پیشوایان هدایت : سبط اکبر، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام جلد 4

مشخصات کتاب

سرشناسه:حکیم، سیدمنذر Hakim, Mundhir

عنوان و نام پدیدآور:سبط اکبر، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام/ گروه مولفان (سیدمنذر حکیم، با همکاری وسام بغدادی)؛ مترجم عباس جلالی؛ تهیه کننده معاونت فرهنگی، اداره ترجمه [مجمع جهانی اهل بیت (ع)].

مشخصات نشر:قم : مجمع جهانی اهل بیت (ع)، 1434ق.= 2013م.= 1385.

مشخصات ظاهری:[309] ص.

فروست:پیشوایان هدایت؛ [ج.] 4.

شابک:دوره : 964-529-128-3 ؛ 978-964-529-014-4

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:چاپ دوم: 1393.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر:حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام.

موضوع:حسن بن علی (ع)، امام دوم، 3 - 50ق -- سرگذشتنامه

موضوع:چهارده معصوم -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده:بغدادی، وسام

شناسه افزوده:Bagdadi, Wisam

شناسه افزوده:جلالی، عباس، 1334 - ، مترجم

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع). اداره ترجمه

شناسه افزوده:مجمع جهانی اهل بیت (ع)

شناسه افزوده:پیشوایان هدایت؛ [ج.] 4.

رده بندی کنگره:BP36/پ96 4.ج 1385

رده بندی دیویی:297/95

شماره کتابشناسی ملی:م 85-16089

ص :1

اشاره

ص :2

ص :3

ص :4

ص :5

ص :6

پیش گفتار

در عصر کنونی،که عصر نبرد فرهنگ هاست،هر مکتبی که بتواند با بهره گیری از شیوه های مؤثر تبلیغ،به نشر ایده های خود بپردازد،در این عرصه پیشتاز خواهد بود و بر اندیشۀ جهانیان اثر خواهد گذاشت.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران،نگاه جهانیان یک بار دیگر به اسلام و فرهنگ تشیع و مکتب اهل بیت علیهم السّلام معطوف شد،دشمنان برای شکستن این قدرت فکری و معنوی و دوستان و هواداران برای الهام گیری و پیروی از الگوهای حرکت انقلابی و فرهنگی،به ام القرای این فرهنگ ناب و تاریخ ساز چشم دوختند.

مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام با درک ضرورت همبستگی و همفکری و همکاری پیروان خاندان عصمت و در راستای ایجاد رابطۀ فعّال با شیعیان جهان و بکارگیری نیروی عظیم و کارآمد و خلاّق شیعیان و اندیشمندان مذهب جعفری گام در این میدان نهاد،تا از طریق برگزاری همایش ها و نشر کتب و ترجمۀ آثار و اطلاع رسانی در حوزۀ تفکّر شیعی به گسترش فرهنگ اهل بیت و اسلام ناب محمّدی بپردازد.خدا را سپاس که با هدایت های ویژه مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه خامنه ای(مد ظله)در این میدان حسّاس و فرهنگ ساز،گام های مهمّی برداشته شده و امید است در آینده،این حرکت نورانی و اصیل،هرچه پویاتر و بالنده تر شود و جهان امروز و بشریت تشنه به معارف

ص:7

زلال قرآن و عترت،بیشتر از چشمه سار این معنویت مکتبی و مکتب عرفانی و اسلام ولایی بهره مند و سیراب گردد.

بر این باوریم که عرضۀ درست و کارشناسانه و منطقی و استوار فرهنگ اهل بیت علیهم السّلام،می تواند جلوه های ماندگار میراث خاندان رسالت و پرچمداران بیداری و حرکت،معنویت را در معرض دید جهانیان قرار دهد و دنیای خسته از جهالت مدرن،خودکامگی جهانخواران و فرهنگ های ضدّ اخلاق و انسانیت را در آستانۀ«عصر ظهور»،تشنۀ حکومت جهانی امام عصر علیه السّلام بسازد.

از این رو،از آثار تحقیقی و تلاش علمی محقّقان و نویسندگان در این مسیر استقبال می کنیم و خود را خدمتگزار مؤلفّان و مترجمانی می دانیم که در نشر این فرهنگ متعالی،تلاش می کنند.

*** خرسندیم که در نوبتی دیگر،یکی از محصولات پژوهشی مجمع جهانی اهلبیت علیهم السّلام،با عنوان مجموعۀ«اعلام الهدایه»که حاصل زحمات محققین ارزشمند این نهاد مقدس می باشد را تقدیم شما عزیزان می نماییم این جلد از مجموعه مذکور با همت و تلاش و خامۀ پرتوان استاد عباس جلالی به فارسی برگردانده شده است که توفیقات روزافزون مؤلفین محترم و مترجم گرانقدر را از خداوند متعال خواستاریم.

در همین جا،از همۀ دوستان عزیز و همکاران صادق در ادارۀ ترجمه که در فراهم آوردن این اثر،کوشش کردند،صمیمانه تقدیر می شود.باشد که این گام کوچک،در میدان جهاد فرهنگی،مورد رضای صاحب ولایت قرار گیرد.

معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام

ص:8

[مقدمه]

بسم الله الرحمن الرحیم

سپاس خدایی را که راه هدایت را به آفریده هایش رهنمون گشت و بر راهنمایان برگزیده اش به ویژه خاتم پیامبران حضرت محمد بن عبد الله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و خاندان والاتبارش درود بیکران باد.

خدا،انسان را آفرید و به او خرد و اندیشه بخشید؛با خرد،حقیقت را در می یابد و آن را از باطل باز می شناسد و با اراده،مصالح خویش را برمی گزیند و اهدافش را تحقق می بخشد.وی،خرد را حجّت بر بندگان خود قرار داد و از سرچشمۀ فیض و هدایتش بر آنان فروبارید.به انسان،نادانسته ها را آموخت و او را به راه کمال درخور وی و هدف از آفرینش او،آشنا ساخت.

قرآن،ارکان،لوازم و راه های هدایت الهی را روشن ساخت،از سویی به بیان علل آن ها پرداخته و از سوی دیگر،از نتایج و ثمرات آن ها پرده برداشته است،آن جا که فرمود:

قُلْ إِنَّ هُدَی اللّٰهِ هُوَ الْهُدیٰ؛ 1

بگو:هدایت واقعی همان هدایت خداست.

وَ اللّٰهُ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ 2؛

و خداوند،هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.

وَ اللّٰهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ؛ 3

و خداوند،سخن حق می گوید و به راه صحیح هدایت می کند.

ص:9

وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّٰهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ (1)

هرکس به خدا تمسک جوید،در حقیقت به راهی راست هدایت شده است.

قُلِ اللّٰهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لاٰ یَهِدِّی إِلاّٰ أَنْ یُهْدیٰ فَمٰا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؛ (2)

بگو:خداوند به حق رهنمون می شود،آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمی شود،مگر آن که هدایتش کنند؟شما را چه می شود،چگونه داوری می کنید؟.

وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلیٰ صِرٰاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ (3)

آنان که از علم و دانش بهره مندند،آگاهی دارند که آنچه از ناحیۀ پروردگارت بر تو نازل گردیده حق است و او به راه خدای عزیز و حمید،هدایت می کند.

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوٰاهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللّٰهِ؛ (4)

چه کسی گمراه تر از فردی است که هدایت الهی را نپذیرفته و از هوای نفس خود پیروی کند:

آری،خداوند بزرگ سرچشمۀ هدایت حقیقی است،و اوست که بشر را به راه راست و حق هدایت می کند.دانش نیز،این حقیقت را تأیید می کند و دانشیان با تمام وجود،بدان گردن می نهند.خداوند در سرشت انسان،میل به کمال و زیبایی را به ودیعت نهاد،آن گاه بر او منّت گذارد و نعمت شناخت راه کمال را به وی ارزانی داشت؛از این رو،می فرماید:

ص:10


1- (1)) .آل عمران/101.
2- (2)) .یونس/35.
3- (3)) .سبأ/6.
4- (4)) .قصص/50.

وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ؛ (1)

من جن و انس را فقط برای عبادت و پرستشم آفریدم.

و چون پرستش حقیقی،بی شناخت،صورت نمی بندد،به همین سبب، تنها راه دست یابی به اوج قلۀ کمال،پرستش همراه بینش است.

خداوند،انسان را به دو نیروی خشم و شهوت مجهز نمود تا توان حرکت به سوی کمال را داشته باشد و او را از تسلط این دو نیرو و خواهش های نفسانی زاییده شده از آن-که هماره همراه انسان هاست-ایمن نساخت.به همین دلیل،آدمی افزون بر عقل و دیگر ابزارهای شناخت،به چیزی نیاز دارد که سلامت بینش او را ضمانت کند تا حجّت بر او کامل و نعمت هدایت برایش تمام گردد،و همه عوامل انتخاب آگاهانۀ راه درست یا بیراهه برای او فراهم آید.

از این رو نتیجۀ سنت هدایت الهی این بود که عقل آدمی از سوی وحی الهی و راهنمایی رهنمایان برگزیدۀ خدا در تمام زوایای زندگی پشتیبانی گردد.

پیامبران،از آغاز بر دمیدن تاریخ و در گذر زمان،مشعل هدایت ربانی را بر دوش کشیدند تا بندگان خداوند بدون هدایتگر و راهبر نمانند و گفتار وحی -که تأییدگر عقل است-نیز گویای همین مطلب است که«زمین هیچگاه از حجت الهی خالی نخواهد بود.حجت خدا،هماره-قبل و بعد و همراه-با خلق است،به گونه ای که اگر در زمین دو کس بیشتر نماند،یکی از آن دو حتما حجت خداست.»و قرآن نیز بدین مطلب اشاره کرده است:

ص:11


1- (1)) .ذاریات/56.

إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ؛ (1)

تو فقط بیم دهنده ای،و هر گروهی راهنمایی دارد.

پیامبران و جانشینانشان،مسئولیّت هدایت مردم را بر عهده دارند و وظایف و مسئولیّت آن ها بدین شرح است:

1.وحی را کامل و دقیق دریافت کنند که چنین امری به آمادگی تمام نیاز دارد.از این رو،خداوند خود فرستادگان الهی را برمی گزیند،و قرآن از آن آشکارا سخن گفته است:

اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ؛ (2)

خدا آگاه تر است رسالت خویش را کجا قرار دهد.

و اَللّٰهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشٰاءُ؛ (3)

خداوند از فرستادگانش هرکه را بخواهد برمی گزیند.

2.رسالت الهی را به بشر برسانند.ابلاغ چنین رسالتی به داشتن صلاحیّت کامل بستگی دارد،و این شایستگی مبتنی بر آگاهی لازم از جزئیات،اهداف رسالت و مصونیّت از اشتباه است:

کٰانَ النّٰاسُ أُمَّةً وٰاحِدَةً فَبَعَثَ اللّٰهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتٰابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّٰاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ؛ (4)

مردم در آغاز،یک دسته بودند،خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را مژده و بیم دهند و کتاب آسمانی را که به سوی حق دعوت می کرد،با آن ها نازل نمود تا در اختلافاتی که بین مردم وجود داشت،میانشان داوری کنند.

3.امتی وفادار و پایبند به رسالت الهی به وجود آورند و آنان را برای حمایت از رهبر،آماده سازند.قرآن با کاربرد دو واژۀ«تربیت»و«تعلیم»این

ص:12


1- (1)) .رعد/7.
2- (2)) .انعام/124.
3- (3)) .آل عمران/179.
4- (4)) .بقره/213.

مسئولیّت مهم را به شکلی رسا اعلام می دارد:

یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ؛ (1)

آنان را تزکیه می کند و به آن ها کتاب(قرآن)و حکمت می آموزد.

تزکیه،یعنی تربیت به سوی کمال درخور آدمی که این تربیت به الگوی شایسته ای نیاز دارد که از تمام عناصر کمال بهره مند باشد:

لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ (2)

رسول خدا به یقین برای شما الگو و سرمشق نیکویی بود.

4.رسالت خویش را از انحراف و گمراهی و تحریف پاس دارد.چنین امری به شایستگی علمی و معنوی نیازمند است که از آن به«عصمت»تعبیر می کنند.

5.در اجرای اهداف معنوی رسالت و تحکیم ارزش های اخلاقی در جان و روان انسان ها و ارکان جوامع بشری بکوشد و این عمل تنها در چهارچوب دستورات الهی و با اجرای قوانین دینی میسّر است و جز با بنای نهادی سیاسی براساس ارزش های الهی تحقق پذیر نیست.اجرای این طرح ها و قوانین، رهبری فرزانه،بسیار شجاع،فوق العاده مقاوم،آگاه به روحیّات طبقات مختلف جامعه و جریان های فکری،سیاسی و اجتماعی و قوانین مربوط به اداره و تربیت و راه و رسم زندگی،می طلبد.موارد یادشده که می توان آن ها را به صلاحیّت های علمی تعبیر کرد،افزون بر عصمتی است که آن را صلاحیّت معنوی می نامیم.

پیامبران و جانشینان آنان در راه تحقق اهدافی که خداوند برای آنان ترسیم کرده بود،لحظه ای از پا ننشستند و از جان دست شستند و پنجه در پنجۀ دشواری ها افکندند و از هیچ کوشش نیاسودند.خداوند تلاش پی گیر آنان را با

ص:13


1- (1)) .جمعه/2.
2- (2)) .احزاب/21.

رسالت آخرین پیام آور نور،حضرت محمد بن عبد الله صلّی اللّه علیه و اله و سلّم تکمیل ساخت و امانت و مسئولیّت هدایت بشر را برعهدۀ آن انسان برجسته نهاد و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم در این راستا گام های شگفت انگیزی برداشت و در کوتاه ترین زمان، به بزرگترین نتایج دست یافت که حاصل تلاش های بیست و سه ساله آن حضرت را می توان چنین گزارش داد:

1.عرضۀ رسالتی کامل به بشر که در بردارندۀ عناصر دوام و بقاست.

2.مجهز نمودن آن رسالت به عناصر بازدارنده از کژی و انحراف.

3.تأسیس و تشکیل امتی مسلمان که اسلام را مکتب،پیامبر را رهبر،و آیین الهی را قانون زندگی می دانست.

4.ایجاد دولتی اسلامی که آیین الهی را به مرحلۀ اجرا نهاد و پرچم اسلام را به دوش کشید.

5.ارائه چهرۀ درخشانی از رهبری حکیمانۀ الهی که خود تجسّم کامل آن بود.

تحقق کامل اهداف رسالت،در گرو چند امر بود.

الف)رهبر شایسته ای که بتواند رسالت الهی را اجرا کند و آن را از دست هوسبازان،حفظ نموده و استمرار بخشد؛

ب)تربیت صحیحی که متناسب با گذر زمان،برای همگان تداوم یابد و این کار تنها از عهدۀ مربّیانی برخوردار از صلاحیت علمی و معنوی برمی آید؛ رهبرانی که در منش و رفتار،چونان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برجسته ترین،به شمار آیند.

از این رو،خواست خدا چنین بود که نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم برگزیدگانی از اهل بیت خویش را درخور این کار آماده سازد،و به نام مبارک آنان تصریح کند و رشتۀ امور هدایت مستمرّ الهی را به دستور خدا به آنان بسپارد تا دین را از تحریف نادانان و فریبکاران حفظ و نسل های بعد را براساس ارزش ها

ص:14

بپرورانند و این برنامه ریزی الهی در این سخن رسول گرامی اسلام جلوه گر شد که فرمود:

«إنی تارک فیکم الثقلین ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا،کتاب اللّه و عترتی و إنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»؛

من دو[چیز]گرانسنگ در میان شما برجای می گذارم،تا زمانی که به آن ها متمسّک و پای بند باشید،هرگز به گمراهی نمی افتید،آن دو کتاب خدا(قرآن)و عترت منند، و از یکدیگر جدایی ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.

در این مسیر،امامان معصوم علیهم السّلام همان برجستگانی بودند که پیامبر به فرمان خدا،آنان را برای رهبری امت،پس از خود منصوب کرد.رفتار آنان بیانگر روش واقعی اسلام است و تحقیق و بررسی زندگانی آنان از چهرۀ فراگیر و چندبعدی حرکت اصیل اسلامی پرده برمی دارد؛حرکتی که راه خود را در ژرفای جان مسلمانان طی می کند.بی تردید توان این حرکت پس از رحلت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم رو به کاهش نهاد.از این رو،امامان معصوم علیهم السّلام بی آن که از مسیر سنّت هستی که بر روش رهبری و امّت حکمفرماست،خارج شوند،به آگاه ساختن مردم پرداختند و در جهت ایجاد و ارتقای آگاهی مکتبی امت و حرکت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و انقلاب شکوهمندش،قدرت آن ها را به تحرک واداشته و شتاب بخشیدند.

زندگی ائمّه نیز در استمرار سیرۀ پیامبر اسلام قرار داشت و مردم به آنان، چونان مشعل های فروزان هدایت رو می آوردند.بدین سان،پیشوایان دین، مردم را به سوی حق و رضای او هدایت کرده و خود،در راه اجرای دستورات الهی،استوار بودند و در دست یابی به کمال مطلوب انسانی،بر دیگران پیشی گرفتند.زندگی آن ها سرشار از جهاد،شکیبایی بر دشواری ها و تحمل آزار ستمکاران بود تا آن جا که در این راه،عزّت شهادت را بر خواری زندگی با ستمکاران ترجیح دادند و پس از جهاد و مبارزه ای بزرگ و بس با عظمت،به

ص:15

دیدار خدا نایل گشتند.

به یقین،تاریخ نگاران هیچ گاه بر دست یابی به تمامی ابعاد زندگی عطرآگین آن بزرگواران قادر نیستند.از این رو،می کوشیم تا با پژوهش و تحقیقی ژرف از آن چه در تاریخ آمده با خوشه چینی از خرمن سیرۀ آنان،اثری سودمند فرا روی خوانندگان قرار دهیم.

پژوهش ما با شرح زندگانی نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم آغاز و با بیان زندگی وجود مبارک خاتم اوصیا حضرت ولی عصر امام زمان-عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف-پایان می پذیرد،امید این که خدای متعال،گیتی را به نور عدالتش روشن گرداند.

کتاب حاضر،به بررسی زندگی دومین پیشوای اهل بیت علیهم السّلام پس از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلّم و چهارمین اختر سپهر عصمت و اسوۀ نور،امام حسن مجتبی علیه السّلام می پردازد که تمام زندگی ارزشمندش تجسم اسلام بود.وی نواده رسول خدا و سالار جوانان بهشتی و یکی از دو یادگاری است که از دودمان نبی اکرم به یادگار مانده و از شمار خاندانی است که خداوند،پلیدی را از آن ها دور و آنان را پاک و پیراسته قرار داده است.این امام همام طی روزگاران، نمادی برجسته و مشعلی پرفروغ به شمار می آید که ایمان و پاکی و روشنایی از وجود مبارکش پرتو افکن بود.

جا دارد از کلیۀ کسانی که در به ثمر رسیدن این طرح مبارک تلاش فراوانی مبذول داشته و آن را به جهان نور تقدیم کردند به ویژه اعضای محترم گروه تألیف،بالاخص محقق حجة الاسلام و المسلمین جناب آقای سید منذر حکیم حفظه الله تعالی سپاسگزاری کنیم و سر بر آستان حق بساییم که توفیق به انجام رساندن این دائرة المعارف خجسته را به ما ارزانی داشت،«فإنّه حسبنا و نعم النصیر».

معاونت فرهنگی مجمع جهانی اهل بیت علیهم السّلام

ص:16

قسمت اوّل

اشاره

بخش نخست امام مجتبی در یک نگاه

بخش دوم نمایی از شخصیت امام مجتبی علیه السّلام

بخش سوم فضائل و جلوه هایی از شخصیت امام مجتبی علیه السّلام

ص:17

ص:18

بخش نخست

امام حسن مجتبی علیه السّلام در یک نگاه

وی امام ابو محمد حسن بن علی بن ابی طالب دومین پیشوای اهل بیت پس از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله و به اتفاق ناقلان حدیث،سالار جوانان بهشتی و یکی از دو یادگاری است که دودمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از سلالۀ آن هاست.

این امام والاتبار از جمله چهار نور مقدسی است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به اتفاق آنان با مسیحیان نجران به مباهله پرداخت و در زمرۀ پیراستگانی است که خداوند پلیدی را از آن ها دور و از نزدیکان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله است که خداوند مردم را به دوستی و محبّت آنان فرمان داده و یکی از دو امانت گرانسنگی است که هرکس بدانان چنگ زند،اهل نجات و رهایی و آن که از فرمان آن ها سرپیچی کند،به گمراهی و انحراف کشیده خواهد شد.

آن بزرگوار در دامان جدّ بزرگوارش نبیّ مکرّم اسلام صلّی اللّه علیه و اله نشو و نما کرد و از سرچشمۀ زلال رسالت و اخلاق و گذشت و عفو و بخشش آن حضرت بهره مند گردید و تا آخرین لحظات عمر شریف پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در کنار آن حضرت به سر برد و هدایت و ادب و شکوه و جلالش را به میراث وی نهاد و شایستگی امامت و پیشوایی را که پس از پدر بزرگوارش انتظار آن می رفت،به او بخشید که بارها از این موضوع به صراحت سخن گفته بود،آن جا که فرمود:

ص:19

«الحسن و الحسین امامان قاما أو قعدا،اللهمّ انّی احبّهما فأحبّ من یحبّهما»؛

حسن و حسین دست به قیام بزنند یا نزنند،امام و پیشوا هستند،خدایا!من آن دو را دوست دارم و به دوستداران آن ها علاقه مندم.

افزون بر مجد و عظمت و اصالت،ارج و عظمت نبوت و امامت در وجود مقدس این امام گرد آمده بود؛مسلمانان ویژگی هایی را که در جدّ بزرگوار و پدر ارجمندش مشاهده کرده بودند،در سیمای نورانی امام مجتبی نظاره گر بودند به گونه ای که دیدن وی،یادآور آن دو بزرگوار بود،به همین دلیل به وی عشق می ورزیدند و ارج و احترامش می نهادند و پس از پدر ارجمندش و در دشواری های زندگی و مشکلات امور دینی مسلمانان،تنها مرجع آنان به شمار می آمد به ویژه آن زمان که مسلمانان دستخوش حوادث و رخدادهای تلخ و مرارت باری که نظیر آن را قبلا سراغ نداشتند،گرفتار آمدند.

امام مجتبی علیه السّلام در کلیۀ موضع گیری ها و مراحل زندگی اش که در راه خدا با آزار و اذیت و اعمال ناروای دشمنان،دست و پنجه در می افکند،برجسته ترین سمبل فضایل بلند اخلاق نبوی به شمار می آمد و به برترین درجۀ صبر و شکیبایی و بردباری آراسته بود تا آن جا که مروان حکم-سرسخت ترین دشمن وی-زبان به اعتراف گشود و صبر و بردباری امام مجتبی را به کوه استوار تشبیه کرد.این امام بزرگوار در عفو و گذشت و کرم و بخشش و سخاوت به گونه ای زبانزد مردم بود که وی را از سایر اهل بخشش و کرم و سخاوت،متمایز می ساخت.

امام حسن علیه السّلام پس از رحلت جانسوز جدّ بزرگوارش نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله تحت تربیت مادر بزرگوارش حضرت صدّیقۀ طاهره فاطمۀ زهرا علیها السّلام و پدر ارجمندش سرور اوصیاء و پیشوای نکوسیرتان امام علی بن ابی طالب علیه السّلام قرار

ص:20

گرفت که این دو بزرگوار همواره با یغماگران خلافت جد امجدش در نزاع و کشمکش بودند.دیری نپایید که دومین صفحۀ تاریخ زندگی او با وفات جانگداز مادرش زهرای مرضیه علیها السّلام ورق خورد.رنج و گرفتاری ها و پیش آمدهای ناگوار،پدر ارجمندش علی بن ابی طالب را از هر سو در احاطه داشتند و امام مجتبی در کودکی همواره نظاره گر این همه رنج و محنت و گرفتاری پدر بود و تلخی و مرارت آن ها را فرو می خورد،ولی از جنبۀ درک و آگاهی بر اوضاع جامعۀ آن روز و دگرگونی های آن،به کارهایی برتر از آن چه در آن سن از او انتظار می رفت،دست می یازید،از همین رهگذر مردم شاهد توجه و عنایت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نسبت به امام مجتبی علیه السّلام بودند،آن بزرگوار از ارج و احترام خاصی میان مسلمانان برخوردار بود.

امام مجتبی علیه السّلام در دوران خلافت عمر،به سن جوانی پا نهاد و در کنار پدر ارجمندش به آشنا ساختن مردم با معارف دین و حل مشکلات آنان همت گمارد.

امام حسن علیه السّلام در دوران عثمان نیز در کنار پدر بزرگوارش قرار داشت و در راه پیشبرد اسلام،خالصانه تلاش و فعالیّت می کرد و در جهت پایان دادن به فساد و تباهی که در دوران خلافت عثمان پیکر امت اسلامی را رنجور ساخته بود،با پدر تشریک مساعی داشت.امام علی علیه السّلام نیز مانند-دیگر صحابه-از نحوۀ عملکرد عثمان و کارگزارانش ناخرسند بود،ولی به کشته شدن او رضایت نمی داد،به همین دلیل خود و فرزندانش در این راستا مواضعی اصلاحگرانه و حکیمانه اتخاذ کردند ولی حاشیه نشینان عثمان با دست نکشیدن از شیوۀ خود به متشنّج ساختن اوضاع ادامه داده و غیرمستقیم مردم را به کشتن عثمان تحریک کردند و امام علیه السّلام تا آن جا که دستورات الهی اجازه

ص:21

می داد در آرام کردن اوضاع تلاش کرد.

امام مجتبی علیه السّلام در تمام عرصه هایی که پدر بزرگوارش به ایراد سخن می پرداخت و اقداماتی که انجام می داد در کنار آن حضرت و در تمام جنگ های آن بزرگ مرد،در رکاب پدر حضور داشت و آن گاه که معرکه سخت درگرفته و بحرانی می شد از پدر ارجمندش درخواست اجازۀ حضور در میدان کارزار و ادامۀ جنگ می نمود،ولی امیر مؤمنان علیه السّلام از بیم این که مبادا با شهادت فرزندانش حسن و حسین علیه السّلام دودمان نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله از میان برود،بر عدم شرکت آن دو در جنگ و نبرد تأکید می ورزید.

امام حسن علیه السّلام تا آخرین لحظات حیات پدر،در کنار آن بزرگوار قرار داشت،رنج و محنتی که پدر ارجمندش از مردم عراق می دید او را نیز رنج می داد و با نگرانی های وی نگران می شد.او با چشم خود می دید که معاویه مبلّغان خود را برای ناسزاگویی به پدر والا مقامش علی علیه السّلام در سراسر کشور پراکنده ساخته و فرماندهان سپاه پدرش را با پول و مقام فریب داده و توانسته بیشتر آن ها را از اطراف امام علیه السّلام پراکنده سازد تا آنجا که امام علی علیه السّلام برای جدایی از آنان از خدای خویش آرزوی مرگ یا شهادت می کند[آری؛او] سرانجام به فیض شهادت نائل آمد و امام حسن علیه السّلام میان آن همه فشارها و سختی ها و بین مردم کوفه ای-که دست از یاری پدرش شسته-و باقیماندۀ قوای خوارج و جنگ طلبی های شامیان،تنها ماند.

با تصریح امیر مؤمنان علیه السّلام به خلافت و جانشینی فرزندش امام مجتبی و تسلیم میراث نبوت به وی،مردم کوفه و مهاجر و انصار پیرامونش گرد آمده و برای احراز مقام خلافت با آن بزرگوار دست بیعت دادند.امام حسن علیه السّلام افزون بر دارا بودن دانش و تقوی و عزم و اراده و لیاقت و شایستگی خلافت،

ص:22

خداوند وجود مقدس او را از هرگونه عیب و پلیدی مبرّا ساخته بود.مردم کوفه و بصره در بیعت با آن امام همام بر یکدیگر سبقت گرفتند و اهل حجاز و یمن و فارس و مردم دیگر مناطقی که محبت اهل بیت را در دل داشته و با پدر بزرگوارش بیعت کرده بودند دست بیعت به امام دادند.زمانی که خبر بیعت مردم با امام مجتبی علیه السّلام به معاویه و هوادارانش رسید،با تمام حیله و نیرنگی که در اختیار داشتند،درصدد به تباهی کشاندن بیعت و آشفته ساختن اوضاع برآمدند.

امام حسن علیه السّلام پس از پدر بزرگوارش زمام امور را به دست گرفت و در آن فضای آکنده از آشوب و توطئه،به شایسته ترین شکل ممکن به ادارۀ امور پرداخت.فرمانروایان خود را بر شهرها گمارد و آنان را به اجرای عدالت و نیکی و مبارزه با ظلم و طغیان و سرکشی سفارش فرمود و راه و روشی را که پدر ارجمندش پیموده و ادامۀ روش جد بزرگوارش پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله قلمداد می شد،پی گرفت.

با این که امام مجتبی علیه السّلام از نفاق و حقه بازی معاویه و دشمنی و خصومت وی با رسالت جدش پیامبر و تلاشی که در راستای زنده کردن مظاهر جاهلیت انجام داده بود،به خوبی آگاهی داشت ولی بر ضد او اعلان جنگ نکرد،مگر پس از ارسال نامه هایی پیاپی که در آن وی را به وحدت و یکپارچگی صفوف مسلمانان فراخواند و بر او اتمام حجت نمود تا عذری برای معاویه باقی نماند.

هرچند امام حسن علیه السّلام با معاویه مکاتبه کرد ولی به خوبی می دانست که معاویه نه تنها درخواست وی را پاسخ نخواهد گفت،بلکه در مورد وی موضعی بی شرمانه تر از موضع گیری گذشته او در مورد پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علیه السّلام خواهد داشت.به ویژه که معاویه در توطئه های خود بر ضد پدر

ص:23

ارجمند امام مجتبی،به پیروزی های موقتی دست یافته بود.امام حسن علیه السّلام به خوبی آگاهی داشت که اگر معاویه راهی برای حیله و نیرنگ نیابد،قطعا از موضع قدرت وارد خواهد شد.بنابراین،امام مجتبی علیه السّلام می بایست برای جهانیان از تمام حقد و کینه ها،دشمنی ها و حیله و نیرنگ نهانی خاندان بنی امیّه در مورد پیامبر اکرم و اهل بیت آن بزرگوار علیهم السّلام و اسلام و مسلمانان، پرده بردارد.

معاویه نظر به ارتباط قوی خود با بسیاری از فرماندهان سپاه امام حسن علیه السّلام کاملا مطمئن بود که زمینۀ این کار برای او مهیاست.چنان که کوشید تا امام علیه السّلام را با اعطای زر و سیم بفریبد و خلافت را پس از او در دست گیرد و افکار عمومی را به انحراف بکشاند.ولی موضع امام علیه السّلام در برابر تهدیدهای معاویه هیچ گونه تغییری نیافت و معاویه دریافت که امام حسن علیه السّلام در موضع گیری اصولی خویش سخت پایدار است.از این رو،برای نبرد با امام به تدارک تجهیزات پرداخت و مطمئن بود که جنگ به سود وی پایان خواهد پذیرفت و امام مجتبی علیه السّلام و نیروهای مخلص و وفادارش کشته شده و یا به اسارت در خواهند آمد،ولی پیروزی و ظفری این چنین،از توجیهی شرعی که معاویه تلاش می کرد آن را به رخ تودۀ مسلمانان بکشد،برخوردار نبود.به همین دلیل معاویه ترجیح داد خود را درگیر جنگ با امام حسن علیه السّلام ننماید و در این راستا به حیله و نیرنگ و دروغ پردازی و خرید مردم و پراکنده ساختن سپاهیان امام علیه السّلام متوسل شد و امام علیه السّلام پس از آن که اکثریت سپاه و فرماندهانش از یاری وی دست برداشتند،و تنها گروه اندکی از خاندان و یاران وفادار حضرت با او باقی مانده بودند،چاره ای جز گزینش راه صلح و آشتی با معاویه ندید.به همین سبب آن بزرگوار در آن فضای پرالتهاب،برای

ص:24

جلوگیری از آشفتگی بیشتر اوضاع،از خلافت چشم پوشید.بنابراین،گزینش صلح از ناحیۀ امام علیه السّلام در جهت تحقّق منافع و اهداف برجسته و بلند آیین مقدس اسلام،در اوج حکمت و دوراندیشی آگاهانه سیاسی صورت می پذیرفت.

امام حسن علیه السّلام پس از ماجرای صلح با معاویه از ناحیۀ آن دسته از پیروان و هواداران خویش که جام صبرشان از جور و ستم معاویه لبریز شده بود،به شدت مورد نکوهش قرار گرفت با این که شرایط بسیار دشواری که امام علیه السّلام را مجبور به پرهیز از جنگ و کناره گیری از قدرت نمود،بر بیشتر آنان پوشیده نبود و بسیاری از بزرگان و سران مسلمانان با آگاهی از حقد و کینۀ بنی امیه نسبت به اسلام و مبلّغان و دعوتگران وفادار آن و آشنایی با تلاش هایی که امویان در راستای زنده کردن انواع مظاهر جاهلیتی که توسط اسلام منکوب شده بود،داشتند حادثۀ صلح را ضربه ای سخت و سهمگین بر پیکر مسلمانان تلقی کردند.

ولی امام علیه السّلام با صلح مشروطی که برقرار کرد به معاویه میدان داد تا از حقیقت طرح های جاهلی خود پرده بردارد و ماهیت وی را به تودۀ مسلمانان ناآگاه،بشناساند.از همین رهگذر تا آن زمان که این صلح و آشتی کوس رسوایی سیاست حیله گرانه ای را که معاویه در برابر دشمنانش سپر خویش قرار داده بود به صدا درآورد،برای امام علیه السّلام به عنوان یک پیروزی به شمار می آمد و آن گاه که معاویه خود،در آشکار شدن حقیقت انحراف آمیزش ایفای نقش کرد،در واقع طرح و برنامۀ امام علیه السّلام به موفقیّت دست یافت.زیرا معاویه صریحا اعلان داشت که مبارزه و جنگ او،جنبۀ دینی ندارد،بلکه برای دست یابی به حکومت و سلطه گری به مسلمانان،دست به این کار زده است و

ص:25

در آینده به هیچ یک از مواد پیمان نامه وفادار نخواهد ماند.

معاویه با این اعلان و اقدامات بعدی که در راستای سرکوب خط و مشی امام علی علیه السّلام و فرزندان نیک خصال وی و کشتن برجسته ترین یاران و علاقه مندان به وی انجام داد،پرده از چهرۀ زشت و تنفرآمیز اموی برگرفت و امام حسن علیه السّلام با این که از محور و مرکز حکومت فاصله داشت،مسئولیت حفظ و حراست از خط و مشی پدر را عهده دار شد.هواداران خویش را تحت نظارت درآورد و با رهنمودهای خود و بسیج این نیروها در برابر خطرات تهدیدآمیز،به تقویت آن ها پرداخت و در این راستا نقشی فوق العاده مؤثر و مثبت ایفا نمود و همین کار سبب شد که از ناحیۀ دشمنان،بیشتر زیر نظر بوده و در تنگنا قرار گیرد.

تلاش های پیاپی و مکرّری که برای سوء قصد و ترور امام علیه السّلام صورت می گرفت حاکی از بیم و هراس معاویه از وجود آن حضرت که به عنوان قدرتی ابرازگر عواطف و احساسات مردم و آگاهی رو به رشد آنان مطرح بود،به شمار می آمد و چه بسا این قدرت می توانست خطر شورش بر ضد بنی امیه را نیز همراه داشته باشد از این رو،اگر گفته می شود صلح امام حسن علیه السّلام مقدمۀ حقیقی انقلاب برادر بزرگوارش حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام برشمار می آمد.سخنی بسیار بجاست.

امام مجتبی علیه السّلام جهاد و مبارزۀ بزرگ خویش را که در آن شرایط دشوار به مراتب برتر از جهاد و مبارزۀ با شمشیر تلقی می شد،با شهادت مظلومانۀ خود به وسیلۀ زهری که به دست سرسخت ترین دشمنانش به او خورانده شد، تکمیل ساخت.سلام و درود بر او در آن روز که پا به عرصه وجود نهاد و آن روز که فرشتۀ شهادت را در آغوش کشید و در آن روز که دیگر بار زنده برانگیخته خواهد شد.

ص:26

بخش دوم

اشاره

نمایی از شخصیت امام حسن مجتبی علیه السّلام

1.بیان جایگاه امام مجتبی علیه السّلام در قرآن

مسلمانان در بیان هیچ موضوعی مانند فضایل اهل بیت علیه السّلام و مقام برجستۀ علمی و معنوی آنان و برخورداری آن ها از مجموعه کمالاتی که خدا اراده فرموده بشریت بدان ها آراسته گردد،تا این پایه همسو و هماهنگ نبوده اند.

این یکدلی و اتفاق نظر به بخشی از اصول و مبانی،از جمله:بیان صریح قرآن در مورد جایگاه ویژۀ اهل بیت علیهم السّلام برمی گردد.قرآن کریم به صراحت، اهل بیت را از هرگونه پلیدی پیراسته گردانده و آنان را همان نزدیکان نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله تلقّی کرده که دوستی و محبّت آنان پاداش رسالتی است که خدای متعال به بشریت ارزانی داشته و نیک خصالانی اند که خالصانه از خدا فرمان بردند و از عذاب او هراسیدند و به ترس و بیم خدا در دل،آراسته گشتند و خدا نیز بهشت جاودان و رهایی از عذاب خویش را برای آنان ضمانت فرمود.

امام حسن مجتبی علیه السّلام بی تردید از شمار اهل بیتی است که از پلیدی،پاک و پیراسته اند.آن بزرگوار به صریح آیۀ مباهله که در ماجرای مباهلۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با مسیحیان نجران نازل گردید،فرزند رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به شمار می آید و قرآن کریم یاد این حادثۀ تاریخی را در آیۀ 61 سورۀ مبارکه آل عمران جاودانه ساخت.

ص:27

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَی الْکٰاذِبِینَ؛ (1)

هرگاه پس از علم و دانشی که به تو رسیده کسانی با تو به دشمنی و ستیز برخیزند بدان ها بگو:بیایید ما و شما،فرزندان و زنان و نفوس خویش را فراخوانده و سپس یکدیگر را نفرین نموده و لعنت خدا را نثار دروغگویان سازیم.

ارباب حدیث به طرق گوناگون روایت کرده اند که شأن نزول این آیۀ شریف در مورد اهل بیت علیهم السّلام که عبارتند از:رسول اکرم و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام نازل گشته و منظور از کلمۀ«أبناء»در این آیۀ بی تردید امام حسن و امام حسین علیهما السّلام است.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در این رخداد تاریخی تصریح کرده جمعی که همراه به اتفاق آنان مباهله انجام داد برترین انسان های روی زمین و گرامی ترین آن ها در پیشگاه خدایند.به همین دلیل پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله همراه با آنان به مباهله پرداخت و کشیش نجران نیز به این واقعیت اذعان نموده و گفت:«من امروز با چهره هایی روبه رو هستم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جا برکند، این کار را عملی خواهد ساخت». (2)

این ماجرا نیز همانند آیۀ شریف بر مقام والا و جایگاه بلند و فضیلت و برتری آنان دلالت دارد و در پیشگاه خدا و رسول او محبوب ترین آفریدگان به شمار آمده و هیچ یک از جهانیان در فضیلت و مقام و منزلت،به پایۀ

ص:28


1- (1)) .آل عمران/آیۀ 61.
2- (2)) .نور الابصار 122-123،به تفسیرهای جلالین،روح البیان،کشاف،بیضاوی،رازی،و صحیح ترمذی 166/2،سنن بیهقی 63/7،صحیح مسلم کتاب فضائل الصحابه،مسند احمد 85/1 و مصابیح السنه 201/2 مراجعه شود.

آنان نمی رسند.

قرآن کریم در مورد عصمت کسی غیر از پیامبر اکرم جز اهل بیت آن بزرگوار که خداوند اراده فرمود آنان را از هرگونه پلیدی پیراسته گرداند، (1)به صراحت سخن نگفته است.هرچند مسلمانان در خصوص داخل بودن همسران پیامبر در معنا و مفهوم اهل بیت،به اختلاف پرداخته اند ولی در این که علی و زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام در مقصود این آیۀ مبارکه داخل اند، هیچ گونه اختلافی ندارند. (2)

از این جا می توانیم به راز نهان وجوب دوستی و محبت اهل بیت علیهم السّلام و پای بندی به خط و مشی آنان پی ببریم و به گفتۀ صریح قرآن،دوستی و محبت آن ها را بر دیگران ترجیح می دهیم. (3)زیرا عصمت اهل بیت علیهم السّلام به هنگام وجود جریان های گوناگون و خواسته های مختلف،بهترین دلیل بر این است که نجات و رهایی،در پیروی از این گرانمایگان است.کسانی که خداوند آنان را از پلیدی پیراسته،مردم را به ساحل نجات رهنمون می شوند و پیروانشان،از غرق شدن و هلاکت رهایی خواهند یافت.

ابن عباس از نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده وقتی آیۀ اَلْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ نازل شد برخی مسلمانان،مقصود آیۀ شریف را از نزدیکانی که اطاعتشان بر

ص:29


1- (1)) .احزاب/آیۀ 33.
2- (2)) .به تفسیر کبیر فخر رازی،تفسیر نیشابوری،صحیح مسلم 33/2،خصائص نسایی 4،مسند احمد 107/4،سنن بیهقی 150/2،مشکل الآثار 334/1،مستدرک حاکم 416/2 و اسد الغابه 521/5 مراجعه شود.
3- (3)) .خدای متعال در سورۀ شورا آیۀ 33 خطاب به پیامبر خود می فرماید قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبیٰ؛ بگو جز محبت و دوستی نزدیکانم از شما پاداشی نمی خواهم و در سورۀ سبأ آیۀ 47 فرموده است (مٰا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ؛ هرگونه پاداشی را از شما درخواست کرده ام،از آن شما باشد).

مسلمانان واجب بود،از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جویا شدند،حضرت در پاسخ فرمود:

منظور آیه از نزدیکان،علی و فاطمه و فرزندان آنان[حسن و حسین اند].

قرآن کریم در سورۀ مبارک دهر در بیان عظمت اهل بیت و اخلاصی که اطاعت و عباداتشان مقرون بدان بوده،به تشریح علل و اسباب این برتری و فضیلت پرداخته و می فرماید:

إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً* إِنّٰا نَخٰافُ مِنْ رَبِّنٰا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً* فَوَقٰاهُمُ اللّٰهُ شَرَّ ذٰلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّٰاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً* وَ جَزٰاهُمْ بِمٰا صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً؛ (1)

ما شما را به خاطر خدا اطعام می کنیم و خواستار هیچ گونه پاداشی از شما نیستیم* ما از پروردگار خویش در آن روز عبوس و سخت،بیمناکیم*خداوند آنان را از شرّ آن روز نگاه می دارد و آن ها را در حالی که شاد و مسرورند،پذیرا می شود*و در برابر صبر و بردباری،بهشت و لباس های حریر بهشتی بدان ها ارزانی می دارد.

بنا به نقل بیشتر مفسران و محدثان،این سورۀ مبارک پس از بیمار شدن حسن و حسین علیهما السّلام در حق اهل بیت نازل شد که امام علی علیه السّلام نذر کرد به شکرانۀ بهبودی آن دو بزرگوار سه روز روزه بگیرد.از این رو،اعضای خانواده پس از بهبودی فرزندان،به نحو بایسته ای به نذر خود وفا کردند،وفایی برخوردار از برجسته ترین انواع ایثار و از خودگذشتگی که در حقشان این آیات نازل شد:

إِنَّ الْأَبْرٰارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کٰانَ مِزٰاجُهٰا کٰافُوراً* عَیْناً یَشْرَبُ بِهٰا عِبٰادُ اللّٰهِ یُفَجِّرُونَهٰا تَفْجِیراً* یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخٰافُونَ یَوْماً کٰانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً؛

ص:30


1- (1)) .در ذیل آیۀ مودت به تفسیر کبیر،طبری و در المنثور مراجعه شود.

به یقین،نیکان از جامی خواهند نوشید که با عطر دلپذیری آمیخته است*از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند و از هرجا بخواهند آن را جاری می سازند*آنان به نذر خود وفا می کنند و از آن روز که شرّ و عذابش گسترده است بیمناکند.

خداوند به پاس این ایثار و از خودگذشتگی و وفای به عهد،در آخرت نعمت های فراوانی به آنان مبذول و تا قیامت پیشوایی و امامت مسلمانان را در دنیا بدانان ارزانی داشته است.

2.جایگاه امام حسن علیه السّلام نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله

پیامبر عظیم الشأن اسلام صلّی اللّه علیه و اله از نوادگانش حسن و حسین علیهما السّلام به اوصافی یاد کرده که حاکی از مقام و منزلت والای آنان نزد اوست،از جمله این که آن دو بزرگوار:

الف-گل های بوستان نبی اکرم در دنیا و گل های خوشبوی وی میان این امتند. (1)

ب-امام حسن و امام حسین برترین انسان های روی زمین اند. (2)

ج-آن دو،سالار جوانان بهشتی اند. (3)

د-آن ها دست به قیام بزنند یا نزنند،امام و پیشوا به شمار می آیند. (4)

ه-آن دو بزرگوار از عترت و اهل بیت پیامبرند که تا قیامت از قرآن جدایی ندارند و امّتی که بدانان چنگ زند،هرگز به گمراهی دچار نگردد. (5)

ص:31


1- (1)) .صحیح بخاری 188/2،سنن ترمذی 539.
2- (2)) .عیون اخبار الرضا 67/1.
3- (3)) .سنن ابن ماجه 56/14،ترمذی 539.
4- (4)) .مناقب ابن شهر آشوب 163/3 به نقل از مسند احمد و جامع ترمذی و سنن ابن ماجه و دیگران.
5- (5)) .جامع ترمذی 541،مستدرک حاکم 109/3.

و-این دو امام همام در شمار اهل بیتی اند که برای کشتی نشستگان خود نجات از غرق شدن را ضمانت می کنند. (1)

ز-آن دو،از جمله افرادی اند که جدّ بزرگوارشان در حق آنان فرمود:

«النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق و أهل بیتی أمان لأهل الأرض من الاختلاف»؛

ستارگان،سبب امنیت زمینیان از هلاکت و اهل بیت من موجب مصونیّت ساکنان زمین،از اختلافند.

ح-از یاران رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فراوان نقل شده که از آن حضرت شنیده اند دربارۀ امام حسن و امام حسین علیهما السّلام فرمود:

«اللّهم انّک تعلم أنّی احبّهما (2)فأحبّهما و أحبّ من یحبّهما»؛ (3)

خدایا!تو به خوبی از علاقۀ من به آن دو آگاهی.بنابراین،تو نیز آنان و دوستدارانشان را مورد محبّت خویش قرار ده.

از سلمان فارسی نقل شده که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنید می فرمود:

«الحسن و الحسین إبنای،من أحبّهما أحبّنی و من أحبّنی أحبّه الله و من أحبّه الله أدخله الجنّة و من أبغضهما ابغضنی و من أبغضنی أبغضه اللّه و من أبغضه اللّه أدخله النار؛ (4)

حسن و حسین فرزندان منند،هرکس آنان را دوست بدارد،دوستدار من است و هرکس مرا دوست بدارد،خدا دوستدار اوست و آن کس که مورد محبّت خدا باشد، او را وارد بهشت می گرداند و کسی که آن دو را به خشم آورد مرا خشمگین ساخته و آن کس که مرا به خشم آورد،خدا بر او خشم می گیرد و هرکس خداوند به او خشمگین گردد،او را وارد دوزخ می کند.

ص:32


1- (1)) .حلیة الاولیاء 306/4.
2- (2)) .خصائص نسایی/26
3- (3)) .سنن ترمذی 539.
4- (4)) .مستدرک حاکم 166/3.

ط-انس می گوید:«از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پرسیدند:کدامیک از اعضای خاندان شما نزدتان محبوب تر است؟فرمود:«حسن و حسین»و همواره به دخترش فاطمه می فرمود:«فرزندانم را نزدم فرا خوان».وقتی فاطمه آن ها را نزد پیامبر می آورد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آن دو را می بوسید و در آغوش می کشید. (1)

ی-ابو حازم از ابو هریره روایت کرده که گفت:با چشم خود دیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مانند کسی که دانۀ خرما را می مکد،آب دهان حسن و حسین را می مکید. (2)

3.جایگاه وی از نگاه معاصران

الف-جابر از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده که فرمود:

خداوند،من و علی را در عرش به صورت دو نور آفرید و دو هزار سال قبل از آفرینش آدم ذات مقدسش را تسبیح و تقدیس می کردیم،وقتی خداوند آدم را آفرید ما را در صلب وی قرار داد و سپس از صلبی پاک به رحمی پاک انتقال داده تا در صلب ابراهیم جای داد،آن گاه از صلب ابراهیم به صلبی پاک و رحمی پاک منتقل کرد تا در صلب عبد المطلب مقرر داشت، سپس آن نور در صلب عبد المطلب جدا گشت دو سوم آن در صلب عبد الله و یک سوم آن در صلب ابو طالب قرار گرفت،پس از آن،نوری از من و علی در فاطمه گرد آمد و بدین ترتیب، حسن و حسین دو نور از نور پروردگار جهانیان اند. (3)

ب-معاویه به مجلسیان خویش گفته بود:به نظر شما آن که از ناحیۀ پدر و مادر و مادربزرگ و پدربزرگ و عمو و عمه و دایی و خاله،از همه برتر است کیست؟

ص:33


1- (1)) .سنن ترمذی 540.
2- (2)) .مناقب ابن شهر آشوب 156/3.
3- (3)) .نزهة المجالس 206/2.

گفتند:امیر المؤمنین بهتر می داند.

معاویه دست حسن بن علی علیه السّلام را گرفت و گفت:وی،از همه برتر است چرا که پدرش علی ابن ابی طالب،مادرش فاطمه دخت پیامبر،پدربزرگ و جدش رسول خدا،مادربزرگش خدیجه،عمویش جعفر،عمه اش دختر ابو طالب،دایی اش قاسم بن محمد و خاله اش زینب دختر نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله است. (1)

ج-معاویه جای دیگر نیز در برابر عمرو عاص و مروان حکم و زیاد بن ابیه که به نیای خود فخر و مباهات فراوان می کردند،به این واقعیت اعتراف کرد و برای این که بینی آنها را به خاک بمالد،امام حسن بن علی را حاضر کرد و امام علیه السّلام بر سخنان ناروای آن ها در مورد بنی هاشم خط بطلان کشید.وقتی از مجلس بیرون رفت،معاویه گفت:مگر می سزد بر کسی که جدش رسول خدا، سرور اولین و آخرین و مادرش فاطمه بانوی بانوان جهانیان است،فخر و مباهات کنم؟و سپس به حاضران گفت:به خدا سوگند!اگر مردم شام از این ماجرا آگاه شوند،روزگارمان سیاه است... (2)

د-روزی مقدام بر معاویه وارد شد،معاویه بدو گفت:خبر داری حسن بن علی از دنیا رفته؟

مقدام با شنیدن این جمله،کلمه استرجاع(إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون...)بر زبان آورد.

معاویه پرسید:آیا تو فقدان حسن بن علی را مصیبت می دانی؟

مقدام در پاسخ گفت:چرا مصیبت ندانم در صورتی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او

ص:34


1- (1)) .عقد الفرید 283/3.
2- (2)) .المحاسن و الاضداد 90،چاپ مصر 1324 ه.

را در کودکی روی زانوی خود می نشاند و می فرمود:

«هذا منّی و حسین من علیّ رضی الله عنهما»؛ (1)

حسن از من است و حسین از علی

ه-عبد الله بن عمر در پاسخ به پرسش مردم عراق گفت:شگفتا!عراقیان می پرسند اگر شخصی در حال احرام مگسی بکشد چه حکمی دارد؟در صورتی که هم اینان فرزند دخت نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله(امام حسین)را به شهادت رساندند با آن که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده بود:

«هما ریحانتای من الدنیا؛ (2)(یا)ریحانتای من هذه الامة» (3)؛این دو(حسن و حسین علیهما السّلام)دو گل خشبوی من از[این]دنیایند یا[این که فرمود:]دو گل خشبوی من از این امت هستند.

و-ابو هریره همواره می گفت:هرگاه امام حسن علیه السّلام را دیدم اشکم جاری شد،زیرا با چشم خود دیدم رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله دهانش را بر دهان حسن قرار می داد و سه بار می فرمود:

«اللهمّ إنّی احبّه فأحبّه و أحبّ من یحبّه»؛ (4)

خدایا!من او(حسن)را دوست دارم تو نیز او و دوستدارانش را دوست بدار.

ابو هریره می افزاید:از آن زمان که دیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با حسن چنین رفتاری کرد،همواره بدو علاقه مندم. (5)

ز-وقتی مروان حکم سرسخت ترین دشمنان امام حسین علیه السّلام در تشییع پیکر پاک امام مجتبی علیه السّلام و حمل جنازه اش شرکت جست امام حسین علیه السّلام با شگفتی به او فرمود:«تو که دلش را خون کردی چگونه جنازه اش را حمل می کنی؟»در پاسخ گفت:آن کارها را در حق کسی روا داشتم که صبر و

ص:35


1- (1)) .مسند احمد 132/4،چاپ مصر 1313 ه
2- (2)) .صحیح بخاری 188/2.
3- (3)) .سنن ترمذی 539.
4- (4)) .مختصر تاریخ دمشق ابن عساکر 10/7،چاپ دار الفکر 1405 ه.
5- (5)) .نور الابصار 171.

بردباری اش با کوه ها برابری می کرد. (1)

ح-ابو الأسود دئلی دربارۀ امام مجتبی می گوید:وی شخصیتی پیراسته بود و میان عرب از برجسته ترین دودمان و بخشنده ترین خاندان به شمار آمده و از سرشتی پاک برخوردار بود. (2)

ط-عمرو بن اسحاق می گوید:حسن بن علی تنها کسی است که هرگاه با من آغاز سخن کند دوست دارم همواره سخن بگوید و ساکت نماند و هیچ گاه نشنیدم وی کلمۀ ناسزایی بر زبان آورد. (3)

ی-عبد الله بن زبیر گفته است:به خدا سوگند!زنان،نظیر حسن بن علی علیه السّلام را در شکوه و وقار و مقام و منزلت والا،نزاده اند (4).

ک-وقتی برادرش محمد حنفیّه بر سر قبرش ایستاد تا در سوگش سخن بگوید،اظهار داشت:(برادرم حسن!)همان گونه که در زندگی موجب عزّت و سربلندی ما بودی،با شهادتت پشت ما را شکستی،بهترین روحی بودی که کفن تو آن را دربر گرفت و بهترین کفن،کفنی بود که پیکر عزیزت را در خود جای داد،چرا از چنین عظمتی برخوردار نباشی در صورتی که تو طریق هدایت رهپویان و پیشوای تقواپیشگان و چهارمین درّ گرانمایۀ اصحاب کسایی؟

ای ابو محمد!خداوند تو را در جوار رحمت خویش قرار دهد،دست قدرت الهی به تو غذای تقوا خوراند و از پستان ایمان شیر نوشیدی و در پرتو مکتب اسلام پرورش یافته و در زندگی و پس از مرگ،پاک و پیراسته بودی

ص:36


1- (1)) .تهذیب التهذیب 298/2.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 247/2.
3- (3)) .بحار الانوار 358/43.
4- (4)) .البدایة و النهایه 37/8.

هرچند دلهایمان در فراق و جدایی ات اندوهبار است. (1)

ل-ابا عبد الله الحسین علیه السّلام در کنار مرقد مطهر برادر اظهار داشت:

«رحمک اللّه یا ابا محمّد!ان کنت لتباصر الحق مظانّه و تؤثر اللّه عند التداحض فی مواطن التقیّة بحسن الرویّة و تستشفّ جلیل معاظم الدنیا بعین لها حاقرة و تفیض علیها یدا طاهرة الأطراف،نقیّة الأسرة و تردع بادرة غرب أعدائک بأیسر المؤونة علیک،و لا غرو فأنت ابن سلالة النبوة و رضیع لبان الحکمة،فإلی روح و ریحان و جنّة نعیم،أعظم اللّه لنا و لکم الأجر علیه،و وهب لنا و لکم حسن الأسی عنه»؛ (2)

ای ابو محمد!رحمت و درود خدا بر تو باد.این تو بودی که حقیقت را دیدی و شناختی و در برابر باطل گرایان با رفتاری نکو و مبارزه ای پنهانی راه خدا را برگزیدی.دنیا و زیبایی ها و ناگواری هایش را به دیدۀ تحقیر نگریستی و با دستی پاک و خاندانی پیراسته در دنیا زیستی و از آن گذشتی و بر فریبکاری ها و خیانت های دشمنانت به آسانی دست رد نهادی و پاسخ گفتی و این مایۀ شگفتی نیست،زیرا تو از دودمان رسالتی و از پستان حکمت شیر نوشیده و اکنون به سوی روح و ریحان و بهشت پر از نعمت الهی پرکشیده ای خدای متعال پاداش تو و ما را در این مصیبت جانکاه بزرگ دارد و به ما صبر و بردباری عنایت فرماید.

4.جایگاه امام مجتبی علیه السّلام از نگاه اندیشمندان و تاریخ نگاران

الف-حافظ ابو نعیم اصفهانی از اندیشمندان قرن پنجم دربارۀ امام مجتبی علیه السّلام می گوید:وی سالار جوانان و اصلاحگر نزدیکان و علاقه مندان،

ص:37


1- (1)) .مروج الذهب 7/3.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 440/2.

شبیه و محبوب دل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،سلالۀ هدایت،هم پیمان تقواپیشگان، چهارمین اختر اصحاب کساء فرزند بانوی بانوان،حسن بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهما است.

ب-ابن عبد البرّ دربارۀ او گفته است:کدام فرد را می توان والاتر از کسی دانست که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را سرور و سالار نامیده است.رضوان و رحمت خدا بر او(امام مجتبی)باد که انسانی بردبار،پروا پیشه و اندیشمند بود.ورع و تقوا و فضل و دانشش،او را به رها ساختن خلافت و دنیا واداشت تا به اجر و پاداش الهی دست یابد و خود فرمود:از آن زمان که به سود و زیان خود پی بردم،علاقه مند نبودم رهبری امت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را به گونه ای که حتی قطرۀ خونی بر زمین بریزد،به دست گیرم. (1)

و-حافظ ابن کثیر دمشقی درباره اش گفته:ابو بکر و عمر از او تجلیل به عمل آورده و به عظمت یاد می کردند و به وی ارج و احترام قائل بوده و او را دوست می داشتند و همواره به او می گفتند:فدایت گردیم.و ابن عباس هنگام سوار شدن امام حسن و امام حسین بر مرکب،رکاب آن دو بزرگوار را می گرفت و آن را برای خود نوعی نعمت تلقی می کرد و هرگاه آن دو طواف خانۀ خدا انجام می دادند مردم برای ابلاغ سلام و درود خود به آن بزرگواران پیرامون آن ها به نحوی ازدحام می کردند که گویی می خواستند دیوارهای کعبه را درهم بشکنند.

د-حافظ ابن عساکر شافعی در مورد امام مجتبی علیه السّلام گفته است:آن

ص:38


1- (1)) .استیعاب 385/1،چاپ مصر 1380،اگر سلطنت و حکومت برای به پاداری احکام الهی در زمین باشد،رها کردن آن را زهد و ورع نمی توان دانست،این که امام حسن(ع)از خلافت و حکومت گذشت،چون مسئولیت شرعی امام در آن شرایط چنین اقتضایی داشت.

بزرگوار نوادۀ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و گل بوستان وی و یکی از سروران جوانان اهل بهشت است... (1)

ه-حافظ سیوطی می گوید:[امام مجتبی]نوادۀ رسول خدا و گل بوستان وی و به گفتۀ صریح پیامبر آخرین جانشین او و پنجمین اختر اصحاب کساء به شمار می آید... (2)

و-محمد بن اسحاق دربارۀ امام حسن علیه السّلام می گوید:پس از نبی اکرم در مجد و عظمت،کسی به رتبۀ امام حسن مجتبی علیه السّلام نرسید. (3)بیرون خانه اش فرشی برای امام گسترده می شد هرگاه حضرت از خانه خارج می شد و جلوس می فرمود به احترام آن بزرگوار هیچ کس از آن مسیر عبور نمی کرد و بدین ترتیب راه بسته می شد،امام علیه السّلام به مجرّد اطلاع از این وضعیّت به پا می خاست و وارد منزل می شد و آن گاه عبور و مرور مردم آغاز می شد.در راه مکه او را دیدم پیاده حرکت می کرد و در آن مسیر هرکس امام را مشاهده می کرد به احترامش از مرکب خود پیاده می شد و پای پیاده راه می پیمود حتی سعد بن ابی وقاص را دیدم به احترام او پیاده حرکت می کرد. (4)

ز)محمد بن طلحۀ شافعی دربارۀ آن حضرت گفته است:خداوند به وی هوشی فزاینده و سرشار عنایت کرد تا در مشکلاتی که فرا روی اش قرار داشت،اهدافش را روشن سازد و بدو اندیشه ای نافذ بخشید که به اصلاح پایه و ارکان آیین الهی بپردازد و وجود مبارکش را از انواع علوم و معارف آکنده ساخت. (5)

ص:39


1- (1)) .مختصر تاریخ دمشق 5/7.
2- (2)) .تاریخ الخلفاء 73.
3- (3)) .به مناقب ابن شهرآشوب 148/2 مراجعه شود.
4- (4)) .الحسن المجتبی 139 به نقل از مناقب 148/2.
5- (5)) .مطالب السئوول 65.

ح-سبط ابن جوزی در مورد امام مجتبی می گوید:وی از برجسته ترین انسان های اهل کرم و بخشش و از اندیشه ای درخشان برخوردار بود و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله شدیدا به او عشق می ورزید. (1)

ط-ابن اثیر در حق او گفته است:[امام مجتبی]سالار جوانان اهل بهشت و گل خوشبوی بوستان نبی اکرم و شبیه آن بزرگوار بود،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را حسن نامید و او چهارمین درّ گرانمایۀ اصحاب کساء به شمار می آید. (2)

ص:40


1- (1)) .تذکرة الخواص 65.
2- (2)) .اسد الغابه 9/2.

بخش سوم

اشاره

فضائل و جلوه هایی از شخصیت امام مجتبی علیه السّلام

عبادت

الف-مفضّل از امام صادق علیه السّلام از پدرش از جد بزرگوارش روایت کرده که فرمود:

حسن بن علی بن ابی طالب پرستشگرترین،زاهدترین و برترین فرد دوران خویش به شمار می آمد،پیاده و گاهی پای برهنه به حج می رفت،هرگاه از مردن و قبر و قیامت و رستخیز و عبور از پل صراط یاد می کرد،می گریست و زمانی که حضور در پیشگاه خدای متعال را متذکر می شد فریادی برمی آورد و از بیم آن عرصه از هوش می رفت و هرگاه در پیشگاه خدای عز و جل به نماز می ایستاد بندبند اعضایش می لرزید و هر زمان از بهشت و دوزخ یاد می کرد از بیم،چون مارگزیده به خود می پیچید،از خداوند درخواست بهشت می کرد و از آتش دوزخ به او پناه می جست و هرگاه قرآن تلاوت می کرد و به جملۀ یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا؛ ای ایمان آورندگان) می رسید عرضه می داشت:لبیک اللهم لبیک.همواره در یاد و ذکر خدا دیده می شد.

از همه راستگوتر و خوش بیان تر بود...

ب-هروقت آن بزرگوار وضو می گرفت اعضای بدنش می لرزید و رخسارش به زردی می گرایید.چگونگی عارض شدن چنین حالتی بر او را از آن حضرت جویا شدند در پاسخ فرمود:

ص:41

بر آن کس در پیشگاه پروردگار عرش به ایستد رواست که رنگ چهره اش زرد و بندبند اعضایش به لرزه درآید.

ج-امام مجتبی هر زمان به در مسجد می رسید سر مبارکش را بالا می گرفت و به پیشگاه خدا عرضه می داشت:

خدایا!میهمان تو به آستانت آمده.ای خدای نیکی بخش!گنهکاری به درگاهت رو آورده،ای کریم!با زیبایی های فضل و کرمت از گناهان زشتم درگذر. (1)

د-آن حضرت از نماز صبح که فراغت می یافت هرچند به انجام اموری می پرداخت ولی تا طلوع خورشید،سخن نمی گفت.

ه-از امام محمد باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود:

امام مجتبی علیه السّلام فرمود:شرم دارم،خدا را دیدار کنم و پیاده به زیارت خانه اش نرفته باشم،از این رو،وی بیست بار پیاده از مدینه رهسپار مکه شد. (2)

و-از علی بن جذعان منقول است که گفت:حسن بن علی علیه السّلام دوبار،تمام اموال و سه بار نیمی از دارایی اش را در راه خدا بخشید به گونه ای که یک لنگۀ نعلین و کفش خود را به بینوا می داد و یک لنگۀ آن را نگاه می داشت. (3)

دعاهای گوناگونی از امام مجتبی علیه السّلام روایت شده که مجموعه ای از معارف و آداب نیایش با ذات مقدس باری تعالی و خشوع و کرنش در برابر عظمتش را در خود جای داده که به نمونه هایی از آن دعاها اشاره می کنیم:

امام علیه السّلام عرضه می دارد:

«اللهّم انّک الخلف من جمیع خلقک و لیس فی خلقک خلف مثلک،

الهی من أحسن فبرحمتک و من اساء فبخطیئته فلا الذی احسن استغنی عن

ص:42


1- (1)) .مناقب 180/3،بحار 339/43.
2- (2)) .مناقب 180/3،بحار الانوار 339/43.
3- (3)) .همان.

ردفک و معونتک و لا الذی أساء استبدل بک و خرج من قدرتک.

الهی بک عرفتک و بک اهتدیت الی أمرک و لو لا انت لم أدر ما انت،فیا من هو هکذا و لا هکذا غیره صلّ علی محمّد و آل محمّد و ارزقنی الاخلاص فی عملی و السعة فی رزقی.

اللهّم اجعل خیر عملی آخره و خیر عملی خواتمه و خیر أیّامی یوم القاک.

الهی اطعتک و لک المنّة علیّ فی احبّ الأشیاء إلیک:إلایمان بک و التصدیق برسولک.و لم اعصک فی ابغض الأشیاء إلیک:الشرک بک و التکذیب برسولک،فاغفرلی ما بینهما یا ارحم الراحمین»؛ (1)

خدایا!از میان آفریدگانت تنها جانشین تویی و چون تو جانشینی میان آنان وجود ندارد.

خدایا!آن کس که عمل نیک انجام داد با رحمت تو بدان توفیق یافت و آن کس که مرتکب گناه شد با خطای خودش بدان دست یازید.بنابراین،نه آن کس که کار نیک انجام داده از پشتیبانی و حمایت تو بی نیاز است و نه کسی که از او بدی سر زده دیگری را به جای تو برگزیده و از تحت قدرتت خارج گشته است.

خدایا!به وسیلۀ خودت تو را شناختم و به واسطۀ ذات مقدست به دستوراتت راه یافتم و اگر خود نبودی هیچ گاه تو را نمی شناختم.ای کسی که دارای این صفات هستی و دیگران از آن برخوردار نیستند بر محمد و خاندانش درود فرست و اخلاص در عمل و روزی فراوان برایم مقرر فرما.

خدایا!پایان کارم را ختم به خیر گردان و بهترین روزهایم را روز دیدار با خودت قرار ده.

خدایا!از تو فرمان بردم و به عطای محبوب ترین اشیاء نزد خود که ایمان به تو و

ص:43


1- (1)) .مهج الدعوات 144.

تصدیق پیامبرت بود،بر من منّت نهادی و در تنفّرآمیزترین اشیاء که شرک به تو و تکذیب رسول گرامی ات بود از فرمانت سرپیچی نکردم.پس ای مهربان ترین مهربانان!گناهانی را که در این میان از من سرزده بر من ببخشای.

ابن کثیر آورده:امام مجتبی علیه السّلام هر شب که به خانه های همسرانش می رفت سورۀ مبارک کهف را با خود می برد و همواره در بستر خویش قبل از خوابیدن،تلاوت می نمود. (1)

بردباری و گذشت

امام حسن مجتبی علیه السّلام،به بردباری فوق العاده ای معروف بود و بزرگترین دلیل بر آن،صبر و شکیبایی آن بزرگوار بر پی آمدهای صلحش با معاویه بود که همواره با پدر ارجمندش امیر مؤمنان علیه السّلام در کشمکش و طی آن به ناحق بر مسند حکومت تکیه زده بود.امام حسن علیه السّلام پس از ماجرای صلح،از ناحیۀ بهترین یاورانش آماج انواع سرزنش ها قرار گرفت و با گذشت و بردباری با آنان روبرو گردید و در راه خدا انواع جور و جفا از آنان دید ولی برای رضای خدا آن ها را تحمل نمود.

نقل شده روزی مروان حکم برای مردم در حضور امام مجتبی از علی بن ابی طالب علیه السّلام یاد کرد و به وی ناسزا گفت،این خبر به امام حسین علیه السّلام رسید و نزد مروان آمد و گفت:فرزند زن کبود چشم!تو به علی ناسزا می گویی؟!و سپس خدمت برادرش حسن رسید و عرضه داشت:[برادر!]این انسان خبیث به پدرت دشنام می دهد و تو می شنوی و خاموش نشسته و به او اعتراض

ص:44


1- (1)) .به البدایة و النهایه 42/8،چاپ دار احیاء التراث العربی 1408 مراجعه شود.

نمی کنی؟!

امام مجتبی علیه السّلام در پاسخ برادر فرمود:به فردی که مسلط بر اوضاع است و هرچه بخواهد می گوید و هرکار بخواهد انجام می دهد،چه بگویم؟ منقول است روزی مروان حکم امام مجتبی علیه السّلام را دشنام داد وقتی سخنش پایان یافت امام حسن علیه السّلام فرمود:

اگر آن چه را گفتی راست است خداوند پاداش راستگویی ات را بدهد،و اگر دروغ می گویی خداوند دروغت را کیفر دهد و کیفر الهی به مراتب سخت تر از بازخواست من است.روایت شده روزی یکی از غلامان حضرت خیانتی انجام داد که سزاوار کیفر بود و حضرت دستور به تنبیه او داد.

غلام عرضه داشت.مولای من!قرآن می فرماید: (وَ الْعٰافِینَ عَنِ النّٰاسِ؛ آنان که از گناه مردم در می گذرند).

حضرت فرمود:«از تو گذشتم»

غلام عرض کرد: (وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ؛ خداوند نیکوکاران را دوست دارد.)

امام علیه السّلام در برابر خواستۀ غلام فرمود:«تو در راه خدا آزاد هستی و حقوقت را دو برابر قبل خواهم پرداخت.» (1)

مبرّد و ابن عایشه نقل کرده اند:مردی شامی حضرت را سواره دیدار کرد و به ناسزاگویی وی پرداخت.امام حسن علیه السّلام او را پاسخ نداد و سکوت کرد وقتی ناسزاگویی آن مرد پایان یافت امام علیه السّلام جلو آمد و بر او سلام کرد و لبخندی زد و فرمود:

ای پیرمرد!تصور می کنم غریبه هستی و گویی امر بر تو مشتبه شده،اگر بخواهی از تو

ص:45


1- (1)) .بحار الانوار 352/43.

راضی باشیم،راضی خواهیم شد،اگر چیزی بخواهی می دهیم،اگر راهنمایی خواسته باشی راهنمایی ات می کنیم،اگر مرکبی خواستی سوارت می گردانیم،اگر گرسنه ایی،تو را سیر می گردانیم،اگر عریانی لباست می پوشانیم اگر نیازمندی بی نیازت خواهیم گرداند،اگر رانده شده ای پناهت می دهیم،اگر نیازی داری آن را برآورده خواهیم ساخت،اگر بار و بنۀ سفرت را به منزل ما بیاوری و تا هنگام رفتن،مهمان باشی برایت مناسب تر است،زیرا ما از خانۀ وسیع و جاه و مال فراوانی برخورداریم».

مرد با شنیدن سخنان حضرت به گریه افتاد و عرضه داشت:گواهی می دهم که شما جانشین خدا در زمین هستی و خداوند بهتر از هرکس می داند رسالت خویش را در چه خاندانی قرار دهد،تو و پدرت منفورترین آفریدگان خدا نزد من بودید،ولی اکنون محبوب ترین آفریدگانش پیش من هستید. (1)

جود و بخشش

سخاوت واقعی این است که انسان بذل و بخشش را به انگیزۀ خیر و احسان را به انگیزۀ احسان انجام دهد و این صفت در برترین شکل و برجسته ترین مفاهیم آن در وجود مبارک ابو محمد امام حسن مجتبی علیه السّلام تبلور داشت به همین دلیل به کریم اهل بیت لقب گرفت.

امام مجتبی علیه السّلام تا آن جا برای مال و دارایی ارزشی قائل بود که گرسنه ای را سیر کند یا عریانی را بپوشاند یا به فریاد محرومی برسد و یا با آن،بدهی فرد بدهکاری را بپردازد.حضرت برای پذیرایی از مهمانان خود،دیگ های بزرگی برای پختن غذا تدارک دیده بود و دربارۀ آن بزرگوار گفته اند:هیچ گاه در پاسخ

ص:46


1- (1)) .العوالم 121 به نقل از مناقب 184/3.

مستمندی«نه»نگفت.

به امام مجتبی علیه السّلام گفته شد:چرا هیچ گاه فقیری را مأیوس برنمی گردانی؟ حضرت پاسخ داد:

من خود،دست نیاز بر درگاه خدا دارم و به الطافش امیدوارم،به همین دلیل شرم دارم از این که خود فقیر باشم و فقیری را مأیوس برگردانم،خدای بزرگ مرا عادت داده که نعمت های فراوانش را بر من ارزانی دارد و من نیز او را عادت داده ام نعمت هایش را به مردم ببخشم می ترسم اگر از عادتم دست بردارم خداوند نیز عادتش را از من باز دارد و از نعمت هایش محرومم گرداند. 1

روزی بر غلام سیاهی گذارش افتاد که قرص نانی مقابل خود نهاده و لقمه ای از آن را خود می خورد و لقمه ای را پیش سگی که نزدش بود می افکند، امام علیه السّلام سبب این کار را از او پرسید،غلام عرضه داشت:شرم دارم که خود غذا بخورم و به این حیوان غذا نخورانم.

امام علیه السّلام در این غلام صفت پسندیده ای دید از این رو،علاقه مند شد وی را بر این کار پسندیده اش،پاداش دهد لذا به او فرمود:همین جا باش تا نزدت بازگردم.حضرت نزد مولای وی آمد و غلام و باغی را که در آن کار می کرد از مولایش خریداری نمود و بدین وسیله غلام را آزاد و آن باغ را به ملکیّت او درآورد. 2

روایت شده یکی از کنیزکان امام مجتبی دسته گلی به حضرت هدیه کرد، امام علیه السّلام بدو فرمود:تو در راه خدا آزاد هستی.أنس او را به این کار نکوهش کرد،امام علیه السّلام فرمود:

ص:47

«أدبنا اللّه فقال تعالی: وَ إِذٰا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهٰا (1)و کان احسن منها اعتاقها»؛ (2)

ما تربیت یافتگان مکتب الهی هستیم،خداوند فرمود:هرگاه به شما تحیّت گویند،پاسخ آن را بهتر از آن تحیّت بدهید بنابراین،بهتر از دسته گلی که او هدیه کرد،آزادی اوست.

از جمله فضایل بلند اخلاقی آن بزرگ مرد این بود که هرگاه باغ و بستانی از کسی خریداری می کرد و سپس فروشنده اش به فقر و تنگدستی دچار می شد،حضرت باغ را با پولش به وی برمی گرداند.

روزی بینوایی نزدش آمد و از تهیدستی اش شکوه کرد،اتفاقا آن روز حضرت چیزی در اختیار نداشت و این امر بر او دشوار آمد و از برگرداندن او شرم داشت،رو به فقیر کرد و فرمود:تو را به موضوعی راهنمایی می کنم که از آن طریق نیازت برآورده شود،مرد بینوا عرضه داشت:فرزند رسول خدا!چه موضوعی؟

حضرت فرمود:دختر خلیفه از دنیا رفته و پدرش در غم او فوق العاده اندوهگین است و از هیچ کس تسلیت مناسبی نشنیده تو نزد خلیفه برو و با این کلمات به او تسلیت بگو وی نیاز تو را برآورده خواهد ساخت،عرضه داشت:آن کلمات را به من بیاموز تا آن ها را به خاطر بسپارم.

حضرت فرمود:به او بگو:«الحمد للّه الذی سترها بجلوسک علی قبرها و لم یهتکها بجلوسها علی قبرک»؛خدای را سپاس که دخترت را مستور داشت و تو بر قبرش نشستی و حرمتش را هتک نکرد که او بر مزار تو بنشیند.

ص:48


1- (1)) .نساء،آیۀ 86.
2- (2)) .مناقب ابن شهرآشوب 23/2،حیاة الامام الحسن 322/1 به نقل از خوارزمی.

مرد فقیر این کلمات را به خاطر سپرد و نزد خلیفه آمد و با همان عبارات به او تسلیت گفت و بدین وسیله حزن و اندوه خلیفه برطرف شد و دستور داد به او جایزه دهند و سپس از او پرسید:این کلمات از خودت بود؟گفت:خیر، از سخنان امام حسن علیه السّلام خلیفه گفت:راست گفتی،آن حضرت خاستگاه سخن شیوا و فصیح است و سپس فرمان داد تا جایزۀ دیگری نیز به او بدهند. (1)

امام حسن مجتبی علیه السّلام قبل از آن که محرومان و بینوایان،نیاز خود را ابراز کنند و لب به ستایش وی بگشایند نیاز آن ها را برطرف می ساخت تا خواری و ذلّت پرسش بر آنان نمودار نشود. (2)

فروتنی و پارسایی

تواضع و فروتنی،دلیل کمال و ارج و عظمت نفس آدمی تلقی شده و بر بزرگی و عظمت انسان می افزاید،امام حسن علیه السّلام در اخلاق نکو و پسندیده اش، از پدر و جدّ بزرگوارش پیروی می کرد و در این راستا تاریخ،موارد زیادی را ثبت نموده که به فضائل بلند اخلاقی آن حضرت اشاره دارد،از جمله:

الف)روزی امام مجتبی علیه السّلام سوار بر مرکب بر جمعی تهیدست گزارش افتاد که روی زمین نشسته و پاره های نانی پیش روی خود نهاده و می خوردند.

وقتی چشمشان به امام مجتبی افتاد عرضه داشتند:فرزند رسول خدا!بفرمایید از غذای ما تناول کنید،حضرت از مرکب فرود آمد و فرمود:«ان اللّه لا یحبّ المستکبرین»؛خداوند متکبران را دوست ندارد و با آنان شروع به خوردن کرد تا همگی سیر شدند و به برکت وجود امام علیه السّلام غذا هم چنان باقی بود،سپس امام

ص:49


1- (1)) .نور الابصار 135-136.
2- (2)) .همان 325،حیاة الامام الحسن 325/1.

حسن علیه السّلام آنان را به میهمانی خود فراخواند و از آن ها پذیرایی نمود و لباس نو بر اندامشان پوشاند. (1)

ب)روزی بر جمعی از کودکان که مشغول غذا خوردن بودند،گذشت.

حضرت را برای خوردن غذا همراه خود دعوت کردند.امام علیه السّلام دعوت آن ها را اجابت کرد و پس از غذا خوردن،آنان را به منزل خویش دعوت کرد و مورد بذل و بخشش خود قرار داد و فرمود:

دست فراتر،از آن هاست زیرا آنان غیر از آن چه به من خوراندند چیزی در اختیار نداشتند ولی آن چه را ما بدانان دادیم،در اختیار داشتیم. (2)

امام مجتبی علیه السّلام به یاد جهان آخرتی که خدا آن را برای بندگان پروا پیشه اش مهیا کرده بود،از لذایذ دنیوی و رزق و برق آن چشم پوشید.از جمله مواردی که نمودار زهد و پارسایی آن بزرگوار تلقی می شد می توان بی رغبتی وی به خلافت را نام برد که برای رضای خدا از آن گذشت.زمانی اهمیّت این از خودگذشتگی برای ما روشن می شود که ملاحظه کنیم تا چه پایه معاویه در پی رسیدن به تاج و تخت تلاش می کرد و برای دست یابی به قدرت، از کاربرد تمام شیوه های ضد اخلاقی فرونگذارد،در صورتی که می بینیم امام حسن علیه السّلام تنها برای جلوگیری از خونریزی مسلمانان،از خلافت کناره می گیرد.

از دیگر جلوه های زهد و پارسایی امام مجتبی علیه السّلام ماجرای مدرک بن زیاد است.وی می گوید:روزی در باغ و بستان ابن عباس به سر می بردیم،ابن عباس به اتفاق امام حسن و امام حسین علیهما السّلام بدان جا آمدند و در آن باغ گشت و

ص:50


1- (1)) .عوالم العلوم 123 به نقل از مناقب 187/3.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 313/1 به نقل از صبان در حاشیۀ نور الابصار 166.

گذار کرده سپس بر لب جویباری نشستند.امام حسن علیه السّلام به من فرمود:مدرک! غذایی هم برای خوردن داری؟عرض کردم:آری؛به سرعت رفتم و قرص نانی و مقداری نمک و دو دستۀ پیازچه خدمت حضرت آوردم و امام از آن ها تناول کرد و سپس فرمود:مدرک!چه غذای مطبوعی بود؟پس از آن که امام غذا میل کرد برای آنان بهترین انواع غذا را آوردند،امام حسن علیه السّلام رو به مدرک کرد و بدو فرمان داد غلامان را فراخواند و برایشان غذا بیاورد،مدرک آنان را صدا زد و از آن غذا خوردند و امام حتی لقمه ای از آن ها نخورد،مدرک به امام عرضه داشت:چرا شما از این غذا تناول نفرمودید؟حضرت پاسخ داد:«إنّ ذاک الطعام احبّ عندی»؛ (1)غذایی را که قبلا برایم آوردی بیشتر دوست داشتم.

ص:51


1- (1)) .مختصر تاریخ دمشق 21/7،چاپ دار الفکر.

ص:52

قسمت دوم

اشاره

بخش نخست رشد و بالندگی بخش دوم مراحل زندگی بخش سوم زیر سایۀ جدّ و پدر

ص:53

ص:54

بخش نخست

اشاره

رشد و بالندگی

ولادت

بنا به صحیح ترین گفتۀ تاریخی،امام مجتبی علیه السّلام در نیمۀ ماه رمضان سال سوم هجری در شهر مدینه پا به عرصۀ وجود نهاد.پدر بزرگوارش علی علیه السّلام در ماه ذیحجۀ سال دوم هجری با فاطمۀ زهرا علیها السّلام ازدواج نمود و امام حسن مجتبی نخستین فرزند زهرا به شمار می آید. 1

چگونگی ولادت

از جابر روایت شده گفت:وقتی امام حسن علیه السّلام از مادرش فاطمه متولد شد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله بدانان دستور داده بود نوزاد را در پارچه ای سفید بپیچند،ولی او را در پارچۀ زردی پیچیده بودند فاطمه علیها السّلام به علی عرضه داشت برای نوزادمان نامی برگزین.علی علیه السّلام فرمود:من در نامگذاری فرزندم از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پیشی نمی گیرم.پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله با ورود به خانۀ زهرا نوزاد را گرفت و بوسه زد و زبان خود را در دهان او قرار داد و امام حسن زبان مبارک رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را می مکید.سپس پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله بدانان فرمود:مگر به شما نگفته

ص:55

بودم این نوزاد را در پارچۀ زرد نپیچید؟!آن گاه حضرت خود پارچۀ سفیدی خواست و نوزاد را در آن پیچید و پارچۀ زرد را به کناری افکند و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و پس از آن به علی علیه السّلام فرمود:

نوزاد را چه نامیده ای؟عرضه داشت:من در نامگذاری او بر شما پیشی نخواهم گرفت.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:من نیز در نام نهادن فرزندم بر پروردگار خویش پیشی نمی گیرم از این رو،فرمود:خدای عز و جل اینک به جبرئیل وحی نمود که برای محمد فرزند پسری متولد شده،نزدش فرودآی و سلام مرا به او ابلاغ کن و از ناحیۀ من و خود به وی تهنیت گفته و بدو بگو:نسبت علی به تو،نظیر نسبت هارون به موسی است،بنابراین،نوزاد خود را به نام پسر هارون نامگذاری کن.جبرئیل بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نازل شد و از ناحیۀ خدای عز و جل و خود،به او تهنیت و شادباش گفت و سپس اظهار داشت:خدای عز و جل تو را فرمان می دهد او را به نام پسر هارون نامگذاری نما،رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرمود:نام پسر هارون چه بوده؟جبرئیل عرضه داشت:نام وی شبّر بوده است،پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:زبان من که عربی است او را چه بنامم؟عرضه داشت:او را حسن نامگذاری کن و بدین ترتیب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نوزاد را حسن نامید. (1)

جابر از پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده که:آن حضرت امام حسن علیه السّلام را به این دلیل حسن نامید که آسمان ها و زمین به احسان الهی سرپا شده اند. (2)

آداب و رسوم ولادت

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روز هفتم ولادت امام مجتبی علیه السّلام با دست مبارک خویش

ص:56


1- (1)) .معانی الاخبار 57،علل الشرایع 138،بحار الانوار 240/43 حدیث 8.
2- (2)) .مناقب 166/3.

برای او گوسفندی عقیقه کرد و در دعای عقیقه فرمود:

«بسم الله،عقیقة عن الحسن،اللّهمّ عظمها بعظمه و لحمها بلحمه و دمها بدمه و شعرها بشعره،اللّهم اجعلها وفاء لمحمّد و آله؛

به نام خدا،عقیقه ای از حسن،خدایا!استخوانش به استخوان نوزاد،گوشتش به گوشت وی و خونش به خون او و مویش به موی وی نثار باد،خداوندا!این قربانی را موجب نگهداری خاندان پیامبرت قرار ده».

و حضرت یک سهم و به گفتۀ برخی ران گوسفند عقیقه را به قابلۀ حسن داد و از گوشت آن قربانی به همسایگان هدیه کرد و سپس سر نوزاد را تراشید و مویش را وزن نمود و هم وزن آن نقره صدقه داد. (1)

شیرخوارگی

از ام الفضل،همسر عباس-عموی پیامبر صلّی اللّه علیه و اله-منقول است که می گوید:

به پیامبر عرضه داشتم:ای رسول خدا!در خواب دیدم عضوی از اعضای بدن مبارکت در دامان من قرار گرفته است،رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خواب نیکی دیده ای.از فاطمه پسری متولد خواهد شد که سرپرستی اش را تو به عهده خواهی گرفت.وقتی امام حسن از مادر متولد شد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را به امّ الفضل سپرد و این بانوی گرامی با شیری که به فرزند خود قثم بن عباس، می داد،امام حسن علیه السّلام را شیر داد. (2)

ص:57


1- (1)) .العوالم 2220 به نقل از کافی 33/6،در عیون اخبار الرضا آمده است که حضرت زهرا(س)ران گوسفند و یک دینار به قابله داد.
2- (2)) .العوالم 23 به نقل از بحار 242/43 و 255 و نسخۀ خطی العدد القویه 5،کشف الغمه 523/1.

کنیه و لقب

تنها کنیۀ امام مجتبی علیه السّلام«ابو محمد»ولی القاب آن بزرگوار بسیار بوده است از جمله:تقی،طیّب،زکیّ،سیّد،سبط و ولیّ.حضرت به تمام این لقب ها خوانده شده و بر او اطلاق می گردید و مشهورترین لقب های آن امام همام «تقی»اما برجسته ترین و سزاوارترین لقب ها به او،لقبی بود که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله وی را بدان توصیف نموده و ویژۀ او قرار داد و بدان موصوفش گرداند.در روایت صحیحی که راویان معتبر و مورد اعتماد از نبی اکرم نقل کرده اند.آن حضرت فرمود:«ابنی هذا،سیّد»از همین رو،سزاوارترین لقب های امام مجتبی علیه السّلام«سیّد»است.

نقش انگشتر

از امام صادق علیه السّلام روایت شده که فرمود:نقش انگشتر حسن و حسین «حسبی الله»بوده و از امام صادق علیه السّلام منقول است که فرمود:بر انگشتر امام حسن علیه السّلام«العزّة الله»منقّش بوده است. (1)

شمایل

جحیفه می گوید:من رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را مشاهده کردم،حسن بن علی به او شباهت داشت.از انس نقل شده گفت:هیچ کس بیشتر از حسن بن علی به رسول خدا شباهت نداشت. (2)

ص:58


1- (1)) .به کافی 473/6 و 474،بحار 258/43،و العوالم 29 مراجعه شود.
2- (2)) .کشف الغمه 522/1،مناقب 165/3،به نقل از صحیح ترمذی.

در توصیف امام حسن بن علی علیه السّلام گفته شده که رخسار مبارکش سفید و آمیخته به سرخی،در چشمانش سیاهی درخشنده ای برق می زد،گونه هایش هموار بود،خط باریکی از مو بر روی شکم داشت،محاسنی انبوه،موی سرش تا نرمی گوش و گردنش مانند ابریقی از نقره می درخشید و عضلاتی ستبر داشت و فاصلۀ شانه و بازوانش زیاد بود،میان بالا،نمکین،کسی به زیبایی اش یافت نمی شد.با رنگ سیاه خضاب می کرد،موهایش مجعّد و پیچیده و بدنی در نهایت لطافت داشت. (1)

امام مجتبی علیه السّلام از ناحیۀ پدر و مادر و جدّ بزرگوار و جدّه و عمو و عمّه و دایی و خاله،برجسته ترین فرد به شمار می آمد تمام عناصر تربیتی را در برترین سطح دارا بود.زندگی اش از دوران ولادت به دست مبارک جدّش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خاتم پیامبران و پدر ارجمندش سرور اوصیاء و مادر گرامی اش فخر زنان جهان،صبغۀ و حیانی و الهی داشت.بنابراین،حسن بن علی علیه السّلام در ظاهر و باطن،فرزند رسول اکرم و یگانه دانش آموختۀ وی و تربیت یافتۀ مکتب وحی الهی که هدایت و رحمتش بر مردم پرتوافکن شد،به شمار می آمد.

ص:59


1- (1)) .به کشف الغمه 525/1،العوالم 30 مراجعه شود.

ص:60

بخش دوم

مراحل زندگی امام مجتبی علیه السّلام

سبط اکبر امام حسن مجتبی علیه السّلام،پس از شهادت پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علیه السّلام در 21 رمضان سال 40 هجری منصب امامت و رهبری مسلمانان را در سی و هفت سالگی عهده دار شد.در این مرحله از زندگی خود بیش از هفت سال از عمر شریف خود را با جد بزرگوارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سپری نمود و در برهۀ سی سالۀ امامت پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علیه السّلام در کنار آن بزرگوار قرار داشت و طی این مدت با خلفای سه گانه معاصر بود و در ادارۀ امور دولت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام به شکلی فعّال تشریک مساعی داشت و پس از پدر ارجمندش مشعل فروزان رهبری الهی را تا 28 یا 27 ماه صفر سال 50 هجری که 48 سال از عمر مبارک وی سپری می شد،در دست داشت. (1)

بنابراین،زندگی این امام همام به دو بخش اساسی تقسیم می شود:

بخش نخست:زندگی وی قبل از امامت،که این بخش نیز خود به سه مرحله قابل تقسیم بندی است.

مرحله نخست:زندگی حضرت در دوران جد بزرگوارش رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله.

ص:61


1- (1)) .ارشاد 15/1.

مرحلۀ دوم:زندگی اش در دوران خلافت ابو بکر و عمر و عثمان.

مرحله سوم:زندگی وی در دوران دولت پدر ارجمندش امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام.

بخش دوم:زندگی امام حسن علیه السّلام بعد از شهادت پدر که عصر امامت وی نیز به شمار می آید و این بخش مشخصا به دو مرحله تقسیم می شود:

مرحلۀ نخست:از بیعت مردم با امام،تا دوران صلح.

مرحلۀ دوم:پس از صلح،تا زمان شهادت.

مراحل سه گانۀ نخست را در دومین بخش از قسمت دوم،به بحث و بررسی می پردازیم و تحقیق و بررسی بخش دوم را به بخشی مستقل و جداگانه اختصاص داده و وضعیت عصر و زمان حضرت و مشخّصه ها و ویژگی های آن را کاملا تبیین خواهیم کرد تا از موضع گیری های صحیح امام علیه السّلام قبل و بعد از صلح،چشم اندازی واقعی و منطقی ارائه داده و آن چه را این امام به حق و شجاع و بردبار،تحقق بخشید به وضوح ملاحظه کرده و پی ببریم چگونه آن بزرگوار با اتّخاذ مواضع اسلامی و حرکت های اصولی خویش توانست در مهم ترین مرحلۀ تاریخ اسلام،نقش به سزای خود را ایفا نموده و به اهداف الهی خویش که خداوند در جهت اجرا و عملی ساختن اهداف رسالت بزرگ اسلامی مسئولیّت آن ها را به عنوان پیشوای معصوم بر دوش وی نهاده بود، دست یابد.

ص:62

بخش سوم

اشاره

امام مجتبی علیه السّلام زیر سایۀ جدّ و پدر

در دوران رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله

اشاره

امام حسن مجتبی علیه السّلام در دوران حیات نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله دیده به جهان گشود و مدت هفت سال و نیم از عمر شریف خود را در کنف حمایت آن بزرگوار سپری نمود.آن سال های هرچند اندک برای ساختن نمونۀ کوچکی از شخصیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای امام حسن علیه السّلام کافی به نظر می رسید تا شایستگی نشان بزرگی را که جد بزرگوارش بدو بخشید،بیابد.آن گاه که بدو فرمود:«اشبهت خلقی و خلقی (1)؛[حسن جان]تو در شمایل و اخلاق شبیه من هستی».

پیامبر عظیم الشأن اسلام صلّی اللّه علیه و اله شخصیتی بود که مسئولیت هدایت و مراقبت از امت اسلامی و مسئولیت تبلیغ رسالت و اجرای آن و حمایت و پشتیبانی آیندۀ آن را به دوش داشت و انجام این کار را با ایجاد تعهداتی لازم در این زمینه،عملی ساخت زیرا او از طریق وحی به نقش رهبری مهمی که در آینده،از این کودک نو رسیده انتظار می رفت،آگاه و بر آماده سازی وی برای

ص:63


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 67/1،سیرة الائمة الاثنی عشر حسنی 513/1،صلح امام حسن از فضل الله 15 به نقل از غزالی در احیاء العلوم و در زمینۀ شباهت امام حسن به جد بزرگوارش به تاریخ یعقوبی، 226/2 چاپ صادر،بحار ج 10،اعیان الشیعه ج 4،علامۀ محقق احمدی آن را از کشف الغمه ص 154،نقل کرده است.فصول المهمۀ مالکی،الاصابه 328/1،کفایة الطالب 267،تهذیب تاریخ ابن عساکر 202/4،ینابیع الموده 137،تاریخ الخلفاء 126-127،التنبیه و الاشراف 261.

ایفای این نقش،مأموریت داشت.بدین ترتیب که این کودک را به گونه ای بی مانند و متناسب با مسئولیت های بزرگ وی تربیت کند و آن بزرگوار را در زمینۀ ارشاد و رهبری مسلمانان شایستگی لازم ببخشد.آن جا که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به امام حسن علیه السّلام فرمود:«اشبهت خلقی و خلقی»خود،نشان شایستگی و سزاواری امام علیه السّلام به آن منصب الهی به شمار می آید که همان وراثت رسالت و خلافت نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله پس از خلافت وصیّ او علی بن ابی طالب علیه السّلام تلقی می شود.

یکی از مسئولیّت های پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله ایجاد فضای مناسب برای امّتی بود که آن را ملزم می ساخت در راستای حفظ رهبری الهی خویش،هیچ گاه به تلاش هایی که در جهت ربودن حق مشروعش انجام می پذیرفت،تن در ندهد و برای پرهیز از تباهی ارکان و پایه هایی که دیدگاه های اعتقادی و سیاسی اش بر آن استوار بوده و اسلام سعی در ژرفا بخشیدن و تحکیم آن در نهاد مسلمانان داشت،تحت تأثیر اعمال حیله گرانه و نیز دگرگون سازی حقایق، قرار نگیرد.

از این رو،به هدفی که نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله بدان اشاره می کرد و در تأکیدات مکرّر خود بر نقشی که از امام حسن و برادرش علیهما السّلام انتظار داشت،پی می بریم از جمله آن جا که فرمود:

«إنّهما امامان قاما او قعدا»؛ (1)

آن دو[حسن و حسین]دست به قیام بزنند یا نزنند،امام و پیشوایند»

ص:64


1- (1)) .اهل البیت،از توفیق ابو علم 307،ارشاد مفید 220،کشف الغمه 159/2،علل الشرایع 211/1،مناقب ابن شهرآشوب 367/3 و از آن به خبر مشهور یاد کرده است.

و«انتما الامامان،و لأمکمّا الشفاعة»؛ (1)

شما دو تن[حسن و حسین]امام و پیشوایید و مادرتان از ناحیۀ خدا حق شفاعت دارد.

به حسین علیه السّلام نیز فرمود:

[حسین جان!]تو خود سیّد و سالاری و فرزند سیّدی و برادر سیّد و سالار،تو خود،امام و پیشوا،فرزند امام و برادر امام هستی،تو حجت خدا،فرزند حجّت و برادر حجت خدا می باشی،تو پدر 9 حجّت الهی هستی که نهمین تن،قائم آن هاست. (2)

دربارۀ امام حسن علیه السّلام نیز فرمود:

[امام حسن]سالار جوانان اهل بهشت،حجت الهی بر مردم است،فرمان او فرمان من و سخنش سخن من است.هرکس از او پیروی کند از من و آن که از فرمانش سرپیچی کند،از من نیست. (3)

قابل ملاحظه است که نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله برای ارتباط دادن امور مربوط به آن دو بزرگوار به خود،تأکید دارد آن جا که می فرماید:

«أنا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»؛ (4)

با آن کس که با شما از در صلح و آشتی درآید،آشتی و با آن که با شما سر خصومت

ص:65


1- (1)) .اثبات الهداه 52/5،الاتحاف بحب الاشراف 129.
2- (2)) .ینابیع المودة 168،اثبات الهداه 129/5.
3- (3)) .فرائه السمطین 35/2،امالی صدوق 101،برای دست یابی به روایاتی که امامت امام حسن(ع)را ثابت می کند به ینابیع المودة ص 441 و 442 و 443 و 487 به نقل از مناقب،و فرائد السمطین 104/2-134-153-259 و در حواشی آن از منابع ذیل غایة المرام 39 و کفایة الاثر که در پایان خرائج و جرایح 289 به چاپ رسیده و عیون اخبار الرضا باب 6،ص 32 و بحار الانوار 303/3 و 283/36 و 248/43 مراجعه شود.
4- (4)) .به سنن ترمذی 699/5،سنن ابن ماجه 52/1،ینابیع الموده 165 و 230 ز 261 ز 370 به نقل از جامع الاصول و دیگر کتب مراجعه شود.

و دشمنی داشته باشد،دشمنم.

انس بن مالک می گوید:روزی امام حسن علیه السّلام،بر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله وارد شد، خواستم او را از پیامبر دور کنم،حضرت فرمود:

«و یحک یا انس!دع ابنی و ثمرة فؤادی،فانّ من آذی هذا آذانی و من آذانی فقد آذی اللّه»؛ (1)

وای بر تو انس!فرزند دلبندم را به حال خود رها کن هرکس او را بیازارد مرا آزرده و آن که مرا بیازارد،خدا را آزرده است.

رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله همواره دهان امام حسن و گلوی امام حسین علیهما السّلام را غرق بوسه می ساخت،گویی حضرت با این کار می خواست اذهان مردم را به ماجرای مهمّی که به شهادت آن دو بزرگوار ارتباط داشت،متوجه گرداند و مراتب مهر و محبّت متقابلی را که با یکدیگر داشتند،ابراز دارد و آن ها را مورد تأیید قرار دهد.

امام حسن علیه السّلام محبوب ترین مردم نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به شمار می آمد، بلکه عشق و علاقۀ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به امام حسن و برادرش حسین علیه السّلام به پایه ای بود که حضرت سخنرانی خود را قطع می کرد و از منبر فرود می آمد و آن دو بزرگوار را در آغوش می گرفت.همگان می دانستند که نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله در موضع گیری های خویش،هیچ گاه تابع خواسته ها و عواطف و احساسات شخصی نیست،بلکه بر این بود که مسلمانان را به عظمت و مقام و جایگاه برجستۀ این دو امام همام،آگاه سازد.

آن چه یادآوری شد بیانگر راز احادیث و روایات فراوانی است که در

ص:66


1- (1)) .اهل بیت،از توفیق ابو علم 274،سنن ابن ماجه 51/1.

مورد امام حسن و امام حسین علیهما السّلام از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نقل شده است،از جمله:

در روایتی که دربارۀ امام حسن علیه السّلام فرمود آمده است:

«اللّهمّ إنّ هذا ابنی و انا احبّه فاحبّه و احبّ من یحبّه»؛ (1)

خدایا!حسن فرزند من است و من به او سخت علاقه مندم،تو نیز او و دوستدارانش را دوست بدار

نیز فرمود:

«احبّ اهل بیتی إلیّ الحسن و الحسین»؛ (2)

محبوب ترین اعضای خاندانم نزد من حسن و حسین اند...

پیام های روز مباهله
اشاره

برخی از کشیشان مسیحی نجران نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شرفیاب شده و در مورد حضرت عیسی علیه السّلام با آن بزرگوار به بحث و مناظره پرداختند و دلایلی را که حضرت بر آنان اقامه کرد پذیرا نشدند،سرانجام تصمیم گرفتند در پیشگاه خدا مباهله انجام داده و لعنت جاودان و عذاب زود هنگامش را نثار دروغگویان سازند.

قرآن کریم این رخداد بزرگ را در این فرمودۀ خدا در تاریخ رسالت اسلامی ثبت کرده است:

ص:67


1- (1)) .تهذیب تاریخ ابن عساکر 205/4 و 206 و 207،الغدیر 124/7.
2- (2)) .برای دست یابی به بسیاری از این روایات،به دو منبع قبلی مراجعه شود،سیرتنا و سنّتا:15/11، فضائل الخمسه من الصحاح السته،فرائد السمطین،بیان شرح حال امام حسن و امام حسین از تاریخ ابن عساکر،تحقیق محمودی،فصول المهمۀ مالکی،شرح حال امام حسن(ع)از انساب الأشراف، نور الابصار.

إِنَّ مَثَلَ عِیسیٰ عِنْدَ اللّٰهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ قٰالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ* اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاٰ تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ* فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعٰالَوْا نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَی الْکٰاذِبِینَ (1)؛

به راستی مثال[حضرت]عیسی در پیشگاه خداوند نظیر[حضرت]آدم است که او را از خاک آفرید و سپس بدو فرمود:موجود باش،او نیز فورا موجود شد*این موارد،حقیقتی است از جانب پروردگارت بنابراین،تردیدی به خود راه مده* هرگاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده باز هم کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند،بدان ها بگو:بیایید ما و شما فرزندان و زنان و نفوس خود را دعوت کنیم، آن گاه مباهله انجام دهیم و لعنت خدا را نثار دروغگویان سازیم.

سران مسیحیان«سیّد»«عاقب»و«أهتم»پس از تعیین روز مباهله وقتی به منازل خود بازگشتند به یکدیگر گفتند:اگر این شخص با طرفدارانش با ما به مباهله پرداخت،با او مباهله خواهیم کرد زیرا در این صورت پیامبر نیست.

ولی اگر تنها با اعضای خاندانش به مباهلۀ با ما اقدام کرد حاضر به مباهله با وی نخواهیم شد زیرا اگر او اعضای خاندانش را برای انجام مباهله حاضر کند دلیل بر راستگویی وی خواهد بود.رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به اتفاق علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام به مباهله آنان رفت،مسیحیان خواستار آشنایی با بیوگرافی افراد شدند بدان ها گفته شد:این مرد،پسر عمو و وصیّ و داماد او علی بن ابی طالب و این زن،دخت گرامی اش فاطمه و این دو نوجوان فرزندانش حسن و حسین اند،مسیحیان با مشاهدۀ این صحنه پراکنده شده و به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله

ص:68


1- (1)) .آل عمران،آیات 59-61.

عرضه داشتند:ما خواستۀ شما را برآورده می سازیم،و شما نیز در عوض ما را از انجام مباهله معاف دار و رسول اکرم در پرداخت جزیه با آنان مصالحه کرد و به دیار خود بازگشتند (1)

مفسران اتفاق نظر دارند که مقصود از«أبناءنا»در آیۀ شریفه،حسن و حسین اند. (2)

زمخشری می گوید:این ماجرا[مباهله]خود دلیلی در فضیلت اهل کساء تلقی می شود که قوی تر از آن دلیلی وجود ندارد. (3)

به مهمترین نکاتی که از ماجرای روز مباهله می توان نتیجه گرفت ذیلا اشاره می شود:

نخست:نمونه های زنده

حضور امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در ماجرای مباهله مسأله ای عادی نبود،بلکه به مفاهیم و پیام های مهمی ارتباط داشت که مهمترین آن ها عبارت از این بود که:وقتی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله خود و افرادی که شخصیت آنان را در روند کمال رسالت،رأس هرم تلقی می کرد،آمادۀ جانفشانی بودند؛افزون بر این که این افراد،نزدیکان آن بزرگوار نیز به شمار می آمدند.بنابراین،امکان نداشت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله-نعوذ بالله-در ادعای خویش دروغگو باشد چنان که

ص:69


1- (1)) .به تفسیر قمی 101/1،قرشی 88/1-99 مراجعه شود.جمع زیادی از راویان و مفسران ماجرای مباهلۀ با اهل کساء را خلاصه یا به نحو مشروح،نقل کرده اند در این خصوص به حیاة السیاسیة للأمام الحسن ص 18-19 و المیزان فی تفسیر القرآن 368/3 چاپ اعلمی مراجعه شود.
2- (2)) .مجمع البیان 452/2،التبیان 485/2،تفسیر رازی 80/8،حقائق التأویل 114 و در آن آمده است که علماء اتفاق نظر دارند...
3- (3)) .کشاف 370/1،صواعق المحرقه 153 به نقل از کشاف به ارشاد شیخ مفید 99 و تفسیر المیزان 238/1 مراجعه شود.

سران قبایل مسیحی که برای انجام مباهله نزد آن حضرت آمده بودند نیز بدین معنا پی برده و آن را مورد تأیید قرار دادند.هم چنین بر جنبۀ از خودگذشتگی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در راه رسالت خویش و اطمینان به رسالتی که مردم را به سوی آن فرا می خواند،دلالت دارد.

دوم:در خدمت رسالت

امام حسن و برادرش امام حسین علیهما السّلام را در کودکی برجسته ترین الگو و نمونۀ عینی اسلام به شمار آوردن،برخاسته از آگاهی مکتبی بی شائبه ای است که با دلیل و برهان به ثبوت رسیده است.این دلایل،قاطعانه تأکید دارد که ائمه اطهار علیهم السّلام در کودکی،از جایگاه برجسته ای برخوردار بوده اند که به آنان شایستگی پذیرش امانت الهی و رهبری حکیمانه و آگاهانۀ امت را می بخشید.

چنان که تاریخ چنین مواردی را دربارۀ هریک از امام جواد علیه السّلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به ثبت رسانده است آن جا که ارادۀ الهی تعلق گرفت تا این دو بزرگوار مسئولیت های رهبری خویش را در دوران نخست زندگی خود،به دوش کشند و تحمّل چنین مسئولیتی برای کسانی که خداوند آنان را مشعل داران دین و آیین خود و نگاهبان بندگان خویش مقرر داشته،کار شگفتی تلقی نمی شود.

قرآن کریم از عیسی بن مریم علیه السّلام سخن به میان آورده و می فرماید:

فَأَشٰارَتْ إِلَیْهِ قٰالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کٰانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا* قٰالَ إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ آتٰانِیَ الْکِتٰابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا؛

گفتند:چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم*عیسی لب به سخن گشود و گفت:من بندۀ خدایم،او به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.

ص:70

هم چنین خدای سبحان در مورد حضرت یحیی علیه السّلام فرموده است:

یٰا یَحْییٰ خُذِ الْکِتٰابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْنٰاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا؛

ای یحیی!کتاب خدا را با قوّت بگیر و ما فرمان نبوّت را در کودکی به او دادیم.

امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در کودکی نیز در سطح بالایی از پختگی و کمال انسانی قرار داشتند به گونه ای که از تمام شایستگی هایی که آنان را مورد توجه و عنایت الهی قرار می داد،برخوردار و شایستۀ نشان های افتخار فراوانی بودند که اسلام بر زبان پیامبر بزرگ خدا به آن دو بزرگوار عطا کرده بود تا قادر بر پذیرش مسئولیت های بزرگ باشند.

از آن جا که حاضران در مراسم مباهله شریک در دعوی به شمار می آمدند بنابراین،علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام نیز در دعوی و فراخوان برای اثبات مباهله شریک تلقی می شدند و این خود،یکی از برجسته ترین فضایلی است که خداوند آن را مخصوص اهل بیت پیامبرش قرار دارد. (1)

اندیشمندان مسلمان حضور در ماجرای مباهله را برای امام حسن و امام حسین علیهما السّلام فضیلت دانسته اند از جمله:ابو علان یکی از پیشوایان معتزله می گوید:قضیۀ مباهله،دلیل بر این است که امام حسن و امام حسین علیه السّلام در آن زمان به سن بلوغ رسیده بودند،زیرا انجام مباهله از غیر بالغان جایز نیست. (2)

مؤید این مسأله،شرکت این دو امام همام در بیعت رضوان و گواهی آنان برای مادرشان زهرا علیها السّلام در ماجرای نزاع وی با ابو بکر پیرامون غصب فدک است.و دیگر سخنان و مواضعی که نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله در مناسبت های گوناگون در قبال این دو بزرگوار اتخاذ فرمود نیز دلیل بر این مدعاست.

ص:71


1- (1)) .به تفسیر المیزان،224/3 و دلائل الصدق 3 بخش 1 ص 84 مراجعه شود.
2- (2)) .این مطلب را ابو حیّان در«البحر المحیط»در تفسیر آیۀ مباهله از ابو علان نقل کرده است.

همۀ این امور در روند برنامه ای جریان می یافت که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله مصمم بود بدین وسیله در مردم ایجاد آمادگی روحی نماید و بدانان بفهماند که پیشوایان اهل بیت قادرند در نوجوانی مسئولیتی الهی را پذیرا شوند.

سوم:اتّخاذ سیاست هایی اجتناب ناپذیر

آن گاه که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله خاندان خویش را در ماجرای مباهله شرکت داد، فراسوی این حادثه مجموعه ای از اهداف تربیتی و سیاسی قرار داشت از جمله:

الف-حضور عنصر زن در رخدادی دینی و سرنوشت ساز نظیر مباهله که در وجود مقدس فاطمۀ زهرا علیها السّلام برجسته ترین نمونۀ زن مسلمان،تبلور داشت تنها در جهت محو و نابودی مفهوم جاهلی تنفرآمیزی صورت پذیرفت که کوچکترین ارزشی برای زن قائل نمی شد،بلکه او را منبع شقاوت بلا و مصیبت و موجب ننگ و عار و خواستگاه خیانت تلقی می کردند (1)و برای هیچ یک از آنان قابل تصور نبود که ببینند زن در چنین مسأله حساس و مهمّی، بلکه مسأله مقدسی از این دست،شرکت جوید تا چه رسد به این که شریک دعوی به شمار آید و در جهت پابرجا ساختن مباهله فراخوانده شود.

ب-حضور امام حسن و امام حسین علیه السّلام در ماجرای مباهله به عنوان فرزندان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله با این که آن دو در حقیقت فرزندان صدیقۀ کبری فاطمه زهرا علیها السّلام به شمار می آمدند،دلیلی مهم محسوب شده و از مفهومی ژرف برخوردار است.چرا که به دلالت آیۀ شریفۀ مباهله،حسن و حسین علیهما السّلام را که-

ص:72


1- (1)) .الصحیح من سیرة النبی الاعظم 45/1-47.

فرزندن دختر پیامبرند-می توان فرزندان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله خواند زیرا آن حضرت پس از آن که به مسیحیان نجران وعده فراخواندن فرزندانش را داد، امام حسن و امام حسین علیهما السّلام را با خود آورد. (1)افزون بر آن چه اندکی قبل بدان اشاره شد،هدف رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از این کار،ریشه کن ساختن مفهوم جاهلی میان مردم بود که فرزندان واقعی را تنها،فرزندان پسر دانسته و در مورد فرزندان دختر چنین پنداری نداشتند.

با کلیّۀ اقداماتی که نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله در روز مباهله در جهت اصلاح این مفهوم جاهلی انجام داد،ملاحظه می کنید که برخی،هم چنان بدان پایبند ماندند که این پایبندی در بعضی نظریه های فقهی پیرامون تفسیر آیۀ شریف یُوصِیکُمُ اللّٰهُ فِی أَوْلاٰدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ؛ خداوند شما را در خصوص فرزندانتان سفارش می کند که پسر دو برابر دختر ارث می برد.به چشم می خورد،که ارث ویژۀ فرزندان پسر به شمار آمده و فرزندان دختر از آن محروم گشته اند. (2)

با این که روش جبهۀ مخالف اهل بیت از ناحیۀ حکّام و فرمانروایان قدرتمند،به شدت پشتیبانی می شد تا پابرجا و تثبیت گردد،ولی در برابرشان مانعی استوار وجود داشت که به هنگام وارونه جلوه دادن حقایق و جعل تاریخ،راه را بر آنان می بست و این همان وجود مقدس اهل بیت علیهم السّلام بود که از برترین دلائل و براهین و شواهد قرآنی و حدیث متواتر برخوردار بود و نیز بیانات متعدد نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله در مورد اهل بیت که عدۀ زیادی از صحابۀ آن حضرت با آن ها آشنایی داشته و آن ها را دیده و شنیده بودند و از صحابه،به

ص:73


1- (1)) .تفسیر رازی 81/8،فتح الغدیر 347/1،تفسیر نیشابوری در حاشیۀ تفسیر طبری 214/3، تبیان 485/2 به نقل از ابو بکر رازی(غیر از فخر رازی)،مجمع البیان 452/2،الغدیر 122/7 به نقل از مجمع البیان و تفسیر قرطبی 104/4.
2- (2)) .الحیاة السیاسة للامام الحسن 27-28.

مسلمانان دیگر انتقال یافته بود،شاهد دیگری بر این مدعا بود.

می سزد اندکی از تلاش هایی را که در جهت نفی فرزندی حسنین علیهما السّلام از رسول خدا صورت می گرفت،یادآور شویم:

1.ذکوان غلام معاویه می گوید:روزی معاویه گفت:مبادا بشنوم کسی این دو جوان(امام حسن و امام حسین علیهما السّلام)را فرزندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بنامد، عوض آن بگویید:فرزندان علی علیه السّلام.

ذکوان اظهار می دارد:مدتی بعد معاویه به من فرمان داد نام فرزندانش را از حیث رتبه و جایگاه ثبت نمایم،من نیز پسران و فرزندان پسرانش را یادداشت کرده و از ذکر نام فرزندان دخترانش خودداری نمودم و سپس نوشته را نزد او بردم وقتی در آن نگریست گفت:وای بر تو!از یادداشت کردن نام بیشتر فرزندانم غفلت کرده ای!

ذکوان پرسید:کدام فرزندان؟

معاویه گفت:مگر فرزندان فلان دخترم فرزندان من به شمار نمی آیند؟

در پاسخ او گفتم:خدایا!این چه سخنی است؟!فرزندان دخترانت، فرزندان تو به شمار می آیند،ولی فرزندان فاطمه فرزندان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله تلقی نمی شوند؟!

گفت:به تو چه مربوط؟خدا مرگت بدهد!هیچ کس نباید این سخن را از تو بشنود. (1)

2.امام حسن علیه السّلام در احتجاج با معاویه،فرمود:

رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله در ماجرای مباهله از میان همۀ مردم پدرم را به عنوان نفوس و من و

ص:74


1- (1)) .کشف الغمه اربلی 173/2 چاپ دار الاضواء.

برادرم را به عنوان فرزندان و مادرم فاطمه را به عنوان زنان برای انجام این کار با خود همراه برد.بنابراین،ما خاندان پیامبر و گوشت و خون و روح و روان او به شمار آمده،از اوئیم و او از ماست. (1)

3.رازی پس از یادآوری دلالت این آیۀ شریف وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ ... وَ زَکَرِیّٰا وَ یَحْییٰ وَ عِیسیٰ بر فرزندی حسنین نسبت به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در تفسیر آن می گوید:«گفته می شود:امام باقر علیه السّلام در برابر حجّاج بن یوسف در مورد فرزندی حسن و حسین نسبت به رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به این آیۀ شریف استناد جست. (2)

4.عمرو عاص با ارسال نامه ای به امیر مؤمنان علیه السّلام به عیبجویی آن بزرگوار پرداخت و گفت:وی(علی)حسن و حسین را فرزندان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله می نامد.امیر به فرستادۀ معاویه فرمود:«به دشمن و فرزند دشمن رسول خدا بگو:اگر حسن و حسین،فرزندان رسول اکرم(ص)نبودند،آن حضرت بدون فرزند پسر بود چنان که پدرت عاص مدعی این معنا شد». (3)

امام حسن علیه السّلام در مناسبت های مختلف و موارد گوناگون این مسأله را آشکارا بیان داشته و تنها به اظهار و اثبات فرزندی اش به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بسنده نکرد،بلکه طی سخنانش بر این که حق امامت و خلافت تنها از آن اوست و هیچ گاه به معاویه و امثالش نخواهد رسید،تأکید می فرمود.زیرا معاویه نه تنها از اوصاف و ویژگی های درخور و شایستۀ خلافت برخوردار نبود،بلکه به ویژگی های ضدّ آن آراسته بود.

ص:75


1- (1)) .ینابیع الموده 479 به نقل از زرندی مدنی و ص 482 و 52،تفسیر برهان 286/1.
2- (2)) .تفسیر رازی 66/13،فضائل الخمسه من الصحاح السته 247/1 به نقل از تفسیر رازی.
3- (3)) .اشاره به آیۀ پایانی سورۀ کوثر«ان شانک هو الابتر»

امام مجتبی در موارد متعددی به ویژه در این مورد به ایراد سخن پرداخته است:

1.وی بی درنگ پس از شهادت پدر بزرگوارش طی سخنانی فرمود:

«ایها الناس من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن علی و أنا ابن النبیّ و أنا ابن الوصیّ»؛

مردم!هرکس مرا می شناسد،خود به خوبی می داند و آن کس که نمی شناسد من حسن بن علی و فرزند نبی اکرم و فرزند وصیّ او هستم.

2.روزی معاویه از امام حسن علیه السّلام خواست بر فراز منبر رود و سخن بگوید.امام علیه السّلام بر منبر بالا رفت و به ایراد سخن پرداخت و چنین فرمود:من فرزند،...من فرزند...تا این که فرمود:اگر میان زمین و آسمان در جستجوی فرزندی برای پیامبرتان باشید کسی را غیر از من و برادرم حسین نخواهید یافت. (1)

گواهی حسنین علیهما السّلام بر عهدنامۀ ثقیف

پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و اله در عهدنامه ای که برای قبیلۀ ثقیف نوشت،امام حسن و امام حسین علیهما السّلام را بر آن گواه گرفت و گواهی امیر مؤمنان و آن دو بزرگوار علیهم السّلام را در آن ثبت نمود.

ابو عبید می گوید:جنبۀ فقهی این حدیث این است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گواهی امام حسن و امام حسین را اثبات نمود و نظیر آن از برخی تابعان نیز نقل شده که گفته اند:گواهی کودکان ثبت می شود و سلسله و دودمان آنان مورد پذیرش بوده و عملی پسندیده است و اکنون در سنّت پیامبر نیز

ص:76


1- (1)) .مناقب ابن شهرآشوب 12/4 به نقل از عقد الفرید و مدائنی.

چنین عمل می شود. (1)

آیا واقعا رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به هیچ یک از صحابه دست نیافته بود که وی را بر این عهدنامۀ بس مهم که ارتباط به سرنوشت عدۀ زیادی از مسلمانان به غیر از این دو کودک داشت،گواه بگیرد؟!آیا زمانی که هیئت نمایندگی ثقیف حضور پیامبر شرفیاب شدند و رسول خدا برای آنان عهدنامه ای نگاشت، حضرت تنها به سر می برد که برای گواه گرفتن،به دو کودک زیر پنج سال نیاز حاصل کرد؟

اندک مراجعه ای به متون تاریخی،چنین احتمالی را فوق العاده بعید می داند زیرا این متون به صراحت گویای این است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله دستور داد برای هیئت نمایندگی ثقیف در مسجد سراپرده ای زدند تا به قرآن گوش فرا دهند و مردم را هنگام نمازگزاردن مشاهده کنند،خالد بن سعید بن عاص در آن جمع حضور داشت و خالد بن ولید نویسندۀ آن عهدنامه نیز حاضر بود ولی با این وصف هیچ یک بر آن نوشتار گواهی ندادند. (2)

از این ماجرا پی می بریم که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله خواست به ارج و مقام حسنین اشاره کند و به مسلمانان بفهماند این دو بزرگوار در جهت پذیرش مسئولیت های بسیار مهمی حتی در قراردادها و پیمان نامه های مهم سیاسی نظیر این پیمان نامه به خصوص که با قبیلۀ ثقیف، سرسخت ترین دشمنان اسلام و مسلمانان به نگارش درآمد،از شایستگی لازم برخوردارند.

ص:77


1- (1)) .الاموال 279-280،به ترتیب الاداریة 274/1 مراجعه شود.
2- (2)) .الحیاة السیاسیة الامام الحسن،از عاملی 44.
حضور حسنین علیهما السّلام در بیعت رضوان

نزد مورخان معروف است که امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در بیعت رضوان حضور یافته و در بیعت با رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله شرکت جستند.

شیخ مفید قدّس سرّه می گوید:«از دلایل کمال این دو بزرگوار و حجتی که خداوند اختصاص به آن دو داده این است که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله با حسن و حسین بیعت کرد و ظاهرا با کودکی غیر از آن ها بیعت نکرده است». (1)

مشخص است که انجام بیعت،برای طرف دیگر الزامات و تعهداتی دربر دارد تا مسئولیت های مشخصی را در ارتباط با آیندۀ رسالت الهی و جامعۀ اسلامی پذیرا گردد و در برابر خطرات بسیاری که بعضا متوجه آن ها می شود، از آن ها حمایت و پشتیبانی نماید و معنای عملی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله انجام داد این بود که حضرت در حسنین علیهما السّلام با این که کودک بودند،شایستگی و قابلیت پذیرش آن مسئولیت های مهم و وفای به تعهداتی که خود را ملزم به ادای آن ها ساختند،در آن بزرگواران می دید.

پیشوایی حسن و حسین علیهما السّلام

از نبی اکرم اسلام صلّی اللّه علیه و اله روایت شده دربارۀ امام حسن و امام حسین که در آن هنگام بیش از پنج سال نداشتند فرمود:

«الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا» (2)؛

حسن و حسین دست به قیام بزنند یا نزنند،امام و پیشوایند.

ص:78


1- (1)) .ارشاد 219،فدک از قزوینی حاشیۀ 16 به نقل از ارشاد.
2- (2)) .به علل الشرایع 211/1 مراجعه شود.

با این بیان اهمیت و ژرفای دلالت این حدیث در معنایش مشخص می شود و ملاحظه می کنیم که امام حسن علیه السّلام در پاسخ کسانی که در مورد صلح وی با معاویه معترض بودند،به این گفته استناد می جست.

در دوران خلفا

در دوران ابو بکر و عمر
اشاره

با رحلت جانسوز پیامبر عظیم الشأن اسلام،عصر رسالت سپری و دوران امامت،به پیشوایی علی ابن ابی طالب علیه السّلام که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله وی را برای پذیرش مسئولیت های انقلاب الهی مبارک و رهبری الهی مسلمانان،تعیین کرده بود،آغاز شد.این مسئولیت ها را خداوند با مزید الطاف خود بدو عطا فرمود تا این انقلاب مبارک را از پنجه های جاهلیت برهاند و در سایۀ هدایت صحیح،به سوی کمال و شکوه و جلال پیش رود و از آن بهره مند گردد.

امام حسن و امام حسین علیهما السّلام دوران کودکی خویش را در زمان حیات رسول اکرم سپری کردند و ملاحظه کردیم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نه تنها با آنان بسان کودکان رفتار نمی کرد بلکه به عنوان دو شخصیت اسلامی که مسئولیت های رهبری بزرگی در انتظارشان بود با آنان برخورد داشت چنان که روایات فراوانی که از نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله رسیده به صراحت در این خصوص سخن گفته است.

دوران بالندگی و جوانی آن دو بزرگوار در سایۀ امامت پدر ارجمندشان و در شرایطی نابسامان نسبت به دولت اسلامی و اهل بیت نبوت،آغاز گردید، زیرا علی علیه السّلام از عرصۀ رهبری سیاسی دور شده بود و کسانی به قدرت دست یافته بودند که در رهبری امت،هیچ گونه سهمی برای اهل بیت علیهم السّلام قائل نشده

ص:79

و از سر حسد و نیز تحقیر جایگاه علی علیه السّلام و موقعیت رهبری الهی او،خلافت را به خود اختصاص دادند.

پس از آن،خانۀ زهرا علیها السّلام مورد هجوم ناگهانی قرار گرفت و علی علیه السّلام برای بیعت با ابو بکر به بند کشیده شد تا دولتی که از هر سو مورد تهدید خطرات بود،روی آرامش ببیند.

در تمام این اوضاع و احوال،امام حسن و امام حسین علیهما السّلام ناظر دگرگونی حوادث و رخدادها بوده و می دیدند پس از مجد و عزّتی که در دوران جدشان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله برخوردار بودند چگونه خود و اهل بیت پاک رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به خواری و ذلت کشیده شدند،در این برهه حضرت زهرا علیها السّلام و فرزندانش مواضع گوناگونی اتخاذ کردند و از همان راه و روش اسلامی که رسول خدا بر ایشان ترسیم فرموده بود و پس از وفات آن حضرت،به رسالت الهی ارتباط داشت،فراتر نرفتند.در این جا به مواضعی که به امام حسن علیه السّلام به ویژه و یا به وی و برادر بزرگوارش امام حسین علیه السّلام ارتباط دارد،اشاره ای گذرا خواهیم داشت.

1.حسنین علیهما السّلام و فدک

پس از رحلت رسول مکرّم اسلام صلّی اللّه علیه و اله حوادثی رخ داد و مخالفان،قدرت را به دست گرفتند و با نصب ابو بکر به عنوان خلیفۀ مسلمانان،علی علیه السّلام را از جایگاه طبیعی اش که خدای سبحان وی را شایستۀ آن قرار داده بود،دور ساختند و فاطمۀ زهرا علیها السّلام دخت نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله را از ارث پدر محروم و آن را غصب کردند و آن چه را رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در دوران زندگی به ملکیّت زهرا درآورده بود از آن مخدّره مصادره کردند و بین او و ابو بکر پیرامون این

ص:80

موضوع بحث و مناقشات فراوانی صورت گرفت تا آن جا که ابو بکر از آن بانو خواست برای اثبات مدعای خود شاهد بیاورد،فاطمه صلّی اللّه علیه و اله امیر مؤمنان و حسنین علیهم السّلام و ام ایمن را شاهد آورد ولی ابو بکر گواهی آن ها را پذیرا نشد و از بازگرداندن حق زهرا علیها السّلام امتناع ورزید.

گواه گرفتن زهرای بتول علیها السّلام،حسنین علیهما السّلام را(با آنکه خود،به حکم آیۀ تطهیر معصوم تلقی می شد)،عملی بود که طبق احکام شرع مقدس اسلام و در برابر دیدگاه مسلمانان و با تأیید سرور اوصیاء امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السّلام صورت پذیرفت.همۀ این امور کاملا دلالت بر شایستگی آن دو بزرگوار برای ادای گواهی و شهادت در چنین مناسبتی دارد،در صورتی که آنان در آن روز بیش از هفت سال نداشتند.

سپردن نقش بارزی به امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در چنین قضیۀ بزرگی،اتفاقی و جدای از ضوابطی که مواضع اهل بیت علیهم السّلام را نظام می بخشید نبود،بلکه در امتداد مواضع رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله نسبت به آندو در جهت مهیّاسازی و قرار دادن آن بزرگواران در جایگاه طبیعی و در سطح رهبری امت، تلقی می شد.

2.اعتراض به ابو بکر

روزی حسن بن علی علیه السّلام در کودکی بر ابو بکر وارد شد و وی بر فراز منبر سخن می گفت،حضرت بر او بانگ زد و با اعتراض به او،فرمود:از منبر پدرم پایین بیا.ابو بکر در پاسخ امام گفت:به خدا!راست گفتی،این منبر پدر توست نه منبر پدر من. (1)

ص:81


1- (1)) .تاریخ الخلفاء سیوطی 80،صواعق المحرقه 175.
3.امام و پرسش مرد صحرانشین

امامت بر دو رکن اساسی یکی لیاقت و شایستگی که علم و دانش و عصمت را شامل می شود و دیگری صریح روایات،استوار است.از این رو، ملاحظه می کنیم که ائمه علیهم السّلام همواره به بیان این روایات و یادآوری و تأکید بر آن ها توجه زیادی مبذول می داشتند و امام حسن علیه السّلام در بسیاری از سخنان و موضع گیری های خود در این زمینه توجه خاصی به بیان این روایات داشت از جمله در مورد ائمه علیهم السّلام فرمود:آنان کسانی اند که خداوند اطاعتشان را بر همگان واجب ساخته و یکی از دو امانت گرانسنگ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به شمار می آیند. (1)

در مورد علم و دانش نیز این چنین بود زیرا ائمه علیهم السّلام پیوسته بر این که وارث علم رسول خدا هستند و جفر و جامعه و دیگر را در اختیار دارند،تأکید داشتند. (2)

امام علی علیه السّلام در اثبات صفت علم امامت برای امام حسن علیه السّلام از دوران کودکی وی،اهتمام ورزید تا مسلمانان را از پایۀ علمی امام علیه السّلام آگاه سازد.این عمل خود،دلیلی قاطع بر امامت امام مجتبی علیه السّلام به شمار می آمد و امیر مؤمنان علیه السّلام می کوشید این موضوع را برای کسانی که به حکومت و خلافت چنگ انداخته و آن را به خود اختصاص دادند و صاحبان واقعی آن را از حقشان دور ساختند،ابراز نماید.امام علی علیه السّلام در توجه انظار مردم به امام حسن علیه السّلام به کاربرد شیوه ای دست زد که مردم آن را برای یکدیگر نقل نموده و در مجالس و محافلشان از آن یاد کنند،زیرا پاسخ دادن کودکی زیر ده سال به پرسش های دشوار و پیچیده،قضیه ای بود که موجب شگفتی آنان می شد و توجهشان را به وی جلب می کرد.

ص:82


1- (1)) .الغدیر 198/1.
2- (2)) .به مکاتیب الرسول 59/1-89 مراجعه شود.

قاضی نعمان در کتاب«شرح الاخبار»به إسناد خود از عبادة بن صامت نقل کرده که مردی صحرانشین از ابو بکر پرسید:من در حال احرام تخم شتر مرغی یافتم و آن را پختم و میل کردم،کفّارۀ این عمل چیست؟

ابو بکر در پاسخ وی گفت:ای مرد!پرسش بس دشواری پرسیدی و او را به عمر احاله داد و عمر او را نزد عبد الرحمان بن عوف فرستاد وقتی همه از پاسخ آن پرسش در ماندند به آن مرد گفتند:نزد آن مرد پیشانی بلند-یعنی امیر مؤمنان-نیز برو.وقتی آن مرد حضور امام علیه السّلام شرفیاب شد،امام بدو فرمود:پرسشت را از هریک از این دو نوجوان(حسن و حسین)می خواهی،بپرس.

مرد عرب،مسأله را از امام مجتبی علیه السّلام پرسید:امام حسن علیه السّلام فرمود:ای مرد عرب!آیا شتر داری؟

مرد گفت:آری.

حضرت فرمود:به تعدادی که تخم شترمرغ خورده ای،شتر ماده مهیا کن و آن ها را با شتران نر درآمیز و شترانی را که از آن ها به وجود می آید،در خانۀ گرامی خدا که برای انجام حج به زیارتش رفته بودی،قربانی نما.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:امکان دارد برخی از ناقه ها پیش از رسیدن وقت ولادت، سقط کنند.

امام حسن علیه السّلام عرضه داشت:اگر شتران چنین اند در تخم مرغ نیز احتمال فاسد شدن وجود دارد»راوی می گوید:در آن اثناء صدایی شنیده شد که گفت:مردم!آن چه را این جوان فهمیده،همان است که سلیمان بن داوود به آن پی برده است. (1)

ص:83


1- (1)) .مناقب ابن شهرآشوب 10/4.
4.امام حسن علیه السّلام در شورا

عمر بن خطاب پس از زخم برداشتن و این که مسأله شورا را به گونۀ معروف،ترتیب داد به نامزدهای عضویت در شورا چنین گفت:برخی از بزرگان انصار را در شورای خود شرکت دهید ولی حق رأی و دخالت در کار ندارند و حسن بن علی و عبد الله بن عباس را نیز در جمع خود داشته باشید زیرا اینان با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله خویشاوندی داشته ولی در شورا حق رأی ندارند و عبد الله(فرزند عمر)به عنوان مشاور در شورا حضور یابد،او نیز حق رأی نخواهد داشت»و بدین سان،افراد یاد شده در شورا حضور یافتند. (1)

امام حسن علیه السّلام حضور در جلسات شورا را پذیرفت و با حضور خود از عمر اعتراف گرفت که حضرتش از جمله کسانی است که حتی در بزرگترین و مهمترین ماجرایی که امت با آن مواجه است حق مشارکت سیاسی دارد تا مردم به این قضیه پی ببرند و خود بتواند در آینده در مسائل سرنوشت ساز اظهار نظر کند هرچند از او پذیرفته نشود.

در دوران عثمان
1.امام حسن علیه السّلام در وداع ابو ذر

امام مجتبی در مراسم تودیع ابو ذر فرمود:

عمو جان!اگرنه این بود که وداع کننده باید خاموش باشد و بدرقه کننده ناگزیر باید بازگردد،سخن[از بیان آنچه در دل می گذرد]ناتوان می ماند و افسوس[رفتنت]

ص:84


1- (1)) .الامامة و السیاسة 28/1.

درازا می کشد و بر تو از این قوم رفت،آنچه را که می بینی.پس با یاد کردن گذرایی دنیا[اندوه] آن را از خود وانه و سختی آن را به امید مابعدش(سرای آرامش و امان)نادیده بگیر و بردباری پیشه کن تا در روز رستخیز به هنگام دیدن پیامبرت،رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله او را از خویشتن خشنود بیابی. (1)

این سخنان را امام حسن علیه السّلام زمانی بر زبان آورد که به اتفاق پدر و برادر و عمویش عقیل و پسر عمویش عبد الله بن جعفر و ابن عباس،در بدرقۀ ابو ذر صحابی جلیل القدری که در راه خدا و حق،جهاد و مبارزه کرد و آن همه ستم و بیداد و اهانت و رنج و مصیبت را به جان خرید تا سرانجام تنها و غریب در تبعیدگاهش«ربذه»به دیدار معبود شتافت،شرکت جسته بود.

سخنان امام حاکی از موضع گیری ژرف آن حضرت در قبال اعمال ناروای خط حاکم به شمار می آید.وی با این سخنان در اجرای اهدافی که ابو ذر آن ها را دنبال می کرد،تشریک مساعی داشت.زیرا ناگزیر می بایست فریادی سر داده شود تا امّت مسلمان را از خواب غفلت بیدار کرده و آنان را به حقیقت ماجرا و رخدادها آگاه سازد و بدانان بفهماند که حاکم و فرمانروا برای همیشه معاف و برکنار از مؤاخذه و توبیخ نبوده و فراتر از قانون نخواهد بود.بلکه پشتیبان و مدافع قانون است.بنابراین،اگر حاکمی اسیر نفس خود شد تا هرگونه مخالفتی را انجام داده و یا با استفاده از نقش محوری خود،آن را در خدمت هوای نفس و منافع شخصی خویش قرار دهد،هریک از آحاد مسلمانان می تواند بلکه بر او واجب است آشکارا سخن حق را بر زبان آورد و در رفع ستم و بیداد و انحراف بکوشد.

از سویی،اگر شرایط آن زمان به امیر مؤمنان و حسنین علیهم السّلام و پیروان آن ها

ص:85


1- (1)) .شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 253/8،الغدیر 301/8،روضۀ کافی 207/8.

اجازه نمی دهد موضعی چون ابو ذر اتخاذ کنند باید حداقل دیدگاه خود را که همان نظریۀ اسلام است در آن قضیه ابراز دارند،زیرا این کار می تواند بر موضع گیری بزرگ وی،بعدی تبلیغی و ژرفایی فکری و سیاسی ببخشد و دست آوردها و نتایجی که از آن حاصل خواهد شد مورد حمایت قرار دهد.

با دقت در سخنانی که امام حسن علیه السّلام در آن بحبوحه به ابو ذر فرمود درمی یابیم رفتار مخالفان با ابو ذر موجب تأسف عمیق آن حضرت شد و سپس با تشویق ابو ذر،وی را در موضع گیری اش از او پشتیبانی می کند و رضایت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و فراتر از آن خشنودی خدای سبحان را در آن می داند.چنان که حضرت می کوشد از بار دشواری های ابو ذر بکاهد و بدو بینش صحیحی ارائه می دهد که می تواند شدت رنج و مصیبت او را کاهش دهد و رویارویی با مصائب و مشکلاتی را که در انتظار وی بود بر او آسان گرداند آن جا که فرمود:

دنیا را با به یاد آوردن زودگذر بودن آن،رها کن و دشواری و سختی آن را به امید ما بعدش نادیده بگیر.

2.شرکت امام حسن علیه السّلام در فتوحات

به گفت برخی از تاریخ نگاران:در سال سی ام هجری،سعید بن عاص به «طبرستان»حمله برد ساکنان آن سامان در دوران خلافت عمر با سوید بن مقرن در برابر مالی که به او پرداختند پیمان نامۀ صلحی ایجاد کرده و سپس پیمان شکنی کردند.سعید بن عاص به اتفاق امام حسن و امام حسین و ابن عباس با آنان به نبرد پرداختند و زمانی که مسلمانان در صدد فتح آفریقا برآمدند،عثمان سپاهی از مدینه تدارک دید که جمعی از صحابه از جمله ابن عباس،فرزند عمر،فرزند عمرو عاص،فرزند جعفر،امام حسن و امام حسین

ص:86

و فرزند زبیر در آن حضور داشتند و همگی در سال 26 هجری به همراه عبد الله بن ابی سرح بدان سامان گسیل شدند. 1

ادعای شرکت حسنین علیهما السّلام در جنگ ها و فتوحات-به دلایلی که برمی شمریم-مورد بحث و مناقشه قرار گرفته است.

الف-فتوحاتی که در آن دوران انجام می پذیرفت به طور عموم در جهت منافع والا و ارزشمند اسلام انجام نمی گرفت؛زیرا حکّام و فرمانروایان از آن فتوحات در مسیر رسیدن به اهداف و خواسته ها و فرونشاندن آتش غرورشان،بهره می بردند و در حقیقت فتوحات اسلامی با غنایم و گسترش نفوذی که درپی داشت سبب خرسندی و شعف آنان می شد.آیین مقدس اسلام از دیدگاه برخی حکام و فرمانروایان جز شعاری که آن را در خدمت سلطنت و حکومت و سبب تقویت آن می دانستند،معنای دیگری نداشت.

در جهت توجه و اهتمام فرمانروایان و هوادارانشان و کلیۀ کسانی که به آنان منسوب بودند،به گردآوری اموال و دارایی و دست یابی به غنایم به حق یا ناحق،می توانیم شواهد و ادلۀ فراوانی ارائه دهیم،ولی تنها به این فراز بسنده می کنیم که:وقتی زیاد،حکم بن عمر غفاری را به خراسان گسیل داشت وی و همراهانش در آن سامان به غنایم فراوانی دست یافتند،زیاد طی نامه ای به حکم نوشت.اما بعد؛امیر المؤمنین(معاویه)با نوشتن نامه به تو خواسته است که سیم و زر غنیمتی را نزد وی بفرستی و از تقسیم آن ها میان مسلمانان خودداری کنی،حکم از انجام این فرمان سر باز زد،و آن ها را بین مسلمانان تقسیم کرد معاویه فردی را برای گوشمالی وی اعزام کرد و او را به بند کشید و

ص:87

زندانی نمود و در غلّ و زنجیر جان سپرد و با آن ها مدفون شد و گفت:(در قیامت)انتقام خواهم گرفت. (1)

در دوران خلیفۀ دوم عمر بن خطاب (2)آزار و اذیت مردم با گرفتن جزیه از آن ها آغاز شد،بلکه می بینیم جزیه را حتی بر اهل ذمّه ای که اسلام را پذیرفته بودند به این بهانه که جزیه به منزلۀ مالیت بر غلام و برده است و اسلام مالیات را از برده برنداشته،الزامی کردند.ولی بنا به نقل تاریخ نگاران:عمر بن عبد العزیز با این سیاست به مخالفت برخاست و جزیه را از آنان برداشت. (3)

چنان که عمر بن خطاب کوشید تا از شخصی که اسلام آورده بود به بهانۀ این که جهت پناه جویی به اسلام،به دین گرویده،جزیه دریافت کند.آن شخص به عمر گفت:آیین اسلام پناه و ملجأ مردم است،عمر گفت:راست گفتی:اسلام پناه و ملجأ مردم است. (4)و در موارد زیادی جزیۀ مسیحیان را افزایش داد که معروف و مشهور است. (5)

خالد بن ولید که سپاهیانش را برای حمله به سرزمین عراق تشویق می کرد به آنان گفت:آیا نمی بینید در این سرزمین،مواد خوراکی و نعمت،چونان زمینی پر از خاک،فراوان یافت می شود؟به خدا سوگند!اگر جهاد در راه خدا و دعا در پیشگاه او را بر خود لازم نمی شمردیم و جز گذران زندگی هدف دیگری نداشتیم،جا داشت بر این منطقه یورش برده و قبل از دیگران آن را به تصرف خود درآوریم و کسانی را که همراه با شما در جنگ و مبارزه شرکت نجستند در فقر و گرسنگی قرار دهیم.

ص:88


1- (1)) .مستدرک حاکم 442/3-443.
2- (2)) .المصنف عبد الرزاق 245/11 به بعد.
3- (3)) .تاریخ الدولة العربیه 235،تاریخ تمدن اسلامی 273/1-274.
4- (4)) .المصنف 96/6.
5- (5)) .سنن بیهقی 216/9.

در فتح«شاهرتا»برخی از غلامان و بردگان مسلمانان،برای مردم مدینه امان نامه دادند،ولی مسلمانان پذیرا نشدند و سرانجام قضیه را با عمر بن خطاب در میان گذاشتند،وی نوشت:«بردۀ مسلمان از مسلمانان به شمار آمده و امان نامۀ او نیز مانند امان نامۀ مسلمانان است.راوی می گوید:با این نوشتۀ عمر غنایمی را که در آستانۀ دست یابی به آن ها بودیم،از کف دادیم...» (1)

آن چه را خالد بن ولید در عبارت قبل بر زبان آورده،همۀ واقعیّت نیست زیرا اموالی که به طبقۀ مستضعف سربازان می رسید بسیار اندک بود و سدّ جوع آنان را نمی کرد و فوق العاده محدود بوده و به سرعت پایان می یافت در صورتی که این طبقه،توان و نیروی اصلی ماشین جنگ را تشکیل می دادند.

بنابراین،در بیشتر فتوحات یاد شده جنگ و نبرد مشخصا در جهت دست یابی به غنایم و اموال صورت می پذیرفت.

ب-فرمانروایان در مسیر تأمین خواسته های جوانان و فرونشاندن غرورشان،از آن فتوحات بهره می گرفتند،زیرا درصدد بودند آنان را برای رسیدن به منصب های بالا شایستگی لازم بخشیده و شخصیت آن ها را ظاهر سازند.از این رو،معاویه پسرش یزید را به فرماندهی سپاهی برای حمله به برخی مناطق،مجبور می ساخت. (2)

ج-حاکمان،از فتوحات و کشورگشایی ها در جهت دور ساختن اعتراض کنندگان به سیاست های خود و ناراضیان از عملکردشان،استفاده می کردند به عنوان مثال:وقتی موج نارضایتی مردم از عثمان بالا گرفت برخی از کارگزاران و مشاورانش از جمله:معاویه،عمرو عاص و عبد الله بن عامر (3)را فراخواند

ص:89


1- (1)) .المصنف 223،222/5.
2- (2)) .المحاسن و المساوی 222/2.
3- (3)) .قابل ملاحظه است که افراد یادشده به استثنای عمرو عاص که در آن زمان برکنار شده بود،همه از کارگزاران عثمان به شمار می آمدند.

تا برای رویارویی با اعتراض مردم در قبال سیاست های خود و درخواست مردم مبنی بر عزل و برکناری کارگزاران (1)وی و جایگزینی افرادی شایسته تر، با آنان به مشورت بپردازد،عبد الله بن عامر با چنین پیشنهادی به وی،اظهار داشت:«ای امیر المؤمنین!به نظر من شما مردم را به جهاد فرمان بده تا مردم را به خود مشغول سازد و آن ها را هم چنان در مناطق جنگی نگاهدارد تا تسلیم تو شده و تنها در اندیشۀ خود و اداره کردن اسب خویش و گرفتن شپش سرشان باشند...»

در نقلی دیگر می افزاید:«عثمان کارگزارانش را به سر کارهایشان بازگرداند و دستور داد کارگزاران قبلی را در تنگنا قرار دهند و مردم را در جمع گروه های اعزامی در دیار دشمن نگاهدارند و تصمیم گرفت پرداختی آنان را تحریم کند تا از او فرمان برده و بدو نیازمند گردند.» (2)

د-جهاد ابتدایی باید با اجازۀ پیشوای عادل صورت گیرد (3)و پیشوایان حق در آن زمان،شرکت جستن در چنین جنگ هایی را نه تنها به مصلحت نمی دیدند بلکه آن ها را سودمند نیز تلقّی نمی کردند.روایت شده:امام صادق علیه السّلام به عبد الملک بن عمرو،فرمود:عبد الملک!چرا به مناطقی که همشهریانت یورش برده اند لشکرکشی نمی کنی؟

می گوید:عرض کردم:منظورتان کدام مناطق است؟

حضرت فرمود:حده،آبادان،مصیصه و قزوین.

عرضه داشتم:در انتظار دستور شماییم تا از شما پیروی نماییم.

ص:90


1- (1)) .جالب است بدانیم که عثمان دقیقا همان کسی را که مردم خواستار بر کناری آن ها بودند،طرف مشورت خویش قرار داد.
2- (2)) .تاریخ طبری 373/3-374.
3- (3)) .وسائل 32/11 به بعد،کافی 20/5.

امام علیه السّلام فرمود:آری،به خدا سوگند!اگر در این کار خیر و صلاحی وجود داشت،کسی نمی توانست بر ما پیشی گیرد. (1)

تعدادی از روایات دلالت دارد که ائمه علیهم السّلام نه تنها پیروان خود را برای شرکت در این گونه جنگ ها تشویق نمی کردند بلکه آن ها را از این کار باز می داشتند و حتی برای مرزبانی آنان نیز موافقت نمی کردند و هزینه و صرف اموال و دارایی را از آنان در این راه نمی پذیرفتند،هرچند پرداخت این هزینه را با نذر بر خود لازم ساخته بودند. (2)

ولی اگر دشمن ناگهانی به سرزمین های اسلامی حمله کرد تنها دفاع از اسلام بر مسلمانان واجب است نه دفاع از آن فرمانروایان. (3)بلکه علی علیه السّلام در روایتی می فرماید:

«لا یخرج المسلم فی الجهاد مع من لا یؤمن علی الحکم و لا ینفذ فی الفیء امر اللّه عزّ و جل»؛

هیچ گاه مسلمانان همراه با افراد بی ایمان بر ضد حکومت به جهاد برنمی خیزند؛زیرا در چنین صورتی فرمان خدای عز و جل در مورد اموال غنیمتی قابل اجرا نیست.

مؤید این معنا این است که روزی عثمان بزرگان صحابه از جمله امام علی علیه السّلام را در مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گرد آورد و پیرامون مسأله جنگ آفریقا با آنان به مشورت پرداخت،نظر اکثریت این بود که چنین جنگی توسط انسان های مغرض و هوسران و منحرف،انجام نپذیرد. (4)

بنابراین،ائمه علیهم السّلام-بی تردید-در توسعۀ قلمرو اسلام و گسترش آن در

ص:91


1- (1)) .تهذیب 127/6،کافی 19/5،وسائل 32/11 ص 150،تهذیب 134/6،کافی 21/5.
2- (2)) .وسائل 21/11-22 به نقل از قرب الاسناد.
3- (3)) .وسائل 22/11،کافی 21/5،تهذیب 125/6.
4- (4)) .ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم 126.

سراسر گیتی علاقۀ فراوان داشتند،ولی شیوه و روش فتح و کشورگشایی حاکمان اشتباه و زیان آور بود و اهداف موردنظر را عملی نمی ساخت. (1)

به هرحال،تمام موارد یادشده کافی است که بر صحّت شرکت امام حسن و امام حسین علیه السّلام در جنگ های گرگان و آفریقا،هاله ای تیره از شک و تردید ایجاد نماید.افزون بر این،تعدادی از کتب تاریخی از شخصیت های زیادی که در فتح آفریقا شرکت داشته اند نام برده،ولی از امام حسن و امام حسین علیهما السّلام نامی به میان نیاورده اند با این که این دو بزرگوار از شخصیت هایی به شمار می آمدند که در صورت شرکت در چنین عرصه ها،سیاست زمان خلفا با آب و تاب از آنان نام می برد.

ه-مؤید این مطلب این است که امام علی علیه السّلام از ورود فرزندانش حسن و حسین در جنگ صفین و جمل جلوگیری به عمل آورد،وقتی آن حضرت دید -امام حسن به سرعت آمادۀ مبارزه شده،فرمود:

این جوان را به فرمان من نگاهدارید و از جنگیدن او جلوگیری کنید مبادا با شهادتش پشتم را بشکند که دریغم می آید با مرگ این دو جوان یعنی حسن و حسین نسل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله قطع شود. (2)

این سخنان زمانی از آن حضرت صادر می شود که از وجود فرزندان زیادی بهره مند است.بنابراین؛چگونه آن حضرت به آن دو اجازه می دهد به همراه فرماندهی اموی یا غیر اموی به جنگ بپردازند در صورتی که غیر از آن دو،فرزندی نداشت و یا اگر داشت تعدادشان اندک بود؟!

از کلیۀ مطالب یاد شده اطمینان می یابیم که نسبت شرکت حسنین علیهما السّلام در جنگ های آن زمان،عاری از حقیقت و صحّت است.

ص:92


1- (1)) .این بحث نیاز به تحقیق و بررسی بیشتر دارد که از حوصلۀ این کتاب بیرون است.
2- (2)) .نهج البلاغه با شرح محمد عبده 212/2،تاریخ طبری حوادث سال 37 44/4.
3.امام حسن علیه السّلام و محاصرۀ عثمان

به نقل برخی تاریخ نگاران،وقتی شورشیان خانۀ عثمان را به محاصره درآوردند،امام امیر مؤمنان علیه السّلام فرزندش حسن و حسین را برای دفاع از او بدان جا اعزام کرد،بلکه این عده از مورخان گفته اند:امام حسن علیه السّلام بر در خانۀ عثمان در اثر تیراندازی مردم به عثمان،زخمی شد و خون بدنش را فراگرفت پس از آن شورشیان،محاصرۀ خانۀ عثمان را تنگتر کرده و او را به قتل رساندند و امام علی علیه السّلام آشفته و اندوهگین از راه رسید و سیلی محکمی به صورت حسن و با قبضۀ شمشیر به سینۀ حسین علیهما السّلام کوبید و دیگران را مورد پرخاش قرار داد و از این که آن ها نگاهبانی در خانه را بر عهده داشته اند و عثمان کشته شده،بدان ها اعتراض کرد. (1)

گروهی دیگر از تاریخ نگاران با استناد به این که عملکرد عثمان با شیوۀ رفتار علی و فرزندانش بسیار فاصله داشته و بعید به نظر می رسد این بزرگواران موضعی مخالف و جدای از مواضع دیگر صحابۀ گرانقدر اتخاذ کرده باشند،رخداد یادشده را بعید شمرده اند.این دسته از مورخان در خصوص دفاع امام حسن علیه السّلام از عثمان به فرض صحت آن،می افزایند:این عمل امام حسن علیه السّلام صرفا برای توجیه موضع گیری خود و پدرش انجام پذیرفته تا در ریختن خون عثمان شرکت نداشته باشند و غرض ورزان،وی را

ص:93


1- (1)) .به صواعق المحرقه 115-116،مروج الذهب 344/2-345،الامامة و السیاسه 44/1 و 42 و 43،انساب الاشراف 69/5 و 70 و 74 و 93 و 95،البدء و التاریخ 206/5،تاریخ مختصر الاول 105 مراجعه شود.

به چیزی متهم نکنند. (1)

سید مرتضی در این که امیر مؤمنان علیه السّلام فرزندانش را برای دفاع از عثمان اعزام کرده باشد،شک و تردید نموده و می گوید:«امیر مؤمنان علیه السّلام این دو بزرگوار را بدین جهت اعزام کرد-البته اگر اعزام کرده باشد-تا از هتک حرمت خانوادۀ عثمان و تعمّد در قتل او و از محروم شدن اهل و عیال و زنان وی از رسیدن مواد خوراکی و آشامیدنی،جلوگیری به عمل آورند نه برای این که از درخواست مردم مبنی بر برکناری عثمان از قدرت،ایجاد مانع نمایند.» (2)

علامۀ حسنی می گوید:«بعید به نظر می رسد که امیر مؤمنان علیه السّلام گل های بوستان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله را در آن گیر و دار به دفاع از ستمکاران وادارد،در صورتی که آن بزرگوار جان عزیز خود و زندگی اش را سراسر وقف اجرای حق و عدالت و ستاندن حق ستمدیدگان کرده بود». (3)

در حالی که برخی پژوهشگران بر این باورند که:«خلیفه با رفتار ناپسندی که داشت سزاوار کشتن بود چرا که کشندگان وی و کسانی که از کشتنش خرسند بودند،جمعیت انبوهی از صحابۀ بزرگ را تشکیل می دادند و با عقل سازگار نیست که امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در برابر این بزرگان ایستادگی کرده و آن ها را از این کار باز داشته باشند». (4)

ص:94


1- (1)) .به حیاة الامام الحسن قرشی 115/1-116 مراجعه شود.
2- (2)) .شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید 8/3.
3- (3)) .سیرة الائمة الاثنی عشر 428/1.
4- (4)) .صلح امام حسن از آل یاسین 50-51.
نکته ها

الف-سخن این دسته از تاریخ نگاران که کشندگان عثمان و کسانی را که از کشته شدن وی خرسند بوده اند،صحابۀ بزرگوار دانسته اند،صحیح است ولی بی تردید میان آنان افرادی چون عایشه و طلحه و زبیر و دیگران وجود داشته اند که خود،بر عثمان شوریدند آن هم نه در جهت پیروزی حق،بلکه برای دست یابی به سود و بهرۀ دنیوی،چنان که موضع گیری این افراد در حکومت امام علی و بیعت با آن حضرت در پی کشته شدن عثمان اثبات کنندۀ این معنا است.

ب-این که بیان شده امام علی علیه السّلام سیلی به صورت حسن زد و بر سینۀ حسین کوبید،مورد اتفاق همۀ تاریخ نگاران نیست زیرا امام علیه السّلام مکرّر تأکید فرموده بود که کشته شدن عثمان نه سبب خرسندی وی شده و نه موجبات نگرانی اش را فراهم ساخته است. (1)از سویی آن بزرگوار حسنین علیهما السّلام را به کوتاهی در اجرای فرمانی که بدان ها صادر فرموده بود،متهم نساخت؛زیرا آن دو،از جمله کسانی بودند که خداوند به پاکی و منزه بودن آنان از آلودگی ها تصریح و نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله به مجد و عظمت و عشق و علاقۀ زاید الوصفش نسبت به آن بزرگواران تأکید نموده بود.

ج-در مورد دفاع از عثمان باید گفت که:امیر مؤمنان علی علیه السّلام هرچند خلافت عثمان را از پایه و اساس مشروع نمی دانست و از مخالفت ها و هتک حرمت هایی که همواره از هیئت حاکمه صادر شده،کاملا آگاهی داشت ولی

ص:95


1- (1)) .الغدیر 69/9-77 به نقل از منابعی زیاد.

برترین و شایسته ترین راه حل قضیه را این شیوۀ انفعالی نمی دانست.از آن حضرت نقل شده در مورد عثمان چنین فرمود:عثمان استبداد و خودکامگی را در حکومت خود از حدّ گذراند و مردم نیز بیش از حدّ بیتابی و فغان کردند.

سخنان امام بدین جهت بود که کاربرد این شیوه به خصوص و کشته شدن عثمان در آن شرایط و به گونه ای که اتفاق افتاد،نه تنها خدمتی به اسلام نمی کرد بلکه ضرر و زیان فوق العاده سهمگینی بر آن وارد می ساخت و به طمع ورزان و غرض ورزانی که در انتظار فرصت بودند میدان می داد از نادانی و جهل مردم بهره برده و شعار خونخواهی عثمان را سر دهند.

اگر علی بن ابی طالب علیه السّلام به کشته شدن عثمان به نحوی که صورت پذیرفت،تمایلی نداشت ولی نمی خواست دفاع و حمایت از عثمان موجب شود که مردم در درک واقعیت دیدگاه امام در مورد عثمان و مخالفت با او، دچار اشتباه شوند.از این رو،گاهی از مخالفت های هیئت حاکم به گونه ای صریح و گاهی با اشاره یاد می کرد،چنان که در پاسخ کسانی که در مورد عثمان از او پرسشی داشتند گاهی صریح و گاهی غیر صریح و یا حداقل به نحوی سخن می گفت که به غرض ورزان و فرصت طلبان اجازه نمی داد از آن سخنان محملی به دست آورده و به سود خود از آن ها بهره جویند.

امام علی علیه السّلام هیچ گاه در برابر مخالفت های ناپسندانه و زشتی که از ناحیۀ عثمان و هوادارانش صورت می گرفت ساکت نمی نشست،بلکه همواره حقیقت را هر از گاهی آشکارا بیان می داشت.آن حضرت کوشید در مناسبت های متعددی عثمان را پند و موعظه دهد به گونه ای که عثمان نتوانست

ص:96

او را تحمل کند و از او خواست از مدینه خارج و به سرزمین ینبع برود. (1)

چنان که عثمان در برابر امام حسن علیه السّلام به صراحت گفت:تمایل به پند و موعظه های پدرش ندارد و دلیلش این بود که:«هرگاه مردم در مورد عثمان شکایتی نزد امام می بردند،آن حضرت فرزندش حسن را نزد عثمان می فرستاد وقتی این عمل مکرر صورت می گرفت،عثمان به امام حسن می گفت:پدرت می پندارد آن چه را خود می داند،هیچ کس از آن آگاهی ندارد!ما خود به آن چه انجام می دهیم آگاهتریم...از این پس نزد ما میا!و علی علیه السّلام پس از آن ماجرا فرزندش را نزد عثمان نفرستاد...» (2)

بدین سان،پر واضح است که یاری حسنین علیهما السّلام نسبت به عثمان به فرمان پدر بزرگوارشان امام علی علیه السّلام و کاملا هماهنگ با خط و مشی آنان که همان خط اسلام ناب و صحیح است،انجام پذیرفته و در شمار جانفشانی های فراوان و بسیار مهم آنان در راه آیین اسلام تلقی می شود!چنان که دلیلی روشن بر دوراندیشی و دقت و ژرف نگری امیر مؤمنان علیه السّلام به شمار می آید.

4.آیا امام حسن علیه السّلام زخمی شد؟

تنها مطلبی که باید بدان اشاره کنیم این است که ما در صحت موضوعی که روایت،مبنی بر زخمی شدن امام حسن علیه السّلام در اثناء دفاع از عثمان یادآور شده، شک و تردید داریم؛زیرا هرچند امکان دارد امام علی علیه السّلام،حسنین و یا امام حسن را به تنهایی برای دفاع از عثمان بدانجا اعزام نموده باشد و آن دو نزد عثمان آمده و مسئولیتی را که پدرشان بدان ها محوّل کرده بود بر او عرضه کرده

ص:97


1- (1)) .نهج البلاغه،شرح عبده 261/2،الغدیر 60/9.
2- (2)) .همان.

باشند.ولی به نظر می رسد عثمان آن دو را برگردانده و پذیرای دفاع آن ها از خود نشده باشد،در این خصوص عبارات متعددی داریم 1که به روشنی بیانگر این معنا است که به بیان یک مورد آن اکتفا می کنیم:«آن گاه،علی علیه السّلام فرزندش حسن را خواست و بدو فرمود:پسرم!نزد عثمان برو و بدو بگو:

پدرم می گوید:آیا دوست داری یاری ات کنم؟امام حسن نامۀ پدر را نزد عثمان برد و عثمان در پاسخ گفت:خیر،کمک نمی خواهم زیرا من رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را در خواب دیدم...تا این که گفت:...امام حسن سکوت کرد و نزد پدر بازگشت و آن چه را عثمان گفته بود به عرض وی رسانید» 2

آری،شاید امام حسن علیه السّلام بی آن که در جنگ شرکت جوید،بلکه به جهت احترام ویژه ای که مردم به او قائل بودند برای نجات عدّه ای همکاری کرده باشد.در گفت وگویی که بین او و مروان حکم صورت گرفت،امام علیه السّلام به مروان فرمود:«آیا تو خون کسی را که بر عثمان در خانه اش یورش برد و او را مانند شتر ذبح کرد،به زمین نریختی؟به یاد داری که خود در آن روز صدای گوسفند سرداده بودی و چونان کنیزکی پست و فرومایه فریاد می زدی؟آیا تو با دست خود کسی را از عثمان دور ساختی و یا با پرتاب تیری از او حمایت نمودی؟در آن گیر و دار بندبند اعضایت می لرزید و چشمانت را بسته بودی و آن گونه که بنده و غلام از مولایش کمک می خواهد از من یاری خواستی و من تو را از کشته شدن نجات داده و به سویی بردم ولی اکنون معاویه را به کشتنم تحریک می کنی.»

ص:98

5.آیا امام حسن علیه السّلام طرفدار عثمان بود؟

برخی تاریخ نگاران با نسبت دادن تهمت های ناروا به امام حسن علیه السّلام ادعا کرده اند که آن بزرگوار به تمام معنا عثمانی بوده است و اظهار داشته اند:«چه بسا در عثمانی بودنش افراطی بوده تا آن جا که روزی در پاسخ پدرش مطلبی را که پدر دوست نداشت،بر زبان آورد.راویان ماجرا را چنین آورده اند که:روزی علی علیه السّلام از کنار فرزندش حسن که مشغول وضو گرفتن بود عبور می کرد به او گفت:حسن جان!وضوی شاداب بگیر!امام حسن علیه السّلام با این جملات تلخ بدو پاسخ داد و گفت:«دیروز مردی را که وضوی شاداب می گرفت،کشتید» (1)تا این که گفت:«خداوند حزن و اندوهت را بر عثمان پایدار سازد»و در عبارتی دیگر از بلاذری منقول است که در پاسخ پدر گفت:«دیروز مردی را که وضوی شاداب می گرفت کشتی».

در ماجرای دیگری مدعی شده اند که:«حسن بن علی به پدر عرضه داشت:ای امیر المؤمنین!من قادر به گفت وگوی با شما نیستم و سپس به گریه افتاد،علی علیه السّلام بدو فرمود:سخن بگو و مانند زنان ناله مکن،امام حسن به پدر گفت:مردم،عثمان را به محاصره درآوردند،به تو دستور دادم از مردم فاصله بگیری و به مکه بروی تا عرب ها بر سر عقل آمده و بیدار شوند اما سرپیچی کردی سپس عثمان را کشتند و من به تو فرمان دادم از مردم فاصله بگیر تا این که گفت:و امروز به تو دستور دادم به عراق نرو،زیرا بیم دارم که در آن دیار غریب گمنام کشته شوی...» (2)

ص:99


1- (1)) .الفتنه الکبری بخش علی و بنوه 176،انساب الاشراف 12/3 با تحقیق محمودی.
2- (2)) .انساب الاشراف 216/2-217،تاریخ طبری 474/3.

روایات دیگری نیز وجود دارد که همین معنا از آن ها استفاده می شود (1).

ملاحظه می کنید پژوهشگری که با دقت در این روایات بنگرد،آشفتگی آن ها کاملا برایش آشکار است تا چه رسد به این که فاقد شرایط پذیرش و حجت بوده و نمی توان به صحت چنین روایاتی اعتماد و اطمینان حاصل کرد.افزون بر این،برخی پژوهشگران گفته اند:آن گونه که مشهور است این گفت وگو بین امیر مؤمنان علیه السّلام و حسن بصری که امام در حال وضو از کنارش عبور کرد، صورت گرفته است. (2)به احتمال قوی دست جاعلان حدیث در ساختن و پرداختن این گونه روایات نقش بسزایی داشته است که در این خصوص به نکاتی اشاره می شود.

نخست:چگونه می توانیم بین مطالبی که در این جا گفته شده و بین سخنان چند سطر قبل،جمع نماییم.در آن جا اظهار داشتند:امیر مؤمنان علیه السّلام امام حسن و برادرش علیهما السّلام را برای دفاع از عثمان اعزام نمود و زمانی که از سرنوشت عثمان آگاه یافت،آشفته و اندوهگین از راه رسید و با این پندار که آن دو در انجام مأموریتشان کوتاهی کرده اند به صورت حسن که بدنش را خون فرا گرفته بود سیلی نواخت و بر سینۀ امام حسین قبضۀ شمشیر کوبید...؟!

دوم:پژوهشگری که کلیۀ موضع گیری های امام حسن علیه السّلام را به ارزیابی بنشیند ملاحظه خواهد کرد که آن بزرگوار همواره و با پافشاری زیاد از پدر بزرگوارش حمایت و پشتیبانی و از حق او دفاع می کرد و در جهت مردود ساختن دلایل و براهین دشمنانش،توجّه خاصی مبذول می داشت و در جنگ های جمل و صفین و در سخت ترین شرایط جنگ و نبرد بر قلب دشمن

ص:100


1- (1)) .به سیرة الائمه الاثنی عشر 542/1-544 مراجعه شود.
2- (2)) .انساب الاشراف با تحقیق محمودی در حالات امام حسن 12 چاپ اول،دار التعارف-بیروت.

می تاخت و جان عزیز خویش را در راه دفاع از پدر و حقّانیت وی در معرض خطرات بزرگی قرار می داد به گونه ای که امام علیه السّلام به یارانش فرمود:«این جوان (امام حسن)را به فرمان من از رفتن به میدان بازدارید که با شهادتش پشتم را نشکند.»

در مورد دفاع امام مجتبی علیه السّلام از حقانیّت اهل بیت و حق خلافت آنان،قادر به شمارش و بیان تمام مواضع و سخنان آن بزرگوار در این زمینه نیستیم؛تنها به ذکر نمونه هایی جهت اقامۀ دلیل بر دفاع وی از مواضع پدر بزرگوارش بسنده می کنیم:

الف-از آن بزرگوار نقل شده که فرمود:

ابو بکر و عمر تمام توجه خود را در امر خلافت مبذول داشتند در صورتی که تمام اختیارات مربوط به آن از آن ما بود.بی آن که ما را در آن دخالتی دهند،زمام امور را به دست گرفتند و برای ما سهمی چونان سهم جدّه قرار دادند،هان!به خدا سوگند! آن روز که مردم شفاعت ما را درخواست کنند،آن دو شدیدا درگیر نجات خود از غم و اندوه اند. (1)

ب-آن امام همام در یکی از خطبه هایش در مورد برشمردن واجبات،از جمله ولایت اهل بیت علیهم السّلام فرمود:

اگر محمد صلّی اللّه علیه و اله و جانشینانش نبودند شما حیران و سرگردان بودید و با هیچ یک از احکام الهی آشنا نبودید. (2)

ص:101


1- (1)) .امالی مفید 49.
2- (2)) .ینابیع المودة 48 و به نقل از امالی طوسی 56.

ج-نیز فرمود:

فرمانبرداری از ما مقرون به اطاعت از خدای عز و جل و رسول گرامی او بوده و بر همگان واجب است.خدای متعال فرمود:ای ایمان آورندگان از خدا و رسول و ولی امر خویش فرمان برید و اگر در مسأله ای به نزاع پرداختید آن را به خدا و رسول بازگردانید. (1)

سوم:پیراسته و منزّه بودن امام حسن علیه السّلام از ناحیۀ ذات مقدس باری تعالی آن گونه که آیۀ تطهیر و روایات رسیده از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در حق آن بزرگوار صریح در این معناست،از سویی اخلاق بسیار نکو و پسندیده و فضایل والای آن حضرت بر کلیۀ امور و سخنان ناروایی که به وی نسبت داده می شود و با ساده ترین قواعد ادب والای اسلامی و اخلاق نیک انسانی،سازگاری ندارد، خط بطلان می کشد،به ویژه کسی که در کنار پدری چون علی علیه السّلام تربیت یافته و پیش از همه سخن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را دربارۀ او به یاد داشت که فرمود:

«انّه مع الحق و الحق معه یدور معه،حیث دار»؛

علی با حق همراه است و حق با اوست و همه جا بر گرد شمع وجودش در گردش است».

بنابراین،اگر قرار باشد سخنانی که به امام حسن علیه السّلام نسبت داده می شود حتی فرومایگان،تن به آن ندهند،چگونه می توان چنین کلماتی را به چهارمین گوهر گرانمایۀ اهل کساء،نسبت داد که در آفرینش و اخلاق و رهنمود و سیر و سلوک و گفتار،شبیه ترین مردم به رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله بوده است؟!

چهارم:آیا با عقل سازگار است امام حسن علیه السّلام که در کنار جدّ بزرگوارش

ص:102


1- (1)) .ینابیع الموده 21.

نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله و پدر ارجمندش علی مرتضی علیه السّلام که دریای تمام نشدنی علم و دانش بود زیسته و از کودکی به پرسش هایی که جدّ و بعد از او پدرش بدو احاله می کند به شایسته ترین نحو پاسخ می دهد،به گرفتن وضوی شاداب، آشنایی نداشته باشد؟

پنجم:اگر واقعا امام حسن علیه السّلام به تمام معنا عثمانی بود،معنایش این بود که آن حضرت تمام کارها و اعمال مخالف کتاب خدا و سنّت پیامبرش را که از عثمان سر می زد،بپذیرد،در صورتی که چنین سخنی در حق او روا نیست؛چرا که وی در تعریف سیاست می فرماید:

از جمله رعایت حقوق مردم این است تا زمانی که ولی امر خالصانه به مردم توجه دارد در خدمتگزاری او خالصانه عمل کنی و هرگاه از راه راست منحرف گردید بر سرش فریاد برآوری».

پرواضح است که عثمان و کارگزارانش از روشن ترین مصادیق این فرمودۀ امام بودند چنان که مدعیان عثمانی بودن حضرت خود،به این واقعیت تصریح کرده اند.

ششم:روایتی که مدعی است امام حسن علیه السّلام از پدر بزرگوارش خواسته مدینه را ترک گوید،به هیچ وجه نظریه ای مناسب نیست زیرا افرادی نظیر طلحه و زبیر و دیگر طمع ورزان و سودجویان در انتظار چنین فرصتی بودند.گذشته از این،مردم در آن شرایط دشوار،هیچ گاه راضی نمی شدند امیر مؤمنان علیه السّلام مدینه را ترک گوید بلکه مدتی در جای جای آن شهر در پی حضرت بودند تا با آن بزرگوار دست بیعت دهند.

ص:103

نقش امام حسن علیه السّلام در حکومت پدر

1.بیعت با امیر مؤمنان علیه السّلام

تودۀ مسلمانان با اشتیاق فراوان در انتظار بودند در صورتی که اوضاع،به کشته شدن و یا کناره گیری عثمان بینجامد چه کسی جانشین وی خواهد شد و در این راستا عدّه ای طمع رسیدن به قدرت داشتند و از آن میان افرادی چون طلحه و زبیر و عایشه،روند رخدادها را عمق و دایرۀ آن ها را توسعه می بخشیدند و شعلۀ افروخته را دامن می زدند و در این خصوص بیش از همه طلحه از خود عشق و علاقه نشان می داد و کارش به جایی رسید که بر نتایج آن حوادث پیشی گرفت و برای خود جایگاهی دست و پا کرد که می پنداشت روزگار،وی را در آن جای خواهد داد.از این رو،با استیلا یافتن بر بیت المال دقیقا در زمانی که عثمان در خانه اش محاصره و در قید حیات بود،طلحه با مردم نماز می گزارد.

بی تردید چهار تن از اعضای باقیماندۀ شورا شانس بیشتری از دیگران برای این کار داشته و سهم علی علیه السّلام بیش از همه بود و مردم مدینه و خارج آن بدان حضرت تمایل داشتند حتی شورشیان،به کسی غیر او تمایل نشان نمی دادند زیرا به خوبی می دانستند آن بزرگوار اهدافی را که مردم برای دست یابی به آن سر به شورش برداشته اند بر ایشان عملی خواهد ساخت و در همان زمان آگاهی داشتند که خشم طلحه و زبیر برای حق و رضای خدا نبوده بلکه آن دو با عثمان و حاشیه نشینانش تفاوتی نداشتند و موضع گیری طلحه و زبیر در قبال عثمان طی روزهای قبل از کشته شدن وی،بر این معنا تأکید داشت.

ص:104

بلاذری در انساب الأشراف آورده است:پس از یأس و نومیدی علی علیه السّلام از سامان دادن امور بین دو گروه درگیر،خانه نشینی اختیار کرد و زمانی که عثمان به قتل رسید و مردم از ماجرای او فراغت یافتند و پی بردند که ناگزیر باید پیرامون امام و پیشوایی گرد آیند،همه با این شعار که رهبر ما علی بن ابی طالب است نزد آن بزرگوار شتافته و به خانه اش وارد شدند و عرضه داشتند:دستتان را بدهید تا با شما بیعت نماییم،حضرت فرمود:این کار حق شما نیست،بلکه منحصر به اهل بدر است و هرکس را که بدریان به رهبری وی رضایت دادند،خلیفه خواهد بود.بدین ترتیب،کلیۀ بدری ها حضور امام علی علیه السّلام شرفیاب شده و اظهار داشتند:ای ابو الحسن!ما هیچ کس را از شما شایسته تر به خلافت نمی دانیم. (1)

طبری در جلد سوم تاریخش می گوید:یاران رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله پس از کشته شدن عثمان نزد علی علیه السّلام شرفیاب شده و بدو عرضه داشتند:اماما!مردم ناگزیر باید از پیشوایی برخوردار باشند و امروز کسی را شایسته تر از شما به پیشوایی سراغ نداریم!

امام علی علیه السّلام فرمود:از انجام این کار خودداری کنید زیرا من اگر وزیر مشاورتان باشم بهتر است تا رهبرتان گردم.عرض کردند:نه به خدا سوگند!تا با شما بیعت نکنیم از شما دست بر نخواهیم داشت و هم چنان بر این امر پافشاری نمودند تا حضرت به ناچار بیعت آن ها را پذیرا شد ولی انجام بیعت را در مسجد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و به رضایت همۀ مردم موکول نمود. (2)

در روایت سومی آمده است که:امام علیه السّلام با این که از ناحیۀ مردم به شدت

ص:105


1- (1)) .انساب الاشراف مبحث بیعت امام علی بن ابی طالب 205-219 تحقیق محمودی.
2- (2)) .تاریخ طبری 450/3،مؤسسۀ اعلمی-بیروت.

مورد درخواست قرار گرفته بود بر عدم پذیرش بیعت پافشاری داشت.مردم برای قانع ساختن امام علیه السّلام به مالک اشتر که در رأس هیئت نمایندگی کوفه قرار داشت متوسل شدند وی به امام عرضه داشت:دست مبارکتان را بدهید تا با شما بیعت نماییم،حضرت پذیرا نشد،مالک بر خواسته اش اصرار ورزید و امام را در صورتی که هم چنان بر موضعش باقی بماند به وجود آشوب و فتنه هشدار داد و پیوسته بر آن تأکید نمود تا سرانجام حضرت را قانع نمود و بدین ترتیب،سران و بزرگان با امام علیه السّلام دست بیعت دادند و سپس مردم از هر سو به حضرت روآورده و با او بیعت کردند.آن گاه زبیر بپاخاست و حمد و ثنای خدا را به جا آورد و گفت:مردم!خداوند به داوری شورا برای شما راضی بود ولی شورا که متلاشی گشت به مشورت پرداخته و به رهبری علی راضی شدیم بنابراین،همه با او بیعت نمایید. (1)

در کتاب«الامامة و السیاسه»از ابو ثور منقول است که گفت:پس از کشته شدن عثمان وقتی بیعت با علی علیه السّلام صورت پذیرفت من در پی آن حضرت راه افتادم و مردم پیرامون او را گرفته و با وی بیعت می کردند.امام علیه السّلام وارد یکی از باغ های بنی مازن شد،فشار جمعیت وی را به سمت درخت نخلی برده و مانع دسترسی من به آن حضرت شد وقتی به جمعیت می نگریستم می دیدم مردم مچ دست امام را گرفته اند و دستانشان را به دست آن بزرگوار می رساندند پس از انجام بیعت،او را به مسجد پیامبر آوردند و طلحه نخستین کسی بود که در مسجد بر فراز منبر رفت و با دست فلجش با آن بزرگوار بیعت کرد.برخی حاضران این بیعت را به فال بد گرفتند و اظهار داشتند:به خدا سوگند!این

ص:106


1- (1)) .یعقوبی 75/2.

بیعت دوام نخواهد یافت!و پس از او زبیر و یاران رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و تمام مسلمانان مدینه به امام علیه السّلام دست بیعت دادند. (1)

حضرت،موضعی را که مسلمانان در قبال وی اتخاذ کرده و بر بیعت با آن بزرگوار پافشاری نشان دادند،در خطبۀ معروف خود شقشقیّه چنین به وصف کشیده است:

ناگهان دیدم مردم چونان یال کفتار بر سرم ریختند و از هرسو به من روآوردند.

ازدحام مردم چنان بود که حسن و حسینم در فشار جمعیت کوبیده شدند،و ردای من از دو سو پاره شد و مردم همانند گلۀ گوسفند پیرامونم را گرفتند وقتی زمام حکومت را به دست گرفتم،عده ای بیعت شکنی کردند و گروهی از دین خارج شدند و دسته ای راه سرکشی و طغیان پیش گرفتند و گویی این سخن خدای سبحان را نشنیده بودند که فرمود:این سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین در پی برتری جویی و فساد نیستند و سرانجام نیک از آن پرهیزکاران خواهد بود.

امام علیه السّلام در ادامه خطبه به بیان موضع خویش نسبت به خلافت می پردازد و می فرماید:

به هوش باشید!به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید،اگرنه این بود که انبوهی از جمعیت پیرامونم را گرفته و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است و از سویی اگر نبود عهد و میثاقی که خداوند از عالمان و دانشمندان هر جامعه گرفته تا در برابر پرخوری ستمکاران و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینند،مهار شتر خلافت را بر کوهانش رها می ساختم و پایان امر آن را با جام آغازش سیراب می نمودم و آن گاه به خوبی درمی یافتید که دنیایتان در چشم من بی ارزش تر از آب بینی بزغاله است.

ص:107


1- (1)) .الفتوح 436/2/1،الامم و الملوک 456/3.

سه یا پنج روز پس از کشته شدن عثمان در آن فضای پر از فتنه و اختلاف، که امام علیه السّلام راهی برای فرار از بیعت نداشت،آن بزرگوار تن به بیعت داد و تمامی مهاجر و انصار و کسانی که از شهرهای کوفه و بصره و مصر به مدینه وارد شده بودند به حضرت دست بیعت دادند و تنها اندک افرادی از قریشیان از جمله مروان حکم،سعد وقاص و عبد الله بن عمر از بیعت با امام علیه السّلام سر برتافتند. (1)

برای کسانی که تاریخ خاندان اموی و برخورد آن ها را با بنی هاشم و پیروان دیگر ادیان مورد بررسی دقیق قرار دهند،سرپیچی مروان حکم و امویان از بیعت با امام علی و یا ناخرسندی از آن بیعت،برای آنان شگفت آور نخواهد بود.سعد وقاص خود تمنای خلافت داشت و اگر برای دست یابی به آن میدان یافته بود هیچ گاه کوتاهی نمی کرد و شاید در این باره با خود در اندیشه بود زیرا عمر بن خطاب او را یکی از محورهای خلافت قرار داده و بیش از سزاواری اش به او بها داده بود.گمان نمی کنم سعد،قبل از این ماجرا در اندیشۀ خلافت بوده و یا تصور می کرد روزی مسلمانان او را در کنار علی قرار دهند ولی پس از آن که دید مردم از طلحه و زبیر که برتر از او و در کوفه و بصره بین یاران رسول اکرم از جایگاهی برخوردارند،دست برداشته اند در پی خلافت بر نیامد و به کناره گیری بسنده نمود و هماهنگ با امویان که از ناحیۀ مادرش«حمئه»با آنان خویشاوندی و سری در سودای آنان داشت،از بیعت با امام علی علیه السّلام خودداری کرد و در برابر امویان حتی پس از آن که عثمان وی را از فرمانداری کوفه برکنار و برادرش ولید را بر آن جا گمارد،موضعی مخالف

ص:108


1- (1)) .به کامل 98/3-99 و یعقوبی 75/2 مراجعه شود.

اتخاذ نکرد و امیر المؤمنین علیه السّلام بر آن چه وی انجام می داد آگاهی داشت چنان که از موضع امویان و نتیجۀ کار طلحه و زبیر و بیشتر قریشیان آگاه بود و موضع آنان را در قبال خود پس از بیعت،این گونه وصف کرده بود:

خدایا!در مقابلۀ با قریش از تو یاری می جویم زیرا آنان پیوند خویشاوندی ام را قطع و جام حقم را واژگون ساختند،آن گاه که نگریستم دیدم برای ستیز با آنان یار و مدافعی جز اهل بیت خود ندارم.

در جای دیگر فرمود:

مرا با قریش چه کار؟به خدا سوگند!آن گاه که کافر بودند با آنان پیکار نمودم و امروز نیز که فریب خورده اند با آنان مبارزه خواهم کرد،دیروز رویارویشان قرار داشتم و امروز نیز در برابرشان ایستاده ام.

به هرحال،وقتی سعد بن ابی وقاص به بیعت فراخوانده شد هماهنگ با امویان از پذیرش آن سرباز زد و امیر مؤمنان علیه السّلام او را به خود وانهاد و به شورشیان اجازه نداد با او درشتی کنند و زمانی که عبد الله بن عمر به بیعت دعوت شد و از آن سر برتافت حضرت از او ضامنی خواست تا با کسی در توطئه بر ضد او همدست نشود وقتی عبد الله از معرفی ضامن خودداری کرد، حضرت دست از او برداشت و به مردم فرمود:او را به خود وانهید،خودم ضامن او هستم و سپس متوجه او شد و فرمود:از پیشم برو،از کودکی ات تاکنون از اخلاق زشت و ناپسندت آگاهم.

با پایان پذیرفتن بیعت،امیر المؤمنین علیه السّلام از همان روز نخست تمامی امکانات خود را برای اصلاح تبهکاری های حاشیه نشینان عثمان در همۀ امور دولت که دستگاههای حکومتی را سراسر به فساد و تباهی کشانده بودند، بسیج کرد.امام علیه السّلام لازم دید ابتدا به حل مهم ترین مشکلات ضروری که مردم

ص:109

را به ستوه آورده و در رأس آن ها مشکل مربوط به فرمانداران که آن همه شورش را بر ضد خلیفۀ قبلی به راه انداخته و به زندگی اش خاتمه بخشیدند، بپردازد تا هرگاه از آن فراغت یافت به دیگر مشکلاتی که مردم بر حل آن تأکید داشته و به حالشان سودمندتر است،همت بگمارد و این کار او را از بسط و گسترش سیاستی که در دوران جدید خلافتش آن را دنبال می کرد، باز نمی داشت.

چند روز پس از خلافتش بر فراز منبر رفت تا در جمع انبوه مردم پیرامون خود،برخی شیوه هایی که خلفای پیش از او بیش از بیست سال پایه ریزی کرده بودند،باطل اعلام کند[همانند شیوۀ بدعت آمیز عمر در تقسیم بیت المال]و مطمئن بود عمر بن خطاب آن گاه که در تقسیم غنایم،شخصیّت افراد و سابقۀ اسلام آوردن آنان را ملاک قرار داد،بیش از آن چه به اجرای مبانی اسلام بیندیشد،در اندیشۀ منافع شخصی خویش بوده است و زمانی که عثمان بن عفان،دست خاندان خویش را باز گذاشت تا او را بازیچۀ دست خود قرار داده و در زمین تباهی و فساد به وجود آورند،در حقیقت نژادپرستی جاهلی و روح کینه توزی اموی را نسبت به اسلام که هیچ کسی را به حساب دیگری امتیازی نمی بخشد،زنده کرد. (1)

2.یاری خواهی امام علی علیه السّلام از کوفیان

با اعلان تمرّد و سرپیچی معاویه از حکومت امام علی و نپذیرفتن بیعت آن حضرت،امام علیه السّلام مهیای رویارویی با وی شد و در همان گیرودار که در تدبیر امور می کوشید بدو خبر رسید برخی از مردم مکه به تحریک طلحه و

ص:110


1- (1)) .به سیرة الائمة الاثنی عشر از سید هاشم معروف حسنی 390/1-393 مراجعه شود.

زبیر و عایشه و هواداران اموی آنان به بهانۀ خونخواهی عثمان دست به شورش زده اند.حضرت از اختلاف و پراکندگی صفوف مسلمانان نگران و خطر آن ها را بیش از خطر معاویه و تبهکاری آن ها را بیش از تبهکاری او تشخیص داد،به همین دلیل با خود اندیشید اگر فورا در خاموش ساختن این آشوب و غائله نکوشد،دامنۀ آن به سرعت گسترش یافته و تمرّد و اختلاف، فزونی خواهد یافت.

از این رو،آمادۀ حرکت به سوی آنان شد و باقیماندۀ شایستگان مهاجر و انصار به یاری اش کمر همت بستند و به سرعت از شهر خارج شد تا قبل از ورود طلحه و زبیر به یکی از شهرها و به تباهی کشاندن آن سامان،با آنان رویارو گردند.وقتی به ربذه رسیدند خبر ورود نیروهای مخالف به بصره و حوادثی که در آن شهر رخ داده بود،به آنان رسید.امام علیه السّلام چند روز در منطقه ربذه به سامان دادن امور سپاهیان خود پرداخت و با اعزام فرستادگانی نزد مردم کوفه از آنان کمک خواست و آن ها را به یاری خویش فراخواند تا همراه با او دست به قیام زده و آتش فتنه و آشوب را خاموش سازند.بدین سان، فرستادگان خود،محمد بن ابی بکر و محمد بن جعفر را همراه با نامه ای بدان سامان اعزام نمود.در آن نامه آمده بود:

من شما را به فرمانروایی این شهرها گماردم و اینک برای حوادثی که رخ داده از شما یاری می جویم،یار و یاور آیین الهی باشید و از ما حمایت و پشتیبانی کرده و به سویمان حرکت نمایید،ما تنها در اندیشۀ اصلاح امور هستیم تا مردم در کنار یکدیگر برادرانه زندگی کنند کسانی که بدین کار علاقه مند بوده و آن را برگزینند دوستدار حق اند و هرکس از آن ناخرسند باشد،با حق مخالفت کرده و آن را نادیده گرفته است. (1)

ص:111


1- (1)) .طبری 393/3 و 394.

فرستادگان،نامۀ امام علی علیه السّلام را به ابو موسی اشعری فرماندار کوفه عرضه کردند،نه تنها هیچ گونه عکس العمل مثبتی از او ندیدند بلکه ملاحظه کردند وی مردم را از تصمیم شان منصرف و از لبیک گفتن به ندای خلیفه،باز می دارد و با توجیه کینه و عناد خویش گفت:«به خدا سوگند!بیعت عثمان هنوز در گردن من و امام شماست،اگر ناگزیر از جنگ نبودیم تا وی[امام]از کشتن قاتلان عثمان فراغت نمی یافت،با هیچ کس نمی جنگیدیم...» (1)

امام علی علیه السّلام هاشم مرقال را با نامه ای به عنوان سومین فرستاده نزد اشعری اعزام نمود که در آن نامه آمده بود:

اکنون!من هاشم را به جانب تو فرستادم تا مردم را بسیج کند بنابراین،همه را مهیای نبرد کن،زیرا من تو را والی کوفه قرار دادم که در اقامۀ حق یاورم باشی.

ولی اشعری بر تمرّد و نافرمانی خود پافشاری کرد و هاشم طی نامه ای به امام علیه السّلام وی را در جریان شکست و ناکامی خود در مأموریت محوله و اعزامش،قرار داد.

3.اعزام امام مجتبی علیه السّلام

امام علی علیه السّلام با آگاهی از پافشاری ابو موسی بر موضع خود و ناکامی فرستادگانش،فرزند خود امام حسن علیه السّلام را به اتفاق عمار یاسر همراه با نامه ای به کوفه اعزام نمود.حضرت در آن نامه ابو موسی را از منصب خود برکنار و قرضة بن کعب را جایگزین وی ساخت.در آن نامه آمده بود:

ص:112


1- (1)) .طبری 393/3 و 394.

اما بعد،من پنداشتم از سمت فرمانروایی که خداوند در آن برایت سهمی قرار نداده کنار روی و از فرمانم سرپیچی نکنی.اکنون حسن بن علی و عمار یاسر را بدان سامان اعزام نمودم تا مردم را بسیج نمایند و قرضة بن کعب را به فرمانروایی کوفه منصوب کردم اگر این کار را انجام ندهی به حسن فرمان داده ام با تو بجنگد. (1)

با ورود امام حسن علیه السّلام به کوفه،مردم دسته دسته پیرامون آن بزرگوار کرد آمدند و مراتب اطاعت و فرمانبرداری و پیروی خالصانۀ خود را از آن حضرت ابراز داشتند،امام مجتبی علیه السّلام برکناری فرمانروای متمرّد و تعیین قرضة بن کعب را به جای او آشکارا اعلان داشت،ولی ابو موسی هم چنان بر موضع خویش اصرار و پافشاری نشان می داد و رو به عمار کرد و سخن از کشته شدن عثمان به میان آورد تا در این گفت وگو راه فراری برای خود بیابد و بهانه ای به دست آورد تا مردم را از یاری امام علیه السّلام بازدارد.از این رو،به عمار گفت:«ابو یقظان! تو نیز به صف مخالفان پیوستی و بر امیر المؤمنین عثمان شوریدی و همکار جنایتکاران شدی؟»عمار بدو پاسخ داد:«من چنین کاری نکرده ام و بی جهت به من ناسزا مگو».

امام حسن علیه السّلام که از هدف اشعری آگاه بود رشتۀ نزاع را قطع کرد و به او فرمود:«ابو موسی!چرا مردم را از اطراف ما پراکنده می سازی؟حضرت برای زدودن روح تبهکاری و کینه و عناد از ابو موسی با نرمی و ملایمت بدو فرمود:ابو موسی! به خدا سوگند!ما جز اصلاح امور مردم هدفی نداریم و هیچ کس مانند امیر المؤمنین از باطل وحشت ندارد.

ص:113


1- (1)) .حیاة الامام الحسن از قرشی 434/1.

ابو موسی عرضه داشت:پدر و مادرم فدایت؛راست می گویی،ولی آن کس که طرف مشورت قرار می گیرد باید امین باشد.

امام علیه السّلام فرمود:آری،همین گونه است.

ابو موسی اظهار داشت:از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم می فرمود:به زودی آشوب هایی رخ خواهد داد،هرکس در آن ها دست به قیام نزند بهتر از قیام کردن است و هرکس قیام نماید بهتر از آن است که دست به حرکت و جنبش بزند و پیاده از سواره برتر است.خدای عز و جل ما را با یکدیگر برادر قرار داده است و اموال و خونمان را بر یکدیگر حرام ساخته و فرموده است: یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَأْکُلُوا أَمْوٰالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبٰاطِلِ إِلاّٰ أَنْ تَکُونَ تِجٰارَةً عَنْ تَرٰاضٍ مِنْکُمْ وَ لاٰ تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللّٰهَ کٰانَ بِکُمْ رَحِیماً؛ (1)ای اهل ایمان!اموال یکدیگر را به باطل نخورید مگر در داد و ستد با رضایت خودتان و دست به کشتار یکدیگر نزنید که خداوند نسبت به شما مهربان است و نیز فرمود: مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزٰاؤُهُ جَهَنَّمُ؛ (2)هرکس مؤمنی را از روی عمد بکشد پاداش او جهنم است.

عمار در اعتراض به یاوه گویی های ابو موسی گفت:«تو واقعا این سخن را از رسول خدا شنیدی؟!»ابو موسی گفت:«آری،دستانم را به گروگان سخنم می نهم».

عمار،رو به مردم کرد و گفت:«منظور رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از این سخن ابو موسی بوده است،زیرا در خانه نشستن او بهتر از قیامش می باشد». (3)

امام حسن علیه السّلام در جمع مردم به ایراد سخن پرداخت و فرمود:

ص:114


1- (1)) .نساء/آیة 29.
2- (2)) .همان/آیة 93.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن از قرشی 434/1-435.

«[ایّها الناس!قد کان فی مسیر امیر المؤمنین علیّ بن ابی طالب و رؤوس العرب،و قد کان من طلحة و الزبیر بعد بیعتهما و خروجهما بعائشه ما قد بلغکم،و تعلمون انّ وهن النساء و ضعف رأیهنّ الی التلاشی،و من اجل ذلک جعل اللّه الرجال قوّامین علی النساء و أیم اللّه لو لم ینصره منکم احد لرجوت أن یکون فیمن أقبل معه من المهاجرین و الانصار کفایة فانصروا اللّه ینصرکم»]؛ (1)

مردم!شما به خوبی آگاهید که امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و چهره های درخشان و سران عرب به سوی کوفه می آیند و اطلاع دارید که طلحه و زبیر پیمان بیعت شکستند و به همراه عایشه بر پیشوای خود شوریدند.شما از ناتوانی زنان و ضعف اندیشۀ آن ها آگاه هستید به همین دلیل خداوند مردان را بر زنان چیرگی بخشیده است،به خدا سوگند!حتی اگر یک تن به یاری امام نشتابد امید آن دارم مهاجران و انصاری که وی را همراهی می کنند برای شکست دشمن کافی باشند، بنابراین،آیین خدا را یاری نمایید تا خداوند یاریتان کند».

ابو موسی،همچنان بر موضع خود پافشاری داشت و موجبات دلسردی مردم را فراهم می کرد و آن ها را از قیام و یاری امام علیه السّلام بازمی داشت.امام حسن علیه السّلام با نکوهش اشعری بدو فرمود:مادرت به عزایت بنشیند از فرمانروایی حکومت ما کناره گرفته و از منبرمان فاصله بگیر.

آن گاه طی سخنانی فرمود:

مردم!دعوت پیشوای خود را پاسخ مثبت دهید و به یاری برادران خود بشتابید، البته در این راستا افرادی هستند که به یاری وی کمتر همت بندند.به خدا سوگند!

ص:115


1- (1)) .همان 438،437،436/1.

اگر زمام امور را خردمندان و فرزانگان برعهده گیرند برای حال و آینده بهتر و سرانجامی نیک خواهد داشت.بنابراین،دعوت ما را بپذیرید و در گرفتاری هایی که برای ما و شما پیش آمده ما را یاری دهید.امیر مؤمنان علیه السّلام می فرماید:اکنون که من به پا خاسته ام یا ستمکارم یا ستمدیده،ولی خدا را به یادتان می آورم هرکس بخواهد حق خدا را رعایت کند باید به پا خیزد،اگر مرا مظلوم می پندارد یاری ام کند و اگر ظالم و ستمکار می یابد بگیرد و کیفر دهد،به خدا سوگند!طلحه و زبیر نخستین کسانی بودند که دست بیعت به من دادند و اولین افرادی بودند که پیمان شکنی نموده و خیانت ورزیدند[گناهم چه بود]که چنین کردند؟آیا مالی را اندوخته و یا حکمی از احکام خدا را تغییر دادم؟مردم!اکنون به پا خیزید و مردم را به کارهای نیک سفارش کرده و از زشتی ها بازدارید. (1)

مردم با جان و دل به ندای امام حسن علیه السّلام پاسخ مثبت دادند،ولی مالک اشتر کار را آن زمان پایان یافته می دید که ابو موسی با خواری و ذلت و قدرتی درهم شکسته،از شهر بیرون رانده شود،ازاین رو،با جمعی از هوادارانش کاخ فرمانروایی را به محاصره درآورده و ابو موسی را از آن بیرون راندند.کار امام علیه السّلام که پابرجا گشت با مردم سخن گفت و آن ها را برای جهاد و مبارزه دعوت کرد و فرمود:

مردم!من فردا صبح حرکت می کنم،هریک از شما تمایل دارد مرا همراهی کند سواره و یا از طریق آب(با قایق)حرکت کند.

انبوه جمعیت،خواستۀ امام حسن علیه السّلام را پذیرا شدند.قیس بن سعد که از شادی دیدن این منظره در پوست خود نمی گنجید،اشعاری بدین شرح سرود:

ص:116


1- (1)) ..

خداوند به کوفیان پاداش خیر عنایت کند که به یاری دین خدا برخاستند و به یاوه گویی های دلسردکنندگان اعتنایی نکردند و اظهار داشتند علی،برترین شخصیت است که عوض از پیمان شکنان به پیشوایی او خرسندیم.آن دو(طلحه و زبیر)عمدا همسر پیامبر را به عرصۀ نبرد کشاندند و ساربان،او را به آرامی سوار بر جمل بدان جا آورد. (1)

موج جمعیت یکباره از کوفه به حرکت درآمد و هزاران تن با میل و رغبت به یاری امام علیه السّلام شتافتند و به فرماندهی امام حسن علیه السّلام گسیل شدند تا به منطقۀ «ذی قار»رسیده و با امیر المؤمنین علیه السّلام که در آن دیار به سر می برد،دیدار نمودند و حضرت از موفقیت فرزندش حسن شادمان گشت و از تلاش های پیگیر وی قدردانی به عمل آورد.

4.رویارویی دو سپاه و سخنان امام مجتبی علیه السّلام

سپاهیان امام علیه السّلام از«ذی قار»به حرکت درآمدند و با طی مسیر،به منطقۀ «زاویه» (2)رسیدند،حضرت طی نامه ای به عایشه وی را به جلوگیری از خونریزی و حفظ وحدت و یکپارچگی مسلمانان فراخواند و با ارسال نامه ای به طلحه و زبیر،آنان را به آرامش دعوت کرد و از آنان خواست از ایجاد تفرقه (3)میان مردم دست بردارند ولی هیچ یک از آنان به ندای حق طلبانۀ امام علیه السّلام پاسخ مثبت نداده و بر ایستادگی و نبرد با آن حضرت،پافشاری نشان دادند.

عبد الله بن زبیر بیش از همه،مردم را به آشوب و بلوا و خونریزی تحریک می کرد و تمام ابزار و وسایلی را که امیر المؤمنین علیه السّلام جهت برقراری صلح و

ص:117


1- (1)) .الغدیر 76/2.
2- (2)) .محلی در نزدیکی بصره،معجم البلدان؛37/4.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن از قرشی 442/1-443.

آرامش به کار گرفت،از میان برد و در جمع انبوه مردم بصره به سخن پرداخت و آنان را به جنگ دعوت کرد که سخنانش عینا از نظرتان می گذرد«مردم! علی بن ابی طالب،عثمان خلیفۀ برحق را کشت،سپس به تدارک سپاه پرداخت و به سویتان لشکرکشی کرد تا بر شما مسلّط شود و شهرتان را از شما بستاند.

اکنون مردانه به خونخواهی خلیفۀ خود به پا خیزید و از حریم خویش مراقبت نمایید و برای دفاع از زنان و فرزندان و فامیل و خویشاوندان،مبارزه کنید.آیا راضی می شوید کوفیان وارد شهر شما شوند؟بر آنان خشم بگیرید زیرا مورد خشم قرار گرفته اید.با آنان بجنگید،زیرا به جنگ شما آمده اند.به هوش باشید! علی می خواهد تنها خود زمام امور را به دست داشته باشد،به خدا سوگند!اگر بر شما پیروز شود،دین و دنیای شما را به تباهی می کشاند». (1)

خبر سخنرانی عبد الله بن زبیر به امیر مؤمنان علیه السّلام رسید حضرت به فرزندش امام حسن علیه السّلام اشاره کرد تا بدو پاسخ دهد،امام مجتبی علیه السّلام به ایراد سخن پرداخت و با حمد و ثنای الهی فرمود:

سخنان ابن زبیر به گوشمان رسید او پدرم را قاتل عثمان دانست شما مهاجران و انصار و دیگر مسلمانان به خوبی آگاهید که زبیر دربارۀ عثمان چه می گفت و با چه نامی از او یاد می کرد و چگونه او را متهم می ساخت؟طلحه در آن هنگام که هنوز عثمان در قید حیات بود و بر بیت المالش حمله برد،اکنون چگونه به خود اجازه می دهند پدرم را به قتل او متهم سازند و به ناسزاگویی وی بپردازند؟اگر ما نیز بخواهیم،ناسزایشان بگوییم بر این کار قادریم.

ابن زبیر در سخنانش گفته است:علی علیه السّلام زمام امور مردم را از آنان ربوده(بدانید)

ص:118


1- (1)) .حیاة الامام الحسن از قرشی 444/1.

پدرش بیش از هرکس دیگر مسئول این حادثه است زیرا برترین حجت و دلیل پدرش این بود که با علی علیه السّلام دست بیعت داد ولی با دل بیعت نکرد او به ظاهر اقرار به بیعت نمود ولی با دیگران دمخور بود،اگر بر این ادعایش دلیل و حجت دارد اقامه کند ولی چه برهان و دلیلی می تواند داشته باشد؟

وی،از ورود کوفیان به بصره شگفت زده می شود!ولی ورود حق پرستان بر باطل گرایان چه جای شگفتی است؟ما با هواداران عثمان سر جنگ نداریم ولی با شخص جمل سوار(عایشه)و پیروانش می جنگیم.

5.حضور امام علی علیه السّلام پس از جنگ جمل

پس از پایان جنگ امیر مؤمنان علیه السّلام یک ماه در بصره درنگ فرمود و سپس آن جا را به قصد کوفه ترک گفت و عبد الله بن عباس را به فرمانروایی آن شهر گمارد امیر المؤمنین علیه السّلام قبل از حرکت به سوی صفین و نبرد با قاسطین(معاویه و هوادارانش)چند ماه در کوفه اقامت گزید و طی این مدت به تعیین وظائف و مسئولیت های فرمانروایان و سر و سامان دادن امور مردم پرداخت و در این فاصله میان او و معاویه و دیگر کسانی که از خلافتش سر برتافته بودند، نامه هایی رد و بدل شد.

6.سخنرانی امام حسن علیه السّلام

علامه مجلسی(رضوان الله تعالی علیه)در کتاب«العدد»به نقل روایتی پرداخته که اشاره دارد برخی مردم کوفه امام حسن علیه السّلام را به عجز و ناتوانی از اقامۀ دلیل و حجت و عدم قدرت بر سخنرانی،متهم ساختند و شاید این روایت مربوط به همین برهه باشد.امیر المؤمنین علیه السّلام با شنیدن این اتهامات،

ص:119

فرزندش امام حسن علیه السّلام را طلبید و از او خواست در جمع مردم کوفه به ایراد سخن بپردازد تا بر این پندارهای غلط خط بطلان بکشد.امام حسن علیه السّلام درخواست پدر را لبیک گفت و در جمع انبوه کوفیان سخنرانی آتشینی ایراد نمود که در آن آمده است:

مردم!از خدای خویش خرد بیاموزید خدای عز و جل حضرت آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید،دودمانی که بعضی از برخی دیگر گرفته شده اند و خداوند شنوا و آگاه است.ما دودمان آدم و خانوادۀ نوح و برگزیدگان ابراهیم و سلاله اسماعیل و خاندان محمدیم،ما نسبت به شما چونان آسمان برافراشته و زمین گردش کننده و خورشید درخشان و درخت زیتونیم که نه شرقی است و نه غربی،درختی که روغنش برکت یافت و ریشه و اصلش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و شاخه اش علی علیه السّلام بود.به خدا سوگند!ما میوۀ همان درختیم.آن کس که به شاخه ای از آن بیاویزد از عذاب الهی نجات یافته و کسانی که از آن سرپیچی کنند، در آتش جهنم در خواهند افتاد.

با پایان پذیرفتن سخنان امام حسن علیه السّلام،امام امیر المؤمنین علیه السّلام بر فراز منبر رفت و فرمود:

«یابن رسول الله!أثبت علی القوم حجتک و اوجبت علیهم طاعتک،فویل لمن خالفک»؛ (1)

ای فرزند رسول خدا!حجت و برهان خویش را بر مردم اقامه نمودی،اطاعت خویش را بر آنان واجب ساختی وای بر آن کس که از تو فرمان نبرد.

ص:120


1- (1)) .بحار الانوار 358/43.
7.امام مهیای نبرد با معاویه

وقتی کلیه ابزار و وسائلی که امام امیر مؤمنان علیه السّلام جهت برقراری صلح و آشتی به کار برده به ناکامی انجامید و معاویه هم چنان به ستیز با حکومت قانونی و براندازی خلافت اسلامی و بازگرداندن آداب و رسوم جاهلیت پافشاری نشان داد و به صفین لشکرکشی کرد و فرات را اشغال نمود،امام علیه السّلام آماده نبرد با او شد و نیروهایی را که از مهاجران و انصار به یاری وی شتافته بودند،فراخواند و بدانان فرمود:

مردم!شما انسان هایی نیک اندیش و بسیار بردبار و شکیبایید و همواره حق بر زبانتان جاری است،آنچه را انجام می دهید،میمون و خجسته است،اکنون تصمیم داریم به سمت دشمن حرکت کنیم،در این زمینه نظر خود را اعلان دارید.

عده زیادی از شخصیت های بزرگ اسلامی نظیر:عمار یاسر،سهل بن حنیف،مالک اشتر،قیس بن سعد،عدی بن حاتم و هاشم بن عتبه به پا خاسته و پشتیبانی خود را از تصمیم امام علیه السّلام در حرکت به سمت دشمن و رویارویی با آنان اعلام داشتند. (1)

در این هنگام امام حسن علیه السّلام خطابه مهمی ایراد نمود که در آن فرمود:

«الحمد للّه لا اله غیره وحده لا شریک له،و اثنی علیه بما هو أهله،انّ ممّا عظّم اللّه علیکم من حقه و أسبغ علیکم من نعمه ما لا یحصی ذکره و لا یؤدّی شکره و لا یبلغه صفة و لا قول و نحن انّما غضبنا للّه و لکم،فانّه منّ علینا بما هو أهله أن نشکر فیه آلاءه و بلاءه و غماءه قولا یصعد إلی الله فیه الرضا،و تنتشر فیه

ص:121


1- (1)) .در کتاب زندگانی امیر المؤمنین 52/2-57 سخنانی که در تأیید و پشتیبانی امام بیان شده،آمده است.

عارفة الصدق،یصدق اللّه فیه قولنا و نستوجب فیه المزید من ربّنا،قولا یزید و لا یبید،فانّه لم یجتمع قوم قطّ علی أمر واحد الا اشتد أمرهم،و استحکمت عقدتهم،فاحتشدوا فی قتال عدوّکم معاویه و جنوده،فانه قد حضر و لا تخاذلوا فانّ الخذلان یقطع نیاط القلب،و انّ الاقدام علی الأسنة نجدة و عصمة لأنّه لم یمتنع قوم قظّ رفع اللّه عنهم العلة و کفاهم جوائح الذلة،و هداهم معالم الملة»؛

سپاس خداوندی را که معبودی جز او نیست و شریکی ندارد و او را چنان که سزاوار است ستایش می کنم،به راستی حق بزرگی را که خداوند به شما عنایت کرده و نعمت های فراوانی را که به شما ارزانی داشته،قابل شمارش نیست و سپاس و شکرش ادا نگردد و در توصیف و بیان نگنجد.ما به خاطر خدا و در جهت مصالح شما خشم گرفتیم،زیرا خداوند بر ما منّت نهاده تا شکرگزار وی شویم و در نعمت ها و آزمون ها و بخشش هایش خشنودی و رضای او را به دست آوریم،تا نشانۀ راستین حق در میان ما گسترش یابد و خداوند ما را در آن راستگو شمارد تا سزاوار نعمتی فزون تر از جانب پروردگار خود شویم،گفتاری که نعمت را افزون کند و آن را به تباهی نکشاند،امور هر ملتی که به اتحاد و همبستگی دست یافت استحکام یافته و به قدرت رسیدند و پیوندشان استوار و پابرجا گردید.بنابراین،برای نبرد با دشمن خود معاویه و سپاهیانش بسیج شوید زیرا اینک آماده نبرد با شماست مبادا دست از یاری و پشتیبانی یکدیگر بردارید که این عمل سبب گسستن رشته پیوند دل ها می شود و پایمردی در نبرد و پیکار ضامن همیاری و جلوگیری از شکست است، زیرا خداوند مردمی را که از خود پایداری نشان دهند از ضعف و سستی و ناتوانی می رهاند و در محنت ها و دشواری های خواری و ذلت آن ها را مورد حمایت قرار می دهد و به نشانه های دیانت رهنمونشان می گرداند.

ص:122

و الصلح تأخذ منه ما رضیت به و الحرب یکفیک من أنفاسها جرع (1)

از صلح[و آرامش]آنچه را که خوش می داری خواهی ستاند،و از جنگ[تنها]جام [جان ستان مرگ]خواهی نوشید.

سخنان فصیح و بلیغ امام علیه السّلام سراسر،دعوت به وحدت و یکپارچگی و همیاری در جهت نبرد و مبارزه با سرکشان و زورگویان بود و مردم به درخواست امام پاسخ مثبت داده و به سرعت خویش را برای یاری حق و دفاع از آیین مقدس اسلام،مهیا ساختند.

8.نبرد صفین

هر دو سپاه در صفین گرد آمدند و امام علی علیه السّلام تلاش فراوانی انجام داد تا از بروز جنگ با معاویه پرهیز شود ولی تلاش های آن بزرگوار بی نتیجه ماند و ناگزیر وارد عرصۀ کارزار شد.چندین ماه به طول انجامید و طی آن هزاران تن از مسلمانان و مؤمنان قربانی قدرت طلبی معاویه شدند.

امام حسن علیه السّلام در جنگ صفین نقش بسیار برجسته ای ایفا نمود.تاریخ نگاران آورده اند:هنگامی که امام علی بن ابی طالب علیه السّلام صفوف لشکریانش را آراست و فرماندهی جناح راست سپاه را به امام حسن و امام حسین علیهما السّلام و عبد الله بن جعفر و مسلم بن عقیل سپرد. (2)معاویه خواست امام حسن علیه السّلام را بیازماید،از این رو،عبید الله بن عمر را نزد او فرستاد تا با وعده خلافت به او وی را بفریبد،شاید از یاری پدرش دست بردارد،عبید الله به سوی حضرت رفت و عرضه داشت:کاری به شما دارم.

حضرت فرمود:چه کاری؟

عبید الله گفت:«پدرت قریشیان را از اول تا آخر از دم تیغ گذراند و مردم

ص:123


1- (1)) .شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 283/1.
2- (2)) .مناقب ابن شهرآشوب 168/3.

از او کینه ها به دل دارند،آیا حاضری زمام امور را خود به دست گیری تا تو را به زمامداری برگزینیم؟!». (1)

امام حسن علیه السّلام در کمال قاطعیت فرمود:به خدا سوگند!چنین کاری هیچ گاه انجام پذیرفتنی نیست»سپس افزود:

«لکأنیّ أنظر إلیک مقتولا فی یومک أو غدک،أما ان الشیطان قد زین لک و خدعک حتی أخرجک مخلقا بالخلوق و تری نساء اهل الشام موقفک و سیصرعک اللّه و یبطحک لوجهک قتیلا؛ (2)»

گویی امروز یا فردا تو را در میدان جنگ کشته می بینم،شیطان فریبت داده و چنان تو را زینت بخشیده که خود را آراسته و معطر ساخته ای تا زنان شام با دیدنت فریفتۀ تو شوند ولی به زودی خداوند تو را به خاک هلاکت خواهد افکند.

عبید الله با ناکامی در مأموریتش مأیوس و درمانده نزد معاویه بازگشت و او را در جریان سخنان امام حسن علیه السّلام قرار داد و معاویه گفت:«او پسر پدرش است.» (3)

همان روز عبید الله به طرفداری از معاویه به میدان جنگ رفت،پس از اندکی توسط مردی از قبیله همدان به قتل رسید.وقتی امام حسن علیه السّلام از میدان کارزار عبور نمود،مردی را دید بر جنازه ای تکیه زده و نیزه اش را در چشم او فرو برده و افسار اسبش را به پای او بسته است.امام علیه السّلام به اطرافیانش فرمود:

ببینید این مرد کیست؟همراهان به حضرت اطلاع دادند که وی مردی از قبیله همدان و شخص مقتول،عبید الله بن عمر است. (4)

پرواضح است که این رخداد از جمله کرامات امام حسن علیه السّلام تلقی

ص:124


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 492/1.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 492/1.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن 492/1.
4- (4)) .همان.

می شود زیرا حضرت قبل از وقوع ماجرا از سرنوشت عبید الله خبر داده و وی را از سرانجام ذلت بارش،آگاه ساخته بود و این ماجرا به این سرعت تحقق یافت.

9.جلوگیری از نبرد امام حسن علیه السّلام

رویارویی در جنگ صفین حالتی یکنواخت نداشت،گاهی به صورت درگیری و جنگ و گریز میان دو سپاه انجام می پذیرفت و گاهی دو لشکر کاملا با یکدیگر در می آویختند.در نخستین رویارویی که جنبۀ درگیری کامل داشت امام علی علیه السّلام فرزندش حسن را مهیای حمله به صفوف سپاهیان شام دید،به اطرافیانش فرمود:

این جوان را به فرمان من از جنگ بازدارید مبادا با شهادتش پشتم را بکشند،زیرا دریغم می آید با مرگ این دو جوان(یعنی حسن و حسین)دودمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله قطع شود.

10.امام حسن علیه السّلام و حکمیت

پس از گذشت چند ماه از رویارویی سپاه امام علی علیه السّلام و لشکریان معاویه و خسارت های فراوانی که متوجه دو طرف شد،سپاهیان حق،به فرماندهی امیر المؤمنین علیه السّلام در آستانۀ پیروزی و پایان دادن به خونریزی شدیدی که معاویه آن را در پیکر امت اسلام به وجود آورد،قرار گرفتند.ولی عمرو عاص لشکریان معاویه را از شکست حتمی نجات داد و آن زمانی بود که سپاه معاویه قرآن ها را بر نیزه کرده و خواستار حکمیت قرآن بین طرفین شدند و آن گاه که جمعی از جنگجویان،امام علی علیه السّلام را تحت فشار زیاد قرار دادند حضرت به ناچار پذیرای حکمیت شد،اینان افرادی بودند که در اثر جهل و نادانی تحت

ص:125

تأثیر نیرنگ و فریب عمرو عاص قرار گرفتند چنان که منافقان و فرصت طلبان با حمایت و پشتیبانی از افراد نادان،خواستار وارد کردن فشار بیشتر آنان بر امام مظلوم علیه السّلام شدند.

با فریب خوردن ابو موسی اشعری-نماینده عراقیان-با حیله عمرو عاص -نمایندۀ شامیان-در ماجرای حکمیت،آن دسته از افرادی که حکمیت را بر امام تحمیل کرده بودند به اشتباه بزرگی که در آن گرفتار آمدند،پی بردند.از این رو،متوجه امام شده و از او خواستند کلیه تعهداتی را که در اثر فشار آنان امضاء نموده،لغو کند و جنگ با معاویه را از سر بگیرد.فراتر از آن،اظهار داشتند که حضرت با پذیرفتن حکمیّت،مرتکب اشتباه شده است به همین دلیل،شعار«لا حکم الا اللّه»را که سبب آشفتگی دیگر و فاجعۀ جدیدی بین لشکریان امام علی علیه السّلام شد،سر دادند.

از این جا بود که امام علیه السّلام جلوگیری از وقوع حادثه را ضروری دانست.

بدین ترتیب،فردی را که از هر جهت مورد اطمینان و احترام مردم بود فرا خواند تا در مورد آنان سخن بگوید و سخنانش به گونه ای باشد که با دلیل و برهان بر حکم ابو موسی اشعری خط بطلان بکشد و مشروعیت اصل حکمیت را برای آنان روشن سازد،امام علیه السّلام فرزندش امام حسن را برای این کار برگزید و بدو فرمود:فرزندم!به پا خیز و درباره این دو تن،عبد الله بن قیس(ابو موسی اشعری)و عمرو عاص سخن بگو.

امام مجتبی علیه السّلام به پا خاست و بر چوب های منبر بالا رفت و فرمود:

مردم!به راستی که شما درباره این دو مرد فراوان سخن گفتید،این دو انتخاب شده بودند که فقط طبق کتاب خدا حکم کننده نه از روی هوای نفس،ولی برعکس به هوای نفس حکم کردند نه به کتاب خدا و کسی که چنین باشد نمی توان او را حکم

ص:126

نامید،بلکه وی محکوم است و عبد الله بن قیس(ابو موسی)آنگاه که خلافت را برای عبد الله بن عمر مقرر داشت،مرتکب سه اشتباه شد:با پدرش عمر مخالفت کرد،زیرا عمر به این کار راضی نشد و حتی پسر خود را از اعضای شورا نیز قرار نداد.

دوم:با خود عبد الله در این مورد مشورت نکرد.

سوم:مهاجران و انصاری که حکومت را سرپا نموده و به وسیله آن بر مردم حکومت می رانند،در این باره نظری ارائه ندادند ولی اصل حکمیت دارای مشروعیت است چرا که نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله سعد بن معاذ را در ماجرای بنی قریظه حکم قرار داد و او نیز طبق رضای خدا حکم کرد،تردیدی نیست اگر مخالفت کرده بود، رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بدان حکمیت رضایت نمی داد. (1)

امام حسن علیه السّلام در سخنرانی بسیار مناسب خود مهم ترین نقاط حساسی که محور نزاع و مشاجره و منع فتنه و آشوب را تشکیل می داد ارائه نمود و روشن ساخت کسی که برای حکمیت انتخاب می شود اگر بر مبنای حق حکم کند از گفتارش پیروی می شود و نظریه اش،به خصومت و دشمنی پایان می دهد و تسلیم خواسته ها و تمایلات فاسد نمی شود و ابو موسی در حکمیتش تسلیم حق نبود بلکه با پیروی از هوای نفس خویش عبد الله بن عمر را کاندید خلافت نمود در صورتی که پدرش عمر وی را شایسته خلافت ندانسته بود.

افزون بر این که شرط اساسی انتخاب،اتفاق نظر مهاجر و انصار در آن گزینش بود که چنین چیزی نیز حاصل نشد چنان که امام علیه السّلام در سخنان خویش با استناد به حکمیت سعد بن معاذ در بنی قریظه به دستور رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به مشروعیت حکمیت،که خوارج در مقام انکار آن برآمده بودند اشاره فرمود.

ص:127


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 530/1-532.
11.وصیت امیر المؤمنین علیه السّلام به فرزندش حسن علیه السّلام

امام امیر المؤمنین علیه السّلام در بازگشت از صفین در منطقه ای به نام«حاضرین» وصیت مهمی خطاب به فرزندش امام حسن علیه السّلام عنوان فرمود که درس های ارزنده ای دربر دارد.

1.من الوالد الفان،المقرّ للزمان المدبر العمر،المستسلم للدنیا،الساکن مساکن الموتی و الظاعن عنها غدا الی المولود المؤمل ما لا یدرک السالک سبیل من قد هلک، غرض الأسقام،و رهینة الأیام و رمیة المصائب...

2.اما بعد؛فان فیما تبیّنت من إدبار الدنیا عنی،و جموح الدهر علیّ،و اقبال الآخرة الی،ما یزعنی عن ذکر من سوای،و الاهتمام بما ورائی غیر انی حیث تقرد بی دون هموم الناس هم نفسی فصدفنی رأیی و صرفنی عن هوای و صرّح لی محض أمری فأفضی بی الی جد لا یکون فیه لعب و صدق لا یشوبه کذب و وجدتک بعضی بل وجدتک کلی حتی کأنّ شیئا لو اصابک أصابنی،و کانّ الموت لو أتاک أتانی فعنانی من أمرک ما یعنینی من أمر نفسی،فکتبت الیک کتابی مستظهرا به ان أنا بقیت لک او فنیت.

3.فانی اوصیک بتقوی الله-ای بنی-و لزوم أمره و عمارة قلبک بذکره و الاعتصام بحبله و ای سبب أوثق من سبب بینک و بین الله ان أنت أخذت به؟

ص:128

1.وصیتی است از پدری فانی،او که پذیرای دشواری های روزگار است و عمر خویش را پشت سر نهاده و تسلیم زمانه گشته است.نکوهشگر دنیا و ساکن دیار مردگان،که فردا از آن سفر خواهد کرد،به فرزندی که در آرزوی چیزی به سر می برد و بدان دست نخواهد یافت و طی کنندۀ راهی است که رهروانش به هلاکت رسیدند،هدف تیرهای بیماری،و گروگان گذر زمان است.سپری که آماج تیرهای مصیبت و اندوه است.

2.اما بعد؛من از پشت کردن دنیا به خود و سرکشی روزگار بر خویش و روی آوردن آخرت به خود،دریافتم که باید دیگران را رها سازم و به خود بپردازم و تمام همّت خویش را در کار آخرت به کار گیرم هرچند در اندیشۀ مردم هستم،در خود نیز بیندیشم و غم خود نیز بخورم،این اندیشه مرا بازگرداند و از پیروی خواسته های نفس بازداشت و حقیقت کارم را برایم روشن ساخت و در نتیجه مرا به تلاشی جدّی برانگیخت که بازیچه نبود،با حقیقتی آشنا ساخت که در آن دروغی راه نداشت،من تو را پارۀ تن خود،بلکه تمام وجود خودم یافتم، چنان که اگر آسیبی به تو رسد گویی به من رسیده و اگر مرگ به سراغت آید گویی به سراغ من آمده.از این رو،کار تو را چون کار خویشتن پنداشتم و بدین منظور این سفارش را نوشتم تا برایت تکیه گاهی باشد،زنده باشم یا نباشم.

3.پسرم!تو را به پروای از خدا و ملازمت دستورات او و آباد کردن دل خود،به یاد وی و چنگ زدن به ریسمانش سفارش می کنم،کدام رشته اگر بدان چنگ زنی از رشته ای که میان تو و خداست،استوارتر است؟

ص:129

4.أحی قلبک بالموعظة،و أمته بالزهادة،و قوّه بالیقین،و نوّره بالحکمة و ذلّله بذکر الموت و قرّره بالفناء و بصّره فجائع الدنیا و حذّره صولة الدهر و فحش تقلب اللیالی و الأیام و أعرض علیه أخبار الماضین و ذکّره بما اصاب من کان قبلک من الأولین و سر فی دیارهم و اثارهم فانظر فیما فعلوا و عما انتقلوا،و این حلّوا و نزلوا،فانک تجدهم قد انتقلوا عن الأحبة،و حلّوا دیار الغربة و کأنک عن قلیل قد صرت کأحدهم، فأصلح مثواک،و لا تبع أخرتک بدنیاک ودع القول فیما لا تعرف و الخطاب فیما لم تکلّف.

5.و خض الغمرات للحق حیث کان،و تفقه فی الدین،و عوّد نفسک التصبّر علی المکروه و نعم الخلق التصبّر فی الحق،و ألجی نفسک فی أمورک کلّها الی الهک،فانّک تلجئها الی کهف حریز و مانع عزیز.

6.فتفهّم یا بنیّ وصیّتی،و اعلم أن مالک الموت هو مالک الحیاة،و أن الخالق هو الممیت،و أن المفنی هو المعید،و أنّ المبتلی هو المعافی،و أنّ الدنیا لم تکن لتستقرّ إلاّ علی ما جعلها اللّه علیه من النعماء و الابتلاء و الجزاء فی المعاد،او ما شاء ممّا لا تعلم...

فاعتصم بالذی خلقک و رزقک و سوّاک،و لیکن له تعبّدک،و الیه رغبتک،و منه شفقتک.

ص:130

4.دلت را با موعظه زنده نما و با بی رغبتی به دنیا آن را بمیران و سرکوب کن،با یقین، آن را قوی ساز و با حکمت،روشن کن و با یاد مرگ،آن را فروتن و خوار گردان،آن را در اقرار به فنای هر چیزی وادار و در فجایع دنیوی،بینایی اش ببخش.و از هجوم دشواری های زمانه و زشتی دگرگونی شب ها و روزها،برحذرش دار و سرگذشت گذشتگان را به او ارائه بده و آن چه را بر سر دنیای تو آمده به آن یادآور شو.در شهرها و خانه ها و آثارشان عبور نما و نیک بنگر که چه کردند و از کجا رفتند و در کجا فرود آمدند و منزل گزیدند!اگر چنین کنی درخواهی یافت که آنان از میان دوستان رفتند و به سرای غربت درآمدند و گویی دیری نپاید که تو نیز به یکی از آنان تبدیل خواهی شد.بنابراین،جایگاه همیشگی ات را نیکو ساز و آخرتت را به دنیای خویش سودا مکن.از آن چه نمی دانی سخن مگو و از آن چه بر عهده ات نیست دم مزن.

5.در گرداب دشواری ها و مشکلات حق وارد شو و دین را عمیقانه دریاب.خویشتن را در امور ناخوشایند به صبر و بردباری عادت بده،که صبر در راه حق،از اخلاق نکو و پسندیده تلقّی می شود،خود را در همۀ کارها در پناه خدای خویش قرار ده که اگر چنین کنی به پناهگاهی استوار و در پناه نگاهبانی قدرتمند،درآمده ای.

6.پسرم!سفارش و وصیّتم را به خوبی درک کن و بدان که مرگ از آن کسی است که حیات از آن اوست و آفریننده،همان کسی است که می میراند و فناکننده همان است که باز می گرداند و گرفتارکننده همان کسی است که عافیت می بخشد.دنیا جز بر آن حال که خدا آن را مقرر داشته با نعمت ها و بلاها و پاداش روز جزا و دیگر اموری که او خواسته و ما نمی دانیم، استقرار نمی یابد...پس به خدایی که تو را آفریده و روزی داده و اندامی نیکو بخشیده پناه آور، بندگی ات باید برای او و توجّه به سمت و سوی وی و بیم ات از او باشد.

ص:131

7.و اعلم یا بنیّ أنّ احدا لم ینبئ عن اللّه سبحانه کما أنبأ عنه الرسول صلّی اللّه علیه و اله فارض به رائدا،و إلی النجاة قائدا،فإنّی لم آلک نصیحة فإنّک لن تبلغ فی النظر لنفسک-و إن اجتهدت-مبلغ نظری لک.

8.و اعلم یا بنیّ أنه لو کان لربّک شریک لأتتک رسله،و لرأیت آثار ملکه و سلطانه،و لعرفت افعاله و صفاته،و لکنّه اله واحد کما وصف نفسه،لا یضاده فی ملکه أحد،و لا یزول ابدا و لم یزل.اوّل قبل الأشیاء بلا اولیّة،و آخر بعد الأشیاء بلا نهایة،عظم عن أن تثبت ربوبیّته بإحاطة قلب او بصر.

9.فإذا عرفت ذلک فافعل کما ینبغی لمثلک أن یفعله فی صغر خطره و قلّة مقدرته و کثرة عجزه،و عظیم حاجته الی ربّه،فی طلب طاعته،و الخشیة من عقوبته،و الشفقة من عقوبته،و الشفقة من سخطه،فإنّه لم یأمرک إلاّ بحسن و لم ینهک إلاّ عن قبیح.

10....یا بنیّ اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک،فأحبب لغیرک ما تحبّ لنفسک،و اکره له ما تکره لها،و لا تظلم کما لا تحبّ أن تظلم،و أحسن کما تحبّ أن یحسن إلیک،و استقبح من نفسک ما تستقبحه من غیرک،و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسک و لا تقل ما لا تعلم و إنّ قلّ ما تعلم،و لا تقل ما لا تحبّ أن یقال لک.

ص:132

7.پسرم!بدان هیچ کس از خدا آن گونه که پیامبر ما خبر داده،اطلاع نداده است.بنابراین، به او خشنود شو تا پیشوا و رهنمونگر تو به سوی نجات و رهایی باشد که من از نصیحت به تو کوتاهی نکردم و تو در اندیشه ات برای خود-هرچند بکوشی-به مقداری که من در حق تو می اندیشم،نخواهی رسید.

8.پسرم!بدان اگر پروردگارت شریکی داشت،فرستادگان آن شریک به سویت می آمدند و آثار ملک و پادشاهی او را مشاهده می کردی و کارها و صفاتش را می شناختی امّا او خدایی یگانه و بی همتاست،همان گونه که خویشتن را وصف نموده است.کسی در قلمرو حکومتش بر ضدّ او وجود ندارد،همواره هست و همیشه بوده است.خدایی که اوّل است پیش از هر چیز،بی آن که او را اولیّتی باشد و آخر است پس از هرچیز،بی آن که از نهایتی برخوردار باشد.بزرگ تر از آن است که ربوبیّتش را دلی یا دیده ای فراگیرد.

9.اکنون که بر این حقیقت آگاه شدی چنان عمل نما که فردی نظیر تو که از منزلتی کوچک و نیرویی اندک برخورداری و ناتوانی ات بسیار و نیازت به پروردگارت زیاد است.در اطاعت او و ترس از عذاب و هراس از خشم او،عمل می کند زیرا خداوند تو را تنها به نیکی فرمان داد و تنها از زشتی ها،نهی کرده است.

10.پسرم!خود را میزان میان دیگران قرار ده،آن چه را برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند و آن چه را برای خود می پسندی برای دیگران نیز مپسند همان گونه که دوست نداری به تو ستم روا شود تو نیز به دیگران ستم روا مدار و همان گونه که می خواهی به تو نیکی شود تو نیز به دیگران نیکی کن،کاری را که از دیگران زشت می شماری از خود نیز زشت شمار.از مردم برای خود به همان خشنود باش که از خود در حق آنان خشنود هستی.آن چه را نمی دانی مگو،هرچند دانسته هایت اندک باشد و آن چه را نمی پسندی درباره ات بگویند تو نیز در حق دیگران مگو.

ص:133

11.و اعلم أنّ الاعجاب ضد الصواب،و آفة الألباب،فاسع فی کدحک و لا تکن خازنا لغیرک و اذا أنت هدیت لقصدک فکن اخشع ما تکون لربّک.

12.و اعلم أنّ الذی بیده خزائن السماوات و الأرض قد أذن لک فی الدعا،و تکفّل لک بالاجابة،و أمرک ان تسأله لیعطیک،و تسترحمه لیرحمک،و لم یجعل بینک و بینه من یحجبک عنه.

13.ثم جعل فی یدیک مفاتیح خزائنه بما أذن لک فیه من مسألته،فمتی استفتحت بالدعاء أبواب نعمته،و استمطرت شآبیب رحمته،فلا یقنّطک إبطاء اجابته، فإنّ العطیّة علی قدر النیّة،و ربّما اخرّت عنک الإجابة لیکون ذلک أعظم لأجر السائل، و أجزل لعطاء الآمل،و ربّما سألت الشیء فلا تؤتاه،و اوتیت خیرا منه عاجلا او آجلا او صرف عنک لما هو خیر لک،فلربّ أمر قد طلبته فیه هلاک دینک لو اوتیته فلتکن مسألتک فیما یبقی لک جماله،و ینفی عنک و باله،فالمال لا یبقی لک و لا تبقی له.

14...یا بنیّ!أکثر من ذکر الموت،و ذکر ما تهجم علیه،و تقضی بعد الموت إلیه حتی یأتیک و قد أخذت منه حذرک،و شددت له أزرک،و لا یأتیک بغتة فیبهرک، و ایّاک أن تغترّ بما تری من إخلاد اهل الدنیا الیها،و تکالبهم علیها،فقد نبأک اللّه عنها، و نعت هی لک عن نفسها،و تکشّفت لک عن مساویها،فإنّما أهلها کلاب عاویة،و سباع ضاریة،یهرّ بعضها علی بعض،و یأکل عزیزها ذلیلها،و یقهر کبیرها صغیرها.

ص:134

11.بدان که خودپسندی،خلاف راه صواب و آفت عقل و خرد آدمی است.سخت کوشا باش،امّا خزانه دار دیگران مباش.هرگاه راه خویش را یافتی در برابر پروردگارت بیش از هر زمان،فروتنی نما.

12.بدان!خدایی که گنجینه های آسمان ها و زمین به دست اوست به تو اجازۀ دعا داده و اجابت آن را بر عهده گرفته است و تو را فرمان داده که از او بخواهی تا به تو ببخشد و از او رحمت درخواست کنی تا مشمول رحمتت گرداند.میان خود و تو حاجب و دربانی قرار نداده است.

13....خداوند کلیدهای گنجینه هایش را در دستان تو نهاده است چرا که به تو اجازه داده تا از او بخواهی.بنابراین،هرگاه بخواهی می توانی درهای نعمتش را با دعا بگشایی و ریزش باران رحمتش را درخواست کنی،پس تأخیر در اجابت دعا تو را نومید نکند،زیرا عطا و بخشش خداوند به اندازۀ نیّت است چه بسا در اجابت دعایت تأخیر اندازد،تا پاداش دعاکننده بیشتر و عطای آرزومند افزون تر گردد.چه بسا چیزی را خواسته ای و به تو ندهند ولی بهتر از آن را در دنیا یا آخرت به تو خواهند داد و یا مصلحت تو در آن بوده که آن را از تو دریغ دارند چه بسا چیزی از خداوند بخواهی که اگر عطایت کند موجب تباهی دینت می شود.بنابراین، همواره از خداوند چیزی را بخواه که زیبایی اش برایت بماند وزر و وبال آن از تو دور باشد که نه ثروت برای تو می ماند و نه تو برای ثروت ماندنی هستی.

14.پسرم!مرگ و موقعیتی را که ناگهان در آن قرار می گیری و پس از مرگ بدان می رسی، فراوان یاد کن تا چون مرگ به سراغت آمد برای آن مهیا باشی و بار خویش را بسته باشی نه آن که مرگ ناگهان به سراغت آید و تو را مغلوب سازد مبادا دلبستگی دنیاپرستان و کشاکش آن ها بر سر دنیا تو را بفریبد که خداوند تو را از حال دنیا آگاه کرده است و دنیا نیز تو را از نابودی و مرگ خویش باخبر ساخته،زشتی هایش را برایت آشکار نموده است.دنیاپرستان به سگانی عوعوکننده و درندگان خون آشامی می مانند که برخی بر بعضی دیگر از روی خشم،زوزه می کشند و آن که نیرومند است ناتوان را می خورد و آن بزرگ است بر کوچکترش غلبه می کند.

ص:135

15....و اعلم یقینا أنّک لن تبلغ أملک،و لن تعدو أجلک،و أنّک فی سبیل من کان قبلک،فخّفض فی الطلب،و أجمل فی المکتسب،فإنّه ربّ طلب قد جرّ إلی حرب فلیس کل طالب بمرزوق،و لا کل مجمل بمحروم،و اکرم نفسک عن کل دنیّة و إن ساقتک إلی الرغائب،فإنّک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا.

16.و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حرّا،و ما خیر خیر لا ینال إلاّ بشرّ،و یسر لا ینال إلاّ بعسر.و ایاک أن توجف بک مطایا الطمع،فتوردک مناهل الهلکة، و إن استطعت ألاّ یکون بینک و بین اللّه ذو نعمة فافعل،فأنّک مدرک قسمک، و آخذ سهمک،و إنّ الیسیر من اللّه سبحانه اعظم و أکرم من الکثیر من خلقه و إن کان کلّ منه.

17.و لا یکن أهلک أشقی الخلق بک،و لا ترغبنّ فیمن زهد عنک،و لا یکوننّ أخوک أقوی علی قطیعتک منک علی صلته،و لا تکوننّ علی الإساءة اقوی منک علی الإحسان،و لا یکبرنّ علیک ظلم من ظلمک،فانّه یسعی فی مضرّته و نفعک،و لیس جزاء من سرّک أن تسوءه.

ص:136

15.با جزم و یقین بدان که هرگز به آرزویت نخواهی رسید و از اجلت فراتر نروی و در همان راه پیشنیان گام برمی داری.بنابراین،در دنیاطلبی آرام باش و با نیکویی به کسب و کار بپرداز،زیرا چه بسا تلاشی که به نابودی سرمایه ای انجامد.این گونه نیست که هر کوشنده ای را روزی دهند و هر مداراکننده ای را محروم سازند.نفس خویش را گرامی دار و از هر پستی و فرومایگی دور نگاهدار،هرچند تو را به نعمت های فراوان رساند.زیرا در برابر آن چه از بزرگواری خویش از دست می دهی عوضی دریافت نخواهی کرد.

16.بندۀ دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفرید.خیری که جز با شرّ به دست نیاید و آسایشی که جز با سختی فراهم نگردد،چه خیری دربر دارد؟!

از سوار شدن بر مرکب حرص و آزمندی که تو را به آبشخورهای هلاکت ببرند،بپرهیز.

اگر توانستی صاحب نعمتی را میان خود و خدایت قرار ندهی،این کار را به انجام برسان زیرا سرانجام به آن چه نصیب توست خواهی رسید و سهمت را خواهی گرفت و اندک نعمتی که از جانب خدای سبحان باشد بزرگ تر و گرامی تر از نعمت های فراوانی است که از غیر خدا برسد، گرچه همۀ نعمت ها از آن خداست.

17.مبادا خانواده ات به سبب تو بدبخت ترین مردم به شمار آیند.به کسی که از تو دوری می کنند رغبت نشان بده،مبادا برادرت در گسستن از تو و پیوستن به او،تواناتر از تو و در بدی کردن،توانش بیش از تو،در نیکی کردن باشد.از ستم کسی که بر تو ستم روا داشت نگران مباش،زیرا او به زیان خویش و به سود تو می کوشد.پاداش کسی که تو را شادمان کرد آن نیست که اندوهگینش سازی.

ص:137

18.و اعلم یا بنیّ!أنّ الرزق رزقان:رزق تطلبه و رزق یطلبک،فانّ أنت لم تأته أتاک،ما أقبح الخضوع عند الحاجة،و الجفاء،عند البغی!إنّما لک من دنیاک ما اصلحت به مثواک و إن کنت جازعا علی ما تفلّت من یدیک،فاجزع علی کلّ ما لم یصل إلیک، استدل علی ما لم یکن بما قد کان،فان الأمور أشباه،و لا تکوننّ ممّن لا تنفعه العظة إلاّ إذا بالغت فی إیلامه،فإنّ العاقل یتّعظ بالآداب و البهائم لا تتّعظ إلاّ بالضرب.

19.استودع الله دینک و دنیاک،و أسأله خیر القضاء لک فی العاجلة و الآجلة و الدنیا و الآخرة و السلام»؛

ص:138

18.پسرم بدان!رزق و روزی دو گونه است:یکی آن است که تو در پی آن هستی و یکی آن که تو را می جوید که اگر به سویش نروی نیز به نزد تو خواهد آمد.چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز و ستم به وقت توانگری.سود و بهرۀ تو از دنیا همان است که با آن آخرتت را اصلاح می کنی،اگر برای آن چه از کف داده ای ناله می کنی.پس،برای آن چه به دست نیاورده ای نیز ناله و فریاد برآور.بر آن چه نبوده به آن چه بوده استدلال کن،زیرا امور دنیا شبیه به یکدیگرند،از آن دسته از مردم مباش که پند و اندرز،سودشان نرساند مگر آن گاه که او را شدیدا به رنج آوری که خردمند،با تربیت پند می گیرد و چارپایان جز با ضرب تازیانه پند نمی گیرند.

19.دین و دنیایت را به خدا بسپار و از او بهترین تقدیر را در امروز و فردا و دنیا و آخرت برایت درخواست می کنم،و السلام.

ص:139

12.جنگ نهروان و نقشۀ کشتن امیر المؤمنین علیه السّلام

نفاق و سرپیچی برخی افراد نادان که به ظاهر دم از دینداری می زدند، سرانجام به جایی رسید که مجموعه های بزرگی از لشکریان امیر المؤمنین علیه السّلام از فرمان آن بزرگوار سر بر تافتند،بلکه این مارقان پا فراتر نهاده و حکم به تکفیر آن حضرت علیه السّلام نمودند.

پس از جنایاتی که مارقین در عراق مرتکب شدند«نهروان»را مرکز فعالیّت های متمرّدانه و سرپیچی خود قرار دادند و امام علیه السّلام ناگزیر شد به سوی آنان به حرکت درآید.حضرت پس از باز کردن باب مذاکره و گفت وگو و اتمام حجّت بر آنان،به کسانی که بر انحراف و کینه توزی و کفر خویش پافشاری داشتند،اعلان جنگ داد و بدین ترتیب،به جز افرادی انگشت شمار بقیّه را از دم تیغ گذراند.عبد الرحمان بن ملجم مرادی که دلی سرشار از بغض و کینۀ ای کورکورانه نسبت به امام مظلوم شیعیان علی علیه السّلام داشت از جمله افراد اندکی بود که از صحنۀ جنگ نهروان گریخته بودند.وی نهانی نقشۀ قتل امیر مؤمنان علیه السّلام را طراحی کرده و در پایان و پس از هماهنگی با عده ای از خوارج و منافقان کوفه،توانست در شب نوزدهم ماه رمضان المبارک سال (40)هجری در محراب عبادت و در خانۀ خدا-مسجد کوفه-امام را ترور نماید و ندای جاودان علی در آفاق طنین افکند که:«فزت و ربّ الکعبه»؛به خدای کعبه،رستگار شدم.

ص:140

13.شب شهادت

امام علی علیه السّلام قبل از دمیدن پگاه فجر خواست به قصد مناجات و راز و نیاز با خدای خویش در مسجد کوفه از خانه بیرون رود،مرغابی های موجود در حیاط منزل که به امام حسن علیه السّلام هدیه شده بودند در برابر حضرت فریاد برآوردند و آن بزرگوار از فریاد آنان وقوع رخداد بزرگ و مصیبت جانکاهی را پیش بینی کرد و فرمود:قدرتی برتر از قدرت خدا نیست،فریادهایی که ناله هایی را در پی دارد.

امام امیر مؤمنان علیه السّلام به سمت در خانه که از چوب درخت خرما ساخته شده بود آمد و خواست آن را بگشاید،بر او دشوار آمد،در را از پاشنه برکند و ردایش از دوش مبارک وی افتاد،و در حالی که این اشعار را زمزمه می کرد آن را محکم بست:

کمرت را برای مرگ محکم بربند که مرگ قطعا به سراغت خواهد آمد و آن گاه که به سراغت آمد از آن بیم به خود راه مده. (1)

امام حسن علیه السّلام سراسیمه از خروج پدر در آن سحرگاه،بدو عرضه داشت:

پدرجان!چرا این وقت شب از خانه بیرون می روی؟

امیر المؤمنین علیه السّلام پاسخ داد؛امشب خوابی دیدم که مرا به این کار واداشت.

امام مجتبی علیه السّلام عرض کرد:خیر است،چه خوابی دیدید آن را برایم بازگو فرما.

امام علی علیه السّلام در پاسخ فرزندش فرمود:خواب دیدم جبرئیل از آسمان بر کوه

ص:141


1- (1)) . اشدد حیازیمک للموت فإنّ الموت لا قیکا و لا تجزع من الموت اذا حلّ بوادیکا

ابو قبیس فرود آمد و دو سنگ برداشت و بر روی بام کعبه برد و آن ها را برهم زد،سنگ ها چونان خاکستر نرم و از هم پاشیده شد به گونه ای که ذرّات آن همۀ خانه های مکه و مدینه را فراگرفت.

امام حسن علیه السّلام پرسید:پدر!تعبیر این خواب چیست؟

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:اگر تعبیرش ظاهر شود پدرت کشته می شود و عزا و ماتم کشته شدن او همۀ مردم مکه و مدینه را در سوک می نشاند.

امام حسن علیه السّلام بی قرار و سراسیمه از جا جست و با صدایی آرام و پراندوه از پدر پرسید:

پدر!این فاجعه کی رخ می دهد؟

امام علی علیه السّلام فرمود:«خدای متعال در قرآن می فرماید: وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ مٰا ذٰا تَکْسِبُ غَداً وَ مٰا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (1)

هیچ کس نمی داند فردا چه به دست می آورد و کسی نمی داند در چه سرزمینی از دنیا می رود ولی حبیب من پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:این حادثه در دهۀ آخر ماه رمضان اتفاق خواهد افتاد و قاتل من ابن ملجم است.

امام حسن علیه السّلام عرضه داشت:اکنون که قاتل خود را می شناسی وی را بکش.

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:قبل از جنایت،قصاص جایز نیست و هنوز او کاری انجام نداده است».امام علی علیه السّلام فرزندش را سوگند داده تا به بستر خود بازگردد و امام حسن نیز چاره ای جز اطاعت فرمان پدر نداشت. (2)

ص:142


1- (1)) .سورۀ لقمان/آیة 34.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 557/1-588.
14.در کنار پیکر مجروح پدر

امیر مؤمنان علیه السّلام به مسجد کوفه رسید و آن فاجعۀ بزرگ به دست شقاوتمندترین انسان ها اتفاق افتاد.مردم کوفه با شنیدن خبر این مصیبت جانکاه،به مسجد شتافتند و فرزندان امام علیه السّلام به سرعت به سمت مسجد حرکت کردند و امام حسن علیه السّلام قبل از همه به مسجد رسیده و پدر را در محراب عبادت در خون خود غلتان دید که چهره و محاسن مبارکش از خونش خضاب گشته بود و گروهی پیرامونش حلقه زده و وی را برای ادای نماز مهیا می کردند وقتی چشم امیر المؤمنین به فرزندش حسن افتاد به او دستور داد با مردم نماز بگزارد.امام خود با این که خون از بدن مبارکش جاری بود نمازش را نشسته به جا آورد.

امام حسن علیه السّلام پس از ادای نماز سر پدر را به دامن گرفت و از او پرسید:

پدر!کدام جنایت پیشه با تو چنین کرد؟امیر المؤمنین علیه السّلام در پاسخ فرمود:

عبد الرحمن بن ملجم.

امام مجتبی علیه السّلام پرسید:از کدام سو گریخت؟

امیر مؤمنان علیه السّلام فرمود:نیازی به تعقیب او نیست به زودی از این در به شما وارد خواهد شد و بر باب«کنده»اشاره فرمود.دیری نپایید که ابن ملجم تبهکار را سر برهنه و دست بسته از همان در به حضور آوردند،در برابر امام حسن علیه السّلام ایستاد،امام به آن جنایتکار فرمود:ملعون!تو امیر مؤمنان و پیشوای مسلمانان را کشتی؟این پاداش خیرخواهی وی در حق تو بود که پناهت داد و به خود نزدیک ساخت؟

امیر مؤمنان علیه السّلام چشمان مبارکش را گشود و با صدایی آرام به قاتلش

ص:143

فرمود:ابن ملجم!فاجعه ای سخت آفریدی و حادثۀ بزرگی به وجود آوردی،آیا من در حق تو آن همه مهربانی نکردم و در عطا و بخشش تو را بر دیگران مقدم نداشتم؟!آیا این پاداش خدمات من بود؟!

سپس امام علیه السّلام به فرزندش حسن سفارش فرمود به او نیکی و احسان نماید و فرمود:پسرم!با اسیرت مدارا کن و بر او ترحّم نما و مهربان باش.

امام حسن علیه السّلام عرضه داشت:پدر!این ملعون تو را کشت و ما را در سوگت عزادار ساخت،می فرمایی با او مهربانی کنیم؟.

امیر مؤمنان علیه السّلام،در پاسخ فرزند فرمود:پسرم!ما خاندان عفو و بخششیم،از هر چه می خوری به اسیرت بخوران و از آن چه می نوشی به او بنوشان،اگر من از دنیا رفتم به قصاص خونم وی را بکش ولی مبادا او را مثله کنی که شنیدم پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرمود:حتی سگ گزنده را مثله نکنید.اگر زنده ماندم می دانم با او چه کنم و خود،از هرکس به عفو و بخشش او سزاوارترم،زیرا ما خاندانی هستیم که گناهکار را می بخشاییم و در حق او بزرگواری می ورزیم. 1

امام حسن علیه السّلام با دلی پر از غم و اندوه نگاهی به پدر کرد و عرضه داشت:

پدر!پس از تو به چه کسی دل خوش کنیم؟مصیبت جانسوز شما درست همانند مصیبت از کف دادن جدمان پیامبر است.

امیر مؤمنان علیه السّلام امام حسن را دربر گرفت و تسکین داد و فرمود:پسرم!دلت را با صبر و شکیبایی به خدا بسپار و پاداش خود و برادرانت را در مصیبتم بزرگ گرداند.

امام حسن علیه السّلام گروهی از پزشکان را برای مداوای پدر بزرگوارش

ص:144

گردآورد از جمله اثیر بن عمرو سکونی (1)که در علوم پزشکی سرآمد تیم معالج به شمار می آمد.وی شش تازۀ گوسفندی خواست و تار نازکی را از آن جدا کرد و داخل شکاف زخم سر امام نمود و سپس در آن دمید و زمانی آن را بیرون آورد،ذرّه های مغز سر حضرت در آن مشاهده شد زیرا ضربت دشمن به مغز مبارکش رسیده بود.اثیر بن عمرو،با پریشانی رو به امام علیه السّلام کرد و با کلماتی حاکی از یأس و نومیدی عرضه داشت:ای امیر مؤمنان!وصیّت فرما که زخم شما مداوا ندارد. (2)

امام حسن علیه السّلام که قطرات اشک بر گونه هایش می لغزید و قلبش در آتشی از اندوه می سوخت،رو به پدر کرد و با صدایی آرام عرضه داشت:پدر!پشتم را شکستی چگونه می توانم تو را با این حالت ببینم؟

امام چشمان مبارکش را گشود و حسن را سراپا غم و اندوه یافت،به آرامی و نرمی بدو پاسخ داد:پسرم!از امروز به بعد بر پدرت غم مخور و گریه و زاری مکن، امروز با جدّت پیامبر اکرم و جدّه ات خدیجه و مادرت زهرا دیدار خواهم کرد و فرشتگان لحظه به لحظه در انتظار ورود پدرت هستند.بنابراین،بر من اندوهگین مباش و گریه مکن.

زهر شمشیر ابن ملجم تبهکار در خون مبارک حضرت اثر کرد و رنگ چهرۀ نازنینش به زردی گرایید و در آن حالت از نفسی آرام و دلی شادمان برخوردار بود و لحظه ای از یاد و نام خدا غافل نماند.به کرانه های آسمان می نگریست و به پیشگاه خدای عز و جل تضرع و زاری می کرد و عرضه می داشت:خدایا!همراهی پیامبران و اوصیای آنان و برترین درجات بهشتی را از تو

ص:145


1- (1)) .اثیر بن عمرو سکونی از پزشکان ماهر و حاذقی بود که بیماری های صعب العلاج را مداوا می کرد و دارای کرسی تدریس بود و صحرای اثیر،بدو منسوب است.
2- (2)) .استیعاب 62/2.

مسألت دارم.

امیر المؤمنین علیه السّلام پس از این سخنان از هوش رفت و قلب امام حسن از شدت اندوه گداخت و تا آن جا که مژگانش یاری داد سیلاب اشک فرو بارید و قطراتی از آن بر چهرۀ مبارک پدر چکید،امام دیدگانش را گشود وقتی امام حسن را به آن حالت دید او را تسکین داد و فرمود:پسرم!چرا می گریی؟از امروز به بعد بر پدرت غم و اندوهی نیست،پسرم!گریه مکن،تو نیز با زهر شهید می شوی و برادرت حسین با شمشیر به شهادت خواهد رسید.

15.آخرین وصیت های امیر مؤمنان علیه السّلام

آن گاه امام علیه السّلام فرزندانش را به فضایل اخلاقی سفارش فرمود و نمونه های برجسته ای از فضایل انسانی بدان ها ارائه و درس های ارزنده ای از زندگی بدانان آموخت.آن بزرگوار اندرزهای ارزشمند خویش را نخست متوجه فرزندانش حسن و حسین و سپس سایر فرزندان و تمام مسلمانان نموده و فرمود:

«اوصیکما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما.

و لا تأسفا علی شیء منها زوی عنکما،

و قولا للحق و اعملا للأجر.

و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.

أوصیکما و جمیع ولدی و أهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم أمرکم و صلاح ذات بینکم،فانی سمعت جدکم صلّی اللّه علیه و اله یقول:صلاح ذات البین أفضل من عامة الصلاة و الصیام.

اللّه اللّه فی الایتام،فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم.

ص:146

و اللّه اللّه فی جیرانکم فانّهم وصیة نبیّکم،ما زال یوصی بهم حتی ظننّا أنّه سیورّثهم.

و اللّه اللّه فی القرآن لا یسبقکم بالعمل به غیرکم.

و اللّه اللّه فی الصلاة فانّها عمود دینکم.

و اللّه اللّه فی بیت ربّکم،لا تخلوه ما بقیتم فانه ان ترک لم تناظروا.

و اللّه اللّه فی الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم فی سبیل الله.

و علیکم بالتواصل و التباذل،و ایاکم و التدابر و التقاطع.

لا تترکوا الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر فیتول علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم»؛

فرزندانم!شما را به پرهیزکاری و ترس از نافرمانی خدا سفارش می کنم.در پی دنیا مباشید هرچند دنیا در پی شما باشد.

اگر سرمایه دنیا را از دست دادید،اندوهگین نشوید.

سخن حق بگویید و در برابر دریافت پاداش آخرت کار کنید.

دشمن ستمکاران و یار ستمدیدگان باشید.

شما و فرزندانم و هرکس این وصیت نامه به او می رسد را به تقوای الهی و رعایت نظم در کارها و اصلاح بین جامعه سفارش می کنم زیرا از جدتان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم می فرمود:ثواب اصلاح بین مردم،از یک سال نماز و روزه برتر است.

شما را به خدا،شما را به خدا،به یتیمان توجه کنید،دهانشان را از غذا خالی نگذارید و نزد خود خوارشان نگردانید.

شما را به خدا،شما را به خدا!به همسایگان توجه داشته باشید که پیامبرتان درباره آنان سفارش می کرد و می فرمود:«درباره رعایت حق همسایه آن قدر به من سفارش شد که گمان بردم همسایه از انسان ارث نیز می برد.

ص:147

شما را به خدا،شما را به خدا!در مورد قرآن بکوشید و نگذارید دیگران قبل از شما به دستوراتش عمل کنند.

شما را به خدا،شما را به خدا!به نماز اهمیت بدهید که ستون دین شماست.

شما را به خدا،شما را به خدا!در رفتن به سوی خانه خدای خود اهتمام داشته باشید،مبادا دور آن را خالی بگذارید زیرا اگر چنین شود مهلت زندگی نخواهید یافت.

شما را به خدا،شما را به خدا!در جهاد و مبارزه،با سرمایه ها و جان ها و زبان هایتان در راه خدا،کوتاهی نکنید.

بر شما باد به یکدیگر بپیوندید و یکپارچه شوید و ببخشید و ببخشایید و مبادا با یکدیگر قطع رابطه کرده و پشت به هم نمایید.

امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید،اگر چنین کنید بدخوترین مردم بر شما حاکمیت خواهند یافت و دعاهایتان مستجاب نخواهد شد.

آن گاه خاندان و دودمانش را مخاطب قرار داد و فرمود:

«یا بنی عبد المطلب!لا الفینکم تخوضون دماء المسلمین خوضا تقولون قتل امیر المؤمنین قتل امیر المؤمنین ألا لا تقتلن بی الا قاتلی،انظروا اذا أنا متّ من ضربة هذه فاضربوه ضربة بضربة و لا یمثّل بالرجل فانی سمعت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله یقول:ایاکم و المثلة و لو بالکلب العقور»؛ (1)

ای فرزندان عبد المطلب!مبادا به این بهانه که امیر المؤمنین کشته شد امیر المؤمنین کشته شد در خون مسلمان فروافتید مبادا به قصاص خون من،غیر از قاتلم کسی را بکشید.بردباری و شکیبایی کنید،اگر بر اثر ضربت او از دنیا رفتم وی را با یک

ص:148


1- (1)) .شرح نهج البلاغه محمد عبده 85/3.

ضربت در برابر یک ضربت بکشید،و مثله اش نکنید که از پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم می فرمود:حتی مثله سگ گزنده نیز جایز نیست»آن گاه فرزندش امام حسن علیه السّلام را در مورد نشر معارف دین و برپاداری شعائر آن سفارش ویژه کرد.

و فرمود:

«أوصیک ای بنی!بتقوی الله و اقام الصلاة لوقتها،و ایتاء الزکاة عند محلّها،و حسن الوضوء،فانّه لا صلاة الا بطهور و اوصیک بغفر الذنب و کظم الغیظ وصلة الرحم،و الحلم عن الجاهل و التفقّه فی الدین،و التثبّت فی الأمر و التعاهد للقرآن و حسن الجوار و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و اجتناب الفواحش»؛ (1)

پسرم!تو را به تقوا و پرهیزکاری سفارش می کنم نماز را سر وقت آن به جا آور و زکات را هنگامش بپرداز.وضویی نیک و شاداب بگیر که نماز بدون طهارت صحیح نیست.تو را سفارش می کنم از گناهان و لغزش های مردم درگذری،خشم خود را فروبنشان و با خویشاوندانت رابطه برقرار ساز.بر کارهای افراد جاهل و نادان شکیبایی کن و در دین،ژرف بیندیش،در کارها پایداری نما،با قرآن هم پیمان باش به همسایه نیکی کن،مردم را به کارهای نیک وادار و از کارهای ناپسند نهی کن و از کارهای زشت بپرهیز.

در بیستم ماه رمضان،انبوه جمعیت پیرامون خانه امام امیر مؤمنان علیه السّلام گرد آمده و برای عیادت از آن بزرگوار خواهان اجازه ورود بودند،حضرت به همه آنان اجازه ورود داد وقتی همه نشستند رو به آنان کرد و فرمود:

«سلونی قبل ان تفقدونی خففوا سؤالکم لمصیبة امامکم»؛

قبل از آنکه مرا نیابید هرچه می خواهید بپرسید ولی برای رعایت حال پیشوای خود پرسش هایتان را کوتاه و سبک بپرسید.

ص:149


1- (1)) .تاریخ ابن اثیر 170/3.

و مردم با توجه به درد شدید و شدت جراحت حضرت از پرسش، خودداری کردند. (1)

16.تصریح امیر مؤمنان به خلافت امام حسن علیه السّلام

زمانی که امیر المؤمنین علیه السّلام دریافت به زودی دنیا را وداع گفته و در جوار پروردگار قرار خواهد گرفت،خلافت و امامت را به فرزندش حسن سپرده و وی را پس از خود پیشوا قرار داد تا مسلمانان در کلیه امور خویش به وی رجوع کنند و شیعیان در این خصوص یکپارچه و متحد باشند.بنا به نقل کلینی(ره)امیر مؤمنان علیه السّلام به فرزندش حسن وصیّت نمود و حسین علیه السّلام و محمد حنفیه و تمام فرزندان و سران شیعه و خاندان خویش را بر وصیت خود گواه گرفت آن گاه کتاب و سلاح را به حسن سپرد و به او فرمود:

پسرم!رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به من فرمان داده تا تو را وصی خود قرار دهم و کتب و سلاحم را به تو بسپارم همان گونه که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مرا وصی خود قرار داد و کتب و سلاح خویش را به من سپرد و به من دستور داد به تو فرمان دهم هرگاه نشانه های مرگ را در خود دیدی این امانت ها را به برادرت حسین بسپار.

نیز روایت شده که آن حضرت فرمود:پسرم!ولیّ خون،تویی اگر خواستی می توانی قاتل را ببخشی و اگر خواستی او را قصاص نمایی،تنها با یک ضربت به جای یک ضربت او را بکش. (2)

17.در جوار معبود

امام علیه السّلام سفارشات خود را که به پایان رساند:درد و رنج جراحتی که مرگ را در پی داشت فزونی یافت حضرت آیات قرآن کریم را تلاوت می کرد و

ص:150


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 536/1-566.
2- (2)) .اصول کافی 297/1-298.

فراوان دعا و استغفار می نمود.وقتی که لحظۀ شهادت مقدّر شده فرا رسید آخرین جملاتی که بر زبان آورد این آیه شریف بود لِمِثْلِ هٰذٰا فَلْیَعْمَلِ الْعٰامِلُونَ؛ عمل کنندگان باید این گونه عمل نمایند پس از تلاوت این آیه،مرغ روح پاک و مطهر امیر مؤمنان علیه السّلام به بهشت جاودان پرکشید و در جوار معبود آرمید و آن لطف الهی به جایگاه اصلی اش بازگشت.وجود مقدس امیر مؤمنان نوری بود که خداوند آن را آفرید تا وسیلۀ آن سیاهی و تیره گی های ظلمت ها را درنوردد.

با شهادت حضرت پایه و اساس عدالت به لرزه درآمد و معارف و احکام دین به افول گرایید و یار و یاور ضعیفان و پناه غریبان و پدر یتیمان از جهان رخت بربست.

18.تجهیز و مراسم دفن

امام حسن مجتبی علیه السّلام به تجهیز پیکر پاک و مطهر پدر بزرگوار خویش پرداخت و آن را غسل داده با حنوط معطر ساخت و در کفن نهاد،با گذشتن پاسی از شب به اتفاق عده ای از خاندان و یاران با وفایش،آن بدن مقدس را به جایگاه ابدی اش انتقال داده و در نجف اشرف به خاک سپرد که امروز کعبه آمال زائران و شیفتگان و قرارگاه مؤمنان و پروا پیشگان و مکتب دانش پژوهان است امام حسن علیه السّلام پس از خاکسپاری نازنین پیکر امیر مؤمنان علیه السّلام پریشان خاطر و با دلی پر از غم و اندوه به خانه بازگشت. (1)

ص:151


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 568/1-569.

ص:152

قسمت سوم

اشاره

بخش نخست عصر امام مجتبی علیه السّلام بخش دوم مواضع و دستاوردهای امام علیه السّلام 1.از بیعت تا صلح 2.علل و نتایج صلح 3.بعد از صلح تا شهادت 4.شهادت،مرقد پاک بخش سوم میراث علمی امام مجتبی علیه السّلام

ص:153

ص:154

بخش نخست

عصر امام حسن مجتبی علیه السّلام

حرکت خوارج با شوریدن بر امیر المؤمنین علیه السّلام و نافرمانی آن بزرگوار هیچ گونه امتیازی بر دیگر نافرمانان آن حضرت نظیر طلحه و زبیر و معاویه و دیگران نداشت.این گروه مانند معاویه و طلحه و زبیر از هدفی ویژه برخوردار نبودند.مطالبی که تاریخ نگاران به خوارج نسبت داده و گفته اند:با این که خوارج در آغاز،طرفداران امام علیه السّلام بوده و پیرامون حکمیت با امام به نزاع برخاستند-و امام علیه السّلام خود را به نتیجه حکمیت ملزم ندانست،اگر صحیح باشد-دلیل بر این است که این افراد در کمال سادگی و بی اندیشه ای قرار داشتند و قربانی توطئه گران بر ضد امیر المؤمنین علیه السّلام شده و قصد فتنه انگیزی در سپاه حضرت داشتند تا امام علیه السّلام را از نبرد با معاویه باز دارند و خود بر او بتازند.کشته شدن خوارج،آثار نامطلوبی در روان جمع زیادی از یاران حضرت به جای نهاد زیرا قربانیان این جنگ وابسته به عشایر کوفه و بصره بودند و اگر کشته شدن خوارج در روان بستگان آنان تأثیر داشت جای شگفتی نبود زیرا هر خویشاوندی با از کف دادن نزدیکان خود چنین احساسی را خواهد داشت.

وقتی امیر المؤمنین به کار خوارج پایان داد،ضعف و سستی،عدم همکاری و اختلاف میان یارانش راه یافت،از آنان خواست تا برای جنگ با

ص:155

معاویه با وی همراه شوند و مکرر در جمع آنان سخن گفت،ولی نتیجه ای جز عدم همراهی و اختلاف نصیب وی نشد.آنان در پاسخ امام می گفتند:از بس جنگیدیم،ترکش های ما از تیر خالی.دست هایمان خسته،سرنیزه هایمان کند و شمشیرهایمان شکست،به ما فرصت بده تا خود را مجددا مهیا کنیم و با قدرت بیشتر بر دشمن بتازیم،حضرت مدتی همین شیوه را ادامه داد و هراز گاهی آنان را برای حضور در اردوگاه نخیله فرامی خواند،ولی جز افرادی اندک که حضورشان تأثیر چندانی نداشت،کسی به ندای حضرت پاسخ مثبت نداد. (1)

از سویی،اشعث بن قیس و شبث ربعی و امثال آنان قصدی جز تخریب و ایجاد روح عدم همکاری در دلها،نداشتند و در اذهان لشکریان وانمود کرده بودند که علی نیز می بایست مانند عثمان،با نهروانیان برخورد نماید و از آنان درگذرد،زیرا آن ها افرادی اندک بوده و از ناحیه آنان خطری متوجه علی نمی شد.این سخن را اشعث در جهت ایجاد شکاف در صفوف لشکریان امام علیه السّلام،بر زبان آورد تا دل خویشان و بستگان کشته های خوارج را پر از کینه و دشمنی علی سازد.

سخنان اشعث بین مردم منتشر شد و بر ضعف و سستی و اختلاف و پراکندگی آنان افزود و به معاویه فرصت داد تا با بزرگان و سران آنان بیش از پیش تماس برقرار کند نامه هایی که معاویه به آنان می فرستاد و حاوی وعده ها و امید و آرزوها بود و در کنار آن وعده ها،هدایا و پیش کش هایی فوری،که اندکش را بر وعده های زیاد ترجیح می دادند،نزدشان می فرستاد و با این کار

ص:156


1- (1)) .به اعیان الشیعه 524/1 چاپ دار التعارف سیرة المؤمنین(مبحث خوارج)به نقل از ابن اثیر مراجعه شود.

توانست آنان را خریداری کرده و بر امام و پیشوایشان به گونه ای بیگانه سازد، که با زبان،دم از اطاعت او می زدند و در دل از او نافرمانی کرده و دست از یاری اش برمی داشتند.

عراقیان توطئه گر توانستند،معاویه را به آرزو و آمالش برسانند و روند حرکت امام علیه السّلام را به شکست وادارند و بر سر راه آن بزرگوار دشواری ها و مشکلاتی ایجاد کنند که حضرت با سرگرم شدن به آن ها بار دوم از رویارویی با شامیان باز بماند.هنوز جنگ نهروان به پایان نرسیده بود که بقایای شکست خوردگان از بیشتر نواحی عراق پدیدار شدند.نبرد نهروان میان خانوارها و قبایل،مشکلاتی به بار آورد که به آسانی فراموش شدنی نبود،به ویژه دست خیانت پیشگان توطئه گری که در سر سودای معاویه داشتند،با پشتیبانی مالی و ساز و برگ جنگی،آنان را مورد حمایت قرار می دادند و گاهی یک تن،صد یا دویست جنگجو را با خود همراه می ساخت،بدین سان،امیر المؤمنین علیه السّلام ناگزیر شد،یکی از یاران خویش را با گروهی جنگجو برای سرکوب متمردان اعزام نماید،این گروه پس از کشتار و آواره ساختن آنان به کوفه باز می گشتند و هنوز استقرار نیافته بودند که گروهی دیگر از متمردان سر به آشوب بر می داشتند.

پس از جنگ نهروان ماجرا به همین منوال سپری می شد،تا این که خریت بن راشد،دست به شورش زد،و قبل از فتنه انگیزی،نزد امام آمد و بدو گفت:

به خدا سوگند!نه از تو فرمان می برم و نه پشت سرت نماز می گذارم زیرا تو به حکمیت راضی شدی و از راه حق بازماندی.

امام علیه السّلام بدو فرمود:در این صورت از خدای خود نافرمانی کرده و عهد و پیمان خویش را شکسته ای و تنها به خود زیان می رسانی و او را به مناظره فرا

ص:157

خواند،خریت گفت:فردا نزدت باز خواهم گشت،حضرت پذیرفت و بدو سفارش فرمود به کسی آزار نرساند و به خون و اموال و نوامیس مردم تعدی روا ندارد و سپس از نزد امام بیرون رفت و دیگر بازنگشت.قبیله اش بنی ناجیه از او فرمان می بردند وی به اتفاق گروهی از هوادارانش در تاریکی شب در مسیر خود به دو مرد یهودی و مسلمان برخوردند و مسلمان را کشتند و یهودی شبانه نزد امیر المؤمنین به عراق بازگشت و وی را در جریان کار آنان قرار داد و فرمانروا طی نامه ای ماجرا را به اطلاع امیر مؤمنان علیه السّلام رساند.

حضرت جمعی از یارانش را بدان سامان گسیل داشت و به آنان دستور داد،خریت و هوادارانش را به اطاعت درآورند و در صورت نپذیرفتن،با آنان بستیزند،بدین ترتیب،میان آنان و خریت و طرفداران وی مناظره ای صورت گرفت که نتیجه ای دربر نداشت یاران امیر مؤمنان علیه السّلام از آنان خواستند قاتلان فرد مسلمان را تحویل دهند،ولی آن ها خوداری کرده و بر جنگ پافشاری کردند و میان دو طرف درگیری های خونینی رخ داد،امیر المؤمنین علیه السّلام نیروهای دیگری به سوی آنان اعزام نمود و طی نامه ای به عبد الله بن عباس فرمانروای بصره،به وی دستور تعقیب آن ها را صادر فرمود،خریت،گاهی ادعای خونخواهی عثمان را می کرد و گاهی حکمیّت علی علیه السّلام را مورد اعتراض قرار می داد.

سرانجام خریت و جمعی از هوادارانش کشته شدند و پانصد تن از آنان به اسارت در آمدند و سپاهیان در مسیری که اسیران را به کوفه می آوردند،آنان را بر مصقله بن هبیرۀ شییانی فرمانروای امام علی علیه السّلام بر یکی از استان ها عبور دادند،اسیران از او کمک خواستند،آن گونه که برخی روایات مدعی است وی دلش به حال آنان سوخت و آنها را از فرماندۀ لشکر خریداری کرد که بهای

ص:158

آنان را طی اقساطی پرداخت نماید.بدین ترتیب،آنان را آزاد ساخت ولی در پرداخت بهای آنان کوتاهی نمود و زمانی که عبد الله بن عباس از او درخواست پرداخت آن مبالغ را نمود در پاسخ گفت:اگر من بیش از این مبلغ را نیز از عثمان خواسته بودم،از من دریغ نمی کرد سپس نزد معاویه گریخت و معاویه از او چونان فاتحان کشورگشا استقبال به عمل آورد و آن چه را می خواست در اختیارش قرار داد.

مصقله دوست داشت برادرش نعیم بن هبیره را به سمت معاویه جذب کند.از این رو،توسط مردی از مسیحیان تغلب،که برای معاویه جاسوسی می کرد نامه ای به نعیم نوشت،ولی هنوز به کوفه نرسیده بود رازش فاش گردید و توسط یاران امیر المؤمنین علیه السّلام دستگیر شده و دستش را قطع کردند.

نافرمانان از اطاعت امیر مؤمنان و کسانی که در توطئه و اغتشاش آفرینی در کلیه قلمرو دولت با آنان همدستی داشتند،به بسیاری از این حادثه آفرینی ها متوسل شدند تا از قدرت امام در داخل بکاهند و حضرت را از پرداختن به معاویه و اعمال ناپسند وی،به خود مشغول دارند.

بعید نیست که مصقله در نهان با متمردان در ارتباط بوده است و پافشاری وی بر آزادی آن ها از بند اسارت در برابر مبلغی که از پرداخت آن عاجز و ناتوان بود،چنان که در نخستین نگرش به این قبیل حوادث،به نظر می رسد، نمی تواند انگیزۀ انسانی داشته باشد.بلکه انگیزه اش احساس مسؤلیّت وی از گروهی بود که خود و آنان یک هدف را دنبال می کردند و هرگاه نیاز به یاری داشت از آنان کمک می خواست.مصقله با چنین استقبالی از معاویه روبرو شد، زیرا او خود در فساد و تباهی و اغتشاش و ایجاد هرج و مرج شرکت داشت و تخریب گرانی را که سبب آن همه رنج و محنت برای علی شدند و بر سر

ص:159

راهش دشواری ها آفریدند،مورد حمایت خویش قرار داد.اینان با راه یافتن به درباره فرزند هند در پی گشایش و راه نجاتی برای خود برآمدند.

وقتی به امیر المؤمنین علیه السّلام خبر رسید که مصقله به شام گریخته است،تنها فرمود:خداوند او را بکشد چرا دست به این کار زد؟چون آزادگان عمل کرد و نظیر بردگان فراری شد و سپس حضرت دستور به تخریب خانه اش داد. (1)

فضای داخلی عراق به معاویه فرصت داد،با حمله به روستاها و شهرهای هم جوار با شام دست به کشتار و غارت و چپاول بزند و مرزبانان را بی آن که کسی از او جلوگیری کند و یا عامل بازدارندۀ دینی مانع وی شود،مورد آزار و اذیت قرار دهد و امیر المؤمنین علیه السّلام عراقیان را به یاری برادران خویش و تعقیب تجاوزکاران فرامی خواند ولی از آنان پاسخ دلخواه نمی شنید.

لشکریان معاویه به فرماندهی بسر بن ارطاة به حجاز و یمن یورش بردند.

معاویه به او سفارش کرد از کاربرد هرگونه عملی که موجب هرج و مرج و بی نظمی و ایجاد ترس و بیم در آن سامان می شود،کوتاهی نورزد بسر بن ارطاة با اجرای دستورات معاویه در مسیر خود به مدینه خونریزی را به سرحد خود رساند و به هتک حرمت مردم پرداخته و به نوامیش مردم اهانت روا داشت و اموال آنان را به یغما برد و هنگامی که به مدینه رسید،با مردم آن دیار از هرگونه اهانت و درشتی فرو نگذارد.جمع بی شماری از مردم آن شهر را از دم تیغ گذراند و سایر مردم را به بیعت با معاویه مجبور ساخت.با انتشار خبر جنایات بسر بن ارطاة در یمن،ترس و بیم این شهر را فرا گرفت و عبد الله بن عباس فرمانروای امیر المؤمنین علیه السّلام بر یمن،از آن شهر گریخت وقتی بسر وارد

ص:160


1- (1)) .اعیان الشیعه 525/1-526 مراجعه شود.

یمن شد تا توانست دست به کشتار و غارت و ویرانی زد و دو کودک از عبید الله بن عباس را در آغوش مادرشان سر برید که مادر،از دیدن این صحنه به جنون دچار شد و همواره بر آن دو نوحه سرایی و گریه می کرد تا از غم و اندوه آنان جان سپرد. (1)

معاویه برای حمله به مصر و جامۀ عمل پوشاندن به آرزوی گرانمایۀ عمرو عاص سپاه دیگری تدارک دیده و فرماندهی آن را به عمرو سپرد.وقتی خبر این لشکرکشی به امیر المؤمنین علیه السّلام رسید،مردم کوفه را به یاری برادران مصری خود فراخواند،ولی به خواستۀ امام پاسخ مثبت ندادند و پس از اصرار فراوان امام علیه السّلام جمعی دعوتش را پذیرا شدند و دیری نپایید که به حضرت خبر رسید عمرو عاص با تسلط یافتن بر مصر فرمانروای آن،محمد بن ابو بکر را به شهادت رسانده و پس از مثله کردن بدن او،پیکرش را در آتش سوخته است، امام علیه السّلام با مأموریت دادن مالک بن حرث اشتر وی را به فرمانروایی مصر گمارد تا آن شهر را از دست اشغالگران،آزاد کند.

بنا به نقل تاریخ نگاران:مالک،انسانی مصمّم،نیرومند و از یاران وفادار امیر مؤمنان علیه السّلام به شمار می رفت و بنا به گفتۀ امام علیه السّلام و دیگران در حق مالک، نقش وی نسبت به امیر مؤمنان،نظیر نقش امیر المؤمنین نسبت به رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله بود.

وقتی به معاویه خبر رسید که امام علی علیه السّلام مالک اشتر را به فرمانروایی مصر منصوب کرده است،مضطرب و پریشان گشت و ترس و بیم وی بر هواداران و نیروهای مرزدارش،فزونی یافت و پس از اندیشه ای طولانی،

ص:161


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 195/2-199.

توانست برای بیرون رفتن از بحرانی که وی را احاطه کرده بود،راهی بیابد.

از این رو،با فریب یکی از هواداران خویش با مال و ثروت که در مسیر مالک اشتر می زیست،از وی خواستار ترور مالک شد.وقتی مالک به آن منطقه رسید و در آن جا فرود آمد،شخص یاد شده وی را با خوراندن عسل زهرآلودی که برای اجرای طرح و نقشۀ معاویه تدارک دیده بود مسموم ساخت و در اثر آن مالک به شهادت رسید. (1)

معاویه با این شگرد در جهت رهایی از دشمنان خویش پیروز گشت،او پسر خالۀ خود،محمد بن ابی حذیفه و عبد الرحمان بن خالد بن ولید و سعد ابی وقاص و امام مجتبی علیه السّلام را به همین شیوه از سر راه برداشت و گاهی به این عمل افتخار می کرد و می گفت:خداوند لشکریانی از عسل دارد که به وسیلۀ آن برای اولیائش،انتقام می گیرد.

در داخل عراق و سرزمین های تحت قلمرو حکومت امیر المؤمنین علیه السّلام حادثه ها یکی پس از دیگری به وجود می آمد،حضرت از سرکوب هر جمع متمرّدی که فراغت می یافت،دچار آشوب و فتنۀ دیگری می شد و هر بخشی را سامان می داد،در بخش دیگری بلوا به پا می شد و کار به جایی رسیده بود که معاویه به تحقیر شخصیت امام می پرداخت. (2)

از سویی،یاران امام علیه السّلام با این که پیرامون خویش و در مرزهای کشور خود و خارج آنها شاهد اشغال برخی از شهرهای بزرگ و قتل و آدم کشی و چپاول اموال مردم بودند،ولی در اختلاف با امام علیه السّلام پافشاری داشته و با تفرقه افکنی و پراکندگی در پی راحت طلبی و تن آسایی بودند.هرگاه امام علیه السّلام آنان را برای

ص:162


1- (1)) .(تاریخ یعقوبی 193/2-194.
2- (2)) .(1)اعیان الشیعة 528/1-530،تاریخ یعقوبی 195/20-200

نبرد بسیج می کرد حضور نمی یافتند و هر زمان آنان را فرا می خواند،پاسخ مثبت نمیداند و به بهانه های واهی نظیر گرمای تابستان و سرمای زمستان تعلل می ورزیدند و خشم و غضب آن ها در جهت رضای حق یا دین،یا آوارگان و مستضعفان نبود،به گونه ای که امام علیه السّلام برای خلاصی از شر آن ها،آرزوی مرگ و کشته شدن می نمود و گاهی در فراق افراد با وفایی که از کف داده بود، می گریست و می فرمود:شقی ترین افراد این امت کی به پا می خیزد تا محاسنم را از خون سرم خضاب کند.

و آرزو می کرد،معاویه با او از در معامله و داد و ستد درآمده،درهم بدهد و دینار بستاند،ده تن از یاران عراقی اش را بستاند و یک تن شامی عوض دهد و سرانجام امیر المؤمنین علیه السّلام خویش را مهیا ساخت تا با همفکران،خاندان، قبیله و یارانش،به جنگ معاویه رود،و در کنار آنان به مبارزه بپردازد تا در راه حق و عدالت به دیدار خدای خویش نایل گردد و با آنان بی شائبه سخن گوید و پیامدهای ناشی از ضعف و سستی و عدم همیاریشان را به آن ها گوشزد نماید. (1)

به نظر می رسد،تصمیم قاطعانه ای که امام اتخاذ کرد،در مردم مؤثر واقع شد و اطمینان یافتند که آن بزرگوار خود و خاندان و یاران خاصش به نبرد معاویه خواهد رفت،اگر چنین شود تا ابد لکۀ ننگی بر تارک آنان خواهد نشست و اگر وی را با این حال رها کرده و دست از یاری اش بشویند،مورد مذمّت نسل های بعدی قرار خواهند گرفت.از این رو،سران آن ها به امام پاسخ مناسب داده و هریک از آنان با گرد آوردن قبیلۀ خویش،از هرسو یکدیگر را

ص:163


1- (1)) .نهج البلاغه خطبۀ 177؛چاپ محمد عبده.

برای مبارزه و جهاد در راه خدا فراخوانده و تا پای جان با او پیمان بستند به نحوی که مسأله جنگ سخن روز مردم شد و امام علیه السّلام فرستادگانی را نزد فرمانروایان خویش به مناطق مختلف اعزام و از آنان خواست به همراه لشکریان و جنگجویان خود،با شرکت در نبرد،وی را در جنگ با معاویه همراهی کنند.

مردم به اردوگاه های خود در نخیله شتافته و در انتظار پایان یافتن ماه رمضان سال 40 هجری به سر بردند و امیر المؤمنین زیاد بن حفصه را با جمعی از یارانش به عنوان پیشقراولان سپاه اعزام و خود و سپاهیانش منتظر پایان یافتن ماه مبارک رمضان ماندند تا اینکه دست تقدیر بر او و عراقیان پنجه در افکند و شقاوتمندترین انسان های اوّلین و آخرین در پگاه نوزدهم آن ماه که حضرت در خانۀ خدا به پیشگاه الهی در نیایش و نماز بود،با ضربتی از شمشیر زهرآلود فرق مبارک وی را شکافت و در محراب عبادت در خون خویش غلطان شد و فرمود:«فزت و ربّ الکعبة»؛به خدای کعبه،علی رستگار شد. (1)

ص:164


1- (1)) .به سیرة الائمة الإثنی عشر 446/1-451 مراجعه شود.

بخش دوم

اشاره

مواضع و دستاوردهای امام علیه السّلام

مبحث نخست از بیعت تا صلح

1.سخنان امام مجتبی علیه السّلام در روز شهادت پدر

به گفتۀ بیشتر تاریخ نگاران:امام حسن علیه السّلام فردای آن شبی که پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد،در جمع مردم به ایراد سخن پرداخت و فرمود:

مردم!در چنین شبی قرآن نازل گردید و عیسی بن مریم به آسمان برده شد و یوشع بن نون به قتل رسید و پدرم نیز در این شب به شهادت رسید.به خدا سوگند!هیچ یک از اوصیای قبل و بعد از پدرم برای ورود به بهشت،بر او پیشی نمی گیرند.

هرگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله او را با گروهی از جنگاوران به نبرد می فرستاد،جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او می جنگیدند،وی زر و سیمی از خود به جای ننهاد،جز هفتصد درهم از اضافۀ صدقاتی که آن را جهت خرید خدمتگزاری برای خانواده اش ذخیره کرده بود. (1)

شیخ مفید قدّس سرّه در«ارشاد»این سخنرانی را چنین آورده است:

«ابو مخنف لوط بن یحیی،از اشعث بن سوار،از ابو اسحاق سبیعی و دیگران روایت کرده که گفتند:فردای آن شب که امیر المؤمنین علیه السّلام به شهادت رسید،امام حسن علیه السّلام به ایراد سخن پرداخت و پس از حمد و ثنای الهی و

ص:165


1- (1)) .امالی 192

صلوات و درود به رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:

در چنین شبی مردی دنیا را وداع گفت که اولین و آخرین در عمل،از او پیشی نگرفته و به پایۀ او نمی رسند،وی در رکاب رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله مبارزه می کرد و با جان خویش از او محافظت می نمود.هرگاه رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پرچم مبارزه را به او می سپرد، جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ وی را حمایت می کردند،تا خداوند به دست با کفایت او فتح و پیروزی نصیب نمی کرد،از میدان نبرد باز نمی گشت.پدر بزرگوارم علی علیه السّلام در شبی که عیسی بن مریم به آسمان برده شد و یوشع بن نون وصیّ حضرت موسی دنیا را وداع گفت،به شهادت رسید.و از خود زر و سیمی به جای ننهاد جز هفتصد درهم از اضافۀ صدقات که آن را جهت خرید خدمتگذاری برای خانواده اش ذخیره کرده بود.

سپس اشک در چشمانش حلقه زد و گریست و مردم با او به گریه افتادند، سپس فرمود:

منم،فرزند پیامبر،مژده دهنده و بیم دهنده و فرزند کسی که به اذن پروردگار،مردم را به سوی او فرا می خواند و فرزند مشعل فروزان الهی ام.

من از خاندانی هستم که خداوند پلیدی را از آن ها دور و آنان را منزه و پیراسته قرار داده است از خاندانی که خداوند دوستی و محبتشان را در کتاب خویش بر همگان واجب ساخته و فرموده است:(ای پیامبر!بدانان بگو:من جز ابراز علاقه و محبت به نزدیکانم از شما پاداشی نمی خواهم و هرکس کار نیکی انجام دهد بر نیکی اش می افزاییم) (1)-سپس فرمود-منظور از کار نیک،دوستی و محبت ما اهل بیت است. (2)

ص:166


1- (1)) .شوری آیۀ 23.
2- (2)) .این روایت علاوه بر ارشاد،در امالی طوسی و تفسیر فرات نقل شده و بسیاری از کتب اهل سنت، نظیر آن را نقل کرده اند،به ملحقات احقاق الحق 182/11-193 مراجعه شود.
2.بیعت با امام حسن علیه السّلام

با پایان یافتن سخنان امام حسن علیه السّلام،عبید الله بن عباس از میان برخاست و مسلمانان را به انجام بیعت مهیا ساخت و گفت:«مردم!این شخص فرزند پیامبر شما و جانشین امامتان می باشد.بنابراین،به پا خیزید و با او دست بیعت دهید»مردم به این درخواست مبارک پاسخ مثبت داده و با صدای بلند مراتب اطاعت خویش و خرسندی و رضایت و فرمانبرداری خود را اعلان داشته و گفتند:«او محبوب دل ماست و حق او بر ما واجب و به خلافت و جانشینی از همه شایسته تر است» (1)و بدین سان،در روز جمعه بیست و یکم رمضان سال 40 هجری،با امام مجتبی علیه السّلام بیعت صورت گرفت. (2)آن گاه امام علیه السّلام از منبر فرود آمد و کارگزاران خویش را سازماندهی کرد و سران لشکر را تعیین و به کارهای خویش سر و سامان بخشید و عبد اللّه بن عباس را به بصره اعزام نمود. (3)

حسن بن علی علیه السّلام در نخستین ابتکار خویش،مستمری جنگجویان را افزایش داد،این عمل را پدر بزرگوارش در روز جنگ جمل نیز انجام داده بود و امام حسن علیه السّلام با به خلافت رسیدن خویش آن را عملی ساخت و پس از امام حسن علیه السّلام دیگر خلفا نیز،شیوۀ وی را ادامه دادند.

ص:167


1- (1)) .مقاتل الطالبیین 34
2- (2)) .ارشاد 15/4.
3- (3)) .اعیان الشیعة 14/4.مقاتل الطالبیین چاپ مکتبه الحیدریه-نجف 1358
3.قصاص قاتل امیر المؤمنین علیه السّلام

روزی که مردم دست بیعت به امام دادند و بیعت پایان پذیرفت،حضرت دستور احضار عبد الرحمان بن ملجم را داد،وقتی او را مقابل امام مجتبی آوردند،از حضرت پرسید:پدرت دربارۀ من چه دستوری داده است؟امام حسن علیه السّلام فرمود:پدرم به من دستور داد تا غیر از قاتلش کسی را نکشم،شکمت را سیر کنم و به تو احسان نمایم (1).سپس وی را گردن زد ولی او را مثله نکرد.

4.مبارزات امام حسن علیه السّلام

پیش از این،یادآور شدیم که امام حسن علیه السّلام-مستمری جنگجویان را که نیروهایش خواهان آن بودند،افزایش داد-این موضوع تاریخی حاکی از تصمیم جدی امام بر جنگ و تأکید بر رویارویی با معاویه است،چنان که این معنا از پرداختن امام به اصلاح امور لشکریان و سروسامان دادن وضعیت آن ها،به خوبی روشن است. (2)

امام حسن علیه السّلام در برابر معاویه موضعی بسیار قاطع اتّخاذ فرمود،زیرا معاویه به مجرد اطلاع یافتن از شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام و بیعت مردم با امام حسن علیه السّلام،دو جاسوس یکی از قبیلۀ حمیر به کوفه و دیگری را از بنی قین به بصره اعزام کرد تا اطلاعات و اخبار را در اختیار او قرار دهند و امور را بر امام آشفته سازند امام حسن علیه السّلام از جریان آگاه شد،دستور داد مرد حمیری را از قبیلۀ لحّام در کوفه بیرون برانند،بلافاصله اخراج شد سپس فرمان داد او را

ص:168


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 191/2،تاریخ طبری 86/6،مقاتل الطالبیین 16،تاریخ ابن اثیر 170/3.
2- (2)) .تاریخ یعقوبی 86/6،مقاتل الطالبیین 16،تاریخ ابن اثیر 170/3.

گردن زدند،و طی نامه ای به بصره دستور اخراج جاسوس بنی قین را از قبیلۀ بنی سلیم صادر فرمود،وی نیز اخراج و گردن زده شد. (1)

آن گاه امام علیه السّلام نامه ای بدین مضمون به معاویه نوشت:

اما بعد،معاویه!تو با جاسوسانی که بر من گمارده ای،گویی سر ستیز داری و من در این قضیه تردیدی ندارم،در انتظار چنین نبردی باش،به خواست خدا عملی خواهد شد.اطلاع یافتم که چونان بی خردان،زبان به ناسزا گشوده ای،مثال تو نظیر سخن شاعر است که گفت:آن کس که از میان ما رفته،نظیر همان کسی است که برای رسیدن به صبح،شب را به روز می آورد،به آنان که خواستار رفتاری برخلاف شیوۀ کسی هستند که از میان ما رخت بربسته بگو:مهیای فرد دیگری مانند گذشته باش. (2)

در حقیقت این رخداد،زنگ خطر و تهدیدی برای معاویه به جنگ تلقی می شد و خواب و خیال تسلط صلح آمیز وی را بر کوفه نقش بر آب ساخت.

امام حسن علیه السّلام در پاسخ نامۀ دیگری از معاویه که در آن به صلح و آشتی اشاره کرده و از امام خواسته بود به او دست بیعت دهد،تا مقام ولایت عهدی را بدو بسپارد،به موضع قوی امام و بی اعتنایی وی به چنین پست و مقام هایی که معاویه می کوشید تا امام علیه السّلام را مجذوب خود سازد،پی می بریم.حضرت در آن نامه می فرماید:

اما بعد،معاویه!نامه ات به دستم رسید و از بیم غرور و سرکشی ات از پاسخ دادن به نامه ات خودداری کردم.بنابراین،از حق پیروی کن که پی خواهی برد من اهل حقّم، و السلام. (3)

ص:169


1- (1)) .مقاتل الطالبیین/33.
2- (2)) .مقاتل الطالبیین/33.
3- (3)) .مقاتل الطالبیین/33.

به گفتۀ ابو الفرج و دیگران بیش از پنج نامه میان امام علیه السّلام و معاویه رد و بدل شد و سبب آن این بود که معاویه با برخورداری از گرایش های خاصی،به ندای حق و حق جویان پاسخ مثبت نداده و بدان اعتقاد نداشت.بلکه این گرایش ها، پس از شهادت امیر المؤمنین علیه السّلام فزونی یافت،زیرا طمع رسیدن به خلافت که از دیدگاه اسلام،وی فاقد ساده ترین ویژگی ها و شرایط آن بود،در وی قوت گرفت.

با این همه،امام حسن علیه السّلام همان شیوۀ پدر را ادامه داد.چنان که تکلیف ایجاب می کرد بر دشمن اتمام حجت نماید.از این رو،نامه های متعددی در این چارچوب به معاویه فرستاد با این که از گرایش های ناپسند وی آگاهی داشت.در این جا جامع ترین نامۀ حضرت را یادآور می شویم:

از حسن بن علی امیر المؤمنین به معاویه پسر ابو سفیان،سلام بر تو،خدایی را می ستایم که خدایی جز او نیست،اما بعد،خدای جلّ جلاله محمد را به عنوان رحمت جهانیان و منت مؤمنان و همۀ مردم برانگیخت(تا هر انسان زنده را بیم دهد،و حق را بر کافران استوار سازد).

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله نیز رسالت های الهی را به مردم رساند و به اجرای دستورات وی پرداخت و بی آن که در تبلیغ رسالت کوتاهی و سستی ورزیده باشد،او را در جوار رحمت خویش قرار داد.خداوند به واسطۀ وجود مقدس وی،حق را آشکار و شرک را به نابودی می کشاند.قریش را به وی اختصاصی ویژه عطا کرد و بدو فرمود:(این قرآن یادی برای تو و قوم توست)ولی آن گاه که خورشید وجودش به غروب گرایید،اعراب در مورد جانشینی او به اختلاف افتادند.قریشیان اظهار داشتند:ما از قبیله و دودمان و دوستان او هستیم و شما از شایستگی اختلاف بر سر جانشینی و حق رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برخوردار نیستید.اعراب سخن قریش را پذیرا شده و پی بردند

ص:170

که حجت و دلیل آن ها بر کسانی که بر سر خلافت با آنان به مخالفت برخیزند، قوی تر است از این رو،به دعوتشان پاسخ مثبت داده و زمام امور را به آنان سپردند.

پس از آن ما نیز،به همان دلیل که قریش بر اعراب اتمام حجت کرد،استناد جستیم ولی آنان همانند اعراب نسبت به ما،انصاف را رعایت نکردند.قریش به دلیل خویشاوندی با پیامبر،امر خلافت را از اعراب گرفتند،ولی آن گاه که ما اهل بیت رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و دوستداران او،با قریش به احتجاج پرداختیم و از آنان خواستیم با ما از در انصاف درآیند،ما را از حقمان دور ساختند و همگی بر جور و ستم و دشمنی و به تنگنا کشاندن ما با یکدیگر همدست شدند.ولی میعاد ما،پیشگاه الهی است که دوست و یاور ماست.

جای بسی شگفتی است که گروهی هرچند دارای فضیلت و سابقه در اسلام،بر ما بتازند و حق ما و خلافت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله را از ما بستانند،ولی ما از بیم اینکه مبادا منافقان و احزاب فرصتی یافته و بر پیکر اسلام رخنه ای ایجاد کنند و به این بهانه دست به تبهکاری بزنند،از اختلاف و ستیز با آنان دست برداشتیم.

ای معاویه!برای همه شگفت آور است که تو در پی چنگ انداختن به مقامی هستی که هرگز شایستۀ آن نیستی،نه در دین فضیلتی شناخته شده داری و نه از خود اثر سودمندی به جای نهاده ای.تو از همان دار و دستۀ احزاب و فرزند سرسخت ترین دشمن رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و قرآن به شمار می آیی.خداوند تو را حسابرسی خواهد کرد.به زودی خواهی مرد و پی خواهی برد که سرانجام نیک از آن کیست.به خدا سوگند!به زودی خدای خویش را دیدار می کنی و خداوند کیفر کردارت را خواهد داد و خدا نسبت به بندگانش ستمکار نیست.

درود و رحمت خدا بر علی علیه السّلام در آن روز که روح پاکش به جنان پر کشید و روزی که خداوند با پذیرش اسلام بر او منت نهاد،و آن روز که دیگربار زنده می شود.

ص:171

وقتی آن بزرگوار به شهادت رسید،مسلمانان پس از او مرا به خلافت برگزیدند،از خدا مسألت دارم در این دنیای گذران چیزی به من نبخشد که روز رستاخیز،در پیش گاه حق،از رحمت و کرامتش بکاهد.(ای معاویه)!این نامه را بدان جهت برایت می نویسم که بین من و خدا،عذری دربارۀ تو باقی نماند و بر تو اتمام حجت شود اگر پذیرای حق شوی بهره ای فراوان خواهی برد.به مصلحت مسلمانان کوشیده ای.

بنابراین،دست از ستمکاری همیشگی ات بردار و مانند سایر مسلمانان با من دست بیعت بده،تو خود می دانی که من در پیش گاه خدا و نزد هر مسلمان خداجویی،از همه به خلافت سزاوارترم.از خدا پروا کن و از سرکشی دست بردار و خون مسلمانان را حفظ کن.به خدا سوگند!همین اندازه[که بار خود را سنگین کرده ای] برای حضور در پیشگاه خداوند تو را بس است،دیگر با دستان آغشته به خون آنان به دیدار خدا رفتن خیری بیش از پاداش خونریزی ات نصیب تو نخواهد کرد (کار خود را نزد خداوند چنان دشوار کرده ای که راه گریزی از کیفر حضرتش نداری).

به اطاعت درآی و تسلیم شو و با حق جویان و آنان که از تو به خلافت شایسته ترند، ستیزه مکن تا خداوند آتش جنگ را فرو نشاد و مسلمانان را یکدل و یکپارچه و میانشان صلح و اشتی برقرار سازد.اگر در سرکشی ات هم چنان پافشاری داشته باشی،به همراه مسلمانان آهنگ تو خواهم کرد و به محاکمه ات خواهم کشاند،تا خدایی که برترین داورهاست،میان ما داوری نماید. (1)

در پاسخ معاویه به نامۀ امام چنین آمده است:

«...توبه خوبی آگاهی که قلمرو حکومت من از تو بیشتر و تجربه ام در کار این مردم افزون تر است؛در سن،از تو بزرگترم و تو در آن چه از من درخواست کردی سزاوارتری که به من پاسخ مثبت دهی.بنابراین،به اطاعت من گردن بنه پس از من خلافت از آن توست.از بیت المال عراق هر مبلغ که بخواهی در

ص:172


1- (1)) .مقاتل الطالبیین 56-55.

اختیار توست آن را به هرکجا خواهی ببر.مالیات هریک از شهرهای عراق را انتخاب کنی،پشتوانۀ هزینه زندگی تو خواهد بود که نماینده ات آن را ستانده و هر سال نزد تو خواهد آورد.کسی حق اهانت به تو ندارد،و بدون مشورت تو کاری انجام نخواهد پذیرفت و در هر کاری که با انجام آن در پی اطاعت خدا باشی،نافرمانی تو نخواهد شد... (1)

در این نامه به روشنی به تصویر کشده شده که مقام خلافت مقدس الهی از دیدگاه معاویه کالای قابل خریداری است که بهای آن را از بیت المال می پردازد نه از اموال مخصوص معاویه و در آن تأکید شده که از فرمان رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله تخطی کرده و پا فراتر نهاده است.زیرا خداوند به پیامبر خود دستور داد پیشوایان اهل بیت علیهم السّلام را جانشین خویش گردانده و پس از خود به پیشوایی مردم منصوب نماید.

5.حرکت معاویه به عراق و موضع امام علیه السّلام

معاویه به بسیج لشکریان خود پرداخت و طی نامه هایی به کارگزارانش از آنان خواست در جنگ با عراق وی را همراهی کنند.وی در یکی از نامه هایش به کارگزاران خود یادآور شد که بزرگان و سران کوفه با نامه نگاری به وی، برای خود و عشایر نواحی خویش از او درخواست امان نامه کرده اند.اگر این مطلب صحیح باشد،می توان آن را نخستین حرکت ناجوانمردانه ای که در آن کوفیان دست از یاری امام حسن علیه السّلام برداشتند،دانست.

در بخشی از نامه ای که معاویه آن را به یک مضمون برای همۀ کارگزاران و

ص:173


1- (1)) .شرح نهج البلاغه از ابن ابی الحدید 13/4.

فرمانروایانش فرستاد آمده است:«اما بعد،سپاس خدایی را که دشمنان شما و قاتلان خلیفۀ شما را نابود ساخت.خداوند با لطف خود مردی از بندگانش را به سراغ علی بن ابیطالب فرستاد و او را ترور کرده و از پا درآورد و هوادارانش دچار تفرقه و پراکندگی شده و به اختلاف افتادند.نامه های اشراف و بزرگان و سران کوفه که به دست ما رسید،برای خود و عشایرشان درخواست امان نامه کرده بودند.اکنون به مجرد رسیدن این نامه به دست شما،تمام تلاش خود را به کار گیرید و با کلیۀ سربازان و تجهیزات خود به سوی من بشتابید.سپاس خدای را که انتقام خود را گرفتید و به آرزوی خود نایل آمدید و خداوند، سرکشان و دشمنان را نابود ساخت...» (1)

با رسیدن این نامه،کارگزاران و فرمانداران معاویه،به تحریک مردم پرداخته و آنان را برای حضور و آمادگی در جنگ با گل رخشنده و نوادۀ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله تشویق و ترغیب کردند و در اندک مدتی سپاهی گران به معاویه پیوست،که از کلیه تجهیزات برخوردار بود.

معاویه با آن نیروی سهمگین فریب خورده و آزمندی که برایش فراهم آمد،پیشروی خود را به سوی عراق آغاز کرد و خود شخصا فرماندهی لشکریان را بر عهده گرفت و ضحاک بن قیس فهری را در پایتخت جانشین خود قرار داد.تعداد شصت هزار سرباز و به گفته ای بیش از این مقدار،معاویه را همراهی می کردند.(آن چه مهم به نظر می رسد این است که)این سپاه با هر تعدادی،تسلیم گفتۀ معاویه و مطیع دستورات وی و مجری خواسته هایش بودند.معاویه با این لشکر انبوه بیابان و صحرا در نوردید،وقتی به منطقۀ پل

ص:174


1- (1)) .مقاتل الطالبیین 38-39.

منبج (1)رسید.در آن جا درنگ کرد و به سامان دادن امور سپاهیانش پرداخت... (2)

از سویی امام حسن علیه السّلام با آگاهی از حرکت معاویه به سمت عراق،مردم کوفه را به جهاد و حضور در کارزار با معاویه برانگیخت و با اعزام حجر بن عدی وی را مأموریت داد تا به کارگزاران و مردم دستور دهد خود را آماده حرکت سازند و منادی«الصلاة جامعة»اعلان نمود و مردم بی درنگ اجتماع کردند و امام حسن علیه السّلام به منادی فرمود:هرگاه دیدی مردم به اندازۀ دلخواهت گرد آمدند،مرا خبر کن.

(پس از گردهمایی مردم)سعید بن قیس همدانی حضور امام شرفیاب شد و عرضه داشت.می توانید تشریف فرما شوید،حضرت با حضور در آن جمع، بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خدا را به جای آورد و فرمود: (3)

اما بعد،خدای سبحان جهاد را بر آفریدگانش واجب ساخت و ان را اکراه نامید، سپس به مؤمنان مبارز فرمود:(بردباری پیشه کنید که خداوند با بردباران است) مردم!تا بر اموری که از آن اکراه دارید،صبر و شکیبایی نکنید،به آن چه دوست دارید دست نخواهید یافت.شنیده ام معاویه خبر یافته ما تصمیم حمله به او داریم به همین دلیل خود را مهیای نبرد کرده است.بنابراین،شما نیز رهسپار اردوگاه های خود در نخیله شوید،خداوند ما را مشمول رحمت خویش قرار دهد... (4)

مردم در پاسخ امام علیه السّلام سکوت کردند.

ص:175


1- (1)) .پل منبج،نام شهری قدیمی است که فاصله میان آن و حلب دو روز راه است.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 71/2.
3- (3)) .صلح امام حسن 65 دار الغدیر للطباعة و النشر-بیروت چاپ 1973.
4- (4)) .اعیان الشیعه 19/4.
6.نکوهش موضع عدم همکاری

آری،آن گاه که امام مجتبی علیه السّلام از مردم خواست با حضور در اردوگاهشان، نخیله،به ندای وی پاسخ دهند،آنان با سکوت خود در قبال رهبر و پیشوای خویش،چنین موضع عدم همکاری اتخاذ کردند و با نگریستن به این سو و آن سو دل هایشان را بیم فرا گرفت.عدی بن حاتم طایی با مشاهدۀ این وضعیت به پا خاست و اظهار داشت:«من،پسر حاتم هستم،سبحان الله!چه رفتار زشت و ناپسندی!از پیشوای خود و فرزند دخت پیامبرتان فرمان نمی برید؟سخن پردازان شهر که زبان هایی چونان شمشیر برنده دارند و هرگاه روز عمل شود چون روبهان دست به حیله می زنند،کجایند؟آیا از عذاب الهی و ننگ و عار این رفتار پروا ندارید؟»

سپس رو به امام علیه السّلام کرد و عرضه داشت:«خداوند به واسطه وجود مقدست مردم را به رشد و هدایت رهنمود گردد و از گزندها مصون دارد و توفیق دهد تا رفت و برگشتت ستوده باشد،سخنان گهربارت را شنیدیم و دستوراتت را دریافتیم و به آن چه فرمودی و نظر داری گردن نهادیم،اما ما! اکنون خود،به اردوگاهم می شتابم.هرکس علاقه دارد به من بپیوندد در پی ام حرکت کند»سپس رهسپار گردید و از مسجد خارج و بر مرکب خود که در آن نزدیکی بود سوار شد،و به سمت نخیله به حرکت درآمد و به غلامش دستور داد هرگونه که خود صلاح می داند،بدو پیوندد.عدی بن حاتم نخستین کسی بود که در اردوگاه لشکریان حضور یافت. (1)

ص:176


1- (1)) .اعیان الشیعه 19/4-20.

آن گاه قیس بن سعد بن عباده انصاری و معقل بن قیس ریاحی،زیاد بن صعصعۀ تیمی به پا خاسته و مردم را به شدت مورد نکوهش و ملامت قرار داده و آنان را به حضور در جنگ،ترغیب نمودند و مانند عدی بن حاتم،به ندای رهبر پاسخ مثبت و فرمانش را پذیرا شد.

امام حسن علیه السّلام بدانان فرمود:

شما در گفتارتان راستگویید خداوند شما را مشمول رحمت خویش قرار دهد.من همواره شما را به صداقت در نیت و وفاداری و اطاعت و محبت واقعی نسبت به ما می شناسم.خداوند به شما پاداش عنایت کند.

سپس از منبر فرود آمد و مردم از مسجد بیرون رفته و آمادۀ حرکت شدند.

امام علیه السّلام نیز با جانشین قرار دادن مغیرة بن نوفل بن حارث بن عبد المطلب بر کوفه،رهسپار اردوگاهش شد،و به مغیره دستور داد مردم را برای حضور در اردوگاه تشویق و به سوی وی اعزام نماید،او نیز با ترغیب مردم آنان را مهیای حرکت نموده و لشکری انبوه گرد آمد و امام علیه السّلام با سپاهی گران و تجهیزاتی مناسب،به حرکت در آمده تا به نخیله رسید.

بدین سان،حرکت سپاه آغاز گردید،ولی این بار انگیزۀ حرکت آنان اختیاری و از سر کوتاهی و بی میلی ناشی از طبیعت موضع عدم همکاری شان نبود اگر حضور برگزیدگان نیک اندیش و مجموعه اهل ایمان نبود،موقعیت دگرگون و عوامل و اسباب ضعف به سرعت به پیروزی می رسید ولی موضع پر صلابت برخاسته از ایمان این افراد که گوش به فرمان رهبر داشتند و پیروی از او را لازم و وی را به خلافت سزاوارتر می دانستند،از قدرتمندترین عواملی بود که همبستگی و اطاعت را حفظ و در آن ها نشاط و شور و هیجان ایجاد کرد.

ص:177

7.وجود جریان های فکری مخالف،در سپاه امام علیه السّلام
اشاره

سپاهیان امام علیه السّلام از ترکیبی شگفت آور تشکیل یافته بود و در آن جریان های فکری گوناگون و عناصر مخالف یکدیگر وجود داشت که در یک چشم انداز،آن را به چند گروه می توان تقسیم بندی کرد:

الف-خوارج:

اینان کسانی بودند که از اطاعت امام خارج شده و با وی به ستیزه برخاستند و پرچم مخالفت برافراشته و با او به خصومت و دشمنی پرداختند و وجود مقدس امام حسن علیه السّلام را راه حلّی میانه می پنداشتند.از این رو،برای جنگ با معاویه به امام پیوستند،رخ دادن اندک شبهه ای این افراد را آشفته می ساخت و شتابزده در آن داوری می کردند و ملاحظه خواهیم کرد که بعدها چگونه بر سر امام حسن علیه السّلام ریختند.

ب-طرفداران حکومت اسلامی،که خود بر دو قسم بودند:

1.کسانی که در حکومت کوفه به مطامعی که در خواب و خیال و آرزوی آن ها بودند،نرسیدند،طرفداری از حکومت شام را نهان می داشتند و در پی فرصتی بودند تا با یورش به حکومت کوفه،زمام امور را به معاویه بسپارند.

2.کسانی که به خاطر کینه توزی های دیرینۀ خود و یا خواسته های شخصی نسبت به حکومت کوفه،دشمنی می ورزیدند.بعد از این به خیانت این افراد و نامه نگاری آن ها با معاویه پی خواهیم برد که چگونه می کوشیدند خود را به دربار وی نزدیک و در حکومتش به نوایی برسند.

ج-متزلزلان:اینان از روشی مشخص و یا خط و مشی ویژه و مستقلی برخوردار نبودند.بلکه هدفشان عافیت طلبی و از هر جناحی که به پیروزی دست می یافت انتظاراتی داشتند.این گروه از نزدیک در انتظار بودند که امور

ص:178

به کام چه کسی خواهد انجامید تا به همان سو گرایش یابند.

د-گروهی که برخی تعصّبات قبیله ای یا اقلیمی آنان را بر می آشفت.

ه-فرومایگانی که در مواضع خود برپایه و اساسی ثابت،پایبند نبودند.

و-مؤمنان وفاداری که اقلیتی نیک اندیش را تشکیل می دادند و ندایشان در جمع دیگر صداهای مخالف و درگیر با یکدیگر نهان می گشت و به جایی نمی رسید.

بنابراین،سپاه امام علیه السّلام از سلسله مجموعه هایی ترکیب یافته بود که یک هدف را دنبال نمی کردند،به همین دلیل در معرض پراکندگی و فروپاشی قرار داشت و اندک حرکتی در جهت تفرقه و جدایی،می توانست هرگونه طرح و نقشه ای را بر باد دهد هرچند رهبر طراح آن در برترین پایه حکمت و تدبیر قرار داشت و امام علیه السّلام اهمیت وجود چنین حالتی را در ترکیب سپاه خود که عوامل تفرقه و جدایی را با خود داشت،به خوبی احساس کرده بود.

سید بن طاووس-رضوان الله تعالی علیه-در کتاب«الملاحم و الفتن»به سخنی که از امام مجتبی علیه السّلام نقل شده اشاره کرده که این گفته حاکی از عدم اطمینان کامل امام علیه السّلام به سپاهیان خود می باشد و از گویاترین سخنانی است که حضرت در این راستا آن را فاش ساخت،آن گاه که طی سخنانی سپاهیانش را در مدائن مخاطب قرار داد و فرمود:

آن گاه که رهسپار جنگ صفین شده بودید،دینتان در برابر دنیاتان قرار داشت ولی امروز دنیاتان در مقابل دینتان قرار دارد،شما دو نوع کشته دادید،کشته های صفین که بر آن ها می گریید و کشته های نهروان که درصدد انتقام خون آن ها از ما برآمده اید، سایر مردم که دست از یاری ما برداشتند و گریه کنندگان نیز دست به شورش زدند. (1)

ص:179


1- (1)) .صلح امام حسن 70.

معاویه با آشنایی کاملی که به نقاط ضعف سپاهیان امام حسن علیه السّلام داشت و با استفاده از این موقعیت و به اقتضای شرایط موجود،به طرح نقشه ای پرداخت،که می توانست به نزاع بین امام و معاویه پایان دهد.به این ترتیب که امام را به صلح فرا بخواند و به ظاهر شروط دلخواه آن حضرت را بپذیرد که اگر امام علیه السّلام پذیرای آن شود،دام هایی که بر سر راه فرماندهان و سران سپاه حضرت تنیده است،برای جلوگیری از برخورد دو سپاه کافی به نظر می رسیده و امام را در برابر عمل انجام شده،به رضایت وامی دارد.

8.طلایه داران سپاه امام حسن علیه السّلام

امام حسن علیه السّلام با سپاه خویش به نخیله رسید.با درنگی در آن منطقه به سازماندهی لشکریانش پرداخت،آن گاه از آن جا به حرکت درآمده تا به«دیر عبد الرحمان»رسید در آن جا سه روز اقامت گزید تا سربازانی که عقب مانده بودند به او بپیوندند.حضرت برای کسب اطلاع از دشمن و زمین گیر کردن آن به اعزام طلایه داران سپاه خویش پرداخت.این افراد را که تعدادشان به دوازده هزار تن می رسید از میان با وفاترین یاران و برجسته ترین عناصر سپاهش برگزید و فرماندهی کل لشکر را به پسر عمویش عبید اللّه بن عباس سپرد و قبل از حرکت،وی با سخنانی ارزشمند او را چنین سفارش فرمود:

پسر عمو جان!دوازده هزار تن از جنگاوران عرب و قاریان مصر را به همراهت اعزام نمودم،آنان را گسیل دار و به نرمی و ملایمت با آنان سخن بگو و با چهرۀ گشاده با آنان روبرو شو.در مورد آنان متواضع و فروتن باش.آنها را به خود نزدیک گردان،زیرا آنان باقیماندۀ یاران مورد اعتماد پدرم امیر المؤمنین اند.سپاهیان را از رود فرات عبور ده تا زمانی که با معاویه روبرو گردی هرگاه با او رویارو شدی،وی را هم چنان نگاهدار تا من نزد تو آیم،زیرا به زودی

ص:180

در پی ات حرکت خواهم کرد.گزارش کار روزانه ات را در اختیارم قرار ده و با این دو تن-قیس بن سعد بن عباده و پسرش سعید-به مشورت بنشین.با معاویه که روبرو شدی با او نجنگی تا او جنگ را آغاز کرده و با تو بستیزد که در این صورت با او به مبارزه بپرداز.اگر شهادت نصیب تو شد قیس بن سعد فرماندهی سپاه را بر عهده می گیرد و در صورت شهادت وی پسرش سعید پذیرای این مسئولیت خواهد شد.

9.خیانت فرماندۀ لشکر

عبید اللّه بن عباس به منطقه«مسکن» (1)رسید و در آن جا اردو زد و با دشمن روبرو شد.در این جا بود که نشانه های فتنه و آشوب به خوبی پدیدار و دسیسه کاری معاویه به اردوگاه امام راه یافت.زیرا با وجود منافقان و راحت طلبانی که خود را در سپاه حضرت جا زده بودند زمینه را کاملا مناسب دید و این شایعۀ دروغ که:«امام حسن علیه السّلام در مورد صلح و آشتی با معاویه نامه نگاری می کند،بنابراین شما مردم چرا خود را به کشتن می دهید؟»همه جا منتشر شد.

وضعیّت در برابر فرماندۀ لشکر آشفته گردید و در مورد صدق و کذب این شایعه میان لشکریان همهمه افتاد.برخی آن را درست و برخی دروغ می دانستند و عدّه ای می کوشیدند به هر طریق ممکن آن را اثبات نمایند و عبید اللّه فرماندۀ لشکر تلاشی در جهت اطمینان یافتن از دروغ بودن شایعه و دور از واقعیت بودن آن انجام نداد.زیرا امام مجتبی علیه السّلام در آن زمان به اعزام فرستادگان خود به اطراف و اکناف و تدارک نیرو مشغول بود تا به طلایه

ص:181


1- (1)) .منطقه ای در نزدیکی«آوانا»در ساحل رودخانۀ دجیل که در سال 72 هجری نبرد بین عبد الملک مروان و مصعب بن زبیر در آنجا رخ داد.

دارانش بپیوندند و برای جنگ با معاویه با وی مکاتبه داشت و با سخنرانی های آتشین خود مردم را به نبرد تشویق می کرد ولی در خصوص صلح و آشتی نه مکاتبه ای انجام داد و نه هرگز در آن زمان چنین پنداری داشت.

فرماندۀ لشکر دچار حیرت و سرگردانی شد و در خود فرو رفت و در سرنوشت خویش به اندیشه افتاد و از خودداری کوفیان مبنی بر حضور در میدان کارزار و درنگ و کوتاهی آنان از پاسخ دادن به ندای جهاد و مبارزه آگاهی داشت.از این رو پنداشت در موقعیّتی چندان حساس قرار ندارد و آن دسته از طلایه داران سپاه کوفه که با انبوه لشکریان شام رویارو شده اند،در برابر این سپاه گران توان مقاومت ندارند و قادر نیستند در جنگی نابرابر با آنان درگیر شوند.عبید اللّه بن عباس در حیرت و سرگردانی و خواب و خیال به سر می برد که نامه های معاویه به دستش رسید.این نامه ها حاوی عوامل نیرنگ و فریبی بود که دقیقا بر حس خود بزرگ بینی و ریاست طلبی ابن عباس انگشت می نهاد و معاویه به خوبی از نقاط ضعف عبید اللّه بن عباس آگاهی داشت.

در نامۀ معاویه آمده بود:(ابن عباس)!«(امام)حسن در مورد صلح،با من مکاتبه نموده و زمام حکومت را به من سپرده اگر به اطاعت من درآمدی که چه بهتر،در غیر این صورت تو را به اطاعتم درخواهم آورد»و برای انجام این کار یک میلیون درهم برای ابن عباس اختصاص داد (1).

شیوۀ معاویه در جنگ با دشمنانش استفاده از نقاط ضعف آنان بود و برای ایجاد خلل در تصمیم و ارادۀ آنها و به ضعف کشاندن قدرتشان به هر وسیله ای متوسل می شد.

ص:182


1- (1)) .شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحدید 42/16.

بدین سان،عبید اللّه بن عباس با بازگشت به خویش،ندای خیانت پیشگان را لبیک گفت و دست تمنا به سوی قاتل فرزندان خویش دراز کرد و لعنت تاریخ را برای خویش به یادگار نهاد.او،خود خواسته بود تا بدین پایه در ورطۀ سقوط افتد و شب هنگام،شکست خورده و با خواری و ذلتی که هیچ آزادمرد شرافتمندی بدان تن در نمی دهد،زیر چتر حمایت معاویه قرار گرفت.

با پدیدار شدن فروغ صبحگاهی،اردوگاه امام علیه السّلام فرمانده خویش را از دست داده بود.منافقان و سازشکاران از این رخداد،از شادی در پوست خود نمی گنجیدند و چشمان یاران مخلص و باوفای حضرت اشکباران بود،و امام حسن علیه السّلام همچنان بر موضع قوی خود باقی و نبرد با معاویه را ضروری می دانست.

چیزی نمانده بود که سپاهیان در«مسکن»بر امام علیه السّلام بشورند،ولی قیس بن سعد عباده فرماندۀ با ایمان و مقاومی که امام علیه السّلام او را در صورت عدم حضور عبید اللّه بن عباس در ردۀ فرماندهی،جانشین وی قرار داده بود، سخت کوشید تا باقیمانده روحیۀ لشکریان را که در اثر فرار فرمانده،از دست رفته بود حفظ و بین مجموعه ها و آحاد سپاه ایجاد همبستگی نماید.از این رو، به پا خاست و اظهار داشت:

مردم!نهراسید،کاری که این فرد انجام داد بر شما گران نیاید.وی،پدر و برادرش حتی یک روز خیری به همراه نداشتند.پدرش عموی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در جنگ بدر به جنگ پیامبر آمد.ابو الیسر کعب بن عمرو انصاری وی را اسیر و نزد رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله آورد.پیامبر اسلام فدیۀ او را گرفت و میان مسلمانان تقسیم کرد و برادرش را بر مصر فرمانروایی داد،اموال وی و اموال مسلمانان را به سرقت برد و با آن ها کنیزک خریداری کرد و آن ها را برای خود حلال

ص:183

پنداشت و این شخص(عبید اللّه)را بر یمن گمارد و وی نیز از بیم بسر بن ارطاة گریخت و فرزندانش را رها کرد و کشته شدند و اکنون دست به این کار زد (1).

بدین گونه،قیس با پایداری در موضع خود و با ایمان به هدفش بی پروا سخن گفت و با کلماتی تمسخرآمیز و زننده که حاکی از گذشتۀ نامطلوب عبید اللّه و روحیه پست او بود نیای وی را به باد انتقاد گرفت که باعث سقوط وی در این ورطۀ هولناک شد.

سخنان قیس در دل شنوندگان نشست و همه یک صدا و با هیجان و پرشور فریاد زدند«خدایا!سپاس که او را از بین ما بیرون بردی (2)».

قیس توانست در آن موقعیت بس دردناکی که در آستانه سقوط قرار داشت حالتی از عزم و اراده در مردم به وجود آورد و بدین سان،نظم و آرامش بر لشکریان سایه افکند و مردم به حضور فرماندۀ جدید خود در کنار خویش اطمینان یافتند.

10.خیانت های پیاپی در لشکر امام علیه السّلام

خبر تسلیم شدن عبید اللّه به دشمن،به مدائن رسید.هاله ای از رنج و اندوه دل ها را فرا گرفت و امام علیه السّلام احساس نمود از ناحیۀ نزدیک ترین یاران و افراد وفادارش مورد طعنه و نکوهش قرار دارد و از دیگر سو،خبر نامه نگاری برخی از سران و فرماندهان لشکر به معاویه و درخواست امان نامه از او برای خود و عشایر ناحیۀ خویش و مکاتبۀ معاویه با بعضی از آن ها در مورد امان نامه و وعدۀ مال و منال نیز،به امام علیه السّلام رسید (3).

ص:184


1- (1)) .مقاتل الطالبیین 35.
2- (2)) .همان.
3- (3)) .اعیان الشّیعه 22/4.

نقل شده:«معاویه نزد هریک از عمرو بن حریث،اشعث بن قیس،حجار بن أبجر و شبث بن ربعی،جاسوسانی فرستاد و بدانان وعده داد:هریک از شما(امام)حسن را کشتید یکصد هزار درهم و یکی از لشکرهای شام و دختری از دخترانم را پیشکش خواهید داشت».

این خبر به امام علیه السّلام رسید،حضرت زره به تن کرد و آن را زیر لباس مخفی ساخت و همواره با رعایت احتیاط جز با پوشیدن زره،در نماز حضور نمی یافت.روزی یکی از مخالفان به سوی او تیری پرتاب کرد که با وجود زره، به بدن مبارکش اصابت نکرد. (1)

بدین ترتیب،خیانت ها یکی پس از دیگری در لشکریان امام پدیدار شد.

از آن جمله:«(امام)حسن علیه السّلام چهار هزار جنگجو را به فرماندهی مردی کندی به سوی معاویه فرستاد وقتی در منطقه«انبار»فرود آمد،معاویه با فرستادن پانصد هزار درهم برای وی فرمانروایی برخی مناطق و جزیره را به او وعده داد.فرمانده به همراه دویست تن از افراد ویژۀ خویش،به معاویه پیوست و پس از او مردی را از قبیلۀ مراد بدان سامان اعزام نمود وی که سوگند بزرگ یاد کرده بود دست به چنین کاری نزند،مانند فرماندۀ نخست عمل کرد و(امام) حسن علیه السّلام قبلا به لشکریان خبر داده بود که این فرمانده نیز نظیر اوّلی عمل خواهد کرد (2)».

امام حسن علیه السّلام در برابر این همه رنج و گرفتاری های پی درپی،هم چنان با حفظ آرامش خود،مراقب اوضاع بود که سرانجام،کار به کجا خواهید کشید.

آن چه از متون تاریخی بر می آید.ابن عباس به تنهایی نگریخته بلکه عدّۀ

ص:185


1- (1)) .اعیان الشّیعه 22/4.
2- (2)) .همان.

زیادی از سران و فرماندهان لشکر نیز او را همراهی کرده اند و فضای سرشار از بدبختی و یأس و نومیدی از امکان پیروزی امام بر دشمنش نیز می تواند مزید بر علت باشد.

بدین سان،اخبار فرار فرماندهان و سران ویژۀ سپاه،پیاپی به امام علیه السّلام می رسید.گریختن این عده از فرماندهان،فرار تعداد زیادی از سربازان را نیز به دنبال داشت به گونه ای که سبب نافرمانی و هرج و مرج گسترده ای در لشکریان حضرت شد.

به گفتۀ یعقوبی:پس از فرار عبید اللّه و افراد ویژه اش،شمارۀ فراریان سپاه به سوی معاویه رو به افزایش نهاده و به هشت هزار تن رسید.وی می گوید:

معاویه،با اعزام فرستاده ای نزد عبید اللّه بن عباس،یک میلیون درهم به او وعده داد.بدین ترتیب،هشت هزار تن از طرفداران ابن عباس به معاویه پیوستند و قیس بن سعد هم چنان برای جنگ با معاویه مصمم ماند (1)».

اگر تعداد لشکریان حاضر در«مسکن»را دوازده هزار تن بدانیم،فراریانی که از این سپاه به معاویه پیوستند،دو سوم آن جمعیّت را تشکیل می دادند و این تعداد درصد زیادی به شمار می آمد.در صورتی که تعداد لشکریانی که معاویه آنان را برای نبرد با امام حسن علیه السّلام فرماندهی می کرد به شصت هزار تن بالغ می گشت و هزاران نیروی فراری لشکر امام حسن علیه السّلام نیز به این تعداد افزوده می شد.

در حقیقت،این عمل ضربه ای سهمگین و بلایی فوق العاده دردآور بود که هر قدرتی در برابر آن درهم می شکست و فاجعۀ وحشت زایی به بار آورد

ص:186


1- (1)) .صلح امام حسن 80.

که بخش بزرگی از مسؤلیت آن را عبید اللّه بن عباس در برابر خدا و تاریخ بر عهده داشت.

آن چه را از این فرار دسته جمعی می توان فهمید این است که در مجالس و محافل جمعی از سران و شخصیت های سپاه امام علیه السّلام در جهت اعمال خیانت کارانه،توطئه صورت می گرفت.

در غیر این صورت با کدام معیار منطقی می توان فرار هشت هزار تن جنگجو را از لشکری که در اندک مدتی مهیای نبرد شده بود تفسیر و توجیه نمود.آیا این عمل از اندیشه ای قبلی و نقشه ای خائنانه و حساب شده ناشی نبوده است؟

امام حسن علیه السّلام برای خارج شدن از بن بستی که در اثر آن روحیۀ لشکریانش در«مسکن»درهم شکست و در مدائن توان و قدرت آن ها متزلزل گردید،به ویژه زمانی که نابرابری تعداد سپاه خود و لشکریان دشمن را مدنظر قرار می داد،در پی یافتن راهی برآمده و به چاره جویی پرداخت.

بنا به نقل منابع تاریخی (1)،لشکریان امام علیه السّلام تنها بیست هزار نفر را تشکیل می دادند و پس از خیانت عبید اللّه و ملاحظۀ پیوستن هزاران تن از آنها به معاویه در«مسکن»سپاهیان امام علیه السّلام یک پنجم سپاه دشمن بودند.معیارها و محاسبات نظامی وضعیتی این چنین،شکستی بزرگ تلقی می شود.افزون بر این که بنا به گفتۀ برخی منابع،عده ای از سربازان حضرت در مدائن گریختند این عده در صورت پیروزی سپاهیان امام حسن علیه السّلام و طمع دست یابی به غنیمت ها به حضور در این سپاه رغبت نشان داده و لشکریان را همراهی

ص:187


1- (1)) .همان 81.

می کردند ولی با احساس برتری نظامی و تجهیزات و نفرات طرف مقابل،فرار را بر قرار ترجیح دادند.

شایعه هایی دروغ که معاویه برای درهم شکستن باقیماندۀ روحیۀ لشکریان امام در مسکن و مدائن بدان ها دامن زد،از اموری بود که بر آشفتگی اوضاع افزود.در این جا به برخی از شایعات و نیز تأثیر آن ها بر روحیۀ عمومی سربازان امام حسن علیه السّلام در مدائن و مسکن اشاره می کنیم:

معاویه با تمام تبهکاری و مکر و حیله کوشید تا در سپاه کوفه رخنه ایجاد کند و توان و قدرت آن ها را به ضعف بکشاند.دروغ هایی که به کار می برد، حاکی از آشنایی دقیق وی در ساخته و پرداختن آنها بود.جاسوسانی را به اردوگاه مدائن می فرستاد تا شایع کنند:«...قیس بن سعد،فرماندۀ سپاه مسکن پس از فرار ابن عباس،با معاویه از در صلح و آشتی درآمده و به او پیوسته است... (1)»

دیگری را به اردوگاه قیس در مسکن اعزام می کرد تا به آنان بگوید(امام) حسن با معاویه مصالحه کرده و بدو پاسخ مثبت داده است... (2)»

آن گاه در مدائن شایعه ای انتشار یافت که:«...بهوش باشید!قیس بن سعد کشته شد،همگی پراکنده شوید،سربازان به سراپردۀ امام حسن علیه السّلام حمله ور شده و اموال او را به غارت برده حتی زیرانداز او را از زیر پایش کشیدند و خشم و نفرت حضرت از آنان افزایش یافت و از آن ها بیمناک شد.از این رو، به دژ سفید مدائن،وارد گردید (3)»

بدین سان،موج شایعاتی که با پلیدی و مکر و حیلۀ معاویه به وجود

ص:188


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 191/2.
2- (2)) .همان.
3- (3)) .تاریخ ابن اثیر 203/2.

می آمد،بر هر دو جناح سپاه مدائن و مسکن سایه افکند و باقیماندۀ همبستگی خویش را از دست دادند،و سبب شد در مجموعه های زیادی از فرومایگان آشوب طلبی که در پی آشفتگی اوضاع بوده و بین اطاعت و نافرمانی از ثبات برخوردار نبودند،تزلزل ایجاد نماید.

از شایعاتی که در سپاه مدائن به وجود آمد،انتظار می رفت چه تأثیری از خود به جای نهد؟با این که سربازان به خوبی از خیانت فرماندۀ«مسکن»که قیس را در پایۀ او نمی پنداشتند با اطلاع بودند.بنابراین،چرا سربازان شایعۀ خیانت فرماندۀ دوم(قیس)و یا خبر کشته شدنش را باور نکنند؟از سویی تأثیرپذیری لشکریان«مسکن»از این شایعات کمتر از سپاه مدائن نبود،زیرا آن ها نیز قبلا به خیانت فرماندۀ خود دچار شده بودند.

در کشاکش این رخدادها هیئتی به نمایندگی مردم شام مرکب از مغیرة بن شعبه و عبد اللّه بن کریز و عبد الرّحمان بن حکم که حامل نامه های مردم عراق بودند،حضور امام مجتبی علیه السّلام رسیدند تا آن بزرگورا در جریان نامه های عراقیان و مقاصد شوم برخی از یارانش،که برای شعله ور ساختن آتش فتنه و آشوب در فرصتی مناسب،داوطلبانه در صفوف لشکریان امام علیه السّلام راه یافته اند قرار دهند.این هیئت،نامه های مردم عراق را مقابل امام علیه السّلام پراکندند.حضرت که خود بر مقاصد شوم و روحیۀ آشوب طلبی یارانش آگاهی داشت،چیزی بر یقین اش افزوده نشد.در این نامه ها دست خط و امضای افراد،به روشنی و به صراحت در برابر دیدگان امام علیه السّلام قرار داشت.

بدین ترتیب،از ناحیۀ معاویه صلح و آشتی با شروطی که امام خود،آن را مناسب می دانست بر او عرضه گردید،ولی حضرت نمی خواست بدانان پاسخی دهد که خواسته های معاویه را برآورده سازد و در دادن پاسخ بسیار

ص:189

دقیق عمل کرد به گونه ای که از سخنان حضرت به پذیرش صلح و یا مطلبی اشاره به صلح،پی نبردند،بلکه حضرت به پند و اندرز آن ها پرداخت و به پرستش خدای عزّ و جل و آن چه به صلاح آنان و مسلمانان بود،فرا خوانده و به اموری که در قبال آن در پیشگاه خدا و در حق رسول او مورد پرسش قرار می گرفتند،یادآورشان ساخت.

وقتی مغیره و رفقایش نخستین نقش سناریویی را که حیلۀ معاویه در واداشتن امام به صلح،به کار گرفته بود،شکست خورده یافتند و امام راستگو علیه السّلام را در برابر توطئه های قوی همچنان ثابت قدم و استوار یافتند به اجرای دومین بخش از سلسله تلاش هایی که از ناحیۀ معاویه تدارک دیده شده بود،پرداختند،هرچند در درازمدت نتیجه دهد یا حداقل اثری نامطلوب به جای بنهد که بر بغرج بودن موقعیت امام بیفزاید،گرچه به واسطۀ آن نتوان امام را به صلح و آشتی واداشت.

این هیئت،اقامت گاه امام علیه السّلام را به قصد اردوگاه لشکر که در انتظار نتایج گفت وگوها بودند،ترک گفتند.یکی از اعضای هیئت با صدای بلند به گونه ای که مردم بشوند اعلان داشت:«خدای متعال،خون مسلمانان را به برکت وجود فرزند رسول خدا،حفظ نمود و آشوب را فرونشاند و حضرت به صلح و آشتی پاسخ مثبت داد... (1)»

بدین سان،این افراد به بهترین وجه ممکن نقش خود را بازی کرده و فضایی پرالتهاب از فاجعه و مصیبت آفریدند که در پی آن،اوضاع به تیرگی انجامید و توده های آشوب و بلوا،دستخوش انفجار و اتحاد و همبستگی

ص:190


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 191/2.

لشکریان،تزلزل یافت و نشانه های رنج و مصیبت در افق پدیدار گشت.این چه غائله و مصیبتی بود که مغیره و رفقایش،آتش آن را شعله ور ساختند؟

11.سوء قصد به جان امام حسن علیه السّلام

رنج و مصیبت امام حسن ع در مورد لشکریانش،در همین جا پایان نیافت،بلکه منحرفان و خوارج،نقشۀ قتل او را کشیدند و حضرتش سه بار مورد هجوم تروریست ها قرار گرفت.

1.در حال نماز،شخصی به سوی او تیراندازی کرد که در بدن مبارکش هیچ گونه اثر نکرد (1).

2.جراح بن سنان،نیزۀ خود را در ران مبارک آن حضرت فرو برد.به گفتۀ شیخ مفید(ره):امام حسن علیه السّلام برای پی بردن به مراتب اطاعت یارانش و بصیرت کامل به امور خود آنان را آزمود و دستور داد منادی اعلان دارد، الصلوة جامعة (2).وقتی مردم گرد آمدند حضرت در جمع آنان به ایراد سخن پرداخت و فرمود:

اما بعد،به خدا سوگند!امید آن دارم که به لطف و منّت الهی،نسبت به بندگانش در پند و اندرز به شما از هرکس دیگری صادق تر باشم.هیچ گاه کینۀ مسلمانی را به دل نگرفتم و اندیشۀ شوم و بلا و بدبختی برای مردم،در سر نپروراندم.به هوش باشید! اتّحاد و همبستگی هرچند خویشایندتان نباشد،از پراکندگی و تفرقه برایتان ارزشمندتر است.آگاه باشید!من به مصالح شما از خودتان آگاه ترم.بنابراین،با فرمانم مخالفت نورزید و خداوند من و شما را مورد رحمت و غفران خویش قرار دهد و به آن چه محبت و رضایش در آن است رهنمون گردد.

ص:191


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 109/2.
2- (2)) .این اصطلاح برای دعوت مردم به اجتماع و گردهمایی بزرگ،اعلان می شد.

مردم به یکدیگر نگاه کرده و می گفتند:به نظر شما منظورش چیست؟و برخی با هیجان اظهار داشتند:به خدا سوگند!او تصمیم دارد با معاویه از در صلح و آشتی درآید و خلافت را به او بسپارد،به خدا سوگند!این مرد کافر شده است!

پس از این سخنان،به سراپردۀ امام علیه السّلام یورش بردند و اموالش را چپاول و سجاده اش را از زیر پایش کشیدند.سپس عبد الرّحمان بن عبید اللّه بن جعال ازدی عبای امام را از دوش مبارکش کشید و حضرت با حمایل شمشیر بدون عبا در جای خود نشسته بود.سپس مرکب خویش را خواست و بر آن سوار شد،عدۀ زیادی از یاران وفادار و پیروانش وی را در میان گرفته و از سوء قصد دشمن نسبت به او جلوگیری به عمل آوردند.

حضرت فرمود:قبایل ربیعه و همدان را به یاری ام فرا خوانید،یارانش با فرا خوانده شدن،پیرامون امام حلقه زده و مردم را از اطراف حضرت پراکنده ساختند،امام علیه السّلام از آن مکان رهسپار و دیگر مجموعه هایی از مردم نیز وی را همراهی کردند،وقتی از ساباط عبور می کرد،مردی از قبیلۀ أسد،به نام«جراح بن سنان»سرنیزه ای بر دست،با گرفتن لگام استر حضرت،فریاد زد:اللّه اکبر! ای حسن!آیا تو نیز مانند پدرت مشرک شده ای؟سپس سر نیزه را در ران حضرت فرو برد و آن را شکافت و به استخوان رسید،امام حسن علیه السّلام به گردن او درآویخت و هردو به زمین افتادند،مردی از هواداران امام علیه السّلام به نام«عبد اللّه بن خطل طائی»بر جست و نیزه را از دست وی گرفت و شکمش را با آن پاره کرد.«ظبیان بن عماره»یکی دیگر از یاران حضرت بینی آن مرد را برید و در اثر آن جان داد،فرد سومی که با وی همکاری می کرد دستگیر و به قتل رسید و بدن

ص:192

مجروح امام مجتبی علیه السّلام را بر تختی به مدائن انتقال دادند...» (1)

3.این بار به هنگام نماز،وی را با خنجر مجروح ساختند. (2)

12.موضع گیری امام حسن علیه السّلام

به گفتۀ شیخ مفید(ره):«وقتی امام حسن علیه السّلام در امور مردم اندیشید،با بصیرت کامل پی برد که مردم از یاری اش دست شسته و با مقاصد شومی که در دل دارند،به ناسزاگویی و تکفیر او پرداخته و خونش را حلال و اموالش را به یغما بردند و تنها از شر و فتنۀ پیروان خاص خود و هواداران پدر بزرگوارش در امان بود و این جمعیت توان مقاومت در برابر سربازان شام را نداشت.از این رو،معاویه طی نامه ای وی را به آتش بس و برقراری صلح فرا خواند و نامه های یارانش را که در آن ها متعهد شده بود،خون امام را بریزند و او را به معاویه تسلیم کنند،برایش فرستاد و یادآور شد در صورتی که امام به این درخواست پاسخ مثبت دهد،اجرای شروط زیادی را بر خود لازم بشمرد،و بندهایی را در آن پیمان نامه مطرح کرد،که در صورت وفای به آن ها،منافع عموم ملحوظ می شد،ولی امام علیه السّلام بدان ها مطمئن نشد و پی برد که معاویه بدین وسیله تصمیم فریب و ترور وی را دارد،ولی به جهت پایان دادن به جنگ و اجرای آتش بس،ناگزیر به پذیرش آن شد.زیرا همانگونه که در توصیف یارانش یادآور شدیم،آنان حق وی را نشناختند و بر او شوریده و سر مخالفت برداشتند و بسیاری از آن ها خون وی را حلال شمرده و درصدد تسلیم او به دشمن برآمدند و پسر عمویش از یاری وی دست برداشت و به دشمن او پیوست و اکثریت مردم دنیا را به آخرت ترجیح دادند» (3)

ص:193


1- (1)) .ارشاد 190.
2- (2)) .ینابیع الموده 292.
3- (3)) .ارشاد 190-191.

مبحث دوم:علل و نتایج صلح

اشاره

مرحله ای که امام حسن مجتبی علیه السّلام در آن با معاویة بن ابو سفیان از در صلح و آشتی درآمد،یکی از دشوارترین،بغرنجترین،حساسترین و دردآورترین مراحل زندگی آن حضرت به شمار می آمد،بلکه سراسر زندگی خاندان نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله چنین بود.صلح امام حسن علیه السّلام با توجه به موضع قهرمانانۀ این امام معصوم و دگرگونی ها و اعتراضات و توجهات گوناگونی که طی قرون گذشته، حتی عصر حاضر،در این زمینه صورت پذیرفته،از مهم ترین رخدادهای تاریخ اسلام تلقی می شود.پژوهشگران مسلمان در تشریح و تجزیۀ و تحلیل این صلح،کتاب های متعددی به نگارش درآورده اند و دوست و دشمن در این زمینه داوری کرده اند.

پژوهشگرانی فرزانه و معاصر،نظیر مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و شیخ راضی آل یاسین،شیخ باقر شریف قرشی،در بیان زندگی امام مجتبی علیه السّلام و صلحی که حضرت در جهت حفظ و حراست از دین اسلام بدان تن در داد،دست به تألیف کتب بسیار ارزنده ای زده اند.

اکنون سخن را با بیان نکاتی تاریخی در مورد این صلح آغاز،سپس به نقل سخنان گهربار امام مجتبی علیه السّلام در علل و اسباب نهفتۀ فراسوی پذیرش صلح وی همت می گماریم و آن گاه به تجزیه و تحلیل آن خواهیم پرداخت.

اتمام حجّت

به گفتۀ مورّخان؛امام حسن مجتبی علیه السّلام که شاهد خیانت ها و نفاق لشکریان و اطرافیان خود بود،افزون بر آن که امیدی بر پایداری و استقامت آنان در

ص:194

رویارویی با دشمن نداشت و با این که از آز و طمع و خواسته های آنان پرده برداشته شد،ولی امام علیه السّلام جهت اتمام حجّت بر آنان،در جمعشان به ایراد سخن پرداخت و فرمود:

وای بر شما!به خدا سوگند!معاویه به وعده هایی که در برابر کشتن من به شما داده عمل نخواهد کرد.تصوّر من این است که حتی اگر دست در دست معاویه نهم و تسلیمش شوم،اجازه نخواهد داد من به آیین جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله عمل کنم.البته من به تنهایی قادرم خدای عز و جل را پرستش کنم ولی گویی می بینم فرزندانتان بر در خانه های فرزندان آن ها چون گدایان ایستاده و تقاضای آب و نان دارند در صورتی که این نعمت ها را خداوند به آنان ارزانی داشته است و بنی امیه حتی از دادن آب و نان نیز به آنان خودداری می کنند.با انجام این اعمال ناپسند از رحمت خدا دور باشند و مرگشان باد،ستمکاران پی خواهند برد که به کجا باز خواهند گشت». 1

امام علیه السّلام دیگر بار،پیش از پذیرش پیشنهاد صلح معاویه برای آگاهی از نظرات و مقاصد یارانش،با آنان اتمام حجت نمود و پس از حمد و ثنای خدای متعال فرمود:

به خدا سوگند!خواری و ذلت و تعداد اندک سپاه،ما را از نبرد شامیان باز نداشت، بلکه با توان و بردباری با آنان می جنگیدیم ولی این توان و بردباری با پدید آمدن دشمنی ها فرتوت گشت و به ناشکیبایی تبدیل شد،آن گاه که شما همراه با ما به جنگ صفین می رفتید دینتان در نزد شما مقدم بر دنیایتان بود ولی اکنون دنیای شما مقدم بر دینتان می باشد.در آن زمان هریک پشتیبان یکدیگر بودیم ولی امروز بر

ص:195

ضد ما قیام کرده اید.شما اینک میان دو کشته قرار دارید،کشته ای در صفین که بر آن گریه و زاری می کنید و کشته ای در نهروان که به خونخواهی آن ها برخاسته اید.آنان که بر کشته های صفین می گریند،دست از یاری شستند و کسانی که به خونخواهی برخاسته اند،دست به شورش و آشوب طلبی زده اند.

پس از آن،پیشنهاد صلح معاویه را،بر آنان عرضه کرد و فرمود:

معاویه ما را به پیشنهادی فراخوانده که در آن نه سربلندی و افتخاری است و نه انصاف،یاران!اگر واقعا زندگی را ترجیح می دهید،پیشنهادش را بپذیریم و بر آن صبر و بردباری کنیم و اگر پذیرای شهادتید،جانمان را در راه خدا نثار کنیم،و معاویه را به محاکمۀ الهی بکشانیم. (1)

راوی می افزاید:«مردم یکصدا اعلان داشتند:ما می خواهیم بمانیم و زندگی کنیم (2).

پذیرش صلح

در برابر امام حسن علیه السّلام راهی جز پذیرش صلح باقی نماند و خلافت را در مقطعی از زمان به معاویه وانهاد.با دقّت در بندها و مواد پیمان نامۀ صلح، روشن می شود که آن بزرگوار هیچ گونه امتیازی برای معاویه قائل نشد و او را به عنوان خلیفه و فرماندار مسلمانان به رسمیّت نشناخت،بلکه رهبری امّت را حق قانونی خویش دانست و بر ادعاهای معاویه در این زمینه،خط بطلان کشید.

ص:196


1- (1)) .بحار الأنوار 21/44.
2- (2)) .بحار الأنوار 21/44.
مواد پیمان نامه

منابع تاریخی،پیرامون پیمان نامۀ صلح به صراحت مطلبی یادآور نشده اند تا در خصوص پایان یافتن یکی از مراحل بسیار مهمّ تاریخ اسلام،به ویژه در دوره های نخست،سندی تاریخی تلقّی شود و علّتی در خور ملاحظه و معقول نیز برای این کوتاهی و سهل انگاری نمی بینیم.

منابع گوناگون به بیان برخی از متون تاریخی در این زمینه پرداخته و از بیان بعضی خودداری کرده است که از مجموع این مطالب می توان کیفیّت شروطی را که امام علیه السّلام در صلح با معاویه پیشنهاد کرد،ترسیم نمود.برخی پژوهشگران با تنظیم این مواد،آن ها را در قالب موادی پنجگانه یادآور شده اند،ما نیز به همان نحو به بیان آن ها خواهیم پرداخت و با تکیه بر آن،از بیان نام منابعی که حاشیه ای به نقل آن ها پرداخته خودداری می ورزیم (1)،مواد یاد شده به این شرح است:

1.واگذاری خلافت به معاویه مشروط به این که بر مبنای قرآن و سنّت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله و شیوۀ خلفای شایسته عمل نماید.

2.پس از معاویه،خلافت به امام حسن علیه السّلام برسد و اگر حادثه ای برای آن حضرت رخ داد برادر بزرگوارش حسین علیه السّلام پذیرای این مسئولیت گردد و معاویه حق سپردن خلافت را به دیگری ندارد.

3.معاویه،دست از ناسزاگویی امیر المؤمنین علیه السّلام در قنوت نماز بردارد و از علی علیه السّلام جز به نیکی یاد نکند.

ص:197


1- (1)) .به کتاب صلح امام حسن علیه السّلام از آل یاسین 259 مراجعه شود مؤلف در نقل این موضوع به کتب اصلی و منابع تاریخی چون طبری و ابن اثیر و ابن قتیبه و مقاتل و دیگر کتب،تکیه کرده است.

4.موجودی پنج میلیون درهمی بیت المال کوفه باید استثناء شود و واگذاری خلافت شامل آن نمی گردد.معاویه باید متعهّد شود سالانه دو میلیون درهم برای امام حسن علیه السّلام بفرستد و در هدایا و بخشش،خاندان بنی هاشم را بر خاندان عبد شمس برتری داده و از خراج دار ابجر(دارابگرد)میان فرزندان هریک از مسلمانانی که در جنگ جمل و صفّین در رکاب امیر مؤمنان علیه السّلام به شهادت رسیده اند،یک میلیون درهم تقسیم نماید.

5.مردم در هرکجا و از هر نژادی اعمّ از سرزمین شام و عراق و حجاز و یمن،در آرامش و امنیّت کامل بسر برند و معاویه از لغزش های آنان بگذرد و هیچ مسلمانی را به جرم گذشته اش،تحت پیگرد قرار ندهد و از عراقیان کینه ای به دل نداشته باشد.یاران امیر المؤمنین علیه السّلام در هرجا به سر برند،از امنیت برخوردار باشند.هیچ کس به پیروان آن حضرت نباید ناسزا گوید و یاران و طرفداران امام علی علیه السّلام بر جان و اموال و زنان و فرزندان خویش ایمن باشند،هیچ گونه تعقیبی در مورد آنان صورت نگیرد و کسی حق تعرّض به آن ها نداشته باشد و هرکس به حق خود برسد و مسئولیت عواقب هرگونه تعرّضی به یاران امیر المؤمنین علیه السّلام به عهدۀ معاویه باشد.

نسبت به امام حسن و برادرش حسین علیهما السّلام و هیچ یک از خاندان نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله توطئه ای در نهان و آشکار صورت نپذیرد و هیچ یک از طرفداران حضرت را در سراسر گیتی از معاویه بیمناک نسازند.

برخی پژوهشگران مادۀ چهارم این پیمان نامه را به این عنوان که با مقام و منزلت امام مجتبی علیه السّلام سازگار نیست ساخته و پرداختۀ امویان یا عباسیان دانسته اند که با این کار خواسته اند چهرۀ مقدس اهل بیت علیهم السّلام به ویژه امام

ص:198

حسن مجتبی علیه السّلام را مخدوش سازند. (1)و اللّه أعلم.

مطالب یاد شده مواد پنجگانه ای بود که تاریخ آن ها را به عنوان پایه و اساس قرارداد صلح میان امام حسن علیه السّلام و معاویه به دست داده است و یا حداقل مبنای شروطی را که امام علیه السّلام بر معاویه املاء نمود،تشکیل می دهد.

علل و اسباب صلح به روایت تاریخ

1.شیخ صدوق رضی اللّه عنه در«علل الشرایع»به سند خود از ابو سعید عقیص روایت کرده که از امام حسن علیه السّلام جویا شد با این که حضرت از بر حق بودن خود و گمراهی و ستمگری معاویه آگاهی داشت،چه چیز سبب صلح آن بزرگوار با معاویه شد؟

امام علیه السّلام به او پاسخ داد:ابو سعید!آیا من حجّت خدا بر بندگانش و پیشوای آنان پس از پدرم به شمار نمی آیم؟

ابو سعید می گوید:عرض کردم:آری،همین گونه است.

امام علیه السّلام فرمود:

آیا من همان فردی نیستم که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله دربارۀ من و برادرم فرمود:حسن و حسین دست به قیام بزنند یا نزنند،امام و پیشوایند؟

عرض کردم:آری چنین است.

حضرت فرمود:

«فأنا إذن امام لو قمت،و أنا امام إذا قعدت،یا أبا سعید!علّة مصالحتی لمعاویة علة مصالحة رسول اللّه لبنی ضمرة و بنی أشجع و لأهل مکة حین انصرف من

ص:199


1- (1)) .زندگانی امام حسن علیه السّلام 223.

الحدیبیة،اولئک کفّار بالتنزیل و معاویة و أصحابه کفّار بالتأویل،یا أبا سعید!اذا کنت اماما من قبل اللّه تعالی ذکره لم یجب أن یسفّه رأیی فیما أتیته من مهادنة أو محاربة،و إن کان وجه الحکمة فیما أتیته ملتبسا،ألا تری الخضر علیه السّلام لمّا خرق السفینة و قتل الغلام و أقام الجدار سخط موسی علیه السّلام فعله؟ لاشتباه وجه الحکمة علیه حتی أخبره فرضی.هکذا أنا،سخطتم علیّ بجهلکم بوجه الحکمة فیه،و لو لا ما أتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الأرض احد إلاّ قتل»، (1)

بنابراین،من اگر دست به قیام بزنم یا نزنم از مقام امامت و پیشوایی برخوردارم.ابو سعید!سبب مصالحۀ من با معاویه دقیقا همان علت مصالحۀ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله با قبایل ضمره و اشجع و مردم مکه در بازگشت از حدیبیه است،با این تفاوت که مردم مکه به قرآن کفر می ورزیدند ولی معاویه و هوادارانش به تأویل و تفسیر قرآن کافرند.ابو سعید!اگر من از سوی خدای متعال،امام و پیشوا باشم،نباید تشخیص من در صلح یا جنگ بی اهمیّت و ناچیز تلقّی شود،هرچند راز و حکمت کاری که انجام داده ام بر مردم پوشیده باشد.ملاحظه نمی کنی حضرت خضر علیه السّلام زمانی که کشتی را سوراخ کرد و آن نوجوان را به قتل رساند و دیوار را مرمّت نمود،مورد خشم موسی قرار گرفت؟سببش این بود که راز و حکمت ماجرا بر موسی پوشیده بود ولی زمانی که خضر علیه السّلام وی را در جریان قرار داد،موسی از آن کارها خرسند شد.من نیز چنینم،شما چون از راز و رمز کاری که من انجام داده ام بی خبرید بر من خشم گرفته اید.اگر این کار را انجام نداده بودم شیعه ای روی زمین باقی نمی ماند و همه قتل عام می شدند.

ص:200


1- (1)) .علل الشرایع 200.

طبرسی در«احتجاج» (1)شبیه این سبب را از امام مجتبی علیه السّلام روایت کرده است.

2.زید بن وهب جهنی آورده است:پس از مجروح شدن امام مجتبی علیه السّلام در مدائن،از آن حضرت پرسیدم در این شرایط،چه موضعی اتخاذ خواهد کرد.

امام علیه السّلام پاسخ داد:

به خدا سوگند!معاویه را بهتر از افرادی می دانم که مدعی پیروی از منند ولی در صدد کشتنم برآمدند،زندگی ام را چپاول کردند و اموالم را ستاندند.به خدا سوگند! اگر با معاویه درگیر شوم،همین افراد گردنم را گرفته و مرا تسلیم وی خواهند کرد.به خدا سوگند!اگر با عزّت و شرف تن به صلح با معاویه بدهم بهتر از آن است که مرا به اسارت گرفته و به قتل برساند و یا بر من منّت بنهد که این کار تا پایان دنیا لکۀ ننگ و عاری بر تارک بنی هاشم بماند و معاویه و دودمانش همواره بر زنده و مردۀ ما منّت داشته باشند. (2)

3.سلیم بن قیس هلالی می گوید:وقتی معاویه به کوفه آمد،امام حسن علیه السّلام در حضور وی بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند چنین فرمود:

مردم!معاویه مدعی شده که من او را شایسته خلافت دانسته ولی در خودم چنین شایستگی نمی بینم.معاویه دروغ گفته،من در کتاب الهی(قرآن)و بر زبان نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله از خود مردم به آنان سزاوارترم.به خدا سوگند!اگر مردم به من دست بیعت بدهند و اطاعتم کرده و از من حمایت و پشتیبانی کنند.آسمان،باران خویش و زمین برکات خود را بر آنان ارزانی خواهد داشت و تو،ای معاویه!طمع خلافت در

ص:201


1- (1)) .بحار الأنوار 19/44.
2- (2)) .احتجاج طبرسی 148.

سر نمی پروراندی.رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله فرموده است:هرگاه امّتی زمام امور خود را به مردی بسپارند که برتر از او را میان خود سراغ داشته باشند،امورشان همواره رو به تباهی خواهد رفت،تا به سرنوشت گوساله پرستان دچار شوند. (1)

4.علامۀ قندوزی در«ینابیع المودة»در مورد صلح امام حسن علیه السّلام آورده که حضرت در جمع مردم خطبه ای ایراد کرد که در آن آمده است:

«ایّها الناس لقد علمتم أن اللّه-جلّ ذکره و عزّ اسمه-هداکم بجدّی و أنقذکم من الضلالة،و خلّصکم من الجهالة،و أعزّکم به بعد الذلّة،و کثّرکم به بعد القلّة،و أن معاویة نازعنی حقّا هو لی دونه،فنظرت لصلاح الأمة و قطع الفتنة، و قد کنتم بایعتمونی علی أن تسالموا من سالمنی و تحاربوا من حاربنی،فرأیت أن اسالم معاویة و أضع الحرب بینی و بینه،و قد صالحته و رأیت أن حقن الدماء خیر من سفکها،و لم أرد بذلک إلاّ صلاحکم و بقاءکم (2)وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتٰاعٌ إِلیٰ حِینٍ» (3)؛

مردم!شما به خوبی آگاهید که خدای عز و جل شما را به وسیلۀ جدّ بزرگوارم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هدایت نمود و از گمراهی نجات داد و از جهل و نادانی رهایی بخشید و پس از خواری و ذلّت،عزّت عطا کرد و تعداد اندکتان را فزونی داد.معاویه با من در مورد حقی در نزاع و کشمکش است که حق من است نه حق معاویه.من به مصلحت مسلمانان و از بین رفتن فتنه و آشوب اندیشیدم.شما با این شرط با من دست بیعت دادید که با هرکه از در صلح با من درآید،صلح کنید و با هرکس سر جنگ با من داشت،نبرد نمایید.ازاین رو،تشخیص دادم با معاویه مصالحه کنم و جنگ بین خود و او را پایان بخشم.به همین دلیل با او از در صلح درآمدم و دیدم

ص:202


1- (1)) .بحار الأنوار 22/44.
2- (2)) .ینابیع المودة 293.
3- (3)) .أنبیاء 111.

جلوگیری از ریختن خون مسلمانان بهتر از خونریزی است و در این کار فقط به مصلحت و بقای شما اندیشیدم نمی دانم شاید این کار آزمایشی برای شما و مایۀ بهره گیری تا مدتی معیّن است.

5.در روایتی از سید مرتضی-رحمة اللّه علیه-آمده است که حجر بن عدی پس از موافقت امام علیه السّلام با صلح،با اعتراض به آن حضرت گفت:شما، مؤمنان را روسیاه کردی»امام حسن علیه السّلام در پاسخ حجر فرمود:

این گونه نیست که هرکسی آن چه را تو دوست داری،دوست داشته باشد و یا دیدگاهش نظیر تو باشد،من این کار را تنها به جهت در امان ماندن شما انجام دادم.

سید مرتضی سپس اشاره کرده که پیروان امام علیه السّلام با اعتراض به صلحی که آن بزرگوار انجام داد مراتب تأسف خود را از تصمیم آن حضرت ابراز نمودند از جمله سلیمان بن صرد خزاعی به امام گفت:«از بیعت شما با معاویه همواره در شگفتیم،در صورتی که شما چهل هزار جنگجو از مردم کوفه با خود داری که همه مستمری دریافت می کنند و بر در خانه هایشان آماده ایستاده اند.همین تعداد را نیز فرزندان و پیروان شان تشکیل می دهند.طرفداران شما از مردم بصره و حجاز نیز به این عده افزوده می شوند.گذشته از این،شما در این پیمان نامه،نه تعهّدی برای خود گرفتی و نه سهمی از عطایا و بخشش ها.اکنون که به انجام این کار همت گمارده ای بنابراین لازم بود شخصیت های مشرق و مغرب را بر معاویه گواه بگیری و با نوشتاری از او تعهد بگیری که پس از وی خلافت از آن تو باشد،در این صورت کار بر ما آسانتر بود،ولی معاویه شروطی را بین تو و خود برقرار کرد که بدان ها وفا ننمود و پس از امضای قرار داد،بی درنگ در حضور همگان اعلام کرد:

«من شروطی را پذیرفته ام و وعده هایی داده ام که آتش جنگ فرو نشیند و

ص:203

فتنه و آشوب ها بخوابد و آن گاه که خداوند ما را یکپارچگی و الفت بخشید همۀ این شروط را زیرپا می نهم».

به خدا سوگند!معاویه در این سخنان منظوری غیر از شما و قرار داد صلح میان خود و شما نداشت و بدین ترتیب،پیمان شکنی نمود.اگر دوست داری کارها را از سر بگیری،خود را نهانی مهیای جنگ نما.آن گاه که به کوفه می آیی به من اجازه بده فرمانروای معاویه را از آن سامان بیرون برانم و آشکارا وی را برکنار سازم و خود نیز،او را عزل نما،خداوند خیانت پیشگان را دوست ندارد».سایر افراد نیز مانند سلیمان سخن گفتند.

امام علیه السّلام به او پاسخ داد:

«انتم شیعتنا و أهل مودّتنا،فلو کنت بالحزم فی أمر الدنیا أعمل،و لسلطانها أرکض و انصب،ما کان معاویه بأبأس منّی بأسا،و لا أشد شکیمة و لا أمضی عزیمة و لکنّی أری غیر ما رأیتم،و ما أردت بما فعلت إلاّ حقن الدماء فارضوا بقضاء اللّه و سلّموا لأمره و الزموا بیوتکم و أمسکوا»؛ (1)

شما پیروان و دوستداران ما هستید.من اگر به دنیا می پرداختم کوشاتر و لایقتر از دیگران بودم.معاویه هیچ گاه استوارتر و جدّیتر و سخت کوشتر از من نبوده است،ولی دیدگاه من غیر از نظریۀ شماست من با کاری که انجام دادم تنها خواستم از خونریزی جلوگیری به عمل آورم.بنابراین،شما نیز به قضای الهی تن در دهید و زمام خود را به او بسپارید و در خانه هایتان بنشینید و سکوت اختیار کنید.

ص:204


1- (1)) .بحار الأنوار 21/44-28.
دو تحلیل در علل صلح
نخستین تحلیل [آشکار نمودن چهره معاویه]

معاویه طی نامه هایی که به امام حسن علیه السّلام نوشت و حضرت را در آن ها با هرگونه شرطی،به صلح فراخواند،کوشید تا وانمود کند خود،فردی اصلاح طلب است و مردم را به صلح و آرامش دعوت می کند.

پژوهشگران بر این باورند که سخنرانی صلح جویانۀ معاویه در راستای درهم کوبیدن و به ضعف کشاندن قدرت امام علیه السّلام فوق العاده مؤثر بوده به گونه ای که با بحرانی ساختن اوضاع،وضعیتی ایجاد کرد که حضرت راهی جز تن دادن به صلح و سازش نداشت.

شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء در این زمینه می گوید:«امام حسن علیه السّلام به این نتیجه رسید که اگر صلح را نپذیرد و بر جنگ و ستیز پافشاری نشان دهد،اوضاع از دو حالت خارج نخواهد بود:

یا وی در این عرضه غالب و معاویه شکست می خورد،هرچند شرائط و اوضاع آن زمان چنین موضوعی را شبه محال می ساخت ولی به فرض وقوع آن آیا جز دادخواهی مردم از بنی امیّه نتیجۀ دیگری در برداشت که در این صورت امویان در بدترین مظاهر مظلوم نمایی جلوه گر می شدند بنابراین،اگر فرضا امام حسن علیه السّلام را پیروز میدان بدانیم،در چنین موقعیتی آن بزرگوار چه موضعی را باید اتّخاذ می کرد؟

ولی اگر امام علیه السّلام با شکست مواجه می شد،نخستین سخنی که همه بر زبان می آوردند این بود که:امام حسن علیه السّلام خویشتن را با دست خود به ورطۀ هلاکت انداخت،چرا که معاویه وی را به صلحی فراخوانده بود که در صورت پذیرش

ص:205

آن از ریختن خون مسلمانان جلوگیری می شد امّا حضرت پذیرای آن نشد و به ستیز پرداخت و چنین فردی می بایست در انتظار حوادثی دردناک باشد و در این صورت معاویه و ابو سفیان در خیانت به اسلام و بازگرداندن مردم،به جاهلیّت نخستین و پرستش لات و عزّی،به اهداف خود دست یافته بودند و معاویه یک تن از اهل بیت را زنده نمی گذاشت،بلکه دیدگاه امام حسن علیه السّلام در پذیرش صلح به مراتب از دیگران دقیقتر بود زیرا حضرت قبل از این که غالب باشد یا مغلوب و یا آن که مردم را درگیر جنگی سازد و به خونریزی که ناخوشایندشان بوده وادارد،با پذیرش صلح خواست کوس رسوایی معاویه را به صدا درآورده و خبث طینت وی را آشکار سازد».

معاویۀ به ظاهر مسلمان که در واقع و حقیقت،دشمن سرسخت اسلام به شمار می آمد از بیم گرایش مردم به امام حسن علیه السّلام نظیر گرایش آن ها به پدر بزرگوارش،با پوششی ظاهری از اسلام،مردم را می فریفت.به همین دلیل امام مجتبی علیه السّلام عرصه را برای او بازگذاشت تا آن چه را در باطن نهان دارد آشکار سازد.

به مجرّد تصویب پیمان نامۀ صلح،معاویه در جمع انبوه مسلمانان بر منبر قرار گرفت و گفت:«من در جهت این که شما روزه بگیرید و نماز به پا دارید، با شما نجنگیدم...»!!

ملاحظه کنید!امام حسن علیه السّلام در صلح خود با معاویه چگونه رفتار کرد؟و به چه نحو،کلیۀ تلاش های وی را نقش بر آب و خیال بافی هایش را درهم کوبید تا حق،آشکار و باطل،به نابودی کشیده شد و باطل گرایان زیان دیدند.

بدین ترتیب،صلح در چنان شرایطی بر امام حسن علیه السّلام واجب بود چنانکه شورش بر«یزید»در شرایط خاص خود بر برادر بزرگوارش امام حسین علیه السّلام

ص:206

تعیّن داشت.

اگر صلح امام حسن علیه السّلام-که معاویه را به فضاحت کشاند-و شهادت امام حسین علیه السّلام که یزید را به ورطۀ سقوط سوق داده و به سرعت به دولت ننگین ابو سفیانی پایان داد،نبود تلاش های جدّ بزرگوارشان در یک چشم به هم زدن،بر باد می رفت و آیین اسلام،به دین خاندان ابو سفیان،دین خیانت و فسق و فجور،دین قلع و قمع شایستگان و بر سر کار آوردن ستمکاران فاسق، تبدیل می شد.

اگر گفته شود:چرا امام مجتبی علیه السّلام مانند برادر بزرگوارش حسین علیه السّلام راه شهادت را برنگزید زیرا امام حسین علیه السّلام نیز به خوبی آگاهی داشت که هیچ گاه بر یزید پیروزی نظامی نخواهد یافت؟

پاسخ این است که:

افزون بر زیرکی معاویه و حماقت و نادانی پسرش یزید،معاویه تظاهر به اسلام می کرد و یزید آشکارا به فسق و فجور می پرداخت.

2.خیانت کوفیان در مورد امام حسین علیه السّلام در راه رسیدن به پیروزی درخشان تاریخی اش برای وی گامی موفقیت آمیز تلقی می شد و خیانت همین مردم در مورد برادر ارجمندش امام حسن مجتبی علیه السّلام در(مسکن و مدائن)بر سر راه اجرای عملیات جهاد و مبارزه،مانع بسیار دشواری به شمار می آمد.

ماجرای بیعت شکنی مردم کوفه با امام حسین علیه السّلام پیش از آمادگی آن حضرت برای جنگ،صورت پذیرفت.به همین دلیل،آن روز که سپاهیان اندکش برای نبرد با دشمن صف آرایی کردند به عنوان لشکریان امام و پیشوایی که اهداف والایی را دنبال می کند،از هرگونه شائبۀ زیانباری پیراسته بودند. (1)

ص:207


1- (1)) .صلح امام حسن از شیخ راضی آل یاسین 371-372.
تحلیل دوم

معاویه مدت بیست سال در دوران خلیفۀ دوم و سوم با تحکیم پایه و

ارکان حکومت خود توانست بر دستگاه های حکومتی تسلط و نفوذ بیابد

و این راستا با مردم از در تملّق و چاپلوسی درآمد و آنان را به طمع واداشت و فریفت.

ازاین رو،خواص شام همه از او پشتیبانی می کردند و در سایۀ اسلام، پرآوازه شد و در سایر کشورها نیز به عنوان فردی از قریش و خاندان پیامبر و از یاران آن حضرت،معروف شد به گونه ای که در مناطق یاد شده از نخستین مسلمانان برجسته ای چون ابو ذر،عمار و مقداد و امثال آنان،مشهورتر گشت.

بدین گونه،یک بار دیگر«بنی امیّه»جان گرفت و آشکارا با نام بنی هاشم بر هاشمیان چیره شده و در نهان به نیرنگ و فریب آنان پرداختند و بی پروا و گستاخ همراه با حرکت زمان با زیرکی خود در پی فریب مردم برآمدند و خواص را با پیشکش فراوان از اموال مسلمانان و گماردن بر مراکزی که خداوند آن ها را برای خیانت پیشگانی نظیر آنان قرار نداده بود، خریداری کردند.

حاکمیت«بنی امیه»با بهره گیری از مظاهر فتح و پیروزی و کسب رضایت و خشنودی خلیفگان با زیرکی معاویه پابرجا مانده و چونان شیاطین به احکام اسلام نفوذ کرد و به گونه ای نهانی دست به خیانت و تباهی زد تا یک بار دیگر زندگی و جامعه را به جاهلیتی برگرداند که نزاع و کشمکش و کفر و بی دینی را به شیوۀ جاهلی و براساس طرح و نقشه ای که بنی امیه برای دست یابی به منافع خویش و جنگ اندازی بر آن در جهت حفظ امتیازاتشان در پی آن بودند،

ص:208

گسترش دهد. (1)

تودۀ مردم از این ماجرا آگاهی نداشتند زیرا قانون متداول و رایج در اسلام یعنی اسلام گذشته را می بخشاید-بر کارهای نفرت انگیز«بنی امیه»سرپوش نهاده بود به ویژه پس از آن که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله بنی امیه را مورد عفو قرار داد و به تألیف قلوبشان پرداخت،خلفاء،اینان را به خود نزدیک ساختند و در شهرها به فرمانروایی بر مردم برگزیدند و اختیاراتی بدان ها بخشیدند که به دیگر فرمانروایان خویش نداده بودند.بدین ترتیب،مدت بیست سال بی آن که از کارهای زشت خود دست برداشته و یا کسی آنان را از این قبیل کارها باز دارد،سلطۀ خود را بر شام گسترش بخشیدند.

خلیفۀ دوم در مورد برخی فرمانروایان خود مراقبت زیادی معمول می داشت و بعضی را دقیقا مورد حساب قرار نمی داد و در این راستا هیچ گاه مانعی بر سر راه خود نمی دید.وقتی با خبر شد خالد بن ولید فرمانروای وی بر «قنسرین»ده هزار درهم به اشعث بخشیده دستور دستگیری وی را صادر کرد «و«بلال حبشی»دستان خالد را با عمامه اش محکم بست و در مسجد جامع حمص در برابر دیدگان سران حکومت و دیگر شخصیت های بزرگ مردمی، سر برهنه روی یک پا نگاه داشت تا خلیفه از او بپرسد ده هزار درهمی را که به اشعث پرداخته از اموال شخصی او بوده یا از اموال مسلمانان؟که اگر از اموال شخصی وی بوده،اسراف است و خداوند اسراف کاران را دوست ندارد و اگر از اموال مسلمانان بوده در حق آنان خیانت ورزیده است و خداوند

ص:209


1- (1)) .برای آشنایی به خصومت و دشمنی معاویه و رنج و سخت هایی که آفرید و حدود الهی را تعطیل و دستورات دین را به تحریف کشاند و مردم و دین آن ها را خریداری کرد و فساد و فسق و فجور و گستاخی و ساخته و پرداخته کردن احادیث و روایات و دیگر کارهای زشت و ناپسندی که وی انجام داد،به کتاب حیاة الامام الحسن 145/2-210 مراجعه شود.

خیانت پیشگان را دشمن دارد.سپس او را بر کنار کرد و تا زنده بود به فرمانروایی نگمارد.

رفتار عمر با کارگزارانش نظیر کاری بود که در مورد خالد و ابو هریره انجام داد و اهل تحقیق با این موارد آشنایی دارند.ولی معاویه با این که شیوه ای متناقض با خلیفه داشت از ارادتمندان او به شمار می آید و خلیفه را از انجام هیچ کاری باز نمی داشت و هیچ گونه حسابرسی در مورد وی انجام نمی داد و چه بسا به او گفته بود:«نه فرمانت می دهم و نه تو را از انجام کاری باز می دارم»خلیفه،انجام کارها را به رأی و نظریۀ خود معاویه وا نهاده بود.بنابر این،مراقبت شدید و حسابرسی دقیق خلیفۀ دوم تنها به برخی از کارگزارانش اختصاص داشت و همه را یکسان شامل نمی شد،زیرا معاویه-فرمانروای خلیفه بر شام-با برخورداری از آزادی عمل کامل طبق دلخواه و تمایلات خود هرگونه می خواست عمل می کرد.

همین آزادی عمل،معاویه را به طغیان و سرکشی واداشت و او را بر اجرای طرح های«اموی»خود مصمّم ساخت و امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در مورد زیرکی و مکر و نیرنگ معاویه در برابر خطری بزرگ قرار داشتند زیرا معاویه با این کار اسلام را به نام اسلام مورد تهدید قرار می داد بر نور حق به نام حق می تاخت.ازاین رو،آن دو بزرگوار در جهت دفع این خطر،در برابر دو راه قرار داشتند که راه سومی بر ایشان وجود نداشت:پایداری و مقاومت و یا سازش،لذا هر دو به این نتیجه رسیده بودند که پایداری و مقاومت در دوران امام حسن علیه السّلام بی تردید صفوف مدافعان از دین و مسلمانان،که مردم را به سوی خدای عز و جل و راه راست او رهنمون می گردند در کام خود فرو خواهد برد.

ص:210

به همین دلیل،امام حسن علیه السّلام به مصلحت دید که معاویه را در سرکشی و طغیانش وانهد و او را به وسیلۀ حکومتی که در آرزویش بود،بیازماید ولی در قرار داد صلح از او تعهد گرفت که در رفتار خود و هوادارانش به هیچ وجه از قرآن و سنّت پا فراتر ننهند و هیچ یک از شیعیان را در مورد خطایی که با همگرایی امویان مرتکب شود مورد پیگرد قرار ندهند و مانند دیگر مسلمانان از ارج و عظمت و حقوق خویش بهره مند باشند و...دیگر شروطی که امام حسن علیه السّلام به خوبی می دانست معاویه به هیچ یک از آن ها عمل نمی کند و در صدد نقض آن ها بر خواهد آمد.

امام علیه السّلام با این کار خواست نقاب از چهرۀ فریبکار و نیرنگ باز«بنی امیه» برگرفته و از مظاهر انحرافی معاویه پرده بردارد تا بدین وسیله او و دیگر سران «اموی»همانند دوران جاهلیتشان که لحظه ای اسلام در دلشان راه نیافته بود، ظاهر گردند زیرا اینان شورشیانی بودند که الطاف و موهبت های اسلام،اندکی از کینه توزی بدر و احد و احزاب را از یادشان نبرده بود.

به هر حال،این شیوه،انقلابی توفنده در قالب صلح و آشتی به شمار می آمد که راهی جز آن وجود نداشت و شرایط زمان امام حسن علیه السّلام چنین چیزی ایجاب می کرد زیرا حق با باطل در آمیخته بود و زمینۀ تسلّط و سرکشی و طغیان در آن به صورت مسلحانه و خطر آفرین فراهم آمد که امام مجتبی علیه السّلام نه آغازگر آن طرح بود،نه پایان دهنده اش به شمار می آمد بلکه این حق را با ارث به دست آورد و سپس به میراث نهاد،امام حسن علیه السّلام نیز مانند سایر پیشوایان این خاندان علیهم السّلام از قیام و یا سکوت خود از رسالت الهی رهنمون می گرفت و با این طرح در آزمون قرار گرفت و با صبر و بردباری و در راه رضای خدا تسلیم آن گشت و پیروزمندان و پیراسته از آن امتحان

ص:211

خارج گردید.

با این صلح برای امام حسن علیه السّلام زمینه ای فراهم شد تا در مسیر معاویه از وجود خود کمینی قرار دهد و از ناحیه ای که وی گمان نمی برد بر او بشورد و وی را از پا درآورد و توانست پیروزی امویان را با مواد انفجارآمیز خود بنی امیه درهم بشکند و ظفر و پیروزی آنان را جور و جفا و آثارشان را بر باد دهد.

دیری نپایید که نخستین بمب کارگذاری شده در مواد قرار داد صلح با سرمستی معاویه از فتح و پیروزی اش،به انفجار انجامید،آن گاه که لشکریان عراق را به سپاه خود در نخیله ضمیمه ساخت و در جمع آنان،چنین اظهار داشت:ای مردم عراق!به خدا سوگند!من بدین جهت که شما به نماز رو آورید و روزه بگیرید و زکات بپردازید با شما نجنگیدم،بلکه به انگیزۀ دست یافتن به حاکمیت بر شما مبارزه کردم و خداوند این نعمت را با وجود ناخرسندی شما به من عنایت کرد،به هوش باشید!هم اکنون هرگونه امتیازی را به حسن بن علی داده ام زیرپا می نهم» (1)

از آن پس،سیاست معاویه همراه با هر عمل خلاف و مخالف قرآن و سنّت،نظیر کشتار بی گناهان و هتک نوامیس مردم و چپاول اموال و به بند کشیدن آزاد مردان،جریان یافت.معاویه اعمال ننگین خویش را با تحمیل فرزند هرزه و گستاخ خویش بر مسلمانان پایان داد تا دین و دنیای مسلمانان را به تباهی بکشاند که حادثۀ جانسوز کربلا و ماجرای روز حرّه و به سنگ بستن خانۀ کعبه در مکه با عراده و منجنیق را می توان از جمله کارهای بی شرمانه وی تلقی کرد.

ص:212


1- (1)) .صلح امام حسن 285،شرح نهج البلاغه 16/4،تاریخ یعقوبی 192/2.

به هر ترتیب،آن چه مهم به نظر میرسد این است که رخداد حوادث،از طرح و برنامۀ امام حسن علیه السّلام پرده برداشت و آن را آشکار ساخت،مهمترین عملی که امام علیه السّلام انجام داد بر گرفتن نقاب از چهرۀ این ددصفتان بود تا از اجرای نقشۀ شوم و مکر و حیله ای که برای نابودی رسالت جدش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله کشیده بودند،جلوگیری نماید و حضرت در این راستا به خواستۀ خویش دست یافت و پرده ها کنار رفت و چهرۀ بنی امیه برای همگان افشا گردید.و الحمد للّه رب العالمین.

بدین سان،زمینۀ قیام برادر بزرگوارش حسین علیه السّلام فراهم آمد تا قرآن را بدان تفسیر نماید و حضرت را در آن قیام،درس آموز اهل خرد قرار دهد.

امام حسن و امام حسین علیهما السّلام هریک دو روی یک رسالت را نشان می دادند و هرکدام،در آن رسالت از جایگاه خود برخوردار و در زمان خویش در یکی از مراحل آن قرار داشتند و در اقدام به انجام مسئولیت های این رسالت و جانفشانی در راه آن مساوی بودند.هیچ گاه امام حسن علیه السّلام از بذل جان عزیز خویش دریغ نکرد و امام حسین علیه السّلام در ایثار و از خودگذشتگی در راه خدا،از برادرش سخاوتمندتر نبود،بلکه با حفظ جان خویش،آن را برای ورود به عرصۀ جهاد و مبارزه ای ساکت و آرام،مهیّا ساخت و آن گاه که زمان مناسب فرا رسید،شهادت در کربلا قبل از آن که حسینی باشد شهادتی حسنی تلقّی می شد و ماجرای روز ساباط برای کاوشگران اهل خرد،در زمینۀ جانفشانی و ایثار،دارای معانی ژرف تر از روز عاشورا بود زیرا دلاوری امام مجتبی علیه السّلام در ایفای نقش انسانی شکیبا و بردبار در تحمّل ناملایمات و دشواری ها و در قالب شخصیت فروتنی که به قیامی دست نزد بود،تبلور داشت و شهادت،در صحنۀ عاشورا نخست حسنی و در مرحلۀ دوم حسینی به

ص:213

شمار می آمد،زیرا نتایج آن قیام توسط امام حسن علیه السّلام به پختگی و کمال مطلوب خود رسید و مقدماتش توسط آن بزرگوار فراهم آمد.

مردم پس از حادثۀ ساباط و کربلا با دقت در رخدادها،بنی امیه را در آن پایه از عصبیتی جاهلی و پلیدی یافتند که نه تنها تمام عصبیّت های خشن و فرومایه و ستم پیشه بدان ها نمی رسند،بلکه خطر آن ها برای اسلام و مسلمانان به مراتب کمتر از خطر بنی امیه به شمار می آمد. (1)

خلاصۀ بحث

بیان گذاری علل و اسباب صلح

1.یاران امام علیه السّلام در اثر دسیسه های معاویه،به ضعف و سستی کشیده شدند و دست از یاری حضرت برداشته و از فرمان آن بزرگوار سرپیچی نمودند.در چنین وضعیّتی نه تنها پایداری و مقاومت سودی نمی بخشید بلکه در برابر حمله و نیرنگ معاویه،نابودی و شکست خط مکتب اهل بیت حتمی بود و امام علیه السّلام می بایست با حفاظت از این خط،آن را در جامعه ای که حیله و نیرنگ معاویه به آن سایه افکنده بود به رشد و کمال سوق دهد.

2.شکست سپاهیان امام علیه السّلام شهادت آن بزرگوار و خاندان و یاران با وفای وی را به دنبال داشت و یا به اسارت درآمده و در زندان های معاویه باقی می ماندند و یا با آن که در موضع ضعف قرار داشتند،آنان را آزاد و در قبال آزادی،بر آن ها منّت می نهادند که همۀ این نتایج ناپسند به شمار می آمد.

اگر بر شهادت،اثری شرعی زود یا دیر مترتب نباشد نمی توان برای آن

ص:214


1- (1)) .به مقدمۀ صلح امام حسن از شیخ راضی آل یاسین مراجعه شود.

توجیهی یافت به ویژه اگر به از میان بردن خط امام علیه السّلام و نابودی کامل آن بینجامد.

3.حفظ و نگاهداری مجموعۀ معتقد به حقانیّت اهل بیت از خطر قلع و قمع گستردۀ بنی امیّه و احراز باقی بودن امویان بر حقد و کینۀ بنی هاشم و هواداران آنان چنان که رخدادهای خونبار تاریخ اسلام آن را به اثبات رسانده است.

4.جلوگیری از خونریزی مسلمانان در آن جا که نبرد با گروه سرکشان، سودی نمی بخشید.

5.پرده برداشتن از واقعیّت طرح و نقشۀ جاهلی بنی امیّه و مصون ساختن مسلمانان بر ضدّ آنان،زیرا خلافت،زمینۀ تسلط نوجوانان بنی امیّه را در به دست گیری زمام امور مسلمانان و به بازی گرفتن سرنوشت نظام اسلامی و مصادرۀ انقلاب مبارک نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله مهیا ساخته بود.

6.ضرورت فراهم آوردن شرایط مناسبی که بتوان از موضع قدرت با کفر و نفاق نهان،به ستیز برخاست.

علل واقعی موجود در فراسوی موضع خداپسندانه ای که امام معصوم علیه السّلام اتخاذ کرده بود بر بسیاری از مردم معاصر با آن رخداد و بر بعضی از نسل های بعدی سطحی نگر و یا فریب خوردگانی که تحت تأثیر موضوعات غیرواقعی قرار گرفته بودند،پوشیده ماند بود،ولی این حوادث پس از صلح و سیاست های خصومت آمیزی که معاویه و سایر حکّام اموی دنبال می کردند و زیان های جبران ناپذیری که بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد ساخت،از برخی راز و رمزهای موضع امام مجتبی علیه السّلام پرده برداشت.

ص:215

مبحث سوم(پس از صلح تا شهادت)

گردهمایی کوفه

پس از امضای قرارداد صلح بین امام حسن علیه السّلام و معاویه جهت گرد آمدن در یک مکان،با یکدیگر به توافق رسیدند تا این دیدار اجرای عملی صلح به شمار آید و هریک در مقابل جمعی از مردم با سپردن تعهدات خود به طرف مقابل و لزوم پای بندی و عمل به آن آشنا گردند.برای این کار کوفه را برگزیده و آهنگ آن دیار نمودند و سیلی از مردم که بیشتر حاضران را سربازان طرفین تشکیل می دادند،با ترک اردوگاه های خود برای حضور در روز تاریخی نحسی که بر تارک کوفه ثبت شد،با میل یا بی میلی،گردهم آمدند.

مردم به سمت مسجد جامع شهر فراخوانده شدند،تا به سخنان دو تن از خطیبان امضاءکنندۀ قرارداد صلح،گوش فرا دهند.بدیهی بود که معاویه بر امام حسن علیه السّلام پیشی گیرد و بر منبر بالا رود و چنین نیز کرد و بر فراز منبر نشست (1)و در جمع مردم خطابه ای طولانی بیان کرد که منابع تاریخی تنها به ذکر فقرات مهمی از آن پرداخته اند،از جمله:«اما بعد،مردم!پیروان هر پیامبری که پس از او به اختلاف افتادند،سرانجام،باطل گرایان بر اهل حقشان چیره گشت»راوی می گوید:معاویه پس از این سخن پی برد که به زیان خویش سخن گفته از این رو،بی درنگ گفت:«مگر این امت که اهل حق آن بر باطل گرایانش پیروز شدند»و نیز افزود:

ص:216


1- (1)) .جابر بن سمره می گوید:هیچ گاه ندیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله غیر ایستاده سخنی بگوید،هرکس به تو گفت پیامبر نشسته سخن می گفته،به آن حضرت دروغ بسته است»این روایت را جزایری در آیات الأحکام:75 نقل کرده است،ظاهرا معاویه نخستین کسی است که نشسته خطبه خواند».

«مردم کوفه!آیا می پندارید با شما بر سر نماز و زکات و حج می جنگم،من که به خوبی می دانم شما اهل نماز و زکات و حج هستید؟ولی برای دست یابی به حاکمیت و تسلط بر شما به جنگتان آمدم و اکنون با این که شما ناخرسندید خداوند این موهبت را به من عطا کرده است!به هوش باشید!هر خونی که در این آشوب و بلوا ریخته شود به هدر رفته است و هرگونه شرطی را به(امام حسن علیه السّلام)متعهد شده ام زیرا پا می نهم..» (1)

ابو الفرج اصفهانی به اسناد خود از حبیب بن ابی ثابت روایت کرده که گفت:معاویه در این خطابه،از علی علیه السّلام به ناسزا یاد کرد و سپس به امام حسن اسائه ادب نمود. (2)

آن گاه امام حسن علیه السّلام به پاخاست و در این موقعیت حساس،خطابه ای غرّا و طولانی ایراد کرد که یکی از پسندیده ترین اسناد و مدارک وضعیت موجود میان مردم و اهل بیت،پس از وفات رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به شمار می آید.امام علیه السّلام در این خطابه به پند و اندرز مسلمانان پرداخت و در ابتدای سخنانش آن ها را به دوستی و محبت و کسب رضای خدا و وحدت و یکپارچگی دعوت کرد و در اواسط خطابه به موقعیت خاندان خویش بلکه موقعیت پیامبران خدا را بر ایشان یادآور شد.و در پایان سخنانش بی آن که صریحا معاویه را ناسزا گوید با شیوۀ بلاغتش،بدترین دشنام ها و ناسزاها را نثار وی ساخت.از آن جمله فرمود: (3)

ص:217


1- (1)) .صلح امام حسن 285 از مدائنی.
2- (2)) .شرح نهج البلاغه 16/4.
3- (3)) .متن کامل این خطبه را شیخ راضی آل یاسین در کتاب«صلح امام حسن علیه السّلام»286-289 آورده است.

«ایّها الذاکر علیّا!انا الحسن و أبی علی،و أنت معاویة و ابوک صخر،و امی فاطمة و أمک هند،وجدی رسول اللّه وجدک عتبة بن ربیعة،و جدّتی خدیجة وجدتک فتیلة،فلعن اللّه أخملنا ذکرا و الأمنا حسبا و شرنا قدیما و حدیثا، و أقدمنا کفرا و نفاقا»؛

ای کسی که پدرم علی را دشنام می دهی!من حسنم و پدرم علی است،تو معاویه و پدرت صخر است،مادر من فاطمه و مادر تو هند است،جد من رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و جد تو عتبه بن ربیعه است.جدّۀ من خدیجه و جدّۀ تو فتیله است،لعنت خدا بر آن کس که شهرتش از ما کمتر،دودمانش از ما پست تر،تبهکاری اش در گذشته و حال افزونتر و کفر و نفاقش ریشه دارتر است.

مخالفان صلح
الف-قیس بن سعد بن عباده

قیس به دوستی و محبت اهل بیت علیهم السّلام معروف بود و امیر مؤمنان علیه السّلام در آغاز خلافت خویش وی را به فرمانروایی مصر گمارد.قیس با شنیدن خبر امضای قرارداد بین امام حسن علیه السّلام و معاویه،موجی از غم و اندوه دلش را فراگرفت و گردابی از نگرانی و پریشانی او را احاطه کرد،ولی سرانجام به کوفه بازگشت.

معاویه پس از آن که عبید اللّه بن عباس را فریفت،طی نامه ای به قیس،او را وعدۀ پست و مقام داد و تهدید نمود.قیس در پاسخ او نوشت:«نه به خدا سوگند!دیدار من و تو تنها با شمشیر و نیزه میسّر است..» (1).معاویه از این

ص:218


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 267/2.

پاسخ قاطع برآشفت و در نامه ای دیگر وی را به باد ناسزا گرفته و به مرگ تهدید کرد.در آن نامه آمده بود:«اما بعد،تو یهودزاده ای که خود را به زحمت می اندازی و در آن چه که به تو سودی ندارد،خود را به بدبختی می کشانی و به هلاکت می افکنی،اگر دوستانت در این جنگ به پیروزی دست یابند،تو را به کناری می نهند و فریبت می دهند و و اگر دشمنانت پیروز گردند تو را گوشمالی داده و به قتل خواهند رساند،پدرت نیز با کمانی بدون زه تیراندازی می کرد و تیرش هدفی نداشت.در میان مردم تفرقه انداخت و جدایی هایی پدید آورد، تا این که قوم و قبیله اش وی را خوار ساختند و سرانجام در ناحیۀ حوران در غربت و تنهایی جان سپرد،و السلام. (1)

قیس بدو پاسخ داد:«اما بعد،تو خودت بتی و فرزند بتی،با اکراه و ناخرسندی اسلام را پذیرفتی و میان مسلمانان تفرقه و جدایی انداختی و به دلخواهت از دین بیرون رفتی و خداوند دینت را پذیرا نشد و از اسلام بهره ای به تو نبخشید.نفاق افکنی تو چیز تازه ای نیست،تو تا توانستی با خدا و پیامبر جنگیدی و در زمرۀ دارودستۀ مشرکان درآمدی و با خدا و پیامبر و مؤمنان همواره به مبارزه برخواستی از پدرم به بدی یاد کردی،به جان خودم سوگند! او نیز از کمان زه دارش به سوی دشمنان دین تیر پرتاب می کرد و کسانی به مبارزه اش برخاستند که جایگاهش را نمی شناختند و به پایه اش نمی رسیدند.

تو من را یهودی زاده خواندی،ولی خودت خوب می دانی و همۀ مردم می دانند که من و پدرم دشمن دینی بودیم که تو آن را درک کردی و از یاران دینی بودیم که تو از آن بیرون رفتی-یعنی شرک-و به آن

ص:219


1- (1)) .همان/ج 2 267-268.

گراییدی،و السلام. (1)

وقتی معاویه شنید قیس به کوفه بازگشته او را برای بیعت با خود به حضور طلبید،ولی قیس پذیرا نشد زیرا او با خدای خویش پیمان بسته بود که دیدار او با معاویه جز با شمشیر و نیزه میسّر نخواهد بود،به همین دلیل معاویه دستور داد شمشیر و نیزه ای بیاورند تا میان خود و قیس بنهد و قیس سوگند خود را بی آن که کفاره دهد بشکند،که قیس در آن اجتماع حضور یافت و با معاویه بیعت کرد. (2)

ب-حجر بن عدی

وی از یاران بزرگ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و امیر مؤمنان علیه السّلام و از نیک مردان برجسته زمان خود به شمار می آمد و به گفتۀ ابن اثیر جزری در«أسد الغابة»و نیز دیگران،حجر بن عدی در تقرب به پیشگاه خدا به پایه ای رسید که دعایش مستجاب می شد و سرانجام در منطقۀ«مرج عذراء»یکی از روستاهای شام به دستور معاویه توسط جلادانش به شهادت رسید و شهادتش موجی از اعتراضات مردم را نسبت به سیاست های غلط معاویه به دنبال داشت،به گونه ای که عایشه و دیگران نیز این جنایت را محکوم کردند. (3)

با وجود عشق و محبتی که«حجر»نسبت به امام حسن علیه السّلام و پدر بزرگوارش می ورزید،ولی زمانی که قرارداد صلح انجام پذیرفت،تأثّرات و نگرانی ها وی را به تاریکی یأس و نومیدی کشاند.به همین سبب،در برابر

ص:220


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 268.
2- (2)) .برای شرح بیشتر به مقاتل الطالبیین و حیاة الامام الحسن مراجعه شود.
3- (3)) .اسد الغابة 386/1.

معاویه،امام علیه السّلام را مخاطب قرار داد و گفت:«به خدا سوگند!آرزو می کردم در آن روز از دنیا بروی و ما نیز با تو بمیریم و چنین روزی را شاهد نباشیم،زیرا ما شکست خورده و حسرت زده به شهر خود باز می گردیم و دشمنان ما با شادمانی و پیروزی باز می گردند».

به گفتۀ مداینی،سخنان«حجر»دل امام علیه السّلام را پر از رنج و اندوه ساخت و به پا خاست و پس از خلوت شدن مسجد علت و سبب صلح خود را برای «حجر»تشریح کرد و فرمود:

ای حجر!سخنت را در مجلس معاویه شنیدم،هر انسانی آن چه را تو دوست داری دوست ندارد و دیدگاهش چون دیدگاه تو نیست آن چه را من انجام دادم تنها برای حفظ جان شما بود و خدای متعال هر روز در شأن و کاری است. (1)

ج.عدی بن حاتم

عدی از دلاور مردان مسلمان و ارادتمندان به اهل بیت علیهم السّلام به شمار می آمد.نقل شده وی در پی ماجرای صلح که حزن و اندوه قلبش را می فشرد به امام علیه السّلام عرضه داشت:

«ای فرزند رسول خدا!کاش قبل از آن که شاهد آن ماجرا باشم،مرده بودم.تو ما را از عدل و داد خارج و به جور و ستم وارد ساختی.از حقی که بر آن بودیم دست کشیدیم و در باطلی که از آن می گریختیم وارد گشتیم.تن به پستی و ذلّت دادیم و خواری و ذلتی را که در شأن ما نبود پذیرا شدیم»امام علیه السّلام به او پاسخ داد:

ص:221


1- (1)) .شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید 15/16.

ای عدی!من از آن جا که دیدم بیشتر مردم تمایل به صلح دارند و از جنگ گریزانند، نخواستم آنان را به کاری که از آن ناخرسندند وادارم.از این رو،به مصلحت دیدم این جنگ ها در وقت مناسبی انجام پذیرید،زیرا خداوند هر روز در شأن و کاری است». (1)

د-مسیّب بن نجبة و سلیمان بن صرد

این دو بزرگوار به دوستی و محبت و ارادت به اهل بیت علیهم السّلام معروف بودند و از انجام صلح رنجیده شده و با حزن و اندوه خدمت امام علیه السّلام رسیدند و عرضه داشتند:«شگفتی ما از کاری که شما انجام دادی پایان ندارد!با این که چهل هزار جنگجو تنها از کوفه،غیر از مردم بصره و حجاز در رکاب تو حاضر بودند،با معاویه از در صلح و آشتی درآمدی»امام علیه السّلام به مسیّب فرمود:«ما تری؛ نظرت چیست؟»

مسیّب عرض کرد:نظر من این است که شما به حالت قبل از جنگ بازگردی،زیرا معاویه پیمان شکنی کرده است.

امام علیه السّلام در پاسخ وی فرمود:

بر حیله و نیرنگ خیری مترتّب نیست،اگر خواسته بودم این کار را انجام می دادم (2)...

در روایت دیگری آمده است که امام علیه السّلام در پاسخ وی فرمود:مسیّب!اگر من با کاری که انجام دادم در پی دنیا بودم،هرگز معاویه در جنگ و نبرد،از من پایدارتر و شکیباتر نبود،ولی من صلاح شما را در نظر گرفتم،تا به جان یکدیگر نیفتید. (3)

ص:222


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 274/2.
2- (2)) .مناقب ابن شهر آشوب 35/4 چاپ قم.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن 277/2.
به سوی مدینه

امام حسن علیه السّلام پس از چند روز اقامت در کوفه تصمیم گرفت عراق را به قصد مدینۀ جدش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله ترک گوید و یارانش را از تصمیم و قصد خود آگاه ساخت.وقتی این خبر همه جا پیچید،مسیّب بن نجبه فزاری و ظبیان بن عماره تمیمی برای خداحافظی حضور آن بزرگوار شرفیاب شدند.

امام رو به آنان کرد و فرمود:

سپاس خدایی را که فرمانش چیره است،اگر همۀ مردم بخواهند قضای او را دگرگون سازند،بر این کار قادر نخواهند بود...به خدا سوگند!با تمام توان می کوشند تا دوستی ما را به خود جلب کنند.

مسیّب و ظبیان از امام علیه السّلام درخواست کردند در کوفه بماند،حضرت درخواست آنان را پذیرا نشده و فرمود:راهی برای این کار وجود ندارد. (1)

آن گاه که امام علیه السّلام به اتفاق خانواده اش رهسپار مدینۀ جدش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله بود،کلیۀ اقشار مردم،گروهی گریه کنان و دسته ای با تأسف،در مراسم تودیع و خداحافظی آن بزرگوار حضور یافتند. (2)

کاروان امام علیه السّلام به حرکت درآمد ولی هنوز از کوفه فاصله نگرفته بود که فرستادۀ معاویه به آن حضرت رسید تا او را به کوفه بازگرداند و با گروهی از خوارج که بر او شوریده بودند بجنگند،امام علیه السّلام از بازگشت امتناع ورزید و به معاویه نوشت:اگر ترجیح می دادم با مسلمانی بستیزم،از تو شروع می کردم این که می بینی دست از تو برداشته ام به جهت مصلحت مسلمانان و جلوگیری از ریختن خون آنان است». (3)

ص:223


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 285/20-286.
2- (2)) .تحفة الأنام فاخوری 67.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن 287/2.

کاروان امام علیه السّلام به مدینه رسید،وقتی مردم از تشریف فرمایی امام علیه السّلام آگاه شدند،همه به استقبال آن حضرت شتافتند و بدین وسیله خیر و برکت به آنان رو آورد،دیارشان را سعادت و رحمت فرار گرفت و خیر و برکاتی که از هنگام شهادت جانسوز امیر مؤمنان علیه السّلام از آنان قطع شده بود،یک بار دیگر به آنان بازگشت.

امام حسن علیه السّلام همراه با برادران و خانوادۀ خویش وارد مدینه شد و ده سال در آن سامان اقامت گزید و جای جای آن دیار را از الطاف و مراحم و مهر و محبت و بردباری سرشار ساخت که به برخی از آن امور نگاهی گذرا خواهیم داشت:

مرجعیت علمی و دینی
اشاره

مرجعیّت علمی و دینی امام مجتبی علیه السّلام در تربیت جمع زیادی از دانشوران تجسّم یافت و با انحرافات دینی که دین و آیین الهی را دستخوش تغییر و دگرگونی ساخته بود،به مخالفت برخاست و از توطئۀ دگرگون ساختن سنت شریف نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله که معاویه از طریق فعال نمودن گردونۀ جعل روایات و جلوگیری از تدوین احادیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای آن طرح و برنامه ریخته بود، جلوگیری به عمل آورد.

مکتب امام و فعالیت علمی

امام حسن علیه السّلام در مدینه دست به ایجاد مکتب بزرگ خویش زد و در نشر فرهنگ معارف اسلام در جامعۀ اسلامی،فوق العاده به تلاش پرداخت.

بسیاری از دانشمندان بزرگ و محدثان و راویان برجسته،به این مکتب گرایش

ص:224

یافتند و امام علیه السّلام آنان را برای انجام رسالت اصلاح گرانۀ جاوید خود که عقل و خرد جامعه را تبلور می بخشید و از غفلت و بی روحی بیدار می ساخت، بهترین یار و یاور به شمار آورد که مورّخان نام برخی از شاگردان و راویان حدیث آن بزرگوار را یادآورد شده اند از جمله:

فرزندش حسن مثنی،مسیّب بن نجبة،سوید بن غفلة،علا بن عبد الرحمن،شعبی،مبیرة بن برکم،اصبغ بن نباتة،جابر بن خلد،ابو الجوزا، عیسی بن مأمون بن زرارة،نفالة بن مأموم،ابو یحیی عمیر بن سعید نخعی، ابو مریم قیس ثقفی،طحرب عجلی،اسحاق بن یسار پدر محمد بن اسحاق، عبد الرحمان بن عوف،سفین بن لیل و عمرو بن قیس را که همه کوفی بودند می توان نام برد. (1)شهر مدینه،به فروغ وجود این اختران علم و دانش و راویان می درخشید و در علم و دانش و ادب و فرهنگ و معارف،بارورترین شهرهای اسلام به شمار می آمد.

امام حسن علیه السّلام همان گونه که مسئولیّت نشر علم و دانش را در مدینه به عهده داشت،مردم را به فضایل اخلاقی و انجام کارهای نیک و آراسته شدن به سنت نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرا می خواند.این امام همام مشعل فروزان اخلاق پسندیده ای که جدّ بزرگوارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله برای اصلاح و تهذیب جامعه به ارمغان آورده بود،پرفروغ نگاه داشت.فضایل بلند اخلاقی امام مجتبی به گونه ای بود که حتی نسبت به دشمنان و مخالفان خویش نیز،نیکی و احسان روا می داشت.وقتی اطلاع یافت ولید بن عقبه مبتلا به بیماری شده با این که ولید به کینه توزی و بغض اهل بیت معروف بود،امام علیه السّلام به عیادت وی رفت.

ص:225


1- (1)) .تاریخ ابن عساکر ج 12،نسخۀ کپی در کتابخانۀ امام امیر المؤمنین.

وقتی امام در جای خود قرار گرفت ولید در مقابل او به پا خاست و گفت:«من از اموری که بین خود و تمام مردم وجود داشته به پیشگاه خدا توبه می کنم جز آن چه بین من و پدرت بوده که از آن توبه نخواهم کرد.» (1)

امام علیه السّلام از وی رو گرداند و با وی مقابله به مثل نکرد،بلکه هدایایی نیز برایش فرستاد. (2)

مرجعیت اجتماعی
اشاره

مرجعیت اجتماعی امام مجتبی علیه السّلام در مهربانی و احسان و نیکی به مستمندان و پناه دادن به پناه جویان،برای رهایی از چنگال ظلم و ستم و آزار و اذیت امویان،تجلّی یافت.

الف-مهربانی با مستمندان

امام حسن علیه السّلام نسبت به فقرا و تهیدستان فوق العاده نیکی و احسان می نمود آن چه را داشت به آنان می بخشید و با نیکی و احسان خویش دلشان را سرشار از سرور و شادی می کرد،در مورد کرم و بخشش امام حسن علیه السّلام آمده است که:

نیازمندی بدو مراجعه کرد حضرت به او فرمود:نیاز خود را در نامه ای بنویس و به ما بده.آن شخص چنین کرد و حضرت دستور داد دو برابر آن چه را خواسته بود به او بدهند،یکی از حاضران عرضه داشت:

ای پسر پیامبر!این نامه برای این فرد چه برکاتی به دنبال داشت؟حضرت

ص:226


1- (1)) .شرح ابن ابی الحدید 364/1.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 288/2-289.

به او پاسخ داد:

برکت این نامه برای ما بیشتر است،چرا که او ما را شایستۀ انجام کار نیک دانست.

آیا نمی دانی کار نیک باید پیش از درخواست شخص انجام پذیرد.زیرا اگر پس از اعلان نیاز،بدو احسان نمایی،در حقیقت به بهای آبرویش تمام شده و شاید این فرد نیازمند شب را میان امیدواری و نومیدی با اضطراب به سر برده و نداند چگونه نیازش برآورده می شود،با دل شکستگی به خواسته اش می رسد یا با شادی و سرور و کامیابی؟.آن گاه که نزد تو می آید،اندامش می لرزد،دلش ترسان است، اگر نیازش را در قبال آبرویش برآورده ساختی،این آبروریزی از احسانی که دریافت کرده است،برایش گرانتر تمام می شود.

امام مجتبی علیه السّلام حامی مستمندان و محرومان،پناه زنان بی سرپرست و یتیمان بود.پیش از این نمونه ای از آثار کرم و بخشش و احسان آن بزرگوار که در بخشش و سخاوت ضرب المثل شده،از نظرتان گذشت.

ب-پناهجویی به امام

امام حسن علیه السّلام در مدینه مرکز رسالت جدش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،برای پناه جویان به آن حضرت،دژی استوار و پناهگاهی شکست ناپذیر تلقی می شد.

اوقات شریف خود را به برآوردن نیاز مردم و برداشتن ستم و ظلم و بیداد از آنان مصروف می داشت.

سعید بن ابی سرح که از ناحیۀ زیاد،مورد ستم و بیداد قرار گرفته بود،به حضرت پناه آورد،امام او را پناه داد.به گفتۀ راویان:سعید به دوستی و محبت اهل بیت علیهم السّلام معروف بود،به همین دلیل زیاد او را تحت پیگرد قرار داد و جهت پناه جستن به امام حسن علیه السّلام به مدینه گریخت،زیاد با اطلاع یافتن از

ص:227

ماجرا،به سراغ برادر و فرزندان و همسر سعید رفت و آن ها را زندانی و خانه یشان را ویران و اموالش را مصادره کرد،وقتی امام حسن علیه السّلام از قضیه آگاه شد،این کار فوق العاده بر او گران آمد و طی نامه ای به زیاد به او دستور داد، سعید را امان دهد و زن و فرزندانش را آزاد و خانه اش را بنا کند و اموالش را به وی بازگرداند. (1)

مرجعیت سیاسی

امام حسن علیه السّلام از موضع قدرت با معاویه از در صلح درآمد چنان که در متن قرارداد صلح به صراحت آمده که خلافت پس از معاویه به امام حسن علیه السّلام می رسد و نباید دربارۀ امام حادثۀ ناگواری به بار آورد و مکر و حیله ای به کار ببرد.

بنابراین،طبیعی بود که امام علیه السّلام محور مخالفت و قدرتی به شمار آید که حکومت بنی امیه و معاویه را در کامشان تلخ و زندگی آن ها را تیره و تار سازد.

به همین دلیل در دعاها و دیدارهای امام علیه السّلام با حکّام و اطرافیان آن ها و در نامه ها و خطابه های آن حضرت تلاش سیاسی روشنی می بینیم که در امور ذیل متبلور است.

الف-حضرت بر اوضاع و رخدادها مراقبت و آن ها را پی می گرفت و رفتار حکّام و کارگزاران آنان را زیر نظر داشت،آن ها را امر به معروف و نهی از منکر می نمود،چنان که در نامه اش به زیاد از او خواست،دست از تعقیب سعید بن ابی سرح بردارد و هنگام طواف،حبیب بن مسلمه را در مورد

ص:228


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 289/2-290.

فرمانبرداری اش از معاویه مورد نکوهش قرار داد. (1)

ب-امام مجتبی علیه السّلام از فعالیت های سیاسی منظّمی برخوردار بود که در استقبال از هیئت های نمایندگی مخالفان و توجیه و راهنمایی آنان و دعوت آن ها به صبر و بردباری و تصمیم گیری و انتظار صدور فرمان امام در وقت مناسب،تجسم می یافت.چنان که همواره بر نقش رهبری اهل بیت و شایستگی خلافت و پیشوایی آنان نیز تأکید داشت.

دکتر طه حسین بر این باور است که امام حسن علیه السّلام در مدت اقامت خویش در مدینه دست به تشکیل حزب سیاسی زده و شخصا ریاست آن را بر عهده داشته و به تناسب شرایط آن زمان،آن را جهت داده است.

ج-با این که نظام حاکم،سعی در جلب رضایت امام و یا سرپوش نهادن بر فعالیت های وی و یا محکوم ساختن آن ها داشت،حضرت هیچ گاه به ارکان آن نظام تمایل نشان نداد.

این بخش از موضع گیری امام علیه السّلام زمانی تبلور یافت که حضرت به خویشاوندی سببی امویان تن در نداد و طرح و نقشه های آن ها را فاش ساخت و واقعیت انحرافی آنان،و بی لیاقتی معاویه را به خلافت،آشکارا بیان داشت و این حقیقت به روشنی در مناظرات حضرت با معاویه و اطرافیانش در مدینه و دمشق به طور یکسان جلوه گر شد که در بیان مواضع آن بزرگوار،به اشاره ای بسنده می کنیم.

ص:229


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 293.
ردّ خویشاوندی سببی امویان

معاویه خواست با برقراری خویشاوندی سببی با بنی هاشم،به عزت و سربلندی دست یابد.از این رو،به مروان حکم فرمانروایش بر مدینه نوشت که زینب دختر عبد اللّه بن جعفر را با هر مهریه ای که پدرش تعیین نماید و پرداختن بدهی وی به هر اندازه ای که باشد و ایجاد صلح و آشتی میان بنی هاشم و بنی امیه،برای یزید خواستگاری کند.مروان شخصی را در پی عبد اللّه فرستاد،وقتی عبد اللّه نزد مروان آمد،وی در مورد خواستگاری دخترش با او به گفت وگو پرداخت.عبد اللّه در پاسخ وی گفت:امور مربوط به زنان ما در دست حسن بن علی علیه السّلام است،از او خواستگاری نما.مروان نزد امام شرفیاب و دختر عبد اللّه بن جعفر را از او خواستگاری کرد.حضرت فرمود:برای این کار هرکس را دوست داری جمع کن.مروان بیرون شتافت و بنی هاشم و بنی امیه را به یک اندازه گرد آورد و در جمع آنان سخن گفت و موضوعی را که معاویه مطرح کرده بود برای حضرت تبیین کرد.

امام علیه السّلام بعد از حمد و ثنای الهی بدو چنین پاسخ داد:

آن چه را در مورد تعیین مهریۀ دختر عبد اللّه توسط پدرش عنوان کردی،(این را بدان)که ما از سنت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله در مورد مهریۀ خانواده و دخترانش (1)رو گردان نیستیم.در مورد پرداخت بدهی پدرش،سخن گفتی بگو ببینم از کی تاکنون زنان ما بدهی پدرانشان را پرداخته اند و نسبت به صلح و آشتی میان دو گروه،(باید بدانی که)ما به خاطر خدا و در راه رضای او با شما دشمنی داریم و برای دنیا هیچ گاه با شما از در صلح و آشتی در نخواهیم آمد...

امام علیه السّلام در پایان سخنانش فرمود:

ص:230


1- (1)) .سنت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله در مورد مهریۀ همسران و دخترانش چهارصد درهم بوده است.

نظر ما بر این قرار گرفت که زینب را به ازدواج پسر عمویش قاسم فرزند محمد بن جعفر درآوریم و من او را به عقد وی درآورده و مزرعه ای را که در مدینه دارم و معاویه حاضر شد در قبال آن ده هزار دینار بپردازد،مهریۀ وی قرار دادم.

مروان طی نامه ای به معاویه وی را از جریان بااطلاع ساخت،وقتی نامه به معاویه رسید گفت:«ما از آنان خواستگاری کردیم،دست رد بر سینۀ ما نهادند ولی آن ها اگر از ما خواستگاری کرده بودند،آن ها را پذیرا می شدیم. 1

موضع امام در قبال معاویه و طرفدارانش
الف-با معاویه در مدینه

به نقل خوارزمی،معاویه در مدینه با مشاهدۀ ارج و احترام و پذیرایی مردم از امام حسن علیه السّلام نگران شده و این موضوع برایش ناخوشایند آمد.از این رو،ابو الأسود دوئلی و ضحّاک بن قیس فهری را خواست و با آنان در مورد چگونگی عیب جویی از امام حسن علیه السّلام به مشورت پرداخت،تا بدین وسیله به مقام و جایگاه حضرت اهانت روا داشته و در برابر دیدگان انبوه مردم از ارزش و اهمیت منزلت آن بزرگوار بکاهد،که ابو الأسود وی را از انجام این کار بر حذر داشت و بدو گفت:«البته تصمیم امیر المؤمنین برتر است،ولی من چنین کاری را به صلاح شما نمی دانم،زیرا امیر المؤمنین دربارۀ او هرچه بگوید مردم آن را به حساب حسادت شما می گذارند و برای او احترام و عظمتی بیشتر قائل می شوند.

ای امیر المؤمنین!(امام)حسن جوانی راستگو و حاضر جواب است و پاسخ گفتارت را به استواری می دهد و استخوان پایت را درهم می کوبد و

ص:231

ناروایی هایت را آشکار می سازد،در این صورت سخنان تو به سود او تمام می شود و برایت زیان فراوانی همراه خواهد داشت،مگر اینکه در ادب او عیبی بیابی و یا در نژادش انحرافی پیدا کنی،اما او از چنین نقص هایی مبرّاست و به درست اندیشی و صراحت و رسایی سخن،میان عرب مشهور است، دارای تباری بزرگ و والاست و از عنصری پاک برخوردارست.بنابراین،بهتر است امیر المومنین دست به چنین کاری نزند».

ابو الأسود به درستی سخن گفت و معاویه را پند و اندرز داد،زیرا کدام عیب و نقص در امام وجود داشت که معاویه بخواهد وی را با آن مورد عیبجویی قرار دهد؟امام علیه السّلام به گفتۀ قرآن حکیم از هرگونه پلیدی و عیب منزه بود.ولی ضحاک بن قیس نظریه ای برعکس ابو الأسود به معاویه ارائه داد و او را در ناسزاگویی به امام و فخرفروشی بر او،تحریک کرد و به او گفت:

«ای امیر المؤمنین!با امام حسن همان گونه که تصمیم گرفته ای عمل کن و حمله ات را از او باز مدار،زیرا اگر او را آماج تیرهای گفته ات قرار دهی و به استواری بدو پاسخ گویی،چونان شتر پیر و فرتوت خوار گشته و تسلیم تو خواهد شد».

معاویه نظر ضحاک را پسندید،با فرا رسیدن روز جمعه بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبرش،امیر المؤمنین پیشوای مسلمانان علی بن ابی طالب علیه السّلام را به ناسزا یاد کرد و به عیبجویی او پرداخت و سپس گفت:

«مردم!گروهی از قریش کودکانه می اندیشند،نابخرد و نادانند،زندگانی تیره و تاری دارند و تنگنای روزگار آزارشان می دهد،شیطان بر سرهایشان نشسته و زبان هایشان را به کار گرفته است.

ص:232

شیطان در سینه هایشان لانه کرده و تخم گذارده است و گلوگاهشان را گرفته،آن ها را به خطاکاری واداشته است و کارهای زشت را در برابرشان زینت داده و در مسیر هدایت،کورشان ساخته است و به تجاوز و گناه و دشمنی و دروغ و بهتان راهنمایی کرده است.آن ها با شیطان شریک و رفیق اند (و کسی که با شیطان همراه باشد،رفیق پلیدی برای خود برگزیده است) شیطان برای تربیت آن ها بس است و خداوند بهترین یار و کمک کار است».

امام حسن علیه السّلام با شنیدن این سخنان بسان سیلی خروشان جهید و به افتراها و یاوه گویی های معاویه پاسخ داد و فرمود:

«ایّها الناس!من عرفنی فقد عرفنی،و من لم یعرفنی فأنا الحسن بن علی بن أبی طالب،أنا ابن نبیّ اللّه،أنا ابن من جعلت له الأرض مسجدا و طهورا،أنا ابن السراج المنیر،أنا ابن البشیر النذیر،أنا ابن خاتم النبیّین و سیّد المرسلین، و امام المتّقین،و رسول ربّ العالمین،أنا ابن من بعث الی الجن و الانس،أنا ابن من بعث رحمة للعالمین»؛

مردم!آن کس که مرا می شناسد،به خوبی می داند من کیستم و آن که نشناخته خود را به او معرفی می کنم.من حسن بن علی بن ابی طالب،فرزند پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله هستم،فرزند کسی که زمین برایش سجده گاه و پاکیزه قرار داده شد.من فرزند مشعل فروزان الهی ام،من فرزند پیامبر مژده دهنده و بیم رسانم،من فرزند خاتم پیامبران، سرور مسلمانان و پیشوای پرواپیشگان و فرستادۀ پروردگار جهانیانم،من فرزند پیامبری هستم که به سوی جنّیان و انسان ها برانگیخته شد،من فرزند کسی ام که رحمت،برای جهانیان است.

سخنان امام مجتبی بر معاویه دشوار آمد و درصدد قطع سخن امام علیه السّلام برآمد و گفت:«حسن!دربارۀ خرما نیز سخن بگو».

ص:233

امام علیه السّلام در حین ایراد سخن فرمود:

معاویه!به کوری چشمت،باد،خرما را بارور می سازد،به وسیلۀ حرارت خورشید می پزد و آن را شب تازه و خوشبو می کند.

آن گاه سخنانش را در معرفی خود پی گرفت و فرمود:

«أنا ابن مستجاب الدعوة،أنا ابن الشفیع المطاع،أنا ابن أوّل من ینفض رأسه من التراب و یقرع باب الجنة و أنا ابن من قاتلت الملائکة معه و لم تقاتل مع نبیّ قبله،أنا ابن من نصر علی الأحزاب،أنا ابن من ذلّت له قریش رغما»؛

من فرزند کسی ام که دعایش به درگاه خدا پذیرفته است،من فرزند کسی ام که شفاعتش پذیرفته شده است،من فرزند نخستین کسی هستم که در قیامت سراز قبر برون می آورد و در بهشت را می کوبد.من فرزند کسی هستم که فرشتگان در رکابش جنگیدند و همراه هیچ پیامبری پیش از او نجنگیده بودند.من فرزند کسی ام که بر تمام گروه های مخالف و دشمن پیروز گشت.من فرزند کسی هستم که قریش، ناگزیر به آئینش تن در داد.

معاویه از سخنان امام علیه السّلام به خشم آمد و برجست و فریاد زد:«تو خود را برای دست یابی به خلافت می ستایی».

امام علیه السّلام با بیان ویژگی کسی که شایستگی خلافت دارد بدو پاسخ داد:

خلافت،شایستۀ کسی است که به کتاب خدا و روش پیامبر رفتار کند،نه آن کس که به مخالفت با کتاب خدا برخیزد و سنّت پیامبر را به تعطیلی بکشاند،زیرا چنین فردی به کسی می ماند که به زور ملکی را به چنگ آورد و از آن بهره بگیرد و سپس از دستش برود و سنگینی جرمش به دوش وی باقی بماند.

(در این جا)غرور معاویه درهم شکست و با توسل به فریبکاری گفت:«حتی یک تن میان قریش نیست که از نعمت ها و بخشندگی ما بهره مند نباشد».

ص:234

امام علیه السّلام به او پاسخ داد و فرمود:

آری،کسی که پس از خواری به وسیلۀ او عزّت یافتی و ناچیز بودنت را به فراوانی رساندی.

معاویه پرسید:حسن!منظورت از افرادی که می گویی کیانند؟

حضرت فرمود:کسانی که نمی خواهی آن ها را بشناسی.

آن گاه امام در معرفی خود به جامعه،سخنانش را ادامه داد و فرمود:

«أنا ابن من ساد قریشا شابا و کهلا،أنا ابن من ساد الوری کرما و نبلا،أنا ابن من ساد أهل الدنیا بالجود الصادق،و الفرع الباسق،و الفضل السابق،أنا ابن من رضاه رضی اللّه و سخطه سخطه،فهل لک أن تسامیه یا معاویة؟»؛

من فرزند کسی ام که بر پیر و جوان قریش پیشوا بود و در کرامت بر همۀ مردم برتری داشت،آن کس که در راستی و بخشندگی سرآمد مردم جهان بود،شاخه ای بارور به شمار می آمد و در برتری ها بر دیگران پیشی داشت.من پسر آن کسی هستم که خشنودی اش،خشنودی خدا و خشمش،خشم خداست.ای معاویه!آیا تو خود را برتر از او می دانی؟

معاویه گفت:سخنت درست است،خیر،من به این پایه نمی رسم.

امام حسن علیه السّلام فرمود:

حق روشن است و باطل تاریک،آن کس که به حق گرایید پشیمان نگشت و باطل گرا به زیان افتاد و حقیقت را درست اندیشان می شناسند.

معاویه طبق عادت حیله گری اش گفت:روز خوش نبیند آن کس که به تو ناسزا گوید. (1)

ص:235


1- (1)) .به حیاة الامام الحسن 297/2 به نقل از خوارزمی مراجعه شود.
ب-در دمشق

تاریخ نگاران در بیان این که امام حسن علیه السّلام در دمشق بر معاویه وارد شده، همداستانند،ولی اختلافشان در این است که آیا حضور امام علیه السّلام در آن سامان، یک بار اتفاق افتاده یا بیشتر.البته بر بحث و بررسی این مسأله سودی مترتب نیست آن چه مهم به نظر می رسد بررسی راز و رمز سفر آن حضرت به آن دیار است.از چشم انداز ما،هدف امام علیه السّلام از این سفر جز نشر مکتب اهل بیت علیهم السّلام و پرده برداشتن از واقعیت امر امویان در برابر جامعه ای که معاویه آن را به گمراهی کشانده و از راه صحیح بیرون برده بود،چیز دیگری نمی توانست باشد.دلیل بر این معنا از موضع گیری های امام علیه السّلام و مناظراتی که با معاویه داشته،پیداست زیرا حضرت بدین وسیله وی را رسوا ساخت.

ولی دسته ای که بر این باورند سفر امام علیه السّلام برای گرفتن هدایای معاویه انجام شده از دیدگاه ما،به یکی از روایات جعلی استناد جسته اند که به هیچ وجه نمی توان به آن استناد کرد،زیرا امام علیه السّلام به عزت نفس و جوانمردی و عظمت معروف بود و از سویی،آن بزرگوار با دارا بودن زمین های حاصلخیزی در مدینه که درآمد کلانی برای حضرت داشت،افزون بر آن، حقوقی که از ناحیۀ مسلمانان شایسته و نکوکار به آن حضرت می رسید،وی را از هدایای معاویه بی نیاز می ساخت.

به فرض اگر اموالی از طرف معاویه به آن حضرت می رسید،امام علیه السّلام آن را برای خود و خانواده اش هزینه نمی کرد.در روایت آمده که آن حضرت از آن اموال حتی به مقدار ارزش علفی که چهارپایان به دهان می گیرند،بر

ص:236

نمی داشت. (1)

امام موسی بن جعفر علیه السّلام می فرماید:امام حسن و امام حسین علیهما السّلام هیچ گاه جایزه های اهدایی معاویه پسر ابو سفیان را نمی پذیرفتند. (2)

معاویه که در مدت اقامت امام حسن علیه السّلام در دمشق،شاهد روآوردن مردم به آن حضرت و پذیرایی از آن بزرگوار بود،دست به تشکیل مجالس مملوّ از عناصر مخالف و دشمنان اهل بیت علیهم السّلام نظیر:عمرو عاص،مغیرة بن شعبة، مروان حکم،ولید بن عقبة،زیاد بن ابیه و عبد اللّه بن زبیر،زد و آنان را به ناسزاگویی و اهانت به گل خوشبوی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله تحریک کرد تا او را از چشم مردم بیندازد و دردی را که از فرزند فاتح و قهرمان درهم شکنندۀ بت های قریش به دل داشت،بدین وسیله تسکین دهد.این اراذل و اوباش فرومایه،با سخنان تلخ و ناروا به ساحت مقدس امام مجتبی علیه السّلام اهانت روا می داشتند.ولی امام علیه السّلام با منطقی کوبنده و بیانی رسا به آنان پاسخ دندان شکن داده و آن ها را به سکوت وا می داشت.امام علیه السّلام در همۀ مناظراتش پیروز می گشت و دشمنان عاجز و ناتوانش،با خواری و شکست مواجه می شدند.

نخستین مناظره

روزی معاویه رو به امام کرد و گفت:«حسن من از تو بهترم!»امام حسن علیه السّلام فرمود:پسر هند،تو به چه دلیل از من بهتری؟معاویه گفت:چون مردم اطراف من گرد آمده اند و اطراف تو کسی نیست.

امام علیه السّلام به او فرمود:

ص:237


1- (1)) .جامع الأسرار،نسخه خطی در کتابخانۀ عمومی کاشف الغطاء.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 303/2-304.

هیهات!ای پسر هند جگرخوار،از راه بسیار ناپسندی برای خود امتیاز تراشیدی.

کسانی که اطراف تو گرد آمده اند یا با علاقه به سویت آمده اند یا با بی میلی.آنان که مطیع تواند،نافرمان خدا هستند و کسانی که مجبورند،به دستور کتاب خدا معذورند.من هرگز نمی گویم من از تو بهترم،زیرا در تو اصلا خیری نیست که من از تو فراتر باشم،زیرا خداوند همان گونه که مرا از پلیدی ها پیراسته ساخته،تو را نیز از فضیلت ها محروم ساخته است. (1)

مناظرۀ دوم

در محفلی دیگر میان امام و معاویه مناظره ای صورت گرفت و شاید از هیجان انگیزترین گردهمائی های امام علیه السّلام به شمار آید که تاریخ به بیان آن پرداخته است.در این مجلس چهار تن از ارکان نظام معاویه و ترویجگران جاهلیت وی نظیر:عمرو عاص،ولید بن عقبه بن ابی معیط،عتبة بن ابی سفیان،مغیرة بن شعبه،گرد آمده و از معاویه خواستند امام حسن علیه السّلام را احضار کند تا وی را ناسزا گفته و او را مورد اهانت قرار دهند،زیرا گرد آمدن مردم پیرامون امام علیه السّلام و بهره گیری علم و دانش و احکام دین از آن حضرت، برای آنان ناخوشایند بود.

گفته می شود:معاویه حاضر نشد کسی را در پی امام علیه السّلام بفرستد و به دوستانش گفت:«دست به این کار نزنید،به خدا سوگند!هرگاه نزد من آمد،از مقام و جایگاه او،و از رسوایی ام به دست وی بیمناک شده ام،و افزود:(امام) حسن،از همۀ بنی هاشم زبان آورتر است»ولی سرانجام او را واداشتند تا در

ص:238


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 306/2 به نقل از روضة الواعظین نیشابوری.

پی امام بفرستد.

معاویه گفت:اگر در پی او بفرستم،دربارۀ او و شما به انصاف رفتار خواهم کرد.

عمرو عاص گفت:آیا بیم داری باطل او بر حق ما چیره شود؟

معاویه گفت:من در پی او فرستادم تا به او بگویم همۀ سخنانش را ابراز بدارد،ولی بدانید آنان اهل بیت رسول خدایند و کسی نمی تواند از آنان عیب جویی کند و ننگ و عار به آنان نمی چسبد.

ولی او را با سخن خودش مورد هجوم قرار دهید و به وی بگویید:پدرت عثمان را کشت و از خلافت خلفای پیش از خود،خرسند نبود.

آن گاه معاویه کسی را نزد امام علیه السّلام فرستاد و او را نزد خود فراخواند،وقتی امام علیه السّلام حضور یافت معاویه وی را ارج و احترام نهاد و بدو عرضه داشت:من نمی خواستم تو را به این مجلس فراخوانم ولی این جمع حاضر مرا بدین کار واداشتند و اکنون من میان تو و آن ها به انصاف رفتار خواهم کرد.ما تو را به این مجلس فراخواندیم تا ثابت نماییم که عثمان مظلومانه کشته شده و قاتل او پدر توست،بدانان پاسخ بده.از این که در این محل تنها هستی نگران مباش، می توانی همۀ سخنانت را ابراز نمایی.

در آغاز عمرو عاص شروع به سخن کرد و امیر مؤمنان علیه السّلام را شدیدا به باد دشنام و ناسزا گرفت و سپس به ناسزاگویی امام حسن علیه السّلام پرداخت و تا می توانست به وی اهانت روا داشت،از جمله گفت:

«حسن!تو می پنداری خلافت به تو می رسد،تو که از عقل و اندیشه برخوردار نیستی،ما تو را به این جا فرا خواندیم تا تو و پدرت را به باد فحش و ناسزا بگیریم...»

ص:239

سپس ولید بن عقبة به زشتی سخن گفت و از ریشه و تبار خود پرده برداشت و بنی هاشم را به ناسزا گرفت.

آن گاه عبتة بن ابی سفیان به سخن درآمد و حقد و کینه توزی و فرومایگی اش را آشکار ساخت و گفت:«حسن!پدرت در قریش،بدترین مردم بود، خونشان را به زمین ریخت،رشتۀ خویشاوندی آن ها را برید،شمشیر و زبانش بلند بود،زندگان را می کشت و از مردگان نیز دست بر نمی داشت.امّا در مورد خلافتی که به آن دل بسته ای،نه حق انتقاد از آن را داری و نه در میراث بردن از آن بر دیگران برتری داری».

پس از او مغیره بن شعبه سخن گفت و علی علیه السّلام را دشنام داد و گفت:«به خدا سوگند!من علی را نه در برابر خیانتی عیبجویی می کنم و نه در داوری از کسی طرفداری کرده است،ولی او عثمان را کشته است»آن گاه سکوت کردند و امام علیه السّلام لب به سخن گشود و فرمود:

معاویه!اینان مرا دشنام ندادند،بلکه این تویی که مرا به باد ناسزا گرفتی،زیرا به فحش خو گرفته ای و بداندیش بوده ای و هم چنان بر اخلاق ناپسندت باقی هستی.

ظلم و ستمی که بر ما روا می داری به جهت دشمنی است که با رسول خدا و خاندانش داری.معاویه!اکنون پا سخت را بشنو و اطرافیانت نیز بشنوند.البته بدانید،من کمتر از آن چه در حق شما باید بگویم،سخن خواهم گفت.

امام حسن علیه السّلام آن گاه به مقایسۀ جایگاه پدر بزرگوارش و موقعیت معاویه و پدر او پرداخت و فرمود:

ای گروه!شما را به خدا سوگند می دهم!آیا پدرم(که امروز او را به ناسزا گرفته اید) نخستین کسی نبود که ایمان آورد؟و تو ای معاویه!و پدرت از کسانی بودید که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله به خاطر تألیف قلوب رهایتان ساخت،در دل،کفر خود را نهان

ص:240

می داشتید و به اسلام تظاهر می کردید و مجذوب مال و منال بودید.

آیا پدرم نبود که در جنگ بدر پرچم رسول خدا را بر دوش داشت و پرچم کفر در آن روز به دست معاویه و پدرش بود و آن گاه که پدرم در جنگ احد و احزاب با شما پنجه درافکند،پرچم پیامبر خدا را با خود داشت و پرچم شرک و کفر در دست تو و پدرت بود.خداوند در همۀ این نبردها پدرم را بر خصم زبون پیروز ساخت و حجتش را آشکار نمود و دین و آئینش را یاری داد و سخن او را به تصدیق آورد،و در همۀ این عرصه ها از علی راضی و خرسند،و از تو و پدرت خشمگین بود.»

امام مجتبی علیه السّلام فضایل برجستۀ پدرش را برشمرد و به بیان احادیثی که از زبان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دربارۀ او وارد شده بود پرداخت و از عرصه های کارزاری که پدر ارجمندش دین را در آن ها یاری و دشمنان را به خاک ذلّت نشاند،یاد کرد و سپس فرمود:

معاویه!به یاد داری روزی که پدرت در جنگ احزاب بر شتر سرخ مویی سوار بود و مردم را بر ضد پیامبر تحریک می کرد و تو آن شتر را می راندی و برادرت عتبه که در این جا حاضر است مهار آن را می کشید و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با مشاهدۀ شما فرمود:

«خدایا!شخص سواره و سوق دهنده و مهارگیرنده را مورد لعنت خود قرار ده!»

معاویه!به یاد داری زمانی که پیامبر صلّی اللّه علیه و اله تصمیم گرفت نامه ای به بنی خزیمه بفرستد،در پی تو فرستاد و تو نیامدی و رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله نفرینت نمود تا قیامت گرسنه بمانی و عرضه داشت:«خدایا!هیچ گاه شکم او را سیر نگردان.

امام حسن علیه السّلام پس از آن به بیان برخی رفتار ابو سفیان با پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله و موارد هفتگانه ای که رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله ابو سفیان را لعنت کرده بود،پرداخت و پس از پایان سخنانش در مورد معاویه،رو به عمرو عاص کرد و بدو فرمود:

ص:241

اما تو ای پسر نابغه (1)،نسب تو بین پنج تن مشترک است و همۀ آن ها ادعای پدری تو را داشته اند و سرانجام عاص،پست ترین و فرومایه ترین فردشان به پدری تو برگزیده شد و همین پدر تو بود که گفت:من دشمن محمد بی دودمانم و خداوند این آیه را درباره اش نازل کرد: إِنَّ شٰانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ فرزند عاص!تو در همۀ معرکه ها با جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله جنگیدی و او را در مکه به تمسخر و استهزاء گرفتی و مورد اذیت و آزار قرار دادی و در حقش حیله و نیرنگ نمودی و از همۀ مردم بیشتر به تکذیبش پرداختی و با او دشمنی ورزیدی.

سپس به قصد دیدار با نجاشی به حبشه رفتی،تا جعفر بن ابی طالب و یارانش را از او باز ستانده و به مشرکان مکه تحویل دهی،ولی در این سفر که تیرت به سنگ خورد و خداوند تو را مأیوسانه بازگرداند و دروغت را آشکار کرد و حدّی را که قرار بود بر تو جاری شود به گردن رفیقت عمارة بن ولید انداختی و از او نزد نجاشی بدگویی کردی ولی خداوند تو و رفیقت را رسوا کرد.تو از همان دوران جاهلیت و نیز ظهور اسلام با بنی هاشم دشمنی می ورزی.

تو در عیب جویی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هفتاد بیت شعر اهانت آمیز گفتی و رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:خدایا!من شعر نمی دانم و پیشۀ شاعری،شایستۀ من نیست.

خدایا!در برابر هر حرفی از اشعارش،هزار بار او را لعنت کن.

ولی آن چه دربارۀ عثمان گفتی(بدان)!این تو بودی که در همه جا آتش فتنه را بر ضد او برافروختی،آن گاه به فلسطین گریختی و چون خبر مرگش به تو رسید گفتی من ابو عبد اللّه هستم و هر جراحتی را با سرانگشتم می شکافم و سپس خود را به دامان معاویه افکندی و دین خود را به دنیای او فروختی،ما نه تو را دربارۀ

ص:242


1- (1)) .زن بدکارۀ معروف عرب.

دشمنی ات نکوهش و نه در مورد دوستی ات مؤاخذه می کنیم.به خدا سوگند!تو نه عثمان را در زنده بودنش یاری کردی و نه از مرگش خشمگین شدی...

آن گاه رو به ولید کرد و فرمود:

به خدا سوگند!تو را به دشمنی با علی سرزنش نمی کنم،زیرا او پدرت را در برابر دیدگان رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به هلاکت رساند و تو را به جرم شرابخوری ات که در حالت مستی با مردم نمازگزاردی،هشتاد تازیانه زد.تو کسی هستی که خداوند در قرآن فاسقت نامید.و علی را مؤمن به شمار آورد.آن گاه بر علی فخر فروختی...

سپس امام متوجه عتبة پسر ابو سفیان شد و بدو فرمود:

و تو ای عتبه!به خدا سوگند!نه خردی داری که به تو پاسخ گویم و نه فهمی داری که با تو گفت وگو نمایم،نه خیری در توست که به آن امیدی باشد و نه شری داری که از آن باید پرهیز کرد.عقل تو و عقل کنیزت به یک اندازه است.اگر علی را در برابر همگان دشنام دهی زیانی به او نمی رسد و این که مرا تهدید به قتل کردی اگر از چنین قدرتی برخورداری،چرا آن مرد لحیانی را که در بستر همسرت خوابیده بود، نکشتی؟..چگونه تو را به دشمنی و کینه توزی با علی،نکوهش کنم؟که دایی ات ولید را در جنگ بدر به هلاکت رساند و در کشتن جدّت عتبه با حمزه همکاری کرد و تو را از برادرت حنظله جدا ساخت و آن ها را یک جا از پای درآورد.

آن گاه رو به مغیره بن شعبه کرد و با وی چنین سخن گفت:

ولی تو ای مغیره!شایستگی حضور و سخن گفتن در این جا و نظیر آن را نداری..به خدا سوگند!..ناسزاگویی ات برای ما ارزشی ندارد،زیرا حد زناکاری هنوز بر تو باقی است و عمر بر تو اجرای حدّ نکرد و خداوند او را بازخواست خواهد نمود.

این تو بودی که از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله پرسیدی آیا مرد به زنی که می خواهد با او ازدواج کند می تواند نگاه کند؟حضرت فرمود:اگر قصد زنا نداشته باشد،مانعی ندارد.بیان

ص:243

این شرط از ناحیۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به این دلیل بود که به خوبی می دانست تو زناکاری.

در این که با افتخار رسیدن به حکومت بر ما فخر می فروشی(توجه داشته باش)که خدای متعال فرمود:هرگاه بخواهیم مردم سرزمینی را نابود سازیم،تبهکاران را بر آن می گماریم و آن ها با فسق و فجور خود شایستۀ عذاب می شوند و آن گاه سرنگونشان می سازیم.

پس از آن امام علیه السّلام برخاست و عبایش را برگرفت تا از آن جا بیرون رود، عمرو عاص دامان حضرت را گرفت و به معاویه گفت:ای امیر المؤمنین!تو شاهد بودی که حسن چه نسبتی به من داد،از تو می خواهم بر او حد قذف جاری کنی.معاویه بدو گفت:رهایش کن،خدا جزای خیرت ندهد..و عمرو دست از امام علیه السّلام برداشت.

معاویه رو به اطرافیانش کرد و گفت:به شما نگفتم توان بحث و مناقشه با او را ندارید و شما را از دشنام به او باز داشتم ولی سخنم را نپذیرفتید،به خدا سوگند!خانه ام را بر من تیره و تار نمودید،از پیشم بروید،خداوند به سبب بداندیشی شما و پذیرا نشدن نظر خیراندیشانۀ من،رسوایتان ساخت.

گفت وگوی بی نظیر امام مجتبی علیه السّلام که با وجود سعی مان بر اختصار،به شکلی طولانی آن را یادآور شدیم به پایان رسید.ما به بیان نکات اساسی که لازم می دانستیم آن ها را در اختیار خوانندگان محترم قرار دهیم،پرداختیم تا با چهرۀ واقعی دارودستۀ سلطه گری که با نادیده گرفتن کلیۀ ارزش های اخلاقی راه شیطان را در پیش گرفتند،شناخته شود.

امام علیه السّلام با این گفت وگو،با تزریق توان و قدرت جدیدی در نیروهای مخالف حکومت،تأثیر،بسزایی در آن ها ایجاد نمود و از واقعیت مرار تباری

ص:244

که با تسلط حاکمانی از این قبیل،حکومت اسلامی را فرا گرفته بود،برای مسلمانان پرده برداشت،حکّامی که از ریشه،دارای انحراف بوده و تحت تأثیر رسومات جاهلی خویش قرار داشتند و اسلام از دیدگاه آنان وسیلۀ تسلط بر مردم و جبران کمبودهای شخصیتی تلقی می شد که بر ایشان مقدر شده بود زیرا بار سنگین ناخوشایند آن بی مانند تلقی می شد.

امام حسن علیه السّلام با این کار ثابت کرد که همواره بر موضع استوار خویش که مبارزه اش با جاهلیّت اموی را از آن جا آغاز کرده بود،باقی است.هرچند شرایط دشوار و رنج آورش او را واداشت،شمشیر در نیام کند و مرحلۀ جنگ را پشت سر بنهد،زیرا امکان نداشت فریاد حق طلبانه ای که گوش باطل گرایان را کر ساخته بود،میان انبوهی از یاوه گویی های انحراف آمیز دشمنان به وادی نابودی سپرد.

بدین ترتیب،امام علیه السّلام در مسیر پیشبرد آئین الهی-که ادامۀ حرکت جدش پیامبر عظیم الشأن بود-گام برداشت و حفظ و حراست از اصول و مبانی اصیلی که رسالت الهی در خصوص آن آمده بود،بر عهدۀ آن حضرت قرار داشت تا نام و یاد خدا در سراسر گیتی طنین افکن شود.

مبحث چهارم(سرنوشت مواد پیمان نامه و شهادت امام حسن علیه السّلام)

پیمان شکنی معاویه

همان گونه که گذشت در نخستین بند قرارداد صلح آمده بود که امام علیه السّلام خلافت را به معاویه واگذارد مشروط به این که طبق کتاب الهی و سنّت نبی اکرم و شیوه خلفای شایسته عمل نماید.

امام علیه السّلام با این که از ناحیۀ یاران وفادارش به شدت تحت فشار قرار

ص:245

داشت،بر سر پیمان خود باقی ماند در صورتی که اگر می خواست در تغییر و تبدیل شروط خود آزاد بود،زیرا واگذاری خلافت مشروط تلقی می شد و معاویه به هیچ یک از شروطی که متعهد شده بود،وفا نکرد.

معاویه افزون بر این که به بند نخست قرارداد عمل نکرد در مورد بند دوم آن که قرار بود خلافت پس از امام حسن در اختیار امام حسین قرار گیرد و معاویه حق جانشینی کسی را پس از خود نداشته باشد،همۀ مورخان اتفاق نظر دارند که معاویه نه تنها به این شرط وفا نکرد بلکه با جانشین نمودن پسرش یزید بعد از خود،در مقام نقض آن قرارداد برآمد. (1)

وفای به بند سوم پیمان نامۀ صلح-که برداشته شدن ناسزاگویی به امام علی علیه السّلام به طور کلی،به ویژه در حضور امام حسن علیه السّلام در آن قید شده بود-بر معاویه دشوار آمد.زیرا ناسزای به علی از نظر معاویه،رکنی اساسی به شمار می رفت که با تکیه بر آن بتواند مردم را از بنی هاشم دور کند و در سفارشات و بخشنامه های خود به کار گزارانش بر این اصل تأکید کرده بود. (2)

در مورد اجرای بند چهارم قرارداد،گفته شده که:مردم بصره از انتقال خراج ابجر(دارابگرد)نزد امام حسن علیه السّلام جلوگیری به عمل آورده و اظهار داشتند:

این غنیمت تعلق به ما دارد (3)و این کار به دستور معاویه انجام پذیرفت. (4)

در بند پنجم قرارداد صلح،با قید امنیّت همگانی،به ویژه امنیّت پیروان علی علیه السّلام آمده بود که معاویه حق ندارد نسبت به وجود مقدس حسنین و

ص:246


1- (1)) .صلح امام حسن 142.
2- (2)) .شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید 15/3.
3- (3)) .صلح امام حسن 154.
4- (4)) .کامل ابن اثیر 162/3.

خانواده های آن دو بزرگوار،آشکار یا نهان،دست به توطئه بزند و غائله ای به وجود آورد.

تاریخ نگاران دربارۀ موضوع این بند قرارداد،سخنان فراوانی دارند که برخی به شرح حوادث ناگواری که شیعیان در زمان معاویه از حکام اموی دیدند،پرداخته و بعضی به امور شخصی و به آزار و شکنجۀ شخصیت های ممتاز،و یاران امیر مؤمنان ارتباط دارد و برخی بیانگر خیانت های معاویه به ویژه در قبال امام حسن و امام حسین می باشد. (1)

تاریخ نگاران همه بر این معنا تأکید دارند که بندهای پنجگانه قرارداد صلح از ناحیۀ معاویه،هیچ گاه به گونه ای که متناسب با عهد و پیمان ها و سوگندهایی که وی یاد کرده بود،رعایت نشد،ولی مسلمانان را به طور عام و پیروان اهل بیت را به گونه ای خاص،با بدعت ها و اعمال زشت و ننگینی مورد تعرّض قرار داد،نخستین سر جدا شده در اسلام از شیعیان بود که به دستور معاویه در شهرها گردانده شد.نخستین فردی که در اسلام زنده به گور شد،از شیعیان بود که به فرمان معاویه صورت گرفت.

نخستین زنی که در اسلام زندانی شد از شیعیان بود و به دستور معاویه به زندان افکنده شد،نخستین مجموعۀ شهدا در اسلام که نخست به بند کشیده شده و سپس کشته شدند،از شیعیان بودند و به دستور معاویه به شهادت رسیدند.معاویه کلیۀ بندهای قرارداد را نادیده گرفت و سوگندهای شدید خود را شکست و عهد و پیمان های محکمی که در عدم شکستن آن ها با خدا عهد کرده بود،نقض نمود.کجای این خلافت را می توان دینی نامید؟!

ص:247


1- (1)) .به صلح امام حسن 317 فصل وفای به شروط و حیاة الامام الحسن 356/2-423 مراجعه شود.

آخرین بند قرارداد که از همه دقیقتر و دارای حساسیّت بیشتری بود،باقی ماند و اگر معاویه نسبت به این بند قرارداد تخطّی می کرد صریحا به مبارزه با قرآن برخاسته و مستقیما با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله اعلان جنگ می کرد.از این رو،بر این قضیه هشت سال صبر و تحمل کرد و پس از لبریز شدن جام صبرش، ماهیت اموی اش که حقیقتا او را فرزند ابو سفیان قلمداد می کرد،وی را تحریک کرد و دست به جنایتی زد که مردم را در مورد جنایات قبل از آن به فراموشی واداشت.این عمل ننگین نخستین خواری و ذلت وارد بر عرب به شمار آمده،و طبیعتا دورترین بند قرارداد از خیانتی تلقی می شد خیانتی که شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر آن،این بند را شایسته تر به رعایت می ساخت.این عمل پس از خلع سلاح و ملتزم ساختن دشمن جهت وفای به عهد،شرارت بارترین جنایتی بود که در تاریخ سراسر جرم معاویه،انجام پذیرفت.

توطئۀ معاویه بر ضد امام علیه السّلام

معاویه کوشیده بود خلافت را سلطنتی فسادانگیز قرار داده و میان فرزندانش به میراث نهد.وی تمام تلاش خود را به کار گرفت و اموال هنگفتی را در این راستا هزینه کرد ولی احساس کرد به خواسته اش نخواهد رسید،زیرا حسن بن علی علیه السّلام در قید حیات بوده و مسلمانان در انتظار حکومت دادگر و الطاف گسترده اویند از این رو،تصمیم به ترور امام مجتبی علیه السّلام گرفت،به همان ترتیبی که قبلا مالک اشتر،سعد بن ابی وقاص و دیگران را از سر راه برداشته بود.

معاویه در زمان حضور امام علیه السّلام در دمشق،چندین بار زهر کشنده ای نزد

ص:248

حضرت فرستاد ولی به خواسته اش نرسید تا این که طی نامه ای به پادشاه روم با اصرار و پافشاری از او زهر کشنده ای درخواست کرد.پادشاه روم از فرستادن چنین زهری خودداری کرد ولی زمانی که معاویه به او فهماند،قصد دارد فردی را که در سرزمین تهامه برای درهم شکستن ارکان شرک و کفر و جاهلیت،دست به شورش زده و پادشاه اهل کتاب را تهدید کرده،به قتل برساند،توانست به آن زهر کشنده دست یابد.بدین سان،جنایتی که پدر به آن دست یازید،سبب شد که روح الگوپذیری را در جاه طلبی پسر برانگیزد تا هر دو در اجرای بزرگترین جنایت تاریخ اسلام،یعنی به شهادت رساندن دو سالار جوانان اهل بهشت،تشریک مساعی و در قطع«تنها واسطۀ»نسل رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،با یکدیگر همکاری داشته باشند.جنایت به این معنا مستقیما به نابودی کشاندن حیات و زندگی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با امتداد تاریخی اش به شمار می آمد.

آری؛هر دو قاتل-با این همه فجایع-به مقام خلافت مسلمانان دست یافتند!!!

وای به اسلام،اگر خلفای آن از این قماش باشند!!!

زیرکی ادعایی معاویه شیوه ای را در قتل و کشتار برای او پسندیده جلوه داد که پسرش یزید بدان دست نیافت.او«جوانی مغرور»و آن یکی«فردی زیرک و کارآزموده»بود!!!اگر ابو سفیان تا دوران این دو فرزندش زنده مانده بود،اطمینان می یافت که آن ها نقشی را که وی در آرزوی آن برای بنی امیه بود به خوبی اجرا کرده اند.

ص:249

کیفیت شهادت امام حسن علیه السّلام

معاویه از مروان حکم خواست تا جعده دختر اشعث بن قیس کندی- یکی از همسران امام را در«ماء رومه» (1)به خوراندن زهر آغشته با عسل به امام مجتبی علیه السّلام وادارد که اگر امام در اثر این زهر از دنیا رفت،جعده را به ازدواج یزید درآورد و یکصد هزار درهم بدو پیشکش دهد.

جعده از آن جهت که دختر اشعث بن قیس-منافق معروفی که بین دو بار اسلام آوردن خود،به ارتداد کشیده شد،از نظر روحی نزدیک ترین فردی بود که پذیرای چنین معاملۀ شومی شد.

امام صادق علیه السّلام فرمود:

اشعث بن قیس در ریختن خون امیر المؤمنین شرکت داشت و دخترش جعده به امام حسن علیه السّلام زهر خورانید و پسرش محمد در ریختن خون حسین علیه السّلام شرکت جست. (2)

بدین ترتیب،معاویه به خواسته اش رسید و امام حسن علیه السّلام روز پنجشنبه 28 صفر سال 49 یا 50 هجری در مدینه به شهادت رسید.

معاویه با انجام این عمل ننگین،سرنوشت امتی را تغییر داد و مسلمانان را در گردابی از بلا و مصیبت غرق ساخت و خود و فرزندانش را در انتقام جویی و جنگ ستیزها و کودتاها غوطه ور ساخت و بدین سان،قرارداد صلح را تا آخرین سطرش زیرپا نهاد.

امام حسن علیه السّلام در آستانۀ شهادت فرمود:عسلی که معاویه به من خورانید،کارگر

ص:250


1- (1)) .چاه آبی در نزدیکی مدینه.
2- (2)) .صلح امام حسن 365.

افتاد و او به آرزویش رسید.به خدا سوگند!نه به وعده هایش عمل کرد،و نه در گفتارش صادق بود. (1)

پیک مروان به معاویه رسید و اجرای طرح مسمومیّت امام را به وی اطلاع داد.معاویه از شنیدن خبر شهادت امام حسن علیه السّلام نتوانست از ابراز شادی خودداری کند وی در کاخ سبزش به سر می برد با شنیدن این خبر تکبیر گفت و کاخ نشینان نیز همراه با وی تکبیر سردادند و مردمی که در مسجد حضور داشتند،نیز با شنیدن صدای تکبیر کاخ نشینان تکبیر گفتند،در همین اثناء فاخته دختر قرظه بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف(همسر معاویه)از پنجرۀ اتاقش به درون کاخ نگریست و به معاویه گفت:امیر المؤمنین!خدا تو را شاد گرداند چه شده که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجی،معاویه گفت:خبر کشته شدن حسن بن علی را شنیده ام.فاخته با شنیدن این سخن،کلمۀ استرجاع إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ را بر زبان آورد و سپس به گریه افتاد و گفت:سالار مسلمانان و فرزند دخت گرامی رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به شهادت رسید. (2)

در مورد سوءقصد معاویه به وجود مقدس امام حسن علیه السّلام به وسیلۀ زهر به عنوان یکی از روشن ترین رخدادهای تاریخی،مطالب فراوانی وجود دارد. (3)

ص:251


1- (1)) .مسعودی بهامش ابن اثیر 55/6.
2- (2)) .صلح امام حسن/365-366.
3- (3)) .«در این خصوص به طبقات ابن سعد،مقاتل الطالبیین،مستدرک حاکم،شرح نهج البلاغۀ ابن ابی الحدید 17/4،تذکرة الخواص 222،استیعاب 37/41 که همه منابع غیر شیعی اند،مراجعه شود.
آخرین سفارشات
الف-سفارش به جنادة

صحابی جلیل القدر جنادة بن ابو امیه برای عیادت امام حسن علیه السّلام نزد حضرت شرف حضور یافت و متوجه امام شد و عرضه داشت:فرزند رسول خدا!به من پندی بده:

امام حسن علیه السّلام با این که از درد و ناراحتی مسمومیت به شدت رنج می برد، سخنانی گهربار و گرانبها و ارزشمندتر از گوهر به جناده هدیه کرد و در حقیقت از راز و رمز امامت خویش پرده برداشت و فرمود:

«یا جنادة!استعد لسفرک،و حصّل زادک قبل حلول أجلک،و اعلم أنّک تطلب الدنیا و الموت یطلبک.

و لا تحمل همّ یومک الذی لم یأت علی یومک الذی أنت فیه.

و اعلم انّک لا تکسب من المال شیئا فوق قوتک الاّ کنت فیه خازنا لغیرک، و اعلم انّ الدنیا فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب،و فی الشبهات عتاب.

فأنزل الدنیا بمنزلة المیتة،خذ منها ما یکفیک،فإن کان حلالا کنت قد زهدت فیه،و ان کان حراما لم یکن فیه وزر فأخذت منه کما أخذت من المیتة،و إن کان العقاب فالعقاب یسیر.

و اعمل لدنیاک کأنّک تعیش أبدا،و اعمل لآخرتک کأنّک تموت غدا.

و إذا أردت عزّا بلا عشیرة و هیبة بلا سلطان فاخرج من ذلّ معصیة اللّه الی عزّ طاعة اللّه عزّ و جلّ،و إذا نازعتک إلی صحبة الرجال حاجة فاصحب من اذا صحبته زانک،و إذا أخذت منه صانک،و إذا أردت منه معونة أعانک و إن قلت صدّق قولک،و ان صلت شدّ صولتک و ان مددت یدک بفضل مدّها،و إن بدت

ص:252

منک ثلمة سدّها،و إن رأی منک حسنة عدّها،و إن سألت أعطاک،و إن سکت عنه ابتدأک،و ان نزلت بک إحدی الملمّات و اساک من لا تأتیک منه البوائق و لا تختلف علیک منه الطرائق،و لا یخذلک عند الحقائق،و ان تنازعتما منقسما آثرک» (1)؛

جناده!آماده سفر آخرت باش و قبل از مرگ توشۀ این راه را مهیّا کن و بدان که تو در پی دنیا هستی و مرگ در جستجوی توست.

دغدغۀ فردایی را که هنوز نیامده بر روزی که در آن به سر می بری به خود راه مده.

و بدان هرچه بیشتر از بهرۀ خود گردآوری،برای دیگران فراهم می آوری.

و بدان که در حلال دنیا حساب و در حرامش کیفر است.و در گردآوری های شبهه ناک آن بازخواست وجود خواهد داشت.

دارایی دنیا را به لاشۀ گندیدۀ مرداری بدان و به اندازۀ نیازت از آن بهره بگیر،که اگر حلال باشد به میزان ضرورت از آن برداشته ای و قناعت کرده ای و اگر حرام باشد سنگینی گناهت کمتر خواهد بود.

برای گذراندن دنیایت چنان بکوش که گویی همیشه زنده خواهی ماند و برای آخرتت چنان دقیق باش که گویی فردا خواهی مرد.

اگر می خواهی بدون کمک بستگانت به عزت برسی و بدون قدرت حکومت یابی، از خواری و ذلت نافرمانی خدا به عزت فرمانبرداری اش رو آور.

اگر قصد انتخاب همنشینی داری،با کسی دوستی نما که دمسازی وی برایت افتخار باشد و همواره از تو نگاهبانی کند و اگر از او کمک خواستی یاری ات دهد،سخنت را تصدیق کند و بر شکوه و جلالت بیفزاید و آن چه را بخواهی به تو عطا کند و اگر

ص:253


1- (1)) .اعیان الشیعة 85/4.

خاموش بمانی با تو آغاز سخن کند و در گرفتاری ها یار و یاورت باشد و رنجی از او به تو نرسد و از راه های گوناگون بر تو نتازد و تو را به خواری و ذلت نکشاند و در بهره مندی ها بر خود مقدم بدارد.

(پس از این سخنان)بیماری حضرت شدت یافت و درد بر او غلبه کرد و نالۀ امام بلند شد،یکی از عیادت کنندگان رو به حضرت کرد و عرضه داشت:

ای فرزند رسول خدا!مگر جد بزرگوار شما رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و پدر ارجمندتان علی علیه السّلام و مادر گرامی شما فاطمه علیها السّلام نیست و خود سالار جوانان اهل بهشت نیستی؟بنابراین ناله و فغانتان برای چیست؟

حضرت با صدایی آرام به او پاسخ داد:

برای دو چیز گریه می کنم؛وحشت از لحظۀ ورود بر خدای خود و دیگری جدایی از عزیزان. (1)

ب-وصیت به امام حسین علیه السّلام

با افزایش درد ناشی از مسمومیت و وخیم شدن حال امام علیه السّلام آن حضرت برادرش حسین را خواست و بدو وصیت کرد و ودایع امامت را بدو سپرد، متن وصیت امام مجتبی علیه السّلام بدین شرح است:

«هذا ما أوصی به الحسن بن علیّ إلی أخیه الحسین،أوصی انّه یشهد أن لا اله الاّ اللّه،وحده لا شریک له،و أنّه یعبده حق عبادته،لا شریک له فی الملک، و لا ولّی له من الذلّ و انّه خلق کل شیء فقدّره تقدیرا و انّه أولی من عبده و أحقّ من حمد،من أطاعه رشد،و من عصاه غوی،و من تاب الیه اهتدی.

ص:254


1- (1)) .امالی صدوق/133.

فانّی أوصیک یا حسین بمن خلفت من اهلی و ولدی أهل بیتک،ان تصفح عن مسیئهم،و تقبل من محسنهم،و تکون لهم خلفا و والدا.

و ان تدفننی مع رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فإنّی أحقّ به و ببیته،فان أبوا علیک فأنشدک اللّه و بالقرابة التی قرّب اللّه منک و الرحم الماسّة من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله ان لا یهراق من أمری محجمة من دم حتی تلقی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله فتخصمهم و تخبره بما کان من أمر الناس الینا؛» (1)

این وصیت حسن بن علی به برادرش حسین است،که می گوید:گواهی می دهد معبودی جز خدای یگانه و بی همتا نیست و او را آن گونه که باید پرستیده و همتایی ندارد و به خاطر ضعف و ذلت از حامی و سرپرستی برخوردار نیست.او همه چیز را به توانایی اش آفریده و برای همه چیز اندازه قرار داده است.خداوند از هرکس به عبادت سزاوارتر و به پرستش شایسته تر است.هرکس از او فرمان برد، هدایت یافت و آن کس که نافرمانی اش کرد به گمراهی دچار گردید و هرکس توبه به پیشگاهش ببرد،به سعادت راه یافته است.

حسین!من تو را به مراقبت از بازماندگان سفارش می کنم و خاندان و فرزندان خود و شما را،به تو می سپارم،اگر از آن ها خطایی سرزد،آن ها را ببخش و نیکی هایشان را بپذیر و برای آنان بازمانده و پدری مهربان باش.

مرا در کنار جدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به خاک بسپار،که از هرکس دیگر به رسول خدا نزدیکتر و برای دفن در خانه اش به وی سزاوارترم،اگر دشمنان از این کار جلوگیری کردند،تو را به خدا و به مقامی که در نزد او داری و به خویشاوندی نزدیکت به رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله سوگند می دهم اجازه ندهی قطره خونی در این راه ریخته شود،تا

ص:255


1- (1)) .اعیان الشیعة 79/4.

خود به دیدار پیامبر بروی و از آنان شکایت کنی و او را از آن چه مردم با ما انجام دادند،آگاه سازی.

ج-وصیت امام علیه السّلام به محمد حنفیه

امام حسن علیه السّلام به قنبر(غلام خود)فرمان داد برادرش محمد حنفیه را به حضورش فراخواند،قنبر به سرعت خود را به وی رساند.محمد با مشاهدۀ قنبر وحشت زده شد و اظهار داشت:خیر باشد.

قنبر به آرامی به او گفت:«ابو محمد!(امام حسن)را دریاب.»

محمد سراسیمه و وحشت زده دوان دوان حرکت کرد به گونه ای که از شدت نگرانی بند کفشش را نبسته بود،هنگامی که بر برادرش وارد شد،رنگ از چهرۀ مبارکش پریده و رخسارش به زردی گراییده بود و اعضای بدنش به لرزه افتاد.امام حسن نگاهی به محمد انداخت و فرمود:

محمد!بنشین!تو نباید اکنون غایب باشی،زیرا سخنی باید بشنوی که مردگان از آن زنده شوند و زندگان جان دهند،علم و دانش را در نهاد خویش قرار دهید و برای شب های تار و ظلمانی مشعل هایی روشنی بخش باشید،زیرا روشنایی پرتو برخی از روزها،درخشنده تر از برخی دیگر است.آیا نمی دانی که خدای بزرگ فرزندان ابراهیم را پیشوای مردم قرار داد و برخی را بر بعضی دیگر برتری بخشید و بر داود زبور نازل کرد؟تو به خوبی آگاهی که خداوند حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله را از میان فرزندان ابراهیم مخصوص رسالت خویش ساخت.ای محمد بن علی!بیم دارم که مبتلا به حسد شوی،ولی حسد،صفت کافران است،خدای متعال فرمود:

کافران پس از آن که حقیقت برایشان روشن شد،حسادت می ورزند خداوند

ص:256

شیطان را بر تو مسلط نسازد.ای محمد بن علی!آیا دوست داری آن چه را درباره ات از پدر شنیده ام برایت بازگو کنم؟

محمد عرضه داشت:آری.

امام مجتبی علیه السّلام فرمود:

شنیدم پدر بزرگوارت در جنگ بصره می فرمود:هرکس می خواهد در دنیا و آخرت با من سر دوستی داشته باشد،محمد را دوست بدارد،ای محمد!اگر بخواهم می توانم دربارۀ تو آن گاه که در پشت پدر بودی،خبر دهم.

ای محمد!آیا می دانی که حسین بن علی پس از مرگ من آن گاه که روح از پیکرم جدا می شود،امام پس از من است؟حسین این مقام را که به ارادۀ پروردگار و به حکم وراثت پیامبر مقدر شده،از میراث پدر و مادرش احراز می کند خدا می داند که شما بهترین بندگان او هستید به همین جهت محمد صلّی اللّه علیه و اله را از شما برگزید و محمد صلّی اللّه علیه و اله نیز علی را انتخاب کرد و علی مرا به امامت برگزید و اکنون من حسین را برای امامت برمی گزینم.

محمد به پا خاست و مراتب اطاعت و فرمانبرداری خود را نسبت به برادر ابراز نمود. (1)

به سوی دوست

حال امام علیه السّلام به وخامت گرایید و دردش شدت یافت و در آستانۀ احتضار قرار گرفت و پی برد که دقایقی بیش،از زندگی گرانمایه اش باقی نمانده است، رو به اعضای خانواده اش کرد و فرمود:مرا به حیات خانه ببرید تا ملکوت آسمان ها را بنگرم.

ص:257


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 487/2-489.

او را به حیات خانه بردند چون اندکی آرامش یافت،سر به آسمان برداشت و با تضرّع و زاری با خدای خود به راز و نیاز پرداخت و عرضه داشت:

خدایا!جان خود را به پیشگاهت عرضه می دارم،جانی که چیزی گرانمایه تر از آن در اختیار ندارم،خدایا!به هنگام مرگ همدمم باش و در تنهایی قبر،تنهایم مگذار.

سپس فریبکاری ها و پیمان شکنی ها و سوءقصدهایی را که معاویه درباره اش داشت در نظر آورد و فرمود:

عسل زهر آلودی که معاویه به من خوراند،کارگر افتاد.به خدا سوگند،به پیمانش وفا نکرد و سخنی به راستی و حقیقت نگفت. (1)

امام علیه السّلام به تلاوت آیات قرآن حکیم پرداخت و با معبود خویش در نیایش و راز و نیاز بود تا روح پاکش به بهشت جاودان پر کشید.روان مقدسی به رفیق اعلی پیوست که نظیر او در گذشته و آینده،در بردباری و بخشندگی و دانش و دوستی و مهربانی بر افق حیات ندرخشید.

بدین ترتیب،بردبارترین مسلمانان و پیشوای جوانان بهشتی و گل خوشبوی پیامبر و نور دیدۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از دنیا رفت،جهان از فقدانش در تاریکی فرو رفت و آخرت به فروغ مقدمش روشنی یافت. (2)

ص:258


1- (1)) .تذکرة الخواص 23،تاریخ ابن عساکر 226/4،حلیة الأولیاء 3812،صفوة الصفوة 320/1.
2- (2)) .تاریخ نگاران در سال وفات امام حسن علیه السّلام اختلاف دارند،به گفتۀ ابن اثیر و ابن حجر در تهذیب التهذیب شهادت آن بزرگوار در سال 49 ه رخ داده و خطیب بغدادی در تاریخ خود و ابن قتیبه در الامامة و السیاسة،آن را در سال 51 هجری دانسته اند.در ماه شهادت حضرت نیز اختلاف وجود دارد،برخی آن را 25 ربیع الأول و جمعی 28 صفر و عده ای شهادت حضرت را روز دهم محرم سال 45 ه می دانند چنان که در«المسامرات»ص 26 آمده است گفته ای دیگر شهادت امام حسن علیه السّلام را هفتم ماه صفر بیان کرده است.

شیون و زاری و فریاد آه و فغان از خانه های بنی هاشم و مردم مدینه بلند شد.ابو هریره گریان و سراسیمه،شتابان خود را به مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله رساند و با صدای بلند فریاد می زد،«ای مردم!محبوب دل پیامبر خدا از دنیا رفت،همه گریان شوید» (1).

سخنان وی دل ها را آزرده کرد و غم و اندوه به جان ها راه یافت.ساکنان مدینه،گروهی خاموش و دسته ای ناله کنان،سراسیمه و سردرگم وعده ای با شیون و افغان و با دل هایی پر از غم و اندوه برای از دست دادن پیشوای بزرگشان که در سختی ها و دشواری ها و مصیبت ها،ملجأ و پناهشان بود، شتابان خود را به خانۀ امام علیه السّلام رساندند.

تجهیز و تشییع

سید الشهداء علیه السّلام با همکاری عبد اللّه بن عباس،عبد الرحمان بن جعفر، علی بن عبد اللّه بن عباس،و برادرانش محمد حنفیه و ابو الفضل العباس علیه السّلام به تجهیز پیکر نازنین برادر پرداخت و بدن مبارک او را غسل داد و کفن نمود و حنوط کرد و تا مژگانش یاری می داد،بر غم عزیز از دست داده اش اشک فروبارید،آن گاه که از تجهیز جسم مبارک و مقدس برادر فراغت یافت، دستور داد پیکر مقدس امام حسن علیه السّلام را برای نماز گزاردن به مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله انتقال دهند (2).

مراسم تشییع بدن عزیز و مطهر امام حسن علیه السّلام به اندازه ای با شکوه برگزار

ص:259


1- (1)) .تهذیب التهذیب 301/2،تاریخ ابن عساکر 227/4.
2- (2)) .اعیان الشیعة 80/4.

گردید که نظیر آن را کسی در مرکز اسلام و مدینۀ رسول خدا سراغ نداشت.

بنی هاشم افرادی را به مناطق عوالی و روستاهای اطراف مدینه اعزام کردند تا مردم را از شهادت امام مجتبی علیه السّلام آگاه سازند،همۀ مردم پس از آگاهی به مدینه رو آوردند تا از فیض حضور در مراسم تشییع پیکر پاک و با عظمت امام علیه السّلام بهره مند گردند. (1)

ثعلبة بن مالک در وصف انبوه جمعیت تشییع کننده می گوید:

«روز شهادت امام حسن علیه السّلام خود شاهد بودم که پیکر مطهرش در بقیع به خاک سپرده شد و اگر سوزنی به زمین افکنده می شد به زمین نمی افتاد.» (2)

ازدحام انبوه جمعیت تشییع کننده به اندازه ای بود که بقیع گنجایش آن را نداشت.

مراسم دفن و فتنه انگیزی عایشه

مروان حکم و همدستان بنی امیۀ وی تردیدی نداشتند که بنی هاشم پیکر پاک امام مجتبی علیه السّلام را در جوار قبر مطهر رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به خاک خواهند سپرد.

از این رو،گردهم آمده و مسلح شدند.وقتی امام حسین علیه السّلام جنازۀ مقدس برادر را به سمت مرقد مقدس رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به حرکت درآورد تا با جد بزرگوارش تجدید عهدی بنماید،افراد مسلح در برابر آنان صف کشیدند و عایشه نیز سوار بر استری به آنان پیوست و همواره می گفت:چرا می خواهید کسی را که من دوست ندارم،وارد خانه ام کنید؟و مروان اظهار داشت:چه بسا جنگی که بهتر از صلح و آرامش باشد،چرا باید عثمان در دورترین نقطۀ شهر ولی حسن

ص:260


1- (1)) .تاریخ ابن عساکر 228/8.
2- (2)) .الإصابة 330/1.

در جوار پیامبر دفن شود؟!چنین چیزی امکان ندارد و اگر کسی دست به این کار بزند،من دست به شمشیر خواهم برد.

چیزی نمانده بود که میان بنی هاشم و بنی امیه درگیری ایجاد شود که ابن عباس با پیشدستی خود را به مروان رساند و گفت:مروان!از همان راهی که آمده ای بازگرد،ما قصد نداریم پیشوا و سالارمان را در جوار مرقد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله دفن کنیم،بلکه می خواهیم برای تجدید پیمان،جنازه اش را بر قبر مطهر طواف داده و سپس طبق وصیت آن حضرت به بقیع بازگردانده و در جوار جده اش فاطمه بنت اسد به خاک بسپاریم و اگر امام مجتبی علیه السّلام وصیت کرده بود در جوار مرقد مطهر پیامبر مدفون گردد،امروز به خوبی می دانستی که ناتوان تر از آن هستی که ما را از این کار بازداری،ولی آن بزرگوار نسبت به خدا و رسول و حرمت مرقد مطهرش از همه آگاهتر بوده که نسبت به آنان بی حرمتی صورت نگیرد،چنان که دیگران دست به بی حرمتی زده و بدون اجازه وارد خانه اش شدند(کنایه از دفن خلیفۀ اول و دوم در خانۀ پیامبر).

ابن عباس سپس رو به عایشه کرد و بدو گفت:وه،چه شرم آور!یک روز بر استر و روزی بر شتر سوار می شوی و تصمیم داری نور خدا را خاموش سازی و با اولیاء خدا درآویزی،به خانه ات برگرد،از آن چه بیمناک بودی، راحت و آسوده شدی و به آرزویت رسیدی،خداوند اهل بیت را به پیروزی خواهد رساند،هرچند به طول انجامد و امام حسین علیه السّلام فرمود:

به خدا سوگند!اگر عهد و پیمان حسن در جلوگیری از خونریزی نبود و اگر وصیت نکرده بود قطرۀ خونی در این رابطه ریخته نشود،می دانستید که شما را از دم تیغ می گذراندیم،شما عهد و پیمانی را که میان ما و شما بود،نادیده گرفتید و بر

ص:261

شروطی که متعهد به عمل به آن ها شده بودید،خط بطلان کشیدید.

بدین ترتیب،جنازۀ مطهر امام حسن علیه السّلام را به بقیع انتقال داده و در جوار جده اش فاطمه علیها السّلام بنت اسد بن بنی هاشم بن عبد مناف،به خاک سپردند. (1)

امام حسین علیه السّلام کنار قبر برادر ایستاد و در سوگ آن عزیز زهرا چنین گفت:

«رحمک اللّه یا أبا محمد،ان کنت لتباصر الحقّ مظانّه و تؤثر اللّه عند التداحض فی مواطن التقیة بحسن الرویة،و تستشف جلیل معاظم الدنیا بعین لها حاقرة،و تفیض علیها یدا طاهرة الأطراف،نقیة الأسرة،و تردع بادرة غرب أعدائک بأیسر المؤونة علیک،و لا غرو فأنت ابن سلالة النبوّة و رضیع لبان الحکمة،فالی روح و ریحان،و جنّة و نعیم،أعظم الله لنا و لکم الأجر علیه، و وهب لنا و لکم حسن الأسی عنه»؛ (2)

رحمت و درود خدا بر تو ای ابو محمد!این تو بودی که حقیقت را دیدی و شناختی و در برابر باطل گرایان با روشی نکو و مبارزه ای پنهانی،راه خدا را برگزیدی.دنیا و زیبایی ها و ناگواریی هایش را به دیدۀ تحقیر نگریستی و با دستی پاک و خاندانی پیراسته،در دنیا زیستی و از آن گذشتی و فریب کاری و خیانت دشمنانت را به آسانی رد کردی و پاسخ گفتی و این مایۀ شگفتی نیست؛زیرا تو از دودمان رسالتی و از پستان حکمت شیر نوشیده ای و اکنون به سوی روح و ریحان و بهشت پر از نعمت پرکشیدی خدای متعال پاداش تو و ما را در این سوک و مصیبت،بزرگ دارد و به ما صبر و بردباری عنایت فرماید.

ص:262


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 499/2 به نقل از کفایة الطالب 268.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 500/2.

بخش سوم

اشاره

میراث علمی امام مجتبی علیه السّلام

1.میراث امام علیه السّلام در چشم اندازی کلی

امام مجتبی علیه السّلام نیز مانند پدر ارجمند و جد بزرگوارش رهبری الهی به شمار می آمد که مسئولیت های رهبری وی را می توان در جمله ای کوتاه و پر معنا و دارای ابعاد گوناگون«ارشاد و هدایت به فرمان خدای متعال»که برخاسته از این فرمودۀ اوست،عنوان کرد.

(وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ وَ إِقٰامَ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ)؛ (1)

و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم و تنها ما را عبادت می کردند.

هدایتی که به فرمان خدای سبحان انجام می پذیرد در تبیین دین الهی و عرضه کردن جزئیات احکام کلی و یا مطلق آن که در قرآن و بیان رسول معظم اسلام بدان تصریح شده و نیز در تفسیر قرآن کریم و تشریح اهداف رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله،جلوه گر است.

هدایت در اجرا و عملی ساختن احکام خدای متعال میان مسلمانان و

ص:263


1- (1)) .انبیاء(21):73.

حفظ و حراست دین و احکام الهی از هرگونه تحریف و تغییر و تبدیلی که گمراهان انحراف گر،درصدد به وجود آوردن آن هستند،متجلّی است.

انقلابی که اسلام بزرگ به وجود آورد پیش از آن که انقلابی اجتماعی یا اقتصادی باشد،انقلابی فرهنگی تلقّی می شد.بنابراین،اگر ملاحظه می کنید اهل بیت علیهم السّلام خود را وقف تربیت و تهذیب مسلمانان براساس معارف و ارزش های رسالت الهی قرار می دهند،جای شگفتی نیست.این بزرگواران با عنایت به بیان صریح قرآن در تشریح اهداف رسالت و پیامبری که امام علیه السّلام خود را ادامه دهندۀ راه او و حامی و سرپرست«رسالت»«امت»و«دولتی»می داند که نتایج تلاش ها و زحمات آن پیامبر گرامی است،نخستین وظیفه و مسئولیت خویش را تربیت و تهذیب مسلمانان می دانند،خدای متعال با بیان اهداف رسالت و مسئولیت نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله می فرماید:

یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَةَ (1)

اگر امام مجتبی علیه السّلام به علل و اسبابی دینی و مکتبی چشم از خلافت پوشید، امّا صحنه را تهی نگذاشت و به جاهلیت گرایان اجازۀ به یغما بردن میراث رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله را نداد،بلکه ملاحظه خواهید کرد که آن بزرگوار به تربیت پایگاهی همت گمارد که زیر بنای دولت به شمار آمده و احکام دین بر مبنای آن به اجرا و عمل در می آمد.

امام حسن مجتبی علیه السّلام طی سخنان گهربار خود برای مسلمانان در قالب خطابه،سفارش،مناظره،نامه و یا روایاتی که در بخش های گوناگون معارف به دست ما رسیده،میراث فکری و علمی پرباری را به یادگار نهاده است.

ص:264


1- (1)) .جمعه،آیه 2.

ا ین سخنان حاکی از توجّهات همه جانبۀ امام علیه السّلام و گستردگی دامنۀ علم و دانش و احاطه و آگاهی آن بزرگوار به نیازهای مسلمانان در دوران پرآشوب و فتنه ای است که حضرت در آن می زیست و مسلمانان با آن دست به گریبان بودند و اندک افرادی که مورد توجه و حمایت الهی قرار داشتند،کسی از حقیقت این مرحله و نیازمندیهای آن آگاهی نداشت.

اکنون ضمن ارائۀ نمایی از توجهات علمی امام مجتبی علیه السّلام،گلچینی از مفاهیم و ارزش های والایی را که بر زبان آن بزرگوار جاری شده و با سخنان بلیغ خویش بدان اشاره فرموده است و یا در تهذیب و تربیت شاگردان و یارانش تبلور یافته،برمی گیریم.

2.دانش و خرد

الف)امام علیه السّلام در تشویق به کسب علم و دانش و چگونگی آن و شیوۀ بالنده ساختنش فرمود:

1.«تعلّموا العلم فإنکم صغار فی القوم و کبارهم غدا و من لم یحفظ منکم فلیکتب» (1)؛

در پی کسب دانش برآیید که شما امروز در جمع مردم،کودک هستید ولی فردا از بزرگان آنان به شمار خواهید آمد.هریک از شما قادر نیستید مطلبی را حفظ کنید،آن را یادداشت نمایید.

2.«حسن السؤال نصف العلم» (2)؛

پرسش مناسب،نیمی از دانش است.

ص:265


1- (1)) .الفصول المهمة ابن صبّاغ مالکی 142.
2- (2)) .نور الأبصار 110.

3.«علّم الناس و تعلّم علم غیرک فتکون قد أتقنت علمک و علمت ما لم تعلم» (1)؛

به مردم دانش بیاموز و از دانش دیگران بهره بگیر،با این کار پایه های دانش خود را تحکیم نموده و آن چه را نیز نمی دانی فراگرفته ای.

4.«قطع العلم عذر المتعلّمین» (2)،

دانش،عذر دانش پژوهان را از میان برداشته است.

5.«الیقین معاذ للسلامة» (3)؛یقین،پناه سلامت است.

6.«أوصیکم بتقوی اللّه و ادامة التفکّر،فانّ التفکّر أبو کل خیر و أمّه»؛ (4)

شما را به پیروی از خدا و اندیشۀ مستمر سفارش می کنم،زیرا اندیشه،ریشۀ هر کار نیک و پسندیده به شمار می آید.

ب)عقل و خرد پایه و اساس علم و دانش است،از همین رهگذر امام علیه السّلام با بیان لوازم و آثار علمی آن و درجۀ اهمیّت و نقش خرد در کمال آدمی،آن را به تصویر کشیده و چنین می فرماید:

1.«العقل حفظ القلب کلّ ما استرعیته» (5)؛عقل و خرد نگاهبان رازهای دل است.

2.«لا أدب لمن لا عقل له،و لا مودّة لمن لا همّة له،و لا حیاء لمن لا دین له،و رأس العقل معاشرة الناس بالجمیل،و بالعقل تدرک سعادة الدارین،و من حرم العقل حرمهما جمیعا»؛

آن کس که از عقل و خرد برخوردار نیست فاقد ادب و فرهنگ است و کسی که همّت و اراده ندارد از ارزش دوستی و محبّت برخوردار نیست،کسی که شرم و حیا ندارد،دین ندارد.

برترین درجۀ خردمندی رفتار نیک با مردم است،به وسیلۀ عقل و خرد،خوشبختی دنیا و آخرت به دست می آید،آن کس که از خرد محروم باشد،از خوشبختی دنیا و آخرت نیز

ص:266


1- (1)) .الأئمة الاثنی عشر 37.
2- (2)) .تحف العقول،ص 236.
3- (3)) .همان جا.
4- (4)) .حیاة الامام الحسن 343/1-346.
5- (5)) .همان 357/1.

محروم خواهد بود.

3.«لا یغش العقل من استنصحه»؛هرکس از عقل و خرد پند گیرد،فریب نمی خورد.

3.قرآن کریم

الف)امام مجتبی علیه السّلام در بیان حقیقت قرآن و رسالت و اهداف و فضیلت آن و نحوۀ سیراب شدن از سرچشمۀ زلال بیکرانش می فرماید:

1.«ان هذا القرآن فیه مصابیح النور و شفاء الصدور،فلیجل جال بضوئه و لیلجم الصفة قلبه،فانّ التفکیر حیاة قلب البصیر،کما یمشی المستنیر فی الظلمات بالنور»؛ (1)

در این قرآن چراغ های هدایت می درخشد و دل ها به راهنمایی اش بهبود می یابد.بنابر این،باید دل را به فروغ تابناکش روشن و به دستوراتش استوار کرد.دل ها به وسیلۀ اندیشۀ صحیح،روشن می ماند و راه می یابد هم چنان که رهروان،در پرتو نور از تاریکی ها می گذرند.

2.«ما بقی من هذه الدنیا بقّیة غیر هذا القرآن فاتخذوه اماما،و إنّ أحق الناس بالقرآن من عمل به و إن لم یحفظه،و أبعدهم عنه من لم یعمل به و إن کان یقرؤه»؛ (2)

از این دنیا اثری غیر از قرآن باقی نمانده،آن را پیشوای خود گردانید.سزاوارترین مردم به قرآن کسی است که بدان عمل کند هرچند حافظ آن نباشد و آن که از همه دورتر از قرآن است کسی است که به قرآن عمل نکند هرچند آن را قرائت نماید.

3.«..و اعلموا علما یقینا أنّکم لن تعرفوا التقی حتی تعرفوا صفة الهدی،و لن تمسّکوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نبذه،و لن تتلوا الکتاب حقّ تلاوته حتّی تعرفوا الذی حرّفه،فإذا عرفتم ذلک،عرفتم البدع و التکلّف و رأیتم الفریة علی اللّه و رأیتم کیف یهوی من یهوی،و لا یجهلنّکم الذین لا یعلمون،و التمسوا ذلک عند أهله

ص:267


1- (1)) .حیاة الامام الحسن دراسة تحلیلة 346/1-347 به نقل از کشف الغمة و ارشاد القلوب.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 346/1-347.

فانّهم خاصّة نور یستضاء بهم و أئمة یقتدی بهم،بهم عیش العلم و موت الجهل»؛ (1)

به یقین بدانید که شما تا وصف هدایت را نفهمید،تقوا را نخواهید شناخت و تا قرآنی را که کنار نهاده اید نشناسید،هرگز به پیمان قرآن تمسک نخواهید جست و تا کسانی که قرآن را تحریف کردند برایتان شناخته شده نباشند،آن را آن گونه که باید تلاوت نخواهید کرد،هرگاه به همۀ امور یاد شده آگاه شدید،بدعت و زورگویی را شناخته اید و به دروغ بستن بر خدا و تحریف،پی برده اید و می دانید آن کس که به ورطۀ سقوط افتاده چگونه سقوط کرده است، افراد نادان،شما را به جهل و نادانی نکشانند،آن را نزد اهلش جستجو کنید آنها کسانی هستند که مخصوصان به نور افشانی اند،و از آنان کسب نور می شود،پیشوایانی اند که باید از آن ها پیروی کرد.به واسطۀ وجود آن ها دانش جاودان و جهل به نابودی کشیده می شود.

4.«...کتاب اللّه فیه تفصیل کلّ شیء،لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه، و المعوّل علیه فی کل شیء،لا یخطئنا تأویله،بل نتیقّن حقائقه،فأطیعونا فإطاعتنا مفروضة إذا کانت بطاعة اللّه و الرسول و أولی الأمر مقرونة...»؛

در کتاب الهی(قرآن)شرح و تفصیل هرچیزی آمده است و در آن هیچ گونه باطلی راه ندارد،هرچیزی استناد به قرآن دارد ما در تأویلش دچار اشتباه نمی شویم و به حقایق آن یقین داریم.بنابراین،از ما اطاعت کنید زیرا اطاعت ما چون به اطاعت خدا و رسول و اولی الأمر مقرون است،بر همگان واجب است.

ب)تاریخ نگاران نمونه هایی از تفسیر قرآن امام مجتبی علیه السّلام را یادآور شده اند که فرازهایی از آن از نظرتان می گذرد:

«مردی وارد مسجد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شد تا تفسیر آیۀ شریف وَ شٰاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ را از کسی بپرسد،آن جا سه تن را مشاهده کرد که پیرامون هریک

ص:268


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 360/1به نقل از تحف العقول.

گروهی از مردم حلقه زده اند و دربارۀ شنیده هایش از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله با آنان سخن می گوید.معنای شاهد و مشهود را از یک تن آن ها پرسید،پاسخ داد:

شاهد،یعنی روز جمعه و مشهود،یعنی روز عرفه.

همین معنا را از دیگری پرسید،به وی پاسخ داد:شاهد،یعنی روز جمعه و مشهود یعنی روز عید قربان.

از نفر سوم پرسید:وی در پاسخ گفت:شاهد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله و مشهود روز قیامت است به دلیل این فرمودۀ خدا یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّٰا أَرْسَلْنٰاکَ شٰاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً و در مورد قیامت فرمود: ذٰلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ.

مرد پرسید:این سه تن کیانند؟

به او گفته شد:نفر اوّل:عبد اللّه بن عباس،دوم:عبد اللّه بن عمر و سوم:

حسن بن علی بن ابی طالب است (1).

کسانی که به دقت خطابه ها و پند و اندرزهای امام مجتبی علیه السّلام را مورد بررسی قرار دهد،استدلال و استناد دقیق امام علیه السّلام به آیات قرآن حکیم،به خوبی برای وی ملموس و حاکی از احاطه و آگاهی آن بزرگوار به مراد و منظور و راز و رمز این آیات است که نمونه هایی از آن ها را در بیان بخش های بعدی سخنان حضرت ملاحظه خواهید کرد.

4.حدیث و سیره

امام حسن مجتبی علیه السّلام به گسترش احادیث و سیره و فضایل اخلاقی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله عنایت ویژه ای داشت،اکنون گزیده ای از احادیثی را که آن امام والامقام از جد بزرگوارش رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله روایت کرده،یادآور می شویم:

ص:269


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 362/1به نقل از فصول المهمۀ ابن صبّاغ مالکی 16.

1.از جمله اموری که سبب بخشش گناهان می شود،وارد کردن سرور شادمانی در دل برادر مسلمان توست.

2.مسلمان!سه چیز را برایم تضمین کن،بهشت را برایت ضمانت خواهم کرد:اگر به دستوراتی که در قرآن بر تو واجب شده عمل نمایی،پرستشکاری انسان به شمار رفته ای و اگر به آن چه خداوند به تو روزی داده،قناعت کنی،بی نیازترین فرد هستی و اگر از محرّمات الهی دوری کنی،پرواپیشه ترین شخص تلقی خواهی شد...

3.آن کس که پس از ادای نماز صبح تا طلوع آفتاب بر سجاده خود بنشیند،خداوند بدنش را از آتش دوزخ نگاه می دارد.

4.هرکجا حضور دارید بر من درود بفرستید که درودتان به من می رسد.

5.زنی به اتفاق دو کودکش خدمت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله رسید و از حضرت درخواست کمک کرد رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله 3 دانۀ خرما به او داد،آن زن هریک از دانه های خرما را به یکی از فرزندانش داد.کودکان پس از خوردن خرما به دست مادر نگاه کردند،مادرشان دانۀ باقیماندۀ خرما را نیز دو نیمه ساخت و نصف آن را به هریک داد،پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:با ترحمی که این زن نسبت به فرزندان خویش انجام داد خداوند وی را مورد رحمت خویش قرار داد.

6.این دعا از آن حضرت نقل شده:«اللهمّ أقلنی عثرتی،و آمن روعتی، و اکفنی من بغی علیّ،و انصرنی علی من ظلمنی و أرنی ثأری منه...»؛

خدایا!از لغزش هایم درگذر و ترس و وحشتم را به امنیت تبدیل گردان.آنان را که با من به ستیز برخاستند به کیفر برسان و بر کسانی که به من ستم روا داشتند پیروزم گردان و انتقام مرا از آنان بگیر...

امام مجتبی علیه السّلام در نشر و گسترش سیره و رفتار و فضایل اخلاقی نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله توجه فراوان مبذول می داشت و گاهی این فضایل را به نقل از دایی اش هند بن ابی هالۀ تمیمی پسرخواندۀ رسول خدا و برادر ناتنی حضرت

ص:270

زهرا علیها السّلام که صفات پسندیده و فضایل اخلاقی پیامبر را دقیقا به وصف می کشید،بیان می داشت.از جمله مواردی که هند،شخصیت نبی اکرم صلّی اللّه علیه و اله را به توصیف آورده از نظرتان می گذرد:

رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله همواره اندوهناک به نظر می رسید و پیوسته در اندیشه بود.هیچ گونه راحتی نداشت،جز در موارد لازم سخن نمی گفت،سکوتی طولانی داشت، هرگاه لب به سخن می گشود به آرامی سخن می گفت.سخنانش کوتاه و پرمعنا بود به گونه ای که مقصود را بیان کرده و سخن زائد در آن وجود نداشت.از اخلاقی نکو و پسندیده برخوردار بود و خشونت و درشتی نداشت.از نعمت های الهی هرچند اندک به عظمت یاد می کرد و آن ها را ناچیز نمی شمرد،هیچ کس را سرزنش یا نکوهش نمی نمود.دنیا و امور مربوط به آن،وی را خشمگین نمی ساخت.در یاری حق از هیچ چیز پروا نداشت هرگاه با دستش اشاره می کرد با تمام کف دست اشاره می نمود و هرزمان شگفت زده می شد،دست ها را پشت و رو می کرد و هرگاه سخن می گفت آن ها را به هم متصل می کرد و انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست می زد و هنگامی که خشم می گرفت رو برمی گرداند و زمانی که شادمان می گشت،چشمانش را برهم می نهاد.بیشتر خنده اش حالت تبسّم و لبخند داشت و دندانهایش نظیر دانه های تگرگ نمایان می شد.

امام حسن علیه السّلام به این سیره و شیوۀ مبارک فوق العاده توجه و اهتمام داشت.روزی از پدر ارجمندش علی مرتضی علیه السّلام دست پرورده و شاگرد و داماد و برادر رسول خدا که در تحمل بار سنگین مسئولیت های رسالت الهی، همدوش پیامبر اکرم و قبل از بعثت تا زمان رحلت،یار و همدمش بود، خواست سیره و رفتار رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله را برایش توصیف کند،امیر مؤمنان علیه السّلام در پاسخ به پرسش فرزندش امام حسن علیه السّلام الگوی کاملی از راه و روش نبی

ص:271

اکرم صلّی اللّه علیه و اله را برای مسلمانانی که خواهان پیروی از آن بزرگوارند،ارائه داد و فرمود:

پیامبر گرامی اسلام هرگاه به منزل خود می آمد،اوقات خویش را به سه بخش تقسیم می کرد،بخشی برای راز و نیاز با پروردگار جلّ جلاله،قسمتی برای امور خانواده و بخشی را به خود اختصاص می داد.قسمتی را که مربوط به شخص وی بود برای ادارۀ امور مردم به کار می برد و به خواص یاران دستوراتی برای رسیدگی به کارهای عمومی دیگران می داد و این اوقات را صرف کارهای دیگر نمی نمود.شیوۀ رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله این بود در آن جا که به امور امت می پرداخت،اهل فضل و دانش را برتری می داد و اوقات را به تناسب آگاهی بیشتر آن ها در امور دینی،تقسیم می کرد.

برخی یک نیاز،بعضی دو خواسته و عدّه ای نیازها و خواسته های متعددی داشتند و به رسیدگی امور آنان مشغول می شد و آن ها را به اصلاح کمبودهای امورشان سرگرم می نمود و آن چه را به مصلحت آنان بود برایشان بیان می کرد و می فرمود:

حاضران به غایبان برسانند.نیاز کسانی را که به من دسترسی ندارند به من اطلاع دهید زیرا هرکس نیاز افراد ناتوان را نزد صاحب قدرتی که دسترسی به او ندارد ببرد،خداوند در روز قیامت او را ثابت قدم نگاه می دارد.در حضور آن بزرگوار غیر از این گونه سخنان چیزی ابراز نمی شد.و از کسی غیر او پذیرفته نمی شد،کسانی که برای کسب علم و فضیلت حضور وی تشرّف می یافتند جز با چشیدن حلاوت و شیرینی بیان آن حضرت،از آن جا بیرون نمی رفتند و خود،دیگران را رهنمون می گشتند.

امام حسن علیه السّلام فرمود:از پدر بزرگوارم پرسیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله در سخن گفتن چگونه بود؟.

پدرم فرمود:

ص:272

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله زبان خود را از سخن بیهوده و غیر ضروری باز می داشت،با مردم الفت و مهربانی داشت و آن ها را از خود دور نمی ساخت به بزرگ هر فامیلی احترام قائل می شد و او را بر فامیلش حاکم می گرداند،همواره مردم را برحذر می داشت و بی آن که نسبت به آن ها ترشرویی و بدخلقی انجام دهد،مراقب خویشتن بود،از یاران خود دیدار می کرد و از وضعیّت مردم و آن چه بر آن ها می گذشت،پرسش می کرد،کار پسندیده را تحسین و تقویت می کرد و کار ناپسند را نکوهش کرده و بی اعتبار می دانست.در کارها معتدل و میانه رو بود،از احوال مردم غافل نمی شد مبادا که آن ها غفلت کنند و یا به سوی باطل کشیده شوند.در ابراز حق کوتاهی نمی کرد و از آن تجاوز نیز نمی نمود،خیرخواه ترین مردم را به کارها می گمارد، بزرگترین آن ها از دیدگاه رسول خدا کسانی بودند که بیش از دیگران موعظه پذیرفته و برجسته ترین آنان افرادی به شمار می آمدند که در مورد دیگران خیرخواهی و حمایت بیشتری مبذول می داشتند...

امام مجتبی علیه السّلام فرمود:از پدرم پرسیدم پیامبر اکرم در نشستن چگونه بود؟ فرمود:

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در هر مجلسی با یاد و نام خدا نشست و برخاست داشت و در مجالس،برای خویش جای ویژه ای در نظر نمی گرفت و دیگران را نیز از چنین کاری نهی می فرمود،هرگاه وارد مجلس جمعی می شد در آخر مجلس که جای خالی بود می نشست و به دیگران نیز دستور می داد چنین رفتار کنند،به تمام اهل مجلس احترام و توجه می نمود به گونه ای که هریک از حاضران با خود می پنداشتند گرامی ترین فرد نزد آن حضرت هستند،هرکس از او خواسته ای داشت با حاجت روا شده از نزدش خارج می گشت و یا به بیان خوش و شیرین آن حضرت راضی می شد.اخلاق نکویش به اندازه ای ملایم بود که همگان او را چونان پدری مهربان

ص:273

می دانستند،از نظر حق همه در نزدش مساوی بودند.

مجلس او مجلس حلم و بردباری و حیا و صداقت و امانت بود،در حضور وی صداها بلند نمی شد و از کسی هتک حرمتی به عمل نمی آمد و اگر از کسی خطا و لغزشی سر می زد،در جای دیگری بازگو نمی شد و اهل مجلس در مقام عدالت با یکدیگر به عدالت و انصاف و احسان رفتار کرده و به تقوا و پرهیزکاری سفارش می کردند،نسبت به یکدیگر تواضع و فروتنی داشتند و پیران سالخورده را احترام و با کوچکترها مهربانی می نمودند،نیازمندان را بر خود مقدم شمرده و غریبان را نگهداری می کردند.

امام مجتبی علیه السّلام عرضه داشت:(از پدر ارجمندم پرسیدم)رفتار پیامبر با مجلسیانش چگونه بود؟

وی فرمود:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله گشاده رو و از اخلاقی خوش برخوردار و از درشتخویی و داد و فریاد برکنار بود.دیگران را زیاد مدح و ستایش نمی کرد و اگر چیزی مطابق میل آن بزرگوار نبود،از آن تغافل می نمود به گونه ای که مردم از او مأیوس و نومید می شدند.از سه چیز دوری می کرد:مجادله،پرگویی و سخنان بی فایده و دربارۀ مردم از سه چیز پرهیز می کرد:هیچ گاه کسی را مورد مذمّت و سرزنش قرار نمی داد، از لغزش و خطای کسی جستجو نمی کرد و عیب کسی را ابراز و آشکار نمی نمود، جز در جایی که امید ثواب می رفت سخن نمی گفت و هرگاه لب به سخن می گشود، حاضران سر به زیر افکنده و به سخنش گوش فرا می دادند آن چنان ساکت بودند گویی پرنده بر سرشان نشسته بود و هرگاه حضرت ساکت می شد،دیگران آغاز سخن می کردند،در حضورش بر سر هر موضوعی بحث و جدل نمی کردند،اگر فردی از اهل مجلس سخن می گفت همه سکوت می کردند تا سخن او به پایان

ص:274

می رسید و هرکس سخنی داشت به نوبت سخن می گفت،اگر مطلبی سبب خندۀ اهل مجلس می شد او نیز می خندید و اگر از چیزی شگفت زده می شدند،او نیز شگفت زده شده و تعجّب می کرد و بر گفتار اشخاص غریب تازه واردی که بی ادبانه با آن حضرت سخن می گفتند،صبر و بردباری نشان می داد تا جایی که یارانش آنان را جذب می کردند.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله هرگز ثنا و ستایش کسی را در حق خود پذیرا نبود مگر این که ثنای او به عنوان تشکر از آن حضرت تلقی می شد و سخن کسی را قطع نمی کرد مگر این که از حدّ معمول تجاوز می نمود که در این صورت یا با نهی کردن و یا برخاستن از مجلس،سخنش را قطع می کرد.

امام مجتبی علیه السّلام فرمود:به پدر بزرگوارم عرض کردم:سکوت حضرت چگونه بود؟

سکوت پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و اله در چهار وجه متبلور بود:بر حلم و بردباری،بر حذر،بر تقدیر،بر تفکّر و اندیشه.سکوت در تقدیر به گونه ای بود که همۀ مردم را به یک چشم می نگریست و به گفتار همه به یک نحو گوش می داد و سکوتش در تفکّر چنان بود که دربارۀ چیزهایی باقی ماندنی و امور فناناپذیر،می اندیشید.و سکوت حضرت در حذر به چهارگونه صورت می پذیرفت:

کار نیک را انجام دهد تا دیگران از او پیروی کنند.امور زشت و ناپسند را ترک کند تا مردم نیز از انجام آن خودداری نمایند.در اموری که مصلحت مسلمانان در آن بود تلاش کند.به کارهایی اقدام نماید که خیر دنیا و آخرت مردم را در پی داشته باشد. (1)

ص:275


1- (1)) .به الموفقیّات 354-359،أنساب الاشراف 390/1،المختصر فی الشمائل المحمدیة ترمذی 29 مراجعه شود.

5.اعتقادات

1.توحید

امام علی علیه السّلام به فرزندش امام مجتبی علیه السّلام دستور داد در مسجد کوفه برای مردم سخن بگوید،امام حسن علیه السّلام بر فراز منبر رفت و فرمود:

«الحمد للّه الواحد بغیر تشبیه،و الدائم بغیر تکوین،القائم بغیر کلفة،الخالق بغیر منصبة،و الموصوف بغیر غایة،المعروف بغیر محدود،العزیز،لم یزل قدیما فی القدم،ردعت القلوب لهیبته،و ذهلت العقول لعزّته،و خضعت الرقاب لقدرته،فلیس یخطر علی قلب بشر مبلغ جبروته،و لا یبلغ الناس کنه جلاله،و لا یفصح الواصفون منهم لکنه عظمته،و لا تبلغه العلماء بألبابها و لا أهل التفکّر بتدابیر امورها،أعلم خلقه به الّذی بالحدّ لا یصفه،یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر...؛ (1)

ستایش خدای یکتایی را که شبیهی ندارد،خدای ابدی بدون خلقت و آفریده شدن،آن که بدون تکلّف و رنجی موجود است،آفریدگاری که آفریده هایش را بی هیچ رنجی آفریده و موصوف بی نهایت،آن که حدّ و مرزی برای نیکی هایش نمی توان تصور کرد،توانا و ابدی،آن که دل ها از بیم و هراسش لرزان است و خردها در برابر عزّتش و اله و حیران اند،همه در برابر قدرتش خاضع گشته،حدّ و اندازۀ قدرت و توانش بر قلب هیچ بشری خطور نمی کند،هیچ انسانی به حقیقت جلالش نمی رسد،توصیفگران،ژرفای عظمتش را نمی توانند به وصف کشند و دانشمندان با عقل و خرد خود بدو نرسند و اندیشمندان با تدبیر کارهایشان،بدو

ص:276


1- (1)) .بحار الأنوار 10351/43.

راه نیابند.آگاهترین آفریده اش کسی است که خدا را به حد و مرزی توصیف نکند، او همه چشم ها را می بیند و مهربان و آگاه است».

مردی حضور امام مجتبی علیه السّلام شرفیاب شد و عرضه داشت:ای فرزند رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله،خداوند را به گونه ای برایم وصف نما که گویی او را می بینم، امام حسن علیه السّلام لحظاتی سر مبارک خود را به زیر افکند و سپس آن را بالا گرفت و بدو پاسخ داد:

«الحمد للّه الذی لم یکن له اوّل معلوم و لا آخر متناه،و لا قبل مدرک و لا بعد محدود و لا أمر بحتّی،و لا شخص فیتجزّأ،و لا اختلاف صفة فیتناهی،فلا تدرک العقول و اوهامها،و لا الفکر و خطراتها،و لا الألباب و أذهانها،صفته فیقول:متی،و لا بدئ ممّا،و لا ظاهر علی ما،و لا باطن فیما،و لا تارک فهلاّ، خلق الخلق فکان بدیئا بدیعا،ابتدأ ما ابتدع،و ابتدع ما ابتدأ،و فعل ما أراد، و أراد ما استزاد،ذلک اللّه رب العالمین»؛ (1)

ستایش خدایی را می سزد که آغاز و پایانی ندارد و برای آن نمی توان قبل و بعدی تصور نمود و حدودی را معیّن کرد،تشخّصی ندارد تا تجزیه پذیر باشد،از اختلاف صفاتی برخوردار نیست که حدود هریک دیگری را محدود و متناهی کند.بنابر این،خردها و تخیّلات آن ها و اندیشه ها و تراوش های فکری و نیز عقل های نورانی و تصورات آن ها از درک صفات خداوندی عاجزند.نمی توان گفت در چه زمانی و از چه چیز آغاز گردید و بر چه چیزی ظهور و بروز پیدا کرد و در چه چیزی نمایان گردید،(باطن چیزی قرار نگرفته است)او هرگز وانهاده نشده تا از وجودش پرسش شود،وی آفریده ها و پدیده های تازه و اشیاء نو پیدا و موجوداتی را که نبوده اند،به

ص:277


1- (1)) .حیاة الامام الحسن:335/1-340 به نقل از توحید صدوق.

وجود آورد،آن چه را خود اراده کرده بود،انجام داد و آنچه را خواست فزونی بخشید،اوست خداوندی که آفریدگار من و آفریدگار جهانیان است.

2.ابطال جبر

گروهی از مردم بصره طی نامه ای از امام مجتبی علیه السّلام درخواست کردند نظر مبارک خویش را در مورد جبر اعلان نماید،امام علیه السّلام در پاسخ آن ها چنین مرقوم فرمود:

کسی که به خدا و قضا و قدرش ایمان نیاورد،کافر است و آن کس که گناه خود را بر عهدۀ خدا بداند،فاجر است.هیچ کس خدا را از سر جبر اطاعت نمی کند و کسی به قهر و غلبه،خدا را نافرمانی نمی نماید،زیرا خداوند مالک همه چیزهایی است که به مردم داده و به نیروهایی که بدان ها بخشیده تواناست.بنابراین،اگر از او فرمان بردند،مانع آن ها نیست و اگر از فرمانش سربپیچند،آن ها را مجبور نمی سازد،چرا که اگر خداوند مردم را به اطاعت خود مجبور نماید،از پاداش برخوردار نیستند و اگر به گناه مجبورشان کند نباید آن ها را عذاب نماید و اگر آنان را به حال خود وانهد قدرتش به ناتوانی می گراید،بلکه دربارۀ بندگان خود مشیّتی نهان دارد.از این رو، اگر از او اطاعت کردند،بر آن ها منّت دارد و اگر نافرمانی اش نمودند،حجّت خدا بر آن ها تمام است. (1)

3.تشریح صفات خدا

شخصی از امام مجتبی علیه السّلام پرسید معنای جواد چیست؟حضرت پاسخ داد:

ص:278


1- (1)) .رسائل جمهرة العرب 25/2.

اگر منظورت آفریدگار جهان است،خدا جواد و بخشنده است چه به بندگانش عطا فرماید چه از آن ها دریغ کند،زیرا اگر به بنده ای چیزی عطا کند آن چیز از آن بنده نبوده و اگر منع فرماید چیزی را که از آن بنده نیست،از او دریغ کرده است. (1)

6.ولایت اهل بیت علیهم السّلام

1.امام حسن مجتبی علیه السّلام در تشریح حقیقت ثقلین و موقعیت هریک نسبت به دیگری فرمود:

«..و اعلموا علما یقینا أنّکم لن تعرفوا التقی حتی تعرفوا صفة الهدی،و لن تمسکوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نبذه،و لن تتلوا الکتاب حق تلاوته حتی تعرفوا الذی حرّفه،فاذا عرفتم ذلک،عرفتم البدع و التکلّف،و رأیتم الفریة علی اللّه،و رأیتم کیف یهوی من یهوی،و لا یجهلنّکم الذین لا یعلمون و التمسوا ذلک عند اهله فإنّهم خاصّة نور یستضاء بهم و أئمّة یقتدی بهم عیش العلم و موت الجهل،و هم الذین أخبرکم حلمهم عن علمهم،و حکم منطقهم عن صمتهم،و ظاهرهم عن باطنهم،لا یخالفون الحق و لا یختلفون فیه،و قد خلت لهم من اللّه لسابقة،و مضی فیهم من اللّه حکم:(إنّ فی ذلک لذکری للذاکرین) (2)؛

به یقین بدانید که شما تا وصف هدایت را نفهمید،تقوا را نخواهید شناخت و تا قرآنی را که کنار نهاده اید نشناسید،هرگز به پیمان قرآن تمسک نخواهید جست و تا کسانی که قرآن را تحریف کرده اند برایتان شناخته شده نباشند،آن گونه

ص:279


1- (1)) .مجمع البحرین«مادۀ جود»
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 360/1به نقل از تحف العقول.

که باید،آن را تلاوت نخواهید کرد،هرگاه به همۀ موارد یاد شده آگاه گشتید،بدعت و زورگویی را شناخته اید و به دروغ بستن بر خدا و تحریف قرآن پی برده اید و می دانید آن کس که به ورطۀ سقوط افتاده چگونه سقوط کرده است،افراد نادان، شما را به جهل و نادانی نکشانند.آن را نزد اهلش جستجو کنید،آنان کسانی هستند که مخصوصان به نورافشانی اند و از آنان کسب نور می شود،پیشوایانی اند که باید از آن ها پیروی کرد،جاودان ماندن علم و دانش و نابودی جهل به واسطۀ وجود آن هاست،حلمشان شما را به پایۀ علم و دانش آنان آگاه می سازد و خموشی آن ها دلیل گفتارشان است و ظاهرشان از باطنشان سخن می گوید،با حق مخالف نیستند و در آن اختلاف ندارند و از خداوند دربارۀ آن ها روشی مقرر شده است و حکم الهی دربارۀ آنان امضاء گردیده است.(به راستی این مطلب برای یادآوران،یادآوری خواهد بود).

2.علم و موفقیت را از پروردگار خود بیاموزید خدای عز و جل آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید،برخی،از دودمان یکدیگرند.بنابراین،ما دودمان آدم،خاندان نوح و برگزیدگان ابراهیم و سلالۀ پاک اسماعیل و خاندان محمدیم و میان شما بسان آسمان برافراشته و زمین گسترده و خورشید تابان و نورافشان می مانیم.نظیر درخت زیتون نه شرقی و نه غربی که روغنش برکت یافت.پیامبر،اصل آن درخت و علی علیه السّلام شاخۀ آن و به خدا سوگند!ما میوۀ آن درختیم،هرکس به شاخه ای از آن چنگ زند،رهایی یافته و آن کس که نافرمانی کند،به آتش دوزخ سقوط کرده است. (1)

3.امام مجتبی علیه السّلام با ایراد خطابه ای پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

به راستی خدای سبحان هر پیامبری را مبعوث نمود برایش خلیفه و جانشین و یاوران و خاندانی برگزید،سوگند به آن کس که محمد را به پیامبری برگزید!هرکس در حق ما اهل بیت کوتاهی کند خداوند به همان مقدار،اعمالش را ناقص خواهد گذاشت و هرچند دولتی بر ضد ما حاکمیّت یابد ولی فرجام اش از آن ما خواهد بود

ص:280


1- (1)) .جلاء العیون 328/1.

و دیری نپاید که خبر آن را قطعا دریافت کنید. (1)

4.و نیز فرمود:

«نحن حزب اللّه المفلحون،و عترة رسول اللّه الأقربون،و أهل بیته الطاهرون الطیّبون و أحد الثقلین الذین خلّفهما رسول اللّه و الثانی کتاب اللّه...فأطیعونا فإطاعتنا مفروضة،اذ کانت بطاعة اللّه و الرسول و أولی الأمر مقرونة..» (2)؛

ما حزب رستگار خدا،عترت و نزدیکان نبیّ اکرم صلّی اللّه علیه و اله و اهل بیت پاک و پیراستۀ او و یکی از دو امانت گران سنگی هستیم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله آن ها را به ودیعه نهاد و همتای قرآنیم..بنابراین،از ما فرمان ببرید؛زیرا اطاعت ما چون به اطاعت از خدا و رسول و اولی الأمر،مقرون می باشد،بر همگان واجب است.

5.امام حسن علیه السّلام طی خطابه ای به بیان فلسفۀ تشریع احکام و ارتباط آن به ولایت اهل بیت علیهم السّلام پرداخت و فرمود:

اگر پیامبر اکرم حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله و جانشینان وی نبودند،شما حیران و سرگردان بوده به هیچ یک از واجبات الهی آگاهی نداشتید،آیا می توانید به خانه ای غیر از در آن وارد شوید؟

امام علیه السّلام پس از استدلال بر کمال دین و تمام نعمت الهی و اشاره به حقوق اولیاء خدا و نقش ادای این حقوق در سلامت و رشد زندگی و بیان این که بخیل واقعی کسی است که نسبت به دوستی و محبّت پیامبر بخل بورزد..

فرمود:

از جد بزرگوارم رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم می فرمود:من از نور الهی آفریده شدم و اهل بیتم از نور من خلق شدند و دوستانشان از نور آنان به عرصۀ آفرینش آمدند و سایر مردم از نور آنان آفریده شدند. (3)

ص:281


1- (1)) .مروج الذهب 306/2.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 363/1.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن 365/1،به نقل از ینابیع المودة 151/3.

7.مژدۀ ظهور مهدی منتظر علیه السّلام

1.امام مجتبی علیه السّلام پس از صلح با معاویه که مردم حضور وی رسیده و زبان به ملامت و نکوهش آن بزرگوار می گشودند،فرمود:

آیا نمی دانید که هریک از ما اهل بیت زیر سلطه و حاکمیّت ستم پیشگان دورانش زندگی می کند،جز(حضرت)قائم علیه السّلام که عیسی روح اللّه پشت سرش نماز می گزارد.خداوند ولادت آن بزرگوار را نهان ساخت و وجود مقدسش را در پردۀ غیب قرار داد تا به هنگام ظهور،بیعتی را از کسی برگردن نداشته باشد وی نهمین فرزند برادرم حسین و فرزند برجسته ترین کنیزان است.خدای متعال عمر او را در دوران غیبتش طولانی می گرداند و سپس به قدرت خود وی را در چهرۀ مردی کمتر از چهل سال ظاهر می سازد. (1)

2.امام حسن علیه السّلام با نقل روایتی از پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علیه السّلام از حکمرانی معاویه و بدعت گذاری آنان و ستیز با دشمنانشان خبر داده تا آن جا که فرمود:

تا این که خداوند در آخر الزمان و دوران سخت و دشواری،و در حال بی خبری از مردم،شخصی را بر می انگیزد و او را با فرشتگانش مورد حمایت قرار می دهد، یارانش را حافظ است و با معجزات خود وی را پیروز می گرداند و بر ساکنان زمین سیطره می بخشد.ناگزیر همه سر به فرمان او می نهند زمین را پر از عدل و داد و نور و برهان می نماید سراسر گیتی به اطاعت او در می آیند،هر کافری بدو ایمان می آورد و هر انسان تبهکاری درستکار می شود و در سایۀ حکومتش،درندگان نسبت به یکدیگر آزاری نمی رسانند.زمین گیاهانش را می رویاند و آسمان

ص:282


1- (1)) .جهت آشنایی به منابع این حدیث به معجم احادیث الامام المهدی 165/3 مراجعه شود.

برکاتش را فرو می ریزد گنج های زمین برایش آشکار می گردند،بر شرق و غرب جهان چهل سال حکمرانی خواهد کرد،سعادتمند کسی است که دورانش را درک کرده و به سخنانش گوش فرادهد. (1)

8.اخلاق و تربیت

جابر می گوید:از امام مجتبی علیه السّلام شنیدم می فرمود:

«مکارم الأخلاق عشرة:صدق اللسان،و صدق البأس،و اعطاء السائل،و حسن الخلق،و المکافأة بالصنائع،و صلة الرحم،و التذمّم علی الجار،و معرفة الحق للصاحب،و قری الضیف،و رأسهن الحیاء»؛ (2)

فضایل اخلاقی ده گونه است:راستگویی،درستکاری،بخشندگی،نیک خویی، پاداش نیک در ازای کار شایسته،پیوند و ارتباط با خویشاندان،حمایت از همسایگان،حق شناسی،مهمان نوازی و سرآمد همۀ این امور،شرم و حیاست.

امام حسن مجتبی علیه السّلام در پاسخ به پرسش های پدر بزرگوارش علی مرتضی علیه السّلام به بیان مجموعه ای از فضائل اخلاقی پرداخته که گزیده ای از آن را یادآور می شویم:

1.سداد چیست؟دفع زشتی با نیکویی.

2.شرافت چیست؟خدمت به همسایگان و برداشتن سختی از آنان (3).

3.جوانمرد کیست؟آن که دارای عفت و پاکدامنی است،از اموالش به نحو شایسته استفاده کند(به امور دینی خود رسیدن،استفادۀ مناسب از اموال،بلند سلام کردن و دوستی و محبّت با مردم). (4)

4.سخاوت چیست؟بخشندگی در ناداری و دارایی.

ص:283


1- (1)) .معجم أحادیث الامام المهدی 167/3.
2- (2)) .تاریخ الیعقوبی 206/2.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن 343/1.
4- (4)) .تاریخ یعقوبی 202.

5.برادری چیست؟همراهی در سختی و خوشی.

6.غنیمت چیست؟توجه به تقوا و پارسایی در دنیا.

7.شکیبایی چیست؟فروبردن خشم و زمام نفس را در دست داشتن.

8.بی نیازی چیست؟خشنود بودن به آن چه خدا می خواهد هرچند اندک،زیرا بی نیازی،غنای نفس است.

9.نیرومندی چیست؟سختکوشی و مبارزه با نیرومندان.

10.سکوت چیست؟پوشاندن عیب دیگران و زیبا جلوه دادن آن ها،انسان ساکت همواره آسوده و همدمش در آرامش است (1).

11.بزرگواری در چیست؟در ناداری و بی نوایی غرامت،عطا کنی و[به هنگام قدرت]از جرم درگذری.

12.عقل و خرد چیست؟نگاهداری رازهای دل،یا نگاهداری نهان های آن. (2)

13.ستایش چیست؟ترک زشتی ها و انجام کار نیک.

14.استواری چیست؟آرامش همیشگی و نرمخویی با بزرگان و برکناری از بدگمانی مردم.

15.کرم چیست؟بخشش قبل از خواهش،داوطلب بودن در انجام کارهای نیک و اطعام در قحطی. (3)

16.همراهی چیست؟حمایت از همسایه و همکاری در پیشامدها و شکیبایی در سختی ها. (4)

امام مجتبی علیه السّلام در کمال روانی و بدون زحمت به مجموعۀ دیگری از پرسش های پدر ارجمندش در مورد رذائل اخلاقی پاسخ داد که گزیده ای از آن را ملاحظه خواهید کرد:

ص:284


1- (1)) .امام مجتبی(حسن مصطفوی)245 به نقل از مطالب السؤول.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 343/1.
3- (3)) .همان 344-345.
4- (4)) .حیاة الامام الحسن 341/1.

1.پستی و فرومایگی چیست؟اندک بخشیدن و گفتار ناهنجار.

2.ناکسی چیست؟آن که شکر نعمت نکنی.

3.بخل چیست؟آن چه در کف داری شرف بدانی و آن چه انفاق کنی تلف شماری.

4.ترس چیست؟دلیری بر دوست و گریز از دشمن.

5.فقر چیست؟آزمندی بر هرچیز.

6.دلیری چیست؟هماوردی با نیرومندان.

7.دشواری در چیست؟در سخنی که به تو مربوط نمی شود.

8.کج خویی چیست؟در افتادن با رهبر و در برابرش بلند سخن گفتن.

9.نادانی چیست؟پیروی از پست فطرتان و همنشینی با گمراهان.

10.غفلت چیست؟به مسجد نرفتن و پیروی از تبهکاران.

11.بی بهره گی چیست؟از کف دادن بهره ای که به تو می دهند. (1)

12.بدترین مردم کیست؟آن کس که دیگران در خوشی هایش شریک نیستند. (2)

امام علیه السّلام با بیان اصل و ریشۀ کارهای خلاف اخلاق و اعمال ناپسند، می فرماید:

هلاکت مردم در سه چیز است:تکبّر،حرص،حسد.

تکبّر:موجب تباهی دین است و شیطان به دلیل تکبّرش مورد لعن قرار گرفت.

حرص:دشمن جان آدمی است و موجب رانده شدن حضرت آدم از بهشت شد.

حسد:آدمی را به زشتی ها می کشاند و در اثر حسد،هابیل توسط قابیل کشته شد. (3)

ص:285


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 341/1-344 به نقل از تاریخ ابن کثیر 39/8.
2- (2)) .تاریخ الیعقوبی 202/2.
3- (3)) .حیاة الامام الحسن 345/1 به نقل از نور الأبصار.

9.پندهایی حکیمانه

اشاره

1.امام حسن مجتبی علیه السّلام در تعریف تقوا و تشویق مردم به آن فرمود:

خداوند شما را بیهوده نیافریده و به بازیچه نگرفته است،لحظات مرگ شما را در کتاب مشیّت خود نگاشت و روزی شما را تقسیم کرد تا هرکس مقام و منزلت خویش را بشناسد.آن چه را خداوند تقدیر کرده،به فرد خواهد رسید و هرچه را از آن بازداشته بدان دست نخواهد یافت.توشۀ دنیای شما را مهیا ساخته و برای عبادت و پرستش خویش به شما فرصت داده است،به سپاس خود تشویق و ترغیب و ذکر و یاد خود را بر شما واجب گردانده و به تقوا و پارسایی سفارش فرموده است تقوا را آخرین وسیلۀ خشنودی خویش ساخته و آن را دروازۀ بازگشت و توبه و سرآمد حکمت و ارزش هر عمل،قرار داد.پرواپیشگان به وسیلۀ تقوا به سعادت دست می یابند.خداوند در قرآن فرموده است:سعادت و رهایی از آن پرهیزکاران است و فرموده:پرهیزکاران،به نعمت تقوای خویش رهایی می یابند و هرگز بدی به آن ها نرسیده و اندوهگین نمی شوند بنابراین،ای بندگان خدا!از نافرمانی خداوند بپرهیزید و بدانید هرکس تقوا پیشه کند،خدا او را از فتنه ها رهانیده و در کارهایش مورد حمایت خویش قرار می دهد،وسیلۀ رشد و کمالش را فراهم می آورد و حجّت او را پیروز و چهره اش را درخشان می گرداند و خواسته اش را برآورده می سازد و با پیامبران و راستگویان و شهدا و شایستگانی که بدان ها نعمت ارزانی داشته و همراهانی نیکو خصال اند،محشور می گرداند. (1)

2.ثروتمندی خدمت امام حسن علیه السّلام شرفیاب شد و عرضه داشت:ای فرزند

ص:286


1- (1)) .تحف العقول 55.

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله!من از مرگ،بیم دارم حضرت به او فرمود:

بیم تو از مرگ بدین جهت است که دارایی ات را پشت سر نهاده و از آن بهره نگرفتی، اگر آن را پیش فرستاده بودی از پیوستن به آن شادمان بودی. (1)

3.حضرت در زمینۀ کسب روزی فرمود:

«لا تجاهد الطلب جهاد الغالب،و لا تشکل علی القدر اشکال المستسلم،فإنّ ابتغاء الفضل من السنّة،و الإجمال فی الطلب من العفّة،و لیست العفّة بدافعة رزقا،و لا الحرص بجالب فضلا،فإنّ الرزق مقسوم،و استعمال الحرص استعمال المآثم»؛ (2)

در کسب روزی با چیره دستی مکوش و به اتکای تقدیر تسلیم مشو و از کار باز نایست که جستجوی روزی،سنّت خداست و کم خواهی از پاکدامنی است، پاکدامنی هرگز روزی انسان را نابود نمی کند و هرگز حرص و طمع بر مقدار روزی تقسیم شده نمی افزاید و آزمندی،موجب گناهکاری است.

4.در مورد تشویق مردم در پایبندی رفتن به مساجد،فرمود:

کسی که همواره به مسجد برود،به یکی از این هشت امتیاز نائل شود:از آیات محکم پروردگار بهره گیرد،دوستی بیابد که به او سود رساند،دانش تازه فراگیرد،از جانب خدا رحمتی نصیبش گردد،سخنی هدایت آموز بشنود،کلامی که او را از هلاکت برهاند،بیاموزد و از بیم خدا و شرم از مردم مرتکب گناه نشود. (3)

5.امام مجتبی علیه السّلام با تعیین دقیق و جامع حد و مرز سیاست می فرماید:

سیاست این است که حقوق خدا و زندگان و مردگان،در آن رعایت شود.حق خدا آن است:فرائضی که خواسته انجام شود و از گناهانی که نهی کرده دوری شود.

ص:287


1- (1)) .تاریخ یعقوبی 202/2.
2- (2)) .تحف العقول 55.
3- (3)) .عیون الأخبار از ابن قتیبة 3/3.

حق مردم در این است که:وظائف خود را نسبت به برادران دینی خود انجام دهی و از خدمت به مردم بازنمانی و هم چنان که زمامدار با توبه درستی رفتار می کند تو نیز به درستی و خالصانه برایش عمل کن و هرگاه از راه راست منحرف شد،در برابر او ایستادگی کن و بر سرش فریاد برآور.

حق مردگان این است که:از خوبی های آنان سخن بگویی و از کارهای بدشان چشم بپوشی،زیرا آن ها نیز پروردگاری دارند که به حسابشان رسیدگی خواهد فرمود. (1)

سخنان پربار و گرانبها

1.آن کس که در پی عبادت است برای آن پاک و پیراسته گردد.

2.مصیبت ها،کلید پاداش اند.

3.نعمت،از جهتی گنج و از سویی دیگر بدبختی است.اگر آن را سپاس گفتی گنج است و اگر کفران نعمت کردی بلای جان خواهد بود.

4.بدخویی،بدتر از مصیبت است.

5.آن کس که سفر دور آخرت را به یاد آورد،خود را آماده می کند.

6.پذیرش ننگ و عار،از آتش آسان تر است.

7.بهترین دارایی آن است که آبروی انسان را حفظ کند.

8.فرصت،زود می گذرد و دیر باز می گردد.

9.انسان تا وعده نداده،آزاد است و اگر وعده داد در گرو آن است تا بدان وفا کند.

10.مرگ،دنیا را رسوا کرد،آن چه را در دنیا در پی اش بودی و به آن دست نیافتی به منزلۀ کاری قرار ده که در ذهنت نگذشته است.

11.نیازمندی بهتر است از این که دست نیاز نزد ناکسان ببری.

ص:288


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 351/1.

10.فقه و احکام دین

1.عاصم بن ضمره می گوید:عصر یکی از روزها که روزه دار بودیم با حسن بن علی علیه السّلام در ساحل فرات قدم می زدیم و آب فرات روی شن های ریز جاری و روان بود،آب زلال موج می زد و ما نیز تشنه بودیم،حسن بن علی علیه السّلام فرمود:

اگر لنگی می داشتم آب تنی می کردم.

به او عرض کردم:من لنگم را به شما تقدیم می کنم.

حضرت فرمود:خودت چه می پوشی؟

عرضه داشتم:عریان آب تنی می کنم.

امام علیه السّلام فرمود:این همان چیزی است که خوشایند من نیست،زیرا من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله شنیدم می فرمود:در آب نیز مانند بناکنندگان خانه ها،سازندگانی از فرشته وجود دارد از آن ها شرم کنید و بدان ها ارج بنهید و احترام قائل شوید و هرگاه خواستید وارد آب شوید، بدون لنگ وارد نشوید. (1)

2.نیز فرمود:

رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله به ما فرمان داده تا در عید فطر و قربان زیباترین لباس را بپوشیم و با بهترین عطر،خود را خوشبو سازیم و فربه ترین گوسفند را قربانی کنیم به گونه ای که گاو قربانی،هفت ساله و گوسفند ده ساله باشد و بلند تکبیر بگوییم و با وقار و سکینه باشیم. (2)

3.امام مجتبی علیه السّلام فرمود:

«علّمنی رسول اللّه قنوت الوتر:ربّ اهدنی فیمن هدیت،و عافنی فیمن عافیت،

ص:289


1- (1)) .رجال اصبهان 331/1.
2- (2)) .مستدرک حاکم 330/4.

و تولّنی فیمن تولّیت،و بارک لی فیما أعطیت،و قنی شرّ ما قضیت،إنّک تقضی و لا یقضی علیک،إنّه لا یذل من والیت(تبارکت)ربّنا و تعالیت؛ (1)

رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به من آموخت که در قنوت نماز وتر این دعا را بخوانم:پروردگارا! مرا به راه کسانی هدایت کن که خود،آنان را هدایت فرمودی و آن گونه که به آن ها عافیت دادی مرا نیز عافیت عنایت فرما و مرا دوست بدار به همان نحو که آن ها را دوست داشتی و در آن چه به من ارزانی داشتی،برکت عنایت کن و مرا از شر و آسیب هر آن چه برایم مقدّر کرده ای نگاهدار،به راستی تو حاکم بر همۀ اشیاء هستی و هیچ چیز بر تو غالب نخواهد بود،پروردگارا!کسی که تو او را دوست بداری،خوار و ذلیل نمی شود و تو منزه و بلند مرتبه ای».

4.امام حسن علیه السّلام فرمود:«اذا اضرّت النوافل بالفریضة فاترکوها»؛ (2)اگر نمازهای مستحبی به نمازهای واجب لطمه می زنند،آن ها را ترک کن.

5.نیز فرمود:«لا طلاق إلاّ من بعد نکاح»؛ (3)طلاق،تنها پس از ازدواج انجام پذیرفتنی است.

11.دعاهای امام مجتبی علیه السّلام

از امام حسن بن علی علیهما السّلام دعاهای گوناگون و حالات مختلفی از تضرّع و زاری به پیشگاه خدا نقل شده که دلالت بر ارتباط قوی آن حضرت به ذات مقدس باری تعالی دارد که نمونه ای از آن ها یادآوری می شود:

1.امام مجتبی علیه السّلام با حالتی از خضوع و خشوع در پیشگاه خداوند در قنوت نمازش این دعا را می خواند:

ص:290


1- (1)) .تهذیب ابن عساکر 199/4.
2- (2)) .حیاة الامام الحسن 368/1.
3- (3)) .سنن بیهقی 320/7.

«یا من بسلطانه ینتصر المظلوم،و بعونه یعتصم المکلوم،سبقت مشیئتک، و تمّت کلمتک،و أنت علی کلّ شیء قدیر،و بما تمضیه خبیر.

یا حاضر کل غیب و عالم کلّ سرّ و ملجأ کلّ مضطرّ،ضلّت فیک الفهوم، و تقطّعت دونک العلوم.

أنت اللّه الحیّ القیّوم،الدائم الدیّوم،قد تری ما أنت به علیم،و فیه حکیم، و عنه حلیم.

و أنت القادر علی کشفه،و العون علی کفّه غیر ضائق.

و إلیک مرجع کلّ أمر،کما عن مشیئتک مصدره،و قد ابنت عن عقود کلّ قوم، و أخفیت سرائر آخرین،و أمضیت ما قضیت،و أخّرت ما لا فوت علیک فیه، و حملت العقول ما تحمّلت فی غیبک،لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیی من حیّ عن بیّنة.

و إنّک أنت الله السمیع العلیم،الأحد البصیر،و أنت المستعان،و علیک التوکّل.

و أنت ولیّ من تولّیت،لک الأمر کلّه،تشهد الأنفعال،و تعلم الاختلال،و تری تخاذل أهل الخبال،و جنوحهم الی ما جنحوا الیه من عاجل فان،و حطام عقباه حمیم آن،و قعود من قعد،و ارتداد من ارتد...و خلوی من النصار و انفرادی عن الظهار،و بک أعتصم،و بحبلک استمسک،و علیک أتوکّل.

اللهمّ فقد تعلم أنّی ما ذخرت جهدی،و لا منعت وجدی،حتی انفلّ حدّی، و بقیت وحدی،فاتبعت طریق من تقدّمنی فی کفّ العادیة و تسکین الطاغیة عن دماء أهل المشایعة،و حرست ما حرسه اولیائی من أمر آخرتی و دنیای، فکنت ککظمهم أکظم،و بنظامهم انتظم،و لطریقتهم أتسنّم،و بمیسهم أتّسم حتی یأتی نصرک،و أنت ناصر الحق و عونه،و إنّ بعد المدی عن المرتاد،و نأی الوقت عن افناء الأضداد.

ص:291

اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد،و امزجهم مع النصاب فی سرمد العذاب، و أعم عن الرشد أبصارهم،و سکعهم فی غمرات لذاتهم حتی تأخذهم البغتة و هم غافلون،و سحرة و هم نائمون،بالحق الذی تظهره،و الید(التی)تبطش بها،و العلم الذی تبدیه،إنّک کریم علیم...»؛ (1)

ای خدایی که به سلطنتش ستمدیده به پیروزی می رسد و شخص دردمند به کمک و یاری او چنگ می زند،اراده و مشیت تو بر همه چیز سبقت دارد و فرمانت تمام گشته است و تو بر انجام هر کاری توانا و به آن چه انجام دهی آگاهی.

ای حاضر هر غیب و دانای هر پوشیده و پناهگاه هر درمانده.فهم و درک ها در شناخت تو حیران است و علم ها در برابرت ناقص و نارساست.

تو آن خدای زنده ای که آغازی ندارد و همیشگی و ازلی هستی،تو خود آن چه را می دانی به خوبی می دانی و بدان دانا و نسبت به آن،بردباری.

و بی آن که در تنگنا قرار گیری از توان و قدرت کشف آن و در جهت جلوگیری از آن، برخورداری.

بازگشت هرچیز به سوی توست،چنانچه آغازش از مشیّت تو سرچشمه گرفته است و تویی که از اهداف قلبی هر گروه و جمعیتی پرده برداشته و راز و رمز دل گروهی دیگر را پنهان داشته ای و هرچه را فرمان داده ای اجرا نموده ای و هرچه را از میان رفتنی نبوده به تأخیر انداخته ای و آن چه را در غیب خویش داشته ای بر خردها بار نموده ای تا نابود شدنی ها از روی دلیل نابود گردند و هرکه زنده شود،با دلیل زنده گردد.

به راستی که تو شنوا و دانا و یکتا و بینایی.تویی آن خدایی که همه از تو کمک

ص:292


1- (1)) .مهج الدعوات 47.

جویند و بر تو توکّل نمایند.

تو سرپرست هرکسی هستی که او را سرپرستی کنی،همۀ کارها از توست،هر انفعالی را تو گواهی و به هر اختلافی آگاهی و یاری ندادن نادانان و تمایل آنان را به دنیای زودگذر فانی و نعمت های اندکی که پی آمدش آب جوشان پر حرارت است، خود شاهدی.تو خود ملاحظه می کنی که یاران دست از یاریم برداشته و عدّه ای از دین بیرون رفتند و بی یار و یاور ماندم و در تنهائیم از پشتیبان و یاور؛به تو پناه می جویم و به ریسمان حمایتت چنگ می زنم و بر تو توکل می کنم.

خدایا!تو خود به خوبی آگاهی که من از تلاش و کوشش خود دریغ نورزیده و از آن خودداری نکردم تا این که بی یار و تنها ماندم.از این رو،در جلوگیری از دشمن و درهم شکستن طغیان این طاغی،از ریختن خون شیعیان،از نیای خود پیروی کردم، در امور دنیا و آخرتم همان گونه که اولیای من حراست کردند،مراقبت نمودم و همانند فروخوردن خشمشان،خشم خود را فرو بردم و به نظام آن ها کارهایم را سروسامان بخشیدم و به راه آنان رفتم،از رهنمودهای آن ها استفاده کردم تا آن گاه که یاری تو فرارسد که تویی یاور حق و کمک کار آن،هرچند زمان طول کشد و نابود کردن دشمنان به تأخیر افتد.

خدایا!بر محمد و دودمانش درود فرست و دشمنانم را با ناصبان در عذاب همیشگی قرین و ممزوج گردان چشمانشان را از رشد و هدایت کور نما و در دریاهای متراکم لذّت ها و خوشی ها سرگردانشان کن تا وقتی که ناگهان جانشان را بستانی و خودشان در بی خبر و فریب خورده و در خواب باشند،به حقی که آن را پیروز گردانی و دست قدرتی که بدان برگیری و دانشی که آشکارش سازی که تو بزرگوار و دانایی.

در آخرین فقرات این دعا،آثار رنج و گرفتاری که امام علیه السّلام از حکّام بنی

ص:293

امیّه دیده به خوبی ملموس است که او از خدا مسئلت نمود بنی امیّه را در ازای حرمت شکنی از او و از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله به کیفر عمل خویش برساند.

2.امام حسن علیه السّلام با دعایی که ذیلا یادآور می شویم،ستم پیشگان و تجاوزکاران را نفرین می کرد و از خدا می خواست با به هلاکت رساندن آن ها، خود بر آنان مسلط شود و عرضه می داشت:

«اللّهم یا من جعل بین البحرین حاجزا و برزخا،و حجرا محجورا.

یا ذا القوّة و السلطان،یا علیّ المکان،کیف أخاف و أنت أملی،و کیف أضام و علیک متّکلی.

فغطّنی من أعدائک بسترک،و أظهرنی علی أعدائی بأمرک،و أیّدنی بنصرک إلیک ألجأ و نحوک الملتجأ.

فاجعل لی من أمری فرجا و مخرجا،یا کافی أهل الحرم من أصحاب الفیل، و المرسل علیهم طیرا أبابیل،ترمیهم بحجارة من سجّیل،إرم من عادانی بالتنکیل.

اللهمّ إنّی أسألک الشفاء من کل داء،و النصر علی الأعداء،و التوفیق لما تحبّ و ترضی.

یا اله السماء و الأرض و ما بینهما و ما تحت الثری،بک استشفی،و بک استعفی،و علیک أتوکّل فیسکفیکهم اللّه و هو السمیع العلیم»؛ (1)

ای خدایی که میان دو دریا حائل و برزخ و مانع غیر قابل نفوذ قرار داری.

ای خدای صاحب قدرت و سلطنت،ای آن که جایگاهت بس والا و با عظمت است.چگونه بیم داشته باشم که امیدم تویی؟چگونه مورد ستم قرار گیرم که تکیه

ص:294


1- (1)) .مهج الدعوات 297.

گاهم تو هستی؟

پس مرا به وسیلۀ پوشش خود از دشمانت نهان دار و به فرمانت بر دشمنان پیروزم گردان و به یاری خود مرا کمک نما،که به تو پناه می جویم و پناهگاه تنها تویی.

در کارم گشایش مقرر فرما،ای آن که اهل حرم(کعبه)را از حملۀ اصحاب فیل رهاندی و پرندگان ابابیل را با سنگ هایی از سجّیل بر سرشان فرو فرستادی.با کیفر خویش،دشمنانم را هلاک نما.

خدایا!شفای هر دردی را از تو درخواست می کنم و پیروزی بر دشمنان و توفیق انجام آن چه را تو دوست داری و از آن خشنود می شوی،از تو مسئلت دارم.

آن چه در آسمان و زمین و میان آن ها و زیر زمین است،معبودش تویی،به نام و یاد تو و کمک تو شفا می جویم و به یاری ات عافیت می خواهم و بر تو توکّل می کنم،به راستی خداوند،آنان را کفایت خواهد نمود و او شنوا و داناست.

12.شخصیت ادبی امام مجتبی علیه السّلام

اشاره

حسن بصری-یکی از برجسته ترین شخصیّت های معاصر امام-طی نامه ای به آن حضرت به معرفی جنبه های ادبی و فرهنگی آن بزرگوار پرداخته و می گوید:«اما بعد؛به راستی شما بنی هاشم کشتی های نجات امت در دریاهای متلاطم و مشعل های فروزان پرآوازه اید یا به کشتی نوح می مانید که ایمان آورندگان در آن نشستند و مسلمانان در آن نجات یافتند،ای فرزند رسول خدا!اکنون این نامه را بدین جهت حضورتان تقدیم می دارم که در معنا و مفهوم قدر اختلاف داریم و در موضوع استطاعت سرگردانیم،از شما خواستاریم دیدگاه خویش و پدران بزرگوارتان را برای ما بیان فرمایید،زیرا دانش شما از علم الهی گرفته شده و شما حجّت مردمید و خداوند حجّت بر

ص:295

شماست ذُرِّیَّةً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ و از دودمانی هستید که از یکدیگرید و خدا شنوا داناست (1)

آن روز که معاویه به پیشنهاد عمرو عاص کوشید برای آشکار ساختن عدم توانایی امام مجتبی علیه السّلام به سخن گفتن،خطابۀ حضرت را قطع کند تا مردم شیفتۀ بلاغت آن بزرگوار نشوند،توانایی در هنر و بلاغت امام بر همگان متجلّی گشت. (2)

چنان که یادآور شدیم امام حسن علیه السّلام در ساختار خطابه های نظامی دوران پدر ارجمندش و بعد از آن،سهم بسزایی داشت و در سخنان آن حضرت دقّت ساختار عبارات و پیوستگی عناصر آهنگ و بیان را به وضوح ملاحظه کردیم.

نامه ها و مکاتبات امام مجتبی علیه السّلام با عباراتی کوتاه و پرمعنا از امتیاز خاصی برخوردار بود که نمونه ای از آن را در دو نامۀ حضرت،یکی به معاویه و دیگری به زیاد بن ابیه،که هریک بیش از دو سطر نبودند می توان یافت.امام در پاسخ نخستین فرد-معاویه-که دو تن جاسوس بر حضرت گماشته بود، مرقوم فرمود:

اما بعد؛(معاویه!)تو دست به اعزام جاسوس زده ای،گویی دوست داری خود را درگیر نبرد سازی،من در این موضوع تردیدی ندارم،به خواست خدا در انتظار آن باش،خبر یافته ام که چون نابخردان به شماتت پرداخته ای. (3)

امام علیه السّلام طی نامۀ دیگری به زیاد بن ابیه،که یکی از افراد باایمان را مورد

ص:296


1- (1)) .تحف العقول 231.
2- (2)) .به حیاة الامام الحسن 398/2-300 مراجعه شود.
3- (3)) .ارشاد شیخ مفید 189.

آزار و اذیّت و پیگرد قرار داده بود،از او درخواست نمود دست از او بردارد.

زیاد در پاسخ نامۀ امام حسن علیه السّلام نامه ای به این مضمون به آن حضرت نوشت:

«از زیاد بن ابی سفیان به حسن بن فاطمه،اما بعد؛نامه ات بدستم رسید،در آن نامه قبل از من خود را ستوده بودی،در صورتی که من حاکم و فرمانروا هستم و تو دست نیاز به سمت من آورده ای» (1)

پرواضح است که مضمون این نامۀ زیاد،حاکی از احساس بیمارگونۀ عقدۀ حقارت و کمبود شخصیت وی بوده است،او خود را به ابو سفیان و امام حسن علیه السّلام را به فاطمۀ زهرا علیها السّلام نسبت می دهد.ولی امام مجتبی علیه السّلام در دو سطر به گونه ای به وی پاسخ می دهد که به کلی شخصیت او را متلاشی می کند، حضرت بدو مرقوم فرمود:

«من الحسن بن فاطمة الی زیاد بن سمیّة،اما بعد،فإنّ رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله قال:الولد للفراش و للعاهر الحجر»؛ (2)

از حسن پسر فاطمه به زیاد پسر سمیّه،اما بعد؛رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود:فرزند،از آن صاحب پسر(شوهر)است و زناکار باید سنگسار شود.

شعر و ادب

1.امام حسن مجتبی علیه السّلام پیرامون یادآوری مرگ،فرمود:

قل للمقیم بغیر دار إقامة حان الرحیل فودّع الأحبّة

إنّ الذین لقیتهم و صحبتهم صاروا جمیعا فی القبور تربة

یعنی:به آنان که در این سرای ناپایدار اقامت گزیده اند بگو:زمان کوچ

ص:297


1- (1)) .جمهرة الرسائل 3/2.
2- (2)) .همان 37.

فرارسیده،دوستان را وداع نما،اجساد همۀ کسانی را که دیدی و همراهشان بودی،اکنون در دل قبرها به خاک تبدیل شده اند.

2.در مورد بی رغبتی به دنیا فرمود:

لکسرة من خسیس الخبز تشبعنی و شربة من قراح الماء تکفینی

و طمرة من رقیق الثوب تسترنی حیا و إن متّ تکفینی لتکفینی

یعنی:پارۀ نان خشک و خشنی مرا سیر می کند و جرعه ای از آب گوارا سیرابم می سازد،تا زنده ام لباسی ساده و بی پیرایه،بدنم را می پوشاند و آن گاه که از دنیا رفتم همان لباس برای کفنم کافی است.

3.در مورد سخاوت فرمود:

إنّ السخاء علی العباد فریضة للّه یقرأ فی کتاب محکم

وعد العباد الأسخیاء جنانه و أعدّ للبخلاء نار جهنّم

من کان لا تندی یداه بنائل للراغبین فلیس ذاک بمسلم (1)

یعنی:بخشندگی بر بندگان فریضه ای الهی است و در قرآن حکیم از آن یاد شده است،خداوند بندگان بخشنده و سخاوتمندش را وعدۀ بهشت داده و آتش جهنّم را برای بخیلان مهیا کرده است.آن کس که دست بخشندگی به سوی نیازمندان دراز نکند،او را مسلمان نمی توان خواند.

4.آن گاه که به وی خبر رسید،عمرو عاص در مجلس معاویه وی را ناسزا گفته است،فرمود:

أتأمر یا معاوی عبد سهم بشتمی و الملأ منّا شهود؟

إذا أخذت مجالسها قریش فقد علمت قریش ما ترید

ص:298


1- (1)) .بحار الأنوار 95/10.

أ أنت تظلّ تشتمنی سفاها لضغن ما یزول و ما یبید؟

فهل لک من أب کأبی تسامی به من قد تسامی أو تکید؟

و لا جدّ کجدّی یابن حرب رسول اللّه إن ذکر الجدود

و لا امّ کامّی فی قریش إذا ما حصّل الحسب التلید

فما مثلی تهکّم یابن حرب و لا مثلی ینهنهه الوعید

فمهلا لا تهیّج بنا امورا یشیب لهولها الطفل الولید (1)

یعنی:ای معاویه!آیا عبد سهم را فرمان می دهی که مرا در حضور مردم ناسزا بگوید؟هنگامی که قریش مجالس فراهم می آوردند و تو می دانی که آن ها چه منظوری دارند؟تو از روی نادانی به من ناسزا می گویی،با کینه ای که همیشه از ما بدل داری.آیا تو مانند من پدری داری که به او افتخار کنی،یا نیرنگ می بازی؟ای پسر حرب!اگر اجداد معرفی شوند تو جدّی مانند جدّ من نداری که فرستادۀ خداست و مانند مادر من،مادری در قریش نیست که فرزندان شرافتمندی از او متولد شود،ای پسر حرب!نه کسی نظیر من را می توانی سرزنش کنی و نه کسی چون من از تهدید بیم دارد.خاموش باش و دست به کاری مزن که از بیم آن کودکان پیر شوند.

5.در بی نیازی از مردم فرمود:

اغن عن المخلوق بالخالق تغن عن الکاذب و الصادق

و استرزق الرحمن من فضله فلیس غیر اللّه بالرازق

من ظنّ أنّ الناس یغنونه فلیس بالرحمن بالواثق

من ظنّ أن الرزق من کسبه زلّت به النعلان من حالق (2)

ص:299


1- (1)) .حیاة الامام الحسن 260/2.
2- (2)) .نور الأبصار 175.

یعنی:با وجود آفریدگار توانا،از آفریده ها بی نیاز شو،تا از هر دروغگو و راستگویی بی نیاز باشی.تنها از فضل و عنایت خدای مهربان درخواست روزی کن که غیر از خدا کسی روزی رسان نیست.آن کس که گمان برد مردم او را بی نیاز خواهند ساخت،به خدا بی اعتماد است.کسی که تصوّر کند رزق و روزی را تنها از راه کسب و کار به دست می آورد،از اوج بلندی لغزیده است.

ص:300

فهرست

مقدمه مجمع 7

مقدمه 9

قسمت اوّل

بخش نخست:امام حسن مجتبی علیه السّلام در یک نگاه 19

بخش دوم:نمایی از شخصیت امام حسن مجتبی علیه السّلام 27

1.بیان جایگاه امام مجتبی علیه السّلام در قرآن 27

2.جایگاه امام حسن علیه السّلام نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و اله 31

3.جایگاه وی از نگاه معاصران 33

4.جایگاه امام مجتبی علیه السّلام از نگاه اندیشمندان و تاریخ نگاران 37

بخش سوم:فضائل و جلوه هایی از شخصیت امام مجتبی علیه السّلام 41

عبادت 41

بردباری و گذشت 44

جود و بخشش 46

فروتنی و پارسایی 49

قسمت دوم

بخش نخست:رشد و بالندگی 55

ولادت 55

چگونگی ولادت 55

آداب و رسوم ولادت 56

شیرخوارگی 57

ص:301

کنیه و لقب 58

نقش انگشتر 58

شمایل 58

بخش دوم:مراحل زندگی امام مجتبی علیه السّلام 61

بخش سوم:امام مجتبی علیه السّلام زیر سایۀ جدّ و پدر 63

در دوران رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله 63

پیام های روز مباهله 67

نخست:نمونه های زنده 69

دوم:در خدمت رسالت 70

سوم:اتّخاذ سیاست هایی اجتناب ناپذیر 72

گواهی حسنین علیهما السّلام بر عهدنامۀ ثقیف 76

حضور حسنین علیهما السّلام در بیعت رضوان 78

پیشوایی حسن و حسین علیهما السّلام 78

در دوران خلفا 79

در دوران ابو بکر و عمر 79

1.حسنین علیهما السّلام و فدک 80

2.اعتراض به ابو بکر 81

3.امام و پرسش مرد صحرانشین 82

4.امام حسن علیه السّلام در شورا 84

در دوران عثمان 84

1.امام حسن علیه السّلام در وداع ابو ذر 84

2.شرکت امام حسن علیه السّلام در فتوحات 86

3.امام حسن علیه السّلام و محاصرۀ عثمان 93

نکته ها 95

4.آیا امام حسن علیه السّلام زخمی شد؟97

5.آیا امام حسن علیه السّلام طرفدار عثمان بود؟99

ص:302

نقش امام حسن علیه السّلام در حکومت پدر 104

1.بیعت با امیر مؤمنان علیه السّلام 104

2.یاری خواهی امام علی علیه السّلام از کوفیان 110

3.اعزام امام مجتبی علیه السّلام 112

4.رویارویی دو سپاه و سخنان امام مجتبی علیه السّلام 117

5.حضور امام علی علیه السّلام پس از جنگ جمل 119

6.سخنرانی امام حسن علیه السّلام 119

7.امام مهیای نبرد با معاویه 121

8.نبرد صفین 123

9.جلوگیری از نبرد امام حسن علیه السّلام 125

10.امام حسن علیه السّلام و حکمیت 125

11.وصیت امیر المؤمنین علیه السّلام به فرزندش حسن علیه السّلام 128

12.جنگ نهروان و نقشۀ کشتن امیر المؤمنین علیه السّلام 140

13.شب شهادت 141

14.در کنار پیکر مجروح پدر 143

15.آخرین وصیت های امیر مؤمنان علیه السّلام 146

16.تصریح امیر مؤمنان به خلافت امام حسن علیه السّلام 150

17.در جوار معبود 150

18.تجهیز و مراسم دفن 151

قسمت سوم

بخش نخست:عصر امام حسن مجتبی علیه السّلام 155

بخش دوم:مواضع و دست آوردهای امام علیه السّلام 165

مبحث نخست از بیعت تا صلح 165

1.سخنان امام مجتبی علیه السّلام در روز شهادت پدر 165

2.بیعت با امام حسن علیه السّلام 167

ص:303

3.قصاص قاتل امیر المؤمنین علیه السّلام 168

4.مبارزات امام حسن علیه السّلام 168

5.حرکت معاویه به عراق و موضع امام علیه السّلام 173

6.نکوهش موضع عدم همکاری 176

7.وجود جریان های فکری مخالف در سپاه امام علیه السّلام 178

8.طلایه داران سپاه امام حسن علیه السّلام 180

9.خیانت فرماندۀ لشکر 181

10.خیانت های پیاپی در لشکر امام علیه السّلام 184

11.سوءقصد به جان امام حسن علیه السّلام 191

12.موضع گیری امام حسن علیه السّلام 193

مبحث دوم:علل و نتایج صلح 194

اتمام حجّت 194

پذیرش صلح 196

مواد پیمان نامه 197

علل و اسباب صلح به روایت تاریخ 199

دو تحلیل در علل صلح 205

نخستین تحلیل 205

تحلیل دوم 208

خلاصۀ بحث 214

بیان گذاری علل و اسباب صلح 214

مبحث سوم(پس از صلح تا شهادت)216

گردهمایی کوفه 216

مخالفان صلح 218

الف-قیس بن سعد بن عباده 218

ب-حجر بن عدی 220

ج.عدی بن حاتم 221

ص:304

د-مسیّب بن نجبة و سلیمان بن صرد 222

به سوی مدینه 223

مرجعیت علمی و دینی 224

مکتب امام و فعالیت علمی 224

مرجعیت اجتماعی 226

الف-مهربانی با مستمندان 226

ب-پناهجویی به امام 227

مرجعیت سیاسی 228

ردّ خویشاوندی سببی امویان 230

موضع امام در قبال معاویه و طرفدارانش 231

الف-با معاویه در مدینه 231

ب-در دمشق 236

نخستین مناظره 237

مناظرۀ دوم 238

مبحث چهارم(سرنوشت مواد پیمان نامه و شهادت امام حسن علیه السّلام)245

پیمان شکنی معاویه 245

توطئۀ معاویه بر ضد امام علیه السّلام 248

کیفیت شهادت امام حسن علیه السّلام 250

آخرین سفارشات 252

الف-سفارش به جنادة 252

ب-وصیت به امام حسین علیه السّلام 254

ج-وصیت امام علیه السّلام به محمد حنفیه 256

به سوی دوست 257

تجهیز و تشییع 259

مراسم دفن و فتنه انگیزی عایشه 260

ص:305

بخش سوم:میراث علمی امام مجتبی علیه السّلام 263

1.میراث امام علیه السّلام در چشم اندازی کلی 263

2.دانش و خرد 265

3.قرآن کریم 267

4.حدیث و سیره 269

5.اعتقادات 276

6.ولایت اهل بیت علیهم السّلام 279

7.مژدۀ ظهور مهدی منتظر علیه السّلام 282

8.اخلاق و تربیت 283

9.پندهایی حکیمانه 286

سخنان پربار و گرانبها 288

10.فقه و احکام دین 289

11.دعاهای امام مجتبی علیه السّلام 290

12.شخصیت ادبی امام مجتبی علیه السّلام 295

شعر و ادب 297

فهرست 301

ص:306

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109