پرتوی از نور : گزیده تفسیر نور جلد 10

مشخصات کتاب

سرشناسه:قرائتی، محسن، 1324 -

عنوان قراردادی:تفسیر نور .برگزیده

عنوان و نام پدیدآور:پرتوی از نور : گزیده تفسیر نور / محسن قرائتی.

مشخصات نشر:تهران: مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن، 1388.

مشخصات ظاهری:720 ص.

شابک:60000 ریال 978-964-5652-70-6 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:پشت جلد به انگلیسی: .Mohsen Gharaati. Radiance of light

یادداشت:کتاب حاضر قبلا به صورت جلدهای مجزا منتشر شده است.

یادداشت:چاپ دوم: 1388.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14

شناسه افزوده:قرائتی، محسن، 1324-.تفسیر نور . برگزیده

شناسه افزوده:مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن

رده بندی کنگره:BP98/ق35پ36 1388

رده بندی دیویی:297/179

شماره کتابشناسی ملی:1838349

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم»

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

1- اهمیّت انگیزه و نیّت

پرتوی از نور (10) » اهمیّت انگیزه و نیّت

 فَلَمَّآ أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَنَادَیْنَاهُ أَن یَآ إِبْرَاهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْیَآ إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ

    (سوره صافّات آیات 103 - 105)

 پس چون هر دو (ابراهیم و اسماعیل) تسلیم (فرمان ما) شدند و ابراهیم، گونه ی فرزند را بر خاک نهاد (تا ذبحش کند)، او را ندا دادیم که ای ابراهیم!حقّاً که رؤیایت را تحقق بخشیدی (و امر ما را اطاعت کردی)، همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم (و نیّت عمل خیر آنان را به جای عمل قبول می کنیم).

 

در فرهنگ قرآن ومکتب اهل بیت علیهم السلام به انگیزه ونیّت عمل بهای اصلی داده شده است. تا آنجا که نیّت مؤمن برای انجام کار خیر با ارزش تر از عمل او شمرده شده است. «نیّة المؤمن خیر من عمله»(1) از بسیاری کارهای انجام نشده، به خاطر انگیزه های مثبت ستایش شده و از بسیاری کارهای انجام گرفته، به خاطر انگیزه های منفی انتقاد شده است. اکنون چند نمونه از کارهایی که انجام نگرفته امّا مورد ستایش و

پاداش واقع شده است را ذکر می کنیم:

ص: 10


1- 1) کافی، ج 2، ص 84 .

 * از اقدام حضرت ابراهیم برای قربانی کردن فرزند. «قد صدقت الرؤیا»

 * اویس قرنی برای دیدار پیامبرصلی الله علیه وآله به مدینه رفت و با آن که به دیدار حضرت موفق نشد امّا زیارتش قبول شد، در مقابل، افرادی در کنار حضرت بودند و او را آزار می دادند.

 * گروهی از یاران پیامبر وسیله ی رفتن به جبهه نداشتند لذا ناراحت وگریان بودند.(1)

 * افرادی که خدا بدی های آنان را به خوبی تبدیل می کند. «یبدّل اللّه سیّئاتهم حسنات»(2)

 * کسانی که چون با محبّت اهل بیت علیهم السلام از دنیا رفتند پاداش شهید دریافت می کنند. «من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیدا»(3)

 * گروهی که پاداش چند برابر به آنان عطا می شود. «اضعافا مضاعفة»

2- کارهای نیکِ مورد انتقاد

پرتوی از نور (10) » کارهای نیکِ مورد انتقاد

 در قرآن کارهای نیکی مورد انتقاد واقع شده است، از جمله:

 * کارهایی که با نیّت فاسد و همراه با ریا و عجب باشد. «الّذینهم یُراؤن... ویل للمصلّین»(4)

 * کاری خیری که در کنارش یک عمل فاسد انجام گرفته، مانند صدقه ای که در کنارش منّت باشد. «لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ والاذی»(5)

ص: 11


1- 2) توبه، 92.
2- 3) فرقان، 70.
3- 4) بحار، ج 23، ص 233.
4- 5) ماعون، 4.
5- 6) بقره، 264.

 * کاری که با شیوه ی غلط انجام شود. گروهی ماه های حرام را که در آن جنگ و جهاد ممنوع است از پیش خود تغییر می دادند، یک سال را حلال و سال دیگر را حرام و به سلیقه خود جا به جا می کردند. «یُحلّونه عاما و یحرّمونه عاما»(1)

 * کارها و اعمال کسانی که قرآن درباره ی آنان فرمود: «حبطت اعمالهم»(2) کارهای آنان ظاهراً خیر ولی در عاقبت و فرجام پوک و بی ارزش است.

 * کارهای کسانی که قرآن در مورد آنان می فرماید: آنان خیال می کنند ارزشی دارند و کارشان خوب است. «یحسبون انهم یحسنون صنعا»(3)

3- سرنوشت امّت های پیشین

پرتوی از نور (10) » سرنوشت امّت های پیشین

 کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ * وَثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ لْئَیْکَةِ أُوْلَئِکَ الْأَحْزَابُ * إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ   (سوره ص آیات 12 - 14)

 پیش از این کفّار (مکّه نیز،) قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب قدرت، انبیا را تکذیب کردند. (همان گونه که) قوم ثمود و لوط و اصحاب بیشه (که قوم حضرت شعیب بودند) آنان نیز احزابی بودند (که انبیا را تکذیب کردند). هر یک از این گروهها، رسولان را تکذیب کردند و عذاب الهی در مورد آنان تحقّق یافت.

 

در این چند آیه به سرنوشت شوم امّت های شش نفر از انبیای قبل از اسلام اشاره شده است تا هم کفّار زمان پیامبر

ص: 12


1- 7) توبه، 37.
2- 8) بقره، 217.
3- 9) کهف، 104.

اسلام عبرت بگیرند و هم پیامبر و مؤمنان بدانند که تکذیب انبیا سابقه دیرینه دارد و چیز جدیدی نیست.

 * قوم نوح در آب غرق شدند، «فاخذهم الطوفان»(1) خداوند آنان را با طوفانی موج ساز در دریا گرفتار کرد.

 * قوم عاد که حضرت هود را تکذیب کردند به وسیله ی تند بادی سخت از پای درآمدند، «فاهلکوا بریح صَرصر عاتیه»(2) با بادی پر صدا، سرد و طغیانگر هلاک شدند.

 * قوم فرعون در امواج نیل هلاک شدند، «اغرقنا آل فرعون»(3) ما آل فرعون را غرق کردیم.

 * قوم ثمود که حضرت صالح را تکذیب کردند با صیحه ای آسمانی نابود شدند، «انا ارسلنا علیهم صیحة واحدة فکانوا کهشیم المحتظر»(4) با صیحه ای آنگونه نابودشان کردیم که به صورتی که مانند خار و خاشاک خرد شده در آغل چهار پایان است در آمدند.

 * قوم لوط با زلزله و سنگ های آسمانی، «انا ارسلنا علیهم حاصبا»(5) ما با فرستادن سنگ هلاکشان کردیم.

 * اصحاب ایکه که حضرت شعیب را تکذیب کردند با صاعقه به هلاکت رسیدند. «فانتقمنا منهم»(15) ما از آنان انتقام گرفتیم.

15) حجر، 79 .

ص: 13


1- 10) عنکبوت، 14 .
2- 11) حاقّه، 6 .
3- 12) بقره، 50 .
4- 13) قمر، 31 .
5- 14) قمر54 .

4- کمالات حضرت داود

پرتوی از نور (10) » کمالات حضرت داود

 إِصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِ ّ وَالاِْشْرَاقِ

 (ای پیامبر!) بر آن چه می گویند شکیبا باش و بنده ی ما داود را یاد کن که صاحب قدرت بود، امّا با این حال، همواره روی به سوی درگاه ما داشت. همانا ما کوه ها را رام کردیم تا شامگاهان    و بامدادان، همراه او تسبیح گویند.

 

 وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ * وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَ آتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ (سوره ص آیات 17 - 20)

 و پرندگان را (نیز) گرد آورده (و تسخیر او کردیم) تا همگی به داود رجوع کنند (و در ذکر خدا با او هماهنگ گردند). و فرمانروایی و حکومت او را استوار داشتیم و به او حکمت و    داوری عادلانه و فیصله بخش دادیم.

 

در این آیات، برای حضرت داود ده کمال مطرح شده است:

 الف) الگوی صبر برای پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله. «و اصبر علی مایقولون واذکر عبدنا داود»

 ب) بندگی خداوند. «عبدنا»

 ج) قدرت داشتن. «انّا سخّرنا الجبال معه»

 د) بازگشت به خدا و انابه های پی در پی. «انه اوّاب»

 ه) تسخیر کوه ها و هم نوایی آنها با او. «یسبّحن معه»

 و) عرضه ی پرندگان بر او. «و الطیر محشورة»

 ز) هم نوایی آنها در انابه با او. «کلّ له اوّاب»

 ح) حاکمیّت و حکومت. «شددنا ملکه»

ص: 14

 ط) حکمت الهی. «آتیناه الحکمة»

 ی) داوری حقّ و فیصله دادن به اختلافات. «فصل الخطاب»

5- پرندگان در قرآن

پرتوی از نور (10) » پرندگان در قرآن

 در قرآن، در چندین آیه از پرندگان سخن به میان آمده است، از جمله:

 الف) ماجرای حضرت ابراهیم و زنده شدن چهار پرنده. «فخذ اربعة من الطیر»(1) که پرندگان وسیله آشنایی با توحید و معادشناسی قرار می گیرند.

 ب) یکی از معجزات حضرت عیسی ساختن مجسمه ای از یک پرنده بود که با دمیده شدن نَفَس حضرت حیات گرفت. «انّی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیراً»(2)

 ج) در این آیه پرندگان هم نوا با داود می شوند. «والطیر محشورة»

 د) هدهد که برای سلیمان خبر آورد و نامه رسانی کرد. «اذهب بکتابی هذا فالقه الیهم»(3)

 ه) پرندگان منطق دارند و انبیا آن را می دانند. «علّمنا منطق الطیر»(4)

 و) پرندگانی که وسیله ی نابودی دشمنان می شوند. «و ارسل علیهم طیراً ابابیل»(5)

 ز) پرندگان، تسبیح و نماز آگاهانه دارند. «کلّ قد علم صلوته و تسبیحه»(21)

21) نور، 41 .

ص: 15


1- 16) بقره، 260 .
2- 17) مائده، 110 .
3- 18) نمل، 28.
4- 19) نمل، 16 .
5- 20) فیل، 3 .

6- اهمّیت قرآن و تدّبر در آن

پرتوی از نور (10) » اهمّیت قرآن و تدّبر در آن

 کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ(سوره ص آیه 29)

 (این) کتاب مبارکی است که به سوی تو فرو فرستادیم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند.

 

تدبّر در قرآن از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا:

 * کسی که در آیات قرآن تدبّر نکند سزاوار تحقیر الهی است. «أفلا یتدبّرون القرآن ام علی قلوب اقفالها»(1)

 * عالم ربانی کسی است که سروکارش با تحصیل و تدریس قرآن باشد. «... کونوا ربانیین بما کنتم تعلمون الکتاب و بما کنتم تدرسون»(2)

 * کتاب آسمانی را باید با جدّیت گرفت. «خذ الکتاب بقوّة»(3)

 * کسانی که قرآن را مهجور کردند، در قیامت مورد شکایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله قرار می گیرند. «و قال الرسول یا ربّ ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا»(4)

 * امام سجّادعلیه السلام فرمود: اگر قرآن داشته باشم و تنها باشم احساس غربت نمی کنم. «لو مات من بین المشرق و المغرب لما استوحشت بعد ان یکون القرآن معی»(5)

 * حضرت علی علیه السلام فرمود: قرآن دریایی است که هیچ کس به قعر آن نمی رسد. «بحراً لا یدرک قعره»(6)

ص: 16


1- 22) محمّد، 24 .
2- 23) آل عمران، 79 .
3- 24) مریم، 12.
4- 25) فرقان، 30.
5- 26) کافی، ج 2، ص 602.
6- 27) نهج البلاغه، خطبه 198.

 * امام خمینی قدس سره به شدّت تأسّف می خورد که چرا تمام عمر خود را صرف تدّبر در قرآن نکرده است،(1) همان گونه که مرحوم ملاّصدرا در تفسیر سوره ی واقعه این تأسّف را دارد.

7- روح و ارتباط آن با بدن

پرتوی از نور (10) » روح و ارتباط آن با بدن

أللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی   إِلَی   أَجَلٍ مُّسَمّیً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأَیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ(سوره زمر آیه 42)

 خداوند است که جان ها را به هنگام مرگشان به طور کامل می گیرد، و (جان) آن را که نمرده است در هنگام خواب (می گیرد)، پس آن را که مرگ بر او قطعی شده نگاه می دارد و جان های دیگر را (که مرگش فرا نرسیده) برای مدّتی معین (به جسم آنان) باز می گرداند. بی شک در این (گرفتن و دادن روح هنگام خواب و بیداری)، برای گروهی که فکر  می کنند نشانه هایی بزرگ (از قدرت خدا) وجود دارد.

 

سؤال: هنگام مرگ که روح از بدن جدا می شود کجا می رود؟

 پاسخ: هنگام مرگ، روح به بدنی مثل همین بدن که نامش قالب مثالی است ملحق و در برزخ با آن بدن، کامیاب یا عذاب می شود و در خواب نیز، روح با همان بدن سبک و قالب مثالی رؤیا می بیند و به اطراف می رویم.

جسم انسان در حکم یک اتومبیل و روح در حکم راننده ی آن است؛

ص: 17


1- 28) صحیفه نور، ج 20، ص 20.

 گاهی هم ماشین روشن است و هم راننده پشت فرمان، که این، حالت بیداری است.

 گاهی ماشین روشن است ولی راننده پیاده می شود و می رود که این حالت خواب است. زیرا قلب و معده و کلیه کار می کنند ولی روح جدا می شود و به بَدَنی مشابه ملحق شده و به اطراف می رود. این همان بدنی است که ما در رؤیاهای خود با آن سیر و سفر می کنیم و قالب مثالی نام گزاری شده و به قدری سبک و چابک است که بدون واسطه می تواند در آسمان ها پرواز و در اقیانوس ها شنا و در یک لحظه به اطراف دنیا برود.

 گاهی هم ماشین خاموش و هم راننده جدا می شود که این حالت مرگ است.(1)

8- آیه ای سراسر لطف و مهربانی

پرتوی از نور (10) » آیه ای سراسر لطف و مهربانی

 قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُواْ عَلَی   أَنفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ    اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(سوره زمر آیه 53)

 بگو: «ای بندگان من که بر نفس خویش اسراف (و ستم) کرده اید! از رحمت خداوند مأیوس نشوید، همانا خداوند همه ی گناهان را می بخشد، زیرا که او بسیار آمرزنده و مهربان است.

 

در تمام کلمات این آیه لطف و مهر الهی نهفته است:

 1. پیام بشارت را رسول خدا صریحاً اعلام کند. «قل»

ص: 18


1- 29) اینجانب در کتاب معاد در بحث برزخ در این زمینه مطالبی آورده ام.

 2. خداوند انسان را مخاطب قرار داده است.  «یا»

 3. خداوند همه را بنده ی خود و لایق دریافت رحمتش دانسته است. «عبادی»

 4. گناهکاران بر خود ستم کرده اند و به خدا ضرری نرسانده اند. «اسرفوا علی انفسهم»

 5. یأس از رحمت، حرام است. «لا تقنطوا»

 6. رحمت او محدود نیست. «رحمة اللّه» («رحمة اللّه» به جای «رحمتی» رمز جامعیّت رحمت است، چون لفظ «اللّه» جامع ترین اسم اوست).

 7. وعده ی رحمت قطعی است. «ان اللّه»

 8. کار خداوند بخشش دائمی است. «یغفر»

 9. خداوند همه ی گناهان را می بخشد. «الذنوب»

 10. خداوند بر بخشش همه ی گناهان تأکید دارد. «جمیعاً»

 11. خدا بسیار بخشنده و رحیم است. «انه هو الغفور الرحیم»

9- انواع جدال و گفتگو و آداب آن

پرتوی از نور (10) » انواع جدال و گفتگو و آداب آن

 مَا یُجَادِلُ فِی  ءَایَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلاَدِ(سوره غافر آیه 4)

 جز کسانی که کفر ورزیدند کسی در آیات خداوند جدال و ستیزه نمی کند پس تحرّک آنان در شهرها تو را نفریبد.

 

جدال دو نوع است:

 الف) جدال نیکو که سیره ی انبیاست و نوعی گفتگو و تلاش برای ارشاد مردم است. چنانکه کفّار به حضرت نوح می گفتند: تو برای ارشاد ما بسیار جدل و تلاش می کنی. «یا

ص: 19

نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا»(1)

 ب) جدال باطل که به منظور محو یا کم رنگ کردن حقّ، انواع طرح های انحرافی و باطل را به میان می آورد. «و جادلوا بالباطل لیدحضوا به الحقّ»(2)

در مسایل علمی و عقیدتی باید از جدل پرهیز کرد مگر با روش نیکو؛ «و لا تجادلوا اهل الکتاب الاّ بالّتی هی احسن»(3)

«جادلهم بالتی هی احسن»(4)

نمونه هایی از جدال نیکو

 * حضرت ابراهیم علیه السلام نمرود را به خداپرستی دعوت کرد و فرمود: خدایی را پرستش کن که مرگ و حیات به دست اوست. نمرود گفت: مرگ و حیات در دست من نیز هست. می توانم دستور اعدام دهم یا یک اعدامی را آزاد کنم.

ابراهیم فرمود: خداوند نظام را آن گونه طراحی کرده که طلوع خورشید از مشرق است، تو خورشید را از مغرب ظاهر کن، نمرود مبهوت شد.(5)

 * قرآن کریم بارها در گفتگو با مخالفان اظهار داشته که اگر کتابی مثل من یا ده سوره مثل سوره های من یا یک سوره مثل من بیاورید، من دعوت خود را پس می گیرم. حتّی به آنان فرموده که از هر کس می خواهید برای همکاری دعوت کنید ولی بدانید که هرگز حتّی یک سوره مثل قرآن نخواهید آورد.(6)

ص: 20


1- 30) هود، 32.
2- 31) غافر، 5 .
3- 32) عنکبوت، 46.
4- 33) نحل، 125.
5- 34) مضمون آیه 258 بقره.
6- 35) مضمون آیه 38 یونس و آیات 22 و 23 بقره.

جدال باطل با تحریک شیطان است. «ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم»(1)

مفاسد جدال:

 1. سبب گمراهی است. «ما ضلّ قومٌ بعد هدیً کانوا علیه الاّ اوتوا الجَدَل»(2) هیچ گروه هدایت شده ای منحرف نشدند مگر به خاطر جدال های ناروا.

 2. سبب قهر الهی است. «من جادل فی خصومة بغیر علم لم یزل فی سخط اللّه حتّی ینزع»(3) هر کس بدون آگاهی در موارد نزاع به جدل بپردازد، در قهر الهی است مگر آنکه از جدال دست بر دارد.

 3. مایه ی پشیمانی است. «ایاک و اللجاجة فان اوّلها جهل و آخرها الندامة»(4) از لجاجت که زمینه جدال است دوری کن که آغازش نادانی و پایانش پشیمانی است.

روش گفتگو و جدال نیکو

 1. از رقیب، دلیل بخواهد. «قل هاتوا برهانکم»(5)

 2. از اوّل خود را برتر نبیند. «انّا او ایاکم لعلی هدی او فی ضلال مبین»(6)

 3. آن چه را حقّ است بپذیرد گرچه به دلیل مصلحت آن را رد کند. «فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر»(7)

 4. به رقیب، فرصت فکر کردن بدهد. «و ان احد من المشرکین

ص: 21


1- 36) انعام، 121.
2- 37) نهج الفصاحه، حدیث 2648.
3- 38) همان، حدیث 2865.
4- 39) همان، حدیث، 1008.
5- 40) بقره، 111.
6- 41) سبأ، 24.
7- 42) بقره، 219.

استجارک فاجره»(1)

 5. ادب و متانت را رعایت کند. «لا تسبّوا الذّین یدعون من دون اللّه عدوّاً»(2)

 6. منصف باشد و همه را به یک چشم نبیند. «فریق منهم»(3)

 7. سخن منطقی بگوید. «قولاً سدیدا»(4)

 8. سخن نرم بگوید. «قولاً لیّنا»(5)

10- عرش چیست؟

پرتوی از نور (10) » عرش چیست؟

أَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَاتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ(سوره غافر آیه 7)

 کسانی که عرش (خدا) را حمل می کنند وآنان که اطراف آن هستند، پروردگارشان را با سپاس و ستایش تسبیح کرده (و به پاکی یاد می کنند) و به او ایمان دارند و برای کسانی که ایمان آورده اند (از خداوند) آمرزش می خواهند (ومی گویند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته است، پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی کرده اند بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ کن.

 

در قرآن بیست مرتبه به عرش خدا اشاره شده است. در لغت، «عَرش»، تختِ پایه بلند و «کرسیّ» تخت پایه کوتاه است. وقتی می خوانیم: «وسع کرسیّه السموات و الارض» کرسی او هستی را در بر گرفته، پس عرش او چگونه است؟

ص: 22


1- 43) توبه، 6.
2- 44) انعام، 108.
3- 45) آل عمران، 23.
4- 46) احزاب، 70.
5- 47) طه، 44.

عرش یا کنایه از مرکز قدرت الهی است و یا مرکز صدور احکام الهی و مراد از «حاملان عرش» فرشتگانی هستند که تعدادشان هشت نفر معرّفی شده است. «یحمل عرش ربّک فوقهم یومئذ ثمانیة»(1)

گفتنی است که حقیقت عرش برای ما روشن نیست ولی از مجموع آیات شاید بتوان این مسأله را دریافت که جهان هستی دارای یک مرکز است و خداوند بر آن مرکز احاطه ی کامل دارد. «استوی علی العرش» و اجرای اراده ی الهی از طریق فرشتگانی است که در اطراف این مرکز فرماندهی هستند.

امام صادق علیه السلام فرمود: عرش، همان علم است که خداوند پیامبرانش را از آن آگاه کرده است. «العرش هو العلم الذّی اطلع اللّه علیه انبیائه و رسله»(2)

در کنار کلمه عرش آیاتی مطرح است که در جمع بندی آنها انسان به مرکز فرماندهی می رسد نظیر:

«استوی علی العرش»

«یغشی اللیل النهار... له الخلق و الامر»(3)

«یدبّر الامر»(4)

«... یفصّل الایات»(5)

«یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها»(6)

ص: 23


1- 48) حاقّه، 7.
2- 49) معانی الاخبار، ص 29.
3- 50) اعراف، 54.
4- 51) یونس، 3.
5- 52) رعد، 2.
6- 53) حدید، 4.

گردش شب و روز و تدبیر امور و تفصیل آیات و آگاهی از تمام ذرّات هستی و آنچه از آسمان نازل می شود و آنچه به آسمان بالا می رود، رمز آن است که تمام این امور در عرش الهی واقع می شود.

مرحوم علامه طباطبایی می فرماید: عرش، حقیقتی از حقایق و امری از امور خارجی و مرکز تدبیر امور جهان است.(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: عرش، مانند تخت نیست بلکه امر محدودی است که با تدبیر الهی اداره می شود. «لیس العرش کهیئة السّریر و لکنه شی ء محدود مدبّر»(2) ودر روایت دیگری فرمود: عرش و کرسی، از بزرگ ترین درهای عالم غیب هستند. «العرش و الکرسی بابان من اکبر ابواب الغیوب»

مراد از عرش، تخت جسمی نیست، زیرا تخت روی آب بند نمی شود. «و کان عرشه علی الماء»(3) بلکه مراد آن است که روزی که هنوز زمین و آسمان نبود و جهان یکسره آب بود، قلمرو فرماندهی خداوند بر آب بود و پس از پیدایش آسمان ها و زمین ستاد فرماندهی جهان هستی به آسمان ها منتقل شد.

11- پیامبران و نصرت الهی

پرتوی از نور (10) » پیامبران و نصرت الهی

 إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ(سوره غافر آیه 51)

ص: 24


1- 54) تفسیر المیزان.
2- 55) توحید صدوق، باب 48.
3- 56) هود، 7.

 همانا ما پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند، هم در زندگی دنیا و هم روزی که گواهان (برای گواهی دادن) به پا می خیزند یاری می کنیم.

 

در قرآن سخن از نصرت الهی درباره ی انبیا و مؤمنان بسیار است و ما گوشه ای از آن را می آوریم تا مصداقی باشد بر این آیه که می فرماید: «انّا لننصر رسلنا و الذّین آمنوا فی الحیاة الدنیا» و آیه ی «ان تنصروا اللّه ینصرکم»

 * نصرت نوح علیه السلام: «فنجّیناه و من معه فی الفلک »(1) ما او و کسانی را که با او در کشتی بودند نجات دادیم.

 * نصرت ابراهیم علیه السلام: «یا نار کونی برداً وسلاما»(2) ای آتش! بر ابراهیم سرد وسلامت باش.

 * نصرت لوطعلیه السلام: «اذ نجیناه واهله اجمعین»(3) ما او و بستگانش (جز همسرش) را نجات دادیم.

 * نصرت یوسف علیه السلام: «و کذلک مکنا لیوسف فی الارض یتبّوأ منها حیث یشاء»(4) و ما این گونه برای یوسف در زمین مکنت قرار دادیم که هر جای آن را که می خواهد برگزیند.

 * نصرت شعیب علیه السلام: «نجّینا شعیباً و الذّین آمنوا معه»(5) ما شعیب و مؤمنان همراه او را نجات دادیم.

 * نصرت صالح علیه السلام: «نجّینا صالحاً و الذّین آمنوا معه»(6) ما صالح و مؤمنان همراه او را نجات دادیم.

 * نصرت هودعلیه السلام: «نجینا هوداً والذّین آمنوا معه»(7) ما هود

ص: 25


1- 57) یونس، 73.
2- 58) انبیاء، 69.
3- 59) صافّات، 134.
4- 60) یوسف، 56.
5- 61) هود، 94.
6- 62) هود، 66.
7- 63) هود، 58.

و مؤمنان همراه او را نجات دادیم.

 * نصرت یونس علیه السلام: «و نجیناه من الغم»(1) ما یونس را از غم نجات دادیم.

 * نصرت موسی علیه السلام: «و انجینا موسی و من معه اجمعین»(2) ما موسی و کسانی را که با او بودند نجات دادیم.

 * نصرت عیسی علیه السلام: «انّی متوفّیک و رافعک الیّ»(3) من تو را می گیرم و به سوی خود بالا می برم.

 * نصرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله: «انّا فتحنا لک فتحاً مبینا»(4) همانا ما برای تو پیروزی آشکاری گشودیم.

 * نصرت مؤمنان: «و لقد نصرکم اللّه ببدر و انتم اذلّة»(5) همانا خداد شما را در جنگ بدر در حالی که ذلیل بودید یاری کرد.

«ثم انزل اللّه سکینة علی رسوله و علی المؤمنین»(6) خداوند آرامش خود را بر پیامبرش و مؤمنین نازل کرد.

«هو الذّی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا»(7) اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد تا ایمانشان زیاد شود.

در سوره ی انبیاء درباره ی دعای حضرت نوح و یونس و زکریّا و ایّوب می خوانیم: همین که خدا را ندا کردند، دعایشان مستجاب شد: «فاستجبنا»(8) و در سوره ی شوری آیه 26 می خوانیم: «و یستجیب الذّین آمنوا و عملوا الصالحات» خداوند دعای کسانی را که اهل ایمان و عمل صالحند

ص: 26


1- 64) انبیاء، 88.
2- 65) شعراء، 65.
3- 66) آل عمران، 55.
4- 67) فتح، 1.
5- 68) آل عمران، 123.
6- 69) توبه، 26.
7- 70) فتح، 4.
8- 71) انبیاء، 76، 84، 88 و 90.

مستجاب می فرماید.

12- جلوه های مختلف نصرت الهی

پرتوی از نور (10) » جلوه های مختلف نصرت الهی

نصرت الهی در مورد پیامبران و مؤمنان به صورت های مختلف جلوه می کند:

گاهی با ایجاد الفت و گرایش دل ها «و لیربط علی قلوبکم»(1)، «یثبت اللّه الذّین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا»(2)

گاهی با استجابت دعا، «فاستجاب له ربّه»(3)، «رب لا تذر علی الارض من الکافرین دیّارا»(4)

گاهی با معجزه و استدلال، «ارسلنا رسلنا بالبینات»(5)

گاهی با عطای حکومت، «اتینا ال ابراهیم ملکا عظیما»(6)

گاهی با غلبه در جنگ، «و لقد نصرکم اللّه فی مواطن کثیرة»(7)

گاهی با سکینه و آرامش قلب، «فَاَنزل اللّه سکینته علیه و ایدّه بجنود لم تروها»(8)

گاهی با هلاکت دشمن یا انتقام از او، «فَاَغرقناهم»(9)

گاهی با امدادهای غیبی و نزول فرشتگان، «الن یکفیکم ان یمدکم ربّکم بثلاثة الاف من الملائکة منزلین»(10)

گاهی با ایجاد رعب در دل دشمن، «و قذف فی قلوبهم الرعب»(11)

گاهی با گسترش فکر و فرهنگ و پیروان، «لیظهره علی

ص: 27


1- 72) انعام، 11.
2- 73) ابراهیم، 27.
3- 74) یوسف.
4- 75) نوح، 26.
5- 76) حدید، 25.
6- 77) نساء، 54.
7- 78) توبه، 25.
8- 79) توبه، 40.
9- 80) اعراف، 136.
10- 81) آل عمران، 124.
11- 82) حشر، 2.

الدین کلّه»(1)

گاهی با نجات از خطرها، «فانجیناه و اصحاب السفینة»(2)

و گاهی با خنثی کردن حیله ها و خدعه ها، «و انّ اللّه موهن کید الکافرین»(3)

13- استغفار انبیا

پرتوی از نور (10) » استغفار انبیا

 فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِ ّ وَالْإِبْکَارِ (سوره غافر آیه 55)

 پس صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده های خداوند حقّ است و برای گناهت استغفار کن و شامگاهان و بامدادان، سپاسگزارانه پروردگارت را تسبیح کن.

 

در قرآن کریم، آیاتی از استغفار پیامبران سخن می گوید، در این جا برخی از آنها را ذکر می کنیم:

 * استغفار حضرت آدم: «ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا»(4) پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی از زیانکاران خواهیم بود.

 * استغفار حضرت موسی: «ربّ انی ظلمت نفسی فاغفرلی»(5) پروردگارا! به خود ظلم کردم، پس مرا ببخش.

 * استغفار حضرت سلیمان: «ربّ اغفرلی وهب لی ملکاً»(6) پروردگارا! مرا بیامرز و حکومت بی نظیری به من مرحمت کن.

ص: 28


1- 83) صف، 9.
2- 84) عنکبوت، 15.
3- 85) انفال، 18.
4- 86) اعراف، 23.
5- 87) قصص، 16.
6- 88) ص، 35.

 * استغفار حضرت نوح: «ربّ اغفرلی ولوالدیّ»(1) پروردگارا! من و والدین مرا بیامرز.

 * استغفار حضرت داود: «و ظنّ داود انما فتنّاه فاستغفر ربّه»(2) داود متوجّه شد که ما او را آزمایش کردیم پس از پروردگارش عذرخواهی کرد.

 * استغفار حضرت یونس: «سبحانک انی کنت من الظالمین»(3) یونس (در شکم ماهی) گفت: خداوندا تو منزّهی من از ستمکارانم.

 * استغفار حضرت محمّد صلی الله علیه وآله «و استغفر لذنبک»(92) برای گناهت استغفار کن.

اگر شما با یک چراغ کم نور وارد سالن بزرگی شوید، تنها اجسام بزرگ را خواهید دید ولی اگر با یک نورافکن قوی وارد شوید یک هسته ی خرما یا کوچک تر از آن را هم خواهید دید. اگر نور ایمان در انسان کم باشد، انسان تنها گناهان بزرگ را می بیند ولی اگر نور ایمان در وجودش بیشتر باشد لغزش های کوچک را نیز خواهد دید و از آنها دوری خواهد کرد. پیامبران الهی به دلیل داشتن ایمان کامل و تقوای بالا از گناهان

کوچک نیز دوری می کردند. به همین جهت می گوییم آنان معصوم بودند.

92) غافر، 55.

ص: 29


1- 89) نوح، 28.
2- 90) ص، 24.
3- 91) انبیاء، 87.

14- رفتار پیامبرصلی الله علیه وآله با مردم

پرتوی از نور (10) » رفتار پیامبرصلی الله علیه وآله با مردم

 فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ(سوره غافر آیه 77)

 پس (ای پیامبر!) صبر کن که وعده ی خداوند حقّ است. پس هرگاه بخشی از آن چه را به آنان وعده داده ایم به تو نشان دهیم، یا (پیش از آن) تو را از دنیا ببریم (در هر صورت) به سویما باز می گردند (و عذاب را می چشند).

 

تمام برخوردهای پیامبر با مردم، طبق فرمان خداوند بوده است، نه سلیقه ی شخصی و این برخوردها در موارد گوناگون و با افراد مختلف، متفاوت بوده است. آیاتی را که در این زمینه وجود دارد می توان به دو دسته تقسیم کرد:

 دسته ی اوّل: آیاتی که درباره ی رفتار و برخورد آرام با مردم سخن می گوید.

 دسته ی دوم: آیاتی که در مورد برخوردهای تند با منحرفان و نااهلان نازل شده است.

در این جا از هر دو مورد، آیاتی را به عنوان نمونه ذکر می کنیم:

دسته ی اول: آیات مربوط به برخوردهای آرام و مثبت پیامبر با مردم.

«فاصبر» (آیه ی مورد بحث).

«و اخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»(1) بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند، بگستر.

«و صلّ علیهم انّ صلاتک سکن لهم»(2) بر آنان درود فرست (و

ص: 30


1- 93) شعراء، 215.
2- 94) توبه، 103.

دعا کن) زیرا دعای تو، مایه ی آرامش آنان است.

«ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظه الحسنه»(1) با حکمت و اندرز نیکو، مردم را به سوی پروردگارت دعوت نما.

«فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم»(2) آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بخواه و با آنان مشورت کن.

«اِدفع بالتی هی احسن»(3) بدی را با نیکی دفع کن.

«تَعالَوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم»(4) بیایید به سوی کلام و سخنی که میان ما و شما یکسان است.

«فبایعهن و استغفر لهن»(5) با آنها بیعت کن و برای آنها (از درگاه خداوند) طلب آمرزش نما.

«قل اذن خیر لکم»(6) بگو گوش دادن او به نفع شما است.

«اذا جاءک الذّین یؤمنون بایاتنا فقل سلام علیکم»(7) هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند به آنها بگو سلام بر شما.

«لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک»(8) اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند.

«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها»(9) اگر (دشمنان) به صلح تمایل داشتند (تو نیز) تمایل نشان بده.

«بشّر المؤمنین بان لهم من اللّه فضلاً کبیراً»(10) مؤمنان را بشارت ده که برای آنها از سوی خداوند فضل و پاداش بزرگی است.

ص: 31


1- 95) نحل، 125.
2- 96) آل عمران، 159.
3- 97) فصّلت، 34.
4- 98) آل عمران، 64.
5- 99) ممتحنه، 12.
6- 100) توبه، 61.
7- 101) انعام، 53.
8- 102) آل عمران، 159.
9- 103) انفال، 61.
10- 104) احزاب، 47.

دسته ی دوم: آیات مربوط به رفتار قاطعانه با نااهلانی که قابل هدایت نیستند.

«فاعرض عنهم»(1) از آنها روی بگردان.

«فلا تطع المکذبین ودّوا لو تدهن فیدهنون»(2) از تکذیب کنندگان اطاعت مکن که آنها دوست دارند نرمش نشان دهی تا نرمش نشان دهند. (نرمشی توأم با انحراف از مسیر حقّ)

«جاهد الکفّار و المنافقین و اغلظ علیهم»(3) با کافران و منافقان ستیز کن و بر آنان سخت گیری.

«هم العدو فاحذرهم»(4) آنان دشمنان تو هستند، از آنها برحذر باش.

«لئن لم ینته المنافقون و الذّین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک لهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلاً»(5) اگر منافقین و آنها که در دلهایشان بیماری است و (همچنین) آنها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود برندارند تو را بر ضد آنها می شورانیم و جز مدّت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند.

«لا تصل علی احد منهم مات ابدا و لا تقم علی قبره»(6) بر مرده ی هیچ یک از منافقان نماز مگزار (و برای دعا و استغفار) برابرش نایست.

«ذرهم فی خوضهم یلعبون»(7) آنها را در گفتگوهای لجاجت آمیزشان به حال خود رها کن تا بازی کنند.

ص: 32


1- 105) سجده، 30.
2- 106) قلم، 8 - 9.
3- 107) توبه، 73.
4- 108) منافقون، 4.
5- 109) احزاب، 60.
6- 110) توبه، 84.
7- 111) انعام، 91.

«لا تقم فیه»(1) در آن (مسجد ضرار) هرگز (به نماز) نایست.

«لا تطع الکافرین و المنافقین و دَع اذاهم»(2) از کافران و منافقان اطاعت مکن و به آزارهای آنها اعتنا مکن.

15- روش برخورد با مخالفان

پرتوی از نور (10) » روش برخورد با مخالفان

وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ  فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ

    (سوره فصّلت آیه 34)

 و نیکی با بدی یکسان نیست؛ (بدی دیگران را) با شیوه ی بهتر (که نیکی است) دفع کن، که این هنگام آن کس که میان تو و او دشمنی است همچون دوست گرم می شود (و عداوتش نسبت به تو تمام می شود).

 

مخالفان به چند دسته تقسیم می شوند که باید با هر کدام به نحوی عمل کرد:

 * گاهی افرادی به خاطر جهل و نادانی در برابر حقّ قرار می گیرند و دشمنی می کنند که این آیه دستور محبت و برخورد احسن می دهد.

 در آیات دیگر نیز در این باره آمده است:

 1. و هنگامی که نادانان ایشان را (به سخنی ناروا) مخاطب سازند، سخنی مسالمت آمیز یا سلام گویند. «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»(3)

 2. و چون بر بیهوده و ناپسند بگذرند، با بزرگواری بگذرند.

ص: 33


1- 112) توبه، 108.
2- 113) احزاب، 48.
3- 114) فرقان، 63.

«و اذا مرّوا باللغو مرّوا کراما»(1)

 * گاهی مخالفت افراد بر اساس شک و تردید است که باید با آنان از طریق استدلال و برطرف کردن شبهات برخورد کرد.

شک در مورد خداوند. «أفی اللّه شک...»(2)

شک و تردید در مورد قیامت و رستاخیز. «ان کنتم فی ریب من البعث»(3)

تردید در مورد نزول وحی وکتب آسمانی بر پیامبر. «ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا»(4)

 * گاهی مخالفت بر اساس حسادت است که باید با اغماض برخورد کرد.

برادران یوسف اعتراف به حسادت و خطای خود کردند، که با وعده آمرزش حضرت یوسف روبرو شدند. «انّا کنّا لخاطئین... لا تثریب علیکم الیوم»(5)

هابیل، در مقابل حسادت برادرش قابیل گفت: اگر تو قصد کشتن من را داری، من (هرگز) دست به چنین کاری نمی زنم. «لئن بسطت الیّ یدک لتقتلنی ما انا بباسط یدی الیک لاقتلک»(6)

 * گاهی مخالفت به خاطر حفظ موقعیّت و رفاه و کامیابی های مادّی است. در این موارد اتمام حجّت کافی است و آیات «ذرهم»(7) (آنان را به حال خود واگذار) و «اعرض عنهم»(8) (از آنان رویگردان و دوری کن) مطرح است.

ص: 34


1- 115) فرقان، 72.
2- 116) ابراهیم، 10.
3- 117) حج، 5 .
4- 118) بقره، 23.
5- 119) یوسف، 91 - 92.
6- 120) مائده، 28.
7- 121) انعام، 91 ؛ حجر، 3.
8- 122) مائده، 42 ؛ نساء، 63 و 81.

 * گاهی مخالفت، در قالب کارشکنی و هَجو و تضعیف ایمان مردم است که برخورد با این گروه را آیات ذیل در قالب برخورد شدید با آنان و قطع رابطه و دستگیری و گاهی اعدام مشخص می کند:

 - «واغلظ علیهم»(1) با سختی و شدّت با کفّار برخورد کن.

 - «اذا سمعتم آیات اللّه یکفر بها و یستهزء بها فلاتقعدوا معهم حتّی یخوضوا فی حدیث غیره»(2) و چون بشنوید که به آیات خدا کفر می ورند و آنان را به مسخره می گیرند، نباید با آنان بنشینید تا به گفتاری دیگر بپردازند.

 - «لا تتخدوا الیهود و النصاری اولیاء»(3) یهود و نصاری را دوست و سرپرست خود نسازید.

 - «اخذوا و قتّلوا تقتیلا»(4) کفّار را بگیرید و به شدّت به قتل رسانید.

 * گاهی دشمنی آنان با دست بردن به اسلحه و مبارزه ی مسلحانه است که قرآن می فرماید: «فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم...»(5) همان گونه آنان بر شما تعدّی کردند باید با آنان مقابله به مثل کنید.

بعضی در تفسیر آیه ی 40 سوره ی شوری «و جزاء سیّئة سیئة مثلها» گفته اند: مراد این است که اگر بدی کسی را با بدی پاسخ داد شما هم مثل او هستی، چنانکه در آیه ی 43 همان سوره می فرماید: «و لمن صبر و غفر انّ ذلک لمن عزم الامور»

ص: 35


1- 123) توبه، 73.
2- 124) نساء، 140.
3- 125) مائده، 51 .
4- 126) احزاب، 61.
5- 127) بقره، 194.

و کسی که تحمّل بدی مردم را داشته باشد و از آنان بگذرد، این از تصمیمات شایسته است.

16- ریشه حوادث تلخ و شیرین

پرتوی از نور (10) » ریشه حوادث تلخ و شیرین

 مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَآءَ فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ (سوره فصّلت آیه 46)

 هر کس کار شایسته ای انجام دهد، پس به سود خود اوست، و هر کس بدی کند پس بر علیه خویش عمل کرده است، وپروردگار تو به مردم ستم نمی کند.

 

ریشه ی حوادث تلخ و شیرین را در عملکرد خود جستجو کنید. «مَن عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها» وبه دیگران نسبت ندهید:

به خدا نسبت ندهید. چنانکه قرآن می فرماید: همین که انسان را پروردگارش آزمایش و اکرام نماید، گوید: پروردگارم مرا گرامی داشته و در شرایط دیگر گوید: پروردگارم مرا خوار کرد. «ربّ اکرمن... ربّ اهانن» امّا قرآن پاسخ می دهد: چنین نیست بلکه خواری شما به خاطر آن است که به یتیم و مسکین رسیدگی نکردید. «کلا بل لا تکرمون الیتیم»(1)

به مردم نسبت ندهید. چنانکه در قیامت مستضعفان به مستکبران می گویند: «لولا انتم لکنا مؤمنین»(2) شما مقصّرید، اگر شما نبودید، ما ایمان می آوردیم.

به نیاکان منسوب نسازید. هنگامی که به منحرفان گفته

ص: 36


1- 128) فجر، 15 - 20.
2- 129) سبأ، 31.

می شود از آنچه خداوند نازل کرده پیروی کنید گویند: «نتّبع ما وجدنا علیه اباءنا»(1) ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروی می کنیم.

به انبیا نسبت ندهید. چنانکه کفّار انبیا را مقصّر می دانستند و به آنان می گفتند: «انّا تطیّرنا بکم»(2) ما وجود شما را شوم می دانیم و تمام بدبختی های ما از سوی شماست.

به والدین منسوب ندانید. همان گونه که قرآن انسان را دارای اختیار دانسته و حدودی را برای اطاعت از والدین مقرّر کرده و می فرماید: «وان جاهداک لتشرک بی ما لیس لک به علم فلاتطعهما»(3) اگر پدر و مادرت تلاش کردند که بدون علم به سراغ غیر خدا روی، هرگز از آنان اطاعت مکن.

به معبودها نسبت ندهید. چنانکه قرآن می فرماید: «لا ینفعکم شیئاً و لا یضرّکم»(4) این بت ها هیچ سود و زیانی به شما نمی رسانند.

به جنسیّت و مرد و زن بودن نسبت ندهید. زیرا قرآن می فرماید: «مَن عمل صالحاً»(5) یعنی اصل عمل است، از هر کس که صورت پذیرد.

به شیطان نسبت ندهید. چنانکه شیطان می گوید: مرا مقصّر ندانید و ملامت نکنید، بلکه خودتان را سرزنش کنید، «دعوتکم فاستجبتم»(6) این شما هستید که دعوت مرا با آزادی و آگاهی پذیرفتید.

ص: 37


1- 130) لقمان، 21.
2- 131) یس، 18.
3- 132) لقمان، 15.
4- 133) انبیاء، 66.
5- 134) فصلت، 46.
6- 135) ابراهیم، 22.

به رفیق نسبت ندهید. چنانکه در قیامت منحرفان رو به یکدیگر کرده و می گویند: شما بودید که با سوگند و قدرت (به عنوان خیر و صلاح) به سراغ ما می آمدید، ولی آنان پاسخ می دهند: «بل لم تکونوا مؤمنین»(1) بلکه خود شما اهل ایمان نبودید.

به محیط نسبت ندهید. همان گونه که زن فرعون در محیط طاغوت و ترس و ثروت بود، امّا جذب هیچ یک نشد. «امرئة فرعون»(2)، فرشتگان نیز به هنگام قبض روح بعضی که محیط را مقصّر می دانند می گویند: «ألم تک ارض اللّه واسعة»(138) آیا زمین خداوند بزرگ نبود، چرا هجرت نکردید و در استضعاف باقی ماندید؟

17- رزق و روزی

پرتوی از نور (10) » رزق و روزی

 لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِ ّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ (سوره شوری آیه 12)

 کلیدهای آسمان ها و زمین برای اوست، برای هر که بخواهد رزق را توسعه می دهد و یا تنگ می گیرد، همانا او به هر چیز آگاه است (و توسعه و تضییق او بر اساس علم و حکمت است).

 

«مقالید» جمع «مِقلید» به معنای کلید است. کلید وسیله بستن و باز کردن است و کسی که کلید زمین و آسمان را دارد می تواند رزق را باز کرده یا ببندد.

کلیدهای هستی گاهی عوامل مادی است که واسطه فیض

ص: 38


1- 136) صافّات، 28.
2- 137) تحریم، 11.

می شوند، نظیر باران که وسیله زنده شدن خاک و زمین می گردد، «فاحیی به الارض»(1) گاهی نیز اسمای الهی است که نمونه آن را در دعای سمات می خوانیم: «اسئلک باسمک الّذی اذا دُعیت به علی مغالق ابواب السماء للفتح بالرّحمة انفتحت...» خداوندا! تو را به آن اسمی می خوانم که اگر بر درهای بسته ی آسمان ها خوانده شود، با رحمت تو گشوده می شود.

توسعه یا تنگی رزق نشانه ی مهر یا قهر الهی نیست، زیرا قرآن می فرماید: «فلا تعجبک اموالهم ولا اولادهم انما یرید اللّه لیعذبهم بها»(2) سرمایه و فرزند کفّار سبب شگفتی تو نشود زیرا که خداوند اراده کرده آنان را با همین امکانات در همین دنیا عذاب کند.

اگر چه توسعه یا تنگی رزق و معیشت در دست خداست لیکن انسان نباید از تلاش باز ایستد. قرآن فرمان می دهد: «وابتغوا من فضل اللّه»(3) به سراغ فضل الهی بروید و برای کسب مال تلاش کنید.

رزق همیشه مادّی نیست، چرا که در دعا می خوانیم: «الّلهم ارزقنی توفیق الطاعة و بُعد المعصیة» خداوندا! توفیق بندگی خودت و دوری از گناه را روزی من کن.

قرآن کلیدهای توسعه را به ما آموخته و می فرماید:

«لئن شکرتم لازیدنّکم»(4) اگر شکر کنید، شما را با دادن روزی زیاد می کند.

ص: 39


1- 139) بقره، 164.
2- 140) توبه، 55 .
3- 141) جمعه، 10.
4- 142) ابراهیم، 7.

«استغفروا ربّکم... یرسل السماء علیکم مدرارا»(1) از پروردگارتان استغفار کنید، او برای شما باران می فرستد.

«و مَن یتّق اللّه یجعل له مَخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب»(2) هر که نسبت به خدا پروا داشته باشد، او را از بن بست نجات داده و از راهی که محاسبه نمی کند، روزی می دهد.

18- مزد رسالت پیامبر

پرتوی از نور (10) » مزد رسالت پیامبر

 ذَ لِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ قُلْ لَّا  أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَفْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ(سوره شوری آیه 23)

 این (فضل بزرگ) چیزی است که خداوند به بندگانش، آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند بشارت می دهد. (ای پیامبر! به مردم) بگو: من از شما بر این (رسالت خود) هیچ مزدی جز مودّت نزدیکانم را نمی خواهم و هرکس کار نیکی انجام دهد، برای او در نیکویی آن می افزاییم. همانا خداوند    بسیار آمرزنده و قدردان است.

 

مزد رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله چیست؟ پیامبر اسلام نیز از مردم درخواست مزد مادی نداشت، ولی چندین مرتبه از طرف خداوند با کلمه «قل» مأمور شد تا مزد معنوی را که به نفع خود مردم است، از مردم تقاضا کند. «قل ما سألتکم من أجر فهو لکم»(3)

ص: 40


1- 143) هود، 52 .
2- 144) طلاق، 2 - 3.
3- 145) سبأ، 47.

این مزد معنوی نیز در دو تعبیر آمده است. یک بار می فرماید: من هیچ مزدی نمی خواهم جز آنکه هر که خواست راه خدا را انتخاب کند، «الاّ من شاء ان یتّخذ الی ربّه سبیلا»(1) و یک بار در آیه مورد بحث که می فرماید: «لا اسئلکم علیه اجرا الاّ المودّة فی القربی» بنابراین مزد رسالت دو چیز است: یکی انتخاب راه خدا و دیگری مودّت قربی. جالب آنکه در هر دو تعبیر کلمه «الاّ» مطرح شده است، یعنی مزد من تنها همین

مورد است.

با کمی تأمل می فهمیم که باید راه خدا و مودّت اهل بیت یکی باشد، زیرا اگر دو تا باشد، تناقض است، یعنی نمی توان گفت: من فقط تابستان مطالعه می کنم و بار دیگر گفت: من فقط زمستان مطالعه می کنم. زیرا محصور باید یک چیز باشد.

پیامبر اسلام از طرف خداوند یک بار مأمور می شود که به مردم بگوید: مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار دیگر مأمور می شود که بگوید: مزد من فقط مودّت قربی است. در واقع باید این دو درخواست یکی باشد. یعنی راه خدا همان مودّت قربی باشد.

از طرفی مودّت با دو چیز ملازم است: یکی شناخت و معرفت، زیرا تا انسان کسی را نشناسد نمی تواند به او عشق بورزد. دوم اطاعت، زیرا مودّت بدون اطاعت نوعی تظاهر و ریاکاری و دروغ و تملّق است. پس کسانی که دستورات خود را از غیر اهل بیت پیامبرعلیهم السلام می گیرند، راه خدا را پیش نگرفته اند. این از دیدگاه قرآن.

ص: 41


1- 146) فرقان، 57 .

امّا از نظر عقل. پاداش باید همسنگ و هموزن عمل باشد. رسالت، جز امامت که ادامه آن است هم وزنی ندارد، مزد رسالت ادامه هدایت است، مزد یک معصوم، سپردن کار به معصوم دیگر است. مزد عادل آن است که زحمات او را به عادل دیگر بسپاریم.

عقل می گوید: تا لطف هست باید تشکّر نیز باشد و اگر امروز لطف پیامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام هدایت شده ایم باید مزد رسالتش را بپردازیم و اگر مزد رسالت، مودّت قربی است، امروز هم باید قُربایی باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشیم. آری، امروز هم باید نسبت به حضرت مهدی علیه السلام مودّت داشته و نسبت به او مطیع باشیم. مگر می شود بگوییم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را

بپردازند و نسبت به قربی مودّت داشته باشند، ولی مسلمانان امروز یا این وظیفه را ندارند و یا قربایی نیست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند. البتّه مودّت حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت، عمل به پیام های او و رفتن در راه کسانی است که ما را به آنان سپرده است، یعنی فقهای عادل و بی هوا و هوس.

عقل انسان از اینکه مودّت قربی پاداش پیامبری قرار گرفته که صدها میلیون نفر را به هدایت و سعادت و فضل کبیر الهی رسانده می فهمد که قربی و کسانی که مورد مودّت هستند، برترین افراد بشر و معصومند. زیرا هرگز مودّت گنهکار پاداش پیامبر معصوم قرار نمی گیرد. نمی توان باور کرد که مودّت افرادی گنهکار بر مسلمین جهان در طول تاریخ واجب باشد

ص: 42

و هیچ فرقه ای از مسلمانان (غیر از شیعه) رهبران خود را معصوم

نمی داند و هیچ فرد یا گروهی تا کنون نه برای امامان معصوم گناهی نقل کرده و نه برای آن بزرگواران استادی نام برده است.

عقل می گوید: گذاشتن دست بشر در دست غیر معصوم نه تنها ظلم به انسانیّت است، بلکه ظلم به تمام هستی است. زیرا هستی برای انسان آفریده شده (تمام آیات «خلق لکم»، «سخّر لکم» و «متاعا لکم» نشانه ی آن است که هستی برای انسان است) و انسان برای تکامل واقعی و معنوی و خدایی شدن و آیا سپردن این انسان با آن اهداف والا به رهبران غیر معصوم، ظلم به او و ظلم به هستی نیست؟

اگر در روایات، رهبر معصوم و ولایت او زیر بنا و پایه و اساس دین شناخته شده است، «بنی الاسلام علی خمس... الولایة»(1) و اگر حضرت علی علیه السلام تقسیم کننده مردم میان بهشت و دوزخ معرّفی شده است، «قسیم الجنّة و النار»(2) و اگر نماز بی ولایت پذیرفته نمی شود،(3) و اگر مودّت اهل بیت حسنه است،(4) و اگر زیارت و توسّل به آنان سفارش شده، همه به خاطر همان جوهر کیمیایی مودّت است.

زمخشری و فخررازی که از بزرگان اهل سنّت هستند، در تفاسیر خود آورده اند که رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند:

 * «مَن مات علی حبّ آل محمّد مات شهیداً» هر که با دوستی

ص: 43


1- 147) کافی، ج 2، ص 18.
2- 148) بحار، ج 7، ص 186.
3- 149) بحار، ج 27، ص 167.
4- 150) بحار، ج 43، ص 362.

آل محمّد از دنیا برود، شهید است.

 * «مَن مات علی حبّ آل محمّد مات تائباً» هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، توبه کننده است.

 * «مَن مات علی حبّ آل محمّد مات مستکمل الایمان» هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، با ایمان کامل از دنیا رفته است.

 * «مَن مات علی حبّ آل محمّد مات علی السنة والجماعة» هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود، طبق سنّت و سیره پیامبر از دنیا رفته است.

حال این سؤال پیش می آید که آیا مودّت بدون اطاعت، می تواند هم وزنِ شهادت، مغفرت و ایمان کامل قرار گیرد؟

در همین تفاسیر ذیل این آیه حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله آمده است که:

«ألا و مَن مات علی بغض آل محمّد جاء یوم القیامة مکتوب بین عینیه آیس من رحمة اللّه»، هرکه با کینه و بغض آل محمّد بمیرد، روز قیامت می آید در حالی که میان دو چشم او نوشته شده: او از رحمت خداوند مأیوس و محروم است.

«ألا و مَن مات علی بغض آل محمّد مات کافرا» هر که با بغض آل محمّد بمیرد، کافر مرده است.

«ألا و مَن مات علی بغض آل محمّد لم یشم رائحة الجنة» هر که با بغض آل محمّد بمیرد، بوی بهشت را استشمام نمی کند.

فخر رازی در تفسیر خود آورده است: همین که آیه مودّت نازل شد از پیامبر اکرم پرسیدند: قربی چه کسانی هستند که مودّت آنها بر ما واجب است؟

حضرت فرمودند: علیّ و فاطمه و فرزندانش، سپس اضافه

ص: 44

می کند که حضرت فرمودند: «فاطمة بضعة منّی یؤذینی ما یؤذیها» فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و کیفر کسانی که رسول خدا را اذیّت کنند، در قرآن چنین آمده است. «انّ الّذین یؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فی الدنیا و الاخرة و اعدّ لهم عذاباً مهیناً»(1)

در حدیث می خوانیم که امام حسن علیه السلام در ذیل جمله ی «و مَن یقترف حسنة نزد له فیها حسناً» فرمود: «اقتراف الحسنة مودّتنا اهل البیت»(2) کسب نیکی، مودّت ما اهل بیت است.

19- شورا و مشورت

پرتوی از نور (10) » شورا و مشورت

وَالَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلَوَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی   بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (سوره شوری آیه 38)

 و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را بر پا داشته و کارشان با مشورت میانشان انجام می گیرد و از آنچه  روزیشان داده ایم انفاق می کنند.

 

 طلحه و زبیر به حضرت علی علیه السلام گفتند: ما به شرطی با تو هستیم که در هر کار با ما مشورت کنی، زیرا حساب ما از دیگران جداست، حضرت فرمودند: «نظرتُ فی کتاب اللّه و سنّة رسوله فامضیت ما دلاّنی علیه و اتبعته و لم احتج الی آرائکما فیه ولا رأی غیرکما ولو وقع حکم لیس فی کتاب اللّه بیانه ولا فی السنّة برهانه و احتیج الی المشاورة فیه لشاورتکما فیه»(153) من در کتاب خدا و سنّت رسول او نگاه می کنم هر

چه بود پیروی می کنم

ص: 45


1- 151) احزاب، 57 .
2- 152) تفاسیر نمونه و صافی.

و نیازی به رأی و مشورت شما و دیگران ندارم ولی هرگاه امری بود که در کتاب و سنّت برهانی بر آن نداشتم و نیاز به مشورت بود با شما مشورت خواهم کرد.

در آیه 38، نظام شوری برای اداره امور جامعه مورد تأکید قرار گرفته و به همین جهت این سوره شوری نام گرفته است. ما نیز به همین مناسبت، بخشی از روایات در باب مشورت و شوری را در اینجا می آوریم.(1)

«شاور العلماء الصالحین» با دانشمندان وارسته مشورت کن.

«واجعل مشورتک من یخاف اللّه» در مشورت خود کسانی را قرار ده که خدا ترس باشند.

«شاور المتّقین الّذین یؤثرون الاخرة علی الدنیا» با اهل تقوی که معاد را بر معاش ترجیح می دهند مشورت نما.

«خیر من شاورت ذوی النهی والعلم و اولوا التجارب و الحزم» با عقلایی که دارای علم و تجربه هستند مشورت کن.

«لا تدخلّن فی مشورتک بخیلاً و لا جباناً و لا حریصا» با افراد بخیل و ترسو و حریص مشورت مکن.

«رأی الرجل علی قدر تجربته» ارزش هر رأی به مقدار تجربه صاحب رأی است.

«أن یکون حرّاً متدیّناً صدیّقاً و ان تطلعه علی سرّک» با افرادی مشورت کن که راستگو باشند و وابستگی نداشته باشند و او را بر راز خود آگاه کن تا بتواند رأی جامع و کامل ارائه دهد.

«مشاورة العاقل الناصح رشد و یمن و توفیق من اللّه» در مشورت با

ص: 46


1- 154) بحار، ج 72، ص 105.

عاقل خیرخواه رشد و برکت و توفیق الهی است.

«شاور فی امورک من فیه خمس خصال...» در کارهای خود با کسی مشورت کن که در او پنج خصلت باشد: عقل، علم، تجربه، خیرخواهی و تقوا.

 سؤال: چرا در نامه 31 نهج البلاغه از مشورت با زنان نهی شده است؟

 پاسخ: مشورت تابع جنسیّت نیست، بلکه تابع معیار و ملاک است. امام علی علیه السلام می فرماید: «فانّ رأیهن الی افن» چون زن عاطفی و احساساتی است، معمولاً رأی و نظر او استدلالی نیست. لذا در حدیث دیگری می فرماید: هرگاه تجربه ای از عقل و کمال یک زن داشتید، با او مشورت کنید. بنابراین دلیل نهی از مشورت با زنان، سستی رأی بوده است و هرگاه مردی نیز این گونه باشد نباید مورد مشورت قرار گیرد.

 سؤال: با اینکه قرآن می فرماید: اکثر مردم اهل اندیشه نیستند، «اکثرهم لا یعقلون»(1)، «اکثرهم لا یعلمون»(2)، بسیاری از آنان فاسقند، «اکثرهم فاسقون»(3) و بسیاری در برابر حقّ تسلیم نیستند، «اکثرهم للحق کارهون»(158) پس سفارش به مشورت برای چیست؟

 پاسخ: قرآن اکثریّتِ مردمی را در نظر دارد که گرفتار شرک و فساد و هوس هستند و هرگز مرادش «اکثر المتّقین» و «اکثر المؤمنین» نیست.

158) مؤمنون، 70.

ص: 47


1- 155) مائده، 103.
2- 156) انعام، 37.
3- 157) توبه،8.

20- آثار و فواید مشورت

پرتوی از نور (10) » آثار و فواید مشورت

 مشورت با دیگران آثار و  فواید بسیاری دارد، از جمله:

 - احتمال خطا را کم می کند.

 - استعدادها را شکوفا می کند.

 - مانع استبداد می شود.

 - مانع حسادت دیگران است. اگر با مشورت کامیاب شدیم چون دیگران رشد ما را در اثر فکر و مشورت خودشان می دانند نسبت به ما حسادت نمی ورزند. فرزندی که رشد می کند هرگز پدرش به او حسادت نمی ورزد، چون رشد او را بازتابی از رشد خود می داند.

 - امداد الهی را به دنبال دارد، در فرهنگ دینی ماست که «یداللّه مع الجماعه»

 - استفاده از آراء دیگران طرح را پخته و جامع می کند. «من شاور الرجال شارک فی عقولها»

 - مشورت نوعی احترام به مردم است، ممکن است در مشورت حرف تازه ای به دست نیاید ولی احترام به شخصیّت مردم است.

 - وسیله شناخت دیگران است.  

 تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

 - با مشورت می توان درجه علمی، فکری، تعهّد و برنامه ریزی افراد را شناخت.

سؤال: آیا مشورت پیامبر با مردم جنبه ظاهری داشت؟

پاسخ: هرگز، زیرا اگر مشورت می فرمود و خلاف آن را انجام می داد نه تنها به امّت احترام نگذاشته بود، بلکه به نوعی

ص: 48

روح آنان را جریحه دار می کرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در جنگ های بدر، اُحد، خندق، حدیبیه، جنگ با بنی قریظه و بنی نظیر و فتح مکّه و جنگ تبوک با مسلمانان مشورت فرمود.

مشورت در مسائلی است که مربوط به مردم باشد، ولی در اموری که مربوط به خداوند است نظیر بعثت، امامت و عبادت، جای مشورت نیست. نماز پیمان الهی است، «الصلوة عهد اللّه» عهد خدا را باید انجام داد و نیازی به مشورت ندارد. امامت و رهبری امّت نیز عهد الهی است، زیرا همین که حضرت ابراهیم از خداوند درخواست کرد که نسل او رهبر جامعه شود، خداوند فرمود: رهبری و امامت پیمان و عهد من است و سپردن آن مربوط به

گزینش من است نه دعای تو و اگر از شخصی ظلمی سربزند لایق رهبری نیست، «لاینال عهدی الظالمین» پس در رهبری امّت، باید تسلیم او باشیم، چنانکه قرآن می فرماید: «انی جاعلک للناس اماماً» امامت به انتخاب من است.

  اسلام دین جامع و کامل است.

 - در مسائل اعتقادی: «آمنوا و یتوکّلون»

 - در مسائل اخلاقی: «یجتنبون، یغفرون»

 - در مسائل اجتماعی: «شوری بینهم»

 - در مسائل عبادی: «اقاموا الصلوة»

 - در مسائل اقتصادی: «ینفقون»

 - در مسائل سیاسی و نظامی: «ینتصرون»

جالب است این صفات در قالب فعل مضارع آمده که نشان

ص: 49

استمرار است.

21- قانون مماثلت در اسلام

پرتوی از نور (10) » قانون مماثلت در اسلام

 وَجَزآؤُاْ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ(سوره شوری آیه 40)

 و جزای بدی بدیی مانند آن است، پس هر که عفو کند و اصلاح نماید پس  پاداش او بر خداست همانا او ستمکاران را دوست ندارد.

 

قانون مماثلت در اسلام: از آنجا که قوانین اسلام طبق عقل وفطرت و عدل است، در امور مختلف برابری را با صراحت مطرح کرده است که ما چند نمونه را در اینجا بیان می کنیم:

 * «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم»(1) هرکس به شما تعدّی و تجاوز کرد، به مانند آن بر او تعدّی کنید.

 * «و لهنّ مثل الّذی علیهنّ بالمعروف»(2)، و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آنها است، حقوق شایسته ای قرار داده شده است.

 * «و من قتله منکم متعمّداً فجزاء مثل ما قتل من النعم»(3)، هر کس از شما به عمد شکاری را در حال احرام بکشد کیفر و کفّاره اش کشتن نظیر آن حیوان از چهار پایان است.

 * «و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به»(4) و هرگاه خواستید مجازات کنید تنها به مقداری که بر شما تعدّی شده کیفر دهید.

 نمونه مماثلت در سنّت های الهی:

ص: 50


1- 159) بقره، 149.
2- 160) بقره، 228.
3- 161) مائده، 90.
4- 162) نحل، 126.

 * «مکروا و مکراللّه»(1) دشمنان نقشه کشیدند و خداوند چاره جویی کرد.

 * «یخادعون اللّه و هو خادعهم»(2) (منافقین) می خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب می دهد.

 * «انما نحن مستهزؤون اللّه یستهزی ء بهم»(3) (می گویند:) ما (آنها) را مسخره می کنیم، خداوند آنها را مسخره می کند.

 * «نسوا اللّه فانساهم»(4) خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را به فراموشی گرفتار کرد.

 * «فلمّا زاغوا ازاغ اللّه»(5) هنگامی که آنها از حقّ منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.

 * «و ان عُدتم عُدنا»(6) هرگاه برگردید، ما بازمی گردیم.

 * «للّذین احسنوا الحسنی وزیادة»(7) کسانی که نیکی کردند، پاداش نیک وزیاده بر آن دارند.

 * «رضی اللّه عنهم و رضوا عنه»(8) خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود.

 * آنان که در دنیا می گفتند: «سواء علینا اوعظت ام لم تکن من الواعظین»(9) برای ما تفاوت نمی کند که ما را انذار کنی یا نکنی، (بیهوده خود را خسته نکن) در قیامت می گویند: «سواء علینا اجزعنا ام صبرنا»(10) چه بی تابی کنیم و چه شکیبایی، تفاوتی برای ما ندارد.

ص: 51


1- 163) آل عمران، 54.
2- 164) نساء، 142.
3- 165) بقره، 14 - 15.
4- 166) حشر، 19.
5- 167) صف، 5.
6- 168) اسراء، 8.
7- 169) یونس، 26.
8- 170) مائده، 119.
9- 171) شعراء، 136.
10- 172) ابراهیم، 21.

 * «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی»(1) آنها که در این جهان (از دیدن چهره حقّ) نابینا بودند، در آنجا نیز نابینا هستند.

 * «فاذکرونی اذکرکم»(2) به یاد من باشید تا به یاد شما باشم.

 * اگر خداوند به ما دستور می دهد: «صلّوا علیه و سلّموا تسلیما»(3) بر پیامبر درود فرستید و سلام گویید وتسلیم فرمانش باشید، در مقابل به پیامبر دستور می دهد: «و صلّ علیهم»(4) به آنها که زکات می پردازند درود بفرست.

22- مقایسه مؤمن و کافر

پرتوی از نور (10) » مقایسه مؤمن و کافر

 أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُواْ السَّیِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَوَآءً مَّحْیَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَآءَ مَا یَحْکُمُونَ(سوره جاثیه آیه 21)

 آیا کسانی که مرتکب کارهای بد شدند گمان کردند که ما آنان را همچون کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند قرارخواهیم داد و حیات و مرگشان یکسان است؟ چه بد داوری می کنند.

 

در مقایسه ی میان مؤمن و کافر می بینیم که مؤمن با یاد خدا آرام، به داده خدا راضی، به آینده امیدوار، راهش روشن و مرگ را کوچ کردن به منزلی بزرگتر می داند ولی کافر هر روز به گرد طاغوتی می چرخد و هر لحظه محکوم هوس های خود یا دیگران است، آینده را تاریک و مرگ را فنا می داند.

لذا قرآن برای روشنگری هر چه بیشتر روش مقایسه را

ص: 52


1- 173) اسراء، 72.
2- 174) بقره، 152.
3- 175) احزاب، 56.
4- 176) توبه، 103.

مطرح می کند، تا تمام وجدان ها در هر سطحی مسئله را درک کنند:

مؤمنان ایمانشان زیاد می شود، «زادتهم ایمانا»(1) ولی کفّار کفرشان بیشتر می شود. «و ازدادوا کفراً»(2)

سرپرست مؤمن خداست، «اللّه ولیّ الّذین آمنوا» ولی سرپرست دیگران طاغوت ها هستند. «اولیائهم الطاغوت»(3)

خداوند بر دل مؤمن آرامش نازل می کند، «انزل السکینة فی قلوب المؤمنین»(4) ولی بر دل کفّار ترس و وحشت می افکند. «سنلقی فی قلوب الّذین کفروا الرّعب»(5)

افراد با ایمان پیرو حقّ هستند، «الّذین آمنوا اتّبعوا الحقّ» ولی کفّار پیرو باطلند. «الّذین کفروا اتّبعوا الباطل»(6)

آینده مؤمن محبوبیّت است، «سیجعل لهم الرّحمن ودّا»(7) ولی آینده کافر حقارت و ذلّت است. «ترهقهم ذلة»(8)

اهل ایمان به هنگام جان دادن سلام فرشتگان را دریافت می کنند، «تتوفّاهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم»(9) ولی ستمگران با قهر فرشتگان روبرو می شوند. «تتوفّاهم الملائکة ظالمی انفسهم»(10)

جهاد اهل ایمان در راه خداست، «یقاتلون فی سبیل اللّه» ولی جنگ و ستیز کفّار در راه طاغوت است. «یقاتلون فی سبیل الطاغوت»(11)

پاداش اهل ایمان محفوظ است، «لا نضیع اجر من احسن

ص: 53


1- 177) انفال، 2.
2- 178) آل عمران، 90.
3- 179) بقره، 257.
4- 180) فتح، 4.
5- 181) انفال، 12.
6- 182) محمّد، 3.
7- 183) مریم، 96.
8- 184) یونس، 27.
9- 185) نحل، 32.
10- 186) نحل، 28.
11- 187) نساء، 76.

عملا»(1) ولی تلاش دیگران محو می شود. «حبطت اعمالهم»(2)

مؤمن امکانات و دارایی خود را از خدا می داند، «هذا من فضل ربّی»(3) ولی کافر هرچه دارد از علم و هنر و تلاش خود می پندارد. «انما اوتیته علی علم عندی»(4)

کارهای مؤمن پایدار است، «فلن یضلّ اعمالهم»(5) ولی کارهای کفّار از بین می رود. «اضلّ اعمالهم»(6)

مؤمن از هیچ کس نمی ترسد، «لا یخشون احداً»(7) ولی دیگران ترس دارند.«یخشون الناس کخشیة اللّه»(8)

بر اهل ایمان فرشته نازل می شود، «تتنزّل علیهم الملائکة»(9) ولی بر دیگران شیاطین. «تنزّل الشیاطین»(10)

اهل ایمان امیدوارند، «یبشّر المؤمنین»(11) ولی کفّار مأیوسند. «اذا هم یقنطون»(12)

و در یک کلام راه حقّ، راه برترین است، «کلمة اللّه هی العلیا» و راه کفر پست ترین است. «کلمة الّذین کفروا السفلی»(13)

آیا با این همه تابلوهای شفاف قرآنی، جایی برای شک و تردید باقی می ماند؟ در دین شکیّ نیست، «لاریب فیه»(14) امّا آنان در خود وسوسه ایجاد می کنند. «فی ریبهم یترددون»(202)

202) توبه، 45.

 

ص: 54


1- 188) کهف، 30.
2- 189) بقره، 217.
3- 190) نمل، 40.
4- 191) قصص، 78.
5- 192) محمّد، 4.
6- 193) محمّد، 1.
7- 194) احزاب، 39.
8- 195) نساء، 77.
9- 196) فصّلت، 30.
10- 197) شعراء، 221.
11- 198) اسراء، 9.
12- 199) روم، 36.
13- 200) توبه، 40.
14- 201) بقره، 2.

ص: 55

23- سیمای حضرت نوح

پرتوی از نور (10) » سیمای حضرت نوح

     سَلاَمٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ (سوره صافّات آیه 79)

       در میان جهانیان، بر نوح سلام باد.

 

در قرآن، بارها درباره ی حضرت نوح که الگو و اُسوه ی مقاومت است و تاریخ آن حضرت برای پیامبر اسلام سبب دلگرمی و آرامش بوده، سخن به میان آمده است. این پیامبر الهی ویژگی هایی داشت از جمله:

 الف) اولین پیامبر اولوا العزم است که به عنوان شیخ الانبیا و پدر دوم بشر نامیده شده است.

 ب) تنها پیامبری است که مدّت رسالتش در قرآن مطرح شده است.

 ج) سلام خداوند به نوح ویژگی خاصی دارد و عبارت «فی العالمین» به آن اضافه شده است.

 د) پیامبری است که حتّی فرزند و همسرش با او مخالف بودند و به او ایمان نیاوردند.

24- ویژگی های حضرت ابراهیم

پرتوی از نور (10) » ویژگی های حضرت ابراهیم

 وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ * إِذْ جَآءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (سوره صافّات آیات 83 - 84)

 و بی گمان، ابراهیم از پیروان نوح بود. آن گاه که با دلی سلیم و سالم (از هر عیب) به پیشگاه پروردگارش آمد.

ص: 56

 

حضرت ابراهیم در میان انبیا ویژگی هایی داشت از جمله:

 الف) با این که یک نفر بود امّا قرآن او را یک امّت می داند. «انّ ابراهیم کان امّة واحدة»(1)

 ب) علاوه بر نبوّت، امام مردم شد. «انّی جاعلک للناس اماما»(2)

 ج) انبیایی مثل حضرت موسی و عیسی و محمّدعلیهم السلام از نسل او هستند.

 د) مراسم حج از یادگارهای اوست.

 ه) بر ملکوت و باطن آسمان ها دست یافت. «نری ابراهیم ملکوت السموات والارض»(3)

 و) در قرآن القاب ویژه ای برای او ذکر شده است، مانند: صدّیق، اَوّاه، حلیم، خلیل، حنیف، قانت و دارای قلب سلیم.

25- تعبیر خواب و استقلال روح

پرتوی از نور (10) » تعبیر خواب و استقلال روح

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی  أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی  أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی قَالَ یَآ أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (سوره صافّات آیه 102)

 پس چون نوجوان در کار و کوشش به پای او رسید، پدر گفت: ای فرزندم! همانا در خواب (چنین) می بینم که تو را ذبح می کنم پس بنگر که چه می بینی و نظرت چیست؟ فرزند گفت: ای پدر! آن چه را مأمور شده ای انجام ده که به زودی اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهی یافت.

ص: 57


1- 203) نحل، 120.
2- 204) بقره، 124.
3- 205) انعام، 75.

در قرآن خواب های متعدّدی نقل شده که تعبیر شدن آن ها در بیداری، نشانه ی استقلال روح و رابطه ی آن با امور غیبی است، از جمله:

 الف) خواب حضرت یوسف که یازده ستاره با ماه و خورشید بر او سجده می کنند.

 ب) خواب حاکم مصر که هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را خوردند.

 ج) خواب زندانیان مصر که یوسف آن را برایشان تعبیر کرد.

 د) خواب پیامبراسلام که مسلمانان وارد مسجدالحرام شدند.

 ه) خواب حضرت ابراهیم که فرزندش را ذبح می کند.

26- مؤمن تسلیم فرمان خدا

پرتوی از نور (10) » مؤمن تسلیم فرمان خدا

  مؤمن، تسلیم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمی گیرد. حضرت اسماعیل پس از آنکه متوجه شد فرمان پدر فرمان خداوند است، بدون چون و چرا تسلیم شد و فرمود: «یا ابت افعل ما تؤمر» در حالی که اسماعیل می توانست به پدر بگوید:

 الف) این خواب است نه بیداری.

 ب) کشتن فرزند حرام است.

 ج) امر، دلالت بر فوریّت نمی کند، صبر کن.

 د) امر ارشادی است نه مولوی، توصیه است نه واجب.

27- سلام خدا به انبیا

پرتوی از نور (10) » سلام خدا به انبیا

         سَلاَمٌ عَلَی   إِبْرَاهِیمَ (سوره صافّات آیه 109)

             درود و سلام بر ابراهیم.

ص: 58

 

خداوند به انبیا سلام می کند:

 الف) حضرت ابراهیم علیه السلام. «سلام علی ابراهیم»

 ب) حضرت نوح علیه السلام. «سلام علی نوح فی العالمین»(1)،

 ج) حضرت موسی و هارون علیهما السلام. «سلام علی موسی و هارون»(2)

 د) پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله. البتّه درباره ی پیامبراسلام صلی الله علیه وآله هم صلوات می فرستد و هم به فرشتگان و مؤمنین دستور صلوات و سلام می دهد: «انّ اللّه و ملائکته یصلّون علی النبیّ...»(3)

28- عوامل تأثیرگذار

پرتوی از نور (10) » عوامل تأثیرگذار

وَإِنَّ لُوطاً لَّمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ نَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِینَ * إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغَابِرِینَ(سوره صافّات آیات 133 - 135) و همانا لوط یکی از فرستادگان است. آن گاه که او و همه ی خانواده اش را (از قهر خود) نجات دادیم. جز (همسرش) پیرزنی  که در میان باقیماندگان (جزء هلاک شدگان) بود.

 

روان شناسان غیر مذهبی برای ساخته شدن شخصیّت انسان، عواملی را نام می برند که انسان به طور جبری تحت تأثیر آن ها قرار دارد، از جمله می گویند: «نظام اجتماعی یا اقتصادی، سازنده ی انسان است».

ولی اسلام محور سازندگی را اراده ی خود انسان می داند نه شرایط بیرونی حاکم بر او، چنانکه زن فرعون بر سر سفره ی فرعون می نشست و در کاخ زندگی می کرد لکن ذرّه ای تحت تأثیر قرار نگرفت و بالعکس زن حضرت لوط و حضرت نوح

ص: 59


1- 206) صافّات، 79.
2- 207) صافّات، 120.
3- 208) احزاب، 56 .

در خانه ی این دو پیامبر زندگی کردند امّا راه دیگری رفتند.

29- مفهوم عدد در قرآن

پرتوی از نور (10) » مفهوم عدد در قرآن

 وَ أَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِاْئَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ * فَآمَنُواْ فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ (سوره صافّات آیات 147 - 148)

 و یونس را به سوی یکصدهزار نفر یا بیشتر فرستادیم. پس ایمان آوردند و تا مدّتی آنان را کامیاب و بهره مند کردیم.

 

عدد در قرآن؛ گاهی مورد توجّه خاص است، نظیر آیه ی «ولیالٍ عشر»(1) که مراد ده شب است نه کم تر و نه بیش تر.

گاهی مراد از عدد، کثرت است. نظیر آیه ی: «لو یُعمر الف سنة»(210) بعضی یهودیان علاقه دارند هزار سال عمر کنند که مراد از هزار، کثرت است.

گاهی نیز عدد در قرآن به صورت تقریبی به کار رفته است، نظیر آیه ی مورد بحث که می فرماید: قوم یونس صد هزار یا بیش تر بودند. «مائة الفٍ او یزیدون»

30- نصرت الهی و شکست!

پرتوی از نور (10) » نصرت الهی و شکست!

 وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ * وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ

    (سوره صافّات آیات 171 - 173)

 و بی شک فرمان ما برای بندگانی که به رسالت فرستاده شده اند از پیش معیّن شده است. همانا ایشانند که پیروزند. وهمانا سپاه  ماست که پیروز است.

210) بقره، 96.

ص: 60


1- 209) فجر، 2.

 

سؤال: با آنکه خداوند وعده نصرت و پیروزی مردان خدا را داده است، پس چرا گاهی شاهد شکست آنان هستیم؟

 پاسخ: اوّلاً آن وعده های الهی محقّق شده و امروز عدد پیروان ادیان آسمانی بسیار بیشتر از پیروان مکاتب بشری است. مخالفان انبیا از میان رفته اند و نام و نشانی از آنها نیست. امّا نام پیامبران زنده است و مکان های منسوب به آنها، مورد احترام مردم. محبوبیّت و قداست آنها نزد مردم با هیچ یک از دانشمندان و هنرمندان و نویسندگان و شاعران و سیاستمداران تاریخ قابل مقایسه نیست.

ثانیاً شکست های آنان، همواره ناشی از کوتاهی و سستی پیروانشان در انجام مسئولیّت ها بوده است، نه عدم نصرت و امداد الهی. چنانکه شکست مسلمانان در جنگ احد، ناشی از سستی و اختلاف و نافرمانی آنان بود.

31- قرآن، ذکر الهی

پرتوی از نور (10) » قرآن، ذکر الهی

ص وَالْقُرْءَانِ ذِی الذِّکْرِ * بَلِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ(سوره ص آیات 1 - 2)

 صاد، به قرآن پندآموز سوگند. آری، کسانی که کفر ورزیدند،  در سرکشیِ سخت و مخالفت شدیدی هستند.

 

قرآن، ذکر است. «ذی الذکر»

ذکر مبارک است. «هذا ذکر مبارک»(1)

برای همه ی جهانیان ذکر است. «ذکر للعالمین»(2)

ذکری در دسترس همگان است. «لقد یسّرنا القرآن للذّکر»(213)

213) قمر، 17 .

ص: 61


1- 211) انبیاء، 50.
2- 212) ص، 87 .

32- عزّت مثبت و منفی

پرتوی از نور (10) » عزّت مثبت و منفی

کلمه ی «عزّة» و «عزیز» به معنای نفوذ ناپذیری است. صلابت و نفوذناپذیری، گاهی بجاست، نظیر «ان العزّة للّه و لرسوله...» و گاهی نابجاست که به معنای سرسختی و یکدندگی و لجاجت است.

گاهی سرچشمه عزّت، علم و قدرت و کمالات است، نظیر عزّتی که برای خدا و رسول و مؤمنان گفته می شود، ولی گاهی سرچشمه عزّت، تکبّر و غرور و تعصّب و خودپسندی است، نظیر آیه مورد بحث. «بل الّذین کفروا فی عزّة و شقاق»

33- سیمای قرآن در یک آیه

پرتوی از نور (10) » سیمای قرآن در یک آیه

کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُو الْأَلْبَابِ(سوره ص آیه 29)

 (این) کتاب مبارکی است که به سوی تو فرو فرستادیم تا در  آیات آن تدبّر کنند و خردمندان پند گیرند.

 

سیمای قرآن در این آیه ترسیم شده است:

 الف) متن آن نوشته شده است. «کتاب»

 ب) از سرچشمه ی وحی و علم بی نهایت الهی است. «انزلناه»

 ج) گیرنده ی آن شخص معصوم است. «الیک»

 د) محتوایش پر برکت است. «مبارک»

 ه) هدف از نزول، تدبّر در آن است. «لیدّبروا»

 و) علم و آگاهی به نکات و معارف آن، مقدّمه ی حرکت معنوی و قرب به خداست. «لیتذکّر»

 ز) کسانی این توفیق را خواهند داشت که خردمند باشند. «اولوا الالباب»

ص: 62

34- حکومت نمونه

پرتوی از نور (10) » حکومت نمونه

فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَآءً حَیْثُ أَصَابَ * وَ الشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّآءٍ وَغَوَّاصٍ * وَءَاخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ * هَذَا عَطَآؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ * وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَی وَحُسْنَ مََابٍ (سوره ص آیات 36 - 40)

 پس ما باد را مسخّر او ساختیم که به فرمان او هر کجا می خواهد به نرمی و آرامی حرکت کند. و شیاطین را (مسخّر او ساختیم) هر بنّا و غوّاصی از آنها را. و گروه دیگری از شیاطین که در غل و زنجیر (و تحت سلطه ی او) بودند. (گفتیم:) این بخشش بی حساب ماست، به هر کس می خواهی ببخش یا امساک کن. و برای او نزد ما مقامی شایسته و سرانجامی نیک است.

 

خداوند در این آیات به الطافی که به حضرت سلیمان داشته اشاره دارد، از جمله: تسخیر باد و بهره گیری از نیروی جنّ و مهار کردن نیروهای مخرّب و تفویض اختیار و مقام قرب الهی و آینده ای درخشان.

این نعمت ها گوشه ای از حکومت نمونه ای است که او درخواست کرده بود.

آری، یک حکومت نمونه باید:

 الف) از نیروهای مخرّب درامان باشد، «مُقرّنین فی الاصفاد»

 ب) مشکل ارتباط سریع و حمل و نقل را حل کند، «سخّرنا له الریح بامره»

 ج) از تخصّص ها استفاده کند، «بنّاء وغوّاص»

ص: 63

 د) قدرت تصمیم داشته باشد، «فامنن او امسک»

 ه) دستش باز باشد، «بغیر حساب»

 و) آینده ی معنوی او تأمین باشد. «عندنا لزلفی و حسن مأب»

35- انبیا و برکات تحمّل سختی

پرتوی از نور (10) » انبیا و برکات تحمّل سختی

وَاذْکُرْ عَبْدَنَآ أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الشَّیْطَانُ  بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ (سوره ص آیه 41)

 و بنده ی ما ایّوب را یاد کن، آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.

 

  تحمّل سختی از سوی انبیا برکاتی دارد، از جمله:

 الف) مردم درباره آنان گرفتار غلوّ نمی شوند.

 ب) آنان مقام ویژه ای در اثر صبر، دریافت می نمایند.

 ج) اگر الگوها و بزرگان نیز سختی ببینند، فقرا و ضعفا و بیماران تحقیر نمی شوند.

 د) مردم، راه برخورد با مشکلات  را از آنان می آموزند.

36- شریک جرم طلبی در قیامت

پرتوی از نور (10) » شریک جرم طلبی در قیامت

 إِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ(سوره ص آیه 64)

    همانا مجادله ی اهل آتش یک واقعیّت است.

 

در قیامت، هر کس دنبال شریک جرم می گردد که گناهش را به دوش او بیندازد:

 - بعضی گویند: جامعه ما را منحرف کرد. «لولا انتم لکنّا مؤمنین»(1)

ص: 64


1- 214) سبأ، 31.

 - بعضی گویند: دوست بد ما را منحرف کرد. «لقد اضلّنی عن الذکر»(1)

 - بعضی گویند: شریک، ما را منحرف کرد. «الاخلاّء یومئذ بعضهم لبعض عدوّ»(2)

 - بعضی گویند: بزرگان فاسد ما را منحرف کرده اند. «اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلّونا»(3)

 - بعضی گویند: شیطان ما را منحرف کرد. «فلا تلومونی و لوموا انفسکم»(218)

37- رابطه بین گوینده و گفتار

پرتوی از نور (10) » رابطه بین گوینده و گفتار

 قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقُّ أَقُولُ * لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ (سوره ص آیات 84 - 85)

 (خداوند) فرمود: به حقّ سوگند و حقّ می گویم: که جهنّم را از تو و تمام کسانی که از تو پیروی کنند پر خواهم کرد.

 

رابطه میان گوینده و گفتار چهار نوع است:

 الف) هم گوینده باطل است، هم سخن باطل است.

 ب) گوینده بر باطل است، ولی سخن حقّی می گوید.

 ج) گوینده بر حقّ است ولی حرفش باطل است.

 د) هم گوینده حقّ است و هم کلام او حقّ است.

خداوند، هم خودش حقّ است و هم سخنش حقّ است. «قال فالحقّ و الحقّ اقول»

218) ابراهیم، 22.

ص: 65


1- 215) فرقان، 29.
2- 216) زخرف، 67.
3- 217) احزاب، 67.

38- ابعاد صدق و راستی

پرتوی از نور (10) » ابعاد صدق و راستی

    وَالَّذِی جَآءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ

    (سوره زمر آیه 33)

 و کسی که سخن راست و درست آورد و آن را تصدیق کرد، آنانند همان تقواپیشه گان.

 

صدق و راستی دارای ابعادی است:

صدق در گفتار: «جاء بالصدق» (آیه ی مورد بحث)

صدق در وعده: «انه کان صادق الوعد»(1)

صدق در عهد: «صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»(2)

صدق در عمل: «اولئک الّذین صدقوا»(3)

و کسی که در همه ی مراحل، صداقت لازم را داشته باشد «صِدّیق» نامیده می شود.

39- دستاورد مجرمان در دنیا

پرتوی از نور (10) » دستاورد مجرمان در دنیا

 قَدْ قَالَهَا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَآ أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَکْسِبُونَ(سوره زمر آیه 50)

 به راستی کسانی که قبل از آنان بودند (نیز) این سخن را گفتند، ولی آن چه را (در دنیا) کسب می کردند کاری برایشان نکرد.

 

در این آیه می فرماید: آنچه مجرمان در دنیا کسب کرده اند، در قیامت به کارشان نمی آید، ولی در آیات دیگر قرآن مصادیق آن چه کسب کرده اند بیان شده است، از جمله:

ص: 66


1- 219) مریم، 54.
2- 220) احزاب، 23.
3- 221) بقره، 177.

 - «لن تغنی عنهم اموالهم»(1) هرگز اموالشان کارساز نیست.

 - «ما اغنی عنکم جمعکم»(2) هرگز جمعیّتشان کارساز نیست.

 - «لا یغنی عنهم کیدهم»(3) هرگز تدبیرشان کارساز نیست.

40- احسن بودن و احسن خواهی

پرتوی از نور (10) » احسن بودن و احسن خواهی

 وَاتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(سوره زمر آیه 55)

 و از بهترینِ آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است پیروی کنید، پیش از آن که عذاب، ناگهانی و در حالی که از آن بی خبرید به سراغ شما آید.

 

تمام کارهای خداوند به احسن وجه و بهترین شیوه انجام شده است:

 - هر چه را آفریده به بهترین وجه آفریده است. «احسن کلّ شی ء خلقه»(4)، «احسن الخالقین»(5)، «فی احسن تقویم»(6)

 - داستان های او بهترین است. «احسن القصص»(7)

 - حکم او بهترین است. «و من احسن من اللّه حکما»(8)

از ما نیز خواسته است کارمان به نحو احسن باشد:

 - از بهترین سخن پیروی کنیم. «فیتبعون احسنه»(9)

 - بهترین سخن را بگوییم. «یقولوا التی هی احسن»(10)

 - بدی را با بهترین شیوه پاسخ دهیم. «ادفع بالتی هی احسن»(11)

ص: 67


1- 222) آل عمران، 10.
2- 223) اعراف، 48.
3- 224) طور، 46.
4- 225) سجده، 7.
5- 226) مؤمنون، 14.
6- 227) تین، 4.
7- 228) یوسف، 3.
8- 229) مائده، 50.
9- 230) زمر، 18.
10- 231) اسراء، 53 .
11- 232) فصّلت، 34.

 - پاسخ احترام مردم را بهتر بدهیم. «فحیّوا باحسن منها»(1)

 - با مال یتیم به بهترین وجه برخورد کنیم. «لا تقربوا مال الیتیم الاّ بالتی هی احسن»(2)

 - با مردم با بهترین شیوه جدال و گفتگو کنیم. «جادلهم بالتی هی احسن»(3)

41- اقرارهای مجرمان

پرتوی از نور (10) » اقرارهای مجرمان

 بَلَی قَدْ جَآءَتْکَ ءَایَاتِی فَکَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَکْبَرْتَ وَکُنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ (سوره زمر آیه 59)

 آری، آیات من به سراغ تو آمد، امّا آنها را تکذیب کردی و تکبّر ورزیدی و از کافران شدی.

 

مجرم در قیامت چند سخن دارد:

 1. اقرار به  کوتاهی. «فرطت فی جنب اللّه»

 2. اقرار به مسخره کردن. «لمن الساخرین»

 3. آرزوی هدایت. «لو ان اللّه هدانی»

 4. آرزوی بازگشت به دنیا. «لو انّ لی کَرّة»

42- دروغ بستن به خدا

پرتوی از نور (10) » دروغ بستن به خدا

 وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِّلْمُتَکَبِّرِینَ

    (سوره زمر آیه 60)

 و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند رو سیاه می بینی،آیا در دوزخ جایگاهی برای متکبّران نیست؟

ص: 68


1- 233) نساء، 84 .
2- 234) اسراء، 34.
3- 235) نحل، 125.

 

دروغ بستن به خداوند نمونه های بسیار دارد، از جمله:

 الف) برای خداوند شریک قرار دادن.

 ب) خدا را به چیزی شبیه کردن.

 ج) فرشتگان را فرزند خدا دانستن.

 د) کار زشت خود را به خداوند نسبت دادن.

 ه) ادّعای خدایی یا پیامبری کردن.

 و) تحریف و بدعت در قوانین الهی.

  در روایات می خوانیم: اگر شخصی حدیثی را جعل کند و به امامان معصوم علیهم السلام نسبت دهد در حقیقت به خداوند دروغ بسته است، زیرا سخن اهل بیت علیهم السلام از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سخن پیامبر از خداست.(1)

43- انواع دستورات الهی

پرتوی از نور (10) » انواع دستورات الهی

      بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَکُن مِّنَ الشَّاکِرِینَ(سوره زمر آیه 66)

    بلکه تنها خدا را پرستش کن و از سپاس گزاران باش.

 

فرمان های خداوند دو نوع است:

 1. دستور مولوی که خداوند به عنوان مولا صادر می کند و عقل را به اسرار آن راهی نیست، نظیر فرمان طواف در مکّه. «و لیطّوفوا بالبیت العتیق»(237)

 2. دستور ارشادی، که عقل نیز راز و رمز آن را درک می کند و حکم خداوند، ارشاد به حکم عقل است، نظیر جمله «کن من الشاکرین» زیرا تشکّر در برابر ولی نعمت را عقل حکم می کند.

237) حج، 29.

ص: 69


1- 236) تفسیر برهان.

44- علل جاودانگی کیفر و پاداش

پرتوی از نور (10) » علل جاودانگی کیفر و پاداش

 وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی   إِذَا جَآءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ    فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ (سوره زمر آیه 73)

 و کسانی که از پروردگارشان پروا داشتند گروه گروه به سوی بهشت سوق داده شوند تا چون به نزد آن رسند، در حالی که درهای بهشت گشوده شده است و نگهبانان بهشت به آنان گویند: «سلام بر شما پاک و پسندیده بودید، پس داخل شوید در حالی که در آن جاودانه خواهید بود».

سؤال: با آنکه عمر و اعمال نیک و بد انسان در دنیا محدود است، چرا کیفر و پاداش قیامت نامحدود است که قرآن می فرماید: دوزخیان و بهشتیان جاودانه در آتش یا بهشت خواهند بود.

 پاسخ: اولاً جاودانگی در بهشت، از باب لطف خداوند است و منافاتی با عدل ندارد.

 ثانیاً جاودانگی در دوزخ برای همه دوزخیان نیست بلکه بسیاری از مجرمان پس از دیدن کیفر اعمالشان و پاک شدن از گناه، وارد بهشت می شوند.

 ثالثاً مدّت کیفر بستگی به میزان سبکی یا سنگینی جرم دارد، نه زمان انجام جرم. چه بسا کسی که در یک لحظه اقدام به قتل کسی کرده و حتّی موفّق نشده، امّا دادگاه برای او حبس ابد مقرّر می کند. آیا مجازات کبریت زدن به یک بشکه بنزین یا یک کشتی بنزین یکسان است؟

ص: 70

آری، آن که تمام عمر نافرمانی خالق هستی و خدای بزرگ را کرده است، برای همیشه در عذاب خواهد بود.

45- عوامل مغفرت در قرآن

پرتوی از نور (10) » عوامل مغفرت در قرآن

 غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقَابِ ذِی الطَّوْلِ لَا  إِلَهَ إِلَّا  هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ   (سوره غافر آیه 3)

 آمرزنده ی گناه، پذیرنده ی توبه، سخت کیفر و صاحب عطای فراوان.هیچ معبودی جز او نیست.

بازگشت (همه) به سوی اوست.

 

در قرآن عواملی برای مغفرت بیان شده است، از جمله:

 1. ایمان. «آمنّا بربّنا لیغفر لنا»(1)

 2. تقوا. «اِن تتّقوا اللّه... یغفر لکم»(2)

 3. پیروی از انبیا. «فاتّبعونی... یغفر لکم»(3)

 4. عفو و گذشت از مردم. «و لیعفوا.... یغفراللّه لکم»(4)

 5 . قرض الحسنه و وام دادن به مردم. «ان تقرضوا اللّه... یغفر لکم»(5)

 6. جهاد. «تجاهدون فی سبیل اللّه... یغفر لکم»(6)

 7. عبادت. «أنِ اعبدواللّه... یغفر لکم»(7)

 8 . پرهیز از گناهان کبیره. «اِن تجتنبوا کبائر.... نکفّر عنکم سیئاتکم»(8)

 9. دعا و استغفار و انابه خود انسان. «ظلمتُ نفسی... فغفر له»(9)

ص: 71


1- 238) طه، 73.
2- 239) انفال، 29.
3- 240) آل عمران، 31.
4- 241) نور، 22.
5- 242) تغابن، 17.
6- 243) صف، 11 - 12.
7- 244) نوح، 3 - 4.
8- 245) نساء، 31.
9- 246) قصص، 16.

 10. دعای اولیای خدا برای انسان. «یا أبانا استغفر لنا...»(1)

46- دعای انبیا و فرشتگان

پرتوی از نور (10) » دعای انبیا و فرشتگان

رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَآئِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

    (سوره غافر آیه 8)

 پروردگارا! و آنان را با هر کس از پدران و همسران و فرزندانشان که صلاحیّت دارند به باغ های اقامتی که به ایشان    وعده داده ای وارد کن؛ همانا تو همان خدای عزیز و حکیمی.

 

انبیا و فرشتگان دعاهای خود را با «ربّنا» و «ربّ» آغاز می کردند:

 - دعای حضرت آدم: «ربّنا ظلمنا انفسنا»(2)

 - دعای حضرت نوح: «ربّ اغفرلی ولوالدی»(3)

 - دعای حضرت ابراهیم: «ربّ اجعل هذا بلداً آمنا»(4)

 - دعای حضرت یوسف: «ربّ قد آتیتنی من الملک»(5)

 - دعای حضرت موسی: «ربّ بما أنعمت علیّ من خیر فقیر»(6)

 - دعای حضرت سلیمان: «ربّ أوزعنی أن اشکر نعمتک»(7)

 - دعای حضرت عیسی: «ربّنا أنزل علینا مائدة»(8)

 - دعای رسول اکرم صلی الله علیه وآله: «ربّ أعوذ بک من همزات الشیاطین»(9)

 - دعای مؤمنان: «ربّنا ما خلقت هذا باطلا فقنا عذاب النار»(10)

ص: 72


1- 247) یوسف، 97.
2- 248) اعراف، 23.
3- 249) نوح، 28.
4- 250) بقره، 126 - 128.
5- 251) یوسف، 101.
6- 252) قصص، 24.
7- 253) نمل، 19.
8- 254) مائده، 114.
9- 255) مؤمنون، 97.
10- 256) آل عمران، 191 - 194.

 - دعای فرشتگان در این آیه که می گویند: «ربّنا وادخلهم جنّات»

47- دوزخیان و آرزوی بازگشت

پرتوی از نور (10) » دوزخیان و آرزوی بازگشت

 قَالُواْ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَی خُرُوجٍ مِّن سَبِیلٍ(سوره غافر آیه 11)

 کفّار گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی. اینک به گناهان خود اعتراف کردیم؛ پس آیا برای بیرونرفتن (از دوزخ) راهی هست؟»

 

آرزوی جانسوز دوزخیان برای بازگشت به دنیا بارها در قرآن مطرح شده است:

گاهی می گویند: آیا راه بازگشتی وجود دارد؟ گاهی آرزو می کنند کاش به دنیا باز می گشتند و نیکوکار می شدند و گاهی عاجزانه می گویند: پروردگارا! ما را به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم. آیات ذیل، این حقایق را بیان می کند:

«هل الی مردّ من سبیل»(1) آیا راهی برای بازگشت هست؟

«لو انّ لی کرّةً فاکون من المحسنین»(2) ای کاش عمری دیگر بود تا از نیکوکاران می شدم.

«ربّنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون»(3) پروردگارا! ما را از اینجا خارج کن، اگر دوباره بازگشتیم ستمکاریم.

 «ربّ ارجعون لعلّی اعمل صالحاً»(4) پروردگارا! مرا بازگردان تا عمل نیک انجام دهم.

«فارجعنا نعمل صالحا»(261) ما را بازگردان تا کار نیک انجام دهیم.

261) سجده، 12.

ص: 73


1- 257) شوری، 44.
2- 258) زمر، 58.
3- 259) مؤمنون، 107.
4- 260) مؤمنون، 100.

48- قضاوت عادلانه

پرتوی از نور (10) » قضاوت عادلانه

 یَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا یَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ(سوره غافر آیه 16)

 روزی که مردم ظاهر و آشکارند و هیچ چیز از آنان بر خداوند پنهان نیست. (در آن روز ندا آید:) امروز حکومت برای کیست؟(و پاسخ آید:)برای خداوند یکتای قهّار.

 

بروز و ظهور مردم در قیامت و حضور آنان در پیشگاه الهی به صورتی که هیچ نقطه ی ابهامی برای قضاوت عادلانه باقی نگذارد، به خاطر اموری است:

 الف) هموار شدن زمین و حذف کوه ها. «قاعاً صَفصفا»(1)

 ب) خروج همه از قبرها. «و اذ القبور بعثرت»(2)، «و أخرجت الارض اثقالها»(3)

 ج) گشوده شدن نامه ی اعمال. «و اذا الصّحف نُشرت»(4)

 د) تجسم اعمال. «ینظر المرء ما قَدّمت یداه»(5)

 ه) کشف مسایل مخفی. «بدالهم ما کانوا یخفون من قبل»(6)

 و) گواهی اعضای بدن. «تشهد أرجلهم»(7)

49- جلوه های ظلم

پرتوی از نور (10) » جلوه های ظلم

 ألْیَوْمَ تُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ(سوره غافر آیه 17)

ص: 74


1- 262) طه، 106.
2- 263) انفطار، 4.
3- 264) زلزله، 2.
4- 265) تکویر، 10.
5- 266) نباء، 40.
6- 267) انعام، 28.
7- 268) یس، 65.

 امروز، هر کس در برابر کاری که کسب کرده است پاداش داده می شود؛امروز هیچ ظلمی نیست؛ همانا خداوند به حساب ها زود می رسد.

 

ظلم جلوه هایی دارد:

 الف) نادیده گرفتن زحمات افراد.

 ب) کم دادن پاداش.

 ج) کیفر مجرم بیش از حقّش.

و در قیامت هیچ یک از این ها نیست و به کسی ظلم نمی شود. «لا ظلم الیوم»

50- علّت سریع الحساب بودن خداوند

پرتوی از نور (10) » علّت سریع الحساب بودن خداوند

 طولانی شدن دوره ی دادرسی در دنیا یا به خاطر انکار مجرم و پوشاندن جرم است، که در قیامت، زمین و زمان و اعضای بدن و فرشتگان و نامه های اعمال همه گواهند و جایی برای انکار و مخفی نمودن جرم نیست.

 یا به خاطر دفاع مجرم از خود است، که آن روز همه به خلاف های خود اعتراف دارند و دفاعی ندارند.

 یا به خاطر احضار افراد و پرونده هاست، که همه حاضرند و پرونده ها باز است.

 یا به خاطر تأمل قاضی و تجدید نظر است، که چیزی بر خداوند پوشیده نیست.

 یا به خاطر ظرفیّت نداشتن زندان هاست که در آن روز، جهنّم پر نمی شود.

 یا به خاطر کارشکنی هایی است که طرفداران مجرم در دادگاه دارند که در آن جا شفیع و یاوری وجود ندارد.

ص: 75

 بنابراین در قیامت خداوند به حساب ها زود رسیدگی می کند. «ان اللّه سریع الحساب»

51- آداب دعا

پرتوی از نور (10) » آداب دعا

 وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی  أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ (سوره غافر آیه 60)

 و پروردگارتان گفت: «مرا بخوانید تا برای شما اجابت کنم. همانا کسانی که از عبادت من سر باز زده و تکبّر می ورزند به زودی با سرافکندگی به جهنّم وارد می شوند».

 

آداب و شرایط دعا:

 1. دعا همراه ایمان و عمل صالح باشد. «یستجیب الذّین آمنوا و عملوا الصالحات»(1)

 2. با اخلاص باشد. «فادعوا اللّه مخلصین له الدین»(2)

 3. با تضرّع و مخفیانه باشد. «ادعوا ربّکم تضرعاً و خُفیة»(3)

 4. با بیم و امید باشد. «و ادعوه خوفاً و طمعاً»(4)

 5. در ساعاتی خاص باشد. «یدعون ربّهم بالغداة و العشی»(5)

 6. دعا کننده از اسمای الهی بهره بگیرد. «و للّه الاسماء الحسنی فادعوه بها»(6)

52- علل مستجاب نشدن برخی دعاها

پرتوی از نور (10) » علل مستجاب نشدن برخی دعاها

  سؤال: با این که خدا وعده ی استجابت داده است، «اُدعونی استجب لکم» چرا برخی دعاهای ما مستجاب نمی شود؟

ص: 76


1- 269) شوری، 26.
2- 270) مؤمن، 14.
3- 271) اعراف، 55.
4- 272) اعراف، 56.
5- 273) انعام، 52.
6- 274) اعراف، 180.

 پاسخ: الف) بعضی اعمال نظیر گناه و ظلم و خوردن لقمه ی حرام و عفو نکردنِ کسانی که از ما عذرخواهی می کنند، مانع استجابت دعا می شود.

 

ب) گاهی مستجاب شدن دعای ما نظام آفرینش را به هم می ریزد، نظیر دانش آموزی که در امتحان جغرافیا در پاسخ این سؤال که آیا سطح دریاها بالاتر است یا کوه ها؟ چون به اشتباه نوشته بود سطح دریاها بالاتر است! از خداوند خواسته بود که این دو را جا به جا کند تا او نمره ی قبولی بگیرد! به هر حال خداوند همان گونه که قادر است، حکیم نیز هست.

 ج) گاهی آن دعا مستجاب نمی شود، ولی مشابه آن مستجاب می شود.

 د) گاهی اثر دعا در آینده ی خود انسان یا خانواده و نسل او یا در قیامت نتیجه می دهد و فوری مستجاب نمی شود.

53- وسایل آرامش در قرآن

پرتوی از نور (10) » وسایل آرامش در قرآن

 أللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِتَسْکُنُواْ فِیهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ    لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ (سوره غافر آیه 61)

 خداوند کسی است که شب را برای شما قرار داد تا در آن آرام گیرید و روز را روشنی بخش ساخت؛ همانا خداوند نسبت به مردم لطفِ بسیار دارد ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند.

 

در قرآن چند چیز وسیله ی آرامش معرّفی شده است که نمونه هایی از آن را می آوریم:

ص: 77

 الف) یاد خدا. «ألا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب»(1) آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد.

 ب) دعای پیامبرصلی الله علیه وآله. «ان صلاتک سکن لهم»(2) درود ودعای تو برای مردم آرام بخش است.

 ج) امدادهای غیبی. «هو الذّی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین»(3) او کسی است که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد.

 د) همسر. «لتسکنوا الیها»(4) خداوند برای شما همسر قرار داد تا به نزد او آرامش یابید.

 ه) خانه. «الذّی جعل لکم من بیوتکم سکنا»(5) کسی که برای شما از خانه هایتان محل آرامش قرار داد.

 و) شب، که زمانی مناسب برای آرمیدن و آسایش است. «جعل لکم اللیل لتسکنوا فیه»

54- اسلام و تفریح

پرتوی از نور (10) » اسلام و تفریح

 ذَلِکُم بِمَا کُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ ّ وَبِمَا کُنتُمْ  تَمْرَحُونَ (سوره غافر آیه 75)

 این (عذاب) به خاطر آن است که در زمین به ناحقّ شادی  می کردید و در ناز و سرمستی به سر می بردید.

 

اسلام دین فطرت است و با شادی که خواسته ی فطری و غریزی انسان است، مخالفتی ندارد، آن چه مورد انتقاد است شادی های نابجاست که در قرآن مواردی از آن بیان شده است، از جمله:

ص: 78


1- 275) رعد، 28.
2- 276) توبه، 103.
3- 277) فتح، 4.
4- 278) روم، 21.
5- 279) نحل، 80.

 * عده ای از این که به جبهه نمی رفتند شاد بودند. «فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول اللّه»(1)

 * شادی به خاطر کامیابی های دنیوی و همراه با غفلت از آخرت. «فرحوا بالحیاة الدنیا»(2)

 * شادی به خاطر کسب ثروت. به قارون گفته شد: «لا تفرح»

 * شادی به خاطر سختی هایی که به مؤمنین می رسد. «اِن تصبکم سیئة فرحوا بها»(3)

 * شادی به خاطر داشتن از علم. «فرحوا بما عندهم من العلم»(4)

اما اگر شادی بر اساس حقّ و لطف الهی و خدمت به مردم و رسیدن به کمالات باشد یک ارزش است. «قل بفضل اللّه و برحمته فبذلک فلیفرحوا»(5)

55- مراحل علم

پرتوی از نور (10) » مراحل علم

 فَلَمَّا جَآءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرِحُواْ بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ (سوره غافر آیه 83)

 پس چون پیامبرانشان همراه با معجزات به سراغشان آمدند به آن مقدار علمی که نزدشان بود خوشحال شدند (و حاضر نشدند منطق انبیا را بپذیرند) و آن چه (از قهر الهی) که به تمسخر می گرفتند، آنان را فرا گرفت.

 

قرآن برای علم سه مرحله بیان کرده است:

 الف) علم مفید که سبب رشد معنوی انسان باشد، همان گونه که موسی به خضرعلیهما السلام گفت: آیا اجازه می دهی من همسفر تو

ص: 79


1- 280) توبه، 81.
2- 281) رعد، 26.
3- 282) آل عمران، 120.
4- 283) غافر، 83.
5- 284) یونس، 58.

باشم تا از آنچه می دانی وسبب رشد است به من بیاموزی.(1)

 ب) علم بی فایده، نظیر علم به عدد اصحاب کهف که آیا سه نفر بودند یا پنج نفر یا هفت نفر، زیرا مهم تصمیم آنان برای حفظ دینشان بود.(2)

 ج) علم مضرّ، نظیر علم سحر وجادو برای جدایی میان زن و شوهر.(287)

56- موضع گیری کفار در برابر رسول خدا

پرتوی از نور (10) » موضع گیری کفار در برابر رسول خدا

 وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِی  أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَآ إِلَیْهِ وَفِیءَاذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ

    (سوره فصّلت آیه 5)

 و گفتند: «دل های ما از آن چه ما را به سوی آن دعوت می کنی در پوشش و پرده است و در گوش های ما سنگینی است، و میان ما و تو حجابی است، پس تو (کار خود را) انجام ده، ما نیز (کار خود را) انجام می دهیم.»

 

کفّار در برابر پیامبر و قرآن، پنج موضع گیری سخت داشتند:

 الف) اعراض و دوری کردن. «فاعرض اکثرهم» (در آیه ی قبل)

 ب) آماده نبودن قلبی برای پذیرش حقّ. «قلوبنا فی اکنة»

 ج) گوش ندادن به پیام ها. «فی آذاننا وقر»

 د) اعلام وجود مانع. (یعنی حجاب خودبینی و دنیاپرستی و...) «بیننا و بینک حجاب»

 ه) پافشاری بر راه خود. «فاعمل اننا عاملون»

287) بقره، 102.

ص: 80


1- 285) کهف، 66.
2- 286) کهف، 22.

57- ابزارهای وسوسه شیطان

پرتوی از نور (10) » ابزارهای وسوسه شیطان

وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (سوره فصّلت آیه 36)

 و اگر انگیزه و وسوسه ای از طرف شیطان تو را تحریک کند (که بدی را با بدی جواب دهید) پس به خداوند پناه ببر که او خود شنوای آگاه است.

 

وسوسه ی شیطان «نزغ»، راه ها و ابزارها و انواعی دارد:

 - گاهی از طریق ترساندن، «الشیطان یعدکم الفقر»(1)

 - گاهی از طریق زیبا جلوه دادن، «زیّن لهم الشیطان اعمالهم»(2)

 - گاهی از طریق وعده های تو خالی، «یعدهم و یمنیهم»(3)

 - گاهی از طریق دشمنی و کینه است. «یوقع بینکم العداوة و البغضاء»(291)

58- نداهای قیامت

پرتوی از نور (10) » نداهای قیامت

إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَکْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَی وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَآءِی قَالُواْ ءَاذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ (سوره فصّلت آیه 47)

 آگاهی به زمان وقوع قیامت تنها به خداوند باز می گردد، و هیچ میوه ای از غلاف خود خارج نمی شود و هیچ مادّه ای باردار نمی شود و بار نمی گذارد مگر به علم او، و روزی که (خداوند) آنان را ندا کند: شرکای من (که می پنداشتید) کجا هستند؟» گویند: «ما عَرضه داشتیم که هیچ گواهی (بر گفتار و عقیده ی خود) نداریم.»

291) مائده، 91.

ص: 81


1- 288) بقره، 268.
2- 289) نمل، 24.
3- 290) نساء، 120.

 

گفتار و نداهای قیامت در قرآن:

 - ندای سلام به بهشتیان: «نادوا اصحاب الجنّة ان سلام علیکم»(1)

 - ندای بهشتیان به دوزخیان که ما وعده های خدا را یافتیم شما چطور؟ «و نادی اصحاب الجنّة اصحاب النّار أن قد وجدنا ما وعدنا ربّنا»(2)

 - ندای دوزخیان برای دریافت آب. «نادی اصحاب النّار اصحاب الجنّة أن أفیضوا علینا من الماء»(3)

 - ندای خداوند به مشرکان که شرکای من کجا هستند. «ینادیهم فیقول این شرکائی»(4)

 - ندای منافقان به مؤمنان که ما در دنیا با هم بودیم، از ما دستگیری کنید. «ینادونهم الم نکن معکم»(5)

59- مراحل خداشناسی

پرتوی از نور (10) » مراحل خداشناسی

سَنُرِیهِمْ ءَایَاتِنَا فِی الْأَفَاقِ وَفِی  أَنفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَی کُلِ ّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ

    (سوره فصّلت آیه 53)

 ما در آینده نزدیکی آیات خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنان نشان خواهیم داد، تا برایشان روشن شود که قطعاً او حقّ است، آیا کافی نیست که پروردگارت بر هر چیزی گواه است؟

 

مراحل خداشناسی در این آیه آمده است: گاهی از آثار پی به مؤثّر می بریم. «آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم» و گاهی خودش

ص: 82


1- 292) اعراف، 46.
2- 293) اعراف، 44.
3- 294) اعراف، 50 .
4- 295) قصص، 62.
5- 296) حدید، 14.

را می یابیم و واسطه ها را کنار می زنیم. «اولم یکف بربّک انّه علی کل شی ء شهید» همان گونه که خودش شاهد بر یکتایی خود است. «شهداللّه انه لا اله الا هو»(1)

 کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را

کی گشته ای نهفته که پیدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

امام حسین علیه السلام در دعای عرفه می گوید: «متی غبت حتّی تحتاج الی دلیل یدلّ علیک... عمیت عین لا تراک» آیا برای غیر تو نمودی است که برای تو نیست، تو کی غائب بودی تا به دلیل نیاز داشته باشی کور باد چشمی که تو را نبینید.

60- سیمای حق

پرتوی از نور (10) » سیمای حق

 یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقَّ أَلَا  إِنَّ الَّذِینَ یُمَارُونَ فِی السَّاعَةِ    لَفِی ضَلاَلٍ بَعِیدٍ (سوره شوری آیه 18)

 کسانی که ایمان به قیامت ندارند (نسبت به وقوع آن) شتاب می ورزند، ولی کسانی که به آن ایمان دارند از آن می ترسند و می دانند که قیامت حقّ است، بدانید محقّقا کسانی که درباره قیامت به جدال می پردازند در گمراهی دوری هستند.

 

 حقّ، صفتی است که در قرآن برای امور مختلفی آمده است:

 - خداوند. «ذلک بان اللّه هوالحقّ»(2)

ص: 83


1- 297) آل عمران، 18.
2- 298) لقمان، 30.

 - پیامبر. «ارسلناک بالحقّ»(1)

 - قرآن. «انزل الکتاب بالحقّ»(2)

 - دعوت. «له دعوة الحقّ»(3)

 - معاد. «یعلمون انها الحقّ»

 - سنجش. «والوزن یومئذ الحقّ»(302)

61- علل مهم تر بودن آخرت

پرتوی از نور (10) » علل مهم تر بودن آخرت

 مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْأَخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَالَهُ فِی الْأَخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ(سوره شوری آیه 20)

 آن که کشت آخرت بخواهد برای او در کشتش می افزاییم و آن که کشت دنیا بخواهد از آن به او می دهیم و در آخرت هیچ  نصیبی ندارد.

 

 آخرت از دنیا مهم تر است، زیرا:

 1. برای آخرت خواهان توسعه و رشد است. «نزد له فی حرثه»

 2. آخرت خواهان از دنیا بهره کمی می برند ولی دنیاخواهان هیچ بهره ای از آخرت ندارند. «ما له فی الاخرة من نصیب»

 3. آخرت خواهان به همه اهداف خود می رسند. «نزد له فی حرثه» در خالی که دنیاخواهان تنها به گوشه ای از اهداف خود می رسند. «نؤته منها»

302) اعراف، 8 .

ص: 84


1- 299) بقره، 119.
2- 300) شوری، 17.
3- 301) رعد، 14.

62- گناهان کبیره

پرتوی از نور (10) » گناهان کبیره

 وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَآئِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُواْ هُمْ یَغْفِرُونَ(سوره شوری آیه 37)

 و کسانی که از گناهان کبیره و زشتی ها پرهیز می کنند و چونخشم و غضب کنند، می بخشند.

  گناهان کبیره کدام است؟

 

امام خمینی قدس سره در تحریر الوسیله در شرایط امام جماعت می فرماید: امام جماعت باید از گناهان کبیره پرهیز کند و آن: هر گناهی است که در قرآن وعده عذاب بر آن داده شده، یا شدیداً با آن برخورد شده، یا دلیلی داشته باشیم که هم وزن یا بدتر از گناهان کبیره شناخته شده، یا عقل آن را کبیره بداند، یا در افکار عمومی مؤمنان کبیره شمرده شود، یا دلیل خاصّی بر کبیره بودن آن داشته باشیم.

سپس نمونه هایی را می شمرد از جمله: یأس از رحمت خدا، نسبت دروغ به خدا و رسول، قتل، نسبت ناروا به زن شوهردار، فرار از جنگ، عاق والدین، قطع رحم، سِحر، زنا، لواط، خوردن مال یتیم، کتمان حقّ، گواهی باطل، پیمان شکنی، شراب خوری، تجاوز در وصیّت، رباخواری، قمار، کم فروشی، خوردن گوشت مردار و خوک، کمک به ظالم و تکیه بر او، اسراف و تبذیر، حبس حقوق مردم، دروغ، تکبّر، خیانت، غیبت، سخن چینی، سبک

شمردن حج، ترک نماز، منع زکات، اصرار بر گناهان صغیره، سرگرمی به لهو و لعب.

ص: 85

63- معنی گمراه کردن الهی

پرتوی از نور (10) » معنی گمراه کردن الهی

وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَالَهُ مِن وَلِیٍّ مِّن بَعْدِهِ وَتَرَی الظَّالِمِینَ لَمَّا  رَأَوُاْ الْعَذَابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلَی مَرَدٍّ مِّن سَبِیلٍ

    (سوره شوری آیه 44)

 و هر که را خدا گمراه کند (و به گمراهی خویش واگذارد) پس بعد از آن برای او هیچ یاوری نیست و ستمگران را هنگامی که عذاب الهی را دیدند مشاهده می کنی که می گویند: آیا راهی برای  بازگشت (به دنیا) وجود ندارد؟

 

اگر چه در آیاتی از قرآن، گمراهی گمراهان به خداوند نسبت داده شده، لکن آیات دیگر این نسبت را تفسیر می کند و می فرماید:

 - «یضلّ اللّه مَن هو مسرف مرتاب»(1)، خداوند، اهل طغیان و اسراف را گمراه می کند.

 - «و ما یضلّ به الاّ الفاسقین»(2)، خداوند، فاسقان را گمراه می کند.

 - «و یضلّ اللّه الظالمین»(3)، خداوند، ظالمان را گمراه می کند.

 - «یضلّ اللّه الکافرین»(306) خداوند، کافران را گمراه می کند.

به عبارت دیگر گمراهیِ ابتدایی نداریم، ولی گمراهیِ کیفری داریم که خداوند به کیفر اسراف و کفر و فسق افرادی، آنان را به وادی گمراهی می کشاند.

306) غافر، 74.

ص: 86


1- 303) غافر، 34.
2- 304) بقره، 26.
3- 305) ابراهیم، 27.

64- راه های نزول وحی

پرتوی از نور (10) » راه های نزول وحی

 وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَآیِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَآءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ(سوره شوری آیه 51)

 و هیچ بشری را نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر از طریق وحی (که بر قلب او نازل می شود) یا از پس پرده و حجاب یا آنکه فرستاده ای (به نام فرشته) فرستد، پس به اذن او هر چه بخواهد وحی کند. همانا او والا مرتبه و با حکمت است.

 

نزول وحی بر پیامبران سه راه دارد:

 الف) القای مستقیم به قلب پیامبر.

 ب) شنیدن از ورای حجاب مثل درخت.

 ج) از طریق فرشته ی حامل وحی (جبرئیل).

65- ویژگی های قرآن

پرتوی از نور (10) » ویژگی های قرآن

 حم * وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَاناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ    تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِی  أُمِ ّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ

(سوره زخرف آیات 1 - 4)

 حا، میم. به کتاب روشنگر سوگند. همانا ما آن را قرآنی عربیّ قرار دادیم باشد که در آن تعقّل کنید. و همانا آن در امّ الکتاب (لوح محفوظ) است که نزد ما بلند مرتبه و حکمت آمیز و استوار است.

 

ویژگی های قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی، آن است که:

 - روشن و روشنگر است. «مبین»

 - از سرچشمه علم الهی است. «فی امّ الکتاب»

ص: 87

 - جایگاه معنوی دارد. «لدینا»

 - لفظ و محتوای آن بلند مرتبه و بلند پایه است. «علّی»

 - محتوای آن حکمت آمیز و استوار است. «حکیم»

66- مراحل تسلّط شیطان

پرتوی از نور (10) » مراحل تسلّط شیطان

 وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ * وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ (سوره زخرف آیات 36 - 37)

 و هر که از یاد خدای رحمن روی گردان شود شیطانی بر او می گماریم که همراه و دمساز وی گردد. و آنها (شیاطین) مردم را از راه (حقّ) بازمی دارند ولی گمان می کنند که هدایت یافته اند.

 

سیاست شیطان گام به گام است: «خطوات»(1)

 - مرحله اول القای وسوسه است. «وسوس الیه»(2)

 - در مرحله دوم تماس می گیرد. «مسّهم طائف»(3)

 - مرحله سوم در قلب نفوذ کرده و جای می گیرد. «فی صدور الناس»(4)

 - مرحله چهارم در روح می ماند. «فهو له قرین»(5)

 - مرحله پنجم انسان را عضو حزب خود قرار می دهد. «حزب الشیطان»(6)

 - مرحله ششم سرپرست انسان می شود. «و من یتّخد الشیطان ولیّاً»(7)

ص: 88


1- 307) بقره، 168.
2- 308) طه، 120.
3- 309) اعراف، 201.
4- 310) ناس، 5 .
5- 311) زخرف، 36.
6- 312) مجادله، 19.
7- 313) نساء، 119.

 - مرحله هفتم انسان خود یک شیطان می شود. «شیاطین الانس و الجنّ»(1)

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: شیطان در روح انسان تخم گذاری می کند. «فباض و فرّخ فی صدورهم»(2)

67- آثار اعراض از یاد خدا

پرتوی از نور (10) » آثار اعراض از یاد خدا

  آثار اعراض از یاد خدا به این قرار است:

 1. باز ماندن از راه خیر. «لیصدونهم عن السبیل»

 2. انحراف فکری که خیال می کند هدایت یافته است. «یحسبون انهم مهتدون»

 3. دیگر موعظه پذیر نیست. «و اذا ذکروا لا یذکرون»(3)

 4. توبه نمی کند چون خود را کج نمی داند.

 5 . زندگی نکبت بار دارد. «و مَن أعرض عن ذکری فانّ له مَعیشةً ضَنکا»(4)

 6. کسی که در دنیا از دیدن حقّ کور است، «یعش» در آخرت نیز کور محشور می شود. «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی»(318)

318) اسراء، 72.

ص: 89


1- 314) انعام، 112.
2- 315) نهج البلاغه، خطبه 7.
3- 316) صافّات، 13.
4- 317) طه، 124.

68- زنان قرآنی

پرتوی از نور (10) » زنان قرآنی

 وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ(سوره زخرف آیه 57)

 و همین که (از سوی بت پرستان) درباره عیسی بن مریم مثالی زده شد (که اگر معبودان غیر خدا هیزم دوزخند پس عیسی نیز که معبود است دوزخی است) ناگهان قوم تو در پی آن فریاد  تمسخر بر داشتند.

 

تنها نامی که از زنان در قرآن آمده، نام مریم است. باقی زنان با نام بیان نشده اند، همچون:

 - مادر موسی «امّ موسی»(1)،

 - خواهر موسی «اخته»(2)،

 - همسر عمران «امرأة عمران»(3)،

 - همسر فرعون «امرأة فرعون»(4)،

 - همسر عزیز مصر «امرأة العزیز»(5)،

 - همسر لوط «امرأة لوط»(6)،

 - همسر ابولهب «امرأته حمّالة الحطب»(7)،

 - همسران پیامبر اسلام «نساء النّبی»(8)،

 - همسر نوح «امرأة نوح»(9)

 - خانمی که بافندگی می کرد. «التی نقضت غزلها»(328)

328) نحل، 99.

ص: 90


1- 319) قصص، 7.
2- 320) قصص، 11.
3- 321) آل عمران، 35.
4- 322) قصص، 9.
5- 323) یوسف، 30.
6- 324) تحریم، 10.
7- 325) تبّت، 2.
8- 326) احزاب، 30.
9- 327) تحریم، 10.

69- دلایل بعثت انبیا

پرتوی از نور (10) » دلایل بعثت انبیا

 وَلَمَّا جَآءَ عِیسَی بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُونِ

    (سوره زخرف آیه 63)

 و چون عیسی همراه با دلایل روشن (و معجزات) آمد، گفت: همانا من برای شما حکمت آورده ام (و آمده ام) تا بعضی از آنچه در آن اختلاف می کنید برای شما بیان کنم. پس از خداوند پروا و مرا اطاعت کنید.

 

از دلایل بعثت انبیا می توان موارد زیر را نام برد:

 الف) بینش دادن به مردم «حکمت»

 ب) روشنگری در مسائل اختلافی «لاُبیّن»

 ج) دعوت به تقوی «واتّقوا اللّه»

 د) معرّفی الگوی حقّ «و اطیعون»

70- نارفیقان و دوستان ناصالح

پرتوی از نور (10) » نارفیقان و دوستان ناصالح

   الْأَخِلَّا ءُ یَوْمَئِذِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (سوره زخرف آیه 67)

    دوستانِ (امروز)، در آن روز با یکدیگر دشمن اند، جز اهل تقوی.

 

حال کسانی که بر اساس غیر تقوی، دوستانی انتخاب کرده اند، در قیامت چنین است:

 - پشیمانی و حسرت که چرا با او دوست شدم. «یا ویلتی لیتنی لم اتّخذ فلاناً خلیلا»(1) وای بر من! ای کاش فلانی را دوست خود بر نمی گزیدم.

ص: 91


1- 329) فرقان، 28.

 - دوستان هیچ نقشی برای کمک به یکدیگر ندارند. «و لا یسئل حمیم حمیماً»(1)

 - دوستان، دشمن یکدیگر می شوند. «الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدوّ» (آیه مورد بحث)

 - به یکدیگر لعنت خواهند کرد. «کلّما دخلت امّة لعنت اختها»(2)

 - از یکدیگر فرار می کنند. «یفرّ المرء من اخیه و اُمّه و ابیه و صاحبته و بنیه»(3)

 - گناهان خود را به گردن یکدیگر می اندازند. «لولا انتم لکنّا مؤمنین»(4)

 - از یکدیگر برائت دارند. «یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین»(5)

71- ویژگی های نعمت های بهشتی

پرتوی از نور (10) » ویژگی های نعمت های بهشتی

 اُدْخُلُواْ الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ * یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ  الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(سوره زخرف آیات 70 - 71)

 شما و همسران تان در حالی که شادمانید به بهشت داخل شوید. ظرف ها و جام هایی از طلا بر آنان چرخانده می شود و آنچه را که نفس میل داشته باشد و چشم (از دیدنش) لذّت ببرد در بهشت موجود است و شما در آنجا جاودانه هستید.

 

نعمت های بهشتی اقسام مزایا را دارا هستند:

 - همه ی سلیقه ها و چشم ها را اشباع می کند. «تشتهیه الانفس و تلذّ الاعین»

ص: 92


1- 330) معارج، 10.
2- 331) اعراف، 38.
3- 332) عبس، 34 - 36.
4- 333) سبأ، 31.
5- 334) زخرف، 38.

 - تنوّع دارند. «صحاف - اکواب»

 - زیبا هستند. «ذهب»

 - مطابق میل هستند. «تشتهیه الانفس»

 - چشم از دیدن آن خسته نمی شود «تلذّ الاعین»

72- قرآن کتابی مبارک

پرتوی از نور (10) » قرآن کتابی مبارک

    إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ (سوره دخان آیه 3)

 ما قرآن را در شبی مبارک و فرخنده نازل کردیم، ما همواره  انذار کننده بودیم.

 

 قرآن از همه جهت مبارک است:

 الف) از جهت نازل کننده. «تبارک الّذی نزل الفرقان»(1)

 ب) خود قرآن مبارک است. «کتاب انزلناه الیک مبارک»(2)

 ج) از جهت مکان نزول. «ببکة مبارکا»(3)

 د) از جهت زمان نزول. «فی لیلة مبارکة»

73- قرآن و بیان اعضای بدن پیامبر

پرتوی از نور (10) » قرآن و بیان اعضای بدن پیامبر

 فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (سوره دخان آیه 58)

 جز این نیست که ما قرآن را به زبان تو آسان گرداندیم تا شاید متذکّر شوند.

 

توجّه خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله تا آنجا است که نام برخی اعضای بدن او نیز در قرآن مطرح شده است:

ص: 93


1- 335) فرقان، 1.
2- 336) ص، 29.
3- 337) آل عمران، 96.

 - صورت. «وجهک» در «قد نری تقلّب وجهک...»(1)

 - چشم. «عَینیک» در «لا تمدّنّ عینیک»(2)

 - زبان. «بلسانک» در «لقد یسّرناه بلسانک»(3)

 - کمر. «ظهرک» در «انقض ظهرک»(4)

 - دست. «یدک» در «لا تجعل یدک مغلولة»(5)

 - عمر. «لعمرک» در «لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون»(6)

 - گردن. «عنقک» در «لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک»(7)

 - دل. «فؤادک» در «لنثبّت به فؤادک»(8)

 - سینه. «صدرک» در «ألم نشرح لک صدرک»(9)

74- هواپرستی

پرتوی از نور (10) » هواپرستی

 أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ  مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ(سوره جاثیه آیه 23)

 پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خداوند او را با وجود آگاهیش به بیراهه گذاشت و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده ای نهاد. پس بعد از خدا کیست که او را هدایت کند، پس آیا پند نمی گیرید؟

 

هوی پرستی ابزار شناخت را از کار می اندازد، نه چشم حقیقت را می بیند و نه گوش حقّ را می شنود و نه دل درک صحیح دارد.

ص: 94


1- 338) بقره، 144.
2- 339) حجر، 88 .
3- 340) مریم، 97.
4- 341) انشراح، 3.
5- 342) اسراء، 29.
6- 343) حجر، 72.
7- 344) اسراء 29.
8- 345) فرقان، 32.
9- 346) انشراح، 1.

 - عامل هوی پرستی گرایش به مادّیات است. چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «اخلد الی الارض و اتبع هواه»(1)

 - اساس محنت و فتنه هاست: «الهوی اسّ المحن»(2) هوسها مرکب فتنه هاست. «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع»(3) سرچشمه ی فتنه ها، پیروی از هوس هاست.

 - مانع عدالت است. «فلا تتّبع الهوی ان تعدلوا»(4)

 - سبب انحراف از راه خداست. «ولا تتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل اللّه»(5)

 - سبب سقوط انسان است. «واتّبع هواه فتردی»(6)

و در این آیه می خوانیم که هوی پرستی سبب مهر خوردن بر گوش و دل است. «اتّخذ اللّه هواه... و ختم علی سمعه و قلبه»

75- کتاب و پرونده های قیامت

پرتوی از نور (10) » کتاب و پرونده های قیامت

 وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَی   إِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ(سوره جاثیه آیه 28)

 (در روز رستاخیز) هر امّتی را به زانو در آمده می بینی، در حالی که هر امتی به سوی کتابش (برای دادرسی) فراخوانده شده است. امروز آنچه را عمل می کردید دریافت خواهید کرد.

 

قرآن کریم برای انسان در قیامت سه نوع کتاب و پرونده عمل معرّفی کرده است:(7)

 الف) برای هر فرد کتابی است که کارهای شخصی او در آن

ص: 95


1- 347) اعراف، 176.
2- 348) غررالحکم.
3- 349) کافی، ج 1، ص 54 .
4- 350) نساء، 135.
5- 351) ص، 26.
6- 352) طه، 16.
7- 353) تفسیر المیزان، ج 13، ص 348.

ثبت است. «و کلّ انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامة کتاباً یلقاه منشورا»(1) ما عمل هر انسانی را به گردنش می آویزیم و روز قیامت آن را به صورت کتابی در برابرش می گشاییم و به او خطاب می شود کتاب خود را بخوان. «اقرء کتابک»(2)

 ب) برای هر امّتی نیز کتابی است که امور اجتماعی در آن ثبت است، چنانکه در این آیه می فرماید: «کلّ امّة تدعی الی کتابها»

 ج) تمام امّت ها نیز یک کتاب دارند که همه چیز و همه کس در آن ثبت است. «و وضع الکتاب فتری المجرمین مشفقین ممّا فیه»(356)

    «والحمدللّه ربّ العالمین»

356) کهف، 49.

ص: 96


1- 354) اسراء، 13.
2- 355) اسراء، 14.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109