پرتوی از نور : گزیده تفسیر نور جلد 7

مشخصات کتاب

سرشناسه:قرائتی، محسن، 1324 -

عنوان قراردادی:تفسیر نور .برگزیده

عنوان و نام پدیدآور:پرتوی از نور : گزیده تفسیر نور / محسن قرائتی.

مشخصات نشر:تهران: مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن، 1388.

مشخصات ظاهری:720 ص.

شابک:60000 ریال 978-964-5652-70-6 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:پشت جلد به انگلیسی: .Mohsen Gharaati. Radiance of light

یادداشت:کتاب حاضر قبلا به صورت جلدهای مجزا منتشر شده است.

یادداشت:چاپ دوم: 1388.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14

شناسه افزوده:قرائتی، محسن، 1324-.تفسیر نور . برگزیده

شناسه افزوده:مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن

رده بندی کنگره:BP98/ق35پ36 1388

رده بندی دیویی:297/179

شماره کتابشناسی ملی:1838349

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

1- معراج پیامبر

پرتوی از نور (7) » معراج پیامبر

 سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ   (اسراء، 1)

 پاک و منزّه است آن (خدایی) که بنده اش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که اطرافش را برکت داده ایم شبانه بُرد، تا از نشانه های خود به او نشان دهیم. همانا او شنوا و بیناست.

 

معراج، مقدّس ترین سفر در طول تاریخ است، مسافرش پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، فرودگاهش مسجدالحرام، گذرگاهش مسجد الاقصی، میزبانش خدا، هدف آن دیدن آیات الهی، سوغاتی اش اخبار آسمان ها و ملکوت و بالا بردن سطح فهم بشر از این دنیای مادّی بوده است.(1)

بر اساس روایات، پیامبر یک سال قبل از هجرت، پس از نماز مغرب در مسجدالحرام، از طریق مسجدالاقصی

ص: 11


1- 1) در تفسیر فرقان آمده است: شب میلاد، شب معراج، شب بعثت، شب هجرت، شب ورود به مدینه و شب رحلت پیامبر، همه، شب دوشنبه بوده است.

به وسیله ی «بُراق»(1)به آسمان ها رفت و چون بازگشت، نماز صبح را در مسجدالحرام خواند.(2)

معراج پیامبر، جسمانی و در بیداری بوده، نه در خواب و با روح! و اصل آن از ضروریات دین ومورد اتّفاق همه فرقه های اسلامی است.(3)

روایات متواتر(4) و برخی دعاها و زیارتنامه ها هم به این مسأله اشاره دارد و در برخی احادیث، منکر آن کافر معرّفی شده است.

خداوند، حضرت آدم را از آسمان به زمین آورد، ولی حضرت رسول صلی الله علیه وآله را از زمین به آسمان برد.(5) پیامبر در آن شب، عوالم بالا، ملکوت آسمان ها و عجائب آفرینش را دیده(6) و با انبیا ملاقات کردند.(7) و احادیث قدسی در این سفر بر آن حضرت وارد شده است، رهبری و ولایت علی علیه السلام مطرح شد.

در این سفر، حضرت رسول، بهشت و جهنّم را دید، وضعیّت بهشتیان و نعمت هایشان و دوزخیان و عذاب هایشان از مشاهدات دیگر پیامبر بود. وقتی پیامبر داستان معراج را بیان فرمود، بعضی مردم کم ظرفیّت از دین برگشتند.(8)

ص: 12


1- 2) تفسیر نورالثقلین.
2- 3) بحار، ج 18، ص 389.
3- 4) این آیه و آیات 8 تا 18 سوره ی نجم، بر این مطلب دلالت دارد.
4- 5) متواتر، به روایاتی می گویند که افراد بسیاری آن را نقل کرده باشند وجایی برای شبهه نباشد.
5- 6) تفسیر کشف الاسرار.
6- 7) تفسیر نورالثقلین.
7- 8) کافی، ج 8، ص 121.
8- 9) تفسیر طبری.

2- اشکال و شبهات معراج

پرتوی از نور (7) » اشکال و شبهات معراج

 بعضی در مورد معراج و سفر آسمانی پیامبرصلی الله علیه وآله، سؤال ها یا شبهه هایی را مطرح می کنند، از قبیل اینکه: در فضای بیرون جوّ، هوا نیست، گرمای سوزان و سرمای کشنده هست، مشکل بی وزنی وجود دارد، اشعّه های کیهانی خطرناک است، یک شب برای سیر در آسمان ها کوتاه است و اگر کسی بخواهد در فضا سیر کند، باید سرعتی شبیه سرعت نور یا بیشتر داشته باشد، برای فرار از جاذبه باید سرعتی معادل 40000

کیلومتر در ساعت داشت و امثال اینها.

 پاسخ اجمالی شبهات این است: اصل معراج در قرآن و روایات متواتر آمده(1) و آنچه مهم است، ایمان به اصل آن است وایمان به جزئیّاتش ضروری نیست.(2) از طرفی معجزه باید عقلاً محال نباشد و چون معراج از معجزات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله است، مشمول قواعد کلّی همه ی معجزات می شود.

 بقیّه ی مشکلات وشبهات نیز با توجّه به قدرت الهی قابل حلّ است. علاوه برآنکه امروزه که انسان، هواپیما و قمرمصنوعی وسفینه های فضایی به کرات دیگر می فرستد، پذیرفتن معراج آسان است.

 چنانکه قرآن، جابه جایی تخت بلقیس را از کشوری به کشور دیگر در یک چشم به هم زدن مطرح می کند که این مسأله،

ص: 13


1- 10) بحار، ج 18، ص 282 - 410.
2- 11) البتّه بعضی روایات، مجعول است، مثل مشاهده ی خدا در حال جسم بودن، و برخی قابل قبول است با توجیه و تأویل، مانند: دیدار اهل بهشت و جهنّم و برخی هم بدون تأویل، پذیرفتنی است.

مشکل طیّ مسافت را حلّ می کند.

 بنابراین، معراج لغو نیست، بلکه اسراری قابل توجّه دارد.

 معراج، اردوی خصوصی و بازدید علمی پیامبر بود، وگرنه خداوند بی مکان است.

 عبودیّت، مقدّمه ی پرواز است و عروج، بی خروج از صفات رذیله، ممکن نیست.

 انسان اگر هم به معراج برود، باز «عبد» است. پس درباره ی اولیای خدا غلوّ نکنیم.

3- احسان به والدین

پرتوی از نور (7) » احسان به والدین

 وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّآ إِیَّاهُ وَبِالْوالِدَیْنِ إِحْسَاناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیماً * وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً(اسراء، 23 - 24)

 پروردگارت مقرّر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو نزد تو به پیری رسیدند، به آنان «اُف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو. و از روی مهربانی و لطف، بالِ تواضع خویش را برای آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکی تربیت کردند.

 

در احادیث، در مورد احسان به والدین بسیار سفارش شده و از آزردن آنان نکوهش به عمل آمده است:

پاداش نگاه رحمت به والدین، حج مقبول است. رضایت آن

ص: 14

دو رضای الهی و خشم آنان خشم خداست. احسان به پدر و مادر عمر را طولانی می کند و سبب می شود که فرزندان نیز به ما احسان کنند. در احادیث آمده است: حتّی اگر تو را زدند، تو «اُفّ» نگو، خیره نگاه مکن، دست بلند مکن، جلوتر از آنان راه نرو، آنان را به نام صدا نزن، کاری مکن که مردم به آنان دشنام دهند، پیش از آنان منشین و پیش از آنکه از تو چیزی بخواهند به

آنان کمک کن.(1)

مردی مادرش را به دوش گرفته طواف می داد، پیامبر را در همان حالت دید، پرسید: آیا حقّ مادرم را ادا کردم؟ فرمود: حتّی حقّ یکی از ناله های زمان زایمان را ادا نکردی.(2)

از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله سؤال شد: آیا پس از مرگ هم احسانی برای والدین هست؟ فرمود: آری، از راه نماز خواندن برای آنان و استغفار برایشان و وفا به تعهّداتشان و پرداخت بدهی هایشان و احترام به دوستانشان.(3)

مردی از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد. حضرت پدر را خواست و پرسش نمود، پدر پیر گفت: روزی من قوی و پولدار بودم و به فرزندم کمک می کردم، امّا امروز او پولدار شده و به من کمک نمی کند. رسول خداصلی الله علیه وآله گریست و فرمود: هیچ سنگ و شنی نیست که این قصه را بشنود و نگرید! سپس به آن فرزند فرمود: «اَنتَ و مالُک لاَبیک» تو و دارایی ات از آنِ پدرت هستید.(4)

در حدیث آمده است: حتّی اگر والدین فرزند خود را زدند،

ص: 15


1- 12) تفسیر نورالثقلین.
2- 13) تفسیر نمونه.
3- 14) تفسیر مجمع البیان.
4- 15) تفسیر فرقان.

فرزند بگوید: «خدا شما را ببخشاید» که این کلمه همان «قول کریم» است.(1)

احسان به والدین، از صفات انبیاست. چنانکه در مورد حضرت عیسی علیه السلام، توصیفِ «بِرّاً بوالدتی»(2) ودر مورد حضرت یحیی علیه السلام «بِرّاً بوالدیه»(3) آمده است.

والدین، تنها پدر و مادر طبیعی نیستند. در برخی احادیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام پدر امّت به حساب آمده اند. «أنا و علیّ ابوا هذه الامّة»(4) همچنان که حضرت ابراهیم، پدر عرب به حساب آمده است.(5) «ملّة ابیکم ابراهیم»(6)

اگر والدین توجّه کنند که پس از توحید مطرحند، انگیزه ی دعوت فرزندان به توحید در آنان زنده می شود. «قَضی ربّک ألاّ تعبدوا اِلاّ ایّاهو بالوالدین احساناً»

بنابراین می توان از این آیه نتیجه گرفت:

 1- خدمتگزاری و احسان به پدر و مادر، از اوصاف موحّد واقعی است. «الاّتعبدوا الاّ ایّاه و بالوالدین احساناً»

 2- فرمانِ نیکی به والدین مانند فرمانِ توحید، قطعی ونسخ نشدنی است.«قَضی»

 3- احسان به والدین در کنار توحید و اطاعت از خداوند آمده است تا نشان دهد این کار، هم واجب عقلی و وظیفه ی انسانی است، هم واجب شرعی. «قَضی ربّک ألاّ تعبدوا اِلاّ ایّاه

ص: 16


1- 16) کافی، ج 2، ص 157.
2- 17) مریم، 39.
3- 18) مریم، 14.
4- 19) بحار، ج 16، ص 95.
5- 20) تفسیر نورالثقلین.
6- 21) حج، 78.

و بالوالدین احساناً»

 4- نسل نو باید در سایه ی ایمان، با نسل گذشته، پیوند محکم داشته باشند. «لاتعبدوا الاّ ایّاه و بالوالدین احساناً»

 5 - در احسان به والدین، مسلمان بودن آنها شرط نیست. «بالوالدین احساناً»

 6- در احسان به پدر و مادر، فرقی میان آن دو نیست. «بالوالدین احساناً»

 7- نیکی به پدر ومادر را بی واسطه وبه دست خود انجام دهیم. «بالوالدین احساناً»

 8 - احسان، بالاتر از انفاق است و شامل محبّت، ادب، آموزش، مشورت، اطاعت، تشکّر، مراقبت و امثال اینها می شود. «بالوالدین احساناً»

 9- احسان به والدین، حدّ و مرز ندارد. «بالوالدین احساناً» (نه مثل فقیر، که تا سیر شود، وجهاد که تا رفع فتنه باشد و روزه که تا افطار باشد.)

 10- سفارش قرآن به احسان، متوجّه فرزندان است، نه والدین. «و بالوالدین احساناً» زیرا والدین نیازی به سفارش ندارند و به طور طبیعی به فرزندان خود احسان می کنند.

 11- هرچه نیاز جسمی وروحیِ والدین بیشتر باشد، احسان به آنان ضروری تر است. «یبلغنّ عندک الکبر»

 12- پدر و مادر سالمند را به آسایشگاه نبریم، بلکه نزد خود نگهداریم. «عندک»

 13- هم احسان لازم است، هم سخن زیبا و خوب. «احساناً ... قل لهما قولاً کریماً» (بعد از احسان، گفتار کریمانه مهم ترین

ص: 17

شیوه ی برخورد با والدین است.)

 14- در احسان به والدین و قول کریمانه، شرط مقابله نیامده است. یعنی اگر آنان هم با تو کریمانه برخورد نکردند، تو کریمانه سخن بگو. «وقل لهما قولاً کریماً»

 15- فرزند در هر موقعیّتی که هست، باید متواضع باشد و کمالات خود را به رُخ والدین نکشد. «واخفِض لهما جناح الذّل»

 16- تواضع در برابر والدین، باید از روی مهر و محبت باشد، نه ظاهری و ساختگی، یا برای گرفتن اموال آنان. «واخفض لهما... من الرّحمة»

 17- فرزند باید نسبت به پدر مادر، هم متواضع باشد، هم برایشان از خداوند رحمت بخواهد. «واخفض... و قل ربّ ارحمهما»

 18- دعای فرزند در حقّ پدر و مادر مستجاب است، وگرنه خداوند دستور به دعا نمی داد. «وقل ربّ ارحمهما...»

 19- دعا به پدر و مادر، فرمان خدا و نشانه ی شکرگزاری از آنان است. «قل ربّ ارحمهما...»

 20- رحمت الهی، جبران زحمات تربیتی والدین است. «ربّ ارحمهما کما ربّیانی» گویا خداوند به فرزند می گوید: تو رحمت خود را دریغ مدار، واز خدا نیز استمداد کن که ادای حقّ آنان از عهده ی تو خارج است.

 21- گذشته ی خود، تلخی ها و مشکلات دوران کودکی وخردسالی را که بر والدین تحمیل شده است از یاد نبرید. «کما ربّیانی صغیراً»

 22- پدر و مادر باید بر اساس محبّت فرزندان را تربیت کنند.

ص: 18

«ارحمهما کما ربّیانی»

 23- انسان باید از مربّیان خود تشکّر وقدردانی کند. «ارحمهما کما ربّیانی»

4- زنا و راههای مقابله با آن

پرتوی از نور (7) » زنا و راههای مقابله با آن

وَلَا تَقْرَبُواْ الزِّنَآ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَآءَ سَبِیلًا

    (اسراء، 32)

 به زنا نزدیک نشوید که کار زشت و راه بدی است.

 

رابطه ی نامشروع جنسی (زنا)، مفاسد و زیان های فردی، اجتماعی و خانوادگی فراوانی را بدنبال دارد، لذا در اسلام حرام شده است و در قرآن کریم، در کنار شرک، قتل(1) و سرقت(2) آمده است.

گوشه ای از مفاسد زنا از این قرار است:

 1. سرچشمه ی بسیاری از درگیری ها، خودکشی ها، فرار از خانه ها، فرزندان نامشروع، بیماری های مقاربتی و دلهره برای خانواده های آبرومند است.

 2. زناکاران چون برای شهوترانی سراغ یکدیگر می روند، میانشان انس و الفت عمیق و آرامش نیست.

 3. زناکار، طرف مقابل را شریک زندگی نمی داند، وسیله ی اطفای شهوت می داند.

 4. زنا، سبب کاهش تشکیل خانواده از طریق ازدواج و موجب

ص: 19


1- 22) الذین لایدعون مع اللّه الهاً آخر و لایقتلون النفس التی حرّم اللّه الا بالحق و لایزنون» فرقان، 68.
2- 23) اذ جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لایشرکن باللّه و لایسرقن و لایزنین...» ممتحنه، 12.

به وجود نیامدن ارتباطهای فامیلی و قطع صله ی رحم است. چون باز شدن راه زنا، بی رغبتی به ازدواج را در پی دارد.

 5. در زنا، احساس تعهّد و تکلیف نسبت به بقای نسل و تربیت کودک نیست و احساس پدری و مادری از میان می رود.

 6. زنا، نظام ارث بری را بر هم می زند و وارث واقعی معلوم نمی شود.

 7. سبب از بین رفتن شخصیّت و هویّت انسانی می شود و موجب مرگ های زودرس می گردد. «یذهب بالبهاء ویعجّل الفناء»(1)

 8. چون ارتکاب زنا، بدون زحمت و خرج نیست، زناکار برای ارضای هوس خود، به سراغ گناهان زیادی می رود. مثلاً گاهی برای کامیابی خود، به تهمت، ارعاب و دزدی دست می زند و حتّی مرتکب قتل می شود.

 9. در جامعه، فرزندان نامشروع و بی هویّت پدید می آید که زمینه ی بسیاری از مفاسد و جرائم است و مصداق روشنی برای فحشا است.

  اسلام برای پیشگیری از زنا، برنامه هایی ارائه داده است، از قبیل:

 1. ممنوعیّت اختلاط زن و مرد در بعضی مکان ها.

 2. ممنوعیّت خلوت مرد با زن نامحرم.

 3. حرمت زینت زن برای نامحرمان.

 4. حرمت نظر به نامحرم و دست دادن با نامحرم و پرهیز از فکر

ص: 20


1- 24) بحار، ج 77، ص 58.

زنا و تماشای عکس های تحریک کننده.

 5. مجازات شدید برای زناکار.

 6. توصیه به ازدواج و پایین گرفتن مهریّه.

 7. نکوهش از ازدواج دیر هنگام.

 8. عبادت شمردن همسرداری و تلاش برای خانواده.

5- تسبیح موجودات

پرتوی از نور (7) » تسبیح موجودات

 تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً (اسراء، 44)

 آسمان های هفتگانه وزمین و هر که در آنهاست، تسبیح خداوند را می گویند، و هیچ چیز نیست مگر آنکه با ستایش، از او به پاکی یاد می کند، ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید. همانا او بردبار و آمرزنده است.

 

این آیه می گوید: همه ی هستی برای خداوند تسبیح و سجده و قنوت دارند. برخی مفسّران این تسبیح را تسبیح تکوینی دانسته اند، یعنی ساختار وجودیِ هر ذرّه ای از عالم، نشان از اراده، حکمت، علم و عدل خدا دارد.

بعضی دیگر معتقدند که هستی، شعور و علم دارد و همه در حال تسبیح اند، ولی گوش ما صدای آنها را نمی شنود. این نظر با ظاهر آیات سازگارتر است. نطق داشتن اشیا محال نیست، چون در قیامت تحقّق می یابد، «اَنطق کلّ شی»(1) حتّی سنگ هم علم و خشیت دارد و از خوف خدا از کوه سقوط می کند،

ص: 21


1- 25) فصّلت، 21.

«و اِنّ منها لما یَهبط من خشیة اللّه»(1) حضرت سلیمان سخن مورچه را می فهمید و منطق الطیر می دانست. هدهد انحراف مردم را

تشخیص می داد که نزد سلیمان آمد و گزارش داد. خداوند کوهها را مخاطب قرار داده: «یا جبال اوّبی معه»(2) ای کوهها! همراه با داود نیایش کنید.

 در قرآن علاوه بر این موارد از تسبیحِ دیگر موجودات نیز سخن به میان آمده است.

 جمله ذرات عالم در نهان

با تو می گویند روزان و شبان

 ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم

با شما نامحرمان، ما خامشیم

تسبیح گویی حیوانات و موجودات، در روایات هم آمده است، از جمله:

الف) به چهره ی حیوانات سیلی نزنید، که تسبیح خدا می گویند.(3)

ب) هرگاه صید تسبیح نگوید، شکارِ صیّاد می شود.(4)

ج) هیچ درختی قطع نمی شود، مگر به خاطر ترک تسبیح او.(5)

د) سنگریزه در دست پیامبراکرم صلی الله علیه وآله به نبوّت او گواهی داد.(6)

 ه) زنبور عسل تسبیح می گوید.(7)

ح) صدای گنجشک ها تسبیح آنهاست.(8)

ص: 22


1- 26) بقره، 74.
2- 27) سبأ، 10.
3- 28) تفسیر نورالثقلین.
4- 29) تفسیر نورالثقلین.
5- 30) تفسیر روح الجنان.
6- 31) تفسیر المیزان.
7- 32) بحار، ج 95، ص 372.
8- 33) بحار، ج 64، ص 27.

همه ی این روایات، گویای تسبیح واقعی است، نه زبان حال.

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

بلبل به غزلخوانی و قُمری به ترانه

6- پاسخ به منکران معاد

پرتوی از نور (7) » پاسخ به منکران معاد

 وَقَالُواْ أَءِذَا کُنَّا عِظَاماً وَرُفَاتاً أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً * قُلْ کُونُواْ حِجَارَةً أَوْ حَدِیداً * أَوْ خَلْقاً مِّمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَن یُعِیدُنَا قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُءُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَی هُوَ قُلْ عَسَی   أَن یَکُونَ قَرِیباً(اسراء، 49 - 51)

 و گفتند: آیا آنگاه که ما استخوان های پوسیده و پراکنده شویم، آیا براستی ما با آفرینشی تازه، برانگیخته می شویم؟ بگو: (استخوان خرد شده که آسان است، شما) سنگ باشید یا آهن. یا هر مخلوقی از آنچه که در نظر شما از آن هم سخت تر است (باز خدا می تواند شما را دوباره زنده کند) آنان بزودی خواهند گفت: چه کسی ما را باز می گرداند؟ بگو: همان کسی که نخستین بار شما را آفرید. پس بزودی سرهای خویش را (با تعجّب)

به سوی تو تکان خواهند داد و گویند: آن روز، چه زمان خواهد بود؟ بگو: شاید نزدیک باشد!

 

«رُفات» به معنایِ گِل خورد شده است.(1)

در آیات قرآن، هیچ جا دلیلی از سوی منکران معاد بیان نشده است. هرچه هست، تعجّب و سؤال و استبعاد است و با طرح سؤال ها ایجاد شبهه می کنند. قرآن نیز در پاسخ آنان، تکیه بر علم و قدرت و حکمت خدا در آفرینش و ذکر

ص: 23


1- 34) مفردات راغب.

نمونه هایی در طبیعت و تاریخ و خود انسان دارد که اوّل نبوده و سپس پدید آمده است. پس خداوند می تواند بار دیگر موجودات را پس از مرگ، زنده کند.

گرچه انسان پس از مرگ، متلاشی و خاک می شود، ولی خاک، سرچشمه و دروازه ی حیات و زندگی است. گیاهان از خاک می رویند و موجودات زنده در خاک پرورش می یابند.

پس زنده کردن مردگان از خاک، نزد خداوند متعال مهم و دشوار نیست، حتّی اگر شما سنگ و آهن و سخت تر از اینها هم باشید، که فاصله شان با حیات، دورتر است، باز هم خداوند، شما را زنده خواهد کرد.

منکران، دلیلی بر انکار معاد ندارند، تنها سؤال دارند که چه کسی و چه زمانی و چگونه ما را زنده می کند؟

پاسخ قرآن این است که همان خدا که اوّلین بار شما را آفرید، قدرت بازآفرینی شما را دارد، زمان آن نیز خیلی دور نیست، شاید نزدیک باشد! «مَن یُعیدنا؟ مَتی هو؟ عسی أن یکون قریبا»

ص: 24

7- شجره ملعونه

پرتوی از نور (7) » شجره ملعونه

وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتِی  أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً(اسراء، 60)

 و (به یادآور) آنگاه که به تو گفتیم: همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤیایی را که نشانت دادیم و آن درخت نفرین شده در قرآن را، جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم. و ما مردم را بیم می دهیم، ولی (هشدار ما) جز طغیان و سرکشی بزرگ، چیزی بر آنان نمی افزاید.

 

 در قرآن، چند رؤیا برای پیامبر اسلام بیان شده است:

 یک رؤیا در آستانه ی جنگ بدر، که خداوند دشمنان را به چشم پیامبر اندک نشان داد، تا مسلمانان سست نشوند.(1)

 دیگری رؤیای ورود فاتحانه به مسجدالحرام.(2)

یکی هم خوابی که در این آیه مطرح است.

دو خواب قبلی پس از هجرت و در مدینه بوده، اما این خواب در مکّه بوده است.

البتّه برخی رؤیا را مربوط به معراج دانسته اند، در حالی که معراج در بیداری بود و رؤیا ظهور در خواب دیدن دارد.

آن خواب و شجره ی ملعونه یکی است، چون نتیجه ی واحدی دارد و آن فتنه بودن برای مردم است. خداوند این شجره ی ملعونه و اعمالشان را در خواب به پیامبرصلی الله علیه وآله نشان داد و فرمود که این سبب فتنه ی امت توست و با جمله ی «اِنّ

ص: 25


1- 35) انفال، 43.
2- 36) فتح، 27.

ربّک احاط بالناس»، آن حضرت را دلداری داد.

«شَجرة»، هم به معنای درخت است، هم هر اصلی که شاخه ها و فروعی داشته باشد. لذا به قبیله هم شجره گفته می شود. پیامبر نیز فرمود: من و علی از یک شجره ایم؛ «أنا و علیٌّ من شجرة واحدة».(1) به سلسله ی نسب و نژاد نیز «شجره نامه» گفته می شود. پس شجره ی ملعونه، قومی ریشه دارند که ملعونند.

در آخر این آیه آمده است که هشدارهای الهی نسبت به شجره ی ملعونه، نتیجه ای جز افزایش طغیان بزرگ اینان ندارد. و «طغیان کبیر» تنها یکبار و در همین آیه به کار رفته است. پس باید در قرآن از یک شجره ملعونه واز قوم و قبیله ای سراغ گرفت که به ظاهر مسلمان؛ ولی در باطن دارای نفاق وسبب فتنه ی مردم اند.

    در قرآن، امور متعدّدی لعنت شده است، مثل: ابلیس، یهود، منافقان، مشرکان، علمایی که حقّ را کتمان کردند، آزاردهندگان پیامبر، امّا تنها منافقانند که همراه مسلمانان وموجب فتنه آنانند؛ زیرا ابلیس و اهل کتاب ومشرکان، چهره ای روشن دارند، ولی منافقان به ظاهر مسلمان، پیوسته عامل فتنه بوده اند.(2)

بعضی پنداشته اند؛ شجره ی ملعونه، همان «درخت زقّوم» است که وسیله ی عذاب الهی است؛ ولی چیزهای دیگری

ص: 26


1- 37) بحار، ج 38، ص 309.
2- 38) عمیق ترین نظر در باره ی این آیه که با روایات همراه است، در تفسیر المیزان آمده است.

هم وسیله ی عذاب الهی بوده است که این نشانه ی لعنت شدن آن وسیله نیست، مثل رود نیل که فرعون را غرق کرد، یا فرشتگان که بر اقوامی عذاب نازل کردند، یا مؤمنان که در جنگ ها بازوی خدا در عذاب و نابودی کفّار بودند. «قاتلوهم یعذّبهم اللّه بایدیکم»(1)

علامه ی طباطبایی قدس سره در بحث روایی سوره ی قدر، از برجستگان اهل سنّت مثل خطیب بغدادی، ترمذی، ابن جریر، طبرانی، بیهقی، ابن مردویه و از علمای شیعه مثل کلینی صاحب کتاب کافی نقل می کند که پیامبراکرم در خواب، بالا رفتن بوزینگان را از منبر خود دید و بسیار غمگین شد. جبرئیل نازل شد. حضرت خواب خود را بر او بیان کرد. جبرئیل به آسمان رفت و چون برگشت، این آیات را با خود آورد: «أفرأیت اِن

مَتعّناهم سنین . ثمّ جائهم ما کانوا یوعدون . ما أغنی عنهم ماکانوا یمتعّون»(2) آیا نمی بینی که اگر ما سالیانی آنان را بهره مند سازیم، سپس عذابی که به آنان وعده داده شده، سراغشان آید، بهره گیری های دنیوی برایشان سودی نخواهد بخشید. این رؤیا، همچنین سبب نزول سوره ی قدر شد، تا به پیامبر تسلی بدهد که اگر بنی امیه هزار ماه حکومت می کنند، در عوض ما به تو شب قدر دادیم که بهتر از هزار ماه است.

خواب دیدن بوزینه هایی که حکومت را به دست گرفتند و بر منبر پیامبر بالا می رفتند، از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز

ص: 27


1- 39) توبه، 14.
2- 40) شعراء، 205 - 207.

روایت شده است.(1) مفسّران شیعه و سنّی مراد از شجره ملعونه را «بنی امیّه» می دانند.

امام سجادعلیه السلام فرمود: جبرئیل بوزینه ها را بر بنی امیّه تطبیق داد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پرسید: آیا این حادثه در زمان من رخ می دهد؟ پاسخ داد: نه، حدود چهل سال بعد از هجرت تو رخ می دهد.(2)

در میان بنی امیه هم، آن کس که بیش از همه طغیان کرد و حادثه ی کربلا را به وجود آورد، «یزید» بود و این فاجعه، بزرگ ترین طغیان در تاریخ بود.

8- نمازشب

پرتوی از نور (7) » نمازشب

 وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی   أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحْمُوداً (اسراء، 79)

 و پاسی از شب را بیدار باش وتهجّد و عبادت کن، و این وظیفه ای افزون برای توست، باشد که پروردگارت تو را به مقامی محمود وپسندیده برانگیزد.

 

«هَجود»، به معنای خوابیدن است و «تَهجّد»، به معنای برطرف کردن خواب با عبادت می باشد.

نماز شب از نمازهای بسیار با فضیلت است و در سوره های مزّمل و مدّثر آمده است: «قم الّیل الاّ قلیلاً»

در روایات بیش از 30 فضیلت برای نمازشب برشمرده شده است که به برخی از فضایل آن اشاره می شود:

ص: 28


1- 41) تفسیر تبیان.
2- 42) تفسیر لاهیجی.

 * تمام انبیا نمازشب داشتند. نماز شب، رمز سلامتی بدن وروشنایی قبر است. نماز شب، در اخلاق، رزق، برطرف شدن اندوه، ادای دین و نورچشم مؤثّر است.(1)

 * نماز شب، گناه روز را محو می کند و نور قیامت است.(2)

 * امام صادق علیه السلام می فرماید: پاداش نماز شب آن قدر زیاد است که خداوند می فرماید: «فلاتعلم نفس ما اُخفی لهم من قُرّة اَعین جزاء بما کانوا یعملون»(3) هیچ کس پاداشی را که برای آنان در نظر گرفته شده نمی داند.(4)

 * امام صادق علیه السلام می فرماید: شرف مؤمن، نماز شب است و عزّتش، آزار واذیّت نکردن مردم.

 * ابوذر کنار کعبه مردم را نصیحت می کرد که برای وحشت و تنهایی قبر، در دل شب دو رکعت نماز بخوانید.

 * درمانده کسی است که از نماز شب محروم باشد.

 * بهترین شما کسی است که اطعام کند، سلام را آشکارا بدهد و هنگامی که مردم در خوابند، نماز بخواند.

سه چیز بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله واجب بود و بر دیگران مستحبّ: نماز شب، مسواک و سحرخیزی.(5)

در کلمه ی «مقاماً» عظمت نهفته است (به خاطر تنوین) و در روایات آمده که «مقام محمود» همان شفاعت است.(6)

حضرت علی علیه السلام می فرماید: گناهان و اعمال و رفتار بد انسان، موجب محرومیّت او از نمازشب می شود.(7)

ص: 29


1- 43) سفینة البحار.
2- 44) بحار، ج 84، ص 140.
3- 45) سجده، 17.
4- 46) تفسیر مجمع البیان.
5- 47) تفسیر فرقان.
6- 48) تفسیر نورالثقلین.
7- 49) بحار، ج 87، ص 145.

خداوند به تمام قطعات زمان سوگند یاد کرده است. مثلاً: «والفجر»(1)،

«والصبح»(2)،

«والنهار»(3)،

«والعصر»

اما به سحر سه بار سوگند یاد شده است:

«والّیل اذا یسر»(4)،

«والّیل اذا عَسعَس»(5)،

«والّیل اذ اَدبر»(6) یعنی سوگند به شب هنگام تمام شدنش.

و در باره ی استغفار در سحر دو آیه آمده است: «وبالاسحار هم یستغفرون»(7)، «المستغفرین بالاسحار»(8)

9- داستان موسی و خضر

پرتوی از نور (7) » داستان موسی و خضر

 وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا  أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً * فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً   (کهف، 60 - 61)

 و(بیادآور) زمانی که موسی به جوان (همراهش) گفت: من دست از جستجو برنمی دارم تا به محلّ برخورد دو دریا برسم، حتّی اگر سال ها (به راه خود) ادامه دهم. پس چون به محلّ تلاقی آن دو (دریا) رسیدند، ماهی خود را (که برای غذا همراه داشتند) فراموش کردند. ماهی هم راه خود را به دریا برگرفت و رفت.

ص: 30


1- 50) فجر، 1.
2- 51) مدّثر، 34.
3- 52) شمس، 3.
4- 53) فجر، 4.
5- 54) تکویر، 17.
6- 55) مدّثر، 33.
7- 56) ذاریات، 18.
8- 57) آل عمران، 17.

 

در تفاسیر وروایات، ماجرای موسی وخضر بیان شده است. چنانکه در کتاب صحیح بخاری از ابن عباس از اُبیّ بن کعب آمده که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: روزی حضرت موسی در حال خطبه خواندن، مورد سؤال بنی اسرائیل قرار گرفت که عالم ترین افراد کیست؟ موسی گفت: من هستم. خداوند موسی را مورد عتاب قرار داد که چرا نگفتی: خدا بهتر می داند. خضر از تو عالم تر است. موسی گفت: خضر کجاست؟ خطاب آمد: در منطقه ی

مجمع البحرین است و رمز ونشانه ی آن این است که یک ماهی در سبدی قرار بده و حرکت کن، هرجا ماهی را نیافتی، وعده گاه ملاقات خضر همان جا می باشد.(1)

موسی ماهی را در سبد قرارداده و به کسی که همراهش بود فرمود: هرکجا ماهی را نیافتی به من خبر بده. موسی و همراهش حرکت کردند تا کنار دریایی رسیدند و برای استراحت کنار سنگی توقّف کردند.

در حالی که موسی در خواب بود و همراهش بیدار، ماهی حرکتی کرده و از سبد به دریا پرید! همراه موسی چون او را در خواب دید، او را صدا نزد. پس از بیداریِ موسی نیز فراموش کرد به او خبر دهد و به راه خود ادامه دادند، پس از یک شبانه روز موسی گفت: غذایی بیاور که ما از این سفر خسته شدیم.

همراه موسی، ماجرای زنده شدن ماهی و پریدنش در آب را بازگو کرد. موسی گفت: باید برگردیم به همان منطقه ای که

ص: 31


1- 58) علامه شعرانی در حاشیه تفسیر ابوالفتوح، محلّ ملاقات را حوالی شام وفلسطین می داند.

ماهی در آب پریده که وعده گاه ما آنجاست.

10- ذوالقرنین کیست؟

پرتوی از نور (7) » ذوالقرنین کیست؟

 وَیَسْئَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُواْ عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْراً (کهف، 83)

 و از تو درباره ذوالقرنین می پرسند. بگو: به زودی از او یادی بر شما خواهم کرد.

 

«قَرن»، دو معنا دارد: یکی دوران طولانی و دیگری به معنای شاخ حیوان، و ذوالقرنین را از آن جهت بدین وصف نامیده اند که یا حکومت طولانی داشته و یا آنکه دو رشته موی خود را مثل دو شاخ می بافته و یا روی کلاه او دو شاخک قرار داشته است. همچنین ممکن است مراد از «قَرنَین» شرق و غرب جهان باشد، که چون او به تمام شرق و غرب عالم سلطه پیدا کرده بوده «ذوالقرنین» نامیده شده است. چنانکه عربها می گویند:

«قرنی الشمس» یعنی دو شاخ آفتاب که مراد شرق و غرب عالم است.

امام باقرعلیه السلام فرمودند: «ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحی بود که خدا او را دوست می داشت و او قوم خود را به تقوا سفارش می کرد. مردم بر یک طرف سر او ضربه ای وارد کردند و او تا مدّتی ناپدید شد، پس از آن به سوی مردم بازگشت و دعوت خود را تکرار کرد، مردم به سمت دیگر سر او ضربه ای زدند. آنگاه امام فرمود: در میان شما نیز شخصی با این خصوصیات است.(1) بنابراین به خاطر این دو ضربه به

ص: 32


1- 59) تفسیرنورالثقلین ؛ کمال الدین صدوق.

ذوالقرنین معروف بوده است.

تفسیر نمونه با توجّه به اظهارات چند مورّخ یونانی و چند فراز از تورات(1) و کشف مجسمه ی کورش در قرن نوزدهم میلادی که تاجی با دو شاخ بر سر داشت، ذوالقرنین را با کورش بیشتر تطبیق می دهد، ولی مرحوم شعرانی، در حاشیه تفسیر ابوالفتوح، ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی می داند که از سیزده سالگی شاگرد ارسطو بوده است. و صاحب تفسیر المیزان او را همان کورش می داند.

سدّ ذوالقرنین، نه دیوار چین است و نه موارد دیگر که گفته اند، چون اینها از آهن و مس ساخته نشده اند. در سرزمین قفقاز در تنگه ی داریال، سدّی آهنین پیدا شده که نزدیک آن نیز نهری به نام سائوس (به معنای کوروش) است، اینکه این همان سدّ باشد، پذیرفتنی تر می نماید.(2)

به هر حال در اینکه ذوالقرنین چه مدّت حکومت کرده و نام واقعی او چیست و چند سال عمر کرده وآیا بشر بوده یا فرشته، پیامبر یا عبد صالح؟ اسکندر بوده یا کورش؟ چرا ذوالقرنین نام دارد؟ امکاناتش چه بوده، محدوده ی حکومتش کجا بود؟ طول و عرض و مشخصّات سدّی که ساخت چه بود؟ چه زمانی بود؟ آیا این سدّ همان دیوار چین است یا نه؟ سخنان بسیاری بیان شده وبحث در جزئیّات آن چندان مفید نیست.

 باید دنبال هدف ها رفت، نه مسائل جزئی که در آنها هیچ

ص: 33


1- 60) تورات، کتاب اشعیا، فصل 46، شماره ی 28 و 11.
2- 61) تفسیر نمونه.

رشدی نیست.

11- شاهکار جعفر طیّار

پرتوی از نور (7) » شاهکار جعفر طیّار

 ذَلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ * مَاکَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَی   أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ   (مریم، 34 - 35)

 این است عیسی، پسر مریم؛ (همان) گفتار درستی که در آن شک می کنند. شایسته نیست که خداوند فرزندی برگیرد، او منزّه است، هرگاه انجام کاری را اراده کند، همین قدر که گوید: موجود باش، بی درنگ موجود می شود.

 

پس از فشارهای شدید کفّار مکّه بر پیروان پیامبرصلی الله علیه وآله، جمعی از مسلمانان همراه جعفربن ابیطالب علیهما السلام، به حبشه هجرت کردند. کفّار قریش گفتند: اگر مسلمین در آنجا قدرتی پیدا کنند و حکومتی تشکیل دهند، بت پرستی ما را ریشه کن خواهند کرد. آنان عمرو عاص و جمعی را همراه با هدایایی برای وزیران نجاشی به حبشه فرستادند. آنان هدایا را گرفتند تا نجاشی را علیه مسلمانان مهاجر تحریک

نمایند؛ امّا نجاشی تصمیم گرفت شخصاً مسلمانان را احضار کند و سخن آنان را بشنود.

جعفر که سخنگوی مسلمانان بود، در حضور پادشاه حبشه سخنان خود را آغاز کرد. او از ظلمت های بت پرستی و خرافات و تجاوزهای دوران جاهلیّت و از طلوع اسلام و نورانیّت دین محمّدصلی الله علیه وآله چنان سخن گفت، که نجاشی گریست و هدایای کفّار را برگرداند و گفت: خداوند که به من

ص: 34

قدرت داد، از من رشوه نگرفت، چرا من از شما رشوه بگیرم؟!

این جلسه، به نفع مسلمانان و زیان کفّار پایان یافت. عمرو عاص پس از این شکست به فکر فرو رفت و از فردای آن روز پیشنهاد تازه ای مطرح کرد. او برای آنکه غیرت دینی نجاشی را تحریک کند، گفت: مسلمانان، عقایدی دارند که ضد عقیده شماست.

نجاشی بار دیگر مسلمانان را احضار کرد و عقیده آنها را درباره ی حضرت مسیح علیه السلام جویا شد. جعفر طیّار در پاسخ، آیاتی از سوره ی مریم را تا آیه ی «ذلک عیسی بن مریم قول الحقّ الّذی فیه یمترون» تلاوت کرد. نجاشی با شنیدن آیات نورانی قرآن، اشک ریخت و گفت: حقیقت همین است.

عمرو عاص پس از شکست و رسوایی مجدّد، همین که خواست حرکت تازه ای انجام دهد، نجاشی سیلی محکمی بر او نواخت.(1)

ص: 35


1- 62) فروغ ابدیّت، ج 1، ص 253، به نقل از کامل ابن اثیر، ج 2، ص 54 ؛ بحار، ج 18، ص 415.

12- سیمای حضرت ابراهیم

پرتوی از نور (7) » سیمای حضرت ابراهیم

 وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً(مریم، 50)

 و از رحمت خویش به آنها عطا کردیم و برای آنان (در میان مردم) نام بلند و نیکو قرار دادیم.

 

  * ابراهیم علیه السلام از ستاره و ماه و خورشید دل برید، به خدا رسید. «لااحبّ الآفلین... وجّهت وجهی...»(1)

 * عموی منحرف را رها کرد، خود برای همه ی مردم پدر شد. «ملّة ابیکم»(2)

 * عمو با او قهر کرد، «واهجرنی ملیّاً»(3) امّا خدا به او لطف کرد. «انّه کان بی حفیاً»(4)

 * برای خدا کناره گیری کرد، «اعتزلکم»(5) شهره آفاق شد. «جعلنا لهم لسان  صدق»

 * از خانه بتها فرار کرد، سازنده خانه توحید شد. «اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت»(6)

 * جانش را در راه خدا تسلیم کرد، آتش بر او گلستان شد. «یا نار کونی برداً و سلاماً»(7)

 * فرزند را برای ذبح و کشتن آماده کرد، «و تلّه للجبین»(8) جان به سلامت برد و سنّت قربانی در جایگاهش واجب شد.

 * تا اواخر عمر بی فرزند؛ ولی راضی بود، در پایان عمر، نبوّت در دودمانش قرار گرفت.

ص: 36


1- 63) انعام، 76 - 79.
2- 64) حج، 78.
3- 65) مریم، 46.
4- 66) مریم، 47.
5- 67) مریم، 48.
6- 68) بقره، 127.
7- 69) انبیا، 69.
8- 70) صافّات، 103.

 * در خلوت ترین مکان ها، با قصد قربت کعبه را ساخت، پرجاذبه ترین مناطق زمین شد.

 * در بیابان، تنهای تنها فریاد زد، از تمام زمین، لبّیک گو رسید. «اذّن فی النّاس بالحجّ»(1)

 * کودک تشنه ی خود را برای انجام ماموریت الهی رها کرد، آب زمزم، از جای پای کودک برای همیشه جاری شد.

 * در برابر تهدید عموی بت پرستش مدارا و سلام کرد، «قال سلامٌ علیک»(2) خداوند به او سلام فرستاد. «سلامٌ علی ابراهیم»(3)

 * یک نفر بود، امروز همه مکتب های آسمانی، خود را ابراهیمی می دانند.

 * همه با او دشمنی کردند، خدا او را خلیل خود دانست. «واتّخذاللّه ابراهیم خلیلا»(4)

13- توبه در قرآن

پرتوی از نور (7) » توبه در قرآن

 إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لَایُظْلَمُونَ شَیْئاً(مریم، 60)

 مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت می شوند و به هیچ وجه مورد ستم قرار نمی گیرند (و از پاداششان کاسته نمی شود).

 

معمولاً قرآن کریم به دنبال آیات عذاب، جمله ی «الاّالّذین تابوا» یا جمله ی «الاّ من تاب» را آورده تا بگوید: راه اصلاح،

ص: 37


1- 71) حج، 27.
2- 72) مریم، 47.
3- 73) صافّات، 109.
4- 74) نساء، 125.

هرگز بر کسی بسته نیست.

 * توبه، واجب است؛ زیرا فرمان خداوند است. «توبوا الی اللّه»(1)

 * قبول توبه ی واقعی قطعی است، زیرا نمی توان باور کرد که ما به امر او توبه کنیم ولی او نپذیرد. «هوالّذی یقبل التوبة عن عباده»(2)، «هوالتّواب الرّحیم»(3)

 * خداوند هم توبه را می پذیرد و هم کسانی را که بسیار توبه می کنند دوست دارد. «یحبّ التّوابین»(4)

 * توبه، باید با عمل نیک و جبران گناهان همراه باشد:

 «تاب و عمل صالحا»(5)،

«تاب من بعده و اصلح»(6)،

«تابوا واصلحوا و بیّنوا»(7)

 * توبه، رمز رستگاری است. «توبوا ... لعلکم تفلحون»(8)

 * توبه، وسیله ی تبدیل سیئات به حسنات است. «الاّ من تاب و عمل صالحاً فاولئک یبدّل اللّه سیئاتهم حسنات»(9)

 * توبه، سبب نزول باران است. «توبوا ... یرسل السّماء»(10)

 * توبه، سبب رزق نیکو است. «توبوا الیه یمتّعکم متاعاً حسنا»(11)

 * توبه در هنگام دیدن آثار مرگ و عذاب پذیرفته نمی شود. «حتّی اذا حضر احدهم الموت قال انّی تبت الان»(12)

ص: 38


1- 75) تحریم، 8.
2- 76) شوری، 37.
3- 77) بقره، 37.
4- 78) بقره، 222.
5- 79) فرقان، 71.
6- 80) انعام، 54.
7- 81) بقره، 160.
8- 82) نور، 31.
9- 83) فرقان، 70.
10- 84) هود، 52.
11- 85) هود، 3.
12- 86) نساء، 18.

 * خداوند علاوه بر قبول توبه، لطف ویژه نیز دارد:

 «هو التّواب الرّحیم»(1)،

«ثمّ تاب و اصلح فانّه غفور رحیم»(2)،

«ثمّ تاب علیهم انّه بهم رؤف رحیم»(3)

«الاّ مَن تاب و آمن و عمل صالحا فاولئک یدخلون الجنّة»(4)

«ثمّ توبوا الیه ان ربّی رحیم ودود»(5)

در این آیات در کنار توبه به مسئله رحمت و رأفت و محبّت الهی اشاره شده است.

 * قرآن ترک توبه را ظلم و هلاکت دانسته است:

«و من لم یتب فاولئک هم الظالمون»(6)،

«ثم لم یتوبوا فلهم عذاب جهنّم»(7)

14- ویژگی های قلب مؤمن و کافر

پرتوی از نور (7) » ویژگی های قلب مؤمن و کافر

 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیَسِّرْ لِی  أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُواْ قَوْلِی (طه، 25 - 28)

 (موسی) گفت: پروردگارا! (اکنون که مرا به این کار بزرگ مأمور فرمودی) سینه ام را برایم گشاده گردان (و بر صبر و حوصله ام بیفزا). و کارم را برایم آسان فرما. و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند.

ص: 39


1- 87) بقره، 37.
2- 88) انعام، 54.
3- 89) توبه، 117.
4- 90) مریم، 60.
5- 91) هود، 90.
6- 92) حجرات، 11.
7- 93) بروج، 10.

 

قلب مؤمن و کافر هریک جایگاه امری است، از جمله:

 قلب مؤمن                  قلب کافر

 1. حیات.                      1. مرض.

 «أو مَن کان میتاً فاحییناه»(1)      «فی قلوبهم مَرَض»(2)

 2. شفا.                         2. قساوت.

 «ویَشفِ صدور قوم مؤمنین»(3)   «جعلنا قلوبهم قاسیة»(4)

 3. طهارت.                      3. عدم پذیرش.

 «اِمتَحن اللّه قلوبهم»(5)            «اَزاغ اللّه قلوبهم»(6)

 4. سعه صدر.                   4. مُهرخوردن.

 «ربّ اشرح لی صدری»(7)         «طبع اللَّه علی قلوبهم»(8)

 5. هدایت.                      5. احاطه ظلمت.

 «مَن یؤمن باللّه یَهدقلبه»(9)         «ران علی قلوبهم»(10)

 6. ایمان.                      6. حجاب.

 «کتب فی قلوبهم الایمان»(11)      «جعلنا علی قلوبهم أکنّة»(12)

 7. سکینه.                      7. قفل شدن.

 «السکینة فی قلوب المؤمنین»(13)   «أم علی قلوب اقفالها»(14)

 8. الفت.                         8. سختی.

 «وألّف بین قلوبهم»(15)          «ختم اللّه علی قلوبهم»(16)

 9. اطمینان قلبی.                9. برگشت و نفهمی.

 «الا بذکر اللّه تطمئنّ القلوب»(17)   «صرف اللّه قلوبهم»(18)

ص: 40


1- 94) انعام، 122.
2- 95) بقره، 10.
3- 96) توبه، 14.
4- 97) مائده، 13.
5- 98) حجرات، 3.
6- 99) صف، 5.
7- 100) طه، 25.
8- 101) نحل، 108.
9- 102) تغابن، 11.
10- 103) مطففین، 14.
11- 104) مجادله، 22.
12- 105) کهف، 57.
13- 106) فتح، 4.
14- 107) محمّد، 24.
15- 108) انفال، 63.
16- 109) بقره، 7.
17- 110) رعد، 28.
18- 111) توبه، 127.

15- شفاعت و شرایط آن

پرتوی از نور (7) » شفاعت و شرایط آن

 یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا(طه، 109)

 در آن روز، شفاعت (هیچ کس) سودی ندارد، مگر کسی که خدای رحمان به او اجازه دهد و از گفتار او (شفاعت کننده یا شفاعت شونده) راضی باشد.

 

از آنجا که انکار شفاعت، خلاف قرآن و روایات و مایه ی یأس مؤمنانِ گناهکار است، و قبول شفاعتِ بی قید و شرط نیز سبب جرأت خلافکاران و خلاف عدالت الهی است، لذا قرآن کریم برای شفاعت، حساب و کتاب و مقرّراتی در نظر گرفته است.

از نظر قرآن، شفاعت، روزنه ی امید گناهکاران و وسیله ای برای ارتباط آنان با اولیای خدا و پیروی از آنان است.

شفاعت اذن خداست و برخورداران از شفاعت، تنها کسانی هستند که در مدار توحید و دارای منطقِ صحیح و اعتقادات حقّ باشند و گفتارشان مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد، یعنی شهادتین آنان موضعی، موسمی، اکراهی، سطحی و بر اساس مسخره و نفاق نباشد، در این صورت اگر در عمل کمبود داشته باشند، با شفاعت مورد عنایت قرار می گیرند.

از این روی قرآن، شفاعت بت ها را برای بت پرستان در دنیا و آخرت باطل دانسته است.

شفاعت به معنای فدا شدن حضرت عیسی علیه السلام برای پاک شدن گناهان پیروانش و یا شهادت امام حسین علیه السلام به خاطر

ص: 41

شفاعت از شیعیان قابل پذیرش نیست، هر چند امام حسین علیه السلام از شافعان بزرگ در روز قیامت است، امّا باید دانست که هدف او از شهادت، شفاعت کردن طرفدارانش نبوده است.

امام باقرعلیه السلام درباره این آیه فرمودند: شفاعت پیامبرصلی الله علیه وآله تنها برای کسانی است که از نظر عمل و گفتار مورد رضایت باشند و بر مودّت آل پیامبرعلیهم السلام زندگی کرده و بر آن مرده اند.(1)

16- عصیان حضرت آدم

پرتوی از نور (7) » عصیان حضرت آدم

 فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی   آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی   (طه، 121)

 پس (آدم و همسرش فریفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه) خوردند، پس (به ناگاه لباس هایشان ریخت و) شرمگاهشان برای آنان ظاهر شد و (به ناچار) هر دو به چسبانیدن برگ (درختان) بهشت بر خودشان مشغول شدند و (این چنین) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و بیراهه رفت.

 

در ارتباط با جمله «عصی آدم ربّه فغوی» و عصیان حضرت آدم چند احتمال آمده است:

 الف) آدم گناه نکرد، بلکه مرتکب ترک اولی شد و«غوی» یعنی رشد نکرد، نه این که گمراه شد.

 ب) نهی حضرت آدم از درخت ممنوعه، نهی ارشادی بود، نه نهی مولوی.(113)

 ج) «عصیان» هم در ترک واجب بکار می رود و هم در ترک


1- 112) تأویل الایات، 304.

مستحب.(1)

 امّا هیچ کدام از این احتمالات مورد پذیرش نیست زیرا؛

 اوّلاً؛ این آیه و آیات مشابه آن صراحت در عصیان آدم دارند.

 ثانیاً؛ دلیلی بر ارشادی بودن نهی نداریم.

 ثالثاً؛ ادعای نبودن حکم تکلیفی در آن زمان درست نیست، زیرا در این صورت باید بگوییم که شیطان هم مرتکب خلافی نشده و گناه نکرده است.

 رابعاً؛ مگر توبه از کار منهیّ عنه با نهی ارشادی معنا دارد؟

 خامساً؛ عصیان در قرآن، تنها به معنای گناه بکار رفته است.

بنابراین، بهتر است به سراغ امام معصوم برویم آنجا که مأمون از امام رضاعلیه السلام پرسید: اگر پیامبران معصومند، پس معنای آیه «و عصی آدم ربّه فغوی» چیست؟

امام علیه السلام فرمودند: «کان ذلک من آدم قبل النبوة... من الذنوب الّتی تجوز علی الانبیاء قبل نزول الوحی علیهم...»(2) یعنی نافرمانی حضرت آدم قبل از بعثت او بوده است و خلافی بوده که ارتکاب آن با مقام نبوّت منافاتی ندارد.

ص: 43


1- 114) تفسیر نمونه.
2- 115) بحار، ج 11، ص 164 ؛ عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 195.

17- حسابرسی در قیامت

پرتوی از نور (7) » حسابرسی در قیامت

 إقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ (انبیاء، 1)

 (زمان) حساب مردم نزدیک شده است، در حالی که آنان در بی خبری، (از آن) روی گردانند!

 

آنچه از آیات به دست می آید این است که:

 1. همه ی افراد مورد سؤال قرار می گیرند. «فلنسئلنّ الّذین ارسل الیهم و لنسئلنّ المرسلین»(1)

 2. تمامی اعمال مورد محاسبه قرار می گیرد. «لتُسئلنّ عما کنتم تعملون»(2)

 3. همه ی احوال مورد رسیدگی قرار می گیرد. «اِن تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به اللّه»(3)

 4. از همه ی اعضای بدن انسان سؤال خواهد شد. «اِنّ السّمع و البصر و... کلّ اولئک کان عنه مسئولا»(4)

 5. از نعمت های الهی سؤال می شود. «و لتسئلنّ یومئذٍ عن النعیم»(5)

 6. تمامی کارها را در هرکجا و به هراندازه که باشد، حاضر خواهند ساخت. «ان تک مثقال حبةّ من خردل فتکن فی صخرة»(6)

در اوّلین سؤال، از نماز خواهند پرسید و به حساب امور مهمی همچون؛ جوانی، عمر، راه کسب درآمد و هزینه آن و به ویژه مسأله رهبری و ولایت خواهند پرداخت و همین بس

ص: 44


1- 116) اعراف، 16.
2- 117) نحل، 93.
3- 118) بقره، 284.
4- 119) اسراء، 36.
5- 120) نحل، 93.
6- 121) لقمان، 16.

که خداوند، خود حسابرس خواهد بود. «کفی بنا حاسبین»(1)

18- داستان حضرت یونس

پرتوی از نور (7) » داستان حضرت یونس

 وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا  إِلَهَ إِلَّا  أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتَ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ(انبیاء، 87 - 88)

 و ذوالنون (حضرت یونس صاحب ماهی را به یاد آور) آن هنگام که خشمگین (و با قهر از میان مردم بیرون) رفت و گمان کرد که (آسوده شد و) ما بر او تنگ نخواهیم گرفت، (امّا همین که در کام نهنگ فرو رفت و سبب آن را دانست،) پس در آن تاریکی ها ندا داد که (خداوندا!) جز تو معبودی نیست، تو پاک و منزّهی (و) همانا من از ستمکاران بودم (و نمی بایست مردم را به خاطر سرسختی شان رها کرده و تنها بگذارم). پس (دعای) او را اجابت

کردیم و او را از آن اندوه نجات دادیم و ما این چنین، مؤمنان را نجات می دهیم.

 

آنچه پیرامون داستان حضرت یونس در تفاسیر آمده این است که آن حضرت سال های بسیاری مردم را به سوی خداپرستی دعوت کرد؛ ولی از این میان تنها دو نفر به او ایمان آوردند، یکی شخصی عابد و دیگری انسانی عالم، وقتی وضع بدین صورت ادامه یافت، عابد به یونس علیه السلام پیشنهاد نفرین کرد و حضرت که از سرسختی و لجاجت آنان

ص: 45


1- 122) انبیاء، 47.

به ستوه آمده بود به این کار اقدام نمود و به محض پیدا شدن آثار بلا، بدون کسب اجازه از

محضر خداوند، با خشم و غضب از منطقه خارج شد به این گمان که دیگر از دست آنان راحت شده است؛ امّا نمی دانست که خداوند بخاطر این کار زندگی را بر او سخت خواهد کرد.

وقتی از آنجا خارج شد، به سوی دریا رفت، سوار بر کشتی شده و به منطقه ای دیگر عزیمت نمود. در میانه ی راه ناگهان کشتی به خاطر مواجه شدن با نهنگی بزرگ، دچار اضطراب گردید و چیزی نمانده بود تا همه اهل کشتی غرق شوند.

صاحبان کشتی تصمیم گرفتند تا برای رفع این بلا، یک نفر از ساکنان کشتی را به دریا بیندازند و خود را از این مصیبت رها سازند و چون قرعه کشیدند، نام یونس علیه السلام درآمد، لذا او را به دریا انداختند، بلافاصله نهنگ او را بلعید و به درون دریا رفت، امّا به امر الهی از خوردن و هضم او منع گردید.

یونس علیه السلام در آن تاریکی های شکم ماهی و اعماق آب به ظلم خود، به خروج نابجا از میان مردم پی برد و به آن اعتراف کرد، پس خداوند دعای او را مستجاب فرمود و او را از آن حال نجات داد. از آن پس یونس لقب «ذوالنون» به معنای صاحب ماهی یافت.

در آیات 143 و144 سوره ی صافّات آمده است که: «فلو لا انّه کان من المسبّحین . للبث فی بطنه الی یوم یبعثون» یعنی اگر نبود که او از زمره ی تسبیح کنندگان به شمار می رفت، هر آینه تا روز قیامت در شکم ماهی محبوس می گردید.

ص: 46

ص: 47

ص: 48

19- دوری از شتابزدگی

پرتوی از نور (7) » دوری از شتابزدگی

 وَ یَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَآءَهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الْإِنسَانُ عَجُولَاً (اسراء، 11)

 و انسان (شتابزده و نادان) همانگونه که خیر را می طلبد، شرّ را هم می طلبد و انسان همواره عجول است.

 

در قرآن از شتاب زدگی انسان و شرّخواهی او بارها سخن به میان آمده است: «و یَستعجلونک بالسیّئة قبل الحسنه»(1) یعنی از تو عذاب فوری می خواهند. در آیه ای دیگر از قول کافران می فرماید: «أمطر علینا حجارةً من السماء»(2) می گویند: خدایا اگر دین حقّ است، از آسمان بر ما سنگ بباران. سرچشمه ی این شتاب ها، جهل و عناد و تعصّب است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: «انّما أهلک النّاس العجلة»(3) بیشترین هلاکت و تباهی انسان از عجله است. بسیاری از نفرین هایی را هم که انسان علیه خود یا فرزندانش می کند از همین عجله است.

ص: 49


1- 123) رعد، 6.
2- 124) انفال، 32.
3- 125) بحار، ج 17، ص 340.

20- نامه عمل در قرآن

پرتوی از نور (7) » نامه عمل در قرآن

 وَ کُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً  (اسراء، 13)

 و کارنامه ی هرانسانی را در گردنش بسته ایم و روز قیامت برای او نوشته ای بیرون آوریم که آن را در برابر خود گشوده می بیند.

 

در قرآن بارها به مسأله نامه ی عمل اشاره شده و در آیات مختلف نکاتی مطرح گردیده است، از جمله:

 1. نامه ی عمل برای همه است. «کلّ انسان اَلزمناه طائره...»

 2. تمام اعمال در آن وجود دارد. «لایُغادر صغیرةً ولا کبیرة»(1)

 3. مجرمان از آن می ترسند. «فتَرَی المجرمین مشفقین ممّافیه»(2)

 4. خود انسان با خواندن نامه ی عملش، حاکم و داور است. «اِقرَء کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً»(3)

 5. رستگاران، کتابشان به دست راست داده می شود و دوزخیان به دست چپ. «اوتِیَ کتابه بیمینه... بشماله»(4)

21- دنیاطلبی

پرتوی از نور (7) » دنیاطلبی

 مَن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً   (اسراء، 18)

 هر کس پیوسته زندگی دنیای زودگذر را بخواهد، به مقداری که بخواهیم و برای هرکه اراده کنیم، در این دنیا بشتاب فراهم می کنیم، سپس جهنّم را برایش قرار می دهیم که با شرمندگی و طردشدگی، وارد آن خواهد شد.

ص: 50


1- 126) کهف، 49.
2- 127) کهف، 49.
3- 128) اسراء، 14.
4- 129) الحاقّه، 19.

 

از دیدگاه قرآن، دنیاطلبی و دنیاگرایی اگر سبب غفلت از آخرت و انحصار خواسته ها در دنیا باشد، نکوهیده است. این نکته در آیات فراوانی مطرح شده است، از جمله: «یَعلمون ظاهِراً مِن الحَیاة الدّنیا و هم عَن الآخرة هم غافِلون»(1)،

«فأعرض عن مَن تَولّی عن ذکرِنا و لم یُرِد الاّ الحیاةَ الدّنیا»(2)

و «أرَضیتُم بالحَیاة الدّنیا»(3)

در جهان مادیّات نزاع و درگیری زیاد است و همه کس به همه آرزوهایش نمی رسد، پس باید اندازه و سهمیه ای باشد که چه کسی چه مقدار داشته باشد: «عجّلنا له فیها ما نشاء لمن نرید»، امّا در دنیای معنویات، چون تزاحم و محدودیّتی نیست، همه صد درصد کامیاب می شوند و راه برای بیشتر هم باز است. «کان سعیهم مشکورا»(4)

22- اسراف

پرتوی از نور (7) » اسراف

 وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً * إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً   (اسراء، 26 - 27)

 حقّ خویشاوند و بیچاره و در راه مانده را ادا کن و هیچ گونه ریخت و پاش و اسرافی نکن. همانا اسرافکاران  برادران شیطان هایند و شیطان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس بود.

 

«تَبذیر» از ریشه ی «بَذر» به معنای ریخت و پاش است. مانند آنکه برای دو نفر مهمان، غذای ده نفر را تهیه کنیم.

ص: 51


1- 130) روم، 7.
2- 131) نجم، 29.
3- 132) توبه، 38.
4- 133) اسراء، 19.

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس چیزی را در غیر مسیر طاعت خدا مصرف کند، مبذّر است.(1)

آن حضرت در پاسخ به این سؤال که آیا در مخارج حلال نیز اسراف وجود دارد؟ فرمودند: بلی، زیرا کسی که دارایی خود را چنان بخشش کند که چیزی برای خود نگذارد، در مصرف حلال اسراف کرده است.(2)

«تَبذیر»، گرچه بیشتر در مسائل مالی است، ولی در مورد نعمت های دیگر نیز وجود دارد، مانند هدر دادن عمر و جوانی، بکار گرفتن فکر، چشم، گوش و زبان در راه ناصحیح، سپردن مسئولیّت ها به افراد ناصالح، پذیرش مسئولیّت بدون داشتن لیاقت و بیش از حد توان و ظرفیّت، آموزش و آموختن مطالب غیر ضروری وغیر مفید و امثال اینها.(3)

23- آداب سخن گفتن

پرتوی از نور (7) » آداب سخن گفتن

 وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلًا مَّیْسُوراً   (اسراء، 28)

 و اگر به انتظار رحمتی از پروردگارت که به آن امیدواری، از آنان اعراض می کنی، پس با آنان سخنی نرم بگو.

 

قرآن درباره ی چگونگی سخن گفتن با مردم، دستورهایی دارد، از جمله:

سخنی نرم. «قَولاً مَیسوراً»

سخنی ملایم. «قولاً لَیّناً»(4)

ص: 52


1- 134) بحار، ج 75، ص 302.
2- 135) تفسیر نورالثقلین.
3- 136) تفسیر اطیب البیان.
4- 137) طه، 44.

سخنی آسان. «قولاً کریماً»(1)

سخنی استوار. «قولاً سَدیداً»(2)

سخنی معروف. «قولاً مَعروفاً»(3)

سخنی رسا. «قولاً بَلیغاً»(4)

24- رزق و روزی در قرآن

پرتوی از نور (7) » رزق و روزی در قرآن

 إِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقْدِرُ إِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیراً بَصِیراً(اسراء، 30)

 همانا پروردگارت برای هر کس بخواهد، روزی را گشاده یا تنگ می سازد، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست.

 

در قرآن به طور گسترده درباره ی رزق و روزی، بحث شده است. برخی از نکاتِ آن آیات عبارت است از:

 الف) رزق هر جنبنده ای بر عهده خداست. «ما من دابّةٍ فی الارض الاّ علی اللّه رزقها»(5)

 ب) سرچشمه روزی، در آسمان است. «و فی السماء رزقکم»(6)

 ج) اگر همه ی مردم رزق گسترده داشته باشند، فساد گسترش می یابد. «و لو بَسط اللّه الرّزق لعباده لَبَغوا فی الارض»(7)

 د) مردم باید تلاش کنند و به دنبال رزق بروند. «فابتغوا عنداللّه الرّزق»(8)

 ه) تقوا از عوامل گشایش و موجب توسعه در رزق است. «و مَن یَتّقِ اللّه یَجعل له مَخرجا و یرزقه من حیث لایَحتسِب»(9)

ص: 53


1- 138) اسراء، 23.
2- 139) نساء، 9.
3- 140) نساء، 8.
4- 141) نساء، 63.
5- 142) هود، 6.
6- 143) ذاریات، 22.
7- 144) شوری، 27.
8- 145) عنکبوت، 17.
9- 146) طلاق، 2.

25- ترس از روزی

پرتوی از نور (7) » ترس از روزی

 وَلَا تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئاً کَبِیراً(اسراء، 31)

 فرزندان خود را از بیم تنگدستی نکشید. این ما هستیم که آنان و شما را روزی می دهیم. یقیناً کشتن آنان گناهی است بزرگ!

«املاق» به معنای فقر و تنگدستی است. شاید ریشه ی آن «مَلَق» باشد، چون فقیر اهل تملّق می شود.

خداوند در آیه 151 سوره ی انعام، کشتن فرزندان را به خاطر فقر می داند، «لاتقتلوا اولادکم من املاقٍ» ولی در این آیه، کشتن را به خاطر ترس از فقر می شمرد، «خشیة املاق» در آنجا در مورد فقر می فرماید: «نحن نرزقکم و ایّاهم» ما زندگی شما و فرزندانتان را تأمین می کنیم، در اینجا در مورد ترس از فقر می فرماید: «نحن نرزقهم و ایّاکم» رزق بچه هایتان و خودتان با ماست. چون هیجانِ ترس بیشتر است،

خداوند اوّل اولاد را بیمه می کند، سپس خود انسان را، تا هیجان کاهش یابد.(1) شاید سرّ این تفاوت در این باشد که چون گرسنگی الآن است و ترس از فقر برای آینده، لذا در صورت اوّل می فرماید: ما هم اکنون خود شما و فرزندانتان را رزق می دهیم، ولی در مورد ترس از آینده می فرماید: نگران نباشید ما فرزندانتان و خودتان را روزی می دهیم.

ص: 54


1- 147) تفاسیر فی ظلال القرآن و فرقان.

26- گناه خودکشی

پرتوی از نور (7) » گناه خودکشی

 وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلَا یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُوراً (اسراء، 33)

 وکسی را که خداوند، (قتل او را) حرام کرده است نکشید، مگر به حقّ. وهر کس مظلوم کشته شود، قطعاً برای ولیّ او تسلّط (و اختیار دیه یا قصاص) قرار داده ایم، پس نباید در کشتن (و قصاص) زیاده روی کند، چرا که آن (ستمدیده به طور عادلانه) یاری و حمایت شده است.

 

قتل نفس و آدم کشی از گناهان کبیره است. هر کس در غیر مورد قصاص یا فساد، کسی را بکشد، گویا همه ی مردم را کشته است، «مَن قتل نفساً بغیر نفسٍ او فسادٍ فی الارض فکاّنما قتل النّاس جمیعاً»(1) و کیفر چنین قتلی دوزخ ابدی است. «مَن یقتل مؤمناً متعمّداً فجزائه جهّنم خالداً فیها»(2)

این کیفر، برای کسی که اسلحه بکشد و تهدید به قتل کند و به عنوان مفسد و محارب شناخته شود، نیز ثابت است.(3)

27- مصادیق عمل بدون علم

پرتوی از نور (7) » مصادیق عمل بدون علم

 وَ لَاتَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً (اسراء، 36)

 و از آنچه به آن علم نداری پیروی مکن، چون گوش و چشم و دل، همه ی اینها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.

ص: 55


1- 148) مائده، 32.
2- 149) نساء، 93.
3- 150) مائده، 33.

 

تقلید کورکورانه، پیروی از عادات وخیالات، تبعیّت از نیاکان، باور کردن پیشگویی ها، خواب ها، حدس ها و گمان ها، قضاوت بدون علم، گواهی دادن بدون علم، موضعگیری، ستایش یا انتقاد بدون علم، تفسیر و تحلیل و نوشتن و فتوا دادن بدون علم، نقل شنیده های بی اساس و شایعات، نسبت دادن چیزی به خدا و دین بدون علم، تصمیم در شرایط هیجانی و بحرانی وبدون دلیل وبرهان، تکیه به سوگندها و اشک های دروغین

دیگران، همه ی اینها مصداق «لاتَقف ما لیس لک به علم» بوده و ممنوع است.

28- آداب راه رفتن

پرتوی از نور (7) » آداب راه رفتن

 وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا * کُلُّ ذَلِکَ کَان سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً(اسراء، 37 - 38)

 و در زمین با تکبّر و سرمستی راه مرو، قطعاً تو زمین را نخواهی شکافت و در بلندی به کوه هانخواهی رسید. همه ی اینها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است.

 

از جامعیّت اسلام اینکه علاوه بر مسائل اعتقادی، سیاسی، نظامی واقتصادی، برای کارهای جزئی مانند رفت وآمد بیرون خانه نیز دستور دارد. از جمله اینکه:

 الف) در راه رفتن، میانه رو باش. «واقصد فی مشیک»(1)

 ب) در زمین باتکبّر وسرمستی راه نرو. «ولاتَمشِ فی الارض مرحاً»

ص: 56


1- 151) لقمان، 61.

 ج) بندگان خدا آنانند که در زمین با آرامش و بی تکبّر راه می روند. «و عباد الرّحمن الّذین یمشون علی الارض هوناً»(1)

 د) از قارون ثروتمند هم انتقاد می کند که هنگام عبور در کوچه و بازار، با تکبّر و جلال و جبروت ظاهر می شد.(2)

29- بهترین ها

پرتوی از نور (7) » بهترین ها

 وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوّاً مُّبِیناً

(اسراء، 53)

 وبه بندگانم بگو: سخنی گویند که نیکوتر است، چرا که شیطان (با سخنان ناموزون) میان آنان فتنه وفساد می کند. همانا شیطان همواره برای انسان، دشمنی آشکار بوده است.

 

خداوند، آفریدگار بهترین هاست؛

«احسن کلّ شی ءٍ خلقه»(3)

«فاحسن صورکم»(4)

«احسن تقویم»(5)

از ما نیز بهترین ها را می خواهد؛

بهترین عمل، «لیبلوکم ایُّکم احسن عملاً»(6)

بهترین سخن «یقولوا التّی هی احسن»

و بهترین حرفها را پیروی کردن. «فیتّبعون احسنه»(7)

ص: 57


1- 152) فرقان، 63
2- 153) قصص، 79.
3- 154) سجده، 7.
4- 155) غافر، 64.
5- 156) تین، 4.
6- 157) هود، 7.
7- 158) زمر، 18.

30- ابلیس در قرآن

پرتوی از نور (7) » ابلیس در قرآن

 وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا  إِبْلِیسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً (اسراء، 61)

 وبه یادآور زمانی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس سجده کردند، مگر ابلیس که گفت: آیا برای کسی سجده کنم که از گل آفریده ای؟!

 

ابلیس، از جنّ است، «کان من الجنّ»(1)

لشکریانی دارد، «وجنود ابلیس اجمعون»(2)

سپاه او پیاده و سواره و عامل انحراف است، «و اَجلِب علیهم بخَیلک و رَجِلِک»(3)

سجده نکردنش بر اساس قیاس او بین خاک و آتش بود. «خلقتنی من نارٍ و خلقته من طین»(4)

در قرآن بارها به مسأله ی سجود فرشتگان و سرپیچی ابلیس اشاره شده است.

31- فطری بودن خداشناسی

پرتوی از نور (7) » فطری بودن خداشناسی

وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا  إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُوراً    (اسراء، 67)

 وهرگاه در دریا به شما محنت و رنج رسد، هر که را جز خداوند می خوانید، محو وگم می شود، پس چون شما را نجات دهد و به خشکی رساند، از او رومی گردانید. وانسان بسیار ناسپاس است.

 

یکی از دلایل فطری بودن توحید، این است که انسان در

ص: 58


1- 159) کهف، 50.
2- 160) شعراء، 95.
3- 161) اسراء، 64.
4- 162) اعراف، 12.

حالت درماندگی و ناامیدی از همه وسایل مادّی، متوجّه یک نقطه غیبی می شود که او را نجات دهد.

شخصی منکر خدا، از امام صادق علیه السلام دلیلی بر اثبات خدا می خواست. حضرت پرسید: آیا تاکنون سوار کشتی شده ای که دچار حادثه شود؟

گفت: آری، یک بار در سفری دریایی کشتی ما متلاشی شد و من بر تخته پاره ای سوار شدم. امام پرسید: آیا در آن هنگام، دل تو متوجّه قدرتی بود که تو را نجات دهد؟ گفت: آری. فرمود: همان قدرت غیبی، خداست.

32- انسان، برتر از فرشته

پرتوی از نور (7) » انسان، برتر از فرشته

 وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی  آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً

    (اسراء، 70)

 وهمانا فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب ها) حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه روزی شان دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم.

 

انسان برتر از فرشته است، زیرا:

الف) انسان، مسجود فرشتگان است.

ب) فرشته، عقل محض است و شهوت ندارد و از این رو کمالش به ارزش کمال انسان نیست. هر که عقلش را بر شهوتش غلبه دهد، برتر از فرشته است.

ج) در شب معراج، جبرئیل به پیامبرصلی الله علیه وآله گفت: تو امام باش

ص: 59

تا به تو اقتدا کنم، زیرا خداوند شما را بر ما برتری داده است.(1)

33- سقوط انسان

پرتوی از نور (7) » سقوط انسان

با آنکه خداوند بشر را بر همه ی موجودات، حتّی فرشتگان برتری داد، «فضّلناهم علی کثیرٍ ممّن خلقنا» ولی سوء انتخاب و عمل ناپسند انسان او را به پست ترین درجه «اسفل سافلین»(2) و به مرتبه ی حیوانات و پست تر از آن پایین می آورد. «کمثل الحمار»(3)، «کمثل الکلب»(4)، «کالانعام بل هم اضلّ»(5)، «کالحجارة او اشدّ...»(6)

34- سنّت های الهی

پرتوی از نور (7) » سنّت های الهی

 سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِیلاً (اسراء، 77)

 این، سنّت (هلاکت طغیان گران) درباره ی پیامبرانی که پیش از تو فرستادیم جاری بوده است و برای سنّت ما هیچ تغییری نمی یابی.

 

تأیید پیامبران و هلاکت کافران وظالمان، سنّت الهی است که در سوره ی ابراهیم آیه 13 نیز آمده است: «قال الذّین کفروا لرسلهم لنخرجنّکم من ارضنا او لتعودنّ فی ملّتنا فاوحی الیهم ربّهم لنهلکنّ الظّالمین»، کفّار به پیامبرانشان گفتند: قطعاً ما شما را از سرزمین خود بیرون می کنیم، مگر آنکه به آیین ما درآیید، ولی خدا به آنان وحی کرد که ما قطعاً ستمگران را نابود می کنیم.

بنابراین، تحوّلات تاریخی براساس سنّت های الهی است و سنّت های الهی چون براساس حکمت خداست، ثابت است

ص: 60


1- 163) تفسیر نورالثقلین.
2- 164) تین، 5.
3- 165) جمعه، 5.
4- 166) اعراف، 176.
5- 167) اعراف، 179.
6- 168) بقره، 74.

و در طول تاریخ دگرگون نمی شود. چنانکه توطئه کفّار وامدادهای غیبی خدا نسبت به پیامبران، ریشه ی تاریخی دارد. «سنّة مَن قد ارسلنا»

البته خداوند، عادل است و در شرایط یکسان، مهر و قهرش نیز یکسان است. «لاتجد لسنّتنا تحویلاً»

35- شفا با قرآن و غیر آن

پرتوی از نور (7) » شفا با قرآن و غیر آن

 وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَاراً (اسراء، 82)

 و آنچه از قرآن فرو می فرستیم، مایه ی شفا(ی دل) و رحمتی برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران نمی افزاید.

 

شفای قرآن با شفای داروهای مادّی تفاوت های زیادی دارد:

داروی قرآن، ضرری را به دنبال ندارد،

کهنه نمی شود و تاریخ مصرف ندارد.

شفا یافته ی قرآن، عامل شفای دیگران می شود.

در نسخه ی شفای قرآن اشتباه نیست،

همیشه و در اختیار همه است،

طبیب این دارو، هم ما را می شناسد، هم دوستمان دارد و هم نتیجه نسخه اش ابدی است و نسخه و داروی او مشابه ندارد.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: «فانّ القرآن شفاءٌ من اکبر داء و هوالکفر و النفاق و الغی و الضلال»(1)، قرآن درمان بزرگ ترین دردهاست که کفر و نفاق و گمراهی باشد.

ص: 61


1- 169) نهج البلاغه، خطبه 176.

36- قرآن، کتاب هدایت

پرتوی از نور (7) » قرآن، کتاب هدایت

 با آنکه قرآن برای هدایتِ همه است؛ «هُدیً للنّاس»(1) ولی تنها کسانی از این نور بهره می برند که پنجره ی روح خود را به سوی آن باز کنند و لجاجت و عناد را کنار گذاشته، با روحی سالم به سراغ قرآن روند؛ «هُدیً للمتّقین»(2) و لذا لجوجانِ بیمار دل را جز خسارت نمی افزاید. مانند باران که هر چند زلال و پاک است، وقتی بر مرداری ببارد، بوی تعفّن برخیزد.

37- روح در قرآن

پرتوی از نور (7) » روح در قرآن

 وَیَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً  (اسراء، 85)

 و از تو درباره ی روح می پرسند. بگو: روح از امور پروردگارم (و مربوط به او) است و جز اندکی از دانش به شما نداده اند.

 

کلمه «روح» 21 مرتبه در قرآن و در موارد زیر آمده است:

الف) روحی که در کالبد انسان دمیده شده است. «نُفِخ فیه من روحه»(3)

ب) وحی. «یُلقی الرّوح من أمره علی مَن یشاء من عباده»(4)

ج) قرآن. «کذلک اَوحینا الیک روحاً من أمرنا»(5)

د) روح القدس. «ایّدناه بروح القدس»(6)

ه) بزرگ فرشتگان. «تنزّل الملائکة والروّح»(7)

ولی به هر حال روح بشر، امری پیچیده، ناشناخته و نفخه ای

ص: 62


1- 170) بقره، 185.
2- 171) بقره، 2.
3- 172) سجده، 9.
4- 173) غافر، 15.
5- 174) شوری، 52.
6- 175) بقره، 87.
7- 176) قدر، 4.

الهی و دارای بعد آسمانی است و تنها خدا آن را می شناسد.

38- ویژگی های قرآن

پرتوی از نور (7) » ویژگی های قرآن

 قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی   أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً

    (اسراء، 88)

 بگو: اگر (تمام) انس و جنّ گرد آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، نمی توانند مثل آن را بیاورند، هر چند که بعضی پشتیبان و یاور دیگری باشند.

 

ویژگی های بی همتای قرآن، عبارت است از اینکه: هم معجزه است، هم روان و متنوّع، هم خبر از آینده می دهد، هم بهترین داستان ها را دارد، هم بهترین شیوه ی دعوت را دارد، هم بیان کننده ی همه ی مسائل و نیازهای فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی در همه ی زمینه ها و در تمام زمان هاست.

39- بهانه های کفّار

پرتوی از نور (7) » بهانه های کفّار

 وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُواْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَی   إِلَّا  أَن قَالُواْ أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَّسُولاً (اسراء، 94)

 و آنگاه که هدایت به سراغ مردم آمد، چیزی مردم را از ایمان آوردن بازنداشت، جز آنکه گفتند: آیا خداوند، بشری را به عنوان پیامبر، برانگیخته است؟

 

بر طبق آیات قرآن، بهانه های کفّار برای فرار از دین و ایمان نیاوردن، از این قرار است:

 الف) چرا انبیا انسان هایی همچون ما هستند؟

ص: 63

 پاسخ: بهترین نوع تبلیغ آن است که همراه با نمونه ی عملی و ارائه الگو باشد.

 ب) اگر بناست انسانی پیامبر باشد، چرا فلانی از فلان خانواده یا شهر نباشد؟

 پاسخ: تقسیمات مردم براساس خیال و معیارهای مادّی است، امّا نزول و دریافت وحی لیاقت می خواهد.

 ج) چرا خود ما پیامبر نباشیم؟

 پاسخ: نبوّت مقامی بس والا، حتّی برتر از مقام فرشتگان است و هر انسانی با هر سابقه ای سزاوار پیامبری نیست.

 د) چرا فرشتگان برخود ما فرود نمی آیند؟

 پاسخ: نزول فرشته بر کسانی است که سابقه انحراف و گناهی نداشته باشند وگرنه هر روز دروغ و انحرافی را به نام وحی برای مردم می آورند.

40- معجزات حضرت موسی

پرتوی از نور (7) » معجزات حضرت موسی

 وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتِ بَیِّنَاتٍ فَسْئَلْ بَنِی  إِسْرَآءِیلَ إِذْ جَآءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یَا مُوسَی مَسْحُوراً (اسراء، 101)

 همانا به موسی نُه معجزه ی روشن دادیم. پس، از بنی اسرائیل آنگاه که (موسی) به سراغشان آمد سؤال کن. پس فرعون (با دیدن آن همه معجزه) به او گفت: ای موسی! من تو را قطعاً افسون شده می پندارم.

 

معجزات نه گانه ی حضرت موسی علیه السلام عبارت بود از:

1- اژدها شدن عصا. 2- سفیدی کف دست. 3- شکافتن دریا با عصا. 4- طوفان. 5 - هجوم ملخ. 6- هجوم شپش. 7- هجوم

ص: 64

قورباغه. 8 - خون شدن آبها. 9- جاری شدن دوازده چشمه از سنگ با یک عصا زدن.

البتّه می توان گفت: معجزات آن حضرت هیجده تا بوده است، چون بازگشت هر یک از آنها به حالت اوّل نیز معجزه ای دیگر است.

سؤال: قرآن غیر از این نه معجزه، معجزات دیگری هم برای حضرت موسی بیان کرده است، مانند کنده شدن کوه و بالای سر یهود قرار گرفتن آن، نزول طعامِ مَنّ و سَلوی، گاو ذبح شده ای که مرده را زنده کرد، پس چرا نه معجزه ذکر شده است؟

 پاسخ: تعداد نه معجزه درباره ی فرعون بود که با دیدن آنها باز هم ایمان نیاورد. معجزات دیگر به فرعون ارتباط نداشت.(1)

41- فلسفه نزول تدریجی قرآن

پرتوی از نور (7) » فلسفه نزول تدریجی قرآن

 وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِیلاً  (اسراء، 106)

 و قرآنی که آن را بخش بخش کردیم تا آن را با تأنّی ودرنگ بر مردم بخوانی و آن را آنگونه که باید به تدریج نازل کردیم.

 

یکی از اعتراض های کفّار این بود که چرا قرآن یکباره نازل نمی شود، «لولا نُزّل القرآن جُملةً واحدة»(2) این آیه پاسخی به گفته آنان است.

آیات قرآن چون با حوادث مختلف ارتباط دارد و برای رفع نیاز همه ی طبقات در طول تاریخ است، بخش بخش نازل

ص: 65


1- 177) تفسیر المیزان، فرقان.
2- 178) فرقان، 32.

شده تا با رویدادهای گوناگون، تطبیق داشته و برای منتظران دلچسب تر باشد. مثلاً اگر آیات جهاد در زمان صلح نازل می شد، در جایگاه واقعی خود نبود.

 تدریج، یکی از سنّت های الهی است، چه در آفرینش، که جهان را در شش روز آفرید و چه در نزول قرآن، با آنکه می توانست یکباره نازل کند یا بیافریند.

نزول تدریجی آیات قرآن برای آن بود که علم به آن توأم با عمل به آن شود. البتّه از نزول تدریجی قرآن، ارتباط دائمی پیامبر صلی الله علیه وآله با مبدأ وحی نیز استفاده می شود.

42- اصحاب رقیم

پرتوی از نور (7) » اصحاب رقیم

 أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ آیَاتِنَا عَجَباً (کهف، 9)

 آیا پنداشته ای که اصحاب کهف و رقیم، از نشانه های شگفت ما بودند؟

 

ظاهراً اصحاب کهف و رقیم، نام یک گروه باشد. برخی رقیم را نام منطقه ی اصحاب کهف دانسته اند. گرچه در برخی تفاسیر، اصحاب رقیم را آن سه نفری دانسته اند که برای کسب و کار و زندگی، از خانه بیرون رفتند، در راه باران گرفت و به غاری پناهنده شدند. با ریزش قطعه سنگی از کوه، دَرِ غار بسته شد و آنان زندانی شدند.

آنان هر یک کار خیر و خالصانه ای را که انجام داده بودند یادآور شدند و از خدا خواستند به خاطر آن عمل، آنان را نجات دهد. در هر نوبت، کمی سنگ کنار می رفت، تا سرانجام نجات یافتند.

ص: 66

 پیامبرصلی الله علیه وآله پس از نقل این داستان فرمودند: هرکه با خدا باشد نجات می یابد.(1)

43- انواع مردم در برابر جامعه فاسد

پرتوی از نور (7) » انواع مردم در برابر جامعه فاسد

 نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدیً (کهف، 13)

 ما داستان آنان (اصحاب کهف) را به درستی برای تو حکایت می کنیم. آنان جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.

 

مردم نسبت به فساد و جامعه ی فاسد سه دسته اند:

الف) گروهی در فساد جامعه هضم می شوند. (آنان که هجرت نکنند و ایمان کامل نداشته باشند.) «کنّا نخوض مع الخائضین»

ب) گروهی که در جامعه ی فاسد، خود را حفظ می کنند. (مثل اصحاب کهف) «اِنّهم فتیة آمنوا بربّهم»

ج) گروهی که جامعه ی فاسد را تغییر می دهند و اصلاح می کنند. (مثل انبیا و اولیا) «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة»

ص: 67


1- 179) تفاسیر مجمع البیان، نورالثقلین، کشف الاسرار، درّالمنثور.

44- غار اصحاب کهف

پرتوی از نور (7) » غار اصحاب کهف

 وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَ وَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَ لِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُّرْشِداً(کهف، 17)

 و (اگر آنجا بودی) خورشید را می دیدی که هنگام طلوع، به سمت راست آنان متمایل می شود وچون غروب کند، ایشان را وامی گذارد وبه چپ متمایل می گردد و آنان در محلّی وسیع از آن غار قرار داشتند. این از آیات و نشانه های خداست. هر کس را خدا هدایت کند، او هدایت یافته ی واقعی است و هر که را به بیراهه واگذارد وگمراه کند، هرگز برای او یاوری راهنما نخواهی یافت.

 

غار اصحاب کهف، از نظر جغرافیایی نه رو به شرق بود، نه غرب، بلکه در شمال شرقی بود که هیچگاه نور خورشید تا عمق غار نمی تابید.

در مورد مکان غار اختلاف است؛ بعضی می گویند در کوههای اطراف دمشق بوده که به غار اصحاب کهف مشهور است. برخی هم آن را در اطراف شهر عمان پایتخت اردن می دانند که تعدادی قبر در آنجاست ونقش یک سگ نیز بر دیوار آن است، وبالای غار، صومعه ای قدیمی است ومسلمانان نیز مسجدی ساخته اند.(1)

به هر حال ویژگی های غار، نمونه ای از رحمت الهی است که در آیه قبل به آن وعده داده شده بود.

ص: 68


1- 180) تفسیر فرقان.

45- وحدت، رمز موفقیّت و پیروزی

پرتوی از نور (7) » وحدت، رمز موفقیّت و پیروزی

وَ کَذَ لِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیْنَهُمْ قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُواْ لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُواْ رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُواْ أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَآ أَزْکَی طَعَاماً فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ

أَحَداً(کهف، 19)

 وما آنگونه (که خوابشان کردیم)، آنان را (از خوابی که شبیه مرگ بود) برانگیختیم تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند. یکی از آنان گفت: چه مدّت (در این غار) مانده اید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از روز. (سرانجام) گفتند: پروردگارتان داناتر است که چه مقدار مانده اید. پس یکی از خودتان را با این پولتان به شهر بفرستید تا ببیند کدام یک غذای پاکیزه تری دارد، پس غذایی از آن برایتان بیاورد و باید (در این کار)

زیرکی و دقّت به خرج دهد، و مبادا کسی را از شما آگاه کند!

 

در مبارزات بر علیه جوامع فاسد، وحدت بین نیروها عامل مهمی است. در این آیه چهار مرتبه کلمه «کُم» مطرح شده است:

الف) در تهیه غذا همه یکی هستیم. «احدکم»

ب) پول برای همه است. «بورقکم»

ج) غذایی که تهیه می شود برای همه است. «فلیأتکم»

د) حفاظت از جان همه لازم است. «لایُشعِرنّ بکم»

ص: 69

46- ان شاءاللّه گفتن

پرتوی از نور (7) » ان شاءاللّه گفتن

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیْ ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَ لِکَ غَداً * إِلَّا  أَن یَشَآءَ اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی   أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً   (کهف، 23 - 24)

 درباره ی هیچ چیز و هیچ کار، مگو که من آن را فردا انجام می دهم، مگر آنکه (بگویی:) اگر خدا بخواهد. و اگر فراموش کردی (گفتن: ان شاءاللّه، همین که یادت آمد) پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است که پروردگارم مرا به راهی که نزدیک تر است، راهنمایی کند.

 

گفتنِ «ان شاء اللّه» که اعتقاد به قدرت ومشیّت الهی را می رساند، تکیه کلام اولیای الهی است. چنانکه در قرآن نیز از زبان پیامبران نقل شده است؛

یعقوب به فرزندانش می گوید: «اُدخلو مصر اِن شاءاللّه آمنین»(1) وارد مصر شوید، ان شاءاللّه درامانید.

خضر به موسی می گوید: «ستجدنی اِن شاءاللّه صابراً»(2) اگر خدا بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت.

حضرت شعیب به حضرت موسی می گوید: «ستجدنی اِن شاءاللّه من الصالحین»(3)

و حضرت اسماعیل به پدرش حضرت ابراهیم می گوید: «ستجدنی اِن شاءاللّه من الصّابرین»(4) مرا ذبح کن که به خواست خدا مرا از شکیبایان خواهی یافت.

ص: 70


1- 181) یوسف، 99.
2- 182) کهف، 69.
3- 183) قصص، 27.
4- 184) صافّات، 102.

البتّه مراد از گفتن «اِن شاءاللّه» و «أعوذباللّه» و امثال آن، لقلقه ی زبان نیست، بلکه داشتن چنین بینشی در تمام ابعاد زندگی و در باور و دل انسان است.

47- اصول باغداری

پرتوی از نور (7) » اصول باغداری

 وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِن أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعاً * کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَیْئاً وَفَجَّرْنَا خِلاَلَهُمَا نَهَراً  (کهف، 32 - 33)

 (ای پیامبر!) برای آنان (سرگذشت) دو مردی را مثَل بزن که برای یکی از آن دو، دو باغ انگور قرار دادیم و دور آنها را با نخل پوشاندیم و میان آن دو باغ را کشتزار قرار دادیم. هر دو باغ، محصول خود را داد و چیزی از آن نکاست و میان آن دو، نهری روان ساختیم.

 

از این آیات می توان اصول باغداری یا احداث باغهای نمونه و دلربا را استفاده کرد، که عبارت است از:

الف) درختان کوتاه در وسط «اعناب» و درختان بلند در اطراف باغ باشد. «نخل»

ب) باغها با هم فاصله داشته و اطرافشان باز باشد. «جعلنا بینهما»

ج) زمین هایی که در فاصله میان باغهاست کشت شده باشد. «بینهما زرعاً»

د) میان باغها آب جاری باشد. «فجّرنا خلالهما»

ه) باغها سست و ضعیف و آفت زا نباشد. «لم تظلم منه شیئا»

ص: 71

بنابراین بهترین منظره، از باغهای انگور گوناگون، «اَعناب» وانگور و خرما در کنار هم، «اَعناب ونخل» وانواع کشت ها، «زرعاً» وکِشتی که در اطرافش درخت باشد، «حَفَفناهما» و آبها از زیر درختان و کنار مزرعه جاری باشد، «فَجّرنا خلالهما نَهَرا» پدید می آید.

48- کوهها در آستانه رستاخیز

پرتوی از نور (7) » کوهها در آستانه رستاخیز

 وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً(کهف، 47)

 و(یاد کن) روزی که کوهها را به حرکت درآوریم وزمین را آشکار (صاف وهموار) می بینی در حالی که همگان را برانگیخته یم، پس هیچ یک از آنان را فروگذار نمی کنیم.

 

 قرآن وضعیّت کوهها را در آستانه ی برپایی رستاخیز، به صورت های گوناگونی بیان کرده است، از قبیل:

 1. زلزله و لرزش زمین وکوهها. «تَرجُف الارض والجبال»(1)

 2. حرکت و جابجایی. «نُسیّر الجبال»

 3. تکّه تکّه شدن وبه صورت ریگ درآمدن. «بُسّت الجبال بَسّاً فکانت هَباءً مُنبثاً»(2)

ص: 72


1- 185) مزّمل، 14.
2- 186) واقعه، 5 - 6.

49- نامه عمل افراد در قیامت

پرتوی از نور (7) » نامه عمل افراد در قیامت

 وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا  أَحْصَاهَا وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِراً وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً (کهف، 49)

 وکتاب (و نامه اعمال) در میان نهاده می شود، پس مجرمان را می بینی که از آنچه در آن است بیمناک اند و می گویند: وای بر ما، این چه نوشته ای است که هیچ (گفتار و کردار) کوچک وبزرگی را فروگذار نکرده مگر اینکه برشمرده است! و آنچه انجام داده اند (مقابل خود) حاضر می یابند وپروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند.

 

بارها قرآن از مسئله ی کتاب و پرونده و نامه ی عمل در قیامت سخن به میان آورده است و می فرماید:

فرستادگان ما می نویسند: «اِنّ رُسلنا یَکتبون»(1)

آثار کارها را هم می نویسیم: «نَکتُب ما قدّموا و آثارهم»(2)

نامه عمل آنان بر گردنشان آویخته می شود: «اَلزمناه طائره فی عُنُقه»(3)

پرونده ها در قیامت گشوده می شود: «و اذ الصُّحف نُشرت»(4)

نامه ها به دست خود افراد داده می شود؛ نامه ی خوبان به دست راست و نامه بدکاران به دست چپ آنان داده می شود.

همان گونه که هر فردی پرونده ای دارد، هر امّتی نیز کتاب و پرونده ای دارد. «کلّ اُمّة تُدعی الی کتابها»(5)

ص: 73


1- 187) یونس، 21.
2- 188) یس، 12.
3- 189) اسراء، 13.
4- 190) تکویر، 10.
5- 191) جاثیه، 28.

50- انواع سجده

پرتوی از نور (7) » انواع سجده

 وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَآءَ مِن دُونِی وَ هُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلاً(کهف، 50)

 و(یاد کن) هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید. پس همه به جز ابلیس سجده کردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آیا (با این حال) او و نسل او را به جای من سرپرستان خود می گیرید؟ در حالی که آنان برای شما دشمنند! ستمگران بد چیزی را به جای خدا برگزیدند.

 

سجده سه نوع است:

الف) سجده ی عبادت که مخصوص خداست مثل سجده ی نماز.

ب) سجده ی اطاعت، مثل سجده ی فرشتگان بر آدم که برای اطاعت فرمان خداوند بود.

ج) سجده ی تحیّت، تکریم وتشکّر از خداوند، مثل سجده ی یعقوب بر عاقبت یوسف.

51- صفات مثبت و منفی انسان

پرتوی از نور (7) » صفات مثبت و منفی انسان

 وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْ ءٍ جَدَلاً (کهف، 54)

 والبتّه ما در این قرآن از هر مثلی برای مردم متنوّع بیان کردیم، و(لی) انسان بیش از هر چیز جدال کننده است.

 

انسان در کنار زمینه های مثبتی که دارد، همچون داشتن روح الهی، برتری بر فرشتگان و سجود آنان بر او و قدرت نفوذ و

ص: 74

تسخیر هستی و مانند آن، نقاط منفی زیادی نیز دارد که در آیات قرآن به آن اشاره شده است، از قبیل: «ظلوماً، جهولاً، اکثر شی ءٍ جدلاً، جزوعاً، هلوعاً، مَنوعاً، لفی خُسر، لیَطغی، و ...».

52- الهام بخشی حیوانات

پرتوی از نور (7) » الهام بخشی حیوانات

 فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (کهف، 61)

 پس چون (موسی و همراهش) به محلّ تلاقی آن دو (دریا) رسیدند، ماهی خود را (که برای غذا همراه داشتند) فراموش کردند. ماهی هم راه خود را به دریا برگرفت و رفت.

 

قرآن، بارها از برخی حیوانات نام برده که علامت، یا الهام بخش و خبررسان بوده اند، مانند:

چگونگی دفن هابیل با الهام از کلاغ،

اطلاع حضرت سلیمان از کفر مردم سرزمین سبأ با هدهد،

زنده شدن ماهی، در ماجرای ملاقات موسی و خضر،

حفاظت پیامبرصلی الله علیه وآله در غار به هنگام هجرت، با تار عنکبوت.

و نقش حفاظتی سگ برای اصحاب کهف.

53- سفرهای مهم حضرت موسی

پرتوی از نور (7) » سفرهای مهم حضرت موسی

 فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً  (کهف، 62)

 پس همین که (از کنار دریا) گذشتند، موسی به جوان (همراه) خود گفت: غذای چاشت ما را بیاور، به راستی که از این سفر رنج بسیار دیده ایم.

ص: 75

 

حضرت موسی علیه السلام چهار سفر داشت:

1. سفر هَرب. «ففررت منکم لمّا خقتکم»(1)

2. سفر طَلب. «فلمّا اَتاها نُودی من شاطی الوادی الأیمن»(2)

3. سفر طرَب. «ولمّا جاء موسی لمیقاتنا»(3)

4. سفر تَعب. «لقد لقینا من سفرنا هذا نصباً»(4)

54- ادلّه پیامبری حضرت خضر

پرتوی از نور (7) » ادلّه پیامبری حضرت خضر

 فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَآ آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً  (کهف، 65)

 پس (در آنجا) بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود، رحمتی (عظیم) به او عطا کرده بودیم و از نزد خود علمی (فراوان) به او آموخته بودیم.

 

مراد از «عَبد» در این آیه، حضرت خضر است که به دلایل زیر پیامبر بوده است:

الف) کسی که استاد پیامبری همچون حضرت موسی می شود، حتماً پیامبر است.

ب) تعابیر «عبدنا، عبده، عبادنا» در قرآن، غالباً مخصوص پیامبران است.

ج) خضر به موسی گفت: تمام کارهای خارق العاده که از من دیدی و صبر نکردی، همه طبق فرمان و رأی خدا بوده، نه رأی من. «ما فَعَلتُه من امری»

د) حضرت موسی به خضر قول داد که من خلاف دستور تو

ص: 76


1- 192) شعراء، 21.
2- 193) قصص، 30.
3- 194) اعراف، 143.
4- 195) تفسیر کشف الاسرار.

کاری انجام نمی دهم، «لا اَعصی لک امراً» و کسی که پیامبر اولواالعزمی تسلیم بی چون و چرای او می شود، حتماً معصوم و پیامبر است.

ه) علم لدنّی، مخصوص انبیاست. خداوند درباره خضر فرمود: «علّمناه من لدنّا»

و) بعضی از مفسّران نیز مراد از «رَحمة» را نبوّت دانسته اند. «آتیناه رحمة من لدنّا»

55- تواضع در برابر استاد

پرتوی از نور (7) » تواضع در برابر استاد

 قَالَ لَهُ مُوسَی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی   أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (کهف، 66)

 موسی به او (خضر) گفت: آیا (اجازه می دهی) در پی تو بیایم، تا از آنچه برای رشد وکمال به تو آموخته اند، به من بیاموزی؟

 

در این آیات کوتاه، نکات متعدّدی در ادب و تواضع نسبت به استاد دیده می شود، از جمله:

الف) موسی شاگردی خود را با اجازه آغاز کرد. «هل»

ب) خود را پیرو استاد معرّفی کرد. «اتبعّک»

ج) خضر را استاد معرفی کرد. «تعلّمن»

د) خود را شاگرد بخشی از علوم استاد دانست. «ممّا»

ه) علم استاد را به غیب پیوند داد. «علّمت»

و) تعلیم استاد را اثربخش دانست. «رشداً»

ز) همان گونه که خداوند به تو آموخته است، تو نیز به من بیاموز. «ممّا عُلِّمت رشداً»

ح) قول داد که نافرمانی نکند. (آیات بعد): «لا اعصی لک امراً»

ص: 77

ط) کارها و سخنان استاد را فرمان دانست. «لا اعصی لک امراً»

ی) برای آینده و پایداریش وعده نداد و گفت: «اِن شاء اللّه»

56- درجات سود و زیان در قرآن

پرتوی از نور (7) » درجات سود و زیان در قرآن

 قُلْ هَلَ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً

    (کهف، 103 - 104)

 بگو: آیا شما را خبر دهم که زیانکارترین مردم کیست؟ آنان که در زندگی دنیا تلاششان گم و نابود می شود، در حالی که می پندارند (همچنان) کار شایسته و نیک انجام می دهند.

 

همان گونه که بهره مندی ها متفاوت و دارای درجاتی است؛

دو برابر، چند برابر، ده برابر: «ضعف، اضعاف، عشرة امثالها»

گاهی هفتصد برابر، «فی کلّ سنبلةٍ مأة حبّة»(1)

و گاهی فوق تصوّر. «فلا تعلم نفسٌ ما اُخفی لهم»(2)

 ضرر و زیان ها نیز دارای مراحل و تفاوت هایی است:

الف) گاهی معامله ی بدی است. «بئسما اشتروا»(3)

ب) گاهی سودی ندارد. «فما ربحت تجارتهم»(4)

ج) گاهی خسارت است. «اشتروا الضّلالة بالهدی»(5)

د) گاهی غرق در زیان است. «لفی خسر»(6)

ه) گاهی خسارت بزرگ و آشکار است. «خسراناً مبینا»(7)

 و) گاهی خسارت در تمام ابعاد است. «بالأخسرین اعمالاً»(8)

ص: 78


1- 196) بقره، 261.
2- 197) سجده، 17.
3- 198) بقره، 90.
4- 199) بقره، 16.
5- 200) بقره، 175.
6- 201) عصر، 2.
7- 202) نساء، 119.
8- 203) کهف، 103.

57- اقسام زیانکاران

پرتوی از نور (7) » اقسام زیانکاران

 زیانکاران چند گروهند:

الف) گروهی که کار نیک نمی کنند.

ب) گروهی که برای دنیا کار می کنند، نه آخرت.

ج) گروهی که کار می کنند و می دانند کارشان صحیح نیست.

د) گروهی که در زیانند و می پندارند که سود می برند.

سه گروه اوّل، ممکن است با توبه به فکر اصلاح خود و جبران بیفتند؛ ولی گروه چهارم چون به فکر چاره نمی افتند، بدترین مردمند. مثل راهبان مسیحی که خود را از لذّات حلال دنیا محروم می کنند و مورد انتقاد انبیا نیز هستند، یا مثل زاهدنماهای ریاکار.

58- اقسام مردم در برابر میزان قیامت

پرتوی از نور (7) » اقسام مردم در برابر میزان قیامت

 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً *  خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً

    (کهف، 107 - 108)

 یقیناً آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، بهشت برین برایشان منزلگاه پذیرایی است. همواره در آن جاودانه اند ودرخواست دگرگونی وجابه جایی نمی کنند.

 

مردم در قیامت سه گروهند:

الف) گروهی که از خوبی نیاز به میزان ندارند.

ب) گروهی که از بدی و شقاوت نیاز به میزان ندارند. «فلانُقیمُ لهم یوم القیامة وزنا»

ج) گروهی متوسّط که باید اعمالشان مورد محاسبه قرار گیرد.

ص: 79

«امّا مَن ثَقُلت موازینه . فهو فی عیشة راضیة . و امّا مَن خَفّت موازینه . فاُمّه هاویة»(1)

59- آیه ای جامع و کامل

پرتوی از نور (7) » آیه ای جامع و کامل

 قُلْ إِنَّمَآ أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی   إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (کهف، 110)

 بگو: همانا من بشری همچون شمایم (جز اینکه) به من وحی می شود که خدای شما خدای یگانه است. پس هر که به دیدار پروردگارش (در قیامت و به دریافت الطاف او) امید و ایمان دارد، کاری شایسته انجام دهد. و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.

 

در آیه هم توحید، «الهٌ واحد» هم نبوّت، «یُوحی الیّ» و هم معاد، «لقاء ربّه» هم امید به رحمت الهی، «یرجوا» هم تلاش در رسیدن به آن، «فلیَعمل» و هم اخلاص در عمل «لایُشرک» آمده است. از این جهت پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: اگر تنها آیه آخر سوره ی کهف بر امّت من نازل می شد، برای آنان کافی بود.(2)

60- صفات حضرت عیسی

پرتوی از نور (7) » صفات حضرت عیسی

 ذَلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ(مریم، 34)

 این است عیسی، پسر مریم؛ (همان) گفتار درستی که (دیگران) در آن شک می کنند.

ص: 80


1- 204) قارعه، 6 - 9.
2- 205) تفسیر درّالمنثور.

 

در آیات قبل از این، حضرت عیسی علیه السلام با هفت صفت برجسته و دو برنامه معرّفی شد؛ امّا صفات برجسته ی او:

الف) بنده ی خدا بودن. «اِنّی عبداللّه»

ب) آوردن کتاب آسمانی. «آتانی الکتاب»

ج) رسالت و پیامبری. «وجعلنی نبیّا»

د) مبارک بودن. «وجعلنی مبارکا»

ه) نیکی کننده به مادر. «و بِرّاً بوالدتی»

و) جبّار و شقی نبودن. «لم یجعلنی جبّاراً شقیّاً»

ز) متواضع، حقّ شناس و سعادتمند بودن. «والسّلام علیّ...»

و امّا دو برنامه ی عیسی، یکی نماز و دیگری زکات است.

این آیه می فرماید: سخن درست درباره عیسی همان است که ما بیان کردیم. «ذلک عیسی بن مریم»

61- تفاوت روحیات مؤمن و کافر

پرتوی از نور (7) » تفاوت روحیات مؤمن و کافر

 قَالَ سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی  إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً  (مریم، 47)

 (ابراهیم از عموی خود جدا شد و) گفت: سلام بر تو، به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش می خواهم، زیرا او همواره نسبت به من بسیار مهربان بوده است.

 

در این آیات، روحیّات مؤمن و کافر در گفتگوها به خوبی به چشم می خورد:

الف) ابراهیم عاطفی حرف می زند و عمویش با خشونت؛ ابراهیم چهار بار می گوید: «یا أبتِ» ولی عموی بت پرستش حتّی یک بار نگفت: «یا بنیّ»

ص: 81

ب) ابراهیم با استدلال حرف می زند، امّا آزر بی دلیل سخن می گوید. ابراهیم می گوید: «لِمَ تعبد ما لایسمع»، عمو می گوید: «آلهتی»

ج) ابراهیم، دلسوزانه حرف می زند؛ امّا آزر با تهدید جواب می دهد.

د) ابراهیم، سلام می کند، «سلام علیک» امّا آزر می گوید؛ دور شو. «واهجرنی»

 کم مباش از درخت سایه  فکن

هر که سنگت زند ثمر بخشش

62- فلسفه استغفار ابراهیم برای عمویش

پرتوی از نور (7) » فلسفه استغفار ابراهیم برای عمویش

استغفار حضرت ابراهیم، برای عموی بت پرستش به خاطر آن بود که احتمال هدایت شدن او را می داد، «سأستغفرلک» ولی همین که از هدایت عمو مأیوس شد، از او برائت جست.

قرآن می فرماید: «وما کان استغفار ابراهیم لابیه الاّ عن موعدة وعدها ایّاه فلمّا تبیّن له انّه عدوّ للّه تبرّء منه»(1)

63- سیمای حضرت ادریس

پرتوی از نور (7) » سیمای حضرت ادریس

 وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً * وَ رَفَعْنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً   (مریم، 56 - 57)

 و در این کتاب، از ادریس یاد کن، همانا او پیامبری بسیار راستگو بود. و ما او را به مقام والایی رساندیم.

 

در قرآن سیمای حضرت ادریس علیه السلام چنین بیان شده است:

 * حضرت ادریس، از اجداد حضرت نوح است و به دلیل

ص: 82


1- 206) توبه، 114.

اشتغال زیاد او به درس(1) یا به خاطر آن که اوّلین کسی بود که با قلم نوشت، به ادریس مشهور شد.(2)

 * نام شریف ادریس، دو بار در قرآن آمده و با اوصاف «صدّیق»، «صابر» و «نبی» از او تجلیل شده است.

 * در حدیثی می خوانیم: خانه ی ادریس، در مسجد سهله در اطراف نجف اشرف بوده است.(3)

 * ادریس، اوّلین کسی بود که علم نجوم و حساب را می دانست.(4)

 * اوّلین کسی بود که به انسان، خیاطی آموخت.(5)

 * 365 سال عمر کرد و بعد به آسمان رفت و اکنون زنده است و در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام حاضر خواهد شد.(6)

64- آگاهی همه جانبه خداوند

پرتوی از نور (7) » آگاهی همه جانبه خداوند

 وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی  (طه، 7)

 و اگر سخنت را آشکار بگویی (و یا پنهان کنی، تفاوتی ندارد)، پس همانا او اسرار (شما) و پنهان تر (از آن) را می داند.

 

  خداوند بر همه چیز آگاه است:

 * پیدا و پنهان را می داند: «یعلم السّر واَخفی»

 * غیب آسمان ها و زمین را می داند: «اعلم غیب السموات والارض»(7)

 * حمل ماده ی باردار را می داند: «یعلم ما تحمل کلّ اُنثی»(8)

ص: 83


1- 207) تفسیر المیزان.
2- 208) تفسیر نمونه.
3- 209) تفسیر المیزان.
4- 210) تفسیر اطیب البیان.
5- 211) تفسیر نمونه.
6- 212) تفسیر اطیب البیان.
7- 213) بقره، 33.
8- 214) رعد، 8.

 * هدف و معنای نگاه ها را می داند: «یعلم خائنة الاعین»(1)

 * خطورات قلبی را می داند: «یعلم ما فی قلوبکم»(2)

 * هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر این که او آگاه است و می داند. «وما تسقط من وَرقة الاّ یعلمها»(3)

65- خواسته های موسی از خداوند

پرتوی از نور (7) » خواسته های موسی از خداوند

 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیَسِّرْ لِی  أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُواْ قَوْلِی(طه، 25 - 28)

 (موسی) گفت: پروردگارا! (اکنون که مرا به این کار بزرگ مأمور فرمودی) سینه ام را برایم گشاده گردان (و بر صبر و حوصله ام بیفزا). و کارم را برایم آسان فرما. و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند.

 

همین که حضرت موسی علیه السلام به رسالت الهی مأمور گردید، چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:

1. سعه ی صدر. «ربّ اشرح لی صدری»

2. شرایط آماده. «و یَسّرلی أمری»

3. بیان رسا و روان. «واحلُل عُقدةً من لسانی»

4. داشتن وزیری آشنا. «واجعل لی وزیراً»

ص: 84


1- 215) غافر، 19.
2- 216) احزاب، 51.
3- 217) انعام، 59.

66- رمز رسیدن به کمالات

پرتوی از نور (7) » رمز رسیدن به کمالات

 إِذْ أَوْحَیْنَآ إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی   * أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی (طه، 38 - 39)

 آنگاه که به مادرت آنچه را باید الهام کرد، وحی کردیم. (به او وحی کردیم) که کودک خود را در صندوقی بگذار، پس آن (صندوق) را در دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل  افکند و (کسی که) دشمن من و دشمن او (است)، آن را (از دریا) بگیرد. و (ای موسی!) من محبّتی از جانب خویش بر تو افکندم (تا تو را دوست بدارند) و تا زیر نظر من ساخته شوی (وپرورش یابی).

 

 رمز رسیدن به کمالات، دل کندن از وابستگی ها و دوستی هاست. «اِقذِفیه»

الف) دل کندن از خود؛ ابراهیم حاضر شد در آتش افتد.

ب) دل کندن از همسر؛ ابراهیم همسرش را در مکّه ی بی آب و گیاه گذارد.

ج) دل کندن از نوزاد؛ مادر موسی فرزند خود را در آب افکند.

د) دل کندن از نوجوان؛ ابراهیم حاضر شد اسماعیل را قربانی کند.

ه) دل کندن از شهوت؛ یوسف، درخواست کامیابی همسر عزیز مصر را نپذیرفت.

و) دل کندن از خواب؛ ثواب نماز در دل شب را کسی جز خدا

ص: 85

نمی داند. «فلاتَعلم نفس ما اُخفی لهم من قرّة اعین»(1)

67- شباهت های حضرت موسی و یوسف

پرتوی از نور (7) » شباهت های حضرت موسی و یوسف

إِذْ تَمْشِی  أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَی   أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَ لَاتَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی  أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی    (طه، 40)

 آنگاه که خواهرت (در پی آن صندوق) می رفت تا بگوید: آیا شما را به کسی راهنمایی کنم که تکفّل و پرستاری او را بپذیرد؟! (و آنان پذیرفتند.) پس (این گونه) ما تورا به سوی مادرت باز گردانیدیم تا چشم او (به تو) روشن شود و اندوهگین نگردد. و (ای موسی!) تو شخصی (از فرعونیان) را به قتل رساندی (واز این بابت دچار اندوه گردیدی)، پس تو را از غم نجات دادیم و تو را در آزمون های مختلف آزمودیم. پس چند سالی را در میان

مردم مدین (ودر کنار شعیب پیامبر) درنگ کردی، سپس (اینک) در زمان مقدّر (برای پذیرش رسالت به اینجا) آمدی.

 

حوادث زندگانی انبیا، گاهی به یکدیگر شباهت دارد. مثلاً سرگذشت حضرت موسی علیه السلام با زندگانی حضرت یوسف علیه السلام از جهاتی مشابه است، از جمله:

الف) هر دو پیامبر مدّتی را در کاخ زندگی کرده اند.

ب) زندگی در کاخ، به انتخاب هیچ یک نبود.

ج) پدر و مادر هر دو پیامبر به فراق مبتلا شدند.

د) سرانجام، هر دو به سوی والدین خود بازگشتند.

ص: 86


1- 218) سجده، 17.

ه) هر دو به فتنه ی دیگران دچار شدند؛ حضرت یوسف به فتنه ی برادران خود وموسی علیه السلام به فتنه ی فرعون.

و) در زندگی هر کدام، زنی کاخ نشین نقش داشته است، همسر عزیز مصر در نقش منفی و همسر فرعون در نقش مثبت.

68- موسی بنده خاصّ خدا

پرتوی از نور (7) » موسی بنده خاصّ خدا

فَقُولَا لَهُ قَوْلاً لَّیِّناً لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی    (طه، 44)

 پس به نرمی با او سخن بگویید، شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد.

 

«خشیت»، ترس برخاسته از معرفت و احساس عظمت در برابر دیگری است.

خداوند درباره حضرت موسی علیه السلام تعبیرات خاصی بیان فرموده است:

الف) «قرّبناه نجیّا»(1) ما او را به هم رازی خود نزدیک کردیم.

ب) «انَا اختَرتُک»(2) من تو را برگزیده ام.

ج) «ولتصنع علی عینی»(3) زیر نظر من پرورش یابی.

د) «اِصتَنعتک لنفسی» تو را برای خود ساختم.

ص: 87


1- 219) مریم، 52.
2- 220) طه، 13.
3- 221) طه، 39.

69- رمز سجده های نماز

پرتوی از نور (7) » رمز سجده های نماز

 مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی(طه، 55)

 ما شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن باز می گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آوریم.

 

امیرمؤمنان علی علیه السلام راز سجده های نماز را اشاراتِ به این آیه دانسته و فرموده اند: معنی سجده ی اوّل آن است که خدایا! من در آغاز از این خاک بودم، هنگامی که سر از سجده برمی داری اشاره به آن دارد که تو مرا از خاک آفریدی. سجده ی دوم این مفهوم را می رساند که تو مرا به خاک برمی گردانی و بلند شدن از آن، یعنی تو بار دیگر در قیامت مرا از خاک زنده خواهی کرد.(1)

70- آمرزش طلبی انبیا

پرتوی از نور (7) » آمرزش طلبی انبیا

 وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی(طه، 82)

 و البتّه من، هر کس را که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، به هدایت برسد، قطعاً می بخشم.

 

انبیای الهی نیز از خدا طلب مغفرت می کردند؛

حضرت آدم علیه السلام: «اِن لم تغفرلنا»(2)

حضرت نوح علیه السلام: «الاّ تغفرلی وترحمنی»(3)

حضرت ابراهیم علیه السلام: «اطمع أن یغفرلی»(4)

ص: 88


1- 222) بحار، ج 85، ص 132.
2- 223) اعراف، 23.
3- 224) هود، 47.
4- 225) شعراء، 82.

حضرت موسی علیه السلام: «ربّ اغفرلی و لاخی»(1)

حضرت عیسی علیه السلام: «وأن تغفرلهم»(2)

حضرت محمّدصلی الله علیه وآله: «واستغفره»(3)

71- عظمت قیامت

پرتوی از نور (7) » عظمت قیامت

 نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً (طه، 104)

 (البتّه) ما به آنچه آنها می گویند داناتریم، آنگاه که بهترین آنان در رفتار، می گوید: شما درنگ نکردید مگر یک روز!

 

عظمت قیامت به قدری است که انسان ها پس از حضور در آن  عمر خود را در دنیا، نیم روز یا یک روز و یا حدّاکثر ده روز می شمرند که قرآن از زبان افراد و گروه های مختلف، آن را چنین بیان می دارد:

الف) ده روز. «ان لبثتم الاّ عشرا»

ب) یک روز. «ان لبثتم الاّ یوما»

ج) بخشی از یک روز. «لم یلبثوا الاّ عشیّة او ضحیها»(4)، «لبثت یوماً او بعض یوم»(5)

د) لحظاتی کوتاه. «ما لبثوا غیر ساعة»(6)

ه) زمانی اندک. «ان لبثتم الاّ قلیلا»(7)

به نظر می رسد این تفاوت نظر در مقدار عمر دنیا، بستگی به مقدار بصیرت و درک افراد دارد. چنانکه در این آیه کسانی که

ص: 89


1- 226) اعراف، 151.
2- 227) مائده، 118.
3- 228) نصر، 4.
4- 229) نازعات، 4.
5- 230) بقره، 259.
6- 231) روم، 55.
7- 232) مؤمنون، 114.

قرآن از آنها به «امثلهم طریقة» تعبیر کرده است، عمر دنیا را یک روز می شمرند و در آیه قبل، گنهکاران مدّت آن را ده روز.

72- گوشه ای از سیمای قیامت

پرتوی از نور (7) » گوشه ای از سیمای قیامت

 وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْماً وَ لَاهَضْماً (طه، 112)

 و (امّا) هر کس از کارهای نیکو انجام دهد و مؤمن باشد، پس (در آن روز) نه از ستم و کاستی (در پاداشش) نترسد.

 

در ده آیه اخیر، به سیمایی اجمالی از برپایی قیامت اشاره شده است:

الف) در صور دمیده شده ومردگان زنده می شوند. «یوم ینفخ فی الصور»

ب) مجرمان محشور می گردند. «نحشر المجرمین»

ج) کوهها متلاشی می شوند. «ینسفها ربّی نسفا»

د) همه گوش به فرمان دعوت کننده الهی هستند. «یتّبعون الداعی»

ه) شفاعت بدون اذن خدا مؤثّر نیست. «لاتنفع الشفاعه»

و) خداوند با احاطه علمی اش به همه حساب ها می رسد. «یعلم مابین ایدیهم و...»

ز) همگی در برابر حکم الهی تسلیم هستند. «عنت الوجوه»

ح) ظالمان مأیوسند. «خاب مَن حمل ظلما»

ط) مؤمنان صالح در آرامش به سر می برند. «لایخاف ظلما و لاهضما».(1)

ص: 90


1- 233) تفسیر نمونه.

73- سیمای مرگ در قرآن و روایات

پرتوی از نور (7) » سیمای مرگ در قرآن و روایات

 وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِیْن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ * کُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً وَ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ (انبیاء، 34 - 35)

 و ما پیش از تو برای (هیچ) انسانی، جاودانگی (و زندگی ابدی) قرار ندادیم، پس آیا اگر تو از دنیا بروی، آنان! زندگانی جاوید خواهند یافت؟! هر نفسی چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا کردن به بدی هاو خوبی ها آزمایش می کنیم و بسوی ما بازگردانده می شوید.

 

سیمای مرگ در قرآن و روایات چنین بیان شده است:

 1. آمادگی برای مرگ، نشانه ی اولیای خداست. «اِن زَعمتم انّکم اولیاء للّه من دون الناس فتمنّوا الموت»(1)

 2. جایگاه مرگ در زندگی انسان ها همچون گردنبند بر روی سینه دختران است. «خطّ الموت علی وُلد آدم مَخطّ القلاده علی جید الفتاة»(2)

 3. مرگ، پایان راه نیست، بلکه به منزله ی تغییر در حیات و شیوه ی زندگی است، مانند لباسی که تعویض می شود.(3)

 4. هر کس از انسان ها به نحوی از این جهان رخت برمی بندند، بعضی با سخت ترین حالات و عدّه ای مثل بو کردن گل.(4)

 5. ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده ای است که یا سوخت

ص: 91


1- 234) جمعه، 6.
2- 235) این تشبیه از امام حسین علیه السلام در آستانه ی سفر به کربلا است.
3- 236) بحار، ج 6، ص 154.
4- 237) بحار، ج 6، ص 152.

ندارد «آهٍ من قلّة الزّاد و طول الطریق»،(1) یا بار قاچاق و کالای ممنوعه حمل می کند (گناهکار است) و یا آماده ی رانندگی نیست، وگرنه ترس چرا؟

74- سیمای حضرت ذوالکفل

پرتوی از نور (7) » سیمای حضرت ذوالکفل

 وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ * وَ أَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ

(انبیاء، 85 - 86)

 و اسماعیل و ادریس و ذی الکفل (را یاد کن که) همه از شکیبایان بودند. و ما آنانرا در رحمت خویش وارد ساختیم. بدرستی که آنان از شایستگان بودند.

 

ذوالکفل علیه السلام یکی از پیامبران الهی است که بعد از حضرت سلیمان و قبل از حضرت عیسی زندگی می کرده است.(2) چنانکه مشهور است قبر او در مسیر کربلا به نجف قرار دارد.

در تفسیر تبیان می خوانیم: چون این پیامبر الهی با خود عهد کرده بود که روزها را روزه بگیرد و شب ها را به عبادت بپردازد و تنها از روی حقّ قضاوت نماید و جز برای رضای خداوند خشمگین نشود و تا آخر به آنچه متکفّل شده و تعهّد کرده بود وفادار ماند، او را «ذوالکفل» یعنی «دارای تعهّد» نامیدند.

بعضی نیز همچون فخررازی معتقدند که «ذوالکفل» لقب حضرت الیاسِ پیامبر که مشهور به این نام و از صالحان بوده است. ولی ما با عنایت به روایتی که در تفسیر مجمع البیان از عبدالعظیم حسنی از امام جوادعلیه السلام نقل شده که خدا برای هدایت انسان ها یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر مبعوث

ص: 92


1- 238) نهج البلاغه، حکمت 77.
2- 239) تفسیر اطیب البیان.

فرمود که از این میان، سیصد و سیزده نفر آنان مرسل هستند و ذو الکفل یکی از آن مرسلین است، ذی الکفل را نه لقب حضرت

الیاس، بلکه یکی از انبیا و مرسلین می دانیم.

75- قرآن و پاداش های الهی

پرتوی از نور (7) » قرآن و پاداش های الهی

 فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ (انبیاء، 94)

 پس هرکه از کارهای نیکو انجام دهد و مؤمن باشد، پس برای تلاش او هیچ گونه ناسپاسی نخواهد بود و همانا ما (کارهای نیکویش را) برای او ثبت می کنیم.

 

وعده ی پاداش و اجر و ثواب با تعابیر گوناگونی در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. در یکجا می فرماید: ما اجر نیکوکاران را ضایع نمی کنیم، «اِنّا لانضیع أجرالمحسنین»(1)

در جای دیگر می فرماید: سعی و تلاش مردم مورد تشکّر و سپاس است، «کان سعیهم مشکورا»(2) و خداوند، شاکر و شکور است، «اِنّ اللّه شاکر علیم»

در جای دیگر نیز می فرماید: خداوند، ذرّه ای از پاداش شمارا کم نمی کند. «لایلتکم من اعمالکم شیئاً»(3) و اگر ذرّه ای کار نیک انجام دهید، آن را خواهید دید، «فمَن یعمل مثقال ذرّةٍ خیراً یَرَه»(4).

ص: 93


1- 240) یوسف، 56.
2- 241) اسراء، 19.
3- 242) حجرات، 14.
4- 243) زلزال، 7.

76- تنوّع نعمت های بهشتی

پرتوی از نور (7) » تنوّع نعمت های بهشتی

 لَایَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ   (انبیاء، 102)

 آنان صدای (زبانه کشیدن) آن را نمی شنوند و آنان در آنچه (از نعمتها و کامیابی ها) که دلشان بخواهد جاودانه اند.

قرآن در بیان گستردگی کمّی و کیفی نعمت های بهشتی، آیات متنوّعی دارد؛

در آیه ای می فرماید: «ما تشتهیة  الانفس و تلذّ الاعین»(1) هر چه که میل انسان بکشد و هر چه که چشم از آن لذّت ببرد.

در این آیه می فرماید: «و هم فی ما اشتهت انفسهم خالدون» آنان در هر چه که دلشان بخواهد برای همیشه متنعّم اند.

و در جای دیگر با این چنین عبارتی توصیف می فرماید: «فلاتعلم نفس ما اخفی لهم»(2) احدی نمی داند که چه لذایذ وکامیابی هایی برای اهل بهشت، ذخیره ومخفی شده است.

77- علل مهلت دادن الهی

پرتوی از نور (7) » علل مهلت دادن الهی

 إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ * وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ 

(انبیاء، 110 - 111)

 همانا او، هم سخن آشکار را می داند و هم آنچه را که پنهان می کنید. و من نمی دانم، شاید این (تأخیر در عذاب) برای شما آزمونی باشد و (فرصتی برای) کامیابی تا مدّتی دیگر.

 

اگر گاهی در تحقّق وعده های الهی تأخیری دیده می شود،

ص: 94


1- 244) زخرف، 71.
2- 245) سجده، 17.

این به معنای بی خبری وغفلت او نیست که او طبق صریح آیه ی قرآن، همه چیز را می داند و از همه جا آگاه است، بلکه به دلایل مختلف است، از جمله:

الف) تا هر میزان که خلافکار می تواند، پیمانه گناه خودرا پر کند. «انّما نُملی لهم لیزدادوا اِثما»(1) همانا به آنان مهلت می دهیم تا گناهانشان زیاد شود.

ب) خطاکار توفیقی بیابد و توبه کند.

 ج) کارهای نیک گناهکار مصرف شود و او دیگر در قیامت طلبی نداشته باشد.

 «والحمدللّه ربّ العالمین»

ص: 95


1- 246) آل عمران، 178.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109