بن عبدالله بن یزید دقاق است.

- «بن سیابه»: عبدالرحمن است.

- «بن شاذویه المؤدب»:

ص: 60

علی بن شاذویه است.

- «بن شمون»: محمد بن حسن بن شمون است.

- «بن صدقه»: مسعده است.

- «بن صلت»: احمد بن هارون بن صلت اهوازی است.

-«ابن صهیب»: عبدالله است.

- «بن طریف»: سعد است.

- «بن ظبیان»: یونس است.

- «بن عامر»: حسین بن محمد بن عامر و «عن عمه» بعد از آن، عبدالله بن عامر است.

- «بن عبدالحمید»: ابراهیم است.

- «بن عبدوس»: عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری عطار است.

- «بن عصام»: محمد بن محمد بن عصام کلینی است.

- «ابن عطیه»: مالک است.

- «بن عقده»: احمد بن محمد بن سعید است که گذشت.

- «ابن عماره»: جعفر بن محمد بن عماره است.

- «بن عمیره»: سیف است.

- «ابن عیاشی»: جعفر بن محمد بن مسعود است.

- «بن عیسی»: احمد بن عیسی است.

- «بن عیینه»: سفیان است.

- «بن غزوان»: محمد بن سعید بن غزوان است.

- «بن فرقد»: یزید است.

- «ابن فضال»: حسن بن علی بن فضال است.

- «بن فضل هاشمی»: اسماعیل است.

- «بن قتیبه»: علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری است.

- «ابن قولویه»: جعفر بن محمد بن قولویه است.

- «بن قیس»: محمّد است.

- «بن کلوب»: غیاث است.

- «ابن المتوکل»: محمد بن موسی بن متوکل است.

- «بن متیل»: حسن بن متیل دقاق است.

- «بن محبوب»: حسن است.

- «بن مخلد»: ابوالحسن محمد بن محمد بن مخلد. شیخ گفت: خبر داد مرا در ماه ذی الحجه سال 417، در حالی که کتاب را بر او قرائت می کردم.

- «ابن مراد»: اسماعیل است.

- «بن مسرور»: جعفر بن محمد بن مسرور است.

- «بن مسکان»: عبدالله است.

- «بن معبد»: علی است.

- «بن معروف»: عباس است.

- «بن مقبره»: علی بن محمد بن حسن استاد صدوق است.

- «ابن مغیره»: عبدالله است.

- «بن موسی»: علی بن احمد بن موسی استاد صدوق است.

- «ابن مهتدی»: حسن بن حسین بن عبدالعزیز بن مهتدی است.

- «ابن مهران»: اسماعیل است.

- «بن مهرویه»: علی بن مهرویه قزوینی است.

- «ابن مهزیار»: علی است.

- «بن میمون»: عبدالله که بعضی موقع از او به قداح تعبیر می کنم.

- «ابن ناتانه»: حسین بن ابراهیم بن ناتانه است.

- «بن نباته»: اصبغ بن نوح ایوب است.

- «بن الولید»: محمد بن حسن بن ولید است.

- «بن هاشم»: ابراهیم پدر علی است.

- «بن همام»: اسماعیل است که کنیه اش ابا همام می باشد.

- «بن یزید»: یعقوب است.

ص: 61

**[ترجمه]

الفصل الخامس فی ذکر بعض ما لا بد من ذکره مما ذکره أصحاب الکتب المأخوذ منها فی مفتتحها

قال ابن شهرآشوب فی المناقب کان جمع ذلک الکتاب بعد ما أذن لی جماعة من أهل العلم و الدیانة بالسماع و القراءة و المناولة و المکاتبة و الإجازة فصح لی الروایة عنهم بأن أقول حدثنی و أخبرنی و أنبأنی و سمعت.

فأما طرق العامة فقد صح لنا إسناد البخاری عن أبی عبد الله محمد بن الفضل الصاعدی الفراوی و عن أبی عثمان سعید بن عبد الله العیار الصعلوکی و عن الجنازی کلهم عن أبی المیثم الکشمهینی عن أبی عبد الله محمد الفربری عن محمد بن إسماعیل بن المغیرة البخاری و عن أبی الوقت عبد الأول بن عیسی السنجری عن الداودی عن السرخسی عن الفربری عن البخاری.

إسناد مسلم عن الفراوی عن أبی الحسین عبد الغافر الفارسی النیسابوری عن أبی أحمد محمد بن عمرویه الجلودی عن أبی إسحاق إبراهیم بن محمد الفقیه عن أبی الحسین مسلم بن الحجاج النیسابوری.

إسناد الترمذی عن أبی سعید محمد بن أحمد الصفار الأصفهانی عن أبی القاسم الخزاعی عن أبی سعید بن کلیب الشاشی عن أبی عیسی محمد بن عیسی بن سورة الترمذی.

إسناد الدارقطنی عن أبی بکر محمد بن علی بن یاسر الجیانی عن المنصوری عن أبی الحسن المهرابی عن أبی الحسن علی بن مهدی الدارقطنی.

إسناد معرفة أصول الحدیث عن عبد اللطیف بن أبی سعد البغدادی الأصفهانی عن أبی علی الحداد عن الحاکم أبی عبد الله محمد بن عبد الله النیسابوری ابن الربیع. (1)إسناد الموطأ عن القعنبی و عن معی عن یحیی بن یحیی من طریق محمد بن الحسن عن مالک بن أنس الأصبحی.

ص: 62


1- فی نسخة: ابن البیع.

إسناد مسند أبی حنیفة عن أبی القاسم بن صفوان الموصلی عن أحمد بن طوق عن نصر بن المرخی عن أبی القاسم الشاهد العدل.

إسناد مسند الشافعی عن الجیانی عن أبی القاسم الصوفی عن محمد بن علی الساوی عن أبی العباس الأصم عن الربیع عن محمد بن إدریس الشافعی.

إسناد مسند أحمد و الفضائل عن أبی سعد بن عبد الله الدجاجی عن الحسن بن علی المذهب عن أبی بکر بن مالک القطیفی عن عبد الله بن أحمد بن محمد بن حنبل عن أبیه.

إسناد مسند أبی یعلی عن أبی القاسم الشحامی عن أبی سعید الکنجرودی عن أبی عمرو الجبری عن أبی یعلی أحمد المثنی الموصلی.

إسناد تاریخ الخطیب عن عبد الرحمن بن بهریق القزاز البغدادی عن الخطیب أبی بکر الثابت البغدادی.

إسناد تاریخ النسوی عن أبی عبد الله المالکی عن محمد بن الحسین بن الفضل القطان عن درستویه النخعی عن یعقوب بن سفیان النسوی.

إسناد الطبری عن القطیفی عن أبی عبد الرحمن السلمی عن عمرو بن محمد بإسناده عن محمد بن جریر بن برید الطبری و هذا إسناد تاریخ أبی الحسن أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری إسناد تاریخ علی بن مجاهد عن القطیفی عن السلمی عن أبی الحسن علی بن محمد دلویه القنطری عن المأمون بن أحمد عن عبد الرحمن بن محمد الدجاج عن ابن جریح عن ابن مجاهد.

إسناد تاریخی أبی علی الحسن البیهقی السلامی و أبی علی مسکویه عن أبی منصور محمد بن حفدة العطاری الطوسی عن الخطیب أبی زکریا التبریزی بإسناده إلیهما.

إسناد کتابی المبتدأ عن وهب بن منبه الیمانی و أبی حذیفة حدثنا القطیفی عن الثعلبی عن محمد بن الحسن الأزهری عن الحسن بن محمد العبدی عن عبد المنعم بن إدریس عنهما.

ص: 63

إسناد الأغانی عن الفصیحی عن عبد القاهر الجرجانی عن عبد الله بن حامد عن محمد بن محمد عن علی بن عبد العزیز الیمانی عن أبی الفرج علی بن الحسین الأصفهانی و هذا إسناد فتوح الأعثم الکوفی.

إسناد سنن السجستانی عن أبی الحسن الأنبوسی عن أبی العباس أبی علی التستری عن الهاشمی عن اللؤلؤی عن أبی داود سلیمان بن الأشعث السجستانی.

إسناد سنن اللالکائی عن أبی بکر أحمد بن علی الطرثیثی عن أبی القاسم هبة الله بن الحسین الطبری اللالکائی.

إسناد سنن ابن ماجة عن ابن الناظر البغدادی عن المقری القزوینی عن ابن طلحة بن المنذر عن أبی الحسن القطان عن أبی عبد الله البرقی عن أبی القاسم بن أحمد الخزاعی عن الهیثم بن کلیب الشاشی عن أبی عیسی الترمذی و هذا إسناد شرف المصطفی عن أبی سعید الخرکوشی.

إسناد حلیة الأولیاء عن عبد اللطیف الأصفهانی عن أبی علی الحداد عن أبی نعیم أحمد بن عبد الله الأصفهانی.

إسناد إحیاء علوم الدین عن أحمد الغزالی عن أخیه أبی حامد محمد بن محمد الغزالی الطوسی.

إسناد العقد عن محمد بن منصور السرخسی عمن رواه عن أبی عبد ربه الأندلسی.

إسناد فضائل السمعانی عن شهرآشوب بن أبی نصر بن أبی الجیش السروی جدی عن أبی المظفر عبد الملک السمعانی.

إسناد فضائل بن شاهین عن أبی عمرو الصوفی عن القاضی أبی محمد المزیدی عن أبی حفص عمر بن شاهین المروزی.

إسناد فضائل الزعفرانی عن یوسف بن آدم المراغی مسندا إلی محمد بن الصباح الزعفرانی.

إسناد فضائل العکبری عن أبی منصور ماشادة الأصفهانی عن مشیخته عن عبد الملک بن عیسی العکبری.

ص: 64

إسناد مناقب ابن شاهین عن المنتهی ابن أبی زید بن کیابکی الجبنی الجرجانی عن الأجل المرتضی الموسوی عن المصنف.

إسناد مناقب ابن مردویه عن الأدیب أبی العلاء عن أبیه أبی الفضل الحسن بن زید عن أبی بکر بن مردویه الأصفهانی.

إسناد أمالی الحاکم عن المهدی بن أبی حرب الحسنی الجرجانی عن الحاکم النیسابوری.

إسناد مجموع ابن عقدة أبی العباس أحمد بن محمد و معجم أبی القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی بحق روایتی عن أبی العلاء العطار الهمدانی بإسناده عنهما.

إسناد الوسیط و کتاب الأسباب و النزول عن أبی الفضائل محمد الیهینی عن أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی.

إسناد معرفة الصحابة عن عبد اللطیف البغدادی عن والده أبی سعید عن أبی یحیی بن مندة عن والده.

إسناد دلائل النبوة و الجامع عن الحسین بن عبد الله المروزی عن أبی النصر العاصمی عن أبی العباس البغوی عن أبی بکر أحمد بن الحسین البیهقی.

إسناد أحادیث علی بن أحمد الجوهری و أحادیث شعبة بن الحجاج عن محمد البغوی عن الجراحی عن المحبوی عن أبی عیسی عمن رواها عنهما.

إسناد المغازی عن الکرمانی عن أبی الحسن القدوسی عن الحسین بن صدیق الزورعنجی عن محمد بن إسحاق الواقدی.

إسناد البیان و التبیین و الغرة و الفتیا عن الکرمانی عن أبی سهل الأنماطی عن أحمد بن محمد عن أبی عبد الله بن محمد الخازن عن علی بن موسی القمی عن عمرو بن بحر الجاحظ.

إسناد غریب القرآن عن القطیفی عن أبیه عن أبی بکر محمد بن عزیز العزیزی السجستانی.

إسناد شوف العروس عن القاضی عن أبی عبد الله الدامغانی.

ص: 65

إسناد عیون المجالس عن القطیفی عن أبی عبد الله طاهر بن محمد بن أحمد الخریلوی.

إسناد المعارف و عیون الأخبار و غریب الحدیث و غریب القرآن عن الکرمانی عن أبیه عن جده عن محمد بن یعقوب عن أبی بکر المالکی عن عبد الله بن مسلم بن قتیبة.

إسناد غریب الحدیث عن القطیفی عن السلمی عن أبی محمد دعلج عن أبی عبید القاسم بن سلام و هذا إسناد کامل أبی العباس المبرد.

إسناد نزهة القلوب عن القطیفی و شهرآشوب جدی کلیهما عن أبی إسحاق الثعلبی.

إسناد أعلام النبوة عن عمر بن حمزة العلوی الکوفی عمن رواه عن القاضی أبی الحسن الماوردی.

إسناد الإبانة و کتاب اللوامع عن مهدی بن أبی حرب الحسنی عن أبی سعید أحمد بن عبد الملک الخرکوشی.

إسناد دلائل النبوة و کتاب جوامع الحلم عن عبد العزیز عن أحمد الحلوانی عن أبی الحسن بن محمد الفارسی عن أبی بکر محمد بن علی بن إسماعیل القفال الشاشی.

إسناد نزهة الأبصار عن شهرآشوب عن القاضی أبی المحاسن الرویانی عن أبی الحسن علی بن مهدی المامطیری.

إسناد المحاضرات من باب المفردات عن الهیثم الشاشی عن القاضی عن بزی عن أبی بکر بن علی الخزاعی عن أبی القاسم الراغب الأصفهانی.

إسناد الإبانة عن الفزاری عن أبی عبد الله الجوهری عن القطیفی عن عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبیه عن أبی عبد الله محمد بن بطة العکبری.

إسناد قوت القلوب عن القطیفی عن أبیه عن أبی القاسم الحسن بن محمد عن أبی یعقوب یوسف بن منصور السیاری.

إسناد الترغیب و الترهیب عن أبی العباس أحمد الأصفهانی عن أبی القاسم الأصفهانی.

ص: 66

إسناد کتاب أبی الحسن المدائنی عن القطیفی عن أبی بکر محمد بن عمر بن حمدان عن إبراهیم بن محمد بن سعید النحوی.

إسناد الدارمی و إعتقاد أهل السنة عن أبی حامد محمد بن محمد عن زید بن حمدان المنوچهری عن علی بن عبد العزیز الأشنهی و حدثنی محمود بن عمر الزمخشری بکتاب الکشاف و الفائق و ربیع الأبرار و أخبرنی الکباشین و نمیر شهردار الدیلمی بالفردوس و أنبأنی أبو العلاء العطار الهمدانی بزاد المسافر و کاتبنی الموفق بن أحمد المکی خطیب خوارزم بالأربعین و روی لی القاضی أبو السعادات الفضائل و ناولنی أبو عبد الله محمد بن أحمد النطنزی الخصائص العلویة و أجاز لی أبو بکر محمد بن مؤمن الشیرازی روایة کتاب ما نزل من القرآن فی علی علیه السلام و کثیرا ما أسند إلی أبی الغرین کلاش العکبری و أبی الحسن العاصمی الخوارزمی و یحیی بن سعدون القرطی و أشباههم.

و أما أسانید التفاسیر و المعانی فقد ذکرتها فی الأسباب و النزول و هی تفسیر البصری و الطبری و القشیری و الزمخشری و الجبائی و الطائی و السدی و الواقدی و الواحدی و الماوردی و الکلبی و الثعلبی و الوالبی و قتادة و القرطی و مجاهد و الخرکوشی و عطاء بن ریاح و عطاء الخراسانی و وکیع و ابن جریح و عکرمة و النقاشی و أبی العالیة و الضحاک و ابن عیینة و أبی صالح و مقاتل و القطان و السمان و یعقوب بن سفیان و الأصم و الزجاج و الفراء و أبی عبید و أبی العباس و النجاشی و الدمیاطی و العوفی و النهدی و الثمالی و ابن فورک و ابن حبیب.

فأما أسانید کتب أصحابنا فأکثرها عن الشیخ أبی جعفر الطوسی حدثنا بذلک أبو الفضل الداعی (1)بن علی الحسینی السروی و أبو الرضا فضل الله (2)بن علی الحسینی القاسانی و عبد الجلیل (3)بن عیسی بن عبد الوهاب الرازی و أبو الفتوح أحمد بن (4)

ص: 67


1- عنونه الشیخ الحرّ فی امل الامل و قال: کان عالما فاضلا من مشایخ ابن شهرآشوب.
2- هو السیّد الإمام ضیاء الدین الراوندیّ اوعزنا الی ترجمته سابقا.
3- فی امل الامل: عبد الجلیل بن عیسی بن عبد الوهاب الرازیّ متکلم، فقیه، متبحر، أستاد الأئمّة فی عصره.
4- الصحیح: حسین بن علیّ بن محمّد بن أحمد الرازیّ، و قد اسلفنا ترجمته فی المقدّمة الثانیة.

حسین بن علی الرازی و محمد و علی (1)ابنا علی بن عبد الصمد النیسابوری و محمد بن (2)الحسن الشوهانی و أبو علی الفضل (3)بن الحسن بن الفضل الطبرسی و أبو جعفر محمد (4)بن علی بن الحسن الحلبی و مسعود (5)بن علی الصوابی و الحسین (6)بن أحمد بن علی بن طحال المقدادی و علی (7)بن شهرآشوب السروی والدی کلهم عن الشیخین المفیدین أبی علی الحسن (8)بن محمد بن الحسن الطوسی و أبی الوفاء عبد الجبار (9)بن علی المقری الرازی عنه.

و حدثنا أیضا المنتهی (10)بن أبی زید بن کبابکی الحسینی الجرجانی و محمد (11)بن الحسن الفتال النیسابوری و جدی شهرآشوب عنه أیضا سماعا و قراءة و مناولة و إجازة بأکثر کتبه و روایاته.

و أما أسانید کتب الشریفین المرتضی و الرضی و روایاتهما فعن السید أبی الصمصام

ص: 68


1- قال الشیخ منتجب الدین فی ترجمة والده: علی بن عبد الصمد التمیمی السبزواری فقیه، دین، ثقة، قرأ علی الشیخ ابی جعفر رحمهم اللّه. ابنه الشیخ رکن الدین علیّ بن علی فقیه، قرأ علی والده و علی الشیخ ابی علی ابن الشیخ ابی جعفر رحمهم اللّه.
2- فی أمل الآمل: کان عالما ورعا من مشایخ ابن شهرآشوب.
3- هو امین الإسلام صاحب کتاب مجمع البیان المتقدم ذکره فی المقدّمة الثانیة.
4- فی امل الامل: کان عالما فاضلا ماهرا من مشایخ ابن شهرآشوب.
5- فی امل الامل: فاضل جلیل من مشایخ ابن شهرآشوب.
6- تأتی ترجمته عن قریب.
7- تقدم ترجمته و ترجمة ابیه فی المقدّمة الثانیة فی ترجمة ابنه.
8- اسلفنا الکلام فی ترجمته فی المقدّمة الثانیة.
9- اورد ترجمته الشیخ منتجب الدین فی فهرسته و قال: الشیخ المفید عبد الجبار بن عبد اللّه ابن علی المقری الرازیّ فقیه الاصحاب بالری، قرأ علیه فی زمانه قاطبة المتعلمین من السادة و العلماء، و هو قد قرأ علی الشیخ أبو جعفر الطوسیّ جمیع تصانیفه، و قرأ علی الشیخین: سالار، و ابن البرّاج، و له تصانیف بالعربیة و الفارسیة فی الفقه، اخبرنا بها الشیخ الإمام جمال الدین أبو الفتوح الخزاعیّ رحمهم اللّه.
10- فی امل الامل: المنتهی بن أبی زید بن کبابکی الحسینی الکجی الجرجانی عالم، فقیه یروی عن أبیه عن السیّد المرتضی و الرضی و یروی عن الشیخ الطوسیّ.
11- تقدم ترجمته فی المقدّمة الثانیة.

ذی الفقار (1)بن معبد الحسنی المروزی عن أبی عبد الله محمد بن علی الحلوانی (2)عنهما و بحق روایتی عن السید المنتهی عن أبیه أبی زید و عن محمد بن علی الفتال الفارسی عن أبیه الحسن کلیهما عن المرتضی و قد سمع المنتهی و الفتال بقراءة أبویهما علیه أیضا و ما سمعنا من القاضی الحسن الأسترآبادی عن ابن المعافی بن قدامة عنه أیضا و ما صح لنا من طریق الشیخ أبی جعفر عنه و روی السید المنتهی عن أبیه عن الشریف الرضی.

و أما أسانید کتب الشیخ المفید فعن أبی جعفر و أبی القاسم ابنی کمیح عن أبیهما عن ابن البراج عن الشیخ و من طرق أبی جعفر الطوسی أیضا عنه.

و أما أسانید کتب أبی جعفر بن بابویه عن محمد و علی ابنی علی بن عبد الصمد عن أبیهما عن أبی البرکات علی بن الحسین الحسینی الخوزی عنه و کذلک من روایات أبی جعفر الطوسی.

و أما أسانید کتب ابن شاذان و ابن فضال و ابن الولید و ابن الحاسر و علی بن إبراهیم و الحسن بن حمزة و الکلینی و الصفوانی و العبدکی و الفلکی و غیرهم فهو علی ما نص علیها أبو جعفر الطوسی فی الفهرست.

و حدثنی الفتال بالتنویر فی معانی التفسیر و بکتاب روضة الواعظین و بصیرة المتعظین و أنبأنی الطبرسی بمجمع البیان لعلوم القرآن و بکتاب إعلام الوری بأعلام الهدی و أجاز لی أبو الفتوح روایة روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن و ناولنی أبو الحسن البیهقی حلیة الأشراف و قد أذن لی الآمدی فی روایة غرر الحکم و وجدت بخط أبی طالب الطبرسی کتابه الإحتجاج و ذلک مما یکثر تعداده و لا یحتاج إلی

ص: 69


1- قال الشیخ منتجب الدین: السیّد عماد الدین أبو الصمصام ذو الفقار بن محمّد بن معبد الحسنی المروزی عالم، دین، یروی عن السیّد الأجل المرتضی علم الهدی أبی القاسم علیّ بن الحسین الموسوی و الشیخ الموفق ابی جعفر محمّد بن الحسن قدس اللّه روحهما، و قد صادفته و کان ابن مائة و خمسة عشر سنة.
2- فی امل الامل: کان عالما، عابدا من تلامذة السیّد المرتضی و السیّد الرضیّ.

ذکره لاجتماعهم علیه و ما هذا إلا جزء من کل و لا أنا علم الله تعالی إلا معترف بالعجز و التقصیر کما قال أبو الجوائز.

رویت و ما رویت من الروایة و کیف و ما انتهیت إلی نهایة

و للأعمال غایات تناهی و إن طالت و ما للعلم غایة

و قد قصدت فی هذا الکتاب من الاختصار علی متون الأخبار و عدلت عن الإطالة و الإکثار و الاحتجاج من الظواهر و الاستدلال علی فحواها و حذفت أسانیدها لشهرتها و لإشارتی إلی رواتها و طرقها و الکتب المنتزعة منها لتخرج بذلک عن حد المراسیل و تلحق بباب المسندات.

و ربما تتداخل الأخبار بعضها فی بعض و یختصر منها موضع الحاجة أو نختار ما هو أقل لفظا أو جاءت غریبة من مظان بعیدة أو وردت منفرة محتاجة إلی التأویل فمنها ما وافقه القرآن و منها ما رواه خلق کثیر حتی صار علما ضروریا یلزمهم العمل به و منها ما بقیت آثارها رؤیة أو سمعا و منها ما نطقت به الشعراء و الشعرورة لتبذلها فظهرت مناقب أهل البیت علیهم السلام بإجماع موافقیهم و إجماعهم حجة علی ما ذکر فی غیر موضع و اشتهرت علی ألسنة مخالفیهم علی وجه الاضطرار و لا یقدرون علی الإنکار علی ما أنطق الله به رواتهم و أجراها علی أفواه ثقاتهم مع تواتر الشیعة بها و ذلک خرق العادة و عظة لمن تذکر فصارت الشیعة موفقة لما نقلته میسرة و الناصبة مخیبة فیما حملته مسخرة لنقل هذه الفرقة ما هو دلیل لها فی دینها و حمل تلک ما هو حجة لخصمها دونها و هذا کاف لمن أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ و إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ و تذکرة للمتذکرین و لطف من الله تعالی للعالمین.

هذا آخر ما نقلناه عن المناقب و لنذکر ما وجدناه فی مفتتح تفسیر الإمام العسکری صلوات الله علیه قال الشیخ أبو الفضل شاذان بن جبرئیل بن إسماعیل القمی أدام الله تأییده حدثنا السید محمد بن شراهتک (1)الحسنی الجرجانی عن السید أبی جعفر

ص: 70


1- فی التفسیر: سراهنک الحسنی الجرجانی. ثم ان الظاهر أن «مهتدی» مصحف «مهدی» و هو کما یاتی عن الاحتجاج مهدیّ بن العابد ابی الحرب الحسینی المرعشیّ، و عده المحقق الوحید رحمه اللّه فی التعلیقة من اجلاء الطائفة و من مشایخ الاجازة.

مهتدی بن حارث الحسینی المرعشی عن الشیخ الصدوق أبی عبد الله جعفر بن محمد الدوریستی عن أبیه عن الشیخ الفقیه أبی جعفر محمد بن علی بن بابویه القمی رحمه الله تعالی قال أخبرنا أبو الحسن محمد بن القاسم الأسترآبادی الخطیب رحمه الله تعالی قال حدثنی أبو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و أبو الحسن علی بن محمد بن سیار (1)و کانا من الشیعة الإمامیة قالا کان أبوانا إمامیین و کانت الزیدیة هم الغالبین بأسترآباد و کانا فی إمارة الحسن بن زید العلوی الملقب بالداعی إلی الحق إمام الزیدیة (2)و کان کثیر الإصغاء إلیهم یقتل الناس بسعایاتهم فخشیناهم علی أنفسنا فخرجنا بأهلینا إلی حضرة الإمام الحسن بن علی بن محمد أبی القائم علیه السلام فأنزلنا عیالاتنا فی بعض الخانات (3)ثم استأذنا علی الإمام الحسن بن علی علیهما السلام فلما رآنا قال مرحبا بالآوین إلینا الملتجئین إلی کنفنا (4)قد تقبل الله سعیکما و آمن روعتکما (5)و کفاکما أعداءکما فانصرفا آمنین علی أنفسکما و أموالکما فعجبنا من قوله ذلک لنا مع أنا لم نشک فی صدقه فی مقاله فقلنا بما ذا تأمرنا أیها الإمام أن نصنع إلی أن ننتهی إلی هناک و کیف ندخل ذلک البلد و منه هربنا و طلب سلطان البلد لنا حثیث (6)و وعیده إیانا شدید فقال خلفا علی ولدیکما هذین لأفیدهما العلم الذی یشرفهما الله تعالی به ثم لا تحفلا بالسعاة و لا بوعید المسعی إلیه فإن الله تعالی یقصم السعاة (7)و یلجئهم إلی شفاعتکم فیهم عند من قد هربتم منه قال أبو یعقوب و أبو الحسن فأتمرا بما أمر و خرجا و خلفانا هناک فکنا نختلف

ص: 71


1- تقدم ترجمته فی المقدّمة الثانیة.
2- عنونه ابن الندیم فی فهرسه هکذا: الحسن بن زید بن محمّد بن إسماعیل بن الحسن بن زید بن الحسن بن علیّ علیهما السلام الملقب بالداعی الی الحق، ظهر بطبرستان فی سنة 250 و مات بها مملکا علیه سنة 270.
3- الخان: محل نزول المسافرین و یسمی الفندق. و الجمع: خانات.
4- الکنف: الجانب. و کنف الطائر جناحاه.
5- الروعة: الفزعة.
6- الحثیث: السریع.
7- قصم الرجل: اهلکه. و السعایة: النمیمة و الوشایة.

إلیه فیلقانا ببر الآباء و ذوی الأرحام الماسة فقال لنا ذات یوم إذا أتاکما خبر کفایة الله عز و جل أبویکما و إخزاؤه أعداءهما و صدق وعدی إیاهما جعلت من شکر الله عز و جل أن أفیدکما تفسیر القرآن مشتملا علی بعض أخبار آل محمد علیهم السلام فیعظم بذلک شأنکما قال ففرحنا و قلنا یا ابن رسول الله فإذا نأتی علی جمیع علوم القرآن و معانیه قال کلا إن الصادق علیه السلام علم ما أرید أن أعلمکما بعض أصحابه ففرح بذلک فقال یا ابن رسول الله قد جمعت علم القرآن کله فقال قد جمعت خیرا کثیرا و أوتیت فضلا واسعا و لکنه مع ذلک أقل قلیل أجزاء علم القرآن إن الله عز و جل یقول قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً (1)و یقول وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ (2)و هذا علم القرآن و معانیه و ما أودع من عجائبه فکم قد تری مقدار ما أخذته من جمیع هذا و لکن القدر الذی أخذته قد فضلک الله به علی کل من لا یعلم کعلمک و لا یفهم کفهمک قالا فلم نبرح من عنده حتی جاءنا فیج (3)قاصد من عند أبوینا بکتاب یذکر فیه أن الحسن بن زید العلوی قتل رجلا بسعایة أولئک الزیدیة و استصفی ماله ثم أتت الکتب من النواحی و الأقطار المشتملة علی خطوط الزیدیة بالعذل الشدید و التوبیخ العظیم یذکر فیها أن ذلک المقتول کان أفضل زیدی علی ظهر الأرض و أن السعاة قصدوه لفضله و ثروته فشکر لهم و أمر بقطع آنافهم و آذانهم و أن بعضهم قد مثل به کذلک و آخرین قد هربوا و أن العلوی ندم و استغفر و تصدق بالأموال الجلیلة بعد رد أموال ذلک المقتول علی ورثته و بذل لهم أضعاف دیة ولیهم المقتول و استحلهم فقالوا أما الدیة فقد أحللناک منها و أما الدم فلیس إلینا إنما هو إلی المقتول و الله الحاکم و أن العلوی نذر لله عز و جل أن لا یعرض للناس فی مذاهبهم و فی کتاب أبویهما أن الداعی

ص: 72


1- الکهف: 109.
2- لقمان: 26.
3- فی المصباح الفیج: الجماعة، و قد یطلق علی الواحد فیجمع علی فیوج و افیاج. و فی الصراح: الفیج معرب پیک.

الحسن بن زید قد أرسل إلینا بعض ثقاته بکتابه و خاتمه بأمانة و ضمن لنا رد أموالنا و جبر النقص الذی لحقنا فیها و إنا صائران إلی البلد متنجزان ما وعدنا (1)فقال الإمام علیه السلام إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فلما کان الیوم العاشر جاءنا کتاب أبوینا بأن الداعی قد وفی لنا بجمیع عداته (2)و أمرنا بملازمة الإمام العظیم البرکة الصادق الوعد فلما سمع الإمام علیه السلام قال هذا حین إنجازی ما وعدتکما من تفسیر القرآن ثم قال قد وظفت لکما کل یوم شیئا منه تکتبانه فالزمانی و واظبا علی یوفر الله عز و جل من السعادة حظوظکما.

أقول: و فی بعض النسخ فی أول السند هکذا قال محمد بن علی بن محمد بن جعفر بن الدقاق حدثنی الشیخان الفقیهان أبو الحسن محمد بن أحمد بن علی بن الحسن بن شاذان و أبو محمد جعفر بن أحمد بن علی القمی رحمهما الله قالا حدثنا الشیخ الفقیه أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه رحمه الله إلی آخر ما مر.

و قال الصدوق فی کتاب إکمال الدین قال الشیخ الفقیه أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی مصنف هذا الکتاب أعانه الله علی طاعته إن الذی دعانی إلی تألیف کتابی هذا إنی لما قضیت وطری من زیارة علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه رجعت إلی نیسابور فأقمت بها فوجدت أکثر المختلفین إلی من الشیعة قد حیرتهم الغیبة و دخلت علیهم فی أمر القائم علیه السلام الشبهة و عدلوا عن طریق التسلیم إلی الآراء و المقاییس فجعلت أبذل مجهودی (3)فی إرشادهم إلی الحق و ردهم إلی الصواب بالأخبار الواردة فی ذلک عن النبی و الأئمة صلوات الله علیهم حتی ورد إلینا من بخارا شیخ من أهل الفضل و العلم و النباهة (4)ببلد قم طال ما تمنیت لقاءه و اشتقت إلی مشاهدته لدینه و سدید رأیه و استقامة طریقته و هو الشیخ الدین أبو سعید محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن أحمد بن علی بن الصلت القمی أدام الله توفیقه.

ص: 73


1- أی طالبین تعجیل قضاء ما وعدنا.
2- جمع العدة بمعنی الوعد.
3- أی وسعی و طاقتی.
4- النباهة بفتح النون: الشرف، الفطنة، ضد الخمول.

و کان أبی رضی الله عنه یروی عن جده محمد بن أحمد بن علی بن الصلت قدس الله روحه و یصف علمه و فضله و زهده و عبادته و کان أحمد بن محمد بن عیسی فی فضله و جلالته یروی عن أبی طالب عبد الله بن الصلت القمی (1)رضی الله عنه و بقی حتی لقیه محمد بن الحسن الصفار و روی عنه فلما أظفرنی الله تعالی ذکره بهذا الشیخ الذی هو من أهل هذا البیت الرفیع شکرت الله تعالی ذکره علی ما یسر لی من لقائه و أکرمنی به من إخائه و حبانی (2)به من وده و صفائه فبینا هو یحدثنی ذات یوم إذ ذکر لی عن رجل قد لقیه ببخارا من کبار الفلاسفة و المنطقیین کلاما فی القائم علیه السلام قد حیره و شککه فی أمره بطول غیبته و انقطاع أخباره فذکرت له فصولا فی إثبات کونه و رویت له أخبارا فی غیبته عن النبی و الأئمة صلوات الله علیهم سکنت إلیها نفسه و زال بها عن قلبه ما کان دخل علیه من الشک و الارتیاب و الشبهة و تلقی ما سمعه من الآثار الصحیحة بالسمع و الطاعة و القبول و التسلیم و سألنی أن أصنف فی هذا المعنی کتابا فأجبته إلی ملتمسه و وعدته جمع ما ابتغی إذا سهل الله العود إلی مستقری و وطنی بالری. فبینا أنا ذات لیلة أفکر فیما خلفت ورائی من أهل و ولد و إخوان و نعمة إذ غلبنی النوم فرأیت کأنی بمکة أطوف حول البیت الحرام و أنا فی الشوط السابع عند الحجر الأسود أستلمه و أقبله و أقول أمانتی أدیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاة فأری مولانا القائم صاحب الزمان صلوات الله علیه واقفا بباب الکعبة فأدنو منه علی شغل قلب و تقسم فکر فعلم علیه السلام ما فی نفسی بتفرسه فی وجهی فسلمت علیه فرد علی السلام ثم قال لی لم لا تصنف کتابا فی الغیبة تکفی ما قد همتک فقلت له یا ابن رسول الله قد صنفت فی الغیبة أشیاء فقال صلوات الله علیه لیس علی ذلک السبیل آمرک أن تصنف و لکن صنف الآن کتابا فی الغیبة و اذکر فیه غیبات الأنبیاء علیهم السلام

ص: 74


1- ذکره النجاشیّ و الشیخ و العلامة و غیرهم فی کتب رجالهم و صرحوا بوثاقته. قال النجاشیّ فی ص 150 عبد اللّه بن الصلت أبو طالب القمّیّ مولی بنی تیم اللات بن ثعلبة ثقة مسکون الی روایته روی عن الرضا علیه السلام، یعرف له کتاب التفسیر، اخبرنی عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن یحیی قال: حدّثنا عبد اللّه بن جعفر، قال: حدّثنا علیّ بن عبد اللّه بن الصلت، عن أبیه.
2- حبا کذا او بکذا: اعطاه إیّاه بلا جزاء.

ثم مضی صلوات الله علیه فانتبهت فزعا إلی الدعاء و البکاء و البث و الشکوی إلی وقت طلوع الفجر فلما أصبحت ابتدأت بتألیف هذا الکتاب ممتثلا لأمر ولی الله و حجته و مستعینا بالله و متوکلا علیه و مستغفرا من التقصیر و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت و إلیه أنیب.

و قال أحمد بن علی الطبرسی فی الإحتجاج لا نأتی فی أکثر ما نورده من الأخبار بإسناده إما لوجود الإجماع علیه أو موافقته لما دلت العقول إلیه أو لاشتهاره فی السیر و الکتب بین المخالف و المؤالف إلا ما أوردته عن أبی محمد الحسن بن علی العسکری علیهما السلام فإنه لیس فی الاشتهار علی حد ما سواه و إن کان مشتملا علی مثل الذی قدمناه فلأجل ذلک ذکرت إسناده فی أول خبر من ذلک دون غیره لأن جمیع ما رویت عنه علیه السلام إنما رویته بإسناد واحد من جملة الأخبار التی ذکرها علیه السلام فی تفسیره.

ثم قال حدثنی به السید العالم العابد العادل أبو جعفر مهدی بن العابد أبی الحرب الحسینی المرعشی رضی الله عنه قال حدثنی الشیخ الصدوق أبو عبد الله جعفر بن محمد بن أحمد الدوریستی رحمه الله قال حدثنی أبی محمد بن أحمد قال حدثنی الشیخ السعید أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی قال حدثنی أبو الحسن محمد بن القاسم الأسترآبادی المفسر قال حدثنی أبو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و أبو الحسن علی بن محمد بن سیار و کانا من الشیعة الإمامیة عن أبویهما قالا حدثنا أبو محمد الحسن بن علی العسکری.

و قال الشیخ ابن قولویه رحمه الله فی مفتتح کتاب کامل الزیارة و جمعته عن الأئمة صلوات الله علیهم و لم أخرج فیه حدیثا روی عن غیرهم إذ کان فی ما روینا عنهم من حدیثهم صلوات الله علیهم کفایة عن حدیث غیرهم و قد علمنا أنا لا نحیط بجمیع ما روی عنهم فی هذا المعنی و لا فی غیره لکن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله ترجمته و لا أخرجت فیه حدیثا روی عن الشذاذ من الرجال یأثر ذلک (1)عنهم غیر المعروفین بالروایة المشهورین بالحدیث و العلم.

ص: 75


1- و فی نسخة: یؤثر ذلک عن المذکورین.

و وجدت فی بعض النسخ القدیمة فی مفتتح کتاب عیون أخبار الرضا علیه السلام حدثنی الشیخ المؤتمن الوالد أبو الحسین علی بن أبی طالب بن محمد بن أبی طالب التمیمی المجاور قال حدثنی السید الأوحد الفقیه العالم عز الدین شرف السادة أبو محمد شرف شاه بن أبی الفتوح محمد بن الحسین بن زیاد العلوی الحسینی الأفطسی النیسابوری أدام الله رفعته فی شهور سنة ثلاث و سبعین و خمس مائة بمشهد مولانا أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب صلوات الله علیه عند مجاورته به قال حدثنی الشیخ الفقیه العالم أبو الحسن علی بن عبد الصمد التمیمی رضی الله عنه فی داره بنیسابور فی شهور سنة إحدی و أربعین و خمس مائة قال حدثنی السید الإمام الزاهد أبو البرکات الخوزی رضی الله عنه قال حدثنی الشیخ الإمام العالم الأوحد أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه القمی الفقیه مصنف هذا الکتاب رضی الله عنه.

و لنذکر ما وجدناه فی مفتتح کتاب سلیم بن قیس (1)و هو هذا أخبرنی الرئیس العفیف أبو التقی (2)هبة الله بن نما بن علی بن حمدون رضی الله عنه قراءة علیه بداره بحلة الجامعین فی جمادی الأولی سنة خمس و ستین و خمس مائة قال حدثنی الشیخ الأمین العالم أبو عبد الله الحسین بن أحمد بن طحال المقدادی المجاور قراءة علیه بمشهد مولانا أمیر المؤمنین صلوات الله علیه سنة عشرین و خمس مائة قال حدثنا الشیخ المفید أبو علی الحسن بن محمد الطوسی رضی الله عنه فی رجب سنة تسعین و أربعمائة و أخبرنی الشیخ الفقیه أبو عبد الله الحسن بن هبة الله بن رطبة عن الشیخ المفید أبی علی عن والده فیما سمعته یقرأ علیه بمشهد مولانا السبط الشهید أبی عبد الله الحسین بن علی صلوات الله علیه فی المحرم من سنة ستین و خمس مائة.

ص: 76


1- هو اقدم کتاب صنف فی الإسلام فی عصر التابعین بعد کتاب علیّ بن أبی رافع، و بذلک حازت الشیعة التقدّم فی التصنیف فی عصر التابعین کما ان لهم ذلک التقدّم فی عهد الصحابة. فحین یری بعض الصحابة تالیف الأحادیث و تدوینها غیر مشروع جمع علیّ بن أبی طالب علیه السلام القرآن و الف کتاب الدیات، و له علیه السلام قبل ذلک فی عصر النبیّ صلّی اللّه علیه و آله تالیف کتابه فی الحدیث باملاء رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله، و الف سلمان کتابه فی حدیث الجاثلیق، و أبو ذر کتابه فی ما جری بعد الرسول.
2- و فی نسخة: ابو البقاء.

و أخبرنی الشیخ المقری أبو عبد الله محمد بن الکال (1)عن الشریف الجلیل نظام الشرف أبی الحسن العریضی عن ابن شهریار الخازن عن الشیخ أبی جعفر الطوسی.

و أخبرنی الشیخ الفقیه أبو عبد الله محمد بن علی بن شهرآشوب قراءة علیه بحلة الجامعین فی شهور سنة سبع و ستین و خمس مائة عن جده شهرآشوب عن الشیخ السعید أبی جعفر محمد بن الحسن الطوسی رضی الله عنه قال حدثنا ابن أبی جید عن محمد بن الحسن بن أحمد بن الولید و محمد بن أبی القاسم الملقب بماجیلویه عن محمد بن علی الصیرفی عن حماد بن عیسی عن أبان بن أبی عیاش عن سلیم بن قیس الهلالی.

قال الشیخ أبو جعفر و أخبرنا أبو عبد الله الحسین بن عبید الله الغضائری قال أخبرنا أبو محمد هارون بن موسی بن أحمد التلعکبری رحمه الله قال أخبرنا علی بن همام بن سهیل قال أخبرنا عبد الله بن جعفر الحمیری عن یعقوب بن یزید و محمد بن الحسین بن أبی الخطاب و أحمد بن محمد بن عیسی عن محمد بن أبی عمیر عن عمر بن أذینة عن أبان بن أبی عیاش عن سلیم بن قیس الهلالی.

قال عمر بن أذینة دعانی ابن أبی عیاش فقال لی رأیت البارحة رؤیا أنی لخلیق أن أموت سریعا إنی رأیتک الغداة ففرحت بک إنی رأیت اللیلة سلیم بن قیس الهلالی فقال لی یا أبان إنک میت فی أیامک هذه فاتق الله فی ودیعتی و لا تضیعها و ف لی بما ضمنت من کتمانک و لا تضعها إلا عند رجل من شیعة علی بن أبی طالب صلوات الله علیه له دین و حسب فلما بصرت بک الغداة فرحت برؤیتک و ذکرت رؤیای سلیم بن قیس.

لما قدم الحجاج العراق سأل عن سلیم بن قیس فهرب منه فوقع إلینا بالنوبندجان (2)متواریا فنزل معنا فی الدار فلم أر رجلا کان أشد إجلالا لنفسه و لا أشد اجتهادا و لا أطول بغضا للشهوة منه و أنا یومئذ ابن أربع عشرة سنة قد قرأت القرآن و کنت أسأله فیحدثنی عن أهل بدر فسمعت منه أحادیث کثیر عن عمر بن أبی سلمة ابن

ص: 77


1- و فی نسخة: المکال.
2- قال الفیروزآبادی: النوبندجان بفتح النون و الباء و الدال المهملة قصبة کورة سابور. و قال ایضا: سابور کورة بفارس مدینتها نوبندجان.

أم سلمة زوجة النبی صلی الله علیه و آله و عن معاذ بن جبل و عن سلمان الفارسی و عن علی و أبی ذر و المقداد و عمار و البراء بن عازب ثم أسلمنیها و لم یأخذ علی یمینا فلم ألبث أن حضرته الوفاة فدعانی فخلا بی و قال یا أبان قد جاورتک فلم أر منک إلا ما أحب و إن عندی کتبا سمعتها عن الثقات و کتبتها بیدی فیها أحادیث لا أحب أن تظهر للناس لأن الناس ینکرونها و یعظمونها و هی حق أخذتها من أهل الحق و الفقه و الصدق و البر عن علی بن أبی طالب صلوات الله علیه و سلمان الفارسی و أبی ذر الغفاری و المقداد بن الأسود و لیس منها حدیث أسمعه من أحدهم إلا سألت عنه الآخر حتی اجتمعوا علیه جمیعا و أشیاء بعد سمعتها من غیرهم من أهل الحق و إنی هممت حین مرضت أن أحرقها فتأثمت من ذلک و قطعت به فإن جعلت لی عهد الله و میثاقه أن لا تخبر بها أحدا ما دمت حیا و لا تحدث بشی ء منها بعد موتی إلا من تثق به کثقتک بنفسک و إن حدث بک حدث أن تدفعها إلی من تثق به من شیعة علی بن أبی طالب صلوات الله علیه ممن له دین و حسب فضمنت ذلک له فدفعها إلی و قرأها کلها علی فلم یلبث سلیم أن هلک رحمه الله فنظرت فیها بعده و قطعت بها و أعظمتها و استصعبتها لأن فیها هلاک جمیع أمة محمد صلی الله علیه و آله من المهاجرین و الأنصار و التابعین غیر علی بن أبی طالب و أهل بیته صلوات الله علیهم و شیعته فکان أول من لقیت بعد قدومی البصرة الحسن بن أبی الحسن البصری و هو یومئذ متوار من الحجاج و الحسن یومئذ من شیعة علی بن أبی طالب صلوات الله علیه من مفرطیهم نادم متلهف علی ما فاته من نصرة علی علیه السلام و القتال معه یوم الجمل فخلوت به فی شرقی دار أبی خلیفة الحجاج بن أبی عتاب فعرضتها علیه فبکی ثم قال ما فی حدیثه شی ء إلا حق قد سمعته من الثقات من شیعة علی صلوات الله علیه و غیرهم.

قال أبان فحججت من عامی ذلک فدخلت علی علی بن الحسین علیهما السلام و عنده أبو الطفیل عامر بن واثلة صاحب رسول الله صلی الله علیه و آله و کان من خیار أصحاب علی علیه السلام و لقیت عنده عمر بن أبی سلمة ابن أم سلمة زوجة النبی صلی الله علیه و آله فعرضته علیه و عرضت علی علی بن الحسین صلوات الله علیه ذلک أجمع ثلاثة أیام کل یوم إلی اللیل و یغدو

ص: 78

علیه عمر و عامر فقرأته علیه ثلاثة أیام فقال لی صدق سلیم رحمه الله هذا حدیثنا کله نعرفه و قال أبو الطفیل و عمر بن أبی سلمة ما فیه حدیث إلا و قد سمعته من علی صلوات الله علیه و من سلمان و من أبی ذر و المقداد.

قال عمر بن أذینة ثم دفع إلی أبان کتب سلیم بن قیس الهلالی و لم یلبث أبان بعد ذلک إلا شهرا حتی مات.

فهذه نسخة کتاب سلیم بن قیس العامری دفعه إلی أبان بن أبی عیاش و قرأه علی و ذکر أبان أنه قرأه علی علی بن الحسین علیهما السلام فقال علیه السلام صدق سلیم هذا حدیثنا نعرفه انتهی.

و أقول سیأتی تمام ذلک فی کتاب الفتن و سنورد سائر مفتتحات الکتب و أسانیدها فی المجلد الخامس و العشرین إن شاء الله تعالی و حیث فرغنا مما أردنا إیراده فی مقدمة الکتاب فلنذکر فهرست ما اشتمل علیه کتابنا من الکتب و ترتیبها ثم لنشرع فی إیراد المقاصد فی الأبواب و لا حول و لا قوة إلا بالله و علیه التوکل و إلیه المآب.

**[ترجمه]ابن شهر آشوب در مناقب گوید: «بعد از آنکه اهل علم و دین اجازه شنیدن، قرائت، کتابت و مناوله را به من دادند، تا جایی که روایت من از آنان صحیح بوده و می توانم بگویم به من حدیث گفته یا خبر داده یا روایت کرده یا شنیده ام، در پی اجازه فوق بود که کتاب مناقب را تألیف نمودم.»

«اسناد کتاب های اهل سنت»

طریق اهل سنت به بخاری: از طریق زیر صحیح است: «از ابو عبدالله محمد بن فضل صاعدی فراوی و از ابو عثمان سعید بن عبدالله عیار معلوکی و از جنازی همه از ابو میثم کشمیفی، از ابو عبدالله محمد فربری، از محمد بن اسماعیل بن مغیره بخاری، و از ابو الوقت عبدالاول بن عیسی سنجری، از داودی، از سرخسی، از فربدی، از بخاری.»

طریق ما به مسلم چنین است: «از فراوی، از ابوالحسین عبدالغافر فارسی نیشابوری، از ابو احمد محمد بن عمرویه جلودی، از ابو اسحاق ابراهیم بن محمد فقیه، از ابوالحسین مسلم بن حجاج نیشابوری.»

اسناد ترمذی چنین است: «از ابو سعید محمد بن احمد صفار اصفهانی، از ابو قاسم خزاعی، از ابو سعید بن کلیب شاشی، از ابو عیسی محمد بن عیسی بن سوره ترمذی.

اسناد دارقطنی چنین است: »از ابوبکر محمد بن علی بن یاسر جیانی، از منصوری، از ابوالحسن مهرابی، از ابوالحسن علی بن مهدی دارقطنی.

اسناد «معرفة اصول الحدیث» چنین است: از عبدالطیف بن ابو سعد بغدادی اصفهانی، از ابوعلی حداد، از حاکم ابو عبدالله محمد بن عبدالله نیشابوری ابن ربیع.

اسناد «الموطا» چنین است: «از قازبی و ازمعی، از یحیی بن یحیی، از طریق محمد بن حسن، از مالک بن انس اصبحی.»

ص: 62

اسناد «مسند ابو حنیفه» چنین است: «از ابوالقاسم بن صفوان موصلی، از احمد بن طوق، از نصر بن مرخی، از ابوالقاسم شاهد عدل.»

اسناد «مسند شافعی» چنین است: «از جیانی، از ابوالقاسم صوفی، از محمد بن علی ساوی، از ابو عباس اصم، از ربیع، از محمد بن ادریس شافعی.»

اسناد «مسند احمد» و «فضائل» چنین است: «از ابو سعد بن عبدالله دجاجی، از حسن بن علی المذهب، از ابوبکر بن مالک قطیفی، از عبدالله بن احمد بن محمد بن حنبل، از پدرش.

اسناد «مسند ابویعلی» چنین است: «از ابوالقاسم شحامی، از ابو سعید کنجرودی، از ابو عمرو جبری، از ابویعلی احمد مثنی موصلی.»

اسناد «تاریخ» خطیب چنین است: «از عبدالرحمن بن بهریق قزاز بغدادی، از خطیب ابوبکر ثابت بغدادی.

اسناد «تاریخ» نسوی چنین است: «از ابو عبدالله مالکی، از محمد بن حسین بن فضل قطان، از درستویه نخعی، از یعقوب بن سفیان نسوی.»

اسناد طبری چنین است: «از قطیفی، از ابو عبدالرحمن سلمی، از عمرو بن محمد به اسنادش از محمد بن جریر بن برید طبری و این اسناد تاریخ ابوالحسن احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، اسناد تاریخ علی بن مجاهد، از قطیفی، از سلمی، از ابوالحسن علی بن محمد دلویه قنطری، از مامون بن احمد از عبدالرحمن بن محمد دجاج، از ابن جریح، از ابن مجاهد.»

اسناد دو کتاب «تاریخ» ابوعلی حسن بیهقی سلامی و ابوعلی مسکویه چنین است: «از ابو منصور محمد بن حفده عطاری طوسی، از خطیب ابو زکریا تبریزی با اسناد خودش به آنها.»

اسناد دو کتاب «المبتدأ» تألیف وهب بن منبه یمانی و ابو حذیفه چنین است: «قطیفی از ثعلبی، از محمد بن حسن ازهری، از حسن بن محمد عبدی، از عبدالمنعم بن ادریس، از آن دو روایت کرد.»

ص: 63

اسناد «اغانی» چنین است: «از فصیحی، از عبدالقاهر جرجانی، از عبدالله بن حامد، از محمد بن محمد، از علی بن عبدالعزیز یمانی، از ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی و این اسناد فتوح اعثم کوفی است.»

اسناد «سنن سجستانی» چنین است: «از ابوالحسن انبوسی، از ابوالعباس ابوعلی تستری، از هاشمی، از لؤلؤی، از ابوداود سلیمان بن اشعث سجستانی.»

اسناد «سنن اللالکائی» چنین است: «از ابوبکر احمد بن علی طرثیثی، از ابوالقاسم هبة الله بن حسین طبری لالکائی.»

اسناد «سنن ابن ماجه» چنین است: «از ابن ناظر بغدادی، از مقری قزوینی، از ابن طلحه بن منذر، از ابوالحسن قطان، از ابو عبدالله برقی، از ابوالقاسم بن احمد خزاعی، از هیثم بن کلیب شاشی، از ابو عیسی ترمذی و این اسناد شرف المصطفی از ابو سعید خرگوشی است.»

اسناد «حلیة الأولیاء» چنین است: «از عبداللطیف اصفهانی، از ابوعلی حداد، از ابو نعیم احمد بن عبدالله اصفهانی.»

اسناد «احیاء علوم الدین» چنین است: «از احمد غزالی، از برادرش ابو حامد محمد بن محمد غزالی طوسی.»

اسناد «العقد» چنین است: «از محمد بن منصور سرخسی، از کسی که آن را از ابوعبد ربه اندلسی روایت کرده است.»

اسناد «فضائل سمعانی» چنین است: «از شهرآشوب بن ابو نصر بن ابوجیش سروی پدر بزرگم، از ابو مظفر عبدالملک سمعانی.»

اسناد «فضائل بن شاهین» چنین است: «از ابو عمرو صوفی، از قاضی ابو محمد مزیدی، از ابو حفص عمر بن شاهین مروزی.»

اسناد «فضائل زعفرانی» چنین است: «از یوسف بن آدم مراغی با سلسله سند تا محمد بن صباح زعفرانی می رسد.»

اسناد «فضائل عکبری» چنین است: «از ابو منصور ماشاده اصفهانی، از استادانش، از عبدالملک بن عیسی عکبری.»

ص: 64

اسناد «مناقب ابن شاهین» چنین است: «از منتهی ابن ابو زید بن کیابکی جبنی جرجانی، از سید جلیل القدر مرتضی موسوی، از مصنف.»

اسناد «مناقب ابن مردویه» چنین است: «از ادیب ابوالعلاء، از پدرش ابوالفضل حسن بن زید، از ابوبکر بن مردویه اصفهانی.»

اسناد «امالی حاکم» چنین است: «از مهدی بن ابو حرب حسنی جرجانی، از حاکم نیشابوری.»

اسناد «مجموع» ابن عقده ابوالعباس احمد بن محمد و «معجم» ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی از طریق روایت من چنین است: «از ابوالعلاء عطار همدانی به اسناد ایشان از آن دو نفر.»

اسناد «الوسیط» و کتاب «اسباب النزول» چنین است: «از ابوالفضائل محمد یهینی، از ابوالحسن علی بن احمد واحدی.»

اسناد «معرفة الصحابه» چنین است: «از عبداللطیف بغدادی، از پدرش ابو سعید، از ابو یحیی بن منده، از پدرش.»

اسناد «دلائل النبوة» و «الجامع» چنین است: «از حسین بن عبدالله مروزی، از ابوالنصر عاصمی، از ابوالعباس بغوی، از ابوبکر احمد بن حسین بیهقی.»

اسناد «احادیث علی بن احمد جوهری» و «احادیث شعبة بن حجاج» چنین است: «از محمد بغوی، از جراحی، از محبوی، از ابو عیسی، از کسی که حدیث را از آن دو نفر روایت کرده است.»

اسناد «المغازی» چنین است: «از کرمانی، از ابوالحسن قدوسی، از حسین بن صدیق زورعنجی، از محمد بن اسحاق واقدی.»

اسناد «البیان و التبیین» و «الغرة و الفتیا» چنین است: «از کرمانی، از ابو سهل انماطی، از احمد بن محمد، از ابو عبدالله بن محمد خازن، از علی بن موسی قمی، از عمرو بن بحر جاحظ.»

اسناد «غریب القرآن» چنین است: «از قطیفی، از پدرش، از ابوبکر محمد بن عزیز عزیزی سجستانی.»

اسناد «شوف عروس» چنین است: «از قاضی، از ابو عبدالله دامغانی.»

ص: 65

اسناد «عیون المجالس» چنین است: «از قطیفی، از ابو عبدالله طاهر بن محمد بن احمد خریلوی.»

اسناد «المعارف» و «عیون الأخبار» و «غریب الحدیث» و «غریب القرآن» چنین است: «از کرمانی، از پدرش، از پدر بزرگش، از محمد بن یعقوب، از ابوبکر مالکی، از عبدالله بن مسلم بن قتیبه.»

اسناد «غریب الحدیث» چنین است: «از قطیفی، از سلمی، از ابو محمد دعلج، از ابو عبیدالقاسم بن سلام و این اسناد «الکامل» ابوالعباس مبرد است.»

اسناد «نزهه القلوب» چنین است: «از قطیفی و شهرآشوب پدر بزرگ هر دو از ابو اسحاق ثعلبی.»

اسناد «اعلام النبوه» چنین است: «از عمر بن حمزه علوی کوفی، از کسی که از وی روایت نموده از قاضی ابوالحسن ماوردی.»

اسناد «الإبانه» و کتاب «اللوامع» چنین است: «از مهدی بن ابو حرب حسنی، از ابو سعید احمد بن عبدالملک خرگوشی.»

اسناد «دلائل النبوه» و کتاب «جوامع الکلم» چنین است: «از عبدالعزیز، از احمد حلوانی، از ابوالحسن بن محمد فارسی، از ابوبکر محمد بن علی بن اسماعیل قفال شاشی.»

اسناد «نزهه الأبصار» چنین است: «از شهرآشوب، از قاضی ابومحاسن رویانی، از ابوالحسن علی بن مهدی مامطیری.»

اسناد «المحاضرات من باب المفردات» چنین است: «از هیثم شاشی، از قاضی، از بزی، از ابوبکر بن علی خزاعی، از ابوالقاسم راغب اصفهانی.

اسناد «الإبانه» چنین است: «از الفزاری، از ابو عبدالله جوهری، از قطیفی، از عبدالله بن احمد بن حنبل، از پدرش، از ابو عبدالله محمد بن بطه عکبری.»

اسناد «قوت القلوب» چنین است: «از قطیفی، از پدرش، از ابوالقاسم حسن بن محمد، از ابو یعقوب یوسف بن منصور سیاری.»

اسناد «الترغیب و الترهیب» چنین است: «از ابوالعباس احمد اصفهانی، از ابوالقاسم اصفهانی.»

ص: 66

اسناد «کتاب ابوالحسن مدائنی» چنین است: «از قطیفی، از ابوبکر محمد بن عمر بن حمدان، از ابراهیم بن محمد بن سعید نحوی.»

اسناد «الدارمی» و «اعتقاد اهل السنة» چنین است: از ابو حامد محمد بن محمد، از زید بن حمدان منوچهری، از علی بن عبدالعزیز اشنهی و حدیث کرد ما را محمود بن عمر زمخشری به کتاب «الکشاف» و «الفائق» و «ربیع الأبرار» و خبر داد مرا کباشین و نمیر شهردار دیلمی به «الفردوس» و «زاد المسافر» و مکاتبه کرد با من موفق بن احمد مکی خطیب خوارزم به «الاربعین» و روایت کرد برای من قاضی ابوالسعادات «الفضائل» را و مناوله کرد مرا ابو عبدالله محمد بن احمد نطنزی «الخصائص العلویه» را و اجازه داد برایم ابوبکر محمد بن مؤمن شیرازی روایت کتاب «ما نزل من القرآن فی علی علیه السّلام» و بسیاری اوقات ابوالغرین کلاش عکبری و ابوالحسن عاصمی خوارزمی و یحیی بن سعدون قرطی و امثال ایشان به سوی من سند داد.»

اما سندهای کتاب های تفسیری و معانی که آنها را در کتاب «الأسباب النزول» ذکر کرده ام و کتاب های تفسیری عبارتند: از تفسیر بصری، طبری، قشیری، زمخشری، جبائی، طائی، سدی، واقدی، واحدی، ماوردی، کلبی، ثعلبی، والبی، قتاده، قرطی، مجاهد، خرگوشی، عطاء بن ریاح، عطاء خراسانی، وکیع، ابن جریح، عکرمه، نقاشی، ابوالعالیه، ضحاک، ابن عیینه، ابو صالح، مقاتل، قطان، سمان، یعقوب بن سفیان، اصم، زجاج، فراء، ابوعبید، ابوالعباس، نجاشی، دمیاطی، عوفی، نهدی، ثمالی، ابن فورک و ابن حبیب.

و اما اسناد کتاب های اصحاب ما؛ پس بسیاری آنها از شیخ ابو جعفر طوسی است که ما را به آن ابوالفضل داعی بن علی حسینی سروی، ابوالرضا فضل الله بن علی حسینی کاشانی، عبدالجلیل بن عیسی بن عبدالوهاب رازی، ابوالفتوح احمد بن

ص: 67

حسین بن علی رازی، محمد و علی پسران علی بن عبدالصمد نیشابوری، محمد بن حسن شوهانی، ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی، ابو جعفر محمد بن علی بن حسن حلبی، مسعود بن علی صوابی، حسین بن احمد بن علی بن طحال مقدادی، علی بن شهرآشوب سروی، حدیث کرده اند. پدرم تماماً از دو شیخ بزرگوار صاحب افاده، ابوعلی حسن بن محمد بن حسن طوسی و ابوالوفاء عبدالجبار بن علی مقری رازی از شیخ طوسی حدیث کرده است.

و منتهی بن ابوزید بن کبابکی حسینی گرگانی، محمد بن حسن فتال نیشابوری و پدر بزرگم شهرآشوب نیز از وی به طریق سماع و قرائت و مناوله و اجازه، بسیاری از کتاب ها و روایاتش را نیز به ما حدیث کرد.

اما اسناد کتاب های سید مرتضی و سید رضی و روایات آنها چنین است: از سید ابوالصمصام

ص: 68

ذوالفقار بن معبد حسنی مروزی، از ابو عبدالله محمد بن علی حلوانی از آن دو و به روایت خودم از سید منتهی، از پدرش ابوزید و از محمد بن علی فتال فارسی، از پدرش حسن که آن هر دو از مرتضی روایت کرده اند که منتهی و فتال با قرائت پدر آن دو بر وی نیز شنیده است آن چیزی را که ما از قاضی حسن استرآبادی، از ابن معافی بن قدامه، از وی نیز شنیدیم، و آنچه برای ما صحیح است، روایت آن از طریق شیخ ابو جعفر از ایشان است و سید منتهی از پدرش، از سید رضی روایت کرده است.

اما اسناد کتاب های شیخ مفید چنین است: از ابو جعفر و ابوالقاسم فرزندان کمیح، از پدرشان، از ابن براج، از شیخ و از طریق ابو جعفر طوسی ایضا از شیخ مفید.

اما اسناد کتاب های ابو جعفر بن بابویه از محمد و علی، پسران علی بن عبدالصمد، از پدر ایشان، از ابوالبرکات علی بن حسین حسینی خوزی، از ابو جعفر بن بابویه و همچنین است اسناد روایات ابو جعفر طوسی.

اما اسناد کتاب های ابن شاذان، ابن فضال، ابن ولید، ابن حاسر، علی بن ابراهیم، حسن بن حمزه، کلینی، صفوانی، عبدکی، فلکی و غیر ایشان. پس آن بنا بر چیزی است که ابو جعفر طوسی در کتاب فهرست به آن تصریح نموده است.

و فتال به «التنویر فی معانی التفسیر» و به کتاب «روضة الواعظین و بصیرة المتعظین» مرا حدیث کرد .

و طبرسی مرا به کتاب «مجمع البیان لعلوم القرآن» و به کتاب «اعلام الوری باعلام الهدی» خبر داد.

و ابوالفتوح روایت کتاب «روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن» را برایم اجازه داد و ابوالحسن بیهقی «حلیه الأشراف» را برایم مناوله کرد و آمُدِی روایت «غرر الحکم» را برایم اجازه داد.

تعداد نسخه های کتاب «احتجاج» طبرسی فراوان است

ص: 69

و علماء بر آن توافق نظر دارند و نیازمند تذکر نیست. و نسخه ای که من به خط ابوطالب طبرسی مؤلف احتجاج یافتم، جزئی از کل است و خدا می داند که جز اعتراف به عجز و تقصیر چاره ندارم، چنان که ابوالجوائز گفته:

روایت کردم ولی گویا روایت نکرده ام، چگونه ادعای روایت کنم، در حالی که به آخر نرسیده ام

کارهای ما دارای اهدافی است که پایان می پذیرد، هر چند طولانی باشد، ولی علم نهایت ندارد

و من در این کتاب راه اختصار را برگزیده و فقط متون اخبار را آورده ام و از طولانی کردن و زیاده گویی پرهیز نمودم و نخواستم از ظواهر بر معنای آن استدلال کنم.

اسناد روایات را به دلیل اشاره ام به راویان و طرق اخبار و کتبی که از آنها روایت نقل کرده ام، حذف نمودم، زیرا با توجه به مطلب فوق، اخبار از مرسل بودن

خارج و ملحق به اخبار مسند می گردد و بعلاوه اینکه شهرت اخبار نیز دلیل حذف اسناد بوده است.

گاهی برخی اخبار در بعضی دیگر تداخل می نمایند و ما روایت مورد نیاز را مختصر یا روایتی را که لفظ آن اندک باشد بر می گزینیم. گاهی برخی اخبار غریب و از ذهن عادی دور است و از جایگاه دوری رسیده یا نامأنوس است که محتاج به تأویل می باشد که این اخبار بر چند دسته اند:

1) برخی موافق قرآنند.

2) برخی را گروه زیادی روایت کرده اند، تا جایی که علم ضروری و لازم العمل گردیده است.

3) آثار بعضی باقی مانده که به صورت دیداری یا شنیداری است.

4) بعضی را شاعران یا شاعران شعرباف و ضعیف به صورت شعر در آورده اند تا آنها را در مجالس بخوانند. در نتیجه مناقب اهل بیت اجماعاً آشکار است و اجماع آنان هم حجت است و مخالفان اهل بیت علیه السّلام نیز به ناچار، زبان به مناقب اهل بیت علیهم السّلام گشوده اند و قادر بر انکار نیستند، زیرا راویان و ثقات آنان نیز مناقب اهل بیت را بیان کرده اند. بعلاوه اینکه روایات فضایل اهل بیت، نزد شیعه متواتر است و این خود نوعی معجزه و پندی برای پندگیران است، در نتیجه شیعه در نقل روایات موفق و دشمنان اهل بیت مأیوس و تحت تأثیر شیعه قرار دارند. (به خاطر همان روایاتی را که خود روایت می کنند)، این روایات متواتر، خود دلیل حقانیت مذهب شیعه و حجتی بر مخالفین آنها است که این خود یادآوری بر تذکرپذیران و لطف خداوند است.

پایان گفتار مؤلف کتاب مناقب که ما در اینجا آن را ذکر کردیم.

آنچه که در آغاز تفسیر امام عسکری علیه السّلام آمده، چنین است: شیخ ابوالفضل شاذان بن جبرئیل بن اسماعیل قمی گفت که بر ما حدیث گفت سید محمد بن شراهتک حسنی جرجانی، از سید ابو جعفر

ص: 70

مهتدی بن حارث حسینی مرعشی، از شیخ صدوق ابو عبدالله جعفر بن محمد دوریستی، از پدرش، از شیخ فقیه ابو جفعر محمد بن علی بن بابویه قمی که وی گفت به ما گزارش داد ابوالحسن محمد بن قاسم استرآبادی خطیب رحمه الله که گفت به من حدیث نمود ابو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن علی بن محمد بن سیار که هر دو از امامیه اند، گفتند که پدران ما امامی مذهب بودند و در حکومت حسن بن زید علوی که لقب داعی الی الحق داشته و امام زیدیه بود و خیلی به حرف زیدیه گوش می داد و به خاطر سخن چینی آنان مردم را می کشت و از طرفی زیدیه در استر آباد غالب بودند، لذا ما ترسیدیم و با اهل و عیال نزد امام عسکری علیه السّلام رهسپار شدیم.

پس در کاروان سرایی منزل گزیدیم و از امام اجازه ورود خواستیم. وقتی ایشان ما را دیدند، فرمودند: «آفرین بر کسانی که به دامان ما پناه آورده اند! خداوند کوشش شما را پذیرفت، دشمنان شما را کفایت نموده و شما را از ترس آنان در امنیت قرار داد. برگردید که جان و مال شما در امان است.» ما از فرمایش ایشان در شگفت ماندیم، با اینکه شکی در راستگویی آن حضرت نداشتیم، عرض کردیم: «ای امام! چه دستور می فرمایید؟ چه کار کنیم؟ چگونه به شهری که از آنجا فرار کردیم برگردیم، در حالی که حاکم آن شهر به سرعت دنبال ما بوده و عذاب او نیز بر ما شدید خواهد بود؟» حضرت فرمود: دو فرزند خود را نزد من بگذارید تا با آموختن علم نزد من، به شرافت رسند. از سخن چینان نهراسید، همچنین از شکنجه حاکم نترسید که خداوند پشت سخن چینان را به شدت می شکند و آنها را محتاج شفاعت شما نزد حاکمی خواهد کرد که از او گریخته اید.»

ابو یعقوب و ابو حسن می گویند: آنها دستور امام را پذیرفتند و ما را نزد وی گذاشته و خود رفتند. ما نزد امام رفت و آمد داشتیم

ص: 71

و امام مانند پدر مهربان و خویشاوندان بسیار نزدیک با ما برخورد می کرد.

روزی به ما فرمود: «وقتی به شما گزارش رسد که خداوند پدران شما را کفایت و دشمنانشان را ذلیل کرد و وعده من به آنها راست بود، من شکر خداوند را در این قرار می دهم که به شما تفسیر قرآن را که مشتمل بر بعضی اخبار آل محمد علیه السّلام است آموختم و به این جهت عظمت و شرافت شما بالا می رود.»

راوی می گوید: ما خوشحال شدیم و عرض کردیم: «ای فرزند رسول خدا! ما حالا بر جمیع علوم قران و معانی آن دست یافته ایم؟» حضرت فرمود: «هرگز

چنین نیست! زیرا امام صادق همین چیزهایی را که به شما آموختم، به یکی از اصحابش آموخت و آن صحابی خوشحال شد و عرض کرد که آیا همه علوم قرآن را آموختم؟ امام فرمود: خیر! قطعاً خیر بسیار و فضیلت زیادی را به دست آوردی، ولی باز هم مقداری بسیار بسیار اندک از علم قرآن است. چنان که خداوند در قرآن مجید فرموده: «قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکَلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً» - . کهف/ 109 - {بگو اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعا دریا پایان می یابد، هر چند نظیرش را به مدد [آن] بیاوریم.}

و فرمود: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ» - . لقمان/ 27 - {و اگر آنچه درخت در زمین است قلم باشد و دریا را هفت دریای دیگر به یاری آید، سخنان خدا پایان نپذیرد.}

این علم معانی قرآن است و آنچه به من از عجایب و شگفتی های آن به تو سپردم، مشتی از خروار است. ولی آن مقداری که آموختی، خداوند به تو تفضل فرمود، و تو را بر هر کس که مانند علم و فهم تو ندارد، فضیلت داد.»

آن دو نفر در ادامه می گویند: ما نزد حضرت بودیم، تا اینکه قاصدان از نزد پدر ما نامه ای آوردند که در آن چنین نوشته شده بود: «حسن بن زید علوی، مردی را به جهت سخن چینی زیدیه کُشت و مالش را ربود، اما نامه هایی از سرزمین های تحت فرمان زیدیه رسید که همراه با ملامت و سرزنش شدید بود و در این نامه آمده بود که آن مقتول، از بهترین افراد زیدی مذهب در روی زمین بوده و سخن چینان که تحمل فضیلت و ثروت او را نداشته، از او سخن چینی کرده اند. حاکم زیدی از قاصدان تشکر کرد و دستور داد تا بینی و گوش سخن چینان را ببرند و بعضی را چنین کردند و بعضی هم فرار کردند. حاکم علوی از کرده اش پشیمان شده و استغفار کرد و اموال ارزشمندی را صدقه داد و اموال مقتول را به ورثه اش بازگرداند و چند برابر دیه به آنان داد و حلالیت طلبید. ورثه مقتول گفتند: از بابت دیه شما را حلال

نمودیم، ولی خون مربوط به خود مقتول است (یعنی بماند در روز قیامت). علوی نذر کرد که از این به بعد، به خاطر مذهب کسی، متعرض وی نشود.»

در نامه پدر آن دو نفر آمده بود که:

ص: 72

«حسن بن زید یکی از افراد مورد اعتمادش را به همراه نامه و انگشترش به امانت نزد ما فرستاد، بازگرداندن اموال ما را ضمانت و کمبود آن را جبران کرد و ما داریم به شهر خودمان بازمی گردیم. وعده های امام عسکری علیه السّلام نیز به وقوع پیوسته است.» حضرت فرمود: «همانا وعده خداوند حق است.»

در روز دهم نامه پدران ما رسید که در آن آمده بود حاکم زیدی به جمیع وعده هایش وفا کرده و به ما دستور دادند که ملازم امام پر برکت و راستگو باشیم. وقتی امام علیه السّلام شنید، فرمود: «گاه آن رسیده است که طبق وعده، به شما تفسیر قرآن بگویم و شما وظیفه دارید هر روز چیزی از آن را بنویسید. ملازم و مواظب من باشید تا خداوند شما را به بهره مندی فراوان رساند.

مؤلف: در بعضی نسخه ها در اول سند چنین آمده است: «محمد بن علی بن محمد بن جعفر بن دقاق گفت: دو شیخ فقیه ابوالحسن محمد بن احمد بن علی بن حسن بن شاذان و ابو محمد جعفر بن احمد بن علی قمی رحمهم الله گفتند، حدیث کرد ما را شیخ فقیه ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه رحمهم الله...» تا آخر آنچه گذشت.

شیخ صدوق در اول کتاب «کمال الدین» چنین فرموده است: شیخ فقیه ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه رحمه الله مصنف این کتاب گوید: آنچه باعث شد من این کتاب را تالیف کردم، این است که چون به اندازه حاجت توفیق زیارت مولایم امام ابوالحسن الرضا صلوات اللَّه و سلامه علیه را دریافتم و در برگشت به نیشابور اقامت کردم، بسیاری از شیعیان را که نزد من رفت و آمد می کردند دیدم که در موضوع غیبت حیرانند و در امر امام قائم علیه السّلام در اشتباهند و از راه راست به رای و قیاس برگشته اند. من تلاش فراوان کردم که آنها را به حق ارشاد کنم و به راه درست برگردانم و در این باره به اخبار درستی تمسک می کردم که در این باره از پیغمبر و خاندان معصومش صلّی اللَّه علیه و آله و سلم

رسیده بود. تا اینکه شیخ بزرگواری از دانشمندان قم که اهل فضل و علم و شخصیت بود، از بخارا مراجعت کرد و به ما وارد شد. من از دیر زمانی آرزوی ملاقات او را در دل داشتم و شیفته دیدار او بودم، چرا که مردی دیندار و درست نظر و خوش عقیده بود. او شیخ نجم الدین ابو سعید محمد بن حسن بن محمد بن احمد بن علی بن صلت قمی ادام اللَّه توفیقه

ص: 73

و رضی اللَّه عنه بود و پدر من رضی اللَّه عنه، از جدش محمد بن احمد بن علی بن صلت روح اللَّه روحه روایت می کرد و شاگردی او را داشت و علم و عمل و زهد و فضل و عبادت او را می ستود. و احمد بن محمد بن عیسی با آن فضل و جلالت رتبه خود، از ابی طالب عبدالله بن صلت قمی رضی اللَّه عنه روایت می کرد و زنده بود تا محمد بن حسن صفار او را درک کرد و از او اخذ روایت کرد. چون خدای تعالی ذکره مرا به خدمت این بزرگواری که از این خاندان والامقام بود پیروزمند ساخت و ملاقات او را نصیبم کرد و مرا به برادری او گرامی داشت و به دوستی و صفای او بر من بخشش کرد، او را شکرگزاری کردم. در این میان که یک روز برای من صحبت می کرد، یادآور شد که در شهر بخارا یکی از بزرگان فلاسفه و منطق را دیدار کرده است و درباره قائم علیه السّلام سخنی از او شنیده است که او را سرگردان کرده و راجع به طول غیبت و بی خبری از ایشان، وی را در شک انداخته است. من در اثبات وجود امام زمان چند فصل به او تذکر دادم و درباره غیبت آن حضرت، از گفتار پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السّلام اخباری روایت کردم که به وسیله آنها خاطرش آرام شد و آن شک و تردید و شبهه ای که به دلش راه یافته بود، زائل گردید و آنچه از اخبار صحیحه را که از من شنید، به سمع و طاعت و قبول و تسلم پذیرفت و از من خواست که در این موضوع کتابی تالیف کنم. من خواهش او را پذیرفتم و به او وعده دادم که چون خدا برگشت مرا به وطن و قرارگاهم شهر ری فراهم سازد، آنچه خواسته او است جمع آوری می کنم. در این میانه یک شب که درباره خانواده و فرزندان و برادران و زندگی پر نعمتی که در شهر ری واگذاشتم اندیشه می کردم، به ناگاه خواب بر من غلبه کرد. در خواب دیدم گویا در مکه هستم و گرد خانه محترم خدا طواف می کنم و در دوره هفتم نزد حجرالاسود آمده ام و آن را می سایم و می بوسم و می گویم: امانتی ادیتها و

میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافات. {امانتم را ادا کردم و به عهد و میثاقم عمل کردم تا تو برای من به وفا گواهی دهی} در این وقت مولای خود قائم صاحب الزمان علیه السّلام را دیدم که بر در خانه کعبه ایستاده است. من دلباخته و پریشان خاطر به او نزدیک شدم. آن حضرت از رخساره من به فراست خود راز درونم را دانست. بر او سلام دادم و به من جواب داد و فرمود: چرا درباره غیبت کتابی تألیف نمی کنی تا اندوه دلت را ببرد؟ عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه! درباره غیبت چیزهایی تالیف کرده ام. فرمود: آنها بدین روش مطلوب نیستند که من دستور آن را می دهم. اکنون مستقلا کتابی درباره غیبت تالیف کن و غیبت پیغمبران علیهم السلام را در آن درج کن.

ص: 74

سپس آن حضرت صلوات اللَّه علیه رفت و من هراسان از خواب برخاستم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و درد دل کردن و شکایت نمودن به درگاه خدا گذرانیدم. و چون صبح کردم، برای امتثال امر ولی خدا علیه السّلام و حجت او آغاز به تالیف این کتاب نمودم، در حالی که از خدا جویای کمک بودم و بر او توکل کردم و از تقصیرات خود آمرزش خواستم. «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» - . هود/ 88 - {توفیق من جز به [یاری] خدا نیست بر او توکل کرده ام و به سوی او بازمی گردم.}

و شیخ طبرسی در کتاب احتجاج فرموده است: «و اسناد بسیاری از اخبار را به دلائلی چون اجماع، عقل و تواتر در کتب فریقین نیاوردم، به جز احادیث امام حسن عسکری علیه السّلام که در حدّ تواتر باقی احادیث نبود، هر چند از نظر محتوی مانند آنها است. و اسناد آن را فقط در اوّلین جزء آن آوردم، چون اسناد باقی احادیث وارده از آن امام، همان اسناد اوّلی بود که از تفسیر آن جناب نقل نمودم.»

و سپس فرموده: «حدیث کرد مرا سید زاهد و عالم عابد ابو جعفر مهدی بن ابی الحرب الحسینی المرعشی رضی اللَّه عنه و گفت، حکایت کرد به من شیخ الصدوق ابو عبدالله جعفر بن محمد الدوریستی رحمة اللَّه علیه و آن دانا نقل نمود که حدیث کرد به من پدرم محمد بن احمد رحمة اللَّه، و او به طور کامل نقل حکایت و

سند روایت از شیخ السعید ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی رضی اللَّه عنهم نماید، و آن عالم روایت کند از ابوالحسن بن محمد القاسم المفسر الأسترآبادی، و آن فاضل نقل حکایت و سند روایت از دو بزرگ زیرک، ابو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن محمد بن علی السیار نماید، و این دو دانا از صلحای شیعه امامیه و از اتقیای این طایفه رفیعه هستند، و ایشان هر دو بلاواسطه روایت کنند از حضرت ابو محمد حسن العسکری علیه السّلام.»

و شیخ ابن قولویه در آغاز کتاب کامل الزیارت آورده است که: من این کتاب را از اخبار ائمه معصومین علیهم السّلام جمع کردم. از احادیث غیر آنان در این کتاب نیاوردم، زیرا احادیث آنها ما را از احادیث دیگران کفایت می کند. و ما می دانیم که به تمام احادیث ائمه معصومین علیهم السّلام در این مورد و باقی موارد احاطه نداریم، ولی احادیثی را که از طریق راویان موثق از اصحاب ما به ما رسیده است آورده ام و احادیثی را که از معصومین علیهم السّلام توسط راویان ناشناخته روایت شده و آنهایی که به دانش و حدیث مشهور نیستند، در اینجا نیاوردم.

ص: 75

و در آغاز نسخه قدیمی کتاب «عیون اخبار رضا علیه السّلام» سندش را چنین یافتم: «حدیث کرد مرا شیخ امانتدار پدرم ابوحسین علی بن ابی طالب بن محمد بن أبی طالب تمیمی ساکن نجف اشرف و گفت مرا سید یگانه، فقیه، دانشمند، عزت دین، شرف سادات، ابو محمد شرف شاه بن ابوالفتوح محمد بن حسین بن زیاد علوی حسینی افطسی نیشابوری - که خدا مقامش را بلند دارد - در سال 573 در نجف اشرف، هنگامی که در آنجا ساکن بودم مرا روایت کرد و گفت، حدیث کرد مرا شیخ، فقیه، دانشمند، ابوالحسن علی بن عبدالصمد تمیمی در خانه اش به نیشابور در سال 541 و گفت، حدیث کرد مرا سید امام زاهد ابوالبرکات خوزی رحمه الله و گفت، حدیث کرد مرا شیخ امام، دانشمند یگانه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی فقیه مصنف این کتاب رضی الله عنه.»

و باید در اینجا مقدمه کتاب سلیم بن قیس را ذکر کنم که اسنادش چنین است: «خبر داد مرا رئیس پاکدامن، پدر پارسایی هبت الله بن نما بن علی بن حمدون رضی الله عنه در حالی که در خانه اش در حله کتاب بر او می خواندم و هر دو در

آنجا جمع بودیم، در ماه جمای الاول سال 565 و گفت، حدیث کرد مرا شیخ امین عالم ابو عبدالله حسن بن احمد بن طحال مقدادی ساکن نجف اشرف در حالی که کتاب بر وی می خواندم، در مرقد مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام به سال 520 و گفت، حدیث کرد مرا شیخ مفید ابوعلی حسن بن محمد طوسی رضی الله عنه در ماه رجب سال 490 و گفت که خبر مرا شیخ فقیه ابو عبدالله حسن بن هبت الله بن رطبه از شیخ مفید ابوعلی، از پدرش در کتابی که در ماه محرم سال 560 در حرم امام حسین علیه السّلام بر او خوانده و از وی استماع کرده.

ص: 76

و خبر داد مرا شیخ مقری ابوعبدالله محمد بن کال از سید جلیل القدر نظام الشرف ابوالحسن عریضی، از ابن شهریار خازن، از شیخ ابو جعفر طوسی.

و شیخ فقیه ابو عبدالله محمّد بن علی بن شهر آشوب، از قول جدش شهر آشوب و او از قول شیخ سعید ابو جعفر محمد بن حسن طوسی رضی الله عنه در حلّه در سال 567 این کتاب را به من داد و من بر او خواندم و او تصدیقم کرد.»

گفت: ابن ابی جید از محمّد بن حسن بن احمد بن ولید و محمد بن ابی القاسم ملقب به ماجیلویه، از محمد بن علی صیرفی، از حماد بن عیسی، از ابان بن ابی عیاش، از سلیم بن قیس هلالی ما را حدیث کرد و گفت، شیخ ابو جعفر طوسی گفت، ابو عبدالله حسین بن عبیدالله غضائری ما را خبر داد و گفت، ابو محمد هارون بن موسی بن احمد تلعکبری رحمه الله ما را خبر داد و گفت، ابوعلی ابن همام بن سهیل ما را خبر داد و گفت، عبدالله بن جعفر حمیری از یعقوب بن یزید و محمد بن حسین بن ابی خطاب و احمد بن محمد بن عیسی، از محمد بن ابی عمیر، از عمر بن اذینه، از ابان بن ابی عیاش، از سلیم بن قیس هلالی ما را خبر داد. عمر بن اذینه گفت: ابان بن ابی عیّاش یک ماه پیش از مرگش مرا فراخواند و به من گفت: دیشب خوابی دیدم و بر این باورم که به زودی خواهم مرد. امروز صبح که تو را دیدم، خوشحال شدم. دیشب سلیم بن قیس هلالی را در خواب دیدم که به من گفت: «ای ابان! تو در همین روزها خواهی مرد. در مورد امانتم از خدا بترس و آن را ضایع نکن، به پیمانی که هنگام مرگم با من بستی وفا کن و کتابم را همچنان محفوظ و مخفی بدار و آن را فقط نزد فردی از شیعیان علی بن ابی طالب (صلوات اللَّه علیه)

که متدیّن و شناخته شده باشد بگذار.» صبح که چشمم به تو افتاد، از دیدنت خوشحال شدم و یادم آمد که سلیم بن قیس را در خواب دیدم. وقتی حجّاج به عراق آمده بود، به جستجوی سلیم بن قیس پرداخته بود. سلیم از او گریخت و فراری بود که در «نوبندگان» گذرش به ما افتاد و در خانه مان اقامت گزید. من مردی بزرگوارتر و سخت کوش تر و اندوهگین تر از او در زندگی ام ندیده ام؛ مردی که بسیار خواهان گمنامی بود و سخت از شهرت و شناسایی خودش نفرت داشت. من که در آن زمان 14 سال داشتم، قرآن را خوانده بودم و از او می پرسیدم و او برایم از مجاهدان بدر سخن می گفت. از او احادیث بسیاری را از قول عمر بن ابی سلمه پسر

ص: 77

امّ سلمه همسر پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم، معاذ بن جبل، سلمان فارسی، علی بن ابی طالب علیه السّلام، ابوذر، مقداد، عمار و براء بن عازب شنیدم. سلیم از من خواست که آنچه را از او شنیده ام پنهان دارم، ولی در این مورد از من پیمانی نگرفت و مرا سوگندی نداد. چیزی نگذشت که مرگش سر رسید. پس مرا فرا خواند و با من خلوت کرد و گفت: «ای ابان! من در همسایگی تو به سر بردم و از تو جز خوبی ندیدم. نزد من نوشته هایی است که از افراد مورد اعتماد شنیده ام و به خط خود نوشته ام. در این نوشته ها احادیثی است که دوست ندارم آنها را برای مردم آشکار کنی، زیرا انکار می کنند و برایشان باور نکردنی است، حال آنکه این احادیث حق و حقیقت است و من آنها را از اهل حق و صاحبان علم و صداقت و تقوا گرفته ام؛ از افرادی مانند علی بن ابی طالب (صلوات اللَّه علیه)، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و مقداد بن اسود (رضی اللَّه عنهم). در میان آنها حدیثی نیست که از یکی از آنان شنیده باشم و از دیگران نپرسیده باشم و همه شان بر آن حدیث اتّفاق نظر داشتند. و احادیثی است که از غیر آنان شنیده ام که آنان نیز از اهل حق بودند. راستش هنگامی که بیمار شدم، بر آن شدم که آنها را بسوزانم، اما این کار را گناه دیدم و از آن دوری گزیدم. حال اگر با من به خدای عزوجل پیمان می بندی که تا زمانی که زنده ام از آنها با هیچ کس سخن نگویی و پس از مرگم نیز چیزی از آنها را به هیچ کس جز به افرادی که مورد اعتمادت باشند و آن گونه که به خودت اعتماد داری، به آنان اعتماد داشته باشی نخوانی و عهد کنی که اگر دچار مشکل و حادثه ای شدی آنها را به فرد

مورد اعتمادی از شیعیان علی بن ابی طالب (صلوات اللَّه علیه) که متدیّن و شناخته شده باشد بدهی، در این صورت بگو تا آنها را به تو تحویل دهم.» من به آنچه خواست تعهد دادم و پیمان بستم. سلیم نوشته ها را به من داد و همه شان را برایم خواند و چیزی نگذشت که از دنیا رفت. خدای رحمتش کناد.

پس از او در آن نوشته ها نگریستم و به آنچه که در آنها آمده بود یقین پیدا کردم، هر چند که برایم سنگین و سخت بود، چرا که در آن هلاک همه امّت محمّد صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم از مهاجران و انصار و تابعان به جز علی بن ابی طالب و خاندان و پیروانش بود.

پس از اینکه وارد بصره شدم، نخستین کسی را که ملاقات کردم حسن بن ابی الحسن بصری بود. او در آن روز از حجّاج متواری بود. حسن در آن زمان از پیروان علی بن ابی طالب (صلوات اللَّه علیه) و از شیعیان افراطی بود و از اینکه به یاری علی علیه السّلام نشتافته و در رکاب حضرتش در پیکار جمل نجنگیده بود، سخت پشیمان و متأسّف بود. در بخش شرقی خانه ابو خلیفه حجاج بن ابی عتاب دیلمی با وی خلوت کردم و کتاب سلیم را بر او عرضه داشتم. گریست و گفت: «در احادیث آن جز حق چیزی نیست. من خود این احادیث را از پیروان مورد اعتماد علی بن ابی طالب علیه السّلام و غیر آنان شنیده ام».

ابان گفت: در همان سال به حجّ رفتم و بر علی بن الحسین علیه السّلام وارد شدم، ابوطفیل عامر بن واثله صحابی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم که از بزرگان اصحاب علی علیه السّلام نیز بود در محضر حضرتش نشسته بود. عمر بن ابی سلمه، پسر امّ سلمه همسر پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم را هم نزد حضرتش دیدم. در طی سه روز و هر روز از صبح تا شب، همه کتاب را بر او و ابوطفیل و علی بن الحسین علیه السّلام عرضه داشتم. به این صورت که هر روز صبح

ص: 78

عمر و عامر نزد حضرت می آمدند و کتاب را بر حضرتش می خواندند که سه روز طول کشید.

حضرت به من فرمود: سلیم راست گفته، خدای رحمتش کند، همه این ها احادیث ما است، می شناسیمش. ابوطفیل و عمر بن ابی سلمه گفتند: حدیثی در آن نیست که آن را از علی (صلوات اللَّه علیه) و سلمان و ابوذر و مقداد نشنیده باشیم.

عمر بن اذینه گفت: سپس ابان کتاب سلیم بن قیس هلالی عامری را به من سپرد و یک ماه بعد درگذشت. این همان نسخه کتاب سلیم بن قیس عامری هلالی است که آن را ابان بن ابی عیاش به من داد و برایم خواند. ابان گفت که وی آن را بر علی بن حسین علیه السّلام خوانده و حضرتش فرموده: «سلیم راست گفته، این حدیث ما است آن را می شناسیمش.»

مؤلف: تمام این حدیث در «کتاب الفتن» آمد و باقی مقدمه های کتب و اسانید آنها را در جلد 25 خواهم آورد. انشاء الله

وقتی که در مقدمه کتاب از آنچه می خواستم فارغ شدم، باید فهرست بحار الانوار را که مشتمل بر کتاب هایی است و ترتیب آن کتاب ها را بیاورم و سپس در مقاصد باب ها آغاز کنم.

هیچ حول و قوه ای نیست مگر به خدا، و بر او توکل می کنم و بازگشت به سوی اوست.

**[ترجمه]

فهرست الکتب

1 کتاب العقل و العلم و الجهل.

2 کتاب التوحید.

3 کتاب العدل و المعاد.

4 کتاب الاحتجاجات و المناظرات و جوامع العلوم.

5 کتاب قصص الأنبیاء علیهم السلام

6 کتاب تاریخ نبینا و أحواله صلی الله علیه و آله

7 کتاب الإمامة و فیه جوامع أحوالهم علیهم السلام

8 کتاب الفتن و فیه ما جری بعد النبی صلی الله علیه و آله من غصب الخلافة و غزوات أمیر المؤمنین علیه السلام

9 کتاب تاریخ أمیر المؤمنین صلوات الله علیه و فضائله و أحواله.

ص: 79

10 کتاب تاریخ فاطمة و الحسن و الحسین صلوات الله علیهم و فضائلهم و معجزاتهم.

11 کتاب تاریخ علی بن الحسین و محمد بن علی الباقر و جعفر بن محمد الصادق و موسی بن جعفر الکاظم صلوات الله علیهم و فضائلهم و معجزاتهم.

12 کتاب تاریخ علی بن موسی الرضا و محمد بن علی الجواد و علی بن محمد الهادی و الحسن بن علی العسکری و أحوالهم و معجزاتهم صلوات الله علیهم.

13 کتاب الغیبة و أحوال الحجة القائم صلوات الله علیه.

14 کتاب السماء و العالم و هو یشتمل علی أحوال العرش و الکرسی و الأفلاک و العناصر و الموالید و الملائکة و الجن و الإنس و الوحوش و الطیور و سائر الحیوانات و فیه أبواب الصید و الذباحة و أبواب الطب.

15 کتاب الإیمان و الکفر و مکارم الأخلاق.

16 کتاب الآداب و السنن و الأوامر و النواهی و الکبائر و المعاصی و فیه أبواب الحدود.

17 کتاب الروضة و فیه المواعظ و الحکم و الخطب.

18 کتاب الطهارة و الصلاة.

19 کتاب القرآن و الدعاء.

20 کتاب الزکاة و الصوم و فیه أعمال السنة.

21 کتاب الحج.

22 کتاب المزار.

23 کتاب العقود و الإیقاعات.

24 کتاب الأحکام.

25 کتاب الإجازات و هو آخر الکتب و یشتمل علی أسانیدنا و طرقنا إلی جمیع الکتب و إجازات العلماء الأعلام رضوان الله علیهم أجمعین.

ص: 80

**[ترجمه]1. کتاب عقل و علم و جهل

2. کتاب توحید

3. کتاب عدل و معاد

4. کتاب احتجاجات و مناظرات و جوامع علوم

5. کتاب قصص انبیاء صلی الله علیه و آله

6. کتاب تاریخ پیامبر ما صلی الله علیه و آله و احوال ایشان.

7. کتاب امامت و در آن است تمام احوالات ائمه علیهم السّلام.

8. کتاب فتن و در آن جریانات بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، از غصب خلافت و جنگ های امیرالمؤمنین علیه السّلام است.

9. کتاب تاریخ امیرالمؤمنین علیه السّلام و فضایل و احوال ایشان.

ص: 79

10. کتاب تاریخ فاطمه و حسن و حسین صلوات الله علیهم و فضائل و معجزات آنها.

11. کتاب تاریخ علی بن الحسین و محمد بن علی الباقر و جعفر بن محمد الصادق و موسی بن جعفر الکاظم صلوات الله علیهم و فضائل و معجزات آنها.

12. کتاب تاریخ علی بن موسی الرضا و محمد بن علی الجواد و علی بن محمد الهادی و الحسن بن علی العسکری و احوال و معجزات آنها صلوات الله علیهم.

13. کتاب غیبت و احوالات حجت قائم صلوات الله علیه.

14. کتاب آسمان و جهان، و آن مشتمل است بر احوالات عرش و کرسی و افلاک و عناصر و موالید و ملائکه و جن و انس و وحشیان و پرندگان و سایر حیوانات و در آن ابواب صید و ذباحه و ابواب طب است.

15. کتاب ایمان و کفر و مکارم اخلاق.

16. کتاب آداب و سنن و اوامر و نواهی و گناهان کبیره و معاصی و در آن ابواب حدود است.

17. کتاب روضه که شامل مواعظ و حکمت ها و خطبه ها است.

18. کتاب طهارت و نماز

19. کتاب قرآن و دعا

20. کتاب زکات و روزه و در آن اعمال سال است.

21. کتاب حج

22. کتاب مزار

23. کتاب عقود و ایقاعات

24. کتاب احکام

25. کتاب اجازات

و آن آخرین کتاب ها است که مشتمل بر سندهای حدیث و طرق احادیث به سوی تمام کتاب ها و اجازه های علمای اعلام است، رضوان الله علیهم اجمعین است. - . گفتنی است که بحار الانوار چاپ قدیم بیست و پنج جلد با عناوین فوق الذکر بوده است اما چاپ جدید آن صد و ده جلد می باشد. (مترجم)

-

ص: 80

**[ترجمه]

کتاب العقل و العلم و الجهل

باب 1 فضل العقل و ذم الجهل

الآیات

البقرة: لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ و قال تعالی کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ و قال تعالی وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ

آل عمران: وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ و قال تعالی قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ و قال إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ

المائدة: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ و قال تعالی فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ و قال وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ

الأنعام: وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ و قال وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

الأنفال: إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ

یونس: أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ و قال تعالی وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ

هود: وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ

یوسف: إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

الرعد: إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ

إبراهیم: وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ

طه: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی

النور: کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

الزمر: إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ

ص: 81

المؤمن: هُدیً وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ و قال تعالی وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

الجاثیة: آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ

الحجرات: أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ

الحدید: قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

الحشر: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ

lt;meta info="- لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ. - . بقره / 164 -

{برای گروهی که می اندیشند، واقعا نشانه هایی [گویا] وجود دارد.}

- کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون. - . بقره / 242 -

{بدین گونه خداوند آیات خود را برای شما بیان می کند باشد که بیندیشید.}

- وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب. - . بقره / 269 -

{و جز خردمندان کسی پند نمی گیرد.}

- وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب. - . آل عمران / 7 -

{و جز خردمندان کسی متذکر نمی شود.}

- قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ. - . آل عمران / 118 -

{در حقیقت ما نشانه ها[ی دشمنی آنان] را برای شما بیان کردیم اگر تعقل کنید.}

- إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْباب. - . آل عمران / 190 -

{مسلما در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی [قانع کننده] است.}

- ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُون. - . مائده / 58 -

{زیرا آنان مردمی اند که نمی اندیشند.}

- فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون. - . مائده / 100 -

{پس ای خردمندان، از خدا پروا کنید باشد که رستگار شوید.}

- یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُون. - . مائده / 103 -

{بر خدا دروغ می بندند و بیشترشان تعقل نمی کنند.}

- و لکن أکثرهم یجهلون. - . انعام / 111 -

{ولی بیشترشان نادانی می کنند.}

- وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون. - . انعام / 32 -

{و قطعا سرای بازپسین برای کسانی که پرهیزکاری می کنند بهتر است آیا نمی اندیشید؟}

- إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُون. - . انفال / 22 -

{قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی اند که نمی اندیشند.}

- وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ. - . یونس / 43 -

{و از آنان کسی است که به سوی تو می نگرد آیا تو نابینایان را - هر چند نبینند- هدایت توانی کرد؟}

- وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یَعْقِلُونَ. - . یونس / 100 -

{و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد و [خدا] بر کسانی که نمی اندیشند پلیدی را قرار می دهد.}

- وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُون. - . هود /29 -

{ولی شما را قومی می بینم که نادانی می کنید.}

- إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. - . یوسف / 2 -

{ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید.}

- إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب. - . رعد / 19 -

{تنها خردمندانند که عبرت می گیرند.}

- وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ. - . ابراهیم / 52 -

{تا صاحبان خرد پند گیرند.}

- إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی. - . طه / 54 -

{قطعا در این ها برای خردمندان نشانه هایی است.}

- کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. - . نور / 61 -

{خداوند آیات [خود] را این گونه برای شما بیان می کند امید که بیندیشید.}

- إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِأُولِی الْأَلْبابِ. - . زمر / 21 -

{قطعا در این [دگرگونی ها] برای صاحبان خرد عبرتی است.}

ص: 81

- هُدیً وَ ذِکْری لِأُولِی الْأَلْباب. - . مومن / 54 -

{[که] رهنمود و یادکردی برای خردمندان است.}

- وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون. - . مومن / 67 -

{و امید که در اندیشه فرو روید.}

- تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزیزِ الْحَکیم. - . جاثیه / 2 -

{فرو فرستادن این کتاب از جانب خدای ارجمند سنجیده کار است.}

- أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ - . حجرات / 4 -

{بیشترشان نمی فهمند.}

- قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون. - . حدید / 17 -

{به راستی آیات [خود] را برای شما روشن گردانیده ایم، باشد که بیندیشید.}

- ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُون. - . حشر / 14 -

{زیرا آنان مردمانی اند که نمی اندیشند.}

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

- مع، معانی الأخبار لی، الأمالی للصدوق الْحَافِظُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الثَّقَفِیِّ عَنْ عِیسَی بْنِ مُحَمَّدٍ الْکَاتِبِ عَنِ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام عُقُولُ النِّسَاءِ فِی جَمَالِهِنَّ وَ جَمَالُ الرِّجَالِ فِی عُقُولِهِمْ (1).

**[ترجمه]معانی الأخبار و امالی صدوق: حضرت علی علیه السّلام فرمود: عقل های زنان در زیبایی شان است و زیبایی مردان در عقل هایشان. - . معانی الاخبار: 264 -

**[ترجمه]

بیان

الجمال الحسن فی الخلق و الخلق و قوله علیه السلام عقول النساء فی جمالهن لعل المراد أنه لا ینبغی أن ینظر إلی عقلهن لندرته بل ینبغی أن یکتفی بجمالهن أو المراد أن عقلهن غالبا لازم لجمالهن و الأول أظهر.

**[ترجمه]«الجمال» نیکویی در خلقت و خلق است. سخن امام علیه السّلام «عقول النساء فی جمالهن»، احتمال دارد مقصود چنین باشد که سزاوار نیست به عقل زنان نگاه شود، چون کمیاب است، بلکه سزاوار است به زیبایی های آنها اکتفا شود. یا مراد این است که عقل های زنان غالباً همراه زیبایی های آنهاست. و احتمال اول اظهر است.

**[ترجمه]

«2»

- لی، الأمالی للصدوق الْعَطَّارُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَهْلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ جَمِیلٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ أَصْلُ الْإِنْسَانِ لُبُّهُ وَ عَقْلُهُ دِینُهُ وَ مُرُوَّتُهُ حَیْثُ یَجْعَلُ نَفْسَهُ وَ الْأَیَّامُ دُوَلٌ وَ النَّاسُ إِلَی آدَمَ شَرَعٌ سَوَاءٌ.

**[ترجمه]امالی صدوق: امام صادق علیه السّلام فرمود: امیرمؤمنان همیشه می فرمود: ریشه انسان عقل او است و عقل انسان، دین و مردانگی اوست که نفس خود را کجا قرار می دهد و روزگار در چرخش است. و مردم تا حضرت آدم همه برابرند. - . امالی صدوق: 196 -

**[ترجمه]

بیان

اللب بضم اللام خالص کل شی ء و العقل و المراد هنا الثانی أی تفاضل أفراد الإنسان فی شرافة أصلهم إنما هو بعقولهم لا بأنسابهم و أحسابهم ثم بین علیه السلام أن العقل الذی هو منشأ الشرافة إنما یظهر باختیاره الحق من الأدیان و بتکمیل دینه بمکملات الإیمان و المروءة مهموزا بضم المیم و الراء الإنسانیة (2)مشتق من المرء و قد یخفف بالقلب و الإدغام و الظاهر أن المراد أن إنسانیة المرء و کماله و نقصه فیها إنما یعرف بما یجعل نفسه فیه و یرضاه لنفسه من الأشغال و الأعمال و

ص: 82


1- یحتمل أن یکون مراده علیه السلام حث الرجال و ترغیبهم فیما یکمل به عقولهم و تحریصهم علی ترک تزیین جمالهم و ما یتعلق بظاهرهم. مثل ما تقول: انت لرجل کم ترغب فی تحسین ظاهرک و نظافة وجهک و جعادة شعرک؟! دع ذلک للنساء، انما جمال الرجل فی تکمیل عقله و تزکیة نفسه و علی ذلک فالمراد بالجمال هو حسن الظاهر و الخلق.
2- و قد اخطأ رحمه اللّه فان هذه الاشتقاقات کالانسانیة و المروة و الفتوة و نحوها لافادة ظهور آثار مبدأ الاشتقاق فمعنی المروة ظهور آثار المرء مقابل المرأة فی الإنسان و هو علو النظر و الصفح عن المناقشة فی صغائر العیوب و الوفاء و نحوها.

الدرجات الرفیعة و المنازل الخسیسة فکم بین من لا یرضی لنفسه إلا کمال درجة العلم و الطاعة و القرب و الوصال و بین من یرتضی أن یکون مضحکة للئام لأکلة و لقمة و لا یری لنفسه شرفا و منزلة سوی ذلک.

و یحتمل أن یکون المراد التزوج بالأکفاء کما

قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لِدَاوُدَ الْکَرْخِیِّ حِینَ أَرَادَ التَّزْوِیجَ انْظُرْ أَیْنَ تَضَعُ نَفْسَکَ.

و التعمیم أظهر.

و الدول مثلثة الدال جمع دولة بالضم و الفتح و هما بمعنی انقلاب الزمان و انتقال المال أو العزة من شخص إلی آخر و بالضم الغلبة فی الحروب و المعنی أن ملک 9 الدنیا و ملکها و عزها تکون یوما لقوم و یوما لآخرین و الناس إلی آدم شرع بسکون الراء و قد یحرک أی سواء فی النسب و کلهم ولد آدم فهذه الأمور المنتقلة الفانیة لا تصیر مناطا للشرف بل الشرف بالأمور الواقعیة الدائمة الباقیة فی النشأتین و الأخیرتان مؤکدتان للأولیین.

**[ترجمه]«لب» به معنای خالص هر چیز و به معنای عقل نیز می آید. و در این حدیث مراد این است که فضیلت انسان ها در شرافت اصل آنهاست که فقط به خاطر عقل هایشان می باشد، نه به حسب و نسب. پس امام علیه السّلام فرموده: عقل منشأ شرافت است که این نورانیت عقل، به خاطر انتخاب دین حق از میان دین ها و با تکمیل دین به مکملات ایمان و مردانگی ظاهر می شود.

«مروّت» به معنای انسانیت است که از «مرء» مشتق شده است. و ظاهراً مراد این است که انسانیت مرد و کمال و نقص او، فقط زمانی شناخته می شود که دیده شود نفس خود را در کجا قرار می دهد و به آن راضی می شود از کار و اشتغالات

ص: 82

و درجه های بلند و جای های پست، چقدر فاصله است بین کسی که نمی پسندد برای خودش، مگر کمال درجه علم و طاعت و قرب و وصال حق و کسی که می پسندد به خاطر خوردن یک لقمه نان مضحکه مردمان پست باشد و برای خود شرافت و منزلتی غیر از آن قائل نیست. و احتمال دارد مراد حدیث تزویج کردن با هم شأن و هم کفو باشد. چنان چه امام صادق علیه السّلام برای داود کرخی هنگام ازدواجش فرمود: نگاه کن نفس خود را کجا قرار می دهی و با کی ازدواج می کنی. تعمیم در معنا که همه مراد باشد بهتر است.

«دَُوِل» جمعی دولت (دَُولة) که به معنای انقلاب زمان و انتقال مال و عزّت از شخصی به شخص دیگر است. «دُولة» پیروزی در جنگ هاست و معنایش این است که پادشاهی و مال وعزّت دنیا، یک روز برای قومی و روز دیگر برای دیگران می باشد.

«والناس آدم شرع سواء» یعنی تمام مردم در نسب برابرند و همه اولاد آدمند، پس این امور، منتقل شونده و نابود شونده است و مناط شرافت انسان

نمی شود، بلکه شرافت وی به خاطر کارهای همیشگی و باقی در دنیا و آخرت است. این دو معنای اخیر (شرع سواء)، تأکید دو تای اولی است.

**[ترجمه]

«3»

- لی، الأمالی للصدوق ابْنُ إِدْرِیسَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مَرَّارٍ عَنْ یُونُسَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ (1)عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: خَمْسٌ مَنْ لَمْ یَکُنَّ فِیهِ لَمْ یَکُنْ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ قِیلَ وَ مَا هُنَّ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ الدِّینُ وَ الْعَقْلُ وَ الْحَیَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ حُسْنُ الْأَدَبِ وَ خَمْسٌ مَنْ لَمْ یَکُنَّ فِیهِ لَمْ یَتَهَنَّأِ الْعَیْشُ الصِّحَّةُ وَ الْأَمْنُ وَ الْغِنَی وَ الْقَنَاعَةُ وَ الْأَنِیسُ الْمُوَافِقُ.

**[ترجمه]امالی صدوق: امام صادق علیه السّلام فرمود: کسی که پنج چیز در او نباشد، خیری زیادی در او نیست. عرض شد: یابن رسول الله! آنها چیست؟ فرمود: دین، عقل، حیا، خوش خلقی، ادب نیک. و کسی که پنج چیز را نداشته باشد، زندگی برایش گوارا نیست: تندرستی، امنیت، بی نیازی، قناعت، دوست موافق. - . امالی صدوق: 240 -

**[ترجمه]

«4»

- ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ قُتَیْبَةَ الْبَصْرِیِّ عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْعَجَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَمْسٌ مَنْ لَمْ یَکُنَّ فِیهِ لَمْ یَکُنْ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ الدِّینُ وَ الْعَقْلُ وَ الْأَدَبُ وَ الْحُرِّیَّةُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ.

سن، المحاسن ابن یزید مثله و فیه و الجود مکان الحریة.

**[ترجمه]خصال: امام صادق علیه السّلام فرمود: هر کس پنج خصلت ندارد، خیری زیادی در او نیست: دین، عقل، ادب، آزاد منشی، خوش خلقی. - . خصال: 298 -

در کتاب محاسن، به جای «آزادمنشی»، «سخاوت» آمده است. - . محاسن: 191 -

**[ترجمه]

بیان

حسن الأدب إجراء الأمور علی قانون الشرع و العقل فی خدمة الحق و معاملة الخلق و الغنی عدم الحاجة إلی الخلق و هو غنی النفس فإنه الکمال لا

ص: 83


1- بکسر السین المهملة و فتح النون، الظاهر أنّه عبد اللّه بن سنان و هو کما فی رجال النجاشیّ ابن طریف مولی بنی هاشم و یقال مولی بنی أبی طالب، کان خازنا للمنصور و المهدی و الهادی و الرشید کوفیّ ثقة، من أصحابنا، جلیل، لا یطعن علیه فی شی ء، روی عن أبی عبد اللّه علیه السلام، و قیل: روی عن أبی الحسن موسی علیه السلام و لم یثبت لان محمّد بن سنان لم یرو عن أبی عبد اللّه علیه السلام.

الغنی بالمال و الحریة تحتمل المعنی الظاهر فإنها کمال فی الدنیا و ضدها غالبا یکون مانعا عن تحصیل الکمالات الأخرویة و یحتمل أن یکون المراد بها الانعتاق عن عبودیة الشهوات النفسانیة و الانطلاق عن أسر الوساوس الشیطانیة و الله یعلم.

**[ترجمه]«ادب نیک» به جا آوردن کارها بر طبق قانون شرع و عقل، در خدمت خدا و ارتباط با خلق خداست. «بی نیازی» نیاز نداشتن به مردم است که از حالت اعتماد به نفس ناشی می شود، نه

ص: 83

از داشتن مال و دارایی. «آزادمنشی» دو احتمال دارد 1) آزادی ظاهری؛ که کمال در دنیا است. و ضد آن خفقان است که مانع رسیدن به کمالات اخروی می گردد. 2) آزادی از بندگی شهوات نفسانی و رهایی از اسارت و وسوسه های شیطانی است، والله یعلم.

**[ترجمه]

«5»

- لی، الأمالی للصدوق لَا جَمَالَ أَزْیَنُ مِنَ الْعَقْلِ.

رواه فی خطبة طویلة عن أمیر المؤمنین علیه السلام سیجی ء تمامها فی باب خطبه علیه السلام

**[ترجمه]امالی صدوق: امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه ای که تمام آن بعداً در قسمت خطبه ها خواهد آمد، فرمود: هیچ زیبایی آراسته تر از عقل نیست. - . امالی صدوق: 264 -

**[ترجمه]

«6»

- لی، الأمالی للصدوق ابْنُ مُوسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ علیه السلام فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِینِهِ وَ فَضْلِهِ کَذَا وَ کَذَا قَالَ فَقَالَ کَیْفَ عَقْلُهُ فَقُلْتُ لَا أَدْرِی فَقَالَ إِنَّ الثَّوَابَ عَلَی قَدْرِ الْعَقْلِ إِنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی جَزِیرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ خَضْرَاءَ نَضِرَةٍ کَثِیرَةِ الشَّجَرِ طَاهِرَةِ الْمَاءِ وَ إِنَّ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ مَرَّ بِهِ فَقَالَ یَا رَبِّ أَرِنِی ثَوَابَ عَبْدِکَ هَذَا فَأَرَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِکَ فَاسْتَقَلَّهُ الْمَلَکُ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنِ اصْحَبْهُ فَأَتَاهُ الْمَلَکُ فِی صُورَةِ إِنْسِیٍّ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَابِدٌ بَلَغَنَا مَکَانُکَ وَ عِبَادَتُکَ بِهَذَا الْمَکَانِ فَجِئْتُ لِأَعْبُدَ مَعَکَ فَکَانَ مَعَهُ یَوْمَهُ ذَلِکَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَهُ الْمَلَکُ إِنَّ مَکَانَکَ لَنَزِهَةٌ قَالَ لَیْتَ لِرَبِّنَا بَهِیمَةً فَلَوْ کَانَ لِرَبِّنَا حِمَارٌ لَرَعَیْنَاهُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فَإِنَّ هَذَا الْحَشِیشَ یَضِیعُ فَقَالَ لَهُ الْمَلَکُ وَ مَا لِرَبِّکَ حِمَارٌ فَقَالَ لَوْ کَانَ لَهُ حِمَارٌ مَا کَانَ یَضِیعُ مِثْلُ هَذَا الْحَشِیشِ فَأَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی الْمَلَکِ إِنَّمَا أُثِیبُهُ عَلَی قَدْرِ عَقْلِهِ (1).

ص: 84


1- یمکن أن یقال: أن المراد من الثواب ما اعد للمستضعفین و البله، أو یقال: إن الثواب یترتب علی روح الطاعة، و کون العبد منقادا و مطیعا لامر مولاه، کما أن العقاب یترتب علی العصیان، و کونه فی مقام التجری و العناد، فحیث إن العابد کان مؤمنا و منقادا للّه تعالی فیترتب الثواب علی ایمانه و انقیاده و ان کان فی ادراک بعض صفاته تعالی قاصرا و لذا تری أنّه لحبه و انقیاده للمولی یتمنی أن ترجع المنفعة إلیه سبحانه کما یشعر بذلک قوله: لیت لربنا بهیمة. و قوله: فلو کان لربنا حمار لرعیناه. هذا کله علی فرض دلالة الحدیث علی اعتقاده بالتجسم، و یمکن أن یقال: ان حسن انتخاب الإنسان یکشف عن کمال عقله، و عدمه علی عدمه، فانتخاب الممتنع مع إمکان انتخاب الممکن او تفضیل الاخس و هو رعی حماره علی الأشرف و هو مناجاته و عبادته تعالی یکشف عن قصور عقله، فالعابد لم یکن ممن یقول بجسمیته سبحانه کما یشعر بذلک کلمة «لو ولیت» و لکن لما کان عقله ناقصا فالثواب التام لا یلیق به.

**[ترجمه]امالی صدوق: محمد بن سلیمان از پدرش روایت کرده که گفت: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: فلانی در عبادت و دین و فضل خود چنین و چنان است. فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: قطعاً ثواب به اندازه عقل است.

مردی از طایفه بنی اسرائیل در جزیره ای از جزایر دریا که سبز و خرم و پر درخت خوش آب و هوا بود، خدا را عبادت می کرد. یکی از فرشتگان به او گذشت و عرض کرد: خدایا! ثواب این بنده ات را به من نشان ده. خدا به وی نشان داده و او آن را کم شمرد. خدا به آن فرشته وحی کرد که با او همنشین باش. پس آن ملک به صورت انسان نزد او رفت.

عابد گفت: تو کیستی؟ گفت: من مردی عابدم که آوازه عبادت تو مرا به اینجا کشانده است. آمده ام تا همراه تو عبادت خدا کنم. و آن روز را با او گذراند. روز بعد فرشته به او گفت: جای خرّمی داری؟ عابد در جوابش گفت: کاش پروردگار ما را حیواناتی می بود. اگر او خری می داشت، در اینجا برایش می چرانیدم. این همه علف ضایع می شود!

فرشته گفت: پروردگار تو خر ندارد. عابد گفت: اگر داشت این همه علف از بین نمی رفت. خدا به آن فرشته چنین خطاب کرد: قطعاً او را من به اندازه عقلش ثواب می دهم. - . امالی صدوق: 341 -

ص: 84

**[ترجمه]

«7»

- وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام مَا کَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعِبَادَ بِکُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ.

**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام فرمود: پیامبرصلی الله علیه و آله هرگز با بندگان خدا بر اساس توانایی عقل خود سخن نمی گفت [زیرا] رسول خدا فرمود: ما گروه پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن گوییم. - . امالی صدوق: 341 -

**[ترجمه]

بیان

الظاهر أن قوله و قال الصادق علیه السلام إلی آخر الخبر خبر مرسل کما یظهر من الکافی قوله من عبادته بیان لقوله کذا و کذا و کذا خبر لقوله فلان و یحتمل أن یکون متعلقا بمقدر أی فذکرت من عبادته و أن یکون متعلقا بما عبر عنه بکذا و کذا کقوله فاضل کامل فکلمة من بمعنی فی أو للسببیة و النضارة الحسن و الطهارة هنا بمعناه اللغوی أی الصفاء و اللطافة.

و فی بعض نسخ الکافی بالظاء المعجمة أی کان جاریا علی وجه الأرض و النزاهة البعد عما یوجب القبح و الفساد و الأظهر لنزه کما فی الکافی و لعله بتأویل البقعة و العرصة و مثلهما.

و فی الخبر إشکال من حیث إن ظاهره کون العابد قائلا بالجسم و هو ینافی استحقاقه للثواب مطلقا و ظاهر الخبر کونه مع هذه العقیدة الفاسدة مستحقا للثواب لقلة عقله و بلاهته و یمکن أن یکون اللام فی قوله لربنا بهیمة للملک لا للانتفاع و یکون مراده تمنی أن یکون فی هذا المکان بهیمة من بهائم الرب لئلا یضیع الحشیش فیکون نقصان عقله باعتبار عدم معرفته بفوائد مصنوعات الله تعالی بأنها غیر مقصورة علی أکل البهیمة لکن یأبی عنه جواب الملک إلا أن یکون لدفع ما یوهم کلامه أو یکون استفهاما إنکاریا أی خلق الله تعالی بهائم کثیرا ینتفعون بحشیش الأرض و هذه إحدی منافع خلق الحشیش و قد ترتبت بقدر المصلحة و لا یلزم أن یکون فی هذا المکان حمار بل یکفی وجودک و انتفاعک.

و یحتمل أن یکون اللام للاختصاص لا علی محض المالکیة بأن یکون لهذه البهیمة اختصاص بالرب تعالی کاختصاص بیته به تعالی مع عدم حاجته إلیه و یکون جواب الملک أنه لا فائدة فی مثل هذا الخلق حتی یخلق الله تعالی حمارا و ینسبه إلی مقدس جنابه تعالی کما فی البیت فإن فیه حکما کثیرة.

و علی التقادیر لا بد إما من ارتکاب تکلف تام فی الکلام أو التزام فساد بعض

ص: 85

الأصول المقررة فی الکلام و الله یعلم.

**[ترجمه]ظاهراً حدیث شماره 7 مرسل است، چنان چه از کتاب کافی استفاده می شود. - . کافی 1 : 23 -

عبارت «من عبادته» توضیح قول کذا و کذا است. و «کذا» خبر قول «فلان» است. و احتمال دارد متعلق به عامل مقدر باشد، به معنای «ذکرت من عبادته»، یعنی یادآوری کردم عبادت او را، و احتمال دارد متعلق باشد به آنچه که از آن تعبیر به «کذا و کذا» نموده است، یعنی «فاضل کامل» که کذا و کذا عبارت اخری آن است.

کلمه «من» به معنای «فی» یا به معنای «سببیت» است. «نظارت» به معنای حسن و نیکویی است. «طهارت» به معنای لغوی آن یعنی صفا و پاکی است. «نظاهت» به معنای دوری از پلیدی و فساد است. در بعضی نسخه های کافی - . کافی 1 : 12 - «نزاهت» به ظاء آمده که به معنای جاری شدن به روی زمین است. در کتاب کافی عبارت «لنزه» آمده است و این بهتر و ظاهرتر است و احتمال دارد به معنای بقعه و عرصه و مانند آن باشد. از جهت اینکه ظاهر حدیث می رساند که عابد قائل به جسم بوده، در خبر اشکال است و قائل به جسمانیت الهی با استحقاق ثواب منافات دارد، و ظاهر این خبر این است که عابد با عقیده فاسد به جهت کمی عقل و سستی فکری، ثواب کم را داشته است. همچنین ممکن است:

1) لام در «لربّنا بهیمة» برای ملکیت باشد نه برای انتفاع و مراد از آرزوی آن عابد، این باشد که کاش در این مکان چهارپایی از چهارپایان پروردگار می بود تا علف ها ضایع نمی شد. پس کمی عقل آن عابد به اعتبار نشناختن فایده های مخلوقات خداوند بوده است که آن تنها در چریدن چهارپایان خلاصه نمی شود، لکن جواب فرشته از این احتمال دور است، مگر اینکه جواب فرشته را در پاسخ توهّم سخن عابد بدانیم.

2) یا استفهام انکاری است؛ یعنی خداوند چهارپایان زیادی را خلق نمود که از گیاهان زمین بهره می برند و این یکی از فایده های خلق گیاهان است. لازم نیست که الاغی در اینجا باشد، بلکه وجود تو و بهره بردن شما هم کفایت می کند.

3) و احتمال دارد «لام» برای اختصاص باشد نه برای ملکیت. به این معنا که این چهارپا اختصاص به خدا دارد، مانند کعبه که اختصاص به خدا دارد، در عین نیاز نداشتن او به خانه. در این صورت جواب فرشته این است که هیچ فایده ای در این خلق نیست که خداوند الاغی را خلق کند و آن را به خودش نسبت دهد. چنان چه در مورد کعبه چنین است که دارای حکمت های زیادی است.

به هر تقدیر ناچاریم یا مرتکب تکلّف در کلام شویم یا ملتزم به بطلان بعضی

ص: 85

اصول مقرره کلام گردیم تا معنای حدیث درست شود؛ و خداوند دانا به حقیقت امر است.

**[ترجمه]

«8»

- ل، الخصال لی، الأمالی للصدوق ابْنُ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ (1)عَنِ ابْنِ طَرِیفٍ (2)عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ (3)عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ: هَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَی آدَمَ علیه السلام فَقَالَ یَا آدَمُ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُخَیِّرَکَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْ وَاحِدَةً وَ دَعِ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ وَ مَا الثَّلَاثُ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَیَاءُ وَ الدِّینُ (4)قَالَ آدَمُ فَإِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لِلْحَیَاءِ وَ الدِّینِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالا لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّا أُمِرْنَا (5)أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُمَا کَانَ قَالَ فَشَأْنَکُمَا وَ عَرَجَ.

سن، المحاسن عمرو بن عثمان مثله

**[ترجمه]خصال و امالی صدوق: امام علی علیه السّلام فرمود: جبرئیل بر حضرت آدم علیه السّلام فرود آمد و گفت: ای آدم! من مأمورم شما را به یکی از سه چیز رهنمایی کنم که یکی از آنها را انتخاب کنی. حضرت آدم فرمود: ای جبرئیل! آن سه چیز کدام اند؟ جبرئیل گفت: عقل، حیا و دین. آدم فرمود: من قطعاً عقل را برگزیدم. پس جبرئیل به حیا و دین گفت: شما برگردید و عقل را رها کنید!

آنها گفتند: ای جبرئیل! همانا ما دستور داریم که هر کجا عقل باشد، همراهش باشیم. جبرئیل گفت: پس به مأموریت خود عمل کنید. سپس جبرئیل به آسمان بالا رفت. - . خصال: 102 -

در کتاب محاسن نیز مثل این حدیث آمده است. - . محاسن: 191 -

**[ترجمه]

بیان

الشأن بالهمز الأمر و الحال أی الزما شأنکما أو شأنکما معکما و لعل الغرض کان تنبیه آدم علیه السلام و أولاده بعظمة نعمة العقل و قیل الکلام مبنی علی الاستعارة التمثیلیة و یمکن أن یکون جبرئیل علیه السلام أتی بثلاث صور مکان کل من الخصال صورة تناسبها فإن لکل من الأعراض و المعقولات صورة تناسبه من الأجسام و المحسوسات و بها تتمثل فی المنام بل فی الآخرة و الله یعلم.

**[ترجمه]«شأن» به معنای امر و حال آمده «الزما شأنکما» یعنی خود دانید یا اختیار با شماست. شاید هدف آگاهی آدم و فرزندانش به بزرگی نعمت عقل باشد. گفته شده که این حدیث از باب کنایه و تشبیه است و ممکن است جبرئیل سه تصویر مناسب را به جای سه صفت آورده باشد، چون اعراض و معقولات دارای صور مناسب اجسام و محسوسات می باشند که به سبب آنها در خواب و بلکه در آخرت تجسم پیدا می کند.

**[ترجمه]

«9»

- ل، الخصال ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنِ

ص: 86


1- هو المفضل بن صالح الأسدی النخاس بالنون المضمومة و الخاء المعجمة المشددة رمی بالغلو و الضعف و الکذب و وضع الحدیث.
2- بالطاء و الراء المهملتین وزان امیر هو سعد بن طریف الحنظلی الاسکاف مولی بنی تمیم الکوفیّ، عده الشیخ من أصحاب السجّاد و الباقر و الصادق علیهم السلام قال: روی عن الأصبغ بن نباتة و هو صحیح الحدیث.
3- بضم النون، هو: الأصبغ «بفتح الهمزة» ابن نباتة التمیمی الحنظلی المجاشعی الکوفیّ. قال النجاشیّ: کان من خاصّة أمیر المؤمنین علیه السلام و عمر بعده، روی عنه عهد الأشتر و وصیته الی محمّد ابنه.
4- المراد بالعقل هنا لطیفة ربانیة یدرک بها الإنسان حقیقة الأشیاء و یمیز بها بین الخیر و الشر، و الحق و الباطل، و بها یعرف ما یتعلق بالمبدإ و المعاد. و له مراتب بحسب الشدة و الضعف. و الحیاء: غریزة مانعة من ارتکاب القبائح و من التقصیر فی حقوق الحق و الخلق. و الدین: ما به صلاح الناس و رقیهم فی المعاش و المعاد من غرائز خلقیة و قوانین وضعیة.
5- لعل المراد بالامر هو التکوینی، دون التشریعی. و هو استلزام العقل للحیاء و الدین، و تبعیتها له.

ابْنِ مُسْکَانَ (1)عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمْ یُقْسَمْ بَیْنَ الْعِبَادِ أَقَلُّ مِنْ خَمْسٍ الْیَقِینُ وَ الْقُنُوعُ وَ الصَّبْرُ وَ الشُّکْرُ وَ الَّذِی یَکْمُلُ بِهِ هَذَا کُلُّهُ الْعَقْلُ.

سن، المحاسن عثمان بن عیسی مثله

**[ترجمه]خصال:

ص: 86

امام صادق علیه السّلام فرمود: میان بندگان کمتر از پنج خصلت تقسیم نشده: یقین، قناعت، صبر، شکرگذاری و آنچه که همه این ها را تکمیل می کند، یعنی عقل. - . خصال: 285 -

در کتاب محاسن نیز مثل این حدیث آمده است. - . محاسن: 191 -

**[ترجمه]

بیان

أی هذه الخصال فی الناس أقل وجودا من سائر الخصال و من کان له عقل یکون فیه جمیعها علی الکمال فیدل علی ندرة العقل أیضا.

**[ترجمه]یعنی این صفات نسبت به اوصاف دیگر در میان مردم کمتر است. کسی که عقل دارد، تمام آن صفت ها را به نحو کمال داراست. پس این حدیث دلالت بر کمیابی عقل نیز می کند.

**[ترجمه]

«10»

- ل، الخصال فِی الْأَرْبَعِمِائَةِ مَنْ کَمَلَ عَقْلُهُ حَسُنَ عَمَلُهُ.

**[ترجمه]خصال: حضرت علی علیه السّلام در حدیث چهارصدگانه فرمود: کسی که عقلش کامل شود، عملش نیکو می گردد. - . خصال: 633 -

**[ترجمه]

«11»

- ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الرَّازِیِّ عَنْ حَمْدَانَ الدِّیوَانِیِّ قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ (2).

ص: 87


1- بضم المیم و سکون السین المهملة، اسم والد عبد اللّه، قال النجاشیّ: ص 148 عبد اللّه بن مسکان، ابو محمّد مولی عنزه، ثقة، عین، روی عن أبی الحسن موسی علیه السلام، و قیل انه روی عن أبی عبد اللّه علیه السلام و لیس بثبت، له کتب منها کتاب فی الإمامة، و کتاب فی الحلال و الحرام، و أکثره عن محمّد بن علیّ بن أبی شعبة الحلبیّ و ذکر طرقه إلیه فقال بعده: مات فی أیام أبی الحسن قبل الحادثة، عده الکشّیّ فی ص 239 ممن اجتمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ عنهم و تصدیقهم لما یقولون، و أقروا لهم بالفقه، من أصحاب أبی عبد اللّه علیه السلام. و قال فی ص 243: لم یسمع من أبی عبد اللّه علیه السلام الا حدیث «من أدرک المشعر فقد أدرک الحجّ» إلی أن قال: و زعم أبو النضر محمّد بن مسعود أن ابن مسکان کان لا یدخل علی أبی عبد اللّه علیه السلام شفقة أن لا یوفیه حقّ اجلاله فکان یسمع من أصحابه و یأتی ان یدخل علیه اجلالا له و اعظاما له علیه السلام انتهی. اقول: یوجد له روایات کثیرة فی أبواب الفقه و غیرها عن أبی عبد اللّه علیه السلام حتّی نقل عن المجلسیّ الأول رحمه اللّه انها تبلغ قریبا من ثلاثین حدیثا من الکتب الأربعة و غیرها فلازم صحة کلام النجاشیّ و الکشّیّ ارسال تلک الأحادیث، و هو بعید جدا و یمکن حمل کلامهما علی عدم روایته عنه علیه السلام بالمشافهة فلا مانع من سؤاله عنه علیه السلام بالمکاتبة کما یومی بذلک الکشّیّ فی رجاله: قال: و زعم یونس ان ابن مسکان سرح مسائل الی أبی عبد اللّه علیه السلام یسأله فیها و اجابه علیها. من ذلک: ما خرج إلیه مع إبراهیم بن میمون کتب إلیه یسأله عن خصی دلس نفسه علی امرأة، قال یفرق بینهما و یوجع ظهره.
2- لان شأن کل أحد ایصال صدیقه الی ما فیه سعادته و منفعته و دفع المضار و الشرور عنه، و شان العدو بالعکس و هذه الصفات فی العقل و الجهل اقوی و أشد اذ بالعقل یصل الإنسان الی الخیرات، و یعرف ما فیه السعادة و الشقاوة، و یسلک سبیل الهدایة و الرشاد، و یمیز بین الحق و الباطل، و به یعبد الرحمن، و یکتسب الجنان. و بالجهل یسلک سبیل الغی و الجهالة، و یقع فی ورطة الشر و الضلالة، و به یعبد الشیطان، و یکتسب غضب الرحمن، فاطلاق الصدیق علی العقل اجدر کما ان اطلاق العدو علی الجهل أولی.

و رواه أیضا عن أبیه و ابن الولید عن سعد و الحمیری عن ابن هاشم عن الحسن بن الجهم عن الرضا علیه السلام - ع، علل الشرائع أبی عن سعد عن ابن عیسی عن ابن فضال عن الحسن بن الجهم عنه علیه السلام مثله- سن، المحاسن ابن فضال مثله- کنز الکراجکی، عن أمیر المؤمنین علیه السلام مثله.

**[ترجمه]عیون اخبار الرضا: امام رضا علیه السّلام فرمود: دوست هر انسان عقلش و دشمن او نادانی اش است. - . عیون اخبار الرضا 1 : 234 -

ص: 87

در کتاب علل الشرائع این حدیث را با سند دیگر نیز نقل کرده است. - . علل الشرایع: 101 -

در کتاب «عیون اخبار رضا» نیز مثل این حدیث آمده است. - . عیون اخبار الرضا 2 : 27 -

در کتاب «محاسن» نیز مثل این حدیث آمده است. - . محاسن: 194 -

در کتاب «کنز الکراجکی» نیز مثل این حدیث آمده است.

**[ترجمه]

«12»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ أَبِی حَفْصٍ عُمَرَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَهْرَوَیْهِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ عَبْداً عَقْلًا إِلَّا اسْتَنْقَذَهُ بِهِ یَوْماً.

نهج، نهج البلاغة مثله.

**[ترجمه]امالی طوسی: داود بن سلیمان می گوید: از امام رضا شنیدم که فرمود: خداوند به بنده ای عقل نداد، مگر اینکه روزی با همان عقل، او را نجات می دهد. - . امالی طوسی 2 : 55 -

در کتاب «نهج البلاغه» نیز مثل این حدیث آمده است. - . نهج البلاغه: 413 -

**[ترجمه]

«13»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّمَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَاسِمٍ الْأَنْبَارِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحِیمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ عَنِ الْعُمَرِیِّ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ السَّعْدِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَوْصَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام فَقَالَ فِیمَا أَوْصَی بِهِ إِلَیْهِ یَا بُنَیَّ لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لَا عُدْمَ أَشَدُّ مِنْ عُدْمِ الْعَقْلِ وَ لَا وَحْدَةَ وَ لَا وَحْشَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَا حَسَبَ کَحُسْنِ الْخُلُقِ وَ لَا وَرَعَ کَالْکَفِّ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ لَا عِبَادَةَ کَالتَّفَکُّرِ فِی صَنْعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَا بُنَیَّ الْعَقْلُ خَلِیلُ الْمَرْءِ وَ الْحِلْمُ وَزِیرُهُ وَ الرِّفْقُ وَالِدُهُ وَ الصَّبْرُ مِنْ خَیْرِ جُنُودِهِ یَا بُنَیَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلْعَاقِلِ مِنْ أَنْ یَنْظُرَ فِی شَأْنِهِ فَلْیَحْفَظْ لِسَانَهُ وَ لْیَعْرِفْ أَهْلَ زَمَانِهِ یَا بُنَیَّ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِکَ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِکَ مَرَضُ الْقَلْبِ وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ تَقْوَی الْقُلُوبِ یَا بُنَیَّ لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ یَخْلُو فِیهَا بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یُحْمَدُ وَ لَیْسَ لِلْمُؤْمِنِ بُدٌّ مِنْ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ (1)أَوْ خُطْوَةٍ لِمَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ.

**[ترجمه]امالی طوسی: حضرت علی علیه السّلام در سفارشی به امام حسن علیه السّلام فرمود: ای فرزندم! هیچ فقری بدتر از نادانی نیست؛ هیچ نادانی بدتر از نبود عقل نیست؛ هیچ تنهایی و وحشتی بدتر از خودپسندی نیست؛ هیچ حسبی مانند خوش خُلقی نیست؛ هیچ پرهیزکاری مانند اجتناب از گناهان نیست؛ و هیچ عبادتی مانند تفکر در آفرینش خدا (عزوجل) نیست.

ای فرزندم! عقل دوست آدمی، حلم و بردباری وزیرش، نرمخویی پدرش و صبر از بهترین سربازان اوست. ای فرزندم! عاقل ناچار است به مقام خود بنگرد و زبانش را حفظ کند و مردم زمانش را بشناسد. ای فرزندم! فقر بلایی است که بدتر از آن بیماری تن است و شدیدتر از آن بیماری قلب است و قطعاً ثروتمندی یکی از نعمت هاست و بهتر از آن، سلامتی بدن است و خوب تر از همه آنها تقوا است.

ای فرزندم! مؤمن دارای سه وقت است: ساعتی را برای مناجات با خدا، زمانی را برای محاسبه نفس، و زمانی را برای خود و لذت بردن از حلال ها. مؤمن ناچار است در سه چیز شاخص باشد: اصلاح زندگی اش، گام برداشتن برای آخرتش، و لذت های حلال. - . امالی طوسی 5 : 145-146 -

**[ترجمه]

بیان

العدم بالضم الفقر و فقدان شی ء و العجب إعجاب المرء بنفسه بفضائله

ص: 88


1- رم الامر: اصلحه.

و أعماله و هو موجب للترفع علی الناس و التطاول علیهم فیصیر سببا لوحشة الناس عنه و مستلزما لترک إصلاح معایبه و تدارک ما فات منه فینقطع عنه مواد رحمة الله و لطفه و هدایته فینفرد عن ربه و عن الخلق فلا وحشة أوحش منه و قوله علیه السلام و لا ورع هو بالإضافة إلی ورع من یتورع عن المکروهات و لا یتورع عن المحرمات و الشخوص الذهاب من بلد إلی بلد و السیر فی الأرض و یمکن أن یکون المراد هنا ما یشمل الخروج من البیت و الخطوة بالضم و الکسر المکانة و القرب و المنزلة أی یشخص لتحصیل ما یوجب المکانة و المنزلة فی الآخرة.

**[ترجمه]«العُدم» یعنی فقر و بی چیزی. «العُجب» یعنی خودپسندی. آدمی به کمالات

ص: 88

و کردارش است که باعث خود برتربینی و دست درازی بر مردم می گردد. پس این صفت سبب ترس مردم از او می شود و مستلزم ترک اصلاح معایب و جبران گذشته هایش می باشد. در نتیجه رحمت و لطف خدا از او قطع می گردد. پس از خدا و مردم جدا می شود و تنها می ماند و هیچ چیزی ترسناک تر از آن نیست.

«لاورع» یعنی ورع. کسی که از مکروهات دوری می کند و از انجام محرمات نمی پرهیزد، ورع نیست. «الشُخوص» از این شهر به آن شهر رفتن و سیر و سفر در زمین است و ممکن است که مراد بیرون رفتن از خانه باشد. «الخُطوة» به معنای جایگاه و قرب و منزلت است. یعنی برای تحصیل مقام و منزلت آخرت در تلاش باشد.

**[ترجمه]

«14»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام فِی خَبَرِ سَلْمَانَ وَ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ إِنَّ حَسَبَ الْمَرْءِ دِینُهُ وَ مُرُوَّتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ.

**[ترجمه]امالی طوسی: سدیر از امام باقر علیه السلام راجع به خبر سلمان و عمر روایت می کند که پیامبر فرمود: ای گروه قریش! بزرگی و شرافت مرد در دینداری، و جوانمردی وی در اخلاق، و ریشه و اصالت هر کس عقل اوست. - . امالی طوسی: 146 -

**[ترجمه]

«15»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکَاتِبِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ هَارُونَ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی طَلْحَةَ الْخُزَاعِیِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ أَبِی فُرَاتٍ قَالَ: قَرَأْتُ فِی کِتَابٍ لِوَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ وَ إِذًا مَکْتُوبٌ فِی صَدْرِ الْکِتَابِ هَذَا مَا وَضَعَتْ الْحُکَمَاءُ فِی کُتُبِهَا الِاجْتِهَادُ فِی عِبَادَةِ اللَّهِ أَرْبَحُ تِجَارَةٍ وَ لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ أَدَبٌ تَسْتَفِیدُهُ خَیْرٌ مِنْ مِیرَاثٍ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ خَیْرُ رَفِیقٍ وَ التَّوْفِیقُ خَیْرُ قَائِدٍ وَ لَا ظَهْرَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ وَ لَا وَحْشَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَا یَطْمَعَنَّ صَاحِبُ الْکِبْرِ فِی حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ.

**[ترجمه]امالی طوسی: ابو فرات گوید: در کتاب وهب بن منبّه خواندم که در ابتدای آن نوشته بود: این چیزی است که حکیمان در کتاب هایشان نوشته اند:

پرمنفعت ترین تجارت، کوشش در عبادت خدا است. و هیچ ثروتی، پرسودتر از عقل نیست و هیچ فقری سخت تر از نادانی نیست. و بهترین میراث، ادبی است که از آن استفاده کنی. و خوش خلقی بهترین رفیق است و توفیق الهی بهترین رهنماست. هیچ پشتیبانی محکم تر از مشورت کردن نیست، و هیچ وحشتی ترسناک تر از خودپسندی نیست. آدم متکبر نباید در ثناگویی مردم طمع کند. - . امالی طوسی 7 : 185 -

**[ترجمه]

بیان

العائدة المنفعة و یقال هذا أعود أی أنفع و لا ظهر أی لا معین و لا مقوی فإن قوة الإنسان بقوة ظهره.

**[ترجمه]«عائده» یعنی سود و گفته می شود این پرعائده تر است، یعنی پرسودتر است. و «لاظهر» یعنی کمک کننده و تقویت کننده ای ندارد، زیرا نیروی انسان به نیروی پشت اوست.

**[ترجمه]

«16»

- ع، علل الشرائع ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَیْئاً أَبْغَضَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَحْمَقِ لِأَنَّهُ سَلَبَهُ أَحَبَّ الْأَشْیَاءِ إِلَیْهِ وَ هُوَ عَقْلُهُ.

**[ترجمه]علل الشرائع: امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند عزوجل چیزی را مبغوض تر از احمق خلق نکرده، زیرا خدا، محبوب ترین چیز را که عقل باشد، از احمق سلب کرده است. - . علل الشرائع: 101 -

**[ترجمه]

بیان

بغضه تعالی عبارة عن علمه بدناءة رتبته و عدم قابلیته للکمال و ما یترتب علیه عن عدم توفیقه علی ما یقتضی رفعة شأنه لعدم قابلیته لذلک فلا ینافی

ص: 89

عدم اختیاره فی ذلک أو یکون بغضه تعالی لما یختاره بسوء اختیاره من قبائح أعماله مع کونه مختارا فی ترکه و الله یعلم (1).

**[ترجمه]دشمنی خدای تعالی عبارت است از علم خدا به پستی مقام احمق و عدم قابلیت وی برای کمال و نداشتن توفیق بر چیزی که اقتضای مقام بلند را دارد. پس این منافی

ص: 89

اختیار احمق نیست. یا دشمنی خدای تعالی، به سبب اختیار کردن بد اعمال زشتی که مرتکب می شود توسط احمق است، در حالی که او مختار است در ترک زشتی ها، و خدا به حقایق آگاه است.

**[ترجمه]

«17»

- ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْلُ وَ مِنَ الْعَقْلِ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ فَإِذَا کَانَ تَأْیِیدُ عَقْلِهِ مِنَ النُّورِ کَانَ عَالِماً حَافِظاً زَکِیّاً فَطِناً فَهِماً وَ بِالْعَقْلِ یَکْمُلُ وَ هُوَ دَلِیلُهُ وَ مُبْصِرُهُ وَ مِفْتَاحُ أَمْرِهِ.

**[ترجمه]علل الشرائع: امام صادق علیه السّلام فرمود: ستون و اساس انسان، عقل است و زیرکی و فهم و حفظ و دانش از عقل پدید می آید. پس زمانی که تأیید عقل از سوی نور باشد، عاقل، دانا و حافظ و پاک و زیرک و فهیم می گردد و به سبب عقل کامل می گردد، زیرا عقل، راهنما و بینایی و کلید کارش می باشد. - . علل الشرائع: 103 -

**[ترجمه]

بیان

الدعامة بالکسر عماد البیت و الفطنة سرعة إدراک الأمور علی الاستقامة و النور لما کان سببا لظهور المحسوسات یطلق علی کل ما یصیر سببا لظهور الأشیاء علی الحس أو العقل فیطلق علی العلم و علی أرواح الأئمة علیهم السلام و علی رحمة الله سبحانه و علی ما یلقیه فی قلوب العارفین من صفاء و جلاء به یظهر علیهم حقائق الحکم و دقائق الأمور و علی الرب تبارک و تعالی لأنه نور الأنوار و منه یظهر جمیع الأشیاء فی الوجود العینی و الانکشاف العلمی و هنا یحتمل الجمر و قوله زکیا فیما رأینا من النسخ بالزاء فهو بمعنی الطهارة عن الجهل و الرذائل و فی الکافی مکانه ذاکرا.

**[ترجمه]«الدعامة» به معنای ستون خانه است. «الفطنه» به معنای سرعت درک امور به صورت صواب و صحیح است و «نور» چون باعث آشکار شدن محسوسات می گردد، بر همه آنچه که از لحاظ حسی و عقلی باعث آشکاری امور می شود اطلاق می گردد، پس بر علم و ارواح ائمه علیهم السّلام و رحمت خدا و آنچه بر قلوب عارفان از صفا و روشنایی ظاهر می شود - که حقیقت حکمت ها و امور دقیقه است - و بر پروردگار نیز اطلاق می شود، زیرا او نورالانوار است و به سبب او، وجود عینی و کشفیات علمی همه امور آشکار می شود. و در اینجا احتمال دارد همه معانی نور مراد باشد. و احتمال دارد به جای کلمه «نور»، «جمر» باشد که به معنای آتش است. «زکیا» در نسخه های که ما دیدیم با «ز» به معنای پاکی از نادانی و پستی ها است و در کتاب کافی به جای «زکیاً»، «اذکراً» آمده است. - . اصول کافی 1: 25 -

**[ترجمه]

«18»

- ب، قرب الإسناد هَارُونُ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُبْغِضُ الشَّیْخَ الْجَاهِلَ وَ الْغَنِیَّ الظَّلُومَ وَ الْفَقِیرَ الْمُخْتَالَ.

**[ترجمه]قرب الإسناد: امام صادق علیه السّلام فرمود: خداوند متعال قطعاً پیرِ جاهل، ثروتمند ستمکار و فقیر متکبر را دشمن می دارد. - . قرب الاسناد: 82 -

**[ترجمه]

بیان

تخصیص الجاهل بالشیخ لکون الجهل منه أقبح لمضی زمان طویل یمکنه فیه تحصیل العلم و تخصیص الظلوم بالغنی لکون الظلم منه أفحش لعدم الحاجة و تخصیص المختال أی المتکبر بالفقیر لأنه منه أشنع إذ الغنی إذا تکبر فله عذر فی ذلک لما یلزم الغنی من الفخر و العجب و الطغیان.

ص: 90


1- مراده رحمه اللّه رفع المنافاة التی تتراءی بین البغض و بین کون حماقة الاحمق غیر مستندة الی اختیاره و لا یخفی ان المنافاة لا ترتفع بما ذکره رحمه اللّه من الوجهین فان العلم بدناءة الرتبة لا تسمی بغضا، و کذا عدم توفیقه لعدم قابلیته، و ما یختاره من القبیح لحماقته ینتهیان بالأخرة الی ما لا بالاختیار فالاشکال بحاله. و الحق ان بغضه کما یظهر من تعلیله علیه السلام بمعنی منعه ممّا من شان الإنسان ان یتلبس به و هو العقل الذی هو أحبّ الأشیاء إلی اللّه لنقص فی خلقته فهو بغض تکوینی بمعنی التبعید من مزایا الخلقة لا بغض تشریعی بمعنی تبعیده من المغفرة و الجنة و الذی ینافی عدم الاختیار هو البغض بالمعنی الثانی لا الأول. ط.

**[ترجمه]اختصاص نادانی به پیر در این حدیث، به خاطر این است که نادانی از او زشت تر است، چون زمان زیادی را سپری نموده که برای وی تحصیل علم ممکن بوده است. و اختصاص ستمگر به ثروتمند به آن جهت است که ظلم از او بدتر است، زیرا وی نیاز مالی ندارد. و اختصاص متکبر به فقیر به خاطر آن است که تکبر از او مذموم تر است، زیرا ثروتمند زمانی که تکبر کند معذور است، چون لازمه غنا، فخر و خودپسندی و سرکشی است.

ص: 90

**[ترجمه]

«19»

- ثو، ثواب الأعمال أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الرَّازِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ بَکْرِ بْنِ أَبِی سَمَّاکٍ عَنِ الْفَضْلِ (1)بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ مَنْ کَانَ عَاقِلًا خُتِمَ لَهُ بِالْجَنَّةِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

**[ترجمه]ثواب الأعمال: فضل بن عثمان گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: هر کس عاقل باشد، به خواست خدا سرانجامش بهشت خواهد بود. - . ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: 36 -

**[ترجمه]

«20»

- ثو، ثواب الأعمال بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ عَمِیرَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَنْ کَانَ عَاقِلًا کَانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ دِینٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ.

**[ترجمه]ثواب الأعمال: امام صادق علیه السّلام فرمود: هر کس عاقل است، دیندار است و کسی که دیندار باشد، وارد بهشت می گردد. - . ثواب الاعمال و عقاب الاعمال: 36 -

**[ترجمه]

«21»

- سن، المحاسن أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ هَمْدَانَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِیدِ الْوَصَّافِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: کَانَ یَرَی مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ علیهما السلام رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ یَطُولُ سُجُودُهُ وَ یَطُولُ سُکُوتُهُ فَلَا یَکَادُ یَذْهَبُ إِلَی مَوْضِعٍ إِلَّا وَ هُوَ مَعَهُ فَبَیْنَا هُوَ مِنَ الْأَیَّامِ فِی بَعْضِ حَوَائِجِهِ إِذْ مَرَّ عَلَی أَرْضٍ مُعْشِبَةٍ یَزْهُو وَ یَهْتَزُّ قَالَ فَتَأَوَّهَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ مُوسَی عَلَی مَا ذَا تَأَوَّهْتَ قَالَ تَمَنَّیْتُ أَنْ یَکُونَ لِرَبِّی حِمَارٌ أَرْعَاهُ هَاهُنَا قَالَ وَ أَکَبَّ مُوسَی علیه السلام طَوِیلًا بِبَصَرِهِ عَلَی الْأَرْضِ اغْتِمَاماً بِمَا سَمِعَ مِنْهُ قَالَ فَانْحَطَّ عَلَیْهِ الْوَحْیُ فَقَالَ لَهُ مَا الَّذِی أَکْبَرْتَ مِنْ مَقَالَةِ عَبْدِی أَنَا أُؤَاخِذُ عِبَادِی عَلَی قَدْرِ مَا أَعْطَیْتُهُمْ مِنَ الْعَقْلِ.

**[ترجمه]محاسن: امام باقر علیه السّلام فرمود: حضرت موسی علیه السّلام مردی از بنی اسرائیل را دید که سجده های طولانی و سکوت بسیار می نمود. پس حضرت موسی علیه السّلام پیوسته همراه وی بود. آن مرد روزی از روزها در پی نیازهایش، گذرش به زمین سرسبز و دلنواز و باطراوتی افتاد و آهی کشید. پس موسی علیه السّلام از او پرسید: چرا آه کشیدی؟ آن مرد در جواب گفت: کاش پروردگارم خری داشت که آن را در این چمنزار می چرانیدم. راوی گفت: حضرت موسی به سبب آنچه که از آن مرد شنید، مدت زیادی غمزده به زمین چشم دوخت. در این حال بر موسی علیه السّلام وحی نازل شد: چرا حرف بنده ام را بزرگ پنداشتی؟ زیرا من بندگانم را به اندازه عقلی که به ایشان داده ام مجازات می کنم. - . محاسن: 193 -

**[ترجمه]

بیان

فی القاموس الزهو المنظر الحسن و النبات الناضر و نور النبت و زهرة و إشراقه و الاهتزاز التحرک و النشاط و الارتیاح و الظاهر أنهما بالتاء صفتان للأرض أو حالان منها لبیان نضارة أعشابها و طراوتها و نموها و إذا کانا بالیاءین کما فی أکثر النسخ فیحتمل أن یکونا حالین عن فاعل مر العابد إلی موسی علیه السلام و الزهو جاء بمعنی الفخر أی کان یفتخر و ینشط إظهارا لشکره تعالی فیما هیأ له من ذلک.

**[ترجمه]در کتاب قاموس آمده: «الزهو» جای نیکو و سرسبز و نشاط آور و پرتو افکنی گیاه و شکوفه ها است. - . قاموس 4 : 342 - «الاهتزاز» تحرک نشاط آور و روح انگیز است. - . قاموس 2 : 203 - «یزهو و یهتز» ظاهراً با تاء است، صفت ارض یا حال از ارض می باشد برای بیان شادابی و طراوت و رشد گیاهان و اگر این دو کلمه با یاء باشد - چنان که در بیشتر نسخه ها آمده - احتمال دارد که این دو تا حال از فاعل «مرّالعابد الی موسی علیه السّلام» باشد. «الزهو» به معنی فخر آمده، یعنی آن عابد افتخار می کرد و با خوشحالی به خاطر امکانات آماده، اظهار شکر خدا می نمود.

**[ترجمه]

«22»

- سن، المحاسن بَعْضُ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ إِفْطَارُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ صَوْمِ الْجَاهِلِ وَ إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِلِ وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا وَ لَا نَبِیّاً حَتَّی

ص: 91


1- و فی نسخة: الفضیل. قال النجاشیّ فی رجاله ص 217 الفضل بن عثمان المرادی الصائغ الأنباری أبو محمّد الأعور مولی ثقة ثقة، روی عن أبی عبد اللّه علیه السلام، و هو ابن اخت علی ابن میمون المعروف بابی الاکراد. و قد وثقه المفید و غیره.

یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ عُقُولِ جَمِیعِ أُمَّتِهِ وَ مَا یُضْمِرُ النَّبِیُّ فِی نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهَادِ الْمُجْتَهِدِینَ وَ مَا أَدَّی الْعَاقِلُ فَرَائِضَ اللَّهِ حَتَّی عَقَلَ مِنْهُ وَ لَا بَلَغَ جَمِیعُ الْعَابِدِینَ فِی فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ الْعَاقِلُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ

**[ترجمه]محاسن: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا چیزی برتر از عقل را برای بندگانش تقسیم نکرده است. پس خواب عاقل از شب زنده داری جاهل برتر است؛ افطار خردمند از روزه داری نادان بهتر است؛ و اقامت عاقل در منزلش، از مسافرت جاهل برتر است. خدا رسول و پیامبری را مبعوث نکرد مگر برای

ص: 91

استکمال عقل و عقل پیامبر، از عقل های تمام پیروانش برتر است و آنچه که پیامبر در نهان دارد، از اجتهاد مجتهدان بالاتر است. و عاقل واجبات خدا را ادا نمی کند، مگر با عقل از جانب خدا دریابد، و همه عبادت کنندگان از نظر برتری عبادتشان، به عبادت عاقل نمی رسند. همانا عاقلان اولوا الاباب هستند که خداوند در قرآن فرموده: «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» - . [4] رعد / 19 - {تنها خردمندانند که عبرت می گیرند.} - . محاسن: 193-194 -

**[ترجمه]

إیضاح

من شخوص الجاهل أی خروجه من بلده و مسافرته إلی البلاد طلبا لمرضاته تعالی کالجهاد و الحج و غیرهما و ما یضمر النبی فی نفسه أی من النیات الصحیحة و التفکرات الکاملة و العقائد الیقینیة و ما أدی العاقل فرائض الله حتی عقل منه أی لا یعمل فریضة حتی یعقل من الله و یعلم أن الله أراد تلک منه و یعلم آداب إیقاعها و یحتمل أن یکون المراد أعم من ذلک أی یعقل و یعرف ما یلزمه معرفته فمن ابتدائیة علی التقدیرین و یحتمل علی بعد أن یکون تبعیضیة أی عقل من صفاته و عظمته و جلاله ما یلیق بفهمه و یناسب قابلیته و استعداده و فی أکثر النسخ و ما أدی العقل و یرجع إلی ما ذکرنا إذ العاقل یؤدی بالعقل و فی الکافی و ما أدی العبد فرائض الله حتی عقل عنه أی لا یمکن للعبد أداء الفرائض کما ینبغی إلا بأن یعقل و یعلم من جهة مأخوذة عن الله بالوحی أو بأن یلهمه الله معرفته أو بأن یعطیه الله عقلا موهبیا به یسلک سبیل النجاة.

**[ترجمه]«شخصوص الجاهل»، مسافرتش به شهرها به خاطر رضای خدا، مثل جهاد و حج است. و «ما یضمر النبی فی نفسه»، نیت های درست و اندیشه های کامل و عقاید یقینی پیامبر است. «لما ادّی العاقل فرائض الله حتی عقل منه»، فریضه ای را انجام نمی دهد، مگر اینکه می داند از خداست و خدا آن را اراده کرده است و آداب انجام دادن آن را می داند. و احتمال دارد مراد عمومی تر از این معنا باشد، یعنی می اندیشد و می شناسد آن چیزی را که برای او لازم است.

«مِنْ» در هر دو صورت ابتدائیه است و امکان دارد بعد از ابتدائیه، تبعیضه باشد، یعنی اوصاف و عظمت جلال خدا را به اندازه فهم و تناسب قابلیت و استعدادش درک می کند، و در بیشتر نسخه ها «و ما ادّی العقل» آمده است که به مطلب فوق بر می گردد، می اندیشد که چون عاقل به سبب عقلش فرائض را ادا می کند. در کتاب کافی «ما ادی العقل فرائض الله حتی عقل عنه» - . کافی 1 : 193-194 - آمده، یعنی ادای واجبات آن طور که سزاوار است، برای بنده ممکن نیست، مگر تعقل کند و بداند که از طرف خدا به واسطه وحی به او رسیده یا خدا شناختش را به او عنایت فرموده یا خدا عقلی به او داده که به واسطه آن راه نجات را می پیماید.

**[ترجمه]

«23»

- سن، المحاسن بَعْضُ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ: مَا یُعْبَأُ مِنْ أَهْلِ هَذَا الدِّینِ بِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا نَأْتِی قَوْماً لَا بَأْسَ بِهِمْ عِنْدَنَا مِمَّنْ یَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ لَیْسَتْ لَهُمْ تِلْکَ الْعُقُولُ فَقَالَ لَیْسَ هَؤُلَاءِ مِمَّنْ خَاطَبَ اللَّهُ فِی قَوْلِهِ یا أُولِی الْأَلْبابِ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ فَقَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ شَیْئاً أَحْسَنَ مِنْکَ وَ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْکَ بِکَ آخُذُ وَ بِکَ أُعْطِی.

**[ترجمه]محاسن: بعضی اصحاب ما در حدیث مرفوعی روایت کرده اند که معصوم فرموده است: به بی خردان از اهل این دین اعتنا نمی شود. عرض کردم: فدایت شوم! ما بر قومی وارد می شویم که اهل این دین اند و ما آنان را بی عقل نمی دانیم، ولی این عقول کاملی که دیگران دارند آنها ندارند. چگونه اند؟ فرمود: آنها مخاطب آیه اولواالباب نیستند. خداوند عقل را آفرید و به او فرمان داد: بیا! پس آمد. فرمود: برو! پس رفت. فرمود: سوگند به عزت و جلالم که نیکوتر و دوست داشتی تر از تو نیافریدم؛ به تو عقاب می کنم و به خاطر تو ثواب می بخشم. - . محاسن: 194 -

**[ترجمه]

بیان

ما یعبأ أی لا یبالی و لا یعتنی بشأن من لا عقل له من أهل هذا الدین فقال السائل عندنا قوم داخلون فی هذا الدین غیر کاملین فی العقل فکیف حالهم فأجاب علیه السلام بأنهم و إن حرموا عن فضائل أهل العقل لکن تکالیفهم أیضا أسهل و أخف و أکثر المخاطبات فی التکالیف الشاقة لأولی الألباب.

ص: 92

**[ترجمه]«ما یعبأ» باکی نیست و اعتنا نمی شود به شأن کسی از پیروان این دین که عقل ندارد. سائل عرض کرد: در نزد ما گروهی هستند که شیعه اند و عقل

کاملی ندارند. حال آنها چگونه است؟ امام علیه السّلام جواب فرمود: این ها گرچه از فضایل اهل عقل محرومند، ولی تکالیف آنها نیز سبک تر و آسان تر است و بیشتر خطاب های قرآنی در تکالیف سخت، برای عاقلان هستند.

ص: 92

**[ترجمه]

«24»

- سن، المحاسن النَّوْفَلِیُّ وَ جَهْمُ بْنُ حَکِیمٍ الْمَدَائِنِیُّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا بَلَغَکُمْ عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حَالِهِ فَانْظُرُوا فِی حُسْنِ عَقْلِهِ فَإِنَّمَا یُجَازَی بِعَقْلِهِ.

أقول: فی الکافی حسن حال.

**[ترجمه]محاسن: امام صادق علیه السّلام فرمود: پدرانم فرموده اند: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی دریافتید که مردی حال نیکو دارد، به نیکویی عقل وی بنگرید، چون فقط به وسیله عقل جزا داده می شود. - . محاسن: 194- 195 -

مؤلف: این حدیث در کتاب کافی علاوه بر نیکویی عقل، کلمه «نیکویی حال» را نیز دارد. - . کافی 1 : 12 -

**[ترجمه]

«25»

- مص، مصباح الشریعة قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْجَهْلُ صُورَةٌ رُکِّبَتْ فِی بَنِی آدَمَ إِقْبَالُهَا ظُلْمَةٌ وَ إِدْبَارُهَا نُورٌ وَ الْعَبْدُ مُتَقَلِّبٌ مَعَهَا (1)کَتَقَلُّبِ الظِّلِّ مَعَ الشَّمْسِ أَ لَا تَرَی إِلَی الْإِنْسَانِ تَارَةً تَجِدُهُ جَاهِلًا بِخِصَالِ نَفْسِهِ حَامِداً لَهَا عَارِفاً بِعَیْبِهَا فِی غَیْرِهِ سَاخِطاً وَ تَارَةً تَجِدُهُ عَالِماً بِطِبَاعِهِ سَاخِطاً لَهَا حَامِداً لَهَا فِی غَیْرِهِ فَهُوَ مُتَقَلِّبٌ بَیْنَ الْعِصْمَةِ وَ الْخِذْلَانِ فَإِنْ قَابَلَتْهُ الْعِصْمَةُ أَصَابَ وَ إِنْ قَابَلَهُ الْخِذْلَانُ أَخْطَأَ وَ مِفْتَاحُ الْجَهْلِ الرِّضَا وَ الِاعْتِقَادُ بِهِ وَ مِفْتَاحُ الْعِلْمِ الِاسْتِبْدَالُ مَعَ إِصَابَةِ مُوَافَقَةِ التَّوْفِیقِ وَ أَدْنَی صِفَةُ الْجَاهِلِ دَعْوَاهُ الْعِلْمَ بِلَا اسْتِحْقَاقٍ وَ أَوْسَطُهُ جَهْلُهُ بِالْجَهْلِ وَ أَقْصَاهُ جُحُودُهُ الْعِلْمَ وَ لَیْسَ شَیْ ءٌ إِثْبَاتُهُ حَقِیقَةُ نَفْیِهِ إِلَّا الْجَهْلُ وَ الدُّنْیَا وَ الْحِرْصُ فَالْکُلُّ مِنْهُمْ کَوَاحِدٍ وَ الْوَاحِدُ مِنْهُمْ کَالْکُلِّ.

**[ترجمه]مصباح الشریعه: امام صادق علیه السّلام فرمود: نادانی صورتی است که در فرزندان آدم ترکیب شده است. روی آوردن نادانی تاریکی و پشت کردن آن نور است. و بنده با آن مانند نسبت سایه به آفتاب در گردش است. آیا نمی بینی انسان را گاه به خصلت های نفسش نادان می یابی که خودستایی می کند، در حالی که عیب هایش را می داند و آن عیب ها را در دیگران می بیند و خشم می گیرد. و گاه او را می بینی که به طبعش دانا و به نفسش خشمگین شده و اوصاف غیر خودش را توصیف می کند. پس این بنده میان عصمت و خذلان است. اگر عصمت پروردگار با آن مقابله کند، به حق می رسد و اگر خذلان با او مقابله کند، خطا می کند. کلید نادانی اعتقاد به جهل و خشنودی به آن است و کلید دانش، بدل کردن جهل با علم است با رسیدن توفیق موافق.

و کمترین صفت جاهل ادعا کردن علم است، بدون استحقاق آن. و وسط جهل، نادانی انسان به نادانی خودش است و منتهای نادانی، انکار کردن انسان است علم را. چیزی نیست که اثباتش در حقیقت نفی آن باشد، مگر جهل و دنیا و حرص که هر یکی از این سه جانشین همه و همه آن سه چیز جانشین یکی می باشد. - . مصباح الشریعه: 75 - 76 -

**[ترجمه]

بیان

کتقلب الظل مع الشمس أی کما أن شعاع الشمس قد یغلب علی الظل و یضی ء مکانه و قد یکون بالعکس فکذلک العلم و العقل قد یستولیان علی النفس فیظهر له عیوب نفسه و یأول بعقله عیوب غیره ما أمکنه و قد یستولی الجهل فیری محاسن غیره مساوی و مساوی نفسه محاسن و مفتاح الجهل الرضا بالجهل و الاعتقاد به و بأنه کمال لا ینبغی مفارقته و مفتاح العلم طلب تحصیل العلم بدلا عن الجهل و الکمال بدلا عن النقص و ینبغی أن یعلم أن سعیه مع عدم مساعدة التوفیق لا ینفع فیتوسل بجنابه تعالی لیوفقه قوله علیه السلام إثباته أی عرفانه قال الفیروزآبادی أثبته عرفه حق المعرفة و ظاهر أن معرفة تلک الأمور کما هی مستلزمة لترکها و نفیها أو المعنی أن کل من أقر بثبوت تلک الأشیاء لا محالة ینفیها عن نفسه فالمراد بالدنیا حبها و

ص: 93


1- و فی نسخة: معهما. و قوله علیه السلام: الجهل صورة رکبت إلخ لان طبیعة الإنسان فی اصل فطرتها خالیة عن الکمالات الفعلیة و العلوم الثابتة، فکان الجهل عجنت فی طینتها و رکبت مع طبیعتها، و لکن فی أصل فطرته له قوة کسب الکمالات بالعلوم و التنّور و المعارف.

قوله علیه السلام فالکل کواحد لعل معناه أن هذه الخصال کخصلة واحدة لتشابه مبادیها و انبعاث بعضها عن بعض و تقوی بعضها ببعض کما لا یخفی.

**[ترجمه]«کتقلب الظل مع الشمس»، یعنی چنان چه شعاع آفتاب گاهی بر سایه غلبه پیدا می کند و جای آن را روشن می سازد و گاهی بر عکس هست، پس همچنین علم و عقل گاهی بر نفس چهره می شود و عیب هایش را آشکار می سازد و با عقل خودش، عیب های دیگران را حتی الامکان تأویل می نماید. و گاهی جهل غالب می شود و خوبی های دیگران را بد می بیند و بدی های خودش را نیکو می پندارد. و کلید نادانی، راضی شدن و اعتقاد پیدا کردن به جهل است که فکر کند نادانی اش برایش کمال است که جدایی از آن سزاوار نیست. و کلید دانش، طلب تحصیل علم عوض جهل است، و تحصیل کمال عوض نقص است، و سزاوار است بداند که کوشش اش با آماده نبودن توفیق فایده نمی دهد، پس به خدای متعال متوسل شود تا او را توفیق دهد.

«إثباته» یعنی شناختش، فیروزآبادی گوید: «اثبته» در لغت به معنای «عرّفه حقّ المعرفة» - . قاموس 1 : 151 - یعنی آماده و روشن است که شناخت نادانی، آن طوری که در واقع هست، مستلزم ترک آن نادانی و برطرف ساختن آن به طور کامل است. یا مراد امام علیه السّلام چنین است که هر کسی که به این بدی ها اقرار کند، این کارهای بد را از خودش دور می کند، پس مراد از «دنیا»، دوستی آن است.

ص: 93

«فالکل کواحد» شاید معنای حدیث این باشد که تمام این اوصاف مانند یک صفت است، زیرا مبادی آنها با هم شبیه است و بعضی آنها از بعضی دیگر برانگیخته می شود و بعضی از آنها به سبب بعضی دیگر محافظت می شود و این مطلب بر کسی پوشیده نیست.

**[ترجمه]

«26»

- م، تفسیر الإمام علیه السلام عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مَنْ لَمْ یَکُنْ عَقْلُهُ أَکْمَلَ مَا فِیهِ کَانَ هَلَاکُهُ مِنْ أَیْسَرِ مَا فِیهِ.

**[ترجمه]تفسیر امام حسن عسکری: امام علیه السّلام فرمود: هر که عقلش کامل نباشد، آسان ترین چیزی که در او هست هلاکتش می باشد. - . تفسیر امام حسن عسکری: 26 -

**[ترجمه]

«27»

- ضه، روضة الواعظین قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ لَا غِنَی کَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرموده است: سینه عاقل گنجینه راز اوست. هیچ ثروتی چون عقل نیست؛ هیچ فقری چون جهل نیست؛ هیچ

میراثی چون ادب نیست؛ هیچ مالی سودآورتر از عقل نیست؛ و هیچ عقلی چون تدبیر نیست. - . روضة الواعظین و بصیرة المتعظمین: 8 -

**[ترجمه]

«28»

- ضه، روضة الواعظین رُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: أَسَاسُ الدِّینِ بُنِیَ عَلَی الْعَقْلِ وَ فُرِضَتِ الْفَرَائِضُ عَلَی الْعَقْلِ وَ رَبُّنَا یُعْرَفُ بِالْعَقْلِ وَ یُتَوَسَّلُ إِلَیْهِ بِالْعَقْلِ وَ الْعَاقِلُ أَقْرَبُ إِلَی رَبِّهِ مِنْ جَمِیعِ الْمُجْتَهِدِینَ بِغَیْرِ عَقْلٍ وَ لَمِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ بِرِّ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ جِهَادِ الْجَاهِلِ أَلْفَ عَامٍ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: از ابن عباس روایت شده که گفته است: پایه دین بر عقل نهاده شده است و فرایض در صورت داشتن عقل واجب شده است. پروردگارمان با عقل شناخته می شود و به وسیله عقل به او توسل می جویند، و عاقل از همه کوششگران بی عقل به پروردگار خود نزدیک تر است، و همانا ذره ای از کارهای پسندیده عاقل، از کوشش هزار ساله نادان برتر است. - . روضة الواعظین: 9 -

**[ترجمه]

«29»

- ضه، روضة الواعظین قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قِوَامُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: ملاک ارزش مرد عقل اوست و هر کس را که عقل نباشد، دین نیست. - . روضة الواعظین: 9 -

**[ترجمه]

«30»

- ختص، الإختصاص قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام إِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُزِیلَ مِنْ عَبْدٍ نِعْمَةً کَانَ أَوَّلُ مَا یُغَیِّرُ مِنْهُ عَقْلَهُ.

**[ترجمه]اختصاص: امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتی خدا خواست از بنده اش نعمتی را ظاهر کند، عقل او اولین چیزی هست که از او می گیرد. - . اختصاص: 245 -

**[ترجمه]

«31»

- وَ قَالَ علیه السلام یَغُوصُ الْعَقْلُ عَلَی الْکَلَامِ فَیَسْتَخْرِجُهُ مِنْ مَکْنُونِ الصَّدْرِ کَمَا یَغُوصُ الْغَائِصُ عَلَی اللُّؤْلُؤِ الْمُسْتَکِنَّةِ فِی الْبَحْرِ.

**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام فرمود: عقل در سخن فرو می رود، پس بیرون می آورد آن را از سینه های پنهان آن طوری که غواص از زیر دریا، لؤلؤی پنهان را بیرون می آورد. - . اختصاص: 245 -

**[ترجمه]

«32»

- وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام النَّاسُ أَعْدَاءٌ لِمَا جَهِلُوا.

**[ترجمه]امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود: مردمان دشمنان چیزی هستند که آن را نمی دانند. - . اختصاص: 244 -

**[ترجمه]

«33»

- وَ قَالَ علیه السلام أَرْبَعُ خِصَالٍ یَسُودُ بِهَا الْمَرْءُ الْعِفَّةُ وَ الْأَدَبُ وَ الْجُودُ وَ الْعَقْلُ.

**[ترجمه]امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود: چهار خصلت هست که مرد به واسطه آنها بزرگ می شود: عفت، ادب سخن، بخشش، خردمندی.

**[ترجمه]

«34»

- وَ قَالَ علیه السلام لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا مُصِیبَةَ أَعْظَمُ مِنَ الْجَهْلِ وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ وَ لَا وَرَعَ کَالْکَفِّ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ لَا عِبَادَةَ کَالتَّفَکُّرِ وَ لَا قَائِدَ خَیْرٌ مِنَ التَّوْفِیقِ وَ لَا قَرِینَ خَیْرٌ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ لَا مِیرَاثَ خَیْرٌ مِنَ الْأَدَبِ.

**[ترجمه]امیر مومنان علیه السّلام فرمود: مالی پر فایده تر از عقل نیست؛ مصیبتی بزرگ تر از نادانی نیست؛ کمکی محکم تر و بالاتر از مشورت نیست. هیچ پرهیزکاریی مانند خودداری از محرمات نیست؛ هیچ عبادتی مانند تفکر نیست؛ هیچ راهنمایی بهتر از توفیق و آماده شدن کارها نیست؛ هیچ همنشینی بهتر از خلق نیکو نیست؛ و هیچ میراثی بهتر از ادب نیست. - . اختصاص: 246 -

**[ترجمه]

«35»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ حَنْظَلَةَ بْنِ زَکَرِیَّا الْقَاضِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ حَمْزَةَ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَسَبُ الْمُؤْمِنِ مَالُهُ وَ مُرُوَّتُهُ عَقْلُهُ وَ حِلْمُهُ شَرَفُهُ وَ کَرَمُهُ تَقْوَاهُ.

**[ترجمه]امالی طوسی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حساب دنیوی مؤمن مالش، مردانگی او عقلش، شرف او حلمش و کرم او تقوایش است. - . امالی طوسی: 601 -

**[ترجمه]

«36»

- الدُّرَّةُ الْبَاهِرَةُ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الثَّالِثُ علیه السلام الْجَهْلُ وَ الْبُخْلُ أَذَمُّ الْأَخْلَاقِ.

ص: 94

**[ترجمه]درة الباهرة: امام هادی علیه السّلام فرمود: نادانی و بخل ورزی، بدترین خُلق ها هستند. - . درة الباهرة: 59 -

ص: 94

**[ترجمه]

«37»

- وَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیُّ علیه السلام حُسْنُ الصُّورَةِ جَمَالٌ ظَاهِرٌ وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمَالٌ بَاطِنٌ.

**[ترجمه]امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود: زیبایی صورت زیبایی ظاهر و عقل خوب، زیبایی باطن است. - . درة الباهرة: 62 -

**[ترجمه]

«38»

- وَ قَالَ علیه السلام لَوْ عَقَلَ أَهْلُ الدُّنْیَا خَرِبَتْ.

**[ترجمه]امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود: اگر اهل دنیا همه عاقل بودند، دنیا خراب می گشت. - . درة الباهرة: 61 -

**[ترجمه]

«39»

- نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَیْسَ الرُّؤْیَةُ مَعَ الْإِبْصَارِ وَ قَدْ تَکْذِبُ الْعُیُونُ أَهْلَهَا وَ لَا یَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ انْتَصَحَهُ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود: دیدن با چشم ظاهر نیست. گاهی چشم ها اهل دنیا را تکذیب می کند و عقل به کسی که خیرخواه او باشد، خیانت نمی کند. - . نهج البلاغه، قصار الحکم: 281 ، ص 397 -

**[ترجمه]

بیان

أی الرؤیة الحقیقیة رؤیة العقل لأن الحواس قد تعرض لها الغلط.

**[ترجمه]دیدن حقیقی دیدن عقل است، زیرا حواس ظاهری گاهی دچار اشتباه می شود.

**[ترجمه]

«40»

- نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام لَا غِنَی کَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: هیچ دارایی مانند خرد، هیچ بیچارگی مانند نادانی، هیچ میراثی مثل ادب و هیچ کمک کاری مثل مشورت نیست. - . نهج البلاغه، قصار الحکم: 54 ، ص 262 -

**[ترجمه]

«41»

- وَ قَالَ علیه السلام أَغْنَی الْغِنَی الْعَقْلُ وَ أَکْبَرُ الْفَقْرِ الْحُمْقُ.

**[ترجمه]امیر مومنان علیه السّلام فرمود: داراترین دارایی عقل است و بزرگ ترین بیچارگی نادانی است. - . نهج البلاغه، قصار الحکم: 113، ص 369 -

**[ترجمه]

«42»

- وَ قَالَ علیه السلام لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر مومنان علیه السّلام فرمود: مالی پرمنفعت تر از عقل نیست و عقلی مانند تدبیر نیست. - . نهج البلاغه، قصار الحکم: 113، ص 369 -

**[ترجمه]

«43»

- وَ قَالَ علیه السلام الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ وَ الْعَقْلُ حُسَامٌ بَاتِرٌ (1)فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِکَ بِحِلْمِکَ وَ قَاتِلْ هَوَاکَ بِعَقْلِکَ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر مومنان علیه السّلام فرمود: بردباری پوشاننده و خرد شمشیر بُرَنده است. پس کسری های خودت را به حلمت بپوشان و هوایت را با عقلت بکش. - . نهج البلاغه، قصار الحکم: 424، ص 415 -

**[ترجمه]

«44»

- کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِکُلِّ شَیْ ءٍ آلَةٌ وَ عُدَّةٌ وَ آلَةُ الْمُؤْمِنِ وَ عُدَّتُهُ الْعَقْلُ وَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ مَطِیَّةٌ وَ مَطِیَّةُ الْمَرْءِ الْعَقْلُ وَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ غَایَةٌ وَ غَایَةُ الْعِبَادَةِ الْعَقْلُ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ رَاعٍ وَ رَاعِی الْعَابِدِینَ الْعَقْلُ وَ لِکُلِّ تَاجِرٍ بِضَاعَةٌ وَ بِضَاعَةُ الْمُجْتَهِدِینَ الْعَقْلُ وَ لِکُلِّ خَرَابٍ عِمَارَةٌ وَ عِمَارَةُ الْآخِرَةِ الْعَقْلُ وَ لِکُلِّ سَفْرٍ فُسْطَاطٌ یَلْجَئُونَ إِلَیْهِ وَ فُسْطَاطُ الْمُسْلِمِینَ الْعَقْلُ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر چیزی ابزار و ساز و برگی دارد و ابزار و ساز و برگ مؤمن عقل اوست. هر چیزی مرکبی دارد و مرکب انسان عقل اوست. برای هر چیزی انتهایی است و انتهای عبادت عقل است. برای هر قوم چوپانی است و چوپان عبادت کنندگان عقل است. برای هر تاجر سرمایه ای است و سرمایه کوشش کنندگان عقل اوست. برای هر خرابی آبادانی است و آبادانی آخرت عقل است. برای هر سفر خیمه ای است که به آن پناه می برند و خیمه مسلمانان عقل است. - . کنز الفوائد 1 : 56 -

**[ترجمه]

«45»

- وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَا عُدَّةَ أَنْفَعُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا عَدُوَّ أَضَرُّ مِنَ الْجَهْلِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود: هیچ ابزاری نافع تر از عقل و هیچ دشمن مضرتر از نادانی نیست. - . کنز الفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«46»

- وَ قَالَ: زِینَةُ الرَّجُلِ عَقْلُهُ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: زینت مرد عقل اوست. - . کنز الفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«47»

- وَ قَالَ علیه السلام قَطِیعَةُ الْعَاقِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْجَاهِلِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: قطع صله رحم کردن انسان عاقل، با صله رحم کردن جاهل برابر است. - . کنز الفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«48»

- وَ قَالَ علیه السلام مَنْ لَمْ یَکُنْ أَکْثَرُ مَا فِیهِ عَقْلَهُ کَانَ بِأَکْثَرِ مَا فِیهِ قَتْلُهُ.

ص: 95


1- الباتر: القاطع. شبه الحلم بالغطاء الساتر لان الحلم یمنع عن ظهور ما یستلزمه الغضب من مساوی الأخلاق. و شبه العقل بالحسام الباتر لان بالعقل یقتل الإنسان اعدی عدوه و هو هواه، و به یغلب علی نفسه: و یصدها عن الاستیلاء علی مملکة البدن، و یمنعها عن إعمال ما یضر بحالها.

**[ترجمه]کنز الفوائد: در بیشتر مواردی که عقل به کار نمی رود، احتمال قتل انسان در آنجا زیاد است. - . کنز الفوائد 1 : 200 -

ص: 95

**[ترجمه]

«49»

- وَ قَالَ علیه السلام الْجَمَالُ فِی اللِّسَانِ وَ الْکَمَالُ فِی الْعَقْلِ وَ لَا یَزَالُ الْعَقْلُ وَ الْحُمْقُ یَتَغَالَبَانِ عَلَی الرَّجُلِ إِلَی ثَمَانِیَ عَشْرَةَ سَنَةً فَإِذَا بَلَغَهَا غَلَبَ عَلَیْهِ أَکْثَرُهُمَا فِیهِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: زیبایی در زبان و کمال در عقل است. و همیشه تا هجده سالگی انسان گاهی عقل و گاهی حماقت بر او غالب می شود و زمانی که به آن سن رسید، دیگر یکی از آن دو بر بیشتر او پیروز می شود. - . کنز الفوائد 1 : 200 -

**[ترجمه]

«50»

- وَ قَالَ علیه السلام الْعُقُولُ أَئِمَّةُ الْأَفْکَارِ وَ الْأَفْکَارُ أَئِمَّةُ الْقُلُوبِ وَ الْقُلُوبُ أَئِمَّةُ الْحَوَاسِّ وَ الْحَوَاسُّ أَئِمَّةُ الْأَعْضَاءِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: عقل ها رهبران اندیشه هایند، اندیشه ها رهبران دل هایند، دل ها رهبران حواسند و حواس رهبران اعضای انسانند. - . کنز الفوائد 2 : 31 -

**[ترجمه]

«51»

- وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اسْتَرْشِدُوا الْعَقْلَ تُرْشَدُوا وَ لَا تَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا.

**[ترجمه]رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از عقل راهنمایی بخواهید که شما را ارشاد می کند؛ نافرمانی اش را نکنید که پشیمان خواهید شد.

**[ترجمه]

«52»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله سَیِّدُ الْأَعْمَالِ فِی الدَّارَیْنِ الْعَقْلُ وَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ دِعَامَةٌ وَ دِعَامَةُ الْمُؤْمِنِ عَقْلُهُ فَبِقَدْرِ عَقْلِهِ تَکُونُ عِبَادَتُهُ لِرَبِّهِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سردار اعمال در دنیا و آخرت عقل است. و هر چیز ستونی دارد و ستون مؤمن عقل اوست. پس به اندازه عقل او عبادتش برای پروردگارش قبول خواهد شد. - . کنز الفوائد 2 : 31 -

**[ترجمه]

«53»

- وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْعُقُولُ ذَخَائِرُ وَ الْأَعْمَالُ کُنُوزٌ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود: عقل ها ذخیره ها و کردار گنج هایند. - . کنز الفوائد 2 : 32 -

**[ترجمه]

باب 2 حقیقة العقل و کیفیته و بدو خلقه

الأخبار

«1»

لی، الأمالی للصدوق ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَا أُکْمِلُکَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَی وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ.

سن، المحاسن ابن محبوب مثله.

**[ترجمه]امالی صدوق: امام باقر علیه السّلام فرمود: چون خدا خرد را آفرید، او را بازپرسی کرد و فرمود پیش بیا! پیش آمد و پس از آن فرمود: پس برو! پس رفت. سپس خدا فرمود: به عزت و جلال خودم مخلوقی محبوب تر از تو نزد خود نیافریدم و تو را به راه کمالی برم که دوست دارم. آگاه باش! من به تو دستور می دهم، تو را نهی می کنم و به تو ثواب می دهم. - . امالی صدوق: 340 - 341 -

در کتاب محاسن مثل این حدیث آمده است. - . محاسن: 192 -

**[ترجمه]

«2»

ع، علل الشرائع فِی سُؤَالاتِ الشَّامِیِّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَقَالَ النُّورُ.

أقول: سیأتی بعض الأخبار فی باب علامات العقل.

**[ترجمه]علل الشرائع: در پرسش های مرد شامی از امیرمؤمنان علیه السّلام آمده است: اوّلین چیزی که حق تعالی آفرید چه بود؟ حضرت فرمود: نور بود. - . علل الشرائع: 593 -

مؤلف: بعضی احادیث در «باب علامات و نشانه های عقل» خواهد آمد.

**[ترجمه]

«3»

سن، المحاسن مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ فَقَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ شَیْئاً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْکَ لَکَ الثَّوَابُ وَ عَلَیْکَ الْعِقَابُ.

**[ترجمه]محاسن: ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: چون خدا خرد را آفرید، او را بازپرسی کرد و فرمود: پیش بیا! و پیش آمد. پس از آن فرمود: پس برو! پس رفت. آنگاه خدا فرمود: به عزت و جلال خودم مخلوقی محبوب تر از تو نزد خود نیافریدم، و من به تو ثواب می دهم و بر تو کیفر می دهم. - . محاسن: 192 -

**[ترجمه]

«4»

سن، المحاسن السِّنْدِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالا لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْکَ إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَی وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ وَ إِیَّاکَ أُعَاقِبُ.

ص: 96

**[ترجمه]محاسن: از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام روایت کرده که آن دو بزرگوار فرمودند: چون خدا خرد را آفرید، او را بازپرسی کرد و فرمود: پیش بیا! پیش آمد و پس از آن فرمود: پس برو! پس رفت. آنگاه خدا فرمود: به عزت و جلال خودم خلقی از تو محبوب تر نزد خود نیافریدم، و من تو را امر می کنم و تو را نهی می کنم و من به تو ثواب می دهم و بر تو کیفر می دهم. - . محاسن: 192 -

ص: 96

**[ترجمه]

«5»

سن، المحاسن عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ بِکَ آخُذُ وَ بِکَ أُعْطِی وَ عَلَیْکَ أُثِیبُ.

**[ترجمه]محاسن: هشام از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: چون خدا خرد را آفرید، او را بازپرسی کرد و فرمود: پیش بیا! پیش آمد و پس از آن فرمود: پس برو! پس رفت. آنگاه خدا فرمود: به عزت و جلال خودم مخلوقی از تو محبوب تر نزد خود نیافریدم، و من به تو مؤاخذه می کنم و به تو عطا می نمایم و به تو ثواب می دهم. - . محاسن: 192 -

**[ترجمه]

«6»

سن، المحاسن أَبِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ النَّوْفَلِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْکَ فَأَعْطَی اللَّهُ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ جُزْءاً ثُمَّ قَسَمَ بَیْنَ الْعِبَادِ جُزْءاً وَاحِداً.

**[ترجمه]محاسن: نوفلی از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چون خدا خرد را آفرید، او را بازپرسی کرد و فرمود: پیش بیا! پیش آمد و پس از آن فرمود: پس برو! پس رفت. آنگاه خدا فرمود: به عزت و جلال خودم مخلوقی از تو محبوب تر نزد خود نیافریدم. پس خدا نود و نه جزء آن را به محمّد عطا فرمود و یک جزء را در میان بندگان تقسیم نمود. - . محاسن: 192 -

**[ترجمه]

«7»

غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اول چیزی را که خدا خلق کرد نور من بود. - . عوالی اللئالی 4 : 99 -

**[ترجمه]

«8»

وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ أَنَّهُ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: در حدیث دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اولین چیزی را که خدا خلق کرد عقل بود. - . عوالی اللئالی 4 : 99 -

**[ترجمه]

«9»

وَ رُوِیَ بِطَرِیقٍ آخَرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا خَلَقَ الْعَقْلَ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ تَعَالَی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَکْرَمُ عَلَیَّ مِنْکَ بِکَ أُثِیبُ وَ بِکَ أُعَاقِبُ وَ بِکَ آخُذُ وَ بِکَ أُعْطِی.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: این روایت به طریق دیگر آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چون خدا خرد را آفرید، او را بازپرسی کرد و فرمود: پیش بیا! پیش آمد و پس از آن فرمود: پس برو! پس رفت. آنگاه خدا فرمود: به عزت و جلال خودم مخلوقی از تو گرامی تر نزد خود نیافریدم، و من به تو ثواب می دهم و به تو عقاب می کنم و به تو مؤاخذه می کنم و به تو عطا می نمایم. - . عوالی اللئالی 4 : 99 -

**[ترجمه]

«10»

- ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مَعْبَدٍ (1)عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْحَاقَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الرَّجُلُ آتِیهِ أُکَلِّمُهُ بِبَعْضِ کَلَامِی فَیَعْرِفُ کُلَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ آتِیهِ فَأُکَلِّمُهُ بِالْکَلَامِ فَیَسْتَوْفِی کَلَامِی کُلَّهُ ثُمَّ یَرُدُّهُ عَلَیَّ کَمَا کَلَّمْتُهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ آتِیهِ فَأُکَلِّمُهُ فَیَقُولُ أَعِدْ عَلَیَّ فَقَالَ یَا إِسْحَاقُ أَ وَ مَا تَدْرِی لِمَ هَذَا قُلْتُ لَا قَالَ الَّذِی تُکَلِّمُهُ بِبَعْضِ کَلَامِکَ فَیَعْرِفُ کُلَّهُ فَذَاکَ مَنْ عُجِنَتْ نُطْفَتُهُ بِعَقْلِهِ وَ أَمَّا الَّذِی تُکَلِّمُهُ فَیَسْتَوْفِی کَلَامَکَ ثُمَّ یُجِیبُکَ عَلَی کَلَامِکَ فَذَاکَ الَّذِی رُکِّبَ عَقْلُهُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ وَ أَمَّا الَّذِی تُکَلِّمُهُ بِالْکَلَامِ فَیَقُولُ أَعِدْ عَلَیَّ فَذَاکَ الَّذِی رُکِّبَ عَقْلُهُ فِیهِ بَعْدَ مَا کَبِرَ فَهُوَ یَقُولُ أَعِدْ عَلَیَّ.

**[ترجمه]علل الشرائع: پدرم از اسحاق بن عمّار نقل کرده که وی گفت: محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم: با شخصی مقداری سخن می گویم، پس وی تمام را درک نموده و می فهمد و با بعضی دیگر تکلّم نموده و شطری از کلام را ایراد می نمایم، وی کاملاً سخنانم را ضبط نموده و عینا آنها را به خودم برمی گرداند و با بعضی دیگر وقتی صحبت می کنم، می گوید: دوباره سخنت را تکرار کن.

حضرت فرمود: ای اسحاق! علّت آن را می دانی؟ عرض کردم: خیر. حضرت فرمود: کسی که با او سخن گفتی و سخنانت را فهمید ولی نتوانست عین آنها را برایت بازگو کند، او کسی است که نطفه اش با عقلش عجین و ممزوج شده است. و شخصی که سخنانت را بار اوّل فهمیده و عین آنها را به خودت برمی گرداند، وی کسی است که عقلش در شکم مادر با او ترکیب گشته. و امّا کسی که با بار اوّل سخنانت را درک نکرده و گفته است دوباره تکرار کن، او کسی است که پس از بزرگ شدن، عقلش با او ترکیب یافته است. پس او می گوید: برایم من اعاده کن. - . علل الشرائع: 102 -

**[ترجمه]

بیان

قوله ثم یرده علی أی أصل الکلام کما سمعه أو یجیب علی وفق ما کلمته و الثانی أظهر ثم اعلم أنه یحتمل أن یکون الکلام جاریا علی وجه المجاز لبیان اختلاف الأنفس فی الاستعدادات الذاتیة أی کأنه عجنت نطفته بعقله مثلا و أن یکون المراد

ص: 97


1- و فی نسخة: عن ابن سعید.

أن بعض الناس یستکمل نفسه الناطقة بالعقل و استعداد فهم الأشیاء و إدراک الخیر و الشر عند کونها نطفة و بعضها عند کونها فی البطن و بعضها بعد کبر الشخص و استعمال الحواس و حصول البدیهیات و تجربة الأمور و أن یکون المراد الإشارة إلی أن اختلاف المواد البدنیة له مدخل فی اختلاف العقل و الله یعلم.

**[ترجمه]«ثم یرده علی» یعنی اصل کلام، آن طوری که شنید یا برابر با چیزی که تو با او سخن گفته ای جواب می دهد، و احتمال دوم ظاهرتر است. بدان که احتمال دارد این کلام برای بیان اختلاف انسان ها در استعداد ذاتی از باب مجاز گفته شده باشد. یعنی گویا نطفه او با عقلش عجین شده است. و احتمال دارد که مراد حدیث این باشد که

ص: 97

بعضی از مردم، نفس ناطقه خود را با عقل و استعداد فهمیدن اشیا و درک کردن خیر و شر هنگامی که نطفه بوده است، کاملا می کند. و بعضی انسان ها وقتی در شکم مادر هستند، و بعضی از آنها بعد از بزرگی و استفاده از حواس و به دست آمدن بدیهیات و تجربه، کارها را کامل می کند. و احتمال دارد مراد اشاره به این باشد که اختلاف مواد بدنی در اختلاف عقل دخالت دارد، والله یعلم.

**[ترجمه]

«11»

- ختص، الإختصاص قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ الْعَقْلَ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَعَزَّ عَلَیَّ مِنْکَ أُؤَیِّدُ مَنْ أَحْبَبْتُهُ بِکَ.

**[ترجمه]اختصاص: امام صادق علیه السّلام فرمود: چون خدا خرد را آفرید، او را بازپرسی کرد و فرمود: پیش بیا! پیش آمد و پس از آن فرمود: پس برو! پس رفت. آنگاه خدا فرمود: به عزت و جلال خودم مخلوقی از تو عزیزتر نزد خود نیافریدم؛ کسی را که دوستش دارم، به تو تأیید می کنم. - . اختصاص: 244 -

**[ترجمه]

«12»

- وَ قَالَ علیه السلام خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ مِنْ أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ مِنَ الْعِلْمِ وَ الْقُدْرَةِ وَ النُّورِ (1)وَ الْمَشِیَّةِ بِالْأَمْرِ فَجَعَلَهُ قَائِماً بِالْعِلْمِ دَائِماً فِی الْمَلَکُوتِ.

**[ترجمه]امام صادق علیه السلام : خداوند عقل را از چهار چیز آفرید: از علم و قدرت و نور و مشیت، بامر و فرمان تکوینی خود، پس عقل را بعلم استوار کرد و وجود آن را در عالم ملکوت ثابت قرار داد .

**[ترجمه]

«13»

- ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْغِلْظَةَ فِی الْکَبِدِ وَ الْحَیَاءَ فِی الرِّیحِ وَ الْعَقْلَ مَسْکَنُهُ الْقَلْبُ.

**[ترجمه]علل الشرائع: حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمود: غلظت برخی اخلاط ناشی از کبد، همچون خون و صفراء بوده و حیا و شرم در سوداء است و مسکن و جایگاه عقل، قلب و نفس انسانی می باشد. - . علل الشرائع: 107 -

**[ترجمه]

بیان

أن الغلظة فی الکبد أی تنشأ من بعض الأخلاط المتولدة من الکبد کالدم و المرة الصفراء مثلا و الریح کثر استعماله فی الأخبار علی ما سیأتی فی کتاب أحوال الإنسان و یظهر من بعضها أنها المرة السوداء و من بعضها أنها الروح الحیوانی و من بعضها أنها أحد أجزاء البدن سوی الأخلاط الأربعة و الأجزاء المعروفة و القلب یطلق علی النفس الإنسانی لتعلقها أولا بالروح الحیوانی المنبعث عن القلب الصنوبری و لذلک

ص: 98


1- لعل المراد بالنور ظهور الکمالات و الأخلاق السنیة و الاعمال الرضیة، و بالمشیة بالامر اختیار محاسن الأمور، فخلق العقل من هذه الأشیاء لعله کنایة عن استلزامه لها فکانها مادته و یحتمل ان یکون «من» تعلیلیة. ای خلقه لتحصیل تلک الأمور، او المعنی انه تعالی لم یخلقه من مادة، بل خلقه من علمه و قدرته و نوریته و مشیته فظهر فیه تلک الآثار من أنوار جلاله، و المراد ان العقل یطلق علی الحالة المرکبة من تلک الخلال، و اما قیامه بالعلم فظاهر، اذ بترک العلم یسلب العقل. و کونه دائما فی الملکوت اذ هو دائما متوجه الی الترقی الی الدرجة العلیا، و معرض عن شواغل الدنیا، متصل بارواح المقربین فی الملاء الأعلی و یتهیأ للعروج الی جنة المأوی. «منه طاب ثراه».

تعلقها بالقلب أکثر من سائر الأعضاء أو لتقلب أحواله و تفصیل الکلام فی هذا الخبر سیأتی فی کتاب السماء و العالم.

**[ترجمه]«الغلظة فی الکبد» یعنی بعضی از اخلاط مانند خون و زردآب از کبد ناشی می شود. «الریح» کاربردش در روایات همان طور که به زودی در «کتاب احوال انسان» می آید، زیاد است. از برخی روایات ظاهر می شود که مراد از «ریح»، آب سیاه است. و از بعضی روایات فهمیده می شود که مراد از آن، روح حیوانی است و از بعضی روایات به دست می آید که «ریح»، یکی از اجزای بدن به غیر از اخلاط چهارگانه و اجزای شناخته شده است.

و «قلب» بر نفس انسانی اطلاق می شود، به خاطر ارتباط نفس انسانی اولا به روح حیوانی که از قلب صنوبری برانگیخته می شود. و لذا

ص: 98

تعلق و ارتباط روح با قلب، بیشتر از اعضای دیگر بدن انسان می باشد. یا اطلاق «قلب» بر نفس آدمی، به دلیل تغییر و تحول حالات قلب است و تفصیل و توضیح گفتار در این حدیث، به زودی در «کتاب آسمان و جهان» می آید.

**[ترجمه]

«14»

- ع، علل الشرائع بِإِسْنَادِهِ الْعَلَوِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله سُئِلَ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَقْلَ قَالَ خَلْقُهُ مَلَکٌ لَهُ رُءُوسٌ بِعَدَدِ الْخَلَائِقِ مَنْ خُلِقَ وَ مَنْ یُخْلَقُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لِکُلِّ رَأْسٍ وَجْهٌ وَ لِکُلِّ آدَمِیٍّ رَأْسٌ مِنْ رُءُوسِ الْعَقْلِ وَ اسْمُ ذَلِکَ الْإِنْسَانِ عَلَی وَجْهِ ذَلِکَ الرَّأْسِ مَکْتُوبٌ وَ عَلَی کُلِّ وَجْهٍ سِتْرٌ مُلْقًی لَا یُکْشَفُ ذَلِکَ السِّتْرُ مِنْ ذَلِکَ الْوَجْهِ حَتَّی یُولَدَ هَذَا الْمَوْلُودُ وَ یَبْلُغَ حَدَّ الرِّجَالِ أَوْ حَدَّ النِّسَاءِ فَإِذَا بَلَغَ کُشِفَ ذَلِکَ السِّتْرُ فَیَقَعُ فِی قَلْبِ هَذَا الْإِنْسَانِ نُورٌ فَیَفْهَمُ الْفَرِیضَةَ وَ السُّنَّةَ وَ الْجَیِّدَ وَ الرَّدِی ءَ أَلَا وَ مَثَلُ الْعَقْلِ فِی الْقَلْبِ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی وَسَطِ الْبَیْتِ.

**[ترجمه]علل الشرائع: پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: از نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله سؤال شد: خداوند جلّ جلاله عقل را از چه آفرید؟

حضرت فرمود: خدای عزوجل فرشته ای آفرید که به تعداد خلایق آفریده شده و آنان که بعدا ایجاد می شوند، در او سری بوده و هر سری صورتی دارد و هر کدام از آن سرها به فردی از افراد انسان تعلّق داشته و اسم آن شخص بر سر نوشته شده است، و بر هر یک از صورت ها پرده ای افتاده که تا آن شخص متولّد نشده، اگر از جنس ذکور است به حدّ مردان، و در صورتی که از جنس اناث است به حدّ زنان نرسد، پرده از روی صورت کنار نمی رود، ولی پس از بلوغ و رسیدن مولود به حدّ مردان و زنان، البته پرده کنار خواهد رفت. آنگاه در قلب و دل آن انسان نوری واقع می شود که به واسطه آن، واجب و مستحب و زشت و زیبا و نیکو و پست را درک می نماید. و باید توجّه داشت که حکم عقل در قلب و دل انسان، همچون حکم چراغ است که در وسط خانه افروخته باشند. - . علل الشرائع: 98 -

**[ترجمه]

بسط کلام لتوضیح مرام

اعلم أن فهم أخبار أبواب العقل یتوقف علی بیان ماهیة العقل و اختلاف الآراء و المصطلحات فیه فنقول إن العقل هو تعقل الأشیاء و فهمها فی أصل اللغة و اصطلح إطلاقه علی أمور الأول هو قوة إدراک الخیر و الشر و التمییز بینهما و التمکن من معرفة أسباب الأمور و ذوات الأسباب و ما یؤدی إلیها و ما یمنع منها و العقل بهذا المعنی مناط التکلیف و الثواب و العقاب.

الثانی ملکة و حالة فی النفس تدعو إلی اختیار الخیر و النفع و اجتناب الشرور و المضار و بها تقوی النفس علی زجر الدواعی الشهوانیة و الغضبیة و الوساوس الشیطانیة و هل هذا هو الکامل من الأول أم هو صفة أخری و حالة مغایرة للأولی یحتملهما و ما یشاهد فی أکثر الناس من حکمهم بخیریة بعض الأمور مع عدم إتیانهم بها و بشریة بعض الأمور مع کونهم مولعین بها یدل علی أن هذه الحالة غیر العلم بالخیر و الشر.

ص: 99

و الذی (1)ظهر لنا من تتبع الأخبار المنتمیة إلی الأئمة الأبرار سلام الله علیهم هو أن الله خلق فی کل شخص من أشخاص المکلفین قوة و استعداد إدراک الأمور من المضار و المنافع و غیرها علی اختلاف کثیر بینهم فیها و أقل درجاتها مناط التکلیف و بها یتمیز عن المجانین و باختلاف درجاتها تتفاوت التکالیف فکلما کانت هذه القوة أکمل کانت التکالیف أشق و أکثر و تکمل هذه القوة فی کل شخص بحسب استعداده بالعلم و العمل فکلما سعی فی تحصیل ما ینفعه من العلوم الحقة و عمل بها تقوی تلک القوة ثم العلوم تتفاوت فی مراتب النقص و الکمال و کلما ازدادت قوة تکثر آثارها و تحث صاحبها بحسب قوتها علی العمل بها فأکثر الناس علمهم بالمبدأ و المعاد و سائر أرکان الإیمان علم تصوری یسمونه تصدیقا و فی بعضهم تصدیق ظنی و فی بعضهم تصدیق اضطراری فلذا لا یعملون بما یدعون فإذا کمل العلم و بلغ درجة الیقین یظهر آثاره علی صاحبه کل حین و سیأتی تمام تحقیق ذلک فی کتاب الإیمان و الکفر إن شاء الله تعالی.

الثالث القوة التی یستعملها الناس فی نظام أمور معاشهم فإن وافقت قانون الشرع و استعملت فیما استحسنه الشارع تسمی بعقل المعاش و هو ممدوح فی الأخبار و مغایرته لما قد مر بنوع من الاعتبار و إذا استعملت فی الأمور الباطلة و الحیل الفاسدة تسمی بالنکراء و الشیطنة فی لسان الشرع و منهم من أثبت لذلک قوة أخری و هو غیر معلوم.

ص: 100


1- الذی یذکره رحمه اللّه من معانی العقل بدعوی کونها مصطلحات معانی العقل لا ینطبق الا علی ما اصطلح علیه أهل البحث، و لا ما یراه عامة الناس من غیرهم علی ما لا یخفی علی الخبیر الوارد فی هذه الأبحاث، و الذی اوقعه فیما وقع فیه امران: احدهما سوء الظنّ بالباحثین فی المعارف العقلیّة من طریق العقل و البرهان. و ثانیهما: الطریق الذی سلکه فی فهم معانی الأخبار حیث اخذ الجمیع فی مرتبة واحدة من البیان و هی التی ینالها عامة الافهام و هی المنزلة التی نزل فیها معظم الاخبار المجیبة لاسئلة أکثر السائلین عنهم علیهم السلام، مع ان فی الاخبار غررا تشیر الی حقائق لا ینالها الا الافهام العالیة و العقول الخالصة، فاوجب ذلک اختلاط المعارف الفائضة عنهم علیهم السلام و فساد البیانات العالیة بنزولها منزلة لیست هی منزلتها، و فساد البیانات الساذجة أیضا لفقدها تمیزها و تعینها، فما کل سائل من الرواة فی سطح واحد من الفهم، و ما کلّ حقیقة فی سطح واحد من الدقة و اللطافة: و الکتاب و السنة مشحونان بان معارف الدین ذوات مراتب مختلفة، و ان لکلّ مرتبة اهلا، و ان فی الغاء المراتب هلاک المعارف الحقیقیة. ط.

الرابع مراتب استعداد النفس لتحصیل النظریات و قربها و بعدها عن ذلک و أثبتوا لها مراتب أربعة سموها بالعقل الهیولانی و العقل بالملکة و العقل بالفعل و العقل المستفاد و قد تطلق هذه الأسامی علی النفس فی تلک المراتب و تفصیلها مذکور فی محالها و یرجع إلی ما ذکرنا أولا فإن الظاهر أنها قوة واحدة تختلف أسماؤها بحسب متعلقاتها و ما تستعمل فیه.

الخامس النفس الناطقة الإنسانیة التی بها یتمیز عن سائر البهائم.

السادس ما ذهب إلیه الفلاسفة و أثبتوه بزعمهم من جوهر مجرد قدیم لا تعلق له بالمادة ذاتا و لا فعلا و القول به کما ذکروه مستلزم لإنکار کثیر من ضروریات الدین من حدوث العالم و غیره مما لا یسع المقام ذکره و بعض المنتحلین منهم للإسلام أثبتوا عقولا حادثة و هی أیضا علی ما أثبتوها مستلزمة لإنکار کثیر من الأصول المقررة الإسلامیة مع أنه لا یظهر من الأخبار وجود مجرد سوی الله تعالی.

و قال بعض محققیهم إن نسبة العقل العاشر الذی یسمونه بالعقل الفعال إلی النفس کنسبة النفس إلی البدن فکما أن النفس صورة للبدن و البدن مادتها فکذلک العقل صورة للنفس و النفس مادته و هو مشرق علیها و علومها مقتبسة منه و یکمل هذا الارتباط إلی حد تطالع العلوم فیه و تتصل به و لیس لهم علی هذه الأمور دلیل إلا مموهات شبهات أو خیالات غریبة زینوها بلطائف عبارات.

فإذا عرفت ما مهدنا فاعلم أن الأخبار الواردة فی هذه الأبواب أکثرها ظاهرة فی المعنیین الأولین الذین مآلهما إلی واحد و فی الثانی منهما أکثر و أظهر و بعض الأخبار یحتمل بعض المعانی الأخری و فی بعض الأخبار یطلق العقل علی نفس العلم النافع المورث للنجاة المستلزم لحصول السعادات.

فأما أخبار استنطاق العقل و إقباله و إدباره فیمکن حملها علی أحد المعانی الأربعة المذکورة أولا أو ما یشملها جمیعا و حینئذ یحتمل أن یکون الخلق بمعنی التقدیر کما ورد فی اللغة أو یکون المراد بالخلق الخلق فی النفس و اتصاف النفس بها و یکون سائر ما ذکر فیها من الاستنطاق و الإقبال و الإدبار و غیرها استعارة تمثیلیه لبیان

ص: 101

أن مدار التکالیف و الکمالات و الترقیات علی العقل و یحتمل أن یکون المراد بالاستنطاق جعله قابلا لأن یدرک به العلوم و یکون الأمر بالإقبال و الإدبار أمرا تکوینیا یجعله قابلا لکونه وسیلة لتحصیل الدنیا و الآخرة و السعادة و الشقاوة معا و آلة للاستعمال فی تعرف حقائق الأمور و التفکر فی دقائق الحیل أیضا.

و فی بعض الأخبار بک آمر و بک أنهی و بک أعاقب و بک أثیب.

و هو منطبق علی هذا المعنی لأن أقل درجاته مناط صحة أصل التکلیف و کل درجة من درجاته مناط صحة بعض التکالیف و فی بعض الأخبار إیاک مکان بک فی کل مواضع و فی بعضها فی بعضها فالمراد المبالغة فی اشتراط التکلیف به فکأنه هو المکلف حقیقة و ما فی بعض الأخبار من أنه أول خلق من الروحانیین فیحتمل أن یکون المراد أول مقدر من الصفات المتعلقة بالروح أو أول غریزة یطبع علیها النفس و تودع فیها أو یکون أولیته باعتبار أولیة ما یتعلق به من النفوس و أما إذا احتملت علی المعنی الخامس فیحتمل أن یکون أیضا علی التمثیل کما مر و کونها مخلوقة ظاهر و کونها أول مخلوق إما باعتبار أن النفوس خلقت قبل الأجساد کما ورد فی الأخبار المستفیضة فیحتمل أن یکون خلق الأرواح مقدما علی خلق جمیع المخلوقات غیرها لکن خبر أول ما خلق الله العقل ما وجدته فی الأخبار المعتبرة و إنما هو مأخوذ من أخبار العامة و ظاهر أکثر أخبارنا أن أول المخلوقات الماء أو الهواء کما سیأتی فی کتاب السماء و العالم نعم ورد فی أخبارنا أن العقل أول خلق من الروحانیین و هو لا ینافی تقدم خلق بعض الأجسام علی خلقه و حینئذ فالمراد بإقبالها بناء علی ما ذهب إلیه جماعة من تجرد النفس إقبالها إلی عالم المجردات و بإدبارها تعلقها بالبدن و المادیات أو المراد بإقبالها إقبالها إلی المقامات العالیة و الدرجات الرفیعة و بإدبارها هبوطها عن تلک المقامات و توجهها إلی تحصیل الأمور الدنیة الدنیویة و تشبهها بالبهائم و الحیوانات فعلی ما ذکرنا من التمثیل یکون الغرض بیان أن لها هذه الاستعدادات المختلفة و هذه الشئون المتباعدة و إن لم نحمل علی التمثیل یمکن أن یکون الاستنطاق حقیقیا و أن یکون کنایة عن جعلها مدرکة للکلیات و کذا الأمر بالإقبال و الإدبار

ص: 102

یمکن أن یکون حقیقیا لظهور انقیادها لما یریده تعالی منها و أن یکون أمرا تکوینیا لتکون قابلة للأمرین أی الصعود إلی الکمال و القرب و الوصال و الهبوط إلی النقص و ما یوجب الوبال أو لتکون فی درجة متوسطة من التجرد لتعلقها بالمادیات لکن تجرد النفس لم یثبت لنا من الأخبار بل الظاهر منها مادیتها کما سنبین فیما بعد إن شاء الله تعالی.

و أما المعنی السادس فلو قال أحد بجوهر مجرد لا یقول بقدمه و لا یتوقف تأثیر الواجب فی الممکنات علیه و لا بتأثیره فی خلق الأشیاء و یسمیه العقل و یجعل بعض تلک الأخبار منطبقا علی ما سماه عقلا فیمکنه أن یقول إن إقباله عبارة عن توجهه إلی المبدأ و إدباره عبارة عن توجهه إلی النفوس لإشراقه علیها و استکمالها به.

فإذا عرفت ذلک فاستمع لما یتلی علیک من الحق الحقیق بالبیان و بأن لا یبالی بما یشمئز عنه من نواقص الأذهان.

فاعلم أن أکثر ما أثبتوه لهذه العقول قد ثبت لأرواح النبی و الأئمة علیهم السلام فی أخبارنا المتواترة علی وجه آخر فإنهم أثبتوا القدم للعقل و قد ثبت التقدم فی الخلق لأرواحهم إما علی جمیع المخلوقات أو علی سائر الروحانیین فی أخبار متواترة و أیضا أثبتوا لها التوسط فی الإیجاد أو الاشتراط فی التأثیر و قد ثبت فی الأخبار کونهم علیهم السلام علة غائیة لجمیع المخلوقات و أنه لولاهم لما خلق الله الأفلاک و غیرها و أثبتوا لها کونها وسائط فی إفاضة العلوم و المعارف علی النفوس و الأرواح و قد ثبت فی الأخبار أن جمیع العلوم و الحقائق و المعارف بتوسطهم تفیض علی سائر الخلق حتی الملائکة و الأنبیاء.

و الحاصل أنه قد ثبت بالأخبار المستفیضة أنهم علیهم السلام الوسائل بین الخلق و بین الحق فی إفاضة جمیع الرحمات و العلوم و الکمالات علی جمیع الخلق فکلما یکون التوسل بهم و الإذعان بفضلهم أکثر کان فیضان الکمالات من الله أکثر و لما سلکوا سبیل الریاضات و التفکرات مستبدین بآراءهم علی غیر قانون الشریعة المقدسة ظهرت علیهم حقیقة هذا الأمر ملبسا مشتبها فأخطئوا فی ذلک و أثبتوا عقولا و تکلموا فی

ص: 103

ذلک فضولا (1)فعلی قیاس ما قالوا یمکن أن یکون المراد بالعقل نور النبی صلی الله علیه و آله الذی انشعبت منه أنوار الأئمة علیهم السلام و استنطاقه علی الحقیقة أو بجعله محلا للمعارف الغیر المتناهیة و المراد بالأمر بالإقبال ترقیه علی مراتب الکمال و جذبه إلی أعلی مقام القرب و الوصال و بإدباره إما إنزاله إلی البدن أو الأمر بتکمیل الخلق بعد غایة الکمال فإنه یلزمه التنزل عن غایة مراتب القرب بسبب معاشرة الخلق و یومئ إلیه قوله تعالی قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا (2)و قد بسطنا الکلام فی ذلک فی الفوائد الطریفة و یحتمل أن یکون المراد بالإقبال الإقبال إلی الخلق و بالإدبار الرجوع إلی عالم القدس بعد إتمام التبلیغ و یؤیده ما فی بعض الأخبار من تقدیم الإدبار علی الإقبال و علی التقادیر فالمراد بقوله تعالی و لا أکلمک یمکن أن یکون المراد و لا أکمل محبتک و الارتباط بک و کونک واسطة بینه و بینی إلا فیمن أحبه أو یکون الخطاب مع روحهم و نورهم علیهم السلام و المراد بالإکمال إکماله فی أبدانهم الشریفة أی هذا النور بعد تشعبه بأی بدن تعلق و کمل فیه یکون ذلک الشخص أحب الخلق إلی الله تعالی و قوله إیاک

ص: 104


1- بل لانهم تحققوا أولا أن الظواهر الدینیة تتوقف فی حجیتها علی البرهان الذی یقیمه العقل، و العقل فی رکونه و اطمینانه إلی المقدمات البرهانیة لا یفرق بین مقدّمة و مقدّمة، فإذا قام برهان علی شی ء اضطر العقل إلی قبوله، و ثانیا أن الظواهر الدینیة متوقفة علی ظهور اللفظ، و هو دلیل ظنی، و الظنّ لا یقاوم العلم الحاصل بالبرهان لو قام علی شی ء. و أمّا الاخذ بالبراهین فی أصول الدین ثمّ عزل العقل فی ما ورد فیه آحاد الاخبار من المعارف العقلیّة فلیس الا من قبیل إبطال المقدّمة بالنتیجة التی تستنتج منها، و هو صریح التناقض- و اللّه الهادی- فان هذه الظواهر الدینیة لو أبطلت حکم العقل لابطلت أولا حکم نفسها المستند فی حجیته الی حکم العقل و طریق الاحتیاط الدینی لمن لم یتثبت فی الأبحاث العمیقة العقلیّة أن یتعلق بظاهر الکتاب و ظواهر الاخبار المستفیضة و یرجع علم حقائقها إلی اللّه عزّ اسمه، و یجتنب الورود فی الأبحاث العمیقة العقلیّة إثباتا و نفیا اما اثباتا فلکونه مظنة الضلال، و فیه تعرض للهلاک الدائم، و أمّا نفیا فلما فیه من و بال القول بغیر علم و الانتصار للدین بما لا یرضی به اللّه سبحانه، و الابتلاء بالمناقضة فی النظر. و اعتبر فی ذلک بما ابتلی به المؤلّف رحمه اللّه فانه لم یطعن فی آراء أهل النظر فی مباحث المبدأ و المعاد بشی ء إلّا ابتلی بالقول به بعینه أو بأشد منه کما سنشیر إلیه فی موارده، و أول ذلک ما فی هذه المسألة فانه طعن فیها علی الحکماء فی قولهم بالمجردات ثمّ أثبت جمیع خواص التجرد علی أنوار النبیّ و الأئمّة علیهم السلام، و لم یتنبه أنّه لو استحال وجود موجود مجرد غیر اللّه سبحانه لم یتغیر حکم استحالته بتغییر اسمه، و تسمیة ما یسمونه عقلا بالنور و الطینة و نحوهما. ط.
2- الطلاق: 11.

آمر التخصیص إما لکونهم صلوات الله علیهم مکلفین بما لم یکلف به غیرهم و یتأتی منهم من حق عبادته تعالی ما لا یتأتی من غیرهم أو لاشتراط صحة أعمال العباد بولایتهم و الإقرار بفضلهم بنحو ما مر من التجوز و بهذا التحقیق یمکن الجمع بین ما روی عن النبی صلی الله علیه و آله أول ما خلق الله نوری.

و بین ما روی أول ما خلق الله العقل.

و ما روی أول ما خلق الله النور.

إن صحت أسانیدها و تحقیق هذا الکلام علی ما ینبغی یحتاج إلی نوع من البسط و الإطناب و لو وفینا حقه لکنا أخلفنا ما وعدناه فی صدر الکتاب.

و أما الخبر الأخیر فهو من غوامض الأخبار و الظاهر أن الکلام فیه مسوق علی نحو الرموز و الأسرار و یحتمل أن یکون کنایة عن تعلقه بکل مکلف و إن لذلک التعلق وقتا خاصا و قبل ذلک الوقت موانع عن تعلق العقل من الأغشیة الظلمانیة و الکدورات الهیولانیة کستر مسدول علی وجه العقل و یمکن حمله علی ظاهر حقیقته علی بعض الاحتمالات السالفة و قوله خلقه ملک لعله بالإضافة أی خلقته کخلقة الملائکة فی لطافته و روحانیته و یحتمل أن یکون خلقه مضافا إلی الضمیر مبتدأ و ملک خبره أی خلقته خلقة ملک أو هو ملک حقیقة و الله یعلم.

**[ترجمه]آگاه باش همانا درک احادیث مربوط به عقل، بستگی به توضیح ماهیت عقل و اختلاف نظریات و اصطلاحات در آن دارد. پس می گوییم که همانا عقل در لغت، تعقلّ و درک و فهم اشیا است و در اصطلاح، به امری چند اطلاق می شود:

1) «عقل» قوه ای است که خوب و بد را می فهمد و آن دو را از هم جدا می کند و قدرت دارد اسباب کارها و خود اسباب و آنچه که به اسباب می رسد و موانع اسباب را بشناسد. عقل به این معنا، معیار تکلیف و پاداش و کیفر است.

2) «عقل» ملکه و حالت نفسی است که ما را به سوی انتخاب خیر و منفعت و دوری از بدی ها و ضررها فرا می خواند و به وسیله آن ملکه، نفس آدمی بر ترک و دفع انگیزه های شهوانی و خشم و وسوسه های شیطانی، تقویت می شود.

آیا این معنای دوم مکمل معنای اولی است یا صفت و حالت دیگری است که با اولی تضاد دارد؟ هر دو احتمال وجود دارد.

و آنچه که در بیشتر مردم دیده می شود که حکم به خوبی بعضی از امور می کنند و انجام می دهند و به بدی از بعضی امور حکم می کند، در حالی که آن را با حرص و ولع انجام می دهند، این حکم دلالت می کند که این حالت غیر از علم به خوب و بد است.

ص: 99

و آنچه برایم از جستجو و تحقیق در اکثر احادیث امامان علیهم السّلام آشکار شد، این است که قطعاً خداوند در هر فردی از مکلّفین، نیرو و استعداد فهم و درک ضرر و زیان ها و منفعت ها و غیر آن - بنا بر اختلاف زیاد میان مکلفین در این امور - آفرید و معیار تکلیف، کمترین درجات و مراتب آن قوه است. و دیوانگان به وسیله آن قوه و نیرو، از عاقلان جدا می شوند. تکلیف ها به سبب اختلاف مراتب آن نیرو، فرق دارند. در نتیجه هر چه این نیرو قوه ای کامل تر باشد، تکالیف سخت تر و زیادتر می شود. و این نیرو در هر کسی به حسب استعدادش به دانش و کردار، کامل می گردد. پس هر چه بیشتر در دانش های راستین تحصیل و به آن عمل کند، آثارش افزایش می یابد و صاحبش را در عمل کردن تحریک و تقویت می کند.

علم بیشتر مردم به مبدأ و معاد و سایر ستون های ایمان، علم تصوری است که آن را تصدیق می نامند، در حالی که برخی تصدیق ظنّی و گاهی تصدیق اضطراری است. به خاطر همین است که به آنچه خوانده می شوند، عمل نمی کنند. پس نتیجه اینکه در هر زمان هرگاه علم کامل گردید و به درجه یقین رسید، آثار و فواید آن بر صاحبش آشکار می گردد، و به زودی تحقیق کامل این موضوع ان شاء الله تعالی در «کتاب ایمان و کفر» می آید.

3) «عقل»، نیرویی است که انسان آن را در نظم دادن به مسائل زندگی به کار می برد. پس اگر موافق قانون شریعت بود و شارع آن را نیکو شمرد، عقل معاش نامیده می شود. و این معنا در روایت، تعریف و تمجید شده و منافات آن با معانی قبلی، به نوعی اعتباری است. و هنگامی که آن نیرو در امور باطل و فریب های فسادانگیز به کار برده شود، در زبان شرع نکراء و شیطنت نامیده می شود. و از این مردم کسانی هستند که نیروی دیگری برای معنی فوق ثابت کردند، در حالی که معلوم نیست.

ص: 100

4) «عقل» مراتب آمادگی نفس به خاطر به دست آوردن آرا و نزدیکی و دوری از نفس می باشد. و برای این نظریات مراتب چهارگانه را اثبات کردند که آن را عقل هیولایی و عقل به ملکه و عقل بالفعل و عقل مستفاد نامیدند. گاهی این نام ها بر خود نفس در آن مراتب و درجات، اطاق می شود و شرح و بسط این موضوع در جای خودش یادآوری شده است، تعلقات و ارتباطات و استعمال ها و نام ها متعدد می شود، گرچه معنا یکی است که قبلاً ذکر شد.

5) «عقل»، نفس ناطقه و گویای آدمی می باشد که از سایر حیوانات جدا می شود.

6) آنچه که فیلسوفان به دنبال آن رفتند و به گمانشان آن را اثبات نمودند که عقل، جوهری مجرد و قدیم است و ذاتاً و فعلاً وابستگی به ماده ندارد. قائل شدن به این معنا، همان طور که فلاسفه یاد آور شدند، مستلزم نادیده گرفتن بسیاری از ضروری های دین، مثل حدوث عالم و غیر آن می شود و در این مقام، یادآوری آن ممکن نیست. و گروهی از فلاسفه که از دین اسلام برگشتند، عقل های حادث و جدیدی را اثبات می کنند و این نیز مستلزم انکار اصول و مهمات تثبیت شده زیادی در اسلام، می شود، در حالی که از احادیث، وجود مجردی جز خدا ظاهر نمی شود.

عده کمی از محققین آنان قائل بر این هستند که همانا ارتباط نفس به عقل دهم که آن را عقل فعّال نام نهادند، همانند ارتباط نفس به بدن است. پس همان طور که نفس، صورت بدن و بدن ماده صورت است، همچنین عقل صورت نفس، و نفس صورت عقل است و بر آن اشراق دارد و علومش را از او می گیرد و این ارتباط تاحد روشنایی دانش ها کامل می گردد و به آن متصل می شود. و آنان دلیلی جز موهومات شبهه انگیز یا اوهام عجیب و غریبی که الفاظ و عبارت ها را زیبا جلوه می دهند، ندارد.

پس از شناخت مقدمه ای که ما تدارک دیدیم ، بدان که احادیثی که در باب ها آمده، بیشترشان در معنای اول و دوم آشکار می گردد که در واقع یک چیز است. در حالی که به معنای دوم، بیشتر و آشکارتر است. و بعضی از روایات، مقدار کمی از معانی دیگری را محتمل است. در بعضی از احادیث، عقل، بر دانش منفعت دار و نجات دهنده ای که سعادت ها به ارمغان می آورد، اطلاق می شود.

اما احادیثی که عقل و رویکرد و عقب گردش را مورد بازجویی قرار می دهد، اولاً حملش بر یکی از معانی چهارگانه که ذکر شد، امکان دارد یا شامل همه آنها می شود. پس با این حساب، احتمال خلق به معنای تقدیر، همان طور که در لغت آمده است، یا مقصود از خلق، خلق در نفس و اتصافش به خلق، می باشد. با این حساب، استنطاق و اقبال و ادبار و غیر آن، از باب استعاره تمثیلی و تشبیهی می باشد تا

ص: 101

معیار تکالیف و کمالات و پیشرفت های عقل را بیان کند. و احتمال دارد که مراد از استنطاق عقل، به خاطر درک و فهم علوم دیگر از آن باشد. امر و دستور به اقبال و ادبار عقل، امری تکوینی است که وسیله به دست آوردن دنیا و آخرت و خوشبختی و بدبختی، می باشد، و همچنین وسیله ای برای شناخت حقایق امور و فکر کردن در ریزه کاری های مکرها است.

و در برخی از حادیث آمده که خدا به عقل می گوید به خاطر تو امر و نهی و مجازات می کنم و به وسیله تو پاداش می دهم که معنای گذشته بر این معنی تطبیق می کند، زیرا کمترین مرتبه عقل، ملاک صحیح بودن اصل تکلیف است. و هر درجه ای از درجات عقل، معیار درست بودن برخی از تکالیف است. و در برخی احادیث آمده که خداوند به عقل خطاب می کند و می فرماید: بپرهیز از قرار گرفتن در هر جا. در بعضی از روایات آمده: اجتناب کن از قرار گرفتن در برخی مکان ها. و منظور از آن، مبالغه در شرطیت تکلیف به عقل است؛ گویا حقیقتاً عقل، مکلف است.

در برخی از احادیث آمده است که عقل، اول موجود مجردات می باشد. پس احتمال دارد منظور این باشد که عقل، اولین آفرینشی از صفات وابسته به روح است. یا اول غریزه است که نفس بر آن مطبوع می شود و در آن به ودیعت گذاشته می شود یا اینکه ابتدائیت عقل به اعتبار اولیت وابستگی نفوس و جان ها به آن می باشد.

و اگر بر معنی پنجم حمل کنی، احتمال تمثیل و تشبیه - چنان چه گذشت - وجود دارد. و اینکه نفوس آفریده شده اند، واضح و آشکار است. و اول موجود است یا به اعتبار اینکه نفوس پیش از اجساد آفریده شده اند، همان طور که در احادیث مستفیضه وارد شده است. پس با این حساب، احتمال اینکه آفرینش ارواح مقدم بر خلقت همه موجودات باشد، وجود دارد. لیکن من این حدیث را که می گوید: «اول چیزی که خدا آفرید عقل است»، در احادیث معتبر نیافتم. و همانا این حدیث برگرفته شده از احادیث اهل سنت است و احادیث زیادی از اهل بیت علیهم السّلام ظهور در آفرینش آب یا هوا، به عنوان اولین موجود، دارد، همان طور که به زودی در «کتاب آسمان و جهان» می آید.

آری، در احادیث ما عقل به عنوان اولین موجود از مجردات، وارد شده است و این موضوع، منافاتی با جلو افتادن آفرینش برخی از جسم ها بر خلقت عقل ندارد. و در این هنگام منظور، اقبال و روی آوردن عقل است مبنی بر اینکه گروهی معتقدند که مجرد بودن نفس، اقبالش به مجردات و ادبارش به وابستگی آن به بدن و جسم و مادیات است. یا منظور از اقبال نفس، اقبال و روی آوردن آن به مراتب عالی و درجات بلند است و مقصود از ادبار نفس و پشت کردن آن، فرود و سقوط کردن از آن مقامات و مراتب و توجه به کسب امور پست دنیوی همانند چهارپایان و حیوانات است. پس بنا بر یادآوری ما از تمثیل و تشبیه، هدف، بیان و توضیح استعدادها و آمادگی های مختلف بر نفس است و این شؤون بعید است و اگر بر تمثیل حمل نکنیم، استنطاق و استیضاح حقیقی و قرار دادن عقل به عنوان مُدرِک و درک کننده کلیات، ممکن است. همچنین، دستور به اقبال و ادبارعقل،

ص: 102

امکان دارد که واقعاً ظهور در انقیاد و پیروی عقل از آنچه که خدا اراده کرده است داشته باشد. دیگر اینکه کنایه از امر تکوینی که قابلیت صعود باشد، یا اینکه امر تکوینی به خاطر وابستگی نفس به مادیات در درجه متوسط از تجرّد است، ولی مجرد بودن نفس، از احادیث برای ما ثابت نشده است. بلکه ظاهر روایات، بر مادی بودن نفس دلالت دارد، همانطور که ان شاء الله تعالی به زودی توضیح خواهیم داد.

اما معنای ششم برای عقل: اگر کسی بگوید که عقل، جوهر مجرد و تنهایی است، اما قائل به قدیم بودن عقل نمی شود و تأثیر واجب در ممکنات بر او متوقف نیست و عقل در آفرینش اشیا تأثیر ندارد، و نامش را عقل گذاشتند و با برخی از احادیث که او را عقل نام نهاده منطبق است، پس امکان دارد گفته شود که اقبال عقل، عبارت است از توجه آن به مبدأ و ادبارش عبارت است از توجه عقل به نفوس، به سبب اشراق عقل بر نفوس و کامل شدن نفوس به آن.

پس زمانی که این مطلب را شناختی، به تلاوت آیاتی گوش بده که از طرف خدایی است که حق است و در حقانیت او شکی نیست، و قرآن این مطلب را بیان کرده و توجه به ناراحت شدن ذهن های ناقص ندارد.

پس آگاه باش که بیشتر آنچه که فیلسوفان برای عقل ها اثبات کرده اند، قطعاً در احادیث متواتر ما به روش دیگری برای ارواح پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السّلام، ثابت شده است.

پس فلاسفه، قدیم بودن عقل را اثبات کردند، در حالی که بنا بر احادیث متواتر و پی در پی، تقدم آفرینش ارواح چهارده معصوم علیهم السّلام بر همه موجودات یا سایر مجردات ثابت است. و نیز آنان واسطه بودن عقل را در ایجاد [مخلوقات] یا شرط تأثیر گذاری بر موجودات را برای عقل، ثابت کردند، در حالی که طبق روایات چهارده معصوم علیهم السّلام سبب و علت غایی و نهایی همه موجودات هستند. به طوری که اگر معصومین علیهم السّلام نبودند، خداوند جهان هستی را نمی آفرید. و حکما واسطه بودن عقل ها را در افاضه علوم و معارف بر نفوس و ارواح ثابت کردند، در حالی که طبق احادیث، تمام دانش ها و حقیقت ها و معارف توسط معصومان علیهم السّلام بر بقیه مخلوقات حتی فرشتگان و سایر انبیاء، افاضه می شود.

و حاصل مطلب اینکه، با احادیث زیاد رسیده، ثابت شده که قطعاً چهارده معصوم علیهم السّلام وسیله میان خدا و مخلوقات در رساندن تمام رحمت ها و دانش ها و کمال ها به تمام موجودات هستند. پس به این نتیجه می رسیم که هر چه توسل به معصومان علیهم السّلام و یقین بر برتریشان بیشتر گردد، کمالات از جانب خدای تعالی زیادتر می شود.

فلاسفه چون راه ریاضت و سختی در پیش گرفتند، استبداد به رأی در نظریات آنان پیدا شد، در حالی که بر مبنای قانون دین مقدم اسلام نبود، حقیقت این موضوع بر آنها خلط و مشتبه شد و آنان در مورد ائمه علیهم السّلام، خطا کردند و عقل هایی را ثابت کردند و در آن، زیاده از حد گفتگو کردند.

ص: 103

پس بنا بر گفته آنان، امکان دارد منظور از عقل، نور نبی اکرم صلی الله علیه و آله - که نورهای امامان معصوم علیهم السّلام از آن نور، منشعب است - باشد. بنابراین استنطاق و استیضاح عقل بنا بر حقیقت است یا اینکه عقل، محل و جای معارف بی نهایت است. و منظور از دستور به رویکرد عقل، پیشرفت آن به رتبه های کمال است و مجذوب ساختن آن به عالی ترین مقام قرب و رسیدن به خداست. و مقصود از دستور به عقبگرد عقل، یا پایین آوردن عقل به سوی بدن یا دستور به کامل شدن مخلوقات، بعد از نهایت کمال و پیشرفت است. در این صورت همانا لازمه این مطلب، فرود آمدن عقل از نهایت مراتب قرب به خداوند است، به خاطر زندگی و رفت و آمد با مردم که آیه قرآن به آن اشاره دارد: «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا» - . طلاق/10 - 11 - {پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت می کند.}

ما در این رابطه در «کتاب فوائد الطریفة» توضیح دادیم و احتمال دارد مراد به «اقبال»، بر اساس شواهدی از روایات، روی کردن به مردم و ادبار و بازگشت به عالم قدس بعد از اتمام تبلیغ باشد. چنان که در برخی روایات، ادبار بر اقبال مقدم گشته است، بنابراین مراد خداوند که فرموده «ولا اکملک»، این باشد که محبت تو را و ارتباط و واسطه بودن بین او و خودم را مجموعاً به کمال نمی رسانم، مگر در کسی که او را دوست دارم.

احتمال دارد مخاطب نور و روح ائمه علیهم السّلام باشد و مقصود از کمال عقل در بدن شریف معصومین علیهم السّلام باشد، یعنی این نور بعد از تقسیم شدن در بدن هر شخصی تعلق گرفته و به کمال برسد، این شخص محبوب ترین مخلوقات نزد خداوند می باشد.

احتمال دارد که مراد از «ایاک آمر»،

ص: 104

این باشد که ائمه علیهم السّلام به چیزهایی مکلّف شده اند که دیگران چنین تکلیفی ندارند و حق عبادت را فقط آنان ادا می کنند، و احتمال دارد صحت اعمال بندگان، مشروط به ولایت آنان و اقرار به برتری آنان باشد (که این از باب مجاز و توسعه در معانی است). با این تحقیق، میان روایاتی که با هم ناسازگارند جمع می شود، مثلاً بعضی روایات می گویند پیامبر فرمود: «اولین مخلوق خداوند نور من است.» و در روایتی دیگر فرموده: «اولین مخلوق عقل است» چنان که در روایتی آمده است که اولین آفریده خدا نور است، به شرط صحت سند این روایات.

تحقیق این کلام نیازمند تفصیل است که سخنش را گسترش دهیم، گرچه ما حق آن را ادا نموده ایم، هر چند خلاف وعده اول کتاب را پیموده باشیم.

روایت آخر از اخبار پیچیده و اسرارآمیز است و احتمال دارد مراد تعلق به عقل به هر مکلف در وقت خاص باشد و قبل از آن وقت خاص، پرده های ظلمانی و تیرگی ماده مانع تعلق عقل گردد. همچنان که احتمال دارد روایت را طبق بعضی از احتمالات گذشته و بر طبق ظهورش معنا کنیم و مراد از آفرینش عقل، به صورت فرشته ای باشد که آفرینش عقل در لطافت روحانیت همچون فرشته است.

طبق آخرین احتمال می توان گفت که کلمه «خلق»، اضافه به ضمیر و مبتدا واقع شده که «ملک» خبر آن است، یعنی آفرینش عقل از نوع آفرینش فرشته است یا عقل در واقع خود فرشته است، و الله یعلم.

**[ترجمه]

باب 3 احتجاج الله تعالی علی الناس بالعقل و أنه یحاسبهم علی قدر عقولهم

الأخبار

«1»

ج، الإحتجاج فِی خَبَرِ ابْنِ السِّکِّیتِ (1)قَالَ: فَمَا الْحُجَّةُ عَلَی الْخَلْقِ الْیَوْمَ فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام الْعَقْلُ تَعْرِفُ بِهِ الصَّادِقَ عَلَی اللَّهِ فَتُصَدِّقُهُ وَ الْکَاذِبَ عَلَی اللَّهِ فَتُکَذِّبُهُ فَقَالَ ابْنُ السِّکِّیتِ هَذَا هُوَ وَ اللَّهِ الْجَوَابُ.

ع، علل الشرائع ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ابن مسرور عن ابن عامر عن أبی عبد الله السیاری عن أبی یعقوب البغدادی (2)عن ابن السکیت مثله (3).

ص: 105


1- هو الإمامی الثقة الثبت المحدث، إمام اللغة، البارع فی الأدب، قتله المتوکل العباسیّ لتشیعه.
2- هو یزید بن حماد الأنباری السلمی أبو یعقوب الکاتب، أورده الشیخ فی باب أصحاب الرضا علیه السلام من رجاله، و وثقه و اباه حماد، و عنونه العلامة فی القسم الأوّل من الخلاصة و وثقه و کذا کل من تأخر عنهما.
3- رواه فی الکافی فی کتاب العقل و الجهل مع زیادة، و سیأتی منا کلام حول الحدیث.

**[ترجمه]احتجاج: در حدیث ابن سکیت آمده که ابن سکیت به امام رضا علیه السلام گفت: حال بفرمایید امروز حجت بر مردم چیست؟ حضرت فرمود: عقل چیزی است که توسط آن راستگوی بر خدا را شناخته و تصدیقش کنی، و دروغگوی بر پروردگار را شناخته و تکذیبش کنی. ابن سکیت گفت: به خدا قسم که پاسخ صحیح همین است. - . احتجاج 2 : 473 -

در کتاب علل الشرائع و عیون اخبار الرضا علیه السّلام ابو یعقوب بغدادی از ابن سکیت مثل این حدیث را روایت کرده است. - . علل الشرائع: 122 -

ص: 105

**[ترجمه]

«2»

مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ یَزِیدَ الرَّزَّازِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَا بُنَیَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّیعَةِ عَلَی قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِیَ الدِّرَایَةُ لِلرِّوَایَةِ وَ بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَاتِ یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَی أَقْصَی دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ إِنِّی نَظَرْتُ فِی کِتَابٍ لِعَلِیٍّ علیه السلام فَوَجَدْتُ فِی الْکِتَابِ أَنَّ قِیمَةَ کُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُحَاسِبُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی دَارِ الدُّنْیَا.

**[ترجمه]معانی الأخبار: امام صادق علیه السّلام روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمود: ای پسرم! مقام شیعیان ما را به اندازه روایات و شناخت آنها بشناسید، زیرا شناخت، داناییِ روایت می باشد و به دانایی روایات، مؤمن تا بلندترین درجه ایمان بالا می رود. من در کتاب علی علیه السّلام نگاه کردم و در آن کتاب چنین یافتم: «ارزش و اندازه هر کس به مقدار شناخت اوست، زیرا خدای تعالی مردمان را به اندازه عقل هایی که در دنیا به آنها داده حسابرسی می کند.» - . معانی الاخبار: 1 - 2 -

**[ترجمه]

«3»

سن، المحاسن الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا یُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِی الْحِسَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی الدُّنْیَا.

**[ترجمه]محاسن: امام باقر علیه السّلام فرمود: روز قیامت در حسابرسی بندگان، به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده شده دقت می شود. - . محاسن: 195 -

**[ترجمه]

«4»

سن، المحاسن مُحَمَّدٌ الْبَرْقِیُّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ نُکَلِّمُ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ.

**[ترجمه]محاسن: رسول خدا فرمود: ما گروه انبیاء، با مردم به اندازه عقل های آنها سخن می گوییم. - . محاسن: 195 -

**[ترجمه]

«5»

سن، المحاسن النَّوْفَلِیُّ وَ جَهْمُ بْنُ حَکِیمٍ الْمَدَائِنِیُّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا بَلَغَکُمْ عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حَالِهِ (1)فَانْظُرُوا فِی حُسْنِ عَقْلِهِ فَإِنَّمَا یُجَازَی بِعَقْلِهِ.

**[ترجمه]محاسن: رسول خدا فرمود: وقتی خوبی کسی برای شما رسید، در نیکویی عقلش نگاه کنید، زیرا انسان به اندازه عقلش کیفر می بیند. - . محاسن: 194 -

**[ترجمه]

باب 4 علامات العقل و جنوده

الأخبار

«1»

ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قُسِمَ الْعَقْلُ عَلَی ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ فَمَنْ کَانَتْ فِیهِ کَمَلَ عَقْلُهُ وَ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ فَلَا عَقَلَ لَهُ حُسْنُ الْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُسْنُ الطَّاعَةِ لَهُ وَ حُسْنُ الصَّبْرِ عَلَی أَمْرِهِ.

**[ترجمه]خصال: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عقل سه جزء است؛ هر کس همه را دارد، عقلش کامل است و هر کس همه را ندارد، عقل ندارد: خدا را خوب شناختن، خوب فرمان او را بردن و خوب صبر داشتن بر فرمان او. - . خصال: 122 -

**[ترجمه]

بیان

لعل عد هذه الأشیاء التی هی من آثار العقل من أجزائه علی المبالغة

ص: 106


1- من فعل الصلاة و الصیام و الحجّ و ایتاء الزکاة و الصدقات و غیرها من المثوبات و القربات و قوله: فانظروا فی حسن عقله. ای ان رأیتم عقله کاملا استدلّوا به علی حسن افعاله و صحة اعماله و انه حقیق الرکون إلیه و الاعتماد علیه، و ان رأیتموه ناقصا فلا تغتروا باعماله و لا ترکنوا إلیه و استدلوا بقلة عقله علی نقصان ثوابه، فانه یجازی و یثاب علی قدر عقله من الکمال و النقصان.

و التوسع و التجوز لعلاقة عدم انفکاکها عنه و دلالتها علیه.

**[ترجمه]شاید از باب مبالغه

ص: 106

و توسعه و مجاز، امام علیه السّلام چیزهایی را که از آثار عقل است، به جهت علاقه مندی به جدا نشدن آن آثار از عقل و دلالت آنها بر عقل، از اجزای آن شمرده است.

**[ترجمه]

«2»

ل، الخصال مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ سَهْلٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَشَّارٍ عَنِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ (1)عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: یُعْتَبَرُ عَقْلُ الرَّجُلِ فِی ثَلَاثٍ فِی طُولِ لِحْیَتِهِ وَ فِی نَقْشِ خَاتَمِهِ وَ فِی کُنْیَتِهِ.

**[ترجمه]خصال: امام صادق علیه السّلام فرمود: خرد مرد با سه چیز سنجیده می شود: با اندازه ریش، با نقش مهر و با کُنیه او. - . خصال: 123 -

**[ترجمه]

«3»

ع، علل الشرائع ل، الخصال أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَرْوَزِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی الْجُرْجَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَاصِمٍ الطَّرِیفِیِّ عَنْ عَیَّاشِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْکَحَّالِ مَوْلَی زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ نُورٍ مَخْزُونٍ مَکْنُونٍ فِی سَابِقِ عِلْمِهِ الَّذِی لَمْ یَطَّلِعْ عَلَیْهِ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ فَجَعَلَ الْعِلْمَ نَفْسَهُ وَ الْفَهْمَ رُوحَهُ وَ الزُّهْدَ رَأْسَهُ وَ الْحَیَاءَ عَیْنَیْهِ وَ الحِکْمَةَ لِسَانَهُ وَ الرَّأْفَةَ هَمَّهُ وَ الرَّحْمَةَ قَلْبَهُ ثُمَّ حَشَاهُ وَ قَوَّاهُ بِعَشَرَةِ أَشْیَاءَ بِالْیَقِینِ وَ الْإِیمَانِ وَ الصِّدْقِ وَ السَّکِینَةِ وَ الْإِخْلَاصِ وَ الرِّفْقِ وَ الْعَطِیَّةِ وَ الْقُنُوعِ وَ التَّسْلِیمِ وَ الشُّکْرِ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ تَکَلَّمْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَیْسَ لَهُ ضِدٌّ وَ نِدٌّ وَ لَا شَبِیهٌ وَ لَا کُفْوٌ وَ لَا عَدِیلٌ وَ لَا مِثْلٌ الَّذِی کُلُّ شَیْ ءٍ لِعَظَمَتِهِ خَاضِعٌ ذَلِیلٌ فَقَالَ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْکَ وَ لَا أَطْوَعَ لِی مِنْکَ وَ لَا أَرْفَعَ مِنْکَ وَ لَا أَشْرَفَ مِنْکَ وَ لَا أَعَزَّ مِنْکَ بِکَ أُوَحَّدُ وَ بِکَ أُعْبَدُ وَ بِکَ أُدْعَی وَ بِکَ أُرْتَجَی وَ بِکَ أُبْتَغَی وَ بِکَ أُخَافُ وَ بِکَ أُحْذَرُ وَ بِکَ الثَّوَابُ وَ بِکَ الْعِقَابُ فَخَرَّ الْعَقْلُ عِنْدَ ذَلِکَ سَاجِداً فَکَانَ فِی سُجُودِهِ أَلْفَ عَامٍ فَقَالَ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی ارْفَعْ رَأْسَکَ وَ سَلْ تُعْطَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ فَرَفَعَ الْعَقْلُ رَأْسَهُ فَقَالَ إِلَهِی أَسْأَلُکَ أَنْ تُشَفِّعَنِی فِیمَنْ خَلَقْتَنِی فِیهِ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لِمَلَائِکَتِهِ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ شَفَّعْتُهُ فِیمَنْ خَلَقْتُهُ فِیهِ.

**[ترجمه]علل الشرائع و خصال: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به راستی خداوند «عقل» را از نوری آفرید که در پیشینه علم خودش به عنوان گنجی نهفته بود و هیچ پیغمبر مرسل و فرشته مقرّبی را بدان دسترسی نبود. و از «دانش» جانش داد و «فهم» را روحش نموده و «زهد» را سَرش قرار داد، و «حیا» را دو چشمش و «حکمت» را زبانش و «مهربانی» را همتش و «دلسوزی» را دلش قرار داد. سپس او را از ده چیز آکنده و نیرومند کرد: یقین، ایمان، راستی، سنگینی، اخلاص، رفق، بخشش، قناعت، تسلیم و شکر. سپس خدای عزوجل فرمود: پس برو! پس رفت. سپس فرمودش: پیش بیا! پیش آمد. آنگاه به او فرمود: سخن بگو! گفت: حمد از آن خدایی است که ضدی و همتایی و مانندی و هم ترازی و برابری و مثلی ندارد؛ آن که هر چیزی برای بزرگواری او خاضع و خوار است. خدای تبارک و تعالی فرمود: به عزت و جلالم سوگند که آفریده ای بهتر، فرمانبرتر، والاتر، شریف تر و عزیزتر از تو را نیافریدم؛ به واسطه تو مؤاخذه کنم و عطا کنم، به تو یگانه شمرده شوم و پرستیده شوم و مورد امیدواری باشم و خواسته شوم؛ به واسطه تو از من بترسند و بر حذر باشند و ثواب و عقاب به واسطه تو باشد.

در این هنگام عقل به خاک افتاد و سجده کرد و هزار سال در سجده ماند. سپس خداوند تبارک و تعالی فرمود: سرت را بردار و هر چه خواهی سؤال کن تا به تو عطا شود. شفاعت کن تا پذیرفته گردد! عقل سرش را برداشت و عرض کرد: الهی! از تو درخواست دارم که شفاعت مرا در هر صاحب عقلی بپذیری. خدای جل جلاله به فرشتگان فرمود: شما را شاهد می گیرم که شفاعت او را درباره هر کس که عقل به او داده ام، پذیرفتم. - . علل الشرائع: 427 ، -

**[ترجمه]

بیان

قد مر ما یمکن أن یستعمل فی فهم هذا الخبر و النور ما یصیر سببا لظهور

ص: 107


1- بضم الدال و الراء و سکون السین، ترجمه النجاشیّ فی کتابه ص 117.

شی ء و العقل من أنواره تعالی التی خلقها و قدرها لکشف المعارف علی الخلق أی خلقه من جنس نور و من سنخه و مادته کانت شیئا نورانیا مخزونا فی خزائن العرش و یحتمل التجوز کما مر و العلم لشدة ارتباطه به و کونه فائدته الفضلی و مکمله إلی الدرجة العلیا فکأنه نفسه و عینه و هو بدون الفهم کجسد بلا روح و الزهد رأسه أی أفضل فضائله و أرفعها کما أن الرأس أشرف أجزاء البدن أو ینتفی بانتفاء الزهد کما أن الشخص یموت بمفارقة الرأس و الحیاء معین علی انکشاف الأمور الحقة علیه أو علی من اتصف به کالعینین و الحکمة معبرة للعقل کاللسان للشخص و الرحمة سبب لإفاضة الحقائق علیه من الله و طریق لها کالقلب و سجوده إما کنایة عن استسلامه و انقیاد المتصف به للحق تعالی أو المراد سجود أحد المتصفین به و لا یخفی انطباق أکثر أجزاء هذا الخبر علی المعنی الأخیر أی أنوار الأئمة علیهم السلام و التجوز و التمثیل و التشبیه لعله أظهر و یقال شفعته فی کذا أی قبلت شفاعته فیه و سیأتی تفسیر بعض الأجزاء فی الخبر الآتی.

**[ترجمه]آنچه که ممکن است در درک این حدیث به کار برده شود، گذشت. و «نور» چیزی است که سبب ظهور چیزی می گردد،

ص: 107

و «عقل» از انوار الهی است که آن را آفریده و برای کشف معارف بر مردم مقدر کرده، یعنی آفرینش عقل با ماده نور سنخیت دارد که در خزانه عرش الهی موجود بوده است.

و احتمال دارد چنان چه گذشت، خلقت عقل از نور به عنوان مجاز باشد. به جهت شدت ارتباط عقل با علم و اینکه علم بزرگ ترین فایده عقل و کامل کننده او به درجه بالاتر است، علم را نفس عقل قرار داد. گویا علم، نفسِ عقل و عین آن است و علم بدون فهم، مثل تن بدون روح است.

«زهد» سر عقل است، یعنی زهد بهترین و بالاترین فضایل عقل است، چنان چه سر شریف ترین اجزای بدن انسان است. یا اینکه با رفتن زهد، عقل از بین می رود، چنان چه انسان با جدا شدن سرش از دنیا می رود. «حیا» چشم عقل است، حیا کمک کننده عقل در کشف امور حقیقی است یا بر عاقل، مثل دو چشم است.

«حکمت» زبان عقل است، حکمت مثل زبان برای شخص و پل برای عقل است. «رحمت» قلب عقل است؛ رحمت سبب افاضه حقایق از جانب خدا بر عقل است و مانند قلب و راه حقایق است. و «سجود» عقل کنایه از تسلیم بودن عقل در برابر خداوند و فرمانبرداری عاقل برای حق تعالی است، یا مراد سجده یکی از عقلا است.

مخفی نماند که بیشترین قسمت های این حدیث بر معنای اخیر، یعنی انوار ائمه علیهم السّلام تطبیق می کند. و از باب مجاز و تمثیل و تشبیه اظهر است. گفته می شود شفاعت کردم او را در فلان چیز، یعنی شفاعتش را پذیرفتم. در آینده تفسیر برخی قسمت های حدیث می آید.

**[ترجمه]

«4»

ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أُمَیَّةَ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ ابْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَمْ یُعْبَدِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَیْ ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ عَاقِلًا حَتَّی تَجْتَمِعَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ وَ لَا یَسْأَمُ (1)مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ وَ لَا یَتَبَرَّمُ (2)بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ قِبَلَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ الْعِزِّ وَ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنَی نَصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ لَا یَرَی أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَی إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَی وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَی فَإِذَا رَأَی مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَی تَوَاضَعَ لَهُ لِیَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا لَقِیَ الَّذِی هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَی قَالَ عَسَی خَیْرُ هَذَا بَاطِنٌ وَ شَرُّهُ ظَاهِرٌ وَ عَسَی أَنْ یُخْتَمَ لَهُ بِخَیْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ.

ص: 108


1- أی لا یمل و لا یضجر.
2- أی لا یتضجر.

**[ترجمه]خصال: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای عزوجل به چیزی عبادت نشده که از عقل بهتر باشد، و شخص مؤمن خردمند نیست تا ده خصلت در او جمع شود: به خیر او امیدوار باشند؛ از شرّ او ایمن باشند؛ خیری که از دیگری دریابد بسیار شمارد؛ خیر بسیار خود را کم شمارد؛ در طول عمرش از تحصیل دانش خسته نشود؛ از رجوع حاجتمندان به سویش دلتنگ نشود؛ خواری و فروتنی در نظر وی از عزت و سربلندی، و فقر و تنگدستی از ثروت محبوب تر باشد؛ بهره وی از دنیا همان قوت زندگی باشد؛ و دهم آنکه هیچ کس را نبیند، مگر آنکه با خود گوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است!

همانا مردم بر دو قسمند؛ یک قسم که واقعا از او بهتر و پرهیزکارتر است و دیگری که از او بدتر و پست تر است. چون به کسی برخورد کند که از او بهتر و پرهیزکارتر است، برای او تواضع کند تا خود را به او برساند و چون به کسی برخورد کند که از او بدتر و پست تر است، گوید شاید خیر در او نهان است و شرّ او در عیان و شاید سرانجامش خیر باشد. و چون این کار را کرد، بزرگ شود و بر اهل زمان خود آقا گردد. - . خصال: 199 -

ص: 108

**[ترجمه]

«5»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْجِعَابِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ طَاهِرِ بْنِ مِدْرَارٍ عَنْ زر [رَزِینِ بْنِ أَنَسٍ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام یَقُولُ لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّی یَکُونَ کَامِلَ الْعَقْلِ وَ لَا یَکُونُ کَامِلَ الْعَقْلِ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ نَحْوَ مَا مَرَّ.

**[ترجمه]امالی طوسی: رز بن انس گوید: از امام باقر علیه السّلام می شنیدم که همیشه می فرمود: شخص مؤمن، مؤمن کامل نشود مگر اینکه عقلش کامل شود و انسان عقلش کامل نباشد، مگر در آن ده خصلت وجود داشته باشد... و مانند حدیث فوق ذکر کرده است. - . امالی طوسی: 152 -

**[ترجمه]

«6»

ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْهَیْثَمِ الْخَفَّافِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ هِشَامٍ عَنْ عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا عُبِدَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ وَ ذَکَرَ مِثْلَهُ.

**[ترجمه]علل الشرائع: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای عزوجل به چیزی عبادت نشده که مثل عقل باشد و عقل انسان کامل نمی شود، مگر اینکه در آن ده خصلت باشد... و مانند حدیث فوق را ذکر کرده است. - . علل الشرائع: 116 -

**[ترجمه]

بیان

فی ما وع بعد قوله و العاشرة و ما العاشرة و قوله علیه السلام لم یعبد الله بشی ء أی لا یصیر شی ء سببا للعبادة و آلة لها و مکملا لها کالعقل و یحتمل أن یکون المراد بالعقل تعقل الأمور الدینیة و المعارف الیقینیة و التفکر فیها و تحصیل العلم و هو من أفضل العبادات کما سیأتی فیکون ما ذکر بعده من صفات العلماء و المجد نیل الشرف و الکرم و ساد أهل زمانه أی صار سیدهم و عظیمهم و أشرفهم.

**[ترجمه]در کتاب امالی و علل الشرایع صدوق آمده که امام علیه السّلام بعد از خصلت های ده گانه فرمود: چه خصلت های ده گانه ای؟! «لم یعبدالله بشی ء» یعنی چیزی مانند عقل، سبب و وسیله عبادت و مکمل آن نمی گردد. و احتمال دارد مراد از «عقل»، تعقل در کارهای دینی و معارف یقینی و تفکر در مورد آنها و تحصیل علم باشد. و به دست آوردن این دانش از بهترین عبادات است، آن گونه که در آینده خواهد آمد. پس اوصاف علماء و بزرگواری رسیدن به شرافت و کرامت و سیادت را که امام علیه السّلام بعد از آن ذکر کرده، یعنی عالم، سید و بزرگ و شریف زمان خود می گردد.

**[ترجمه]

«7»

ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ وَ الْحِمْیَرِیِّ مَعاً عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِیهِ فَجَرَی ذِکْرُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ (1)عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ (2)فَقَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِی قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِیّاً فَقَالَ

ص: 109


1- یطلق الروح- بضم الراء- فی القرآن و الحدیث علی معان: منها جبرئیل و روح القدس و سائر الملائکة، و منها ما تقوم به الجسد: و تکون به الحیاة، و منها القوّة الناطقة الانسانیة، و یطلق علی العقل أیضا و تقول فی نسبة الواحد: الروحانی. و فی نسبة الجمع: الروحانیون، و الالف و النون من زیادات النسب. و یقال لعالم المجردات و عالم الملکوت و عالم الامر الروحانیون.
2- لعله إشارة الی عدم ترکب العقل من المادة الظلمانیة. و الإضافة إلیه تعالی تشریفیة.

لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ فَقَالَ لَهُ اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَی الْجَهْلُ مَا أَکْرَمَ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ (1)یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِی بِهِ فَأَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ فَقَالَ نَعَمْ فَإِنْ عَصَیْتَ (2)بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ رَحْمَتِی قَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَکَانَ مِمَّا أَعْطَی الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ السَّبْعِینَ الْجُنْدَ الْخَیْرُ وَ هُوَ وَزِیرُ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَ هُوَ وَزِیرُ الْجَهْلِ وَ الْإِیمَانُ وَ ضِدَّهُ الْکُفْرَ وَ التَّصْدِیقُ وَ ضِدَّهُ الْجُحُودَ وَ الرَّجَاءُ (3)وَ ضِدَّهُ الْقُنُوطَ وَ الْعَدْلُ وَ ضِدَّهُ الْجَوْرَ وَ الرِّضَا وَ ضِدَّهُ السُّخْطَ وَ الشُّکْرُ وَ ضِدَّهُ الْکُفْرَانَ وَ الطَّمَعُ وَ ضِدَّهُ الْیَأْسَ وَ التَّوَکُّلُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ وَ الرَّأْفَةُ وَ ضِدَّهَا الْغِرَّةَ وَ الرَّحْمَةُ وَ ضِدَّهَا الْغَضَبَ وَ الْعِلْمُ وَ ضِدَّهُ الْجَهْلَ وَ الْفَهْمُ وَ ضِدَّهُ الْحُمْقَ وَ الْعِفَّةُ وَ ضِدَّهَا التَّهَتُّکَ وَ الزُّهْدُ وَ ضِدَّهُ الرَّغْبَةَ وَ الرِّفْقُ وَ ضِدَّهُ الْخُرْقَ وَ الرَّهْبَةُ وَ ضِدَّهَا الْجُرْأَةَ وَ التَّوَاضُعُ وَ ضِدَّهُ التَّکَبُّرَ وَ التُّؤَدَةُ وَ ضِدَّهَا التَّسَرُّعَ وَ الْحِلْمُ وَ ضِدَّهُ السَّفَهَ وَ الصَّمْتُ وَ ضِدَّهُ الْهَذَرَ وَ الِاسْتِسْلَامُ وَ ضِدَّهُ الِاسْتِکْبَارَ وَ التَّسْلِیمُ وَ ضِدَّهُ التَّجَبُّرَ وَ الْعَفْوُ وَ ضِدَّهُ الْحِقْدَ وَ الرِّقَّةُ وَ ضِدَّهَا الْقَسْوَةَ وَ الْیَقِینُ وَ ضِدَّهُ الشَّکَّ وَ الصَّبْرُ وَ ضِدَّهُ الْجَزَعَ وَ الصَّفْحُ وَ ضِدَّهُ الِانْتِقَامَ وَ الْغِنَی وَ ضِدَّهُ الْفَقْرَ (4)وَ التَّفَکُّرُ وَ ضِدَّهُ السَّهْوَ وَ الْحِفْظُ وَ ضِدَّهُ النِّسْیَانَ وَ التَّعَطُّفُ وَ ضِدَّهُ الْقَطِیعَةَ وَ الْقُنُوعُ وَ ضِدَّهُ الْحِرْصَ وَ الْمُوَاسَاةُ وَ ضِدَّهَا الْمَنْعَ وَ الْمَوَدَّةُ وَ ضِدَّهَا الْعَدَاوَةَ وَ الْوَفَاءُ وَ ضِدَّهُ الْغَدْرَ وَ الطَّاعَةُ وَ ضِدَّهَا الْمَعْصِیَةَ وَ الْخُضُوعُ وَ ضِدَّهُ التَّطَاوُلَ وَ السَّلَامَةُ وَ ضِدَّهَا الْبَلَاءَ وَ الْحُبُّ وَ ضِدَّهُ الْبُغْضَ وَ الصِّدْقُ وَ ضِدَّهُ الْکَذِبَ وَ الْحَقُّ وَ ضِدَّهُ الْبَاطِلَ وَ الْأَمَانَةُ وَ ضِدَّهَا الْخِیَانَةَ وَ الْإِخْلَاصُ وَ ضِدَّهُ

ص: 110


1- لعل المراد بالجهل هو النفس الامارة بالسوء و الشهوات التی تکون مبدءا لکل خطیئة لا الجهل المقابل للعلم فانه یکون من جنودها کما یاتی فی الحدیث و یأتی اطلاق الجهل علی النفس فی حدیث 11.
2- فان عصیتنی «ع».
3- رجاء رحمة اللّه و عدم الیاس عن غفرانه فیما فرط فی جنبه تعالی، و مقابله الیاس عن رحمته و غفرانه و هو أعظم عن ذنبه و خطیئته.
4- التذکر «ع».

الشَّوْبَ (1)وَ الشَّهَامَةُ وَ ضِدَّهَا الْبَلَادَةَ (2)وَ الْفَهْمُ وَ ضِدَّهُ الْغَبَاوَةَ (3)وَ الْمَعْرِفَةُ وَ ضِدَّهَا الْإِنْکَارَ وَ الْمُدَارَاةُ وَ ضِدَّهَا الْمُکَاشَفَةَ وَ سَلَامَةُ الْغَیْبِ وَ ضِدَّهَا الْمُمَاکَرَةَ وَ الْکِتْمَانُ وَ ضِدَّهُ الْإِفْشَاءَ وَ الصَّلَاةُ وَ ضِدَّهَا الْإِضَاعَةَ وَ الصَّوْمُ وَ ضِدَّهُ الْإِفْطَارَ وَ الْجِهَادُ وَ ضِدَّهُ النُّکُولَ وَ الْحَجُّ وَ ضِدَّهُ نَبْذَ الْمِیثَاقِ وَ صَوْنُ الْحَدِیثِ وَ ضِدَّهُ النَّمِیمَةَ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ ضِدَّهُ الْعُقُوقَ وَ الْحَقِیقَةُ وَ ضِدَّهَا الرِّیَاءَ وَ الْمَعْرُوفُ وَ ضِدَّهُ الْمُنْکَرَ وَ السَّتْرُ وَ ضِدَّهُ التَّبَرُّجَ وَ التَّقِیَّةُ وَ ضِدَّهَا الْإِذَاعَةَ وَ الْإِنْصَافُ وَ ضِدَّهُ الْحَمِیَّةَ وَ الْمِهْنَةُ وَ ضِدَّهَا الْبَغْیَ وَ النَّظَافَةُ (4)وَ ضِدَّهَا الْقَذَرَ وَ الْحَیَاءُ وَ ضِدَّهُ الْخَلْعَ وَ الْقَصْدُ وَ ضِدَّهُ الْعُدْوَانَ وَ الرَّاحَةُ وَ ضِدَّهَا التَّعَبَ وَ السُّهُولَةُ وَ ضِدَّهَا الصُّعُوبَةَ وَ الْبَرَکَةُ وَ ضِدَّهَا الْمَحْقَ وَ الْعَافِیَةُ وَ ضِدَّهَا الْبَلَاءَ وَ الْقَوَامُ وَ ضِدَّهُ الْمُکَاثَرَةَ وَ الْحِکْمَةُ وَ ضِدَّهَا الْهَوَی وَ الْوَقَارُ وَ ضِدَّهُ الْخِفَّةَ وَ السَّعَادَةُ وَ ضِدَّهَا الشَّقَاءَ (5)وَ التَّوْبَةُ وَ ضِدَّهَا الْإِصْرَارَ وَ الِاسْتِغْفَارُ وَ ضِدَّهُ الِاغْتِرَارَ وَ الْمُحَافَظَةُ وَ ضِدَّهَا التَّهَاوُنَ وَ الدُّعَاءُ وَ ضِدَّهُ الِاسْتِنْکَافَ وَ النَّشَاطُ (6)وَ ضِدَّهُ الْکَسَلَ وَ الْفَرَحُ وَ ضِدَّهُ الْحَزَنَ وَ الْأُلْفَةُ وَ ضِدَّهَا الْفُرْقَةَ وَ السَّخَاءُ وَ ضِدَّهُ الْبُخْلَ فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ کُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِی نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِنْ مَوَالِینَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ فِیهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّی یَسْتَکْمِلَ وَ یَتَّقِیَ مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مَعَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ علیهم السلام وَ إِنَّمَا یُدْرَکُ الْفَوْزُ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ وَ مُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَ جُنُودِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِطَاعَتِهِ وَ مَرْضَاتِهِ.

ع، علل الشرائع ابن الولید عن الصفار عن البرقی عن علی بن حدید عن سماعة مثله- سن، المحاسن عن علی بن حدید مثله

ص: 111


1- الشرک «ع».
2- بفتح الباء: عدم الذکاء و الفطنة.
3- بفتح الغین المعجمة: الجهل و قلة الفطنة.
4- لان مراعاتها یورث الصحة فی النفس و یستجلب الناس إلیه، و القذر یورث السقم و المرض و تنفر الناس عنه.
5- الشقاوة «ع».
6- فی طاعة اللّه و عبادته أو فی أعم منها و من تحصیل المال الحلال.

**[ترجمه]خصال: سماعة بن مهران گوید: من خدمت امام صادق علیه السّلام بودم و جمعی از دوستان او هم حضور داشتند. ذکر عقل و جهل به میان آمد. امام صادق علیه السّلام فرمود: عقل و لشکرش را بشناسید و جهل و لشکرش را بشناسید تا هدایت شوید. عرض کردم: قربانت! ما جز آنچه تو به ما آموختی چیزی نمی شناسیم. آن حضرت فرمود: به راستی خدای بزرگوار عقل را آفرید و او را از نور خود در سمت راست عرش، در آغاز آفرینش روحانیین پدید آورد و به او فرمود: پیش بیا! پیش آمد. سپس فرمود: پس برو! پس رفت. خدای عزوجل فرمود: تو را خلق بزرگی آفریدم و بر همه خلق خود گرامی داشتم. سپس جهل را از یک دریای تلخ و تاریک آفرید و به او فرمود:

ص: 109

پس برو! پس رفت. سپس فرمود: پیش بیا! نیامد.

فرمود: تکبر کردی، و او را لعنت کرد. سپس برای عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. چون جهل آن احترامی را که خدا به عقل نهاد و آن لشکری که به وی داد دید، دشمنی او را در دل پرورید و عرض کرد: خدایا! او هم خلقی است مانند من، او را خلق کردی و نیرو دادی و من ضد او هستم و نیرویی ندارم. به من هم لشکری چون وی عطا کن. فرمود: عطا می کنم، ولی اگر پس از آن گناه ورزیدی، تو را با لشکرت از رحمت خود بیرون می کنم. عرض کرد: بسیار خوب! خدا به او هم هفتاد و پنج لشکر عطا کرد.

یکی از لشکرهای هفتاد و پنجگانه عقل، خیر است که وزیر عقل است و ضد او شر است که وزیر جهل است. و نیز ایمان که ضد آن کفر است، باور که ضدش انکار است؛ امید که ضدش نومیدی است؛ عدل که ضدش جور است؛ رضا که ضدش خشم است؛ شکر که ضدش کفر است؛ طمع که ضدش یأس است؛ توکل که ضدش حرص است؛ مهربانی که ضدش فریب است؛ رحمت که ضدش غضب است؛ دانایی که ضدش نادانی است؛ فهم که ضدش حماقت است؛ پارسایی که ضدش پرده دری است؛ زهد که ضدش رغبت است؛ رفق که ضدش کج خلقی است؛ ترس که ضدش تجری است؛ تواضع که ضدش تکبر است؛ آرامی که ضدش شتاب است؛ حلم که ضدش سفاهت است؛ خاموشی که ضدش یاوه سرایی است؛ سر فرود آوردن که ضدش کبرورزیدن است؛ تسلیم بودن که ضدش جباری است؛ گذشت که ضدش کینه است؛ مهرانگیزی که ضدش سخت دلی است؛ یقین که ضدش شک است؛ صبر که ضدش بی تابی است؛ بخشیدن گناه که ضدش انتقام است؛ بی نیازی که ضدش حاجتمندی است؛ تفکر که ضدش سهو است؛ حفظ کردن که ضدش فراموشی است؛ مهرورزی که ضدش بی علاقگی است؛ قناعت که ضدش آز است؛ همراهی که ضدش دریغ است؛ دوستی که ضدش دشمنی است؛ وفا که ضدش غداری است؛ فرمانبری که ضدش نافرمانی است؛ فروتنی که ضدش گردنکشی است؛ تندرستی که ضدش گرفتاری است؛ دوستی که ضدش دشمنی است؛ راستی که ضدش دروغ است؛ حق که ضدش باطل است؛ امانت که ضدش خیانت است؛ اخلاص که ضدش

ص: 110

بددلی است؛ شهامت که ضدش کندی است؛ فهم که ضدش نفهمی است؛ معرفت که ضدش انکار است؛ مدارا که ضدش پرده دری است؛ حفظ عیب که ضدش دورویی و مکاری است؛ راز پوشی که ضدش فاش کردن است؛ نماز که ضدش بی نمازی است؛ روزه که ضدش افطار است؛ جهاد که ضدش نکول و تنبلی است؛ حج که ضدش عهدشکنی است؛ حرف نگه داشتن که ضدش سخن چینی است؛ احسان به پدر و مادر که ضدش ناسپاسی است؛ حقیقت که ضدش ریا است؛ معروف که ضدش منکر است؛ خودپرستی که ضدش جلوه فروشی است؛ تقیه که ضدش اشاعه اسرار و بی پروایی است؛ انصاف که ضدش طرفداری بر خلاف حق است؛ خوش باش گویی و خوش برخوردی که ضدش هجوم و ستمگری است؛ پاکیزگی که ضدش پلیدی است؛ حیا که ضدش لودگی و دریدگی است؛ میانه روی که ضدش تجاوز و عدوان است؛ آسایش که ضدش رنجش است؛ آسانی و آرامش که ضدش سختی و بدسگالی است؛ برکت که ضدش کمی و کاستی است؛ عافیت که ضدش بلا و گرفتاری است؛ صمیمیت که ضدش ظاهر سازی است؛ حکمت که ضدش هواپرستی است؛ وقار که ضدش سبکی است؛ خوشبختی که ضدش بدبختی است؛ پشیمانی از گناه که ضدش اصرار بر گناه است؛ استغفار که ضدش غرور است؛ محافظه کاری که ضدش سهل انگاری است؛ خواست از خدا که ضدش روگردانی است؛ نشاط که ضدش تنبلی است؛ خوشدلی که ضدش اندوه است؛ الفت که ضدش جدایی است؛ و سخاوت که ضدش بخل است.

مجموع این خصال که لشکر عقل اند، جمع نگردند مگر در پیغمبر یا وصی پیغمبر یا مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است، ولی دوستان دیگر ما دارای بعضی از صفات عقل هستند و کم کم ترقی می کنند تا کامل شوند و از صفات جهل وارسته گردند و در نتیجه، درجه بلندی را دریابند که در ردیف پیغمبران و اوصیا باشند. همانا رسیدن به این مقام، به شناختن عقل و صفات آن و کناره گیری از جهل و صفات آن است. خداوند ما را و شما را توفیق طاعت و رضایت خود بخشد. - . خصال: 588 - 591 -

علل الشرائع: مثل این حدیث را آورده است. - . علل الشرائع 7 : 114 - 115 -

ص: 111

**[ترجمه]

بیان

ما ذکر من الجنود هنا إحدی و ثمانون خصلة و فی الکافی ثمانیة و سبعون و کأنه لتکرار بعض الفقرات إما منه علیه السلام أو من النساخ بأن یکون أضافوا بعض النسخ إلی الأصل و العقل هنا یحتمل المعانی السابقة و الجهل إما القوة الداعیة إلی الشر أو البدن إن کان المراد بالعقل النفس و یحتمل إبلیس أیضا لأنه المعارض لأرباب العقول الکاملة من الأنبیاء و الأئمة فی هدایة الخلق و یؤیده أنه قد ورد مثل هذا فی معارضة آدم و إبلیس بعد تمرده و أنه أعطاهما مثل تلک الجنود و الحاصل أن هذه جنود للعقل و أصحابه و تلک عساکر للجهل و أربابه الخیر هو کونه مقتضیا للخیرات أو لإیصال الخیر إما إلی نفسه أو إلی غیره و الشر یقابله بالمعنیین و سماهما وزیرین لکونهما منشأین لکل ما یذکر بعدهما من الجنود فهما أمیران علیها مقویان لها و تصدر جمیعها عن رأیهما و التصدیق و الجحود لعلهما من الفقرات المکررة و یمکن تخصیص الإیمان بما یتعلق بالأصول و التصدیق بما یتعلق بالفروع و یحتمل أن یکون الفرق بالإجمال و التفصیل بأن یکون الإیمان التصدیق الإجمالی بما جاء به النبی صلی الله علیه و آله و التصدیق الإذعان بتفاصیله. و العدل التوسط فی جمیع الأمور بین الإفراط و التفریط أو المعنی المعروف و هو داخل فی الأول و الرضا أی بقضاء الله و الطمع لعله تکرار للرجاء و یمکن أن یخص الرجاء بالأمور الأخرویة و الطمع بالفوائد الدنیویة أو الرجاء بما یکون باستحقاق و الطمع بغیره أو یکون المراد بالطمع طمع ما فی أیدی الناس بأن یکون من جنود الجهل أورد علی خلاف الترتیب و لا یخفی بعده.

و الرأفة و الرحمة إحداهما من المکررات و یمکن أن یکون المراد بالرأفة الحالة و بالرحمة ثمرتها و فی الکافی و المحاسن ضد الرأفة القسوة و فی أکثر نسخ الخصال العزة أی طلب الغلبة و الاستیلاء و الفهم إما المراد به حالة للنفس تقتضی سرعة إدراک الأمور و العلم بدقائق المسائل أو أصل الإدراک فعلی الثانی یخص بالحکمة العملیة لیغایر العلم و العفة منع البطن و الفرج عن المحرمات و الشبهات و مقابلها التهتک و عدم المبالاة بهتک ستره فی ارتکاب المحرمات و قال فی القاموس الخرق بالضم و بالتحریک

ص: 112

ضد الرفق و أن لا یحسن العمل و التصرف فی الأمور و الرهبة الخوف من الله و من عقابه أو من الخلق أو من النفس و الشیطان و الأولی التعمیم لیشمل الخوف عن کل ما یضر بالدین أو الدنیا و التؤدة بضم التاء و فتح الهمزة و سکونها الرزانة و التأنی أی عدم المبادرة إلی الأمور بلا تفکر فإنها توجب الوقوع فی المهالک و فی القاموس هذر کلامه کفرح کثر فی الخطاء و الباطل و الهذر محرکة الکثیر الردی أو سقط الکلام.

و الاستسلام الانقیاد لله تعالی فیما یأمر و ینهی و التسلیم انقیاد أئمة الحق و فی الکافی فی مقابل التسلیم الشک فالمراد بالتسلیم الإذعان بما یصدر عن الأنبیاء و الأئمة علیهم السلام و یصعب علی الأذهان قبوله کما سیأتی فی أبواب العلم و المراد بالغنی غنی النفس و الاستغناء عن الخلق لا الغنی بالمال فإنه غالبا مع أهل الجهل و ضده الفقر إلی الناس و التوسل بهم فی الأمور و لما کان السهو عبارة عن زوال الصورة عن المدرکة لا الحافظة أطلق فی مقابله التذکر الذی هو الاسترجاع عن الحافظة و لما کان النسیان عبارة عن زوالها عن الحافظة أیضا أطلق فی مقابله الحفظ و المواساة جعل الإخوان مساهمین و مشارکین فی المال و السلامة هی البراءة من البلایا و هی العیوب و الآفات و العاقل یتخلص منها حیث یعرفها و یعرف طریق التخلص منها و الجاهل یختارها و یقع فیها من حیث لا یعلم و قال الشیخ البهائی رحمه الله لعل المراد سلامة الناس منه

کما ورد فی الحدیث المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه.

و یراد بالبلاء ابتلاء الناس به و الشهامة ذکاء الفؤاد و توقده.

قوله علیه السلام و الفهم و ضده الغباوة فی ع: الفطنة و ضدها الغباوة و لعله أولی لعدم التکرار و علی ما فی ل لعلها من المکررات و یمکن تخصیص أحدهما بفهم مصالح النشأة الأولی و الآخر بالأخری أو أحدهما بمرتبة من الفهم و الذکاء و الآخر بمرتبة فوقها و الفرق بینه و بین الشهامة أیضا یحتاج إلی تکلف و المعرفة علی ما قیل هی إدراک الشی ء بصفاته و آثاره بحیث لو وصل إلیه عرف أنه هو و مقابله الإنکار یعنی عدم حصول ذلک الإدراک فإن الإنکار یطلق علیه أیضا کما یطلق علی

ص: 113

الجحود و المکاشفة المنازعة و المجادلة و فی سن المداراة و ضدها المخاشنة و سلامة الغیب أی یکون فی غیبته غیره سالما عن ضرره و ضدها المماکرة و هو أن یتملق ظاهرا للخدیعة و المکر و فی الغیبة یکون فی مقام الضرر و فی سن سلامة القلب و ضدها المماکرة و لعله أنسب.

و الکتمان أی کتمان عیوب المؤمنین و أسرارهم أو کلما یجب أو ینبغی کتمانه ککتمان الحق فی مقام التقیة و کتمان العلم عن غیر أهله و الصلاة أی المحافظة علیها و علی آدابها و أوقاتها و ضدها الإخلال بشرائطها أو آدابها أو أوقات فضلها و إنما جعل نبذ المیثاق أی طرحه ضد الحج لما سیأتی فی أخبار کثیرة أن الله تعالی أودع الحجر مواثیق العباد و علة الحج تجدید المیثاق عند الحجر فیشهد یوم القیامة لکل من وافاه و لعل المراد بالحقیقة الإخلاص فی العبادة إذ بترکه ینتفی حقیقة العبادة و هذه الفقرة أیضا قریبة من فقرة الإخلاص و الشوب فإما أن یحمل علی التکرار أو یحمل الإخلاص علی کماله بأن لا یشوب معه طمع جنة و لا خوف نار و لا جلب نفع و لا دفع ضرر و الحقیقة علی عدم مراءاة المخلوقین و المعروف أی اختیاره و الإتیان به و الأمر به و کذا المنکر و التبرج إظهار الزینة و لعل هذه الفقرة مخصوصة بالنساء و یمکن تعمیمها بحیث تشمل ستر الرجال عوراتهم و عیوبهم و الإذاعة الإفشاء و الإنصاف التسویة و العدل بین نفسه و غیره و بین الأقارب و الأباعد و الحمیة توجب تقدیم نفسه علی غیره و إن کان الغیر أحق و تقدیم عشیرته و أقاربه علی الأباعد و إن کان الحق مع الأباعد و المهنة بالکسر و الفتح و التحریک ککلمة الحذق بالخدمة و العمل مهنه کمنعه و نصره مهنا و مهنة و یکسر خدمه و ضربه و جهده کذا فی القاموس و المراد خدمة أئمة الحق و إطاعتهم و البغی الخروج علیهم و عدم الانقیاد لهم و فی الکافی و سن التهیئة و هی جاءت بمعنی التوافق و الإصلاح و یرجع إلی ما ذکرنا و الجلع فی بعض النسخ بالجیم و هو قلة الحیاء و فی بعضها بالخاء المعجمة أی خلع لباس الحیاء و هو مجاز شائع و القصد اختیار الوسط فی الأمور و ملازمة الطریق الوسط الموصل إلی النجاة و الراحة أی اختیار ما یوجبها بحسب النشأتین لا راحة الدنیا فقط و السهولة الانقیاد بسهولة و لین

ص: 114

الجانب و البرکة تکون بمعنی الثبات و الزیادة و النمو أی الثبات علی الحق و السعی فی زیادة أعمال الخیر و تنمیة الإیمان و الیقین و ترک ما یوجب محق هذه الأمور أی بطلانها و نقصها و فسادها و یحتمل أن یکون المراد البرکة فی المال و غیره من الأمور الدنیویة فإن العاقل یحصل من الوجه الذی یصلح له و یصرف فیما ینبغی الصرف فیه فینمو و یزید و یبقی و یدوم له بخلاف الجاهل و العافیة من الذنوب و العیوب أو من المکاره فإن العاقل بالشکر و العفو یعقل النعمة عن النفار و یستجلب زیادة النعمة و بقائها مدی الأعصار و الجاهل بالکفران و ما یورث زوال الإحسان و ارتکاب ما یوجب الابتلاء بالغموم و الأحزان علی خلاف ذلک و یمکن أن تکون هذه أیضا من المکررات و یظهر مما ذکرنا الفرق علی بعض الوجوه و القوام کسحاب العدل و ما یعاش به أی اختیار الوسط فی تحصیل ما یحتاج إلیه و الاکتفاء بقدر الکفاف و المکاثرة المغالبة فی الکثرة أی تحصیل متاع الدنیا زائدا علی قدر الحاجة للمباهاة و المغالبة و یحتمل أن یکون المراد التوسط فی الإنفاق و ترک البخل و التبذیر کما قال تعالی وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (1)فالمراد بالمکاثرة المغالبة فی کثرة الإنفاق و الحکمة العمل بالعلم و اختیار النافع الأصلح و ضدها اتباع هوی النفس و الوقار هو الثقل و الرزانة و الثبات و عدم الانزعاج بالفتن و ترک الطیش و المبادرة إلی ما لا یحمد و الحاصل أن العاقل لا یزول عما هو علیه بکل ما یرد علیه و لا یحرکه إلا ما یحکم العقل بالحرکة له أو إلیه لرعایة خیر و صلاح و الجاهل یتحرک بالتوهمات و التخیلات و اتباع القوی الشهوانیة و الغضبیة فمحرک العاقل عزیز الوجود و محرک الجاهل کثیر التحقق و السعادة اختیار ما یوجب حسن العاقبة و الاستغفار أعم من التوبة إذ یشترط فی التوبة العزم علی الترک فی المستقبل و لا یشترط ذلک فی الاستغفار و یحتمل أن تکون مؤکدة للفقرة السابقة و الاغترار الانخداع عن النفس و الشیطان بتسویف التوبة و الغفلة عن الذنوب و مضارها و عقوباتها و المحافظة أی علی أوقات الصلوات و التهاون التأخیر عن أوقات الفضیلة أو المراد المحافظة علی

ص: 115


1- الفرقان: 67.

جمیع التکالیف و الاستنکاف الاستکبار و قد سمی الله تعالی ترک الدعاء استکبارا فقال إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی (1)و الفرح ترک الحزن مما فات عنه من الدنیا أو البشاشة من الإخوان قوله الألفة و ضدها الفرقة فی بعض النسخ العصبیة و کونها ضد الألفة لأنها توجب المنازعة و اللجاج و العناد الموجبة لرفع الألفة و تفصیل هذه الخصال و تحقیقها سیأتی إن شاء الله تعالی فی أبواب المکارم.

**[ترجمه]لشکرهای عقل که در این حدیث آمده، هشتاد و یک صفت است و در کتاب «کافی» کلینی هشتاد و هفت صفت آمده که گویا به خاطر تکرار بعضی فقرات حدیث از امام علیه اسلام یا از بعضی نساخ است که بعضی از نسخه ها، بدل ها را به اصل حدیث اضافه کرده اند.

و عقل در اینجا احتمال دارد به معناهای سابقه باشد. و «جهل» نیروی برانگیزنده به سوی شر است یا مراد از آن بدن است، اگر مقصود از عقل، نفس باشد. و احتمال دارد مراد شیطان نیز باشد. چون ابلیس با صاحبان عقول کامله، یعنی انبیاء و ائمه علیهم السّلام در هدایت مردم به سوی حق مخالف است.

حدیث که درباره مخالفت آدم و شیطان بعد از سرپیچی شیطان آمده و عطا کردن خداوند آن لشکرها را برای آدم و ابلیس، معنای فوق را تأیید می کند. خلاصه این اوصاف لشکریان و یاران عقل است و اوصاف دیگر، عساکر جهل و جاهلان هستند.

«خیر» چیزی که مقتضی کارهای نیک باشد یا مقتضی رساندن خیر به خودش یا به غیرش باشد. و «شر» مقابل آن دو معنای خیر و منشأ و اصل لشکریان است. علت نامگذاری خیر و شر به «وزیر»، آن است که آنها منشأ و اصل لشکریان هستند که بعد از آن دو ذکر شده است. پس آن دو، فرمانده و نیرو بر لشکریان هستند که آنها از دستورات آن دو فرمانده صادر می شود.

«تصدیق و جحود» شاید از قسمت های تکراری حدیث باشد. و ممکن است تخصیص باشد. «ایمان»، ممکن است ایمان اختصاص به اصول دین داشته باشد و تصدیق متعلق به فروع دین باشد. و ممکن است فرق بین آنها به اجمال و تفصیل باشد به اینکه ایمان تصدیق اجمال به تمام آنچه پیامبر از جانب خداوند آورده باشد، و تصدیق اعتقاد به تفصیل آنها باشد.

«عدل» میانه روی بین افراط و تفریط در تمام کارها است. یا به معنای معروف است که در این صورت در همان معنای اول داخل می باشد. «رضا» یعنی رضا به قضای الهی. «طمع» شاید تکرار «رجاء» باشد. و ممکن است رجاء اختصاص به امور آخرتی و طمع اختصاص به فایده های دنیوی داشته باشد. یا «رجا» امیدواری به چیزی باشد که مستحق آن است و «طمع» امیدواری به چیزی باشد که استحقاق آن را ندارد. یا اینکه مراد از «طمع»، چشمداشت به اموال مردم است که در این صورت از جمله لشکریان جهل است که بر خلاف ترتیب آمده، و مخفی نماند که این احتمال بعید است.

«رأفت و رحمت» یکی آنها تکراری است و ممکن است مراد از «رأفت»، حالتی باشد که برای انسان پیش می آید و «رحمت» ثمره ای از آن حالت باشد. در کتاب «کافی» و «محاسن»، رأفت (مهربانی) ضد قسوت (سنگدلی) آمده و در اکثر نسخه های خصال «عزّت» آمده، یعنی طلب غلبه و چیره شدن.

«فهم»: حالت نفس است که مقتضی سرعت در ادراک کارها و دانستن دقایق مسائل یا اصل ادراک می باشد. بنا بر معنای دوم، در این صورت فهم اختصاص به حکمت عملی دارد تا با علم متفاوت باشد.

«عفت»: بازداشتن شکم و عورت از محرمات و شبهات است که مقابل آن تهتک و بی مبالاتی در پرده دری و ارتکاب محرمات است. «خُرْق» در کتاب قاموس آمده: خرق

ص: 112

ضد رفق است، به این معنا که کار و دخالت در کارها را خوب انجام ندهد. - . قاموس 3 : 234 -

«رهبه» ترس از خدا و مجازات هایش یا ترس از مردم یا از نفس و شیطان است. بهتر آن است که رهبه را به معنای عام بگیریم تا شامل خوف و ترس از تمام چیزهایی باشد که ضرر به دین و دنیا دارد. - . قاموس2 : 79 -

«تُؤَدة» وقار و متانت، و تأنی یعنی بدون فکر شروع نکردن به کار است که در غیر این صورت، باعث افتادن در هلاکت می شود. در کتاب قاموس آمده: «هِذْر» از باب فَعَلَ یَفعَلُ به معنای «هَذَر»، آدم پست و حرف های بی خود را گویند. - . قاموس2 : 165 -

«استسلام» یعنی اطاعت خداوند در امر و نهی اش. «تسلیم» به معنای پیروی از امامان بر حق است. و در کتاب «کافی» آمده که مقابل تسلیم، شک است. بنابراین منظور از تسلیم، اعتقاد پیدا کردن به چیزهایی است که از انبیاء و ائمه علیهم السّلام به ما رسیده و قبول آنها به ذهن ها سخت می باشد، چنان چه در ابواب علم می آید.

«غنا»، مراد از آن بی نیازی نفس است و بی نیازی از آنچه که در دست مردم است نه غنای به مال، چون غنای به مال غالبا با جاهلان است و ضد آن نیازمندی و توسل به مردم در کارهاست. چون که «سهو» عبارت از برطرف شدن صورت چیزی از قوه مدرکه انسان است نه حافظه وی، لذا در مقابل آن یادآوری است که همان درخواست و بازگشت به حافظه می باشد. از طرف دیگر چون «نسیان» نیز به معنای زوال صورت شی از حافظه است، حفظ در مقابل نسیان آمده است.

«مواسات» به معنای مشارکت و سهم دادن برادر دینی در اموال است. «سلامت» یعنی پاکی از بلاها و عیب ها و آفات که عاقل در هرجا بلاها و. . را بشناسد و از آن برهد. و راه نجات را می داند، ولی نادان از جایی که نمی داند گرفتار آن می شود. شیخ بهائی رحمه الله فرموده: شاید مراد سالم ماندن مردم از او باشد، چنان که در حدیث آمده، مسلمان کسی است که مردم از دست و زبانش در آسایش باشد. و مراد از بلا، گرفتار شدن مردم به دست و زبان او باشد.

«شهامت» پخته شدن دل است «که مانند طلا از کوره به امتحان آتش در آمده است». «فهم» ضد آن حماقت و کودنی و سبک سری است. در «علل الشرائع» گفته: غباوت ضد فطانت و زیرکی است و این معنا به دلیل عدم تکرار آن، بهتر است. و طبق کتاب «خصال» می توان گفت: که عبارت حدیث تکرار گشته است و برای دوری از تکرار نیز می توان به احتمالات زیر پایبند بود: مراد از یکی از امور اخروی و از دیگری فهم امور دنیوی باشد. یا اینکه مراد از یکی فهم کمتر و از دیگری بیشتر باشد. فرق بین آن و شهامت نیازمند رحمت فراوان است.

«معرفت» عبارت است از درک کردن چیزی به صفات و آثار آن، به گونه ای که اگر به آن دست یابد، بداند که همان است. و در مقابلش انکار قرار دارد که به معنای نداشتن درک فوق الذکر است، چه اینکه انکار به معنای «جحد» نیز آمده که همان انکار است.

ص: 113

«مکاشفة» منازعه و جدال است. در کتاب «محاسن» آمده که خشونت ضد مدارا بوده و سلامت غیب، به معنای این است که در غیاب او دیگران از ضرر او در امان باشند. و ضدش مماکره است که از روی مکر و چاپلوسی می کند و در غیابش هم درصدد ضرر زدن است. در محاسن به جای سلامت، «الغیب سلامة القلب» آمده که شاید بهتر باشد.

«کتمان» یعنی پنهان داشتن عیوب، رازهای مؤمنان یا هر چیزی که مخفی کردن آن واجب یا سزاوار پنهان کردن است، مانند پوشاندن حق در هنگام تقیه و پنهان داشتن دانش از نااهل. «صلاة» مراد از آن محافظت صلاة و آداب و اوقات آن است. و ضد صلاة همان ایجاد اختلال در شرایط، آداب و اوقات فضیلت آن می باشد. چون طبق روایات حجرالاسود، میثاق بندگان با خدا و علت فریضه حج، تجدید همین پیمان نزد حجرالاسود است که روز قیامت به نفع وفاداران به پیمان گواهی می دهد. دور انداختن پیمان ضد حج می باشد.

مراد از «حقیقت» شاید اخلاص در عبادت باشد، زیرا با ترک اخلاص، حقیقت عبادت از بین می رود. این عبارت مانند عبارت اخلاص و شوب «ناپاکیزه» می باشد که یا تکرار است یا بگوییم مراد اخلاص کامل است که طمع بهشت، ترس از آتش، جلب فایده و دفع ضرر با آن مخلوط نگردد. و مراد از حقیقت هم عدم ریاکاری باشد.

«معروف» یعنی گزینش، انجام و امر به آن است، همین طور است منکر. «تبرج» آشکار کردن زینت است که شاید این عبارت مخصوص زنان باشد، و ممکن است شامل همه گردد که بنابراین، شامل ستر عورت و عیب پوشی مردان نیز می گردد. «اذاعة» افشاگری است و «انصاف»، عدالت و مساوی قرار دادن بین خود و دیگران، بین خویشاوندان و غیر آنان می باشد. «حمیة» مقدم داشتن خود و طایفه خویش بر غیر است، هر چند حق با غیر باشد. «مِهنة» مانند واژه «حذق» است که به معنای خدمت کردن پیشوایان حق و فرمانبرداری از آنان است. - . قاموس4 : 275 -

«بغی» به معنای خروج به آنان و نافرمانی از آنها است. در کافی - . کافی 2 : 20 - 22 - و محاسن واژه «تهیة» آمده که به معنای توافق و اصلاح است و این بازگشت، به همان معنای مذکور می کند. «جلع» کمبود حیا است و اگر «خلع» باشد، به این معنا است که لباس حیا را بیرون نموده است و این مجاز رایج است.

«قصد»: اختیار میانه روی در اهدا کردن است که نجات بخش می باشد. «راحة» یعنی اسباب راحتی در دنیا و آخرت، نه دنیای تنها. «سهولة» یعنی رام گشتن به آسانی و نرمی.

ص: 114

«الجانب و البرکة» یعنی چیزی ثابت و زیادی دارای رشد که پایداری در راه حق، کوشش در اعمال، خیر، رشد ایمان، یقین و ترک هر چیزی که این امور را نابود می کند. احتمال دارد که مراد برکت در مال ها و امور دنیوی باشد که عاقل از راه درست تحصیل و در راه شایسته مصرف می کند که این باعث رشد، زیادی و دوام آن می شود، بر خلاف جاهل.

«عافیة» یعنی سلامت از عیب ها و گناهان و مکروهات است که عاقل با سپاسگزاری و بخشش، از رفتن نعمت جلوگیری می کند و باعث جلب نعمت و ادامه آن در تمام زمان ها می گردد، ولی جاهل با کفران نعمت، باعث نابودی نیکی و گرفتاری در غم ها و اندوه می گردد. احتمال دارد این هم از مکررات باشد، البته با بیانات ما فرق بعضی از صورت ها روشن است.

«قوام» عدالت و اسباب زندگی است، یعنی گزینش راه وسط در تحصیل احتیاجات به اندازه کفایت. «مکاثره» همان غلبه در زیادی و تحصیل متاع دنیا بیش از نیاز و با انگیزه فخر فروشی است. و احتمال دارد که مراد، میانه روی در انفاق و ترک بخل و اسراف باشد، به دلیل آیه «وَ الّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوامًا» - . فرقان/ 67 - {و کسانی اند که چون انفاق کنند نه ولخرجی می کنند و نه تنگ می گیرند و میان این دو [روش] حد وسط را برمی گزینند.} بنابراین مقصود از مکاثره، غلبه و کثرت انفاق مال باشد.

«حکمة» عبارت است از عمل با دانش و اختیار اشیای دارای نفع و صلاح و ضد آن، پیروی از هوای نفس است. «وقار» سنگینی، ثبات و ناراحت نشدن از فتنه و ترک سبک سری و انجام ندادن کار ناپسند است. حاصل این است که عاقل از حالت ثابت خود با وارد شدن مشکلات از کوره در نمی رود و در خیر و صلاح، تابع حکم عقل است. ولی جاهل با خیالات و توهمات و پیروی از نیروی شهوانی و غضب حرکت می کند. پس محرک عاقل کمیاب و محرک جاهل فراوان است.

«سعادت» گزینش چیزهایی است که موجب حسن عاقبت می شود. «استغفار» اهم از توبه است، چون در توبه شرط است که کار را در آینده انجام ندهد، ولی در استغفار چنین نیست. و احتمال دارد عبارت گذشته را تأکید کند. «اغترار» گول خوردن از نفس و شیطان است که انسان توبه از گناهان را به تأخیر می اندازد و از ضرر و عذاب آنها غافل است. مراد محافظت اوقات نماز است.

«تهاون» تأخیر از وقت فضیلت است یا مراد محافظت به

ص: 115

جمیع تکالیف است. «استنکاف» همان استکبار است که خداوند ترک دعا را در آیه «وَ قالَ رَبّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنّ الّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنّمَ داخِرینَ» - . غافر/ 60 - {و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در حقیقت کسانی که از پرستش من کبر می ورزند، به زودی خوار در دوزخ درمی آیند} استکبار نامیده است.

«فرح» ترک اندوه درباره چیزهایی است که در دنیا از دست داده. یا مراد از فرح، خوشرویی با برادران است. «الفة» که ضد آن فراق و جدایی است و در بعضی نسخه ها «عصبیة» آمده که ضد الفت و دوستی است، زیرا باعث نزاع و لجبازی شده که این خود الفت را از بین می برد. و تفصیل بیشتر در جای خویش خواهد آمد.

**[ترجمه]

«8»

مع، معانی الأخبار أَبِی عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ (2)قَالَ قُلْتُ فَالَّذِی کَانَ فِی مُعَاوِیَةَ قَالَ تِلْکَ النَّکْرَاءُ وَ تِلْکَ الشَّیْطَنَةُ وَ هِیَ شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیْسَتْ بِعَقْلٍ.

سن، المحاسن الأشعری مثله

**[ترجمه]معانی الأخبار: محمد بن عبدالجبار به سند مرفوع از بعضی اصحاب روایت کرده است که خدمت امام صادق علیه السّلام عرض کردم: عقل چیست؟ فرمود: عقل چیزی است که خدا با آن عبادت و بهشت به آن خریده می شود. عرض کردم: آن چیزی که در معاویه بود چیست؟ فرمود: آن نکرا و شیطنت بود که شبیه به عقل بود، اما عقل نبود. - . معانی الاخبار: 239 - 240 -

در کتاب محاسن به سند اشعری مثل حدیث فوق آمده است. - . محاسن: 195 -

**[ترجمه]

بیان

النکراء الدهاء و الفطنة و جودة الرأی و إذا استعمل فی مشتهیات جنود الجهل یقال له الشیطنة و لذا فسره علیه السلام بها و هذه إما قوة أخری غیر العقل أو القوة العقلیة و إذا استعملت فی هذه الأمور الباطلة و کملت فی ذلک تسمی بالشیطنة و لا تسمی بالعقل فی عرف الشرع و قد مر بیانه.

**[ترجمه]«النکراء» زیرکی و زرنگی و خوب رأیی است و زمانی که در خواهش های لشکر نادانی استفاده شود، از آن به شیطنت تعبیر می کند. لذا امام علیه السّلام آن را به شیطنت تفسیر کرده است. و آن قوه غیر از عقل است یا قوه عقلیه ای است که در امور باطل استفاده شود و در آن به سر حد کمال برسد، «شیطنت» نامیده می شود و در عرف شرع آن را عقل نمی گویند.

**[ترجمه]

«9»

مع، معانی الأخبار سُئِلَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام فَقِیلَ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّةِ حَتَّی تُنَالَ الْفُرْصَةُ.

**[ترجمه]معانی الأخبار: از امام حسن علیه السّلام پرسش شد: عقل چیست؟ فرمود: تحمل غصه است تا زمانی که گشایش برسد. - . معانی الاخبار: 240 -

**[ترجمه]

بیان

الغصة بالضم ما یعترض فی الحلق و تعسر إساغته (3)و یطلق مجازا علی الشدائد التی یشق علی الإنسان تحملها و هو المراد هنا و تجرعه کنایة عن تحمله و عدم القیام بالانتقام به و تدارکه حتی تنال الفرصة فإن التدارک قبل ذلک لا ینفع سوی الفضیحة و شدة البلاء و کثرة الهم.

**[ترجمه]«الغُصة» چیزی است که در حلق پدید آید و برطرف ساختن آن سخت باشد، و از باب مجاز به سختی هایی قابل تحمّل که بر انسان عارض می شود، اطلاق می گردد و مراد از غصه در اینجا همان سختی هاست. «تجرعه» کنایه از تحمل سختی ها قبل از رسیدن زمان انتقام است، چون جبران آن قبل از رسیدن زمان، جز رسوایی و سختی و بلا و بسیاری اندوه دیگر فایده ای ندارد.

**[ترجمه]

«10»

- مع، معانی الأخبار فِی أَسْئِلَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الْحَسَنِ علیه السلام یَا بُنَیَّ مَا الْعَقْلُ قَالَ حِفْظُ قَلْبِکَ مَا اسْتُوْدِعَهُ قَالَ فَمَا الْجَهْلُ قَالَ سُرْعَةُ الْوُثُوبِ عَلَی الْفُرْصَةِ قَبْلَ الِاسْتِمْکَانِ مِنْهَا

ص: 116


1- المؤمن: 60.
2- لعل تعریفه علیه السلام العقل بخواصه و لوازمه دون بیان حقیقته و ماهیته إشارة الی ان العلم و العرفان بحقیقته و کنهه غیر ممکن و العقل هنا یشمل النظری و العملی لان عبادة الرحمن و اکتساب الجنان یحتاج الیهما معا.
3- و فی نسخة: و تعذر اساغته.

وَ الِامْتِنَاعُ عَنِ الْجَوَابِ وَ نِعْمَ الْعَوْنُ الصَّمْتُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ إِنْ کُنْتَ فَصِیحاً.

**[ترجمه]معانی الأخبار: از جمله پرسش های امیرمؤمنین علیه السّلام از امام حسن علیه السّلام این بود: پسرم! خرد چیست؟ گفت: آنکه دل تو نگهدارنده چیزی باشد که در آن ودیعه نهاده ای. فرمود: جهل چیست؟ گفت: پریدن بر روی مرکب پیش از مهارت یافتن در آن،

ص: 116

و سر باز زدن از پاسخ گویی. و چه خوب کمک کاری است خاموشی در بسیاری از مکان ها، اگرچه زبان گویایی داشته باشی. - . معانی الاخبار: 401 -

**[ترجمه]

بیان

ما استودعه علی البناء للمجهول أی ما جعلت عنده ودیعة و طلبت منه حفظه قوله علیه السلام و الامتناع عن الجواب أی عند عدم مظنة ضرر فی الجواب فإن الامتناع حینئذ إما للجهل به أو للجهل بمصلحة الوقت فإن الصلاح حینئذ فی الجواب فقوله علیه السلام و نعم العون کالاستثناء مما تقدم و سیجی ء أخبار تناسب هذا الباب فی باب ترکیب الإنسان و أجزائه.

**[ترجمه]«ما استودعه» بنا بر صیغه مجهول، یعنی در نزد او ودیعه ای قرار داده نشده تا محافظت آن از وی مطالبه شود. «الامتناع عن الجواب» یعنی خودداری از پاسخ گفتن وقتی که احتمال ضرر نمی رود، زیرا خودداری از پاسخ گفتن در این وقت به خاطر نادانی است یا به خاطر نادانی به مصلحت وقت است، زیرا صلاح در این هنگام جواب گفتن است. «نعم العون» گویا استثناء از گذشته است و اخبار مناسب این باب، در آینده در «باب ترکیب انسان و اجزای آن» می آید.

**[ترجمه]

«11»

- ف، تحف العقول قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فِی جَوَابِ شَمْعُونَ بْنِ لَاوَی بْنِ یَهُودَا مِنْ حَوَارِیِّی عِیسَی حَیْثُ قَالَ: أَخْبِرْنِی عَنِ الْعَقْلِ مَا هُوَ وَ کَیْفَ هُوَ وَ مَا یَتَشَعَّبُ مِنْهُ وَ مَا لَا یَتَشَعَّبُ وَ صِفْ لِی طَوَائِفَهُ کُلَّهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْعَقْلَ عِقَالٌ (1)مِنَ الْجَهْلِ وَ النَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ الدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْ تُعْقَلْ حَارَتْ (2)فَالْعَقْلُ عِقَالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ فَقَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ وَ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَعْظَمَ مِنْکَ وَ لَا أَطْوَعَ مِنْکَ بِکَ أُبْدِأُ وَ بِکَ أُعِیدُ لَکَ الثَّوَابُ وَ عَلَیْکَ الْعِقَابُ فَتَشَعَّبَ مِنَ الْعَقْلِ الْحِلْمُ وَ مِنَ الْحِلْمِ الْعِلْمُ وَ مِنَ الْعِلْمِ الرُّشْدُ وَ مِنَ الرُّشْدِ الْعَفَافُ (3)وَ مِنَ الْعَفَافِ الصِّیَانَةُ وَ مِنَ الصِّیَانَةِ الْحَیَاءُ وَ مِنَ الْحَیَاءِ الرَّزَانَةُ وَ مِنَ الرَّزَانَةِ الْمُدَاوَمَةُ عَلَی الْخَیْرِ وَ مِنَ الْمُدَاوَمَةِ عَ لَی الْخَیْرِ کَرَاهِیَةُ الشَّرِّ وَ مِنْ کَرَاهِیَةِ الشَّرِّ طَاعَةُ النَّاصِحِ فَهَذِهِ عَشَرَةُ أَصْنَافٍ مِنْ أَنْوَاعِ الْخَیْرِ وَ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْ هَذِهِ الْعَشَرَةِ الْأَصْنَافِ عَشَرَةُ أَنْوَاعٍ فَأَمَّا الْحِلْمُ فَمِنْهُ رُکُوبُ الجهل [الْجَمِیلِ وَ صُحْبَةُ الْأَبْرَارِ وَ رَفْعٌ مِنَ الضِّعَةِ (4)وَ رَفْعٌ مِنَ الخَسَاسَةِ وَ تَشَهِّی الْخَیْرِ وَ یقرب [تَقَرُّبُ صَاحِبِهِ مِنْ مَعَالِی الدَّرَجَاتِ وَ الْعَفْوُ وَ الْمَهَلُ (5)

ص: 117


1- بکسر العین: حبل یشد به البعیر فی وسط ذراعه.
2- أی هلکت.
3- بفتح العین: الکف عما لا یحل أو لا یجمل.
4- بکسر الضاد و فتحها: حط النفس.
5- بفتح المیم و سکون الهاء و فتحها: الرفق و التؤدة فی العمل، و التقدّم فی الخیر، و المعنی الأول هو المراد هنا.

وَ الْمَعْرُوفُ وَ الصَّمْتُ (1)فَهَذَا مَا یَتَشَعَّبُ لِلْعَاقِلِ بِحِلْمِهِ. وَ أَمَّا الْعِلْمُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ الْغِنَی وَ إِنْ کَانَ فَقِیراً وَ الْجُودُ وَ إِنْ کَانَ بَخِیلًا وَ الْمَهَابَةُ وَ إِنْ کَانَ هَیِّناً وَ السَّلَامَةُ وَ إِنْ کَانَ سَقِیماً وَ الْقُرْبُ وَ إِنْ کَانَ قَصِیّاً وَ الْحَیَاءُ وَ إِنْ کَانَ صَلِفاً وَ الرِّفْعَةُ وَ إِنْ کَانَ وَضِیعاً وَ الشَّرَفُ وَ إِنْ کَانَ رَذْلًا وَ الْحِکْمَةُ وَ الْحُظْوَةُ فَهَذَا مَا یَتَشَعَّبُ لِلْعَاقِلِ بِعِلْمِهِ فَطُوبَی لِمَنْ عَقَلَ وَ عَلِمَ وَ أَمَّا الرُّشْدُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ السَّدَادُ وَ الْهُدَی وَ الْبِرُّ وَ التَّقْوَی وَ الْمَنَالَةُ وَ الْقَصْدُ وَ الِاقْتِصَادُ وَ الثَّوَابُ وَ الْکَرَمُ وَ الْمَعْرِفَةُ بِدِینِ اللَّهِ فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِالرُّشْدِ فَطُوبَی لِمَنْ أَقَامَ بِهِ عَلَی مِنْهَاجِ الطَّرِیقِ وَ أَمَّا الْعَفَافُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ الرِّضَا وَ الِاسْتِکَانَةُ وَ الْحَظُّ وَ الرَّاحَةُ وَ التَّفَقُّدُ وَ الْخُشُوعُ وَ التَّذَکُّرُ وَ التَّفَکُّرُ وَ الْجُودُ وَ السَّخَاءُ فَهَذَا مَا یَتَشَعَّبُ لِلْعَاقِلِ بِعَفَافِهِ رِضًی بِاللَّهِ وَ بِقَسْمِهِ وَ أَمَّا الصِّیَانَةُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهَا الصَّلَاحُ وَ التَّوَاضُعُ وَ الْوَرَعُ وَ الْإِنَابَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْأَدَبُ وَ الْإِحْسَانُ وَ التَّحَبُّبُ وَ الْخَیْرُ وَ اجْتِنَابُ الشَّرِّ فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِالصِّیَانَةِ فَطُوبَی لِمَنْ أَکْرَمَهُ مَوْلَاهُ بِالصِّیَانَةِ وَ أَمَّا الْحَیَاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّینُ وَ الرَّأْفَةُ وَ الْمُرَاقَبَةُ لِلَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ وَ السَّلَامَةُ وَ اجْتِنَابُ الشَّرِّ وَ الْبَشَاشَةُ وَ السَّمَاحَةُ (2)وَ الظَّفَرُ وَ حُسْنُ الثَّنَاءِ عَلَی الْمَرْءِ فِی النَّاسِ فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِالْحَیَاءِ فَطُوبَی لِمَنْ قَبِلَ نَصِیحَةَ اللَّهِ وَ خَافَ فَضِیحَتَهُ وَ أَمَّا الرَّزَانَةُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهَا اللُّطْفُ وَ الْحَزْمُ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ تَرْکُ الْخِیَانَةِ وَ صِدْقُ اللِّسَانِ وَ تَحْصِینُ الْفَرْجِ وَ اسْتِصْلَاحُ الْمَالِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْعَدُوِّ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَرْکُ السَّفَهِ فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِالرَّزَانَةِ فَطُوبَی لِمَنْ تَوَقَّرَ وَ لِمَنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ خِفَّةٌ وَ لَا جَاهِلِیَّةٌ وَ عَفَا وَ صَفَحَ وَ أَمَّا الْمُدَاوَمَةُ عَلَی الْخَیْرِ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ تَرْکُ الْفَوَاحِشِ وَ الْبُعْدُ مِنَ الطَّیْشِ (3)

ص: 118


1- بفتح الصاد و سکون المیم: السکوت. أی عمالا یعنیه و لا یهمه و ما یکون فیه الضرر شرعا أو عقلا.
2- بفتح السین المهملة: الجود.
3- بفتح الطاء و سکون الیاء: النزق و الخفة، و ذهاب العقل.

وَ التَّحَرُّجُ وَ الْیَقِینُ وَ حُبُّ النَّجَاةِ وَ طَاعَةُ الرَّحْمَنِ وَ تَعْظِیمُ الْبُرْهَانِ وَ اجْتِنَابُ الشَّیْطَانِ وَ الْإِجَابَةُ لِلْعَدْلِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِمُدَاوَمَةِ الْخَیْرِ فَطُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ مَا أَمَامَهُ وَ ذَکَرَ قِیَامَهُ وَ اعْتَبَرَ بِالْفَنَاءِ وَ أَمَّا کَرَاهِیَةُ الشَّرِّ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ الْوَقَارُ وَ الصَّبْرُ وَ النَّصْرُ وَ الِاسْتِقَامَةُ عَلَی الْمِنْهَاجِ وَ الْمُدَاوَمَةُ عَلَی الرَّشَادِ وَ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ التَّوَفُّرُ وَ الْإِخْلَاصُ وَ تَرْکُ مَا لَا یَعْنِیهِ وَ الْمُحَافَظَةُ عَلَی مَا یَنْفَعُهُ فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِالْکَرَاهِیَةِ لِلشَّرِّ فَطُوبَی لِمَنْ أَقَامَ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ تَمَسَّکَ بِعُرَی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أَمَّا طَاعَةُ النَّاصِحِ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهَا الزِّیَادَةُ فِی الْعَقْلِ وَ کَمَالُ اللُّبِّ وَ مَحْمَدَةُ الْعَوَاقِبِ وَ النَّجَاةُ مِنَ اللَّوْمِ وَ الْقَبُولُ وَ الْمَوَدَّةُ وَ الْإِسْرَاجُ وَ الْإِنْصَافُ وَ التَّقَدُّمُ فِی الْأُمُورِ وَ الْقُوَّةُ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ فَطُوبَی لِمَنْ سَلِمَ مِنْ مَصَارِعِ الْهَوَی فَهَذِهِ الْخِصَالُ کُلُّهَا یَتَشَعَّبُ مِنَ الْعَقْلِ قَالَ شَمْعُونُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ أَعْلَامِ الْجَاهِلِ (1)فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنْ صَحِبْتَهُ عَنَّاکَ وَ إِنِ اعْتَزَلْتَهُ شَتَمَکَ وَ إِنْ أَعْطَاکَ مَنَّ عَلَیْکَ وَ إِنْ أَعْطَیْتَهُ کَفَرَکَ وَ إِنْ أَسْرَرْتَ إِلَیْهِ خَانَکَ وَ إِنْ أَسَرَّ إِلَیْکَ اتَّهَمَکَ وَ إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ (2)وَ کَانَ فَظّاً غَلِیظاً وَ إِنْ افْتَقَرَ جَحَدَ نِعْمَةَ اللَّهِ وَ لَمْ یَتَحَرَّجْ وَ إِنْ فَرِحَ أَسْرَفَ وَ طَغَی وَ إِنْ حَزِنَ آیَسَ وَ إِنْ ضَحِکَ فَهِقَ وَ إِنْ بَکَی خَارَ یَقَعُ فِی الْأَبْرَارِ وَ لَا یُحِبُّ اللَّهَ وَ لَا یُرَاقِبُهُ وَ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ اللَّهِ وَ لَا یَذْکُرُهُ إِنْ أَرْضَیْتَهُ مَدَحَکَ وَ قَالَ فِیکَ مِنَ الْحَسَنَةِ مَا لَیْسَ فِیکَ وَ إِنْ سَخِطَ عَلَیْکَ ذَهَبَتْ مِدْحَتُهُ وَ وَقَّعَ فِیکَ مِنَ السُّوءِ مَا لَیْسَ فِیکَ فَهَذَا مَجْرَی الْجَاهِلِ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ عَلَامَةِ الْإِسْلَامِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْإِیمَانُ وَ الْعِلْمُ وَ الْعَمَلُ قَالَ فَمَا عَلَامَةُ الْإِیمَانِ وَ مَا عَلَامَةُ الْعِلْمِ وَ مَا عَلَامَةُ الْعَمَلِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَّا عَلَامَةُ الْإِیمَانِ فَأَرْبَعَةٌ الْإِقْرَارُ بِتَوْحِیدِ اللَّهِ وَ الْإِیمَانُ بِهِ وَ الْإِیمَانُ بِکُتُبِهِ وَ الْإِیمَانُ

ص: 119


1- الاعلام جمع «علم». بفتح العین و اللام شی ء ینصب فیهتدی به، و المعنی: أخبرنی عن امارات الجاهل و علاماته.
2- البطر: الطغیان عند النعمة.

بِرُسُلِهِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْعِلْمِ فَأَرْبَعَةٌ الْعِلْمُ بِاللَّهِ وَ الْعِلْمُ بِمَحَبَّتِهِ وَ الْعِلْمُ بِمَکَارِهِهِ وَ الْحِفْظُ لَهَا حَتَّی تُؤَدَّی وَ أَمَّا الْعَمَلُ فَالصَّلَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الزَّکَاةُ وَ الْإِخْلَاصُ قَالَ فَأَخْبِرْنِی عَنْ عَلَامَةِ الصَّادِقِ وَ عَلَامَةِ الْمُؤْمِنِ وَ عَلَامَةِ الصَّابِرِ وَ عَلَامَةِ التَّائِبِ وَ عَلَامَةِ الشَّاکِرِ وَ عَلَامَةِ الْخَاشِعِ وَ عَلَامَةِ الصَّالِحِ وَ عَلَامَةِ النَّاصِحِ وَ عَلَامَةِ الْمُوقِنِ وَ عَلَامَةِ الْمُخْلِصِ وَ عَلَامَةِ الزَّاهِدِ وَ عَلَامَةِ الْبَارِّ وَ عَلَامَةِ التَّقِیِّ وَ عَلَامَةِ الْمُتَکَلِّفِ وَ عَلَامَةِ الظَّالِمِ وَ عَلَامَةِ الْمُرَائِی وَ عَلَامَةِ الْمُنَافِقِ وَ عَلَامَةِ الْحَاسِدِ وَ عَلَامَةِ الْمُسْرِفِ وَ عَلَامَةِ الْغَافِلِ وَ عَلَامَةِ الْکَسْلَانِ وَ عَلَامَةِ الْکَذَّابِ وَ عَلَامَةِ الْفَاسِقِ وَ عَلَامَةِ الْجَائِرِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَمَّا عَلَامَةُ الصَّادِقِ فَأَرْبَعَةٌ یَصْدُقُ فِی قَوْلِهِ وَ یُصَدِّقُ وَعْدَ اللَّهِ وَ وَعِیدَهُ وَ یُوفِی بِالْعَهْدِ وَ یَجْتَنِبُ الْغَدْرَ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَرْؤُفُ وَ یَفْهَمُ وَ یَسْتَحْیِی وَ أَمَّا عَلَامَةُ الصَّابِرِ فَأَرْبَعَةٌ الصَّبْرُ عَلَی الْمَکَارِهِ وَ الْعَزْمُ فِی أَعْمَالِ الْبِرِّ وَ التَّوَاضُعُ وَ الْحِلْمُ وَ أَمَّا عَلَامَةُ التَّائِبِ فَأَرْبَعَةٌ النَّصِیحَةُ لِلَّهِ فِی عَمَلِهِ (1)وَ تَرْکُ الْبَاطِلِ وَ لُزُومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَی الْخَیْرِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الشَّاکِرِ فَأَرْبَعَةٌ الشُّکْرُ فِی النَّعْمَاءِ وَ الصَّبْرُ فِی الْبَلَاءِ وَ الْقُنُوعُ بِقَسْمِ اللَّهِ وَ لَا یَحْمَدُ وَ لَا یُعَظِّمُ إِلَّا اللَّهَ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْخَاشِعِ فَأَرْبَعَةٌ مُرَاقَبَةُ اللَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ وَ رُکُوبُ الْجَمِیلِ وَ التَّفَکُّرُ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ الْمُنَاجَاةُ لِلَّهِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الصَّالِحِ فَأَرْبَعَةٌ یُصَفِّی قَلْبَهُ وَ یُصْلِحُ عَمَلَهُ وَ یُصْلِحُ کَسْبَهُ وَ یُصْلِحُ أُمُورَهُ کُلَّهَا وَ أَمَّا عَلَامَةُ النَّاصِحِ فَأَرْبَعَةٌ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ یُعْطِی الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَرْضَی لِلنَّاسِ مَا یَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ وَ لَا یَعْتَدِی عَلَی أَحَدٍ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُوقِنِ فَسِتَّةٌ أَیْقَنَ أَنَّ اللَّهَ حَقٌّ فَآمَنَ بِهِ وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ فَحَذِرَهُ وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ فَخَافَ الْفَضِیحَةَ (2)وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ فَاشْتَاقَ

ص: 120


1- أی الإخلاص للّه فی عمله.
2- فی دار الآخرة و فی یوم تبلی فیه السرائر، فلم یعمل ما یوجب الفضیحة.

إِلَیْهَا (1)وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ النَّارَ حَقٌّ فَطَهَّرَ (2)سَعْیَهُ لِلنَّجَاةِ مِنْهَا وَ أَیْقَنَ بِأَنَّ الْحِسَابَ حَقٌّ فَحَاسَبَ نَفْسَهُ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُخْلِصِ فَأَرْبَعَةٌ یَسْلَمُ قَلْبُهُ (3)وَ یَسْلَمُ جَوَارِحُهُ (4)وَ بَذَلَ خَیْرَهُ وَ کَفَّ شَرَّهُ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الزَّاهِدِ فَعَشَرَةٌ یَزْهَدُ فِی الْمَحَارِمِ وَ یَکُفُّ نَفْسَهُ وَ یُقِیمُ فَرَائِضَ رَبِّهِ فَإِنْ کَانَ مَمْلُوکاً أَحْسَنَ الطَّاعَةَ وَ إِنْ کَانَ مَالِکاً أَحْسَنَ الْمَمْلَکَةَ وَ لَیْسَ لَهُ مَحْمِیَةٌ وَ لَا حِقْدٌ یُحْسِنُ إِلَی مَنْ أَسَاءَ إِلَیْهِ وَ یَنْفَعُ مَنْ ضَرَّهُ وَ یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یَتَوَاضَعُ لِحَقِّ اللَّهِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْبَارِّ فَعَشَرَةٌ یُحِبُّ فِی اللَّهِ وَ یُبْغِضُ فِی اللَّهِ وَ یُصَاحِبُ فِی اللَّهِ وَ یُفَارِقُ فِی اللَّهِ وَ یَغْضَبُ فِی اللَّهِ وَ یَرْضَی فِی اللَّهِ وَ یَعْمَلُ لِلَّهِ وَ یَطْلُبُ إِلَیْهِ وَ یَخْشَعُ لِلَّهِ خَائِفاً مَخُوفاً طَاهِراً مُخْلِصاً مُسْتَحْیِیاً مُرَاقِباً وَ یُحْسِنُ فِی اللَّهِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ التَّقِیِّ فَسِتَّةٌ یَخَافُ اللَّهَ وَ یَحْذَرُ بَطْشَهُ وَ یُمْسِی وَ یُصْبِحُ کَأَنَّهُ یَرَاهُ لَا تُهِمُّهُ (5)الدُّنْیَا وَ لَا یَعْظُمُ عَلَیْهِ مِنْهَا شَیْ ءٌ لِحُسْنِ خُلُقِهِ (6)وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُتَکَلِّفِ فَأَرْبَعَةٌ الْجِدَالُ فِیمَا لَا یَعْنِیهِ وَ یُنَازِعُ مَنْ فَوْقَهُ وَ یَتَعَاطَی مَا لَا یَنَالُ (7)وَ أَمَّا عَلَامَةُ الظَّالِمِ فَأَرْبَعَةٌ یَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ (8)بِالْمَعْصِیَةِ وَ یَمْلِکُ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ یُبْغِضُ الْحَقَّ وَ یُظْهِرُ الظُّلْمَ

ص: 121


1- بفعل الخیرات و المبرات و باکتساب ما یوجب دخول الجنان، و البعد من النیران.
2- فظهر «تحف».
3- من الشرک و الریاء و حبّ الدنیا و أهلها، و زخرفها و زبرجها.
4- من المعاصی و ما یکون فیه آفتها.
5- أی لا تحزنه و لا تقلقه امر الدنیا.
6- الظاهر سقوط أحد الستة.
7- و یجعل همه لما یعنیه. «تحف».
8- کخالقه و نبیه و امامه و معلمه و والدیه و من یجب علیه مراعاة حقوقهم و حفظ حرمتهم.

وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُرَائِی فَأَرْبَعَةٌ یَحْرِصُ فِی الْعَمَلِ لِلَّهِ إِذَا کَانَ عِنْدَهُ أَحَدٌ وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ وَ یَحْرِصُ فِی کُلِّ أَمْرِهِ عَلَی الْمَحْمَدَةِ وَ یُحْسِنُ سَمْتَهُ بِجُهْدِهِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُنَافِقِ فَأَرْبَعَةٌ فَاجِرٌ دَخْلُهُ یُخَالِفُ لِسَانُهُ قَلْبَهُ وَ قَوْلُهُ فِعْلَهُ وَ سَرِیرَتُهُ عَلَانِیَتَهُ فَوَیْلٌ لِلْمُنَافِقِ مِنَ النَّارِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْحَاسِدِ فَأَرْبَعَةٌ الْغِیبَةُ وَ التَّمَلُّقُ وَ الشَّمَاتَةُ بِالْمُصِیبَةِ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْمُسْرِفِ فَأَرْبَعَةٌ الْفَخْرُ بِالْبَاطِلِ وَ یَشْتَرِی مَا لَیْسَ لَهُ وَ یَلْبَسُ مَا لَیْسَ لَهُ وَ یَأْکُلُ مَا لَیْسَ عِنْدَهُ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْغَافِلِ فَأَرْبَعَةٌ الْعَمَی وَ السَّهْوُ وَ اللَّهْوُ وَ النِّسْیَانُ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْکَسْلَانِ فَأَرْبَعَةٌ یَتَوَانَی حَتَّی یُفَرِّطَ وَ یُفَرِّطُ حَتَّی یُضَیِّعَ وَ یُضَیِّعُ حَتَّی یَأْثَمَ وَ یَضْجَرَ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْکَذَّابِ فَأَرْبَعَةٌ إِنْ قَالَ لَمْ یَصْدُقْ وَ إِنْ قِیلَ لَهُ لَمْ یُصَدِّقْ وَ النَّمِیمَةُ وَ الْبَهْتُ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْفَاسِقِ فَأَرْبَعَةٌ اللَّهْوُ وَ اللَّغْوُ وَ الْعُدْوَانُ وَ الْبُهْتَانُ وَ أَمَّا عَلَامَةُ الْجَائِرِ فَأَرْبَعَةٌ عِصْیَانُ الرَّحْمَنِ وَ أَذَی الْجِیرَانِ وَ بُغْضُ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْبُ إِلَی الطُّغْیَانِ فَقَالَ شَمْعُونُ لَقَدْ شَفَیْتَنِی وَ بَصَّرْتَنِی مِنْ عَمَایَ فَعَلِّمْنِی طَرَائِقَ أَهْتَدِی بِهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا شَمْعُونُ إِنَّ لَکَ أَعْدَاءً یَطْلُبُونَکَ وَ یُقَاتِلُونَکَ لِیَسْلُبُوا دِینَکَ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فَأَمَّا الَّذِینَ مِنَ الْإِنْسِ فَقَوْمٌ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لَا رَغْبَةَ لَهُمْ فِیمَا عِنْدَ اللَّهِ إِنَّمَا هَمُّهُمْ تَعْیِیرُ النَّاسِ بِأَعْمَالِهِمْ لَا یُعَیِّرُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ لَا یُحَاذِرُونَ أَعْمَالَهُمْ إِنْ رَأَوْکَ صَالِحاً حَسَدُوکَ وَ قَالُوا مُرَاءٍ وَ إِنْ رَأَوْکَ فَاسِداً قَالُوا لَا خَیْرَ فِیهِ وَ أَمَّا أَعْدَاؤُکَ مِنَ الْجِنِّ فَإِبْلِیسُ وَ جُنُودُهُ فَإِذَا أَتَاکَ فَقَالَ مَاتَ ابْنُکَ فَقُلْ إِنَّمَا خُلِقَ الْأَحْیَاءُ لِیَمُوتُوا وَ تَدْخُلُ بَضْعَةٌ (1)مِنِّی الْجَنَّةَ إِنَّهُ لَیَسْرِی فَإِذَا أَتَاکَ وَ قَالَ قَدْ ذَهَبَ مَالُکَ فَقُلْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَعْطَی وَ أَخَذَ وَ أَذْهَبَ عَنِّی الزَّکَاةَ فَلَا زَکَاةَ عَلَیَّ وَ إِذَا أَتَاکَ وَ قَالَ لَکَ النَّاسُ یَظْلِمُونَکَ وَ أَنْتَ لَا تَظْلِمُ فَقُلْ إِنَّمَا السَّبِیلُ یَوْمَ

ص: 122


1- البضعة بکسر الباء و فتحها: القطعة من اللحم، و هنا کنایة عن الولد.

الْقِیَامَةِ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ إِذَا أَتَاکَ وَ قَالَ لَکَ مَا أَکْثَرَ إِحْسَانَکَ یُرِیدُ أَنْ یُدْخِلَکَ الْعُجْبَ فَقُلْ إِسَاءَتِی أَکْثَرُ مِنْ إِحْسَانِی وَ إِذَا أَتَاکَ فَقَالَ لَکَ مَا أَکْثَرَ صَلَاتَکَ فَقُلْ غَفْلَتِی أَکْثَرُ مِنْ صَلَاتِی وَ إِذَا قَالَ لَکَ کَمْ تُعْطِی النَّاسَ فَقُلْ مَا آخُذُ أَکْثَرُ مِمَّا أُعْطِی وَ إِذَا قَالَ لَکَ مَا أَکْثَرَ مَنْ یَظْلِمُکَ فَقُلْ مَنْ ظَلَمْتُهُ أَکْثَرُ وَ إِذَا أَتَاکَ فَقَالَ لَکَ کَمْ تَعْمَلُ فَقُلْ طَالَ مَا عَصَیْتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ السُّفْلَی فَخَرَتْ وَ زَخَرَتْ (1)وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْأَرْضَ فَسَطَحَهَا عَلَی ظَهْرِهَا فَذَلَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْأَرْضَ فَخَرَتْ وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ اللَّهُ الْجِبَالَ فَأَثْبَتَهَا عَلَی ظَهْرِهَا أَوْتَاداً مِنْ أَنْ تَمِیدَ (2)بِهَا عَلَیْهَا فَذَلَّتِ الْأَرْضُ وَ اسْتَقَرَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْجِبَالَ فَخَرَتْ عَلَی الْأَرْضِ فَشَمَخَتْ (3)وَ اسْتَطَالَتْ وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْحَدِیدَ فَقَطَعَهَا فَذَلَّتْ ثُمَّ إِنَّ الْحَدِیدِ فَخَرَ عَلَی الْجِبَالِ وَ قَالَ أَیُّ شَیْ ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ النَّارَ فَأَذَابَتِ الْحَدِیدَ فَذَلَّ الْحَدِیدُ ثُمَّ إِنَّ النَّارَ زَفَرَتْ (4)وَ شَهَقَتْ (5)وَ فَخَرَتْ وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْمَاءَ فَأَطْفَأَهَا فَذَلَّتْ ثُمَّ الْمَاءُ فَخَرَ وَ زَخَرَ وَ قَالَ أَیُّ شَیْ ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الرِّیحَ فَحَرَّکَتْ أَمْوَاجَهُ وَ أَثَارَتْ مَا فِی قَعْرِهِ وَ حَبَسَتْهُ عَنْ مَجَارِیهِ فَذَلَّ الْمَاءُ ثُمَّ إِنَّ الرِّیحَ فَخَرَتْ وَ عَصَفَتْ وَ قَالَتْ أَیُّ شَیْ ءٍ یَغْلِبُنِی فَخَلَقَ الْإِنْسَانَ فَبَنَی وَ احْتَالَ مَا یَسْتَتِرُ بِهِ مِنَ الرِّیحِ وَ غَیْرِهَا فَذَلَّتِ الرِّیحُ ثُمَّ إِنَّ الْإِنْسَانَ طَغَی وَ قَالَ مَنْ أَشَدُّ مِنِّی قُوَّةً فَخَلَقَ الْمَوْتَ فَقَهَرَهُ فَذَلَّ الْإِنْسَانُ ثُمَّ إِنَّ الْمَوْتَ فَخَرَ فِی نَفْسِهِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَا تَفْخَرْ فَإِنِّی ذَابِحُکَ (6)بَیْنَ الْفَرِیقَیْنِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَهْلِ النَّارِ ثُمَّ لَا أُحْیِیکَ أَبَداً فَخَافَ ثُمَّ قَالَ وَ الْحِلْمُ یَغْلِبُ الْغَضَبَ وَ الرَّحْمَةُ تَغْلِبُ السُّخْطَ وَ الصَّدَقَةُ تَغْلِبُ الْخَطِیئَةَ.

ص: 123


1- أی افتخرت.
2- أی تتحرک و تضطرب.
3- أی علت.
4- أی سمع صوت توقدها.
5- لعل المراد بشهقتها ارتفاع نیرانها و شعلتها.
6- لعل المراد بذبح الموت إعدام أسبابه.

**[ترجمه]تحف العقول: رسول خدا صلی الله علیه و آله در جواب راهبی به نام شمعون بن لاوی بن یهودا یکی از حواریون عیسی که از حضرت سؤال کرد «به من بگو: عقل چیست؟ و چگونه است؟ و چه از آن منشعب می شود؟ و چه منشعب نمی شود؟ و همه طوایف آنها را شرح بده؟» فرمود: راستی عقل پابندی است از نادانی و نفس اماره، چون پلیدترین جانوران است و اگر پابند نداشته باشد، هار می شود. پس عقل پابند نادانی است، خداوند عقل را آفرید و به او فرمود: روی آور! او روی آورد، و به او فرمود: رو برگردان! او هم رو برگردانید. و خدا تبارک و تعالی فرمود: به عزت و جلالم سوگند خلقی نیافریدم که از تو بزرگ تر و فرمانبرتر باشد؛ به تو آغاز کنم و تو را به درگاه خود برگردانم؛ مزد و ثواب از آن تو است و کیفر هم بر دوش تو است. از عقل بردباری پدید شد، و از بردباری دانش، و از دانش رهیابی، و از رهیابی پارسایی، و از پارسایی خودداری، و از خودداری شرم، و از شرم سنگینی، و از سنگینی و پایداری پیگیری کار خوب، و از پیگیری کار خوب بدداشتن شر، و از بدداشتن شر، پیروی اندرزگو.

این ده صنف از انواع خیر و اخلاق خوب است و هر کدام ده نوع دیگر را در بردارند. از «بردباری» است: دنبال گیری زیبایی؛ همنشینی نیکان؛ بر آمدن از زبونی؛ برآمدن از پستی؛ رغبت به نیکی؛ تقرب به درجات بلند؛ گذشت؛ مهلت بخشی؛

ص: 117

احسان؛ و خاموشی. این ها برای خردمند از حلمش منشعب می شوند.

و اما آنچه از «دانش» منشعب می شود: بی نیازی، گرچه ندار باشد؛ بخشش، گرچه دریغ کار است؛ هیبت، گرچه نرمش کند؛ سلامت، گرچه بیمار بود؛ نزدیکی، گرچه دور است؛ شرم، گرچه پررویی کند؛ سروری، گرچه زبون است؛ شرافتمندی، گرچه پست است؛ حکمت؛ و بهره مندی. این ها است که برای خردمند از دانش او خیزد. خوشا بر آن کس که خرد و دانش یافت!

و اما آنچه که از «رشد» منشعب می شود: متانت، هدایت، نیکوکاری، پرهیزکاری، کامیابی، میانه روی، اقتصاد، مزد و ثواب، کرم، و فهمیدن دین خدا. این ها را عاقل به واسطه رشد خود به آنها می رسد. خوشا به حال کسی که بر اساس برنامه درست آن را به پا دارد!

و اما آنچه که از «پارسایی» برمی خیزد: خشنودی، آرامش به درگاه خدا، بهره مندی، آسایش، بازرسی، خشوع و خداپرستی، تذکر، تفکر، جود، و سخاوت. این ها است که برای عاقل از پارسایی و تقوای او برمی خیزد و به خدا و قسمت او خشنود است.

و اما آنچه که از «صیانت و خودداری» برمی خیزد: صلاح، تواضع، ورع، امانت، فهم، ادب، احسان، دوست یابی، خیرمندی، و خوش برخوردی. این ها است که عاقل به وسیله صیانت به آنها می رسد. خوشا به حال کسی که او را مولایش به صیانت گرامی داشت!

و اما آنچه که از «حیا» برمی خیزد: نرمش، مهرورزی، حساب بردن از خدا در پنهانی، آشکارا حساب بردن از خدا، سلامت، کناره گیری از بدی، خرمی، بخشندگی، پیروزی، و یاد به خیری در میان مردم. این ها است که عاقل از حیا و شرم به آن می رسد. خوشا به حال کسی که نصیحت خدا را می پذیرد و از رسوایی می ترسد!

و اما آنچه که از «متانت و سنگینی» برمی خیزد: لطف، حزم، امانت پردازی، ترک خیانت، راستگویی، حفظ فرج، اصلاح مال، آمادگی در برابر دشمن، نهی از منکر، و ترک نابخردی. این ها است که از متانت به خردمند می رسد. خوشا بر شخص با وقار و کسی که در او سبکسری و نادانی نیست و گذشت کند و چشم پوشی نماید!

و اما آنچه که از «پیگیری کار خیر» برخیزد: ترک هرزگی ها،

ص: 118

دوری از دلهره، احتیاط کاری، یقین، حب نجات، طاعت خداوند رحمان، تعظیم قرآن و کناره گیری از شیطان، پذیرش عدالت، و گفتار حق. این ها است که از پیگیری خیر به خردمند می رسد. خوشا بر کسی که به یاد آینده و به یاد رستاخیز خود باشد و از فنای دنیا عبرت گیرد!

و اما آنچه که از «بدداشتن شر» برخیزد: وقار، شکیبایی، یاری کردن، پایداری به برنامه، پیگیری راه درست، ایمان به خدا، فزایش {خیر}، اخلاص، ترک هر بیهوده، و محافظت بر آنچه سود بخشد. این ها است که از بد داشتن شر به خردمند می رسد. خوشا بر کسی که به حق خدا بپاید و به رشته های راه خدا بچسبند!

و اما آنچه که از «پیروی ناصح» برخیزد: فزونی خرد، تکامل دل، نیک فرجامی، نجات از سرزنش، پذیرش، دوستی، گشایش دل، انصاف، پیشرفت در کارها، و نیروی بر طاعت خدا. خوشا بر کسی که از زمین خوردگی های هوای نفس سالم بماند! این ها خصالی است که همه از خرد برخیزد.

شمعون گفت: نشانه های نادان را به من بگو؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اگر با او بیامیزی، رنجت دهد؛ اگر از او کناره کنی، دشنامت دهد؛ اگرت بخشد، منت بر تو نهد؛ اگرش بخشی، ناسپاسی کند؛ اگرش رازی بسپاری، خیانت کند؛ اگرت رازی به تو سپارد، به تو بدبین گردد؛ اگر توانگر شد، بدمستی کند و سخت دل و سخت رو باشد؛ اگر بینوا شد، نعمت خدا را بی پروا انکار کند؛ اگر شاد شود، از حد بگذراند و سرکشی کند و اگر غمزده گردد، نومید شود؛ اگر بخندد، قهقهه کند و اگر بگرید، چون حیوان نعره کشد؛ به نیکان در افتد، خدا را دوست ندارد و از او حساب نبرد، و از خدا شرم نکند و او را زیاد یاد نکند. اگر خشنودش کنی، به دروغت بستاید و اگر بر تو خشم کند، ستایش تو را از میان ببرد و تو را به دروغ، به باد بدگویی گیرد. این است روش نادان.

شمعون گفت: نشانه اسلام را به من بفرما؟رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ایمان و دانش و کردار است. شمعون گفت: نشانه ایمان چیست؟ نشانه دانش چیست؟ نشانه کردار چیست؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : نشانه «ایمان» چهار چیز است: اقرار به یگانگی خدا، اعتقاد به او، اعتقاد به کتب او، اعتقاد

ص: 119

به رسولان او. و اما نشانه «دانش» چهار چیز است: شناسایی خدا، معرفت دوستانش، دانستن فرایض او، و نگهداری آنها تا به انجام همه. و اما «کردار» چهار چیز است: نماز، روزه، زکات، اخلاص.

شمعون گفت: از نشانه صادق، نشانه مؤمن، نشانه صابر، نشانه تائب، نشانه شاکر، نشانه خاشع، نشانه صالح، نشانه ناصح، نشانه موقن، نشانه مخلص، نشانه زاهد، نشانه نیکوکار، نشانه تقوا شعار، نشانه متکلف، نشانه ظالم، نشانه خودنما، نشانه منافق، نشانه حسود، نشانه اسراف کننده، نشانه غافل، نشانه خائن، نشانه تنبل، نشانه کذاب، و نشانه فاسق به من خبر ده.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نشانه «صادق» چهار چیز است: راستگویی، باور داشتن نوید و بیم خدا، وفای به عهد، کنارگیری از غدر. و اما نشانه «مؤمن» این ست که مهر ورزد و بفهمد و شرم دارد. و اما نشانه «صابر» چهار چیز است: صبر بر بدی ها، حزم به کارهای خوب، تواضع، بردباری.

و اما نشانه «تائب» چهار چیز است: کرداری که محض رضای خدا باشد، ترک باطل، لزوم حق، شوق به کار خیر. و اما نشانه «شاکر» چهار چیز است: شکر در برابر نعمت ها، صبر در برابر بلا، قناعت به قسمت خدا، ترک حمد و تعظیم جز خدا. و اما نشانه «خاشع» چهار چیز است: حساب بردن از خدا در نهان و عیان، ارتکاب خوبی، اندیشه رستاخیز، مناجات با خدا.

و اما نشانه «صالح» چهار چیز است: دلش را پاک کند؛ کردارش را خوب کند؛ کسبش را خوب کند؛ همه کارش را خوب کند. و اما نشانه «ناصح» چهار چیز است: بحق قضاوت کند؛ از خود به دیگران حق بدهد؛ برای مردم پسندد هر چه را که بر خود پسندد؛ بر احدی تجاوز نکند.

و اما نشانه «موقن» شش چیز است: از روی حقیقت به خدا یقین دارد و به او ایمان آورد؛ یقین دارد مرگ حق است و از آن در حذر باشد؛ یقین دارد که قیامت حق است و از رسوایی بترسد؛ یقین دارد که بهشت حق است و شیفته

ص: 120

آن باشد؛ یقین دارد که دوزخ حق است و کوشش وی برای نجات از آن پدیدار باشد؛ یقین دارد که حساب حق است و خود را محاسبه می کند.

و اما نشانه «مخلص» چهار چیز است: دلش درست است؛ اعضایش بی آزار است؛ خیرش به دیگران رسد؛ از بد کردن پرهیز می کند. و اما نشانه «زاهد» ده چیز است: نسبت به حرام ها بی رغبت است؛ خوددار است؛ واجبات پروردگار را برپا می دارد؛ اگر مملوک است، فرمانبر خوبی است و اگر مالک است، ملک دار خوبی است؛ نژادپرست نیست؛ کینه ور نیست؛ در برابر آنکه به او بد کند، خوبی کند؛ سود رساند به آن کس که زیانش رساند؛ بگذرد از هر که ستمش کند؛ در ادای حق خدا تواضع کند.

و اما نشانه «نیکوکار» ده چیز است: برای خدا دوست دارد؛ برای خدا دشمن دارد؛ برای خدا یار می شود؛ برای خدا جدا می شود؛ برای خدا خشم می کند؛ برای خدا خشنود می شود؛ برای خدا کار می کند؛ خدا جو است؛ خدا ترس است در هراس و خوف و نیز پاک و بااخلاص، شرمنده و مراقب؛ برای خدا احسان می کند.

و اما نشانه «تقوا» شش چیز است: از خدا می ترسد؛ از سختگیری بر حذر است؛ شام و صبح کند و گویا خدا را به چشم بیند؛ به دنیا اهمیت نمی دهد؛ هیچ چیز دنیا نزد او بزرگ نیست، چون نهاد او زیبا است. و اما نشانه «متکلّف» چهار چیز است: جدل بیهوده کند؛ با بالا دستش بستیزد؛ بدان چه نتواند رسید دست یازد؛ بدان چه نجاتش ندهد همت گمارد.

و اما نشانه «ظالم» چهار چیز است: به بالا دست خود از نافرمانی ستم کند؛ به زیر دستش چیرگی کند؛ با حق دشمنی کند؛ ستم را آشکار کند.

ص: 121

و اما نشانه «ریاکار» چهار چیز است: پیش دیگران به عبادت خدا حریص است؛ در تنهایی تنبل است؛ در هر کاری ستایش طلب است؛ در ظاهرسازی می کوشد. و اما نشانه «منافق» چهار چیز است: نهادش هرزه است؛ زبان و دلش دوتا است؛ گفتارش جز کردار است؛ نهانش جز عیان او است. وای بر منافق از آتش دوزخ!

و اما نشانه «حسود» چهار است: غیبت، چاپلوسی، سرزنش به مصیبت (گویا یکی ساقط شده است). و اما نشانه «مسرف» چهار چیز است: بالیدن به باطل؛ خرید آنچه در خور او نیست؛ و پوشیدن آنچه در خور او نیست و خوردن آنچه در خور او نیست.

و اما نشانه «غافل» چهار چیز است: کوری، سهو، لهو، فراموشی. و اما نشانه «تنبل» چهار است: سستی تا به کوتاهی کردن؛ کوتاهی تا وانهادن؛ وانهادن تا گناه کردن؛ دلتنگ شدن از انجام وظیفه. و اما نشانه «کذاب» چهار چیز است: اگر گوید راست نگوید؛ اگرش گویند باور نکند؛ سخن چینی؛ بهتان زدن.

و اما نشانه «فاسق» چهار چیز است: بازیگری، یاوه سرایی، تجاوز کردن، بهتان زدن. و اما نشانه «خائن» چهار چیز است: نافرمانی خدای رحمان، آزار همسایگان، بغض همگنان، نزدیکی به سرکشی.

شمعون گفت: مرا شفا دادی و کوری ام را بینا ساختی. به من روش هایی بیاموز تا بدان ها هدایت شوم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای شمعون! راستش تو دشمنانی داری که با تو بجنگند تا دینت را ببرند و اینان جن باشند و انس. اما انس مردمی باشند که از آخرت نصیبی ندارند و بدان چه نزد خداست رغبتی ندارند. همانا همّ آنها این است که مردم را به کارشان سرزنش کنند و از آنان خرده گیرند، خود را سرزنش نکنند و از کردار خود بر حذر نباشند، اگر خوبی بینند بر تو حسد برند و گویند خودنما است، و اگر بدی ببینند گویند خیری در او نیست.

و اما دشمنان تو از جن؛ شیطان و لشکر اویند و هر گاه نزد تو آید و گوید که پسرت مرد، بگو: «همانا هر زنده آفریده شده تا بمیرد، پاره تنم به بهشت وارد شد، راستی که مرا شاد می کند.» و هر گاه نزد تو آید و گوید که مالت از دست رفت، بگو: «سپاس خدا را که داد و گرفت و زکات را از من ساقط کرد و زکاتی بر من نیست.»

و هر گاه نزد تو آید و گوید: «مردم به تو ستم کنند و تو ستم نکنی»، بگو: «همانا

ص: 122

در قیامت مؤاخذه بر آنها است که به مردم ستم کنند، و بر نیکوکاران مؤاخذه ای نیست.» و هر گاه نزد تو آید و گوید: «چه اندازه احسان می کنی!» و مقصودش این است که تو را خودبین کند، بگو: «بدکاری من از نیکوکاری ام بیش است.» و هر گاه نزد تو آید و گوید: «چه بسیار نماز می خوانی!» بگو: «غفلت من از نمازم بیش است.» و چون به تو گوید: «چه اندازه به مردم می دهی!» بگو: «آنچه می ستانم از آنچه می دهم بیشتر است.» و چون به تو گوید: «چه بسیار به تو ستم کنند!» بگو: «آنها که ستمشان کنم بیشترند.» و هر گاه نزد تو آید و گوید: «چه اندازه کار می کنی!» بگو: «دیر زمانی است که نافرمانی کرده ام.» و هر گاه نزد تو آید و گوید: «می بنوش!» بگو: «گرد گناه نگردم.» و چون نزد تو آید و گوید: «آیا دنیا را دوست نداری؟» بگو: «من آن را چنان دوست ندارم که دیگران را فریفته است.»

ای شمعون! با نیکان در آمیز و پیرو پیمبران باش؛ یعقوب و یوسف و داود. راستی چون خداوند دریای نشیب را آفرید، دریا به خود بالید و جوشید و گفت: «چه چیز بر من چیره خواهد شد؟» پس زمین را آفرید و بر پشت آن گسترد و زبون شد. سپس زمین بر خود بالید و گفت: «چه چیز بر من چیره شود؟» خدا کوه ها را آفرید و بر پشت آن واداشت که میخ بر آن باشند و بر خود نلرزد و زمین زبون شد و برقرار شد، سپس کوه ها بر زمین بالیدند و سر بالا گرفتند و سرفرازی کردند و گفتند: «چه چیز بر ما چیره شود؟» خدا آهن را آفرید تا آنها را برید و زبون شدند. سپس آهن بر کوه ها بالید و گفت: «چه چیز بر من چیره شود؟» خدا آتش را آفرید و آهن را گداخت و آهن زبون شد. سپس آتش شعله کشید و غرّید و بر خود بالید و گفت: «چه چیز بر من چیره شود؟» خدا آب را آفرید تا آن را خاموش کرد و زبون شد. سپس آب بر خود بالید و موج زد و گفت: «چه چیز بر من چیره شود؟» خدا باد را آفرید تا امواج آب را به جنبش آورد و آنچه در عمق آن بود برآورد و از جریان آن جلوگیری کرد و آب هم زبون شد. سپس باد بر خود بالید و گردباد برانگیخت و گفت: «چه چیز بر من چیره شود؟» خدا انسان را آفرید و ساختمان کرد و چاره جست در برابر باد و جز آن و باد زبون شد. سپس انسان سرکشی کرد و گفت: «چه کس از من نیرومندتر است؟» خدا مرگ را آفرید و او را مقهور ساخت و انسان زبون شد. سپس مرگ بر خود بالید و خدای عزوجل به او فرمود: «بر خود مبال که تو را در میان دو گروه اهل بهشت و دوزخ سر ببرم و هرگزت زنده نکنم!» و او ترسید. سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: حلم بر خشم چیره است، رحمت بر سخط چیره است و صدقه خطا را مغلوب می سازد. - . تحف العقول: 16 - 25 -

ص: 123

**[ترجمه]

بیان

قوله تعالی بک أبدأ و بک أعید أی بک خلقت الخلق و أبدأتهم و بک أعیدهم للجزاء إذ لو لا العقل لم یحسن التکلیف و لو لا التکلیف لم یکن للخلق فائدة و لا للثواب و العقاب و الحشر منفعة و لا فیها حکمة.

قوله صلی الله علیه و آله و من الحلم العلم إذ بترک الحلم ینفر العلماء عنه فلا یمکنه التعلم منهم و أیضا یسلب الله علمه عنه و لا یفیض علیه الحکمة بترکه کما سیأتی و الرشد الاهتداء و الاستقامة علی طریق الحق مع تصلب فیه و العفاف منع النفس عن المحرمات و الصیانة منعها عن الشبهات و المکروهات فلذا تتفرع علی العفاف و بالصیانة ترتفع الغواشی و الأغطیة عن عین القلب فیری الحق حقا و الباطل باطلا فیستحیی من ارتکاب المعاصی و إذا استحکم فیه الحیاء تحصل له الرزانة أی عدم الانزعاج عن المحرکات الشهوانیة و الغضبیة و عدم التزلزل بالفتن إذ الحیاء عن ربه یمنعه عن أن یؤثر شیئا علی رضاه أو یترک الأمور الدنیة خدمة مولاه و الرزانة تصیر وسیلة إلی المداومة علی الخیرات و المداومة علی الخیرات توجب تأیید الله تعالی لأن یکره الشرور فإذا صار محبا للخیر کارها للشر یطیع کل ناصح یدله علی الخیر الذی یحبه أو یزجره عن الشر الذی یکرهه و أما ما یتشعب من الحلم فتشعبها منه یظهر بأدنی تأمل و بسط القول فیها یوجب الإطناب و الضعة بحسب الدنیا و الخساسة ما کان بسبب الأخلاق الذمیمة و المهل أی تأخیر العقوبة و عدم المبادرة بالانتقام.

و أما ما یتشعب من العلم فالغنی أی غنی النفس و إن کان فقیرا بلا مال و یحتمل أیضا الغنی بالمال و إن کان قبل العلم فقیرا و الجود أی یجود بالحقائق علی الخلق و إن کان بخیلا فی المال إما لعدمه أو لبخله أو المراد أن العلم یصیر سببا لجوده بالمال و العلم و غیرهما و إن کان قبل اتصافه بالعلم بخیلا و تحصل له المهابة و إن کان بحسب ما یصیر بحسب الدنیا سببا لها هینا لعدم شرف دنیوی و حسب و نسب و مال لکن بالعلم یلقی الله مهابته فی قلوب العباد و إن کان قبل العلم هینا حقیرا و السلامة من العیوب و إن کان فی بدنه سقیما أو العلم یصیر سببا لشفائه عن الأسقام الجسمانیة و الروحانیة و القرب من الله و إن کان قصیا أی بعیدا عن کرام

ص: 124

الخلق أو القرب من الله و من الخلق و إن کان بعیدا عنهما قبل العلم و الحیاء و إن کان صلفا فی القاموس الصلف بالتحریک التکلم بما یکرهه صاحبک و التمدح بما لیس عندک أو مجاوزة قدر الظرف و الادعاء فوق ذلک تکبرا و هو صلف ککتف انتهی أی یحصل من العلم الحیاء فی ما یحب و یحمد و إن عده الناس صلفا لترک المداهنة أو و إن کان قبله صلفا و الأخیر هنا أظهر و الرفعة و الشرف أیضا یحتملان المعنیین علی قیاس ما مر و الفرق بینهما بأن الرفعة ما کان له نفسه و الشرافة ما یتعدی إلی غیره بأن یتشرف من ینسب إلیه بسببه و الأول بحسب الجاه الدنیوی و الثانی بالرفعة المعنویة بسبب الأخلاق الشریفة و الحکمة العلوم الفائضة بعد العمل بما یعلم أو العمل بالعلم کما سیأتی و الحظوة المنزلة و القرب عند الله.

و أما ما یتشعب من الرشد فالسداد و هو الصواب من القول و العمل و الهدی أی إلی ما فوق ما هو فیه أو المراد أن من أجزائه و لوازمه الهدی و کذا البر و التقوی و المنالة لعل المراد بها الدرجة التی بها تنال أقصی المقاصد من القرب و الفوز و السعادة فإنها من النیل و الإصابة و القصد أی الطریق الوسط المستقیم و الاقتصاد رعایة الوسط الممدوح فی جمیع الأمور و ترک الإفراط و التفریط و یحتمل أن یکون المراد بالثواب إثابة الغیر بجزاء ما یصنع إلیه لکنه بعید.

و أما ما یتشعب من العفاف فالرضا بما أعطاه الله من الرزق و عدم التصرف فی الأمر الحرام لطلب الزیادة و الاستکانة الخضوع و المذلة و هی من لوازم العفاف لأن من عف عن الحرام و لم یجمع الأموال الکثیرة منه لا یطغی و یذل نفسه و یخضع و الحظ النصیب أی حظوظ الآخرة إذ بترک حظوظ الدنیا تتوفر حظوظ الآخرة و الراحة أی فی الدنیا و الآخرة إذ من یجمع المال فی الدنیا أیضا لیس له إلا العناء و التعب و کذا من لا یعف عن الفرج الحرام یتحمل فی الدنیا المشاق و المنازعات و الحدود الشرعیة و غیرها و التفقد إما المراد تفقد أحوال الفقراء و أداء حقوقهم أو تفقد أحوال النفس و عیوبها و الأول أظهر و الخشوع إذ بترک العفاف یسلب الخشوع فی العبادات کما هو المجرب و التذکر أی تذکر الموت و أحوال الآخرة و الذنوب و التفکر أی فی المبدأ و المعاد و فیما خلق له.

ص: 125

و أما ما یتشعب من الصیانة فالصلاح صلاح نفسه و خروجه عن المفاسد و المعایب و التواضع عند الخالق و الخلائق و عدم الاستکبار عن قبول الحق و الورع اجتناب المحرمات و الشبهات و الإنابة التوبة و الرجوع إلی الله تعالی و الفهم فهم حسن الأشیاء و قبحها و فهم معایب النفس و عظمة خالقها و الأدب حسن المعاملة فی خدمة الخالق و معاشرة الخلق و الإحسان إلی الغیر و کسب محبة الناس و اختیار الخیر و ما هو أحسن عاقبة و اجتناب الشر.

و أما ما یتشعب من الحیاء فلین الجانب و عدم الغلظة و الرأفة و الترحم علی الخلق و المراقبة و هی ما یکون بین شخصین یرقب و یرصد کل منهما صاحبه أی یعلم فی جمیع أحواله و یتذکر أن الله مطلع علیه فیستحیی من معصیته أو ترک طاعته و التوجه إلی غیره و ینتظر فی کل آن رحمته و یحترز من حلول نقمته و السلامة من البلایا التی ترد علی الإنسان فی الدنیا و الآخرة بترک الحیاء و کذا اجتناب الشر و الظفر و هو الوصول إلی البغیة و المطلوب و حسن ثناء الخلق علیه.

و أما ما یتشعب من الرزانة (1)فاللطف و الإحسان إلی الخلق أو الرفق و المداراة معهم أو إتیان الأمور بلطف التدبیر و بما یعلم بعد التفکر أنه طریق الوصول إلیه بدون مبادرة و استعجال و الحزم ضبط الأمر و الأخذ فیه بالثقة و التفکر فی عواقب الأمور و تحصین الفرج أی حفظه و منعه عن الحرام و الشبهة و من لم تکن له رزانة یتبع الشهوات و تحرکه فی أول الأمر فیقع فی الحرام و الشبهة بلا رویة و استصلاح المال أیضا إنما یتیسر بالرزانة إذ الاستعجال فی الأمور و اتباع کل ما یحدث فی بادی النظر یوجب الخسران غالبا و کذا الاستعداد للعدو إنما یکون بالتأنی و التثبت و کذا النهی عن المنکر فإنه أیضا إنما یتمشی بالتدبیر و الحزم و التحرج تضییق الأمر علی النفس أو فعل ما یوجب الإثم قال فی النهایة و منها حدیث الیتامی تحرجوا أن یأکلوا معهم أی ضیقوا علی أنفسهم و تحرج فلان إذا فعل فعلا یحرج به من الحرج الإثم و الضیق انتهی و علی الثانی یکون معطوفا علی الطیش و الیقین

ص: 126


1- بفتح الراء المهملة: الوقار و السکون و الثبات.

إذ بکثرة العبادات یتقوی الیقین و قوله طاعة الرحمن یمکن عطفه علی النجاة و لو کان معطوفا علی الحب لعل المراد کثرتها و زیادتها أو أنها ثمرة مترتبة علی المداومة علی الخیر و هی أنه مطیع للرحمن و کفی به شرفا و فضلا و البرهان الحجة و کل ما یوجب وضوح أمر و براهین الله تعالی أنبیاؤه و حججه و کتبه و معجزات الأنبیاء و الحجج و آیات الآفاق و الأنفس الدالة علی وجوده و عظمته و وحدانیته و سائر صفاته و الطاعة و المداومة علیها تعظیم لتلک البراهین و إذعان بها و المعصیة تحقیر لها.

و أما ما یتشعب من کراهیة الشر فالوقار و عدم التزلزل عن الخیر و الصبر علی المکاره فی الدین و النصر علی الأعادی الظاهرة و الباطنة و التوفر أی فی الإیمان أو فی جمیع الطاعات و ترک ما لا یعنیه أی لا یهمه و لا ینفعه.

و أما ما یتشعب من طاعة الناصح فاللب الخالص من کل شی ء و لعل المراد هنا العقل الخالص عن مخالطة الشهوات و الأهواء و القبول أی عند الخالق و الخلق و کذا المودة أو القبول عند الله و المودة بین الخلق. (1)و الإسراج لعل المراد إسراج الذهن و إیقاد الفهم و یمکن أن یکون فی الأصل الانشراح أی انشراح الصدر و اتساعه للعلوم أو الاستراحة فصحف إلی ما تری و التقدم فی الأمور أی الخیرات قوله علیه السلام من مصارع الهوی الصرع الطرح علی الأرض و المراد الأمور و المقامات التی یصرع هوی النفس فیها أکثر الخلق و یغلبهم.

و أما أعلام الجاهل عناک بالتشدید أی أتعبک من العناء النصب و التعب و إن أعطیته کفرک بالتخفیف أی لم یشکرک و الفظ الغلیظ الجانب السیئ الخلق و قوله علیه السلام لم یتحرج أی لا یتضیق عن إثم و قبح و معصیة (2)و إن ضحک فهق أی فتح فاه و امتلأ من الضحک قال الجزری فیه إن أبغضکم إلی الثرثارون المتفیهقون هم الذین یتوسعون فی الکلام و یفتحون به أفواههم مأخوذ من الفهق و هو الامتلاء و الاتساع یقال أفهقت الإناء فهق یفهق فهقا انتهی و إن بکی خار أی جزع و صاح

ص: 127


1- أو قبول نصیحة الناصح.
2- و فی نسخة: و فضیحة.

کالبهائم قال الجزری الخوار صوت البقر و منه حدیث مقتل أبی بن خلف فخر یخور کما یخور الثور انتهی و الحاصل أن فرحه و جزعه خارجان عن الاعتدال قوله یقع فی الأبرار أی یعیبهم و یذمهم قوله صلی الله علیه و آله و وقع فیک لعله بالتشدید أی أثبت من التوقیع و هو ما یثبت فی الکتب و الفرامین أو بالتخفیف بتقدیر الباء أی عابک بما لیس فیک قوله صلی الله علیه و آله و یصدق وعد الله و وعیده أی یؤمن بهما و یعمل بمقتضاهما و یوفی بالعهد أی عهوده مع الله و مع الخلق قوله صلی الله علیه و آله فطهر سعیه أی من الریاء و العجب و سائر ما یفسد العمل قوله صلی الله علیه و آله یسلم قلبه أی من الریاء و أنواع الشرک و الأخلاق الذمیمة و جوارحه من المعاصی و ما یظهر منه عدم الإخلاص قوله صلی الله علیه و آله لیس له محمیة مصدر من الحمایة أی الحمایة لأهل الباطل و هو قریب من معنی الحمیة الغیرة و الأنفة قوله صلی الله علیه و آله و لا یعظم أی حسن خلقه و صبره یسهل علیه شدائد الدنیا قوله صلی الله علیه و آله ینازع من فوقه کباریه تعالی و نبیه و إمامه و معلمه و والدیه و کل من یلزمه إطاعته و یتعاطی أی یرتکب و یتوجه إلی تحصیل أمر لا یمکنه الوصول إلیه قوله صلی الله علیه و آله و یحسن سمته (1)السمت هیئة أهل الخیر أی یزین ظاهره و یتشبه بأهل الصلاح غایة جهده و سعیه قوله صلی الله علیه و آله فاجر دخله أی خفایا أموره و بواطن أحواله فاسدة فاجرة قال الفیروزآبادی دخل الرجل بالفتح و الکسر بیته و مذهبه و جمیع أمره و جلده و بطانته انتهی قوله صلی الله علیه و آله و أما علامة الحاسد الظاهر أنه سقط أحد الأربعة من النساخ کما وقع مثله فیما سبق (2)أو کان مکان أربعة ثلاثة کما فی وصایا لقمان حیث قال للحاسد ثلاث علامات یغتاب إذا غاب و یتملق إذا شهد و یشمت بالمصیبة قوله صلی الله علیه و آله یتوانی أی یفتر و یقصر و لا یهتم به قوله صلی الله علیه و آله لا خلاق لهم الخلاق بالفتح الحظ و النصیب قوله صلی الله علیه و آله و إنه لیسری لعل المراد أن دخوله الجنة یسری إلی فأدخل أیضا بسببه فیکون فعلا و یحتمل أن یکون مصدرا أی أن ذلک موجب لیسری و تیسر أموری فی الآخرة

ص: 128


1- بفتح السین المهملة و سکون المیم.
2- فی علامة التقی.

و یمکن أن یکون یسری فعلا من قولهم سری عنه الهم أی انکشف أی هذا التفکر یصیر سببا لأن ینکشف عنک الهم. (1)ثم اعلم أنه کان فی المنقول عنه بعد قوله طال ما عصیت فقرات ناقصات بینها بیاض کثیر أسقطناها و ما فی آخر الخبر لعله تمثیل لبیان أن کل شی ء غیره تعالی مغلوب مقهور بما فوقه و الله الغالب علی کل شی ء و سیأتی الکلام فیه فی کتاب السماء و العالم و إنما أوجزنا الکلام فی شرح هذا الخبر إذ استیفاء الکلام فیه لا یتأتی إلا فی کتاب مفرد موضوع لذلک و عهدنا المقدم یمسک عن الإطناب عنان القلم.

**[ترجمه]سخن خداوند خطاب به عقل که به وسیله تو مخلوقات را آفریدم و آغاز نمودم و به وسیله تو وعده پاداش می دهم، زیرا اگر عقل نباشد تکلیف نیکو نیست و اگر تکلیفی برای خلق نباشد، فایده ای برای مردم نیست، و در ثواب و عقاب و حشر حکمت و نفعی نیست.

و قول پیامبر صلی الله علیه و آله: «و از علم حلم منشعب شد»، به این معناست که در صورت ترک حلم، علماء، از وی متنفر شده و امکان یاد گرفتن از آنها وجود ندارد. خداوند نیز علم و حکمت خویش را از وی به خاطر ترک تعلم دریغ می دارد.

«رشد» عبارت است از راه یافتن و استقامت در راه حق همراه با سرسختی. «عفاف» یعنی منع کردن نفس از حرام ها. «صیانت» مانع شدن نفس از شبهات و مکروهات است و صیانت از شاخه های عفاف بوده که به وسیله آن پرده ها و حجاب از چشم قلب کنار می رود، به گونه ای که حق را حق و باطل را باطل می بیند، نه بالعکس. لذا از مرتکب شدن معصیت حیا می کند که در نتیجه آن، ثبات و وقار پیدا می کند. و محرکات شهوانی، غضب و فتنه ها در او تزلزل ایجاد نمی کند، زیرا حیای از خداوند مانع از این می شود که چیزی را بر رضای خدا ترجیح دهد یا به خاطر امور بی ارزش، خدمت مولا را ترک کند.

ثبات وسیله دوام خیرات و آن هم موجب تأیید خداوند می شود در نتیجه شر را ناپسند دانسته و به خاطر دوست داشتن کار خیر، از هر راهنمایی که او را در راه خیر نصیحت می کند، اطاعت می کند. و اما آن چیزی که از حلم منشعب می شود

با اندک دقت آشکار می گردد و نیازی به تفصیل ملال آور ندارد. «ضعة» به معنای سبکی و پستی از نظر دنیایی است، «خساست» به سبب اخلاق بد است. «مهل» به معنای مهلت دادن و به تأخیر انداختن کیفر و سبقت نگرفتن در انتقام است.

«شعبه های علم» عبارت است از بی نیازی نفس، هر چند فقیر بدون مال باشد. احتمال دارد که بگوییم به وسیله مال غنی می شود، هر چند قبل از علم فقیر باشد. «جود» یعنی حقایق را به مردم می گوید، هر چند در امور مالی نجیل باشد و علت نجل، یا مال نداشتن است یا خود نجل است و نجل در وجود او مسقر شده است. بنابراین علم سبب جود و بخشش می شود، چه بخشش مال باشد یا علم یا غیر آن، هر چند قبل از عالم شدن، نجیل باشد. اگر کس شرف دنیوی، حسب و نسب و مال نداشته باشد، خداوند به وسیله علم هیبت او را در قلوب مردم می افکند، هر چند قبل از علم حقیر باشد. اگر کس جسمش بیمار باشد، علم باعث سالم ماندن از عیب ها یا سبب شفا یافتن او از بیمارهای جسمی و روحی می گردد. همچنین باعث تقرب به خدا

ص: 124

یا خدا و خلق می شود، هر چند قبل از عالم شدن از آن دو دور باشد. «حیا» در موارد دوست داشتنی و ستایش کردنی از علم حاصل می شود، هر چند مردم او را قبل از عالم شدن، کسی می دانستند که به گونه ای حرف زده باشد که مخاطبش آن را ناپسند می دانسته و خودش دوست داشته مردم او را به چیزی مدح کنند که در او وجود نداشته و قابل مدح نبوده است. - . قاموس3 : 168 - ولی بعد از عالم شدن، این نوع کارها را ترک می کند. فرق رفعت و شرف رفعت و برتری مربوط به خود شخص است، ولی شرافت علاوه بر خود شخص، به دیگران نیز سرایت می کند. مثلاً منسوبان او به وسیله او شرف پیدا می کنند. از طرف دیگر رفعت به جهت مقامات دنیوی است، اما شرف برتری معنوی است که سبب آن اخلاق شریفه است.

«حکمت» علومی است که بعد از عمل به علم افاضه می شود. شعبه های رشد عبارتند از: «سداد» یعنی صواب در گفتار و کردار، هدایت یافتن، خوبی، تقوا، بالاترین درجه سعادت و قرب. همچنین راه راست، میانه روی در همه کارها و ترک افراط و تفریط. احتمال دارد مراد از ثواب، پاداش دادن کسی باشد که برای انسان کاری انجام می دهد، ولی این معنا بعید است.

شعبه های عفاف: به روزی ای که خدا داده راضی باشد؛ به خاطر زیاده خواهی تصرف در امور حرام نکند. فروتنی هم از لوازم عفاف است و با ترک بهره های دنیوی، حتی در دنیا و آخرت و بهره مندی فراوان در آخرت را کسب می کند، چه اینکه جمع مال در دنیا نتیجه ای جز زحمت و سختی ندارد. کسی که از فرج حرام عفت نورزد، در دنیا سختی ها، درگیری ها و حدود شرعی و غیر آن را باید تحمل کند. مراد از «تنفقد» یعنی تفقد احوال فقیران و ادای حقوق آنها، یا تفقد احوال نفس و عیب های آن است، ولی معنای اول آشکارتر است. با ترک عفاف، خشوع در عبارات سلب می شود، چنان که تجربه ثابت کرده است. تذکر یعنی یادآوری مرگ، احوال آخرت، گناهان و تفکر در مبدا، معاد و تفکر در اینکه برای چه آفریده شده است.

ص: 125

شعبه های صیانت عبارت است از صلاح نفس، خروج از مفاسد و معایب، فروتنی نزد خدا و مردم و عدم استکبار از پذیرفتن حق. «ورع» یعنی پرهیز از محرمات و شبهات. «انابه» همان توبه و بازگشت به سوی خداوند است. «فهم» یعنی فهمیدن حسن و قبح اشیا و فهمیدن عیب های نفس و عظمت و بزرگی آفریدگار. «ادب» یعنی معامله نیکو در خدمت خالق و همنیشینی با مردم، نیکی کردن به دیگران، کسب محبت مردم، اختیار کردن کار خیر و عاقبت نیکو و دوری از شر است. به همین جهت از نافرمانی خدا و ترک طاعتش و توجه به غیر خدا حیا کرده و در هر لحظه منتظر رحمت بوده و از سلب شدن نعمت دوری می کند. سلامت از بلاهایی که در دنیا و آخرت بر انسان وارد می شود، دوری از شر، رسیدن به مطلوب و ستایش مردمان همه از حیا نشئت می گیرد.

اما شعبه های رزانت لطف و احسان به مردم و مدارا کردن با آنها یا انجام دادن کارها به لطف و تدبیر بدون عجله و شتاب است و بعد از اندیشیدن دانستن اینکه راه رسیدن به مقصود فقط همین است.

«حزم» محکم کاری و اندیشیدن در عاقبت کارها است. «تحصین الفرج» محافظت عورت و دوری از حرام و شبهات است. کسی که رزانت ندارد پیروی از شهوات می کند و شهوات او را در اول کار تحریک می نماید پس بدون اندیشه در حرام و شبهه می افتد. «استصلاح المال» زیاد شدن مال نیز با رزانت به دست می آید زیرا شتاب در کارها و پیروی بدون اندیشه از هر چه در ذهن خطور کند غالبا موجب خسارت می شود. و همچنین آمادگی برای دشمن نیز با آرامش حاصل می شود و همچنین نهی از منکر نیز با تدبیر و محکم کاری پیش می رود.

«التحرج» تنگ گرفتن کار بر خود انسان است یا انجام دادن کاری است که باعث گناه می شود، در کتاب نهایه آمده به همین معناست حدیث یتیمان: «تحرجوا ان یاکلوا معهم» یعنی مردم بر خودشان سخت گرفتند که با یتیمان غذا بخورند، «تحرج فلان» زمانی گفته می شود که شخصی کاری انجام بدهد که به خاطر آن به گناه و سختی بیفتد. اگر تحرج به معنای انجام کاری باشد که باعث گناه می گردد در این صورت تحرج عطف بر طیش می شود.

از شعبه های رزانت «یقین» است

ص: 126

زیرا به کثرت عبادات یقین قوت می گیرد و طاعت رحمن اگرچه عطف بر حب است ولی ممکن است آن را عطف بر نجات هم بگیریم شاید مراد بسیاری و زیادتی طاعت خداوند است که به واسطه علم حاصل می شود یا طاعت رحمن ثمره ای است که از مداومت بر خیر به دست می آید و این شرافتی بزرگ است.

«برهان» به معنای حجت است و هر چیزی که باعث آشکار شدن چیزی می شود آن را برهان گویند و براهین خدای تعالی پیامبران او و حجت ها و کتاب ها و معجزات پیامبران و ائمه معصومین و آیات آفاقی و انفسی است که بر وجود خدای تعالی و عظمت و یگانگی و باقی صفاتش دلالت می کند.

اطاعت و مداومت بر آن تعظیم و اعتقاد به این براهین و تحقیر آنها معصیت است.

اما شعبه های «کراهیة الشر» وقار و استقامت در کار خیر و صبر بر سختی ها در راه دین و پیروزی بر دشمنان ظاهر و باطن است. از شعبه های آن «توفر» یعنی زیادتی در ایمان یا در تمام اطاعت ها است. و همچنین از شعبه های آن رها کردن چیزی است که برای انسان مهم نیست و منفعت هم ندارد.

اما شعبه های اطاعت نصیحت کننده پالایش عقل است.احتمال دارد مراد در اینجا عقل خالص از شهوات و هواهای نفسانی باشد. مراد از قبول، مقبولیت در نزد خالق و خلق است و همچنین قبول در نزد خدا و دوستی مردم است و همچنین است معنای مودت.

«اسراج» شاید مراد روشنایی ذهن و تندی فهم باشد و ممکن است در نسخه اصلی انشراح باشد یعنی باعث شرح صدر و توسعه علوم شود یا استراحت باشد، پس در نگارش اشتباه شده است.

مراد از تقدم در امور کارهای خیر است. «من مصارع الهوی» صرع به معنای انداختن روی زمین است. مراد کارها و مقاماتی است که هوای نفس بیشتر مردمان را به آن می خواند و هوای نفس بر آنها غالب می شود.

اما نشانه های جاهل این است که هم نشینی او تو را به رنج و زحمت اندازد و اگر به جاهل ببخشی تو را سپاس نگوید و از تو تشکر ننماید.

«عنّاک» به تشدید از ماده عناء به معنای مشقت و سختی است. «کفرک» بدون تشدید است. «فظ» به معنای گوشه گیر بدخو است. «لم یتحرج» یعنی از گناه و بدی و معصیت دلتنگ نشود.

«ان ضحک فهق» وقتی بخندد دهانش را باز کرده با آواز بلند بخندد، پرخنده باشد. جزری در این باره گفته است: مبغوضترین شما نزد من پرحرف ترین و پرخنده ترین شما است.

«ثرثارون متفیقهون» کسانی هستند که سخن زیاد گویند، و پر حرف باشند و از سخن دهانشان را پر کنند. «متفیهقون» از ماده «فهق» به معنای امتلاء و وسعت آمده است. «افهقت الإناء» به ظرف پر گفته می شود.

«ان بکی خار» اگر گریه کند با صدای بلند فریاد کند

ص: 127

و مانند چهارپایان صدا درآورد.

جزری گوید: «خوار» آواز گاو است از این قبیل است حدیث مقتل ابی بن خلف. فخر یخور کما یخور الثور یعنی مانند گاو صدا بلند می کند. خلاصه خوشحالی و ناراحتی جاهل معتدل نیست و از حد اعتدال بیرون است.

«یقع فی الابرار» یعنی نیکان را عیب جویی و مذمت می کند. «وقع فیک» اگر به تشدید «وقع» باشد از ماده توقیع است به معنای چیزی که در فرمان ها و کتابها ثبت می شود. یعنی هرگاه جاهل را به خشم آوری از بدیها برایش چیزهایی را ثبت می کند که در شأن شما نیست. اگر بدون تشدید (وقع) باشد به معنای عیب می آید یعنی تو را به چیزی عیب جویی می کند که در تو نیست.

«و یصدق وعدالله و وعیده» یعنی به عهد خودش با خدا و خلق وفادار می ماند. «فطهر سعیه» یعنی علامت اهل یقین این است کوشش او در راه خدا از ریاء و عجب و چیزهایی که عمل را فاسد می کند پاک است .

«یسلم قلبه» علامت مخلص آن است که قلبش از ریا و انواع شرک و اخلاق بد و اعضایش را از گناه و آنچه از او بی اخلاصی ظاهر می شود سالم می دارد.

«لیس له محمیة» محمیة مصدر از ماده حمایة، یعنی علامت زاهد این است که از باطل حمایت نمی کند. و این معنا به «حمیه» به معنای غیرت و تکبر نزدیک است.

«ولا یعظم» یعنی حسن خلق و صبر او مشکلات دنیا را بر وی آسان می سازد. «ینازع من فوقه» یعنی با مافوق خدا مثل خدای تعالی و پیامبر و امام و معلم و پدر و مادر و هرکس که اطاعتش بر او لازم است منازعه و دشمنی می کند.

«ویتعاطی» یعنی متوجه تحصیل چیزی می شود که رسیدن آن برایش ممکن نیست.

«یحسن سمته» سمت به معنای قیافه و هیئت نیکوکاران است، یعنی ریاکار ظاهر خود را زینت می دهد و خود را به اهل خیر شبیه می سازد و نهایت سعی و کوشش خود را در این راه می کند.

«فاجر دخله» یعنی علامت منافق این است که باطن احوال کارهای او فاسد و فاجر است.

فیروزآبادی گوید: دخل الرجل به معنای خانه و مذهب و ظاهر و باطن و تمام کارهای شخص است.

«و اما علامة الحاسد» ظاهرا یکی از علامت های انسان حسود از قلم نساخ افتاده است که مانند آن قبلا گذشت، یا به جای «اربعه» ثلاثه بوده است؛ چنانچه در وصایای لقمان حکیم آمده است که برای حسود سه علامت است: در غیاب غیبت می کند، در حضور چاپلوسی و تملق می کند و در مصیبت شماتت می کند.

«یتوانی» یعنی آدم کسل که سستی و کوتاهی و بی همتی می کند.

«لاخلاق لهم» خلاق به معنای نصیب و بهره است.

«انه یسری» سه وجه احتمال دارد: یسری فعل باشد در این صورت معنا چنین است، یعنی ورود فرزند به بهشت مرا شادمان می کند که من به واسطه او به بهشت می روم.

و احتمال دارد یسری مصدر باشد که معنا چنین می شود: که مرگ فرزندم باعث آسانی کارهایم در آخرت می شود.

ص: 128

و احتمال دارد یسری فعل از باب «سری عنه الهم» به معنای انکشاف باشد، یعنی این تفکر سبب می شود که ناراحتی تو بر طرف شود.

بدان در حدیث بعد از فقره ای «ما عطیت» جملات ناقص که میان آنها افتادگی دارد و چند سطر سفید مانده است من آنها را از نگارش انداختم.

و آنچه در اخر حدیث آمده است شاید تمثیل باشد برای اینکه همه چیز غیر از خدا مغلوب و مقهور مافوقش است و خداوند بر همه چیز غالب است و سخنش پیرامون این حدیث در کتاب آسمان و جهان خواهد آمد و در این جا به توضیح مختصر اکتفاء کردم. شرح بیشتر حدیث نیاز به نگارش کتاب مستقل در این مورد دارد و من متعهد شده ام که عنان قلم را رها نکنم.

**[ترجمه]

«12»

- ف، تحف العقول قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله صِفَةُ الْعَاقِلِ أَنْ یَحْلُمَ عَمَّنْ جَهِلَ عَلَیْهِ (2)وَ یَتَجَاوَزَ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یَتَوَاضَعَ لِمَنْ هُوَ دُونَهُ وَ یُسَابِقَ مَنْ فَوْقَهُ فِی طَلَبِ الْبِرِّ وَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَکَلَّمَ تَدَبَّرَ فَإِنْ کَانَ خَیْراً تَکَلَّمَ فَغَنِمَ وَ إِنْ کَانَ شَرّاً سَکَتَ فَسَلِمَ- وَ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ فِتْنَةٌ اسْتَعْصَمَ بِاللَّهِ وَ أَمْسَکَ یَدَهُ وَ لِسَانَهُ وَ إِذَا رَأَی فَضِیلَةً انْتَهَزَ بِهَا لَا یُفَارِقُهُ الْحَیَاءُ وَ لَا یَبْدُو مِنْهُ الْحِرْصُ فَتِلْکَ عَشْرُ خِصَالٍ یُعْرَفُ بِهَا الْعَاقِلُ وَ صِفَةُ الْجَاهِلِ أَنْ یَظْلِمَ مَنْ خَالَطَهُ وَ یَتَعَدَّی عَلَی مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ یَتَطَاوَلَ عَلَی مَنْ هُوَ فَوْقَهُ کَلَامُهُ بِغَیْرِ تَدَبُّرٍ إِنْ تَکَلَّمَ أَثِمَ وَ إِنْ سَکَتَ سَهَا وَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ فِتْنَةٌ سَارَعَ إِلَیْهَا فَأَرْدَتْهُ- وَ إِنْ رَأَی فَضِیلةً أَعْرَضَ وَ أَبْطَأَ عَنْهَا لَا یَخَافُ ذُنُوبَهُ الْقَدِیمَةَ وَ لَا یَرْتَدِعُ فِیمَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ مِنَ الذُّنُوبِ یَتَوَانَی عَنِ الْبِرِّ (3)وَ یُبْطِئُ عَنْهُ غَیْرَ مُکْتَرِثٍ لِمَا فَاتَهُ مِنْ ذَلِکَ أَوْ ضَیَّعَهُ فَتِلْکَ عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَةِ الْجَاهِلِ الَّذِی حُرِمَ الْعَقْلَ.

**[ترجمه]تحف العقول: رسول خدا فرمود: صفت عاقل این است که بر کسی که بر وی نادانی روا دارد بردباری کند؛ بر کسی که به او ستم کند گذشت دارد؛ برای زیردستش فروتن است و با زیردست خود در جستجوی کار خوب رقابت دارد. و چون خواهد سخن گوید، تدبر کند و اگر خوب است بگوید و سود برد و اگر بد است خاموش بماند و سالم بجهد. و چون فتنه ای بر او رخ دهد، به خدا پناه برد و دست و زبانش را نگه دارد. و چون فضیلتی بیند، آن را غنیمت شمارد. شرم از او جدا نشود و آزمندی از او پدید نگردد. این ها ده خصلت است که خردمند بدان ها شناخته شود.

صفت نادان این است که با هر که در آمیزد به او ستم کند؛ بر آن کس که زیردستش است تجاوز کند و بر زیردستش گردن فرازی کند؛ سخنش بی فکر است؛ اگر سخن گوید گناهکار شود، و اگر خاموش بماند غافل گردد؛ اگر فتنه ای بر او رخ دهد بدان بشتابد، پس او را هلاک کند و اگر فضیلتی بیند، رخ بتابد و کندی گیرد؛ از گناهان دیرینش نترسد و در آینده عمرش از گناهان باز نایستد؛ در نیکی سستی کند و در آن کند باشد؛ و بدان چه که از دستش رفته و ضایع شده، اعتنا ندارد. این ده خصلت است در وصف نادانی که از عقل محروم است. - . تحف العقول: 28 - 29 -

**[ترجمه]

بیان

قال الجزری النهزة الفرصة و انتهزتها اغتنمتها أی إذا رأی فضیلة اغتنم الفرصة بهذه الفضیلة و لم یؤخرها قوله علیه السلام و إن سکت سها أی لیس سکوته لرعایة مصلحة بل لأنه سها عن الکلام و الردی الهلاک فأردته أی أهلکته و یقال ما أکترث له أی ما أبالی به.

ص: 129


1- و یمکن أن یکون تصحیف یسرنی.
2- جهل علیه ای تسافه.
3- و فی نسخة: یتوانی عن الخیر.

**[ترجمه]جزری گوید: «النهزة» به معنای فرصت و غنیمت شمردن است، یعنی زمانی که فضیلتی را ببیند، فرصت را غنیمت می شمارد و آن را به دست می آورد و به تأخیر نمی اندازد. و «و إن سکت سها» یعنی سکوت وی به خاطر مصلحت نیست، بلکه به خاطر فراموشی سخن است. و «الردی» به معنای هلاکت است و «ما أکترث له» یعنی باکی از او ندارم.

ص: 129

**[ترجمه]

«13»

- سن، المحاسن الْعُوسِیُّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْجَوْهَرِیِّ (1)عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ رَفَعَهُ قَالَ: سُئِلَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام عَنِ الْعَقْلِ قَالَ التَّجَرُّعُ لِلْغُصَّةِ وَ مُدَاهَنَةُ الْأَعْدَاءِ.

ضه، روضة الواعظین عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مِثْلَهُ وَ زَادَ فِیهِ وَ مُدَارَاةُ الْأَصْدِقَاءِ (2).

**[ترجمه]محاسن: از امام حسن علیه السّلام در مورد عقل پرسیدند. حضرت فرمود: کم کردن غصه و نرمخویی با دشمنان است. - . محاسن: 195 -

روضة الواعظین: از حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام مثل آن را نقل کرده است، لیکن جمله «مداراة الاصدقاء» یعنی مدارا کردن با دوستان در آنجا اضافه است. - . روضة الواعظین: 8 -

**[ترجمه]

بیان

المداهنة إظهار خلاف ما تضمر و هو قریب من معنی المداراة.

**[ترجمه]«المداهنة»: به معنای آشکار ساختن خلاف آنچه در دل داری که معنای آن به مدارا نزدیک است.

**[ترجمه]

«14»

- سن، المحاسن بَعْضُ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ قَالَ علیه السلام الْعَاقِلُ لَا یُحَدِّثُ مَنْ یَخَافُ تَکْذِیبَهُ وَ لَا یَسْأَلُ مَنْ یَخَافُ مَنْعَهُ وَ لَا یُقْدِمُ عَلَی مَا یَخَافُ الْعُذْرَ مِنْهُ وَ لَا یَرْجُو مَنْ لَا یُوثَقُ بِرَجَائِهِ.

**[ترجمه]محاسن: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: عاقل سخنی نمی گوید که از تکذیبش بترسد؛ از کسی چیزی نمی خواهد که از منعش بترسد؛ بر چیزی پیش نمی افتد که ترس از معذرت خواهی اش داشته باشد؛ و امید به کسی نمی بندد که اطمینان به امیدش نداشته باشد. - . محاسن: 195 -

**[ترجمه]

«15»

- سن، المحاسن بَعْضُ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یُسْتَدَلُّ بِکِتَابِ الرَّجُلِ عَلَی عَقْلِهِ وَ مَوْضِعِ بَصِیرَتِهِ وَ بِرَسُولِهِ عَلَی فَهْمِهِ وَ فِطْنَتِهِ.

**[ترجمه]محاسن: روایت شده است که امام صادق علیه السّلام فرمود: نوشته انسان از عقل و بینایی اش و فرستاده او از فهم و زیرکی اش دلالت می کند. - . محاسن: 195 -

**[ترجمه]

«16»

- مص، مصباح الشریعة قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْعَاقِلُ مَنْ کَانَ ذَلُولًا عِنْدَ إِجَابَةِ الْحَقِّ مُنْصِفاً بِقَوْلِهِ جَمُوحاً عِنْدَ الْبَاطِلِ خَصْماً بِقَوْلِهِ یَتْرُکُ دُنْیَاهُ وَ لَا یَتْرُکُ دِینَهُ- وَ دَلِیلُ الْعَاقِلِ شَیْئَانِ صِدْقُ الْقَوْلِ وَ صَوَابُ الْفِعْلِ وَ الْعَاقِلُ لَا یَتَحَدَّثُ بِمَا یُنْکِرُهُ الْعَقْلُ وَ لَا یَتَعَرَّضُ لِلتُّهَمَةِ وَ لَا یَدَعُ مُدَارَاةَ مَنِ ابْتُلِیَ بِهِ وَ یَکُونُ الْعِلْمُ دَلِیلَهُ فِی أَعْمَالِهِ وَ الْحِلْمُ رَفِیقَهُ فِی أَحْوَالِهِ وَ الْمَعْرِفَةُ تُعِینُهُ فِی مَذَاهِبِهِ وَ الْهَوَی عَدُوُّ الْعَقْلِ وَ مُخَالِفُ الْحَقِّ وَ قَرِینُ الْبَاطِلِ وَ قُوَّةُ الْهَوَی مِنَ الشَّهْوَةِ وَ أَصْلُ عَلَامَاتِ الشَّهْوَةِ أَکْلُ الْحَرَامِ وَ الْغَفْلَةُ عَنِ الْفَرَائِضِ وَ الِاسْتِهَانَةُ بِالسُّنَنِ وَ الْخَوْضُ فِی الْمَلَاهِی.

**[ترجمه]مصباح الشریعة: امام صادق علیه السّلام فرمود: عاقل کسی است که در اجابت حقّ و اطاعت فرمان رام باشد؛ در گفتارش با انصاف باشد؛ در اطاعت باطل سر سخت باشد؛ با گفتار [باطلش] دشمن باشد؛ دنیایش را ترک می کند و دینش را ترک نمی کند.

نشانه عاقل دو چیز است: گفتار راست و کردار درست. عاقل حرفی نمی گوید که عقل آن را انکار کند؛ متعرض کارهای تهمت آور نمی شود، و مدارا کردن با کسی که به او گرفتار شده است را ترک نمی کند. علم، راهنمای عاقل در کردارش است؛ حلم در تمام حالات رفیق او است؛ و معرفت در مذاهبش کمک کار او می باشد.

هوای نفس، دشمن عقل، مخالف حق و قرین باطل است. و قدرت هوای نفس، از شهوت است. ریشه علامات شهوت، چهار چیز است: یکی خوردن حرام.

دوم غفلت در فرایض و واجبات. سوم بی ارزش شمردن سنّت ها. چهارم فرورفتن در کارهای لغو و بی فایده. - . مصباح الشریعه: 103 -

**[ترجمه]

توضیح

قال الفیروزآبادی جمح الفرس کمنع جمحا و جموحا و جماحا و هو جموح اغتر فارسه و غلبه و قال رجل خصم کفرح مجادل قوله من ابتلی به أی بمعاشرته و خلطته و استهان بالشی ء أی أهانه و خفضه و الخوض فی الملاهی الدخول فیها و اقتحامها من غیر رویة و التمادی فیها.

ص: 130


1- و فی نسخة: ابی حفص الجوهریّ.
2- أورده الصدوق فی امالیه ص 398 بإسناده عن أبیه، عن أحمد بن إدریس، عن محمّد بن أحمد بن یحیی بن عمران الأشعریّ، عن أحمد بن أبی عبد اللّه، عن علیّ بن جعفر الجوهریّ: عن إبراهیم بن عبد اللّه الکوفیّ، عن أبی سعید عقیصا، قال: سئل الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیه السلام. و فی ص 270 بإسناده عن محمّد بن الحسن بن الولید، عن الصفار، عن إبراهیم بن هاشم، عن علیّ بن معبد، عن الحسین بن خالد، عن أبی الحسن الرضا علیه السلام و زاد فی آخره «و مداراة الاصدقاء».

**[ترجمه]فیروز آبادی گوید: «جمح الفرس» از باب فَعَلَ یَفعَلُ به معنای پیروز شدن بر اسب است. - . قاموس1 : 266 - و گفته می شود: «رجل خصم» یعنی مردی که مجادله می کند و «من ابتلی به»، به معنای معاشرت و اختلاط کردن است و «استهان بالشی ء» یعنی پایین آورد او را و به او اهانت کرد و «الخوض فی الملاهی» یعنی داخل شدن بیش از اندازه در لهویات و مشغولیت به آن.

ص: 130

**[ترجمه]

«17»

- ضه، روضة الواعظین غو، غوالی اللئالی عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ التَّوَدُّدُ إِلَی النَّاسِ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله أَعْقَلُ النَّاسِ مُحْسِنٌ خَائِفٌ وَ أَجْهَلُهُمْ مُسِی ءٌ آمِنٌ.

**[ترجمه]روضة الواعظین و عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: سر عقل بعد از ایمان، دوستی با مردم است. - . روضة الواعظین: 7 -

و فرمود: عاقل ترین مردم، نیکوکار ترسان و نادان ترین آنها بدکاری است که احساس امنیت می کند. - . عوالی اللئالی 1 : 292 -

**[ترجمه]

«18»

- ضه، روضة الواعظین عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ التَّحَبُّبُ إِلَی النَّاسِ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: رسول خدا فرمود: سر عقل بعد از ایمان به خدا، دوستی کردن با مردم است. - . روضة الواعظین: 7 -

**[ترجمه]

«19»

- ضه، روضة الواعظین قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لَیْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ حُظْوَةٍ فِی مَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: و برای خردمند روا نیست تلاش کند، مگر در سه مورد: اصلاح معاش، گام برداشتن برای آخرت، یا بهره گرفتن از کاری که حرام و ناروا نباشد. - . روضة الواعظین: 8 -

**[ترجمه]

«20»

- ضه، روضة الواعظین رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله قِیلَ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ الْعَمَلُ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ إِنَّ الْعُمَّالَ بِطَاعَةِ اللَّهِ هُمُ الْعُقَلَاءُ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: روایت است که از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیده شد: عقل چیست؟ فرمود: عمل به فرمان خداوند، و کسانی که به فرمان خدا کار می کنند هم عاقلان هستند. - . روضة الواعظین: 8 -

**[ترجمه]

«21»

- وَ رُوِیَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَرَّ بِمَجْنُونٍ فَقَالَ مَا لَهُ فَقِیلَ إِنَّهُ مَجْنُونٌ فَقَالَ بَلْ هُوَ مُصَابٌ إِنَّمَا الْمَجْنُونُ مَنْ آثَرَ الدُّنْیَا عَلَی الْآخِرَةِ (1).

**[ترجمه]روضة الواعظین: روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله از کنار دیوانه ای گذشت و پرسید: او را چه می شود؟ گفتند: او دیوانه است. فرمود: نه، مغز او بیمار است. دیوانه کسی است که دنیا را بر آخرت برگزیند. - . روضة الواعظین: 8 -

**[ترجمه]

«22»

- ضه، روضة الواعظین رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ إِذَا کَانَ عَاقِلًا أَنْ یَکُونَ لَهُ أَرْبَعُ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ سَاعَةٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ یُحَاسِبُ فِیهَا نَفْسَهُ وَ سَاعَةٌ یَأْتِی أَهْلَ الْعِلْمِ الَّذِینَ یَنْصُرُونَهُ فِی أَمْرِ دِینِهِ وَ یَنْصَحُونَهُ وَ سَاعَةٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِهَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یُحْمَدُ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: امیرالمؤمنین علی علیه السّلام از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت فرمود: برای عاقل در صورتی که عاقل باشد، شایسته است که اوقات خود را در هر روز (شبانه روز) به چهار بخش کند؛ بخشی را به مناجات با خدای خود بگذراند، در بخشی کار خویشتن را محاسبه کند، بخشی را در حضور اهل علم بگذراند که او را در کار دین بصیر و بینا گردانند و اندرز دهند، و بخشی را هم برای خود و لذت های روا و پسندیده دنیایی اختصاص دهد. - . روضة الواعظین: 8 -

**[ترجمه]

«23»

- ختص، الإختصاص قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام أَفْضَلُ طَبَائِعِ الْعَقْلِ الْعِبَادَةُ وَ أَوْثَقُ الْحَدِیثِ لَهُ الْعِلْمُ وَ أَجْزَلُ حُظُوظِهِ الْحِکْمَةُ وَ أَفْضَلُ ذَخَائِرِهِ الْحَسَنَاتُ.

**[ترجمه]اختصاص: امام صادق علیه السّلام فرمود: بهترین خوی عقل، عبادت است و موثق ترین سخن برای عقل، علم است؛ بیشترین بهره عقل حکمت است و بزرگ ترین ذخیره عقل، نیکی هاست. - . اختصاص: 244 -

**[ترجمه]

«24»

- وَ قَالَ علیه السلام کَمَالُ الْعَقْلِ فِی ثَلَاثٍ التَّوَاضُعِ لِلَّهِ وَ حُسْنِ الْیَقِینِ وَ الصَّمْتِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ.

**[ترجمه]اختصاص: امام صادق علیه السّلام فرمود: عقل در سه چیز است: فروتنی برای خدا، یقین نیک، خاموشی مگر در نیکی. - . اختصاص: 244 -

**[ترجمه]

«25»

- وَ قَالَ: الْجَهْلُ فِی ثَلَاثٍ الْکِبْرِ وَ شِدَّةِ الْمِرَاءِ وَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ.

**[ترجمه]اختصاص: جهل در سه چیز است: تکبر، زیاد بگو و مگو کردن، نادانی به خدا، پس این گروه زیانکارانند. - . اختصاص: 244 -

**[ترجمه]

«26»

- وَ قَالَ علیه السلام یَزِیدُ عَقْلُ الرَّجُلِ بَعْدَ الْأَرْبَعِینَ إِلَی خَمْسِینَ وَ سِتِّینَ ثُمَّ یَنْقُصُ عَقْلُهُ بَعْدَ ذَلِکَ.

**[ترجمه]اختصاص: عقل انسان بعد از چهل سالگی تا پنجاه و شصت سالگی کامل می شود. و پس از آن عقلش کاستی می یابد. - . اختصاص: 244 -

**[ترجمه]

«27»

- وَ قَالَ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَخْتَبِرَ عَقْلَ الرَّجُلِ فِی مَجْلِسٍ وَاحِدٍ فَحَدِّثْهُ فِی خِلَالِ حَدِیثِکَ بِمَا لَا یَکُونُ فَإِنْ أَنْکَرَهُ فَهُوَ عَاقِلٌ وَ إِنْ صَدَّقَهُ فَهُوَ أَحْمَقُ.

ص: 131


1- أی اختار الدنیا و فضله علی الآخرة.

**[ترجمه]اختصاص: وقتی خواستی عقل کسی را در یک مجلس آزمایش کنی، پس در خلال صحبت هایش حرف نامربوط بزن. اگر آن را رد نمود، عاقل است و اگر آن را تصدیق کرد، احمق است. - . اختصاص: 245 -

ص: 131

**[ترجمه]

«28»

- وَ قَالَ علیه السلام لَا یُلْسَعُ الْعَاقِلُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَیْنِ.

**[ترجمه]اختصاص: عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود. - . اختصاص: 246 -

**[ترجمه]

«29»
وَصِیَّةُ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام لِهِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ

- ف، تحف العقول وَصِیَّةُ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام لِهِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ وَ صِفَتُهُ لِلْعَقْلِ قَالَ علیه السلام

**[ترجمه]تحف العقول: امام موسی کاظم علیه السّلام در وصیتی برای هشام بن حکم، عقل را چنین توصیف نمود:

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (1).

**[ترجمه]خدای متعال اهل عقل و فهم را در قرآن بشارت داده و فرموده: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِک الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِک هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» - . زمر/ 17 - 18 - {و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانی که از پرستش من کبر می ورزند به زودی خوار در دوزخ درمی آیند.}

**[ترجمه]

بیان

المراد بالقول إما القرآن أو مطلق المواعظ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أی إذا رددوا بین أمرین منها لا یمکن الجمع بینهما یختارون أحسنهما و علی الأول یحتمل أن یکون المراد بالأحسن المحکمات و یمکن أن یحمل القول علی مطلق الکلام إذ ما من قول حق إلا و له ضد باطل فإذا سمعها اختار الحق منهما و علی تقدیر أن یکون المراد بالقول القرآن أو مطلق المواعظ یمکن إرجاع الضمیر إلی المصدر المذکور ضمنا أی یتبعونه أحسن اتباع.

**[ترجمه]مراد از «القول»، «قرآن» یا «مطلق موعظه» است. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» یعنی آنان وقتی در میان دو کار مخیّر ماندند و نتوانستند بین آنها یکی را جمع کنند، بهترین را انتخاب می نمایند. بنا به احتمال اینکه مراد از «قول» قرآن باشد، در این صورت مراد از «احسن»، محکمات است. و ممکن است «قول» بر مطلق گفتار حمل شود، زیرا هیچ قولی نیست مگر اینکه ضد باطل دارد و وقتی که انسان آن را شنید، از میان حق و باطل فقط حق را انتخاب می کند و به فرضی که مراد از «قول» قرآن باشد یا مطلق موعظه، ممکن است ضمیر «احسنه» به مصدر که ضمناً فهمیده شده برگردد، یعنی او را پیروی می کند، بهترین پیروی کردن.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامَ بْنَ الْحَکَمِ

إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ أَکْمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ أَفْضَی إِلَیْهِمْ بِالْبَیَانِ وَ دَلَّهُمْ عَلَی رُبُوبِیَّتِهِ بِالْأَدِلَّةِ فَقَالَ وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (2).

**[ترجمه]خدای عزوجل به واسطه عقل ها حجت هایش را برای مردم کامل کرد و مردم را به بیان به سوی حجت هایش سوق داد و به واسطه دلیل، آنها را به پروردگاری اش رهنمون کرد و فرمود: «وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْک الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لْآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» - . بقره/ 163 - 164 - {و معبود شما معبود یگانه ای است که جز او هیچ معبودی نیست [و اوست] بخشایشگر مهربان. راستی که در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتی هایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند و [همچنین] آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هر گونه جنبنده ای پراکنده کرده و [نیز در] گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین آرمیده است برای گروهی که می اندیشند واقعا نشانه هایی [گویا] وجود دارد.}

**[ترجمه]

بیان

المراد بالحجج البراهین أو الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السلام و الاحتجاج و قطع العذر أی أکمل حجته علی الناس بما آتاهم من العقول و أفضی إلیه أی وصل و الباء للتعدیة أی بعد ما أکمل عقلهم ألقی إلیهم بیان ما یلزمهم علمه و معرفته و فی الکافی و نصر النبیین بالبیان و الأدلة ما بین فی کتابه من دلائل الربوبیة و الوحدانیة أو ما أظهر من آثار صنعته و قدرته فی الآفاق و فی أنفسهم و الأول أنسب بالتفریع و اختلاف اللیل و النهار أی تعاقبهما علی هذا النظام المشاهد بأن یذهب أحدهما و یجی ء الآخر

ص: 132


1- الزمر: 18.
2- البقرة: 164.

خلفه و به فسر قوله تعالی هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً (1)أو تفاوتهما فی النور و الظلمة أو فی الزیادة و النقصان و دخول أحدهما فی الآخر أو فی الطول و القصر بحسب العروض أو اختلاف کل ساعة من ساعاتهما بالنظر إلی الأمکنة المختلفة فأیة ساعة فرضت فهی صبح لموضع و ظهر لآخر و هکذا و الفلک یجی ء مفردا و جمعا و هو السفینة و ما فی قوله تعالی بِما یَنْفَعُ النَّاسَ إما مصدریة أی بنفعهم أو موصولة أی بالذی ینفعهم من المحمولات و المجلوبات و ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ من الأولی للابتداء و الثانیة للبیان و السماء یحتمل الفلک و السحاب و جهة العلو و إحیاء الأرض بالنباتات و الأزهار و الثمرات و بث فیها عطف علی أنزل أو علی أحیا فإن الدواب ینمون بالخصب و یعیشون بالمطر و البث النشر و التفریق و المراد بتصریف الریاح إما تصریفها فی مهابها قبولا و دبورا و جنوبا و شمالا أو فی أحوالها حارة و باردة و عاصفة و لینة و عقیمة و لواقح أو جعلها تارة للرحمة و تارة للعذاب و السحاب المسخر أی لا ینزل و لا یتقشع مع أن الطبع یقتضی أحدهما حتی یأتی أمر الله و قیل مسخر للریاح تقلبه فی الجو بمشیة الله تعالی و فی الآیة دلالة علی لزوم النظر فی خواص مصنوعاته تعالی و الاستدلال بها علی وجوده و وحدته و علمه و قدرته و حکمته و سائر صفاته و علی جواز رکوب البحر و التجارات و المسافرات لجلب الأقوات و الأمتعة.

**[ترجمه]مراد از «حجج»، برهان ها یا پیامبران و جانشینان آنها و دلیل آوردن و برطرف کردن بهانه است، یعنی خداوند به خاطر اینکه به آنها عقل داده، حجتش را بر مردم کامل کرده است.

«أفضی الیه» یعنی بیان را به آنها وصل نمود، و «باء» برای تعدی است، یعنی بعد از آنکه خداوند عقل آنها را کامل نمود، آنها را به بیان چیزی که در علم و شناخت خدا بود ملزم ساخت.

در کتاب کافی - . کافی 1 : 13 - 20 - «ونصر النبیین بالبیان» دارد، یعنی پیامبران را با بیان یاری داد. و «الادلة» دلایل اثبات وجود خدا و وحدانیتش که در قرآن ذکر شده می باشد. یا آثار صنع خدا و قدرت الهی در آفاق و انفس است، که خدا آن را ظاهر ساخته و احتمال اول به تفریع مناسب تر است.

و «اختلاف اللیل و النهار» پشت سرهم آمدن شب و روز است بر این نظامی که به چشم می بینیم، روز می رود و شب

ص: 132

می آید و قول خداوند که فرموده: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً» - . فرقان/ 62 - {شب و روز را جانشین یکدیگر گردانید} به این معنا تفسیر شده است. یا مراد تفاوت شب و روز در روشنایی و تاریکی است یا در زیادی و کمی و داخل شدن یکی از آن دو به دیگری یا در درازی و کوتاهی به حسب عوارض یا اختلاف هر ساعت از ساعت های شب و روز نظر به سوی مکان های مختلفه پس هر ساعتی که فرض کنید آن صبح است برای آنجا و ظهر است برای جای دیگر. و «الفلک» به صورت مفرد و جمع می آید به معنای کشتی است.

«ما» در قول خدای تعالی که فرمود: «بِما یَنْفَعُ النَّاسَ» مصدریه است، یعنی به منفعت رساندن مردم یا موصوله است، یعنی به چیزی که به آنها از محمولات و حمل و نقل های کشتی فایده می برند. در «و ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ»، «من» اولی ابتدائیه و دومی بیانیه است و «السماء» احتمال دارد به معنای چرخ و ابر و جهت بالا باشد. «احیاء الارض» زنده کردن زمین به نباتات و گل ها و میوه ها و «بثّ فیها» عطف بر «أنزل» یا بر «أحیاء» است. زیرا چهارپایان با گیاه رشد می کنند و با باران زندگی می نمایند. «البث» به معنای نشر و پراکندگی و متفرق شدن است. مراد به «تصریف الریاح» یا گردش بادها در جهت هایش: پس و پیش و شمال و جنوب یا در احوالات آنها از گرمی و سردی و تندی و نرمی و نازایی و آبستنی یا آن بادها را یک مرتبه، رحمت قرار می دهد و مرتبه دیگر عذاب. و «السحاب المسخر» یعنی ابرها فرو نمی ریزد و روشنایی ندارد تا امر خدا بیاید، با آنکه طبع انسان یکی از آن دو را خواهش می کند. گفته شده «مسخر للریاح» به معنی دگرگونی ابرها در هوا است که به اراده خداوند است و در این آیه دلالت بر لزوم نگاه کردن در خاصیت های مخلوقات خدا دارد و بر وجود خدا و یگانگی و علم و قدرت و حکمت و باقی اوصافش به آنها استدلال شده است. و به این آیه بر جواز سوار شدن کشتی در دریا و تجارت و مسافرت به خاطر به دست آوردن روزی و اجناس استدلال شده است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

قَدْ جَعَلَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ دَلِیلًا عَلَی مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّراً فَقَالَ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (2)وَ قَالَ حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3)وَ قَالَ وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (4).

**[ترجمه]خداوند در این آیه دلیل بر شناخت خودش آورده است که آنان مدبری لازم دارد. «وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذلِک لْآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» - . نحل / 12 - {و شب و روز و خورشید و ماه را برای شما رام گردانید و ستارگان به فرمان او مسخر شده اند مسلماً در این [امور] برای مردمی که تعقل می کنند نشانه هاست.} و فرمود: «حم *وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ *إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» - . زخرف/ 1 – 3 - {حاء میم. سوگند به کتاب روشنگر. ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که بیندیشید.} و فرمود: «وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِک لْآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ». - . روم/ 24 - {و از نشانه های او [اینکه] برق را برای شما بیم آور و امیدبخش می نمایاند و از آسمان به تدریج آبی فرو می فرستد که به وسیله آن زمین را پس از مرگش زنده می گرداند، در این [امر هم] برای مردمی که تعقل می کنند قطعا نشانه هایی است.}

**[ترجمه]

بیان

فی الکافی قد جعل الله ذلک دلیلا أی کلا من الآیات المذکورة سابقا أو لاحقا و قوله تعالی وَ سَخَّرَ لَکُمُ أی هیأها لمنافعکم و مُسَخَّراتٌ بالنصب حال عن الجمیع أی نفعکم بها حال کونها مسخرات لله خلقها و دبرها کیف شاء و قرأ

ص: 133


1- الفرقان: 62.
2- النحل: 12.
3- الزخرف: 1، 2.
4- الروم: 24.

حفص و النجوم مسخرات علی الابتداء و الخبر فیکون تعمیما للحکم بعد تخصیصه و رفع ابن عامر الشمس و القمر أیضا و قوله تعالی یُرِیکُمُ الفعل مصدر بتقدیر أن أو صفة لمحذوف أی آیة یریکم بها الْبَرْقَ خَوْفاً من الصاعقة أو تخریب المنازل و الزروع أو من المسافرة وَ طَمَعاً أی فی الغیث و النبات و سقی الزروع أو للمقیم و نصبهما علی العلة لفعل لازم للفعل المذکور إذ إراءتهم تستلزم رؤیتهم أو للفعل المذکور بتقدیر مضاف أی إراءة خوف و طمع أو بتأویل الخوف و الطمع بالإخافة و الإطماع أو علی الحال نحو کلمته شفاها.

**[ترجمه]در کتاب کافی آمده: «قد جعل الله ذلک دلیلاً»، یعنی هر کدام از این آیاتی که ذکر شد یا در آینده می آید، دلیل اثبات وجود خداست. «وَ سَخَّرَ لَکُمُ» یعنی برای منافع شما آماده کرده است. «مسخرات» منصوب و حال از جمیع می باشد، یعنی منفعت شما به آنها درحالی است که آنها تسخیرشدگانند برای خدایی که آنها را آفریده و هر گونه که بخواهد، آنها را تدبیر می کند.

ص: 133

حفص «و النجوم مسخرات» را مرفوع و به عنوان مبتدا و خبر خوانده است. پس حکم بعد از اختصاصش عمومیت پیدا می کند، و ابن عامر «الشمس و القمر» را رفع داده است. و قول خداوند که فرمود: «یُرِیکُمُ»، به تقدیر «ان» به تأویل مصدر می رود یا صفت برای محذوف است، یعنی نشانه هایی که به واسطه آنها به شما برق را نشان می دهد، در حالی که شما از صاعقه یا خراب شدن خانه ها و کشتزارها طمع می ورزید یا از مسافرت در آن حال می ترسید. و «طمعاً» یعنی در باران و گیاه و سیراب شدن کشتزارها یا برای کسانی که در خانه هاشان ساکن هستند. «نصب» «خوفاً و طمعاً» برای علت فعل لازم است، زیرا نشان دادن آنها مستلزم دیدنش است یا مستلزم فعل مذکور است به تقدیر مضاف. یعنی نشان دادن خوف و طمع، یا به تأویل بردن خوف و طمع را به ترساندن و به طمع انداختن یا نصبش بنا بر حالیت مثل «کلّمته شفاهاً» می باشد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

ثُمَّ وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِی الْآخِرَةِ فَقَالَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (1)وَ قَالَ وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (2)

**[ترجمه]سپس خداوند خردمندان را پند داد، به آخرت تشویقشان کرد و فرمود: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ» - . انعام/ 32 - {و زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و قطعا سرای بازپسین برای کسانی که پرهیزکاری می کنند بهتر است، آیا نمی اندیشید.} و فرمود: «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَفَلا تَعْقِلُونَ» - . قصص/ 60 - {و هر آنچه به شما داده شده است، کالای زندگی دنیا و زیور آن است و[لی] آنچه پیش خداست بهتر و پایدارتر است، مگر نمی اندیشید.}

**[ترجمه]

بیان

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا أی أعمالها إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ یلهی الناس و یشغلهم عما یعقب منفعة دائمة و المتاع ما یتمتع به.

**[ترجمه]«وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا» یعنی کارهای دنیا. «إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ» مردم را می فریبد و آنان را از کارهایی که منفعت دائمی دارد، باز می دارد. «المَتاعُ» چیزی است که از آن بهره برداری می شود.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

ثُمَّ خَوَّفَ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ عَذَابَهُ فَقَالَ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (3)

**[ترجمه]سپس خداوند کسانی را که خردمندی نمی کنند، از عذابش بیم داد و فرمود: «ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ وَ بِاللَّیْلِ أَفَلا تَعْقِلُونَ» - . صافات/ 136 - 138 - {سپس دیگران را هلاک کردیم. و در حقیقت شما بر آنان صبحگاهان و شامگاهان می گذرید، آیا به فکر فرو نمی روید.}

**[ترجمه]

بیان

قوله علیه السلام عذابه إما مفعول لقوله خوف أو یعقلون أو لهما علی التنازع و التدمیر الإهلاک أی بعد ما نجینا لوطا و أهله أهلکنا قومه و إنکم یا أهل مکة لتمرون علی منازلهم فی متاجرکم إلی الشام فإن سدوم (4)فی طریقه مُصْبِحِینَ أی داخلین فی الصباح وَ بِاللَّیْلِ أی و مساء أو نهارا و لیلا أ فلیس فیکم عقل تعتبرون به.

**[ترجمه]«عذابه» در حدیث، مفعول «خوف» یا «یعقلون» یا برای هر دو از باب تنازع است. «تدمیر» یعنی هلاک کردن، یعنی بعد از آنکه ما لوط و خانواده اش را نجات دادیم، قومش را هلاک کردیم و شما ای اهل مکه که در راه تجارت به شام، هر صبح و شام در مسیرتان از قریه قوم لوط عبور می کنید، چرا از آن عبرت نمی گیرید؟ آیا عقل ندارید که عبرت بگیرید؟ «مصبحین» داخل شدن در صبح و «بالیل» داخل شدن در شام یا ظهر و شب است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

ثُمَّ بَیَّنَ أَنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ فَقَالَ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ (5)

**[ترجمه]سپس خداوند بیان کرد که عقل با دانش همراه است و فرمود: «وَ تِلْک الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ» - . عنکبوت/ 43 - {و این مثال ها را برای مردم می زنیم و[لی] جز دانشوران آنها را درنیابند.}

**[ترجمه]

ثُمَّ ذَمَّ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ فَقَالَ وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ (6)وَ قَالَ تَعَالَی

ص: 134


1- الأنعام: 32.
2- القصص: 60.
3- الصافّات: 136، 137، 138.
4- بفتح السین المهملة: قریة قوم لوط.
5- العنکبوت: 42.
6- البقرة: 170.

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (1)وَ قَالَ وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ (2)ثُمَّ ذَمَّ الْکَثْرَةَ فَقَالَ وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ (3)وَ قَالَ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ وَ أَکْثَرُهُمْ لَا یَشْعُرُونَ.

**[ترجمه]سپس مذمت کرد کسانی را که خردمندی نمی کنند و فرمود: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ» - . بقره/ 170 - {و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می گویند نه بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزی را درک نمی کرده و به راه صواب نمی رفته اند [باز هم در خور پیروی هستند].} و فرمود:

ص: 134

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ» - . انفال/ 22 - {قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا، کران و لالانی اند که نمی اندیشند.} و خدای متعال فرمود: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ» {و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است، مسلما خواهند گفت خدا. بگو ستایش از آن خداست، ولی بیشترشان نمی دانند.} - . لقمان/ 25 - سپس کثرت را نکوهش کرد و فرمود: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوک عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»{و اگر از بیشتر کسانی که در [این سر] زمین می باشند پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند.} - . انعام/ 116 - و فرمود: «أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ و أکثرهم لا یشعرون» {اکثر مردم نمی دانند و اکثر آنان تعقل ندارند.}

**[ترجمه]

بیان

أَلْفَیْنا أی وجدنا قوله تعالی أَ وَ لَوْ کانَ الواو للحال أو العطف و الهمزة للرد و التعجب و جواب لو محذوف أی لو کان آباؤهم جهلة لا یتفکرون فی أمر الدین و لا یهتدون لاتبعوهم إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ أی شر ما یدب علی الأرض أو شر البهائم الصُّمُّ عن سماع الحق و قبوله الْبُکْمُ عن التکلم به و قوله بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ لیس فی قرآننا و هذه الآیة فی سورة لقمان و فیها بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ و لعله کان فی قرآنهم کذلک (4)و کذا لیس فی هذا القرآن و أکثرهم لا یشعرون فإما أن یکون هذا کلامه علیه السلام أو أنه أورد مضمون بعض الآیات و الضمیر راجع إلی کفار قریش و هم کانوا قائلین بأن خالق السماوات و الأرض هو الله تعالی لکنهم کانوا یشرکون الأصنام معه تعالی فی العبادة.

**[ترجمه]«الفینا» یعنی یافتیم ما، و «أَوَلَوْ کانَ»، «الواو» برای حالیه یا عاطفه است و «همزه» برای رد و تعجب است و جواب «لو» محذوف می باشد. یعنی اگر پدران آنان نادان بودند و در کار دین فکر نمی کردند و هدایت نمی شدند، آنها متابعت پدرانشان را کردند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ» یعنی بدترین چیزی که بر روی زمین حرکت می کند یا بدترین چارپایان. «الصُّمُّ» یعنی از شنیدن و قبول حق کر هستند، «الْبُکْمُ» از سخن گفتن به حق لالند، «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ.» در قرآن موجود نیست و این آیه در سوره لقمان است که در آنجا «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ» دارد. شاید در قرآن نزد ائمه معصومین چنین بوده باشد. و همچنین در قرآنِ موجود، «و أکثرهم لا یشعرون» ندارد. پس این جمله یا کلام امام است یا آن حضرت مضمون بعضی از آیات را آورده است. و ضمیر راجع به کفار قریش است که آنان قائل بودند که خدای آسمان ها و زمین الله است. لکن بت ها را در پرستش با خدا شریک می کردند.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقَالَ وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (5)وَ قَالَ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ (6)وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ (7)

**[ترجمه]سپس کم را مدح کرد و فرمود: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» - . سبأ/ 13 - {و از بندگان من اندکی سپاسگزارند.} و فرمود: «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» - . ص/ 24 - {به استثنای کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند و این ها بس اندکند.} «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ» - . هود/ 40 - {و با او جز [عده] اندکی ایمان نیاورده بودند.}

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

ثُمَّ ذَکَرَ أُولِی الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّکْرِ وَ حَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْیَةِ فَقَالَ یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ (8)

**[ترجمه]سپس صاحبدلان را به بهترین وجه یاد کرد و به بهترین زیورها آراست و فرمود: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ» - . بقره/ 269 - {[خدا] به هر کس که بخواهد حکمت می بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین خیر فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان کسی پند نمی گیرد.}

**[ترجمه]

إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ (9)یَعْنِی الْعَقْلَ

ص: 135


1- الأنفال: 22.
2- لقمان: 25.
3- الأنعام: 116.
4- هذا الاحتمال منه رحمه اللّه مبنی علی القول بوقوع التحریف فی القرآن و قد بینا فساده فی محله. بل الحق أن ذلک من خطأ النسّاخ أو الراوی فی ضبطه، و کیف یمکن أن یستدل علیه السلام بآیة لا سبیل للمخاطب علی الحصول علیها و لو فرض وقوع التحریف. ط.
5- سبأ: 13.
6- ص: 24.
7- هود: 40.
8- البقرة: 269.
9- ق: 36.

وَ قَالَ وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ (1)قَالَ الْفَهْمُ وَ الْعَقْلُ

**[ترجمه]خداوند می فرماید: «إِنَّ فِی ذلِک لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» - . ق/ 37 - {قطعا در این [عقوبت ها] برای هر صاحبدل و حق نیوشی که خود به گواهی ایستد، عبرتی است.} یعنی عقل.

ص: 135

و فرمود: «وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ» - . لقمان/ 12 - {و به راستی لقمان را حکمت دادیم.} فرمود: یعنی فهم و عقل.

**[ترجمه]

إِنَّ لُقْمَانَ قَالَ لِابْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَکُنْ أَعْقَلَ النَّاسِ یَا بُنَیَّ إِنَّ الدُّنْیَا بَحْرٌ عَمِیقٌ قَدْ غَرِقَ فِیهِ عَالَمٌ کَثِیرٌ فَلْتَکُنْ سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقْوَی اللَّهِ وَ جِسْرُهَا الْإِیمَانَ وَ شِرَاعُهَا التَّوَکُّلَ وَ قَیِّمُهَا الْعَقْلَ وَ دَلِیلُهَا الْعِلْمَ وَ سُکَّانُهَا الصَّبْرَ.

**[ترجمه]راستی لقمان به پسرش گفت: زیر فرمان حق باش تا عاقل ترین مردم باشی. پسر جانم! دنیا دریایی ژرف است و جهانی بسیار در آن غرق شده اند. کشتی تو در این دریا باید تقوای خدا باشد، پل آن از ایمان باشد، و بادبانش توکل، ناخدایش عقل، راهنمایش دانش و لنگرش صبر باشد.

**[ترجمه]

بیان

للحق أی لله بالإیمان به و طاعته أو لکل حق إذا ظهر لک بقبوله عالم بفتح اللام أو کسرها و فی الکافی و حشوها الإیمان أی ما یحشی فیها و تملأ منها و الشراع ککتاب الملاءة الواسعة فوق خشبة یصفقها الریح فتمضی بالسفینة و القیم مدبر أمر السفینة و الدلیل المعلم و قال فی المغرب السکان ذنب السفینة لأنها به تقوم و تسکن.

**[ترجمه]«للحقّ» یعنی ایمان آوردن و طاعت مخصوص خدا باشد یا هر حقی که برایت ظاهر شد قبول کنی. «عالَِم» به فتح عین الفعل و کسر آن، هر دو وجه خوانده شده است و در کتاب کافی «و حشوها الإیمان» دارد، یعنی بار کشتی که پر می شود، باید ایمان باشد. «الشراع» بر وزن فعال بادبان چادری که بالای چوب است که باد در آن می افتد و به واسطه آن کشتی رانده می شود. و «القیم» مدیر کارهای کشتی و «الدلیل» آموزگار. در کتاب المغرب گفته: «السکان» دم کشتی است، زیرا کشتی به آن پایدار است و آرام می گیرد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

لِکُلِّ شَیْ ءٍ دَلِیلٌ وَ دَلِیلُ الْعَاقِلِ التَّفَکُّرُ وَ دَلِیلُ التَّفَکُّرِ الصَّمْتُ وَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ مَطِیَّةٌ وَ مَطِیَّةُ الْعَاقِلِ التَّوَاضُعُ وَ کَفَی بِکَ جَهْلًا أَنْ تَرْکَبَ مَا نُهِیتَ عَنْهُ.

**[ترجمه]برای هر چیزی راهنمایی لازم است و راهنمای خردمند، تفکر است و راهنمای تفکر، خاموشی؛ برای هر چیزی مرکبی لازم است و مرکب خردمند، تواضع است. و همین از نادانی ات بس که سوار بر مرکبی شوی که از سوار شدن بر آن نهی شده ای.

**[ترجمه]

بیان

فی الکافی العقل فی الموضعین مکان العاقل و دلیل العقل أو العاقل التفکر فإنه یصل إلی مطلوبه بالفکر و علی نسخة الکافی یحتمل أن یکون المراد أن التفکر یدل علی أن المرء عاقل و کذا ما بعده یحتملهما و مطیة العاقل التواضع أی مع التواضع یقوی علی ما یدل علیه عقله و یؤید من الله بأعماله و مع التکبر و عدم طاعة الله یضعف عقله و لا یقدر علی أعماله فی الأمور کالراجل العاجز عن الوصول إلی المطلوب و علی نسخة العقل أظهر کما لا یخفی.

**[ترجمه]در کتاب کافی در دو جا «عقل» به جای «عاقل» آمده است. راهنمای عقل یا عاقل تفکر است، زیرا خردمند به واسطه فکر به مطلوبش می رسد. و بنا بر نسخه کافی احتمال دارد مراد حدیث این باشد که تفکر دلالت می کند بر اینکه مرد عاقل است، و همچنین دنباله مطلب هر دو احتمال در آن می رود.

و مرکب عاقل تواضع است، یعنی عاقل با تواضع بر آن چیزی که عقل او را راهنمایی می کند، تقویت می شود و خدا به خاطر کردارش وی را تأیید می کند و با تکبر و اطاعت نکردن خدا، عقلش ضعیف می شود و قدرتی بر اعمال خود در میان امور را ندارد، مثل رونده ناتوانی که از رسیدن به مقصود عاجز است. حدیث بنا به نسخه کافی آشکارتر است، چنان چه پوشیده نیست.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ جَوْزَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ لُؤْلُؤَةٌ مَا کَانَ یَنْفَعُکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَ لَوْ کَانَ فِی یَدِکَ لُؤْلُؤَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَةٌ مَا ضَرَّکَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَةٌ.

**[ترجمه]اگر در دستت گردویی باشد و مردم گویند دُرّ است و تو خود می دانی که آن گردو است، برای تو هیچ فایده ای ندارد و اگر در دست تو دُرّ باشد و مردم گویند آن گردو است، در حالی که تو می دانی آن دُرّ است، هیچ ضرری به تو نمی رساند.

**[ترجمه]

بیان

حاصله عدم الاغترار بمدح الناس و الافتخار بثنائهم.

**[ترجمه]حاصل حدیث این است که به ستایش مردم و افتخار به مدح آنها مغرور نشویم.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَی عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً

ص: 136


1- لقمان: 11.

أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلَّهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

**[ترجمه]خدا پیغمبران و رسولانش را به سوی بندگانش نفرستاد، جز اینکه در امر خدا تعقل کنند، و خوش پذیراترشان

ص: 136

شناساتر به خدا است، و داناترشان به امر خدا، خوش خردتر است، و خردمندترینشان آنهایند که پایه و مقام آنها در دنیا و آخرت بلندتر است.

**[ترجمه]

بیان

ضمیر الجمع فی قوله علیه السلام لیعقلوا راجع إلی العباد أی ما بعثهم إلا لیعقل العباد عن الله ما لا یعقلون إلا بتفهیم الأنبیاء و الرسل علیهم السلام

**[ترجمه]ضمیر جمع در «لیعقلوا» به «العباد» بر می گردد، یعنی خداوند بندگان را مبعوث نکرده مگر اینکه بندگان در مورد خدا تعقل کنند و تعقل نمی کنند جز به فهماندن پیامبران و رسولان.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ مَلَکٌ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهِ فَلَا یَتَوَاضَعُ إِلَّا رَفَعَهُ اللَّهُ وَ لَا یَتَعَاظَمُ إِلَّا وَضَعَهُ اللَّهُ

**[ترجمه]هیچ بنده ای نیست جز اینکه فرشته ای مهارش را به دست گرفته است. پس هیچ کس برای خدا تواضع نکند جز اینکه بالایش برد، و بزرگی نفروشد جز اینکه پستش کند.

**[ترجمه]

إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ علیهم السلام وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ

**[ترجمه]راستی برای خدا بر مردم دو حجت است؛ حجت ظاهره و حجت باطنه. امّا حجت ظاهر رسولان و پیمبران و امامان هستند، و حجت باطنه خردها است.

**[ترجمه]

إِنَّ الْعَاقِلَ الَّذِی لَا یَشْغَلُ الْحَلَالُ شُکْرَهُ وَ لَا یَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَهُ

**[ترجمه]راستی خردمند کسی است که حلال از شکرش باز ندارد و حرام بر صبرش چیره نشود.

**[ترجمه]

مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَی ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَی هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورُ فِکْرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَی هَدْمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ.

**[ترجمه]هر که سه چیز را بر سه چیز مسلط کند، گویا هوای نفسش را بر ویران کردن عقلش کمک داده است؛ هر که با درازی آرزو روشنی عقلش را تیره کند، با گفتار زیادی حکمت های جدید و نفیس اش را محو سازد و با شهوات نفس نور عبرت را بکشد، گویا به هوای نفس برای ویران کردن عقل کمک کرده است، و هر که عقلش را ویران کرد، دین و دنیایش را تباه کرده است.

**[ترجمه]

بیان

نور مرفوع (1)إذ لم تر أظلم متعدیا و إضافته إلی الفکر إما بیانیة أو لامیة و السبب فی ذلک أن بطول الأمل یقبل إلی الدنیا و لذاتها فیشغل عن التفکر و الطریف الأمر الجدید المستغرب الذی فیه نفاسة و محو الطرائف بالفضول إما لأنه إذا اشتغل بالفضول شغل عن الحکمة فی زمان التکلم بالفضول أو لأنه لما سمع الناس منه الفضول لم یعبئوا بحکمته أو لأنه إذا اشتغل به محا الله عن قلبه الحکمة.

**[ترجمه]«نور» مرفوع است، زیرا «أظلم» متعدی دیده نشده. و اضافه نور به فکر، یا اضافه بیانیه است یا اضافه لامیه و سبب آن این است که انسان به آرزوهای دور و دراز به دنیا و لذت های آن رو می آورد و از تفکر باز می ماند. «الطریف» کار جدید نفیس را گویند و طرایف با فضولات از بین می روند، زیرا انسان وقتی که به فضولات و گفتار بی فایده مشغول شد، در زمان سخن گفتن بی فایده از حکمت باز می ماند، یا به خاطر اینکه وقتی مردم از او فضولات سخن را شنیدند، به حکمت هایش اعتنا نمی کنند، یا به خاطر اینکه وقتی انسان به فضولات مشغول شد، خداوند حکمت ها را از قلب او پاک می کند.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

کَیْفَ یَزْکُو عِنْدَ اللَّهِ عَمَلُکَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ عَقْلَکَ عَنْ أَمْرِ رَبِّکَ وَ أَطَعْتَ هَوَاکَ عَلَی غَلَبَةِ عَقْلِکَ.

**[ترجمه]چطور عملت نزد خدا پاک باشد، در حالی که تو عقلت را از امر خدا بازداشتی و هوای نفست را برای غلبه بر عقلت فرمان بردی؟

**[ترجمه]

بیان

الزکاة تکون بمعنی النمو و بمعنی الطهارة و هنا یحتملهما و الأمر مقابل النهی أو بمعنی مطلق الشأن أی الأمور المتعلقة به تعالی.

**[ترجمه]«الزکاة» به معنای رشد و نمو است و به معنای پاکی نیز آمده و در اینجا هر دو احتمال را دارد. «الأمر» مقابل نهی است یا به معنای مطلق شان، یعنی کارهایی که به خدا تعلق دارد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

الصَّبْرُ عَلَی الْوَحْدَةِ عَلَامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی

ص: 137


1- بل منصوب کما یقال: أظلم اللّه اللیل أی جعله مظلما، و نفیه تعدی أظلم فی غیر محله.

اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَ الرَّاغِبِینَ فِیهَا (1)وَ رَغِبَ فِیمَا عِنْدَ رَبِّهِ وَ کَانَ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَةِ وَ غِنَاهُ فِی الْعَیْلَةِ وَ مُعِزَّهُ فِی غَیْرِ عَشِیرَةٍ.

**[ترجمه]صبر بر تنهایی نشانه قوت عقل است. هر که از طرف خدای تبارک و تعالی تعقل کند،

ص: 137

از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدان چه نزد پروردگارش است رغبت ورزیده، و خدا در وحشت انیس او است و در تنهایی یار او است، و توانگری او در نداری اوست، و عزت او در بی تیره و تباری اوست.

**[ترجمه]

بیان

عقل عن الله أی حصل له معرفة ذاته و صفاته و أحکامه و شرائعه أو أعطاه الله العقل أو علم الأمور بعلم ینتهی إلی الله بأن أخذه عن أنبیائه و حججه إما بلا واسطة أو بلغ عقله إلی درجة یفیض الله علومه علیه بغیر تعلیم بشر و غناه أی مغنیة أو کما أن أهل الدنیا غناهم بالمال هو غناه بالله و قربه و مناجاته و العیلة الفقر و فی الکافی من غیر عشیرة و هی القبیلة و الرهط (2)الأدنون.

**[ترجمه]«عقل عن الله» یعنی برای آن شخص شناخت ذات خدا و اوصاف خدا و احکام و شرایع خدا حاصل شده است، یا خدا او را عقل داده است، یا کارها را به دانشی که به خدا می رسد می داند، زیرا آن دانش را از پیامبران و حجت هایش گرفته است بدون واسطه، یا عقلش به درجه ای رسیده که خدا دانش هایش را بدون آموزش دادن بشر، به او افاضه می کند. «غناه» یعنی بی نیاز کننده یا چنان که اهل دنیا بی نیازی شان به مال است، آن شخص بی نیازی اش به خدا و تقرب به خدا و مناجات او است. «العیلة» به معنای ناداری است و در کتاب کافی «من غیر عشیرة» آمده که به معنای قبیله و گروه نزدیکان انسان است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

نُصِبَ الْخَلْقُ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لَا نَجَاةَ إِلَّا بِالطَّاعَةِ وَ الطَّاعَةُ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ وَ لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ وَ مَعْرِفَةُ الْعَالِمِ بِالْعَقْلِ.

**[ترجمه]خلق به طاعت خدا وادار شدند؛ نجاتی جز به اطاعت نیست، و طاعت جز به دانش نباشد، و دانش به آموزش است، و آموزش با تعقل است. دانش به دست نمی آید جز از یک عالم ربانی، و شناختن آن عالم به عقل است.

**[ترجمه]

بیان

فی الکافی نصب الحق و نصب إما مصدر أو فعل مجهول أی إنما نصب الله الخلق أو الحق و الدین بإرسال الرسل و إنزال الکتب لیطاع فی أوامره و نواهیه و التعلم بالعقل یعتقد أی یشتد و یستحکم أو من الاعتقاد بمعنی التصدیق و الإذعان و معرفة العالم و فی الکافی و معرفة العلم أی علم العالم و ما هنا أظهر و الغرض أن احتیاج العلم إلی العقل من جهتین لفهم ما یلقیه العالم و لمعرفة العالم الذی ینبغی أخذ العلم عنه.

**[ترجمه]در کتاب کافی «نصب الحق» آمده و «نصب» یا مصدر است یا فعل مجهول، یعنی فقط خدا خلق را نصب کرد یا حق و دین را با فرستادن پیامبران و نازل کردن، کتاب ها نصب نمود تا امرها و نهی های آنان پیروی شود. «التعلم بالعقل یعتقد» یعنی سخت و محکم می شود یا «یعتقد» از ماده اعتقاد به معنای تصدیق و اذعان است. در کتاب کافی به جای «معرفة العالم»، «معرفة العلم» آمده، یعنی عالم می داند، گرچه آنچه در اینجاست آشکارتر است و مقصد این است که نیاز علم به عقل از دو جهت است: به خاطر فهمیدن آن چیزی که عالم به او آموزش می دهد؛ به خاطر شناختن عالمی که سزاوار است علم از او گرفته شود.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

قَلِیلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعَاقِلِ مَقْبُولٌ مُضَاعَفٌ وَ کَثِیرُ الْعَمَلِ مِنْ أَهْلِ الْهَوَی وَ الْجَهْلِ مَرْدُودٌ.

**[ترجمه]عمل اندک از خردمند پذیرفته و دو چندان حساب می شود، و عمل بسیار از اهل هوا و نادانی مردود است.

**[ترجمه]

بیان

فی الکافی من العالم.

**[ترجمه]در کتاب کافی «من العالم» آمده است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ الْعَاقِلَ رَضِیَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنْیَا مَعَ الْحِکْمَةِ وَ لَمْ یَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الْحِکْمَةِ مَعَ الدُّنْیَا فَلِذَلِکَ رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ.

ص: 138


1- العزلة عن أهل الدنیا و الراغبین فیها و المنهمکین فی لذاتها و من یصد المرء عن بلوغ رشده و إنهاء سعادته ممدوحة، و أمّا العزلة عن أهل الدین و جماعة المسلمین و عمن یحصل بمصاحبته بصیرة فی أمر الدین و رغبة فیما عند اللّه من النعیم، فمذمومة شرعا و عقلا.
2- الرهط بفتح الراء: قوم الرجل و قبیلته. عدد یجمع من الثلاثة إلی العشرة، و لیس فهیم امرأة.

**[ترجمه]راستی خردمند به دنیای کم که همراه حکمت است خوش است و به حکمت کم به همراه هر چه که از دنیا باشد ناخوش، از این رو تجارتش سود می دهد.

ص: 138

**[ترجمه]

بیان

بالدون من الدنیا أی القلیل و الیسیر منها مع الحکمة الکثیرة و لم یرض بالقلیل من الحکمة مع الدنیا الکثیرة.

**[ترجمه]«بالدون من الدنیا» یعنی به کم و اندک از دنیا به همراه حکمت بسیار راضی اند و به حکمت کم به همراه دنیای زیاد، راضی نیستند.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنْ کَانَ یُغْنِیکَ مَا یَکْفِیکَ فَأَدْنَی مَا فِی الدُّنْیَا یَکْفِیکَ وَ إِنْ کَانَ لَا یُغْنِیکَ مَا یَکْفِیکَ فَلَیْسَ شَیْ ءٌ مِنَ الدُّنْیَا یُغْنِیکَ

**[ترجمه]اگر به اندازه کفایتت بی نیازت کند، دنیای کم بس است و اگر به اندازه کفایت بی نیازت نکند، در دنیا چیزی نیست که بی نیازت کند.

**[ترجمه]

إِنَّ الْعُقَلَاءَ تَرَکُوا فُضُولَ الدُّنْیَا فَکَیْفَ الذُّنُوبُ وَ تَرْکُ الدُّنْیَا مِنَ الْفَضْلِ وَ تَرْکُ الذُّنُوبِ مِنَ الْفَرْضِ

**[ترجمه]خردمندان زیادی دنیا را هم وانهادند، تا چه رسد به گناهان. ترک دنیا فضیلت است و ترک گناه واجب است.

**[ترجمه]

إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی الْآخِرَةِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیَا حَتَّی یَسْتَوْفِیَ مِنْهَا رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا طَلَبَتْهُ الْآخِرَةُ فَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتَهُ.

**[ترجمه]راستی خردمندان به دنیا بی رغبت اند و به آخرت مشتاق، زیرا دانستند که دنیا خواهان است و خواسته شده و آخرت هم خواهان و خواسته شده است، هر که آخرت را بخواهد، دنیا به دنبالش می آید تا روزی خود را از آن دریافت کند و هر که دنیا را بخواهد، آخرتش به دنبال است تا مرگش ببرد و دنیا و آخرتش را بر او تباه کند.

**[ترجمه]

بیان

فِی الْکَافِی إِنَّ الدُّنْیَا طَالِبَةٌ مَطْلُوبَةٌ وَ الْآخِرَةَ طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الدُّنْیَا طَالِبَةٌ لِلْمَرْءِ لِأَنْ یُوصَلَ إِلَیْهِ مَا عِنْدَهَا مِنَ الرِّزْقِ الْمُقَدَّرِ وَ مَطْلُوبَةٌ یَطْلُبُهَا الْحَرِیصُ طَلَباً لِلزِّیَادَةِ وَ الْآخِرَةَ طَالِبَةٌ تَطْلُبُهُ لِتُوصَلَ إِلَیْهِ أَجَلُهُ الْمُقَدَّرُ وَ مَطْلُوبَةٌ یَطْلُبُهَا الطَّالِبُ لِلسَّعَادَاتِ الْأُخْرَوِیَّةِ بِالْأَعْمَالِ الصَّالِحَةِ

**[ترجمه]در کتاب کافی آمده «أن الدنیا طالبة مطلوبة و الآخرة طالبة و مطلوبة»، دنیا خواهان مرد است تا وی به رزق مقدری که در نزد دنیا است برسد، و خواسته شده است که آدم حریص دنیا را به خاطر زیادی طلبی می خواهد. آخرت خواهان است که مرد را می خواهد تا مرگ مقدر برایش برسد. و آخرت خواسته شده است که خواهان انسان های طالب سعادت اخروی با کردار نیک آن را می خواهد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَنْ أَرَادَ الْغِنَی بِلَا مَالٍ وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلَامَةَ فِی الدِّینِ فَلْیَتَضَرَّعْ إِلَی اللَّهِ فِی مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ یُکْمِلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا یَکْفِیهِ اسْتَغْنَی وَ مَنْ لَمْ یَقْنَعْ بِمَا یَکْفِیهِ لَمْ یُدْرِکِ الْغِنَی أَبَداً

**[ترجمه]هر که بی نیازی بدون دارایی می خواهد، آسایش دل از درد حسد می جوید و سلامتی دین را می طلبد، باید به درگاه خدا زاری کند و بخواهد که خردش را کامل کند. هر که خردمند شد، به آنچه کفایتش کند قانع باشد، و هر که به آنچه او را بس است قانع شد، بی نیاز گردد، و هر که به آنچه او را بس است قانع نشد، هرگز روی بی نیازی را نمی بیند.

**[ترجمه]

إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ حَکَی عَنْ قَوْمٍ صَالِحِینَ أَنَّهُمْ قَالُوا رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (1)حِینَ عَلِمُوا أَنَّ الْقُلُوبَ تَزِیغُ وَ تَعُودُ إِلَی عَمَاهَا وَ رَدَاهَا إِنَّهُ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ لَمْ یُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَی مَعْرِفَةٍ ثَابِتَةٍ یُبْصِرُهَا وَ لَمْ یَجِدْ حَقِیقَتَهَا فِی قَلْبِهِ وَ لَا یَکُونُ أَحَدٌ کَذَلِکَ إِلَّا مَنْ کَانَ قَوْلُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّهُ لِعَلَانِیَتِهِ مُوَافِقاً لِأَنَّ اللَّهَ لَا یَدُلُّ عَلَی الْبَاطِنِ الْخَفِیِّ مِنَ الْعَقْلِ إِلَّا بِظَاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْهُ.

**[ترجمه]راستی خدای متعال از گروه صالحان حکایت کرده است که آنان گفتند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ» - . آل عمران/ 8 - {[می گویند] پروردگارا پس از آنکه ما را هدایت کردی دل هایمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خود رحمتی بر ما ارزانی دار که تو خود بخشایشگری.} چون دانستند که دل ها کج می شوند و به کوری و هلاکت خود بر می گردند. به راستی که هر که در امر خدا تعقل نکند، از خدا نترسد و هر که در امر خدا تعقل نکند، دل به معرفت او نبندد - آن معرفتی که بر جا باشد و بدان بینا باشد و حقیقتش به دل او نشیند - و کسی چنین نباشد تا گفتار و کردارش یکی باشد و نهان و عیانش موافق باشد، زیرا خداوند عقل را به مقام درونی پنهانی راهنمایی نکرده است، مگر به عقل برونی و آشکار و گویا.

**[ترجمه]

بیان

الزیغ المیل و العدول عن الحق و رداها أی هلاکها و ضلالها

ص: 139


1- آل عمران: 8.

قوله علیه السلام من کان قوله لفعله مصدقا علی صیغة اسم الفاعل أی ینبغی أن یأتی أولا بما یأمره ثم یأمر غیره لیکون قوله مصدقا لما یفعله و یمکن أن یقرأ علی صیغة المفعول قوله علیه السلام لأن الله إلخ أی العقل أمر مخفی فی الإنسان لا یعرف وجوده فی شخص إلا بما یظهر علی الجوارح من آثاره و الأفعال الحسنة الناشئة عنه و یمکن أن یکون المراد بالعقل المعرفة.

**[ترجمه]«الزیغ» به معنای میل و عدول از حق است. «رداها» یعنی هلاکت و گمراهی آنان.

ص: 139

«من کان قوله لفعله مصدقا» صیغه اسم فاعل است، یعنی سزاوار این است که اولا آن چیزی را که به آن امر کرده عمل کند و سپس دیگران را امر کند تا قولش تصدیق کننده فعلش باشد و احتمال دارد «مُصدّقاً» اسم مفعول باشد. «لأن الله إلخ» یعنی عقل، امری پنهان در انسان است که وجود آن در شخص شناخته نمی شود، مگر آثار و کردار نیک که از آن نشأت می گیرد بر جوارح و اعضایش آشکار گردد و ممکن است که مراد از عقل، شناخت باشد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ مَا مِنْ شَیْ ءٍ عُبِدَ اللَّهُ بِهِ أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ شَتَّی الْکُفْرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولَانِ وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَکْفُوفٌ وَ نَصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا الْقُوتُ وَ لَا یَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَیْهِ مَعَ اللَّهِ مِنَ الْعِزِّ مَعَ غَیْرِهِ (1)وَ التَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الشَّرَفِ یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَیْرِهِ وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَرَی النَّاسَ کُلَّهُمْ خَیْراً مِنْهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِی نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمَامُ الْأَمْرِ.

**[ترجمه]امیرالمؤمنین بارها می فرمود: با چیزی بهتر از عقل خدا پرستش نشده و عقل مرد کامل نیست، مگر در او چند خصلت گوناگون باشد: کفر و بدی از وی نتراود؛ امید رشد و خیر از وی برود؛ مازاد آنچه را که دارد ببخشد؛ از گفتار زائد خودداری کند؛ بهره اش از دنیا همان قوتش باشد؛ تا پایان عمرش از دانش سیر نشود؛ نزد او خواری به همراه خداخواهی، از عزت با دیگری محبوب تر باشد؛ تواضع نزد او محبوب تر از اشرافیت باشد؛ احسان اندک دیگری را بیش شمارد و احسان زیاد خود را کم؛ و همه مردم را بهتر از خود داند و خود را پیش خود از همه بدتر شمارد، و این پایان امر است.

**[ترجمه]

بیان

دهره أی فی تمام دهره و عمره الذل أحب إلیه المراد الذل و العز الدنیویان أو ذل النفس و عزها و ترفعها و هو تمام الأمر أی کل أمر من أمور الدین یتم به أو کأنه جمیع أمور الدین مبالغة (2)و المراد بالکفر جمیع أنواعه علی ما سیأتی تفسیره فی موضعه إن شاء الله تعالی.

**[ترجمه]«الذل أحب إلیه» مراد ذلّت و عزّت دنیایی هست یا ذلّت و عزّت و بالا رفتن نفس. «و هو تمام الأمر» یعنی هر یک از کارهای دین به آن تمام می شود، یا گویا آن تمام امور دین است که در این صورت از باب مبالغه بیان شده است. مراد از کفر، تمام انواع کفر است که در جایش در تفسیر کفر خواهد آمد، ان شاء الله تعالی.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکَا عَمَلُهُ وَ مَنْ حَسُنَتْ نِیَّتُهُ زِیدَ فِی رِزْقِهِ وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإِخْوَانِهِ وَ أَهْلِهِ مُدَّ فِی عُمُرِهِ.

**[ترجمه]هر که زبانش راست است عملش پاک است؛ هر که خوش نیت است، روزی اش فزون شود؛ و هر که با برادران و خاندانش خوشرفتار است، عمرش دراز شود.

**[ترجمه]

بیان

نیته أی عزمه علی المبرات و الخیرات أو المراد الإخلاص فی أعماله الحسنة.

**[ترجمه]«نیته» یعنی عزم او بر خوبی ها و نیکی ها یا مراد اخلاص در اعمال نیک است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

لَا تَمْنَحُوا الْجُهَّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ

ص: 140


1- لعل المراد أن العاقل إذا یری أن المماشاة مع الناس و ذهابه مذهبهم توجب رفعة قدره و عظم شأنه بینهم و بعده عن الحق و أن الاخذ بالدیانة و سلوکه سبیل الحق یوجب المذلة بینهم یختار المذلة عند الناس مع کونه عند اللّه عزیزا علی عزته بینهم و بعده عنه تعالی، أو أن ذل نفسه بأخذه زمامها و بردعها عن مشتهیاتها أحبّ إلیه من عزّ نفسه بارساله عنانها و بانجاح حوائجها و آمالها.
2- و الظاهر أن المراد به تمام ذلة النفس و فقرها و هو آخر درجات الإیمان و تمام عقل المرء و به یتم أمره کما جاء منصوصا علیه فی بعض الأحادیث.

**[ترجمه]حکمت را به نادان ها نیاموزید تا بدان ستم کنید، و از اهلش دریغ مدارید تا به آن ستم کنید.

ص: 140

**[ترجمه]

کَمَا تَرَکُوا لَکُمُ الْحِکْمَةَ فَاتْرُکُوا لَهُمُ الدُّنْیَا.

**[ترجمه]چنان که نادانان حکمت را برای شما رها کردند، شما هم دنیا را برای آنان واگذار کنید.

**[ترجمه]

بیان

المنحة العطاء.

**[ترجمه]المنحة العطاء.

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

لَا دِینَ لِمَنْ لَا مُرُوءَةَ لَهُ وَ لَا مُرُوءَةَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ وَ إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِی لَا یَرَی الدُّنْیَا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَکُمْ لَیْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا.

**[ترجمه]هر که دین ندارد مروت ندارد و هر که مروت ندارد، عقل ندارد. راستی که با ارزش ترین مردم کسی است که دنیا را برای خود مقامی نداند. آگاه باش که بهای تن شماها جز بهشت نیست، آنها را جز بدان نفروشید.

**[ترجمه]

بیان

المروءة الإنسانیة و کمال الرجولیة و هی الصفة الجامعة لمکارم الأخلاق و محاسن الآداب و الخطر الحظ و النصیب و القدر و المنزلة و السبق الذی یتراهن علیه و الکل محتمل.

**[ترجمه]مراد از «مروّت»، انسانیّت و کمال مردانگی است که آن صفتی جامع برای مکارم اخلاق، آداب نیکو، بهره وافر و نصیب، قدر و منزلت و مسابقه ای است که بر آن گرو می گذارند و احتمال دارد مراد از مروت همه آنها باشد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ یَقُولُ لَا یَجْلِسُ فِی صَدْرِ الْمَجْلِسِ إِلَّا رَجُلٌ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ یُجِیبُ إِذَا سُئِلَ وَ یَنْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْکَلَامِ وَ یُشِیرُ بِالرَّأْیِ الَّذِی فِیهِ صَلَاحُ أَهْلِهِ فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ شَیْ ءٌ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ وَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام إِذَا طَلَبْتُمُ الْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا قِیلَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا قَالَ الَّذِینَ قَصَّ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ ذَکَرَهُمْ فَقَالَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ قَالَ هُمْ أُولُو الْعُقُولِ وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مُجَالَسَةُ الصَّالِحِینَ دَاعِیَةٌ إِلَی الصَّلَاحِ وَ أَدَبُ الْعُلَمَاءِ زِیَادَةٌ فِی الْعَقْلِ وَ طَاعَةُ وُلَاةِ الْعَقْلِ تَمَامُ الْعِزِّ وَ اسْتِتْمَامُ الْمَالِ تَمَامُ الْمُرُوءَةِ وَ إِرْشَادُ الْمُسْتَشِیرِ قَضَاءٌ لِحَقِّ النِّعْمَةِ وَ کَفُّ الْأَذَی مِنْ کَمَالِ الْعَقْلِ وَ فِیهِ رَاحَةُ الْبَدَنِ عَاجِلًا وَ آجِلًا.

**[ترجمه]راستی امیرالمؤمنین بارها می فرمود: در صدر مجلس ننشیند جز مردی که در او سه خصلت باشد: هرگاه پرسش شود پاسخ گوید؛ چون مردم از سخن در مانند، او سخن گوید؛ و تواند نظری دهد که صلاح اهل مجلس در آن باشد. و هرکه هیچ کدام از این ها را ندارد و در صدر نشیند، احمق است.

حسن بن علی علیه السّلام فرمود: حاجت ها را از اهل بخواهید. از او پرسیده شد: اهل حوائج کیانند یابن رسول اللَّه؟ فرمود: آنان که خدایشان در کتاب خود حکایت کرده و از آنها یاد نموده: «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ»، و فرموده: آنان عاقلانند.

امام زین العابدین علیه السّلام فرمود: همنشینی با صالحان باعث صلاح است؛ پرورش دانشمندان فزونی عقل است؛ طاعت والیان عادل مایه کمال عزّت است؛ به ثمر رسانیدن اموال از کمال مردانگی است؛ ارشاد مشورت خواه ادای حق نعمت است؛ و خودداری از آزار، از کمال عقل و مایه آسایش تن در دنیا و آخرت است.

**[ترجمه]

بیان

أدب العلماء زیادة فی العقل أی مجالستهم و تعلم آدابهم و النظر إلی أفعالهم و أخلاقهم موجبة لزیادة العقل و استتمام المال و فی الکافی استثمار المال أی استنماؤه بالتجارة و المکاسب دلیل تمام الإنسانیة و موجب له أیضا قوله قضاء لحق النعمة أی شکر لحق أخیه علیه حیث جعله موضع مشورته أو شکر لنعمة العقل و هی من أعظم النعم و لعل الأخیر أظهر.

**[ترجمه]«أدب العلماء زیادة فی العقل» یعنی همنشینی با دانشمندان و آموختن آداب آنها و نگاه به کردار و اخلاق آنان، باعث زیادتی عقل می گردد. «استتمام المال» و در کتاب کافی «استثمار المال» یعنی رشد دادن اموال با تجارت و کسب راهنمای تمام انسانیت و باعث آن است. «قضاء لحق النعمة» یعنی شکرگزاری از حقی که برادرش بر او دارد، چون او را طرف مشورتش قرار داده یا شکرگزاری برای نعمت عقل است که از بزرگ ترین نعمت های الهی به شمار می آید و احتمال اخیر آشکارتر است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ الْعَاقِلَ لَا یُحَدِّثُ مَنْ یَخَافُ تَکْذِیبَهُ وَ لَا یَسْأَلُ مَنْ یَخَافُ مَنْعَهُ وَ لَا یَعِدُ مَا لَا یَقْدِرُ عَلَیْهِ وَ لَا یَرْجُو مَا یُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ وَ لَا یَتَقَدَّمُ عَلَی مَا یَخَافُ الْعَجْزَ عَنْهُ وَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یُوصِی أَصْحَابَهُ یَقُولُ أُوصِیکُمْ بِالْخَشْیَةِ مِنَ اللَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ وَ الْعَدْلِ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الِاکْتِسَابِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنَی وَ أَنْ تَصِلُوا مَنْ

ص: 141

قَطَعَکُمْ وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکُمْ وَ تَعْطِفُوا عَلَی مَنْ حَرَمَکُمْ وَ لْیَکُنْ نَظَرُکُمْ عَبَراً وَ صَمْتُکُمْ فِکْراً وَ قَوْلُکُمْ ذِکْراً وَ إِیَّاکُمْ وَ الْبُخْلَ وَ عَلَیْکُمْ بِالسَّخَاءِ فَإِنَّهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بَخِیلٌ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ سَخِیٌّ.

**[ترجمه]راستی خردمند به کسی که از تکذیبش نگران است حدیث نگوید؛ از کسی که از منعش بیم دارد خواهش نکند؛ آنچه را نتواند وعده ندهد؛ به آنچه از امیدواری اش سرکوب شود امید نبندد؛ و نسبت به آنچه که بیم درماندگی دارد اقدام نورزد. و امیرالمؤمنین علیه السّلام بارها به یارانش سفارش می کرد و می فرمود: شما را به ترس از خدا در نهان و عیان سفارش می کنم.

ص: 141

نسبت به کسی که به شما ستم می کند گذشت کنید و به کسی که از شما دریغ می کند، عطا کنید. باید نظرتان عبرت باشد، خاموشی تان فکرت، گفتارتان ذکر و سرشت تان سخاوت، زیرا بخیل به بهشت و سخاوتند به دوزخ نرود.

**[ترجمه]

بیان

التعنیف اللوم و التعییر بعنف و ترک الرفق و الغلظة و کلاهما محتمل و السر و العلانیة بالنظر إلی الخلق و الرضا و الغضب أی سواء کان راضیا عمن یعدل فیه أو ساخطا علیه و الحاصل أن لا یصیر رضاه عن أحد أو سخطه علیه سببا للخروج عن الحق و الاکتساب یحتمل اکتساب الدنیا و الآخرة.

**[ترجمه]«التعنیف» به معنای ملامت و سرزنش کردن با زور و ترک مدارا و درشتی است و هر دوی آنها هم احتمال دارد. «السر و العلانیة» از جهت خلق و رضا و غضب، یعنی برای او کسی که نسبت به او عدالت می کند یا از او خشمناک است، برابر است. حاصل معنا این است که: از کسی راضی نمی گردد یا بر کسی خشم نمی گیرد که باعث خروج از حق باشد. «الاکتساب»، احتمال دارد اکتساب دنیا و آخرت مراد باشد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

رَحِمَ اللَّهُ مَنِ اسْتَحْیَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ فَحَفِظَ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَی وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَی وَ ذَکَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَی وَ عَلِمَ أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَ النَّارَ مَحْفُوفَةٌ بِالشَّهَوَاتِ.

**[ترجمه]خدا رحمت کند کسی را که آنچنان که باید از خدا شرم کند؛ سر خود و محتوای آن را نگه دارد و نیز شکم خود را هم با آنچه در آن جا می دهد حفظ کند؛ مرگ را و پوسیدن را از یاد نبرد؛ و بداند که بهشت در درون ناگواری ها و دوزخ در درون شهوت ها است.

**[ترجمه]

بیان

و ما حوی أی ما حواه الرأس من العین و الأذن و اللسان و سائر المشاعر بأن یحفظها عما یحرم علیه و البطن و ما وعی أی ما جمعه من الطعام و الشراب بأن لا یکونا من حرام و البلی بالکسر الاندراس و الاضمحلال فی القبر قال فی النهایة فیه الاستحیاء من الله حق الحیاء أن لا تنسوا المقابر و البلی و الجوف و ما وعی أی ما جمع من الطعام و الشراب حتی یکونا من حلهما انتهی و قال بعضهم الجوف البطن و الفرج و هما الأجوفان و بعضهم روی الخبر هکذا فلیحفظ الرأس و ما وعی و البطن و ما حوی فقال أی ما وعاه الرأس من العین و الأذن و اللسان أی یحفظه عن أن یستعمل فیما لا یرضی الله و عن أن یسجد لغیر الله و یحفظ البطن و ما حوی أی جمعه فیتصل به من الفرج و الرجلین و الیدین و القلب عن استعمالها فی المعاصی انتهی أقول فیحتمل علی ما فی هذا الخبر أن یکون المراد حفظ البطن عن الحرام و حفظ ما وعاه البطن من القلب عن الاعتقادات الفاسدة و الأخلاق الذمیمة و یحتمل أن یکون المراد بما وعاه ما جمعه و أحیط به من الفرجین و سائر الأعضاء کالیدین و الرجلین أو یکون المراد بالبطن ما عدا الرأس مجازا بقرینة المقابلة قوله علیه السلام و الجنة محفوفة بالمکاره أی لا تحصل إلا بمقاساة المکاره فی الدنیا.

ص: 142

**[ترجمه]«ما حوی» یعنی چیزهایی که سر، در بردارنده آنهاست و عبارت است از چشم و گوش و زبان و سایر مشاعر انسان که باید آنها را از محرمات حفظ کند. «البطن و ما وعی» یعنی آن چیزی را که شکم از خوراکی ها و آشامیدنی ها در بر می گیرد که از راه حرام نباشد. «البِلی» به معنای پوسیدن و مضمحل شدن در قبر است. ابن اثیر در کتاب نهایة آن را به معنای حیا کردن حقیقی از خداوند دانسته است، یعنی قبرها را فراموش نکنید. بعضی از اهل لغت گفته اند: «الجوف» به معنای شکم و عورت است و بعضی خبر را چنین روایت کرده: «فلیحفظ الرأس و ما وعی و البطن و ما حوی» یعنی آن چیزی را که در سر وجود دارد، در راهی غیر رضای خدا استفاده نکند، از سجده برای غیر خدا بپرهیزد و از استفاده از شکم و عورت و پاها و دست ها و دل در راه گناه خودداری کند.]

[مؤلف: احتمال دارد محافظت شکم در این حدیث از حرام باشد و نگهداری محتویات شکم (دل) از اعتقادات فاسد و اخلاق بد. و احتمال دارد مراد حلقوم و عورت در بدن انسان و سایر اعضا مانند دست ها و پاها باشد. یا مراد از شکم، غیر از سر باشد از باب مجاز به قرینه مقابله. «والجنة محفوفة بالمکاره» یعنی بهشت به دست نمی آید مگر به سختی کشیدن در دنیا.]

ص: 142

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَنْ کَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ أَقَالَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النَّاسِ کَفَّ اللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

**[ترجمه]هر که خود را از اعراض به چیزهایی که باعث آبروی مردم است نگه دارد [متعرض آن نشود]، خدا روز قیامت از لغزشش می گذرد، و هر که خشم خود را از مردم باز دارد، خدا در روز قیامت خشمش را از او باز دارد.

**[ترجمه]

بیان

العثرة الزلة و المراد المعاصی و الإقالة فی الأصل فسخ البیع بطلب المشتری و الاستقالة طلب ذلک و المراد هنا تجاوز الله و ترک العقاب الذی اکتسبه العبد بسوء فعله فکأنه اشتری العقوبة و ندم فاستقال.

**[ترجمه]«العثرة» به معنای لغزش که مقصود از آن گناهان است. «الإقالة» در اصل فسخ کردن معامله به سبب مطالبه مشتری است و «الاستقالة» طلب آن است. مراد در اینجا گذشت خدا و ترک کیفر است؛ کیفر بندگانی که به خاطر کردار بد آنها را به دست آورده است، گویا عاقبت بد و پشیمانی را خریده و پس از آن پشیمان گشته است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ الْعَاقِلَ لَا یَکْذِبُ وَ إِنْ کَانَ فِیهِ هَوَاهُ

**[ترجمه]خردمند دروغ نگوید، گرچه طبق میل او باشد.

**[ترجمه]

وُجِدَ فِی ذُؤَابَةِ سَیْفِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّ أَعْتَی النَّاسِ عَلَی اللَّهِ مَنْ ضَرَبَ غَیْرَ ضَارِبِهِ وَ قَتَلَ غَیْرَ قَاتِلِهِ وَ مَنْ تَوَلَّی غَیْرَ مَوَالِیهِ فَهُوَ کَافِرٌ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وَ مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً أَوْ آوَی مُحْدِثاً لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا.

**[ترجمه]در دسته شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله این عبارت پیدا شد که: «سرکش ترین مردم بر خدا کسی است که جز زننده خود را بزند و جز کشنده خود را بکشد. و هر که خود را وابسته جز موالی خود سازد، نسبت به آنچه که خدا بر پیغمبرش محمد صلی الله علیه و آله نازل کرده، کافر است. و هر که بدعتی گزارد یا بدعت گزاری را جا دهد، خدایش روز رستاخیز هیچ عوض و بدلی را نپذیرد.»

**[ترجمه]

بیان

لعل المراد بذؤابة السیف بالهمز ما یعلق علیه لحفظ الضروریات کالملح و غیره قال الجوهری و الفیروزآبادی الذؤابة الجلدة المعلقة علی آخرة الرحل و أعتی من العتو و هو البغی و التجاوز عن الحق و التکبر غیر قاتله أی مرید قتله أو قاتل مورثه و من تولی غیر موالیه أی المعتق الذی انتسب إلی غیر معتقه أو ذو النسب الذی تبرأ عن نسبه أو الموالی فی الدین من الأئمة المؤمنین بأن یجعل غیرهم ولیا له و یتخذه إماما و علی الأخیر تدل الأخبار المعتبرة و الحدث البدعة أو القتل کما ورد فی الخبر أو کل أمر منکر قال فی النهایة و فی حدیث المدینة من أحدث فیها حدثا أو آوی محدثا الحدث الأمر الحادث المنکر الذی لیس بمعتاد و لا معروف فی السنة و المحدث یروی بکسر الدال و فتحها علی الفاعل و المفعول فمعنی الکسر من نصر جانیا و آواه و أجاره من خصمه و حال بینه و بین أن یقتص منه و الفتح هو الأمر المبتدع نفسه و یکون معنی الإیواء فیه الرضا به و الصبر علیه فإنه إذا رضی بالبدعة و أقر فاعلها و لم ینکرها علیه فقد آواه.

و قال الفیروزآبادی الصرف فی الحدیث التوبة و العدل الفدیة أو النافلة و العدل الفریضة أو بالعکس أو هو الوزن و العدل الکیل أو هو الاکتساب و العدل الفدیة أو الحیلة.

ص: 143

أقول: فسر فی بعض أخبارنا الصرف بالتوبة و العدل بالفداء کما سیأتی.

**[ترجمه]شاید مراد از «ذؤابة السیف»، چیزی از ضروریات مانند نمک و غیره باشد، چیزی که به شمشیر آویزان می کردند. جوهری و فیروز آبادی گفته اند که «ذؤابة» پوستی است که در آخر پالان شتر آویخته می شود. «اعتی» از مانده «عتو» به معنای تجاوز و سرکشی از حق و تکبر کردن است. «غیر قاتله» یعنی کسی غیر از آن کس که قصد کشتن او را کرده است، بکشد یا با ارث گذارنده خود مقاتله کند.

«من تولی غیر مواله» یعنی بنده آزاد شده به غیر آزاد کننده اش منسوب باشد، یا صاحب نسبتی که از نسبش بیزاری جوید، یا در دین غیر از امامان مؤمنین، کس دیگری را موالی انتخاب کند، یعنی دیگران را ولی خود قرار دهد و به عنوان امام قبول کند. احادیث معتبر به همین معنای اخیر دلالت دارد.

«حدث» چنان چه در خبر آمده، به معنای بدعت یا قتل است، یا هرکار منکر را گویند. ابن اثیر در کتاب نهایة گفته است: در حدیث مدنیه آمده: «من احدث فیها حدثاً او آوی محدثاً»، «حدث» به معنای کار حادث منکر است که طبق عادت نیست و در سنت هم معروف نیست. «محدث» به کسر دال و فتح آن، یه صیغه اسم فاعل و اسم مفعول خوانده شده است. اگر اسم فاعل باشد معنایش چنین است: کسی که جانی را یاری دهد یا او را پناه دهد یا او را از دشمنش نجات دهد، و بین جان او و دشمنش حایل شود که قصاص نشود. اگر «محدث» به فتح خوانده شود، به معنای کاری است که خود شخص بدعت گذاری کند.

معنای «ایواء» در این صورت راضی شدن به بدعت و صبر کردن بر آن است، زیرا وقتی شخصی به بدعت راضی شد، در حالی فاعل بدعت اقرار کرد و این شخص او را انکار نکرد، همانا که او را پناه داده است. فیروز آبادی گوید: «صرف» در حدیث، به معنای توبه و معادل فدیه دادن است، یا به معنای نافله و معادل فریضه یا بالعکس است، یا به معنای وزن و برابری در ترازو است، یا به معنای کسب کردن و معادل فدیه یا حیله است.]

ص: 143

[مؤلف: در بعضی اخبار ما «صرف» به معنای توبه و «عدل» به معنای فدیه دادن آمده است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

أَفْضَلُ مَا تَقَرَّبَ بِهِ الْعَبْدُ إِلَی اللَّهِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ بِهِ الصَّلَاةُ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ وَ تَرْکُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.

**[ترجمه]بهترین وسیله تقرّب بنده به خدا پس از شناخت او نماز است، و خوشرفتاری با پدر و مادر است، و ترک حسد و خودبینی و به خود بالیدن است.

**[ترجمه]

بیان

یمکن إدخال جمیع العقائد الضروریة فی المعرفة لا سیما مع عدم الظرف کما ورد فی الأخبار الکثیرة بدونه.

**[ترجمه]احتمال داخل نمودن تمام عقاید ضروری در معرفت وجود دارد، چنان چه احادیث زیادی بدون واژه معرفت، به خصوص در صورتی که کلمه «بعد» در حدیث نباشد، وارد شده است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

أَصْلَحُ أَیَّامِکَ الَّذِی هُوَ أَمَامَکَ فَانْظُرْ أَیُّ یَوْمٍ هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الْجَوَابَ فَإِنَّکَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ وَ خُذْ مَوْعِظَتَکَ مِنَ الدَّهْرِ وَ أَهْلِهِ فَإِنَّ الدَّهْرَ طَوِیلَةٌ قَصِیرَةٌ فَاعْمَلْ کَأَنَّکَ تَرَی ثَوَابَ عَمَلِکَ لِتَکُونَ أَطْمَعَ فِی ذَلِکَ وَ اعْقِلْ عَنِ اللَّهِ وَ انْظُرْ فِی تَصَرُّفِ الدَّهْرِ وَ أَحْوَالِهِ فَإِنَّ مَا هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنْیَا کَمَا وَلَّی مِنْهَا فَاعْتَبِرْ بِهَا وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهما السلام إِنَّ جَمِیعَ مَا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَحْرِهَا وَ بَرِّهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا عِنْدَ وَلِیٍّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ وَ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِّ اللَّهِ کَفَیْ ءِ الظِّلَالِ ثُمَّ قَالَ أَ وَ لَا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا یَعْنِی الدُّنْیَا فَلَیْسَ لِأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْیَا فَقَدْ رَضِیَ بِالْخَسِیسِ.

**[ترجمه]آن روزگارانی را که در پیش داری اصلاح کن، ببین چه روزی است آن روز و جوابش را آماده کن، زیرا تو بازداشت و مسؤولی. از روزگار و اهلش پند گیر، زیرا روزگار دراز است و برای تو کوتاه است. چنان عمل کن که گویا ثواب عملت جلوی چشم تو است تا بیشتر به طمع آن افتی. درباره خدا تعقل و اندیشه کن و در تغییر روزگار و احوال آن بنگر، زیرا قطعاً هر آنچه از دنیا بیاید، بمانند همانی است که گذشته ، پس از آن عبرت بپذیر.

علی بن الحسین علیه السّلام فرمود: همه آنچه که آفتاب بدان بتابد، از مشارق و مغارب زمین، از دریا و بیابان و دشت و کوه، آن نزد ولی ای از اولیای الهی و اهل معرفت به خدا، به مانند بازگشت سایه است. سپس فرمود: آیا آزاد مردی نیست که این پس جویده - یعنی دنیا - را به اهلش وانهد؟ برای جان شماها بهایی جز بهشت نیست آن را جز به بهشت نفروشید، زیرا هر که از خدا به دنیا خشنود شود، به چیز پستی خشنود شده است.

**[ترجمه]

بیان

طول الدهر فی نفسها لا ینافی قصرها بالنسبة إلی کل شخص أی خذ موعظتک من الدهور الماضیة و الأزمان الخالیة و یحتمل أن یکون عمر کل شخص باعتبارین.

و قال الفیروزآبادی الظل بالکسر نقیض الضح أو هو الفی ء أو هو بالغداة و الفی ء بالعشی الجمع ظلال و ظلول (1)و أظلال و الظل من کل شی ء شخصه أو کنه (2)و من السحاب ما واری الشمس منه و الظلة ما أظلک من شجر و الظلة بالضم ما یستظل به و الجمع ظلل و ظلال و قال الفی ء ما کان شمسا فینسخه الظل و قال الطیبی الظل ما تنسخه الشمس و الفی ء ما ینسخ الشمس أقول فیحتمل أن یکون المراد فی الأشیاء ذوات الأظلال کالشجر و الجدار و نحوهما أو المراد التشبیه بالفی ء الذی هو نوع من الظلال فإن الفی ء لحدوثه أشبه بالدنیا من سائر الظلال أو لما فیه

ص: 144


1- ظلال بکسر الظاء. ظلول بضم الظاء.
2- بکسر الکاف و تشدید النون: ستر الشی ء و وقاؤه.

من الإشعار بالتفیؤ و التحول و الانتقال أی الظلال المتفیئة المتحولة و قال الجوهری اللماظة بالضم ما یبقی فی الفم من الطعام و منه قول الشاعر یصف الدنیا لماظة أیام کأحلام نائم. أقول لا یخفی حسن هذا التشبیه إذ کل ما یتیسر لک من الدنیا فهو لماظة من قد أکلها قبلک و انتفع بها غیرک أکثر من انتفاعک و ترک فاسدها لک.

**[ترجمه]طولانی بودن روزگار ذاتاً منافاتی با کوتاه بودن آن نسبت به هر شخصی ندارد. مهم پندگرفتن از روزگار، چه گذشته چه حال است، و احتمال دارد که عمر هر شخص به هر دو اعتبار باشد.

فیروز آبادی گوید: «ظِل» به کسر نقیض آفتاب است یا به معنای سایه است یا سایه صبح است. «فی ء» به معنای سایه است و جمع «ظلال» و «ظلول» بوده. «اظلال» همان شخص هر چیز و پرده پوش آن است. و «ظل» آن قسمتی از ابر است که پشت سر آفتاب باشد. «ظله» به سایه درت گویند و «ظُله» سایبان را گویند و جمع آن «ظلل» و «ظلال» است.

فیروز آبادی گفته است: «فئ» چیزی است که روی آفتاب قرار گیرد و جلوی روشنایی آن را می گیرد و سایه می اندازد. طیبی گوید: «ظل» چیزی است که آفتاب آن را از بین می برد و «فئ» چیزی است که آفتاب را بی اثر می کند.]

[مؤلف: احتمال دارد که مراد از «فئ الاشیاء» چیزی باشد که سایه دارد، مانند درخت، دیوار و مانند آنها. یا مراد از تشبیه به «فئ»، چیزی است که از سایه

در آن باشد، زیرا به وجود آمدن آن شباهتش به دنیا بیشتر است از باقی سایه ها، یا در آن

ص: 144

نوعی سایه اندازی و تغییر و انتقال است، یعنی سایه ای متغیر و متحول.

جوهری گوید: «لُماظه» به ضم لام به معنی باقیمانده طعام در دهان است و به این معنای گفتار شاعر است که دنیا را توصیف می کند: «دنیا باقیمانده ناچیز روزگار است، مانند خواب های پریشان حالت خواب.»

مؤلف: خوبی این تشبیه مخفی نیست، زیرا هر چیزی که از مال دنیا به دست می آوری، آن نیم خورده ای است که پیش از تو دیگران از آن خورده و بیشتر از تو بهره برده و فاسدش را برای تو وانهاده است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ کُلَّ النَّاسِ یُبْصِرُ النُّجُومَ وَ لَکِنْ لَا یَهْتَدِی بِهَا إِلَّا مَنْ یَعْرِفُ مَجَارِیَهَا وَ مَنَازِلَهَا وَ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تَدْرُسُونَ الْحِکْمَةَ وَ لَکِنْ لَا یَهْتَدِی بِهَا مِنْکُمْ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهَا.

**[ترجمه]راستی همه مردم ستاره ها را می ببینند، ولی بدان ها رهبری نمی شوند، مگر کسی که مجاری و منازلشان را بفهمد. و شما هم حکمت (دانش) را می خوانید، ولی بدان رهبری نمی شوید، مگر کسی که آن را به کار بندد.

**[ترجمه]

بیان

لما کان من معظم الانتفاع بالنجوم معرفة الأوقات و جهة الطریق فی الأسفار و أمثالها و لا تتم معرفة تلک الأمور إلا بکثرة تعاهد النجوم لتعرف مجاریها و منازلها و مطالعها و مغاربها و مقدار سیرها کذلک الحکمة لا ینتفع بها إلا بکثرة تعاهدها و استعمالها لتعرف فوائدها و آثارها و درس کنصر و ضرب قرأ.

**[ترجمه]فایده داشتن نجوم عبارت است از شناخت اوقات، و جهت راه ها در مسافرت ها و... و این فایده زمانی حاصل می شود که نسبت به جایگاه طلوع، غروب و اندازه گردش ستارگان ممارست و تمرین انجام بگیرد. حکمت هم همین گونه است که جز با کثرت مواظبت و عمل کردن به آن، فواید و آثارش به دست نمی آید.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ الْمَسِیحَ علیه السلام قَالَ لِلْحَوَارِیِّینَ یَا عَبِیدَ السَّوْءِ یَهُولُکُمْ طُولُ النَّخْلَةِ وَ تَذْکُرُونَ شَوْکَهَا (1)وَ مَئُونَةَ مَرَاقِیهَا وَ تَنْسَوْنَ طِیبَ ثَمَرِهَا وَ مرافقتها- [مَرَافِقَهَا] کَذَلِکَ تَذْکُرُونَ مَئُونَةَ عَمَلِ الْآخِرَةِ فَیَطُولُ عَلَیْکُمْ أَمَدُهُ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُفْضُونَ إِلَیْهِ مِنْ نَعِیمِهَا وَ نَوْرِهَا وَ ثَمَرِهَا یَا عَبِیدَ السَّوْءِ نَقُّوا الْقَمْحَ وَ طَیِّبُوهُ وَ أَدِقُّوا طَحْنَهُ تَجِدُوا طَعْمَهُ وَ یَهْنَأْکُمْ أَکْلُهُ کَذَلِکَ فَأَخْلِصُوا الْإِیمَانَ وَ أَکْمِلُوهُ تَجِدُوا حَلَاوَتَهُ وَ یَنْفَعْکُمْ غِبُّهُ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَوْ وَجَدْتُمْ سِرَاجاً یَتَوَقَّدُ بِالْقَطِرَانِ فِی لَیْلَةٍ مُظْلِمَةٍ لَاسْتَضَأْتُمْ بِهِ وَ لَمْ یَمْنَعْکُمْ مِنْهُ رِیحُ نَتْنِهِ کَذَلِکَ یَنْبَغِی لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا الْحِکْمَةَ مِمَّنْ وَجَدْتُمُوهَا مَعَهُ وَ لَا یَمْنَعْکُمْ مِنْهُ سُوءُ رَغْبَتِهِ فِیهَا یَا عَبِیدَ الدُّنْیَا بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَا تُدْرِکُونَ شَرَفَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِتَرْکِ مَا تُحِبُّونَ فَلَا تُنْظِرُوا بِالتَّوْبَةِ غَداً فَإِنَّ دُونَ غَدٍ یَوْماً وَ لَیْلَةً وَ قَضَاءَ اللَّهِ فِیهِمَا یَغْدُو وَ یَرُوحُ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ إِنَّ مَنْ لَیْسَ عَلَیْهِ دَیْنٌ مِنَ النَّاسِ أَرْوَحُ وَ أَقَلُّ هَمّاً مِمَّنْ عَلَیْهِ الدَّیْنُ وَ إِنْ أَحْسَنَ الْقَضَاءَ وَ کَذَلِکَ مَنْ لَمْ یَعْمَلِ الْخَطِیئَةَ أَرْوَحُ وَ أَقَلُّ هَمّاً مِمَّنْ عَمِلَ الْخَطِیئَةَ وَ إِنْ أَخْلَصَ التَّوْبَةَ وَ أَنَابَ وَ إِنَّ صِغَارَ الذُّنُوبِ وَ مُحَقَّرَاتِهَا مِنْ مَکَایِدِ إِبْلِیسَ یُحَقِّرُهَا لَکُمْ وَ یُصَغِّرُهَا

ص: 145


1- بفتح الشین و سکون الواو: ما یخرج من النبات شبیها بالابر.

فِی أَعْیُنِکُمْ فَتَجْتَمِعُ وَ تَکْثُرُ فَتُحِیطُ بِکُمْ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ إِنَّ النَّاسَ فِی الْحِکْمَةِ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ أَتْقَنَهَا بِقَوْلِهِ وَ صَدَّقَهَا بِفِعْلِهِ وَ رَجُلٌ أَتْقَنَهَا بِقَوْلِهِ وَ ضَیَّعَهَا بِسُوءِ فِعْلِهِ فَشَتَّانَ بَیْنَهُمَا فَطُوبَی (1)لِلْعُلَمَاءِ بِالْفِعْلِ وَ وَیْلٌ (2)لِلْعُلَمَاءِ بِالْقَوْلِ یَا عَبِیدَ السَّوْءِ اتَّخِذُوا مَسَاجِدَ رَبِّکُمْ سُجُوناً لِأَجْسَادِکُمْ وَ جِبَاهِکُمْ وَ اجْعَلُوا قُلُوبَکُمْ بُیُوتاً لِلتَّقْوَی وَ لَا تَجْعَلُوا قُلُوبَکُمْ مَأْوًی لِلشَّهَوَاتِ إِنَّ أَجْزَعَکُمْ عِنْدَ الْبَلَاءِ لَأَشَدُّکُمْ حُبّاً لِلدُّنْیَا وَ إِنَّ أَصْبَرَکُمْ عَلَی الْبَلَاءِ لَأَزْهَدُکُمْ فِی الدُّنْیَا یَا عَبِیدَ السَّوْءِ لَا تَکُونُوا شَبِیهاً بِالْحِدَاءِ الْخَاطِفَةِ وَ لَا بِالثَّعَالِبِ الْخَادِعَةِ وَ لَا بِالذِّئَابِ الْغَادِرَةِ وَ لَا بِالْأُسُدِ الْعَاتِیَةِ کَمَا تَفْعَلُ بالفراس [بِالْفَرَائِسِ کَذَلِکَ تَفْعَلُونَ بِالنَّاسِ فَرِیقاً تَخْطَفُونَ وَ فَرِیقاً تَخْدَعُونَ وَ فَرِیقاً تَقْدِرُونَ بِهِمْ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ لَا یُغْنِی عَنِ الْجَسَدِ أَنْ یَکُونَ ظَاهِرُهُ صَحِیحاً وَ بَاطِنُهُ فَاسِداً کَذَلِکَ لَا تُغْنِی أَجْسَادُکُمْ الَّتِی قَدْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ قَدْ فَسَدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ مَا یُغْنِی عَنْکُمْ أَنْ تُنَقُّوا جُلُودَکُمْ وَ قُلُوبُکُمْ دَنِسَةٌ لَا تَکُونُوا کَالْمُنْخُلِ یُخْرِجُ مِنْهُ الدَّقِیقَ الطَّیِّبَ وَ یُمْسِکُ النُّخَالَةَ کَذَلِکَ أَنْتُمْ تُخْرِجُونَ الْحِکْمَةَ مِنْ أَفْوَاهِکُمْ وَ یَبْقَی الْغِلُّ (3)فِی صُدُورِکُمْ یَا عَبِیدَ الدُّنْیَا إِنَّمَا مَثَلُکُمْ مَثَلُ السِّرَاجِ یُضِی ءُ لِلنَّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَهُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ زَاحِمُوا الْعُلَمَاءَ فِی مَجَالِسِهِمْ وَ لَوْ جُثُوّاً عَلَی الرُّکَبِ فَإِنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْقُلُوبَ الْمَیْتَةَ بِنُورِ الْحِکْمَةِ کَمَا یُحْیِی الْأَرْضَ الْمَیْتَةَ بِوَابِلِ الْمَطَرِ.

**[ترجمه]راستی مسیح علیه السّلام به حواریین گفت: ای بنده های بد! از درازی خرما به هراس افتید و نگاه به خارها و رنج بالا رفتن آن کنید و میوه خوب و راحتی هایش را فراموش کنید. همچنین نگاه به رنج کار آخرت دارید و موعدش را دراز شمارید و نعمت و شکوفه و ثمرش را که بدان خواهید رسید، به دست فراموشی بسپارید. ای بنده های بد! گندم را پاک کنید و پاکیزه اش کنید و خوب آردش کنید تا مزه اش را بفهمید و برای خوردن گوارا شود، همچنین ایمان را پاک کنید و کامل سازید تا شیرینی آن را دریابید و از عاقبتش سود برید. من به درستی برای شماها می گویم، اگر چراغی یابید که با روغن قطران در شب تار می سوزد، از نورش استفاده کنید و بوی گندش مانع شما نشود. همچنین شما را شاید که حکمت را در نزد هر که یافتید بگیرید، و بی رغبتی وی در آن مانع شما نباشد. ای بنده های دنیا! به درستی برای شما می گویم که به شرف آخرت نرسید مگر به ترک آنچه که دوست دارید. پس منتظر توبه فردا نمانید، زیرا تا فردا شب و روزی مانده و در آنها قضای خدا شدنی است. به حق به شما می گویم که هر که وامی از مردم به گردن ندارد، آسوده تر و بی غم تر از کسی است که وامی به گردن دارد، اگرچه به نیکی آن را بپردازد. همچنین هر که گناهی ندارد آسوده تر و بی غم تر از کسی است که گناه کند اگرچه به پاکی توبه کند و برگردد. و راستی گناهان خرد و کوچک دام های شیطانند که آنها را در پیش شما حقیر و خرد جلوه دهد

ص: 145

و گرد آیند و فراوان شوند و شما را در میان گیرند. به درستی به شما می گویم که درباره حکمت (دانش) دو کس واردند؛ یکی آن را خوب می فهمد و می گوید و بدان عمل می کند، و یکی خوب می گوید و بدان عمل نمی کند. میان این دو چقدر فاصله است! خوشا به دانایان با عمل! پس وای بر دانایان به زبان! ای بنده های بد! مساجد پروردگار خود را زندان تن و پیشانی خود سازید و دل های خود را خانه پرهیزکاری نمایید. دل های خود را جایگاه شهوات نکنید، آن کس از شمایان که هنگام بلا بیشتر بی تابی می کند، دنیا دوست تر است، و شکیباترین شما در دنیا زاهدتر است. ای بنده های بد! چون بازهای رباینده و روباه های فریبنده و گرگ های مکار و شیران درنده نباشید که با شکار خود همان کنند که شماها با مردم کنید. یک دسته را بربایید و یک دسته را بفریبید و یک دسته را مکر کنید. به حق به شما می گویم که برای تن، همین بس نیست که برونش سالم باشد ولی درونش فاسد. همچنین تن های شما که خوشایندتان هستند، دل های فاسدی به درون دارند. شما را چه سود که ظاهر خود را پاک کنید و دلتان چرکین باشد؟ به مانند غربال نباشید که آرد خوب را بیرون می دهید و نخاله را نگه می دارید. همچنین شماها با زبان خود حکمت را پراکنده کنید و دغلی در سینه تان بماند. ای دنیا پرست ها! مَثل شما مثل چراغ است که برای مردم می تابد و خود را می گذارد. ای بنی اسرائیل! با دانشمندان همنشین شوید، اگرچه بر سر زانو بروید، زیرا خدا دل های مرده را به نور حکمت زنده کند، چونان که زمین را به باران تند.

**[ترجمه]

بیان

عبید السوء بالفتح و قد یضم السین و منهم من منع الضم و هو من قبیل إضافة الموصوف إلی الصفة کقولهم حاتم الجود و مئونة مراقیها أی شدة الارتقاء علیها و مرافقتها من الرفق بمعنی اللطف و النفع و لعله کان مرافقها علی صیغة الجمع و الضمیر راجع إلی الثمر أو النخلة قوله ما تفضون إلیه من قولهم أفضی إلیه أی وصل و نورها بضم النون و فتحها و القمح بالفتح البر و یهنئکم مهموزا بفتح

ص: 146


1- الطوبی: الغبطة و السعادة، الخیر و الخیرة، هی فعلی من الطیب قلبوا الیاء واوا للضمة قبلها، یقال: طوبی لک و طوباک بالإضافة.
2- الویل: حلول الشر، الهلاک. و یدعی به لمن وقع فی هلکة یستحقها.
3- الغل بکسر الغین: الحقد و الغش.

النون و کسرها أی لا یعقب أکله مضرة و غب کل شی ء بالکسر عاقبته و القطران بفتح القاف و کسرها و سکون الطاء و بفتح القاف و کسر الطاء دهن منتن یستجلب من شجر الأبهل فیهنأ (1)به الإبل الجربی (2)و یسرع فیه إشعال النار و سوء رغبته فیها أی ترک عمله بتلک الحکمة و الإنظار التأخیر و لعل تعدیته بالباء بتضمین أو بتقدیر و یحتمل الزیادة و قوله یغدو أی ینزل أول النهار و یروح أی ینزل آخر النهار و قوله أروح أی أکثر راحة قوله و محقرتها بفتح المیم و القاف و الراء و سکون الحاء مصدر بمعنی الحقارة و الذلة أو علی وزن اسم المفعول من باب التفعیل کما ورد إیاکم و محقرات الذنوب و یحقرها من باب التفعیل أو کیضرب و الحداء بکسر الحاء ممدودا جمع الحدأة کعنبة نوع من الغراب (3)یخطف الأشیاء و الأسد بضم الهمزة و سکون السین جمع أسد و العاتیة أی الظالمة الطاغیة المتکبرة کما تفعل أی الأسد أو جمیع ما تقدم فالفراس علی التغلیب و قوله فریقا تخطفون إلی آخر ما ذکر علی سبیل اللف و النشر و لما ذکر الافتراس أولا لم یذکر آخرا لا یغنی عن الجسد أی لا ینفعه و لا یدفع عنه سوءا و المنخل بضم المیم و الخاء و قد تفتح خاؤه ما ینخل به و یقال زاحمهم أی ضایقهم و دخل فی زحامهم قال الفیروزآبادی جثی کدعا و رمی جثوا و جثیا بضمهما جلس علی رکبتیه و جاثیت رکبتی إلی رکبته و قال الوابل المطر الشدید الضخم القطر.

**[ترجمه]«عبید السوء» اضافه موصوف به صفت است، مانند این قول عرب ها «حاتم الجود»، و به فتح سین خوانده شده و گاهی به ضم سین و بعضی از اهل لغت قرائت به ضم را منع کرده اند. «مونه مراقیها» به معنای بسیار بالا رفتن روی درخت خرما است. «مرافقتها» از ماده «رفق» به معنای لطف و منفعت است و احتمال دارد «مرافقها» به صیغه جمع باشد و ضمیر به ثمر یا نخله برمی گردد. «ماتفضون الیه» به معنای رسیدن است و این قول عرب ها «افضی الیه»، به معنای وصل الیه است.

«نورها» به ضمه نون و فتح آن خوانده شده است. «قمح» به فتح به معنای گندم است. «یهنوکم» به فتح

ص: 146

نون و کسر آن به دو وجه خوانده می شود و به معنای خوردن است که به دنبال آن ضرری نباشد. «غب کل شی» به کسره غین، به معنای عاقبت هر چیز است. «قطران» به فتح و کسر قاف و سکون طاء به معنای روغن بدبویی است که محصول درخت «أبهل» می باشد که به واسطه آن شتران مبتلا به مرض جرب را روغن مالی می کنند و در تماس با آتش زود شعله ور می شود.

«سوء رغبه فیها» به معنای ترک نمودن عمل به آن حکمت است. «انظار» به معنای تاخیر است و شاید مستعدی شدن آن به باء، از باب تضمین یا تقدیری است و احتمال دارد که باء زائده باشد. «یغدو» یعنی اول صبح فرود می آید و «یروح» یعنی آخر شب به منزل می آید. «اروح» یعنی راحتی بیشتر. «محقرتها» به فتح میم و قاف و راء و سکون حاء، مصدر به معنای حقارت و ذلت است. یا بر وزن اسم مفعول از باب تفصیل است، یعنی «محقرتها» چنان چه در حدیث آمده است «ایاکم و محقرات الذنوب.» و «یحقرها» از باب تفصیل است یا از باب ضرب یضرب. «حداء» به کسر حاء و الف ممدود جمع «حداه» بر وزن عنبه، نوعی کلاغ است که اشیاء را پنهان می کند.

«اسد» به ضم همزه و سکون سین جمع اسد است. «العاتیه» به معنای ظالم طغیانگر و متکبر است. «کما تفعل» یعنی همان کار که شیر یا تمام حیوانات گذشته با اسب ها می کنند. همچنین با شما انسان ها هم همان معامله را می کند. «فراس» از باب غلبه بر «فرس» اطلاق می شود. «فریقاً تخطفون» تا آخر، بر سبیل لف و نشر ذکر شده است. چون «افتراس» را اول ذکر کرده است در آخر ذکر نکرده است. «لا یغنی عن الجسد» یعنی به او منفعت نمی رسد و بدی را از او دفع نمی کند.

«منخل» به ضم میم و خاء که گاهی خاء آن فتح داده می شود، به معنای چیزی است که نخاله توسط آن به دست می آید. «زاحمهم» یعنی جای آنها را تنگ کرد و در جای تنگی آن داخل شد. فیروز آبادی گفته است: «جثی» بر وزن دعا و رمی است. «جثوا و جثیا» هر دو مفهوم یعنی یعنی روی زانوهای وی نشست. «ابل» باران دانه درشت را گویند.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَکْتُوبٌ فِی الْإِنْجِیلِ طُوبَی لِلْمُتَرَاحِمِینَ أُولَئِکَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ طُوبَی لِلْمُصْلِحِینَ بَیْنَ النَّاسِ أُولَئِکَ هُمُ الْمُقَرَّبُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ طُوبَی لِلْمُطَهَّرَةِ قُلُوبُهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ طُوبَی لِلْمُتَوَاضِعِینَ فِی الدُّنْیَا أُولَئِکَ یَرْتَقُونَ مَنَابِرَ الْمُلْکِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.

**[ترجمه]در انجیل نوشته است: خوشا بر کسانی که به هم مهر ورزند؛ آنانند که روز قیامت مهر بینند. خوشا به اصلاح کنندگان میان مردم؛ آنانند که در قیامت مقربند. خوشا به حال آنها که دلشان را پاک کنند؛ آنانند پرهیزکاران روز قیامت. خوشا بر متواضعان در دنیا؛ آنان که روز قیامت به کرسی های شاهی برآیند.

**[ترجمه]

بیان

تخصیص کونهم من المتقین بیوم القیامة لأن فی ذلک الیوم یتبین المتقون

ص: 147


1- هنأ الإبل: طلاها بالهناء و هو القطران.
2- الجرب: داء یحدث فی الجلد بثورا صغارا لها حکة شدیدة.
3- فیه خطاء بل هو من الجوارح من نوع البازی دون الغراب.

واقعا و یمتازون عن المجرمین و یحشرون إلی الرحمن وفدا و أما فی الدنیا فکثیرا ما یشبه غیرهم بهم.

**[ترجمه]اینکه پرهیزکاری ویژه پاکدلان است، به این جهت است که روز قیامت پرهیزگاران

ص: 147

واقعی از مجرمان جدا و گروه گروه در پیشگاه خداوند حضور می یابند، ولی در دنیا بیشتر اوقات غیر پرهیزکاران به پرهیزکاران شبیه می شود.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُکْمٌ عَظِیمٌ فَعَلَیْکُمْ بِالصَّمْتِ فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْرٍ وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ فَحَصِّنُوا بَابَ الْحِلْمِ فَإِنَّ بَابَهُ الصَّبْرُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ الضَّحَّاکَ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَ الْمَشَّاءَ إِلَی غَیْرِ أَرَبٍ وَ یَجِبُ عَلَی الْوَالِی أَنْ یَکُونَ کَالرَّاعِی لَا یَغْفُلُ عَنْ رَعِیَّتِهِ وَ لَا یَتَکَبَّرُ عَلَیْهِمْ فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْکَلِمَةَ مِنَ الْحِکْمَةِ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَعَلَیْکُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أَنْ یُرْفَعَ وَ رَفْعُهُ غَیْبَةُ عَالِمِکُمْ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ.

**[ترجمه]کم گویی حکمت بزرگی است. بر شما باد به خموشی که شیوه خوب و سبکباری و تخفیف گناه است. باب بردباری را محکم کنید که بابش صبر است. و راستی خدا عزوجل آن را که بی جا زیاد می خندد و بی مقصد راه می رود، دشمن می دارد. باید که بر فرمانروا چوپانی باشد و از رعیت خود غفلت نورزد و بر آنها بزرگی نفروشد. از خدا در نهان خود شرم دارید، چنان چه از مردم در آشکار. و بدانید که سخن، حکمت گمشده مؤمن است. دانش را باید پیش از آنکه از میان برود به دست آرید و از میان رفتنش، نهان شدن دانشمند است که میان شماها است.

**[ترجمه]

بیان

الحکم بالضم الحکمة و الدعة بفتح الدال السکون و الراحة و الإرب بالکسر و بالتحریک الحاجة و قال فی النهایة

و فی الحدیث الکلمة الحکمة ضالة المؤمن.

و فی روایة ضالة کل حکیم.

أی لا یزال یطلبها کما یتطلب الرجل ضالته انتهی و قیل المراد أن المؤمن یأخذ الحکمة من کل من وجدها عنده و إن کان کافرا أو فاسقا کما أن صاحب الضالة یأخذها حیث وجدها و یؤیده ما مر و قیل المراد أن من کان عنده حکمة لا یفهمها و لا یستحقها یجب أن یطلب من یأخذها بحقها کما یجب تعریف الضالة و إذا وجد من یستحقها وجب أن لا یبخل فی البذل کالضالة.

و قال فی النهایة فی الحدیث فأقاموا بین ظهرانیهم و بین أظهرهم قد تکررت هذه اللفظة فی الحدیث و المراد بها أنهم أقاموا بینهم علی سبیل الاستظهار و الاستناد إلیهم و زیدت فیه ألف و نون مفتوحة تأکیدا و معناه أن ظهرا منهم قدامه و ظهرا وراءه فهو مکنوف من جانبیه و من جوانبه إذا قیل بین أظهرهم ثم کثر حتی استعمل فی الإقامة بین القوم مطلقا.

**[ترجمه]«الحُکم» به معنای حکمت است. «الدَعة» به معنای راحت و «الإرب» به معنای حاجت است، در کتاب نهایه گفته: در حدیث است که کلمه حکمت، گمشده مؤمن است. و در حدیث دیگر آمده که گمشده هر حکیم است، - . نهایه 3 : 98 - یعنی مانند کسی که دنبال گمشده خود است، همیشه در طلب حکمت است. بعضی گفته اند که مراد این است که مؤمن، حکمت را نزد هر کسی - گرچه کافر یا فاسق - بیابد آن را می گیرد، همان گونه که صاحب مال گمشده، مالش را هر جا بیابد می گیرد. آنچه که در کتاب نهایه آمده این حدیث را تأیید می کند. بعضی گفته اند مراد حدیث این است کسی که در نزدش حکمت است و آن را نمی فهمد و مستحقش نیست، واجب است کسی آن را بگیرد که استحقاقش را دارد. همان گونه که شناسایی پیدا شده واجب است. وقتی که کسی مستحق آن بود، واجب است که در بخشش کردن آن بخل نورزد، مانند گمشده. در کتاب نهایه گفته: در حدیث آمده: «بین ظهرانیهم و بین أظهرهم» و این لفظ در حدیث زیاد تکرار شده است، و مراد این است که آنها از راه آشکار شدن و استناد به آنها به پا می دارند. الف و نون مفتوحه زائده است و به خاطر تأکید آمده. معنایش این است که آنها از پیش یا پسشان پوشیده شده اند. اگر بین «اظهرهم» گفته شود، معنایش این می شود که از چهار طرف پوشیده شده است. سپس به جهت کثرت استعمال در به پا داشتن بین قوم استعمال می شود. - . نهایه 3 : 169 - ]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

تَعَلَّمْ مِنَ الْعِلْمِ مَا جَهِلْتَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ مِمَّا عَلِمْتَ وَ عَظِّمِ الْعَالِمَ لِعِلْمِهِ وَ دَعْ مُنَازَعَتَهُ وَ صَغِّرِ الْجَاهِلَ لِجَهْلِهِ وَ لَا تَطْرُدْهُ وَ لَکِنْ قَرِّبْهُ وَ عَلِّمْهُ.

**[ترجمه]آنچه را که نمی دانی بیاموز، و آنچه را که آموختی به نادان یاد بده. دانا را برای علمش تعظیم کن و از ستیزه اش دست بدار، و نادان را برای جهلش زبون شمار و او را مران، بلکه به خود نزدیک کن و به او بیاموز.

**[ترجمه]

بیان

الطرد الإبعاد.

**[ترجمه]«طرد» به معنای دور کردن است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ کُلَّ نِعْمَةٍ عَجَزْتَ عَنْ شُکْرِهَا بِمَنْزِلَةِ سَیِّئَةٍ تُؤَاخَذُ بِهَا وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ

ص: 148

صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً کَسَرَتْ قُلُوبَهُمْ خَشْیَتُهُ وَ أَسْکَتَتْهُمْ عَنِ النُّطْقِ وَ إِنَّهُمْ لَفُصَحَاءُ عُقَلَاءُ یَسْتَبِقُونَ إِلَی اللَّهِ بِالْأَعْمَالِ الزَّکِیَّةِ لَا یَسْتَکْثِرُونَ لَهُ الْکَثِیرَ وَ لَا یَرْضَوْنَ لَهُ مِنْ أَنْفُسِهِمْ بِالْقَلِیلِ یَرَوْنَ فِی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ أَشْرَارٌ وَ إِنَّهُمْ لَأَکْیَاسٌ (1)وَ أَبْرَارٌ.

**[ترجمه]راستی هر نعمتی که از شکرش درماندی، چون گناهی است که مسؤول آنی. و امیرالمؤمنین

ص: 148

علیه السّلام فرمود: خدا را بنده هایی است که از ترسش چنان دل شکسته اند که دم فرو بسته اند، با اینکه شیوا و خردمندند؛ با کردارهای پاک به درگاه خدا پیش می روند؛ بیش را در برابرش نشمارند، به کم خود خشنود نباشند و خود را بد شمارند، با اینکه زیرک و نیکوکارند.

**[ترجمه]

بیان

لعل المراد بالعجز الترک و تعجیز النفس و الکسل لا عدم القدرة أی إن الله یؤاخذ بترک شکر النعمة کما یؤاخذ بفعل السیئة و لو فی الدنیا بزوال النعمة و الاستباق المسابقة فی الرهان أی یسبق بعضهم بعضا فی التقرب إلی الله بالأعمال الطاهرة من آفاتها أو النامیة و الکیاسة العقل و الفطنة.

**[ترجمه]شاید مراد از «عجز»، ترک عمل و تنبلی و کسالت باشد، نه به معنای نداشتن توانایی. یعنی خداوند همان گونه که به جهت کار بد عقاب می کند، در مورد ترک شکر نعمت نیز چنین می کند. هر چند که این عقاب در دنیا، به صورت

زوال نعمت باشد. «استباق» همان مسابقه و شرط بندی است و مراد این است که بندگان بعضی بر بعضی به وسیله اعمالِ رشد دهنده و پاکیزه از آفات، در تقرب به خدا سبقت می گیرند. «کیاسة» همان عقل و زیرکی است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

الْحَیَاءُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْإِیمَانُ فِی الْجَنَّةِ وَ الْبَذَاءُ مِنَ الْجَفَاءِ وَ الْجَفَاءُ فِی النَّارِ.

**[ترجمه]حیا از ایمان است و ایمان در بهشت است، و بی شرمی از جفا است و جفاکاری در دوزخ است.

**[ترجمه]

بیان

البذاء بفتح الباء ممدودا الفحش و کل کلام قبیح و الجفاء ممدودا خلاف البر و الصلة و قد یطلق علی البعد عن الآداب و قال المطرزی الجفاء الغلظ فی العشرة و الخرق فی المعاملة و ترک الرفق.

**[ترجمه]«البذاء» به فتح باء است و با مد خوانده می شود و به معنای فحش و هر سخن قبیح است. «الجفاء» به مد خوانده می شود و بدکاری و قطع صله رحم است و گاهی بر دوری از آداب اطلاق می شود. مطرزی گوید: «جفا» خشونت در معاشرت و دروغگویی در معامله و رها کردن نرمی است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

الْمُتَکَلِّمُونَ ثَلَاثَةٌ فَرَابِحٌ وَ سَالِمٌ وَ شَاجِبٌ فَأَمَّا الرَّابِحُ فَالذَّاکِرُ لِلَّهِ وَ أَمَّا السَّالِمُ فَالسَّاکِتُ وَ أَمَّا الشَّاجِبُ فَالَّذِی یَخُوضُ فِی الْبَاطِلِ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَی کُلِّ فَاحِشٍ بَذِیٍّ قَلِیلِ الْحَیَاءِ لَا یُبَالِی مَا قَالَ وَ لَا مَا قِیلَ فِیهِ وَ کَانَ أَبُو ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَقُولُ یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ إِنَّ هَذَا اللِّسَانَ مِفْتَاحُ خَیْرٍ وَ مِفْتَاحُ شَرٍّ فَاخْتِمْ عَلَی فِیکَ کَمَا تَخْتِمُ عَلَی ذَهَبِکَ وَ وَرِقِکَ (2).

**[ترجمه]سخنگویان سه دسته اند: سود برنده، سالم و جنجالی. سود برنده ذکرگوی خدا است؛ سالم خموش؛ و جنجالی بیهوده گو. راستی خدا بهشت را بر هر هرزه گوی پرروی بی حیای لاابالی بدان چه گوید و به او گویند حرام کرده. ابوذر می فرمود: ای دانشجو! این زبان کلید خوبی و کلید بدی است. بر دهانت مهر بنِه، همچنان که بر طلا و نقره ات مهر می نهی.

**[ترجمه]

بیان

المراد بالمتکلمین القادرون علی التکلم أو المتکلمون و المجالسون معهم تغلیبا و الحاصل أن الناس فی أمر الکلام علی ثلاثة أصناف و الشجب الهلاک و الحزن و العیب قال الجزری

فی حدیث الحسن المجالس ثلاثة فسالم و غانم و شاجب.

أی هالک یقال شجب یشجب فهو شاجب و شجب یشجب فهو شجب أی إما سالم من الإثم أو غانم للأجر و إما هالک آثم.

ص: 149


1- جمع الکیس: الظریف، الفطن، الحسن الفهم و الأدب.
2- بالواو المثلثة و سکون الراء و بفتح الواو مع کسر الراء: الدراهم المضروبة.

**[ترجمه]مراد از «متکلمین» آنانی هستند که قادر به سخن گفتن هستند، یا سخنگویان و همنشینانشان در مجلس که از باب مبالغه اطلاق شده است. حاصل مطلب این است که مردم در امر سخن گفتن به سه گونه اند. «شجب» به معنای هلاکت و حزن و عیب است.

جزری گوید: در حدیث حسن آمده است که مجلس ها سه گونه است: سالم، فایده بخش، هلاک کنننده. یعنی یا سالم از گناه است، یا به خاطر اجر و ثواب بردن فایده بخش است، یا هلاک کننده و گناه آور.]

ص: 149

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذَا وَجْهَیْنِ وَ ذَا لِسَانَیْنِ یُطْرِی أَخَاهُ إِذَا شَاهَدَهُ وَ یَأْکُلُهُ (1)إِذَا غَابَ عَنْهُ إِنْ أُعْطِیَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ وَ إِنَّ أَسْرَعَ الْخَیْرِ ثَوَاباً الْبِرُّ وَ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْیُ وَ إِنَّ شَرَّ عِبَادِ اللَّهِ مَنْ تُکْرَهُ مُجَالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ وَ هَلْ یَکُبُّ النَّاسَ عَلَی مَنَاخِرِهِمْ فِی النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ وَ مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْکُ مَا لَا یَعْنِیهِ.

**[ترجمه]چه بد بنده ای است بنده دو زبان و دورو که برادر را در پیش او بستاید و در پشت سرش بخورد؛ اگرش بدهند حسد برد و اگرش گرفتار شود، او را وانهد. زود رس ترین ثواب خیر، ثواب نیکوکاری است؛ زود رس ترین کیفرها، کیفر بغی و تجاوز است. بدترین بنده های خدا کسی است که به خاطر بدزبانی اش، همنشینی او را ناخوش داری. و آیا چیزی جز آنچه که با زبان شان درو می کنند مردم را در دوزخ سرنگون می کند؟ از حسنِ اسلامِ شخص، ترک سخن بیهوده است.

**[ترجمه]

بیان

الإطراء مجاوزة الحد فی المدح و الکذب فیه و خذله أی ترک نصرته و البغی التعدی و الاستطالة و الظلم و کل مجاوزة عن الحد و قوله من تکره إما بفتح التاء للخطاب أو بالضم علی البناء للمفعول و قال الفیروزآبادی کبه قلبه و صرعه کأکبه و قال الجوهری کبه لوجهه أی صرعه فأکب هو علی وجهه و هذا من النوادر و قال الجزری

و فی الحدیث و هل یکب الناس علی مناخرهم فی النار إلا حصائد ألسنتهم.

أی ما یقطعونه من الکلام الذی لا خیر فیه واحدتها حصیدة تشبیها بما یحصد من الزرع و تشبیها للسان و ما یقطعه من القول بحد المنجل (2)الذی یحصد به و قال یقال هذا أمر لا یعنینی أی لا یشغلنی و لا یهمنی و منه الحدیث من حسن إسلام المرء ترکه ما لا یعنیه أی لا یهمه.

**[ترجمه]«اطراء» از حد گذراندن در مدح و دروغگویی بر شخص است. «خذله» یعنی نصرت و یاری او را ترک کرده است. «بغی» تجاوز و دست درازی و ظلم و هر چیزی را گویند که از حدش تجاوز شود.

«من نکره» یا به فتح تاء خوانده می شود که فعل مخاطب است یا به ضم تاء که فعل مجهول است. فیروز آبادی گوید: «کبه لوجهه» یعنی او را به فریاد آورد و به صورت انداخت و این از نوادر است. جزری گوید: در حدیث آمده است: آیا مردم را جز به رو به آتش جهنم می اندازند؟ یعنی سخنان بی فایده ایشان. «حصائد» جمع «حصیده» است که به محصول درو شده تشبیه شده است و زبان به داس و آلت چیدن محصول تشبیه شده است.

ابن جزری گفته است: گفته می شود این کار مرا مشغول نمی کند و برایم مهم نیست و از این جمله است این حدیث: «از خوب بودن مسلمانی هر کس، دوری او از سخن یاوه و گزاف، یعنی سخن بیهوده و بی فایده است.»]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

لَا یَکُونُ الرَّجُلُ مُؤْمِناً حَتَّی یَکُونَ خَائِفاً رَاجِیاً وَ لَا یَکُونُ خَائِفاً رَاجِیاً حَتَّی یَکُونَ عَامِلًا لِمَا یَخَافُ وَ یَرْجُو

**[ترجمه]مرد مؤمن نیست مگر هم بیمناک و هم امیدوار باشد. و بیمناک و امیدوار نیست مگر برای آنچه که از آن ترسد و امید دارد عمل نماید.

**[ترجمه]

قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ قُدْرَتِی وَ بَهَائِی وَ عُلُوِّی فِی مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَی هَوَاهُ إِلَّا جَعَلْتُ الْغِنَی فِی نَفْسِهِ وَ هَمَّهُ فِی آخِرَتِهِ وَ کَفَفْتُ عَلَیْهِ ضَیْعَتَهُ وَ ضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ.

**[ترجمه]خدا عزوجل فرماید: به عزت و جلال و عظمت و قدرت و بها و علو مقامم سوگند هیچ بنده ای خواستم را بر خواستش مقدم ندارد، جز آنکه به خودش بی نیازش سازم، متوجه آخرتش گردانم، کار و صنعتش را کفایت کنم، آسمان ها و زمین را ضامن روزی اش سازم و خود در پشت سر تجارت (منفعت) هر تاجری برای او باشم.

**[ترجمه]

بیان

قوله تعالی فی مکانی أی فی منزلتی و درجة رفعتی قوله و کففت علیه ضیعته یقال کففته عنه أی صرفته و دفعته و الضیعة الضیاع و الفساد و ما هو فی

ص: 150


1- أی یغتابه و یذکره بما فیه من السوء.
2- بکسر المیم و سکون النون و فتح الجیم: آلة من حدید عکفاء یقضب بها الزرع و نحوه.

معرض الضیاع من الأهل و المال و غیرهما و قال فی النهایة و ضیعة الرجل ما یکون منه معاشه کالصنعة و التجارة و الزراعة و غیرها و منه الحدیث أفشی الله ضیعته أی أکثر علیه معاشه انتهی فیحتمل أن یکون المراد صرفت عنه ضیاعه و هلاکه بتضمین معنی الإشفاق أو یکون علی بمعنی عن أو صرفت عنه کسبه بأن لا یحتاج إلیه أو جمعت علیه معیشته أو ما کان منه فی معرض الضیاع کما قال فی النهایة لا یکفها أی لا یجمعها و لا یضمها و منه الحدیث المؤمن أخ المؤمن یکف علیه ضیعته أی یجمع علیه معیشته و یضمها إلیه و هذا المعنی أظهر لکن ما وجدت الکف بهذا المعنی إلا فی کلامه (1)و قوله تعالی و کنت له من وراء تجارة کل تاجر یحتمل وجوها الأول أن یکون المراد کنت له عقب تجارة التجار لأسوقها إلیه الثانی أن یکون المراد أنی أکفی مهماته سوی ما أسوق إلیه من تجارة التاجرین الثالث أن یکون معناه أناله عوضا عما فاته من منافع تجارة التاجرین و لعل الأول أظهر.

**[ترجمه]«فی مکانی» یعنی بلندی در منزلت و درجه. «کففت علیه ضیعته» یعنی از دفع کردم و برگرداندم. «ضیعه» به معنای ضایع شدن و فاسد شدن است و آنچه

ص: 150

از مال و اموال که در معرض فاسد شدن قرار دارد. در کتاب نهایه گفته است: «ضیعه الرجل» چیزی است که زندگی انسان با آن تأمین می شود، مانند ضاعت و تجارت و زراعت و غیره و حدیث «افشی الله ضیعته» همین معنا را می دهد، یعنی خداوند معاش زندگی او را زیاد می کند. و احتمال دارد مراد این باشد که خداوند می فرماید: «من او را از ضایع شدن و از بین رفتن حفظ کردم» که در این صورت معنای مهربانی و دلسوزی را در دارد. یا اینکه «علی» به معنای «عن» است یا به معنای این است که کسب و کار او را تغییر دادم تا محتاج به آن نباشد. یا اینکه معیشت و زندگانی او را مهیا ساختم. یا آنچه را که در معرض تلف شدن بود، برایش جمع آوری کردم.

چنان چه در کتاب نهایه گفته است: «لایکفها» به معنای «لایجمعها» و «لایضمها» آمده است، یعنی آن چیز را جمع نکردم. و حدیث «المومن اخ المومن یکف علیه ضیعته» همین معنا را می دهد. یعنی معیشت و زندگانی برادرش را برایش جمع می کند و برایش فراهم می سازد. این معنا بهتر است، ولی من «الکف» را به این معنا، جز در کلام ابن اثیر جایی دیگر ندیدم.

«و کنت له من وراء تجاره کل تاجر» چند احتمال دارد: 1) پشت صحنه هر تجارت تاجران هستم تا برایش او را فراهم سازم؛ 2) مقصود این است که غیر از آنچه که تجارت تاجران را مهیا می سازم، مهمات و مشکلات او را کفایت می کنم؛ 3) من عوض منفعت های از بین رفته تاجران هستم. که شاید معنای اول بهتر باشد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

الْغَضَبُ مِفْتَاحُ الشَّرِّ وَ أَکْمَلُ الْمُؤْمِنِینَ إِیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ إِنْ خَالَطْتَ النَّاسَ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُخَالِطَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلَّا مَنْ کَانَتْ یَدُکَ عَلَیْهِ الْعُلْیَا فَافْعَلْ.

**[ترجمه]خشم کلید هر بدی است. کامل ترین مؤمنان در ایمان، خوش خوترین آنها است. اگر با مردم در آمیختی، اگر توانی با هر که آمیزی، در احسان و خدمت بالادست او باشی، همان کن.

**[ترجمه]

بیان

الید العلیا المعطیة أو المتعففة.

**[ترجمه]دست بالا یعنی دست بخشنده.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ فَإِنَّ الرِّفْقَ یُمْنٌ وَ الْخُرْقَ شُؤْمٌ (2)إِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبِرَّ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ یَعْمُرُ الدِّیَارَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْقِ.

**[ترجمه]بر تو باد به نرمش، که نرمش میمون است و کج خلقی شوم است. به راستی نرمش و نیکوکاری و خوشخویی، خانه ها را آباد کند و روزی را بیفزایند.

**[ترجمه]

بیان

قال الفیروزآبادی الخرق بالضم و بالتحریک ضد الرفق و أن لا یحسن العمل و التصرف فی الأمور و الحمق.

**[ترجمه]فیروز آبادی گوید: «خرق» ضد نرمی است، و نیز انجام ندادن کار نیکو، تصرف در کارها و حماقت را گویند.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

قَوْلُ اللَّهِ هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ جَرَتْ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْکَافِرِ وَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ مَنْ صُنِعَ إِلَیْهِ مَعْرُوفٌ فَعَلَیْهِ أَنْ یُکَافِئَ بِهِ وَ لَیْسَتِ الْمُکَافَأَةَ أَنْ تَصْنَعَ

ص: 151


1- بل هذا من المعانی التی ضبطها کتب اللغة.
2- الیمن: البرکة. و الشؤم: ضده.

کَمَا صَنَعَ حَتَّی تَرَی فَضْلَکَ فَإِنْ صَنَعْتَ کَمَا صَنَعَ فَلَهُ الْفَضْلُ بِالابْتِدَاءِ

**[ترجمه]گفته خدا است که فرمود: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ» - . رحمن / 60 - {مگر پاداش احسان جز احسان است؟} این در مؤمن و کافر و نیک و بد، همه جاری است. هر که را احسانی کردند، پاداشی بایدش. پاداش این نیست که همان کنی

ص: 151

که او کرده، مگر که فضیلت بنمایی، و اگر همان کنی که او کرده، او فضیلت کرده، و آغاز کردن احسان به جا است.

**[ترجمه]

إِنَّ مَثَلَ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّةِ مَسُّهَا لَیِّنٌ وَ فِی جَوْفِهَا السَّمُّ الْقَاتِلُ یَحْذَرُهَا الرِّجَالُ ذَوُو الْعُقُولِ وَ یَهْوِی إِلَیْهَا الصِّبْیَانُ بِأَیْدِیهِمْ

**[ترجمه]راستی مَثَل دنیا مَثَل مار است؛ نیش او نرم است و درونش زهر کشنده. مردان خردمندش برحذرند و کودکانش به دست گیرند.

**[ترجمه]

اصْبِرْ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ وَ اصْبِرْ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ فَإِنَّمَا الدُّنْیَا سَاعَةٌ فَمَا مَضَی مِنْهَا فَلَیْسَ تَجِدُ لَهُ سُرُوراً وَ لَا حُزْناً وَ مَا لَمْ یَأْتِ (1)مِنْهَا فَلَیْسَ تَعْرِفُهُ فَاصْبِرْ عَلَی تِلْکَ السَّاعَةِ الَّتِی أَنْتَ فِیهَا فَکَأَنَّکَ قَدِ اعْتُبِطْتَ.

**[ترجمه]بر طاعت خدا صبر کن؛ از معاصی خدا صبر کن؛ دنیا همان ساعتی است؛ آنچه رفته نه شادی دارد و نه غم؛ آنچه نیامده ندانی که چیست؛ به همان ساعتی که در آنی صبر کن، هم چنان باشد که تو رَشک برده شده ای.

**[ترجمه]

بیان

فی النهایة کل من مات بغیر علة فقد اعتبط و مات فلان عبطة أی شابا صحیحا و فی بعض النسخ بالغین المعجمة أی إن صبرت فعن قریب تصیر مغبوطا فی الآخرة یتمنی الناس منزلتک.

**[ترجمه]در کتاب نهایه ابن اثیر آمده است: هرکس بدون علت فوت شود، مرگ «اعتباط» کرده است. فلانی «عبطهً» مرده است، یعنی در جوانی و در عین صحت و عافیت فوت شده است. در بعضی نسخه ها «اغتبطت» آمده است، یعنی اگر صبر کنی به همین زودی ها مورد غبطه قرار می گیری و در آخرت، مردم منزلت شما را آرزو می کند.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّی یَقْتُلَهُ

**[ترجمه]دنیا چون آب دریا است؛ هر چه تشنه کام بیشتر از آن نوشد، بیشتر تشنه شود تا او را بکشد.

**[ترجمه]

إِیَّاکَ وَ الْکِبْرَ فَإِنَّهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ کِبْرٍ الْکِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ رِدَاءَهُ أَکَبَّهُ اللَّهُ فِی النَّارِ عَلَی وَجْهِهِ.

**[ترجمه]از تکبر بپرهیز که هر کس در دلش به وزن دانه ای از تکبر باشد، به بهشت نرود. کبر شایان خدا است و هر کس با وی در آن ستیزد، او را به صورت در دوزخ سرنگون سازد.

**[ترجمه]

بیان

قَالَ الْجَزَرِیُّ فِی الْحَدِیثِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی الْعَظَمَةُ إِزَارِی وَ الْکِبْرِیَاءُ رِدَائِی.

ضرب الرداء و الإزار مثلا فی انفراده بصفة العظمة و الکبریاء أی لیستا کسائر الصفات التی قد یتصف بها الخلق مجازا کالرحمة و شبههما بالإزار و الرداء لأن المتصف بهما یشملانه کما یشمل الرداء الإنسان و لأنه لا یشرکه فی إزاره و ردائه أحد فکذلک الله لا ینبغی أن یشرکه فیهما أحد.

**[ترجمه]جزری گوید: در حدیث آمده: خدا فرمود: «عظمت ازار من و کبریا ردای من است.» «ازار» و «ردا» را در تنهایی اش به صفت عظمت و کبیرایی مثل زده، یعنی این دو صفت مانند رحمت و باقی صفات نیست که مخلوقات مجازاً به آن متصف شوند. تشبیه به ازار و ردا به خاطر آن است که آن دو از اموال شخصی انسان است و دیگران را در آن اشتراک نیست. پس همچنین برای خدا سزاوار نیست که در این دو صفت کسی شریکش باشد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً اسْتَزَادَ مِنْهُ وَ إِنْ عَمِلَ سَیِّئاً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ مِنْهُ وَ تَابَ إِلَیْهِ

**[ترجمه]از ما نیست کسی که هر روز حساب خود را نکشد، و اگر عمل خوب کرده، بر آن افزاید، و اگر بدکرده، از خدا آمرزش خواهد و به درگاهش توبه کند.

**[ترجمه]

تَمَثَّلَتِ الدُّنْیَا لِلْمَسِیحِ علیه السلام فِی صُورَةِ امْرَأَةٍ زَرْقَاءَ فَقَالَ لَهَا کَمْ تَزَوَّجْتِ فَقَالَتْ کَثِیراً قَالَ فَکُلٌّ طَلَّقَکِ قَالَتْ لَا بَلْ کُلًّا قَتَلْتُ قَالَ الْمَسِیحُ فَوَیْحُ أَزْوَاجِکِ الْبَاقِینَ کَیْفَ لَا یَعْتَبِرُونَ بِالْمَاضِینَ.

ص: 152


1- و فی نسخة: و ما لم یمض.

**[ترجمه]دنیا به صورت زن کبود چشمی برای مسیح علیه السّلام مجسم شد. عیسی علیه السّلام به او گفت: چند تا شوهر کردی؟ گفت: فراوان. فرمود: همه ات طلاق دادند؟ گفت: نه، بلکه همه را کشتم. مسیح فرمود: وای بر شوهران زنده ات که چگونه از گذشته ها عبرت نگرفتند!

ص: 152

**[ترجمه]

بیان

الزرقة فی العین معروفة و قد تطلق علی العمی و یقال زرقت عینه نحوی انقلبت و ظهر بیاضها (1)فعلی الأول لعل المراد بیان شؤمتها فإن العرب تتشأم بزرقة العین أو قبح منظرها و علی الثانی ظاهر و علی الثالث کنایة عن شدة الغضب و الأول أظهر و ویح کلمة ترحم و توجع یقال لمن وقع فی هلکة لا یستحقها و قد یقال بمعنی المدح و التعجب (2)و هی منصوبة علی المصدر و قد ترفع.

**[ترجمه]چشم آبی و کبود معروف است و گاهی به کوری هم اطلاق می شود. «زرقت عینه نحوی» یعنی چشم او را به سوی خودم برگرداندم و سفیدی آن ظاهر شد. بنا بر معنای اول، مقصود شوم بودن آن است، چون عرب ها چشم آبی یا بدهیکلی او را شوم می دانند. بنا بر معنای دوم روشن است. و بنا بر معنای سوم، کنایه از شدت غضب است و معنای اول بهتر است. «ویح» کلمه ای است که در حال ترحم و دردمندی برای کسی به کار می رود که در هلاکتی واقع شود که مستحق آن نباشد. و گاهی به معنای مدح و تعجب می آید. این کلمه منصوب است بنا بر مصدریه و گاهی رفع داده می شود.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِنَّ ضَوْءَ الْجَسَدِ فِی عَیْنِهِ فَإِنْ کَانَ الْبَصَرُ مُضِیئاً اسْتَضَاءَ الْجَسَدُ کُلُّهُ وَ إِنَّ ضَوْءَ الرُّوحِ الْعَقْلُ فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ عَاقِلًا کَانَ عَالِماً بِرَبِّهِ وَ إِذَا کَانَ عَالِماً بِرَبِّهِ أَبْصَرَ دِینَهُ وَ إِنْ کَانَ جَاهِلًا بِرَبِّهِ لَمْ یَقُمْ لَهُ دِینٌ وَ کَمَا لَا یَقُومُ الْجَسَدُ إِلَّا بِالنَّفْسِ الْحَیَّةِ فَکَذَلِکَ لَا یَقُومُ الدِّینُ إِلَّا بِالنِّیَّةِ الصَّادِقَةِ وَ لَا تَثْبُتُ النِّیَّةُ الصَّادِقَةُ إِلَّا بِالْعَقْلِ

**[ترجمه]تابش تن در چشم او است. اگر چشم بینا باشد همه تن تابنده می شود. و تابش جان خرد است، و اگر بنده خردمند باشد، شناسای پروردگارش می شود. و چون به پروردگارش شناسا شد، در دینش بینا می شود. و اگر به پروردگارش نادان باشد، دینش بر جا نمی ماند. و چنان چه تن جز با خون زنده نمی ماند، دین مگر با نیت راست نماند. و نیت راست بر جا نشود، مگر با خرد.

**[ترجمه]

إِنَّ الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا فَکَذَلِکَ الْحِکْمَةُ تَعْمَرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمَرُ فِی قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْلِ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ مَنْ شَمَخَ إِلَی السَّقْفِ بِرَأْسِهِ شَجَّهُ وَ مَنْ خَفَضَ رَأْسَهُ اسْتَظَلَّ تَحْتَهُ وَ أَکَنَّهُ فَکَذَلِکَ مَنْ لَمْ یَتَوَاضَعْ لِلَّهِ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ.

**[ترجمه]زراعت در دشت روید نه در سنگ. همچنین حکمت در دل متواضع آباد گردد، نه در دل متکبر زورگو. زیرا خدا تواضع را ابزار خرد ساخته و تکبر را از ابزار نادانی. آیا ندانی که هر که سر به سقف کوبد سرش را بشکند و هر که سر به زیر دارد، سایه بر او افتد و او را در برگیرد؟ همچنین هر کس که برای خدا تواضع نکند، خدایش پست کند، و هر که برای خدا تواضع کند، او را بالا برد.

**[ترجمه]

بیان

السهل الأرض اللینة التی تقبل الزرع و الصفا جمع صفاة و هی الحجر الصلب الذی لا ینبت و تعمر بفتح التاء و المیم أی تعیش طویلا أو بضم المیم أی تجعل القلب معمورا و بضم التاء و فتح المیم أی تصیر الحکمة فی القلب معمورة و شمخ أی طال و علا و شج رأسه أی کسره و الخفض ضد الرفع و أکنه أی ستره و حفظه عن الحر و البرد.

**[ترجمه]«سهل الارض» زمین نرم است که قابل زراعت باشد، « الصفاء» جمع صفاۀ است و به معنای سنگی سخت است که گیاه در آن نمی روید ، «و تعمر» به فتح تا و میم به معنای زندگی طولانی است و اگر به ضم میم بخوانیم به معنای آن است که قلب را عمارت و بازسازی می کند و اگر به ضم تاء و فتح میم بخوانیم معنایش آن می شود که حکمت در قلب زنده می شود.

و «شمخ» به معنای طولانی و بلند است ، «شج رأسه» به معنای شکستن سر می باشد، «خفض» به معنای افتادگی است. « أکنه» به معنای محفوظ بودن از سرما و گرما است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَا أَقْبَحَ الْفَقْرَ بَعْدَ الْغِنَی (3)وَ أَقْبَحَ الْخَطِیئَةَ بَعْدَ النُّسُکِ وَ أَقْبَحُ مِنْ

ص: 153


1- و قد یطلق علی شدة العداوة. یقال: عدو أزرق: شدید العداوة، و ذلک أن زرقة العیون غالبة فی الروم و الدیلم، و کانت بینهم و بین العرب عداوة شدیدة فسموا کل عدو بذلک.
2- و قیل: إنّها تأتی أیضا بمعنی ویل. تقول: ویح لزید و ویحا لزید و ویحه.
3- المراد بالفقر إمّا الفقر المعنوی، أی ما أقبح للرجل أن تکون له فضائل نفسیة و خلق کریمة، أو عقائد حقة و ملة مرضیة ثمّ یترکها و یستخلف منها. الخصال المذمومة و الأخلاق الرذیلة او العقائد الباطلة فیکون مآل أمره إلی الخسران و مرجعه إلی الفناء، أو المراد منه الفقر المادی أی ما أقبح للرجل أن یکون ذا ثروة و مال، ثمّ یترفها و یسرفها و یصرفها فی ما لا یصلح به دنیاه و لا یثاب به فی عقباه، فیصیر فقیرا و یصبح إلی أقرانه محتاجا.

ذَلِکَ الْعَابِدُ لِلَّهِ ثُمَّ یَتْرُکُ عِبَادَتَهُ.

**[ترجمه]چقدر زشت است بینوایی در پی توانگری و گناه به دنبال عبادت، و زشت تر

ص: 153

از آن پرستنده خدا است که ترک پرستش کند.

**[ترجمه]

بیان

النسک الحج أو مطلق العبادة.

**[ترجمه]«نسک» به معنای حج یا مطلق عبادت است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ إِلَّا لِرَجُلَیْنِ لِمُسْتَمِعٍ وَاعٍ وَ عَالِمٍ نَاطِقٍ.

**[ترجمه]زندگی خوب نیست مگر برای دو مرد: شنوای حفظ کننده و دانشمند گویا.

**[ترجمه]

بیان

العیش الحیاة و وعاه أی حفظه.

**[ترجمه]«عیش» یعنی زندگی و «وعاه» یعنی حفظ آن.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَا قُسِمَ بَیْنَ الْعِبَادِ أَفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ نَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً إِلَّا عَاقِلًا حَتَّی یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ جَهْدِ الْمُجْتَهِدِینَ وَ مَا أَدَّی الْعَبْدُ فَرِیضَةً مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ حَتَّی عَقَلَ عَنْهُ.

**[ترجمه]میان بنده های خدا چیزی بهتر از خرد قسمت نشده. خواب خردمند بهتر است از شب زنده داری نادان. خدا پیمبری را برنیانگیخته تا خردش برتر از کوشش همه کوشایان بوده، و بنده ای فریضه الهی را به درستی انجام نداده مگر آن که در باره آن تعقل کند.

**[ترجمه]

بیان

الاجتهاد بذل الجهد فی الطاعات.

**[ترجمه]«اجتهاد» به معنای کوشش کردن در اطاعت از خداوند است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً (1)فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ یُلْقِی الْحِکْمَةَ وَ الْمُؤْمِنُ قَلِیلُ الْکَلَامِ کَثِیرُ الْعَمَلِ وَ الْمُنَافِقُ کَثِیرُ الْکَلَامِ قَلِیلُ الْعَمَلِ

**[ترجمه]رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چون بنده مؤمنی را خموش دیدید، به او نزدیک شوید که او حکمت القاء کند. مؤمن کم گو و پرکار است و منافق پرگو و کم کار است.

**[ترجمه]

أَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ قُلْ لِعِبَادِی لَا یَجْعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّهُمْ عَنْ ذِکْرِی وَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی وَ مُنَاجَاتِی أُولَئِکَ قُطَّاعُ الطَّرِیقِ مِنْ عِبَادِی إِنَّ أَدْنَی مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ أَنْ أَنْزِعَ حَلَاوَةَ عِبَادَتِی وَ مُنَاجَاتِی مِنْ قُلُوبِهِمْ.

**[ترجمه]خدا به داود علیه السّلام وحی کرد که به بنده هایم بگو عالم فریب خورده به دنیا را میان من و خود واسطه نکنند تا آنان را از یاد من و از راه محبت من و مناجاتم باز دارد. آنان راهزن بنده های منند و کمترین کاری که با آنها بکنم، این است که شیرینی دوستی ام و مناجاتم را از دلشان برگیرم.

**[ترجمه]

بیان

فی غیره من الأخبار قطاع طریق عبادی.

**[ترجمه]در برخی روایات به جای «قطاع الطریق من عبادی»، «قطاع طریق عبادی» آمده است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَنْ تَعَظَّمَ فِی نَفْسِهِ لَعَنَتْهُ مَلَائِکَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِکَةُ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَکَبَّرَ عَلَی إِخْوَانِهِ وَ اسْتَطَالَ عَلَیْهِمْ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ وَ مَنِ ادَّعَی مَا لَیْسَ لَهُ فَهُوَ أَعْنَی لِغَیْرُ.

**[ترجمه]هر که خود را بزرگ داند، فرشته های آسمان و فرشته های زمین لعنتش کنند؛ هر که بر برادرانش تکبر ورزد و گردن فرازی کند، با خدا دوئیت کرده؛ و هر که مقامی را ادعا کند که از آنش نیست، به راه ناصواب رفته است.

**[ترجمه]

بیان

من تعظم أی عد نفسه عظیما قوله أعنی لغیر أی یدخل غیره فی العناء و التعب ممن یشتبه علیه أمره أکثر مما یصیبه من ذلک و یحتمل أن یکون تصحیف أعتی لغیره من العتو و هو الطغیان و التجبر و کان یحتمل المأخوذ منه ذلک أیضا.

**[ترجمه]«من تعظم» کسی که نفس خود را بزرگ بشمارد، «اعنی لغیر» کسی که دیگران را به سختی اندازد، عبارت است از کسانی که اشتباهش بیشتر از درستی های او است. احتمال دارد که در اصل این عبارت تصحیف شده «اعتی» باشد که در این صورت به معنای این است که چنین کسی طغیان و سرکشی و تجبّر دارد. و احتمال دارد معنا چنین باشد اخذ علم از چنین کسی هم به سختی است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

أَوْحَی اللَّهُ إِلَی دَاوُدَ حَذِّرْ وَ أَنْذِرْ أَصْحَابَکَ عَنْ حُبِّ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّ الْمُعَلَّقَةَ قُلُوبُهُمْ بِشَهَوَاتِ الدُّنْیَا قُلُوبُهُمْ مَحْجُوبَةٌ عَنِّی (2)

ص: 154


1- بفتح الصاد و ضم المیم: الکثیر الصمت.
2- أی قلوبهم مستورة عن کشف سبحات وجهی و جلالی و إشراق أنوار عظمتی و عرفان دلائل ألوهیتی و جمالی، و ممنوعة عن حصول العلوم الحقیقیة فیها، لحلول محبة زخارف الدنیا فیها و تعلقها بها.

**[ترجمه]خداوند به داود علیه السّلام وحی کرد که ای داود! بر حذر دار و بیم ده یارانت را از حب شهوات، زیرا آنها که دل به شهوات دنیا بسته اند، دل هایشان از من محجوب است.

ص: 154

**[ترجمه]

إِیَّاکَ وَ الْکِبْرَ عَلَی أَوْلِیَائِی وَ الِاسْتِطَالَةَ بِعِلْمِکَ فَیَمْقُتُکَ اللَّهُ فَلَا تَنْفَعُکَ بَعْدَ مَقْتِهِ (1)دُنْیَاکَ وَ لَا آخِرَتُکَ وَ کُنْ فِی الدُّنْیَا کَسَاکِنِ الدَّارِ لَیْسَتْ لَهُ إِنَّمَا یَنْتَظِرُ الرَّحِیلَ

**[ترجمه]بپرهیز از تکبر بر دوستانم و گردن فرازی به دانشت که خدایت دشمن دارد و پس از دشمنی او، از دنیا و آخرتت سودی نبری. در دنیا مانند ساکن در خانه ای که از آن او نیست و انتظار کوچ دارد زندگی کن.

**[ترجمه]

مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّینِ شَرَفُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مُشَاوَرَةُ الْعَاقِلِ النَّاصِحِ یُمْنٌ وَ بَرَکَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّهِ فَإِذَا أَشَارَ عَلَیْکَ الْعَاقِلُ النَّاصِحُ فَإِیَّاکَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ الْعَطَبَ.

**[ترجمه]همنشینی دینداران شرف دنیا و آخرت است؛ مشورت با خردمند خیرخواه، به یمن و برکت و رشد و توفیق الهی است، و چون خردمند خیرخواه به تو نظری داد، مبادا مخالفت کنی که مخالفتش هلاکت بار است.

**[ترجمه]

بیان

أهل الدین هم العالمون بشرائع الدین العاملون بها و العطب بالتحریک الهلاک.

**[ترجمه]«اهل الدین» کسانی اند که عالم و آگاه به قوانین دین و عامل به آن باشند. «عَطَب» به معنای هلاکت است.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِیَّاکَ وَ مُخَالَطَةَ النَّاسِ وَ الْأُنْسَ بِهِمْ إِلَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عَاقِلًا مَأْمُوناً فَأْنَسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سَائِرِهِمْ کَهَرَبِکَ مِنَ السِّبَاعِ الضَّارِیَةِ وَ یَنْبَغِی لِلْعَاقِلِ إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَنْ یَسْتَحْیِیَ مِنَ اللَّهِ إِذْ تَفَرَّدَ لَهُ بِالنِّعَمِ أَنْ یُشَارِکَ فِی عَمَلِهِ أَحَداً غَیْرَهُ وَ إِذَا حَزَبَکَ (2)أَمْرٌ أَنْ لَا تَدْرِیَ أَیُّهُمَا خَیْرٌ وَ أَصْوَبُ فَانْظُرْ أَیُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَی هَوَاکَ فَخَالِفْهُ فَإِنَّ کَثِیرَ الثَّوَابِ فِی مُخَالَفَةِ هَوَاکَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَغْلِبَ الْحِکْمَةَ وَ تَضَعَهَا فِی الْجَهَالَةِ قَالَ هِشَامٌ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنْ وَجَدْتُ رَجُلًا طَالِباً غَیْرَ أَنَّ عَقْلَهُ لَا یَتَّسِعُ لِضَبْطِ مَا أُلْقِی إِلَیْهِ قَالَ فَتَلَطَّفْ لَهُ فِی النَّصِیحَةِ فَإِنْ ضَاقَ قَلْبُهُ فَلَا تَعْرِضَنَّ نَفْسَکَ لِلْفِتْنَةِ وَ احْذَرْ رَدَّ الْمُتَکَبِّرِینَ فَإِنَّ الْعِلْمَ یَدِلُّ عَلَی أَنْ یُحْمَلَ عَلَی مَنْ لَا یُفِیقُ (3)قُلْتُ فَإِنْ لَمْ أَجِدْ مَنْ یَعْقِلُ السُّؤَالَ عَنْهَا قَالَ فَاغْتَنِمْ جَهْلَهُ عَنِ السُّؤَالِ حَتَّی تَسْلَمَ فِتْنَةَ الْقَوْلِ وَ عَظِیمَ فِتْنَةِ الرَّدِّ وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَرْفَعِ الْمُتَوَاضِعِینَ بِقَدْرِ تَوَاضُعِهِمْ وَ لَکِنْ رَفَعَهُمْ بِقَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ مَجْدِهِ وَ لَمْ یُؤْمِنِ الْخَائِفِینَ بِقَدْرِ خَوْفِهِمْ وَ لَکِنْ آمَنَهُمْ بِقَدْرِ کَرَمِهِ وَ جُودِهِ وَ لَمْ یُفَرِّحِ الْمَحْزُونِینَ بِقَدْرِ حُزْنِهِمْ وَ لَکِنْ

ص: 155


1- المقت بفتح المیم و سکون القاف: شدة البغض.
2- فی التحف المطبوع: و إذا مرّ بک.
3- قوله یدل: یحتمل أن یکون من باب ضرب یضرب أی تغنج و تلوی أن یحمل علی من لم یرجع عن سکره و إغمائه و غفلته، و فی التحف المطبوع «یجلی» بدل «یحمل» أی العلم تغنج و تلوی أن یعرض علی من لا یفیق. و ظنی أن «یحمل او یجلی» یکون مصحف «ینجل» أی العلم یرشد إلی أن ینجل علی من لا یفیق، أو أن فی الجملة تصحیفا و غلطا و الصحیح: فان العلم یدلّ ان یحمل علی من لا یطیق.

فَرَّحَهُمْ بِقَدْرِ رَأْفَتِهِ وَ رَحْمَتِهِ فَمَا ظَنُّکَ بِالرَّءُوفِ الرَّحِیمِ الَّذِی یَتَوَدَّدُ إِلَی مَنْ یُؤْذِیهِ بِأَوْلِیَائِهِ فَکَیْفَ بِمَنْ یُؤْذَی فِیهِ وَ مَا ظَنُّکَ بِالتَّوَّابِ الرَّحِیمِ الَّذِی یَتُوبُ عَلَی مَنْ یُعَادِیهِ فَکَیْفَ بِمَنْ یَتَرَضَّاهُ وَ یَخْتَارُ عَدَاوَةَ الْخَلْقِ فِیهِ.

**[ترجمه]بپرهیز از آمیزش با مردم و انس با آنها، مگر آنکه خردمند و امانتداری را در میان آنها بیابی که با او انس گیری. و از دیگران بگریز، آنچنان که از درنده های شکاری می گریزی. و خردمند را سزد که چون کاری کند، از خدا شرم دارد و چون نعمتی خاص او در رسید، دیگری را با خود در کارش شریک کند. و چون امری برایت پیش آید که ندانی کدام درست است و بهتر است، ببین کدام یک به هوای نفس تو نزدیک تر است، پس با آن مخالفت کن، زیرا بسیار است که حق در مخالفت هوای نفس است؛ مبادا حکمت را به دست آوری و در نادانی اش بگذاری {بدان عمل نکنی}.

هشام گوید: به آن حضرت گفتم: اگر دیدم مردی خواهان آن است جز اینکه فهمش به درک آنچه به وی القاء شود رسا نیست؟ فرمود: با او در نصیحت ملاطفت کن، و اگر دلتنگ شد خود را در فتنه میفکن. و در حذر باش از رد کردن متکبران، زیرا دانش اگر بر مدهوشان عرضه شود، خوار می شود. گفتم: اگر کسی باشد که فهمش نرسد از آن بپرسد چه؟ فرمود: این نادانی او نسبت به پرسش را غنیمت شمار تا از فتنه گفتار و فتنه بزرگ رد کردن سالم بمانی. و بدان که خداوند متواضعان را به اندازه تواضعشان بالا نبرد، بلکه به اندازه عظمت بزرگواری خود بلند کند؛ و خائفان را به اندازه ترسشان آسودگی ندهد، بلکه به اندازه کرم و جود خود امان سازد؛ و از غمدیده ها به اندازه غمشان کارگشایی نکند،

ص: 155

بلکه به اندازه مهر و رأفت خود کار گشاید. تو را چه گمان است به مهرورز و مهربانی که به آزارکننده های دوستانش هم دوستی کند، چه رسد به کسانی که برای او آزار کشند؟ و چه گمان است تو را بر توبه پذیر و مهربانی که از دشمنش توبه پذیرد، تا چه رسد به کسی که رضایش را جوید و دشمنی خلق را به خاطر او برگزینند؟

**[ترجمه]

بیان

السباع الضاریة أی المولعة بالافتراس المعتادة له و حزبه أمر أی نزل به و أهمه.

قوله علیه السلام و إیاک أن تغلب الحکمة کذا فی النسخة التی عندنا و لعل فیه حذفا و إیصالا أی تغلب علی الحکمة أی یأخذها منک قهرا من لا یستحقها بأن یقرأ علی صیغة المجهول أو علی المعلوم أی تغلب علی الحکمة فإنها تأبی عمن لا یستحقها و یحتمل أن یکون بالفاء من الإفلات بمعنی الإطلاق فإنهم یقولون انفلت منی کلام أی صدر بغیر رویة قوله فتلطف له فی النصیحة أی تذکر له شیئا من تلک الحکمة بلطف علی وجه الامتحان و الإفاقة الرجوع عن السکر و الإغماء و الغفلة إلی حال الاستقامة قوله یؤذیه بأولیائه أی بسبب إیذاءهم و ترضاه أی طلب رضاه.

**[ترجمه]«السباع الضاریه» یعنی حیوانات درنده ای که حرص و ولع شدید به دریدن دارد و دریدن عادت آنها است و «حزبه امر» یعنی چیزی فرود آید و برایش مهم باشد.

در نسخه ای که در نزد ماست، عبارت حدیث چنین است: «و إیاک أن تغلب الحکمة.» شاید در این عبارت حذف و ایصال باشد که «تغلب علی الحکمة» بوده، یعنی حکمت را از تو به زور می گیرد کسی که مستحق آن نیست. اگر «تَغلَبُ» به صورت مجهول خوانده شود، معنا این می شود: کسی که مستحق حکمت نیست، نباید با زور از تو حکمت بگیرد. اگر به صورت معلوم خوانده شود، معنا این می شود که حکمت از غیر مستحق مانع می شود. احتمال دارد با فاء از واژه «افلات» به معنای «اطلاق باشد» که وقتی گفته می شود «انفلت منی کلام»، یعنی بدون فکر حرف زدم.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا ذَهَبَ خَوْفُ الْآخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ مَا أُوتِیَ عَبْدٌ عِلْماً فَازْدَادَ لِلدُّنْیَا حُبّاً إِلَّا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ بُعْداً وَ ازْدَادَ اللَّهُ عَلَیْهِ غَضَباً

**[ترجمه]هر که دنیا را دوست بدارد، ترس آخرت از دلش برود، و به بنده ای دانشی ندهند که دنیا دوست تر شود، جز اینکه از خدا دورتر و نزد او دشمن تر گردد.

**[ترجمه]

إِنَّ الْعَاقِلَ اللَّبِیبَ مَنْ تَرَکَ مَا لَا طَاقَةَ لَهُ بِهِ وَ أَکْثَرُ الصَّوَابِ فِی خِلَافِ الْهَوَی وَ مَنْ طَالَ أَمَلُهُ سَاءَ عَمَلُهُ

**[ترجمه]خردمندِ دل دار کسی است که آنچه را تاب نیارد واگذارد، و بسیار باشد که درستی در مخالفت هوای نفس است. هر که را آرزوی دراز است، کردار بد است.

**[ترجمه]

لَوْ رَأَیْتَ مَسِیرَ الْأَجَلِ لَأَلْهَاکَ عَنِ الْأَمَلِ.

**[ترجمه]اگر مسیر مرگ را می دیدی از آرزویت باز می داشت.

**[ترجمه]

بیان

اللبیب العاقل (1)و التوصیف للتوضیح و التأکید و ألهاک أی أغفلک.

**[ترجمه]«اللبیب» به معنای عاقل است اما اینکه لبیب را به عاقل وصف کرده است برای توضیح و تاکیده است ، و «الهاک» به معنای این است که تو را به غفلت وا دارد.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

إِیَّاکَ وَ الطَّمَعَ وَ عَلَیْکَ بِالْیَأْسِ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتَاحُ الذُّلِّ وَ اخْتِلَاسُ (2)الْعَقْلِ وَ إِخْلَاقُ الْمُرُوَّاتِ وَ تَدْنِیسُ

ص: 156


1- اللب: العقل الخالص من الشوائب، أو ما ذکا من العقل، فکل لب عقل و لا یعکس، و اللبیب من کان ذا لب، فکل لبیب عاقل، و لا یعکس.
2- الاختلاس: الاختطاف بسرعة علی غفلة بخلاف الاستلاب فانه لا یشترط فیه الغفلة.

الْعِرْضِ وَ الذَّهَابُ بِالْعِلْمِ وَ عَلَیْکَ بِالاعْتِصَامِ بِرَبِّکَ وَ التَّوَکُّلِ عَلَیْهِ وَ جَاهِدْ نَفْسَکَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَیْکَ کَجِهَادِ عَدُوِّکَ قَالَ هِشَامُ فَأَیُّ الْأَعْدَاءِ أَوْجَبُهُمْ مُجَاهَدَةً قَالَ أَقْرَبُهُمْ إِلَیْکَ وَ أَعْدَاهُمْ لَکَ وَ أَضَرُّهُمْ بِکَ وَ أَعْظَمُهُمْ لَکَ عَدَاوَةً وَ أَخْفَاهُمْ لَکَ شَخْصاً مَعَ دُنُوِّهِ مِنْکَ وَ مَنْ یُحَرِّضُ أَعْدَاءَکَ عَلَیْکَ وَ هُوَ إِبْلِیسُ (1)الْمُوَکَّلُ بِوَسْوَاسِ الْقُلُوبِ فَلَهُ فَلْتَشُدَّ عَدَاوَتَکَ وَ لَا یَکُونَنَّ أَصْبَرَ عَلَی مُجَاهَدَتِکَ لِهَلَکَتِکَ مِنْکَ عَلَی صَبْرِکَ لِمُجَاهَدَتِهِ فَإِنَّهُ أَضْعَفُ مِنْکَ رُکْناً فِی قُوَّتِهِ وَ أَقَلُّ مِنْکَ ضَرَراً فِی کَثْرَةِ شَرِّهِ إِذَا أَنْتَ اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ

**[ترجمه]از طمع بپرهیز و بر تو باد به نومیدی از آنچه در دست مردم است. طمع از مخلوق را ببر که طمع کلید هر خواری است و عقل ها را می دزدد، مردانگی ها را می برد،

ص: 156

آبرو را می درد و دانش را می خورد. و بر تو باد که به پروردگارت پناه بری و بر او توکل کنی. با نفس خود جهاد کن تا از هوسش برگردانی، زیرا جهاد با نفس مثل جهاد با دشمن بر تو واجب است.

هشام گوید: به آن حضرت گفتم: با کدام دشمن ها جهاد واجب تر است؟ فرمود: با آن که به تو نزدیک تر است و متجاوزتر و زیانبارتر است؛ کسی که دشمنی اش با تو سخت تر است و شخص او با همه نزدیکی به تو، از تو نهان تر است؛ کسی که دشمنان دیگر را بر تو وادار می کند، و آن ابلیس است که به وسوسه در دل ها گمارده است. با او است که باید سخت دشمنی کنی، او در مبارزه برای هلاک کردن تو، از تو در مبارزه با او شکیباتر نیست، زیرا با هر چه توانایی که دارد، از تو ناتوان تر است و با هر چه بدی که دارد، از تو کم ضررتر است، در صورتی که به خدا پناه بری و به راه راست رهبری شوی.

**[ترجمه]

بیان

الاختلاس الاستلاب و إخلاق الثوب إبلاؤه و الدنس الوسخ و الحمل فی المواضع علی المبالغة و قوله و من یحرض یحتمل المعجمة و المهملة الحث و الترغیب کما قال تعالی حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ (2)

**[ترجمه]«الاختلاس» به معنای برطرف کردن است، «اخلاق الثوب» به معنای کهنه کردن لباس است، «دنس» به معنای چرک آمده است .

«من یحرض» به معنای ترغیب است. همان طور که خداوند فرموده است: مومنان را بر جهاد ترغیب و تشویق کن.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

مَنْ أَکْرَمَهُ اللَّهُ بِثَلَاثٍ فَقَدْ لَطُفَ لَهُ عَقْلٌ یَکْفِیهِ مَئُونَةَ هَوَاهُ وَ عِلْمٌ یَکْفِیهِ مَئُونَةَ جَهْلِهِ وَ غِنًی یَکْفِیهِ مَخَافَةَ الْفَقْرِ

**[ترجمه]هر که را خدا به سه چیز گرامی داشت، به او لطف فرمود: خردی که رنج هوای نفس او را جلو گیرد؛ دانشی که رنج نادانی از او ببرد؛ و یک بی نیازی که ترس فقر را از او دور کند.

**[ترجمه]

احْذَرْ هَذِهِ الدُّنْیَا وَ احْذَرْ أَهْلَهَا فَإِنَّ النَّاسَ فِیهَا عَلَی أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ رَجُلٌ مُتَرَدٍّ مُعَانِقٌ لِهَوَاهُ وَ مُتَعَلِّمٌ مُتَقَرِّئٌ کُلَّمَا ازْدَادَ عِلْماً ازْدَادَ کِبْراً یَسْتَعْلِنُ بِقِرَاءَتِهِ وَ عِلْمِهِ عَلَی مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ عَابِدٌ جَاهِلٌ یَسْتَصْغِرُ مَنْ هُوَ دُونَهُ فِی عِبَادَتِهِ یُحِبُّ أَنْ یُعَظَّمَ وَ یُوَقَّرَ وَ ذُو بَصِیرَةٍ عَالِمٌ عَارِفٌ بِطَرِیقِ الْحَقِّ یُحِبُّ الْقِیَامَ بِهِ فَهُوَ عَاجِزٌ أَوْ مَغْلُوبٌ وَ لَا یَقْدِرُ عَلَی الْقِیَامِ بِمَا یَعْرِفُ فَهُوَ مَحْزُونٌ مَغْمُومٌ بِذَلِکَ فَهُوَ أَمْثَلُ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ أَوْجَهُهُمْ عَقْلًا.

**[ترجمه]از این دنیا بر حذر باش و از اهلش بر حذر باش، زیرا مردم در آن چهار دسته اند: مردی نابود و هم آغوش هوس، مردی دانشجو و قرآن خوان که هر چه دانشش فزاید، تکبرش بیش شود؛ قرآن خوانی که دانش خود را وسیله گردن فرازی به زیردستانش سازد؛ عابد نادانی که زیردستان خود را در عبادت کوچک شمارد و دوست دارد تعظیم و توقیرش کنند؛ و بینای دانشمند عارف به راه حق که قیام بدان را دوست دارد، و او درمانده یا مغلوب است و نمی تواند بدان چه می فهمد قیام کند و به این سبب اندوهناک و غمزده است. او بهترین اهل زمان خود و وجیه ترین خردمندان عصر خویش است.

**[ترجمه]

بیان

تردی فی البئر أی سقط و المتردی أی الواقع فی المهالک التی یعسر التخلص منه و المتقرئ الناسک المتعبد أو المتفقه أی متعلم القراءة قوله یستعلن بقراءته کأنه کان یستعلی و یمکن أن یضمن فیه معناه و الأمثل الأفضل و أوجههم عقلا لعل المراد أن عقلهم أوجه عند الله من عقول غیرهم أو هم أوجه الناس للعقل.

ص: 157


1- ابلس: قل خیره من رحمة اللّه، یئس. و إبلیس: علم للشیطان فهو إمّا بمعنی قلیل الخیر، أو بمعنی المأیوس من رحمة اللّه تعالی.
2- الأنفال: 65.

**[ترجمه]«تردی فی البئر» به معنای سقوط کردن است، «متردی» به کسی گفته می شود که در هلاکت افتاده و راه خلاص شدن از آن برایش سخت باشد.

«المتقری» به معنای عابد و متعبد است یا به معنای متفقه است یعنی کسی که قرائت را می آموزد. «یستعلن بقرائته» یعنی کسی که برتری طلبی می کنند و ممکن است این از باب تضمین باشد، یعنی معنا در آن گنجانده شده است، «امثل» یعنی افضل، مراد از «اوجهم عقلاً» این است که عقل اینها نزد خداوند وجیه و آبرومندتر است از عقل دیگران. معنای دیگرش این است که اینها آبرومندترین مردم اند به خاطر عقلی که دارند.]

ص: 157

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

اعْرِفْ الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَکُنْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ قَالَ هِشَامٌ فَقُلْتُ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ علیه السلام

**[ترجمه]خرد و لشکرش را بشناس، و نادانی و لشکرش را بشناس تا از ره یافتگان باشی.

هشام گوید: گفتم: قربانت! جز آنچه به ما یاد دادی ندانیم. فرمود:

**[ترجمه]

إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ خَلَقْتُکَ خَلْقاً عَظِیماً وَ کَرَّمْتُکَ عَلَی جَمِیعِ خَلْقِی ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ الظُّلْمَانِیِّ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ یُقْبِلْ فَقَالَ اسْتَکْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَی الْجَهْلُ مَا کَرَّمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَ مَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ وَ قَالَ الْجَهْلُ یَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِی خَلَقْتَهُ وَ کَرَّمْتَهُ وَ قَوَّیْتَهُ وَ أَنَا ضِدُّهُ وَ لَا قُوَّةَ لِی بِهِ أَعْطِنِی مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَیْتَهُ فَقَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی نَعَمْ فَإِنْ عَصَیْتَنِی بَعْدَ ذَلِکَ أَخْرَجْتُکَ وَ جُنْدَکَ مِنْ جِوَارِی وَ مِنْ رَحْمَتِی فَقَالَ قَدْ رَضِیتُ فَأَعْطَاهُ اللَّهُ خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ جُنْداً فَکَانَ مِمَّا أَعْطَی الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَ سَبْعِینَ جُنْداً الْخَیْرُ وَ هُوَ وَزِیرُ الْعَقْلِ الشَّرُّ وَ هُوَ وَزِیرُ الْجَهْلِ الْإِیمَانُ الْکُفْرُ التَّصْدِیقُ التَّکْذِیبُ الْإِخْلَاصُ النِّفَاقُ الرَّجَاءُ الْقُنُوطُ الْعَدْلُ الْجَوْرُ الرِّضَا السُّخْطُ الشُّکْرُ الْکُفْرَانُ الْیَأْسُ الطَّمَعُ التَّوَکُّلُ الْحِرْصُ الرَّأْفَةُ الْغِلْظَةُ الْعِلْمُ الْجَهْلُ الْعِفَّةُ التَّهَتُّکُ الزُّهْدُ الرَّغْبَةُ الرِّفْقُ الْخُرْقُ الرَّهْبَةُ الْجُرْأَةُ التَّوَاضُعُ الْکِبْرُ التُّؤَدَةُ الْعَجَلَةُ الْحِلْمُ السَّفَهُ الصَّمْتُ الحذر [الْهَذَرُ] الِاسْتِلَامُ الِاسْتِکْبَارُ التَّسْلِیمُ التَّجَبُّرُ الْعَفْوُ الْحِقْدُ الرَّحْمَةُ الْقَسْوَةُ الْیَقِینُ الشَّکُّ الصَّبْرُ الْجَزَعُ الصَّفْحُ الِانْتِقَامُ الْغِنَی الْفَقْرُ التَّفَکُّرُ السَّهْوُ الْحِفْظُ النِّسْیَانُ التَّوَاصُلُ الْقَطِیعَةُ الْقَنَاعَةُ الشَّرَهُ (1)الْمُؤَاسَاةُ الْمَنْعُ الْمَوَدَّةُ الْعَدَاوَةُ الْوَفَاءُ الْغَدْرُ الطَّاعَةُ الْمَعْصِیَةُ الْخُضُوعُ التَّطَاوُلُ السَّلَامَةُ الْبَلَاءُ الْفَهْمُ الْغَبَاوَةُ الْمَعْرِفَةُ الْإِنْکَارُ الْمُدَارَاةُ الْمُکَاشَفَةُ سَلَامَةُ الْغَیْبِ الْمُمَاکَرَةُ الْکِتْمَانُ الْإِفْشَاءُ الْبِرُّ الْعُقُوقُ الْحَقِیقَةُ التَّسْوِیفُ الْمَعْرُوفُ الْمُنْکَرُ التَّقِیَّةُ الْإِذَاعَةُ الْإِنْصَافُ الظُّلْمُ النَّفْیُ (2)الْحَسَدُ النَّظَافَةُ الْقَذَرُ الْحَیَاءُ الْقِحَةُ

ص: 158


1- بکسر الشین المعجمة: الشر، الحدة، النشاط و الغضب، الطیش، الحرص. و الأخیر هو المراد هنا.
2- فی التحف: التقی.

الْقَصْدُ الْإِسْرَافُ الرَّاحَةُ التَّعَبُ السُّهُولَةُ الصُّعُوبَةُ الْعَافِیَةُ الْبَلْوَی الْقَوَامُ الْمُکَاثَرَةُ الْحِکْمَةُ الْهَوَی الْوَقَارُ الْخِفَّةُ السَّعَادَةُ الشَّقَاءُ التَّوْبَةُ الْإِصْرَارُ الْمَخَافَةُ التَّهَاوُنُ الدُّعَاءُ الِاسْتِنْکَافُ النَّشَاطُ الْکَسَلُ الْفَرَحُ الْحَزَنُ الْأُلْفَةُ الْفُرْقَةُ السَّخَاءُ الْبُخْلُ الْخُشُوعُ الْعُجْبُ صِدْقُ الْحَدِیثِ النَّمِیمَةُ الِاسْتِغْفَارُ الِاغْتِرَارُ الْکِیَاسَةُ الْحُمْقُ (1).

**[ترجمه]راستی خدا خرد را آفرید و او نخست آفریده از روحانیان بود که در سمت راست عرشش از نور وی پدید آمد و به او فرمود: برگرد! و برگشت. سپس به او فرمود: روی آور! و روی آورد. خدا جل و عز فرمود: تو را بزرگوار آفریدم و بر همه آفریده هایم ارجمند ساختم. سپس نادانی را از دریای تلخ تاریک آفرید و به او فرمود: برگرد! و برگشت. سپس به او فرمود: روی آور! و روی برنگردانید. به او فرمود: بزرگی فروختی، و او را لعنت کرد. سپس برای عقل هفتاد و پنج لشکر مقرر کرد، چون جهل دید خداوند عقل را گرامی داشت و چه به او داد، دشمنی او را در دل گرفت و گفت: پروردگارا! این هم آفریده ای است چون من. او را آفریدی و گرامی داشتی و تقویتش کردی و من ضد اویم و در برابر او توانی ندارم. آنچه از لشکر به او دادی به من هم بده. خدای تبارک و تعالی فرمود: آری، ولی اگر پس از آن مرا نافرمانی کنی، تو را و لشکر تو را از جوار خود و از رحمت خود دور کنم. گفت: راضی هستم و قبول دارم. پس خدا مانند هفتاد و پنج لشکری که به عقل داد، به او نیز داد. «خیر» است که وزیر عقل است و ضدش «شر» است که وزیر جهل است.

[سپاهیان عقل و جهل] عبارتند از: ایمان، کفر؛ تصدیق، تکذیب؛ اخلاص، دورویی؛ امیدواری، ناامیدی؛ عدالت، بیدادگری؛ خشنودی، ناخشنودی؛ حقّ شناسی، ناسپاسی؛ بی طمعی، طمع؛ توکّل، حرص (زیاده خواهی)؛ دل نرمی، خشونت؛ دانش، نادانی؛ پاکدامنی، پرده دری؛ زهد، رغبت؛ مدارا، کج خلقی؛ ترس، گستاخی؛ فروتنی، بزرگی؛ آرامش، شتاب؛ بردباری، حماقت؛ سکوت، گزافه گویی؛ گردن نهادن، گردن فرازی؛ مطیع بودن، سرکشی؛ گذشت، کینه؛ نرم دلی، سخت دلی؛ باور، دودلی؛ پایداری، بی تابی؛ چشم پوشی، انتقام؛ بی نیازی، فقر؛ اندیشیدن، بی توجّهی؛ حفظ، فراموشی؛ پیوستن، قطع رابطه؛ قناعت و صرفه جویی، زیاده طلبی؛ احسان، دریغ؛ دوستی، دشمنی؛ وفاداری، خیانت؛ فرمانبری، سرپیچی؛ فروتنی، گردنکشی؛ راحتی، گرفتاری؛ درک، غفلت؛ دانستن، ندانستن؛ مدارا، دشمنی؛ پاکدلی، فریبکاری؛ نگهداری، افشاگری؛ خیراندیشی، بدخواهی؛ درستی، تأخیر و امروز و فردا کردن؛ نیکی و شایستگی، زشتی و ناشایستگی؛ تقیه و پنهان کاری، افشا و بی پروایی؛ انصاف، ستم؛ پرهیزکاری، رشک و حسد؛ پاکیزگی، آلودگی؛ پاکدامنی، بی شرمی؛

ص: 158

میانه روی، زیاده روی؛ راحتی، خود را به رنج انداختن؛ آسان گیری، سخت گیری؛ تندرستی، بلا و گرفتاری؛ اعتدال، افزون طلبی؛ موافقت با حقّ، پیروی از هوس؛ سنگینی و متانت، سبکی و جلفی؛ خوشبختی، بدبختی؛ توبه، اصرار بر گناه؛ دقّت و مراقبت، سهل انگاری؛ دعا کردن، سر باز زدن؛ شادابی، بی حوصلگی؛ شادی، اندوه؛ مأنوس شدن، کناره گرفتن؛ سخاوت، بخیل بودن؛ خشوع، خودبینی؛ حفظ گفتار، سخن چینی؛ طلب آمرزش، بیهوده طمع بستن؛ زیرکی، حماقت.

**[ترجمه]

بیان

النَّفْیُ نفی الحسد عن النفس و الظاهر أنه صحّف و القِحَة کعدة الوقاحة و قلة الحیاء.

**[ترجمه]«النفی» نفی حسد از نفس است و ظاهرا این واژه تغییر یافته است ، «قحه» وقاحت و بی شرمی را گویند.]

**[ترجمه]

یَا هِشَامُ

لَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ إِلَّا لِنَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ فِیهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ مِنَ أَجْنَادِ الْعَقْلِ حَتَّی یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلُ وَ یَتَخَلَّصَ مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مَعَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ علیهم السلام وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ لِطَاعَتِهِ.

**[ترجمه]همه این خصلت ها فراهم نشوند مگر برای پیغبر یا وصی پیغمبر یا مؤمنی که خداوند دلش را با ایمان آزموده است. و اما مؤمنان دیگر هیچ کدام از این بیرون نیستند که برخی از جنود عقل را دارند تا عقل کامل شود، و از جنود جهل رها شوند، و در این هنگام در بلندترین پایه همراه پیمبران و اوصیاء باشند. خدا ما و شما را برای اطاعت خود توفیق دهد. - . تحف العقول: 383 - 402 -

**[ترجمه]

«30»

- الدُّرَّةُ الْبَاهِرَةُ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْعَاقِلُ مَنْ رَفَضَ الْبَاطِلَ.

**[ترجمه]درة الباهرة: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: عاقل کسی است که باطل را دور اندازد. - . درة الباهرة: 28 -

**[ترجمه]

«31»

- دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام کَثْرَةُ النَّظَرِ فِی الْعِلْمِ یَفْتَحُ الْعَقْلَ.

**[ترجمه]دعوات راوندی: امام صادق علیه السّلام فرمود: زیاد نگاه کردن در علم، درِ عقل را می گشاید. - . دعوات راوندی: 221 -

**[ترجمه]

«32»

- نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ.

قال السید رضی الله عنه و هذا من المعانی العجیبة الشریفة و المراد به أن العاقل لا یطلق لسانه إلا بعد مشاورة الرویة و مؤامرة الفکر و الأحمق تسبق خذفات لسانه و فلتات (2)کلامه مراجعة فکره و مماحضة رأیه فکان لسان العاقل تابع لقلبه کما أن قلب الأحمق تابع للسانه و قد روی عنه علیه السلام هذا المعنی بلفظ آخر و هو

قَوْلُهُ علیه السلام قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِی فِیهِ وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِی قَلْبِهِ.

و معناهما واحد.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد. - . نهج البلاغه: ص 360 -

سید رضی گفته: این از سخنان ارزشمند و شگفتی آور است که عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمی سازد، امّا احمق هر چه بر زبانش آید، بدون فکر و دقّت می گوید. پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان می گیرد. این معنا به لفظ دیگر نیز از آن حضرت روایت شده است، به این معنا که آن حضرت فرمود: دل احمق در زبانش و زبان خردمند در دلش است. معنای این دو جمله یکی است. - . نهج البلاغه: ص 360 -

**[ترجمه]

«33»

- وَ قَالَ علیه السلام إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلَامُ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امام علی علیه السّلام فرمود: وقتی عقل کامل شود، سخن کوتاه می گردد. - . نهج البلاغه: ص 263 -

**[ترجمه]

«34»

- وَ قَالَ علیه السلام لَا یُرَی الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً.

ص: 159


1- تقدم شرح هذه الخصال قبلا.
2- جمع الفلتة: زلاته و هفواته.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: نادان را یا تندرو یا کندرو می بینی. - . نهج البلاغه: ص 360 -

ص: 159

**[ترجمه]

«35»

- نهج، نهج البلاغة قِیلَ لَهُ علیه السلام صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقَالَ هُوَ الَّذِی یَضَعُ الشَّیْ ءَ مَوَاضِعَهُ قِیلَ لَهُ فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ.

قال السید رضی الله عنه یعنی علیه السلام أن الجاهل هو الذی لا یضع الشی ء مواضعه فکان ترک صفته صفة له إذ کان بخلاف وصف العاقل.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السّلام (در جواب کسانی که به امام گفتند عاقل را به ما بشناسان)، فرمود: خردمند آن است که هر چیزی را در جای خود می نهد. گفتند: پس جاهل را برای ما تعریف کن. فرمود: با معرّفی خردمند، جاهل را نیز شناساندم. - . نهج البلاغه: ص 384 - 385 -

سید رضی گوید: معنای جمله فوق این است که جاهل کسی است که هر چیزی را در جای خود نمی گذارد. بنابراین با پرهیز از معرّفی مجدّد، جاهل را نیز شناساند.

**[ترجمه]

«36»

- نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام کفاف [کَفَاکَ مِنْ عَقْلِکَ مَا أَوْضَحَ لَکَ سَبِیلَ غَیِّکَ (1)مِنْ رُشْدِکَ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: عقل تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد. - .

نهج البلاغه: ص 415 -

**[ترجمه]

«37»

- وَ قَالَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِلْحَسَنِ علیه السلام وَ الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ وَ خَیْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَکَ.

**[ترجمه]امیرالمومنین علیه السّلام در پندهایش برای امام حسن علیه السّلام فرمود: عقل، پند گرفتن و حفظ تجربه هاست و بهترین تجربه، آن است که تو را پند آموزد.

**[ترجمه]

«38»

- کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ الْعَاقِلَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ ذَمِیمَ الْمَنْظَرِ حَقِیرَ الْخَطَرِ وَ إِنَّ الْجَاهِلَ مَنْ عَصَی اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ جَمِیلَ الْمَنْظَرِ عَظِیمَ الْخَطَرِ أَفْضَلُ النَّاسِ أَعْقَلُ النَّاسِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: رسول خدا فرمود: خردمند آن است که فرمانبر خدا است، گرچه زشت رو و کم قدر باشد. و به راستی نادان آن است که نافرمان خدا باشد، گرچه زیباروی و بزرگوار باشد. برترین مردم، خردمندترین آنان است. - . کنزالفوائد 1 : 56 -

**[ترجمه]

«39»

- وَ رُوِیَ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: الْعَقْلُ وِلَادَةٌ وَ الْعِلْمُ إِفَادَةٌ وَ مُجَالَسَةُ الْعُلَمَاءِ زِیَادَةٌ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود: خرد در سرشت است و دانش از زبان. و همنشینی با دانشمندان موجب زیادی دانش است. - . کنزالفوائد 1 : 56 -

**[ترجمه]

«40»

- وَ قَالَ علیه السلام مَنْ صَحِبَ جَاهِلًا نَقَصَ مِنْ عَقْلِهِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود: هر که با نادان کم خرد همنشین شود، از خردش کاسته شود. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«41»

- وَ قَالَ علیه السلام التَّثَبُّتُ رَأْسُ الْعَقْلِ وَ الْحِدَّةُ رَأْسُ الْحُمْقِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود: حوصله مندی در هر کاری سر خردمندی است، و شتاب و تندی در کار، سر حماقت. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«42»

- وَ قَالَ علیه السلام غَضَبُ الْجَاهِلِ فِی قَوْلِهِ وَ غَضَبُ الْعَاقِلِ فِی فِعْلِهِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود: خشم نادان در گفتار او عیان است و خشم خردمند در کار او باشد. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«43»

- وَ قَالَ علیه السلام الْعُقُولُ مَوَاهِبُ وَ الْآدَابُ مَکَاسِبُ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: عقول بخشش های خدایند و ادب دستاورد آدمی است. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«44»

- وَ قَالَ علیه السلام فَسَادُ الْأَخْلَاقِ مُعَاشَرَةُ السُّفَهَاءِ وَ صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ مُعَاشَرَةُ الْعُقَلَاءِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: فساد اخلاق در معاشرت سفیهان و نابخردان است و اصلاح اخلاق در معاشرت با خردمندان است. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«45»

- وَ قَالَ علیه السلام الْعَاقِلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التَّجَارِبُ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: خردمند آن است که هر تجربه ای به او پندی آموخته باشد. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«46»

- وَ قَالَ علیه السلام رَسُولُکَ تَرْجُمَانُ عَقْلِکَ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: پیک تو ترجمان و گویای خردمندی تو است. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«47»

- وَ قَالَ علیه السلام مَنْ تَرَکَ الِاسْتِمَاعَ عَنْ ذَوِی الْعُقُولِ مَاتَ عَقْلُهُ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: هر که گوش دادن به سخن خردمندان را ترک گوید، خردش بمیرد. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«48»

- وَ قَالَ علیه السلام مَنْ جَانَبَ هَوَاهُ صَحَّ عَقْلُهُ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: هر که از هوس خود کناره گیری کند، خردش درست ماند. - . کنزالفوائد 1 : 199 -

**[ترجمه]

«49»

- وَ قَالَ علیه السلام مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْیِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اسْتَغْنَی بِعَقْلِهِ زَلَّ وَ مَنْ تَکَبَّرَ عَلَی النَّاسِ ذَلَّ.

ص: 160


1- بفتح الغین و کسرها و تشدید الیاء المفتوحة: الضلال.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: هرکس بر دیگران تکبر ورزد خوار شود و هر کس رأی خود را پسندد، گمراه باشد و هر کس به همان خرد خود بی نیاز از دیگران بماند، بلغزش افتد. - . کنزالفوائد 1 : 200 -

ص: 160

**[ترجمه]

«50»

- وَ قَالَ علیه السلام إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَلِیلٌ عَلَی ضَعْفِ عَقْلِهِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: خود پسندی دلیل کم عقلی است. - . کنزالفوائد 1 : 200 -

**[ترجمه]

«51»

- وَ قَالَ علیه السلام عَجَباً لِلْعَاقِلِ کَیْفَ یَنْظُرُ إِلَی شَهْوَةٍ یُعْقِبُهُ النَّظَرُ إِلَیْهَا حَسْرَةً.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: شگفت از خردمند که چگونه دنبال شهرتی رود که در پی آن افسوس است. - . کنزالفوائد 1 : 200 -

**[ترجمه]

«52»

- وَ قَالَ: هِمَّةُ الْعَقْلِ تَرْکُ الذُّنُوبِ وَ إِصْلَاحُ الْعُیُوبِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: و فرمود: صحت عقل در ترک گناهان و اصلاح عیب ها است. - . کنزالفوائد 1 : 200 -

**[ترجمه]

باب 5 النوادر

الأخبار

«1»

مع، معانی الأخبار ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ إِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَکُونَ الْمُؤْمِنُ مُحَدَّثاً قَالَ قُلْتُ وَ أَیُّ شَیْ ءٍ الْمُحَدَّثُ قَالَ الْمُفَهَّمُ.

**[ترجمه]معانی الأخبار و عیون اخبار الرضا: عبید بن هلال گوید: از امام رضا علیه السّلام شنیدم که فرمود: دوست دارم فرد مؤمن، محدَّث باشد. عرض کردم: محدث چیست؟ فرمود: مفهّم (درایت در احادیث داشته) باشد. - . معانی الاخبار: 172 -

**[ترجمه]

«2»

ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مُعَمَّرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام مَا بَالُ النَّاسِ یَعْقِلُونَ وَ لَا یَعْلَمُونَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی حِینَ خَلَقَ آدَمَ جَعَلَ أَجَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ أَمَلَهُ خَلْفَ ظَهْرِهِ فَلَمَّا أَصَابَ الْخَطِیئَةَ جَعَلَ أَمَلَهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ أَجَلَهُ خَلْفَ ظَهْرِهِ فَمِنْ ثَمَّ یَعْقِلُونَ وَ لَا یَعْلَمُونَ.

**[ترجمه]علل الشرایع: معمر بن یحیی گوید: محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم: چرا مردم با اینکه عقل دارند، علم ندارند؟ حضرت فرمود: خداوند متعال هنگامی که آدم را آفرید، مرگ را بین چشمانش و آرزو را پشت سرش قرار داد. و زمانی که حضرتش مرتکب آن خطیئه شد، آرزو بین دیدگان و مرگ پشت سرش واقع شد و از اینجاست که فرزندان آدم عقل دارند، ولی علم ندارند. - . علل الشرائع: 92 -

**[ترجمه]

بیان

لعل المراد بکون الأجل بین عینیه کونه دائما متذکرا له کما یقال فلان جعل الموت نصب عینیه و بکون الأمل خلف ظهره نسیان الأمل و عدم خطوره بباله فلا یطول أمله و هذا شائع فی العرف و اللغة یقال نبذه وراء ظهره أی ترکه و نسیه فمراد السائل أنه ما بال الناس مع کونهم من أهل العقل لا یعلمون و لا یبذلون جهدهم کما ینبغی فی تحصیل العلم فالجواب أن سبب ذلک ما حصل لآدم علیه السلام بعد ارتکاب ترک الأولی و سری فی أولاده من نسیان الموت و طول الأمل فإن تذکر الموت یحث الإنسان علی تحصیل ما ینفعه بعد الموت قبل حلوله و طول الأمل یوجب التسویف فی فعل الخیرات و طلب العلم و یحتمل أن یکون مراد السائل بالعقل عقل المعاش و تدبیر أمور الدنیا و بالعلم علم ما ینفع فی المعاد أی ما بال الناس فی أمر دنیاهم عقلاء لا یفوتون شیئا من مصالح دنیاهم و فی أمر آخرتهم سفهاء کأنهم لا یعلمون شیئا فالجواب هو أن سبب ذلک نسیان الموت و طول الأمل فإنهما موجبان لترک ما

ص: 161

ینفع فی المعاد لکونه منسیا و قصر الهمة علی تحصیل المعاش و مرمة أمور الدنیا لکونها نصب عینه دائما و یحتمل أیضا أن یکون المراد بالعقل العلم بما ینفع فی المعاد و المراد بالعلم العلم الکامل المورث للعمل فالمراد ما بال الناس یعلمون الموت و الحساب و العقاب و یؤمنون بها و لا یظهر أثر ذلک العلم فی أعمالهم فهم فیما یعملون من الخطایا کأنهم لا یعلمون شیئا من ذلک و الجواب ظاهر و الظاهر أن هاهنا تصحیفا من النساخ و کان لا یعملون بتقدیم المیم علی اللام فیرجع إلی ما ذکرنا أخیرا و الله یعلم.

**[ترجمه]شاید مراد از اینکه اجل بین دو چشمش قرار دارد، این است که دائم در یاد مرگ باشد، چنان چه در عرف عرب گفته می شود که فلانی مرگ را نصب العین خود قرار داده است. و مراد از امل را پشت سرش قرار داد، این است که آرزوی طولانی را فراموش نماید در فکرش نباشد، و این معنا در عرف و لغت شایع است. جمله «نبذه وراء ظهره» به کسی گفته می شود که چیزی را رها سازد و فراموش کند. بنابراین مراد پرسشگر این است که مردم با اینکه اهل عقل هستند، چرا دنبال دانش نرفته و کوشش نمی کنند؟ و جواب این است که چون آدم ترک اولی کرد، فراموش مرگ و طولانی بودن آرزو به فرزندانش سرایت کرد، زیرا یاد مرگ انسان را وادار به تحصیل چیزهایی می کند که بعد از مرگ مفید است و آرزوی دراز، باعث

ص: 161

امروز و فردا کردن کار خیر و طلب دانش می گردد.

احتمال دارد مقصود پرسنده از عقل، زندگی و اداره کردن امور دنیوی باشد و مرادش از علم، دانش باشد که برای آخرت مفید است که گویا می پرسد انسان ها در امور دنیایشان خیلی عاقلانه رفتار کرده و چیزی را فرو گذار نمی کند، ولی در امور آخرتشان همچون سفیهان هستند که گویا چیزی نمی دانند. جواب این است که به علت فراموشی مرگ و درازی آرزوها، اموری که برای معاد مفیدند را ترک می کنند، و اینکه تمام تلاش خود را منحصر به امور معاش و دنیا کرده، به این جهت است که همیشه به فکر دنیا می باشد.

احتمال دارد مقصود از عقل، دانشی مفید برای آخرت و مراد از علم، دانشی باشد که عمل را به دنبال داشته باشد و مقصود پرسشگر این است که مردم با اینکه مرگ و حساب و عقاب را دانسته و به آن ایمان دارند، چرا آثار آن در کارهایشان آشکار نمی شود و خطاهایی را مرتکب می گردند که گویی هیچ چیز نمی دانند که جواب آن نیز روشن است. ظاهراً «یعلمون»، از خطای استنساخ کنندگان است و اصل آن «یعملون» بوده است. مطلب اخیر را بیشتر دقت کن، و الله یعلم.

**[ترجمه]

أبواب العلم و آدابه و أنواعه و أحکامه

باب 1 فرض العلم و وجوب طلبه و الحث علیه و ثواب العالم و المتعلم

الآیات

البقرة: وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ

الأعراف: کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ و قال تعالی وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ

التوبة: وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ و قال طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ و قال الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ و قال تعالی فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ و قال صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ

یونس: یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ

یوسف: نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ

الرعد: أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ

طه: وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً

ص: 162

الأنبیاء: وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً و قال تعالی وَ کُلًّا آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً

الحج: وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ

النمل: وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلی کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ و قال تعالی إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ و قال سبحانه بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ

القصص: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً و قال تعالی وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً

العنکبوت: وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ و قال تعالی بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ

الروم: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ و قال سبحانه وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ و قال تعالی کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ

سبأ: وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ

الزمر: قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ

الفتح: بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا

الرحمن: عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ

المجادلة: یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ

الحشر: ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ

المنافقین: وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ و قال تعالی وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ

العلق: وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ

lt;meta info="- إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْم. - . بقره / 247 -

{و او را در دانش و [نیروی] بدنی بر شما برتری بخشیده است.}

- کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُون. - . اعراف / 32 -

{این گونه آیات [خود] را برای گروهی که می دانند به روشنی بیان می کنیم.}

- وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ. - . اعراف / 187 -

{ولی بیشتر مردم نمی دانند.}

- وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ. - . توبه / 11 -

{و ما آیات [خود] را برای گروهی که می دانند، به تفصیل بیان می کنیم.}

- وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَعْلَمُونَ. - . توبه / 93 -

{و خدا بر دل هایشان مهر نهاد، در نتیجه آنان نمی فهمند.}

- الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی رَسُولِه. - . توبه / 97 -

{بادیه نشینان عرب در کفر و نفاق [از دیگران] سخت تر و به اینکه حدود آنچه را که خدا بر فرستاده اش نازل کرده ندانند سزاوارترند.}

- فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون. - . توبه / 122 -

{پس چرا از هر فرقه ای از آنان دسته ای کوچ نمی کنند تا [دسته ای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند.}

- صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُون. - . توبه / 127 -

{خدا دل هایشان را [از حق] برگرداند، زیرا آنان گروهی هستند که نمی فهمند.}

- یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُون. - . یونس / 5 -

{نشانه ها[ی خود] را برای گروهی که می دانند به روشنی بیان می کند.}

- اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ. - . یوسف / 76 -

{درجات کسانی را که بخواهیم بالا می بریم و فوق هر صاحب دانشی دانشوری است.}

- أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمی إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب - . رعد / 19 -

{پس آیا کسی که می داند آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقیقت دارد، مانند کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندانند که عبرت می گیرند.}

- وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْما. - . طه / 114 -

{و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزای.}

ص: 162

- وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً. - . انبیاء / 74 -

{و به لوط حکمت و دانش عطا کردیم.}

- وَ کُلاًّ آتَیْنا حُکْماً وَ عِلْماً. - . انبیاء / 79 -

{و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم}.

- وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ. - . حج / 54 -

{و تا آنان که دانش یافته اند بدانند که این [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ایمان آورند و دل هایشان برای او خاضع گردد.}

- وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ. - . نمل / 15 -

{و به راستی به داوود و سلیمان دانشی عطا کردیم و آن دو گفتند ستایش خدایی را که ما را بر بسیاری از بندگان باایمانش برتری داده است.}

- فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ. - . نمل / 52 -

{قطعا در این [کیفر] برای مردمی که می دانند، عبرتی خواهد بود.}

- بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ. - . نمل / 61 -

{بلکه بیشترشان نمی دانند.}

- وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً. - . قصص / 14 -

{و چون به رشد و کمال خویش رسید، به او حکمت و دانش عطا کردیم.}

- وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً. - . قصص / 80 -

{و کسانی که دانش [واقعی] یافته بودند گفتند وای بر شما، برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است.}

- وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ. - . عنکبوت / 43 -

{و[لی] جز دانشوران آنها را درنیابند.}

- بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ. - . عنکبوت / 49 -

{بلکه [قرآن] آیاتی روشن در سینه های کسانی است که علم [الهی] یافته اند.}

- إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمینَ. - . روم / 22 -

{قطعا در این [امر نیز] برای دانشوران نشانه هایی است.}

- وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. - . روم / 56 -

{و[لی] کسانی که دانش و ایمان یافته اند، می گویند قطعا شما [به موجب آنچه] در کتاب خدا[ست] تا روز رستاخیز مانده اید و این روز رستاخیز است، ولی شما خودتان نمی دانستید.}

- کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذینَ لا یَعْلَمُون. - . روم / 59 -

{این گونه خدا بر دل های کسانی که نمی دانند مهر می نهد.}

- وَ یَرَی الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَق. - . سباء / 6 -

{و کسانی که از دانش بهره یافته اند می دانند که آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده حق است.}

- قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ. - . زمر / 9 -

{بگو آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسانند، تنها خردمندانند که پندپذیرند.}

- بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلیلاً. - . فتح / 15 -

{بلکه جز اندکی درنمی یابند.}

- یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ. - . مجادله / 11 -

{خدا [رتبه] کسانی از شما را که گرویده و کسانی را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند.}

- أَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ. - . حشر / 13 -

{چرا که آنان مردمانی اند که نمی فهمند.}

- وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ. - . منافقون / 7 -

{ولی منافقان درنمی یابند.}

- وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ. - . منافقون / 8 -

{لیکن این دورویان نمی دانند.}

- اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ*الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ*عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ. - . علق / 3- 5 -

{بخوان و پروردگار تو کریم ترین [کریمان] است. همان کس که به وسیله قلم آموخت. آنچه را که انسان نمی دانست [به تدریج به او] آموخت.}

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

لی، الأمالی للصدوق السِّنَانِیُّ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنِ النَّخَعِیِّ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ

ص: 163

عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَعْلَمُ النَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَی عِلْمِهِ وَ أَکْثَرُ النَّاسِ قِیمَةً أَکْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ النَّاسِ قِیمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً.

أقول: الخبر بتمامه فی باب مواعظ الرسول صلی الله علیه و آله

**[ترجمه]امالی صدوق:

ص: 163

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: داناترین مردم کسی است که دانش مردم را با دانش خود جمع کند، و با ارزش ترین مردم کسی است که علمش از همه بیشتر باشد، بی ارزش ترین مردم آن است که دانشش از همه کمتر باشد. - . امالی صدوق: 27 -

مؤلف: تمام حدیث در «باب پندهای پیامبر صلی الله علیه و آله» خواهد آمد.

**[ترجمه]

«2»

لی، الأمالی للصدوق الْمُکَتِّبُ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَی الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِی السَّمَاءِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ حَتَّی الْحُوتُ فِی الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَی سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.

ثو، ثواب الأعمال أبی عن علی عن أبیه مثله- یر، بصائر الدرجات أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید عن حماد بن عیسی عن القداح (1)مثله

**[ترجمه]امالی صدوق: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که به راهی رود که در آن طلب علم کند، خدا او را به راهی برد که به بهشت وارد شود، زیرا فرشتگان پرهای خود را برای طالب علم برای رضایت او بگسترانند و قطعاً هر که در آسمان و زمین است تا برسد به ماهیان دریا، برای طالب علم طلب آمرزش کند. و فضل عالم بر عابد چون فضل ماه است بر سایر ستارگان در شب چهارده، و به راستی علماء وارثان پیغمبرانند، زیرا پیغمبران دینار و درهمی به ارث نگذاشتند، ولی علم را به ارث گذاشتند؛ هر که از آن اخذ کند، بهره فراوانی گرفته است. - . امالی صدوق: 58 -

در کتاب ثواب الأعمال پدرم از علی، از پدرش مثل این حدیث را روایت کرده است. - . ثواب الاعمال: 161 -

در کتاب بصائر الدرجات به سند دیگر مثل این حدیث آمده است. - . بصائر الدرجات: 23 -

**[ترجمه]

بیان

سلک الله به الباء للتعدیة أی أسلکه الله فی طریق موصل إلی الجنة فی الآخرة أو فی الدنیا بتوفیق عمل من أعمال الخیر یوصله إلی الجنة و فی طریق العامة سهل الله له طریقا من طرق الجنة قوله علیه السلام لتضع أجنحتها أی لتکون وطأ له إذا مشی و قیل هو بمعنی التواضع تعظیما لحقه أو التعطف لطفا له إذ الطائر یبسط جناحه علی أفراخه و قال تعالی وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (2)و قال سبحانه وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ (3)و قیل المراد نزولهم عند مجالس العلم و ترک الطیران و قیل أراد به إظلالهم بها و قیل معناه بسط الجناح لتحمله

ص: 164


1- هو عبد اللّه بن میمون بن الأسود القداح، مولی بنی مخزوم، یبری القداح، عنونه صاحبوا التراجم فی کتبهم، قال النجاشیّ فی رجاله ص 148 بعد ما عنونه کما عنوناه: روی أبوه عن أبی جعفر و أبی عبد اللّه علیهما السلام، و یروی هو عن أبی عبد اللّه علیه السلام و کان ثقة، له کتب منها کتاب مبعث النبیّ صلّی اللّه علیه و آله و أخباره، کتاب صفة الجنة و النار. و روی الکشّیّ فی رجاله ص 160 بإسناده عن أبی خالد، عنه، عن أبی جعفر علیه السلام أنّه قال: یا بن میمون کم أنتم بمکّة؟ قلت: نحن أربعة. قال: إنکم نور فی ظلمات الأرض. و عده ابن الندیم فی فهرسه من فقهاء الشیعة.
2- الحجر: 88.
3- اسری: 24.

علیها و تبلغه حیث یرید من البلاد و معناه المعونة فی طلب العلم و یؤید الأول ما سیأتی من خبر مقداد (1)قوله رضا به مفعول لأجله و یحتمل أن یکون حالا بتأویل أی راضین غیر مکرهین قوله علیه السلام لم یورثوا دینارا و لا درهما أی کان معظم میراثهم العلم و یمکن حمله علی الحقیقة بأن لم یبق منهم دینار و لا درهم.

**[ترجمه]باء در «سلک الله به» برای تعدیه است، یعنی خدا او را در راهی می برد که در آخرت به بهشت منتهی می شود یا در دنیا به توفیق انجام کاری از کارهای خیر که به بهشت منتهی می شود می رساند. و در روایت اهل سنت این جمله آمده: «سهل الله له طریقا من طرق الجنة.»

«لتضع أجنحتها» یعنی ملائکه بال هایشان را برای طالب علم تا زمانی که راه رود می گسترانند. بعضی گفته پهن کردن بال های فرشته به معنای تواضع برای طالب علم است یا به جهت عطوفت و مهربانی برای او، زیرا پرنده بال هایش را به خاطر محبت بر جوجه هایش می گستراند. آیات زیر نیز این معنا را تأیید می کنند: «وَ «اخْفِضْ جَناحَک لِلْمُؤْمِنِینَ» - . حجر/ 88 - {و بال خویش برای مؤمنان فرو گستر.} و فرمود: «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» - . اسراء/ 24 - {و از سر مهربانی بال فروتنی بر آنان بگستر.} مراد فرود آمدن فرشتگان است در مجالس علم و رها کردن پرواز به خاطر آن. بعضی گفته اند: مراد از آن، سایه انداختن روی طالبان علم است. بعضی گفته اند: پهن کردن بال ها به خاطر گذاشتن طالب علم روی بال های

ص: 164

خودش و رساندن او به هر شهری که بخواهد است، یعنی کمک کردن به او در جستجوی علم. و معنای اول را حدیث مقداد که در آینده می آید تأیید می کند. «رضا به» مفعول «لاجله» است و احتمال دارد حال باشد به تأویل «راضین»، یعنی در حالی که رضایت دارد به طالب علم و ناراحت نیستند. «لم یورثوا دینارا و لا درهما» یعنی بیشترین میراث انبیاء دانش بوده، و ممکن است این حدیث امر به حقیقت باشد، یعنی واقعا از پیامبران درهم و دیناری باقی نمانده است.

**[ترجمه]

«3»

لی، الأمالی للصدوق فِی خُطْبَةٍ خَطَبَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بَعْدَ فَوْتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ لَا کَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ.

**[ترجمه]امالی صدوق: حضرت علی علیه السلام در سخنرانی که بعد از رحلت پیامبر داشت، فرمود: هیچ گنجی پرفایده تر از دانش نیست. - . امالی صدوق: 264 -

**[ترجمه]

«4»

لی، الأمالی للصدوق ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام فِی کَلِمَاتِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام بِرِوَایَةِ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ.

ل، الخصال بروایة أخری سیأتی فی مواعظه علیه السلام

**[ترجمه]امالی صدوق و عیون اخبار الرضا: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ارزش هر مردی به کاری است که در آن استاد باشد. - . امالی صدوق: 362 -

در کتاب خصال این روایت به سند دیگر در پندهای آن حضرت آمده است. - . خصال: 420 -

**[ترجمه]

«5»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ الرَّازِیِّ (2)عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الثَّانِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍ

ص: 165


1- فی الحدیث 45.
2- أورده النجاشیّ فی رجاله ص 173 قال: عبد العظیم بن عبد اللّه بن علیّ بن الحسن بن زید بن الحسن بن علیّ بن أبی طالب علیهم السلام أبو القاسم، له کتاب خطب أمیر المؤمنین علیه السلام، قال أبو عبد اللّه الحسین بن عبید اللّه: حدّثنا جعفر بن محمّد أبو القاسم، قال: حدّثنا علی بن الحسین السعدآبادی، قال حدّثنا أحمد بن محمّد بن خالد البرقی، قال: کان عبد العظیم ورد الری هاربا من السلطان و سکن سربا فی دار رجل من الشیعة فی سکة الموالی، فکان یعبد اللّه فی ذلک السرب، و یصوم نهاره، و یقوم لیله، فکان یخرج مستترا فیزور القبر المقابل قبره و بینهما الطریق و یقول: هو قبر رجل من ولد موسی بن جعفر علیه السلام فلم یزل یأوی الی ذلک السرب، و یقع خبره الی الواحد بعد الواحد من شیعة آل محمّد علیهم السلام حتّی عرفه أکثرهم فرأی رجل من الشیعة فی المنام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قال له: ان رجلا من ولدی یحمل من سکة الموالی، و یدفن عند شجرة التفاح فی باغ عبد الجبار بن عبد الوهاب، و أشار الی المکان الذی دفن فیه، فذهب الرجل لیشتری الشجرة و مکانها من صاحبها، فقال له: لای شی ء تطلب الشجرة و مکانها؟ فاخبره بالرؤیا فذکر صاحب الشجرة انه کان رأی مثل هذه الرؤیا و انه قد جعل موضع الشجرة مع جمیع الباغ وقفا علی الشریف، و الشیعة یدفنون فیه، فمرض عبد العظیم و مات رحمة اللّه علیه، فلما جرد لیغسّل وجد فی جیبه رقعة فیها ذکر نسبه. و روی الصدوق فی کتاب ثواب الأعمال ص 56 فی فضل زیارته روایة بإسناده عن علیّ بن أحمد، عن حمزة بن القاسم العلوی، عن محمّد بن یحیی العطار، عمن دخل علی أبی الحسن علیّ بن محمّد الهادی علیه السلام من أهل الری، قال: دخلت علی أبی الحسن العسکریّ علیه السلام فقال: أین کنت؟ قلت: زرت الحسین علیه السلام قال: أما أنک لو زرت قبر عبد العظیم عندکم لکنت کمن زار الحسین بن علی علیهما السلام.

ع قَالَ: قُلْتُ أَرْبَعاً أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی تَصْدِیقِی بِهَا فِی کِتَابِهِ قُلْتُ الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ فَإِذَا تَکَلَّمَ ظَهَرَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ قُلْتُ فَمَنْ جَهِلَ شَیْئاً عَادَاهُ فَأَنْزَلَ اللَّهِ بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ قُلْتُ قَدْرُ أَوْ قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِی قِصَّةِ طَالُوتَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ قُلْتُ الْقَتْلُ یُقِلُّ الْقَتْلَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ

**[ترجمه]امالی طوسی: حضرت علی

ص: 165

علیه السّلام فرمود: من چهار چیز را گفتم که خدای متعال در قرآن مرا به آنها تصدیق کرد. گفتم: دل مرد زیر زبانش پنهان است و وقتی سخن گفت، آنچه در دلش هست ظاهر می شود. خداوند برای تصدیق گفته ام این آیه را نازل فرمود: «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ» - . محمّد/ 30 - {و از آهنگ سخن به [حال] آنان پی خواهی برد.} گفتم: هر کس که چیزی را نمی داند، با آن دشمنی می کند.

پس خداوند متعال در تأیید حرفم این آیه را فرستاد: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ» - . یونس: 39 - {بلکه چیزی را دروغ شمردند که به علم آن احاطه نداشتند.} و گفتم: اندازه یا ارزش هر شخص به آن چیزی است که به آن خوب آگاهی داشته باشد. پس خداوند در قصه طالوت این آیه را فرستاد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ.» - . بقره / 247 - {خداوند او را بر شما برگزیده و در دانش و تن به او فزونی داده است} و به او و گفتم: کشتن، کشتن را کم می کند. پس خداوند این آیه را فرستاد: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ» - . بقره / 179 - {و ای خردمندان، شما را در قصاص زندگانی است، باشد که به تقوا گرایید.} - . امالی طوسی: 506 -

**[ترجمه]

بیان

مخبوء أی مستور تحت لسانه لا یعرف کماله و لا نقصه و لا صدقه و یقینه و لا کذبه و نفاقه إلا إذا تکلم و قوله تعالی وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ جواب قسم محذوف و لحن القول أسلوبه و إمالته إلی جهة تعریض و توریة و منه قیل للمخطی لاحن لأنه یعدل بالکلام عن الصواب و البسطة السعة.

**[ترجمه]«مخبوء» به معنای مستور است، یعنی مرد زیر زبانش پوشیده شده که کمال و کمبود و راستی و یقین و دروغگویی و نفاقش شناخته نمی شود، مگر زمانی که سخنی گوید. «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ» جواب قسم محذوف است. «لحن القول» دگرگون کردن گفتار و میل دادن به سوی تعریض و نیش زدن و توریه است. و به این جهت است که برای مخطی ء «لاحن» گفته می شود، زیرا او سخن را از درستی کج می کند. «البسطة» به معنای وسعت است.

**[ترجمه]

«6»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ النَّحْوِیُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَرَجِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْأَوْسِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ الْخَلِیلَ بْنَ أَحْمَدَ یَقُولُ أَحَثُّ کَلِمَةٍ عَلَی طَلَبِ عِلْمٍ قَوْلُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَدْرُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُ.

**[ترجمه]امالی طوسی: سعد بن عوث انصاری گوید: از خلیل ابن احمد نحوی شنیدم که می فرمود: ترغیب دهنده ترین کلام بر جستجوی علم، گفتار علی بن ابی طالب علیه السّلام است: ارزش هر کس آن چیزی است که آن را خوب می داند. - . امالی طوسی: 506 -

**[ترجمه]

بیان

قال الجوهری هو یحسن الشی ء أی یعلمه.

**[ترجمه]جوهری گوید: «هو یحسن الشی ء» یعنی آن شخص آن را خوب می داند. - . صحاح: 2099 -

**[ترجمه]

«7»

لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنْ سَعِیدٍ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ یُوسُفَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ الْعَطَّارِ عَنِ ابْنِ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ تَعَلُّمَهُ حَسَنَةٌ وَ مُدَارَسَتَهُ تَسْبِیحٌ وَ الْبَحْثَ عَنْهُ جِهَادٌ وَ تَعْلِیمَهُ لِمَنْ لَا یَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ هُوَ أَنِیسٌ فِی الْوَحْشَةِ وَ صَاحِبٌ فِی الْوَحْدَةِ وَ سِلَاحٌ عَلَی الْأَعْدَاءِ وَ زَیْنُ الْأَخِلَّاءِ یَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً یَجْعَلُهُمْ فِی الْخَیْرِ أَئِمَّةً یُقْتَدَی بِهِمْ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ- تَرْغَبُ الْمَلَائِکَةُ فِی خُلَّتِهِمْ یَمْسَحُونَهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ فِی صَلَاتِهِمْ لِأَنَّ الْعِلْمَ حَیَاةُ الْقُلُوبِ وَ نُورُ الْأَبْصَارِ مِنَ الْعَمَی وَ قُوَّةُ الْأَبْدَانِ مِنَ الضَّعْفِ وَ یُنْزِلُ اللَّهُ حَامِلَهُ مَنَازِلَ الْأَبْرَارِ وَ یَمْنَحُهُ مُجَالَسَةَ الْأَخْیَارِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ بِالْعِلْمِ یُطَاعُ اللَّهُ وَ یُعْبَدُ وَ بِالْعِلْمِ یُعْرَفُ اللَّهُ وَ یُوَحَّدُ وَ بِالْعِلْمِ تُوصَلُ الْأَرْحَامُ وَ بِهِ یُعْرَفُ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ وَ الْعِلْمُ إِمَامُ الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ تَابِعُهُ یُلْهِمُهُ اللَّهُ السُّعَدَاءَ وَ یَحْرِمُهُ الْأَشْقِیَاءَ.

**[ترجمه]امالی صدوق: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: دانش آموزید که آموختنش حسنه است، مذاکره اش تسبیح، بحث در آن جهاد، آموختنش به نادان صدقه است. و انیس وحشت و رفیق تنهایی است، و سلاح بر روی دشمن و زینت نزد دوست است؛ خدا بدان درجه مردمی را بالا می برد و آنها را پیشوای خیر کند که کردارشان مورد توجه گردد و آثارشان اقتباس شود و فرشتگان مشتاق دوستی آنها گردند و در نماز پَر به آنها بسایند، زیرا دانش زندگی دل ها و نور چشم ها است از کوری و توانایی تن است از ضعف. خدا دانشمند را در مقام نیکان جای دهد و همنشینی خوبان را در دنیا و آخرت به وی ارزانی دارد. به دانش خدا اطاعت شود و پرستیده گردد و یگانه شناخته شود. به دانش صله رحم کنند و حلال و حرام را بشناسند. دانش رهبر خرد است و خرد پیرو او است؛ خدا آن را به سعادتمندان الهام کند و آن را از اشقیاء دریغ دارد. - . امالی صدوق: 492 - 493 -

**[ترجمه]

«8»

ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْیَقْطِینِیِّ عَنْ جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ رَفَعُوهُ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ

ص: 166

ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ الْخَبَرَ.

إلا أن فیه مکان عند الله لأهله بذله لأهله و بعد قوله فی الوحدة و دلیل علی السراء و الضراء و بعد قوله فی صلاتهم و یستغفر لهم کل شی ء حتی حیتان البحور و هوامها و سباع البر و أنعامها و مکان الأبرار الأخیار و مکان الأخیار الأبرار أقول روی فی ف نحوا من ذلک عن النبی صلی الله علیه و آله

**[ترجمه]خصال:

ص: 166

رسول خدا فرمود: دانش آموزید که آموختنش حسنه است... تا آخر حدیث که با اختلافی جزئی نقل شده است.

مؤلف: این حدیث در تحف العقول با اندک اختلاف از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است. - . تحف العقول: 28 -

**[ترجمه]

بیان

یقال رمقته أی نظرت إلیه أی ینظر الناس إلی أعمالهم لیقتدوا بهم و نور الأبصار أی أبصار القلوب و قوة الأبدان إذ بالعلم و الیقین تقوی الجوارح علی العمل.

**[ترجمه]«رمقته» به معنی نگاه کردن است، یعنی مردم به سوی اعمال آنها نگاه می کنند تا به آنها اقتدا نمایند. «نور الأبصار» یعنی چشم های قلب و قوت بدن، زیرا با علم و یقین، اعضای بدن بر کردار تقویت می شوند.

**[ترجمه]

«9»

ل، الخصال أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَیْمُونٍ (1)عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَضْلُ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَةِ وَ أَفْضَلُ دِینِکُمُ الْوَرَعُ.

**[ترجمه]خصال: رسول خدا فرمود: نزد خدا فضل دانش از فضل عبادت بیشتر است، و با فضیلت ترین دین شما، ورع است.

**[ترجمه]

بیان

أی أفضل أعمال دینکم.

**[ترجمه]افضل کارهای دین شما ورع و تقوا است. - . خصال: 4 -

**[ترجمه]

«10»

- ل، الخصال أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِیسَ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیٍّ (2)عَنْ أَخِیهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنْ أَعْلَمِ النَّاسِ قَالَ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَی عِلْمِهِ.

**[ترجمه]خصال: از امیرالمؤمنین علیه السّلام درباره اعلم مردم سؤال شد. فرمود: کسی است که علم مردم را با علم خود جمع کند. - . خصال: 5 -

**[ترجمه]

«11»

- ل، الخصال الْخَلِیلُ بْنُ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَنِیعٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الدِّمَشْقِیِّ عَنْ خَالِدِ بْنِ أَبِی خَالِدٍ الْأَرْزَقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ أَظُنُّهُ ابْنَ أَبِی لَیْلَی عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ: أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْفِقْهُ وَ أَفْضَلُ الدِّینِ الْوَرَعُ.

**[ترجمه]خصال: رسول خدا فرمود: بهترین عبادت تفقه در دین است و بهترین دینداری، ورع و تقوا است. - . خصال: 30 -

**[ترجمه]

«12»

- ل، الخصال ابْنُ الْمُغِیرَةِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ

ص: 167


1- هو عبد اللّه بن میمون القداح المقدم ترجمته فی ذیل الحدیث الثانی.
2- المراد به علیّ بن سیف بن عمیرة و بأخیه هو الحسین بن سیف و بأبیه هو سیف بن عمیرة. و عمیرة وزان سفینة. أما سیف فهو کوفیّ ثقة روی عن الصادق و الکاظم علیهما السلام وثقه ثقة علماء الرجال، و أمّا الحسین فقد أورده الشیخ و لم یذکره بمدح و لا ذمّ غیر أن له کتابین یرویهما عنه الرجال، و أمّا علی فقد ترجمه النجاشیّ و وثقه.

عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ إِلَّا لِرَجُلَیْنِ عَالِمٍ مُطَاعٍ أَوْ مُسْتَمِعٍ وَاعٍ.

**[ترجمه]خصال:

ص: 167

رسول خدا فرمود: خیر در زندگانی نیست مگر برای دو کس؛ عالم مطاع و دانش آموز مطیع. - . خصال:40 - 41 -

**[ترجمه]

«13»

- نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ إِلَّا لِمُسْتَمِعٍ وَاعٍ أَوْ عَالِمٍ نَاطِقٍ.

**[ترجمه]نوادر راوندی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خوشی در زندگی نیست، مگر برای شنونده حفظ کننده یا دانشمند سخنگو. - . نوادر راوندی: 18 -

**[ترجمه]

«14»

- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَرْبَعٌ یَلْزَمْنَ کُلَّ ذِی حِجًی وَ عَقْلٍ مِنْ أُمَّتِی قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هُنَّ قَالَ اسْتِمَاعُ الْعِلْمِ وَ حِفْظُهُ وَ نَشْرُهُ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ الْعَمَلُ بِهِ.

**[ترجمه]نوادر راوندی: رسول خدا فرمود: چهار چیز است که هر صاحب عقل و خرد از امت من را لازم است. گفته شد: یا رسول الله! آنها کدام است؟ فرمود: گوش دادن به علم؛ حفظ کردن علم؛ نشر آن نزد اهلش؛ و عمل به علم. - . نوادر راوندی: 18 -

**[ترجمه]

«15»

- ل، الخصال مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ یَرْفَعُونَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ مَنْهُومُ عِلْمٍ وَ مَنْهُومُ مَالٍ.

**[ترجمه]خصال: امام صادق علیه السلام فرمود: دو گرسنه سیر نمی شوند؛ گرسنه علم و گرسنه مال. - . خصال: 53 -

**[ترجمه]

بیان

قال الجوهری النهمة بلوغ الهمة فی الشی ء و قد نهم بکذا فهو منهوم أی مولع به و

فِی الْحَدِیثِ مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ مَنْهُومٌ بِالْمَالِ وَ مَنْهُومٌ بِالْعِلْمِ.

**[ترجمه]جوهری گوید: «نهمه» به معنای رسیدن همت در چیزی و به معنای ولع نیز می آید.

**[ترجمه]

«16»

- ل، الخصال سَیَجِی ءُ فِی مَکَارِمِ أَخْلَاقِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَنَّهُ علیه السلام کَانَ إِذَا جَاءَهُ طَالِبُ عِلْمٍ قَالَ مَرْحَباً بِوَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ یَقُولُ إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ لَمْ یَضَعْ رِجْلَهُ عَلَی رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا سَبَّحَتْ لَهُ إِلَی الْأَرَضِینَ السَّابِعَةِ.

**[ترجمه]خصال: امام سجاد علیه السّلام وقتی طالب علمی نزدش می آمد، می فرمود: مرحبا به کسی که به وصیت رسول خدا عمل می کند! سپس می فرمود: قطعاً طالب علم هنگامی که از خانه اش بیرون می آید، پایش را بر هیچ تر و خشکی از زمین نمی گذارد، مگر اینکه برای او تا زمین هفتم تسبیح می گوید. - . خصال: 518 -

**[ترجمه]

بیان

یمکن أن یکون المراد بتسبیح الأرض تسبیح أهلها من الملائکة و الجن و یحتمل أن یکون المراد أنه یکتب له مثل ثواب هذا التسبیح الفرضی و قیل بشعور ضعیف فی الجمادات لکن السید المرتضی قال إنه خلاف ضرورة الدین (1)و یحتمل أن یکون المراد بتسبیح الجمادات و الحیوانات ما یصل إلی العالم بإزائها من المثوبات إذ للعالم مدخل فی بقائها و انتظامها و انتفاع سائر الخلق بها فیثاب العالم بإزاء کل منها فکأنها تسبح له و الله یعلم.

**[ترجمه]ممکن است مراد از تسبیح زمین، تسبیح اهل زمین، از فرشتگان و جنیان باشد. و احتمال دارد مراد این باشد که برای طالب علم، مثل ثواب این تسبیح فرضی نوشته می شود. و بعضی گفته اند که مراد از تسبیح، به سبب آگاهی ضعیفی هست که در جمادات است. لکن سید مرتضی این را خلاف ضرورت دین دانسته است. و احتمال دارد مراد از تسبیح جمادات و حیوانات، ثوابی باشد که در برابر آنها به عالم می رسد، زیرا دانشمند در بقا و نظم و بهره برداری مخلوقات از آنها مدخلیتی دارد. پس عالم در برابر هر یک از این ها ثواب می برد، گویا که آنها برای او تسبیح می گویند.

**[ترجمه]

«17»

- ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بِإِسْنَادِ التَّمِیمِیِّ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: الْعِلْمُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ.

ص: 168


1- لم یظهر لقوله رحمه اللّه وجه، و ظاهر الآیات القرآنیة خلافه و علیه دلائل من الاخبار.

**[ترجمه]عیون اخبار الرضا : حضرت علی علیه السلام فرمود: علم گمشده مؤمن است. - . عیون اخبار الرضا 2 : 71 -

ص: 168

**[ترجمه]

«18»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْمَرَاغِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَلَّتَانِ (1)لَا تَجْتَمِعَانِ فِی الْمُنَافِقِ فِقْهٌ فِی الْإِسْلَامِ وَ حُسْنُ سَمْتٍ فِی الْوَجْهِ.

نوادر الراوندی، بإسناده عن الکاظم عن آبائه علیهم السلام عن النبی صلی الله علیه و آله مثله

**[ترجمه]امالی طوسی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دو خصلت در منافق جمع نمی شود: آگاهی در اسلام و روحیه اهل خیر. - . امالی طوسی 2 : 34 -

نوادر راوندی: امام کاظم از پدرانش علیهم السّلام، از رسول خدا مثل این حدیث را نقل کرده است. - . نوادر راوندی: 18 -

**[ترجمه]

بیان

السمت هیئة أهل الخیر.

**[ترجمه]«سمت» به معنای قیافه و روحیه اهل خیر است.

**[ترجمه]

«19»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنِ ابْنِ عَامِرٍ عَنِ الْأَصْفَهَانِیِّ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَانَ فِیمَا وَعَظَ لُقْمَانُ ابْنَهُ أَنَّهُ قَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ اجْعَلْ فِی أَیَّامِکَ وَ لَیَالِیکَ وَ سَاعَاتِکَ نَصِیباً لَکَ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ فَإِنَّکَ لَنْ تَجِدَ لَهُ تَضْیِیعاً مِثْلَ تَرْکِهِ.

فس، تفسیر القمی أبی عن الأصفهانی مثله

**[ترجمه]امالی طوسی: امام صادق علیه السّلام فرمود: از جمله مواعظ لقمان برای پسرش این بود: ای پسرم! در روزها و شب ها و ساعت های عمرت بهره ای در جستجوی علم برایت قرار ده، زیرا هیچ ضایع کردنی را مانند ترک علم نمی توانی بیابی. - . امالی طوسی 3 : 66 -

در کتاب تفسیر علی بن ابراهیم قمی نظیر حدیث فوق آمده است. - . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 2 : 141 -

**[ترجمه]

بیان

معناه الحث علی مداومة طلب العلم و مدارسته فإن ترکه یوجب فوات ما قد حصل و ذهابه و نسیانه.

**[ترجمه]معنای این حدیث تشویق پیگیری طلب علم و تدریس آن است، زیرا ترک آن سبب از بین رفتن و فراموشی علومی می شود که به دست آورده است.

**[ترجمه]

«20»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الْجِعَابِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ الصَّالِحُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَاسِینَ قَالَ سَمِعْتُ الْعَبْدَ الصَّالِحَ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا علیه السلام بِسُرَّمَنْ رَأَی یَذْکُرُ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ حِسَانٌ وَ الْفِکْرَةُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ وَ الِاعْتِذَارُ مُنْذِرٌ نَاصِحٌ وَ کَفَی بِکَ أَدَباً لِنَفْسِکَ تَرْکُکَ مَا کَرِهْتَهُ لِغَیْرِکَ.

جا، المجالس للمفید الجعابی مثله

**[ترجمه]امالی طوسی: امام هادی علیه السّلام در سرّ من رأی درباره پدرانش مذاکره می کرد و می فرمود: امیرالمؤمنین فرموده: دانش، میراث بزرگواری و آداب، زیبایی های نیکو و اندیشه، آیینه صاف و عذرخواهی، هشدار و پنددهنده است و در با ادب بودنت کفایت می کند که رها کنی چیزی را که برای دیگران نمی پسندی. - . امالی طوسی 4 : 114 -

در کتاب امالی مفید نیز مثل حدیث فوق آمده است. - . امالی مفید: 336 -

**[ترجمه]

بیان

قوله علیه السلام و الاعتذار منذر ناصح أی یکفی لترک المعاصی و المساوی ما یترتب علیه من الاعتذار فکیف مع خوف العقاب و کأنه تصحیف و الأظهر الاعتبار کما فی نهج البلاغة و غیره.

ص: 169


1- بفتح الخاء و اللام المشددة: الخصلتان.

**[ترجمه]«الاعتذار منذر ناصح» برای رها کردن گناه و بدی ها، حداقل عذرخواهی ای که بر آن مترتب است کفایت می کند. پس چگونه است با ترس کیفر و عذاب. گویا در حدیث اشتباه رخ داده و به جای «اعتذار»، «اعتبار» درست است، چنان چه در نهج البلاغه آمده است. - . نهج البلاغه: ق ح 365، ص 406 -

ص: 169

**[ترجمه]

«21»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْحَلَّالِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ زُفَرَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَشْرَسَ الْخُرَاسَانِیِّ عَنْ أَیُّوبَ السِّجِسْتَانِیِّ عَنْ أَبِی قِلَابَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ یَطْلُبُ عِلْماً شَیَّعَهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ.

**[ترجمه]امالی طوسی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که از خانه اش به خاطر طلب علم بیرون شود، هفتاد هزار فرشته او را مشایعت می کنند و برایش طلب آمرزش می نمایند. - . امالی طوسی 7 : 185 -

**[ترجمه]

«22»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی بِإِسْنَادِ أَبِی قَتَادَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: لَسْتُ أُحِبُّ أَنْ أَرَی الشَّابَّ مِنْکُمْ إِلَّا غَادِیاً (1)فِی حَالَیْنِ إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَرَّطَ فَإِنْ فَرَّطَ ضَیَّعَ فَإِنْ ضَیَّعَ أَثِمَ وَ إِنْ أَثِمَ سَکَنَ النَّارَ وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ.

**[ترجمه]امالی طوسی: امام صادق علیه السّلام فرمود: دوست ندارم جوان از شما شیعیان را جز در دو حال ببینم؛ یا دانشمند یا در جستجوی علم. اگر این کار را نکرد تفریط نموده و اگر تفریط کرد، ضایع گشته و اگر ضایع شد، گناهکار است و اگر گناهکار بود، وارد آتش دوزخ می شود، قسم به خدایی که محمد را به پیامبری مبعوث کرد. - . امالی طوسی: 310 -

**[ترجمه]

«23»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْمُفَضَّلِ الدُّؤَلِیِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ صَبِیحٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ (2)قَالَ: کُنَّا إِذَا أَتَیْنَا أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ (3)قَالَ مَرْحَباً بِوَصِیَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ سَیَأْتِیکُمْ قَوْمٌ مِنْ أَقْطَارِ الْأَرْضِ یَتَفَقَّهُونَ وَ إِذَا رَأَیْتُمُوهُمْ فَاسْتَوْصُوا بِهِمْ خَیْراً قَالَ وَ یَقُولُ وَ أَنْتُمْ وَصِیَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.

ص: 170


1- أی باکرا.
2- أورده صاحب تنقیح المقال فی ج 3 ص 38 من الکنی و قال: لم أقف علی اسمه و لا حاله فی کتب أصحابنا نعم عن ابن حجر فی التقریب أنّه عنونه و قال: اسمه عمارة بن جویرة- بالجیم مصغرا مشهور بکنیته، متروک و متهم من کذبه، شیعی من الرابعة مات سنة 134.
3- منسوب إلی خدرة- بضم الخاء و سکون الدال و فتح الراء- و هو حی من الأنصار اسمه سعد بن مالک بن سنان بن عبید بن ثعلبة الابجر. و الابجر هو خدرة بن عوف بن الحارث بن الخزرج عنونه الخاصّة و العامّة فی کتبهم عده ابن عبد البر فی الاستیعاب «ج 2 ذیل ص 44 من الإصابة» من الصحابة و قال: أول مشاهده الخندق، و غزا مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم اثنتا عشرة غزوة، و کان ممن حفظ عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله سننا کثیرة، و روی عنه علما جما و کان من نجباء الأنصار و علمائهم و فضلائهم، توفّی سنة 74 و روی عنه جماعة من الصحابة و جماعة من التابعین و نقل صاحب الإصابة «ج 2 ص 33» فی تاریخ وفاته ثلاثة أقوال اخری سنة 63 و 64 و 65 و قال: استصغر باحد و استشهد أبوه بها. و نقل الکشّیّ فی ص 25 من رجاله عن الفضل بن شاذان أنّه کان من السابقین الذین رجعوا إلی أمیر المؤمنین علیه السلام، و أورد فی ص 26 روایات تدلّ علی مدحه و انه کان مستقیما. و فی ص 131 من التهذیب روایة تدلّ علی استقامته.

**[ترجمه]امالی طوسی: ابو هارون عبدی گوید: نزد ابو سعید خدری آمدیم. گفت: عمل کننده وصیت رسول خدا، خوش آمد! از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: زود است که گروهی از اطراف زمین بیاید که در دین تفقه کنند. وقتی آنها را دیدید، به نیکی سفارش کنید. هارون گوید: ابو سعید خدری می گفت: شما امر کننده به وصیت رسول خدا هستید. - . امالی طوسی 17 : 490 -

ص: 170

**[ترجمه]

«24»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحَسَنِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ حَدَّثَنِی الرِّضَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ فَإِنَّ تَعْلِیمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ طَلَبَهُ عِبَادَةٌ وَ الْمُذَاکَرَةَ بِهِ تَسْبِیحٌ وَ الْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ وَ تَعْلِیمَهُ مَنْ لَا یَعْلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لِأَنَّهُ مَعَالِمُ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ مَنَارُ سُبُلِ الْجَنَّةِ وَ الْمُونِسُ فِی الْوَحْشَةِ وَ الصَّاحِبُ فِی الْغُرْبَةِ وَ الْوَحْدَةِ وَ الْمُحَدِّثُ فِی الْخَلْوَةِ وَ الدَّلِیلُ عَلَی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ السِّلَاحُ عَلَی الْأَعْدَاءِ وَ الزَّیْنُ عِنْدَ الْأَخِلَّاءِ یَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً فَیَجْعَلُهُمْ فِی الْخَیْرِ قَادَةً تُقْتَبَسُ آثَارُهُمْ وَ یُهْتَدَی بِفِعَالِهِمْ وَ یُنْتَهَی إِلَی رَأْیِهِمْ وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِکَةُ فِی خُلَّتِهِمْ وَ بِأَجْنِحَتِهَا تَمْسَحُهُمْ وَ فِی صَلَاتِهَا تُبَارِکُ عَلَیْهِمْ یَسْتَغْفِرُ لَهُمْ کُلُّ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ حَتَّی حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ إِنَّ الْعِلْمَ حَیَاةُ الْقُلُوبِ مِنَ الْجَهْلِ وَ ضِیَاءُ الْأَبْصَارِ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ قُوَّةُ الْأَبْدَانِ مِنَ الضَّعْفِ یَبْلُغُ بِالْعَبْدِ مَنَازِلَ الْأَخْیَارِ وَ مَجَالِسَ الْأَبْرَارِ وَ الدَّرَجَاتِ الْعُلَی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ الذِّکْرُ فِیهِ یَعْدِلُ بِالصِّیَامِ وَ مُدَارَسَتُهُ بِالْقِیَامِ بِهِ یُطَاعُ الرَّبُّ وَ یُعْبَدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الْأَرْحَامُ وَ بِهِ یُعْرَفُ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ الْعِلْمُ إِمَامُ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ تَابِعُهُ یُلْهِمُهُ السُّعَدَاءَ وَ یَحْرِمُهُ الْأَشْقِیَاءَ فَطُوبَی لِمَنْ لَمْ یَحْرِمْهُ اللَّهُ مِنْهُ حَظَّهُ.

قَالَ أَبُو الْمُفَضَّلِ وَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عِیسَی بْنِ مُدْرِکٍ التَّمَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الرَّازِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ کِنَانَةَ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ رَجَاءٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ: تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ تَعْلِیمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ ذَکَرَ نَحْوَهُ.

قَالَ وَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ شَاذَانَ الْأَزْدِیُّ عَنْ کَثِیرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخُزَامِیِّ عَنْ حَسَنِ بْنِ حُسَیْنٍ الْعَرَبِیِّ عَنْ یَحْیَی بْنِ یَعْلَی عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ نَصْرٍ عَنْ شَیْخٍ مِنْ أَهْلِ

ص: 171

الْبَصْرَةِ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ تَعْلِیمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ ذَکَرَ نَحْوَ حَدِیثِ الرِّضَا علیه السلام

عدة، عدة الداعی روی صاحب کتاب منتقی الیواقیت فیه مرفوعا إلی محمد بن علی بن الحسین و ذکر نحوه

**[ترجمه]امالی طوسی: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: طلب دانش بر هر زن و مرد مسلمان واجب است. پس علم را از جایگاهش بخواهید و قبسی از اهل علم بجویید، زیرا آموزش دانش برای خدا حسنه ای است، طلب آن عبادت است، گفتگوی علم تسبیح است، عمل به آن جهاد و آموختن به نادان، صدقه است. و بذل علم به اهل آن، نزدیکی به خدای تعالی است، زیرا علم نشانه های حلال و حرام است و راه بهشت را روشن می کند؛ در وحشت مونس انسان است و در غربت و تنهایی رفیق انسان؛ در خلوت با انسان گفتگو می کند و راهنمای آسودگی و تنگی است. دانش سلاح علیه دشمنان و زینت نزد دوستان است. خدا به واسطه علم گروهی را بالا برد و ایشان را در خوبی ها رهبر قرار داد که از آثار ایشان اقتباس می شود و افعال آنها سرمشق راهنمای دیگران است و از افکار ایشان استفاده می شود و ملائکه به دوستی با ایشان راغبند و با پرهایشان ایشان را لمس می کنند (و تبرک می جویند). و در دعاهایشان دانشمندان را برکت می دهند و هر تر و خشکی، حتی ماهیان دریا و موجودات دریایی و درندگان بیابان و چهار پایان، برای عالم استغفار می کنند. و دانش حیات دل از نادانی و نور چشم در تاریکی و نیروی بدن از ضعف می باشد و بنده را به جایگاه خوبان و مجالس اخیار و درجات عالی در دنیا و آخرت می رساند. و تفکر در علم با روزه برابر است و گفتگوی در آن با شب زنده داری مساوی است؛ پروردگار به وسیله دانش اطاعت و پرستش می گردد و بدان واسطه صله ارحام صورت می گیرد و حلال و حرام دانسته می شود. علم پیشوای عمل است و عمل تابع علم است. خدا علم را به سعادتمندان الهام می کند و اشقیا را از آن محروم می کند. خوشا به حال کسی که خدا بهره ای از علم به او داده است.

ابومفضل گوید: حدیث کرد مرا جعفر بن عیسی به اسنادش از معاذ بن جبل که فرمود: علم بیاموزید، زیرا یاد گرفتن علم برای خدا حسنه است... و مثل آن را حدیث کرد. - . امالی طوسی 17 : 500 - 501 -

ص: 171

عدة الداعی: صاحب «منتقی الیواقیت» مثل آن را حدیث کرده است. - . عدة الداعی: 72 - 73 -

**[ترجمه]

بیان

یقال اقتبست منه نارا و اقتبست منه علما أی استفدته و المنار علم الطریق و مسح الملائکة بأجنحتها إما لإظهار الخلة أو لإفادة البرکة أو لاستفادتها.

**[ترجمه]«اقتباس» به معنای استفاده و «منار» به معنای نشانه راه است. لمس ملائکه با بال های خود به طالب علم، به خاطر اظهار دوستی یا استفاده برکت یا افاده برکت است.

**[ترجمه]

«25»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی بِإِسْنَادِ الْمُجَاشِعِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعَالِمُ بَیْنَ الْجُهَّالِ کَالْحَیِّ بَیْنَ الْأَمْوَاتِ وَ إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ لَیَسْتَغْفِرُ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ.

جا، المجالس للمفید الجعابی عن ابن عقدة عن هارون بن عمرو المجاشعی عن محمد بن جعفر بن محمد عن أبیه علیه السلام مثله.

**[ترجمه]امالی طوسی: امام صادق علیه السّلام از حضرت علی علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دانشمند در میان نادان مانند زنده میان مردگان است. قطعاً برای جستجوگر علم همه چیز طلب آمرزش می کند، حتی ماهیان دریا و جنبندگان آن و درندگان بیابان و چهارپایان آن. علم طلب کنید که واسطه بین شما و بین خدا است و طلب علم بر هر مسلمان فرض است. - . امالی طوسی 18 : 533 -

در کتاب امالی مفید مثل آن روایت شده است. - . امالی مفید: 29 -

**[ترجمه]

«26»

- یر، بصائر الدرجات ابْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ (1)الْعِلْمِ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: طلب علم بر هر مسلمان فریضه است. آگاه باشید که خدا طالبان علم را دوست دارد. - . بصائر الدرجات 1 : 22 -

**[ترجمه]

«27»

- یر، بصائر الدرجات مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعُمَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ فِی کُلِّ حَالٍ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام صادق علیه السّلام فرمود: طلب علم در همه حال فرض است. - . بصائر الدرجات 1 : 22 - 23 -

**[ترجمه]

«28»

- یر، بصائر الدرجات بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ.

یر، بصائر الدرجات محمد بن الحسین عن محمد بن عبد الله عن عیسی بن عبد الله عن أحمد بن عمر بن علی بن أبی طالب علیهما السلام مثله.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام صادق علیه السّلام فرمود: طلب علم یکی از فریضه های خدا است. - . بصائر الدرجات 1 : 23 -

در کتاب بصائر الدرجات نیز شبیه آن روایت شده است. - . بصائر الدرجات 1 : 23 -

**[ترجمه]

«29»

- یر، بصائر الدرجات ابْنُ زَیْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ.

ص: 172


1- بضم الباء جمع باغ، أی طالب.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: طلب علم بر هر مسلمان واجب است. - . بصائر الدرجات 1 : 23 -

ص: 172

**[ترجمه]

بیان

هذه الأخبار تدل علی وجوب طلب العلم و لا شک فی وجوب طلب القدر الضروری من معرفة الله و صفاته و سائر أصول الدین و معرفة العبادات و شرائطها و المناهی و لو بالأخذ عن عالم عینا و الأشهر بین الأصحاب أن تحصیل أزید من ذلک إما من الواجبات الکفائیة أو من المستحبات.

**[ترجمه]این اخبار دلالت بر وجوب طلب علم می کند. در واجب بودن مقداری ضروری از شناخت خدا، صفات الهی، سایر اصول دین، شناختن عبادات و شرایط آن و نواهی - گرچه عیناً به گرفتن از عالمی باشد - جای شکی نیست که واجب است. و مشهور میان اصحاب این است که یاد گرفتن بیشتر از آن، از جمله واجبات کفایی یا از مستحبات است.

**[ترجمه]

«30»

- یر، بصائر الدرجات ابْنُ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: طَالِبُ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الْحِیتَانُ فِی الْبِحَارِ وَ الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: ابن حجاج از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: برای طالب علم همه چیز طلب آمرزش می کند، حتی ماهیان دریا و پرندگان آسمان. - . بصائر الدرجات 1 : 24 -

**[ترجمه]

«31»

- یر، بصائر الدرجات الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ (1)عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ جَمِیعَ دَوَابِّ الْأَرْضِ لَتُصَلِّی عَلَی طَالِبِ الْعِلْمِ حَتَّی الْحِیتَانُ فِی الْبَحْرِ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام باقر علیه السّلام فرمود: تمام جانوران زمین بر طالب علم درود می فرستند، حتی ماهیان در دریا. - . بصائر الدرجات 1 : 24 -

**[ترجمه]

«32»

- یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مِثْلَهُ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: مثل این روایت را آورده است. - . بصائر الدرجات 1 : 25 -

**[ترجمه]

«33»

- یر، بصائر الدرجات ابْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ حُسَیْنِ بْنِ الصَّبَّاحِ عَنْ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ أَنَّهُ مَنْ سَلَکَ مَسْلَکاً یَطْلُبُ فِیهِ الْعِلْمَ سَهَّلْتُ لَهُ طَرِیقاً إِلَی الْجَنَّةِ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا به من وحی فرستاد کسی که در راهی جهت طلب علم برود، خدا راه بهشت را برای او آسان گرداند. - . بصائر الدرجات 1 : 24 -

**[ترجمه]

«34»

- یر، بصائر الدرجات ابْنُ هَاشِمٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: طَالِبُ الْعِلْمِ یُشَیِّعُهُ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنْ مَفْرِقِ السَّمَاءِ یَقُولُونَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: حضرت علی علیه السّلام فرمود: هفتاد هزار ملائکه از وسط آسمان طالب علم را مشایعت می کنند و می گویند: درود بر محمد و آل محمد. - . بصائر الدرجات 1 : 24 -

**[ترجمه]

بیان

مفرق الرأس وسطه و أضیف إلی السماء لکونه فی جهتها أو المراد به وسط السماء و لعل فیه سقطا و کان من مفرق رأسه إلی السماء.

**[ترجمه]«مفرق الرأس» وسط سر را گویند. «مفرق» به سوی آسمان اضافه شده چون در جهت آسمان قرار دارد. یا مراد از حدیث، وسط آسمان است. شاید افتادگی در حدیث باشد و در اصل چنین بوده: «من مفرق رأسه الی السماء.»

**[ترجمه]

«35»

- یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعَالِمُ وَ الْمُتَعَلِّمُ شَرِیکَانِ فِی الْأَجْرِ لِلْعَالِمِ

ص: 173


1- مصغرا هو زیاد بن عیسی أو رجاء من أصحاب الباقر و الصادق علیهما السلام روی عنهما، ذکره علماء الرجال و وثقوه و کان زامل ابا جعفر إلی مکّة و کان حسن المنزلة عند آل محمد. مات فی زمان الصادق علیه السلام، و له اخت تسمی حمادة تروی عن الصادق علیه السلام.

أَجْرَانِ وَ لِلْمُتَعَلِّمِ أَجْرٌ وَ لَا خَیْرَ فِی سِوَی ذَلِکَ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دانشمند و دانش آموز هر دو در پاداش شریکند؛ برای دانشمند

ص: 173

دو اجر و برای دانش آموز یک اجر، و در غیر آن خیری نیست. - . بصائر الدرجات 1 : 24 -

**[ترجمه]

«36»

- یر، بصائر الدرجات مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ وَ ابْنِ فَضَّالٍ مَعاً عَنْ جَمِیلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الَّذِی تَعَلَّمَ الْعِلْمَ مِنْکُمْ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الَّذِی یُعَلِّمُهُ وَ لَهُ الْفَضْلُ عَلَیْهِ تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ الْعِلْمِ وَ عَلِّمُوهُ إِخْوَانَکُمْ کَمَا عَلَّمَکُمُ الْعُلَمَاءُ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام باقر علیه السّلام فرمود: کسی از شما که علم بیاموزد، برای او پاداشی همانند کسی است که علم را آموزش می دهد، و برای معلم بر متعلم فضیلت است. علم را از حاملان علم بیاموزید و به برادرانتان یاد دهید، آن طوری که علماء به شما آموخته اند. - . بصائر الدرجات 1 : 24 -

**[ترجمه]

بیان

ضمیر له راجع إلی المعلم و قوله کما علمکم أی من غیر تحریف و یحتمل أن یکون الکاف تعلیلیة.

**[ترجمه]ضمیر «له» به معلم برمی گردد. «کما علمکم» یعنی بدون تحریف آموزش دهید و احتمال دارد کاف تعلیلیه باشد.

**[ترجمه]

«37»

- یر، بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مُقَاتِلٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ یَغْدُو فِی طَلَبِ الْعِلْمِ وَ یَرُوحُ إِلَّا خَاضَ الرَّحْمَةَ خَوْضاً.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: جابر از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: کسی در جستجوی علم صبح و شام نمی کند، مگر اینکه در میان رحمت خدا فرود می رود، فرو رفتنی! - . بصائر الدرجات 1 : 25 -

**[ترجمه]

بیان

خاض الرحمة أی دخل فیها بحیث أحاطت به.

«38» یر، بصائر الدرجات ابْنُ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ الْجَعْفَرِیِّ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْعَالِمُ وَ الْمُتَعَلِّمُ فِی الْأَجْرِ سَوَاءٌ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام صادق علیه السّلام فرمود: عالم و طالب علم در اجر برابر هستند. - . بصائر الدرجات 1 : 25 -

**[ترجمه]

أی فی أصل الأجر لا فی قدره لئلا ینافی الأخبار الأخری.

**[ترجمه]در اصل پاداش برابرند نه در اندازه آن، تا با باقی احادیث اختلاف پیدا نکنند.

**[ترجمه]

«39»

- ثو، ثواب الأعمال مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ عَنِ الْکُوفِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ مُقَاتِلٍ عَنِ الرَّبِیعِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ یَغْدُو فِی طَلَبِ الْعِلْمِ أَوْ یَرُوحُ إِلَّا خَاضَ الرَّحْمَةَ وَ هَتَفَتْ بِهِ الْمَلَائِکَةُ مَرْحَباً بِزَائِرِ اللَّهِ وَ سَلَکَ مِنَ الْجَنَّةِ مِثْلَ ذَلِکَ الْمَسْلَکِ.

**[ترجمه]ثواب الأعمال: امام باقر علیه السّلام فرمود: هیچ بنده ای در جستجوی دانش شام را به صبح و صبح را به شام نرساند، جز آنکه در مهر و رحمت خدا غوطه خورد و فرشتگان بر او ندا برآورند: آفرین بر زیارتگر خدا! و از همان راهی که در جستجوی دانش پیموده به بهشت رود. - . ثواب الاعمال: 161 -

**[ترجمه]

بیان

من زار العالم لله و لطلب العلم لوجه الله فکأنه زار الله.

**[ترجمه]کسی که دانشمند را برای رضای خدا دیدار و علم را محض رضای خداوند طلب نماید، گویا خدا را زیارت کرده است.

**[ترجمه]

«40»

- سن، المحاسن أَبِی عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی سُخَیْلَةَ (1)عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ لَا خَیْرَ فِی دِینٍ لَا تَفَقُّهَ فِیهِ وَ لَا خَیْرَ فِی دُنْیَا لَا تَدَبُّرَ فِیهَا وَ لَا خَیْرَ فِی نُسُکٍ لَا وَرَعَ فِیهِ.

**[ترجمه]محاسن: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ای مردم! خیری نیست در دینی که در آن تفقه نباشد، و خیری نیست در دنیا که در آن اندیشه نباشد، و خیری نیست در عبادت که در آن پارسایی نباشد. - . محاسن: 5 -

**[ترجمه]

بیان

لعل المراد بالتدبر فی الدنیا التدبیر فیها و ترک الإسراف و التقتیر

ص: 174


1- بضم السین المهملة و فتح الخاء المعجمة، عده الشیخ من أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام. و اسمه عاصم بن طریف، و فی ص 17 من الکشّیّ روایة تدلّ علی حسن حاله.

أو التفکر فی فنائها و ما یدعو إلی ترکها و النسک العبادة و الورع اجتناب المحارم أو الشبهات أیضا.

**[ترجمه]شاید مراد از اندیشه در دنیا، تدبیر در دنیا باشد و ترک اسراف و سخت گیری باشد،

ص: 174

یا اندیشه در فنای دنیا و چیزی که انسان را به سوی دنیا دعوت می کند. «ورع» دوری از محرمات یا حتی از شبهات می باشد.

**[ترجمه]

«41»

- ف، تحف العقول عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ کَمَالَ الدِّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ أَنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ بَیْنَکُمْ مَضْمُونٌ لَکُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَیْنَکُمْ وَ ضَمِنَهُ سَیَفِی لَکُمْ بِهِ (1)وَ الْعِلْمَ مَخْزُونٌ عَلَیْکُمْ عِنْدَ أَهْلِهِ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْهُمْ فَاطْلُبُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ کَثْرَةَ الْمَالِ مَفْسَدَةٌ لِلدِّینِ مَقْسَاةٌ لِلْقُلُوبِ وَ أَنَّ کَثْرَةَ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلَ بِهِ مَصْلَحَةٌ لِلدِّینِ سَبَبٌ إِلَی الْجَنَّةِ وَ النَّفَقَاتُ تَنْقُصُ الْمَالَ وَ الْعِلْمُ یَزْکُو عَلَی إِنْفَاقِهِ وَ إِنْفَاقُهُ بَثُّهُ (2)إِلَی حَفَظَتِهِ وَ رُوَاتِهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ صُحْبَةَ الْعَالِمِ وَ اتِّبَاعَهُ دِینٌ یُدَانُ اللَّهُ بِهِ وَ طَاعَتَهُ مَکْسَبَةٌ لِلْحَسَنَاتِ مَمْحَاةٌ لِلسَّیِّئَاتِ وَ ذَخِیرَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رِفْعَةٌ فِی حَیَاتِهِمْ وَ جَمِیلُ الْأُحْدُوثَةِ عَنْهُمْ بَعْدَ مَوْتِهِمْ إِنَّ الْعِلْمَ ذُو فَضَائِلَ کَثِیرَةٍ فَرَأْسُهُ التَّوَاضُعُ وَ عَیْنُهُ الْبَرَاءَةُ مِنَ الْحَسَدِ وَ أُذُنُهُ الْفَهْمُ وَ لِسَانُهُ الصِّدْقُ وَ حِفْظُهُ الْفَحْصُ وَ قَلْبُهُ حُسْنُ النِّیَّةِ وَ عَقْلُهُ مَعْرِفَةُ الْأَسْبَابِ بِالْأُمُورِ وَ یَدُهُ الرَّحْمَةُ وَ هِمَّتُهُ السَّلَامَةُ وَ رِجْلُهُ زِیَارَةُ الْعُلَمَاءِ وَ حِکْمَتُهُ الْوَرَعُ وَ مُسْتَقَرُّهُ النَّجَاةُ وَ فَائِدَتُهُ الْعَافِیَةُ وَ مَرْکَبُهُ الْوَفَاءُ وَ سِلَاحُهُ لَیِّنُ الْکَلَامِ وَ سَیْفُهُ الرِّضَا وَ قَوْسُهُ الْمُدَارَاةُ وَ جَیْشُهُ مُحَاوَرَةُ الْعُلَمَاءِ وَ مَالُهُ الْأَدَبُ (3)وَ ذَخِیرَتُهُ اجْتِنَابُ الذُّنُوبِ وَ زَادُهُ الْمَعْرُوفُ وَ مَأْوَاهُ الْمُوَادَعَةُ وَ دَلِیلُهُ الْهُدَی وَ رَفِیقُهُ صُحْبَةُ الْأَخْیَارِ.

**[ترجمه]تحف العقول: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: آی مردم! بدانید که کمال دین در طلب علم است و به کار بستن آن، و راستی که دانش جستن واجب تر از طلب کردن مال لازم است، زیرا مال دنیا میان شما تقسیم است و برای شما ضمانت شده، دادگری او آن را در میان شما قسمت کرده و به زودی به آن دانشی که برای شما نزد اهلش ذخیره است و مأمورید به طلب علم از آنها، به دنبالش بروید و بدانید که مال بسیار، دین را فاسد می کند و دل ها را سخت می گرداند، و علم بسیار توأم با عمل، دین را اصلاح می کند، وسیله رفتن به بهشت باشد، خرج کردن مال ثروت را بکاهد. علم با خرج کردنش افزوده گردد و خرج کردن علم این است که آن را در میان حافظان و راویانش منتشر کنی. بدانید که همراهی با دانش و پیروی از آن دینی است که با آن برای خدا دینداری شود، و طاعت آن موجب کسب کردارهای نیک گردد، و بدکرداری ها را از میان ببرد، و ذخیره مؤمنان است، و مایه سربلندی آنان در زندگی، و یاد نیکو پس از مردن آنها. راستی، علم واجد فضایل بسیاری است؛ سرش تواضع است، چشمش برکناری از حسد، گوشش فهم، زبانش راستی، حافظه اش بررسی، دلش خوش بینی، عقلش معرفت اسباب امور، دستش رحمت، همتش سلامت، پایش دیدار دانشمندان و حکمتش ورع است؛ قرارگاهش نجات، جلودارش عافیت، مرکبش وفا، سلاحش سخن نرم و دلنشین، شمشیرش خشنودی و رضا، کمانش مدارا، لشکرش گفتگو با دانشمندان، مالش ادب، ذخیره اش اجتناب از گناهان، توشه اش احسان کردن، جایگاهش سازش و صلح، رهنمایش هدایت و رفیقش صحبت با نیکان است.

**[ترجمه]

بیان

مفسدة و مکسبة و أضرابهما کل منهما إما اسم فاعل أو مصدر میمی أو اسم آلة أو اسم مکان و فی بعضها لا یحتمل بعض الوجوه کما لا یخفی و الأحدوثة بالضم ما یتحدث به ثم إنه علیه السلام أراد التنبیه علی فضائل العلم فشبهه بشخص کامل روحانی له أعضاء و قوی کلها روحانیة بعضها ظاهرة و بعضها باطنة فالظاهرة کالرأس و العین و الأذن و اللسان و الید و الرجل و الباطنة کالحفظ و القلب و العقل و الهمة و الحکمة و له مستقر روحانی و مرکب و سلاح و سیف و قوس و جیش

ص: 175


1- و فی نسخة: و سیفی لکم به.
2- بث الخبر: اذاعه و نشره.
3- ملکة تعصم من کانت فیه عما یشینه.

و مال و ذخیرة و زاد و مأوی و دلیل و رفیق کلها معنویة روحانیة ثم إنه علیه السلام بین انطباق هذا الشخص الروحانی بجمیع أجزائه علی هذا الهیکل الجسمانی إکمالا للتشبیه و إفصاحا بأن العلم إذا استقر فی قلب إنسان یملک جمیع جوارحه و یظهر آثاره من کل منها فرأس العلم و هو التواضع یملک هذا الرأس الجسدانی و یخرج منه التکبر و النخوة التی هو مسکنها و یستعمله فیما یقتضیه التواضع من الانکسار و التخشع و کما أن الرأس البدنی بانتفائه ینتفی حیاة البدن فکذا بانتفاء التواضع عند الخالق و الخلائق تنتفی حیاة العلم فهو کجسد بلا روح لا یصیر مصدرا لأثر و هاتان الجهتان ملحوظتان فی جمیع الفقرات و ذکرها یوجب الإطناب و ما ذکرناه کاف لأولی الألباب.

**[ترجمه]«مفسده» و «مکسبه» و امثال آن احتمال دارد دارای یکی از معانی زیر باشد: اسم فاعل، مصدر میمی و اسم آلت و اسم مکان، هر چند که در برخی از این گونه کلمات تمام احتمالات وجود ندارد، «زیرا اگر قرینه داشتیم، فقط یک معنا می تواند مراد باشد.» «احدوثه» چیزی است که درباره آن حدیث گفته می شود، چون امام علیه السّلام می خواهد فضیلت دانش را بیان کند، آن را به شخص کامل و روحانی تشبیه می کند که دارای اعضا و نیروهای روحانی و معنوی بوده که بعضی ظاهر و برخی دیگر باطنی است. مثلاً اعضای ظاهری انسان عبارت است از سر، چشم، گوش، زبان، دست و پا و...اعضای باطنی مانند حافظه، قلب، عقل، همت، حکمت. همچنین او دارای جایگاه روحانی و معنوی است، حتی مرکب، سلاح، شمشیر، نیزه، کمان، ارتش،

ص: 175

مال، ذخیره، توشه جایگاه راهنما و رفیق همه و همه روحانی می باشند.

مطابقت کامل این شخص روحانی با هیکل جسمانی، تشبیه کامل و رسایی است که بیانگر این مطلب است که وقتی علم در قلب انسان متمرکز می گردد، وی بر جمیع جواهر و اعضایش تسلط پیدا می کند و آثار علم از جوارح او آشکار خواهد شد. سرکرده دانش که تواضع و فروتنی می باشد، مسلط به سری است که در بدن انسان می باشد. علم در انسان اثر می گذارد، تکبر را از سر او بیرون می کند و سر انسان نیز فروتن می سازد. همان گونه که انسان بی سر از حیات بی بهره است، عدم فروتنی نیز در نزد خدا و خلق حیات علم را نابود می سازد. دانش بی تواضع همچون جسد بدون روح است که اثری ندارد.

این دو جهت «امور ظاهری و باطنی» در تمام عبارات حدیث شریف قابل توجه است که بیان آن سبب تفصیل بیش از حد گشته و برای صاحبان عقل همین اشاره کافی است.

**[ترجمه]

«42»

- سن، المحاسن أَبِی عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ عَنِ الْأَحْوَلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا یَسَعُ النَّاسَ حَتَّی یَسْأَلُوا أَوْ یَتَفَقَّهُوا.

**[ترجمه]محاسن: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم در وسعت نیستند، مگر اینکه بپرسند یا تفقه کنند. - . محاسن: 225 -

**[ترجمه]

«43»

- سن، المحاسن أَبِی وَ مُوسَی بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ یُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ هَلْ یَسَعُ النَّاسَ تَرْکُ الْمَسْأَلَةِ عَمَّا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ قَالَ لَا.

**[ترجمه]محاسن: از امام موسی کاظم علیه السّلام پرسش شد: آیا مردم می توانند مساله مورد نیازشان را ترک کنند و نپرسند؟ فرمود: نه. - . محاسن: 225 -

**[ترجمه]

«44»

- سن، المحاسن النَّوْفَلِیُّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أُفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لَا یَجْعَلُ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ وَ رَوَی بَعْضٌ أُفٍّ لِکُلِّ رَجُلٍ مُسْلِمٍ.

**[ترجمه]محاسن: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اوف بر هر مسلمانی که روز جمعه خود را جهت آگاهی از مسائل دین و پرسش های دینی قرار ندهد! و بعضی روایت کرده اند: اوف بر هر مرد مسلمان که... - . محاسن: 225 -

**[ترجمه]

بیان

المراد بالجمعة الأسبوع تسمیة للکل باسم الجزء.

**[ترجمه]مراد از جمعه، هفته است و از باب نامگذاری کل به اسم جزء آن می باشد.

**[ترجمه]

«45»

- سن، المحاسن جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی کَلَامٍ لَهُ لَا یَسْتَحِی الْجَاهِلُ إِذَا لَمْ یَعْلَمْ أَنْ یَتَعَلَّمَ.

**[ترجمه]محاسن: حضرت علی علیه السّلام فرمود: نادان وقتی چیزی را نمی داند، از آموزش آن حیا نکند. - . محاسن: 229 -

**[ترجمه]

«46»

- غو، غوالی اللئالی فِی حَدِیثِ أَبِی أُمَامَةَ الْبَاهِلِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: عَلَیْکُمْ بِالْعِلْمِ قَبْلَ أَنْ یُقْبَضَ وَ قَبْلَ أَنْ یُجْمَعَ وَ جَمَعَ بَیْنَ إِصْبَعَیْهِ الْوُسْطَی وَ الَّتِی تَلِی الْإِبْهَامَ ثُمَّ قَالَ الْعَالِمُ وَ الْمُتَعَلِّمُ شَرِیکَانِ فِی الْأَجْرِ وَ لَا خَیْرَ فِی سَائِرِ النَّاسِ بَعْدُ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بر شما باد به دانش آموزی پیش از آنکه {بساط آن} جمع شود. آن حضرت میان انگشت وسطی و انگشت کنار ابهام جمع نمود و سپس فرمود: آموزگار و دانش آموز در ثواب شریکند و در باقی مردم خیری نیست. - . عوالی اللئالی 1 : 81 -

**[ترجمه]

بیان

لعل المراد بالجمع أیضا القبض و أخذه من مواطنه لیجمع فی محل واحد

ص: 176

فی علمه و علم مقربی جنابه.

**[ترجمه]«جمع» نیز به معنای گرفتن است، یعنی علم را تا از بین نرفته بیاموزید.

شاید مراد از جمع قبض و گرفتن علم از جایگاهش باشد تا آن که در محل واحد

ص: 176

در علم خداوند و علم مقربانش جمع شود .

**[ترجمه]

«47»

- غو، غوالی اللئالی رُوِیَ عَنِ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ حَتَّی یَطَأَ عَلَیْهَا رِضًا بِهِ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: مقداد بن اسود گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: فرشتگان بال های خود را با رضایت برای طالب علم می گستراند، تا قدم روی بال های ملائکه ها بگذارد. - . عوالی اللئالی 1 : 106 -

**[ترجمه]

«48»

- غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله فَقِیهٌ وَاحِدٌ أَشَدُّ عَلَی إِبْلِیسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وجود یک فقیه بر شیطان، از هزار عابد سخت تر است. - . عوالی اللئالی 1 : 189 -

**[ترجمه]

«49»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ یُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَیْراً یُفَقِّهْهُ فِی الدِّینِ.

**[ترجمه]رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که خدا خیر او را بخواهد، او را فقیه در دین می کند.

**[ترجمه]

«50»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ لَمْ یَصْبِرْ عَلَی ذُلِّ التَّعَلُّمِ سَاعَةً بَقِیَ فِی ذُلِّ الْجَهْلِ أَبَداً.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که ساعتی بر خواری دانش آموختن صبر نکند، همیشه در ذلّت نادانی باقی خواهد ماند. - . عوالی اللئالی 1 : 285 -

**[ترجمه]

«51»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله طَالِبُ الْعِلْمِ لَا یَمُوتُ أَوْ یَتَمَتَّعَ جِدُّهُ بِقَدْرِ کَدِّهِ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: طالب علم نمیرد تا به اندازه کوشش از ثمره آن بهره برداری کند. - . عوالی اللئالی 1 : 292 -

**[ترجمه]

بیان

أو هنا بمعنی إلی أن أو إلا أن و الجد بالکسر الاجتهاد فی الأمر و إسناد التمتع إلی الجد مجازی.

**[ترجمه]«او» در این جا به معنای «الی ان» است، و «جد» به معنای کوشش در کاری است و اسناد «تمتع» به سوی «جد» مجازی است.

**[ترجمه]

«52»

- غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْهُمْ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: علم نزد اهل آن ذخیره شده است و شما به جستجو از نزد آنها مأمورید. - . عوالی اللئالی 4 : 61 -

**[ترجمه]

«53»

- وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر مردم بفهمند که در طلب علم چه اجری است، هر آینه علم را، گرچه به ریختن خون ها و فرو رفتن در دریاها باشد، جستجو می کنند. - . عوالی اللئالی 4 : 61 -

**[ترجمه]

بیان

المهجة الدم أو دم القلب و الروح و اللجة معظم الماء.

**[ترجمه]«المهجة» به معنای خون یا خون قلب یا از بین رفتن روح است.

**[ترجمه]

«54»

- غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: طلب علم فریضه است بر هر مرد و زن مسلمان. - . عوالی اللئالی 4 : 70 -

**[ترجمه]

«55»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: علم را جستجو کنید، گرچه در چین باشد. - . عوالی اللئالی 4 : 70 -

**[ترجمه]

«56»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَا عَلَی مَنْ لَا یَعْلَمُ مِنْ حَرَجٍ أَنْ یَسْأَلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بر نادان سختی نیست که درباره آنچه که نمی داند بپرسد. - . عوالی اللئالی 4 :70 -

**[ترجمه]

«57»

- غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ لِیَلْتَمِسَ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ لِیَنْتَفِعَ بِهِ وَ یُعَلِّمَهُ غَیْرَهُ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ (1)عِبَادَةَ أَلْفِ سَنَةٍ صِیَامَهَا وَ قِیَامَهَا وَ حَفَّتْهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا وَ صَلَّی عَلَیْهِ طُیُورُ السَّمَاءِ وَ حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ دَوَابُّ الْبَرِّ وَ أَنْزَلَهُ اللَّهُ مَنْزِلَةَ سَبْعِینَ صِدِّیقاً وَ کَانَ خَیْراً لَهُ مِنْ أَنْ کَانَتِ الدُّنْیَا کُلُّهَا لَهُ فَجَعَلَهَا فِی الْآخِرَةِ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که از خانه اش بیرون شود تا بابی از علم بیاموزد که از آن بهره برد و دیگران را آموزش دهد، خداوند متعال برای او به ازای هر قدمی که بر می دارد، عبادت هزار سال روزه داری و نمازگزاری را می نویسد؛ فرشتگان با پرهایشان او را در بر می گیرند؛ پرندگان آسمان و ماهیان دریا و جنبندگان خشکی ها برای او درود می فرستند؛ و خدا مقام هفتاد صدیق را برای او عطا می کند که برایش از اینکه تمام دنیا را داشته باشد، بهتر است. پس این مقامات را برایش در آخرت قرار می دهد. - . عوالی اللئالی 4 : 75 -

**[ترجمه]

«58»

- جا، المجالس للمفید ابْنُ قُولَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ هَارُونَ (2)عَنِ

ص: 177


1- بضم الخاء و سکون الطاء: ما بین القدمین عند المشی.
2- هو هارون بن مسلم، قال النجاشیّ فی فهرسه ص 307 هارون بن مسلم بن سعدان الکاتب السرمن رائی کان نزلها، و أصله الانبار یکنی أبا القاسم، ثقة وجه، و کان له مذهب فی الجبر و التشبیه، لقی أبا محمّد و أبا الحسن علیهما السلام، له کتاب التوحید، و کتاب الفضائل، و کتاب الخطب و کتاب المغازی، و کتاب الدعاء، و له مسائل لابی الحسن الثالث علیه السلام.

ابْنِ زِیَادٍ (1)قَالَ: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَ کُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ کُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّی تَعْمَلَ فَیَخْصِمُهُ وَ ذَلِکَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ.

**[ترجمه]امالی مفید: ابن زیاد گوید: از امام باقر علیه السّلام

ص: 177

شنیدم که از تفسیر این آیه مبارکه از ایشان پرسش شد: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ.» فرمود: خدای متعال روز قیامت به بنده می گوید: آیا دانشمند بودی؟ اگر گفت بلی، به او می گوید: چرا به علمت عمل نکردی؟ و اگر گوید من جاهل بودم، به او گوید: چرا علم نیاموختی تا عمل کنی؟ پس با او دشمنی می کند و این است حجت بالغه. - . امالی مفید: 227 -

**[ترجمه]

«59»

- م، تفسیر الإمام علیه السلام قَالَ الْإِمَامُ علیه السلام دَخَلَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیُّ عَلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَا جَابِرُ قِوَامُ هَذِهِ الدُّنْیَا بِأَرْبَعَةٍ عَالِمٌ یَسْتَعْمِلُ عِلْمَهُ وَ جَاهِلٌ لَا یَسْتَنْکِفُ أَنْ یَتَعَلَّمَ وَ غَنِیٌّ جَوَادٌ بِمَعْرُوفِهِ وَ فَقِیرٌ لَا یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَا غَیْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَإِذَا کَتَمَ الْعَالِمُ الْعِلْمَ أَهْلَهُ وَ زَهَا الْجَاهِلُ فِی تَعَلُّمِ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ بَخِلَ الْغَنِیُّ بِمَعْرُوفِهِ وَ بَاعَ الْفَقِیرُ دِینَهُ بِدُنْیَا غَیْرِهِ حَلَّ الْبَلَاءُ وَ عَظُمَ الْعِقَابُ.

**[ترجمه]تفسیر امام حسن عسکری: امام علیه السّلام فرمود: جابر بن عبدالله انصاری نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آمد. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: ای جابر! دنیا به چهار چیز استوار است: عالمی که به علمش عمل کند؛ جاهلی که از آموزش علم سر باز نزند؛ پول دار بخشنده ای که با احسانش بخشش کند؛ ناداری که آخرتش را به دنیای دیگران نفروشد.

سپس امیرالمؤمنین فرمود: وقتی عالم علمش را از اهل آن بپوشاند و نادان در آموختن آنچه که ناچار است تکبر ورزد و پول دار از احسان بُخل ورزد و فقیر دین خود را به دنیای دیگران بفروشد، بلا خواهد آمد و کیفر بزرگ نازل خواهد شد. - . تفسیر امام حسن عسکری: 402 - 403 -

**[ترجمه]

«60»

- جع، جامع الأخبار عَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا ذَرٍّ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ یَلْتَمِسُ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ نَبِیٍّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِکُلِّ حَرْفٍ یَسْمَعُ أَوْ یَکْتُبُ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ أَحَبَّهُ الْمَلَائِکَةُ وَ أَحَبَّهُ النَّبِیُّونَ وَ لَا یُحِبُّ الْعِلْمَ إِلَّا السَّعِیدُ فَطُوبَی لِطَالِبِ الْعِلْمِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ یَلْتَمِسُ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ ثَوَابَ شَهِیدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ طَالِبُ الْعِلْمِ حَبِیبُ اللَّهِ وَ مَنْ أَحَبَّ الْعِلْمَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَ یُصْبِحُ وَ یُمْسِی فِی رِضَا اللَّهِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی یَشْرَبَ مِنَ الْکَوْثَرِ وَ یَأْکُلَ مِنْ ثَمَرَةِ الْجَنَّةِ وَ یَکُونُ فِی الْجَنَّةِ رَفِیقَ خَضِرٍ علیه السلام وَ هَذَا کُلُّهُ تَحْتَ هَذِهِ الْآیَةِ یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ

**[ترجمه]جامع الأخبار: ابوذر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای ابوذر! هر که از خانه خود بیرون آید که بابی از علم را طلب کند، خدای تعالی در ازای هر قدمش برای او ثواب پیغمبری از پیغمبران را بنویسد و در ازای هر حرفی که می شنود یا می نویسد، شهری در بهشت به او بدهد. و خدای تعالی طالب علم دوست دارد و فرشتگان او را دوست دارند و پیغمبران او را دوست دارند. و دوست ندارد علم را مگر نیکبخت و طوبی از برای طالب علم است در روز قیامت.

ای ابوذر! ساعتی را به مذاکره علم نشستن بهتر است از عبادت یک سال که روز آن آن را روزه باشی و شب آن را قیام کنی. و نظر کردن بر روی عالم، تو را از آزاد کردن هزار بنده بهتر است. و هر که از خانه خود بیرون رود تا بابی از علم را طلب کند، خدا در ازای هر قدمی برای او ثواب شهیدی از شهدای بدر را بنویسد. و طالب علم حبیب و دوست خدا است و هر کس علم را دوست بدارد، بهشت برای او واجب شود و صباح کند و شب کند در راه رضای خدا و بیرون نرود از دنیا، مگر آنکه از آب کوثر بیاشامد و از میوه بهشت بخورد و بدن او را کرم نخورد، و در بهشت رفیق حضرت خضرعلیه السّلام باشد و جمیع این مطالب در تحت این آیه است: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.» - . جامع الاخبار: 38 - 39 -

**[ترجمه]

بیان

المراد بثواب النبی إما ثواب عمل من أعماله أو ثوابه الاستحقاقی فإنه قلیل بالنظر إلی ما یتفضل الله تعالی علیه من الثواب و کذا الشهید.

ص: 178


1- هو مسعدة، عنونه النجاشیّ فی کتابه ص 295 فقال: مسعدة بن زیاد الربعی ثقة، عین، روی عن أبی عبد اللّه علیه السلام، له کتاب فی الحلال و الحرام مبوب، أخبرنا محمّد بن محمّد، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد الزراری، قال: حدّثنا عبد اللّه بن جعفر الحمیری، قال: حدّثنا هارون بن مسلم، عن مسعدة بن زیاد بکتابه.

**[ترجمه]مراد از پاداش پیامبرصلی الله علیه و آله، ثواب عملی از اعمال او یا ثوابی است که او مستحق است، زیرا این پاداش نظر به تفضل خدا از ثواب های اندک است و همچنین است شهید.

ص: 178

**[ترجمه]

«61»

- ضه، روضة الواعظین قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قِوَامُ الدِّینِ بِأَرْبَعَةٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لَهُ وَ بِغَنِیٍّ لَا یَبْخَلُ بِفَضْلِهِ عَلَی أَهْلِ دِینِ اللَّهِ وَ بِفَقِیرٍ لَا یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ وَ بِجَاهِلٍ لَا یَتَکَبَّرُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ فَإِذَا اکْتَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ الْغَنِیُّ وَ بَاعَ الْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ وَ اسْتَکْبَرَ الْجَاهِلُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ رَجَعَتِ الدُّنْیَا عَلَی تُرَاثِهَا قَهْقَرَی وَ لَا تَغُرَّنَّکُمْ کَثْرَةُ الْمَسَاجِدِ وَ أَجْسَادُ قَوْمٍ مُخْتَلِفَةٍ قِیلَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کَیْفَ الْعَیْشُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ فَقَالَ خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِیَّةِ یَعْنِی فِی الظَّاهِرِ وَ خَالِفُوهُمْ فِی الْبَاطِنِ لِلْمَرْءِ مَا اکْتَسَبَ وَ هُوَ مَعَ مَنْ أَحَبَّ وَ انْتَظِرُوا مَعَ ذَلِکَ الْفَرَجَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی.

**[ترجمه]روضة الواعظین: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرموده است: پایداری دین به چهار گروه است: به عالمی که دانش خود را بازگو کند و به آن عمل کند؛ به توانگری که بخل نورزد و بر متدینان انفاق کند؛ به مستمندی که آخرت خویش را به دنیا نفروشد؛ و به نادانی که در طلب دانش تکبر نفروشد. و هر گاه دانا دانش خود را پوشیده دارد و توانگر به مال خود بخل ورزد و مستمند آخرت خود را به دنیا بفروشد و نادان در طلب دانش تکبر کند، جهان در پی آن به قهقرا بر خواهد گشت. بسیاری مسجدها و جمع شدن اقوام مختلف شما را نفریبد.

گفته شد: ای امیر مؤمنان! زندگی در آن زمان چگونه است؟ فرمود: به ظاهر با آنان معاشرت می کنید و در باطن با آنان مخالفت می ورزید، و به هر حال برای آدمی آنچه به دست آورد خواهد بود و با کسی که دوست می دارد محشور خواهد شد، با وجود آن منتظر فرج و گشایش از خداوند متعال باشید. - . روضة الواعظین: 11 -

**[ترجمه]

بیان

رجعت الدنیا علی تراثها کذا فیما عندنا من النسخ و لعل المراد رجعت مع ما أورثه الناس من الأموال و النعم أی یسلب عن الناس نعمهم عقوبة علی هذه الخصال و الأصوب علی ورائها کما سیأتی (1)و قال فی النهایة فی حدیث سلمان من أصلح جوانیه أصلح الله برانیه أراد بالبرانی العلانیة و الألف و النون من زیادات النسب کما قالوا فی صنعاء صنعانی و أصله من قولهم خرج فلان برا أی خرج إلی البر و الصحراء قوله علیه السلام للمرء ما اکتسب بیان لأنه لا یضرکم الکون معهم فإن لکم أعمالکم و أنتم تحشرون فی الآخرة مع الأئمة الذین تحبونهم.

**[ترجمه]شاید مراد این باشد که دنیا با میراث مردم که همان اموال و نعمت ها است، بازگشت به جاهلیت می کند. یعنی نعمت از مردم به علت این خصلت و خوهای ناپسند گرفته می شود و این سلب نعمت، نوعی عذاب است. البته بهتر است به جای «تراثها»، «ورائها» باشد.

در کتاب نهایة آمده است: مراد از «برانی» در روایت سلمان، همان ظاهر انسان ها است و زیادی الف و نون در این کلمه، به خاطر قواعد نسبت است، همچنان که به «صنعا»، «صنعانی» گفته می شود و اصل و ریشه آن واژه بیرون رفتن به سوی صحرا است. «للمرء ما اکتسب» بیانگر این مطلب است که بودن با انسان های ناصالح ضرری ندارد، چه اینکه هر کس در گرو اعمال خویش است و شما در آخرت با امامانی محشور می شوید که دوستشان دارید.

**[ترجمه]

«62»

- ضه، روضة الواعظین قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ الشَّاخِصُ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ کَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ یَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ فَلَا یَرْجِعُ إِلَّا مَغْفُوراً.

lt;meta info=". روضة الواعظین: امیرالمؤمنان علیه السّلام فرمود: کسی که در طلب علم می رود، همچون کسی است که در راه خدا جهاد می کند. همانا طلب علم بر هر مسلمان واجب است و چه بسیار مؤمنی که در طلب علم از خانه خود بیرون می رود و باز نمی گردد، مگر اینکه گناهانش آمرزیده است. - . روضة الواعظین: 15 -

**[ترجمه]

«63»

- وَ قَالَ علیه السلام لَا عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ وَ لَا شَرَفَ کَالْعِلْمِ.

**[ترجمه]حضرت علی علیه السلام فرمود: هیچ علمی مانند تفکر نیست و هیچ شرفی چون دانش نیست.

**[ترجمه]

بیان

المراد بالشخوص الخروج من البلد أو الأعم منه و من الخروج من البیت و قوله علیه السلام لا علم کالتفکر أی کالعلم الحاصل بالتفکر أو المراد بالعلم ما یوجبه مجازا.

ص: 179


1- الظاهر أن المراد من رجوع الدنیا إلی تراثها رجوعها إلی الجاهلیّة الأولی التی ترکتها أهل الجاهلیة و قد نسخها الإسلام و بث العلم النافع فی الدنیا، و مع ترک العلم و افساد التربیة الدینیة یرجع الناس الی تراثهم الأولی و هو الجهل و العمی و الفساد. ط.

**[ترجمه]مراد از «الشخوص» خارج از شهر یا اعم از آن و خارج شدن از خانه است. «لا علم کالتفکر» مثل علم که به واسطه تفکر حاصل می شود یا مراد از علم چیزی است که باعث تفکر می شود و از باب مجاز به آن علم اطلاق شده است. - . روضة الواعظین: 15 -

ص: 179

**[ترجمه]

«64»

- ضه، روضة الواعظین قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَا مُؤْمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فِی تَعَلُّمِهِمَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فِی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدِی إِلَی رَبِّکَ وَ بِالْأَدَبِ تُحْسِنُ خِدْمَةَ رَبِّکَ وَ بِأَدَبِ الْخِدْمَةِ یَسْتَوْجِبُ الْعَبْدُ وَلَایَتَهُ وَ قُرْبَهُ فَاقْبَلِ النَّصِیحَةَ کَیْ تَنْجُوَ مِنَ الْعَذَابِ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرموده است: ای مؤمن! این دانش و فرهنگ ارزش جان تو است. در فرا گرفتن آن بکوش که هر چه علم و فرهنگ تو افزوده شود، بر ارج و منزلت تو افزوده می شود. و همانا به یاری دانش است که به خداوندت رهنمون می شوی و به یاری فرهنگ و ادب می توانی خدمت خدایت را پسندیده انجام دهی و در اثر آن، بنده سزاوار دوستی و قرب به خدا می شود. پند و اندرز را بپذیر تا از عذاب رهایی یابی. - . روضة الواعظین: 16 -

**[ترجمه]

«65»

- ضه، روضة الواعظین قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: دانش را بجویید هر چند در چین باشد، که طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است. - . روضة الواعظین: 16 -

**[ترجمه]

«66»

- وَ قَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ تَعَلَّمَ مَسْأَلَةً وَاحِدَةً قَلَّدَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلْفَ قَلَائِدَ مِنَ النُّورِ وَ غَفَرَ لَهُ أَلْفَ ذَنْبٍ وَ بَنَی لَهُ مَدِینَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ کَتَبَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ عَلَی جَسَدِهِ حَجَّةً.

lt;meta info=". روضة الواعظین: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: هر کس یک مسأله بیاموزد، روز رستاخیز هزار گردنبند نور بر گردنش آویخته می شود، هزار گناهش آمرزیده می شود، برای او شهری زرین بنا می شود و برای او در ازای هر تار مویی که در بدنش است، دلیلی نوشته می شود. - . روضة الواعظین: 17 -

**[ترجمه]

«67»

- ضه، روضة الواعظین قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَنْ تَعَلَّمَ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ عَمِلَ بِهِ أَوْ لَمْ یَعْمَلْ کَانَ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ یُصَلِّیَ أَلْفَ رَکْعَةٍ تَطَوُّعاً.

**[ترجمه]روضة الواعظین: و نیز فرموده است: هر کس یک باب از علم بیاموزد - چه به آن عمل کند و چه عمل نکند - برتر از آن است که هزار رکعت نماز مستحب گزارد. - . روضة الواعظین: 17 -

**[ترجمه]

«68»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا خَرَجَ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ نَادَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فَوْقِ الْعَرْشِ مَرْحَباً بِکَ (1)یَا عَبْدِی أَ تَدْرِی أَیَّ مَنْزِلَةٍ تَطْلُبُ وَ أَیَّ دَرَجَةٍ تَرُومُ (2)تُضَاهِی (3)مَلَائِکَتِی الْمُقَرَّبِینَ لِتَکُونَ لَهُمْ قَرِیناً لَأُبَلِّغَنَّکَ مُرَادَکَ وَ لَأُوصِلَنَّکَ بِحَاجَتِکَ فَقِیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهما السلام مَا مَعْنَی مُضَاهَاةِ مَلَائِکَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُقَرَّبِینَ لِیَکُونَ لَهُمْ قَرِیناً قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ فَبَدَأَ بِنَفْسِهِ وَ ثَنَّی بِمَلَائِکَتِهِ وَ ثَلَّثَ بِأُولِی الْعِلْمِ الَّذِینَ هُمْ قُرَنَاءُ مَلَائِکَتِهِ وَ سَیِّدُهُمْ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَ ثَانِیهِمْ عَلِیٌّ علیه السلام وَ ثَالِثُهُمْ أَهْلُهُ وَ أَحَقُّهُمْ بِمَرْتَبَتِهِ بَعْدَهُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ الْعُلَمَاءُ بِعِلْمِنَا تأولون (4)[تَالُونَ لَنَا] مَقْرُونُونَ بِنَا وَ بِمَلَائِکَةِ اللَّهِ الْمُقَرَّبِینَ

ص: 180


1- أی صادفت سعة و رحبا.
2- أی ترید.
3- أی تشابه و تشاکل.
4- کذا فی النسخة و یحتمل أن تکون مصحف نازلون.

شُهَدَاءُ لِلَّهِ بِتَوْحِیدِهِ وَ عَدْلِهِ وَ کَرَمِهِ وَ جُودِهِ قَاطِعُونَ لِمَعَاذِیرِ الْمُعَانِدِینَ مِنْ إِمَائِهِ وَ عَبِیدِهِ فَنِعْمَ الرَّأْیُ لِأَنْفُسِکُمْ رَأَیْتُمْ وَ نِعْمَ الْحَظُّ الْجَزِیلُ اخْتَرْتُمْ وَ بِأَشْرَفِ السَّعَادَةِ سَعِدْتُمْ حِینَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ علیهم السلام قُرِنْتُمْ وَ عُدُولُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ شَاهِرِینَ بِتَوْحِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ جُعِلْتُمْ وَ هَنِیئاً لَکُمْ إِنَّ مُحَمَّداً لَسَیِّدُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ الْمُوَالِینَ أَوْلِیَاءَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ الْمُتَبَرِّءِینَ مِنْ أَعْدَائِهِمَا أَفْضَلُ أُمَمِ الْمُرْسَلِینَ وَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ عَمَلًا إِلَّا بِهَذَا الِاعْتِقَادِ وَ لَا یَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً وَ لَا یَقْبَلُ لَهُ حَسَنَةً وَ لَا یَرْفَعُ لَهُ دَرَجَةً إِلَّا بِهِ.

**[ترجمه]امالی طوسی: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده: وقتی بنده ای به دنبال دانش می رود، خداوند او را از بالای عرش ندا می کند و می فرماید: آفرین بر تو ای بنده من! آیا می دانی کدام منزلت و وجه را می خواهی؟ تو از ملائکه مقربین پیروی می کنی تا با آنها برابر شوی. تو را حتماً به مقصود رسانده و نیازت را بر آورده می کنم.

از علی بن الحسین پرسیدند: معنای «مضاهات با ملائکه» و قرین بودن با آنان چیست؟ فرمود: آیا گفتار خداوند را نشنیده ای که می فرماید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» - . آل عمران / 18 - {خدا که همواره به عدل، قیام دارد، گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست؛ و فرشتگانِ [او] و دانشوران [نیز گواهی می دهند که:] جز او، که توانا و حکیم است، هیچ معبودی نیست.} که خداوند اول به خودش آغاز فرمود و سپس به ملائکه و بعد از آن به صاحبان علم که قرین فرشتگانند، سپس آقایشان محمد صلی الله علیه و آله، بعد علی علیه السّلام، بعد اهل بیت رسول خدا. و آنان که سزاوارترند به مقام علی علیه السّلام بعد از آن قرار دارند.

و حضرت امام سجاد فرمود: سپس شما گروه شیعه عالمان به علم ما، در مراتب بعد از ما، قرین ما و ملائکه مقرب خداوند هستید.

ص: 180

شما گواهان خداوند یا گواهی دهندگان به توحید و یگانگی خداوند، عدل، کرم و بخشش او هستید؛ شما عذر معاندین و دشمنان را که عبارت از کنیزان و بردگان اویند قطع می کنید؛ شما دارای رأی نیکو و بهره مندی فراوان بوده و آن را اختیار نمودید و وقتی که شما قرین و همراه محمد صلی الله علیه و آله و آل او باشید، به شریف ترین مراحل سعادت و خوشبختی رسیده اید؛ شما عدول خداوند در زمین و مشهور به توحید و بزرگداشت خداوندید. گوارایتان باد که محمد آقای اولین و آخرین است! اصحاب محمد همانان که دوستدار دوستان محمد و علی بوده و از دشمنانشان بیزاری می جویند، افضل امت های پیامبرانند و خداوند از هیچ کس عمل را نمی پذیرد، مگر اینکه اعتقاد فوق را داشته باشد. در غیر این صورت گناهش آمرزیده نمی شود، حسناتش مورد پذیرش قرار نمی گیرند و درجات و منزلتش بالا نمی رود، مگر با این اعتقاد.

**[ترجمه]

«69»

- ختص، الإختصاص أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: وَ اللَّهِ مَا بَرَأَ اللَّهُ مِنْ بَرِیَّةٍ أَفْضَلَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مِنِّی وَ أَهْلِ بَیْتِی وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَلَبَةِ الْعِلْمِ مِنْ شِیعَتِنَا.

**[ترجمه]اختصاص: حضرت علی علیه السّلام فرمود: قسم به خدا که هیچ مخلوقی بهتر از محمد صلی الله علیه و آله و من و اهل بیتم نیست. همانا ملائکه بال هایشان را برای طالب علم از شیعیان ما می گسترانند. - . اختصاص: 234 -

**[ترجمه]

«70»

- ختص، الإختصاص قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام الرُّوحُ عِمَادُ الدِّینِ وَ الْعِلْمُ عِمَادُ الرُّوحِ وَ الْبَیَانُ عِمَادُ الْعِلْمِ.

**[ترجمه]اختصاص: امام باقر علیه السّلام فرمود: روح ستون دین است، دانش ستون روح است و بیان ستون دانش. - . اختصاص: 245 -

**[ترجمه]

«71»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ عَنِ ابْنِ نَهِیکٍ (1)عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله طَالِبُ الْعِلْمِ بَیْنَ الْجُهَّالِ کَالْحَیِّ بَیْنَ الْأَمْوَاتِ.

lt;meta info=". امالی طوسی: حمزه بن حمران از امام صادق علیه السّلام، از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که آن حضرت فرمود: طالب علم در میان جاهلان، مانند زنده در میان مردگان است. - . امالی طوسی 5 : 587 -

**[ترجمه]

«72»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُسَافِرٍ الْهُذَلِیِّ عَنْ

ص: 181


1- وزان زبیر کنیة لعبد اللّه بن أحمد بن نهیک أبو العباس النخعیّ، او عبید اللّه علی اختلاف فیه عنونه العلامة رحمه اللّه فی الخلاصة و الشیخ فی فهرسه مکبرا و النجاشیّ مصغرا، و وصفه النجاشیّ فی ص 160 بقوله: عبید اللّه بن أحمد بن نهیک أبو العباس النخعیّ الشیخ الصدوق ثقة، و آل نهیک بالکوفة بیت من أصحابنا: منهم عبد اللّه بن محمّد و عبد الرحمن السمریین «السمریان ظ» و غیرهما. له کتاب النوادر، اخبرنا القاضی أبو الحسین محمّد بن عثمان بن الحسن، قال: اشتملت إجازة ابی القاسم جعفر بن محمّد بن إبراهیم الموسوی و أراناها علی سائر ما رواه عبید اللّه بن أحمد بن نهیک، و قال: کان بالکوفة و خرج الی مکّة، و قال حمید بن زیاد فی فهرسه: سمعت من عبید اللّه کتاب المناسک و کتاب الحجّ، و کتاب فضائل الحجّ، و کتاب الثلاث و الاربع، و کتاب المثالب، و لا ادری قرأها حمید علیه و هی من مصنّفاته او هی لغیره.

أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْلَی عَنْ أَبِی نُعَیْمٍ عُمَرَ بْنِ صَبِیحٍ عَنْ مُقَاتِلِ بْنِ حَیَّانَ عَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنِ النَّزَّالِ بْنِ سَبْرَةَ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ خَرَجَ یَطْلُبُ بَاباً مِنْ عِلْمٍ لِیَرُدَّ بِهِ بَاطِلًا إِلَی حَقٍّ أَوْ ضَلَالَةً إِلَی هُدًی کَانَ عَمَلُهُ ذَلِکَ کَعِبَادَةِ مُتَعَبِّدٍ أَرْبَعِینَ عَاماً.

**[ترجمه]امالی طوسی:

ص: 181

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که از خانه اش بیرون رود و طلب کند یک باب از علم را که با آن باطلی را به سوی حق برگرداند یا گمراهی را به سوی هدایت رهنمون شود، این کارش مانند عبادت چهل ساله عابد است. - . امالی طوسی: 629 -

**[ترجمه]

«73»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْقَزْوِینِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حُبَیْشٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی غُنْدَرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: کَمَالُ الْمُؤْمِنِ فِی ثَلَاثِ خِصَالٍ تَفَقُّهٍ فِی دِینِهِ وَ الصَّبْرِ عَلَی النَّائِبَةِ وَ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَةِ.

**[ترجمه]امالی طوسی: امام صادق علیه السّلام فرمود: کمال مؤمن در سه خصلت است: فهمیدن دینش؛ صبر بر مشکلات؛ اندازه گیری در معیشت زندگی. - . امالی طوسی: 677 -

**[ترجمه]

«74»

- ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ رَجَاءِ بْنِ یَحْیَی عَنْ حَمْدَانَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ أَبُو ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی خُطْبَتِهِ یَا مُبْتَغِیَ الْعِلْمِ لَا تَشْغَلْکَ الدُّنْیَا وَ لَا أَهْلٌ وَ لَا مَالٌ عَنْ نَفْسِکَ أَنْتَ یَوْمَ تُفَارِقُهُمْ کَضَیْفٍ بِتَّ فِیهِمْ ثُمَّ غَدَوْتَ عَنْهُمْ إِلَی غَیْرِهِمْ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ کَمَنْزِلٍ تَحَوَّلْتَ مِنْهُ إِلَی غَیْرِهِ وَ مَا بَیْنَ الْبَعْثِ وَ الْمَوْتِ إِلَّا کَنَوْمَةٍ نِمْتَهَا ثُمَّ اسْتَیْقَظْتَ عَنْهَا یَا جَاهِلُ تَعَلَّمِ الْعِلْمَ فَإِنَّ قَلْباً لَیْسَ فِیهِ شَیْ ءٌ مِنَ الْعِلْمِ کَالْبَیْتِ الْخَرَابِ الَّذِی لَا عَامِرَ لَهُ.

**[ترجمه]امالی طوسی: مسعده بن زیاد از امام صادق علیه السّلام، از امام باقر علیه السّلام روایت کرد که ابوذر در خطبه اش فرمود: ای طالب علم! دنیا و خانواده و مال تو را به خود مشغول نسازد. تو روزی از آن جدا خواهی شد، مانند مهمان که چند روزی درنگ کرده و سپس آن را به دیگران وا گذاشته است.

دنیا و آخرت مانند خانه ای است که از یکی به دیگری منتقل می شوی. میان مرگ و روز قیامت، مثل خوابی خفیف است که می خوابی و سپس بیدار می شوی. ای جاهل! علم بیاموز، زیرا دلی که در آن علم نباشد، مانند خانه ای خراب است که آبادگر ندارد. - . امالی طوسی: 555 -

**[ترجمه]

«75»

- نُقِلَ مِنْ خَطِّ الْوَزِیرِ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَلْقَمِیِّ قَالَ أَمْلَاهُ عَلَیَّ الشَّیْخُ الصَّنْعَانِیُّ أَبْقَاهُ اللَّهُ تَعَالَی فِی ثَالِثِ صَفَرٍ سَنَةَ ثَمَانٍ وَ أَرْبَعِینَ وَ سِتِّمِائَةٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْیَا فَأَمَّا طَالِبُ الْعِلْمِ فَیَزْدَادُ رِضَا الرَّحْمَنِ وَ أَمَّا طَالِبُ الدُّنْیَا فَیَتَمَادَی فِی الطُّغْیَانِ.

**[ترجمه]از دستخط وزیر محمد بن علقمی که آن را به شیخ صنعالی دام بقائه در ماه صفر سال 648 املا کرد، نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دو گرسنه هرگز سیر نمی شود: طالب علم و طالب دنیا. اما طالب علم، پس با طلب علم زیاد رضای خدا را می افزاید، و اما طالب دنیا با افزون طلبی، به سرکشی می افزاید.

**[ترجمه]

«76»

- نهج، نهج البلاغة الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: حضرت علی علیه السلام فرمود: دانش میراثی بزرگ و اندیشه آیینه ای تابناک است. - . نهج البلاغه: ق ح 5، ص 355 -

**[ترجمه]

«77»

- وَ قَالَ علیه السلام قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُ.

قال السید رضی الله عنه و هذه الکلمة التی لا تصاب لها قیمة و لا توزن بها حکمة و لا تقرن إلیها کلمة.

**[ترجمه]و فرمود: قیمت مرد آن چیزی است که آن را می داند [ به قدر دانایی اوست]

سید رضی گفت: این کلمه ای است که نمی توان قیمتی برای آن معیّن کرد، حکمتی هم وزن آن نمی توان یافت و هیچ کلمه ای را همتای آن نتوان نهاد. - . نهج البلاغه: ق ح 81، ص 364 -

**[ترجمه]

«78»

- وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکْمَةِ.

ص: 182

**[ترجمه]فرمود: این دل ها مانند بدن ها ملول می گردند. پس برای آنها تازه های حکمت را بطلبید. - . نهج البلاغه: ق ح 147، ص 366 -

ص: 182

**[ترجمه]

«79»

- وَ قَالَ علیه السلام إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِالْأَنْبِیَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ ثُمَّ تَلَا علیه السلام إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا

**[ترجمه]و فرمود: نزدیک ترین مردم به پیامبران، داناترین آنان است بدان چه آورده اند. سپس این آیه را تلاوت نمود: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» - . آل عمران / 68 - {در حقیقت نزدیک ترین مردم به ابراهیم، همان کسانی هستند که او را پیروی کرده اند و [نیز] این پیامبر و کسانی که [به آیین او] ایمان آورده اند.} - . نهج البلاغه: ق ح 96، ص 366 -

**[ترجمه]

بیان

فی بعض النسخ أعملهم و هو أظهر.

**[ترجمه]در بعضی نسخ ها «أعملهم» آمده و این آشکارتر است.

**[ترجمه]

«80»

- نهج، نهج البلاغة سُئِلَ علیه السلام عَنِ الْخَیْرِ مَا هُوَ فَقَالَ لَیْسَ الْخَیْرَ أَنْ یَکْثُرَ مَالُکَ وَ وَلَدُکَ وَ لَکِنَّ الْخَیْرَ أَنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ وَ یَعْظُمَ حِلْمُکَ الْخَبَرَ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: از حضرت علی علیه السّلام در مورد خیر پرسیدند. فرمود: خیر آن نیست که مال و فرزندت بسیار شود، بلکه خیر آن است که دانشت فراوان گردد و بردباری ات بزرگ مقدار شود. - . نهج البلاغه: ق ح 96، ص 366 -

**[ترجمه]

«81»

- وَ قَالَ علیه السلام لَا شَرَفَ کَالْعِلْمِ وَ لَا عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ.

**[ترجمه]و فرمود: هیچ شرفی چون دانایی و هیچ دانایی چون تفکر نیست. - . نهج البلاغه: ق ح 113، ص 369 -

**[ترجمه]

«82»

- وَ قَالَ علیه السلام کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ.

**[ترجمه]و فرمود: هر ظرفی بدان چه در آن گذاشته شود تنگ می گردد، جز ظرف دانش که هر چه در آن گذاشته شود فراخ تر گردد. - . نهج البلاغه: ق ح 205، ص 381 -

**[ترجمه]

«83»

- وَ قَالَ: مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ طَالِبُ الْعِلْمِ وَ طَالِبُ دُنْیَا.

**[ترجمه]و فرمود: دو آزمندند که هرگز سیر نمی شوند: یکی کسی که علم آموزد، و دیگر آن که مال اندوزد. - . نهج البلاغه: ق ح 457، ص 418 -

**[ترجمه]

«84»

- کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا یُحْسِنُونَ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: حضرت علی علیه السّلام فرمود: ارزش هر کس همان است که نکو آورد و مردم وابسته به کار نیکوی خود باشند. - . کنز الفوائد 1 : 318 -

**[ترجمه]

«85»

- وَ قَالَ عَلَیْهِ السَّلَامُ الْجَاهِلُ صَغِیرٌ وَ إِنْ کَانَ شَیْخاً وَ الْعَالِمُ کَبِیرٌ وَ إِنْ کَانَ حَدَثاً (1).

**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: نادان کوچک است گرچه پیر باشد دانا کبیر است گرچه نوجوان باشد. - . کنز الفوائد 1 : 318 -

**[ترجمه]

«86»

- وَ قَالَ علیه السلام مَنْ عُرِفَ بِالْحِکْمَةِ لَحَظَتْهُ الْعُیُونُ بِالْوَقَارِ.

**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: هر که به فرزانگی شناخته شود، در چشم مردم با وقار آید. - . کنز الفوائد 1 : 319 -

**[ترجمه]

«87»

- وَ قَالَ علیه السلام الْمَوَدَّةُ أَشْبَکُ الْأَنْسَابِ وَ الْعِلْمُ أَشْرَفُ الْأَحْسَابِ.

**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: دوستی استوارتر از رشته نژاد است و دانش، اشرف از هر شرف خاندانی است. - . کنز الفوائد 1 : 319 -

**[ترجمه]

«88»

- وَ قَالَ علیه السلام لَا کَنْزَ أَنْفَعُ مِنَ الْعِلْمِ وَ لَا قَرِینَ سَوْءٍ شَرٌّ مِنَ الْجَهْلِ.

**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: گنجی سودمندتر از دانش و همتایی بدتر از نادانی نیست. - . کنز الفوائد 1 : 319 -

**[ترجمه]

«89»

- وَ قَالَ علیه السلام عَلَیْکُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ فَإِنَّ طَلَبَهُ فَرِیضَةٌ وَ هُوَ صِلَةٌ بَیْنَ الْإِخْوَانِ وَ دَالٌّ عَلَی الْمُرُوءَةِ وَ تُحْفَةٌ فِی الْمَجَالِسِ وَ صَاحِبٌ فِی السَّفَرِ وَ أُنْسٌ فِی الْغُرْبَةِ.

**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: دانش آموزید، زیرا آموختن آن فریضه است، و پیوند میان برادران است، و دلیل بر مردانگی است، و تحفه در هر مجلس و انجمن است، و در سفر رفیق است و همدم در غربت است. - . کنز الفوائد 1 : 319 -

**[ترجمه]

«90»

- وَ قَالَ علیه السلام الشَّرِیفُ مَنْ شَرَّفَهُ عِلْمُهُ.

**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: شریف آن کس است که دانشش او را به شرف رساند. - . کنز الفوائد 1 : 319 -

**[ترجمه]

«91»

- وَ قَالَ علیه السلام مَنْ عَرَفَ الْحِکْمَةَ لَمْ یَصْبِرْ مِنَ الِازْدِیَادِ مِنْهَا.

**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: هر که حکمت را شناخت، برای فزون ساختن آن شکیبایی ندارد و به دنبال آن می شتابد.

**[ترجمه]

«92»

- وَ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْمُلُوکُ حُکَّامٌ عَلَی النَّاسِ وَ الْعُلَمَاءُ حُکَّامٌ عَلَی الْمُلُوکِ.

**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام فرمود: پادشاهان حاکمان بر مردم و دانشمندان حاکمان بر پادشاهانند. - . کنز الفوائد 2 : 33 -

**[ترجمه]

«93»

- وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْکَلِمَةُ مِنَ الْحِکْمَةِ یَسْمَعُهَا الرَّجُلُ فَیَقُولُ أَوْ یَعْمَلُ بِهَا خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ.

**[ترجمه]امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: یک کلمه حکمت که شخص آن را بشنود، سپس آن را بگوید یا به آن عمل کند، بهتر از عبادت یک سال است. - . کنز الفوائد 2 : 108 -

**[ترجمه]

«94»

- مُنْیَةُ الْمُرِیدِ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَنْ طَلَبَ عِلْماً فَأَدْرَکَهُ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ کِفْلَیْنِ (2)

ص: 183


1- الحدث: الشاب.
2- الکفل: الضعف من الأجر و الاثم، الحظ و النصیب.

مِنَ الْأَجْرِ وَ مَنْ طَلَبَ عِلْماً فَلَمْ یُدْرِکْهُ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ کِفْلًا مِنَ الْأَجْرِ.

**[ترجمه]منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: اگر طالب علم که در صدد دانش آموزی است علم را به دست آورد، خداوند متعال دو بهره نصیب او می فرماید،

ص: 183

ولی اگر در راه طلب علم ناکام بماند، نزد خداوند یک پاداش برای او منظور می گردد.

**[ترجمه]

«95»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی عُتَقَاءِ اللَّهِ مِنَ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی الْمُتَعَلِّمِینَ فَوَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا مِنْ مُتَعَلِّمٍ یَخْتَلِفُ إِلَی بَابِ الْعَالِمِ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ عِبَادَةَ سَنَةٍ وَ بَنَی اللَّهُ بِکُلِّ قَدَمٍ مَدِینَةً فِی الْجَنَّةِ وَ یَمْشِی عَلَی الْأَرْضِ وَ هِیَ تَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یُمْسِی وَ یُصْبِحُ مَغْفُوراً لَهُ وَ شَهِدَتِ الْمَلَائِکَةُ أَنَّهُمْ عُتَقَاءُ اللَّهِ مِنَ النَّارِ.

**[ترجمه]منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که دوست دارد نگاهش به چهره کسانی افتد که از آتش دوزخ در امانند، باید به طالبان علم نگاه کند. سوگند به کسی که جان من در دست قدرت او است، طالب علمی که به منظور تحصیل دانش به در خانه دانشمندان رفت و آمد کند، در هر قدمی که بر می دارد ثواب عبادت یک ساله عابد را برای او منظور می فرماید. و برای هر گامی که در این مسیر می نهد، شهری آباد در بهشت برایش آماده می سازد، و او که بر روی زمین راه می رود، زمین نیز برایش طلب آمرزش می کند و در تمام لحظه ها مشمول رحمت و آمرزش خداوند است. فرشتگان آسمانی شهادت می دهند که طالبان علم از شکنجه آتش دوزخ آزادند. - . منیة المرید : 23 -

**[ترجمه]

«96»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ فَهُوَ کَالصَّائِمِ نَهَارَهُ الْقَائِمِ لَیْلَهُ وَ إِنَّ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ یَتَعَلَّمُهُ الرَّجُلُ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَبُو قُبَیْسٍ ذَهَباً فَأَنْفَقَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

**[ترجمه]منیة المرید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که بابی از علم را می آموزد، از کوه ابوقبیس که پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق کند برایش بهتر و سودمندتر است. - . منیة المرید: 23 -

**[ترجمه]

«97»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ جَاءَهُ الْمَوْتُ وَ هُوَ یَطْلُبُ الْعِلْمَ لِیُحْیِیَ بِهِ الْإِسْلَامَ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْأَنْبِیَاءِ دَرَجَةٌ وَاحِدَةٌ فِی الْجَنَّةِ.

**[ترجمه]منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: طالب علم که هدف او از دانش آموختن زنده کردن دین اسلام باشد و هنگام تحصیل علم مرگش فرا رسد، فاصله میان او و پیامبران از لحاظ مقام بهشتی در حد یک درجه است. - . منیة المرید: 23 -

**[ترجمه]

«98»

- وَ قَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا وَاحِداً خَیْرٌ مِنْ أَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ.

**[ترجمه]منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله به امیر مؤمنان فرمود: یا علی! اگر یک فرد به وسیله تو به حق هدایت یابد، پر ارزش تر از آن است که صاحب شتران سرخ موی نجیب فراوان باشی. - . منیة المرید: 24 -

**[ترجمه]

«99»

- وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی خَیْرٌ لَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا.

**[ترجمه]منیة المرید: و رسول اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی دیگر فرمود: اگر یک نفر به واسطه تو به حق هدایت یابد، چنین کاری از دنیا و آنچه در آن است پرارزش تر است. - . منیة المرید: 24 -

**[ترجمه]

«100

» وَ قَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ مَثَلَ مَا بَعَثَنِی اللَّهُ بِهِ مِنَ الْهُدَی وَ الْعِلْمِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَصَابَ أَرْضاً وَ کَانَ مِنْهَا طَائِفَةٌ طَیِّبَةٌ فَقَبِلَتِ الْمَاءَ فَأَنْبَتَتِ الْکَلَأَ وَ الْعُشْبَ (1)الْکَثِیرَ وَ کَانَ مِنْهَا أَجَادِبُ (2)أَمْسَکَتِ الْمَاءَ فَنَفَعَ اللَّهُ بِهَا النَّاسَ وَ شَرِبُوا مِنْهَا وَ سَقَوْا وَ زَرَعُوا وَ أَصَابَ طَائِفَةً مِنْهَا أُخْرَی إِنَّمَا هِیَ قِیعَانٌ (3)لَا تُمْسِکُ مَاءً وَ لَا تُنْبِتُ کَلَأً فَذَلِکَ مَثَلُ مَنْ فَقُهَ فِی دِینِ اللَّهِ وَ تَفَقَّهَ مَا بَعَثَنِی اللَّهُ بِهِ فَعَلِمَ وَ عَلَّمَ وَ مَثَلُ مَنْ لَمْ یَرْفَعْ بِذَلِکَ رَأْساً وَ لَمْ یَقْبَلْ هُدَی اللَّهِ الَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ.

lt;meta info=". منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: مَثَل هدایت و دانشی که خداوند مرا به سبب آن مبعوث فرموده، عیناً مانند ریزش باران است که در مناطق و سرزمین های متفاوت می بارد؛ برخی از سرزمین ها چنان پاکیزه و آماده است که آب را در خود می پذیرد و در نتیجه ریزش باران در این سرزمین ها گیاهان و سبزه های فراوانی را می رویاند، بعضی از سرزمین ها چنان سخت است که آب در آن نفوذ نمی کند، بلکه روی زمین جمع می شود و آب را در خود نگه می دارد. خدا مردم را بدین وسیله سودمند ساخته تا از آن آب بیاشامند و سیراب گردند و منطقه های کشاورزی خود را با آن ذخایر آبیاری کنند و بارور سازند. و بعضی از سرزمین ها کویر و شنزار است که نه آب را در خود نگه می دارد و نه گیاه می رویاند. این مثل بازگو کننده حالات متفاوتی است که زیر بارش هدایت و ارشاد من قرار می گیرد. بعضی از آنها نه تنها خود دارای بصیرت می شوند و از آن سود می برند، بلکه بینش خود را نیز به دیگران می آموزند. و بعضی دیگر در برابر بارش هدایت آسمانی چنان سخت هستند که اصلاً سرشان را بالا نمی گیرند و به ریزش فیض الهی توجه نمی کنند و باران هدایت الهی را در خود نمی پذیرند، هدایتی که من نسبت به آن احساس مسؤلیت کرده و آن را برای مردم بازگو می کنم. - . منیة المرید: 24 -

**[ترجمه]

«101»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ غَدَا فِی طَلَبِ الْعِلْمِ أَظَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلَائِکَةُ وَ بُورِکَ لَهُ فِی مَعِیشَتِهِ وَ لَمْ یَنْقُصْ مِنْ رِزْقِهِ.

ص: 184


1- الکلاء: نبات الأرض ممّا ترعاه الانعام رطبه و یابسه، و العشب بالضم و السکون هو الکلأ الرطب.
2- الاجادب: الاراضی التی لا نبت فیها.
3- بکسر القاف جمع القاع و هی أرض سهلة مطمئنة قد انفرجت عنها الجبال و الآکام. و یأتی جمعها أیضا علی قیع و قیعة بکسر القاف فیهما و علی أقواع و اقوع.

**[ترجمه]منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که صبحگاه خویش را در راه علم آموزی آغاز کند، فرشتگان بر او سایه رحمت می اندازند و در طول زندگانی خود از برکت و وسعت رزق برخوردار می گردد و کمبودی در روزی او پدید نمی آید. - . منیة المرید: 25 -

ص: 184

**[ترجمه]

«102»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله نَوْمٌ مَعَ عِلْمٍ خَیْرٌ مِنْ صَلَاةٍ مَعَ جَهْلٍ.

**[ترجمه]منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خوابیدن با علم، بهتر از نماز خواندن با جهل است. - . منیة المرید: 25 -

**[ترجمه]

«103»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله أَیُّمَا نَاشٍ نَشَأَ فِی الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ حَتَّی یَکْبَرَ أَعْطَاهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثَوَابَ اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ صِدِّیقاً.

lt;meta info=". منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر طالب علمی که در محیط دانش و عبادت و بندگی خدا پرورش یابد، تا به بزرگسالی رسد خداوند در قیامت پاداش نود و دو «صدیق» راست گفتار و راست کردار را به او ارزانی فرماید. - . منیة المرید: 25 -

**[ترجمه]

«104»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله قَلِیلٌ مِنَ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعِبَادَةِ.

lt;meta info=". منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: علم کم بهتر از عبادت بسیار است. - . منیة المرید: 26 -

**[ترجمه]

«105»

- وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ غَدَا إِلَی الْمَسْجِدِ لَا یُرِیدُ إِلَّا لِیَتَعَلَّمَ خَیْراً أَوْ لِیُعَلِّمَهُ کَانَ لَهُ أَجْرُ مُعْتَمِرٍ تَامَّ الْعُمْرَةِ وَ مَنْ رَاحَ إِلَی الْمَسْجِدِ لَا یُرِیدُ إِلَّا لِیَتَعَلَّمَ خَیْراً أَوْ لِیُعَلِّمَهُ فَلَهُ أَجْرُ حَاجٍّ تَامَّ الْحِجَّةِ.

lt;meta info=". منیة المرید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شخصی که صبحگاه صرفاً به خاطر آموختن راه خیر و نیکبختی یا یاد دادن آن به دیگران راه مسجد را در پیش گیرد، پاداشش همانند کسی است که یک عمره کامل انجام داده باشد. و اگر شبانگاه با چنین هدفی به مسجد رود، پاداشش برابر با مزد کسی است که حج کامل انجام داده باشد. - . منیة المرید: 26 -

**[ترجمه]

«106»

- وَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ غَسَّانَ قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وَ هُوَ فِی الْمَسْجِدِ مُتَّکِئٌ عَلَی بُرْدٍ لَهُ أَحْمَرَ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی جِئْتُ أَطْلُبُ الْعِلْمَ فَقَالَ مَرْحَباً بِطَالِبِ الْعِلْمِ إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ لَتَحُفُّهُ الْمَلَائِکَةُ بِأَجْنِحَتِهَا ثُمَّ یَرْکَبُ بَعْضُهَا بَعْضاً حَتَّی یَبْلُغُوا سَمَاءَ الدُّنْیَا مِنْ مَحَبَّتِهِمْ لِمَا یُطْلَبُ.

lt;meta info=". منیة المرید: و از صفوان بن غسان نقل می کنند که گفت: حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدم، در حالی که آن حضرت بر بُرد سرخ رنگ خویش تکیه داده بود. عرض کردم: یا رسول الله! من به خاطر دانش آموختن به مسجد روی آوردم. رسول خدا فرمود: آفرین بر تو که طالب علم هستی! فرشتگان با بال و پر خود طالب علم را در بر می گیرند و آن چنان پیرامون او بر روی هم انباشته می شوند تا از فرط محبت و علاقه ای که به طالب علم دارد، به آسمان دنیا اوج می گیرند. - . منیة المرید: 26 -

**[ترجمه]

«107»

- وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَفَی بِالْعِلْمِ شَرَفاً أَنْ یَدَّعِیَهُ مَنْ لَا یُحْسِنُهُ وَ یَفْرَحَ إِذَا نُسِبَ إِلَیْهِ وَ کَفَی بِالْجَهْلِ ذَمّاً یَبْرَأُ مِنْهُ مَنْ هُوَ فِیهِ.

lt;meta info=". منیة المرید: و امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: برای شرافت و فضیلت علم همین قدر کافی است که افراد ناصالح مدعی داشتن آن می شوند، وقتی که به دانش منسوب شوند سخت شادمان می گردند. و برای زشتی جهل و نادانی، همین قدر بس که افراد جاهل نسبت به اینکه با آن معرفی شوند، اظهار تنفر و بیزاری می کنند. - . منیة المرید: 28 -

**[ترجمه]

«108»

- وَ عَنْهُ علیه السلام أَیْضاً الْعِلْمُ أَفْضَلُ مِنَ الْمَالِ بِسَبْعَةٍ الْأَوَّلُ أَنَّهُ مِیرَاثُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمَالَ مِیرَاثُ الْفَرَاعِنَةِ الثَّانِی الْعِلْمُ لَا یَنْقُصُ بِالنَّفَقَةِ وَ الْمَالُ یَنْقُصُ بِهَا الثَّالِثُ یَحْتَاجُ الْمَالُ إِلَی الْحَافِظِ وَ الْعِلْمُ یَحْفَظُ صَاحِبَهُ الرَّابِعُ الْعِلْمُ یَدْخُلُ فِی الْکَفَنِ وَ یَبْقَی الْمَالُ الْخَامِسُ الْمَالُ یَحْصُلُ لِلْمُؤْمِنِ وَ الْکَافِرِ وَ الْعِلْمُ لَا یَحْصُلُ إِلَّا لِلْمُؤْمِنِ خَاصَّةً السَّادِسُ جَمِیعُ النَّاسِ یَحْتَاجُونَ إِلَی صَاحِبِ الْعِلْمِ فِی أَمْرِ دِینِهِمْ وَ لَا یَحْتَاجُونَ إِلَی صَاحِبِ الْمَالِ السَّابِعُ الْعِلْمُ یُقَوِّی الرَّجُلَ عَلَی الْمُرُورِ عَلَی الصِّرَاطِ وَ الْمَالُ یَمْنَعُهُ.

lt;meta info=". منیة المرید: و امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: علم به هفت دلیل بر مال و ثروت برتری دارد: 1) علم میراث پیامبران است، در حالی که مال میراث فرعون ها و جباران روزگار می باشد؛ 2) علم با انفاق کاهش نمی یابد و مال به سبب انفاق نقصان پذیر می پذیرد؛ 3) مال نیازمند محافظ و نگهبان است، ولی علم صاحبش را پاسداری می کند؛ 4) علم در قبر انسان را همراهی می کند، ولی مال در دنیا به جایش باقی می ماند؛ 5) مال برای مؤمن و کافر فراهم می شود، ولی علم جز برای مؤمن حاصل نمی شود؛ 6) همه مردم در امور دینشان به عالم و دانشمند نیازمندند،

ولی تمام مردم نسبت به مال داران احساس نیاز نمی کنند؛ 7) علم نیرو بخش انسان در سیر از پُل صراط است، در حالی که مال مانع آن است. - . منیة المرید: 29 -

**[ترجمه]

«109»

- وَ عَنْ زَیْنِ الْعَابِدِینَ علیه السلام لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی طَلَبِ الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْکِ الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَوْحَی إِلَی دَانِیَالَ أَنَّ أَمْقَتَ عَبِیدِی إِلَیَّ الْجَاهِلُ الْمُسْتَخِفُّ بِحَقِّ أَهْلِ الْعِلْمِ التَّارِکُ لِلِاقْتِدَاءِ بِهِمْ وَ أَنَّ أَحَبَّ عِبَادِی عِنْدِی (1)

ص: 185


1- و فی نسخة: و أن أحبّ عبیدی إلی.

التَّقِیُّ الطَّالِبُ لِلثَّوَابِ الْجَزِیلِ اللَّازِمُ لِلْعُلَمَاءِ التَّابِعُ للحکماء (1)[لِلْحُلَمَاءِ] الْقَابِلُ عَنِ الْحُکَمَاءِ.

lt;meta info=". منیة المرید: امام سجاد علیه السّلام فرمود: اگر مردم ارزش دانش آموختن را می دانستند، آن را با ریختن خون دل ها و فرو رفتن در اعماق دریاها طلب می نمودند. خداوند متعال به دانیال پیامبر چنین وحی کرد: قطعاً فرد نادانی که در ادای حق دانشمندان رفتاری تحقیرآمیز در پیش می گیرد و از آنان پیروی نمی کنند، بیش از همه مشمول خشم من قرار می گیرد،

ص: 185

ولی فرد پرهیزکار که ملازم با دانشمندان و پیرو حکیمان و قبول کننده حکمت های آنان است، محبوب ترین مردمان نزد من بوده و بیش از سایر مردم مورد محبتم می باشد. - . منیة المرید: 29 -

**[ترجمه]

«110»

- وَ فِی الْإِنْجِیلِ فِی السُّورَةِ السَّابِعَةَ عَشَرَ مِنْهُ وَیْلٌ لِمَنْ سَمِعَ بِالْعِلْمِ وَ لَمْ یَطْلُبْهُ کَیْفَ یُحْشَرُ مَعَ الْجُهَّالِ إِلَی النَّارِ اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَعَلَّمُوهُ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِنْ لَمْ یُسْعِدْکُمْ لَمْ یُشْقِکُمْ وَ إِنْ لَمْ یَرْفَعْکُمْ لَمْ یَضَعْکُمْ وَ إِنْ لَمْ یُغْنِکُمْ لَمْ یُفْقِرْکُمْ وَ إِنْ لَمْ یَنْفَعْکُمْ لَمْ یَضُرَّکُمْ وَ لَا تَقُولُوا نَخَافُ أَنْ نَعْلَمَ فَلَا نَعْمَلَ وَ لَکِنْ قُولُوا نَرْجُو أَنْ نَعْلَمَ وَ نَعْمَلَ وَ الْعِلْمُ یَشْفَعُ لِصَاحِبِهِ وَ حَقٌّ عَلَی اللَّهِ أَنْ لَا یُخْزِیَهُ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَا مَعْشَرَ الْعُلَمَاءِ مَا ظَنُّکُمْ بِرَبِّکُمْ فَیَقُولُونَ ظَنُّنَا أَنْ تَرْحَمَنَا وَ تَغْفِرَ لَنَا فَیَقُولُ تَعَالَی فَإِنِّی قَدْ فَعَلْتُ إِنِّی اسْتَوْدَعْتُکُمْ حِکْمَتِی لَا لِشَرٍّ أَرَدْتُهُ بِکُمْ بَلْ لِخَیْرٍ أَرَدْتُهُ بِکُمْ فَادْخُلُوا فِی صَالِحِ عِبَادِی إِلَی جَنَّتِی وَ رَحْمَتِی.

lt;meta info=". منیة المرید: خداوند در سوره هفدهم کتاب انجیل می فرماید: وای بر کسی که علم و دانش به گوش او برسد و دنبال آن نرود! او چگونه حاضر است با نادان محشور شود و در آتش جهنم با آنان همنشین گردد؟ مردم! طالب علم باشید و آن را یاد بگیرید، زیرا دانش اگر فرضاً موجبات سعادت و نیکبختی شما را فراهم نیاورد، باعث بدبختی شما هم نمی گردد؛ اگر علم و دانش مقام شما را بلند نگرداند، سبب پستی منزلت شما نیز نمی شود؛ اگر شما را بی نیاز نسازد، تهیدستی را به ارمغان نمی آورد؛ اگر برای شما سودی نرساند، ضرر بخش نخواهد بود. این سخن را بر زبان جاری نسازید که می ترسیم عالم شویم و نتوانیم به مضمون علم خود عمل نماییم. بلکه باید بگویید امیدواریم که دانشمند گردیم و طبق آگاهی خود عمل کنیم. دانش به کمک دانشمند بر می خیزد و از او شفاعت می کند و به صورت قدرتی در می آید که با عالم و دانشمند هم یاری می کند، و به خدا حق است که در روز قیامت علماء را ذلیل نسازد.

ای گروه دانشمندان! در مورد پروردگار خود چگونه می اندیشید؟ پس آنها می گویند فکر و گمان ما درباره پروردگار ما این است که ما را می آمرزد و بر ما رحم می کند. خداوند به آنان می فرماید: من هم به فکر و درخواست شما عمل کردم،

زیرا من حکمت و دانش را به شما سپردم و هدفم چنین نبود که بدخواه شما باشم، بلکه نسبت به شما اراده خیرخواهی داشتم. پس همراه بندگان خوب من به بستان بهشت و خانه نیکبختی من وارد شوید. - . منیة المرید: 29 -

**[ترجمه]

«111»

- وَ عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: بَابٌ مِنَ الْعِلْمِ تَتَعَلَّمُهُ أَحَبُّ إِلَیْنَا مِنْ أَلْفِ رَکْعَةٍ تَطَوُّعاً وَ قَالَ سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ إِذَا جَاءَ الْمَوْتُ طَالِبَ الْعِلْمِ وَ هُوَ عَلَی هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ شَهِیداً.

lt;meta info=". منیة المرید: از ابوذر نقل شده که ایشان فرمود: از دیدگاه ما هر بابی از علم را که یاد می گیریم، از هزار رکعت نماز مستحبی محبوب تر است.

ابوذر می گوید: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: اگر طالب علمی در هنگام تحصیل مرگش فرا رسد، او به عنوان شهید در راه خدا محسوب می گردد. - . منیة المرید: 37 -

**[ترجمه]

«112»

- کِتَابُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام کَانَ یَقُولُ اقْتَرِبُوا اقْتَرِبُوا وَ اسْأَلُوا فَإِنَّ الْعِلْمَ یُقْبَضُ قَبْضاً وَ یَضْرِبُ بِیَدِهِ عَلَی بَطْنِهِ وَ یَقُولُ أَمَا وَ اللَّهِ مَا هُوَ مَمْلُوٌّ شَحْماً وَ لَکِنَّهُ مَمْلُوٌّ عِلْماً وَ اللَّهِ مَا مِنْ آیَةٍ نَزَلَتْ فِی رَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ وَ لَا فِی الْأَرْضِ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ وَ لَا سَهْلٍ وَ لَا جَبَلٍ إِلَّا أَنَا أَعْلَمُ فِیمَنْ نَزَلَتْ وَ فِی أَیِّ یَوْمٍ وَ فِی أَیِّ سَاعَةٍ نَزَلَتْ.

lt;meta info=". جابر جعفی گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: امیرالمؤمنین همیشه می فرمود: نزدیک شوید! نزدیک شوید و سؤال کنید! زیرا علم جمع می شود، جمع شدنی! و با دستش به شکمش می زد و می فرمود: قسم به خدا که این پر از پی و چربی نیست، بلکه پر از علم است. قسم به خدا که هیچ آیه ای در قرآن درباره مردی قریشی، و نه در روی زمین و در خشکی و نه در دریاها و نه در سرزمین های سهل و نه در کوه ها نازل نشده مگر اینکه من داناترم، درباره کی نازل شده و در کدام روز و در کدام ساعت فرود آمده است. - . الأصول الستة عشر: 63 - 64 -

**[ترجمه]

باب 2 أصناف الناس فی العلم و فضل حب العلماء

الأخبار

«1»

- ل، الخصال ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْوَشَّاءِ (2)عَنْ أَحْمَدَ بْنِ

ص: 186


1- و فی نسخة: للحلماء.
2- بفتح الواو و الشین المشددة نسبة الی بیع الوشی و هو نوع من الثیاب المعمولة من الابریسم و هو لقب للحسن بن علیّ بن زیاد المترجم فی رجال النجاشیّ و غیره من التراجم مع ذکر جمیل.

عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: النَّاسُ یَغْدُونَ عَلَی ثَلَاثَةٍ عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِیعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ.

یر، بصائر الدرجات ابن عیسی مثله- یر، بصائر الدرجات محمد بن عبد الحمید عن ابن عمیرة عن أبی سلمة (1)عن أبی عبد الله مثله- یر، بصائر الدرجات محمد بن الحسین عن عبد الرحمن بن أبی هاشم عن أبی خدیجة مثله- یر، بصائر الدرجات ابن هاشم عن یحیی بن أبی عمران عن یونس عن جمیل عن أبی عبد الله علیه السلام قال یغدو الناس علی ثلاثة صنوف و ذکر مثله

**[ترجمه]خصال:

ص: 186

امام صادق علیه السلام فرمود: مردم به سه دسته تقسیم می شوند: عالم و طالب علم و خاشاک روی آب. ما عالم هستیم و شیعیان ما طالبان علم و مردم دیگر خاشاک روی آبند. - . خصال: 123 -

در کتاب بصائر الدرجات مثل حدیث فوق نقل شده است. - . بصائر الدرجات 1 : 29 -

در کتاب بصائر الدرجات نظیر حدیث فوق نقل شده است. - . بصائر الدرجات 1 : 29 -

در کتاب بصائر الدرجات مثل حدیث فوق نقل شده است. - . بصائر الدرجات 1 : 29 -

کتاب بصائر الدرجات: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم سه دسته صبح می کنند. و مثل حدیث فوق را نقل می کند. - . بصائر الدرجات 1 : 29 -

**[ترجمه]

بیان

قال الجوهری الغثاء بالضم و المد ما یحمله السیل من القماش و کذا الغثاء بالتشدید.

**[ترجمه]شرح دسته سوم را به لفظ «غثاء» به ضمه و مدّ تعبیر کرده و این کلمه در لغت، گیاهان خشکی است که در بیابان ریخته و باد و سیل آنها را به هر طرف می برد، و مقصود از آن مردم عوام و بی بصیرت در دین است که برای زندگانی چند روزه دنیا از هر پیشوای جوری طرفداری و پیروی می کنند. - . صحاح: 2443 -

**[ترجمه]

«2»

ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ الْعُلَمَاءَ وَ لَا تَکُنْ رَابِعاً فَتَهْلِکَ بِبُغْضِهِمْ.

**[ترجمه]خصال: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دانشمند یا دانشجو یا دوستدار دانشمندان صبح کنید، گروه چهارم نباشید که به دشمنی آنان هلاک خواهید شد. - . خصال: 123 -

**[ترجمه]

«3»

ل، الخصال مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ رَفَعَهُ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: النَّاسُ اثْنَانِ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ وَ الْهَمَجُ فِی النَّارِ.

**[ترجمه]خصال: امام صادق علیه السلام فرمود: مردم دو طایفه اند؛ دانا و دانشجو و دیگران پشه های دم باد هستند و در آتشند. - . خصال: 39 -

**[ترجمه]

بیان

الهمج بالتحریک جمع همجة و هی ذباب صغیر کالبعوض یسقط علی وجوه الغنم و الحمیر و أعینها کذا ذکره الجوهری.

**[ترجمه]«همج» جمع «همجه» و به معنای پشه ای کوچک است که به سر و صورت گوسفندان و الاغ می پرد، جوهری چنین معنا را ذکر کرده است.

**[ترجمه]

«4»

ل، الخصال حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الشَّاهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ الْخَوَاصُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُونُسَ الْکَرِیمِیُّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ وَکِیعٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: خَرَجَ إِلَیَّ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَأَخَذَ بِیَدِی وَ أَخْرَجَنِی إِلَی الْجَبَّانِ وَ جَلَسَ وَ جَلَسْتُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیَّ فَقَالَ یَا

ص: 187


1- هذا و أبو خدیجة المتقدم فی السند المتلو و الآتی فی السند التالی کلاهما کنیة لسالم بن مکرم ابن عبد اللّه الجمال الکوفیّ مولی بنی أسد، کانت اولا کنیته أبا خدیجة فبدلها أبو عبد اللّه علیه السلام أبا سلمة، روی عن أبی عبد اللّه و أبی الحسن علیهما السلام، قال النجاشیّ فی حقه: ثقة ثقة.

کُمَیْلُ احْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ (1)وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ یَا کُمَیْلُ الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُو عَلَی الْإِنْفَاقِ یَا کُمَیْلُ مَحَبَّةُ الْعَالِمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ یَکْسِبُهُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَمَنْفَعَةُ الْمَالِ تَزُولُ بِزَوَالِهِ یَا کُمَیْلُ مَاتَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَاهْ (2)إِنَّ هَاهُنَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ لَعِلْماً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَی أَصَبْتُ لَهُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ یَسْتَعْمِلُ آلَةَ الدِّینِ فِی طَلَبِ الدُّنْیَا وَ یَسْتَظْهِرُ بِحُجَجِ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ بِنِعَمِهِ عَلَی عِبَادِهِ لِیَتَّخِذَهُ الضُّعَفَاءُ وَلِیجَةً مِنْ دُونِ وَلِیِّ الْحَقِّ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْعِلْمِ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یَقْدَحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ فَمَنْهُومٌ بِاللَّذَّاتِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهَوَاتِ أَوْ مُغْرًی بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ (3)أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ اللَّهُمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ بِحُجَّةٍ ظَاهِرٍ أَوْ خافی (4)[خَافٍ مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ خَطَراً بِهِمْ یَحْفَظُ اللَّهُ حُجَجَهُ حَتَّی یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقَائِقِ الْأُمُورِ فَبَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَی یَا کُمَیْلُ أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِهِ هَایْ هَایْ شَوْقاً إِلَی رُؤْیَتِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِی وَ لَکُمْ.

**[ترجمه]خصال: کمیل بن زیاد گوید: علی بن ابی طالب نزد من آمد، دست مرا گرفت و با خود بیرون شهر کوفه برد. آنگاه در بیابان نشست و من هم نشستم. سپس سر بلند کرد و فرمود:

ص: 187

ای کمیل! آنچه را که به تو می گویم به خاطر خود بسپار. مردم سه دسته اند: دانشمند خدایی، دانشجویی که در راه نجات است، و پشه های دم باد که پیرو بانگ خرانند و با هر باد روانند؛ از پرتو دانش تابشی نگرفته و به پایگاه استواری پناه نبرده اند.

ای کمیل! دانش بهتر از ثروت است، دانش نگهبان تو است و تو نگهبان ثروت خود. ثروت به بخشش کم می شود و دانش به بخشش زیاد می گردد. ای کمیل! دوستی استاد دانشمند به گردن شاگردان، وامی است که دریافت کرده اند. باید تا زنده است فرمانش برد و بعد از مرگش، به نیکی یادش کرد. ثروت چون از دست برفت سودی نمی دهد.

ای کمیل! آنان که ثروت اندوزند و گنج گرد آورند، در زندگی مردگانند و دانشمندان تا پایان روزگار زنده اند، بدن هایشان نابود می شود، ولی نمونه های درخشانشان در دل ها باقی می ماند.

آه! در اینجا (اشاره به سینه اش کرد) دانش بی پایانی است. کاش شاگردان شایسته ای که توانند آن را دریافت کنند به دست می آوردم. آری، شاگردی دارم که طوطی وار درمی یابد، ولی امین نیست. دستورات دین را ابزار دنیاداری می کند و به حجت های خدا بر خلقش زور می آورد و به نعمت او بر بندگانش چیره می شود تا مردمان سست دین و کم خرد را در برابر امام بر حق دور خود جمع کند و حزبی طرفدار خویش فراهم آورد.

و شاگرد دیگری که از روی اخلاص منقاد و پیرو استاد است، ولی هوش عمیق و سرشاری ندارد که بتواند علم خود را زنده نگه دارد و در برابر مخالفان خودداری کند. به مجرد اینکه به یک شبهه و اشکالی برخورد کند، فوراً دچار تردید و شکست می شود.

و شاگرد دیگری که نه چنان است و نه چنین، ولی غرق تلذذ و دنیا دوستی است، مهار گسیخته شهوت و دلباخته جمع کردن دنیا و پس انداز کردن است. اینان هیچ کدام مبلّغ و دعوت کننده به دین نیستند و همانند چهارپایان بیابان چرند. اینجا است که دانش با مرگ استادانش از میان می رود.

بار خدایا! آری باز هم زمین خالی از حجت نمی ماند. حجت خدا، یا نمایان ولی مقهور ستمکاران است، یا در پس پرده نهان است و در میان موج های عمیق از دیده ها پنهان است. برای آنکه حجت های خدا و راهنمایان او از میان نروند و بیهوده نمانند، آنان چند نفرند و کجایند؟ آنان از نظر شماره همیشه در اقلیّت هستند، ولی موقعیت آنها از همه بزرگ تر است. خدا به وجود آنها حجت های خود را نگه می دارد تا آنها را به مردانی شایسته چون خود بسپارند و آنها را در دل های همانندگان خود بکارند. این راد مردان به نیروی دانش تا مغز امور جهان پیش رفته اند و روح یقین را در آغوش دل گرفته اند. آنچه را که در نظر دنیاداران سخت است، آسان می شمارند و به آنچه نادانان از آن گریزانند، انس دارند؛ بدن هایشان در دنیا است، ولی جان هایشان شیفته عالم بالاست. ای کمیل! آنان خلیفه های خدا و مبلغین دین اویند. های! های! من دلباخته دیدار آنها هستم. برای خود و شما از خدا آمرزش می خواهم. - . خصال: 186 - 187 -

**[ترجمه]

«5»

ف، تحف العقول إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ إِلَی آخِرِ الْخَبَرِ.

ص: 188


1- و فی نسخة: لم یستضیئوا بنور العلم فیهتدون.
2- و فی نسخة: آه آه.
3- و فی النهج: لیسا من رعاة الدین فی شی ء.
4- و فی نسخة: او خائف.

**[ترجمه]تحف العقول: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: ای کمیل! این دل ها ظرف هاست و بهترین آنها، نگهدارنده ترین آنهاست. پس آنچه تو را می گویم از من به خاطر دار... تا آخر حدیث. - . تحف العقول: 169 - 171 -

ص: 188

**[ترجمه]

«6»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ فُضَیْلِ بْنِ خَدِیجٍ (1)عَنْ کُمَیْلِ بْنِ زِیَادٍ النَّخَعِیِّ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ وَ قَدْ صَلَّیْنَا الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ فَأَخَذَ بِیَدِی حَتَّی خَرَجْنَا مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَشَی حَتَّی خَرَجَ إِلَی ظَهْرِ الْکُوفَةِ لَا یُکَلِّمُنِی بِکَلِمَةٍ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا احْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ إِلَی آخِرِ الْخَبَرِ إِلَّا أَنَّ فِیهِ صُحْبَةَ الْعَالِمِ دِینٌ یُدَانُ اللَّهُ بِهِ یَا کُمَیْلُ مَنْفَعَةُ الْمَالِ تَزُولُ بِزَوَالِهِ یَا کُمَیْلُ مَاتَ خُزَّانُ الْمَالِ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَاهْ هَاهْ إن هاهنا یقتدح الشک بشبهة ظاهر مشهور أو مستتر مغمور و بیناته و إن أولئک أرواح الیقین ما استوعره خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِهِ هَاهْ هَاهْ شَوْقاً إِلَی رُؤْیَتِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِی وَ لَکُمْ ثُمَّ نَزَعَ یَدَهُ مِنْ یَدِی وَ قَالَ انْصَرِفْ إِذَا شِئْتَ.

**[ترجمه]امالی طوسی: کمیل پسر زیاد نخعی گفت: با امیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد کوفه نماز عشا را خوانده بودم که دستم را گرفت و مرا از مسجد کوفه بیرون برد و تا پشت کوفه قدم زدیم، اما یک کلمه سخن با من نگفت: چون به صحرا رسیدیم، نفسی عمیق کشید و فرمود: ای کمیل! این دل ها ظرف هاست و بهترین آنها، نگهدارنده ترین آنهاست. پس آنچه را که به تو می گویم از من به خاطر دار... تا آخر حدیث، جز اینکه در این حدیث آمده است: «همنشینی دانشمندان دین است که بدان گردن باید نهاد. ای کمیل! فایده مال با از دست رفتن آن زایل می گردد. ای کمیل! گنجوران مال ها مرده اند، گرچه زنده اند، و دانشمندان چندان که روزگار پایدار است، تن هاشان ناپدیدار است و نشانه هاشان در دل ها آشکار است.

های های! در اینجا شک و دلایل آن به شبهه ای آشکار و ظاهر یا پنهان و پوشیده وارد می شود و آن گروه، ارواح یقین هستند که او را به دشواری نمی اندازند. آنان خلفای خدا روی زمینند و داعیان به سوی دین خدا؛ - . این قسمت عبارت افتادگی دارد و نیاز به تحقیق نسخه ها دارد. - اینان در زمین جانشینان خدایند و دعوت کنندگان به سوی دین خدا. های های که چه آرزومند دیدار آنانم! برای خود و شما طلب آمرزش می کنم. سپس دستش را از دستم کشید و فرمود: کمیل! اگر می خواهی بازگرد.» - . امالی طوسی 1 : 19-20 -

**[ترجمه]

«7»

نهج، نهج البلاغة قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَأَخْرَجَنِی إِلَی الْجَبَّانَةِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ (2)ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلُ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ (3)الْخَبَرَ.

کتاب الغارات للثقفی بإسناده مثله

**[ترجمه]نهج البلاغه: کمیل پسر زیاد گفت: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام دست مرا گرفت و به بیابان برد. چون به صحرا رسید، آهی دراز کشید و گفت: ای کمیل! این دل ها ظرف هاست... تا آخر حدیث. - . نهج البلاغه، خ 147، ص 374 - 376 -

کتاب الغارات مثل حدیث فوق را نقل کرده است. - . الغارات: 89 - 91 -

**[ترجمه]

بیان

سیأتی هذا الخبر بأسانید جمة (4)فی باب الاضطرار إلی الحجة و الجبان و الجبانة بالتشدید الصحراء و تسمی بهما المقابر أیضا و أصحر أی أخرج إلی الصحراء و أوعاها أی أحفظها للعلم و أجمعها و الربانی منسوب إلی الرب بزیادة الألف و النون علی خلاف القیاس کالرقبانی قال الجوهری الربانی المتأله العارف بالله تعالی و کذا قال الفیروزآبادی و قال فی الکشاف الربانی هو شدید التمسک بدین الله تعالی و طاعته و قال فی مجمع البیان هو الذی یرب أمر الناس بتدبیره و

ص: 189


1- و فی نسخة: جریح.
2- أی تنفس تنفسا طویلا من تعب أو کرب.
3- جمع الوعاء- بکسر الواو و ضمها-: ما یجمع و یحفظ فیه الشی ء. شبهها علیه السلام بالاوعیة لکونها محلا للعلوم و المعارف.
4- بفتح الجیم و ضمها: کثیرة.

إصلاحه إیاه (1)و الهمج قد مر و الرعاع الأحداث الطغام من العوام و السفلة و أمثالهم و النعیق صوت الراعی بغنمه و یقال لصوت الغراب أیضا و المراد أنهم لعدم ثباتهم علی عقیدة من العقائد و تزلزلهم فی أمر الدین یتبعون کل داع و یعتقدون بکل مدع و یخبطون خبط العشواء من غیر تمیز بین محق و مبطل و لعل فی جمع هذا القسم و إفراد القسمین الأولین إیماء إلی قلتهما و کثرته کما ذکره الشیخ البهائی رحمه الله و الرکن الوثیق هو العقائد الحقة البرهانیة الیقینیة التی یعتمد علیها فی دفع الشبهات و رفع مشقة الطاعات و العلم یحرسک أی من مخاوف الدنیا و الآخرة و الفتن و الشکوک و الوساوس الشیطانیة و المال تنقصه و فی ف تفنیه و العلم یزکو علی الإنفاق أی ینمو و یزید به إما لأن کثرة المدارسة توجب وفور الممارسة و قوة الفکر أو لأن الله تعالی یفیض من خزائن علمه علی من لا یبخل به.

و قال الشیخ البهائی رحمه الله کلمة علی یجوز أن تکون بمعنی مع کما قالوا فی قوله تعالی وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ (2)و أن تکون للسببیة و التعلیل کما قالوه فی قوله تعالی وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ (3)و فی ف بعد ذلک و العلم حاکم و المال محکوم علیه إذ بالعلم یحکم علی الأموال فی القضاء و ینتزع من أحد الخصمین و یصرف إلی الآخر و أیضا إنفاقه و جمعه علی وفق العلم بوجوه تحصیله و مصارفه محبة العالم دین یدان به الدین الطاعة و الجزاء أی طاعة هی جزاء نعم الله و شکر لها أو یدان و یجزی صاحبه به أو محبة العالم و هو الإمام دین و ملة یعبد الله بسببه و لا تقبل الطاعات إلا به.

و فی ما صحبة العالم دین یدان الله به أی عبادة یعبد الله بها.

و فی نهج البلاغة معرفة العلم دین یدان به.

قوله یکسبه الطاعة قال الشیخ

ص: 190


1- قال ابن میثم: قیل: سموا بذلک لانهم یربون المتعلمین بصغار العلوم قبل کبارها، و قیل: لانهم یربون العلم، أی یقومون باصلاحه.
2- الرعد: 8.
3- البقرة: 185.

البهائی رحمه الله بضم الحرف المضارعة من أکسب و المراد أنه یکسب الإنسان طاعة الله أو یکسبه طاعة العباد له. أقول لا حاجة إلی نقله إلی باب الإفعال بل المجرد أیضا ورد بهذا المعنی بل هو أفصح قال الجوهری الکسب الجمع و کسبت أهلی خیرا و کسبت الرجل مالا فکسبه و هذا مما جاء فعلته ففعل انتهی. و الضمیر فی یکسبه راجع إلی صاحب العلم.

و فی نهج البلاغة یکسب الإنسان الطاعة و جمیل الأحدوثة.

أی الکلام الجمیل و الثناء و الأحدوثة مفرد الأحادیث و فی ف بعد ذلک و منفعة المال تزول بزواله و هو ظاهر مات خزان الأموال و هم أحیاء أی هم فی حال حیاتهم فی حکم الأموات لعدم ترتب فائدة الحیاة علی حیاتهم من فهم الحق و سماعه و قبوله و العمل به و استعمال الجوارح فیما خلقت لأجله کما قال تعالی أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ (1)و العلماء بعد موتهم أیضا باقون بذکرهم الجمیل و بما حصل لهم من السعادات و اللذات فی عالم البرزخ و النشأة الآخرة و بما یترتب علی آثارهم و علومهم و ینتفع الناس من برکاتهم الباقیة مدی الأعصار و علی نسخه أمالی الشیخ المراد أنهم ماتوا و مات ذکرهم و آثارهم معهم و العلماء بعد موتهم باقون بآثارهم و علومهم و أنوارهم قوله علیه السلام و أمثالهم فی القلوب موجودة قال الشیخ البهائی الأمثال جمع مثل بالتحریک فهو فی الأصل بمعنی النظیر استعمل فی القول السائر الممثل مضربه بمورده ثم فی الکلام الذی له شأن و غرابة و هذا هو المراد هاهنا أی إن حکمهم و مواعظهم محفوظة عند أهلها یعملون بها انتهی و یحتمل أن یکون المراد بأمثالهم أشباحهم و صورهم فإن المحبین لهم المهتدین بهم المقتدین لآثارهم یذکرونهم دائما و صورهم متمثلة فی قلوبهم علی أن یکون جمع مثل بالتحریک أو جمع مثل بالکسر فإنه أیضا یجمع علی أمثال إن هاهنا لعلما و فی نهج البلاغة لعلما جما أی کثیرا لو أصبت له حملة بالفتحات جمع حامل أی من یکون أهلا له و جواب لو محذوف أی

ص: 191


1- النحل: 21.

لأظهرته أو لبذلته له مع أن کلمة لو إذا کانت للتمنی لا تحتاج إلی الجزاء عند کثیر من النحاة بلی أصبت له لقنا و فی نهج البلاغة أصیب لقنا و اللقن بفتح اللام و کسر القاف الفهم من اللقانة و هی حسن الفهم غیر مأمون أی یذیعه إلی غیر أهله و یضعه فی غیر موضعه یستعمل آلة الدین فی الدنیا و فی ف فی طلب الدنیا أی یجعل العلم الذی هو آلة و وصلة إلی الفوز بالسعادات الأبدیة آلة و وسیلة إلی تحصیل الحظوظ الفانیة الدنیویة.

قوله علیه السلام یستظهر بحجج الله علی خلقه لعل المراد بالحجج و النعم أئمة الحق أی یستعین بهؤلاء و یأخذ منهم العلوم لیظهر هذا العلم للناس فیتخذه ضعفاء العقول بطانة (1)و ولیجة و یصد الناس عن ولی الحق و یدعوهم إلی نفسه و یحتمل أن یکون المراد بالحجج و النعم العلم الذی آتاه الله و یکون الظرفان متعلقین بالاستظهار أی یستعین بالحجج للغلبة علی الخلق و بالنعم للغلبة علی العباد و غرضه من هذا الاستظهار إظهار الفضل لیتخذه الناس ولیجة قال الفیروزآبادی الولیجة الدخیلة و خاصتک من الرجال أو من تتخذه معتمدا علیه من غیر أهلک و فی ف و بنعمة الله علی معاصیه أو منقادا لحملة العلم بالحاء المهملة و فی بعض النسخ بالجیم أی مؤمنا بالحق معتقدا له علی سبیل الجملة و فی ف أو قائلا بجملة الحق لا بصیرة له فی أحنائه بفتح الهمزة و بعدها حاء مهملة ثم نون أی جوانبه أی لیس له غور و تعمق فیه و فی بعض نسخ الکتابین و فی ف و فی بعض نسخ النهج أیضا فی إحیائه بالیاء المثناة من تحت أی فی ترویجه و تقویته یقدح علی صیغة المجهول یقال قدحت النار أی استخرجتها بالمقدحة و فی ما یقتدح و فی النهج ینقدح و علی التقادیر حاصله أنه یشتعل نار الشک فی قلبه بسبب أول شبهة عرضت له فکیف إذا توالت و تواترت ألا لا ذا و لا ذاک أی لیس المنقاد العدیم البصیرة أهلا لتحمل العلم و لا اللقن الغیر المأمون و هذا الکلام معترض بین المعطوف و المعطوف علیه أو منهوما باللذات أی حریصا علیها منهمکا فیها و المنهوم فی الأصل هو الذی لا یشبع من الطعام أقول فی أکثر نسخ الکتابین فمنهوم أی فمن طلبة العلم

ص: 192


1- بطانة الرجل: اهله و خاصته.

أو من الناس و فی ف اللهم لا ذا و لا ذاک فمن إذا المنهوم باللذة السلس القیاد للشهوة أو مغرم بالجمع و الادخار لیسا من رعاة الدین و لا ذوی البصائر و الیقین و فی النهج أو منهوما باللذة سلس القیاد للشهوة أو مغرما قوله علیه السلام سلس القیاد أی سهل الانقیاد من غیر توقف أو مغری بالجمع و الادخار أی شدید الحرص علی جمع المال و ادخاره کان أحدا یغریه بذلک و یبعثه علیه و الغرم أیضا بمعناه یقال فلان مغرم بکذا أی لازم له مولع به لیسا من رعاة الدین بضم أوله جمع راع بمعنی الوالی أی لیس المنهوم و المغری المذکوران من ولاة الدین و فیه إشعار بأن العالم الحقیقی وال علی الدین و قیم علیه أقرب شبها أی الأنعام السائمة أی الراعیة أشبه الأشیاء بهذین الصنفین کذلک یموت أی مثل ما عدم من یصلح لتحمل العلوم تعدم تلک العلوم أیضا و تندرس آثارها بموت العلماء العارفین لأنهم لا یجدون من یلیق لتحملها بعدهم.

و لما کانت سلسلة العلم و العرفان لا تنقطع بالکلیة ما دام نوع الإنسان بل لا بد من إمام حافظ للدین فی کل زمان استدرک أمیر المؤمنین علیه السلام کلامه هذا بقوله اللهم بلی و فی النهج لا تخلو الأرض من قائم لله بحججه إما ظاهرا مشهورا أو خائفا مغمورا و فی ف من قائم بحجة إما ظاهرا مکشوفا أو خائفا مفردا لئلا تبطل حجج الله و بیناته و رواة کتابه و الإمام الظاهر المشهور کأمیر المؤمنین صلوات الله علیه و الخائف المغمور کالقائم فی زماننا و کباقی الأئمة المستورین للخوف و التقیة و یحتمل أن یکون باقی الأئمة علیهم السلام داخلین فی الظاهر المشهور و کم و أین استبطاء لمدة غیبة القائم علیه السلام و تبرم (1)من امتداد دولة أعدائه أو إبهام لعدد الأئمة علیهم السلام و زمان ظهورهم و مدة دولتهم لعدم المصلحة فی بیانه ثم بین علیه السلام قلة عددهم و عظم قدرهم و علی الثانی یکون الحافظون و المودعون الأئمة علیهم السلام و علی الأول یحتمل أن یکون المراد شیعتهم الحافظین لأدیانهم فی غیبتهم هجم بهم العلم أی أطلعهم العلم اللدنی علی حقائق الأشیاء دفعة و انکشفت لهم حجبها و أستارها و الروح بالفتح الراحة و الرحمة و النسیم أی وجدوا لذة الیقین و هو من رحمته تعالی و نسائم لطفه

ص: 193


1- أی تضجر.

و استلانوا ما استوعره المترفون الوعر من الأرض ضد السهل و المترف المنعم أی استسهلوا ما استصعبه المتنعمون من رفض الشهوات و قطع التعلقات و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون من الطاعات و القربات و المجاهدات فی الدین صحبوا الدنیا بأبدان إلخ أی و إن کانوا بأبدانهم مصاحبین لهذا الخلق و لکن بأرواحهم مباینون عنهم بل أرواحهم معلقة بقربه و وصاله تعالی مصاحبة لمقربی جنابه من الأنبیاء و الملائکة المقربین أولئک خلفاء الله فی أرضه تعریف المسند إلیه بالإشارة للدلالة علی أنه حقیق بما یسند إلیه بعدها بسبب اتصافه بالأوصاف المذکورة قبلها کما قالوه فی قوله تعالی أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (1)و فی نسخ نهج البلاغة آه آه و فی سائرها فی بعضها های های و فی بعضها هاه هاه و علی التقادیر الغرض إظهار الشوق إلیهم و التوجع علی مفارقتهم و إن لم یرد بعضها فی اللغة ففی العرف شائع (2)و إنما بینا هذا الخبر قلیلا من التبیین لکثرة جدواه للطالبین و ینبغی أن ینظروا فیه کل یوم بنظر الیقین و سنوضح بعض فوائده فی کتاب الإمامة إن شاء الله تعالی.

**[ترجمه]این خبر با اسناد زیادی در «باب اضطرار به حجت» می آید.

«جبان و جبانة» صحرا و قبرها را گویند. «اصحر» به معنای بیرون رفتن به سوی صحرا است. «اوعی» کسی را گویند که حافظ و جامع ترین فرد از نظر دانش باشد. فیروزآبادی می گوید: «ربانی» به «رب» نسب داده شده و الف و نون بر خلاف قاعده به آن افزوده گشته است. ولی صاحب کشاف معتقد است که «ربانی» کسی است که چنگ زدنش به دین خدا و اطاعت از او شدید باشد. از دیدگاه صاحب مجمع البیان، ربانی کسی است که امور مردم را اداره و اصلاح می کند.

ص: 189

«رعاع» مردم فرومایه و ناکس را گویند. «نعیق» صدای چوپان برای گوسفندان می باشد، چنان که به صدای کلاغ نیز گفته شده است. مقصود این است انسان های پست و اوباش که در هیچ عقیده ثابت قدم نیستند، در امر دین تزلزل دارند، به صدای هر دعوت کننده ای گوش فرا داده و به آن معتقد می شوند، بی هدف و بی چراغ راه می پیمایند و حق گرا را از باطل گرایان تشخیص نمی دهند. اینکه این قسم را به صورت جمع و دو قسم اول را جدا آورده، شاید اشاره به این داشته باشد که آن دو قسم اندک و این قسم فراوان است، و این دیدگاه شیخ بهایی است.

«رکن وثیق» همان عقاید حقیقی برهانی و یقینی است که در دفع شبهه و رفع سختی فرمانبرداری تکیه گاه است. دانش انسان را از امور ترسناک دنیا، آخرت، فتنه ها و شک ها و وسوسه های شیطانی محافظت می کند. «نفقه» مال را ناقص و فانی می کند، ولی علم با انفاق بارور می گردد، زیرا کثرت بحث و بررسی باعث تسلط عمر و نیروی فکر می گردد، چه اینکه خداوند از انبار دانش خود به کسی در بذل دانش بخیل نیست، عطا می فرماید.

شیخ بهایی فرموده: کلمه «علی» در حدیث می تواند به معنای «مع» (همراهی) یا سببیت و جستجوی علت باشد و شاهد بر هر دو، این آیات است: «وَ إِنَّ رَبَّک لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ» - . رعد/ 6 - {به راستی پروردگار تو نسبت به مردم با وجود ستمشان بخشایشگر است و به یقین پروردگار تو سختکیفر است.} و «وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلی ما هَداکُمْ» - . بقره/ 185 - {باشد که شکرگزاری کنید.}

در کتاب تحف العقول بعد از این حدیث آمده است: علم حاکم و مال محکوم علیه است، زیرا در محکمه به وسیله دانش قضاوت و حکم می شود که این مال از کسی گرفته و به دیگری داده شود. انفاق، جمع کردن مال و مصرف آن نیز با دانش صورت می پذیرد.

دوست داشتن دانشمند پاداش شکر نعمت خداوند است، یا دوستدار دانشمند به جهت دوست داشتن وی پاداش می گیرد. و می توان چنین معنا کرد: مراد محبت عالمی است که امام دین و ملت بوده، خداوند به وسیله او عبادت می شود و خداوند اطاعت و فرمانبرداری مرا نمی پذیرد، جز در پرتو محبت و پذیرش این عالم.

«و فی ما»: در کتاب امالی طوسی آمده است: همراهی با عالم نوعی عبادت است که خداوند با آن عبادت می شود.

و در نهج البلاغه: شناخت علم دینی است که به آن مردم دینداری می کنند.

«یکسبه الطاعة»: شیخ

ص: 190

بهایی فرموده: مراد این است که انسان طاعت خداوند را به دست می آورد یا مردم فرمانبردار او می شوند.

مؤلف: نیاز به بردن «کسب» به باب افعال نیست، بلکه ثلاثی مجرد آن نیز همین معنا را افاده می کند، بلکه ثلاثی مجرد فصیح تر است. جوهری گوید: «کسب» به معنای جمع آمده است. «کسبت اهلی خیرا و کسبت الرجل ماداً فکسبه» این از باب مطاوعه است. ضمیر در «یکسبه» به صاحب علم بر می گردد.

و در نهج البلاغه عبارت چنین است: «یکسب الانسان الطاعه و جمیل الاحدوثه.» یعنی سخن زیبا و مدح گونه است و «احدوثه» مفرد «احادیث» می باشد و در کتاب تحف العقول عبارت چنین آمده است.

با از بین رفتن مال، فایده آن نیز نابود می شود و این جمله روشن است. و ذخیره کنندگان مال در حکم مردگانند، در حالی که آنان زنده اند، زیرا فهمیدن حق، شنیدن آن، پذیرش، عمل به حق و به کار گرفتن اعضای بدن که برای آن آفریده شده اند، همه از فواید حیاتند که در زراندوزان وجود ندارد، چنان که آیه «أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ» - . نحل/ 21 - {مردگانند نه زندگان و نمی دانند کی برانگیخته خواهند شد} گواه این معنا است.

علماء به دلیل یاد زیبایشان، سعادتمندی، بهره مندی از لذت های برزخی و آخرتی، آثار و علوم به جا مانده از آنان، و فایده بردن مردم از برکات پایدارشان در طول زمان ها، خودشان نیز باقی و پایدارند. در نسخه امالی طوسی آمده که با مرگ زراندوزان، یاد و آثارشان نیز می میرد، ولی چون آثار، علوم، و نور علماء باقی هستند، خودشان نیز پایدارند.

خلاصه کلام شیخ بهایی این است که مَثَل به معنای نظیر و «شبیه» است و در جایی استعمال می شود که می گویند ضرب المثل در مورد خود است و بعداً در کلامی استعمال شده که دارای اهمیت است و مراد در اینجا معنا است، یعنی حکمت و موعظه هایشان در نزد اهلش برای عمل کردن محفوظ است.

ممکن است مراد از امثال، شبح و صورت آنها باشد، چون صورت علماء در ذهن و قلب دوستان، راه یافتگان به وسیله علماء و اقتداکنندگان به آثارشان موجود است و دائماً علماء را یادآوری می کنند.

«لعماً جماً...» یعنی علم زیادی دارم و اگر اهلش را می یافتم، می گفتم. بنابراین جواب «لو» محذوف است،

ص: 191

هر چند که اگر کلمه «لو» برای تمنا و آرزو باشد، بنا بر دیدگاه بیشتر نحویان جواب لازم ندارد.

«اللَقِن» فهم نیکو را گویند. «غیر مأمون» یعنی راز داشتن را افشاء کرده و آن را نزد غیر اهلش می سپارند، در نتیجه ابزار دین را که علم است، برای دنیا استفاده می کنند.

در کتاب تحف العقول «فی طلب الدنیا» آمده است. مراد از «حجج» و نعمت ها، پیشوایان حق است، یعنی کسانی که علم را از ائمه می گیرند تا در میان مردم آشکار سازند. و انسان های ضعیف العقل آن را به عنوان ابزار نگه می دارند و مردم را از امام حق دور و آنان را به سوی خود می خوانند. احتمال دارد مراد از حجج و نعمت ها، همان داشتن ائمه حق باشد و هر دو ظرف از نظر ادبی متعلق به استظهار باشد، یعنی به وسیله حجت ها غلبه بر مردم و توسط نعمت ها غلبه بر بندگان پیدا می کند و هدفشان از این کار، آشکار کردن علوم و فضل نمایی است تا مردم آنان را هم راز گیرند، زیرا «ولیجة» به معنای مردان خاص و هم راز یا به معنای دین است که انسان به شخصی، ولو از اهل او نباشد، اعتماد کند.

و در کتاب تحف العقول «بنعمة الله علی معاصیه او منقاداً لحملة العلم» یعنی کسی که به حق، مؤمن است و اجمالاً ایمان دارد آمده است. و در برخی نسخه ها «لجملة العلم» آمده است، یعنی کسی که مومن به حق و معتقد به آن فی الجمله باشد. و در کتاب تحف العقول «قائلا بجملة الحق لا بصیرة له فی احنائه» آمده است، یعنی او دارای تعمق نیست. و در بعضی از نسخه های دو کتاب مذکور و کتاب تحف العقول و در بعضی نسخه های نهج البلاغه، «فی احیائه» آمده است، یعنی در ترویج و تقویت آن. «یقدح» به صیغه مجهول است. «قدحت النار» زمانی گفته می شود که آتش را به وسیله آتشگیره و در ظرفی بیرون آورد. و در کتاب نهج البلاغه «ینقدح» آمده است و به هر تقدیر، حاصل معنا چنین است: آتش شک به وسیله اولین شبهه عارض شده بر قلبش شعله ور می گردد. چگونه است حال او زمانی که آوردن شبهه متواتر و پشت سر هم باشد. آگاه باشید که نه این شخص و نه آن شخص به درد نمی خورد؛ نه شاگردی که اطاعت کننده بدون بصیرت است اهل تحمل علم است و نه شاگردی که امانتدار نیست. و این یک جمله معترضه بین معطوف و معطوف الیه است. «او منهوما بالذات» یعنی حریص بر علم است و «منهم» در اصل به کسی گفته می شود که شکمش از طعام پر نشود.

مؤلف: در اکثر نسخه های دو کتاب «فمنهوم» آمده است، یعنی از جمله طالبان علم

ص: 192

یا مردم. و در کتاب تحف العقول «اللهم لا ذا و لا ذاک فمن اذا المنهوم باللذه السلس القیاد للشهوه او مغرم بالجمع و الادخار لیسا من رعاه الدین و لا ذوی البصایر و الیقین» آمده است. و در نهج البلاغه «او منهوما باللذه سلس القیاد للشهوه او مغرما» آمده است. «سلس القیاد» یعنی رام شدن آسان و بدون توقف یا مغرم به جمع و «ادخار» یعنی حرص شدید به جمع مال و ذخیره آن است، گویا کسی او را به چنین کاری واداشته است. «الغرم» نیز چنین معنایی دارد، یعنی کسی که بسیار حرص به دنیا دارد و این دو گروه از رعیت دین نیست.

«رعاه» جمع «راع» به معنای والی است، یعنی حریص و فریب خورده ای که در حدیث ذکر شده از والیان در دین نیست. و در این حدیث اشاره به این مطلب است که عالمان حقیقی، مالیان و قیّمان بر دین هستند. یعنی چوپانان و گوسفندان بیشترین شباهت را به این دو گروه دارند. مثل «کذلک یموت» یعنی به خاطر نبودن کسی که تحمل علوم را داشته باشد، این علوم نیز از بین می رود و با مرگ دانشمندان عارف، آثار آن علوم نیز از بین می رود، زیرا پس از آنها کسی که لیاقت تحمل آن علوم را داشته باشد یافت نمی شود. از آنجایی که سلسله علم و عرفان تا زمانی که نوع انسان وجود دارد قطع نمی شود، بلکه یک امام حافظ دین در هر زمان لازم است، لذا حضرت علی علیه السّلام سخنش را استدراک فرموده به «اللهم بلی.»

و در نهج البلاغه آمده است: زمین از حجت خدا که ظاهر و مشهور یا ترسان و مخفی باشد، هرگز خالی نمی ماند.

و در کتاب تحف العقول آمده است: روی زمین از حجت قائم ظاهر و آشکار یا تنهای ترسان خالی نمی ماند تا حجت های خدا و دلایل و راویان کتابش باطل نشود.

امام ظاهر مشهور مانند امیرالمومنین و امام خائف پنهان مانند امام مهدی علیهم السّلام در زمان حاضر، و مانند باقی امامان که به خاطر تقیه پنهان بودند و احتمال دارد که باقی امامان در ظاهر مشهور داخل باشد. و چقدر و تا کی مدت غیبت امام زمان طول خواهد کشید؟ و از حکومت دشمنان او بر مردم ستم روا داشته شود یا ابهام در عدد امامان و زمان ظهور آنان و مدت حکومت آنان به خاطر نبودن مصلحت در بیان این مطلب. سپس امام علیه السلام کمی عدد آنان و بزرگی ارزش آنها را بیان می کند و در مورد بزرگی ارزش آنان مقصود از حافظان و ودیعه گزارنده گان ائمه معصومین علیهم السلام است، اما بر اولی که بیان کمی عدد آنان

باشد احتمال دارد مراد شیعیان باشد که حافظ دین امامان معصومین علیهم السلام در زمان غیبت آن بزرگواران هستند.

«هجم بهم العلم» یعنی آنان را دفعتاً و یک مرتبه بر علم لدنی بر حقائق اشیاء مطلع ساخته است. و حجاب و پرده ها را از ایشان بر طرف ساخته است.

« و الروح» به فتح به معنای راحت و رحمت و نسیم است، یعنی آنان لذت یقین را یافتند که آن از رحمت و نسیم های لطف الهی است.

ص: 193

«و استلانوا ما استوعره المترفون» ، «وعر» زمین سخت را گویند ، «مترف» آدم هایی را گویند که در ناز و نعمت باشد.

یعنی آنچه از دوری شهوات و بریدن تعلقات را که صاحبان نعمت سخت می پندارند آنان آسان می شمارند. و آنچه را از اطاعت و تقرب و مجاهدت های در دین که جاهلان وحشت دارند آنها مأنوس اند.

«صحبوا الدنیا بأبدان إلخ» یعنی گرچه با بدنهای خویش در میان مردم زندگی می کنند ولی با ارواح شان از آنها جدایند بلکه ارواح آنان به قرب و وصال حق تعالی وابسته است. و با مقربان درگاه الهی مانند انبیاء و ملائکه مقربین مصاحبت دارند. آنان جانشین های خدا در زمین اویند.

معرفه آوردن مسند الیه «اولئک» در حدیث اشاره به این مطلب دارد که سزاوار است مابعدش به او نسبت داده شود. زیرا این مسند الیه متصف به اوصاف مذکور قبلش می باشد.چناچه در آیه 5 سوره مبارکه بقره امده است «أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون». و در نسخه های نهج البلاغه «آه آه» آمده است و در بعض نسخ «های های» آمده و در بعض دیگر «هاه هاه» آمده است به هر صورت هدف از این واژه گان اظهار شوق و علاقه به آنها و درد آور بودن جدائی آنها است گرچه بعضی این کلمات در لغت نیامده است ولی در عرف شایع است. و این حدیث را توضیح و تبیین کردم زیرا برای طالبان مفید است. سزاوار است طالبان علم هر روز از دید یقین به این حدیث ینگرند و بعض فوائد دیگر این حدیث را در کتاب امامت بیان خواهیم کرد.

**[ترجمه]

«8»

یر، بصائر الدرجات الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ عَمِیرَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ النَّاسَ رَجُلَانِ عَالِمٌ وَ مُتَعَلِّمٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِیعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم بر دو قسمند: دانشمند و دانشجو، و باقی مردم خار و خاشاک روی آب هستند. پس ما دانشمندانیم و شیعیان ما دانشجویان و باقی مردمان خار و خاشاک روی آب. - . بصائرالدرجات 1 : 42 -

**[ترجمه]

«9»

سن، المحاسن أَبِی رَفَعَهُ إِلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: اغْدُ (3)عَالِماً خَیْراً وَ تَعَلَّمْ خَیْراً.

**[ترجمه]محاسن: امام باقر علیه السّلام فرمود: صبح کنید در حالی که دانشمند و دانشجوی خوب باشید. - . محاسن: 226 -

**[ترجمه]

«10»

سن، المحاسن ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَکُونَ لَاهِیاً مُتَلَذِّذاً.

**[ترجمه]محاسن: جابر جعفی از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: صبح کنید در حال که دانشمند یا دانشجو باشید، و بپرهیزید از اینکه بیکار لذت جو باشید. - . محاسن: 227 -

**[ترجمه]

«11»

سن، المحاسن أَبِی عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنِ الثُّمَالِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ

ص: 194


1- البقرة: 5.
2- و هذا من عجیب قوله رحمه اللّه و کیف یتصور أن یکون هناک لفظ یفید معنی بحسب العرف یستعمله مثله علیه السلام و هو أخطب العرب ثمّ لا تعرفه اللغة؟! و هل العرف الا المعروف من اللغة الذی یعرفه أهلها بحسب مرحلة الاستعمال؟. ط.
3- غدا یغدو غدوا، ای ذهب غدوة، انطلق، و یستعمل بمعنی «صار» فیرفع المبتدأ و ینصب الخبر.

ع اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ أَحِبَّ أَهْلَ الْعِلْمِ وَ لَا تَکُنْ رَابِعاً فَتَهْلِکَ بِبُغْضِهِمْ.

**[ترجمه]محاسن: ابوحمزه ثمالی گوید: امام صادق

ص: 194

علیه السّلام فرمود: صبح کنید در حال که دانشمند یا دانشجو یا دوستدار علم باشید. چهارمی نباشید که به دشمنی دیگران هلاک خواهید شد. - . محاسن: 227 -

**[ترجمه]

«12»

ضه، روضة الواعظین غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله لَا خَیْرَ فِی الْعَیْشِ إِلَّا لِرَجُلَیْنِ عَالِمٍ مُطَاعٍ أَوْ مُسْتَمِعٍ وَاعٍ (1).

**[ترجمه]روضة الواعظین و عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خیری در زندگی نیست جز برای دو شخص: دانشمند فرمانروا یا مستمع شنوا. - . روضة الواعظین: 10 -

**[ترجمه]

«13»

غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً أَوْ مُسْتَمِعاً أَوْ مُحِبّاً لَهُمْ وَ لَا تَکُنِ الْخَامِسَ فَتَهْلِکَ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: صبح کنید در حالی که دانشمند یا دانشجو یا شنونده یا دوستدار آنان باشید، و پنجمی نباشد که هلاک می گردید. - . عوالی اللئالی 4 : 75 -

**[ترجمه]

«14»

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله النَّظَرُ إِلَی وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نگاه کردن به صورت عالم عبادت است. - . عوالی اللئالی 4 : 73 -

**[ترجمه]

«15»

غو، غوالی اللئالی رُوِیَ عَنْ بَعْضِ الصَّادِقِینَ علیهم السلام أَنَّ النَّاسَ أَرْبَعَةٌ رَجُلٌ یَعْلَمُ وَ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَعْلَمُ فَذَاکَ مُرْشِدٌ عَالِمٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ رَجُلٌ یَعْلَمُ وَ لَا یَعْلَمُ أَنَّهُ یَعْلَمُ فَذَاکَ غَافِلٌ فَأَیْقِظُوهُ وَ رَجُلٌ لَا یَعْلَمُ وَ یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَعْلَمُ فَذَاکَ جَاهِلٌ فَعَلِّمُوهُ وَ رَجُلٌ لَا یَعْلَمُ وَ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَعْلَمُ فَذَاکَ ضَالٌّ فَأَرْشِدُوهُ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: از بعضی ائمه علیهم السّلام روایت شده است که مردم چهار گونه اند: شخص که می داند و می داند که او دانا است، پس او ارشادکننده دانشمند است، از او پیروی کنید؛ شخصی که می داند و نمی داند که او دانا است، پس او غافل است، او را بیدار نمایید؛ شخصی که نمی داند و می داند که او نادان است، پس او جاهل است، او را آموزش دهید؛ شخصی که نمی داند و خود را دانا می داند، پس او شخص گمراه است، ارشادش کنید. - . عوالی اللئالی 4 : 79 -

**[ترجمه]

«16»

ب، قرب الإسناد ابْنُ ظَرِیفٍ (2)عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ (3)عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: لَوْ کَانَ الْعِلْمُ مَنُوطاً بِالثُّرَیَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ.

**[ترجمه]قرب الإسناد: امام صادق علیه السّلام از پدرانش، از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: اگر علم در ستاره ثریا باشد، مردان فارس آن را به دست خواهند آورد. - . قرب الاسناد: 52 -

**[ترجمه]

«17»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ یَاسِینَ قَالَ سَمِعْتُ سَیِّدِی أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا علیه السلام بِسُرَّمَنْ رَأَی یَقُولُ الْغَوْغَاءُ (4)

ص: 195


1- وعی الحدیث: قبله و تدبره و حفظه.
2- بالظاء المعجمة علی وزن شریف، هو الحسین بن ظریف بن ناصح الکوفیّ ثقة یکنی أبا محمّد سکن ببغداد، له نوادر. قاله النجاشیّ فی ص 45.
3- بضم العین المهملة و سکون اللام هو الحسین بن علوان الکلبی، أورده النجاشیّ فی رجاله ص 38 فقال: الحسین بن علوان الکلبی، مولاهم کوفیّ عامی، و أخوه الحسن یکنی أبا محمّد ثقة رویا عن أبی عبد اللّه علیه السلام و لیس للحسین کتاب و الحسن أخص بنا و أولی. و قال الکشّیّ فی ص 247: محمّد بن إسحاق، و محمّد بن المنکدر، و عمرو بن خالد الواسطی و عبد الملک بن جریح و الحسین بن علوان و الکلبی هؤلاء من رجال العامّة، الا ان لهم میلا و محبة شدیدة، و قد قیل: أن الکلبی کان مستورا و لم یکن مخالفا.
4- الغوغاء: السفلة من الناس و المتسرعین الی الشر.

قَتَلَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْعَامَّةُ اسْمٌ مُشْتَقٌّ (1)مِنَ الْعَمَی مَا رَضِیَ اللَّهُ لَهُمْ أَنْ شَبَّهَهُمْ بِالْأَنْعَامِ حَتَّی قَالَ بَلْ أَضَلُّ سَبِیلًا

**[ترجمه]امالی طوسی: محمد بن عبیدالله گوید: از آقایم امام هادی علیه السّلام در سامرا شنیدم که می فرمود: اراذل و اوباش، قاتلان پیامبران هستند

ص: 195

و عامه از عمی به معنای کوری مشتق شده است. خدا راضی نشده که آنها به چهارپایان تشبیه شوند، بلکه فرموده است: «بل أَضَلُّ سَبِیلًا» - . فرقان/ 44 - {بلکه گمراه ترند.} - . امالی طوسی: 624 -

**[ترجمه]

«18»

نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِذَا أَرْذَلَ اللَّهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَیْهِ الْعِلْمَ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: وقتی خدا خواست بنده ای را پست نماید، علم را بر او منع می سازد. - . نهج البلاغه: ق ح 228، ص 397 -

**[ترجمه]

بیان

أی لم یوفقه لتحصیله.

**[ترجمه]یعنی او را به تحصیل علم موفق نمی کند.

**[ترجمه]

«19»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام اغْدُ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً وَ لَا تَکُنِ الثَّالِثَ فَتَعْطَبَ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: صبح کنید در حالی که دانشمند یا دانشجو باشید، و سومی نباشید که مورد سرزنش قرار می گیرید. - . کنز الفوائد 2 : 109 -

**[ترجمه]

«20»

کِتَابُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: اغْدُ عَالِماً خَیْراً أَوْ مُتَعَلِّماً خَیْراً.

**[ترجمه]جابر جعفی از امام صادق علیه السّلام، از پدرانش روایت کرده که فرمود: صبح کنید در حالی که دانشمند خوب یا دانشجوی خوب باشید. - . اصول الستة عشر، کتاب جعفر بن محمد الحضرمی: 73 -

**[ترجمه]

باب 3 سؤال العالم و تذاکره و إتیان بابه

الآیات

النحل - الأنبیاء: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

lt;meta info="- فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون. - . انبیاء/ 7 -

{اگر نمی دانید، از پژوهندگان کتاب های آسمانی بپرسید.}

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

ل، الخصال ابْنُ الْمُغِیرَةِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ الْمَفَاتِیحُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِی الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَ الْمُتَکَلِّمُ (2)وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ.

کنز الکراجکی، عن النبی صلی الله علیه و آله مثله.

**[ترجمه]خصال: علم گنج هایی است که کلیدهای آن پرسش است. خدا شما را رحمت کند، سؤال کنید که در دانش چهار نفر اجر می برند: پرسشگر، سخنگو، شنونده، دوستدار آنها. - . خصال: 244 - 245 -

در کتاب کنز الفوائد مثل حدیث فوق آمده است. - . کنز الفوائد 2 : 107 -

**[ترجمه]

«2»

ل، الخصال الْقَطَّانُ عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مَرْوَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنِ ابْنِ طَرِیفٍ عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَتِ الْحُکَمَاءُ فِیمَا مَضَی مِنَ الدَّهْرِ تَقُولُ یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ الِاخْتِلَافُ إِلَی الْأَبْوَابِ لِعَشَرَةِ أَوْجُهٍ أَوَّلُهَا بَیْتُ اللَّهِ (3)عَزَّ وَ جَلَّ لِقَضَاءِ نُسُکِهِ وَ الْقِیَامِ بِحَقِّهِ وَ أَدَاءِ فَرْضِهِ وَ الثَّانِی أَبْوَابُ الْمُلُوکِ الَّذِینَ طَاعَتُهُمْ مُتَّصِلَةٌ بِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَقُّهُمْ وَاجِبٌ وَ نَفْعُهُمْ

ص: 196


1- المراد به الاشتقاق الکبیر.
2- و فی نسخة: المجیب.
3- المراد به المساجد و بیوت العبادة.

عَظِیمٌ وَ ضَرَرُهُمْ شَدِیدٌ- وَ الثَّالِثُ أَبْوَابُ الْعُلَمَاءِ الَّذِینَ یُسْتَفَادُ مِنْهُمْ عِلْمُ الدِّینِ وَ الدُّنْیَا وَ الرَّابِعُ أَبْوَابُ أَهْلِ الْجُودِ وَ الْبَذْلِ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ الْتِمَاسَ الْحَمْدِ وَ رَجَاءَ الْآخِرَةِ وَ الْخَامِسُ أَبْوَابُ السُّفَهَاءِ الَّذِینَ یُحْتَاجُ إِلَیْهِمْ فِی الْحَوَادِثِ وَ یُفْزَعُ إِلَیْهِمْ فِی الْحَوَائِجِ وَ السَّادِسُ أَبْوَابُ مَنْ یُتَقَرَّبُ إِلَیْهِ مِنَ الْأَشْرَافِ لِالْتِمَاسِ الْهَیْئَةِ وَ الْمُرُوءَةِ وَ الْحَاجَةِ وَ السَّابِعُ أَبْوَابُ مَنْ یُرْتَجَی عِنْدَهُمُ النَّفْعُ فِی الرَّأْیِ وَ الْمَشُورَةِ وَ تَقْوِیَةِ الْحَزْمِ (1)وَ أَخْذِ الْأُهْبَةِ لِمَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ- وَ الثَّامِنُ أَبْوَابُ الْإِخْوَانِ لِمَا یَجِبُ مِنْ مُوَاصَلَتِهِمْ وَ یَلْزَمُ مِنْ حُقُوقِهِمْ وَ التَّاسِعُ أَبْوَابُ الْأَعْدَاءِ الَّتِی تَسْکُنُ بِالْمُدَارَاةِ غَوَائِلُهُمْ وَ یُدْفَعُ بِالْحِیَلِ وَ الرِّفْقِ وَ اللُّطْفِ وَ الزِّیَارَةِ عَدَاوَتُهُمْ وَ الْعَاشِرُ أَبْوَابُ مَنْ یُنْتَفَعُ بِغِشْیَانِهِمْ وَ یُسْتَفَادُ مِنْهُمْ حُسْنُ الْأَدَبِ وَ یُؤْنَسُ بِمُحَادَثَتِهِمْ.

**[ترجمه]خصال: اصبغ پسر نباته گوید: امیرمؤمنان فرمود: حکیمان روزگار قدیم می فرمودند: سزاوار آن است که رفت و آمد به در خانه ها باید برای یکی از این ده مطلب باشد. امام فرمود: در روزگار گذشته حکما همیشه می گفتند که رفت و آمد به در خانه ها، باید به خاطر یکی از این ده مقصود باشد:

1) برای ادای حج و قیام به حق و انجام وظیفه واجب او، به خانه خدا کعبه معظمه روند.

2) به دربار پادشاهان عادلی که اطاعت آنها به اطاعت حق پیوسته است، حق آنان واجب

ص: 196

و سودشان بزرگ و زیانشان سخت است.

3) به در خانه علماء و دانشمندانی که در علم دین و دنیا از آنها استفاده می شود.

4) به در خانه های اهل جود و بخشش که مال خود را برای نیکنامی و امید ثواب آخرت می دهند.

5) به در خانه مردمان بی خرد و فعالی که در حوادث زمانه به کمک آنان نیازمند می شوی و در حوایج از آنها پناه می طلبی.

6) به در خانه اشراف و بزرگان برای خواهش و بخشش و مردانگی و رفع حاجت.

7) به در خانه کسانی که از رأی و شور آنان استفاده می شود و تقویت حزم و آماده کردن ساز و برگی در مورد حاجت می آید.

8) به در خانه برادران دینی، چون که ارتباط با آنها واجب و ادای حقشان لازم است.

9) به در خانه دشمنانی که به مدارای با آنان شرشان دفع می شود و به حیله و تدبیر و ملاطفت و دیدن از آنها، دشمنی شان برطرف می گردد.

10) به در خانه کسانی که از همنشینی آنان بهره برده شود و ادب استفاده گردد و گفتگوی با آنها موجب انس باشد. - . خصال: 426 - 427 -

**[ترجمه]

بیان

یحتمل أن یکون المراد بالملوک ملوک الدین من الأئمة و ولاتهم و یحتمل الأعم فإن طاعة ولاة الجور أیضا تقیة من طاعة الله.

قوله علیه السلام لالتماس الهیئة أی لأن یلاقوهم بهیئة حسنة و یعاشروهم بالمروءة أو لأن یکون لهم عند الناس بسبب معاشرة هؤلاء الأشراف هیئة و مروءة قال الجزری فیه أقیلوا ذوی الهیئات عثراتهم هم الذین لا یعرفون بالشر فیزل أحدهم الزلة و الهیئة صورة الشی ء و شکله و حالته و یرید به ذوی الهیئات الحسنة الذین یلزمون هیئة واحدة و سمتا واحدا و لا تختلف حالاتهم بالتنقل من هیئة إلی هیئة و الأهبة بالضم العدة و الغوائل الشرور و الدواهی و یقال غشی فلانا أی أتاه.

**[ترجمه]احتمال دارد مراد از «ملوک»، پادشاهان دین باشد که ائمه معصومین علیهم السّلام و نایبان آنها هستند. و احتمال دارد عام تر باشد، زیرا اطاعت حاکمان جور نیز از باب تقیه اطاعت خدا است. «لالتماس الهیئة» یعنی آنها را با هیأت نیکو ملاقات می کند و با مردانگی با آنها معاشرت می نماید. یا به خاطر معاشرت با گروه اشراف، هیأت مردانگی کسب کند. جزری گوید: گناهان صاحبان شأن را ببخشید. صاحبان شأن کسانی هستند که به بدی معروف نیستند و گاهی لغزش می کنند. هیأت به معنای صورت و قیافه و حالت است که مراد از آن، کسانی است که در یک حالند و حالات مختلف ندارند.

**[ترجمه]

«3»

صح، صحیفة الرضا علیه السلام عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْعِلْمُ (2)خَزَائِنُ وَ مِفْتَاحُهُ (3)السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ یُؤْجَرُ فِیهِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ (4).

ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام بالأسانید الثلاثة مثله.

ص: 197


1- و فی نسخة: العزم.
2- و فی نسخة: للعلم.
3- و فی نسخة: مفتاحه و فی أخری مفاتیحه.
4- الظاهر اتّحاده مع ما تقدم فی ذیل الحدیث الأول من الکنز.

**[ترجمه]صحیفة الرضا: امام رضا علیه السّلام از پدرانش، از رسول خدا روایت کرده که آن حضرت فرمود: علم گنج هایی است که کلیدش سؤال کردن است. پس سؤال کنید، خدا شما را رحمت کند، زیرا به چهار نفر در آن اجر داده می شود: سؤال کننده، معلم، شنونده، دوستدار آنان. - . صحیفة الرضا: 85 -

در کتاب عیون اخبار الرضا مثل حدیث فوق با سه سند آمده است. - . عیون اخبار الرضا 2 : 32 -

ص: 197

**[ترجمه]

«4»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی رَوَی مُنِیفٌ (1)عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ مَوْلَاهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ ع

صَبَرْتُ عَلَی مُرِّ الْأُمُورِ کَرَاهَةً- وَ أَیْقَنْتُ فِی ذَاکَ الصَّوَابَ مِنَ الْأَمْرِ-

إِذَا کُنْتَ لَا تَدْرِی وَ لَمْ تَکُ سَائِلًا- عَنِ الْعِلْمِ مَنْ یَدْرِی جَهِلْتَ وَ لَا تَدْرِی

**[ترجمه]امالی طوسی: علی علیه السّلام فرمود:

بر تلخی های روزگار با کراهت صبر کردم، و در اینکه ثواب پروردگار در آن است یقین دارم

وقتی نمی دانی و از عالم هم سؤال نمی کنی، که می داند که تو نادانی و نمی دانی؟ - . امالی طوسی: 712 -

**[ترجمه]

«5»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَائِلُوا الْعُلَمَاءَ وَ خَالِطُوا الْحُکَمَاءَ وَ جَالِسُوا الْفُقَرَاءَ.

**[ترجمه]نوادر راوندی: امام موسی کاظم علیه السّلام از رسول خدا نقل کرده که فرمود: از دانشمندان بپرسید، با حکیمان رفت و آمد کنید، و با بینوایان همنشین شوید. - . نوادر راوندی: 26 -

**[ترجمه]

«6»

مُنْیَةُ الْمُرِیدِ، رَوَی زُرَارَةُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدٌ الْعِجْلِیُّ قَالُوا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّمَا یَهْلِکُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ.

**[ترجمه]منیة المرید: زراره و محمد بن مسلم و برید عجلی گفتند که امام صادق فرمود: مردم فقط به این خاطر هلاک می شوند که سؤال نمی کنند. - . منیة المرید: 71 -

**[ترجمه]

«7»

وَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیْهِ قُفْلٌ وَ مِفْتَاحُهُ السُّؤَالُ.

**[ترجمه]منیة المرید: امام صادق علیه السّلام فرمود: علم دیندارای قفلی است که کلیدش سؤال کردن است. - . منیة المرید: 112 -

**[ترجمه]

باب 4 مذاکرة العلم و مجالسة العلماء و الحضور فی مجالس العلم و ذم مخالطة الجهال

الأخبار

«1»

لی، الأمالی للصدوق مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَرَ الْعَدَنِیِّ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ بْنِ حَمْزَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سَوَّارٍ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَاصِمٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ وَرْدَانَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُؤْمِنُ إِذَا مَاتَ وَ تَرَکَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَیْهَا عِلْمٌ تَکُونُ تِلْکَ الْوَرَقَةُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ سِتْراً فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّارِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِکُلِّ حَرْفٍ مَکْتُوبٍ عَلَیْهَا مَدِینَةً أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْیَا سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَقْعُدُ سَاعَةً عِنْدَ الْعَالِمِ إِلَّا نَادَاهُ رَبُّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَلَسْتَ إِلَی حَبِیبِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُسْکِنَنَّکَ الْجَنَّةَ مَعَهُ وَ لَا أُبَالِی.

ص: 198


1- لعله تصحیف معتب- بضم المیم و فتح العین المهملة و تشدید التاء المکسورة- مولی أبی عبد اللّه علیه السلام ثقة، أورده الشیخ فی رجاله تارة فی أصحاب الصادق علیه السلام و قال: مدنی أسند عنه علیه السلام، و اخری فی أصحاب الکاظم علیه السلام و قال: ثقة. و أورده العلامة فی القسم الأوّل من الخلاصة و وثقه. و روی الکشّیّ ص 163 بإسناده عن أبی عبد اللّه علیه السلام أنّه قال: هم عشرة «یعنی موالیه» فخیرهم و أفضلهم معتب و فیهم خائن فاحذروه و هو صغیر.

**[ترجمه]امالی صدوق: رسول خدا فرمود: هر مؤمنی که بمیرد و یک ورق از او بماند که دانشی بر آن باشد، آن ورقه روز قیامت میان او و دوزخ پرده شود و خدای تبارک و تعالی به ازای هر حرفی که در آن نوشته است، شهری به او دهد که هفت برابر دنیا باشد. مؤمنی نباشد که یک ساعت نزد عالمی نشیند، جز آنکه پروردگارش عزوجل ندا کند: نزد حبیبم نشستی! به عزت و جلالم سوگند که تو را با او ساکن بهشت کنم و باک ندارم. - . امالی صدوق: 40 - 41 -

ص: 198

**[ترجمه]

«2»

ثو، ثواب الأعمال لی، الأمالی للصدوق ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ السَّعْدَآبَادِیِّ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْجَامُورَانِیِّ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنِ ابْنِ عَمِیرَةَ (1)عَنِ ابْنِ حَازِمٍ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّینِ شَرَفُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

ل، الخصال ابن المتوکل عن محمد العطار عن الأشعری عن الجامورانی مثله

**[ترجمه]ثواب الأعمال و امالی صدوق: رسول خدا فرمود: همنشینی اهل دین، شرف دنیا و آخرت است. - . امالی صدوق: 58 -

خصال: مثل حدیث فوق را آورده است. - . خصال: 5 -

**[ترجمه]

بیان

أهل الدین علماء الدین و العاملون بشرائعه.

**[ترجمه]اهل دین، دانشمندان دینی و عمل کنندگان به شریعت هستند.

**[ترجمه]

«3»

لی، الأمالی للصدوق مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یَحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ الْخَبَرَ.

**[ترجمه]امالی صدوق: علی بن فضال از پدرش روایت کرده که امام رضا علیه السّلام فرمود: کسی که در مجلسی بنشیند و امر ما را در آن زنده کند، روزی که قلب ها می میرد، قلب او زنده است،. - . امالی صدوق: 68 -

**[ترجمه]

بیان

إحیاء أمرهم بذکر فضائلهم و نشر أخبارهم و حفظ آثارهم.

**[ترجمه]زنده کردن امر اهل بیت علیهم السّلام با یادآوری فضایل ایشان و نشر احادیث و حفظ آثار آنان است.

**[ترجمه]

«4»

فس، تفسیر القمی عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَیُّهَا النَّاسُ طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ وَ تَوَاضَعَ مِنْ غَیْرِ مَنْقَصَةٍ وَ جَالَسَ أَهْلَ الْفِقْهِ وَ الرَّحْمَةِ وَ خَالَطَ أَهْلَ الذُّلِّ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ أَنْفَقَ مَالًا جَمَعَهُ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةٍ الْخَبَرَ.

**[ترجمه]تفسیر علی بن ابراهیم قمی: امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود: ای مردم! خوشا به حال کسی که عیب هایش او را از عیبجویی مردم بازدارد، تواضع بدون نقصان کند، با اهل فقه و رحمت بنشیند، با ذلیلان و مسکینان معاشرت نماید و مال حلالش را انفاق کند. - . تفسیر علی بن ابراهیم قمی 2 : 45 -

**[ترجمه]

بیان

قوله علیه السلام من غیر منقصة یحتمل وجوها الأول أن یکون المراد من غیر منقصة فی الدین بأن لا یکون التواضع لکافر أو فاسق أو ظالم أو لأمر باطل.

الثانی أن یکون المراد بالمنقصة العیب أی لا یکون تواضعه لخیانة أو فسق أو غیر ذلک من المعایب التی توجب التذلل عند الناس.

الثالث أن یکون المراد بالمنقصة الفقر أی لا یکون تواضعه لنقص مال بأن یکون الداعی له علی التواضع الحاجة و طمع المال.

الرابع أن یکون المراد نفی کثرة التواضع بحیث ینتهی إلی منقصة و مذلة.

قوله علیه السلام فی غیر معصیة الظاهر تعلقه بالإنفاق و تعلقه بالجمیع أو بهما علی التنازع بعید.

ص: 199


1- وزان سفینة، هو سیف بن عمیرة النخعیّ الکوفیّ، عده ابن الندیم فی فهرسه من فقهاء الشیعة و قد تقدم ترجمته.

**[ترجمه]«من غیر منقصة» چهار احتمال دارد:

1) مراد از نقصان، نقصان در دین باشد، یعنی در برابر کافر یا فاسق یا ظالم یا کار باطل تواضع نداشته باشد.

2) مراد از آن، نقصان به معنای عیب باشد، یعنی تواضع وی به خاطر خیانت یا فسق یا غیر آنها از دیگر عیب هایی نباشد که موجب خواری در نزد مردم می گردد.

3) مراد از نقصان، نقصان فقر باشد، یعنی تواضع وی به دلیل کمی مال نباشد که برای کسب حاجت و طلب مال تواضع نماید.

4) مراد از نقصان، نفی تواضع بیش از حد باشد، یعنی تواضع به حدی نباشد که باعث نقصان و ذلت انسان گردد.

«فی غیر معصیة» ظاهراً این جمله متعلق به انفاق است و تعلق آن به آن دو از باب تنازع، بعید به نظر می رسد.

ص: 199

**[ترجمه]

«5»

ل، الخصال أَبِی عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ وَ اعْلَمْ أَنَّ مُرُوءَةَ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ مُرُوءَتَانِ مُرُوءَةٌ فِی حَضَرٍ وَ مُرُوءَةٌ فِی سَفَرٍ أَمَّا مُرُوءةُ الْحَضَرِ فَقِرَاءَةُ الْقُرْآنِ وَ مُجَالَسَةُ الْعُلَمَاءِ وَ النَّظَرُ فِی الْفِقْهِ وَ الْمُحَافَظَةُ عَلَی الصَّلَاةِ فِی الْجَمَاعَاتِ وَ أَمَّا مُرُوءَةُ السَّفَرِ فَبَذْلُ الزَّادِ وَ قِلَّةُ الْخِلَافِ عَلَی مَنْ صَحِبَکَ وَ کَثْرَةُ ذِکْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ مَصْعَدٍ وَ مَهْبَطٍ وَ نُزُولٍ وَ قِیَامٍ وَ قُعُودٍ.

**[ترجمه]خصال: از امام صادق علیه السّلام روایت شده که امیرمؤمنان در ضمن سفارش های خود به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود: بدان که مروت مرد مسلمان، دو مروت است در حضر و یک مروت است در سفر. اما مروت در حضر، قرائت قرآن و همنشینی با علماء و تأمل در مسائل فقه و محافظت بر نماز جماعت است. اما مروت در سفر، بذل توشه به رفیقان و ترک مخالفت همسفران و یاد خداوند عزوجل است در هر مکان، از بالا رفتن و سرازیر رفتن و فرود آمدن و نشستن. - . خصال: 54 -

**[ترجمه]

«6»

ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام الْقَطَّانُ وَ النَّقَّاشُ وَ الطَّالَقَانِیُّ جَمِیعاً عَنْ أَحْمَدَ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا فَبَکَی وَ أَبْکَی لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یَحْیَا فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.

**[ترجمه]عیون اخبار الرضا: علی بن فضال گوید: امام رضا علیه السّلام فرمود: کسی که مصائب ما را یادآوری نماید و گریه کند یا بگریاند، چشمش گریان نشود روزی که چشم ها گریان است. و کسی که در مجلسی بنشیند و امر ما را در آنجا زنده کند، قلبش زنده است روزی که تمام قلب ها می میرد. - . عیون اخبار الرضا 1 : 264 -

**[ترجمه]

بیان

موت القلوب فی القیامة کنایة عن شدة الدهشة و الغم و الحزن و الخوف.

**[ترجمه]«مردن قلب در قیامت»، کنایه از شدت وحشت و غم و اندوه و ترسی است که بر دل ها ظاهر می شود.

**[ترجمه]

«7»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ لِخَیْثَمَةَ (1)یَا خَیْثَمَةُ أَقْرِئْ مَوَالِیَنَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اللَّهِ الْعَظِیمِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْ یَشْهَدَ أَحْیَاؤُهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُمْ وَ أَنْ یَتَلَاقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ فَإِنَّ لُقْیَاهُمْ حَیَاةُ أَمْرِنَا قَالَ ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ علیه السلام فَقَالَ رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً أَحْیَا أَمَرَنَا.

**[ترجمه]امالی طوسی: بکر بن محمد از امام صادق علیه السّلام روایت می کند و می گوید: از آن حضرت شنیدم که به خیثمه می فرمود: ای خیثمه! دوستان مرا سلام برسان و آنان را به تقوای خدای عزوجل و اینکه زندگانشان بر تشیع جنازه مردگان حاضر شوند و همدیگر را در خانه هایشان زیارت کنند توصیه کن، زیرا ملاقات آنها همدیگر را باعث زنده کردن امر ما است. راوی گفت: پس آن حضرت دست مبارک را بلند کرد و چنین دعا فرمود: خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند. - . امال طوسی 5 : 135 -

**[ترجمه]

«8»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ مُعَتِّبٍ مَوْلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ لِدَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ یَا دَاوُدُ أَبْلِغْ مَوَالِیَّ عَنِّی السَّلَامَ وَ أَنِّی أَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذَاکَرَ أَمْرَنَا فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا مَلَکٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا وَ مَا اجْتَمَعَ اثْنَانِ عَلَی ذِکْرِنَا إِلَّا بَاهَی اللَّهُ تَعَالَی بِهِمَا الْمَلَائِکَةَ فَإِذَا اجْتَمَعْتُمْ فَاشْتَغِلُوا بِالذِّکْرِ فَإِنَّ فِی اجْتِمَاعِکُمْ وَ مُذَاکَرَتِکُمْ إِحْیَاءَنَا وَ خَیْرُ النَّاسِ مِنْ بَعْدِنَا مَنْ ذَاکَرَ بِأَمْرِنَا وَ دَعَا إِلَی ذِکْرِنَا.

ص: 200


1- هو خیثمة بن خدیج بن الرحیل الجعفی الکوفیّ، عده الشیخ فی رجاله من أصحاب الصادق علیه السلام و ظاهره کونه امامیا، و یدلّ الخبر علی کون الرجل شیعیا و من أهل الأمانة.

**[ترجمه]امالی طوسی: معتب غلام امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که از آن حضرت شنیدم که به داود بن سرحان می فرمود: ای داود! دوستانم را از طرف من سلام برسان و بگو که من می گویم خدا رحمت کند بنده ای را که در مجلسی با کسی دیگر جمع شود و مذاکره امر ما را نماید، زیرا سومین آنها فرشته ای است که برای آن دو استغفار می کند. و دو نفر برای یادآوری ما یک جا جمع نمی شوند، مگر اینکه خدای متعال به خاطر آن دو به ملائکه نفر مباهات می کند. پس وقتی که جمع شدید، مشغول ذکر شوید، زیرا در اجتماعات و مذاکره شما زنده نمودن ما هست و بهترین مردم بعد از ما، کسی است که امر ما را یادآوری کند و مردم را به سوی یادآوری ما بخواند. - . امالی طوسی 8 : 228 -

ص: 200

**[ترجمه]

«9»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی الْمُفِیدُ عَنِ الشَّرِیفِ الصَّالِحِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ طَاهِرٍ الْمُوسَوِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ یَحْیَی بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْعَلَوِیِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُوسَی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمُتَّقُونَ سَادَةٌ وَ الْفُقَهَاءُ قَادَةٌ وَ الْجُلُوسُ إِلَیْهِمْ عِبَادَةٌ.

**[ترجمه]امالی طوسی: علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: پرهیزکاران، آقایان و فقها رهبران هستند، نشستن نزد آنها عبادت است. - . امالی طوسی 8 : 229 -

**[ترجمه]

«10»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ مِنْهُمُ الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُونٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَشْنَاسَ وَ أَبُو طَالِبِ بْنُ خَرُورٍ وَ أَبُو الْحَسَنِ الصَّفَّارُ جَمِیعاً عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ الشَّیْبَانِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ مُحَمَّدٍ الرَّقِّیِّ عَنْ سَلَّامِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ إِسْرَائِیلَ بْنِ یُونُسَ الْکُوفِیِّ عَنْ جَدِّهِ أَبِی إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: الْأَنْبِیَاءُ قَادَةٌ وَ الْفُقَهَاءُ سَادَةٌ وَ مُجَالَسَتُهُمْ زِیَادَةٌ وَ أَنْتُمْ فِی مَمَرِّ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فِی آجَالٍ مَنْقُوصَةٍ وَ أَعْمَالٍ مَحْفُوظَةٍ وَ الْمَوْتُ یَأْتِیکُمْ بَغْتَةً فَمَنْ یَزْرَعْ خَیْراً یَحْصُدْ غِبْطَةً وَ مَنْ یَزْرَعْ شَرّاً یَحْصُدْ نَدَامَةً.

**[ترجمه]امالی طوسی: امیرالمؤمنین علیه السّلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده که آن حضرت فرمود: پیامبران رهبران و فقها، آقایان هستند و همنشینی با آنها مزیتی است. و شما در گذرگاه شب و روز با عمرهای کوتاه و عمل های محفوظ هستید و مرگ ناگهان می آید. پس کسی که خیر را بکارد، غبطه را درو می کند و کسی که بدی را بکارد، پیشمانی را. - . امالی طوسی 14 : 485 -

**[ترجمه]

توضیح

بغتة أی فجأة و الغبطة بالکسر السرور و حسن الحال.

**[ترجمه]«بغتة» یعنی ناگهانی و «الغِبطة» به معنای مسرّت و حال نیکو است.

**[ترجمه]

«11»

ع، علل الشرائع ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ هَاشِمٍ عَنِ ابْنِ مَرَّارٍ (1)عَنْ یُونُسَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ یَا بُنَیَّ اخْتَرِ الْمَجَالِسَ عَلَی عَیْنِکَ فَإِنْ رَأَیْتَ قَوْماً یَذْکُرُونَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنَّکَ إِنْ تَکُ عَالِماً یَنْفَعْکَ عِلْمُکَ وَ یَزِیدُوکَ عِلْماً وَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلًا عَلَّمُوکَ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُظِلَّهُمْ بِرَحْمَةٍ فَتَعُمَّکَ مَعَهُمْ وَ إِذَا رَأَیْتَ قَوْماً لَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ فَلَا تَجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنَّکَ إِنْ تَکُ عَالِماً لَا یَنْفَعْکَ عِلْمُکَ وَ إِنْ تَکُ جَاهِلًا یَزِیدُوکَ جَهْلًا وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یُظِلَّهُمْ بِعُقُوبَةٍ فَتَعُمَّکَ مَعَهُمْ.

**[ترجمه]علل الشرائع: یونس بن عبدالرحمن مرفوعا نقل کرده که جناب لقمان به فرزندش گفت: فرزندم! مجالس و محافل را بیازما و نیک بنگر، اگر جماعتی را دیدی که به یاد خداوند عزوجل هستند با ایشان بنشین، زیرا اگر عالم باشی این مجلس علم تو را زیاد می کند و اگر جاهل باشی، تو را عالم می گرداند، و شاید خداوند رحمتش را شامل ایشان کند و تو را نیز مشمول آن قرار دهد. و اگر گروهی را دیدی که از یاد خدا غافل و بی خبرند، با ایشان مجالست مکن، زیرا اگر عالم باشی، علم تو نفعی به تو نمی رساند و اگر جاهل باشی، این مجلس جهل تو را زیادتر می کند و شاید عقوبت حق تعالی به ایشان رسیده و تو را نیز فرا گیرد. - . علل الشرائع: 394 -

**[ترجمه]

بیان

اختر المجالس علی عینک أی علی بصیرة منک أو بعینک فإن علی قد تجی ء بمعنی الباء أو رجحها علی عینک و علی الأخیر التفصیل لبیان المجلس الذی ینبغی أن یختار علی العین.

ص: 201


1- وزان شداد، هو إسماعیل بن مرار، عده الشیخ فی باب من لم یرو عن الأئمّة علیهم السلام و قال روی عن یونس بن عبد الرحمن و روی عنه إبراهیم بن هاشم.

**[ترجمه]«اختر المجالس علی عینک» یعنی با بصیرت مجلس ها را انتخاب کن و با چشم باز، زیرا «علی» گاهی به معنای «با» و گاهی به معنای «رجحان» می آید یعنی انتخاب مجالس را بر چشمت ترجیح بده. بنا بر معنای اخیر، مراد حدیث تفصیل مجالس است که قرار است بر چشم خود ترجیح بدهیم.

ص: 201

**[ترجمه]

«12»

مع، معانی الأخبار النَّقَّاشُ عَنْ أَحْمَدَ الْکُوفِیِّ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَادِرُوا إِلَی رِیَاضِ الْجَنَّةِ فَقَالُوا وَ مَا رِیَاضُ الْجَنَّةِ قَالَ حَلَقُ الذِّکْرِ.

**[ترجمه]معانی الأخبار: محمّد بن حسن (یکی از نواد گان امام مجتبی) گوید: پدرم از پدرش، از امام حسن مجتبی علیهم السّلام برایم نقل نمود که پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: «به سوی بوستان های بهشت بشتابید.» گفتند: بوستان های بهشت چیست؟ فرمود: گردهمایی هایی که در آنها ذکر خدا می شود. - . معانی الاخبار: 321 -

**[ترجمه]

إیضاح

حلق الذکر المجالس التی یذکر الله فیها علی قانون الشرع و یذکر فیها علوم أهل البیت علیهم السلام و فضائلهم و مجالس الوعظ التی یذکر فیها وعده و وعیده لا المجالس المبتدعة المخترعة التی یعصی الله فیها فإنها مجالس الغفلة لا حلق الذکر.

**[ترجمه]«حلق الذکر» مجالسی است که بر مبنای قانون شرع در آن ذکر خدا می شود و علوم اهل بیت و فضایل ایشان یادآوری می گردد، و مجالس وعظی که در آن وعده و وعید الهی ذکر می گردد، نه مجالس بدعت گزارانه و ساختگی که در آنها معصیت خدا می شود، زیرا آنها مجالس غفلت است نه حلقه ذکر.

**[ترجمه]

«13»

مع، معانی الأخبار لی، الأمالی للصدوق فِی کَلِمَاتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله بِرِوَایَةِ الصَّادِقِ علیه السلام أَحْکَمُ النَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ النَّاسِ وَ أَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ خَالَطَ کِرَامَ النَّاسِ-.

و سیأتی تمامه

lt;meta info=". معانی الأخبار و امالی صدوق: در ضمن سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله به روایت امام صادق علیه السّلام آمده: استوارترین مردم کسی است که از مردم نادان فرار کند و خوشبخت ترین مردم کسی است که با بزرگان معاشرت نماید. - . امالی صدوق: 28 -

**[ترجمه]

«14»

غو، غوالی اللئالی رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: تَلَاقَوْا وَ تَحَادَثُوا الْعِلْمَ فَإِنَّ بِالْحَدِیثِ تُجْلَی الْقُلُوبُ الرَّائِنَةُ وَ بِالْحَدِیثِ إِحْیَاءُ أَمْرِنَا فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: از امام صادق علیه السّلام روایت شده که آن حضرت فرمود: با همدیگر ملاقات کنید و گفتگوی علم نمایید، زیرا با گفتگوی علم دل ها روشنی پیدا می کند و با حدیث کردن، امر ما زنده می شود. خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند. - . عوالی اللئالی 4 : 67 -

**[ترجمه]

بیان

قال الجوهری الرین الطبع و الدنس یقال ران علی قلبه ذنبه یرین رینا و ریونا أی غلب.

**[ترجمه]جوهری گوید «الرین» به معنای طبع و چرکین بودن است. گفته می شود «ران علی قلبه ذنبه یرین رینا و ریونا»، یعنی گناه بر قلبش غلبه کرد. - . صحاح: 2129 -

**[ترجمه]

«15»

غو، غوالی اللئالی رَوَی عِدَّةٌ مِنَ الْمَشَایِخِ بِطَرِیقٍ صَحِیحٍ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لِمَلَائِکَتِهِ عِنْدَ انْصِرَافِ أَهْلِ مَجَالِسِ الذِّکْرِ وَ الْعِلْمِ إِلَی مَنَازِلِهِمْ اکْتُبُوا ثَوَابَ مَا شَاهَدْتُمُوهُ مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَیَکْتُبُونَ لِکُلِّ وَاحِدٍ ثَوَابَ عَمَلِهِ وَ یَتْرُکُونَ بَعْضَ مَنْ حَضَرَ مَعَهُمْ فَلَا یَکْتُبُونَهُ فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَکُمْ لَمْ تَکْتُبُوا فُلَاناً أَ لَیْسَ کَانَ مَعَهُمْ وَ قَدْ شَهِدَهُمْ فَیَقُولُونَ یَا رَبِّ إِنَّهُ لَمْ یَشْرَکْ مَعَهُمْ بِحَرْفٍ وَ لَا تَکَلَّمَ مَعَهُمْ بِکَلِمَةٍ فَیَقُولُ الْجَلِیلُ جَلَّ جَلَالُهُ أَ لَیْسَ کَانَ جَلِیسَهُمْ فَیَقُولُونَ بَلَی یَا رَبِّ فَیَقُولُ اکْتُبُوهُ مَعَهُمْ إِنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَشْقَی بِهِمْ جَلِیسُهُمْ فَیَکْتُبُونَهُ مَعَهُمْ فَیَقُولُ تَعَالَی اکْتُبُوا لَهُ ثَوَاباً مِثْلَ ثَوَابِ أَحَدِهِمْ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: گروهی از استادان من به طریق صحیح از امام صادق علیه السّلام روایت کرده اند که آن حضرت فرمود: خدای متعال هنگام بازگشت اهل مجالس ذکر و علم به سوی منازل شان، به فرشتگانش می فرماید: ثواب آنچه از کردارشان را که دیده اید بنویسید! پس فرشتگان برای هر یک ثواب کردارش را می نویسند و بعض کسانی که با آنها حاضر شده اند، ثوابی برای شان نمی نویسند. خدای متعال می فرماید: چرا برای فلانی ثواب ننوشتید، آیا با آنها نبودند، در حالی که شما دیدید؟ می گویند: پروردگارا! آن شخص با آنان در سخن گفتن مشارکت نداشت و حرفی با آنان نزد. خدای متعال می فرماید: آیا همنشین آنها نیز نبود؟ می گویند: بلی! همنشین آنها بود ای پروردگار! خداوند می فرماید: او را از جمله آنها بنویسید. آنان گروهی هستند که همنشینان آنها بدبخت نمی شوند. پس او را نیز با آنها می نویسند. خداوند می فرماید: برای آن شخص ثواب یکی از آنها را بنویسید. - . عوالی اللئالی 4 : 67 - 68 -

**[ترجمه]

بیان

قوله علیه السلام لا یشقی بهم جلیسهم أی ببرکتهم لا یخیب جلیسهم عن کرامتهم فیشقی أو إن صحبتهم مؤثرة فی الجلیس فاستحق بسبب ذلک الثواب و السعادة.

**[ترجمه]«لا یشقی بهم جلیسهم» یعنی به برکت آنها، همنشین ایشان از بزرگواری آنان محروم نمی ماند تا بدبخت گردد، یا اینکه همنشینی آنها مؤثر است، پس به سبب آن مستحق ثواب و سعادت می شود.

**[ترجمه]

«16»

غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله تَذَاکَرُوا وَ تَلَاقَوْا وَ تَحَدَّثُوا فَإِنَّ الْحَدِیثَ جِلَاءٌ

ص: 202

إِنَّ الْقُلُوبَ لَتَرِینُ کَمَا یَرِینُ السَّیْفُ وَ جِلَاؤُهَا الْحَدِیثُ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا فرمود است: مذاکره علم نمایید، همدیگر را ملاقات کنید و برای همدیگر حدیث نقل کنید، زیرا حدیث روشنی

ص: 202

قلب ها است. قطعاً دل ها را همانند شمشیر زنگار می گیرد و جلای قلب ها با حدیث کردن است. - . عوالی اللئالی 4 : 78 -

**[ترجمه]

«17»

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ تَذَاکُرُ الْعِلْمِ بَیْنَ عِبَادِی مِمَّا تَحْیَا عَلَیْهِ الْقُلُوبُ الْمَیْتَةُ إِذَا انْتَهَوْا فِیهِ إِلَی أَمْرِی.

منیة المرید، عن أبی عبد الله علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله مثله.

lt;meta info=". رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند می فرماید: علم را در میان بندگانم مذاکره کنید، از علم هایی که دل های مرده به آن زنده می شود، آن گاه که به امر ما ختم شود. - . عوالی اللئالی 4 : 78 -

منیة المرید: امام صادق علیه السّلام مثل آن را روایت کرده است. - . منیة المرید: 68 -

**[ترجمه]

«18»

غو، غوالی اللئالی قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَی علیه السلام یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُهُ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حواریون به حضرت عیسی علیه السّلام گفتند: ای روح الله! با کی همنشینی کنیم؟ فرمود: کسی که دیدارش شما را به یاد خدا اندازد، گفتارش بر علم شما بیفزاید و کارهایش شما را به آخرت تشویق نماید. - . عوالی اللئالی 4 : 78 -

**[ترجمه]

«19»

غو، غوالی اللئالی رُوِیَ عَنْ بَعْضِ الصَّادِقِینَ علیهم السلام أَنَّهُ قَالَ: الْجُلَسَاءُ ثَلَاثَةٌ جَلِیسٌ تَسْتَفِیدُ مِنْهُ فَالْزَمْهُ وَ جَلِیسٌ تُفِیدُهُ فَأَکْرِمْهُ وَ جَلِیسٌ لَا تُفِیدُ وَ لَا تَسْتَفِیدُ مِنْهُ فَاهْرُبْ عَنْهُ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: از یکی از ائمه علیهم السّلام روایت شده که فرمود: همنشینان سه گونه اند: همنشینی که از او استفاده می کنی، پس همراهش باش؛

همشنینی که از تو استفاده می کند، پس گرامی اش بدار؛ همنشین که نه از تو استفاده می کند و نه تو از او بهره می بری، پس از او فرار کن. - . عوالی اللئالی 4 : 79 -

**[ترجمه]

«20»

جا، المجالس للمفید الْمَرَاغِیُّ عَنْ ثَوَابَةَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْمُثَنَّی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّی عَنْ سبابة [شَبَابَةَ] بْنِ سَوَّارٍ عَنِ الْمُبَارَکِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ خَلِیلٍ الْفَرَّاءِ عَنْ أَبِی الْمُحَبَّرِ (1)قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَرْبَعَةٌ مَفْسَدَةٌ لِلْقُلُوبِ الْخَلْوَةُ بِالنِّسَاءِ وَ الِاسْتِمَاعُ مِنْهُنَّ وَ الْأَخْذُ بِرَأْیِهِنَّ وَ مُجَالَسَةُ الْمَوْتَی فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا مُجَالَسَةُ الْمَوْتَی قَالَ مُجَالَسَةُ کُلِّ ضَالٍّ عَنِ الْإِیمَانِ وَ جَائِرٍ فِی الْأَحْکَامِ.

**[ترجمه]امالی مفید: ابوالمحبر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: چهار چیز دل ها را فاسد کند: خلوت با زنان، استمتاع زنان، گرفتن رأی زنان، همنشینی با مردگان. پرسیده شد: ای رسول خدا! مقصود از همنشینی با مردگان چیست؟ فرمود: هر کسی که از ایمان گمراه و در احکام دین حیران باشد. - . امالی مفید: 35 -

**[ترجمه]

«21»

جع، جامع الأخبار عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا ذَرٍّ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ قِیَامِ أَلْفِ لَیْلَةٍ یُصَلَّی فِی کُلِّ لَیْلَةٍ أَلْفُ رَکْعَةٍ وَ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ کُلِّهِ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُذَاکَرَةُ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ کُلِّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَا أَبَا ذَرٍّ الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ کُلِّهِ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ مَرَّةٍ عَلَیْکُمْ بِمُذَاکَرَةِ الْعِلْمِ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَعْرِفُونَ الْحَلَالَ مِنَ الْحَرَامِ یَا أَبَا ذَرٍّ الْجُلُوسُ سَاعَةً

ص: 203


1- أبو المجبر- بالجیم او المهملة- ذکره فی الإصابة ج 4 ص 172، و روی عنه، عن رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم: «من عال ابنتین أو ابنین أو عمتین أو جدتین فهو معی فی الجنة کهاتین- و ضم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلم إصبعیه السبابة و التی جنبها- فان کن ثلاثا فهو مفرح و ان کن أربعا أو خمسا فیا عباد اللّه أدرکوه، أقرضوه، ضاربوه» قال: و أخرجه مطین فی الصحابة عن الحمانی.

عِنْدَ مُذَاکَرَةِ الْعِلْمِ خَیْرٌ لَکَ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ صِیَامٍ نَهَارُهَا وَ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ النَّظَرُ إِلَی وَجْهِ الْعَالِمِ خَیْرٌ لَکَ مِنْ عِتْقِ أَلْفِ رَقَبَةٍ.

**[ترجمه]جامع الأخبار: ابوذر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای ابوذر! یک ساعت نشستن در مجلسی که در آن مذاکره علم شود، در نزد خدا از نماز خواندن هزار شب که هر شب هزار رکعت نماز بخواند محبوب تر است، و نشستن یک ساعت نزد مذاکره علم، نزد خدا از هزار جهاد و قرائت تمام قرآن محبوب تر است.

ابوذر گفت: ای رسول خدا! آیا مذاکره علم بهتر است از تلاوت تمام قرآن؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای ابوذر! یک ساعت نشستن در مجلسی که مذاکره علم شود، در نزد خدا محبوب تر است از تلاوت تمام قرآن دوازده هزار بار. بر شما باد به مذاکره علم، زیرا به دانش حلال از حرام شناخته می شود. ای ابوذر! یک ساعت نشستن در مجلسی که

ص: 203

در آن مذاکره علم شود، برای تو از عبادت یک سال که روزهایش روزه و شب هایش به نماز قیام کنی بهتر است. نگاه کردن به صورت عالم، برایت از آزاد کردن هزار بنده بهتر است. - . جامع الاخبار: 38 - 39 -

**[ترجمه]

«22»

ضه، روضة الواعظین قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ یَا بُنَیَّ جَالِسِ الْعُلَمَاءَ وَ زَاحِمْهُمْ بِرُکْبَتَیْکَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحْیِی الْقُلُوبَ بِنُورِ الْحِکْمَةِ کَمَا یُحْیِی الْأَرْضَ بِوَابِلِ السَّمَاءِ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: لقمان به پسرش فرمود: پسرکم! با دانشمندان همنشینی کن و زانو به زانوی ایشان بنشین که خدای عزوجل دل ها را به پرتو حکمت زنده می کند، همچنان که زمین را با باران آسمان زنده می فرماید. - . روضة الواعظین: 16 -

**[ترجمه]

بیان

زاحمهم أی ضایقهم و ادخل فی زحامهم برکبتیک أی أدخل رکبتیک فی زحامهم و الوابل المطر العظیم القطر الشدید.

**[ترجمه]«زاحمهم» یعنی با آنان مضایقه کن و با زحمت دادن به آنان وارد شو، یعنی زانوهایت را در زحمت دادن آنها داخل کن. «وابیل» یعنی باران شدید و دانه درشت.

**[ترجمه]

«23»

ضه، روضة الواعظین رُوِیَ عَنْ بَعْضِ الصَّحَابَةِ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِذَا حَضَرَتْ جَنَازَةٌ وَ مَجْلِسُ عَالِمٍ أَیُّهُمَا أَحَبُّ إِلَیْکَ أَنْ أَشْهَدَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنْ کَانَ لِلْجَنَازَةِ مَنْ یَتْبَعُهُا وَ یَدْفِنُهَا فَإِنَّ حُضُورَ مَجْلِسِ عَالِمٍ أَفْضَلُ مِنْ حُضُورِ أَلْفِ جَنَازَةٍ وَ مِنْ عِیَادَةِ أَلْفِ مَرِیضٍ وَ مِنْ قِیَامِ أَلْفِ لَیْلَةٍ وَ مِنْ صِیَامِ أَلْفِ یَوْمٍ وَ مِنْ أَلْفِ دِرْهَمٍ یُتَصَدَّقُ بِهَا عَلَی الْمَسَاکِینِ وَ مِنْ أَلْفِ حَجَّةٍ سِوَی الْفَرِیضَةِ وَ مِنْ أَلْفِ غَزْوَةٍ سِوَی الْوَاجِبِ تَغْزُوهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِمَالِکَ وَ نَفْسِکَ وَ أَیْنَ تَقَعُ هَذِهِ الْمَشَاهِدُ مِنْ مَشْهَدِ عَالِمٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ یُطَاعُ بِالْعِلْمِ وَ یُعْبَدُ بِالْعِلْمِ وَ خَیْرُ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْعِلْمِ وَ شَرُّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مَعَ الْجَهْلِ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: یکی از صحابه روایت می کند که مردی از انصار به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا! اگر حضور در تشییع جنازه و حضور در محضر عالم آماده باشد، شما کدام یک را بیشتر دوست دارید که حاضر شوم؟ فرمود: اگر کسانی هستند که جنازه را جمع و دفن کنند، همانا حضور در مجلس عالم برتر از هزار تشییع جنازه و هزار عیادت بیمار و شب زنده داری هزار شب و روزه گرفتن هزار روز و صدقه دادن هزار درهم به مستمندان و هزار حج مستحب و هزار جهاد مستحب است که با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنی و همه این ها کجا قابل مقایسه با محضر عالم نیست! مگر نمی دانی که خداوند به دانش پرستش و اطاعت می شود و خیر دنیا و آخرت همراه علم است و شر دنیا و آخرت با نادانی؟ - . روضة الواعظین: 17 -

**[ترجمه]

«24»

کشف، کشف الغمة عَنِ الْحَافِظِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مُجَالَسَةُ الْعُلَمَاءِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی عَلِیٍّ علیه السلام عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْبَیْتِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْوَالِدَیْنِ عِبَادَةٌ.

**[ترجمه]کشف الغمة: امام رضا علیه السّلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده که آن حضرت فرمود: همنشینی دانشمندان عبادت است، و نگاه کردن به صورت علی علیه السّلام عبادت است و نگاه کردن به خانه کعبه عبادت و نگاه کردن به قرآن عبادت و نگاه کردن به پدر و مادر عبادت است.

**[ترجمه]

«25»

ختص، الإختصاص الْمُفِیدُ عَنْ أَبِی غَالِبٍ الزُّرَارِیِّ وَ ابْنِ قُولَوَیْهِ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَکَرِیَّا الْغَلَابِیِّ عَنِ ابْنِ عَائِشَةَ النَّصْرِیِّ رَفَعَهُ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ فِی بَعْضِ خُطَبِهِ أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ بِعَاقِلٍ مَنِ انْزَعَجَ مِنْ قَوْلِ الزُّورِ فِیهِ وَ لَا بِحَکِیمٍ مَنْ رَضِیَ بِثَنَاءِ الْجَاهِلِ عَلَیْهِ النَّاسُ أَبْنَاءُ مَا یُحْسِنُونَ وَ قَدْرُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُ فَتَکَلَّمُوا فِی الْعِلْمِ تَبَیَّنْ أَقْدَارُکُمْ.

**[ترجمه]اختصاص: ابن عایشه نصری روایت کرده که امیرالمؤمنین صلی الله علیه و آله در یکی از خطبه هایش فرموده است: ای مردم! بدانید عاقل نیست کسی که از گفتار دروغ درباره اش ناراحت شود و حکیم نیست کسی که به ستایش مردم نادان راضی گردد. مردم فرزندان چیزی هستند که آن را نیکو انجام می دهند، و ارزش هر کس به این است که کاری را خوب انجام دهد. درباره دانش سخن گویید تا قدر شما معلوم شود. - . اختصاص: 1 - 2 -

**[ترجمه]

«26»

ختص، الإختصاص قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام تَذَکُّرُ الْعِلْمِ سَاعَةً خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ.

ص: 204

**[ترجمه]اختصاص: امام باقر علیه السّلام فرمود: یک ساعت مذاکره علم بهتر از عبادت یک شب است. - . اختصاص: 245 -

ص: 204

**[ترجمه]

«27»

ختص، الإختصاص قَالَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام مُحَادَثَةُ الْعَالِمِ عَلَی الْمَزْبَلَةِ خَیْرٌ مِنْ مُحَادَثَةِ الْجَاهِلِ عَلَی الزَّرَابِیِّ.

**[ترجمه]اختصاص: امام موسی کاظم علیه السّلام فرمود: گفتگوی با عالم در خاکروبه ها بهتر از گفت و گوی با جاهل روی فرش های فاخر است. - . اختصاص: 335 -

**[ترجمه]

«28»

وَ قَالَ علیه السلام لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَی الْخَمْسِ مِنَ الشَّکِّ إِلَی الْیَقِینِ وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَی التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الرِّیَاءِ إِلَی الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَی النَّصِیحَةِ وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَی الزُّهْدِ.

**[ترجمه]امام موسی کاظم علیه السّلام فرمود: نزد هر عالمی ننشینید، جز عالمی که شما را از پنج چیز به سوی پنج چیز بخواند: از شک به یقین؛ از تکبر به تواضع؛ از ریا به اخلاص؛ از دشمنی به نصیحت؛ از رغبت دنیا به سوی بی اعتنایی به آن. - . اختصاص: 335 -

**[ترجمه]

«29»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ قَالَ قَالَ صلی الله علیه و آله النَّظَرُ فِی وَجْهِ الْعَالِمِ حُبّاً لَهُ عِبَادَةٌ.

**[ترجمه]نوادر راوندی: امام موسی کاظم علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که رسول خدا فرمود: نگاه محبت آمیز به صورت عالم عبادت است. - . نوادر راوندی: 11 -

**[ترجمه]

«30»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَنْ جَالَسَ الْعُلَمَاءَ وُقِّرَ وَ مَنْ خَالَطَ الْأَنْذَالَ حُقِّرَ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: کسی که با دانشمندان همنشینی کند مورد احترام قرار گیرد و کسی که با فرومایگان نشیند، تحقیر شود. - . کنز الفوائد 1 : 319 -

**[ترجمه]

«31»

وَ مِنْهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَ أَنْفَقَ مَا اکْتَسَبَ فِی غَیْرِ مَعْصِیَةٍ وَ رَحِمَ أَهْلَ الضَّعْفِ وَ الْمَسْکَنَةِ وَ خَالَطَ أَهْلَ الْفِقْهِ وَ الْحِکْمَةِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خوشا به حال کسی که عیب هایش او را از عیبجویی دیگران باز دارد، و از مال حلال در راه خدا انفاق کند، و بر ضعیفان و مسکینان ترحم نماید، و با دانشمندان و حکیمان همنشین باشد. - . کنز الفوائد 1 : 379 -

**[ترجمه]

«32»

وَ مِنْهُ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ أَیْ بُنَیَّ صَاحِبِ الْعُلَمَاءَ وَ جَالِسْهُمْ وَ زُرْهُمْ فِی بُیُوتِهِمْ لَعَلَّکَ أَنْ تُشْبِهَهُمْ فَتَکُونَ مِنْهُمْ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: لقمان به پسرش گفت: ای پسر جانم! همراه دانشمندان و همنشین آنان باشد و در خانه هاشان از آنها دیدار کن تا شاید مانند آنها شوی و از آنها باشی. - . کنز الفوائد 2 : 66 -

**[ترجمه]

«33»

عدة، عدة الداعی عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: جُلُوسُ سَاعَةٍ عِنْدَ الْعُلَمَاءِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ سَنَةٍ وَ النَّظَرُ إِلَی الْعَالِمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنِ اعْتِکَافِ سَنَةٍ فِی الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ زِیَارَةُ الْعُلَمَاءِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی مِنْ سَبْعِینَ طَوَافاً حَوْلَ الْبَیْتِ وَ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ حَجَّةً وَ عُمْرَةً مَبْرُورَةً مَقْبُولَةً وَ رَفَعَ اللَّهُ لَهُ سَبْعِینَ دَرَجَةً وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ الرَّحْمَةَ وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلَائِکَةُ أَنَّ الْجَنَّةَ وَجَبَتْ لَهُ.

**[ترجمه]عدة الداعی: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: نشستن یک ساعت نزد دانشمندان، برای خدا محبوب تر است از عبادت هزار سال، و نگاه کردن به عالم، به برای خدا محبوب تر است از اعتکاف یک سال در بیت الحرام، و زیارت دانشمندان، در نزد خدا از هفتاد طواف دور خانه کعبه محبوب تر است و بهتر از هفتاد حج و عمره قبول شده است که خدا به خاطر آن، او را هفتاد درجه بالا می برد و بر آن شخص رحمت نازل می کند و فرشتگان شهادت می دهند که بهشت برایش واجب است. - . عدة الداعی: 75 -

**[ترجمه]

«34»

مُنْیَةُ الْمُرِیدِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا مَرَرْتُمْ فِی رِیَاضِ الْجَنَّةِ فَارْتَعُوا قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا رِیَاضُ الْجَنَّةِ قَالَ حَلَقُ الذِّکْرِ فَإِنَّ لِلَّهِ سَیَّارَاتٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ یَطْلُبُونَ حَلَقَ الذِّکْرِ فَإِذَا أَتَوْا عَلَیْهِمْ حَفُّوا بِهِمْ.

قال بعض العلماء حلق الذکر هی مجالس الحلال و الحرام کیف یشتری و یبیع و یصلی و یصوم و ینکح و یطلق و یحج و أشباه ذلک.

ص: 205

**[ترجمه]منیة المرید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی در باغستان های بهشت مرور کردید، پس از آنها استفاده کنید! گفتند: یا رسول الله! باغستان های بهشت چیست؟ فرمود: حلقه های ذکر و یاد خدا است، زیرا خداوند فرشتگانی دارد که همیشه حلقه های ذکر را جستجو می کنند و وقتی آنان را یافتند، آنها را زیر بال و پر خود قرار می دهند.

بعضی از دانشمندان گفته اند: حلقه های ذکر، مجالس حرام و حلال است که چگونه بفروشند، چگونه بخرند، چگونه نماز بخوانند، چگونه روزه بگیرند، چگونه ازدواج کنند، چگونه حج کنند و امثال آن. - . منیة المرید: 67 -

ص: 205

**[ترجمه]

«35»

وَ خَرَجَ صلی الله علیه و آله فَإِذَا فِی الْمَسْجِدِ مَجْلِسَانِ مَجْلِسٌ یَتَفَقَّهُونَ وَ مَجْلِسٌ یَدْعُونَ اللَّهَ وَ یَسْأَلُونَهُ فَقَالَ کِلَا الْمَجْلِسَیْنِ إِلَی خَیْرٍ أَمَّا هَؤُلَاءِ فَیَدْعُونَ اللَّهَ وَ أَمَّا هَؤُلَاءِ فَیَتَعَلَّمُونَ وَ یُفَقِّهُونَ الْجَاهِلَ هَؤُلَاءِ أَفْضَلُ بِالتَّعْلِیمِ أُرْسِلْتُ ثُمَّ قَعَدَ مَعَهُمْ.

**[ترجمه]منیة المرید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به مسجد رفت و دید دو مجلس در مسجد برگذار است: یک مجلس که احکام دین در آن می آموزند و مجلس دیگر که در آن دعا می خوانند. از رسول خدا پرسیدند: کدام آن دو بهتر است؟ فرمود: هر دو مجلس عاقبت به خیرند، اما آن گروهی که علم می آموزند و به نادانان آموزش می دهند، بهتر است. من برای آموزش فرستاده شده ام. سپس در کنار گروه دوم نشست. - . منیة المرید: 68 -

**[ترجمه]

«36»

وَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا الْعِلْمَ فَقِیلَ وَ مَا إِحْیَاؤُهُ قَالَ أَنْ یُذَاکِرَهُ بِهِ أَهْلَ الدِّینِ وَ الْوَرَعِ.

**[ترجمه]منیة المرید: امام باقر علیه السّلام فرمود: خدا رحمت کند بنده ای را که علم را زنده کند. عرض شد: احیای علم چگونه است؟ فرمود: با دینداران و پرهیزکاران مذاکره علم نماید. - . منیة المرید: 68 -

**[ترجمه]

«37»

وَ عَنْهُ علیه السلام قَالَ: تَذَاکُرُ الْعِلْمِ دِرَاسَةٌ وَ الدِّرَاسَةُ صَلَاةٌ حَسَنَةٌ.

**[ترجمه]منیة المرید: امام باقر علیه السّلام فرمود: مذاکره علم درس دادن است و ثواب درس دادن، نماز مستحبی است. - . منیة المرید: 68 -

و فرمود: مذاکره علم درس است و درس عبادت نیکو است.

**[ترجمه]

«38»

فِی الزَّبُورِ قُلْ لِأَحْبَارِ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ رُهْبَانِهِمْ (1)حَادِثُوا مِنَ النَّاسِ الْأَتْقِیَاءَ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهِمْ تَقِیّاً فَحَادِثُوا الْعُلَمَاءَ وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوا عَالِماً فَحَادِثُوا الْعُقَلَاءَ فَإِنَّ التُّقَی وَ الْعِلْمَ وَ الْعَقْلَ ثَلَاثُ مَرَاتِبَ مَا جَعَلْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ فِی خَلْقِی وَ أَنَا أُرِیدُ هَلَاکَهُ.

**[ترجمه]منیة المرید: در کتاب زبور آمده است: به دانشمندان و زاهدان بنی اسرائیل بگو: با مردم پرهیزکار گفتگو کنید. اگر در میان مردم پرهیزکار نیافتید، با دانشمندان مذاکره کنید. اگر عالمی نیافتید، با عاقلان مذاکره کنید، زیرا تقوا و علم و عقل سه درجه است که هیچ یک از آنها را در بنده ای از بندگانم که قصد هلاک او را داشته باشم، قرار ندادم. - . منیة المرید: 36 -

**[ترجمه]

باب 5 العمل بغیر علم

الأخبار

«1»

لی، الأمالی للصدوق أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ الْعَامِلُ عَلَی غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَی غَیْرِ الطَّرِیقِ وَ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیْرِ مِنَ الطَّرِیقِ إِلَّا بُعْداً.

سن، المحاسن أبی عن محمد بن سنان و عبد الله بن المغیرة معا عن طلحة مثله- ضا، فقه الرضا علیه السلام مثله.

**[ترجمه]امالی صدوق: طلحة بن زید گوید: از امام صادق شنیدم که می فرمود: کسی که بدون بینایی عمل کند، چون کسی است که بیراهه رود و با شتاب در راه رفتن، جز دوری برایش نیفزاید. - . امالی صدوق: 343 - 344 -

در کتاب محاسن و فقه الرضا مثل این حدیث آمده است. - . محاسن: 198 -

**[ترجمه]

«2»

لی، الأمالی للصدوق الْعَطَّارُ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ الصَّیْقَلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقَ علیه السلام یَقُولُ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ

ص: 206


1- الاحبار جمع الحبر بفتح الحاء و کسرها و سکون الباء: رئیس الکهنة عند الیهود: و الکهنة جمع الکاهن، و هو من یدعی معرفة الاسرار و أحوال الغیب عند الیهود و عبدة الاوثان، و الذی یقدم الذبائح و القرابین عند النصاری. و الرهبان جمع الراهب و هو من اعتزب عن الناس الی دیر طلبا للعبادة و کانت الرهبانیة عند الیهود و النصاری ممدوحة و متداولة بینهم، و لکن الإسلام نهی عن ذلک بقوله: «لا رهبانیة فی الإسلام.» و حث الناس علی دخول الجماعات و معاضدة النوع فیما یتعلق بالحضارة و یشید به بنیان المجتمع.

عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِعَمَلٍ فَمَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ عَلَی الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ یَعْمَلْ فَلَا مَعْرِفَةَ لَهُ إِنَّ الْإِیمَانَ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ.

سن، المحاسن أبی عن محمد بن سنان مثله

**[ترجمه]امالی صدوق: امام صادق علیه السّلام می فرمود: خدای عزّوجل عملی را جز با معرفت نپذیرد

ص: 206

و معرفت هم جز با عمل نباشد. هر که معرفت پیدا کند، او را به عمل راهنمایی می کند و هر که عملی ندارد، معرفتی ندارد. ایمانِ بخشی از بخش دیگر پدید می آید. - . امالی صدوق: 344 -

در کتاب محاسن مثل حدیث بالا نقل شده است. - . محاسن: 198 -

**[ترجمه]

بیان

الظاهر أن المراد بالمعرفة أصول العقائد و یحتمل الأعم قوله إن الإیمان بعضه من بعض أی أجزاء الإیمان من العقائد و الأعمال بعضها مشروطة ببعض کان العقائد أجزاء الأعمال و بالعکس أو المراد أن أجزاء الإیمان ینشأ بعضها من بعض.

**[ترجمه]ظاهراً مراد از «معرفت»، اصول عقاید است و احتمال دارد اعم تر از آن باشد. «إن الإیمان بعضه من بعض» یعنی اجزای ایمان که اعتقادات و اعمال باشد، بعضی از آنها مشروط به بعضی دیگر است، یعنی اعتقادات اجزای اعمال است و اعمال اجزای اعتقاد است. یا مراد این است که بعضی از اجزای ایمان از بعضی دیگر سر منشاء می گیرد.

**[ترجمه]

«3»

ب، قرب الإسناد هَارُونُ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِینَ وَ الْفُجَّارَ مِنَ الْعُلَمَاءِ فَإِنَّهُمْ فِتْنَةُ کُلِّ مَفْتُونٍ.

أقول: أثبتنا هذا الخبر مع غیره مما یناسب هذا الباب فی باب ذم علماء السوء.

**[ترجمه]قرب الإسناد: امام صادق علیه السّلام از پدرانش، از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: از عابدان جاهل و عالمان فاسق دوری کنید، زیرا آنان سر منشأ تمام فتنه هایند.

مؤلف: این خبر و اخبار مناسب این باب را در «باب مذمت علمای سوء» آورده ام.

**[ترجمه]

«4»

ل، الخصال ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ عَطِیَّةَ عَنِ الثُّمَالِیِّ (1)عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ قَالَ: لَا حَسَبَ لِقُرَشِیٍّ وَ لَا عَرَبِیٍّ إِلَّا بِتَوَاضُعٍ وَ لَا کَرَمَ إِلَّا بِتَقْوَی وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا عِبَادَةَ إِلَّا بِتَفَقُّهٍ أَلَا وَ إِنَّ أَبْغَضَ النَّاسِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یَقْتَدِی بِسُنَّةِ إِمَامٍ وَ لَا یَقْتَدِی بِأَعْمَالِهِ.

**[ترجمه]خصال: ابو حمزه ثمالی از امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: هیچ حسبی برای قریشی و عربی جز تواضع نیست؛ هیچ کرامتی جز تقوا نیست؛ هیچ عملی قبول نمی شود مگر با نیت، و هیچ عبادتی مقبول نیست مگر با تفقه و آگاهی. و آگاه باشید که مبغوض ترین مردم در نزد خدا، کسی است که تنها به سنّت امام اقتدا کند نه به اعمال ایشان. - . خصال: 18 -

**[ترجمه]

«5»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی ابْنُ الصَّلْتِ عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی الضَّبِّیِّ عَنْ مُوسَی بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا قَوْلَ وَ عَمَلٌ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا قَوْلَ وَ عَمَلٌ وَ نِیَّةٌ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ.

**[ترجمه]امالی طوسی: رسول خدا فرمود: گفتاری جز عمل نیست، و گفتار و عمل جز با نیّت نیست، و گفتار و عمل و نیّت جز با سنت نیست. - . امالی طوسی 12 : 346 - 347 -

**[ترجمه]

تنویر

لا قول أی لا ینفع قول و اعتقاد نفعا کاملا إلا بانضمام العمل إلیه و لا ینفعان أیضا إلا إذا کانا لله من غیر شوب ریاء و غرض فاسد و لا تنفع هذه الثلاثة أیضا إلا إذا کانت موافقة للسنة و لا یکون العمل مبتدعا.

**[ترجمه]گفتار و اعتقاد منفعت کامل ندارد، مگر اینکه با عمل همراه شود و آن دو نیز منفعت ندارد، مگر زمانی که برای رضای خدا و بدون ریا و غرض فاسد انجام گیرد و آن سه فایده ندارد، مگر آنکه موافق سنت باشد و از روی بدعت انجام نشود.

**[ترجمه]

«6»

یر، بصائر الدرجات ابْنُ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی

ص: 207


1- نسبة الی ثمالة، و الثمالی لقب ثابت بن دینار ابی صفیة الأزدیّ أبو حمزة الکوفیّ، صاحب الدعاء المعروف الوارد فی اسحار شهر رمضان کان من زهاد أهل الکوفة و مشایخها، و أجمعت الشیعة علی جلالته و رفعة شأنه و قبول روایته من غیر تردید، و قد لقی أربعة من الأئمّة: علی بن الحسین، و محمّد بن علی، و جعفر بن محمّد، و موسی بن جعفر علیهم السلام.

عُثْمَانَ الْعَبْدِیِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ وَ لَا عَمَلَ إِلَّا بِنِیَّةٍ وَ لَا عَمَلَ وَ لَا نِیَّةَ إِلَّا بِإِصَابَةِ السُّنَّةِ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات:

ص: 207

رسول خدا فرمود: گفتاری جز با عمل نیست و عملی جز با نیت نیست و عمل و نیتی نیست، مگر اینکه موافق سنت باشد. - . بصائر الدرجات: 31 -

**[ترجمه]

«7»

سن، المحاسن ابْنُ فَضَّالٍ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ عَمِلَ عَلَی غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُهُ أَکْثَرَ مِمَّا یُصْلِحُ.

الدرة الباهرة، عن الجواد علیه السلام مثله.

**[ترجمه]محاسن: رسول خدا فرمود: کسی که عملی را بدون آگاهی انجام دهد، فسادش بیشتر از اصلاح او است. - . محاسن: 198 -

درة الباهرة: از امام جواد علیه السّلام مانند این حدیث را آورده است. - . درة الباهرة: 55 -

**[ترجمه]

«8»

غو، غوالی اللئالی رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: قَطَعَ ظَهْرِی اثْنَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ هَذَا یَصُدُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّکِهِ وَ هَذَا یَصُدُّ النَّاسَ عَنْ نُسُکِهِ بِجَهْلِهِ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: از امام صادق علیه السّلام روایت شده که آن حضرت فرمود: دو نفر پشت مرا شکست: عالم بی حیا و بی مبالات؛ جاهل عابد. اولی به خاطر بی حیایی اش سد راه مردم از طلب علم می شود و دومی مردم را به خاطر نادانی اش از عبادت دور می کند. - . عوالی اللئالی 4 : 77 -

**[ترجمه]

إیضاح

قال الفیروزآبادی هتک الستر و غیره یهتکه فانهتک و تهتک جذبه فقطعه من موضعه إلی شق منه جزءا فبدا ما وراءه و رجل منهتک و متهتک و مستهتک لا یبالی أن یهتک ستره انتهی و المتنسک المتعبد المجتهد فی العبادة و صد الجاهل عن نسکه إما لأن الناس لما یرون من جهله لا یتبعونه علی نسکه أو لأنه بجهله یبتدع فی نسکه فیتبعه الناس فی تلک البدعة فیصد الناس عما هو حقیقة تلک النسک.

**[ترجمه]«تهتک» به معنی قطع و بریدن جزء است. عالم متهتک کسی است که باک ندارد از اینکه پرده اش پاره شود. «متنسک» کوشش در عبادت را گویند. اما اینکه جاهل عابد سد راه مردم می شود، چون مردم از او نادانی را می بیند و در عبادت از او پیروی نمی کنند، یا او به خاطر نادانی اش در عبادت بدعت هایی می گذارد که مردم از وی در آن بدعت ها پیروی می کنند، پس سد راه مردم از حقیقت آن عبادت می شود.

**[ترجمه]

«9»

جا، المجالس للمفید أَحْمَدُ بْنُ الْوَلِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْعَامِلُ عَلَی غَیْرِ بَصِیرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَی السَّرَابِ بِقِیعَةٍ لَا یَزِیدُ سُرْعَةُ سَیْرِهِ إِلَّا بُعْداً.

**[ترجمه]مجالس مفید: موسی بن بکر از کسانی که از امام صادق علیه السّلام شنیدند، چنین روایت می کند که فرمود: عمل کردن بدون آگاهی و بینایی قلبی، مانند کسی است که روی سراب راه می رود؛ هر قدر به سرعت رود، آن سراب دورتر می شود (به هدف نمی رسد). - . امالی مفید: 42 -

**[ترجمه]

تبیین

السراب هو ما یری فی الفلاة من لمعان الشمس علیها وقت الظهیرة فیظن أنه ماء یسرب أی یجری و القیعة بمعنی القاع و هو الأرض المستویة و قیل جمعه کجار و جیرة و هو إشارة إلی ما ذکره الله تعالی فی أعمال الکفار و عدم انتفاعهم بها حیث قال وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ (1)

**[ترجمه]«السراب» چیزی است که در بیابان از تابش آفتاب هنگام ظهر دیده می شود و گمان می رود که آن آب جاری است. «القیعة» به معنای «قاع»، زمین هموار است. بعضی گفته اند: جمع «قاع» است و آن اشاره است به سوی چیزی که خداوند در کردار کافران و فایده نبردن آنان از اعمال شان ذکر کرده است و فرموده: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ» - . نور/ 39 - {و کسانی که کفر ورزیدند، کارهایشان چون سرابی در زمینی هموار است که تشنه آن را آبی می پندارد تا چون بدان رسد آن را چیزی نیابد و خدا را نزد خویش یابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زودشمار است.}

**[ترجمه]

«10»

ختص، الإختصاص قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْمُتَعَبِّدُ عَلَی غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَةِ یَدُورُ وَ لَا یَبْرَحُ وَ رَکْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَةً مِنْ جَاهِلٍ لِأَنَّ الْعَالِمَ تَأْتِیهِ الْفِتْنَةُ فَیَخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ وَ تَأْتِی الْجَاهِلَ فَتَنْسِفُهُ نَسْفاً وَ قَلِیلُ الْعَمَلِ مَعَ کَثِیرِ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ مَعَ قَلِیلِ الْعِلْمِ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَةِ.

ص: 208


1- النور: 39.

**[ترجمه]اختصاص: علی علیه السّلام فرمود: دینداری بدون فهم عمیق، مانند الاغ آسیاب است که می چرخد، ولی از جایش دور نمی شود. دو رکعت نماز عالم بهتر از هفتاد رکعت جاهل است، چون عالم اگر گرفتار فتنه، مصیبت، آزمایش و آشوب شود، با علم خودش را نجات می دهد، ولی جاهل کار را خراب تر می کند. دانش زیاد و کار اندک بهتر است از علم اندک و کار زیاد و با شک و تردید. - . اختصاص: 245 -

ص: 208

**[ترجمه]

«11»

نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْیُحْضِرْ عَقْلَهُ وَ لْیَکُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَیْهَا یَنْقَلِبُ فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ یَکُونُ مُبْتَدَأَ عَمَلِهِ أَنْ یَعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَیْهِ أَمْ لَهُ فَإِنْ کَانَ لَهُ مَضَی فِیهِ وَ إِنْ کَانَ عَلَیْهِ وَقَفَ عَنْهُ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسَّائِرِ عَلَی غَیْرِ طَرِیقٍ فَلَا یَزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ کَالسَّائِرِ عَلَی الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ-. إلی آخر ما سیأتی مشروحا فی کتاب الفتن

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: پس امام و رهنمای مردم باید به مردم راست بگوید، و راه خرد پیماید و از فرزندان آخرت باشد که از آنجا آمده و بدان جا خواهد رفت.

پس آن که با چشم دل بنگرد و با دیده درون کار کند، آغاز کارش آن است که بیندیشد: آیا عمل او به سود او است یا زیان او؟ اگر به سود اوست ادامه دهد و و اگر زیانبار است، توقف کند، زیرا عمل کننده بدون آگاهی، چون رونده ای است که بیراهه می رود. پس هر چه شتاب کند از هدفش دورتر می ماند. و عمل کننده از روی آگاهی، چون رونده ای بر راه راست است. پس بیننده باید به درستی بنگرد که آیا رونده راه مستقیم است یا واپس گرا... تا آخر حدیث که مشروحاً در «کتاب الفتن» ذکر می شود. - . نهج البلاغه: خ 154، ص 153 -

**[ترجمه]

«12»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام أَحْسِنُوا النَّظَرَ فِیمَا لَا یَسَعُکُمْ جَهْلُهُ وَ انْصَحُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ جَاهِدُوهَا (1)فِی طَلَبِ مَعْرِفَةِ مَا لَا عُذْرَ لَکُمْ فِی جَهْلِهِ فَإِنَّ لِدِینِ اللَّهِ أَرْکَاناً لَا یَنْفَعُ مَنْ جَهِلَهَا شِدَّةُ اجْتِهَادِهِ فِی طَلَبِ ظَاهِرِ عِبَادَتِهِ وَ لَا یَضُرُّ مَنْ عَرَفَهَا فَدَانَ بِهَا حُسْنُ اقْتِصَادِهِ وَ لَا سَبِیلَ لِأَحَدٍ إِلَی ذَلِکَ إِلَّا بِعَوْنٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امام صادق علیه السّلام فرمود: در چیزی که نادانی آن برای شما فراخ نیست، نیک بنگرید و نفس هایتان را پند دهید، و در جستجوی شناخت چیزی که برای شما در نادانی آن عذری نیست، با نفس مبارزه کنید، زیرا دین خدا ارکانی دارد، کسی که آنها را نمی داند، کوشش زیاد او در جستجوی ظاهر عبادتش فایده نمی دهد، کسی که آن ارکان را می داند ضرر نمی کند و به سبب آنها، به بهترین میانه روی می رسد، و احدی به سوی آنها راه ندارد به جز کمک خدای عزوجل. - . کنز الفوائد 2 : 23 -

**[ترجمه]

باب 6 العلوم التی أمر الناس بتحصیلها و ینفعهم و فیه تفسیر الحکمة

الآیات

البقرة: یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً

الإسراء: ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ

لقمان: وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ

الزخرف: قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ

الجمعة: وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

lt;meta info="- یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ - . بقره / 269 -

{[خدا] به هر کس که بخواهد حکمت می بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین خیر فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان کسی پند نمی گیرد.}

- ذلِکَ مِمَّا أَوْحی إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَة. - . اسراء / 39 -

{این [سفارش ها] از حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است.}

- وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَة. - . لقمان / 12 -

{و به راستی لقمان را حکمت دادیم.}

- قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ. - . زخرف / 63 -

{گفت به راستی برای شما حکمت آوردم.}

- وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ. - . جمعه / 2 -

{و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد.}

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

ل، الخصال مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ حَکَمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنِ ابْنِ هَمَّامٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ لِأَبِی الطُّفَیْلِ

ص: 209


1- و فی الکنز المطبوع: و جاهدوا فی طلب.

عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ الْکِنَانِیِّ (1)یَا أَبَا الطُّفَیْلِ الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلَمٌ لَا یَسَعُ النَّاسَ إِلَّا النَّظَرُ فِیهِ وَ هُوَ صِبْغَةُ الْإِسْلَامِ (2)وَ عِلْمٌ یَسَعُ النَّاسَ تَرْکُ النَّظَرِ فِیهِ وَ هُوَ قُدْرَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

**[ترجمه]خصال:

ص: 209

سلیم بن قیس هلالی گوید: از علی علیه السّلام شنیدم که به اباطفیل می فرمود: ای اباطفیل! علم دو علم است؛ علمی که باید مردم در آن تأمل کنند و آن علم دین است، و علمی که جای تأمل و تفکر نیست و آن قدرت خدای عزوجل است. - . خصال: 41 -

**[ترجمه]

بیان

قال الفیروزآبادی الصبغة بالکسر الدین و الملة و صبغة الله فطرة الله أو التی أمر الله بها محمدا صلی الله علیه و آله و هی الختانة انتهی.

أقول: المراد بالصبغة هنا الملة أو کل ما یصبغ الإنسان بلون الإسلام من العقائد الحقة و الأعمال الحسنة و الأحکام الشرعیة و قدرة الله تعالی لعل المراد بها هنا تقدیر الأعمال و تعلق قدرة الله بخلقها أی علم القضاء و القدر و الجبر و الاختیار فإنه قد نهی عن التفکر فیها.

وَ فِی نَهْجِ الْبَلَاغَةِ أَنَّهُ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ فَقَالَ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ.

**[ترجمه]فیروز آبادی گوید: صبغه به کسر صاد به معنای دین است و صبغة الله یعنی فطرة الله است و یا آنچه که پیامبر که عبارت باشد از ختنه کردن به آن امر کرده است. - . قاموس3 : 112 -

مؤلف: مراد از «صِبغَه»، دین است یا هر چه که انسان به آن رنگ دینی می گیرد، که اعتقادات حقه پیدا می کند و اعمال نیکو و احکام شرعی انجام می دهد. «قدرة اللّه» مراد از آن تقدیر اعمال و تعلق قدرت خدا به خلقش می باشد، یعنی علم قضا و قدر و جبر و اختیار، زیرا از تفکر در آنها نهی شده است.

در کتاب نهج البلاغه آمده است که وقتی از امیر مؤمنان علیه السّلام درباره قَدَر سئوال شد، فرمود: راه تاریک است، پس آن را نپیمایید؛ دریایی ژرفی است، پس در آن فرو نروید؛ و سِرّ خدا است، پس زحمت آن را نکشید. - . نهج البلاغه: ق ح 287، ص 397 -

**[ترجمه]

«2»

ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ لِلْعَالِمِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ الْعِلْمُ بِاللَّهِ وَ بِمَا یُحِبُّ وَ مَا یَکْرَهُ الْخَبَرَ.

**[ترجمه]خصال: امام ششم علیه السّلام فرمود: لقمان به پسرش گفت: ای پسر جانم! برای هر چیزی نشانه ای است که بدان شناخته شود و بر آن گواه است. عالم سه نشانه دارد: شناسایی خدا، دانستن آنچه که خدا خوش دارد، و آنچه که بد دارد. - . خصال: 121 -

**[ترجمه]

بیان

العلم بالله یشمل العلم بوجوده تعالی و صفاته و المعاد بل جمیع العقائد الضروریة و یمکن إدخال بعضها فیما یحب.

**[ترجمه]علم به خدا شامل علم به وجود خدا و صفات وی و معاد، بلکه تمام اعتقادات ضروری می شود، و ممکن است داخل کردن بعضی این علوم را در چیزهای که خدا دوست دارد.

**[ترجمه]

«3»

ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنِ الْمُعَلَّی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ الْعَمِّیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ الْبَجَلِیِّ عَنْ أَبِی بَحْرٍ عَنْ شُرَیْحٍ الْهَمْدَانِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثَلَاثٌ بِهِنَّ یَکْمُلُ الْمُسْلِمُ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ التَّقْدِیرُ فِی الْمَعِیشَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النَّوَائِبِ.

**[ترجمه]خصال: حارث اعور گوید: امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: سه خصلت است که مسلمان بدان ها کامل می شود: بصیرت در دین، قناعت در زندگی، صبر بر پیشامدها. - . خصال: 124 -

**[ترجمه]

«4»

ب، قرب الإسناد ابْنُ ظَرِیفٍ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قَالَ: لَا یَذُوقُ الْمَرْءُ مِنْ حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ الْفِقْهُ فِی الدِّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الْمَصَائِبِ وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعَاشِ.

ص: 210


1- أورده العامّة و الخاصّة فی تراجمهم، و ذکروا انه ممن ادرک النبیّ ثمّ اختص بصحابة علی علیه السلام و عمر بعد ذلک طویلا و لم یختلفوا فی وثاقته و قبول حدیثه.
2- فی الخصال المطبوع: و هو صفة الإسلام.

**[ترجمه]قرب الإسناد: علی علیه السّلام فرمود: انسان حقیقت ایمان را نمی چشد، مگر اینکه سه خصلت را دارا باشد: تفقه در دین، صبر بر سختی ها، اندازه گیری خوب در زندگی.

ص: 210

**[ترجمه]

بیان

التقدیر فی المعیشة ترک الإسراف و التقتیر و لزوم الوسط أی جعلها بقدر معلوم یوافق الشرع و العقل و النوائب المصائب.

**[ترجمه]«تقدیر معیشت» رها کردن اسراف و سخت گیری است و ملازمت حد وسط، یعنی معیشت را به اندازه ای که موافق شریعت و عقل باشد قرار دهد. - . قرب الاسناد: 46 -

**[ترجمه]

«5»

لی، الأمالی للصدوق ابْنُ إِدْرِیسَ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ عَنِ ابْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِیلَ عَلَّامَةٌ قَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ قَالُوا أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَیَّامِ الْجَاهِلِیَّةِ وَ بِالْأَشْعَارِ وَ الْعَرَبِیَّةِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله ذَاکَ عِلْمٌ لَا یَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَا یَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ.

مع، معانی الأخبار أبی عن سعد عن الیقطینی عن الدهقان مثله- سر، السرائر من کتاب جعفر بن محمد بن سنان الدهقان عن عبید الله عن درست عن عبد الحمید بن أبی العلاء عنه علیه السلام مثله.

غو، غوالی اللئالی عَنِ الْکَاظِمِ علیه السلام مِثْلَهُ وَ زَادَ فِی آخِرِهِ ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ (1)أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ هُوَ فَضْلٌ.

**[ترجمه]امالی صدوق: رسول خدا صلی الله علیه و آله به مسجد آمد و دید که مردم بر گرد مردی جمع شده بودند. پس فرمود: این چیست؟ گفتند علاّمه است. فرمود: علاّمه کدام است؟ گفتند: داناترین مرد به أنساب عرب و حوادث و ایام دوران جاهلیت و به اشعار و عربیت. پیغمبر فرمود: این دانشی است که ندانستنش زیان ندارد و دانستن آن سودی ندهد. - . امالی صدوق: 220 -

در کتاب معانی الأخبار مثل حدیث فوق روایت شده است. - . معانی الاخبار: 141 -

در کتاب سرائر مثل حدیث فوق روایت شده است. - . سرائر 3 : 636 -

در کتاب عوالی اللئالی از امام موسی کاظم علیه السّلام مثل حدیث فوق روایت شده است. و در آخر حدیث دارد که: «آن حضرت فرمود: علم سه تا است: آیه ای محکمه، فریضه ای عادله و سنّت قائمه، و بیشتر از آنها فضیلت است.» - . عوالی اللئالی 4 : 79 -

**[ترجمه]

بیان

العلامة صیغة مبالغة أی کثیر العلم و التاء للمبالغة قوله صلی الله علیه و آله و ما العلامة أی ما حقیقة علمه الذی به اتصف بکونه علامة و هو أی نوع من أنواع العلامة و التنوع باعتبار أنواع صفة العلم و الحاصل ما معنی العلامة الذی قلتم و أطلقتم علیه إنما العلم أی العلم النافع ثلاثة آیة محکمة أی واضحة الدلالة أو غیر منسوخة فإن المتشابه و المنسوخ لا ینتفع بهما کثیرا من حیث المعنی و فریضة عادلة قال فی النهایة فریضة عادلة أراد العدل فی القسمة أی معدلة علی السهام المذکورة فی الکتاب و السنة من غیر جور و یحتمل أن یرید أنها مستنبطة من الکتاب و السنة فتکون هذه الفریضة تعدل بما أخذ عنهما انتهی و الأظهر أن المراد مطلق الفرائض أی الواجبات أو ما علم وجوبه من القرآن و الأول أظهر لمقابلة الآیة المحکمة و وصفها بالعادلة لأنها متوسطة بین الإفراط و التفریط و قیل المراد بها ما اتفق علیه

ص: 211


1- و فی نسخة: علم آیة محکمة.

المسلمون و لا یخفی بعده و المراد بالسنة المستحبات أو ما علم بالسنة و إن کان واجبا و علی هذا فیمکن أن نخص الآیة المحکمة بما یتعلق بالأصول أو غیرهما من الأحکام و المراد بالقائمة الباقیة غیر المنسوخة و ما خلاهن فهو فضل أی زائد باطل لا ینبغی أن یضیع العمر فی تحصیله.

**[ترجمه]«علّامة» صیغه مبالغه و به معنای کثرت علم است. «ما العلامة؟» یعنی حقیقت علم که او را به سبب آن علامه می خوانید از چه نوع است. حاصل مطلب این است که علامه که شما به او می گویید چه معنا دارد؟

علم مفید فقط سه تا است: آیه محکمه یعنی آیات واضح الدلالة یا آیه ای که نسخ نشده، زیرا بسیاری از مردمان از معنای آیه متشابه و منسوخ بهره نمی برند. و دوم فریضه عادله؛ در کتاب «نهایة» گفته: فریضه ای که بر اساس عدالت در کتاب و سنت تقسیم بندی شده است، و احتمال دارد که به معنای علم باشد که از کتاب و سنت استنباط می شود، پس این فریضه برابر است با آنچه از آن اخذ شده است. - . نهایه 3 : 433 -

آنچه آشکار است، مراد مطلق واجبات است یا چیزی که وجوب آن از قرآن دانسته شود، و احتمال اول آشکارتر است، زیرا در برابر آیه محکمه ذکر شده است و به عادله توصیف گشته، یعنی حد وسط بین افراط و تفریط است و مراد از فریضه عادله چیزی است که همه مسلمین

ص: 211

بر آن اتفاق نظر دارند و دور بودن این احتمال آشکار است.

مراد از سنت، مستحبات است یا آن چیزی که با سنت شناخته می شود، گرچه از واجبات باشد، بنابراین ممکن است ما آیه محکمه را به اصول دین یا غیر آن از احکام اختصاص بدهیم و مراد از قائمه، باقی غیر منسوخ باشد که غیر از آنها زائد و باطل است و سزاوار نیست که عمر گرانبها در تحصیل آن ضایع گردد.

**[ترجمه]

«6»

مع، معانی الأخبار ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْأَصْبَهَانِیِّ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ (1)قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ (2)کُلِّهِمْ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ.

سن، المحاسن الأصفهانی مثله- ما، الأمالی للشیخ الطوسی جماعة عن أبی المفضل عن الحسن بن علی بن عاصم عن المنقری مثله- ما، الأمالی للشیخ الطوسی الغضائری عن علی بن محمد العلوی عن أحمد بن محمد بن الفضل الجوهری عن أبیه عن الصفار عن القاشانی عن الأصبهانی عن المنقری مثله.

**[ترجمه]معانی الأخبار و خصال: سفیان بن عیینه گوید: از امام ششم علیه السّلام شنیدم که می فرمود: همه دانش مردم را در چهار جمله یافتم: یکم آنکه پروردگارت را بشناسی، دوم آنکه با تو چه کرده، سوم آنکه بدانی از تو چه خواسته، چهارم آنکه بدانی چه چیز تو را از دین بیرون می برد. - . معانی الاخبار: 394 - 395 -

در کتاب محاسن مثل حدیث فوق روایت شده است. - . محاسن: 233 -

در کتاب امالی طوسی گروهی از منقری مثل حدیث فوق را روایت کرده اند. - . امالی طوسی: 592 -

در کتاب امالی طوسی، غضائری از منقری مثل حدیث فوق روایت کرده است. - . امالی طوسی: 663 -

**[ترجمه]

«7»

ل، الخصال أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ خُزَاعَةَ عَنِ الْأَسْلَمِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: تَعَلَّمُوا الْعَرَبِیَّةَ فَإِنَّهَا کَلَامُ اللَّهِ الَّذِی یُکَلِّمُ بِهِ خَلْقَهُ وَ نَظِّفُوا الْمَاضِغَیْنِ وَ بَلِّغُوا بِالْخَوَاتِیمِ.

تنویر الماضغان أصول اللحیین عند منبت الأضراس و تنظیفهما بالسواک و الخلال و قال الصدوق بعد ذکر هذا الخبر قد روی أبو سعید الآدمی (3)هذا الحدیث و قال فی آخره بلغوا بالخواتیم أی اجعلوا الخواتیم فی آخر الأصابع و لا تجعلوها فی أطرافها فإنه یروی أنه من عمل قوم لوط أقول یمکن أن یکون بالعین المهملة أی بلعوا أصابعکم فی الخواتیم من البلع و فی أکثر النسخ بالغین المعجمة أی أبلغوها

ص: 212


1- و فی نسخة: وجدت علوم الناس کلها فی أربع.
2- هو سهل بن زیاد الرازیّ، ضعفه النجاشیّ فی الحدیث و قال: غیر معتمد فیه و کان أحمد بن محمّد ابن عیسی یشهد علیه بالغلو و الکذب و أخرجه من قم الی الری. و اختلف کلام الشیخ فی توثیقه و تضعیفه.
3- بضم العین: کان من رجال العامّة و ربما ذکره بعضهم کابن حجر و رماه بالتدلیس و الاختلاط مات سنة 198.

آخر الأصابع بأن تکون الباء زائدة و ظاهر الصدوق أنه قرأ الأول بالمعجمة و الثانی بالمهملة.

**[ترجمه]خصال: امام صادق علیه السّلام فرمود:. زبان عربی را یاد بگیرید که آن کلام خدا است و خداوند با آن زبان با بندگان خود سخن گفته است (مقصود قرآن است) و آرواره های خود را با عربی به سخن در آورید و پایان کلمات را روشن ادا کنید. - . خصال: 258 -

مولف: ماضغان آرواره ها و محل روییدن دندان اند که باید با مسواک و خلال پاک شوند. صدوق بعد از ذکر این حدیث گوید: ابوسعید آدمی این روایت را نقل کرده و در آخرش فرمود: انگشترها را در آخر انگشت ها قرار دهید نه در سر انگشت، زیرا این کار عمل قوم لوط است.

«بلعو» ممکن است در حدیث آمده باشد که به معنای بلع است، یعنی بخورانید انگشتانتان را در انگشتر و به آخر برسانید،

ص: 212

در این صورت «باء» زایده می شود. و ظاهراً صدوق حدیث را «بلعوا بالحواتم» خوانده است.

**[ترجمه]

«8»

ما، الأمالی للشیخ الطوسی جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ نُصَیْرٍ الْحَافِظِ عَنْ یَحْیَی بْنِ عَمْرٍو التَّنُوخِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَیْ ءٍ أَفْضَلَ مِنْ فِقْهٍ فِی دِینٍ أَوْ قَالَ فِی دِینِهِ.

قال أحمد فذکرته لمالک بن أنس فقیه أهل دار الهجرة فعرفه و أثبته لی عن جعفر بن محمد علیهما السلام

**[ترجمه]امالی طوسی: احمد بن سلیمان از جابر بن عبدالله گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدای عزوجل به چیزی بهتر از فهمیدن دین (یا فهمیدن دینش) عبادت نشده است. احمد گفت: این حدیث را برای فقیه اهل دار هجرت (مدینه)، مالک بن انس نقل کردم. پس وی آن را شناخت و برایم از جعفر بن محمد روایت کرد. - . امالی طوسی 17: 485 - 486 -

**[ترجمه]

«9»

ع، علل الشرائع أَبِی عَنْ سَعْدٍ عَنِ ابْنِ یَزِیدَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَیْدٍ قَالُوا قَالَ رَجُلٌ (1)لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ لِی ابْناً قَدْ أَحَبَّ أَنْ یَسْأَلَکَ عَنْ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ لَا یَسْأَلُکَ عَمَّا لَا یَعْنِیهِ قَالَ فَقَالَ وَ هَلْ یَسْأَلُ النَّاسُ عَنْ شَیْ ءٍ أَفْضَلَ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ.

سن، المحاسن محمد بن عبد الحمید عن یونس بن یعقوب عن أبیه قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام إن لی ابنا و ذکر مثله

**[ترجمه]علل الشرائع: محمد بن مسلم و برید عجلی گفتند: شخصی محضر امام صادق علیه السّلام عرضه داشت: فرزندی دارم که دوست دارد از شما راجع به حلال و حرام سؤال کند. وی از چیزی که قصد آن را ندارد از شما سؤال نمی کند.

راوی می گوید: امام علیه السّلام فرمود: آیا مردم از چیزی برتر از حلال و حرام سؤال می کنند؟ - . علل الشرائع: 394 -

در کتاب محاسن، یونس بن یعقوب از پدرش مثل حدیث بالا را ذکر کرده است. - . محاسن: 229 -

**[ترجمه]

بیان

عما لا یعنیه أی لا یهمه و لا یحتاج إلیه.

**[ترجمه]«عما لا یعنیه» یعنی چیزی که برایش مهم نیست و به آن نیازی ندارد.

**[ترجمه]

«10»

یر، بصائر الدرجات ابْنُ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَمِیرَةَ عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ أَوْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مُتَفَقِّهٌ فِی الدِّینِ أَشَدُّ عَلَی الشَّیْطَانِ مِنْ عِبَادَةِ أَلْفِ عَابِدٍ.

**[ترجمه]بصائر الدرجات: امام باقر علیه السّلام فرمود: تفقه کننده در دین، از عبادت هزار عابد بر شیطان سخت تر است. - . بصائر الدرجات1 : 27 -

**[ترجمه]

«11»

سن، المحاسن أَبِی عَنِ الْحَسَنِ بْنِ سَیْفٍ عَنْ أَخِیهِ عَلِیٍّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: لَا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاثٌ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَی الرَّزَایَا.

**[ترجمه]محاسن: ایمان بنده حقیقتاً کامل نمی شود، مگر اینکه دارای سه خصلت باشد: تفقه در دین، نیکویی اندازه گیری در معیشت، صبر بر مصیبت ها. - . محاسن: 5 -

**[ترجمه]

بیان

الرزایا جمع الرزیئة بالهمز و هی المصیبة.

**[ترجمه]الرزایا جمع الرزیئة بالهمز و هی المصیبة.

**[ترجمه]

«12»

سن، المحاسن بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ لَیْتَ السِّیَاطَ عَلَی رُءُوسِ أَصْحَابِی حَتَّی یَتَفَقَّهُوا فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ.

ص: 213


1- الظاهر أنّه یعقوب بن قیس البجلیّ الدهنی، أبو خالد، والد یونس بن یعقوب الآتی فی الحدیث التالی.

**[ترجمه]محاسن: اسحاق بن عمار گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: کاش تازیانه بر سر یارانم بودی تا در حلال و حرام تفقه می کردند. - . محاسن: 229 -

ص: 213

**[ترجمه]

«13»

سن، المحاسن مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: حَدِیثٌ فِی حَلَالٍ وَ حَرَامٍ تَأْخُذُهُ مِنْ صَادِقٍ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ.

**[ترجمه]محاسن: عبدالله بن سلام از مردی، از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: حدیثی را که از حلال و حرام از شخص راستگویی می گیری، بهتر از است از دنیا و آنچه در آن است که عبارت است از طلا و نقره. - . محاسن: 229 -

**[ترجمه]

«14»

سن، المحاسن بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: تَفَقَّهُوا فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ إِلَّا فَأَنْتُمْ أَعْرَابٌ.

**[ترجمه]محاسن: امام باقر علیه السّلام فرمود: حلال و حرام را بفهمید، و الا شما اعرابی هستید. - . محاسن: 227 -

**[ترجمه]

بیان

أی فأنتم فی الجهل بالأحکام الشرعیة کالأعراب الذین قال الله فیهم الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً (1)الآیة و الأعراب سکان البادیة لا واحد له و یجمع علی أعاریب.

**[ترجمه]یعنی شما در نادانی احکام شریعت، مثل اعراب بیابانی می مانید، آنهایی که خداوند در موردشان فرموده: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً» - . توبه/ 97 - {بادیه نشینان عرب در کفر و نفاق [از دیگران] سخت تر است.}

**[ترجمه]

«15»

سن، المحاسن أَبِی عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ رَجُلٍ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ لَا یَشْغَلُکَ طَلَبُ دُنْیَاکَ عَنْ طَلَبِ دِینِکَ فَإِنَّ طَالِبَ الدُّنْیَا رُبَّمَا أَدْرَکَ وَ رُبَّمَا فَاتَتْهُ فَهَلَکَ بِمَا فَاتَهُ مِنْهَا.

**[ترجمه]محاسن: حماد از شخصی روایت می کند که از امام صادق علیه السّلام شنید که آن حضرت می فرمود: دنیاطلبی تو را از دین طلبی باز ندارد، زیرا طالب دنیا چه بسا به دنیا می رسد و گاهی دنیا از دستش می رود. پس به آن چیزی که از دستش رفته هلاک می گردد. - . محاسن: 228 -

**[ترجمه]

بیان

أی هلک لترک طلب الدین بسبب طلب أمر من الدنیا لم یدرکه أیضا فیکون قد خسر الدارین.

**[ترجمه]«هلک» یعنی به خاطر رها نمودن جستجوی دین به سبب دنیاخواهی، به دنیا هم نخواهد رسید و در حالی که خاسر دنیا و آخرت است، هلاک می گردد.

**[ترجمه]

«16»

سن، المحاسن أَبِی عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ لَوْ أُتِیتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّیعَةِ لَا یَتَفَقَّهُ لَأَدَّبْتُهُ.

قَالَ وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ تَفَقَّهُوا وَ إِلَّا فَأَنْتُمْ أَعْرَابٌ.

**[ترجمه]محاسن: امام باقر علیه السّلام فرمود: حلال و حرام را بفهمید، و الا شما اعرابی هستید. - . محاسن: 228 -

**[ترجمه]

«17»

سن، المحاسن فِی حَدِیثٍ آخَرَ لِابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لَوْ أُتِیتُ بِشَابٍّ مِنْ شَبَابِ الشِّیعَةِ لَا یَتَفَقَّهُ فِی الدِّینِ لَأَوْجَعْتُهُ.

**[ترجمه]محاسن: ابن ابی عمیر روایت کرده که امام باقر علیه السّلام فرمود: اگر جوانی از جوانان شیعیان ما را بیاورند که احکام دین را نمی آموزد، او را تازیانه خواهیم زد. - . محاسن: 228 -

**[ترجمه]

«18»

سن، المحاسن فِی وَصِیَّةِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ تَفَقَّهُوا فِی دِینِ اللَّهِ وَ لَا تَکُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فِی دِینِ اللَّهِ لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَمْ یُزَکِّ لَهُ عَمَلًا.

**[ترجمه]محاسن: در وصیت مفضل بن عمر آمده که از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: در دین خدا تفقه کنید و اعرابی نباشید، زیرا کسی که دین خدا را نمی فهمد، روز قیامت خدا به او نگاه نمی کند و اعمالش را پاک نمی سازد. - . محاسن: 228 -

**[ترجمه]

بیان

عدم النظر کنایة عن السخط و الغضب فإن من یغضب علی أحد أشد الغضب لا ینظر إلیه و التزکیة المدح أی لا یقبل أعماله.

ص: 214


1- التوبة: 98.

**[ترجمه]«عدم النظر» کنایه از خشم و غضب خدا است، زیرا کسی که بر کسی غضب سخت نماید، به سوی او نگاه هم نمی کند. «تزکیه» عمل، یعنی خدا اعمالش را نمی پذیرد.

ص: 214

**[ترجمه]

«19»

سن، المحاسن عُثْمَانُ بْنُ عِیسَی عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ تَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فَهُوَ أَعْرَابِیٌّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ

شی، تفسیر العیاشی عن أبی بصیر عنه علیه السلام مثله.

**[ترجمه]محاسن: ابو حمزه گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: دین خدا را بفهمید، زیرا کسی که از شما در دین تفقه نکند اعرابی است و خداوند در قرآن فرموده است: «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» - . توبه/ 122 - {و شایسته نیست مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند، پس چرا از هر فرقه ای از آنان دسته ای کوچ نمی کنند تا [دسته ای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند، باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند.} - . محاسن: 229 -

تفسیر عیاشی: از ابوبصیر مثل حدیث فوق را روایت کرده است. - . تفسیر عیاشی 2 : 124 -

**[ترجمه]

«20»

سن، المحاسن عَلِیُّ بْنُ حَسَّانَ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ثَلَاثٌ هُنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِنِ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ مَنْ یُحِبُّ وَ مَنْ یُبْغِضُ.

**[ترجمه]محاسن: داود فرقد از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: سه چیز علامت مؤمن است: خداشناسی، دوستی با کسی، دشمنی با کسی. - . محاسن: 263 -

**[ترجمه]

«21»

سن، المحاسن أَبِی مُرْسَلًا قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْعِلْمُ بِاللَّهِ.

**[ترجمه]محاسن: امام صادق علیه السّلام فرمود: بهترین عبادت خداشناسی است. - . محاسن: 290 - 291 -

**[ترجمه]

«22»

شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قَالَ هِیَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ (1).

**[ترجمه]تفسیر عیاشی: ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه السّلام درباره تفسیر آیه «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» سؤال کردم. فرمود: فرمانبرداری خدا و شناخت امام است. - . تفسیر عیاشی 1 : 170 -

**[ترجمه]

«23»

شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قَالَ الْمَعْرِفَةُ.

**[ترجمه]تفسیر عیاشی: ابوبصیر گفت: از امام باقر علیه السّلام شنیدم که درباره آیه «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» فرمود: شناخت است. - . تفسیر عیاشی 1 : 256 -

**[ترجمه]

«24»

شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام یَقُولُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً قَالَ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ وَ اجْتِنَابُ الْکَبَائِرِ الَّتِی أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَیْهَا النَّارَ.

**[ترجمه]تفسیر عیاشی: ابوبصیر گفت: از امام باقر علیه السّلام شنیدم که می فرمود: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» یعنی امام شناسی و دوری از گناهانی که خدا آتش را بر آنها واجب کرده است. - . تفسیر عیاشی 1 : 170 -

**[ترجمه]

«25»

شی، تفسیر العیاشی عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً فَقَالَ إِنَّ الْحِکْمَةَ الْمَعْرِفَةُ وَ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْکُمْ فَهُوَ حَکِیمٌ وَ مَا أَحَدٌ یَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَی إِبْلِیسَ مِنْ فَقِیهٍ.

**[ترجمه]تفسیر عیاشی: سلیم بن خالد گوید: از امام صادق علیه السّلام از تفسیر این آیه پرسیدم: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً.» فرمود: حکمت شناخت و تفقه در دین است. اگر کسی از شما در دین تفقه کند حکیم است، و برای شیطان مرگ هیچ یک از مؤمنین مطلوب تر از مرگ فقیه نیست. - . تفسیر عیاشی 1 : 171 -

**[ترجمه]

بیان

قیل الحکمة تحقیق العلم و إتقان العمل و قیل ما یمنع من الجهل و قیل هی الإصابة فی القول و قیل هی طاعة الله و قیل هی الفقه فی الدین و قال ابن درید کل ما یؤدی إلی مکرمة أو یمنع من قبیح و قیل ما یتضمن صلاح النشأتین و التفاسیر متقاربة و الظاهر من الأخبار أنها العلوم الحقة النافعة مع العمل بمقتضاها و قد یطلق علی العلوم الفائضة من جنابه تعالی علی العبد بعد العمل بما یعلم.

**[ترجمه]«الحکمة» مراد از آن علم ثابت و عمل محکم است. بعضی گفته اند چیزی است که انسان را از نادانی منع می کند، و بعضی دیگر گفته اند که گفتار ثابت است و بعضی نیز گفته اند که طاعت خدا است و بعضی دیگر گفته اند تفقه در دین است. ابن درید گوید: هر چیزی که انسان را به بزرگواری می رساند یا از کار زشت باز می دارد. و بعضی دیگر هم گفته اند که حکمت، چیزی است که دربردارنده صلاح دنیا و آخرت است. همه تفسیرها نزدیک به هم هستند و آنچه که از احادیث آشکار می شود، این است که مراد از حکمت، علوم حقه نافعه همراه با عمل است. و گاهی بر علومی اطلاق می گردد که بعد از عمل بنده به علم، از جانب خدای متعال بر او افاضه می شود،.

**[ترجمه]

«26»

مص، مصباح الشریعة قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْحِکْمَةُ ضِیَاءُ الْمَعْرِفَةِ وَ مِیرَاثُ التَّقْوَی وَ ثَمَرَةُ

ص: 215


1- الظاهر أن المروی عنه هو أبو جعفر علیه السلام بقرینة ما یاتی بعده کما أن الظاهر اتّحاد الروایات الثلاثة المرویة عن أبی بصیر.

الصِّدْقِ وَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَی عَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ نِعْمَةً أَنْعَمَ وَ أَعْظَمَ وَ أَرْفَعَ وَ أَجْزَلَ وَ أَبْهَی مِنَ الْحِکْمَةِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ أَیْ لَا یَعْلَمُ مَا أَوْدَعْتُ وَ هَیَّأْتُ فِی الْحِکْمَةِ إِلَّا مَنِ اسْتَخْلَصْتُهُ لِنَفْسِی وَ خَصَصْتُهُ بِهَا وَ الْحِکْمَةُ هِیَ الثَّبَاتُ وَ صِفَةُ الْحَکِیمِ الثَّبَاتُ عِنْدَ أَوَائِلِ الْأُمُورِ وَ الْوُقُوفُ عِنْدَ عَوَاقِبِهَا وَ هُوَ هَادِی خَلْقِ اللَّهِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَی یَدَیْکَ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ مِنْ مَشَارِقِهَا إِلَی مَغَارِبِهَا.

**[ترجمه]مصباح الشریعه: حضرت امام صادق علیه السّلام می فرماید: حکمت، سبب جلا و روشنی معرفت و میراث پرهیزکاری است، و میوه

ص: 215

صدق و راستی است، و هیچ نعمتی را خدا بر بنده ای از بندگانش عطا نکرده که بزرگ تر و بلندتر و بسیارتر و پربهاتر از حکمت باشد. خداوند فرمود: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ» - . بقره/ 269 - {[خدا] به هر کس که بخواهد حکمت می بخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین خیر فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان کسی پند نمی گیرد.}

یعنی آنچه را که در حکمت به ودیعه گذاشته شده و آماده گشته، جز کسی که نفسش را پاک سازد و خودش را برای حکمت مخصوص گردانیده باشد نمی داند. حکمت پایداری است و صفت حکیم، ثبات در اول و توقف در عاقبت کارها است و آن شخص هادی خلق خدا به سوی خدا است. رسول خدا به امیرمؤمنان فرمود: اگر بنده ای از بندگان خدا به دست تو هدایت شود، برایت از شرق تا غرب عالم که آفتاب بر آن می تابد بهتر است. - . مصباح الشریعة: 198 - 199 -

**[ترجمه]

بیان

ضیاء المعرفة الإضافة إما بیانیة أو لامیة و علی الأخیر فالمراد النور الحاصل فی القلب بسبب المعرفة أو العلوم الفائضة بعدها و الثبات عند أوائل الأمور عدم التزلزل من الفتن الحادثة عند الشروع فی عمل من أعمال الخیر و کذا الوقوف عند عواقبها و أواخرها و ما یترتب علیها من المفاسد الدنیویة.

**[ترجمه]«ضیاء المعرفة» اضافه اش بیانیه است یا لامیه، و در صورت اخیر مراد از آن نوری است که به خاطر معرفت یا علومی که بعد از آن افاضه می شود، در قلب حاصل می گردد. «الثبات عند اوایل الأمور» به معنای متزلزل نشدن در فتنه هایی است که در کاری از کارهای خیر از جانب شرع پدیدار می شود، و اطلاع پیداکردن از عواقب و اواخر آنها و آنچه از مفاسد دنیایی بر آن مترتب می گردد.

**[ترجمه]

«27»

غو، غوالی اللئالی عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ یُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَیْراً یُفَقِّهْهُ فِی الدِّینِ.

نوادر الراوندی، بإسناده عن موسی بن جعفر عن آبائه عن النبی صلی الله علیه و آله مثله.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: ابو هریره گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا وقتی خیر کسی را بخواهد، او را در دین فقیه می گرداند.

در کتاب نوادر راوندی مثل حدیث بالا روایت شده است. - . عوالی اللئالی 1 : 81 -

**[ترجمه]

«28»

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ مَا لَا یَعْنِیهِ.

**[ترجمه]رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از نیکویی مرد مسلمان، رها کردن چیزی است که برایش فایده ندارد. - . نوادر راوندی: 27 -

**[ترجمه]

«29»

سر، السرائر فِی جَامِعِ الْبَزَنْطِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله نِعْمَ الرَّجُلُ الْفَقِیهُ فِی الدِّینِ إِنِ احْتِیجَ إِلَیْهِ نَفَعَ وَ إِنْ لَمْ یُحْتَجْ إِلَیْهِ نَفَعَ نَفْسَهُ.

**[ترجمه]سرائر: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مرد خوب کسی است که فقیه در دین باشد، اگر مردم به او نیازمند شوند فایده رساند و اگر به آن محتاج نگردند، برای خودش فایده رساند. - . سرائر 3 : 578 -

**[ترجمه]

«30»

غو، غوالی اللئالی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِکُلِّ شَیْ ءٍ عِمَادٌ وَ عِمَادُ هَذَا الدِّینِ الْفِقْهُ.

**[ترجمه]عوالی اللئالی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر چیز پایه ای دارد، پایه این دین آگاهی از دین است. - . عوالی اللئالی 4 : 59 -

**[ترجمه]

«31»

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرَّسُولِ.

**[ترجمه]رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: فقها امینان پیامبراند. - . عوالی اللئالی 4 : 59 -

**[ترجمه]

«32»

وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لِوَلَدِهِ مُحَمَّدٍ تَفَقَّهْ فِی الدِّینِ فَإِنَّ الْفُقَهَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ.

ص: 216

**[ترجمه]امیر مؤمنان به پسرش محمد علیهما السّلام فرمود: تفقه در دین کن، زیرا فقها وارثان پیامبرانند. - . عوالی اللئالی 4 : 60 -

ص: 216

**[ترجمه]

«33»

جا، المجالس للمفید ابْنُ قُولَوَیْهِ عَنِ الْکُلَیْنِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُعَلَّی (1)عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ.

**[ترجمه]امالی مفید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی خدا خیر بنده ای را بخواهد، او را فقیه در دین می گرداند. - . امالی مفید: 157 - 158 -

**[ترجمه]

«34»

م، تفسیر الإمام علیه السلام عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی عَبْدٍ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ أَفْضَلَ مِنَ الْعِلْمِ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةِ تَأْوِیلِهِ وَ مَنْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِکَ حَظّاً ثُمَّ ظَنَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ یُفْعَلْ بِهِ مَا فُعِلَ بِهِ وَ قَدْ فُضِّلَ عَلَیْهِ فَقَدْ حَقَّرَ نِعَمَ اللَّهِ عَلَیْهِ.

**[ترجمه]تفسیر امام حسن عسکری: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدا بعد از ایمان به خدا، هیچ نعمتی را بهتر از علم به قرآن و شناخت تاویل آن برای بنده اش قرار نداده است.

کسی که از علم قرآن بهره ای داشته باشد، سپس گمان کند که کسی کاری را که او انجام داده نکرده است و بر او فضیلت دارد، قطعا نعمت های خدا را کوچک شمرده است. - . تفسیر امام حسن عسکری: 15 -

**[ترجمه]

«35»

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (2)قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَضْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ بِتَأْوِیلِهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ تَوْفِیقُهُ لِمُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ مُعَادَاةُ أَعْدَائِهِمْ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ خَیْراً مِمَّا یَجْمَعُونَ وَ هُوَ ثَمَنُ الْجَنَّةِ وَ نَعِیمُهَا فَإِنَّهُ یُکْتَسَبُ بِهَا رِضْوَانُ اللَّهِ الَّذِی هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُسْتَحَقُّ الْکَوْنُ بِحَضْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الَّذِی هُوَ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ إِنَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبِینَ أَشْرَفُ زِینَةِ الْجِنَانِ ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله یَرْفَعُ اللَّهُ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ الْعِلْمِ بِتَأْوِیلِهِ وَ بِمُوَالاتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَائِنَا أَقْوَاماً فَیَجْعَلُهُمْ فِی الْخَیْرِ قَادَةً [وَ] أَئِمَّةً فِی الْخَیْرِ تُقْتَصُّ آثَارُهُمْ وَ تُرْمَقُ أَعْمَالُهُمْ وَ یُقْتَدَی بِفِعَالِهِمْ وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِکَةُ فِی خُلَّتِهِمْ وَ تَمْسَحُهُمْ بِأَجْنِحَتِهِمْ فِی صَلَاتِهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُ لَهُمْ کُلُّ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ حَتَّی حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ وَ السَّمَاءُ وَ نُجُومُهَا.

**[ترجمه]تفسیر امام حسن عسکری: رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه مبارکه: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِک فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ» - . یونس/ 57 - 58 - {ای مردم به یقین برای شما از جانب پروردگارتان اندرزی و درمانی برای آنچه در سینه هاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان [به خدا] آمده است. بگو به فضل و رحمت خداست که [مؤمنان] باید شاد شوند و این از هر چه گرد می آورند بهتر است} فرمود: خدای عزوجل، قرآن و دانش تاویل آن را و رحمت و توفیقش را برای دوستی محمد و آل پاکان او و دشمنی دشمنان ایشان فضیلیت قرار داد. سپس فرمود: چگونه این بهتر از چیزهایی که آنها جمع می کنند نباشد، در حالی که او بهای بهشت و نعمت هایش است و به خاطر آن رضایت خدا که بهتر از بهشت است کسب می شود و استحقاق محضر محمد و آل پاکان او را که بهتر از بهشت است پیدا می کند، زیرا محمد و آل پاکش شریف ترین زینت های بهشتی اند. سپس فرمود خدا به این قرآن و دانش تاویل آن و به دوستی ما اهل بیت و بیزاری از دشمنان ما گروهی را بلند مرتبه می گرداند و آنان را در کار خیر رهبر پیشوایان کار خیر قرار می دهد که آثار آنان پیگیری شود و اعمال آنان تباه نمی گردد و به کردار آنها اقتدا می شود و فرشتگان به دوستی آنها علاقه مندند و در نماز آنان، بال های خود را به آنها می مالند و برای آنها هر تر و خشکی، حتی ماهی های دریا و جنبندگانش و درندگان صحرا و چهار پایانش و آسمان و ستارگانش طلب آمرزش می کند. - .تفسیر امام حسن عسکری: 15-16 -

**[ترجمه]

«36»

ضه، روضة الواعظین قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْفِقْهُ وَ أَفْضَلُ الدِّینِ الْوَرَعُ.

**[ترجمه]روضة الواعظین: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بهترین عبادت فهمیدن دین است و بهترین دینداری، پارسایی است. - . روضة الواعظین: 10 -

**[ترجمه]

«37»

سر، السرائر مِنْ کِتَابِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ الدِّهْقَانِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ (3)عَنْ

ص: 217


1- الظاهر بقرینة روایته عن الوشاء هو المعلی بن محمّد أبو الحسن البصری الذی قال فی حقه النجاشیّ: مضطرب الحدیث و المذهب.
2- یونس: 58.
3- الظاهر أنّه عبید اللّه بن عبد اللّه الدهقان الواسطی ضعفه النجاشیّ فی ص 160 و قال: له کتاب. و ضعفه أیضا العلامة فی القسم الثانی من الخلاصة.

دُرُسْتَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الْعَلَاءِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنِ انْهَمَکَ فِی طَلَبِ النَّحْوِ سُلِبَ الْخُشُوعَ.

**[ترجمه]سرائر:

ص: 217

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که زیاد در جستجوی علم نحو غوطه ور شود، فروتنی از او سلب می شود. - . سرائر 3 : 627 -

**[ترجمه]

بیان

الظاهر أن المراد علم النحو و لا ینافی تجدد هذا العلم و الاسم لعلمه علیه السلام بما سیتجدد و یحتمل أن یکون المراد التوجه إلی القواعد النحویة فی حال الدعاء و النحو فی اللغة الطریق و الجهة و القصد و شی ء منها لا یناسب المقام إلا بتکلف تام (1).

**[ترجمه]ظاهراً مراد حدیث علم نحو است و آن با تازه بودن این علم منافات ندارد، و این حدیث می رساند که رسول خدا آگاهی داشت که در آینده علمی به نام علم نحو به وجود خواهد آمد و احتمال دارد که مراد، توجه به قواعد نحوی در حال دعا باشد و نحو در لغت، به معنی راه و جهت و قصد آمده که هیچ کدام از آنها مناسب اینجا نیست، جز با زحمت زیاد.

**[ترجمه]

«38»

شی، تفسیر العیاشی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَنَّ دَاوُدَ قَالَ: کُنَّا عِنْدَهُ فَارْتَعَدَتِ السَّمَاءُ فَقَالَ هُوَ سُبْحَانَ مَنْ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لِلرَّعْدِ کَلَاماً فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ سَلْ عَمَّا یَعْنِیکَ وَ دَعْ مَا لَا یَعْنِیکَ.

**[ترجمه]تفسیر عیاشی: یونس بن عبدالرحمن روایت کرده است که داود گفت: ما در نزد امام علیه السّلام بودیم که ناگهان رعد و برق در آسمان پدید آمد و او این آیه را خواند: «سُبحَانَ مَن یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ.» ابی بصیر گفت: فدایت شوم! آیا رعد و برق هم سخن می گوید؟ حضرت فرمود: ای ابو محمد! از چیزی که برایت فایده دارد سئوال کن و از چیزی که برایت فایده ندارد بگذر. - . تفسیرعیاشی 2 : 222 -

**[ترجمه]

«39»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ مِنَ الْبَیَانِ لَسِحْراً وَ مِنَ الْعِلْمِ جَهْلًا وَ مِنَ الشِّعْرِ حُکْماً وَ مِنَ الْقَوْلِ عَدْلًا.

**[ترجمه]نوادر راوندی: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بعضی از بیان ها سحرآمیز و بعضی دانش ها نادانی و بعضی شعرها حکمت و بعضی گفتارها عدالت است. - . نوادر راوندی: 26 -

**[ترجمه]

«40»

الدُّرَّةُ الْبَاهِرَةُ، عَنِ الْکَاظِمِ علیه السلام قَالَ: مَنْ تَکَلَّفَ مَا لَیْسَ مِنْ عِلْمِهِ ضَیَّعَ عَمَلَهُ وَ خَابَ أَمَلُهُ.

**[ترجمه]درة الباهرة: امام کاظم علیه السّلام فرمود: کسی که در چیزی که آگاهی ندارد تکلف کند، کردارش ضایع گردد و آرزوهایش زیان بیند. - . درة الباهرة: 47 -

**[ترجمه]

«41»

وَ قَالَ الْجَوَادُ علیه السلام التَّفَقُّهُ ثَمَنٌ لِکُلِّ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَی کُلِّ عَالٍ.

**[ترجمه]امام جواد علیه السّلام فرمود: تفقه بهای هر چیز با ارزش و نردبانی به سوی چیزهای بلند مرتبه است. - . درة الباهرة: 56 -

**[ترجمه]

«42»

الْجَوَاهِرُ لِلْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْعُلُومُ أَرْبَعَةٌ الْفِقْهُ لِلْأَدْیَانِ وَ الطِّبُّ لِلْأَبْدَانِ وَ النَّحْوُ لِلِّسَانِ وَ النُّجُومُ لِمَعْرِفَةِ الْأَزْمَانِ.

**[ترجمه]جواهر کراجکی: امیر مؤمنان فرمود: دانش ها چهار تا است: فقه برای ادیان؛ پزشکی برای بدن ها؛ نحو برای زبان؛ ستاره شناسی برای شناختن زمان. - . معدن الجواهر و ریاضة الخواطر: 46 -

**[ترجمه]

«43»

دَعَوَاتُ الرَّاوَنْدِیِّ، قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام عَجَبٌ لِمَنْ یَتَفَکَّرُ فِی مَأْکُولِهِ کَیْفَ لَا یَتَفَکَّرُ فِی مَعْقُولِهِ فَیُجَنِّبُ بَطْنَهُ مَا یُؤْذِیهِ وَ یُودِعُ صَدْرَهُ مَا یُرْدِیهِ.

**[ترجمه]دعوات راوندی: امام حسن علیه السّلام فرمود: تعجب است کسی که در خوراکش می اندیشد، چگونه در اندیشه هایش فکر نمی کند؟ پس شکمش را از چیزی که به او آزار می رساند حفظ می کند و در سینه اش چیزی که او را پست می کند، باقی می گذارد. - . دعوات راوندی: 144 - 145 -

**[ترجمه]

«44»

نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْعِلْمُ عِلْمَانِ مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ وَ لَا یَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْمَطْبُوعُ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: علم دو تا است؛ علم مطبوع و علم مسموع. و علم شنیدنی، زمانی که علم مطبوع نباشد، فایده نمی دهد. - . نهج البلاغه: ق ح 338، ص 403 -

**[ترجمه]

«45»

وَ قَالَ علیه السلام وَ قَدْ سُئِلَ عَنِ الْقَدَرِ طَرِیقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُکُوهُ وَ بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلِجُوهُ وَ سِرُّ اللَّهِ فَلَا تَتَکَلَّفُوهُ.

ص: 218


1- الظاهر أن المراد بالنحو هو الطریق لو صح الخبر و المراد به الاشتغال بالعلم عن العمل. ط.

**[ترجمه]نهج البلاغه: از امیر مؤمنان علیه السّلام درباره قَدَر پرسش شد. فرمود: راه تاریکی است، آن را نپیمایید؛ دریای عمیقی است، در آن شنا نکنید؛ سر خدا است، خود را به زحمت نیندازید. - . نهج البلاغه: ق ح 287، ص 397 -

ص: 218

**[ترجمه]

بیان

لعل المراد بالمطبوع ما استنبط بفهمه و فکره الصائب فی الأصول و الفروع من الأدلة العقلیة و النقلیة و ربما یخص المطبوع بالأصول و المسموع بالفروع.

**[ترجمه]شاید مراد از «مطبوع»، آن چیزی است که انسان با فهم و اندیشه درست خود، از دلایل عقلی و نقلی در اصول و فروع دین استنباط می کند، و بسا علم «مطبوع» به اصول دین و علم «مسموع» به فروع دین اختصاص پیدا می کند.

**[ترجمه]

«46»

نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: مردم دشمن چیزهای هستند که نمی دانند. - . نهج البلاغه: ق ح 172، ص 387 -

**[ترجمه]

«47»

وَ قَالَ علیه السلام لَا تَکُونُوا کَجُفَاةِ الْجَاهِلِیَّةِ لَا فِی الدِّینِ تَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ تَعْقِلُونَ کَقَیْضِ بَیْضٍ فِی أَدَاحٍ یَکُونُ کَسْرُهَا وِزْراً وَ یُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: همچون بدخویان جاهلیت مباشید که نه در دین فهم دارند و نه شناسای کردگارند. به صورت انسان، و در

درون پست تر از جانورانند، همانند تخمی که شتر مرغ در گودالی در ریگستان می نهد؛ اگر بشکنندش گناه است و اگر وانهندش، باشد که درونش مار سیاه باشد. - . نهج البلاغه: خ 166، ص 173 -

**[ترجمه]

بیان

القیض قشر البیض و الأداحی جمع الأدحیة و هی مبیض النعام فی الرمل و حضن الطائر بیضه حضنا و حضانا ضمه إلی نفسه تحت جناحه للتفریخ و قیل الغرض التشبیه ببیض أفاعی وجدت فی عش حیوان لا یمکن کسرها لاحتمال کونها من حیوان محلل و إن ترکت تخرج منها أفاعی فکذا هؤلاء إن ترکوا صاروا شیاطین یضلون الناس و لا یمکن قتلهم لظاهر الإسلام و سیأتی تمام الکلام و شرحه فی کتاب الفتن.

**[ترجمه]«القیض» پوست تخم مرغ «الأداحی» جمع «الأدحیة» تخم شترمرغ که در ریگستان است که رویش می خوابد و آن را زیر بال هایش می گیرد تا جوجه بگذارد. بعضی گفته اند که هدف از تشبیه به تخم، مار سیاهی است که در آشیانه حیوان پیدا می شود و شکستن آن تخم ممکن نیست، زیرا احتمال می رود از جاندار حلال گوشت باشد و اگر رها کنی، از آن مار سیاه بیرون می آید. پس همچنین است این گروه؛ اگر رهایشان کنی شیاطینی می گردند که مردم را گمراه می کنند و کشتن آنها به خاطر ظاهر اسلامی که دارند ممکن نیست. تمام گفتار و شرح آن در «کتاب فتن» خواهد آمد.

**[ترجمه]

«48»

نهج، نهج البلاغة فِی وَصِیَّتِهِ لِلْحَسَنِ علیه السلام خُضِ الْغَمَرَاتِ إِلَی الْحَقِّ حَیْثُ کَانَ وَ تَفَقَّهْ فِی الدِّینِ إِلَی قَوْلِهِ علیه السلام وَ تَفَهَّمْ وَصِیَّتِی وَ لَا تَذْهَبَنَّ صَفْحاً فَإِنَّ خَیْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَا یَحِقُّ تَعَلُّمُهُ إِلَی قَوْلِهِ علیه السلام وَ أَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْکَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَا أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَی غَیْرِهِ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیر مؤمنان علیه السّلام در وصیتش برای امام حسن علیه السّلام فرمود: برای حق هر جا که باشد، در مشکلات و سختی ها شنا کن؛ شناخت خود را در دین به کمال رسان؛ وصیت مرا به درستی دریاب و به سادگی از آن نگذر، زیرا بهترین سخن آن است که سودمند باشد. بدان علمی که سودمند نباشد فایده نخواهد داشت و دانش که سزاوار یادگیری نیست، سودی ندارد. پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم. - . نهج البلاغه: ک 31، ص 294 -

**[ترجمه]

«49»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَمْسٌ لَا یَجْتَمِعْنَ إِلَّا فِی مُؤْمِنٍ حَقّاً یُوجِبُ اللَّهُ لَهُ بِهِنَّ الْجَنَّةَ النُّورُ فِی الْقَلْبِ وَ الْفِقْهُ فِی الْإِسْلَامِ وَ الْوَرَعُ فِی الدِّینِ وَ الْمَوَدَّةُ فِی النَّاسِ وَ حُسْنُ السَّمْتِ فِی الْوَجْهِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: پنج چیز گرد نیایند، مگر در مؤمن راستین که خدا بدان ها بهشت را لازم کند: روشنی در دل، فهم اسلام، ورع در دین، مردم دوستی، و خوشرویی. - . کنز الفوائد 2 : 10 -

**[ترجمه]

«50»

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله الْعِلْمُ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُحْصَی فَخُذْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ أَحْسَنَهُ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: دانش بیش از شمار است، از هر چه بهترش را برگیر. - . کنز الفوائد 2 : 31 -

**[ترجمه]

«51»

وَ مِنْهُ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ یَا بُنَیَّ تَعَلَّمِ الْحِکْمَةَ تَشَرَّفْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَدُلُّ عَلَی الدِّینِ وَ تُشَرِّفُ الْعَبْدَ عَلَی الْحُرِّ وَ تَرْفَعُ الْمِسْکِینَ عَلَی الْغَنِیِّ وَ تُقَدِّمُ الصَّغِیرَ عَلَی الْکَبِیرِ وَ تُجْلِسُ الْمِسْکِینَ مَجَالِسَ الْمُلُوکِ وَ تَزِیدُ الشَّرِیفَ شَرَفاً وَ السَّیِّدَ سُودَداً وَ

ص: 219

الْغَنِیَّ مَجْداً وَ کَیْفَ یَظُنُّ ابْنُ آدَمَ أَنْ یَتَهَیَّأَ لَهُ أَمْرُ دِینِهِ وَ مَعِیشَتِهِ بِغَیْرِ حِکْمَةٍ وَ لَنْ یُهَیِّئَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِلَّا بِالْحِکْمَةِ وَ مَثَلُ الْحِکْمَةِ بِغَیْرِ طَاعَةٍ مَثَلُ الْجَسَدِ بِلَا نَفْسٍ أَوْ مَثَلُ الصَّعِیدِ بِلَا مَاءٍ وَ لَا صَلَاحَ لِلْجَسَدِ بِغَیْرِ نَفْسٍ وَ لَا لِلصَّعِیدِ بِغَیْرِ مَاءٍ وَ لَا لِلْحِکْمَةِ بِغَیْرِ طَاعَةٍ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: لقمان به پسرش گفت: پسر جانم! حکمت بیاموز تا شریف شوی، زیرا حکمت به دین رهنما باشد و بنده را بر آزاد شرافت دهد؛ بینوا را از توانگر بالاتر برد؛ خرد را بر کلان پیش دارد؛ گدا را همنشین شاهان سازد؛ شریف را شرف افزاید؛ بزرگ را بزرگ تر کند

ص: 219

و توانگر را سرفراز نماید. و چگونه گمان برد آدمیزاده که کار دین و زندگی اش بی حکمت آماده شود، با اینکه خدا عزوجل کار دنیا و آخرت را فراهم نکند جز به حکمت؟ و حکمت بی طاعت خدا چون تن بی جان است یا چون زمین بی آب. نه تن بی جان، خاصیتی دارد و نه زمین بی آب و نه حکمت بی طاعت. - . کنز الفوائد 2 : 66 - 67 -

**[ترجمه]

«52»

وَ مِنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْیَانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَانِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیر مؤمنان علیه السّلام از رسول خدا روایت کرده که آن حضرت فرمود: علم دو علم است: علم ادیان (علم شریعت) و علم ابدان (علم پزشکی). - . کنز الفوائد 2 : 107 -

**[ترجمه]

«53»

وَ قَالَ صلی الله علیه و آله مَنْ یُرِدِ اللَّهُ بِهِ خَیْراً یُفَقِّهْهُ فِی الدِّینِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود: خدا خیر هر کس را که بخواهد، او را در دین فقیه و دانا سازد. - . کنز الفوائد 2 : 107 -

**[ترجمه]

«54»

عدة، عدة الداعی قَالَ الْعَالِمُ علیه السلام أَوْلَی الْعِلْمِ بِکَ مَا لَا یَصْلُحُ لَکَ الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ وَ أَوْجَبُ الْعِلْمِ عَلَیْکَ مَا أَنْتَ مَسْئُولٌ عَنِ الْعَمَلِ بِهِ وَ أَلْزَمُ الْعِلْمِ لَکَ مَا دَلَّکَ عَلَی صَلَاحِ قَلْبِکَ وَ أَظْهَرَ لَکَ فَسَادَهُ وَ أَحْمَدُ الْعِلْمِ عَاقِبَةً مَا زَادَ فِی عَمَلِکَ الْعَاجِلِ.

**[ترجمه]عدة الداعی: امام کاظم علیه السّلام فرمود: سزاوارترین علمی که باید به دنبالش باشی، آن علمی است که بدون آن عملت خراب می شود. و واجب ترین علم آن است که فردای قیامت در مورد عملت بدان از تو سؤال خواهند کرد. و لازم ترین علم آن است که صلاح و فساد جانت را به تو بنمایاند. و پسندیده ترین عاقبت و سرانجام را علمی دارد که موجب ازدیاد اعمال نیک دنیای تو شود. - . عدة الداعی: 77 -

**[ترجمه]

«55»

مُنْیَةُ الْمُرِیدِ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام مَا مِنْ أَحَدٍ یَمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَی إِبْلِیسَ مِنْ مَوْتِ فَقِیهٍ.

**[ترجمه]منیة المرید: امام صادق علیه السّلام فرمود: برای شیطان مرگ هیچ مؤمنی به اندازه مرگ یک فقیه محبوب تر نیست. - . منیة المرید: 30 -

**[ترجمه]

«56»

وَ عَنْهُ علیه السلام إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ الْفَقِیهُ ثُلِمَ (1)فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا یَسُدُّهَا شَیْ ءٌ.

**[ترجمه]منیة المرید: امام صادق علیه السّلام فرمود: وقتی دانشمند دینی با ایمان بمیرد، چنان شکستی در اسلام بوجود می آید که هیج نیروی نمی تواند آن را جبران کند. - . منیة المرید: 30 و 195 -

**[ترجمه]

«57»

وَ فِی التَّوْرَاةِ عَظِّمِ الْحِکْمَةَ فَإِنِّی لَا أَجْعَلُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِ أَحَدٍ إِلَّا وَ أَرَدْتُ أَنْ أَغْفِرَ لَهُ فَتَعَلَّمْهَا ثُمَّ اعْمَلْ بِهَا ثُمَّ ابْذُلْهَا کَیْ تَنَالَ بِذَلِکَ کَرَامَتِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

**[ترجمه]منیة المرید: در تورات آمده است: ای موسی! حکمت را عظیم شمار، زیرا من حکمت را در قلب کسی قرار نمی دهم، مگر آنکه بخواهم او را مشمول آمرزشم قرار دهم. ای موسی! حکمت آموزش باش و رفتار خویش را بر آن منطبق ساز و آن را به دیگران بیاموز تا به سبب آن، به کرامت دنیا و آخرتم دست یابی. - . منیة المرید: 36 -

**[ترجمه]

«58»

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ مَرْفُوعاً فِی قَوْلِهِ تَعَالَی یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ قَالَ الْحِکْمَةُ الْقُرْآنُ.

**[ترجمه]منیة المرید: ابن عباس در تفسیر این آیه مبارکه: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ» نقل کرده که رسول خدا فرمود: حکمت قرآن است. - . منیة المرید: 190 -

**[ترجمه]

«59»

وَ رَوَی بَشِیرٌ الدَّهَّانُ (2)قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحَابِنَا یَا بَشِیرُ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا لَمْ یَسْتَغْنِ بِفِقْهِهِ احْتَاجَ إِلَیْهِمْ فَإِذَا احْتَاجَ إِلَیْهِمْ أَدْخَلُوهُ فِی بَابِ ضَلَالَتِهِمْ وَ هُوَ لَا یَعْلَمُ.

**[ترجمه]منیة المرید: بشیر دهان روایت کرده که امام صادق علیه السّلام فرمود: در کسی از اصحاب من که تفقه در دین نکند، خیری نیست. ای بشیر! مرد از شما وقتی که به فقه بی نیاز نشده باشد، به سوی مردم محتاج می شود. پس زمانی که به سوی آنها محتاج شد، آنان او را در دروازه گمراهی شان وارد می کنند، در حالی که وی خود ناآگاه است. - . منیة المرید: 194 -

**[ترجمه]

«60»

وَ رُوِیَ عَنْهُ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ لَهُ رَجُلٌ جُعِلْتُ فِدَاکَ رَجُلٌ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ

ص: 220


1- أی أحدث فی الإسلام خللا لا یسدها شی ء.
2- الکوفیّ، عده الشیخ فی رجاله من أصحاب الکاظم علیه السلام و قال: روی عن أبی عبد اللّه علیه السلام.

لَزِمَ بَیْتَهُ وَ لَمْ یَتَعَرَّفْ إِلَی أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ قَالَ فَقَالَ کَیْفَ یَتَفَقَّهُ هَذَا فِی دِینِهِ.

**[ترجمه]منیة المرید: از امام صادق علیه السّلام روایت شده که مردی به آن حضرت عرض کرد: فدایت گردم! شخصی ولایت شما را شناخته و شیعه است

ص: 220

و از خانه اش بیرون نمی آید و دوستانش او را نمی شناسند. حضرت فرمود: پس چگونه دینش را می فهمد؟ - . منیة المرید: 195 -

**[ترجمه]

«61»

وَ عَنْهُ علیه السلام لَا یَسَعُ النَّاسَ حَتَّی یَسْأَلُوا وَ یَتَفَقَّهُوا وَ یَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ وَ یَسَعُهُمْ أَنْ یَأْخُذُوا بِمَا یَقُولُ وَ إِنْ کَانَ تَقِیَّةً.

**[ترجمه]منیة المرید: امام صادق علیه السّلام فرمود: مردم در وسعت نیستند، مگر اینکه سئوال کنند و بفهمند و امامشان را بشناسند و اما مجازند بگیرند آنچه را که امام گوید، گرچه از باب تقّیه باشد. - . منیة المرید: 195 -

**[ترجمه]

«62»

کِتَابُ الْحُسَیْنِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا یَصْلُحُ الْمَرْءُ إِلَّا عَلَی ثَلَاثِ خِصَالٍ التَّفَقُّهِ فِی الدِّینِ وَ حُسْنِ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَةِ وَ الصَّبْرِ عَلَی النَّائِبَةِ.

**[ترجمه]امام صادق علیه السّلام فرمود: برای مرد برازنده نیست، جز اینکه دارای سه خصلت باشد: فهم در دین، نیکویی اندازه گیری در معیشت، صبر بر مصیبت ها. - . الاصول الستة عشر: 108 - 109 -

**[ترجمه]

باب 7 آداب طلب العلم و أحکامه

الآیات

المائدة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ

طه: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً

lt;meta info="- یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ *قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرین. - . مائده / 101-102 -

{ای کسانی که ایمان آورده اید، از چیزهایی که اگر برای شما آشکار گردد شما را اندوهناک می کند مپرسید و اگر هنگامی که قرآن نازل می شود درباره آنها سؤال کنید، برای شما روشن می شود خدا از آن [پرسش های بیجا] گذشت و خداوند آمرزنده بردبار است. گروهی پیش از شما [نیز] از این [گونه] پرسش ها کردند آنگاه به سبب آن کافر شدند.}

- فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی عِلْماً. - . طه / 114 -

{پس بلندمرتبه است خدا فرمانروای بر حق، و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحی آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزای.}

**[ترجمه]

الأخبار

«1»

ل، الخصال ابْنُ الْوَلِیدِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَرْبَعَةٌ لَا یَشْبَعْنَ مِنْ أَرْبَعَةٍ الْأَرْضُ مِنَ الْمَطَرِ وَ الْعَیْنُ مِنَ النَّظَرِ وَ الْأُنْثَی مِنَ الذَّکَرِ وَ الْعَالِمُ مِنَ الْعِلْمِ.

سن، المحاسن أبی رفعه إلی أبی عبد الله علیه السلام مثله- ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ل، الخصال فی سؤالات الشامی عن أمیر المؤمنین علیه السلام مثله إلا بترک التعریف فی الجمیع.

**[ترجمه]خصال: امام صادق علیه السّلام فرمود: چهار چیز از چهار چیز سیر نشوند: زمین از باران؛ چشم از دیدار؛ ماده از نر؛ دانا از دانشمند. - . خصال: 209 -

در کتاب محاسن مثل حدیث بالا روایت شده است. - . محاسن: 8 - 9 -

در کتاب عیون اخبار الرضا و خصال، در پرسش های مرد شامی از امیر مومنان مثل حدیث بالا آمده است. - . عیون اخبار الرضا 1 : 222 -

**[ترجمه]

«2»

شی، تفسیر العیاشی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام وَ کَتَبَ فِی آخِرِهِ أَ وَ لَمْ تُنْهَوْا عَنْ کَثْرَةِ الْمَسَائِلِ فَأَبَیْتُمْ أَنْ تَنْتَهُوا إِیَّاکُمْ وَ ذَاکَ فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِکَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ فَقَالَ اللَّهُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِلَی قَوْلِهِ کافِرِینَ.

ص: 221

**[ترجمه]تفسیر عیاشی: احمد گوید: امام رضا علیه السّلام برایم نامه نوشت و در آخرش چنین بود: «آیا شما از سئوال زیاد نهی نشده اید؟ اگر ابا نمی کنید این شما و سئوال های زیاد شما. آنهایی که پیش از شما هلاک شدند، جز به خاطر سئوال زیاد نبود.» «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إلی قوله کافِرِینَ.» - . تفسیر عیاشی 1 : 374 - 375 -

ص: 221

**[ترجمه]

«3»

ن، عیون أخبار الرضا علیه السلام ابْنُ الْمُغِیرَةِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا سَهَرَ (1)إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مُتَهَجِّدٍ بِالْقُرْآنِ أَوْ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ أَوْ عَرُوسٍ تُهْدَی إِلَی زَوْجِهَا.

نوادر الراوندی، بإسناده عن الکاظم عن آبائه علیهم السلام عن النبی صلی الله علیه و آله مثله

**[ترجمه]عیون اخبار الرضا: امام صادق علیه السّلام از پدرش نقل می کند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بیداری روا نیست مگر در سه چیز: شب زنده داری برای خواندن قرآن، یا طلب علم، یا برای عروسی باشد که به همسر خود هدیه شده است. - . خصال: 112 -

در کتاب نوادر راوندی امام کاظم علیه السّلام از پدرانش، از رسول خدا مثل حدیث بالا را روایت کرده است. - . نوادر راوندی: 3 -

**[ترجمه]

بیان

التهجد مجانبة الهجود و هو النوم و قد یطلق علی الصلاة باللیل و علی الأول المراد إما قراءة القرآن فی الصلاة أو الأعم.

**[ترجمه]«التهجد» دوری کردن از خواب است و گاهی به نماز شب اطلاق می شود. بنا به معنی اول، مراد خواندن قرآن در نماز یا اعم از آن است.

**[ترجمه]

«4»

ب، قرب الإسناد هَارُونُ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام قَالَ: لَا بَأْسَ بِالسَّهَرِ فِی طَلَبِ الْعِلْمِ.

**[ترجمه]قرب الإسناد: امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که فرمود: بیداری در شب جهت طلب علم اشکال ندارد. - . قرب الاسناد: 72 -

**[ترجمه]

بیان

فی بعض النسخ بالتهیم و هو التحیر و مشیة حسنة و لعل المراد التحیر فی البلاد أی المسافرة أو الإسراع فی المشی و النسخة الأولی أظهر.

**[ترجمه]در بعضی نسخه ها «بالتهیم» آمده که به معنی حیرانی و خواستن نیکو است و شاید مراد حیرانی در شهرها، یعنی مسافرت باشد یا شتاب در راه رفتن که نسخه اولی آشکارتر است.

**[ترجمه]

«5»

ختص، الإختصاص قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام إِذَا جَلَسْتَ إِلَی عَالِمٍ فَکُنْ عَلَی أَنْ تَسْمَعَ أَحْرَصَ مِنْکَ عَلَی أَنْ تَقُولَ وَ تَعَلَّمْ حُسْنَ الِاسْتِمَاعِ کَمَا تَتَعَلَّمُ حُسْنَ الْقَوْلِ وَ لَا تَقْطَعْ عَلَی أَحَدٍ حَدِیثَهُ.

**[ترجمه]اختصاص: امام باقر علیه السّلام فرمود: وقتی نزد عالم نشستی، بر شنیدن حریص تر باش تا گفتن، و خوب شنیدن را بیاموز، چنان چه خوب گفتن را می آموزی، و گفتار کسی را قطع نکن. - . اختصاص: 245 -

**[ترجمه]

«6»

نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِیِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ تَعَلَّمَ فِی شَبَابِهِ کَانَ بِمَنْزِلَةِ الرَّسْمِ فِی الْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ کَبِیرٌ کَانَ بِمَنْزِلَةِ الْکِتَابِ عَلَی وَجْهِ الْمَاءِ (2).

**[ترجمه]نوادر راوندی: امام موسی کاظم علیه السّلام از پدرانش روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که در جوانی علم آموزد، به منزله نقاشی در سنگ است و کسی که در پیری بیاموزد، به منزله نوشتن روی آب است. - . نوادر راوندی: 18 -

**[ترجمه]

«7»

نهج، نهج البلاغة قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام لِسَائِلٍ سَأَلَهُ عَنْ مُعْضِلَةٍ (3)سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً (4)فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِیهٌ بِالْعَالِمِ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ (5)شَبِیهٌ بِالْجَاهِلِ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: به کسی که از او مشکلی را پرسید فرمود: برای دانستن بپرس نه برای آزار دادن که نادان آموزنده، همانند داناست و دانای برون از راه انصاف، همانند نادان پر چون و چراست. - . نهج البلاغه: ق ح 320، ص 1-4 -

**[ترجمه]

«8»

وَ قَالَ علیه السلام فِی ذَمِّ قَوْمٍ سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ وَ مُجِیبُهُمْ مُتَکَلِّفٌ.

ص: 222


1- بفتح السین و الهاء المهملتین: عدم النوم فی اللیل.
2- و فی نسخة: فی وجه الماء.
3- أی المسألة المغلقة المشکلة.
4- تعنت الرجل و علیه فی السؤال: سأله علی جهة التلبیس.
5- تعسف فی القول: أخذه علی غیر هدایة، حمله علی معنی لا تکون دلالته علیه ظاهرة.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السّلام در مذمت قومی فرمود: پرسنده شان مردم آزارند و پاسخ دهنده شان، متکلف در گفتار. - . نهج البلاغه: ق ح 343، ص 403 -

ص: 222

**[ترجمه]

«9»

وَ قَالَ علیه السلام إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: هرگاه پاسخ ها همانند و درهم بود، پاسخ درست پوشیده و مبهم می ماند. - . نهج البلاغه: ق ح 243، ص 385 -

**[ترجمه]

بیان

لعل فیه دلالة علی المنع عن سؤال مسألة واحدة عن جماعة کثیرة.

**[ترجمه]این حدیث بر منع سؤال کردن یک مسأله از گروه بسیار دلالت می کند.

**[ترجمه]

«10»

نهج، نهج البلاغة قَالَ علیه السلام یَا کُمَیْلُ مُرْ أَهْلَکَ أَنْ یَرُوحُوا (1)فِی کَسْبِ الْمَکَارِمِ وَ یُدْلِجُوا (2)فِی حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امام علی علیه السّلام فرمود: ای کمیل! کسان خود را بگو تا پسین روز پی کسب بزرگی ها شوند و شب پی برآوردن نیاز خفته ها. - . نهج البلاغه: ق ح 257، ص 387 -

**[ترجمه]

«11»

وَ قَالَ علیه السلام لَا تَسْأَلْ عَمَّا لَمْ یَکُنْ فَفِی الَّذِی قَدْ کَانَ لَکَ شُغُلٌ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: و فرمود است: نیامده را مپرس که چیست که آنچه رخ داده، برای مشغول ساختن تو کافی است. - . نهج البلاغه: ق ح 364، ص 407 -

**[ترجمه]

«12»

وَ قَالَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِلْحَسَنِ علیه السلام إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ (3)کَالْأَرْضِ الْخَالِیَةِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْ ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّکَ إِلَی قَوْلِهِ علیه السلام وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَی اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَی مَا افْتَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَی عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَی الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالاسْتِعَانَةِ عَلَیْهِ بِإِلَهِکَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ (4)فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَی ضَلَالَةٍ فَإِذَا أَیْقَنْتَ أَنْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ وَ اجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ وَ إِنْ أَنْتَ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ (5)أَوْ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ (6)وَ لَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ وَ لَا خَلَطَ وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ إِلَی قَوْلِهِ علیه السلام فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکَ شَیْ ءٌ

ص: 223


1- یمکن أن یکون من راح یروح أی جاء، أو روح من باب التفعیل، أو ذهب فی الرواح ای العشی، أو من راح یراح. ای أسرع فرحا.
2- أدلج إدلاجا: سار فی اللیل کله أو فی آخره.
3- أی الشاب.
4- أی ادخلتک.
5- العشواء: الناقة الضیقة البصر أو التی لا تبصر فی اللیل و تطأ کل شی ء، و المعنی: أنک تتصرف فی الأمور علی غیر بصیرة و هو مثل للمتهافت فی الشی ء، و للذی یرکب رأسه و لا یهتم لعاقبته.
6- أی تقع فی ورطة لا یسهل التخلص منها. و الورطة بفتح الواو و سکون الراء: الهوة الغامضة و الهلکة.

مِنْ ذَلِکَ فَاحْمِلْهُ عَلَی جَهَالَتِکَ بِهِ فَإِنَّکَ أَوَّلَ مَا خُلِقْتَ خُلِقْتَ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ وَ مَا أَکْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ وَ یَتَحَیَّرُ فِیهِ رَأْیُکَ وَ یَضِلُّ فِیهِ بَصَرُکَ ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذَلِکَ فَاعْتَصِمْ بِالَّذِی خَلَقَکَ وَ رَزَقَکَ وَ سَوَّاکَ وَ لْیَکُنْ لَهُ تَعَبُّدُکَ وَ إِلَیْهِ رَغْبَتُکَ وَ مِنْهُ شَفَقَتُکَ إِلَی قَوْلِهِ علیه السلام فَإِذَا أَنْتَ هُدِیتَ لِقَصْدِکَ فَکُنْ أَخْشَعَ مَا تَکُونُ لِرَبِّکَ.

**[ترجمه]نهج البلاغه: امیرالمؤمنین علیه السّلام در وصیتش به امام حسن علیه السّلام فرمود: زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آنکه دل تو سخت شود و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد. تا آنکه فرمود: پسرم! بدان آنچه که بیشتر از به کار گیری وصیّتم دوست دارم، ترس از خدا، انجام واجبات و پیمودن راهی است که پدرانت و صالحان خاندانت پیموده اند، زیرا آنان آن گونه که تو در امور خویشتن نظر می کنی، در امور خویش نظر داشتند. و همان گونه که تو درباره خویشتن می اندیشی، نسبت به خودشان می اندیشیدند، و تلاش آنان در این بود که آنچه را شناختند انتخاب کنند و از آنچه که تکلیف ندارند، روی گردانند. و اگر نفس تو از پذیرفتن سرباز زند و خواهد چنان که آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواست های تو از روی درک و آگاهی باشد، نه آنکه به شبهات روی آوری و از دشمنی ها کمک گیری.

و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یاری بجوی و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوی، و از هر کاری که تو را به شک و تردید اندازد یا تسلیم گمراهی کند بپرهیز.

و چون یقین کردی دلت روشن و فروتن شد، و اندیشه ات گرد آمد و کامل گردید، و اراده ات به یک چیز متمرکز گشت، پس اندیشه کن در آنچه که برای تو تفسیر می کنم. اگر در این راه آنچه را که دوست می داری فراهم نشد و آسودگی فکر و اندیشه نیافتنی، بدان که راهی را که ایمن نیستی می پیمایی و در تاریکی ره می سپاری، زیرا طالب دین نه اشتباه می کند و نه در تردید و سرگردانی است، که در چنین حالتی خودداری بهتر است.

تا آنکه فرمود: اگر درباره جهان و تحوّلات روزگار مشکلی برای تو پدید آمد،

ص: 223

آن را به عدم آگاهی ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولّد شدی و سپس علوم را فرا گرفتی، و چه بسیار است آنچه را که نمی دانی و خدا می داند، که اندیشه ات سرگردان است و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را می شناسی.

پس به قدرتی پناه ببر که تو را آفریده، روزی داده، و اعتدال در اندام تو آورده است. بندگی تو فقط برای او باشد و تنها اشتیاق او را داشته باش. تا آنکه فرمود: آنگاه که به راه راست هدایت شدی، در برابر پروردگارت از هر فروتنی خاضع تر باش. - . نهج البلاغه: ک 31، ص 294 - 296 -

**[ترجمه]

«13»

کَنْزُ الْکَرَاجُکِیِّ، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْعِلْمُ مِنَ الصِّغَرِ کَالنَّقْشِ فِی الْحَجَرِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: امیرمؤمنان علیه السّلام فرمود: دانش آموختن در خردسالی چون نقش زدن بر سنگ باشد. - . کنز الفوائد 1: 319 -

**[ترجمه]

«14»

وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله التَّوَدُّدُ إِلَی النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ وَ حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ وَ التَّقْدِیرُ فِی النَّفَقَةِ نِصْفُ الْعَیْشِ.

**[ترجمه]کنز الفوائد: روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دوستی کردن با مردم نیمی از خرد است و پرسش، نیمی از دانش و اندازه گیری هزینه، نیمی از زندگی. - . کنز الفوائد 2: 189-190 -

**[ترجمه]

«15»

عدة، عدة الداعی عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ إِلَی بَعْضِ أَنْبِیَائِهِ قُلْ لِلَّذِینَ یَتَفَقَّهُونَ لِغَیْرِ الدِّینِ وَ یَتَعَلَّمُونَ لِغَیْرِ الْعَمَلِ وَ یَطْلُبُونَ الدُّنْیَا لِغَیْرِ الْآخِرَةِ یَلْبَسُونَ لِلنَّاسِ مُسُوکَ (1)الْکِبَاشِ وَ قُلُوبُهُمْ کَقُلُوبِ الذِّئَابِ أَلْسِنَتُهُمْ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ وَ أَعْمَالُهُمْ أَمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ إِیَّایَ یُخَادِعُونَ وَ بِی یَسْتَهْزِءُونَ لَأُتِیحَنَّ لَهُمْ فِتْنَةً تَذَرُ الْحَکِیمَ حَیْرَانَ.

**[ترجمه]عدة الداعی: از پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده که فرمود: خدای تعالی به یکی از انبیایش فرمود: به آنانی که برای غیر دین علم می آموزند و برای غیر عمل علم می اندوزند و دنیا را برای غیر آخرت می خواهند، برای مردم پوستین میش می پوشند، در حالی که قلب هایشان همانند گرگ است، و زبان هایشان شیرین تر از عسل و کارهایشان تلخ تر از صبر است، بگو آیا با من حیله گری می کنید و مرا استهزا می کنید؟ آزمایشی را برای شما در نظر می گیرم که حکیم در آن وامی ماند. - . عدة الداعی: 79 -

**[ترجمه]

«16»

کِتَابُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ حُمَیْدِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تُکْثِرُوا السُّؤَالَ إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِکَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ أَنْبِیَاءَهُمْ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ اسْأَلُوا عَمَّا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ وَ اللَّهِ إِنَّ الرَّجُلَ یَأْتِینِی وَ یَسْأَلُنِی فَأُخْبِرُهُ فَیَکْفُرُ وَ لَوْ لَمْ یَسْأَلْنِی مَا ضَرَّهُ وَ قَالَ اللَّهُ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ إِلَی قَوْلِهِ قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ

**[ترجمه]جابر جعفی گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: آی مردم! با تقوا باشید و زیاد سؤال نکنید. آنهایی که پیش از شما هلاک شدند، فقط به خاطر زیاد سؤال کردن از پیامبرانشان بود. و خدای متعال فرموده: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» - . مائده/ 101 - {ای کسانی که ایمان آورده اید، از چیزهایی که اگر برای شما آشکار گردد شما را اندوهناک می کند مپرسید.} و از آن چیزی که خدا برای شما واجب گردانیده سؤال کنید. قسم به خدا مردی نزدم می آید و از من سوال می کند و برایش خبر می دهم، پس سرپیچی می کند. اگر سوال نکند، او را ضرر ندارد. خداوند فرموده: «إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حینَ یُنَزّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللّهُ عَنْها وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلیمٌ * قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمّ أَصْبَحُوا بِها کافِرینَ» - . مائده/ 101 - 102 - {و اگر هنگامی که قرآن نازل می شود درباره آنها سؤال کنید برای شما روشن می شود خدا از آن [پرسش های بیجا] گذشت و خداوند آمرزنده بردبار است. گروهی پیش از شما [نیز] از این [گونه] پرسش ها کردند، آنگاه به سبب آن کافر شدند.} - . الاصول الستة عشر: 74 -

**[ترجمه]

«17»

أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَی عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً قَالَ: کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَی مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ علیه السلام الْمَدِینَةَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ

ص: 224


1- أی الجلود.

إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَی الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَی صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَی دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَی مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِی إِلَّا إِلَی الصَّلَاةِ الْمَکْتُوبَةِ حَتَّی عِیلَ صَبْرِی (1)فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِی تَنَعَّلْتُ وَ تَرَدَّیْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَراً وَ کَانَ بَعْدَ مَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَیْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُکَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَی الشَّرِیفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِی مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ ادْخُلْ عَلَی بَرَکَةِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ وَ قَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ قَالَ ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَی مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَی الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَةِ هَانَ

ص: 225


1- فی اللغة: عیل صبری ای قلب.

عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَی قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْصِنِی قَالَ أُوصِیکَ بِتِسْعَةِ أَشْیَاءَ فَإِنَّهَا وَصِیَّتِی لِمُرِیدِی الطَّرِیقِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یُوَفِّقَکَ لِاسْتِعْمَالِهِ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی رِیَاضَةِ النَّفْسِ (1)وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْحِلْمِ وَ ثَلَاثَةٌ مِنْهَا فِی الْعِلْمِ فَاحْفَظْهَا وَ إِیَّاکَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا قَالَ عُنْوَانُ فَفَرَّغْتُ قَلْبِی لَهُ فَقَالَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الرِّیَاضَةِ فَإِیَّاکَ أَنْ تَأْکُلَ مَا لَا تَشْتَهِیهِ فَإِنَّهُ یُورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْکُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَکَلْتَ فَکُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ وَ اذْکُرْ حَدِیثَ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله مَا مَلَأَ آدَمِیٌّ وِعَاءً شَرّاً مِنْ بَطْنِهِ فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَثُلُثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلُثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْحِلْمِ فَمَنْ قَالَ لَکَ إِنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إِنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً وَ مَنْ شَتَمَکَ فَقُلْ لَهُ إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فِیمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ یَغْفِرَ لِی وَ إِنْ کُنْتَ کَاذِباً فِیمَا تَقُولُ فَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ یَغْفِرَ لَکَ وَ مَنْ وَعَدَکَ بِالْخَنَا (2)فَعِدْهُ بِالنَّصِیحَةِ وَ الرِّعَاءِ وَ أَمَّا اللَّوَاتِی فِی الْعِلْمِ فَاسْأَلِ الْعُلَمَاءَ مَا جَهِلْتَ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إِیَّاکَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً وَ خُذْ بِالاحْتِیَاطِ فِی جَمِیعِ مَا تَجِدُ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْیَا هَرَبَکَ مِنَ الْأَسَدِ وَ لَا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنَّاسِ جِسْراً قُمْ عَنِّی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَیَّ وِرْدِی فَإِنِّی امْرُؤٌ ضَنِینٌ بِنَفْسِی وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی

**[ترجمه]مؤلف: به خط شیخ بهایی (ره) چنین آمده است: شهید اول از خط شیخ احمد فراهانی از عنوان بصری که شخصی کهنسال و نود و چهار ساله بوده، نقل می کند که گفته است: سال ها با مالک بن انس رفت و آمد داشتم. وقتی امام صادق علیه السّلام به مدینه آمد، نزد ایشان می رفتم و دوست داشتم همان گونه که از مالک دانش فرا می گرفتم، از ایشان نیز بیاموزم. فرمود: مردم مرا می خواهند و من در ساعاتی از شب و روز مشغول قرائت قرآن هستم. مرا مشغول مکن، برو و مانند قبل از همان مالک بیاموز!

ص: 224

من غمگین گردیدم، از نزد ایشان خارج شدم و با خود گفتم اگر در من خیری می دید، مانع از رفت و آمدن من با خود نمی شد و از فیض خویش محرومم نمی ساخت.

لذا داخل مسجد پیامبر شدم و به ایشان سلام کردم. فردا به روضه مبارکه بازگشتم، دو رکعت نماز گزاردم و از خدا خواستم قلب آن حضرت را با من مهربان نماید و از علم آن حضرت که هدایتگر من به راه مستقیم بود، به من روزی فرماید. پس غمناک به خانه ام رفتم و دیگر نزد مالک نیز نمی رفتم، چون قلب من از محبت آن حضرت سیراب شده بود. از خانه ام فقط به خاطر نمازهای واجب بیرون می آمدم. تا اینکه صبرم اندک و سینه ام تنگ شد. پس نعلین و ردا پوشیدم و بعد از نماز عصر، به در خانه ایشان آمدم و اجازه خواستم. به خادم ایشان گفتم که می خواهم سلامی با حضرت داشته باشم. وی گفت: آن حضرت در جایگاه نماز خود مشغول نماز است. کمی در مقابل خانه ایشان نشستم. چیزی نگذشته بود که خادم ایشان گفت: به برکت خداوند داخل شو! به آن حضرت وارد شدم و سلام دادم. حضرت جواب داد و فرمود: بنشین، خدا تو را بیاموزد! سپس حضرت لختی اندیشید و سر مبارک را بلند کرد و فرمود: کنیه ات چیست؟ عرض کردم: ابو عبدالله است. فرمود: خداوند کنیه تو را ثابت و توفیق را رفیقت نماید. سؤالت چیست؟ در ذهن خود گفتم اگر از زیارت و سلام بر ایشان جز همین دعا نصیبم نشده بود، باز هم بسیار بود. با سؤال مجدد ایشان، جریان و دعایی را که در روضه پیامبر کرده بودم گزارش کردم. فرمود: ای ابو عبدالله! دانش با یاد گرفتن تنها نیست، بلکه نوری است در قلب کسی که می خواهد خدا او را هدایت کند. اگر دانش می خواهی، اول باید خودت دنبال حقیقت بندگی باشی، علم را همراه با استعمال آن جوییده و از خداوند فهم را بخواهی که خداوند تو را می فهماند. عرض کردم: حقیقت عبودیت و بندگی چیست؟ فرمود: سه چیز است.

اول: اینکه ملک و مال را که خدا به او داده از خود نداند، چون بنده مالک چیزی نیست، مال را مال خدا دانسته و به دستور او مصرف می کنند.

دوم: اینکه تدبیر و اداره کردن را از خود نداند، (گرداننده اصلی امور خداوند است).

سوم: اینکه اشتغالاتش مطابق امر و نهی خداوند باشد، زیرا با داشتن شرط اول، انفاق بر او آسان می گردد و با داشتن شرط دوم، مصیبت های دنیا بر او آسان می شود و با فراهم شدن شرط سوم عبودیت، دیگر فخر و مباهات و مجادله با مردم نمی کند. هرگاه خداوند با این سه ویژگی بنده را گرامی دارد

ص: 225

دنیا، ابلیس و مردم در نظر او اهمیتی ندارد و آسان جلوه می کند.

او دنیا را به عنوان زیاده خواهی و فخرفروشی نمی خواهد، عزت و سربلندی از مردم نمی جوید و عمرش را به بیهودگی نمی گذراند و این اولین درجه تقوا است. چنان چه خداوند فرموده: «تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی

الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» - . قصص/ 83 - {آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین خواستار برتری و فساد نیستند و فرجام [خوش] از آن پرهیزگاران است.}

از امام خواستم سفارشم نماید. فرمود: تو را به نه چیز سفارش می کنم که آنها برای جویندگان راه خدا چاره ساز است و از خدا می خواهم به آنها عمل کنی. سه تای آنها مربوط به تمرین و ریاضت نفس است که عبارتند از:

اول: بپرهیز از خوردن در صورتی که اشتها نداری که باعت حماقت و کودنی می شود.

دوم: زمانی غذا بخور که گرسنه باشی.

سوم: غذای حلال را بخور، نام خدا را ببر و این حدیث پیامبر را به خاطر داشته باش که فرمود: انسان ظرفی را پر نکرده که بدتر از شکم او باشد. اگر به ناچار غذا می خوری، یک سوم معده را برای طعام، یک سوم آن را برای آب و یک سوم دیگرش را برای تنفس نگه دار.

سه تای دیگر مربوط به حلم و بردباری است:

چهارم: اگر کسی به تو گفت اگر تو یکی بگویی ده برابر می شنوی، بگو اگر ده بگویی، یک هم نمی شنوی.

پنجم: هر کس به تو دشنام داد، به او بگو اگر در گفتارت راست می گویی، خداوند مرا بیامرزد و اگر دروغ می گویی، از خدا برایت آمرزش می خواهم.

ششم: هر کس تو را فحش داد (یا وعده فحش داد) او را به رعایت کردن نصحیت کن.

اما آن سه تا که مربوط به علم است:

هفتم: آنچه نمی دانی از علماء بپرس، مبادا از آنان از روی تجربه و گیج کردن بپرسی.

هشتم: مبادا به رأی شخصی خود عمل کنی. باید همیشه احتیاط را پیشه خود بسازی.

نهم: آن گونه که از شیر می گریزی، از فتوا دادن بگریز.

دهم: گردن خود را پل دیگران مساز.

حال از نزد من برخیز که تو را نصیحت کردم. مزاحم قرائت قرآن و دعای من مشو که من مردی به نفس خود بخیل هستم (یعنی عمر خود را بیهوده تلف نمی کنم). والسلام علی من اتبع الهدی.

**[ترجمه]

«18»

مُنْیَةُ الْمُرِیدِ، عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّ مُوسَی علیه السلام لَقِیَ الْخَضِرَ علیه السلام فَقَالَ أَوْصِنِی فَقَالَ الْخَضِرُ یَا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ الْقَائِلَ أَقَلُّ مَلَالَةً مِنَ الْمُسْتَمِعِ فَلَا تُمِلَ

ص: 226


1- الریاضة: تهذیب الأخلاق النفسیة.
2- الخنی: الفحش فی الکلام.

جُلَسَاءَکَ إِذَا حَدَّثْتَهُمْ وَ اعْلَمْ أَنْ قَلْبَکَ وِعَاءٌ فَانْظُرْ مَا ذَا تَحْشُو بِهِ وِعَاءَکَ وَ اعْرِفِ الدُّنْیَا وَ انْبِذْهَا وَرَاءَکَ فَإِنَّهَا لَیْسَتْ لَکَ بِدَارٍ وَ لَا لَکَ فِیهَا مَحَلُّ قَرَارٍ وَ إِنَّهَا جُعِلَتْ بُلْغَةً لِلْعِبَادِ لِیَتَزَوَّدُوا مِنْهَا لِلْمَعَادِ یَا مُوسَی وَطِّنْ نَفْسَکَ (1)عَلَی الصَّبْرِ تلقی [تَلْقَ الْحِلْمَ وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ بِالتَّقْوَی تَنَلِ الْعِلْمَ وَ رُضْ نَفْسَکَ عَلَی الصَّبْرِ تَخَلَّصْ مِنَ الْإِثْمِ یَا مُوسَی تَفَرَّغْ لِلْعِلْمِ إِنْ کُنْتَ تُرِیدُهُ فَإِنَّمَا الْعِلْمُ لِمَنْ تَفَرَّغَ لَهُ وَ لَا تَکُونَنَّ مِکْثَاراً (2)بِالْمَنْطِقِ مِهْذَاراً (3)إِنَّ کَثْرَةَ الْمَنْطِقِ تَشِینُ الْعُلَمَاءَ وَ تُبْدِی مَسَاوِئَ السُّخَفَاءِ وَ لَکِنْ عَلَیْکَ بِذِی اقْتِصَادٍ فَإِنَّ ذَلِکَ مِنَ التَّوْفِیقِ وَ السَّدَادِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجُهَّالِ وَ احْلُمْ عَنِ السُّفَهَاءِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَضْلُ الْحُلَمَاءِ وَ زَیْنُ الْعُلَمَاءِ وَ إِذَا شَتَمَکَ الْجَاهِلُ فَاسْکُتْ عَنْهُ سِلْماً وَ جَانِبْهُ حَزْماً فَإِنَّ مَا بَقِیَ مِنْ جَهْلِهِ عَلَیْکَ وَ شَتْمِهِ إِیَّاکَ أَکْثَرَ یَا ابْنَ عِمْرَانَ لَا تَفْتَحَنَّ بَاباً لَا تَدْرِی مَا غَلَقُهُ وَ لَا تُغْلِقَنَّ بَاباً لَا تَدْرِی مَا فَتْحُهُ یَا ابْنَ عِمْرَانَ مَنْ لَا یَنْتَهِی مِنَ الدُّنْیَا نَهْمَتَهُ وَ لَا تَنْقَضِی فِیهَا رَغْبَتُهُ کَیْفَ یَکُونُ عَابِداً وَ مَنْ یُحَقِّرُ حَالَهُ وَ یَتَّهِمُ اللَّهَ بِمَا قَضَی لَهُ کَیْفَ یَکُونُ زَاهِداً یَا مُوسَی تَعَلَّمْ مَا تَعَلَّمُ لِتَعْمَلَ بِهِ وَ لَا تَعَلَّمْ لِتُحَدِّثَ بِهِ فَیَکُونَ عَلَیْکَ بُورُهُ وَ یَکُونَ عَلَی غَیْرِکَ نُورُهُ.

lt;meta info=". منیة المرید: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: موسی با خضر ملاقات کرد و گفت: مرا نصیحت کن. خضر گفت: ای طالب علم! باید بدانی که گوینده کمتر از شنونده گرفتار ملالت و خستگی می شود. پس وقتی با همنشینان خود سخنی می گویی،

ص: 226

آنان را خسته نکن. ای موسی! بدان که قلب تو ظرفی است، بنگر آن را با چه پر می کنی! دنیا را بشناس و پشت سرت انداز، زیرا دنیا خانه پایداری برای تو نیست و صرفاً وسیله توشه برداشتن بندگان خدا برای آخرت است.

ای موسی! خود را برای صبر و استقامت آماده ساز تا به مقام بردباری رسی؛ دلت را به پرهیزکاری بیدار کن تا به علم دست یابی؛ نفس خود را بر صبر تمرین ده تا از گناه رهایی یابی.

ای موسی! اگر خواهان دانش هستی، خود را از همه چیز فارغ گردان، زیرا دانش برای کسی حاصل می شود که خود را برای آن از هر چیز فارغ سازد. زیاده از حد سخن مگو و یاوه سرایی مکن، زیرا پرگویی دانشمندان را در نظر دیگران زشت جلوه می دهد و سبب می شود بدی های درونی نابخردان آشکار گردد. بر تو باد که جانب اعتدال را در سخن گفتن مراعات کنی، زیرا سخن گفتن نمایان کننده موفقیت و صواب اندیشی انسان است.

از نادان دوری کن و در مقابل سفیهان خویشتندار باش، زیرا آن فضیلت خویشتنداری و زیور دانشمندان است. وقتی نادانی تو را دشنام دهد، با آرامی در برابرش سکوت کن و با احتیاط از او جدا شو، زیرا نادانی او و دشنامش به تو بیشتر از آن است که به تو اظهار کرده است.

ای پسر عمران! دری را که نمی دانی چه چیزی آن را بسته مگشا و نیز دری را که نمی دانی چه چیز آن را می گشاید، مبند. ای پسر عمران! کسی که دلبستگی و گرسنگی اش به دنیا حد و مرزی ندارد و رغبت او به دنیا پایان نمی گیرد، چگونه می تواند عابد خدا باشد؟ او که خود را حقیر می سازد و خدا را در سرنوشت خود متهم می کند، چگونه می تواند زاهد باشد؟ ای موسی! هر چه می آموزی برای عمل یاد بگیر. علم را برای سخن گفتن میاموز، زیرا تباهی آن بر تو و نور هدایتش برای دیگران است. - . منیة المرید: 47 - 48 -

**[ترجمه]

بیان

قال فی الفائق البور بالضم جمع بوار (4)و بالفتح المصدر و قد یکون المصدر بالضم أیضا.

**[ترجمه]قال فی الفائق البور بالضم جمع بوار و بالفتح المصدر و قد یکون المصدر بالضم أیضا.

**[ترجمه]

«19»

مع، معانی الأخبار ج، الإحتجاج ع، علل الشرائع الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِیِّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ قَوْماً یَرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ اخْتِلَافُ أُمَّتِی رَحْمَةٌ فَقَالَ صَدَقُوا فَقُلْتُ إِنْ کَانَ اخْتِلَافُهُمْ رَحْمَةً فَاجْتِمَاعُهُمْ عَذَابٌ قَالَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُ وَ ذَهَبُوا إِنَّمَا أَرَادَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ

ص: 227


1- أی هیأ نفسک و احملها علی الصبر.
2- المکثار: کثیر الکلام.
3- رجل مهذار هاذر أی یخلط فی منطقه و یتکلم بما لا ینبغی.
4- و هو الهلاک و الکساد.

إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَنْفِرُوا إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ یَخْتَلِفُوا إِلَیْهِ فَیَتَعَلَّمُوا ثُمَّ یَرْجِعُوا إِلَی قَوْمِهِمْ فَیُعَلِّمُوهُمْ إِنَّمَا أَرَادَ اخْتِلَافَهُمْ مِنَ الْبُلْدَانِ اخْتِلَافاً فِی دِینِ اللَّهِ إِنَّمَا الدِّینُ وَاحِدٌ.

إلی هنا تمّ الجزء الأول من بحار الأنوار من هذه الطبعة المزدانة بتعالیق نفیسة قیّمة و فوائد جمّة ثمینة؛ و یتضمن کتاب العقل و العلم و الجهل فی خمسة أبواب المشتملة علی 125 حدیثاً؛ و سبعة أبواب من کتاب العلم المشتملة علی 270 حدیثاً. و یتلوه الجزء الثانی و یبدء من ثامن أبواب کتاب العلم «باب ثواب الهدایة و التعلیم» و الله الموفّق للخیر و الرشاد. شعبان المعظّم 1376 ه

ص: 228

**[ترجمه]معانی الأخبار و احتجاج و علل الشرائع: عبدالمؤمن انصاری گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: گروهی روایت کرده اند که پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله فرموده است: «اختلاف امّت من رحمت و احسان است.» فرمود: راست گفته اند. عرض کردم: اگر چنین باشد، پس یک رأی بودن و اجتماعشان عذاب است! فرمود: آن طور که تو و آنان پنداشته اید نیست، بلکه مقصودش این فرموده خدای عزوجل است: «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ

ص: 227

إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» - . توبه/ 122 - {و شایسته نیست مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند پس چرا از هر فرقه ای از آنان دسته ای کوچ نمی کنند تا [دسته ای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند، بیم دهند باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند.} خداوند به آنان فرمان داده است به سوی پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله عازم شوند و به خدمتش آمد و رفت کنند و احکام را بیاموزند، بعد به سوی خویشان خود برگردند و آنچه را که فرا گرفته اند به آنان یاد دهند، جز این نیست که رفت و آمدشان به سرزمین ها را اراده فرمود، نه اختلاف در دین خدا را، زیرا بی تردید دین بیش از یکی نیست. - . معانی الاخبار: 157 -

جلد اول بحار الانوار طبع جدید که به حواشی نفیس و باارزش و فواید گرانبها مزیّن شده است، در این جا به پایان رسید. این جلد شامل «کتاب عقل و علم و جهل» در پنج باب و دارای یکصد و بیست و پنج حدیث است و هفت باب کتاب علم، دارای دویست و هفتاد حدیث است و به دنبال آن، جلد دوم که از باب هشتم کتاب علم (باب ثواب هدایت و آموزش) آغاز می شود، خواهد آمد. و خداوند توفیق دهنده خیر و بالندگی است. شعبان المعظم 1376 هجری قمری.

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

ص: 228

**[ترجمه]

فهرست ما فی هذا الجزء

الموضوع/ الصفحه خطبة الکتاب 1

مقدمة الکتاب 2

مصادر الکتاب 6

توثیق المصادر 26

رموز الکتاب 46

تلخیص الأسانید 48

المفردات المشترکة 57

بعض المطالب المذکورة فی مفتتح المصادر 62

فهرست الکتب 79

«کتاب العقل و العلم و الجهل»

باب 1 فضل العقل و ذمّ الجهل؛ و فیه 53 حدیثاً. 81

باب 2 حقیقة العقل و کیفیته و بدء خلقه؛ و فیه 14 حدیثاً. 96

بیان ماهیة القل 99

باب 3 احتجاج اللّه تعالی علی الناس و أنه یحاسبهم

علی قدر عقولهم؛ و فیه خمسة احادیث. 105

باب 4 علامات العقل و جنوده؛ و فیه 52 حدیثاً. 106

باب 5 النوادر؛ و فیه حدیثان. 161

«کتاب العلم»

باب 1 فرض العلم، و وجوب طلبه، و الحثُّ علیه، و ثواب العالم

و المتعلم؛ و فیه 112 حدیثاً. 162

باب 2 أصناف الناس فی العلم و فضل حبّ العلماء؛ و فیه 20 حدیثاً. 186

باب 3 سؤال العالم و تذاکره و إتیان بابه؛ و فیه سبعة أحادیث. 196

ص: 229

باب 4 مذاکرة العلم، و مجالسة العلماء، و الحضور فی

مجالس العلم، و ذمّ مخالطة الجهّال؛ و فیه 38 حدیثاً. 198

باب 5 العمل بغیر علم؛ و فیه 12 حدیثاً. 206

باب 6 العلوم التی أمر الناس بتحصیلها و ینفعهم، و فیه

تفسیر الحکمة؛ و فیه 62 حدیثاً. 209

باب 7 آداب طلب العلم و أحکامه؛ و فیه 19 حدیثاً 221

ص: 230

**[ترجمه]ص: 229

ص: 230

**[ترجمه]

تعريف مرکز

بسم الله الرحمن الرحیم
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
(التوبه : 41)
منذ عدة سنوات حتى الآن ، يقوم مركز القائمية لأبحاث الكمبيوتر بإنتاج برامج الهاتف المحمول والمكتبات الرقمية وتقديمها مجانًا. يحظى هذا المركز بشعبية كبيرة ويدعمه الهدايا والنذور والأوقاف وتخصيص النصيب المبارك للإمام علیه السلام. لمزيد من الخدمة ، يمكنك أيضًا الانضمام إلى الأشخاص الخيريين في المركز أينما كنت.
هل تعلم أن ليس كل مال يستحق أن ينفق على طريق أهل البيت عليهم السلام؟
ولن ينال كل شخص هذا النجاح؟
تهانينا لكم.
رقم البطاقة :
6104-3388-0008-7732
رقم حساب بنك ميلات:
9586839652
رقم حساب شيبا:
IR390120020000009586839652
المسمى: (معهد الغيمية لبحوث الحاسوب).
قم بإيداع مبالغ الهدية الخاصة بك.

عنوان المکتب المرکزي :
أصفهان، شارع عبد الرزاق، سوق حاج محمد جعفر آباده ای، زقاق الشهید محمد حسن التوکلی، الرقم 129، الطبقة الأولی.

عنوان الموقع : : www.ghbook.ir
البرید الالکتروني : Info@ghbook.ir
هاتف المکتب المرکزي 03134490125
هاتف المکتب في طهران 88318722 ـ 021
قسم البیع 09132000109شؤون المستخدمین 09132000109.