ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 17

مشخصات کتاب

سرشناسه : طبرسی، فضل بن حسن، 468 - 548 ق.

عنوان و نام پدیدآور : ترجمه تفسیر مجمع البیان/ تالیف ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی ؛ ترجمه و نگارش از احمد بهشتی ؛ تصحیح و تنظیم موسوی دامغانی.

مشخصات نشر : تهران : فراهانی ، 13 - .

مشخصات ظاهری : ج.

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی توصیفی

یادداشت : فهرستنویسی براساس جلد هفتم: 1352.

شناسه افزوده : بهشتی، احمد، 1314 -، مترجم

شناسه افزوده : موسوی دامغانی، محمد، مترجم

شماره کتابشناسی ملی : 1587907

ص :1

اشاره

ص :2

بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ

[ادامه سوره حج]

اشاره

[سوره الحج (22): آیات 52 تا 55]

اشاره

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِیٍّ إِلاّٰ إِذٰا تَمَنّٰی أَلْقَی اَلشَّیْطٰانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اَللّٰهُ مٰا یُلْقِی اَلشَّیْطٰانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اَللّٰهُ آیٰاتِهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (52) لِیَجْعَلَ مٰا یُلْقِی اَلشَّیْطٰانُ فِتْنَهً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ اَلْقٰاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اَلظّٰالِمِینَ لَفِی شِقٰاقٍ بَعِیدٍ (53) وَ لِیَعْلَمَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ أَنَّهُ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهٰادِ اَلَّذِینَ آمَنُوا إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (54) وَ لاٰ یَزٰالُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ حَتّٰی تَأْتِیَهُمُ اَلسّٰاعَهُ بَغْتَهً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذٰابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ (55)

ترجمه:

هیچ رسول و نبیی نفرستادیم،جز اینکه هر گاه تلاوت میکرد،شیطان در تلاوت او القاء میکرد و خدا القاء شیطان را نسخ کرده،و آیات خود را احکام می- بخشید و خدا دانا و حکیم است.تا القاء شیطان را آزمایشی قرار دهد برای کسانی که

ص :3

در دلشان مرض است و سنگدلند و ستمکاران در مخالفتی دور(از حقند)و تا آنها که دارای علم شده اند،بدانند که قرآن حق و از جانب خدای تست و بر ایمانشان افزوده شود و دلهایشان برای قرآن خاشع گردد و خداوند مؤمنان را براه راست رهنماست.

و مردم کافر همواره در بارۀ قرآن در تردیدند تا ناگهان،قیامت آنها را در رسد یا عذاب روزی بیمانند(یا بی پایان)آنها را در گیرد.

شأن نزول:

از ابن عباس و دیگران روایت شده است که چون پیامبر خدا سورۀ«النجم» تلاوت کرد و به این آیه رسید: «أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّٰتَ وَ الْعُزّٰی وَ مَنٰاهَ الثّٰالِثَهَ الْأُخْریٰ» شیطان در تلاوت رسول اکرم،این جمله را القاء کرد:«تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترجی»(اینها نیکو رویانی بلند مقامند که به شفاعتشان امید است)با این القاء شیطانی،مشرکین شادی کردند و همین که رسول خدا به آیۀ سجده رسید، هم مسلمین و هم مشرکین سجده کردند.

این روایت،اگر صحیح باشد،محمول است بر اینکه رسول خدا مشغول قرائت قرآن بود،همین که به اینجا رسید و اسامی خدایان ایشان را یاد کرد(لات و عزی و منات)بعضی از مشرکین-از آنجا که میدانستند عادت پیامبر،عیبجویی از خدایان است-پیشدستی کرده،گفتند،«تلک الغرانیق...»و این جمله با تلاوت پیامبر خدا آمیخته شد و سایرین تصور کردند که اینهم از قرآن و مقدمۀ آشتی و سازش پیامبر با شرک است.

بدینجهت است که خداوند متعال در این آیه با ذکر جملۀ«القی الشیطان...» القاء را به شیطان نسبت میدهد.زیرا این القاء و اغواء و وسوسۀ او صورت گرفته است.

این تأویل را سید مرتضی در کتاب تنزیه ذکر فرموده و«ناصر للحق»که از پیشوایان مذهب زیدی است،بهمین وجه اعتماد کرده و وجه نیکویی است.

ص :4

مقصود:

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاٰ نَبِیٍّ

:کلمۀ«من»زائده است.اینکه رسول و نبی را با هم آورده،بخاطر این است که میان آنها فرقی است:رسول کسی است که فرستادۀ خداست و اگر بطور اطلاق گفته شود،مقصود پیامبر اسلام است.

نبی کسی است که به سبب رسالت،دارای رفعت و درجۀ عظیم است.

برخی فرق آن دو را اینطور ذکر کرده اند که:رسول کسی است که ملائکه بر او وحی نازل میکند و نبی کسی است که در خواب بر او وحی میشود.بنا بر این هر رسولی، نبی است ولی هر نبیی رسول نیست.

برخی گفته اند:رسول کسی است که بسوی امتی مبعوث شده و نبی کسی است که مبعوث بسوی امتی نیست.(از قطرب) برخی گفته اند:رسول کسی است که بوضع شریعت و احکام پرداخته و نبی کسی است که نگهبان شریعت دیگری است.(از جاحظ) وجه اول صحیح است.زیرا خداوند گاهی پیامبر را نبی میخواند و گاهی رسول.هم «یٰا أَیُّهَا النَّبِیُّ...» میگوید و هم «یٰا أَیُّهَا الرَّسُولُ.» بنا بر این رسول و نبی یکی است.جز اینکه رسول هم شامل ملائکه میشود و هم شامل بشر و نبی مخصوص بشر است.

بهمین جهت است که در اینجا و در آیۀ «وَ کٰانَ رَسُولاً نَبِیًّا» میان آنها جمع کرده است.

إِلاّٰ إِذٰا تَمَنّٰی أَلْقَی الشَّیْطٰانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ

:سید مرتضی می گوید:کلمۀ تمنی معنی تلاوت را در بر دارد.چنان که حسان بن ثابت می گوید:

تمنی کتاب اللّٰه اول لیله

و آخره لاقی حمام المقادر

در آغاز شب،کتاب خدا را تلاوت کرد و در آخر شب مرگ را دیدار کرد.

یا اینکه مقصود از تمنی همان آرزوی قلبی است.اگر مراد تلاوت باشد، مقصود این است که:هر گاه پیامبران پیشین آیات خدا را تلاوت میکردند،مردم سخنش را تحریف میکردند و چیزهایی بر گفتارش می افزودند و میکاستند.چنان که یهود کردند.علت اینکه این عمل را نسبت به شیطان داده،این است که منشأ اصلی

ص :5

و فریب دهندۀ واقعی شیطان است.

فَیَنْسَخُ اللّٰهُ مٰا یُلْقِی الشَّیْطٰانُ

:خداوند بوسیلۀ حجت های خود القاء شیطان را زایل میکند.

این جمله برای تسلی خاطر پیامبر گرامی اسلام است.تا از تکذیب مشرکین و جمله ای که در مدح خدایان بتلاوتش افزودند،ناراحت نشود.

اما اگر مقصود،آرزوی قلبی باشد،معنی آیه این است که چون پیامبر بعضی از امور را در قلب خود آرزو کند،شیطان در دلش وسوسه میکند و او را بباطل میخواند.

لکن خداوند وسوسه و دعوت شیطان را باطل میکند و او را ارشاد میکند که:

بمخالفت شیطان پرداخته،فریبکاری های او را نشنود.

مرحوم سید مرتضی بدنبال این مطالب میگوید:اما احادیثی که در این باب روایت شده(و خلاف معنی فوق افاده میکند)مورد طعن و از نظر علماء حدیث ضعیف است.وانگهی روایات دیگر مقام انبیاء را از هر گونه نقصی منزه شمرده اند.آیا ممکن است گفته شود که پیامبر خدا(ص)جملۀ«تلک الغرانیق...»را بقرآن اضافه کرده باشد،حال آنکه خداوند متعال در خود قرآن میگوید: «کَذٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤٰادَکَ» (چنین است که قلب ترا بقرآن ثابت و استوار میگردانیم:فرقان 32) «سَنُقْرِئُکَ فَلاٰ تَنْسیٰ» (بزودی ترا بقرائت قرآن و امیداریم که فراموش نکنی:الاعلی 6) ممکن است کسی بگوید:پیامبر بزرگ اسلام این جملات را سهواً گفته است.

لکن باید دانست که این جملات از نظر وزن با آیات دیگر سوره هماهنگ است و بسیار بعید است که کسی از روی سهو این چنین سخن بگوید.وانگهی از نظر ارتباط معنوی این جملات با آیات دیگر هم انسان اطمینان حاصل میکند که نمیتواند از روی سهو باشد.زیرا ما میدانیم که اگر قصیده ای خوانده شود ممکن نیست که کسی سهو کند و شعری بوزن ابیات قصیده و متناسب با معنی آنها بر زبان آورد.

ممکن است همانطوری که در بارۀ شأن نزول.گفتیم،مشرکین این جمله های اضافی را در حین قرائت پیامبر یا در حین نمازش القاء کرده باشند،تا او را بغلط بیندازند.

ص :6

برخی گفته اند:پیامبر خدا وقتی قرآن میخواند بین آیات مکث میکرد و با اهل شرک سخن میگفت و عقیده ایشان را ابطال میکرد و هنگامی که آیۀ «أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّٰتَ وَ الْعُزّٰی...» را خواند،از راه انکار و ابطال به آنها فرمود:«تلک الغرانیق...» آیا باین اشکال و صور زیبا،امید شفاعت هست؟یعنی آنچه شما می گویید،پنداری غلط و باطل بیش نیست.گفتن این جمله در نماز هم مانعی نداشت.زیرا در آن زمان هنوز از سخن گفتن در نماز نهی نشده بود.

برخی گفته اند:مقصود از غرانیق فرشتگان است.چنان که در بعضی از احادیث هم آمده است.اما مشرکین خیال کردند که منظور خدایان ایشان است.

برخی گفته اند:جملۀ«تلک الغرانیق...»از قرآن و در وصف فرشتگان بود.

اما چون مشرکین تصور کردند که در بارۀ خدایان ایشان است،نسخ شد.

بلخی گوید:ممکن است پیامبر.«تلک الغرانیق...»را از مشرکین شنیده و بخاطر سپرده و در وقت قرائت قرآن شیطان جمله را بخاطرش آورده و خواسته باشد بر زبانش جاری کند.ولی خداوند او را حفظ کرد و آگاه ساخت و وسواس شیطان را نسخ کرد و آیات خود را احکام بخشید تا پیامبر آنها را محکم و سالم از القاء شیطان قرائت فرماید.

ممکن است بهنگام قرائت قرآن،شیطان جملۀ«تلک الغرانیق...»را با صدای بلند خوانده باشد و مردم تصور کرده باشند که خوانندۀ آن پیامبر است و سجده کرده باشند.

غرانیق جمع غرنوق،یعنی نیکو و زیبا«شاب غرنوق»یعنی جوان زیبا و خوش اندام.

ثُمَّ یُحْکِمُ اللّٰهُ آیٰاتِهِ

:آن گاه خداوند آیات و دلائل و اوامر خود را بدون سهو و غلط باقی میگذارد.

وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ

:خداوند بهر چیزی داناست و هر چیزی را در جای خود قرار میدهد.

ص :7

لِیَجْعَلَ مٰا یُلْقِی الشَّیْطٰانُ فِتْنَهً لِلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقٰاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ

:

جبائی گوید:اینکار بمنظور سختگیری در عبادت و امتحان است.یعنی:خداوند تکلیف را بر آنهایی که در دلشان شک بود و سنگدل شده بودند،سخت گرفت و ناچار شدند فرق میان سخن محکم خدا و القاء شیطان را بپذیرند.

وَ إِنَّ الظّٰالِمِینَ لَفِی شِقٰاقٍ بَعِیدٍ

:ستمکاران سرگرم دشمنی و گرفتار مخالفتی هستند که دور از حق است.

وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ

:تا آنها که بخدا و توحید و حکمتش علم دارند،بدانند که قرآن حق است و قابل تغییر و تبدیل و زیاد و کم نیست.

فَیُؤْمِنُوا بِهِ

:تا ایمان آنها استوار بماند،و بقولی یعنی:برایمان آنها افزوده شود.

فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ

:و بر اثر قوت ایمان،در پیشگاه قرآن خشوع و تواضع پیدا کنند.

وَ إِنَّ اللّٰهَ لَهٰادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

:خدا مردم مؤمن را براهی روشن و بی پیچ و خم هدایت میکند.منظور این است که آنها را بر دین حق استوار میدارد.برخی گویند:یعنی آنها را بسبب ایمان براه بهشت هدایت میکند.

وَ لاٰ یَزٰالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَهٍ مِنْهُ

:مردم کافر همواره در بارۀ قرآن گرفتار شکند.این جمله،مخصوص کسانی است که خدا میداند که هیچگاه ایمان نمی آورند.

حَتّٰی تَأْتِیَهُمُ السّٰاعَهُ بَغْتَهً

:تا در حین غفلت و بطور ناگهانی،قیامت،ایشان را فرا رسد.

أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذٰابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ

:یا اینکه عذاب روزی بیمانند.که بقول قتاده و مجاهد همان روز جنگ بدر است.آنها را گرفتار سازد.اینکه روز بدر را عقیم می نامد،بخاطر این است که آن روز بخاطر جنگ فرشتگان و دشواری کار،روزی بیمانند بوده است.نظیر آن شعر زیر است:

عقم النساء فلا یلدن شبیهه

ان النساء بمثله لعقیم

ص :8

زنان عقیم شدند و شبیه او را نمی زایند.زیرا زنان بزائیدن مثل او عقیمند.

ضحاک و زجاج گفته اند:روز بدر عقیم نامیده شده است.زیرا آن روز برای کفار خیری نداشت.هم چنان که باد عقیم به آن بادی گفته میشود که خیر و فایده ای ندارد.

عکرمه و جبائی گویند:منظور از روز عقیم،روز قیامت است و علت اینکه آن روز عقیم نامیده شده،این است که شب بدنبال ندارد.

نظم آیات:

آیۀ نخستین متصل است به آیات سابق که در بارۀ تمتعات و تنعم کفار بود.

هنگامی که پیامبر فقر و تنگدستی اصحاب خود را مشاهده کرد،برای آنها آرزوی دنیا کرد.خداوند هم بیان فرمود که این آرزو از وساوس شیطان است و نعمتهای آخرت برای یاران رسول بهتر از دنیاست.

برخی گفته اند:متصل است به «إِنَّمٰا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ» بدنبال این جمله بیان کرد که خاتم پیامبران نیز بشر است و حال او با حال دیگر پیامبران یکی است.

ص :9

[سوره الحج (22): آیات 56 تا 60]

اشاره

اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلّٰهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فِی جَنّٰاتِ اَلنَّعِیمِ (56) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَأُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ (57) وَ اَلَّذِینَ هٰاجَرُوا فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مٰاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اَللّٰهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهُوَ خَیْرُ اَلرّٰازِقِینَ (58) لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ (59) ذٰلِکَ وَ مَنْ عٰاقَبَ بِمِثْلِ مٰا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (60)

ترجمه:

در آن روز حکومت از آن خداست که میان ایشان حکم میکند.مردم مؤمن و نیکوکار را در بهشت های نعمت می برد و مردم کافر و تکذیب کنندۀ آیات را گرفتار عذاب خوار کنند می سازد.کسانی که در راه خدا مهاجرت کردند،آن گاه کشته شدند

ص :10

یا مردند،خدا آنها را روزی نیکو میدهد و خدا بهترین روزی دهندگان است.آنها را به جایی می برد که خشنود باشند و خدا دانا و حلیم است.چنین است و هر کس بمثل آنچه عقوبت شده،عقوبت کند آن گاه بر او ظلم شود،خدا یاریش میکند.خداوند بخشاینده و آمرزگار است.

قرائت:

قتلوا:ابن عامر به تشدید و دیگران بدون تشدید خوانده اند.

مدخلا:اهل مدینه بفتح میم و دیگران بضم میم خوانده اند و قبلا در بارۀ آن گفتگو شده است.

مقصود:

قبلا در بارۀ قیامت سخن گفت.اکنون میفرماید:

اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلّٰهِ

:در آن روز حکومت از آن خداست و جز او احدی حکمروایی ندارد.حال آنکه در این جهان حکومتهای دیگری هم وجود دارد.

یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ

:در آن روز میان مؤمنین و کافرین جدایی انداخته،بشرحی که در ذیل آمده،در میانشان حکم میکند:

فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ فِی جَنّٰاتِ النَّعِیمِ

:مردم مؤمن و نیکوکار از نعمتهای بهشت برخوردار میشوند.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَأُولٰئِکَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِینٌ

:و مردم کافر و تکذیب کنندۀ آیات،گرفتار عذاب و خواری هستند.

وَ الَّذِینَ هٰاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مٰاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللّٰهُ رِزْقاً حَسَناً

:

کسانی که در راه خدا مهاجرت کرده،آن گاه کشته شده یا مرده اند خداوند در بهشت آنها را روزی نیکو میدهد.مقصود از روزی نیکو چیزی است که هنگامی که انسان آن را ببیند،به چیز دیگری توجه نکند.تنها خدا بر چنین چیزی قادر است.از

ص :11

اینرو میفرماید:

وَ إِنَّ اللّٰهَ لَهُوَ خَیْرُ الرّٰازِقِینَ

:خدا بهترین روزی دهندگان است.برخی گفته اند:این آیه نظیر این است که میفرماید:

«بَلْ أَحْیٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (بلکه زندگانی هستند که در پیشگاه خدا روزی داده میشوند:بقره 154).

لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ

:آنها را به جایی می برند که خشنود باشند.

زیرا هر چه دلشان بخواهد و چشمشان لذت برد در آنجا هست.(مدخل ممکن است مصدر و ممکن است اسم مکان باشد).

وَ إِنَّ اللّٰهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ

:خدا به حال آنها داناست و نسبت به تعجیل در عقوبت کفار بردبار است.

ذٰلِکَ

:همین است که گفتیم.

وَ مَنْ عٰاقَبَ بِمِثْلِ مٰا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللّٰهُ

:کسی که ظالم را در برابر ظلمش کیفر دهد، آن گاه بر او ظلم کنند و از خانه اش اخراجش کنند، خداوند یاریش میکند.

مقصود این است که مشرکین مسلمانان را از وطن اخراج و بر آنها ظلم کردند.

در اینجا عقاب مسلمان در برابر عقاب مشرک و عقاب مشرک در برابر عقاب مسلمان قرار داده شده،حال آنکه کاری که مسلمان با مشرک میکرد،عقاب بود،ولی کاری که مشرک با مسلمان کرده بود،عقاب نبود،بلکه تجاوز و تعدی بی مورد و نابجایی بود که مسلمان ناچار بود،عکس العمل نشان دهد و عقاب کند.این بیان نظیر«الجزاء بالجزاء» برای جفت شدن کلام و هماهنگی مطلب است.

إِنَّ اللّٰهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ

:خداوند بخشاینده و آمرزگار است.

روایت شده که این آیه در بارۀ قومی از مشرکین نازل شده است که با قومی از مسلمین،دو شب از محرم مانده برخورد کرده،گفتند:اصحاب محمد(ص)در این ماه

ص :12

نمی جنگند و آنها را مورد حمله قرار دادند.مسلمانان از آنها خواستند که در ماه حرام نجنگند.آنها قبول نکردند و خداوند مسلمین را پیروزی بخشید (1).

ص :13


1- 1) -این روایت که در بعضی از کتب دیگر هم آمده،قابل قبول نیست،زیرا تحریم جنگ در ماه های حرام از مختصات آئین اسلام نیست.بلکه عرب جاهلی هم جنگ در ماه های حرام را حرام میدانست و بنا بر این چه معنی دارد که گفته شود:مشرکین بخاطر اینکه میدانستند که اصحاب پیامبر(ص)در ماه محترم نمیجنگند،جنگ را آغاز کردند؟ در تفسیر جامع الجوامع آمده است که:مسلمانان به پیامبر عرض کردند:شهدایی که در میدانهای جنگ کشته شده اند،تمامشان در پیشگاه خدا معلوم است.ولی ما که کشته نمیشویم از آن اجر محرومیم.از اینرو خداوند فرمود: وَ الَّذِینَ هٰاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مٰاتُوا ... وَ إِنَّ اللّٰهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ. بدینترتیب بیان شد که فضیلت مهاجرت در راه خداست،اعم از اینکه شخص کشته شود یا بمیرد.

[سوره الحج (22): آیات 61 تا 65]

اشاره

ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ یُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ یُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (61) ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّ مٰا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ اَلْبٰاطِلُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْکَبِیرُ (62) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَتُصْبِحُ اَلْأَرْضُ مُخْضَرَّهً إِنَّ اَللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (63) لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهُوَ اَلْغَنِیُّ اَلْحَمِیدُ (64) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ اَلْفُلْکَ تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ اَلسَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ إِنَّ اَللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (65)

ترجمه:

این یاری بخاطر این است که خداوند شب را داخل روز و روز را داخل شب میکند و خداوند شنوا و بیناست.این یاری بخاطر این است که خدا حق است و آنچه

ص :14

جز او میخوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ است.آیا نمی بینی که خداوند از آسمان آب فرستاد و زمین سبز گردید؟خداوند دارای لطف و آگاه است.او راست آنچه در آسمانهاست و آنچه در زمین است و خدا بی نیاز و ستوده است.آیا نمی بینی که خدا آنچه در زمین است برای شما رام کرده و کشتی بفرمانش در دریا جاری است و آسمان را از اینکه بر زمین بیفتد،حفظ میکند،مگر اینکه به اراده اش باشد؟خداوند بمردم مهربان و رحیم است.

قرائت:

یدعون:عراقیان-بجز ابو بکر-در اینجا و در سورۀ لقمان به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.قرائت تاء بنا بر این است که خطاب به مشرکین باشد.چنان که در آیۀ: «یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ...» (حج 73)مشرکین هم جزء مخاطبینند.و قرائت یاء بنا بر حکایت است.نظیر: «یَکٰادُونَ یَسْطُونَ» (حج 72).

اعراب:

فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ

:رفع فعل بخاطر آن است که جواب استفهام نیست.بلکه منظور خبر است. نظیر قول شاعر:

الم تسأل الربع القدیم فینطق

و هل یخبرنک الیوم بیداء سملق

آیا از خانه و کاشانۀ کهن سؤال نکردی که نطق کند؟و آیا امروز بیابان هموار ترا خبر خواهد داد؟

مقصود:

ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهٰارِ وَ یُولِجُ النَّهٰارَ فِی اللَّیْلِ

:این یاری و کمک بخاطر این است که خداوند قسمتی از ساعات شب را کم کرده،داخل روز و قسمتی از ساعات روز را کم کرده،داخل شب میکند.

وَ أَنَّ اللّٰهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ

:خداوند دعای مؤمنین را می شنود و بحال آنها بصیر است.

ذٰلِکَ بِأَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ

:این یاری و مدد الهی نسبت به مؤمنین بخاطر این است که او در گفتار و کردار،صاحب حق است.برخی گفته اند:یعنی صفات عظمت و

ص :15

بزرگواری مخصوص خداست و کسی که به چنین مطلبی معتقد باشد،محق است.

وَ أَنَّ مٰا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبٰاطِلُ

:آنچه بجز خدا میخوانند باطل است.

زیرا نه منشأ ضرر است و نه منشأ نفع.

وَ أَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ

:خداوند برتر از همه است و هر موجودی در قبال بزرگی او ناچیز است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّهً

:نمی بینی که خداوند از آسمان باران فرستاد و زمین را سبز و خرم گردانید؟ إِنَّ اللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ :خداوند نسبت به بندگان لطف دارد و روزی آنان را از راهی که ندانند می رساند و به اسرار قلبی آنها آگاه است.برخی گفته اند:لطیف یعنی صاحب احاطه به تدبیر امور دقیق و قادر بر هر چه که دیگران قادر نیستند.

لَهُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ

:او قادر است که در همه موجوداتی که در زمین و آسمانند،تصرف کند.

وَ إِنَّ اللّٰهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ

:او از همگان بی نیاز و صفاتش و کردارش مورد ستایش است.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی الْأَرْضِ

:نمی بینی که خداوند تمام موجودات زمین را برای شما مسخر کرده است؟ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ :و نمی بینی که کشتی را بر روی دریا برای شما رام ساخته است؟ وَ یُمْسِکُ السَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ :و آسمان بدون ارادۀ او نمیتواند بر زمین سقوط کند.یعنی:اگر خداوند نابودی و ابطال آسمان را اراده کند،بر زمین سقوط می کند و این نظم دل انگیز واژگون میشود.

إِنَّ اللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ

:خداوند نسبت بمردم مهربانی و رحمت دارد.بهمین جهت است که موجودات زمین و کشتی را رام و آسمان را از متلاشی شدن حفظ کرده است.

ص :16

[سوره الحج (22): آیات 66 تا 70]

اشاره

وَ هُوَ اَلَّذِی أَحْیٰاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَکَفُورٌ (66) لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنٰا مَنْسَکاً هُمْ نٰاسِکُوهُ فَلاٰ یُنٰازِعُنَّکَ فِی اَلْأَمْرِ وَ اُدْعُ إِلیٰ رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلیٰ هُدیً مُسْتَقِیمٍ (67) وَ إِنْ جٰادَلُوکَ فَقُلِ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا تَعْمَلُونَ (68) اَللّٰهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ فِیمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (69) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّ ذٰلِکَ فِی کِتٰابٍ إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیرٌ (70)

ترجمه:

اوست که شما را حیات بخشید و سپس شما را میمیراند.آن گاه زنده میکند و انسان منکر است.برای هر امتی آئینی قرار دادیم که بر آن عمل کنند.باید در بارۀ امر(قربانی)با تو نزاع نکنند.بسوی خدایت دعوت کن که تو بر دین پایدار هستی.اگر با تو مجادله کنند،بگو:خدا بکردارتان داناتر است.خداوند در بارۀ آنچه در آن اختلاف دارید میان شما حکم میکند.آیا نمیدانی که خداوند بر آنچه در آسمانها و زمین است،علم دارد؟این مطلب در کتاب محفوظ ثبت است و ثبت در کتاب محفوظ بر خداوند آسان است.

ص :17

مقصود:

مقصود اکنون بذکر دلیل دیگری بر یگانگی خود پرداخته،می فرماید:

وَ هُوَ الَّذِی أَحْیٰاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ

:خدا کسی است که شما را بعد از آنکه نطفه و بیجان بودید،حیات بخشید و هنگامی که اجلتان فرا رسید شما را میمیراند و در روز حساب شما را بر می انگیزد.از این بیان استفاده میشود که کسی که قادر بر حیات بخشیدن ابتدایی است،قادر بر حیات بخشیدن مجدد است.

إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَکَفُورٌ

:انسان منکر است زیرا با همۀ دلیل های روشن خدا را انکار میکند.

لِکُلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنٰا مَنْسَکاً هُمْ نٰاسِکُوهُ

:برای هر یک از امت های گذشته،شریعت و آئینی قرار داده ایم که به آن عمل میکرده اند.این معنی از ابن عباس است.برخی گویند:

یعنی برای آنها مکانی قرار داده ایم که بدان انس گرفته،در آنجا عبادت خدا کرده اند.

مناسک حج هم جاهایی است که محل پرستش خداست،مجاهد و قتاده گویند:یعنی برای هر کدام محلی-مثل منی یا جاهای دیگر-قرار داده ایم که در آنجا قربانی کنند.

فَلاٰ یُنٰازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ

:آنها باید با تو در امر قربانی نزاع نکنند.تو هم باید با آنها نزاع نکنی(معنی باب مفاعله)نزاع آنها این بود که میگفتند:آیا کشتۀ خود را میخورید ولی کشتۀ خدا را نمیخورید؟یعنی چرا میته را نمیخورید؟ پس حق ندارند در اینباره با پیامبر خدا خصومت کنند.

برخی گویند:مقصود این است که دین آنها نسخ شده است.بنا بر این حق ندارند با پیامبر خدا مجادله کنند.

وَ ادْعُ إِلیٰ رَبِّکَ

:به سخن آنها گوش نکن و بدعوت خویش بسوی خدا و دین ادامه بده.

إِنَّکَ لَعَلیٰ هُدیً مُسْتَقِیمٍ

:که تو بر دینی پایدار هستی.

وَ إِنْ جٰادَلُوکَ فَقُلِ اللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا تَعْمَلُونَ

:اگر در بارۀ قربانی با تو جدال کنند،بگو:خداوند به تکذیب شما داناتر است و کیفر شما را میدهد.این آیه پیش از

ص :18

فرمان جهاد نازل شده است.

برخی گویند:یعنی اگر از روی عناد و لجاج با تو جدال کنند،تو با آنها جدال نکن و با آنها بگو که:خدا بکردارشان داناتر است.

برخی گویند:اگر در بارۀ نسخ دینشان با تو جدال کنند،آنها را بخدا واگذار.

اَللّٰهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ فِیمٰا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ

:خداوند در روز قیامت میان شما فیصله می بخشد و در بارۀ اختلافات شما داوری میکند.اکنون به پیامبر خود میگوید و منظور همۀ مکلفین است:

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ

:آیا نمیدانی که خداوند بر هر بیش و کمی در آسمان و در زمین داناست و هیچ چیز بر او پوشیده نیست.

إِنَّ ذٰلِکَ فِی کِتٰابٍ

:اینها در لوح محفوظ ثبت و ضبطند.(از جبائی) إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اللّٰهِ یَسِیرٌ :نوشتن و ثبت کردن آنها در لوح محفوظ برای خداوند آسان است و نیازی به خطوط و حروف ندارد و او بهر چه امر وجودی بدهد، موجود میشود.

برخی گویند:یعنی حکم در میان شما بر خداوند آسان است.

ص :19

[سوره الحج (22): آیات 71 تا 75]

اشاره

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً وَ مٰا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (71) وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلْمُنْکَرَ یَکٰادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیٰاتِنٰا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِکُمُ اَلنّٰارُ وَعَدَهَا اَللّٰهُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (72) یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ اَلَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبٰاباً وَ لَوِ اِجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ اَلذُّبٰابُ شَیْئاً لاٰ یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ اَلطّٰالِبُ وَ اَلْمَطْلُوبُ (73) مٰا قَدَرُوا اَللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اَللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (74) اَللّٰهُ یَصْطَفِی مِنَ اَلْمَلاٰئِکَهِ رُسُلاً وَ مِنَ اَلنّٰاسِ إِنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (75)

ص :20

ترجمه:

جز خداوند،چیزهایی را می پرستند که خداوند حجتی بر آن نازل نکرده و بدان علم ندارند و ستمکاران را یاوری نیست.هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده میشود.در صورت کافران،انکار را می شناسی.نزدیک است بر آنهایی که آیات ما را بر ایشان میخوانی حمله ور شوند.بگو:آیا شما را بدشوارتر از آن،که آتش دوزخ است آگاه کنم.خداوند آتش را وعدۀ کفار کرده و بد جایگاهی است.ای مردم،مثلی زده شده است.بشنوید.آنهایی که جز خدا پرستش میکنید،مگسی خلق نمیکنند.اگر چه بر آن اجتماع کنند و اگر مگس از آنها چیزی برباید، از او باز نمیگیرند.طالب و مطلوب هر دو ضعیفند.حق عظمت خدا را ادا نکردند.

خداوند قوی و شکست ناپذیر است.خداوند از فرشتگان و مردم فرستادگانی انتخاب میکند.خداوند شنوا و داناست.

قرائت:

یدعون:یعقوب و سهل به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.

لغت:

سطوه:ترساندن.

مقصود:

اکنون خداوند از حال کفار خبر داده،میفرماید:

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطٰاناً وَ مٰا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ

:اینان به پرستش چیزهایی می پردازند که خداوند متعال حجتی برای پرستش آنها نازل نفرموده و خود به ارزش آنها علم و آگاهی ندارند.

وَ مٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ

:ستمکاران مشرک را یاری نیست که مانع عذابشان گردد.

وَ إِذٰا تُتْلیٰ عَلَیْهِمْ آیٰاتُنٰا بَیِّنٰاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ

:

هر گاه آیات قرآن و دیگر حجت های واضح خداوند بر آنها خوانده شود،در سیمای

ص :21

ایشان اثر انکار و مخالفت را-که عبارت از کراهت و ترش رویی است-می شناسی.

یَکٰادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیٰاتِنٰا

:در این وقت چنان حالت خشم پیدا میکنند که نزدیک است بر افرادی که به تلاوت آیات گوش میکنند.حمله ور شده،آنها را بزنند.

قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِکُمُ النّٰارُ

: ای محمد(ص)،به آنها بگو:آیا شما را آگاه کنم به چیزی که از شنیدن قرآن برای شما دشوارتر و ناگوارتر است؟چنین چیزی آتش سوزان جهنم است.

وَعَدَهَا اللّٰهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ

:همان آتشی که خداوند مردم کافر را وعده کرده و بد جایگاهی است.

اکنون جمیع مکلفین را مخاطب ساخته،می فرماید:

یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ

:ای مردم مثلی زده شده است.

آن را بشنوید.

اخفش می گوید:اگر گفته شود:مثلی که خداوند زده است،کجاست؟در پاسخ گفته میشود:در اینجا مثلی زده نشده است.بلکه منظور این است که مشرکین برای من-که خداوندم-شبیهی قرار داده اند.سپس می گوید:اکنون گوش کنید تا این چیزی را که شبیه من قرار داده اند به شما معرفی کنم.

قتیبی می گوید:در اینجا خداوند مثلی زده و آن این است که این بتها قادر بر خلق مگسی نیستند.

برخی گفته اند:یعنی حدیثی می آورم که تعجب آور است.گوش کنید تا ببینید کفار چقدر جاهلند!نظیر«ضربت خیمه»یعنی خیمه را بپای داشتم.

برخی گویند:ضرب مثل بمنزلۀ ضرب جزیه و مالیات است بر اهل ذمه.

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبٰاباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ

:بتهایی که پرستش میکنید،قادر بر آفرینش مگسی نیستند،اگر چه همۀ آنها با یکدیگر همکاری کنند.

ص :22

وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبٰابُ شَیْئاً لاٰ یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ

:اگر مگس از آنها چیزی برباید قادر بر پس گرفتن آن نیستند.

ابن عباس گوید:به بتها زعفران می مالیدند.همین که خشک می شد،مگس ها می آمدند و زعفرانها را می بردند.

ضَعُفَ الطّٰالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ

:هم مگس ضعیف است و هم بت.ضحاک می گوید:

یعنی هم پرستنده ضعیف است و هم پرستیده.

مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ

:خدا را آن چنان که باید و شاید تعظیم نکردند و نشناختند.زیرا این بتهای ناچیز را شریک او شناختند.

إِنَّ اللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ

:خداوند تواناست و کسی نمیتواند او را مغلوب سازد.

اَللّٰهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلاٰئِکَهِ رُسُلاً وَ مِنَ النّٰاسِ

:خداوند از میان فرشتگان و مردم،فرستادگانی چون جبرئیل و میکائیل و پیامبران،برگزیده،به سوی مردم می فرستد.

إِنَّ اللّٰهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ

:خداوند سخن آنها را می شنود و بمکنونات قلبی و کارهای آنها بیناست.

نظم آیات:

«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ»

به «إِنَّکَ لَعَلیٰ هُدیً مُسْتَقِیمٍ» متصل است.یعنی تو براه راست هستی و مخالفین تو پرستندۀ بتهایند.

«یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ»

به «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ» متصل است.

یعنی چیزی را که بر خلق مگسی قادر نیست و از مگسی ضعیف تر است،چگونه می پرستند؟! سپس می گوید: «مٰا قَدَرُوا اللّٰهَ حَقَّ قَدْرِهِ» یعنی کسانی که برای خداوند بزرگ شریک قرار می دهند،او را نشناخته اند.وانگهی انبیاء و ملائکه هم قابل پرستش نیستند.بلکه برگزیدۀ خدایند. (اللّٰهُ یَصْطَفِی...)

ص :23

[سوره الحج (22): آیات 76 تا 78]

اشاره

یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ وَ إِلَی اَللّٰهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ (76) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اِرْکَعُوا وَ اُسْجُدُوا وَ اُعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ اِفْعَلُوا اَلْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (77) وَ جٰاهِدُوا فِی اَللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ هُوَ اِجْتَبٰاکُمْ وَ مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ هُوَ سَمّٰاکُمُ اَلْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هٰذٰا لِیَکُونَ اَلرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی اَلنّٰاسِ فَأَقِیمُوا اَلصَّلاٰهَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاهَ وَ اِعْتَصِمُوا بِاللّٰهِ هُوَ مَوْلاٰکُمْ فَنِعْمَ اَلْمَوْلیٰ وَ نِعْمَ اَلنَّصِیرُ (78)

ترجمه:

به آنچه در پیش دارند و آنچه پشت سر گذاشته اند،عالم است و بازگشت امور به خداست.ای مردم مؤمن،رکوع کنید و سجده کنید و خدایتان را پرستش کنید و کار نیکو انجام دهید تا رستگار شوید.در راه خدا-به حق-جهاد کنید.او شما را برگزید

ص :24

و در دین بر شما حرجی قرار نداد.دینی که همان دین پدر شما ابراهیم است.خداوند شما را پیش از این و در این قرآن،مسلمان نامیده است،تا پیامبر گواه شما و شما گواه مردم باشید.پس نماز را بپای دارید و زکات را بدهید و بدین خدا چنگ بزنید.

خداوند مولای شماست او نیکو مولی و نیکو یاوری است.

اعراب:

حَقَّ جِهٰادِهِ

:مفعول مطلق نوعی.

مِنْ حَرَجٍ

:حرف جر زائده است.

مِلَّهَ أَبِیکُمْ

:منصوب به اضمار فعل.یعنی:اتبعوا مله...یا به اضمار«علیکم».

مقصود:

قبلا خداوند بعضی از صفات خود را از قبیل شنوایی و دانایی ذکر کرد.

اکنون می فرماید:

یَعْلَمُ مٰا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مٰا خَلْفَهُمْ

:خداوند به قیامت و حوادث آن و سایر اموری که مردم در پیش دارند و امور و حوادثی که در پشت سر گذاشته اند،آگاه است.

برخی گویند:یعنی خداوند به اول و آخر اعمال ایشان آگاه است.و برخی گویند:یعنی خداوند به آنچه قبل از آفرینش ملائکه و انبیاء و بعد از آن بوده و هست آگاه است.

وَ إِلَی اللّٰهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ

:روز قیامت،همۀ امور بخدا بازگشت میکند و در آن روز احدی را امر و نهیی نیست.

اکنون مؤمنین را مخاطب ساخته،می فرماید:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

:ای مؤمنان،نماز بگزارید و خدای را پرستش کنید و صلۀ رحم و مکارم اخلاق بجای آورید و تنها به ادای واجبات اکتفاء نکنید.بلکه بکارهایی از قبیل فریاد رسی درماندگان و کمک به ضعیفان و نیکی به پدر و مادر بپردازید.تا رستگار و سعادتمند شوید.

ص :25

وَ جٰاهِدُوا فِی اللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ

:بیشتر مفسرین معتقدند که مقصود از جهاد در راه خدا،در اینجا همۀ کارهای نیکو و عبادت است و گفته اند:حق جهاد این است که کارها را به نیت خالص و صادق انجام دهید.سدی گوید:منظور این است خدا را اطاعت کنند و هیچگاه معصیتش نکنند.اما ضحاک گوید:منظور از جهاد،شمشیر زدن در راه خدا و جنگ با کافران است،اگر چه پدر و فرزند باشند.از عبد اللّٰه بن مبارک روایت شده که منظور جهاد با نفس و هوای نفس است.

هُوَ اجْتَبٰاکُمْ

:خداوند شما را برای دین خود برگزیده است.

وَ مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ

:خداوند در دین خود شما را در تنگنایی که نتوانید از عقاب خارج و خلاص شوید،قرار نداده،بلکه راه توبه و کفاره و رد مظالم را بروی شما بازگذاشته است،تا از گناهان خلاص شوید.بنا بر این در آئین اسلام،چیزی نیست که نتوان از عقاب آن خلاص شد و از این جهت،هیچکس را در ترک آمادگی برای قیامت عذری نیست.

برخی گویند:یعنی خداوند کار دین را بر شما دشوار نساخته و تکلیفی که از عهده اش بر نیائید برای شما تعیین نکرده است.بنا بر این در ترک تکالیف عذری ندارید.

برخی گویند:منظور این است که به شما رخصت داده که در سختیها و دشواریها نماز قصر بخوانید و تیمم بگیرید و میته بخورید.

مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرٰاهِیمَ

: بر کیش پدرتان ابراهیم پایدار بمانید.زیرا کیش ابراهیم داخل در کیش محمد(ص)است.علت اینکه:ابراهیم را پدر همه نامیده این است که احترامش بر همۀ مسلمانان واجب است.هم چنان که احترام پدر بر فرزند واجب است.قرآن هم زنان پیامبر را مادر مؤمنین خوانده است.برخی گویند:عرب فرزند اسماعیل و بیشتر عجم فرزند اسحاق و این دو،فرزندان ابراهیمند.پس غالب مردم اولاد ابراهیمند.

هُوَ سَمّٰاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَ فِی هٰذٰا

:خداوند پیش از نزول قرآن و در این قرآن شما را مسلمان نامیده است.برخی گویند:یعنی ابراهیم شما را مسلمان

ص :26

نامیده،چنان که به پیشگاه خداوند عرض کرد: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنٰا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ» (خدایا از فرزندان ما امتی بوجود آور که در پیشگاه تو مسلمان و اهل تسلیم باشند:بقره 128) لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَی النّٰاسِ :تا پیامبر شاهد طاعت و پذیرش شما باشد و بر اثر شهادت او عدالت و شایستگی شما محرز شود و بر امتهای گذشته شهادت دهید که پیامبران رسالت خدا را به آنها ابلاغ کردند و دسته ای از آنها نپذیرفتند و کافرشان مستوجب آتش و مؤمنشان شایسته بهشتند.این آیه عالیترین مراتب را برای مسلمانان ثابت می کند.نظیر: «وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً...» (بقره 143).

برخی گویند:یعنی پیامبر گواه باشد که رسالت خدا را به شما ابلاغ کرده و شما بعد از او گواه دیگران بوده،سخنان پیامبر را به ایشان ابلاغ کنید.

فَأَقِیمُوا الصَّلاٰهَ وَ آتُوا الزَّکٰاهَ

:نماز و زکات دو فریضه اند که خداوند شما را به انجام آنها موظف کرده است.از انجام آنها خودداری نکنید.

عبد اللّٰه بن عمر از پیامبر گرامی اسلام روایت کرده که:نماز جز به پرداخت زکات قبول نمیشود.

وَ اعْتَصِمُوا بِاللّٰهِ

:بدین خدا چنگ بزنید و از معصیت او خودداری کنید.

برخی گویند:یعنی بوسیلۀ خدا از دشمنان خود را حفظ کنید و در پناه او از خطرات ایمن باشید.برخی گویند:یعنی بخدا اعتماد و توکل کنید.

هُوَ مَوْلاٰکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلیٰ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ

:او ولی و یاور و سرپرست و مالک شماست و برای کسانی که او را دوست دارند و از او یاری بخواهند،مولی و یاور خوبی است.برخی گویند:یعنی مولای خوبی است،زیرا با اینکه معصیت می کنید،روزی خود را از شما دریغ نمیدارد و یاور خوبی است،زیرا شما را برای اطاعت، کمک می کند.

ص :27

سوره المؤمنون

اشاره

(اول جزء 18)

عدد آیات:

از نظر کوفیان 118 آیه و از نظر دیگران 119 آیه است.اختلاف در آیۀ:

«و اخاه هارون»است.

فضیلت سوره:

ابی بن کعب از پیامبر روایت کرده است که:هر که این سوره بخواند،فرشتگان در روز قیامت او را به روح و ریحان و آنچه موجب چشم روشنی است،بشارت میدهند.

امام صادق(ع)فرمود:هر که این سوره را بخواند و در هر جمعه تکرار کند، خداوند کار او را به سعادت ختم میکند و در بهشت برین با انبیاء و مرسلین است.

تفسیر سوره:

خداوند سورۀ حج را به امر مکلفین به عبادت و نیکو کاری بطور اجمال تمام کرد.اکنون این سوره را به تفصیل آن مجمل و بیان کارهای نیکو آغاز کرده، میفرماید:

ص :28

[سوره المؤمنون (23): آیات 1 تا 11]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ . قَدْ أَفْلَحَ اَلْمُؤْمِنُونَ (1) اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ (2) وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنِ اَللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (3) وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِلزَّکٰاهِ فٰاعِلُونَ (4) وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ (5) إِلاّٰ عَلیٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (6) فَمَنِ اِبْتَغیٰ وَرٰاءَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلعٰادُونَ (7) وَ اَلَّذِینَ هُمْ لِأَمٰانٰاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رٰاعُونَ (8) وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَلیٰ صَلَوٰاتِهِمْ یُحٰافِظُونَ (9) أُولٰئِکَ هُمُ اَلْوٰارِثُونَ (10) اَلَّذِینَ یَرِثُونَ اَلْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ (11)

ترجمه:

مؤمنان رستگار شده اند.آنان در نمازشان خاشعند.و آنان که از لغو روی

ص :29

گردانند.و آنان که انجام دهندۀ زکاتند.و آنان که نگاه دارندۀ فرجهای خود هستند.

مگر نسبت بهمسران یا کنیزان خود که ملامتی بر آنها نیست.آنان که غیر از اینها را بجویند،متجاوزند.و آنان که امانتها و عهدشان را رعایت میکنند و آنان که نمازشان را محافظت میکنند.اینان وارثانند.کسانی هستند که بهشت را به ارث می برند و برای همیشه در آن هستند.

قرائت:

لاماناتهم:ابن کثیر مفرد خوانده و دیگران جمع.وجه مفرد این است که مصدر و اسم جنس و قابل اطلاق بر کثیر است.

علی صلاتهم:کوفیان-بجز عاصم-مفرد و دیگران جمع خوانده اند.وجه افراد این است که مصدر است و وجه جمع این است که بمنزلۀ اسم است.قرائت جمع اقوی است.زیرا یک اسم شرعی است و بیش از آنچه بر حسب لغت بر آن دلالت داشته، در شرع دلالت دارد.

مقصود:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ

:آنها که خدا را تصدیق کرده،فرستادگانش را پذیرفته اند، بپاداش خدا رستگار شدند.یا اینکه مقصود این است که اعمال صالحۀ مؤمنین باقی است.یا اینکه مقصود این است که مردم مؤمن سعادتمندند.

فراء گوید:«قد»ممکن است برای تأکید رستگاری مؤمنین باشد و ممکن است برای نزدیک کردن گذشته به حال باشد.چنان که گفته میشود:«قد قامت الصلاه» یعنی الان نماز بپای داشته شد.پس معنی آیه این است که رستگاری در گذشته نصیب مؤمنین شده و اکنون نیز رستگارند.(نظیر معنی ماضی نقلی در زبان فارسی).

اکنون در وصف مؤمنان می فرماید:

اَلَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ

:آنها کسانی هستند که در نماز خود متواضعند و نماز را با فروتنی ادا میکنند و چشم خود را از محل سجده بر نمیدارند و به سمت راست و چپ توجه نمیکنند.در روایت است که پیامبر مردی را دید که در حال نماز با ریش

ص :30

خود بازی میکرد،فرمود:اگر دلش خاشع بود،اعضای بدنش نیز خاشع بودند.از این روایت استفاده میشود که:خشوع در نماز هم بقلب است و هم به اعضاء.خشوع قلب این است که از همه چیز اعراض کند و تنها متوجه پرستش و نیایش خدا باشد.و خشوع اعضاء این است که چشم را فرو نهد و توجه به کسی و چیزی نکند و از کارهای بیهوده خودداری کند.

ابن عباس می گوید:معنی خشوع این است که افرادی که در سمت راست و چپ او قرار دارند،نشناسد.

در روایت است که پیامبر خدا در حال نماز چشم را متوجه آسمان میکرد.

همین که این آیه نازل شد،سر را پائین انداخت و دیده را بر زمین دوخت.

وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

:کسانی که از هر گفتار و کردار بیفایده و بی اهمیت خودداری میکنند.چنین چیزهایی زشت و ناپسند است و باید از آنها اعراض کرد.

ابن عباس گوید:مراد از لغو باطل است.حسن گوید:همۀ معاصی است.سدی گوید:دروغ است.مقاتل گوید:فحش است.زیرا کفار مکه پیامبر و اصحابش را فحش و ناسزا میگفتند.از اینرو بمؤمنین دستور داده شد که از جواب دادن آنها خودداری کنند.

از امام باقر(ع)نقل است که:لغو این است که انسانی به باطل سخن گوید یا به تو نسبتی دهد که در تو نباشد و تو برای خدا از او اعراض کنی.

در روایت دیگر است که مراد از لغو،غنا و لهو است.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکٰاهِ فٰاعِلُونَ

:آنان که زکات را ادا میکنند،در اینجا به جای اذا فعل بکار رفته،زیرا ادا هم فعل است.چنان که امیه بن ابی الصلت می گوید:

المطعمون الطعام فی السنه الازمه و الفاعلون للزکوات آنها در سال قحطی اطعام میکنند و زکات میدهند.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حٰافِظُونَ

:یعنی مردان مؤمن فرج خود را از آمیزش های

ص :31

نامشروع حفظ میکنند.

إِلاّٰ عَلیٰ أَزْوٰاجِهِمْ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ

:و اگر حفظ نکنند، مورد ملامت و سرزنش قرار میگیرند.مگر آمیزش با همسران و کنیزان که ملامتی ندارد.

منظور از ملک یمین کنیز است.زیرا خلافی نیست که در برابر غلام باید از هر گونه آمیزشی فرج را حفظ کرد.علت اینکه به کنیز ملک یمین می گویند و بخانه و چیزهای دیگر ملک یمین نمیگویند،این است که خانه و چیزهای دیگر را میشود تغییر داد و بعاریه سپرد،اما کنیز را نمیشود تغییر داد یا برای استفاده های جنسی عاریه داد.

اگر چه حلال بودن آمیزش با زن و کنیز در اینجا بطور مطلق ذکر شده،اما معلوم است که در صدد بیان همۀ حالات نیست و بنا بر این منافاتی ندارد که حال حیض و حال عدۀ کنیز-که در عدۀ واطی دیگری باشد-خارج باشد.

فَمَنِ ابْتَغیٰ وَرٰاءَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ العٰادُونَ

:کسانی که بغیر از همسران و کنیزان خود روی می آورند،ظالم و متجاوزند.

وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمٰانٰاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رٰاعُونَ

:آنها نگهدارندۀ امانتها و وفا کننده به عهد خویشند.امانتها بر دو قسمند:امانتهای خدا و امانتهای بندگان.

امانتهای خدا عباداتند.مثل روزه و نماز و غسل.امانتهای بندگان،عبارتند از ودیعه ها، عاریه ها،اجناسی که داد و ستد میشود،شهادتها و...اما عهد بر سه قسم است:اوامر خداوند،عقدهای واقع میان مردم و نذرها.وظیفۀ انسان است که بهمۀ اقسام امانتها و عدها وفا کند و هیچیک را تخلف نکند.

وَ الَّذِینَ هُمْ عَلیٰ صَلَوٰاتِهِمْ یُحٰافِظُونَ

:کسانی که نماز را در وقت میخوانند و تضییع نمیکنند.نماز را دو بار تکرار کرده است تا عظمت و اهمیت آن را بفهماند.

أُولٰئِکَ هُمُ الْوٰارِثُونَ

:کسانی که این صفات را داشته و از این خصلت ها بهره مند باشند،منزل های اهل جهنم را در بهشت به ارث می برند.از پیامبر خداست که:هر یک از شما دارای دو منزل است:منزلی در بهشت و منزلی در جهنم.هر کس

ص :32

مرد و بجهنم رفت اهل بهشت،منزل او را در بهشت به ارث میگیرند.

برخی گویند:مقصود از میراث در اینجا این است که آنها پس از حالات گذشته، به بهشت میرسند،هم چنان که وارث به میراث می رسد.

اکنون در وصف این وارثان می فرماید:

اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ

:اینها فردوس را به ارث می برند و در آن جاویدانند.فردوس یکی از نامهای بهشت است.برخی گویند:نام باغهای بهشت است و برخی گویند:بهشت مخصوصی است.

در بارۀ اصل کلمۀ فردوس بعضی گفته اند:رومی است که عربی شده و برخی گفته اند:عربی است بمعنی تاکستان.

شاعر گوید:یا بعد یبرین من باب الفرادیس چقدر«یبرین»-که مکانی در بحرین است-از در تاکستانها دور است! جبائی گوید:معنی وراثت در اینجا این است که بهشت بدون زحمت به آنها می رسد.هم چنان که مال بدون زحمت به وارث می رسد.

ص :33

[سوره المؤمنون (23): آیات 12 تا 19]

اشاره

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ مِنْ سُلاٰلَهٍ مِنْ طِینٍ (12) ثُمَّ جَعَلْنٰاهُ نُطْفَهً فِی قَرٰارٍ مَکِینٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا اَلنُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا اَلْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا اَلْمُضْغَهَ عِظٰاماً فَکَسَوْنَا اَلْعِظٰامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنٰاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبٰارَکَ اَللّٰهُ أَحْسَنُ اَلْخٰالِقِینَ (14) ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذٰلِکَ لَمَیِّتُونَ (15) ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ تُبْعَثُونَ (16) وَ لَقَدْ خَلَقْنٰا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرٰائِقَ وَ مٰا کُنّٰا عَنِ اَلْخَلْقِ غٰافِلِینَ (17) وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنّٰاهُ فِی اَلْأَرْضِ وَ إِنّٰا عَلیٰ ذَهٰابٍ بِهِ لَقٰادِرُونَ (18) فَأَنْشَأْنٰا لَکُمْ بِهِ جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ لَکُمْ فِیهٰا فَوٰاکِهُ کَثِیرَهٌ وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ (19)

ترجمه:

انسان را از خلاصه شده ای از خاک آفریدیم.آن گاه بصورت نطفه در قرارگاه

ص :34

رحم،قرارش دادیم.آن گاه نطفه را علقه و علقه را مضغه و مضغه را استخوان کردیم و استخوانها را گوشت پوشاندیم.آن گاه او را خلق دیگری ساختیم.بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.آن گاه شما بعد از آن میمیرید.آن گاه در روز قیامت مبعوث می شوید.بالای سر شما هفت آسمان آفریده ایم و از خلق غافل نیستیم و از آسمان آبی به اندازه فرستادیم و در زمین ساکنش کردیم و بر بردن آن قادریم و به آب برای شما نخلستانها و تاکستانها بوجود آوردیم که شما را در آنها میوه های بسیار است و از آنها میخورید.

قرائت:

عظاماً:ابن عامر و ابو بکر مفرد و دیگران جمع خوانده اند.مفرد بنا بر این است که اسم جنس است.

العظام:ابن عامر و ابو بکر مفرد و دیگران جمع خوانده اند.

لغت:

سلاله خلاصه ای که از چیزی گرفته شده باشد.

نطفه:آب قلیل.گاهی هم به آب کثیر گفته میشود.

اعراب:

فِی قَرٰارٍ

:صفت نطفه علقه:حال از نطفه.همچنین«مضغه»و«عظاما» لحما:مفعول دوم«کسونا» خلقا:مفعول مطلق مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ :صفت برای«جنات»و همچنین «لَکُمْ فِیهٰا فَوٰاکِهُ کَثِیرَهٌ»

مقصود:

اکنون سوگند یاد کرده،میفرماید:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسٰانَ مِنْ سُلاٰلَهٍ مِنْ طِینٍ

:سوگند که انسان را از سلالۀ خاک آفریده ایم. مقصود از انسان فرزندان آدم است.و این کلمه،اسم جنس است و شامل

ص :35

جمیع میشود.مقصود از سلاله،نطفۀ انسان است که از خاک آدم تولید شده است.زیرا این نطفه از خاکی تولید شده که آدم از آن آفریده شده است.

برخی گفته اند:منظور از انسان حضرت آدم است که سلاله ای است از قشر رویین زمین.

ثُمَّ جَعَلْنٰاهُ نُطْفَهً فِی قَرٰارٍ مَکِینٍ

:آن گاه انسان را بصورت نطفه در رحم قرار دادیم.چه رحم جایگاهی است که نطفه در آن قرار میگیرد تا برای مدتی که مقرر شده است در آنجا به سیر تکاملی خود ادامه دهد.

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً

:آن گاه نطفه را بصورت خون بسته و خون بسته را بصورت گوشت جویده در آوردیم.(تفسیر این قسمت در سورۀ حج گذشت).

فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظٰاماً

:در مرحلۀ بعد آن گوشت جویده را بصورت قطعات استخوان در آوردیم.

فَکَسَوْنَا الْعِظٰامَ لَحْماً

:آن گاه بر آن استخوانها پوششی از گوشت قرار دادیم.

مقصود از بیان مراحل خلق و تکامل انسان در رحم این است که انسان را متوجه حکمت بدیع و صنعت عجیب و نعمت کامل خود گرداند.

ثُمَّ أَنْشَأْنٰاهُ خَلْقاً آخَرَ

:آن گاه که از نظر استخوان بندی و پوشش گوشت بمرحلۀ کمال رسید،در آن نفخ روح کردیم.این معنی از گروهی از مفسرین است.

برخی گویند:منظور روئیدن موی و بر آمدن دندانها و دار شدن قوه درک است.

حسن گوید:منظور این است که در این مرحله،نری و مادگی او را مشخص میکنیم.

فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ

:خداوند بزرگ و خیر او همیشگی و ثابت است.

برخی گویند:یعنی سزاوار تعظیم است.زیرا ذاتی است قدیم و زوال ناپذیر و کلمۀ «مبارک»از بروک بمعنی ثبوت گرفته شده است.

اینکه «أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ» می گوید،بخاطر این است که تفاوتی در آفرینش او نیست.خلق هم در اصل بمعنی تقدیر و اندازه گیری است.«خلق ادیم»یعنی اندازه گیری

ص :36

سفره برای جدا کردن قطعه ای از آن.

حذیفه گوید:این آیه دلالت دارد بر اینکه آفرینش،فعل مخصوص خدا نیست جز اینکه آفرینش حقیقی مخصوص خداوند است.زیرا حقیقت آفرینش عبارت است از ایجاد چیزی با اندازه گیری و محاسبۀ دقیق،بدون تفاوت و اختلاف بدیهی است که چنین عملی مخصوص خداوند است.بدلیل: «أَلاٰ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» (آفرینش و امر مخصوص خداوند است:اعراف 55) در روایت است که عبد اللّٰه بن سعد بن ابی سرح کاتب پیامبر بود،هنگامی که به «خَلْقاً آخَرَ» رسید،بدلش خطور کرد:

«فَتَبٰارَکَ اللّٰهُ أَحْسَنُ الْخٰالِقِینَ»

هنگامی که پیامبر این قسمت را به او املاء کرد،عبد اللّٰه پیش خود گفت:اگر محمد(ص)پیامبر است و به او وحی میشود،منهم پیامبرم و بمن هم وحی میشود.از اینرو بمکه رفت و مرتد شد.

اگر این روایت صحیح باشد،اشکالی ندارد.زیرا مانعی نیست که بر حسب اتفاق چنین جمله ای بقلب کسی خطور کند.لکن این مرد فرومایه و نگونبخت، دچار اشتباه شد یا اینکه خود را بوادی هولناک اشتباه افکند،آنهم بخاطر اینکه نسبت بمقام منیع رسالت دچار رشک بود و در اعماق قلبش کفر می ورزید.

ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذٰلِکَ لَمَیِّتُونَ

:بعد از مراحلی که ذکر شد،سرانجام همۀ شما میمیرید و این،هنگامی است که مدت معین از سنین عمر را پشت سر بگذارید.

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ تُبْعَثُونَ

:سر انجام در روز قیامت بموقف حساب و پاداش می روید.

خداوند خبر داد که این ساختمان عجیب وجود انسان سر انجام بمرگ متلاشی میشود.زیرا هدف صحیحی در کار است که عبارت است از زنده شدن و بازگشتن.این زنده شدن و بازگشتن در روز قیامت،منافاتی با زنده شدن در قبر ندارد.زیرا اثبات زنده شدن انسان در روز قیامت،منافاتی با زنده شدن در مواقع دیگر ندارد.همانطوری که خداوند قوم موسی را بر کوه و افراد دیگری را در جاهای دیگر زنده کرده است.

ص :37

این آیه نشان میدهد که عقیدۀ نظام که انسان را همان روح میداند و عقیدۀ معمر که انسان را چیزی غیر قابل تقسیم و غیر مادی میداند،باطل است.

وَ لَقَدْ خَلَقْنٰا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرٰائِقَ

:بالای سر شما هفت آسمان آفریده ایم.

هر آسمان یک طریق است.علت اینکه:آسمان را طریق گرفته،این است که آسمانها بیکدیگر راه دارند و یکی پس از دیگری،روی یکدیگر قرار دارند.

برخی گفته اند:علت اینکه به آسمانها طریق گفته شده این است که راه عبور ملائکه است.برخی گفته اند:منظور از طریق طبقه است.برخی هم گفته اند:میان هر آسمان پانصد سال راه است.

وَ مٰا کُنّٰا عَنِ الْخَلْقِ غٰافِلِینَ

:ما از حال خلق غافل نیستیم.زیرا هفت آسمان بر سر آنها بنا کردیم و خورشید و ماه و ستارگان را بر سر آنها بر افروختیم.

برخی گویند:یعنی آنها را بیهود نیافریده ایم.بلکه آنها را از روی علم آفریده ایم و بکارها و حالات آنها آگاهیم.

این آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند بهمه چیز داناست.بعلاوه این آیه انسان را از گناه منع و بطاعت ترغیب میکند.

وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً بِقَدَرٍ

:ما از آسمان،باندازۀ نیاز و لزوم باران نازل میکنیم.نه زیاد که موجب فساد شود و نه کم که باعث هلاک گردد.بلکه به اندازۀ مصلحت.

فَأَسْکَنّٰاهُ فِی الْأَرْضِ

:زمین را محل سکونت آب قرار دادیم و آب را در زمین گرد آوردیم تا مورد استفاده قرار گیرد.مقصود نهرها و چاه هاست که خداوند آب را در آنها قرار میدهد تا مردم در فصل تابستان که بارندگی نیست،از آن استفاده کنند.

برخی گویند:مقصود این است که در زمین چشمه ها قرار داده ایم.

ابن عباس از پیامبر(ص)روایت کرده است که:خداوند پنج نهر از بهشت جاری کرده است:سیحون که دریای هند است و جیحون که دریای بلخ است و دجله و فرات که هر دو در عراقند و نیل که در مصر است.اینها را خداوند از یک چشمه نازل کرد و در زمین جاری ساخت.و منافع بسیاری برای مردم در آنها قرار داد.چنان که میفرماید:

ص :38

«وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً بِقَدَرٍ...»

وَ إِنّٰا عَلیٰ ذَهٰابٍ بِهِ لَقٰادِرُونَ

:ما قادریم که این آبها را ببریم و در این صورت همۀ جانداران هلاک خواهند شد.بدینترتیب خداوند عظمت نعمت خود را به سبب نازل کردن آب از آسمان بیان میدارد.

فَأَنْشَأْنٰا لَکُمْ بِهِ جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ

:بوسیلۀ همین آبها بود که باغهای نخل و انگور برای شما ایجاد کردیم تا شما از آنها بهره مند شوید.

لَکُمْ فِیهٰا فَوٰاکِهُ کَثِیرَهٌ وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ

:در این باغ ها برای شما میوه های بسیاری است و از آنها میخورید.

علت اینکه از میان همۀ میوه ها فقط خرما و انگور را ذکر میکند،این است که در حجاز-مدینه و طائف-همین میوه ها بدست می آمد.از اینرو خداوند نعمت هایی ذکر میکند که مردم آنها را بشناسند (1).

نظم آیات:

وجه اتصال این آیات به قبل این است که قبلا نعمتهای اخروی را که مخصوص مؤمنین است،ذکر فرمود.در این آیات،ابتدا در بارۀ آفرینش انسان سخن گفت.

تا آنها را بدقت وادارد و ترغیبشان کند که برای رسیدن به نعمت های آخرت،به انجام نیکیها پردازند و چون احوال آخرت را بیان کرده بود،در بارۀ قیامت سخن گفت و نشان داد که هر کس قادر باشد که انسان را با این ساختمان عجیب خلق کند، قادر است که پس از متلاشی شدن،دوباره او را زنده گرداند. پس از آن به بیان قدرت بیکران خداوند پرداخت که می تواند از آسمان باران بفرستد و در زمین نگاه دارد و در دریاها و رودها و چشمه ها تقسیم کند.آن گاه بیان کرد که می تواند نعمت آب را از مردم سلب کند.یعنی این نعمت به ارادۀ خداوند در دسترس مردم قرار گرفته است.

ص :39


1- 1) -مناسب است که بمناسبت مسألۀ آفرینش انسان به این روایت کافی نیز که قسمتی از آن در اینجا آورده میشود،توجه شود.امام رضا(ع)فرمود:نطفه چهل روز در رحم است. آن گاه بمدت چهل روز علقه و بمدت چهل روز مضغه است.همین که چنین چهار ماهه شد،دو فرشتۀ خلاقه از جانب خداوند مبعوث می شوند.می گویند:خدایا چه خلق کنیم؟پسر یا دختر؟ به آنها دستور داده میشود...

[سوره المؤمنون (23): آیات 20 تا 25]

اشاره

وَ شَجَرَهً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنٰاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ (20) وَ إِنَّ لَکُمْ فِی اَلْأَنْعٰامِ لَعِبْرَهً نُسْقِیکُمْ مِمّٰا فِی بُطُونِهٰا وَ لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ کَثِیرَهٌ وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ (21) وَ عَلَیْهٰا وَ عَلَی اَلْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (22) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلیٰ قَوْمِهِ فَقٰالَ یٰا قَوْمِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ (23) فَقٰالَ اَلْمَلَأُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مٰا هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ لَأَنْزَلَ مَلاٰئِکَهً مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی آبٰائِنَا اَلْأَوَّلِینَ (24) إِنْ هُوَ إِلاّٰ رَجُلٌ بِهِ جِنَّهٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتّٰی حِینٍ (25)

ترجمه:

و درختی که از طور سیناء بیرون می آید و روغن و نان خورش برای خورندگان تولید میکند.و برای شما در چهار پایان درس عبرتی است.شما را از آنچه در شکم

ص :40

آنهاست،می نوشانیم و در آنها برای شما منافع بسیاری است او از آنها میخورید و بر آنها و بر کشتی ها سوار می شوید.نوح را بسوی قومش فرستادیم.گفت:ای قوم، خداوند را پرستش کنید.جز او شما را خدایی نیست.آیا تقوی بیشتر نمی کنید؟ اشراف قوم گفتند:این نیست مگر بشری مثل شما.میخواهید بر شما برتری پیدا کند.اگر خدا میخواست،فرشتگانی می فرستاد.نظیر چنین چیزی در میان نیاکانمان نشنیده ایم.او نیست مگر مردی دیوانه که باید صبر کنید تا هنگام مرگش فرا رسد.

قرائت:

سیناء:اهل حجاز و ابو عمرو به کسر سین و دیگران بفتح خوانده اند و در هر دو صورت غیر منصرف است.

تنبت:ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب-از روح-بضم تاء و دیگران بفتح تاء و ضم باء خوانده اند.بنا بر اول حرف جر،یا زائد است یا متعلق به مفعول محذوف است و ممکن است در محل حال باشد.

مقصود:

وَ شَجَرَهً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنٰاءَ

:و بوسیلۀ آب باران درخت زیتون را در کوه طور رویانیدیم.علت اینکه درخت زیتون را بالاختصاص ذکر میکند،این است که این درخت عبرت انگیز است.زیرا سابقه ندارد که کسی آن را آب داده باشد.این درخت میوه ای دارد که از آن روغن بدست می آید و منفعت آن بسیار است.سیناء نام محلی است که کوه طور در آن واقع است.قول صحیح تر همین است.کلمۀ سیناء بقول ضحاک،نبطی و بقول عکرمه،حبشی است.مجاهد گوید:نام سنگهای آن وادی است. برخی گویند:سیناء برکه است.برخی گویند:طور سیناء،کوه مشجر است.برخی گویند:کوه است.یعنی همان کوهی که میان مصر و ایله واقع شده و در آنجا بر حضرت موسی وحی نازل شد.

تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآکِلِینَ

:از میوه درخت زیتون،روغن که هم نان خورش است،و هم فواید دیگر دارد بدست می آید.مقصود این است که نان را با روغن

ص :41

زیتون میخورند.ابن عباس می گوید:درخت زیتون هم روغن میدهد و هم نان خورش و نان خورش همان دانه های زیتون است.از پیامبر خدا روایت شده است که:زیتون درختی مبارک است.از آن روغن و نان خورش بدست آورید.

وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعٰامِ لَعِبْرَهً

:در چارپایان دلیلی است که می توانید بوسیله آن بقدرت خدا پی ببرید.

نُسْقِیکُمْ مِمّٰا فِی بُطُونِهٰا

:از شیر آنها شما را میخورانیم...(این قسمت در سورۀ نحل تفسیر شده است) وَ لَکُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ کَثِیرَهٌ :شما را از این چارپایان منافع بسیاری است که از پشت و کرک و موی و پشم آنها استفاده میکنید.

وَ مِنْهٰا تَأْکُلُونَ

:از گوشت آنها میخورید و بوسیلۀ آنها کسب میکنید.

وَ عَلَیْهٰا وَ عَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ

:و بر بعضی از آنها-شتر-و بر کشتی ها سوار می شوید.

پس از آنکه قدرت کاملۀ خود را بیان کرد،توضیح داد که نعمتهای خدا عمومی و همگانی است.اکنون بذکر یک نعمت بسیار مهم می پردازد که عبارت است از فرستادن پیامبران:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلیٰ قَوْمِهِ

:نوح را بسوی قومش فرستادیم.ابن عباس می گوید:نوح را به این جهت نوح گفته اند که بسیار بر خود نوحه میکرد.برخی گفته اند:بخاطر اینکه قوم خود را نفرین میکرد.برخی گفته اند:بخاطر اینکه در مورد فرزندش پیش خدا التماس میکرد.

فَقٰالَ یٰا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ

:نخستین دعوت نوح در بارۀ توحید بود که مهم تر از هر چیزی است.بمردم میگفت:خدا را بیگانگی پرستش کنید و در برابر او پرهیزکار باشید تا گرفتار عذاب نشوید.

فَقٰالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مٰا هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ

:اشرافیان کافر قوم،گفتند:نوح بشری است مثل شما که قصد دارد بر شما

ص :42

ریاست کند و شما را مطیع خود سازد و بر شما برتری پیدا کند.

وَ لَوْ شٰاءَ اللّٰهُ لَأَنْزَلَ مَلاٰئِکَهً

:اگر خدا میخواست که جز او کسی و چیزی پرستیده نشود،بشر نمی فرستاد.بلکه فرشتگانی بسوی ما می فرستاد.

مٰا سَمِعْنٰا بِهٰذٰا فِی آبٰائِنَا الْأَوَّلِینَ

:توحیدی که نوح ما را بدان میخواند،در امتهای پیشین،نمونۀ آن را نشنیده ایم.

إِنْ هُوَ إِلاّٰ رَجُلٌ بِهِ جِنَّهٌ

:نوح مردی است که گرفتار جنون شده است.

فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتّٰی حِینٍ

:انتظار مرگش بکشید تا از دست او راحت شوید.

برخی گویند:یعنی منتظر بهبودیش باشید که پس از بهبودی دست از این حرفها بر میدارد.برخی گویند:یعنی زندانیش کنید تا از حرف خود باز گردد.

ص :43

[سوره المؤمنون (23): آیات 26 تا 30]

اشاره

قٰالَ رَبِّ اُنْصُرْنِی بِمٰا کَذَّبُونِ (26) فَأَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ أَنِ اِصْنَعِ اَلْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا وَ وَحْیِنٰا فَإِذٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا وَ فٰارَ اَلتَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهٰا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاّٰ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ اَلْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی فِی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (27) فَإِذَا اِسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی اَلْفُلْکِ فَقُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی نَجّٰانٰا مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (28) وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبٰارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْمُنْزِلِینَ (29) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ وَ إِنْ کُنّٰا لَمُبْتَلِینَ (30)

ترجمه:

نوح گفت:خدایا مرا در برابر تکذیب ایشان یاری فرما.به او وحی کردیم که در برابر ما و به امر ما کشتی بساز.همین که امر ما آمد و تنور فوران کرد.از هر کدام یک جفت و خانواده ات را جز آنکه قضای حتمی بر او واقع شده است،داخل کشتی

ص :44

ساز و در مورد کافران با من سخن مگو که آنها غرق می شوند.همین که تو و کسانی که با تواند،در کشتی قرار گرفتید،بگو:حمد خدای را که ما را از قوم ستمکار نجات داد.بگو:خدایا نزول مرا از کشتی مبارک گردان که تو بهترین نازل کنندگانی.در این جریان،دلالات و درسهایی است و ما آزمایش کنندگانیم.

قرائت:

منزلا:ابو بکر-از عاصم-بفتح میم و کسر راء و دیگران بضم میم و فتح زاء خوانده اند،در هر دو صورت محتمل است که کلمه مصدر یا اسم مکان باشد(از ابو علی فارسی فسوی).

مقصود:

اکنون دربارۀ نوح که قوم او را متهم بدیوانگی کردند،می فرماید:

قٰالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمٰا کَذَّبُونِ

:نوح گفت:خدایا مرا در برابر تکذیبشان یاری کن و آنها را هلاک گردان.

فَأَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا وَ وَحْیِنٰا

:باو وحی کردیم که در برابر ما-و بقولی در برابر چشم دوستان ما از فرشتگان و مؤمنین-و بفرمان و راهنمایی ما کشتی بسازد.

فَإِذٰا جٰاءَ أَمْرُنٰا وَ فٰارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهٰا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاّٰ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ

:این قسمت در سورۀ هود تفسیر شده است.

وَ لاٰ تُخٰاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ

:در بارۀ ظالمان با من سخن مگو که آنها هلاک می شوند.

فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِی نَجّٰانٰا مِنَ الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ

:هنگامی که با همراهانت در کشتی قرار گرفتی،بگو:حمد خدای را که ما را از مردم ستمکاری که منکر توحیدند،خلاص کرد.

وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلاً مُبٰارَکاً

:و بگو:خدایا مرا در جایگاه مبارکی فرود آور.زیرا نجات حقیقی به همین است.برخی گفته اند:مقصود از جایگاه مبارک،

ص :45

خود کشتی است.برخی گفته اند:مبارک بودن کشتی بخاطر این است که وسیلۀ نجات است.برخی گویند:مقصود این است که مرا در جایی فرود آورد که دارای آب و درخت باشد.برخی گویند:منظور از مبارک این است که همراهان تولید نسل فراوان کنند.

وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ

:تو بهترین فرود آورندگانی.زیرا هیچکس قادر نیست که کسی را در منزلی فرود آورد و او را از آفات حفظ کند و همۀ نیازهای او را بر آورد، جز تو.حسن گوید:در کشتی هفت نفر مؤمن بودند و نوح هشتم بود.برخی گویند:

هشتاد نفر بودند.

إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ

:در کار نوح و ساختن کشتی و هلاک دشمنان خدای برای عاقلان دلائل روشنی است که به آنها بر یگانگی خداوند استدلال میکنند.

وَ إِنْ کُنّٰا لَمُبْتَلِینَ

:ما آنها را بوسیلۀ فرستادن نوح و موعظه ها و تذکرات آزمودیم و بندگان را وادار میکنیم که به این آیات بر قدرت ما استدلال کنند و ما را بشناسند.

ص :46

[سوره المؤمنون (23): آیات 31 تا 40]

اشاره

ثُمَّ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ (31) فَأَرْسَلْنٰا فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اُعْبُدُوا اَللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ (32) وَ قٰالَ اَلْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَلْآخِرَهِ وَ أَتْرَفْنٰاهُمْ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا مٰا هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمّٰا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمّٰا تَشْرَبُونَ (33) وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخٰاسِرُونَ (34) أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذٰا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (35) هَیْهٰاتَ هَیْهٰاتَ لِمٰا تُوعَدُونَ (36) إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا اَلدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (37) إِنْ هُوَ إِلاّٰ رَجُلٌ اِفْتَریٰ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً وَ مٰا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ (38) قٰالَ رَبِّ اُنْصُرْنِی بِمٰا کَذَّبُونِ (39) قٰالَ عَمّٰا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نٰادِمِینَ (40)

ص :47

ترجمه:

پس از آنها جماعت دیگری آفریدیم و در میان آنها پیامبری از جنس خود ایشان فرستادیم که خدای را بپرستید که جز او خدایی برای شما نیست.چرا پرهیزکاری پیشه نمیکنید؟اشرافیان قوم که کافر شده و دیدار آخرت را تکذیب کرده بودند و در زندگی دنیا آنها را متنعم ساخته بودیم،گفتند:این بشری است مثل شما که از آنچه شما میخورید و می نوشید،میخورد و می نوشد و اگر اطاعت بشری مثل خودتان بکنید،دچار زیان میشوید،آیا شما را وعده میدهد که وقتی مردید و خاک و استخوان شدید،بیرون آورده میشوید؟چه دور است وعده ای که بشما داده میشود؟ نیست مگر زندگی همین دنیا که میمیریم و زنده می شویم و برانگیخته نمیشویم.

نیست او مگر مردی که بخدا افترای دروغ می بندد و ما به او ایمان نداریم.گفت:

خدایا مرا در برابر تکذیب ایشان یاری فرما.خداوند فرمود:بزودی پشیمان خواهند شد.

قرائت:

هیهات:ابو جعفر به کسر و دیگران به فتح خوانده اند. گفته اند:به کسر جمع و بفتح مفرد است.

اعراب:

أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذٰا

...أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ

:سیبویه گوید:«انّ»دوم بدل است از«انّ»اول و بعقیده برخی برای تأکید است.یا اینکه در محل رفع است به«اذا».

إِذٰا مِتُّمْ...

:در محل رفع و خبر«انّ».

مقصود:

بدنبال قصۀ نوح می فرماید:

ثُمَّ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ

: پس از قوم نوح جماعت دیگری آفریدیم.

مقصود از قرن مردم یک عصر است که مقارن یکدیگر و بهم نزدیکند.برخی گویند:

منظور از این جماعت مردم عاد است که قوم هودند.زیرا هود بعد از نوح مبعوث

ص :48

گردید.جبائی گوید:مقصود قوم ثمود است که بوسیلۀ صیحۀ آسمانی هلاک شدند.

فَأَرْسَلْنٰا فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللّٰهَ مٰا لَکُمْ مِنْ إِلٰهٍ غَیْرُهُ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ

:

تفسیر آن گذشت.

وَ قٰالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ الْآخِرَهِ وَ أَتْرَفْنٰاهُمْ فِی الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا مٰا هٰذٰا إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمّٰا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمّٰا تَشْرَبُونَ

:

اشرافیان قوم که کافر بودند و دیدار آخرت را تکذیب میکردند و انواع نعمتها را بآنها داده بودیم،گفتند:این شخص مثل شماست آنچه شما میخورید و می نوشید،می خورد و می نوشد و بر ما ترجیحی ندارد (1).

وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخٰاسِرُونَ

:اگر اطاعت بشری چون خودتان کنید و دعوت او را بپذیرید،دچار ضرر و زیان می شوید.

أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذٰا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ

:آیا این پیامبر به شما وعده میدهد که پس از مردن و پوسیدن،بار دیگر زنده شده،از قبرها خارج می شوید؟! هَیْهٰاتَ هَیْهٰاتَ لِمٰا تُوعَدُونَ :چه دور است و چه محال است وعده ای که بشما داده میشود!! إِنْ هِیَ إِلاّٰ حَیٰاتُنَا الدُّنْیٰا نَمُوتُ وَ نَحْیٰا :زندگی همین زندگی دنیاست که بما نزدیک است.گروهی میمیرند و گروهی بدنیا می آیند و زنده شدن مجدد،در بین نیست.

وَ مٰا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ

:این زندگی و مرگ،حیات دیگری بدنبال ندارد.

إِنْ هُوَ إِلاّٰ رَجُلٌ افْتَریٰ عَلَی اللّٰهِ کَذِباً وَ مٰا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ

:او مردی است که بخداوند نسبت دروغ میدهد و ما او را تصدیق نمیکنیم.

قٰالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمٰا کَذَّبُونِ

:تفسیر آن گذشت.

ص :49


1- 1) -اولین انتقاد آنها از فرستادۀ خدا بمنظور منحرف کردن ذهن مردم این است که چرا او غذا میخورد و آب می نوشد؟پیامبر باید نیازی به آب و غذا نداشته باشد.حال آنکه امتیاز پیامبران بوحی است.

قٰالَ عَمّٰا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نٰادِمِینَ

:خداوند دعای پیامبر خود را مستجاب کرده، به او فرمود:دیری نمیپاید که اینها با فرا رسیدن مرگ یا نزول عذاب،از کردار و گفتار خود نادم خواهند شد.

این جمله،تهدید است.

1)

(نوع اعتراضها را بیان کرده است:یک اعتراض این بود که چطور میشود پیامبر غذا بخورد و آب بنوشد؟!اعتراض دیگر این است که:پیامبر سخن از قیامت و زنده شدن مجدد می زند و این قابل قبول نیست.در حقیقت آنها منکر معاد بودند.سومین انتقاد آنها این بوده است که پیامبران بخدا نسبت دروغ میدهند و خداوند چنین مطلبی نگفته است. نکتۀ جالب این است که همینها با همۀ خیره سری و گمراهی منکر خدا نیستند.بلکه نبوت انبیاء و معاد را منکرند و انتظار دارند که اگر پیامبری از جانب خدا بیاید،نیازی به آب و غذا نداشته باشد و مثل ملک زندگی کند.

ص :50

[سوره المؤمنون (23): آیات 41 تا 50]

اشاره

فَأَخَذَتْهُمُ اَلصَّیْحَهُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنٰاهُمْ غُثٰاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (41) ثُمَّ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ (42) مٰا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهٰا وَ مٰا یَسْتَأْخِرُونَ (43) ثُمَّ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا تَتْرٰا کُلَّ مٰا جٰاءَ أُمَّهً رَسُولُهٰا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنٰا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ (44) ثُمَّ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ وَ أَخٰاهُ هٰارُونَ بِآیٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِینٍ (45) إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کٰانُوا قَوْماً عٰالِینَ (46) فَقٰالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنٰا وَ قَوْمُهُمٰا لَنٰا عٰابِدُونَ (47) فَکَذَّبُوهُمٰا فَکٰانُوا مِنَ اَلْمُهْلَکِینَ (48) وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (49) وَ جَعَلْنَا اِبْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَهً وَ آوَیْنٰاهُمٰا إِلیٰ رَبْوَهٍ ذٰاتِ قَرٰارٍ وَ مَعِینٍ (50)

ص :51

ترجمه:

آنها به حق دچار صیحه شدند و آنها را به شکل چوب خشک در آوردیم.مردم ستمکار از رحمت خدا دورند.آن گاه بدنبال ایشان امتهای دیگری بوجود آوردیم.

هیچ امتی از اجل خود جلو و عقب نمی افتد.آن گاه پیامبرانمان را یکی پس از دیگری فرستادیم و هر امتی پیامبر خود را تکذیب کرد و ما آنها را بدنبال یکدیگر هلاک کردیم و از آنها داستانهایی عبرت انگیز بیادگار گذاشتیم.مردم بی ایمان از رحمت خدا دورند.

آن گاه موسی و برادرش هارون را با آیاتمان و برهانی واضح بسوی فرعون و اشرافیان کشورش فرستادیم.آنها هم کبر ورزیدند و مردمی برتری جو بودند.گفتند:آیا بدو بشری که مثل خود مایند و قومشان پرستندگان مایند،ایمان آوریم؟موسی و هارون را تکذیب کردند و از هلاک شدگان بودند.بموسی تورات دادیم تا هدایت شوند.

پسر مریم و مادرش را آیتی قرار دادیم و آنها را بمکان مرتفعی که مسطح و دارای چشمۀ آب بود بردیم.

قرائت:

تترا:ابن کثیر و ابو عمرو و ابو جعفر به تنوین و دیگران بدون تنوین خوانده اند.

مقصود:

قبلا در بارۀ کفار فرمود:دیری نمی پاید که بر اثر مرگ یا عذاب،دچار ندامت خواهند شد.اکنون در بارۀ سرانجام کار آنها میفرماید:

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَهُ بِالْحَقِّ

:جبرئیل بر آنها صیحه ای کشید و بسبب کفر و استحقاق عقاب،همگی هلاک گشتند.

فَجَعَلْنٰاهُمْ غُثٰاءً

:و آنها را بصورت شاخ درختان که سیلاب حمل میکند در آوردیم.مقصود این است که هلاک شدند و بشکل چوب خشک در آمدند.

فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ

:خداوند مردم مشرک و تکذیب کننده را از رحمت خود دور کرده است.

ص :52

ثُمَّ أَنْشَأْنٰا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ

:پس از آنها امتهای دیگری در عصرهای بعد بوجود آوردیم.

مٰا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّهٍ أَجَلَهٰا وَ مٰا یَسْتَأْخِرُونَ

:این جمله تهدیدی است برای مشرکین.یعنی هیچ امتی پیش از به پایان رسانیدن مدت خود نمیمیرد و پیش از مدتی که باید بماند،نباید بماند.برخی گویند:منظور این است که فرا رسیدن عذاب ایشان وقتی دارد که بیش و کم نمیشود. اجل،زمانی است که برای انجام چیزی مقرر شده است.اجل محتوم قابل تغییر نیست.اما اجل مشروط،بحسب شرط تغییر میکند.

اجلی که در آیه ذکر شده،همان اجل محتوم است.

ثُمَّ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا تَتْرٰا

:آن گاه پیامبران خود را یکی بعد از دیگری فرستادیم.

برخی گویند:یعنی آنها را بفاصله های کم فرستادیم.

کُلَّ مٰا جٰاءَ أُمَّهً رَسُولُهٰا کَذَّبُوهُ

:هر رسولی نزد امت خود رفت،مورد تکذیب واقع شد.

فَأَتْبَعْنٰا بَعْضَهُمْ بَعْضاً

:ما هم آنها را پی در پی هلاک کردیم.

وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَحٰادِیثَ

:و آنها را به سرنوشتی گرفتار کردیم که از آنها داستانی شوم در میان مردم بعد بیادگار ماند.

فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ

:مردم بی ایمان از رحمت خدا دورند.

ثُمَّ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ وَ أَخٰاهُ هٰارُونَ بِآیٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِینٍ إِلیٰ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ

:

آن گاه موسی و برادرش هارون را با نشانه های روشن و برهان آشکار،بسوی فرعون و اشراف کشورش فرستادیم.علت اینکه اشراف را ذکر میکند،این است که سایرین تابع ایشانند.

فَاسْتَکْبَرُوا وَ کٰانُوا قَوْماً عٰالِینَ

:آنها از قبول حق کبر ورزیده،سر باز.

زدند و مردم گردن فرازی بودند که بر تودۀ مردم غالب شده،آنها را برده و بنده خویش ساخته بودند.

فَقٰالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنٰا

:گفتند:چگونه بدو بشر ایمان بیاوریم که

ص :53

از نظر آفرینش با ما تفاوتی ندارند.بشر را باین جهت بشر گفته اند که بشرۀ او-یعنی پوستش-پوشیدۀ از پشم و مو نیست و بدینجهت محتاج لباس است.اما حیوانات بدنشان بوسیلۀ پشم و مو و پر پوشیده شده است و این،لطفی است از جانب خداوند به آنها که از نعمت عقل محرومند و نمیتوانند خویشتن را بوسیلۀ ساتری بپوشند.

وَ قَوْمُهُمٰا لَنٰا عٰابِدُونَ

:چرا بموسی و هارون و قومشان بردگان و بندگان مایند،ایمان بیاوریم؟!حسن گوید:بنی اسرائیل فرعون را می پرستیدند و فرعون بت می پرستید.

فَکَذَّبُوهُمٰا فَکٰانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ

:آنان موسی و هارون را تکذیب کردند و سر انجام خداوند آنها را غرق و هلاک کرد.

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ

:تورات را بر موسی نازل کردیم تا مردم بوسیلۀ آن براه حق و صواب هدایت شوند.

وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَهً

:پسر مریم و مادرش را شاهد و دلیلی بر قدرت خویش قرار دادیم.زیرا عیسی را بدون پدر آفریدیم و مریم را بدون شوهر باردار کردیم.

وَ آوَیْنٰاهُمٰا إِلیٰ رَبْوَهٍ ذٰاتِ قَرٰارٍ وَ مَعِینٍ

:این مادر و فرزند را به نقطۀ مرتفعی که زمین آن هموار-و بقولی سر سبز و خرم-بود،بردیم.برخی گویند:در مصر است و برخی گویند:بیت المقدس است.برخی گویند:منظور از ربوه،حیرۀ کوفه و قرار مسجد کوفه و معین،شط فرات است.

ص :54

[سوره المؤمنون (23): آیات 51 تا 56]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلرُّسُلُ کُلُوا مِنَ اَلطَّیِّبٰاتِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً إِنِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (51) وَ إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وٰاحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (52) فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (53) فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتّٰی حِینٍ (54) أَ یَحْسَبُونَ أَنَّمٰا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مٰالٍ وَ بَنِینَ (55) نُسٰارِعُ لَهُمْ فِی اَلْخَیْرٰاتِ بَلْ لاٰ یَشْعُرُونَ (56)

ترجمه:

ای پیامبران از چیزهای حلال بخورید و کار شایسته کنید که من بکردار شما دانایم.این دین شما یک دین است و من خدای شمایم.از من بپرهیزید.مردم بکتابهای مختلفی گرویدند و هر حزبی به آنچه نزد خود دارد،خوشحال است.آنها را در جهلشان باقی بگذار تا مرگشان فرا رسد.آیا گمان میکنند اینکه آنها را به مال و اولاد کمک میکنیم،برای این است که در خیرات آنها تعجیل کنیم؟ولی آنها شعور ندارند!

قرائت:

واق:کوفیان بکسر همزه و ابن عامر«ان»و دیگران«ان»خوانده اند.وجه

ص :55

قرائت دوم و سوم این است که حرف جر مقدر است و وجه کسر این است که کلامی مستأنف است.

مقصود:

بدنبال مطالب گذشته که تاریخچه ای کوتاه از وضع امتها و برنامۀ پیامبران بود،میفرماید:

یٰا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبٰاتِ

:گویند:این خطاب بهمۀ پیامبران است و به آنها امر شده است که حلال بخورند.از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است که:

«خدا پاک است و جز پاک نمیپذیرد و مؤمنین را بهمان چیزهایی امر کرده است که پیامبران را امر کرده است.فرمود:ای پیامبران از چیزهای پاک بخورید و فرمود:

ای مردم مؤمن از چیزهای پاکی که روزی شما کرده ایم بخورید».

برخی گویند:این خطاب مخصوص حضرت محمد(ص)است:زیرا عرب،مفرد را بجمع خطاب میکند.البته فایده این نحو خطاب این است که دلالت دارد بر اینکه پیامبران همگی بهمین دستور مأمور بوده اند.

حسن گوید:بخدا بدانید که مقصود زرد و سرخ و ترش و شیرین نیست،بلکه منظور این است که از حلال استفاده کنید.

وَ اعْمَلُوا صٰالِحاً إِنِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ

:در پی کارهای شایسته-که شما را بآن ها امر کرده ام-باشید که من بکردار شما دانا و آگاهم.بدیهی است که شخص عاقل وقتی میداند که کسی که برایش کار میکند به حالش آگاه است و پاداش او را به حسب عمل میدهد،عمل خود را اصلاح میکند،برخی گویند:این خطاب مخصوص جناب عیسی است.

وَ إِنَّ هٰذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً وٰاحِدَهً

:حسن و ابن جریح گویند:یعنی دین شما یک دین است.شاید این که امت بمعنی دین است،این آیه است: «إِنّٰا وَجَدْنٰا آبٰاءَنٰا عَلیٰ أُمَّهٍ» (و ما پدرانمان را بر دینی یافتیم:زخرف 22).

نابغه گوید:

ص :56

حلفت فلم اترک لنفسی ریبه

و هل یأثمن ذو امه و هو طائع

سوگند یاد کرده و برای خود تردیدی باقی نگذاشته ام.آیا شخص دیندار و مطیع،گناه میکند؟ برخی گویند:یعنی جماعت شما و جماعت قبل از شما همه یکی بوده،بندگان خدا هستید.

وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ

:من خدای شمایم پس از من بپرهیزید.

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً

:اما مردم در دین خود متفرق شدند و هر دسته ای به کتابی گرویدند و سایر کتب را تکذیب کردند.چنان که یهود به انجیل و قرآن کافر شدند و مسیحیان بقرآن.

برخی گویند:یعنی کتابهایی ساختند و به آنها برای اثبات مذهب خود استدلال کردند.

این معنی بنا بر این است که«زبُر»و جمع زبور باشد.اما بنا بر قرائت ابن عامر«زبَر»،جمع«زُبره»یعنی بصورت دسته های مختلف و فرقه های گوناگون در آمدند.

کُلُّ حِزْبٍ بِمٰا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ

:هر حزب و دسته ای بدین خود خشنود است و خود را بر حق می پندارد.

اکنون پیامبر گرامی اسلام را مخاطب ساخته،می فرماید:

فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتّٰی حِینٍ

:آنها را در جهل و گمراهی خودشان رها کن تا مرگ یا عذابشان فرا رسد.

أَ یَحْسَبُونَ أَنَّمٰا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مٰالٍ وَ بَنِینَ نُسٰارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرٰاتِ

:آیا این کافران گمان میکنند که مال و اولاد فراوانی که به آنها داده ایم،بخاطر پاداش و ثواب و خشنودی خود و لیاقت آنها داده ایم؟چنین نیست.منظور ما این است که آنها را مهلت دهیم و سرانجام آنها را گرفتار کیفر سازیم.

نظیر این آیه،آیۀ دیگری است که می گوید: «فَأَمَّا الْإِنْسٰانُ إِذٰا مَا ابْتَلاٰهُ رَبُّهُ

ص :57

فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (هنگامی که انسان را خداوند می آزماید و اکرامش میکند و متنعمش می سازد،می گوید:خدایم گرامیم داشته است:فجر 15) سکونی از امام باقر بنقل از پدرانش نقل کرده که پیامبر خدا فرمود:

خداوند می فرماید:بندۀ مؤمن به هنگامی که چیزی از دنیا را بر او سخت می گیرم، غمگین میشود.در این حال به من نزدیکتر است و هنگامی که دنیا را برایش گسترش میدهم،شاد میشود و در این حال از من دورتر است»سپس همین آیه را تا «بَلْ لاٰ یَشْعُرُونَ» خواند.آن گاه فرمود:این برای آنها آزمایشی است.

مقصود از خیرات،منافع پر ارزش است.بر خلاف شرور که زیانهای سخت است.

بَلْ لاٰ یَشْعُرُونَ

:بلکه آنها شعور و دقت ندارند.برخی گویند:شعور از راه حواس است و لذا بخداوند شاعر گفته نمیشود.

ص :58

[سوره المؤمنون (23): آیات 57 تا 61]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (57) وَ اَلَّذِینَ هُمْ بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (58) وَ اَلَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لاٰ یُشْرِکُونَ (59) وَ اَلَّذِینَ یُؤْتُونَ مٰا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلیٰ رَبِّهِمْ رٰاجِعُونَ (60) أُولٰئِکَ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْخَیْرٰاتِ وَ هُمْ لَهٰا سٰابِقُونَ (61)

ترجمه:

آنان که از عذاب خدا ترسانند و آنان که به آیات خدا مؤمنند و آنان که بخدا مشرک نیستند و آنها که زکات و صدقه میدهند و حال آنکه دلشان ترسان است از اینکه بسوی خدا بازگشت میکنند،اینها در راه نیکیها سرعت میگیرند و بر- دیگران جلو می افتند.

مقصود:

اکنون خداوند پس از بیان حال بدان به بیان حال نیکان پرداخته،می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ

:کسانی که از عذاب خدا می ترسند در نتیجه امر خدا را اطاعت و نهی خدا را ترک می کنند.

خشیت یعنی ناراحتی انسان به تصور زیان.

وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ

:و آنها که همۀ آیات خدا را اعم از قرآن

ص :59

و غیر قرآن،می پذیرند و تصدیق میکنند.

وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لاٰ یُشْرِکُونَ

:و آنها که بتها را در پرستش شریک خدا نمیکنند.زیرا ایمان جز بترک شرک ممکن نیست.

وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مٰا آتَوْا

:و آنها که زکات و صدقه میدهند و بقولی کار نیکو میکنند.

وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ

:حال آنکه دلهای آنها ترسان است.حسن گوید:مؤمن دارای احسان و ترس و منافق بدکار و ایمن است.

امام صادق(ع)میفرماید:مؤمنین می ترسند که ایمانشان قبول نشود.در روایت دیگری است که:مؤمن صدقات خود را با بیم و امید میدهد.

أَنَّهُمْ إِلیٰ رَبِّهِمْ رٰاجِعُونَ

:علت این است که آنها یقین دارند که بازگشتشان بسوی خداست و می ترسند که اعمال از آنها قبول نشود.زیرا ایمن نیستند از این که مبادا قصور و تفریط کرده باشند.

أُولٰئِکَ یُسٰارِعُونَ فِی الْخَیْرٰاتِ

:اینها که صفات مذکور را دارا هستند،کسانیند که بسوی طاعات سبقت میگیرند.زیرا اشتیاق دارند و میدانند که پاداش نیکو نصیب آنها خواهد شد.

وَ هُمْ لَهٰا سٰابِقُونَ

:بخاطر همین طاعات است که در رفتن به بهشت،بر دیگران سبقت می گیرند.

کلبی گوید:یعنی در انجام نیکیها بر امتهای دیگر سبقت میگیرند.ابن- عباس گوید:در نیکی و تقوی بر امثال خود سبقت میگیرند.

ص :60

[سوره المؤمنون (23): آیات 62 تا 71]

اشاره

وَ لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا وَ لَدَیْنٰا کِتٰابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (62) بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِنْ هٰذٰا وَ لَهُمْ أَعْمٰالٌ مِنْ دُونِ ذٰلِکَ هُمْ لَهٰا عٰامِلُونَ (63) حَتّٰی إِذٰا أَخَذْنٰا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذٰابِ إِذٰا هُمْ یَجْأَرُونَ (64) لاٰ تَجْأَرُوا اَلْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنّٰا لاٰ تُنْصَرُونَ (65) قَدْ کٰانَتْ آیٰاتِی تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ تَنْکِصُونَ (66) مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سٰامِراً تَهْجُرُونَ (67) أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا اَلْقَوْلَ أَمْ جٰاءَهُمْ مٰا لَمْ یَأْتِ آبٰاءَهُمُ اَلْأَوَّلِینَ (68) أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (69) أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ بَلْ جٰاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ (70) وَ لَوِ اِتَّبَعَ اَلْحَقُّ أَهْوٰاءَهُمْ لَفَسَدَتِ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنٰاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71)

ص :61

ترجمه:

هر کسی را باندازه تواناییش تکلیف میکنیم و پیش ما کتابی است که بحق سخن میگوید و آنها ظلم نمیشوند.بلکه دلهای ایشان از این مطلب غافل است و غیر از غفلتشان کارهای زشتی هم انجام میدهند.هنگامی که رؤسا و عیاش های ایشان را دچار عذاب کردیم،شیون میکنند.امروز شیون نکنید که یار و یاوری در برابر ما ندارید.آیات من برای شما خوانده می شد و شما عقب می رفتید.حال آنکه کبر می ورزیدید و شبانه عیبجویی پیامبر میکردید و حق را رها می ساختید.آیا در بارۀ قرآن دقت نکردند؟آیا کتابی بر آنها نازل گردید که بر نیاکان ایشان نازل نگردیده بود؟آیا پیامبر خود را نشناختند و او را انکار کردند؟آیا به او نسبت جنون دادند؟بلکه او بحق نزد ایشان آمد و بیشتر آنها از حق کراهت دارند.و اگر حق تابع هوای ایشان بود، آسمانها و زمین و هر که در آنهاست،فاسد می شد.بلکه چیزی بر آنها نازل کردیم که وسیلۀ شرف و سر بلندی آنهاست و آنها از شرف خود روی گردانند.

قرائت:

تهجرون:نافع بضم تاء و کسر جیم و دیگران بفتح تاء و ضم جیم خوانده اند.

بنا بر اول به معنی بدگویی و بنا بر دوم بمعنی ترک و هذیان گویی است.

لغت:

وسع:توانایی تکلیف:به مشقت انداختن.البته تکلیف خداوند،برای انسان فایده دارد.

غمر:پوشش،سختی جؤار:فریاد زدن و کمک خواستن نکوص:عقب رفتن

اعراب:

وسعها:مفعول دوم«نکلف» بالحق:اگر«حق»مصدر است،حرف باء زائد است و اگر صفت است،تقدیر

ص :62

آن«بالحکم الحق»است.مفعول«ینطق»حذف شده هُمْ لَهٰا عٰامِلُونَ :این جمله در محل رفع و صفت«اعمال»است مستکبرین:حال تنکصون:خبر«کان» سامرا:اسم جمع و حال

مقصود:

پس از آنکه حال مؤمنین و کافرین را بیان کرد،به بیان این مطلب می پردازد که تکلیف افراد به اندازۀ قدرت ایشان است.

وَ لاٰ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّٰ وُسْعَهٰا

:هیچکس را به تکلیفی که توانایی آن ندارد، مکلف نمیکنیم.

وَ لَدَیْنٰا کِتٰابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ

:پیش فرشتگان مقرب!کتابی است که به حق سخن میگوید و گواهیهایی میدهد که بسود و یا زیان شماست.این کتاب را فرشتگان بفرمان ما می نویسند.مقصود نامۀ اعمال است.

وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ

:هیچکس ظلم نمیشود.یعنی از ثوابشان چیزی کم و بر عقابشان چیزی افزوده نمیشود و کسی بگناه دیگری مؤاخذه نمیگردد.

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِنْ هٰذٰا

:لکن قلوب کفار از این کتاب که مشتمل بر وعده و تهدید است،سخت غافل است.حسن گوید:یعنی در جهل و حیرتند.

وَ لَهُمْ أَعْمٰالٌ مِنْ دُونِ ذٰلِکَ هُمْ لَهٰا عٰامِلُونَ

:علاوه بر غفلت و جهل،کارهایی زشت هم انجام میدهند و بنا بر این هم کیفر کفر را مستوجبند و هم کیفر کردار زشت را.

برخی گویند:یعنی کارها و خطاهایی مرتکب میشوند که سوای حق است.

برخی گویند:یعنی پیش از فرا رسیدن مرگشان،ناچار کارهایی انجام میدهند.

برخی گویند:یعنی کارهای دیگری هم انجام میدهند که از لحاظ زشتی و ناپسندی،از کفر کوچک ترند و تا روز مرگ این کارها را انجام میدهند.

حَتّٰی إِذٰا أَخَذْنٰا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذٰابِ

:بر این حال باقیند تا وقتی که ثروتمندان

ص :63

و رؤسای ایشان را گرفتار عذاب آخرت یا عذاب دنیا-یعنی شمشیر بدر-کنیم.برخی گویند:منظور عذاب گرسنگی است.زیرا پیامبر دعا کرد و بدرگاه خداوند عرضه داشت:«خدایا بر قوم مصر سخت بگیر و سالهایی برای آنها پیش آور همچون سالهای قوم«یوسف»خداوند آنها را گرفتار قحط کرد تا مردار و گوشت سگ خوردند.

إِذٰا هُمْ یَجْأَرُونَ

:در آن وقت به واسطۀ شدت عذاب،ناله و فریاد میکنند.بقولی یعنی کمک میخواهند و بقولی یعنی بدرگاه خدا توبه میکنند.

لاٰ تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنّٰا لاٰ تُنْصَرُونَ

:امروز ناله نکنید که کسی شما را بدفع عذاب ما یاری نمیکند.

قَدْ کٰانَتْ آیٰاتِی تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلیٰ أَعْقٰابِکُمْ تَنْکِصُونَ

:روزی بود که آیات من برای شما کافران معذب،خوانده می شد و شما روی گردان بودید و تکذیب می کردید.

مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ

:حرم یا مکه را وسیلۀ برتری خود بر سایر مردم قرار داده بودید.بقولی یعنی:از قبول سخنان محمد(ص)کبر می ورزیدید.

سٰامِراً تَهْجُرُونَ

:شبانه در معایب پیامبر سخن میگفتید و از حق اعراض میکردید یا دهان به بدگویی می گشودید.

أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ

:آیا اینها در بارۀ قرآن دقت نمیکنند تا دلائل روشن آن را در بارۀ راستگویی پیامبر ما دریابند؟! أَمْ جٰاءَهُمْ مٰا لَمْ یَأْتِ آبٰاءَهُمُ الْأَوَّلِینَ :ابن عباس گوید:یعنی آیا نوح و ابراهیم و پیامبران دیگر را بسوی قومشان نفرستادیم؟محمد(ص)نیز مثل پیامبران دیگران از جانب ما مأمور است.

أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ

:ابن عباس گوید:یعنی آیا این همان محمدی نیست که در کوچکی و بزرگی او را می شناختند و براستگویی و امانتداری و وفای بعهد نزد ایشان معروف بود؟بدینترتیب آنها را توبیخ میکند که با اینکه او را براستی و درستی و شرافت خانوادگی شناخته بودند،انکارش کردند

ص :64

أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ

:ابن عباس گوید:یعنی کدام جنون در او سراغ دارند؟آنها پیامبر را دیوانه معرفی میکردند تا مردم را از او متنفر کنند یا او را بر دوش خود بر گردانند.

بَلْ جٰاءَهُمْ بِالْحَقِّ

:ولی او آورندۀ قرآن و دین حق است و دیوانه نیست.

وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کٰارِهُونَ

:اکثر آنها از حق کراهت دارند.زیرا مطابق میلشان نیست.

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوٰاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمٰاوٰاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ

:اگر خداوند،مطابق میل آنها برای خود شریکی قائل می شد،آسمانها و زمین و هر که در آنهاست،تباه می شدند.وجه این تباهی را بهنگام بحث در بارۀ «لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا آلِهَهٌ إِلاَّ اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا» (انبیاء 22)بیان داشته ایم.

برخی گویند:حق،چیزی است که به نیکیها دعوت می کند و هوی چیزی است که به بدیها دعوت می کند.پس مقصود این است که اگر حق تابع هوای نفس ایشان می شد،دعوت می کرد بزشتیها و تدبیر آسمانها و زمین فاسد می شد زیرا تدبیر آسمانها و زمین به حق است نه به هوی.

برخی گویند:یعنی احوال آسمانها و زمین فاسد می شد،زیرا حرکت و گردش آنها به حکمت است نه به هوی.

مقصود از کسانی که در آسمانها و زمینند،فرشتگان و جن و انسان است.

علت فساد آسمانها و زمین این است که وقتی حق تابع هوی شود،دلیل ها باطل می شوند و اعتمادها از بین می رود و هیچ وعده و تهدیدی از خداوند قابل قبول نیست و حتی ممکن است عدل خدا هم تبدیل بظلم شود.

بَلْ أَتَیْنٰاهُمْ بِذِکْرِهِمْ

:لکن ما برای آنها چیزی فرستاده ایم که وسیلۀ شرف و فخر آنهاست،زیرا پیامبر از آنهاست و قرآن بزبان آنها نازل شده است.

فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ

:آنها از شرف خود روی گردانند و به خواری خود راضی شده اند.ابن عباس گوید:مقصود از ذکر،بیان حق است.

ص :65

[سوره المؤمنون (23): آیات 72 تا 80]

اشاره

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرٰاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ اَلرّٰازِقِینَ (72) وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (73) وَ إِنَّ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ عَنِ اَلصِّرٰاطِ لَنٰاکِبُونَ (74) وَ لَوْ رَحِمْنٰاهُمْ وَ کَشَفْنٰا مٰا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ (75) وَ لَقَدْ أَخَذْنٰاهُمْ بِالْعَذٰابِ فَمَا اِسْتَکٰانُوا لِرَبِّهِمْ وَ مٰا یَتَضَرَّعُونَ (76) حَتّٰی إِذٰا فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً ذٰا عَذٰابٍ شَدِیدٍ إِذٰا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (77) وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصٰارَ وَ اَلْأَفْئِدَهَ قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ (78) وَ هُوَ اَلَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (79) وَ هُوَ اَلَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اِخْتِلاٰفُ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ (80)

ص :66

ترجمه:

آیا از آنها مزدی میخواهی؟مزد خداوند بهتر است و خدا بهترین روزی- دهندگان است.تو آنها را براه راست میخوانی و آنها که به آخرت ایمان ندارند از آن راه منحرفند.اگر آنها را رحم میکردیم و ضررشان را بر میداشتیم،بطغیان کور کورانۀ خود ادامه میدادند.ما آنها را گرفتار عذاب کردیم.آنها در برابر خداوند خود تواضع نکردند و نیایش نمیکنند.تا اینکه دری صاحب عذاب شدید بر آنها گشودیم و آنها دستخوش نومیدی شدند.خداست که برای شما گوش و چشم و دل آفرید و شما کمی شکر میکنید.خداست که شما را در زمین ایجاد کرد و بسوی او می روید.خداست که زنده میکند و میمیراند و او راست اختلاف شب و روز.چرا تعقل نمیکنید؟!

لغت:

خراج:خرج،هزینۀ زندگی.

استکانه:خضوع.

مقصود:

اکنون میفرماید:

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً

:آیا تو از آنها بواسطۀ آوردن قرآن و ایمان،مزد میخواهی که آنها بتو تهمت می بندند و از قبول سخن تو خودداری میکنند؟ فَخَرٰاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ :ولی مزدی که خداوند در دنیا-و بقولی در آخرت- بتو میدهد بهتر است.

وَ هُوَ خَیْرُ الرّٰازِقِینَ

:و خداوند برترین عطا کنندگان است.از این جمله استفاده میشود که غیر خدا هم به اذن خدا روزی میدهد.

وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

:تو آنها را براه توحید و عبادت مخلصانه و عمل به احکام شریعت،دعوت میکنی.

وَ إِنَّ الَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ عَنِ الصِّرٰاطِ لَنٰاکِبُونَ

:آنان که عالم پس از

ص :67

مرگ را تصدیق نمیکنند،از دین حق منحرفند.برخی گویند:یعنی در آخرت،از راه بهشت منحرف شده،بچپ و راست می روند و وارد جهنم می شوند.

وَ لَوْ رَحِمْنٰاهُمْ وَ کَشَفْنٰا مٰا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ

:اگر در آخرت به آنها رحم کنیم و آنها را از ضرر و زیان خلاص کرده،بدنیا بازگردانیم،در طغیان و گمراهی لجاجت بخرج میدهند.این آیه نظیر این است که: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ» (اگر رد شوند برمیگردند بآنچه نهی شده اند:انعام 28).

برخی گویند:منظور این است که اگر آنها را در همین دنیا از گرسنگی و بدبختی نجات دهیم،در گمراهی و سرگردانی خود باقی خواهند ماند.

وَ لَقَدْ أَخَذْنٰاهُمْ بِالْعَذٰابِ فَمَا اسْتَکٰانُوا لِرَبِّهِمْ

:ما کافران را گرفتار قحطی و کمی روزی و کشتار با شمشیر کردیم و آنها در برابر خدای خویش تواضع نکرده، رام نشدند.

وَ مٰا یَتَضَرَّعُونَ

:و در دعا و نیایش رغبتی بخدا نشان نمیدهند.

امام صادق(ع)فرمود:استکانت بمعنی دعاء و تضرع بمعنی بلند کردن دست در حال دعاست.

حَتّٰی إِذٰا فَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بٰاباً ذٰا عَذٰابٍ شَدِیدٍ

:بر این روش باقی ماندند،تا اینکه آنها را بعذابی سخت تر گرفتار کردیم.منظور همان وقتی است که پیامبر خدا در بارۀ آنها نفرین کرده،گفت:«خدایا،سالهایی مثل سالهای قوم یوسف!»در نتیجه کار آنها از گرسنگی به جایی رسید که کرک خون آلود میخوردند.این نظر از مجاهد است.

ابن عباس گوید:منظور کشته شدن آنها در جنگ بدر است.

جبائی گویی:منظور گشوده شدن دری از عذاب جهنم است در آخرت بروی آنها و برخی گفته اند:منظور موقع فتح مکه است.

امام باقر(ع)فرمود:منظور رجعت است.

إِذٰا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ

:کار آنها به جایی رسید که از هر خیری نومید و دستخوش

ص :68

حیرت گشتند.

اکنون بیان میکند که بخشنده انواع نعمتها،خداست.

وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصٰارَ وَ الْأَفْئِدَهَ

:خداست که برای شما گوش و چشم و دل آفرید و این حواس را از نیستی بهستی آورد.علت آنکه از میان همۀ نعمتها این سه نعمت را ذکر میکند،این است که پی بردن به صحت هر دلیلی مبتنی بر این است که عاقل ببیند و بشنود و فکر کند.تا بداند.

قَلِیلاً مٰا تَشْکُرُونَ

:اما شما با داشتن این نعمتها کمتر شکر میکنید.برخی گویند:یعنی شما در برابر پروردگار این نعمتها سپاسگزاری نمیکنید و از توحید او سرباز می زنید.

وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

:خدا کسی است که شما را در روی زمین آفرید و روز قیامت بسوی او می روید تا به اعمال شما پاداش دهد.

وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ

:خدا کسی است که شما را در رحم مادران حیات میدهد و در وقت انقضای اجل میمیراند.

وَ لَهُ اخْتِلاٰفُ اللَّیْلِ وَ النَّهٰارِ

:تدبیر شب و روز بدست خداست و آنها را کم و زیاد میکند.برخی گویند:یعنی آمد و شد شب در کف قدرت اوست.

أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ

:چرا تعقل نمیکنید؟یعنی چرا فکر نمیکنید،تا بدانید که اینها را صانعی است قادر و دانا و حکیم و جز او کسی سزاوار خدایی و پرستش نیست.

ص :69

[سوره المؤمنون (23): آیات 81 تا 90]

اشاره

بَلْ قٰالُوا مِثْلَ مٰا قٰالَ اَلْأَوَّلُونَ (81) قٰالُوا أَ إِذٰا مِتْنٰا وَ کُنّٰا تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ (82) لَقَدْ وُعِدْنٰا نَحْنُ وَ آبٰاؤُنٰا هٰذٰا مِنْ قَبْلُ إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ (83) قُلْ لِمَنِ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهٰا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (84) سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ قُلْ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ (85) قُلْ مَنْ رَبُّ اَلسَّمٰاوٰاتِ اَلسَّبْعِ وَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ (86) سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ قُلْ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ (87) قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لاٰ یُجٰارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (88) سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ قُلْ فَأَنّٰی تُسْحَرُونَ (89) بَلْ أَتَیْنٰاهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ (90)

ترجمه:

لکن همان چیزهایی گفتند که گذشتگان گفتند.گفتند:آیا وقتی که مردیم و خاک و استخوان شدیم،بر انگیخته می شویم؟پیش از این بما و پدرانمان چنین وعده ای داده شده است و نیست مگر اکاذیب گذشتگان.بگو:اگر میدانید،زمین و

ص :70

کسانی که در زمینند از کیست؟خواهند گفت:از خدا،بگو:چرا متذکر نمی شوید! بگو:خدای آسمانهای هفتگانه و خدای عرش عظیم کیست؟خواهند گفت:همه از خداست.بگو:چرا تقوی پیشه نمیکنید؟بگو:ملک هر چیزی بدست کیست؟اوست که پناه میدهد و پناه داده نمیشود.اگر میدانید.خواهند گفت:از خداست.بگو:چرا مسحور هستید؟ما حق را برای آنها آوردیم و آنها دروغگویانند.

قرائت:

للّٰه:در آیۀ اول اختلاف ندارد.اما در دو آیۀ دیگر بصریان بدون لام خوانده اند.

مقصود:

اکنون خداوند دربارۀ کافرانی که منکر قیامتند،می فرماید:

بَلْ قٰالُوا مِثْلَ مٰا قٰالَ الْأَوَّلُونَ

:لکن سخن اینها هم در مورد انکار قیامت،همان سخن گذشتگان است.سپس عین گفتار آنها را نقل کرده،میفرماید:

قٰالُوا أَ إِذٰا مِتْنٰا وَ کُنّٰا تُرٰاباً وَ عِظٰاماً أَ إِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ

:گفتند:آیا وقتی که مردیم و خاک و استخوان شدیم،برانگیخته میشویم؟این سؤال آنها نشان جهل آنهاست.

زیرا اگر فکر میکردند که پیدایش آنها در این جهان که از نیستی بهستی آمده اند، عظیم تر است،زنده شدن پس از مرگ را عظیم نمی شمردند و اقرار میکردند که خدا خالق آنهاست.

لَقَدْ وُعِدْنٰا نَحْنُ وَ آبٰاؤُنٰا هٰذٰا مِنْ قَبْلُ

:پیش از آمدن تو هم ما و پدرانمان به آنچه تو می گویی وعده داده شده ایم، اما تصدیق نکرده ایم.

إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ

:نیست این مطلب،مگر اکاذیب گذشتگان که با اینکه حقیقت نداشته،نوشته اند و بیادگار گذشته اند.اکنون در مقام رد آنها می فرماید:

قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهٰا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

:بگو:اگر میدانید ملک زمین و کسانی که در زمینند،از کیست؟ سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ :خواهند گفت:از خداست،زیرا خالقیت خدا را منکر نبودند.

ص :71

قُلْ أَ فَلاٰ تَذَکَّرُونَ

:بگو:چرا تفکر نمیکنید تا بدانید که خدایی که بر خلق قادر است،بر زنده کردن هم قادر است.زیرا زنده کردن مردگان دشوارتر از خلقت موجودات نیست،سپس برای تأکید استدلال می فرماید:

قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمٰاوٰاتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ

:به آنها بگو:مالک آسمانها و متصرف در آنها و مالک عرش و مدبر آن کیست؟زیرا آنها مقر بودند که خداوند آفریننده آسمانهاست و فرشتگان سکنۀ آسمانهایند و عرش عبارت از ملک است.

سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ

:خواهند گفت که خدای آسمانها و عرش خداوند است و همۀ اینها از آن خدا است.

قُلْ أَ فَلاٰ تَتَّقُونَ

:اکنون دلیلی ندارند.بنا بر این به آنها بگو:چرا از عذاب خدا نمی پرهیزید و توحید را منکر می شوید و در عبادت شریک برای خدا قرار میدهید و قیامت را منکرید؟ قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ :ملکوت صفت مبالغه از ملک است،نظیر جبروت و رهبوت.مجاهد گوید: «مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ» یعنی خزانه های چیزها،پس مقصود این است که بگو:ملک حقیقی چیزها یا خزانۀ چیزها بدست کیست؟ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لاٰ یُجٰارُ عَلَیْهِ :او هر که را بخواهد از بدی حفظ میکند و هر که را نخواهد حفظ نمیکند.احتمال داده میشود که:منظور از آن همین دنیا باشد.

یعنی اگر کسی بخواهد بنده ای را بدی برساند خدا می تواند جلوگیری کند و اگر خدا بخواهد بنده ای را گرفتار کند،کسی نمیتواند او را حفظ کند.احتمال دیگر این است که:منظور آخرت باشد.یعنی در آخرت بندگان را از عذاب حفظ میکند و کسی دیگر نمیتواند حفظ کند.

إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

:اگر این را میدانید،اجابت کنید.

سَیَقُولُونَ لِلّٰهِ قُلْ فَأَنّٰی تُسْحَرُونَ

:خواهند گفت از خداست.بگو:پس چرا حق را باطل و صحیح را فاسد می پندارید؟با اینکه حق واضح و از باطل جداست.

برخی گویند:یعنی چگونه از تشخیص حق نابینا شده و از آن منع میکنید؟برخی

ص :72

گویند:یعنی پس چگونه ممکن است با شما خدعه شود؟ بَلْ أَتَیْنٰاهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ :ما حق را برای آنها آورده و حق را برای آنها بیان کرده و دروغ آنها را آشکار ساخته ایم ولی آنها بر باطل و دروغ خود اصرار دارند.

نظم آیات:

آیۀ اول به قبل متصل است،یعنی اگر فکر میکردند،میدانستند. لکن گرفتار تقلید شده،همان حرفهایی زدند که گذشتگان زده بودند.پس به «أَ فَلاٰ تَعْقِلُونَ» متصل است.برخی گویند:جواب استفهام در «أَمْ جٰاءَهُمْ مٰا لَمْ یَأْتِ...» است.

آیۀ اخیر عطف است بر آیات پیش که در بارۀ توحیدند.این آیات میخواهند عقیدۀ مشرکین را که بتها را خدا میدانستند و خدا را دارای فرزند و فرشتگان را دخترانش می شمردند،رد کنند.

ص :73

[سوره المؤمنون (23): آیات 91 تا 100]

اشاره

مَا اِتَّخَذَ اَللّٰهُ مِنْ وَلَدٍ وَ مٰا کٰانَ مَعَهُ مِنْ إِلٰهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلٰهٍ بِمٰا خَلَقَ وَ لَعَلاٰ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ (91) عٰالِمِ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَهِ فَتَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (92) قُلْ رَبِّ إِمّٰا تُرِیَنِّی مٰا یُوعَدُونَ (93) رَبِّ فَلاٰ تَجْعَلْنِی فِی اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (94) وَ إِنّٰا عَلیٰ أَنْ نُرِیَکَ مٰا نَعِدُهُمْ لَقٰادِرُونَ (95) اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اَلسَّیِّئَهَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَصِفُونَ (96) وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزٰاتِ اَلشَّیٰاطِینِ (97) وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (98) حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ اِرْجِعُونِ (99) لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَهٌ هُوَ قٰائِلُهٰا وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (100)

ص :74

ترجمه:

خداوند فرزندی نگرفته است و با او خدایانی نیستند.در این صورت هر خدایی مخلوق خود را جدا میکرد و بعضی بر بعضی برتری می جست.منزه است خداوند از آنچه می گویند.دانای نهان و آشکار است و از آنچه شریکش قرار میدهند برتر است.بگو:خدایا اگر بمن نشان دهی وعدۀ عذابی که به آنها داده میشود،پروردگارا، مرا در میان قوم ستمکار قرار نده.ما قادریم که وعده ای که به آنها میدهیم بتو نشان دهیم.بدی را به آنچه بهتر است،دفع کن.ما به آنچه میگویند،داناتریم.بگو:خدایا از وسوسه های شیطان بتو پناه می برم و پروردگارا،بتو پناه می برم که آنها در نزد من حاضر باشند.تا وقتی که مرگ یکی از آنها فرا رسد،گوید:خدایا،مرا بر گردان تا در آنچه ترک کرده ام،عملی صالح انجام دهم.نه چنین است.این سخنی است که او گویندۀ آن است و در ورای ایشان برزخی است،تا روزی که مبعوث شوند.

قرائت:

اهل مدینه و کوفیان-بجز حفص-«عالم الغیب»به رفع و دیگران به جر خوانده اند.بنا بر رفع خبر مبتدای محذوف و بنا بر جر صفت است.

لغت:

همزه:به شدت راندن،همزۀ شیطان،راندن اوست مردم را به شدت بسوی گناهان.

برزخ:فاصلۀ میان دو چیز.

اعراب:

إِذاً لَذَهَبَ

:جواب است برای«لو»مقدر.«اذا»میان«لو»و جوابش قرار گرفته و لغو است.

إِمّٰا تُرِیَنِّی

:«ان»شرطیه و آمدن«ما»بخاطر تأکید فعل است.جواب شرط:

«فَلاٰ تَجْعَلْنِی»

هِیَ أَحْسَنُ

:صله برای«التی».

ص :75

ارجعون:خطاب جمع بخاطر این است که گاه خداوند در مورد خودش جمع بکار می برد و منظور تعظیم است.

مِنْ وَرٰائِهِمْ

و إِلیٰ یَوْمِ :هر دو متعلق بیک چیزند.

یَوْمِ یُبْعَثُونَ

:مضاف و مضاف الیه.زیرا اسم زمان اضافه بفعل میشود.

مقصود:

اکنون خداوند در تأکید ادلۀ توحید می فرماید:

مَا اتَّخَذَ اللّٰهُ مِنْ وَلَدٍ

:خداوند فرزند کسی را فرزند خود قرار نداده است، زیرا این کار محال است.بخاطر اینکه فرزند داشتن او محال است.کسی فرزند برای خود میگیرد که ممکن باشد پدر شود.بهمین جهت است که جوان پیر را و انسان حیوان را بفرزندی نمیگیرد.

وَ مٰا کٰانَ مَعَهُ مِنْ إِلٰهٍ

:«من»در هر دو جمله برای تأکید است.یعنی همانطوری که فرزند ندارد،شریک هم ندارد.

إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلٰهٍ بِمٰا خَلَقَ

:اگر با او خدای دیگری بود،هر خدایی مخلوقات خود را جدا و مشخص میکرد و مانع می شد که خدایان دیگر بر مخلوقات او استیلا پیدا کنند.یا اینکه نشانه هایی قرار میداد که معلوم باشد مخلوقات او از مخلوقات دیگران جدا هستند.زیرا راضی نمی شد که آفریده و انعامش بدیگری نسبت داده شود.

وَ لَعَلاٰ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ

:دیگر اینکه بعضی از خدایان کوشش میکردند که بر دیگران غالب گردند.مقصود مفسرین از اینکه می گویند:خدایا مثل پادشاهان با یکدیگر بجنگ می پرداختند،همین است.

برخی گویند:یعنی خدایان یکدیگر را از انجام مقاصد خویش منع میکردند.

این آیه هم نظیر: «لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا آلِهَهٌ إِلاَّ اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا» است(انبیاء 22).

در این آیه دلالتی عجیب بر توحید است.زیرا هر خدایی قادر بالذات است و بنا بر این باید بر هر چه خدایان دیگر قادرند قادر باشد.پس هر خدایی هم غالب است

ص :76

و هم مغلوب.بعلاوه دو قادر باید بتوانند به ممانعت و مزاحمت یکدیگر پردازند.ولی چون قادر بالذاتند،باید نتوانند مانع و مزاحم یکدیگر شوند و این محال است.

در این آیه دلالتی است بر اعجاز قرآن.زیرا در کلام عرب،سخنی کوتاه که متضمن چنین مطلبی باشد،وجود ندارد.در همین سخن کوتاه دو دلیل بر یگانگی خداوند و قدرت کاملۀ او اقامه شده است.

اکنون در تنزیه خود می فرماید:

سُبْحٰانَ اللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ

:مقام خداوندی از داشتن فرزند و شریک-که مشرکین می گویند-منزه است.

عٰالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهٰادَهِ فَتَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ

:او به آشکار و نهان عالم است و هیچ چیز از او پوشیده نیست،نه گذشته و نه حال و نه آینده.چنین خدایی از داشتن شریک منزه است.زیرا مقام او از همۀ چیزها و همۀ کسان بالاتر است.

اکنون به پیامبر خود دستور میدهد:

قُلْ رَبِّ إِمّٰا تُرِیَنِّی مٰا یُوعَدُونَ رَبِّ فَلاٰ تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظّٰالِمِینَ

:

ای محمد،بگو:پروردگارا،اگر عذاب و گرفتاری آنها را در جنگ بدر بمن نشان دهی،خدایا مرا با مردم ستمکار قرار نده.یعنی هنگامی که میخواهی بر آنها عذاب نازل کنی مرا از میان آنها خارج گردان تا به مصیبت آنها گرفتار نشوم.

از این آیه استنباط می شود که انسان می تواند آنچه را میداند که خداوند انجامش میدهد از او مسألت کند.بدیهی است که پیامبران از جانب خدا عذاب نمیشوند.

مع الوصف به پیامبر اسلام دستور داده شده است که از خدا بخواهد که در روز نزول عذاب،او را در صف عذاب شدگان قرار ندهد.فایدۀ این دعا این است که دعا کننده رغبت و تمایل خود را نسبت به خداوند و افعالش در ضمن دعا ثابت می کند.

وَ إِنّٰا عَلیٰ أَنْ نُرِیَکَ مٰا نَعِدُهُمْ لَقٰادِرُونَ

:این جمله جزء دعاء نیست.از خداوند است.یعنی:ما در عذاب آنها تعجیل نمیکنیم.با اینکه بر این کار قادریم.

بلکه آنها را مهلت میدهیم و این مهلت مطابق مصلحت است.

ص :77

کلبی گوید:این حقیقت را اصحاب رسول(ص)بعد از رحلتش مشاهده کردند.

در روایت است که پیامبر خدا در حجه الوداع،در سرزمین منی فرمود:پس از من کافر نشوید و بروی یکدیگر شمشیر نکشید و یکدیگر را نکشید.بخدا قسم اگر اینکار بکنید،مرا در میان سپاهی خواهید دید که با شما می جنگند.آن گاه از جانب چپ متوجه عقب گردید و بعد صورت خود را برگردانید و فرمود:یا اینکه علی... (1)

آن گاه این آیه نازل شد: «قُلْ رَبِّ إِمّٰا تُرِیَنِّی...» آن گاه پیامبر مأمور به صبر شد تا وقت عذاب فرا رسد.

اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ

:بدی بدکاران را به عفو و چشمپوشی دفع کن.

این دستور مربوط به آن وقتی است که هنوز فرمان جنگ صادر نشده بود.

برخی گویند:یعنی سخنان باطل ایشان را بوسیلۀ دلیلهای روشن و قابل قبولتر، دفع کن.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَصِفُونَ

:ما بگفتارهای شرک آمیز آنها داناتریم و آنها را بحسب استحقاقشان کیفر میدهیم.

وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزٰاتِ الشَّیٰاطِینِ

: ای محمد،بگو خدایا از وسوسه- های شیطان ها بتو پناه می برم.یعنی از دعوت و اغواء و بدیهای آنها.

وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ

:و خدایا پناه می برم بتو از اینکه آنها بمن نزدیک شوند و مرا از طاعت تو باز دارند.برخی گویند:منظور این است که در حال نماز و در حال قرائت قرآن نزدیک نشوند.لکن بعضی گفته اند:منظور در همۀ حالات است.

اکنون برمیگردد به این مطلب مشرکین که می گفتند:آیا وقتی که مردیم و

ص :78


1- 1) -یعنی اگر من در میان آن سپاه نباشم،علی در میان آنها بجای من هست. ظاهر این است که این آیه ارتباطی به سال آخر عمر پیامبر خدا ندارد و مربوط به اختلافات بعد از پیامبر نیست.بلکه بمنظور تسلی خاطر پیامبر است که بالآخره عذاب بدر بر دشمنان نازل می شود و آنها کیفر اعمال و تبهکاریهای خود را در آن روز خواهند دید و ما هم بر آن وعده ای که داده ایم قدرت داریم و سرانجام آن را انجام خواهیم داد.

خاک و استخوان شدیم،زنده می شویم؟و میفرماید:

حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ ارْجِعُونِ

:هنگامی که یکی از این کفار مشرف بر مرگ می شود،از خداوند مسألت میکند که مرگش به تأخیر افتد و بدنیا برگردد.

برخی میگویند:اینها ابتدا پیش خداوند استغاثه میکنند.سپس بفرشتگان می گویند که آنها را برگردانند بنا بر این خطاب جمع به فرشتگان است.

برخی میگویند:خطاب بخداوند است و عادت عرب این است که برای تعظیم مفرد را بجمع خطاب کند.مثل اینکه زن فرعون به فرعون میگوید: «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لاٰ تَقْتُلُوهُ» (نور چشم من و تو.او را نکشید:قصص 9) نضر بن شمیل میگوید:این مطلب را از خلیل پرسیدند.قدری فکر کرد و گفت:

از چیزی سؤال میکنید که درست نمیدانم.مردم او را تحسین کردند.

لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ

:اگر بدنیا برگردم،حق خدا را در اموالم ادا خواهم کرد.پس آنچه ترک شده،اموال است.برخی گویند:یعنی در دنیا عمل صالح انجام میدهم.پس آنچه ترک شده،دنیاست.برخی گویند:یعنی کارهایی را که تضییع و ترک کرده ام،انجام میدهم.

امام صادق(ع)فرمود:این جمله در مورد تارک زکات است که وقت مرگ تقاضای بازگشت میکند.

اکنون در پاسخ سؤال او می فرماید:

کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَهٌ هُوَ قٰائِلُهٰا

:نه چنین است.دیگر بدنیا بر نمیگردد.این حرفی است که او می زند و فایده ای ندارد.برخی گویند:یعنی این سخن را بزبان میگوید.

ولی عمل نمیکند.مثل: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ» (اگر باز گردانده شوند،بر- میگردند به آنچه از آن نهی شده اند:انعام 28) و فتح بن یزید جرجانی میگوید:از امام رضا(ع)پرسیدم:فدایت شوم،آیا خدا میداند که چیزی که نبوده است اگر بود،چگونه بود؟

ص :79

فرمود:وای بر تو،سؤالت دشوار است.مگر این آیه را نخوانده ای؟ «لَوْ کٰانَ فِیهِمٰا آلِهَهٌ إِلاَّ اللّٰهُ لَفَسَدَتٰا وَ لَعَلاٰ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ» (اگر در آسمانها و زمین خدایانی بودند، فاسد می شدند و برخی بر برخی برتری می جستند:انبیاء 22).در این آیه خداوند چیزی را وصف کرده که نبوده و نیست و کیفیت وجود آن را نشان داده است.همچنین قول اشقیاء را حکایت می کند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَهٌ هُوَ قٰائِلُهٰا» و می فرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعٰادُوا لِمٰا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکٰاذِبُونَ» پس به کیفیت وجود آنچه نبوده و نیست عالم است و میداند که اگر پدید می آمد چگونه پدید می آمد؟او شنوا،بینا،آگاه و داناست.

وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ

:در پیش روی آنها عالمی است که میان مرگ و قیامت فاصله است.برخی گویند:یعنی برزخی است که میان ایشان و بازگشت بدنیا فاصله است.برخی گویند:یعنی برزخی است که میان ایشان و بازگشت بدنیا فاصله است.برخی گویند:برزخ مهلتی است که تا قیامت بمردگان داده میشود و عبارت است از عالم قبر.علی بن عیسی می گوید:برزخ فاصلۀ میان دو چیز است.

از این آیه بر می آید که هیچکس نمیمیرد مگر اینکه مقام و منزلت خود را در پیشگاه خداوند-اضطراراً-بشناسد و بداند که اهل ثواب است یا عقاب.(از جبائی) (1)

ص :80


1- 1) مناسب است که در اینجا بپاره ای از روایات اشاره شود: امام صادق(ع)فرمود:هر کس قیراطی از زکات را منع کند،نه مؤمن است و نه مسلمان،آیۀ: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ» در بارۀ همین است. البته منظور از روایت،انطباق آیه است بر مانع زکات،نه اینکه آیه در بارۀ مانع زکات نازل شده است. در تفسیر قمی آمده است که:مراد از برزخ ثواب و عقابی است که بین دنیا و آخرت نصیب انسان میشود. امام صادق(ع)فرمود: «و اللّٰه ما اخاف علیکم الا البرزخ و اما اذا صار الامر الینا فنحن اولی بکم» بخدا از عالم برزخ شما می ترسم.اما هنگامی که کار بدست ما افتاد،ما به شما اولی تریم. علی بن الحسین(ع)فرمود: «ان القبر اما روضه من ریاض الجنه او حفره من حفر النار» عالم قبر یا باغی از باغهای بهشت است یا گودالی از گودالهای جهنم است.(ر ک:علامۀ طباطبائی، المیزان ج 15،تهران،دار الکتب الاسلامیه 1386 ص 79،80)

[سوره المؤمنون (23): آیات 101 تا 110]

اشاره

فَإِذٰا نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لاٰ یَتَسٰاءَلُونَ (101) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (102) وَ مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خٰالِدُونَ (103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ اَلنّٰارُ وَ هُمْ فِیهٰا کٰالِحُونَ (104) أَ لَمْ تَکُنْ آیٰاتِی تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهٰا تُکَذِّبُونَ (105) قٰالُوا رَبَّنٰا غَلَبَتْ عَلَیْنٰا شِقْوَتُنٰا وَ کُنّٰا قَوْماً ضٰالِّینَ (106) رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْهٰا فَإِنْ عُدْنٰا فَإِنّٰا ظٰالِمُونَ (107) قٰالَ اِخْسَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ (108) إِنَّهُ کٰانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبٰادِی یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا وَ اِرْحَمْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلرّٰاحِمِینَ (109) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتّٰی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (110)

ص :81

ترجمه:

هنگامی که در صور دمیده شود،در آن روز نسبی میان ایشان نیست و از یکدیگر نمی پرسند.آنان که میزانهایشان سنگین است رستگارند و آنان که میزانهایشان سبک است،بخود ضرر زده،همیشه در جهنمند.صورتشان را آتش می سوزاند و آنها ترشرویانند.آیا آیات من بر شما خوانده نشد و شما تکذیب می- کردید؟گویند:پروردگارا،بدبختی ما بر ما غالب شد و ما مردمی گمراه بودیم.

پروردگارا،ما را از آتش خارج گردان،اگر برگردیم،ستمکاریم.گوید:دور شوید و در آتش بمانید و با من تکلم نکنید.گروهی از بندگان من بودند که میگفتند:

پروردگارا،ایمان آوردیم.ما را بیامرز و رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی.شما آنها را مسخره کردید تا ذکر مرا از یاد شما بردند و شما به آنها میخندیدید.

قرائت:

کوفیان بجز عاصم«شقاوتنا»خوانده اند و در این صورت مصدری است به وزن «سعاده»هم چنان که«شقوه»مصدری است به وزن«فطنه» سخری:اهل کوفه-بجز عاصم-و اهل مدینه بضم سین و دیگران بکسر سین خوانده اند(همچنین در سورۀ ص)اگر بضم سین باشد،بمعنی انقیاد است-و بهمین جهت در سورۀ زخرف همۀ قراء بضم سین خوانده اند.اما بکسر سین به معنی استهزاء است.

لغت:

نفخ:دمیدن شدید و رسیدن باد سموم بصورت.

کلوح:بازماندن دهان و پیدا شدن دندانها.

خسأ:دور کردن.

اعراب:

عامل در«اذا»و«بینهم»و«یومئذ»خبر«لا انساب»است که حذف شده.

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النّٰارُ

:در محل نصب و حال و عامل آن«خالدون»است.

ص :82

مقصود:

اکنون خداوند به بیان حال دو گروه نیک و بد در روز قیامت پرداخته،می فرماید:

فَإِذٰا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ

:دو بار نفخ صور میشود:نفخ مرگ و نفخ حیات.ابن عباس گوید:یعنی وقتی نفخ مرگ میشود،میان آنها خویشاوندی وجود ندارد.ابن مسعود میگوید:یعنی وقتی نفخ حیات-در روز قیامت- میشود:میان آنها خویشاوندی نیست.مقصود از نبودن خویشاوندی این است که کسی نمیتواند نسبت بخویشاوندان خود عاطفه و محبتی نشان دهد با اینکه یکدیگر را می شناسند.لکن بواسطۀ گرفتاری زیاد بیکدیگر توجه نمیکنند.

حسن گوید:صور جمع صورت است.یعنی هنگامی که ارواح در کالبدها دمیده می شوند و مردگان زنده میگردند،رابطه های خویشاوندی را اثری نیست.

اینکه می گوید:خویشاوندی وجود ندارد،بخاطر این است که:خویشاوندی برای کمک و دفع زیان است.هنگامی که این فایده بر خویشاوندی مترتب نشود، مثل این است که بطور کلی خویشاوندی وجود ندارد.

نظیر این آیه است: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ» (روزی که انسان از برادر و مادر و پدر فرار میکند:عبس 34 و 35).

برخی گویند:منظور این است که در آن وقت کسی افتخار به خویشاوندی نمیکند.حال آنکه در دنیا افتخار میکرد.پس باید در جمله،محذوفی اعتبار شود.

در حقیقت در آنجا برتری به عمل است نه به خویشاوندی.

پیامبر خدا فرمود:هر حسب و نسبی در روز قیامت منقطع است،جز حسب و نسب من (1).

ص :83


1- 1) -در مورد نسب پیامبر و منقطع نشدن آن روایاتی هست،لکن ظاهر آیۀ «فَلاٰ أَنْسٰابَ بَیْنَهُمْ» عموم و ابای از تخصیص است.امام سجاد(ع)فرمود:خدا بهشت را برای نیکوکاران آفرید. اگر چه بندۀ حبشی باشند و جهنم را برای بدان آفرید،اگر چه از قریش باشند.بدلیل اینکه خداوند می فرماید: «فَإِذٰا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلاٰ أَنْسٰابَ...» .استاد علامۀ طباطبائی میفرمایند:ممکن است منظور از منقطع نشدن نسب رسول اللّٰه این باشد که خداوند اولاد رسول را در دنیا بکارهایی موفق میکند که در آخرت برای آنها مفید باشد.(المیزان ج 15 ص 81)

وَ لاٰ یَتَسٰاءَلُونَ

:در آن روز از حال و سرگذشت یکدیگر سؤال نمیکنند، حال آنکه در دنیا سؤال میکردند.

برخی گویند:یعنی کسی از کسی تقاضا نمیکند که بار گناه را از دوشش بردارد.

میان این آیه و آیۀ: «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ یَتَسٰاءَلُونَ» (در آن روز بیکدیگر روی آورده،از یکدیگر پرسش میکنند:صافات 50)منافاتی نیست.زیرا قیامت دارای حالات و مواقفی است.در بعضی از حالات،آن چنان بخود مشغولند که از یکدیگر سؤال نمیکنند و در برخی از حالات چنین نیست.

برخی گویند:تنها در وقت وارد شدن در بهشت است که سؤال میکنند و بنا بر این فقط آن دسته که اهل بهشتند،سؤال میکنند.بخاطر اینکه دچار ترس نشده اند.

فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

:آنها که میزانهایشان بوسیلۀ طاعات سنگینی می کند،اهل نجات و رستگارند.

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خٰالِدُونَ

:

و آنها که میزانهایشان از طاعات سبک است،بخود ضرر زده،عبوس و گرفته، گرفتار جهنمند.

تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النّٰارُ وَ هُمْ فِیهٰا کٰالِحُونَ

:در حالی که میرسد بچهره های دوزخیان(شعلۀ)آتش و ایشان در آنجا لبهاشان جمع شود و دندانهایشان پدید آید.

برخی گویند:یعنی مثل اینکه سرهای ایشان پخته شده باشد،لبها جمع شده و دندانها آشکار گشته است.

أَ لَمْ تَکُنْ آیٰاتِی تُتْلیٰ عَلَیْکُمْ

:آیا قرآن من و دیگر دلائل روشن و آشکار در دنیا برای شما خوانده نمیشد؟ فَکُنْتُمْ بِهٰا تُکَذِّبُونَ :و شما آنها را تکذیب می کردید.

قٰالُوا رَبَّنٰا غَلَبَتْ عَلَیْنٰا شِقْوَتُنٰا

:گویند:خدایا بدبختی و زیانکاری دامنگیر ما شده بود و گرفتار گناهانی شدیم که نتیجه ای جز بدبختی نداشتند.

وَ کُنّٰا قَوْماً ضٰالِّینَ

:و مردمی بودیم دور و منحرف از حق و حقیقت.

ص :84

در این آیه،گناه که سبب شقاوت است،مجازاً شقاوت نامیده شده.بزرگترین شقاوت-یا سبب شقاوت-ترک عبادت خدا و پرستش غیر خدا و تکذیب حقیقت و معصیت است.

رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْهٰا فَإِنْ عُدْنٰا فَإِنّٰا ظٰالِمُونَ

:خدایا،ما را از آتش خارج گردان، اگر باز هم بکفر و تکذیب و معصیت برگردیم،بخود ظلم کرده ایم.

حسن گوید:آخرین سخن آنها همین است.از آن پس همچون خران ناله میکنند.

قٰالَ اخْسَؤُا فِیهٰا

:خداوند به آنها میگوید:همچون سگان دور و داخل آتش شوید.این کلمه مخصوصاً به سگان گفته میشود و اگر به انسان گفته شود،برای خوار کردن او و ثابت کردن استحقاق اوست عقاب را.

وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ

:برای اینکه بیشتر آنها را خوار کرده و غضب خود را آشکار کرده باشد،می گوید:با من سخن نگوئید.زیرا کسی که بمنظور اهانتش با او سخن نگویند،بر خواری و بدبختیش می افزایند.

برخی گویند:یعنی در بارۀ رفع عذاب با من سخن نگوئید که من عذاب را از شما رفع نخواهم کرد.اگر چه این مطلب را بصورت نهی آورده،ولی در حقیقت نهی نیست.زیرا در آخرت،امر نهی و تکلیف وجود ندارد.

إِنَّهُ کٰانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبٰادِی یَقُولُونَ رَبَّنٰا آمَنّٰا فَاغْفِرْ لَنٰا وَ ارْحَمْنٰا وَ أَنْتَ خَیْرُ- الرّٰاحِمِینَ

:انبیاء و مؤمنین بدرگاه من نیایش کرده،می گفتند:خدایا ما را بیامرز و بما رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانی و منظورشان از این نیایش کسب ثواب بود.

فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا

:شما کافران آنها را مسخره میکردید.برخی گویند:

یعنی شما آنها را به بردگی و بیگاری وا می داشتید.

برخی گویند:آنها هنگامی که مؤمنین را آزار میدادند،می گفتند:اینها را ببینید که به زندگی سخت و ناگوار این دنیا خشنود شده اند تا به ثواب آخرت برسند.

ص :85

در حالی که آخرتی و ثوابی در کار نیست.نظیر: «وَ إِذٰا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغٰامَزُونَ» (هنگامی که از کنار آنها می گذشتند،آنها را بیکدیگر نشان میدادند:مطففین 30) حَتّٰی أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی :بر اثر اشتغال به استهزای آنها یاد مرا فراموش کردید.

در اینجا علت فراموشی را مؤمنین شمرده اگر چه آنها علت نیستند.علت این است که اشتغال به استهزای آنها سبب فراموشی ذکر می شد.

وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ

:و شما به آنها می خندیدید.

ص :86

[سوره المؤمنون (23): آیات 111 تا 118]

اشاره

إِنِّی جَزَیْتُهُمُ اَلْیَوْمَ بِمٰا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ (111) قٰالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی اَلْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (112) قٰالُوا لَبِثْنٰا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ اَلْعٰادِّینَ (113) قٰالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114) أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمٰا خَلَقْنٰاکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنٰا لاٰ تُرْجَعُونَ (115) فَتَعٰالَی اَللّٰهُ اَلْمَلِکُ اَلْحَقُّ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْکَرِیمِ (116) وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ بُرْهٰانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمٰا حِسٰابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلْکٰافِرُونَ (117) وَ قُلْ رَبِّ اِغْفِرْ وَ اِرْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلرّٰاحِمِینَ (118)

ترجمه:

امروز آنها را بخاطر اینکه صبر میکردند پاداش میدهم.آنها رستگارند.

بگو:چند سال در زمین ماندید؟گویند:یک روز یا قسمتی از یک روز.پس از شمارندگان بپرس.بگو:جز کمی نمانده اید کاش میدانستید.آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریده ایم و بسوی ما بازگردانده نمیشوید؟بزرگ است خداوند که

ص :87

پادشاه حق است.جز او خدایی نیست.او پروردگار عرش کریم است.هر کس جز خدا خدای دیگری بخواند که برهانی بر آن ندارد،حسابش در پیشگاه خداست.

او کافران را رستگار نمیکند.بگو:خدایا بیامرز و رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانی.

قرائت:

انهم:حمزه و کسایی بکسر الف و دیگران بفتح خوانده اند.کسر بنا بر استیناف و فتح بتقدیر لام جر است.

قال کم...قال ان...:حمزه و کسایی هر دو را به فعل امر خوانده اند و ابن کثیر اولی را بصیغۀ امر خوانده است و دیگران هر دو را به صیغۀ ماضی خوانده اند.

لا ترجعون:کوفیان-بجز عاصم و یعقوب-بفتح تاء و دیگران بضم تاء و فتح جیم خوانده اند.

اعراب:

کم:در محل نصب و«عدد»تمیز و منصوب است.

قلیلا:صفت مصدر محذوف عبثا:حال یا مفعول له لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ :حال و بهتر است که جملۀ مستأنفه باشد رَبُّ الْعَرْشِ :خبر مبتدای محذوف لاٰ بُرْهٰانَ لَهُ بِهِ :صفت برای«الها»

مقصود:

اکنون در بارۀ مؤمنین که در دنیا مورد استهزای کافران قرار گرفتند، می فرماید:

إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمٰا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفٰائِزُونَ

:بخاطر اینکه مؤمنین در دنیا در برابر آزار و استهزاء و مسخرۀ شما صبر کردند آنها را امروز پاداش میدهم.

آنها بمراد خود رسیده،اهل نجاتند.مراد از امروز،همۀ روزهای پاداش است.

ص :88

قٰالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ

:خداوند به منظور سرزنش و سرکوبی منکران قیامت،بکفار میگوید:چند سال در قبرها مانده اید؟ قٰالُوا لَبِثْنٰا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ :آنها نمیدانند چقدر در قبرها مانده اند.از اینرو میگویند:یک روز یا قسمتی از یک روز.

برخی گویند:این سؤال در مورد زندگی ایشان در دنیاست و آنها بقدری زندگی دنیا را کوتاه و زودگذر می بینند که میگویند:یک روز یا قسمتی از یک روز مخصوصاً که دوران توقف آنها هم در جهنم طولانی است.این مطلب دروغ هم نیست.

زیرا آنها طبق عقیدۀ خود جواب میدهند.

برخی گویند:منظور این است که مدت زندگی دنیا یک روز یا قسمتی از روزهای آخرت است.

ابن عباس گوید:خداوند مدت درنگ آنها را در دنیا از یادشان برده و سنگینی عذاب بحدی است که فکر میکنند یک روز یا کمتر در دنیا بوده اند.

فَسْئَلِ الْعٰادِّینَ

:مجاهد گوید:یعنی از فرشتگان که اعمال بندگان را حساب میکنند،بپرس.قتاده گوید:یعنی حساب ایام زندگی دنیا-یا قبر-را از فرشتگان بپرس.

قٰالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاّٰ قَلِیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

:خداوند به آنها می فرماید:

اگر به صحت گفتۀ ما اعتقاد داشتید،میدانستید که،جز مدت کوتاهی اقامت نکرده اید.زیرا مدت زندگی آنها در دنیا یا بودن آنها در قبر،در برابر مدت اقامت آنها در جهنم بسیار ناچیز است.

برخی گویند:یعنی اگر میدانستید که عمر شما را در دنیا کوتاه و مکث شما در آخرت طولانی است،بکفر و معصیت مشغول نمیشدید و دنیای فانی را بر جهان باقی ترجیح (1) نمیدادید.

ص :89


1- 1) -بعضی«لو»را شرطیه و بعضی وصلیه گرفته اند.اما چنان که از تفسیر متن هم ظاهر است،چندان با ذوق سلیم سازگاری ندارد.بهتر این است که«لو»مفید معنی تمنی باشد.

أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمٰا خَلَقْنٰاکُمْ عَبَثاً

:آیا شما منکرین قیامت و شیفتگان دنیا تصور میکنید که به بازی و باطل آفریده شده اید و هدف و حکمتی در آفرینش شما نیست-مثل: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسٰانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدیً» (قیامت 36:آیا انسان گمان میکند که مهمل گذارده میشود؟)بطور کلی مقصود این است که:انسان نباید گمان کند که آفریده شده تا هر کاری که میخواهد بکند و در برابر کردارش مؤاخذه نشود.البته چنین آفرینشی بیهوده است.زیرا کسی که کاری کند که نه خود نفع برد نه دیگری، کار بیهوده کرده است...بدیهی است که خداوند بی نیاز است و از خلقت انسان نفعی نمی برد.بنا بر این باید فائدۀ خلقت به خود انسان برسد.یعنی انسان عبادت کند و پاداش بگیرد.نتیجه این است که در روز قیامت باید میان گنهکار و عاصی فرق گذاشته شود.

وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنٰا لاٰ تُرْجَعُونَ

:آیا گمان میکنید که بحکم ما برگردانده نمیشوید و به جایی که جز ما حکومت ندارد آورده نمیشوید؟ فَتَعٰالَی اللّٰهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ :خداوند که مقتدر و صاحب اختیار بر حق است،از وصف جاهلان برتر است و شریک و فرزند ندارد.

برخی گویند:یعنی خدا برتر است از اینکه کار بیهوده کند.

ملک حق،یعنی کسی که ملک هستی از آن اوست و مالکیت دیگران در قبال مالکیت او مستعار و غیر حقیقی است.بعلاوه او مالک اشیاء است از جمیع وجوه و دیگران مالکیتشان از جمیع وجوه نیست.

لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ

:حق چیزی است که اعتقاد بآن مطابق واقع باشد.پس هر کس معتقد است که خداوند یگانه است و او را شریکی نیست،عقیده اش مطابق واقع و صحیح است.

1)

(یعنی همانطوری که شما می گویید،مدت اقامت شما در قبر یا در دنیا کوتاه بوده است،ولی ای کاش شما این مطلب را در دنیا می دانستید و قیامت را انکار نمیکردید.البته تمنی و ترجی در مورد خداوند مجازی است نه حقیقی.

ص :90

رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ

:اوست آفرینندۀ سریر خوب و زیبا.وقتی به اشیاء جامد، کریم گفته شود،مقصود زیبایی آنهاست.برخی گویند:کریم یعنی هر خیر.علت اینکه به عرش کریم گفته میشود،این است که خیر آن برای کسانی که اطراف آن هستند بسیار است.وانگهی هر خیری از ناحیۀ عرش بدیگران می رسد.

خداوند رب همۀ موجودات است.اما علت اینکه«رب عرش»گفته شده،این است که میخواهد شرافت و عظمت عرش را افزون کند.مثل «رَبَّ هٰذَا الْبَیْتِ» (1)وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ لاٰ بُرْهٰانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمٰا حِسٰابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ :آنکه با خداوند یکتا خدای دیگری میخواند که دلیلی بر آن ندارد و بصرف ادعا اکتفاء میکند،حسابش پیش خداست و خداوند باندازۀ استحقاقش کیفرش میدهد.

إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ الْکٰافِرُونَ

:آنها که منکر نعمتها و یگانگی خدا و قیامتند،ظفر نمی بینند و سعادتمند نمیشوند.چون اقوال کفار را ذکر کرد،اکنون پیامبر را امر می کند که از آنها تبری جسته،متوجه خدا شود.میفرماید:

وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّٰاحِمِینَ

:ای محمد،بگو:خدایا، گناهان را بیامرز و آفریدگانت را نعمت ده که تو بالاترین نعمت دهندگانی و نعمت تو از همه بیشتر و فضل تو از همه افزونتر است.

ص :91


1- 1) -چهار صفت برای خداوند ذکر شده:1-ملک 2-حق 3-جز او خدایی نیست 4-رب عرش کریم. چون ملک است می تواند هر گونه حکمی را در بارۀ آفرینش و زنده کردن پس از مرگ صادر کند و حکم او همه جا و نسبت بهر کاری و هر چیزی نافذ است.چون حق است،هر کاری بکند حق است و کار باطل از حق سر نمیزند.چون خدایی جز او نیست،مانعی در مقابل اجرای حکمش وجود ندارد و چون رب عرش است و عرش در حقیقت مجتمعی از همۀ امور است، بنا بر این همۀ امور در ید قدرت کاملۀ اوست. از مجموع این اوصاف چهارگانه چنین نتیجه گرفته میشود که قیامت حق است و غیر قابل تخلف و بمقتضای این اوصاف وجود و بقای موجودات و رجوع آنها بسوی خدا قطعی و حتمی است و اگر غیر از این باشد،لغو و عبث و باطل و ناحق است.

سوره النور

اشاره

این سوره بدون اختلاف مدنی است.

عدد آیات:

بنظر عراقیان و شامیان 64 آیه و بنظر حجازیان 62 آیه است.اختلاف در «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ» (36)و «یَذْهَبُ بِالْأَبْصٰارِ» (43)است.

فضیلت سوره:

ابی بن کعب از پیامبر خدا نقل کرده که هر که سورۀ نور را بخواند،خداوند ده حسنه به او میدهد به اندازۀ اجر همۀ مؤمنین گذشته و آینده.

از امام صادق(ع)نقل شده که:مال و عورت خود را بخواندن سورۀ نور حفظ کنید و زنان خود را بوسیلۀ آن در حصار عفت قرار دهید:زیرا کسی که این سوره را در هر شب و هر روز بخواند،هیچیک از خانواده اش هرگز زنا نمیکند تا بمیرد،در وقت مردن هفتاد هزار ملک تا کنار قبر او را تشییع جنازه میکنند و برای او دعا و استغفار میکنند تا وارد قبر شود.

تفسیر سوره:

خداوند سورۀ مؤمنین را به این مطلب ختم کرد که مردم را بیهوده نیافرید، بلکه برای امر و نهی آفرید،اکنون این سوره را بذکر امر و نهی و بیان مقررات دینی آغاز کرده،میفرماید:

ص :92

[سوره النور (24): آیات 1 تا 3]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ . سُورَهٌ أَنْزَلْنٰاهٰا وَ فَرَضْنٰاهٰا وَ أَنْزَلْنٰا فِیهٰا آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (1) اَلزّٰانِیَهُ وَ اَلزّٰانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَهَ جَلْدَهٍ وَ لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اَللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَهٌ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ (2) اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ اَلزّٰانِیَهُ لاٰ یَنْکِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذٰلِکَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ (3)

ترجمه:

سوره ای است که نازل کردیم و عمل به آن را واجب کردیم و آیات روشنی در آن فرو فرستادیم که شما متذکر شوید،زن و مرد زنا کار را هر کدام صد تازیانه بزنید و در دین خدا دستخوش دلسوزی نشوید،اگر بخدا و روز بازپسین ایمان دارید و باید عذاب آنها را گروهی از مؤمنین مشاهده کنند،مرد زنا کار نکاح نمیکند جز زن زناکار یا مشرک را و با زن بدکار نکاح نمیکند مگر مرد زناکار یا مشرک و این کار بر مؤمنین حرام است.

ص :93

قرائت:

فرضناها:ابن کثیر و ابو عمرو به تشدید و دیگران بدون تشدید خوانده اند.

تشدید برای مبالغه است.

رأفه:ابن کثیر بفتح همزه و دیگران به سکون خوانده اند.

لغت:

سوره:این کلمه از سور بناء به معنی ارتفاع بنا یا به معنی قسمتی از بناست.

بنا بر اول،به بخشی از قرآن سوره گفته شده،بخاطر ارتفاع آن در نفوس و بنا بر دوم سوره گفته شده،بخاطر اینکه قسمتی از قرآن است.

برخی گویند:سوره منزلت و مقام شریف و عالی است.نابغه گوید:

الم تر ان اللّٰه اعطاک سوره

تری کل ملک دونها یتذبذب

لانک شمس و الملوک کواکب

اذا طلعت لم یبد منهن کوکب

آیا نمی بینی که خداوند ترا منزلتی داده است که هر پادشاهی در برابر آن بحیرت می افتد؟علت این است که تو خورشیدی و شاهان دیگر ستارگانند.هر گاه خورشید طلوع کند،ستاره ای در آسمان ظاهر نمیماند.

فرض:ایجاب فرق میان فرض و وجوب این است که در وجوب،واجب کننده لازم نیست.اما در فرض،واجب کننده لازم است.

جلد:زدن تازیانه.

رأفه:مهربانی و دلسوزی.

مقصود:

سُورَهٌ أَنْزَلْنٰاهٰا

:این سوره بخشی از قرآن کریم است که جبرئیل به امر ما نازل کرده است.

وَ فَرَضْنٰاهٰا

:و واجب کردیم که شما و آیندگان تا روز قیامت به مضمون آن عمل کنید.مجاهد گوید:یعنی مباح شدن حلال و منع از حرام را در این سوره معین کرده ایم.بازگشت این معنی به این است که اباحۀ حلال و خودداری از حرام را

ص :94

در این سوره واجب کرده ایم.عکرمه گوید:یعنی در این سوره حدود را معین کرده ایم چنان که می گوید:«فنصف ما فرضتم».ابو عمرو می گوید:بنا بر تشدید معنی آن این است که این سوره را تفصیل داده و واجبات مختلف را در آن بیان کرده ایم.

وَ أَنْزَلْنٰا فِیهٰا آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ

:در این سوره دلیلهای روشنی بر یگانگی و کمال قدرت خود اقامه کرده ایم.برخی گویند:یعنی در این سوره حدود و احکام دینی را نازل کرده ایم.

لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ

:تا شما متذکر شوید و چیزهایی که در آن است فرا گیرید.

اکنون به بیان آن آیات می پردازد و نخست در بارۀ زنا سخن می گوید.

اَلزّٰانِیَهُ وَ الزّٰانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَهَ جَلْدَهٍ

:زن و مرد زناکار را در صورتی که آزاد و مجرد باشند،بهر کدام صد تازیانه بزنید.اما اگر هر دو یا یکی از آنها دارای همسر باشند،باید آنکه دارای همسر است،سنگسار شود و در اینباره خلافی نیست.در مورد غلام و کنیز نیز در صورتی که دارای همسر نباشند،صد تازیانه نصف می شود.زیرا خداوند می فرماید: «فَإِنْ أَتَیْنَ بِفٰاحِشَهٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مٰا عَلَی- الْمُحْصَنٰاتِ مِنَ الْعَذٰابِ» (اگر مرتکب فحشایی شوند،بر آنهاست نصف کیفر زنان محصنه:نساء 25) (1).

علت اینکه زن زناکار را مقدم میدارد،این است که زنا بر زنان قبیح تر و بخاطر حامله شدنشان،زیان آورتر و شهوت در آنها قوی تر است.

زدن تازیانه وظیفۀ امام و منصوب از طرف امام است.زیرا خلافی نیست که غیر امام حق تازیانه زدن ندارد.

وَ لاٰ تَأْخُذْکُمْ بِهِمٰا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللّٰهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ

:

اگر خدا را تصدیق دارید و قیامت را منکر نیستید،در اطاعت خدا به آنها رحم نکنید

ص :95


1- 1) -البته این آیه در مورد زنای محصنه است.لکن عموم اهل تفسیر بر اینند که احصان و عدم احصان در مورد کنیزان یکسان است.برخی هم مقصود از احصان را احصان اسلام دانسته اند.

و در موقع تازیانه زدن،سخت بزنید و از تعطیل حدود الهی بترسید.

مقصود از دین خدا طاعت خدا و بقولی حکم خداست.مثل: «مٰا کٰانَ لِیَأْخُذَ أَخٰاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ» (نمیشود در حکم شاه برادرش را گرفت:یوسف 76) وَ لْیَشْهَدْ عَذٰابَهُمٰا طٰائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ :باید در حال اقامۀ حد گروهی از مؤمنین-از سه تن به بالا-حاضر باشند و عذاب آنها را مشاهده کنند.برخی گویند:

حد اقل دو نفر و بعضی گویند:یک نفر است.از امام باقر(ع)نیز همین مطلب روایت شده است.چنان که می فرماید: «وَ إِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا» (اگر دو مؤمن یا بیشتر با یکدیگر بجنگند...حجرات 9)پس این حکم هم برای فرد ثابت است و هم برای جمع.

برخی گفته اند:حد اقل چهار نفر است.زیرا زنا به شهادت چهار نفر ثابت می شود.

برخی گفته اند:عدد معینی ندارد.بلکه موکول به رأی امام است.

فلسفۀ حضور افراد این است که مطلب بین مردم شایع شود و دیگران عبرت گیرند.

اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزّٰانِیَهُ لاٰ یَنْکِحُهٰا إِلاّٰ زٰانٍ أَوْ مُشْرِکٌ

:

در تفسیر این قسمت اختلاف است:

1-مقصود از نکاح عقد است.یعنی مرد زانی فقط می تواند زن زناکار یا مشرک عقد کند و زن زناکار فقط می تواند به عقد زناکار یا مشرک در آید.سبب نزول این آیه این است که مردی از مسلمین از پیامبر اجازه خواست که با ام مهزول که زن زناکاری بود ازدواج کند.این آیه نازل شد.این قول از ابن عباس و ابن عمر و مجاهد و قتاده و زهری است و مقصود نهی از ازدواج است،اگر چه بصورت خبر ذکر شده.

مؤید این قول روایتی است از امام صادق(ع)و امام باقر(ع)که:در زمان پیامبر زنان و مردانی معروف به زنا بودند. خداوند از ازدواج با این مردان و زنان منع کرد.پس اگر کسی معروف به زنا شد و حد بر او جاری کردند،با او ازدواج نکنید.

مگر اینکه معلوم شود توبه کرده است.

ص :96

2-نکاح در اینجا به معنی جماع است.یعنی زن و مرد زناکار هر دو در زنا با یکدیگر شریکند.این قول از ضحاک و ابن زید و سعید بن جبیر و-در یکی از دو روایت-از ابن عباس است.بنا بر این،آیه نظیر: «اَلْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ» است.(زنان خبیث برای مردان خبیث است:نور 26)یعنی اغلب چنین است که زنان و مردان ناپاک با یکدیگر می آمیزند.

3-این آیه به معنی عدم جواز ازدواج است.لکن به آیۀ: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیٰامیٰ مِنْکُمْ...» (افراد مجرد را همسر بدهید:نور 32)نسخ شده است.این قول از سعید بن مسیب و جماعتی است.

4-مقصود از نکاح عقد است و مقصود از آیه این است که اگر مردی با زنی زناکار،جایز نیست با او ازدواج کند.این مطلب از جماعتی از صحابه نقل شده است.

اینکه خداوند زانی و مشرک را با هم آورده،برای اهمیت دادن بگناه زناست.

بدیهی است که این آیه نمیخواهد خبر دهد از اینکه زانی فقط زانیه یا مشرکه را میگیرد،بلکه مقصود نهی است.اعم از اینکه مقصود از نکاح عقد باشد یا دخول.اگر چه حقیقت نکاح-در لغت-دخول است.

وَ حُرِّمَ ذٰلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ

:نکاح زناکاران یا فعل زنا بر مؤمنین حرام شده است و مردم مؤمن زنان بدکار را بهمسری نمیگیرند و با آنها هم بستر نمیشوند.

تنها مرد زناکار یا مشرک با آنها همسری یا همبستری می کند.

ص :97

[سوره النور (24): آیات 4 تا 5]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدٰاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمٰانِینَ جَلْدَهً وَ لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَهً أَبَداً وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (4) إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (5)

ترجمه:

و کسانی که زنان پاکدامن را متهم می کنند و چهار شاهد نمی آورند،هشتاد تازیانه بزنید و شهادت آنها را هرگز نپذیرید و اینان فاسقند.مگر آنان که بعد از آن توبه کنند و شایستگی پیش گیرند،که خداوند آمرزگار و رحیم است.

اعراب:

اَلَّذِینَ یَرْمُونَ

:مرفوع و مبتدا اَلَّذِینَ تٰابُوا :منصوب به استثناء اگر شهادت قاذف را پس از توبه قبول کنیم، استثناء است از: «لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ...» و اگر قبول نکنیم،استثناء است از «أُولٰئِکَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ» .

مقصود:

قبلا در بارۀ حد زنا سخن گفت.اینک در بارۀ حد کسی که نسبت زنا بدیگری میدهد،می فرماید:

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَهِ شُهَدٰاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمٰانِینَ جَلْدَهً

:آنها که زنان پاکدامن را متهم به زنا میکنند و برای اثبات صحت مدعای خود چهار شاهد عادل نمی آورند،به هشتاد ضربۀ شلاق کیفر دهید.

وَ لاٰ تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهٰادَهً أَبَداً وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ

:و هرگز شهادت آنها را در

ص :98

هیچ موردی قبول نکنید که اینها فاسقند.

إِلاَّ الَّذِینَ تٰابُوا مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ أَصْلَحُوا

:تنها در صورتی می توانید شهادت آنها را قبول کنید که از تهمتی که زده اند توبه کنند و کارهای خود را اصلاح کنند.

فَإِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

:زیرا خداوند آمرزگار و رحیم است.

آیا استثناء از عدم قبول شهادت است یا از فسق؟در این باره اختلاف است:

1-حسن و قتاده و شریح و ابراهیم و ابو حنیفه و اصحابش معتقدند که استثنای از فسق است.بنا بر این چنین اشخاصی اگر توبه کنند،فاسق نیستند.لکن شهادت آنها هم مقبول نیست.

2-ابن عباس و مجاهد و زهری و مسروق و عطا و طاووس و سعید بن جبیر و شافعی و اصحابش میگویند استثنای از عدم قبول شهادت است.بنا بر این اگر توبه کنند،شهادت آنها قبول میشود.

از امام باقر و امام صادق(ع)نیز همین طور روایت شده است.

زجاج می گوید:کسی که تهمت زده است،بدتر از کافر نیست.کافر هر گاه توبه کند،شهادتش قبول میشود.تهمت زننده نیز سزاوار است که پس از توبه شهادتش قبول شود.

مؤید این قول این است که کسی که زبان به فاحشه گشوده است،حالش بدتر از کسی که مرتکب فاحشه شده است،نیست.اختلافی نیست که مرتکب فاحشه، اگر توبه کند،شهادتش قبول است.تهمت زنندۀ به فاحشه نیز که گناهش سبک تر است،پس از توبه،شهادتش مقبول است.

حسن گوید:تهمت زننده را اگر مرد است،در حال ایستاده،از روی لباس شلاق می زنند و اگر زن است نشسته.از امام باقر(ع)نیز چنین روایت شده است.

شرط توبۀ تهمت زننده،این است که خود را تکذیب کند و اگر قول خود را تکذیب نکند،شهادتش قبول نیست.عقیدۀ شافعی هم همین است.

مالک گوید:لازم نیست خود را تکذیب کند.

ص :99

این آیه در مورد زنان نازل شده است.اما حکم مردان هم بالاجماع،همین است.

هر گاه نسبت زنا دهنده،غلام یا کنیز باشد،چهل تازیانه میخورد و رأی اکثر فقهاء همین است.اصحاب ما روایت کرده اند که حد آزاد و بنده هشتاد تازیانه است.

ظاهر آیه هم مقتضی همین است.عمر بن عبد العزیز و قاسم بن عبد الرحمن نیز همین عقیده را داشتند.

ص :100

[سوره النور (24): آیات 6 تا 10]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوٰاجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدٰاءُ إِلاّٰ أَنْفُسُهُمْ فَشَهٰادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهٰادٰاتٍ بِاللّٰهِ إِنَّهُ لَمِنَ اَلصّٰادِقِینَ (6) وَ اَلْخٰامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اَللّٰهِ عَلَیْهِ إِنْ کٰانَ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (7) وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا اَلْعَذٰابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهٰادٰاتٍ بِاللّٰهِ إِنَّهُ لَمِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (8) وَ اَلْخٰامِسَهَ أَنَّ غَضَبَ اَللّٰهِ عَلَیْهٰا إِنْ کٰانَ مِنَ اَلصّٰادِقِینَ (9) وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ تَوّٰابٌ حَکِیمٌ (10)

ترجمه:

کسانی که زنان خود را متهم به زنا می کنند و شاهد ندارند جز خودشان، شهادت یکی از آنها این است که چهار بار خدا را گواه گیرد که از راستگویان است و بار پنجم اینکه لعنت خدای بر او،اگر از دروغگویان است و دفع می شود عذاب از زن به اینکه چهار بار خدا را گواه گیرد که شوهرش از دروغگویان است و بار پنجم اینکه غضب خدای بر او،اگر شوهرش از راستگویان است.اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و خدا توبه پذیر و حکیم نبود،شما هلاک می شدید.

ص :101

قرائت:

اربع شهادات:کوفیان-بجز ابو بکر-به رفع و دیگران به نصب خوانده اند.

نصب بنا بر این است که مفعول«شهاده»و رفع بنا بر این است که خبر آن باشد.

در مورد«الخامسه»دوم حفص به نصب و دیگران به رفع خوانده اند.

ان لعنه اللّٰه و ان غضب اللّٰه:نافع«ان»را مخفف و دو کلمۀ لعنت و غضب را بصورت فعل ماضی و«اللّٰه»را به رفع خوانده است.

شأن نزول:

از ابن عباس نقل شده است که چون این آیه نازل شد،عاصم بن عدی به پیامبر عرض کرد:آیا اگر مردمی از ما زنش را با مردی ببیند و خبر دهد،هشتاد تازیانه میخورد؟حال آنکه اگر بخواهد در آن حال چهار شاهد پیدا کند،آن مرد کار خود را تمام میکند و پی کارش می رود.فرمود:خداوند اینطور فرموده است.

عاصم سخن پیامبر خدا را شنید و رهسپار خانه شد.هنوز بخانه نرسیده بود که هلال بن امیه به او بر خورد و با ناراحتی به او اطلاع داد که شریک بن سحما را روی شکم زنش دیده است.

عاصم نزد پیامبر آمد و هلال ماجرا را به اطلاع پیامبر رسانید.پیامبر خدا همسر هلال را احضار کرد و از او پرسید:شوهرت چه میگوید؟گفت:شریک بن سحما به خانه ما می آمد و قرآن یاد من میداد.گاهی شوهرم او را با من تنها در خانه میگذاشت.

نمیدانم غیرتش تحریک شده یا اینکه از تحمل مخارج من ناراحت است؟! از اینرو خداوند این آیات را نازل کرد.

حسن می گوید: وقتی که آیۀ «وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ...» نازل گردید، سعد بن عباده گفت:یا رسول اللّٰه،اگر کسی مردی را با زن خود دید و او را کشت،او را میکشید و اگر از آنچه دیده است،خبر داد،هشتاد ضربۀ شلاقش می زنید؟...

سعد بن عباده می گوید:اگر مردی را بر ران لکاع ببینم،متعرض او نمیشوم

ص :102

و در جستجوی چهار شاهد بر می آیم و هنوز چهار شاهد نیاورده ام که او کار خود را تمام کرده و رفته و اگر آنچه را بچشم دیده ام بگویم،هشتاد شلاق میخورم! پیامبر فرمود:ای جماعت انصار،در بارۀ سخن رئیس خود سعد چه می گوئید؟ عرض کردند:یا رسول اللّٰه،او را ملامت نکن که مردی غیور است.هرگز جز با دوشیزه ازدواج نکرده و زنی را طلاق نداده که کسی جرأت کند با او ازدواج کند.

سعد گفت:یا رسول اللّٰه،پدر و مادرم فدایت.بخدا میدانم که این حکم از خدا و حق است،لکن من از آن متعجبم.

پیامبر فرمود:حکم خدا غیر از این نیست.

سعد گفت:سخن خدا و پیامبر راست است.

طولی نکشید که پسر عم او هلال بن امیه از باغ خود بخانه آمد و مردی را در موقع شب با زن خود دید.فردا نزد پیامبر خدا آمد و جریان را بعرض آن بزرگوار رسانید.پیامبر از این مطلب ناراحت شد و آثار ناراحتی در چهرۀ مبارکش آشکار گشت.

هلال گفت:در چهرۀ شما اثر ناراحتی را مشاهده میکنم.اما خدا میداند که راست می گویم و امیدوارم که خداوند فرجی کند.

پیامبر تصمیم گرفت که او را شلاق بزند.انصار جمع شدند و گفتند:بهمان چیزی گرفتار شدیم که سعد می گفت!آیا هلال شلاق می خورد و شهادت او باطل میشود؟ در این موقع وحی نازل شد و همه به احترام نزول وحی سکوت کردند.

پیامبر به هلال مژده داد و فرمود:خداوند فرج کرد.

هلال گفت:من هم امیدوار بودم.

فرمود:زن را حاضر کنید.

همین که زن آمد،پیامبر خدا مراسم لعان را میان آنها انجام داد و آنها را از یکدیگر جدا کرد و فرمان داد که فرزند مال زن است و به پدری منسوب نیست.

آن گاه پیامبر فرمود:اگر بچه ای که بدنیا می آید با چنین مشخصاتی باشد،

ص :103

مال شوهر است و اگر با چنان مشخصاتی باشد،مال مردی است که متهم است با او بوده. (1)

مقصود:

قبلا حکم نسبت زنا را بیان کرد.اکنون حکم نسبت زنا به زوجه را بیان داشته،می فرماید:

وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوٰاجَهُمْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَدٰاءُ إِلاّٰ أَنْفُسُهُمْ فَشَهٰادَهُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهٰادٰاتٍ بِاللّٰهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصّٰادِقِینَ

:کسانی که همسر خود را متهم بزنا میکنند و گواهی جز خودشان ندارند که گفتارشان را تأیید کنند،باید چهار بار خدا را گواه گیرند،که راست میگویند و بدینترتیب،حد نسبت زنا از آنها دفع می شود.

وَ الْخٰامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللّٰهِ عَلَیْهِ إِنْ کٰانَ مِنَ الْکٰاذِبِینَ

:شهادت پنجمشان این است که بگویند:لعنت خدا بر ایشان اگر در این نسبت زنایی که بهمسر خود میدهند، دروغ می گویند.

مقصود این است که مرد چهار بار بگوید:«اشهد باللّٰه انی لمن الصادقین»خدا را گواه میگیرم که راست میگویم.این حکم مخصوص شوهران است و چهار بار که خدا را شاهد بگیرند بمنزلۀ این است که چهار شاهد به نفع آنها شهادت دهند.سپس بار پنجم میگوید:«لعنه اللّٰه علی ان کنت من الکاذبین..»لعنت خدا بر من اگر در این نسبتی که به زنم میدهم دروغگو باشم.

وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذٰابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهٰادٰاتٍ بِاللّٰهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکٰاذِبِینَ

:

و حد زنا از زن برداشته میشود در صورتی که چهار بار پیاپی بگوید:خدا را گواه میگیرم که شوهرم در نسبت زنا بمن دروغگوست.

وَ الْخٰامِسَهَ أَنَّ غَضَبَ اللّٰهِ عَلَیْهٰا إِنْ کٰانَ مِنَ الصّٰادِقِینَ

:و بار پنجم میگوید:

غضب خدا بر من اگر شوهرم در این نسبتی که بمن میدهد راستگو باشد.

آن گاه حاکم میان آنها جدایی می اندازد و هرگز بر یکدیگر حلال نمیشوند.

ص :104


1- 1) -ظاهرا منظور این است که اگر شبیه به شوهر باشد مال شوهر است و اگر شبیه به زناکار باشد،مال زناکار است.

زن باید از وقت انجام مراسم لعان عده نگاه دارد.

وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللّٰهَ تَوّٰابٌ حَکِیمٌ

:اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و خدا توبه پذیر و حکیم نبود و شما را از زنا و فاحشه نهی نمیکرد و دستور اقامۀ حد نمیداد،مردم هلاک می شدند و نسل فاسد می گشت و نسب ها منقطع می شد.(از ابو مسلم) برخی گویند:اگر خدا فضل و انعام نداشت و توبه کاران را رحم نمیکرد،به آن که دروغگو بود،عذابی بزرگ می رسید یعنی دروغگو را معرفی می کرد تا حد بخورد.

برخی گویند:اگر خدا فضل و رحمت نداشت و توبه پذیر و حکیم نبود،در کیفر شما تعجیل و شما را بواسطۀ زنا رسوا میکرد.

ص :105

[سوره النور (24): آیات 11 تا 15]

اشاره

إِنَّ اَلَّذِینَ جٰاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُمْ لاٰ تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اِکْتَسَبَ مِنَ اَلْإِثْمِ وَ اَلَّذِی تَوَلّٰی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (11) لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قٰالُوا هٰذٰا إِفْکٌ مُبِینٌ (12) لَوْ لاٰ جٰاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَهِ شُهَدٰاءَ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدٰاءِ فَأُولٰئِکَ عِنْدَ اَللّٰهِ هُمُ اَلْکٰاذِبُونَ (13) وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ لَمَسَّکُمْ فِیمٰا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (14) إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِکُمْ مٰا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اَللّٰهِ عَظِیمٌ (15)

ص :106

ترجمه:

آنان که دروغ بزرگ پرداختند،گروهی از خود شمایند،این دروغ را برای خود شر نپندارید،بلکه خیر شما است.برای هر یک از آنهاست گناهی که کسب کرده است.آنکه معظم گناه را بر عهده گرفته،برایش عذابی بزرگ است.چرا هنگامی که آن دروغ را شنیدید،زنان و مردان مؤمن بخود گمان نیکو نبردند و نگفتند که این دروغ آشکاری است؟چرا چهار شاهد بر آن نیاوردند؟بنا بر این هنگامی که شاهد نیاوردند،اینان در پیشگاه خدا دروغگویند.اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و آخرت شامل حال شما نبود،در آن دروغی که در آن خوض کردید،عذابی بزرگ به شما می رسید.هنگامی که به زبان ها می آوردید و بدهان ها می گفتید آنچه که شما را به آن علم نیست و آن را آسان می شمردید و حال آنکه پیش خدا بزرگ است.

قرائت:

کبر:یعقوب به کسر کاف و دیگران بضم خوانده اند.بنا بر اول بمعنی بزرگی و بنا بر دوم بمعنی سنگینی و وزر است.

شأن نزول:

از عایشه نقل شده است که هر گاه پیامبر گرامی قصد سفر می کرد،میان زنان قرعه می انداخت و بنام هر که قرعه اصابت میکرد،او را با خود می برد.در یکی از سفرهای جنگی قرعه بنام من افتاد و این بعد از نزول آیۀ حجاب بود.-برخی گفته اند:جنگ بنی المصطلق بود-در وقت مراجعت،در نزدیکی مدینه و در موقع کوچ کردن لشکر برخاستم و از سپاه دور شدم.پس از قضاء حاجت و حرکت بسوی لشکر متوجه شدم که گلو بندم پاره شده و دانه هایش ریخته است.برگشتم که دانه های گلو بندم را بیابم، سپاهیان هودج خالی مرا بر شتر گذاشته و رفته بودند.

بگمان اینکه من در هودج هستم.زیرا در آن وقت زن ها لاغر و کم گوشت و سبک بودند.زیرا غذای ناچیزی میخوردند.من گردن بندم را یافتم و بمحل اول بازگشتم اما هیچکس در آنجا نیافتم.فکر کردم سپاهیان متوجه نبودن من در هودج می شوند

ص :107

و به سراغ من می آیند.نشستم و خواب بر من غالب شد.

صفوان بن معطل از سپاه دنبال مانده بود.وقتی بمنزل من می رسد،شبح انسانی توجهش را جلب میکند.و بالآخره مرا می شناسد.منهم وقتی متوجه او شدم،صورتم را پوشیدم.بخدا او با من تکلم نکرد.شترش را خوابانید و من سوار شدم او شتر را راند تا موقع ظهر به سپاه رسیدیم و در بارۀ من،بهلاکت رسید آنکه بهلاکت رسید و عبد اللّٰه بن ابی بار سنگین این گناه را بدوش کشید.

ما بمدینه رسیدیم و من بمدت یک ماه بیمار شدم.در این مدت مردم سرگرم گفتگو در بارۀ تهمتی بودند که بمن بسته شده بود.و من اطلاع نداشتم.تنها میدیدم پیامبر خدا نسبت بمن کم لطف تر از اوقاتی است که بیمار میشدم.او فقط داخل می شد و سلام می کرد و سراغی می گرفت.من از این رفتار او ناراحت می شدم و سر آن را نمیدانستم تا اینکه پس از بهبودی بهمراه ام مسطح بمنظور قضای حاجت،از خانه خارج شدم.در آن وقت هنوز در خانه ها محلی برای قضای حاجت نداشتیم و مثل عربهای دیگر از داشتن محل قضای حاجت در خانه،متنفر بودیم.ناچار بودیم فقط شبها بیرون برویم.مادر ام مسطح خالۀ پدرم بود.

در حین حرکت پای او مسطح لغزید و فرزند خود مسطح را نفرین کرد.

گفتم:حرف بدی گفتی!مردی را بدگویی میکنی که در جنگ بدر شرکت جسته است؟ گفت:دخترم،مگر سخن او را نشنیده ای؟ گفتم:چه گفته است؟ او سخن دروغ پردازان را برای من تعریف کرد.در نتیجه بیماری من شدید شد.وقتی بخانه بازگشتم،پیامبر تشریف آورد و جویای حال من شد.از او اجازه خواستم که بخانۀ پدرم روم.مرا اجازه داد.بخانۀ پدر آمدم و از مادرم پرسیدم:مردم چه می گویند؟گفت:ناراحت نباش.بخدا هر زن زیبایی که دارای عده ای هوو باشد، اینگونه ماجراها برایش پیش می آید

ص :108

گفتم:سبحان اللّٰه!مردم این حرف ها را می زنند؟ گفت:آری.

آن شب تا صبح گریه کردم و خواب بر چشمم راه نیافت،پیش از آنکه وحی نازل شود،پیامبر از اسامه بن زید و علی بن ابی طالب(ع)در بارۀ جدا شدن از من مشورت کرد.اسامه که مرا بی گناه میدانست،عرض کرد:یا رسول اللّٰه،آنها خانوادۀ تواند و ما در بارۀ آنها جز نیکی نمیدانیم.اما علی(ع)گفت:خداوند بر تو سخت نگرفته است.جز او زنان دیگری هم هستند.اگر از کنیز سؤال کنی،ترا تصدیق خواهد کرد.پیامبر از بریره پرسید:آیا در بارۀ عایشه سوء ظنی داری؟ بریره گفت:عایشه دختر خردسالی است که بر خمیر خانواده خوابش می برد.از او چشمپوشی کن.بخدا من او را پاک میدانم.

هیچ گمان نمیکردم در بارۀ من وحی نازل شود ولی امیدوار بودم که پیامبر در بارۀ بیگناهی من خوابی ببیند.سرانجام خداوند وحی نازل کرد و حال پیامبر تغییر کرد و مثل سایر اوقاتی که بر او وحی نازل می شد،عرق کرد.آن گاه که وحی را دریافت کرد،بمن فرمود:عایشه،ترا مژده می دهم که خداوند ترا تبرئه کرد.

مادرم گفت:برخیز و به خانۀ پیامبر خدا برو.

گفتم:بخدا نمی روم.تنها خدا را ستایش می کنم که آیه در برائت من نازل فرمود.

آیۀ: «إِنَّ الَّذِینَ جٰاءُو بِالْإِفْکِ...» تا ده آیه به این مناسبت نازل شده است.

مقصود:

إِنَّ الَّذِینَ جٰاءُو بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُمْ

:ای مسلمانان،آنهایی که آن دروغ بزرگ را جعل کردند و باعث اشتباه مردم شدند،گروهی از خود شمایند.ابن عباس و عایشه گویند:یکی از آنها عبد اللّٰه بن ابی است که بار این گناه و اشاعۀ آن را بدوش گرفت و دیگر مسطح بن اثاثه و حسان بن ثابت و حمنه بنت جحش است.

لاٰ تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ

:این خطاب بعایشه و صفوان است زیرا

ص :109

هدف تیر تهمت،آنها بودند.همچنین به کسانی است که به سبب این تهمت ناراحت و غمگین شده بودند.یعنی:این تهمت را بد تصور نکنید،بلکه خیر شماست.زیرا خداوند عایشه را تبرئه میکند و او را بخاطر صبرش اجر میدهد و سزای گناه آنها که تهمت زده اند،می دهد.

حسن گوید:خطاب به آنهایی که تهمت زده اند یعنی ای تهمت زنندگان،این تأدیب را برای خودش نپندارید بلکه خیر حساب کنید،زیرا شما را وادار بتوبه می کند و از تکرار چنین عملی باز میدارد.

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ

:هر یک از تهمت زنندگان کیفر گناه خود را به اندازۀ استحقاق می بیند.

وَ الَّذِی تَوَلّٰی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذٰابٌ عَظِیمٌ

:مقصود عبد اللّٰه بن ابی است که رئیس تهمت زنندگان و پیشوای آنها بود.مردم پیش او جمع می شدند و او قضیه را با آب و تاب و صحنه سازی برایشان نقل می کرد.می گفت:زن پیغمبرتان شبی را با مردی گذرانید.آن گاه به اتفاق آن مرد پیش شما آمد.بخدا،اینها از یکدیگر نجات پیدا نکرده اند.

مقصود از عذاب عظیم،عذاب جهنم در آخرت است.

برخی گفته اند:مقصود مسطح بن اثاثه است و برخی گفته اند:مقصود حسان بن ثابت است.در روایت است که حسان در وقتی که نابینا شده بود،نزد عایشه آمد.بعایشه گفتند:حسان آمد و به تو تهمت های ناروایی بست و خدا در بارۀ او فرمود: «وَ الَّذِی تَوَلّٰی کِبْرَهُ...» عایشه گفت:مگر نه چشم خود را از دست داده است؟ حسان گفت:

حصان رزان ما تزن بریبه

و تصبح غرثی من لحوم الغوافل

زنی پاکدامن و با وقار که نسبت سویی به او داده نمیشود و بیگناهی را متهم نمی سازد.

عایشه گفت:ولی تو چنین نیستی.

لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنٰاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً

:چرا

ص :110

هنگامی که این تهمت را شنیدید،زنان و مردان مؤمن نسبت به خودشان و افرادی که بمنزلۀ خودشان هستند،گمان نیکو نبردند؟!زیرا مؤمنین همگی مانند نفس واحده هستند و در غم و شادی یکدیگر شریکند و اگر محنتی برای یکی از آنها پیش آید برای همۀ آنها پیش آمده است.یعنی وظیفۀ مؤمن این است که هر چه در بارۀ برادر دینی خود می شنود،از حسن ظن خود نسبت به او کم نکند و همانطوری که بخود حسن ظن دارد به او هم حسن ظن داشته باشد.این خطاب به کسانی است که وقتی تهمت عایشه را می شنیدند سکوت کرده،نه تصدیق میکردند و نه انکار.در حالی که عایشه ام المؤمنین است و همانطوری که مؤمنین بمادر خود حسن ظن دارند،باید بعایشه هم حسن ظن داشته باشند.وانگهی همانطوری که خلوت با مادر موجب سوء ظنی نمیشود، خلوت صفوان هم با عایشه-که مادر همۀ مؤمنین است-نباید موجب سوء ظنی بشود.

وَ قٰالُوا هٰذٰا إِفْکٌ مُبِینٌ

:و چرا نگفتند:این دروغ آشکاری است؟ لَوْ لاٰ جٰاءُو عَلَیْهِ بِأَرْبَعَهِ شُهَدٰاءَ :چرا چهار شاهد نیاوردند که بر صدق مدعای آنها گواهی دهند؟ فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدٰاءِ فَأُولٰئِکَ عِنْدَ اللّٰهِ هُمُ الْکٰاذِبُونَ :و هنگامی که بر اثبات مدعای خود شاهد نیاوردند،بحکم خداوند همه دروغگویند.

وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ لَمَسَّکُمْ فِیمٰا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذٰابٌ عَظِیمٌ

:اگر خداوند در عقوبت شما تعجیل میکرد و شما را مهلت نمیداد که توبه کنید،بواسطۀ اینکه خود را به این تهمت ناروا مشغول کردید،گرفتار عذابی می شدید که هرگز پایان نمی پذیرفت.

اکنون وقت عذاب آنها را بفرض عدم مهلت بیان داشته،می فرماید:

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْوٰاهِکُمْ مٰا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ

:همان وقتی که برای یکدیگر آن تهمت را نقل می کردید و چیزهایی می گفتید که به آن علم نداشتید.

وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللّٰهِ عَظِیمٌ

:با اینکه این دروغ و افتراء پیش خداوند بزرگ بود،شما آن را کوچک می شمردید.

ص :111

[سوره النور (24): آیات 16 تا 20]

اشاره

وَ لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مٰا یَکُونُ لَنٰا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهٰذٰا سُبْحٰانَکَ هٰذٰا بُهْتٰانٌ عَظِیمٌ (16) یَعِظُکُمُ اَللّٰهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (17) وَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (18) إِنَّ اَلَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ اَلْفٰاحِشَهُ فِی اَلَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ (19) وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ (20)

ترجمه:

چرا هنگامی که شنیدید،نگفتید:ما را نرسد که به این مطلب تکلم کنیم.

منزهی تو.این است بهتانی بزرگ.خداوند شما را از باز گشتن به چنین کاری اگر ایمان دارید برای همیشه،پند می دهد.و خدا آیات را برای شما بیان میکند و خداوند دانا و حکیم است.کسانی که دوست میدارند در میان مردم فاحشه شیوع پیدا کند، برایشان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است و خدا میداند و شما نمیدانید.اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش و اینکه خداوند مهربان و رحیم است،در کیفر شما تعجیل میکرد.

ص :112

مقصود:

اکنون در رد و انکار آنها افزوده،می فرماید:

وَ لَوْ لاٰ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مٰا یَکُونُ لَنٰا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهٰذٰا

:چرا هنگامی که این سخن را شنیدید،نگفتید:برای ما حلال نیست که در این حدیث خوض کنیم و به آن تکلم کنیم؟ سُبْحٰانَکَ هٰذٰا بُهْتٰانٌ عَظِیمٌ :و چرا نگفتید:خدایا تو منزهی.اینکه آنها می گویند:دروغی است که کیفر آن بزرگ است؟ برخی گویند:کلمه«سبحانک»برای تعجب است.برخی گویند:یعنی خدایا ترا از اینکه معصیت کنیم،منزه میداریم.

یَعِظُکُمُ اللّٰهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

:اگر خدا و رسول را قبول دارید و موعظه شان را می پذیرید،خدا شما را موعظه میکند که مادامی که زنده اید،چنین کاری تکرار نکنید.

وَ یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمُ الْآیٰاتِ وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ

:خداوند آیات را در مورد امر و نهی برای شما بیان میکند و خدا به کردار شما دانا و در کارهای خود حکیم است و هیچکاری را بدون حکمت انجام نمی دهد.

اکنون تهمت زنندگان را تهدید کرده،می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفٰاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ فِی- الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ

:آنان که دوست دارند زنا و زشتیها در میان مؤمنین شیوع پیدا کند و افراد مؤمن را متهم بفاحشه می کنند،در دنیا گرفتار حد و در آخرت گرفتار عذاب جهنم خواهند شد.

وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ

:خداوند میداند که در اینگونه تهمتها چه عواقب وخیمی است و شما نمیدانید.

اکنون فضل و منت خود را نسبت به آنها بیان داشته،می فرماید:

وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللّٰهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ

:اگر فضل و رحمت

ص :113

خدا بر شما نبود و رأفت و رحمت او شامل حال شما نمیشد،در کیفر شما تعجیل میکرد.لکن او برحمت خود شما را مهلت داد تا توبه کنید و از گفتۀ خود نادم شوید.

(جواب لو لا حذف شده)

نظم آیات:

ابتداء حکم نسبت زنا بزنان پاکدامن را بیان کرد.سپس حکم نسبت زنا بهمسران را.آن گاه به بیان حکم نسبت زنا به همسران پیامبر که مادران مؤمنین هستند،بیان کرد.

ص :114

[سوره النور (24): آیات 21 تا 25]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مٰا زَکیٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ یُزَکِّی مَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (21) وَ لاٰ یَأْتَلِ أُولُوا اَلْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ اَلسَّعَهِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی اَلْقُرْبیٰ وَ اَلْمَسٰاکِینَ وَ اَلْمُهٰاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (22) إِنَّ اَلَّذِینَ یَرْمُونَ اَلْمُحْصَنٰاتِ اَلْغٰافِلاٰتِ اَلْمُؤْمِنٰاتِ لُعِنُوا فِی اَلدُّنْیٰا وَ اَلْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ (23) یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (24) یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اَللّٰهُ دِینَهُمُ اَلْحَقَّ وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ اَلْمُبِینُ (25)

ص :115

ترجمه:

ای مردم مؤمن،از راه های شیطان پیروی نکنید و هر کس پیرو راه های شیطان باشد،شیطان امر به فحشاء و منکر میکند و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود،هیچیک از شما هرگز پاک نمیشد.ولی خدا هر که را بخواهد پاک می کند و خدا شنوا و داناست.

و ثروتمندان شما کمک به خویشاوندان و مستمندان و مهاجرین در راه خدا را ترک نکنند و باید عفو کنند و ببخشایند.آیا دوست نمیدارید که خدا شما را بیامرزد و خدا آمرزگار و رحیم است.آنان که زنان پاکدامن و بی آلایش و با ایمان را تهمت می زنند،در دنیا و آخرت ملعونند و برای آنها عذابی بزرگ است.روزی که زبانها و دستها و پاها بعمل آنها شهادت میدهند.در آن روز خداوند تمامی کیفر حقیقی آنها را میدهد و خواهند دانست که خداوند حق و آشکار است.

قرائت:

ما زکی:روح از یعقوب به تشدید و دیگران به تخفیف خوانده اند.شاهد تشدید«یزکی»است.

یأتل:ابو جعفر و جمعی«یتأل»خوانده اند و به معنی حلف و سوگند است.

اما«یأتل»به معنی سوگند و قصور هر دو آمده است.

و لیعفوا و لیصفحوا:به تاء نیز روایت شده است.

تشهد:کوفیان-بجز عاصم-به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.علت این است که تأنیث فاعل حقیقی نیست.

شأن نزول:

گویند:آیه «وَ لاٰ یَأْتَلِ...» در بارۀ ابو بکر و پسر خاله اش مسطح بن اثاثه نازل شده است.مسطح از مهاجرین و از مجاهدین بدر و فقیر بود و ابو بکر نفقۀ او را میداد.

پس از جریان تهمت به عایشه،ابو بکر نفقۀ او را قطع کرد و قسم خورد که هیچوقت به او کمک ندهد.وقتی که این آیه نازل شد،ابو بکر نفقۀ او را داد و گفت:دوست میدارم که خدا مرا بیامرزد.بخدا هرگز نفقه اش را قطع نمیکنم.

ص :116

برخی گفته اند:در بارۀ یتیمی است که در خانۀ ابو بکر بود و سوگند خورده بود که نفقه اش را ندهد.

برخی گفته اند:در بارۀ جماعتی از اصحاب است که قسم خورده بودند به آنهایی که تکلم به تهمت کرده بودند،صدقه ندهند و با آنها مواسات نکنند.

مقصود:

اکنون دستور میدهد که از پیروی شیطان خودداری کنند.می فرماید:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ

:ای مردم مؤمن از پیروی آثار و راه های شیطان-و بقولی وسوسه های او-که موجب خشنودی او می شود، خودداری کنید.

وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُوٰاتِ الشَّیْطٰانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ

:علت اینکه باید از پیروی راه شیطان خودداری کرد،این است که شیطان شما را به زشتی و منکر امر می کند.

وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ مٰا زَکیٰ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً

:اگر خدا به شما لطف نمیکرد و دستوراتی به شما نمیداد که موجب پاکی و صفای شما گردد،هیچیک از شما پاک و صافی نمی شد.یا هیچیک از شما از وسوسه های شیطان خلاص نمیشد.

وَ لٰکِنَّ اللّٰهَ یُزَکِّی مَنْ یَشٰاءُ

:اما خداوند به لطف خودش هر که را بخواهد بکارهایی وا میدارد که پاک شود و صفای درون پیدا کند.

وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

:خداوند از روی مصلحت و لطف با مردم رفتار میکند زیرا سخن آنها را می شنود و به احوال و افعال آنها داناست.

از این آیه استفاده میشود که خداوند برای بندگان چیزهایی اراده میکند که خلاف ارادۀ شیطان است و چون فحشاء و منکر پیش خدا مذموم است،شیطان که انجام دهنده و خواهندۀ فحشاء و منکر است،پیش او مذموم تر است.بعلاوه این آیه دلالت دارد که هیچکس جز به لطف خداوند،شایستگی پیدا نمیکند.

وَ لاٰ یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَهِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبیٰ وَ الْمَسٰاکِینَ

ص :117

وَ الْمُهٰاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ

:ثروتمندان و توانگران سوگند نخورند-یا کوتاهی نکنند-از کمک کردن به خویشاوندان و مستمندان و هجرت کنندگان در راه خدا.

مسطح هم خویشاوند ابو بکر بود،هم مستمند بود و هم مهاجر.

وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا

:باید از خطای آنها و گناهانشان در گذرند.

سپس به توانگران می گوید:

أَ لاٰ تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللّٰهُ لَکُمْ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

:آیا دوست نمیدارید که خداوند به پاداش عفوتان،شما را بیامرزد؟خداوند آمرزگار و رحیم است.

إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ الْغٰافِلاٰتِ الْمُؤْمِنٰاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ

:

آنان که زنان پاکدامن و بی خبر از کارهای زشت و مؤمن بخدا و رسول را تهمت می زنند،در دنیا و آخرت از رحمت خدا دورند.بقولی یعنی:در دنیا و آخرت سزاوار لعنند و بقولی یعنی:در دنیا سزاوار تازیانه و در آخرت سزاوار عذابند.

وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ

:و با اینکه سزاوار لعنند،گرفتار عذابی بزرگ خواهند شد.

یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ

:

این عذاب بزرگ در آن روزی است که زبانها به تهمت آنها و سایر اعضاء به معصیت آنها شهادت میدهند.

در بارۀ چگونگی شهادت اعضاء،چند قول است:

1-خداوند آنها را چنان می سازد که بتوانند نطق کنند.

2-خداوند آهنگ شهادت را در آنها خلق می کند.در حقیقت آهنگ و تکلم از خود خداست و مجازاً به اعضاء نسبت داده شده است.

3-خداوند علامتی در آنها قرار میدهد که بمنزلۀ سخن گفتن و شهادت دادن است.

اما شهادت زبانها این است که گنهکاران وقتی می بینند انکار برای آنها فایده ندارد،ناچار اعتراف می کنند.

اما آیه «اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ...» (یس 65)ممکن است منظور این باشد که

ص :118

زبان آنها را بیرون می آوریم و دهان آنها را مهر می زنیم و ممکن است مقصود این باشد که در حال شهادت دست و پا،دهانشان را مهر می زنیم.

یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللّٰهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ

:در آن روز خداوند جزای حقیقی آنها را بطور کامل میدهد.پس دین بمعنی جزاء است.ممکن است مقصود این باشد که در آن روز خداوند جزاء دین حقیقی آنها را خواهد داد.بنا بر این مضاف حذف شده و مضاف الیه جانشین آن گشته است.

وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّٰهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ

:و در آن روز به آشکارا می دانند که خدا حق است و به حقانیت او اعتراف و اقرار میکنند.کلمۀ مبین یعنی کسی که حقائق امور را بیان می کند و آیات مهم را آشکار می سازد.

نظم آیات:

ابتداء حکم تهمت زننده را ذکر کرد و بر او حد واجب ساخت و شهادت او را رد کرد و او را فاسق نامید.بدنبال آن داستان تهمت عایشه را آورد.بخاطر اینکه ارتباط به آن داشت.سپس صنف دیگری از تهمت زنندگان یعنی منافقین را ذکر کرده،فرمود:

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ...»

و بیان کرد که آنها گرفتار غضب و لعنت هستند.

آن گاه همۀ آنها را مورد تهدید قرار داده،فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ...»

ص :119

[سوره النور (24): آیات 26 تا 29]

اشاره

اَلْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ اَلْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثٰاتِ وَ اَلطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ اَلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبٰاتِ أُولٰئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّٰا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (26) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّٰی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلیٰ أَهْلِهٰا ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (27) فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهٰا أَحَداً فَلاٰ تَدْخُلُوهٰا حَتّٰی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ اِرْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکیٰ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (28) لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَهٍ فِیهٰا مَتٰاعٌ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا تَکْتُمُونَ (29)

ترجمه:

زنان خبیث برای مردان خبیث و مردان خبیث برای زنان خبیث و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاکند.اینها از آنچه می گویند،مبرایند.

ص :120

برای ایشان است آمرزش و روزی گرامی.ای کسانی که ایمان آورده اید داخل خانه های دیگران نشوید تا اینکه اذن بگیرید و بر اهل خانه سلام کنید.این برای شما بهتر است.باشد که متذکر شوید.اگر هیچکس در خانه نیافتید داخل نشوید تا به شما اذن داده شود و اگر به شما گفته شود:برگردید،برگردید که برای شما نافع تر است و خدا بکردار شما داناست.گناهی بر شما نیست که داخل خانه های غیر مسکونی شوید که در آن متاعی دارید.خدا به آنچه آشکار و پنهان میکنید عالم است.

لغت:

استیناس:کسب علم و آشنایی.

مقصود:

اَلْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثٰاتِ وَ الطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبٰاتِ

:در بارۀ معنی این قسمت اقوالی است:

1-سخنان خبیث و زشت برای مردان خبیث و مردان خبیث برای سخنان خبیثند و سخنان نیکو برای مردان نیکو و مردان نیکو برای سخنان نیکویند.

ملاحظه کنید که هر گاه از مرد خوب سخن زشتی بشنوید،می گویید:خدا او را بیامرزد.چنین سخنی با خوی او سازش ندارد.

2-گناهان خبیث برای مردان خبیث و مردان خبیث برای گناهان خبیثند و کارهای نیکو و پسندیده برای مردان خوب و مردان خوب برای کارهای نیکو و پسندیده اند.

3-زنان خبیث برای مردان خبیث و مردان خبیث برای زنان خبیث و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاکند.

این معنی از امام باقر و امام صادق(ع)نیز روایت شده است،فرموده اند:این آیه هم نظیر، «اَلزّٰانِی لاٰ یَنْکِحُ إِلاّٰ زٰانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً...» است که گروهی از مردان میخواستند با زنان بدکاره ازدواج کنند و خداوند آنها را از این کار نهی کرد و این کار را برای ایشان مکروه شمرد.

ص :121

أُولٰئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّٰا یَقُولُونَ

:پاکان از آنچه می گویند،منزهند.فراء گوید:منظور عایشه و صفوان است.(در جمع جانب مذکر تغلیب شده است) لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ :این زنان و مردان پاک،گناهانشان از جانب خداوند آمرزیده می شود و در بهشت از روزی ارزندۀ او استفاده میکنند.

اکنون مؤمنین را مخاطب ساخته،می فرماید:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّٰی تَسْتَأْنِسُوا

:

ای مردم مؤمن داخل خانه های دیگران نشوید،مگر اینکه اجازه بگیرید.

برخی گویند:یعنی آشنایی بدهید و خود را معرفی کنید.

ابو ایوب انصاری گوید:پرسیدم یا رسول اللّٰه،مقصود از استیناس چیست؟ فرمود:اینکه انسان تسبیح و حمد و تکبیر بگوید و تنحنح کند که اهل خانه متوجه او شوند.

سهل بن سعد گوید:مردی در یکی از حجره های رسول خدا نگاه کرد.حضرت در حالی که ابزاری در دست داشت و سر را اصلاح میکرد،فرمود:اگر میدانستم نگاه میکنی،این را به چشمت می زدم.تنها در موقع نگاه کردن،باید اجازه گرفت.

در روایت است که مردی خدمت پیامبر عرض کرد:از مادرم هم اجازه بگیرم؟ فرمود:آری.گفت:او بجز من خادمی ندارد.آیا باید از او اجازه بگیرم؟فرمود:

آیا میل داری او را عریان ببینی؟مرد جواب داد:نه.فرمود:پس اجازه بگیر.

وَ تُسَلِّمُوا عَلیٰ أَهْلِهٰا

:و مگر اینکه سلام کنید.برخی گفته اند:در اینجا تقدیم و تأخیر است.یعنی داخل نشوید مگر اینکه سلام کنید و اجازه بگیرید.اگر اجازه داده شد،داخل شوید.برخی گویند:یعنی داخل نشوید مگر اینکه بوسیله سلام اجازه بگیرید.

در روایت است که مردی بوسیلۀ تنحنح از پیامبر خدا اجازه خواست.حضرت به زنی که نامش روضه بود،فرمود:برخیز و به او یاد بده که بگوید:السلام علیکم.

داخل شوم؟آن مرد شنید و همین کار را کرد.

ص :122

ذٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ

:داخل شدن با اجازه برایتان بهتر است.

لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ

:باشد که متوجه اوامر و نواهی و موعظه های الهی شده، از آنها پیروی کنید.

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیهٰا أَحَداً فَلاٰ تَدْخُلُوهٰا حَتّٰی یُؤْذَنَ لَکُمْ

:اگر کسی در خانه نیست که شما را اجازه دهد،داخل نشوید.زیرا ممکن است چیزی در خانه باشد که شما نباید از آن اطلاع پیدا کنید.مگر اینکه صاحبان خانه ها به شما اجازه دهند.

بدینترتیب به هیچ وجه نمیشود داخل خانۀ غیر شد.اعم از اینکه صاحب خانه در خانه باشد یا نباشد.مگر اینکه اجازه داده باشد.حتی جایز نیست بداخل خانه نگاه کند تا بداند که کسی در آن هست یا نیست؟مگر اینکه در خانه باز باشد.زیرا صاحب خانه با بازگذاشتن در،نگاه کردن را مباح دانسته است.

وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکیٰ لَکُمْ

:اگر به شما اجازۀ ورود ندادند، برگردید و لجاجت نکنید.خواه صریحاً به شما بگویند:اجازه نیست یا قرائنی باشد که عدم رضایت آنها را نشان دهد.برگشتن شما هم برای دنیای شما بهتر است و هم برای دین شما و هم برای پاک شدن شما.

وَ اللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ

:خداوند بکردار شما داناست و هیچ چیز بر او مخفی نیست.

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَهٍ فِیهٰا مَتٰاعٌ لَکُمْ

:گناهی بر شما نیست که داخل خانه هایی شوید که در آنها متاعی نیست.در بارۀ این خانه ها اقوالی است:

1-مقصود سراها و حمامها و آسیاهاست که انسان در آنجاها کار و گرفتاری دارد(از امام صادق علیه السلام).

2-خرابه هایی است که شخص برای قضای حاجت وارد آنها میشود.

3-دکانها و تجارتخانه هایی است که متاع مردم در آنجاهاست.شعبی گوید:

همین که صاحبان دکاکین و تجارتخانه ها در آنها را گشوده و اسباب خود را برای فروش

ص :123

در آنجا قرار داده اند،شاهد اذن و اجازۀ آنهاست.

4-مقصود کاروانسراهایی است که در راه ها برای مسافرین ساخته اند.بهتر این است که آیه شامل همۀ این موارد باشد.

وَ اللّٰهُ یَعْلَمُ مٰا تُبْدُونَ وَ مٰا تَکْتُمُونَ

:خداوند به آنچه آشکار و پنهان میکنید عالم است و هیچ چیز بر او مخفی نیست.

نظم آیات:

قبلاً در بارۀ اهمیت زنا و تهمت سخن گفت:در این آیات دستور داد که بدون اجازه وارد خانۀ کسی نشوند تا بطور کلی از تهمت دور و از گناه بر کنار بمانند.

ص :124

[سوره النور (24): آیات 30 تا 31]

اشاره

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذٰلِکَ أَزْکیٰ لَهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا یَصْنَعُونَ (30) وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلیٰ جُیُوبِهِنَّ وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبٰائِهِنَّ أَوْ آبٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنٰائِهِنَّ أَوْ أَبْنٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوٰاتِهِنَّ أَوْ نِسٰائِهِنَّ أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُنَّ أَوِ اَلتّٰابِعِینَ غَیْرِ أُولِی اَلْإِرْبَهِ مِنَ اَلرِّجٰالِ أَوِ اَلطِّفْلِ اَلَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلیٰ عَوْرٰاتِ اَلنِّسٰاءِ وَ لاٰ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مٰا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اَللّٰهِ جَمِیعاً أَیُّهَا اَلْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (31)

ص :125

ترجمه:

بمردان مؤمن بگو که چشمها را بپوشند و فروج خود را حفظ کنند که این کار برای آنها پاکتر است و خدا بکردارشان آگاه است.و بزنان مؤمن بگو که چشمها را بپوشند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را آشکار نکنند مگر آنچه ظاهر است و روسری ها را بر گریبانها بزنند و زینت خود را جز برای شوهران یا پدران یا پدر شوهران یا پسران یا پسران شوهران یا برادران یا پسران برادران یا پسران خواهران یا زنان یا کنیزان یا تابعانی که از نظر جنسی بی نیازند یا کودکانی که عورت زنان را نشناخته اند،آشکار نکنند و پاها را بر زمین نزنند که زینت مخفی ایشان آشکار شود.ای مؤمنان،همگی پیش خداوند توبه کنید تا رستگار شوید.

قرائت:

غیر:ابو جعفر و ابن عامر و ابو بکر به نصب و دیگران به جر خوانده اند.

بنا بر جر صفت تابعین و نصب آن بنا بر استثناء یا حال است.

ایها:ابن عامر بضم هاء و دیگران به فتح خوانده اند.قرائت ضم تضعیف شده است.

لغت:

غض:کم کردن صدا و دید.

اربه:حاجت.

اعراب:

یغضوا:مجزوم و جواب شرط مقدر یا به تقدیر لام امر.همچنین در«یغضضن».

مٰا ظَهَرَ

:در محل نصب و بدل از «مِنْ زِینَتِهِنَّ» حرف«من»بیانیه و جار و مجرور در محل نصب و حال است.

مقصود:

اکنون به بیان این می پردازد که نظر کردن زن و مرد بیکدیگر چه حکمی دارد؟ قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ :ای محمد،به-

ص :126

مؤمنین بگو که چشم خود را از آنچه دیدنش حلال نیست بپوشند و فروج خود را از آنچه روا نیست و از فاحشه ها حفظ کنند.

ابن زید میگوید:هر جا در قرآن کریم حفظ فروج ذکر شده،مقصود خودداری از زناست.مگر اینجا که منظور پوشش است تا کسی به فرج ایشان نگاه نکند.از امام صادق(ع)نیز روایت شده است که:برای مرد حلال نیست که به فرج برادر خود نظر کند و برای زن حلال نیست که به فرج خواهر خود نظر افکند.

ذٰلِکَ أَزْکیٰ لَهُمْ

:این روش برای دین و دنیای آنها نافع تر و برای پاک ماندن از تهمت مفیدتر و به تقوی نزدیکتر است.

إِنَّ اللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا یَصْنَعُونَ

:خدا بهر نوع کرداری که از آنها سر زند، آگاه است.

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنٰاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصٰارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ

:بزنان نیز بگو تا همچون مردان چشم خود را فرو پوشند و فرج خود را حفظ کنند.

وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ مٰا ظَهَرَ مِنْهٰا

:مواضع زینت خود را برای اشخاص نامحرم ظاهر نکنند.بدیهی است که خود زینت را میشود نظر کرد.تنها وظیفۀ زن است که مواضع زینت،مثل گوش و سینه و...را بپوشاند.برخی گفته اند:

زینت بر دو قسم است:آشکار و پنهان.زینت آشکار لازم نیست پوشیده شود و می توان به آن نظر افکند.در بارۀ زینت آشکار و پنهان سه قول است:

1-زینت آشکار لباس و زینت پنهان خلخال و گوشواره و دستبند است.

2-زینت آشکار سرمه و انگشتری و خضاب کف است.

3-زینت آشکار صورت و کف دستهاست.در تفسیر علی بن ابراهیم می گوید:

کف دستها و انگشتان است.

وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلیٰ جُیُوبِهِنَّ

:زنان باید دنبالۀ روسریها را بر سینه بیندازند تا گردن آنها پوشیده شود.گویند:قبلا روسریها را به پشت می انداختند و سینۀ آنها آشکار بود.جیوب کنایه از سینه هاست.برخی گویند:به این جهت دستور

ص :127

میدهد که روسریها را بر سینه ها بیندازند که گوشواره ها و گردنها و سینه ها را بپوشند.

ابن عباس گوید:بدینوسیله مو و سینه و گلو و قسمتهای پیشین پوشیده می شود.

وَ لاٰ یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ

:زنان زینت های باطن خود را تنها در برابر شوهران آشکار می کنند و پیش آنها لازم نیست روسری داشته باشند.منظور این است که زمینه را برای تحریکات شهوی آنها فراهم سازند.پیامبر خدا فرمود:

خدا لعنت کند زنی که خضاب و سرمه نکند.همچنین زنی که شوهر را اجابت نکند و در انجام خواستۀ او تأخیر و کوتاهی کند و عذرهای پوچ بتراشد،ملعون شمرده شده است.

أَوْ آبٰائِهِنَّ أَوْ آبٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنٰائِهِنَّ أَوْ أَبْنٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ- بَنِی إِخْوٰانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوٰاتِهِنَّ

:بعلاوه در برابر پدر و پدر شوهر و پسر و پسر شوهر و برادر و پسر برادر و پسر خواهر نیز لازم نیست زینت های باطن خود را پنهان کنند.زیرا اینها محرمند و نمیتوانند با زن ازدواج کنند،جد شوهر و نوۀ شوهر نیز محرمند همۀ اینها جواز نگاه کردنشان به شرطی است که فسادی در بین نباشد.

اینها می توانند بدون قصد تلذذ به زن نگاه کنند.

أَوْ نِسٰائِهِنَّ

:زنان در برابر زنان با ایمان لازم نیست خود را بپوشانند.اما در برابر زنان غیر مسلمان باید خود را بپوشانند.مگر اینکه کنیزشان باشند.

أَوْ مٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُهُنَّ

:همچنین در برابر کنیزان لازم نیست خود را بپوشانند.

گفته اند:غلام حق ندارد به موی بی بی خود نگاه کند.برخی گویند:بین غلام و کنیز فرقی نیست.روایتی هم در این مورد از امام صادق(ع)نقل شده است.جبائی گوید.

غلامی که هنوز بمردی نرسیده،می تواند به بی بی خود نگاه کند.(در هر صورت به حسب فتوی هم غلامان محرم بی بی خود شمرده نشده اند) أَوِ التّٰابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجٰالِ :همچنین لازم نیست زنان در برابر مردانی که تابعند و نیازی به زن ندارند،خود را بپوشند.برخی گویند:مقصود مرد ابلهی است که جیره خوار زن باشد و به زن توجهی نداشته باشد.از امام صادق(ع)

ص :128

هم همین طور روایت شده است.برخی گویند:مقصود آدمهای عقیمی است که تمایل جنسی در وجودشان نیست.برخی گویند:مقصود افراد اخته و خواجه است.برخی گویند:مقصود پیر مرد است.برخی گویند:مقصود غلام صغیر است.(بهر حال آیۀ شریفه مردی را بیان میکند که به علتی تمایل به زن ندارد و همه چیز برایش یکسان است.) أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلیٰ عَوْرٰاتِ النِّسٰاءِ :همچنین در برابر اطفال نابالغی که شهوت جنسی ندارند و عورت زنان را تمیز نمیدهند،لازم نیست خود را بپوشند.برخی گفته اند:یعنی اطفالی که قدرت مجامعت ندارند.

وَ لاٰ یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مٰا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ

:قبلا زنها پاها را به زمین می زدند تا صدای خلخال آنها شنیده شود.قرآن کریم آنها را از این کار نهی کرد.

برخی گویند:مقصود این است که پاها را در موقع راه رفتن طوری حرکت ندهند که خلخال آنها آشکار گردد یا صدای خلخال آنها شنیده شود (1).

وَ تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

:ای مؤمنان،پیش خدا توبه کنید تا رستگار شوید.

در حدیث است که پیامبر خدا فرمود:ای مردم!پیش خدای خود توبه کنید، زیرا من روزی صد بار توبه می کنم.

البته مقصود از توبه،توجه به خداست.

ص :129


1- 1) -امام باقر(ع)فرمود:جوانی از انصار در مدینه بزنی برخورد،در آن موقع زنان زیادی روسری را بر پشت می انداختند.هم چنان که زن می آمد،این جوان هم شیفتۀ او شده،به او می نگریست.وقتی که زن از او گذشت،روی خود را برگردانید و همینطوری که می رفت به تماشای او پرداخت و سرانجام بدون توجه وارد کوچۀ تنگی شد و پیشانیش به استخوانی خورد که در دیوار بود و شکافته شد و خون جاری گشت.پس از آنکه زن پناه شد،متوجه شد که خون از صورتش جاری است.با همین حال نزد پیامبر خدا آمد.پیامبر پرسید:این چیست؟ همین موقع بود که جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْ وَ...»

[سوره النور (24): آیات 32 تا 34]

اشاره

وَ أَنْکِحُوا اَلْأَیٰامیٰ مِنْکُمْ وَ اَلصّٰالِحِینَ مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ (32) وَ لْیَسْتَعْفِفِ اَلَّذِینَ لاٰ یَجِدُونَ نِکٰاحاً حَتّٰی یُغْنِیَهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَلَّذِینَ یَبْتَغُونَ اَلْکِتٰابَ مِمّٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ فَکٰاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مٰالِ اَللّٰهِ اَلَّذِی آتٰاکُمْ وَ لاٰ تُکْرِهُوا فَتَیٰاتِکُمْ عَلَی اَلْبِغٰاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اَللّٰهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرٰاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (33) وَ لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ آیٰاتٍ مُبَیِّنٰاتٍ وَ مَثَلاً مِنَ اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ (34)

ترجمه:

افراد بی همسر و غلامان و کنیزان شایستۀ خود را همسر بدهید.اگر فقیرند، خداوند آنها را به فضل خود بی نیاز میکند و خداوند فضلش بسیار و داناست.آنها

ص :130

که نکاحی نمی یابند پاکدامنی کنند تا خدا آنها را از فضل خود بی نیاز گرداند و بردگانی که درخواست قرار داد مکاتبه می دهند،اگر خیری در آنها سراغ دارید با آنها قرار داد مکاتبه ببندید و از مال خدا که به شما داده است به آنها بدهید و کنیزان خود را-که ارادۀ پاکدامنی دارند-برای خاطر تحصیل متاع دنیا مجبور بزنا نکنید و هر کس آنها را اکراه کند،خداوند پس از اکراهشان بر آنها آمرزگار و رحیم است.

ما آیاتی آشکار و داستانهایی از آنها که پیش از شما بوده اند و موعظه ای برای پرهیزکاران بر شما نازل کردیم.

اعراب:

انکحوا:یکی از مفعولهای این فعل بقرینۀ مفعول اول حذف شده است.

منکم:در محل نصب و حال و همچنین «مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ» حرف«من» بیانیه است.

مقصود:

اکنون خداوند بندگان خود را مأمور به ازدواج میکند تا از زنا بی نیاز شوند.

وَ أَنْکِحُوا الْأَیٰامیٰ مِنْکُمْ وَ الصّٰالِحِینَ مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ

:ای مردم مؤمن،زنان و مردان آزادی که همسر ندارند و غلامان و کنیزان پاکدامن یا با ایمان را همسر بدهید.این دستور استحبابی است نه وجوبی. از پیامبر خدا نقل شده است که هر کس آئین فطری مرا دوست دارد به سنت من گرایش پیدا کند و نکاح از سنت من است.فرمود:ای جوانان هر کس قدرت جنسی دارد،ازدواج کند.زیرا ازدواج، برای حفظ چشم و فرج،بهتر است و هر کس توانایی مالی ندارد،روزه بگیرد.زیرا روزه برای او شکنندۀ شهوت است.از سعید بن جبیر نقل است که ابن عباس در سفر حج بمن برخورد.از من پرسید:ازدواج کرده ای؟گفتم:نه.گفت:برو ازدواج کن.

سال دیگر به من برخورد،پرسید:ازدواج کرده ای؟گفتم:نه.گفت:برو ازدواج کن.

زیرا بهترین این امت،یعنی پیامبر،از همه بیشتر زن داشت.ابو هریره گوید:اگر یک روز از دنیا مانده باشد،خدا را بهمراه همسر ملاقات می کنم.از پیامبر خدا

ص :131

شنیدم که:بدترین شما،مجردین شمایند و فرمود:کسی که دارای فرزندی است و قادر است که او را همسر بدهد و ندهد و حادثه ای پیش آید،گناه او بر هر دوی ایشان است و نیز فرمود:چهار طائفه اند که خداوند آنها را لعن میکند:کسی که برای فرزنددار نشدن ازدواج نکند و مردی که خود را شبیه زنان کند و زنی که خود را شبیه مردان کند و کسی که مردم را گمراه کند.یعنی آنها را مسخره کند و به بیچاره ای بگوید:بیا تا ترا عطا کنم.وقتی که آمد،به او بگوید:چیزی ندارم و به نابینا بگوید:از حیوانی که جلوت هست احتیاط کن و حال آنکه حیوانی نیست و به کسی که سراغ خانه ای میگیرد،نشان غلط میدهد.

وَ الصّٰالِحِینَ مِنْ عِبٰادِکُمْ وَ إِمٰائِکُمْ

:همچنین به غلامان و کنیزان پاکدامن خود-و بقولی با ایمان-همسر بدهید.سپس در بارۀ افراد آزاد میفرماید:

إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ

:اگر اینها گرفتار تنگدستی هستند، خداوند پس از ازدواج بی نیازشان میکند.

وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ

:فضل خداوند بسیار و به حال و مصلحت ایشان آگاه است و بر وفق مصلحت با آنها رفتار میکند.امام صادق(ع)فرمود:کسی که از ترس فقر ازدواج نکند،سوء ظن دارد.زیرا خداوند فرموده است: «إِنْ یَکُونُوا فُقَرٰاءَ یُغْنِهِمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ» .

وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاٰ یَجِدُونَ نِکٰاحاً حَتّٰی یُغْنِیَهُمُ اللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ

:آنان که از دادن مهر و نفقه عاجزند و نمیتوانند ازدواج کنند،باید پاکدامنی کنند و خود را آلودۀ بمنکرات و فحشاء نکنند،تا خداوند روزی آنها را توسعه دهد.

وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتٰابَ مِمّٰا مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ فَکٰاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً

:

غلامان و کنیزانی که از شما درخواست قرار داد مکاتبه می کنند، اگر مصلحت و رشدی-و بقولی قدرت بر تحصیل مال-در آنها می بینید،با آنها قرار داد ببندید.مقصود از مکاتبه این است که انسان با بندۀ خود قرار داد کند که هر گاه فلان مبلغ ظرف اقساطی بپردازد،آزاد باشد.فقهاء می گویند:این امر در اینجا برای استحباب است.

ص :132

برخی گفته اند:اگر بنده درخواست کند و توانایی هم داشته باشد،واجب است.

حسن می گوید:اگر مالی دارد با او مکاتبه کنید و اگر ندارد،نامه ای بدستش ندهید که پیش مردم برود به استناد آن به گدایی بپردازد.

گویند:سلمان بنده ای داشت که تقاضای مکاتبه میکرد.سلمان گفت:چیزی داری؟گفت:نه.گفت:مکاتبه نمیکنم.زیرا مال گدایی تهیه می کنی و بمن می دهی! قتاده میگوید:مکروه است که با او مکاتبه کنند و او از مردم درخواست کمک کند.

وَ آتُوهُمْ مِنْ مٰالِ اللّٰهِ الَّذِی آتٰاکُمْ

:از اقساط وجوهی که باید بپردازد، مقداری به او ببخشید.برخی گویند:یعنی از آن پولی که از آنها می گیرید،مبلغی به آنها پس دهید.این امر نیز استحبابی و بقولی وجوبی است.برخی گویند:خطاب به مؤمنین است که او را کمک کنند تا بتواند قیمت خود را ادا کند.آنان که می گویند:

خطاب به موالی است در مبلغ،اختلاف کرده اند.برخی گویند:به اندازۀ یک چهارم باید به او پس بدهند.از علی(ع)نیز چنین روایت شده است.برخی گویند:مبلغ معینی نیست.هر چه خواست کم کند و صحیح همین است.

برخی گفته اند:از زکات به او داده میشود.زیرا یکی از سهام زکات به مصرف بردگان می رسد.حسن گوید:اگر قرار داد کتابت نباشد،نمیتواند زکات بگیرد.

اصحاب ما می گویند:مکاتبه بر دو قسم است:مطلق و مشروط.مشروط آن است که به بنده بگوید:هر وقت از ادای قسمت خود عاجز شدی به بردگی بر میگردی.

بنا بر این اگر از ادای قیمت عاجز شد بحال اول برمیگردد،مطلق آن است که به هر اندازه که از قیمت پرداخت کند،به اندازۀ آن از تنش آزاد گردد،در این صورت اگر مثلا نصف قیمت را پرداخت به اندازۀ نصف از تنش آزاد میشود و بقیه در بردگی باقی می ماند و بهمین نسبت،هم ارث می برد و هم از او ارث برده میشود (1).

ص :133


1- 1) -بدیهی است که مسألۀ بردگی از پدیده های اجتماعی جوامع قبل از اسلام است و اسلام پدید آورندۀ آن نیست و لذا نه تنها اسلام بر این پدیده در هیچ موردی صحه نگذاشته

وَ لاٰ تُکْرِهُوا فَتَیٰاتِکُمْ عَلَی الْبِغٰاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً

:اگر کنیزان شما ارادۀ پاکدامنی و ازدواج دارند،آنها را مجبور به زنا نکنید.اینکه شرط ارادۀ تحصن می کند بخاطر این است که اکراه در صورتی ممکن است که آنها ارادۀ تحصن داشته باشند و الا،اکراه زمینه ای ندارد و زن در حال عدم ارادۀ تحصن،بالطبع بدنبال فحشاء می رود،این است فائدۀ شرط.

لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا

:جائز نیست آنها را به زنا وادار کنید و از در آمد آنها و قیمت فرزندانشان استفاده ببرید.

گویند:عبد اللّٰه بن ابی شش کنیز داشت که آنها را مجبور به زنا می کرد.پس از آنکه این آیه نازل شد،خدمت رسول خدا آمدند و شکایت کردند.خداوند هم فرمود:

وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللّٰهَ مِنْ بَعْدِ إِکْرٰاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ

:هر کس کنیزان خود را به زنا مجبور کند،بداند که خداوند نسبت به آنها آمرزگار و رحیم است.

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ آیٰاتٍ مُبَیِّنٰاتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ

:

1)

(بلکه راه ها و طرق مختلفی برای محدود کردن و خشکانیدن شجرۀ خبیث آن مقرر داشته است. اسلام ابتدا با منافع بردگی مبارزه کرد.در دنیای قدیم بدهکاری که از پرداخت بده خود عاجز بود به بردگی طلبکار در می آمد.اسلام این راه را بست،در دنیای قدیم سپاهیان مغلوب به اسیری سپاهیان غالب در می آمدند.اسلام شکست خوردگان بدر را که اسیر شده بودند، به شرط تعلیم بی سوادان و بعضی هم پرداخت غرامت آزاد کرد.سپس زمینه هایی فراهم کرد که در جامعۀ اسلامی راه آزاد شدن بر روی بردگان باز باشد.یکی از مصارف زکات خریدن و آزاد کردن بردگان است.اگر مولایی جراحتی بر بندۀ خود وارد کرد،آن بنده آزاد است.افطار روزه و قتل خطا و مخالفت قسم کفاره دارد و ممکن است انسان برای ادای کفاره برده آزاد کند.یکی از راه ها هم مکاتبه است که آیۀ فوق در اینباره توصیۀ لازم کرده و حتی توصیۀ کمک کرده و مخصوصا که به این شرط مکاتبه را توصیه کرده که تقاضا کننده،خیری داشته باشد،هیچ بعید نیست که منظور این باشد که اگر آزادی به نفع او باشد،باید به تقاضایش پاسخ مثبت داد.چه بسیار اتفاق می افتد که آزادی به سود او نباشد و شاید بهمین علت است که اسلام مبارزۀ با بردگی را بصورت تدریجی اجرا کرده است.

ص :134

ما آیاتی واضح و آشکار-یا دارای تفصیل-و اخبار و داستانهایی از گذشتگان و تشابهی که میان شما و ایشان است و اندرزهایی برای پرهیزکاران بر شما نازل کردیم،تا شما عبرت گیرید و اهل تقوی-که استعداد پذیرش دارند- سود ببرند.

ص :135

[سوره النور (24): آیات 35 تا 38]

اشاره

اَللّٰهُ نُورُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکٰاهٍ فِیهٰا مِصْبٰاحٌ اَلْمِصْبٰاحُ فِی زُجٰاجَهٍ اَلزُّجٰاجَهُ کَأَنَّهٰا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبٰارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لاٰ شَرْقِیَّهٍ وَ لاٰ غَرْبِیَّهٍ یَکٰادُ زَیْتُهٰا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نٰارٌ نُورٌ عَلیٰ نُورٍ یَهْدِی اَللّٰهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَضْرِبُ اَللّٰهُ اَلْأَمْثٰالَ لِلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (35) فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اَللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اِسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهٰا بِالْغُدُوِّ وَ اَلْآصٰالِ (36) رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَهٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اَللّٰهِ وَ إِقٰامِ اَلصَّلاٰهِ وَ إِیتٰاءِ اَلزَّکٰاهِ یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ اَلْقُلُوبُ وَ اَلْأَبْصٰارُ (37) لِیَجْزِیَهُمُ اَللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللّٰهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ (38)

ص :136

ترجمه:

خدا روشنی بخش آسمانها و زمین است.مثل نورش مانند چراغدانی است که در آن چراغی است و چراغ در شیشه ای است.گویا شیشه ستارۀ درخشانی است که از روغن درخت مبارک زیتون که نه شرقی و نه غربی است فروغ می گیرد که اگر چه آتشی به آن نرسد نزدیک است که روشنی بخشد.نوری است بر نور.خدا هر که را خواهد برای نورش هدایت کند و مثل ها را برای مردم می زند و خدا بهر چیزی داناست.این چراغ در خانه هایی است که خدا اذن داده برافراشته شوند و در آنها نام خدا برده شود و مردانی که تجارت و بیع آنها را از یاد خدا و اقامۀ نماز و زکات باز نمیدارد و از روزی که دلها و دیده ها در آن روز منقلب می شوند،می ترسند، در آن خانه ها تسبیح خدا میکنند.تا خدا بهتر از آنچه عمل کرده اند،آنها را پاداش دهد و از فضل خود برای آنها زیاد کند و خدا هر که را بخواهد بیحساب روزی میدهد.

قرائت:

دری:ابو جعفر و ابن کثیر و یعقوب به ضم دال و تشدید یاء و ابو عمرو به کسر دال و همزۀ آخر خوانده اند بنا بر اول منسوب به«در»یا در اصل«درئ»بوده و همزه قلب به یاء شده است.

یوقد:ابو جعفر و ابن کثیر و یعقوب«توقد»و ابو عمرو و ابو بکر و حمزه«توقد» و دیگران«یوقد»خوانده اند.

قرائت اخیر فاعل فعل«مصباح»و قرائت دوم فاعلش«زجاجه»به تقدیر«مصباح- الزجاجه»و بنا بر قرائت«توقد»فاعل خود زجاجه است.

یسبح:ابو بکر و ابن عامر بفتح باء و دیگران به کسر خوانده اند.طبق قرائت اول جار و مجرور نائب فاعل است.

اعراب:

نُورُ السَّمٰاوٰاتِ

:خبر«اللّٰه»به معنی«ذو نور»یا به معنی«منور»و«السماوات» مفعول آن.

ص :137

فِیهٰا مِصْبٰاحٌ

:این جمله در محل جر و صفت«مشکاه»است.

اَلْمِصْبٰاحُ فِی زُجٰاجَهٍ

:در محل رفع و صفت«مصباح».

اَلزُّجٰاجَهُ کَأَنَّهٰا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ

:این جمله در محل جر و صفت«زجاجه»است.

زیتونه:بدل از«شجره»و بقیه صفت.

نُورٌ عَلیٰ نُورٍ

:خبر مبتداء محذوف.

فی بیوت:متعلق به محذوف و صفت«مشکاه».

بِغَیْرِ حِسٰابٍ

:در محل نصب و صفت مفعول محذوف.

مقصود:

اَللّٰهُ نُورُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

:در بارۀ معنی آن اختلاف است:1-خدا هدایت- کنندۀ اهل آسمانها و زمین بسوی مصالح ایشان است.2-خدا بوسیله خورشید و ماه و ستارگان آسمانها و زمین را روشن میکند 3-خداوند زینت بخش آسمانهاست به فرشتگان و زینت بخش زمین است به پیامبران و علماء.اینکه در صفت خدا نور وارد شده،بخاطر این است که هر نفعی و هر احسان و انعامی از جانب خداست.درست مثل این است که گفته شود:فلانی رحمت و فلانی عذاب است.یعنی رحمتش زیاد یا عذابش زیاد است.شاعر گفته است:

الم تر انا نور قوم و انما

یبین فی الظلماء للناس نورها

یعنی:نمی بینی که ما نور قومی هستیم و در تاریکیها نور مردم آشکار میشود؟ منظور این است که ما به آنها فایده میرسانیم.

ابو طالب نیز در مدح پیامبر اسلام می گوید:

و ابیض یستسقی الغمام بوجهه

ثمال الیتامی عصمه للارامل

یلوذ به الهلاک من آل هاشم

فهم عنده فی نعمه و فواضل

او نفع و احسانش بسیار است و از ابر بوسیلۀ صورت او طلب باران می شود.

فریاد رس یتیمان و پناه بیوه زنان است.درماندگان بنی هاشم به او پناه می برند و در پیشگاه او در نعمت و سعادتند.

ص :138

مقصود ابو طالب از«ابیض»سفیدی صورت نیست.بلکه منظورش زیادی فضل و احسان و نفع و راهنمایی اوست.بهمین جهت است که خداوند نیز در بارۀ او می فرماید:

«سِرٰاجاً مُنِیراً» (چراغ روشن:فرقان 61).

مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکٰاهٍ فِیهٰا مِصْبٰاحٌ الْمِصْبٰاحُ فِی زُجٰاجَهٍ

:در این باره چند وجه است:

1-مثل نور خدا-که همان ایمان است که در قلب است و وسیلۀ هدایت مؤمنین است-مانند چراغدانی است که در آن چراغ است.2-مثل نور خدا-که همان قرآن است در دلها- مانند چراغدانی است که در آن چراغ است.3-مثل محمد(ص)-که بواسطۀ شرافتش نور خدا و منسوب به خداست-مانند چراغدانی است که در آن چراغ است.4-نور خدا همان دلائل توحید و عدل اوست که از فرط ظهور همچون نور است.5-مقصود از نور طاعت است.یعنی مثل طاعت خدا در دل مؤمن،مانند چراغدانی است که در آن چراغ است.

مقصود از«مشکاه»روزنه ای است در دیوار که شیشه ای جلو آن میگذارند.

سپس چراغ را پشت شیشه قرار می دهند و روزنه راه دیگری دارد که چراغ در آن گذارده شود.برخی گویند:پایۀ قندیل است که فتیله در آن قرار داده میشود و آن پایه هم مثل روزنه است.مقصود از مصباح چراغ است.اینکه بالاختصاص زجاجه یعنی شیشه را ذکر میکند،بخاطر این است که از همۀ اجسام صافی تر و صیقلی تر است و چراغ در داخل آن بهتر نور میدهد.

اَلزُّجٰاجَهُ کَأَنَّهٰا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ

:آن شیشه همچون ستارۀ بزرگ و درخشانی است که بگونۀ درّ دارای صفا و نور و پاکی است.اگر«دری»از«درأ»باشد،یعنی در تراوش نور سریعتر است.

یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبٰارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ

:این چراغ از روغن درخت مبارک زیتون برافروخته می شود.اینکه درخت زیتون را مبارک می نامد،بخاطر این است که منافع آن زیاد است.زیرا از روغن آن برای روشن کردن چراغ و خوردن و دباغی استفاده میشود و چوب آن نیز برای سوختن قابل بهره برداری است و خاکستر آن

ص :139

برای شستن ابریشم مورد استفاده است و برای جدا کردن روغن آن احتیاج به فشردن ندارد.برخی گویند:علت اینکه زیتون را ذکر میکند بخاطر این است که روغن آن بهتر می سوزد.برخی گویند:بخاطر این است که اولین درختی که پس از طوفان نوح روئید،درخت زیتون بود و محل روئیدن آن جایگاه انبیاء بوده است،برخی گویند:بخاطر این است که هفتاد پیامبر-از جمله ابراهیم(ع)-آن را مبارک ساخته اند.

بدینجهت مبارک نامیده شده است.

لاٰ شَرْقِیَّهٍ وَ لاٰ غَرْبِیَّهٍ

:نه سایۀ مشرق بر آن می افتد نه سایۀ مغرب و همیشه از نور خورشید استفاده می برد و در پناه کوهی یا درختی یا دوره ای قرار نگرفته است.

بهمین جهت روغن آن زرد است.برخی گویند:یعنی درخت دنیا نیست تا شرقی یا غربی باشد.برخی گویند:یعنی نه چنان است که از سایه بهره نگیرد و نه چنان است که از خورشید بهره نگیرد بلکه از هر دو بهره میگیرد.برخی گویند:یعنی نه از شرق است و نه از غرب.تا روغن آن کم و نور آن ضعیف باشد.بلکه از شام است.

یَکٰادُ زَیْتُهٰا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نٰارٌ

:چنان روغن آن صفا دارد که نزدیک است بدون اینکه آتشی به آن برسد،شعله ور شود.

آیا مقصود از مشبه(نور)و مشبه به چیست؟در اینباره اقوالی است:

1-این مثل را خداوند برای پیامبرش آورده.بنا بر این مشکات سینۀ او و زجاجه قلب او و مصباح نبوت اوست که نه شرقی است و نه غربی.یعنی نه یهودی است و نه مسیحی و از ابراهیم که درخت مبارک نبوت است،شعله می گیرد و نور نبوت او چنان است که و لو تکلم نکند،نزدیک است که برای مردم آشکار گردد.چنان که آن روغن نیز بدون آتش میخواهد شعله گیرد.برخی گفته اند:مقصود از مشکات ابراهیم و زجاجه اسماعیل و مصباح محمد(ص)است.چنان که این حضرت سراج هم نامیده شده است.پیامبر خدا از شجرۀ مبارکۀ ابراهیم و از پیامبران ابراهیمی است و اکثر انبیاء چنینند.ابراهیم نه شرقی است نه غربی،نه یهودی است نه مسیحی،مسیحیان به مشرق و یهود به مغرب نماز میخوانند.اینکه میگوید:نزدیک است روغن آن

ص :140

بدون آتش شعله ور شود،یعنی نزدیک است نیکیهای حضرت رسول،پیش از آنکه به او وحی شود،آشکار گردد.

نُورٌ عَلیٰ نُورٍ

:حضرت محمد پیامبری است از نسل پیامبری.

برخی گفته اند:مشکات عبد المطلب و زجاجه عبد اللّٰه و مصباح پیامبر خداست که نه شرقی است و نه غربی بلکه مکی است و مکه وسط دنیاست.

از امام رضا(ع)نقل شده که:مائیم مشکات و مصباح محمد(ص)است که خدا به ولایت ما هر که را دوست دارد،هدایت می کند.

امام باقر(ع)در بارۀ «کَمِشْکٰاهٍ فِیهٰا مِصْبٰاحٌ» فرمود:نور علم است در سینۀ پیامبر و زجاجه سینۀ علی(ع)است که علم پیامبر به سینۀ او منتقل گردید.نور علم از درختی مبارک فروغ می گیرد که نه شرقی و نه غربی و نه یهودی و نه مسیحی است.

«یَکٰادُ زَیْتُهٰا یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نٰارٌ»

یعنی عالم آل محمد(ص)به علم خود سخن می گوید،پیش از آنکه از او سؤال شود. «نُورٌ عَلیٰ نُورٍ» یعنی امامی مؤید به نور علم و حکمت،از پی امامی از آل محمد است از زمان آدم تا روز قیامت،اینان اوصیاء خدایند که آنها را خلیفه و حجت خویش در روی زمین قرار داده و در هر عصری یکی از آنها خواهند بود.

ابو طالب نیز در بارۀ پیامبر خدا می گوید:

«تویی محمد امین،بزرگ و نیکو و برگزیده،از برگزیدگان پاکی که گرامی بودند و نسلشان پاک بود.تویی سعادتمند،از سعادتمندان و سعادتمندان ترا تحت حمایت در آورده اند.از زمان آدم،همیشه وصی ارشاد کننده ای در میان ما بوده است، سخن ترا راست می شناسم.سخنی که باطل نمیشود،از آن روزی که طفل بودی،همیشه راست می گفتی».

تحقیق این است که شجرۀ مبارکه ای که در آیه ذکر شده،درخت تناور تقوی و رضوان است،عترت پیامبر درختی است که اصلش نبوت و تنه اش امامت و شاخه- هایش تنزیل و برگهایش تأویل و خادمانش جبرائیل و میکائیلند.

ص :141

2-این مثل را خداوند برای مؤمن زده است.مشکات نفس مؤمن و زجاجه سینۀ او و مصباح،ایمان و قرآن است در قلب مؤمن که از درخت مبارک اخلاص در برابر خدای یکتا شعله می گیرد.این درخت سر سبز و زیباست و همچون درختی که بدرختان دیگر پیچیده شده،تا از تابش خورشید در هر حال بر کنار است.مؤمن هم از سستی و نگرانی بر کنار است.مؤمن همواره میان چهار حالت است.اگر عطا شد، شکر میکند و اگر مبتلا شد،صبر میکند و اگر حکم کرد،عدالت می کند و اگر سخن گفت،راست می گوید.او در میان مردم،مثل زنده ای است که در میان قبرها حرکت میکند.کلامش و علمش و دخول و خروجش و سر انجام کارش همه نور است.

3-این مثل در بارۀ قرآن است در قلب مؤمن،همانطوری که چراغ نور افشانی میکند و از آن چیزی کاسته نمیشود.قرآن هم هدایت میکند و به آن عمل می شود.

پس مصباح،قرآن و زجاجه،قلب مؤمن و مشکات زبان و دهان مؤمن و درخت مبارک، درخت وحی است که اگر خوانده هم نشود،نزدیک است که خود را آشکار سازد.

برخی گویند:نزدیک است دلیلهای خدا برای کسانی که در بارۀ آنها اندیشه کنند، روشنی دهد،اگر چه قرآن هم نازل نشده بود.قرآن نوری است بر نور.نوری است با دلیلهای دیگر که قبل از آن بودند.مؤمنین از همۀ این نورها استفاده می برند.

پس مقصود از «نُورٌ عَلیٰ نُورٍ» پشت سر هم قرار گرفتن دلیلهاست و دلیلها به ترتیب هستند و تا عاقل قبلی ها را نیاموزد،بعدیها را نمی آموزد،اگر کسی ترتیب را رعایت نکند،استفاده ای نمیبرد.

یَهْدِی اللّٰهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشٰاءُ

:خدا هر که را بخواهد بدین و ایمان هدایت می کند و بقولی یعنی هر که را مصلحت بداند برای نبوت و ولایت هدایت می کند.

وَ یَضْرِبُ اللّٰهُ الْأَمْثٰالَ لِلنّٰاسِ

:خداوند بمنظور نزدیک کردن فهمها و آسان کردن درک،برای مردم مثلها می زند.

وَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

:خداوند بهر چیزی داناست و هر چیزی را در جای خود قرار میدهد.

ص :142

فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ

:مشکات در مسجدهایی است که خداوند اذن داده است که رفیع شوند.چنان که پیامبر خدا فرمود:مساجد خانه های خدایند در زمین و همانطوری که ستارگان به اهل زمین نور میدهند،مساجد هم به اهل آسمان نور میدهند.برخی گفته اند:مقصود چهار مسجد است که بدست پیامبران ساخته شده اند:

کعبه که ابراهیم و اسماعیل بنا کردند،بیت المقدس که سلیمان بنا کرد،مسجد مدینه و مسجد قبا که پیامبر عالیقدر اسلام بنا کرد.برخی گفته اند:مقصود از خانه هایی که خدا اذن داده،رفع شوند،خانه های انبیاء است.از پیامبر خدا(ص)نیز روایت شده است که منظور بیوت انبیاء است.ابو بکر سؤال کرد:یا رسول اللّٰه خانۀ علی و زهراء هم از همان بیوت است؟فرمود:بله،بالاتر از آنهاست.مؤید این مطلب این است که قرآن می گوید: «إِنَّمٰا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (ارادۀ خداست که شما اهل این بیت را از پلیدی پاک کند و تطهیر نماید:احزاب 33) و نیز: «رَحْمَتُ اللّٰهِ وَ بَرَکٰاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ» (رحمت و برکات خدا بر شما اهل خانه:

هود 73)مقصود از رفع بیوت انبیاء،تعظیم و پاک کردن آنها از آلودگیهاست و مقصود از تطهیر پاک کردن از معصیتهاست.برخی گفته اند:مقصود این است که در این خانه ها رفع حوائج بسوی خدا شود.

وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ

:و در این خانه ها کتاب خدا خوانده شود یا اسماء نیکوی او برده شود.

یُسَبِّحُ لَهُ فِیهٰا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصٰالِ رِجٰالٌ لاٰ تُلْهِیهِمْ تِجٰارَهٌ وَ لاٰ بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّٰهِ وَ إِقٰامِ الصَّلاٰهِ وَ إِیتٰاءِ الزَّکٰاهِ

:در این خانه ها مردمی که تجارت و بیع،آنها را از یاد خدا و اقامۀ نماز و دادن زکات-یا پاک ساختن عمل-باز نمیدارد،صبح و شام خدا را تسبیح می کنند.گفته اند:مقصود از تسبیح کردن،نماز خواندن است.زیرا هر تسبیحی در قرآن نماز است.

برخی گفته اند:مقصود از تسبیح کردن،تنزیه و پاک شمردن خداست،در

ص :143

ذات و افعالش از همۀ نقائص.

از امام صادق و پدرش(ع)روایت است که:اینها مردمی هستند که وقت نماز تجارت را ترک کرده،به نماز روی می آورند و اجر آنها از کسی که تجارت کند، بزرگتر است.

یَخٰافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصٰارُ

:آنها مردمی هستند که از روز قیامت که روز انقلاب و دیگرگونی حالت دلها و چشمهاست و روز سوختن و پخته شدن اعضاء بدن است،می ترسند.

برخی گویند:یعنی دلها میان بیم و امید و چشمها گاه بسمت راست و گاه به سمت چپ متوجهند،تا ببینند نامۀ اعمال از کدام طرف داده میشود.آیا از سمت راست یا از سمت چپ؟ برخی گویند:یعنی دلها جابجا شده،بحنجره ها می رسند و چشمها نابینا می گردند.

برخی گویند:یعنی دلها از حال شک به حال ایمان و یقین می رسند و چشمها از حال حیرت به رشد و راهنمایی می رسند.آنها که در دنیا شک داشتند،یقین پیدا میکنند و بر علم و بصیرتشان افزوده میشود.چنان که قرآن میفرماید: «فَکَشَفْنٰا عَنْکَ غِطٰاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» (پرده را از پیش چشم تو برداشتیم و چشم تو امروز تیز بین است:ق 22) لِیَجْزِیَهُمُ اللّٰهُ أَحْسَنَ مٰا عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ :اینکارها را به این منظور انجام میدهند که خدا آنها را نیکوتر از عملی که کرده اند پاداش دهد و بر آنها تفضل کند.

وَ اللّٰهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ

:ثواب به حساب است و تفضل بدون حساب است.یعنی خدا هر که را بخواهد از راه تفضل و کرم و بدون حساب،مورد بخشش قرار میدهد.

ص :144

نظم آیات:

قبلا قوانین سعادتبخش دینی را تعلیم داد.سپس این نکته را بیان کرد که همۀ منافع اهل آسمانها و زمین-که از آنها بنور تعبیر شده-بدست خداست.برخی گویند:این آیات بمنزلۀ علت مطالب قبل است.یعنی ما آیات و مواعظ را نازل کردیم، بخاطر اینکه هدایت اهل آسمانها و زمین بدست ماست.

ص :145

[سوره النور (24): آیات 39 تا 40]

اشاره

وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمٰالُهُمْ کَسَرٰابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ اَلظَّمْآنُ مٰاءً حَتّٰی إِذٰا جٰاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اَللّٰهَ عِنْدَهُ فَوَفّٰاهُ حِسٰابَهُ وَ اَللّٰهُ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (39) أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحٰابٌ ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ إِذٰا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرٰاهٰا وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اَللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ (40)

ترجمه:

آنان که کافر شدند،اعمال ایشان مانند سرابی است در بیابان ها که تشنه آن را آب پنداشته،همین که نزد آن آمد،چیزی نمی یابد و خداوند را نزد آن می یابد و حسابش را تمامی می رسد و حساب خدا سریع است.یا مانند ظلماتی است در دریایی مواج که موجی روی موجی آن را پوشیده و بر موج ابری است.ظلمتها بر یکدیگر.

هنگامی که دست خود را بیرون آورد،نزدیک است که آن را نبیند و هر که خدا برایش نوری قرار نداد،نوری ندارد.

ص :146

قرائت:

سحاب:ابن کثیر بدون تنوین و به اضافه و دیگران به تنوین خوانده اند.بنا بر قرائت دوم«ظلمات»خبر مبتداء محذوف است.

لغت:

سراب:تصویری است از آب که هنگام نیمروز و در شدت گرما از دور بچشم می رسد و انسان خیال میکند آب جاری است.

قیعه:جمع(قاع)بیابان وسیع لجه البحر:موج عظیم دریا که همچون دیواری مانع از دیدن ساحل می شود.

مقصود:

اکنون مثلی در بارۀ کفار آورده،می فرماید:

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمٰالُهُمْ کَسَرٰابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مٰاءً

:مردمی که اعمال نادرستی انجام میدهند و معتقدند که صحیح است،اعمال ایشان مانند سرابی است در بیابانی وسیع که شخص تشنه گمان میکند،آب است.

حَتّٰی إِذٰا جٰاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً

:همین که پس از مدتی راه پیمایی به محل سراب می رسد،می بیند زمینی است بی آب.شخص کافر هم گمان میکند،اعمالی که انجام داده،نافع است و برایش ثواب دارد و حال آنکه چنین نیست.

وَ وَجَدَ اللّٰهَ عِنْدَهُ فَوَفّٰاهُ حِسٰابَهُ

:کافر وقتی که بسوی عمل سراب مانند خود رفت و آن را چیزی نیافت، خدا را نزد آن می یابد و جزای کفرش را از خدا میگیرد.

این قسمت بر حسب ظاهر در بارۀ تشنه ای است که دنبال آب میگردد.اما در حقیقت در بارۀ کفار است.زیرا چون تشنه را مثل از کفار آورد،خبر از حال او را مانند خبر از حال کافران قرار داد.مقصود این است که کافر امروز جزای خدا را می یابد.

بقولی یعنی:خدا را در کمین خود می بیند و کیفر خود را می ستاند.

وَ اللّٰهُ سَرِیعُ الْحِسٰابِ

:حساب خداوند سریع است و حساب یکی او را از حساب دیگری باز نمیدارد و حساب همگان را با هم می رسد.از علی(ع)پرسیدند:

ص :147

«چگونه خداوند حساب همه را با هم می رسد؟»فرمود:همانطوری که همه را در یک حال روزی میدهد.برخی گویند:منظور از این مثل عتبه بن ربیعه است که در عصر جاهلیت،در جستجوی دین بود و پس از طلوع اسلام،از دین رو گردان شد.

اکنون مثل دیگری در بارۀ کفار آورده،می فرماید:

أَوْ کَظُلُمٰاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشٰاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحٰابٌ

:

یا اینکه کردار آنها مانند ظلماتی است در دریایی که موجش کوه پیکر است و ساحل آن دیده نمیشود و موجی روی موجی قرار دارد و روی موج را ابر پوشانده است.

ظُلُمٰاتٌ بَعْضُهٰا فَوْقَ بَعْضٍ

:ظلمت ها روی یکدیگرند:ظلمت دریا،ظلمت موج و ظلمت ابر.

مقصود این است که کافر کارها را از روی حیرت انجام میدهد و رشد پیدا نمیکند و بواسطۀ جهل و حیرت،همچون کسی است که گرفتار این ظلمت هاست.زیرا عمل و سخن و اعتقادش همه ظلمانی است.ابی گوید:کافر گرفتار پنج ظلمت است:سخنش ظلمت،عملش ظلمت،محل داخل شدنش ظلمت،محل خارج شدنش ظلمت و سرانجام او در قیامت نیز ظلمت است.

إِذٰا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرٰاهٰا

:وقتی دست خود را بیرون آورد،از فرط تاریکی نزدیک است که آن را مشاهده نکند.برخی گویند:یعنی دست خود را نمی بیند و برخی گویند:یعنی دست خود را با مشقت و دشواری می بیند.

وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّٰهُ لَهُ نُوراً فَمٰا لَهُ مِنْ نُورٍ

:آنکه خداوند برایش راه نجاتی قرار نداده است،راه نجاتی ندارد.برخی گویند:یعنی هر که در روز قیامت از نور خدا محروم است،نور ندارد.

ص :148

[سوره النور (24): آیات 41 تا 46]

اشاره

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلطَّیْرُ صَافّٰاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِمٰا یَفْعَلُونَ (41) وَ لِلّٰهِ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ إِلَی اَللّٰهِ اَلْمَصِیرُ (42) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ یُزْجِی سَحٰاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکٰاماً فَتَرَی اَلْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاٰلِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مِنْ جِبٰالٍ فِیهٰا مِنْ بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشٰاءُ یَکٰادُ سَنٰا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصٰارِ (43) یُقَلِّبُ اَللّٰهُ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی اَلْأَبْصٰارِ (44) وَ اَللّٰهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ مٰاءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (45) لَقَدْ أَنْزَلْنٰا آیٰاتٍ مُبَیِّنٰاتٍ وَ اَللّٰهُ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ (46)

ص :149

ترجمه:

آیا نمی بینی که آنها که در آسمانها و زمینند و مرغانی که صف بسته اند،برای خداوند تسبیح میکنند؟خدا به نیایش و تسبیح همگی عالم است و خدا به کردار ایشان داناست.خدا راست ملک آسمانها و زمین و بازگشت بسوی خداست.آیا نمی بینی که خداوند ابری را سوق میدهد و قطعات آن را بیکدیگر ضمیمه میکند؟آن گاه آن را متراکم میکند و می بینی که قطرات باران از خلال آن خارج می شوند و از ابرهای متراکمی که در آسمان است تگرگ نازل میکند و بهر که بخواهد می رساند و از هر که بخواهد منصرف می گرداند.نزدیک است که درخشش برق آسمان چشمها را ببرد.خداوند شب و روز را میگرداند و در این کار،عبرتی است برای صاحبان بصیرت.

خدا هر جنبنده ای را از آب آفریده است:برخی از آنها بر شکم راه میروند و برخی بر دو پا و برخی بر چهارپا.خدا هر چه خواهد خلق میکند.خدا بر هر چیزی قادر است.ما آیاتی بیان کننده فرستادیم و خدا هر که را خواهد براه راست هدایت می کند.

قرائت:

یذهب:ابو جعفر از باب افعال خوانده و دیگران به ثلاثی مجرد.بنا بر قرائت اول باء زائده است.

لغت:

ازجاء:سوق دادن.

رکام:متراکم ودق:باران

ص :150

خلال:جمع خلل،فرجۀ میان دو چیز برد:تگرگ سنا:درخشیدن

اعراب:

صافات:حال از«الطیر» مِنَ السَّمٰاءِ :«من»حرف ابتداء مِنْ جِبٰالٍ :«من»برای تبعیض.بدل از «مِنَ السَّمٰاءِ» و«فیها»متعلق به محذوف صفت«جبال» مِنْ بَرَدٍ :«من»حرف جنس.متعلق به محذوف و صفت«جبال»و مفعول«ینزل» محذوف است.

عَلیٰ بَطْنِهِ

:در محل نصب و حال و همچنین «عَلیٰ رِجْلَیْنِ» و «عَلیٰ أَرْبَعٍ» کلمه های «من»به معنی«ما»است.

مقصود:

اکنون این مطلب را بیان میکند که آیات خدا برای خداشناسان خردمند، نور است.می فرماید:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

:آیا نمی بینی که تمام عقلاء در آسمانها و زمین خدا را تسبیح و تقدیس و تنزیه میکنند و او را از صفاتی که لایق جنابش نیست پاک می شمارند؟برخی گویند:تنها مقصود عقلاء نیست.بلکه غیر عقلاء را هم شامل میشود.

وَ الطَّیْرُ صَافّٰاتٍ

: و نیز مرغانی که پرها را در هوا گشوده اند به زبان نیاز و حدوث او را تسبیح می کنند و بر قدرت نامتناهی او دلالت دارند.

کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ

:خداوند به نماز و تسبیح همۀ آنها عالم است.

برخی گویند:نماز از انسان و تسبیح از دیگر موجودات است.برخی گویند:یعنی همۀ موجودات به نماز و تسبیح خود آشنایند و آنها را به دقت انجام میدهند.اما

ص :151

معنی اول بهتر است.زیرا موجودات بر دلالت خود بوحدانیت حق آگاه نیستند ولی خداوند بر دلالت آنها آگاه است.

وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ بِمٰا یَفْعَلُونَ

:خداوند به کردار آنها آگاه است و جزای آنها را میدهد.

وَ لِلّٰهِ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

:سیاست و تدبیر کامل آسمانها و زمین، مخصوص خداوند یکتاست که قادر بر خلق اجسام است و جز او قادر نیست.

وَ إِلَی اللّٰهِ الْمَصِیرُ

:روز قیامت همه بسوی خدا بازگشت می کنند.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ یُزْجِی سَحٰاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکٰاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاٰلِهِ

:آیا نمیدانی که خداوند ابری را بسوی منطقه ای سوق میدهد و قطعات آن را بیکدیگر وصل کرده،بصورت قطعۀ واحدی در می آورد،آن گاه آنها را متراکم می سازد و بدنبال این مراحل،قطرات باران از خلال ابر خارج می شود و بر زمین می بارد؟ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّمٰاءِ مِنْ جِبٰالٍ فِیهٰا مِنْ بَرَدٍ :و از کوه های تگرگی که در ابر است تگرگ می فرستد.منظور از سماء ابر است.زیرا بهر چه بالای سر باشد و سطح بالا را بپوشاند،سماء گفته می شود.ممکن است تگرگ ها در ابر جمع شوند و به شکل کوه در آیند،سپس نازل گردند.

برخی گویند:مقصود این است که خداوند به اندازۀ کوهی تگرگ از آسمان نازل می کند.زیرا وقتی که می گوییم-مثلا-دو خانه از کاه،یعنی مقدار دو خانه از کاه.برخی گفته اند:مقصود این است که در همین آسمان-نه ابر-کوه هایی از تگرگ آفریده شده است (1).

ص :152


1- 1) -اینکه گفته شود در آسمان کوه هایی از تگرگ آفریده شده است،قابل قبول نیست. همچنین اینکه گفته شود به اندازۀ کوهی،تگرگ از آسمان بر زمین نازل می شود چندان جالب بنظر نمیرسد.آنچه که ظاهر و صریح آیه است،این است که از کوه های یخ یا تگرگی که در آسمان است خداوند تگرگ نازل می کند.بدیهی است که تگرگ از ابر نازل می شود و

فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشٰاءُ

:خداوند هر که را بخواهد گرفتار تگرگ می کند و بوسیلۀ تگرگ به زراعت و مال ایشان ضرر می رساند و هر که را بخواهد از آن مصون میدارد.بنا بر این اصابت تگرگ بلا و صرف آن نعمت است.

یَکٰادُ سَنٰا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصٰارِ

:شدت درخشندگی برق های آسمانی چنان است که نزدیک است بینایی را از چشمها سلب کند.مثل«یکاد البرق یخطف ابصارهم»(نزدیک است که برق دیده ها را ببرد:بقره 20).

یُقَلِّبُ اللّٰهُ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ

:شب و روز را خداوند در پی یکدیگر قرار میدهد و قسمتی از یکی از آنها کم کرده،داخل دیگری میکند.

إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصٰارِ

:در این کار خداوند برای صاحبان عقل و بصیرت،دلالت و عبرتی است.

وَ اللّٰهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ مٰاءٍ

:خداوند هر حیوان جنبنده ای که بر زمین حرکت می کند،از نطفه آفریده است،اینکه نطفه را آب نامیده،بخاطر این است که اصل در آفرینش موجودات آب است،در جایی دیگر میفرماید: «وَ جَعَلْنٰا مِنَ الْمٰاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ» (هر موجود زنده ای را از آب آفریدیم:انبیاء 30) فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلیٰ أَرْبَعٍ :دسته ای از موجودات زمینی،مثل مار و ماهی و کرم بر شکم حرکت می کنند و دسته ای از آنها مثل انسان و مرغها بر دو پا راه می روند و دسته ای دیگر، مثل چهار پایان بر چهار پا راه می روند. در اینجا از ذکر موجوداتی که بیشتر از چهار پا دارند،خودداری کرده.علت این است که و لو حیوان بیشتر از چهار پا داشته

1)

(مقتضای این بیان است که خود ابر کوه تگرگ یا یخ است.خوشبختانه پس از اختراع هواپیما و امکان پروازهای بلند این حقیقت به ثبوت رسید و خلبانان در ارتفاعات بیش از ده کیلومتر متوجه شدند که در سطح بالای ابرها پرده های بافته شدۀ از یخ وجود دارد.گویی ابر کوهی عظیم بوده که قسمت بالای آن از سوزنهای یخ و برگه های برف مستور و گاهی از تگرگ پوشیده شده بود.دانشمند شوروی کولوبکف چندین بار کوه های ابر و کوه های برف استعمال می کند(ر ک:باد و باران در قرآن 1344 قم ص 65 و 141)

ص :153

باشد،در موقع حرکت بر چهار پا اعتماد میکند و به بقیه نیاز ندارد.وانگهی حیوانی که بر بیشتر از چهار پا حرکت می کند،مثل حیوانی است که بر چهار پا حرکت می کند و با او چندان تفاوتی ندارد.

امام باقر(ع)فرمود:بعضی هم بر بیشتر از چهار پا حرکت می کنند.

یَخْلُقُ اللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ

:خدا هر موجودی را که اراده کند،خلق می کند.

إِنَّ اللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

:زیرا بر هر چیزی قادر است و اینکه حیوانات با اینکه از یک اصلند،با یکدیگر مختلفند،دلیل است بر کمال قدرت خداوند متعال و علم و حکمت او.

لَقَدْ أَنْزَلْنٰا آیٰاتٍ مُبَیِّنٰاتٍ

:ما دلیلهای واضح و روشنی نازل کرده ایم.

وَ اللّٰهُ یَهْدِی مَنْ یَشٰاءُ إِلیٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِیمٍ

:خداوند هر یک از افراد انسان را که بخواهد براه ایمان یا بهشت هدایت می کند.برخی گویند:یعنی در آخرت هدایت می کند.

ص :154

[سوره النور (24): آیات 47 تا 52]

اشاره

وَ یَقُولُونَ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنٰا ثُمَّ یَتَوَلّٰی فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (47) وَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (48) وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ اَلْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ (49) أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ اِرْتٰابُوا أَمْ یَخٰافُونَ أَنْ یَحِیفَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (50) إِنَّمٰا کٰانَ قَوْلَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (51) وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اَللّٰهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ (52)

ترجمه:

می گویند:بخدا و رسول ایمان آوردیم و اطاعت کردیم.سپس گروهی از آنها بعد از آن روی گردان می شوند و مؤمن نیستند و چون بسوی خدا و رسولش دعوت

ص :155

شوند که میان آنها حکم کند،گروهی از آنها اعراض میکنند.اگر حق برای آنها وقوع پیدا کند،با اعتقاد به آن روی آور می شوند.آیا در دلشان مرض است یا شک دارند یا می ترسند که خدا و رسولش بر آنها ظلم کنند؟بلکه اینان ستمکارانند.

گفتار مؤمنین این است که چون بسوی خدا و رسول دعوت شوند که میان آنها حکم کند،گویند:شنیدیم و اطاعت کردیم و اینان رستگارانند و هر کس خدا و رسولش را اطاعت کند و از خدا بترسد و تقوی پیشه کند،رستگار است.

قرائت:

یتقه:ابو جعفر و قالون از نافع و یعقوب بکسر قاف و کسر هاء-بدون اشباع- و ابو عمرو و حمزه و ابو بکر به سکون قاف و کسر هاء-بی اشباع و دیگران به کسر قاف و کسر هاء-با اشباع-خوانده اند.عدم اشباع هاء بخاطر این است که کسرۀ قاف پیش از هاء لازم نیست و می تواند در حالت رفع پیش از هاء یاء در آید.وجه سکون هاء این است که:یاء و واوی که به آن وصل می شود،زائد است.بنا بر این ضمیر مجرد از واو و یاء و بحسب اصل ساکن شده است.

لیحکم:ابو جعفر به صیغۀ مجهول خوانده است.

لغت:

اذعان:پذیرش سریع حیف:ستم فوز:بهره مند شدن از خیر فراوان

شأن نزول:

گفته اند:آیه در بارۀ مردی از منافقین نازل شده است که میان او و یک یهودی اختلافی بود.یهودی او را دعوت کرد که برای داوری خدمت رسول خدا روند ولی منافق میخواست که پیش کعب بن اشرف روند.

بلخی گوید:عثمان از علی(ع)زمینی خریده بود که بواسطۀ بیرون آمدن سنگهایی از آن میخواست رد کند.علی(ع)قبول نکرد و فرمود:میان من و تو پیامبر

ص :156

خدا.عثمان گفت:حکم بن ابی العاص.زیرا پیامبر پسر عموی تست و به نفع تو حکم می کند! قریب به همین مضمون از امام باقر(ع)روایت شده است.

مقصود:

وَ یَقُولُونَ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنٰا

:می گویند خدا را به یکتایی و رسولش را به رسالت تصدیق می کنیم و مطیع هستیم.

ثُمَّ یَتَوَلّٰی فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ

:آن گاه گروهی از آنها پس از اقرار به ایمان روی گردان می شوند.

وَ مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ

:اینان که ادعای ایمان می کنند و از حکم خدا و رسول روی گردانند،ایمان ندارند.

از این آیه،استفاده میشود که اگر کسی به زبان ادعای ایمان کند،مؤمن نیست.

زیرا اگر مؤمن بود،در این آیه،نفی ایمان از وی نمی شد.

وَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ

:

هنگامی که بسوی کتاب خدا و حکم و شریعت او و حکم رسولش دعوت می شوند تا میان آنها حکم کند،گروهی از آنها اعراض می کنند.اینکه پس از نام خدا،رسول را ذکر میکنند،بخاطر این است که حکم رسول به امر خداست و حکم خدا و رسول یکی است.

وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ

:اگر بدانند که آنچه حق است واقع می شود و با آن مواجه می شوند،بسوی پیامبر آمده،به سرعت ایمان می آوردند و تسلیم می شدند.سپس در رد آنها می فرماید:

أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ

:آیا اینان در دل خود نسبت به نبوت تو شک دارند و گرفتار نفاقند؟این استفهام برای تقریر است.یعنی چنین است.البته چنین بیانی برای نکوهش و توبیخ رساتر است.مقصود این است که نبوت تو ظاهر است و احتیاجی به شاهد و بینه ندارد.نکوهش بر آنهاست که گرفتار نفاقند.شاعر می گوید:

ص :157

الستم خیر من رکب المطایا

و اندی العالمین بطون راح

آیا شما بهترین سوارکاران و سخاوتمندترین افراد نیستید؟(یعنی هستید و مدح است.بر خلاف آیه که جملۀ استفهام در آنجا مثبت است،یعنی گرفتار نفاق هستید و منظور مذمت است).

أَمِ ارْتٰابُوا

:یا اینکه آیا آنها از تو چیزی دیده اند که بخاطر آن در بارۀ تو گرفتار شک و تردید شده اند؟ أَمْ یَخٰافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ :یا اینکه آیا می ترسند که خداوند بر آنها ظلم کند و پیامبر در داوری خود از راه حق منحرف شود؟بدیهی است که عدم قبول سخنان پیامبر بخاطر یکی از امور مذکور است.از این جهت است که به دنبال آن میفرماید:

بَلْ أُولٰئِکَ هُمُ الظّٰالِمُونَ

:هیچکدام از امور مذکور درست نیست.بلکه خود آنها ظالمند و بخود و دیگران ظلم کرده اند.

از این آیه استفاده میشود که ترس از ظلم خدا بر خلاف دین است و اگر کسی یقین به ظالم بودن خدا داشته باشد،در مخالفت دین صریحتر است.

إِنَّمٰا کٰانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا

:سخن مؤمنین این است که هنگام دعوت بسوی خدا و رسولش، می گویند:سخن پیامبر را شنیدیم و امرش را اطاعت کردیم.اگر چه امر پیامبر برای آنها ضرر داشته باشد.

وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

:اینها در پیشگاه خداوند مزد می گیرند.از امام باقر(ع)نقل شده که منظور از آیه علی(ع)است.

وَ مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللّٰهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْفٰائِزُونَ

:آنها که فرمان خدا را اطاعت کنند و از کیفر نافرمانی بیمناک باشند و به وسیلۀ امتثال اوامر و ترک نواهی تقوی پیشه کنند،رستگارند.برخی گویند:یعنی از گناه گذشته می ترسند و نسبت به آینده تقوی دارند.

ص :158

نظم آیات:

آیۀ اول متصل است به «وَ یَضْرِبُ اللّٰهُ الْأَمْثٰالَ لِلنّٰاسِ» و ضمیر«یقولون»به«الناس» برمیگردد.اگر چه مقصود بعضی از آنهاست.

برخی گویند:چون قبلا در بارۀ مؤمن و کافر سخن گفته است،در اینجا در بارۀ منافق سخن میگوید.

ص :159

[سوره النور (24): آیات 53 تا 55]

اشاره

وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لاٰ تُقْسِمُوا طٰاعَهٌ مَعْرُوفَهٌ إِنَّ اَللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ (53) قُلْ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْهِ مٰا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ مٰا حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ مٰا عَلَی اَلرَّسُولِ إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (54) وَعَدَ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی اَلْأَرْضِ کَمَا اِسْتَخْلَفَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ اَلَّذِی اِرْتَضیٰ لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاٰ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰاسِقُونَ (55)

ترجمه:

به سوگندهای سخت به خدا سوگند یاد کردند که اگر آنها را فرمان دهی بیرون

ص :160

روند.بگو سوگند یاد نکنید.طاعتی است معروف.خدا به کردارتان داناست.بگو خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید و اگر روی گردان شوند،بر اوست آنچه بدان تکلیف شده و بر شماست آنچه بدان تکلیف شده اید و اگر او را اطاعت کنید، هدایت می شوید و نیست بر پیامبر مگر اعلام آشکار.خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده و عمل صالح می کنند وعده کرده که همانطوری که پیشینیان را خلیفه کرد،آنها را در روی زمین خلیفه کند و دینشان را که برای ایشان پسندیده است، برای آنها تمکین بخشد و پس از ترس آنها را ایمنی بخشد که مرا بپرستند و چیزی را شریک من نسازند و کسی که بعد از آن کافر شود،فاسق است.

قرائت:

استخلف:ابو بکر بضم تاء و دیگران بفتح خوانده اند.

لیبدلنهم:ابن کثیر و ابو بکر و یعقوب و سهل به باب افعال و دیگران به باب تفعیل خوانده اند.تبدیل تغییر حال و ابدال،چیزی را بجای چیزی گذاشتن است.

اعراب:

جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ

:فعل محذوف و مصدر جانشین اسم فاعل و حال است.

طٰاعَهٌ مَعْرُوفَهٌ

:مبتداست و خبر آن حذف شده.یعنی:افضل لکم.

یعبدوننی:جمله مستأنفه یا حال.

مقصود:

به پیامبر خدا می گفتند که:سوگند بخدا،اگر ما را امر به خروج و شرکت در میدان جنگ کنی،ترا اطاعت میکنیم.لذا می فرماید:

وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لاٰ تُقْسِمُوا طٰاعَهٌ مَعْرُوفَهٌ

:آنها غلیظترین سوگندها یاد کردند که اگر ما را امر کنی که به جنگ برویم،می رویم،به آنها بگو:قسم نخورید.اطاعت پیامبر،از روی اخلاص و صدق، بهتر است از قسمی که تصدیق آن نکنید.

إِنَّ اللّٰهَ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ

:خداوند بکردار شما آگاه است و اگر بزبان

ص :161

اظهار موافقت و به عمل مخالفت کنید،میداند.

قُلْ أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ

:بگو:خدا و پیامبر را اطاعت کنید و از مخالفت بپرهیزید.

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمٰا عَلَیْهِ مٰا حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ مٰا حُمِّلْتُمْ

:اگر از طاعت خدا و رسول اعراض کنند،بر پیامبر است وظائفی که بر عهده دارد و بر آنهاست وظائفی که بر عهده دارند.یعنی پیامبر اوامر خدا را ابلاغ میکند و آنها باید اطاعت کنند.

وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا

:اگر پیامبر را اطاعت کنید،رشد می یابید و به صلاح می گرائید و به راه بهشت هدایت می شوید.

وَ مٰا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ

:پیامبر وظیفه ای جز ادای رسالت و بیان شریعت ندارد.وظیفۀ او راهنمایی و وظیفۀ شما راه یابی است.

وَعَدَ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

:خداوند به آنان که اهل ایمان و طاعت خالصند، وعده کرده است که آنها را جانشین گذشتگان کند و سرزمینهای کفار عرب و عجم را بدست ایشان دهد و آنها را در آن سرزمینها ساکن و حکمروا گرداند.همانطوری که بنی اسرائیل را هم جانشین گذشتگان کرد و جبابرۀ مصر را هلاک گردانید و سرزمینها و دیار و اموالشان را به آنها داد.

ابی بن کعب گوید:هنگامی که پیامبر خدا وارد مدینه شد و انصار او را مأوی دادند،تمام عرب بدشمنی آنها برخواستند.شب ها با سلاح می خوابیدند و روزها سلاح را از خود جدا نمیکردند.گفتند:آیا روزی خواهد آمد که ما در امن و آرامش به سر بریم و فقط از خدا بترسیم؟از اینرو آیه نازل گردید.

مقداد از پیامبر خدا نقل کرده است که:هیچ خانۀ گلین و موئین در زمین نمی ماند،مگر اینکه خداوند کلمۀ اسلام را بوسیلۀ عزیز کردن عزیزی یا ذلیل کردن ذلیلی داخل آن میکند.یا اهل آن را عزیز می کند و آنها را پیرو کلمۀ اسلام می سازد یا ذلیل میکند تا در برابر کلمۀ اسلام سر تسلیم فرود آوردند.

ص :162

برخی گویند:مقصود زمین مکه است که مهاجرین مسلمان آرزوی بازگشت به آن را داشتند.

وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضیٰ لَهُمْ

:دین اسلام را که خدا برای آنها پسندیده است،بر دین های دیگر غالب می سازد.

چنان که پیامبر خدا فرمود:زمین برای من جمع شد و مشارق و مغارب آن بمن نشان داده شد.بزودی فرمانروایی امت من بهمۀ جاهایی که برای من جمع شد خواهد رسید.

برخی گویند:تمکین دین یعنی عزیز کردن اهل دین و ذلیل کردن منکرین آن تا بتوانند دین خود را ظاهر کنند.

وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً

:از آن پس که در مکه ترسان بودند، خداوند آنها را بقوۀ اسلام و گسترش آن ایمنی بخشید.مقاتل می گوید:خدا به این وعدۀ خود عمل کرده است.آنها را در روی زمین قدرت بخشید و ترس آنها را مبدل به ایمنی کرد.پس به وعدۀ خود وفا کرده است.برخی گویند:از آن پس که در دنیا می ترسیدند،خداوند در آخرت آنها را ایمن می سازد.در روایت است از پیامبر اسلام که خداوند فرمود:بنده ام را دچار دو ترس و برخوردار از دو ایمنی نمیکنم.اگر در دنیا ترسید،در آخرت ایمنش می کنم و اگر در دنیا ایمن شد،در آخرت او را می ترسانم.

یَعْبُدُونَنِی لاٰ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً

:اینان در عبادت خود خالصند،ریا ندارند و شرک نمی ورزند.

این آیه دلالت دارد بر اینکه نبوت پیامبر ما صحیح است.زیرا اخباری که او از غیب داده،صادق بوده است.

وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذٰلِکَ فَأُولٰئِکَ هُمُ الْفٰاسِقُونَ

:آنها که بعد از این نعمتها کافر شوند،فاسقند.ذکر فسق بعد از کفر-با اینکه کفر بدتر از فسق است-بخاطر این است که فسق در هر چیزی گرایش بصورت قبیح تر آن است.پس مقصود از این که اینها در کفر خود فاسقند این است که بدترین نوع کفر را دارند.

ص :163

برخی گویند:یعنی هر کس این نعمت ها را انکار کند،معصیت کار است.

در بارۀ این آیه اختلاف است.برخی گویند:در بارۀ پیامبر است.برخی گویند:

در بارۀ امت است.از ائمۀ اهل بیت(ع)روایت است که در بارۀ مهدی آل محمد است.

امام چهارم(ع)این آیه را خواند و فرمود:بخدا آنها شیعۀ مایند که خداوند بدست مردی از ما که مهدی این امت است،این وعده ها را در بارۀ آنها انجام میدهد.پیامبر خدا در بارۀ او فرمود:اگر از دنیا یک روز مانده باشد،خدا آن روز را طولانی می سازد تا مردی از عترت من که همنام من است،زمامدار شود و زمین را بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده،پر از عدل و داد کند.نظیر همین روایت از امام باقر و امام صادق(ع)نیز روایت شده است.

پس منظور از «اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ» پیامبر و اهل بیت است.این آیه آنها را مژده می دهد که خلیفه می شوند و در تمام بلاد قدرت را بدست می گیرند و در وقت قیام مهدی(ع)ایمن خواهند شد.

مقصود از «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» این است که قبلا هم خداوند افرادی را که صالح خلافت بوده اند،قدرت و خلافت بخشیده است.مثل آدم و داوود و سلیمان.

شاهد آن این آیات است: «إِنِّی جٰاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» (در روزی زمین خلیفه ای قرار میدهم:بقره 30) «یٰا دٰاوُدُ إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ» (ای داود،ترا در روی زمین خلیفه ساختیم:ص 26) «فَقَدْ آتَیْنٰا آلَ إِبْرٰاهِیمَ الْکِتٰابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْنٰاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (آل ابراهیم را کتاب و ملک عظیم دادیم:نساء 54).

تمام ائمۀ طاهرین(ع)بر این مطلب اجماع دارند و اجماع آنها حجت است.

زیرا رسول خدا فرمود:«من در میان شما دو چیز سنگین ترک می کنم:کتاب خدا و عترتم.از هم جدا نمیشوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند».

وانگهی هنوز مسلمانان و مؤمنین در روی زمین قدرت کامل پیدا نکرده اند.

بنا بر این باید در انتظار روزی بود که خداوند به این وعدۀ خود جامۀ عمل بپوشد.

زیرا خدا خلف وعده نمیکند.

ص :164

[سوره النور (24): آیات 56 تا 57]

اشاره

وَ أَقِیمُوا اَلصَّلاٰهَ وَ آتُوا اَلزَّکٰاهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (56) لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی اَلْأَرْضِ وَ مَأْوٰاهُمُ اَلنّٰارُ وَ لَبِئْسَ اَلْمَصِیرُ (57)

ترجمه:

نماز را بپای دارید و زکات را بدهید و پیامبر را اطاعت کنید تا به شما رحم شود.

گمان نکنید که مردم کافر در روی زمین عاجز کننده اند.مأوای آنها جهنم و بد جایگاهی است.

قرائت:

لا تحسبن:ابن عامر و حمزه به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.بنا بر قرائت دوم فاعل آن پیامبر خدایا«الذین»است.

مقصود:

هم اکنون دستور به اقامۀ دستورات دین داده،می فرماید:

وَ أَقِیمُوا الصَّلاٰهَ وَ آتُوا الزَّکٰاهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ

:

در وقت نماز،نماز را ادا و تمام کنید و زکات واجب را بپردازید و پیامبر را اطاعت کنید تا خداوند شما را به نعمت های جزیل پاداش دهد.

لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ

:ای محمد،(یا ای شنونده)گمان مکن که مردم کافر از دست ما نجات پیدا میکنند و ما را در برابر خود عاجز می سازند.

وَ مَأْوٰاهُمُ النّٰارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ

:جایگاه آنها جهنم است و جهنم بد جایگاهی است.با اینکه جهنم مطابق حکمت و صوابدید الهی است،به بد توصیف شده،زیرا برای اهل خود رنج و الم به بار می آورد.

ص :165

[سوره النور (24): آیات 58 تا 60]

اشاره

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ اَلَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ وَ اَلَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا اَلْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاٰثَ مَرّٰاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاٰهِ اَلْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیٰابَکُمْ مِنَ اَلظَّهِیرَهِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاٰهِ اَلْعِشٰاءِ ثَلاٰثُ عَوْرٰاتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لاٰ عَلَیْهِمْ جُنٰاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوّٰافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (58) وَ إِذٰا بَلَغَ اَلْأَطْفٰالُ مِنْکُمُ اَلْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اِسْتَأْذَنَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (59) وَ اَلْقَوٰاعِدُ مِنَ اَلنِّسٰاءِ اَللاّٰتِی لاٰ یَرْجُونَ نِکٰاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیٰابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِینَهٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (60)

ص :166

ترجمه:

ای مردم مؤمن،باید بردگان شما و کودکان در سه وقت از شما اذن بگیرند:

پیش از نماز بامداد و هنگام ظهر که لباستان را کنار می گذارید و بعد از نماز عشاء.

این سه وقت،برای شما عورتند.بعد از آن سه وقت بر شما و ایشان گناهی نیست.بعضی بر بعضی طواف میکنید.خداوند آیات خود را اینطور برای شما بیان میکند و خداوند دانا و حکیم است و هنگامی که کودکان شما به بلوغ رسیدند باید اذن بگیرند.

همانطوری که گذشتگان اذن میگرفتند.اینطور خداوند آیات را برای شما بیان می کند و خداوند دانا و حکیم است.زنان باز نشسته ای که امید زناشویی ندارند، گناهی برایشان نیست که لباسهای خود را بگذارند بدون اینکه آشکار کنندۀ زینت باشند و پاکدامنی برای آنها بهتر است و خداوند شنوا و داناست.

قرائت:

ثلاث:کوفیان-بجز حفص-به نصب و دیگران به رفع خوانده اند.رفع بنا بر این است که خبر مبتدای محذوف باشد و نصب بنا بر این است که خبر از مبتدای محذوف باشد.

مقصود:

قبلا احکام مربوط به زن و مرد را بیان کرد.اکنون در بارۀ یک مسألۀ مهم،مربوط به آمد و رفت غلامان و اطفال در خانه ها می فرماید:

یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمٰانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاٰثَ مَرّٰاتٍ

:ای مردم مؤمن غلامان و کنیزان و اطفال نابالغ خود را امر کنید که وقتی میخواهند وارد اطاق خلوت شما شوند،از شما اذن بگیرند.برخی گفته اند:

تنها غلامان باید اذن بگیرند نه کنیزان.از امام باقر و امام صادق(ع)نیز چنین روایت شده است.مقصود از کودک،بچه ای است که عورت را تمیز میدهد.جبائی می گوید:

اذن گرفتن در همه حال واجب است مگر برای بردگان و کودکان که فقط در سه وقت واجب است.

ص :167

مِنْ قَبْلِ صَلاٰهِ الْفَجْرِ

:یکی پیش از نماز صبح زیرا در این حال ممکن است انسان برهنه به خوابگاه رفته باشد یا اینکه به حالی باشد که نخواهد کسی او را ببیند.

وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیٰابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَهِ

:دیگر بهنگام خواب نیمروز که لباس را از تن بیرون آورده اید.

وَ مِنْ بَعْدِ صَلاٰهِ الْعِشٰاءِ

:و نیز بعد از نماز عشاء که مرد با همسر خود خلوت میکند.فرمان خدا این است که در این سه وقت که موقع خلوت و استراحت است، کودکان و غلامان اجازه بگیرند.پس از تفصیل این سه وقت،اکنون در بارۀ آن بطور اجمال می فرماید.

ثَلاٰثُ عَوْرٰاتٍ لَکُمْ

:این سه وقت برای شما عورتند.علت اینکه وقت را عورت نامیده،این است که انسان در این اوقات لباس را از تن بیرون می کند و عورتش ظاهر می شود.

سدی می گوید:بعضی از اصحاب دوست میداشتند که در این سه وقت با همسران خود در آمیزند و با غسل بمسجد بروند و نماز بخوانند.خداوند امر کرد که غلامان و اطفال در این سه وقت اجازه بگیرند.

لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لاٰ عَلَیْهِمْ جُنٰاحٌ بَعْدَهُنَّ

:پس از این سه وقت،بر شما مؤمنین و بر غلامان و کودکان گناهی نیست که بدون اجازه داخل شوند.

طَوّٰافُونَ عَلَیْکُمْ

:اینها خدمتگزاران شمایند و چاره ای ندارند جز اینکه در اوقات دیگر بدون اجازه بر شما وارد شوند و بر آنها دشوار است که همیشه از شما اجازه بگیرند.در جای دیگر می فرماید: «وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدٰانٌ مُخَلَّدُونَ» (پسرکانی که در بهشت جاودانیند خدمتگزار آنانند:واقعه 17) بَعْضُکُمْ عَلیٰ بَعْضٍ :این بردگان بر شما موالی طواف می کنند و خدمتگزار شمایند.

کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمُ الْآیٰاتِ وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ

:همانطوری که در این آیه دستورات خود را برای شما بیان کرد،دلائل احکام خود را برای شما بیان میدارد.

وَ إِذٰا بَلَغَ الْأَطْفٰالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ

:

هر گاه کودکان نابالغ شما به سن بلوغ رسیدند،باید در همۀ اوقات از شما اجازه

ص :168

بگیرند.همانطوری که سایر بزرگسالان آزاد اجازه می گرفتند.

کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمْ آیٰاتِهِ وَ اللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ

:خداوند همانطور که دستور خود را در این آیه برای شما بیان کرد،دستورات دیگر خود را نیز بیان میکند و خداوند دانا و حکیم است.سعید بن مسیب گوید:منظور این است که انسان باید از مادر خود اجازه بگیرد.

وَ الْقَوٰاعِدُ مِنَ النِّسٰاءِ اللاّٰتِی لاٰ یَرْجُونَ نِکٰاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنٰاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیٰابَهُنَّ

:زنان پیری که باز نشسته شده و در معرض زناشویی نیستند و کسی به آنها رغبت ندارد.می توانند روسری خود را بردارند.

برخی گفته اند:یعنی حائض نمی شوند و بمرحله ای رسیده اند که طمعی به ازدواج ندارند و بخاطر پیری مردها به آنها بی رغبت هستند.

برخی گفته اند:اینها می توانند روسری و عبا را از خود بردارند.اما برخی گفته اند:اینها فقط می توانند آنچه را بر روسری می اندازند بردارند و بدون پوشیدن دست و صورت،در میان مردان اجنبی بنشینند.

غَیْرَ مُتَبَرِّجٰاتٍ بِزِینَهٍ

:به شرطی که از کنار گذاشتن روسری-یا هر چیز دیگر-قصد آنها جلوه گری و دلربایی نباشد.بلکه قصد آنها این باشد که خود را از قیود آزاد سازند.بدیهی است که جلوه گری و دلربایی هم بر پیران حرام است و هم بر جوانان.در خصوص زنان جوان دستور این است که از برداشتن روسری خودداری کنند و از روسریهای ضخیم استفاده کنند تا به هیچ وجه بدن آنها نمایان نشود.در روایت است که پیامبر فرمود:شوهر به بدن زن و برادر و فرزند به زیر پوش زن،نگاه میکنند.اما در برابر نامحرم باید چهار لباس پوشید:زیر پوش،روسری،پیراهن و لباس سر تا سری(چادر).

وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

:پاکدامنی پیر زنان و پوشیدن چادر از کنار گذاشتن آن برای ایشان بهتر است.اگر چه حرجی بر آنها نیست و خداوند سخن شما را می شنود و به آنچه در دل دارید داناست.

ص :169

[سوره النور (24): آیه 61]

اشاره

لَیْسَ عَلَی اَلْأَعْمیٰ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَی اَلْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَی اَلْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبٰائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوٰانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمٰامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمّٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوٰالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خٰالاٰتِکُمْ أَوْ مٰا مَلَکْتُمْ مَفٰاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتٰاتاً فَإِذٰا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّهً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ مُبٰارَکَهً طَیِّبَهً کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (61)

ترجمه:

بر نابینا و لنگ و بیمار و خود شما حرجی نیست که از خانۀ خود و پدران و مادران و برادران و خواهران و عموها و عمه ها و دایی ها و خاله ها و برده ها و دوستان بخورید.بر شما حرجی نیست که با هم بخورید یا تنها و هنگامی که داخل خانه ها شوید بر خود سلام کنید.تحیتی است از جانب خداوند،مبارک و پاک.اینطور خداوند

ص :170

آیات را برای شما بیان میکند تا تعقل کنید.

قرائت:

جمیعا:حال و همچنین«اشتاتا».

تحیه:مفعول مطلق برای«سلموا»و«من عند اللّٰه»صفت آن.

مقصود:

قبلا در بارۀ اجازه گرفتن سخن گفت.اکنون می فرماید:

لَیْسَ عَلَی الْأَعْمیٰ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ

:

بر نابینا و کسی که یک یا هر دو پایش لنگ است و کسی که بیمار است گناهی نیست.

مقصود چیست؟1-مقصود این است که هم غذا شدن با آنها گناه ندارد.علت این است که مردم از هم غذا شدن با آنها خودداری میکردند.میگفتند:نابینا نمی بیند و نمیتواند قسمت خوب غذا را بخورد و لنگ از نشستن عاجز است و مریض از خوردن ناتوان است.2-موقعی که مسلمانان به جنگ می رفتند،کلید خانه ها را به کسانی که نمیتوانستند در جنگ شرکت کنند،میدادند و می گفتند:برای شما حلال کردیم که از چیزهایی که در خانۀ ماست بخورید.آنها از خوردن خودداری میکردند و می گفتند:

چون صاحبان خانه ها نیستند،داخل نمیشویم.خداوند به آنها فرمود:اگر چیزی از این خانه ها یا خانه های خویشاوندان خود بخورید،گناهی نیست.3-یعنی بر کور و لنگ و مریض گناهی نیست که جهاد نکنند.بنا بر این «وَ لاٰ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ...» کلام مستقلی است.بنا بر این قسمت اول کلام در بارۀ جهاد و قسمت دوم در بارۀ خوردن است 4-کوران و لنگها و بیماران از هم غذا شدن با افراد سالم خودداری میکردند زیرا تندرستها از هم غذا شدن با آنها تنفر داشتند.در میان مردم مدینه رسم بود که کوران و لنگها و بیماران با آنها بر سر یک سفره ننشینند آیه دستور داد که با آنها غذا بخورند.

5-اشخاص مذکور مرخصند که از خانه های افرادی که در آیه ذکر شده اند،چیزهای خوردنی بخورند.گروهی از اصحاب پیامبر وقتی که بی چیز می شدند،افراد کور و لنگ و بیمار را بخانه های پدران و مادران و خویشان می بردند تا خود را سیر کنند

ص :171

ولی آنها از خوردن خودداری می کردند.زیرا تصرف در مال غیر میدانستند.

وَ لاٰ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبٰائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوٰانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمٰامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمّٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوٰالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خٰالاٰتِکُمْ

:و نیز بر خود شما گناهی نیست که از بیوت خودتان یا پدر یا مادر یا برادر یا خواهر یا عمو یا عمه یا دایی یا خاله،چیز بخورید.مقصود از خانۀ خود،خانۀ زن است زیرا خانۀ زن نیز مثل خانۀ خود انسان است.برخی گویند:

مقصود از خانۀ خود،خانۀ اولاد است اینکه خانۀ فرزند را خانۀ پدر شمرده،بخاطر این است که فرزند نیز نتیجۀ زحمت پدر است،مثل مال،پیامبر خدا فرمود:پاکترین چیزی که مؤمن میخورد،از کسب است.فرزند هم جزء کسب است.بهمین جهت است که خداوند در موقع ذکر خانۀ خویشان خانۀ فرزند را ذکر نکرده است.

طبق این آیه،اجازه داده شده است که انسان از خانۀ خویشاوندان چیز بخورد و لو اینکه آنها خبر نداشته باشند.نظیر اینکه اگر کسی وارد باغی شود و گرسنه باشد یا از گله ای بگذرد و تشنه باشد،مجاز است که از میوۀ باغ و شیر گوسفندان بخورد.

این اجازه را خداوند به این جهت داده است که مردم در مضیقه نباشند و از پستی اخلاق بر کنار بمانند.

جبائی گوید:این آیه نسخ شده است به آیۀ «لاٰ تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّٰ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلیٰ طَعٰامٍ غَیْرَ نٰاظِرِینَ إِنٰاهُ» (داخل خانۀ پیامبر نشوید،مگر اینکه به شما اذن داده شود که برای طعام داخل شوید که در این صورت باید در انتظار آمدن ظرف غذا نباشید:احزاب 53)و نیز به فرمایش پیامبر خدا:«مال مسلمانی حلال نیست مگر به رضایت خاطرش»از ائمۀ ما روایت شده است که افرادی که در آیه ذکر شده اند می توانند بدون اذنشان بحدی که اسراف نباشد از خانه های خویشاوندان غذا بخورند.

أَوْ مٰا مَلَکْتُمْ مَفٰاتِحَهُ

:و همچنین می توانید از خانۀ غلامان و کنیزانتان غذا بخورید.زیرا خانه بردگان متعلق به موالی است.مقصود از مفاتح،خزائن است.

ص :172

چنان که می فرماید: «وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ» (خزائن غیب پیش خداوند است:انعام 59).

ابن عباس گوید:منظور کسی است که وکیل و قیم مالک است در ملک و گله اش.

او می تواند از میوۀ درختان و شیر گوسفندان استفاده برد.برخی گویند:هر گاه کلید ملکی در دست کسی باشد،خزانه دار است و می تواند به اندازه کمی از آن ملک بخورد.

برخی گویند:منظور این است که اگر سرپرستی طعامی از طرف مالک بعهدۀ کسی گذاشته شده باشد.می تواند از آن طعام بخورد.

أَوْ صَدِیقِکُمْ

:همچنین می توان از خانۀ دوستان صمیمی بدون اذن ایشان غذا خورد.دوست صمیمی کسی است که ظاهر و باطنش با انسان یکی باشد.کلمۀ صدیق هم مفرد است و هم جمع.امام صادق(ع)فرمود:بخدا او مردی است که بخانۀ دوست می آید و غذای او را بدون اذنش میخورد.در روایت است که دوستی از دوستان ربیع بن خثیم داخل منزل او شد و از غذای او خورد.وقتی که ربیع به منزل آمد،کنیز جریان را به اطلاعش رسانید.گفت:اگر راست است،آزادت کردم.

لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتٰاتاً

:گناهی بر شما نیست که دسته جمعی بخورید یا جدا جدا.در بارۀ این قسمت چند وجه ذکر شده است:1- یکی از قبیله های کنانه رسمشان این بود که تنها غذا نمیخوردند.گاهی اتفاق می افتاد که شتر خود را مدتی نمی دوشیدند تا کسی پیدا شود و شیر دوخته را با او بخورند.

خداوند اعلام فرمود:که اگر کسی تنها غذا بخورد گناهی بر او نیست.2-یعنی مانعی نیست که ثروتمند در خانۀ خود با فقیر غذا بخورد،زیرا ثروتمند به خانۀ خویشاوند فقیر خود می رفت و او را بخانۀ خود برای خوردن غذا دعوت می کرد.3- رسم آنها این بود که اگر مهمانی بر آنها وارد می شد،غذا را با او میخوردند.خداوند اجازه داد که با مهمان غذا بخورند یا تنها این اقوال بهمدیگر نزدیکند و بهتر حمل بر همۀ این معانی است.

فَإِذٰا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ

:وقتی داخل خانه ای می شوید بر یکدیگر سلام کنید.پس نظیر: «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» است(یکدیگر را بکشید:نساء

ص :173

66)برخی گویند:یعنی بر خانواده و عیال سلام کنید.برخی گویند:یعنی وقتی وارد مسجد می شوید بر آنها که در مسجدند سلام کنید. بهتر است آیه را بر همۀ این معانی حمل کنیم.ابراهیم گوید:وقتی داخل خانه ای شدی که کسی در آن نیست،بگو:

«السلام علینا و علی عباد اللّٰه الصالحین»امام صادق(ع)فرمود:«مقصود سلام کردن شخص وارد است بر اهل خانه و جواب آنهاست.بنا بر این بر خودتان سلام کرده اید».

تَحِیَّهً مِنْ عِنْدِ اللّٰهِ مُبٰارَکَهً طَیِّبَهً

:برنامۀ سلام،تحیت و احترامی است خدایی که اگر رواج یابد،موجب خیر و پاداش شما میشود.برخی می گویند:یعنی این نوع تحیت را خدا به شما آموخته است.آنها قبلا می گفتند:«عم صباحا»برخی گویند:

علت اینکه سلام را مبارک نامیده،این است که معنی سلام کردن دعا کردن در حق طرف است که از آفات محفوظ بماند و علت اینکه سلام را طیب و پاک نامیده،این است که بخاطر آن زندگی خوش و شیرین میشود.

کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اللّٰهُ لَکُمُ الْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

:همانطوری که خداوند این آداب را برای شما بیان کرد،دلیلهایی برای شما بیان میکند که راه خدا پرستی و دینداری را بیاموزید.باشد که در بارۀ دینتان تعقل کنید (1).

ص :174


1- 1) -صرف نظر از اختلافاتی که میان مفسرین در بارۀ تفسیر آیۀ شریفه ذکر شد،می توان از ظاهر آیه استنباط کرد که:اولا:آیه میخواهد بگوید:کسانی که بواسطه کوری و لنگی و عوارض دیگر از تحصیل روزی عاجزند،حق استفاده از خانۀ اقارب خود که در آیه ذکر شده دارند تا در مضیقه نباشند.ثانیاً انسان می تواند از خانه خود و همسر و فرزند و خویشاوندان و دوستان و...غذا بخورد و هدف از این ترخیص این است که همبستگی و صمیمیت در میان خویشاوندان و دوستان بمرحله ای برسد که گویی همه در مال یکدیگر شریکند و هیچگونه اختلافی و دوئیتی از این لحاظ میان آنها وجود ندارد.ثالثاً غذا خوردن این افراد از خانه های یکدیگر مشروط به اینکه با هم بخورند یا تنها نیست.بلکه بواسطه کمال صمیمیت و همبستگی هم تنها می توانند بخورند و هم دسته جمعی رابعاً یک شرط لازم است رعایت شود و آن اینکه از حدود متعارف خارج نشوند و در خوردن غذای یکدیگر اسراف نکنند. با توجه به ذیل آیه که برنامۀ اسلام را با اهمیت بیان میدارد،این آیه از آیات بسیار پر مغز اخلاقی است.

[سوره النور (24): آیات 62 تا 64]

اشاره

إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذٰا کٰانُوا مَعَهُ عَلیٰ أَمْرٍ جٰامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّٰی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ اَلَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اِسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمُ اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (62) لاٰ تَجْعَلُوا دُعٰاءَ اَلرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعٰاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوٰاذاً فَلْیَحْذَرِ اَلَّذِینَ یُخٰالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ (63) أَلاٰ إِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمٰا عَمِلُوا وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (64)

ترجمه:

مؤمنین کسانی هستند که بخدا و رسولش ایمان آورده اند و چون با پیامبر،بر کاری عمومی و اجتماعی قرار گیرند،نمیروند تا از او اذن بگیرند.آنان که از تو اذن

ص :175

میگیرند،کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند.هنگامی که برای بعضی از کارهای خود از تو اجازه بخواهند،هر که را خواهی اجازه ده و برای آنها بدرگاه خدا طلب مغفرت کن که خداوند آمرزگار و رحیم است.خواندن و صدا کردن پیامبر را در میانتان مثل خواندن و صدا کردن خودتان قرار ندهید،خداوند به اشخاصی از شما که بمنظور مخالفت،پنهان می شوند عالم است.باید کسانی که مخالفت امر خدا میکنند حذر کنند که دچار فتنه یا عذاب دردناکی شوند.آگاه باشید که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست.خداوند عالم است به آنچه اکنون شما بر آنید و روزی که بسوی او بازگردانده می شوند و آنها را به آنچه کرده اند آگاه می سازد و خداوند بهر چیزی داناست.

لغت:

تسلل:خارج شدن نهانی.

لواذ:مخالفت.

اعراب:

لواذا:حال.

یوم:منصوب و عطف بر«الان»محذوف.در«یوم یرجعون»از خطاب به- غیبت رجوع شده است.

مقصود:

قبلا در بارۀ آداب معاشرت با خویشاوندان و مسلمانان سخن گفت.اکنون در این آیه در بارۀ آداب معاشرت با پیامبر خدا می فرماید:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ

:در حقیقت،مؤمن کسانی هستند که به یگانگی و عدالت خدا معتقد باشند و پیامبرش را براستگویی بشناسند.

وَ إِذٰا کٰانُوا مَعَهُ عَلیٰ أَمْرٍ جٰامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتّٰی یَسْتَأْذِنُوهُ

:و هر گاه کاری پیش آید-از قبیل جنگ و مشورت و نماز جمعه و غیره-که انجام آن کار به همکاری و همفکری نیازمند باشد،بدون اجازه از پیامبر خدا،دنبال کارهای شخصی

ص :176

خود نمیروند.

إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولٰئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ

:آنها که در چنین مواقعی از تو اذن میگیرند،دارای ایمان حقیقی هستند.اما آنها که بدون اجازه غیبت می کنند،اهل ایمان نیستند.

فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ

:هر گاه این افراد مؤمن بخاطر کارها و گرفتاریهای شخصی از تو اجازه بگیرند،هر که را خواهی مخیری که اجازه دهی یا اجازه ندهی.امام هم پس از پیامبر همین سمت را دارد.

وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللّٰهَ إِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

:برای آنها که اجازه میگیرند،از خداوند طلب مغفرت کن که خداوند نسبت به مردم مؤمن آمرزگار و رحیم است.

یعنی از خدا بخواه که لطف خود را شامل حال ایشان گرداند تا کاری کنند که مغفرت نصیبشان گردد.بدنبال آن چنین دستور میدهد:

لاٰ تَجْعَلُوا دُعٰاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعٰاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً

:در بارۀ معنی این قسمت اقوالی است:

1-خداوند به آنها یاد داده است که پیامبر را تعظیم کنند و او را بر سایر مردم ترجیح دهند و در موقعی که او را صدا میکنند،محمد یا پسر عبد اللّٰه نگویند.بلکه «یا رسول اللّٰه»و«یا نبی اللّٰه»بگویند و با نرمی و تواضع او را صدا کنند.

2-خداوند آنها را بر حذر داشته است از اینکه کاری کنند که آنها را نفرین کند.زیرا دعای او با دعای دیگران فرق دارد و اگر دعا کند مستجاب میشود.

3-دعوت پیامبر با دعوت شما فرق دارد.او هر چه بگوید،از جانب خدا می گوید و اگر کسی از فرمان او سرباز زند،از فرمان خدا سرباز زده است.

قَدْ یَعْلَمُ اللّٰهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوٰاذاً

:خداوند میداند که چه کسانی از پیامبر مخفی می شوند و از او فرار میکنند.در روزهای جمعه،افراد منافق از استماع خطبۀ پیامبر خدا تنفر داشتند.از این جهت خود را در پناه بعضی از اصحاب قرار میدادند و فرار میکردند،بدون اینکه اجازه گرفته باشند.لحن این آیه نسبت به این اشخاص

ص :177

تهدید آمیز است.مجاهد گوید:در موقع جهاد،افراد منافق،مخفی می شدند تا جان خود را حفظ کنند.

فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخٰالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ

:

آنان که مخالفت امر خدا یا پیامبر میکنند،باید بترسند از اینکه بلائی برای آنها پیش آید که نفاقشان را آشکار کند یا گرفتار عذابی دردناک شوند.برخی گویند:یعنی بترسند از اینکه گرفتار کیفر دنیا یا عذاب آخرت شوند.این آیه دلالت دارد بر اینکه امتثال اوامر پیامبر واجب است.زیرا اگر واجب نبود،خداوند مخالفت آن را مورد تهدید و تحذیر قرار نمیداد.

أَلاٰ إِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

:آگاه باشید که مالک تصرف در آسمانها و زمین خداست و کسی را یارای آن نیست که به او اعتراض کند یا با او مخالفت کند.

زیرا بنده حق مخالفت با مالک ندارد.

قَدْ یَعْلَمُ مٰا أَنْتُمْ عَلَیْهِ

:خدا میداند که شما خوبی میکنید یا بدی،ایمان دارید یا نفاق.زیرا هیچ چیز بر او مخفی نیست.

وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ

:و نیز خداوند میداند که چه موقع قیامت به پا می شود و مردم بسوی خدا برده می شوند.

فَیُنَبِّئُهُمْ بِمٰا عَمِلُوا

:در آن روز آنها را بکردار نیک و بد و طاعات و معاصیشان آگاه خواهد کرد.

وَ اللّٰهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

:خداوند به اعمال ایشان و همۀ چیزهای دیگر داناست و آنها را به اندازۀ عملشان پاداش میدهد.

ص :178

سوره الفرقان

اشاره

این سوره بقول مجاهد و قتاده مکی است.ابن عباس گوید:سه آیۀ آن در مدینه نازل شده است: «وَ الَّذِینَ لاٰ یَدْعُونَ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ ... غَفُوراً رَحِیماً» .

عدد آیات:

بدون خلاف 77 آیه است.

فضیلت سوره:

از پیامبر خدا روایت شده که هر که سورۀ فرقان را بخواند روز قیامت مبعوث می شود در حالی که ایمان دارد که قیامت بدون تردید فرا می رسد و خدا مردگان را مبعوث می کند و بدون حساب به بهشت می رود.

در روایت است که امام هشتم(ع)به اسحاق بن عمار فرمود:قرائت سورۀ «تَبٰارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ» را ترک نکن که هر که این سوره را هر شب بخواند خدا او را هرگز عذاب نمیکند و او را مورد محاسبه قرار نمیدهد و جایش فردوس برین است.

تفسیر سوره:

این سوره به سورۀ نور متصل است و اتصال نظیر به نظیر است.در پایان آن سوره این بود: «أَلاٰ إِنَّ لِلّٰهِ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ...» در آغاز این سوره نیز چنین است:

«لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ...»

ص :179

[سوره الفرقان (25): آیات 1 تا 10]

اشاره

بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ . تَبٰارَکَ اَلَّذِی نَزَّلَ اَلْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعٰالَمِینَ نَذِیراً (1) اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (2) وَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لاٰ یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً وَ لاٰ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاٰ حَیٰاهً وَ لاٰ نُشُوراً (3) وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذٰا إِلاّٰ إِفْکٌ اِفْتَرٰاهُ وَ أَعٰانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جٰاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4) وَ قٰالُوا أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ اِکْتَتَبَهٰا فَهِیَ تُمْلیٰ عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً (5) قُلْ أَنْزَلَهُ اَلَّذِی یَعْلَمُ اَلسِّرَّ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ إِنَّهُ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً (6) وَ قٰالُوا مٰا لِهٰذَا اَلرَّسُولِ یَأْکُلُ اَلطَّعٰامَ وَ یَمْشِی فِی اَلْأَسْوٰاقِ لَوْ لاٰ أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً (7) أَوْ یُلْقیٰ إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ یَأْکُلُ مِنْهٰا وَ قٰالَ اَلظّٰالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّٰ رَجُلاً مَسْحُوراً (8) اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ اَلْأَمْثٰالَ فَضَلُّوا فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً (9) تَبٰارَکَ اَلَّذِی إِنْ شٰاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذٰلِکَ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً (10)

ص :180

ترجمه:

بزرگ است خدایی که قرآن را بر بندۀ خویش نازل کرد تا برای جهانیان ترساننده باشد.خدایی که ملک آسمانها و زمین از اوست و فرزندی نگرفته و او را در ملک هستی شریکی نیست و هر چیزی را آفرید و اندازه داد.خدایان دیگری اختیار کردند که هیچ چیز خلق نمیکنند و خود آفریده می شوند و برای خود مالک سود و زیان نیستند و مرگ و زندگی و رستاخیز را در اختیار ندارند.مردم کافر گفتند:این نیست مگر دروغی که او افترا بسته و قوم دیگری بر آن دروغ کمکش داده اند.اینها شرک و دروغ آورده اند.گفتند:اساطیر گذشتگان است که استنساخ کرده و صبح و شام بر او

ص :181

املاء میشود.بگو:کسی نازل کرده است که راز را در آسمان و زمین میداند و او آمرزگار و رحیم است.گفتند:این چه پیغمبری است که طعام میخورد و در بازارها راه می رود؟چرا ملکی بسوی او فرستاده نشد تا بهمراه او انذار کننده باشد؟یا چرا گنجی به او داده نشد یا چرا باغی ندارد که از آن بخورد؟ستمکاران گفتند:شما جز از مرد افسون شده ای پیروی نمیکنید.ببین چگونه برای تو مثلها زدند و گمراه شدند و به پیدا کردن راهی استطاعت ندارند؟بزرگ است خدایی که اگر بخواهد بهشتهایی بهتر از آن که نهرها از زیر آنها جاری است برای تو قرار میدهد و قصرها در اختیار تو میگذارد.

قرائت:

نأکل:کوفیان-بجز عاصم-بنون و دیگران به یا خوانده اند.

و یجعل:ابن عامر و ابو بکر به رفع و دیگران به جزم خوانده اند.رفع بنا بر استیناف و جزم بنا بر عطف است بر محل«جعل».

اعراب:

اکتتبها:در محل نصب و حال از«اساطیر»به اضمار«قد»و«اساطیر»خبر مبتداء محذوف.

کیف:در محل نصب بنا بر مصدریت یا حال.

مقصود:

تَبٰارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقٰانَ عَلیٰ عَبْدِهِ

:خدایی که قرآن را-که تمیز- دهندۀ حق و باطل و ثواب و خطاست-نازل کرد برکاتش بزرگ و بسیار است.برکت یعنی خیر بسیار.برخی گویند:یعنی بزرگ و مقدس است و هیچکس با او شریک نیست.برخی گویند:یعنی آورندۀ همۀ برکتها است.

لِیَکُونَ لِلْعٰالَمِینَ نَذِیراً

:قرآن را بر او نازل کرد تا همۀ افراد مکلف را بترساند و آنها را دعوت به رشد کند.سپس در وصف خویش می فرماید:

اَلَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً

:ملک آسمان ها و

ص :182

زمین از خداست و علی رغم پندار پوچ یهودیان و مسیحیان و مشرکین او را فرزندی نیست.

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ

:و کسی در عالم هستی شریک او نیست تا او را از مقاصدش باز دارد یا او را کمک کند.

وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً

:همۀ مخلوقات را او آفریده و آنها را بمقتضای حکمت اندازه گیری کرده است.مقصود از تقدیر این است که آنها را در کتابی که فرشتگان می نویسند،ثبت کرده است.برخی گویند:یعنی اشیاء را خلق کرده و طول و عرض و رنگ و صفات و مدت بقای آنها را مقدر ساخت.

سپس در بارۀ کفار می فرماید:

وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً

:بتها را خدای خود پنداشتند و آنها را پرستش کردند.

سپس در بارۀ خدایان آنها می فرماید:

لاٰ یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ

:این بتها خالق چیزی نیستند.بلکه مخلوقند.

وَ لاٰ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً

:و قدرت اینکه ضرری را از خود دور کنند یا نفعی برای خود تحصیل کنند ندارند.

وَ لاٰ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاٰ حَیٰاهً وَ لاٰ نُشُوراً

:و نیز قدرت ندارند که حیات ببخشند یا بمیرانند یا مردگان را زنده کنند.زیرا همۀ این کارها مخصوص خداست و بنا بر این هیچکس جز او لایق پرستش نیست.

وَ قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذٰا إِلاّٰ إِفْکٌ افْتَرٰاهُ

:کافران گفتند:قرآن جز دروغی که محمد آن را آفریده و به خدا نسبت داده چیزی نیست.

وَ أَعٰانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ

:و افرادی مثل عداس و یسار و حبر-که هر سه برده و اهل کتابند-او را بر اینکار کمک کرده اند.برخی گویند:آنها می گفتند:یهود او را کمک می کنند.

فَقَدْ جٰاءُو ظُلْماً وَ زُوراً

:اینان با این سخنشان مشرک گشته و دروغ گفته اند:

ص :183

علت اینکه در پاسخ آنها به همین جواب احتمالی اکتفاء می کند،این است که سابقاً اعجاز قرآن را ثابت کرده و بیان کرده است که آنها از آوردن مثل آن عاجزند.

وَ قٰالُوا أَسٰاطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَهٰا

:گفتند:قرآن افسانه های گذشتگان و نوشته های کهنه ای است که محمد از روی آنها استنساخ کرده است.

فَهِیَ تُمْلیٰ عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً

:صبح و شام بر او املاء میکنند تا یاد بگیرد و بنویسد.

بدینترتیب آنها تناقض میگفتند:زیرا قبلا از آنها نقل شد که قرآن ساختۀ فکر خود پیامبر است و حالا از آنها نقل می کند که:قرآن را اشخاص دیگری به او یاد میدهند.با اینکه میدانستند که پیامبر خدا نوشتن را پیش کسی نیاموخته است.

قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ

:بگو:چنین نیست.قرآن را کسی نازل کرده است که به همۀ رازهایی که در آسمانها و زمین است،آگاه است و نزول قرآن مطابق مصلحت است نه هوای نفس.

إِنَّهُ کٰانَ غَفُوراً رَحِیماً

:او آمرزگار و رحیم است.زیرا در عذاب آنها تعجیل نمیکند و بوسیلۀ فرستادن پیامبر بر آنها اتمام حجت میکند.

وَ قٰالُوا مٰا لِهٰذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعٰامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْوٰاقِ

:گفتند،این چه پیامبری است که مثل ما غذا میخورد و مثل ما در بازارها برای تحصیل معاش حرکت می کند.

لَوْ لاٰ أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً

:چرا بهمراه او فرشته ای فرستاده نشده تا او را در ادای رسالتش کمک کند؟!این مطلب هم از گفتارهای ناپسند آنهاست.

گمان میکردند که اگر فرشته ای بکمکش می آمد،بهتر بود.حال آنکه انسان با انسان که همجنس اوست،بهتر انس میگیرد تا فرشته که همجنس نیست.

أَوْ یُلْقیٰ إِلَیْهِ کَنْزٌ

:چرا خدا به او گنجی نداد یا مالی از آسمان برایش نفرستاد تا نیازی به تحصیل معاش نداشته باشد؟! أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّهٌ یَأْکُلُ مِنْهٰا :چرا باغی ندارد که از میوۀ آن بخورد؟

ص :184

و قٰالَ الظّٰالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاّٰ رَجُلاً مَسْحُوراً :مشرکین به مؤمنین می گفتند:شما از مردی پیروی میکنید که افسون شده و عقلش از او گرفته شده است.

اُنْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثٰالَ

:ببین در بارۀ تو چه مثلهایی می زنند!گاهی ترا مسحور و گاهی محتاج میشمارند و گاهی برایت آرزوی گنج می کنند.

فَضَلُّوا فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلاً

:اینان گمراه شده اند و نمی توانند راهی پیدا کنند که ترا در برابر دلائل خود قانع سازند و راهی به ابطال تو ندارند و حق را گم کرده اند.زیرا گرفتار تقلید و عادت و تعصب شده اند.

تَبٰارَکَ الَّذِی إِنْ شٰاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذٰلِکَ

:بزرگ است خدایی که اگر بخواهد چیزی،بتو میدهد که از گنج و باغ بهتر است.

جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً

:او می تواند بتو بهشت هایی دهد که نهرها از زیر آن روان است و کاخهایی بتو ببخشد که زیبا و مستحکم است.مقصود این است که اینها را در آخرت بتو می دهد.برخی گویند:

یعنی در همین دنیا می دهد.

ص :185

[سوره الفرقان (25): آیات 11 تا 20]

اشاره

بَلْ کَذَّبُوا بِالسّٰاعَهِ وَ أَعْتَدْنٰا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّٰاعَهِ سَعِیراً (11) إِذٰا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهٰا تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً (12) وَ إِذٰا أُلْقُوا مِنْهٰا مَکٰاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنٰالِکَ ثُبُوراً (13) لاٰ تَدْعُوا اَلْیَوْمَ ثُبُوراً وٰاحِداً وَ اُدْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً (14) قُلْ أَ ذٰلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّهُ اَلْخُلْدِ اَلَّتِی وُعِدَ اَلْمُتَّقُونَ کٰانَتْ لَهُمْ جَزٰاءً وَ مَصِیراً (15) لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ خٰالِدِینَ کٰانَ عَلیٰ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16) وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبٰادِی هٰؤُلاٰءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا اَلسَّبِیلَ (17) قٰالُوا سُبْحٰانَکَ مٰا کٰانَ یَنْبَغِی لَنٰا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیٰاءَ وَ لٰکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آبٰاءَهُمْ حَتّٰی نَسُوا اَلذِّکْرَ وَ کٰانُوا قَوْماً بُوراً (18) فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِمٰا تَقُولُونَ فَمٰا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لاٰ نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذٰاباً کَبِیراً (19) وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ إِلاّٰ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ اَلطَّعٰامَ وَ یَمْشُونَ فِی اَلْأَسْوٰاقِ وَ جَعَلْنٰا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً أَ تَصْبِرُونَ وَ کٰانَ رَبُّکَ بَصِیراً (20)

ص :186

ترجمه:

بلکه قیامت را تکذیب کردند و برای کسی که قیامت را تکذیب کند،آتش آماده کرده ایم.آتشی که چون آنها را از دور ببیند،فریاد خشم آمیزش را می شنوند.و هنگامی که گرفتار غل هستند و در تنگنایی از آتش افتاده اند،درخواست مرگ می کنند.امروز نه یک بار تقاضای مرگ کنید،بلکه بارها تقاضا کنید.بگو:آیا این بهتر است یا بهشت جاودان که به متقین وعده داده شده و پاداش و سر انجام آنهاست؟ برای آنهاست در بهشت جاودان هر چه بخواهند و این همان وعده ای است که وفای به آن از خدا خواسته شده است.روزی که آنها و معبودهایشان را محشور کند و به معبودها بگویند:شما این بندگان مرا گمراه کردید یا خودشان گمراه شدند؟گویند:

منزهی تو،ما را سزاوار نیست که جز تو ولیی بگیریم ولی تو آنها و پدرانشان را متمتع کردی تا ذکر را فراموش کردند و مردمی تبهکار بودند.شما را به آنچه می گوئید، تکذیب کردند و قدرت ندارند که عذاب را از شما برگیرند یا شما را یاری کنند،هر که از شما ظلم کند،عذابی بزرگ او را می چشانیم.پیش از تو پیامبرانی نفرستادیم جز اینکه طعام میخوردند و در بازارها راه می رفتند و بعضی از شما مردم را برای بعضی

ص :187

فتنه قرار دادیم،آیا صبر می کنید؟پروردگار تو بیناست.

قرائت:

یحشرهم:ابن کثیر و ابو جعفر و حفص و یعقوب به یاء و دیگران به نون خوانده اند.بنا بر اول مرجع ضمیر«ربک»است.

نتخذ:ابو جعفر و زید-از یعقوب بضم نون و فتح تاء و دیگران بفتح نون خوانده اند.

یقولون:از ابن کثیر به یاء روایت شده و دیگران به تاء خوانده اند.

لغت:

سعیر:آتش شعله ور تغیظ:هیجان و جوشش مقرنین:افرادی که به بند کشیده شده اند ثبور:هلاکت بور:هلاک شدگان.جمع بائر

اعراب:

مکانا:ظرف برای«القوا» مقرنین:حال ثبورا:مفعول مطلق برای فعل محذوف هنا لک:ظرف زمان یا ظرف مکان کٰانَتْ لَهُمْ جَزٰاءً وَ مَصِیراً :حال به تقدیر«قد» لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ :حال از«المتقون» مٰا أَرْسَلْنٰا :مفعول آن محذوف.ای رسلا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعٰامَ :مستثنی از«رسلا»یعنی«ما ارسلنا رسلا الا هم یأکلون».

مقصود:

اکنون در بارۀ عقائد زشت آنها و کیفر اعمال و گفتارشان می فرماید:

ص :188

بَلْ کَذَّبُوا بِالسّٰاعَهِ

:اینها که ترا تکذیب می کنند نه بخاطر این است که تو طعام میخوری و در بازارها راه می روی بلکه بخاطر این است که قیامت و ثواب و عقاب را منکرند.

وَ أَعْتَدْنٰا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّٰاعَهِ سَعِیراً

:برای آنها که قیامت را تکذیب کنند، آتشی شعله ور مهیا کرده ایم.

إِذٰا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکٰانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهٰا تَغَیُّظاً وَ زَفِیراً

:آتشی که هر گاه آنها را از فاصلۀ صد سال یا یک سال راه بنگرد،به هیجان می آید و فریاد خشمش بلند می شود.در اینجا با اینکه آنها آتش را می بینند،می گوید:هر گاه آتش آنها را ببیند.

زیرا این تعبیر بلیغ تر است.یعنی آتش با حالت خشم آنها را می نگرد.البته،خشم شنیدنی نیست که آیه می گوید:خشم آتش را می شنوند.بلکه منظور این است که از وضع ظاهری آن به خشمش پی می برند.گفته اند:آتش جهنم چنان فریاد می کشد که هر که صدای آن را بشنود بر زمین می افتد.برخی گفته اند:خشم از آتش و فریاد از اهل آتش است.یعنی خشم آتش را می بینند و شیون و فریاد اهل آتش را می شنوند.

وَ إِذٰا أُلْقُوا مِنْهٰا مَکٰاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنٰالِکَ ثُبُوراً

:هنگامی که دست بسته در جایگاه تنگی از جهنم قرار می گیرند،فریاد آنها بلند می شود و برای خود درخواست مرگ می کنند.در حدیث است که آنها در جهنم مثل میخ که در دیوار قرار گرفته،محدود و تحت فشارند.

آن گاه فرشتگان در جواب آنها می گویند:

لاٰ تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً وٰاحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثِیراً

:امروز یک بار طلب مرگ نکنید،بلکه فراوان آرزوی مرگ کنید.بهر صورت این ناله ها برای شما بی فایده است.زجاج گوید:یعنی مرگ شما بزرگتر از این است که با یک بار درخواست کردن به آن برسید.

قُلْ أَ ذٰلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّهُ الْخُلْدِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کٰانَتْ لَهُمْ جَزٰاءً وَ مَصِیراً

:

بگو،این آتش بهتر است یا بهشت جاودان که به پرهیزکاران وعده داده شده و پاداش

ص :189

اعمال و سرانجام زندگی آنهاست؟ لَهُمْ فِیهٰا مٰا یَشٰاؤُنَ خٰالِدِینَ :منافع و لذات برای آنها در بهشت فراوان است و فنا نمی پذیرند.

کٰانَ عَلیٰ رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً

:این وعده ای است که خدا داده و آنها از خدا درخواست کرده اند که بوعدۀ خود وفا کند و وفا کرده است.برخی گویند:یعنی فرشتگان از خداوند خواسته اند که آنها را داخل بهشت کند و خدا هم وفا کرده است.

چنان که می فرماید: «رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ» (خدایا،آنها را داخل بهشت هایی که آنها را وعده داده ای کن:غافر 8) وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ مٰا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ :روزی فرا می رسد که آنها را در صحرای محشر جمع می کنیم و معبودهای آنها یعنی عیسی و عزیر و فرشتگان-و بقولی بتها-را می آوریم.

فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبٰادِی هٰؤُلاٰءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ

:در آن وقت خداوند به معبودهای ایشان می گوید:آیا شما اینها را گمراه کردید یا خودشان گمراه شدند؟ قٰالُوا سُبْحٰانَکَ مٰا کٰانَ یَنْبَغِی لَنٰا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیٰاءَ :در جواب گویند:تو از داشتن شریک منزهی،برای ما سزاوار نبود که با دشمنان تو دوستی کنیم.بلکه تو ولی مایی. برخی گویند:یعنی برای ما و پرستندگان سزاوار نبود که به پرستش جز تو دعوت کنیم و اگر ما چنین کاری میکردیم،با آنها طریق دوستی سپرده بودیم ولی ما با کسانی که در برابر تو کفر می ورزند،طریق دوستی نمی سپریم.

وَ لٰکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آبٰاءَهُمْ حَتّٰی نَسُوا الذِّکْرَ

:ولی تو بعد از رحلت پیامبران عمر آنها را طولانی کردی و مال و اولاد آنها را بسیار کردی تا کتاب ترا فراموش کردند و پشت سر انداختند.

وَ کٰانُوا قَوْماً بُوراً

:و اینها مردمی هلاک شونده و فاسد بودند.

ص :190

سپس در مقام تبرئۀ معبودهای ایشان می فرماید:

فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِمٰا تَقُولُونَ

:اکنون معبودها شما مشرکین را تکذیب و گفتار شما را رد می کنند.(بنا بر قرائت یاء یعنی آنها بگفتار خویش شما را تکذیب می کنند.) فَمٰا تَسْتَطِیعُونَ صَرْفاً وَ لاٰ نَصْراً :اکنون این معبودهای شما قادر نیستند که عذاب را از شما دور کنند و شما را کمک دهند.(بنا بر قرائت تاء،یعنی شما نمیتوانید عذاب را از خود دور کنید و خود را کمک دهید.) وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذٰاباً کَبِیراً :کسی که بوسیلۀ شرک و ارتکاب گناه، ظلم کند،در آخرت او را عذابی سخت می چشانیم.اکنون روی سخن به پیامبر است.

وَ مٰا أَرْسَلْنٰا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلاّٰ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعٰامَ وَ یَمْشُونَ فِی- الْأَسْوٰاقِ

:پیش از تو هم هر پیامبری فرستادیم،غذا میخورد و در بازارها راه می رفت.

زجاج گوید:این آیه پاسخ به ایراد آنهاست که می گفتند:چرا پیغمبر غذا میخورد و در بازار راه می رود؟یعنی در جواب آنها بگو:پیامبران پیشین نیز چنین بوده اند.

وَ جَعَلْنٰا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَهً

:ما بعضی از شما را وسیلۀ آزمایش بعضی قرار داده ایم.یعنی فقیر به غنی امتحان می شود.زیرا می گوید:کاش خداوند مرا هم مثل او غنی کرده بود.و نابینا به بینا امتحان می شود.زیرا می گوید:کاش خدا مرا هم مثل او بینا کرده بود.همچنین بیمار به سالم.برخی گویند:منظور این است که مؤمنین فقیر گرفتار استهزاء قریش می شوند.زیرا قریش می گفتند:اینها افراد پست و بردگانند که به محمد ایمان آورده اند.اکنون خداوند به مؤمنین می گوید:

أَ تَصْبِرُونَ

:آیا شما در برابر این آزارها صبر می کنید؟ وَ کٰانَ رَبُّکَ بَصِیراً :خداوند بصیر است.شما صبر پیشه کنید.در جای دیگر در بارۀ مؤمنین می فرماید: «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمٰا صَبَرُوا» (امروز آنها را بواسطۀ اینکه صبر کردند پاداش میدهم:مؤمنون 111).

ص :191

برخی گویند:یعنی ای فقرا،آیا بر فقر خود صبر می کنید و آیا از ارتکاب کارهایی که مخالفت ماست خودداری میکنید؟ای ثروتمندان،آیا صبر می کنید و شکر ما را بجای می آورید و از مخالفت ما خودداری میکنید؟بهر حال خداوند داناست و مطابق حکمت خود افرادی را غنی و افرادی را فقیر میکند و به شکیبایی و ناشکیبایی افراد آگاه است.

ص :192

[سوره الفرقان (25): آیات 21 تا 30]

اشاره

وَ قٰالَ اَلَّذِینَ لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْنَا اَلْمَلاٰئِکَهُ أَوْ نَریٰ رَبَّنٰا لَقَدِ اِسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً (21) یَوْمَ یَرَوْنَ اَلْمَلاٰئِکَهَ لاٰ بُشْریٰ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً (22) وَ قَدِمْنٰا إِلیٰ مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً (23) أَصْحٰابُ اَلْجَنَّهِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً (24) وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ اَلسَّمٰاءُ بِالْغَمٰامِ وَ نُزِّلَ اَلْمَلاٰئِکَهُ تَنْزِیلاً (25) اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ اَلْحَقُّ لِلرَّحْمٰنِ وَ کٰانَ یَوْماً عَلَی اَلْکٰافِرِینَ عَسِیراً (26) وَ یَوْمَ یَعَضُّ اَلظّٰالِمُ عَلیٰ یَدَیْهِ یَقُولُ یٰا لَیْتَنِی اِتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِیلاً (27) یٰا وَیْلَتیٰ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِیلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ اَلذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جٰاءَنِی وَ کٰانَ اَلشَّیْطٰانُ لِلْإِنْسٰانِ خَذُولاً (29) وَ قٰالَ اَلرَّسُولُ یٰا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اِتَّخَذُوا هٰذَا اَلْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30)

ص :193

ترجمه:

آنهایی که امید دیدار جزای ما ندارند گفتند:چرا بر ما ملائکه نازل نشدند یا چرا خدای خود را نمی بینیم؟اینها گرفتار کبر شدند و به سرکشی بزرگی روی آوردند.در آن روز که فرشتگان را می بینند،مجرمین را بشارتی نیست و فرشتگان به آنها می گویند:بهشت بر شما حرام شده است.و بکارهایی که انجام داده اند، پرداخته،آنها را بصورت غبار پراکنده در می آوریم.در آن روز جایگاه و آسایشگاه اهل بهشت،بهتر و نیکوتر است.و آن روز که آسمان که ابر آن را فرا گرفته شکافته شود و فرشتگان نازل گردند.در آن روز ملک حق از آن خداوند رحمان است و برای کافران روزی دشوار است.روزی که ستمکار دو دست خود را بگزد و بگوید:کاش بهمراه پیامبر راهی بسوی هدایت انتخاب کرده بودم.وای بر من،کاش فلانی را دوست نگزیده بودم.او مرا از قرآن بعد از آنکه مرا آمده بود گمراه کرد و شیطان خوار- کنندۀ انسان است.پیامبر گفت:خدایا قوم من قرآن را متروک ساختند.

قرائت:

تشقق:کوفیان و ابو عمرو به تشدید شین و دیگران بدون تشدید خوانده اند.

ننزل:ابن کثیر بفعل مضارع و دیگران بصیغۀ ماضی مجهول خوانده اند.

لغت:

رجاء:امیدواری.

لقاء:دیدار.

عتو:سرکشی.

حجر:منع و در تنگنا قرار دادن.به حرام«حجر»گفته شده،بخاطر اینکه انسان محدود میشود.

ص :194

هباء:غبار که قابل گرفتن نیست.

فلان:کنایه از مرد و«فلانه»کنایه از زن و چون بحیوان گفته شود،الف و لام بر سرش در آید.

اعراب:

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاٰئِکَهَ

:عامل«یوم»معنی«لا بشری یومئذ للمجرمین»زیرا دلالت بر«یحزنون»دارد.«یومئذ»تأکید یوم...

حجرا:مفعول دوم برای فعل مقدر.یعنی«جعل اللّٰه علیکم الجنه حجراً محجورا».

یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ

:عامل«یومئذ»کلمۀ«خیر»است.

یَوْمَ تَشَقَّقُ

:عامل«یوم»محذوف است.

اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ

:کلمۀ«یومئذ»متعلق به«الملک»است و«الحق»صفت «الملک»است.و«للرحمان»خبر«الملک»است.

یَوْمَ یَعَضُّ

:کلمۀ«یوم»منصوب به فعل محذوف یا عطف به ما قبل است.

یقول:حال.

یٰا لَیْتَنِی

:منادی محذوف است.یعنی«یا صاحبی».

یٰا وَیْلَتیٰ

:منادی مضاف به یاء متکلم بوده است.

شأن نزول:

ابن عباس گوید: «یَوْمَ یَعَضُّ...» در بارۀ عقبه بن ابی معیط و ابی بن خلف نازل شده است که با یکدیگر دوست بودند.

جریان از اینقرار است که عقبه هر گاه از سفر می آمد،اشراف قوم را به مهمانی می طلبید و با پیامبر اسلام زیاد مجالست داشت.روزی از سفر برگشت و طعامی ترتیب داد و پیامبر خدا را با جمعی به طعام خویش دعوت کرد.هنگامی که طعام حاضر شد پیامبر فرمود:طعام ترا نمیخورم.مگر اینکه به یگانگی خدا و رسالت پیامبرش گواهی دهی.عقبه شهادتین بر زبان جاری کرد.این خبر به ابی رسید.به عقبه گفت:

ص :195

تو هم شیفتۀ او شدی؟!عقبه جواب داد:نه.لکن او بخانۀ من آمده بود و میخواست طعام مرا نخورد.من شرم کردم که او بدون خوردن طعام از خانۀ من بیرون رود.از اینرو شهادتین گفتم.تا او طعام مرا بخورد.

ابی گفت:من از تو راضی نمیشوم.مگر اینکه بروی و آب دهان بر صورتش بیفکنی.عقبه همین کار کرد و مرتد شد و شکمبۀ حیوانی را بر دوش پیامبر انداخت.

پیامبر فرمود:ترا در بیرون مکه نمی بینم مگر اینکه سرت با شمشیر برگیرم.

در جنگ بدر دست و پایش را بستند و سرش را بریدند.

ابی نیز در جنگ احد بدست خود پیامبر خدا بقتل رسید.

ضحاک گوید:وقتی عقبه آب دهان بصورت پیامبر خدا افکند.آب دهان بصورت خودش افتاد و گونه هایش را سوزانید.این اثر تا وقت مرگ با او بود.

برخی گویند:این آیه در بارۀ هر کافر یا ظالمی که در کفر یا ظلم بروی دیگری کند و امر خدا را اطاعت نکند،نازل شده است.امام صادق فرمود:هیچ مردی از قریش نیست،جز اینکه یک یا دو آیه در باره اش نازل شده که او را به بهشت یا دوزخ سوق میدهد و در بارۀ بعدیها نیز صادق است.

مقصود:

در بارۀ معرفی وضع روحی کافران و گفتار ایشان می فرماید:

وَ قٰالَ الَّذِینَ لاٰ یَرْجُونَ لِقٰاءَنٰا لَوْ لاٰ أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاٰئِکَهُ

:آنان که امیدی به ملاقات پاداش ما ندارند و معاد را منکرند،گفتند:چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و رسالت محمد(ص)را بما خبر ندادند؟! بعضی گفته اند:رجاء در لغت تهامه و هذیل بمعنی ترس است.زیرا کسی که به چیزی امید دارد،می ترسد که از او فوت شود.

أَوْ نَریٰ رَبَّنٰا

:چرا خدای خود را نمی بینیم که بما دستور دهد محمد را تصدیق و اطاعت کنیم؟جبائی می گوید:این جمله دلالت دارد بر اینکه آنها خدا را جسم می دانستند و میخواستند او را به چشم ببینند.

ص :196

لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً

:سوگند که اینان با این سخنانشان در پی کبر و خود پسندی برخاسته اند و سخت در پی طغیان و عنادند و فرمان خدا را تمرد کرده اند.

اکنون اعلام میکند که در روز قیامت،آنها فرشتگان را خواهند دید:

یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاٰئِکَهَ لاٰ بُشْریٰ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ

:روزی فرشتگان را خواهند دید که هیچکس مردم مجرم را نوید به بهشت و پاداش نخواهد داد.مقصود از مجرم در اینجا کافر است.

وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً

: فرشتگان در آن روز به آنها می گویند:حرام است بر شما که کسی شما را نوید دهد.

برخی میگویند:در دوران جاهلیت رسم بود که هر گاه در ماه های حرام کسی به کسی بر میخورد که از او می ترسید،به او میگفت: «حِجْراً مَحْجُوراً» یعنی به- احترام این ماه،بر تو حرام است که متعرض من شوی و بدینوسیله جلو تجاوز او را میگرفت.در روز قیامت همه مجرمین همین عبارت را در برابر ملائکه بر زبان می آورند به امید اینکه برایشان نفعی داشته باشد.

برخی گویند:یعنی فرشتگان به آنها می گویند:جز کسی که خدا را به یگانگی شناخته،نمی تواند وارد بهشت شود.

برخی گویند:یعنی فرشتگان به آنها می گویند:حرام است بر شما که پناه بیاورید،هیچکس به شما پناه نخواهد داد.

وَ قَدِمْنٰا إِلیٰ مٰا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنٰاهُ هَبٰاءً مَنْثُوراً

:ما به کردار آنها می پردازیم و آن را بصورت غبار پراکنده ای در می آوریم که هیچ فایده ای برای آنها نداشته باشد.این قسمت از نظر فن بلاغت عجیب است.زیرا میخواهد بگوید:

همچون کسی که بچیزی روی می آورد که آن را نمی پسندد و قصدش دیگرگون ساختن آن است،ما نیز بکردار ناپسند و مکروه آنها روی می آوریم و آن را بر باد میدهیم.مقصود این است که آنها در دنیا کارهایی کرده اند که از آنها امید فایده

ص :197

داشته اند.مثل:انصاف،کمک مظلوم،آزاد کردن بردگان و صدقات و کارهایی که بمنظور تقرب به بتها انجام داده اند.در قیامت از اینگونه کارها،هیچ نتیجه ای نمیگیرند.زیرا هدفشان از این کارها ارضاء بتها بوده است.

منظور از«هباء»غبار و بقولی گرد و خاکی است که حیوانات بوجود می آورند و بقولی گرد و خاکی است که بادها بوجود می آورند.ابن عباس گوید:آبی است که ریخته شده است.

خلاصه اینکه میخواهد بگوید:اعمال آنها باطل و بیهوده خواهد شد.

أَصْحٰابُ الْجَنَّهِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلاً

:بدنبال بیان وضع کفار،اینک در بارۀ اهل بهشت میفرماید:در روز قیامت مکان و استراحتگاه بهشتیان نیکوتر و بهتر است.مقصود این است که بهشت-فی نفسه-خوب و نیکوست.

قیلوله،استراحت نیمروز است و مقیل زمان استراحت است و لو اینکه توأم با خواب نباشد.مخصوصاً که اهل بهشت خواب ندارند.

صفت تفضیل در اینجا برای خوبی ذاتی بکار رفته است.مثل: «هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ» (روم 27:این کار بر او آسان است)و مثل:«اللّٰه اکبر»که معنی آن نیست که خدا از هر چیزی بزرگتر است زیرا خدا این قدر عظمت دارد که به هیچ چیز مقایسه نمی شود.

بس معنی آن این است که:خدا بزرگ است.

وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمٰاءُ بِالْغَمٰامِ

:قیامت روزی است که آسمان به ابر پوشیده شده و از هم شکافته میشود. شکافته شدن آسمان بخاطر نزول فرشتگان است، چنان که می فرماید:

وَ نُزِّلَ الْمَلاٰئِکَهُ تَنْزِیلاً

:ابن عباس گوید:آسمان اول شکافته میشود و اهل آن که از همۀ جن و انس بیشترند،فرود می آیند.سپس آسمان دوم شکافته می شود و اهل آن که از همۀ اهل آسمان اول و زمین بیشترند فرو می آیند و همچنین تا آسمان هفتم...

اَلْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمٰنِ

:ملک و سلطنت حقیقی در روز قیامت،همان ملک خداست.در آن روز تمام قدرتها و سلطه ها زوال می پذیرد.برخی گفته اند:سه

ص :198

سلطنت داریم:سلطنت عظمت که مخصوص خداست و سلطنت دیانت که خدا میدهد و سلطنت جبر که از راه زور است.

وَ کٰانَ یَوْماً عَلَی الْکٰافِرِینَ عَسِیراً

:قیامت روزی است که بر کافرین بسیار دشوار است.اما برای مؤمنین اینقدر سهل و زودگذر است که به اندازۀ یک نماز خواندن طول و زحمت بیشتر ندارد.این آیه،بشارتی است برای مؤمنین.

وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظّٰالِمُ عَلیٰ یَدَیْهِ

:قیامت روزی است که ظالم-همچون عقبه بن ابی معیط-از فرط ندامت انگشت خود را می گزد.این است سرنوشت آنها که برای خود دوستانی غیر از خدا بگیرند.عطاء گوید:اینقدر دستهای خود را نیش می زنند که گوشت آن تا مرفق ریخته می شود.

یَقُولُ یٰا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً

:ظالم در آن روز می گوید:کاش براه پیامبر رفته بودم و از هدایت او بهره مند شده بودم.

یٰا وَیْلَتیٰ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاٰناً خَلِیلاً

:کاش پیامبر را اطاعت می کردم و ابی- یا شیطان-را بدوستی خود بر نمیگزیدم! اگر مقصود از ظالم،همۀ ظلمه باشد،مقصود هر دوستی است که انسان را از راه دین گمراه سازد.اگر میخواست همۀ گمراه کنندگان را-مثل فرعون و هامان و ابلیس و...-ذکر کند،سخن طولانی می شد.از این جهت کلمۀ فلان را بکار برد که همه را شامل می شود.

لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جٰاءَنِی

:او مرا از توجه بقرآن که بوسیلۀ پیامبر خدا بدست من رسیده بود،گمراه کرد.در اینجا این مطلب تمام می شود.بدنبال آن به بیان مطلب مهم دیگری پرداخته،می فرماید:

وَ کٰانَ الشَّیْطٰانُ لِلْإِنْسٰانِ خَذُولاً

:شیطان انسان را خوار میکند.زیرا روز قیامت از او تبری می جوید و او را تسلیم کیفر می کند.

وَ قٰالَ الرَّسُولُ یٰا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً

:پیامبر خدا در

ص :199

پیشگاه حق لب به شکایت گشوده،عرض کرد:خدایا اینها قرآن را تکذیب کردند و از توجه به مضامین آن خودداری کردند.برخی گفته اند:فعل ماضی در اینجا به معنی مضارع است.یعنی در روز قیامت پیامبر خدا شکایت می کند که اینها بقرآن مجید توجه نداشتند.

ص :200

[سوره الفرقان (25): آیات 31 تا 40]

اشاره

وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ اَلْمُجْرِمِینَ وَ کَفیٰ بِرَبِّکَ هٰادِیاً وَ نَصِیراً (31) وَ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ عَلَیْهِ اَلْقُرْآنُ جُمْلَهً وٰاحِدَهً کَذٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤٰادَکَ وَ رَتَّلْنٰاهُ تَرْتِیلاً (32) وَ لاٰ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّٰ جِئْنٰاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (33) اَلَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلیٰ وُجُوهِهِمْ إِلیٰ جَهَنَّمَ أُوْلٰئِکَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلاً (34) وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی اَلْکِتٰابَ وَ جَعَلْنٰا مَعَهُ أَخٰاهُ هٰارُونَ وَزِیراً (35) فَقُلْنَا اِذْهَبٰا إِلَی اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَدَمَّرْنٰاهُمْ تَدْمِیراً (36) وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّٰا کَذَّبُوا اَلرُّسُلَ أَغْرَقْنٰاهُمْ وَ جَعَلْنٰاهُمْ لِلنّٰاسِ آیَهً وَ أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ عَذٰاباً أَلِیماً (37) وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحٰابَ اَلرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذٰلِکَ کَثِیراً (38) وَ کُلاًّ ضَرَبْنٰا لَهُ اَلْأَمْثٰالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنٰا تَتْبِیراً (39) وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی اَلْقَرْیَهِ اَلَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ اَلسَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهٰا بَلْ کٰانُوا لاٰ یَرْجُونَ نُشُوراً (40)

ص :201

ترجمه:

همچنین برای هر پیامبری دشمنی از مجرمین قرار دادیم و هدایت و یاری خدا ترا بس است.آنها که کافر شدند،گفتند:چرا قرآن یکباره نازل نشد؟قرآن را تدریجاً نازل کردیم برای اینکه قلب ترا استوار گردانیم و قطعات آن را بدنبال یکدیگر نازل کردیم و استوار گردانیدیم.هیچ مثلی در ابطال تو نمی آورند مگر اینکه ما در برابر آن حق و چیزی که تفسیر آن نیکوتر است بتو دادیم.آنها که بصورت به جهنم برده می شوند،مکانشان بدتر و خود گمراه ترند.ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیرش ساختیم و گفتیم:بسوی قومی بروید که آیات ما را تکذیب کردند و ما آن قوم را هلاک کردیم.و قوم نوح را که تکذیب پیامبران کردند،غرق ساختیم و آنها را برای مردم نشانی قرار دادیم.و برای ستمکاران عذاب دردناکی مهیا کردیم.و عاد و ثمود و اصحاب رس و اقوام بسیاری در فاصلۀ میان آن.همه را مثل زده ایم و همه را هلاک کرده ایم.آنها بر قریه ای که باران بد بر آن بارید،گذشته اند.

آیا آن قریه را نمیدیدند؟ولی آنها امید قیامت ندارند.

لغت:

عدو:دشمن کینه توز.

ترتیل:بیان کردن با استواری و فاصله تدمیر:هلاک کردن

ص :202

رس:چاهی که سنگ چینی نشده باشد تتبیر:هلاک کردن

اعراب:

هٰادِیاً وَ نَصِیراً

:حال یا تمیز جمله:حال احسن:مجرور و عطف بر«الحق» عَلیٰ وُجُوهِهِمْ :در محل نصب و حال وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ... :عطف بر«جعلناهم»یا بر«اعتدنا» مَطَرَ السَّوْءِ :مفعول مطلق

مقصود:

اکنون در تسلیت خاطر پیامبر می فرماید:

وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ

:همانطوری که مشرکین قوم ترا تکذیب میکنند و ما آنها را دشمن تو ساخته ایم،پیامبران پیش از تو نیز تکذیب می شدند و ما مجرمین را دشمن آنها ساخته بودیم.مقصود این است که پیامبران را وادار کردیم که آنها را دعوت به ایمان کنند و دین باطلشان را مذمت کنند.اینکار سبب دشمنی آنها می شد.بنا بر این مثل این است که خدا آنها را بدشمنی با پیامبران واداشته است.

وَ کَفیٰ بِرَبِّکَ هٰادِیاً وَ نَصِیراً

:خداوند که ترا هدایت به حق و دوستان خود را یاری میکند،برای تو کافی است.

وَ قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاٰ نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً وٰاحِدَهً

:کفار به پیامبر خدا گفتند:چرا قرآن هم مثل تورات و انجیل و زبور یک جا نازل نشد؟ کَذٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤٰادَکَ :قرآن را قطعه قطعه و بصورت متفرق بر تو نازل کردیم تا قلبت را قوی کنیم و بر بصیرت تو بیفزائیم.گویند:علت اینکه کتابهای دیگر یک جا نازل می شد این بود که پیامبران پیشین می خواندند و می نوشتند.از اینجهت

ص :203

بصورت مکتوب یک جا نازل می شد.اما پیامبر اسلام امی بود، نمی خواند و نمینوشت از اینجهت قرآن تدریجاً بر او نازل شد.وانگهی قرآن ناسخ و منسوخ دارد و به سؤالات مختلفی که شده است،جواب داده و نیز وضعی را انکار میکند یا از جریانی خبر میدهد.همۀ اینها ایجاب میکرد که قرآن تدریجاً نازل شود.

وَ رَتَّلْنٰاهُ تَرْتِیلاً

:قرآن را بروشنی بیان کردیم و قطعات آن را قسمت قسمت بر تو نازل کردیم.

در روایت است که پیامبر خدا به ابن عباس فرمود:وقتی قرآن میخوانی به ترتیل بخوان.پرسید:ترتیل چیست؟فرمود:آشکار و روشن بیان کن و مثل خرمای خشک و غیر قابل استفاده پراکنده اش نکن و مثل شعر تند مخوان.بر سر مطالب عجیبش توقف کنید و دلها را به جنبش در آورید و همّ شما این نباشد که به آخر سوره برسید.

وَ لاٰ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاّٰ جِئْنٰاکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً

:هر مثلی مشرکین برای ابطال و دشمنی تو می آورند،ما نیز کلام حقی بر تو نازل می کنیم که مثل آنها را ابطال کند و از مثل آنها از لحاظ روشنی و تفسیر بهتر و نیکوتر باشد.

اَلَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلیٰ وُجُوهِهِمْ إِلیٰ جَهَنَّمَ

:این کفار مکه،بصورت بسوی جهنم کشیده می شوند.در بارۀ پیامبر خدا و اصحابش می گفتند:اینها بدترین خلق خدایند.خدا هم در بارۀ آنها فرمود:

أُوْلٰئِکَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلاً

:جایگاه اینان بدتر و از لحاظ دین و طریقت گمراه ترین مردمانند.

در روایت است که کسی از پیامبر خدا پرسید:چگونه کافر به پیشانی به جهنم برده میشود؟فرمود:خدایی که او را بر دو پا راه می برد،قادر است که در قیامت او را بر صورت راه ببرد.اکنون در بارۀ پیامبران و امم ایشان میفرماید:

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا مُوسَی الْکِتٰابَ وَ جَعَلْنٰا مَعَهُ أَخٰاهُ هٰارُونَ وَزِیراً

:ما به موسی تورات دادیم و برادرش هارون را مأمور کردیم که در کار تبلیغ رسالت و حمایت او با او باشد.

ص :204

فَقُلْنَا اذْهَبٰا إِلَی الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَدَمَّرْنٰاهُمْ تَدْمِیراً

:آنها را بسوی فرعون و قومش که به تکذیب آیات ما پرداخته بودند،فرستادیم،موسی و هارون مأموریت خود را انجام دادند.ولی فرعون و قومش سخن آنها را نشنیدند و نبوت آنها را منکر شدند و ما آنها را بنحوی شگفت انگیز هلاک کردیم.

وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّٰا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنٰاهُمْ

:قوم نوح را به وسیلۀ طوفان و آبی که از آسمان می بارید و از زمین می جوشید غرق کردیم و این بعد از آنی بود که پیامبران را تکذیب کرده بودند.زجاج گوید:تکذیب یک پیامبر تکذیب همۀ انبیاء است.

وَ جَعَلْنٰاهُمْ لِلنّٰاسِ آیَهً

:و آنها را وسیلۀ عبرت و اندرز مردم ساختیم.

وَ أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ عَذٰاباً أَلِیماً

:برای ستمکاران غیر از عذاب دنیا عذابی دردناک در آخرت مهیا کرده ایم.

وَ عٰاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحٰابَ الرَّسِّ

:همچنین عاد و ثمود و قومی که پیامبر خود را در چاه افکندند هلاک کردیم.

برخی گویند:اصحاب رس گله دار بودند و چاهی داشتند که از آب آن استفاده میکردند و بتها را می پرستیدند.خداوند شعیب را بسوی آنها فرستاد و تکذیبش کردند.آب چاه فرو رفت و زمین آنها را بلعید.برخی گویند:رس قریه ای بود در یمامه که مردم آن پیامبر خود را کشتند.برخی گویند:پیامبری داشتند بنام حنظله که او را کشتند و خدا هلاکشان کرد.

برخی گویند:رس چاهی بود در انطاکیه.مردم آن حبیب نجار را کشتند. از امام صادق روایت شده است که زنان این قوم مساحقه می کردند.

وَ قُرُوناً بَیْنَ ذٰلِکَ کَثِیراً

:در فاصلۀ میان عاد و ثمود و اصحاب رس اقوام دیگری هم بودند که بواسطۀ تکذیب انبیاء هلاک شدند.قرن 70 یا 40 سال است.

وَ کُلاًّ ضَرَبْنٰا لَهُ الْأَمْثٰالَ

:بهمۀ آنها گفتیم که اگر ایمان نیاورند عذاب بر آنها نازل می شود.برخی گویند:یعنی احکام دین و دنیا را برای آنها بیان کردیم.

ص :205

وَ کُلاًّ تَبَّرْنٰا تَتْبِیراً

:همۀ آنها را بواسطۀ تکذیب و انکارشان هلاک کردیم.

زجاج گوید:تتبیر قطعه قطعه کردن است.

وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَهِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ

:کفار مکه از قریۀ قوم لوط که سنگباران شد،عبور کرده اند.

أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهٰا

:آیا این قریه را در مسافرتها ندیده اند که بترسند و عبرت بگیرند؟ بَلْ کٰانُوا لاٰ یَرْجُونَ نُشُوراً :بلکه قریه را دیده اند و عبرت نگرفته اند.

زیرا از قیامت نمی ترسند و امید پاداش ندارند و به نشئۀ بعد مؤمن نیستند تا از ارتکاب گناه خودداری کنند.

ص :206

[سوره الفرقان (25): آیات 41 تا 50]

اشاره

وَ إِذٰا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّٰ هُزُواً أَ هٰذَا اَلَّذِی بَعَثَ اَللّٰهُ رَسُولاً (41) إِنْ کٰادَ لَیُضِلُّنٰا عَنْ آلِهَتِنٰا لَوْ لاٰ أَنْ صَبَرْنٰا عَلَیْهٰا وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ اَلْعَذٰابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً (42) أَ رَأَیْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (44) أَ لَمْ تَرَ إِلیٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ اَلظِّلَّ وَ لَوْ شٰاءَ لَجَعَلَهُ سٰاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا اَلشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْنٰاهُ إِلَیْنٰا قَبْضاً یَسِیراً (46) وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اَللَّیْلَ لِبٰاساً وَ اَلنَّوْمَ سُبٰاتاً وَ جَعَلَ اَلنَّهٰارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ اَلرِّیٰاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمّٰا خَلَقْنٰا أَنْعٰاماً وَ أَنٰاسِیَّ کَثِیراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبیٰ أَکْثَرُ اَلنّٰاسِ إِلاّٰ کُفُوراً (50)

ص :207

ترجمه:

هنگامی که ترا ببینند،ترا استهزاء می کنند،آیا این است کسی که خدا او را به رسالت برگزیده است؟اگر در برابر او صبر نمیکردیم میخواست ما را از خدایانمان گمراه کند.هنگامی که عذاب را بنگرند،خواهند دانست که کی گمراه تر است؟آیا کسی که هوای خود را خدای خود گرفت،دیدی؟آیا تو وکیل اویی؟آیا گمان میکنی که اکثر آنها می شنوند یا تعقل می کنند؟نیستند مگر مثل چارپایان.بلکه گمراه ترند.

آیا ندیدی که خدایت چگونه سایه را گسترش داد؟اگر میخواست ساکنش میکرد.

آن گاه خورشید را بر سایه دلیل ساختیم.آن گاه سایه را به آسانی کم کردیم.اوست که شب را پوشش شما و خواب را آسایش شما و روز را موقع پراکنده شدن شما قرار داد.اوست که بادها را در جلو رحمت خود بشارت دهنده قرار داد و از آسمان آب ظاهر کننده نازل کردیم تا سرزمین مرده را بوسیلۀ آن زنده کنیم و چارپایان و انسانهای بسیاری را بدان آب بنوشانیم و باران را در میان آنها می گردانیم تا متذکر شوند و بیشتر مردم جز از کفران نعمت ابا کردند.

لغت:

قبض:جمع کردن یسیر:آسان سبات:استراحت نشر:پراکندن.

ص :208

اناسی:جمع انسان(یاء عوض از نون است)اناسین هم گفته اند.ممکن است جمع«انسی»باشد.مثل کرسی و کراسی.

اعراب:

أَ هٰذَا الَّذِی بَعَثَ اللّٰهُ رَسُولاً

:عائد موصول محذوف است.«رسولا»حال است.

إِنْ کٰادَ

:مخففه از«ان»تقدیر ضمیر شان.لام در«لیضلنا»تأکید است.

کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ

:«کیف»حال از ضمیر«مد»یا منصوب بنا بر مصدریت.

أَ لَمْ تَرَ

:رؤیت قلبی است یا رؤیت به چشم.

بشرا:حال از«الریاح».

مِمّٰا خَلَقْنٰا

:در محل نصب و حال.

مقصود:

در اینجا در وصف کفار که قبلا نیز در بارۀ آنها گفتگو کرد،می فرماید:

وَ إِذٰا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّٰ هُزُواً

:هنگامی که ترا می بینند،مورد استهزاء قرارت میدهند و کوچکت شمرده،میگویند:

أَ هٰذَا الَّذِی بَعَثَ اللّٰهُ رَسُولاً

:که خدا او را به پیامبری برگزیده است؟!آیا این است.

إِنْ کٰادَ لَیُضِلُّنٰا عَنْ آلِهَتِنٰا

:میخواست ما را از پرستش خدایانمان باز دارد و گمراهمان کند و هلاکمان سازد.

لَوْ لاٰ أَنْ صَبَرْنٰا عَلَیْهٰا

:اگر در راه پرستش خدایان صبر نمیکردیم،ما را منحرف میکرد.

وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذٰابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً

:در اینجا آنها را تهدید کرده،می گوید:هنگامی که عذاب آخرت را به چشم بنگرند،خواهند دانست که کی بیشتر گرفتار خطاست؟آنها یا مؤمنین؟پس از آن پیامبر خود را به تعجب واداشته، می فرماید:

أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ

:آیا دیدی کسی را که از نهایت جهل هوی و هوس خود را خدای خود پنداشت؟برخی گویند:یعنی آیا دیدی کسی که عبادت

ص :209

خالق خود را ترک کرد و در برابر سنگی به نیایش پرداخت؟بنظر تو او چگونه آدمی است؟برخی گویند:کسی که اطاعت هوای نفس خود کند،هوای خود را خدای خود ساخته است.

أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً

:آیا تو کفیل و حافظ اویی و او را از پیروی هوی و هوس و پرستش بت باز میداری؟یعنی تو چنین نیستی.برخی گویند:یعنی آیا تو می توانی کسی را که فکر و تدبر نمیکند،هدایت کنی؟یعنی نمیتوانی.چون وکیل کسی است که کفایت کند و کفایت کردن قدرت لازم دارد و قدرت کفایت، مخصوص خداست.

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ

:آیا گمان میکنی اکثر آنها سخن ترا بقصد فهمیدن می شنوند یا در بارۀ گفتار و معجزات تو تعقل می کنند؟یعنی چنین گمانی در بارۀ آنها نداشته باش.

إِنْ هُمْ إِلاّٰ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً

:آنها مثل چهار پایانند که مطالب را می شنوند،اما تعقل نمیکنند.بلکه از چهارپایان هم گمراه ترند.زیرا تمکن بر معرفت دارند و معرفت پیدا نمیکنند.اما چهارپایان تمکن ندارند.علاوه بر این حیوانات به الهام خدایی سود و زیان خود را تشخیص میدهند و کاری که برایشان زیان داشته باشد،انجام نمیدهند.اما اینها راه هلاک و نجات را شناخته اند و از راه نجات فرار میکنند و در پی گمراهیند.بنا بر این از حیوانات گمراه ترند.

پس از آن تشویق می کند که انسان در بارۀ دلائل یگانگی و قدرت کاملۀ خداوند بیندیشد،می فرماید:

أَ لَمْ تَرَ إِلیٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ

:خطاب به پیامبر و مقصود همۀ مکلفین است.یعنی آیا بکار خدای خود نمینگری که چگونه سایه را گسترش میدهد؟ مقصود تحولات سایه است از بامداد تا شام. گسترش سایه بهنگامی است که خورشید مخفی باشد.هم چنان که سایۀ بهشت بواسطۀ نبودن خورشید همیشه گسترده است.

ابو عبیده گوید:سایه آن چیزی است که بوسیلۀ آفتاب برچیده شود.مثل

ص :210

سایۀ صبح.یا آفتاب را برچیند،مثل سایۀ عصر.اولی را«ظل»و دومی را«فیء»گویند.

برخی گویند:منظور از«ظل»سایۀ شب است که صحن گیتی را پوشانده است.

وَ لَوْ شٰاءَ لَجَعَلَهُ سٰاکِناً

:اگر میخواست سایه را دائمی میکرد و بوسیلۀ آفتاب سایه را از بین نمی برد.چنان که میفرماید: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّٰهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَهِ» (بگو:آیا دیدید؟اگر خدا شب را تا روز قیامت بر سر شما ادامه میداد:قصص 71) این آیه دلالت دارد بر اینکه اگر خدا بخواهد خورشید را از حرکت باز میدارد تا سایه همیشه ثابت بماند و این بر خلاف گفتار فلاسفه است (1).

ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً

:آن گاه خورشید را بر سایه دلیل قرار دادیم.

ابن عباس گوید:خورشید دلیل سایه است.زیرا اگر آفتاب نبود،سایه شناخته نمیشد.همه چیز بضدش شناخته می شود.برخی گویند:یعنی خورشید را دلیل سایه کردیم زیرا با آمدن خورشید سایه از بین می رود.برخی گویند:دلیل بودن خورشید نسبت به سایه بخاطر این است که وقتی خورشید برآید،سایه کم میشود و وقتی خورشید در سراشیبی قرار میگیرد،سایه زیاد میشود.برخی گویند:«علی» به معنی«مع»است.یعنی خورشید را با سایه دلیل یگانگی خود قرار دادیم.

ثُمَّ قَبَضْنٰاهُ إِلَیْنٰا قَبْضاً یَسِیراً

:آن گاه سایه را با بر آمدن آفتاب جمع کردیم.

زیرا با بالا آمدن خورشید،سایه کم میشود.در اینجا بیان میکند که این کار بر خداوند آسان است.برخی گویند:یعنی سایه را در نهان جمع می کنیم.زیرا سایه یکباره از بین نمی رود،بلکه تدریجاً برچیده می شود.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِبٰاساً

:خدا کسی است که شب را برای شما

ص :211


1- 1) -مؤلف بر حسب هیئت بطلمیوسی که زمین را مرکز و خورشید را متحرک میداند، سخن گفته است.لکن بر حسب هیئت جدید زمین متحرک و برگرد خورشید می چرخد.البته اصل مطلب صحیح است.یعنی اگر خدا بخواهد زمین را از حرکت وضعی باز میدارد و در نتیجه شب یا سایه ثابت می ماند.

پوشش قرار داد تا از خستگی روز استراحت کنید.در جای دیگر می فرماید:

«لِتَسْکُنُوا فِیهِ» (شب برای این است که در آن بیارامید:یونس 67) وَ النَّوْمَ سُبٰاتاً :و خواب را وسیلۀ راحت جسمانی شما قرار داد.

وَ جَعَلَ النَّهٰارَ نُشُوراً

:و روز را برای پراکنده شدن شما در روی زمین و تحصیل معاش،قرار داد.

وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیٰاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ

:و بادها را فرستاد تا شما را بشارت دهند به نزول باران رحمتش.

وَ أَنْزَلْنٰا مِنَ السَّمٰاءِ مٰاءً طَهُوراً

:و از آسمان آبی نازل کردیم که پاک است و پاک کننده و شما را از نجاست و حدث پاک می سازد.

لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً

:تا سرزمین های خشک را بوسیلۀ رویش گیاه ها و گلها حیات ببخشیم.

وَ نُسْقِیَهُ مِمّٰا خَلَقْنٰا أَنْعٰاماً وَ أَنٰاسِیَّ کَثِیراً

:و نیز چهار پایان و بسیاری از انسانها را بوسیلۀ آن سیرآب گردانیم.

وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا

:ما باران را در میان اهل زمین تقسیم می کنیم و اجازه نمیدهیم که همیشه یک جا ببارد یا در یک جا هیچگاه نبارد.البته بر حسب مصلحت باران را نسبت به بعضی از مناطق کم و زیاد می کنیم.هدف ما این است که مردم در اینباره فکر کنند و بر وسعت قدرت ما استدلال نمایند و بدانند که جز ما کسی سزاوار پرستش نیست.

فَأَبیٰ أَکْثَرُ النّٰاسِ إِلاّٰ کُفُوراً

:بیشتر این مردم کفران نعمت می کنند و راه انکار می پیمایند.

ص :212

[سوره الفرقان (25): آیات 51 تا 60]

اشاره

وَ لَوْ شِئْنٰا لَبَعَثْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیراً (51) فَلاٰ تُطِعِ اَلْکٰافِرِینَ وَ جٰاهِدْهُمْ بِهِ جِهٰاداً کَبِیراً (52) وَ هُوَ اَلَّذِی مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ وَ هٰذٰا مِلْحٌ أُجٰاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمٰا بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ اَلَّذِی خَلَقَ مِنَ اَلْمٰاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کٰانَ رَبُّکَ قَدِیراً (54) وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ وَ کٰانَ اَلْکٰافِرُ عَلیٰ رَبِّهِ ظَهِیراً (55) وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (56) قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً (57) وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَلْحَیِّ اَلَّذِی لاٰ یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفیٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ خَبِیراً (58) اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اِسْتَویٰ عَلَی اَلْعَرْشِ اَلرَّحْمٰنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً (59) وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اُسْجُدُوا لِلرَّحْمٰنِ قٰالُوا وَ مَا اَلرَّحْمٰنُ أَ نَسْجُدُ لِمٰا تَأْمُرُنٰا وَ زٰادَهُمْ نُفُوراً (60)

ص :213

ترجمه:

اگر بخواهیم در هر قریه ای ترساننده ای مبعوث می کنیم.کافرین را اطاعت مکن و با آنها جهادی بزرگ کن.اوست که دو دریا را در یک مسیر به جریان در آورد.

این است آب شیرین خوشگوار و این است آب شور نمکین و میان آنها برزخی قرار داد و آنها را از آمیختن بیکدیگر محروم گردانید.اوست که از آب بشری آفرید و او را خویشاوندی و دامادی قرار داد و خدایت قادر است.جز خدا چیزی را پرستش می کنند که آنها را نفع و ضرر نمی رساند و کافر مخالف خداست.ما ترا نفرستادیم مگر بشارت دهنده و ترساننده.بگو:بر اینکار،اجری از شما نمیخواهم مگر کسی که بخواهد با دادن مال راهی بسوی خدایش اتخاذ کند.بر زنده ای که نمیمیرد، توکل کن و او را به ستایشش تسبیح کن و کافی است که خدا به گناهان بندگانش آگاه است.او که آسمانها و زمین و آنچه ما بین آنهاست در شش روز آفرید.آن گاه خداوند بر عرش مستولی شد.پس از خداوند که خبیر است،سؤال کن.هنگامی که به آنها گفته شود،برای رحمان سجده کنید،گویند:رحمان چیست؟آیا بخاطر اینکه تو ما را امر میکنی،سجده کنیم؟این دعوت بر تنفر آنها افزود.

قرائت:

تأمرنا:حمزه و کسایی به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.بنا بر قرائت اول ضمیر فعل به«الرحمن»بر میگردد.

لغت:

مرج:خلط:

ص :214

عذب:گوارا.

فرات:گواراترین آب.

ملح اجاج:شوری زیاد.

نسب:خویشاوندی.

صهر:دامادی.

اعراب:

هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ

:مبتداء و خبر در محل نصب و حال و همچنین «مِلْحٌ أُجٰاجٌ» ذو الحال «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ» است.

مُبَشِّراً وَ نَذِیراً

:حال.

مَنْ شٰاءَ

:مستثنی است و مستثنی منه«کم»است.

أَنْ یَتَّخِذَ

:در محل نصب و مفعول«شاء».

اَلَّذِی لاٰ یَمُوتُ

:در محل جر یا نصب.

الرحمن:مبتداء(خبر آن فاسأل)یا خبر مبتداء محذوف یا بدل از ضمیر «استوی»یا فاعل«استوی».

مقصود:

وَ لَوْ شِئْنٰا لَبَعَثْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیراً

:اگر میخواستیم در هر قریه ای ترساننده ای مبعوث می کردیم تا آنها را بترساند.ولی ما ترا که منزلتت بزرگ است برای همۀ قریه ها برگزیدیم.برخی گویند:یعنی ما قدرت داریم که ترسانندگان را میان آنها تقسیم کنیم،هم چنان که باران را تقسیم می کنیم.لکن کارهای ما مطابق عالیترین مصلحت هاست.از این جهت ترا بسوی همۀ مردم مبعوث کردیم.

فَلاٰ تُطِعِ الْکٰافِرِینَ

:کافران را در آنچه از تو میخواهند که با آنها نرمی کنی و در برابرشان تسلیم شوی،اطاعت نکن.

وَ جٰاهِدْهُمْ بِهِ جِهٰاداً کَبِیراً

:و در راه خدا بوسیلۀ قرآن با آنها جهادی شدید کن.از این آیه بر می آید که بهترین و بزرگترین جهاد در پیشگاه خدا،جهاد کسانی

ص :215

است که شبهه های دشمنان دین را باطل میکنند.ممکن است این حدیث:

«رجعنا من الجهاد الاصغر فعلیکم بالجهاد الاکبر» (از جهاد کوچکتر برگشتیم.بر شما باد به جهاد بزرگتر)ناظر به همین حقیقت باشد.

وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ

:خداست که دو دریا را در مجرایشان به حرکت در آورد.با اینکه آب این دو دریا با یکدیگر برخورد دارند،اما مخلوط نمی شوند.

آب شور جداست.آب شیرین هم جداست.

هٰذٰا عَذْبٌ فُرٰاتٌ وَ هٰذٰا مِلْحٌ أُجٰاجٌ

:یکی از دو دریا شیرین و گوارا و دیگری شور و بد طعم است.

وَ جَعَلَ بَیْنَهُمٰا بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً

:در میان آنها از قدرت خویش فاصله ای قرار داد که هیچکدام با یکدیگر مخلوط نمیشوند و آب شور آب شیرین را فاسد نمیکند.

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمٰاءِ بَشَراً

:اوست که از نطفه انسان را آفرید.برخی گویند:مقصود آدم است که از خاک آفریده شده و خاک هم از آب.

فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً

:و این بشر را صاحب خویشاوندی و دامادی قرار داد.

برخی گویند:نسب کسی است که نشود با او ازدواج کرد و صهر کسی است که بشود با او ازدواج کرد.مثل دختر عمو و دختر دایی.برخی گویند:نسب هفت قسم و صهر پنج قسم است.اینها را خداوند در آیۀ: «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهٰاتُکُمْ...» (نساء 23)بیان کرده است.برخی گویند:نسب پسر و صهر دختر است.یعنی از نطفه پسر و دختر آفرید.

ابن سیرین گوید:این آیه در بارۀ پیامبر(ص)و علی(ع)نازل شده است که دختر خود فاطمه را بعلی داد.علی هم پسر عموی اوست و هم دامادش.بنا بر این هم نسب است و هم صهر.

وَ کٰانَ رَبُّکَ قَدِیراً

:خدا بر هر چه اراده کند قادر است.

وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مٰا لاٰ یَنْفَعُهُمْ وَ لاٰ یَضُرُّهُمْ

:چیزهایی غیر خدا پرستش میکنند که برای آنها سود و زیانی ندارند.

ص :216

وَ کٰانَ الْکٰافِرُ عَلیٰ رَبِّهِ ظَهِیراً

:کافر مخالف خدا و پشتیبان شیطان است در راه معصیت.زیرا بت پرستی آنها کمک شیطان است،برخی گویند:یعنی کافر خدا را کوچک می شمارد و او را پشت سر می اندازد.نظیر: «وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَرٰاءَکُمْ ظِهْرِیًّا» (خدا را پشت سر انداختید و کوچک شمردید:هود 92)معنی اول بهتر است.گویند:

منظور از کافر ابو جهل است.

وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً

:ترا نفرستادیم مگر برای اینکه مردم را نوید به بهشت دهی و از جهنم بترسانی.

قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ

:من در مقابل قرآن و تبلیغ وحی از شما مزدی نمیخواهم.

إِلاّٰ مَنْ شٰاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلیٰ رَبِّهِ سَبِیلاً

:لکن مانع شما نیستم که مال خود را در راه رضای خدا انفاق کنید.بلکه شما را بر اینکار تشویق می کنم.این مطلب دلیل صدق پیامبر است.زیرا اگر مزدی از آنها میخواست،می گفتند:میخواهد مال ما را از ما بگیرد.

وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لاٰ یَمُوتُ

:امور خود را بخدایی تفویض کن که نمیمیرد و انتقام ترا می گیرد و لو مدتها بگذرد.

وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ

:خدا را ستایش کن و از عیب و نقص منزه بشناس.یعنی بگو:

«الحمد للّٰه رب العالمین الحمد للّٰه علی نعمه و احسانه الذی لا یقدر علیه غیره الحمد للّٰه حمداً یکافئ نعمه فی عظیم المنزله و علو الرتبه»و غیر از آن.برخی گویند:یعنی خدا را پرستش کن و در برابرش نماز بگزار و شکر نعمتهایش را بجای آور.

وَ کَفیٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ خَبِیراً

:کافی است که خدا بگناه بندگان داناست و آنها را محاسبه میکند و کیفر میدهد.پس سزاوار است که از او بترسند.

اَلَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمٰنُ

:خدایی که آسمانها و زمین و آنچه ما بین آنهاست در شش روز آفرید و بر عرش مستولی گشت.(تفسیر این قسمت در سوره اعراف گذشت) فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً :در بارۀ معنی آن اختلاف است.برخی گویند:یعنی از خدا بپرس

ص :217

که خبیر است(باء به معنی عن).برخی گویند.یعنی در بارۀ خدا از محمد(ص)بپرس که عالم و آگاه است.برخی گویند:یعنی با سؤال خود از کسی بخواه که ترا از حق آگاه گرداند.

وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمٰنِ قٰالُوا وَ مَا الرَّحْمٰنُ

:هنگامی که به آنها گفته شود در برابر خداوند رحمان سجده کنید،گویند:رحمان چیست؟یعنی ما رحمان را نمی شناسیم.

زجاج گوید:رحمان یکی از اسماء خداست که در کتاب پیشین ذکر شده و عرب آن را نمیشناخته است.این کلمه مبالغه در صفت رحمت است.یعنی کسی که هیچ رحمتی فوق رحمت او نیست.

أَ نَسْجُدُ لِمٰا تَأْمُرُنٰا

:آیا در برابر کسی سجده کنیم که تو ما را امر می کنی؟ وَ زٰادَهُمْ نُفُوراً :آنها با شنیدن نام رحمان بر نفرتشان نسبت به حق افزوده شد و از قبول قول پیامبر خودداری کردند.

نظم آیات:

در این آیات،این نکته را بیان کرد که بواسطۀ مراعات حسن تدبیر و اکرام و اجلال پیامبر،او را به تنهایی به رسالت خود برگزید.زیرا در این کار حکمت و مصالحی بود که تنها خودش میدانست.بنا بر این ارتباط این آیات با آیۀ: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰا» محرز است.نکتۀ دیگری که با تصریف آیات ارتباط دارد،این است که دو دریا را در یک مجری به جریان در آورده،بدون اینکه با یکدیگر مخلوط شوند و این دلیل است بر یگانگی خداوند و کمال قدرتش.بدنبال این مطالب به اعراض آنها از آیات و دلایل به دیدۀ تعجب می نگرد و میگوید: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ...» پس از آن بیان کرد که منظور از تصریف آیات،خیر و احسان است: «وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ...» بخصوص که رسول از مردم مزد نمیخواهد و بنا بر این نباید از او تنفر جویند.او کسی است که به خدا توکل می کند و علم به مصالح را به او محول می سازد.به دنبال این مطالب به تهدید پرداخت و فرمود: «وَ کَفیٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ خَبِیراً» زیرا وقتی که از گناهان آنها غافل نباشد،از کیفرشان نیز غافل نیست.

ص :218

[سوره الفرقان (25): آیات 61 تا 70]

اشاره

تَبٰارَکَ اَلَّذِی جَعَلَ فِی اَلسَّمٰاءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِیهٰا سِرٰاجاً وَ قَمَراً مُنِیراً (61) وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَ اَللَّیْلَ وَ اَلنَّهٰارَ خِلْفَهً لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرٰادَ شُکُوراً (62) وَ عِبٰادُ اَلرَّحْمٰنِ اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی اَلْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ اَلْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً (63) وَ اَلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیٰاماً (64) وَ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اِصْرِفْ عَنّٰا عَذٰابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذٰابَهٰا کٰانَ غَرٰاماً (65) إِنَّهٰا سٰاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقٰاماً (66) وَ اَلَّذِینَ إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کٰانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً (67) وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَدْعُونَ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ وَ لاٰ یَقْتُلُونَ اَلنَّفْسَ اَلَّتِی حَرَّمَ اَللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ وَ لاٰ یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً (68) یُضٰاعَفْ لَهُ اَلْعَذٰابُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهٰاناً (69) إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اَللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (70)

ص :219

ترجمه:

بزرگ است خدایی که در آسمان برجها قرار داد و در آن چراغی و ماهی نور- بخش آفرید،اوست که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد،برای کسی که بخواهد متذکر شود یا سپاسگزار باشد.بندگان خدا آنهایند که در روی زمین با وقار راه می روند و هر گاه جاهلان آنها را خطاب کنند،گویند:سلام.و آنها که شب را به سجده و قیام در پیشگاه خدا میگذرانند و آنها که می گویند:خدایا،عذاب جهنم را از ما بگردان که عذاب آن همیشگی است.جهنم بد جایگاهی است.و آنها که چون انفاق کنند،زیاده روی و امساک نمیکنند و انفاق آنها در حد میانۀ اسراف و امساک است.و آنها که با خدا،خدای دیگری نمیخوانند و نفسی را که خدا حرام کرده،جز به حق نمی کشند و زنا نمیکنند و کسی که چنین کاری کند،کیفر می بیند،روز قیامت عذابش دو چندان می شود و با خواری و بدبختی در آن جاودانند.مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و کار صالح انجام دهد.اینان را خداوند گناهانشان به حسنات تبدیل میکند و خداوند آمرزگار و رحیم است.

قرائت:

سراجا:اهل کوفه-جز عاصم-«سُرجاً»خوانده اند.شاهد این قرائت آیۀ «وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّمٰاءَ الدُّنْیٰا بِمَصٰابِیحَ» (ملک 5)است و مصابیح تشبیه به چراغها شده و شاهد قرائت دیگران«و جعل فیها سراجا»است(فرقان 61) یذکر:حمزه و خلف«یَذْکُرَ»خوانده اند.

ص :220

یقتروا:اهل مدینه و ابن عامر بضم یاء و اهل کوفه بفتح یاء و ضم تاء و اهل بصره و ابن کثیر بفتح یاء و کسر تاء خوانده اند.

یضاعف:ابو جعفر و ابن عامر و سهل و یعقوب از باب تفعیل و به جزم(همچنین در یخلد)و ابن عامر به رفع(و همچنین یخلد)و ابو بکر به باب مفاعله و رفع(همچنین در یخلد)و نافع و ابو عمرو و اهل کوفه-جز ابو بکر-به باب مفاعله و جزم(و جزم در یخلد) خوانده اند.جزم بنا بر بدل بودن از«یلق»و رفع بنا بر استیناف است.اما باب تفعیل و مفاعله از لحاظ معنی یکی هستند.

لغت:

خلفه:جانشین هون:سکینه و وقار غرام:شدیدترین عذاب که جدا نشود.

اعراب:

اَلَّذِینَ یَمْشُونَ

:خبر برای«عباد»ممکن است خبر آن «أُوْلٰئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ» باشد.در این صورت «اَلَّذِینَ یَمْشُونَ» صفت است.

هونا:حال.

سلاما:مفعول مطلق فعل محذوف.

مُسْتَقَرًّا وَ مُقٰاماً

:تمیز.مخصوص به ذم حذف شده است.

مقصود:

اکنون خداوند به ستایش ذات بیهمتای خود پرداخته،می فرماید:

تَبٰارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمٰاءِ بُرُوجاً

:بزرگ است خدایی که برای ستارگان سیار در آسمان منازل و برجهایی قرار داد،این منازل دوازده تاست:حمل،ثور، جوزا،سرطان،اسد،سنبله،میزان،عقرب،قوس،جدی،دلو و حوت.برخی گویند:

منظور ستارگان بزرگ است.اینکه اینها برج نامیده شده اند،بخاطر ظهور آنهاست.

وَ جَعَلَ فِیهٰا سِرٰاجاً وَ قَمَراً مُنِیراً

:و در آسمان خورشید و ماه روشن آفرید

ص :221

تا شبها که خورشید در آسمان نیست از نور آن بهره گیرند.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ خِلْفَهً

:خداوند شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد تا اگر کسی کارهای خود را در یکی از آنها نتوانست انجام دهد،در دیگری انجام دهد.امام صادق(ع)فرمود:نماز شب را در روز و نماز روز را در شب قضا می کنی.برخی گویند:یعنی هر کدام از آنها را مخالف دیگری قرار داد.شب تاریک و سیاه و روز روشن است.

لِمَنْ أَرٰادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرٰادَ شُکُوراً

:برای کسی که بخواهد فکر کند و بوسیلۀ اختلاف شب و روز،بر تدبیر و قدرت خداوند استدلال کند و بخواهد شکر نعمت او را بجا آورد.یا اعمالی که ترک کرده،جبران کند.

وَ عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً

:بهترین و شایسته ترین بندگان خدا آنها هستند که با وقار روی زمین راه می روند و از تکبر و فساد و معصیت خودداری میکنند.اینکه«بندگان خدا»می گوید:برای تشریف است.یعنی از بندگان خدا انتظاری جز این نیست.چنان که پدری بگوید:فرزند من کسی است که من از او راضی هستم و مرا اطاعت کند.بدینوسیله فرزندان متخلف را توبیخ می کند.

امام صادق(ع)فرمود:منظور کسی است که بر طبیعت خویش حرکت کند و از تبختر و تکبر خودداری نماید.برخی گویند:یعنی با حلم و دانش گام برمیدارند و در برابر جهل و خیره سری دیگران متانت خود را از دست نمیدهند.

وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ الْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً

:هر گاه جاهلان به آنها سخنی زشت و ناپسند بگویند،جواب آنها را بزشتی نمیدهند و زبان خود را به حرف های زشت و ناپسند نمی آلایند و در پاسخ آنها مرتکب گناه نمیشوند.یا اینکه به جاهلان سلام میکنند.چنان که در جای دیگر می فرماید: «وَ إِذٰا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قٰالُوا لَنٰا أَعْمٰالُنٰا وَ لَکُمْ أَعْمٰالُکُمْ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ» (هر گاه سخن لغو بشنوند،از آن اعتراض کرده،گویند:اعمال ما برای ما و اعمال شما برای شماست.سلام بر شما:قصص 55) قتاده گوید:اخلاق مسلمین این بود که با جاهلان سرسری نمیکردند.ابن عباس

ص :222

می گوید:در برابر کسی که جهالت میکرد،جهالت نمیکردند.حسن گوید:روزها که در میان مردم منتشر می شدند،اخلاقشان این بود.اما شب آنها هم بهترین شبها بود.با خدای خود خلوت می کردند و براز و نیاز می پرداختند.چنان که میفرماید:

وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیٰاماً

:شب ها بیدار می مانند و در پیشگاه خدای خود گاه در حال قیامند و گاه در حال سجود و از خدای خود درخواست پاداش می کنند.

وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّٰا عَذٰابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذٰابَهٰا کٰانَ غَرٰاماً

:

و میگویند:خدایا عذاب جهنم که دائمی و همیشگی و جدا نشدنی است،از ما دور گردان.

إِنَّهٰا سٰاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقٰاماً

:جهنم برای استقرار و اقامت،بد جایگاهی است.

وَ الَّذِینَ إِذٰا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا

:برخی گفته اند:اسراف، خرج کردن مال است در راه معاصی و اقتار امساک از خرج کردن مال است در راه حق.

پس مقصود این است که بندگان خدا مال خود را در راه حق صرف میکنند.نه از این کار امساک می کنند و نه مال خود را در راه معصیت صرف می کنند.

برخی گفته اند:اسراف زیاده روی و اقتار امساک از ادای حق خداست.پس مقصود از آیه این است که:مال خود را به زیاده روی و بخل و امساک خرج نمیکنند.

بلکه بطور صحیح انفاق می کنند.

در روایت است که رسول گرامی اسلام فرمود:هر کس مال را در راه ناحق بدهد اسراف کرده و هر کس مال را از راه حق منع کند،مرتکب«قتر»شده است.علی(ع) فرمود:صرف کردن مال در راه خوردنیها و آشامیدنیها اسراف نیست.گو اینکه زیاد باشد.

وَ کٰانَ بَیْنَ ذٰلِکَ قَوٰاماً

:بلکه خرج کردن مال،ما بین اسراف و امساک است.

نه اسراف می کنند و نه تنگ چشمی بخرج میدهند و این روش بسیار پسندیده است.

مقصود از قوام زندگی آن چیزی است که انسان را بی نیاز کرده،استوار دارد.برخی

ص :223

گفته اند:«قُوام»عدل و استقامت است و«قِوام»چیزی است که زندگی را بپا دارد و استقرار بخشد.امام صادق(ع)فرمود:«قَوام»حد میانه است و فرمود:دعای چهار کس مستجاب نمیشود:مردی که در خانه بنشیند و بگوید:خدایا مرا روزی ده،در جوابش می گوید:آیا ترا امر بطلب روزی نکرده ام؟و مردی که در بارۀ زن خود نفرین کند و بگوید:

خدایا مرا از دست او راحت کن.خداوند به او می گوید:آیا کار او را بدست تو نداده ام؟ و مردی که مال خود را تباه کند و بگوید:خدایا روزیم ده.به او میگوید:آیا ترا امر به میانه روی نکردم؟و مردی که مال خود را بدون مدرک قرض دهد.خداوند به او میگوید:

آیا به تو امر نکردم که شاهد بگیر.

وَ الَّذِینَ لاٰ یَدْعُونَ مَعَ اللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ

:بندگان خدا کسانی هستند که برای خدا شریک قرار نمی دهند.بلکه عبادت خود را متوجه خدای یکتا می کنند.

وَ لاٰ یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّٰهُ إِلاّٰ بِالْحَقِّ

:کشتن مسلمانان و اهل کتاب که با مسلمانان هم پیمانند،روا نیست اما کشتن کافر حربی و کسانی که مرتکب قتل عمد یا ارتداد یا زنا محصنه شده یا در روی زمین فساد میکنند،رواست بندگان خدا تنها در صورتی اقدام به قتل دیگری میکنند که از نظر شرع کشتن جایز و حلال باشد.

وَ لاٰ یَزْنُونَ

:بندگان خدا از زنا خودداری میکنند.از اینجا استفاده میشود که بزرگترین گناهان بعد از شرک و قتل نفس،زناست.ابن مسعود گوید:از پیامبر خدا پرسیدم:چه گناهی بزرگتر است؟فرمود:اینکه برای خدایی که آفریدگار تست شریک قرار دهی.پرسیدم:دیگر چه؟فرمود:اینکه فرزند خود را بکشی از ترس اینکه از عهدۀ نانش بر نیایی.پرسیدم:دیگر چه؟فرمود:اینکه با زن همسایۀ خود زنا کنی.خداوند در تصدیق گفتار پیامبر خود این آیه را نازل کرد.

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً

:کسی که مرتکب این کارها نشود،گرفتار کیفر خواهد شد.

اثام به معنی جز است.شاعر گوید:

ص :224

و هل یاثمنی اللّٰه فی ان ذکرتها

و عللت اصحابی بها لیله النفر

آیا بواسطۀ اینکه آن زن را یاد کردم و شب حرکت،همراهانم را مشغول کردم.

خدا کیفرم میدهد؟ برخی گفته اند:«اثام»نام وادیی است در جهنم.اکنون در تفسیر اثام است که می فرماید:

یُضٰاعَفْ لَهُ الْعَذٰابُ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ

:در روز قیامت خداوند اجزاء کیفر او را چند برابر میکند،نه اینکه استحقاق او را چند برابر میکند زیرا خداوند ظلم نمی کند و کسی را بیشتر از استحقاق کیفر نمیدهد.برخی گفته اند:مقصود این است که کیفر هر گناهی را جداگانه می بیند.و برخی گفته اند:منظور این است که هم در دنیا عذاب می بیند و هم در آخرت.

وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهٰاناً

:و برای همیشه در جهنم گرفتار خواری و ذلت خواهد بود.

اینکه می گوید:گرفتار خواری است،بخاطر این است،که گاهی بعضی از دردها و گرفتاریها به بعضی از افراد می رسد و مقصود اهانت به آنها نیست.می خواهد بفرماید:

آنچه این افراد در جهنم می بینند از روی اهانت است.

سپس توبه کنندگان را استثنا کرده،می فرماید:

إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صٰالِحاً فَأُوْلٰئِکَ یُبَدِّلُ اللّٰهُ سَیِّئٰاتِهِمْ حَسَنٰاتٍ

:

مگر کسانی که از گناهان خود توبه کنند و بخدای خود ایمان آوردند و بین خود و خدای خود به عمل صالح پردازند،اینها کسانیند که خداوند توفیقشان میدهد که پس از معصیت اطاعت کنند و پس از فراموشی خدا را یاد کنند و پس از بدی نیکی کنند.

برخی گویند:یعنی پس از توبه خداوند کارهای بد ایشان را در ایام شرک، تبدیل بکارهای خوبی میکند که در ایام ایمان انجام میدهند.شرک آنها تبدیل به ایمان می شود و کشتن ایشان مؤمنین را تبدیل می کند به کشتن ایشان مشرکین را و زنای آنها را تبدیل به عفت و پاکدامنی می کند.

برخی گویند:مقصود این است که گناه را از بنده محو می کند و به جای آن

ص :225

حسنه برای او ثبت میکند.دلیل این قول روایتی است که از پیامبر خدا نقل شده است.

فرمود:روز قیامت شخص را می آورند و می گویند:گناهان صغیرۀ او را به او عرضه کنید و گناهان کبیره اش را از او دور سازید.به او می گویند:در فلان روز این کار را کردی و در فلان روز این کار را.او اقرار میکند و در دلش از گناهان کبیره می ترسد.

آن گاه گفته می شود:بجای هر بدی که مرتکب شده،حسنه ای به او بدهید.می گوید:

گناهانی کرده ام که در اینجا نمی بینم.راوی میگوید:دیدم پیامبر خدا اینقدر خندید که دندانهایش پیدا شد (1).

وَ کٰانَ اللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً

:خداوند پوشندۀ گناهان بندگان است و برحمت او فضل خویش به آنها انعام میکند.

ص :226


1- 1) -سیئه به فعلی گفته می شود که مخالف امر خدا و حسنه به فعلی گفته می شود که موافق امر خداست.مثلا آمیزش با یک زن،اگر طبق موازین شرعی است،حسنه و اگر مخالف است سیئه و زناست.اشخاص مشرک،پیش از توبه بخاطر خباثت باطنی که داشتند کارهای ایشان سیئه بود.پس از آنکه توبه کردند،بواسطۀ طهارت باطنی اعمالشان حسنه است.پس فعل تابع ذات و صبغۀ باطنی افراد است.هنگامی که باطن پاک شد و ذات بوسیلۀ توبه و ایمان و عمل صالح،خباثت خود را از دست داد،چه مانعی دارد که آثار هم به تبع ذات،پاک و شسته شود؟زیرا توبه که این قدرت را دارد که نهاد شخص را از خباثت به طهارت تبدیل کند و ذات را که منشأ آثار و افعال است.دیگرگون سازد،این قدرت را دارد که آثار را نیز عوض کند و سیئه ها را تبدیل به حسنات نماید.روایتی هم که در متن آمده،مؤید همین معنی است.

[سوره الفرقان (25): آیات 71 تا 77]

اشاره

وَ مَنْ تٰابَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اَللّٰهِ مَتٰاباً (71) وَ اَلَّذِینَ لاٰ یَشْهَدُونَ اَلزُّورَ وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً (72) وَ اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِّرُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهٰا صُمًّا وَ عُمْیٰاناً (73) وَ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنٰا هَبْ لَنٰا مِنْ أَزْوٰاجِنٰا وَ ذُرِّیّٰاتِنٰا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اِجْعَلْنٰا لِلْمُتَّقِینَ إِمٰاماً (74) أُوْلٰئِکَ یُجْزَوْنَ اَلْغُرْفَهَ بِمٰا صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فِیهٰا تَحِیَّهً وَ سَلاٰماً (75) خٰالِدِینَ فِیهٰا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقٰاماً (76) قُلْ مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزٰاماً (77)

ترجمه:

و کسی که توبه و عمل صالح کند،به سوی خدا بازگشت می کند.و کسانی که در مجالس باطل حاضر نمی شوند و چون به لغو گذر کنند،بزرگوارانه می گذرند و هنگامی که به آیات خدا تذکر داده شوند،وضع کوران و کران ندارند.و می گویند:

پروردگارا،از زنان و فرزندان ما،چشم روشنی بما عطا کن و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان.به اینها بخاطر صبرشان بالاترین طبقۀ بهشت داده می شود و در آنجا با تحیت

ص :227

و سلام ملاقات می شوند.بهشت خانه جاودانی آنهاست و قرارگاه و اقامتگاه خوبی است.

بگو،اگر دعای شما نبود،خداوند به شما عنایتی نداشت.شما تکذیب کردید و بزودی تکذیب شما دامنگیر شما می شود.

قرائت:

و ذریاتنا:این کلمه را کوفیان و ابو بکر به صیغۀ مفرد و دیگران به صیغۀ جمع خوانده اند.علت اینکه مفرد خوانده اند این است که در این حالت هم معنی مفرد دارد و هم معنی جمع.

یلقون:این کلمه را کوفیان-بجز حفص-به فتح یاء و سکون لام و دیگران به ضم یاء و فتح لام و تشدید قاف خوانده اند.نمونۀ هر دو قرائت در قرآن کریم موجود است.نمونۀ قرائت دوم این آیه است: «لَقّٰاهُمْ نَضْرَهً وَ سُرُوراً» (انسان 76)و نمونۀ قرائت اول این آیه: «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا» (مریم 59)

لغت:

قره:قرار و آرامش و خنکی چشم در وقت شادی.

مقصود:

وَ مَنْ تٰابَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللّٰهِ مَتٰاباً

:آنان که از معصیت ها دور و نادم شوند و کردار شایسته انجام دهند،بازگشتشان بسوی خدا،بازگشتی عظیم و پسندیده است.

علی بن عیسی میان بازگشت بسوی خدا و بازگشت از زشتی ها فرق گذاشته، گوید:بازگشت بسوی خدا مقتضی طلب ثواب است ولی بازگشت از زشتی ها چنین اقتضایی ندارد.بنا بر این مقصود از آیۀ شریفه این است که هر کس میخواهد از گناهان بازگشت کند،باید بازگشت بسوی خدا کند و مقصودش از توبه،تحصیل پاداش و خشنودی او باشد.

برخی گفته اند:منظور این است که توبه و عمل صالح،بریدن از همه چیز و پیوستن به خداست.ملاحظه کنید کسی که تن به خدمت یکی از پادشاهان میدهد،

ص :228

چگونه پیش او عزیز و گرامی می شود؟آیا کسانی که از همه دل بر میکنند و مهر برمی دارند و به سوی خدا می روند،چگونه خواهند بود؟ اکنون مجدداً به وصف بندگان مخلص پرداخته،می فرماید:

وَ الَّذِینَ لاٰ یَشْهَدُونَ الزُّورَ

:کسانی که در مجالس باطل حاضر نمی شوند.

مجالس باطل شامل مجالس غنا و فحش هم می شود.

برخی گفته اند:«زور»به معنی شرک است.برخی گفته اند به معنی دروغ است و دروغی بالاتر از شرک وجود ندارد.برخی گفته اند:مقصود از روز،اعیاد یهود و مسیحیان است.

مجاهد می گوید:«زور»غناست و از امام باقر و امام صادق(ع)نیز چنین نقل شده است.

برخی گفته اند:«زور»شهادت دروغ است.پس مقصود از آیه این است که اینها شهادت دروغ نمیدهند.عمر شهادت دهندۀ دروغ را چهل تازیانه می زد و صورتش را سیاه میکرد و او را در بازار می گرداند.

اصل زور،به معنی تزویر و جلوه دادن باطل به صورت حق است.

وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً

:هنگامی که از کارهای زشت و معصیتها می گذرند بزرگوارانه می گذرند و نشان میدهند که به این کارها راضی نیستند.زیرا بالاتر از اینند که در این کارها داخل شوند و با مردمی که به این کارها دست می زنند،اختلاط و آمیزش پیدا کنند.

بدیهی است که بزرگواری و بزرگمنشی افراد،به آنها اجازه نمیدهد که شؤونات اجتماعی و دینی خود را زیر پا گذارند و با هر کس و ناکسی آمیزش پیدا کنند.

برخی گفته اند:مقصود از اینکه بزرگوارانه می گذرند،این است که وقتی به کسی می رسند که به آنها سخن زشت می گوید،چشمپوشی می کنند و وقتی به کسی می رسند که از آنها کمک میخواهد،یاریش می کنند.

امام باقر(ع)می فرماید:منظور این است که نام اعضای قبیحه را به کنایه یاد

ص :229

میکنند.

اصل لغو،به کارهای بی فایده اطلاق می شود.اعم از اینکه باطل باشد یا نباشد.

از اینرو به کار آدم ساهی و غافل نیز لغو گفته می شود.حال آنکه کار چنین آدمی نه خوب است نه بد.الا اینکه ضرر آن به غیر برسد که در این صورت،مورد اختلاف است که آیا نیک است یا بد؟ وَ الَّذِینَ إِذٰا ذُکِّرُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهٰا صُمًّا وَ عُمْیٰاناً :هنگامی که به قرآن و ادله ای که خداوند اقامه کرده است،موعظه شوند،دقت و تأمل می کنند و همچون کران و کوران نیستند که گویی چیزی نشنیده و ندیده اند.بلکه چشم و گوش خود را باز میکنند و نفع معنوی می برند.

حسن می گوید:چه بسیار کسانی که قرآن میخوانند ولی همچون کور و کر می مانند! وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنٰا هَبْ لَنٰا مِنْ أَزْوٰاجِنٰا وَ ذُرِّیّٰاتِنٰا قُرَّهَ أَعْیُنٍ :می گویند:

پروردگارا،زنان و فرزندانی بما بده که به پرستش تو ما را شاد گردانند.در دنیا اهل صلاح باشند و در آخرت،اهل بهشت.

وَ اجْعَلْنٰا لِلْمُتَّقِینَ إِمٰاماً

:پروردگارا،ما را از کسانی قرار ده،که اهل تقوی به آنها تأسی میجویند.

ممکن است که منظور این باشد که پروردگارا،اهل تقوی را پیشوای ما قرار ده.

بنا بر این آیه شریفه در اصل بوده است:«و اجعل المتقین لنا اماما» أُوْلٰئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِمٰا صَبَرُوا :مردمی که این اوصاف را دارند،پاداششان در درجۀ اعلای بهشت است.بخاطر اینکه به طاعت خدا و رسول و سختی های دنیا صبر کرده اند.

اصل غرفه،بنائی است که روی بنای دیگری ساخته شده است.برخی گویند:

غرفه،نام بالاترین منزلهای بهشت است.هم چنان که در دنیا نیز غرفه بالاترین مسکن است.

ص :230

وَ یُلَقَّوْنَ فِیهٰا تَحِیَّهً وَ سَلاٰماً

:فرشتگان در بهشت آنها را به سخنان سرور- آمیز و نوید به پاداش عظیم،ملاقات می کنند.

خٰالِدِینَ فِیهٰا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقٰاماً

:آنان در بهشت که جایگاهی نیکو و پسندیده است،جاودانی هستند و گرفتار مرگ و زوال نمیشوند.

قُلْ مٰا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لاٰ دُعٰاؤُکُمْ

:بگو:اگر بخاطر دعوت شما به اسلام نبود، خداوند توجهی و عنایتی به شما نداشت.بدیهی است که چیزی که مورد توجه و عنایت نباشد،وجود و عدمش یکسان است.

مقصود این است که به مشرکین گفته شود که نیکی و بدی ایشان سود و زیانی برای خداوند ندارد تا خدا بخاطر سود و زیان خود ایشان را دعوت بدین کند.

بلکه این مقتضای حکمت است که خداوند بندگان خود را بوسیلۀ پیامبران دعوت به دین کند.

ممکن است منظور این باشد که اگر دعا و عبادت شما نبود،خداوند به شما عنایت و توجهی نداشت. یعنی کسی که عبادت نکند،پیش خدا قدر و منزلتی ندارد.

یزید بن معاویه عجلی از امام باقر(ع)می پرسد:قرائت افضل است یا دعای بسیار؟می فرماید:دعای بسیار بهتر است و همین آیه را می خواند.

فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزٰاماً

:شما مردم مکه،دعوت خدا و پیغمبر را تکذیب کردید و دیری نمی پاید که کیفر آن دامنگیر شما خواهد شد.

برخی گویند:منظور این است که این تکذیب شما دامنگیر شما خواهد شد و راه توبه را به روی شما می بندد.

برخی گویند:منظور کشته شدن در جنگ بدر یا عذاب آخرت است.

ص :231

فهرست جلد هفدهم ترجمۀ تفسیر«مجمع البیان»

از آیه 52 سوره حج تا آیه 77 سوره الفرقان(جزء 18-19) عنوان صفحه (سورۀ حج) آیه(52 تا 55)و ترجمه 3 شأن نزول 4 مقصود 5 نظم آیات 9 آیه(56 تا 60)و ترجمه 10 قرائت و مقصود 11 آیه(61 تا 65)و ترجمه 14 قرائت،اعراب و مقصود 15 آیه(66 تا 70)و ترجمه 17 مقصود 18 آیه(71 تا 75)20 ترجمه،قرائت،لغت و مقصود 21 نظم آیات 23 آیه(76 تا 78)و ترجمه 24 اعراب و مقصود 25 سوره المؤمنون عدد آیات،فضیلت و تفسیر سوره 28 آیه(1 تا 11)و ترجمه 29 قرائت و مقصود 30 آیه(12 تا 19)و ترجمه 34 قرائت،لغت،اعراب و مقصود 35 نظم آیات 39 آیه(20 تا 25)و ترجمه 40 قرائت و مقصود 41 آیه(26 تا 30)و ترجمه 44 قرائت و مقصود 45 آیه(31 تا 40)47 ترجمه،قرائت،اعراب و مقصود 48 آیه(41 تا 50)51 ترجمه،قرائت و مقصود 52 آیه(51 تا 56)،ترجمه و قرائت 55 مقصود 56 آیه(57 تا 61)،ترجمه و مقصود 59 آیه(62 تا 71)61 ترجمه،قرائت،لغت و اعراب 62 مقصود 63 آیه(72 تا 80)66 ترجمه،لغت و مقصود 67 آیه(81 تا 90)و ترجمه 70

ص :232

قرائت و مقصود 71 نظم آیات 73 آیه(91 تا 100)74 ترجمه،قرائت،لغت و اعراب 75 مقصود 76 آیه(101 تا 110)81 ترجمه،قرائت،لغت و اعراب 82 مقصود 83 آیه(111 تا 118)و ترجمه 87 قرائت،اعراب و مقصود 88 سوره النور عدد آیات،فضیلت و تفسیر سوره 92 آیه(1 تا 3)و ترجمه 93 قرائت،لغت و مقصود 94 آیه(4-5)،ترجمه،اعراب و مقصود 98 آیه(6 تا 10)و ترجمه 101 قرائت و شأن نزول 102 مقصود 104 آیه(11 تا 15)106 ترجمه،قرائت و شأن نزول 107 مقصود 109 آیه(16 تا 20)و ترجمه 112 مقصود 113 نظم آیات 114 آیه(21 تا 25)115 ترجمه،قرائت و شأن نزول 116 مقصود 117 نظم آیات 119 آیه(26 تا 29)و ترجمه 120 لغت و مقصود 121 نظم آیات 124 آیه(30 تا 31)125 ترجمه،قرائت،لغت،اعراب و مقصود 126 آیه(32 تا 34)و ترجمه 130 اعراب و مقصود 131 آیه(35 تا 38)136 ترجمه،قرائت و اعراب 137 مقصود 138 نظم آیات 145 آیه(39-40)و ترجمه 146 قرائت،لغت و مقصود 147 آیه(41 تا 46)ترجمه،قرائت و لغت 149 اعراب و مقصود 151 آیه(47 تا 52)و ترجمه 155 قرائت،لغت و شأن نزول 156 مقصود 157 نظم آیات 159 آیه(53 تا 55)و ترجمه 160 قرائت،اعراب و مقصود 161 آیه(56-57)ترجمه،قرائت و مقصود 165 آیه(58 تا 60)166 ترجمه،قرائت و مقصود 167 آیه(61)و ترجمه 170 قرائت و مقصود 171 آیه(62 تا 64)و ترجمه 175 لغت،اعراب و مقصود 176 سوره الفرقان عدد آیات،فضیلت و تفسیر سوره 179

ص :233

آیه(1 تا 6)180 آیه(7 تا 10)و ترجمه 181 قرائت،اعراب و مقصود 182 آیه(11 تا 18)186 آیه(19-20)و ترجمه(جزء نوزدهم)187 قرائت،لغت،اعراب و مقصود 188 آیه 21 تا 29 193 آیه 30،ترجمه،قرائت و لغت 194 اعراب و شأن نزول 195 مقصود 196 آیه 31 تا 37 201 آیه 38 تا 40،ترجمه و لغت 202 اعراب و مقصود 203 آیه 41 تا 48 207 آیه 49 تا 50،ترجمه و لغت 208 اعراب و مقصود 209 آیه 51 تا 58 213 آیه 59 و 60،ترجمه،قرائت و لغت 214 اعراب و مقصود 215 نظم آیات 218 آیه 61 تا 68 219 آیه 69 و 70،ترجمه و قرائت 220 لغت،اعراب و مقصود 221 آیه 71 تا 77 و ترجمه 227 قرائت،لغت و مقصود 228 فهرست 232

ص :234

ص :235

ص :236

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109