آیات ولایت جلد 5 (پاسخ گویی به شبهات آیه اطاعت)

مشخصات کتاب

سرشناسه : مرتضوی، محمد

عنوان و نام پدیدآور : آیات ولایت/ محمد مرتضوی؛ [برای] مجمع جهانی شیعه شناسی.

مشخصات نشر : قم: آشیانه مهر،1390.

مشخصات ظاهری : ج.

شابک : دوره: 978-600-6164-25-0 ؛ 115000 ریال: ج.1 ٬ چاپ اول 978-600-6164-25-0 : ؛ 41000 ریال: ج.2، چاپ اول : 978-600-6164-09-0 ؛ 38000 ریال: ج.3،سلفون، گالینگور: 978-600-6164-25-0 ؛ 45000 ریال: ج.5 ، سلفون، گالینگور: 978-600-6164-12-0 ؛ 28000 ریال(ج.3، شومیز) ؛ 33500 ریال(ج.5، شومیز)

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : فهرستنویسی بر اساس جلد سوم.

یادداشت : ج.1و ج.2(چاپ اول: 1390).

یادداشت : کتابنامه.

مندرجات : ج.2. همراه با پاسخگویی به شبهات آیه تبلیغ

.- ج.3.همراه با پاسخگویی به شبهات آیه اکمال.- ج.5. همراه با پاسخگویی به شبهات آیه اطاعت.-

موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع : ولایت -- جنبه های قرآنی

شناسه افزوده : مجمع جهانی شیعه شناسی

رده بندی کنگره : BP104 /و8 م45 1390

رده بندی دیویی : 297/159

شماره کتابشناسی ملی : 2645151

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه استاد انصاری بویراحمدی 11

فصل اوّل

تفسیر آیة اولی الامر از دیدگاه اهل سنت

آیة اطاعت 21

تفسیر آیه 22

أولی الامر از دیدگاه اهل سنت 30

مصادیق «اولی الامر» از دیدگاه اهل سنت. 33

نقد 33

نقد 35

3- فرماندهان جنگ: 45

نقد 45

4- قاریان و عالمان: 46

نقد 46

5- عالمان دیندار: 46

نقد 47

6- اهل حل و عقد: 47

نقد 47

7- صاحبان قدرت: 48

اطاعت های ممنوع در قرآن. 57

ص: 7

اطاعتهای ممنوع در سنت. 60

اطاعت های ممنوع از نظر عقل. 64

اولی الامر از دیدگاه شیعه 66

فصل دوّم

تقریر استدلال شیعه

عصمت امام 75

تعریف عصمت. 77

حدود عصمت. 78

الف - دیدگاه شیعه 78

ب - دیدگاه اهل سنت 78

منشأ عصمت از دیدگاه اهل سنت. 80

1- دیدگاه اهل سنت 80

منشأ عصمت از دیدگاه شیعه 86

ضرورت نصب و عصمت جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله. 97

دلائل عصمت جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله. 101

ظالم در قرآن 105

اثبات عصمت امامان علیه السّلام. 110

الف - دیدگاه اهل سنت 110

ب - دیدگاه شیعه 110

1 - قرآن 110

2 - سنت 111

قرآن 118

سنت 119

احتجاج به آیه اولی الامر. 123

1- امام علی علیه السّلام. 124

1- در دوران خلافت عثمان 124

2- در دوران خلافت خود 127

3- امام حسین علیه السّلام 128

ص: 8

4- امام باقر علیه السّلام 130

5- امام صادق علیه السّلام 131

6- امام کاظم علیه السّلام 132

7- امام رضا علیه السّلام 133

7- امام حسن عسکری علیه السّلام 134

فصل سوم

شبهات ادبی و کلامی

1 . اطلاق جمع و اراده فرد خلاف ظاهر است 139

نقد 140

2- اطاعت از امامان؛ تکلیف مالا یطاق و یا مشروط 140

نقد 142

3- ذکر نشدن امامان در آیه: 144

نقد 144

شبهات کلامی. 146

معتبر نبودن عصمت امام از نگاه امام علی علیه السّلام: 146

نقد 147

عدم نیاز به معصوم با وجود امت: 152

نقد 152

بی فایده بودن عصمت: 154

نقد 155

اختلاف رفتار امامان دلیل بر عدم عصمت آنان: 157

نقد 158

اعتراف به گناهان از طرف معصومان: 163

نقد 165

اعتراف به خطا در عمل از طرف معصومان: 177

نقد 180

ص: 9

فصل چهارم

شبهات تاریخی

1 - با وجود پیامبر نیازی به امام معصوم نیست. 189

نقد 190

2 - با آمدن پیامبران نیازی به امام نیست: 192

نقد 193

3- عصمت امت و بی نیازی از عصمت امام: 194

نقد 195

4 - عصمت ریشه ای مجوسی دارد: 197

نقد 198

ص: 10

مقدمه استاد انصاری بویراحمدی

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «فاطمة معجة قلبی وابناها ثمرة فؤادی وبعلها نور بصری والأئمة من ولدها أمنا ربّی حبل ممدود بینه وبین خلقه من اعتصم بهم نجی ومن تخلّف عنهم هوی».(1)

«فاطمه روشنی بخش قلب من و پسرانش میوۀ دل من و شوهرش نور چشم من و امامان ازفرزندان وی امینان پروردگارم و ریسمان بین خدا و مخلوق او هستند کسی که به آنان اعتصام جوید نجات می یابد و کسی که از آنان سرپیچی کند نابود می شود».

ص: 11


1- شیخ سلیمان حنفی، ینابیع المودة، ص 82 و 118، چاپ اسلامبول، و ج 1، ص 80، چاپ بیروت؛ شیخ الاسلام جوینی، فرائد السمطین، ج 2، ص 66، چاپ بیروت؛ علامه ابن حجر مکی، صواعق المحرقه، ص 93، چاپ مصر؛ حافظ ابن الفوارس، اربعین، ص 14؛ علامه زمخشری، المناقب، ص 212؛ علامه خوارزمی، مقتل الحسین، ج 1، ص 59 و 99؛ علامه ابن حسنویه، درّ بحر المناقب، ص 116.

پژوهش و تحقیقات در مورد آیات ولایت در قرآن به ویژه به صورت علمی و روشمند، دارای اهمیت و جایگاه رفیع و ارزشمندی است.

یکی از مهم ترین منابع استنادی مکتب تشیّع در اثبات امامت اهل بیت علیه السّلام، آیات ولایت در قرآن است. پژوهش های فرعی و جانبی متعدد و فراوانی در این مورد به عمل آمده است، امّا تحقیقی کامل و جامع الأطراف که هم تقریر شیعه و هم تقریر اهل تسنّن را به صورت دقیق و عالمانه بررسی کرده باشد و در کنار آن انواع شبهات را پاسخگو بوده و نکات ناب تفسیری و روایی را به آن افزوده باشد، مثل همین کتاب ارزشمند «آیات ولایت در قرآن» بسیار نادر و کم نظیر است. امّا قبل از مطالعه کتاب لازم است اوصاف و ویژگی های امام ولو به صورت اجمالی و فهرست وار مورد بیان و دقت نظر قرار گیرد.

به همین جهت در این مقدمه کوتاه سعی می کنیم تا با زبانی ساده و روان شرایط و ویژگی های امام علیه السّلام از دیدگاه تشیع را به محضر خوانندگان عزیز تقدیم نماییم:

در آیات قرآن کریم از جمله آیات انذار، تطهیر، خیر البریة، مودّت، ابلاغ، اکمال دین، صادقین، ولایت، اطاعت و... و روایات نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله از جمله احادیث یوم الدار، ثقلین، منزلت، ولایت، دوازده خلیفه (نقباء)، وصایت، طیر و... برای امام علیه السّلام صفات، ویژگی ها و شرایطی بیان شده است که مهم ترین آنها را بسیار خلاصه و فهرست وار بیان می نماییم.

ص: 12

1. امام باید در بُعد ظاهر، از عیوبی که باعث انزجار مردم می شود سالم باشد، مانند جزام و پیسی و در بُعد باطنی نیز از نقایص و رذایل نفسانی مانند نادانی و دیوانگی پاک و سالم باشد.(1)

2. امام علیه السّلام باید در تمامی صفات کمال، افضل و برتر از همه خلایق باشد.(2)

3. با توجه به آیه تطهیر(3) و دیگر آیات قرآن کریم، شرط عصمت برای امامت و ولایت قرار داده شده است. اگر امام معصوم علیه السّلام نباشد خود نیازمند راهنمایی و هدایت دیگران است. مردم زمانی از رهبرانشان با جان و دل پیروی می کنند که از گناه و اشتباه مصون باشند. اگر امام علیه السّلام دارای ملکه عصمت نباشد نمی تواند خلیفة الله و خلیفة الرسول باشد ورستگاری جاودان را برای پیروان خود به ارمغان آورد.

4. امام علیه السّلام منصوص و منصوب از طرف خدا و رسول صلی الله علیه وآله است. امامت همچون نبوت لطف خداوند بوده و این لطف بدون عصمت ناقص است؛ چون عصمت امری باطنی است و مردم از فهم و کشف آن عاجزند و فقط خدا و رسول آن را می دانند؛ پس لازم است امام علیه السّلام از طرف خدا و رسول منصوص و منصوب گردد.

5. امامت اصلی از اصول دین و رکنی از ارکان نظام الاهی است.

ص: 13


1- ارشاد الطالبین، ص 325 – 375.
2- اصول کافی، ج 1، ص 202؛ امالی صدوق، ص 540؛ تحف العقول، ص 441.
3- احزاب/ 33.

6. زمین هیچ گاه خالی از حجت و امام نخواهد بود.

7. امامت پس از پیامبر در معصومان از ذرّیه او ادامه دارد و آنان دوازده نفرند.

8 . امام علیه السّلام حامل علوم الاهی و وارث علم نبی صلی الله علیه وآله است؛ نه تنها نزد او «علمٌ مِنَ الکِتاب» است، بلکه نزد او تمامی «عِلمُ الکِتاب» بوده، در نتیجه متّصل به منبع علم الاهی است.

9. امامت استمرار رسالت بوده، امکان طبیعی و صحیح مقبولیت و مشروعیتِ خاتمیت به وجود ولایت و امامت است.

10. امام علیه السّلام دارای کرامات، عنایات و توان خارق العاده ای است که از بشر معمولی ساخته نیست.

11. عظمت وجودی امام علیه السّلام نه تنها فراتر از خلافت و رهبری معمولی و متداول جامعه است،بلکه دارای جمیع مراتب ولایت الاهیه غیر از ربوبیت و خالقیت است.

12. امام علیه السّلام در اثر وصول به قرب الاهی مسلط بر ضمایرِ رموز خلقت، رمز امکان ارتباط بین خالق و مخلوق و حجت بالغه الاهی است.

13. او مصداق انسان کامل و مصداق کامل خلیفةالله و خلیفة الرسول است.

امامان معصوم علیه السّلام، دارای اوصاف و ویژگی های فراوان دیگری نیز هستند که مجال تحریر بر تفصیل نیست.

اثبات امامت و ولایت این معصومان ارجمند و والامقام، کاری بس بزرگ و ارزنده است، امّا این اثبات و تلاش علمی اگر در حوزۀ قرآن کریم و بررسی ولایت

ص: 14

و امامت از دیدگاه قرآن کریم باشد از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار بوده و قداست ویژه ای پیدا می کند.

به همین سبب حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر حاج سید محمّد مرتضوی «زید عزه الشریف و ادام الله ظلّه» با پشتکار فراوان و تلاش مجاهدانه طی سالیان متمادی سعی نموده اند تا اثری علمی، روشمند و استدلالی پدید آورند.

امروز شاهد ارائۀ چنین کتاب وزینی هستیم که امید است، جامعۀ اسلامی و حق جویان و حقیقت طلبان از آن بهره مند گردند. ان شاء الله

کثر الله امثالهم، جزاه الله عن الإسلام اجراً، ادام الله ظله ودامت افاضاته

والسّلام علیکم وعلی جمیع اخواننا المؤمنین بولایة علیّ بن أبی طالب علیه السّلام فی اقطار العالم ورحمة الله وبرکاته

مسئول مجمع جهانی شیعه شناسی

انصاری بویراحمدی

ص: 15

ص: 16

آیه اطاعت

اشاره

{یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِ-یعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍفَرُدُّوهُ إِلی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً} (نساء/59)

فصل اول: تفسیر آیه اولی الامر از دیدگاه اهل سنت

فصل دوم: تقریر شیعه

فصل سوم: شبهات ادبی و کلامی

فصل چهارم: شبهات تاریخی

ص: 17

ص: 18

فصل اوّل :تفسیر آیة اولی الامر از دیدگاه اهل سنت

اشاره

ص: 19

ص: 20

آیة اطاعت

از آیاتی که شیعه برای اثبات امامت علی علیه السّلام به آن استدلال کرده است، آیه اطاعت از اولی الامر است که خداوند متعال فرموده است:

{یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍفَرُدُّوهُ إِلی اللّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ ذ لِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً}(1)

ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید و اگر در چیزی کارتان به نزاع

ص: 21


1- نساء/59.

کشید به حکم خدا و رسول باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این برایتان بهتر و خوش فرجام تر خواهد بود.

تفسیر آیه

قبل از بیان تقریر استدلال به آیه یاد شده و با توجه به شبهاتی که بر آن وارد کرده اند، ارائه توضیحات زیر درباره آیه لازم است:

1- اگر چه جمله {اطیعوا الله و اطیعوا الرسول} اساس همه ادیان آسمانی است، ولی در این آیه با توجه به تفریغ جمله {فان تنازعتم فی شی ء} به عنوان مقدمه برای آماده کردن مسلمانان برای رجوع به خدا و رسول در موارد اختلاف مطرح است، چنان که همین نکته را در آیات بعد نیز تکرار می کند؛

{أَلَمْ تَرَ إِلی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ}(1)

آیا نمی نگری به کسانی که به گمان خود به آنچه به سوی تو نازل شده است، ادعای ایمان دارند.

ص: 22


1- نساء/60.

{وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ ...}(1)

و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که مردم به دستور خداوند از آنان پیروی کنند.

{ فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ...}(2)

نه چنین نیست، قسم به پروردگار تو اینان به حقیقت ایمان نمی آورند مگر این که برای حل تمام اختلافات بین خود به تو مراجعه کنند.

این آیات و آیات همانند آن نیز می رساند که مسلمانان باید برای حل اختلافات خود، به خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله روی آورند و به داوری آن حضرت رضایت داده و از حکمی که آن حضرت صادر می کند، دلگیر نشوند.

2- بدون تردید اطاعت از خداوند، اطاعت از آن چیزی است که بر پیامبران وحی نموده است و آنان آن معارف و احکام را برای مردم تبلیغ کرده اند.

اما اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه وآله از دو نظر مورد توجه است:

ص: 23


1- نساء/64.
2- نساء/65.

الف - خداوند یکی از وظایف رسول را تبیین و تفسیر آنچه در کتاب به صورت اجمال آمده است، می داند و می فرماید:

{وَأَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ}(1)

قرآن را بر تو نازل کردیم تا بر امت آنچه را که فرستاده شده است، بیان کنی.

ب - یکی از وظایفی که خداوند در آیات قرآن به رسول خدا صلی الله علیه وآله واگذار کرده است، قضاوت در مسائل اختلافی بین مردم براساس تشخیص خود اوست؛

{لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللّهُ}(2)

گرچه این حکم براساس ظواهر قوانین قضاء بود، ولی مردم موظفند از پیامبر اطاعت کنند. با توجه به آیه یاد شده حاکمیت بین مردم به رسول خداصلی الله علیه وآله سپرده شده است؛ زیرا آنچه پیامبر می گوید و بدان حکم می کند و آنچه در تبیین احکام خدا بیان می کند، معلوماتی است که خداوند در اختیار او گذاشته است؛

{وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی}(3)

ص: 24


1- نحل/44.
2- نساء/105.
3- نجم/3-5.

بدین ترتیب سنت پیامبر صلی الله علیه وآله یعنی گفتار، رفتار و تایید رسول خدا صلی الله علیه وآله حجت می شود و تفکیک بین کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله در حجیت جایز نیست و آنان که شعار «حسبنا کتاب الله» را در روزهای پایانی عمر رسول خدا صلی الله علیه وآله مطرح کرده بودند، شعاری انحرافی و خلاف کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، چنان که آن حضرت چنین تفکیکی را پیش بینی می کرد.

به این روایت توجه کنید:

«عن المقدام بن معدی کرب انّ رسول الله قال یوشک الرجل متکئا علی اریکته یحدّث بحدیثی فیقول بیننا

و بینکم کتاب الله عزوجل فما وجدنا فیه من حلال استحللناه و ما وجدنا فیه من حرام حرّمناه. الا و انّ ما حرّم رسول الله مثل ما حرّم الله.»(1)

مقدام بن معدی کرب می گوید: بدون تردید رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: به زودی انسانی به اریکه قدرت تکیه می زند در حالی که حدیث مرا برایش بازگو می کنند و می گوید: بین ما و شما کتاب خدا کافی است.

ص: 25


1- ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 15، حدیث 12؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 262.

بنابر این آنچه در کتاب خدا حلال شمرده شده است، ما هم حلال میدانیم و آنچه درکتاب خدا حرام شمرده شده است، ما هم حرام می دانیم. توجه داشته باشید که بدون تردید آنچه رسول خدا صلی الله علیه وآله حرام کرده همانند چیزی است که خداوند حرام کرده است بنابراین، تفکیک کتاب و سنت جایز نیست و این که خداوند در آیه مورد بحث دستور به رجوع به رسول خدا صلی الله علیه وآله می دهد، دلیل بر این است که سنت رسول خدا، از نظر خداوند، همانند کتاب خدا و حجت است. بر این اساس آنچه از معارف دین و احکام در اسلام وجود دارد، باید به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله برگردد.

3- بر اولی الامر - با هر تعریفی که از آن باشیم - وحی نازل نمی شود تا او با رسول در بخش اول تبلیغ دین شریک باشد، بلکه تنها در بخش دوم، - داوری در مسائل اختلافی - با رسول شریک است. بنابر این در وجوب اطاعت

تنها در تشخیص نظر خود با رسول شریک هستند. از این جهت خداوند در تنازع امر آنها را به عنوان یک منبع مستقل ذکر نکرده، بلکه تنها فرموده است:

{فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلی اللّهِ وَالرَّسُولِ}

و قطعا مورد نزاع به قرینه آیات بعد - که از رجوع به طاغوت منع می کند - حکم خداوند در مسائل اختلافی مسلمانان خواهد بود.

ص: 26

براین اساس حکمی که مسلمانان در نزاعها باید به آن رجوع کنند، در کتاب و سنت - که هر دو حجت قاطع هستند - وجود دارد.

بر اساس این آیه، قول اولی الامر هم - که حکم کتاب و سنت را بیان می کند - بدون هیچ قید و شرطی حجت قاطع است و در نهایت همه به کتاب و سنت برمی گردد. بنابراین اولی الامر - هر کس که باشد - نه چنین اختیاری دارد که حکم جدیدی که در کتاب و سنت نیست، وضع کند و نه اختیار دارد که حکمی از احکام خدا را که در کتاب و سنت است، نسخ کند و گرنه رجوع به خدا و رسول معنایی نخواهد داشت. به این آیه توجه کنید:

{وَما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضی اللّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً}(1)

بدین سان ترتیب خداوند، همان تشریع است و قضای رسول یا همان تشریع است یا اعم ازتشریع و نظر خود اوست و وجوب اطاعت از «اولی الامر»

ص: 27


1- احزاب/36.

در تبعیت از رأی آنان در حوزه ولایت آنان است در این که حکم خدا را از کتاب و سنت به دست می آورند.(1)

4- اطاعت از خدا و رسول در {اطیعوا الله و اطیعوا الرسول} هیچ قید و شرطی ندارد و این خود دلیل بر این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ گاه امر یا نهیی که با حکم خدا منافات داشته باشد، نمی کند و اگر چنین امر و نهی ای از رسول خدا صلی الله علیه وآله صادر شود با اطلاق آیه در تناقض خواهد بود و چنین چیزی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه وآله - با توجه به عصمت او از ناحیه خداوند - امکان ندارد.

این مسأله درباره «اولی الامر» نیز صادق است؛ یعنی در آیه اطاعت از «اولی الامر» نیزهیچ قید و شرطی ندارد و این خود دلیل بر این است که اولی الامر هرگز امر و یا نهیی که با حکم واقعی خداوند مخالف باشد، صادر نخواهد کرد و گرنه، نعوذبالله، کلام خداوند تناقض خواهد داشت و چنین مسأله ای در صورت برخورداری از عصمت الهی رخ نخواهد داد.

ص: 28


1- المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 389.

تردیدی نیست که آیه مورد بحث بر عصمت اولی الامر دلالت می کند، و این نظریه اختصاص به شیعه ندارد، بلکه عده ای از دانشمندان اهل سنت نیز بر این باورند؛

فخررازی می نویسد:

«انّ اللّه تعالی امر بطاعة اولی الامر علی سبیل الجزم فی هذه الآیة و من امر الله بطاعته علی سبیل الجزم و القطع لابد و ان یکون معصوما عن الخطاءاذ لو لم یکن معصوما عن الخطاء کان بتقدیر اقدامه علی الخطاء یکون قد امر الله بمتابعته فیکون ذلک امرا بفعل ذلک الخطاء و الخطاء لکونه خطا منهیّ عنه، فهذا یفضی الی اجتماع الامر و النهی فی الفعل الواحد بالاعتبار الواحد و انّه محال.»(1)

خداوند در این آیه، به طور قطع، به اطاعت از اولی الامر دستور داده است و هر کس را که خداوند، به طور قطع، دستور به اطاعت از او را بدهد باید از خطا

ص: 29


1- التفسیر الکبیر، ج 10، ص 146.

معصوم باشد؛ زیرا اگر معصوم نباشد، در صورتی که اقدام به خطا کرد، چنان است که گویا خداوند به پیروی از او فرمان داده است، در حالی که کار خطاء خطاست و خداوند به عدم پیروی از آن دستور داده است؛ در نتیجه لازم می آید که نسبت به یک کار، از یک جهت هم دستور به پیروی داشته باشیم و هم دستور به عدم پیروی و این محال است».

در این که از این آیه عصمت «اولی الامر» استفاده می شود، شبهه ای نیست و آنان که قائل به عصمت اولی الامر نشده اند، یا آیه را به دقت مطالعه نکرده اند و یا این که شبهاتی خارج از آیه، مانع پذیرش این نظریه شده است که در مباحث آینده مطرح خواهد شد.

أولی الامر از دیدگاه اهل سنت

درباره مصداق اولی الامر بین شیعه و اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. قبل از پرداختن به بحث مصداق اولی الامر از دیدگاه اهل سنت توجه به این نکته ضروری است که در آیاتی که شأن نزول بخصوصی دارند، شأن نزول آیه در فهم مقصود آیه بسیار تأثیر دارد. با این که آیه باید شأن نزول خود را شامل شود، شأن نزول هایی که در تفاسیر اهل سنت درباره آیات نقل کرده اند، گاه به قدری متناقض است که با محتوای آیه در تعارض است.

ص: 30

حال در آیه مورد بحث در منابع شیعه شأن نزول خاصی ذکر نشده و آیه مطلق است، ولی در منابع اهل سنت آمده است:

{انزلت فی عبدالله بن حذافة بن قیس اذ بعثه النبی صلی الله علیه وآله فی سریّه.}(1)

آیه درباره عبدالله بن حذافه نازل شده است که رسول خداصلی الله علیه وآلهاو را به عنوان فرمانده یک گروه نظامی اعزام کرده بود.

حال به قصه اعزام «عبداللّه» توجه کنید:

{انّ رسول الله صلی الله علیه وآله امّره علی سریّة فامرهم ان یجمعوا حطبا و یوقدوا نارا، فلمّا اوقدوها امرهم بالتقحم فیها، فقال لهم: الم یامرکم رسول الله صلی الله علیه وآله بطاعتی و قال من اطاع امیری فقد اطاعنی؟ فقالوا: ما آمنا بالله و اتبعنا رسوله الاّ لننجوا من النار، فصوّب رسول الله فعلهم و قال: لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق.}(2)

ص: 31


1- صحیح، البخاری، جزء 5؛ کتاب التفسیر، ص 180؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 260.
2- تفسیر قرطبی، ج 5، ص 260.

رسول خدا صلی الله علیه وآله عبدالله را به فرماندهی سپاهی منصوب کرد. او نیز پس از خروج از شهر به آنان دستور داد هیزم جمع کنند و آتشی برافروزند. پس از برافروختن آتش به آنان دستور داد که همگی وارد آتش شوند و به آنان گفت: مگر نه این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله به شما دستور داده است از من اطاعت کنید و همچنین فرموده است هر کس

از فرمانده منصوب من اطاعت کند، از من اطاعت کرده است.

آنان از عبدالله اطاعت نکرده به او گفتند: ما به خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله ایمان آورده ایم که از آتش نجات پیدا کنیم و برگشتند و رسول خدا صلی الله علیه وآله رفتار سپاه را تایید کرد و فرمود: دستور هیچ مخلوقی را که [متضمن] معصیت خداست، نباید اطاعت کرد.

اکنون سؤال این است که به چه دلیل شأن نزولی را برای آیه نقل کرده اند که حتی شامل مورد خود آن نیز نمیشود؛ زیرا آیه دستور می دهد که از اولی الامر اطاعت کنند، ولی سپاه با فرمانده مخالفت می کند و رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز مخالفت سپاه را تایید می کند؟!

ص: 32

مصادیق «اولی الامر» از دیدگاه اهل سنت

1- اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله:
اشاره

عده ای بر این باورند که «اولی الامر انّهم اصحاب محمّد صلی الله علیه وآله خاصّه»؛(1) مقصود از «اولی الامر» اصحاب محمد صلی الله علیه وآله هستند».

نقد
اشاره

الف - پیشتر بیان شد که از آیه مورد بحث عصمت اولی الامر استفاده می شود، در حالی که در بین امت اسلامی هیچ کس برای همه اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله عصمت قائل نیست، تا اطاعت از آنان واجب باشد.

ب - اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله چنین شأنی برای خود قائل نبودند که مصداق آیه ما هستیم.

ج - گر چه در برخی از آیات و روایات از جمعی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله بسیار تجلیل شده است و آن تجلیل ها نیز واقعی است، ولی با توجه به تعریفی که اهل سنت درباره صحابه دارند، بررسی مجموع آیات و روایات درباره صحابه بیانگر این است که عده ای از صحابه در عصر خود حضرت رسول خداصلی الله علیه وآله و عده ای بعد از آن حضرت مرتد شده اند؛ برخی از آنان

ص: 33


1- همان، ج 5، ص 259.

مریض دلان بوده اند؛ عده ای از آنان در زمره منافقان پنهان و عده ای از منافقان آشکار و شماری از آنان، همکاران و جاسوسان دشمن بوده اند و عده ای از دستورات آن حضرت تخلف می کردند و... .

تاریخ اسلام، چه در عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله و چه بعد از آن تا زمانی که آنان زنده بودند، از تخلفات آنان از احکام اسلام حکایت می کند.

1 - انس بن مالک:

وی از تخلفات و تغییراتی که اصحاب در احکام اسلامی به وجود آورده اند، چنین یاد می کند:

«سمعت ابا عمران الجونی یقول سمعت انس بن مالک یقول: ما اعرف شیئا الیوم ممّا کنّا علیه علی عهد رسولالله صلی الله علیه وآله. قال: قلنا له: فاین الصلاة؟ قال: او لم تصنعوا فی الصلاة ما قد علمتم.»(1)

ابو عمران جونی می گوید: شنیدم انس بن مالک می گفت: آنچه در عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله انجام می دادیم امروز خبری از آن نیست!

ص: 34


1- مسند، احمد بن حنبل، ج 3، ص 535، حدیث 11566.

به او گفتیم: نماز که هست؟

گفت: شما می دانید در نماز چه تغییراتی داده اید!

حال چگونه می توان گفت مصداق اولی الامری که معصوم هستند و اطاعت آنان واجب است، همه صحابه باشند؟

2- ابوبکر و عمر:

عده ای از اهل تسنن بر این باورند که:

«انها اشارة الی ابی بکر و عمر رضی الله عنهما خاصّه»؛(1)

مقصود از اولی الامر ابوبکر و عمر هستند!

نقد

ابتدا رأی یاد شده درباره ابوبکر را به نقد می کشیم:

الف - با توجه به این که ابوبکر و عمر از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله هستند تمام ایرادهایی که درباره نظریه قبل یاد شد، بر این نظر هم وارد می شود.

ب - ابوبکر نه تنها ادعای عصمت نداشت، بلکه خودش را از بقیه مردم هم ضعیف تر می دانست؛ به گونه ای که نمی تواند حکومت را براساس دین اداره کند

ص: 35


1- تفسیر، قرطبی، ج 5، ص 259.

و از آنان تقاضا می کرد تا هر کجا که بر خلاف دین رفتار کرد، او را هدایت کنند و به صراحت در حضور اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله گفت: من شیطانی دارم که متعرض من می شود و و وقتی نزد من آمد، از من دوری کنید. به این کلمات توجه کنید:

«ایها الناس فانّی قد ولیّت علیکم و لست بخیرکم، فان احسنت فاعینونی و ان اسأت فقوّمونی... اطیعونی ما اطعت الله و رسوله، فاذا عصیت الله و رسوله، فلا طاعة لی علیکم... و انّ لی شیطانا یعترینی، فاذا اتانی اجتنبونی.»(1)

حال چگونه می توان گفت چنین فردی مصداق اولی الامری است که خداوند دستور داده بدون قید و شرط از او اطاعت کنند؟

ج - آنچه بیان شد، مربوط به ابتدای حاکمیت ابوبکر بود که از زبان خود وی نقل کردیم، اما پایان حکومت او را هم از زبان خودش بشنویم:

در آخرین روز حیات ابوبکر، عبدالرحمان بن عوف بر او وارد شد و خواست او را تسلّی دهد که ابوبکر گفت:

ص: 36


1- البدایة و النهایة، ج 5، حوادث سال یازدهم، ص 3؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 332؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 450 و 460.

«اما انّی لا آسی الاّ علی ثلاث فعلتهنّ وددت انّی لم افعلهنّ، ثلاث لم افعلهنّ وددت انّی فعلتهنّ، و ثلاث وددت انّی سألت رسول الله صلی الله علیه وآله عنهن فامّا الثلاث اتی فعلتها وددت انّی لم اکن فعلتها فوددت انّی لم اکن کشفت عن بیت فاطمة و ترکته و لو اغلق علی حرب ووددت انّی یوم سقیفة بنی ساعدة کنت قذفت الامر فی عنق احد الرجلین عمر او ابی عبیدة، فکان امیرا و کنت وزیرا ووددت انّی اذا اتیت بالفجاة لم اکن احرقته و کنت قتلته بالحدید او اطلقته.»

اما من تأسف نمیخورم مگر بر سه کاری که انجام داده ام، ولی ای کاش انجام نمی دادم [از این قرارند]:

1- ای کاش هرگز درِ خانه فاطمه علیهاالسّلام را نمی گشودم؛ گر چه آن در برای جنگ بسته شده بود؛(1)

ص: 37


1- بعداز آن که امام علی علیه السّلام و عده ای از مسلمانان همانند زبیر و... به عنوان اعتراض به تصمیم سقیفه بنی ساعده و بیعت نکردن با ابوبکر، در خانه حضرت زهرا علیهاالسّلام تحصن کردند، ابوبکر، عمر و عده ای را برای شکستن درِ خانه و دستگیری متحصنان و آوردن آنان برای بیعت با ابوبکر به مسجد فرستاد که آن حادثه غم انگیز و تأسف بار در تاریخ اسلام اتفاق افتاد و سرآغاز درگیری های زیادی شد که در مباحث قبل اسناد آن را ارائه کردیم.

2- ای کاش در روز «سقیفه بنی ساعده» خلافت را به عمر یا ابوعبیده واگذار می کردم و آنان حاکم بودند و من مشاور؛(1)

3- و ای کاش هنگامی که فجات(2) را آوردند او را نمی سوزاندم، بلکه او را با آهن می کشتم یا آزاد می کردم.

«و اما الثلاث التی ترکتها و وددت انّی فعلتها فوددت انّی یوم اتیت بالاشعث کنت ضربت عنقه فانّه یخیل الیّ انّه لا یری شرّا الاّ اعان علیه و وددت انّی حیث وجّهت خالدا الی اهل الردة اقمت بذی القصّة فان ظفر المسلمون و الا کنت ردءا لهم وودت حیث وجّهت خالدا الی الشام کنت وجّهت

ص: 38


1- کارگردان اصلی سقیفه در بیعت گرفتن برای ابوبکر نیز این دو نفر بودند که در یک تصمیم قبلی این سه نفر به اضافه سالم مولی حذیفه تصمیم داشتند به ترتیب قدرت را در اختیار بگیرند. براین اساس بعد از ابوبکر، عمر خلیفه شد، ولی هنگام مرگ عمر، ابوعبیده و سالم از دنیا رفته بودند و عمر در آستانه مرگ خود گفت اگر این دو زنده بودند، هرگز انتخاب رهبری را به شورا واگذار نمی کردم.
2- مقصود ایاس بن عبدالله بن عبدیا لیل سلمی است که دست به ترور و غارت زد و بعد از دستگیری، به دستور ابوبکر او را زنده در آتش سوزاندند.

عمر الی العراق فاکون قد بسطت کلتا یدی الیمین و الشمال فی سبیل الله»

و اما آن سه کاری که انجام ندادم و ای کاش انجام می دادم [اینها بودند]:

1- ای کاش روزی که اشعث را به عنوان اسیر نزد من آوردند گردنش را می زدم؛(1) زیرا چنین به نظرم می رسد که هیچ شرّی برایش پیش نیاید، مگر این که او به آن دامن زد.

2- ای کاش وقتی خالد را برای جنگ مرتدان فرستادم، در ذی القصه می ماندم که در صورت شکست

ص: 39


1- مقصود او اشعث بن قیس است که قبل از مسلمان شدن همراه کاروانی بود و با ترفندی خاص همراهان خود را به قتل رساند و اموال آنان را به غارت برد و برای در امان ماندن از قصاص اولیای دم و پس گرفتن اموال آنان به مدینه آمد و در پناه ابوبکر خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید و ادعای مسلمانی کرد. بعد از ارتحال رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز سر به شورش برداشت که به محاصره خالد در آمد و با این که رئیس قبیله بود با خالد تبانی کرد که قومش را دست بسته تحویل دهد به شرطی که خودش را نکشد. خالد نیز آنان را کشت و اشعث را به عنوان اسیر نزد ابوبکر آورد. ابوبکر نیز به شرط آن که با خواهر نابینایش ازدواج کند، او را آزاد کرد. اشاره ابوبکر به این جریان اسارت دوم است. امیرالمؤمین علیه السّلام نیز در خطبه 19 نهج البلاغه به سابقه اشعث قبل و بعد از اسلام اشاره کرده است.

مسلمانان به آنان کمک می کردم؛(1)

3- و ای کاش هنگامی که خالد را برای فتح شام فرستادم عمر را نیز برای فتح عراق می فرستادم به گونه ای که با هردو بازویم در راه خدا می جنگیدم.

«و اما الثلاث اللواتی وددت انّی کنت سألت رسول الله صلی الله علیه وآله عنهنّ فوردت انّی سألته فیمن هذا الامر فکنّا لا ننازعه اهله و وددت انّی کنت سألته هل

ص: 40


1- مقصود شورش های مرتدان است که خالد را برای سرکوبی آنان فرستاد و او نیز بر خلاف همه قوانین اسلام مالک بن نویره را که نماینده رسول خدا صلی الله علیه وآله بود کشت و همان شب با همسرش آمیزش انجام داد که این حرکت خالد در بین مسلمانان صدر اسلام بسیار زننده و تلخ بود؛ به گونه ای که هنگام ورود او به مدینه، عمر با او برخورد تندی کرد و هر چه اصرار کرد که ابوبکر او را از فرماندهی عزل و بر او حد جاری کند، ابوبکر زیر بار نرفت و اقدامات نظامی او را به رخ عمر کشید. این درگیری عمر با خالد بن ولید همچنان باقی بود تا این که عمر بعد از ابوبکر به قدرت رسید و در اولین سخنرانی که انجام داد، مردم را به استفاده از زور تهدید کرد. در این دوران، خالد بن ولید از طرف ابوبکر فرمانده سپاه شام بود که عمر در اولین دستور رسمی که صادر کرد ابوعبیده جراح را به عنوان فرمانده سپاه منصوب و خالد را عزل کرد و دستور داد خالد نباید در حکومت هیچ سمتی داشته باشد. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 427؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 623؛ البدایة و النهایة، ج 5، ص 84.

للانصار فی هذاالامر نصیب و وددت انّی سألته عن میراث العمة و ابنة الاخت، فانّ فی نفسی منهما حاجة.»(1)

و اما آن سه چیزی که ای کاش از رسول خداصلی الله علیه وآله می پرسیدم: [از این قرار بودند]

1- ای کاش از رسول خدا صلی الله علیه وآله می پرسیدم که خلافت حق کیست، تا با صاحبان آن به نزاع برنخیزیم؛

2- ای کاش از رسول خدا صلی الله علیه وآله می پرسیدم که آیا انصار هم در خلافت حقی دارند یا نه؟

3- ای کاش از رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره ارث عمه و دختر خواهر می پرسیدم؛ زیرا در دلم نسبت به ارث این دو شبهه ای است.

آنچه بیان شد؛ سخنان ابوبکر در آخرین روز حیات او در این دنیاست. یکبار دیگر این مطالب را مرور کنید. سه کاری که ابوبکر انجام داده است و آرزو می کرد که هرگز انجام نمی داد، که این مسأله مشروعیت حکومت او را زیر سؤال می برد، که بنا نداریم بیشتر آن را توضیح دهیم.

اما آن سه کاری که انجام نداده است و آرزو می کرد که ای کاش انجام داده بود یک بار دیگر مرور کنید. در جریان حرکت های نظامی خالد که موجب

ص: 41


1- تاریخ طبری، ج 2، ص 619؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 46.

اعتراض عمر - که هم یار صمیمی ابوبکر بود و در خیرخواهی او نسبت به ابوبکر شبهه ای نیست - شده است، چه انسانهای بی گناهی کشته شدند و چه اموالی به غارت رفت و چه هتک حرمت هایی که از زنان مسلمان شد و... که داستانی بسیار غم انگیز است اما سه سؤالی که آرزو می کرد، از رسول خدا صلی الله علیه وآله می پرسید، قابل توجه است.

یکی از محورهای سخنرانی های «حجة الوداع» رسول خدا صلی الله علیه وآله همین مسأله بود که اصحاب با صاحبان امر درگیر نشوند و یکی از مواردی که در پیمان عقبه دوم - که به «بیعة الحرب» شهرت یافت - این بود که مسلمانان با پیامبرصلی الله علیه وآله بیعت کردند که با صاحبان امر درگیر نشوند.

بدین ترتیب نمی توان پذیرفت که با سابقه طرح این مسأله در بین مسلمانان، به خصوص در حجة الوداع - که ابوبکر حضور داشت - او نپرسیده باشد که صاحبان امر چه کسانی هستند، با این که او در سقیفه برای خارج کردن انصار از میدان خود را احق و أولی به خلافت می دانست و حال که در پایان راه است از هجوم به خانه فاطمه علیهاالسّلام، که در واقع صاحب امر در آنجا بود، تأسف می خورد و... که جای توضیح بیشتر آن نیست.

ص: 42

اکنون سؤال این است که آیا شایسته است که چنین انسانی را با این اعترافات صریح، نسبت به کارهایی که نباید انجام می داد و کارهایی که می بایست انجام می داد و انجام نداده است، مصداق اولی الامری بدانیم که خداوند دستور داده است در هر شرایطی از او پیروی کنیم؟!

در ادامه، به نقد رأی یاد شده درباره عمر می پردازیم:

1- نقدهایی که بر همه صحابه به عنوان کلی مطرح شد بر او نیز وارد است؛

2- عمر در به قدرت رسیدن ابوبکر و ادامه حکومت او نقش اساسی داشت؛ بنابر این او در کارهای ابوبکر شریک است و بخش عمده ای ازنقدهایی که بر ابوبکر یاد شد، بر او نیز وارد است.

3- اگر بخواهیم عملکرد عمر را نقد کنیم سخن بسیار طولانی خواهد بود و تنها به یک عملکرد او اشاره می کنیم.

قرآن می فرماید:

{وَما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}(1)

ص: 43


1- حشر/7.

و آیات دیگری که به متابعت مطلق از رسول خدا صلی الله علیه وآله دستور می دهد و آیاتی که سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله را وحی می داند نه سخن از روی هوای نفس؛

{وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی}(1)

با این وصف، در روز پنجشنبه که رسول خدا صلی الله علیه وآله در حجره اش در حضور اصحاب دستور داد [کاغذ و قلمی] بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید، عمر فریاد زد:

«ان الرجل لیهجر، حسبنا کتاب الله.»(2)

اکنون سؤال این است که براستی کسی که با صراحت به مخالفت با دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله برمی خیزد؛ همان أولی الامری است که خداوند دستور داده است، در هر شرایطی، از او اطاعت کنند؟ و اگر شما در آنجا بودید، چه می کردید؟ آیا به دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله عمل می کردید یا به دستور عمر؟

ص: 44


1- نجم/5-4.
2- صحیح، البخاری، کتاب المریض باب قول المریض قوموا عنّی؛ صحیح، مسلم، باب ترک الوصیه، ص 76؛ مسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 552، ج 4، ص 308؛ تاریخ، طبری، ج 2، ص 436؛ کامل، ابن اثیر، ج 2، ص 320.
3- فرماندهان جنگ
اشاره

عده ای بر این باورند که مقصود از اولی الامر - «هم امراء السرایا»(1) - فرماندهان جنگی هستند.

نقد

الف - پیشتر بیان شد که آیه مورد بحث بیانگر عصمت اولی الامر است، در حالی که هیچ کس برای فرماندهان نظامی عصمت قائل نیست؛

ب - فرماندهان نظامی رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز چنین ادعایی نداشته اند، حتی «عبدالله بن حذافه» که گفته اند آیه درباره او نازل شده چنین ادعایی نداشته است؛

ج: نه پیامبر صلی الله علیه وآله و نه اصحاب او چنین اعتقادی درباره فرماندهان نظامی نداشتند و شاهد آن این است که پیامبر صلی الله علیه وآله در همین جریان، مخالفت صحابه با عبدالله را تایید کرد.

براین اساس نمی توان گفت: مقصود از اولی الامری که خداوند دستور داده است در هر شرایطی از آنان پیروی کنیم، فرماندهان نظامی باشند.

ص: 45


1- الکشاف، ج 1، ص 535؛ تفسیر، قرطبی، ج 5، ص 260.
4- قاریان و عالمان
اشاره

عده ای بر این باورند که مقصود از اولی الامر، قاریان و عالمان هستند که نظریه مالک هم همین بوده است؛

«اهل القرآن و العلم و هو اختیار مالک»(1)

نقد

الف - با توجه به این که مستفاد از آیه عصمت اولی الامر است، هیچ قاری قرآن و هیچ اهل علمی در دنیای اسلام ادعای عصمت نکرده است؛

ب - امت اسلامی با همه اختلافاتی که دارند این دو گروه را معصوم نمی دانند؛

ج - بررسی زندگی هر دو گروه - قاریان و عالمان - حکایت از آن دارد که نمی توان به این نتیجه رسید که اینان اولی الامری هستند که خداوند دستور داده است در هر شرایطی از آنان اطاعت کنند.

5- عالمان دیندار
اشاره

عده ای بر این باورند که اولی الامر، دانشمندان دینداری هستند که به مردم دین را آموزش می دهند و آنان را امر به معروف و نهی از منکر می کنند.

ص: 46


1- تفسیر، قرطبی، ج 5، ص 259.

«هم العلماء الدینون الذین یعلّمون الناس الدین و یأمرونهم

بالمعروف و ینهون عن المنکر»؛(1)

نقد

این نظریه شبیه نظریه قبل است و ایراداتی که درباره آن نظر یاد شد بر این نظر هم وارد است و بیشتر از این ارزش نقد را ندارد.

6- اهل حل و عقد
اشاره

عده ای بر این باورند که اولی الامر، صاحبان عقل و اندیشه هستند که تدبیر امور مردم با آنان است؛

«هم اولوا العقل و الرأی الذین یدبّرون امرالناس»؛(2)

نقد

الف - پیشتر بیان شد که امت اسلامی با همه اختلافات خود در این مسأله اتفاق نظر دارند که عالمان دینی معصوم نیستند، تا چه رسد به اهل حل و عقد که گاه از عالمان دینی هم نیستند؛

ص: 47


1- کشاف، ج 1، ص 535؛ تفسیر، قرطبی، ج 5، ص 259.
2- تفسیر، قرطبی، ج 5، ص 260.

ب - همه حکومت ها در سراسر دنیا، دارای چنین اصحاب اهل حل و عقدی هستند. بسیاری از جنایت هایی که حکومت ها در طول تاریخ انجام داده اند به وسیله همین گونه افراد طراحی و اجرا شده است. براین اساس چگونه می توان گفت مقصود از اولی الامری که خداوند دستور داده است - در هر شرایطی از آنان پیروی کنید - اهل حل و عقد هستند؟

7- صاحبان قدرت
اشاره

عده ای بر این باورند که اولی الامر، حاکمان و صاحبان قدرت هستند.

«اولی الامر منکم ذوی الامر»(1)

این نظریه بیشترین طرفدار را در بین اهل سنت - به خصوص اهل حدیث - دارد. قبل از نقد نظر یاد شده این سؤال مطرح است که چرا بیشتر اهل سنت به این نظر رسیده اند؟

ص: 48


1- صحیح، بخاری، کتاب الفتن باب دوم، حدیث 7؛ صحیح، مسلم، کتاب الامارة باب وجوب طاعة الامراء؛ السنن الکبری، ج 4، ص 421، حدیث 7770؛ سنن، ابن ماجه، ج 2، ص 957، حدیث 2866؛ الموطأ، ص 392، حدیث 5؛ مسند، احمد، ج 5، ص 314 و 319؛ مسند، الحمیدی، ج 1، ص 192، حدیث 389؛ مصنف، ابن ابی شیبه، ج 8، ص 614، حدیث 149؛ السنة لابن ابی عاصم، ص 480، حدیث 1029؛ مسند ابی عوانه، ج 4، ص 406، حدیث 7119؛ مسند، الشاشی، ج 3، ص 119، حدیث 1180؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج 7، ص 39، حدیث 4530.

در پاسخ این سؤال باید گفت: اهل سنت در منابع حدیثی خود روایاتی دارند که چون نتوانسته اند مصداق درست آنها را تشخیص دهند، بناچار به این نظر گرایش پیدا کرده اند که صاحبان قدرت را اولی الامر بدانند؛

الف - روایاتی که می گوید: نباید با صاحبان امر درگیر شوند؛

«عن عبادة بن الصامت قال: دعانا النبی صلی الله علیه وآله فبایعناه فکان فی ما اخذ علینا ان بایعناه علی السمع و الطاعة و الا ننازع الامر اهله الاّ ان تروا کفرا بواحاعندکم من الله فیه برهان.»(1)

عبادة بن صامت می گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله ما را خواست و ما با او بیعت کردیم. از مواردی که بر آن بیعت کردیم این بود که تسلیم باشیم و با صاحبان امر درگیر نشویم مگر این که کفر آشکاری را ببینیم که

ص: 49


1- صحیح، البخاری کتاب الفتن باب دوم، حدیث 7؛ صحیح، مسلم، کتاب الامارة باب وجوب طاعة الامراء؛ السنن الکبری، ج 4، ص 421؛ حدیث 777؛ سنن، ابی ماجه، ج 2، ص 957، حدیث 2866؛ الموطأ، ص 392، حدیث 5؛ مسند، احمد بن حنبل، ج 5، ص 314 و 319؛ مسند، الحمیدی، ج 1، ص 192، حدیث 389؛ مصنف، ابن ابی شیبه، ج 8، ص 614، حدیث 149؛ السنة، لابن ابی عاصم، ص 480، حدیث 1029؛ مسند، ابی عوانه، ج 4، ص 406، حدیث 7119؛ مسند، الشاشی، ج 3، ص 119، حدیث 1180؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبّان، ج 7، ص 39، حدیث 4530.

دلیل قطعی از طرف خداوند داشته باشد.

پیشتر بیان کردیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله این مسأله را چند بار تکرار کرده است و آنچه عبادة بن صامت نقل می کند جریان بیعه الحرب است. در جریان حجة الوداع نیز رسول خدا صلی الله علیه وآله چندین بار تأکید کرده است که اصحاب بعد از او با صاحبان امر درگیر نشوند.

ب - روایاتی که می گوید: هر کس بدون پیروی از امامی بمیرد به مرگ جاهلی مرده است؛

«قال رسول الله صلی الله علیه وآله: من مات بغیر امام مات میتة جاهلیّة.»(1)

هر کس بدون پیروی از امامی بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.

ج - روایاتی که خروج بر سلطان را منع می کند؛

«من کره من امیره شیئا فلیصبر علیه، فانّه من خرج عن السلطان شبرا مات میتة جاهلیة.»(2)

ص: 50


1- مسند، احمدبن حنبل، ج 4، ص 96؛ مسند، ابی یعلی، ج 13، ص 366، حدیث 7675؛ المعجم الکبیر، ج 19، ص 388، حدیث 9910؛ مسند، الطیالسی، ص 259، حدیث 1913؛ السنة، لابن ابی عاصم، ص 489، حدیث 1057؛ الاحسان، بترتیب صحیح ابن حبان، ج 7، ص 49، حدیث 4554؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 224.
2- صحیح، مسلم، ج 6، ص 21؛ صحیح، البخاری، ج 9، ص 84، حدیث 5 و ص 113، حدیث 7؛ سنن، الدارمی، ج 2، ص 166، حدیث 2515؛ مسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 275، 297، 310؛ المعجم الکبیر، ج 12، ص 124، حدیث 12759؛ السنن الکبری، لبیهقی، ج 8، ص 157.

هر کس از حاکمش کار ناخوشایندی دید باید صبر کند؛ زیرا هر کس به اندازه یک وجب بر حاکم خروج کند به مرگ جاهلی مرده است.

د - روایاتی که اطاعت از سلطان را واجب شمرده است؛

«من خلع یدا من طاعته لقی الله یوم القیامة لا حجّة له و من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتّة جاهلیّة.»(1)

هر کس دست از اطاعت سلطان بردارد، روز قیامت در حالی خداوند را ملاقات خواهد کرد که حجتی ندارد و هر کس بمیرد و بیعت امامی در گردنش نباشد به مرگ جاهلی مرده است.

ه-- روایات اثنا عشر خلیفه که پیشتر بیان شد، نتوانسته اند آن را بر خلفای بعد از پیامبر تطبیق دهند و روایات دیگر، به ویژه با توجه به آیه مورد بحث که اطاعت از

اولی الامر را بدون قید و شرط واجب می کند و از این اطلاق عصمت به دست می آید و از طرفی جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله که قابل انکار نیست و آنان

ص: 51


1- صحیح، مسلم، ج 6، ص 22.

که در صدر اسلام چه بنی امیه و چه بنی عباس قدرت را به دست گرفتند عموما افراد فاسد، فاجر و منحرف از دین بوده اند. مجموع این عوامل باعث شد تا آنان نه تنها عصمت را در جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله یا به تعبیری در امام شرط ندانند، بلکه شرط بودن عدالت را هم نپذیرفته اند و هر کس به هر شیوه ای که قدرت را به دست گرفت او را امام خوانده و قیام علیه او را نیز ممنوع شمرده و متابعت از او را هم لازم دانسته اند.

به سخنان احمد بن حنبل، پیشوای حنابله، توجه کنید:

«السمع و الطاعة للائمة و امیرالمؤمنین البرّ والفاجر و من ولی الخلافة فاجمع الناس و رضوا به و من غلبهم بالسیف و سمی امیرالمؤمنین و الغز و ماض مع الامراء الی یوم القیامة البرّ و الفاجر و اقامة الحدود الی الائمّة و لیس لاحد ان یطعن علیهم و ینازعهم و دفع الصدقات الیهم جائز من دفعها الیهم اجزأت عنهم برّا کان او فاجرا و صلاة الجمعة

ص: 52

خلفه و خلف کل من ولی جائزة اقامته و من اعادها فهو

مبتدع تارک للاوثار مخالف للسنّه.»(1)

باید مطیع رهبران و پیشوای مسلمانان - چه صالح و چه فاجر - بود. همچنین باید از هر کسی که خلافت را به دست می گیرد و مردم قبولش دارند اطاعت کرد. همچنین باید مطیع هر کسی بود که با زور اسلحه قدرت را به دست گرفته و خود را امام مسلمانان نامیده است. جنگیدن همراه حاکمان تا قیامت جایز است، چه حاکمان صالح و چه حاکمان فاسد. اجرای حدود شرعی به عهده حاکمان است و هیچ کس حق ندارد آنان را نقد کند یا علیه آنان قیام کند و با آنان درگیر شود. پرداخت صدقات

به آنان جایز است و هر کس صدقات را به آنان بپردازد وظیفه اش را انجام داده است؛ چه آنان صالح باشند و چه فاجر.

نماز جمعه پشت سر امام و هر کسی که قدرت را به دست بگیرد، جایز است و هر کس چنین نمازی را اعاده کند بدعتگزار و مخالف سنت و آثارِ رسیده است!

ص: 53


1- تاریخ المذاهب الاسلامیة، لابی زهره، ج 2، ص 322.

از این سخنان نباید در شگفت شد و این گونه اظهار نظر کردن و فتوا دادن اختصاص به احمد بن حنبل ندارد بلکه اکثریت اهل سنت چنین نظری دارند. ابوجعفر طحاوی از دانشمندان مشهور حنفی می نویسد:

«و لا نری الخروج علی ائمّتنا و لاولاة امرنا و ان جاروا و لا ندعوا علی احد منهم و لا ننزع یدامن طاعتهم و نری طاعتهم من طاعات الله عزّوجلّ فریضة علینا مالم یامروا بمعصیة.»(1)

ابوالحسن اشعری بنیانگذار مکتب اشاعره نیز در تبیین عقاید مورد اتفاق اهل سنت می گوید:

«و یرون العید و الجمعة و الجماعة خلف کل امام برّ و فاجر... و یرون الدعاء لائمّة المسلمین بالصلاح و ان لا یخرجوا علیهم بالسیف و ان لا یقاتلوا فی الفتن.»(2)

ص: 54


1- شرح العقیدة الطحاویة، ص 110.
2- مقالات الاسلامیین، ص 323.

اهل سنت بر این عقیده اند که نماز عید، جمعه و جماعت پشت سر هر امامی جایز است؛ چه صالح باشد و چه فاسد... و بر این عقیده اند که باید برای پیشوایان مسلمانان دعا کرد و این که نباید علیه آنان قیام مسلحانه کرد و در آشوبهای علیه آنان نباید شرکت جست.

ابوبکر باقلانی از دانشمندان معروف اهل سنت در این باره می گوید:

«ان قال قائل ما الذی یوجب خلع الامام عندکم؟ قیل له: یوجب ذلک امور، منها کفر بعد

ایمان و منها ترکه الصلاة و الدعاء الی ذلک و منها عند کثیر من الناس فسقه و ظلمه بغضب الاموال و ضرب الابشار و تناول النفوس المحرّمة و تضییع الحقوق و تعطیل الحدود و قال الجمهور من اهل الاثبات و اصحاب الحدیث لا ینخلع بهذه الامور و لا یجب الخروج علیه، بل یجب وعظه و تخویفه و ترک طاعته فی شی ء ممّا یدعوا الیه من معاصی الله.»(1)

ص: 55


1- التمهید، ص 186.

اگر کسی بپرسد به نظر شما چه چیزهایی باعث سلب مشروعیت حاکم می شود؟ به او گفته می شود: کافر شدن، نماز نخواندن و مردم را به بی نمازی تشویق کردن، و نزد بیشتر مردم [اشتهار داشتن به] فسق و تجاوز به اموال مردم،تازیانه زدن به مردم، کشتن بناحق مردم ، از بین بردن حقوق مردم و اجرا نکردن حدود الهی، ولی اکثریت اهل حدیث بر این باورند که اگر حاکم همه کارها را هم انجام دهد مشروعیت خود را از دست نمی دهد و نباید علیه او قیام کرد، بلکه باید او را موعظه کنند و از پیامدهای کارهایش بترسانند و در جایی که دستور به گناه می دهد، از او اطاعت نکنند!

قرطبی از سهل بن عبدالله نقل می کند:

«اطیعوا السلطان فی سبعة: ضرب الدراهم و الدنانیر و المکائیل و الاوزان و الاحکام و الحج و الجمعة و العیدین و الجهاد و... و اذا نهی السطان العالم ان یفتی فلیس له ان یفتی فان افتی فهو عاص و ان کان امیرا جائرا.»(1)

در هفت چیز از حاکم اطاعت کنید: پول رایجی که

ص: 56


1- الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج 5، ص 259.

منتشر می کند، معیارهای سنجش اشیایی که مشخص می کند، احکامی که صادر می کند، در گزاردن حج، نماز جمعه، نماز عیدین و جهاد... و اگر عالمی را از فتوا دادن منع کرد عالم حق ندارد فتوا بدهد و اگر فتوا بدهد گناهکار است، حتی اگر حاکم، شخصی ستمگر باشد.

براستی می توان این سخنان را به خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله نسبت داد و گفت خداوند دستور داده است از حاکم فاسق، فاجر و... اطاعت کنید، حق ندارید علیه آنان شورش و از دستور آنان سرپیچی کنید و نباید سخن حق و حکم خدا را بگوئید؟ این چنین سخن گفتن و تسلیم محض حاکمان جور و ستم بودن برخلاف قرآن، سنت، عقل و فطرت سلیم انسانی است. در ادامه به شرح آن خواهیم پرداخت.

اطاعت های ممنوع در قرآن

مطیع محض حاکمان جور بودن و اطاعت از آنان خلاف قرآن است؛ زیرا خداوند در قرآن اطاعت از گروه های زیر را ممنوع کرده است:

کافران: از کسانی که اطاعت از آنها منع شده است، کافران هستند.

به این آیه توجه کنید:

ص: 57

{ فَلا تُطِعِ الکافِرِینَ وَجاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً}(1)

پس تو هرگز تابع کافران مباش و با آنان سخت جهاد و کارزار کن.

در حالی که پیشتر از باقلانی نقل کردیم که اکثریت اهل حدیث بر این باورند که اگر حاکم مسلمانی کافر شد، نه مشروعیت خود را از دست می دهد و نه می توان علیه او قیام کرد، بلکه باید مطیع او بود.

2- غافلان و تبهکاران: از کسانی که در قرآن اطاعت از آنان منع شده است، این گروه هستند. به این آیه توجه کنید

{ وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطاً }(2)

و هرگز از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل کردیم و تابع هوای نفس خود شده و به تبهکاری پرداخته اند، متابعت مکن.

ص: 58


1- فرقان/52.
2- کهف/28.

3- تکذیب کنندگان: از کسانی که اطاعت از آنان ممنوع شده است، تکذیب کنندگان آیات الهی هستند؛

{فَلا تُطِعِ المُکَذِّبِینَ}(1)

پس تو هرگز از تکذیب کنندگان آیات الهی پیروی مکن.

4- قسم خوران فرومایه: از کسانی که اطاعت از آنان منع شده است، انسانهای پست و فرومایه ای هستند که دائم سوگند می خورند؛

{وَلا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ}(2)

و تو هرگز اطاعت مکن از انسان فرومایه ای که بسیار قسم یاد می کند.

5- گناهکاران: از کسانی که در قرآن اطاعت از آنان منع شده است، گناهکاران هستند؛

{فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّک َ وَلا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً}(3)

پس در حکم پروردگارت صبور باش واز هیچ گناهکار

ص: 59


1- قلم/8.
2- قلم/10.
3- انسان/24.

یا کافری اطاعت مکن.

6- اسراف کاران: از کسانی که اطاعت از آنان منع شده است، مسرفان هسستند.

{وَلا تُطِیعُوا أَمْرَ المُسْرِفِینَ}(1)؛

و هرگز از اسرافکاران متابعت نکنید.

و آیات دیگری که با الفاظ متفاوت این واقعیت را بیان می کنند که از کسانی که برخلاف دستورات خداوند رفتار می کنند، اطاعت نکنید. با این حال، آیا می توان به خداوند نسبت داد که مقصود او از «اولی الامر» حاکمان فاسد، گناهکار، اسراف کار، تبهکار و... هستند و مردم موظفند در هر شرایطی از آنان پیروی کنند!

اطاعتهای ممنوع در سنت

در سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله مخالفت با حاکمان فاسد و مبارزه با آنان یک اصل مسلّم است و اگر چنین نبود انبیاء با حاکمان فاسق و فاجر زمان خود مبارزه نمیکردند و رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز با قریش درگیر نمی شد.

مبارزه با ظلم، کفر، فساد و طغیان از اصول مسلّم سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله است و نیاز به دلیل ندارد. به روایتهای زیر توجه کنید:

ص: 60


1- شعراء/151.

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق».(1)

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: از هیچ مخلوقی که در گناه است، نباید اطاعت کرد.

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «من ارضی سلطانا بما یسخط ربّه خرج من دین الله.»(2)

هر کس سلطانی را به چیزی راضی کند که موجب خشم خداوند شود، از دین خدا خارج شده است.

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «اسمعوا هل سمعتم انّه سیکون بعدی امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم و اعانهم علی ظلمهم فلیس منّی و لست منه و لیس بوارد علیّ الحوض و من لم یدخل علیهم و لم یعنهم علی

ص: 61


1- کنزالعمال، ج 6، ص 67، حدیث 14875.
2- همان، ص 70، حدیث 14888.

ظلمهم و لم یصدقهم بکذبهم فهو منّی و انا منه و هو وارد علیّ الحوض.»(1)

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: بشنوید! آیا شنیده اید که بعد از من حاکمانی خواهند آمد، پس هر کس بر آنان وارد شود و با این که آنان دروغ می گویند آنان را تصدیق کند و بر ستمی که انجام می دهند آنان را یاری کند، از من نیست و من هم از او نیستم و بر حوض بر من وارد نمی شود و مرا ملاقات نخواهد کرد و آن که بر آنان وارد نشود و بر ظلم همکار آنان نباشد و دروغهای آنان را تصدیق نکند، او از من است و من از او هستم و بر حوض بر من وارد می شود.

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «سیکون علیکم ائمّة یملکون ارزاقکم یحدّثونکم فیکذّبونکم و یعملون فیسیئون العمل لا یرضون منکم حتی تحسنّوا قبیحهم و تصدّقوا

ص: 62


1- همان، ص 70، حدیث 14891.

کذبهم فاعطوهم الحق ما رضوا به فاذا تجاوزوا فمن قتل

علی ذلک فهو شهید.»(1)

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: بعد از من حاکمانی بر شما مسلط می شوند که منابع مالی شما را در اختیار دارند، احادیثی برای شما نقل می کنند و شما را در احادیثی که نقل می کنید، تکذیب می کنند و باشما بد رفتاری می کنند، تا اعمال زشت آنان را تحسین نکنید و دروغهای آنان را تصدیق ننمایید، از شما راضی نخواهند شد. تا آنجا که حق را رعایت می کنند، حق را به آنان بدهید و هنگامی که از حق تجاوز کردند [با آنان به مبارزه برخیزید] و هر کس در این راه کشته شود، شهید است.

آیا با این گونه روایات که هرگونه همکاری با حاکم ظالم را خروج از دین خدا می شمارد و مبارزه و کشته شدن در این راه را شهادت می داند، می توان گفت هر حاکمی که به هر شکلی قدرت را در اختیار بگیرد و به هرگونه ای عمل کند اولی الامری است که باید از او اطاعت کرد؟

ص: 63


1- همان، ص 47، حدیث 14876.

آنچه بیان شد، بخش بسیار ناچیزی از روایات در منابع اهل سنت بود که به عنوان نمونه ارائه کردیم و بررسی این گونه روایات در منابع شیعه بسیار مفصل و تکان دهندهتر است.

اطاعت های ممنوع از نظر عقل

با کمی توجه به وظایفی که انبیاء در هدایت خلق و گسترش عدالت و از بین بردن فساد و جایگزین کردن صلاح در زمین داشته اند، نمی توان این مسأله را از نظر عقلی پذیرفت که اولی الامری که خداوند به اطاعت بدون قید و شرط از آنها دستور داده است، هر حاکمی است که قدرت را به دست گرفته باشد.

البته این تنها ما نیستیم که می گوییم نمی توان حاکم جور را اولی الامر دانست، بلکه بسیاری از دانشمندان اهل سنت نیز بر این باورند؛

زمخشری در توضیح آیه مورد بحث پس از آن که بعضی از وظایف اولی الامر را می شمارد، می نویسد:

«و امراء الجور لا یؤدّون امانة و لا یحکمون بعدل و لا یردّون شیئا الی کتاب و لا الی سنّة انّما یتبعون شهواتهم حیث

ص: 64

ذهبت بهم فهم منسلخون عن صفات الذین هم اولی الامر عندالله و رسوله و احقّ اسمائهم اللصوص المتغلّبة.»(1)

حاکمان جور امانت را بر نمی گردانند، به عدل حکم

نمی کنند، چیزی را به کتاب خدا و سنت رسول خداصلی الله علیه وآله ارجاع نمی دهند، تنها از خواسته های خودشان پیروی می کنند؛ آنان با صفاتی که اولی الامر نزد خدا و رسول دارند، بیگانه اند و شایسته ترین نام برای آنان این است که آنان را دزدان پیروز بنامیم.

با توجه به مفاد آیه به گونه ای که اولی الامر بر خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله عطف شده است و اطاعت از آنان نیز همانند اطاعت از خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله مطلق و بدون قید و شرط است، باید مقصود از اولی الامر عده خاصی باشند نه هر حاکمی. زمخشری در این باره می نویسد:

«و المراد باولی الامر منکم امراء الحق، لانّ امراء الجور الله و رسوله بریئان منهم فلا یعطفون علی الله و رسوله فی وجوب الطاعة لهم و انّما یجمع بین الله و رسوله و الامراء

ص: 65


1- الکشاف، ج 1، ص 536.

الموافقین لهما فی ایثار العدل و اختیار الحق و الامر بهما و النهی عن اضدادهما»(1)

مقصود از اولی الامر، امرای حق هستند؛ زیرا خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله از امرای جور بیزارند و نمی شود در وجوب اطاعت بر خدا و رسول در آیه عطف شوند که بدون هیچ قید و شرطی از آنان اطاعت کنند؛ تنها امرایی همراه خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله خواهند بود که در گزینش حق و عدل و دستور به آنها و جلوگیری از ظلم و جور همنوا با خدا ورسول خدا صلی الله علیه وآله باشند.

با توجه به آنچه بیان شد، مصادیقی که از نظر اهل سنت برای اولی الامر در نظر گرفته شده است، قابل اعتماد نیست و نمی توان گفت مقصود خداوند این گروه هستند.

اولی الامر از دیدگاه شیعه

از نظر دانشمندان شیعه مصداق اولی الامر تنها کسانی هستند که از عصمت برخوردارند و این مورد اتفاق است که مصداق کامل و جامع آن تنها ائمه علیهاالسّلام هستند؛

ص: 66


1- همان، ص 535.

«و اما اصحابنا فانّهم رو و اعن الباقر و الصادق علیه السّلام انّ اولی الامر هم الائمّة من آل محمدصلی الله علیه وآله اوجب الله طاعتهم بالاطلاق، کما اوجب طاعته و طاعة رسوله، و لا یجوزان یوجب الله طاعة احد علی الاطلاق الاّ من ثبتت عصمته، و علم انّ باطنه کظاهره و امن منه الغلط و الامر بالقبیح و لیس ذلک بحاصل فی الامراء و لاالعلماء سواهم، جلّ الله ان یأمر بطاعة من یعصیه او بالانقیاد للمختلفین فی القول و الفعل، لانّه محال ان یطاع المختلفون کما انّه محال ان یجتمع ما اختلفوا فیه و ممّا یدل علی ذلک ایضا ان الله تعالی لم یقرن طاعة اولی الامر بطاعة رسوله کما قرن طاعة رسوله بطاعته الاّ و اولی الامر فوق الخلق جمیعا، کما انّ الرسول صلی الله علیه وآله فوق اولی الامر و فوق سائر الخلق و هذه صفة ائمة الهدی من آل محمد صلی الله علیه وآله الذین ثبتت امامتهم و

ص: 67

عصمتهم و اتفقت الامة علی علوّ رتبتهم و عدالتهم.»(1)

اما امامیّه از امام باقر و صادق ‘ روایت کرده اند که مقصود از اولی الامر امامان از آل محمد صلی الله علیه وآله هستند که خداوند اطاعت از آنان را به طور مطلق واجب کرده است،همان طور که اطاعت از خود و رسولش را به طور مطلق واجب کرده است و جایز نیست خداوند اطاعت از کسی را به طور مطلق واجب کند مگر این که عصمت او ثابت شده باشد و خداوند می داند که باطن و ظاهر آن شخص یکسان و از اشتباه در امان است و به کار زشت فرمان نمی دهد، و چنین چیزی در امیران و علمایی جز امامان از آل محمدصلی الله علیه وآله حاصل نمی شود. خداوند برتر از آن است که دستور به اطاعت از کسی بدهد که نافرمانی می کند یا به تسلیم در برابر کسی فرمان بدهد که رفتار و گفتار آنان یکسان نیست؛ زیرا از نظر عقلی محال است آنان که رفتار و گفتارشان یکسان نیست مورد اطاعت واقع شوند، همان طور که از نظر عقلی محال است که امرو نهی در شی ء واحد و

ص: 68


1- مجمع البیان، ج 3، ص 64، بحارالانوار، ج 23، ص 284.

از جهت واحد جمع شود. اولی الامر از دیگران برترند، چنان که رسول خداصلی الله علیه وآله از اولی الامر و بقیه خلق برتر است. به همین دلیل خداوند اطاعت از اولی الامر را در ردیف اطاعت از رسول و اطاعت از رسول را در ردیف اطاعت از خودش قرار داده است و چنین برتری نسبت به خلق تنها امامان از آل محمد صلی الله علیه وآله است که عصمت و امامت آنان ثابت شده و امت اسلامی بر بلندی جایگاه و عدالت آنان اتفاق نظر دارند.

ص: 69

ص: 70

فصل دوّم :تقریر استدلال شیعه

اشاره

ص: 71

ص: 72

تقریر استدلال شیعه

شیعه استدلال به این آیه را چنین تقریر می کند:

«انّ الله امر بطاعته علی الاطلاق و امر بطاعة رسوله کذلک بل و قرن طاعة رسوله بطاعته فی قوله تعالی {من یطع الرسول فقد اطاع الله} (1)

فیعرف من ذلک انّ رسوله لا یجوز علیه الخطاء، ثمّ امر ایضا بطاعة اولی الامر مطلقأ کما امر بطاعة نفسه المقدسة و بطاعة رسوله من غیر تقیید بموافقه طاعته لطاعة الله،

ص: 73


1- . نساء / 80.

فیعلم منه انّ ولیّ الامر معصوم عن الخطاء و ان طاعته کطاعة الرسول صلی الله علیه وآله عین طاعة الله، فالامام هو ولیّ الامر و الولی للامر معصوم من کلّ ذنب بحکم الآیه»(1)

خداوند به اطاعت مطلق از خودش دستور داده است، همان طور که به اطاعت مطلق از رسولش فرمان داده است، بلکه اطاعت از رسولش را همانند اطاعت از خود دانسته و فرموده است: هر کس از رسول اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده است. این دو مطلب بیانگر آن است که خطا کردن بر رسول جایز نیست. از طرفی در آیه مورد بحث، خداوند به اطاعت اولی الامر دستور داده است، بدون آن که اطاعت از آنان را مشروط به مواردی کند که مطابق با اطاعت از خدا باشد. از این مسأله میتوان فهمید که اولی الامر باید معصوم از خطا و اطاعت از او همانند اطاعت ازرسول و خدا باشد. بنابراین اولی الامر باید امام و به حکم آیه باید معصوم نیز شد.

ص: 74


1- الامامة الکبری و الخلافة العظمی، ج 2، ص 135؛ العقاید الامامیّة الاثنا عشریة، ص 76؛ منهاح البراعة، ج 2، ص 367 و منابع دیگر.

پیشتر بیان کردیم که استنباط عصمت اولی الامر از این آیه اختصاص به شیعه ندارد، بلکه بعضی از دانشمندان اهل سنت از جمله فخررازی هم بر این باور است که این آیه بیانگر عصمت اولی الامر است.

عصمت امام

اجماع شیعه بر این است که جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله باید معصوم باشد؛

«اعلم انّ الامامیّة رضی الله عنهم اتّفقوا علی عصمة الائمة علیه السّلام من الذنوب صغیرها و کبیرها»(1)

بدان که شیعه امامیه - که خداوند از آنان راضی باشد - بر عصمت ائمة علیه السّلام از گناه، - چه کوچک و چه بزرگ - اتفاق نظر دارند.

باید توجه داشت که ضرورت عصمت امام تنها به شیعه اختصاص ندارد، بلکه در بین دانشمندان اهل سنت نیز کسانی یافت می شوند که ضرورت معصوم بودن امام را باور دارند؛ علامه موصلی عمر بن شجاع، فصلی از کتابش را به این مسأله اختصاص داده و می نویسد:

ص: 75


1- بحارالانوار، ج 25، ص 209.

«فصل و هو اصل؛ اعلم ایّها الاخ الصادق و الحمیم الموافق انّ العصر لم یزل مفتقرا الی وجود امام معصوم یشرع الاحکام و یامر بالحلال و ینهی عن الحرام یُدلّ علی الله و یعرف بالله و لا یصحّ هذا المقام بل لا یصّح هذا المرام الاّ للنبی الامیّ و لذریّته و لا شکّ فی عصمتهم و لا ریب فی طهارتهم، لقول الله تعالی: «انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس...» و من شرطهم العدل و الانصاف و غیر ذلک من الاوصاف، لقوله تعالی: «لا ینال عهدی الظالمین» فدلّ علی ان غیر المعصوم ظالم لنفسه و لغیره.»(1)

فصل دیگری و آن یک اصل کلی است. ای برادر صادق و همراه موافق بدان که در تمام زمانها به امام معصومی نیازمند هستیم که احکام خداوند را تشریح کند و به حلال امر و از حرام نهی کند و راهنمایی به سوی خدا باشد و این شخص جز به وسیله خداوند

ص: 76


1- النعیم المقیم لعترة النبأ العظیم، ص 563.

شناخته نمی شود و چنین مقامی تنها شایسته پیامبرصلی الله علیه وآله و ذریّة او است که در عصمت و طهارت آنان تردیدی نیست؛ زیرا خداوند فرموده است: خداوند اراده کرده است که پلیدی را تنها از شما پاک کند و...» و از شرایط معصومان عدالت و انصاف و اوصاف دیگری است؛ زیرا خداوند فرموده است «پیمان من به ظالمان نمی رسد». این آیه دلالت می کند که غیر معصوم ظالم است، هم نسبت به خودش و هم نسبت به دیگران.

تعریف عصمت

عصمت را در کلام عرب چنین معنی کرده اند:

«العصمة فی کلام العرب المنع و الحفظ.»(1)

عصمت عبارت است از حفظ کردن شخص و منع کردن و بازداشتن او ولی در اصطلاح کلامی به اقتدار شخص بر گناه نکردن - که از اختیار او برمیخیزد - عصمت گفته می شود.

ص: 77


1- لسان العرب، ج 12، ص 403.

حدود عصمت

اشاره

گرچه بحث درباره حدود عصمت انبیاء مجالی دیگر می طلبد ولی با توجه به شبهاتی که در مورد عصمت امام وارد کرده اند، به ناچار به بررسی حدود عصمت انبیاء و منشأ آن از دیدگاه شیعه و اهل سنّت می پردازیم.

الف - دیدگاه شیعه

از دیدگاه شیعه عصمت همه انبیاء از گناه مورد اجماع است؛ چه گناه عمدی و چه گناه سهوی و چه قبل از نبوت و چه بعد از نبوت. همچنین انبیاء از هر صفت زشتی که دلیل بر پستی و فرومایگی است، مبرّا هستند.(1)

ب - دیدگاه اهل سنت

اهل سنت درباره عصمت انبیاء نظریه های پراکنده و گوناگونی دارند، که به شرح ذیل است:

1- قبل از بعثت و بعد از بعثت؛ عده ای از آنان صدور بعضی از گناهان را قبل و بعد از بعثت جایز می شمارند و عده ای بعضی ازگناهان را قبل از بعثت جایز می دانند، ولی بعد از بعثت جایز نمی دانند؛

ص: 78


1- اوائل المقالات، ص 62؛ تنزیه الانبیاء، ص 15؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص 338؛ المنتقذمن التقلید، ج 1، ص 424؛ تجرید الاعتقاد، ص 217 و منابع دیگر.

2- نوع گناه چه صغیره باشد یا کبیره؛ عده ای صدور گناه کبیره را چه قبل و چه بعد از بعثت از پیامبر جایز نمی دانند و عده ای تنها صدور کبیره را قبل از بعثت روا می شمارند؛

3- اصرار و عدم اصرار بر گناه که همراه با توبه یا بدون توبه باشد. حتی عده ای کفر پیامبر قبل از بعثت را جایز می دانند؛(1)

4- پیروی از دیدگاه اشاعره یا معتزله نیز از علل مهم بروز اختلاف در این مسأله است که توضیح این آراء خارج از هدف این نوشتار است برای روشن شدن بحث می توان به منابع مربوطه مراجعه کرد(2)

با این حال، دستِ کم آنچه مورد اتفاق همه گروههای اهل سنت است، عصمت در تبلیغ است؛ گرچه بعضی از گروههای منقرض شده آنان همین مسأله را هم قبول ندارند.(3)

ص: 79


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 9.
2- المواقف، ص 358؛ شرح المواقف، ج 8، ص 263؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج 2، ص 284؛ شرح المقاصد، ج 4، ص 294؛ التقریب و الارشاد، ج 1، ص 438؛ مذاهب الاسلامیین، ج 1، ص 474؛ الاربعین فی اصول الدین، ج 2، ص 117.
3- الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج 1، ص 115؛ البدعة السابعة؛ المواقف، ص 358.

منشأ عصمت از دیدگاه اهل سنت

اشاره

درباره منشأ عصمت نیز آرای متفاوتی ارائه شده است که اکنون به بررسی آنها می پردازیم. اما پیش از آن یادآوری این نکته ضروری است که همه دانشمندان شیعه و

اهل سنت بر این مسأله اتفاق نظر دارند که عصمت دارای منشا الهی است،(1) ولی در این که این منشأ به گونه ای است که از انسان سلب اختیار می کند یا نه، اختلاف نظر دارند.

1- دیدگاه اهل سنت
اشاره

اهل سنت درباره منشأ عصمت بر اساس دو مکتب عمده اشعری و معتزلی دیدگاههایی متفاوت دارند. براساس مکتب اشعری، عصمت فرد معصوم معلول این است که خداوند در وی گناه را خلق نمی کند، چنان که می گویند:

«ان لا یخلق الله الذنب فی العبد.»(2)

ص: 80


1- شرح اصول الخمسة، ص 780؛ شرح العقائد النفسیة، ج 1، ص 103؛ انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص 195؛ تلخیص الشافی، ج 1، ص 71؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص 125؛ کشف المراد، ص 217؛ رسائل الشریف المرتضی، ج 3، ص 325؛ مناهج الیقین، ص 424؛ تصحیح الاعتقاد، ص 106.
2- شرح العقاید النفسیة، ج 1، ص 184؛ شرح المواقف، ج 8، ص 280؛ شرح مطالع الانظار، ص 211.

بر این اساس، گناه نکردن معصوم، کاری اختیاری نیست، بلکه خداوند وی را از ارتکاب گناه بازمی دارد.

در مکتب معتزلی منشأ عصمت به دو گونة زیر تفسیر شده است:

الف : «انّها امور یفعلها الله تعالی بالمکلّف فتقتضی الاّ یفعل المعصیة اقتضاء غیر بالغ الی حدّ الایجاب و فسرّوا هذه الامور فقالوا انّها اربعة اشیاء اوّلها ان یکون لنفس الانسان ملکة مانعة من الفجور داعیة الی العفّة و ثانیها العلم بمثالب المعصیة و مناقب الطاعة و ثالثها تأکید ذلک العلم بالوحی و البیان من الله تعالی و رابعها انّه متی صدر عنه خطأ من باب النسیان و السهو لم یترک مهملاً بل یعاقب و ینبّه و یضیّق علیه العذر. قالوا فاذا اجتمعت هذه الامور الاربعة کان الشخص معصوما عن المعاصی لا محاله»(1)

ص: 81


1- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 7.

عصمت اموری است که خداوند نسبت به مکلف انجام می دهد که با وجود آنها مکلف معصیت نمی کند. البته این لطف به گونه ای نیست که اختیار را از مکلف سلب کند.

این امور به شرح زیر است:

1- شخص دارای ملکه ای است که او را به پاکدامنی تشویق می کند و از انجام زشتی باز می دارد؛

2- علم به پیامدهای گناه و نتایج مثبت اطاعت؛

3- این علم به پیامدهای گناه و نتایج مثبت اطاعت با نزول پی در پی وحی تأکید می شود؛

4- اگر خطایی از روی سهو و نسیان از شخص [معصوم] سر بزندخداوند او را رها نخواهد کرد، بلکه او را مواخذه و متوجه خطایش می کند. بنابر این هرگاه این امور چهارگانه جمع شود، شخص معصوم خواهد بود.

ب : «العصمة لطف یمتنع المکلّف عند فعله من القبیح اختیارا و قد یکون ذلک اللطف خارجا عن الامور الاربعة المعدودة، مثل ان یعلم الله تعالی انّه ان انشأ سحابا او

ص: 82

اهبّ ریحا او حرّک جسما فان زیدا یمتنع عن قبیح مخصوص اختیارا فانّه تعالی یجب علیه فعل ذلک و یکون هذا اللطف عصمة لزید.»(1)

«عصمت لطفی است که با وجود آن، مکلف کار زشت را با اختیار انجام نمی دهد و گاهی این لطف خارج از امور چهارگانه یاد شده است؛ مثل این که خداوند می داند اگر ابری به وجود آورد یا بادی را بِوزانَد یا جسمی را به حرکت در آورد، شخص مورد نظر آن کار زشت را انجام نمی دهد. در این صورت انجام این کار بر خدا واجب است و همین لطف، [موجب] عصمت آن شخص است.

چنان که گذشت، در تعریف عصمت، برخورداری ملکه اجتناب از گناه گنجانده شده است. اکنون باید دید ملکه چیست؟

ملکه را چنین تعریف کرده اند:

«هی صفة راسخة فی النفس و تحقیقه انّه تحصل للنفس هیئة بسبب فعل من الافعال و یقال لتلک الهیئة کیفیة نفسانیة و

ص: 83


1- همان.

تسمّی حالة مادامت سریعة الزوال، فاذا تکررّت و مارسستها النفس حتی رسخت تلک الکیفیة فیها و صارت بطیئة الزوال فتصیر ملکه.»(1)

هرگاه انسان کاری انجام می دهد آن کار اثری در روح انسان می گذارد که تا وقتی آن حالت روحی به سرعت از بین می رود به آن حال می گویند؛ ولی هنگامی که آن کار چندین بار تکرار شد و روح آن را تمرین داد؛ به گونه ای که آن اثر روحی در انسان تثبیت شد به طوری که دیر از بین می رود، به آن ملکه گویند.

با توجه به این تعریف ملکه که بر اثر تمرین و ممارست به دست می آید، اگر ما عصمت را چنین ملکه ای بدانیم، اشکالهای عصمت در دیدگاه اهل سنت به شرح ذیل است:

1- براساس مکتب اشعری عصمت معصومان امتیازی برای آنان محسوب نخواهد شد؛ زیرا کاری اختیاری نیست (هرچند که برای آن توجیهاتی بیان کنند)؛

ص: 84


1- التعریفات، ص 101.

2- براساس مکتب معتزلی عصمت کاری اختیاری است و امتیاز محسوب می شود و سزاوار پاداش است، ولی از آن جا که براساس این دیدگاه عصمت را از آغاز بعثت می دانند

و قبل از آن پیامبر را معصوم نمی دانند و صدور هر نوع گناهی را از او روا می شمارند، تصور حصول عصمت در یک روز و یک لحظه محال است؛ زیرا عصمت ملکه ای است که به تدریج و به سبب تمرین حاصل می شود و این بدین معنی است که پیامبر تا مدتها بعد از بعثت باید کم و بیش گناه کند، تا رفته رفته آن ملکه در او پدید آید و این روند با نظریه عصمت انبیاء از آغاز بعثت سازگار نیست؛

3- آنان صدور گناه صغیره را از پیامبر بعد از بعثت نیز جایز می دانند با این تفاوت که عده ای گناه صغیره را - که موجب تحقیر پیامبر باشد - جایز نمی دانند و عده ای صدور صغیره را با شبهه و توجیه جایز می دانند.(1)

اشکال دیگری که بر این نظریه وارد می شود این است که ملکه با تمرین و ریاضت بر کارهای کوچک شروع می شود و رفته رفته که شخص توانایی پیدا کرد کارهای بزرگتر را انجام می دهد. حال چگونه قابل تصور است که پیامبر ملکه خودداری از گناه کبیره را دارد، ولی نمی تواند از انجام گناه صغیره حتی تا

ص: 85


1- شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید، ج 7، ص 11.

پایان عمر خودداری کند؟ بنابر این باید پرهیز او از گناهان کبیره را غیراختیاری بدانیم؛ در غیر این صورت اقدام او بر انجام گناهان صغیره با علم به این که گناه است جسارت به خداوند قلمداد می شود.

منشأ عصمت از دیدگاه شیعه

دیدگاه شیعه درباره معصومان - چه انبیا و چه امامان - دیدگاهی فراگیر است؛ به گونه ای که صدور گناه را از آنان، چه قبل از پیامبری و امامت و چه بعد از پیامبری و امامت و چه عمدی و چه سهوی، چه صغیره و چه کبیره جایز نمی داند. همان طورکه پیشتر بیان کردیم. بنابر این باید منشأ عصمت فراتر از ملکه باشد.

قبل از ورود در بحث منشأ عصمت از دیدگاه شیعه تذکر این نکته ضروری است که مقصود از گناه که شخص معصوم از ارتکاب آن مصونیت دارد، انجام عملی است که در فقه «حرام» نامیده می شود و همچنین ترک عملی که در لسان فقه «واجب» شمرده می شود. البته واژه «گناه» و معادلهای آن مانند «ذنب» و «عصیان» کاربرد وسیع دارد که شامل «ترک اولی» هم می شود ولی انجام دادن «ترک اولی» منافات با عصمت ندارد.

ص: 86

از دیدگاه شیعه منشأ عصمت بدین شرح است:

«انّها القوة العقلیة و الطاقة النفسیّه فی المعصوم الحاصلتان من اسباب اختیاریة و غیر اختیاریه.»(1)

عصمت در معصوم عبارت است از نیروی عقلانی و توانایی روحی که این دو از اسباب اختیاری و غیر اختیاری حاصل می شود.

در توضیح این عبارت باید گفت کارهای اختیاری بشر به این صورت تحقق پیدا می کند که ابتدا کششی در درون انسان نسبت به آن کار پدید می آید و در شرایط مناسب، و در اثر عوامل مختلف برانگیخته می شود و شخص با توجه به دانشی که دارد، راه رسیدن به هدف را تشخیص می دهد و اقدام به کاری متناسب با آن می کند و اگر کششهای متعارض و متفاوتی در انسان وجود داشته باشد، به کمک معلوماتی که دارد می کوشد تا بهترین آنها را تشخیص دهد و بدان اقدام کند.

باید توجه داشت که علم انسان همیشه جامع و کافی نیست در نتیجه چه بسا در تشخیص بهتر اشتباه می کند، یا از این که امر برتری در اینجا وجود دارد

ص: 87


1- تلخیص الشافی، ج 1، ص 71.

غافل می شود و یا این که امر برتر را می شناسد، ولی به دلیل دشواریهایی که انتخاب امر برتر دارد، به امر پست تر تن می دهد و دیگر مجالی برای اندیشه صحیح و انتخاب اصلح باقی نمی ماند.

بنابر این تا این جا عدم اشتباه، معلول شناخت دقیق از حقایق اشیاء و کارها و نتایج مثبت و منفی آنها و اراده قوی بر مهار کردن نفس و تمایلات درونی آن است؛ به

گونه ای که در انتخاب ها از لغزشها و کمبودها در امان باشد؛ به عنوان مثال در نوشیدن سم همه انسانها با توجه به شناختی که از سم و زهر کشنده و پیامد آن دارند و نیز به دلیل اراده قوی برای زنده ماندن، در هر شرایطی از نوشیدن سم پرهیز می کنند. بدین سان انسانهای عادی که علم و آگاهی و اراده قوی در مورد بعضی از امور دارند نسبت به انجام آنها معصوم هستند. حال اگر این علم و آگاهی از قلمرو علم حصولی فراتر رود و به علم حضوری - که از طریق وحی حاصل می شود، - تبدیل گردد، به گونه ای که احتمال خطا در آن به صفر برسد، چنین انسانی هرگز مرتکب گناه نمی شود.

خداوند در قرآن درباره انبیاء و در موارد زیر میفرماید آنان را به گونه ای باحقایق عالم آشنا کرده است که هرگز احتمال به خطا افتادن آنان نرود؛

ص: 88

1- زنده شدن مردگان را به گونه ای در حضور حضرت ابراهیم علیه السّلام به نمایش گذاشت که علم او تبدیل به یقینی شد که هرگز احتمال خطایی در آن نرود. به این جریان توجه کنید:

{ و اذ قال ابراهیم ربّ ارنی کیف تحیی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئنّ قلبی قال فخذ اربعة من الطیر فصرهنّ الیک ثم اجعل علی کلّ جبل منهنّ جزءا ثمّ

ادعهنّ یأتینک سعیا و اعلم انّ الله عزیز حکیم }(1)

و چون گفت ابراهیم پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خداوند فرمود: باور نداری؟ گفت: آری ! باور دارم، لیکن خواهم که تا با مشاهده آن دلم آرام گیرد. خداوند فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها را نزد خود به هم درآمیز، آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان تا سوی تو شتابان پرواز کنند و بدان که همانا خداوند شکست ناپذیر و حکیم است.

ص: 89


1- بقره/260.

خداوند نه تنها مسأله قیامت و حشر را برای ابراهیم علیه السّلام به نمایش گذاشت، بلکه همه حقایق هستی را به گونه ای به او نشان داد که احتمال بروز هرگونه خطایی از بین برود؛

{وَکَذ لِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّم-واتِ وَالأَرضِ وَلِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ}(1)

و همچنین ما به ابراهیم ملکوت و باطن آسمانها و زمین را ارائه دادیم تا به مقام اهل یقین برسد.

2- آن گاه که در آغاز رسالت می خواهد حضرت موسی را برای مبارزه به سوی فرعون روانه کند، چنان او را با حقایق عالم رو به رو می کند که هرگونه شک و تردید از میان می رود.

به این آیات توجه کنید:

{«وَما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی * قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْها وَأَهُشُّ بِها عَلی غَنَمِی وَلِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْری * قالَ أَلْقِها یا مُوسی * فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعی * قالَ خُذها وَلا

ص: 90


1- انعام/75.

تَخَفْ سَنُعِیدُها سِیرَتَها الأُولی * وَاضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ

تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْری * لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنا الکُبْری }(1)

ای موسی ! چه به دست راست داری؟ این عصای من است که بر آن تکیه می زنم و برگ می تکانم برای گوسفندانم و حوائجی دیگر نیز با آن انجام می دهم.

خداوند فرمود: ای موسی! این عصا را بیفکن، موسی آن را به زمین انداخت، عصا اژدهایی مهیب شد که به هر سو می شتافت. خداوند فرمود: ای موسی عصا را بگیر و از آن مترس که ما او را به صورت اول برمی گردانیم و دست خود را به گریبان فرو بر، تا دستی بی هیچ عیب درخشان بیرون آید و این معجزه دیگر تو خواهد بود تا باز هم آیات بزرگتر خود را به تو ارائه کنیم.

3- خداوند فلسفه معراج را به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله چنین بیان می کند:

ص: 91


1- طه/23-27.

{سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ المَسْجِدِ الحَرامِ

إِلی المَسْجِدِ الأَ قْصی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ}(1)

پاک و منزه است خدایی که شبی بنده خود (محمد) را از مسجدالحرام به مسجد اقصا - که اطرافش را مبارک و پر نعمت ساخت - سیر داد تا آیات خود را بر او بنمایاند که خداوند به حقیقت شنوا و بیناست.

خداوند در این آیه، فلسفه معراج را روبرو کردن پیامبر صلی الله علیه وآله با حقایق هستی می داند و اگر روایات معراج را به این نوع آیات که بخشی از آن در سوره والنجم آمده است، ضمیمه کنیم ابعاد قضیه روشن می شود.

بنابر این عصمت پیامبر معلول علم و آگاهی او از حقایق جهان است، نه معلول ملکه که به تمرین و ریاضت و گذشت زمان نیاز داشته باشد؛ از این رو هرگاه این علم و آگاهی به او داده شود، عصمت حاصل خواهد شد؛ چه قبل از بلوغ و چه بعد از بلوغ و چه قبل از رسالت و چه بعد از رسالت.

خداوند از ابتدا معصومان را تحت مراقبت خود داشته و تحت ولایت ویژه خود قرار داده است.

ص: 92


1- اسراء/1.

خداوند دربارة مراقبت ویژه حضرت موسی علیه السّلام می فرماید:

{وَحَرَّمْنا عَلَیْهِ المَراضِعَ مِنْ قَبْلُ}(1)

ما شیر هر دایه ای را از قبل بر او حرام کردیم.

اکنون سؤال این است که وقتی خداوند به تربیت این نوزاد که بناست در آینده پیامبر شود، این مقدار عنایت ویژه دارد که در مدت انداختن موسی علیه السّلام به دریا تا رسیدن به دست مادرش از شیر دیگر زنان ننوشد که مبادا تأثیر منفی تربیتی داشته باشد، آیا پیامبرش را رها خواهد کرد تا تنها به اتکای نیروی خود تمرین کند و به تکامل برسد؟

امیرالمؤمنین علیه السّلام مراقبت ویژه خداوند از پیامبر صلی الله علیه وآله در دوران طفولیت را چنین بیان می نماید:

«وَ لَقَدْ قَرَن الله به مِن لَدُنْ أنْ کان فَطیماً أعظمَ مَلَکٍ مِن ملائِکِتهِ یَسلُکُ به طریقَ المَکارِم و مَحاسِنَ أَخلاقِ العَالَمِ لَیلَه و نَهارَهُ»(2)

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله از شیر گرفته شد، خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین

ص: 93


1- قصص/12.
2- نهج البلاغه، خطبه 192.

او فرمود، تا راههای بزرگواری را پیمود و خویهای نیکوی جهان را فراهم نمود.

خداوند این مراقبت ویژه خود از پیامبر صلی الله علیه وآله را در سوره «نجم» بسیار روشن بیان می نماید:

{عَلَّ-مَهُ شَدِیدُ القُوی}(1)؛«جبرئیل بسیار توانا او را آموخته است».

درباره روبرو کردن رسول خدا صلی الله علیه وآله با واقعیتهای هستی در آن شب مبارک و تأثیر آن حوادث در روح و اندیشه رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرماید:

{ما کَذَبَ الفُ-ؤادُ ما رَأی * أَفَتُمارُونَهُ عَلی ما یَری}(2)

آنچه رسول خدا صلی الله علیه وآله دید دلش دروغ نپنداشت. آیا درباره آنچه او دیده است با او جدال می کنید؟

بدین سان با توجه به این علم و آگاهی از حقایق عالم که معلول تربیت خاص خداوند است، معصومان به جایی می رسند که سرزدن هر نوع گناه از خود را به منزله اقدام به خودکشی می دانند که هیچ انسان عاقلی مرتکب آن نمی شود و همچنان که اقدام افراد عادی در پرهیز از خوردن سم کشنده و... جنبه جبری

ص: 94


1- نجم/5.
2- نجم/12-11.

نداشته، بلکه با اختیار خود از چنین کارهایی پرهیز می کنند، معصومان نیز با اختیار خود هیچ نوع گناهی را مرتکب نمی شوند؛ چه صغیره و چه کبیره و چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت.

باید توجه داشت آنچه تاکنون بیان شد، درباره گناه عمدی است، اما درباره سهو و خطا، با توجه به ضرورت عصمت پیامبران و جانشینان آنان چاره ای جز عصمت آنان از گناه سهوی و خطایی نیست و این کار تنها با لطف الهی محقق می گردد و آنچه از شیخ طوسی + در منشأ عصمت نقل کردیم به همین معنی است.

در این جا شبهه زیر قابل طرح است:

اولاً: اگر عصمت معلول رفتار اختیاری معصومان است، چرا به خداوند نسبت داده می شود؟

ثانیاً: با توجه به این عنایت ویژه، عصمت امتیازی برای آنان محسوب نمی شود؟

در پاسخ این شبهه باید گفت: همان طور که پیشتر بیان شد، عصمت معصومان به معنای سلب اختیار از آنان نیست و اگر کارها را با اختیار انجام می دهند و با اختیار ترک می کنند، نسبت دادن عصمت به آنان صحیح است.

ص: 95

به دو دلیل زیر عصمت به خداوند نسبت داده می شود:

1- همه پدیده های عالم در یک سلسله طولی مستند به اراده تکوینی خداوند است و در مواردی که عنایت ویژه خداوند در کار باشد مثل عصمت استناد آن پدیده به خداوند روشنتر و بارزتر خواهد بود، ولی اراده خداوند در طول اراده انسان است، به گونه ای که از انسان سلب اختیار نمی کند؛

2- عصمت خداوند در مورد معصومان به این معنی است که خداوند عصمت آنان را تضمین کرده است، چنان که خداوند درباره رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرماید:

{وَلَوْلا ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلاً}(1)

و اگر ما تو را ثابت قدم نمی گردانیدیم، نزدیک بود که به آنان (مشرکان) تمایل و اعتماد اندکی پیدا کنی.

اما این که با توجه به این عنایت ویژه عصمت امتیازی محسوب نمی شود باید گفت در همه جا و برای همه افراد وقتی امکانات ویژه ای در اختیار می گذارند، مسؤولیت ویژه ای هم برایشان در نظر می گیرند؛ به گونه ای که اگر پاداش کارشان افزایش می یابد، کیفر مخالفت آنان نیز فزونتر است.

ص: 96


1- اسراء/74.

خداوند این قاعده کلی را درباره همسران رسول خدا صلی الله علیه وآله چنین بیان می کند:

{یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَها العَذابُ ضِعْفَیْنِ وَکانَ ذ لِکَ عَلی اللّهِ یَسِیراً}(1)

ای زنان پیامبر اگر هر یک از شما آگاهانه به کار ناروایی اقدام کند او را دو برابر دیگران عذاب کنند و این بر خدا سهل و آسان است.

بنابر این اگر عنایت ویژه ای به معصومان شده از آنان تکالیف ویژه ای نیز خواسته شده است که انجام آن تکالیف برای دیگران دشوار است، چنان که بعضی از تکالیف ویژه رسول خدا صلی الله علیه وآله در ابتدای سوره مزمّل آمده است.

ضرورت نصب و عصمت جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله

به دنبال طرح بحث عصمت و منشأ آن، اکنون این سؤال مطرح است که چه ضرورتی دارد پیامبر و جانشینان او معصوم باشند؟ با توجه به این که بحث

ص: 97


1- احزاب/30.

درباره امامت است از طرح بحث علل عصمت انبیاء خودداری کرده، تنها به طرح بحث ضرورت عصمت جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله می پردازیم:

ضرورت تعیین جانشین برای رسول خدا صلی الله علیه وآله و معصوم بودن او با توجه به نکات زیر روشن می شود:

1- خداوند انسان را برای هدفی آفریده است که تحقق آن بدون راهنمایی وی به وسیله پیامبران و ابلاغ پیام الهی امکان ندارد. از طرفی خداوند پیامبرانی را فرستاده است تا راه رسیدن به هدف خلقت و تأمین سعادت دنیا و آخرت را به انسان نشان دهند و انسانهایی را که آمادگی تکامل دارند، به مراحل کمال متناسب با آنان هدایت کنند و با توجه به تأثیر زندگی دنیا در زندگی آخرت انسان، در صورت مساعد بودن شرایط اجتماعی رهبری دنیوی مردم را در اختیار گرفته، قوانین اجتماعی دین را اجرا کنند.

2- دین اسلام، جهانی، جاودان و نسخ ناشدنی است و پیامبر اسلام آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد. ختم نبوت در صورتی با حکمت بعثت انبیاء تطبیق می کند که آخرین دین آسمانی پاسخگوی همه نیازهای دنیوی و أخروی بشر باشد وبقای آن دین تا پایان جهان تضمین شده باشد.

ص: 98

3- این ضمانت در مورد قرآن کریم وجود دارد و خداوند متعال بقا و مصونیت این کتاب عزیز را از هرگونه تغییر و تحریفی تضمین کرده است، ولی همگان می دانند که همه احکام و قوانین اسلام، از ظاهر آیات کریمه قرآن استفاده نمی شود؛ به عنوان مثال تعداد رکعات نماز و کیفیت انجام آن و صدها حکم واجب و مستحب آن را نمی توان از ظاهر قرآن کریم به دست آورد، بلکه خداوند تعلیم و تبیین آنها را به عهده پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گذاشته است، تا با علمی که خدا به او عطا فرموده است (غیر از وحی قرآنی) آنها را برای مردم بیان کند. بدین ترتیب حجیت و اعتبار سنت آن حضرت به عنوان یکی از منابع اصیل برای شناخت اسلام ثابت می شود.

4- شرایط دشوار زندگی رسول خدا صلی الله علیه وآله از قبیل رویارویی با مخالفت های شدید قریش، محصور بودن در شِعب و تحمیل دهها جنگ که تقریبا ده سال پایانی عمر رسول خدا صلی الله علیه وآله را به خود مشغول کرد، اجازه نمی داد که آن حضرت همه احکام و قوانین اسلام را که مردم تا پایان جهان به آن نیاز دارند، برایشان بیان کنند و نسبت به همان اندازه ای که بیان کرده بود و اصحاب او نیز فرا گرفته بودند ضمانتی برای محفوظ ماندن از تحریف وجود نداشت؛ به عنوان مثال، در کیفیت وضو گرفتن رسول خدا صلی الله علیه وآله که سالها و روزی چندین بار در حضور مردم صورت گرفته است، بین امت او مورد اختلاف است.

ص: 99

اکنون سؤال این است که وقتی کاری که روزانه مسلمانان به آن نیاز دارند و تغییر و تحریف آن، منفعت دنیوی برای آنان ندارداین چنین مورد اختلاف واقع میشود، چگونه می توان اطمینان پیدا کرد که در مورد احکام و قوانینی که منافع گروهها و افراد هوس باز را تهدید می کند، دست جعل و تحریف حدیث باز نشود و در نقل و ضبط آنها امانت و صداقت نشان دهند تا به نسلهای آینده برسد.

با توجه به نکات یاد شده روشن می شود که دین اسلام هنگامی می تواند به عنوان یک دین کامل پاسخگوی نیازهای همه انسانها تا پایان جهان باشد که در آن راهی برای حفظ دین از تحریف و تامین مصالح ضروری جامعه پیش بینی شده باشد؛ زیرا تا وقتی که رسول خدا صلی الله علیه وآله در بین مردم حضور دارد دین از تحریف حفظ شده، مصالح ضروری جامعه تأمین می شود، ولی با رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله هم دین و هم مصالح امت اسلامی در معرض تهدید قرار می گیرد و در این صورت، راهی جز نصب جانشین شایسته برای رسول اکرم صلی الله علیه وآله نخواهد بود؛ جانشینی که از یک سو دارای علم خدادادی باشد تا بتواند حقایق دین را با همه ابعاد و دقایقش بیان کند و از سوی دیگر «معصوم» باشد تا تحت تأثیر انگیزه های نفسانی و شیطانی قرار نگیرد و مرتکب تحریف عمدی و سهوی در دین نگردد تا با این دو ویژگی بتواند نقش تربیتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را بعهده

ص: 100

بگیرد و افرادی که آمادگی تکامل به مراحل بالاتر را دارند به عالی ترین مدارج کمال برساند. همچنین در صورت مساعد بودن شرایط اجتماعی، احکام اجتماعی اسلام را اجرا کند و حق و عدالت را در جهان گسترش دهد و این همان امامتی است که شیعه به آن معتقد است.

دلائل عصمت جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله

با توجه به نکات یاد شده در بحث قبل، در این که لازم است پیامبر جانشینی داشته باشد، جای انکار نیست و از نظر تاریخی نیز عده ای به اسم جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله حکومت کرده اند. اکنون بحث در این است که چرا جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله باید معصوم باشند؟ ضرورت عصمت جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله را می توان با توجه به نکات زیر تبیین کرد:

1- پیامبر آورنده دین و حافظ آن از تحریف، تغییر، حذف و... است. جانشین پیامبر گرچه آورنده دین نیست و دین توسط پیامبر تکمیل و ابلاغ شده است، ولی با توجه به نکات یاد شده در بحث قبل، جانشین پیامبر باید هم از نظر علمی و هم از نظر عملی دین را حفظ کند؛ یعنی هم باید جلو برداشتهای غلط از دین را توسط معلوماتی که از طریق پیامبر در اختیار وی گذاشته شده است، بگیرد و هم باید احکام دین را تفسیر و تبیین کند و هم در مقام عمل به دین،

ص: 101

هیچ گونه خطا – چه سهوی و چه عمدی - از او سر نزند و چنین چیزی جز با عصمت و علم خدادادی امکانپذیر نیست.

2- جانشین پیامبر به عنوان یک مسلمان باید عقایدی داشته باشد و وظایف دینی خود را انجام دهد. چنین شخصی از نظر فرض عقلی یا معصوم است یا غیرمعصوم؛ اگر معصوم باشد که مقصود حاصل است، ولی اگر غیرمعصوم باشد به راهنما و هدایت هدایتگری نیاز دارد که خود به دور از خطا باشد. در غیر این صورت به هدف خلقت نخواهد رسید و دیگران را نیز نمی تواند برساند. در آن صورت غرض خداوند از خلقت انسان تأمین نخواهد شد و اگر خداوند جانشینی برای پیامبر در نظر نگرفته باشد با حکمت او سازگار نیست.

3- خداوند در آیه {أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ}(1) به اطاعت مطلق از ولی امر دستور داده است. حال اگر این ولی امر معصوم نباشد بناچار مرتکب گناه خواهد شد و در آن صورت، مسلمانان بنابر امر به معروف و نهی از منکر باید به او تذکر دهند و او را از این کار باز دارند که چنین کاری از طرف مسلمانان نسبت به وی با امر به اطاعت مطلق از وی تعارض دارد؛ پس ولی امر باید معصوم باشد.

ص: 102


1- نساء/59.

4- جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله باید همانند رسول خدا صلی الله علیه وآله الگوی تربیتی مردم باشد و مردم در رفتار، به او اقتدا کنند. حال اگر جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله خود گناهکار باشد، گذشته از آن که نمی تواند نقش تربیتی خود را ایفا کندجایگاه او در دلها متزلزل خواهد شد و با سقوط جایگاه معنوی او نزد مردم، از او اطاعت نخواهند کرد، در آن صورت فوایدی که می باید از نصب جانشین برای رسول خدا صلی الله علیه وآله حاصل شود به دست نخواهد آمد.

5- معرفت انسانها از خداوند متفاوت است و با توجه به معرفتی که انسانها از خداوند دارند، از او اطاعت یا عصیان می کنند و بر همین اساس گفته شده است؛ «حسنات الابرار سیّئات المقربین».

حال اگر جانشین رسول خدا صلی الله علیه وآله مرتکب گناه شود با توجه به انتظاری که از او می رود، ارزش و جایگاه او از افراد معمولی هم کمتر خواهد بود؛ زیرا گناه کوچک او - با توجه به جایگاه او - از گناه کبیره افراد عادی بزرگتر است.

6- خداوند پس از آزمونهای دشواری که از حضرت ابراهیم علیه السّلام گرفت و او از این آزمون ها سربلند بیرون آمد، او را به مقام امامت برگزید. ابراهیم علیه السّلام وقتی به جایگاه رفیع امامت پی برد از خداوند تقاضا کرد این سمت و جایگاه برای فرزندان او نیز در نظر گرفته شود که خداوند به او خطاب کرد فرزندان ظالم تو شایستگی این جایگاه را ندارند. به این آیه توجه کنید:

ص: 103

{وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ}(1)

هنگامی که خداوند ابراهیم را امتحان کرد و او از همه آنها سربلند بیرون آمد، خداوند به او فرمود: من تو را پیشوا و امام مردم قرار دادم. ابراهیم پرسید: به فرزندانم نیز (این مقام) اعطا خواهد شد؟ خداوند فرمود: عهد من به ستمکاران نخواهد رسید.

این آیه بیانگر این است که امامت یک مسؤولیت الهی است که عهده دار آن باید شایستگی های ویژه ای داشته باشد تا هیچ ظلمی از او سر نزند.

ظلم را در لغت چنین معنی کرده اند:

«وضع الشی فی غیر موضعه.»

(2)

نهادن چیزی در غیر جایگاه خودش

ص: 104


1- بقره/124.
2- لسان العرب، ج 12، ص 373.

چیزی را در جای خود ننهادن گاه به کاستن از آن است، یا به افزودن بر آن و گاه در غیر زمان خودش و گاه در غیر مکان خودش. همه این موارد در معنای نهادن چیز در غیر جایگاه خودش شریک هستند.

ظالم در قرآن

براساس آنچه درباره ظلم گفته شد، کلمه ظالم در قرآن مصادیق زیادی دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

1- کافران: با توجه به این که کافر حاضر نیست وجود حضرت حق را به عنوان یک واقعیت قبول کند و اشیاء دیگر را به جای حضرت حق می نشاند، خداوند صفت ظالم را برای آنان به کار برده است؛

{وَالکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ}(1) کافران خود ستمگر هستند.

2- مشرکان: گرچه مشرک خداوند را قبول دارد، ولی دیگری را شریک او می داند که این همان نهادن چیزی است در جایی که جایگاه او نیست؛ از این رو خداوند صفت ظلم را برای آنان نیز به کار برده است. در داستان حضرت موسی علیه السّلام وقتی در غیبت چند روزه او مردم به گوساله پرستی روآوردند و برای

ص: 105


1- بقره/254.

خداوند شریک قائل شدند، خداوند صفت ظلم را به آنان نسبت می دهد و می فرماید:

{ثُمَّ اتَّخَذتُمُ العِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظالِمُونَ}(1)

سپس شما گوساله پرستی را اختیار کردید و ستمکار شدید.

3- منافقان: آیات زیادی در قرآن درباره رفتار منافقان، اندیشه ها، ویژگیها، اهداف و روشهای آنان برای ضربه زدن به اسلام و رسول خدا صلی الله علیه وآله وجود دارد و خداوند مبارزه با منافقان را در دستور کار رسول خدا صلی الله علیه وآله قرار داده و فرموده است:

{یا أَ یُّها النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَالمُنافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْ-هِمْ وَمَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَصِیرُ}(2)

ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر. جایگاه آنان جهنم است که بد جایگاهی است.

ص: 106


1- بقره/51.
2- توبه/73.

خداوند نه تنها کافران و منافقان را ظالم می داند، بلکه دوستی با آنان را نیز ظلم می داند؛

{مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ}(1)

و هر کس از شما آنان را دوست بدارد، بی شک ستمکار است.

4- ریاکاران: ریا نیز جایگزین دیگری به جای خداوند است. تأثیر خداوند در آیاتی از قرآن این را زشت و ریاکاران را جزء کافران دانسته است و اثر وضعی انفاق ریاکارانه را چنین بیان می فرماید:

{یا أَ یُّها الَّذِینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالمَنِّ وَالْأَذی کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النّاسِ وَلا یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلی شَیءٍ مِمّا کَسَبُوا وَاللّهُ لا یَهْدِی القَوْمَ الکافِرِینَ}(2)

ای اهل ایمان صدقات خود را با منت و آزار تباه

ص: 107


1- توبه/23.
2- بقره/264.

نسازید، مانند آن کسی که مال خود را از روی ریا انفاق کند و ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده. است؛ مَثَل چنین مرد ریاکار بدان ماند که دانه را بر روی سنگ سخت ریزد و تند بارانی غبار آن نیز بشوید که نتواند هیچ از او حاصلی به دست آرند و خداوند کافران را هدایت نمی کند.

5- اجرا نکردن حکم خدا: از کسانی که در قرآن صفت ظلم برای آنان به کار رفته و ظالم به آنان خطاب شده است، کسانی هستند که احکام الهی را اجرا نمی کنند؛ چه حکم اجتماعی باشد، چه حکم سیاسی و چه حکم فردی و چه حکم جمعی و...؛

{وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَاُولئکَ هُمُ الظّالِمُونَ}(1)

هر کس خلاف، آنچه خداوند فرستاده حکم کند، از ستمکاران خواهد بود.

ص: 108


1- مائده/45.

6- متجاوزان از حدود الهی: خداوند برای هدایت انسان در همه زمینهها حدودی رامشخص کرده است که مسلمان باید در زندگی فردی و اجتماعی خود، این حدود را رعایت کند و هرکس این حدود را رعایت نکند، ظالم است؛

{وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ}(1)

آنان که از احکام خداوند سرپیچی کنند، ستمکاران واقعی هستند.

باید توجه داشت که این احکام همة واجبات و محرمات را شامل می شود. بنابر این آنان که واجبات الهی را ترک می کنند یا محرمات الهی را انجام می دهند ستمکار هستند، با این تفاوت که اگر این واجب و حرام در حوزه احکام شخصی باشد مثل نماز نخواندن، تنها به خود ظلم کرده اند و اگر در حوزه اجتماعی باشد؛ مثل غیبت کردن، گذشته از خود به دیگران هم ظلم کرده اند.

براساس آنچه بیان شد، خداوند می فرماید: امامت؛ امانتی الهی است که ستمکاران صلاحیت عهده داری آن را ندارند. همچنین خداوند هر نوع گناهی را ظلم می داند؛ چه کم و چه زیاد، چه فردی، چه اجتماعی و چه فکری و چه

ص: 109


1- بقره/229.

عملی؛ نتیجه این دو مقدمه آن است که امام باید معصوم باشد و تنها معصومان صلاحیت به عهده گرفتن مقام امامت را دارند.

اثبات عصمت امامان علیه السّلام
اشاره

با توجه به آنچه بیان شد، ضرورت جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله و عصمت آنان تبیین گردید. اکنون بحث این است که چه کسانی معصوم هستند؟

الف - دیدگاه اهل سنت

همان طور که پیشتر نقل کردیم، اهل سنت نه تنها عصمت بلکه عدالت را هم شرط نمی دانند. از این رو نه اهل سنت بر این باورند که خلفای رسول خداصلی الله علیه وآله عصمت داشته اند و نه خلفا ادعای عصت د اشته اند.

ب - دیدگاه شیعه
اشاره

شیعه بر این باور است که جانشینان رسول خدا صلی الله علیه وآله باید معصوم باشند که ادلّه آن پیشتر بیان شد و امامان علیه السّلام نیز ادعا داشته اند که معصوم هستند.

اکنون به بررسی راههای اثبات عصمت آنان می پردازیم:

1 - قرآن

آیاتی مانند آیه تطهیر بر عصمت امامان علیه السّلام دلالت می کند که پیشتر چند محور از آن براساس منابع اهل سنت مطرح شد که تکرار نمی کنیم.

ص: 110

الف) - نزول آیه درباره اهل بیت علیه السّلام؛

ب) - تعیین مصداق اهل بیت و انحصار آن در آنچه شیعه ادعا می کند؛

ج) - دلالت آیه بر عصمت کسانی که آیه درباره آنان نازل شده است.

از آیاتی که بر عصمت امامان شیعه دلالت می کند آیه اولی الامر است که دلالت آن بر عصمت را پیشتر به نقل از بعضی از دانشمندان اهل سنت بیان کردیم.

2 - سنت
اشاره

در سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله به چند دسته از روایات می توان برای اثبات عصمت علی علیه السّلام استدلال کرد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

الف - همگامی علی علیه السّلام با قرآن: قرآن کتاب خدا و وسیله هدایت خلق به سوی خداست و از هرگونه تحریف و انحراف و... مبراست. از طرفی روایات زیادی از رسول خدا صلی الله علیه وآله رسیده است که علی علیه السّلام با قرآن است و از آن جدا نمی شود.

جدایی از قرآن در سه محور زیر قابل اثبات است:

1- در مقام اندیشه و فکر: چنانچه انسان اندیشه ای را که درباره جهان هستی، مبدأ آفرینش، معاد، کتب آسمانی، پیامبران و احکام دین در قرآن مطرح شده است، قبول نداشته باشد، به معنای جدا شدن از قرآن در مقام اندیشه است؛

ص: 111

2- در مقام گفتار: قرآن بیان بعضی از کلمات، جملهها و... را حرام می داند؛ مثل غیبت کردن، دروغ گفتن، تهمت زدن و... حال اگر انسانی این کلمات را بیان کند، در مقام گفتار از قرآن جدا شده است.

3- در مقام رفتار: قرآن دستور می دهد که مسلمان باید بعضی از کارها را انجام دهد و بعضی را ترک کند؛ به عنوان مثال باید حج برود، جهاد کند، نماز بخواند، روزه بگیرد و مال یتیم نخورد و... حال اگر انسانی بر عکس دستور قرآن عمل کرد؛ یعنی نماز نخواند، روزه نگرفت، حج به جا نیاورد، ربا خورد، مال یتیم خورد و... چنین انسانی در عمل، از قرآن جدا شده است.

باید توجه داشت که این سه مرحله قابل تفکیک و قابل جمع است؛ یعنی ممکن است کسی در مقام رفتار یا گفتار از قرآن جدا شود، ولی در مقام اندیشه پایبند به قرآن باشد، ولی اگر کسی در هر سه مقام همگام با قرآن باشد با توجه به این که قرآن هیچ نوع انحرافی ندارد، این انسان نیز هیچ انحرافی نخواهد داشت؛ زیرا همه گناهان انسان از این سه مقام خارج نیست و اگر انسانی در این سه مقام انحراف نداشت معصوم است؛ همان چیزی که برای پیامبر و جانشین او لازم است.

با توجه به نکات یاد شده اکنون به سراغ روایات می رویم. در این زمینه به روایات متعددی برمی خوریم که بیان می کنند علی علیه السّلام از قرآن جدا شدنی نیست.

ص: 112

ابوثابت می گوید: در جنگ جمل همراه علی علیه السّلام به حقانیت مسیری که انتخاب کرده بودم شک کردم، تا این که موقع نماز ظهر خداوند این شک و دو دلی را از بین برد و جنگ پایان یافت. به مدینه آمدم، خدمت ام سلمه همسر رسول خداصلی الله علیه وآله رسیدم و جریان را برای او گفتم و گفتم من خدمت شما آمدم تا از شما در این زمینه چیزی بشنوم. ام سلمه فرمود:

«سمعت رسول اللّه یقول: علیّ مع القرآن و القرآن مع علیّ، لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض.»(1)

از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که می فرمود: علی علیه السّلام با قرآن است و قرآن با علی علیه السّلام است. این دو از هم جدا نمی شود تا این که در قیامت بر من وارد شوند.

این روایت به روشنی بیانگر این است که علی علیه السّلام در مقام اندیشه، رفتار و گفتار از قرآن جدا نمی شود و فقط بر طبق قرآن عمل می کند. این واقعیت چیزی جز عصمت نیست و عصمت همان چیزی است که پیامبر و جانشین اوبرای تبیین و تفسیر دین به آن نیاز دارند. این ویژگی امتیاز منحصر به فردی است که

ص: 113


1- مستدرک حاکم، ج 3، ص 134؛ نورالابصار، ص 163؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 137؛ الصواعق المحرقه، ص 124؛ تاریخ الخلفاء، ص 174؛ کنزالعمّال، ج 11، حدیث 32912.

در بین صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله تنها علی علیه السّلام از آن برخوردار است و به طور طبیعی تنها او شایستگی جانشینی رسول خدا صلی الله علیه وآله را دارد.

ب - همراهی علی علیه السّلام با حق: حق و باطل دو واژه ضد هم هستند که در مفاهیم دینی کاربرد بسیار دارند و تشخیص آن هم کار آسانی نیست، مگر این که از طرف رسول خدا صلی الله علیه وآله الگوهایی برای این کار مشخص شده باشد و انسان از قدرت درک بالایی برخوردار باشد تا بتواند به کمک آن و با در اختیار داشتن معیارها، حق و باطل را از یکدیگر تشخیص دهد و از طرفی تشخیص آن نیز ضروری به نظر میرسد.

حق و باطل نیز در سه محور قابل بررسی است؛ یعنی هم در مقام اندیشه، هم در مقام گفتار و هم در مقام رفتار. از طرفی اگر انسانی در این سه مقام از حق جدا نشد، نشان می دهد که انسانی وارسته و شایسته است و تعبیر دیگری از عصمت است که دارا بودن آن برای پیامبر و جانشین او ضروری است.

در روایات اسلامی موارد فراوانی داریم که از این نکته مهم حکایت می کند که علی علیه السّلام با حق و حق با علی علیه السّلام است و این دو از هم جدا شدنی نیستند.

به این جریان توجه کنید:

بعد از شهادت علی علیه السّلام و مسلط شدن معاویه بر دنیای اسلام، وی برای جذب شخصیت های اجتماعی و مورد قبول جامعه از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد.

ص: 114

حتی شخصا به دیدن آنان می رفت و از ایشان تقاضای همکاری می کرد. در سفری به مدینه به دیدن سعد بن ابی وقاص رفت و از این که سعد در جریان جنگ صفین با اوهمکاری نکرده است گله کرد و سعد در توجیه اظهار داشت که در جریان قتل عثمان وضعی پیش آمد که تشخیص حق و باطل کار دشواری بود؛ از این جهت من شترم را سوار شدم و از مدینه رفتم.

معاویه در پاسخ به او گفت: مگر قرآن وظیفه تو را مشخص نکرده بود که در چنین جریانی سوار شترت شوی و از صحنه خارج شوی؟!

سعد پاسخ داد؛

«فانّی سمعت رسول اللّه یقول لعلیّ: انت مع الحق و الحق معک حیث ما دار.

فقال معاویة: لتاتینّی علی هذا بیّنة.

فقال سعد: هذه امّ سلمة تشهد علی رسول اللّه.

فقاموا جمیعا فدخلوا علی امّ سلمة فقالوا یا ام المؤمنین: انّ الا کاذیب قد کثرت علی رسول اللّه و هذا سعد یذکر عن النبیّ ما لم نسمعه، انّه قال لعلیّ انت مع الحق و الحق معک حیث ما دار.

ص: 115

فقالت امّ سلمة: فی بیتی هذا قال رسول اللّه لعلیّ. فقال معاویة لسعد: یا ابا اسحاق... ما کنت الوم الآن، اذ سمعتَ هذا من رسول اللّه و جلستَ عن علی. لو سمعت هذا من

رسول اللّه لکنتُ خادما لعلیّ حتی اموت.»(1)

بدون تردید از رسول خداصلی الله علیه وآله شنیدم که به علی علیه السّلام می فرمود: ای علی علیه السّلام تو با حق هستی و حق هر کجا باشد با توست.

معاویه گفت: باید بر این سخن شاهد بیاوری!

سعد گفت: ام سلمه همسر رسول خداصلی الله علیه وآله شهادت می دهد که پیامبر این سخن را درباره علی علیه السّلام گفته است.

به دنبال این سخن همه با هم حرکت کردند و خدمت ام سلمه رسیدند و به ام سلمه گفتند: ای مادر مؤمنان! در این دوران سخنهای نادرست فراوانی را به رسول خداصلی الله علیه وآله نسبت می دهند؛ ازجمله سعد سخنی از رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره علی علیه السّلام نقل می کند که ما

ص: 116


1- تاریخ دمشق، ج 20، ص 361.

نشنیده ایم و آن سخن این است که علی علیه السّلام با حق و حق با علی علیه السّلام است.

ام سلمه گفت: این سخن را رسول خدا صلی الله علیه وآله در همین خانه من بیان کرده است!

معاویه به سعد گفت: حال دیگر تو را سرزنش نمی کنم! زیرا با این که این سخن را از رسول خداصلی الله علیه وآله درباره علی علیه السّلام شنیده بودی از علی علیه السّلام حمایت نکردی، در حالی که اگر من این سخن را از رسول خداصلی الله علیه وآله درباره علی علیه السّلام شنیده بودم تا دم مرگ خدمتگزار علی علیه السّلام بودم!

ج - علی علیه السّلام فاروق امت: همان طور که گفته شد، تشخیص حق از باطل کار آسانی نیست، به خصوص اگر در جامعه مطالب شبهه ناک به صورت یک موج به حرکت درآید و اندیشمندان در برابر این موج مقاومت نکنند و سیاستمداران نیز به این موج دامن بزنند. در این جاست که براستی تشخیص حق و باطل دشوار می شود و مردم نیاز به الگویی دارند که در تمام شبهات از قدرت تشخیص بالایی برخوردار بوده، در مقام اندیشه، رفتار و گفتار نیز سخت پایبند به حق و حقیقت باشد، به طوری که او تجسم حق باشد تا مردم بتوانند با پیروی از او راه را بیابند.

ص: 117

براساس روایت اسلامی، پیامبر از موج شبهات بعد از خودآگاه است و می داند که تشخیص حق از باطل در آن زمان با دشواری روبروست؛ از این جهت الگویی مشخص کرده است که با پیروی از آن می توان این موج را پشت سر گذاشت. قهرا در چنین موج آفرینی هایی که اصحاب فکر و اندیشه هم در تشخیص راه دچارسردرگمی می شوند باید آن الگو به قدری استوار باشد که از نظر فکری، گفتاری و رفتاری هیچ گونه انحرافی نداشته باشد تا بتواند چنین مسؤولیتی را انجام دهد.

آنچه تاکنون بیان شد، درباره امام علی علیه السّلام بود امّا بر اساس آیات قرآن و سنت، همة امامان شیعه معصوم هستند.

قرآن

پیشتر بیان کردیم که مصداق اهل البیت علیهاالسّلام در آیه تطهیر تنها چهارده معصوم علیه السّلام هستند و آیه نیز بر عصمت کسانی که آیه در شأن آنان نازل شده است، دلالت دارد.

همچنین پیشتر بیان کردیم که آیه اولی الامر بر عصمت دلالت دارد و با توجه به این که جانشینان پیامبر باید معصوم باشند و نه دیگران ادعای عصمت داشته اند و نه خود حاکمان چنین ادعایی داشته اند و با توجه به

ضرورت وجود جانشین

ص: 118

برای رسول خدا صلی الله علیه وآله - که پیشتر بیان شد - مصداق اولی الامر منحصر به امامان شیعه از اهل بیت علیه السّلام می شود.

سنت

در سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله روایات زیادی درباره ویژگیهای اهل بیت علیه السّلام وارد شده است که با توجه به آن ویژگیها مصداق آن روایات تنها امامان شیعه هستند که بعضی از آنها به صراحت بیانگر عصمت امامان شیعه است:

«عن ابن عبّاس رضی الله عنهما قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله انّ الله قسم الخلق قسمین فجعلنی فی خیرها قسما فذلک قوله و اصحاب الیمین و اصحاب الشمال، فانا من اصحاب الیمین و انا خیر اصحاب الیمین؛

ثم جعل القسمین اثلاثا فجعلنی فی خیرها ثلثا فذلک قوله «فأصحاب المیمنة ما اصحاب المیمنة. و اصحاب المشأمة ما اصحاب المشأمة. و السابقون السابقون»، فانا من السابقین و انا خیر السابقین، ثم جعل الاثلاث قبائل،

ص: 119

فجعلنی فی خیرها قبیلة و ذلک قوله «و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقاکم» و انا اتقی ولد آدم و اکرمهم علی الله تعالی و لا فخر ثم جعل القبائل بیوتا فجعلنی فی خیرها بیتا فذلک قوله «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا» فانا و اهل بیتی مطهّرون من الذنوب.»(1)

ابن عبّاس می گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: خداوند مردم را دو گونه آفرید و مرا جزء بهترینِ این دو نوع قرار داد و این، همان سخن خداست که گروه دست راست و گروه دست چپ و من از بهترین اصحاب دست راست هستم. سپس خداوند مردم را سه گروه قرار داد و مرا در بهترین آنان قرار داد و این،همان اصحاب خوشبخت هستند. چه گروه خوشبختی و دیگر گروه تیره روزان، چه گروه تیره روزی، و پیشگامان پیشرو و من از پیشگامان و بهترینِ آنان هستم، سپس خداوند این گروهها را به صورت قبایل در آورده و مرا

ص: 120


1- الدرّالمنثور، ج 5، ص 199؛ المعجم الکبیر، ج 3، ص 57؛ فتح البیان فی مقاصد القرآن، ج 11، ص 88.

در بهترین قبیله ها قرار داد و این، همان سخن خداوند است که شما را دسته ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، ولی گرامی ترینِ شما نزد خدا، پرهیزکارترین شماست. خداوند دانای آگاه است. و من با تقواترین و گرامی ترین فرزند آدم هستم. البته جای فخر فروشی نیست. سپس خداوند این قبایل را به شکل خانواده هایی آفرید و مرا در بهترین خانواده ها قرار داد و این سخن خداوند است که خداوند می خواهد پلیدی راتنها از شما اهل بیت دور کند و چنان که باید و شاید شما را پاک سازد. و من و اهل بیتم از همه گناهان پاکیم.

از برخی روایات وارد شده در شأن اهل بیت علیه السّلام، عصمت آنان به دلالت التزامی ثابت می شود؛ حدیث ثقلین که پیشتر بیان کردیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله آن را در چهار جا بیان کرده است که منابع آن در کتب اهل سنت نیز یاد شد. در این روایت، رسول خدا صلی الله علیه وآله اهل بیت علیه السّلام را عِدل و هم سنگ قرآن قرار داده است و این در صورتی امکان دارد که اهل بیت علیه السّلام هم از نظر عقیده و فکر و هم از نظر بیان و گفتار و هم از نظر کردار و رفتار هیچ نوع اختلاف و تعارضی با قرآن نداشته باشند و گرنه دستور به پیروی از آنان به صورت مطلق و هم سنگ بودن آنان با قرآن نقض غرض خواهد بود.

ص: 121

چند نکته زیر در روایت وجود دارد که مؤید نظر ماست:

1- چیزی به آنان نیاموزید که آنان داناترین شمایند؛ّ

2- از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید؛

3- از آنان عقب نمانید که هلاک می شوید؛

4- این دو [قرآن و اهل بیت علیه السّلام] تا قیامت با هم هستند تا در قیامت بر من وارد شوند؛

5- تمسک به قرآن به تنهایی کافی نیست، پس باید در کنار آن اهل بیت علیهاالسّلام نیز هماهنگ با قرآن وجود داشته باشند تا سیره آنان قابل پیروی برای امت اسلامی باشد؛

6- قرآن کتابی آسمانی و ابدی است و باید تا قیامت وجود داشته باشد؛ پس باید اهل بیت نیز تا قیامت وجود داشته باشند.

این تنها برداشت ما نیست، بلکه بسیاری از دانشمندان مسلمان - که شیعه دوازده امامی نیستند - نیز همین برداشت را دارند.

شوکانی در این باره می گوید:

«من هذا الخبر یفهم وجود من یکون اهلاً للتمسک به من اهل البیت و العترة الطاهرة فی کل زمن الی قیام الساعة حتی یتوجّه الحث المذکور الی التمسک به، کما انّ الکتاب

ص: 122

کذلک، فلذلک، کانوا امانا لاهل الارض فاذا ذهبوا ذهب اهل الارض»(1).

از این خبر فهمیده می شود که در هر عصری تا قیامت، همان طور که کتاب خدا باقی است، باید فردی از اهل بیت که صلاحیت پیروی را داشته باشد، در بین امت حضور داشته باشد تا این اصرار رسول خدا صلی الله علیه وآله در پیروی از اهل بیت علیه السّلام توجیه داشته باشد. به همین خاطر رسول خدا صلی الله علیه وآله در روایت آنان را امان برای اهل زمین دانسته اند که اگر آنها از بین بروند، اهل زمین هم از بین می روند.

احتجاج به آیه اولی الامر
اشاره

پیشتر بیان شد که هیچ یک از خلفا ادعای عصمت نداشتند و خود را مصداق آیه اولی الامر نمی دانستند. برعکس اهل البیت علیه السّلام خود را مصداق آیه اولی الامر می دانستند و در

احتجاجات به آن استدلال کرده اند که در این جا به بیان چند نمونه بسنده می کنیم:

ص: 123


1- فیض القدیر، ج 3، ص 14.
1- امام علی علیه السّلام
اشاره

امام علی علیه السّلام در چندین مورد استدلال کرده که مصداق آیه اولی الامر اوست؛

1- در دوران خلافت عثمان

حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی - صاحب ینابیع الموده – می نویسد: در دوران خلافت عثمان روزی جمعی از مهاجرین و انصار در مسجد نشسته بودند و امیرالمؤمنین علیه السّلام در میان آنان بود. هر کس درباره فضائل خود سخن می گفت و آن حضرت ساکت بود. وقتی بیان فضائل آنان به پایان رسید، رو به امام کرده و گفتند:

«یا اباالحسن تکلّم. فقال: یا معشر قریش والانصار اسئلکم ممّن اعطاکم الله هذا الفضل، ابانفسکم او بغیرکم؟ قالوا: اعطانا الله و منّ علینا بمحمد صلی الله علیه وآله...»

ای ابوالحسن! سخن بگو!

آن حضرت فرمود: ای گروه قریش و انصار، از شما می پرسم این فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است یا به واسطه دیگری؟

گفتند: خداوند به واسطه محمد صلی الله علیه وآله بر ما منت نهاد و این فضائل را به ما عطا کرد.

ص: 124

سپس حضرت بخشی از آیاتی را که درباره خودش نازل شده بود، بیان می کند و از آنان اقرار می گیرد که این آیات درباره او نازل شده است.

آن گاه فرمود:

«انشدکم بالله اتعلمون حیث نزلت اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم و... امرالله عزوجل نبیّه ان یعلمهم ولاة امرهم و ان یفسّر لهم من الولایة کما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و حجّهم، فنصبنی للناس بغدیر خم.»(1)

شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که آیه «اولی الامر...» و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مأمور کرد که متولیان امور امت را به آنان معرفی کند و ولایت را برای امت توضیح دهد، همان طور که نماز، زکات و حج آنان را برای آنان شرح داده است. به دنبال این مسائل رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر خم مرا به امامت مردم نصب کرده است.

ص: 125


1- ینابیع المودة، باب 38، ص 114.

محدث حافظ ابراهیم بن محمد جوینی مؤلف کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین همین جریان را با تفصیل بیشتری نقل کرده و می نویسد: در دوران خلافت عثمان روزی در مسجد میان انصار و مهاجرین درباره فضائل هریک بحث آغاز شد. در این مناظره که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلی را که از رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره آنان بیان شده بود یاد کردند. از سران مهاجرین در جلسه افرادی مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر،مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر و... حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و پیامبر و نقش خود در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان را بیان کردند که از سران گروه انصار نیز افرادی مانند ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابو ایوب انصاری، ابو هیثم بن تیهان، قیس بن سعد بن عباده، جابر بن عبدالله، انس بن مالک، زید بن ارقم و... حضور داشتند که پس از پایان گفت و گو از امام تقاضا کردند تا سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتی از قرآن از جمله آیه «اولی الامر منکم» به حدیثی از رسول خدا اشاره کرد و فرمود:

«قال الناس یا رسول الله خاصة فی بعض المؤمنین، ام عامة لجمعیهم. فامرالله عزوجل نبیّه صلی الله علیه وآله ان یعلّمهم ولاة امرهم و ان یفسّر لهم من الولایة

ص: 126

ما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و حجّهم، فنصبنی للناس بغدیر خم.»(1)

مردم پرسیدند: ای رسول خدا صلی الله علیه وآله آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است، یا این که شامل همه می شود که خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد، همان طور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم پس از خود، منصوب کرد.

2- در دوران خلافت خود

روزی مردی خدمت امام رسید و از او پرسید:

«اخبرنی با فضل منقبة لک، قال ما انزل الله فی کتابه؟ قال و ما انزل الله فیک؟ قال... و قوله اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم و...(2)

برترین امتیاز خود را برای من بگو؟

امام فرمود: برترین امتیازات من چیزهایی است که

ص: 127


1- فرائد السمطین، ج 1، باب 58، ص 312.
2- احتجاج طبرسی، ج 1، ص 231.

خداوند در کتابش بیان کرده است.

-: خداوند در کتابش درباره ات چه گفته است؟

امام: خداوند چندین آیه درباره من نازل کرده است که آیه اولی الامر یکی از آنهاست.

3- امام حسین علیه السّلام

با این که امام حسین علیه السّلام به حسب ظاهر حکومتی نداشت، ولی خود را مصداق اولی الامر می دانست و در مواردی به این مسأله استناد کرده است. در جریان قیام خود علیه حکومت یزید در راه کوفه وقتی با سپاه حرّبن یزید - که از طرف حکومت بنی امیه برای جلوگیری از حرکت آن حضرت اعزام شده بود - برخورد کرد، پس از برخورد اولیه و اقامه نماز به امامت حضرت، حر ریاحی سؤال کرد: برای چه و به کجا می روید؟ امام حسین علیه السّلام تقاضای مردم کوفه برای آمدن به آن شهر و به دست گرفتن رهبری جامعه را مطرح کرد و سپس فرمود:

«اما بعد، ایها الناس فانّکم ان تتقوا الله و تعرفوا الحق لاهله یکن ارضی لله و نحن اهل البیت اولی بولایة هذا الامر من

ص: 128

هولاء المدّعین ما لیس لهم و السائرین فیکم بالجور و العدوان.»(1)

اما بعد، ای مردم بدون تردید اگر شما تقوای خدا را پیشه کنید و حق را به اهلش بدهید، بیشتر مورد رضایت خداست و ما اهل البیت نسبت به رهبری حکومت شایسته تر و سزاوارتریم از کسانی که ادعای چنین کاری را دارند در حالی که چنین حقی راندارند؛ کسانی که در بین شما با ظلم و ستم حکمرانی می کنند.

کلام امام حسین علیه السّلام به دو دلیل زیر قابل استدلال است:

الف - این که خود را مصداق اولی الامر و ولایت را حق اهل البیت علیه السّلام می داند که باید به آنان برگردد؛

ب – اوّلاً: اینها گرچه ادعای اولی الامری دارند، ولی حقشان نیست؛

ثانیا: می فرماید: عملکرد آنان حکایت از آن دارد که شرایط و ویژگیهای اولی الامری که خداوند مردم را مأمور به اطاعت از آن کرده است، ندارند.

ص: 129


1- الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 47؛ تاریخ، طبری، ج 4، ص 303.
4- امام باقر علیه السّلام

از امام باقر علیه السّلام در تعیین مصداق اولی الامر چنین نقل شده است:

«عن اسماعیل بن جابر قال قلت لابی جعفر علیه السّلام اعرض علیک دینی الذی ادین الله عزوجل به قال فقال: هات. قال: فقلت اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شریک له و انّ محمدا عبده و رسوله و الاقرار بما جاء به من عندالله و انّ علیا کان اماما فرض الله طاعته، ثم کان بعده الحسن اماما فرض الله طاعته، ثم کان بعده الحسین اماما فرض الله طاعته، ثم کان بعده علی بن الحسین اماما فرض الله طاعته حتی انتهی الامر الیه، ثم قلت: انت یرحمک الله قال فقال: هذا دین الله و دین ملائکته.»(1)

اسماعیل پسر جابر می گوید: به امام باقر علیه السّلام عرض کردم: می خواهم دینی را که به آن معتقدم برایت

ص: 130


1- اصول کافی، ج 1، ص 266.

بگویم؟

امام فرمود: بگو.

گفتم: شهادت می دهم که خدا یکی است و شریکی ندارد و شهادت می دهم که محمد صلی الله علیه وآله بنده او و رسول اوست و اعتراف می کنم به آنچه محمد صلی الله علیه وآله از نزد خداوند آورده است و اعتراف می کنم به این که علی بن ابی طالب علیه السّلام امامی بوده که اطاعتش واجب بود، بعد از او امام حسن علیه السّلام امام

واجب الاطاعة بود و بعد از او امام حسین علیه السّلام امام واجب الاطاعة بود و بعد از او امام علی بن الحسین علیه السّلام امام واجب الاطاعة بود و اکنون شما امام واجب الاطاعة هستید. اسماعیل پسر جابر می گوید: پس از این سخنان امام باقر علیه السّلام فرمود: این همان دین خدا و ملائکه اوست.

5-امام صادق علیه السّلام

در تعیین مصداق اولی الامر از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که فرمود:

«عن الحسین بن ابی العلاء قال ذکرت لابی عبدالله علیه السّلام قولنا فی الاوصیاء انّ طاعتهم مفترضة قال فقال: نعم هم الذین قال

ص: 131

الله تعالی اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم...»(1)

حسین بن علاء می گوید: نظر خود را درباره جانشینان پیامبر صلی الله علیه وآله به امام صادق علیه السّلام گفتم که اطاعت آنان واجب است.

حضرت فرمود: آری! آنان کسانی هستند که خداوند درباره آنان فرموده است: از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید.

6- امام کاظم علیه السّلام

در تعیین مصداق اولی الامر از امام کاظم علیه السّلام چنین نقل شده است:

«عن معمّر بن خلاّد قال: سأل رجل فارسی اباالحسن علیه السّلام فقال طاعتک مفترضة؟ فقال: نعم. قال: مثل طاعة علی بن ابی طالب علیه السّلام فقال: نعم.»(2)

معمر بن خلاد می گوید: مردی پارسی از امام کاظم علیه السّلام

ص: 132


1- همان، ج 1، ص 264.
2- همان، ج 1، ص 265.

پرسید: آیا اطاعت از شما واجب است؟

امام فرمود: آری.

او پرسید: مثل اطاعت کردن از علی بن ابی طالب علیه السّلام؟

حضرت فرمود: آری.

7- امام رضا علیه السّلام

امام رضا علیه السّلام در تعیین مصداق اولی الامر میفرماید:

«عن محمد بن زید الطبری قال: کنت قائما علی رأس الرضا علیه السّلام بخراسان و عنده عدة من بنی هاشم و فیهم اسحاق بن موسی بن عیسی العباسی فقال یا اسحاق: بلغنی انّ الناس یقولون انّا نزعم ان الناس عبید لنا. لا و قرابتی من رسول الله صلی الله علیه وآله ما قلته قطّ و لا سمعته من آبائی قاله و لا بلغنی عن احد من آبائی قاله، و لکنّی اقول الناس عبید لنا فی الطاعة موال لنا فی الدین، فلیبلّغ الشاهد الغائب.»(1)

ص: 133


1- همان.

طبری می گوید: من در خراسان بالای سر امام رضاعلیه السّلام به خدمت ایستاده بودم و جمعی از بنی هاشم که اسحاق بن موسی در میانشان بود، خدمت آن حضرت بودند. امام فرمود: ای اسحاق به من خبر رسید که مردم (سنیان) می گویند ما عقیده داریم که مردم برده ما هستند. هرگز چنین نیست. سوگند به خویشاوندی که با رسول خداصلی الله علیه وآله دارم، نه من هرگز این سخن گفته ام و نه از پدرانم شنیده ام و نه به من خبر رسیده که یکی از آنان چنین چیزی گفته باشد. آری! من می گویم مردم بنده من هستند در این که اطاعت از ما بر آنان واجب شده است، در اطاعت فرمانبردار ما هستند و در دین پیرو ما هستند. نظر ما این است و حاضران به غایبان برسانند.

7- امام حسن عسکری علیه السّلام

با این که امام حسن عسکری علیه السّلام به شدت تحت مراقبت بوده است ولی از اظهار این که مقصود از اولی الامری که خداوند دستور به اطاعت آنان داده است خود اوست، ابا نمی کرد. امام حسن عسکری علیه السّلام نامه ای به اسحاق ابن اسماعیل نیشابوری نوشته است و پس از بیان این که اگر پیامبر صلی الله علیه وآله و جانشینان او یعنی

ص: 134

اهل البیت علیه السّلام نبودند شما راهی برای تشخیص وظیفه دینی خود نداشتید، می نویسد:

«و لولا ما یحبّ الله من تمام النعمة و منّ الله علیکم لما رأیتم لی خطّاو لا سمعتم منّی حرفا من بعد مضّی الماضی علیه السّلام و انتم فی غفلة ممّا الیه معادکم و من بعد اقامتی لکم ابراهیم ابن عبده و کتابی الذی حمله الیکم محمد بن موسی النیشابوری و الله المستعان علی کل حال و ایاکم ان تفرطّوا فی جنب الله، فتکونوا من الخاسرین، فبعدا و سحقا لمن رغب من طاعة لله و لم یقبل مواعظ اولیائه، فقد أمَرَکم الله بطاعته و طاعة رسوله و طاعة اولی الامر...»(1)

اگر خداوند دوست نداشت که نعمت خود را بر شما تمام کند بعد ازدرگذشت امام سابق و بعد از این که ابراهیم بن عبده را بر شما گماردم و بعد از این که نامه ای هم به وسیله محمد بن موسی نیشابوری برایتان نوشتم، هرگز از من خطی نمی دیدید و حرفی نمی شنیدید. شما از عاقبت کار خود غافل هستید و در

ص: 135


1- تحف العقول، ص /515

هر حال باید از خداوند کمک گرفت، مبادا درباره خدا کوتاهی کنید و از زیانکاران باشید. از رحمت خدا دور باد کسی که از اطاعت خداوند سرپیچی کند و موعظه های اولیای خداوند را نپذیرد. بدون تردید خداوند به شما دستور داده است که از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید.

آنچه بیان شد، بخش بسیار ناچیزی از روایات، احتجاجات و مناظراتی بود که ازامامان شیعه درباره مصداق اولی الامر آوردیم و گرنه روایات بسیار زیاد است و یکی از چیزهایی که امامان شیعه درباره آن تقیه نمی کردند، مسأله امامت خود آنان بود و این که مقصود از اولی الامر آنان هستند.

ص: 136

فصل سوم :شبهات ادبی و کلامی

اشاره

ص: 137

ص: 138

شبهات ادبی

1 . اطلاق جمع و اراده فرد خلاف ظاهر است
اشاره

گفته شده «اولی الامر» جمع است، در حالی که شیعه بر این باور است که در هر عصری یک نفر بیشتر امام نیست. بنابر این باید مقصود از اولی الامر یک نفر باشد و این خلاف ظاهر است.

به این شبهه توجه کنید:

«انّه تعالی امر بطاعة اولی الامر و اولی الامر جمع و عندکم لا یکون فی الزمان الاّ امام واحد و حمل الجمع علی الفرد خلاف الظاهر.»(1)

خداوند به اطاعت از اولی الامر دستور داده است و

ص: 139


1- تفسیر، فخر رازی، ج 10، ص 251.

این کلمه جمع است، در حالی که شیعه بر این باور است که در هر زمانی تنها یک امام وجود دارد. بنابر این باید لفظ جمع را بر مفرد حمل کرد و این بر خلاف ظاهر است.

نقد

1- کاربرد جمع و اراده مفرد در ادبیات عرب امری رایج است؛

2- در قرآن موارد متعددی لفظ جمع آمده است، در حالی که طبق دیدگاه همه مفسران مقصود فرد است. پیشتر موارد متعددی از آیات یاد شده را بیان کردیم که تکرار نمی کنیم.

3- مقصود از اولی الامر همانند لفظ آن، جمع است؛ یعنی دوازده امام معصوم و این با عقیده شیعه که در هر عصری یک امام وجود دارد نیز منافات ندارد؛ زیرا این دوازده نفر در کل زمان توزیع می شوند. بنابر این نه کاربرد جمع اشکال دارد و نه مخالف عقیده شیعه است.

2- اطاعت از امامان؛ تکلیف مالا یطاق و یا مشروط
اشاره

به این شبهه توجه کنید:

«انّ طاعة الائمّة المعصومین مشروطة بمعرفتهم و قدرة الوصول الیهم، فلو وجب علینا طاعتهم قبل معرفتهم کان

ص: 140

هذا تکلیف مالا یطاق و لو وجب علینا طاعتهم اذا صرنا عارفین بهم و بمذاهبهم صار هذاالایجاب مشروطا و ظاهر قوله تعالی {اطیعوا الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم} یقتضی الاطلاق.(1)

اطاعت از امامان معصوم در صورتی امکان دارد که آنان را بشناسیم و به آنان دسترسی داشته باشیم. بنابر این اگر قبل از شناخت ایشان اطاعت ازآنان واجب شود، این تکلیف خارج از توان و قدرت ماست و اگر بعد از این که آنان را شناختیم اطاعت از آنان واجب باشد، این تکلیف مشروط به شناخت می شود، در حالی که در آیه مورد بحث اطاعت از اولی الامر مطلق است

ص: 141


1- همان.
نقد

در پاسخ به این شبهه باید گفت در آیه مورد بحث اطاعت از سه نفر واجب شده است:

1- اطاعت از خداوند: آز آقای فخر رازی باید پرسید با این که اطاعت از خداوند در آیه مطلق است، اطاعت از خداوند قبل از شناخت خداوند است یا بعد از شناخت خداوند؟ اگر قبل از شناخت خداوند اطاعت از او واجب شده باشد، تکلیف مالایطاق است و اگر بعد ازشناخت خداوند واجب شده باشد، تکلیف مشروط است. بر این اساس هر پاسخی که فخر رازی به این شبهه می دهد، پاسخ ما نیز به شبهه وی همان خواهد بود.

2- اطاعت از رسول: این مورد نیز مانند مورد پیشین است و هر پاسخی که فخر رازی بدهد، در واقع پاسخ شبهه پیشین وی خواهد بود.

3- اولی الامر: که اگر مقصود از اولی الامر اهل اجماع باشند - که بیشتر اهل سنت بر این باورند - باز هم این اشکال وارد می شود که اطاعت اهل اجماع قبل از شناخت آنان واجب است یا بعد از شناخت آنان؟ اگر قبل از شناخت آنان اطاعت از آنان واجب شده باشد، تکلیف مالایطاق است و اگر بعد از شناخت آنان اطاعت از آنان واجب شده باشد، تکلیف مشروط است و هر پاسخی که

ص: 142

آقای فخررازی به اهل اجماع بدهد، نسبت به امامان معصوم علیه السّلام هم می توان داد.

4- اطاعت از امامان معصوم علیه السّلام: نیز همانند اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه وآله مطلق است. بنابر این همان طور که شناخت رسول خدا صلی الله علیه وآله از باب مقدمه اطاعت لازم و واجب است در این جا نیز شناخت امامان از باب مقدمه اطاعت آنان لازم است و همان طور که شناخت انبیا در طول تاریخ و بخصوص درباره پیامبر اسلام امکان دارد و تکلیف مالایطاق و تکلیف مشروطی هم اتفاق نمی افتد، درباره امامان معصوم علیهاالسّلام هم شناخت آنان امکان دارد و لازمه آن نیز تکلیف مالایطاق و تکلیف مشروط نیست.

5- درباره در دسترس نبودن امامان نیز باید گفت در آیه مورد بحث اطاعت خداوند، اطاعت رسول او و اطاعت اولی الامر به طورمطلق واجب شده است، اما خداوند که هرگز در دسترس بشر نیست، چنان که فرمود:

{لا تُدْرِکُهُ الأَبْصارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصارَ}(1)

اما درباره رسول خدا صلی الله علیه وآله نسبت به مسلمانان عصر خودش در دسترس بوده است، اما در دسترس ما نیست. امامان علیهاالسّلام نیز در دسترس مسلمانان عصر

ص: 143


1- انعام/103.

خود بوده اند، ولی برای ما این گونه نیست و همان طور که ما از راه آثار به جا مانده از رسول خدا صلی الله علیه وآله - که روایت راویان باشد - او را می شناسیم، دسترسی به امامان نیز از همین راه میسّر است.

3- ذکر نشدن امامان در آیه:

اشاره

گفته اند اگر مقصود از «اولی الامر» امامان معصوم علیه السّلام بودند می بایست در آیه ذکر می شد. به این شبهه توجه کنید:

«و لو کان المراد باولی الامر الامام المعصوم لوجب ان یقال فان تنازعتم فی شی ء فردّوا الی الامام.»(1)

اگر مقصود از اولی الامر امام معصوم بود، می بایست گفته می شد اگر در چیزی اختلاف کردید به امام رجوع کنید.

نقد

1- این اشکال بر نظریه اهل سنت هم وارد است که اگر مقصود از اولی الامر اهل اجماع بود، می بایست در آیه ذکر می شد که در صورت اختلاف به اهل

ص: 144


1- تفسیر، فخر رازی، ج 10، ص 251.

اجماع رجوع کنید. پس هر جوابی که فخر رازی به اهل اجماع بدهد، همان جواب در این جا هم قابل ذکر است.

2- همان طور که پیشتر بیان کردیم، اطاعت از امامان همان اطاعت از سنت رسول خدا است که در اطیعوا الرسول آمده است و حتی پیشتر بیان کردیم که خداوند درباره خود اطیعوا الله و درباره رسولش، اطیعوا الرسول را به کار برده است، ولی درباره اولی الامر، اطیعوا را به کار نبرده است، چون آنان در این زمینه مستقل لحاظ نشده اند، بلکه اطاعت آنان عین اطاعت رسول است.

بنابر این در ردّ به رسول، ردّ به امام نیز آورده شده است.

ص: 145

شبهات کلامی
معتبر نبودن عصمت امام از نگاه امام علی علیه السّلام:
اشاره

یکی از شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند، این است که امام علی علیه السّلام عصمت را از شرایط امام نمی داند. به این شبهه توجه کنید:

«و جاء فی نهج البلاغة لابدّ للناس من امیر برّ او فاجر یعمل فی امرته المؤمن و یجمع به الفی ء و یقاتل به العدوّ و

تامن به السبل و یؤخذ به للضعیف من القوی. فانت تری انّه لم یشترط العصمة فی الامیر و لم یشرلها من قریب او بعید، بل رای انّه لابد من نصب امیر تناط به مصالح العباد و

ص: 146

البلاد و لم یقل انّه لا یلی امر الناس الاّ امام معصوم.»(1)

در نهج البلاغه آمده است که مردم نیازمند حاکمی هستند؛ چه خوب و چه بد، که در حاکمیت او مؤمن کارش را انجام دهد، به وسیله او اموال عمومی گردآوری شود، با دشمن مبارزه شود، امنیت راههاتأمین و حق ضعیف از قوی گرفته شود. تو می بینی که امام علی علیه السّلام عصمت را در امیر شرط نکرده و حتی به آن اشاره هم نکرده است؛ نه اشاره ای نزدیک و نه دور، بلکه نظر امام علی علیه السّلام این است که جامعه حاکمی لازم دارد که مصالح مردم و کشور را تأمین کند و نگفته است که رهبر باید معصوم باشد.

نقد

ناصر القفاری در نقد سخنان دیگران شرایط نقد علمی را رعایت نمی کند. یکی از شرایط نقد علمی امانتداری است و این که سخن مخالف را باید درست نقل کرد و سپس به نقد آن پرداخت، ولی او همیشه به تقطیع کلام توسل جسته و ضعف علمی خود را در سایه تقطیع پنهان کرده است و مخاطبانش را که با

ص: 147


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 794.

سخن مخالف آشنا نیستند، می فریبد. در این جا نیز تمام آنچه را که در این باره در نهج البلاغه آمده نیاورده است، بلکه تنها به بخشی از آن که موافق نظر او و برای نتیجه گیری او مفید بوده اشاره کرده است، در حالی که اگر اصل کلام امیر علیه السّلام را می آورد چنین نتیجه ای را نمی توانست بگیرد.

1 - به اصل کلام حضرت امیر علیه السّلام توجه کنید:

«فی الخوارج لما سمع قولهم لاحکم الاّ للّه قال علیه السّلام: «کلمة حقّ یراد بها باطل. نعم انّه لا حکم الاّ للّه، لکن هولاء یقولون: لا امرة الاّ للّه، و انّه لا بدّ للناس من امیر بَرٍّ او فاجر یعمل فی امرته المؤمن و یستمتع فیه الکافر و یبلّغ الله فیها الاجل و یجمع به الفی ء و یقاتل به العدوّ و تامن به السبل و یوخذ به للضعیف من القویّ، حتی یستریح برّ و یستراح من فاجر.»(1)

چون سخن خوارج را شنید که می گفتند حکمی جز حکم خدا نیست، فرمود: سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند. آری، حکم جز از آنِ خدا نیست، لکن

ص: 148


1- نهج البلاغه، خطبه 40.

اینان می گویند، فرمانروایی جز برای خدا روا نیست، در حالی که مردم نیاز به حاکم دارند؛ چه نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند و کافر بهره خود برد، تا آن گاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دو به پایان رسد، در سایه حکومت او اموال عمومی را گردآوری کنند و با دشمنان پیکار کنند و راهها را ایمن سازند و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبهکار در امان ماند.

2- همان طور که از سخن خوارج برمی آید و امام مقصود پنهانی آنان را توضیح می دهد، آنان درصدد نفی حکومت و حاکم بودند. بر این اساس امام هم در پاسخ به آنان درصدد بیان ادلّه ضرورت وجود حاکم است، نه درصدد بیان شرایط حاکم، تا گفته شود امام «عصمت» را شرط نمی داند!

3- این که او می گوید؛ امام علی علیه السّلام هیج جا به عصمت اشاره نکرده است و آن را شرط نمی داند، سخنی نادرست است و امام بارها در نهج البلاغه به عبارتهای گوناگون این موضوع را مطرح کرده است؛

ص: 149

«هم موضع سرّه و لجأ امره و عیبة علمه و موئل حکمه و کهوف کتبه و جبال دینه، بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائصه.»(1)

راز پیامبر را به آنان [اهل بیت پیامبر] سپرده است و هر که آنان را پناه گیرد به حق راه برده است؛ آنان مخزن علم پیامبرند و احکام شریعت او را بیانگرند؛

قرآن و سنت نزد آنان در امان است؛ چون کوه افراشته دین را نگهبان هستند و پشت اسلام بدانها راست و ثابت و پابرجاست.

در عبارتی دیگر می فرماید:

«لا یقاس بآل محمد صلی الله علیه وآله من هذه الامّة احد و لا یسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا. هم اساس الدین و عماد الیقین. الیهم یفی ء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایة، و فیهم الوصیّة و

ص: 150


1- نهج البلاغه، خطبه 2.

الوراثة؛ الآن اذ رجع الحقّ الی اهله و نقل الی منتقله.»(1)

از این امت کسی را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت و هرگز نمی توان پرورده نعمت ایشان را در رتبة آنان دانست که آل محمد صلی الله علیه وآله پایه دین و ستون یقینند؛ هر که از حد درگذرد به آنان بازگردد و آن که وامانده به ایشان پیوندد، حق ولایت خاص ایشان است و میراث پیامبر صلی الله علیه وآله مخصوص آنان. اکنون حق به صاحب آن رسید و به جایگاه اصلی خود منتقل گردید.

حال با توجه به آنچه پیشتر بیان کردیم که مراد از آل محمد صلی الله علیه وآله نزد شیعه معصومین علیه السّلام هستند، آیا این اوصاف و عبارت قبل جز با عصمت و علم خدادادی و نصب الهی امکان پذیر است؟

این گونه کلمات از امام علی علیه السّلام و بقیه امامان علیه السّلام بسیار رسیده است که بیان آنها به درازا خواهد کشید.

ص: 151


1- همان.
عدم نیاز به معصوم با وجود امت:
اشاره

از شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند؛ این است که با وجود امت، نیازی به امام معصوم نداریم. به این شبهه توجه کنید:

«فعصمة الامّة و حفظها من الضلال کما جاءت بذلک النصوص الشرعیّة تخالف تماما من یوجب عصمة واحد من المسلمین و یجوز علی مجموع المسلمین اذا لم یکن فیهم معصوم الخطاء.»(1)

روایاتی که دلالت می کند امت اسلامی معصوم و از گمراهی در امان است، مخالف این اندیشه است که اگر امام معصومی در بین نباشد، احتمال اشتباه همه امت وجود دارد

نقد

2-1- پیشتر ادلّه ضرورت وجود امام معصوم بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله را طرح کردیم که تکرار نمی کنیم.

2-2- اگر چنین روایاتی وجود داشت که امت معصوم از خطاست و این روایات به حق صادر شده بود، پس چرا از زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله تا امروز این

ص: 152


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 789؛ المنتقی، ص 410.

همه اختلاف میان امت وجود دارد،

به گونه ای که هیچ مسأله ای را نمی توان یافت - چه در اصول دین و چه در فروع دین - که مورد اختلاف نباشد و هر گروه و فرقه ای هم خود را صاحب حق می داند؛ حتی در مسائلی مانند نماز، وضو و... در این موارد به طور قطع یک روش خلاف واقع و گمراهی از راه حق است ولی کدامیک و چگونه شد که امت از خطا در امان نماند؟

2-3- اگر امت محور حق مداری و تبیین خطاها بود، خداوند می بایست به جای رجوع به اولی الامر دستور به رجوع به امت می داد، در حالی که به افراد خاصی ارجاع داده است نه به امت.

2-4- در اندیشه مسلمانان، تک تک مسلمانان (بجز معصوم) جایزالخطاء هستند. از طرفی امت اسلامی در خارج از ذهن چیزی جز وجود افراد مسلمان نیست و وقتی احتمال خطادرباره تک تک افراد وجود دارد، احتمال خطا درباره مجموع هم می رود و اگر بگوییم درست است که هر فردی به تنهایی جایزالخطاء است، ولی وقتی اینها با هم جمع شوند خطا نمی کنند، مثل این می ماند که گفته شود صفر عددی نیست، ولی اگر چندین صفر را کنار هم بگذارند تبدیل به عددی مهم و بزرگ می شود!

2-5- اگر این روایات از رسول خدا صلی الله علیه وآله صادر شده و آن حضرت فرموده باشد که امت من معصوم از خطاست، پس به چه دلیل برای حل مشکلات فکری

ص: 153

و علمی بعد از خود، امت را مرجع قرار نداده، بلکه براساس حدیث ثقلین - که مورد توافق همه فرقه های اسلامی است - کتاب و عترت خود را مرجع برای امت خویش قرار داده است و مخاطب این حدیث نیز امت هستند که باید به عترت رجوع کنند.

2-6- در اندیشه شیعه توجیه این روایات - بر فرض صدور آنها - این است که حضور امام معصوم در بین امت ضروری است و امام معصوم جزئی از امت است. بنابر این امت به همراه امام معصوم از خطا مصون است، به شرطی که از امام معصوم پیروی کند.

بی فایده بودن عصمت
اشاره

از شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند، این است که شرط عصمت در امام بی فایده است؛ زیرا عصمت امام نتوانسته جلو اختلاف مردم را بگیرد. به این شبهه توجه کنید:

«ثم انّ المعصوم الذین یدعون اتباعه لم یعصمهم من الخلاف فی اصل الدین عندهم و اساسه و هوالامامة فتجدهم مختلفین متنابذین متلاعنین یکفر بعضهم بعضا لاختلافهم فی عدد الائمه و فی تحدید اعیانهم

ص: 154

و فی الوقت و انتظار عودة الامام او المعنی الی امام آخر... و عدم وجود اثرها یدلّ علی انعدام اصلها.»(1)

معصومی که مدعی پیروی از او هستند، نتوانسته از بروز اختلاف میان آنان در اصل و اساس دین که همان امامت است، جلوگیری کند؛ زیرا می بینیم که در عدد امامان، در شخص آنان، در زمان آنان، در این که آیا آن امام برمی گردد یااین که باید به امام دیگری مراجعه کنند، اختلاف دارند. عده ای از آنان عده دیگر را لعن و عده ای عده دیگر را تکفیر می کنند. بنابر این عصمت موهوم نتوانسته جلو اختلاف آنان را بگیرد و عدم وجود اثر عصمت، حکایت از نبود اصل آن دارد.

نقد

3-1- اهل سنت دست کم عصمت رسول خدا صلی الله علیه وآله را قبول دارند، گرچه در محدوده آن بحث دارند که اختلاف آراء پیشتر بیان شد و از طرفی مدعی هستند که از رسول خدا صلی الله علیه وآله پیروی می کنند. اکنون از ناصر القفاری می پرسیم

ص: 155


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 800.

که چرا پیروی اهل سنت از رسول خدا صلی الله علیه وآله مانع بروز اختلاف میان آنان نشده است؟ آیا اهل سنت در اصول و فروع با هم اختلاف ندارند؟ با کمترین مراجعه به مکاتب کلامی و فقهی آنان می توان به این مسأله پی برد. با این حال آیا می توان گفت اختلاف اهل سنت دلیل بر این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله معصوم نبوده است؟ هر پاسخی که او درباره رسول خدا صلی الله علیه وآله می دهد، درباره امامان علیه السّلام نیز قابل ذکر است.

3-2- آیا فرقه های مرجئه، خوارج، قدریه و... از اهل سنت نیستند؟ آیا اینان هر کدام دیگری را تکفیر نمی کنند؟ بخصوص خوارج که همه امت بجز خودشان را تکفیر نمی کردند. آیا تکفیر اینان دلیل بر این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله معصوم نبوده است، یا این که عصمت بی فایده است؟ هر جوابی که درباره تکفیر فرقه های اهل سنت داده شود درباره فرقه های شیعه هم قابل ارائه است، با این تفاوت که شیعه دوازده امامی اینان را گروههای انحرافی می داند نه شیعه واقعی؟

3-3- پاسخ حلّی مشکل این است که عصمت در پیامبر و امام شرط است به همان دلائلی که پیشتر بیان شد، تا جلو انحراف و خطای پیامبر و امام گرفته شود و مردم بتوانند به او اعتماد کنند، ولی عصمت امام نسبت به مردم در صورتی مفید خواهد بود که مردم از او پیروی کنند، همان طور که پیامبر وقتی می تواند مردم را هدایت کند که مردم از دستورات او پیروی کنند وگرنه هدایت

ص: 156

پیامبر شامل آنان نخواهد شد. ولی این به معنای لازم نبودن هدایت انسان یا شرط نبودن عصمت در هدایت و یا قصور پیامبر نیست، بلکه ضعف در قابل است نه در فاعل. درباره امام نیز همین گونه است؛ یعنی در صورتی که مردم پیروی کنند هدایت او شامل آنان می شود و گرنه از هدایت محرومند ولی این به معنای عدم لزوم عصمت در امام، یا عدم نیاز جامعه به امام نیست.

اختلاف رفتار امامان دلیل بر عدم عصمت آنان
اشاره

از شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند، این است که رفتار امامان شیعه با هم اختلاف دارد (با این که انسانهای معصوم رفتارشان اختلاف ندارد) و این اختلاف با عصمت سازگار نیست. بنابر این عصمت از اصل شرط نیست.

به این شبهه توجه کنید:

«و امر آخر یبطل دعوی العصمة هو الاختلاف و التناقض حیال بعض المواقف و المسائل، و اعمال المعصومین لا

تتناقض و لا تختلف، بل یصدق بعضها بعضها و یشهد بعضها لبعض و الاختلاف ناقض للعصمة التی هی شرط للامامة

ص: 157

عندهم و هو ناقض بالتالی لاصل الامامة نفسها.»(1)

امر دیگری که ادعای عصمت را باطل می کند، اختلاف و تناقض در بعضی از موضع گیری ها و مسائل است، در حالی که رفتار انسان های معصوم با هم تناقض و تفاوتی ندارد، بلکه بعضی مؤید و شاهد بعضی دیگر است. از طرفی اختلاف با عصمت که شرط امامت است،سازگار نیست؛ در نتیجه اختلاف با اصل امامت هم سازگار نیست.

او سپس به تفاوت رفتار امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام در برابر معاویه و یزید اشاره می کند.

نقد

4-1- تفاوت رفتار پیامبر با مخالفان در مکه و مدینه امری است آشکار. با این وصف، آیا تفاوت رفتار پیامبر در دو زمان، دلیل بر این است که پیامبر معصوم نبوده، یا این که عصمت شرط پیامبری نیست؟

ص: 158


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 797.

4-2- در مدینه نیز رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله در برابر کفار قریش متفاوت بود؛ گاه با آنان می جنگید، همانند جنگ بدر، احد، احزاب و... و گاه با آنان صلح می کرد؛ مثل صلح حدیبیّه. آیا این صلح و جنگ از پیامبر در برابر یک گروه حکایت از این دارد که او معصوم نیست و یا این که عصمت شرط پیامبری نیست؟

البته این تنها القفاری نیست که در برابر رفتار معصوم شک می کند، بلکه در گذشته نیز عده ای شک کرده اند و تنها کافی است رفتار بعضی از صحابه را در صلح حدیبیه بررسی کرد؛ به عنوان نمونه عمر در آن روز در برابر اقدام رسول خدا صلی الله علیه وآله مقاومت کرده، به عنوان اعتراض می گوید:

«یا رسول الله السنا بالمسلمین؟

قال رسول الله صلی الله علیه وآله: بلی!

قال: فعلام نعطی الدنیّة فی دیننا؟

فقال رسول الله صلی الله علیه وآله: انا عبدالله و رسوله و لن اخالف امره و لن یضیّعنی.»(1)

ای رسول خدا صلی الله علیه وآله مگر ما مسلمان نیستیم؟

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: آری هستیم!

عمر گفت: برای چه باید در دین خود خواری را

ص: 159


1- تاریخ، طبری، ج 2، ص 280؛ مغازی واقدی، ج 2، ص 606.

بپذیریم؟

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: من بنده خدا و پیامبر او هستم و با دستور او مخالفت نمی کنم و خداوند نیز مرا تنها نخواهد گذاشت.

عمر از این جواب قانع نشد و نزد دیگران رفت تا شاید همفکرانی پیدا کند، ولی موفق نشد. او خود در دوران خلافت درباره جریان صلح حدیبیّه چنین گفته است:

«ارتبت ارتیابا لم ارتبه منذ اسلمت الاّ یومئذ و لو وجدت ذلک الیوم شیعة تخرج عنهم رغبة عن القضیّه لخرجت.»(1)

در آن روز به گونه ای (در پیامبری پیامبر) شک کردم که از ابتدای مسلمان شدنم آن چنان شک نکرده بودم و اگر آن روز پیروانی می یافتم که علیه صلح شورش کنند، من هم شورش می کردم.

4-3- افزون بر اینها، گاه در یک مسأله نیز برخورد رسول خدا صلی الله علیه وآله با مسلمانان متفاوت بود؛ در تقسیم غنائم حنین به گونه ای عمل کرد که انصار را از

ص: 160


1- مغازی، واقدی، ج 2، ص 607.

غنائم محروم کرد وچیزی به آنان نداد. در این جا نیز برخی به شدت به رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله اعتراض کردند.

ذوالحویصره در برابر رسول خدا صلی الله علیه وآله ایستاد و گفت :

«یا محمد قد رایت ما صنعت فی هذا الیوم.

فقال رسول الله: اجل فکیف رایت؟

قال: لم ارک عدلت، فغضب رسول الله صلی الله علیه وآله ثم قال: و یحک اذا لم یکن العدل عندی فعند من یکون.»(1)

ای محمد صلی الله علیه وآله دیدم امروز چه کردی؟

رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: آری چگونه دیدی؟

ذوالحویصره گفت: نمی بینم به عدالت رفتار کنی؟!

رسول خدا صلی الله علیه وآله غضبناک شد و فرمود: وای بر تو! اگر من به عدالت رفتار نکنم، پس چه کسی به عدالت رفتار می کند؟

آیا تفاوت رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله دلیل بر این است که آن حضرت معصوم نیست، یا اینکه عصمت شرط نیست؟

ص: 161


1- تاریخ، طبری، ج 2، ص 360.

4-4- درباره تفاوت رفتار امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام باید گفت:

آنان که با تاریخ آشنا هستند، می دانند که صلح امام حسن علیه السّلام بعد از همراهی نکردن سپاهی که به جنگ با معاویه آمده بودند، و برخی رویدادهای دیگر انجام شد. مورخان در این باره نوشته اند:

«فبینا الحسن فی المدائن اذ نادی منادی فی العسکر الا ان قیس بن سعد قد قتل، فانفروا فنفروا و نهبوا سرادق الحسن علیه السّلام حتی نازعوه بساطا کان تحته.»(1)

هنگامی که حسن علیه السّلام در مدائن بود در سپاه او فریاد زدند که قیس بن سعد (فرمانده سپاه امام حسن علیه السّلام) کشته شده است؛ پس فرار کنید و سپاه متفرق شدند و خیمه امام حسن علیه السّلام را غارت کردند، به گونه ای که فرش زیر پای او را نیز ربودند.

4-5- پاسخ کلی به این گونه شبهات این است که معصوم با توجه به برخورداری از عصمت، تحت تأثیر انگیزه های نفسانی قرار نمی گیرد و در هر اقدامی که انجام می دهد،

تکلیف دینی خود و مصلحت امت اسلامی را در نظر

ص: 162


1- تاریخ، طبری، ج 4، ص 122؛ کامل ابن اثیر، ج 3، ص 404.

می گیرد و تشخیص چنین کاری نسبت به شرایط متفاوت است؛ در شرایط اجتماعی که عوامل آن بسیار متغیر است، این گونه نیست که تکلیف در همه شرایط یکسان باشد تا وظیفه معصوم نیز یکسان باشد، بلکه شرایط متفاوت است در نتیجه تکلیف هر انسانی از جمله معصوم هم تفاوت دارد؛ به عنوان مثال وقتی سپاه کوفه برای جنگ با معاویه اعلام آمادگی کرده اند وظیفه امام رهبری سپاه و جنگ با معاویه است، اما هنگامی که سپاه متفرق شده اند به گونه ای که حتی خیمه امام را هم غارت کرده اند، امام با چه نیرویی باید بجنگند؟ همان گونه که این تفاوت تکلیف را به دلیل تغییر شرایط در رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله می بینیم که به چند نمونه اشاره کردیم.

بنابر این نه تنها تغییر رفتار دو امام در دو عصر، دلیل بر عدم عصمت یا بی فایده بودن شرط عصمت نیست، بلکه تفاوت عملکرد یک امام در عصر خود نیز دلیل بر عدم عصمت وی نیست، چنان که رفتار رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز این گونه بوده است.

اعتراف به گناهان از طرف معصومان
اشاره

از شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند؛ این است که امامان شیعه خود به صدور گناه خود اعتراف کرده اند و این با عصمت سازگار نیست.

ص: 163

به این شبهه توجه کنید:

«و کان الائمّة یعترفون بالذنوب و یستغفرون الله منها، فامیرالمؤمنین یقول فی دعائه کما فی نهج البلاغه: اللهم اغفرلی ما انت اعلم به منّی، فان عدت فعد علیّ بالمغفرة. اللهم اغفرلی ما رأیت من نفسی و لم تجد له وفاءً عندی. اللهم اغفرلی ما تقربّت به الیک بلسانی، ثمّ خالفه قلبی. اللهم اغفرلی رمزات الالحاظ و سقطا الالفاظ و شهوات الجنان و هفوات اللسان.

فانت تری الاقرار بالذنب و بالعورة الیه بعد التوبة و الاعتراف بسقطات الالفاظ و شهوات الجنان و مخالفة القلب

للسان. کلّ ذلک ینفی ما تدّعیه الشیعة من العصمة اذ لو کان علیّ و الائمة معصومین لکان استغفار هم من الذنب عبثا.»(1)

ص: 164


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 794.

امامان به گناه خود اعتراف نموده، از خداوند طلب آمرزش می کردند. امیرالمؤمنین علیه السّلام در دعایش که در نهج البلاغه آمده است، می گوید: خدایا! بر من ببخش آنچه را که از من بدان داناتری و اگر بدان بازگشتم تو به بخشایش باز گرد. خدایا بر من ببخشا وعده هایی را که نهادم و به آن وفا نکردم، و بیامرز آنچه را به زبان به تو نزدیکی جستم و دل راه مخالف آن را پیمود.

خدایا بر من ببخشای نگاههایی را که نباید و سخنانی که به زبان رفت و نشاید و آنچه دل خواست و نبایست و آنچه بر زبان رفت از ناشایست.

همان طور که می بینی امام به گناه و به بازگشت به گناه بعد از توبه اقرار می کند و اعتراف به سخنان بی فایده و خواسته های بی مورد دل و مخالفت دل با زبان. تمام این امور آنچه را که شیعه درباره عصمت مدعی است نفی می کند، چون اگر علی علیه السّلام و امامان معصوم باشند، طلب آمرزش آنان از گناه لغو خواهد بود.

نقد

5-1- استغفار از گناه به امامان شیعه اختصاص ندارد تا منافاتی با عصمت داشته باشد، بلکه همه پیامبران الهی از خداوند طلب استغفار می کردند.

ص: 165

خداوند از زبان نوح علیه السّلام چنین نقل می کند:

{رَبِّ اغْفِرْلِی وَلِوالِدَیَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمناً وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالمُ-ؤْمِناتِ وَلا تَزِدِ الظّالِمِینَ إِلاّ تَباراً}(1)

خداوند از زبان حضرت ابراهیم علیه السّلام نیز چنین نقل می کند:

{رَبَّنا اغْفِرْلِی وَلِوالِدَیَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الحِسابُ}(2)

خداوند از زبان حضرت موسی علیه السّلام چنین نقل می کند:

{قالَ رَبِّ اغْفِرْلِی وَ لِأَخِی وَأَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِک َ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ}(3)

خداوند از زبان حضرت سلیمان علیه السّلام چنین نقل می کند:

{قالَ رَبِّ اغْفِرْلِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الوَهّابُ}(4)

ص: 166


1- نوح/28.
2- ابراهیم/41.
3- اعراف/151.
4- ص /35.

5-2- اگر ناصر القفاری این پیامبران را معصوم نمی داند، دست کم پیامبر اسلام را معصوم می داند. خداوند در قرآن در مواردمتعدد به رسول خداصلی الله علیه وآله دستور می دهد که از خداوند طلب استغفار کند؛

{وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرّاحِمِینَ}(1)

{اصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالعَشِیِ وَالإِبْکارِ}(2)

{فَاعْلَمْ أَ نَّهُ لا إِلهَ إِلاّ اللّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالمُ-ؤْمِناتِ وَاللّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَمَثْواکُمْ}(3)

{فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک َ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوّاباً}(4)

ص: 167


1- مؤمنون/118.
2- غافر/55.
3- محمد/19.
4- نصر/3.

آنچه نقل شد، بخشی از آیاتی است که به رسول خدا صلی الله علیه وآله دستور می دهد که از خداوند طلب آمرزش کند. پیرو این دستورات، رسول خدا صلی الله علیه وآله در زندگی خود بارها از خداوند طلب آمرزش کرده است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

{اللهم اغفرلی و ارحمنی والحقنی بالرفیق الاعلی}(1)

خدایا مرا بیامرز و به من رحم کن و به رفیق اعلی ملحق گردان.

رسول خدا صلی الله علیه وآله در نماز شب چنین دعا می کرد:

«اللهم لک اسلمت و بک آمنت و علیک توکّلت و الیک انبت و بک خاصمت و الیک حاکمت، فاغفرلی ما قدّمت و ما اخّرت و ما اسررت و ما اعلنت.»(2)

خدایا تسلیم تو شدم، به تو ایمان آوردم، بر تو توکل کردم، به سوی تو بازگشتم، برای تو مخاصمه کردم و برای تو محاکمه کردم. خدایا گناهان گذشته و آینده و

ص: 168


1- الموطأ، مالک، ص 159.
2- صحیح، البخاری، ج 2، ص 42، باب التهجد؛ صحیح، مسلم، ج 2، ص 184، باب الدعا فی صلاة اللیل.

گناهان پنهان و آشکار مرا ببخشای.

یا این که در باب تشهد از او نقل شده است:

«من آخر ما یقول بین التشهد و التسلیم: اللهم اغفرلی ما قدّمت و ما اخّرت و ما اسررت و ما اعلنت و ما اسرفت و ما انت اعلم به منّی.»(1)

از آخرین کلماتی که بین تشهد و سلام می گفت این بود:

خدایا گناهان گذشته و آنچه را که در آینده انجام می دهم، ببخشای. آنچه را که مخفی کردم و آنچه را که علنی انجام دادم و آنچه را که زیاده روی کردم و آنچه را که تو از من آگاه تری ببخشای.

براستی آیا این جمله ها با جمله های نقل شده از امام علی علیه السّلام تفاوتی دارد؟

همچنین از آن حضرت چنین نقل شده است:

«اللهم اغفرلی ما قدّمت و ما اخّرت و ما اسررت و ما اعلنت. اللهم اغفرلی خطیئتی و جهلی و اسرافی فی امری و ما انت اعلم به منّی. اللهم اغفرلی خطأی و عمدی و هزلی و جدی و کل ذلک عندی انت المقدم و

ص: 169


1- صحیح، مسلم، ج 2، ص 185.

انت المؤخر و انت علی کلّ شی ء قدیر»(1)

خدایا بر من ببخشای آنچه درگذشته انجام داده ام و آنچه در آینده انجام می دهم و آنچه پنهان کردم و آنچه علنی انجام داده ام. خدایا ببخشای گناه مرا، نادانی مرا، زیاده روی مرا در کارهایم و آنچه را که تو داناتری از من. خدایا ببخشای بر من خطای مرا، عمد مرا، شوخی مرا، جدی مرا و همه این کارها را که انجام داده ام. اول و آخر تویی و تو بر [انجام] هرکاری توانایی.

و یا از آن حضرت نقل شده است:

«اللهم اغفر لی ذنبی کلّه دقّه و جلّه، سرّه و علانیته اولّه و آخره.»(2)

خدایا ببخشای تمام گناهان مرا، گناهان کوچک، گناهان بزرگ،گناهان پنهان و آشکار، گناهان اول و گناهان آخر.

ص: 170


1- کنزالعمال، ج 2، حدیث 3620، ص 177.
2- همان، ص 210، حدیث 3805.

و یا از آن حضرت نقل شده است:

«اللهم باعد بینی و بین خطایای کما باعدت بین المشرق و المغرب. اللهم نقّنی من الخطایا کما ینقّی الثوب الابیض من الدنس.»(1)

خدایا اشتباهاتم را از من دور کن، همان طور که مشرق و مغرب را از هم دور کرده ای. خدایا مرا از اشتباهاتم پاک کن، همان طور که پیراهن سفید از آلودگی پاک می شود.

و یا از آن حضرت نقل شده است که بعد از هر نماز یکصد بار از خدا طلب استغفار می کرد:

«سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول فی دبر الصلاة اللهم اغفر و تب علیّ انّک انت التواب الغفور مائة مرّة و هو صحیح.»(2)

از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که بعد از نماز یکصد بار می گفت: خدایا ببخشای و به من توجه کن. بدرستی

ص: 171


1- همان، حدیث 3803.
2- همان، ص 645، حدیث 4980.

که تو توبه پذیر و بخشاینده ای سپس متقی هندی درباره حدیث قضاوت می کند که این حدیث صحیح است.

آن حضرت نه تنها خود از خداوند طلب استغفار می کرد، بلکه اصحابش را نیز به استغفار تشویق می کرد و برای استغفار دعای حضرت خضر را به آنان آموزش داد. به این روایت توجه کنید:

«عن ابن عمر قال کان رسول الله صلی الله علیه وآله کثیرا ما یقول لنا: معاشر اصحابی ما یمنعکم ان تکفّروا ذنوبکم بکلمات یسیرة؟

قالوا یا رسول الله: و ما هی؟

قال: تقولون مقالة أخی الخضر.

قلنا: یا رسول الله! ما کان یقول؟

قال: کان یقول اللهم انی استغفرک لما تبت الیک منه، ثمّ عدت فیه و استغفرک لما اعطیئک من نفسی: ثم لم اوف لک به و استغفرک للنعم التی انعمت بها علّی فتقویّت بها علی معاصیک و استغفرک لکلّ خیر اردت به وجهک

ص: 172

فخالطنی فیه ما لیس لک. اللهم لا تحزنی فانّک بی عالم و لا تعذبّنی فانّک علیّ قادر.»(1)

عبدالله بن عمر می گوید: رسول خداصلی الله علیه وآله مُدام به ما می گفت: اصحاب من شما را چه می شود که با کلمات مختصری گناهانتان را بپوشانید؟

گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه وآله آن کلمات چیست؟

فرمود: آنچه برادرم خضر علیه السّلام می گفت را بگویید

گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه وآله برادرت خضر علیه السّلام چه می گفت:

فرمود: خضر همیشه می گفت: خدایا گناهانی را ببخشای که از انجام آنها توبه کردم، ولی دوباره انجام دادم. خدایا کارهایی را ببخشای که با تو عهد کردم انجام ندهم، ولی به عهد خود وفا نکردم. خدایا نعمتهایی را ببخشای که تو به من دادی، ولی من آنها را در راه معصیت تو به کار بردم. خدایا ببخشای هر کار خیری را که قصد کردم که تنها به

خاطر تو انجام دهم، ولی به چیزی که برای تو نیست آلوده شد. خدایا مرا خوار نکن؛ زیرا تو به من آگاهی و مرا عذاب نکن، بدرستی که تو بر من توانایی.

ص: 173


1- همان، ص 700، حدیث 5126.

اگر در همین حدیث یکبار دیگر دقت کنیم، روشن می شود که امام علی علیه السّلام، شاگرد برجسته مکتب رسول خدا صلی الله علیه وآله همین مفاهیم را در الفاظ متداول عصر خود بیان کرده است. آیا بیان این کلمات از زبان خضر نبی و رسول خداصلی الله علیه وآله دلیل بر این است که آنان معصوم نبودند، یا این که طلب آمرزش آنان لغو خواهد بود؟

روایاتی که رسول خدا صلی الله علیه وآله در آنها از خداوند طلب آمرزش می کند، بسیار زیاد است وما تنها به ذکر چند نمونه از آنها اکتفا کردیم(1).

5-3- پیشتر بیان کردیم، گناهی که با عصمت تعارض دارد و نباید از معصوم تحقق یابد، ترک واجب و فعل حرام است، ولی ترک مستحب، انجام مکروه و ترک اولی این گونه نیست. از طرفی واژه اثم و ذنب در عربی و یا واژه گناه در فارسی فراتر از ترک واجب و فعل حرام است. بنابر این اگر پیامبر یا امام از خداوند تقاضا می کند که گناهش را ببخشاید به این معنا نیست که واجبی را ترک کرده یا حرامی را انجام داده است و از آنها طلب آمرزش می کند.

5-4- احساس قصور و کوتاهی انسان در برابر خداوند و در نتیجه طلب آمرزش وغفران از او معلول شناخت خداوند و صفات اوست؛ به عنوان مثال

ص: 174


1- برای آگاهی بیشتر به منابع حدیثی مراجعه کنید.

انسانهایی که منکر خداوند هستند، هرگز احساس قصور و گناه نمی کنند تا از او طلب مغفرت کنند و یا انسانهایی که برای خداوند شریک قائلند بسیاری از کارهایی را که انجام می دهند گناه نمی دانند تا درصدد طلب آمرزش از خداوند بر آیند. انسانهایی که موحّد هستند، ولی ربوبیت خدا را درست نشناخته و حق او را نمی دانند، تصور می کنند همین که واجبات را انجام دهند و محرمات را ترک کنند، دیگر وظیفه ای ندارند و قصور و تقصیری از آنان سر نمی زند. براین اساس هر چه شناخت انسان از خداوند بیشتر باشد، احساس قصور در برابر او بیشتر خواهد شد. بنابر این معصومان با توجه به شناختی که از خداوند دارند، عبادات و طاعت های خود را شایسته

مقام خداوندی نمی دانند، چنان که رسول خاتم صلی الله علیه وآله به صراحت فرمود:

«سبحانک ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک»(1)

خدایا منزهی تو آن طور که حق توست، تو را نشناختیم و آن طور که حق توست تو را عبادت نکردیم.

ص: 175


1- بحارالانوار، ج 69، ص 292.

معصومین علیه السّلام با توجه به این شناختی که از خداوند دارند، برای خود وظایفی فراتر از وظایف دیگران قائل بودند و چنان احساس قصور می کردند که هر چه عبادت خداوند را انجام دهند، باز هم وظیفه خود را انجام نداده اند؛

«کان رسول الله صلی الله علیه وآله یصلّی حتی تورم قدماه فقیل له اتفعل هذا و قد جاءک انّ الله تعالی قد غفرلک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؟ قال افلا اکون عبدا شکورا.»(1)

رسول خدا صلی الله علیه وآله آن قدر نماز خواند که پاهایش ورم کرد.

به او عرض شد: با این که خداوند به تو وعده داده که گناهان گذشته و آینده ات را آمرزیده است این چنین عبادت می کنی؟

حضرت فرمود: آیا بندة شکرگزار نباشم؟

امام علی علیه السّلام درباره تفاوت اطاعت انسان و اطاعتی که شایسته خداوند است، می فرماید:

ص: 176


1- سنن، ترمذی، ج 5، ص 551.

«فلیس احد و ان اشتدّ علی رضی الله حرصه و طال فی العمل اجتهاده ببالغ حقیقة ما الله اهله من الطاعة له.»(1)

هیچ کس نمی تواند آن چنان که خداوند شایسته و اهل اطاعت است، او را اطاعت کند، گرچه بر تحصیل رضای خداوند حریص باشد و در بندگی کوشش بسیار کرده باشد.

بنابر این اعتراف به قصور امام، اعتراف به گناه مصطلح فقهی نیست، بلکه اعتراف به قصور در انجام حق عبودیت حضرت حق جل و علا است.

اعتراف به خطا در عمل از طرف معصومان
اشاره

یکی از شبهاتی که بعضی بر استدلال شیعه وارد کرده اند، این است که امامان خود به خطای در عمل اعتراف کرده اند که این موضوع با عصمت سازگار نیست. به این شبهه توجه کنید:

«جاء فی نهج البلاغه عنه الذی لا تشک الشیعة فی کلمة منه ما یهدم کل ما بنوه من دعاوی فی عصمة الائمّة حیث

ص: 177


1- نهج البلاغه، خطبه 216.

قال امیرالمؤمنین کما یروی صاحب النهج: لا تخالطونی بالمصانعة و لا تظنّوا بی استثقالاً فی حقّ قیل لی و لا التماس اعظام لنفسی، فانّه من استثقل الحقّ ان

یقال له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه، فلا تکفّوا عن مقالة بحقّ او مشورة بعدل، فانّی لست فی نفسی بفوق ان اخطی ء و لا آمن ذلک من فعلی، فهو هنا لم یدع ما تزعم الشیعة فیه من انّه لا یخطی ء، بل اکّد انّه لا یأمن علی نفسه من الخطاء کما لم یعلن استغناه عن مشورة الرعیة، بل طلب منهم المشورة بالحقّ و العدل، لان الامة لا یجتمع علی ضلالة و کل فرد لوحده معرض لضلالة، فعلم ان دعوی العصمة من مخترعات غلاة الشیعه.»(1)

در نهج البلاغه - که شیعه در کلمه ای از آن شک ندارد

ص: 178


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 793.

- سخنی از امام علی علیه السّلام آمده است که اساس ادعای شیعه در عصمت امامان را از بین می برد، جایی که امیرالمؤمنین علیه السّلام می گوید: با من با ظاهرآرایی رفتار نکنید و شنیدن حق را بر من سنگین مپندارید و نمی خواهم مرا بزرگ انگارید؛ زیرا آن کس که شنیدن سخن حق بر او گران افتد و نشان دادن عدالت بر او دشوار باشد، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است. پس از گفتن حق یا

نظر دادن به عدالت خودداری نکنید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمن هستم.

پس امام در این جا چیزی را که شیعه مدعی است که امام خطا نمی کند، ادعا نکرده، بلکه تأکید کرده است که برخودش ایمن از خطا نیست و اعلام نکرده است که به مشورت نیاز ندارد، بلکه از آنان خواسته است که به حق و عدالت مشورت دهند؛ زیرا امت به گمراهی نمی رود و هر فردی به تنهایی در معرض گمراهی است؛ پس معلوم شد که ادعای عصمت از اختراعات غالیان شیعه است.

ص: 179

نقد

6-1- طلب مشورت در فرهنگ اسلامی نه تنها عیب نیست، بلکه وظیفه است؛ زیرا خداوند به رسول خود دستور می دهد با مسلمانان مشورت کند؛

{وَشاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلی اللّهِ}(1)

در کار جنگ با آنان مشورت کن؛ پس هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن.

6-2- طلب مشورت کردن منافاتی با عصمت ندارد، همان طور که رسول خدا صلی الله علیه وآله- با این که معصوم بود - از مسلمانان طلب مشورت می کرد و به آنان می گفت: «اشیروا عَلَیّ»؛(2) نظر بدهید.

امام علی علیه السّلام نیز به عنوان بزرگترین شاگرد تربیت شده مکتب او به عبدالله بن عباس فرمود:

«لک ان تشیر علیّ واری فان عصیتک، فاطعنی»(3)

تو حق داری که به من نظر دهی و اگر نپذیرفتم، از من اطاعت کن.

ص: 180


1- آل عمران/159.
2- کنزالعمال، ج 10، ص 423، حدیث 30021.
3- نهج البلاغه، حکمت 321.

6-3- ناصر القفاری مثل همیشه برای اثبات نظر خود به تقطیع کلام روآورده و در این جا نیز قبل و بعد سخن امام را حذف کرده و پنداشته است که این متن با نظر او سازگار است. او از این خطبه سه صفحه ای که تمام آن مرتبط به هم است، تنها به سه سطر اکتفا کرده است و تصور می کند این کار از دید دیگران پنهان می ماند. برای روشن شدن خیانت او در این استدلال تنها به چند بخش قبل و بعد از آن اشاره می کنیم:

الف - امام در بخشی از این خطبه که درباره حقوق متقابل ملت و دولت است، اشاره می کند یک انسان هر چه تلاش کند، نمی تواند حق بندگی خداوند را به جا آورد و می فرماید:

«فلیس احد و ان اشتدّ علی رضی الله حرصه و طال فی العمل اجتهاده ببالغ حقیقه ما الله اهله من الطاعة له.»(1)

هیچ کس نمی تواند حق بندگی خدا را ادا کند، گر چه بر تحصیل رضای خدا حریص باشد و در بندگی بسیار کوشش کرده باشد.

ص: 181


1- همان، خطبه 216.

ب – امام در بخش دیگری اشاره می کند که حاکم هر چه هم در پیشگاه خداوند مقرب باشد، ولی در جامعه بدون یاری دیگران نمی تواند وظیفه خود را انجام دهد و می فرماید:

«و لیس امرؤ و ان عظمت فی الحقّ منزلته و تقدّمت فی الدین فضیلته بفوق ان یعان علی ما حمّله الله من حقّه»(1)

و هیچ کس هر چند قدرش نزد حق بزرگ و فضیلت او در دین بیشتر باشد، بی نیاز نیست که در گزاردن حق خداوند او را یاری کنند.

ج - امام در بخش دیگری از خطبه با اشاره به نقش ضعیف ترین مردم در مسائل اجتماعی و این که برای صلاح جامعه همه باید به وظیفه خود عمل کنند، می فرماید:

«و لا امرؤ و ان صغّرته النفوس و اقتحمته العیون بدون ان یعین علی ذلک او یعان علیه.»(2)

و هیچ کس هر چند مردم او را خوار شمارند و به دیده

ص: 182


1- همان.
2- همان.

تحقیر به او بنگرند، خردتر از آن نیست که کسی را در انجام حق یاری کند یا دیگری به یاری او برخیزد.

وقتی سخن امام به این جا رسید، فردی از میان جمعیت برخاست و با تجلیل و ستایش بسیار از امام علیه السّلام اعلام کرد که هر چه امام بگوید او اطاعت می کند.

القفاری این بخش را نیز از وسط خطبه حذف کرده است، در حالی که برای فهم بخش دیگرخطبه آوردن این بخش از کلام سید رضی قدس سره ضروری است.

به کلام سیدرضی توجه کنید:

«فاجابه علیه السّلام رجل من اصحابه بکلام طویل یکثر فیه الثناء علیه و یذکر سمعه و طاعته له، فقال علیه السّلام...»

آن گاه امام به بیان این مطلب می پردازد که کسی که عظمت خداوند را درک کرده است همه چیز در برابر او خوار و اندک است و هر که خداوند نعمت بیشتری به او داده است شایسته است که خداوند را بیشتر تعظیم کند و سپس به همان مطلبی که در شبهه قبلی به آن اشاره کردیم، اشاره می کند و می فرماید:

ص: 183

«و انّ احقّ من کان کذلک لمن عظمت نعمة الله علیه و

لطف احسانه الیه، فانّه لم تعظم نعمة الله علی احد الاّ ازداد حقّ الله علیه عظما.»(1)

و سزاوارترین فرد به تعظیم خداوند کسی است که نعمت خدا بر او بیشتر باشد و او ریزه خوار خوان احسان خداست؛ زیرا نعمت خداوند بر کسی بسیار نگردد مگر این که حق خداوند نیز بر او بیشتر شود».

آن گاه امام در نفی تجلیل بیش از حد آن شخص می فرماید:

«فلا تثنوا علیّ بجمیل ثناء، لاخراجی نفسی الی الله و الیکم من التقیّه فی حقوق لم افرغ من ادائهاو فرائض لابد من امضائها.»(2)

مرا به نیکی نستایید تا از عهده حقوقی که مانده است، برآیم و واجباتی را که بر گردنم باقی است، ادا نمایم.

سپس امام می فرماید:

با من همانند سرکشان سخن مگویید و...

ص: 184


1- همان.
2- همان.

و عجیب تر آن که القفاری که خود عرب است و کلام عربی را می فهمد، در کلامی که از امام آورده است، استثنایی وجود دارد که وی آن را نیاورده است و با این تقطیع ناجوانمردانه، کلام را کاملاً از معنای اصلی منحرف کرده است.

به این کلام توجه کنید:

«فانّی لست فی نفسی بفوق ان اخطئ و لا آمن ذلک من فعلی، الاّ ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منّی، فانّما انا و انتم عبید مملوکون لربّ لا ربّ غیره، یملک منّا ما لا تملک من انفسنا.»(1)

من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم مگر که خداوند مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است. جز این نیست که ما و شما بندگان و مملوک پروردگاریم و جز او پروردگاری نیست. او مالک ماست و ما را برنفس خود اختیاری نیست.

همان طور که ملاحظه می کنید، امام درصدد بیان این مطلب است که اگر توجه و عنایت حضرت حق نباشد در کار خود ایمن از خطا نیستم و پیشتر در

ص: 185


1- همان.

بحث عصمت مطرح کردیم که عصمت باید از خطای عمدی و سهوی باشد و چنین کاری جز با عنایت ویژه حضرت حق امکان ندارد و آنچه حضرت بیان کرده است عین عقیده شیعه درباره عصمت است؛ نه آن که منافاتی با عصمت داشته باشد.

6-4- این کلام امام درباره عظمت خداوند و قصور بندگی بندگان در برابر حق خداوند و ایمن نبودن از خطا بدون کمک الهی است.

درباره رسول خدا صلی الله علیه وآله هم جاری است؛ زیرا عصمت درباره آن حضرت نیز باید از خطای عمدی و سهوی باشد و چنین کاری بدون عنایت ویژه خداوند امکان ندارد. پس بر خلاف نظرالقفاری، این از اختراعات غالیان شیعه نیست، بلکه هر مسلمانی درباره رسول خداصلی الله علیه وآله و جانشینان بر حق و معصوم او، به آن باور دارند

6-5- این که القفاری در پایان کلامش می گوید امت خطا نمی کند، ادعایی است که پیشتر به آن جواب دادیم و تکرار نمی کنیم.

6-6- این که می گوید هر فردی در معرض گمراهی است، اگر معصوم را استثنا کنیم قابل قبول است، ولی اگر این سخن را حتی به رسول خدا صلی الله علیه وآله هم تعمیم دهد، این ادعا با عقیده مسلمانان سازگار نیست؛ زیرا خداوند عصمت قولی و فعلی رسول خود را تایید کرده است که پیشتر بیان شد.

ص: 186

فصل چهارم :شبهات تاریخی

اشاره

ص: 187

ص: 188

شبهات تاریخی

1 - با وجود پیامبر نیازی به امام معصوم نیست.
اشاره

از شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند، این است که با وجود پیامبرصلی الله علیه وآله نیاز به معصوم برطرف شده است. به این شبهه توجه کنید:

«و کل ما سطروه و ملأوا به الصفحات من ادلّة عقلیة توکّد الحاجة الی معصوم قد تحققت بالرسول صلی الله علیه وآله و لذلک فانّ الامة ترد عند التنازع الی ما جاء به الرسول من الکتاب و السنّة و لا ترد الی الامام، فان تنازعتم فی شی ء فردّوه الی الله و الرسول. قال العلماء الی کتاب الله و الی نبیّه فان قبض فالی سنته و هی بعدی

ص: 189

الکتاب و السنّة لا تجمع علی ضلالة، لانّها لن تخلو من متمسّک بهما الی ان تقوم الساعة.»(1)

تمام آنچه را که درباره نیاز به معصوم نوشته اند و صفحات را از ادلّه عقلی پر کرده اند، با وجودرسول خداصلی الله علیه وآله تحقق یافته است. براین اساس، امت هنگام اختلاف به آنچه پیامبر آورده است - که کتاب و سنت باشد - رجوع می کند، نه به سوی امام. علما گفته اند رجوع به خدا و رسول رجوع به کتاب خدا و رسول است و اگر رسول از دنیا رفت؛ اولویت با رجوع به سنّت رسول است. بنابر این امت با وجود هدایت کتاب و سنت همه به گمراهی نخواهند رفت؛ زیرا تا قیامت هستند کسانی که به کتاب و سنت تمسک کنند.

نقد

1-1- وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله نیاز به معصوم در عصر خود را بر طرف می کند، ولی بعد از ارتحال آن حضرت این نیاز باقی است و باید شخص معصومی وجود داشته باشد تا نیاز امت را برطرف کند؛

ص: 190


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 790.

1-2- استدلال شیعه برای نیاز به معصوم برای عصر فقدان رسول خداصلی الله علیه وآله و جانشینی اوست، نه در عصر حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله، تا گفته شود با وجود آن حضرت نیازی به معصوم دیگر نداریم؛

1-3- اگر برای دوره بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله وجود قرآن و سنت نبوی کافی بود، چرا خداوند اطاعت از اولی الامر را به طور مطلق واجب کرد که با توجه به ادلّه پیشین تنها بر معصوم صادق است؛

1-4- رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیث معروف و مورد اعتماد همه مسلمانان یعنی حدیث ثقلین - که پیشتر بیان شد - امت را به کتاب خدا و عترت ارجاع داده است نه به کتاب و سنت؛

1-5- یکی از ادلّه نیاز به معصوم، نیاز به تفسیر درست و همه جانبه از کتاب خداست؛ این نیاز درباره سنت هم وجود دارد و سنت نیز از این جهت همانند کتاب نیاز به مفسر دارد؛

1-6- گذشته از مسأله تفسیر درست کتاب و سنت بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله، مشکل دیگری هم برای سنّت پیش آمده است که جعل و وضع حدیث از طرف دشمنان اسلام است که تشخیص آن در همه موارد جز با علمی خدادادی که همراه با عصمت باشد، امکان ندارد؛

ص: 191

1-7- القفاری در کتاب خود به شدت به شیعه حمله می کند که اینان به کتاب و سنت اعتقاد ندارند، ولی اهل سنت تمسک به کتاب و سنت دارند.

حال از القفاری می پرسیم که اگر کتاب و سنت مانع گمراهی و ضلالت است، به چه دلیل این سنت نتوانسته اهل سنت را متحد کند و این همه اختلافهای کلامی و فقهی بین آنان به وجود آمده است، به گونه ای که هر گروه

گروه دیگر را تکفیر می کند و گمراه می شمارد؟

1-8- اگر کتاب و سنت برای جلوگیری از گمراهی کافی است، چرا رسول خداصلی الله علیه وآله در خطبه های حجه الوداع - که پیشتر بیان شد - به امت هشدار می داد که «لا ترجعوا بعدی کفّارا» و چرا ارتداد جمعی از صحابه بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله اتفاق افتاد و آنان با تمسک به کتاب و سنت دست به این اقدامات زدند؟

جنگهای داخلی صحابه به استناد همین کتاب و سنت اتفاق افتاد، در حالی که به طور قطع یکی از طرفین درگیر بر حق و دیگری بر باطل بوده است.

آیا درگیری ام المؤمنین عایشه، طلحه، زبیر و... را با امام علی علیه السّلام می توان نادیده گرفت و گفت همه آنها بر حق بودند؟

2 - با آمدن پیامبران نیازی به امام نیست
اشاره

از دیگر شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند، این است که گفته اند:

ص: 192

«انّ الحجة علی الامّة قامت بالرسل. قال تعالی: انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده الی قوله لئلاً یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل و لم یقل سبحانه و الائمة و هذا یبطل قول من احوج الخلق الی غیر الرسل کالائمة.»(1)

با آمدن پیامبران حجت بر امت تمام شده است. خداوند فرمود: ما به تو وحی کردیم همان طور که به نوح و انبیاء بعد از او وحی کردیم، تا جایی که می گوید: انبیاء را فرستادیم تا مردم حجتی بر خدا نداشته باشند و خداوند نگفته است بعد از پیامبران و امامان و این آیه نظر کسانی را که می گویند مردم گذشته از پیامبران به امامان هم نیازمند هستند، باطل می کند.

نقد

2-1- در پاسخ این استدلال باید گفت: ابن تیمیه و پیروانش از آنجا که عناد خاصی با امام علی علیه السّلام و با پیروان آن حضرت دارند، اصلاً به استدلال شیعه

ص: 193


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 790؛ الفتاوی، ابن تیمیه، ج 19، ص 66.

توجه نکرده اند و یا این که بنا ندارند توجه کنند. محور تمام استدلالهای شیعه، نیاز به وجود معصوم برای بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله است، نه در عصر رسول خداصلی الله علیه وآله؛

2-2- پیشتر بیان شد که با وجود پیامبر نیازی به امام نیست؛

2-3- پیامبر بنیانگذار دین یا به تعبیری آورنده دین است، در حالی که وظیفه امام حفظ دین بعد از ارتحال رسول از تحریف و تبیین نادرست است. بر این اساس وجود یکی به معنای بی نیازی از دیگری نیست؛

2-4- خداوند در آن آیه درصدد بیان هدف از فرستادن پیامبران است، نه درصدد بیان هدف از نصب اولی الامر و از این رو در آن آیه بدان نپرداخته است، ولی در آیه مورد بحث که مسأله امت پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله است، موضوع اولی الامر و وجوب اطاعت از آنان را مطرح کرده است.

3- عصمت امت و بی نیازی از عصمت امام
اشاره

از شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند، این است که گفته اند:

«فالامّة معصومة بکتاب ربّها و سنّة نبیّها و لا تجمع الامة علی ضلالة و عصمة الامة مغنیة عن عصمة الامام، لانّ من کان من الامم قبلنا کانوااذا بدّلوا دینهم بعث الله نبیّا یبیّن الحقّ و هذه الامّة لانبی بعد نبیّها، فکانت عصمتها تقوم

ص: 194

مقام النبوة فلا یمکن احد منهم ان یبدّل شیئا من الدین الاّ اقام الله من یبیّن خطاه فیما بدلّه.»(1)

امت اسلامی با وجود کتاب خدا و سنت پیامبر معصوم است و گمراه نمی شود و عصمت امت ما را از عصمت امام بی نیاز می کند؛ زیرا امتهای گذشته وقتی دینشان را تغییر می دادند، خداوند پیامبری را مبعوث می کرد تا حق را بیان کند و از آن جا که بعد ازپیامبر ما پیامبری نمی آید، عصمت امت جایگزین نبوت شده است. بنابر این امکان ندارد که یک نفر از امت تغییری در دین ایجاد کند مگر این که خداوند کسی را برمی انگیزد که اشتباه او را بیان کند.

نقد

3-1- همان طور که پیشتر گفتیم، عصمت از عنایت ویژه خداوند به دست می آید؛

ص: 195


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 789.

3-2- پیشتر بیان کردیم که وقتی تک تک امت افرادی جایز الخطاء هستند، از اجتماع افراد جایزالخطاء شخص معصوم به وجود نمی آید؛

3-3- اگر تنها کتاب و سنت بدون عنایت ویژه الهی می توانست عصمت ایجاد کند، می بایست تاکنون هزاران معصوم در جامعه اسلامی ایجاد می کرد؛

3-4- ختم نبوت در صورتی با حکمت خداوند سازگار است که در متن دین راهی برای تامین هدف خلقت انسان پیش بینی شده باشد و این راه چیزی نیست جز امامت که ادامه راه پیامبر توسط انسانی معصوم است؛

3-5- اگر پیروی از کتاب و سنت و عصمت امت جایگزین نبوت است و این کار جلو انحراف، تحریف و تبدیل دین توسط افراد را می گیرد، به چه دلیل در میان اهل سنت که مدعی پیروی از کتاب و سنت هستند، جلو این انحرافات گرفته نشده است؟؛

3-6- اگر هر انحرافی که در دین ایجاد شود، خداوند شخصی را وادار می کند که جلو این انحراف را بگیرد، پس چرا براساس روایات مسلم نزد اهل سنت امت به هفتاد و

سه فرقه تقسیم شدند(1) و همه هم مدعی هستند که فرقه

ص: 196


1- سنن ابی داوود، ج 4، کتاب السنة، ص 198؛ سنن الترمذی، ج 5، کتاب الایمان، ص 26، حدیث 2641 ؛ سنن ابن ماجه، ج 2، باب افتراق الامم، ص 479، 332، ج 3، ص 120.

ناجیه اند و هیچ شخصی نیامد تا فرقه ناجیه را مشخص کند و جلو انحراف دیگران را بگیرد؟؛

3-7- این نظر با روایات ثقلین - که رسول خدا صلی الله علیه وآله امت را به کتاب خدا و عترت خود ارجاع داده است - منافات دارد؛

3-8- این نظر با روایاتی که می گوید بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله دوازده امام از خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله امامت می کنند و اول آنها امام علی علیه السّلام و آخر آنها امام مهدی علیه السّلام است، سازگار نیست که پیشتر روایات آن از منابع اهل سنت ارائه شده است؛

3-9 این نظر با وجوب اطاعت مطلق اولی الامر سازگار نیست و اگر کتاب و سنت برای رفع اختلاف کافی بود، خداوند اطاعت از اولی الامر را واجب نمی کرد.

4 - عصمت ریشه ای مجوسی دارد
اشاره

یکی از شبهاتی که بر استدلال شیعه وارد کرده اند، این است که عصمت ریشه های مجوسی دارد:

«و قد یکون مبدأ العصمة ورثته الشیعة عن المذهب المجوسی. ذلک انّ المجوس تدعی فی

ص: 197

منتظرهم الذی ینتظرون و اصحابه انّهم لا یکذبون و لا یعصون الله ولا یقع منهم خطیئه صغیرة و لا کبیره.»(1)

شیعه نظریه عصمت را از مجوس به ارث برده است؛ زیرا مجوسیان مدعی هستند رهبری که در انتظار او هستند، او و یارانش نه دروغ می گویند و نه معصیت خدا را انجام می دهند و هیچ اشتباه کوچک و بزرگی از آنان سر نمی زند.

نقد

4-1- القفاری برای نسبتی که به مجوسیان می دهد، سندی از متون آنان ارائه نکرده است که نشان دهد آیا واقعا چنین باوری را دارند یا نه؟ و تنها اکتفا کردن به سخنان مخالفان آنان نمی تواند مدرک باشد. همان طور که می بینیم مخالفان شیعه بسیاری ازچیزهایی را که به شیعه نسبت می دهند واقعیت ندارد؛

4-2- اعتقاد به عصمت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه همه مسلمانان پیامبرصلی الله علیه وآله را با تفاوت هایی در محدوده عصمت، معصوم می دانند که پیشتر بیان

ص: 198


1- اصول مذهب الشیعه، ج 2، ص 800.

شد و تنها تفاوت شیعه این است که با توجه به وظایفی که برای جانشینان پیامبر قائل است، جانشینان آن حضرت را نیز معصوم می داند؛

4-3- نظریه عصمت به ایرانیان اختصاص ندارد تا ریشه در فرهنگ مجوس داشته باشد، بلکه همه شیعیان اثناعشری – چه عرب و چه عجم - بر این باورند، و بهتر بود القفاری از همان شیعیان حجاز که عرب هستند می پرسید تا مسأله برای او روشن شود و نمی توان پذیرفت که این نظریه از ایران به آنجا سرایت کرده است؛ چرا که اسلام از عربستان

به ایران راه یافته است و امامان شیعه همه عرب، قریشی و اهل حجاز بوده اند و هیچ یک از آنان ایرانی نبوده اند تا این اندیشه از ایران به جای دیگر انتقال یافته باشد.

ص: 199

ص: 200

فهرست منابع

الف) منابع تفسیری / تفسیر و روش های تفسیر

1) الاساس فی التفسیر، حوی، سعید، دارالسلام، الطبعة الثانیه، (1409) 1989م.

2) اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآن، الامین، محمد بن محمد، بیروت، عالم الکتب.

3) البحر المحیط فی التفسیر، ابوحیان، الاندلسی، محمد بن یوسف، تحقیق، الشیخ عادل احمد، عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیة، (1413 ه-- .) 1993 م.

4) تفسیر القرآن، سلطان العلماء، عزالدین عبدالعزیز بن عبدالسلام، تحقیق الدکتور عبدالله بن ابراهیم، دار ابن حزم، الطبعة الاولی، (1416 ه-- .) 1996 م.

5) تفسیر المراغی، المراغی، احمد مصطفی، بیروت، درالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، (1418 ه- .) 1998 م.

6) تفسیر ابی السعود او ارشاد العقل السلیم الی مزایا الکتاب الکریم، العمادی، ابوالسعود بن محمد، دارالفکر، للطباعة و النشر.

ص: 201

7) تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، اسماعیل، قاهره، دارالحدیث، الطبعة الاولی.

8) تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، النیشابوری القمی، نظام الدین حسن بن محمد بن الحسین، تحقیق، الدکتور حمزه النشرتی، القاهره، المکتبة القیمة.

9) تفسیر البغوی، البغوی، ابو محمد الحسین بن سعود، تحقیق، محمد عبدالعزیز، النمر و غیره، المملکة العربیة السعودیة، دارالطیبة، الطبعة الرابعة، (1417 ه- .) 1997 م.

10) التفسیر الحدیث، دروزه، محمد عزه، مطبعة عیسی البابی، الطبعة الاولی، 164 م.

11) تفسیر کتاب الله العزیز، الهواری، هود بن محکم، تحقیق، بالحاج بن سعید، شریفی، دارالغرب الاسلامی. الطبعة الاولی،1990 م.

12) التفسیر، مقاتل بن سلیمان، تحقیق، الدکتور عبدالله محمود شحاته.

13) التفسیر الواضح، حجازی، الدکتور محمد محمود، القاهره، دارالتفسیر، الطبعة العاشرة، (1406 ه- .) 1986 م.

14) تفسیر الثعالبی المسمی بالجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، الثعالبی، عبدالرحمن بن محمد بن مخلوف، حققه، الشیخ علی محمد، معوض، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، الطبعة الاولی، 1418 ه- .

15) تفسیر التابعین عرض و دراسه، الخضری، محمد بن عبدالله بن علی، الریاض، دارالوطن، 1420 ه- .

16) التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن عاشور، ابن عاشور، محمد، الطاهر، بیروت، مؤسسة التاریخ، الطبعة الاولی، 1420 ه- .

ص: 202

17) التفسیر و المفسرون، الذهبی، الدکتور محمد حسین، دارالکتب الحدیثه، الطبعة الثانیة، 1396 ه- .

18) تفسیر مبهمات القرآن، البلنسی، محمد بن علی، دراسة وتحقیق، عبدالله، عبدالکریم محمد، بیروت، دارالغرب الاسلامی.

19) التفسیر و المفسرون، معرفة، محمدهادی، مشهد، الجامعة الرضویة، الطبعة الاولی، 1419 ه- .

20) تفسیر النسایی، النسایی، احمد بن شعیب، تحقیق، سید الحلمی، صبری الشاطی، القاهره، مکتبة السنة، الطبعة الاولی،1410 ه- .) 1990 م.

21) تفسیر القاسمی المسمی محاسن التاویل، القاسمی، محمد جمال الدین، تحقیق، محمد نژاد، عبدالباقی.

22) الجامع لاحکام القرآن، القرطبی، ابوعبدالله، محمد بن احمد، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

23) جامع البیان فی تاویل آی القرآن، الطبری، محمد بن جریر، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1412 ه- .

24) زادالمسیر فی علم التفسیر، الجوزی، ابوالفرج، جمال الدین، عبدالرحمن بن علی بن محمد، تحقیق، محمد بن عبدالرحمن عبدالله، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، (1408 ه- .) 1987 م.

25) الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، السیوطی، جلال الدین، بیروت، دارالمعرفة.

26) روح المعانی، فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، الآلوسی، شهاب الدین السید محمود، الطبعة الرابعة، 1985 م.

ص: 203

27) فتح البیان فی مقاصد القرآن،القنوجی، صدیق بن حسن بن علی الحسین، تحقیق، عبدالله بن ابراهیم الانصاری المکتبة العصریة، الطبعة الثانیة، (1415 ه- .) 1995م.

28) فتح الرحمان فی تفسیر القرآن، تعیلب، عبدالمنعم، احمد، القاهره، دارالسلام، الطبعة الاولی، (1416ه- .) 1995م.

29) فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة و الدرایة من علم التفسیر، الشوکانی، محمد بن علی بن محمد، تحقیق، یوسف القرش، بیروت، دارالمعرفة، الطبعة الثانیة، (1416 ه- .) 1996 م.

30) فی ظلال القرآن، سید قطب، بیروت، دارالشروق، (1400 ه- .) 1980م.

31) اللباب فی علوم الکتاب، ابن عادل، عمر بن علی، تحقیق: الشیخ عادل احمد، دارالکتب العلمیة الطبعة الاولی، 1419 ه- . -1998م.

32) الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل، الزمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر، تحقیق، الشیخ عادل، احمد عبدالوجود.

33) مختصر تفسیر الخازن، عبدالغنی، الشیخ، الیمامة، الطبعة الاولی، 1415 ه.

34) مجمع البیان لعلوم القرآن، الطبرسی، الشیخ ابوعلی، فضل بن الحسن، تهران، کتابفروشی اسلامیة.

33) المیزان فی تفسیر القرآن، الطباطبایی، العلامه، السید محمد حسین، بیروت، منشورات، مؤسسة الاعلی، للمطبوعات.

35) المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ابن عطیه، ابومحمد، عبدالحق، بن غالب، تحقیق، المجلس الاعلی بفاس.

ص: 204

36) النکت و العیون، الماوردی، علی بن محمد بن حبیب، تحقیق، السید بن عبدالمقصود، بیروت، دارالکتب العلمیة.

ب) علوم قرآنی

1) اسباب النزول، الواحدی، ابوالحسن علی بن احمد، بیروت، دار ابن کثیر، الطبعة الثالثة، 1417 ه- .

2) احکام القرآن، الجصاص، ابوبکر احمد بن علی، تحقیق، محمد، الصادق قمحاوی، بیروت، داراحیاء، التراث العربی.

3) احکام القرآن، ابن العربی، ابوبکر محمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1408 ه- .

4) الاتقان فی علوم القرآن، السیوطی، جلال الدین، سعید المندره، بیروت، موسسة الکتب الثقافیة، الطبعة الاولی 1416 ه- . -1997 م.

5) التسهیل لعلوم التنزیل، الکلبی، محمد بن احمد، بن جزی، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الثانیة، (1393 ه- .) 1973 م.

6) جامع النقول فی اسباب النزول، علیوی، ابن خلیفه، الریاض، مطابع الاشعاع، الطبعة الاولی، 1404 ه- .

7) معانی القرآن و اعرابه، الزجاج، ابواسحاق ابراهیم بن السری، تحقیق، الدکتور عبدالجلیل، عبده، بیروت، عالم الکتب،1408 ه- .

8) مباحث فی علوم القرآن، صبحی الصالح، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة العاشرة، 1997 م.

ص: 205

9) المفردات فی غریب القرآن، راغب، ابوالقاسم، حسین بن محمد، تحقیق، سید محمد، گیلانی، تهران، المکتبة المرتضویة.

ج) حدیث

1) ارشاد القلوب، الدیلمی، حسن بن ابی الحسن، تحقیق، السید هاشم، المیلانی، تهران، دارالاسوه، للطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1417 ه- .

2) الاحتجاج، الطبرسی، احمد بن علی بن ابی طالب، قم، کتابفروشی، مصطفوی.

3) امالی، الطوسی، محمد بن الحسن، بغداد، شارع المتنبّی، 1384 ه- .

4) الامالی الخمیسیه، الجرجانی، یحیی بن الحسین، تحقیق، محمدحسن، محمدحسن اسماعیل، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1422 ه- .

5) الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، المفید، محمد بن محمد النعمان، موسسة آل البیت (ع)، لاحیاء التراث، قم.

6) الامثال فی الحدیث النبوی، الاصفهانی، عبدالله بن محمد، تحقیق، عبدالعلی، عبدالحمید، الطبعة الاولی، 1982 م.

7) بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، المجلسی، فخرالامه، الشیخ محمد باقر، بیروت، موسسة الوفاء، الطبعة الثالثة، 1403 ه- .

8) تذکرة الخواص، الجوزی، العلامة، شمس الدین، ابوالمظفر، یوسف بن فرنلی، قم، منشورات الرضی.

9) التمهید لما فی الموطأمن المعانی و الاسانید، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، مغرب، وزارة الاوقاف والشئون الاسلامیة.

10) الجامع الصحیح، اقشیری، النیشابوری، مسلم بن الحجاج، بیروت، دارالفکر.

ص: 206

11) جواهر العقدین فی فضل الشرفین، السمهودی، نورالدین علی بن عبدالله، تحقیق، مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، (1415 ه- .) 1995 م.

12) جلاء الافهام فی الصلاة علی خیر الانام، ابن القیم، ابوعبدالله محمد بن ابیبکر، بیروت، دارالکتب العلمیة.

13) خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، النسایی، الامام الحافظ، احمد بن شعیب، تحقیق، السید جعفر، الحسینی، قم، دارالثقلین، الطبعة الاولی،1419 ه-.

14) خصائص الوحی المبین، ابن البطریق، یحیی بن الحسن، حققه، المحمودی، تهران، وزارة الارشاد الاسلامی، الطبعة الاولی، 1406 ه- .

15()) خصال، صدوق، ابوجعفر محمد بن علی، مترجم، کمره ای، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ هفتم.

16) الدر النظیم فی مناقب الائمه اللهامیم، الشامی، الشیخ جمال الدین، یوسف بن حاتم، تحقیق، قم، موسسة النشر الاسلامی، الطبعة الاولی،1420 ه- .

17) ذخائر العقبی فی مناقب ذوالقربی، الطبری، الامام، الحافظ، احمد بن عبدالله، حققه، اکرم البوشی، جده، الطبعة الاولی، مکتبة الصحابة.

18) الریاض النضره فی مناقب العشره، الطبری، الامام الحافظ احمد بن عبدالله، اخرجه، عبدالمجید، طعمه، حلبی، بیروت، دارالمعرفة.

19) رشفة الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی، الحضرمی، ابوبکر شهاب الدین، تحقیق، السید علی عاشور، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1418 ه- .- 1998م.

20) سنن الترمذی، ابن سوره، ابو عیسی، محمد بن عیسی، حققه، احمد شاکر و غیره، بیروت، دارالفکر، 1414 ه- . 1994 م.

ص: 207

21) السنن الکبری، البیهقی، احمد بن الحسین، بیروت، دارالمعرفة.

22) السنن، لقزوینی، ابن ماجه، تحقیق، الشیخ خلیل، مأمون، بیروت، دارالمعرفة.

23) شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الایات النازلة فی اهل البیت (ع)، الحسکانی، الامام الحافظ عبیدالله بن عبدالله، تحقیق، الشیخ المحمودی، بیروت، موسسة الاعلمی.

24) شرح صحیح مسلم، النووی، محیی الدین یحیی بن شرف، تحقیق، خلیل المیس، بیروت، دارالعلم، الطبعة الاولی، 1407 ه- .

25) شرح نهج البلاغه، البحرانی، میثم بن علی بن میثم، قم، دفتر تبلیغات، 1362 ش.

26) الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، الیحصبی، عیاض بن موسی، تحقیق، علی محمد، البجاوی.

27) الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه، الهیثمی، المحدث، احمد بن حجر، تحقیق، عبدالوهاب عبداللطیف، القاهره، مکتبة القاهره.

28) صحیح جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبر، هذبه ابوالاشیال، القاهره، مکتبة ابن تیمیه، الطبعة الاولی، (1416 ه- .) 1996 م.

29) صحیح، البخاری، محمد بن اسماعیل، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر.

30) طرز الوفا فی فضائل آل المصطفی، زین العابدین، احمد المصری الشافعی، تحقیق، سامی الغریری، قم، موسسة دارالکتاب الاسلامی، الطبعة الاولی، 1423 ه- .

31) عمدة عیون صحاح الاخبار، ابن البطریق، شمس الدین، یحیی بن الحسن، تحقیق، الشیخ مالک المحمودی و الشیخ ابراهیم البهادری،قم، الطبعة الثالثة، 1412 ه- .

ص: 208

32) عمدة القاری، العینی، بدرالدین ابومحمد، محمود، ناشر، مصطفی البابی و الحلبی و شرکاء، الطبعة الاولی.

170) علل الشرایع، الصدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین، قم، مکتبة الداوری.

33) غایة المرام فی حجة الخصام عن طریق الخاص و العام، البحرانی، المحدث، السید هاشم، تحقیق، العلامه، السید علی، عاشور، بیروت، موسسة التاریخ العربی، الطبعة الاولی، 1422 ه- .

34) فضائل الصحابه، ابن حنبل، احمد بن محمد، تحقیق، ولی الله بن محمد، الطبعة الاولی، 1983م.

35) فضائل آل البیت فی میزان الشریعه الاسلامیه، عمر الحاجی، الدکتور محمد، دمشق، دارالمکتبی، الطبعة الاولی، 1420 ه- .

36) فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، العسقلانی، ابن حجر، تحقیق، الشیخ عبدالعزیز بن باز، بیروت، دارالمعرفة.

37) فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین، الجوینی، ابراهیم بن محمد، تحقیق، المحمودی، بیروت، موسسة المحمودی.

38) القول البدیع فی الصلاه علی الحبیب، السخاوی، شمس الدین محمد بن عبدالرحمن، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی.

39) کنزالعمال فی سنین الاقول و الافعال، لهندی، علاء الدین، المتقی بن حسام الدین، بیروت، موسسة الرسالة.

40) کنوز الحقایق من حدیث خیرالخلایق، المناوی، الامام، الحافظ عبدالرو بن علی بن زین العابدین، حققه، ابوعبدالرحمن، صلاح به، بیروت، دارالکتب العلمیة.

ص: 209

41) کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب، الگنجی، الامام الحافظ، محمد بن یوسف بن محمد القرشی، تحقیق، محمد هادی، الامینی، نجف، المطبعة الحیدریة، الطبعة الثانیة.

42) الکتاب المصنف فی الاحادیث و الاثار، ابن ابی شیبه، ابوبکر عبدالله بن محمد، تحقیق، محمد، عبدالسلام شاهین، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، (1416 ه- .) 1995 م.

43) لوامع الانوار البهیه و سواطع الاسرار الاثریه، السفارینی، محمد بن احمد، بیروت، المکتب الاسلامی.

44) مرویات الامام احمد بن حنبل فی التفسیر، ابن حنبل، احمد، محمد بن رزقه بن طرهوتی و غیره، الطبعة الاولی، (1414 ه- .) 1993 م.

45) مجمع الزوائد و منبع الفوائد، الهیثمی، الامام، الحافظ، نورالدین علی بن ابی بکر، بتحریر الحافظین، العراقی و ابن حجر، بیروت،منشورات موسسة المعارف.

46) مناقب علی بن ابی طالب، الخطیب، الواسطی، علی بن محمد، الشهیر بابن المغازلی، حققه، محمد باقر، البهبودی، تهران، مکتبة الاسلامیة.

47) المستدرک علی الصحیحین، الحاکم النیشابوری، الامام الحافظ، بیروت، دارالکتب العلمیة.

48) مناقب الاسد الغالب، الجوزی، العلامه، شمس الدین محمد، تحقیق، طارق الطنطاوی، قاهره، مکتبة القرآن.

49) مسند الامام احمد بن حنبل، ابن حنبل، ابوعبدالله احمد، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثالثة، (1415 ه- .) . 1994 م.

ص: 210

50) المراتب فی فضائل امیرالمومنین (ع)، البستی، ابوالقاسم، اسماعیل بن احمد، تحقیق، محمدرضا، الانصاری، قم، الدلیل، الطبعة الاولی،1421 ه.

51) المناقب، اخطب خوارزم، الحافظ ابوالمؤد، الموفق بن احمد، تحقیق، الشیخ مالک المحمودی، قم، موسسة النشر الاسلامی، الطبعة الثانیة، 1414 ه.

52) نهج البلاغه، صبحی الصالح، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1387ه.

53) مناقب علی بن ابی طالب و ما نزل من القرآن فی علی، ابن مردویه، ابوبکر، احمد بن موسی، تحقیق، عبدالرزاق، محمدحسین، حرزالدین، قم، دارالحدیث، الطبعة الاولی، 1422 ه- .

54) المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، العسقلانی، احمد بن علی بن حجر، بیروت، دارالمعرفة، (1414 ه- .) 1993 م.

55) من لا یحضره الفقیه، الصدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1410ه- .

56) مسند، الثمالی، ابوحمزه، ثابت بن دینار، تحقیق، عبدالرزاق، محمد حسین حرز الدین، قم، انتشارات دلیل، الطبعة الاولی، 1420 ه- .

57) المنتقی شرح موطأ مالک، الباجی، سلیمان بن خلف، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الاولی، 1404 ه- .

58) معانی الاخبار، الصدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین، تصحیح، علی اکبر، الغفاری، موسسة النشرالاسلامی، الطبعة الرابعة، 1418 ه- .

59) مختصر مسند البزاز علی الکتب الستة، العسقلانی، شهاب الدین ابی الفضل، تحقیق، صبری عبدالخالق، موسسة الرسالة، الطبعة الاولی،1992 م.

60) مشکل الاثار، الطحاوی، ابوجعفر، احمد بن محمد، بیروت، دارصادر.

ص: 211

61) المعجم الکبیر، الطبرانی، الحافظ سلیمان بن احمد، تحقیق، صمدی، عبدالمجید، داراحیاء التراث العربی، 1994م.

62) المصنف، الصنعانی، ابوبکر عبدالرزاق، بیروت، دارالتاج، الطبعة الاولی، 1414 ه- .

63) النور المشتعل من کتاب ما نزل من القرآن فی علی علیه السّلام، الاصفهانی، ابونعیم، احمد بن عبدالله، حققه، الشیخ محمد باقر المحمودی، تهران، وزارة الارشاد، الطبعة الاولی، 1406 ه- .

64) نورالابصار فی مناقب آل البیت النبی المختار، الشبلنجی، الشیخ مؤمن بن حسن مؤمن، قم، منشورات الرضی.

65) نظم درر السمطین فی فضائل المصطفی و البتول و السبطین، الزرندی، جمال الدین، محمد بن یوسف، حققه، محمد هادی، الامینی، طهران، مکتبة النینوی، الحدیثه.

66) نیل الاوطار شرح منتقی الاخبار، الشوکانی، بیروت، دارالکتب العلمیة.

67) النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر، مبارک بن محمد، تحقیق، ابوعبدالرحمن صلاح به، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی،1985 م.

د) داریة الحدیث

1) علوم الحدیث و مصطلحة، صبحی الصالح، قم، منشورات الشریف الرضی، الطبعة الخامسة، 1364 ش.

2) قواعد فی علوم الحدیث، التهانوی، ظفر احمد، تحقیق، عبدالفتاح، ابوغده، حلب، مکتبه المطبوعات الاسلامیة، (1404 ه- .) 1984 م.

ص: 212

3) الکفایة فی علم الروایة، البغدادی، احمد بن علی، المعروف بالخطیب، بیروت، دارالکتب العلمیة، (1409 ه- .) 1988 م.

ه-) رجالی

1) اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشی، الطوسی، شیخ الطائفة، محمدبن الحسن، تحقیق، حسن المصطفوی، مشهد، دانشگاه فردوسی، 1348ش.

2) تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، المزی، جمال الدین، ابی الحجاج، یوسف، تحقیق، الدکتور بشار عواد، بیروت، موسسة الرسالة، الطبعة الثانیة، (1405 ه- .) 1985م.

3) تحفه الاحووی، المبارک غوری، محمد، عبدالرحمن، تحقیق، علی محمد، معوض، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الاولی، (1419 ه- .) 1998 م.

4) التحریر الطاووسی، الشیخ حسن بن زین الدین، تحقیق، فاضل الجواهری، قم، مکتبة المرعشی، الطبعة الاولی، 1411 ه- .

5) جامع الروات، الاردبیلی، محمد بن علی، قم، مکتبة المصطفوی.

6) رجال النجاشی، النجاشی، ابوالعباس، احمد بن علی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.

7) رجال العلامه الحلی، الحلی، حسن بن یوسف، النجف، الطبعة الثانیة، مطبعة الحیدریة.

8) طبقات علماء الحدیث، الصالحی، محمد بن احمد، تحقیق، اکرم البوشی، و غیره، بیروت، موسسة الرسالة، الطبعة الثانیة، (1417ه- .) 1996 م.

ص: 213

9) الضعفاء الکبیر، العقیلی، ابوجعفر، محمد بن عمرو بن موسی، تحقیق، عبدالمعطی، امین، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1404 ه- .

10) الکامل فی ضعفاء الرجال، ابن عدی، ابو احمد عبدالله، تحقیق، عادل، احمد، عبدالموجود، بیروت، دارالمعرفة، الطبعة الاولی،1418 ه- . – 1997م.

11) منتهی المقال فی اصول الرجال، المازندرانی، الشیخ محمد بن اسماعیل، قم، موسسة آل البیت لاحیاء التراث، الطبعة الاولی، 1416 ه- .

12) مجمع الرجال، القهپایی، عنایة الله علی، قم، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان.

13) نقد الرجال، التفرشی، السید مصطفی، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، الطبعة الاولی، 1418 ه- .

و) تراجم

1) الاصابة فی تمییز الصحابة، العسقلانی، احمد بن حجر، بیروت، دارالکتب العلمیة.

2) الاعلام، الزرکلی، خیرالدین، بیروت، دارالعلم للملایین.

3) اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ابن الاثیر، عزالدین، تحقیق، الشیخ علی محمد، معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة.

4) الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، القرطبی، محمد بن عبدالبر، تحقیق، الشیخ علی محمد، معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة.

5) انساب الاشراف، البلاذری، احمد بن یحیی، تحقیق، الشیخ محمدباقر، المحمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، الطبعة الاولی، (1394 ه- .) 1974 م.

ص: 214

6) اهل البیت، ابوعلم، توفیق، القاهره، دارالکتب الجامعی، الطبعة الثانیة، 1413ه- .) 1992 م.

7) تاریخ الخلفاء، السیوطی، جلال الدین، تقدیم، الاستاذ، عبدالله، مسعود، حلب، منشورات دارالعلم العربی

8) تهذیب التهذیب، العسقلانی، احمد بن حجر، بیروت، داراحیاء، التراث العربی.

9) ترجمة الامام علی بن ابی طالب عن تاریخ مدینه دمشق، المحمودی، محمدباقر، بیروت، مؤسسة المحمودی، الطبعة الثالثة، 1400 ه- .

10) حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، الاصفهانی، ابو نعیم، احمد بن عبدالله، بیروت، دارالکتب العلمیة.

11) الذریعة الی تصانیف الشیعه، تهرانی، الشیخ آقابزرگ، بیروت، دارالاضواء، الطبعة الثالثة، 1403 ه- .

12) سیرة اعلام النبلاء، الذهبی، شمس الدین، محمد بن احمد، بیروت، مؤسسة الرسالة.

13) سیرة آل بیت النبی الاطهار، مجدی فتحی السید، المکتبة التوفیقة.

14) الطبقات الکبری، ابن سعد، محمد، تحقیق، محمد عبدالقادر، عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، (1410 ه- .) 1990 م.

15) الفصول المهمة فی معرفة الائمة، ابن صباغ، الشیخ الامام، علی بن محمد، بیروت، مؤسسة الاعلمی، للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1408 ه- .

16) فضل آل البیت، معرفة ما یجب لال البیت النبوی، المقریزی، القاهره، 1973م.

ص: 215

17) لسان المیزان، العسقلانی، شهاب الدین ابی الفضل،احمد بن علی حجر، بیروت، مؤسسة الاعلمی، الطبعة الثالثة، 1406.

18) میزان الاعتدال فی نقد الرجال، الذهبی، شمس الدین، محمد بن احمد، تحقیق، الشیخ، علی محمد، معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1416ه- .

19) معرفة الصحابة، الاصفهانی، ابو نعیم، احمد بن عبدالله، تحقیق، عادل بن یوسف، الریاض، دارالوطن، الطبعة الاولی، (1419 ه- .) 1998 م.

20) وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد، تحقیق، الدکتور، احسان عباس، بیروت، دار صادر.

ز) فقهی و اصولی

1) الاحکام فی اصول الاحکام، الآمُدی، علی بن محمد، تحقیق، سیدالجمیلی، دار الکتاب العربی، بیروت، الطبعة الثانیة، (1406 ه- .) 1986 م.

2) ایضاح الفوائد فی شرح القواعد، فخرالمحققین، محمد بن الحسن بن یوسف، حققه الاشتهاردی و الکرمانی، قم، الطبعة الاولی، 1387 ه- .

3) ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول، الشوکانی، محمد بن علی بن محمد، بیروت، دارالفکر.

4) الاختیارات الفقهیة، ابن تیمیه، شیخ الاسلام، علاءالدین ابوالحسن علی بن محمد البعلی، بیروت، دارالمعرفة.

ص: 216

5) الانصاف فی معرفة الراجح من الخلاف علی مذهب الامام احمد، المرادی، علی بن سلیمان، تحقیق، محمد حامد النقی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة.

6) تذکرة الفقهاء، الحلی، حسن بن یوسف، قم، مؤسسة آل البیت، 1414ه- .

7) جامع المقاصد فی شرح القواعد، المحقق الثانی، علی بن الحسین، قم، مؤسسة آل البیت، 1411 ه- .

8) شرح المعالم فی اصول الفقه، ابن تلمسانی، عبدالله بن محمد بن علی، تحقیق، الشیخ عادل، بیروت، عالم المکتب، الطبعة الاولی،1419 ه- .) 1999 م.

9) قواطع الادله فی الاصول، السمعانی، ابوالمظفر، تحقیق، الدکتور محمدحسن، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة الاولی، (1417 ه- .) 1996 م.

10) القواعد و الفوائد الاصولیه و ما یتعلق بها من الاحکام الفرعیه، ابن اللحام، محمد بن عباس، تحقیق عبدالکریم الفضیلی، بیروت، المکتبة العصریة، الطبعة الاولی،1418 ه- .) 1998 م.

11) اللمعة الدمشقیة، الشهید الاول، محمد بن جمال الدین، قم، دارالفکر، الطبعة الثانیة، 1412ه- .

12) موسوعة الفقه الاسلامی طبق لمذهب اهل البیت، قم، مؤسسة دائره معارف الفقه الاسلامی، الطبعة الاولی، (1423 ه- .) 2002 م.

13) مجموع فتاوی، ابن تیمیه، الریاض، دار عالم الکتب.

14) المحصول فی علم اصول الفقه، الرازی، فخرالدین محمد بن عمر، دراسه و تحقیق، الدکتور طه، جابر، بیروت، مؤسسة الرسالة، (1418 ه- .) 1997م.

ص: 217

ح) کلامی

1) اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب، المسعودی، علی بن الحسین، النجف، المکتبة المرتضویة.

2) اصول مذهب الشیعة، القفاری، ناصر، ریاض، 1993 م.

3) آل الرسول و اولیاءه موقف اهل السنه و الشیعه، محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، الطبعة الثانیة، 1421 ه- .

4) الامامة و السیاسة، الدینوری، عبدالله بن مسلم بن قتیبه، تحقیق، الدکتور طه محمد، الزینی، مؤسسة الحلبی و شرکاء.

5) تنزیه القرآن عن المطاعن، عمادالدین، ابوالحسن عبدالجبار بن احمد المعتزلی، بیروت، دارالنهضة الحدیثة.

6) الشیعة و السنة، الهی ظهیر، احسان، لاهور، اداره ترجمان السنة، 1973م.

7) الشیعة و اهل البیت، الهی ظهیر، احسان، لاهور، اداره ترجمان السنة، 1981م.

8) الشیعة و القرآن، الهی ظهیر، احسان، لاهور، اداره ترجمان السنة، 1983 م.

9) الشیعة و التشیع، الهی ظهیر، احسان، لاهور، اداره ترجمان السنة، 1984م.

10) الفوائد البهیة فی شرح عقائد الامامیة، جمیل حمود، الشیخ محمد، بیروت، مؤسسة الاعلمی، الطبعة الثانیة، 1421 ه- . ، 2001 م.

11) منهاج السنة النبویة، ابن تیمیة، تحقیق، الدکتور محمد رشاء سالم، ریاض، دار أحد.

12) منهج الحق و کشف الصدق، الحلی، حسن بن یوسف، تعلیق، الحجه الشیخ عین الله الحسنی الارموی، قم، مؤسسة دارالهجره، الطبعة الثالثة، 1411 ه- .

ص: 218

13) منهاج الکرامة فی معرفة الامامة، الحلی، حسن بن یوسف، بن المطهر، تحقیق، الاستاذ عبدالرحیم، مبارک، مؤسسة پژوهش و مطالعات عاشورا، الطبعة الاولی، 1421 ه- .

ط) تاریخی

1) تاریخ الاسلام، الذهبی، شمس الدین، محمد بن احمد، تحقیق، الدکتور، عمر، عبدالسلام، بیروت، دارالکتاب العربی.

2) تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، الامام، الحافظ، ابوالقاسم، علی بن الحسن، تحقیق، علی، شیری، بیروت، دارالفکر، الطبعة الاولی، 1417 ه- .

3) تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، بیروت، دار صادر.

4) تاریخ الخلفاء، السیوطی، جلال الدین، تحقیق، محمد، محیی الدین عبد الحمید.

5) تاریخ الطبری المعروف بتاریخ الامم و الملوک، الطبری، الامام، ابوجعفر، محمد بن جریر، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

6) التدوین فی اخبار قزوین، رافعی قزوینی، تحقیق، عزیزا... عطاردی، تهران، نشر عطارد.

7) الخوارج اصول و عقاید، طاهر الشمری، حبیب، مشهد، البحوث الاسلامیه، الطبعة الاولی، 1415 ه- .

8) السیرة النبویة، ابن هشام، حققه، مصطفی السقا و غیره، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

ص: 219

9) الفتوحات الاسلامیة بعد معنی الفتوحات النبویة، زینی دحلان، السید احمد، القاهرة، مؤسسة الحلبی و شرکاء، (1387 ه-) 1968 م.

10) الکامل فی التاریخ، ابن الاثیر، عزالدین، علی بن ابی الکرم، بیروت، دار صادر.

11) کتاب المعرفة و التاریخ، الفسوی، یعقوب بن سفیان، تحقیق، اکرم ضیاء الصمدی، مؤسسة الرسالة، الطبعة الثانیة، 1981 م.

ی) لغوی و ادبی

1) اقرب الموارد فی فصیح العربیة و الشوارد، سعید الخوری، الشرتونی، تهران، دارالاسوة، 1416 ه- .

2) تهذیب اللغة، الازهری، ابومنصور محمد بن احمد، بیروت، دار احیاء التراث، (1421 ه- .) 2000م.

3) تاج العروس من جواهر، الزبیدی، السید مرتضی، الحسینی الواسطی، تحقیق، علی شبری، بیروت، دارالکفر، (1414ه- .) 1994م.

4) شرح المختصر علی تلخیص المفتاح، التفتازانی، سعدالدین، قم، کتابفروشی مصطفوی.

5) القاموس المحیط، الفیروزآبادی، محمدالدین محمد بن یعقوب، بیروت، دارالجیل.

6) لسان العرب، ابن منظور، العلامه، ابوالفضل جمال الدین محمد بن مکرم، قم، نشر ادب الحوزه.

7) مفتاح العلوم، السکاکی، ابویعقوب، یوسف بن ابی بکر، بیروت، دارالکتب العلمیة.

ص: 220

8) معجم مقاییس اللغه، ابن فارس، ابوالحسین احمد، تحقیق، عبدالسلام، هارون، قم، مرکز الاعلام الاسلامی، 1404 ه- .

9) المعجم الوسیط، عدة من العلماء، استانبول، دارالوادعوه، 1379 ه- .

10) المطول فی شرح تلخیص المفتاح، التفتازانی، سعدالدین، تهران، کتابفروشی اسلامیة، 1374 ه- .

11) مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب، المصری، جمال الدین ابومحمد عبدالله بن یوسف، تهران، کتابفروسی اسلامیة، 1391 ه- .

12) مجمع الامثال، میدانی، احمد بن محمد، تحقیق، قصی الحسین، طرابلس لبنان، دارالشمال.

ک) کلیات

1) سلسله مؤلفات، المفید، محمد بن محمد بن النعمان، الطبعة الثانیة، بیروت، دارالمفید، (1414 ه- .) 1993 م.

2) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عزالدین ابوحامد بن هبة الله، تحقیق، محمد، ابوالفضل، ابراهیم، بیروت، دارالکتب العلمیة.

3) العقد الفرید، ابن عبد ربه، احمد بن محمد، تحقیق، الدکتور، مفید، بیروت، دارالکتب العلمیة، (1417 ه- .) 1997 م.

4) الفتوحات المکیة، ابن العربی، محیی الدین.

5) منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، الهاشمی الخویی، العلامه میرزا حبیب الله، تهران، کتابفروشی، اسلامیة.

ص: 221

6) شرح فتح القدیر، کمال الدین محمد بن عبد الواحد، ابن همام، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثانیة، 1297 م.

7) سلسلة الاحادیث الصحیحه، محمد ناصر الدین الالبانی، مکتبة المعارف، الریاض طبعة جدید ه- . 1995

8) البدایة و النهایة، ابو الفدا، ابن کثیر، دارالفکر، بیروت، 1419 ه- .

9) ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم، القندوزی، قم، کتابفروشی بصیرتی

10) المجموع الرائق من أزهار الحدائق، سید هبة الله، الموسوی، تهران، موسسة دائرة المعارف اسلامیة 1417 ه- .

11) الجمل اوالنصره فی حرب بصره، شیخ المفید ، قم ، مکتبة الداوری

12) الاغانی، ابو الفرح، علی بن الحسین، تحقیق عبد الا میر علی مهنا، بیروت، دارالفکر، 1407 ه- .

13) شرح کتاب الفقه الاکبر، للفاری ملا علی، بیروت، دارالکتب العلمیّة

14) فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، عبد الرئوف المناوی، بیروت، دارالمعرفة

15) فضائل آل البیت، المقریزی، القاهره، 1973 م.

16) فضائل آل البیت فی المیزان الشریعة الاسلامیة، الدکتور محمد عمر الحاجی، دمشق، دارالمکتبی، 1420 ه- .

17) فضائل الطالبیین، حاکم ابی سعد، محسن بن کرامه، تحقیق، محمد رضا انصاری، تهران 1378 شمسی .

18) غریب الحدیث، ابن قتیبة، بغداد ، 1977 م .

19) غریب الحدیث، ابو عبید ابن قاسم بن سلار. حیدرآباد 1964 م .

ص: 222

20) غریب الحدیث، خطابی، مکة المکرمة

21) نهایة الارب، فی مصرفة انساب العرب، القلقشندی، احمد بن علیس، القاهره ، 1959 م .

22) اضوا ء علی السنة المحمدیة، محمود ابو ریه، القاهره، 1960 م.

23) سنن، ابی داوود، سلیمان بن الا شعث، بیروت، دارالفکر 1414 ه- .

24) جامع التفسیر من کتب الاحادیث ، اشراف علی اخراجه خالد بن عبدالقادر آل عقده، الریاض، دار طیبه، الطبعة الاولی، 1421 ه- .

25) التفسیر الحدیث ترتیب السور حسب النزول، محمد عزه، دروزه، بیروت، دارالعرب الاسلامی، الطبقة الثانیة، 1404 ه- .

26) غریت الحدیث ، شیخ الاسلام ، ابی الفرج ، عبد الرحمن بن علی بن الجوزی المتوفی 597 ه-، علق علیه، الدکتور عبد المصطفی امین، بیروت، دارالکتب الصلحیة، الطبعة الاولی 1985م .

27) النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، الامام مجد الدین المبارک بن محمد، ابن اثیر، علق علیه، ابو عبد الرحمن صلاح به، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی 1997م.

28) المحکم و المحیط الاعظم، ابی الحسن علی بن محمد اسماعیل بن سید المعروف با بن سید، المتوفی 458 ه- .، تحقیق، الدکتور عبد الحمید، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 1421 ه- .

29) جمهره اللغة، ابوبکر محمد بن درید متوفی 321، حققه، الدکتور رمزی منیر، بعلبک بیروت دارالعلم، ملایین.

ص: 223

30) الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، للشهید الثانی زین الدین بن علی بن احمد، تحقیق، السید محمد کلانتر، قم، منشورات المطبعة العلمیة.

31) شرح الاصول الخمسه، لا بی الحسین القاضی عبد الجبار بن احمد، تحقیق، عبد الکریم عثمان، الطبعة الاولی، القاهره، مکتبه وهبه 1384 ه- .

32) شرح العقاعد النسفی، لسعد الدین مسعود بن عمر التفتازانی، الطبعة الحجریة، دارالخلافة العثمانیة، المطبعة العثمانیة 1315 ه- .

33) شرح المطالع، لقطب الدین الرازی، قم ، منشورات کتب النجفی.

34) شرح مطالع الانور، لقطب الدین الرازی، دارالخلافة، طبعة العثمانی.

35) شرح المواقف، للسید الشریف علی بن محمد الجرجانی، اعداد السید محمد بدر الدین النسعانی، قم، منشورات الرضی 1412 ه- .

36) شرح المقاصد، اسعد الدین مسعود بن عمر، قم، منشورات الرضی.

37) الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة، لعلی بن محمد المعروف با بن الصباغ بیروت موسسه الاعلمی، للمطبوعات، الطبعة الا ولی 1408 ه- .

38) کتاب الاربعین فی اصول الدین، احمد بن عمر الخطیب فخر الدین الرازی، الطبعة الاولی، حیدر آباد، مطبعة دارالمعارف العثمانیة

39) منتهی الارب فی لغة العرب، لعبد الرحیم بن عبد الکریم الصنفی، طهران، منشورات مکتبة النسایی.

ص: 224

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109