دانشنامه عقايد اسلامي جلد 4

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان قراردادي : موسوعه العقائد الاسلاميه . فارسي

عنوان و نام پديدآور : دانش نامه عقايد اسلامي/ محمدي ري شهري، همكار رضا برنجكار ؛ مترجم مهدي مهريزي ؛ براي موسسه علمي و فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1385 -

مشخصات ظاهري : ج.

فروست : مركز تحقيقات دارالحديث؛ 102.

شابك : 245000ريال: دوره 964-493-117-3 : ؛ 550000 ريال: دوره، چاپ سوم 978-964-493-117-8 : ؛ ج.1 964-493-118-1 : ؛ ج.1، چاپ دوم: 9789644931178 ؛ ج.1، چاپ سوم 978-964-493-118-5 : ؛ ج.2 964-493-119-X : ؛ ج.2، جاپ دوم: 978-964-493-119-2 ؛ ج.3 964-493-120-3 : ؛ ج.3، چاپ دوم: 978-964-493-120-8 ؛ ج.4 964-493-121-1 : ؛ ج.4، چاپ سوم 978-964-493-121-5 : ؛ ج.5 964-493-123-X : ؛ ج.5، چاپ سوم 978-964-493-122-2 : ؛ ج.6 964-493-123-8 : ؛ ج.6 978-964-493-123-9 : ؛ 550000 ريال (دوره، چاپ دوم) ؛ ج.7 964-493-124-6 : ؛ ج.7 978-964-493-124-6 : ؛ 550000 ريال(ج.٬7چاپ دوم٬دوره) ؛ 50000 ريال (ج. 8) ؛ ج.8، چاپ سوم 978-964-493-252-6 : ؛ 50000 ريال: ج. 9 978-964-493-253-3 : ؛ 550000 ريال (ج.9، چاپ دوم)

يادداشت : فارسي- عربي.

يادداشت : هر يك از جلد هاي اين كتاب با همكاري و ترجمه افراد مختلف انجام شده است.

يادداشت : ج. 8 و 9 (چاپ اول: 1386).

يادداشت : ج.1تا 7، 9 (چاپ دوم: 1386).

يادداشت : ج. 1، 2، 4 تا 9 (چاپ سوم: 1387).

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1-3. معرفت شناسي.- ج.4-7. خداشناسي.- ج.8 - 9 عدالت خداوند

موضوع : اسلام -- عقايد -- احاديث

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : برنجكار، رضا، 1342 -

شناسه افزوده : مهريزي، مهدي، 1341 -، مترجم

شناسه افزوده : دار الحديث. مركز تحقيقات

شناسه افزوده : دار الحديث. مركز چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BP211/5م334م8041 1385/

رده بندي ديويي : 297/4172

شماره كتابشناسي ملي : 1047281

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

پيش گفتار

اشاره

پيش گفتارستايش ، خداى را كه نخستِ بى آغاز و واپسينِ بى پايان است ؛ آن كه ديده تماشاگران ، ديدنش نتواند و خيال توصيفگران از توصيفش درماند . ستايش ، خداوند را بر آنچه از خود به ما شناساند و شكرش را به ما الهام كرد و دريچه هاى علم به ربوبيّتش را بر ما گشود و اخلاص در توحيدش را به ما ره نمود و ما را از كژروى و دودلى در كارش دور ساخت ؛ ستايشى بالا رونده تا اوجِ والاترين والايى ها ، در نوشته اى رقم خورده تا بلنداى حضور . و درود بر بنده برگزيده اش محمّد صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران و خاندان پاك و پاكيزه اش ؛ آنان كه خدا پليدى را از ايشان ببُرد و آنان را به طهارت كامل رسانْد ، و نيز بر همراهانش ؛ آنان كه حقّ همراهى به جاى آوردند و او را اجابت كردند و به سويش شتافتند و در پاسخ دعوتش ، از يكديگر پيشى گرفتند . خداشناسى ، مهم ترين مسئله اى است كه در طول تاريخ ، انديشه بشر را به خود مشغول كرده است و كتاب هاى فراوانى در اين باره نگارش يافته است . امّا آيا مى توان گفت : بهترين كتابى كه مردم را با آفريدگار خود آشنا مى كند ، كدام است؟

.

ص: 10

بهترين كتاب خداشناسى

بررسى پژوهش هاى خداشناسى

بهترين كتاب خداشناسىبى ترديد ، بهترين كتاب خداشناسى ، كتابى است كه به وسيله بهترين خداشناس ، نگارش يافته باشد و بهترين خداشناس ، ذات مقدّس بارى تعالى است . هيچ كس مانند خداوند متعال نمى تواند خود را شناساند و پس از او در ميان آفريده ها ، هيچ كس مانند انبياى الهى و اوصياى آنها خداوند متعال را نشناخته است . از اين رو ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خطاب به على عليه السلاممى فرمايد : يا علىّ ! ما عَرَفَ اللّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ غَيرى وغَيرُكَ . (1) اى على! جز من و تو ، كسى خدا را آن چنان كه بايد ، نشناخت. بر اين پايه ، قرآن و سخنان نورانى اهل بيت عليهم السلام بهترين وسيله آشنا شدن و آشنا كردن با خداوند متعال است و بهترين كتاب خداشناسى ، كتابى است كه بر اساس رهنمودهاى قرآن و سنّت ، نگارش يافته باشد . ناديده گرفتن اين رهنمودها و تكيه كردن بر انديشه ناقص بشر ، نه تنها راه رسيدن به مقصد را بر پژوهشگر دور مى كند ، بلكه احتمال گم راهى او را نيز افزون مى نمايد .

بررسى پژوهش هاى خداشناسىبررسى دقيق پژوهش هايى كه تاكنون درباره خداشناسى انجام گرفته از يك سو ، و تأمّل در رهنمودهاى قرآن و سنّت در اين زمينه از سوى ديگر ، به روشنى نشان مى دهد كه جوامع اسلامى ، بويژه دانش پژوهان آنها ، تا چه حد در اين باره قصور و يا تقصير داشته اند . اين بررسى نشان مى دهد كه خداوند متعال ، خود ، بهترين ، عميق ترين و در

.


1- .ر . ك : دانش نامه أميرالمؤمنين عليه السلام : ح 3587 .

ص: 11

تعقّل ، نه تعبّد

عين حال ، ساده ترين و مفيدترين دلايل خداشناسى را توسّط فرستادگان خود براى مردم بيان كرده است ؛ امّا به نظر مى رسد كه آنچه در زمينه تأمّل و تحقيق درباره اين دلايل فرموده ، به درستى انجام نشده است . اين بررسى نشان مى دهد كه با اين كه پژوهشگران اسلامى تاكنون اوقات فراوانى را صرف تحقيق در موضوع خداشناسى كرده اند و كتاب هاى بسيارى در اين زمينه نگارش يافته است ، امّا هنوز دلايل خداوند متعال بر وجود خود ، آن گونه كه شايسته است ، مورد پژوهش قرار نگرفته است. اين بررسى نشان مى دهد كه اگر آيات خداشناسى از نگاه قرآن ، يعنى : انسان ، حيوانات ، زمين ، كوه ها ، آب ها ، درياها ، گياهان ، بادها ، ابرها ، باران ، خورشيد ، ماه ، شب ، روز ، ستارگان و خلاصه از كوچك ترين ذرات جهان تا بزرگ ترين كُرات آسمان ، به صورت علمى و دانشگاهى مورد پژوهش قرار مى گرفت ، امروز ، مسلمانان نه تنها در كلام و فلسفه و حكمت ، بلكه در همه علوم تجربى پيش گام بودند و خداشناسى بر پايه رهنمودهاى قرآن ، دين و دنياى آنان را آباد مى كرد ؛ چرا كه : «فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ . (1) پاداش دنيا و آخرت ، نزد خداست» .

تعقّل ، نه تعبّد

.


1- .نساء : آيه 134 .

ص: 12

خداشناسى از نگاه قرآن و حديث

پيش بيايد كه حجّيت قرآن و حديث ، متّكى به اثبات وجود خداست و اگر اثبات وجود خدا هم متّكى به قرآن و حديث شود ، دور است و عقلاً باطل ؛ بلكه مقصود ، بهره گيرى از ادلّه و برهان هاى عقلى مستفاد از قرآن و حديث است ، به گونه اى كه عقل با تأمّل در هر يك از آن براهين ، جدا از اين كه گوينده آن كيست ، بتواند به وجود آفريدگار و صفات او پى ببرد . بنا بر اين ، تعقّل ، مبناى پذيرفتن وجود خدا خواهد بود ، نه تعبّد . بر اين اساس ، براى بهره گيرى از احاديث خداشناسى ، بررسى سندهاى آنها و تحقيق درباره انتساب آنها به اهل بيت عليهم السلامضرورتى ندارد ؛ زيرا آنچه در اين احاديث كارايى دارد ، برهان هاى عقلى اى است كه در آنهاست ، نه انتساب آنها به اهل بيت عليهم السلام . آرى . پس از اثبات عقلى توحيد و نبوّت ، و حجّيت سخنان اهل بيت عليهم السلام ، اگر از طريق نقل ، سخنى از آنان درباره صفات خداوند متعال بازگو شود كه متّكى بر برهان نباشد ، بايد انتساب آن سخن به آنان ، مورد نقد و بررسى قرار گيرد و در صورتى كه به طور قطع ثابت شود كه آن سخن ، فرموده اهل بيت عليهم السلام است ، عقل مى گويد كه تعبّدا بايد آن سخن را پذيرفت .

خداشناسى از نگاه قرآن و حديثبا عنايت به نكاتى كه بدانها اشاره شد ، مجموعه اى كه اينك با نام «شناخت خدا» در برابر شماست ، كوششى است در راه آشنايى با خداوند متعال بر پايه رهنمودهاى خود او . اين مجموعه ، در واقع ، دومين حلقه از حلقه هاى دانش نامه عقايد اسلامى از نگاه قرآن و حديث و ادامه مبحث مقدّماتىِ «معرفت شناسى» است كه در آن،

.

ص: 13

مسائل مختلف مربوط به «شناخت» از ديدگاه قرآن و حديث ، مورد بررسى قرار گرفت . در اين مجموعه ، متون (نصوص) اسلامى درباره خداشناسى جمع آورى شده اند كه با نظمى نوين و سهل الوصول ، به همراه تحليل ها و تبيين هاى مورد نياز ، در اختيار پژوهشگران قرار مى گيرند . بخش اوّل اين مجموعه ، با عنوان «آشنايى با خدا» ، شامل ده فصل است كه به ترتيب : ارزش خداشناسى ، راهنمايان خداشناسى ، سرچشمه هاى خداشناسى ، راه هاى خداشناسى ، نقش شناخت موجودات در شناخت خالق ، راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى ، آثار خداشناسى ، آفاق خداشناسى ، آنچه در باره حجاب هاى خداشناسى نقل شده ، و موانع خداشناسى را از نگاه قرآن و حديث ، مورد بررسى قرار مى دهد . بخش دوم با عنوان : «آشنايى با يگانگى خدا» ، شامل دو فصل است : فصل يكم ، درباره ارزش توحيد كه در واقع ، اين فصل ، مكمّل فصل اوّل از بخش اوّل است ؛ زيرا خداشناسى حقيقى ، چيزى جز توحيد نيست؛ و فصل دوم ، درباره مراتب توحيد است كه در ضمن آن ، توحيد در ذات ، توحيد در صفات ، توحيد در افعال ، توحيد در طاعت و توحيد در عبادت ، تبيين شده است. بخش سوم با عنوان : «آشنايى با نام هاى خدا» ، شامل پنج فصل است كه در آنها ، ضمن تبيين مقصود از نام هاى خداوند متعال ، معانى : اله ، اللّه ، اللّه اكبر و بسم اللّه ، از نگاه احاديث اسلامى تفسير شده است . همچنين ، اقسام «اسماء اللّه » ، اسماى لفظى ، اسماى تكوينى ، اسماى برگزيده ، عدد اسماى لفظى و تكوينى ، تفسير اسم اعظم و نقش اسماى الهى در

.

ص: 14

اداره جهان هستى ، در اين بخش ، توضيح داده مى شود . بخش چهارم با عنوان : «آشنايى با صفات ثبوتى» ، شامل 93 فصل است كه در آنها ضمن تبيين نكات مهمّى كه در چگونگى توصيف خداوند متعال بايد مورد توجّه قرار گيرد ، برجسته ترين صفات ثبوتى آفريدگار جهان ، بر اساس آيات قرآن و احاديث اسلامى تفسير و تبيين مى شود. بخش پنجم با عنوان : «آشنايى با صفات سلبى» ، شامل هشت فصل است كه در آنها مهم ترين صفات سلبى حق تعالى ، مانند : مِثْل ، حد ، تجزّى ، تغيير ، جسم ، صورت ، والد ، وَلَد ، سَنَه ، نَوْم ، حركت و سكون ، از زبان متون اسلامى توضيح داده مى شود. در پايان ، از همه محقّقان مركز تحقيقات دار الحديث كه در ساماندهى اين مجموعه سهيم اند ، بويژه از فاضل گران قدر حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى دكتر رضا برنجكار كه اين كتاب ، با همكارى ايشان نگارش يافت ، صميمانه سپاس گزارم و از خداوند منّان ، نگارنده حقيقى آن ، براى همه آنان ، پاداشى درخور فضل و كرامتش خواستارم . ربّنا تقبّل منا ، إنّك أنت السميع العليم ! محمّد محمّدى رى شهرى 19 اُردى بهشت 1382 7 ربيع اوّل 1424 9 مِى 2003

.

ص: 15

بخش يكم : آشنايى با خدا

اشاره

بخش يكم : آشنايى با خدافصل يكم : ارزش شناخت خدافصل دوم : راهنمايان به سوى معرفت خدافصل سوم : ابزارهاى معرفت خدافصل چهارم : راه هاى معرفت خدافصل پنجم: نقش شناخت خلقت در شناخت خالقفصل ششم: راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسىفصل هفتم: آثار معرفت خدافصل هشتم: آفاق معرفت خدا

.

ص: 16

الفصل الأوّل : قيمة معرفة اللّه1 / 1رَأسُ العِلمِ وثَمَرَتُهُالإمام الرضا عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إِلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وقالَ : ما رَأسُ العِلمِ؟ قالَ : مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَمَرَةُ العِلمِ مَعرِفَةُ اللّهِ . (2)

1 / 2أَعلَى المَعارِفِالإمام عليّ عليه السلام :مَعرِفَةُ اللّهِ سُبحانَهُ أَعلَى المَعارِفِ . (3)

عنه عليه السلام :العِلمُ بِاللّهِ أَفضَلُ العِلمَينِ . (4)

.


1- .جامع الأخبار : ص 36 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 14 ح 36 .
2- .غرر الحكم : ح 4586 .
3- .غرر الحكم : ح 9864 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 486 ح 8989 .
4- .غرر الحكم : ح 1674 .

ص: 17

فصل يكم : ارزش شناخت خدا

1 / 1 قلّه دانش و ثمره آن

1 / 2 بالاترين معرفت

فصل يكم : ارزش شناخت خدا1 / 1قلّه دانش و ثمره آنامام رضا عليه السلام :مردى نزد پيامبر خدا آمد و پرسيد : قلّه دانش چيست؟ فرمود : «معرفت خدا ، آن چنان كه بايسته است» .

امام على عليه السلام :ثمره دانش ، معرفت خداست .

1 / 2بالاترين معرفتامام على عليه السلام :معرفت خداى سبحان ، بالاترين معرفت است .

امام على عليه السلام :علم به خدا ، برترينِ دو علم (خداشناسى و جهان شناسى) است .

.

ص: 18

عنه عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ كَمُلَت مَعرِفَتُهُ . (1)

1 / 3قِوامُ الدِّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :دِعامَةُ الدِّينِ وأَساسُهُ المَعرِفَةُ بِاللّهِ عز و جل ، وَاليَقينُ ، وَالعَقلُ النَّافِعُ ؛ وهُوَ الكَفُّ عَن مَعاصِي اللّهِ عز و جل . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :أَوَّلُ الدِّينِ مَعرِفَتُهُ . (3)

عنه عليه السلام :رَأسُ الأَمرِ مَعرِفَةُ اللّهِ تَعالى ، وعَمودُهُ طاعَةُ اللّهِ عز و جل . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :لا دِيانَةَ إِلاّ بَعدَ المَعرِفَةِ ، ولا مَعرِفَةَ إِلاّ بِالإِخلاصِ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ح 7999 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 431 ح 7384 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 222 ح 3077 عن عائشة ، كنز العمّال : ج 3 ص 381 ح 7047 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 473 ح 113 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 126 ح 215 ، الكافي : ج 1 ص 140 ح 6 عن فتح بن عبداللّه مولى بني هاشم عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «أوّل الديانة به معرفته» ، التوحيد : ص 57 ح 14 عن فتح ابن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «أوّل الدِّيانة معرفته» ، بحار الأنوار : ج 57 ص 176 ح 136 .
4- .دستور معالم الحكم : ص 20 .
5- .التوحيد : ص 34 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 150 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الأمالي للمفيد : ص 253 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري، الأمالي للطوسي : ص 22 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كيسان عن الإمام علي عليه السلام ، تحف العقول : ص 61 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 43 ح 17 .
6- .التوحيد : ص 40 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 153 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، تحف العقول : ص 67 عن الإمام علي عليه السلام وفيه «بتصديق» بدل «بالإخلاص» ، الاحتجاج : ج 2 ص 364 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 230 ح 3 .

ص: 19

1 / 3 استوارى دين

امام على عليه السلام :هر كه خدا را بشناسد ، شناختش كامل شده است .

1 / 3استوارى دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پايه و بنيان دين ، معرفت به خدا ، يقين ، و عقل سودمند _ يعنى عقلِ خويشتندارى از گناهان _ است .

امام على عليه السلام :سرآغاز دين ، معرفت اوست .

امام على عليه السلام :سرلوحه كار ، معرفت خداى متعال است و ستون آن ، اطاعت خدا .

امام رضا عليه السلام :سرآغاز عبادت خدا ، شناخت اوست .

امام رضا عليه السلام :دينى نيست ، جز پس از معرفت خدا ، و معرفتى نيست ، جز به اخلاص .

.

ص: 20

1 / 4أَفضَلُ الفَرائِضِتنبيه الخواطر :سَأَلَ رَجُلٌ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن أَفضَلِ الأَعمالِ، فَقالَ : العِلمُ بِاللّهِ وَالفِقهُ في دينِهِ ، وكَرَّرَهُما عَلَيهِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أسأَ لُكَ عَنِ العَمَلِ فَتُخبِرُني عَنِ العِلمِ ! فَقالَ صلى الله عليه و آله : إِنَّ العِلمَ يَنفَعُكَ مَعَهُ قَليلُ العَمَلِ ، وإِنَّ الجَهلَ لا يَنفَعُكَ مَعَهُ كَثيرُ العَمَلِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :التَّفَكُّرُ في عَظَمَةِ اللّهِ وجَنَّتِهِ ونارِهِ ساعَةً خَيرٌ مِن قِيامِ لَيلَةٍ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أَفضَلَ الفَرائِضِ وأَوجَبَها عَلَى الإِنسانِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ ، وَالإِقرارُ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ . (3)

1 / 5أَطيَبُ اللَّذائِذِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِذا دَخَلَ أَهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ نودوا : يا أَهلَ الجَنَّةِ ، إِنَّ لَكُم عِندَ اللّهِ مَوعِدا لَم تَرَوهُ . فَقالوا : وما هُوَ ؟ ألَم يُبَيِّض وُجوهَنا ، ويُزَحزِحنا عَنِ النَّارِ ، ويُدخِلنَا الجَنَّةَ ؟ قالَ : فَيُكشَفُ الحِجابُ ، قالَ : فَيَنظُرونَ إِلَيهِ، فَوَاللّهِ ما أَعطاهُمُ اللّهُ شَيئا أحَبَّ إِلَيهِم مِنهُ . (4)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 82 وراجع : كنز العمّال : ج 10 ص 144 ح 28731 .
2- .كنز العمّال : ج 3 ص 107 ح 5712 نقلاً عن أبي الشيخ عن ابن عبّاس .
3- .كفاية الأثر : ص 258 عن هشام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 407 ح 16 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 240 ح 23980 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 687 ح 2552 و ج 5 ص 286 ح 3105 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 67 ح 187 ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 471 ح 7441 كلّها عن صهيب نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 447 ح 39205 .

ص: 21

1 / 4 برترينِ واجبات

1 / 5 گواراترينِ لذّت ها

1 / 4برترينِ واجباتتنبيه الخواطر :مردى از پيامبر خدا درباره برترين عمل پرسيد . پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمود : «علم به خدا و فهم در دينش» . و اينها را تكرار كرد . مرد گفت : اى پيامبر خدا ! من از عمل مى پرسم ، از علم مى گويى؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با علم است كه عمل اندك هم به تو سود مى رسانَد ، در حالى كه با جهل ، فراوانى عمل هم سودى نمى بخشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ساعتى تفكّر در عظمت خدا و بهشت و دوزخ او ، بهتر از يك شب [به عبادت ]ايستادن است .

امام صادق عليه السلام :برترينِ واجبات و ضرورى ترين آنها براى انسان ، شناخت خدا و اقرار به بندگى اوست .

1 / 5گواراترينِ لذّت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون بهشتيان به بهشت درآيند ، ندا داده مى شود : «اى بهشتيان ! شما نزد خدا وعده اى داريد كه هنوز آن را نديده ايد» . بهشتيان مى گويند : آن چيست؟ مگر ما را روسپيد نكرده و از آتش ، دور نداشته و به بهشتمان در نياورده است؟! پس حجاب ها كنار مى رود و بهشتيان به خدا مى نگرند . (1) به خدا سوگند ، خداوند ، چيزى به ايشان نداده است كه نزدشان محبوب تر از آن باشد .

.


1- .ر . ك : ص 515 (سخنى درباره عدم امكان رؤيت خدا با چشم) .

ص: 22

عنه صلى الله عليه و آله :أَسأَ لُكَ الرِّضاءَ بَعدَ القَضاءِ ، وأَسأَ لُكَ بَردَ العَيشِ بَعدَ المَوتِ ، وأَسأَ لُكَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلى وَجهِكَ ، وَالشَّوقَ إِلى لِقائِكَ ، في غَيرِ ضَرّاءَ مُضِرَّةٍ ، ولا فِتنَةٍ مُضِلَّةٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ما يَسُرُّني لَو مِتُّ طِفلاً وأُدخِلتُ الجَنَّةَ ولَم أكبُر فَأَعرِفَ رَبّي عز و جل . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إِلهي ما ألَذَّ خَواطِرَ الإِلهامِ بِذِكرِكَ عَلَى القُلوبِ ! وما أَحلَى المَسيرَ إِلَيكَ بِالأَوهامِ في مَسالِكِ الغُيوبِ ! وما أَطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ ! وما أَعذَبَ شُربَ قُربِكَ ! فَأَعِذنا مِن طَردِكَ وإِبعادِكَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لَو يَعلَمُ النَّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللّهِ عز و جل ما مَدّوا أَعيُنَهُم إِلى ما مَتَّعَ اللّهُ بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا ونَعيمِها ، وكانَت دُنياهُم أَقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم ، ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللّهِ _ جَلَّ وعَزَّ _ ، وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أَولِياءِ اللّهِ . إِنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ . (4)

راجع : ج 5 ص 10 (الفصل الأوّل : قيمة التوحيد) .

.


1- .سنن النسائي: ج 3 ص 55 عن عمّار بن ياسر ، صحيح ابن حبّان : ج 5 ص 305 ح 1971 عن عطاء بن السائب عن أبيه ، المعجم الكبير: ج 5 ص 157 ح 4932 عن زيد بن ثابت ، السنّة لابن أبي عاصم: ص 186 ح 427 عن فضالة بن عبيد ؛ مكارم الأخلاق : ج 2 ص 31 ح 2069 نحوه .
2- .حلية الأولياء : ج 1 ص 74 ، العمر والشيب لابن أبي الدنيا : ص 59 ح 34 كلاهما عن أبي الفرج ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 60 ، كنز العمّال : ج 13 ص 151 ح 36472 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 151 ح 21 نقلاً عن العدد القويّة عن إبراهيم بن محمّد .
4- .الكافي : ج 8 ص 247 ح 347 عن جميل بن درّاج .

ص: 23

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تو ، رضاى به قضاى واقع شده ات و زندگى گواراى پس از مرگ را مى خواهم و نيز لذّت نگريستن به سيمايت و شوق ديدارت بدون سختىِ زيان رسان و فتنه گم راه كننده .

امام على عليه السلام :خوش حال نمى كند مرا اين كه در كودكى مى مُردم و وارد بهشت مى شدم و[لى ]بزرگ نمى شدم تا خدايم را بشناسم .

امام زين العابدين عليه السلام :معبود من ! چه لذيذ است خطور الهام ياد تو بر دل ها! و چه شيرين است سير به سوى تو با شه پَر خيال ، در وادى غيب! و چه خوش طعم است محبّت تو! و چه گواراست نوشيدنِ قرب تو! پس ما را از راندن و دور كردنت پناه ده .

امام صادق عليه السلام :اگر مردم مى دانستند كه معرفت خدا چه فضيلتى دارد ، به آنچه خدا از شكوفه زندگى دنيا و نعمت آن در اختيار دشمنان نهاده بود ، چشم نمى دوختند و دنياى آنان ، نزدشان از آنچه بر آن پا مى نهند ، كمتر مى نمود و بى گمان ، از معرفت خداى عز و جل ، بهره مند مى شدند و چونان كسى كه همواره در باغ هاى بهشت با اولياى خداست ، از آن لذّت مى بردند . بى گمان ، معرفت خدا ، مونس هر هراس ، همراه هر تنهايى ، نور هر تاريكى ، نيروى هر ناتوانى و شفاى هر بيمارى است .

ر .ك : ج 5 ص 11 (فصل يكم : ارزش توحيد) .

.

ص: 24

الفصل الثاني: الهداة إلى معرفة اللّه2 / 1اللّهُالكتاب«إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى » . (1)

«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُواْ قُل لاَّ تَمُنُّواْ عَلَىَّ إِسْلَ_مَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلاْءِيمَ_نِ إِن كُنتُمْ صَ_دِقِينَ » . (2)

«لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَ_كِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ» . (3)

«إِنَّكَ لاَ تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَ_كِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» . (4)

راجع : البقرة : 120 ، آل عمران : 73 ، الأنعام : 71 ، الأعراف: 43 ، طه: 50 ، النور : 35 .

.


1- .الليل : 12 .
2- .الحجرات : 17 .
3- .البقرة: 272 .
4- .القصص: 56 .

ص: 25

فصل دوم : راهنمايان به سوى معرفت خدا

2 / 1 خداوند

اشاره

فصل دوم : راهنمايان به سوى معرفت خدا2 / 1خداوندقرآن«بى گمان ، هدايت ، بر [عهده] ماست» .

«از اين كه اسلام آورده اند ، بر تو منّت مى نهند . بگو : با اسلام آوردنتان بر من منّت ننهيد ؛ بلكه خداست كه با هدايت كردن شما به ايمان ، بر شما منّت مى نهد ، اگر راستگو باشيد» .

«هدايت آنان بر عهده تو نيست ؛ بلكه خدا هر كه را بخواهد ، هدايت مى كند» .

«بى گمان ، تو هر كه را دوست داشتى ، نمى توانى ره بنمايى ؛ بلكه خدا هر كه را بخواهد ، ره مى نمايد ، و او به رهيافتگان داناتر است» .

ر . ك : بقره : آيه 120 ، آل عمران : آيه 73 ، انعام : آيه 71 ، اعراف : آيه 43 ، طه : آيه 50 ، نور : آيه 35 .

.

ص: 26

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : عِبادي ، كُلُّكُم ضالٌّ إِلاّ مَن هَدَيتُهُ ، وكُلُّكُم فَقيرٌ إِلاّ مَن أَغنَيتُهُ ، وكُلُّكُم مُذنِبٌ إِلاّ مَن عَصَمتُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أَصبَحَ ولايَذكُرُ أَربَعَةَ أَشياءَ أَخافُ عَلَيهِ زَوالَ النِّعمَةِ : أَوَّلُها أن يَقولَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي عَرَّفَني نَفسَهُ ولَم يَترُكني عُميانَ القَلبِ . .. . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اِعرِفُوا اللّهَ بِاللّهِ ، وَالرَّسولَ بِالرِّسالَةِ ، وأُولِي الأَمرِ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالعَدلِ وَالإِحسانِ . (3)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ الجَمَلِ _: لكِنَّكَ يا مَولايَ بَدَأتَني أَوَّلاً بِإِحسانِكَ ، فَهَدَيتَنيِ لدِينِكَ ، وعَرَّفتَني نَفسَكَ . (4)

عنه عليه السلام_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيّ _: أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ ، ولا تَجعَلني يا إِلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى ، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّر بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أولِيائِكَ ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (5)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 397 ح 5848 ، الأمالي للصدوق : ص 162 ح 161 عن علقمة بن محمّد الحضرمي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 5 ص 198 ح 16 وراجع : سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1422 ح 4257 ومسند ابن حنبل : ج 8 ص 85 ح 21425 وص 128 ح 21596 و كنز العمّال : ج 15 ص 925 ح 43591 .
2- .الدعوات : ص 81 ح 204 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 282 ح 45 وراجع : مصباح المتهجّد : ص 293 ح 404 والدروع الواقية : ص 162 .
3- .الكافي : ج 1 ص 85 ح 1 ، التوحيد : ص 286 ح 3 وليس فيه «بالأمر» وكلاهما عن الفضل بن السكن عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 38 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 270 ح 7 .
4- .مهج الدعوات : ص 125 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 234 ح 9 .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 96 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 27

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ كه عظمتش بشكوه باد _ مى فرمايد : «بندگان من! همه شما بيراهيد ، جز آن كه را من ره بنمايم و همگى ناداريد ، جز آن كه را من دارا كنم و همه گناهكاريد ، جز آن كه را من نگاه دارم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه صبح برخيزد و چهار چيز را ياد نكند ، از زوال نعمتش بيمناكم : نخست آن كه بگويد : سپاس ، خدايى را كه خودش را به من شناسانْد و مرا كوردل وا ننهاد ... .

امام على عليه السلام :خدا را با خدا بشناسيد ، پيامبر را با پيامش ، و فرمان روايان را با فرمانشان به نيكى و عدل و احسان .

امام على عليه السلام_ در بخشى از دعايش در جنگ جمل _: امّا تو ، اى مولاى من ! با احسان به من ، آغازيدى و به دينت ره نمودى و خودت را به من شناساندى .

امام على عليه السلام_ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت _: به [حقّ] نامى كه بدان بر اولياى خاصّت تجلّى كردى ، پس تو را يگانه شمردند و شناختند و حقيقتت را پرستيدند ، از تو مى خواهم كه خود را به من نيز بشناسانى تا بر اساس ايمان حقيقى به تو ، نزد تو به ربوبيّتت اقرار آورم . اى معبود من ! مرا از كسانى قرار مده كه اسم بدون معنا را مى پرستند و گوشه چشمى به من بينداز تا دلم را تنها از نور معرفتت و نيز معرفت اوليايت نور گيرد ، كه تو بر هر كارى توانايى .

.

ص: 28

عنه عليه السلام_ في دُعاءٍ كانَ يَدعو بِهِ بَعدَ رَكعَتَيِ الفَجرِ _: يا مَن دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ ، وتَنَزَّهَ عَن مُجانَسَةِ مَخلوقاتِهِ ، وجَلَّ عَن مُلاءَمَةِ كَيفِيّاتِهِ . (1)

الكافي عن عليّ بن عقبة :سُئِلَ أَميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ قالَ : بِما عَرَّفَني نَفسَهُ . قيلَ: وكَيفَ عَرَّفَكَ نَفسَهُ؟ قالَ : لا يُشبِهُهُ صورَةٌ ، ولا يُحَسُّ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنَّاسِ ، قَريبٌ في بُعدِهِ بَعيدٌ في قُربِهِ ، فَوقَ كُلِّ شَيءٍ ولا يُقالُ: شَيءٌ فَوقَهُ ، أَمامَ كُلِّ شَيءٍ ولا يُقالُ : لَهُ أَمامٌ ، داخِلٌ فِي الأَشياءِ لا كَشَيءٍ داخلٍ في شَيءٍ ، وخارِجٌ مِنَ الأَشياءِ لا كَشَيءٍ خارِجٍ مِن شَيءٍ ، سُبحانَ مَن هُوَ هكَذا ولا هكَذا غَيرُهُ ، ولِكُلِّ شَيءٍ مُبتَدَأٌ . (2)

التوحيد عن سلمان الفارسيّ :سَأَلَ الجاثَلِيقُ (3) مِن عَلِيٍّ عليه السلام : أخبِرني ، عَرَفتَ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ ، أَم عَرَفتَ مُحَمَّد ا بِاللّهِ عز و جل ؟ فَقالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولكِن عَرَفتُ مُحَمَّدا بِاللّهِ عز و جلحينَ خَلَقَهُ وأَحدَثَ فيهِ الحُدودَ مِن طولٍ وعَرضٍ ، فَعَرَفتُ أنَّهُ مُدَبَّرٌ مَصنوعٌ بِاستِدلالٍ وإِلهامٍ مِنهُ وإِرادَةٍ ، كَما أَلهَمَ المَلائِكَةَ طاعَتَهُ وعَرَّفَهُم نَفسَهُ بِلا شِبهٍ ولا كَيفٍ . (4)

.


1- .بحار الأنوار : ج 87 ص 339 ح 19 نقلاً عن الاختيار .
2- .الكافي : ج 1 ص 85 ح 2 ، التوحيد : ص 285 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 373 ح 818 وفيه «بالقياس» بدل «بالناس» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 270 ح 8 .
3- .الجاثَليق : هو رئيس النصارى في بلاد الإسلام ، ولغتهم السريانيّة (مجمع البحرين : ج 1 ص 270) .
4- .التوحيد : ص 287 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 272 ح 9 .

ص: 29

امام على عليه السلام_ در دعايى كه پس از دو ركعت نماز صبح مى خواند _: اى آن كه بر ذات خود ، با ذات خود ، راه مى نمايد و از همسانى با آفريده هايش منزّه و از سازگارى با چگونگىِ آنها ، دور است !

الكافى_ به نقل از على بن عقبه _: از امير مؤمنان پرسيده شد : به چه چيز ، خدايت را شناختى؟ فرمود : «به همان كه خدا خودش را به من شناساند» . گفته شد : چگونه خودش را شناساند؟ فرمود : «صورتى به او شبيه نيست و با حواس ، حس نمى شود و با مردم سنجيده نمى شود . در عين دور بودن ، نزديك و در عين نزديكى ، دور است . بالاتر از همه چيز است و گفته نمى شود كه چيزى بالاى اوست . جلوتر از هر چيزى است و گفته نمى شود كه او جلو دارد . درون اشياست ، نه به شكل چيزى درون چيزى ، و بيرون از اشياست ، نه مانند بيرون بودن چيزى از چيزى . منزّه است آن كه اين گونه است و جز او ، كسى اين گونه نيست و هر چيزى آغازى دارد» .

التوحيد_ به نقل از سلمان فارسى _: جاثليق از على عليه السلام پرسيد : به من بگو كه خدا را به محمّد شناختى يا محمّد را به خدا؟ على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : «خدا را به محمّد نشناختم ؛ بلكه محمّد را به خدا شناختم . آن گاه كه او را آفريد و طول و عرضش را معيّن نمود ، فهميدم كه او (محمّد) با استدلال و الهام و اراده او (خدا) ، پرورده و تدبير شده است ، همان گونه كه اطاعت خود را به فرشتگانش الهام كرد و خود را بدون مشابهت و كيفيت ، به آنان شناساند» .

.

ص: 30

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _: أنتَ الَّذي هَدَيتَ . (1)

عنه عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _: إِلهي عَلِمتُ بِاختِلافِ الآثارِ وتَنَقُّلاتِ الأَطوارِ ، أنَّ مُرادَكَ مِنّي أن تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ في كُلِّ شَيءٍ حَتّى لا أجهَلَكَ في شَيءٍ... إِلهي تَرَدُّدي فِي الآثارِ يوجِبُ بُعدَ المَزارِ ، فَاجمَعني عَلَيكَ بِخِدمَةٍ توصِلُني إِلَيكَ ، كَيفَ يُستَدَلُّ عَليكَ بِما هُوَ في وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إِلَيكَ ، أيَكونُ لِغَيرِكَ مِنَ الظُّهورِ ما لَيسَ لَكَ حَتّى يَكونَ هُوَ المُظهِرُ لَكَ! مَتى غِبتَ حَتّى تَحتاجَ إِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيكَ! ومَتى بَعُدتَ حَتّى تَكونَ الآثارُ هِيَ الَّتي توصِلُ إِلَيكَ ! عَمِيَت عَينٌ لا تَراكَ عَلَيها رَقيبا ، وخَسِرَت (2) صَفقَةُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّكَ نَصيبا . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ المَعروفِ بِدُعاءِ أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ _: (بِكَ) عَرَفتُكَ وأنتَ دَلَلتَني عَلَيكَ ، ودَعَوتَني إِلَيكَ ، ولَولا أنتَ لَم أدرِ ما أنتَ . (4)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وقِنا مِنكَ ، وَاحفَظنا بِكَ ، وَاهدِنا إِلَيكَ ، ولاتُباعِدنا عَنكَ؛ إِنَّ مَن تَقِهِ يَسلَم، ومَن تَهدِهِ يَعلَم، ومَن تُقَرِّبهُ إِلَيكَ يَغنَم. (5)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _: سُبحانَكَ! بَسَطتَ بِالخَيراتِ يَدَكَ ، وعُرِفَتِ الهِدايَةُ مِن عِندِكَ ، فَمَنِ التَّمَسَّكَ لِدينٍ أو دُنيا وَجَدَكَ . (6)

.


1- .الإقبال : ج 2 ص 82 ، البلد الأمين : ص 255 ، المصباح للكفعمي : ص 998 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 221 .
2- .كما في بحار الأنوار وفي المصدر «حسرت» والظاهر أنه تصحيف .
3- .الإقبال (الطبعة الحجريّة) : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 225 .
4- .مصباح المتهجّد : ص 582 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 157 ، المصباح للكفعمي : ص 781 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 98 ص 82 ح 2 .
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص 36 الدعاء 5 .
6- .الصحيفة السجّاديّة : ص 187 الدعاء 47 ، المصباح للكفعمي : ص 888 ، الإقبال : ج 2 ص 150 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 98 ص 263 .

ص: 31

امام حسين عليه السلام_ در بخشى از دعاى عرفه اش _: تو كسى هستى كه ره نمودى .

امام حسين عليه السلام_ در دعاى منسوب به ايشان _: معبود من ! از اختلاف آثار و دگرگونى احوال ، دانستم كه مى خواهى خود را در همه امور به من بشناسانى تا در هيچ چيز ، از تو ناآگاه نمانم ... معبود من ! پرداختن من به آثار ، موجب دورى ديدار مى گردد ، پس همه كارهايم را در خدمتى گرد آور كه مرا به تو برساند . چگونه بر وجود تو ، به چيزى استدلال شود كه در وجودش نيازمند توست ؟! آيا براى غير تو ، ظهورى هست كه تو نداشته باشى تا بتواند ظاهر كننده تو باشد؟! كى نهان شدى تا به دليلى كه بر تو دلالت كند ، نياز افتد؟! و كى دور گشتى تا آثار ، تنها رساننده به تو باشد؟! كور باد چشمى كه تو را مراقب خود نبيند ! زيانبار باد سوداى بنده اى كه نصيبى از محبت خودت برايش قرار نداده اى !

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى مشهور به ابو حمزه ثُمالى _: تو را به خودت شناختم و تو مرا به خود ره نمودى و به سوى خود فرا خواندى و اگر تو نبودى ، نمى دانستم كيستى؟

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا ! بر محمّد و خاندانش درود فرست و ما را از [عذاب ]خودت نگاه دار و ما را با [نيروى] خودت محفوظ دار و به سوى خودت رهنمون شو و از خودت دور مگردان كه در حقيقت ، هر كه را تو نگاه داشتى ، به سلامت مانْد و هر كه را تو ره نمودى ، آگاهى يافت و هر كه را تو نزديك كردى ، غنيمت بُرد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در بخشى از دعاى روز عرفه اش _: تو منزّهى! دستت را به نيكى گشودى و از جانب خود ، ره نمودى . پس هر كس تو را به خاطر دين يا دنيا بجويد ، تو را مى يابد .

.

ص: 32

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الأَوَّلِ بِلا أوَّلٍ كانَ قَبلَهُ، وَالآخِرِ بِلا آخِرٍ يَكونُ بَعدَهُ، الَّذي قَصُرَت عَن رُؤيَتِهِ أَبصارُ النّاظِرينَ، وعَجَزَت عَن نَعتِهِ أَوهامُ الواصِفينَ، ابتَدَعَ بِقُدرَتِهِ الخَلقَ ابتِداعا وَاختَرَعَهُم عَلى مَشِيَّتِهِ اختِراعا، ثُمَّ سَلَكَ بِهِم طَريقَ إِرادَتِهِ وبَعَثَهُم في سَبيلِ مَحَبَّتِهِ. (1) وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي لَو حَبَسَ عَن عِبادِهِ مَعرِفَةَ حَمدِهِ عَلى ما أَبلاهُم مِن مِنَنِهِ المُتَتابِعَةِ ، وأسبَغَ عَلَيهِم مِن نِعَمِهِ المُتَظاهِرَةِ ، لَتَصَرَّفوا في مِنَنِهِ فَلَم يَحمَدوهُ ، وتَوَسَّعوا في رِزقِهِ فَلَم يَشكُروهُ ، ولَو كانوا كذلِكَ لَخَرَجوا مِن حُدودِ الإِنسانِيَّةِ إِلى حَدِّ البَهيمِيَّةِ ، فَكانوا كما وَصَفَ في مُحكَمِ كِتابِهِ : «إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعَ_مِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» . (2) وَالحَمدُ للّهِِ عَلى ما عَرَّفَنَا مِن نَفسِهِ ، وألهَمَنا مِن شُكرِهِ ، وفَتَحَ لَنا مِن أَبوابِ العِلمِ بِرُبوبِيَّتِهِ ، ودَلَّنا عَلَيهِ مِنَ الإِخلاصِ لَهُ في تَوحيدِهِ ، وجَنَّبَنا مِنَ الإِلحادِ وَالشَّكِّ في أمرِهِ . (3)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ ... فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَامنَعنا بِعِزِّكَ مِن عِبادِكَ، وأغنِنا عَن غَيرِكَ بِإِرفادِكَ (4) ، وَاسلُك بِنا سَبيلَ الحَقِّ بِإِرشادِكَ. (5)

عنه عليه السلام :سُبحانَكَ ما أَضيَقَ الطُّرُقَ عَلى مَن لَم تَكُن دَليلَهُ! وما أَوضَحَ الحَقَّ عِندَ مَن هَدَيتَهُ سَبيلَهُ! إِلهي فَاسلُكِ بِنا سُبُلَ الوُصولِ إِلَيكَ، وسَيِّرنا في أقرَبِ الطُّرُقِ لِلوُفودِ عَلَيكَ، قَرِّب عَلَينَا البَعيدَ وسَهِّل عَلَينَا العَسيرَ الشَّديدَ. (6)

.


1- .الصحيفة السجّادية: ص 19 الدعاء 1 ، ينابيع المودّة: ج 3 ص 411 وليس فيه ذيله من «ابتدع بقدرته...».
2- .الفرقان : 44 .
3- .الصحيفة السجّاديّة : ص 20 الدعاء 1 .
4- .الرِّفْدُ : العَطَاء والصِّلَة (القاموس المحيط : ج 1 ص 295) .
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص 36 الدعاء 5 .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 147 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .

ص: 33

امام زين العابدين عليه السلام :ستايش ، خدايى را كه اوّل است ؛ بدون اوّلِ ديگرى پيش از او ، و آخر است ؛ بدون آخرى پس از او . او كه ديده بينندگان ، از ديدنش كوتاه است و خيال توصيف كنندگان از وصف او عاجز . آفرينش را به قدرت خود و بديعانه آفريد و به خواست خود ، از نيستى بيرون كشيد ، سپس آن گونه كه خواست ، راهشان برد و در طريق محبتش بر انگيخت . ستايش ، خدايى را كه اگر بندگانش را از قدرشناسىِ الطاف پى در پى و مايه آزمون خويش و فرو ريختنِ نعمت هاى آشكارش بر آنان ، باز مى داشت ، در نعمت هايش تصرّف مى كردند و او را سپاس نمى نهادند و روزىِ او را به گشادگى هزينه مى كردند و شكرش را به جا نمى آوردند ، و اگر چنين مى شد ، از حدود انسانيت بيرون مى رفتند و به حدّ حيوانيت سقوط مى كردند و چنان مى شدند كه خدا در آيه هاى استوار كتابش توصيف كرده است : «آنان جز مانند چارپايان نيستند ؛ بلكه از آنها هم گم راه ترند» . سپاس ، خداى را بر آنچه از خودش به ما شناسانْد و از شكرش به ما الهام كرد و از دروازه هاى علم به ربوبيتش ، برايمان گشود و از توحيد خالصانه به ما نمود و از الحاد و شك در كارش ، دورمان داشت .

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا ! ... بر محمّد و خاندانش درود فرست و ما را به عزّتت ، از [شرّ برخى ]بندگانت نگاه دار و به عطاى خويش ، از غير خودت بى نيازمان كن و با ارشادت ، ما را به طريق حق ببَر .

امام زين العابدين عليه السلام :منزّهى تو ! چه تنگ است راه ها بر آن كه تو راهنمايش نباشى ، و چه روشن است حقيقت براى كسى كه تو رهش نمودى . خداى من! ما را به راه هاى وصالت ببر و از كوتاه ترين مسيرهاى بر تو در آمدن ، حركت ده . دورها را برايمان نزديك بگردان و راه سخت و تنگ را بر ما هموار ساز .

.

ص: 34

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ أَنتَ وَلِيُّ الأَصفِياءِ وَالأَخيارِ، ولَكَ الخَلقُ وَالاِختِيارُ، وقَد أَلبَستَني فِي الدُّنيا ثَوبَ عافِيَتِكَ، وأَودَعتَ قَلبي صَوابَ مَعرِفَتِكَ،... اجعَلنا مِنَ الَّذين أَوضَحتَ لَهُمُ الدَّليلَ عَلَيكَ، وفَسَحتَ لَهُمُ السَّبيلَ إِلَيكَ، فَاستَشعَروا (1) مَدارِعَ الحِكمَةِ، وَاستَطرَفوا (2) سُبُلَ التَّوبَةِ، حَتّى أَناخوا في رِياضِ الرَّحمَةِ، وسَلِموا مِنَ الاِعتِراضِ بِالعِصمَةِ. (3)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ جَدّوا في قَصدِكَ فَلَم يَنكِلوا، وسَلَكُوا الطَّريقَ إِلَيكَ فَلَم يَعدِلوا (4) ، وَاعتَمَدوا عَلَيكَ فِي الوُصولِ حَتّى وَصَلوا، فَرَوِيَت قُلوبُهُم مِن مَحَبَّتِكَ، وأَنِسَت نُفوسُهُم بِمَعرِفَتِكَ، فَلَم يَقطَعهُم عَنكَ قاطِعٌ، ولا مَنَعَهُم عَن بُلوغِ ما أمَّلوهُ لَدَيكَ مانِعٌ، فَهُم فيمَا اشتَهَت أنفُسُهُم خالِدونَ. (5)

عنه عليه السلام :فَيامَن أَكرَمَني بِتَوحيدِهِ ، وعَصَمَني عَنِ الضَّلال بِتَسديدِهِ ، وألزَمَني إِقامَةَ حُدودِهِ ، لا تَسلُبني ما وَهَبتَ لي مِن تَحقيقِ مَعرِفَتِكَ ، وأحيِني بِيَقينٍ أَسلَمُ بِهِ مِن الإِلحادِ في صِفَتِكَ . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :يا من أَتحَفَني بِالإِقرارِ بِالوَحدانِيَّةِ ، وحَباني بِمَعرِفَةِ الرُّبوبِيَّةِ ، وخَلِّصني مِنَ الشَّكِّ وَالعَمى ... . (7)

عنه عليه السلام_ لِرَجُلٍ وقَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ _: أَيُّهَا الرَّجُلُ ، تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ! اِعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَثْ رُسُلَهُ حَيثُ بَعَثَها ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ ، ولكِن بَعَثَها بِالكَلامِ ، وإِنَّما عَرَّفَ اللّهَ _ جَلَّ وعَزَّ _ نَفسَهُ إِلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ . (8)

.


1- .الشِّعار : الثوب الّذي يلي الجسد ؛ لأنّه يلي شعره (النهاية : ج 2 ص 480) أي جعلوا الحكمة كالمِدرعة _ وهي لباس خاص _ وجعلوها ملاصفة لهم .
2- .استَطْرَفَهُ : أي عدّه طريفا، أو استحدثه (الصحاح: ج 4 ص 1394).
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 172 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
4- .عَدَلَ عن الطريق: أي مال عنه (المصباح المنير: ص 396) .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 156 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 161 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
7- .مهج الدعوات : ص 400 عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحار الأنوار : ج 95 ص 338 ح 8 .
8- .الكافي : ج 8 ص 148 ح 128 عن مسعدة عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 190 ح 16050 .

ص: 35

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا ! تو ولىّ برگزيدگان و نيكان هستى و خلق و اختيار با توست . (1) در دنيا لباس عافيتت را بر من پوشاندى و معرفتِ درستت را به دلم سپردى .... ما را از كسانى قرار ده كه دليل بر خودت را بر ايشان آشكار كردى و راه به سوى خودت را بر ايشان گشاده ساختى ، پس زره حكمت به تن كردند و راه توبه پيش گرفتند تا در بوستان رحمت ، فرود آمدند و از انحراف ، به سلامتى رهيدند .

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا ! مرا از كسانى قرار ده كه به قصد تو ، كوشيدند و باز نايستادند و راه به سوى تو پيمودند و كژ نشدند و در رسيدن ، به تو اعتماد كردند تا رسيدند ، دل هايشان از محبت تو سيراب گشت و جان هايشان به معرفت تو انس يافت و هيچ چيز ، آنان را از تو نگسست و هيچ مانعى ، نتوانست آنان را از رسيدن به آنچه از تو اميد مى بردند ، باز دارد . پس در آنچه كه جان ها بدان اشتياق دارد ، جاودان اند .

امام زين العابدين عليه السلام :اى آن كه مرا به يگانه دانستن خودت گرامى داشتى و با استوار داشتن ، از گم راهى نگاه داشتى و بر به پا داشتن حدودت وادارم ساختى ! آنچه از معرفت حقيقى ات به من بخشيدى ، از من مگير و مرا به يقينى زنده بدار كه بدان ، از كژروى در صفات تو ، به سلامت مانم .

امام باقر عليه السلام :اى آن كه اقرار به يگانگى ات را ارمغان من كرده اى و شناخت ربوبيتت را به من عطا نموده اى و مرا از شك و كوردلى ، رها ساخته اى ! ... .

امام باقر عليه السلام_ خطاب به مردى پُرگو _: اى مرد ! سخن را حقير و كوچك مى شمارى؟ بدان كه خداى عز و جل پيامبرانش را به هنگام فرستادن آنان ، با طلا و نقره همراه نكرد ؛ بلكه آنان را با سخن بر انگيخت و خداى عز و جل ، خود را نيز با سخن و نشانه ها و ديگر آثار دلالت كننده بر او ، به آفريدگان خويش شناساند .

.


1- .منظور از خلق ، يعنى آفرينش همه موجودات ، و اختيار ، يعنى قدرت تغيير و تقدير موجودات . (م)

ص: 36

الإمام الصادق عليه السلام :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَجَلَّيتَ بِهِ لِلكَليمِ عَلَى الجَبَلِ العَظيمِ ، فَلَمّا بَدا شُعاعُ نورِ الحُجُبِ العَظيمَةِ أثبَتَّ مَعرِفَتَكَ في قُلوبِ العارِفينَ بِمَعرِفَةِ تَوحيدِكَ ، فَلا إِلهَ إِلاّ أنتَ . (1)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: فَكِّر يا مُفَضَّلُ ، فيما أُعطِيَ الإِنسانُ عِلمَهُ وما مُنِعَ ؛ فَإِنَّهُ أُعطِيَ عِلمَ جَميعِ ما فيهِ صَلاحُ دينِهِ ودُنياهُ ، فَمِمّا فيهِ صَلاحُ دينِهِ مَعرِفَةُ الخالِقِ _ تبارَكَ وتَعالى _ بِالدَّلائِلِ وَالشَّواهِدِ القائِمَةِ فِي الخَلقِ . (2)

عنه عليه السلام :لا دَليلَ عَلَى اللّهِ بِالحَقيقَةِ غَيرُ اللّهِ ، ولا داعِيَ إِلَى اللّهِ فِي الحَقيقَةِ سِوَى اللّهِ ، إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ دَلَّنا بِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ عَلى نَفسِهِ . (3)

عنه عليه السلام :لَيسَ للّهِِ عَلى خَلقِهِ أن يَعرِفوا قَبلَ أن يُعَرِّفَهُم ، ولِلخَلقِ عَلَى اللّهِ أن يُعَرِّفَهُم ، وللّهِِ عَلَى الخَلقِ إِذا عَرَّفَهُم أن يَقبَلوهُ . (4)

الكافي عن منصور بن حازم :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إِنّي ناظَرتُ قَوما ، فَقُلتُ لَهُم : إِنَّ اللّهَ _ جَلَّ جَلالُهُ _ أَجَلُّ وأَعَزُّ وأَكرَمُ مِن أن يُعرَفَ بِخَلقِهِ ، بَلِ العِبادُ يُعرَفونَ بِاللّهِ . فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ . (5)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 339 ح 450 ، جمال الاُسبوع : ص 216 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 90 ص 45 ح 9 .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 82 عن المفضل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضل .
3- .إحقاق الحقّ : ج 12 ص 289 نقلاً عن كتاب علم القلوب .
4- .التوحيد : ص 412 ح 7 ، الكافي : ج 1 ص 164 ح 1 نحوه وكلاهما عن بريد بن معاوية .
5- .الكافي : ج 1 ص 86 ح 3 وص 168 ح 2 وص 188 ح 15 ، التوحيد : ص 285 ح 1 ، رجال الكشّي : ج 2 ص718 ح 795 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 270 ح 6 .

ص: 37

امام صادق عليه السلام :از تو مى خواهم ، به نامى كه بدان براى كليم (موسى عليه السلام) بر كوه بزرگ ، جلوه نمودى و چون پرتو نور ، از پسِ حجاب هاى سترگ ، پديدار شد ، شناخت خود را در دل هاى عارفان به يگانگى ات استوار داشتى . اى كه جز تويى ، خدايى نيست !

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! بينديش در آنچه كه آگاهى از آن ، به انسان عطا شده و آنچه نشده است . آگاهى از همه آنچه دين و دنيايش را به سامان مى آورَد ، به او داده شده است . و از جمله آنچه دينش را سامان مى دهد ، معرفت خالق _ تبارك و تعالى _ با دليل ها و شواهد استوار در خلقت است .

امام صادق عليه السلام :در حقيقت ، هيچ دليلى بر خدا ، جز خدا نيست و هيچ دعوتگرى به سوى خدا ، جز خدا نيست . خداوند سبحان ، ما را با خود و از سوى خويش ، بر خود ره نمود .

امام صادق عليه السلام :مردم ، پيش از آن كه خدا خود را به آنان بشناساند ، وظيفه اى در شناخت خداوند ندارند و اين ، حقّ آنان بر خداست كه خود را به آنان بشناساند . و مردم ، در برابر خدا وظيفه دارند كه چون خود را به آنان شناسانْد ، بپذيرند .

الكافى_ به نقل از منصور بن حازم _: به امام صادق عليه السلام گفتم : من ، با گروهى مناظره كردم و به آنان گفتم : خداوند _ كه جلالتش بشكوه باد _ ، بزرگ تر و ارجمندتر و گرامى تر از آن است كه با آفريدگانش شناخته شود ؛ بلكه بندگان ، با خدا شناخته مى شوند . امام صادق عليه السلامفرمود : «خدايت رحمت كند!» .

.

ص: 38

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أَمرَ اللّهِ كُلَّهُ عَجيبٌ ، إِلاّ أنَّهُ قَدِ احتَجَّ عَلَيكُم بِما قَد عَرَّفَكُم مِن نَفسِهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِحِجابٍ أو بِصورَةٍ أو بِمِثالٍ فَهُوَ مُشرِكٌ ؛ لِأَنَّ الحِجابَ وَالمِثالَ وَالصّورَةَ غَيرُهُ ، وإِنَّما هُوَ واحِدٌ مُوَحَّدٌ ، فَكَيفَ يُوَحِّدُ مَن زَعَمَ أنَّهُ عَرَفَهُ بِغَيرِهِ ! إِنَّما عَرَفَ اللّهَ مَن عَرَفَهُ بِاللّهِ ، فَمَن لَم يَعرِفهُ بِهِ فَلَيسَ يَعرِفُهُ ، إِنَّما يَعرِفُ غَيرَهُ . وَاللّهُ خالِقُ الأَشياءِ لا مِن شَيءٍ ، يُسَمّى بِأَسمائِهِ ، فَهُوَ غَيرُ أسمائِهِ وَالأَسماءُ غَيرُهُ ، وَالموصوفُ غَيرُ الواصِفِ ، فَمَن زَعَمَ أنَّهُ يُؤمِنُ بِما لا يَعرِفُ فَهُوَ ضالٌّ عَنِ المَعرِفَةِ ، لا يُدرِكُ مَخلوقٌ شَيئا إِلاّ بِاللّهِ ، ولا تُدرَكُ مَعرِفَةُ اللّهِ إِلاّ بِاللّهِ . (2)

الكافي عن عبد الأعلى :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أَصلَحَكَ اللّهُ ، هَل جُعِلَ فِي النّاسِ أَداةٌ يَنالونَ بِهَا المَعرِفَةَ ؟ قالَ : فَقالَ : لا . قُلتُ : فَهَل كُلِّفُوا المَعرِفَةَ ؟ قالَ : لا ، عَلَى اللّهِ البَيانُ : «لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» (3) و «لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلاَّ مَا ءَاتَ_اهَا» (4) . (5)

تفسير العيّاشي عن محمّد بن حكيم :كَتَبتُ رُقعَةً إِلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فيها : أتَستَطيعُ النَّفسُ المَعرِفَةَ ؟ فَقالَ : لا . فَقُلتُ : يَقولُ اللّهُ : «الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِى غِطَ_اءٍ عَن ذِكْرِى وَ كَانُواْ لاَ يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا» (6) ! قالَ : هُوَ كَقَولِهِ : «مَا كَانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ» (7) . قُلتُ : يُعاتِبُهُم (8) ؟ قالَ : لَم يَعتِبهُم بِما صَنَعَ قُلوبُهُم ، ولكِن يُعاتِبُهُم بِما صَنَعوا ، ولَو لَم يَتَكَلَّفوا لَم يَكُن عَلَيهِم شَيءٌ . (9)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 86 ح 3 عن إبراهيم بن عمر .
2- .التوحيد : ص 143 ح 7 عن عبد الأعلى ، بحار الأنوار : ج 4 ص 161 ح 6 وراجع : التوحيد : ص 192 ح 6 .
3- .البقرة : 286 .
4- .الطلاق : 7 .
5- .الكافي : ج 1 ص 163 ح 5 ، التوحيد : ص 414 ح 11 ، المحاسن : ج 1 ص 431 ح 996 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 30 ح 10 .
6- .الكهف : 101 .
7- .هود : 20 .
8- .في بحار الأنوار : «قلت : فعابهم؟ قال : لم يعبهم . . . لكن عابهم» ، وهو الأنسب للسياق.
9- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 351 ح 88 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 306 ح 28 .

ص: 39

امام صادق عليه السلام :بى گمان ، امر خدا ، سراسرش شگفتى است ، جز آن كه او به شناساندن خود به شما ، بر شما احتجاج كرد .

امام صادق عليه السلام :هر كه مى پندارد كه خدا را به پرده و شكل و نمادى مى شناسد ، مشرك است . چون پرده و نماد و شكل ، غير اوست و او يكتا و يگانه است . پس چگونه كسى كه مى پندارد او را با غير او شناخته است ، موحّد باشد؟! تنها كسى خدا را شناخته كه او را با [خودِ ]خدا شناخته است . پس هر كس او را با خودش نشناخته باشد ، او را نشناخته ، بلكه كس ديگرى را شناخته است . خداوند ، آفريننده اشيا از نيستى است . او به نام هايش ناميده مى شود ؛ امّا غير آنهاست و نام ها هم غير اويند و وصف شده ، غير از وصف است . پس هر كس مى پندارد كه به چيزى ايمان دارد كه نمى شناسد ، به شناخت [خدا] ره نبرده است . آفريده ، چيزى به دست نمى آورد ، جز با خدا ، و شناخت خدا ، جز با خدا ، به دست نمى آيد .

الكافى_ به نقل از عبد الأعلى _: به امام صادق عليه السلام گفتم : خدايت به صلاح دارد ! آيا ابزارى در مردم قرار داده شده است كه بدان به معرفت برسند؟ فرمود : «نه» . گفتم : آيا به معرفت ، تكليف يافته اند؟ فرمود : «نه . بيان بر عهده خداست . «خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش مكلّف نمى كند» و «خدا هيچ كس را جز به اندازه آنچه به او داده است ، مكلّف نمى كند» » .

تفسير العيّاشى_ به نقل از محمّد بن حكيم _: نامه اى به امام صادق عليه السلام نوشتم كه در آن پرسيده بودم : آيا انسان ، توانايىِ شناخت را دارد؟ فرمود : «نه» . گفتم : [پس چرا] خداوند [با عتاب ]مى فرمايد : «كسانى كه چشمانشان از ياد من در پرده بود و توانايى شنيدن [حق] را نداشتند» . فرمود : «آن گفته ، مانند اين آيه است : «نه مى توانستند بشنوند و نه ببينند» » . گفتم : آيا آنان را سرزنش مى كند؟! فرمود : «عتاب آنان ، بر آن چيزى نيست كه در دل نيّت كردند ، ولى انجام ندادند ؛ بلكه بر چيزى است كه به عمل در آوردند و اگر خود را به تكلّف نمى انداختند ، سرزنشى بر آنها نبود .

.

ص: 40

الإمام الصادق عليه السلام_ في جَوابِ عَبدِالرَّحيمِ القَصيرِ لمّا سَأَلَهُ عَنِ المَعرِفَةِ وَالجُحودِ هَل هُما مَخلوقانِ _: سَأَلتَ عَنِ المَعرِفَةِ ما هِيَ ، فَاعلَم _ رَحِمَكَ اللّهُ _ أنَّ المَعرِفَةَ مِن صُنعُ اللّهِ عز و جل فِي القَلبِ مَخلوقَةٌ ، وَالجُحودَ صُنعِ اللّهِ فِي القَلبِ مَخلوقٌ ، ولَيسَ لِلعِبادِ فيهِما مِن صُنعٍ ، ولَهُم فيهِمَا الاِختيارُ مِنَ الاِكتِسابِ ، فَبِشَهوَتِهِمُ الإِيمانَ اختارُوا المَعرِفَةَ ، فَكانوا بِذلِكَ مُؤمِنينَ عارِفينَ ، وبِشَهوَتِهِمُ الكُفرَ اختارُوا الجُحودَ ، فَكانوا بِذلِكَ كافِرينَ جاحِدينَ ضُلاّلاً ، وذلِكَ بِتَوفيقِ اللّهِ لَهُم وخِذلانِ مَن خَذَلَهُ اللّهُ ، فَبِالاِختِيارِ وَالاِكتسابِ عاقَبَهُمُ اللّهُ وأَثابَهُم . (1)

الكافي عن محمّد بن حكيم :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : المَعرِفَةُ مِن صُنعِ مَن هِيَ ؟ قالَ : مِن صُنعِ اللّهِ ، لَيسَ لِلعِبادِ فيها صُنعٌ . (2)

.


1- .التوحيد : ص 226 ح 7 عن عبدالرحيم القصير ، بحار الأنوار : ج 5 ص 30 ح 39 .
2- .الكافي : ج 1 ص 163 ح 2 ، التوحيد : ص 410 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 165 .

ص: 41

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ عبدالرحيم قصير ، هنگامى كه از مخلوق بودن معرفت و انكار پرسيد _: از چيستىِ معرفت پرسيدى . پس بدان _ خدا رحمتت كند ! _ كه معرفت ، كار خداوند و مخلوق او در دل است و انكار نيز كار و مخلوق او در دل است و بندگان ، در آن دو هيچ كاره اند و تنها در به دست آوردن ، حقّ انتخاب دارند . پس به اشتياق ايمان ، معرفت را بر مى گزينند و بدين وسيله ، مؤمن و عارف مى شوند و به ميل كفر ، انكار را بر مى گزينند و بدين گونه ، كافر و منكر و گم راه مى شوند و اين ، به توفيق الهى و يا رها كردن و خذلان اوست و به همين انتخاب و به دست آوردن است كه خداوند ، عقاب و ثواب مى دهد .

الكافى_ به نقل از محمّد بن حكيم _: به امام صادق عليه السلام گفتم : معرفت ، كار كيست؟ فرمود : «كار خداست ، و بندگان را در آن ، كارى نيست» .

.

ص: 42

التوحيد عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام :أنَّهُ سُئِلَ عَنِ المَعرِفَةِ أهِيَ مُكتَسَبَةٌ ؟ فَقالَ : لا . فَقيلَ لَهُ : فَمِن صُنعِ اللّهِ عز و جل ومِن عَطائِهِ هِيَ ؟ قالَ : نَعَم ، ولَيسَ لِلعِبادِ فيها صُنعٌ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :سِتَّةُ أشياءَ لَيسَ لِلعِبادِ فيها صُنعٌ : المَعرِفَةُ ، وَالجَهلُ ، وَالرِّضا ، وَالغَضَبُ ، وَالنَّومُ ، وَاليَقظَةُ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي أَكرَمَني بِمَعرِفَتِهِ ومَعرِفَةِ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله ، ومَن فَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ رَحمَةً مِنهُ لي ، وتَطَوُّلاً مِنهُ عَلَيَّ بِالإِيمانِ . (3)

قرب الإسناد عن البزنطيّ :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : لِلنّاسِ فِي المَعرِفَةِ صُنعٌ ؟ قالَ : لا . قُلتُ : لَهُم عَلَيها ثَوابٌ ؟ قالَ : يَتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالثَّوابِ كَما يَتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالمَعرِفَةِ . (4)

الإمام الجواد عليه السلام :قامَ رَجُلٌ إِلَى الرِّضا عليه السلام ، فَقالَ لَهُ: يَا بنَ رَسولِ اللّهِ صِف لَنا رَبَّكَ ، فَإِنَّ مَن قَبلَنا قَدِ اختَلَفوا عَلَينا . فَقالَ الرِّضا عليه السلام : إِنَّهُ مَن يَصِفُ رَبَّهُ بِالقِياسِ لا يَزالُ الدَّهرَ فِي الاِلتِباسِ ، مائِلاً عَنِ المِنهاجِ ، ظاعِنا فِي الاِعوِجاعِ ، ضالاًّ عَنِ السَّبيلِ ، قائِلاً غَيرَ الجَميلِ . أُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ مِن غَيرِ رُؤيَةٍ ، وأَصِفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ مِن غَيرِ صورَةٍ ، لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ ولا يُقاسُ بِالنّاسِ ، مَعروفٌ بِغَيرِ تَشبيهٍ ، ومُتَدانٍ في بُعدِهِ لا بِنَظيرٍ ، لا يُمَثَّلُ بِخَليقَتِهِ ولا يَجورُ في قَضِيَّتِهِ ، الخَلقُ إِلى ما عَلِمَ مُنقادونَ وعَلى ما سَطَرَ فِي المَكنونِ (5) مِن كِتابِهِ ماضونَ ، ولا يَعمَلونَ خِلافَ ما عَلِمَ مِنهُم ولا غَيرَهُ يُريدونَ ، فَهُوَ قَريبٌ غَيرُ مُلتَزِقٍ وبَعيدٌ غَيرُ مُتَقَصٍّ ، يُحَقَّقُ ولا يُمَثَّلُ ، ويُوَحَّدُ ولا يُبَعَّضُ ، يُعرَفُ بِالآياتِ ويُثبَتُ بِالعَلاماتِ ، فَلا إِلهَ غَيرُهُ الكَبيرُ المُتَعالِ . (6)

.


1- .التوحيد : ص 416 ح 15 .
2- .الكافي : ج 1 ص 164 ح 1 ، الخصال : ص 325 ح 13 ، التوحيد : ص 411 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 72 ح 29 ، مشكاة الأنوار : ص 261 ح 774 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 221 ح 2 .
3- .كامل الزيارات : ص 95 ح 95 عن محمّد بن الحسن بن الوليد ، فرحة الغري : ص 80 عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عليه السلام، كتاب من لايحضره الفقيه: ج 2 ص 587 ح 3197 من دون إسنادٍ إلى المعصوم، بحار الأنوار: ج 100 ص 271 ح 14.
4- .قرب الإسناد : ص 347 ح 1256 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 221 ح 1 وراجع : تحف العقول : ص 444 .
5- .كَنّ الشيء : ستره ، أكْنَنتُم : أَخْفَيتم (لسان العرب : ج 13 ص 360) .
6- .التوحيد : ص 47 ح 9 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن أبيه عليهماالسلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام : ص 50 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 297 ح 23 .

ص: 43

التوحيد_ به نقل از ابوبصير _: از امام صادق عليه السلام پرسيده شد : آيا معرفت ، به دست آوردنى است؟ فرمود : «نه» . گفته شد : آيا كار خدا و از عطاى اوست؟ فرمود : «آرى و بندگان را در آن ، كارى نيست» .

امام صادق عليه السلام :بندگان ، در شش چيز ، كار و اختيارى ندارند : معرفت ، نادانى ، خشنودى ، خشم ، خواب و بيدارى .

امام كاظم عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه از سرِ رحمت و بخششِ نعمت ايمان به من ، مرا به معرفتش و معرفت پيامبرش و هر كس كه خداوند ، اطاعتش را بر من واجب كرده ، گرامى داشت .

قرب الإسناد_ به نقل از بِزَنطى _: به امام رضا عليه السلام گفتم : آيا مردم در معرفت ، اختيارى دارند؟ فرمود : «نه» . گفتم : براى آن پاداش مى برند؟ فرمود : «[خداوند] پاداش را از سر عطا و تفضّل ، به ايشان مى دهد ، همان گونه كه معرفت را هم از سر تفضّل مى دهد» .

امام جواد عليه السلام :مردى نزد امام رضا عليه السلام آمد و گفت : اى پسر پيامبر خدا ! پروردگارت را برايم توصيف كن ؛ چرا كه پيشينيان ما ، در آن اختلاف كرده اند . امام رضا عليه السلام فرمود : «آن كه خدايش را با تشبيه ، توصيف مى كند ، هميشه روزگار در اشتباه است و منحرف از راه؛ رفته به سوى كژى؛ گم راه از راه و گوينده سخنان نازيبا . من خدا را آن گونه مى شناسانم كه خودش شناسانده است ؛ بدون آن كه ديده باشم ، و او را آن گونه كه خود توصيف كرده ، توصيف مى كنم ؛ بدون تصوير . به حواس ، درك نمى شود و به مردمان ، تشبيه نمى گردد . شناخته شده است بدون تشبيه . در عين دورى ، نزديك است ، ولى بدون نظير . به آفريده هايش مانند نمى شود و در قضاى خود ، ستم نمى كند . مردم ، به آن جا كه او مى داند ، كشيده مى شوند و بر همان چيزى كه در كتاب نهان (سرنوشت) نوشته شده ، راه مى سپارند ؛ كارى جز آنچه او مى داند ، نمى كنند و جز آن نمى طلبند . پس او نزديك است ؛ بى چسبندگى . دور است ؛ امّا در دسترس . حقيقت دارد ؛ امّا نه در نماد و جسم . يگانه است و بى جزء . به آيه ها شناخته مى شود و به نشانه ها ثابت مى گردد . پس خدايى جز او نيست كه بزرگ و والاست .

.

ص: 44

بحار الأنوار عن صُحف إدريس عليه السلام :بِالحَقِّ عُرِفَ الحَقُّ ، وبِالنُّورِ أُهتُدِي إِلَى النُّورِ ، وبِالشَّمسِ أُبصِرَتِ الشَّمسُ ، وبِضَوءِ النّارِ رُئِيَتِ النّارُ ، ولَن يَسَعَ صَغيرٌ ما هُوَ أكبَرُ مِنهُ ، ولا يَقِلُّ ضَعيفٌ ما هُوَ أَقوى مِنهُ ، ولا يُحتاجُ فِي الدَّلالَةِ عَلَى الشَّيءِ المُنيرِ بِما هُوَ دونَهُ ، ولا يَضِلُّ عَنِ الطَّريقِ إِلاّ المَأخوذُ بِهِ عَنِ التَّوفيقِ ، وَاللّهُ عَلى كُلِّ شَيءٍ شَهيدٌ . (1)

راجع: ص 66 (الفطرة) ، و 90 (الميثاقُ الفِطريُّ) و 96 (تجلّي الفطرة عند الشّدائد) .

.


1- .بحار الأنوار : ج 95 ص 466 نقلاً عن ابن متّويه .

ص: 45

بحار الأنوار_ به نقل از صُحُف ادريس عليه السلام _: حق ، با حق شناخته شد و با نور ، به نور ره برده شد و با آفتاب ، آفتاب ديده شد (1) و با پرتو آتش ، آتش ديده شد و كوچك ، بزرگ تر از خود را در بر نمى گيرد و ناتوان ، نيرومندتر از خود را بر نمى دارد . و براى ره نمودن به چيز نورانى ، به كم نورتر از آن نيازى نيست . و جز دور مانده از توفيق الهى ، كسى از راه گم نمى شود . و خداوند ، بر هر چيزى آگاه است .

ر . ك : ص 67 (فطرت) و 91 (ميثاق سرشت) و 97 (تجلى فطرت در سختى ها).

.


1- .شايد جمله معروف «آفتاب آمد دليل آفتاب» از اين حديث اقتباس شده باشد .

ص: 46

. .

ص: 47

بحثى درباره احاديث «شناخت خدا از طريق خدا»
اشاره

بحثى درباره احاديث «شناخت خدا از طريق خدا»در احاديث اين باب ، خوانديم كه خداوند متعال ، خود را به مردم معرفى كرده است و مردم نيز بايد خدا را به خدا بشناسند . با ملاحظه اين احاديث ، اين مسئله مطرح مى شود كه مقصود از «شناخت خدا به خدا» چيست؟ محدّثان و حُكما ، در پاسخ اين سؤال ، ديدگاه هاى مختلفى دارند ، چنان كه در متن احاديث نيز در نظر ابتدايى ، تفاسير گوناگونى از «شناخت خدا به خدا» ديده مى شود ؛ امّا با تأمّل ، مشخص مى گردد كه اختلافى در بين نيست . آنچه با تأمّل در مجموع نصوص اسلامى در اين باره به دست مى آيد ، اين است كه شناخت خداى حقيقى ، جز به وسيله خود او ممكن نيست و هيچ كس جز خدا نمى تواند او را آن گونه كه شايسته است ، به مردم معرفى كند . از اين رو ، خداوند ، هدايت مردم را به سوى خود ، بر خود لازم دانسته است ؛ چنان كه مى فرمايد : «إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى . (1) بى گمان ، هدايت ، بر عهده ماست» .

.


1- .ليل : آيه 12 .

ص: 48

چگونه خداوند ، خود را شناسانده است ؟
اشاره

در اين جا ، سؤال ديگرى پيش مى آيد و آن اين كه : چگونه خداوند متعال ، خود را به مردم معرفى كرده و آنان را به سوى خود رهنمون گرديده است؟

چگونه خداوند ، خود را به انسان، شناسانده است؟اگر دقّت كنيم ، خواهيم ديد كه خداوند متعال ، خود را از هر طريق ممكن ، به مردم معرفى كرده و انواع ابزار و امكانات درونى و برونىِ خداشناسى را براى بشر فراهم ساخته است . از اين رو ، شيخ المحدّثين ، صدوق رحمه الله در تفسير سخن امام على عليه السلامكه مى فرمايد : «اِعرِفوا اللّهَ باللّهِ ؛ خدا را به خدا بشناسيد!» مى گويد : عَرَفنَا اللّهَ بِاللّهِ لأَِنّا إن عَرَفناهُ بعُقولِنا فَهُوَ عز و جل واهِبُها؛ وإن عَرَفناهُ عز و جل بِأَنبِيائِهِ ورُسُلِهِ وحُجَجِهِ عليهم السلام فَهُوَ عز و جلباعِثُهُم ومُرسِلُهُم ومُتَّخِذُهُم حُجَجا؛ وإن عَرَفناهُ بِأَنفُسِنا فَهُوَ عز و جلمُحدِثُها ، فَبِهِ عَرَفناهُ . (1) خدا را به خدا شناختيم ؛ چون اگر او را به خردهايمان بشناسيم ، خرد را همو بخشيده ، و اگر با پيامبران و فرستادگان و حجت هايش بشناسيم ، باز خداى عز و جلخود ، آنان را بر انگيخته و فرستاده و به عنوان حجّت بر گرفته ، و اگر با نفْس خود بشناسيم ، باز هم خداى عز و جلآن را پديد آورده است . پس خدا را به خدا شناخته ايم . آنچه خداوند متعال ، براى آشنايى با خود ، در درونِ وجود انسان قرار داده است ، سرشت خداشناسى ، عقل و قلب است كه در فصل سوم ، تحت عنوان «ابزارهاى خداشناسى» ، شرح آن خواهد آمد ، و آنچه در بيرون از وجود انسان قرار داده ، عبارت است از وحى و انبيا .

.


1- .التوحيد : ص 290 ذيل ح 10 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 273 .

ص: 49

1 . شناخت خدا از طريق آثار

وظيفه انبياى الهى _ همان طور كه امام على عليه السلامفرموده _ هدايت فطرت و عقل ، و زدودن موانع و حجاب هاى معرفت از ديده آنهاست : فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ إِلَيهِم أَنبِياءَهُ ، لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ ، ويُروهُم آياتِ المَقدِرَةِ ... . (1) پس در ميان آنان ، پيامبرانش را برانگيخت و پيامبرانش را پى در پى به سوى آنان فرستاد تا اداى ميثاق فطرت را از آنان بخواهند و نعمت هاى از ياد رفته را به آنان يادآور شوند و با اطلاع ، بر آنان احتجاج كنند . و دفينه هاى خرَدِ ايشان را بيرون كشند و نشانه هاى قدرتش را بر آنان بنمايانند . بنا بر اين ، همان طور كه در شمارى از احاديث آمده است ، (2) معرفت ، ساخته و پرداخته خداست . اوست كه ابزار شناخت را به انسان عنايت كرده و امكان تحصيل آن را فراهم ساخته است و انسان ، مى تواند با بهره گيرى از هدايت انبياى الهى و زدودن موانع معرفت ، با ديده عقل و دل ، به روشنىْ جلوه هاى جمال حضرت احديت را مشاهده كند. بر اساس اين تحليل ، مى توانيم بسته به مراتب خداشناسى ، سه تفسير روشن را از «شناخت خدا به خدا» ارائه كنيم :

1 . شناخت خدا از طريق آثارخداوند متعال ، با ارائه آثار علم و قدرت و حكمت در نظام آفرينش به انسان ، او را با آفريدگار حكيم و تواناى جهان آشنا مى كند . شمارى از احاديث ، به اين

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
2- .ر . ك : ص 25 (خداوند) .

ص: 50

2 . شناخت خدا از طريق تنزيه و تقديس

تفسير اشاره دارند ، مانند : إِنَّما عَرَّفَ اللّهُ _ جَلَّ و عَزَّ _ نَفسَهُ إِلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ . (1) بى ترديد ، خداى عز و جل ، خود رابا سخن و دلالت و نشانه ها به مردم شناسانده است.

2. شناخت خدا از طريق تنزيه و تقديستنزيه و تقديس آفريدگار از مشابهت با آفريده ها ، دومين تفسير شناخت خدا به خداست ، پيش گام محدّثان ، شيخ كلينى قدس سره ، در تبيين اين تفسير مى گويد : خداوند ، اشخاص و نورها و جواهر و اعيان را آفريده است . اعيان ، همان جسم ها هستند و جوهرها ، همان روح ها هستند و خداى عز و جل نه شبيه جسم است و نه روح . هيچ كس در آفرينش روح حسّاس ادراك كننده ، نقش و تأثيرى ندارد . او به تنهايى ، ارواح و اجسام را مى آفريند و چون هر دو شباهت به جسم و روح ، از او نفى شد ، خدا به خدا شناخته شده است و اگر او به روح يا بدن و يا نور تشبيه بشود ، خدا به خدا شناخته نشده است . (2) صدر الدين شيرازى قدس سره نيز درباره شناخت خدا به خدا از طريق تنزيه و تقديس مى گويد : معنايش اين است كه در آغاز با وجود اشيا ، بر وجود او استدلال شود . سپس ذات او ، با نفىِ مانند و شبيه داشتن ، شناخته شود . پس چون غير او از او نفى

.


1- .ر . ك : ص 36 ح 3350 .
2- .الكافى : ج 1 ص 85 ح 1 .

ص: 51

3 . شناخت خدا از طريق شهود قلبى

شد و شبيهى _ چه جسم باشد و چه روح _ براى او تصوّر نشد ، دانسته مى شود كه او از توصيف به غير ذات خود ، منزّه است . پس هر كس خدا را اين گونه بشناساند كه به هيچ چيزى شبيه نيست و چيزى هم شبيه او نيست ، بى گمان ، خدا را به خدا شناخته است ، نه به غير او . (1) اين تفسير ، در شمارى از احاديث نيز آمده است ؛ مانند آن كه امير مؤمنان عليه السلامدر پاسخ كسى كه از ايشان پرسيد : «چگونه خدا ، خود را به تو شناسانده است ؟» فرمود : لا يَشبَهُهُ صورَةٌ ، ولا يُحَسُّ بالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ . (2) هيچ تصويرى ، شبيه او نيست و با حواسْ حس نمى شود و با مردم مقايسه نمى گردد .

3 . شناخت خدا از طريق شهود قلبىكامل ترين تفسير شناخت خدا به خدا ، شناخت او از طريق شهود قلبى است كه : «آفتاب آمد دليل آفتاب». در شمارى از احاديث ، بدين تفسير اشاره شده ؛ (3) از جمله آنچه در احاديث ، از صُحُف ادريس ، نقل شده است : بِالحَقِّ عُرِفَ الحَقُّ ، وبِالنّورِ أُهتُدِيَ إِلَى النّورِ وبِالشَّمسِ أُبصِرَتِ الشَّمسُ . (4) با حق ، حق شناخته مى شود و با نور ، به نور ره برده مى شود و با خورشيد ، خورشيد ديده مى شود.

.


1- .شرح اُصول الكافى : ج 3 ص 61 .
2- .ر . ك : ص 520 ح 3783 .
3- .ر . ك : ص 117 (دل) .
4- .ر . ك : ص 420 ح 3667 .

ص: 52

صدر الدين شيرازى قدس سره در شرح اُصول الكافى ، درباره شناخت خدا به خدا مى گويد : معرفت خدا با خدا ، دو گونه است: يكى ، ادراك ذات او با شهود و عرفان ناب و ديگرى ، با تنزيه و تقديس. (1) امام خمينى رحمه الله نيز در شرح عبارت «إعرفوا اللّهَ باللّهِ» مى گويد : پس از آن كه سالك إلى اللّه ، به قدم رياضت و تقواى كامل ، از بيت نفس خارج شده و علاقه و تعيّنات ، همراه بر نداشت و سفر إلى اللّه محقق شد ، اوّل تجلّى[ اى ]كه حق تعالى بر قلب مقدسش [مى]كند ، تجلّى به الوهيت و مقام ظهور اسماء و صفات است و اين تجلّى نيز به يك ترتيب منظّمى است از اسماى مُحاطه تا به اسماى محيطه رسد ، حسب قوّت و ضعف سير و قلب ساير (سالك) _ به تفصيلى كه در اين مختصر نگنجد _ تا آن كه منتهى شود به رفض (كنار نهادن) كل تعيّنات عالم وجود ؛ چه از خود و چه از غير _ كه در منازل و مراحل بعد ، آن نيز از خود است _ و پس از رفض مطلق ، تجلى به الوهيّت و مقام اللّه _ كه مقام احديت ، جمع اسماى ظهورى است _ واقع شود ، و «إعْرِفوا اللّه بِاللّه » ، به مرتبه نازله اوّليه ، ظهور پيدا كند.

.


1- .شرح اُصول الكافى : ج 3 ص 61 .

ص: 53

و در اوّل ، وصول عارف به اين مقام و منزل ، فانى شود در آن تجلّى و اگر عنايت ازلى شامل شود ، عارف ، اُنسى حاصل كند و وحشت و تعب سير ، مرتفع گردد و به خود آيد و به اين مقام ، قناعت نكند و با قدم عشق ، شروع به سير كند _ و در اين سفر عشقى ، حق ، مبدأ سفر و اصل سفر و منتهاى آن است _ و در انوار تجلّيات ، قدم زند و «تَقَدَّمْ ؛ پيش بيا» شنود تا آن كه اسما و صفات در مقام واحديت ، بر قلب او به ترتيب منظّمى تجلى كند تا آن كه به مقام احديت جمعى و مقام اسم اعظم ظهور نمايد كه اسم «اللّه » است و در اين مقام ، «إعْرِفُوا اللّه باللّه » ، به مقام عالى تحقّق يابد ، و پس از اين نيز مقام ديگرى است كه اكنون از مورد نظر ما خارج است . (1)

.


1- .شرح چهل حديث ، امام خمينى قدس سره : ص 625 .

ص: 54

2 / 2الأَنبياءالكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ» . (1)

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّ_غُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَ__لَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَ_قِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» . (2)

«قُلْ هَ_ذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَ_نَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» . (3)

«أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَى الاْءِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَ إِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ * وَ إِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ * وَ إِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ * فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَمدُ للّهِِ ... المُحتَجِبِ بِنورِهِ دونَ خَلقِهِ ... وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيِّينَ ... لِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعَدما أَنكَروا ، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَما عَضَدوا (5) . (6)

.


1- .الأنبياء : 25 .
2- .النحل : 36 .
3- .يوسف : 108 .
4- .الغاشية : 17 _ 22 .
5- .عَضَدوا : أي ذهبوا يمينا وشمالاً؛ من قولك عَضَدتُ الدابَّةَ : أي مَشيت إلى جانبها يمينا أو شمالاً (انظر المصباح المنير : ص 415) وفي بحارالأنوار وعلل الشرائع : «عندوا» بدل «عضدوا» .
6- .التوحيد : ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلامنحوه ، كفاية الأثر : ص 160 عن هشام بن محمّد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلاموليس فيه ذيله ، بحارالأنوار : ج 4 ص 288 ح 19 .

ص: 55

2 / 2 پيامبران

2 /2پيامبرانقرآن«و پيش از تو ، هيچ پيامبرى را نفرستاديم ، مگر اين كه به او وحى كرديم كه : خدايى جز من نيست ، پس مرا بپرستيد» .

«در حقيقت ، در ميان هر امّتى ، پيامبرى را برانگيختيم كه [بگويد :] خدا را بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد . پس برخى از ايشان را خدا هدايت كرد و برخى هم ، سزاوار گم راهى شدند . پس در زمين بگرديد و بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان ، چگونه بوده است» .

«بگو : اين ، راه من است كه من و پيروانم ، با بينش ، به سوى خدا فرا مى خوانيم . و منزّه است خدا ، و من از مشركان نيستم» .

«آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده؟! و به آسمان كه چگونه برافراشته شده؟! و به كوه ها كه چه سان برپا داشته شده؟! و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟! پس تذكر ده ، [چرا] كه تو تنها ، تذكردهنده اى ، بر آنان تسلّطى ندارى» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستايش ، خداى را ... كه به نور خود ، از خلقش در پرده است ... و در ميان آنان ، پيامبران را بر انگيخت ... تا بندگان ، آنچه را نمى دانند ، از خدايشان فرا گيرند و پس از انكار ، او را به ربوبيتش بشناسند و پس از اين سو و آن سو رفتن ، او را به يگانگى بخوانند .

.

ص: 56

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ رِسالَةِ الأَنبِياءِ _: فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ (1) إِلَيهِم أنبِياءَهُ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ . (2)

عنه عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إِلى عِبادَتِهِ ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إِلى عُهودِهِ ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إِلى طاعَتِهِ ، ومِن وِلايَةِ عِبادِهِ إلى وِلايَتِهِ ؛ بَشيرا ونَذيرا وداعِيا إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنيرا ، عَودا وبَدءا وعُذرا ونُذرا ، بِحُكمٍ قَد فَصَّلَهُ وتَفصيلٍ قَد أَحكَمَهُ ، وفُرقانٍ قَد فَرَّقَهُ وقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إِذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرّوا بِهِ إِذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إِذ أَنكَروهُ . (3)

عنه عليه السلام :بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إِلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إِلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إِذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إِذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إِذ أَنكَروهُ . (4)

الإمام الصّادق عليه السلام_ لِلزِّنديقِ الّذي سألَهُ : مِن أينَ أَثبَتَّ الأَنبياءَ ؟ _: إِنّا لَمّا أثبَتنا أنّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِيا عنّا وعن جَميعِ ما خَلَقَ ، وكانَ ذلكَ الصّانِعُ حَكيما مُتَعالِيا لَم يَجُز أن يُشاهِدَهُ خَلقُهُ ، ولا يُلامِسوهُ ، فيُباشِرَهُم ويُباشِروهُ ، ويُحاجَّهُم ويُحاجُّوهُ ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلقِهِ يُعَبِّرونَ عَنهُ إِلى خَلقِهِ وعِبادِهِ ، ويَدُلّونَهُم على مصالِحِهِم ومَنافِعِهِم ، وما بهِ بَقاؤهُم وفي تَركِهِ فَناؤهُم . (5)

.


1- .واتَرْتُ الكتبَ فتواتَرَت : أي جاءت بعضُها في إثْر بعض وِتْرا وِتْرا من غير أن تنقطع (الصحاح : ج 2 ص 843) .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
3- .الكافي : ج 8 ص 386 ح 586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 365 ح 34 وراجع : التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 599 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 147 ، بحارالأنوار : ج 18 ص 221 ح 55 .
5- .الكافي : ج 1 ص 168 ح 1 ، التوحيد : ص 249 ح 1 ، علل الشرائع : ص 120 ح 3 كلها عن هشام بن الحكم ، الاحتجاج : ج 2 ص 213 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 29 ح 20 .

ص: 57

امام على عليه السلام_ در بيان رسالت پيامبران _: پس در ميان آنان ، پيامبرانش را بر انگيخت و پيامبرانش را پى در پى به سوى آنان فرستاد تا اداى ميثاق فطرت را از آنان بخواهند و نعمت هاى از ياد رفته را به آنان يادآور شوند و با ابلاغ ، بر آنان احتجاج كنند .

امام على عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ محمّد را به حق بر انگيخت تا بندگانش را از بندگىِ بندگانش ، به بندگىِ خود و از پيمان بندگانش ، به پيمان خود و از اطاعت بندگانش ، به اطاعت خود و از ولايت بندگانش ، به ولايت خود درآورَد ؛ مژده دهنده و بيم دهنده و دعوتگر به سوى خدا به اذن همو و چراغى نور افشان ، تكرار كننده دعوت و قاطع عذر [بهانه جويان ]و بيم دهنده[ى غافلان] ، با حكمتى به روشنى بيان شده ، و تفصيلى حكيمانه و استوار ، و جداكننده حق از باطل و به تدريج نازل شده و قرآنِ تبيين شده ، تا بندگان از پسِ ناآگاهى ، از خدايشان آگاه شوند و پس از انكار او ، بدو اقرار آورند و از پسِ انكار ، اثباتش كنند .

امام على عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق بر انگيخت تا بندگانش را از بندگىِ بت ها به بندگىِ خودش و از اطاعت شيطان ، به اطاعت خودش درآورَد ؛ با قرآنى كه آن را تبيين كرده و استوار داشته است تا بندگان ، خدايشان را از پسِ ناآگاهى ، بشناسند و از پسِ نپذيرفتن ، اقرار آورند و پس از انكار ، اثباتش كنند .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به زنديقى كه پرسيده بود : از كجا وجود پيامبران را اثبات مى كنى؟ _: ما چون ثابت كرديم كه خالقى صانع داريم كه والاتر از ما و همه آفريده هايش است و ممكن نيست كه مردم ، آن صانع حكيم والا را مشاهده يا لمس كنند تا با هم درآميزند و احتجاج كنند ، ثابت مى گردد كه او سفيرانى ميان مردمانش دارد كه مقصود او را براى مخلوقات و بندگانش بيان مى كنند و آنها را به صلاح و منفعت خويش و نيز به آنچه كه از لوازم حيات و بقاست و تركش موجب نابودى آنهاست ، ره مى نمايند .

.

ص: 58

الإمام الكاظم عليه السلام :ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إِلى عِبادِهِ إِلاّ لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ . (1)

2 / 3أهل البيترسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنا وعَلِيٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّةِ ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل ، ومَن أَنكَرَنا فَقَد أنكَرَ اللّهَ عز و جل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، ما عُرِفَ اللّهُ إِلاّ بي ثُمَّ بِكَ ، مَن جَحَدَ وِلايَتَكَ جَحَدَ اللّهَ رُبوبِيَّتَهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لَو شاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفسَهُ ، ولكِن جَعَلَنا أبوابَهُ وصِراطَهُ وسَبيلَهُ وَالوَجهَ الَّذي يُؤتى مِنهُ ؛ فَمَن عَدَلَ عَن وِلايَتِنا أو فَضَّلَ عَلَينا غَيرَنا فَإِنَّهُم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبونَ ، فَلا سَواءٌ مَنِ اعتَصَمَ النَّاسُ بِهِ ولا سَواءٌ (4) حَيثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلى عُيونٍ كَدِرَةٍ يَفرَغُ بَعضُها في بَعضٍ ، وذَهَبَ مَن ذَهَبَ إِلَينا إِلى عُيونٍ صافِيَةٍ تَجري بِأَمرِ رَبِّها ، لا نَفادَ لَها ولا انقِطاعَ . (5)

عنه عليه السلام :أنَا بابُ حِطَّةٍ ، مَن عَرَفَني وعَرَفَ حَقّي فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ ؛ لِأَنّي وَصِيُّ نَبِيِّهِ في أَرضِهِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 386 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 300 ح 1 .
2- .كمال الدين : ص 261 ح 7 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق : ص 755 ح 1015 عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 16 ص 364 ح 66 .
3- .كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 855 ح 44 عن سلمان وأبي ذرّ والمقداد ، بحار الأنوار : ج 22 ص 148 ح 141 .
4- .في بصائر الدرجات ومختصره : «ولا سواء من ذهب حيث ذهب الناس ، ذهب الناس ...» .
5- .الكافي : ج 1 ص 184 ح 9 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 55 ، بصائر الدرجات : ص 497 ح 8 كلّها عن مقرن عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 24 ص 253 وراجع تفسير فرات : ص 143 ح 174 .
6- .التوحيد : ص 165 ح 2 ، معاني الأخبار : ص 18 ح 14 ، الاختصاص : ص 248 كلّها عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 9 ح 18 .

ص: 59

2 / 3 اهل بيت

امام كاظم عليه السلام :خداوند ، پيامبران و فرستادگانش را به سوى بندگانش برنينگيخت ، جز براى آن كه [دانستنى ها را] از خدا فرا گيرند . (1)

2 / 3اهل بيتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و على ، پدران اين امّتيم . هر كس ما را بشناسد ، خداى عز و جل را شناخته است و هر كس ما را نشناسد ، خداى عز و جل را نشناخته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! خداوند ، جز به من و سپس به تو ، شناخته نشده است . هر كس ولايت تو را انكار كند ، ربوبيت خداوند را انكار كرده است .

امام على عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ اگر مى خواست ، خود را به بندگانش مى شناسانْد ؛ امّا ما را دروازه خود و مسير و راه و جانبى كه از آن درمى آيند ، قرار داده است . پس هر كس ، از ولايت ما عدول كند يا غير ما را بر ما برترى دهد ، از مسير اصلى ، باز گشته و بيرون رفته است . آن كه مردم ، خود را با او نگاه مى دارند ، با كسى كه هر جا مردم بروند ، او هم مى رود ، برابر نيست . مردم ، در پى چشمه هايى كدر و درهم ريخته روانه شدند و آن كه در پى ما آمد ، به چشمه هايى زلال رسيد كه به فرمان خدايشان جارى مى شوند و نه پايان مى گيرند و نه قطع مى شوند .

امام على عليه السلام :من دروازه حِطّه (2) هستم . هر كس مرا بشناسد و حقّ مرا بداند ، خدايش را شناخته است ؛ چون من وصىّ پيامبرش در زمين او هستم .

.


1- .دانستنى هايى كه مردم به وسيله پيامبران از خداوند دريافت مى كنند ، بخشى مربوط به خداشناسى است _ چنان كه در اكثر روايات اين باب به آن اشاره شده _ و بخشى اعم از آن است _ چنان كه دو روايت اخير بدان اشاره دارند _ .
2- .اشاره به آيه 58 سوره بقره است و به معناى «دروازه مغفرت» و «وسيله آمرزش الهى» . (م)

ص: 60

عنه عليه السلام :مَعرِفَتي بِالنُّورانِيَّةِ مَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل ، ومَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل مَعرِفَتي بِالنُّورانِيَّةِ ، وهُوَ الدّينُ الخالِصُ الَّذي قالَ اللّهُ تَعالى : «وَ مَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُواْ الزَّكَوةَ وَ ذَ لِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ» (1) . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :بِنا عُبِدَ اللّهُ ، وبِنا عُرِفَ اللّهُ ، وبِنا وُحِّدَ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ . (3)

تفسير العيّاشي عن أبي حمزة الثمالي :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يا أبا حَمزَةَ ، إِنَّما يَعبُدُ اللّهَ مَن عَرَفَ اللّهَ ، فَأَمّا مَن لا يَعرِفُ اللّهَ كَأَنَّما يَعبُدُ غَيرَهُ هكَذا ضالاًّ . قُلتُ : أصلَحَكَ اللّهُ ، وما مَعرِفَةُ اللّهِ ؟ قالَ : يُصَدِّقُ اللّهَ ويُصَدِّقُ مُحَمَّدا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مُوالاةِ عَلِيٍّ وَالاِئتِمامِ بِهِ ، وبِأَئِمَّةِ الهُدى مِن بَعدِهِ ، وَالبَراءَةِ إِلَى اللّهِ مِن عَدُوِّهُم ، وكَذلِكَ عِرفانُ اللّهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ ابنُ الكَوّاءِ إِلى أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاَّ بِسِيمَاهُمْ» (5) . فَقالَ : نَحنُ عَلَى الأَعرافِ ، نَعرِفُ أَنصارَنا بِسيماهُم ، ونَحنُ الأَعرافُ الَّذي لا يُعرَفُ اللّهُ عز و جل إِلاّ بَسبيلِ مَعرِفَتِنا . (6)

.


1- .البيّنة : 5 .
2- .بحار الأنوار : ج 26 ص 1 ح 1 نقلاً عن كتاب عتيق ، مشارق أنوار اليقين : ص 160 نحوه وكلاهما عن سلمان وأبي ذرّ .
3- .الكافي : ج 1 ص 145 ح 10 ، بصائر الدرجات : ص 64 ح 16 وفيه «وعد» بدل «وحّد» وكلاهما عن بريد العجلي ، التوحيد : ص 152 ح 9 عن ابن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه و ليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 23 ص 102 ح 8 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 116 ح 155 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 57 ح 16 .
5- .الأعراف : 46 .
6- .الكافي: ج1 ص184 ح 9 عن مقرن ، مختصر بصائر الدرجات : ص 52 ، بصائر الدرجات : ص 497 ح 6 ، تفسير فرات: ص143 ح 174 كلّها عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص338 ح14 .

ص: 61

امام على عليه السلام :شناخت دقيق من ، شناخت خداست و شناخت خداوند عز و جل ، شناخت دقيق من است و آن همان دين خالصى است كه خداوند متعال فرموده است : «و فرمان نيافته بودند جز آن كه خدا را بپرستند و در حالى كه به توحيد گراييده اند ، دين خود را براى او خالص سازند و نماز بخوانند و زكات بدهند و دين پايدار ، همين است» .

امام باقر عليه السلام :به ما ، خدا پرستيده شد و به ما ، خدا شناخته شد و به ما ، خداوند _ تبارك و تعالى _ يگانه شمرده شد .

تفسير العياشى_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _: امام باقر عليه السلام فرمود : «اى ابو حمزه ! تنها كسى خدا را مى پرستد ، كه او را بشناسد ؛ امّا كسى كه خدا را نمى شناسد ، گويى از سرِ گم راهى ، غير او را مى پرستد . گفتم : خدا به صلاحت باقى بدارد ! شناخت خدا ، به چه معناست؟ فرمود : «خدا را تصديق كند و نيز رسالت محمّد را از سوى او در اِعلام ولايت على و پذيرش پيشوايىِ او و امامانِ هدايت پس از او ، و همچنين بيزارى از دشمنان آنان را . اين گونه است شناخت خدا» .

امام صادق عليه السلام :ابن كوّاء نزد امير مؤمنان آمد و گفت : اى امير مؤمنان ! [مقصود از مردان ، در اين آيه كيان اند؟] : «و بر اعراف ، (1) مردانى هستند كه هر يك [ از گذرندگان] را از سيمايشان مى شناسند» . على عليه السلام فرمود : «ما بر اعراف هستيم . ما ياران خود را از سيمايشان مى شناسيم و ما اعرافى هستيم كه جز از طريق معرفت به ما ، معرفت به خدا حاصل نمى شود» .

.


1- .اَعراف ، جايگاهى ميان بهشت و دوزخ است كه معصومان عليهم السلام در آن جا نشسته اند تا با دست شفاعت خويش ، ياران خويش را به بهشت برسانند .

ص: 62

عنه عليه السلام :الأَوصِياءُ هُم أَبوابُ اللّهِ عز و جل الَّتي يُؤتى مِنها ، ولَولاهُم ما عُرِفَ اللّهُ عز و جل ، وبِهِمُ احتَجَّ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى عَلى _ خَلقِهِ . (1)

عنه عليه السلام :إِنَّ اللّهَ خَلَقَنا فَأَحسَنَ خَلقَنا ، وصوََّرَنا فَأَحسَنَ صُوَرَنا ، فَجَعَلَنا خُزّانَهُ في سَماواتِهِ وأَرضِهِ ، ولَولانا ما عُرِفَ اللّهُ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في زِيارَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _: السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّهِ . . . مَن عَرَفَهُم فَقَد عَرَفَ اللّهَ ، ومَن جَهِلَهُم فَقَد جَهِلَ اللّهَ . (3)

راجع: أهل البيت في الكتاب والسنّة : القسم الثالث / الفصل الأوّل / أبواب اللّه .

2 / 4أَتبَاعُ الأَنبِيَاءِالكتاب«قُلْ هَ_ذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى» . (4)

الحديثالكافي عن الزّهريّ :دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ فَسَأَلوهُ : كَيفَ الدَّعوَةُ إِلَى الدِّينِ ؟ قالَ : تَقولُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أَدعوكُم إِلَى اللّهِ عز و جل ، وإِلى دينِهِ . وجِماعُهُ أَمرانِ : أَحَدُهُما : مَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل ، وَالآخَرُ : العَمَلُ بِرِضوانِهِ . وإِنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل : أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ ، وَالرَّأفَةِ ، وَالرَّحمَةِ ، وَالعِزَّةِ ، وَالعِلمِ ، وَالقُدرَةِ ، وَالعُلُوِّ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، وأنَّهُ النَّافِعُ الضّارُّ ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ ، وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ . وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، وما سِواهُ هُوَ الباطِلُ . فَإِذا أَجابوا إِلى ذلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ ، وعَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 193 ح 2 عن أبي بصير .
2- .مسائل عليّ بن جعفر : ص 319 ح 801 ، بصائر الدرجات : ص 105 ح 9 كلاهما عن عليّ بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 107 ح 10 وراجع : بصائر الدرجات : ص 105 ح 11 .
3- .الكافي : ج 4 ص 579 ح 2 عن عليّ بن حسّان عن الأمام الرضا عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 102 ح 178 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 608 ح 3212 ، عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 271 ح 1 كلّها عن عليّ بن حسّان عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 222 ح 20 .
4- .يوسف : 108 .
5- .الكافي : ج 5 ص 36 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 141 ح 239 .

ص: 63

2 / 4 پيروانِ پيامبران

امام صادق عليه السلام :اوصيا ، همان دروازه هاى الهى اند كه [بندگان ،] از آن درمى آيند و اگر آنان نبودند ، خدا شناخته نمى شد و خداوند _ تبارك و تعالى _ به آنان بر خلقش احتجاج كرده است .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، ما را به خلقتى نيكو آفريد و به صورتى زيبا تصوير كرد ، سپس ما را خزانه دار خود در آسمان ها و زمين كرد و اگر ما نبوديم ، خدا شناخته نمى شد .

امام كاظم عليه السلام_ در زيارت امامان عليهم السلام _: سلام بر جايگاه هاى معرفت خدا ... هر كس آنان را بشناسد ، بى گمان ، خدا را شناخته است و هر كس آنان را نشناسد ، از خدا بى خبر است .

ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث : بخش سوم / فصل يكم / درهاى الهى .

2 / 4پيروانِ پيامبرانقرآن«بگو : اين ، راه من است كه من و پيروانم ، با بينش ، به سوى خدا فرا مى خوانيم» .

حديثالكافى_ به نقل از زُهرى _: مردانى از قبيله قريش ، بر امام سجّاد _ كه درودهاى خدا ، بر او و پدرش باد _ وارد شدند و از او پرسيدند : دعوت به سوى دين ، چگونه است؟ فرمود : «مى گويى : به نام خداوند بخشنده مهربان . شما را به سوى خدا و آيين او فرا مى خوانم و چكيده دين ، دو چيز است : يكى معرفت خداست و ديگرى ، عمل به آنچه مايه خشنودى اوست . معرفت خدا ، يعنى به يگانگىْ شناختن او و نيز اثبات رأفت ، رحمت ، عزّت ، علم ، قدرت و سيطره بر هر چيز براى او ، و اين كه او سودرسان و زيان رسان است و چيره بر هر چيز است . ناديدنى است و همه ديده ها را مى بيند و باريك بين و آگاه است ؛ و اين كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست و آنچه آورده ، حقيقت دارد و از جانب خداست و غير او ، پوچ و باطل . پس چون به اين دعوت ، پاسخ مثبت دادند ، مانند مسلمانان ، حقوقى مى يابند و تكاليفى» .

.

ص: 64

. .

ص: 65

. .

ص: 66

الفصل الثالث: مبادئ معرفة اللّه3 / 1الفِطْرَةالكتاب«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَ لِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَ_كِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ » . (1)

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَ_بِدُونَ » . (2)

«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍ سَحِيقٍ » . (3)

«وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» . (4)

راجع : العنكبوت : 61 و الزخرف : 9 .

.


1- .الروم : 30 .
2- .البقرة : 138 .
3- .الحجّ : 31 .
4- .لقمان : 25 ، الزمر : 38 .

ص: 67

فصل سوم : ابزارهاى معرفت خدا

3 / 1 سرشت

اشاره

فصل سوم : ابزارهاى معرفت خدا3 / 1سرشتقرآن«پس روى خود را حق گرايانه ، به سوى اين دين كن ، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است . آفريده خدا ، تغييرناپذير است . اين ، همان دين پايدار است ؛ امّا بيشتر مردم نمى دانند» .

« اين است رنگ (آيين) خدا ! و چه كسى از خدا خوش رنگ (آيين)تر؟! و ما پرستندگان اوييم» .

«گروندگان خالص به خدا باشيد و نه مشرك به او ، كه هر كس به خدا شرك ورزد ، گويى از آسمان فرو افتاده و پرندگان [شكارى] ، او را ربوده و يا باد ، او را به جايى دور افكنده است» .

«و اگر از ايشان بپرسى : چه كس آسمان ها و زمين را آفريد ؟ بى گمان ، مى گويند : خداوند» .

ر . ك : عنكبوت : آيه 61 و زخرف : آيه 9 .

.

ص: 68

الحديثالكافي عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» ؟ قالَ : الحَنيفِيَّةُ مِنَ الفِطرَةِ الَّتي فَطَرَ اللّهُ النّاسَ عَلَيها «لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» قال : فَطَرَهُم عَلَى المَعرِفَةِ بِهِ . (1)

التوحيد عن زرارة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : _ أَصلَحَكَ اللّهُ _ قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» ؟ قالَ : فَطَرَهُم عَلَى التَّوحيدِ عِندَ الميثاقِ عَلى مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم . قُلتُ : وخاطَبوهُ ؟ قالَ: فَطَأطَأَ رَأسَهُ، ثُمَّ قالَ: لَولا ذلِكَ لَم يَعلَموا مَن رَبُّهُم ولا مَن رازِقُهُم. (2)

معاني الأخبار عن زرارة :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلامعَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» وقُلتُ : مَا الحَنيفِيَّةُ ؟ (3) قالَ : هِيَ الفِطرَةُ . (4)

المحاسن عن زرارة :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» . قالَ : فَطَرَهُم عَلى مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم ، ولَو لا ذلِكَ لَم يَعلَموا إِذا سُئِلوا مَن رَبُّهُم ولا مَن رازِقُهُم . (5)

.


1- .الكافي: ج 2 ص 12 ح 4، التوحيد: ص 330 ح 9 ، مختصر بصائر الدرجات: ص 160 وفيهما «هي الفطرة» بدل «من الفطرة» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 135 ح 7 .
2- .التوحيد : ص 330 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 160 وفيه «عاينوه» بدل «خاطبوه» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 278 ح 10 .
3- .في المصدر : «الحنفيّة» ، والتصويب من بحار الأنوار و المحاسن .
4- .معاني الأخبار : ص 350 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 375 ح 824 وزاد فيه «التي فطر الناس عليها ، فطر اللّه الخلق على معرفته» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 276 ح 1 .
5- .المحاسن : ج 1 ص 375 ح 825 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 279 ح 13 وراجع مختصر بصائر الدرجات : ص 160 .

ص: 69

حديثالكافى_ به نقل از زُراره _: از امام باقر عليه السلامدرباره گفته خدا : «حنيفانِ خدايى [باشيد] و نه مشرك به او» پرسيدم . فرمود : «حنيفيت ، از سرشتى است كه خداوند ، مردم را بر آن سرشته است و «دگرگونى ندارد» . آنان را بر معرفت خود سرشت» .

التوحيد_ به نقل از زراره _: به امام باقر عليه السلامگفتم : خدايت به سامان بدارد ! گفته خدا در كتابش : «سرشتى كه خدا ، مردم را بر آن سرشته است» يعنى چه؟ فرمود : «آنان را به هنگام ميثاق بستن بر معرفت به ربوبيتش ، بر يگانه پرستى سرشت» . (1) گفتم : آيا با آنان سخن گفت؟ امام ، سرش را به زير انداخت و سپس فرمود : «اگر چنين نبود ، نمى دانستند چه كسى خداوندشان است و چه كسى آنان را روزى مى دهد» .

معانى الأخبار_ به نقل از زراره _: از امام باقر عليه السلام درباره گفته خدا : «حنيفانِ خدايى [باشيد ]و نه مشرك به او» پرسيدم و گفتم : حنيفيّت چيست؟ فرمود : «همان سرشت است» .

المحاسن_ به نقل از زراره _: از امام باقر عليه السلامدرباره گفته خدا : «سرشتى كه خدا ، مردم را بر آن سرشته است» پرسيدم . فرمود : «آنان را بر معرفت به ربوبيت خويش ، سرشت و اگر چنين نبود ، هنگام سؤال درباره پروردگار و روزى رسانشان ، نمى دانستند چه بگويند» .

.


1- .براى اطلاع بيشتر ، به توضيحى در آخر همين باب بنگريد .

ص: 70

الإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ ؛ يَعني عَلَى المَعرِفَةِ بِأَنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ ، كَذلِكَ قَولُهُ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» . (1)

الكافي عن زرارة :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّه عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» . قالَ: فَطَرَهُم جَميعا عَلَى التَّوحيدِ . (2)

الكافي عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» ؟ قالَ : التَّوحيدُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» _: الإسلامُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 13 ح 4 ، التوحيد : ص 331 ح 9 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 161 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 135 ح 7 .
2- .الكافي : ج 2 ص 12 ح 3 وص 13 ح 5 عن محمّد الحلبي ، التوحيد : ص 329 ح 6 وح 4 و5 عن محمّد الحلبي ، المحاسن : ج 1 ص 375 ح 823 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 278 ح 8 .
3- .الكافي : ج 2 ص 12 ح 1 ، التوحيد : ص 328 ح 2 وح 1 عن العلاء بن فضيل ، الأمالي للطوسي : ص 660 ح 1366 عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 277 ح 4 .
4- .الكافي : ج 2 ص 14 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان وح 2 عن حمران وح 3 عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ، معاني الأخبار : ص 188 ح 1 عن أبان ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 62 ح 108 عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام وعن حمران عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ح 132 ح 2 وراجع : المحاسن : ج 1 ص 375 ح 822 .

ص: 71

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «هر مولودى ، بر فطرت متولد مى شود ؛ يعنى بر معرفت به اين كه خداوند ، خالق اوست و آيه «و اگر از ايشان بپرسى : چه كسى آسمان ها و زمين را آفريد ؟ بى گمان ، مى گويند : خداوند» هم اين نكته را مى گويد» .

الكافى_ به نقل از زراره _: از امام صادق عليه السلام درباره گفته خدا : «سرشتى كه خدا ، مردم را بر آن سرشت» پرسيدم . فرمود : «همگى را بر توحيد سرشت» .

الكافى_ به نقل از هشام بن سالم _: به امام صادق عليه السلام گفتم : «سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشت» يعنى چه؟ فرمود : «يعنى توحيد» .

امام صادق عليه السلام_ درباره گفته خدا « اين است رنگ (آيين) خدا ! و چه كسى از خدا خوشْ رنگ تر؟!» _: مقصود ، آيين اسلام است .

.

ص: 72

تفسير الطبري عن قتادة_ في قَولِهِ تَعالى: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» _: إِنَّ اليَهودَ تَصبِغُ أبناءَها يَهودَ ، وَالنَّصارى تَصبِغُ أبناءَها نَصارى ، وإِنَّ صِبغَةَ اللّهِ الإسلامُ ، فَلا صِبغَةَ أَحسَنُ مِن الإِسلامِ ولا أَطهَرُ ، وهُوَ دينُ اللّهِ الَّذي بَعَثَ بِهِ نوحا وَالأَنبِياءَ بَعدَهُ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ مَولودٍ يُولَدُ عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ (2) عَنهُ لِسانُهُ ، فإِذا أعرَبَ عَنهُ لِسانُهُ إِمّا شاكِرا وإِمّا كَفورا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ نَسَمَةٍ تولَدُ عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ عَنها لِسانُها ، فَأَبَواها يُهَوِّدانِها ويُنَصِّرانِها . (4)

مسند ابن حنبل عن الأسود بن سريع :إِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعَثَ سَرِيَّةً يَومَ حُنَينَ فَقاتَلُوا المُشرِكينَ ، فَأَفضى بِهِمُ القَتلُ إِلَى الذُّرِّيَّةِ ، فَلَمّا جاؤوا قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما حَمَلَكُم عَلى قَتلِ الذُّرِّيَّةِ ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، إِنَّما كانوا أَولادَ المُشرِكينَ . قال : أوَهَل خِيارُكُم إِلاّ أَولادُ المُشرِكينَ ؟! وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ما مِن نَسَمَةٍ تولَدُ إِلاّ عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ عَنها لِسانُها . (5)

.


1- .تفسير الطبري: ج 1 الجزء الأوّل ص 570 ، فتح الباري : ج 8 ص 161 نحوه ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 340 نقلاً عن عبد بن حميد وابن المنذر .
2- .أعْرَبَ الرَّجُلُ عن نَفْسِه ، إذا بَيَّنَ وأوضَحَ (مقاييس اللغة : ج 4 ص 299) . والظّاهِر أنّ الإعراب في هذا المَوضِع كناية عن تمييز الحقّ والباطل .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 129 ح 14811 عن جابر بن عبد اللّه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 5 ص 203 ح 9386 وليس فيه ذيله من «فإذا أعرب» ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 321 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 303 ح 15589 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 132 ح 18089 ، المعجم الكبير : ج 1 ص 284 ح 829 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 444 ح 938 وفيه «مولود» بدل «نسمة» وكلّها عن الأسود بن سريع ، كنز العمّال : ج 4 ص 382 ح 11014 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 303 ح 15588 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 219 ح 18334 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 134 ح 2566 وفيه «يوم خيبر» بدل «يوم حنين» ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 122 ح 20090 نحوه .

ص: 73

تفسير الطبرى_ به نقل از قَتاده ، درباره گفته خداى متعال : « اين است رنگ خدا ! و چه كسى از خدا خوش رنگ تر؟!» _: يهوديان ، فرزندان خود را به رنگ (آيين) يهود در مى آوردند و مسيحيان ، به رنگ مسيحيت ؛ در حالى كه آيين خدا ، اسلام است و هيچ آيينى ، زيباتر و پاك تر از اسلام نيست و آن ، دينى است كه خدا ، نوح و پيامبرانِ پس از او را بدان بر انگيخت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مولودى ، بر فطرت [توحيدى] متولد مى شود تا آن كه زبان بگشايد (1) ] و به رشد برسد] . چون زبان گشود ، يا شاكر مى شود و يا كافر .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر انسانى ، بر فطرت [توحيدى ]به دنيا مى آيد تا آن كه زبان بگشايد و پدر و مادرش ، او را يهودى و يا مسيحى كنند .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اسود بن سريع _: پيامبر خدا لشكرى را در جنگ حنين (2) فرستاد كه با مشركان جنگيدند ؛ ولى كار به جايى رسيد كه فرزندان آنان را هم كشتند . پس چون باز گشتند ، پيامبر پرسيد : «چه چيز شما را به كشتن فرزندان وا داشت؟» . گفتند : اى پيامبر خدا ! آنان ، فرزندان مشركان بودند . پيامبر فرمود : «آيا نيكان شما نيز فرزندان مشركان نبوده اند؟! سوگند به آن كه جان محمّد به دست اوست ، هيچ انسانى ، جز بر فطرت [توحيدى] متولد نمى شود تا آن كه زبان بگشايد» .

.


1- .مقصود از زبان گشودن در اين روايت و روايت هاى بعدى ، رشد عقلى و قدرت تشخيص حق و باطل است .
2- .در المستدرك على الصحيحين جنگ خيبر گفته شده است .

ص: 74

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن مَولودٍ إِلاّ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ ، فَأَبَواهُ يُهَوِّدانِهِ أو يُنَصِّرانِهِ أو يُمَجِّسانِهِ ، كَما تُنتَجُ البَهيمَةُ بَهيمَةً جَمعاءَ هَل تُحِسّونَ فيها مِن جَدعاءَ ؟ (1)

سنن الترمذي عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُلُّ مَولودٍ يُولَدُ عَلَى المِلَّةِ ، فَأَبَواهُ يُهَوِّدانِهِ أو يُنَصِّرانِهِ أو يُشَرِّكانِهِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمَن هَلَكَ قَبلَ ذلِكَ ؟ قالَ : اللّهُ أعلَمُ بِما كانوا عامِلينَ بِهِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ مَولودٍ يولَدُ مِن والِدٍ (3) كافِرٍ أو مُسلِمٍ فَإِنَّما يولَدون عَلَى الفِطرَةِ عَلَى الإِسلامِ كُلُّهُم ، ولكِنَّ الشَّياطينَ أتَتهُم فَاجتالَتهُم (4) عَن دينِهِم فَهَوَّدَتهُم ونَصَّرَتهُم ومَجَّسَتهُم ، وأَمَرَتهُم أن يُشرِكوا بِاللّهِ ما لم يُنَزِّل بِهِ سُلطانا . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1792 ح 4497 وج 1 ص 456 ح 1293 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2047 ح 22 ، سنن أبي داوود : ج 4 ص 229 ح 4714 ، الموطّأ : ج 1 ص 241 ح 52 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 14 ح 7184 وص 108 ح 7716 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 333 ح 12138 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 261 ح 1308 .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 447 ح 2138 وراجع صحيح مسلم : ج 4 ص 2048 ح 23 والسنن الكبرى : ج 6 ص 334 ح 12141 .
3- .في المصدر : «ولد» ، والتصويب من كنز العمّال .
4- .أي استخفّتهم فجالوا معهم في الضَّلال . يقال : جالَ و اجتالَ : إذا ذهب وجاء . واجتالَ الشيء : إذا ذهب به وساقه . والجائل : الزائل عن مكانه (النهاية : ج 1 ص 317) .
5- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 197 عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 266 ح 1336 .

ص: 75

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مولودى ، جز بر فطرت توحيدى متولد نمى شود و پدر و مادر اويند كه وى را يهودى يا مسيحى و يا مجوسى مى كنند ؛ همان گونه كه چهار پا ، كامل متولّد مى شود . آيا هيچ نقصى در آن مى بينى؟

سنن الترمذى_ به نقل از ابو هريره _: پيامبر خدا فرمود : «هر مولودى ، بر دين [ اسلام ]متولد مى شود و پدر و مادرش ، او را يهودى يا مسيحى و يا مشرك مى كنند» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! پس آنان كه پيش از اين هلاك شدند ، چه؟ فرمود : «خداوند ، به آنچه كردند ، آگاه تر است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همه فرزندانى كه از پدرى كافر يا مسلمان متولد مى شوند ، بر فطرت اسلام به دنيا مى آيند ؛ امّا شيطان ها نزدشان مى آيند و آنان را از دين خود بيرون مى برند و به سوى يهوديت و مسيحيت و مجوسيت مى كشانند و به ايشان فرمان مى دهند كه با آن كه دليلى ندارند ، به خدا شرك ورزند» .

.

ص: 76

عنه صلى الله عليه و آله :ألا إِنَّ رَبّي أمَرَني أن أُعَلِّمَكُم ما جَهِلتُم مِمّا عَلَّمَني يَومي هذا . . . إِنّي خَلَقتُ (1) عِبادي حُنَفاءَ كُلَّهُم، وإِنَّهُم أَتَتهُمُ الشَّياطينُ فَاجتالَتهُم عَن دينِهِم. (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _: يا مَن فَتَقَ العُقولَ بِمَعرِفَتِهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ خَلَقتَ القُلوبَ عَلى إِرادَتِكَ ، وفَطَرتَ العُقولَ عَلى مَعرِفَتِكَ ، فَتَمَلمَلَتِ (4) الأَفئِدَةُ مِن مَخافَتِكَ ، وصَرَخَتِ القُلوبُ بِالوَلَهِ ، وتَقاصَرَ وُسعُ قَدرِ العُقولِ عَنِ الثَّناءِ عَلَيكَ ، وَانقَطَعَتِ الأَلفاظُ عَن مِقدارِ مَحاسِنِكِ ، وكَلَّتِ الأَلسُنُ عَن إِحصاءِ نِعَمِكَ ، فَإِذا وَلَجَت بِطُرُقِ البَحثِ عَن نَعتِكَ بَهَرَتها حَيرَةُ العَجزِ عَن إِدراكِ وَصفِكَ ، فَهِيَ تَرَدَّدُ فِي التَّقصيرِ عَن مُجاوَزَةِ ما حَدَّدتَ لَها ؛ إِذ لَيسَ لَها أن تَتَجاوَزَ ما أَمَرتَها . (5)

تفسير العيّاشي عن زرارة :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلامعَن قَولِ اللّهِ : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِىءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ» إِلى قَولِهِ : «قَالُواْ بَلَى» . قالَ : كانَ مُحَمَّدٌ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ أوَّلَ مَن قالَ: بَلى . قُلتُ : كانَت رُؤيَةً مُعايَنَةً ؟ قالَ : فَأَثبَتَ المَعرِفَةَ في قُلوبِهِم . (6)

.


1- .في الكلام حذف ؛ أي : قال اللّه تعالى ... (هامش المصدر) .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2197 ح 63 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 358 ح 987 وص 362 ح 996 ، تلبيس إبليس : ص 24 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 156 ح 17491 وفيه «فأضلّتهم» بدل «فاجتالتهم» وكلّها عن عياض بن حمار وراجع : الفردوس : ج 3 ص 178 ح 4483 و كنز العمّال : ج 4 ص 438 ح 11306 و نثر الدرّ : ج 1 ص 245 .
3- .بحار الأنوار : ج 95 ص 204 ح 37 نقلاً عن جنّة الأمان ، مصباح المتهجّد : ص 156 ح 249 و ص 280 ح 387 كلاهما من دون إسنادٍ إلى المعصوم .
4- .تَمَلْمَل : تقلّبَ (القاموس المحيط: ج 4 ص 52) .
5- .مهج الدعوات : ص 154 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 403 ح 34 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 39 ح 108 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 257 ح 58 .

ص: 77

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان كه خدايم به من فرمان داد كه از آنچه امروز به من ياد داده و شما نمى دانيد ، به شما بياموزم ! ... [خدا به من آموخت و فرمود : ]«من ، همه بندگان را بر فطرت توحيدى مى آفرينم و شيطان ها هستند كه نزدشان مى آيند و آنان را از دينشان بيرون مى برند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _: اى كه عقل ها را با معرفتش شكافت !

امام على عليه السلام :خدايا ! دل ها را بر خواست خودت آفريدى و خردها را بر معرفت خود سرشتى . پس دل ها ، از بيم تو ، ناآرام شد و قلب ها ، از عشق تو ناليد و خردها را توان ثناى تو نيست و واژه ها ، در اندازه زيبايى هاى تو وامانده و زبان ها ، از شمارش نعمت هايت درمانده است . چون گام در راه توصيف تو مى نهد ، حيرتِ عجز از فهم چگونگى ات ، آن را مانده راه مى كند و ميان تقصير در شناخت حقّ تو و يا گذر از حدّ معين كرده ات ، مردّد مى مانَد ؛ زيرا اجازه ندارد كه از آنچه بدان فرمان داده اى ، بگذرد .

تفسير العياشى_ به نقل از زراره _: از امام صادق عليه السلام درباره آيه «و چون پروردگارت ، از پشت فرزندان آدم بر گرفت» تا «گفتند : چرا» پرسيدم . امام فرمود : «محمّد _ كه بر او و خاندانش درود باد _ نخستين تصديق كننده بود» . گفتم : اين رؤيت با چشم بود؟ فرمود : «معرفت را در دل هايشان استوار كرد» .

.

ص: 78

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ ، وفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ، الدّالِّ عَلى وُجودِهِ بِخَلقِهِ... لا تَحجُبُهُ الحُجُبُ، وَالحِجابُ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ خَلقُهُ إِيّاهُم ؛ لاِمتِناعِهِ مِمّا يُمكِنُ في ذَواتِهِم، ولاِءِمكانٍ (1) مِمّا يَمتَنِعُ مَنهُ، ولاِفتِراقِ الصّانِعِ مِنَ المَصنوعِ، وَالحادِّ مِنَ المَحدودِ، وَالرَّبِّ مِنَ المَربوبِ. (2)

عنه عليه السلام :إِنَّ أفضَلَ ما يَتَوَسَّلُ بِهِ المُتَوَسِّلونَ : الإِيمانُ بِاللّهِ ورَسولِهِ ، وَالجِهادُ في سَبيلِ اللّهِ ، وكَلِمَةُ الإِخلاصِ ؛ فَإِنَّهَا الفِطرَةُ . (3)

الكافي عن بكير بن أعين :كانَ أبو جَعفَرٍ عليه السلاميَقولُ: إِنَّ اللّهَ أَخَذَ ميثاقَ شيعَتِنا بِالوِلايَةِ وهُم ذَرٌّ يَومَ أَخَذَ الميثاقَ عَلَى الذَّرِّ، وَالإِقرارَ لَهُ بِالرُّبوبِيَّةِ ولِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آلهبِالنُّبُوَّةِ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَت شَريعَةُ نوحٍ عليه السلام أن يُعبَدَ اللّهُ بِالتَّوحيدِ وَالإِخلاصِ وخَلعِ الأَندادِ ، وهِيَ الفِطرَةُ الَّتي فُطِرَ النَّاسُ عَلَيها ، وأخَذَ اللّهُ ميثاقَهُ عَلى نوحٍ عليه السلام وعَلَى النَّبِيِّينَ عليهم السلامأن يَعبُدُوا اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ ولا يُشرِكوا بِهِ شَيئا . (5)

.


1- .«ولإمكانٍ» بالتنوين بحذف المضاف إليه؛ أي: ولإمكان ذواتهم. وفي توحيد الصدوق رحمهم اللههكذا: «ولإمكان ذواتهم ممّا يمتنع منه ذاته» وهو الصواب وكأنّ اللفظتين سقطتا من قلم النسّاخ (الوافي : ج 1 ص 437).
2- .الكافي: ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد: ص 56 ح 14 عن فتح بن يزيد الجرجانيّ عن الإمام الرضا عليه السلام .
3- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص 205 ح 613 ، نهج البلاغة : الخطبة 110 ، علل الشرائع : ص 247 ح 1 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 13 ح 27 ، تحف العقول : ص 149 ، المحاسن : ج 1 ص 451 ح 1040 ، الأمالي للطوسي : ص 216 ح 380 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 398 ح 21 وراجع : كنز العمّال : ج 16 ص 231 ح 44276 .
4- .الكافي: ج 1 ص 436 ح 1، المحاسن: ج 1 ص 228 ح 411، تفسير العيّاشي: ج 1 ص 180 ح 73، بحار الأنوار : ج 5 ص 250 ح 43 .
5- .الكافي : ج 8 ص 282 ح 424 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 144 ح 18 كلاهما عن إسماعيل الجعفي ، بحار الأنوار : ج 11 ص 331 ح 53 .

ص: 79

امام على عليه السلام :ستايش ، خداى را كه ستايش خود را به بندگانش الهام كرد و آنان را بر معرفت به ربوبيتش سرشت ؛ دلالت كننده بر وجودش به آفرينش خود ... پرده ها ، او را در حجاب نبرند و حجاب ميان او و خلقش ، همان خلقت آنها به دست اوست ، زيرا محال است كه آنچه در ذات مخلوقاتش ممكن است ، بر او عارض شود ، و آنچه براى او محال است ، [براى مخلوقات ]ممكن است . نيز به خاطر جدايىِ سازنده از ساخته شده و تحديد كننده از محدود شونده و ارباب از بنده .

امام على عليه السلام :برترين وسيله توسّل متوسّلان ، ايمان به خدا و رسول اوست و جهاد در راه خدا و كلمه اخلاص كه فطرت و سرشت انسان است .

الكافى_ به نقل از بكير بن اعين _: امام باقر عليه السلام مى گفت : «خداوند ، از پيروان ما بر ولايت ما و نيز بر اقرار به ربوبيت او و نبوّت محمّد صلى الله عليه و آلهپيمان گرفت ، در حالى كه روز اخذ پيمان در عالم ذرّ ، آنان نيز ذرّه بودند» .

امام باقر عليه السلام :آيين نوح ، آن بود كه خداوند ، به يگانگى و اخلاص پرستيده شود و برايش شريكى گرفته نشود و آن همان سرشتى است كه خدا ، مردم را بر آن سرشته است . خداوند ، از نوح و ديگر پيامبران پيمان گرفت كه خداوند _ تبارك و تعالى _ را بپرستند و براى او شريكى نگيرند .

.

ص: 80

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _: لكِنَّكَ أخرَجتَني رَأفَةً مِنكَ وتَحَنُّنا عَلَيَّ ، لِلَّذي سَبَقَ لي مِنَ الهُدَى الَّذي فيهِ يَسَّرتَني ، وفيهِ أَنشَأتَني ، ومَن قَبلِ ذلِكَ رَؤُفتَ بي بِجَميلِ صُنعِكَ وسَوابِغِ نِعمَتِكَ . . . فَرَبَّيتَني زائِدا في كُلِّ عامٍ ، حَتّى إِذا كَمُلَت فِطرَتي وَاعتَدَلَت سَريرَتي أَوجَبتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ ؛ بِأن أَلهَمتَني مَعرِفَتَك ، ورَوَّعتَني بِعَجائِبِ فِطرَتِكَ ، وأَنطَقتَني لِما ذَرَأتَ في سَمائِكَ وأَرضِكَ مِن بَدائِعِ خَلقِكَ ، ونَبَّهتَني لِذِكرِكَ وشُكرِكَ وواجِبِ طاعَتِكَ وعِبادَتِكَ ، وفَهَّمتَني ما جاءَت بِهِ رُسُلُكَ ، ويَسَّرتَ لي تَقَبُّلَ مَرضاتِكَ ، ومَنَنتَ عَلَيَّ في جَميعِ ذلِكَ بِعَونِكَ ولُطفِكَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ النّاسَ كُلَّهُم عَلَى الفِطرَةِ الَّتي فَطَرَهُم عَلَيها ، لا يَعرِفُونَ إِيمانا بِشَريعَةٍ ، ولا كُفرا بِجُحودٍ ، ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ الرُّسُلَ تَدعو العِبادَ إِلَى الإِيمانِ بِهِ ؛ فِمِنهمُ مَن هَدَى اللّهُ ، ومِنهُم مَن لَم يَهدِهِ اللّهُ . (2)

عنه عليه السلام :كانَ إِبراهيمُ عليه السلام في شَبيبَتِهِ (3) عَلَى الفِطرَةِ الَّتي فَطَرَ اللّهُ عز و جل الخَلقَ عَلَيها ، حَتّى هَداهُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ إِلى دينِهِ وَاجتَباهُ . (4)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ اللّهِ سُبحانَهُ _: عارِفٌ بِالمَجهولِ ، مَعروفٌ عِندَ كُلِّ جاهِلٍ . (5)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: فَكِّر يا مُفَضَّلُ ، فيما أُعطِيَ الإِنسانُ عِلمَهُ وما مُنِعَ ؛ فَإِنَّهُ أُعطِيَ عِلمَ جَميعِ ما فيهِ صَلاحُ دينِهِ ودُنياهُ ؛ فَمِمّا فيهِ صَلاحُ دينِهِ مَعرِفَةُ الخالِقِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ بِالدَّلائِلِ وَالشَّواهِدِ القائِمَةِ فِي الخَلقِ ، ومَعرِفَةُ الواجِبِ عَلَيهِ مِنَ العَدلِ عَلَى النّاسِ كافَّةً ، وبِرَّ الوالِدَينِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ ، ومُؤاساةِ أهلِ الخَلَّةِ (6) ، وأَشباهِ ذلِكَ مِمّا قَد توجَدُ مَعرِفَتُهُ وَالإِقرارُ وَالاِعتِرافُ بِهِ فِي الطَّبعِ وَالفِطرَةِ مِن كُلِّ أُمَّةٍ مُوافِقَةٍ أو مُخالِفَةٍ . (7)

.


1- .الإقبال : ج 2 ص 75 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 372 ح 81 .
2- .الكافي : ج 2 ص 417 ح 1 ، علل الشرائع : ص 121 ح 5 كلاهما عن حسين بن نعيم الصحّاف ، بحار الأنوار : ج 69 ص 213 ح 1.
3- .الشبيبة : الحداثة ، وهو خلاف الشَّيب (الصحاح: ج 1 ص 151) .
4- .الكافي : ج 8 ص 370 ح 560 عن إبراهيم بن أبي زياد الكرخي ، بحار الأنوار : ج 12 ص 44 ح 38 .
5- .الكافي : ج 1 ص 91 ح 2 ، التوحيد : ص 58 ح 15 كلاهما عن حمّاد بن عمرو النصيبي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 286 ح 18 .
6- .الخَلّة : الحاجة والفقر والخصاصة (القاموس المحيط : ج 3 ص 370).
7- .بحار الأنوار : ج 3 ص 82 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 81

امام حسين عليه السلام_ در بخشى از دعايش در روز عرفه _: تو مرا [ از دل مادر ]بيرون آوردى ؛ از سر رأفت و مهربانى ات با من و نيز هدايتى كه راهش را برايم پيش تر آسان ساخته بودى و در همان مسير مرا پروراندى . پيش از آن نيز با نيكو كارى و ريزش نعمت ، با من مهربانى كرده بودى ... پس مرا هر ساله رشد دادى تا آن كه خلقت من كامل شد و باطنم معتدل گشت . در اين هنگام ، حجّتت را بر من لازم كردى ؛ بدين گونه كه معرفت خود را به من الهام نمودى و با عجايب خلقتت ، مرا شگفت زده كردى و آفرينش تازه هاى خلقتت در آسمان و زمينت ، مرا به سخن درآورْد و براى ياد و سپاس و اطاعت واجب و عبادتت ، آگاهم ساختى و آنچه را فرستادگانت آوردند ، به من فهماندى و پذيرش آنچه را تو پسنديدى ، برايم آسان ساختى و در همه اينها به يارى و لطف خودت بر من منّت نهادى .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، همه مردم را بر سرشتى كه آنها را بر آن سرشت ، آفريد ؛ [به اقتضاى آن ،] نه ايمان به آيينى را مى دانند و نه كفر و انكارى را . سپس خداوند ، فرستادگان خود را بر انگيخت تا مردم را به ايمان به او فراخوانند . پس برخى از آنان را خدا هدايت كرد و برخى را ره ننمود .

امام صادق عليه السلام :ابراهيم عليه السلام در جوانى اش بر همان سرشت اوليه اى بود كه خدا ، انسان را بر آن سرشته است تا آن كه خداوند _ تبارك و تعالى _ او را به آيين خود ، ره نمود و او را برگزيد .

امام صادق عليه السلام_ در توصيف خداى سبحان _: به نادانسته ، آگاه است و نزد هر ناآگاهى ، شناخته شده است .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! در آنچه علم آن به انسان عطا شده و يا از وى دريغ شده ، بينديش . در حقيقت ، علم تمامى آنچه صلاح دين و دنيايش در آن است ، به او عطا شده . از جمله آنچه صلاح دين در آن است ، شناخت آفريدگار _ تبارك و تعالى _ با دلايل و شواهد موجود در آفرينش است و شناخت آنچه بر انسان واجب است ؛ مانند عدالت ورزى با همه مردم و نيكى به پدر و مادر و اداى امانت و سهيم كردن نيازمندان [در مال خود] و چيزهايى مانند اينها كه موجبات معرفت و اقرار و اعتراف به او را در طبع و سرشت همگان ، چه موافق و چه مخالف ، فراهم مى آورد .

.

ص: 82

عنه عليه السلام :قالَ موسى بنُ عِمرانَ عليه السلام : يا رَبِّ ، أيُّ الأَعمالِ أَفضَلُ عِندَكَ ؟ فَقالَ : حُبُّ الأَطفالِ ؛ فَإِنّي فَطَرتُهُم عَلى تَوحيدي ؛ فَإِن أَمَتُّهُم أَدخَلتُهُم بِرَحمَتي جَنّتي . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالفِطرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ . (2)

راجع : ص 24 (الهداة إلى معرفة اللّه / اللّه عزّوجلّ) و 90 (الميثاق الفِطريُّ) و 96 (تجلّي الفطرة عند الشَّدائِد) .

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 457 ح 1057 عن المساور ، بحار الأنوار : ج 104 ص 97 ح 57 .
2- .التوحيد : ص 35 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري ، الأمالي للطوسي : ص 22 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري ، تحف العقول : ص 62 عن الإمام علي عليه السلام وفيه «وبالفكرة» بدل «وبالفطرة» ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .

ص: 83

امام صادق عليه السلام :موسى عليه السلام به خدا گفت : اى خداى من ! برترين عمل نزد تو كدام است؟ فرمود : «دوست داشتن كودكان ؛ زيرا من ، آنان را بر يگانه شمردن خودم سرشتم و اگر آنان را [ بر همين حال] بميرانم ، با رحمت خودم ، وارد بهشتشان مى كنم» .

امام رضا عليه السلام :با كار خدا ، بر او راهنمايى مى شود و با خرد ، معرفت او شكل مى گيرد و با فطرت ، حجّت او ثابت مى شود .

ر . ك : ص 25 (راهنمايان به سوى معرفت خدا / خداوند) و 91 (ميثاق فطرى و 97 (تجلّى فطرت در سختى ها) .

.

ص: 84

. .

ص: 85

بحثى درباره فطرت خداشناسى

بحثى درباره فطرت خداشناسىنخستين مبدأ خداشناسى ، فطرت (سرشت) انسان است . آيات و احاديثى كه دلالت بر اين موضوع دارند _ چنان كه در فصل سوم ملاحظه شد _ به سه دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، آيات و احاديثى كه دلالت مى كنند بر اين كه خداشناسى ، به صورت يك احساس ، در وجود همه انسان ها نهاده شده است . چكيده اين دسته از آيات و روايات ، در اين حديث نبوى آمده است كه مى فرمايد : كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ ، يَعنى عَلَى المَعرِفَةِ بِأنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ . (1) هر مولودى ، بر فطرت خود _ يعنى بر معرفت به اين كه خداى عز و جلآفريدگار اوست _ متولد مى شود. دسته دوم ، متونى كه بر اساس آنها ، خداوند متعال ، از همه مردم پيش از تولدشان ، بر ربوبيت خود پيمان گرفته است ؛ مانند اين آيه قرآن :

.


1- .ر . ك : ص 70 ح 3390 .

ص: 86

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا . (1) و آن گاه كه پروردگارت از پشت بنى آدم ، اولادشان را بر گرفت و بر خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند : چرا . گواهى داديم» . يكى از اصحاب بزرگ امام صادق عليه السلام به نام زراره ، درباره اين كه چگونه خداوند از همه انسان ها بر ربوبيت خود اقرار گرفته ، از آن امام، پرسش نمود . امام فرمود : ثَبَتَتِ المَعرِفَةُ في قُلوبِهِم . معرفت ، در دل هايشان استوار شد . و در بعضى نقل ها آمده : أثبَتَ المَعرِفَةَ في قُلوبِهِم . (2) معرفت را در دل هايشان استوار كرد . همچنين ، عبداللّه بن مِسكان روايت كرده است كه امام صادق عليه السلام در اين باره كه آيا پرسش مذكور در اين آيه ، رو در رو بود ، فرمود : نَعَم ، فَثَبَتَتِ المَعرِفَةُ ونَسُوا المَوقِفَ وسَيَذكُرونَهُ ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ورازِقُهُ ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِي الذَّرِّ ولَم يُؤمِن بِقَلبِهِ ، فَقالَ اللّهُ : «فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ» (3) . (4)

.


1- .اعراف : آيه 172 .
2- .ر . ك : ص 94 ح 3422 .
3- .اعراف : آيه 101 .
4- .ر . ك : ص 93 ح 3421 .

ص: 87

آرى . معرفت ، استوار شد و جايگاه [پيمان] از ياد رفت و به زودى به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس خالق و رازق خود را نمى شناخت. پس برخى از آنها ، در عالم ذرّ به زبان اقرار كردند ، ولى به دل ايمان نياوردند . از اين روست كه خدا فرمود : «آنان به آنچه پيش تر تكذيب كرده بودند ، ايمان نمى آوردند» . گفتنى است كه آيات و احاديثِ ميثاق فطرى را دو گونه مى توان تفسير كرد : 1. ظاهر اين آيات و احاديث ، به مرحله اى از حيات انسان ها اشاره مى كند كه پيش از پيدايش دنياست و در آن ، خداوند ، خود را به همه انسان ها معرفى كرده و آنان را با «ألست بربكم؟» مخاطب ساخته است و همه آنها در پاسخ ، «بَلى» گفته اند و به ربوبيت پروردگار خود اعتراف كرده اند و بدين سان ، ميثاقى ميان انسان و خدا بسته شده كه پيمان فطرى ناميده مى شود . اثر اين ميثاق ، معرفت قلبى انسان به خداست كه در وضعيت خاصى ظهور و بروز مى كند ؛ هر چند كسى خصوصيات موقف ميثاق را به ياد نمى آورد ، چنان كه امام صادق عليه السلام در تبيين آيه ميثاق مى فرمايد : ثَبتَتَ المَعرِفَةُ ونَسُوا الوَقتَ وسَيَذكُرونَهُ يَوما ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَنْ خالِقُهُ ولا مَن رازِقُهُ . (1) معرفت ، استوار شد و موقف [پيمان و ميثاق] را از ياد بردند و به زودى ، آن را به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس ، نه خالق خود را مى شناخت و نه روزى رسان خود را. 2. احتمال ديگر ، اين كه مقصود از سؤال و جواب و پيمان ، به صورت مرسوم نباشد ؛ بلكه مقصود ، پيمان فطرت انسان با خداوند متعال باشد . اعتراف

.


1- .ر . ك : ص 90 ح 3417 .

ص: 88

معناى خداشناسى فطرى

او به ربوبيت خداى يگانه نيز ، همان شناختى است كه خداوند در فطرت و سرشت بشر قرار داده و ثبت فرموده است . دسته سوم : نصوصى كه طبيعت انسان را به گونه اى ترسيم مى كنند كه وقتى در بن بست سختى ها قرار بگيرد ، موانع شناخت ، از جلوى ديده جان كنار مى روند و در اين حال ، با همه وجود ، خدا را احساس مى كند و دست نياز به سوى آن بى نياز مى برَد . جمع بندىِ آيات قرآن در اين زمينه ، در كلام نورانى امام عسكرى عليه السلامبدين گونه آمده است : «اللّهُ» هُوَ الَّذى يَتَأَلَّهُ إلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ . (1) خداوند ، كسى است كه هر مخلوقى ، در نيازها و سختى ها و به هنگام قطع اميد از همه ديگر افراد و وسيله هاى غير از او ، بدو روى مى آورند.

معناى خداشناسى فطرىخداشناسى فطرى ، دو معنا دارد: يكى خداشناسىِ عقلى و ديگرى ، خداشناسىِ قلبى . مقصود از خداشناسى عقلى ، اين است كه خداوند متعال ، عقل و انديشه انسان را به گونه اى آفريده است كه توجّه به هستى و نظام حاكم بر آن ، خود به خود و بدون اين كه نيازى به استدلال باشد ، اعتقاد به وجود خدا را در انسان ايجاد مى كند. امّا خداشناسى قلبى ، به معناى اين است كه انسان به حسب ساختمان روحى و سرشت ذاتى ، نيازمند و خواهانِ خدا آفريده شده و خداجويى و خداخواهى ،

.


1- .ر . ك : ص 98 ح 3426 .

ص: 89

روشن ترين براهين توحيد فطرى

به صورت يك احساس ريشه دار و اصيل ، در ذات انسان تعبيه گرديده است . بنا بر اين ، خداشناسىِ فطرىِ عقلى ، از مقوله علم است و خداشناسىِ فطرىِ قلبى ، از مقوله احساس .

روشن ترين براهين توحيد فطرىدسته سوم از متونى كه بدانها اشاره شد ، در واقع ، بيانگر روشن ترين برهان هاى تجربىِ توحيد فطرى است كه قرآن كريم ، براى معرفى خداوند متعال به عنوان حقيقتى كه انسان ذاتا با آشناست و خود را نيازمند به آن مى يابد ، مكرّر بدان استناد كرده است . تجربه نشان مى دهد كه هر گاه مشكلات زندگى ، از هر طرفْ آدمى را احاطه مى كند و همه راه حل ها به بن بست مى رسد ، دست نيرومند بلا و مصيبت ، حجاب هاى معرفت را مى زدايد . در اين حال ، همه انسان ها ، حتى آنان كه منكر خدا بوده اند ، خداشناس مى شوند و از او استمداد مى جويند .

.

ص: 90

3 / 1 _ 1الميثاقُ الفِطرِيُّالكتاب«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَ_مَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَ_ذَا غَ_فِلِينَ » . (1)

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَ_بَنِى ءَادَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُواْ الشَّيْطَ_نَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِى هَ_ذَا صِرَ طٌ مُّسْتَقِيمٌ » . (2)

الحديثتفسير العيّاشي عن زرارة :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلامعَن قَولِ اللّهِ : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ» إِلى قوله : «أَنفُسِهِمْ» . قالَ : أَخرَجَ اللّهُ مِن ظَهرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلى يَومِ القِيامَةِ ، فَخَرَجوا وهُم كَالذَّرِّ (3) ، فَعَرَّفَهُم نَفسَهُ وأَراهُم نَفسَهُ ، ولَولا ذلِكَ ما عَرَفَ أَحَدٌ رَبَّهُ ، وذلِكَ قَولُهُ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» (4) . (5)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ» إِلى قَولِهِ : «شَهِدْنَا» _: ثَبَتَتِ المَعرِفَةُ ونَسُوا المَوقِفَ وسَيَذكُرونَهُ ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ولا مَن رازِقُهُ . (6)

.


1- .الأعراف : 172 .
2- .يس : 60 و 61 .
3- .في بيان معنى عالَم الذّر وتفسير الآية الكريمة راجع الميزان في تفسير القرآن : ج 8 ص 306 _ 330 .
4- .لقمان : 25 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 40 ح 111 ، التوحيد : ص 330 ح 9 نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 279 ح 11 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 40 ح 112 ، علل الشرائع : ص 117 ح 1 وفيه «الموقت» بدل «الموقف» والظاهر أنّه تصحيف وكلاهما عن زرارة ، الثاقب في المناقب : ص 567 ح 508 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 209 ، مختصر بصائر الدرجات: ص161 والثلاثة الأخيرة عن أبيهاشم عن الإمام العسكري عليه السلام، بحار الأنوار: ج 5 ص 243 ح 32 .

ص: 91

3 / 1 _ 1 ميثاق فطرى

3 / 1 _ 1ميثاق فطرىقرآنابزارهاى معرفت خدا«و [به ياد آور] هنگامى را كه پروردگارت ، از پشت فرزندان آدم ، ذرّيه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه گرفت كه آيا پروردگار شما نيستم؟! گفتند : «چرا ، گواهى داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد كه ما از اين امر غافل بوديم» .

«اى فرزندان آدم ! آيا با شما عهد نبسته بودم كه شيطان را نپرستيد ، زيرا او دشمن آشكارِ شماست؟! و اين كه مرا بپرستيد . راه راست ، اين است» .

حديثتفسير العيّاشى_ به نقل از زراره _: از امام باقر عليه السلام در باره اين گفته خدا پرسيدم كه مى فرمايد : «و هنگامى را كه پروردگارت ، از پشت فرزندان آدم ، ذرّيه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه گرفت» . فرمود : «خداوند ، از پشت آدم ، ذريّه او را تا روز قيامت بيرون كشيد و آنان در حالى كه به خُردىِ مورچه مى ماندند ، بيرون آمدند . سپس خود را به آنان شناساند و نماياند و اگر اينچنين نبود ، هيچ كس ، پروردگارش را نمى شناخت و اين همان گفته خداست : «و اگر از ايشان بپرسى : چه كسى آسمان ها و زمين را آفريد ؟ بى گمان ، مى گويند : خداوند» » .

امام باقر عليه السلام_ درباره سخن خداوند متعال : «و هنگامى را كه پروردگارت ، از پشت فرزندان آدم» تا «گواهى داديم» _: معرفت ، استوار شد و جايگاه [پيمان و ميثاق ]را از ياد بردند و به زودى ، آن را به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس ، نه خالق خود را مى شناخت و نه روزى رسان خود را .

.

ص: 92

تفسير العيّاشي عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أَخبِرني عَن الذَّرِّ حَيثُ أَشهَدَهُم عَلى أَنفُسِهِم ، «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» ، وأَسَرَّ بَعضَهُم خِلافَ ما أظهَرَ ، فَقُلتُ : كَيفَ عَلِمُوا القَولَ حَيثُ قيلَ لَهُم : أَلَستُ بِرَبِّكُم ؟ قالَ : إِنَّ اللّهَ جَعَلَ فيهِم ما إِذا سَأَلَهُم أجابوهُ . (1)

تفسير العيّاشي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» _: قالوا بِأَلسِنَتِهِم ؟ قالَ : نَعَم ، وقالوا بِقُلوبِهِم . فَقُلتُ : وأيُّ شَيءٍ كانوا يَومَئِذٍ ؟ قالَ : صَنَعَ مِنهُم ما اكتَفى بِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنم بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ» _: كانَ ذلِكَ مُعايَنَةً للّهِِ ، فَأَنساهُمُ المُعايَنَةَ وأَثبَتَ الإِقرارَ في صُدورِهِم ، ولَولا ذلِكَ ما عَرَفَ أَحَدٌ خالِقَهُ ولا رازِقَهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» (3) . (4)

تفسير القمّي عن ابن مسكان :قُلتُ لأبي عبد اللّه عليه السلام في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» : مُعايَنَةً كانَ هذا ؟ قالَ : نَعَم ، فَثَبَتَتِ المَعرِفَةُ ونَسُوا المَوقِفَ وسَيَذكُرونَهُ ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ورازِقُهُ ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِي الذَّرِّ ولَم يُؤمِن بِقَلبِهِ ، فَقالَ اللّهُ : «فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ» (5) . (6)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 42 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 258 ح 63 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 40 ح 110 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 102 ح 20 .
3- .الزخرف : 87 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 438 ح 1015 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 5 ص 223 ح 13 .
5- .الأعراف : 101 .
6- .تفسير القمّي : ج 1 ص 248 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 168 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 237 ح 14 .

ص: 93

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو بصير _: به امام صادق عليه السلام گفتم : مرا از [عالم ]«ذرّ» آگاه كن كه «[ خداوند ]آنان را بر خودشان گواه گرفت و [پرسيد :] آيا پروردگار شما نيستم؟ آنان گفتند : چرا» ، در حالى كه برخى ، درونشان با نمود بيرونى شان تفاوت داشت . پس چگونه توانستند به پرسشِ «آيا پروردگار شما نيستم ؟!» ، پاسخ دهند؟ امام عليه السلام فرمود : «خداوند ، در آنها چيزى قرار داد كه چون پرسيده شوند ، پاسخ دهند» .

تفسير العياشى_ به نقل از ابو بصير _: از امام صادق عليه السلام درباره گفته خداى متعال : «آيا من پروردگار شما نيستم؟! گفتند : چرا» ، پرسيدم كه آيا به زبان هايشان گفتند؟ فرمود : «آرى ، و به دل هايشان نيز گفتند» . گفتم : آن روز چه بودند؟ فرمود : «[خداوند ]مقدارى كه بتواند اين كارها را بكند ، از آنها ساخته بود» .

امام صادق عليه السلام_ درباره گفته خداى متعال : «و [به ياد آور] هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذرّيه آنان را بر گرفت و آنها را بر خودشان گواه گرفت» _: آن ، ديدارِ خدا بود . سپس خداوند ، آن ديدار را از يادشان برد و اقرار را در دل هايشان ثابت نگه داشت و اگر چنين نبود ، هيچ كس ، آفريننده و روزى دهنده خود را نمى شناخت و اين ، همان گفته خداست : «و اگر از ايشان بپرسى : چه كسى آسمان ها و زمين را آفريد ؟ بى گمان ، مى گويند : خداوند» .

تفسير القمى_ به نقل از ابن مسكان _: درباره گفته خداى متعال : «و [به ياد آور ]هنگامى را كه پروردگارت ، از پشت فرزندان آدم ، ذريه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟! گفتند : چرا» از امام صادق عليه السلامپرسيدم كه آيا اين واقعه ، رو در رو بوده است؟ فرمود : «آرى . معرفت ، باقى ماند ، ولى آن جايگاه را از ياد بردند و به زودى ، به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس ، خالق و رازق خود را نمى شناخت . پس برخى از آنها ، در عالم ذرّ به زبان اقرار كردند ، ولى به دل ايمان نياوردند . از اين روست كه خدا فرمود : «آنان به آنچه پيش تر تكذيب كرده بودند ، ايمان نمى آوردند» » .

.

ص: 94

تفسير العيّاشي عن زرارة :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلامعَن قَولِ اللّهِ : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ» إِلى قَولِهِ : «قَالُواْ بَلَى» . قالَ : كانَ مُحَمَّدٌ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ أوَّلَ مَن قالَ: بَلى . قُلتُ : كانَت رُؤيَةً مُعايَنَةً ؟ قالَ : فَأَثبَتَ المَعرِفَةَ في قُلوبِهِم ونَسوا ذلِكَ الميثاقَ ، وسَيَذكُرونَهُ بَعدُ ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أَحَدٌ مَن خالِقُهُ ولا مَن رازِقُهُ . (1)

المحاسن عن زرارة :سَألتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» . قالَ : ثَبَتَتِ المَعرِفَةُ في قُلوبِهِم ، ونَسُوا المَوقِفَ ، وسَيَذكُرونَهُ يَوما مّا ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أَحَدٌ مَن خالِقهُ ولا مَن رازِقهُ (2) .

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ نَحمَدُ اللّهَ عَلَى النِّعَمِ السّابِغَةِ وَالحُجَجِ البالِغَةِ ، وَالبَلاءِ المَحمودِ عِندَ الخاصَّةِ وَالعامَّةِ ، فَكانَ مِن نِعَمِهِ العِظامِ وآلائِهِ الجِسامِ الَّتيأَنعَمَ بِها تَقريرُهُ قُلوبَهُم بِرُبوبِيَّتِهِ ، وأَخذُهُ ميثاقَهُم بِمَعرِفَتِهِ . (3)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 39 ح 108 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 257 ح 58 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 376 ح 826 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 280 ح 16 .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 عن المفضّل بن عمر .

ص: 95

تفسير العياشى_ به نقل از زراره _: از امام صادق عليه السلام درباره آيه «و چون پروردگارت ، از پشت فرزندان آدم ، ذرّيّه آنان را بر گرفت» تا «گفتند : چرا» پرسيدم . امام عليه السلام فرمود : «محمّد _ كه بر او و خاندانش درود باد _ نخستين تصديق كننده بود» . گفتم : اين رؤيت ، با چشم بود؟ فرمود : «معرفت را در دل هايشان استوار داشت ، ولى عهد و پيمان را از ياد بردند و پس از اين ، به زودى به ياد مى آورند و اگر چنين نبود ، هيچ كس ، خالق و رازق خود را نمى شناخت» .

المحاسن_ به نقل از زراره _: از امام صادق عليه السلام درباره گفته خدا : «و [به ياد آور ]هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذرّيّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟! گفتند : چرا» پرسيدم . امام فرمود : «معرفت ، در دل هايشان استوار ماند و جايگاه [پيمان بستن] را از ياد بردند و به زودى ، روزى آن را به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس ، خالق و رازق خود را نمى شناخت» .

امام صادق عليه السلام :ما خدا را بر نعمت هاى فراوانش و حجّت هاى رسايش مى ستاييم و نيز بر آزمون پسنديده اش نزد عام و خاص . از جمله نعمت هاى بزرگش و منّت هاى سترگش كه [عام و خاص را ]بدان متنعّم كرد ، به اقرار آوردن دل هاى آنان بر ربوبيتش و پيمان گرفتن بر معرفتش بود .

.

ص: 96

3 / 1 _ 2تَجَلِّي الفِطرَةِ عِندَ الشَّدائدِالكتاب«وَ إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ » . (1)

«وَجَ_وَزْنَا بِبَنِى إِسْرَ ءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَ ءِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ » . (2)

«وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْ_ئرُونَ * ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ » . (3)

راجع : الزمر : 8 ، 49 ، يونس : 12 ، 22 ، الإسراء : 67 ، العنكبوت : 65 ، الأنعام : 40 ، 41 .

الحديثربيع الأبرار :قالَ رَجُلٌ لِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام : مَا الدَّليلُ عَلَى اللّهِ ؟ ولا تَذكُر لِيَ العالَمَ وَالعَرَضَ وَالجَوهَرَ . فَقالَ لَهُ : هَل رَكِبتَ البَحرَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : هَل عَصَفَت بِكُمُ الرّيحُ حَتّى خِفتُمُ الغَرقَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَلِ انقَطَعَ رَجاؤُكَ مِنَ المَركَبِ وَالمَلاّحينَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل تَتَبَّعَت نَفسُكَ أنَّ ثَمَّ مَن يُنجيكَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَإِنَّ ذاكَ هُوَ اللّهُ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ» (4) ، «إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْ_ئرُونَ» . (5)

.


1- .الروم : 33 .
2- .يونس : 90 .
3- .النحل : 53 و 54 .
4- .الإسراء : 67 .
5- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 663 .

ص: 97

3 / 1 _ 2 تجلّى فطرت در سختى ها

3 / 1 _ 2تجلّى فطرت در سختى هاقرآن«و چون مردم را آسيبى رسد ، پروردگار خود را توبه كنان مى خوانند و آن گاه كه رحمتى از خود به آنها بچشانَد ، دسته اى از ايشان ، به پروردگار خود شرك مى ورزند» .

«و فرزندان اسرائيل را از دريا گذرانديم ، پس فرعون و سپاهيانش ، از سر ستم و تجاوز ، آنان را دنبال كردند تا آن گاه كه [فرعون] در آستانه غرق شدن قرار گرفت ، گفت : ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آن كه فرزندان اسرائيل به او ايمان آورده اند ، نيست و من از تسليم شدگانم» .

«و هر نعمتى كه داريد ، از خداست ، سپس چون آسيبى به شما رسد ، زارى كنان به او روى مى آوريد . و چون آن آسيب را از شما بر طرف كرد ، دسته اى از شما به پروردگارشان شرك مى ورزند» .

ر . ك : زمر : 8 ، 49 ؛ يونس : 12 ، 22 ؛ اسراء : 67 ؛ عنكبوت : 65 ؛ انعام : 40 ، 41 .

حديثربيع الأبرار :مردى به امام جعفر صادق عليه السلامگفت : دليل بر وجود خدا چيست؟ ولى براى من ، از عالَم و عرض و جوهر [و استدلال هاى فلسفى ]مگو . امام عليه السلام به او فرمود : «آيا كشتى سوار شده اى؟». گفت : آرى . فرمود : «آيا باد ، به گونه اى وزيده است كه از غرق شدن ، ترسيده باشيد؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا اميدت ، از كشتى و كشتيبان قطع شده است؟». گفت : آرى . فرمود : «آيا درون خود را كاويدى كه چه كسى تو را از آن موقعيت ، نجات مى دهد؟». گفت : آرى . فرمود : «او همان خداست . خداوند متعال مى فرمايد : «هر كه را جز او مى خوانيد ، ناپديد [و فراموش] مى شود» . (1) «چون آسيبى به شما رسد ، به سوى او ناله كنان روى مى آوريد» » .

.


1- .بخش اوّل آيه : «و چون در دريا به شما آسيبى رسد» . (م)

ص: 98

راجع : ص 24 (الهداة إلى معرفة اللّه / اللّه عزّوجلّ) و 66 (مبادئ معرفة اللّه / الفطرة) و 90 (الميثاق الفطريّ) .

الإمام العسكريّ عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» _: «اللّهُ» هُوَ الّذي يَتَأَلَّهُ إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ . يَقولُ : بِاسمِ اللّهِ أي : أَستَعينُ عَلى أُموري كُلِّها بِاللّهِ الَّذي لا تَحِقُّ العِبادَةُ إِلاّ لَهُ ، المُغيثِ إِذَا استُغيثَ ، وَالمُجيبِ إِذا دُعِيَ . وهُوَ ما قالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عليه السلام : يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، دُلَّني عَلَى اللّهِ ما هُوَ ؟ فَقَد أكثَرَ عَلَيَّ المُجادِلونَ وحَيَّروني . فَقالَ لَهُ : يا عَبدَ اللّه ، هَل رَكِبتَ سَفينَةً قَطُّ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل كُسِرَ بِكَ حَيثُ لا سَفينَةَ تُنجيكَ ولا سِباحَةَ تُغنيكَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل تَعَلَّقَ قَلبُكَ هُنالِكَ أنَّ شَيئا مِنَ الأَشياءِ قادِرٌ عَلى أن يُخَلِّصَكَ مِن وَرطَتِكَ ؟ فَقالَ : نَعَم . قالَ الصَّادِقُ عليه السلام : فَذلِكَ الشَّيءُ هُوَ اللّهُ القادِرُ عَلَى الإِنجاءِ حَيثُ لا مُنجِيَ ، وعَلَى الإغاثَةِ حَيثُ لا مُغيثَ . ثُمَّ قالَ الصّادِقُ عليه السلام : ولَرُبَّما تَرَكَ بَعضُ شيعَتِنا فِي افتِتاح أمرِهِ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، فَيَمتَحِنُهُ اللّهُ بِمَكروهٍ لِيُنَبِّهَهُ عَلى شُكرِ اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ وَالثَّناءِ عَلَيهِ ، ويَمحَقَ عَنهُ وَصمَةَ تَقصيرِهِ عِندَ تَركِهِ قَولَ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . قالَ : وقامَ رَجُلٌ إِلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام فَقالَ : أَخبِرني عَن مَعنى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» . فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام : حَدَّثَني أَبي عَن أَخيهِ الحَسَنِ عَن أَبيهِ أميرِالمُؤمِنينَ عليه السلام : أنَّ رَجُلاً قامَ إِلَيهِ فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، أَخبِرني عَن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» ما مَعناهُ ؟ فَقالَ : إِنَّ قَولَكَ : «اللّه » أَعظَمُ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ الاِسمُ الَّذي لا يَنبَغي أن يُسَمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ ، ولَم يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ . فَقالَ الرَّجُلُ : فَما تَفسيرُ قَولِهِ : «اللّه » ؟ قالَ : هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَميعِ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن كُلِّ مَن سِواهُ ، وذلِكَ أنَّ كُلَّ مُتَرَئِّسٍ في هذِهِ الدُّنيا ومُتَعَظِّمٍ فيها وإِن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغيانُهُ وكَثُرَت حَوائِجُ مَن دَونَهُ إِلَيهِ ؛ فَإِنَّهُم سَيَحتاجونَ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها هذَا المُتَعاظِمُ ، وكَذلِكَ هذَا المُتَعاظِمُ يَحتاجُ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها ، فَيَنقَطِعُ إِلَى اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ ، حَتّى إِذا كَفى هَمَّهُ عادَ إِلى شِركِهِ ، أما تَسمَعُ اللّهَ عز و جل : «قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَ_اكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَ_دِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ» . (1) فَقالَ اللّهُ عز و جل لِعِبادِهِ: أَيُّهَا الفُقَراءُ إِلى رَحمَتي، إِنّي قَد أَلزَمتُكُمُ الحاجَةَ إِلَيَّ في كُلِّ حالٍ، وذِلَّةَ العُبودِيَّةِ في كُلِّ وَقتٍ، فَإِلَيَّ فَافزَعوا في كُلِّ أمرٍ تَأخُذونَ فيهِ ، وتَرجونَ تَمامَهُ وبُلوغَ غايَتِهِ ؛ فَإِنّي إِن أَرَدتُ أن أُعطِيَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى مَنعِكُم، وإِن أَرَدتُ أن أَمنَعَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى إِعطائِكُم؛ فَأَنَا أحَقُّ مَن سُئِلَ ، وأَولى مَن تُضُرِّعَ إِلَيهِ ، فَقولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أَمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» ، أي أَستَعينُ عَلى هذَا الأَمرِ بِاللّهِ الَّذي لا يَحِقُّ العِبادَةُ لِغَيرِهِ ، المُغيثِ إِذَا استُغيثَ ، المُجيبِ إِذا دُعي . (2)

.


1- .الأنعام : 40 ، 41 .
2- .التوحيد : ص 230 ح 5 ، معاني الأخبار : ص 4 ح 2 وفيه إلى : «حَيثُ لا مغيث» وكلاهما عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار ، بحار الأنوار : ج 3 ص 41 ح 16 وراجع : إرشاد القلوب : ص 168 .

ص: 99

راجع : ص 25 (راهنمايان به سوى معرفت خدا / خداوند) و 67 (ابزارهاى معرفت خدا / فطرت) و 91 (ميثاق فطرى) .

امام عسكرى عليه السلام_ درباره گفته خداوند : «به نام خداوند بخشنده مهربان» _: خداوند ، كسى است كه هر مخلوقى ، در نيازها و سختى ها و به هنگام قطع اميد از هر كه جز او و گسستن وسيله ها از هر چه جز او ، بدو روى مى آورد . مى گويد : به نام خداوند ؛ يعنى در همه كارهايم ، از خداوند يارى مى جويم كه پرستش ، جز براى او سزا نيست ، فريادرس كمك خواهان و پاسخگوى دعاكنندگان است . و آن همان است كه مردى به امام صادق عليه السلام گفت : اى پسر پيامبر خدا ! مرا بر چيستىِ خدا آگاه كن كه مجادله كنندگان ، بر من فراوان گشته اند و سرگردانم ساخته اند . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «اى بنده خدا ! آيا تاكنون كشتى سوار شده اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا كشتى ات شكسته است ، در جايى كه نه كشتىِ ديگرى باشد كه تو را نجات دهد و نه شنايى [ بتوانى انجام دهى] كه بى نيازت سازد ؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا دلت در آن حال ، به چيزى اميد بسته است كه از چنين ورطه اى نجاتت بخشد؟» . گفت : آرى . امام صادق عليه السلام فرمود : «آن ، همان خداوند است كه در جايى كه هيچ نجات بخش و ياور ديگرى نيست ، بر نجات تواناست». همچنين امام صادق عليه السلامفرمود : «و گاه كسى از شيعيان ما ، بسم اللّه گفتن را در آغاز كارش ترك مى كند ، خدا هم او را به چيز ناخوشى مبتلا مى كند تا براى سپاس خداى _ تبارك و تعالى _ و ستايش او ، بيدارش كند و ننگِ كوتاهى در ترك بسم اللّه گفتن را از او بزدايد» . [ امام عليه السلام فرمود :] و مردى نزد على بن حسين عليه السلامآمد و گفت : مرا از معناى «به نام خداوند بخشنده مهربان» آگاه كن . على بن حسين عليه السلام فرمود : پدرم ، از برادرش حسن از پدرش امير مؤمنان ، حديث كرد كه مردى نزد او آمد و گفت : اى امير مؤمنان ! مرا از معناى «به نام خداوند بخشنده مهربان» آگاه كن . على عليه السلام فرمود : «اين كه مى گويى : اللّه ، يعنى بزرگ ترين اسم خدا و آن ، اسمى است كه نام گذارىِ جز خدا به آن روا نيست و هيچ مخلوقى را بدان نام ننهاده اند» . مردى پرسيد : شرح و معناى «اللّه » چيست؟ فرمود : «او كسى است كه هر مخلوقى ، در نيازها و سختى ها و به هنگام قطع اميد از همه آنچه غير اوست ، و بريدن هر سبب و وسيله ديگر ، به سوى او روى مى آورَد و اين از آن روست كه هر رئيس و بزرگى در اين دنيا ، هر چند هم توانگر و طاغى باشد و نياز مردم به او فراوان ، باز هم مردم نيازهايى دارند كه اين بزرگ نمى تواند برآورده سازد و اين بزرگ هم نيازهايى دارد كه خود ، توان رفع آنها را ندارد . از اين رو ، به هنگام ضرورت و نياز ، به خدا رو مى آورد تا آن كه چون نيازش بر طرف شود ، به شركش بازمى گردد . آيا نشنيده اى خداى عز و جل مى گويد : «بگو : به نظر شما ، اگر عذاب خدا شما را در رسد يا رستاخيزْ شما را دريابد ، اگر راستگوييد ، آيا [كسى] غير از خدا را مى خوانيد؟ [نه ،] بلكه تنها او را مى خوانيد و اگر او بخواهد ، چيزى (رنج و بلايى) را كه به خاطرش او را خوانده ايد ، از شما دور مى گرداند و آنچه را شريك او مى گردانيد ، فراموش مى كنيد» . خداوند ، به بندگانش گفت : اى نيازمندان رحمت من ! من نياز به خودم را در هر حال ، و خوارى بندگى را در هر زمان ، براى شما ضرورى ساختم . پس در هر كارى كه آغاز مى كنيد و به انجام رساندن و رسيدن به نهايتش را اميد مى بريد ، به من پناه ببريد ، كه من اگر بخواهم به شما بدهم ، [كسى] جز من ، بر بازداشتن شما از آن ، توانا نيست و اگر بخواهم شما را از آن بازدارم ، [كسى] جز من ، بر اعطاى آن به شما توانا نيست . پس من سزاوارترين كس به درخواست هستم و سزامندترين كس براى زارى به درگاه او . پس در آغازِ هر امر كوچك و بزرگى ، «بسم اللّه الرحمن الرحيم» بگوييد ؛ يعنى براى اين كار ، از خدايى كه عبادتِ جز او درست نيست ، يارى مى جويم ؛ خدايى كه چون از او كمك خواسته شود ، ياور است و چون دعا شود ، اجابت مى كند » .

.

ص: 100

. .

ص: 101

. .

ص: 102

3 / 2العَقلُ3 / 2 _ 1العَقلُ أوَّلُ الأُمورِ ومَبدَؤهاالكافي عن الحسن بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أوَّلَ الأُمورِ ومَبدَأَها وقُوَّتَها وعِمارَتَهَا الَّتيلايَنتَفِعُ شَيءٌ إِلاّ بِهِ العَقلُ الَّذيجَعَلَهُ اللّهُ زينَةً لِخَلقِهِ ونورا لَهُم ، فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُم وأنَّهُم مَخلوقونَ ، وأنَّهُ المُدَبِّرُ لَهُم وأنَّهُمُ المُدَبَّرونَ ، وأنَّهُ الباقي وهُمُ الفانونَ ، وَاستَدَلّوا بِعُقولِهِم عَلى ما رَأَوا مِن خَلقِهِ ؛ مِن سَمائِهِ وأَرضِهِ ، وشَمسِهِ وقَمَرِهِ ، ولَيلِهِ ونَهارِهِ ، وبِأَنَّ لَهُ ولَهُم خالِقا ومُدَبِّرا لَم يَزَل ولا يَزولُ ، وعَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القَبيحِ ، وأنَّ الظُّلمَةَ فِي الجَهلِ ، وأنَّ النُّورَ فِي العِلمِ ، فَهذا ما دَلَّهُم عَلَيهِ العَقلُ . قيلَ لَهُ : فَهَل يَكتَفِي العِبادُ بِالعَقلِ دونَ غَيرِهِ ؟ قالَ : إِنَّ العاقِلَ _ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ قِوامَهُ وزينَتَهُ وهِدايَتَهُ _ عَلِمَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ ، وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ ، وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّةً ، وأنَّ لَهُ كَراهِيَةً ، وأنَّ لَهُ طاعَةً ، وأنَّ لَهُ مَعصِيَةً ، فَلَم يَجِد عَقلَهُ يَدُلُّهُ عَلى ذلِكَ ، وعَلِمَ أنَّهُ لا يوصَلُ إِلَيهِ إِلاّ بِالعِلمِ وطَلَبِهِ ، وأنَّهُ لا يَنتَفِعُ بِعقلِهِ ، إِن لَم يُصِب ذلِكَ بِعِلمِهِ ، فَوَجَبَ عَلَى العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ وَالأَدَبِ الَّذي لا قِوامَ لَهُ إِلاّ بِهِ . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 29 ح 34 .

ص: 103

3 / 2 عقل

3 / 2 _ 1 عقل ، آغاز و سرچشمه كارها

3 / 2عقل3 / 2 _ 1عقل ، آغاز و سرچشمه كارهاالكافى _ به نقل از حسن بن عمّار _ :امام صادق عليه السلامفرمود : «بى گمان ، آغاز و سرچشمه كارها و نيرو و آبادانىِ آنها ، كه جز بدان سودى عايد نشود ، عقل است كه خدا آن را براى خلقش ، زينت و نور قرار داده است . بندگان ، به وسيله عقل ، خالق خود را مى شناسند و پى مى برند كه خودشان مخلوق اند ، و او تدبيركننده ايشان است و ايشان در دست تدبير اويند ، و او باقى است و ايشان فانى ؛ و با عقل هايشان ، آسمان و زمين و خورشيد و ماه و شب و روز و ديگر مخلوقات را دليل بر او مى بينند و بر اين كه براى انسان و اين همه مخلوقات ، آفريدگار و مدبّرى هميشگى بوده و خواهد بود ؛ و با عقل ، نيك را از بد بازمى شناسند و اين كه جهل ، تاريكى است و علم ، نور . به همه اينها عقل ، ره مى نمايد» . به ايشان گفته شد : آيا بندگان ، مى توانند به عقل بسنده كنند و در پى چيز ديگرى نروند؟ فرمود : «عاقل ، به راهنمايىِ عقلش _ كه خدا آن را مايه استوارى و آراستگى و هدايت او قرار داده است _ پى مى برد كه خداوند ، حق است و اوست پروردگار او ، و در مى يابد كه خالقش ، چيزهايى را دوست مى دارد و چيزهايى را ناخوش ، و او را طاعت و معصيتى است ؛ ولى در عقلش توان ره بردن به اينها را نمى يابد و مى داند كه به اين امور ، جز با علم و پى جويى آن ، نمى رسد و اگر به اين امور علم نيابد ، نمى تواند از عقلش بهره بگيرد . پس بر عاقل واجب مى آيد كه در پىِ علم و دانش برود ، كه جز بدان استوار نيست» .

.

ص: 104

الإمام الرضا عليه السلام :بِالعُقولِ يُعتَقَدُ التَّصديقُ بِاللّهِ . (1)

3 / 2 _ 2العاقِلُ لا يَستَطيعُ جَحدَ ما لا يَعرِفُالكافي عن هشام بن الحكم :كانَ بِمِصرَ زِنديقٌ تَبلُغُهُ عَن أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلامأشياءُ ، فَخَرَجَ إِلَى المَدينَةِ لِيُناظِرَهُ ، فَلَم يُصادِفهُ بِها ، وقيلَ لَهُ : إِنَّهُ خارِجٌ بِمَكَّةَ ، فَخَرَجَ إِلى مَكَّةَ ونَحنُ مَعَ أَبي عَبدِ اللّهِ ، فَصادَفَنا ونَحنُ مَعَ أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلامفِي الطَّوافِ _ وكانَ اسمَهُ عَبدُ المَلِكِ وكُنيَتَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ _ فَضَرَبَ كِتفَهُ كِتفَ أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَا اسمُكَ ؟ فَقالَ : اسمي عَبدُ المَلِكِ . قالَ : فَما كُنيَتُكَ ؟ قالَ : كُنيَتي أَبو عَبدِ اللّهِ . فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَمَن هذَا المَلِكُ الَّذي أنتَ عَبدُهُ ؟ أمِن مُلوكِ الأَرضِ أم مِن مُلوكِ السَّماءِ ؟ وأَخبِرني عَنِ ابنِكَ عَبدُ إِلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إِلهِ الأَرضِ ؟ قُل ما شِئتَ تُخصَمُ ! قالَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ : فَقُلتُ لِلزِّنديقِ : أما تَرُدُّ عَلَيهِ؟ قالَ : فَقَبَّحَ قَولي . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ : إِذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَأتِنا . فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ أتاهُ الزِّنديقُ فَقَعَدَ بَينَ يَدَي أَبي عَبدِ اللّهِ ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ ، فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام لِلزِّنديقِ : أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَدَخَلتَ تَحتَها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَما يُدريكَ ما تَحتُها ؟ قالَ : لا أَدري إِلاّ أنّي أظُنُّ أن لَيسَ تَحتَها شَيءٌ . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَالظَّنُّ عَجزٌ ، لِما لا تَستَيقِنُ ؟ ثُمَّ قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ : أفَصَعِدتَ السَّماءَ ؟ قالَ : لا . قال : أفَتَدري ما فيها ؟ قالَ : لا . قالَ : عَجَبا لَكَ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ ، ولَم تَنزِلِ الأَرضَ ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ ، ولَم تَجُز هُناكَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ ، وأنتَ جاحِدٌ بِما فيهِنَّ ، وهَل يَجحَدُ العاقِلُ ما لا يَعرِفُ ؟! قالَ الزِّنديقُ : ما كَلَّمَني بِهذا أحَدٌ غَيرُكَ! فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَأَنتَ مِن ذلِكَ في شَكٍّ ؛ فَلَعَلَّهُ هُوَ ، ولَعَلَّهُ لَيسَ هُوَ ؟ فَقالَ الزِّنديقُ : ولَعَلَّ ذلِكَ . فَقالَ أَبو عَبدِاللّهِ عليه السلام: أَيُّهَا الرَّجُلُ، لَيسَ لِمَن لا يَعلَمُ حُجَّةٌ عَلى مَن يَعلَمُ، ولا حُجَّةَ لِلجاهِلِ . يا أَخا أهلِ مِصرَ تَفَهَّم عَنّي، فَإِنّا لا نَشُكُّ فِياللّهِ أبَدا، أما تَرَى الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ يَلِجانِ فَلا يَشتَبِهانِ، ويَرجِعانِ قَدِ اضطُرّا لَيسَ لَهُما مَكانٌ إِلاّ مَكانَهُما ، فَإِن كانا يَقدِرانِ عَلى أن يَذهَبا فَلِمَ يَرجِعانِ ؟ وإِن كانا غَيرَ مُضطَرَّينِ فَلِمَ لا يَصيرُ اللَّيلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَيلاً ؟ أُضطُرّا وَاللّهِ يا أخا أهلِ مِصرَ إِلى دَوامِهِما ، وَالَّذِي اضطَرَّهُما أحكَمُ مِنهُما وأكبَرُ . فَقالَ الزِّنديقُ : صَدَقتَ . (2)

.


1- .التوحيد : ص 40 ح 2 عن القاسم بن أيّوب العلوي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 230 ح 3 .
2- .الكافي : ج 1 ص 72 ح 1 ، التوحيد : ص 293 ح 4 نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 51 ح 25 .

ص: 105

3 / 2 _ 2 عاقل ، ناتوان از انكار آنچه نمى شناسد

امام رضا عليه السلام :با عقل هاست كه تصديق خدا شكل مى گيرد .

3 / 2 _ 2عاقل ، ناتوان از انكار آنچه نمى شناسدالكافى_ به نقل از هشام بن حكم _: زنديقى در مصر بود كه اخبارى از امام صادق عليه السلامشنيده بود و از اين رو ، به مدينه رفت تا با ايشان مناظره كند ؛ امّا ايشان را نديد و به او گفته شد : ايشان به مكّه رفته است . او هم به مكّه آمد . ما با امام صادق عليه السلامدر طواف بوديم كه به هم برخورديم . اين زنديق كه عبدالملك نام داشت و كنيه اش ابو عبد اللّه بود ، شانه اش را به شانه امام صادق عليه السلامزد . امام عليه السلام به او فرمود : «نامت چيست؟» . گفت : نام من ، عبد الملك است . فرمود : «كنيه تو چيست؟». گفت : كنيه من ابو عبد اللّه است . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «اين مَلِكى كه تو بنده او هستى ، كيست؟ آيا از ملوك زمين است يا از ملوك آسمان؟ و مرا آگاه كن از پسرت (عبد اللّه ) كه آيا بنده خداى آسمان است يا بنده خداى زمين؟ هر چه مى خواهى ، بگو ، كه مغلوب مى شوى!» . من به آن زنديق گفتم : چرا رد و نقد نمى كنى؟ گفته ام را تقبيح كرد . سپس امام صادق عليه السلام فرمود : «چون از طواف فارغ شدم ، نزد ما بيا» . وقتى امام صادق عليه السلام از طواف فارغ شد ، زنديق به نزدش آمد و پيش روى امام صادق عليه السلامنشست و ما هم نزد او جمع بوديم . پس امام صادق عليه السلامبه زنديق فرمود : «آيا مى دانى كه زمين ، زير و بالا دارد؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا به زيرش رفته اى؟» . گفت : نه . فرمود : «پس چه مى دانى كه زير آن چيست؟» . گفت : نمى دانم ، جز آن كه گمان دارم چيزى زير آن نيست . امام صادق عليه السلام فرمود : «گمان ، ناتوانى است . چرا يقين ندارى؟». سپس امام صادق عليه السلام فرمود : «آيا به آسمان رفته اى؟». گفت : نه . فرمود : «آيا مى دانى در آن ، چه هست؟». گفت : نه . امام عليه السلام فرمود : «عجَب از تو ! به مشرق و مغرب پا ننهاده اى و در زمين فرو و از آسمان بالا نرفته اى و از آن جا نگذشته اى تا بدانى پشت آنها چيست ، و با اين حال ، آنچه را در آن جاست ، انكار مى كنى ! مگر عاقل ، چيزى را كه نمى داند ، انكار مى كند؟» . زنديق گفت : جز تو ، هيچ كس ، اين گونه با من سخن نگفته است . امام صادق عليه السلام فرمود : «پس تو در اين موضوع ، شكّ دارى كه شايد آن جا [خدايى ]باشد و شايد نباشد؟». زنديق گفت : شايد اين گونه باشد . امام صادق عليه السلام فرمود : «اى مرد ! آن كس كه نمى داند ، بر آن كس كه مى داند ، حجّتى ندارد و جاهل را حجّتى نيست . اى برادر مصرى ! سخنم را خوب بفهم ؛ ما هرگز هيچ شكّى در خداوند نداريم . آيا خورشيد و ماه و روز و شب را نمى بينى كه بدون آن كه با هم مشتبه شوند ، در هم فرو مى روند ، و باز مى گردند و ناگزير ، به همان مكان خود و نه جايى ديگر مى روند ؟! پس اگر قادر بودند كه بروند ، چرا [هميشه] باز مى گردند؟ و اگر مضطرّ نيستند ، چرا شب ، روز و روز ، شب نمى شود؟ به خدا سوگند ، اى برادر مصرى! [ آسمان و زمين ، ]به اين استمرار مجبورند و آن كه آنان را مجبور مى كند ، از آنان استوارتر و بزرگ تر است» . زنديق گفت : راست گفتى .

.

ص: 106

. .

ص: 107

. .

ص: 108

3 / 2 _ 3الاِحتِياطُ العَقليُّ فِي العَقائِدِالإمام عليّ عليه السلام_ مِمّا نُقِلَ عَنهُ عليه السلام ، وقيلَ : هُما لِغَيرِهِ _: زَعَمَ المُنَجِّمُ وَالطَّبيبُ كِلاهُما أن لا مَعادَ فَقُلتُ ذاكَ إِلَيكُما إِن صَحَّ قَولُكُما فَلَستُ بِخاسِرٍ أو صَحَّ قَولي فَالوَبالُ عَلَيكُما (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إِلَيهِ _: قالَ المُنَجِّمُ وَالطَّبيبُ كِلاهُما لَن يُحشَرَ الأَمواتُ قُلتُ إِلَيكُما (2) إِن صَحَّ قولُكُما فَلَستُ بِخاسِرٍ إِن صَحَّ قَولي فَالخَسارُ إِلَيكُما (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ في مُناظَرَتِهِ لِلطَّبيبِ الهِندِيِّ _: قُلتُ : أرَأَيتَ إِن كانَ القَولُ قَولَكَ ، فَهَل يُخافُ عَلَيَّ شَيءٌ مِمّا أُخَوِّفُكَ بِهِ مِن عِقابِ اللّهِ ؟ قالَ : لا . قُلتُ : أفَرَأَيتَ إِن كانَ كَما أَقولُ _ وَالحَقُّ في يَدي _ ألَستُ قَد أَخَذتُ فيما كُنتُ أُحاذِرَ مِن عِقابِ الخالِقِ بِالثِّقَةِ ، وأنَّكَ قَد وَقَعتَ بِجُحودِكَ وإِنكارِكَ فِي الهَلَكَةِ ؟ قالَ : بَلى . قُلتُ : فَأَيُّنا أَولى بِالحَزمِ وأقرَبُ مِنَ النَّجاةِ ؟ قالَ : أنتَ . (4)

الكافي عن أبي منصور المتطبّب :أخبَرَني رَجُلٌ مِن أَصحابي ، قالَ : كُنتُ أنَا وَابنُ أبِي العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : تَرَونَ هذَا الخَلقَ _ وأومَأَ بِيَدِهِ إِلى مَوضِعِ الطَّوافِ _ ما مِنهُم أحَدٌ أُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِيَّةِ إِلاّ ذلِكَ الشَّيخَ الجالِسَ _ يَعني أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام _ فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ (5) وبَهائِمُ . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ : وكَيفَ أَوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّيخِ دونَ هؤُلاءِ ؟ قالَ : لِأَنّي رَأَيتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم . فَقالَ لَهُ ابنُ أَبِي العَوجاءِ : لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فيهِ مِنهُ . قالَ: فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ : لا تَفعَل ؛ فَإِنّي أَخافُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ ما في يَدِكَ . فَقالَ : لَيسَ ذا رَأيَكَ ، ولكِنَّكَ تَخافُ أن يَضعُفَ رأيُكَ عِندي في إِحلالِكَ إِيّاهُ المَحَلَّ الَّذي وَصَفتَ . فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : أمّا إِذا تَوَهَّمتَ عَلَيَّ هذا فَقُم إِلَيهِ ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ ، ولا تَثنِ عِنانَكَ إِلَى استِرسالٍ فَيُسَلِّمَكَ إِلى عِقالٍ ، وسِمهُ ما لَكَ أو عَلَيكَ . قالَ: فَقامَ ابنُ أَبِي العَوجاءِ ، وبَقيتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَينِ ، فَلَمّا رَجَعَ إِلَينا ابنُ أَبِي العَوجاءِ ، قالَ : وَيلَكَ يَا ابنَ المُقَفَّعِ ، ما هذا بِبَشَرٍ ! وإِن كانَ فِي الدُّنيا روحانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إِذا شاءَ ظاهِرا ويَتَرَوَّحُ إِذا شاءَ باطِنا فَهُوَ هذا ! فَقالَ لَهُ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : جَلَستُ إِلَيهِ ، فَلَمّا لَم يَبقَ عِندَهُ غَيرِي ابتَدَأَني . فَقالَ : إِن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما يَقولُ هؤُلاءِ _ وهُوَ عَلى ما يَقولونَ ؛ يَعني أهلَ الطَّوافِ _ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم ، وإِن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما تَقولونَ _ ولَيسَ كَما تَقولونَ _ فَقَدِ استَوَيتُم وهُم . فَقُلتُ لَهُ : يَرحَمُكَ اللّهُ ! وأيَّ شَيءٍ نَقولُ؟ وأيَّ شَيءٍ يَقولونَ ؟ ما قَولي وقولُهُم إِلاّ واحِدا . فَقالَ : وكَيفَ يَكونُ قَولُكَ وقَولُهُم واحِدا وهُم يَقولونَ : إِنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا ، ويَدينونَ بِأَنَّ فِي السَّماءِ إِلها وأنَّها عُمرانٌ ، وأنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَيسَ فيها أَحَدٌ ؟ (6)

.


1- .مطالب السؤول : ص 62 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 87 ح 92 .
2- .في الطبعة المعتمدة: «إليهِما» ، والتصويب من طبعة اُخرى .
3- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 520 الرقم 393 .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 154 عن المفضّل بن عمر .
5- .رَعاع الناس : غوغاؤهم وسقّاطهم و أخلاطهم ، الواحد : رَعاعة (النهاية : ج 2 ص 235) .
6- .الكافي: ج 1 ص 74 ح 2 ، التوحيد: ص 126 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 42 ح 18 .

ص: 109

3 / 2 _ 3 احتياط عقلى در اعتقادات

3 / 2 _ 3احتياط عقلى در اعتقاداتامام على عليه السلام _ در آنچه از او نقل شده و به نقلى ، از آنِ ديگرى است _ :اخترْبين و طبيب ، (1) هر دو ادّعا كردند/ كه معادى نيست و من گفتم : اختيار با شماست .اگر گفته شما درست باشد ، من زيان نكرده ام/ و اگر گفته من صحيح باشد ، عقوبتش گردنگير شماست .

امام على عليه السلام _ در ديوان منسوب به ايشان _ : منجّم و طبيب ، هر دو گفتند :/ مردگان ، هرگز محشور نمى شوند . گفتم : اختيار با شماست . اگر گفته شما درست باشد ، من زيان نكرده ام/ و اگر گفته من درست باشد ، شما زيان كرده ايد .

امام صادق عليه السلام _ در مناظره اش با طبيب هندى _ :گفتم : «اگر گفته تو درست باشد ، آيا آن گونه كه من تو را از مجازات الهى بيم مى دهم ، ترسى بر من [كه سخن تو را نپذيرفته ام ]هست؟» . طبيب گفت : نه . گفتم : «اگر آن گونه باشد كه من مى گويم _ و حقيقت هم چنين است _ ، آيا من تكيه گاه استوارى در برابر آنچه از مجازات خدا مى ترسم ، فراهم نكرده ام و تو به سبب نپذيرفتن و انكارت ، در هلاكت نيفتاده اى؟» . گفت : چرا . گفتم : «كدام يك از ما ، به دورانديشى سزاوارتر و به نجات ، نزديك تر است؟». طبيب گفت : تو .

الكافى _ به نقل از ابو منصور طبيب _ :مردى از يارانم به من خبر داد كه من و ابن ابى العوجا و عبد اللّه بن مقفّع ، در مسجدالحرام بوديم . ابن مقفّع _ در حالى كه با دستش به جايگاه طواف اشاره كرده بود _ گفت : اين مردم را مى بينيد ؟ هيچ كدام ، نام انسانيت بر آنها صادق نيست ، مگر اين پيرِ نشسته _ يعنى ابو عبد اللّه جعفر بن محمّد عليهماالسلام _ ؛ امّا بقيه ، فرومايه و حيوان اند . ابن ابى العوجا به ابن مقفّع گفت : چگونه اين پير را سزاوار نام انسان دانستى و بقيه را نه؟ گفت : چون چيزى نزد او ديده ام كه نزد ديگران نديده ام . ابن ابى العوجا گفت : آنچه را درباره او گفتى ، بايد آزمود . ابن مقفّع گفت : مكن؛ چرا كه مى ترسم آنچه را در دست دارى ، بر تو تباه سازد . ابن ابى العوجا گفت : نظر واقعىِ تو ، اين نيست ؛ بلكه تو بيم آن دارى كه نظرت درباره جايگاه رفيع اين پير ، درست در نيايد . ابن مقفّع گفت : حال كه چنين چيزى را درباره من خيال مى كنى ، به سوى او برو و تا آن جا كه مى توانى ، خود را از لغزش نگاه دار و زمام از دست مده كه تو را در بند مى كشد ، و مرز سود و زيانت را [در استدلال] معيّن كن . ابن ابى العوجا ، برخاست و من و ابن مقفّع ، همچنان نشستيم . هنگامى كه ابن ابى العوجا به سوى ما بازگشت ، گفت : واى بر تو اى ابن مقفّع ! اين انسان نيست! اگر در دنيا روحى تجسّم يافته باشد كه چون بخواهد ، آشكار شود و چون اراده كند ، پنهان شود ، اين مرد است . ابن مقفّع به او گفت : او را چگونه يافتى؟ گفت : نزد او نشستم و چون همه رفتند و من تنها ماندم ، آغاز به پرسش كرد و گفت : «اگر حقيقت امر ، آنچنان باشد كه اين طواف كنندگان مى گويند _ كه اين گونه هم هست _ ، آنان به سلامت رهيده اند و شما هلاك شده ايد . و اگر آنچنان باشد كه شما مى گوييد _ و البته اين گونه نيست _ ، شما و ايشان يكسان هستيد» . به او گفتم : خدايت رحمت كند ! مگر ما چه مى گوييم و آنان چه مى گويند؟ گفته من و ايشان ، يكى است . او گفت : «چگونه گفته شما و ايشان ، يكى باشد ، در حالى كه آنان معتقد به معاد و ثواب و عقاب هستند و وجود خدا و آبادانى [و ساكنانِ ]آسمان را باور دارند ؛ ولى شما مى گوييد كه آسمان ، ويران است و كسى در آن جا نيست» .

.


1- .منظور از اختربين و طبيب ، افراد خاصى است كه به خدا و يا معاد ، ايمان نداشته اند.

ص: 110

. .

ص: 111

. .

ص: 112

الكافي عن بعض أصحابنا رفعه_ في مُناظَرَةِ الإمامِ الصّادِقِ عليه السلام مَعَ ابنِ أَبِي العَوجاءِ ، قالَ عليه السلام_: أرَأَيتَ لَو كانَ مَعَكَ كيسٌ فيهِ جَواهِرُ، فَقالَ لَكَ قائِلٌ : هَل فِي الكيسِ دينارٌ ؟ فَنَفَيتَ كَونَ الدِّينارِ فِي الكيسِ ، فَقالَ لَكَ : صِف لِيَ الدِّينارَ وكُنتَ غَيرَ عالِمٍ بِصِفَتِهِ ، هَل كانَ لَكَ أن تَنفِيَ كَونَ الدِّينارِ عَنِ الكيسِ وأنتَ لا تَعلَمُ ؟ قالَ : لا . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَالعالَمُ أَكبَرُ وأَطوَلُ وأَعرَضُ مِنَ الكيسِ ، فَلَعَلَّ فِي العالَمِ صَنعَةً مِن حَيثُ لا تَعلَمُ صِفَةَ الصَّنعَةِ مِن غَيرِ الصَّنعَةِ ! فَانقَطَعَ عَبدُ الكَريمِ وأَجابَ إِلَى الإِسلامِ بَعضُ أَصحابِهِ ، وبَقِيَ مَعَهُ بَعضٌ . (1)

الكافي عن محمّد بن عبد اللّه الخراسانيّ خادم الرضا عليه السلام :دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَةِ عَلى أَبِي الحَسَنِ عليه السلام وعِندَهُ جَماعَةٌ، فَقالَ أَبُو الحَسَنِ عليه السلام: أيُّهَا الرَّجُلُ، أرَأَيتَ إِن كانَ القَولُ قَولَكُم _ ولَيس هُوَ كَما تَقولونَ _ أَلَسنا وإِيّاكُم شَرَعا سَواءً، لايَضُرُّنا ما صَلَّينا وصُمنا وزَكَّينا وأَقرَرنا؟ فَسَكَتَ الرُّجُلُ، ثُمَّ قالَ أَبُو الحَسَنِ عليه السلام : وإِن كانَ القَولُ قَولَنا _ وهُوَ قَولُنا _ أَلَستُم قَد هَلَكتُم ونَجَونا؟ (2)

.


1- .الكافي: ج 1 ص 77 ذيل ح 2 ، التوحيد: ص 297 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 46 ح 20 .
2- .الكافي : ج 1 ص 78 ح 3 ، التوحيد : ص 250 ح 3 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 131 ح 28 ، الاحتجاج : ج 2 ص 354 ح 281 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 36 ح 12 .

ص: 113

الكافى_ به نقل از يكى از شيعيان كه سند حديث را به معصوم عليه السلاممى رساند _: امام صادق عليه السلامدر مناظره اش با عبد الكريم بن ابى العوجا به او فرمود : «اگر كيسه اى از جواهر نزد تو باشد و كسى به تو بگويد : آيا در كيسه دينارى هست؟ و تو وجود دينار را در كيسه ، انكار كنى و او به تو بگويد : دينار را برايم توصيف كن ، و تو از چگونگىِ دينار آگاه نباشى ، آيا مى توانى با اين ناآگاهى ، وجود دينار را در كيسه انكار كنى؟». گفت : نه . پس امام صادق عليه السلام فرمود : «جهان ، بزرگ تر و عريض و طويل تر از كيسه است . پس شايد در دنيا ، ساخته اى باشد [كه نياز به سازنده دارد] ؛ چرا كه تو فرق ساخته و غير ساخته را نمى دانى» . پس ابن ابى العوجا نتوانست چيزى بگويد و برخى از يارانش ، مسلمان شدند و برخى در كنار او ماندند .

الكافى_ به نقل از محمّد بن عبد اللّه خراسانى ، خادم امام رضا عليه السلام _: مردى از زنديقان ، (1) بر امام رضا عليه السلام وارد شد ، در حالى كه گروهى نزد او بودند . امام رضا عليه السلام فرمود : «اى مرد ! اگر گفته ، گفته شما باشد _ كه نيست _ آيا ما و شما ، برابر و يكسان نيستيم و نماز و روزه و زكات و اقرارمان ، به ما زيانى نمى رساند؟!» . آن مرد ، ساكت شد و سپس امام رضا عليه السلامفرمود : «و اگر گفته ، گفته ما باشد _ كه چنين هست _ آيا شما هلاك نمى شويد و ما نجات نمى يابيم؟!» .

.


1- .زنديق ، به كسانى گفته مى شد كه با مسلمانان رفت و آمد داشتند و به ظاهر و در رفتار و گفتار ، مسلمان مى نمودند ؛ امّا باور درونى و اعتقاد قلبى به اسلام نداشتند . بيشترِ اين افراد ، از مانويان و زردشتيانِ تازه مسلمان بودند . (م)

ص: 114

3 / 2 _ 4العَقلُ لا يَستَطيعُ جَحدَ اللّهِالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ... الَّذي بَطَنَ مِن خَفِيّاتِ الأُمورِ ، وظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ ، الَّذي سُئِلَتِ الأَنبِياءُ عَنهُ ، فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ ودَلَّت عَلَيهِ بِاياتِهِ ، لا تَستَطيعُ عُقولُ المُتَفَكِّرينَ جَحدَهُ ؛ لِأَنَّ مَن كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ فِطرَتَهُ وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ ، وهُوَ الصَّانِعُ لَهُنَّ ؛ فَلا مَدفَعَ لِقُدرَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ عَظَمَةِ اللّهِ جَلَّ و عَلا _: وأرانا مِن مَلَكوتِ قُدرَتِهِ ، وعَجائِبِ ما نَطَقَت بِهِ آثارُ حِكمَتِهِ، وَاعتِرافِ الحاجَةِ مِنَ الخَلقِ إِلى أن يُقيمَها بِمِساكِ (2) قُوَّتِهِ ، ما دَلَّنا بِاضطِرارِ قِيامِ الحُجَّةِ لَهُ عَلى مَعرِفَتِهِ ، فَظَهَرَتِ البَدائِعُ الَّتي أحدَثَتها آثارُ صَنعَتِهِ وأَعلامُ حِكمَتِهِ، فَصار كُلُ ما خَلَقَ حُجَّةً لَهُ ودَليلاًعَلَيهِ؛ وإِن كانَ خَلقا صامِتا ، فَحُجَّتُهُ بِالتَّدبيرِ ناطِقَةٌ ، ودَلالَتُهُ عَلَى المُبدِعِ قائِمَةٌ . (3)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي بَطَنَ خَفِيّاتِ الأُمورِ ، ودَلَّت عَلَيهِ أَعلامُ الظُّهورِ ، وَامتَنَعَ عَلى عَينِ البَصيرِ ؛ فَلا عَينُ مَن لَم يَرَهُ تُنكِرُه ، ولا قَلبُ مَن أثبَتَهُ يُبصِرُهُ . . . فَهُوَ الَّذي تَشهَدُ لَهُ أَعلامُ الوُجودِ عَلى إِقرارِ قَلبِ ذي الجُحُودِ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... ذِي المِنَنِ الَّتي لا يُحصيهَا العادّونَ ، وَالنِّعَمِ الَّتي لا يُجازيهَا المُجتَهِدونَ ، وَالصَّنائِعِ الَّتي لا يَستَطيعُ دَفعَها الجاحِدونَ ، وَالدَّلائِلِ الَّتي يَستَبصِرُ بِنورِهَا المَوجودونَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحيد : ص 31 ح 1 وفيه «بنقص» بدل «ببعض» وكلاهما عن الحارث الأعور ، بحارالأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .
2- .مِساك _ بالكسر _ : ما يُمسك ويعصَم به (شرح نهج البلاغة : ج 6 ص 411) .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 107 ح 90 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 49 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 308 ح 36 .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 153 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .

ص: 115

3 / 2 _ 4 ناتوانىِ عقل از انكار خدا

3 / 2 _ 4ناتوانىِ عقل از انكار خداامام على عليه السلام :ستايش ، خداى را ... كه از امور نهانى نيز پنهان تر است ، ولى در عقل ها با آنچه در خلقش از نشانه هاى تدبير ديده مى شود ، پديدار است . خدايى كه از پيامبران درباره اش پرسيده شد و آنان به حدود و اجزاء ، (1) توصيفش نكردند ؛ بلكه او را به كارهايش ، توصيف كردند و با نشانه هايش ، به او ره نمودند . عقل هاى انديشمندان را ياراى انكارش نيست ؛ زيرا آن كس كه آسمان ها و زمين و هر چه در آنها و ميان آنهاست ، آفريده اوست و سازنده آنها اوست ، كسى را ياراى انكار قدرتش نيست .

امام على عليه السلام_ در بيان عظمت خداى بزرگ و والا _: و ملكوت قدرت و شگفتى هاى گوياى حكمتش و اعتراف آفريدگان به نياز در بر پا بودن خويش به او ، به ما نشان داد كه اين حجّت ها ، دليلى بر ضرورت ره برنده به اوست و آثار صنعتش و نشانه هاى حكمتش ، در آنچه پديد آورده ، هويداست و از اين رو ، هر چه آفريده ، حجت و دليل اوست و حتى اگر آفريده اى هم ساكت باشد ، به واسطه تدبيرِ [ به كار رفته] در آن ، حجتش گوياست و دلالتش بر پديد آورنده ، برپا .

امام على عليه السلام :ستايش ، خداى راست كه از امور نهانى نيز پنهان تر است ، (2) ولى نشانه هاى روشن ، بر او دلالت دارند و ديده بينا را توان ديدنش نيست . نه ديده كسى كه او را نديده ، منكر او مى شود و نه دلِ آن كه باورش دارد ، او را مى بيند ... اوست كسى كه نشانه هاى هستى ، بر اقرار قلب منكرانِ او ، گواهى مى دهد .

امام زين العابدين عليه السلام :ستايش ، خداى را ... خداىِ داراى منّت هاى بى شمار و نعمت هايى كه سخت كوشان نيز از عهده [شكرش] برنمى آيند و نيكى هايى كه منكران را توان انكارشان نيست و راهنمايانى كه موجودات از پرتو آنها بينش مى يابند . (3)

.


1- .و در التوحيد آمده است : «به محدوديت و نقص» .
2- .در نسخه نهج البلاغة ، «بطن» بدون حرف تعدّى به كار رفته است و مطابق با لغت عربى ، ممكن است به معناى آگاهى از باطن امر باشد ، چنان كه برخى مترجمان نهج البلاغة آورده اند ؛ امّا به قرينه ساير روايات در همين باب و نيز به قرينه سياقى كه همان تقابل با جمله بعد است ، مطابق با روايت قبلى ترجمه كرديم .
3- .اشاره به آيه : «رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (طه : آيه 50) است .

ص: 116

راجع : ص 190 (الباب الأوّل : جوامع آيات معرفة اللّه في الخلقة) .

3 / 3القلب3 / 3 _ 1رُؤيَةُ اللّهِ بِالقَلبِالكتاب«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» . (1)

الحديثمجمع البيان عن أبي ذرّ وأبي سعيد الخدري :إِنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سُئِلَ عَن قَولِهِ : «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» . قالَ : رَأيتُ نُورا . (2)

التوحيد عن محمّد بن الفضيل :سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ عليه السلام : هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ عزو جل ؟ فَقالَ : نَعَم بِقَلبِهِ رَآهُ ، أما سَمِعتَ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» أي لَم يَرَهُ بِالبَصَرِ ، ولكِن رَآهُ بِالفُؤادِ . (3)

.


1- .النجم : 11 .
2- .مجمع البيان : ج 9 ص 265 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 288 .
3- .التوحيد: ص 116 ح 17، بحار الأنوار : ج 4 ص 43 ح 19 وراجع : الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 103 و روضه الواعظين : ص 41 .

ص: 117

3 / 3 دل

3 / 3 _ 1 ديدن خدا با دل

ر . ك : ص 191 (باب يكم : نشانه هاى گوناگون خدا در خلقت)

3 / 3دل3 / 3 _ 1ديدن خدا با دلقرآن«دل [ او] آن را به خطا نديد» .

حديثمجمع البيان_ به نقل از ابو ذر و ابو سعيد خُدرى _: از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره سخن خدا : «دل [ او] آن را به خطا نديد» سؤال شد . فرمود : «نورى را ديدم» .

التوحيد_ به نقل از محمّد بن فضيل _: از امام كاظم عليه السلام پرسيدم : آيا پيامبر خدا پروردگارش را ديد؟ فرمود : «آرى ؛ با دلش او را ديد . آيا نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد : «دل [ او ]آن را به خطا نديد» يعنى با چشم نديد ، بلكه با دل ديد» .

.

ص: 118

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أسأ لَكُ بِالاِسمِ الَّذي فَتَقتَ بِهِ رَتقَ عَظيمِ جُفونِ عُيونِ النّاظِرينَ ، الَّذي بِهِ تَدبيرُ حِكمَتِكَ وشَواهِدُ حُجَجِ أَنبِيائِكَ ، يَعرِفونَكَ بِفِطَنِ القُلوبِ ، وأنتَ في غَوامِضِ مُسَرّاتِ سَريراتِ الغُيوبِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يا مَن لا يَبعُدُ عَن قُلوبِ العارِفينَ. (2)

السنن الكبرى عن أبي ذرّ :رَأى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ تَبارَكَ وتَعالى بِقَلبِهِ ولَم يَرَهُ بِبَصَرِهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رَأَيتُ رَبّي عز و جل لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :رَأَيتُ رَبّي _ تَبارَكَ وتَعالى _ . (5)

صحيح مسلم عن أبي ذرّ :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هَل رَأَيتَ رَبَّكَ ؟ قالَ : نورٌ ، أنّى (6) أَراهُ؟ (7)

.


1- .مهج الدعوات : ص 103 عن محمّد بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 94 ص 404 ح 5 .
2- .البلد الأمين : ص 407 ، المصباح للكفعمي : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 392 .
3- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 472 ح 11536 .
4- .الفردوس : ج 2 ص 254 ح 3183 عن ابن عبّاس .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 611 ح 2580 وص 621 ح 2634 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 188 ح 432 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 14 ص 448 ح 39209 .
6- .قوله : «نور أنّى أراه» هكذا رواه جميع الرواة في جميع الاُصول والروايات . ومعناه : حجابه النور فكيف أراه . قال الإمام أبو عبد اللّه المازري : الضمير في «أراه» عائد على اللّه سبحانه وتعالى ، ومعناه أنّ النور منعني من الرؤية كما جرت العادة بإغشاء الأنوار الأبصار ومنعها من إدراك ما حالت بين الرائي وبينه (هامش المصدر) . ويحتمل أن يقرأ هكذا : «إنّي أراه» وبه ينسجم مع الرواية الاُولى من الباب والرواية اللاحقة بل مع جميع روايات الباب .
7- .صحيح مسلم : ج 1 ص 161 ح 291 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 396 ح 3282 وفيه «هل سألته فقال : نورانيٌّ أراه» ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 90 ح 21450 وص 71 ح 21371 وفيه «قد رأيته نورا أنّى أراه» ، مسند الطيالسي : ص 64 ح 474 ، كنز العمّال : ج 11 ص 400 ح 31864 .

ص: 119

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تو را به نامى مى خوانم كه پلك چشمان كاملاً بسته بينندگان را بدان باز نمودى ؛ نامى كه تدبير حكيمانه ات و شواهد حجّت هاى پيامبرانت بدان قوام دارد ، با تيزهوشى دل ، تو را مى شناسند ؛ تويى كه در پوشيده ترين نهانى هاى پنهان در پرده غيب هستى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _: اى آن كه از دل هاى عارفان ، دور نيست !

السنن الكبرى_ به نقل از ابو ذر _: پيامبر ، پروردگارش _ تبارك و تعالى _ را به ديده دل ديد ، نه به ديده سر .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پروردگارم عز و جل را ديدم . هيچ چيز مانند او نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پروردگارم _ تبارك و تعالى _ را ديدم .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو ذر _: از پيامبر خدا پرسيدم : آيا پروردگارت را ديده اى؟ فرمود : «نور است . چگونه او را ببينم؟» . (1)

.


1- .يعنى حجاب هاى نورانى ، مانع ديدن اوست ؛ امّا ابو عبد اللّه مازرى مى گويد : يعنى او خودِ نور است و چشم از ديدن نور شديد ، محروم است .

ص: 120

صحيح مسلم عن عبد اللّه بن شقيق :قُلتُ لِأَبي ذَرٍّ : لَو رَأيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آلهلَسَأَلتُهُ . فَقالَ : عَن أيِّ شَيءٍ كُنتَ تَسأَلُهُ ؟ قالَ : كُنتُ أسأَلُهُ : هَل رَأَيتَ رَبَّكَ ؟ قالَ أَبو ذَرٍّ : قَد سَأَلتُ ، فَقالَ : رَأَيتُ نورا . (1)

مجمع البيان عن أبي العالية :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلههَل رَأَيتَ رَبَّكَ لَيلَةَ المِعراجِ ؟ قالَ : رَأَيتُ نَهرا، ورَأَيتُ وَراءَ النَّهرِ حِجابا ، ورَأَيتُ وَراءَ الحِجابِ نورا لَم أرَ غَيرَ ذلِكَ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :قالَ : رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَمّا أُسرِيَ بي إِلَى السَّماءِ ، بَلَغَ بي جَبرَئيلُ مَكانا لَم يَطَأهُ قَطُّ جَبرَئيلُ . فَكُشِفُ لَهُ ، فَأَراهُ اللّهُ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أَحَبَّ . (3)

التوحيد عن مرازم عن الإمام الصادق عليه السلام :سَمِعتُهُ يَقولُ: رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهرَبَّهُ عز و جل . يَعني بِقَلبِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :ما رَأَيتُ شَيئا إِلاّ وقَد رَأَيتُ اللّهَ قَبلَهُ (5) .

عنه عليه السلام :لَم أَعبُد رَبّا لَم أَرَهُ ، ما رَأَيتُ شَيئا إِلاّ ورَأَيتُ اللّهَ فيهِ أو قَبلَهُ أو مَعَهُ (6) .

عنه عليه السلام_ في مُناظَرَتِهِ لِليَهودِيِّ الشَّامِيِّ ، وقَد قالَ لَهُ : فَإنَّ هذا سُلَيمانُ أُعطِيَ مُلكا لا يَنبَغي لِأَحَدٍ مِن بَعدِهِ! _: لَقد كانَ كَذلِكَ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله أُعطِيَ ما هُوَ أَفضَلُ مِن هذا ؛ إِنَّهُ أُسرِيَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَى المَسجِدِ الأَقصى مَسيرَةَ شَهرٍ ، وعُرِجَ بِهِ فِي مَلَكوتِ السَّماواتِ مَسيرَةَ خَمسينَ ألفَ عامٍ ، في أَقَلَّ مِن ثُلثِ لَيلَةٍ ، حَتَّى انتَهى إِلى ساقِ العَرشِ ، فَدَنا بِالعِلمِ فَتَدَلّى فَدُلِّيَ لَهُ مِنَ الجَنَّةِ رَفرَفٌ أخضَرُ ، وغَشِيَ النُّورُ بَصَرَهُ ، فَرَأى عَظَمَةَ رَبِّهِ عز و جلبِفُؤادِهِ ولَم يَرَها بِعَينِهِ ، فَكان كَقابِ قَوسَينِ بَينَهُ وبَينَها أو أدنى . (7)

.


1- .صحيح مسلم : ج 1 ص 161 ح 292 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 192 ح 441 .
2- .مجمع البيان : ج 9 ص 264 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 288 ؛ الدرّ المنثور : ج 7 ص 648 نقلاً عن ابن المنذر وابن أبي حاتم .
3- .الكافي : ج 1 ص 98 ح 8 ، التوحيد : ص 108 ح 4 وفيه «فأراني اللّه » بدل «فأراه اللّه » ، قرب الإسناد : ص 357 ح 1275 نحوه و كلّها عن ابن أبي نصر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 38 ح 15 .
4- .التوحيد: ص 116 ح 16 ، بحار الأنوار: ج 4 ص 43 ح 19 .
5- .الأسفار الأربعة : ج 5 ص 27 ، تفسير كنزالدقائق : ج 14 ص 479 ، شرح اُصول الكافي (ملاّ محمّد صالح مازندراني) : ج 3 ص 83 ح 1 عن الفضل بن سكن عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، و ص 98 ح 1 ، الميزان في تفسير القرآن : ج 8 ص 266 .
6- .شرح الأسماء الحسنى للسبزواري : ص 189 ، الأسفار الأربعة : ج 1 ص 117 نحوه .
7- .الاحتجاج : ج 1 ص 521 ح 127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 320 ح 16 .

ص: 121

صحيح مسلم_ به نقل از عبد اللّه بن شقيق _: به ابو ذر گفتم : اگر پيامبر خدا را مى ديدم ، از او مى پرسيدم . ابو ذر گفت : از چه چيزى سؤال مى كردى؟ گفت : از ايشان مى پرسيدم : آيا پروردگارت را ديده اى؟ ابو ذر گفت : من اين سؤال را كردم و ايشان فرمود : «نورى ديدم» .

مجمع البيان_ به نقل از ابو عاليه _: از پيامبر خدا پرسيده شد : آيا شب معراج ، پروردگارت را ديده اى؟ فرمود : «رودى ديدم كه پشت آن ، حجابى بود و پشت حجاب ، نورى را مشاهده كردم و جز اين نديدم» .

امام رضا عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «چون مرا به آسمان بردند ، جبرئيل عليه السلام مرا به جايى رسانْد كه خود تا آن جا نرفته بود . پس حجاب برايش برداشته شد و خداوند از نور عظمتش آنچه را دوست داشت ، به او نشان داد» .

التوحيد_ به نقل از مُرازم _: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «پيامبر خدا ، پروردگارش را ديد ؛ يعنى با دلش» .

امام على عليه السلام :من چيزى نديدم ، جز آن كه خدا را پيش از آن ديدم .

امام على عليه السلام :من ، خدايى را كه نديده باشم ، عبادت نمى كنم . چيزى را نديدم ، جز آن كه خدا را در آن يا پيش از آن و يا با آن ديدم .

امام على عليه السلام_ در مناظره اش با يهود شامى كه به او گفته بود : اين ، سليمان است كه سلطنتى به او داده شد و شايسته كسى پس از او نيست _: آرى ؛ چنين بوده است و به محمّد صلى الله عليه و آله برتر از اين داده شد . او در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الأقصى برده شد كه يك ماه راه است و در ملكوت آسمان ها ، در كمتر از يكْ سومِ شب ، به اندازه پنجاه هزار سال راه ، بالا برده شد تا به ساق عرش رسيد و به دانش ، نزديك و نزديك تر شد تا از بهشت برايش بالش هاى سبز آوردند و نور ، ديده اش را فرا گرفت و عظمت پروردگارش عز و جل را با دلش ، نه چشمش ، ديد و در اين جا فاصله او با عظمت الهى به اندازه فاصله دو قاب كمان و يا كمتر بود .

.

ص: 122

عنه عليه السلام_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيَّ _: إِلهي تَناهَت أَبصارُ النّاظِرينَ إِلَيكَ بِسَرائِرِ القُلوبِ ، وطالَعَت أَصغَى السّامِعينَ لَكَ نَجِيّاتِ الصُّدورِ ، فَلَم يَلقَ أَبصارُهُم رَدّا دونَ ما يُريدونُ ، هَتَكتَ بَينَكَ وبَينَهُم حُجُبَ الغَفلَةِ ، فَسَكَنوا في نورِكَ ، وتَنَفَّسوا بِروحِكَ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _: أنتَ الَّذي أَشرَقتَ الأَنوارَ في قُلوبِ أولِيائِكَ ، حَتّى عَرَفوكَ ووَحَّدوكَ . (2)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _: كَيفَ يُستَدَلُّ عَلَيكَ بِما هُوَ في وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إِلَيك ، أيَكونُ لِغَيرِكَ مِنَ الظُّهورِ ما لَيسَ لَكَ حَتّى يَكونَ هُوَ المُظهِرُ لَكَ؟ مَتى غِبتَ حَتّى تَحتاجَ إِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيكَ؟! ومَتى بَعُدتَ حَتّى تَكونَ الآثارُ هِيَ الَّتي توصِلُ إِلَيكَ؟! عَمِيَت عَينٌ لا تَراكَ عَلَيها رَقيبا ، وخَسِرَت (3) صَفقَةُ عَبدٍ لَم تَجعَل لَهُ مِن حُبِّكَ نَصيبا . إِلهي أَمَرتَ بِالرُّجوعِ إِلَى الآثارِ فَأَرجِعني إِلَيكَ بِكَسوَةِ الأَنوارِ وهِدايَةِ الاِستِبصارِ ، حَتّى أَرجِعَ إِلَيكَ مِنها كَما دَخَلتُ إِلَيكَ مِنها ، مَصونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيها ، ومَرفوعَ الهِمَّةِ عَنِ الاِعتِمادِ عَلَيها ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (4)

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 95 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي .
2- .الإقبال (الطبعة الحجريّة) : ص 349 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 226 .
3- .كما في بحار الأنوار ، وفي المصدر : «حسرت» ، والظاهر أنّه تصحيف .
4- .الإقبال (الطبعة الحجريّة) : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 142 وفيه صدره إلى «نصيبا» .

ص: 123

امام على عليه السلام_ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت _: خداى من ! ديدگان بينندگان در نهان خانه دل هايشان به تو مى رسد و گوش شنوندگان از نجواى درون با تو آگاه مى شود . آنچه را مى خواستند ، برآورده شده ديدند و ميان خود و آنان ، حجاب هاى غفلت را دريدى تا در نورت آرام گرفتند و از نسيم روحانى ات نفس كشيدند .

امام حسين عليه السلام_ در بخشى از دعاى روز عرفه _: تو كسى هستى كه نورها را در دل اوليايت تاباندى ، تا تو را شناختند و يگانه ات شمردند .

امام حسين عليه السلام_ در بخشى از دعاى روز عرفه اش _: چگونه چيزى كه در هستى اش نيازمند توست ، بر تو دلالت مى كند؟ آيا غيرِ تو ظهورى دارد كه تو ندارى تا آن ، ظاهركننده تو باشد؟! كِى نهان شدى تا به نشانى كه بر تو ره بنمايد ، نياز افتد ؟ و كِى دور شدى تا آثار به تو برسانند؟ كور باد چشمى كه تو را مراقب خود نبيند ! (1) و زيانبار باد سوداى بنده اى كه نصيبى از محبّت خودت برايش قرار نداده اى ! خداى من ! مراجعه به آثار را فرمان داده اى . پس مرا با پوشش هاى نور و بينشى رهنمون به سوى خود باز گردان تا از آن آثار به سوى تو بازگردم ، همان گونه كه از آنها به سوى تو درآمدم ، درونم محفوظ از نگاه [ استقلالى] به آنها و همّتم كنار بنشسته از اعتماد بر آنها ، كه تو بر هر كارى توانايى .

.


1- .با توجّه به متن دعا در إقبال الأعمال (ر .ك : ح 28) .

ص: 124

الإمام زين العابدين عليه السلام :لَيسَ بَينَ اللّهِ وبَينَ حُجَّتِهِ حِجابٌ ، فَلا (1) للّهِِ دونَ حُجَّتِهِ سِترٌ . (2)

الكافي عن يعقوب بن إسحاق :كَتَبتُ إِلى أَبي مُحَمَّدٍ عليه السلام . . . وسَأَلتُهُ : هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهرَبَّهُ ؟ فَوَقَّعَ عليه السلام : إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أرى رَسولَهُ بِقَلبِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أَحَبَّ . (3)

3 / 3 _ 2مَعنى رُؤيَةِ اللّهِ بِالقَلبِالإمام الصادق عليه السلام :بَينا أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلاميَخطُبُ عَلى مِنبَرِ الكوفَةِ ، إِذ قامَ إِلَيهِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ ذِعلِبٌ ، ذو لِسانٍ بَليغٍ فِي الخُطَبِ شُجاعُ القَلبِ ، فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ هَل رَأَيتَ رَبَّكَ؟ قالَ : وَيلَكَ يا ذِعلِبُ ، ما كُنتُ أَعبُدُ رَبّا لَم أَرَهُ . فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ كَيفََرأَيتَهُ؟ قالَ : وَيلَكَ يا ذِعلِبُ ، لَم تَرَهُ العُيوُن بِمُشاهَدَةِ الأَبصارِ ولكِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِيمانِ ، وَيلَكَ يا ذِعلِبُ ، إِنَّ رَبّي لَطيفُ اللَّطافَةِ لا يُوصَفُ بِاللُّطفِ ، عَظيمُ العَظَمَةِ لا يُوصَفُ بالعِظَمِ ، كَبيرُ الكِبرِياءِ لا يُوصَفُ بِالكِبَرِ ، جَليلُ الجَلالَةِ لا يُوصَفُ بِالغِلَظِ ، قَبلَ كُلِّ شَيءٍ لا يُقالُ شَيءٌ قَبلَهُ ، وبَعدَ كُلِّ شَيءٍ لا يُقالُ لَهُ بَعدٌ ، شاءَ الأَشياءَ لا بِهِمَّةٍ ، دَرّاكٌ (4) لا بِخَديعَةٍ فِي الأَشياءِ كُلِّها ، غَيرُ مُتَمازِجٍ بِها ولا بائِنٌ مِنها ، ظاهِرٌ لا بِتَأويلِ المُباشَرَةِ ، مُتَجَلٍّ (5) لا بِاستِهلالِ رُؤيَةٍ ، ناءٍ لا بِمَسافَةٍ ، قَريبٌ لا بِمُداناةٍ . (6)

.


1- .في بعض النسخ : «ولا» (هامش المصدر) .
2- .معاني الأخبار : ص 35 ح 5 عن ثابت الثمالي ، بحار الأنوار : ج 24 ص 12 ح 5 .
3- .الكافي : ج 1 ص 95 ح 1 ، التوحيد : ص 108 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 43 ح 21 .
4- .الدَّرْكُ : اللّحاق والوصول إلى الشيء (النهاية : ج 2 ص 114) .
5- .الجَليّ : نقيض الخفيّ ، وتجلّى الشيء : انكشف (الصحاح : ج 6 ص 2303) .
6- .الكافي : ج 1 ص 138 ح 4 ، التوحيد : ص 308 ح 2 ، عن عبداللّه بن يونس ، الأمالي للصدوق : ص 423 ح 560 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام علي عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 27 ح 2 .

ص: 125

3 / 3 _ 2 معناى ديدن خدا با دل

امام زين العابدين عليه السلام :ميان خدا و حجّتش حجابى نيست و ميان خدا و حجّتش پوششى نيست .

الكافى_ از يعقوب بن اسحاق _: به ابو محمّد عليه السلام (امام حسن عسكرى) نوشتم ... و پرسيدم : آيا پيامبر خدا پروردگارش را ديد؟ امام عليه السلام در پاسخ نوشت : «خداوند _ تبارك و تعالى _ آنچه خواست ، از نور عظمتش بر قلب محمّد صلى الله عليه و آله ، نشان داد» .

3 / 3 _ 2معناى ديدن خدا با دلامام صادق عليه السلام :هنگامى كه امير مؤمنان بر منبر كوفه سخن مى رانْد ، مردى به نام ذِعْلِب كه سخنورى فصيح و شجاع بود ، برخاست و به امير مؤمنان رو كرد و گفت : اى امير مؤمنان ! آيا پروردگارت را ديده اى؟ امام عليه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى ذِعْلِب ! من ، پروردگارى را كه نديده باشم ، نمى پرستم» . ذعلب گفت : اى امير مؤمنان ! چگونه او را ديده اى؟ فرمود : «واى بر تو ، اى ذِعْلِب ! چشم سر ، او را نديده ؛ بلكه چشم دل با حقيقت ايمان ، او را ديده است . واى بر تو ، اى ذِعْلِب ! پروردگار من ، آن قدر ظريف است كه به ظريف بودن هم توصيف نمى شود و چنان بزرگ است كه به بزرگى هم توصيف نمى شود ، چنان سترگ است كه به سترگى هم توصيف نمى شود . جليل و پرشكوه است ، امّا به درشتى توصيف نمى شود . پيش از هر چيز بوده و هيچ چيز پيش از او نيست ، و پس از هر چيز است و بعد از او چيزى وجود ندارد . [ خداوند ،] كارها را مى خواهد ، امّا نه به همّت گماردن . درك كننده همه چيزهاست ، امّا نه با تفكّر و چاره جويى . نه با اشيا آميخته است ، و نه از آنها جدا . پديدار است ، امّا نه لمس شدنى . آشكار است ، امّا نه ديدنى . دور است ، امّا نه به مسافت . و نزديك است ، امّا نه به نزديكى مكانى .

.

ص: 126

عنه عليه السلام :إِنَّ رَجُلاً مِنَ اليَهودِ أتى أَميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : يا عَليُّ ، هَل رَأيتَ رَبَّكَ؟ فَقالَ: ما كُنتُ بِالَّذي أَعبُدُ إِلها لَم أَرَهُ . ثُمَّ قالَ: لَم تَرَهُ العُيونُ في مُشاهَدَةِ الأَبصارِ ، غَيرَ أنَّ الإيمانَ بِالغَيبِ بَينَ عَقدِ القُلوبِ . (1)

الكافي عن سنان :حَضَرتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام ، فَدَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِنَ الخَوارِجِ ، فَقالَ لَهُ : يا أبا جَعفَرٍ ، أيَّ شَيءٍ تَعبُدُ ؟ قالَ : اللّهَ تَعالى . قالَ : رَأَيتَهُ ؟ قالَ : بَل لَم تَرَهُ العُيونُ بِمُشاهَدَةِ الأَبصارِ ، ولكِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِيمانِ . (2)

تاريخ دمشق عن المدائني :بَينَما مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ في فِناءِ الكَعبَةِ ، فَإِذا أَعرابِيٌّ فَقالَ لَهُ : هَل رَأَيتَ اللّهَ حَيثُ عَبَدتَهُ ؟ فَأَطرَقَ وأَطرَقَ مَن كانَ حَولَهُ ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إِلَيهِ فَقالَ : ما كُنتُ لِأَعبُدَ شَيئا لَم أرَهُ . فَقالَ : وكَيفَ رَأَيتَهُ ؟ قالَ : لَم تَرَهُ الأَبصارُ بِمُشاهَدَةِ العِيانِ ، ولكِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِيمانِ ، لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنَّاسِ ، مَعروفٌ بِالآياتِ ، مَنعوتٌ بِالعَلاماتِ ، لا يَجورُ في قَضِيَّتِهِ ، بانَ مِنَ الأَشياءِ وبانَتِ الأَشياءُ مِنهُ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» ، ذلِكَ اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ . فَقالَ الأَعرابِيُّ : اللّهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ . (3)

.


1- .المحاسن: ج 1 ص 373 ح 817 ، بحار الأنوار: ج 4 ص 53 ح 30 .
2- .الكافي : ج 1 ص 97 ح 5 ، التوحيد : ص 108 ح 5 ، الاحتجاج : ج 2 ص 166 ح 195 وص 211 ح 221 عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 352 ح 427 ، إرشاد القلوب : ص 167 عن الإمام الصادق عليه السلاموفي الثلاثة الأخيرة «العيان» بدل «الأبصار» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 26 ح 1 .
3- .تاريخ دمشق : ج 54 ص 282 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 224 ، الاحتجاج : ج 1 ص 493 ح 123 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام ، الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 104 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 418 ، روضة الواعظين : ص 41 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلها نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 32 ح 8 .

ص: 127

امام صادق عليه السلام :مردى يهودى نزد امير مؤمنان آمد و گفت : اى علىّ ! آيا پروردگارت را ديده اى؟ فرمود : «من ، معبودى را كه نديده باشم ، نمى پرستم» . سپس فرمود : «چشم سر ، او را نديده است ، امّا ايمان به غيب با دل ها گِرِه خورده است» .

الكافى_ به نقل از سنان _: نزد امام باقر عليه السلامبودم كه مردى از خوارج بر ايشان درآمد و گفت : اى ابو جعفر ! چه چيز را مى پرستى؟ فرمود : «خداى متعال را» . گفت : او را ديده اى؟ فرمود : «چشم سر ، او را نديده است ؛ امّا دل ها او را با حقيقتِ ايمان ديده اند» .

تاريخ دمشق_ به نقل از مدائنى _: هنگامى كه امام باقر عليه السلام در كنار كعبه بود . عربى باديه نشين آمد و به ايشان گفت : آيا خدايى را كه مى پرستى ، ديده اى؟ امام عليه السلام و همراهانش سر به تفكّر فرو بردند . سپس امام عليه السلام سرش را به سوى او بالا آورد و فرمود : «من ، چيزى را كه نديده باشم ، نمى پرستم» . مرد عرب گفت : چگونه او را ديده اى؟ فرمود : «ديده سر ، او را نديده است ؛ بلكه دل ها او را با حقيقتِ ايمان ديده اند . او با حواس ، درك نمى شود و با مردم ، سنجيده نمى گردد . به نشانه هايش ، شناخته و به علامت هايش توصيف شده است . در هيچ حكمى ستم نمى كند ، از اشيا جداست و اشيا هم از او جدايند . «چيزى مانند او نيست» . اوست خدايى كه معبودى جز او نيست» . مرد عرب گفت : خدا بهتر مى داند كه رسالت هايش را در كجا قرار دهد .

.

ص: 128

كفاية الأثر عن هشام :كُنتُ عِندَ الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام إِذ دَخَلَ عَلَيهِ مُعاوِيَةُ بنُ وَهَبٍ ، وعَبدُ المَلِكِ بنُ أَعيَنَ ، فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ بنُ وَهَبٍ : يَاابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما تَقولُ فِي الخَبَرِ الَّذي رُوِيَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَأى رَبَّهُ ، عَلى أيِّ صورَةٍ رَآهُ ؟ وعَنِ الحَديثِ الَّذي رَوَوهُ أنَّ المُؤمِنينَ يَرَونَ رَبَّهُم فِي الجَنَّةِ ، عَلى أيِّ صورَةٍ يَرَونَهُ ؟ فَتَبَسَّمَ عَلَيهِ السَّلامُ ، ثُمَّ قالَ : يا فُلانُ ، ما أقبَحَ بِالرَّجُلِ يَأتي عَلَيهِ سَبعونَ سَنَةً ، أو ثَمانونَ سَنَةً ، يَعيشُ في مِلكِ اللّهِ ، ويَأكُلُ مِن نِعَمِهِ ، لا يَعرِفُ اللّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : يا مُعاوِيَةُ ، إِنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله لَم يَرَ رَبَّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ بِمُشاهَدَةِ العِيانِ ، وإِنَّ الرُّؤيَةَ عَلى وَجهَينِ : رُؤيَةَ القَلبِ ورُؤيَةَ البَصَرِ ؛ فَمَن عَنى بِرُؤيَةِ القَلبِ فَهُوَ مُصيبٌ ، ومَن عَنى بِرُؤيَةِ البَصَرِ فَقَد كَفَرَ بِاللّهِ وبِاياتِهِ ؛ لِقَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن شَبَّهَ اللّهَ بِخَلقِهِ فَقَد كَفَرَ . (1)

.


1- .كفاية الأثر : ص 256 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 54 ح 34 .

ص: 129

كفاية الأثر_ به نقل از هشام _: نزد امام جعفر صادق عليه السلام بودم كه معاوية بن وَهْب و عبد الملك بن اَعيَن بر ايشان درآمدند و معاوية بن وهب گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! درباره حديثى كه مى گويد پيامبر خدا پروردگارش را ديد ، چه مى گويى و به چه صورتْ او را ديد؟ و نيز درباره حديثى كه روايت مى كنند مؤمنان ، پروردگارشان را در بهشتْ مى بينند ، به چه صورتْ او را مى بينند ؟ امام عليه السلام لبخندى زد و سپس فرمود : «فلانى ! براى مرد چه زشت است كه هفتاد يا هشتاد ساله شده و در مِلك خدا زندگى مى كند و از نعمت هاى او مى خورد ، امّا خدا را آن چنان كه بايد ، نمى شناسد» . سپس فرمود : «اى معاويه ! محمّد صلى الله عليه و آلهپروردگارش _ تبارك و تعالى _ را با چشمِ سر نديد . ديدن ، دو گونه است : ديدن با دل و ديدن با چشم . پس هر كه مقصودش ديدن با دل باشد ، درست مى گويد و هر كس منظورش ديدن با چشم باشد ، به خدا و آيات او كفر ورزيده است ؛ چون پيامبر خدا مى فرمايد : هر كس خدا را به خلقش تشبيه كند ، كافر شده است » .

.

ص: 130

التوحيد عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السلام :قُلتُ لَهُ : أَخبِرني عَنِ اللّهِ عز و جلهَل يَراهُ المُؤمِنونَ يَومَ القِيامَةِ ؟ قالَ : نَعَم ، وقَد رَأَوهُ قَبلَ يَومَ القِيامَةِ . فَقُلتُ : مَتى ؟ قالَ: حينَ قالَ لَهُم: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» (1) ، ثُمَّ سَكَتَ ساعَةً، ثُمَّ قالَ: وإِنَّ المُؤمِنينَ لَيَرَونَهُ فِي الدُّنيا قَبلَ يَومِ القِيامَةِ ، ألَستَ تَراهُ في وَقتِكَ هذا ؟ قالَ أبو بَصيرٍ : فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فدِاكَ ! فَأُحَدِّثُ بِهذا عَنكَ ؟ فَقالَ : لا ، فَإِنَّكَ إِذا حَدَّثتَ بِهِ فَأَنكَرَهُ مُنكِرٌ جاهِلٌ بِمَعنى ما تَقولُهُ ، ثُمَّ قَدَّرَ أنَّ ذلِكَ تَشبيهٌ كَفَرَ ، ولَيسَتِ الرُّؤيَةُ بِالقَلبِ كَالرُّؤيَةِ بِالعَينِ ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَصِفُهُ المُشَبِّهونَ وَالمُلحِدونَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِزِنديقٍ سَأَلَهُ كَيفَ يَعبُدُ اللّهَ الخَلقُ ولَم يَرَوهُ ؟ _: رَأَتهُ القُلوبُ بِنورِ الإِيمانِ ، وأَثبَتَتهُ العُقولُ بِيَقظَتِها إِثباتَ العِيانِ ، وأَبصَرَتهُ الأَبصارُ بِما رَأَتهُ مِن حُسنِ التَّركيبِ ، وإِحكامِ التَّأليفِ ، ثُمَّ الرُّسُلُ وآياتُها ، وَالكُتُبُ ومُحكَماتُها ، وَاقتَصَرَتِ العُلَماءُ عَلى ما رَأَت مِن عَظَمَتِهِ دونَ رُؤيَتِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ حينَ سَألَهُ مُحَمَّدٌ الحَلَبِيُّ : هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ؟ _: نَعَم ، رَآهُ بِقَلبِهِ. فَأمّا رَبُّنا _ جَلَّ جَلالُهُ _ فَلا تُدرِكُهُ أبصارُ النّاظِرينَ ، وَلا تُحيطُ بِهِ أسماعُ السّامِعينَ . (4)

.


1- .الأعراف : 172 .
2- .التوحيد : ص 117 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 44 ح 24 .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 212 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 164 ح 2 .
4- .الأمالي للسيّد المرتضى: ج 1 ص 103 ، روضة الواعظين: ص 41 ، بحار الأنوار: ج 4 ص 54 ح 32 .

ص: 131

التوحيد_ به نقل از ابو بصير _: به امام صادق عليه السلام گفتم : به من بگو آيا مؤمنان ، خدا را روز قيامت مى بينند؟ فرمود : «آرى و پيش از قيامت هم او را ديده اند» . گفتم : كى؟ فرمود : «آن گاه كه به ايشان گفت : «آيا من خداى شما نيستم؟ گفتند : چرا» » . سپس ، لَختى ساكت شد و پس از آن فرمود : «بى گمان ، مؤمنان ، او را در دنيا و پيش از قيامت مى بينند . آيا تو در همين وقت نمى بينى؟!» . به ايشان گفتم : فدايت شوم ! اين سخن را از تو روايت كنم؟ فرمود : «نه ؛ چون اگر آن را براى كسى بگويى كه نادان باشد و تفسير تو را از آن نپذيرد و سپس بپندارد كه اين تشبيه است ، كافر مى شود . ديدن با دل ، مانند ديدن با چشم نيست . خداوند ، از توصيفى كه تشبيه كنندگان و منحرفان از او دارند ، والاتر است» .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به زنديقى كه از او پرسيد : مردم ، چگونه خدا را بپرستند ، بى آن كه او را ديده باشند؟ _: او را دلها با نور ايمان ديده اند و عقل هاى بيدار ، همچون ديدن با چشم ، او را ثابت كرده اند ، و ديده ها از حُسن تركيب [عالم] و استوارى پيوند[هاى ]استوارش ، و نيز از طريق پيامبران و نشانه هايش و كتاب ها[ى آسمانى] و آيه هاى استوار آنها ؛ و دانايان به مشاهده عظمت الهى بسنده كردند و در پىِ ديدن با چشم نيستند .

امام صادق عليه السلام_ به محمّد حلبى كه از او پرسيد : آيا پيامبر خدا ، پروردگارش را ديد؟ _: آرى . او را با دلش ديد ؛ امّا چشم بينندگان ، پروردگار ما را _ كه جلالتش بشكوه باد _ درنمى يابد و گوش شنوندگان به او احاطه نمى يابد .

.

ص: 132

بحثى درباره ديدار خدا به وسيله دل
انواع ديدار قلبى
1 . احاطه قلب به خدا

بحثى درباره ديدار خدا به وسيله دلبر پايه احاديث اين باب ، يكى از ابزارهاى شناخت خدا ، قلب است و نه تنها ديدار خداوند متعال با ديده دل ، امكان پذير است ؛ بلكه پيشوايان اسلام ، صريحا اعلام كرده اند كه او را با ديده دل ديده اند . در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه: مقصود از ديدار خداوند متعال به وسيله قلب چيست؟ و آيا نمى توان گفت كه به همان دليل كه ديدن خدا از راه چشم ، غير ممكن است ، از راه قلب هم ديدار او ممكن نيست؟

انواع ديدار قلبىپاسخ اين است كه ديدار خداوند متعال با ديده دل ، دو معنا دارد كه يكى ممتنع و ديگرى ممكن است :

1 . احاطه قلب به خدامعناى نخست ديدار قلبى ، اين است كه قلب انسان به ذات مقدّس حضرت حق عز و جلاحاطه پيدا كند و او را با ديده دل ، ادراك نمايد. اين نوع ديدار قلبى در مورد خداوند متعال ، همچون ديدار حسّى محال است ؛ زيرا محدود ، نمى تواند

.

ص: 133

2 . معرفت شهودى خدا

بر نامحدود احاطه پيدا كند و در اين زمينه ، تفاوتى ميان ديده قلب و ديده حس نيست ، چنان كه امام على عليه السلاممى فرمايد : لا تُحيطُ بِهِ الأَبصارُ وَالقُلوبُ . (1) ديده ها و دل ها به او احاطه نمى يابند. نيز ايشان فرموده است : عَظُمَ أن تَثبُتَ رُبوبِيَّتُهُ بِإِحاطَةِ قَلبٍ أو بَصَرٍ . (2) [ خداوند متعال] بزرگ تر از آن است كه ربوبيتش به فهم و احاطه دل و ديده ثابت شود.

2 . معرفت شهودى خداديگر معناى ديدار قلبى ، عبارت است از نوعى تجربه درونى كه با كشف حجاب هاى ظلمانى و نورانى و تجلّى انوار جلال و جمال حضرت حق ، براى سالك حاصل مى شود كه معرفت شهودى ناميده مى شود و هر گونه توضيحى در اين زمينه براى كسانى كه قلبشان محجوب است ، همانندِ تعريف زيبايى براى نابيناست . آنان كه توفيق اين ديدار را داشته و به معرفت شهودىِ حضرت حق دست يافته اند ، با جملاتى مانند «تجلّى خدا بر دل» ، «ديدنِ انوار عظمت الهى» ، و «اتّصال به معدن عظمت» ، دورنمايى از احساس درونى خود را براى ديگران بيان كرده اند ؛ ولى حقيقت اين است كه مفهوم واقعى اين جملات نيز براى دل هاى محجوب ، غير قابل درك است.

.


1- .ر . ك : ص 528 ح 3803 .
2- .ر . ك : ص 527 ح 3802 .

ص: 134

الفصل الرابع: طرق معرفة اللّه4 / 1مَعرِفَةُ النَّفسِالكتاب«وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَ_تٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ سُبحانَهُ : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ» _: إِنَّهُ خَلَقَكَ سَميعا بَصيرا ، تَغضَبُ وتَرضى ، وتَجوعُ وتَشبَعُ ؛ وذلِكَ كُلُّهُ مِن آياتِ اللّهِ تَعالى . (2)

التوحيدعن هشام بن سالم (3) : حَضَرتُ مُحَمَّدَ بنَ النُّعمانِ الأَحوَلَ ، فَقامَ إِلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ قالَ : بِتَوفيقِهِ وإِرشادِهِ وتَعريفِهِ وهِدايَتِهِ . قالَ : فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ ، فَلَقيتُ هِشامَ بنَ الحَكَمِ ، فَقُلتُ لَهُ : ما أَقولُ لِمَن يَسأَلُني فَيَقولُ لي : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ فَقالَ : إِن سَأَلَ سائِلٌ فَقالَ : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ قُلتَ : عَرَفتُ اللّهَ _ جَلَّ جَلالُهُ _ بِنَفسي؛ لِأَنَّها أَقرَبُ الأَشياءِ إِلَيَّ، وذلِكَ أنّي أَجِدُها أبعاضا مُجتَمِعَةً وأَجزاءً مُؤتَلِفَةً ، ظاهِرَةَ التَّركيبِ ، مُتَبَيَّنَةَ الصَّنعَةِ ، مَبْنِيَّةً عَلى ضُروبٍ مِنَ التَّخطيطِ وَالتَّصويرِ، زائِدَةً مِن بَعدِ نُقصانٍ، وناقِصَةً مِن بَعدِ زِيادَةٍ، قَد أُنشِئَ لَها حَواسٌّ مُختَلِفَةٌ وجَوارِحُ مُتَبايِنَةٌ؛ مِن بَصَرٍ وَسمعٍ وشَامٍّ وذائِقٍ ولامِسٍ ، مَجبولَةً عَلَى الضَّعفِ وَالنَّقصِ وَالمَهانَةِ ، لا تُدرِكُ واحِدَةٌ مِنها مُدرَكَ صاحِبَتِها ولا تَقوى عَلى ذلِكَ ، عاجِزَةً عِندَ اجتِلابِ المَنافِعِ إِلَيها ودَفعِ المَضارِّ عَنها، وَاستَحالَ فِيالعُقولِ وُجودُ تَأليفٍ لامُؤَلِّفِ لَهُ، وثَباتُ صورَةٍ لا مُصَوِّرَ لَها ، فَعَلِمتُ أنَّ لَها خالِقا خَلَقَها ، ومُصَوِّرا صَوَّرَها ، مُخالِفا لَها عَلى جَميعِ جِهاتِها ، قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ» . (4)

.


1- .الذاريات : 20 و21 .
2- .مجمع البيان : ج 9 ص 235 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 330 من دون إسناد إلى المعصوم وفيه «تغضب مرّة وترضى مرّة» .
3- .هذا النصّ وإن لم يكن عن المعصوم عليه السلام إلاّ أنّه ينتهي إلى هشام بن الحكم وهو من أجلاّء أصحاب الإمام الصادق عليه السلام وأفضلهم في علم الكلام فالذى يقوى في النظر أنّه مؤيّد من الإمام عليه السلام فلذلك أوردناه هنا .
4- .التوحيد : ص 289 ح 9 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 49 ح 22 .

ص: 135

فصل چهارم : راه هاى معرفت خدا

4 / 1 خودشناسى

اشاره

فصل چهارم : راه هاى معرفت خدا4 / 1خودشناسىقرآن«و در زمين ، نشانه هايى براى يقين داران است و در خود شما ، مگر نمى بينيد؟» .

حديثامام صادق عليه السلام_ درباره گفته خداى سبحان : «و در خود شما ، مگر نمى بينيد» _: او ، تو را شنوا و بينا آفريد ، خشم مى گيرى و خشنود مى شوى ، گرسنه مى شوى و سير مى گردى و اين همه ، از نشانه هاى خداى متعال است .

التوحيد_ به نقل از هشام بن سالم (1) _: نزد محمّد بن نعمان اَحوَل بودم . مردى به سويش آمد و گفت : با چه چيز ، خدايت را شناختى؟ گفت : با توفيق و راهنمايى و شناسايى و هدايت خودش . از نزد او بيرون آمدم و هشام بن حَكَم را ديدم . به او گفتم : اگر كسى از من بپرسد كه با چه چيز خدايت را شناختى ، چه بگويم؟ گفت : اگر كسى پرسيد كه با چه چيز خدايت را شناختى ، بگو : خداوند _ كه جلالتش بشكوه باد _ را با خودم شناختم ؛ چون او نزديك ترينِ چيزها به من است ؛ چرا كه خود را بخش هايى گِرد هم آمده و اجزايى تركيب يافته مى يابم كه تركيبش آشكار و ساختش روشن و بنا شده بر انواع شكل ها و تصويرهاست ؛ از پسِ نقص ، رشد و از پسِ رشد ، نقصان مى يابد ، حواس گوناگون و اعضاى جداگانه ، همچون بينايى و شنوايى و بويايى و چشايى و بساوايى برايش آفريده شده است ، و بر ناتوانى و نقص و خوارى سرشته شده است ؛ هيچ كدام نمى توانند كار ديگرى را انجام دهند و توان احساس محسوس مربوط به آن را ندارند ، از جذب منفعت ها به سوى خود و دور كردن آسيب ها از خود ، ناتوان اند و عقل ، محال مى داند كه وجود تركيبى اى ، بدون تركيب كننده و صورتى بدون تصويرگر باشد . پس دانستم كه آن را آفريدگارى و تصويرگرى است كه آن را آفريده و تصوير كرده كه خود ، در همه جهات ، با اين آفريده خود ، تفاوت دارد ، و خداوند ، خود فرموده است : «و در خود شما ، مگر نمى بينيد» ؟

.


1- .اين روايت، اگر چه از معصوم نيست ، امّا گوينده آن ، هشام بن حَكَم ، از ياران بزرگوار امام صادق و برترين آنها در علم است . همين، اين نظر را تقويت مى كند كه روايت، مورد تأييد امام صادق عليه السلام بوده است و از اين جهت، آن را در اين جا آورديم .

ص: 136

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ . (1)

الأمالي للسيّد المرتضى :رُوِيَ أنَّ بَعضَ أَزواجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله سَأَلَتهُ : مَتى يَعرِفُ الإِنسانُ رَبَّهُ ؟ فَقالَ : إِذا عَرَفَ نَفسَهُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أَعرَفُكُم بِنَفسِهِ أَعرَفُكُم بِرَبِّهِ . (3)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 102 ح 149 ، مصباح الشريعة : ص 343 ، غرر الحكم : ح 7946 عن الإمام عليّ عليه السلاموليس فيه «فقد» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 32 ح 22 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 292 ح 339 ، المئة كلمة للجاحظ : ص 22 ح 6 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 198 .
3- .جامع الأخبار : ص 35 ح 12 ، روضة الواعظين : ص 25 .

ص: 137

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خود را بشناسد ، خدايش را شناخته است .

الأمالى ، سيّد مرتضى :روايت شده كه يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان پرسيد : انسان ، كِى خدايش را مى شناسد؟ فرمود : «هنگامى كه خود را بشناسد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به نفس خويش آگاه تر باشد ، به خداى خويش ، عارف تر است .

.

ص: 138

عوالي اللآلي :رُوِيَ في بَعضِ الأَخبارِ أنَّهُ دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهرَجُلٌ اسمُهُ مُجاشِعٌ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ كَيفَ الطَّريقُ إِلى مَعرِفَةِ الحَقِّ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : مَعرِفَةُ النَّفسِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ الطَّريقُ إِلى مُوافَقَةِ الحَقِّ؟ قالَ : مُخالَفَةُ النَّفسِ . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فكَيفَ الطَّريقُ إِلى رِضاءِ الحَقِّ؟ قالَ : سُخطُ النَّفسِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فكَيفَ الطَّريقُ إِلى وَصلِ الحَقِّ؟ قالَ : هَجرُ النَّفسِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فكَيفَ الطَّريقُ إِلى طاعَةِ الحَقِّ؟ قالَ : عِصيانُ النَّفسِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فكَيفَ الطَّريقُ إِلى ذِكرِ الحَقِّ؟ قالَ : نِسيانُ النَّفسِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فكَيفَ الطَّريقُ إِلى قُربِ الحَقِّ؟ قالَ : التَّباعُدُ عَن النَّفسِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فكَيفَ الطَّريقُ إِلى أُنسِ الحَقِّ؟ قالَ : الوَحشَةُ مِنَ النَّفسِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ الطَّريقُ إِلى ذلِكَ؟ قالَ : الاستِعانَةُ بِالحَقِّ عَلَى النَّفسِ (1) .

.


1- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 246 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 72 ح 23 .

ص: 139

عوالى اللآلى :در برخى اخبار نقل شده است كه مردى به نام مجاشع بر پيامبر خدا وارد شد و گفت : اى پيامبر خدا ! راه به معرفت حق چيست؟ فرمود : «معرفت نفس» . گفت : اى پيامبر خدا ! راه تصديق حق چيست؟ فرمود : «مخالفت با نفس» . گفت : اى پيامبر خدا ! راه دستيابى به رضاى حق چيست؟ فرمود : «ناراضى كردن نفس» . گفت : اى پيامبر خدا ! راه رسيدن به حق چيست؟ فرمود : «وا نهادن نفس» . گفت : اى پيامبر خدا ! راه اطاعت از حق چيست؟ فرمود : «عصيان نفس» . گفت : اى پيامبر خدا ! راه به ياد داشتن حق چيست؟ فرمود : «از ياد بردن نفس» . گفت : اى پيامبر خدا ! راه نزديك شدن به حق چيست؟ فرمود : «دور شدن از نفس» . گفت : اى پيامبر خدا ! راه انس يافتن با حق چيست؟ فرمود : «رَميدن از نفس» . گفت : اى پيامبر خدا ! راه رسيدن به اينها چيست؟ فرمود : «يارى جستن از حق ، عليه نفس» .

.

ص: 140

مصباح الشريعة_ فيما نسبه إلى الإمام الصادق عليه السلام _: قالَ صلى الله عليه و آله : اُطلُبُوا العِلمَ ولَو بِالصّينِ . وهُوَ عِلمُ مَعرِفَةِ النَّفسِ ، وفيهِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن يَجهَلُ نَفسَهُ ، كَيفَ يَعرِفُ رَبَّهُ؟! (2)

عنه عليه السلام :أَكثَرُ النّاسِ مَعرِفَةً لِنَفسِهِ أَخوَفُهُم لِرَبِّهِ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ _: مَن عَجَزَ عَن مَعرِفَةِ نَفسِهِ فَهُوَ عَن مَعرِفَةِ خالِقِهِ أَعجَزُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :العَجَبُ مِن مَخلوقٍ يَزعُمُ أنَّ اللّهَ يَخفى عَلى عِبادِهِ وهُوَ يَرى أثَرَ الصُّنعِ في نَفسِهِ ، بِتَركيبٍ يُبهِرُ عَقلَهُ ، وتَأليفٍ يُبطِلُ جُحودَه (5) ! (6)

عنه عليه السلام :إِنَّ الصّورَةَ الإِنسانِيَّةَ أَكبَرُ حُجَّةِ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، وهِيَ الكِتابُ الَّذي كَتَبَهُ بِيَدِهِ ، وهِيَ الهَيكَلُ الَّذي بَناهُ بِحِكمَتِهِ ، وهِيَ مَجموعُ صُوَرِ العالَمينَ ، وهِيَ المُختَصَرُ مِنَ العُلومِ فِي اللَّوحِ المَحفوظِ ، وهِيَ الشّاهِدُ عَلى كُلِّ غائِبٍ ، وهِيَ الحُجَّةُ عَلى كُلِّ جاحِدٍ ، وهِيَ الطَّريقُ المُستَقيمُ إِلى كُلِّ خَيرٍ ، وهِيَ الصِّراطُ المَمدودُ بَينَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ . (7)

.


1- .مصباح الشريعة : ص 342 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 32 ح 21 .
2- .غرر الحكم : ح 6270 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 329 ح 5639 .
3- .غرر الحكم : ح 3126 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 112 ح 2438 وفيه «أكبر» بدل «أكثر» .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 292 ح 340 .
5- .في بحارالأنوار «حجّته» وما أوردناه كما في نسخة اُخرى ذكرت في هامشه .
6- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحيد المفضل .
7- .الكلمات المكنونة : ص 111 ، الأسفار الأربعة : ج 8 ص 356 عن الإمام عليّ عليه السلاموليس فيه «وهي الهيكل الذي بناه بحكمته» و «هي الحجّة على كلّ جاحد» ، جامع الأسرار ومنبع الأنوار : ص 383 ح 765 ، نصّ النصوص : ص 306 وص 441 ، كشف الأسرار : ص 160 .

ص: 141

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلامنسبت داده شده است _: پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمود : «دانش را بجوييد ، حتّى اگر در چين باشد» و آن دانش ، خودشناسى است كه در آن ، شناخت پروردگار هم نهفته است .

امام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه خود را نمى شناسد ، چگونه خداى خود را بشناسد؟!

امام على عليه السلام :آن كه خويشتن را بيشتر مى شناسد ، از خدايش بيشتر مى ترسد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: هر كس از شناخت خويش ناتوان باشد ، از شناخت آفريدگارش ، ناتوان تر است .

امام صادق عليه السلام :عجب از مخلوقى كه مى پندارد خداوند بر بندگانش مخفى است ، در حالى كه اثر كارِ او را در خود مى بيند ؛ تركيبى محيّر العقول و پيوندى زداينده انكار .

امام صادق عليه السلام :صورت انسانى ، بزرگ ترين حجّت خدا بر خلقش است و آن ، همان نوشته اى است كه به دست خود نگاشت و آن ، همان هيكلى است كه به حكمت خويش بنا نهاد و آن ، مجموع صورت هاى جهانيان و چكيده علومِ لوح محفوظ است و شاهد بر هر غايب و حجّت بر هر منكر ، و آن است راه راست به سوى هر نيكى و راه كشيده شده ميان بهشت و دوزخ .

.

ص: 142

بحار الأنوار عن صُحف إدريس عليه السلام :مَن عَرَفَ الخَلقَ عَرَفَ الخالِقَ ، ومَن عَرَفَ الرِّزقَ عَرَفَ الرّازِقَ ، ومَن عَرَفَ نَفسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ . (1)

راجع : ص 158 (التجربة) و 214 (الباب الثاني : خلق الإنسان) .

.


1- .بحار الأنوار : ج 95 ص 456 نقلاً عن ابن متّويه .

ص: 143

بحار الأنوار_ از صُحُف ادريس عليه السلام _: هر كس خلق را بشناسد ، خالق را مى شناسد و هر كس از روزى آگاه شود ، از روزى رسان آگاه مى شود و هر كس خويشتن را بشناسد ، پروردگارش را مى شناسد .

ر . ك : ص 159 (تجربه) و 215 (باب دوم : آفرينش انسان) .

.

ص: 144

. .

ص: 145

بحثى درباره نقش خودشناسى در خداشناسى

بحثى درباره نقش خودشناسى در خداشناسىاز نگاه قرآن كريم ، در آفرينش انسان ، نشانه ها و دلايل روشنى براى خداشناسى وجود دارد كه هر كس اهل لجاجت نباشد و بخواهد از راه دليل و برهان ، حقايق هستى را بپذيرد ، مى تواند با دقّت در حكمت هاى وجودِ خود ، با آفريدگار جهان و حقيقة الحقايق ، آشنا شود : «وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ (1) . و در آفرينش شما و جنبندگانى كه پراكنده است ، نشانه هايى براى يقين داران است» . «وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَ_تٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ . (2) ودر زمين، نشانه هايى براى يقين داران است و در خود شما، مگر نمى بينيد؟» . «سَنُرِيهِمْ ءَايَ_تِنَا فِى الْأَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ . (3)

.


1- .جاثيه : آيه 4 .
2- .ذاريات : آيه 20 _ 21 .
3- .فصّلت : آيه 53 .

ص: 146

اقسام احاديث دعوت به خودشناسى
1 . ارزش خودشناسى

به زودى نشانه هاى خود را در كرانه ها[ى هستى] و در خودشان به آنان نشان خواهم داد تا برايشان روشن شود كه او حقّ است» . اين آيات ، تصريح مى كنند كه نه يك دليل و نشان ، بلكه دليل ها و نشانه هاى فراوانى در وجود انسان براى آشنايى با آفريدگار جهان هست كه انسان نمى تواند حقيقتا خودشناس ، امّا خدا نشناس باشد .

اقسام احاديث دعوت به خودشناسىاحاديث اسلامى ، با الهام از قرآن ، فراوان بر خودشناسى تأكيد دارند . اين احاديث را مى توان به چهار دسته تقسيم كرد :

1 . ارزش خودشناسىدسته اوّل ، احاديثى كه خودشناسى را با ارزش ترينِ شناخت ها معرّفى مى كنند ؛ مانند آنچه از امام على عليه السلام روايت شده است كه : أَفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ . (1) برترين شناخت ، خودشناسى است. المَعرِفَةُ بِالنَّفسِ أَنفَعُ المَعرِفَتَينِ . (2) سودمندترينِ دو شناخت ، خودشناسى است . أَفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ . (3) برترين حكمت ، خودشناسى است .

.


1- .غرر الحكم : ح 2935 .
2- .غرر الحكم : ح 1675 .
3- .غرر الحكم : ح 3105 .

ص: 147

2 . زيان هاى جهل به خود

غايَةُ المَعرِفَةِ أَن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ . (1) نهايت شناخت ، خودشناسى است . مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ . (2) سودمندترينِ شناخت ها خودشناسى است . و از امام باقر روايت شده: لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفَتِكَ بِنَفسِكَ . (3) هيچ شناختى مانند اين نيست كه خود را بشناسى.

2 . زيان هاى جهل به خوددسته دوم ، احاديثى اند كه به بيان زيان هاى نشناختن خود پرداخته اند . در اين روايات ، تأكيد شده است كه تا انسان خود را نشناسد ، نمى تواند جهانبينى درستى داشته باشد و راه رستگارى و نجات را در زندگى بيابد . بخشى از سخنان امام على عليه السلامدر اين باره ، چنين است : مَن جَهِلَ نَفسَهُ كانَ بِغَيرِ نَفسِهِ أجهَلَ . (4) آن كه خود را نشناسد ، به غير خود ، نادان تر است. كَيفَ يَعرِفُ غَيرَهُ مَن يَجهَلُ نَفسَهُ ؟! (5) آن كه خود را نشناخته ، چگونه ديگرى را بشناسد ؟!

.


1- .غرر الحكم : ح 6365 .
2- .غرر الحكم : ح 9865 .
3- .تحف العقول : ص 286 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 165 ح 1 .
4- .غرر الحكم : ح 8624 .
5- .عيون الحكم والمواعظ : ص 383 ح 6467 .

ص: 148

3 . كليد هستى شناسى
4 . كليد خداشناسى

لا تَجهَل نَفسَكَ فَإِنَّ الجاهِلَ مَعرِفَةِ نَفسِهِ جاهِلٌ بِكُلِّ شَيءٍ . (1) از خود بى خبر مباش كه بى خبر از خود ، از همه چيز بى خبر است. مَن لَم يَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبيلِ النَّجاةِ ، وخَبَطَ فِي الضَّلالِ وَالجَهالاتِ . (2) كسى كه خود را نشناسد ، از راه رهايى دور مى افتد و در گم راهى و نادانى فرو مى غلتد.

3 . كليد هستى شناسىدسته سوم ، احاديثى كه تصريح مى كنند خودشناسى ، مقدّمه و كليدهستى شناسى است ، چنان كه از امام على عليه السلام نقل شده است : مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَهُوَ لِغَيرِهِ أعرَفُ . (3) آن كه خود را بشناسد ، ديگران را بهتر مى شناسد. مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهى إِلى غايَةِ كُلِّ مَعرِفَةٍ وعِلمٍ . (4) آن كه خود را بشناسد ، به نهايت هر شناخت و دانشى مى رسد.

4 . كليد خداشناسىدسته چهارم ، احاديثى كه خودشناسى را كليد خداشناسى ، بلكه برابر با خداشناسى مى دانند كه در فصل چهارم ملاحظه شد و مشهورترينِ آنها اين حديث شريف است كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلامروايت شده كه فرموده اند :

.


1- .غرر الحكم : ح 10337 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 524 ح 9547 .
2- .غرر الحكم : ح 9034 .
3- .غرر الحكم : ح 8758 .
4- .غرر الحكم : ح 8949 .

ص: 149

5 . مقصود از خودشناسى
نگاهى به حديث «من عرف نفسه
يك . سند حديث

مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ . (1) آن كه خود را بشناسد ، پروردگارش را نيز مى شناسد.

5 . مقصود از خودشناسىدسته پنجم ، احاديثى اند كه مقصود از خودشناسى را تبيين و تفسير مى كنند ، مانند شمارى از احاديث فصل چهارم و همه احاديثى كه در باب دوم درباره آفرينش انسان خواهد آمد . (2) اكنون با عنايت به اين كه در ميان همه آيات و رواياتى كه مردم را به خودشناسى دعوت كرده اند ، حديث شريف «مَن عَرَفَ نَفسَه عَرَفَ رَبَّه» مورد توجّه دانشمندان ، بويژه اهل حكمت و عرفان قرار گرفته ، توجّه به چند مطلب در اين باره ضرورى به نظر مى رسد :

نگاهى به حديث «مَن عَرَفَ نَفسَه ...»يك . سند حديثاين حديث شريف ، در منابع مختلف روايى _ چنان كه در فصل چهارم ملاحظه شد _ نقل شده است ؛ امّا سند متّصل به اهل بيت عليهم السلام ندارد . گفتنى است كه اين حديث ، يكى از يكصد سخنى است كه ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ (م 255 ق) از سخنان كوتاه امير مؤمنان ، انتخاب كرده است و آن را مطلوبُ كلّ طالب من كلام أميرالمؤمنين عليّ بن أبى طالب ناميده و در توصيف آن گفته است :

.


1- .ر . ك : ص 136 ح 3470 .
2- .ر . ك : ص 215 (باب دوم : آفرينش انسان) .

ص: 150

دو . شرح هاى حديث

هر سخنش با هزار سخن زيباى عرب ، برابرى مى كند . (1) بر اساس برخى روايات ، اين حديث ، پيش از اسلام نيز مطرح بوده و در صُحُف ادريس عليه السلام (2) نيز آمده است. از راغب اصفهانى نيز نقل شده كه در رساله «تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين» آورده است : قد رُوى إنّه ما أنزل اللّه من كتاب إلا و فيه : «إعرِفْ نفسَك _ يا إنسان _ تَعرفْ رَبَّك» . (3) روايت شده كه خداوند ، هيچ كتابى فرو نفرستاد ، جز آن كه در آن بود: «اى انسان ! خود را بشناس ، خدايت را مى شناسى». بارى ! حديث ياد شده ، اصطلاحا «مُرسَل» ناميده مى شود و چگونگى اسناد آن مشخّص نيست ؛ ليكن با عنايت به اين كه مضمون آن در آياتى كه بدان اشاره شد ، آمده و در واقع ، اين حديث ، شرح و تفسير آن آيات است ، نيازى به ارزيابى سند ندارد و لذا بسيارى از محدّثان و محققّان ، آن را پذيرفته و بدان استناد كرده اند.

دو . شرح هاى حديثاين حديث شريف ، از ديرباز مورد توجّه علماى اسلام ، بويژه حكيمان و اهل عرفان بوده و رساله ها و مقالات فراوانى درباره آن ، نگارش يافته است. علاّمه تهرانى در الذريعة، پنج رساله در شرح اين حديث، معرّفى كرده است. (4)

.


1- .اين يكصد جمله را ابن ميثم بحرانى و نيز رشيد وطواط وعبد الوهاب ، شرح كرده اند كه مجموعا در يك مجلّد ، به تصحيح و همّت مرحوم مير جلال الدين محدّث اُرمَوى به طبع رسيده است (ر . ك : هزار و يك كلمه : ج 3 ص 194) .
2- .ر . ك : ص 142 ح 3480 .
3- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 199 .
4- .الذريعة : ج 13 ص 208 _ 209 .

ص: 151

برخى شروح مستقل ديگر ، عبارت اند از : (1) 1 . الرسالة الوجودية فى معنى قوله صلى الله عليه و آله : «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (چاپ قاهره) . 2. رساله اى در شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از عماد الدين بن يونس پنجهزارى . اين نسخه را حسن حسن زاده به طبع رسانده است . (2) 3. رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از عارف عبد اللّه بَليانى كه در سال 1352 ش ، با چند رساله ديگر به طبع رسيده است . (3) 4. رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملى كه در هزار و يك كلمه به طبع رسيده است . (4) 5 . رساله اى در شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملى كه مخطوط است . (5) 6. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از احمد بن زين الدين احسايى . (6) 7. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از احمد بن صالح بن طوق قطيفى . 8 . شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از صدر الدين كاشف دزفولى (1174 _ 1256 ق) .

.


1- .اين قسمت از دفتر اوّل ميراث حديث شيعه (ص 144 _ 146) اخذ شده است .
2- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 197 و ص 217 _ 228 .
3- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج 18 ص 62 .
4- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 189 _ 227 .
5- .همان ، ص 198 .
6- .فهرست كتب مشايخ: ص15، فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى : مجموعه ش 4 ص714.

ص: 152

9. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از عماد الدين مازندرانى. 10. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از على بن احمد بن حسين آل عبد الجبار قطيفى (م 1287ق) . 11. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، كه مؤلف آن مجهول است . (1) 12. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، كه مؤلف آن مجهول است . (2) 13. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از مولانا برهان الدين بغدادى . (3) 14 . شرح حديث: «أعلمكم بنفسه أعلمكم بربّه»، از ملاّ اسماعيل خواجويى مازندرانى. (4) 15. مرآت المحقّقين ، در معناى: «من عرف نفسه» ، از شيخ محمود شبسترى . (5) 16. زبدة الطريق در معناى«من عرف نفسه»، از درويش على بن يوسف گوگَدى. (6) 17. معنى: «من عرف نفسه» ، از شيخ حبيب عجمى . (7) 18. الغوثية شرح «من عرف نفسه» ، از عبد القادر گيلانى . (8) 19. الفصوص در قول: «من عرف نفسه» ، از محيى الدين عربى . (9) 20. النورية در حديث: «من عرف نفسه» ، از آقا شمس الدين . (10)

.


1- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج 3 ص 336 .
2- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه مسجد اعظم : ص 589 .
3- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج 3 ص 335 .
4- .همان ، ج 14 ص 329 .
5- .اين كتاب چندين بار به چاپ رسيده است.
6- .همان ، ص 148 .
7- .همان ، ص 139 .
8- .همان ، ص 146 .
9- .همان جا .
10- .همان ، ص 147 .

ص: 153

سه . معانىِ حديث

21. اسرار الدقايق شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از بدرالدين سماوى . (1) 22. شرح حديث: «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالى . (2) 23. القول الأشبه فى حديث: «من عرف نفسه» ، از جلال الدين ابوبكر سيوطى . (3) 24. نقطة الوحدة در معنى: «من عرف نفسه» ، شيخ ابواسحاق (تركى) . (4) 25. معنى: «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالى (تركى) . (5) 26. رساله قبس المقتبس ، از ملاّ حبيب الله شريف كاشانى . (6) 27. شرح حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، از سيّد محمّد مهدى تنكابنى . (7) بجز رساله هاى مستقل ، شروح ضمنى نيز بر اين حديث ، بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مى شود : 1. صد كلمه ، رشيدالدين وطواط ، كلمه ششم ، ص 5 _ 6 . 2. الميزان فى تفسير القرآن ، سيّد محمّد حسين طباطبايى ، ج 6 ص 169 _ 176 . 3. صد كلمه ، حسن حسن زاده آملى ، كلمه 26 . 4. هزار و يك نكته ، حسن حسن زاده آملى ، نكته 105 ، 128 و 541 .

سه . معانىِ حديثبراى اين حديث ، معانى فراوانى گفته اند ، تا آن جا كه استاد حسن زاده آملى ،

.


1- .همان ، ص 146 .
2- .همان جا .
3- .اين رساله ، ضمن الحاوى للفتاوى بارها چاپ شده است .
4- .همان ، ص 150 .
5- .همان ، ص 149 .
6- .اين رساله در فصل نامه علوم حديث (ش 4 ، ص 125) به چاپ رسيده است .
7- .اين رساله در ميراث حديث شيعه (دفتر اوّل ، ص 150 _ 172) به چاپ رسيده است .

ص: 154

تحت عنوان : برخى از معانى حديث شريف «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، 92 معنا ذكر كرده است . (1) برخى معتقدند كه در اين حديث ، اشارات لطيف و ارشادات روشنى به اصول دين: خداشناسى ، صفات ثبوتى و سلبى ، عدل ، نبوّت ، امامت و معاد ، وجود دارد . (2) برخى بر اين باورند كه همه مسائل اصيل فلسفى و مطالب قويم حكمت متعالى و حقايق متين عرفانى را از آن مى توان استنباط كرد . (3) برخى مى گويند كه همه اصول و فروع دين ، و همه احكام دنيوى و اخروى ، و جميع احكام ربوبيت و عبوديت ، در اين حديث خلاصه شده است . (4) طرح و ارزيابىِ آنچه در شرح اين حديث گفته شده ؛ فرصت ديگرى مى طلبد ؛ ولى به نظر مى رسد براى تبيين دقيق مقصود از آن ، توجّه به سه نكته ضرورى است : 1. تأمّل در آياتى كه اين حديث شريف ، ناظر به آنهاست ؛ 2. ملاحظه رواياتى كه به منزله شرح اين حديث ، شمرده مى شوند ؛ 3. مراجعه به فهم اصحاب امامان در مفهوم خودشناسى ؛ بررسى آنچه درباره معانى حديث مذكور گفته شده ، نشان مى دهد كه نكاتى كه بدان اشارت رفت ، يا مورد توجّه نبوده و يا كمتر مورد عنايت قرار گرفته است .

.


1- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 200 كلمه 216 .
2- .همان : ص 217 .
3- .همان : ص 191 .
4- .ميراث حديث شيعه ، دفتر اوّل : ص 157 .

ص: 155

چهار . روشن ترين معناى حديث

چهار . روشن ترين معناى حديثمقتضاى دقّت در آياتى كه انسان را براى خداشناسى به خودشناسى دعوت مى نمايد و مجموع احاديثى كه مفسّر و مبيّن آنهاست و همچنين مراجعه به فهم برخى از اصحاب سخن شناس اهل بيت عليهم السلام ، اين است كه روشن ترين معناى حديث ، دعوت به خودشناسى و تدبّر در حكمت هايى است كه در خلقت انسان به كار رفته و حاكى از علم و قدرت بى نهايت آفريدگار اوست . اين حكمت ها كه در متن قرآن و احاديث اسلامى تشريح شده ، عبارت است از چگونگىِ آفرينش انسان از خاك ، چگونگى پيدايش انسان از نطفه ، تصوير جنين در رَحِم ، نفخ روح در جنين ، اختلاف زبان ها و رنگ ها ، تأمين غذاهاى مورد نياز بدن و ... كه در باب دوم از فصل پنجم ، به تفصيل بيان شده است (1) و اين راه ، از آسان ترين راه هاى خداشناسى است . امام صادق عليه السلام در تبيين اين راه ، آيات حكمت و آثار صنع در وجود انسان را بدين گونه جمع بندى فرموده است : والعَجَبُ مِن مَخلوقٍ يَزعُمُ أَنَّ اللّهَ يَخفى عَلى عِبادِهِ وهُوَ يَرى أَثَرَ الصُّنعِ في نَفسِهِ بِتَركيبٍ يُبهِرُ عَقلَهُ وتَأليفٍ يُبطِلُ حُجَّتَهُ . (2) و شگفت از مخلوقى كه مى پندارد خدا از بندگانش پوشيده است ، در حالى كه اثر صنع را در تركيب مُحيّر العقول خويش و پيوند اجزايش به گونه اى كه انكار را بر نمى تابد ، مى بيند ! و نيز در تبيين آيه 53 از سوره فصّلت : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ ؛ و در خود شما ، آيا نمى بينيد» ، مى فرمايد :

.


1- .ر . ك : ص 215 (آفرينش انسان) .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 .

ص: 156

إنه خلقك سميعا بصيرا ، تغضب وترضى ، وتجوع وتشبع ، وذلك كلّه من آيات اللّه . (1) او تو را شنوا و بينا آفريده است . خشم مى گيرى و خشنود مى شوى ، گرسنه مى شوى و سير مى گردى و اينها همه از نشانه هاى خداست . جالب توجّه است كه هشام بن حكم از شاگردان و ياران سخن شناس امام صادق عليه السلام نيز همين معناى روشن را از آيات و روايات خودشناسى استنباط كرده و درباره خداشناسى از طريق خودشناسى مى گويد : خداوند عز و جل را از طريق نفسِ (خويشتنِ) خويش شناختم؛ چرا كه نفس من، نزديك ترين چيز به من است و مى بينم كه پاره هايى گرد هم آمده و بخش هايى با هم تناسب يافته است . (2) و در پايان اشاره مى كند كه مقصود از سخن خداوند متعال كه مى فرمايد : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ» ، همين معناست . امّا با كمال تأسّف بايد گفت : در تبيين حديث خودشناسى ، معناى روشنى كه قرآن و احاديث اسلامى بر آن تأكيد دارند ، به كلّى مورد غفلت واقع شده و در شروحى كه ملاحظه شد ، حتّى به عنوان يك معنا در رديف ساير معانى _ كه بعضا تحميل رأى خود و يا ديگران بر اين حديث شريف است _ ذكر نشده است و اگر دانشمندان مسلمان ، اين پيام قرآن را درباره خودشناسى گرفته بودند ، اكنون بايد در علوم مربوط به انسان شناسى ، سرآمد همه دانشمندان جهان بودند .

.


1- .ر . ك : ص 134 ح 3468 .
2- .ر . ك : ص 134 ح 3469 .

ص: 157

پنج . مراتب خودشناسى

پنج . مراتب خودشناسىبى ترديد ، خودشناسى مانند خداشناسى مراتبى دارد و لذا در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى خوانيم : أعرَفُكُم بِنَفسِهِ ، أعرَفُكُم بِرَبِّهِ . (1) هر كه به نفس خويش آگاه تر باشد، به خداى خويش، عارف تر است . پايين ترين مراتب خودشناسى براى عموم مردم ميسّر است ؛ امّا هر چه بر معلومات انسان نسبت به «خود» افزوده شود ، شناخت او نسبت به خداوند متعال ، بيشتر مى شود تا آن جا كه به معرفت شهودى «خود» دست يازد . آن جاست كه به معرفت شهودى حضرت حق تعالى نيز نايل مى گردد و در كنار فرشتگان و اولو العلم ، شاهد يكتايى آن وجود خواهد بود : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ . (2) خدا ، گواهى مى دهد كه خدايى جز او نيست ، و نيز فرشتگان و دانشمندان» . رسيدن به اين مرتبت از معرفت ، جز از راه مجاهدت ، ميسّر نيست كه شرح آن در فصل ششم خواهد آمد .

.


1- .ر . ك : ص 136 ح 3472 .
2- .آل عمران : آيه 18 .

ص: 158

4 / 2التَّجرِبَةُالإمام عليّ عليه السلام :عُرِفَ اللّهُ سُبحانَهُ بَفَسخِ العَزائِمِ ، وحَلِّ العُقودِ ، وكَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِيَّةِ عَمَّن أَخلَصَ لَهُ النِّيَّةَ . (1)

عنه عليه السلام :عَرَفتُ اللّهَ سُبحانَهُ بِفَسخِ العَزائِمِ ، وحَلِّ العُقودِ ، ونَقضِ الهِمَمِ . (2)

جامع الأخبار :سُئِلَ أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : مَا الدَّليلُ عَلى إِثباتِ الصَّانِعِ ؟ قالَ : ثَلاثَةُ أشياءَ : تَحويلُ الحالِ ، وضَعفُ الأَركانِ ، ونَقضُ الهِمَّةِ . (3)

الإمام الحسين عليه السلام :إِنَّ رَجُلاً قامَ إِلى أَميرِ المُؤمِنينَ ، فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، بِماذا عَرَفتَ رَبَّكَ ؟ قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ، لَمّا هَمَمتُ فَحيلَ بَيني وبَينَ هَمّي ، وعَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ عَزمي ؛ عَلِمتُ أنَّ المُدَبِّرَ غَيري . (4)

التوحيد عن هشام بن سالم :سُئِلَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَقيلَ لَهُ : بِما عَرَفتَ رَبَّكَ ؟ قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ؛ عَزَمتُ فَفَسَخَ عَزمي ، وهَمَمتُ فَنَقَضَ هَمّي . (5)

.


1- .غرر الحكم : ح 6315 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 339 ح 5778 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 250 ، روضة الواعظين : ص 38 وليس فيه «نقض الهمم» .
3- .جامع الأخبار : ص 39 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 55 ح 29 .
4- .التوحيد : ص 288 ح 6 عن زياد بن المنذر عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، الخصال : ص 33 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 131 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 38 عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، إرشاد القلوب : ص 168 من دون اسناد إلى المعصوم وفيه «الهمم» بدل «الهمّ» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 42 ح 17 .
5- .التوحيد : ص 289 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 49 ح 21 .

ص: 159

4 / 2 تجربه

اشاره

4 / 2تجربهامام على عليه السلام :خداى سبحان را به بر هم زدن تصميم هاى [ انسان] از تصميم هايش و گشودن گِرِه ها[ى زندگى] و برطرف كردن آسيب ها و گرفتارى ها از كسى كه نيّتش را براى او خالص كرده است ، شناخته مى شود .

امام على عليه السلام :خداى سبحان را به بر هم زدن تصميم ها و گره گشايى ها و درهم شكستن اراده ها شناختم .راه هاى معرفت خدا

جامع الأخبار :از امير مؤمنان سؤال شد : دليل بر اثبات صانع چيست؟ فرمود : «سه چيز : دگرگون كردن حال ، ناتوانى اعضاى بدن و درهم شكستن اراده ها» .

امام حسين عليه السلام :مردى نزد امير مؤمنان آمد و گفت : اى امير مؤمنان ! خدايت را به چه چيز شناختى؟ فرمود : «به فسخ تصميم و درهم شكستن اراده ؛ چون به چيزى همّت گماردم و ميان من و همّتم حايل شد ؛ و تصميم بر كارى گرفتم ، امّا سرنوشت ، راه ديگرى پيمود ، دانستم كه تدبيركننده ، كس ديگرى جز من است» .

التوحيد_ به نقل از هشام بن سالم _: از امام صادق عليه السلام سؤال شد : خدايت را به چه شناختى؟ فرمود : «به فسخ تصميم و درهم شكستن اراده . تصميم گرفتم و تصميمم برهم خورد و همّت كردم و در هم شكست» .

.

ص: 160

الإمام الصادق عليه السلام_ لاِبنِ أَبِي العَوجاءِ لَمّا قالَ : ما مَنَعَهُ إِن كان الأَمرُ كَما يَقولونَ أن يَظهَرَ لِخَلقِهِ ويَدعوهُم إِلى عِبادَتِهِ حَتّى لا يَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأرسَلَ إِلَيهِمُ الرُّسُلَ ؟ ولو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أَقرَبَ إِلَى الإِيمانِ بِهِ _: وَيلَكَ وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أَراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ ؛ نُشوءَكَ ولَم تَكُن ، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكِ وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ وغَضَبَك بَعدَ رِضاكَ ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ ، وحُبَّكَ بَعدَ بُغضِكَ وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ ، وعَزمَكَ بَعدَ أَناتِكَ وأَناتَكَ بعد عَزمِكَ ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِك ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ . (1)

راجع : ص 134 (معرفة النفس) و 226 ح 3545.

.


1- .الكافي : ج 1 ص 75 ح 2 ، التوحيد : ص 127 ح 4 وفيه «إبائك» بدل «أناتك» وكلاهما عن ابن أبي العوجاء .

ص: 161

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ به ابن ابى العوجاء كه گفت : چه مى شد اگر آن چنان كه مى گوييد [خدا هست] براى آفريدگانش آشكار شود و آنان را به عبادت خود ، فرا خوانَد تا دو نفر از خلقش نيز با هم اختلاف نكنند و چرا خود را از آنان در پسِ حجاب بُرده و فرستادگان را به سوى ايشان فرستاده است؟ و اگر خود با آنان به طور مستقيم ارتباط بر قرار مى كرد ، مردم به ايمان نزديك تر بودند _: واى بر تو ! چگونه در حجاب است كسى كه قدرتش را در تو به نمايش نهاده : پيدايش تو از نيستى ، بزرگ شدنت از پسِ كوچكى ، نيرومند شدنت از پسِ ناتوانى و ناتوانى ات از پسِ نيرومندى و بيمارى ات پس از سلامت و سلامتت پس از بيمارى و رضايتت پس از خشم و خشمت پس از رضايت و اندوهت پس از شادى و شادى ات پس از اندوه و محبّتت پس از نفرت و نفرتت پس از محبّت و عزمت پس از تأنّى و تأنّى ات پس از عزم و اشتياقت پس از ناپسند داشتنت و ناپسند داشتنت پس از اشتياق و رغبتت پس از حذر و حذرت پس از رغبت و اميدت پس از نااميدى و نااميدى ات پس از اميد و خطور به ذهن آنچه در خيال تو هم نبود و دور شدن از ذهن تو از آنچه بدان باور داشتى .

ر . ك : ص 135 (خودشناسى) و 227 ح 3545

.

ص: 162

. .

ص: 163

توضيحى درباره نقش تجربه در خداشناسى

توضيحى درباره نقش تجربه در خداشناسىخداشناسى از راه تجربه را دو گونه مى توان تفسير كرد : يك . در زندگى شخصى هر كس ، حالات و حوادث گوناگونى پيش مى آيد كه از يك سو حاكى از نقشه و تدبيرِ مدبّر است ، و از سوى ديگر ، خود در پديد آوردن آن نقشى ندارد ، مثل اين كه تصميم قطعى دارد كارى را انجام دهد كه در واقع ، به زيان اوست ؛ ولى بدون اين كه دليل عقلى خاصّى داشته باشد از انجام دادن آن منصرف مى شود ، بعدها معلوم مى شود اگر انجام مى داد ، براى او زيانبار بود ، چه كسى بين انسان و عزم قاطع او حايل شد و او را از خطر ، نجات داد ؟ تأمّل در اين تجربه ، همان طور كه در كلام امام على عليه السلام ملاحظه شد ، انسان را به اين نتيجه مى رساند كه مدبّر زندگى انسان ، كسى جز خود انسان است و او جز خداوندِ حكيم دانا و توانا نيست، چنان كه در قرآن مى خوانيم : «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ . (1) وبدانيد كه خدا ، ميان انسان و دلش حايل مى شود» .

.


1- .انفال : آيه 24 .

ص: 164

آرى . خداوند متعال است كه ميان انسان و دلش جدايى مى اندازد و موجب فسخ تصميم و درهم شكستن اراده مى گردد . همچنين كودكى ، جوانى ، پيرى ، ضعف ، قوّت ، صحّت ، بيمارى و ساير حالاتى كه براى انسان پيش مى آيد و خارج از اراده و تدبير اوست ، حاكى از حاكميت تدبيرِ مدبّرى جز او دارد . اين تفسير از تجربه ، در واقع ، شاخه اى از خداشناسى از طريق خودشناسى است . بنا بر اين ، مى توان اين روايات را از جمله احاديث شرح دهنده حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» شمرد . دو . دومين معناى خداشناسى از راه تجربه ، تجربه اى است كه براى انسان هاى موحّد ، متّقى و مخلص پيش مى آيد : عُرِفَ اللّهُ سُبحانَهُ بِفَسخِ العَزائِمِ ، وَحَلِّ العُقودِ ، وكَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِيَّةِ عَمَّن أخلَصَ لَهُ النِّيَّةَ . (1) خداى سبحان را به برهم زدن تصميم ها و گشوده شدن گِرِه ها و برطرف شدن سختى ها و گرفتارى هاى آنان كه نيّت خالصانه دارند ، شناخته مى شود. حلّ مشكلات و دفع بليات زندگى ، علاوه بر اسباب و راه هاى شناخته شده عادى و مادّى ، راه ديگرى هم دارد و آن ، عبارت است از : تقوا ، توكّل و اخلاص . قرآن كريم تصريح مى كند : «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ . (2)

.


1- .ر . ك : ص 158 ح 3481 .
2- .طلاق : آيه 2 _ 3 .

ص: 165

هر كس تقوا ورزد ، خداوند برايش راه بيرون شدى قرار دهد و او را از آن جا كه گمان نمى بَرَد ، روزى مى دهد» . و تأكيد مى فرمايد : «وَ الَّذِينَ جَ_هَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (1) و آنان كه با تمام توان براى ما بكوشند ، به راه هاى خود ، رهنمونشان مى كنيم» . هر پژوهشگرى مى تواند توحيد ، بلكه نبوت را از طريق آزمايش عملى آيات ياد شده در زندگى انسان هاى موحّد و متّقى و مخلص ، تجربه كند .

.


1- .عنكبوت : آيه 69 .

ص: 166

4 / 3التفكّر في حُدوثِ العالَمِالكتاب«أَمْ خُلِقُواْ مِنْ غَيْرِ شَىْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخَ__لِقُونَ * أَمْ خَلَقُواْ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ بَل لاَّ يُوقِنُونَ » . (1)

«اللَّهُ خَ__لِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ » . (2)

«قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلَى ذَ لِكُم مِّنَ الشَّ_هِدِينَ» . (3)

راجع : الأنعام : 14 ، يوسف : 101 ، فاطر : 1 ، الزمر : 46 ، الشورى : 11 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الدّالِّ عَلى قِدَمِهِ بِحُدوثِ خَلقِهِ ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى وُجودِهِ . . . مُستَشهِدٌ بِحُدوثِ الأَشياءِ عَلى أَزَلِيَّتِهِ ، وبِما وَسَمَها بِهِ مِن العَجزِ عَلى قُدرَتِهِ ، وبِمَا اضطَرَّها إِلَيهِ مِنَ الفَناءِ عَلى دَوامِهِ . (4)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ ، وفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ ، الدالِّ عَلى وُجودِهِ بِخَلقِهِ ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى أَزَلِهِ . (5)

عنه عليه السلام :أمّا الاِحتِجاجُ عَلى مَن أَنكَرَ الحُدوثَ مَعَ ما تَقَدَّمَ ، فَهُوَ أنّا لَمّا رَأَينا هذَا العالَمَ المُتَحَرِّكَ مُتَناهِيَةً أَزمانُهُ وأعيانُهُ وحَرَكاتُهُ وأَكوانُهُ ، وجَميعُ ما فيهِ ، ووَجَدنا ما غابَ عَنّا مِن ذلِكَ يَلحَقُهُ النِّهايَةُ ، ووَجَد[نَا ]العَقلَ يَتَعَلِّقُ بِما لا نِهايَةَ ، و لَولا ذلِكَ لَم يَجِدِ العَقلُ دَليلاً يُفَرِّقُ ما بَينَهُما ، ولَم يَكُن لَنا بُدٌّ مِن إِثباتِ ما لا نِهايَةَ لَهُ مَعلوما مَعقولاً أَبَدِيّا سَرمَدِيّا ، لَيسَ بِمَعلومٍ أنَّهُ مَقصورُ القُوى ، ولا مَقدورٌ ولا مُتَجَزِّئٌ ولا مُنقَسِمٌ ، فَوَجَبَ عِندَ ذلِكَ أن يَكونَ ما لا يَتَناهى مِثلَ ما يَتَناهى . وإِذ قَد ثَبَتَ لَنا ذلِكَ ، فَقَد ثَبَتَ في عُقولِنا أنَّ ما لا يَتَناهى هُوَ القَديمُ الأَزَلِيُّ ، وإِذا ثَبَتَ شَيءٌ قَديمٌ وشَيءٌ مُحدَثٌ ، فَقَدِ استَغنَى القَديمُ الباري لِلأَشياءِ عَنِ المُحدَثِ الَّذي أَنشَأَهُ وبَرَأَهُ وأَحدَثَهُ ، وصَحَّ عِندَنا بِالحُجَّةِ العَقلِيَّةِ أنَّهُ المُحدِثُ لِلأَشياءِ ، وأنَّهُ لا خالِقَ إِلاّ هُوَ ، فَتَبارَكَ اللّهُ المُحدِثُ لِكُلِّ مُحدَثٍ ، الصّانِعُ لِكُلِّ مَصنوعٍ ، المُبتَدِعُ لِلأَشياءِ مِن غَيرِ شَيءٍ . وإِذا صَحَّ أنّي لا أَقدِرُ أن أُحدِثَ مِثلِي استَحال أن يُحدِثَني مِثلي ، فَتَعالَى المُحدِثُ لِلأَشياءِ عَمّا يَقولُ المُلحِدونَ عُلُوّا كَبيرا . (6)

.


1- .الطور : 35 و 36 .
2- .الزمر : 62 .
3- .الأنبياء : 56 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، التوحيد : ص 69 ح 26 عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام ، البلد الأمين : ص 92 وفيهما ذيله من «مستشهد بحدوث» ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 221 ح 2 .
5- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 56 ح 14 عن فتح بن يزيد عن الإمام الرضا عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 152 نحوه ، بحار الأنوار : ج 57 ص 166 ح 105 .
6- .بحار الأنوار : ج 93 ص 90 نقلاً عن رسالة النعماني .

ص: 167

4 / 3 انديشيدن در حدوث عالم

اشاره

4 / 3انديشيدن در حدوث عالمقرآنراه هاى معرفت خدا«يا از هيچ خلق شده اند يا آن كه خودشان خالق [خود] اند يا آسمان ها و زمين را آفريده اند حق اين است كه يقين نمى ورزند» .

«خداوند ، آفريدگار همه چيز است» .

«گفت : حق اين است كه پروردگارتان ، پروردگار آسمان و زمين است ؛ همو كه آنها را آفريده است و من بر اين [سخن ]گواهم» .

راجع : انعام : آيه 14 ، يوسف : آيه 101 ، فاطر : آيه 1 ، زمر : آيه 46 ، شورى : آيه 11 .

حديثامام على عليه السلام :ستايش ، خداى را ... كه حدوث مخلوقاتش بر قديم بودنش و نيز بر وجودش دلالت دارد ... . با حدوث اشيا ، بر ازلى بودن خود ، و با نشانْ زدنِ ناتوانى بر اشيا ، بر توانايى خود ، و با فانى كردن آنها _ كه ناگزير از آن اند _ ، بر دوام خود ، گواهى گرفته است .

امام على عليه السلام :ستايش ، خداى را كه به بندگانش سپاس گزارى خود را الهام كرد و آن را بر معرفت ربوبيت خويش سرشت ، خلقتش بر وجود او دلالت دارد و حدوث خلقتش بر ازليت او .

امام على عليه السلام :... امّا احتجاج بر كسى كه حدوث [جهان] را انكار مى كند ، افزون بر آنچه گذشت ، اين است كه ما اين عالم در حركت را از نظر مدّت و موجودات خارجى و حركت ها و وجود و همه آنچه در آن است ، متناهى و محدود مى بينيم و نيز آنچه را از ديد ما نهان است ، نهايت دار مى يابيم ؛ ولى عقل را متعلّق به بى نهايت مى يابيم و اگر چنين نبود ، عقل ، دليلى براى فرق نهادن ميان آن دو موجود (نهايت دار و بى نهايت) نمى يافت . و چاره اى نداريم كه اين موجود بى نهايت را معلوم و معقول و هميشگى و جاودان بدانيم و چنين ندانيم كه قوايش محدود، مورد تعلّق قدرت و تجزيه و بخش پذير است كه از اين ها نتيجه مى شود كه نهايت دار و بى نهايت مانند هم باشند . و چون اين براى ما ثابت شد ، براى عقل هاى ما ثابت مى گردد كه بى نهايت ، همان قديم ازلى است و چون يك قديم و يك حادث ثابت شد ، وجود قديمِ آفريدگار اشيا ، بى نياز از حادثى است كه خود پديد آورده و ساخته و پرداخته ، و به دليل عقلى براى ما اين درست مى آيد كه او پديدآورنده اشياست و خالقى جز او نيست . پس مبارك باد خداى پديدآورنده هر حادث ، سازنده هر ساخته و نخستين هستى بخش چيزها از هيچ ! و چون اين گزاره درست است كه من ، نمى توانم مانند خود را پديد آورم ، محال است كه مانند من ، مرا پديد آورده باشد . پس والا و بس والا باد پديدآورنده اشيا از آنچه ملحدان مى گويند !

.

ص: 168

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ: مَا الدَّليلُ عَلى أنَّ لِلعالَمِ صانِعا ؟ : أَكثَرُ الأَدِلَّةِ في نَفسي ؛ لِأَنّي وَجَدتُها لا تَعدو أَحَدَ أمرَين : إِمّا أن أَكونَ خَلَقتُها وأنَا مَوجودٌ ، وإِيجادُ المَوجودِ مُحالٌ ، وإِمّا أن أكونَ خَلَقتُها وأنَا مَعدومٌ ؛ فَكَيفَ يَخلُقُ لا شَيءٌ ؟ فَلَمّا رَأَيتُهُما فاسِدَتَينِ مِنَ الجِهَتَينِ جَميعا عَلِمتُ أنَّ لي صانِعا ومُدَبِّرا . (1)

عنه عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ أَبو شاكِرٍ الدَّيصانِيُّ : مَا الدَّليلُ عَلى أنَّ لَكَ صانِعا ؟ _: وَجَدتُ نَفسي لا تَخلو مِن إِحدى جِهَتَينِ : إِمّا أن أَكونَ صَنَعتُها أنَا أو صَنَعَها غَيري ؛ فَإِن كُنتُ صَنَعتُها أنَا فَلا أَخلو مِن أَحَدِ مَعنَيَينِ : إِمّا أن أَكونَ صَنَعتُها وكانَت مَوجودَةً ، أو صَنَعتُها وكانَت مَعدومَةً ؛ فَإِن كُنتُ صَنَعتُها وكانَت مَوجودَةً فَقَدِ استَغنَت بِوُجودِها عَن صَنعَتِها ، وإِن كانَت مَعدومَةً فَإِنَّكَ تَعلَمُ أنَّ المَعدومَ لا يُحدِثُ شَيئا ، فَقَد ثَبَتَ المَعنَى الثّالِثُ أنَّ لي صانِعا ؛ وهُوَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ ، فَقامَ وما أَحارَ جَوابا (2) . (3)

.


1- .روضة الواعظين : ص 39 .
2- .ما أَحارَ جوابا : أي ما ردَّ (القاموس المحيط : ج 2 ص 16) .
3- .التوحيد : ص 290 ح 10 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 50 ح 23 .

ص: 169

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ به اين سؤال كه : دليل نياز به سازنده داشتن جهان چيست؟ _: بهترين دليل در خود من است ، چون من ، آن را از دو حال بيرون نيافتم : يا من در حالى كه وجود داشتم ، خود را آفريدم كه موجود كردن موجود ، مُحال است و يا من در حالى كه معدوم بودم ، آن را آفريدم كه چگونه عدم ، آفريننده باشد؟ پس چون اين دو [تالى] فاسد را از هر دو جهت ديدم ، دانستم كه من ، سازنده و تدبيركننده اى دارم .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ به ابو شاكر ديصانى كه از او پرسيد: چه دليلى بر صانع داشتنت دارى ؟ _ : خود را از دو جهت بيرون نيافتم : يا من خود را ساخته ام و يا ديگرى ساخته است . پس اگر من خود را ساخته ام ، از دو حال بيرون نيستم : يا من موجود بوده ام و خود را ساخته ام يا در حالى كه معدوم بوده ام ، خود را ساخته ام . پس اگر در حالى كه موجود بوده ام ، خود را ساخته باشم ، وجودم از ايجاد و ساختن آن ، بى نياز است و اگر معدوم بوده ام ، تو مى دانى كه معدوم ، چيزى پديد نمى آورد . پس حالت سوم ثابت مى شود كه من ، سازنده اى دارم و او ، همان خدا ، پروردگار جهانيان است . پس ابو شاكر برخاست بى آن كه پاسخى داشته باشد .

.

ص: 170

الكافي :قالَ ابنُ أَبِي العَوجاءِ [ لأبي عبد اللّه عليه السلام] : مَا الدَّليلُ عَلى حَدَثِ الأَجسامِ ؟ فقال عليه السلام : إِنّي ما وَجَدتُ شَيئا صَغيرا ولا كَبيرا إِلاّ وإِذا ضُمَّ إِلَيهِ مِثلُهُ صارَ أَكبَرَ ، وفي ذلِكَ زَوالٌ وَانتِقالٌ عَنِ الحالَةِ الأُولى ، ولَو كانَ قَديما ما زالَ ولا حالَ ؛ لِأَنَّ الَّذي يَزولُ ويَحولُ يَجوزُ أن يوجَدَ ويَبطُلَ ، فَيَكونُ بِوُجودِهِ بَعدَ عَدَمِهِ دُخولٌ فِي الحَدَثِ ، وفي كونِهِ فِي الأَزَلِ دُخولُهُ فِي العَدَمِ ، ولَن تَجتَمِعَ صِفَةُ الأَزَلِ وَالعَدَمِ وَالحُدوثِ وَالقِدَمِ في شَيءٍ واحِدٍ . فَقالَ عَبدُ الكَريمِ : هَبكَ عَلِمتَ في جَريِ الحالَتَينِ وَالزَّمانَينِ عَلى ما ذَكَرتَ ، وَاستَدلَلتَ بِذلِكَ عَلى حُدوثِها ، فَلَو بَقِيَتِ الأَشياءُ عَلى صِغَرِها ، مِن أينَ كانَ لَكَ أن تَستَدِلَّ عَلى حُدوثِهِنَّ ؟ فَقالَ العالِمُ عليه السلام : إِنَّما نَتَكَلَّمُ عَلى هذَا العالَمِ المَوضوعِ ، فَلَو رَفَعناهُ ووَضَعنا عالَما آخَرَ كانَ لا شَيءَ أَدَلُّ عَلَى الحَدَثِ مِن رَفعِنا إِيّاهُ ووَضِعنا غَيرَهُ ، ولكِن أُجيبُكَ مِن حَيثُ قَدَرتَ أن تُلزِمَنا ، فَنَقولُ : إِنَّ الأَشياءَ لَو دامَت عَلى صِغَرِها لَكانَ فِي الوَهمِ أنَّهُ مَتى ضُمَّ شَيءٌ إِلى مِثلِهِ كانَ أكبَرَ ، وفي جَوازِ التَّغييرِ عَلَيهِ خُروجُهُ مِنَ القِدَمِ ، كَما أنَّ في تَغييرهِ دُخولَهُ فِي الحَدَثِ ، لَيسَ لَكَ وَراءَهُ شَيءٌ يا عَبدَ الكَريمِ ، فَانقَطَعَ وخَزِيَ . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 77 ، التوحيد : ص 297 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 62 ح 32 .

ص: 171

الكافى :عبد الكريم بن ابى العوجاء از امام صادق عليه السلام پرسيد : دليل حدوث اجسام چيست؟ فرمود : «من چيزى كوچك يا بزرگ نيافتم ، جز آن كه وقتى مانند آن به آن ضميمه شود ، بزرگ تر مى گردد و اين ، يعنى زوال حالت اوّل و انتقال [به حالتى ديگر] و اگر قديم بود ، نبايد زايل و دگرگون مى شد ، چون آنچه زوال مى يابد و دگرگون مى شود ، ممكن است كه وجود يابد و [يا ]از ميان برود . پس به وجود يافتن پس از نبودش ، حدوث در آن راه مى يابد و ازليت و عدم ، و حدوث و قدمت در يك شى ء جمع نمى شود» . عبدالكريم گفت : بر فرض كه دو حالت و دو زمان داشتن به گونه اى كه گفتى اتّفاق بيفتد و بر حدوث اجسام ، دلالت كند ، امّا اگر اشيا بر همان كوچكى خود بمانند(با ضميمه كردن بزرگ تر نشوند)، چگونه بر حدوث آنها استدلال مى كنى؟ امام عليه السلام فرمود : «ما درباره اين جهان ساخته شده ، گفتگو مى كنيم و اگر آن را برداريم و جهان ديگرى به جاى آن بنهيم ، هيچ دليل قوى تر ديگرى بر حدوث آن از همين برداشتن و چيز ديگرى را براى گذاردن به جايش نيست ؛ امّا از همين جهت كه تو گفتى نيز پاسخت مى دهم و مى گويم : اگر بر فرض ، اشياى عالم [با وجود ضميمه كردن] همچنان بر كوچكى خود بمانند ، مى توانيم در ذهن تصوّر كنيم كه چون چيزى به مانند خود ضميمه شود ، بزرگ تر مى گردد و همين امكان تغيير آن ، دليل بر قديم نبودن است ، همان گونه كه تغييرش بر حدوث دلالت دارد . ديگر پس از اين ، حرفى ندارى ، اى عبد الكريم؟» . پس او درمانده و رسوا شد .

.

ص: 172

التوحيد عن هشام بن الحكم :دَخَلَ أَبو شاكِرٍ الدَّيصانِيِّ عَلى أَبي عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ عليه السلامفَقالَ لَهُ : إِنَّكَ أَحَدُ النُّجومِ الزَّواهِرِ ، وكانَ آباؤُكَ بُدورا بَواهِرَ ، وأُمَّهاتُكَ عَقيلاتٍ عَباهِرَ ، وعُنصُرُكَ مِن أَكرَمِ العَناصِرِ ، وإِذا ذُكِرَ العُلَماءُ فَبِكَ تُثَنَّى الخَناصِرُ ، فخَبِّرني أيُّهَا البَحرُ الخَضِمُّ الزّاخِرُ ، مَا الدَّليلُ عَلى حُدوثِ العالَِمِ ؟ فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَستَدِلُّ عَلَيهِ بِأَقرَبِ الأَشياءِ . قال : وما هُوَ؟ فَدَعا أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِبَيضَةٍ فَوَضَعَها عَلى راحَتِهِ ، فَقالَ : هذا حِصنٌ مَلمومٌ ، داخِلُهُ غِرقِئُ (1) رَقيقٌ لَطيفٌ ، بِهِ فِضَّةٌ سائِلَةٌ وذَهَبَةٌ مائِعَةٌ ، ثُمَّ تَنفَلِقُ عَن مِثلِ الطّاووسِ ، أ دَخَلَها شَيءٌ ؟ فَقالَ : لا . قالَ : فَهذَا الدَّليلُ عَلى حُدوثِ العالَمِ . قالَ : أَخبَرتَ فَأَوجَزتَ ، وقُلتَ فَأَحسَنتَ ، وقَد عَلِمتَ أنّا لا نَقبَلُ إِلاّ ما أَدرَكناهُ بِأَبصارِنا ، أو سَمِعناهُ بِاذانِنا ، أو شَمَمناه بِمَناخِرِنا ، أو ذُقناهُ بِأَفواهِنا ، أو لَمَسناهُ بِأَكُفِّنا ، أو تُصوِّرَ فِي القُلوبِ بَيانا ، أوِ استَنبَطَهُ الرَّوِيّاتُ (2) إِيقانا . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ذَكَرتَ الحَواسَّ الخَمسَ ، وهِيَ لا تَنفَعُ شَيئا بِغَيرِ دَليلٍ ، كَما لا يُقطَعُ الظُّلمَةُ بِغَيرِ مِصباحٍ . (3)

.


1- .الغِرقِئ : القِشرة الملتزقة ببياض البيض (القاموس المحيط : ج 1 ص 22) .
2- .الرَّوِيّات : جمع رويّة ؛ وهي التفكّر في الأمر (لسان العرب : ج 14 ص 350 «روى») .
3- .التوحيد : ص 292 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 432 ح 571 ، الإرشاد : ج 2 ص 201 ، إعلام الورى : ج 1 ص 543 ، روضة الواعظين : ص 28 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 211 ح 12 .

ص: 173

التوحيد_ به نقل از هشام بن حكم _: ابو شاكر ديصانى بر امام صادق عليه السلامدرآمد و به ايشان گفت : تو يكى از ستارگان فروزان هستى ، و پدرانت ماه هاى كامل و درخشان اند ، و مادرانت خِردوَرزانى خوش خو ، و سرشتت از باارزش ترين سرشت هاست ، و چون عالمان ياد شوند ، انگشت به سمت تو نشانه مى رود . پس اى درياى گسترده انبوه [علم] ! چه دليلى بر حدوث عالم هست؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «ما از نزديك ترين راه ، آن را اثبات مى كنيم» . ابو شاكر گفت : آن چيست؟ پس امام صادق عليه السلام تخم [پرنده اى ]خواست و آن را بر كف دستش نهاد و سپس گفت : اين ، قلعه اى گِرد و محكم است ؛ ولى درون آن ، پوستى نازك و نقره اى روان (سفيده) و طلايى مايع (زرده) قرار دارد . سپس از آن مانند طاووس بيرون مى آيد . آيا چيزى داخل آن شده است؟». ابو شاكر گفت : نه . امام عليه السلام فرمود : «اين ، دليل بر حدوث عالم است» . ابو شاكر گفت : مختصر و مفيد ، آگاه ساختى و زيبا گفتى و مى دانستى كه ما ، تنها آنچه را از طريق حواس پنجگانه بينايى و شنوايى و بويايى و چشايى و بساوايى احساس مى كنيم ، مى پذيريم و يا آن كه در دلمان به روشنى بيابيم و يا به طور يقينى بفهميم . امام صادق عليه السلام فرمود : «حواسّ پنجگانه را ياد كردى و آنها بدون راهنما ، هيچ سودى ندارند ، همان گونه كه تاريكى جز با چراغ ، از ميان نمى رود» .

.

ص: 174

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ الأَشياءَ تَدُلُّ عَلى حُدوثِها مِن . . . تَحَرُّكِ الأَرضِ ومَن عَلَيها ، وَانقِلابِ الأَزمِنَةِ ، وَاختِلافِ الوَقتِ ، وَالحَوادِثِ الَّتي تَحدُثُ فِي العالَمِ ، مِن زِيادَةٍ ونُقصانٍ ، ومَوتٍ وبَلاءٍ ، وَاضطِرارِ النَّفسِ إِلَى الإِقرارِ بأَنَّ لَها صانِعا ومُدَبِّرا . أما تَرَى الحُلوَ يَصيرُ حامِضا ، وَالعَذبَ مُرّا ، وَالجَديدَ بالِيا ، وكُلٌّ إِلى تَغَيُّرٍ وفَناءٍ ؟! (1)

الكافي_ في خَبَرِ مُناظَرَةِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلاملاِبنِ أَبِي العَوجاءِ _: فَقالَ[ عليه السلام ]لَهُ : أ مَصنوعٌ أنتَ أو غَيرُ مَصنوعٍ ؟ فَقالَ عَبدُ الكَريمِ بنُ أبِي العَوجاءِ : بَل ، أنَا غَيرُ مَصنوعٍ . فَقالَ لَهُ العالِمُ عليه السلام : فَصِف لي لَو كُنتَ مَصنوعا كَيفَ كُنتَ تَكونُ ؟ فَبَقِيَ عَبدُ الكَريمِ مَلِيّا لا يُحيرُ جَوابا ، ووَلِعَ بِخَشَبَةٍ كانَت بَينَ يَدَيهِ ، وهُوَ يَقولُ : طَويلٌ عَريضٌ عَميقٌ قَصيرٌ مُتَحَرِّكٌ ساكِنٌ ، كُلُّ ذلِكَ صِفَةُ خَلقِهِ . فَقالَ لَهُ العالِمُ : فَإِن كُنتَ لَم تَعلَم صِفَةَ الصَّنعَةِ غَيرَها فَاجعَل نَفسَكَ مَصنوعا لِما تَجِدُ في نَفسِكَ مِمّا يَحدُثُ مِن هذِهِ الأُمورِ . (2)

التوحيد عن أبي الصلت الهرويّ :سَأَلَ المَأمونُ أبَا الحَسَنِ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليهماالسلامعَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (3) . فَقالَ : إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ . . . خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ وهُوَ مُستَولٍ عَلى عَرشِهِ ، وكانَ قادِرا عَلى أن يَخلُقَها في طَرفَةِ عَينٍ ، ولكِنَّهُ عز و جلخَلَقَها في سِتَّةِ أيّامٍ ؛ لِيُظهِرَ لِلمَلائِكَةِ ما يَخلُقُهُ مِنها شَيئا بَعدَ شَيءٍ ، وتَستَدِلَّ بِحُدوثِ ما يُحدَثُ عَلى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ . (4)

.


1- .الاحتجاج : ج 2 ص 216 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 78 ح 53 .
2- .الكافي : ج 1 ص 76 ، التوحيد : ص 296 ح 6 ، الاحتجاج : ج 2 ص 200 ح 214 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 31 ح 4 وراجع التوحيد : ص 293 ح 2 .
3- .هود : 7 .
4- .التوحيد : ص 320 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 134 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 318 ح 14 .

ص: 175

امام صادق عليه السلام :اشياء خود بر حدوثشان ، دلالت مى كنند : ... حركت زمين و هر كس بر آن قرار دارد و دگرگونى زمان (فصول سال) و تفاوت وقت (شب و روز) و حوادثى كه در عالم اتّفاق مى افتد ، مانند كم و زياد شدن ، مرگ و فرسودگى ، و ناچارى انسان به اقرار بر اين كه سازنده و تدبيركننده اى دارد . آيا نمى بينى كه شيرين ، ترش مى شود و گوارا ، تلخ مى گردد و تازه ، كهنه مى شود و هر چيز ، رو به دگرگونى و نابودى دارد؟

الكافى_ در بخشى از گزارش مناظره امام صادق عليه السلام با ابن ابى العوجا _: امام صادق به او فرمود : «آيا تو ساخته شده اى يا نه؟» . عبد الكريم بن ابى العوجاء گفت : من ساخته شده نيستم . امام عليه السلام به او فرمود : «برايم توصيف كن كه اگر ساخته شده بودى ، چگونه بودى؟» . پس عبد الكريم ، دير زمانى به فكر فرو رفت و در پاسخ ، مانْد و به چوبى كه جلويش بود ، سرگرم شد و مى گفت : دراز ، پهن ، ژرف ، كوتاه ، متحرّك ، ساكن . اينها همه صفت مخلوق اوست . سپس امام عليه السلام به او فرمود : «اگر اينها را كه گفتى ، صفت ساخته شده است و صفت چيز ديگرى نيست ، پس خود را بايد ساخته شده بدانى ؛ زيرا همه اين صفت ها براى تو واقع مى شود» .

التوحيد_ به نقل از ابو صلت هِرَوى _: مأمون از امام رضا عليه السلام درباره گفته خداوند : «و اوست كسى كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود ، تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوتريد» پرسيد . امام عليه السلام فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ ... آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و او بر عرش خود چيره بود و مى توانست كه دنيا را در چشم برهم زدنى بيافريند ؛ امّا آن را در شش روز آفريد تا آنچه را مى آفريند ، براى فرشتگان به تدريج آشكار كند و هر بار كه به وجود مى آيد ، بر وجود خداوند والا ياد ، دلالت نمايد .

.

ص: 176

التوحيد عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عليه السلام :أنَّهُ دَخَل عَلَيهِ رَجُلٌ ، فَقالَ لَهُ : يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، مَا الدَّليلُ عَلى حَدَثِ العالَمِ ؟ قال : أنتَ لَم تَكُن ثُمَّ كُنتَ ، وقَد عَلِمتَ أنَّكَ لَم تُكَوِّن نَفسَكَ ، ولا كَوَّنَكَ مَن هُوَ مِثلُكَ . (1)

.


1- .التوحيد : ص 293 ح 3، عيون أخبار الرضا: ج 1 ص 134 ح 32، الأمالي للصدوق: ص 433 ح 572 ، الاحتجاج: ج 2 ص 353 ح 280 ، روضة الواعظين : ص 26 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 36 ح 11 .

ص: 177

التوحيد_ به نقل از حسين بن خالد _: مردى بر امام رضا عليه السلام در آمد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! دليل حدوث عالم چيست؟ فرمود : «تو نبودى ، سپس بود شدى و تو مى دانى كه خودت را نيافريده اى و نيز آن كه مانند توست ، تو را نيافريده است» .

.

ص: 178

بحثى درباره تعداد راه ها به سوى خداوند

بحثى درباره تعداد راه ها به سوى خداوندبا تأمّل در آيات و احاديثى كه درباره راه هاى خداشناسى در سه فصل گذشته ملاحظه شد ، مى توان به اين جمع بندى دست يافت كه از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، خداشناسى ، سه راه اصلى دارد كه راه هاى ديگر به اين سه باز مى گردند ، و آنها عبارت اند از : 1 . خودشناسى 2 . جهان شناسى 3 . مجاهدت . راه اوّل و دوم ، راه علمى و راه سوم ، راه عملى است و هر سه راه در آيات قرآن ، مورد اشاره است : «سَنُرِيهِمْ ءَايَ_تِنَا فِى الاَْفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ . (1)

.


1- .فصّلت : آيه 53 .

ص: 179

راه هاى به سوى خداوند ، به تعداد آفريده هاست

ما به زودى نشانه هاى خود را در كرانه ها[ى هستى] و وجود خودشان به آنان نشان خواهيم داد تا برايشان روشن شود كه او حقّ است . آيا اين كه پروردگارت بر هر چيز گواه است ، كافى نيست؟» . راه سوم ، يعنى به كارگيرى همه توان براى انجام دادن اوامر و رهنمودهاى الهى در زندگى ، راه رسيدن به بالاترين درجات خداشناسى ، يعنى معرفت شهودى است . راه اوّل و دوم ، تنها ارائه طريق است ؛ امّا راه سوم ، رسيدن به مقصود را تضمين مى نمايد كه : «وَ الَّذِينَ جَ_هَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (1) و آنان كه با تمام توان براى ما بكوشند ، به راه هاى خود ، رهنمونشان مى كنيم» . با پيمودن اين راه ، نه تنها انسان به بالاترين مراتب خداشناسى ، بلكه به بالاترين مراتب خودشناسى و جهان شناسى نيز نايل مى آيد . بنا بر اين ، مى توان گفت صراط مستقيم الهى ، يكى بيشتر نيست و آن ، دينى است كه انبياى الهى براى تكامل انسان ارائه كرده اند و راه هاى ديگر ، در صورتى راه خداست كه به اين شاه راه منتهى شود.

راه هاى به سوى خداوند ، به تعداد آفريده هاستدر اين جا اين سؤال قابل طرح است كه در كلام محدّثان و حكما آمده است : الطرق إلى اللّه عددَ أنفاس الخلائق . راه هاى به سوى خداوند ، به تعداد آفريده هاست .

.


1- .عنكبوت : آيه 69 .

ص: 180

بايد ديد اين جمله كه به عنوان يك اصل مسلّم ، در كلام شمارى از محدّثان و حكما تلقّى شده و گاه به عنوان حديث نبوى هم مطرح مى شود ، آيا با وحدت صراط مستقيم الهى منافاتى دارد يا ندارد؟ پاسخ اين است كه اوّلاً اين سخن ، در هيچ يك از منابع معتبر حديثى تاكنون يافت نشده است . تنها مرحوم ملاّ احمد نراقى (ره) در كتاب مثنوى طاقديس ، آن را با عنوان حديث ، ذكر كرده است . (1) ثانيا اين جمله حديث باشد يا نباشد ، قطعا مقصودِ كسانى كه به آن استناد كرده اند ، تكثرگرايىِ (پلوراليسم) دينى _ كه برخى در عصر ما مطرح مى كنند _ نيست ؛ بلكه مقصود ، اين است كه راه هاى فرعىِ متّصل به شاه راه اصلى دين _ كه صراط مستقيم ناميده مى شود _ فراوان است و هر كس مى تواند از راهى كه متناسب با ظرفيت و استعداد اوست ، به اين شاه راه دست يابد . علاّمه مجلسى ، در اين باره مى گويد : فهم مردمان و خِرَدهاى ايشان در پذيرش مراتب عرفان و كسب اطمينان از نظر مقدار و چگونگى ، شدّت و ضعف ، كُندى و تندى ، حالت و علم ، و كشف و عيان ، متفاوت است ، اگر چه اصل معرفت ، فطرى است و به بداهت يا با كوچك ترين توجّه حاصل مى شود، اما هر كس را راهى است كه خداى عزّوجل او را از آن راه، هدايت مى كند ، اگر فرد قابل هدايت باشد و راه هاى به سوى خدا به اندازه مردمان است و اينان ، مراتبى نزد خدا دارند و «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَ_تٍ؛خداوند كسانى از شما را كه گرويده اند و آنان را كه دانش يافته اند ، درجاتى چند، بالا مى برد» . (2)

.


1- .در اين كتاب آمده است : «بيان حديث: الطرق إلى اللّه عدد أنفاس الخلائق» (مثنوى طاقديس : ص 206).
2- .بحار الأنوار : ج 67 ص 137 .

ص: 181

مرحوم ملا احمد نراقى نيز در تبيين اين سخن با زبان شعر مى گويد : اين چنين فرمود آن آگاه حق شد برابر با نَفَس ها راه حق راه حق باشد مقابل ، آشكار با نَفَس هاى خلايق در شمار راه ها بسيار و مقصدها يكى است اختلاف راه ، ليكن اندكى است چون درخت و شاخ هاى بى شمار يا چو رودى نهرها از هر كنار هم يكى باشد ره حق هم هزار معنى آن را بفهم ، اى هوشيار ! (1)

.


1- .مثنوى طاقديس : ص 206 .

ص: 182

الفصل الخامس: دور معرفة الخلق في معرفة الخالقيعتبر القرآن الكريم جميع ما في عالم الوجود آياتٍ واضحة وعلائم بينة ودلالات قاطعة على وجود خالق الكون ، يعني أنّ الموجودات جميعا من أَصغر الذرّات إِلى أَكبر المجرّات ومن النواة إِلى أَكبر الأَجرام السماوية ومن المخلوقات المرئية وغير المرئية ، كلّها خلقت لتكون آيةً واضحةً ومرآةً صادقةً ودليلاً قاطعا على وجود خالقها . وإِذا لم يكن ثمّة حجاب على نظر الإنسان ، ولم تُغلِق موانعُ المعرفة القلبية والعقلية مسامعَ قلبه وعقله ، فإنّه حيثما يتطلع في مرآة الموجودات الكونيّة من الأَرض والجبال والصحاري والبحار والأَشجار وغيرها ، يتجلّى له الخالق _ جلّ وعلا _ فالكون كلّه شاهد عليه ، وكلّ ما في الآفاق دليلٌ عليه ، فما أَروعَ قول الشاعر : فيا عجبا كيف يُعصى الإله أم كيف يجحده الجاحدُ وفي كلّ شيء له آيةٌ تدلّ على أنّه واحدُ ومن وجهة النظر القرآنية لا يمكن أن يكون الإنسان عارفا بالعالم وغير عارفٍ باللّه ، أي أنّه يرى المخلوقات ولا يرى خالقها ، ولا يمكن أن يتطلّع في مرآة الوجود فلا يتجلّى له خالق الوجود ، إِلاّ أن يكون هناك نقصٌ في نظره . إِنّ هذه الحقيقة القرآنية طرحها أَميرالمؤمنين عليّ عليه السلام في مواضع مختلفة بعبارات متعدّدة وبشكلٍ ساحرٍ يستهوي القلوب ، وحديثه عليه السلامفي هذا المجال يعدّ من أَبلغ البيان لمعرفة اللّه تعالى عن طريق الآيات والدلالات ، ومنها قوله عليه السلام : «الحَمدُ لِلّهِ المُتَجَلِّيَ لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ ، وَالظّاهِرِ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ» (1) . قد تمرّون على هذه العبارة مرّ الكرام ، وفي الواقع أنّ روعتها وعمقها في غِنىً عن الشرح والتوضيح ، فإنّ تجلّي الخالق للإنسان ليس بالأَمر الذي يمكن وصفه بالكتابة والكلام ، إِنّه أَمرٌ ذوقيٌّ نظريّ ، ومن الطبيعي أنّ من سلمت ذائقة روحه وثقبت عين بصيرته مثل أَمير المؤمنين عليّ عليه السلام ؛ فإنّه يعتبر الخلق كلّه مرآة لجمال الخالق وجلاله .

.


1- .راجع : ص 198 ح 3513 .

ص: 183

فصل پنجم: نقش شناخت خلقت در شناخت خالق

اشاره

فصل پنجم: نقش شناخت خلقت در شناخت خالققرآن كريم ، سراسر جهان هستى را نشانه هاى روشن و دليل هاى واضح و قاطع خداشناسى مى داند ؛ يعنى موجودات جهان ، از كوچك ترين ذرّات تا بزرگ ترين كرات ، از اتم گرفته تا بزرگ ترين اَجرام آسمانى و عظيم ترين كهكشان ها ، از آفريده هاى محسوس تا آفريده هاى نامحسوس ، همه و همه به گونه اى آفريده شده اند كه دليل روشن و آيه و آينه آفريدگار خود هستند . اگر ديده انسانْ حجاب نداشته باشد و موانع شناخت هاى عقلى و قلبى جلوى ديده عقل و قلب را مسدود نكرده باشند ، او به هر چيزى كه بنگرد ، خدا را مشاهده مى كند . در آينه زمين ، كوه ، صحرا ، دريا ، درختان و در نهايت در همه چيز ، ديده بينا خدا را مى بيند . 1 شاعر عرب ، چه زيبا گفته : شگفتا ! چگونه خدا نافرمانى مى شود؟!/ يا چه سانْ منكران ، انكارش مى كنند؟!در حالى كه در هر چيز ، او را نشانه اى است / كه بر يگانگى اش دلالت مى كند . از نظر قرآن ، انسان نمى تواند به واقع ، جهان شناس باشد و خداشناس نباشد ؛ جهان را ببيند و خدا را نبيند . انسان نمى تواند در آينه جهان هستى بنگرد و آفريدگار جهان را در اين آينه مشاهده نكند ، مگر اين كه نقصى در ديده او باشد . امام على عليه السلام اين حقيقت قرآنى را در موارد مختلفى با عباراتى گوناگون و به گونه اى زيبا و دلنشين ، مطرح كرده است . سخنان امام عليه السلام در اين زمينه ، بهترين تفسير و تبيين خداشناسى از طريق آيات است ، از جمله اين سخن دقيق و زيبا كه : ستايش ، خداى را كه با خلقتش براى خلقش جلوه نموده و با حجّتش بر دل هايشان آشكار شده است. به سادگى و با سرعت ، از اين جملات مگذريد . زيبايى و عمق اين جملات واقعا قابل توضيح نيست . تجلّى خداوند بر انسان ، گفتنى و نوشتنى نيست ؛ چشيدنى و ديدنى است ، البتّه براى كسانى كه ذائقه جانشان سالم باشد و ديده بصيرتشان بينا . براى چنين كسانى همچون امام على عليه السلام همه آفريده ها آينه هاى جمال و جلال آفريدگارند .

.

ص: 184

تجلّي الخالق في مرآة الخلقإِنّ إِدراك تجلّي الخالق في مرآة الخلق يتناسب شدّةً وضعفا مع ميزان قوّة رؤية الإنسان ، فكلّما كانت موانع المعرفة عنده أقلّ وقوّة الرؤية العقلية والقلبية أكثر ، فإنّ تجلّي الخالق _ تبارك وتعالى _ في مرآة الخلق بالنسبة له أكثر إِحساسا وأشدّ إِدراكا . إِنّ المحقّق البحراني ، في بيانه لأَنواع الادراكات الإنسانية لتجلّيات الخالق في الخلق ، يُصنّف الناسَ إِلى أَربعة أَصناف فيقول : إنّ تجلّيه يعود إلى إجلاء معرفته من مصنوعاته لقلوب عباده ، حتى أَشبهت كلّ ذرةٍ من مخلوقاته مرآةً ظهر فيها لهم ، فهم يشاهدونه على قدر قبولهم لمشاهدته وتفاوت تلك المشاهدة بحسب تفاوت أَشعّة أَبصار بصائرهم ؛ فمنهم : من يرى الصنيعة أَولاً والصانع ثانيا . ومنهم : من يراهما معا . ومنهم : من يرى الصانع أولاً . ومنهم : من لا يرى مع الصّانع غيره . (1) ولأَجل توضيح هذا التقسيم فإنّنا نذكر مثالاً يوضّح إِلى حدّ ما هذا المطلب ؛ لو كانت لديك مرآة وتريد أن تنظر إِلى صورة شيء معيّن فيها ، فإنّك تارة ترى المرآة أَوّلاً ثمّ ترى الصورة ، وتارة ترى المرآة والصورة معا ، أي عند رؤية الصورة تنتبه إِلى المرآة أيضا ، وتارة ترى الصورة أَوّلاً ثُمّ تنتبه إِلى المرآة ، وتارة تُمعِن النّظر في الصورة إِلى الحدّ الذي لا تنتبه إِلاّ إِلى الصورة التي في المرآة ، فلا ترى شيئا آخر غيرها . ومع الاعتناء بهذا المثال فإنّه يمكن تقسيم الناس ، الذين يتمتّعون بالبصيرة العقلية من حيث إِدراك تجلّي الخالق في مرآة الخلق ، إِلى أربعة أقسام : القسم الأول : أُولئك الذين يراجعون مرآة الخلق ، فيشاهدون تلك المرآة أَوّلاً ، ثُمّ يتجلّى الخالق ثانيا لعقولهم من خلال مطالعة مرآة الخلق وملاحظتها . القسم الثاني : الذين يتمتعون بقوّة رؤية أَدقّ ، فيعرفون الخالق قبل معرفة القسم الأَوّل ، حيث يرون مرآة الخلق والخالق في آنٍ واحد ، وبعبارة أُخرى : إِنّهم يرون الخالق في هذه المرآة وبواسطتها ، أي في الوقت الذي ترى عيونهم الجبل والبحر والشجر وغيرها من الموجودات ، فإنّهم يرون الخالق _ جلّ وعلا _ بالبصيرة العقلية . القسم الثالث : أُولئك الّذين تعشّقوا الخالق وتولّهوا به إِلى درجة ، حينما ينظرون إِلى مرآة الخلق ، يرون الخالق أَوّلاً ، ثُمّ ينتبهون إِلى الخلق ، فهم يتوصّلون إِلى الخلق عن طريق الخالق ، ولا يتوصّلون إِلى الخالق عن طريق الخلق . القسم الرابع : هم الذين في أَوج المعرفة الإلهية ، وإِنّ معرفتهم ومحبّتهم للّه سبحانه بلغت حدّا بحيث لا يرون شيئا إِلاّ هو تعالى ، وهذه المرتبة لا يبلغها إِلاّ الأَنبياء عليهم السلام ومن بلغ الكمال من البشر الذين يرون أنّ الوجود الحقيقي منحصر باللّه تعالى وحدَه ، ووجود ما عداه سبحانه اعتباريّ كالظلّ (2) .

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن ميثم البحراني : ج 3 ص 38 .
2- .هؤلاء الذين يقولون عند مناجاة الخالق _ جلّ وعلا _ ما ورد في دعاء عرفة المنسوب إلى الإمام الحسين عليه السلام ، والذي جاء فيه : «كيف يُستدلّ عليك بما هو في وجوده مفتقرٌ إليك ، أ لغيرك من الظهور ما ليس لك حتّى يكون هو المُظهِر لك؟ متى غِبتَ حتّى تحتاجَ إلى دليلٍ يدلُّ عليك؟ ومتى بَعُدتَ حتّى تَكونَ الآثارُ هي التي توصِل إليك؟ عميت عين لا تراك عليها رقيبا ...» .

ص: 185

آفريدگار در آينه آفريده ها

آفريدگار در آينه آفريده هاادراك تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها ، به ميزان قدرت ديدِ انسان ، شدّت و ضعف پيدا مى كند . هر قدر موانع شناخت ، كمتر و قدرت ديد عقلى و قلبى انسان ، بيشتر باشد ، تجلّى خداوند _ تبارك و تعالى _ در آينه آفريده ها براى او محسوس تر است . محقّق بحرانى ، در بيان انواع ادراك انسان از تجلّيّات آفريدگار در آفريده ها ، مردم را به چهار دسته تقسيم مى كند و مى گويد : جلوه خدا به اين معنا باز مى گردد كه معرفتش از طريق مخلوقاتش براى بندگانش جلوه مى يابد تا آن جا كه هر ذرّه از مخلوقاتش به سان آينه اى مى شود كه در آن براى مردم ظاهر مى شود و آنان ، او را به اندازه ظرفيت خود ، مشاهده مى كنند و تفاوت اين مشاهده به سبب تفاوت نور ديدگان ايشان است : پس برخى ابتدا مخلوق را مى بينند و سپس خالق را ، و برخى ، هر دو را با هم مى بينند ، و برخى ابتدا صانع را مى بينند ، و برخى چيز ديگرى را با صانع نمى بينند . براى توضيح اين تقسيم بندى ، ذكر يك مثال ، مطلب را تا حدّى روشن مى كند . شما وقتى براى رؤيت تصوير چيزى به آينه نگاه مى كنيد ، گاه ، ابتدا آينه را مى بينيد ، بعد تصوير را . گاه ، آينه و تصوير را با هم ملاحظه مى كنيد ، يعنى هنگام رؤيت تصوير ، توجّه به آينه هم داريد . گاه ، ابتدا تصوير را مى بينيد ، بعد توجّه به آينه مى كنيد ، و گاه ، چنان در تصوير دقيق مى شويد كه به چيزى جز صورتى كه در آينه است ، توجّه نداريد و چيزى جز صورت نمى بينيد . با توجّه به اين مثال ، مردمى كه ديده عقل آنان بيناست ، در زمينه ادراك تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها ، به چهار دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، افرادى هستند كه با مراجعه به آينه آفريده ها ، ابتدا اين آينه را مى بينند و ديده عقل آنان با مطالعه و ملاحظه آينه خلق ، خالق را مشاهده مى كند . دسته دوم ، كه از قدرتِ ديد بيشترى برخوردارند و آفريدگار را بيش از طايفه اوّل شناخته اند ، آينه آفريده ها و آفريدگار را با هم مى بينند و به عبارت ديگر ، خدا را در اين آينه و با اين آينه مى بينند ؛ يعنى وقتى كه چشمِ سر ، كوه و دريا و ساير آيات الهى را مى بيند ، چشمِ عقل ، خدا را مشاهده مى كند . دسته سوم ، چنان عاشق و واله آفريدگارند كه در ملاحظه و مطالعه آينه خلق ، ابتدا خالق را مى بينند ، بعد متوجّه خلق مى شوند . اينان ، از آفريدگار به آفريده مى رسند ، نه از آفريده به آفريدگار . دسته چهارم ، كه در اوج خداشناسى هستند ، معرفت و محبّت آنان به خدا به حدّى است كه چيزى جز خدا نمى بينند . اين مرتبه از خداشناسى ، ويژه انبيا و انسان هاى كامل است كه هستى حقيقى را منحصر به خدا مى بينند و هستىِ جز او را ، همچون سايه ، نمودها و هستى هايى اعتبارى مى دانند . (1)

.


1- .اين دسته در مقام مناجات با خداوند متعال ، آن گونه صحبت مى كنند كه در دعاى عرفه منسوب به امام حسين عليه السلام آمده است : «كيف يَستدلُّ عليك بما هو فى وجوده مُفتَقرٌ اليك . ألِغيرك من الظهور ما ليس لك حتّى يكونَ هو المُظهِرُ لك ؟ مَتى غِبْتَ حتّى تَحتاجَ إلى دليلٍ يَدلُّ عليك ؟ ومتى بَعُدْتَ حتى تكونَ الآثار ُ هى الّتى توصل إليك ؟ عَمِيَتْ عينٌ لا تَراك عليها رقيبا ! ؛ چگونه با چيزى كه در وجودش به تو محتاج است ، بر وجود تو استدلال مى شود ؟ مگر براى جز تو جلوه و ظهورى هست كه در تو نيست تا او تجلّى دهنده تو باشد ؟ كِى از ديده ها پنهان بوده اى كه به راهنمايى كه به تو رهنمون شود ، نياز افتد؟ كِى دور بوده اى كه نشانه ها به تو راه بنمايانند ؟ كور باد چشمى كه تو را به عنوان نگهبان نبيند !» .

ص: 186

. .

ص: 187

. .

ص: 188

. .

ص: 189

. .

ص: 190

الباب الأوّل: جوامع آيات معرفة اللّه في الخلقةالكتاب«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاَيَ_تٍ لاِّوْلِى الْأَلْبَ_بِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَ_مًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَ_ذَا بَ_طِلاً سُبْحَ_نَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ » . (1)

«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَ_حِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ » . (2)

«إِنَّ فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ * وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ * وَ اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِيفِ الرِّيَ_حِ ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ * تِلْكَ ءَايَ_تُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَىِّ حَدِيثِم بَعْدَ اللَّهِ وَ ءَايَ_تِهِ يُؤْمِنُونَ » . (3)

.


1- .آل عمران : 190 و 191 .
2- .البقرة : 164 .
3- .الجاثية : 3 _ 6 .

ص: 191

باب يكم: نشانه هاى گوناگون خدا در خلقت

باب يكم: نشانه هاى گوناگون خدا در خلقتقرآن«بى گمان ، در آفرينش آسمان ها و زمين و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز ، براى خردمندان ، نشانه هايى است . كسانى كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ، ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند [كه] پروردگارا ! اينها را بيهوده نيافريدى . تو منزّهى . پس ما را از عذاب آتش دوزخ ، نگاه دار» .

«بى گمان ، در آفرينش آسمان ها و زمين و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز و كشتى هايى كه در دريا روان اند و به مردم سود مى رسانند و آن آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و با آن ، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و هر گونه جنبنده اى را در آن پراكنده كرده است ، و نيز در گردش بادها [به هر سو] و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است ، براى گروهى كه مى انديشند ، واقعا نشانه هايى [گويا] وجود دارد» .

«به راستى ، در آسمان ها و زمين ، براى مؤمنان ، نشانه هايى است و در آفرينش خودتان و آنچه از انواع جنبنده ها پراكنده مى گردانَد ، براى مردمى كه يقين دارند ، نشانه هايى است . [و نيز] در پياپى آمدن شب و روز و آنچه خدا از روزى از آسمان فرود آورده و به وسيله آن ، زمين را پس از مرگش زنده گردانيده است و همچنين ، در گردش بادها [به هر سو] ، براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هايى است . اينهاست آيات خدا كه به راستى آن را بر تو مى خوانيم . پس ، بعد از خدا و نشانه هاى او به كدام سخن خواهند گرويد؟» .

.

ص: 192

«إِنَّ فِى اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ » . (1)

«وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ * قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِى الاْيَ_تُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ » . (2)

«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ صِفاتِ الباري جَلَّ و عَلا _: فَوقَ كُلِّ شَيءٍ عَلا ، ومِن كُلِّ شَيءٍ دَنا ، فَتَجَلّى لِخَلقِهِ مِن غَيرِ أن يَكونَ يُرى . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :يا مَن فِي السَّماءِ عَظَمَتُهُ ، يا مَن فِي الأَرضِ آياتُهُ ، يا مَن في كُلِّ شَيءٍ دَلائِلُهُ ، يا مَن فِي البِحارِ عَجائِبُهُ ، يا مَن فِي الجِبالِ خَزائِنُهُ ، يا مَن يَبدَأُ الخَلقَ ثُمَّ يُعيدُهُ ، يا مَن إِلَيهِ يَرجِعُ الأَمرُ كُلُّهُ ، يا مَن أَظهَرَ في كُلِّ شَيءٍ لُطفَهُ ، يا مَن أَحسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ ، يا مَن تَصَرَّفَ فِي الخَلائِقِ قُدرَتُهُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :إِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أَتاهُ ناسٌ مِن أَيادٍ ، فَقالَ لَهُم : وَيحَكُم! ما فَعَلَ قُسُّ بنُ ساعِدَةَ ؟ قالوا : ماتَ يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله: ما أَحَدٌ كانَ مِن أَهلِ الجاهِلِيَّةِ كانَ أَحَبَّ إِلَيَّ أن أَلقاهُ مِنهُ لِشَيءٍ سَمِعتُهُ مِنهُ فِيسوقٍ، وأنَا مَعَ عَمّي أَبيطالِبٍ غُلامٌ ، سَمِعتُهُ وَالنَّاسُ حَولَهُ، وهُوَ يَقولُ : أَيُّهَا النَّاسُ ، إِنّي قد بَلَغتُ سِنّا ، فَاسمَعوا مَقالَتي : أَرى سَماءً مَبنيَّةً، وأَرى شَمسا مَضحِيَّةً، وأَرى قَمَرا بَدرِيّا، وأَرى نُجوما تَسري، وأَرى جِبالاً مَرسِيَّةً ، وأَرى أَرضا مَدحُوَّةً ، وأرى لَيلاً ونَهارا ومَطَرا وشِتاءً وصَيفا ونَباتا، وأَرى مَن ماتَ لا يَرجِعُ، فَلا أَدري رَضوا فَقاموا، أم سَخَطوا فَناموا ! أمّا بَعدُ ؛ فَإِنّ لِهذِهِ الأَشياءِ رَبّا يُدَبِّرُها لِمَن عَقِلَ فِي اختلافِ هذِهِ الأَشياءِ . (6)

.


1- .يونس : 6 .
2- .يونس : 100 و 101 .
3- .إبراهيم : 10 .
4- .التوحيد : ص 45 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كفاية الأثر : ص 161 عن هشام بن محمّد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 11 ص 38 ح 35 .
5- .البلد الأمين : ص 407 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 391 .
6- .الجعفريّات : ص 174 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .

ص: 193

«بى گمان ، در آمد و شدِ پياپى شب و روز و آنچه خدا در آسمان ها و زمين آفريد ، نشانه هايى براى كسانى است كه تقوا مى ورزند» .

«و هيچ كس را نرسد كه جز به اذن خدا ايمان بياورد و [خدا] بر كسانى كه نمى انديشند ، پليدى را قرار مى دهد . بگو : بنگريد كه در آسمان ها و زمين چيست؟ و نشانه ها و هشدارها ، گروهى را كه ايمان نمى آورند ، سود نمى بخشد» .

«پيامبرانشان گفتند : مگر درباره خدا ، پديد آورنده آسمان ها و زمين ، ترديدى هست؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان صفات آفريدگار عز و جل _: بالاتر از هر بالايى ، ولى نزديك به همه چيز است . براى خلقش جلوه نمود ، بى آن كه ديده شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى آن كه در آسمان ، عظمتش پيداست و در زمين ، نشانه هايش ! اى آن كه هر چيز ، راهنمايى به سوى اوست ! اى آن كه شگفتى هايش در دريا و اندوخته هايش در كوه هاست ! اى آن كه خلق را پديد آورد و سپس ، بازمى گردانَد ! اى كه همه كارها به او بازمى گردد ! اى كه لطفش را در همه چيز هويدا كرد ! اى كه هر چه آفريد ، نيكو آفريد ! اى كه قدرتش ، همه مخلوقات را مى چرخانَد !

امام على عليه السلام :مردمى از قبيله اَياد نزد پيامبر خدا آمدند. پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان فرمود : «واى بر شما! قُسّ بن ساعده چه شد؟». گفتند : اى پيامبر خدا ! مُرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ديدار هيچ كس از مردم روزگار جاهلى نزد من محبوب تر از ديدار او نبود ؛ چون در روزگار جوانى با عمويم ابو طالب در بازار بودم كه شنيدم در ميان مردمى كه گِردش بودند ، مى گفت : اى مردم ! من سال هايى را سپرى كرده ام . پس سخنم را گوش كنيد : من ، آسمانى بنا شده ، خورشيدى فروزان ، ماهى تمام و ستارگانى در حركت مى بينم و نيز كوه هايى استوار ، زمينى گسترده ، شبى و روزى ، و بارانى و زمستانى و تابستانى و گياهى مى بينم. همچنين مى بينم آن كه درگذشت ، باز نگشت و نمى دانم كه خشنود شدند و ماندگار شدند يا ناراحت شدند و به خواب رفتند . امّا بعد ، بى گمان ، براى همه اين چيزها پروردگارى است كه آنها را تدبير مى كند و [ اين ، نشانه] براى كسى است كه در اختلاف اين چيزها بينديشد» .

.

ص: 194

عنه عليه السلام :كَفى بِإِتقانِ الصُّنعِ لَها [ أي المَخلوقاتِ ] آيَةً ، وبِمُرَكَّبِ الطَّبعِ عَلَيها دَلالَةً ، وبِحُدوثِ الفِطَرِ عَلَيها قِدمَةً ، وبِإِحكامِ الصَّنعَةِ لَها عِبرَةً . (1)

عنه عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالفِكرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ ، وبِاياتِهِ احتَجَّ عَلى خَلقِهِ . (2)

عنه عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالنَّظرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ . (3)

عنه عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالتَّفَكُّرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ ، مَعروفٌ بِالدَّلالاتِ ، مَشهودٌ بِالبَيِّناتِ . (4)

.


1- .التوحيد : ص 71 ح 26 عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، البلد الأمين : ص 92 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 222 .
2- .تحف العقول : ص 62 ، التوحيد : ص 35 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 22 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 عن الإمام الرضا عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كيسان ، الاحتجاج : ج 1 ص 475 ح 114 وفيه «بالفكر» بدل «بالنظر» .
4- .جامع الأخبار : ص 35 ح 14 ، روضة الواعظين : ص 25 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 55 ح 28 .

ص: 195

امام على عليه السلام :استوارى آفرينش ، نشانه اى كافى بر اوست و تركيب طبيعت ، در دلالت بر او بس است ، و حدوث پديده ها بر قدمت او دليل است و محكم داشتن خلقت ، عبرتى بسنده براى [پى بردن به ]اوست .

امام على عليه السلام :به آفريده خدا ، بر او دلالت مى شود و به خردها ، معرفتش شكل مى گيرد و به انديشه ، حجّتش ثابت مى شود و به نشانه هايش بر خلقش احتجاج مى كند .

امام على عليه السلام :به آفريده خدا ، بر او دلالت مى شود و به خردها ، معرفتش شكل مى گيرد و به انديشيدن حجّتش ثابت مى شود . به نشانه ها ، شناخته و به دليل هاى روشن ، مشاهده مى شود .

امام على عليه السلام :به آفريده خدا ، بر او دلالت مى شود و به خردها ، معرفتش شكل مى گيرد و به دقّت ورزيدن ، حجّتش ثابت مى شود ، با دليل ها شناخته شده است و با نشانه هاى روشن، حضور دارد .

.

ص: 196

عنه عليه السلام :ظَهَرَ للعُقولِ بِما أَرانا مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ المُتقَنِ ، وَالقَضاءِ المُبرَمِ . (1)

عنه عليه السلام :ظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ . . . وهُوَ الحَكيمُ العَليمُ ، أَتقَنَ ما أَرادَ مِن خَلقِهِ مِنَ الأَشباحِ كُلِّها ، لا بِمِثالٍ سَبَقَ إِلَيهِ ، ولا لُغوبٍ دَخَلَ عَلَيهِ في خَلقِ ما خَلَقَ لَدَيهِ . (2)

عنه عليه السلام :ظَهَرَت فِي بَدائِعِ الَّذي أَحدَثَها آثارُ حِكمَتِهِ ، وصارَ كُلُّ شَيءٍ خَلَقَ حُجَّةً لَهُ ومُنتَسِبا إِلَيهِ ؛ فَإِن كانَ خَلقا صامِتا فَحُجَّتُهُ بِالتَّدبيرِ ناطِقَةٌ فيهِ . (3)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن شَكَّ فِي اللّهِ وهُوَ يَرى خَلقَ اللّهِ . (4)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن إِثباتِ الصّانِعِ _: البَعرَةُ تَدُلُّ عَلَى البَعيرِ ، وَالرَّوثَةُ تَدُلُّ عَلَى الحَميرِ ، وآثارُ القَدَمِ تَدُلُّ عَلَى المَسير ، فَهَيكَلٌ عِلوِيٌّ بِهذِهِ اللَّطافَةِ ، ومَركَزٌ سِفلِيٌّ بِهذِهِ الكَثافَةِ ، كَيفَ لا يَدُلاّنِ عَلَى اللَّطيفِ الخَبيرِ ؟! (5)

عنه عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ أنَّهُ كانَ كَثيرا ما يَقولُ إِذا فَرَغَ مِن صَلاةِ اللَّيلِ _: أَشهَدُ أنَّ السَّماواتِ وَالأَرضَ وما بَينَهُما آياتٌ تَدُلُّ عَلَيكَ، وشواهِدُ تَشهَدُ بِما إِلَيهِ دَعَوتَ. كُلُّ ما يُؤَدّي عَنكَ الحُجَّةَ ، ويَشهَدُ لَكَ بِالرُّبوبِيَّةِ ، مَوسومٌ بِاثارِ نِعمَتِكَ ومَعالِمِ تَدبيرِكَ. عَلَوتَ بِها عَن خَلقِكَ، فَأَوصَلتَ إِلَى القُلوبِ مِن مَعرِفَتِكَ ما آنَسَها مِن وَحشَةِ الفِكرِ ، وكَفاها رَجمَ الاِحتِجاجِ ؛ فَهِيَ مَعَ مَعرِفَتِها بِكَ ووَلَهِها إِلَيكَ شاهِدَةٌ بِأَنَّك لا تَأخُذُكَ الأَوهامُ ، ولا تُدرِكُكَ العُقولُ وَلاَ الأَبصارُ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 182 عن نوف البكالي ، بحار الأنوار : ج 77 ص 308 ح 13 .
2- .الكافي : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحيد : ص 31 ح 1 وفيه «الأشياء» بدل «الأشباح» وكلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 57 ص 167 ح 107 .
3- .التوحيد : ص 52 ح 13 ، نهج البلاغة : الخطبة 91 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 276 ح 16 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 126 ، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص101 ، الأمالي للطوسي: ص663 ح1387 ، المحاسن : ج1 ص378 ح832 كلاهما عن أبي حمزه الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج7 ص42 ح14 .
5- .جامع الأخبار : ص 35 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 55 ح 27 وراجع روضة الواعظين : ص 39 .
6- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 255 ح 1 .

ص: 197

امام على عليه السلام :با آنچه از نشانه هاى تدبير استوارش و حكم محكمش به ما نشان داد ، براى خردها پديدار شد .

امام على عليه السلام :با آنچه از نشانه هاى تدبير در خلقش ديده مى شود ، براى خردها پديدار مى شود ... و اوست استوار كار دانا . هر چه از كالبدها (1) كه خواست ، آفريد ، بى آن كه نمونه اى داشته باشد و يا در آفرينش چيزى از آن درمانَد .

امام على عليه السلام :آثار حكمتش در پديده هايى كه آفريد ، هويدا شد و هر چه آفريد ، حجّتى براى او و منسوب به اوست . پس اگر پديده اى ساكت است ، تدبيرِ [به كار رفته در ]آن ، حجّتى گوياست .

امام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه در خدا شك مى كند ، در حالى كه خلقت خدا را مى بيند !

امام على عليه السلام_ در پاسخ به سؤال از دليل اثبات صانع _: سرگين شتر ، بر شتر دلالت دارد و سرگين درازگوش بر درازگوش ، و جاى پا ، بر راه رفتن دلالت دارد . آن وقت ، آسمانى در فراز و با اين لطافت و زمينى پست با اين غلظت ، چگونه بر آگاه باريك بين دلالت نكند؟!

امام على عليه السلام_ در سخنى منسوب به ايشان بسيار مى شد كه چون از نماز شب فارغ مى شد ، مى گفت _: گواهى مى دهم كه آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آن دوست ، نشانه هايى است كه بر تو دلالت مى كند و شاهدهايى است كه بر آنچه فرا مى خوانى ، شهادت مى دهد . هر چه كه حجّت تو را مى رساند و بر ربوبيت تو گواهى مى دهد ، به آثار نعمت تو و نشانه هاى تدبيرت نشان دار شده است ، با آنها از خَلقت فاصله گرفتى و از معرفت خود به دل ها چيزى رساندى كه مايه انس آنها در تنهايى تفكّرند و استدلال در همنشينى با آنها بس باشد كه دل با وجود شناختش و اشتياقش به تو ، اين را شهادت مى دهد كه وهم ها به تو نمى رسند و خردها و ديده ها به تو دست نمى يابند .

.


1- .نسخه بدل : چيزها .

ص: 198

عنه عليه السلام :بِها [ أي بِالمَخلوقَاتِ ] تَجَلّى صانِعُها لِلعُقولِ . (1)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي ... تَتَلَقّاهُ الأَذهانُ لا بِمُشاعَرَةٍ ، وتَشهَدُ لَهُ المَرائي لا بِمُحاضَرَةٍ . لَم تُحِط بِهِ الأَوهامُ ، بَل تَجَلّى لَها بِها . (2)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُتَجَلّي لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ ، وَالظّاهِرِ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ . (3)

عنه عليه السلام :أَقامَ مِن شَواهِدِ البَيِّناتِ عَلى لَطيفِ صَنعَتِهِ ، وعَظيمِ قُدرَتِهِ ، مَا انقادَت لَهُ العُقولُ مُعتَرِفَةً بِهِ ، ومُسَلِّمَةً لَهُ ، ونَعَقَت في أَسماعِنا دَلائِلُهُ عَلى وَحدانِيَّتِهِ . (4)

عنه عليه السلام_ لَمّا قالَ لَهُ الجاثَليقُ في مُناظَرَتِهِ : خَبِّرني عَنهُ تَعالى ، أ مُدرَكٌ بِالحَواسِّ عِندَكَ فَيَسلُكَ المُستَرشِدُ في طَلَبِهِ استِعمالَ الحَواسِّ ، أم كَيفَ طَريقُ المَعرِفَةِ بِهِ إِن لَم يَكُنِ الأَمرُ كَذلِكَ؟ فَقالَ _: تَعالَى المَلِكُ الجَبّارُ أن يُوصَفَ بِمِقدارٍ ، أو تُدرِكَهُ الحَواسُّ أو يُقاسَ بِالنّاسِ ، وَالطَّريقُ إِلى مَعرِفَتِهِ صَنائِعُهُ الباهِرَةُ لِلعُقولِ، الدّالَّةُ ذَوِي الاِعتبارِ بِما هُوَ عِندَهُ مَشهودٌ ومَعقولٌ. (5)

عنه عليه السلام_ في خلَقِ السَّماءِ وَالكَونِ _: وكَذلِكَ السَّماءُ وَالهَواءُ ، وَالرِّياحُ وَالماءُ ، فَانظُر إِلَى الشَّمسِ وَالقَمَرِ ، وَالنَّباتِ وَالشَّجَرِ ، وَالماءِ وَالحَجَرِ ، وَاختِلافِ هذَا اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، وتَفَجُّرِ هذِهِ البِحارِ ، وكَثرَةِ هذِهِ الجِبالِ ، وطولِ هذِهِ القِلالِ (6) ، وتَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغاتِ ، وَالأَلسُنِ المُختَلِفاتِ . فَالوَيلُ لِمَن أنكَر المُقَدِّرَ ، وجَحَدَ المُدَبِّرَ ! زَعَموا أنَّهُم كَالنَّباتِ ما لَهُم زارِعٌ ، ولا لاِختِلافِ صُوَرِهِم صانِعٌ ؛ ولَم يَلجَؤوا إِلى حُجَّةٍ فيمَا ادَّعَوا ، ولا تَحقيقٍ لِما أَوعَوا . وهَل يَكونُ بِناءٌ مِن غَيرِ بانٍ ، أو جِنايَةٌ مِن غَيرِ جانٍ؟! (7)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 186 ، تحف العقول : ص 66 ، الاحتجاج : ج 1 ص 476 ح 116 وج 2 ص 364 ح 283 عن الإمام الرضا عليه السلام ، التوحيد : ص 39 ح 2 عن محمّد بن يحيى وأحمد بن عبد اللّه العلوي عن الإمام الرضا عليه السلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 230 ح 3 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 261 ح 9 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 239 ح 999 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 165 ، بحار الأنوار : ج 65 ص 30 ح 1 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 220 ح 382 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 555 ح 14 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 258 كلّها عن سلمان الفارسي ، بحار الأنوار : ج 10 ص 56 ح 2 .
6- .هي جمع القُلَّة : أعلى الجبل (القاموس المحيط : ج 4 ص 40 «قلل») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 482 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 64 ص 39 ح 19 .

ص: 199

امام على عليه السلام :با آفريده هاست كه سازنده شان براى خِردها جلوه مى كند .

امام على عليه السلام :ستايش ، خداى را كه ... ذهن ها او را درمى يابند ، امّا نه به درك ذات و احاطه به او ، و ديده ها او را مشاهده مى كنند ، امّا نه به حضور . گمان ها بر او احاطه نمى يابند ، بلكه بدان برايشان جلوه مى كند .

امام على عليه السلام :ستايش ، خداى را كه براى خلقش به آفرينش خود جلوه كرده و براى دل هايشان به حجّت خود ، پديدار است .

امام على عليه السلام :و از دليل هاى روشن بر لطافت خلقتش و بزرگى قدرتش گواه آورد ، به گونه اى كه خردها ، رام و معترف و تسليم آن شدند و دلايل يگانگى او در گوش هايمان به صدا درآمد .

امام على عليه السلام :_ چون جاثليق در مناظره اش به او گفت : از خداى متعال خبرم ده كه آيا به وسيله حواس ، قابل درك است تا پيجوى راه ، حواس را در طلب او به كار اندازد ، يا اگر اين گونه نيست ، راه شناخت او چگونه است؟ _: والاست سلطان جبّار ، از اين كه به اندازه وصف شود و يا حواسّ او را دريابد و يا با مردم سنجيده شود . راه معرفت او ، ساخته هاى اوست كه خِردها را خيره مى كند و ديدگان عبرت بين را به آنچه نزدش مشهور و معقول است ، ره مى نمايد .

امام على عليه السلام_ در خلقت آسمان و هستى _: و همچنين ، آسمان و فضا و بادها و آب . پس به خورشيد ، ماه ، گياه ، درخت ، آب ، سنگ ، آمد و شد شب و روز ، شكافته شدن درياها ، فراوانى كوه ها ، بلندى قلّه ها ، پراكندگى لغت ها و زبان هاى گوناگون بنگر! پس واى بر كسى كه اندازه كننده را انكار كند و تدبيركننده را نفى نمايد! مى پندارند كه آنان ، مانند گياهان خودرو ، نه زارعى دارند ، و نه كسى تفاوت صورت هايشان را پديد آورده است و در ادّعايشان نه به دليلى [قانع كننده] تكيه كرده اند ، و نه به تحقيقى درباره آنچه بدان عقيده دارند . آيا ساختمانى بى بانى مى شود و يا جنايتى بى جانى؟!

.

ص: 200

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ الدُّنيا وَ المَخلوقاتِ _: ولَوِ اجتَمَعَ جَميعُ حَيَوانِها ؛ مِن طَيرِها وبَهائِمِها ، وما كانَ مِن مُراحِها وسائِمِها ، وأَصنافِ أَسناخِها وأَجناسِها ، ومُتَبَلِّدَةِ أُمَمِها وأَكياسِها ، عَلى إِحداثِ بَعوضَةٍ ، ما قَدَرَت عَلى إِحداثِها ، ولا عَرَفَت كَيفَ السَّبيلُ إِلى إِيجادِها ، ولَتَحَيَّرَت عُقولُها في عِلمِ ذلِكَ وتاهَت ، وعَجَزَت قُواها وتَناهَت ، ورَجَعَت خاسِئَةً حَسيرَةً ، عارِفَةً بِأَنَّها مَقهورَةٌ ، مُقِرَّةً بِالعَجزِ عَن إِنشائِها ، مُذعِنَةً بِالضَّعفِ عَن إِفنائِها ! (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _: أنتَ الَّذي تَعَرَّفتَ إِلَيَّ في كُلِّ شَيءٍ ، فَرَأَيتُكَ ظاهِرا في كُلِّ شَيءٍ ، وأنتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ مَن كَانَ فِى هَ_ذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الاْخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً» (3) _: مَن لَم يَدُلَّهُ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وَاختِلافُ اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، ودَوَرانُ الفَلَكِ وَالشَّمسِ وَالقَمَرِ ، وَالآياتُ العَجيباتُ عَلى أنَّ وَراءَ ذلِكَ أَمرا أَعظَمَ مِنهُ «فَهُوَ فِى الْأَخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً» ، فَهُوَ عَمّا لَم يُعايِن أَعمى وأَضَلُّ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 186 ، الاحتجاج : ج 1 ص 478 ح 116 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 330 ح 16 .
2- .الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلامية) : ص 350 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 142 .
3- .الإسراء : 72 .
4- .التوحيد : ص 455 ح 6 ، الاحتجاج : ج 2 ص 165 ح 193 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 28 ح 2 .

ص: 201

امام على عليه السلام_ در ذكر دنيا و آفريدگان _: و اگر همه جانداران جهان ، از پرندگان و چارپايان و آنچه در آغل است و نيز چراكنندگان ، از هر گونه و دسته و مردمان نادان و زيرك ، فراهم آيند تا پشه اى را هستى ببخشند ، نمى توانند آن را بيافرينند و راه پديدآوردنش را نيز نمى دانند و خِردهايشان در شناخت آن ، سرگشته مى شود و نيرويشان سست مى شود و به پايان مى رسد و رانده و مانده باز مى گردند و خواهند دانست كه مقهورند و در آفرينش آن به ناتوانى خويش اقرار مى آورند و به ضعف خود از نابود كردن آن ، اعتراف مى نمايند .

امام حسين عليه السلام_ در آنچه نسبت داده شده است به او از دعاى عرفه _: تو كسى هستى كه خود را در همه چيز به من شناساندى و تو را در هر چيز نمايان ديدم و تو ، نمايان كننده هر چيزى .

امام باقر عليه السلام_ درباره گفته خداى عز و جل _: «و هر كس در اين جا كور باشد ، در آخرت ، كورتر و گم راه تر خواهد بود» _ : هر كه را آفرينش آسمان ها و زمين ، آمد و شد ، شب و روز ، چرخش فلك و خورشيد و ماه ، و نشانه هاى شگفت به اين نكته ره نبرد كه در پسِ آنها ، كارى بزرگ تر از آن نهفته است ، «او در آخرت ، كورتر و گم راه تر است» ؛ زيرا آنها ديدنى بودند و امر آخرت ، ناديدنى .

.

ص: 202

عنه عليه السلام :كَفى لِأُولِي الأَلبابِ بِخَلقِ الرَّبِّ المُسَخِّرِ ، ومُلكِ الرَّبِّ القاهِرِ ، وجَلالِ الرَّبِّ الظّاهِرِ ، ونورِ الرَّبِّ الباهِرِ ، وبُرهانِ الرَّبِّ الصّادِقِ ، وما أَنطَقَ بِهِ أَلسُنَ العِبادِ، وما أَرسَلَ بِهِ الرَّسُلَ، وما أَنزَلَ عَلَى العِبادِ؛ دَليلاً عَلَى الرَّبِّ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ الزِّنديقُ : مَا الدَّليلُ عَلَيهِ ؟ قالَ _: وُجودُ الأَفاعيلِ دَلَّت عَلَى أنَّ صانِعا صَنَعَها . ألا تَرى أنَّكَ إِذا نَظَرتَ إِلى بِناءٍ مُشَيِّدٍ مَبنِيٍّ عَلِمتَ أنَّ لَهُ بانِيا وإِن كُنتَ لَم تَرَ البانِيَ ولَم تُشاهِدهُ؟! (2)

عنه عليه السلام :لَو لَم يَكُنِ الشّاهِدُ دَليلاً عَلَى الغائِبِ ، لَما كانَ لِلخَلقِ طَريقٌ إِلى إِثباتِهِ تَعالى . (3)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: يا مُفَضَّلُ ، أَوَّلُ العِبَرِ وَالأَدِلَّةِ عَلَى الباري _ جَلَّ قُدسُهُ _ تَهيِئَةُ هذَا العالَمِ ، وتَأليفُ أَجزائِهِ ونَظمُها عَلى ما هِيَ عَلَيهِ ؛ فَإِنَّكَ إِذا تَأَمَّلتَ العالَمَ بِفِكرِكَ ومَيَّزتَهُ بِعَقلِكَ وَجَدتَهُ كَالبَيتِ المَبنِيِّ ، المُعَدِّ فيهِ جَميعُ ما يَحتاجُ إِلَيهِ عِبادُهُ ، فَالسَّماءُ مَرفوعَةٌ كَالسَّقفِ ، وَالأَرضُ مَمدودَةٌ كَالبِساطِ ، وَالنُّجومُ مَنضودَةٌ كَالمَصابيحِ ، وَالجَواهِرُ مَخزونَةٌ كَالذَّخائِرِ ، وكُلُّ شَيءٍ فيها لِشَأنِهِ مُعَدٌّ ، وَالإِنسانُ كَالمُمَلَّكِ ذلِكَ البَيتِ ، وَالمُخَوَّلِ جَميعَ ما فيهِ ، وضُروبُ النَّباتِ مُهَيَّأَةٌ لِمَارِبِهِ ، وصُنوفُ الحَيَوانِ مَصروفَةٌ في مَصالِحِهِ ومَنافِعِهِ ، فَفي هذا دَلالةٌ واضِحَةٌ عَلى أنَّ العالَمَ مَخلوقٌ بِتَقديرٍ وحِكمَةٍ ، ونِظامٍ ومُلاءَمَةٍ ، وأنَّ الخالِقَ لَهُ واحِدٌ ، وهُوَ الَّذي أَلَّفَهُ ونَظَمَهُ بَعضا إِلى بَعضٍ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 82 ح 6 عن أبي سعيد الزهري .
2- .الكافي : ج 1 ص 81 ح 5 ، التوحيد : ص 244 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 197 ح 213 كلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 10 ص 195 ح 3 .
3- .عوالي اللآلي : ج 3 ص 286 ح 28 .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 61 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 203

امام باقر عليه السلام :براى انديشمندان ، آفرينش پروردگار تسخيركننده و چيرگى خداى قاهر و شكوه پيداى پروردگار و نور خيره كننده خدا و برهان راست خداوند و آنچه زبان بندگان را بدان گويا كرده و پيامبر را فرستاده و بر بندگان نازل كرده ، در دلالت بر وجود پروردگار ، كافى است .

امام صادق عليه السلام_ : چون زنديق از او پرسيد : چه دليلى بر وجود خداوند ، وجود دارد؟ _: وجود ساخته ها[ى آفرينش] دلالت بر آن دارد كه سازنده اى آن را ساخته است . آيا نمى بينى كه چون به ساختمانى استوار و برافراشته مى نگرى ، مى فهمى كه سازنده اى دارد ، اگرچه سازنده را نديده و مشاهده نكرده اى ؟

امام صادق عليه السلام :اگر شاهد ، دليلى بر غايب نبود ، مردم را راهى به اثبات خداى متعال نبود .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! نخستين نشانه و دليل بر آفريدگار _ كه قداستش بزرگ باد _ آمادگى اين جهان و هماهنگى اجزاى آن و نظم آن به شكل كنونى است . بى گمان ، چون با انديشه ات در جهان تأمّل كنى و با خِردت در آن بنگرى ، آن را مانند يك خانه ساخته شده مى بينى كه همه آنچه بندگانش بدان نياز دارند ، در آن آماده شده است . پس آسمان ، چون سقف برافراشته ، و زمين ، مانند فرش گسترده و ستارگان انبوه به سان چراغ ها و جواهرات مانند اندوخته ها ، [در زمين ]ذخيره شده است . و هر چيز در آن ، براى كار خود ، آماده شده و انسان ، مانند مالك آن خانه است و همه امور به او وا نهاده شده و همه گونه هاى گياهان براى نيازهاى او مهيّا شده و انواع حيوانات در مصالح و منافع او به كار آمده است و در اين ، دلالتى آشكار است بر آن كه جهان به اندازه و حكمت و نظام مندى و هماهنگى آفريده شده و اين كه آفريدگار آن ، يكى است و اوست كه هر يك از اجزا را با ديگرى پيوند و نظم داده است .

.

ص: 204

عنه عليه السلام_ أَيضا _: اِعلَم _ يا مُفَضَّلُ _ أنَّ اسمَ هذَا العالَم بِلِسانِ اليونانِيَّةِ الجارِيَ المَعروفَ عِندَهُم «قوسموس» وتَفسيرُهُ «الزّينَةُ» وكَذلِكَ سَمَّتهُ الفَلاسَفَةُ ومَنِ ادَّعَى الحِكمَةَ ، أفَكانوا يُسَمّونَهُ بِهذَا الاِسمِ إِلاّ لِما رَأَوا فيهِ مِنَ التَّقديرِ وَالنِّظامِ ؟ فَلَم يَرضَوا أن يُسَمّوهُ تَقديرا ونِظاما حَتّى سَمَّوهُ زينَةً ؛ لِيُخبِروا أنَّهُ _ مَعَ ما هُوَ عَلَيهِ مِنَ الصَّوابِ وَالإِتقانِ _ عَلى غايَةِ الحُسنِ وَالبَهاءِ . أَعجَبُ _ يا مُفَضَّلُ _ مِن قَومٍ لا يَقضونَ صَناعَةَ الطِّبِّ بِالخَطَاَءوهُم يَرَونَ الطَّبيبَ يُخطِئُ ، ويَقضون عَلَى العالَمِ بِالإِهمالِ ولا يَرَون شَيئا مِنهُ مُهمَلاً ! بَل أعجَبُ مِن أَخَلاقِ مَن ادَّعَى الحِكمَةَ حَتّى جَهِلوا مَواضِعَها فِي الخَلقِ ، فَأَرسَلوا أَلسِنَتَهُم بِالذَّمِّ لِلخالِقِ _ جَلَّ وعَلا _ ! بَلِ العَجَبُ مِنَ المَخذولِ «مانيّ » حينَ ادَّعى عِلمَ الأَسرارِ ، وعَمِيَ عَن دَلائِلِ الحِكمَةِ فِي الخَلقِ ، حَتّى نَسَبَهُ إِلَى الخَطَاَء، ونَسَبَ خالِقَهُ إِلَى الجَهلِ ، تَبارَكَ الحَليمُ الكَريمُ ! وأَعجَبُ مِنهُم جَميعا المُعَطِّلَةُ الَّذين راموا أن يُدرَكَ بِالحِسِّ ما لا يُدرَكُ بِالعَقلِ ، فَلَمّا أَعوَزَهُم ذلِكَ خَرَجوا إِلَى الجُحُودِ وَالتَّكذيبِ فَقالوا : ولِمَ لا يُدرَكُ بِالعَقلِ ؟ قيلَ : لِأَنَّهُ فَوقَ مَرتَبَةِ العَقلِ كَما لا يُدرِكُ البَصَرُ ما هُوَ فَوقَ مَرتَبَتِهِ ؛ فَإِنَّكَ لَو رَأَيتَ حَجَرا يَرتَفِعُ فِي الهَواءِ عَلِمتَ أنَّ رامِيا رَمى بِهِ ، فَلَيسَ هذَا العِلمُ مِن قِبَلِ البَصَرِ ، بَل مِن قِبَلِ العَقلِ ؛ لِأَنَّ العَقلَ هُوَ الَّذي يُمَيِّزُهُ ، فَيَعلَمُ أنَّ الحَجَرَ لا يَذهَبُ عُلوا مِن تِلقاءِ نَفسِهِ . أفَلا تَرى كَيفَ وَقَفَ البَصَرُ عَلى حَدِّهِ فَلَم يَتَجاوَزهُ ؟ فَكذلِكَ يَقِفُ العَقلُ عَلى حَدِّهِ مِن مَعرِفَةِ الخالِقِ فَلا يَعدوهُ ، ولكِن يَعقِلُهُ بِعَقلٍ أقَرَّ أنَّ فيهِ نَفسا ولَم يُعايِنها ولَم يُدرِكها بِحاسَّةٍ مِنَ الحَواسِّ . وعَلى حَسَبِ هذا أَيضا نَقولُ : إِنَّ العَقلَ يَعرِفُ الخالِقَ مِن جِهَةٍ توجِبُ عَلَيهِ الإِقرارَ ، ولا يَعرِفُهُ بِما يوجِبُ لَهُ الإِحاطَةَ بِصِفَتِهِ . . . فَأَمّا أَصحابُ الطَّبائِعِ فَقالوا : إِنَّ الطَّبيعَةَ لا تَفعَلُ شَيئا لِغَيرِ مَعنىً ، ولا تَتَجاوَزُ عَمّا فيهِ تَمامُ الشَّيءِ في طَبيعَتِهِ ، وزَعَموا أنَّ الحِكمَةَ تَشهَدُ بِذلِكَ ، فَقيلَ لَهُم : فَمَن أَعطَى الطَّبيعَةَ هذِهِ الحِكمَةَ وَالوُقوفَ عَلى حُدودِ الأَشياءِ بِلا مُجاوَزَةٍ لَها ، وهذا قَد تَعجِزُ عَنهُ العُقولُ بَعدَ طولِ التَّجارِبِ ، فَإِن أَوجَبوا لِلطَّبيعَةِ الحكِمَةَ وَالقُدرَةَ عَلى مِثلِ هذِهِ الأَفعالِ فَقَد أَقَرّوا بِما أَنكَروا ؛ لِأَنَّ هذِهِ هِيَ صِفاتُ الخالِقِ ، وإِن أَنكَروا أن يَكونَ هذا لِلطَّبيعَةِ فَهذا وَجهُ الخَلقِ يَهتِفُ بِأَنَّ الفِعلَ لِلخالِقِ الحَكيمِ . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 146 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 205

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! نام اين جهان به زبان يونانى كنونى ، «قوسموس» است كه به معناى «زينت» است و فيلسوفان و مدّعيان حكمت نيز آن را چنين مى نامند . آيا اين نام گذارى جز به اين خاطر است كه در آن ، اندازه گيرى و نظم ديده اند ، تا آن جا كه راضى نشده اند آن را اندازه گيرى و يا نظام بنامند ؟ آن را زينت ناميدند تا اين نكته را بگويند كه دنيا _ با وجود درستى و استوارى نظامش _ ، در نهايتِ زيبايى و ارزش است . اى مفضّل ! من در شگفتم از گروهى كه علم پزشكى را خطا نمى شمُرَند ، با آن كه مى بينند كه پزشك ، خطا مى كند و به خطا در جهان حكم مى رانند ، با آن كه خطايى در آن نمى بينند! . بلكه ، در شگفتم از خُلق و خوى كسانى كه ادّعاى حكمت مى كنند و مواضع حكمت را در آفرينش ندانسته ، زبان به نكوهش خالق بزرگ و والا مى گشايند! . و نيز شگفتى از «مانى» ، اين وا نهاده[ى الهى] است كه ادّعاى علم اسرار دارد و از نشانه هاى حكمت در آفرينش نابيناست تا آن جا كه به آفرينش ، خطا را و به آفريدگار ، جهل را نسبت مى دهد . خجسته باد خداى بردبارِ بزرگوار! و از همه اينها شگفت تر ، مُعطِّله (1) هستند كه مى خواستند آنچه را كه با عقل هم درك نمى شود ، به حسّ درك كنند و چون عاجز شدند ، به انكار و تكذيب گراييدند و گفتند : چرا [حقيقت آن] به عقل درك نمى شود؟ گفته شد : چون او بالاتر از رتبه عقل است ، همان گونه كه چشم ، هر چيز فراتر از حدّ درك چشم را نمى بيند . تو اگر ببينى سنگى در هوا بالا مى رود ، مى فهمى كه كسى آن را پرتاب كرده است ؛ امّا اين فهم از ديدن حاصل نمى آيد ، بلكه با عقل است كه مى فهمى ، چون عقل است كه آن را تميز مى دهد و مى فهمد كه سنگ به خودىِ خود ، بالا نمى رود. آيا نمى بينى كه چشم بر حدّ خود مى ايستد و فراتر نمى رود؟ پس همين گونه ، عقل بر حدّ خود در شناخت خالق هستى مى ايستد و از آن درنمى گذرد ؛ امّا به درك خويش مى فهمد كه وجودى هست و به آن اقرار دارد ، با آن كه او را نمى بيند و با هيچ يك از حواسّ خود ، وى را درنمى يابد . و بر اين اساس ، همچنين مى گوييم كه عقل ، خالق را از اين جهت كه بدان اقرار كند ، مى شناسد؛ امّا از آن رو كه به صفات او احاطه يابد ، درنمى يابد ... امّا طبيعت پرستان مى گويند : طبيعت ، هيچ كار بى معنايى نمى كند و هيچ چيز از مقتضاى طبيعت خويش ، فراتر نمى رود و مى پندارند كه حكمت بر آن گواه است . پس به آنان گفته مى شود : چه كسى اين حكمت و ايستادن بر حدّ و مرز خويش و فراتر نرفتن از آن را به طبيعت داده است؟ اين ، چيزى است كه عقل ها را با وجود تجربه هاى طولانى ، عاجز مى كند . پس اگر براى طبيعت ، حكمت و توانايى چنين كارهايى را اثبات كنند ، به آنچه انكار مى كردند ، اقرار مى آورند ؛ زيرا اينها ويژگى هاى خالق است و اگر انكار ورزند كه اين ، از آنِ طبيعت است . اين ، سيماى آفرينش است كه فرياد مى زند فعلِ آفريدگار حكيم است .

.


1- .معطّله (در برابر مُشبِّهه) ، كسانى اند كه عقل را از داشتن هر نوع شناختى نسبت به خداوند ، ناتوان مى دانند .

ص: 206

عنه عليه السلام :فَنَظَرَتِ العَينُ إِلى خَلقٍ مُختَلِفٍ مُتَّصِلٍ بَعضُهُ بِبَعضٍ ، ودَلَّهَا القَلبُ عَلى أنَّ لِذلِكَ خالِقا ، وذلِكَ أنَّهُ فَكَّرَ حَيثُ دَلَّتهُ العَينُ عَلى ما عايَنَت مِن عِظَمِ السَّماءِ وَارتِفاعِها فِي الهَواءِ ، بِغَيرِ عَمَدٍ ولا دِعامَةٍ تُمسِكُها ، وأنَّها لا تَتَأَخَّرُ فَتَنكَشِطَ، ولاتَتَقَدَّمُ فَتَزولَ، ولاتَهبِطُ مَرَّةً فَتَدنُوَ، ولاتَرتَفِعُ فَلا تُرى. (1)

عنه عليه السلام_ لِزِنديقٍ قالَ لَهُ : أَخبِرني أَيُّهَا الحَكيمُ ، ما بالُ السَّماءِ لا يَنزِلُ مِنها إِلَى الأَرضِ أَحدٌ ، ولا يَصعَدُ مِنَ الأَرضِ إِلَيها بَشَرٌ ، ولا طَريقٌ إِلَيها ولا مَسلَكٌ ، فَلَو نَظَرَ العِبادُ في كُلِّ دَهرٍ مَرَّةً مَن يَصعَدُ إِلَيها ويَنزِلُ لَكانَ ذلِكَ أَثبَتُ فِي الرُّبوبِيَّةِ ، وأَنفى لِلشَّكِّ وأَقوى لِليَقينِ ، وأَجدَرُ أن يَعلَمَ العِبادُ أنَّ هُناكَ مُدَبِّرا إِلَيهِ يَصعَدُ الصّاعِدُ ، ومِن عِندِهِ يَهبِطُ الهابِطُ؟ _: إِنَّ كُلَّ ماتَرى فِي الأَرضِ مِنَ التَّدبيرِ إِنَّما هُوَ يَنزِلُ مِنَ السَّماءِ، ومِنها يَظهَرُ ، أما تَرَى الشَّمسَ مِنها تَطلَعُ ، وهِيَ نورُ النَّهارِ ، وفيها قِوامُ الدُّنيا ، ولَو حُبِسَت حارَ مَن عَلَيها وهَلَكَ ، وَالقَمرَ مِنها يَطلَعُ ، وهُوَ نورُ اللَّيلِ ، وبِهِ يُعلَمُ عَدَدُ السِّنينَ وَالحِسابُ وَالشُّهورُ وَالأَيّامُ ، ولَو حُبِسَ لَحارَ مَن عَلَيها وفَسَدَ التَّدبيرُ ، وفِي السَّماءِ النُّجومُ الَّتي يُهتَدى بِها في ظُلُماتِ البَرِّ وَالبَحرِ ، ومِنَ السَّماءِ يَنزِلُ الغَيثُ الَّذي فيهِ حَياةُ كُلِّ شَيءٍ ؛ مِنَ الزَّرعِ وَالنَّباتِ وَالأَنعامِ ، وكُلِّ الخَلقِ لَو حُبِسَ عَنهُم لَما عاشوا . وَالرِّيحَ لَو حُبِسَت أيّاما لَفَسَدَتِ الأَشياءُ جَميعا وتَغَيَّرَت ، ثُمَّ الغَيمَ وَالرَّعدَ وَالبَرقَ وَالصَّواعِقَ ، كُلُّ ذلِكَ إِنَّما هُوَ دَليلٌ عَلى أنَّ هُناكَ مُدَبِّرا يُدَبِّرُ كُلَّ شَيءٍ ، ومِن عِندِهِ يَنزِلُ ، وقَد كَلَّمَ اللّهُ موسى وناجاهُ ، ورَفَعَ اللّهُ عيسَى بنَ مَريَمَ ، وَالمَلائِكَةُ تَنزِلُ مِن عِندِهِ ، غَيرَ أنَّكَ لا تُؤمِنُ بِما لَم تَرَهُ بِعَينِكَ ، وفيما تَراهُ بِعَينِكَ كِفايَةٌ أن تَفهَمَ وتَعقِلَ . (2)

.


1- .تفسير نور الثقلين : ج 4 ص 195 ح 16 نقلاً عن كتاب الإهليلجة وراجع بحار الأنوار : ج 3 ص 162 .
2- .الاحتجاج : ج 2 ص 229 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 174 .

ص: 207

امام صادق عليه السلام :چشم [ انسان] به آفريده متفاوتى كه اجزاى آن به هم پيوسته اند ، نگريست و دل از آن به وجود خالق پى برد ، چون چشم ، او را به انديشيدن بر آنچه از بزرگى آسمان مى بيند ، ره نمود و نيز افراشته بودن آن در فضا ، بدون ستون و تكيه گاهى كه آن را نگاه دارد و عقب نرفتن آن تا همه چيز پيدا شود و جلو نيامدن تا از ميان برود ، و هيچ گاه فرو نمى افتد تا نزديك [زمين ]شود و بالا نمى رود تا ديده نشود ، ره نمود .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به زنديقى كه از ايشان پرسيد : اى حكيم! به من بگو كه چرا كسى از آسمان به زمين نمى آيد و انسانى به آن جا صعود نمى كند و راه رسيدن و مسيرى به آن جا نيست ؛ چه ، اگر مردم هر از چند گاهى ، يكى را مى ديدند كه بدان صعود مى كند يا از آن فرود مى آيد ، اين ، ربوبيت خدا را بهتر اثبات مى كرد و شك را بهتر مى زدود و يقين را قوى تر مى كرد و مردم ، بهتر مى دانستند كه در آن بالا ، مدبّرى هست كه بالارونده به آن جا صعود مى كند و از نزد او كسى فرود مى آيد؟! _: همه تدبيرهايى كه در زمين مى بينى ، از آسمان فرود مى آيد و از آن جا پديدار مى شود . آيا نمى بينى كه خورشيد از آن جا طلوع مى كند و آن ، نور روز است و قوام دنيا بدان ؟ و اگر خورشيد حبس شود ، همه زمينيان ، سرگردان و هلاك مى شوند و ماه از آن جا طلوع مى كند و آن ، نور شب است و عدد سال ها و حساب و كتاب و ماه و روز ، بدان معلوم مى شود و اگر حبس شود ، زمينيان ، حيران مى شوند و تدبير امور به هم مى ريزد ؛ و در آسمان ، ستارگانى هستند كه در تاريكى هاى خشكى و دريا ، بدان راه مى يابند ؛ و از آسمان ، بارانى فرو مى بارد كه زندگى همه چيز را در بر دارد ، از زراعت و گياه و چارپايان و همه مخلوقات ، اگر آب باران از آنها بازداشته شود ، نمى پايند و باد ، اگر روزگارى حبس شود ، همه چيزها تباه و دگرگون مى شوند . سپس ابر و رعد و برق و صاعقه ها ، همگى دلالت بر آن دارند كه آن جا ، مدبّرى هست كه همه چيزها را تدبير مى كند و از نزد او فرود مى آيد . خداوند با موسى عليه السلام گفتگو كرده و با او راز گفته و عيسى بن مريم عليهماالسلام را بالا برده و فرشتگان از نزد او فرود مى آيند ، جز آن كه تو آنچه را چشمت نمى بيند ، باور نمى كنى ، در حالى كه آنچه مى بينى ، براى فهم و دركت بسنده است .

.

ص: 208

عنه عليه السلام :ولَعَمري لَو تَفَكَّروا في هذِهِ الأُمورِ العِظامِ لَعايَنوا مِن أَمرِ التَّركيبِ البَيِّنِ ، ولُطفِ التَّدبيرِ الظّاهِرِ ، ووُجودِ الأَشياءِ مَخلوقَةً بَعدَ أن لَم تَكُن ، ثُمَّ تَحَوُّلِها مِن طَبيعَةٍ إِلى طَبيعَةٍ ، وصَنيعَةٍ بَعدَ صَنيعَةٍ ، ما يَدُلُّهُم ذلِكَ عَلَى الصَّانِعِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَخلو شَيءٌ مِنها مِن أن يَكونَ فيهِ أَثرُ تَدبيرٍ وتَركيبٍ يَدُلُّ عَلى أنَّ لَهُ خالِقا مُدَبِّرا ، وتَأليفٍ بِتَدبيرٍ يَهدي إِلى واحِدٍ حَكيمٍ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَةِ : فَمَا الدَّليلُ عَلَيهِ ؟ _: إِنّي لَمّا نَظَرتُ إِلى جَسَدي ولَم يُمكِنّي فيهِ زِيادَةٌ ولا نُقصانٌ فِي العَرضِ وَالطُّولِ ودَفعِ المَكارِهِ عَنهُ وجَرِّ المَنفَعَةِ إِلَيهِ ، عَلِمتُ أنَّ لِهذَا البُنيانِ بانِيا ، فَأَقرَرتُ بِهِ مَعَ ما أَرى مِن دَوَرانِ الفَلَكِ بِقُدرَتِهِ ، وإِنشاءِ السَّحابِ وتَصريفِ الرِّياحِ ومَجرَى الشَّمسِ وَالقَمَرِ وَالنُّجومِ ، وغَيرِ ذلِكَ مِنَ الآياتِ العَجيباتِ المُبَيَّناتِ ، عَلِمتُ أنَّ لِهذَا مُقَدِّرا ومُنشِئا . (2)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 153 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .
2- .الكافي : ج 1 ص 78 ح 3 ، التوحيد : ص 251 ح 3 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 132 ح 28 ، الاحتجاج : ج 2 ص 355 ح 281 كلّها عن محمّد بن عبد اللّه الخراساني ، بحار الأنوار : ج 3 ص 36 ح 12 .

ص: 209

امام صادق عليه السلام :به جانم سوگند ، اگر در اين امور بزرگ مى انديشيدند ، از تركيب روشن و ظرافت پيداى تدبير ، و هستى يافتن مخلوقات پس از نبودن و سپس تحوّل آنها از طبيعتى به طبيعتى ديگر و ساختارى به ساختارى ديگر ، به سازنده ره مى بردند كه بى گمان ، هيچ يك از اينها از اثر تدبير و تركيبى كه به خالق مدبّر خود رهنمون شود ، تهى نيست ، و نيز كنار هم آوردن مدبّرانه اى كه به حكيم يگانه هدايت مى كند .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ مردى از زنديقان كه از ايشان پرسيد : دليل بر وجود خداوند چيست؟ _: من چون به كالبدم نگريستم و ديدم نمى توانم بر طول و عرض آن بيفزايم و يا از آن بكاهم و ناخوشى ها را از آن برانم و يا منافع آن را به سويش بكشانم ، دانستم كه اين بنا بانى دارد . پس بدان اقرار كردم و افزون بر آن ، چرخش فلك را به قدرت او و پديد آوردن ابرها و چرخاندن بادها و جريان خورشيد و ماه و ستارگان و ديگر نشانه هاى شگفت و آشكار را ديدم ، دانستم كه اينها را تقديركننده و پديدآورنده اى هست .

.

ص: 210

عيون أخبار الرضا عن الحسن بن عليّ بن فضّال :قُلتُ لَهُ [ الإمامِ الرِّضا عليه السلام] : يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ، لِمَ خَلَقَ اللّهُ عز و جل الخَلقَ عَلى أَنواعٍ شَتّى ولَم يَخلُقهُ نَوعا واحِدا؟ فَقالَ : لِئَلاّ يَقَعَ فِي الأَوهامِ أنَّهُ عاجِزٌ ، فَلا تَقَعُ صورَةٌ في وَهمِ مُلحِدٍ إِلاّ وقَد خَلَقَ اللّهُ عز و جل عَلَيها خَلقا ، ولا يَقولُ قائِلٌ : هَل يَقدِرُ اللّهُ عز و جلعَلى أن يَخلُقَ عَلى صُورَةِ كَذا وكَذا إِلاّ وَجَدَ ذلِكَ في خَلقِهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ فَيَعلَمُ بِالنَّظَرِ إِلى أَنواعِ خَلقِهِ أنَّهُ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :يُدَلُّ عَلَى اللّهِ عز و جل بِصِفاتِهِ ، ويُدرَكُ بِأَسمائِهِ ، ويُستَدَلُّ عَلَيهِ بِخَلقِهِ . (2)

عنه عليه السلام :نِظامُ تَوحيدِ اللّهِ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ ؛ لِشَهادَةِ العُقولِ أنَّ كُلَّ صِفَةٍ ومَوصوفٍ مَخلوقٌ ، وشَهادَةِ كُلِّ مَخلوقٍ أنَّ لَهُ خالِقا لَيسَ بِصِفَةٍ ولا مَوصوفٍ ، وشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ ومَوصوفٍ بِالاِقتِرانِ ، وشَهادَةِ الاِقتِرانِ بِالحَدَثِ ، وشَهادَةِ الحَدَثِ بِالامتِناعِ مِنَ الأَزَلِ المُمتَنِعِ مِنَ الحَدَثِ . (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ مَن كَانَ فِى هَ_ذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الاْخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلا» _: يَعني أَعمى عِنِ الحَقائِقِ المَوجودَةِ . (4)

.


1- .عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 75 ح 1 ، علل الشرائع : ص 14 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 41 ح 15 .
2- .التوحيد : ص 437 ح 1 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 175 ح 1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي ، بحار الأنوار : ج 10 ص 315 .
3- .التوحيد : ص 35 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 150 ح 51 نحوه وكلاهما عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ بن أبيطالب عليه السلام والقاسم بن أيّوب العلوي ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، تحف العقول : ص 61 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 43 ح 17 .
4- .التوحيد:ص 438 ح 1، عيون أخبار الرضا: ج 1 ص 175 ح 1كلاهماعن الحسن بن محمّدالنوفلي، بحارالأنوار: ج 10 ص 316 ح 1.

ص: 211

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از حسن بن على بن فضّال _: به امام رضا عليه السلامگفتم : اى پسر پيامبر خدا ! چرا خداوند ، مخلوقات را به گونه هاى متفاوت آفريد و آنها را به يك گونه نيافريد؟ فرمود : «تا آن كه در اوهام نيايد كه او ناتوان است و هيچ صورتى در خيال ملحدى نقش نبندد ، مگر آن كه خداوند ، آن را آفريده باشد و كسى نگويد : آيا خدا مى تواند فلان شكل را خلق كند ، مگر آن كه آن را در ميان آفريدگان خداى _ تبارك و تعالى _ بيابد ، و تا با نگريستن به انواع خلقتش بداند كه او بر هر كارى تواناست» .

امام رضا عليه السلام :به خدا با ويژگى هايش ره برده مى شود. او با نام هايش درك مى گردد و با خلقتش بر او استدلال مى شود .

امام رضا عليه السلام :سامانِ يگانه دانستن خدا در [گروى] نفى صفات از اوست ؛ چون عقل ها بر مخلوق بودن هر صفت و موصوفى گواهى مى دهند و هر مخلوقى گواهى مى دهد كه خالقى دارد كه نه صفت است ، نه موصوف ، و هر صفت و موصوفى بر همراهى با يكديگر گواهى مى دهند و همراهى ، بر حدوث ، گواهى مى دهد و حدوث و ازلى بودن با هم جمع نمى شوند . (1)

امام رضا عليه السلام_ درباره سخن خداى متعال : «و هر كس در اين دنيا نابينا باشد ، در آخرت نيز نابيناست و گم راه تر» _: يعنى نابينا از حقايق موجود است .

.


1- .اين ، گونه اى «برهان خُلف» است ؛ يعنى صفت داشتن به حدوث مى انجامد و حدوث با ازلى بودن خداوند ، سازگار نيست . پس خداى ازلى از صفات مبرّاست .

ص: 212

الإمام الجواد عليه السلام :كُلُّ مُتَجَزِّىً أو مُتَوَهَّمٍ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ فَهُوَ مَخلوقٌ دالٌّ عَلى خالِقٍ لَهُ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _: صارَ كُلُّ شَيءٍ خَلَقتَهُ حُجَّةً لَكَ ومُنتَسَبا إِلى فِعلِكَ ، وصادِرا عَن صُنعِكَ ، فَمِن بَينِ مُبتَدَعٍ يَدُلُّ عَلى إِبداعِكَ ، ومُصَوَّرٍ يَشهَدُ بِتَصويرِكَ ، ومُقَدَّرٍ يُنبِئُ عَن تَقديرِكَ ، ومُدَبَّرٍ يَنطِقُ عَن تَدبيرِكَ ، ومَصنوعٍ يومِئُ إِلى تَأثيرِكَ ، وأنتَ لِكُلِّ جِنسٍ مِن مَصنوعاتِكَ ومَبروءاتِكَ (2) ومَفطوراتِكَ صانِعٌ و بارِئٌ وفاطِرٌ . (3)

بحار الأنوار عن المولى محمّد تقي المجلسي قدس سره :قالَ سُبحانَهُ : كُنتُ كَنزا مَخفِيّا ، فَأَحبَبتُ أن أُعرَفَ ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَي أعرَفَ . (4)

راجع : ص 102 (العقل) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 116 ح 7 ، التوحيد : ص 193 ح 7 ، الاحتجاج : ج 2 ص 468 ح 321 كلّها عن أبي هاشم الجعفري ، بحار الأنوار : ج 4 ص 153 ح 1 وراجع : الاحتجاج : ج 2 ص 375 ح 285 .
2- .في المصدر : «مبروراتك» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .المزار الكبير: ص 99 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 223 ح 20 .
4- .بحار الأنوار : ج 87 ص 199 ، إحقاق الحقّ : ج 1 ص 431 ، رسائل الكركي : ج 3 ص 159 وفيه «لأن اُعرف» بدل «لكي اُعرف» ، شرح الأسماء للسبزواري : ج 1 ص 64 . ولم نعثر على هذا الحديث في المصادر الأصليّة .

ص: 213

امام جواد عليه السلام :هر شى ء تجزيه پذير يا چيزى كه كم و بسيار برايش تصوّر شود ، مخلوق است و بر خالقش دلالت مى كند .

پيامبر خدا_ در دعا _: هر چه آفريدى ، حجّتى براى توست و منسوب به فعل تو و صدور يافته از كار تو . آنها يا نوپديدند و بر خلقت بديعانه ات دلالت دارند ، و يا صورت يافته كه بر تصويرگرى ات گواهى مى دهند ، و يا اندازه شده كه از اندازه سنجى ات خبر مى دهند ، و يا تدبيرشده كه از تدبيرت مى گويند ، و يا ساخته كه به ساختنت اشاره دارند ، و تو براى هر گونه از ساخته ها و پرداخته ها و آفريده هايت ، سازنده و پردازنده و پديدآورنده اى .

بحار الأنوار_ به نقل از ملاّ محمّد تقى مجلسى _: خداى سبحان مى فرمايد : «من ، گنجى نهان بودم كه دوست داشتم شناخته شوم . پس خلق را آفريدم تا شناخته شوم» . (1)

راجع : ص 103 (عقل) .

.


1- .اين حديث را در منابع اوّليه حديث نيافتيم .

ص: 214

الباب الثّاني: خلق الإنسان2 / 1جَوامِعُ آيات مَعْرِفَةِ اللّهِ في خلق الإنسانالكتاب«وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ» .

«وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَ_تٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ » (2) _: قالَ : سَبيلُ الغائِطِ وَالبَولِ . (3)

عنه عليه السلام :أَيُّهَا المَخلوقُ السَوِيُّ ، وَالمُنشَأُ المَرعِيُّ في ظُلُماتِ الأَرحامِ ، ومُضاعَفاتِ الأَستارِ ، بُدِئتَ مِن سُلالَةٍ مِن طينٍ ، ووُضِعتَ في قَرارٍ مَكينٍ ، إِلى قَدَرٍ مَعلومٍ ، وأَجَلٍ مَقسومٍ ، تَمورُ (4) في بَطنِ أُمِّكَ جَنينا لا تُحيرُ دُعاءً ، ولا تَسمَعُ نِداءً . ثُمَّ أُخرِجتَ مِن مَقَرِّكَ إِلى دارٍ لَم تَشهَدها ، ولَم تَعرِف سُبُلَ مَنافِعِها ؛ فَمَن هَداكَ لاِجتِرارِ الغِذاءِ مِن ثَديِ أُمِّكَ ، وعَرَّفَكَ عِندَ الحاجَةِ مَواضِعَ طَلَبِكَ وَإِرادَتِكَ ؟ (5)

.


1- .. الجاثية : 4 ، الذاريات : 20 و 21 .
2- .الذاريات : 21 .
3- .فضيلة الشكر للخرائطي : ص 40 ح 22 عن أصبغ بن نباتة ، الدرّ المنثور : ج 7 ص 619 نقلاً عن مساوئ الأخلاق للخرائطي .
4- .مار الشيء مورا : اضطرب وتحرّك (تاج العروس : ج 7 ص 496 «مور») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 163 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 347 ح 34 .

ص: 215

باب دوم : آفرينش انسان

2 / 1 نشانه هاى روشن خداشناسى در آفرينش انسان

باب دوم : آفرينش انسان2 / 1نشانه هاى روشن خداشناسى در آفرينش انسانقرآن«و در آفرينش شما و آنچه از جنبندگان پراكنده ساخته است ، نشانه هايى براى يقين مداران است» .

«و در زمين ، نشانه هايى براى يقين داران است ، و نيز در خودتان . آيا نمى بينيد؟» .

حديثامام على عليه السلام_ درباره سخن خداى متعال : «و در خودتان . آيا نمى بينيد؟» _: [يكى از نشانه ها ]مخرج بول و غائط است .

امام على عليه السلام :اى آفريده متناسب و پديده حفظ شده زِهدان هاى تاريك و پرده هاى تو در تو ! اى نشئت گرفته از عصاره گل و قرار يافته در جايى مطمئن تا سرنوشتى معلوم و مهلتى قسمت شده ! جنينى لرزان در شكم مادرت بودى ، بى آن كه بتوانى ندايى را پاسخ دهى و يا صدايى را بشنوى . سپس از قرارگاهت ، به سرايى رانده شدى كه هرگز نديده بودى و راه هاى بهره گيرى اش را نمى شناختى . پس چه كس تو را به مكيدن غذا از پستان مادرت ره نمود و جايگاه هاى طلب و خواسته ات را در تأمين نيازت به تو نشان داد .

.

ص: 216

بحار الأنوار عن المفضّل بن عمر :قالَ الصادقُ عليه السلام : فَكِّر _ يا مُفَضَّلُ _ في أَعضاءِ البَدَنِ أَجمَعَ وتَدبيرِ كُلٍّ مِنها لِلإِربِ (1) ؛ فَاليَدانِ لِلعِلاجِ ، وَالرِّجلانِ لِلسَّعيِ ، وَالعَينانِ لِلاِهتِداءِ ، وَالفَمُ لِلاِغتِذاءِ ، وَالمِعدَةُ لِلهَضمِ ، وَالكَبِدُ لِلتَّخليصِ ، وَالمَنافِذُ لِتَنفيذِ الفُضولِ ، وَالأَوعِيَةُ لِحَملِها ، وَالفَرجُ لاِءِقامَةِ النَّسلِ ، وكَذلِكَ جَميعُ الأَعضاءِ إِذا تَأَمَّلتَها وأَعمَلتَ فِكرَكَ فيها ونَظَرَكَ ؛ وَجَدتَ كُلَّ شَيءٍ مِنها قَد قُدِّرَ لِشَيءٍ عَلى صَوابٍ وحِكمَةٍ . فَقُلتُ : يا مَولايَ ، إِنَّ قَوما يَزعُمونَ أنَّ هذا مِن فِعلِ الطَّبيعَةِ ! فَقالَ : سَلهُم عَن هذِهِ الطَّبيعَةِ ، أهِيَ شَيءٌ لَهُ عِلمٌ وقُدرَةٌ عَلى مِثلِ هذِهِ الأَفعالِ ، أم لَيسَت كَذلِكَ ؟ فَإِن أَوجَبوا لَهَا العِلمَ وَالقُدرَةَ فَما يَمنَعُهُم مِن إِثباتِ الخالِقِ فَإِنَّ هذِهِ صَنعَتُهُ؟ وإِن زَعَموا أنَّها تَفعَلُ هذِهِ الأَفعالَ بِغَيرِ عِلمٍ ولا عَمدٍ ، وكانَ في أَفعالِها ما قَد تَراهُ مِنَ الصَّوابِ وَالحِكمَةِ عُلِمَ أنَّ هذَا الفِعلَ لِلخالِقِ الحَكيمِ ، وأنَّ الَّذي سَمَّوهُ طَبيعَةً هُوَ سُنَّةٌ في خَلقِهِ الجارِيَةِ عَلى ما أَجراها عَلَيهِ ... . أُنظُرِ الآنَ _ يا مُفَضَّلُ _ إِلى هذِهِ الحَواسِّ الَّتي خُصَّ بِهَا الإِنسانُ في خَلقِهِ وشُرِّفَ بِها عَلى غَيرِهِ ، كَيفَ جُعِلَتِ العَينانُ فِي الرَّأسِ كَالمَصابيحِ فَوقَ المَنارَةِ لِيَتَمَكَّنَ مِن مُطالَعَةِ الأَشياءِ ، ولَم تُجعَل فِي الأَعضاءِ الَّتي تَحتَهُنَّ كَاليَدَينِ وَالرِّجلَينِ فَتَعرِضَهَا الآفاتُ ، وتُصيبَها مِن مُباشَرَةِ العَمَلِ وَالحَرَكَةِ ما يُعَلِّلُها ويُؤَثِّرُ فيها ويَنقُصُ مِنها ، ولا فِي الأَعضاءِ الَّتي وَسَطَ البَدَنِ كَالبَطنِ وَالظَّهرِ فَيَعسُرَ تَقَلُّبُها وَاطِّلاعُها نَحوَ الأَشياءِ ، فَلَمّا لَم يَكُن لَها في شَيءٍ مِن هذِهِ الأَعضاءِ مَوضِعٌ كانَ الرَّأسُ أَسنَى المَواضِعِ لِلحَواسِّ ، وهُوَ بِمَنزِلَةِ الصَّومِعَةِ لَها . فَجَعَلَ الحَواسَّ خَمسا تَلقى خَمسا لِكَيلا يَفوتَها شَيءٌ مِنَ المَحسوساتِ ، فَخَلَقَ البَصَرَ لِيُدرِكَ الأَلوانَ ؛ فَلَو كانَتِ الأَلوانُ ولَم يَكُن بَصَرٌ يُدرِكُها لَم يَكُن مَنفَعَةٌ فيها ، وخَلَقَ السَّمعَ لِيُدرِكَ الأَصواتَ ؛ فَلَو كانَتِ الأَصواتُ ولَم يَكُن سَمعٌ يُدرِكُها لَم يَكُن فيها إِربٌ ، وكَذلِكَ سائِرُ الحَواسِّ . ثُمَّ هذا يَرجِعُ مُتَكافِئا ؛ فَلَو كانَ بَصَرٌ ولَم يَكُن ألوانٌ لَما كانَ لِلبَصَرِ مَعنىً ، ولَو كانَ سَمعٌ ولَم يَكُن أصواتٌ لَم يَكُن لِلسَّمعِ مَوضِعٌ . فَانظُر كَيفَ قَدَّرَ بَعضَها يَلقى بَعضا فَجَعَلَ لِكُلِّ حاسَّةٍ مَحسوسا يَعمَلُ فيهِ ، ولِكُلِّ مَحسوسٍ حاسَّةً تُدرِكُهُ . ومَعَ هذا فَقَد جُعِلَت أَشياءُ مُتَوَسِّطَةً بَينَ الحَواسِّ وَالمَحسوساتِ ، لا يَتِمُّ الحَواسُّ إِلاّ بِها ، كَمِثلِ الضِّياءِ وَالهَواءِ ؛ فَإِنَّهُ لَو لَم يَكُن ضِياءٌ يُظهِرُ اللَّونَ لِلبَصَرِ لَم يَكُنِ البَصَرُ يُدرِكُ اللَّونَ ، ولَو لَم يَكُن هَواءٌ يُؤَدِّي الصَّوتَ إِلَى السَّمعِ لَم يَكُنِ السَّمعُ يُدرِكُ الصَّوتَ ، فَهَل يَخفى عَلى مَن صَحَّ نَظَرُهُ وأَعمَلَ فِكرَهُ أنَّ مِثلَ هذَا الَّذي وَصَفتُ من تَهيِئَةِ الحَواسِّ وَالمَحسوساتِ بَعضُها يَلقى بَعضا ، وتَهِيئَةِ أَشياءَ أُخَرَ بِها تَتِمُّ الحَواسُّ لا يَكونُ إِلاّ بِعَمدٍ وتَقديرٍ مِن لَطيفٍ خَبيرٍ ؟ (2)

.


1- .الإرْبُ : الحاجة (لسان العرب : ج 1 ص 208) .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 69 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضل .

ص: 217

بحار الأنوار_ به نقل از مفضّل بن عمر _: امام صادق عليه السلام فرمود : «اى مفضّل! در همه اندام بدن بينديش كه چه سان هر يك براى نيازى در نظر گرفته شده اند ؛ دست ها براى چاره جويى كارها ، پاها براى تلاش ، چشم ها براى راه يافتن ، دهان براى غذا خوردن ، معده براى گوارش ، جگر براى عصاره گيرى ، سوراخ ها براى بيرون راندن فضولات بدن ، ظرف ها (1) براى حمل آنها ، آلت تناسلى براى برپايى نسل بشر و همين گونه ، اگر در همه اندام ها به دقّت بنگرى و فكرت را به كار اندازى ، مى بينى كه هر يك به درستى و با حكمت ، تقدير و تدبير شده است» . گفتم: اى مولاى من ! گروهى مى گويند كه اين ، كارِ طبيعت است . امام عليه السلام فرمود : «از آنان بپرس. آيا اين طبيعت ، بر مانند اين كارها دانايى و توانايى دارد ، يا اين گونه نيست؟ اگر آن را داراى دانايى و توانايى دانستند ، پس چرا از قبول آفريدگار ، تن مى زنند؟ كار او همين است؛ و اگر گفتند كه طبيعت ، اين كارها را بدون علم و قصد [و به تصادف] مى كند ، درستى و حكمت اين كارها ، دلالت بر خلافِ اين مى كند و اين كارها را از آفريدگارى حكيم مى بيند و آنچه آنان طبيعت مى نامند ، سنّتى جارى در خلقت اوست كه همو جارى اش كرده است ... . اى مفضّل! به حواسّ ويژه انسان كه بدان بر غير خود برترى يافته ، بنگر كه چگونه چشم ها را در سر قرار داده است؛ مانند چراغ هاى بالاى مناره ، تا بتواند چيزها را از بالا ببيند و در اندام زير آن ، مانند دست و پاها قرار نداد تا آسيب پذير باشند و به جهت پرداختن به كارها و حركت [دست و پا ]آسيب ببينند و متأثر و ناقص شوند. نيز در اندام ميانى بدن ، مانند شكم و پشت هم قرار نداد تا چرخش و سركشى اش به چيزها ، سختش آيد . پس چون در هيچ يك از اين اندام ها جايگاه مناسبى نبود ، سر ، بهترين جايگاه براى حواس و به منزله پناهگاهى براى آنها شد . حواس را پنج [گونه] قرار داد تا پنج [چيز] را حس كنند و از درك هيچ محسوسى در نمانند . چشم را براى درك رنگ ها قرار داد و اگر رنگ ها بودند ، امّا چشمى نبود تا آنها را درك كند ، هيچ فايده اى نداشتند و گوش را آفريد تا صداها را درك كند و اگر صداها بودند ، امّا گوشى نبود كه آنها را درك كند ، هيچ نيازى به آنها نبود و چنين است حواسّ ديگر . آن سو نيز مى شود استدلال نمود . اگر چشمى بود ، ولى رنگ هايى وجود نداشتند ، براى چشم معنايى نبود و اگر گوشى بود و صداهايى نبود ، گوش ، جايگاهى نداشت . پس بنگر كه چگونه برخى را بر اين تقدير نموده كه چيزهايى ديگر را دريابند و براى هر حسّى ، محسوسى قرار داده كه بدان مى پردازد و براى هر محسوسى ، حسّى قرار داده كه آن را درك مى كند . و با وجود اين ، اشيايى را واسطه ميان حسّ و محسوس قرار داده كه حواس ، جز بدانها راه به جايى نمى برند ؛ مانند نور و هوا كه اگر نورى نبود تا رنگ را براى چشم آشكار كند ، چشم نمى توانست رنگ را درك كند و اگر هوايى نبود كه صدا را به گوش برساند ، گوش نمى توانست صدا را درك كند . حال آيا بر كسى كه درست بينديشد و فكرش را به كار اندازد ، مخفى مى مانَد كه فراهم آوردن چنين زمينه ها و هماهنگى ميان حواسّ و محسوسات و آماده كردن واسطه هايى براى درك و نيل حواس به محسوسات بدين گونه كه من توصيف كردم ، جز از خواست و تقدير فاعلى باريك بين و آگاه است؟».

.


1- .مانند مثانه.

ص: 218

الإمام الصادق عليه السلام_ في بَيانِ مَراحِلِ كَمالِ الطِّفلِ _: لَو كانَ المَولودُ يُولَدُ فَهِما عاقِلاً لَأَنكَرَ العالَمَ عِنَد وِلادَتِهِ، ولَبَقِيَ حَيرانَ تائِهَ العَقلِ إِذا رَأى ما لَم يَعرِف ووَرَدَ عَلَيهِ ما لَم يَرَ مِثلَهُ مِنِ اختِلافِ صُوَرِ العالَمِ مِنَ البَهائِمِ وَالطَّيرِ إِلى غَيرِ ذلِكَ مِمّا يُشاهِدُهُ ساعَةً بَعدَ ساعَةٍ ويَوما بَعدَ يَومٍ، وَاعتَبَرَ ذلِكَ بِأَنَّ مَن سُبِيَ مِن بَلَدٍ إِلى بَلَدٍ وهُوَ عاقِلٌ يَكونُ كَالوالِهِ الحَيرانِ، فَلا يُسرِعُ في تَعَلُّمِ الكَلامِ وقَبولِ الأَدَبِ كَما يُسرِعُ الَّذي يُسبى صَغيرا غَيرَ عاقِلٍ . ثُمَّ لَو وُلِدَ عاقِلاً كانَ يَجِدُ غَضاضَةً (1) إِذا رَأىنَفسَهُ مَحمولاً مُرضَعا مُعَصَّبا بِالخِرَقِ مُسَجّىً فِي المَهدِ ؛ لِأَ نَّهُ لا يَستَغني عَن هذا كُلِّهِ لِرِقَّةِ بَدَنِهِ ورُطوبَتِهِ حينَ يولَدُ، ثُمَّ كانَ لا يوجَدُ لَهُ مِنَ الحَلاوَةِ وَالوَقعِ مِنَ القُلوبِ ما يوجَدُ لِلطِّفلِ، فَصارَ يَخرُجُ إِلَى الدُّنيا غَبِيّا غافِلاً عَمّا فيهِ أهلُهُ فَيَلقَى الأَشياءَ بِذِهنٍ ضَعيفٍ ومَعرِفَةٍ ناقِصَةٍ، ثُمَّ لا يَزالُ يَتَزايَدُ فِي المَعرِفَةِ قَليلاً قَليلاً وشَيئا بَعدَ شَيءٍ وحالاً بَعدَ حالٍ حَتّى يَألَفَ الأَشياءَ ويَتَمَرَّنَ ويَستَمِرَّ عَلَيها، فَيَخرُجَ مِن حَدِّ التَّأَمُّلِ لَها وَالحَيرَةِ فيها إِلَى التَّصَرُّفِ وَالاِضطِرابِ إِلَى المَعاشِ بِعَقلِهِ وحيلَتِهِ، وإِلَى الاِعتِبارِ وَالطَّاعَةِ وَالسَّهوِ وَالغَفلَةِ وَالمَعصِيَةِ. وفي هذا أَيضا وُجوهٌ أُخَرُ ؛ فَإِنَّهُ لَو كانَ يولَدُ تامَّ العَقلِ مُستَقِلاًّ بِنَفسِهِ لَذَهَبَ مَوضِعُ حَلاوَةِ تَربِيَةِ الأَولادِ ، وما قَدَرَ أن يَكونَ لِلوالِدَينِ فِي الاِشتِغالِ بِالوَلَدِ مِنَ المَصلَحَةِ وما يوجِبُ التَّربِيَةَ لِلآباءِ عَلَى الأَبناءِ مِنَ المُكَلَّفاتِ بِالبِرِّ وَالعَطفِ عَلَيهِم عِندَ حاجَتِهِم إِلى ذلِكَ مِنهُم، ثُمَّ كانَ الأَولادُ لا يَألَفونَ آباءَهُم ، ولا يَألَفُ الآباءُ أَبناءَهُم ؛ لِأَنَّ الأَولادَ كانوا يَستَغنونَ عَن تَربِيَةِ الآباءِ وحِياطَتِهِم فَيَتَفَرَّقونَ عَنهُم حينَ يولَدونَ، فَلا يَعرِفُ الرَّجُلُ أَباهُ وأُمَّهُ ولا يَمتَنِعُ مِن نِكاحِ أُمِّهِ وأُختِهِ وذَواتِ المَحارِمِ مِنهُ إِذا كانَ لا يَعرِفُهُنَّ، وأَقَلُّ ما في ذلِكَ مِنَ القَباحَةِ ، بَل هُوَ أَشنَعُ وأَعظَمُ وأَفظَعُ وأَقبَحُ وأَبشَعُ لَو خَرَجَ المَولودُ مِن بَطنِ أُمِّهِ وهُوَ يَعقِلُ أن يَرى مِنها ما لا يَحِلُّ لَهُ ولا يَحسُنُ بِهِ أن يَراهُ. أفَلا تَرى كَيفَ أُقيمَ كُلُّ شَيءٍ مِنَ الخِلقَةِ عَلى غايَةِ الصَّوابِ وخَلا مِنَ الخَطَاَءدَقيقُهُ وجَليلُهُ. (2)

.


1- .الغَضَاضَةُ : الذِلّةُ والمَنقصة (الصحاح: ج 3 ص 1095 «غضض»).
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 63 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل.

ص: 219

امام صادق عليه السلام_ در بيان مراحل تكامل كودك _: اگر كودك زاده شده ، فهيم و خردمند به دنيا بيايد ، به هنگام تولّد با دنيايى ناشناخته رو به رو مى شود و سرگردان و حيران مى ماند كه هر چه مى بيند ، نمى شناسد و [ترسى] بى نظير بر او وارد مى شد كه در دنيا ، اين همه صورت هاى گوناگون از چارپايان و پرندگان و ديگر چيزها كه پياپى و هر روز مى بيند . [براى درك بهتر اين مسئله] حال اسيرى را در نظر آور كه از شهرى به شهر ديگرش مى برند و با آن كه عاقل است ، به حيرت زده سرگردان مى مانَد و به فراگيرى سخن و پذيرش آداب ، شتاب نمى ورزد ، آن گونه كه كودك اسير شده ، پيش از بارور شدن عقلش ، شتاب مى كند . همچنين ، اگر كودك ، عاقل متولّد شود ، احساس خوارى مى كند ، هنگامى كه خود را محمول و شيرخواره و پيچيده در پارچه و نهاده در گهواره مى بيند ؛ زيرا به سبب لطافت و رطوبت بدنش هنگام تولّد ، از اين همه كار ، بى نياز نيست . همچنين ، آن شيرينى و نفوذى كه كودك در قلب ها مى يابد ، براى او پديد نمى آمد . از اين رو ، كودك ، نادان و غافل از كار دنيا و اهل آن به دنيا مى آيد و با ذهن ضعيف و معرفت ناقص خود با اشيا برخورد مى كند و سپس ، آرام آرام و اندك اندك ، شناختش با برخورد با هر چيز ، در هر حال ، افزايش مى يابد تا با اشيا انس مى يابد و به آنها خو مى گيرد و مسلّط مى شود و از مرز انديشيدن در آنها و حيرت زدگى به مرحله تصرّف و جوش و خروش معاش با عقل و چاره جويى درمى آيد ، و نيز به عبرت گيرى و اطاعت و فراموشى و غفلت و معصيت . و در اين [تولّد با عقل ناقص ]حكمت هاى ديگرى هم هست . اگر كودك با عقل كامل و مستقل به دنيا مى آمد ، شيرينى تربيت فرزند ، جايگاهى نداشت و نمى شد كه پدر و مادر بر اساس مصلحت فرزند ، بارِ تربيت او را بر دوش گيرند و در جاى نياز به او نيكى و توجّه كنند . همچنين ، فرزندان با پدران خود الفت نمى گرفتند و پدران هم با فرزندان خود الفت نمى يافتند ؛ زيرا فرزندان از تربيت پدران و مواظبت آنان بى نياز مى شدند و از همان اوان تولّد ، از ايشان جدا مى شدند و ديگر كسى پدر و مادر خود را نمى شناخت و چون مادر و خواهر و محارم خود را نمى شناخت ، با آنان ازدواج مى كرد و كم ترين قباحت تولّدى اين گونه ، بلكه شنيع ترين ، بزرگ ترين ، فجيع ترين ، زشت ترين و ناگوارترينِ آنها اين بود كه كودك به هنگام بيرون آمدن از دل مادرش ، چيزهايى ناروا را مى ديد كه نيكو و شايسته نيست . حال، آيا نمى بينى كه هر چيزى از خلقت ، كوچك و بزرگش ، در نهايت درستى و بدون خطا ، برپا شده است؟!

.

ص: 220

. .

ص: 221

. .

ص: 222

راجع : ص 134 (معرفة النفس) و 158 (التجربة).

2 / 2خَلقُ الإِنسانِ مِنَ التُّرابِالكتاب«وَمِنْ ءَايَ_تِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ » . (1)

«فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَ_هُم مِّن طِينٍ لاَّزِبِ م » . (2)

«خَلَقَ الاْءِنسَ_نَ مِن صَلْصَ_لٍ كَالْفَخَّارِ » . (3)

راجع : الحجّ : 5 ، الأنعام : 2 ، الحِجْر : 26 ، المؤمنون : 12 ، غافر : 67 ، فاطر : 11 .

الحديثعلل الشرائع عن أبي عبد اللّه بن يزيد :حَدَّثَني يَزيدُ بنُ سَلاّمٍ أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آلهفَقالَ لَهُ .. . : فَأَخبِرني عَن آدَمَ لِمَ سُمِّيَ آدَمَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ خُلِقَ مِن طينِ الأَرضِ وأَديمِها . قالَ : فَادَمُ خُلِقَ مِن طينٍ كُلِّهِ أو طينٍ واحدٍ ؟ قالَ : بَل مِنَ الطِّينِ كُلِّهِ ، ولَو خُلِقَ مِن طينٍ واحِدٍ لَما عَرَفَ النّاسُ بَعضُهُم بَعضا ، وكانوا عَلى صورَةٍ واحِدَةٍ . قالَ : فَلَهُم فِي الدُّنيا مَثَلٌ ؟ قالَ : التُّرابُ فيهِ أَبيضُ وفيهِ أَخضَرُ وفيهِ أَشقَرُ وفيهِ أَغبَرُ وفيهِ أَحمَرُ وفيهِ أَزرَقُ ، وفيهِ عَذبٌ وفيهِ مِلحٌ ، وفيهِ خَشِنٌ وفيهِ لَيِّنٌ وفيهِ أَصهَبُ ، فَلِذلِكَ صارَ النّاسُ فيهِم لَيِّنٌ وفيهِم خَشِنٌ ، وفيهِم أَبيَضُ وفيهِم أَصفَرُ وأحمَرُ وأَصهَبُ وأَسوَدُ عَلى ألوانِ التُّرابِ . (4)

.


1- .الروم : 20 .
2- .الصافّات : 11 .
3- .الرحمن : 14 .
4- .علل الشرائع : ص 471 ح 33 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 244 نقلاً عن بعض الكتب القديمة عن عبد اللّه بن سلام .

ص: 223

2 / 2 خلقت انسان از خاك

ر . ك : ص 135 (معرفت نفس) و 159 (تجربه) .

2 / 2خلقت انسان از خاكقرآن«و از جمله نشانه هاى او اين است كه شما را از خاكى آفريد . سپس شما انسان شده ، [در زمين ]پراكنده شديد» .

«پس از ايشان بپرس: آيا آفرينش آنان استوارتر است يا آنانى كه آفريده ايم ؟ ما ايشان را از گِلى چسبنده آفريده ايم» .

«انسان را از گلِ خشكِ همچون سفال آفريد» .

ر . ك : حجّ : آيه 5 ؛ انعام : آيه 2 ؛ حجر : آيه 26 ؛ مؤمنون : آيه 12 ؛ غافر : آيه 67 ؛ فاطر : آيه 11 .

حديثعلل الشرائع_ به نقل از ابو عبد اللّه بن يزيد _: يزيد بن سلاّم براى من چنين گفت كه از پيامبر خدا پرسيده است ... : چرا آدم عليه السلام ، آدم ناميده شده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چون او از گِل زمين و پوسته آن آفريده شد» . يزيد بن سلاّم گفت : آيا آدم از يك گِل آفريده شد يا از همه گل هاى زمين؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بلكه از همه گِل ها و اگر از يك گِل آفريده مى شد ، مردم ، يكديگر را نمى شناختند و بر يك صورت مى بودند» . يزيد گفت : آيا در دنيا شبيهى براى آن داريم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خاك سفيد داريم و سبز و قهوه اى و خاكسترى و سرخ و كبود ، و در آن ، شيرين و شور است ، و خشن و نرم و سفيدِ مايل به سرخ؛ و از اين روست كه آدميانِ آرام و خشن داريم ، و نيز سفيدپوست و زردپوست و سرخ پوست و سرخ و سفيد و سياه پوست ، همچون رنگ هاى خاك .

.

ص: 224

الإمام الصادق عليه السلام :أَوَّلُ مَن قاسَ إِبليسُ ؛ قالَ : «خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ» (1) ، ولَو عَلِمَ إِبليسُ ما جَعَلَ اللّهُ في آدَمَ لَم يَفتَخِر عَلَيهِ . ثُمَّ قالَ : إِنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ المَلائِكَةَ مِنَ النّورِ ، وخَلَقَ الجانَّ مِنَ النّارِ ، وخَلَقَ الجِنَّ ؛ صِنفا مِنَ الجانِّ مِنَ الرِّيحِ ، وخَلَقَ صِنفا مِنَ الجِنِّ مِنَ الماءِ ، وخَلَقَ آدَمَ مِن صَفحَةِ الطّينِ . (2)

2 / 3خَلقُ الإِنسانِ مِنَ النُّطفَةِالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا » . (3)

«فَلْيَنظُرِ الاْءِنسَ_نُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِنم بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائبِ » . (4)

.


1- .الأعراف : 12 ، ص : 76 .
2- .الاختصاص : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 102 ح 8 .
3- .الفرقان : 54 .
4- .الطارق : 5 _ 7 .

ص: 225

2 / 3 خلقت انسان از نطفه

امام صادق عليه السلام :نخستين كسى كه قياس كرد ، ابليس بود كه گفت : «مرا از آتش آفريدى و او (آدم) را از گل» و اگر ابليس مى دانست كه خداوند ، چه چيز در آدم نهاده است ، بر او نمى باليد . سپس فرمود : خداوند عز و جل فرشتگان را از نور آفريد ، جن را از آتش ، گروهى از جنّيان را از باد ، گروهى را از آب و آدم را از رويه گِل (زمين) .

2 / 3خلقت انسان از نطفهقرآن«و او كسى است كه از آب ، انسانى آفريد ، و او را داراى پيوند نسبى و سببى گردانيد ، و پروردگار تو تواناست» .

«پس انسان بنگرد كه از چه آفريده شده است . از آبى جهيده آفريده شده است كه از ميانه پشت و سينه ها بيرون مى آيد» . (1)

.


1- .تفسير نمونه ، شش احتمال براى آيه آورده و سپس افزوده است : «قرآن ، به يكى از دو جزء اصلى نطفه _ كه همان نطفه مرد است و براى همه محسوس مى باشد _ اشاره كرده و منظور از صُلب و ترائب ، قسمت پشت و پيشِ روى انسان است ؛ چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مى شود . مؤيّد اين تفسير ، تعبير آيه از اين آب به دافق (جهنده) است كه درباره نطفه مرد ، صادق است» (تفسير نمونه : ج 26 ص 364) .

ص: 226

«أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ * فَجَعَلْنَ_هُ فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ » . (1)

«إِنَّا خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَ_هُ سَمِيعَا بَصِيرًا » . (2)

راجع : النحل : 4 ، القيامة : 37 ، 38 ، فاطر : 11 ، غافر : 67 ، المؤمنون : 14 ، يس : 77 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ يَصِفُ فيها خَلقَ الإِنسانِ _: أم هذَا الَّذي أَنشَأَهُ في ظُلُماتِ الأَرحامِ وشُغُفِ الأَستارِ نُطفَةً دِهاقا .. . ثُمَّ مَنَحَهُ قَلبا حافِظا ، ولِسانا لافِظا ، وبَصَرا لاحِظا ؛ لِيَفهَمَ مُعتَبِرا ، ويُقَصِّرَ مُزدَجِرا ، حَتّى إِذا قامَ اعتِدالُهُ ، وَاستَوى مِثالُهُ ، نَفَرَ مُستَكبِرا . (3)

عنه عليه السلام_ في تَقديسِ اللّهِ جَلَّ و عَلا _: عالِمُ السِّرِّ مِن ضَمائِرِ المُضمِرينَ . . . ومَحَطِّ الأَمشاجِ (4) مِن مَسارِبِ (5) الأَصلابِ . (6)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ» _: ماءُ الرَّجُلِ وماءُ المَرأَةِ اختَلَطا جَميعا . (7)

بحار الأنوار عن صحُف إدريس عليه السلام :فازَ _ يا أَخنوخُ _ مَن عَرَفَني ، وهَلَك مَن أَنكَرَني . عَجَبا لِمَن ضَلَّ عَنّي ولَيسَ يَخلو في شَيءٍ مِنَ الأَوقاتِ مِنّي ، كَيفَ يَخلو وأنا أَقرَبُ إِلَيهِ مِن كُلِّ قَريبٍ ، وأَدنى إِلَيهِ مِن حَبلِ الوَريدِ ؟ ألَستَ أَيُّهَا الإِنسانُ العَظيمُ عِندَ نفَسِهِ في بُنيانِهِ ، القَوِيُّ لَدى هِمَّتِهِ في أَركانِهِ ، مَخلوقا مِنَ النُّطفَةِ المَذِرةِ ، ومُخرَجا مِنَ الأَماكِنِ القَذِرَةِ ، تَنحَطُّ مِن أَصلابِ الآباءِ كَالنُّخاعَةِ إِلى أَرحامِ النِّساءِ ، ثُمَّ يَأتيكَ أَمري فَتَصيرُ عَلَقَةً ، لَو رَأَتكَ العُيونُ لاَستَقذَرَتكَ ، ولَو تَأَمَّلَتكَ النُّفوسُ لَعافَتكَ ، ثُمَّ تَصيرُ بِقُدرَتي مُضغَةً لا حَسَنَةً فِي المَنظَرِ ، ولا نافِعَةً فِي المَخبَرِ ، ثُمَّ أَبعَثُ إِلَيكَ أَمرا مِن أَمري ، فَتُخلَقُ عُضوا عُضوا ، وتُقَدَّرُ مَفصِلاً مَفصِلاً ، مِن عِظامٍ مَغشِيَّةٍ ، وعُروقٍ مُلتَوِيَةٍ ، وأَعصابٍ مُتَناسِبَةٍ ، ورِباطاتٍ ماسِكَةٍ ، ثُمَّ يَكسوكَ لَحما ، ويُلبِسُكَ جِلدا ، تُجامَعُ مِن أَشياءَ مُتَبايِنَةٍ ، وتُخلَقُ مِن أَصنافٍ مُختَلِفَةٍ ، فَتَصيرُ بِقُدرَتي خَلقا سَوِيّا لا روحَ فيكَ تُحَرِّكُكَ ، ولا قُوَّةَ لَكَ تُقِلُّكَ ... فَأَنفُخُ فيكَ الرّوحَ ، وأَهَبُ لَكَ الحَياةَ ، فَتَصيرُ بِإِذني إِنسانا ، لا تَملِكُ نَفعا ولا ضَرّا ، ولا تَفعَلُ خَيرا ولا شَرّا ، مَكانُكَ مِن أُمِّكَ تَحتَ السُّرَّةِ ، كَأنَّكَ مَصرورٌ في صُرَّةٍ ، إِلى أن يَلحَقَكَ ما سَبَقَ مِنّي مِنَ القَضاءِ ، فَتَصيرَ مِن هُناكَ إِلى وَسعِ الفَضاءِ ، فَتَلقى ما قَدَّرَكَ مِنَ السَّعادَةِ أوِ الشَّقاءِ ، إِلى أَجَلٍ مِنَ البَقاءِ مُتَعَقِّبٌ لا شَكَّ بِالفَناءِ ، أأنتَ خَلَقتَ نَفسَكَ ، وسَوَّيتَ جِسمَكَ ، ونَفَختَ روحَكَ ؟ إِن كُنتَ فَعَلتَ ذلِكَ وأنتَ النُّطفَةُ المَهينَةُ ، وَالعَلَقَةُ المُستَضعَفَةُ ، وَالجَنينُ المَصرورُ في صُرَّةٍ ، فَأَنتَ الآنَ في كَمالِ أَعضائِكَ ، وطَراءَةِ مائِكَ ، وتَمامِ مَفاصِلِكَ ، ورَيَعانِ شَبابِك ، أَقوى وأَقدَرُ ؛ فَاخلُق لِنَفسِكَ عُضوا آخَرَ ، وَاستَجلِب قُوَّةً إِلى قُوَّتِكَ ، وإِن كُنتَ أنتَ دَفَعتَ عَن نَفسِكَ في تِلكَ الأَحوالِ طارِقاتِ الأَوجاعِ وَالأَعلالِ ، فَادفَع عَن نَفسِكَ الآنَ أَسقامَكَ ، ونَزِّه عَن بَدَنِكَ آلامَكَ ، وإِن كُنتَ أنتَ نَفَختَ الرّوحَ في بَدَنِكَ وجَلَبتَ الحَياةَ الَّتي تُمسِكُكَ ، فَادفَعِ المَوتَ إِذا حَلَّ بِكَ ، وأبقِ يَوما واحِدا عِندَ حُضورِ أَجَلِكَ . فَإِن لَم تَقدِر أَيُّهَا الإِنسانُ عَلى شَيءٍ مِن ذلِكَ ، وعَجَزتَ عَنهُ كُلِّهِ ، فَاعلَم أنَّكَ حَقّا مَخلوقٌ ، وأنّي أنَا الخالِقُ ، وأنَّكَ أنتَ العاجِزُ ، وأنّي أنَا القَوِيُّ القادِرُ ، فَاعرِفني حينَئِذٍ وَاعبُدني حَقَّ عِبادَتي ، وَاشكُر لي نِعمَتي أَزِدكَ مِنها ، وَاستَعِذ بي مِن سُخطَتي أُعِذكَ مِنها ؛ فَإِنّي أنَا اللّهُ الَّذي لا أعبَأُ بِما أَخلُقُ ، ولا أَتعَبُ ولا أَنصَبُ فيما أَرزُقُ ، ولا أَلغَبُ ، إِنّما أَمري إِذا أَرَدتُ شَيئا أن أَقولَ لَهُ كُن فَيَكونُ . (8)

.


1- .المرسلات : 20 و21 .
2- .الإنسان : 2 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 349 ح 35 .
4- .الأمشاج : يريد المنيّ الذي يتولّد منه الجنين (النهاية : ج 4 ص 333) .
5- .وفي نسخة : «مشارب» .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 113 .
7- .تفسير القمّي : ج 2 ص 398 عن أبي الجارود وراجع بحار الأنوار : ج 60 ص 327 .
8- .بحار الأنوار : ج 95 ص 454 نقلاً عن ابن متّويه .

ص: 227

«آيا شما را از آبى بى مقدار نيافريده ايم . سپس ، آن را در جايگاهى استوار قرار داديم؟» .

«ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريده ايم و به آزمونش كشانده ايم ، و او را شنوا و بينا ساخته ايم» .

ر .ك : نحل : آيه 4 ؛ قيامت : آيه 37 و 38 ؛ فاطر : آيه 11 ؛ غافر : آيه 67 ؛ مؤمنون : آيه 14 ؛ يس : آيه 77 .

حديثامام على عليه السلام_ از خطبه اش كه خلقت انسان را در آن توصيف مى كند _: يا اين انسان كه در تاريك جاى زِهدان ، او را آفريد و در پرده هاى تيره و تار پيچيد ، نطفه اى جهنده بود ... سپس ، او را دلى فراگير و زبانى گويا و ديده اى نگرنده بخشيد تا عبرت ها را بفهمد و كوتاه بيايد و باز ايستد ، چندان كه جوانى راست قامت و تن درست شد و گردن كشانه دورى گزيد .

امام على عليه السلام_ در تقديس خداى بزرگ والا _: به رازِ درون رازداران ، آگاه است ... و نيز محلّ نزول آب ها از مجراى پشت [مردان] .

امام باقر عليه السلام_ درباره سخن خداى متعال : «نطفه اى آميخته و به آزمونش كشانديم» _: آب مرد و زن كه با هم آميخته مى شود .

بحار الأنوار_ به نقل از صحف ادريس عليه السلام _: اى اَخنوخ ! (1) هر كس مرا شناخت ، رستگار شد و هر كس مرا باور نداشت ، هلاك شد . شگفت از كسى كه مرا نمى يابد ، در حالى كه هيچ گاه بدون من نيست . چگونه بدون من باشد ، در حالى كه من از هر نزديكى به او نزديك ترم و حتّى از رگ گردنش به او نزديك ترم؟! اى انسان كه بنيان خويش را بزرگ مى دانى و به گاه همّت ، اركان خود را نيرومند مى پندارى! آيا تو از نطفه اى بد بو آفريده نشده اى و از جاهايى كثيف بيرون نيامده اى؟ همچون آب بينى از پشتِ پدران به زِهدان زنان فرود آمدى و سپس ، امر من آمد و خون بسته شده گشتى . اگر چشم ها تو را مى ديدند ، پليدت مى شمردند و اگر انسان ها تو را نيك مى ديدند ، ناخوشَت مى داشتند . سپس با قدرت من ، استخوان دار شدى ، بدون زيبايى در ظاهر و نفع در باطن . سپس بر اساس فرمانى از فرمان هايم ، عضو عضو مى شوى و برايت از استخوان هايى روكش شده و رگ هايى درهم پيچيده و عصب هايى متناسب و رباط هايى نگه دارنده مفصل خلق مى گردد . سپس [فرشته] بر تو گوشت مى پوشانَد و پوست مى رويانَد ، از چيزهايى جدا ، گِرد آورده مى شوى و از گونه هايى مختلف ، آفريده مى شوى و با قدرت من ، مخلوقى درست و استوار مى گردى؛ امّا نه روحى دارى كه حركتت دهد ، نه نيرويى كه برپايت دارد ... . پس در تو روح مى دمم و به تو حيات مى بخشم و به اذن من ، انسان مى شوى ؛ امّا نه سود و زيانت به دست توست ، و نه نيك و بد مى كنى ، جايگاهت ، [زهدان ]زير ناف مادرت است . گويى كه در كيسه اى گرفتار آمده اى تا آن كه به قضايى كه پيش تر مقرّر كرده ام ، برسى و از آن جاى تنگ ، به فضايى گسترده بيايى و به آنچه از سعادت و شقاوت برايت تقدير شده ، برسى ، در مدّتى معيّن از بقا كه بدون ترديد ، فنا را در پى دارد . آيا تو خود را آفريدى و بدنت را استوار نمودى و روحت را دميدى؟! اگر [مى گويى] تو همه اين كارها را كردى ، در حالى كه نطفه اى پست و لَخته خون ناتوان و جنين گرفتار در كيسه اى بودى ، پس الان كه در كمال سلامت و شادابى هستى و تمام اعضا و مفاصلت در بهار جوانى ، نيرومندتر و تواناتر شده ، براى خود ، يك عضو ديگر بيافرين و نيرويى به نيروهايت بيفزاى و اگر آن هنگام ، دردها و بيمارى هاى عارض شده را خود از خويش دور مى كردى ، اينك ، بيمارى هايت را از خود بران و دردهاى بدنت را دور كن و اگر تو خود در كالبدت روح دميدى و حياتى كه تو را نگاه مى دارد ، خود فراهم آوردى ، پس الان ، مرگ را چون درآيد ، از خود دور كن و به هنگام رسيدن اجلت ، تنها يك روز ، باقى بمان . اى انسان ! اگر بر هيچ يك از اينها توانايى ندارى و از همه آنها ناتوانى ، پس بدان كه تو در حقيقت ، مخلوقى و من ، خالق و تو ، ناتوانى و من ، نيرومند و توانا . پس اين هنگام ، مرا بشناس و آن گونه كه حقّ عبوديت است ، مرا عبادت كن و نعمتم را سپاس بگزار تا از آن برايت بيفزايم ، و از خشمم به من پناه بر تا از آن پناهت دهم كه بى گمان ، من آنچه را آفريده ام ، به چيزى نشمُرَم و از روزى دادن ، به زحمت نمى افتم و خسته و درمانده نمى شوم . كار من به هنگام آفريدنِ چيزى ، تنها اين است كه به آن بگويم: «باش» ، پس «مى شود» .

.


1- .اَخنوخ ، نام عبرانى ادريس عليه السلام (لغت نامه دهخدا) .

ص: 228

. .

ص: 229

. .

ص: 230

2 / 4تَصويرُ الجَنينِ فِي الرَّحِمِالكتاب«هُوَ الَّذِى يُصَوِّرُكُمْ فِى الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » . (1)

«يَ_أَيُّهَا الاْءِنسَ_نُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ * الَّذِى خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ » . (2)

«خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ » . (3)

«اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَ_تِ ذَ لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَ__لَمِينَ » . (4)

«هُوَ اللَّهُ الْخَ__لِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » . (5)

«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ فِى كَبَدٍ » . (6)

.


1- .آل عمران : 6 .
2- .الانفطار : 6 و 7 .
3- .التغابن : 3 .
4- .غافر : 64 .
5- .الحشر : 24 .
6- .البلد : 4 .

ص: 231

2 / 4 شكل دادن جنين در زِهدان

2 / 4شكل دادن جنين در زِهدانقرآن«اوست كسى كه شما را در زهدان ها چنان كه مى خواهد ، شكل مى دهد . خدايى جز او نيست كه پيروزمند فرزانه است» .

«اى انسان ! چه چيز تو را به پروردگار كريمت غرّه ساخته است ؛ آن كه تو را آفريد و استوار و معتدل ساخت؟» .

«آسمان ها و زمين را به حق آفريد و شما را شكل بخشيد و شكل هايتان را نيكو كرد ، و بازگشت به سوى اوست» .

«خداوند ، كسى است كه زمين را براى شما آرامگاه و آسمان را بنايى [برافراشته] قرار داد و شما را شكل بخشيد و شكل هايتان را نيكو كرد و از پاكيزه ها روزى تان داد . اين است خداى شما ، بابركت و بزرگ و جاويدان ، خداى جهانيان» .

«اوست خداى آفريننده پديد آورنده شكل دهنده . بهترين نام ها از آنِ اوست . آنچه در آسمان ها و زمين است ، او را به پاكى مى ستايند ، و اوست پيروزمند فرزانه» .

«به راستى ، انسان را در رنج آفريديم» .

.

ص: 232

«مَّا لَكُمْ لاَ تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا » . (1)

«يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَ_تِكُمْ خَلْقًا مِّنم بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُ_لُمَ_تٍ ثَلَ_ثٍ ذَ لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَقَدْ خَلَقْنَ_كُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَ_كُمْ» (3) _: أمّا «خَلَقْنَ_كُمْ» ؛ فَنُطفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضغَةً ، ثُمَّ عَظما ثمَّ لَحما ، وأمّا «صَوَّرْنَ_كُمْ» ؛ فَالعَينَ وَالأَنفَ وَالأُذُنَينِ وَالفَمَ وَاليَدَينِ وَالرِّجلَينِ صَوَّرَ هذا ونَحوَهُ ، ثُمَّ جَعَلَ الدَّميمَ وَالوَسيمَ وَالطَّويلَ وَالقَصيرَ وأَشباهَ هذا . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ يَقولُ في كِتابِهِ : «لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ فِى كَبَد» يَعني : مُنتَصِبا في بَطنِ أُمِّهِ ، مَقاديمُهُ إِلى مَقاديمِ أُمِّهِ ، ومَاخيرُهُ إِلى مَاخيرِ أُمِّهِ ، غِذاؤُهُ مِمّا تَأكُلُ أُمُّهُ ، ويَشرَبُ مِمّا تَشرَبُ أُمُّهُ ، تُنَسِّمُهُ (5) تَنسيما . (6)

علل الشرائع عن حمّاد بن عثمان :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إِنّا نَرَى الدَّوابَّ في بُطونِ أَيديهَا الرُّقعَتَينِ مِثلَ الكَيِّ ؛ فَمِن أيِّ شَيءٍ ذلِكَ ؟ فَقالَ: ذلِكَ موَضِعُ مِنخَرَيهِ في بَطنِ أُمِّهِ وَابنُ آدَمَ مُنتَصِبٌ في بَطنِ أُمِّهِ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ تَعالى: «لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ فِى كَبَدٍ» وما سِوَى ابنِ آدَمَ فَرَأسُهُ في دُبُرِهِ ويَداهُ بَينَ يَدَيهِ . (7)

.


1- .نوح : 13 ، 14 .
2- .الزمر : 6 .
3- .الأعراف : 11 .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 224 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 60 ص 365 ح 60 .
5- .تنسّم : تنفّس . وتنَسَّم النسيم : إذا تشمّمه (تاج العروس : ج 17 ص 685) .
6- .المحاسن : ج 2 ص 14 ح 1085 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 60 ص 342 ح 23 وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 254 .
7- .علل الشرائع : ص 495 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 289 ح 2476 ليس فيه ذيله من «وابن آدم» ، بحار الأنوار : ج 64 ص 126 ح 8 .

ص: 233

«شما را چه شده است كه از عظمت خدا بيم نداريد ، حال آن كه شما را مرحله به مرحله آفريده است؟!» .

«شما را در شكم مادرانتان مى آفريند ؛ آفرينشى پس از آفرينشى و در تاريكى هاى سه گانه (مشيمه ، زِهدان ، شكم) . اين است خداوند ، پروردگار شما . فرمان روايى از آنِ اوست . معبودى جز او نيست . پس به كجا روى مى گردانيد؟» .

حديثامام باقر عليه السلام_ درباره سخن خداى متعال : «و شما را آفريديم و شكل بخشيديم» _: مقصود از «آفريديم» ، [ آفرينش] نطفه و لخته خون و سپس گوشت كوفته و پس از آن ، استخوان و گوشت است ؛ و امّا «شكل بخشيديم» ، چشم و بينى و گوش ها و دهان و دستان و پاهاست . اين و امثال آن را شكل داد ، سپس زشت و زيبا ، بلند و كوتاه و مانند آن قرار داد .

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ در كتابش مى فرمايد : «بى گمان ، انسان را در رنج آفريديم» ؛ يعنى در شكم مادرش به حالت ايستاده ، مشابه مادر ، جلويش به جلو و پشتش به پشت مادر ، غذايش از آنچه مادرش مى خورد و از آنچه مادرش مى نوشد ، مى آشامد و نفسش هم از هموست .

علل الشرائع_ به نقل از حمّاد بن عثمان _: به امام صادق عليه السلام گفتم : در درون دست چارپايان دو لكّه[ى سياه] مانند نشانِ داغ مى بينيم . اين از كجاست؟ امام عليه السلام فرمود : «اين ، جاى سوراخ هاى بينى اش در شكم مادرش است و آدمى زاده در شكم مادرش ايستاده است و اين ، همان سخن خداى متعال است : «بى گمان ، انسان را در رنج آفريديم» و جز آدمى زاده ، سرش در پشتش و دستانش در ميان دستان [مادرش] است» .

.

ص: 234

تفسير القمّي : «لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ فِى كَبَدٍ» أي مُنتَصِبا ولَم يُخلَق مِثلُهُ شَيءٌ . (1)

تفسير ابن أبي حاتم عن أبي ذرّ :قالَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله : إذا مَكَثَ المَنِيُّ فِي الرَّحِمِ أربَعينَ لَيلَةً أتاهُ مَلَكُ النُّفوسِ فَعَرَجَ بِهِ إلىَ الرَّبِّ فَيَقولُ : يا رَبِّ أذَكَرُ أم اُنثى؟ فَيَقضِي اللّهُ ما هُوَ قاضٍ فَيَقولُ : أشَقِيٌّ أم سَعيدٌ؟ فَيُكتَبُ ما هُوَ لاقٍ . وقَرَأَ أبو ذَرٍّ مِن فاتِحَةِ التَّغابُنِ خَمسَ آياتٍ (2) إلى قَولِهِ : «وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» . (3)

الإمام الحسين عليه السلام :أَقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : يا أَبَا الحَسَنِ ... ما أَوَّلُ نِعمَةٍ بَلاكَ اللّهُ عز و جل وأَنعَمَ عَلَيكَ بِها ؟ قالَ : أن خَلَقَني _ جَلَّ ثَناؤُهُ _ ولَم أَكُ شَيئا مَذكورا . قالَ : صَدَقتَ ، فَمَا الثّانِيَةُ؟ قالَ : أن أَحسَنَ بي إِذ خَلَقَني فَجَعَلَني حَيّا لا مَيِّتا . قالَ : صَدَقتَ ، فَمَا الثّالِثَةُ ؟ قالَ : أن أَنشَأَني _ فَلَهُ الحَمدُ _ في أَحسَنِ صورَةٍ وأعدَلِ تَركيبٍ . قالَ : صَدَقتَ . (4)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 422 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 251 ح 157 .
2- .«يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَ_وَ تِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ * هُوَ الَّذِى خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَ مِنكُم مُّؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ * خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ * يَعْلَمُ مَا فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِيمُم بِذَاتِ الصُّدُورِ * أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُاْ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ فَذَاقُواْ وَ بَالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» .
3- .تفسير ابن أبي حاتم : ج 10 ص 3358 ح 18902 ، تفسير الطبري : ج 14 الجزء 28 ص 119 من دون إسناد إلى المعصوم ، الدر المنثور : ج 8 ص 182 نقلاً عن عبد بن حميد وابن المنذر وابن مردويه ؛ بحار الأنوار : ج 60 ص 384 ح 114 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 492 ح 1077 عن عمر بن عليّ عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 21 ح 17 .

ص: 235

تفسير القمى : «بى گمان ، ما انسان را در رنج آفريديم» ؛ يعنى در حال ايستاده ، و مانند او چيزى آفريده نشده است .

تفسير ابن أبى حاتم_ ابو ذر ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهنقل مى كند كه فرمود: «مَنى ، چون چهل روز در رَحِم ماند ، فرشته جان ها مى آيد و او را به سوى خداوند مى برد و مى گويد : خداى من! اين، پسر است يا دختر؟ پس خداوند، آنچه را حكم كرده، تحقق مى بخشد. فرشته، سپس مى پرسد : بدبخت است يا خوش بخت؟ و آنچه را [نشانش مى دهند و] مى بيند، مى نويسد». ابوذر، سپس، پنج آيه آغازين سوره تغابن را تا «شما را نقش و نگار كرد و زيبا آراست و البته فرجام كار به سوى اوست» (1)

امام حسين عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام رو كرد و فرمود : «اى ابو الحسن! ... نخستين نعمتى كه خداى عز و جل تو را بدان آزموده و بر تو احسان نموده چيست؟». على عليه السلام گفت : اين كه خداوند _ كه ثنايش بشكوه باد _ مرا آفريد ، در حالى كه در يادها نبودم . فرمود : «درست گفتى . دومين نعمت چيست؟». گفت : اين كه به من احسان كرد و مرا زنده آفريد ، نه مُرده . فرمود : «راست گفتى . سومين چيست؟». گفت : اين كه خدا _ كه ستايش او راست _ مرا در نيكوترين شكل و معتدل ترين تركيب ، پديد آورد . فرمود : «درست گفتى» .

.


1- .گفتنى است اين متن، در آيه سوم سوره است .

ص: 236

الإمام الباقر عليه السلام :إِذا وَقَعَتِ النُّطفَةُ فِي الرَّحِمِ استَقَرَّت فيها أَربَعينَ يَوما ، وتَكونُ عَلَقَةً أَربَعينَ يَوما ، وتَكونُ مُضغَةً أَربَعينَ يَوما ، ثُمَّ يَبعَثُ اللّهُ مَلَكَينِ خَلاّقَينِ فَيُقالُ لَهُما : اُخلُقا كَما يُريدُ اللّهُ ذَكَرا أو أُنثى ، صَوِّراهُ وَاكتُبا أَجَلَهُ ورِزقَهُ ومَنِيَّتَهُ وشَقِيّا أو سَعيدا ، وَاكتُبا للّهِِ الميثاقَ الَّذي أَخَذَهُ عَلَيهِ فِي الذَّرِّ بَينَ عَينَيهِ ، فَإِذا دَنا خُروجُهُ مِن بَطنِ أُمِّهِ بَعَثَ اللّهُ إِلَيهِ مَلَكا يُقالُ لَهُ زاجِرٌ فَيَزجُرُهُ ، فَيَفزَعُ فَزَعا فَيَنسَى الميثاقَ ويَقَعُ إِلَى الأَرضِ يَبكي مِن زَجرَةِ المَلَكِ . (1)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ أطوارِ الخِلقَةِ _: ثُمَّ يَبعَثُ اللّهُ مَلَكَينِ خَلاّقَينِ يَخلُقانِ فِي الأَرحامِ ما يَشاءُ اللّهُ ، فَيَقتَحِمانِ في بَطنِ المَرأَةِ مِن فَمِ المَرأَةِ فَيَصلانِ إِلَى الرَّحِمِ ، وفيهَا الرّوحُ القَديمَةُ المَنقولَةُ في أَصلابِ الرِّجالِ وَأَرحامِ النِّساءِ ، فَيَنفُخانِ فيها روحَ الحَياةِ وَالبَقاءِ ، ويَشُقّانِ لَهُ السَّمعَ وَالبَصَرَ وجَميعَ الجَوارِحِ وجَميعَ ما فِي البَطنِ بِإِذنِ اللّهِ ، ثُمَّ يوحِي اللّهُ إِلَى المَلَكَينِ : اُكتُبا عَلَيهِ قَضائي وقَدَري ونافِذَ أَمري ، وَاشتَرِطا لِيَ البَداءَ فيما تَكتُبانِ . فَيَقولانِ : يا رَبِّ ما نَكتُبُ ؟ فَيوحِي اللّهُ إِلَيهِما أنِ ارفَعا رُؤوسَكُما إِلى رَأسِ أُمِّهِ . فَيَرفَعانِ رُؤوسَهُما ، فَإِذَا اللَّوحُ يَقرَعُ جَبهَةَ أُمِّهِ ، فَيَنظُرانِ فيهِ ، فَيَجِدانِ فِي اللَّوحِ صورَتَهُ وزينَتَهُ وأَجَلَهُ وميثاقَهُ شَقِيّا أو سَعيدا وجَميعَ شَأنِهِ . قالَ : فَيُملي أَحَدُهُما عَلى صاحِبِهِ فَيَكتُبانِ جَميعَ ما فِي اللَّوحِ ويَشتَرِطانِ البَداءَ فيما يَكتُبانِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في بَيانِ كَيفِيَّةِ نُشوءِ الأَبدانِ _: أَوَّلُ ذلِكَ تَصويرُ الجَنينِ فِي الرَّحِمِ حَيثُ لا تَراهُ عَينٌ ولا تَنالُهُ يَدٌ، ويُدَبِّرُهُ حَتّىيَخرُجَ سَوِيّا مُستَوفِيا جَميعَ ما فيهِ قِوامُهُ وصَلاحُهُ مِنَ الأَحشاءِ وَالجَوارِحِ وَالعَوامِلِ ، إِلى ما في تَركيبِ أَعضائِهِ مِنَ العِظامِ وَاللَّحمِ وَالشَّحمِ وَالمُخِّ وَالعَصَبِ وَالعُروقِ وَالغَضاريفِ ، فَإِذا خَرَج إِلَى العالَمِ تَراهُ كَيفَ يَنمي بِجَميعِ أَعضائِهِ ، وهُوَ ثابِتٌ عَلى شَكلٍ وهَيئَةٍ لا تَتَزايَدُ ولا تَنقُصُ ، إِلى أن يَبلُغَ أشُدَّهُ ، إِن مُدَّ في عُمُرِهِ أو يَستَوفِي مُدَّتَهُ قَبلَ ذلِكَ، هَل هذا إِلاّ مِن لَطيفِ التَّدبيرِ وَالحِكمَةِ؟ (3)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 16 ح 7 عن زرارة بن أعين ، بحار الأنوار : ج 60 ص 364 ح 58 .
2- .الكافي : ج 6 ص 14 ح 4 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 60 ص 344 ح 31 .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 68 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 237

امام باقر عليه السلام :چون نطفه در رَحِم قرار گرفت ، چهل روز در آن مى مانَد و چهل روز به شكل لَخته خون و چهل روز به صورت گوشت كوفته مى مانَد . سپس ، خداوند ، دو فرشته آفرينشگر مى فرستد و به آن دو مى گويد : آن گونه كه خداوند مى خواهد ، بيافرينيد ، مرد يا زن ، او را صورت دهيد و اجل و روزى و مرگ و شقاوت و سعادتش را بنويسيد و ميثاق خدايىِ گرفته شده از او در عالم ذرّ را براى خدا در ميان چشمانش بنگاريد . پس چون بيرون آمدنش از شكم مادرش نزديك مى شود ، خداوند فرشته اى به نام «زاجر» را به سوى او مى فرستد تا او را پس بزند و او بى تاب شود و پيمان الهى را از ياد ببرد و به زمين فرود مى آيد و از راندن فرشته ، گريه مى كند .

امام باقر عليه السلام_ در يادكرد دگرگونى هاى هستى _: سپس ، دو فرشته خلقت گر مى فرستد تا آنچه را خداوند مى خواهد ، در رَحِم ها بيافريند . پس ، از دهان زن به درونش مى روند تا به رَحِم برسند و در آن ، روح قديمى انتقال يافته از پشت مردان و رَحِم زنان هست . پس روح زندگى و بقا را در آن مى دمند و به اذن خدا ، گوش و چشم و همه اندام و همه آنچه را در درون است ، برايش مى شكافند . سپس ، خداوند به دو فرشته وحى مى كند : «قضا و قدر و امر حتمى ام را بر او بنويسيد و حقّ تغيير را براى من در آنچه مى نويسيد ، لحاظ كنيد». آن دو فرشته مى گويند : خدايا! چه بنويسيم؟ پس خدا به آن دو وحى مى كند كه: «سرتان را به سوى سرِ مادرش بلند كنيد» . پس سرشان را بلند مى كنند كه لوح بر پيشانى مادرش كوبيده مى شود و آن دو ، صورت و زيور و اجل و پيمان شقاوت و سعادت و همه امورش را در آن لوح مى يابند . پس يكى از دو فرشته بر ديگرى آن را املا مى كند و هر دو ، همه آنچه را در لوح است ، مى نويسند و شرط تغيير و بداء را در آن ، لحاظ مى كنند .

امام صادق عليه السلام_ در بيان كيفيّت پديد آمدن بدن ها _: آغاز آن ، شكل بخشيدن جنين در رَحِم است؛ جايى كه نه چشمى او را مى بيند و نه دستى به آن مى رسد ، و او را تدبير مى كنند تا در حالت سلامت و كمال همه اركان و اعضا و اندرون و حواسّ بدن و نيز تركيب اندام ها از استخوان و گوشت و چربى و مغز و عصب و رگ ها و غضروف ها ، متولّد شود . پس چون به دنيا مى آيد ، مى بينى كه چگونه همه اعضايش رشد مى كند ، در حالى كه بر شكل و هيئت خود ، باقى است ، بدون افزايش و كاهش ، تا به كمال برسد ، چه عمرش دراز شود يا زودتر بميرد . آيا اين كار ، جز از شخصى باحكمت و تدبيرى نازك انديشانه ، ساخته است ؟

.

ص: 238

عنه عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ إِذا أرادَ أن يَخلُقَ خَلقا جَمَعَ كُلَّ صورَةٍ بَينَهُ وبَينَ آدَمَ ، ثُمَّ خَلَقَهُ عَلى صورَةِ إِحداهُنَّ ، فَلا يَقولَنَّ أَحَدٌ لِوَلَدِهِ هذا لا يُشبِهُني ولا يُشبِهُ شَيئا مِن آبائي . (1)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّل بنِ عُمَرَ _: نَبتَدِئُ _ يا مُفَضَّلُ _ بِذِكرِ خَلقِ الإِنسانِ فَاعتَبِر بِهِ؛ فَأَوَّلُ ذلِكَ ما يُدَبَّرُ بِهِ الجَنينُ فِي الرَّحِمِ ، وهُوَ مُحجوبٌ في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ : ظُلمَةِ البَطنِ، وظُلمَةِ الرَّحِمِ، وظُلمَةِ المَشيمَةِ، حَيثُ لا حيلَةَ عِندَهُ فيطَلَبِ غِذاءٍ ولادَفعِ أذىً، ولاَ استِجلابِ مَنفَعَةٍ ولادَفعِ مَضَرَّةٍ؛ فَإِنَّهُ يَجري إِلَيهِ مِن دَمِ الحَيضِ ما يَغذوهُ كَما يَغذُو الماءُ النَّباتَ ، فَلا يَزالُ ذلِكَ غِذاؤُهُ حَتّى إِذا كَمُلَ خَلقُهُ، وَاستَحكَمَ بَدَنُهُ، وقَوِيَ أَديمُهُ عَلى مُباشَرَةِ الهَواءِ ، وبَصَرُهُ عَلى مُلاقاةِ الضِّياءِ، هاجَ الطَّلقُ بِأُمِّهِ فَأَزعَجَهُ أَشَدَّ إِزعاجٍ وأَعنَفَهُ حَتّى يولَدَ، و إِذا وُلِدَ صُرِفَ ذلِكَ الدَّمُ الَّذي كانَ يَغذوهُ مِن دَمِ أُمِّهِ إِلى ثَديَيها، فَانقَلَبَ الطَّعمُ وَاللَّونُ إِلى ضَربٍ آخَرَ مِنَ الغِذاءِ ، وهُوَ أَشَدُّ مُوافَقَةً لِلمَولودِ مِنَ الدَّمِ ، فَيُوافيهِ في وَقتِ حاجَتِهِ إِلَيهِ . فَحينَ يُولَدُ قَد تَلَمَّظَ وحَرَّكَ شَفَتَيهِ طَلَبا لِلرِّضاعِ فَهُوَ يَجِدُ ثَديَي أُمِّهِ كَالإداوَتَينِ (2) المُعَلَّقَتَينِ لِحاجَتِهِ إِلَيهِ ، فَلا يَزالُ يَغتَذي بِاللَّبَنِ ما دامَ رَطبَ البَدَنِ ، رَقيقَ الأَمعاءِ ، لَيِّنَ الأَعضاءِ ، حَتّى إِذا تَحَرَّكَ وَاحتاجَ إِلى غِذاءٍ فيهِ صَلابَةٌ لِيَشتَدَّ ويَقوى بَدَنُهُ طَلَعَت لَهُ الطَّواحِنُ مِنَ الأَسنانِ وَالأَضراسِ ، لِيَمضَغَ بِهِ الطَّعامَ فَيَلينَ عَلَيهِ ويَسهُلَ لَهُ إِساغَتُهُ ، فَلا يَزالُ كَذلِكَ حَتّى يُدرِكَ ، فَإِذا أَدرَكَ وكانَ ذَكَرا طَلَعَ الشَّعرُ في وَجهِهِ ، فَكانَ ذلِكَ عَلامَةَ الذَّكَرِ وعِزَّ الرَّجُلِ الَّذي يَخرُجُ بِهِ مِن حَدِّ الصِّبا وشَبَهَ النِّساءِ ، وإِن كانَت أُنثى يَبقى وَجهُها نَقِيّا مِنَ الشَّعر ، لِتَبقى لَهَا البَهجَةُ وَالنَّضارَةُ الَّتي تُحَرِّكُ الرِّجالَ لِما فيهِ دَوامُ النَّسلِ وبَقاؤُهُ . اِعتَبِر _ يا مُفَضَّلُ _ فيما يُدَبَّرُ بِهِ الإِنسانُ في هذِهِ الأَحوالِ المُختَلِفَةِ ، هَل تَرى يُمكِنُ أن يَكونَ بِالإِهمالِ ؟ أفَرَأَيتَ لَو لَم يَجرِ إِلَيه ذلِكَ الدَّمُ وهُوَ فِي الرَّحِمِ ؛ ألَم يَكُن سَيَذوي (3) ويَجِفُّ كَما يَجِفُّ النَّباتُ إِذا فَقَدَ الماءَ ؟ ولَو لَم يُزعِجهُ المَخاضُ عِندَ استِحكامِهِ ؛ ألَم يَكُن سَيَبقى فِي الرَّحِمِ كَالمَوؤودِ فِي الأَرضِ ؟ ولَو لَم يُوافِقهُ اللَّبَنُ مَعَ وِلادَتِهِ ؛ ألَم يَكُن سَيَموتُ جوعا ، أو يَغتَذي بِغِذاءٍ لا يُلائِمُهُ ولا يَصلَحُ عَلَيهِ بَدَنُهُ ؟ ولَو لَم تَطلَع عَلَيهِ الأَسنانُ في وَقتِها ؛ ألَم يَكُن سَيَمتَنِعُ عَلَيهِ مَضغُ الطَّعامُ وإِساغَتُهُ ، أو يُقيمُهُ عَلَى الرِّضاعِ فَلا يَشُدُّ بَدَنَهُ ، ولا يَصلَحَ لِعَمَلٍ ؟ ثُمَّ كانَ تَشتَغِلُ أُمُّهُ بِنَفسِهِ عَن تَربِيَةِ غَيرِهِ مِنَ الأَولادِ ، ولَو لَم يَخرُجِ الشَّعرُ في وَجهِهِ في وَقتِهِ ؛ ألَم يَكُن سَيَبقى في هَيئَةِ الصِّبيانِ وَالنِّساءِ ؛ فَلا تَرى لَهُ جَلالَةً ولا وَقارا ؟ فَإِن كانَ الإِهمالُ يَأتي بِمِثلِ هذَا التَّدبيرِ فَقَد يَجِبُ أن يَكونَ العَمدُ وَالتَّقديرُ يَأَتِيانِ بِالخَطَاَءوَالمُحالِ ؛ لِأَنَّهُما ضِدُّ الإِهمالِ ، وهذا فَظيعٌ مِنَ القَولِ ، وجَهلٌ مِن قائِلِهِ ؛ لِأَنَّ الإِهمالَ لا يَأتي بِالصَّوابِ ، وَالتَّضادَّ لا يَأتي بِالنِّظامِ ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَقولُ المُلحِدونَ عُلُوّا كَبيرا . (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 484 ح 4709 ، علل الشرائع : ص 103 ح 1 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 475 ح 1636 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 309 ح 131 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 93 ح 29 .
2- .الإداوَتان: مثنّى إداوة ؛ وهي _ بالكسر _ إناء صغير من جلد يتّخذ للماء (النهاية : ج 1 ص 33) .
3- .ذوي يذوي ذيا : هو أن لا يصيب النبات والحشيش رِيّه (العين : 290) .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 62 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 239

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ چون بخواهد كه بيافريند ، همه صورت هاى از آدم عليه السلامتا او را گِرد مى آورد و او را بر صورت يكى از آنها مى آفريند . پس هيچ كس نمى گويد : اين فرزندم ، شبيه من و هيچ يك از پدرانم [كه ديده ام ]نيست .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! از خلقت انسان آغاز مى كنيم . پس ، از آن عبرت گير . اوّل آن ، تدبير جنين در رَحِم است و آن ، در پس سه پرده تاريك است : تاريكى شكم و رَحِم و جفت ؛ جايى كه هيچ چاره اى براى طلب غذا و دفع آزار و جلب سود و راندن زيان ندارد و از اين رو ، از خون حيض ، غذا به او مى رسد ، آن گونه كه آب ، گياه را تغذيه مى كند. پيوسته اين غذايش است تا آن گاه كه خلقتش كامل و بدنش محكم گردد و پوستش براى تماس با هوا و چشمش براى ديدن نور ، قدرت يابد . مادرش درد زايمان مى گيرد و چنان فشارش مى دهد و در تنگنايش مى گذارد تا زاده شود و چون متولّد شد ، همان خونى كه از خون مادرش مى خورد ، به پستان هاى مادرش مى رود و مزه و رنگش عوض مى شود و غذايى ديگر مى شود كه براى كودك ، از خون مناسب تر است و به گاه نيازش به او مى رسد . پس چون متولّد مى شود ، زبان مى چرخاند و لب هايش را تكان مى دهد تا شيرش بدهند و دو پستان مادرش را مانند دو مَشك آويخته مى يابد كه نيازش را بر طرف مى كند . پس پيوسته تا آن گاه كه بدنش مرطوب و روده هايش نازك و اعضايش نرم است ، از آن شير ، تغذيه مى كند و چون به حركت درآمد و نياز به غذاى سفت و محكم پيدا كرد تا بدنش استوار و نيرومند شود ، دندان هاى آسيا ونيش او پديدار مى شود تا غذا را بجَوَد و نرم كند و به راحتى فرو دهد و همواره اين گونه است تا بالغ شود و چون بالغ شد ، اگر پسر باشد ، موى صورتش در مى آيد تا نشان مردى او و عزّت مردانه اش باشد و بدان از كودكى و شباهت به زنان بيرون آيد و اگر دختر باشد ، صورتش از مو پاك مى ماند تا خرّمى و سرسبزى تحريك كننده مردان برايش بپايد كه اين ، ضامن دوام و بقاى نسل انسانى است . اى مفضّل ! به آنچه انسان را در اين حالت هاى گوناگون تدبير مى كند ، بينديش . آيا مى توانى آن را مهمل (تصادفى) بدانى؟ آيا نمى بينى كه اگر در رَحِم خون به او نرسد ، پژمرده و خشكيده مى شود ، همان گونه كه گياه از بى آبى خشك مى شود؟ و اگر به هنگام محكم و استوار شدن ، درد زايمان او را بيرون نراند ، چون كودك زنده به گور شده ، در آن مدفون خواهد شد؟ و اگر به همراه تولّدش شير نتراود ، از گرسنگى خواهد مُرد و يا مجبور به تغذيه از غذايى ناملايم با طبعش و ناسازگار با بدنش خواهد شد؟ و اگر دندان هايش در زمان مناسبش نرويد ، جويدن و فرو دادن غذا برايش مشكل خواهد شد؟ و يا بايد همچنان فقط شير بخورد كه در اين صورت ، بدنش استوار و مناسب براى كار نمى شود و نيز مادرش فقط بدان مشغول مى شود و به تربيت ديگر فرزندانش نمى رسد؟ و اگر در زمان مناسب خود ، موى صورتش درنمى آمد ، آيا به شكل كودكان و زنان و بدون هيبت و وقار نمى شد؟ پس اگر اهمال [و بى تدبيرى] ، چنين تدبيرهايى را برآورد ، لازم مى آيد كه قصد و تدبير هم ، خطا بياورد و محال را سبب شود ؛ زيرا آنها (قصد و تدبير) با اهمال متضادند [و دو متضاد با هم جمع نمى شوند] . پس اين ، سخنى بس نادرست است و نشان از جهل گوينده دارد ؛ زيرا اهمال (خطا و تصادف) ، صواب به بار نمى آورد و تضاد ، سبب هماهنگى نمى شود . خدا از آنچه ملحدان مى گويند ، بالا و والا باد ؛ والايىِ بس سترگ !

.

ص: 240

. .

ص: 241

. .

ص: 242

2 / 5نَفخُ الرّوحِ في الجَنينِالكتاب«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ مِن سُلَ__لَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَ_هُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَ_مًا فَكَسَوْنَا الْعِظَ_مَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَ_هُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَ__لِقِينَ » . (1)

«كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنتُمْ أَمْوَ تًا فَأَحْيَ_كُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ » . (2)

راجع : الحجّ : 66 ، الجاثية : 26 ، 56 .

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «ثُمَّ أَنشَأْنَ_هُ خَلْقًا ءَاخَرَ» _: هُوَ نَفخُ الرّوحِ فيهِ . (3)

عنه عليه السلام :إِنَّ اللّهَ عز و جل إِذا أَرادَ أن يَخلُقَ النُّطفَةَ الَّتي مِمّا أَخَذَ عَلَيها الميثاقَ في صُلبِ آدَمَ أو ما يَبدو لَهُ فيهِ ويَجعَلَها فِي الرَّحِمِ حَرَّكَ الرَّجُلَ لِلجِماعِ ، وأَوحى إِلَى الرَّحِمِ أنِ افتَحي بابَكِ حَتّى يَلِجَ فيكَ خَلقي وقَضائِيَ النّافِذُ وقَدَري ، فَتَفتَحُ الرَّحِمُ بابَها ، فَتَصِلُ النُّطفَةُ إِلَى الرَّحِمِ ، فَتَرَدَّدُ فيهِ أَربَعينَ يَوما ، ثُمَّ تَصيرُ عَلَقَةً أَربَعينَ يَوما ، ثُمَّ تَصيرُ مُضغَةً أَربَعينَ يَوما ، ثُمَّ تَصيرُ لَحما تَجري فيهِ عُروقٌ مُشتَبِكَةٌ . ثُمَّ يَبعَثُ اللّهُ مَلَكَينِ خَلاّقَينِ يَخلُقانِ فِي الأَرحامِ ما يَشاءُ اللّهُ ، فَيَقتَحِمانِ في بَطنِ المَرأَةِ مِن فَمِ المَرأَةِ ، فَيَصِلانِ إِلَى الرَّحِمِ وفيهَا الرّوحُ القَديمَةُ المَنقولَةُ في أصلابِ الرِّجالِ وأَرحامِ النِّساءِ ، فَيَنفُخانِ فيها روحَ الحَياةِ وَالبَقاءِ ، ويَشُقّانِ لَهُ السَّمعَ وَالبَصَرَ وجَميعَ الجَوارِحِ وجَميعَ ما فِي البَطنِ بِإِذنِ اللّهِ . (4)

.


1- .المؤمنون : 12 _ 14 .
2- .البقرة : 28 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 91 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 60 ص 369 ح 75 وراجع الكافي : ج 7 ص 348 ح 1 وتهذيب الأحكام : ج 10 ص 271 ح 1065 .
4- .الكافي : ج 6 ص 13 ح 4 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 60 ص 344 ح 31 .

ص: 243

2 / 5 دميدن روح در جنين

2 / 5دميدن روح در جنينقرآن«و بى گمان ، ما انسان را از عصاره گل آفريديم . سپس او را نطفه اى در جايگاهى استوار قرار داديم . آن گاه از آن نطفه ، لَخته خونى آفريديم و از آن لخته خون ، پاره گوشتى و از آن پاره گوشت ، استخوان ها را آفريديم و بر استخوان ، گوشت پوشانديم . سپس ، او را آفرينشى ديگر داديم. پس بزرگ باد خداوندى كه بهترين آفريدگار است!» .

«چگونه خدا را انكار مى كنيد ، در حالى كه مرده بوديد و او شما را زنده كرد و باز مى ميرانَد و زنده مى سازد و سپس به سوى او باز مى گرديد؟» .

ر . ك : حج : آيه 66 ؛ جاثيه : آيه 26 _ 56 .

حديثامام باقر عليه السلام_ درباره سخن خداى متعال : «سپس ، او را آفرينشى ديگر داديم» _: آن [ آفرينش] ، دميدن روح در جنين است .

امام باقر عليه السلام :چون خداى عز و جل اراده خلقتِ نطفه اى را كرد كه در پشت آدم عليه السلاماز او پيمان گرفته و يا به بَداء ، او را نيافريند و ساقطش كند و فقط در رَحِم جاى دهد ، مرد را به جماع برمى انگيزد و رَحِم زن را به مقتضاى طبيعتش مى گشايد و به آن مى فرمايد : «دريچه ات را باز كن تا آفريده و حكم نافذ و تقدير من به تو درآيد» . پس رَحِم ، دريچه خويش را باز مى كند و نطفه به رَحِم راه مى يابد و چهل روز در آن مى مانَد تا خون بسته شده شود و چهل روز لَخته خون مى مانَد تا چون گوشتى كوبيده شود و پس از چهل روز ، گوشت مى شود و داراى رگ هايى درهم فرو رفته مى گردد . سپس ، خداوند ، دو فرشته آفرينشگر را كه هر چه خدا خواهد در رَحِم ها مى آفرينند ، برمى انگيزانَد تا از دهان زن به درونش راه يابند تا به رَحِم برسند كه در آن ، روح قديمىِ (قبلى) منتقل شده از پشت مردان و رَحِم زنان است . پس روحِ حيات و بقا را در آن مى دمند و به اذن خدا ، گوش و چشم و همه اندام ها و آنچه را در درون بدن است ، برايش درست مى كنند .

.

ص: 244

الإمام الصّادق عليه السلام_ فِي الجَنينِ _: إِذا بَلَغَ أَربَعَةَ أشهُرٍ فَقَد صارَت فيهِ الحَياةُ ، وقَدِ استَوجَبَ الدِّيَةَ . (1)

2 / 6اِختِلافُ الأَلسِنَةِ وَالأَلوانِالكتاب«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ خَلْقُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَاخْتِلَ_فُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَ نِكُمْ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّلْعَ__لِمِينَ» . (2)

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَ تٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَ نُهَا وَ مِنَ الْجِبَالِ جُدَدُم بِيضٌ وَ حُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَ نُهَا وَ غَرَابِيبُ سُودٌ * وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعَ_مِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَ نُهُ كَذَ لِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَ_ؤُاْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ » . (3)

الحديثمجمع الزوائد عن ابن عبّاس :جاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : أيَصبِغُ رَبُّكَ ؟ فقالَ : نَعَم ، صِباغا لا يَنفَضُّ ؛ أَحمَرَ وأَصفَرَ وأَبيَضَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: تَأَمَّل _ يا مُفَضَّلُ _ ما أَنعَمَ اللّهُ تَقَدَّسَت أَسماؤُه بِهِ عَلَى الإِنسانِ ، مِن هذَا النُّطقِ الَّذي يُعَبِّرُ بِهِ عَمّا في ضَميرِهِ ، وما يَخطُرُ بِقَلبِهِ ، ونَتيجَةِ فِكرِهِ ، وبِهِ يَفهَمُ عَن غَيرِهِ ما في نَفسِهِ ، ولَو لا ذلِكَ كانَ بِمَنزِلَةِ البَهائِمِ المُهمَلَةِ ، الَّتي لا تُخبِرُ عَن نَفسِها بِشَيءٍ ، ولا تَفهَمُ عَن مُخبِرٍ شَيئا . (5)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 91 عن سليمان بن خالد وراجع الكافي: ج 7 ص 346 ح 11 وتهذيب الأحكام : ج 10 ص 284 ح 1105 وبحار الأنوار : ج 60 ص 355 ح 39 .
2- .الروم : 22 .
3- .فاطر : 27 ، 28 .
4- .مجمع الزوائد: ج 5 ص 225 ح 8556 ، الدرّ المنثور : ج 7 ص 19 كلاهما نقلاً عن البزّار .
5- .بحار الأنوار : ج 3 ص 82 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 245

2 / 6 اختلاف زبان ها و رنگ ها

امام صادق عليه السلام_ درباره جنين _: چون به چهار ماهگى رسيد ، روح حيات در او [وارد ]مى شود و مستحق ديه[ى كامل انسان] .

2 / 6اختلاف زبان ها و رنگ هاقرآن«و از نشانه هاى اوست آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ هايتان . در اين ، نشانه هايى براى دانايان است» .

«آيا نديده اى كه خدا از آسمان ، باران فرستاد و بدان ، ميوه هاى گوناگون رويانديم؟ و از كوه ها راه ها و رگه هايى پديد آورديم ، سفيد و سرخ و رنگارنگ و سياه پُررنگ ، و نيز از مردمان و جنبندگان و چارپايان ، به همان گونه ، رنگ به رنگ . از ميان بندگان خدا ، تنها دانايان اند كه از او مى ترسند . بى گمان ، خداوند ، پيروزمند و آمرزنده است» .

حديثمجمع الزوائد_ به نقل از ابن عبّاس _: مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم آمد و گفت : آيا خدايت رنگ آميزى مى كند؟ فرمود : «آرى . رنگى كه از ميان نمى رود : سرخ و زرد و سفيد» .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل! در نعمت هايى كه خداوند _ كه نام هايش پاك باد _ بر انسان ارزانى داشته است ، خوب بينديش . از اين قدرت سخن گفتن كه آنچه را در ضمير خود دارد و به دلش خطور مى كند و نتيجه انديشه خود را بازگو مى نمايد و به همين سخن ، انديشه ديگران را مى فهمد و اگر اين نبود ، به سان چارپايان زبان بسته مى شد كه نه از درون خويش خبر مى دهد ، نه از خبر دهنده اى چيزى مى فهمد .

.

ص: 246

2 / 7الرَّزقالكتاب«يَ_أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَ__لِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ » . (1)

«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِن شُرَكَائكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَ لِكُم مِّن شَىْ ءٍ سُبْحَ_نَهُ وَ تَعَ_لَى عَمَّا يُشْرِكُونَ » . (2)

«قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ» . (3)

«قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأَْبْصَ_رَ وَ مَن يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَ مَن يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ » . (4)

«أَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَ_هٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَ_نَكُمْ إِن كُنتُمْ صَ_دِقِينَ » . (5)

.


1- .فاطر : 3 .
2- .الروم : 40 .
3- .سبأ : 24 .
4- .يونس : 31 .
5- .النمل : 64 .

ص: 247

2 / 7 روزى

2 / 7روزىقرآن«اى مردم! نعمت هايى از كه خداوند بر شما ارزانى داشته است ، ياد كنيد . آيا جز خدا ، آفريدگار ديگرى هست كه شما را از آسمان و زمين ، روزى دهد؟ خدايى جز او نيست . پس كجا منحرفتان مى كنند؟» .

«خداوند ، كسى است كه شما را آفريد و روزى تان بخشيد . سپس مى ميرانَد و پس از آن ، زنده مى كند . آيا از شريكانى كه براى خدا ساخته ايد ، كسى چنين مى كند؟! منزّه است او و برتر از آنچه شريكش مى گردانند» .

«بگو : چه كسى شما را از آسمان ها و زمين ، روزى مى دهد؟ بگو : خدا» .

«بگو : چه كسى شما را از آسمان و زمين ، روزى مى دهد ، يا كيست كه مالك گوش ها و چشم هاست و چه كسى زنده را از مُرده و مُرده را از زنده بيرون مى كشد ، و چه كس كار [جهان] را تدبير مى كند ؟ زود خواهند گفت : خدا . پس بگو : آيا پروا نمى كنيد؟» .

«[آيا شريكان ادعايى بهترند] يا آن كه آفرينش را مى آغازد ، سپس آن را بازمى گردانَد و كسى كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد ؟ آيا خدايى همراه خداوند است؟ بگو: اگر راست مى گوييد ، دليلتان را بياوريد» .

.

ص: 248

«أَمَّنْ هَ_ذَا الَّذِى يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَل لَّجُّواْ فِى عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ » . (1)

راجع: الأنفال : 26 ، النحل : 72 ، غافر : 64 ، البقرة : 22 و172 ، الجاثية : 5 ، إبراهيم : 32 ، الذاريات : 58 .

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام :قَالَ عز و جل : «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَ تِ رِزْقًا لَّكُمْ» يَعني : مِمّا يُخرِجُهُ مِنَ الأَرضِ رِزقا لَكُم ، «فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا» أي : أَشباها وأَمثالاً مِنَ الأَصنامِ الَّتي لا تَعقِلُ ولا تَسمَعُ ولا تُبصِرُ ولا تَقدِرُ عَلى شَيءٍ ، «وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ» (2) أنَّها لا تَقدِرُ عَلى شَيءٍ مِن هذِهِ النِّعَمِ الجَليلَةِ الَّتي أَنعَمَها عَلَيكُم رَبُّكُم _ تَبارَكَ وتَعالى _ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :تَمورُ في بَطنِ أُمِّكَ جَنينا ، لا تُحيرُ دُعاءً ولا تَسمَعُ نِداءً ، ثُمَّ أُخرِجتَ مِن مَقَرِّكَ إِلى دارٍ لَم تَشهَدها ، ولَم تَعرِف سُبُلَ مَنافِعِها ؛ فَمَن هَداكَ لاِجتِرارِ الغِذاءِ مِن ثَديِ أُمِّكَ، وعَرَّفَكَ عِندَالحاجَةِ مَواضِعَ طَلَبِكَ وإِرادَتِكَ ؟ (4)

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _: أنتَ الَّذي رَزَقتَ ، أنتَ الَّذي أَعطَيتَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :ما أَقبَحَ بِالرَّجُلِ يَأتي عَلَيهِ سَبعونَ سَنَةً ، أو ثَمانونَ سَنَةً ، يَعيشُ في مُلكِ اللّهِ ، ويَأكُلُ مِن نِعَمِهِ ، لا يَعرِفُ اللّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . (6)

بحار الأنوار عن صُحف إدريس عليه السلام :يا أَيُّهَا الإِنسانُ ، اُنظُر وتَدَبَّر ، وَاعقِل وتَفَكَّر ، هَل لَكَ رازِقٌ سِوايَ يَرزُقُكَ ؟ أو مُنعِمٌ غَيري يُنعِمُ عَلَيكَ ؟ ألَم أُخرِجكَ مِن ضيقِ مَكانِكَ فِي الرَّحِمِ إِلى أَنواعٍ مِنَ النِّعَمِ ؟ أخرَجتُكَ مِنَ الضّيقِ إِلَى السَّعَةِ ، ومِنَ التَّعَبِ إِلَى الدَّعَةِ ، ومِنَ الظُّلمَةِ إِلَى النّورِ ، ثُمَّ عَرَفتُ ضَعفَكَ عَمّا يُقيمُكَ ، وعَجزَكَ عَمّا يَفوتُكَ ، فَأَدرَرتُ لَكَ مِن صَدرِ أُمِّكَ عَينَينِ مِنهُما طَعامُكَ وشَرابُكَ ، وفيهِما غِذاؤُكَ ونَماؤُكَ ، ثُمَّ عَطَفتُ بِقَلبِها عَلَيكَ ، وصَرَفتُ بِوُدِّها إِلَيكَ ، كَي لا تَتَبَرَّمَ بِكَ مَعَ إِيذائِكَ لَها ، ولا تَطرَحَكَ مَعَ إِضجارِك إِيّاها ، ولا تَقَزَّزَكَ مَعَ كَثرَةِ عاهاتِكَ ، ولا تَستَقذِرَكَ مَعَ تَوالي آفاتِكَ وقاذوراتِكَ ، تَجوعُ لِتُشبِعَكَ ، وتَظمَأُ لِتُروِيَكَ ، وتَسهَرُ لِتُرقِدَكَ ، وتَنصَبُ لِتُريحَكَ ، وتَتعَبُ لِتُرفِدَكَ ، وتَتَقَذَّرُ لِتُنظِّفَكَ ، لَولا ما أَلقَيتُ عَلَيها مِنَ المَحَبَّةِ لَكَ لَأَلقَتكَ في أَوّلِ أذىً يَلحَقُها مِنكَ ، فَضلاً عَن أن تُؤثِرَكَ في كُلِّ حالٍ ، ولا تُخَلِّيكَ لَها مِن بالٍ ، ولَو وَكَلتُكَ إِلى وُكدِكَ (7) ، وجَعَلتُ قُوَّتَكَ وقِوامَكَ مِن جُهدِكَ ، لَمُتَّ سَريعا ، وفُتَّ ضائِعا . هذِهِ عادَتي فِي الإِحسانِ إِلَيكَ، وَالرَّحمَةِ لَكَ ، إِلى أن تَبلُغَ أَشُدَّكَ ، وبَعدَ ذلِكَ إِلى مُنتَهى أَجلِكَ ، أُهَيِّئُ لَكَ في كُلِّ وَقتٍ مِن عُمُرِكَ ما فيهِ صَلاحُ أَمرِكَ مِن زِيادَةٍ في خَلقِكَ ، وتَيسيرٍ لِرِزقِكَ ، أُقدِّرُ مُدَّةَ حَياتِكَ قَدرَ كِفايَتِكَ ما لا تَتَجاوَزُهُ وإِن أَكثَرتَ مِنَ التَّعَبِ ، ولا يَفوتُكَ وإِن قَصُرتَ فِي الطَّلَبِ ؛ فَإِن ظَنَنتَ أنَّكَ الجالِبُ لِرِزقِكَ ، فَما لَكَ تَرومُ أن تَزيدَ فيهِ ولا تَقدِرَ ؟ أم ما لَكَ تَتعَبُ في طَلَبِ الشَّيءِ فَلَستَ تَنالُهُ ، ويَأتيكَ غَيرُهُ عَفوا مِمّا لا تَتَفَكَّرُ فيهِ ، ولا تَتَعَنّى لَهُ ، أم ما لَكَ تَرى مَن هُوَ أَشَدُّ مِنكَ عَقلاً وأَكثَرُ طَلَبا مَحروما مَجذوذا ؟ ومَن هُوَ أَضعَفُ مِنكَ عَقلاً وأَقَلُّ طَلَبا مَحروزا مَجدودا ؟ أَتَراكَ أنتَ الَّذي هَيَّأتَ لِمَشرَبِكِ ومَطعَمِكَ سِقاءَينِ في صَدرِ أُمِّكَ ؟ أم تَراكَ سَلَّطتَ عَلى نَفسِكَ وَقتَ السَّلامَةِ الدَّاءَ ، أو جَلَبتَ لَها وَقتَ السُّقمِ الشِّفاءَ ؟ ألا تَنظُرُ إِلَى الطَّيرِ الَّتي تَغدو خِماصا ، وتَروحُ بِطانا ؟ ألَها زَرعٌ تَزرَعُهُ ، أو مالٌ تَجمَعُهُ ، أو كَسبٌ تَسعى فيهِ ، أوِ احتِيالٌ تَتَوَسَّمُ بِتَعاطيهِ ؟ اِعلَم أَيُّهَا الغافِلُ ، أنَّ ذلِكَ كُلَّهُ بِتَقديري ، لا أُنادُّ ولا أُضادُّ في تَدبيري ، ولا يَنقُصُ ولا يَزادُ مِن تَقديري ؛ ذلِكَ أنّي أنَا اللّهُ الرَّحيمُ الحَكيمُ . (8)

.


1- .الملك : 21 .
2- .البقرة : 22 .
3- .عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 138 ح 36 ، التوحيد : ص 404 ح 11 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 507 ح 336 عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 35 ح 10 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 163 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 71 نحوه ، بحار الأنوار : ج 60 ص 347 ح 34 .
5- .الإقبال : ج 2 ص 82 ، البلد الأمين : ص 255 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 221 ح 3 .
6- .كفاية الأثر : ص 256 عن هشام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 406 ح 16 .
7- .وكد فلان أمرا يكِده وكْدا : إذا قصده وطلبه . تقول : ما زال ذلِكَ وُكْدِي ؛ أي دأبي وقصدي (النهاية : ج 5 ص 219) .
8- .بحار الأنوار : ج 95 ص 455 نقلاً عن ابن متّويه .

ص: 249

«يا كيست كه به شما روزى دهد ، اگر او روزى اش را بازدارد ؟ [مى دانند كسى نيست] امّا آنان در گردن كشى و گريز [از حق ]لجاجت مى كنند» .

ر . ك : انفال : آيه 26 ؛ نحل : آيه 72 ؛ غافر : آيه 64 ؛ بقره : آيه 22 و 172 ؛ جاثيه : آيه 5 ؛ ابراهيم : آيه 32 ؛ ذاريات : آيه 58 .

حديثامام زين العابدين عليه السلام :خداى عز و جل فرمود : «پس با آن [آب] از ميوه ها روزى براى شما بيرون آورد» ؛ يعنى روزى هايى كه از زمين براى شما بيرون مى آورد . «پس براى خدا همتايانى قرار مدهيد» . يعنى ، همسان و همگنانى از بت هايى كه نه توان انديشيدن دارند و نه توان شنيدن و ديدن و هيچ كار ديگرى . «و شما مى دانيد» كه آنها توان ايجاد هيچ يك از اين نعمت هاى بزرگى را كه خداى شما _ تبارك و تعالى _ به شما ارزانى داشته است ، ندارند .

امام على عليه السلام :جنينى لرزان در رَحِم مادرت بودى ، ناتوان از پاسخ گفتن و ندايى را شنيدن . سپس ، از قرارگاهت به سرايى بيرون شدى كه نه آن را ديده بودى ، نه راه هاى سودش را مى شناختى . پس چه كس به تو راه كشيدن غذا از پستان مادرت را آموخت و به گاه نياز ، جايگاه پيجويى و خواست را به تو نمايانْد؟

امام حسين عليه السلام_ در بخشى از دعاى عرفه اش _: تويى كه روزى دادى . تويى كه عطا كردى .

امام صادق عليه السلام :چه زشت است براى مرد كه هفتاد سال يا هشتاد سال در مُلك خدا بِزيد و از نعمت هاى او بخورد ، امّا خدا را آن چنان كه شايسته اوست ، نشناسد .

بحار الأنوار_ به نقل از صحف ادريس عليه السلام _: اى انسان ! بنگر و تدبّر كن و بينديش و فكر كن كه آيا جز من ، روزى رسانى دارى كه روزى ات دهد؟ يا جز من منعمى دارى كه نعمتى ارزانى ات دارد؟ آيا از جايگاه تنگت در رَحِم به سوى نعمت هاى گوناگون ، بيرونت نياوردم؟ تو را از تنگنا به جايى فراخناك ، و از سختى به آسودگى ، و از تاريكى به نور درنياوردم؟ و چون ناتوانى ات را از آنچه برپايت دارد ، ديدم و نيز عجزت را از آنچه از دستت مى رود ، از سينه مادرت ، دو چشمه براى خوراك و نوشيدنى ات ، جارى ساختم كه در آن دو ، غذا و رشد توست . پس دلش را متوجّه تو كردم و مهربانى اش را به سوى تو ، تا با وجود آزارهايت براى او ، از تو ملول نگردد و با وجود آن كه در تنگنايش مى گذارى ، تو را از خود ، دور نسازد و با همه آفت هايت ، از تو نفرت نيابد و با وجود پى در پى بودن آفت ها و كثيفى هايت ، تو را پليد و ناخوش ندارد . گرسنه مى مانَد تا سيرت كند و تشنه مى مانَد تا سيرابت نمايد و بيدار مى مانَد تا تو را بخوابانَد و به سختى مى افتد تا آسوده ات نهد و رنج مى كشد تا به تو يارى دهد و خود ، كثيف مى شود تا تو تميز باشى و اگر نبود كه من ، محبّت تو را در دلش انداخته ام ، در نخستين آزارى كه از تو مى ديد ، رهايت مى كرد ، چه رسد كه تو را در همه حال ، بر خود مقدّم بدارد و هيچ گاه از انديشه تو بيرون نمى رود و اگر تو را به خودت وا مى نهادم و فراهم آوردن نيرو و مايه قوامت را به تلاش خودت مى سپردم ، خيلى زود ، مى مُردى و تباه شده ، از دست مى رفتى . اين عادت من ، در احسان و رحمت به توست تا آن كه به سنّ رشد برسى و پس از آن به انتهاى مهلتت ، براى هر دوره از عمرت ، چيزى فراهم كردم كه كارت را به سامان درآورد ؛ رشد وجودت و آسان ساختن روزى ات كه به قدر كفايتت در طول زندگى ات به تو برسد و از آن درنگذرد ، هر چند خود را به رنج اندازى و از دستت نرود ، هر چند در طلبش كوتاهى ورزى . پس اگر مى پندارى كه خود ، روزى ات را فراهم مى آورى ، پس چرا نمى خواهى كه بسيار شود و تنگ نگردد؟ يا چرا در طلب چيزى خود را به رنج مى اندازى و به آن نمى رسى و چيزى ديگر جز آن به تو مى رسد ، بدون آن كه بدان انديشيده و يا خود را به زحمت انداخته باشى؟ يا چرا آن كس را كه از تو عاقل تر و پُركارتر است ، محروم و بى ثروت مى بينى و آن كه عقل و طلبش از تو كمتر است ، دارا و ثروتمند مى يابى؟ آيا چنين مى بينى كه تو خود ، دو مَشك آماده براى غذا و نوشيدنى ات را در سينه مادرت فراهم آوردى؟ يا تو به هنگام سلامتت ، بيمارى را بر خود مسلّط كردى و يا به گاه بيمارى ، شفا را به سوى خود كشيدى؟ آيا به پرنده نمى نگرى كه گرسنه بيرون مى آيد و با شكم پُر ، بازمى گردد؟ آيا زراعتى كاشته يا مالى گِرد آورده يا كسب و كارى دارد و يا با فكر و چاره جويى به دادوستد پرداخته است؟ بدان اى غافل كه اينها همه به تقدير من است كه در تدبيرم ، نه همتايى دارم و نه معارضى ، و هيچ از تقديرم نمى كاهد و نمى افزايد . اين از آن روست كه من ، خداى رحيم و حكيمم .

.

ص: 250

. .

ص: 251

. .

ص: 252

2 / 8الطَّيِّبات من الرِّزقالكتاب«اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَ_تِ ذَ لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَ__لَمِينَ » (1)

«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَ_تِ مَا رَزَقْنَ_كُمْ وَ اشْكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ » . (2)

راجع : البقرة : 57 ، الأعراف : 32 و160 ، الأنفال : 26 ، النحل : 72 ، الإسراء : 70 ، طه : 81 ، المؤمنون : 51 .

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعاءٍ لَهُ فِي التَّحميدِ للّهِِ عز و جل _: الحَمدُ للّهِِ الَّذِي اختارَ لَنا مَحاسِنَ الخَلقِ ، وأَجرى عَلَينا طَيِّباتِ الرِّزقِ ، وجَعَلَ لَنا الفَضيلَةَ بِالمَلَكَةِ عَلى جَميعِ الخَلقِ ، فَكُلُّ خَليقَتِهِ مُنقادَةٌ لَنا بِقُدرَتِهِ ، وصائِرَةٌ إِلى طاعَتِنا بِعِزَّتِهِ . (3)

.


1- .غافر : 64 .
2- .البقرة : 172 .
3- .الصحيفة السجّاديّة : ص 21 الدعاء 1 .

ص: 253

2 / 8 روزى هاى پاكيزه

2 / 8روزى هاى پاكيزهقرآن«خدا ، كسى است كه زمين را آرامشگاه و آسمان را سرپناه شما قرار داد و شما را صورت بندى كرد و صورت هايتان را نيكو ساخت و شما را از چيزهاى پاكيزه ، روزى داد . اين است خداوند ، پروردگار شما . بزرگ باد پروردگار جهانيان !» .

«اى مؤمنان ! از چيزهاى پاكيزه اى كه روزى تان كرده ايم ، بخوريد و خدا را سپاس بگزاريد ، اگر او را مى پرستيد» .

ر .ك : بقره: آيه 57 ؛ اعراف : آيه 32 و 160 ؛ انفال : آيه 26 ؛ نحل : آيه 72 ؛ اسراء : آيه 70 ؛ طه : آيه 81 ؛ مؤمنون : آيه 51 .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در بخشى از دعاى سپاس گزارى اش از خداى عز و جل _: سپاس ، خداوندى را كه نيكوهاى آفرينش را براى ما برگزيد و روزى هاى پاكيزه را براى ما روان ساخت و براى ما فضيلت تسلّط بر همه آفريده هايش را قرار داد و همه مخلوقاتش به قدرت او رام ماست و به عزّت او در فرمان ما .

.

ص: 254

2 / 9شَهوَةُ الأَكلِالكافي عن عبد اللّه بن بكير عن رجل :أمَرَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِلَحمٍ فَبُرِّدَ ، ثُمَّ أُتِيَ بِهِ مِن بَعدُ ، فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَني أَشتَهيهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: فَكِّر _ يا مُفَضَّلُ _ فِي الأَفعالِ الَّتي جُعِلَت فِي الإِنسانِ مِنَ الطَّعمِ وَالنَّومِ وَالجِماعِ وما دُبِّرَ فيها ؛ فَإِنَّهُ جُعِلَ لِكُلِّ واحِدٍ مِنها فِي الطِّباعِ نَفسِهِ مُحَرِّكٌ يَقتَضيهِ ويَستَحِثُّ بِهِ . . . ولَو كانَ الإِنسانُ إِنَّما يَصيرُ إِلى أَكلِ الطَّعامِ لِمَعرِفَتِهِ بِحاجَةِ بَدَنِهِ إِلَيهِ ، ولَم يَجِد مِن طِباعِهِ شَيئا يَضطَرُّهُ إِلى ذلِكَ ؛ كانَ خَليقا أن يَتَوانى عَنهُ أَحيانا بِالتَّثَقُّلِ وَالكَسَلِ ، حَتّى يَنحَلَّ بَدَنُهُ فَيَهلِكَ . (2)

2 / 10وُصولُ الغِذاءِ إلَى البَدَنِالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفضَّلِ بنِ عُمَرَ _: فَكِّر _ يا مُفَضَّلُ _ في وُصولِ الغِذاءِ إِلَى البَدَنِ وما فيهِ مِنَ التَّدبيرِ ؛ فَإِنَّ الطَّعامَ يَصيرُ إِلَى المِعدَةِ فَتَطبَخُهُ ، وتَبعَثُ بِصَفوِهِ إِلَى الكَبِدِ في عُروقٍ رِقاقٍ واشِجَةٍ (3) بَينَها ، قَد جُعِلَت كَالمَصفى لِلغِذاءِ ، لِكَيلا يَصِلَ إِلَى الكَبِدِ مِنهُ شَيءٌ فَيَنكَأَها ، وذلِكَ أنَّ الكَبِدَ رَقيقَةٌ لا تَحتَمِلُ العُنفَ ، ثُمَّ إِنّ الكَبِدَ تَقبَلُهُ ، فَيَستَحيلُ بِلُطفِ التَّدبيرِ دَما ، ويَنفُذُ إِلَى البَدَنِ كُلِّهِ في مَجاري مُهَيَّأَةٍ لِذلِكَ ، بِمَنزِلَةِ المَجارِي الَّتي تُهَيَّأُ لِلماءِ حَتّى يَطَّرِدَ فِي الأَرضِ كُلِّها ، ويَنفُذُ ما يَخرُجُ مِنهُ مِنَ الخَبَثِ وَالفُضولِ إِلى مَفائِضَ قَد أُعِدَّت لِذلِكَ ، فَما كانَ مِنهُ مِن جِنسِ المِرَّةِ الصَّفراءِ جَرى إِلَى المَرارَةِ ، وما كانَ مِن جِنسِ السَّوداءِ جَرى إِلَى الطِّحالِ ، وما كانَ مِنَ البُلَّةِ وَالرُّطوبَةِ جَرى إِلَى المَثانَةِ . فَتَأَمَّل حِكمَةَ التَّدبيرِ فِي تَركيبِ البَدَنِ ، ووَضعِ هذِهِ الأَعضاءِ مِنهُ مَواضِعَها ، وإِعدادِ هذِهِ الأَوعِيَةِ فيهِ لِتَحمِلَ تِلكَ الفُضولَ ، لِئَلاّ تَنتَشِرَ فِي البَدَنِ فَتُسقِمَهُ وتَنهَكَهُ ، فَتَبارَكَ مَن أَحسَنَ التَّقديرَ وأَحكَمَ التَّدبيرَ ، ولَهُ الحَمدُ كَما هُوَ أَهلُهُ ومُستَحِقُّهُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 296 ح 24 ، المحاسن : ج 2 ص 172 ح 1479 عن عبد اللّه بن بكر ، بحار الأنوار : ج 66 ص 59 ح 11 .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 78 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضل .
3- .وَشَجَت العروقُ والأغصانُ : اشتبكت ، وكلّ شيء يشتِبك فقد وَشَجَ ؛ أي تداخل و تشابك والتفّ (تاج العروس : ج 3 ص 509) .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 67 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 255

2 / 9 اشتهاى خوردن
2 / 10 رسيدن غذا به بدن

2 / 9اشتهاى خوردنحديثالكافى_ به نقل از عبد اللّه بن بكير از مردى _: امام صادق عليه السلام به طبخ گوشتى فرمان داد و چون سرد شد و نزدش آوردند ، فرمود : «سپاس ، خدايى را كه اشتهاى آن را به من داد» .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل! بينديش در كارهايى كه در انسان قرار داده شده است از خوردن و خوابيدن و آميزش و آنچه در آنها تدبير شده است ، كه به درستى براى هر يك از آنها در طبيعت انسانى ، محرّكى قرار داده شده كه آن را اقتضا مى كند و به سوى آن برمى انگيزانَد ... و اگر انسان ، فقط از سرِ آگاهى به نياز بدنش به سوى غذا خوردن مى رفت و در طبعش چيزى نبود كه او را بدان مضطر كند ، مى توانست چنين شود كه گاه از سرِ سنگينى و كسالت ، از آن تن زند تا آن جا كه بدنش تحليل مى رفت و هلاك مى شد .

2 / 10رسيدن غذا به بدنامام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل! در رسيدن غذا به بدن و تدبير نهفته در آن بينديش كه غذا به معده مى رود و معده ، آن را مى پزد و گُزيده آن را از راه رگ هايى ظريف و درهم پيچيده به جگر مى فرستد و معده ، صافىِ غذا مى شود تا چيزى به جگر نرسد كه بر آن خراش اندازد ؛ زيرا جگر ، نازك است و تحمّل فشار را ندارد. سپس ، پس از آمدن به جگر ، به تدبيرى لطيف ، خون مى شود و از طريق مجارى آماده شده ، در سراسر بدن جارى مى گردد ، همچون لوله هاى آب كه براى آبيارى زمين مى كشند و آنچه كثيف و زيادى است ، به لوله هايى كه براى همين كار فراهم شده ، مى فرستد و هر چه از جنس زردآب است ، به كيسه صفرا و هر چه از جنس سوداست ، به طحال و آنچه از مايعات و رطوبت است ، به مثانه مى فرستد . پس به حكمت تدبير در تركيب بدن بينديش و نيز جاى دادن هر يك از اين اندام در جاى خود و آماده سازى اين ظرف ها براى ذخيره هر يك از اين موادّ زيادى تا در بدن پخش نشود و آن را بيمار و نزار كند . بزرگ باد آن كه نيك تقدير كرد و تدبيرش را استوار ساخت ، و ستايش ، ويژه اوست ، همان گونه كه شايسته و سزاوار اوست .

.

ص: 256

2 / 11النَّومالكتاب«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ مَنَامُكُم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ ابْتِغَاؤُكُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ » . (1)

«أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّا جَعَلْنَا الَّيْلَ لِيَسْكُنُواْ فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » . (2)

راجع : الفرقان : 47 ، النبأ : 9 ، الزمر : 42 .

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمفُضَّلِ بنِ عُمَرَ _: فَكِّر _ يا مُفَضَّلُ _ فِي الأَفعالِ الَّتي جُعِلَت فِي الإِنسان مِنَ الطَّعمِ وَالنَّومِ . . . لَو كانَ إِنَّما يَصيرُ إِلَى النَّومِ بِالتَّفَكُّرِ في حاجَتِهِ إِلى راحَةِ البَدَنِ وإِجمامِ قُواهُ كانَ عَسى أن يَتَثاقَلَ عَن ذلِكَ فَيَدمَغَهُ حَتّى يَنهَكَ بَدنُهُ . (3)

.


1- .الروم : 23 .
2- .النمل : 86 .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 78 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 257

2 / 11 خواب

2 / 11خوابقرآن«و از نشانه هاى او خواب شما در شب و روز است و در پىِ روزى رفتن . بى گمان ، در اين ، نشانه هايى است براى آنان كه گوش شنوا دارند» .

«آيا نمى بينيد كه شب را براى آرميدن در آن قرار داديم و روز را روشنى بخشيديم ؟ بى گمان ، در اين ، نشانه هايى براى مؤمنان است» .

ر . ك : فرقان : آيه 47 ، نبأ : آيه 9 ، زمر : آيه 42 .

حديثامام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! در كارهايى كه براى انسان قرار داده شده ، مانندخوردن و خوابيدن ، بينديش ... اگر انسان ، تنها از سرِ انديشه و فهم نياز به آسايش بدن و آسوده گذاشتن قواى خود به خواب مى رفت ، شايد گاه گران جانى مى كرد و نمى خوابيد و بدنش را مى فرسود .

.

ص: 258

2 / 12اللِّباسالكتاب«يَ_بَنِى ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَ رِى سَوْءَ تِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَ لِكَ خَيْرٌ ذَ لِكَ مِنْ ءَايَ_تِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ » . (1)

«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِ_لَ_لاً وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكْنَ_نًا وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرَ بِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرَ بِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذَ لِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ » . (2)

«وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا» . (3)

راجع: فاطر: 12 .

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تعالى : «يَ_بَنِى ءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَ رِى سَوْءَ تِكُمْ وَرِيشًا...» _: فَأَمَّا اللِّباسُ فَالثِّيابُ الَّتي يَلبَسونَ ، وأمَّا الرِّياشُ فَالمَتاعُ وَالمالُ ، وأمّا لِباسُ التَّقوى فَالعَفافُ ؛ لِأَنَّ العَفيفَ لا تَبدو لَهُ عُورَةٌ وإِن كانَ عارِيا مِنَ الثِّيابِ ، وَالفاجِرُ بادِي العَورَةِ وإِن كان كاسِيا مِنَ الثِّيابِ ، يَقولُ : «وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَ لِكَ خَيْرٌ» يَقولُ : العَفافُ خَيرٌ «ذَ لِكَ مِنْ ءَايَ_تِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ» . (4)

.


1- .الأعراف : 26 .
2- .النحل : 81 .
3- .النحل : 14 .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 225 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 71 ص 271 ح 15 .

ص: 259

2 / 12 لباس

2 / 12لباسقرآن«اى آدمى زادگان ! برايتان جامه اى فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و زينتى باشد ، و جامه تقوا از هر جامه اى بهتر است . اين ، يكى از نشانه هاى خداست ، باشد كه پند گيرند» .

«و خدا براى شما از چيزهايى كه آفريده است ، سايه هايى پديد آورد و در كوه ها ، پناهگاه هايى برايتان قرار داد و براى شما جامه هايى ساخت كه از گرما حفظتان مى كند و جامه هايى كه در جنگ ، نگهتان مى دارد . او اين چنين ، نعمت هايش را بر شما تمام مى كند ، باشد كه گردن نهيد» .

«و زيورهايى بيرون كشيد و به تن كنيد» .

ر . ك : فاطر : آيه 12 .

حديثامام باقر عليه السلام_ درباره گفته خداى متعال : «اى آدمى زادگان ، برايتان جامه اى فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و زينتى باشد ...» _: امّا جامه ، همين لباس هايى است كه مى پوشند ؛ و امّا زينت ، همان اسباب و لوازم و دارايى است ؛ و امّا جامه تقوا ، عفّت است ، زيرا عفيف ، حتّى اگر لباس نداشته باشد ، عورتش نمايان نشود و فاجر ، حتّى اگر لباس پوشيده باشد ، عورتش را آشكار كند . خدا مى گويد : «و جامه تقوا از هر جامه اى بهتر است» ، يعنى عفّت بهتر است. «اين ، يكى از نشانه هاى خداست ، باشد كه پند گيرند» .

.

ص: 260

2 / 13البَيتالكتاب«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنم بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَ جَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الْأَنْعَ_مِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصْوَافِهَا وَ أَوْبَارِهَا وَ أَشْعَارِهَا أَثَ_ثًا وَ مَتَ_عًا إِلَى حِينٍ » .

الحديثالإمامُ الباقرُ عليه السلام_ في قول اللّه تعالى: «لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا كَذَ لِكَ» (1) _: لَم يَعْلَم_وا صَنْعَةَ البُيوتِ . (2)

2 / 14الزوجالكتاب«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ » . (3)

«فَاطِرُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا وَ مِنَ الْأَنعَ_مِ أَزْوَ جًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ » . (4)

«وَ اللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَ جًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَ لاَ تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلاَ يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ فِى كِتَ_بٍ إِنَّ ذَ لِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ » . (5)

راجع : الأعراف : 189 ، النحل : 72 ، النجم : 45 ، القيامة : 39 ، النبأ : 8 ، الليل : 3 .

.


1- .. النحل : 80 ، الكهف : 90 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 350 ح 84 عن أبي بصير ، المحاسن : ج 2 ص 448 ح 2543 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 206 ح 32 .
3- .الروم : 21 .
4- .الشورى : 11 .
5- .فاطر : 11 .

ص: 261

2 / 13 خانه
2 / 14 جفت

2 / 13خانهقرآن«و خدا ، خانه هايتان را آرامشگاه شما قرار داد و از پوست چارپايان ، برايتان خيمه ها ساخت تا آنها را [به هنگام حمل ]در سفر و حضر ، سَبُك بيابيد و از پشم و كُرْك و مويشان ، تا روز قيامت برايتان اثاث خانه و اسباب زندگى ساخت» .

حديثامام باقر عليه السلام:درباره آيه «غير از پرتو آن (آفتاب) برايشان هيچ پوششى قرار نداده ايم» فرمود : خانه سازى بلد نبودند.

2 / 14جفتقرآن«و از نشانه هاى اوست كه جفت هايى از جنس خودتان برايتان آفريد تا با ايشان ، آرام گيريد و ميانتان ، دوستى و مهربانى نهاد . در اين ، نشانه هايى است براى كسانى كه مى انديشند» .

«آفريدگار آسمان ها و زمين ، جفت هايى از خودتان برايتان قرار داد و چارپايان را نيز جفت قرار داد . [با آفرينش جفت ها ]بر شمارِ شما مى افزايد . هيچ چيز مانند او نيست و او شنوا و بيناست» .

«و خدا ، شما را از خاك و سپس از نطفه آفريد . آن گاه ، شما را جفت يكديگر قرار داد و هيچ زنى باردار نمى شود و وضع حمل نمى كند ، مگر به علم او ، و عمر هيچ سالخورده اى به درازا نمى كشد و از عمرش كاسته نمى شود ، جز آن كه در كتابى نوشته شده است و اينها براى خدا آسان است» .

راجع : اعراف : آيه 189 ، نحل : آيه 72 ، نجم : آيه 45 ، قيامت : آيه 39 ، نبأ : آيه 8 ، ليل : آيه 3 .

.

ص: 262

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: لَو رَأَيتَ فَردا مِن مِصراعَينِ فيهِ كَلُّوبٌ (1) أكُنتَ تَتَوَهَّمُ أنَّهُ جُعِلَ كَذلِكَ بِلا مَعنىً ؟ بَل كُنتَ تَعلَمُ ضَرورَةً أنَّهُ مَصنوعٌ يَلقى فَردا آخَرَ، فَتَبَرُّزُهُ لِيَكونَ فِي اجتِماعِهِما ضَربٌ مِنَ المَصلَحَةِ، وهكَذا تَجِدُ الذَّكَرَ مِنَ الحَيَوانِ كَأَنَّهُ فَردٌ مِن زَوجٍ مُهَيَّأٌ مِن فَردٍ أُنثى، فَيَلتَقِيانِ لِما فيهِ مِن دَوامِ النَّسلِ وبَقائِهِ ، فَتَبّا وخَيبَةً وتَعسا لِمُنتَحِلِي الفَلسَفَةِ ! كَيفَ عَمِيَت قُلوبُهُم عَن هذِهِ الخِلقَةِ العَجيبَةِ حَتّى أَنكَرُوا التَّدبيرَ وَالعَمدَ فيها؟! (2)

2 / 15أَداةُ التَّعلمِالكتاب«الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الاْءِنسَ_نَ مَا لَمْ يَعْلَمْ » . (3)

«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّنم بُطُونِ أُمَّهَ_تِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْ_ئا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَ_رَ وَ الْأَفْ_ئدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ » . (4)

الحديثتفسير القمّيّ : «اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» قالَ : عَلَّمَ الإِنسانَ الكِتابَةَ الَّتي بِها تَتِمُّ أُمورُ الدُّنيا في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها . (5)

.


1- .الكَلُّوب _ بالتشديد _ : حديدة معوجّة الرأس (النهاية : ج 4 ص 195) . وفي بعض النسخ «كلون» وهو فارسي .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 75 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .
3- .العلق : 4 و5 .
4- .النحل : 78 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 430 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 252 ح 158 .

ص: 263

2 / 15 ابزارهاى يادگيرى
اشاره

حديثامام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اگر كُلونى بر يكى از دو لنگه در ديدى ، آيا مى پندارى كه آن ، بيهوده نصب شده است؟ بلكه به ضرورت مى دانى كه آن را ساخته اند تا با لنگه ديگر ، كنار هم آيد و مصلحت (بستن در) را نتيجه دهد و بدين گونه ، حيوان نر را مى بينى كه گويى براى جفت ماده اش آماده شده است تا براى دوام و بقاى نسل ، به هم برسند . پس هلاك و ناكامى و نگون بختى ، از آنِ فيلسوفْ نمايان ، كه چه سان دل هايشان از اين آفرينش شگفت ، كور است تا آن جا كه تدبير و هدفمندى آن را انكار مى كنند.

2 / 15ابزارهاى يادگيرىقرآن«خدايى كه به وسيله قلم ، به انسان ، آنچه را نمى دانست ، ياد داد» .

«و خداوند ، شما را از دل مادرانتان بيرون آورد ، در حالى كه چيزى نمى دانستيد و برايتان گوش ها و چشمان و دل ها قرار داد ، باشد كه سپاس بگزاريد» .

حديثتفسير القمى : «بخوان و پروردگارت ، ارجمندترين است ؛ خدايى كه به وسيله قلم ، ياد داد» . به انسان ، نوشتن را آموخت كه كارهاى دنيا در شرق و غرب زمين ، با آن به سرانجام مى رسد .

.

ص: 264

نشانه هاى خدا در آفرينش انسان
1 . پيدايش انسان از خاك

نشانه هاى خدا در آفرينش انساناز نگاه قرآن ، در آفرينش انسان ، نشانه هاى روشنِ فراوانى براى خداشناسى وجود دارد و اين ، بدان معناست كه انسان نمى تواند خود را آن گونه كه هست ، ببيند ، امّا آفريدگار خود را نبيند ، و خودشناس باشد ، امّا خدا را نشناسد . نشانه هاى خدا در وجود انسان ، در اين باب ، به نُه دسته تقسيم شده است و اينك ، توضيح كوتاهى (1) درباره اين نشانه ها :

1 . پيدايش انسان از خاكپژوهشگر ، در مطالعه كيفيت سير تكاملى خاك و فعل و انفعالاتى كه در اين مادّه فاقد حيات انجام مى شود تا به صورت انسان درآيد ، به قدرى نظم ، حكمت و تدبير ملاحظه مى كند كه اگر اندكى انصاف داشته باشد ، چاره اى جز اعتراف به خالق حكيم و مدبّر دانا و تواناى هستى ندارد . قرآن كريم ، درباره موادّ اوّليه اى كه تشكيل دهنده هسته نخستين آفرينش

.


1- .براى توضيح بيشتر اين نشانه ها ، به كتب تفسير مراجعه شود و يا ، ر . ك : مبانى خداشناسى ، محمد محمدى رى شهرى .

ص: 265

2 . صورت بندى جنين

انسان است ، نظريه هاى دقيق و جالبى دارد كه پيشرفت علم ، صحّت آنها و ارتباط آورنده اين كتاب آسمانى را با منبع وحى تأييد مى كند . از نگاه قرآن ، خاك ، (1) عصاره گِل ، (2) آب ، (3) عَلَق (4) و نطفه ، (5) مبادى آفرينش هستند كه عقل با تأمّل در سير تكاملى خاك تا به وجود آمدن انسان ، گريزى جز اعتراف به آفريدگار توانا و حكيم ندارد و جالب توجّه اين كه در چهارده قرن پيش ، در محيطى كه مردم معتقد بودند زن ، تنها جايگاه پرورش انسان است و هيچ نقشى در به وجود آمدن آن ندارد ، قرآن ، تصريح مى كند هسته اوّليه آفرينش انسان ، آميخته اى از نطفه مرد و زن است : «إِنَّا خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ . (6) ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم» . (7)

2 . صورت بندى جنينپس از تكميل مصالح ساختمان بدن ، جنين براى صورت بندى و نقّاشى آماده مى شود . اكنون ، آفريدگار دانا و توانا ،

.


1- .ر . ك : ص 223 (خلقت انسان از خاك) .
2- .«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ مِن سُلَ__لَةٍ مِّن طِينٍ؛ و بى گمان ، ما انسان را از عصاره گل آفريديم» (مؤمنون : آيه 11) .
3- .«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَآءِ بَشَرًا؛ و اوست كه از آب ، آدم آفريد» (فرقان : آيه 54) .
4- .«خَلَقَ الاْءِنسَ_نَ مِنْ عَلَقٍ؛ انسان را از علق (خون بسته شده) آفريد» (علق : آيه 1) .
5- .ر . ك : ص 225 (خلقت انسان از نطفه) .
6- .انسان : آيه 2 .
7- .ر . ك : ص 235 ح 3550 .

ص: 266

3 . پيدايش حيات
4 . خواب

سلّول هاى مغز ، چشم ، گوش ، قلب ، دست ، پا و ساير اعضاى بدن را از يكديگر جدا و با وظيفه نهايى خويش آشنا مى كند و آن گونه كه حكمتش ايجاب مى كند ، صورت بندى مى نمايد : «هُوَ الَّذِى يُصَوِّرُكُمْ فِى الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ . اوست كسى كه شما را در زِهدان ها چنان كه مى خواهد ، شكل مى دهد. خدايى نيست ، جز او كه پيروزمند فرزانه است» . (1)

3 . پيدايش حياتقرآن كريم ، در موارد متعدد (2) پديده شگفت حيات را مستند به آفريدگار تواناى جهان كرده است و آن را يكى از آيات الهى و ادلّه غير قابل انكار وجود خدا مى داند و گاه ، منكران را با توجّه به اين حقيقت ، مورد ملامت قرار مى دهد : «كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنتُمْ أَمْوَ تًا فَأَحْيَ_كُمْ . چگونه به خدا كفر مى ورزيد ، در حالى كه مُرده بوديد و زنده تان ساخت؟» . (3)

4 . خوابخواب ، مايه تجديد قواى فرسوده شده ، رمز نشاط و طراوت است كه تقريبا يكْ سوم عمر انسان هزينه آن مى گردد ، كم خوابى ، علاوه بر اين كه نشاط زندگى را سلب مى كند ، موجب فرسودگى اعصاب و قوا ، ضعف دستگاه تفكّر و ادامه بى خوابى به مرگ قطعى مى انجامد ، تا آن جا كه گفته شده :

.


1- .ر . ك : ص 231 (شكل دادن جنين در زِهدان) .
2- .بقره : آيه 28 ، نجم : آيه 14 ، حج : آيه 66 ، ق : آيه 43 ، بقره : آيه 158 ، اعراف : آيه 158 ، توبه : آيه 116 ، يونس : آيه 31 ، 56 ، مؤمنون : آيه 80 ، 192 ، غافر : آيه 68 ، دخان : آيه 8 ، حديد : آيه 2 ، جاثيه : آيه 26 ، انعام : آيه 95 ، آل عمران : آيه 27 .
3- .ر . ك : ص 243 (دميدن روح در جنين) .

ص: 267

5 . روزى

انسان ، ممكن است تا شش هفته بدون غذا زنده بماند ، ولى اگر ده شبانه روز به خواب نرود ، خواهد مُرد . (1) بنا بر اين ، تدبير خواب براى زندگى انسان ، يكى ديگر از نشانه هاى خداشناسى است : «وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ مَنَامُكُم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ ابْتِغَاؤُكُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ . (2) و از نشانه هاى او ، خواب شما در شب و روز است و نيز [روزى] جستن شما از فضلش. بى گمان ، در اين ،نشانه هايى براى انسان هاى شنواست» . (3)

5 . روزىپيش بينى منابع مورد نياز براى تغذيه انسان و همه موجودات زنده و هماهنگى موادّ مورد نياز انسان با كشش هاى طبيعى او ، دليل ديگرى بر توحيد و خداشناسى است : «هَلْ مِنْ خَ__لِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاَ إِلَ_هَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ ! (4) آيا جز خداوند ، آفريدگارى هست كه از آسمان و زمين روزى تان دهد؟ جز او خدايى نيست . پس به كجا منحرف مى شويد؟!» . (5)

.


1- .دانستنى هاى جهان علم : ص 250 .
2- .روم : آيه 23 .
3- .ر . ك : ص 257 (خواب) .
4- .فاطر : آيه 3 .
5- .ر . ك : ص 247 (روزى) .

ص: 268

6 . همسر
7 . پوشاك

6 . همسربا فرض مُحال ، اگر بگوييم كه مرد ، در نتيجه اتّفاقات پى درپى (تصادف) به وجود آمده ، آيا مى توان باور كرد كه باز هم تصادف ، براى تأمين آرامش زندگى و بقاى نسل ، زن را از همان جنس آفريد و ميان آنها با رشته عشق و محبّت ، پيوند برقرار كرد ؟ ! آيا اين برهان به تنهايى كافى نيست كه ثابت كند جهان هستى داراى آفريدگارى حكيم و تواناست ؟ ! آرى : «وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ . (1) و از نشانه هاى اوست كه جفت هايى از جنس خودتان برايتان آفريد تا با ايشان آرام گيريد و ميانتان ، دوستى و مهربانى نهاد. در اين ، نشانه هايى است براى كسانى كه مى انديشند» . (2)

7 . پوشاكوجود منابع پوشاك در زمين ، مانند وجود منابع تغذيه و خوراك ، ثابت مى كند كه جهان ، طبق نقشه و محاسبه دقيق و حكيمانه اى پديد آمده كه حتّى جزئى ترين مسائل ضرورى زندگى نيز از ديده تيزبين پديد آورنده آن ، پنهان نمانده است . او كه مى دانست انسان ، مانند حيوانات در برابر سرما و گرما مقاومت ندارد و افزون بر اين ، رعايت عفّت عمومى و ارزش هاى اخلاقى بدون پوشش ميسّر نيست ، منابع مورد نياز براى تهيّه لباس و خانه را براى او فراهم آورد و حتّى مواد لازم براى تهيه لباس هايى كه براى آرايش خود بدان نيازمند است يا براى

.


1- .روم : آيه 21 .
2- .ر . ك : ص 261 (جفت) .

ص: 269

8 . ابزارهاى يادگيرى

جنگيدن ضرورى است را نيز پيش بينى فرمود : «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنم بُيُوتِكُمْ سَكَنًا ... . (1) . و خدا خانه هايتان را براى شما ، مايه آرامش قرار داد» . «قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَ رِى سَوْءَ تِكُمْ . (2) [ اى آدمى زادگان !] برايتان جامه اى فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد» . «وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرَ بِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرَ بِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ . (3) و براى شما جامه هايى ساخت كه از گرما حفظتان مى كند و جامه هايى كه در جنگ ، نگهتان مى دارد» . «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا . (4) و زيورهايى از آن (دريا) بيرون مى كشيد و به تن مى كنيد» . (5)

8 . ابزارهاى يادگيرىپيش بينى ابزارهاى درونى و برونى در وجود انسان براى كسب آگاهى ، نشانه ديگرى از نشانه هاى آفرينش انسان و دليل ديگرى براى اثبات توحيد و خداشناسى است . آفريدگار حكيم ، از يك سو ابزار درونى فرا گرفتن علم را در درون وجود انسان تعبيه كرد :

.


1- .نحل : آيه 80 .
2- .اعراف : آيه 26 .
3- .نحل : آيه 81 .
4- .نحل : آيه 14 .
5- .ر . ك : ص 259 (لباس) .

ص: 270

«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّنم بُطُونِ أُمَّهَ_تِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْ_ئا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَ_رَ وَ الْأَفْ_ئدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ . (1) و خداوند ، شما را از دل مادرانتان بيرون كشيد ، در حالى كه چيزى نمى دانستيد و برايتان گوش و چشمان و دل ها قرار داد ، باشد كه سپاس بگزاريد» . و از سوى ديگر ، انواع لوازم و ابزارهايى كه براى خواندن و نوشتن و تحصيل دانشْ ضرورى است ، فراهم آورد . نكته قابل تأمّل ، اين كه قرآن ، در ميان ابزارهاى متنوّع تعليم و تعلّم ، به «قلم» و «نوشته» سوگند مى خورد : «ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ . (2) نون. سوگند به قلم و آنچه مى نگارند!» . و اين ، بدان جهت است كه قلم و نوشته ، ابزار بيرونى همه علوم و معارف انسانى است و از اين رو ، اين كتاب آسمانى ، موضوع «قلم» و «نوشته» را از آيات الهى و نشانه وجود شعور و تدبير در نظام هستى مى داند : «الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ* عَلَّمَ الاْءِنسَ_نَ مَا لَمْ يَعْلَمْ . (3) خدايى كه به وسيله قلم ياد داد ، به انسان آنچه را نمى دانست ، ياد داد»

ر . ك : ص 263 (ابزارهاى يادگيرى) .

.


1- .نحل : آيه 78 .
2- .قلم : آيه 1 .
3- .قلم : آيه 4 _ 5 .

ص: 271

9 . اختلاف زبان ها و شكل ها

9 . اختلاف زبان ها و شكل هااختلاف زبان ها ، شكل ها و رنگ هاى مردم ، يكى ديگر از دلايل خداشناسى است ؛ زيرا اگر كارخانه آفرينش شعور نداشت ، مانند همه ماشين هاى ديگر ، توليدات آن يك نواخت بود . از سوى ديگر ، زندگى اجتماعى بشر ، بدون شناخت يكديگر ميسّر نيست . فرض كنيد در يك جامعه همه انسان ها داراى يك شكل و قيافه ، يك رنگ و با يك نوع گويش هستند و هيچ كس از ديگرى قابل شناسايى نيست ؛ نه پدر از فرزند ، نه همسر از بيگانه ، نه مجرم از بيگناه ، نه بدهكار از طلبكار ، نه فرمانده از فرمانبر ، نه رئيس از مرئوس ، و نه دوست از دشمن ، چگونه مى توان در اين جامعه زندگى كرد ؟ ! از اين رو ، قرآن تأكيد مى فرمايد : «وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ خَلْقُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَاخْتِلَ_فُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَ نِكُمْ (1) إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّلْعَ__لِمِينَ (2) . و از نشانه هاى اوست آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف زبان ها و رنگ هايتان. در اين ، نشانه هايى براى دانايان است» . (3)

.


1- .«الوان» ، هم به معناى اختلاف صورت ها و هم به معناى اختلاف رنگ ها تفسير شده است . هر دو تفسير ، صحيح است و اختلاف الوان ، به هر دو معنا از ادلّه توحيد است (ر . ك : مفردات ألفاظ القرآن : ذيل : «اللون» ، التفسير الكبير : ج 25 ص 92 ، الجواهر : ج 15 ص 499 ، تفسير نمونه : ج16 ص394) .
2- .روم : آيه 22 .
3- .ر . ك : ص 245 (اختلاف زبان ها و رنگ ها).

ص: 272

الباب الثّالث: خلق الحيوانالكتاب«وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ » . (1)

«وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِى مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ» . (2)

«أَوَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَ_مًا فَهُمْ لَهَا مَ__لِكُونَ * وَ ذَلَّلْنَ_هَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَ مِنْهَا يَأْكُلُونَ * وَ لَهُمْ فِيهَا مَنَ_فِعُ وَ مَشَارِبُ أَفَلاَيَشْكُرُونَ» . (3)

«وَ إِنَّ لَكُمْ فِى الْأَنْعَ_مِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِى بُطُونِهَا وَ لَكُمْ فِيهَا مَنَ_فِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَ عَلَيْهَا وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ » . (4)

«وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعَ_مِ مَا تَرْكَبُونَ * لِتَسْتَوُاْ عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُواْ نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ » . (5)

.


1- .الجاثية : 4 .
2- .النحل : 68 .
3- .يس : 71 _ 73 .
4- .المؤمنون : 21 _ 22 .
5- .الزخرف : 12 _ 13 .

ص: 273

باب سوم : آفرينش حيوان

اشاره

باب سوم : آفرينش حيوانقرآن«و در آفرينش شما و پراكنده شدن جنبندگان ، نشانه هايى براى اهل يقين است» .

«و پروردگارت به زنبور عسل وحى كرد كه : از كوه ها و درختان و بناهايى كه مى سازند ، خانه هايى برگير» .

«آيا نديده اند كه به دست قدرت خود ، برايشان چارپايانى آفريديم كه مالك آنهايند ؛ و آنها را رام ايشان كرديم ، بر بعضى سوار مى شوند و از برخى تغذيه مى كنند و در آنها برايشان سودها و آشاميدنى هاست . پس چرا سپاس نمى گزارند؟» .

«براى شما در چارپايان عبرتى است . از شيرى كه در شكمشان است ، سيرابتان مى كنيم و سودهاى بسيارى در آنها داريد و از آنها تغذيه مى كنيد و بر آنها و بر كشتى ها سوار مى شويد» .

«براى شما از كشتى ها و چارپايان ، مَركب سوارى پديد آورد ، تا بر پشت آنها سوار شويد و چون بر پشت آنها قرار گرفتيد ، نعمت پروردگارتان را ياد كنيد» .

.

ص: 274

«وَ الْأَنْعَ_مَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَ مَنَ_فِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ » . (1)

«وَ إِنَّ لَكُمْ فِى الْأَنْعَ_مِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِى بُطُونِهِ مِنم بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَائغًا لِّلشَّ_رِبِينَ » . (2)

«أَلَمْ يَرَوْاْ إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّرَ تٍ فِى جَوِّ السَّ_مَاءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلاَّ اللَّهُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » . (3)

«قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَ_مُوسَى * قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى » . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لَو فَكَّروا في عَظِيمِ القُدرَةِ ، وجَسيمِ النِّعمَةِ ، لَرَجَعوا إِلَى الطَّريقِ ، وخافوا عَذابَ الحَريقِ ، ولكِنِ القُلوبُ عَليلَةٌ ، وَالبَصائِرُ مَدخولَةٌ . ألا يَنظُرونَ إِلى صَغيرِ ما خَلَقَ ، كَيفَ أَحكَمَ خَلقَهُ ، وأَتقَنَ تَركيبَهُ ، وفَلَقَ لَهُ السَّمعَ وَالبَصَرَ ، وسَوّى لَهُ العَظمَ وَالبَشَرَ ؟! اُنظُروا إِلَى النَّملَةِ في صِغَرِ جُثَّتِها ، ولَطافَةِ هَيئَتِها ، لا تَكادُ تُنالُ بِلَحظِ البَصَرِ ، ولا بِمُستَدرَكِ الفِكرِ ، كَيفَ دَبَّت عَلى أَرضِها ، وصُبَّت (ضُنَّت) على رِزقِها، تَنقُلُ الحَبَّةَ إِلى جُحرِها، وتُعِدُّها في مُستَقَرِّها، تَجمَعُ في حَرِّها لِبَردِها، وفي وِردِها لِصَدرِها، مَكفولٌ بِرِزقِها، مَرزوقَةٌ بِوِفقِها، لا يُغفِلُهَا المَنّانُ، ولا يَحرِمُهَا الدَّيّانُ، ولَو فِي الصَّفَا اليابِسِ، وَالحَجَرِالجامِسِ! ولَو فَكَّرتَ في مَجاري أَكلِها ، في عُلوِها وسُفلِها ، وما فِي الجَوفِ مِن شَراسيفِ بَطنِها، وما فِي الرَّأسِ مِن عَينِها وأُذُنِها، لَقَضَيتَ مِن خَلقِها عَجَبا، ولَقيتَ من وَصفِها تَعَبا! فَتَعالَى الَّذي أَقامَها عَلى قَوائِمِها ، وبَناها عَلى دَعائِمِها لَم يَشرَكهُ في فِطرَتِها فاطِرٌ ، ولَم يُعِنُهُ عَلى خَلقِها قادِرٌ . ولَو ضَرَبتَ في مَذاهِبِ فِكرِكَ لِتَبلُغَ غاياتِهِ ، ما دَلَّتكَ الدَّلالَةُ إِلاّ عَلى أنَّ فاطِرَ النَّملَةِ هُوَ فاطِرُ النَّخلَةِ (النَّحلَةِ) ؛ لِدَقيقِ تَفصيلِ كُلِّ شَيءٍ ، وغامِضِ اختِلافِ كُلِّ حَيٍّ (شَيءٍ) ، ومَا الجَليلُ وَاللَّطيفُ وَالثَّقيلُ وَالخَفيفُ وَالقَوِيُّ وَالضَّعيفُ في خَلقِهِ إِلاّ سَواءٌ ... . فَالوَيلُ لِمَن أنكَرَ المُقَدِّرَ وَجَحَدَ المُدَبِّرَ! زَعَموا أنَّهُم كَالنَّباتِ ما لَهُم زارِعٌ ، ولا لاِختِلافِ صُوَرِهِم صانِعٌ ، ولَم يَلجَؤوا إِلى حُجَّةٍ فيمَا ادَّعَوا ، ولا تَحقيقٍ لِما أوعَوا ؛ وهَل يَكونُ بِناءٌ مِن غَيرِ بانٍ ، أو جِنايَةٌ مِن غَيرِ جانٍ؟! وإِن شِئتَ قُلتَ فِي الجَرادَةِ ، إِذ خَلَقَ لَها عَينَينِ حَمراوَينِ ، وأَمرَجَ لَها حَدَقَتَينِ قَمراوَينِ ، وجَعَلَ لَهَا السَّمعَ الخَفِيَّ ، وفَتَحَ لَهَا الفَمَ السَّوِيَّ ، وجَعَلَ لَها الحِسَّ القَوِيَّ ، ونابَينِ بِهِما تَقرِضُ ، ومِنجَلَينِ بِهِما تَقبِضُ . يَرهَبُها الزُّرّاعُ في زَرعِهِم ، ولا يَستَطيعونَ ذَبَّها ولَو أَجلَبوا بِجَمعِهِم ، حَتّى تَرِدَ الحَرثَ في نَزَواتِها ، وتَقضي مِنهُ شَهَواتِها ، وخَلقُها كُلُّهُ لا يُكَوِّنُ إِصبَعا مُستَدِقَّةً . فَتَبارَكَ اللّهُ الَّذي يَسجُدُ لَهُ مَن فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ طَوعا وكَرها ، ويُعَفِّرُ لَهُ خَدّا ووَجها ، ويُلقي إِلَيهِ بِالطّاعَةِ سِلما وضَعفا ، ويُعطي لَهُ القِيادَ رَهبَةً وخَوفا، فَالطَّيرُ مُسَخَّرَةٌ لِأَمرِهِ، أَحصىعَدَدَ الرِّيشِ مِنها وَالنَّفسَ، وأَرسى قَوائِمَها عَلَى النَّدى وَاليَبسِ، وقَدَّرَ أَقواتَها، وأَحصى أَجناسَها؛ فَهذا غُرابٌ وهذا عُقَابٌ، وهذا حَمامٌ وهذا نَعَامٌ، دَعا كُلَّ طائِرٍ بِاسمِهِ، وكَفَلَ لَهُ بِرِزقِهِ. (5)

.


1- .النحل : 5 .
2- .النحل : 66 .
3- .النحل : 79 .
4- .طه : 49 و 50 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 481 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 26 ح 1 .

ص: 275

«و چارپايان را براى شما آفريد . براى شما از آنها [وسيله] گرم كردن و سودهاست و از آنها تغذيه مى كنيد» .

«و براى شما در چارپايان ، عبرتى است ، از شير [نابى] كه از شكم آنها ، از ميان سرگين و خون بيرون مى آيد ، سيرابتان مى كنيم ؛ شيرى گوارا براى نوشندگان» .

«آيا پرندگان رام شده در فضاى آسمان را نمى بينند؟ جز خدا كسى آنها را در هوا نگاه نمى دارد . بى گمان ، در اين نكته ، نشانه هايى براى گروه مؤمنان است» .

«گفت : اى موسى ! پروردگار شما كيست؟ گفت : پروردگار ما ، همان كسى است كه آفرينش هر چيزى را به او ارزانى داشته ، سپس هدايتش كرده است» .

حديثامام على عليه السلام :و اگر [مردم] در نيروى سترگ و بخشش بزرگ [خدا ]مى انديشيدند ، به راه مى آمدند و از عذاب سوزان مى هراسيدند ؛ امّا دل ها بيمار و ديده ها عيبناك است . آيا به آفريده كوچكش نمى نگرند كه چه سان خلقت آن را استوار كرده و تركيبش را محكم ساخته و برايش گوش و چشم پديد آورده و استخوان و پوست ، ترتيب داده است ؟ ! به مورچه بنگريد كه با كوچكى جثّه و نازكى اندامش كه به چشم نمى آيد و به انديشه ره نمى برد ، چگونه بر زمين مى رود و به روزى اش مى رسد ، دانه ها را به لانه اش منتقل و آنها را در جايگاه خود ، آماده مى كند ، در گرما براى سرمايش جمع مى كند و هنگام يافتن ، براى روز مبادايش ، روزى اش تضمين شده و متناسب با اوست . خداى منّان ديّان ، در روزى اش را نبسته و محرومش نكرده است ، حتى در [زير] صخره بى آب و سنگِ خشك . و اگر در مجارى خوردنش بينديشى ، در بالا و پايين او و آنچه در درون اوست ، از اطراف و پهلوهايش ، و آنچه در سرش از چشم و گوش اوست ، از آفرينش او به شگفت مى آيى و در توصيفش به سختى ! پس والا باد آن كه مورچه را بر دست و پاهايش بر پا داشت و بر ستون هايش بنا نهاد و در خلقتش هيچ خالقى ، شريكش نشد و هيچ نيروى ديگرى به او يارى نداد و اگر انديشه ات اين در و آن در بزند و تا انتها برود ، تو را جز به اين راه نبرد كه خالق مورچه ، همان خالق نخل است؛ زيرا در هر چيز ، به تفصيلْ باريك انديشى شده و هر چيز ، با ديگرى اختلاف دارد ، اگر چه ديرياب و ستبر و نازك و سنگين و سبك و نيرومند و ناتوان ، در خلقتش يكسان است ... . پس واى بر آن كس كه آفريدگار را انكار و تدبيرگر را نفى كند ! ادّعا كردند كه مانند گياهان [خودرو] ، بدون زارع اند و گونه گونىِ چهره هايشان را سازنده اى نيست ، بى آن كه براى ادّعاى خويش ، حجّتى بياورند و يا براى آنچه در انديشه دارند ، تحقيقى ارائه دهند ، و آيا ساختمانى بى سازنده و جنايتى بى انجام دهنده مى شود ؟! و اگر مى خواهى ، از ملخ بگو كه برايش دو چشم قرمز آفريد و دو حدقه تابان و نيز گوشى نهان و دهانى به سامان و حسّى نيرومند و دو دندان نيش كه بدانها مى بُرد و دو پايى مانند داس كه [محصول را] بر مى گيرد و كشاورزان را بر كِشت خويش ، هراسان مى كند ، بى آن كه توان راندنش را داشته باشند ، حتّى اگر همه با هم شوند ، تا آن جا كه در كِشت به جست و خيز مى پردازد و هر چه مى خواهد ، مى كند ، در حالى كه همه پيكرش به اندازه يك انگشتِ باريك نيست . بس بزرگ است خدايى كه هر كه در آسمان ها و زمين است ، خواه ناخواه ، در برابرش سجده مى كنند و چهره و گونه بر خاك مى سايند و به تسليم و ناتوانى به اطاعتش در مى آيند و از سرِ بيم و هراس ، مهار خويش به او مى سپُرند . پرنده ، تحت فرمان اوست ، پَرها و نفس هايش را شماره كرده و پاهايش را بر آب و خشكى استوار نموده ، روزى اش را مقدّر فرموده و جنس هاى آن را به حساب آورده است . پس اين ، كلاغ است و آن ، عقاب ؛ اين ، كبوتر است و آن ، شترمرغ . هر پرنده اى را به نام خود خواند و روزى اش را به عهده گرفت .

.

ص: 276

. .

ص: 277

. .

ص: 278

جامع الأخبار :سُئِلَ جَعفَرٌ الصّادِقُ عليه السلام : مَا الدَّليلُ عَلى صانِعِ العالَمِ . قالَ : لَقيتُ حِصنا مَزلَقا أَملَسَ لا فُرجَةَ فيهِ ولا خِلَلَ ، ظاهِرُهُ مِن فِضَّةٍ مائِعَةٍ ، وباطِنُهُ مِن ذَهَبٍ مائعٍ ، اِنفَلَقَ مِنهُ طاووسٌ وغُرابٌ ونَسرٌ وعُصفورٌ ، فَعَلِمتُ أنَّ لِلخَلقِ صانِعا . (1)

الكافي عن محمّد بن إسحاق :أَتى [ عَبدُ اللّهِ الدَّيصانيُّ ] بابَ أَبي عَبدِ اللّهِ فَاستَأذَنَ عَلَيهِ فَأَذِنَ لَهُ ، فَلَمّا قَعَدَ ، قالَ لَهُ : يا جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ ، دُلَّني عَلى مَعبودي . . . فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : اِجلِس ، وإِذا غُلامٌ لَهُ صَغيرٌ في كَفِّهِ بَيضَةٌ يَلعَبُ بِها ، فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ناوِلني _ يا غُلامُ _ البَيضَةَ ، فَناوَلَهُ إِيّاها ، فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا دَيصانيُّ ، هذا حِصنٌ مَكنونٌ ، لَهُ جِلدٌ غَليظٌ ، وتَحتَ الجِلدِ الغَليظِ جِلدٌ رَقيقٌ ، وتَحتَ الجِلدِ الرَّقيقِ ذَهَبَةٌ مائِعَةٌ وفِضَّةٌ ذائِبَةٌ ، فَلاَ الذَّهَبَةُ المائِعَةُ تَختَلِطُ بِالفِضَّةِ الذّائِبَةِ ، ولاَ الفِضَّةُ الذّائِبَةُ تَختَلِطُ بِالذَّهَبَةِ المائِعَةِ ، فَهِيَ عَلى حالِها لَم يَخرُج مِنها خارِجٌ مُصلِحٌ فَيُخبِرَ عَن صَلاحِها ، ولا دَخَلَ فيها مُفسِدٌ فَيُخبِرَ عَن فَسادِها ، لا يُدرى لِلذَّكَرِ خُلِقَت أم لِلأُنثى ، تَنفَلِقُ عَن مِثلِ أُلوانِ الطَّواويسِ ، أتَرى لَها مُدَبِّرا ؟ قالَ : فَأَطرَقَ مَلِيّا ، ثُمَّ قالَ : أَشهَدُ أن لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ وأنَّ مُحَمَدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّكَ إِمامٌ وحُجَّةٌ مِنَ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، وأنَا تائِبٌ مِمّا كُنتُ فيهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: تَأمَّل _ يامُفَضَّلُ _ جِسمَ الطّائِرِ وخِلقَتَهُ ؛ فَإنَّهُ حينَ قُدِّرَ أن يَكونَ طائِرا فِي الجَوِّ خُفِّفَ جِسمُهُ وأُدمِجَ خَلقُهُ، فَاقتُصِرَ بِهِ مِنَ القَوائِمِ الأَربَعِ عَلَى اثنَتَينِ، ومِنَ الأَصابِعِ الخَمسِ عَلى أَربَعٍ ، ومِن مَنفَذَينِ لِلزِّبلِ وَالبَولِ عَلى واحِدٍ يَجمَعُهُما ، ثُمَّ خُلِقَ ذا جُؤجُؤٍ مُحَدَّدٍ لِيَسهُلَ عَلَيهِ أن يَخرِقَ الهَواءَ كَيفَ ما أَخَذَ فيهِ ، كَما جُعِلَ السَّفينَةُ بِهذِهِ الهَيئَةِ لَتَشُقَّ الماءَ وتَنفذَ فيهِ ، وجُعِلَ في جَناحَيهِ وذَنَبِهِ ريشاتٌ طُولٌ مِتانٌ لِيَنهَضَ بِها لِلطَّيَرانِ ، وكُسِيَ كُلُّهُ الرّيشَ لِيُداخِلَهُ الهَواءُ فَيُقِلَّهُ . ولَمّا قُدِّرَ أن يَكونَ طُعمُهُ الحَبَّ وَاللَّحمَ يَبلَعُهُ بَلعا بِلا مَضغٍ ؛ نُقِصَ مِن خَلقِهِ الأسنانُ ، وخُلِقَ لَهُ مِنقارٌ صُلبٌ جاسٍ يَتَناولَ بِهِ طُعمَهُ فَلا يَنسَجِحُ مِن لَقطِ الحَبِّ ، ولا يَتَقَصَّفُ مِن نَهشِ اللَّحمِ . ولَمّا عُدِمَ الأَسنانَ وصارَ يَزدَرِدُ الحَبَّ صَحيحا وَاللَّحمَ غَريضا ، أُعينَ بِفَضلِ حَرارَةٍ فِي الجَوفِ تَطحَنُ لَهُ الطُّعمَ طَحنا يَستَغني بِهِ عَن المَضغِ ؛ وَاعتَبِر ذلِكَ بِأنَّ عَجَمَ العِنَبِ وغَيرِهِ يَخرُجُ مِن أَجوافِ الإنسِ صَحيحا ، ويُطحَنُ في أَجوافِ الطَّيرِ لا يُرى لَهُ أثَرٌ ! ثُمَّ جُعِلَ مِمّا يَبيضُ بَيضا ولا يَلِدُ وِلادَةً ؛ لِكَيلا يَثقُلَ عِنِ الطَّيَرانِ ، فَإنَّهُ لَو كانَتِ الفِراخُ في جَوفِهِ تَمكُثُ حَتّى تَستَحكِمَ لَأَثقَلَتهُ وعاقَتهُ عَن النُّهوضِ وَالطَّيَرانِ . فَجَعَلَ كُلَّ شَيءٍ مِن خَلقِهِ مُشاكِلاً لِلأَمرِ الَّذي قَدَّر أن يَكونَ عَلَيهِ (3) .

.


1- .جامع الأخبار : ص 35 ح 15 ، روضة الواعظين : ص 39 وفيه «بم عرفت ربّك» بدل «ما الدليل على صانع العالم» .
2- .الكافي : ج 1 ص 80 ح 4 ، التوحيد : ص 124 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 201 ح 215 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 31 ح 5 .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 103 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 279

جامع الأخبار :از امام جعفر صادق عليه السلام پرسيده شد : چه دليلى بر سازنده عالم هست؟ فرمود : «قلعه اى صيقلى و نازك ديدم ، بدون سوراخ و خللى در آن ؛ رويه اش از نقره مذاب و درونش از طلاى روان . مى شكافد و طاووس و كلاغ و كركس و گنجشك از آن بيرون مى آيد . پس دانستم كه آفرينش را سازنده اى است .

الكافى_ به نقل از محمّد بن اسحاق _: عبد اللّه ديصانى به حضور امام صادق عليه السلام آمد و اجازه ورود خواست . امام عليه السلام اجازه داد . چون نشست ، پرسيد : اى جعفر بن محمّد! مرا به معبودم رهنمون شو ... . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «بنشين» و خطاب به پسر كوچكى كه تخم پرنده اى در دست داشت و با آن بازى مى كرد ، فرمود : «تخم را به من بده» . پسرك ، تخم را به ايشان داد. امام صادق عليه السلام به او فرمود : «اى ديصانى ! اين ، قلعه اى پوشيده با پوسته اى كُلُفت است كه زير پوسته كلفت ، پوسته اى نازك است و زير پوسته نازك ، طلايى روان و نقره اى مذاب است . نه طلاى روان با نقره مذاب درهم مى آميزد ، نه نقره مذاب با طلاى روان مخلوط مى شود و آن به اين حال است و اصلاحگرى از آن بيرون نمى آيد تا از صَلاح آن خبر دهد و مفسدى هم به آن داخل نمى شود تا از فساد آن خبر دهد . روشن نيست كه نر مى شود يا مادّه . همچون طاووسِ رنگارنگ از آن بيرون مى آيد . آيا براى آن مدبّرى مى بينى؟». ديصانى ، مدّتْ زمانى به فكر فرو رفت و سپس گفت : گواهى مى دهم كه هيچ معبودى جز خداوند نيست ، يگانه است و شريكى ندارد ، و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده اوست ، و گواهى مى دهم كه تو امام و حجّت خدا بر خلق اويى و من ، از آنچه در آن به سر مى بردم ، توبه مى كنم .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! در بدن پرنده و آفرينش او بينديش كه چون تقديرشده كه در هوا بپرد . جسمش سَبُك و لاغر و درهم پيچيده شده و از چهار دست و پا ، به دو تا بسنده شده و از پنج انگشت ، به چهار تا و از دو منفذ مدفوع و ادرار ، به يكى كه كار هر دو را مى كند ، اكتفا شده است و سينه اى تيز و نوك دار برايش آفريده شده تا شكافتن هوا برايش آسان باشد و هر گونه بخواهد ، در آن فرو رود ، همان گونه كه كِشتى هم بدين گونه ساخته مى شود تا آب را بشكافد و در آن نفوذ كند و در بال ها و دُم او ، پَرهايى طويل و محكم قرار داده شده تا به وسيله آنها براى پرواز برخيزد و همه پيكرش از پَر پوشانده شده تا هوا در آن فرو رود و سَبُك شود . و چون تقدير شد كه خوراكش ، دانه و گوشت باشد كه آن را بدون جويدن مى بلعد ، دندان را از او كم كردند و به جايش ، منقارى محكم و برگيرنده برايش آفريده شد تا بدان ، خوراكش را برچيند و از برچيدن دانه ، سختى خود را از دست ندهد و از گاز زدن گوشت ، نشكند . و چون دندان ندارد و دانه را صحيح و خُرد نكرده و گوشت را خام فرو مى دهد ، گرماى درونش را بيشتر كردند تا غذا را چنان هضم كند كه از جويدن ، بى نياز باشد ؛ و اين را در هسته انگور بنگر كه از درون آدمى ، صحيح و سالم بيرون مى آيد ، امّا در شكم پرنده ، چنان هضم مى شود كه اثرى از آن نمى مانَد . سپس ، خلقت او از تخم قرار داده شد و بچّه نمى زايد تا [هنگام حملش، ]براى پريدن، سنگين نشود كه اگر جوجه در دل او مى مانْد تا خلقتش استوار شود ، او را سنگين مى كرد و از برخاستن و پرواز ، باز مى داشت . پس هر مخلوق خدا ، متناسب با تقديرى كه برايش در نظر گرفته شده ، آفريده شده است .

.

ص: 280

تفسير القمّي_ في قَولِهِ تَعالى : «وَأَمنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْزُونٍ * وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَ_يِشَ وَ مَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَ زِقِينَ» (1) _: قالَ : لِكُلِّ ضَربٍ مِنَ الحَيَوانِ قَدَّرنا شَيئا مُقَدَّرا . (2)

راجع : بحار الأنوار : ج 3 ص 90 _ 109 .

.


1- .الحجر : 19 _ 20 .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 374 .

ص: 281

تفسير القمّى_ درباره گفته خداى متعال : «و از هر چيز ، به روشى سنجيده در آن رويانيديم و معيشت شما و كسانى را كه شما روزى دهنده ايشان نيستيد ، در آن قرار داديم» _: فرمود: يعنى: براى هر نوع حيوان، چيزى به اندازه ، تقدير كرديم.

ر . ك : بحار الأنوار : ج 3 ص 90 _ 109 .

.

ص: 282

نشانه هاى خدا در آفرينش حيوانات
يك . انواع جانوران

نشانه هاى خدا در آفرينش حيواناتحكمت هايى كه در مورد آفرينش انسان بدانها اشاره شد ، غالبا در آفرينش حيوانات نيز صادق است . افزون بر آنها متون اسلامى ، به طور خاص در مورد آفرينش حيوانات بر نشانه هاى ويژه اى براى خداشناسى تأكيد دارند كه در اين جا ، اشاره كوتاهى به شمارى از آنها داريم :

يك . انواع جانورانموضوع نشانه شناخت خدا بودن انواع جانوران ، چهار بار در قرآن كريم مورد توجّه قرار گرفته است : «وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ خَلْقُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ . (1) و ا ز نشانه هاى او ، آفرينش آسمان ها و زمين است ، و نيز جنبندگان پراكنده در آن» . «وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ . (2)

.


1- .شورا : آيه 29 .
2- .جاثيه : آيه 4 .

ص: 283

و در آفرينش شما و آنچه از جنبندگان پراكنده ساخته است ، نشانه هايى براى يقينداران است» . «وَ أَلْقَى فِى الْأَرْضِ رَوَ سِىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُل دابّة . (1) و در زمين ، كوه هايى استوار افكند تا [زمين] شما را نلرزانَد و از هر جنبنده اى در آن ، پراكنده ساخت» . «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَاوَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَ_حِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَأَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ . (2) بى گمان ، در آفرينش آسمان ها و زمين و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز و كشتى هايى كه در دريا روان اند و به مردم سود مى رسانند و آن آبى كه خداوند از آسمان فرو فرستاده و با آن ، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و هر گونه جنبنده اى را در آن پراكنده كرده ، و نيز در گردش بادها [به هر سو] و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است ، براى گروهى كه مى انديشند ، واقعا نشانه هايى [گويا ]وجود دارد» . راسل لاول ميكستر ، استاد حيوان شناسى در كالج وتن ، مى گويد : انواع جانوران ، بسيار زياد است و اگر آمارى از آنها بگيريم ، عددى نجومى به دست مى آيد ... با وجود اين تنوّع ، ميان هر يك از انواع ، نظم و ترتيب مخصوصى وجود دارد... . (3)

.


1- .لقمان : آيه 10 .
2- .بقره : آيه 164 .
3- .ر . ك : اثبات وجود خدا : ص 111 .

ص: 284

دو . حكمت ريز ماندن حشرات
سه . ويژگى هاى هر حيوان

دو . حكمت ريز بودن حشراتبه تعبير پلينى ، دانشمند روسى : «اگر هر زنبورى را هيبت عقاب و هر سوسكى را قدرت شيرى بود ، جهان ما چه بازار پُر آشوبى داشت !»؛ امّا بايد گفت كه حكمت خالق جهان ، هر چيزى را متناسب با نظام عمومى جهان پديد آورده است : «إِنَّا كُلَّ شَىْ ءٍ خَلَقْنَ_هُ بِقَدَرٍ . (1) ما هر چيزى را به اندازه آفريديم» .

سه . ويژگى هاى هر حيوانيكى از آيات بزرگ الهى در آفرينش حيوانات ، اين است كه هر نوعى از جنبندگان ، ويژگى هايى دارند كه كاملاً منطبق با شرايط زندگى آنهاست ، به گونه اى كه بدون آن ويژگى ها ادامه حيات براى آنها امكان پذير نيست . استدلال به اين برهان ، يكى از ادلّه موسى عليه السلام به منظور اثبات توحيد براى فرعون بود . هنگامى كه فرعون خطاب به موسى و هارون عليهماالسلامگفت : «قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَ_مُوسَى . (2) پروردگار شما دو تن كيست؟» . موسى عليه السلام پاسخ داد : «رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ . (3)

.


1- .قمر : آيه 49 .
2- .طه : آيه 49 .
3- .طه : آيه 50 .

ص: 285

چهار . شعور فطرى حيوانات

پروردگار ما ، كسى است كه خلقت هر چيز را به او عطا كرده است» . (1) يعنى در نظام خلقت ، هر چيز ، ويژگى هاى خاصّ خود را دارد كه منطبق با نيازهاى آن است و اين هماهنگى ، نشانه اين روشن بينى است كه خالقى حكيم و توانا ، مدبّر جهان هستى است . امام صادق عليه السلام ضمن تبيين ويژگى هاى مورد نياز پرندگان ، به اين حكمت مهم در نظام آفرينش اشاره مى كند و مى فرمايد : فَجَعَلَ كُلَّ شَيءٍ مِن خَلقِهِ مُشاكِلاً لِلأَمرِ الَّذي قَدَّر أن يَكونَ عَلَيهِ . (2) پس هر يك از آفريده هاى خود را مشابه با همان امرى كه تقدير كرده است ، آفريد.

چهار . شعور فطرى حيواناتكِرسى موريسن ، در ادلّه هفتگانه خود بر اثبات وجود خدا مى گويد : سومين دليل من ، رفتار حيوانات است كه آشكارا بر وجود خداى آفريننده مهربانى راهنماست ؛ خدايى كه به آنان ، شعور فطرى عنايت فرموده . اگر داراى چنين شعورى نبودند ، از عهده هيچ كارى بر نمى آمدند . (3) استدلال به درك فطرى خداوند ، دومين دليل موسى عليه السلام به منظور اثبات توحيد براى فرعون است : «رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى كُلَّ شَىْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى . (4)

.


1- .ر . ك : ص 273 (باب سوم : آفرينش حيوان) .
2- .ر . ك : ص 279 ح 3579 .
3- .دانستنى هاى جهان علم : ص 4 .
4- .طه : آيه 50 .

ص: 286

پنج . نقش حيوانات در زندگى انسان
شش . مقهوريت حيوانات در برابر انسان

پروردگار ما ، كسى است كه خلقت هر چيز را به او عطا نموده و سپس ، آن را هدايت كرده است» .

پنج . نقش حيوانات در زندگى انسانقرآن كريم ، در آيات متعدّدى ، نقش حيوانات را در زندگى انسان ، يادآور شده و آن را حاكى از پيش بينى مدبّر جهان براى تأمين نيازهاى انسان و دليل توحيد مى داند : «وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِى مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ . (1) و پروردگارت به زنبور عسل وحى كرد كه: از كوه ها و درختان و بناهايى كه مى سازند ، خانه هايى برگير» .

شش . مقهوريت حيوانات در برابر انسانحيوانات ، نه از نظر عدد كمتر از انسان ها هستند ، نه از نظر نيرو ناتوان تر ؛ امّا با اين وصف ، در نظام حكيمانه آفرينش ، مقهور انسان و در خدمت اويند . چه كسى حيوانات را مقهور انسان قرار داد ؟ قرآن در پاسخ اين سؤال مى فرمايد : «وَ ذَلَّلْنَ_هَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَ مِنْهَا يَأْكُلُونَ . (2) و آنها را رام ايشان كرديم. بر برخى سوار مى شوند و از برخى تغذيه مى كنند» . امام صادق عليه السلام در تبيين سبب مقهوريت حيوانات در برابر انسان مى فرمايد :

.


1- .نحل : آيه 68 .
2- .يس : آيه 72 .

ص: 287

ثُمّ مُنِعَت الذِّهنَ وَالعَقلَ لِتَذِلَّ لِلإِنسانِ فَلا تَمتَنِعَ عَلَيهِ . (1) انديشه و خردش ندادند تا رامِ انسان شود و خوددارى نورزد. به راستى ، اگر حيوانات و جانوران عقل داشتند و تصميم به جنگ و ستيز با انسان مى گرفتند ، جامعه بشر چه روزى داشت ؟ !

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 91 .

ص: 288

الباب الرّابع: خلق النّباتالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَىْ ءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَ_لْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّ_تٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَ_بِهٍ انظُرُواْ إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكُمْ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » . (1)

«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَ_شِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِى أَحْيَاهَا لَمُحْىِ الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ » . (2)

«وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَ_هَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَ سِىَ وَأَمنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْزُونٍ » . (3)

«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذَ لِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» . (4)

«أَفَرَءَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * ءَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّ رِعُونَ * لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَ_هُ حُطَ_مًا فَظَ_لْتُمْ تَفَكَّهُونَ » . (5)

.


1- .الأنعام : 99 .
2- .فصّلت : 39 .
3- .الحِجر : 19 .
4- .الأنعام : 95 .
5- .الواقعة : 63 _ 65 .

ص: 289

باب چهارم: آفرينش گياه

اشاره

باب چهارم: آفرينش گياهقرآن«و اوست خدايى كه از آسمان ، باران فرستاد و بدان ، هر گونه گياهى رويانيديم و از آن گياه ، ساقه اى سبز و از آن ، دانه هايى بر يكديگر چيده ، و نيز از جوانه هاى نخل ، خوشه هايى سر فروهِشته پديد آورديم ، و نيز باغ هايى از انگور و زيتون و انار ، همانند و ناهمانند . به ميوه هايش به گاهِ ميوه دادن و رسيدن بنگريد . بى گمان ، در اينها نشانه هايى براى گروه مؤمنان است» .

«و از نشانه هاى اوست كه زمين را خشك مى بينى و چون باران بر آن فرود آوريم ، مى جنبد و گياه برمى آورد . آن كه آن را زنده مى كند ، زنده كننده مردگان است . بى گمان ، او بر هر كارى تواناست» .

«و زمين را گسترديم و كوه هايى استوار در آن افكنديم و از هر چيز ، به روشى سنجيده در آن رويانيديم» .

«بى گمان ، خداوند است كه دانه و هسته را مى شكافد و زنده را از مُرده بيرون مى كشد و مُرده را از زنده بيرون مى آورد . اين است خداى شما . به كجا منحرف مى شويد؟» .

«آيا آنچه را مى كاريد ، ديده ايد ؟ آيا شما آن را مى رويانيد يا روياننده ماييم؟ اگر مى خواستيم، خاشاكش مى كرديم تا شگفت زده شويد» .

.

ص: 290

«أَفَرَءَيْتُمُ النَّارَ الَّتِى تُورُونَ * ءَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِ_ئونَ » . (1)

راجع : إبراهيم : 32 ، عبس : 26 و 27 ، النحل : 65 ، يس : 34 .

الحديثالسنن الكبرى عن أَبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَقولَنَّ أَحَدُكُم : زَرَعتُ ، ولكِن لِيَقُل : حَرَثتُ . قالَ أَبو هُرَيرَةَ : ألَم تَسمَعوا إِلى قَولِ اللّهِ عز و جل : «أَفَرَءَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * ءَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّ رِعُونَ» . (2)

المستدرك على الصحيحين عن حجر بن قيس المدريّ :بِتُّ عِندَ أَميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أَبي طالِبٍ عليه السلامفَسَمِعتُهُ وهُوَ يُصَلِّي اللَّيلَ يَقرَأُ ، فَمَرَّ بِهذِهِ الآيَةِ : «أَفَرَءَيْتُم مَّا تُمْنُون * ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَ__لِقُونَ» (3) ، قالَ : بَل أنتَ يا رَبِّ _ ثَلاثا _ ثُمَّ قَرَأَ : «أَفَرَءَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * ءَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّ رِعُونَ» ، قالَ : بَل أنتَ يا رَبِّ ، بل أنتَ يا رَبِّ ، بَل أنتَ يا رَبِّ ، ثُمَّ قَرَأَ : «أَفَرَءَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِى تَشْرَبُونَ * ءَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ » (4) ، قالَ : بَل أنتَ يا رَبِّ _ ثَلاثا _ ثُمَّ قَرَأَ : «أَفَرَءَيْتُمُ النَّارَ الَّتِى تُورُونَ * ءَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِ_ئونَ» قالَ : بَل أنتَ يا رَبِّ _ ثَلاثا _ . (5)

.


1- .الواقعة : 71 و 72 .
2- .السنن الكبرى : ج 6 ص 228 ح 11752 ، شُعَب الإيمان : ج 4 ص 311 ح 5217 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 267 ، تفسير الطبري : ج 13 / الجزء 27 ص 198 ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 337 وليس فيه ذيله من «قال أبو هريرة» .
3- .الواقعة : 58 و 59 .
4- .الواقعة : 68 و 69 .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 518 ح 3780 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 440 ح 3695 ، كنز العمّال : ج 2 ص 318 ح 4118 .

ص: 291

«آيا آتشى را كه برمى افروزيد ديده ايد ؟ آيا درختش را شما آفريده ايد يا آفريننده ماييم؟» .

ر . ك : ابراهيم : آيه 32 ، عبس : آيه 26 و 27 ، نحل : آيه 65 ، يس : آيه 34 .

حديثالسنن الكبرى_ به نقل از ابو هريره _: پيامبر خدا فرمود : «كسى از شما نگويد : رويانْدم ؛ بلكه بگويد : كِشتم . ابو هريره مى گويد : آيا اين گفته خداوند عز و جل را كه : «آيا در آنچه مى كاريد ، انديشيده ايد؟ شما آن را مى رويانيد يا روياننده اش ماييم؟» ، نشنيده ايد ؟

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از حجر بن قيس مدرى _: شبى نزد امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام بودم و شنيدم كه در نماز شب ، قرآن مى خواند تا به اين آيه رسيد : « «آيا از نطفه اى كه در رحم مى ريزيد ، آگاهيد؟ آيا شما آن را مى آفرينيد يا آفريننده ماييم؟» » و سه بار گفت : «بلكه تو ، اى پروردگار من !». سپس قرائت كرد : « «آيا در آنچه مى كاريد ، انديشيده ايد؟ شما آن را مى رويانيد يا روياننده اش ماييم؟» ». سپس گفت : «بلكه تو ، اى پروردگار من ، بلكه تو ، اى پروردگار من ، بلكه تو ، اى پروردگار من !». سپس قرائت كرد : « «آيا به آبى كه آشاميد ، انديشيده ايد؟ آيا شما آن را از ابر فرو مى فرستيد يا فرو فرستنده ماييم؟» » . آن گاه ، سه بار گفت : «بلكه تو ، اى پروردگار من !». سپس قرائت كرد : « «آيا به آتشى كه مى افروزيد ، انديشيده ايد؟ آيا درختش را شما آفريده ايد يا آفريننده ماييم؟» ». سپس سه بار گفت : «بلكه تو ، اى پروردگار من !» .

.

ص: 292

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: تَأَمَّلِ الحِكمَةَ في خَلقِ الشَّجَرِ وأَصنافِ النَّباتِ ؛ فَإِنَّها لَمّا كانَت تَحتاجُ إِلَى الغِذاءِ الدّائِمِ كَحاجَةِ الحَيَوانِ ، ولَم يَكُن لَها أَفواهٌ كَأَفواهِ الحَيَوانِ ، ولا حَرَكَةٌ تَنبَعِثُ بِها لِتَناوُلِ الغِذاءِ ، جُعِلَت أُصولُها مَركوزَةً فِي الأَرضِ لِتَنزِعَ مِنهَا الغِذاءَ فَتُؤَدِّيَهُ إِلَى الأَغصانِ وما عَلَيها مِنَ الوَرَقِ وَالثَّمَرِ ، فَصارَتِ الأَرضُ كَالأُمِّ المُرَبِّيَةِ لَها ، وصارَت أُصولُها الَّتي هِيَ كَالأَفواهِ مُلتَقِمَةً لِلأَرضِ لِتَنزِعَ مِنهَا الغِذاءَ كَما يُرضِعُ أَصنافَ الحَيَوانِ أُمَّهاتُها . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 130 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 293

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: حكمت در خلقت درخت و گياهان گونه گون را نيك بنگر كه چون مانند حيوان ، هميشه به غذا نياز دارد ، امّا دهانى مانند آنها ندارد و براى رسيدن به غذا هم نمى تواند از جايش حركت كند ، ريشه هايش را در زمين فرو برده اند تا غذاى خود را از آن بگيرد و به شاخه ها و برگ و ميوه خود برساند ، گويى كه زمين ، مادر رشددهنده آن است و ريشه ها به سان دهان مى شود كه زمين را فرو مى دهد تا غذايش را از آن برگيرد ، همان گونه كه مادر ديگر جانوران به آنها شير مى دهند .

.

ص: 294

. .

ص: 295

نشانه هاى خدا در آفرينش گياهان
يك . پيدايش حيات در موادّ مُرده

نشانه هاى خدا در آفرينش گياهانهمان طور كه درآيات و روايات اين باب ملاحظه شد ، قرآن و احاديث اسلامى ، بشر را در مسير خداشناسى به مطالعه درباره آفرينش و حكمت هاى به كار رفته درباره انواع درختان و گياهان ، دعوت مى نمايند و از نگاه قرآن كريم ، زندگى نباتات ، از جهات مختلف مى تواند انديشه مندان را به خالق حكيم جهان ، رهنمون گردد . اينك به شمارى از آنها اشاره مى كنيم :

يك . پيدايش حيات در موادّ مُردهنخستين نكته ، بررسى چگونگى پيدايش حيات در دانه ها و شاخه هاى مرده است : «وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَ_شِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِى أَحْيَاهَا لَمُحْىِ الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ . (1)

.


1- .فصّلت : آيه 39 .

ص: 296

دو . سازمان دقيق و موزون نباتات
سه . انواع گياهان
چهار . زوجيّت در گياهان

و از نشانه هاى اوست كه زمين را خشك مى بينى و چون باران بر آن فرود آوريم ، مى جنبد و گياه برآورد. آن كه آن را زنده مى كند ، زنده كننده مردگان است. بى گمان ، او بر هر كارى تواناست» .

دو . سازمان دقيق و موزون نباتاتپيچيدگى ، نظم ، زيبايى و توارث در جهان نباتات ، به قدرى شگفت انگيز است كه عقل با ملاحظه آن ، بى ترديد به مدبّر توانا و حكيم آن اعتراف مى كند : «وَأَمنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْزُونٍ . (1) و در آن از هر چيزى سنجيده آفريديم» .

سه . انواع گياهانگياهان ، مانند حيوانات ، انواع بى شمارى دارند كه هر يك ، مقرّرات خاصّ خود را در نظام آفرينش دارد و نشانه اى جداگانه بر آفريدگار هستى است : «وَ تَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَمنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجِم بَهِيجٍ * ذَ لِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْىِ الْمَوْتَى وَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ . (2) و زمين را خشكيده مى بينى؛ ولى چون آب بر آن فرود آوريم، به جنبش در مى آيد و نمو مى كند و [ رُستنى هايى] از هر نوع نيكو، مى روياند . اين، بِدان سبب است كه خدا، خود، حق است و اوست كه مردگان را زنده مى كند و بر هر كارى تواناست» .

چهار . زوجيّت در گياهان

.


1- .حجر : آيه 19 .
2- .حج : آيه 5 _ 6 .

ص: 297

هنگامى كه شارل لينه در اواسط قرن هجدهم كشف كرد در گياهان نيز جنس نر و ماده وجود دارد ، اين موضوع ، چنان دستگاه مذهبى مسيحيت را خشمگين كرد كه سال ها در اروپا كتاب هاى وى از «كتب ضَلال» به شمار مى رفت ؛ امّا قرآن در چهارده قرن پيش با صراحت ، موضوع زوجيت در جهان گياهان را اعلام كرد و مردم را در مسير خداشناسى به تأمّل در اين آيه توحيد دعوت نمود . «أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَمنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ * إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَةً وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ . (1) آيا به زمين ننگريسته اند كه چه قدر در آن از هر گونه ، جفت هاى زيبا رويانيده ايم. بى گمان ، در اين ، نشانه اى است؛ ولى بيشتر آنان ، ايمان نمى آورند» . از نگاه اين كتاب آسمانى ، نه تنها گياهان ، بلكه سراسر جهان در گروِ قانون زوجيت عمومى است . (2)

.


1- .شعرا : آيه 7 _ 8 .
2- .ر . ك : ص 304 (نشانه هاى خدا در آفرينش جفت ها) .

ص: 298

الباب الخامس: خلق الأزواجالكتاب«وَ مِن كُلِّ شَىْ ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ » . (1)

«سُبْحَ_نَ الَّذِى خَلَقَ الْأَزْوَ جَ كُلَّهَا مِمَّا تُن_بِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ » . (2)

«أَوَ لَمْ يَرَوْاْ إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَمنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ * إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَةً وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ » . (3)

راجع : الرعد : 3 ، النحل : 72 ، طه : 53 ، الروم : 21 ، لقمان : 10 ، فاطر : 11 ، الزخرف : 12 ، الشورى : 11 ، ق : 7 ، الذاريات : 49 ، النجم : 45 ، الرحمن : 52 ، القيامة : 39 ، النبأ : 28 ، الليل : 3 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :مُؤَلِّفٌ بَينَ مُتَعادِياتِها ، ومُفَرِّقٌ بَينَ مُتَدانِياتِها ، دالَّةٌ بِتَفرِيقِها عَلى مُفَرِّقِها ، وبِتَأليفِها عَلى مُؤَلِّفِها ، وذلِكَ قَولُهُ تَعالى : «وَ مِن كُلِّ شَىْ ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ » (4) . (5)

.


1- .الذاريات : 49 .
2- .يس : 36 .
3- .الشعراء : 7 ، 8 .
4- .الذاريات : 49 .
5- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 308 ح 2 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام وص 37 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 152 ح 51 كلاهما عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ بن أبي طالب عليه السلاموالقاسم بن أيّوب العلوي عن الإمام الرضا عليه السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 363 ح 283 عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 256 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبريعن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للطوسي: ص23 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبريعن الإمام الرضا عليه السلاموكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 229 ح 3 .

ص: 299

باب پنجم: آفرينش جفت ها

اشاره

باب پنجم: آفرينش جفت هاقرآن«و از هر چيز ، جفت آفريديم ، باشد كه پند گيريد» .

«منزّه است آن خدايى كه همه جفت ها را آفريد ، چه آنچه از زمين مى رويانَد ، و چه از خودشان ، و چه آن چيزهايى كه نمى شناسند» .

«آيا به زمين ننگريسته اند كه چه قدر در آن از هر گونه جفت هاى نيكو و گرامى رويانيده ايم ؟ بى گمان ، در اين ، نشانه اى است ؛ ولى بيشتر آنان ، ايمان نمى آورند» .

ر . ك : رعد : آيه 3 ، نحل : آيه 72 ، طه : آيه 53 ، روم : آيه 21 ، لقمان : آيه 10 ، فاطر : آيه 11 ، زُخرف : آيه 12 ، شورا : آيه 11 ، ق : آيه 7 ، ذاريات : آيه 49 ، نجم : آيه 45 ، الرحمن : آيه 52 ، قيامت : آيه 39 ، نبأ : آيه 28 ، ليل : آيه 3 .

حديثامام على عليه السلام :[خداوند متعال] پيوند دهنده ميان ناسازگارهاى آن (شى ء) و جداكننده ميان نزديك هاى آن است . جداكنندگى او بر جداكننده ، و پيوندش بر پيوند دهنده دلالت دارد و اين ، همان سخن خداى متعال است : «و از هر چيز ، جفت آفريديم ، باشد كه پند گيرند» .

.

ص: 300

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في رده على الدهرية الذين يقولون إنّ العالم قديم غير محدث _: هذَا الَّذي تُشاهِدونَهُ مِنَ الأَشياءِ بَعضُها إِلى بَعضٍ يَفتَقِرُ ؛ لِأَنَّهُ لا قِوامَ لِلبَعضِ إِلاّ بِما يَتَّصِلُ بِهِ ، ألا تَرَى البِناءَ مُحتاجا بَعضُ أَجزائِهِ إِلى بَعضٍ ، وإِلاّ لَم يَتَّسِق ولَم يَستَحكِم ، وكَذلِكَ سائِرُ ما تَرَونَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :... وأمَّا الجَماداتُ فَهُوَ يُمسِكُها بِقُدرَتِهِ ، ويُمسِكُ المُتَّصِلَ مِنها أن يَتَهافَتَ ، ويُمسِكُ المُتَهافِتَ مِنها أن يَتَلاصَقَ . (2)

عنه عليه السلام :أَحالَ الأَشياءَ لِأَوقاتِها ، ولَأَمَ (3) بَينَ مُختَلِفاتِها ، وغَرَّزَ غَرائِزَها ، وأَلزَمَها أَشباحَها . (4)

عنه عليه السلام :فَأَقامَ مِنَ الأَشياءِ أَوَدَها (5) ، ونَهَجَ حُدودَها ، ولاءَم بِقُدرَتِهِ بَينَ مُتَضادِّها ، ووَصَلَ أَسبابَ قَرائِنِها . (6)

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 37 ح 20 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 537 ح 323 كلاهما عن الإمام العسكري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 9 ص 262 ح 1 .
2- .عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 282 ح 30 ، علل الشرائع : ص 416 ح 3 ، بشارة المصطفى : ص 213 كلّها عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 30 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 224 ح 2 .
3- .يقال : لأم ولائم بين الشيئين : إذا جمع بينهما (النهاية : ج 4 ص 220) .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 474 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 177 ح 136 .
5- .الأوَد : العِوَج (لسان العرب : ج 3 ص 75) .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 319 ح 17 .

ص: 301

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در ردّ بر دهريه كه جهان را قديم و غير حادث مى پندارند _: همين كه مشاهده مى كنيد كه اشيا به يكديگر نياز دارند و جز با اتّصال به هم قوام ندارند ، آيا نمى بينيد كه اجزاى ساختمان به يكديگر نيازمندند ، وگرنه راست و منظّم و استوار نمى گردند ؟ و نيز چيزهاى ديگرى كه مى بينيد ؟

امام على عليه السلام :... و امّا جمادات را خداوند به قدرت خود ، نگاه داشته و نمى گذارد آنچه را از آنها به هم متّصل است ، درهم بريزند و آنچه از آنها كه با هم درگيرند ، به هم بچسبند .

امام على عليه السلام :هر چيز را به هنگام پرداخت و موجودات متضاد را هماهنگ كرد و به هر كدام ، اثر و سرشتى ويژه داد كه هماره ، همراهشان ساخت .

امام على عليه السلام :كژىِ هر چيزى را راست نمود و حدّشان را روشن نمود و با قدرت خويش ، اضداد را هماهنگ ساخت و رشته پيوند آنها را متّصل كرد .

.

ص: 302

الإمام الرضا عليه السلام :ولَم يَخلُق شَيئا فَردا قائِما بِنَفسِه دونَ غَيرِهِ لِلَّذي أَرادَ مِنَ الدَّلالَةِ عَلى نَفسِهِ ، وإِثباتِ وُجودِهِ ، وَاللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ فَردٌ واحِدٌ ، لا ثانِيَ مَعَهُ يُقيمُهُ ، ولا يَعضُدُهُ ولا يُمسِكُهُ ، وَالخَلقُ يُمسِكُ بَعضُهُ بَعضا بِإِذنِ اللّهِ ومَشِيئَتهِ . (1)

.


1- .التوحيد : ص 439 ح 1 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 176 ح 1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي وفيه «ولا يكنّه» بدل «ولا يمسكه» ، بحار الأنوار : ج 57 ص 52 ح 27 .

ص: 303

امام رضا عليه السلام :و چيزى كه تنها و متّكى به خود باشد ، نيافريد تا هر كس را كه بخواهد ، به خود و اثبات وجود خويش ، رهنمون گردد و خداى _ تبارك و تعالى _ ، يگانه و يكتاست. دومى با او نيست تا برپايش بدارد و يارى اش كند و نگهش دارد؛ ولى آفريدگان ، برخى ، برخى ديگر را به اذن و خواست الهى نگاه مى دارند .

.

ص: 304

نشانه هاى خدا در آفرينش جفت ها

نشانه هاى خدا در آفرينش جفت هاقانون زوجيت عمومى حاكم بر جهان مادّه ، مهم ترين قانون تكوينى در جهان آفرينش است؛ زيرا وجود و بقاى جهان مادّه ، در گرو اين قانون است. نكته قابل توجّه ، اين كه كشف اين قانون در عصر حاضر ، حاصل قرن ها تلاش علمى است . به گفته انيشتين ، بشر پس از دو هزار و پانصد سال مطالعه ، به اسرار قلعه اتم پى برد و فهميد كه سراسر جهان مادّه از اتم ، و اتم از زوج الكترون و پروتون به وجود آمده و وجود و بقاى مادّه در گرو پيوند و جاذبه اى است كه ميان اين دو جنس متضاد مثبت و منفى بر قرار است . (1) امّا قرآن كريم ، بيش از چهارده قرن قبل ، با صراحت اعلام كرده است كه در جهان آفرينش ، همه چيز ، زوج آفريده شده و حكمت قانون و نظام زوجيت عمومى ، تذكّر به انسان و توجّه او به خالق حكيم جهان ، و حركت در مسيرى است كه او براى سعادت بشر ، ترسيم كرده است :

.


1- .اثبات وجود خدا : ص 20 .

ص: 305

«وَ مِن كُلِّ شَىْ ءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ * فَفِرُّواْ إِلَى اللَّهِ إِنِّى لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ . (1) و از هر چيزى زوج آفريديم ، شايد كه تذكّر يابيد. پس به سوى خدا بگريزيد كه من ، شما را از آن بيم دهنده ام» . (2) امام رضا عليه السلام نيز تأكيد مى فرمايد كه حكمت نظام زوجيت عامّه ، اثبات وجود خدا و دلالت بر وحدانيت اوست : ولَم يَخلُق شَيئا فَردا قائِما بِنَفسِه دونَ غَيرِهِ لِلَّذى أَرادَ مِنَ الدَّلالَةِ عَلى نَفسِهِ ، وإِثباتِ وُجودِهِ ، وَاللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ فَردٌ واحِدٌ ، لا ثانِىَ مَعَهُ يُقيمُهُ ، ولا يَعضُدُهُ ولا يُمسِكُهُ ، وَالخَلقُ يُمسِكُ بَعضُهُ بَعضا بِإِذنِ اللّهِ ومَشِيئتهِ . (3) و چيزى كه تنها و متّكى به خود باشد ، نيافريد تا آن كه را خواهد ، به خويش و اثبات وجودش رهنمون گردد ، و خداى _ تبارك و تعالى _ ، يگانه و يكتاست ، دومى با او نيست تا برپايش بدارد و يارى اش كند و نگهش دارد و آفريدگان برخى ، برخى ديگر را به اذن و خواست الهى ، نگاه مى دارند. بنا بر اين ، تأمّل در قانون زوجيت عمومى حاكم بر جهان با عنايت به پيشگويى قرآن و احاديث اسلامى از آن ، نه تنها دليل توحيد ، بلكه برهان نبوّت و امامت نيز هست .

.


1- .ذاريات : آيه 49 _ 50 .
2- .ر . ك : ص 299 (باب پنجم : آفرينش جفت ها) .
3- .التوحيد : ص 439 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 176 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 52 ح 27 .

ص: 306

الباب السادس: خلق الأرضالكتاب«وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَ_تٌ لِّلْمُوقِنِينَ » . (1)

«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ» . (2)

«إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولاَ وَ لَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّنم بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا » . (3)

«قُلْ أَئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَ لِكَ رَبُّ الْعَ__لَمِينَ * وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَ سِىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَ_رَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَ تَهَا فِى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائلِينَ » . (4)

«أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَ_دًا * وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا * وَ خَلَقْنَ_كُمْ أَزْوَ جًا » . (5)

«وَ مَا ذَرَأَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَ نُهُ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَةً لِّقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ » . (6)

.


1- .الذاريات : 20 .
2- .الروم : 25 .
3- .فاطر : 41 .
4- .فصّلت : 9 و10 .
5- .النبأ : 6 _ 8 .
6- .النحل : 13 .

ص: 307

باب ششم: آفرينش زمين

اشاره

باب ششم: آفرينش زمينقرآن«و در زمين ، نشانه هايى براى اهل يقين است» .

«و از نشانه هاى او ، برپا ايستادن آسمان و زمين به امر اوست . سپس ، آن هنگام كه شما را از زمين فرا خواند ، ناگهان ، شما بيرون مى آييد» .

«بى گمان ، خدا آسمان ها و زمين را از زوال ، نگاه مى دارد و اگر بخواهند زوال يابند ، كسى جز او نگهشان نمى دارد . او بردبار آمرزنده است» .

«بگو : آيا به كسى كه زمين را در دو روز آفريد ، كفر مى ورزيد و برايش همتايانى قرار مى دهيد؟ اوست پروردگار جهانيان ، و از بالاى آن ، كوه هايى لنگرآسا پديد آورد و آن را با بركت ساخت و در چهار روز ، روزى خواهندگان را اندازه كرد ، بى اختلاف و نقصان» .

«آيا زمين را گهواره نگردانيديم ، و كوه ها را ميخ ، و شما را جفت آفريديم؟!»

«و آنچه را در زمين به رنگ هاى گوناگون برايتان پديد آورد ، بى گمان ، در اين ، نشانه اى براى مردمى است كه پند مى گيرند» .

.

ص: 308

«أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا * أَحْيَاءً وَ أَمْوَ تًا » . (1)

«اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَ_تِ ذَ لِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَ__لَمِينَ » . (2)

راجع : البقرة : 22 ، آل عمران: 190 ، يونس: 6 ، الحِجر : 19 ، طه : 53 ، الأنبياء : 31 ، الرعد : 3 و 4 ، إبراهيم : 32 ، النحل : 10 و 18 ، الكهف : 7 ، الشعراء : 7 و 8 و149 ، النمل : 60 و 61 ، لقمان : 10 و 11 ، فاطر : 27 و 28 ، يس : 33 و 36 ، غافر: 57 ، فصّلت : 39 ، الشورى : 29 ، الزخرف : 10 ، الجاثية : 13 ، ق : 7 و 8 ، الذاريات : 48 و 49 ، الرحمن : 10 و 13 ، الحديد : 17 ، الطلاق : 12 ، الملك : 15 ، نوح : 19 و 20 ، المرسلات : 27 ، الطارق : 12 ، الغاشية: 20، الشمس : 6 .

الحديثتفسير القمّي :نَظَرَ أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في رُجوعِهِ مِن صِفّينَ إِلَى المَقابِرِ فَقالَ : هذِهِ كِفاتُ الأَمواتِ ، أي مَساكِنُهُم ، ثُمَّ نَظَرَ إِلى بُيوتِ الكوفَةِ فَقالَ : هذِهِ كِفاتُ الأَحياءِ ، ثُمَّ تَلا قَولَهُ : «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا * أَحْيَاءً وَ أَمْوَ تًا» . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَ شًا» (4) _: جَعَلَها مُلائِمَةً لِطَبائِعِكُم ، مُوافِقَةً لِأَجسادِكُم ، لَم يَجعَلها شَديدَةَ الحَميِ وَالحَرارَةِ فَتُحرِقَكُم ، ولا شَديدَةَ البَردِ فَتُجمِدَكُم ، ولا شَديدَةَ طِيبِ الرّيحِ فَتَصدَعَ هاماتِكُم ، ولا شدَيدَةَ النَّتنَ فَتُعطِبَكُم ، ولا شَديدَةَ اللّينِ كَالماءِ فَتُغرِقَكُم ، ولا شَديدَةَ الصَّلابَةِ فَتَمتَنِعَ عَلَيكُم في دورِكم وأَبنِيَتِكُم وقُبورِ مَوتاكُم ، ولكِنَّهُ عز و جل جَعَلَ فيها مِنَ المَتانَةِ ما تَنتَفِعونَ بِهِ ، وتَتَماسَكونَ وتَتَماسَكُ عَلَيها أَبدانُكُم وبُنيانُكُم ، وجعَلَ فيها ما تَنقادُ بِهِ لِدورِكُم وقُبورِكُم وكَثيرٍ مِن مَنافِعِكُم ، فَلِذلِكَ جَعَلَ الأَرضَ فِراشا لَكُم . (5)

.


1- .المرسلات : 25 و26 .
2- .غافر : 64 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 400 ، معاني الأخبار: ص 342 ح 1 عن حمّاد بن عيسى عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 34 ح 22 .
4- .البقرة : 22 .
5- .التوحيد : ص 403 ح 11 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 137 ح 36 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 506 ح 336 عن الإمام العسكري عليه السلام وفيه «حرثكم» بدل «دوركم» ، بحار الأنوار : ج 60 ص 82 ح 9 .

ص: 309

«آيا زمين را براى زندگان و مردگان ، محل تجمّع قرار نداديم ؟» .

«خداوند ، كسى است كه زمين را آرامشگاه و آسمان را سرپناه شما قرار داد و شما را صورت بخشيد و صورت هايتان را نيكو ساخت و از چيزهاى پاكيزه ، روزى تان داد . اين است خداوند ، پروردگار شما . بزرگ و والاست ، خداوند پروردگار جهانيان» .

ر . ك : بقره : 22 ، آل عمران: 190 ، يونس: 6 ، حِجر : 19 ، طه : 53 ، انبياء : 31 ، رعد : 3 و 4 ، إبراهيم : 32 ، نحل : 10 و 18 ، كهف : 7 ، شعرا : 7 و 8 و149 ، نمل : 60 و 61 ، لقمان : 10 و 11 ، فاطر : 27 و 28 ، يس : 33 و 36 ، غافر: 57 ، فصّلت : 39 ، شورا : 29 ، زخرف : 10 ، جاثيه : 13 ، ق : 7 و 8 ، ذاريات : 48 و 49 ، الرحمن : 10 و 13 ، حديد : 17 ، طلاق : 12 ، ملك : 15 ، نوح : 19 و 20 ، مرسلات: 27 ، طارق : 12 ، غاشيه : 20، شمس : 6 .

حديثتفسير القمى :امير مؤمنان در بازگشت از صفّين به قبرها نگريست و فرمود : «اين جا ، محلّ اجتماع مردگان ، يعنى قرارگاه آنان است» . سپس به خانه هاى كوفه نگريست وفرمود: «اين، محلّ اجتماع زندگان است». سپس اين گفته خدا را تلاوت كرد : « «آيا زمين را براى زندگان و مردگان محلّ تجمّع قرار نداديم ؟» .

امام زين العابدين عليه السلام_ درباره گفته خداى عز و جل «آن كه زمين را براى شما چون بسترى بگسترد» _: آن را ملايم با طبع شما قرار داد و همراه با بدن هايتان ؛ نه چندان گرم و داغ كه شما را بسوزانَد ، نه چندان سرد كه يخ بزنيد ، نه چندان خوش بو كه سردرد بگيريد ، نه چنان بدبو كه به رنجتان اندازد ، نه آن قدر ملايم چون آب كه غرقتان سازد ، و نه آن قدر سخت كه خانه و كاشانه و قبر براى مردگانتان نتوانيد بسازيد ؛ بلكه آن را آن اندازه سخت قرار داد كه از آن سود ببريد و شما را نگاه دارد و بدن ها و بناهاى شما را بر آن نگه دارد و در آن ، چيزهايى قرار داد كه به كار ساختمان و قبرها و بسيارى از ديگر بهره هايتان بيايد . براى اين است كه زمين را برايتان چون بسترى بگسترد .

.

ص: 310

تفسير القمّي : «أَئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ» ومَعنى يَومَينِ ، أي وَقتَينِ ، اِبتِداءُ الخَلقِ وَانقِضاؤهُ «وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَ سِىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَ_رَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَ تَهَا» أي لا يَزولُ ويَبقى «فِى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائلِينَ» يَعني في أَربَعَةِ أوقاتٍ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ _: يا مَن فِي السَّماءِ عَظَمَتُهُ ، يا مَن فِي الأَرضِ آياتُهُ ، يا مَن في كُلِّ شَيءٍ دَلائِلُهُ . . . يا مَن جَعَلَ الأَرضَ مِهادا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ فَرَغَ مِن خَلقِهِ فِي سِتَّةِ أَيّامٍ : أَوَّلُهُنَّ يَومُ الأَحَدِ ، وَالإِثنَينِ ، وَالثُّلاثاءِ ، وَالأَربِعاءِ ، وَالخَميسِ ، وَالجُمُعَةِ ؛ خَلَقَ يَومَ الأَحَدِ السَّماواتِ ، وخَلَقَ يَومَ الإِثنَينِ الشَّمسَ وَالقَمَرَ ، وخَلَقَ يَومَ الثُّلاثاءِ دَوابَّ البَحرِ ودَوابَّ البَرِّ ، وفَجَّرَ الأَنهارَ وقَوَّتَ الأَقواتَ وخَلَقَ الأَشجارَ يَومَ الأَربَعاءِ ، وخَلَقَ يَومَ الخَميسِ الجَنَّةَ وَالنّارَ ، وخَلَقَ آدَمَ عليه السلام يَومَ الجُمُعَةِ ، ثُمَّ أَقبَلَ عَلَى الأَمرِ يَومَ السَّبتِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ الأَرضَ بِكُم بَرَّةٌ ؛ تَتَيَمَّمونَ مِنها ، وتُصَلّونَ عَلَيها فِي الحَياةِ الدُّنيا ، وهِيَ لَكُم كِفاتٌ فِي المَماتِ ، وذلِكَ مِن نِعمَةِ اللّهِ . (4)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 262 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 60 ح 31 .
2- .البلد الأمين : ص 407 ، المصباح للكفعمي : ص 342 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 391 .
3- .العظمة : ص 300 ح 894 عن ابن عمر ؛ بحار الأنوار : ج 57 ص 212 ح 181 وفيه صدره إلى «والجمعة» .
4- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 178 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 85 ص 156 ح 20 .

ص: 311

تفسير القمى : «آيا به خدايى كه زمين را در دو روز آفريد ، كفر مى ورزيد؟» ؛ معناى دو روز ، يعنى دو دوره ، آغاز آفرينش و پايان آن . «و از بالاى آن ، كوه هايى لنگرآسا قرار داد و آن را بابركت ساخت و روزى ها را اندازه كرد» ؛ يعنى زوال نمى يابد و مى پايد . «در چهار روز ، يكسان براى خواهندگان» ؛ يعنى در چهار دوران .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى جوشن كبير _: اى آن كه بزرگى اش در آسمان است ! اى آن كه نشانه هايش در زمين است ! اى آن كه در هر چيز دليل هاى اوست ! ... اى آن كه زمين را گاهواره كرد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، در شش روز ، از آفرينش خود فارغ شد : از روز يكشنبه تا جمعه . روز يكشنبه ، آسمان ها را آفريد و روز دوشنبه ، خورشيد و ماه را و روز سه شنبه ، جنبندگان دريا و خشكى را و روز چهارشنبه ، رودها را شكافت و خوراك ها را فراهم آورد و درختان را آفريد و روز پنجشنبه ، بهشت و جهنّم را آفريد و آدم را روز جمعه آفريد . سپس ، روز شنبه به كار خود روى آورد . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين به شما خيررسان است . در حيات دنيوى با آن تيمّم مى كنيد و بر آن نماز مى گزاريد و پس از مرگ ، جايگاه گِرد آمدن شماست و اين ، از نعمت هاى خداوند است .

.


1- .ر . ك : دانش نامه ميزان الحكمه : ج 2 ص 313 (الأرض) .

ص: 312

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ السَّقفِ المَرفوعِ . . . ورَبَّ هذِهِ الأَرضِ الَّتي جَعَلتَها قَرارا لِلأَنامِ ، ومَدرَجا لِلهَوامِّ وَالأَنعامِ ، وما لا يُحصى مِمّا يُرى وما لا يُرى . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _: سُبحانَكَ ما أَعظَمَ شَأنَكَ ، وأَعلى مَكانَكَ ، وأَنطَقَ بِالصِّدقِ بُرهانَكَ ، وأَنفَذَ أَمرَكَ ، وأَحسَنَ تَقديرَكَ ، سَمَكتَ السَّماءَ فَرَفَعتَها ، ومَهَّدتَ الأَرضَ فَفَرَشتَها ، وأَخرَجتَ مِنها ماءً ثَجّاجا (2) ، ونَباتا رَجراجا ، فَسَبَّحَكَ نَباتُها ، وجَرَت بِأَمرِكَ مِياهُها ، وقاما عَلى مُستَقَرِّ المَشيئَةِ كَما أَمَرتَهُما . (3)

عنه عليه السلام_ أَيضا _: أنتَ الَّذي فِي السَّماءِ عَظَمَتُكَ ، وفِي الأَرضِ قُدرَتُكَ وعَجائِبُكَ . (4)

عنه عليه السلام_ في تَعظيمِ اللّهِ جَلَّ و عَلا _: فَمَن فَرَّغَ قَلبَهُ وأَعمَلَ فِكرَهُ لِيَعلَمَ كَيفَ أَقَمتَ عَرشَكَ ، وكَيفَ ذَرَأتَ خَلقَكَ ، وكَيفَ عَلَّقتَ فِي الهَواءِ سَماواتِكَ ، وكَيفَ مَدَدتَ عَلى مَورِ الماءِ أَرضَكَ ، رَجَعَ طَرفُهُ حَسيرا ، وعَقلُهُ مَبهورا ، وسَمعُهُ والِها ، وفِكرُهُ حائِرا . (5)

عنه عليه السلام_ في عَجيبِ صَنعَةِ الكَونِ _: وأَرسى أَرضا يَحمِلُهَا الأَخضَرُ المُثعَنجِرُ (6) وَالقَمقامُ (7) المُسَخَّرُ (المُسَجَّرُ) ، قَد ذَلَّ لِأَمرِهِ ، وأَذعَنَ لِهَيبَتِهِ ، ووَقَفَ الجارِي مِنهُ لِخَشيَتِهِ ، وجَبَلَ جَلاميدَها ونُشوزَ مُتونِها وأطوادِها ، فَأَرساها في مَراسيها ، وأَلزَمَها قَراراتِها ، فَمَضَت رُؤوسُها فِي الهَواءِ ، ورَسَت أُصولُها فِي الماءِ ، فَأَنهَدَ جِبالَها عَن سُهولِها ، وأَساخَ قواعِدَها في مُتونِ أَقطارِها ومَواضِعِ أَنصابِها ، فَأَشهَقَ قِلالَها ، وأَطالَ أَنشازَها ، وجَعَلَها لِلأَرضِ عِمادا ، وأَرَّزَها فيها أَوتادا ، فَسَكَنتَ عَلى حَرَكَتِها مِن أن تَميدَ بِأَهلِها ، أو تَسيخَ بِحَملِها ، أو تَزولَ عَن مَواضِعِها . فَسُبحانَ مَن أَمسَكَها بَعدَ مَوَجانِ مِياهِها ، وأَجمَدَها بَعدَ رُطوبَةِ أَكنافِها ، فَجَعَلَها لِخَلقِهِ مِهادا ، وبَسَطَها لَهُم فِراشا ، فَوقَ بَحرٍ لُجِّيٍّ ، راكِدٍ لا يَجري ، وقائِمٍ لا يَسري ، تُكَركِرُه (8) الرِّياحُ العَواصِفُ وتَمخُضُهُ الغَمامُ الذَّوارِفُ ، «إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى» (9) . (10)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 171 ، وقعة صفّين : ص 232 عن زيد بن وهب وفيه «المحفوظ» بدل «المرفوع» ، بحار الأنوار : ج 32 ص 462 ح 402 .
2- .ماءٌ ثجّاج : مصبوب ، ومطرٌ ثجّاج : شديد الانصباب جدّا (تاج العروس : ج 3 ص 308) .
3- .البلد الأمين : ص 94 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 141 ح 7 .
4- .الدروع الواقية : ص 202 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 202 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 160 .
6- .. المُثعَنجِر : السَّيل الكثير . والمُثْعَنجَر _ بفتح الجيم _ : وسط البحر ، وليس في البحر ما يشبهه كثرةً (تاج العروس : ج 6 ص 145) .
7- .القمقام : البحر كلّه (تاج العروس : ج 17 ص 588) .
8- .كَرْكَرَ الشيء : جمعهُ وردّه وحبسه (تاج العروس : ج 7 ص 442) .
9- .النازعات : 26 .
10- .نهج البلاغة : الخطبة 211 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 38 ح 15 .

ص: 313

امام على عليه السلام :خدايا ! پروردگار آسمان برافراشته ... و پروردگار اين زمينى كه آن را براى مردم ، آرام كردى و براى خزندگان و چارپايان ، جايگاه رفت و آمد ؛ و [پروردگار ]چيزهاى بى شمار از ديده و ناديده .

امام على عليه السلام_ در دعا _: اى خداى سبحان ، شأنت بس بزرگ و جايگاهت والا ، برهانت به زبان صدق و امرت نافذ و تقديرت نيكوست . آسمان را بالا بردى و برافراشتى و زمين را گستردى و گاهواره اش نمودى و از آن ، آبى جوشان بيرون كشيدى و گياهى لرزان . پس گياه آن به تسبيح تو پرداخت و آب هايش به فرمان تو روان شد و آن گونه كه تو فرمان داده بودى ، بر خواسته تو ايستادند .

امام على عليه السلام_ در دعا _: تو كسى هستى كه عظمتت در آسمان است و قدرت و شگفتى هايت درزمين .

امام على عليه السلام_ در بزرگداشت خداوند بزرگ والا _: پس هر كه دل خود را فارغ سازد و انديشه اش را به كاراندازد تا بداند چگونه عرشت را برپا داشته اى و چه سان تخم خلقت را كاشته اى و چگونه آسمان هايت را در هوا آويخته اى و زمينت را بر موج آب گسترده اى ، نگاهش درمانده و خِردش سرگردان و گوشش حيران و انديشه اش به هر جا روان باز مى گردد .

امام على عليه السلام_ در شگفتى هاى خلقت _: و زمين را استوار ساخت ، در حالى كه آب كبود رنگ بى حدّ و اندازه و درياى تسخير شده (سرزير) آن را بر پشت دارد ؛ و آن دريا در برابر فرمان خدا ، رام و در مقابل عظمت او ، فروتن و از ترس او جريانش متوقّف است . تخته سنگ هاى سخت بزرگ و تپّه هاى بلند و كوه هاى آن را آفريد و آنها را در جاى خود ، استوار و در مقرّشان نگاه داشت . پس سرِ آنها در فضا بالا و ريشه آنها در آب فرو رفت و كوه ها را از زمين هاى هموار و پست ، بلندتر گردانيد ؛ و ريشه آنها را در زمين اطرافشان و جاهايى كه برقرار هستند فرو بُرد . بنا بر اين ، سرِ آن كوه ها را بسيار بلند كرد و بلندىِ آنها را به اطراف كشانيد ؛ و آنها را تكيه گاهى براى زمين و همچون ميخ هايى نگه دارنده قرار داد . آن گاه ، زمين در عين جنبش ، آرام گرفت تا ساكنان روى خويش را در سقوط و اضطراب قرار ندهد ؛ و يا آنچه حمل كرده است ، فرو نيندازد و يا آن را از مكانِ خويش جا به جا نكند . پس منزّه است خداوند توانايى كه زمين را پس از موج خيزى آب هاى آن ، ثابت نگه داشت و پس از رطوبت و تَرى اطرافش خشك گردانيد و براى آفريدگانش جاى آرامش قرار داد و آن را براى آنان بر روى درياى ژرف ساكنى كه جريان ندارد و ايستاده و بى حركت است ، فرو گسترانيد . بادهاى سخت و تند ، آن را بر هم مى زند و ابرهاى پُر باران ، آن را به حركت در مى آورد. «در اين[موضوع] پندى است براى كسى كه [ از خدا ]بترسد» .

.

ص: 314

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ الأَرضِ ودَحوِها عَلَى الماءِ _: كَبَسَ الأَرضَ عَلى مَورِ أَمواجٍ مُستَفحِلَةٍ، ولُجَجِ بِحارٍ زاخِرَةٍ، تَلتَطِمُ أواذِيُّ أَمواجِها، وتَصطَفِقُ مُتَقاذِفاتُ أَثباجِها ، وتَرغو زَبَدا كَالفُحولِ عِندَ هِياجِها ، فَخَضَعَ جِماحُ الماءِ المُتَلاطِمِ لِثِقَلِ حَملِها ، وسَكَنَ هَيجُ ارتِمائِهِ إِذ وَطِئَتهُ بِكَلكَلِها وذَلَّ (ظَلَّ) مُستَخذِيا إِذ تَمَعَّكَت عَلَيهِ بِكَواهِلِها ، فَأَصبَحَ بَعدَ اصطِخابِ أَمواجِهِ ساجِيا مَقهورا ، وفي حِكمَةِ الذُّلِّ مُنقادا أَسيرا . وسَكَنَتِ الأَرضُ مَدحُوَّةً في لُجَّةِ تَيّارِهِ ، ورَدَّت مِن نَخوةِ بَأوِهِ وَاعتِلائِهِ ، وشُموخِ أَنفِهِ وسُمُوِّ غُلوائِهِ ، وكَعَمَتهُ عَلى كِظَّةِ جَريَتِهِ ، فَهَمَدَ بَعدَ نَزَقاتِهِ ، ولَبَدَ بَعدَ زَيَفانِ وَثباتِهِ . فَلَمّا سَكَنَ هَيجُ الماءِ مِن تَحتِ أَكنافِها ، وحَملِ شَواهِقِ الجِبالِ الشُّمَّخِ البُذَّخِ عَلى أَكتافِها ، فَجَّرَ يَنابيعَ العُيونِ مِن عَرانينِ أُنوفِها ، وفَرَّقَها في سُهوبِ بيدِها وأَخاديدِها ، وعَدَّلَ حَرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِن جَلاميدِها ، وذَواتِ الشَّناخيبِ الشُّمِّ مِن صَياخيدِها ، فَسَكَنَت مِنَ المَيَدانِ لِرَسوبِ الجِبالِ في قِطَعِ أَديمِها ، وتَغَلغُلِها مُتَسَرِّبَةً في جَوباتِ خَياشيمِها ، ورُكوبِها أَعناقَ سُهولِ الأَرَضينَ وجَراثيمِها . وفَسَحَ بَينَ الجَوِّ وبَينَها ، وأَعَدَّ الهَواءَ مُتَنَسَّما لِساكِنِها ، وأَخرَجَ إِلَيها أَهلَها عَلى تَمامِ مَرافِقِها ، ثُمَّ لَم يَدَع جُرُزَ الأَرضِ الَّتي تَقصُرُ مِياهُ العُيونِ عَن رَوابيها ، ولا تَجِدُ جَداوِلُ الأَنهارِ ذَريعَةً إِلى بُلوغِها ، حَتّى أَنشَأَ لَها ناشِئَةَ سَحابٍ تُحيي مَواتَها ، وتَستَخرِجُ نَباتَها . أَلَّفَ غَمامَها بَعدَ افتِراقِ لُمَعِهِ ، وتَبايُنِ قَزَعِهِ ، حَتّى إِذا تَمَخَّضَت لُجَّةُ المُزنِ فيهِ ، وَالتَمَعَ بَرقُهُ في كُفَفِهِ ، ولَم يَنَم وَميضُهُ في كَنَهوَرِ رَبابِهِ (1) ، ومُتَراكِمِ سَحابِهِ ، أَرسَلَهُ سَحّا مُتَدارِكا ، قَد أَسَفَّ هَيدَبُهُ ، تَمريهِ الجَنوبُ دِررَ أَهاضيبِهِ ودُفَعَ شَابيبِهِ . فَلَمّا أَلقَتِ السَّحابُ بَركَ بِوانَيها، وبَعاعَ مَا استَقَلَّت بِهِ مِنَ العِب ءِ المَحمولِ عَلَيها ، أَخرَجَ بِهِ مِن هَوامِدِ الأَرضِ النَّباتَ ، ومِن زُعرِ الجِبالِ الأَعشابَ ، فَهِيَ تَبهَجُ بِزينَةِ رِياضِها ، وتَزدَهي بِما أُلبِسَتهُ مِن رَيطِ أَزاهيرِها ، وحِليَةِ ما سُمِطَت بِهِ مِن ناضِرِ أَنوارِها ، وجَعَلَ ذلِكَ بَلاغا لِلأَنام ، ورِزقا لِلأَنعامِ، وخَرَقَ الفِجاجَ في آفاقِها، وأَقامَ المَنارَ لِلسّالِكينَ عَلى جَوادِّ طُرُقِها. (2)

.


1- .الكَنَهْوَر : العظيم من السحاب . والرباب : الأبيض منه (النهاية : ج 4 ص 207) .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 111 ح 90 .

ص: 315

امام على عليه السلام_ در توصيف زمين و گستردن آن بر آب _: پروردگار بزرگ ، زمين را در زير و بالاى امواجى كه همچون حيوان نر كه بر ماده خويش ناآرام است ، و در درياهايى كه لبالب و متلاطم و پُر از امواج بر هم خورنده اند ، و چون حيوان هاى نر به هنگام شهوت و مستى و هيجان كَف بر مى آورند ، فرو مى بَرَد . پس به خاطر سنگينى زمين ، خروش و سركشى درياى متلاطم از ميان رفت و آرامش و فروتنى نصيبش شد و در آن هنگام كه زمينى كه در آن فرو رفته بود ، گسترده شد و زير و بالا شدنِ امواجش متوقّف شد و آرامش يافت . و چون زمين با اطراف و جوانبش بر روى آب در غلتيد ، آب در هم شكسته و خوار گرديد و پس از سر و صدا و هياهو ، امواجش آرام گرفت و گردنش در حلقه آهنين ، اسير و گرفتار شد و زمين ، در ميان امواج آب قرار گرفت و آن را از نَخوَت و بلندپروازى و بزرگى باز داشت و مانع زير و بالا شدن امواج و جريان هاى آن شد . آن گاه ، آب پس از خوارى و ذلّت ، فرو نشست و پس از سركشى و زير و بالا رفتن ، اطرافِ زمين را فرا گرفت . پس از آرامشِ هَيَجان آن در زير كرانه هاى زمين خداوند پاك ، كوه هاى بلند و بزرگ را در دوش هاىِ زمين نصب كرد و منابع چشمه هايى را از بلندى هاى زمين گشايش داد و اطراف و جوانبِ آن را پراكنده ساخت و جنبش زمين را به وسيله كوه هاى ثابت كه سنگ هاى بزرگ و سخت هستند ، به آرامش بدل ساخت . پس زمين هم به خاطر فرو رفتن كوه ها در گوشه و كنار آن و نصب آنها در اعماقش ، و به خاطر پستى ها و بلندى هاى آن از حركت باز ايستاد . و پروردگار بزرگ ، ميان فضا و زمين را گشاده ساخت و براى تنفّس ساكنان اين زمين ، هوا را آفريد و ساكنان زمين را با همه آنچه به آن احتياج دارند ، آفريد . پس از آن ، زمين هاى بى آب و علفى را كه به خاطر بلندى آنها ، آب به آن نمى رسد و نهرها و رودخانه ها بر بلندى هاى آن راه نمى يابد ، به حال خويش رها نكرد و ابرى را كه در هوا پديد مى آيد ، خلق فرمود تا آن زمين هاى مُرده را زنده كند و بر آنها گياه برويانَد . ابرهاىِ درخشنده اى را كه براى باريدن بر زمين آماده ، ولى از يكديگر جدا بودند ، به هم پيوست ، تا ابرهاى سفيدِ پُر آب به جنبش در آمدند و مهيّاى باريدن شدند و در كناره هاى ابرهاى بَر كشيده و مدوَّر ، برق آسمانى درخشيدن گرفت و روشنايى اش در ميانِ پاره ابرهاى سفيد بر روى هم قرار گرفته ، تمام نشده پى در پى ابر بارنده فرستاد . پس بارانِ آن _ كه به خاطر سنگينى ، مايل به پايين آمدن بود _ به زمين فرود آمد و پى در پى ، باد جنوب ، ابر را حركت داد و باران هايش را بر زمين افكند و آبِ بسيارى را كه در خود داشت ، فرو ريخت . خداىِ بزرگ از زمين هاىِ خاكى و كوه هاى عريان گياه ها و علف هاىِ تر و تازه رويانيد . پس زمين ، به چمنزارهاىِ خويش ، كه آن را زينت داده است ، شادى مى كند و به آنچه در آن روييده و به آن آرايش يافته است (همچون شكوفه ها و گل هاىِ تابان و تَر و تازه) ، افتخار مى كند . و پروردگارِ بزرگ ، آن گياهان را توشه مردم و روزىِ چارپايان قرار داد و در كنارهاى زمين ، راه هاى گشاده باز كرد و در راه ها براى رَهروان ، نشانه هايى برپا كرد .

.

ص: 316

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _: خَلَقتَنا بِقُدرَتِكَ ولَم نَكُ شَيئا ، وصَوَّرتَنا فِي الظَّلماءِ بِكُنهِ لُطفِكَ ، وأَنهَضتَنا إِلى نَسيمِ رَوحِكَ ، وغَذَوتَنا بِطيبِ رِزقِكَ ، ومَكَّنتَ لَنا في مِهادِ أَرضِكَ ، ودَعَوتَنا إِلى طاعَتِكَ . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 124 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وراجع بحار الأنوار : ج 60 ص 51 و كنز العمّال : ج 6 ص 157 _ 175 .

ص: 317

امام زين العابدين عليه السلام _ در دعا _ :[خدايا !] ما هيچ بوديم و تو ما را آفريدى و با لطف مكنونت ، ما را در تاريكى ،صورت بخشيدى و به نسيم روح بخش خود ، برانگيختى و با روزىِ پاكيزه ، تغذيه مان كردى و در گاهواره زمين ، جايمان دادى و به سوى طاعتت فرا خواندى .

.

ص: 318

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: فَكِّر _ يا مُفَضَّلُ _ فيما خَلَقَ اللّهُ عز و جلعِليةَ هذِهِ الجَواهِرِ الأَربَعَةِ لِيَتَّسِعَ ما يُحتاجُ إِلَيهِ مِنها ، فَمِن ذلِكَ سَعَةُ هذِهِ الأَرضِ وَامتِدادُها ، فَلَولا ذلِكَ كَيفَ كانَت تَتَّسِعُ لِمَساكِنِ النّاسِ ومَزارِعِهِم ومَراعيهِم ومَنابِتِ أخشابِهِم وأَحطابِهِم ، وَالعَقاقيرِ العَظيمَةِ ، وَالمَعادِنِ الجَسيمَةِ غِناؤُها ؟ ولَعَلَّ مَن يُنكِرُ هذِهِ الفَلَواتِ الخاوِيَةَ وَالقِفارَ الموحِشَةَ فَيَقولُ : ما المَنفَعَةُ فِيها ؟ فَهِيَ مَأوى هذِهِ الوُحوشِ ومَحالُّها ومَرعاها ، ثُمَّ فيها بَعدُ مُتَنَفَّسٌ ومُضطَرَبٌ لِلنّاسِ إِذَا احتاجوا إِلَى الاِستِبدالِ بِأَوطانِهِم ؛ فَكَم بَيداءَ وكَم فَدفَدٍ (1) حالَت قُصورا وجِنانا بِانتِقالِ النّاسِ إِلَيها وحُلولِهِم فيها ، ولَولا سَعَةُ الأَرضِ وفُسحَتُها لَكانَ النّاسُ كَمَن هُوَ في حِصارٍ ضَيِّقٍ لا يَجِدُ مَندوحَةً عَن وَطَنِهِ إِذا حَزَبَهُ أَمرٌ يَضطَرُّهُ إِلَى الاِنتِقالِ عَنهُ . ثُمَّ فَكِّر في خَلقِ هذِهِ الأَرضِ _ عَلى ما هِيَ عَلَيهِ _ حينَ خُلِقَت راتِبَةً راكِنَةً ، فَتَكونَ مَوطِنا مُستَقَرّا لِلأَشياءِ ، فَيَتَمَكَّنُ النّاسُ مِنَ السَّعىِ عَلَيها في مَاربِهِم ، وَالجُلوسِ عَلَيها لِراحَتِهِم ، وَالنَّومِ لِهَدئِهِم ، وَالإِتقانِ لِأَعمالِهِم ؛ فَإِنَّها لَو كانَت رَجراجَةً مُتَكَفِّئَةً لَم يَكونوا يَستَطيعونَ أن يُتقِنُوا البِناءَ وَالتِّجارَةَ وَالصِّناعَةَ وما أَشبَه ذلِكَ ، بَل كانوا لا يَتَهَنَّؤونَ بِالعَيشِ وَالأَرضُ تَرتَجُّ مِن تَحتِهِم . وَاعتَبِر ذلِكَ بِما يُصيبُ النّاسَ حينَ الزَّلازِلِ عَلى قِلَّةِ مَكثِها حَتّى يَصيروا إِلى تَركِ مَنازِلِهِم وَالهَرَبِ عَنها . . . ثُمَّ إِنَّ الأَرضَ في طِباعِها الَّذي طَبَعَهَا اللّهُ عَلَيهِ بَارِدَةٌ يابِسَةٌ وكَذلِكَ الحِجارَةُ ، وإِنَّمَا الفَرقُ بَينَها وبَينَ الحِجارَةِ فَضلُ يُبسٍ فِي الحِجارَةِ ، أفَرَأَيتَ لَو أنَّ اليُبسَ أَفرَطَ عَلَى الأَرضِ قَليلاً حَتّى تَكونَ حَجَرا صَلدا أكانَت تُنبِتُ هذَا النَّباتَ الّذي بِهِ حَياةُ الحَيَوانِ ؟ وكانَ يُمكِنُ بِها حَرثٌ أو بِناءٌ ؟ أفَلا تَرى كَيفَ تَنصب (2) مِن يُبسِ الحِجارَةِ وجُعِلَت عَلى ما هِيَ عَلَيهِ مِنَ اللّينِ وَالرَّخاوَةِ ولِتُهَيَّأَ لِلاِعتِمادِ ؟ ومِن تَدبيرِ الحَكيمِ _ جَلَّ وعَلا _ في خِلقَةِ الأَرضِ أنَّ مَهَبَّ الشِّمالِ أَرفَعُ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ ، فَلِمَ جَعَلَ اللّهُ عز و جل كَذلِكَ إِلاّ لِيَنحَدِرَ المِياهُ عَلى وَجهِ الأَرضِ فَتَسقِيَها وتُروِيَها ؟ ثُمَّ تَفيضَ آخِرَ ذلِكَ إِلَى البَحرِ ، فَكَأَنّما يَرفَعُ أَحَدَ جانِبَيِ السَّطحِ ويَخفَضُ الآخَرَ لِيَنحَدِرَ الماءُ عَنهُ ولا يَقومَ عَلَيهِ ، كَذلِكَ جَعَلَ مَهَبَّ الشِّمالِ أَرفَعَ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ لِهذِهِ العِلَّةِ بِعَينِها ، ولَولا ذلِكَ لَبَقِيَ الماءُ مُتَحَيِّرا عَلى وَجهِ الأَرضِ ، فَكانَ يَمنَعُ النَّاسَ مِن إِعمالِها ، ويَقطَعُ الطُّرُقَ وَالمَسالِكَ . (3)

.


1- .الفَدفَد : الفلاة التي لا شيء بها وقيل : هي الأرض الغليظة ذات الحصى . وقيل: المكان الصلب (لسان العرب : ج 3 ص 675) .
2- .في نسخة : «نقصت» (هامش المصدر) .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 121 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 319

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! در خلقت خداى عز و جل بينديش كه چگونه اين چهار عنصر را بزرگ و پُرارزش آفريد تا نيازهاى بيشترى را برآورند و از جمله ، وسعت اين زمين و گستره آن است كه اگر نبود ، چگونه خانه هاى مردم و مزرعه و مرتع ها و بيشه و جنگل را در خود جاى مى داد و نيز گياهان دارويى بزرگ و معدن هاى غنى و سرشار را ؟! شايد كسى كه اين صحراهاى ويرانه و دشت هاى دهشتناك را نشناسد ، بگويد : اينها چه سودى دارند؟ اينها جايگاه حيوانات وحشى و پناهگاه و چراگاه آنان است ، و نيز جايگاهى براى هواخورى و گردش مردم ، چون نيازمند هوا به هوا شدن و در آمدن از خانه و كاشانه شوند . پس ، بسى صحرا و دشتِ تهى كه با نقل و انتقال مردم و سكونت در آن جا ، بوستان و كاخ شوند و اگر اين گستردگى و وسعت زمين نبود ، مردم ، همچون انسان زندانى در حصار تنگ مى شدند و جايى نمى يافتند كه به گاه دل تنگى و اضطرار ، از وطن خود به آن جا منتقل شوند . سپس در خلقت همين زمين _ به همين گونه كه هست _ بينديش كه ثابت و استوار آفريده شده تا جايگاهى ثابت براى اشيا باشد و مردم ، بتوانند براى نيازهاى خود بر آن راه بروند و براى استراحت ، بنشينند و براى آرام گرفتن ، بخوابند و كارهاى خويش را محكم كنند كه اگر لرزان و سست بود ، مردم نمى توانستند بناى خويش و يا تجارت و صناعت و امثال آن را محكم بدارند ؛ بلكه اگر زمينِ در زير [ پاى ]آنان مى لرزيد ، اساسا زندگى آسوده اى نداشتند و دليل آن هم حالت مردم در زلزله هاست با زمان اندك آنها ، تا آن جا كه خانه هايشان را رها مى كنند و مى گريزند ... سپس [خاك] زمين در طبيعت اوّليه خود ، سرد و خشك است و نيز سنگ آن . تنها تفاوت سنگ و خاك ، خشكىِ بيشتر سنگ است . آيا مى دانى كه اگر خشك بودن زمين اندكى بيشتر شود و تبديل به سنگ سخت گردد ، ديگر گياهى كه خوراك حيوان است ، از آن نمى رويد؟ و آيا [ديگر] مى شود در آن كِشت كرد و يا چيزى ساخت؟ آيا نمى بينى كه سختى اش كمتر از سنگ است ، امّا با همين صورت فعلى نرم و شكننده اش قابل اتّكاست ؟ از تدبير حكيم بزرگ و والا در خلقت زمين ، آن است كه محلّ وزش باد شمال بالاتر از جنوب است . چرا خدا چنين كرده است؟ جز براى آن است كه آب ها[ى باران ]بر سطح زمين جارى شود و آن را آبيارى و سيراب كند؟ سپس در پايان به دريا بريزد ، گويى كه كسى يكى از دو طرف سطح [زمين] را بلند كرده و طرف ديگر را پايين كشيده تا آب ، سرازير شود و يك جا نَايستد ؟ درست به همين دليل ، محلّ وزش باد را در شمال ، بالاتر از محلّ وزش باد در جنوب قرار داد كه اگر چنين نبود ، آب ، حيران و سرگردان بر روى زمين مى ماند و مردم را از كار خود باز مى داشت و راه ها و جاده ها را مى گسست .

.

ص: 320

عنه عليه السلام_ أَيضا _: فَكِّر _ يا مُفَضَّلُ _ في هذِهِ المَعادِنِ وما يَخرُجُ مِنها مِنَ الجَواهِرِ المُختَلِفَةِ ، مِثلَ الجُصِّ وَالكِلسِ وَالجِبسِ وَالزَّرانيخِ وَالمَرتَك (1) وَالقونيا وَالزّيبَقِ وَالنُّحاسِ وَالرَّصاصِ وَالفِضَّةِ وَالذَّهَبِ وَالزَّبَرجَدِ وَالياقوتِ وَالزُّمُرُّدِ وضُروبِ الحِجارَةِ ، وكَذلِكَ ما يَخرُجُ مِنها مِن القارِ وَالمومِيا (2) وَالكِبريتِ وَالنَّفطِ وغَيرِ ذلِكَ مِمّا يَستَعمِلُهُ النّاسُ في مَآرِبِهِم . فَهَل يَخفى عَلى ذي عَقلٍ أنّ هذِهِ كُلَّها ذَخائِرُ ذُخِرَت لِلإِنسانِ في هذِهِ الأَرضِ لِيَستَخرِجَها فَيَستَعمِلَها عِندَ الحاجَةِ إِلَيها ؟ ثُمَّ قَصُرَت حيلَةُ النّاسِ عَمّا حاولَوا مِن صَنعَتِها عَلى حَصرِهِم وَاجتِهادِهِم في ذلِكَ ؛ فإِنَّهُم لَو ظَفِروا بما حاوَلوا مِن هذَا العِلمِ كانَ لا مَحالَةَ سَيَظهَرُ ويَستَفيضُ فِي العالَمِ حَتّى تَكثُرَ الذَّهَبُ وَالفِضَّةُ ويَسقُطا عِندَ النّاسِ فَلا يَكونَ لَهُما قيمَةٌ . (3)

.


1- .المَرتَك : الرصاص ؛ أسوده أو أبيضه (لسان العرب : ج 10 ص 486) .
2- .المُوْميا : اسم دواء أعجميّ نافع لوجع المفاصل والكبد ... واللؤلو وحصى أبيض يقال له : بصاق القمر (تاج العروس : ج 10 ص 352) .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 128 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 321

امام صادق عليه السلام_ درباره آفرينش زمين _: اى مفضّل ! در اين معدن ها و مواد مختلفى كه از آنها استخراج مى شود ، بينديش ، مانند گچ و آهك و گچ (جِبْس) (1) و زرنيخ و مُردارْ سنگ (2) و جيوه و مس و سرب و نقره و طلا و زِبَرجَد و ياقوت و زمرّد و انواع سنگ ها ، و نيز چيزهايى مانند قير و موميا و گوگرد و نفت و جز اينها كه مردم در نيازهاى خود ، مصرف مى كنند . آيا بر خردمند پنهان است كه همه اينها ذخايرى است كه براى انسان در اين زمين ذخيره شده تا آنها را استخراج كند و در نيازهاى خود به كار برد ؟ سپس راه دستيابى به اينها از دسترس همه مردم ، با وجود تمام خواست و تلاششان دور مانْد ؛ زيرا اگر به اين دانش دست مى يافتند ، در دنيا منتشر مى شد و همه مى دانستند و طلا و نقره فراوان مى شد و از چشم مردم ، مى افتاد و بى قيمت مى شد .

.


1- .جِبْس ، تلفّظ متداول «جص» در ميان عرب ها بوده و جص ، همان «گچ» فارسى است . (م)
2- .بلور اكسيد سرب است كه براى خوش بو كردن و لعاب دادن ظرف ها و نيز ضد عفونى كردن به كار مى رود . (م)

ص: 322

الكافي عن هشام بن الحكم_ في خَبرِ مُحاجَّةِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام لِزِنديقٍ مِن أَهلِ مِصرَ _: قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام: يا أَخا أَهلِ مِصرَ ، إِنَّ الَّذي تَذهَبونَ إِلَيهِ وتَظُنّونَ أنَّهُ الدَّهرُ إِن كانَ الدَّهرُ يَذهَبُ بِهِم لِمَ لا يَرُدُّهُم؟ وإِن كانَ يَرُدُّهُم لِمَ لا يَذهَبُ بِهِم ؟ القَومُ مُضطَرّونَ . يا أخا أَهلِ مِصرَ ، لِمَ السَّماءُ مَرفوعَةٌ ، وَالأَرضُ مَوضوعَةٌ ؟ لِمَ لا تَسقُطُ (1) السَّماءُ عَلَى الأَرضِ ؟ لِمَ لا تَنحَدِرُ الأَرضُ فَوقَ طِباقِها ولا يَتَماسَكانِ ولا يَتَماسَكُ مَن عَلَيها ؟ قالَ الزِّنديقُ : أَمسكَهَمُا اللّهُ رَبُّهُما وسَيِّدُهُما . قالَ : فَامَنَ الزِّنديقُ عَلى يَدَي أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . (2)

.


1- .في الكافي «يسقط» والصحيح ما أثبتناه من التوحيد .
2- .الكافي : ج 1 ص 73 ح 1 ، التوحيد : ص 295 ح 4 ، الاحتجاج : ج 2 ص 206 ح 217 نحوه وليس فيه من «لم لا يردهم» إلى «مضطرّون» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 52 ح 25 .

ص: 323

الكافى_ به نقل از هشام بن حكم ، در روايت احتجاج امام صادق عليه السلام با زنديقى مصرى _: امام صادق عليه السلامفرمود : «اى برادرمصرى ! آن گونه كه ادّعا مى كنيد و مى پنداريد كه طبيعت ، اينها را ساخته است ، پس چرا وقتى آنها را مى برد ، بازنمى گردانَد؟ و اگر بازمى گردانَد ، چرا نمى برد؟ اينها مضطرّند [و مجبور ، نه اختياردار] . اى برادر مصرى ! چرا آسمان ، برافراشته و زمين ، پايين نهاده شده است؟ چرا آسمان بر روى زمين نمى افتد؟ چرا چنين نمى شود كه زمين از جايگاه [و مدار] خود ، سقوط كند و هر يك از نگهدارى خويش و هر كس كه بر آن است ، درماند؟». زنديق گفت : پروردگار و آقايشان ، خداوند ، آنها را نگاه مى دارد . سپس زنديق به دست امام صادق عليه السلامايمان آورد .

.

ص: 324

نشانه هاى خدا در آفرينش زمين
يك . اندازه زمين

نشانه هاى خدا در آفرينش زمينزمين ، يكى ديگر از نشانه هاى روشن توحيد و خداشناسى است كه خداوند متعال نيز به آن ، سوگند خورده است : «وَالْأَرْضِ وَ مَا طَحَ_اهَا . (1) و سوگند به زمين و آن كه آن را گستراند» . قرآن كريم ، بيش از هشتاد بار آفرينش و نظم و تدبير حاكم بر زمين را مورد توجّه قرار داده و پيروان خود را به دانش زمين شناسى به عنوان يكى از راه هاى خداشناسى ، دعوت كرده است . از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، درس هاى فراوان خداشناسى در آفرينش زمين وجود دارد كه ما در اين جا به شمارى از مهم ترين آنها اشاره مى كنيم :

يك . اندازه زميننخستين نشانه توحيد در مطالعه زمين ، اندازه آن است . اگر زمين به كوچكى ماه

.


1- .شمس : آيه 6 .

ص: 325

دو . معلَّق بودن زمين در فضا

و قطر آن ، يكْ چهارمِ قُطر كنونى آن بود ، نيروى جاذبه آن براى نگاه داشتن آب ها و هوا بر روى آن كفايت نمى كرد و درجه حرارت به صورت كُشنده اى بالا مى رفت . به عكس ، اگر قُطر آن دو برابر قُطر كنونى مى بود ، سطح زمين ، چهار برابر سطح فعلى و نيروى جاذبه آن ، دو برابر مى شد و ارتفاع جو ، به شكل خطرناكى تقليل پيدا مى كرد و فشار هوا از يك كيلوگرم بر سانتى متر مربع ، به دو كيلو گرم بالا مى رفت و همه اين عوامل ، تأثير شديدى بر روى زندگى داشت . (1) آرى ! اين آفريدگار حكيم جهان است كه در نظام آفرينش هر چيزى را با اندازه گيرى معيّنى كه فلسفه خلقت آن اقتضا دارد ، آفريده است : «إِنَّا كُلَّ شَىْ ءٍ خَلَقْنَ_هُ بِقَدَرٍ . (2) بى ترديد ، ما هر چيز را به اندازه آفريديم» .

دو . معلَّق بودن زمين در فضادرس ديگر در مطالعه زمين ، رها بودن آن در فضا و كنترل آن به وسيله پايه هاى نامرئى قوّه جاذبه است . قرآن ، اين امر اعجاب انگيز و تأمّل آفرين را يكى از نشانه هاى توانايى و تدبير آفريدگار حكيم جهان مى داند و تصريح مى كند كه : «وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ . (3) و از نشانه هاى او آن است كه آسمان و زمين به امر او برپايند» .

.


1- .ر . ك : اثبات وجود خدا: ص 21 .
2- .قمر : آيه 49 . نيز ، ر . ك : طارق : آيه 12 .
3- .روم : آيه 25 .

ص: 326

اين آيه به روشنى دلالت دارد كه كُرات آسمانى و زمين بدون ستون و پايه و پيوند مادّى و محسوس و تنها به فرمان خداوند متعال ، در فضا استوارند ، (1) و در آيه اى ديگر ، تأكيد شده كه تنها خداوند است كه بدون ستون ، آسمان ها و زمين را نگهبانى مى كند و مانع از سقوط آنها مى شود : «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولاَ . (2) خداوند ، آسمان ها و زمين را از سقوط ، نگاه داشته است» . احاديث اسلامى نيز با الهام از اين آيات ، موضوع معلّق بودن زمين در فضا را به وضوح ، بيان كرده اند : بَسَطَ الأَرضَ عَلَى الهَواءِ بِغَيرِ أَركانٍ . (3) زمين را بدون ستون ، بر هوا گسترانده است . أقامَها بِغَيرِ قَوائِمَ ، وَ رَفَعَها بِغَيرِ دَعائِمَ . (4) آن (زمين) را بدون پايه هايى برپا داشت و بدون ستون هايى بر افراشت . أَقامَ الأَرضَ بِغَيرِ سَنَدٍ . (5) زمين را بدون تكيه گاه برپا داشت . اِستَقَرَّتِ الأَرَضونَ بِأَوتادِها فَوقَ الماءِ . (6) زمين با ميخ هايش بر آب ، استقرار يافت .

.


1- .در اين باره ، ر . ك : التبيان : ج 8 ص 243 .
2- .فاطر : آيه 41 .
3- .ر . ك : ج 5 ص 314 ح 4204 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 186 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 310 ح 14 .
5- .ر . ك : مصباح المتهجد : ص 307 ح 417 ، جمال الاسبوع : ص 184 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 196 ح 3 .
6- .ر . ك : بحار الأنوار : ج 57 ص 36 ح 9 .

ص: 327

نكته مهم و قابل توجّه ، چگونگى اجراى امر الهى در استوار ماندن كُرات آسمانى و زمين در فضا و نگهدارى آنها در مدار خويش است كه در دو آيه ديگر ، توضيح داده شده است : «اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَ_وَ تِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (1) خدايى كه آسمان ها را بدون ستونى كه ببينيد ، بر افراشت» . «خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (2) خدايى كه آسمان ها را بدون ستونى كه ببينيد ، آفريد» . اين آيات ، «اَمر» و «اِمساك» الهى در آيات قبلى را توضيح مى دهند كه جلوگيرى از سقوط آسمان ها و زمين به فرمان خدا و به وسيله پايه هاى نامرئى است كه در دانش امروز ، «قوّه جاذبه» ناميده مى شود . از اين رو ، وقتى يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام به نام حسين بن خالد از ايشان درباره اين سخن خداوند متعال پرسيد كه : «وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ . (3) و سوگند به آسمان مشبّك» . امام عليه السلام در پاسخ انگشتانش را در هم فرو برد و فرمود : هِىَ مَحبوكَةٌ إلَى الأرضِ . آن (آسمان) ، در زمين فرو رفته است . حسين بن خالد ، مجدّدا سؤال كرد : چگونه در زمين فرو رفته است ، در حالى

.


1- .رعد : آيه 2 .
2- .لقمان : آيه 10 .
3- .ذاريات : آيه 7 .

ص: 328

سه . آرامش زمين با چهارده حركت !

كه خدا مى فرمايد: «رَفَعَ السَّمَ_وَ تِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ؛ آسمان ها را بدون ستونى كه ببينيد ، برافراشت» ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : سُبحانَ اللّهِ ! ألَيسَ اللّهُ يَقولُ : «عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» ؟! منزّه است خدا ! آيا خدا نمى فرمايد: «بدون ستونى كه ببينيد» ؟! حسين پاسخ داد : چرا . امام عليه السلام فرمود : ثَمَّ عَمَدٌ وَلكِن لا تَرَونَها . (1) آن جا ستون هست ؛ امّا شما نمى بينيد.

سه . آرامش زمين با چهارده حركت !درس ديگر اين كه زمين با چهارده نوع حركت ، (2) كاملاً آرام است ، به گونه اى كه گويا هيچ گونه حركتى ندارد . هنگامى به اهمّيت فوق العاده اين موضوع پى خواهيم برد كه بدانيم اين سفينه عظيم فضايى كه امروزه حدود شش ميليارد مسافر دارد ، در حركت وضعى با سرعتى معادل 1440 كيلومتر در ساعت ، و هفتاد هزار كيلومتر در حركت تبعى و 107 هزار و 280 كيلومتر در حركت انتقالى ، در فضا پرواز مى كند ؛ امّا با اين وصف ، كاملاً آرام است . قرآن كريم و

.


1- .ر . ك : تفسير القمّى : ج 2 ص 328 .
2- .اسلام و هيئت : ص 218 (به نقل از فلاماريون) .

ص: 329

چهار . معادن مورد نياز صنعت

احاديث اسلامى ، مكرّر بر اين درس خداشناسى تأكيد كرده و مردم را به تأمّل در آن ، فرا خوانده اند : «اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا . (1) خدايى كه زمين را برايتان قرارگاه كرد» . «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَ_دًا . (2) آيا زمين را گهواره نكرديم؟» .

چهار . معادن مورد نياز صنعتمعادن و فلزاتى كه آفريدگار جهان براى بهره بردارى انسان و تأمين نيازهاى او در دل زمين به وديعت نهاده است ، راهنماى ديگرى به خداشناسى است . وجود اين معادن ، يكى از اصلى ترين عوامل پيشرفت هنر ، علم و تمدّن بشر است. (3) علاوه بر آنچه بدان اشارت رفت ، همه تدبيرهايى كه در نظام آفرينش جهت آماده سازى زمين براى زندگى انسان به كار رفته و برخى از آنها در ابواب ديگر اين مجموعه مورد بررسى قرار گرفته است ، آيات خداشناسىِ زمين نيز محسوب مى شوند .

ر . ك : موسوعة ميزان الحكمة : ج 2 ص 313 (الأرض) .

.


1- .غافر: آيه 64 .
2- .نبأ : آيه 6 .
3- .ر . ك : ص 319 ح 3603 .

ص: 330

الباب السابع: خلق الجبالالكتاب«وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كُلَّ شَىْ ءٍ إِنَّهُ خَبِيرُم بِمَا تَفْعَلُونَ » . (1)

«وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا » . (2)

«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِ_لَ_لاً وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكْنَ_نًا» . (3)

«وَ أَلْقَى فِى الْأَرْضِ رَوَ سِىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي ... وَتَّدَ بِالصُّخورِ مَيَدانَ (5) أَرضِهِ . (6)

.


1- .النمل : 88 .
2- .النبأ : 7 .
3- .النحل : 81 .
4- .لقمان : 10 .
5- .المَيَدان: مصدر ماد يميدُ ؛ إذا مالَ وتحرّكَ (النهاية : ج 4 ص 379) .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 473 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 176 ح 136 .

ص: 331

باب هفتم: آفرينش كوه ها

اشاره

باب هفتم: آفرينش كوه هاقرآن«و كوه ها را كه مى بينى ، مى پندارى كه بى حركت اند ، در حالى كه به سرعت ابر ، مى روند. كار خداوند است كه هر چيزى را در كمال اتقان ، پديد آورده است . بى گمان ، او به هر چه مى كنيد ، آگاه است» .

«و كوه ها را ميخ [قرار داديم]» .

«و خدا براى شما از چيزهايى كه آفريده است ، سايه هايى پديد آورد و از كوه ها ، پناهگاه هايى برايتان ساخت» .

«و در زمين ، كوه هايى استوار افكند تا [زمين] شما را نلرزاند» .

حديثامام على عليه السلام :ستايش ، خدايى را كه ... با صخره ها لرزه زمين را مهار كرد .

.

ص: 332

عنه عليه السلام_ فِي صِفَةِ الأَرضِ _: وعَدَّلَ حَرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِن جَلاميدِها ، وذَواتِ الشَّناخيبِ الشُّمِّ مِن صَياخيدِها . (1)

عنه عليه السلام_ أَيضا _: وأَرسى أَرضا يَحمِلُهَا الأَخضَرُ ... وجَبَلَ جَلاميدَها ونُشوزَ مُتونِها وأَطوادِها ، فَأَرساها في مَراسيها ، وأَلزَمَها قَراراتِها ، فَمَضَت رُؤوسُها فِي الهَواءِ ، ورسَتَ أُصولُها فِي الماءِ ، فَأَنهَدَ جِبالَها عَن سُهولِها ، وأَساخَ قَواعِدَها في مُتونِ أَقطارِها ومَواضِعِ أَنصابِها ، فَأَشهَقَ قِلالَها ، وأَطالَ أَنشازَها ، وجَعَلَها لِلأَرضِ عِمادا ، وأَرَّزها فيها أَوتادا ، فَسَكَنَت عَلى حَرَكَتِها من أن تَميدَ بِأَهلِها ، أو تَسيخَ بِحَملِها ، أو تَزولَ عَن مَواضِعِها ، فَسُبحانَ مَن أَمسَكَها بَعدَ مَوَجانِ مِياهِها . (2)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ السَّقفِ المَرفوعِ ، وَالجَوِّ المَكفوفِ . . . ورَبَّ الجِبالِ الرَّواسِي الَّتي جَعَلتَها لِلأَرضِ أَوتادا ، ولِلخَلقِ اعتِمادا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: أُنظُر _ يا مُفَضَّلُ _ إِلى هذِهِ الجِبالِ المَركومَةِ مِنَ الطّينِ وَالحِجارَةِ الَّتي يَحسَبُهَا الغافِلونَ فَضلاً لا حاجَةَ إِلَيها ، وَالمَنافِعُ فيها كَثيرةٌ ؛ فَمِن ذلِكَ أن يَسقُطَ عَلَيها الثُّلوجُ فَيَبقى (4) في قِلالِها لِمَن يَحتاجُ إِلَيهِ ، ويَذوبُ ما ذابَ مِنهُ فَتَجري مِنهُ العُيونُ الغَزيرَةُ الَّتي تَجتَمِعُ مِنها الأَنهارُ العِظامُ ، ويَنبُتُ فيها ضُروبٌ مِنَ النَّباتِ وَالعَقاقيرِ الَّتي لا يَنبُتُ مِثلُها فِي السَّهلِ ، ويَكونُ فيها كُهوفٌ ومَقايلُ لِلوُحوشِ مِنَ السِّباعِ العادِيَةِ ، ويُتَّخَذُ مِنهَا الحُصونُ وَالقِلاعُ المَنيعَةُ لِلتَّحَرُّزِ مِنَ الأَعداءِ ، ويُنحَتُ مِنهَا الحِجارَةُ لِلبِناءِ وَالأَرحاءِ ، ويوجَدُ فيها مَعادِنُ لِضُروبٍ مِنَ الجَواهِرِ ، وفيها خِلالٌ أُخرى لا يَعرِفُها إِلاّ المُقَدِّرُ لَها في سابِقِ عِلمِهِ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 112 ح 90 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 211 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 38 ح 15 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 171 ، وقعة صفّين : ص 232 نحوه ، بحار الأنوار : ج 58 ص 94 ح 16 .
4- .كذا في المتن والظاهر أنّ الصحيح «فتبقى» .
5- .بحار الأنوار : ج 3 ص 127 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 333

امام على عليه السلام_ در توصيف زمين _: و حركات زمين را با صخره هاى استوار و كوه هاى سر برافراشته ، پايدار و منظّم ساخت .

امام على عليه السلام_ همچنين در توصيف زمين _: و زمينى را برپا داشت كه [آبى ]سبز آن را حمل مى كند ... و صخره هاى زمين را آفريد و نيز بلندى ها و پشته هاى آن و كوه هاى گران را . آنها را در جاى خود ، استوار كرد و به جايگاه خود ، چسباند ؛ كوه هايى سر به فلك كشيده كه ريشه در آب دارند . كوه ها را از دشت هاى زمين بيرون كشيد و پايه هاى آنها را در دلِ جاى جاىِ زمين و جايگاه نصبشان فرو كرد ، قلّه هايشان را بركشيد و بلندى هاى آنها را برافراشت و ستون زمين قرار داد و چون ميخ در آن ، استوارشان ساخت تا زمين با وجود حركتش ساكنانش را نلرزانَد و بار خود را نريزد و از جاى خود نجنبد . منزّه است خدايى كه زمين را از پسِ آن همه امواج آب ، نگاه داشت .

امام على عليه السلام :خدايا ! اى پروردگارِ سقف برافراشته و آسمان نگه داشته ... و اى پروردگار كوه هاى استوار كه آنها را ميخِ زمين و تكيه گاه مردم قرار دادى !

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل! به اين كوه هاى متراكم از گِل و سنگ بنگر كه غافلان ، آنها را اضافى و به درد نخور مى پندارند ، در حالى كه بهره هاى آنها فراوان است ، از جمله آن كه برف بر آنها فرود مى آيد و در قلّه آنها براى رفع نياز مى مانَد و به تدريج ، ذوب مى شود و جويبارهاى پُر آب از آنها جارى مى شود كه به هم مى پيوندند و رودهاى بزرگ به وجود مى آيد و انواع گياهان و داروهاى گياهى در آنها مى رويد كه مانند آنها ، در دشت نمى رويد و غارها و خوابگاه هايى براى حيوانات وحشى و درندگان در آنها ايجاد شده است و دژها و قلعه هاى جلوگيرنده دشمنان براى محافظت انسان است و از آنها سنگ هايى براى ساختمان و آسياب ، كنده مى شود و معادن گوناگون جواهرات در آنها يافت مى شود و ديگر ويژگى هايى كه جز همان كه آنها را پيش تر و عالمانه تقدير كرده است ، نمى داند .

.

ص: 334

تفسير القمّي : «وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ كُلَّ شَىْ ءٍ» قالَ : فِعلَ اللّهِ الَّذي أَحكَمَ كُلَّ شَيءٍ . (1)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 131 .

ص: 335

تفسير القمى : «و كوه ها را كه مى بينى ، بى حركت مى پندارى ، در حالى كه به سرعت ابر مى روند . كار خداست كه هر چيزى را در كمال اتقان ، پديد آورده است» ؛ [يعنى ]كار خدا كه هر چيز را استوار و محكم داشته است .

.

ص: 336

نشانه هاى خدا در آفرينش كوه ها
يك . نصب كوه ها

نشانه هاى خدا در آفرينش كوه هااخيرا با پيشرفت علم زمين شناسى ، ضرورت وجود كوه ها براى تأمين آرامش زمين و آماده سازى آن براى زندگى به اثبات رسيده است ؛ امّا قرآن كريم ، چهارده قرن پيش ، از اين راز علمى پرده برداشته و با صراحت ، به نقش كوه ها در زندگى بشر ، اشاره كرده است . اين كتاب آسمانى ، 39 بار با واژه «جِبال» و نُه بار با كلمه «رواسى» از كوه ها ياد كرده و مردم را در مسير خداشناسى به مطالعه اين پديده شگفت ، دعوت كرده است . شمارى از نكات قابل توجّه در مطالعه كوه ها عبارت اند از :

يك . نصب كوه هانخستين نكته قابل تأمّل كه قرآن ، انسان را به تأمّل در آن دعوت مى كند ، چگونگى نصب كوه ها در زمين است : «أَفَلاَ يَنظُرُونَ ... إِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ . (1) آيا به كوه ها نمى نگرند... كه چگونه نصب شده اند؟» .

.


1- .غاشيه : آيه 17 _ 19 .

ص: 337

دو . نقش كوه ها در آرامش زمين

راستى ، چه كسى جز آفريدگار توانا و حكيم مى تواند كوه ها را با آن حجم و وزن ، در دل زمين نصب كند و ريشه هاى آن را به هم پيوند دهد ؟ آيا از تصادف بى شعور و ناتوان ، چنين كار عظيمى ساخته است ؟ !

دو . نقش كوه ها در آرامش زمينزمين ، از دو جهت در معرض لرزش و اضطراب شديد و متلاشى شدن قرار دارد : 1 . حركت هاى سريع و گوناگون وضعى ، تبعى و انتقالى ؛ 2 . گازهاى متراكمى كه در درون آن با شدّت تمام ، آماده انفجار است . از اين رو ، زمين ، نيازمند رشته هاى محكم و بادوام و ميخ هاى عظيمى متناسب با حجم و وزن خود است تا قطعات مختلف آن را به هم پيوند دهد و مانع از لرزش و متلاشى شدن آن گردد . تحقيقات علمى نشان مى دهد كه اين رشته هاى بادوام و ميخ هاى محكم ، كوه ها هستند كه با ريشه هاى عميق و وزن سنگين خود ، موجب استحكام و آرامش زمين هستند . بدين جهت ، قرآن كريم ، در سه مورد، فايده كوه ها را پيشگيرى از اضطراب ولرزش زمين بيان كرده است: «وَجَعَلْنَا فِى الْأَرْضِ رَوَ سِىَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ . (1) و در زمين ، كوه هايى استوار قرار داديم تا مبادا بلرزد» . و در يك مورد ، قرآن از كوه ها به عنوان ميخ هاى زمين ، ياد كرده است : «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَ_دًا * وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا . (2) آيا زمين را گاهواره و كوه ها را ميخ قرار نداديم؟» .

.


1- .انبياء : آيه 31 . نيز ، ر . ك : لقمان : آيه 10 ، نحل : آيه 15 .
2- .نبأ : آيه 6 _ 7 .

ص: 338

سه . نقش كوه ها در حفاظت از انسان
چهار . نقش كوه ها در تصفيه آب

امام على عليه السلام در تفسير وتبيين اين آيات ، سخنان دقيق و زيبايى دارد كه در باب ششم آمد. (1)

سه . نقش كوه ها در حفاظت از انسانكوه ها از جهات مختلف ، محافظ انسان هستند ؛ زيرا همچون حصار عظيمى جلوى بادهاى اقيانوس منجمد شمالى را سد مى كنند و اگر اين ديوارهاى بلند نبودند ، بادهاى سخت و سرد ، شرايط زيستْ محيطى را مختل مى كردند. افزون بر اين ، كوه ها بر سرِ راه بادهاى مرطوب دريايى ، كه حامل ابرها هستند ، سدّى ايجاد مى كنند و در نتيجه ، برف و باران در دامنه آنها فرو مى ريزد . علاوه بر اين ، كوه هاى بلند مناطق گرم ، در درجه حرارت نقاط مجاور خود ، تغييراتى مى دهند و گرماى شديد را تخفيف مى دهند . قرآن كريم ، در بيان يكى از حكمت هاى آفرينش كوه ها چنين مى فرمايد : «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِ_لَ_لاً وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكْنَ_نًا . (2) و خداوند ، از آفريده هايش برايتان سايه و از كوه ها سپر قرار داد» .

چهار . نقش كوه ها در تصفيه آبيكى از راه هاى تصفيه آب ، اين است كه آن را از طبقات مختلفى كه بر روى هم انباشته شده است ، عبور مى دهند . آبى كه از اين طبقات عبور مى كند ، فضولات و ميكروب هايش در لايه هاى منافذ مى ماند و در زير آنها آب گوارايى جريان مى يابد .

.


1- .ر . ك : ص 313 ح 3600 .
2- .نحل : آيه 81 .

ص: 339

پنج . فايده هاى ديگر كوه ها

بدين سان ، كوه ها نقش مهمّى در تصفيه و گوارايى آب هاى آشاميدنى دارند ؛ زيرا برف هايى كه در زمستان بر فراز كوه ها ذخيره شده ، به تدريج آب مى شود و از لابه لاى طبقات سنگ ها عبور كرده ، به طور طبيعى تصفيه مى شود و از زير كوه ، به صورت چشمه هاى صاف و گوارا جارى مى گردد و هر چه كوه بلندتر باشد ، آب بيشترى تصفيه مى گردد و گواراتر مى شود. (1) قرآن با اشاره به اين درس خداشناسى مى فرمايد : «وَ جَعَلْنَا فِيهَا رَوَ سِىَ شَ_مِخَ_تٍ وَ أَسْقَيْنَ_كُم مَّاءً فُرَاتًا . (2) و در آن ، كوه هايى استوار و برافراشته قرار داديم و آبى گوارا به شما نوشانديم» .

پنج . فايده هاى ديگر كوه هاگفتنى است كه منافع كوه ها و نقش آنها در زندگى انسان ، منحصر به آنچه ذكر شد نيست . لذا امام صادق عليه السلام در حديثى ضمن اشاره به شمارى از منافع كوه ها (مانند : ذخيره برف ، چشمه هاى آب ، رشد دادن انواع گياه هاى دارويى ، تأمين محيط زيست براى حيوانات وحشى و ...) مى فرمايد : وفيها خِلالٌ أُخرى لا يَعرِفُها إلاّ المُقَدِّرُ لها فى سابِقِ عِلمِهِ . (3) و در آنها ويژگى هاى ديگرى هست كه جز تقدير كننده نخستينش از آن آگاه نيست .

.


1- .اقتباس از كتاب راز كوه ها .
2- .مرسلات : آيه 28 .
3- .ر . ك : ص 333 ح 3610 .

ص: 340

الباب الثامن: خلق الماءالكتاب«أَفَرَءَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِى تَشْرَبُونَ * ءَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ * لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَ_هُ أُجَاجًا فَلَوْلاَ تَشْكُرُونَ » . (1)

«أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَ_هُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ » . (2)

«وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَ جًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى» . (3)

راجع : النحل : 10 و11 و65 ، البقرة : 164 ، الحجّ : 63 ، النمل : 60 ، إبراهيم : 32 ، الفرقان : 48 ، الأنفال : 11 ، النور : 45 .

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» _: يَعني المَطَرَ يُنزِلُهُ مِن عُلوٍ لِيَبلُغَ قُلَلَ جِبالِكُم وتِلالِكُم وهِضابَكُم وأَوهادَكُم (4) ، ثُمَّ فَرَّقَهُ رَذاذا ووابِلاً (5) وهَطلاً لِتَنشَفَهُ أَرَضوكُم ، ولَم يَجعَل ذلِكَ المَطَرَ نازِلاً عَلَيكُم قِطعَةً واحِدَةً ، فَيُفسِدَ أَرَضيكُم وأَشجارَكَم وزُروعَكُم وثِمارَكُم . (6)

.


1- .الواقعة : 68 _ 70 .
2- .الأنبياء : 30 .
3- .طه: 53 .
4- .الوَهدَة : الأرض المنخفضة ، والمطمئنّ من الأرض (تاج العروس : ج 5 ص 329).
5- .الوابل : المطر الشديد الضخم القطر (القاموس المحيط : ج 4 ص 63) .
6- .عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 137 ح 36 ، التوحيد : ص 404 ح 11 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 507 ح 336 عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 60 ص 82 ح 9 وراجع المحاسن : ج 2 ص 34 ح 1107 .

ص: 341

باب هشتم: آفرينش آب

اشاره

باب هشتم: آفرينش آبقرآن«آيا آبى را كه مى نوشيد ، ديده ايد ؟ آيا شما آن را از ابر فرو مى فرستيد يا ما فرو فرستنده ايم؟ اگر مى خواستيم ، آن را تلخ مى كرديم . پس چرا سپاس نمى گزاريد؟» .

«آيا كافران نمى دانند كه آسمان ها و زمين ، بسته بودند و ما آنها را گشوديم و هر چيز زنده را از آب پديد آورديم؟ پس چرا ايمان نمى آورند؟» .

«و از آسمان ، آبى فرستاد تا بدان ، انواعى گوناگون از گياهان برويانيم» .

ر . ك : نحل : آيه 10 و 11 و 65 ، بقره : آيه 164 ، حج : آيه 63 ، نمل : آيه 60 ، ابراهيم : آيه 32 ، فرقان : آيه 48 ، انفال : آيه 11 ، نور : آيه 45 .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ درباره سخن خداى متعال : «و از آسمان ، آبى فرستاد» _: يعنى باران كه [ خداوند] آن را از بالا فرو مى فرستد تا به قلّه كوه ها و تپّه هاو پشته ها و دشت هايتان برسد . سپس ، آن را در انواع گوناگون چون نرم و ريز ، درشت و تند ، و يا ريز و پيوسته فرستاد تا زمين هايتان آن را در خود فرو بَرَد ، و آن باران را يكباره بر شما فرو نفرستاد تا زمين ها و درختان و زراعت و ميوه هايتان را تباه كند .

.

ص: 342

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَمنَعوا عِبادَ اللّهِ فَضلَ الماءِ وَالكَلاََءولا نارا ؛ فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَها مَتاعا (1) لِلمُقوينَ ، وقُوَّةً لِلمُستَضعَفينَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إِذا شَرِبَ الماءَ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي سَقانا عَذبا زُلالاً ، ولَم يَسقِنا مِلحا أُجاجا ، ولَم يُؤاخِذنا بِذُنوبِنا . (3)

عنه عليه السلام_ وسَأَلَهُ رَجُلٌ عَن طَعمِ الماءِ _: سَل تَفَقُّها ولا تَسأَل تَعَنُّتا ! طَعمُ الماءِ طَعمُ الحَياةِ . (4)

.


1- .. في المصدر : «مشاعا» ، وهو تصحيف ظاهر .
2- .المعجم الكبير : ج 22 ص 61 ح 145 ، مسند الشاميين : ج 4 ص 310 ح 3394 ، تاريخ دمشق : ج 33 ص 221 ح 6832 كلّها عن واثلة بن الأسقع ، كنزالعمّال : ج 3 ص 900 ح 9104 .
3- .الكافي : ج 6 ص 384 ح 2 عن ابن القدّاح ، المحاسن : ج 2 ص 406 ح 2420 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، قرب الإسناد : ص 21 ح 71 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 130 ح 456 وليس فيهما «ولم يؤاخذنا» ، بحار الأنوار : ج 16 ص268 ح 78 ؛ شعب الإيمان : ج 4 ص 115 ح 4479 نحوه ، حلية الأولياء : ج 8 ص 137 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام .
4- .الكافي : ج 6 ص 381 ح 7 ، قرب الإسناد : ص 116 ح 405 وكلاهما عن الحسين بن علوان ، مجمع البيان : ج 7 ص 72 عن الحسن بن علوان وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 57 ص 15 وراجع تحف العقول : ص 370 وتفسير القمّي : ج 2 ص 239 .

ص: 343

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بندگان خدا را از فزونى آب و آتش چراگاه باز مداريد كه خداوند ، آن را كالايى براى بيابانگردان و نيرويى براى ناتوانان قرار داد .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه آب مى نوشيد ، مى گفت : «سپاس ، خداى را كه به ما آبى گوارا و زلال نوشانْد و آبى شور و تلخ ننوشانْد و ما را به گناهانمان نگرفت» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ به سؤال مردى كه از مزه آب پرسيد _: براى دانستن بپرس ، نه براى به زحمت انداختن! مزه آب ، مزه زندگى است .

.

ص: 344

نشانه هاى خدا در آفرينش آب
يك . رمز حيات

نشانه هاى خدا در آفرينش آبقرآن كريم ، آفرينش آب را يكى از راه ها و نشانه هاى بزرگ خداشناسى مى داند؛ نشانه اى كه پژوهشگران از طريق مطالعه آن مى توانند با خالق حكيم جهان ، آشنا شوند . نكاتى كه اين كتاب آسمانى در اين زمينه بر آن تأكيد دارد ، عبارت است از :

يك . رمز حياتاز نگاه قرآن ، آب ، رمز حيات است و نقش آن در پيدايش موجودات زنده ، نشانه روشن و قاطع توحيد ، و بدين جهت ، اين كتاب آسمانى ، كسانى را كه با مشاهده اين دليل روشن به كفر خود اصرار مى ورزند ، مورد ملامت قرار مى دهد : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَ_هُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ . (1)

.


1- .انبياء : آيه 30 .

ص: 345

دو . زينت بخش زمين

آيا كافران نمى دانند كه آسمان ها و زمين ، بسته بودند و ما آنها را گشوديم و هر چيز زنده را از آب پديد آورديم؟ پس چرا ايمان نمى آورند؟» . و نيز مى فرمايد : «وَ اللَّهُ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَةً لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ . (1) و خداوند ، آبى از آسمان فرود مى آورد تا زمين مُرده را بدان زنده كند. بى گمان ، براى آنان كه گوش مى سپارند ، در اين ، نشانه اى است» . (2)

دو . زينت بخش زمينزيبايى ، شادابى و طراوت زمين نيز رابطه مستقيم با تدبير حكيمانه آفرينش آب و ابر و باد و باران دارد : «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ . (3) آيا نديده اى كه خداوند ، از آسمان آبى فرو فرستاد و زمين سرسبز شد؟ خداوند ، باريك بينِ آگاه است» . همچنين ، قرآن خطاب به مشركان ، آنان را به تأمّل در اين تدبير و از اين طريق به توحيد دعوت مى نمايد : «ءَاللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ * أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَمنبَتْنَا بِهِ حَدَآئقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنم_بِتُوا شَجَرَهَا أَءِلَ_هٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ . (4)

.


1- .نحل : آيه 65 .
2- .ر . ك: ص 349 ح 3616 .
3- .حج : آيه 63 .
4- .نمل : آيه 59 _ 60 .

ص: 346

سه . تأمين كننده مواد غذايى
چهار . تأمين كننده نياز آشاميدن

آيا خدا بهتر است يا آنچه با او شريك مى گردانند ؟ آن بهتر است يا آن كس كه آسمان ها و زمين را آفريد و آبى از آسمان برايتان فرود آورد كه بدان ، باغ هايى سرورانگيز پديد آورديم كه شما نمى توانستيد درختانش را برويانيد ؟ آيا معبودى [ديگر] با خدا هست ؟ [نه .] آنان ، گروهى كژرو هستند» .

سه . تأمين كننده مواد غذايىتأمّل در نقش آب در تأمين مواد غذايى نيز انسان را با خالق حكيم جهان ، آشنا مى نمايد : «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَ تِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَ_رَ. (1) خداوند ، كسى است كه آسمان ها و زمين را آفريد و آبى از آسمان فرود آورد كه بدان ، ميوه هاى خوراكى برايتان بيرون آورد و كشتى ها را رام شما كرد تا به فرمان او در دريا روان شوند و رودها را [نيز ]مسخّر شما كرد» .

چهار . تأمين كننده نياز آشاميدنآفرينش آب هاى شيرين و گوارا در كنار آب هاى شور و تلخ براى تأمين نيازهاى آشاميدنى انسان ، يكى ديگر از دلايل توحيد و خداشناسى است و اگر آب ، هيچ نقشى جز اين نداشت ، براى اثبات حكمت و تدبير در آفرينش ، كافى بود . قرآن ، درباره اين آيه روشن توحيد ، چنين مى فرمايد : «أَفَرَءَيْتُمُ الْمَاءَ الَّذِى تَشْرَبُونَ * ءَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ * لَوْ نَشَاءُ جَعَلْنَ_هُ أُجَاجًا فَلَوْلاَ تَشْكُرُونَ . (2)

.


1- .ابراهيم : آيه 32 . نيز ، ر . ك : عبس : آيه 26 _ 27 .
2- .ملك : آيه 30 .

ص: 347

پنج . مايه نظافت و پاكيزگى

آيا آبى را كه مى نوشيد ، ديده ايد؟ آيا شما آن را از ابر فرو مى فرستيد يا ما فرو فرستنده ايم؟ اگر مى خواستيم ، آن را تلخ مى كرديم. پس چرا سپاس نمى گزاريد؟» . و نيز مى فرمايد: «قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَّعِينِ . (1) بگو: اگر آب [ِ در دسترس] شما فرو رود ، چه كسى آب گوارا برايتان مى آورد؟» .

پنج . مايه نظافت و پاكيزگىپاگيزگى و نظافت ، يكى ديگر از حكمت هاى آفرينش آب است كه هيچ چيز نمى تواند جايگزين آن شود . تنها همين يك حكمت كافى است كه اين مايه حياتى را در رديف بزرگ ترين آيات الهى و نشانه هاى خداشناسى قرار دهد . قرآن كريم ، در دو مورد به اين حكمت اشاره دارد : «وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا . (2) و از آسمان ، آبى پاك كننده فرود آورديم» . «وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِّيُطَهِّرَكُم بِه . (3) و برايتان از آسمان ، آبى فرود مى آورَد تا بدان ، پاكيزه تان سازد» . نكات مهم و قابل تأمّل ديگرى در آفرينش آب وجود دارد كه در اين مجال ، فرصت پرداختن به آنها نيست. (4)

.


1- .ملك : آيه 30 .
2- .فرقان : آيه 48 .
3- .انفال : آيه 11 .
4- .ر . ك : اثبات وجود خدا : ص 81 _ 86 .

ص: 348

الباب التاسع: خلق البحرالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ » . (1)

«وَ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَ_ذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَ_ذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا » . (2)

راجع : الفرقان : 53 ، النمل : 61 ، الجاثية : 12 ، الطور : 6 ، الملك : 30 ، الرحمن : 19 _ 22 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إِنّي أسأَ لُكَ . . . بِالاِسمِ الَّذِي استَقَرَّت بِهِ الأَرَضونَ عَلى قَرارِها ، وَالجِبالُ عَلى أَماكِنِها ، وَالبِحارُ عَلى حُدودِها . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في دعاء الجوشن الكبير _: يا مَن في كُلِّ شَيءٍ دَلائِلُهُ ، يا مَن فِي البِحارِ عَجائِبُهُ . (4)

.


1- .النحل : 14 .
2- .الفرقان : 53 .
3- .مهج الدعوات : ص 112 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 370 ح 23 نقلاً عن الكتاب العتيق .
4- .البلد الأمين : ص 407 ، المصباح للكفعمي : ص 342 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 391 .

ص: 349

باب نهم: آفرينش دريا

اشاره

باب نهم: آفرينش درياقرآن«و اوست كه دريا را رام كرد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد و زيورهايى بيرون كشيد و به تن كنيد و كشتى ها را بينى كه آن را مى شكافند و به پيش مى روند تا از فضل خدا روزى بجويند. باشد كه سپاس بگزاريد» .

«و اوست كه دو دريا را به هم آميخت : يكى شيرين و گوارا و ديگرى شور و تلخ ، و ميان آن دو برزخى و مانعى استوار قرار داد» .

ر . ك : فرقان : آيه 53، نمل : آيه 61 ، جاثيه : آيه 12 ، طور : آيه 6 ، ملك : آيه 30 ، الرحمن : آيه 19 _ 22 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا ! از تو مى خواهم ... به نامى كه بدان ، زمين ها در جايگاه خود و كوه ها بر مكان هاى خود و درياها بر حدود و مرزهاى خود ، قرار گرفتند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى جوشن كبير _: اى آن كه در هر چيز ، نشانه هاى او و در درياها ، شگفتى هاى او [پيدا]ست !

.

ص: 350

الإمام عليّ عليه السلام :أنتَ الَّذي فِي السَّماءِ عَظَمَتُكَ ، وفِي الأَرضِ قُدرَتُكَ ، وفِي البِحارِ عَجائِبُكَ . (1)

بحار الأنوار عن سلمان الفارسي :رَأيتُ عَلى حَمائِلِ سَيفِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلامكِتابةً فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ما هذِهِ الكِتابَةُ عَلى سَيفِكَ؟ فَقالَ : هذِهِ إحدى عَشرَةَ كَلِمَةً عَلّمَنيها رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله ... يا مَنِ البِحارُ بِقُدرَتِهِ مَجرِيَّةٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا مَقنوطَ مِن رَحمَتِهِ ، ولا مَخلُوٌّ مِن نِعمَتِهِ ، ولا مُؤيِسٌ مِن رَوحِهِ ، ولا مُستَنكَفٌ عَن عِبادَتِهِ الَّذي بِكَلِمَتِهِ قامَتِ السَّماواتُ السَّبعُ ، وَاستَقَرَّتِ الأَرضُ المِهادُ ، وثَبَتَتِ الجبالُ الرَّواسي ، وجَرَتِ الرِّياحُ اللَّواقِحُ ، وسارَ في جَوِّ السَّماءِ السَّحابُ ، وقامَت عَلى حُدودِهَا البِحارُ . (3)

فاطمة عليهاالسلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي مَن تَوَكَّلَ عَلَيهِ كَفاهُ ، الحَمدُ للّهِِ سامِكِ (4) السَّماءِ ، وساطِحِ الأَرضِ ، وحاصِرِ البِحارِ . (5)

الإمام الحسن عليه السلام :اللّهُمَّ يا مَن جَعَلَ بَينَ البَحرَينِ حاجِزا وبُروجا وحِجرا مَحجورا . (6)

.


1- .الدروع الواقية : ص 202 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 202 .
2- .بحار الأنوار : ج 86 ص 192 ح 54 نقلاً عن اختيار ابن الباقي عن سلمان الفارسي .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 514 ح 1482 ، مصباح المتهجّد : ص 659 ح 728 عن عبد اللّه الأزدي وفيه «وقرّت الأرضون السبع» بدل «واستقرّت الأرض المهاد» .
4- .سامِك : أي رافع ؛ من سَمَكَ الشيءَ يَسمْكهُ : إذا رفعه (النهاية : ج 2 ص 403) .
5- .فلاح السائل : ص 440 ح 303 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 115 ح 2 .
6- .مهج الدعوات: ص 355، مصباح المتهجّد: ص 449 ح 555 عن الإمام الجواد عليه السلاموليس فيه «وبروجا وحِجْرا محجورا».

ص: 351

امام على عليه السلام :تو كسى هستى كه در آسمان ، عظمتت و در زمين ، قدرتت و در دريا شگفتى هايت [ هويدا]ست .

بحار الأنوار_ به نقل از سلمان فارسى _: بر دوال شمشير على عليه السلام نوشته اى ديدم و گفتم: اى امير مؤمنان! اين نوشته بر شمشير تو چيست؟ فرمود: «يازده جمله است كه پيامبر صلى الله عليه و آلهآنها را به من آموخت : ... [ و ]اى آن كه درياها به قدرت او جارى اند !

امام على عليه السلام :سپاس ، خداى را كه كسى نااميد از رحمتش و خالى از نعمتش و مأيوس از نسيم رحمتش نيست و نه خوددارى كننده از عبادتش ، كه به كلمه او آسمان هاى هفتگانه برپا شدند و گاهواره زمين ، آرام و قرار گرفت و كوه هاى استوار ، پا برجا شدند و بادهاى گَرده افشان ، روان شدند و ابرها در فضاى آسمان ، به حركت درآمدند و درياها بر مرزهاى خود ايستادند .

فاطمه عليهاالسلام :سپاس ، خدايى را كه توكّل كننده بر خود را كفايت كرد . سپاس ، خداى برافرازنده آسمان و گسترنده زمين و محصور كننده درياها را .

امام حسن عليه السلام :خدايا ! اى كه ميان دو دريا ، پرده و برج ها و مانعى سد كننده نهادى !

.

ص: 352

الإمام الصادق عليه السلام :إِذا أَرَدتَ أن تَعرِفَ سَعَةَ حِكمَةِ الخالِقِ ، وقِصَرَ عِلمِ المَخلوقينَ ؛ فَانظُر إِلى ما فِي البِحارِ مِن ضُروبِ السَّمَكِ ، ودَوابِّ الماءِ ، وَالأَصدافِ وَالأَصنافِ الَّتي لا تُحصى ولا تُعرَفُ مَنافِعُها إِلاَّ الشَّيءَ بَعدَ الشَّيءِ ، يُدرِكُهُ النّاسُ بِأَسبابٍ تُحدَثُ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :سُبحانَ مَن أَلَجَّ البِحارَ بِقُدرَتِهِ . (2)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 109 عن المفضّل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضل .
2- .مهج الدعوات : ص 294 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 330.

ص: 353

امام صادق عليه السلام :چون خواستى گستره حكمت آفريدگار و كمىِ دانش آفريدگان را بدانى ، به آنچه در درياهاست ، بنگر ، از انواع ماهى ها و جنبندگان دريا و صدف ها و گونه هايى كه به شمار نيايد و سودشان به تدريج [و با تجربه] معلوم مى شود و مردم ، آنها را با اسباب ساخته شده به دست مى آورند .

امام كاظم عليه السلام :منزّه است خدايى كه درياها را با قدرت خود ، عميق كرده است .

.

ص: 354

نشانه هاى خدا در آفرينش دريا
يك . نقش دريا در تأمين مواد غذايى

نشانه هاى خدا در آفرينش درياآفريدگار حكيم جهان ، درياها را به صورت يكى از آيات بزرگ آشنايى با خود و يكى از مهم ترين منابع حيات و ثروت پايان ناپذير زندگى ، در خدمت جامعه انسانى قرار داده است . قرآن كريم و احاديث اسلامى ، دلايل خداشناسى نهفته در درياها را مكرّر به مردم يادآور شده اند و آنان را به مطالعه درباره شگفتى هاى دريا و نقش آن در زندگى انسان ، دعوت كرده اند . نكات قابل تأمّل در اين راستا كه متون بر آن تأكيد دارند ، به طور اجمال عبارت اند از :

يك . نقش دريا در تأمين مواد غذايىاز نگاه قرآن ، با عنايت به اين كه دريا بخش قابل توجّهى از منبع خوراكى انسان را تأمين مى كند ، نشانه تدبير در نظام آفرينش و دليل خداشناسى است : «وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا . (1) اوست كسى كه دريا را مسخّر شما كرد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد» .

.


1- .نحل : آيه 14 .

ص: 355

دو . نقش دريا در تأمين لوازم آرايشى

ماهى ها ، نه تنها در خوراك انسان نقش عمده اى دارند، بلكه تأمين كننده خوراك بسيارى از پرندگان هستند ، چنان كه طبق محاسبات انجام شده ، تنها پرندگان دريايى ساحل جزاير صخره اى و كوه هاى ساحلى ، ساليانه دو ميليون و پانصد هزار تُن ، ماهى مى خورند . علاوه بر اين ، دريا ، تنها منبع تمام نشدنى نمك است كه در خدمت انسان قرار دارد .

دو . نقش دريا در تأمين لوازم آرايشىدريا ، افزون بر تأمين بخشى از مواد غذايى مورد نياز انسان ، برخى از لوازم آرايشى را نيز براى وى آماده مى كند . در اشاره به اين حكمت ، قرآن مى فرمايد : «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا . (1) و از آن ، زيورى براى به تن كردن بيرون مى كشيد» . و نيز مى فرمايد : «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ* بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَّ يَبْغِيَانِ* فَبِأَىِّ ءَالاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ* يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ . (2) دو دريا را روانه كرد تا به هم برسند . ميان آن دو ، مانعى است كه به هم در نمى آميزند . پس ، كدام يك از نعمت هاى خدايتان را دروغ مى انگاريد ؟ از آن دو ، مرواريد و مرجان بيرون مى آيد» .

.


1- .نحل : آيه 14 .
2- .الرحمن : آيه 19 _ 22 .

ص: 356

سه . نقش دريا در حمل و نقل
چهار . در كنار هم قرار گرفتن دو دريا ، با حائلى نامرئى

لؤلؤ ، دُرّ گران بهايى است كه هر چه بزرگ تر باشد، ارزشمندتر است و در دل انواع صدف ها در عمق دريا به وجود مى آيد . مرجان نيز از جانوران زيبا و دل انگيز دريايى است كه براى آرايش به كار مى رود . اين دو فوايد پزشكى نيز دارند .

سه . نقش دريا در حمل و نقليكى ديگر از نكاتى كه در قرآن به عنوان نشانه تدبير و خداشناسى مورد توجّه قرار گرفته ، مسئله حمل و نقل دريايى است : «وَ ءَايَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاَ صَرِيخَ لَهُمْ وَ لاَ هُمْ يُنقَذُونَ . (1) و نشانه ديگر براى آنان اين كه : ما ذرّيه شان را در كِشتى گران بار سوار كرديم ، و اگر بخواهيم ، آنان را غرق مى كنيم ، به گونه اى كه نه فريادرسى و نه نجات دهنده اى داشته باشند» . حتّى در عصر كنونى ، با وجود وسايط نقليه زمينى و هوايى ، كشتى ، نقش عمده اى در حمل و نقل ايفا مى نمايد .

چهار . در كنار هم قرار گرفتن دو دريا ، با حائلى نامرئىپديده شگفت انگيزِ كنارهم قرار گرفتن دو دريا با حائلى نامرئى ، به گونه اى كه هيچ يك بر ديگرى غلبه نمى كند ، دوبار در قرآن كريم به عنوان نشانه تدبير در نظام آفرينش و دليل خداشناسى مورد توجّه قرار گرفته است :

.


1- .يس : آيه 41 _ 43 .

ص: 357

1 . مورد اوّل ، در سوره فرقان : «وَ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَ_ذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَ_ذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا . (1) و اوست كه دو دريا را به هم آميخت: يكى شيرين و گوارا ، و ديگرى شور و تلخ ، و ميان آن دو برزخى و مانعى استوار قرار داد» . برزخ و حجاب نامرئى ميان آب شيرين و شور ، همان تفاوت درجه غلظت اين دو آب يا وزن مخصوص آنهاست كه سبب مى شود تا مدّت مديدى اين دو آب با هم درنياميزند . توضيح اين كه تمام رودخانه هاى بزرگ داراى آب شيرين كه به درياها مى ريزند ، در كنار ساحل ، آب هاى شور را عقب مى زنند ، دريايى از آب شيرين تشكيل مى دهند و تا مدّت طولانى اين وضع ادامه دارد و جالب اين كه به كمك جزر و مدّ آب دريا ، آب هاى شيرين ، براى كشاورزى قابل استفاده مى شود . 2 . مورد دوم ، در سوره الرحمن : «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ* بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَّ يَبْغِيَانِ . (2) دو دريا را روانه كرد تا به هم برسند. ميان آن دو مانعى است كه به هم درنمى آميزند» . اين آيه ، علاوه بر معنايى كه گذشت ، مى تواند به رودهاى عظيمى اشاره داشته باشد كه در اقيانوس ها در حركت اند كه يكى از مهم ترين آنها «گلف اِستريم» نام دارد .

.


1- .فرقان : آيه 53 .
2- .الرحمن: آيه 19 _ 20 .

ص: 358

پنج . شگفتى هاى دريا
شش . كشف تدريجى منافع دريا با پيشرفت علم

اين آب ها كه از مناطق نزديك به خطّ استوا حركت مى كنند ، گرم اند و حتّى رنگ آنها گاه با رنگ آب هاى مجاور ، متفاوت است . عرض آن ، حدود يكصد و پنجاه كيلومتر و عمق آن ، چند صد متر ، سرعت آن در برخى از مناطق در طول يك روز ، يك صد و شصت كيلومتر است . جالب توجّه اين كه اين رودهاى عظيم با آب هاى اطراف خود ، كمتر آميخته مى شوند . (1)

پنج . شگفتى هاى درياهر چند سراسر جهان آفرينش ، شگفت انگيز و نشانه قدرت و حكمت آفريدگار است؛ ولى بى ترديد ، برخى پديده ها شگفت انگيزتر است . از اين رو ، پيامبر خدا، ضمن نيايش خود مى فرمايد : يا مَن في كُلِّ شَيءٍ دَلائِلُهُ ! يا مَن فِي البِحارِ عَجائِبُهُ! (2) اى كه در هر چيز دليل هايش هويداست! اى كه در درياها شگفتى هايش پيداست! تأمّل در آفرينش و زندگى ده ها هزار گونه حيوانات دريايى كوچك و بزرگ در درياى بى كران ، گواه اين سخن است .

شش . كشف تدريجى منافع دريا با پيشرفت علمآنچه از دلايل خداشناسى در زمينه آفرينش دريا و نقش آن در زندگى انسان برشمرديم ، مواردى بود كه براى مردم عصر نزول قرآن و قرن ها پيش از آن ، قابل فهم بود ؛ امّا بى ترديد ، منافع دريا و دلايل خداشناسى آن ، منحصر به موارد

.


1- .برگرفته از: تفسير نمونه : ج 23 ص 131 _ 132 .
2- .ر . ك : ص 349 ح 3617 .

ص: 359

يادشده نيست؛ بلكه دريا منافعى براى زندگى انسان دارد كه اگر اهمّيت آن از فوايدى كه گذشت ، بيشتر نباشد ، بى ترديد ، كمتر نيست؛ مانند : نزول باران ، تعديل هوا ، تأمين رطوبت زمين . همچنين ، عناصر فراوانى كه با پيشرفت علم از آن دريا گرفته و در صنايع مختلف و داروسازى كاربرد دارد ، مانند : مَنيزيم ، پتاسيم ، بُرُم و سولفات سُديم . امام صادق عليه السلام با اشاره به اين منافع و دلايل كشف نشده در آن روزها مى فرمايد : إِذا أَرَدتَ أن تَعرِفَ سَعَةَ حِكمَةَ الخالِقِ ، وقِصَرَ عِلمِ المَخلوقينَ ؛ فَانظُر إِلى ما فِي البِحارِ مِن ضُروبِ السَّمَكِ ، ودَوابِّ الماءِ ، وَالأَصدافِ وَالأَصنافِ الَّتى لا تُحصى ولا تُعرَفُ مَنافِعُها إِلاَّ الشَّى ءَ بَعدَ الشَّى ءِ ، يُدرِكُهُ النَّاسُ بِأَسبابٍ تَحدُثُ . (1) چون خواستى گستره حكمت آفريدگار و كمىِ دانش آفريدگان را بدانى ، به آنچه در درياهاست ، بنگر ، از انواع ماهى ها و جنبندگان دريا و صدف ها و گونه هايى كه به شمار نيايد و سودشان به تدريج [و با تجربه] معلوم مى شود ، به وسيله اسباب ساخته شده ، به دست مردم مى رسد.

.


1- .ر . ك : ص 353 ح 3623 .

ص: 360

الباب العاشر: خلق الرّياح والسّحاب والمطرالكتاب«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَ تٍ وَ لِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ» . (1)

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَ__لِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِنم بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَ_رِ » . (2)

«وَ اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِيفِ الرِّيَ_حِ ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ » . (3)

راجع : البقرة: 164 ، الأعراف: 57 ، الحِجْر : 22 ، الإسراء : 69 ، الأنبياء : 81 ، الفرقان : 48 ، النمل : 63 ، الروم : 51 ، فاطر : 9 ، الذاريات : 1 ، القمر : 19 ، المرسلات : 1 ، 3 .

الحديثتفسير القمّي :قولُهُ : «وَ تَصْرِيفِ الرِّيَ_حِ ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» أي تَجيءُ مِن كُلِّ جانِبٍ ، ورُبَّما كانَت حارَّةً ، ورُبَّما كانَت بارِدَةً ، ومِنها ما يُسَيِّرُ السَّحابَ ، ومِنها ما يَبسُطُ الرِّزقَ فِي الأَرضِ ، ومِنها ما يَلقَحُ الشَّجَرَةَ . (4)

.


1- .الروم : 46 .
2- .النور : 43 .
3- .الجاثية : 5 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 293 .

ص: 361

باب دهم: آفرينش بادها و ابر و باران

اشاره

باب دهم: آفرينش بادها و ابر و بارانقرآن«و از نشانه هاى او آن كه بادهاى مژده دهنده را مى فرستد تا رحمت خود را به شما بچشانَد» .

«آيا نديده اى كه خدا ، ابرهايى را به آهستگى مى راند ، آن گاه ، آنها را به هم مى پيوندد و ابرى انبوه پديد مى آورد؟ و باران را مى بينى كه از درون آن ، بيرون مى ريزد و [خدا] از آسمان ، از پشته ها[ى ابر يخ زده] كه در آن جاست ، تگرگى فرو مى ريزد و هر كه را خواهد ، بدان آسيب مى رساند و از هر كه بخواهد، بازمى دارد. روشنايى برقش نزديك است كه ديدگان را ببرد» .

«و در پياپى درآمدن شب و روز و آنچه از روزى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و بدان ، زمين را پس از مرگش زنده كرده است و نيز گردش بادها [به همه سو ]نشانه هايى است براى آنان كه مى انديشند» .

ر . ك : بقره : آيه 164 ، اعراف : آيه 57 ، حجر : آيه 22 ، اسراء : آيه 69 ، انبياء : آيه 81 ، فرقان : آيه 48 ، نمل : آيه 63 ، روم : آيه 51 ، فاطر : آيه 9 ، ذاريات : آيه 1 ، قمر : آيه 19 ، مرسلات : آيه 1 و 3 .

حديثتفسير القمى :گفته خداى متعال: «و گردش بادها ، نشانه هايى است براى آنان كه مى انديشند» ، به اين معناست كه از هر سو مى آيد و گاه ، داغ است و گاه ، سرد و برخى از آنها ابر مى آورند و برخى ، روزى (1) را در زمين مى پراكَنَند و برخى به گَرده افشانى درختان ، يارى مى رسانند .

.


1- .در موارد متعدّدى منظور از روزى ، سبب آن ، يعنى باران و آب است .

ص: 362

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ السَّحابَ غَرابيلَ لِلمَطَرِ ، هِيَ تُذيبُ البَرَدَ (1) حَتّى يَصيرَ ماءً لِكَيلا لا يَضُرَّ بِهِ شَيئا يُصيبُهُ . الَّذي تَرَونَ فيهِ مِنَ البَرَدِ وَالصَّواعِقِ نِقمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل ، يُصيبُ بِها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ . (2)

نثر الدرّ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ عِندَ هُبوبِ الرِّيحِ : اللّهُمَّ اجعَلها رِياحا ولا تَجعَلها ريحا . وَالعَرَبُ تَقولُ : لا يَلقَحُ السَّحابُ إِلاّ مِن رِياحٍ ، ومُصَدِّقُ ذلِكَ قوَلُ اللّهِ تَعالى : «وَ اللَّهُ الَّذِى أَرْسَلَ الرِّيَ_حَ فَتُثِيرُ سَحَابًا» (3) . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :السَّحابُ غِربالُ المَطَرِ ، لَولا ذلِكَ لَأَفسَدَ كُلَّ شَيءٍ وَقَعَ عَلَيهِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :لَولاَ السَّحابُ لَخَرِبَتِ الأَرضُ ، فَما أَنبَتَت شَيئا ، ولكِنَّ اللّهَ يَأَمُرُ السَّحابَ فَيُغَربِلُ الماءَ ، فَيُنزِلُ قَطرا ، وأنَّهُ أُرسِلَ عَلى قَومِ نوحٍ بِغَيرِ سَحابٍ . (6)

.


1- .البَرَد : حبُّ الغمام ؛ وهو مطر جامد (تاج العروس : ج 4 ص 348) .
2- .الكافي : ج 8 ص 240 ح 326 ، قرب الإسناد : ص 73 ح 236 وفيه «تُدبّر البرد» بدل «تذيب البرد» وكلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 59 ص 381 ح 25 .
3- .فاطر : 9 .
4- .نثر الدرّ : ج 1 ص 196 ؛ المعجم الكبير : ج 11 ص 171 ح 11533 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 49 ح 2450 كلاهما عن ابن عبّاس وفيهما قول رسول اللّه صلى الله عليه و آله فقط .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 525 ح 1495 ، قرب الإسناد : ص 136 ح 479 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 59 ص 373 ح 5 .
6- .المحاسن : ج 2 ص 34 ح 1107 ، بحار الأنوار : ج 59 ص 378 ح 16 .

ص: 363

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بى گمان ، خداوند عز و جل ابرها را غربال باران قرار داده است . باد ، قطعات يخ را ذوب مى كند تا در برخورد با چيزى ، به آن آسيبى نزند . تگرگ ها و صاعقه هايى كه مى بينيد ، انتقام الهى اند كه به هر يك از بندگانش كه بخواهد ، مى رساند .

نثر الدُرّ :پيامبر خدا به هنگام وزش باد مى فرمود : «خدايا ! آن را چند باد ، نه يك باد ، قرار ده» . عرب مى گويد : ابر ، جز از چند باد ، باردار نمى شود و تأييد اين گفته خداى متعال است : «و خداوند ، كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرها را برانگيزد» .

امام على عليه السلام :ابر ، غربال باران است . اگر چنين نبود ، هر چيز را كه بر آن فرود مى آمد ، تباه مى كرد .

امام صادق عليه السلام :اگر ابر نبود ، زمين تباه مى شد و هيچ چيز نمى رويانيد ؛ امّا خداوند به ابر امر مى كند تا آب را غربال كند و دانه دانه فرو فرستد و بر قوم نوح ، بدون ابر ، فرستاده شد .

.

ص: 364

نشانه هاى خدا در آفرينش ابر و باد و باران

نشانه هاى خدا در آفرينش ابر و باد و باراناز جمله نشانه هاى بزرگ الهى كه قرآن كريم در بسيارى از آياتش از آنها ياد كرده ، هوا ، ابر و باران است . قرآن ، حدود 105 بار از اين سه ، به تنهايى و يا با هم و با نام هاى متعدّد و آثار گوناگون آنها ، ياد كرده است و مى توان مانند ديگر مباحث قرآنى درباره طبيعت ، از دو زاويه بدان نگريست : 1 . وجود يك نظام ويژه در آفرينش هوا ، ابر و باران و حكمت جارى در خلقت آنها ؛ 2 . اعجاز قرآنى در اين زمينه و چگونگى استنتاج آن ، چه در ميان آياتى كه از هوا ، ابر و باران و چگونگى آنها ياد كرده ، برخى تعبيرهايى آمده كه با اكتشافات علمى جديد درباره جوّ و باران ، مطابقت كامل دارد و اين ، بر يكى بودن فرو فرستنده قرآن و هوا و باران ، دلالت مى كند . گفتنى است كه قرآن ، در صدد تدوين قواعد و قوانين فيزيك و يا تعليم نظريات هواشناسى نيست ؛ امّا بايد گفت كه قرآن كريم ، به گونه اى از هوا و باران سخن گفته كه همانندش در هيچ يك از سخنان و نوشته هاى بشر تا قرن پيش

.

ص: 365

نيامده است . مهندس مهدى بازرگان ، كتابى مستقل در اين زمينه به نام باد و باران در قرآن دارد كه علاقه مندان به آگاهى بيشتر را به مطالعه آن كتاب ، سفارش مى كنيم .

.

ص: 366

الباب الحادي عشر: خلق الليل والنّهارالكتاب«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ الَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ » . (1)

«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » . (2)

«إِنَّ فِى اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ » . (3)

«وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَا ءَايَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَا ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ» . (4)

«قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ الَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَ_مَةِ مَنْ إِلَ_هٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ » . (5)

«قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَ_مَةِ مَنْ إِلَ_هٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ » . (6)

.


1- .فصّلت : 37 .
2- .الأنبياء : 33 .
3- .يونس : 6 .
4- .الإسراء : 12 .
5- .القصص : 71 .
6- .القصص : 72 .

ص: 367

باب يازدهم: آفرينش شب و روز

اشاره

باب يازدهم: آفرينش شب و روزقرآن«و از نشانه هاى اوست ، شب و روز و خورشيد و ماه» .

«و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورد و هر يك در مدارى [معيّن] شناورند» .

«بى گمان ، در آمد و شدِ شب و روز و آنچه خداوند در آسمان ها و زمين آفريده ، نشانه هايى براى پرهيزگاران است» .

«و شب و روز را دو نشانه قرار داديم . پس نشانه شب را تيره و ناديدنى ، و نشانه روز را روشنى بخش قرار داديم تا فضلى از پروردگارتان بجوييد و شماره سال ها و حساب را بدانيد» .

«بگو : چه مى پنداريد اگر خدا ، شب را تا روز قيامت بر شما جاويد بدارد ؟ چه خدايى جز خداوند ، روشنى را براى شما مى آورد؟ آيا نمى شنويد؟» .

«بگو : چه مى پنداريد اگر خدا ، روز را تا قيامت بر شما جاويد بدارد ؟ چه خدايى جز خداوند ، شب را براى شما مى آورد تا در آن آرام گيريد ؟ آيا نمى بينيد؟» .

.

ص: 368

راجع : آل عمران : 27 ، الأنعام: 96، الأعراف: 54 ، يونس : 67 ، الرعد : 3 ، إبراهيم : 33 ، الحجّ : 61 ، المؤمنون : 80 ، النور: 44، الفرقان: 47 و 62 ، النمل: 27 ، القصص : 73 ، الروم : 23 ، لقمان : 29 ، فاطر : 13 ، يس: 37، الزمر: 5 ، غافر: 61، الحديد: 6 ، النبأ : 10 و 11 ، الفجر : 1 و 4 .

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ وَالمَساءِ _: الحَمدُ للّهِِ الَّذي خَلَقَ اللَّيلَ وَالنَّهارَ بِقُوَّتِهِ ، ومَيَّزَ بَينَهُما بِقُدرَتِهِ ، وجَعَلَ لِكُلِّ واحِدٍ مِنهُما حَدّا مَحدودا ، وأَمَدا مَمدودا ، يولِجُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُما في صاحبِهِ ، ويولِجُ صاحِبَهُ فيهِ ، بِتَقديرٍ مِنهُ لِلعِبادِ فيما يَغذوهُم بِهِ ، ويُنشِئُهُم عَلَيهِ . فَخَلَقَ لَهُمُ اللَّيلَ لِيَسكُنوا فيهِ مِن حَرَكاتِ التَّعَبِ ، ونَهَضاتِ النَّصَبِ (1) ، وجَعَلَهُ لِباسا لِيَلبَسوا مِن راحَتِهِ ومَنامِهِ ، فَيَكونَ ذلِكَ لَهُم جَماما وقُوَّةً ، ولِيَنالوا بِهِ لَذَّةً وشَهوَةً . وخَلَقَ لَهُم النَّهارَ مُبصِرا لِيَبتَغوا فيهِ مِن فَضلِهِ ولِيَتَسبَّبوا إِلى رِزقِهِ ويَسرَحوا في أَرضِهِ ، طَلَبا لِما فيهِ نَيلُ العاجِلِ مِن دُنياهُم ، ودَرَكُ الآجِلِ في أُخراهُم ، بِكُلِّ ذلِكَ يُصلِحُ شَأَنَهُم ، ويَبلو أَخبارَهُم ، ويَنظُرُ كَيفَ هُم في أَوقاتِ طاعَتِهِ ، ومنازِلِ فُروضِهِ ، ومَواقِعِ أَحكامِهِ «لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَسَ__ئواْ بِمَا عَمِلُواْ وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُواْ بِالْحُسْنَ» (2) . اللّهُمَّ فَلَكَ الحَمدُ عَلى ما فَلَقتَ لَنا مِنَ الإِصباحِ ، ومَتَّعتَنا بِهِ مِن ضَوءِ النَّهارِ ، وبَصَّرتَنا مِن مَطالِبِ الأَقواتِ ، ووَقَيتَنا فِيهِ مِن طَوارِقِ الآفاتِ . (3)

.


1- .نَهَضات النَّصَب : المراد بها : التردّدات البدنيّة الموجبة للنصب ؛ أعني التعب (مجمع البحرين : ج 3 ص 1840) .
2- .النجم : 31 .
3- .الصحيفة السجّاديّة : ص 39 الدعاء 6 ، بحار الأنوار : ج 58 ص 199 ح 37 .

ص: 369

ر . ك : آل عمران : 27 ، انعام: 96، اعراف: 54 ، يونس : 67 ، رعد : 3 ، ابراهيم : 33 ، حجّ : 61 ، مؤمنون : 80 ، نور: 44، فرقان: 47 و 62 ، نمل: 27 ، قصص : 73 ، روم : 23 ، لقمان : 29 ، فاطر : 13 ، يس: 37، زمر: 5 ، غافر: 61، حديد: 6 ، نبأ : 10 و 11 ، فجر : 1 و 4 .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در بخشى از دعاى بامداد و شامگاهش _: سپاس ، خداى را كه شب و روز را به قدرت خود آفريد و ميان آنها به نيروى خويش ، جدايى انداخت و براى هر يك ، حدّى معيّن و مهلتى محدود ، قرار داد و هر يك در ديگرى و آن را در اين داخل مى كند ، به تقديرى متناسب كه بندگانش را با آن ، تغذيه مى كند و مى پرورانَد . پس شب را براى ايشان آفريد تا در آن از حركت هاى خسته كننده و فعّاليت هاى رنج آور بياسايند و آن را لباس آسودگى و خواب آنان قرار داد تا بدان ، تمركز خاطر و قوّت يابند و به لذّت و شهوت خويش برسند . و روز را بر ايشان روشن ساخت تا در آن ، از فضل او بجويند و با آن به روزى اش دست يازند و در زمينش سير كنند تا به دنياى اكنونشان برسند و به آخرت پيش رويشان نيز دست يابند ، و خدا با اينها ، كارشان را سامان مى دهد و آنها را مى آزمايد و مى نگرد كه در هنگام اطاعتش و جايگاه واجباتش و موقعيت هاى احكامش ، چگونه اند «تا آنان را كه زشتكارى كرده اند ، به عملشان سزا دهد و آنان را كه نيكى كرده اند ، به نيكى پاداش دهد» . خدايا ! سپاس ، از آنِ توست بر شكافتن سپيده صبح و بهره مند كردن ما از روشنىِ روز و بينايى در طلب روزى و نگهدارى مان از گزند حوادث .

.

ص: 370

. .

ص: 371

نشانه هاى خدا در آفرينش شب و روز
اشاره

نشانه هاى خدا در آفرينش شب و روزقرآن كريم ، بيش از سى بار ، مردم را به مطالعه شب و روز به عنوان دو آيه خداشناسى و دو پديده شگفت نظام هستى كه حاكى از حكمت آفريدگار جهان است ، دعوت كرده است . گاه مى فرمايد كه شب و روز ، نشانه وجود خداست : «وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ الَّيْلُ وَ النَّهَارُ» . (1) «وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ» . (2) گاه مى فرمايد كه خدا ، آفريننده شب و روز است : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ» . (3) گاه مى فرمايد كه خداوند است كه شب و روز را مسخّر شما كرده است : «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ» . (4)

.


1- .فصّلت : آيه 37 .
2- .اسراء : آيه 12 .
3- .انبياء : آيه 33 .
4- .ابراهيم : آيه 33 .

ص: 372

گاه مى فرمايد كه خداوند است كه شب را به روز ، وارد مى كند و روز را بر شب : «يُولِجُ الَّيْلَ فِى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فِى الَّيْلِ» . (1) ونيز با تعبيرات ديگرى كه همگى ، انديشمندان را به تأمّل در پديده شب و روز دعوت مى نمايند ، دعوت خود را تكرار مى كند . ساده ترين حكمت شب و روز كه براى همه مردم ، قابل فهم است ، در آيات 71 تا 73 از سوره قصص ، بيان شده است : «قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ الَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَ_مَةِ مَنْ إِلَ_هٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ * قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَ_مَةِ مَنْ إِلَ_هٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ * وَمِن رَحمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللِّيلَ وَالنَّهارَ لِتَسكُنوا فيهِ وَلتَبتَغوا مِن فَضلِهِ وَلِعلَّكُم تَشكُرونَ . (2) بگو: آيا مى دانيد كه اگر خداوند ، شب را تا روز قيامت بر شما هميشگى مى كرد ، چه خدايى جز خدا برايتان نور مى آورد؟ آيا نمى شنويد؟ بگو: آيا مى دانيد كه اگر خداوند ، روز را تا روز قيامت بر شما هميشگى مى كرد ، چه خدايى جز خدا برايتان شب را مى آورد تا در آن ، آرامش يابيد؟ آيا نمى بينيد؟ و از رحمت اوست كه شب و روز را برايتان قرار داد تا در آن ، آرام گيريد و از فضلش بجوييد ، شايد كه سپاس بگزاريد» . اشاره به اين است كه اگر زمين بر محور خود نمى چرخيد و هميشه ، نيمى از

.


1- .حج : آيه 61 .
2- .قصص : آيه 71 _ 73 .

ص: 373

يك . صاحبان بصيرت
دو . خردمندان
سه . پرهيزگاران

آن در تاريكى و نيمى در روشنايى بود ، اصولاً زندگى در آن امكان پذير نبود . بنا بر اين ، گردش منظّم زمين و نظام دقيق شب و روز ، حاكى از نظم و تدبير و دليل بر توحيد و خداشناسى است . نكته قابل توجّه اين است كه از نگاه قرآن ، دلالت شب و روز بر وجود خدا ، براى همه كس قابل فهم و بهره بردارى نيست . چند دسته هستند كه از مطالعه شب و روز براى آشنايى آفريدگار هستى و پيدا كردن راه صحيح زندگى استفاده مى كنند :

يك . صاحبان بصيرت«يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَعِبْرَةً لاِّوْلِى الْأَبْصَ_رِ . (1)

شب و روز را مى چرخاند . بى گمان ، در اين ، عبرتى براى صاحبان بصيرت است» .

دو . خردمندان«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاَيَ_تٍ لاِّولِى الْأَلْبَ_بِ . (2)

بى گمان ، در آفرينش آسمان ها و زمين ، و آمد و شد شب و روز ، نشانه هايى براى خردمندان است» .

سه . پرهيزگاران

.


1- .نور : آيه 44 .
2- .آل عمران : آيه 190 .

ص: 374

چهار . مؤمنان

«إِنَّ فِى اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ . (1)

بى گمان ، در آمد و شد شب روز و آنچه خدا در آسمان ها و زمين آفريده ، نشانه هايى براى پرهيزگاران است» .

چهار . مؤمنان«أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا الَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِى ذَلِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ . (2)

آيا نديده اند كه شب را براى آرامششان قرار داديم و روز را روشن ؟ بى گمان ، در اين ، نشانه هايى براى مؤمنان است» .

در واقع ، شرط اصلى بهره گيرى از آيات و دلايل خداشناسى ، كنار زدن موانع و حجاب هاى معرفت است . (3) كسانى كه ديده عقلشان محجوب است ، امكان شناخت هاى حقايق عقلى از آنان سلب شده است . از اين رو ، قرآن ، تنها كسانى را از «اُولوا الألباب (خردمندان)» و « اُولوا الأبصار (صاحبان بصيرت)» مى داند كه بتوانند از ديده عقل خود براى شناخت حقايق كه مى تواند راه صحيح زندگى را به آنها ارائه كند ، استفاده كنند . بنا بر اين ، كمترين درجات تقوا كه تقواى عقلى است و موانع شناخت را مى زدايد ، شرط بهره گيرى از تأمّل در آيات خداشناسى است و اگر چه به وسيله ايمان ، تقواى عقلى به تقواى شرعى ارتقا يابد ، به مراتب معرفت انسان افزوده مى گردد تا آن جا كه در بالاترين مراتب تقوا ، انسان به قلّه اى از معرفت دست

.


1- .يونس : آيه 6 .
2- .نمل : آيه 86 .
3- .ر . ك : ج 4 ص 579 (فصل دهم : موانع معرفت خدا) .

ص: 375

مى يابد كه در آن جا در جهان هستى چيزى جز خدا نمى بيند (1) با اين تحليل به اين نتيجه مى رسيم كه همه آياتى كه گروه هاى خاصّى را براى بهره بردارى از دلايل خداشناسى معرّفى مى كنند ، اشاره به شرطيت رفع موانع شناخت براى خداشناسى و درجات معرفت دارند و در حقيقت ، مكمّل يكديگر هستند .

.


1- .ر . ك : ص 189 (دسته چهارم) .

ص: 376

الباب الثاني عشر: خلق الشمس والقمرالكتاب«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ الَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لاَ تَسْجُدُواْ لِلشَّمْسِ وَ لاَ لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُواْ لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ » . (1)

«وَ الشَّمْسُ تَجْرِى لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَ_ا ذَ لِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَ_هُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ * لاَ الشَّمْسُ يَنم_بَغِى لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ الَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ كُلٌّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ » . (2)

«الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ » . (3)

«فَالِقُ الاْءِصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَ لِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» . (4)

«هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَ لِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الاْيَ_تِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ » . (5)

.


1- .فصّلت : 37 .
2- .يس : 38 _ 40 .
3- .الرحمن : 5 .
4- .الأنعام : 96 .
5- .يونس : 5 .

ص: 377

باب دوازدهم: آفرينش خورشيد و ماه

اشاره

باب دوازدهم: آفرينش خورشيد و ماهقرآن«و از نشانه هاى او ، شب و روز و خورشيد و ماه است . براى خورشيد و ماه سجده نكنيد. براى خدايى سجده كنيد كه آنها را آفريده است ، اگر او را مى پرستيد» .

«و خورشيد به سوى قرارگاه خود ، روان است . اين تقديرِ آن عزيز فرزانه است و براى ماه ، منزل هايى معيّن كرده ايم تا چون شاخه خشك و نازك خرما [شود و ]بازگردد . نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب كه بر روز ، پيشى گيرد و هر كدام در مدارى شناورند» .

«خورشيد و ماه به حساب اند» .

«شكافنده صبح است و شب را براى آسودن و خورشيد و ماه را به حساب قرار داد . اين ، تقدير آن عزيز داناست» .

«اوست كه خورشيد را روشنى بخشيد و ماه را تابان كرد و براى آن ، منزل هايى معيّن نمود تا شماره سال ها و حساب را بدانيد . خدا اينها را جز به حق نيافريد . نشانه ها را براى دانايان به روشنى بيان مى دارد» .

.

ص: 378

راجع : البقرة : 189 ، الأعراف : 54 ، يونس : 6 ، الرعد : 2 ، إبراهيم : 33 ، النحل : 12 ، الإسراء : 12 ، الكهف : 86 و 90 ، الأنبياء : 33 ، المؤمنون : 80 ، الفرقان : 45 و 46 و 61 ، العنكبوت : 61 ، لقمان : 29 ، فاطر : 13 ، الصافّات : 5 ، الزمر : 5 ، الرحمن : 17 ، المعارج : 40 ، نوح : 16 ، المدثّر : 32 ، التكوير : 1 ، الفجر : 1 و 4 ، الشمس : 1 و 2 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا رَأَى الشَّمسَ عِندَ غُروبِها قالَ _: في نارِ اللّهِ الحامِيَةِ ، لَولا ما يَزَعُها (1) مِن أَمرِ اللّهِ لَأَهلَكَت ما عَلَى الأَرضِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن قَولِهِ عِندَ رُؤيَةِ الهِلالِ _: أَيُّهَا الخَلقُ المُطيعُ ، الدّائِبُ السَّريعُ ، المُتَرَدِّدُ في فَلَكِ التَّدبيرِ ، المُتَصَرِّفُ في مَنازِلِ التَّقديرِ ، آمَنتُ بِمَن نَوَّرَ بِكَ الظُّلَمَ ، وأَضاءَ بِكَ البُهَمَ ، وجَعَلَكَ آيَةً مِن آياتِ سُلطانِهِ ، وَامتَهَنَكَ بِالزِّيادَةِ وَالنُّقصانِ ، وَالطُّلوعِ وَالأُفولِ ، وَالإِنارَةِ وَالكُسوفِ ، في كُلِّ ذلِكَ أنتَ لَهُ مُطيعٌ وإِلى إِرادَتِهِ سَريعٌ ، سُبحانَهُ ما أَحسَنَ ما دَبَّرَ وأَتقَنَ ما صَنَعَ في مُلكِهِ ! وجَعَلَكَ اللّهُ هِلالَ شَهرٍ حادِثٍ لِأَمرٍ حادِثٍ ، جَعَلَكَ اللّهُ هِلالَ أَمنٍ وإِيمانٍ ، وسَلامَةٍ وإِسلامٍ ، هِلالَ أَمَنَةٍ مِنَ العاهاتِ وسَلامَةٍ مِنَ السَّيِّئاتِ ، اللّهُمَّ اجعَلنا أَهدى مَن طَلَعَ عَلَيهِ ، وأَزكى مَن نَظَرَ إِلَيهِ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وآلِهِ ، اللّهُمَّ افعَل بي كَذا وكَذا يا أَرحَمَ الرَّاحِمينَ . (3)

.


1- .. يَزَعُها: أي يمنعها . يقال : وزَعَه يَزَعُه وَزْعا فهو وازعٌ : إذا كفَّه ومنعه (النهاية : ج 5 ص 180) .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 656 ح 6951 ، تفسير الطبري : ج 9 الجزء 16 ص 12 ، تفسير القرطبي : ج 11 ص 49 وفيهما «لأحرقت» بدل «لأهلكت» وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 101 ح 1847 ، الصحيفة السجّاديّة : ص 163 الدعاء 43 ، مصباح المتهجّد : ص 541 ح 628 كلاهما عن الإمام زين العابدين عليه السلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 58 ص 178 ح 36 .

ص: 379

راجع : بقره : 189 ، اعراف : 54 ، يونس : 6 ، رعد : 2 ، ابراهيم : 33 ، نحل : 12 ، اسراء : 12 ، كهف : 86 و 90 ، انبياء : 33 ، مؤمنون : 80 ، فرقان : 45 و 46 و 61 ، عنكبوت : 61 ، لقمان : 29 ، فاطر : 13 ، صافّات : 5 ، زمر : 5 ، الرحمن : 17 ، معارج : 40 ، نوح : 16 ، مدثّر : 32 ، تكوير : 1 ، فجر : 1 و 4 ، شمس : 1 و 2 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ چون خورشيد را ديد كه غروب مى كند _: در آتش داغ خدا ، اگر امر خدا جلويش را نمى گرفت ، همه آنچه را بر زمين بود ، نابود مى كرد . (1)

امام على عليه السلام_ در بخشى از گفتارش به هنگام ديدن ماه نو _: اى آفريده به فرمان و رونده شتابان ، آينده و شونده در سپهر تدبير و جاى گيرنده در منزل تقدير ! به آن كسى ايمان آوردم كه تاريكى ات را نور داد و نقاط ابهامت را روشن نمود و نشانه اى از نشانه هاى سيطره اش قرار داد و با كم و بيش كردنت و طلوع و غروبت و تابان و بى نور كردنت ، در اختيار خود گرفت و در همه اينها فرمانبرِ او بودى و درخواستش را به شتابْ پاسخگو ، منزّه است خدا! چه نيكو تدبير نمود ، و در مُلك خود ، چه استوار كار كرد ! خداوند ، تو را هلال ماهى نو براى پديده اى تازه قرار دهد ! خدا تو را هلال امنيت و ايمان و سلامت و اسلام قرار دهد ؛ امنيت از آفت ها و سلامت از گناهان ! خدايا ! ما را در ميان آنان كه ماه بر ايشان طلوع مى كند ، ره يافته ترين قرار ده و در ميان آنان كه بدان مى نگرند ، پاك ترين ! و درود خدا بر محمّد پيامبر و خاندان او باد ! خدايا ! براى من چنين و چنان كن (خواسته هايت را بگو) ، اى مهربان ترينِ مهربانان !

.


1- .بر اساس نظريات علمى امروز ، اگر حرارت توليد شده خورشيد ، بيش از آنچه اكنون به زمين مى رسد ، به آن برسد ، همه موجودات زمينى از گرما ، نابود مى شوند و اين ، نشانه اندازه گيرى حكيمانه مدبّر هستى است .

ص: 380

. .

ص: 381

نشانه هاى خدا در آفرينش خورشيد و ماه
يك . نظام خورشيد و ماه

نشانه هاى خدا در آفرينش خورشيد و ماهاز نگاه قرآن كريم ، خورشيد و ماه ، دو دليل روشن ديگر بر خالق حكيم و تواناى جهان آفرينش اند . در اين كتاب آسمانى ، هفده بار به بيان هاى مختلف ، جامعه انسانى به تأمّل در اين دو پديده شگفت جهان آفرينش ، دعوت شده است . عناوين (1) درس هايى كه خورشيد و ماه در مسير خداشناسى ارائه مى نمايند ، عبارت است از :

يك . نظام خورشيد و ماهخداى متعال مى فرمايد: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِى لِمُسْتقَرٍّ لَّهَ_ا ذَ لِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَ_هُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ* لاَ الشَّمْسُ يَن_بَغِى لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ الَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ كُلٌّ فِى فَلَكٍ يَسْبَحُونَ . (2)

.


1- .تبيين و توضيح اين عناوين ، نيازمند مراجعه به كتاب هاى تخصّصى است كه علاقه مندان مى توانند به منابع مستقلى كه در اين زمينه نوشته شده ، مراجعه فرمايند .
2- .يس : آيه 38 _ 40 .

ص: 382

دو . حركت خورشيد و ماه
سه . سجود خورشيد و ماه براى خداوند

و خورشيد ، به قرارگاه خود روان است. اين تقدير آن عزيز فرزانه است و براى ماه ، منزل هايى معيّن كرده ايم تا چون شاخه خشك و نازك خرما [شود و ]بازگردد. نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب كه بر روز ، پيشى گيرد و هر كدام در مدارى شناورند» .

دو . حركت خورشيد و ماههر چند «خورشيد» ، مركز منظومه شمسى و زمين بر گِرد آن در حركت است ؛ امّا خورشيد نيز ساكن نيست و داراى حركات وضعى ، به سوى شمال و به دور مركز كهكشان است . همچنين ، ماه داراى حركات انتقالى و وضعى به دور خورشيد و همراه با كاروان منظومه شمسى است . آيات متعدّدى دلالت بر حركت منظّم خورشيد و ماه و دلالت آنها بر توحيد دارند . از جمله : «وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِى لِأَجَلٍ مُّسَمًّى . (1) و خورشيد و ماه را مسخّر كرد. هر يك تا مدّتى معيّن روان اند» .

سه . سجود خورشيد و ماه براى خداوندمقصود از سجود خورشيد و ماه براى خداى متعال ، نهايت خضوع و فرمانبَرى تكوينىِ آنها از اوست ، به گونه اى كه در ظرف ميليون ها سال ، كم ترين كوتاهى اى در انجام وظيفه اى كه در نظام آفرينش به عهده آنها گذاشته ، ندارند و ذرّه اى از مدارى كه براى آنان تعيين شده ، تجاوز نمى كنند :

.


1- .رعد : آيه 2 . نيز ، ر . ك : ابراهيم : آيه 33 يس : آيه 38 _ 40 ، زمر : آيه 5 .

ص: 383

چهار . تسخير خورشيد و ماه براى انسان

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِى السَّمَ_وَ تِ وَ مَن فِى الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ . (1) آيا نمى بينى كه همه آسمانيان و زمينيان و خورشيد و ماه براى خدا سجده مى كنند؟» .

چهار . تسخير خورشيد و ماه براى انسانمهم ترين نكته قابل تأمّل در جهت خداشناسى در آفرينش خورشيد و ماه اين كه : خورشيد ، با حجمى معادل يك ميليون و 391 هزار برابر حجم كره زمين 2 و ماه با حجمى معادل يكْ چهل و نهم حجم كره زمين (2) كه در برابر فرمان آفريدگار جهان ، ساجد و خاضع اند ، در نظام آفرينش ، مسخّر انسان و در خدمت زندگى او هستند . اين نكته در قرآن كريم ، مكرّر مورد تأكيد قرار دارد : «وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَائبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ . (3) و برايتان خورشيد و ماه را ، كه همواره روان اند ، و شب و روز را مسخّرتان كرد» . امّا اين كه مسخّر بودن خورشيد و ماه براى انسان چه سودى دارد و به سخن ديگر ، پاسخ اين سؤال را كه نقش آنها در زندگى انسان چيست ، در بند 5 و 6

.


1- .حج : آيه 18 .
2- .جهان آفرينش : ص 265 .
3- .ابراهيم : آيه 33. نيز ، ر . ك : رعد : آيه 2 .

ص: 384

پنج . نقش خورشيد در تأمين نور و زندگى
شش . نقش خورشيد و ماه در شكل گيرى تقويم

ملاحظه مى فرماييد .

پنج . نقش خورشيد در تأمين نور و زندگىوجود حيات در كره زمين ، پيوندى ناگسستنى با نور خورشيد دارد . بنا بر اين ، آفرينش خورشيد و قرار دادن آن براى بهره مندى انسان ، در حقيقت ، مقدّمه آفرينش انسان و تداوم زندگى اوست : «وَ جَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا . (1) و ما چراغى تابان قرر داديم» . روزى كه اين «سراج وهّاج» خاموش شود ، تاريكى و سرماى مرگ بار ، همه جاى زمين را فرا خواهد گرفت ، نه نسيمى خواهد ورزيد ، نه ابرى وجود خواهد داشت ، نه برف و بارانى ؛ چشمه ها خشك خواهد شد ، نهرها و آبشارها متوقّف مى گردند ، گياهى نمى رويد ، چيزى براى تغذيه وجود نخواهد داشت ، توده هاى عظيم يخ زمين را فرا خواهد گرفت و سرانجام ، چراغ زندگى خاموش خواهد شد . افزون بر اين ، آنچه از منابع روشنايى و ذخاير معدنى كه هم اكنون در زمين وجود دارند (مانند : نفت ، زغال سنگ ، طلا و نقره) نيز در گروى نور خورشيد هستند .

شش : نقش خورشيد و ماه در شكل گيرى تقويماندازه گيرى زمان ، يكى از اركان اساسى زندگى بشر به شمار مى رود . خورشيد و

.


1- .نبأ : آيه 13 .

ص: 385

ماه ، علاوه بر همه نقش هايى كه در زندگى انسان دارند ، دو وسيله محاسبه زمان و تاريخ نيز هستند ؛ دو ساعت دقيقى كه با همه حجم و وزن و حركات مختلف خود ، چنان منظّم و دقيق كار مى كنند كه در طى ميليون ها سال ، حتّى يك ثانيه و كمتر از آن ، جلو و يا عقب نرفته و نمى روند . آرى! اين نيز يكى ديگر از درس هاى خداشناسى است كه قرآن مى آموزد : «فَالِقُ الاْءِصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَ لِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ . (1) شكافنده صبح ، و شب را براى آرامش ، و خورشيد و ماه را وسيله سنجش قرار داد . اين اندازه گيرىِ شكست ناپذير داناست» .

.


1- .انعام : آيه 96 . نيز ، ر . ك : الرحمن : آيه 5 ، يونس : آيه 5 .

ص: 386

الباب الثالث عشر: خلق السّماواتالكتاب«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاَيَ_تٍ لاِّوْلِى الْأَلْبَ_بِ » . (1)

«لَخَلْقُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لَ_كِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ » . (2)

«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ خَلْقُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ وَ هُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ» . (3)

«إِنَّ فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ » . (4)

«قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِى الاْيَ_تُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ » . (5)

«وَ كَأَيِّن مِّنْ ءَايَةٍ فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ » . (6)

«وَ جَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَ هُمْ عَنْ ءَايَ_تِهَا مُعْرِضُونَ » . (7)

.


1- .آل عمران : 190 .
2- .غافر : 57 .
3- .الشورى : 29 .
4- .الجاثية : 3 .
5- .يونس : 101 .
6- .يوسف : 105 .
7- .الأنبياء : 32 .

ص: 387

باب سيزدهم: آفرينش آسمان ها

اشاره

باب سيزدهم: آفرينش آسمان هاقرآن«بى گمان ، در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شدِ شب و روز ، نشانه هايى براى خردمندان است» .

«بى گمان ، آفرينش آسمان ها و زمين از آفرينش مردم بزرگ تر است ، امّا بيشتر مردم نمى دانند» .

«و از نشانه هاى او ، آفرينشِ آسمان ها و زمين است و آنچه از جنبندگان در آن پراكَنْد و او بر گِرد آمدن آنها چون بخواهد ، تواناست» .

«بى گمان ، در آسمان ها و زمين ، نشانه هايى براى مؤمنان است» .

«بگو : بنگريد چه در آسمان ها و زمين است و نشانه ها و هشدارها به كار كسانى كه ايمان نمى آورند ، نمى آيد» .

«و بسى نشانه در آسمان ها و زمين كه بر آن مى گذرند ، در حالى كه از آن ، روى گردان اند» .

«و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم و آنها از نشانه هاى آن ، روى گردان اند» .

.

ص: 388

«الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَ_وَ تٍ طِبَاقًا مَّا تَرَى فِى خَلْقِ الرَّحْمَ_نِ مِن تَفَ_وُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَ هُوَ حَسِيرٌ » . (1)

راجع : البقرة : 22، آل عمران : 191 ، يونس : 6 ، ق : 6 .

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَالسَّمَاءَ بِنَ_اءً» (2) _: سَقفا مِن فَوقِكُم مَحفوظا ، يُديرُ فيها شَمسَها وقَمَرَها ونُجومَها لِمَنافِعِكُم . (3)

تفسير القمّي : «وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ * الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَ_وَ تٍ طِبَاقًا» (4) قالَ : بَعضُها طَبَقٌ لِبَعضٍ «مَّا تَرَى فِى خَلْقِ الرَّحْمَ_نِ مِن تَفَ_وُتٍ » (5) قال : يَعني مِن فَسادٍ «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُورٍ» أي مِن عَيبٍ «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ» قالَ : اُنظُر في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ «كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَ هُوَ حَسِير» (6) ، أي يَقصُرُ وهُوَ حَسيرٌ ، أي مُنقَطِعٌ . قَولُهُ : «وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَ_بِيحَ» (7) قالَ : بِالنُّجومِ . (8)

تفسير القمّي :قوله : «وَ كَأَيِّن مِّنْ ءَايَةٍ فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَ هُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ» (9) قالَ : الكُسوفُ وَالزَّلزَلَةُ وَالصَّواعِقُ . (10)

.


1- .الملك : 3 و4 .
2- .البقرة : 22 .
3- .عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 137 ح 36 ، التوحيد : ص 404 ح 11 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 507 ح 336 عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 60 ص 82 ح 9 .
4- .الملك : 2 و 3 .
5- .الملك : 3 .
6- .الملك : 4 .
7- .الملك : 5 .
8- .تفسير القمّي : ج 2 ص 378 .
9- .يوسف : 105 .
10- .تفسير القمّي : ج 1 ص 358 ، تفسير نور الثقلين : ج 2 ص 474 ح 227 .

ص: 389

«كسى كه هفت آسمانِ طبقه طبقه را آفريد . در آفرينش خداى رحمان ، خلل و ناهمگونى اى نمى بينى . پس دوباره بنگر . آيا خللى مى بينى؟ سپس بار ديگر بنگر . نگاهت خسته و درمانده به سويت بازمى گردد» .

ر . ك : بقره : آيه 22، آل عمران : آيه 191 ، يونس : آيه 6 ، ق : آيه 6 .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ درباره گفته خداى متعال : «و آسمان را بنا كرد» _: يعنى سقفى محفوظ در بالاى سرِ شما كه خورشيد و ماه و ستارگانش را به سود شما در آن مى چرخانَد .

تفسير القمّى :در تفسير آيه «و اوست عزيز آمرزنده ؛ كسى كه هفت آسمانِ طبقه طبقه را آفريد» ، فرمود : «يعنى يكى را مطابق ديگرى [ آفريد]» . «در آفرينش خداى رحمان ، ناهمگونى اى نمى بينى» ، فرمود : «يعنى از تباهى [نگاه داشت]» . «پس دوباره چشم را بگردان . آيا خللى مى بينى؟» ، [فرمود : ]«يعنى عيبى [مى بينى؟]» . «سپس چشم را بگردان» ، فرمود : «[يعنى] به ملكوت آسمان ها و زمين بنگر» . «دوباره بنگر. ديده ات خسته و درمانده به سويت باز مى گردد» ، [فرمود :] «يعنى درمانده مى شود و فرو مى مانَد» . گفته اش : «و بى گمان ، ما آسمان دنيا را با چراغ هايى زينت داديم» ، فرمود : «[يعنى] با ستارگان» .

تفسير القمّى :درباره گفته خداوند : «و بسى نشانه ها در آسمان ها و زمين است كه بر آن مى گذرند ، در حالى كه از آن روى گردان اند» _ : [ منظور ،] كسوف و زلزله و صاعقه هاست .

.

ص: 390

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :بَينا رَجُلٌ مُستَلقٍ عَلى ظَهرِهِ يَنظُرُ إِلَى السَّماءِ وإِلَى النُّجومِ ويَقولُ : وَاللّهِ إِنَّ لَكِ لَرَبّا هُوَ خالِقُكِ ، اللّهُمَّ اغفِر لي! فَنَظَرَ اللّهُ عز و جلإِلَيهِ ، فَغَفَرَ لَهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل _: سُبحانَكَ ما أَعظَمَ ما نَرى مِن خَلقِكَ ، وما أَصغَرَ كُلَّ عَظيمَةٍ في جَنبِ قُدرَتِكَ ، وما أَهوَلَ ما نَرى مِن مَلَكوتِكَ ، وما أَحقَرَ ذلِكَ فيما غابَ عَنّا مِن سُلطانِكَ ، وما أَسبَغَ نِعَمَكَ فِي الدُّنيا ، وما أَصغَرَها في نِعَمِ الآخِرَةِ ! (2)

عنه عليه السلام_ أَيضا _: ومَا الَّذي نَرى مِن خَلقِكَ ، ونَعجَبُ لَهُ مِن قُدرَتِكَ ، ونَصِفُهُ مِن عَظيم سُلطانِكَ ، وما تَغَيَّبَ عَنّا مِنهُ وقَصُرَت أَبصارُنا عَنهُ ، وَانتَهَت عُقولُنا دونَهُ ، وحالَت سُتورُ الغُيوبِ بَينَنا وبَينَهُ أَعظَمُ . فَمَن فَرَّغَ قَلبَهُ ، وأَعمَلَ فِكرَهُ ؛ لِيَعلَمَ كَيفَ أَقَمتَ عَرشَكَ ، وكَيفَ ذَرَأتَ خَلقَكَ ، وكَيفَ عَلَّقتَ فِي الهَواء سَماواتِكَ ، وكَيفَ مَدَدتَ عَلى مَورِ الماءِ أَرضَكَ ؛ رَجَعَ طَرفُهُ حَسيرا ، وعَقلُهُ مَبهورا ، وسَمعُهُ والِها ، وفِكرُهُ حائِرا . (3)

عنه عليه السلام :فَمِن شَواهِدِ خَلقِهِ خَلقُ السَّماواتِ مُوَطَّداتٍ بِلا عَمَدٍ ، قائِماتٍ بِلا سَنَدٍ ، دَعاهُنَّ فَأَجَبنَ طائِعاتٍ مُذعِناتٍ ، غَيرَ مُتَلَكِّئاتٍ ولا مُبطِئاتٍ ، ولَولا إِقرارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبوبِيَّةِ ، وإِذعانُهُنَّ بِالطَّواعِيَةِ ، لَما جَعَلَهُنَّ مَوضِعا لِعَرشِهِ، ولا مَسكَنا لِمَلائِكَتِهِ، ولا مَصعَدا لِلكَلِمِ الطَّيِّبِ وَالعَمَلِ الصَّالِحِ مِن خَلقِهِ. جَعَلَ نُجومَها أَعلاما يَستَدِلُّ بِهَا الحَيرانُ في مُختَلَفِ فِجاجِ الأَقطارِ. لَم يَمنَع ضَوءَ نورِها ادلِهمامُ سُجُفِ (4) اللَّيلِ المُظلِمِ، ولاَ استَطاعَت جَلابيبُ سَوادِ الحَنادِسِ أن تَرُدَّ ما شاعَ فِي السَّماواتِ مِن تَلَألُوَءنورِ القَمَرِ . (5)

.


1- .التوحيد : ص 26 ح 25 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 3 ص 9 ح 19 ؛ حسن الظنّ باللّه لابن أبي الدنيا : ص 87 ح 107 ، تفسير القرطبي : ج 4 ص 314 كلاهما عن أبي هريرة نحوه .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 109 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 318 ح 43 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 160 .
4- .. سُجُف : جمع سَجف ، وهو الستر (النهاية : ج 2 ص 343) .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 182 عن نوف البكالي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 314 ح 40 .

ص: 391

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردى بر پشت، خوابيده بود و به آسمان و ستارگان مى نگريست و مى گفت : به خدا سوگند ، تو پروردگارى دارى كه آفريدگار توست . خدايا، مرا بيامرز ! پس خداى عز و جل به وى نگريست و او را آمرزيد .

امام على عليه السلام_ در تمجيد خداى عز و جل _: منزّهى تو ! چه بزرگ است آنچه از آفرينش تو مى بينيم! و چه خُرد است هر بزرگى اى در كنار قدرت تو! و چه دهشتناك است آنچه از ملكوت تو مى بينيم! و چه ناچيز است اينها در برابر آنچه از سلطنت تو بر ما پنهان است! و چه سرشار است نعمت هاى تو در دنيا! و چه اندك اند اينها در كنار نعمت هاى آخرت!

امام على عليه السلام_ همچنين در تمجيد خداى عز و جل _: چيست آنچه از آفرينش تو مى بينيم و از قدرتت شگفتى مى نماييم و بزرگى فرمانفرمايى ات را وصف مى كنيم ؛ در حالى كه آنچه از ما پنهان و از ديدِ ما دور مانده و به عقل ما نرسيده و پرده هاى غيب ميان ما و آنها جدايى انداخته ، بزرگ تر است؟! پس هر كس دل خود را تهى سازد و انديشه اش را به كار اندازد تا بداند كه چگونه عرشت را بر پا داشته اى و چه سان بذر خلقت را افشانده اى و چگونه آسمان هايت را در هوا آويخته اى و زمينت را بر موج آب گسترده اى ، نگاهش درمانده و عقلش شيدا و گوشش سرگشته و انديشه اش حيران باز مى گردد .

امام على عليه السلام :از نشانه هاى آفرينش او ، خلقت آسمان هاست كه بدون ستون ، پابرجاست و بى تكيه گاه ، برپاست . آنها را فرا خوانْد و اجابت كردند ، مطيع و فرمان پذير ، بى درنگ و كُندى و تأخير ؛ و اگر اقرارشان به ربوبيت او و اعترافشان به اطاعت و فرمان پذيرى شان نبود ، خداوند ، آن را جايگاه عرش خود و سكونتگاه فرشتگانش و فرازگاه سخن خوش و اعمال نيكوى خلقش نمى كرد . ستارگانِ آسمان ها را نشانه هايى قرار دارد تا سرگشتگان وادى ها ، راه خود را بدانها بيابند. نه سياهىِ پرده هاى شب تاريك ، جلوى درخشش نور ستارگان را مى گيرد و نه پوشش هاى سياه و تيره را ياراى باز گرداندن تلألؤ گسترده نور ماه در آسمان هاست .

.

ص: 392

عنه عليه السلام :ونَظَمَ بِلا تَعليقٍ رَهَواتِ فُرَجِها ، ولاحَمَ صُدوعَ انفِراجِها ، ووَشَّجَ بَينَها وبَينَ أَزواجِها، وذَلَّلَ لِلهابِطينَ بِأَمرِهِ وَالصّاعِدينَ بِأَعمالِ خَلقِهِ حُزونَةَ مِعراجِها ، وناداها بَعدَ إِذ هِيَ دُخانٌ ، فَالتَحَمَت عُرى أَشراجِها ، وفَتَقَ بَعدَ الاِرتِتاقِ صَوامِتَ أَبوابِها ، وأَقامَ رَصَدا مِنَ الشُّهُبِ الثَّواقِبِ عَلى نِقابِها ، وأَمسَكَها مِن أن تَمورَ في خَرقِ الهَواءِ بِأَيدِهِ ، وأَمَرَها أن تَقِفَ مُستَسلِمَةً لِأَمرِهِ ، وجَعَلَ شَمسَها آيَةً مُبصِرَةً لِنَهارِها ، وقَمَرِها آيَةً مَمحُوَّةً مِن لَيلِها ، وأَجراهُما في مَناقِلِ مَجراهُما ، وقَدَّر سَيرَهُما في مَدارِجِ دَرَجِهِما ، لِيُمَيِّزَ بَينَ اللَّيلِ وَالنَّهارِ بِهِما، ولِيُعلَمَ عَدَدُ السِّنينَ وَالحِسابُ بِمَقاديرِهِما، ثُمَّ عَلَّقَ في جَوِّها فَلَكَها، وناطَ بِها زينَتَها، مِن خَفِيّات دَرارِيِّها، ومَصابيحِ كَواكِبِها، ورَمى مُستَرِقِي السَّمعِ بِثَواقِبِ شُهُبِها ، وأَجراها عَلى إِذلالِ تَسخيرِها ، مِن ثَباتِ ثابِتِها ، ومَسيرِ سائِرِها ، وهُبوطِها وصُعودِها ، ونُحوسِها وسُعودِها . (1)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 108 ح 90 .

ص: 393

امام على عليه السلام :و راه هاى فراخ آسمان ها را بدون آن كه از جايى آويخته باشد ، نظم بخشيد و شكاف هاى آن را به هم آورد و هر يك را با آنچه جفت بود ، پيوند داد و دشوارىِ فرود آمدن و بالا رفتن را بر فرشتگان فرود آورنده فرمانش و بالا برنده اعمال خلقش آسان نمود . آسمان را كه دودى متراكم بود ، فرا خواند و هر جزئش ، جزء ديگر را نگاه داشت و درهاى بسته و خاموش آن را گشود و بر شكاف ها ، شهاب هايى به نگهبانى گماشت و به دستان [قدرت ]خويش از جنبش در شكاف هوا نگاه داشت و فرمود تا آسمان ، گردن نهاده ، به فرمان بِايستد و خورشيدش را نشانه روشن كننده روز قرار داد و ماهش را محو در شب . پس آفتاب و ماه را به منزلگاه هايشان روانه كرد و مدّت گردش آن دو را در مدار خود ، معيّن نمود تا شب و روز را از هم تميز دهند و شمارِ سال ها و حساب كارها بدان دو معلوم آيد . سپس در فضاى آسمان ، سراپرده فلك را آويخت و آن را با گوهرهاى تابنده و ستارگان درخشنده آراست و شيطان هاى به گوش ايستاده را با شهاب هاى روشن رانْد و [ با اين همه ، ]آنها را بدين خوارى افكند كه [براى انسانْ] مسخّر شوند ؛ [بدين سان كه] ثابتِ آن اَجرام (ستارگان) را بر جاى خود و روانِ آنها (سيّارگان) را در مدار و فرود و فراز و نحس و سعد خودشان به فرمانْ نگاه داشت .

.

ص: 394

. .

ص: 395

نشانه هاى خدا در آفرينش آسمان
اشاره

نشانه هاى خدا در آفرينش آسمانكلمه «سماء» ، در لغت از ريشه «سمو» ، به معناى «بلند» و «برافراشته» است و از اين رو به سقف خانه ، «سماء» اطلاق مى شود. (1) در قرآن كريم ، اين كلمه 313 بار به صورت مفرد و جمع در معانى مختلفى به كار رفته است : 1 . جهت بالا و مجاور زمين ، مانند : «أَلَمْ تَرَكَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ . (2) آيا نديدى كه چگونه خدا مَثَل مى زند؟ سخن پاك ، مانند درخت پاك است ، ريشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است» . 2 . منطقه اى دورتر از سطح زمين و محلّ ابرها ، مانند : «وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَ_رَكًا . (3) و از آسمان ، آبى بركت زا فرود آورديم» .

.


1- .معجم مقاييس اللغة: ج 3 ص 98.
2- .ابراهيم : آيه 24 .
3- .ق : آيه 9 .

ص: 396

3 . پوشش متراكم هوا در اطراف زمين ، مانند : «وَ جَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا . (1) و آسمان را سقفى محفوظ كرديم» . 4 . كُرات آسمانى ، مانند : «رَفَعَ السَّمَ_وَ تِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (2) آسمان ها را برافراشت ، بدون ستونى كه ببينيد» . 5 . آنچه محيط بر همه كُرات آسمانى است ، مانند : «وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَ_بِيحَ . (3) و آسمان دنيا را با چراغ ها آراستيم» . 6 . مقام قرب ربوبى كه سر رشته زمام همه امور ، بدان جا منتهى مى گردد ، مانند : «يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ . (4) تدبير كار را از آسمان به سوى زمين مى كند» . بيشتر پيام ها و درس هاى خداشناسى اى كه قرآن در زمينه آفرينش آسمان ها به آن توجّه داده ، به معناى سوم ، چهارم و پنجم مربوط است . در اين زمينه ، محورهاى قابل تأمّل و بررسى عبارت اند از :

.


1- .انبياء : آيه 32 .
2- .رعد : آيه 2 .
3- .فصّلت : آيه 12 .
4- .سجده : آيه 5 .

ص: 397

يك . وسعت آسمان

يك . وسعت آسماننخستين نكته اى كه در مطالعه آسمان قابل تأمّل است ، وسعت حيرت انگيز و مافوق تصوّر آن است . طبق يك محاسبه ، اگر بر هواپيمايى فرضى سوار شويم كه با سرعت نور (يعنى هر ثانيه سيصد هزار كيلومتر) حركت كند ، پس از هشت دقيقه و بيست ثانيه به خورشيد مى رسيم و پس از پنجاه سال به ستاره جَدْى وپس از نود سال به ستاره عيّوق ؛ امّا اگر بخواهيم به نخستين كهكشان سفر كنيم ، با همين سرعت ، هفتصد هزار سال نورى طول مى كشد و براى گذشتن از يك طرف كهكشان به طرف ديگر آن ، دويست هزار سال وقت لازم است و بر اساس گفته ستاره شناسان ، حدّاقل يكصدهزار كهكشان نظير كهكشان ما در جهان وجود دارد. در اين سفر كيهانىِ ذهنى ، آنچه بر حيرت ما مى افزايد ، اين است كه از نگاه قرآن كريم ، همه اينها در آسمان اوّل هستند. (1) امام على عليه السلام با اشاره به اين شگفتى و عظمت وصف ناپذير ، در مقام نيايش ، خطاب به پديدآورنده توانا و حكيم آن مى فرمايد : سُبحانَكَ ما أَعظَمَ ما نَرى من خَلقِكَ! وما أَصغَرَ كُلَّ عَظيمَةٍ في جَنبِ قُدرَتِكَ! وما أَهوَلَ ما نَرى مِن مَلَكوتِكَ ! وما أحقَرَ ذلِكَ فيما غابَ عَنّا مِن سُلطانِكَ ! (2)

.


1- .«وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَ_بِيحَ» (فصّلت : آيه 12 . نيز ، ر . ك : ملك : آيه 5) .
2- .ر . ك : ص 391 ح 3637 _ 3638 .

ص: 398

دو . زيورهاى آسمان

منزّهى تو! چه بزرگ است آنچه از آفريده هايت مى بينيم! و چه كوچك است هر چيز بزرگى در كنار قدرت تو! و چه دهشت زاست آنچه از ملكوت تو مى بينيم! و چه حقيرند اينها در برابر آنچه از سلطنتت بر ما نهان است!

دو . زيورهاى آسمانقرآن كريم ، از ستارگان به عنوان چراغ هاى فروزان زيبايى كه خالق زيبايى ها آنها را زيور آسمان نموده است ، ياد كرده و مردم را به دقّت و تأمّل در اين آيات خداشناسى دعوت كرده است : «أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَ_هَا وَ زَيَّنَّ_هَا . (1) آيا به آسمان بالاى سر خود نمى نگرند كه چه سان ، آن را بنا نهاديم و آراستيم؟» . تفكّر در اين آيات خداشناسى در دل شب ، چه بسا از ساير عبادات ، ارزشمندتر باشد ، چنان كه درباره امام زين العابدين عليه السلام روايت شده : قُرِّبَ إِلى عَلِىِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام طَهورُهُ فى يَومِ وِردِهِ ، فَوَضَعَ يَدَهُ فِى الإِناءِ لِيَتَوَضَّأَ ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَنَظَرَ إلَى السَّماءِ وَالقَمَرِ وَالكَواكِبِ ، ثُمَّ جَعَلَ يُفَكِّرُ في خَلقِها ، حَتّى أصبَحَ وأذَّنَ المُؤَذِّنُ ويَدُهُ فِى الإِناءِ . (2) هنگام هميشگى ذكر و عبادتِ امام زين العابدين عليه السلام آب وضوى ايشان را آوردند. دستش را در آن نهاد تا وضو بگيرد و سرش را بالا آورد و به آسمان و ماه و ستارگان نگريست و چنان در خلقتشان به فكر فرو رفت كه دستش در ظرف ماند تا مؤذّن ، اذان صبح را ندا داد.

.


1- .ق : آيه 6 . نيز ، ر . ك : حجر : آيه 16 ، ملك : آيه 5 ، فصّلت : آيه 12 .
2- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 108 ح 94 .

ص: 399

سه . سقف محفوظ

سه . سقف محفوظهمان طور كه در معانى آسمان اشاره شد ، يكى از معانى آسمان در قرآن ، جوّى است كه اطراف زمين را فرا گرفته است . فرانك آلن ، استاد فيزيكِ زيستى مى گويد : جوّى كه از گازهاى نگاهبان زندگى بر سطح زمين تشكيل شده ، آن اندازه ضخامت (در حدود هشتصد كيلومتر) و غلظت دارد كه بتواند همچون زرهى زمين را از شرّ مجموعه مرگبار بيست ميليون سنگ هاى آسمانى در روز كه با سرعتى در حدود پنجاه كيلومتر در ثانيه به آن برخورد مى كند ، در امان نگاه دارد . جوّ زمين ، درجه حرارت را بر سطح زمين ، در حدود شايسته اى براى زندگى نگاه مى دارد و نيز ذخيره بسيار لازم آب و بخار آب را از اقيانوس ها به خشكى ها انتقال مى دهد . غلظت هواى محيط زمين به اندازه اى است كه اشعّه كيهانى را تا ميزانى كه براى رشد و نموّ نباتات لازم است ، به نزديك زمين عبور مى دهد و كلّيه جرثومه هاى مضرّ را در همان فضا معدوم مى سازد و ويتامين هاى مفيد را ايجاد مى نمايد. (1) اين تحقيقات ، در واقع ، تفسيرى بر اين درس خداشناسى است كه قرآن مى فرمايد : «وَ جَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَ هُمْ عَنْ ءَايَ_تِهَا مُعْرِضُونَ . (2)

.


1- .راز آفرينش انسان : ص 34 _ 35 .
2- .انبياء : آيه 32 .

ص: 400

چهار . معلّق بودن كُرات آسمانى در فضا

و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم و آنها از نشانه هاى آن، روى گردان اند» . و نيز اين سخن خداوند كه: «أَفَلَمْ يَرَوْاْ إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِّنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَةً لِّكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ . (1) آيا آسمان و زمينى را كه پيشِ روى و پشتِ ايشان است ، نديده اند كه اگر بخواهيم آنها را به زمين فرو ببريم و يا پاره اى از آسمان را بر ايشان فرو اندازيم ، بى گمان ، در اين ، نشانه اى براى هر بنده توبه كارى است» .

چهار . معلّق بودن كُرات آسمانى در فضامعلّق بودن كُرات آسمانى در فضا بدون ستون و كنترل آنها به وسيله قوّه جاذبه كه قرآن از آن به «ستون نامرئى» تعبير كرده است ، عنوانِ درس ديگرى از درس هاى توحيد و خداشناسى از نگاه قرآن است كه در دو آيه به آن اشاره شده است : «اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَ_وَ تِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (2) خدايى كه آسمان ها را بدون ستونى كه ببينيد ، برافراشت» . «خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (3) آسمان ها را بدون ستونى كه ببينيد ، آفريد» .

.


1- .سبأ : آيه 9 .
2- .رعد ، آيه 2 .
3- .لقمان ، آيه 10 .

ص: 401

پنج . نظم دقيق حاكم بر كُرات آسمانى

اين آيات ، با عنايت به حديثى كه پيش از اين در بند دوم از نشانه هاى خداشناسى در آفرينش زمين از امام رضا عليه السلام (1) نقل كرديم ، پرده از يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آنها بر كسى آشكار نبود؛ زيرا در آن زمان ، هيأت بطلميوسى بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم ، حكومت مى كرد و طبق آن ، آسمان ها به صورت كُراتى تو در تو ، همانند طبقات پياز ، بر روى هم قرار داشتند و طبعا هيچ كدام معلّق و بى ستون نبودند ، بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت ؛ ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات ، دانش بشر بدين جا رسيد كه افلاكِ پوست پيازى ، به كلّى موهوم انگاشته مى شود و آنچه واقعيت دارد ، اين است كه كُرات آسمان ، هر كدام در مدار و جايگاه خود ، معلَّق و ثابت اند ، بى آن كه تكيه گاهى داشته باشند و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مى دارد ، تعادل قوّه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جِرم اين كُرات دارد و ديگرى ، مربوط به حركت آنهاست . اين تعادل جاذبه و دافعه ، به صورت يك ستون نامرئى ، كُرات آسمان را در جاى خود ، نگه داشته است . (2)

پنج . نظم دقيق حاكم بر كُرات آسمانىدرس ديگر خداشناسى ، حركت منظّم و دقيق اجرام آسمانى در مدار خويش است ، به گونه اى كه نه تنها با هم تصادف نمى كنند ، بلكه از قرن ها پيش مى توان رويدادهاى آسمانى را پيش بينى كرد . آيا مى توان باور كرد كه ميلياردها اجرام آسمانى كه بسيارى از آنها هزاران برابرِ زمين هستند ، با سرعت سرسام آورى كه دارند ، به حكم تصادف كور ، ميليون ها سال بدون كم ترين انحراف ، در مدار خود حركت كنند ؟ ! قرآن كريم ، اين درس خداشناسى را چنين تبيين مى فرمايد : «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولاَ وَ لَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّنم بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا . (3)

.


1- .ر . ك : ص 324 (درس هاى خداشناسى در آفرينش زمين) .
2- .تفسير نمونه : ج 10 ص 111 .
3- .فاطر : آيه 41 .

ص: 402

شش . جهت يابى به وسيله ستارگان

بى گمان ، خدا آسمان ها و زمين را از زوال نگاه مى دارد و اگر بخواهند زوال يابند ، كسى جز او نگهشان نمى دارد. او بردبار آمرزنده است» . و نيز مى فرمايد : «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ . (1) آيا نينديشده اى كه خدا ، آنچه را در زمين است و كشتى ها را كه به فرمان او در دريا روان اند ، برايتان مسخّر كرد و آسمان را نگاه داشت تا بر زمين نيفتد ، جز به اذن او. بى گمان ، خداوند با مردم ، رئوف و مهربان است» .

شش . جهت يابى به وسيله ستارگاندرس حكمت آموز ديگر آسمان از نگاه قرآن ، تأمّل در نقش ستارگان در جهت يابى است . امكان جهت يابى به وسيله ستارگان ، يكى از بركات نظم حاكم بر آسمان است . اگر حركت ستارگان ، منظّم و مدارشان معيّن نبود ، چگونه انسان مى توانست در وسط درياها و صحراهاى خشك زمين و جاده هاى بى نام و نشان آسمان ، با استفاده از آنها جهت يابى كند و با بهره گيرى از مدار ستارگان ، راه خود را پيدا نمايد؟! (2) قرآن كريم ، درباره اين درس توحيد ، چنين مى فرمايد : «وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِى ظُ_لُمَ_تِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاْيَ_تِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ . (3)

.


1- .حج : آيه 65 .
2- .ر . ك : ص 391 ح 3639 . نيز ، ر . ك : اثبات وجود خدا ، ص 261 .
3- .انعام : آيه 97 .

ص: 403

اوست كه ستارگان را براى راهيابى شما در تاريكى هاى خشكى و دريا قرار داد. ما نشانه ها را براى عالمان ، تفصيل مى دهيم» . امّا بايد توجّه داشت همان طور كه پيش از اين توضيح داديم ، (1) تنها كسانى مى توانند از اين درس ها در مسير خداشناسى و توحيد ، بهره بردارى كنند كه موانع شناخت را از جلوىِ ديد عقل و فهم خود برداشته اند : «قَدْ فَصَّلْنَا الاْيَ_تِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ . ما ، براى عالمان ، نشانه ها را مفصّل مى آوريم» . اينان ، همان كسانى اند كه هر مقدار معرفتشان به اسرار آسمان و آيات نهفته در آن بيشتر شود ، بر ايمان و يقينشان افزوده شود ، همان گونه در روايتى به نقل از امير مؤمنان ، آمده است : مَنِ اقتَبَسَ عِلما مِن عِلمِ النُّجومِ مِن حَمَلَةِ القُرآنِ ازدادَ بِهِ إيمانا ويَقينا ، ثُمَّ تَلا : «إِنَّ فِى اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ» . (2) هر يك از حاملان قرآن كه دانستنى اى از علم نجوم را بر گيرد ، بر ايمان و يقينش افزوده مى شود. سپس تلاوت كرد: «بى گمان ، در آفرينش شب و روز و آنچه خدا در آسمان ها و زمين آفريده است ، نشانه هايى براى پرهيزگاران است» . (3)

.


1- .ر . ك : ص 371 (دلالت شب و روز بر وجود خدا) .
2- .يونس : آيه 6 .
3- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 100 ح 73 ؛ فرج المهموم : ص 112 ، بحار الأنوار : ج 58 ص 254 ح 41 .

ص: 404

الفصل السادس : طرق الوصول إلى أسمى مراتب معرفة اللّه6 / 1ذِكرُ اللّهِالكتاب«يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً * هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّ_لُمَ_تِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا» (1) .

الحديثعدّة الداعي :في بَعضِ الأَحاديثِ القُدسِيَّةِ : أَيُّما عَبدٍ اطَّلَعتُ عَلى قَلبِهِ فَرَأَيتُ الغالِبَ عَلَيهِ التَّمَسُّكَ بِذِكري تَوَلَّيتُ سِياسَتَهُ ، وكُنتُ جَليسَهُ ومُحادِثَهُ وأَنيسَهُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ تَعالى : إِذا كانَ الغالِبُ عَلى عَبدِيَ الاِشتِغالَ بي جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ في ذِكري، فَإِذا جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ فيذِكري عَشَقَني وعَشَقتُهُ ، فَإِذا عَشَقَني وعَشَقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَيني وبَينَهُ ، وصِرتُ مَعالِما بَين عَينَيهِ ، لا يَسهو إِذا سَهَا النَّاسُ ، أُولئِكَ كَلامُهُم كَلامُ الأَنبِياءِ . (3)

.


1- .الأحزاب : 41 _ 43 .
2- .عدّة الداعي : ص 235 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 162 ح 42 .
3- .حلية الأولياء : ج 6 ص 165 عن الحسن ، كنز العمّال : ج 1 ص 433 ح 1872 وفيه «بغيته» بدل «نعيمه» في كلا الموضعين .

ص: 405

فصل ششم: راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى

6 / 1 ذكر خدا

فصل ششم: راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى6 / 1ذكر خداقرآن«اى كسانى كه ايمان آورديد ! خدا را فراوان ياد كنيد و صبح و شام ، او را به پاكى بستاييد . اوست كه با فرشتگانش بر شما درود مى فرستد تا شما را از تاريكى ها به سوى نور برآورَد ، و او هماره با مؤمنان ، مهربان است» .

حديثعدّة الداعى :در حديثى قدسى آمده است : «هر بنده اى كه به دلش سر بكشم و حالت غالب آن را پرداختن به ذكرم ببينم ، سررشته امورش را خود به دست مى گيرم و خود ، همنشين و هم سخن و مونسش خواهم بود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، مى فرمايد : «هر گاه ، دل مشغولىِ عمده بنده اى ، من باشم ، نعمت و لذّتِ او را در ذكر خودم قرار مى دهم ، و چون نعمت و لذّتش را در ذكر خودم قرار دهم ، به من عشق مى ورزد و من نيز به او عشق مى ورزم ، و چون عاشق يكديگر شديم ، حجاب ميان خودم و او را بر مى دارم و نشانه هايى در جلوى چشمانش قرار مى دهم كه چون مردم [مرا] از ياد ببرند ، او از ياد نبرد . اينان سخنشان ، سخن پيامبران است» .

.

ص: 406

الإمام عليّ عليه السلام :ذِكرُ اللّهِ قوتُ النُّفوسِ ، ومُجالَسَةُ المَحبوبِ . (1)

عنه عليه السلام :ذاكِرُ اللّهِ مُؤانِسُهُ . (2)

عنه عليه السلام_ في مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ _: (أسأَ لُكَ) أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَجعَلَني مِمَّن يُديمُ ذِكرَكَ ولا يَنقُضُ عَهدَكَ . (3)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إِلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _: إِنَّ العَبدَ إِذا ذَكَرَ اللّهَ تَعالى بِالتَّعظيمِ خالِصا اِرتَفَعَ كُلُّ حِجابٍ بَينَهُ وبَينَ اللّهِ مِن قَبلِ ذلِكَ . . . وإِذا غَفَلَ عَن ذِكرِ اللّهِ كَيفَ تَراهُ بَعدَ ذلِكَ مَوقوفا مَحجوبا قَد قَسا وأَظلَمَ مُنذُ فارَقَ نورَ التَّعظيمِ . (4)

6 / 2الصَّلاةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّينِ ، وفيها مَرضاةُ الرَّبِّ عز و جل ، وهِيَ مِنهاجُ الأَنبِياءِ ، ولِلمُصَلّي حُبُّ المَلائِكَةِ ، وهُدىً وإِيمانٌ ، ونُورُ المَعرِفَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :صَلاةُ اللَّيلِ مَرضاةُ الرَّبِّ ، وحُبُّ المَلائِكَةِ ، وسُنَّةُ الأَنبِياءِ ، ونُورُ المَعرِفَةِ ، وأُصَلُ الإِيمانِ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ح 5166 وح 322 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 62 ح 1600 وفيهما «الذكر مجالسة المحبوب» .
2- .غرر الحكم : ح 5160 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 256 ح 4741 .
3- .الإقبال : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 99 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي كلاهما عن ابن خالويه .
4- .مصباح الشريعة : ص 22 و 23 .
5- .الخصال : ص 522 ح 11 عن ضمرة بن حبيب ، بحار الأنوار : ج 82 ص 231 ح 56 .
6- .إرشاد القلوب : ص 191 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 87 ص 161 ح 52.

ص: 407

6 / 2 نماز

امام على عليه السلام :ذكر خدا ، خوراك جان ها و همنشينى با محبوب است .

امام على عليه السلام :ذاكر خدا ، مونس اوست .

امام على عليه السلام_ در مناجات شعبانيه _: [خدايا ! از تو مى خواهم] كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى و مرا از كسانى قرار دهى كه بر ذكرت مداومت دارند و عهدت را نمى شكنند .

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلامنسبت داده شده است _: هر گاه بنده ، خداى متعال را خالصانه و به بزرگى ياد كند ، همه حجاب هايى كه پيش تر ميان او و خدا بوده اند ، كنار مى روند ... و هر گاه از ياد خدا غافل شود ، چگونه او را پس از آن مى بينى؟ در حالى كه درجا زده و در حجاب و سنگ دل است و از هنگام جدايى از نور بزرگداشت [خدا] ، در تاريكى به سر مى برَد .

6 / 2نمازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز ، از آيين هاى دين است و خشنودىِ خداوند عز و جل در آن است و راه روشن پيامبران است . محبّت فرشتگان و هدايت و ايمان و نور معرفت ، از آنِ نمازگزار است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز شب ، مايه خشنودىِ پروردگار و محبّت فرشتگان است ؛ سنّت پيامبران و نور معرفت و ريشه ايمان است .

.

ص: 408

الإمام عليّ عليه السلام_ في تَفسيرِ مَقاطِعِ الأَذانِ وَالإِقامَةِ _: ومَعنى «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فِي الإِقامَةِ ، أي حانَ وَقتُ الزِّيارَةِ وَالمُناجاةِ ، وقَضاءِ الحَوائِجِ ، ودَركِ المُنى ، وَالوُصولِ إِلَى اللّهِ عز و جل ، وإِلى كَرامَتِهِ وغُفرانِهِ وعَفوِهِ ورِضوانِهِ . (1)

6 / 3الجَوعُ وَالصَّومالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _: قالَ [ صلى الله عليه و آله ] : يا رَبِّ ما ميراثُ (2) الجوعِ؟ قالَ : الحِكمَةُ ، وحِفظُ القَلبِ ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَيَّ ، وَالحُزنُ الدَّائمُ ، وخِفَّةُ المُؤنَةِ بَينَ النَّاسِ، وقَولُ الحَقِّ، ولا يُبالي عاشَ بِيُسرٍ أم بِعُسرٍ... . الصَّومُ يُورِثُ الحِكْمَةَ ، وَالحِكْمَةُ تُورِثُ المَعْرِفَةَ ، وَالمَعْرِفَةُ تُورثُ اليَقينَ . . . . يا أَحمَدُ ، إِنَّ العَبدَ إِذا جاعَ بَطنُهُ وحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمتُهُ الحِكمَةَ ، وإِن كانَ كافرا تَكونُ حِكمَتُهُ حُجَّةً عَلَيهِ ووَبالاً ، وإِن كانَ مُؤمِنا تَكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نُورا وبُرهانا وشِفاءً ورَحمةً ؛ فَيَعلَمَ ما لَم يَكُن يَعلَمُ ويُبصِرَ ما لَم يَكُن يُبصِرُ ، فَأوَّلُ ما أُبَصِّرُهُ عُيوبَ نَفسِهِ حَتّى يُشغَلَ بِها عَن عُيوبِ غَيرِهِ ، وأُبَصِّرُهُ دَقائِقَ العِلمِ حَتّى لا يَدخُلَ عَلَيهِ الشَّيطانُ . (3)

.


1- .التوحيد : ص 241 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 41 ح 1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 134 ح 24 .
2- .. في المصدر : «ميزات» ، والتصويب من بحارالأنوار .
3- .إرشاد القلوب : ص 200 و ص 203 و ص 205 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 21 ح 6 .

ص: 409

6 / 3 گرسنگى و روزه

امام على عليه السلام_ در تفسير اذان و اقامه _: معناى «قد قامت الصلاة» در اقامه ، اين است كه وقت ديدار و مناجات و برآورده شدن حاجات و رسيدن به آرزو و خواست و وصول به خداى عز و جل و كرامت و آمرزش و عفو و خشنودىِ او ، در رسيد .

6 / 3گرسنگى و روزهامام على عليه السلام_ در حديث معراج پيامبر خدا _: پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : پروردگارا ! رهاورد گرسنگى چيست؟ [ خداوند] فرمود : «حكمت و نگاهدارىِ دل و نزديكى جستن به من و غمِ هميشگى و سبك بارى ميان مردم و سخن حقّ و بى اعتنايى به آسودگى و سختىِ زندگى ... روزه ، حكمت مى آورد ، و حكمت ، معرفت مى آورد ، و معرفت ، يقين آور است ... . اى احمد ! بنده چون شكمش گرسنه شود و زبانش را نگاه دارد ، به او حكمت مى آموزم و اگر كافر باشد ، حكمتش وبال و حجّت بر او خواهد بود و اگر مؤمن باشد ، حكمتش نور و برهان و شفا و رحمت خواهد بود و بر اثر آن ، آنچه را نمى دانست ، فرا مى گيرد و آنچه را نمى ديد ، مى بيند و نخستين چيزى كه مى بيند ، عيوب خويش است تا بدانها بپردازد و به عيوب ديگران نپردازد ، و به نكات دقيق علمى ، بينايش خواهم كرد تا شيطان ، به او راه نيابد» .

.

ص: 410

6 / 4مَحَبَّةُ اللّهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المَحَبَّةُ أَساسُ المَعرِفَةِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _: قالَ اللّهُ تَعالى : ... أمَّا الحَياةُ الباقِيَةُ ، فَهِيَ الَّتي يَعمَلُ لِنَفسِهِ حَتّى تَهونَ عَلَيهِ الدُّنيا ، وتَصغُرَ في عَينَيهِ ، وتَعظُمَ الآخِرَةُ عِندَهُ . . . فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ أَسكَنتُ في قَلبِهِ حُبّا حَتّى أَجعَلَ قَلبَهُ لي ، وفَراغَهُ وَاشتِغالَهُ وهَمَّهُ وحَديثَهُ مِنَ النِّعمَةِ الَّتي أَنعَمتُ بِها عَلى أَهلِ مَحَبَّتي مِن خَلقي ، وأَفتَحَ عَينَ قَلبِهِ وسَمعِهِ حَتّى يَسمَعَ بِقَلبِهِ ، ويَنظُرَ بِقَلبِهِ إِلى جَلالي وعَظَمَتي . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ _: مَنِ اشتاقَ خَدَمَ ، ومَن خَدَمَ اتَّصَلَ ، ومَنِ اتَّصَلَ وَصَلَ ، ومَن وَصَلَ عَرَفَ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إِلهي فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَوَشَّحَت أَشجارُ الشَّوقِ إِلَيكَ في حَدائِقِ صُدورِهِم . . . وقَرَّت بِالنَّظَرِ إِلى مَحبوبِهِم أَعيُنُهُم . (4)

الإمام الصّادق عليه السلام :وَهَبَ [ اللّهُ ] لِأَهلِ مَحَبَّتِهِ القُوَّةَ عَلى مَعرِفَتِهِ ، ووَضَعَ عَنهُم ثِقلَ العَمَلِ بِحَقيقَةِ ما هُم أَهلُهُ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام ليونس بن ظبيان :إِنَّما أُولُو الأَلبابِ الَّذينَ عَمِلوا بِالفِكرَةِ حَتّى وَرِثوا مِنهُ حُبَّ اللّهِ ؛ فَإنَّ حُبَّ اللّهِ إِذا وَرِثَهُ القَلبُ استَضاءَ وأَسرَعَ إِلَيهِ اللُّطفُ ، فَإِذا نَزَلَ مَنزِلَةَ اللُّطفِ صارَ مِن أَهلِ الفَوائِدِ ، [ فَإِذا صارَ مِن أهلِ الفَوائِدِ] (6) تَكَلَّمَ بِالحِكمَةِ ، فَإِذا تَكَلَّمَ بِالحِكمَةِ صارَ صاحِبَ فِطنَةٍ ، فَإِذا نَزَلَ مَنزِلَةَ الفِطنَةِ عَمِلَ بِها فِي القُدرَةِ ، فَإِذا عَمِلَ بِها فِي القُدرَةِ عَرَفَ الأَطباقَ السَّبعَةَ ، فَإِذا بَلَغَ إِلى هذِهِ المَنزِلَةِ صارَ يَتَقَلَّبُ فِكرُهُ بِلُطفٍ وحِكمَةٍ وبَيانٍ ، فَإِذا بَلَغَ هذِهِ المَنزِلَةَ جَعَلَ شَهوَتَهُ ومَحَبَّتَهُ في خالِقِهِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ نَزَلَ المَنزِلَةَ الكُبرى ، فَعايَنَ رَبَّهُ في قَلبِهِ ، ووَرِثَ الحِكمَةَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ الحُكَماءُ ، ووَرِثَ العِلمَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ العُلماءُ ، ووَرِثَ الصِّدقَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ الصِّدِّيقونَ . إِنَّ الحُكَماءَ وَرِثُوا الحِكمَةَ بِالصَّمتِ ، وإِنَّ العُلَماءَ وَرِثُوا العِلمَ بِالطَلَبِ ، وإِنَّ الصِّدِّيقينَ وَرِثُوا الصِّدقَ بِالخُشوعِ وطُولِ العِبادَةِ ، فَمَن أَخَذَ بِهذِهِ الصَّفَةِ إِمّا أن يُسفَلَ أو يُرفَعَ ، وأَكثَرُهُم يُسفلُ ولا يُرفعُ إِذا لَم يَرعَ حَقَّ اللّهِ ولَم يَعمَل بِما أَمَرَ بِهِ فَهذِهِ مَنزِلَةُ مَن لَم يَعرِفهُ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ، ولَم يُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ ، فَلا تُغَرَّنَّكَ صَلاتُهُم وصِيامُهُم ورِواياتُهُم وكَلامُهُم وعُلومُهُم ؛ فَإِنَّهُمُ حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ . يا يونُسُ ، إِذا أَرَدتَ العِلمَ الصَّحيحَ فَعِندَنا أَهلَ البَيتِ ؛ فَإِنّا وَرِثناهُ ، وأُوتينا شَرعَ الحِكمَةِ وفَصلَ الخِطابِ . (7)

.


1- .المواعظ العدديّ_ة : ص 144 .
2- .إرشاد القلوب : ص 199 و ص 204 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 28 ح 6 .
3- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 342 ح 933 .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 150 .
5- .الكافي : ج 1 ص 153 ح 2 ، التوحيد : ص 354 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 156 ح 8 .
6- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر، وأثبتناه من كفاية الأثر و بحار الأنوار إذ لا يصحّ السياق بدونه .
7- .مختصر بصائرالدرجات: ص 122، كفايه الأثر: ص 257 (وقد وقع تصحيف في رقم الصفحة فطبعت 253) نحوه وكلاهما عن يونس بن ظبيان، بحار الأنوار: ج 70 ص 25 ح 26.

ص: 411

6 / 4 محبّت خدا

6 / 4محبّت خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبّت ، اساس معرفت است .

امام على صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج پيامبر خدا _: خداوند متعال ، مى فرمايد : « ... امّا زندگىِ پايدار ، در آن است كه [بنده] براى خود بكوشد تا دنيا ، نزدش خوار شود و به چشمش كوچك آيد و آخرت ، نزدش بزرگ گردد ... پس چون چنين كرد ، در دلش ، محبّتى جاى دهم كه دلش را و نيز فراغت و اشتغالش و همّ و غمّ و سخنش را درباره نعمت هايى كه بر محبّانم از ميان مردم ارزانى مى دارم ، [و همه چيزش] را براى من قرار دهد ، و چشم و گوش دلش را مى گشايم تا با دلش ، بشنود و با دلش ، به شكوه و عظمت من بنگرد» .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: هر كس مشتاق شد ، خدمت كرد و هر كس خدمت كرد ، متّصل شد و هر كس متّصل شد ، رسيد و هر كس رسيد ، شناخت .

امام زين العابدين عليه السلام :خداى من ! ما را از كسانى قرار ده كه درختانِ شوق به تو ، در باغ هاى سينه شان درهم پيچيده اند ... و چشم هايشان ، با نگريستن به محبوبشان ، روشن گشته است .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، توان شناخت خود را به دوستدارانش بخشيد و سنگينىِ عمل به حقيقت آنچه را اهلش هستند ، از آنان بر داشت .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به يونس بن ظبيان _: خردمندان ، كسانى اند كه با انديشه عمل كردند تا از آن ، محبّت خدا را به دست آوردند. محبّت خدا چون به دل برسد ، [دل] روشن مى شود و لطف [ خدا] به سوى آن [ دل] ، شتاب مى گيرد . پس چون [ دلى] به منزل لطف فرود آمد ، از آدميانِ سودمند مى شود و به حكمتْ سخن مى گويد و چون به حكمت سخن بگويد ، زيرك مى گردد و چون زيرك گردد ، با قدرت ، عمل مى كند و چون قدرتمندانه عمل كند ، طبقات هفتگانه را مى شناسد و چون به اين مرحله رسيد ، انديشه اش با لطف و حكمت و روشن بينى مى چرخد و به اين مرتبه كه رسيد ، خواسته و علاقه خويش را در آفريدگار خود مى نهد. به اين جا كه رسيد ، به بزرگ ترين منزلت رسيده است . پس پروردگارش را در دلش مى بيند و حكمت را از راهى غير از راه حكيمان ، به دست مى آورد و علم را از راهى غير از راه عالمان مى يابد و راستى را از راهى غير از راه راستان به دست مى آورد . حكيمان ، حكمت را از راه خاموشى و عالمان ، علم را با پى جويى و راستان ، راستى را با خاكسارى و طول عبادت ، به دست مى آورند . پس هر كس به اين حالت دست يابد ، يا پايين مى رود و يا بالا مى آيد و بيشتر آنان ، پايين مى روند و بالا نمى آيند؛ چون حقّ الهى را رعايت نمى كنند و به فرمان هاى او عمل نمى كنند . پس اين ، منزلت كسى است كه خدا را آن چنان كه حقّ معرفت اوست ، نشناخته است و آن چنان كه حقّ محبّت اوست ، دوست نداشته است . پس نماز و روزه و روايت ها و سخنان و دانش هايشان ، تو را نفريبد كه آنان دراز گوشانى رميده اند . اى يونس ! چون علم درست خواستى ، نزد ما اهل بيت است؛ چرا كه ما آن را به ارث برده ايم و جويبار حكمت و سخن نهايى ، به ما داده شده است .

.

ص: 412

حلية الأَولياء عن إبراهيم بن أَدهم :إِنَّ اللّهَ تَعالى أَوحى إِلى يَحيَى بنِ زَكَرِيّا عليهماالسلام : يا يَحيى إِنّي قَضَيتُ عَلى نَفسي ألاّ يُحِبَّني عَبدٌ مِن عِبادي أَعلَمُ ذلِكَ مِنهُ إِلاّ كُنتُ سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ ، ولِسانَهُ الَّذي يَتَكَلَّمُ بِهِ ، وقَلبَهُ الَّذي يَفهَمُ بِهِ ، فَإِذا كانَ ذلِكَ كَذلِكَ بَغَّضتُ إِليه الاشتِغالَ بِغَيري ، وأَدَمتُ فِكرَتَهُ ، وأَسهَرتُ لَيلَهُ ، وأَظمَأَتُ نَهارَهُ . يا يَحيى ، أنا جَليسُ قَلبِهِ وغايَةُ أُمنِيَّتِهِ وأَمَلِهِ ، أهَبُ لَهُ كُلَّ يَومٍ وساعَةٍ ؛ فَيَتَقَرَّبُ مِنّي وأتَقَرَّبُ مِنهُ ، أَسمَعُ كَلامَهُ وأُجيبُ تَضَرُّعَهُ ، فَوَعِزَّتي وجَلالي لَأَبعَثَنَّهُ مَبعَثا يَغبِطُهُ بِهِ النَّبِيّونَ وَالمُرسَلونَ ، ثُمَّ آمُرُ مُنادِيا يُنادي : هذا فُلانُ بنُ فُلانٍ ، وَلِيُّ اللّهِ وصَفِيُّهُ ، وخِيَرَتُهُ مِن خَلقِهِ ، دَعاهُ إِلى زِيارَتِهِ لِيَشفِيَ صَدرَهُ مِنَ النَّظَرِ إِلى وَجهِهِ الكَريمِ . (1)

.


1- .حلية الأولياء: ج 10 ص 82 .

ص: 413

حلية الأولياء_ به نقل از ابراهيم بن ادهم _: خداوند متعال ، به يحيى بن زكريا وحى كرد: «اى يحيى! من بر خود واجب كرده ام كه هر گاه بنده اى از بندگانم مرا دوست بدارد ، از آن آگاه نشوم ، مگر آن كه گوشِ شنيدن او و چشمِ ديدن او و زبانِ گفتن او و دلِ فهم او مى شوم و چون اين گونه شود ، اشتغال به جز خود را منفور او مى كنم و انديشه اش را استمرار مى بخشم و شبْ زنده دار و روزْ روزه دارش مى كنم . اى يحيى ! من همنشين دلش و نهايت خواست و آرزوى اويم . در هر روز و ساعت ، به او مى بخشم . پس به من نزديك مى شود و من نيز به او نزديك مى شوم ، سخنش را مى شنوم و تضرّعش را اجابت مى كنم . سوگند به عزّت و شكوهم كه او را به گونه اى بر مى انگيزم كه پيامبران و فرستادگان ، بر او غبطه برند ، سپس به ندا دهنده اى فرمان مى دهم كه ندا دهد : اين ، فلان پسر فلان است ، ولىّ خدا و برگزيده او و گزيده آفريدگانش ، او را به ديدار خود فرا خوانده تا سينه اش را با نگريستن به سيماى كريمانه اش ، شفا بخشد» .

.

ص: 414

المحجّة البيضاء :في أَخبارِ داوودَ عليه السلام : إِنَّ اللّهَ عز و جلأوحى إِلَيهِ : ... يا داوودُ ، إنّي خَلَقتُ قُلوبَ المُشتاقينَ مِن رِضواني ، ونَعَّمتُها بِنُورِ وَجهي . . . فَقالَ داوودُ : يا رَبِّ ، بِمَ نالوا مِنكَ هذا ؟ قالَ : بِحُسنِ الظَّنِّ ، وَالكَفِّ عَنِ الدُّنيا وأَهلِها ، وَالخَلَواتِ بي ومُناجاتِهِم لي ، وإِنَّ هذا مَنزِلٌ لا يَنالُهُ إِلاّ مَن رَفَضَ الدُّنيا وأَهلَها ، ولَم يَشتَغِل بِشَيءٍ مِن ذِكرِها ، وفَرَّغَ قَلبَهُ لي ، وَاختارَني عَلى جَميعِ خَلقي ، فَعِندَ ذلِكَ أَعطِفُ عَلَيهِ ، فَأُفَرِّغُ نَفسَهُ لَهُ ، وأَكشِفُ الحِجابَ فيما بَيني وبَينَهُ ، حَتّى يَنظُرَ إِلَيّ نَظَرَ النّاظِرِ بِعَينِهِ إِلَى الشَّيءِ . (1)

راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : القسم الثاني / الفصل السابع / لقاء اللّه .

تعليق :إِنّ حبّ اللّه سبحانه أَحد الطرق إِلى بلوغ كمال معرفته ، كما جاء في أَحاديث هذا الفصل ، من جهة أُخرى نقرأ في الفصل السابع أنّ أَوّل أَثر لمعرفة اللّه _ جلّ شأنه _ هو حبّه ، فكيف يمكن أن يكون حبّ اللّه طريقا لبلوغ معرفته ، ونتيجةً ومحصَّلةً لذلك في آنٍ واحدٍ؟ الجواب هو أنّه لا مِراءَ في أنّ حبّه تعالى ثمرة لمعرفته ؛ لأنّ الإنسان لايمكن أن يُحبّ من لا يعرفه ، لكنّ حبّ اللّه بدوره مقدّمة لنيل درجات أَعلى من معرفة اللّه . بتعبير آخر : كلّ درجة من المعرفة ممهِّدة لحبّ أَكثر ، وكلّ درجة من الحبّ مقدّمة لمعرفةٍ أَوفر ، حتّى يظفر السالك بأَعلى درجات المعرفة الشهوديّة ، وهذا هو معنى «المحبّة أَساس المعرفة» .

.


1- .احياء علوم الدين : ج 4 ص 470 و 471 ؛ المحجّة البيضاء : ج 8 ص 59 و 60 .

ص: 415

المَحجّة البيضاء :در اخبار داوود عليه السلام آمده است كه خداى عز و جل به او وحى كرد : «... اى داوود! من دل هاى مشتاقان را از رضايتِ خود آفريدم و با نور سيماى خود ، نعمتشان بخشيدم...» . داوود پرسيد : پروردگارا ! با چه چيز به اين [جايگاه] نزد تو رسيدند؟ فرمود : «با خوش گمانى و دست شستن از دنيا و اهل آن و با خلوت ها و مناجاتشان با من. اين ، مرتبه اى است كه كسى بدان نمى رسد ، مگر اين كه دنيا و اهل آن را ترك كند و از هيچ چيزِ آن ياد نكند و دلش را براى من خالى بدارد و مرا بر همه آفريدگانم برگزيند ، كه در اين هنگام ، به او توجّه مى كنم و جانش را براى او خالى مى كنم و حجابِ ميان خود و او را مى شكافم تا همانند كسى كه با چشمانش به چيزى مى نگرد ، به من بنگرد» .

ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : بخش دوم / فصل هفتم: ديدار خدا .

توضيحبى گمان ، محبّت خداى سبحان ، يكى از راه هاى رسيدن به كمال معرفت اوست ، همان گونه كه در احاديث اين فصل آمده است . از سوى ديگر ، در فصل هفتم مى خوانيم كه نخستين اثر معرفت خدا ، محبّت اوست . پس چگونه ممكن است كه محبّت خدا ، راه رسيدن به معرفت او باشد و در همان حال ، نتيجه و حاصل آن نيز باشد؟ پاسخ ، آن است كه ترديدى نيست كه محبّت خداى متعال ، نتيجه معرفت اوست ، زيرا انسان نمى تواند كسى را كه نمى شناسد ، دوست داشته باشد ؛ امّا محبّت خدا ، مقدّمه رسيدن به درجات بالاتر معرفت خداست . به عبارت ديگر ، هر درجه از معرفت ، زمينه چين محبّتى بيشتر است و هر درجه از محبّت ، مقدّمه معرفتى بيشتر ، تا آن جا كه رهپوى راه خدا ، به بالاترين درجات معرفت شهودى مى رسد و بدين معناست كه مى گويند : «محبت ، اساسِ معرفت است» .

.

ص: 416

6 / 5الاِنقِطاعُ إلَى اللّهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _: إِلهي مَن ذَا الَّذِي انقَطَعَ إِلَيكَ فَلَم تَصِلهُ؟! (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ العَبدَ . . . إِذا تَوَجَّهَ إِلى مُصَلاّهُ لِيُصَلِّيَ ، قالَ اللّهُ عز و جل لِمَلائِكَتِهِ : يا مَلائِكَتيأما تَرَونَ هذا عَبدي كَيفَ قَدِ انقَطَعَ عَن جَميعِ الخَلائِقِ إِلَيَّ، وأَمَّلَ رَحمَتي وجودي ورَأفَتي؟ أُشهِدُكم أنّي أَختَصُّهُ بِرَحمَتي وكَراماتي . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ من مُناجاتِهِ فِي شَهرِ شَعبانَ _: إِلهي هَب لي كَمالَ الاِنقِطاعِ إِلَيكَ ، وأَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النُّورِ ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ ، وتَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ . (3)

عنه عليه السلام :الوُصلَةُ بِاللّهِ فِي الاِنقِطاعِ عَنِ النَّاسِ. (4)

عنه عليه السلام :لَن تَتَّصِلَ بِالخالِقِ حَتّى تَنقَطِعَ عَنِ الخَلقِ. (5)

.


1- .بحار الأنوار : ج 90 ص 342 ح 54 نقلاً عن اختيار ابن الباقي.
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 521 و 522 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 221 ح 42.
3- .الإقبال: ج3 ص299، بحارالأنوار: ج94 ص99 ح13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وكلاهما عن ابن خالويه.
4- .غرر الحكم : ح 1750 .
5- .غرر الحكم : ح 7429 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 407 ح 6899 نحوه .

ص: 417

6 / 5 انقطاع به سوى خدا

6 / 5انقطاع به سوى خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _: خدايا ! چه كسى براى پيوستن به تو ، از همه گسست و تو با او نپيوستى؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ... چون به نمازگاهش رو مى كند تا نماز بخواند ، خداوند عز و جل به فرشتگانش مى گويد : «اى فرشتگان من ! آيا نمى بينيد كه اين بنده من ، چگونه از همه خلايق بريده وبه من رو آورده ورحمت وبخشش ومهربانىِ مرا آرزو دارد؟ شما را گواه مى گيرم كه او را به رحمت و كرامت هاى خود ، مخصوصش كردم» .

امام على عليه السلام_ در بخشى از مناجات شعبانيه _: خداى من ! به من نهايت درجه گسستن از همه و پيوستن به خودت را ارزانى دار و چشم دلمان را در پرتو نگاهى به خويش ، روشن بدار تا ديدگان دل ، حجاب هاى نور را بشكافد و به كانون عظمت تو برسد و جان هايمان ، به شكوه قداست تو بپيوندد .

امام على عليه السلام :پيوستن به خدا ، در گسستن از مردم [نهفته] است .

امام على عليه السلام :به آفريدگار نخواهى پيوست تا آن كه از آفريده بگسلى .

.

ص: 418

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ الجُمُعَةِ _: اللّهُمَّ وجَدِّد لي وُصلَةَ الاِنقِطاعِ إِلَيكَ ، وَاصدُد قُوى سَبَبي عَن سِواكَ ، حَتّى أَفِرَّ عَن مَصارِعِ الهَلَكاتِ إِلَيكَ ، وأَحُثَّ الرِّحلَةَ إِلى إِيثارِكَ بِاستِظهارِ اليَقينِ فيكَ ؛ فَإِنَّهُ لا عُذرَ لِمَن جَهِلَكَ بَعدَ استِعلاءِ الثَّناءِ عَلَيكَ ، ولا حُجَّةَ لِمَنِ اختُزِلَ عَن طَريقِ العِلمِ بِكَ مَعَ إِزاحَةِ اليَقينِ مَواقِعَ الشَّكِّ فيكَ ، ولا يَبلُغُ إِلى فَضائِلِ القِسَمِ إِلاّ بِتَأييدِكَ وتَسديدِكَ ، فَتَوَلَّني بِتَأييدٍ مِن عَونِكَ ، وكافِني عَلَيهِ بِجَزيلِ عَطائِكَ . (1)

6 / 6وِلايَةُ أَهلِ البَيتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَحنُ الوَسيلَةُ إِلَى اللّهِ ، وَالوُصلَةُ إِلى رِضوانِ اللّهِ ، ولَنا العِصمَةُ وَالخِلافَةُ وَالهِدايَةُ ، و فينَا النُّبُوَّةُ وَالوِلايَةُ وَالإِمامَةُ ، ونَحنُ مَعدِنُ الحِكمَةِ و بابُ الرَّحمَةِ وشَجَرَةُ العِصمَةِ ، ونَحنُ كَلِمَةُ التَّقوى وَالمَثَلُ الأَعلى وَالحُجَّةُ العُظمى وَالعُروَةُ الوُثقى الَّتي مَن تَمَسَّكَ بِها نَجا . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :تَقَرَّبوا إِلَى اللّهِ بِتَوحيدِهِ وطاعَةِ مَن أَمَرَكُم أن تُطيعوهُ ، ولا تُمسِكوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ (3) . (4)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 396 ح 519 ، جمال الاُسبوع : ص 285 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، البلد الأمين: ص 77 ، بحار الأنوار: ج 90 ص 79 ح 2 .
2- .بحار الأنوار : ج 25 ص 23 ح 38 نقلاً عن رياض الجنان عن جابر بن عبد اللّه .
3- .العِصَمُ : جمعُ عِصمَة ؛ وهي المَنَعَة . والكوافِرُ : النساء الكَفَرة ؛ أي عقد نكاحهنّ (النهاية : ج 3 ص 249) وهو كناية عن كلّ ما يلزم الإنسان من عقد وغيره تجاه الكافر وتجاه من لا يرضاه اللّه .
4- .مصباح المتهجّد : ص 756 ح 843 ، مصباح الزائر : ص 158 ، الإقبال : ج 2 ص 258 كلّها عن الفيّاض بن محمّد بن عمر عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 97ص 116 ح 8.

ص: 419

6 / 6 ولايت اهل بيت

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى روز جمعه _: خدايا! بريدن از غير و پيوستن به خودت را باز برايم فراهم كن و راه هاى اتصالم به غير را ببند تا از پرتگاه هاى هلاكت ، به سوى تو بگريزم و با پشت گرمىِ يقين به تو ، به سوى ترجيح تو [بر همه چيز] ، بار بربندم كه پس از بالا گرفتن ستايش تو ، عذرى براى ناآگاه از تو نيست و با شك زدايىِ يقين ، حجّتى براى آن كس كه از طريق علم به تو كناره گرفته ، نمانده است و جز با تأييد و استوار داشتن تو ، به فضيلت هاى قسمت شده نمى توان رسيد . پس سرپرستىِ مرا با تأييدى از يارى ات ، به عهده گير و با عطاى فراوانت ، مرا بر آن سزا ده .

6 / 6ولايت اهل بيتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما وسيله[ى نزديكى] به سوى خداييم و راه وصل به خشنودىِ او . براى ماست عصمت و خلافت و هدايت . در ماست نبوّت و ولايت و امامت . ماييم معدن حكمت و دريچه رحمت و درخت عصمت . ماييم كلمه تقوا و نمونه والا و حجّت بزرگ [خدا ]و دستگيره استوارى كه هر كس بدان چنگ زند ، رهايى مى يابد .

امام على عليه السلام :با يگانه دانستن خدا و اطاعت از آن كه فرمان به اطاعتش داده ، به خدا نزديكى جوييد و با زنان كافر پيوند بر قرار نكنيد . (1)

.


1- .تضمينى از آيه دهم سوره ممتحنه و در اين جا ، كنايه از عدم پيوند با كافران است .

ص: 420

عنه عليه السلام :نَحنُ الأَعرافُ الَّذي لا يُعرَفُ اللّهُ عز و جل إِلاّ بِسَبيلِ مَعرِفَتِنا . . . إِنّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لَو شاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفسَهُ ، ولكِن جَعَلَنا أَبوابَهُ وصِراطَهُ وسَبيلَهُ وَالوَجهَ الَّذي يُؤتى مِنهُ ، فَمَن عَدَلَ عَن وِلايَتِنا أَو فَضَّلَ عَلَينا غَيرَنا فَإِنَّهُم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبونَ (1) . فَلا سَواءٌ مَنِ اعتَصَمَ النّاسُ بِهِ ولا سَواءٌ ، حَيثُ ذَهَبَ النّاسُ إِلى عُيونٍ كَدِرَةٍ يَفرَغُ بَعضُها في بَعضٍ ، و ذَهَبَ مَن ذَهَبَ إِلَينا إِلى عُيونٍ صافِيَةٍ تَجري بِأَمرِ رَبِّها ، لا نَفادَ لَها ولاَ انقِطاعَ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في وَصفِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _: هُمُ الصِّراطُ المُستَقيمُ ، هُمُ السَّبيلُ الأَقوَمُ . . . أَمنٌ لِمَن التَجَأَ إِلَيهِمُ ، وأَمانٌ لِمَن تَمَسَّكَ بِهِم ، إِلَى اللّهِ يَدعونَ . (3)

الامام الصادق عليه السلام :إِذا نَظَرتَ إِلَى السَّماءِ فَقُل : سُبحانَ مَن جَعَلَ فِي السَّماءِ بُروجا ، وجَعَلَ فيها سِراجا وقَمَرا مُنيرا ، وجَعَلَ لَنا نُجوما قِبلَةً نَهتَدي بِها إِلَى التَّوَجُّه إِلَيهِ في ظُلُماتِ البَرِّ وَالبَحرِ ، اللّهُمَّ كَما هَدَيتَنا إِلَى التَّوَجُّهِ إِلَيكَ إِلى (4) قِبلَتِكَ المَنصوبَةِ لِخَلقِكَ ، فَاهدِنا إِلى نُجومِكَ الَّتي جَعَلتَها أَمانا لِأَهلِ الأَرضِ ولِأَهلِ السَّماءِ حَتّى نَتَوَجَّهَ بِهِم إِلَيكَ ، فَلا يَتَوَجَّهُ المُتَوَجِّهونَ إِلَيكَ إِلاّ بِهِم ، ولا يَسلُكُ الطَّريقَ إِلَيكَ مَن سَلَكَ مِن غَيرِهِم ، ولا لَزِمَ المَحَجَّةَ مَن لَم يَلزَمهُم ، اِستَمسَكتُ بِعُروَةِ اللّهِ الوُثقى ، وَاعتَصَمتُ بِحَبلِ اللّهِ المَتينِ . (5)

.


1- .إشارة إلى الآية 74 من سورة «المؤمنون».
2- .الكافي : ج 1ص 184 ح 9 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 55 ، بصائر الدرجات : ص 497 ح 8 وليس فيهما صدره إلى «معرفتنا» و كلّها عن مقرن عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير فرات : ص 143 ح 174 ، الاحتجاج : ج 1 ص 541 ح 129 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1ص 86 ح 71 وفيهما صدره إلى «لناكبون» و كلّها عن الأصبغ بن نباتة نحوه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 249 ح 2 .
3- .كشف اليقين : ص319 ، تفسير فرات : ص 396 ح 527 كلاهما عن زياد بن المنذر ، بحار الأنوار : ج 23 ص 246 ح 16 .
4- .في بحار الأنوار : «وإلى» .
5- .الأُصول الستّة عشر : ص 56 عن زيد النرسي ، بحار الأنوار : ج 87ص 186 ح 1.

ص: 421

امام على عليه السلام :ماييم «اعراف» (1) كه معرفت خداى عز و جل جز از راه معرفت ما ميسّر نمى شود ... خداوند _ تبارك و تعالى _ اگر مى خواست ، خود را [مستقيم] به بندگان مى شناسانْد ؛ امّا ما را دريچه و طريق و راه و جانبى قرار داد كه [مردم ]از آن درآيند . پس هر كس كه از ما كناره بگيرد يا غير ما را بر ما برترى دهد ، از راهْ كج شده است . كسانى كه مردم به آنها چنگ مى زنند ، [در هدايت و راهبرى] يكسان نيستند . برخى به چشمه هايى كدر و در هم ريخته مى پيوندند ، امّا آن كه با ما شد ، به چشمه هايى زلال مى رسد كه به فرمان پروردگارشان جارى اند ، نه تمام مى شوند و نه قطع مى گردند .

امام باقر عليه السلام_ در توصيف امامان عليهم السلام _: آنان اند ، راه راست . آنان اند ، راه استوار ... براى پناهنده به آنان ، امنيت اند و براى چنگ زننده به ايشان ، امان اند و [مردم را] به سوى خدا مى خوانند .

امام صادق عليه السلام :چون به آسمان نگريستى ، بگو : «منزّه است خدايى كه در آسمان ، برج هايى قرار داد و نيز چراغى فروزان و ماهى تابان ، و براى ما ستارگانى قرار داد كه با توجّه به آنها ، در تاريكى هاى خشكى و دريا ، قبله را مى يابيم . خدايا! همان گونه كه ما را با رهنمون شدن به قبله قرار داده شده براى خلقت ، به خودت متوجه كردى ، ما را به ستارگانى كه مايه امان زمينيان و آسمانيان قرار دادى ، رهنمون شو تا با آنها متوجّه تو شويم كه هيچ كس ، به تو رو نكند ، جز با ايشان . آن كه راهِ جز ايشان را بپويد ، به سوى تو نمى آيد و آن كه با جز اينان همراه شود ، همراه حجّت نخواهد بود . دستگيره بزرگ خدا را گرفتم و به رشته استوار خدا چنگ زدم» .

.


1- .اشاره اى است به واژه «اعراف» ، به كار رفته در قرآن كريم (اعراف: آيه 45 _ 49).

ص: 422

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إِلَى المُفَضَّلِ _: ... وَاللّهُ _ تَبارَكَ و تَعالى _ إِنَّما أَحَبَّ أن يُعرَفَ بِالرِّجالِ وأن يُطاعَ بِطاعَتِهِم ، فَجَعَلَهُم سَبيلَهُ و وَجهَهُ الَّذي يُؤتى مِنهُ ، لايَقبَلُ مِنَ العِبادِ غَيرَ ذلِكَ «لاَ يُسْ_ئلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْ_ئلُونَ» (1) . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، ويَنظُرَ اللّهُ إِلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ ، وَليَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّهِم ، وليَأتَمَّ بِإِمامِ المُؤمِنينَ مِنهُم ؛ فَإِنَّهُ إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نَظَرَ اللّهُ إِلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، ونَظَرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ . (3)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الكَبيرَةِ _: مَن أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِكُم ، ومَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنكُم ، ومَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم (4) .

راجع : ص 58 (أهل البيت) .

6 / 7الاستعانةُ بِاللّهالإمام عليّ عليه السلام_ مِن مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ _: إِلهي وأَلحِقني بِنُورِ عِزِّكَ الأَبهَجِ ؛ فَأَكونَ لَكَ عارِفا وعَن سِواكَ مُنحَرِفا ، ومِنكَ خائِفا مُراقِبا ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ . (5)

.


1- .الأنبياء : 23.
2- .مختصر بصائر الدرجات : ص 83 ، بصائر الدرجات : ص 531 ح 1 كلاهما عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 24 ص 292 ح 1.
3- .المحاسن : ج 1 ص 133 ح 165 عن بكر بن صالح ، بحار الأنوار : ج 27 ص 90 ح 42 وراجع : قرب الإسناد : ص 351 ح 1260 والاُصول الستّة عشر : ص 60 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 615 ح 3213 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 99 كلاهما عن موسى بن عبداللّه النخعي ، عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 276 ، المزار الكبير : ص 532 كلاهما عن موسى بن عمران النخعي ، بحارالأنوار : ج 102 ح 131 .
5- .الإقبال : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 99 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وفيه «أتحفني» بدل «ألحقني» وكلاهما عن ابن خالويه .

ص: 423

6 / 7 يارى جستن از خداوند

امام صادق عليه السلام_ در نامه اش به مفضّل _: ... و خداى _ تبارك و تعالى _ دوست دارد كه تنها از طريق برخى مردان [امامانِ حق] شناخته شود و با اطاعت از ايشان ، اطاعت شود . پس آنان را راه و سيماى خود كه از آن درمى آيند ، نمود و جز اين ، [ چيز ديگرى را] از بندگانش نمى پذيرد «و خدا از آنچه مى كند ، سؤال نمى شود؛ ولى مردم پرسيده مى شوند» .

امام رضا عليه السلام :هر كه دوست دارد كه بى پرده به خدا بنگرد و خدا نيز بى پرده به او بنگرد ، خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را ولىّ خود بگيرد و از دشمن ايشان ، بيزارى جويد و رهبر مؤمنان از ميان ايشان (على عليه السلام) را امام خود بگيرد كه چون چنين كند ، خداوند ، در روز قيامت ، به او بى پرده مى نگرد و او نيز بى پرده به خدا مى نگرد .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كبيره _: هر كه خدا را بخواهد ، از شما مى آغازد و هر كس او را يگانه بداند ، از شما مى پذيرد و هر كه آهنگ او كند ، به شما روى مى آوَرد .

ر . ك : ص 59 (اهل بيت) .

6 / 7يارى جستن از خداوندامام على عليه السلام_ در مناجات شعبانيه _: خدايا! مرا به نور عزّت شادمانه ات ، ملحق كن تا به تو عارف شوم و از غير تو كناره گيرم و از تو بيمناك و مراقب باشم ، اى صاحب شكوه و بزرگوارى!

.

ص: 424

عنه عليه السلام_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البَكالِيَّ _: أسَأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أَولِيائِكَ ، فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ ، ولا تَجعَلَني يا إِلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى ، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أَوليائِكَ ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _: إِلهي تَرَدُّدي فِي الآثارِ يوجِبُ بُعدَ المَزارِ ، فَاجمَعني عَلَيكَ بِخِدمَةٍ توصِلُني إِلَيكَ ، كَيفَ يُستَدَلُّ عَلَيكَ بِما هُوَ في وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إِلَيكَ ؟ أيَكونُ لِغَيرِكَ مِنَ الظُّهورِ ما لَيسَ لَكَ حَتّى يَكونَ هُوَ المُظهِرُ لَكَ ! مَتى غِبتَ حَتّى تَحتاجَ إِلى دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيكَ ! . . . وبِكَ أَستَدِلُّ عَلَيكَ ، فَاهدِني بِنُورِكَ إِلَيكَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ جَدّوا في قَصدِكَ فَلَم يَنكِلوا ، و سَلَكُوا الطَّريقَ إِلَيكَ فَلَم يَعدِلوا ، وَاعتَمَدوا عَلَيكَ فِي الوُصولِ حَتّى وَصَلوا . (3)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ فَتَقتَ لَهُم رَتقَ عَظيمِ غَواشي جُفونِ حَدَقِ عُيونِ القُلوبِ ، حَتّى نَظَروا إِلى تَدبيرِ حِكمَتِكَ ، وشَواهِدِ حُجَجِ بَيِّناتِكَ ، فَعرَفوكَ بِمَحصولِ فِطَنِ القُلوبِ ، وأنتَ في غَوامِضِ سُتُراتِ حُجُبِ القُلوبِ . فَسُبحانَكَ أيُّعَينٍ تَقومُ بِها نُصبَ نُورِكَ، أم تَرقَأُ إِلى نُورِ ضِياءِ قُدسِكَ، أو أيُّ فَهمٍ يَفهَمُ ما دونَ ذلِكَ إِلاَّ الأَبصارَ الَّتي كَشَفتَ عَنها حُجُبَ العَمِيَّةِ ، فَرَقَت أَرواحُهُم عَلى أَجنِحَةِ المَلائِكَةِ ، فَسَمّاهُم أَهلُ المَلَكوتِ زُوّارا ، وأَسماهُم أَهلُ الجَبَروتِ عُمّارا ، فَتَرَدَّدوا في مَصافِّ المُسَبِّحينَ ، وتَعَلَّقوا بِحِجابِ القُدرَةِ ، وناجَوا رَبَّهُم عِندَ كُلِّ شَهوَةٍ ، فَحَرَّقَت (4) قُلوبُهُم حُجُبَ النّورِ ، حَتّى نَظَروا بِعَينِ القُلوبِ إِلى عِزِّ الجَلالِ في عِظَمِ المَلَكوتِ ، فَرَجَعَتِ القُلوبُ إِلَى الصُّدورِ عَلَى النِّيّاتِ بِمَعرِفَةِ تَوحيدِكَ ، فَلا إِلهَ إِلاّ أنتَ ، وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ ، تَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا كَبيرا . (5)

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 96 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي .
2- .الإقبال (الطبعة الحجريّة) : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 225 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 156 ح 22 نقلاً عن أنيس العابدين.
4- .كذا في المصدر وهو تصحيف : «فخرقت» .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 128 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 425

امام على عليه السلام_ در بخشى از دعايى كه به نوف بِكالى آموخت _: از تو مى خواهم _ به حقّ نامى كه براى دوستان ويژه ات آشكار كردى تا تو را يگانه دانستند و شناختند و به حقيقتت ، بنده[ى تو ]شدند _ كه خود را به من بشناسانى تا با حقيقت ايمان به تو ، نزد تو به ربوبيتت اقرار آورم . اى خداى من ! مرا از كسانى قرار مده كه اسمِ بدون معنا را مى پرستند؛ و گوشه چشمى به ما كن تا دلمان را از معرفت ويژه ات و معرفت دوستانت ، روشن كنى. همانا تو بر هر كار ، توانايى .

امام حسين عليه السلام_ در بخشى از دعايش در روز عرفه _: خداى من ! چرخش انديشه ام ميان آثار ، موجب دورى ديدار است . پس به خدمتى وادارم كن كه مرا به تو برساند . چگونه چيزى كه در هستى اش به تو نياز دارد ، بر تو دلالت كند؟ آيا غير تو ، ظهورى دارد كه تو نداشته باشى تا آن ، ظاهر كننده تو باشد؟! كى نهان شدى تا نيازمند دليلى باشى كه بر تو دلالت كند؟! ... به خودت بر تو استدلال مى كنم . پس مرا با نورت به خود رهنمون شو .

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا! مرا از كسانى قرار ده كه از سرِ جِد ، آهنگ تو كردند و باز نگشتند و راه به سوى تو را پيمودند و منحرف نشدند و براى رسيدن ، بر تو اعتماد ورزيدند تا رسيدند .

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه پرده ضخيمِ فرو افتاده بر حدقه چشم دلشان را شكافتى تا به تدبير حكيمانه ات و شواهد حجّت هاى روشنت بنگرند و تو را با دستاورد زيركىِ دل ها بشناسند ، در حالى كه در پسِ پوشش پرده هاى درهم پيچيده دل ها بودى . منزّهى تو ! كدامين ديده را ياراى آن است كه نورِ تو را ببيند يا تا پرتوِ نور قدست فراز آيد؟! كدامين فهم است كه [حتى] كمتر از اين را بفهمد؟ جز ديدگانى كه پرده هاى نابينايى را از آنها زدودى و جان هايشان ، بر بال فرشتگان بالا آمد و ملكوتيان ، آنان را ديدارگر و جبروتيان ، آبادگر ناميدند و در صفوفِ تسبيح گويان چرخيدند و از پرده قدرت آويختند و به گاهِ هر خواسته ، با پروردگارشان مناجات كردند و دل هايشان حجاب هاى نور را سوزانْد تا به ديده دل و در عظمت ملكوت ، عزّت شكوه او را بنگرند و دل هايشان با درونى آكنده از معرفت توحيدى ، به سينه ها بازگشت . پس جز تو ، خدايى نيست. يگانه و بى همتايى . والايى؛ بس والاتر از آنچه ستمگران بر زبان مى رانند .

.

ص: 426

عنه عليه السلام :لِقاؤُكَ قُرَّةُ عَيني ، ووَصلُكَ مُنى نَفسي ، وإِلَيكَ شَوقي ، وفي مَحَبَّتِكَ وَلَهي ، وإِلى هَواكَ صَبابَتي ، وَرِضاكَ بُغيَتي ، ورُؤيَتُكَ حاجَتي . (1)

عنه عليه السلام :إِلهي فَاجعَلنا مِمَّنِ اصطَفَيتَهُ لِقُربِكَ ووِلايَتِكَ ، وأَخلَصتَهُ لِوُدِّكَ ومَحَبَّتِكَ ، وشَوَّقتَهُ إِلى لِقائِكَ ، ورَضَّيتَهُ بِقَضائِكَ ، ومَنَحتَهُ بِالنَّظَرِ إِلى وَجهِكَ . . . وخَصَصتَهُ بِمَعرِفَتِكَ . . . وَامنُن بِالنَّظَرِ إِلَيكَ عَلَيَّ . (2)

عنه عليه السلام :أسأَ لُكَ بِسُبُحاتِ (3) وَجهِكَ ، وبِأَنوارِ قُدسِكَ ، وأَبتَهِلُ إِلَيكَ بِعَواطِفِ رَحمَتِكَ ، ولَطائِفِ بِرِّكَ ، أن تُحَقِّقَ ظَنّي بِما أُؤَمِّلُهُ مِن جَزيلِ إِكرامِكَ ، وجَميلِ إِنعامِكَ ، فِي القُربى مِنكَ ، وَالزُّلفى لَدَيكَ ، وَالتَّمَتُّعِ بِالنَّظَرِ إِلَيكَ . (4)

عنه عليه السلام :إِلهي فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَوَشَّحَت أَشجارُ الشَّوقِ إِلَيكَ في حَدائِقِ صُدورِهِم ، وأَخَذَت لَوعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجامِعِ قُلوبِهِم ، فَهُم إِلى أَوكارِ الأَفكارِ يَأوونَ ، وفي رِياضِ القُربِ وَالمُكاشَفَةِ يَرتَعونَ . . . قَد كُشِفَ الغِطاءُ عَن أَبصارِهِم . . . وَانشَرَحَت بِتَحقيقِ المَعرِفَةِ صُدورُهُم . . . وقَرَّت بِالنَّظَرِ إِلى مَحبوبِهِم أَعيُنُهم . . . وَاجعَلنا مِن أَخَصِّ عارِفيكَ . (5)

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 148 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 148 .
3- .سُبُحات وجه ربّنا : جلاله و عظمته . وقيل : نورُه . والمراد بالوجه : الذات (مجمع البحرين : ج 1 ص 807) .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 145 .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 150 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .

ص: 427

امام زين العابدين عليه السلام :ديدار تو روشنى چشم من ، وصل تو آرزوى جان من ، شوقم به سوى تو ، شيفتگى ام در حبّ تو ، شورم در هواى تو ، خشنودى ات خواسته من و ديدارت حاجت من است .

امام زين العابدين عليه السلام :خداى من ! ما را از كسانى قرار ده كه براى مقام قرب و ولايتِ خود ، برگزيدى و براى مودّت و محبّت خود ، خالص ساختى و به ديدارت مشتاق و به قضايت ، خشنود و با [ ارزانى داشتنِ] نظر به سيمايت ، اكرام كردى ... و به معرفتت مخصوص نمودى ... و با [ ارزانى كردنِ] نظر به خودت ، بر من منّت بنه .

امام زين العابدين عليه السلام :از تو [با توسّل] به سيماى باشكوهت و به نورهاى قدست ، مى طلبم و [با توسّل] به توجّهات رحيمانه ات و نيكى هاى لطيفت ، به درگاهت مى نالم كه گمانم را در اميد به اكرام سترگت و نعمت بخشىِ زيبايت براى نزديك شدن به تو و منزلت يافتن نزد تو و بهره مندى از نظر به تو ، تحقّق بخشى .

امام زين العابدين عليه السلام :خداى من ! مرا از كسانى قرار ده كه درختان شوق به تو ، در باغ هاى سينه هاشان ريشه دوانده و سوز محبّت به تو ، سراسر دل هايشان را فرا گرفته است . پس در آشيانه هاى انديشه ، جاى مى گيرند و در بوستان هاى قرب و مكاشفه ، مى چرخند ... پرده از ديدگانشان برداشته شده ... و سينه هايشان با راهيابىِ معرفت ، گشوده گشته ... و چشم هايشان با نگريستن به محبوبشان ، آرام گرفته است ... و ما را از خاص ترينِ عارفانت قرار ده .

.

ص: 428

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ زُرارَةَ _: اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أَعرِف نَبِيَّكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني رَسولَكَ ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني رَسولَكَ لَم أَعرِف حُجَّتَكَ ، اللّهُمَ عَرِّفني حُجَّتَكَ ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ» (2) _: اِستِرشادٌ لِأَدبِهِ ، وَاعتِصامٌ بِحَبلِهِ ، وَاستِزادَةٌ فِي المَعرِفَةِ بِرَبِّهِ وبِعَظَمَتِهِ وبِكِبرِيائِهِ . (3)

راجع : ج 5 ص 150 ح 4009 .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 337 ح 5 ، الغيبة للطوسي : ص 334 ح 279 ، كمال الدين : ص 342 ح 24 ، الغيبة للنعماني : ص 166 ح 6 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 95 ص 326 ح 2 .
2- .الفاتحة : 6 .
3- .عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 107 ح 1 ، علل الشرائع : ص 260 ح 9 وفيه «معتصما» بدل «اعتصام» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 310 ح 926 نحوه وكلّها عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 85 ص 54 ح 46 .

ص: 429

امام صادق عليه السلام_ در دعايى كه به زراره آموخت _: خدايا ! خودت را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانى ، پيامبرت را نمى شناسم . خدايا ! پيامبرت را به من بشناسان كه اگر پيامبرت را به من نشناسانى ، حجّتت را نمى شناسم . خدايا! حجّتت را به من بشناسان كه اگر حجّتت را به من نشناسانى ، از دينم گم راه خواهم شد .

امام رضا عليه السلام_ در تفسير سخن خداى متعال : «ما را به راه راست ، رهنمون شو» _: يعنى راهيابى به ادب او و چنگ زدن به ريسمان او و طلب فزونىِ معرفت به پروردگارى اش و عظمت و كبريايى او .

ر . ك : ج 5 ص 151 ح 4009 .

.

ص: 430

. .

ص: 431

پژوهشى درباره راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى

يك . ياد خدا
اشاره

پژوهشى درباره راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسىآنچه تحت عنوان «راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى» گذشت ، در بر دارنده مهم ترين و ارجمندترين و مطمئن ترين دستوركارها براى سير و سلوك به سوى اللّه است كه در متون اسلامى ، به آنها اشاره شده است و گذر از منازل سلوك و رسيدن به قله يقين و معرفت شهودى ، بدون عمل به اين رهنمودها ، امكان پذير نيست . در واقع ، حركت انسان به سوى كمال مطلق ، بدين سان آغاز مى گردد :

يك . ياد خدانخستين گام در اين سير و سلوك ، ياد خداست . امام على عليه السلام درباره نقش ياد خدا در سازندگى انسان مى فرمايد : أصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّهِ . (1) اساس سامان يافتن دل ، اشتغال آن به ياد خداست .

.


1- .غرر الحكم : ح 3083 .

ص: 432

ياد خدا ، در واقع ، رمز خودسازى است ؛ چرا كه به تدريج ، انسان را از خودِ حيوانى تهى مى كند و دل را از رذايل اخلاقى پاك مى گرداند و آن را براى پذيرش نور يقين ، آماده مى سازد. در متون اسلامى ، نقشِ سرنوشت ساز يادِ خدا در سازندگى انسان ، به تفصيلْ مورد توجّه قرار گرفته است. در اين جا براى نمونه ، به سه دسته از آنها اشاره مى كنيم : دسته اوّل ، رواياتى كه بر نقش ذكر در آفت زدايى و سالم سازى قلب تأكيد دارند ، مانند آنچه از امام على عليه السلام نقل شده است : ذِكرُ اللّهِ مَطرَدَةٌ لِلشَّيطانِ . (1) ياد كردنِ خدا ، راندن شيطان است . ذِكرُ اللّهِ رَأسُ مالِ كُلِّ مُؤمِنٍ ، ورِبحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّيطانِ . (2) ياد خدا ، سرمايه هر مؤمن است و سود آن ، به سلامت ماندن از شيطان است . ذِكرُ اللّهِ دَواءُ أعلالِ النُّفوس . (3) ياد خدا ، دواى دردهاى جان هاست . يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ وذِكرُهُ شِفاءٌ . (4) اى آن كه نامش دواست و يادش شفا ! دسته دوم ، احاديثى كه ياد خدا را موجب شرح صدر و نورانى شدن دل و انديشه ، و ايجاد حيات و حواسّ باطنى ، و رشد و تكامل معنوى معرفى مى كنند ،

.


1- .البداية والنهاية : ج 1 ص 64 ؛ غرر الحكم : ح 5162 .
2- .غرر الحكم : ح5171 .
3- .غرر الحكم : ح 5169 .
4- .مصباح المتهجّد : ص 361 ، الإقبال : ج 3 ص 337 ، المصباح للكفعمي : ص 744 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 62 ح 3 .

ص: 433

مانند سخنان امام على عليه السلامدر اين باره : إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جلاءً لِلقُلوبِ ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرةِ ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العِشوَةِ ، وتَنقادُ بهِ بَعدَ المُعانَدَةِ . (1) خداى سبحان ، ذكر را جلاى دل ها كرد كه [گوش] پس از سنگينى ، بدان مى شنود و [ديده ]پس از نابينايى ، بدان مى بيند و پس از لجاجت ، با آن [در برابر خدا] رام مى شود. دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ . (2) مداومت بر ذكر ، دل و انديشه را نورانى مى كند. مُداوَمَةُ الذِّكرِ قوتُ الأَرواحِ ومِفتاحُ الصَّلاحِ . (3) دوام ذكر ، خوراك جان ها و كليد درستى است. دسته سوم ، احاديثى كه معرفت خدا و انس با خدا و محبت او را ثمره ياد خدا مى دانند ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است : مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ عز و جل أَحَبَّهُ اللّهُ . (4) هر كس خدا را فراوان ياد كند ، خداوند [ نيز] او را دوست خواهد داشت . و امام على عليه السلام فرموده است : الذِّكرُ مِفتاحُ الأُنسِ . (5) ذكر ، كليد اُنس است.

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 222 .
2- .غرر الحكم : ح 5144 .
3- .غرر الحكم : ح 9832 .
4- .الكافي : ج 2 ص 500 ح 3 عن داوود بن سرحان عن الإمام الصادق عليه السلام ، الزهد ، للحسين بن سعيد: ص55 ح 148 عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 93 ص 160 ح 39 .
5- .غرر الحكم : ح 541 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 40 ح 886 .

ص: 434

و نيز همه رواياتى كه در باب اوّل و دوم اين فصل گذشت . بنا بر اين ، ياد خدا در گام اوّل سلوك ، آينه دل را از زنگارهاى اخلاق و اعمال ناشايسته پاك مى كند و در گام دوم ، با نورانى ساختنِ آن ، زمينه را براى انعكاس معارف شهودى در آن و دستيابى به معرفت و محبت خدا ، فراهم مى سازد. با عنايت به آثار و بركات ياد خدا و نقش كليدىِ آن در سازندگى انسان و جامعه توحيدى است كه در جاىْ جاى قرآن كريم و احاديث اسلامى ، بر كثرت ذكر ، بلكه تداوم آن ، تأكيد شده است : «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا . (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را فراوان ياد كنيد» . «فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَوةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَ_مًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ. (2) و چون نماز را تمام كرديد ، ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده [و در هر حال] ، خدا را ياد كنيد» . «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَ_مًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ . (3) آنان كه ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده ، خدا را ياد مى كنند» . امام صادق عليه السلام فرمود : ما مِن شَيء إِلاّ ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إِلَيه ، إِلاَّ الذِّكر فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهي إِلَيهِ . (4) هيچ چيزى نيست جز آن كه حدّى دارد كه بدان منتهى مى شود ، جز ياد [خدا ]كه حد نهايتى ندارد .

.


1- .احزاب : آيه 41 .
2- .نساء : آيه 103 .
3- .آل عمران : آيه 191 .
4- .الكافى : ج 2 ص 498 ح 1 ، عدة الداعي : ص 233 كلاهما عن ابن القدّاح .

ص: 435

1 . تداوم ذكر

سپس آن حضرت اين آيه را خواند : «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا . اى مؤمنان! خدا را فراوان ياد كنيد» . درباره با نقش ذكر در سازندگى انسان ، توجّه به چند نكته ضرورى است :

1 . تداوم ذكرآنچه موجب ظهور آثار ذكر در پيراستگى و آراستگىِ قلب و رسيدن به معرفت شهودى است ، تداوم ذكر است ؛ چنان كه در شمارى از نصوصى كه گذشت ، بدان تصريح شده است . شايد ذكر «خروج از ظلمات و ورود به عالم نور» در سوره احزاب ، پس از «امر به كثرت ذكر» ، به همين دليل باشد : «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً * هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّ_لُمَ_تِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا . (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را فراوان ياد كنيد و صبح و شام ، او را تسبيح گوييد. اوست كه با فرشتگانش بر شما درود مى فرستد تا شما را از تاريكى ها ، به سوى نور بيرون ببرد و با مؤمنان ، هماره مهربان است» . بنا بر اين ، ذكرى كه تداوم نداشته باشد و بر قلب غلبه نكند ، نمى تواند در مسير معرفت شهودى ، نقش ايفا كند . فقيه و محدّث بزرگ ، فيض كاشانى رحمه الله ، در رساله زاد السالك ، در پاسخ به نامه يكى از طلاب علوم دينى ، درباره كيفيت سلوك راه حق ، 25 رهنمود ارائه كرده

.


1- .احزاب : آيه 41 _ 43 .

ص: 436

2 . كامل ترين مصاديق ذكر

و در رهنمود هجدهم گفته است : قدرى از اذكار و دعوات [ را] وردِ خود ساختن در اوقات معيّنه ، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه ، و اگر تواند كه [در] اكثر اوقات ، زبان را مشغول ذكر حق دارد _ و اگر چه جوارح ، در كارهاى ديگر مصروف باشد _ ، زهى سعادت ! از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه زبان مبارك ايشان ، در اكثر اوقات ، تَر بوده است به كلمه طيّبه : «لا إله إلاّ اللّه »؛ [حتى] اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته اند و اگر راه مى رفته اند ، الى غير ذلك . (1) چه اين ، ممدّ ومعاونى قوى است هر سالك را ، و اگر ذكر قلبى را نيز مقارنِ ذكر لسانى سازد ، به اندك زمانى ، فتوح بسيار رو مى دهد . [پس] تا مى تواند ، سعى نمايد كه دم به دم ، متذكّر حق مى بوده باشد تا غافل نشود كه هيچ امرى ، به اين نمى رسد در سلوك ، و اين ، مددى است قوى در ترك مخالفت حق _ سبحانه _ به معاصى . (2)

2 . كامل ترين مصاديق ذكرنماز ، كامل ترين مصداق ذكر است و آيه شريف زير ، به همين نكته ظريف اشاره دارد :

.


1- .متن حديث ، از امام صادق عليه السلام بدين شرح است : «وكانَ أبى كَثير الذِّكرِ لَقَد كُنتُ أمشى مَعَهُ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه َ وآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه َ ولَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ وما يَشغَلُهُ ذلِكَ عَن ذِكرِ اللّه ِ وكُنتُ أرى لِسانَهُ لازِقا بِحَنَكِهِ يَقولُ : لا إلهَ إلاَّ اللّه ُ؛ پدرم بسيار ذكرْ گو بود . در كنارش راه مى رفتم و او ياد خدا مى كرد ، با او سر سفره مى نشستم و او ياد خدا مى كرد ، با مردم سخن مى گفت ، ولى اين كار ، وى را از ياد خدا باز نمى داشت و [همواره] مى ديدم كه زبانش بركامش مى خورد و مى گويد : لا اله إلاّ اللّه » (الكافى: ج 2 ص 498) .
2- .ده رساله ، فيض كاشانى ، به اهتمام: رسول جعفريان ، چاپ نشاط ، 1371 .

ص: 437

3 . حقيقت ذكر

«أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِى . (1) نماز را براى ياد من برپا دار» . نماز اگر با آداب و شرايط آن (بويژه حضور قلب) ، انجام شود ، در گام اوّل ، همه زشتى ها و پليدى ها را از انسان دور مى كند و او را به صفت تقوا متّصف مى سازد و در گام دوم ، سالك را به بساط معرفت شهودى و قرب و محبت الهى مى رساند ؛ چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله«نور معرفت» (2) را از بركات نماز مى شمارد ، و امام على عليه السلام نماز را نردبان عروج جان براى رسيدن به خدا (3) و زيارت او معرفى مى كند .

3 . حقيقت ذكرنكته ديگر ، اين كه حقيقت ذكر ، احساس حضور در محضر حق تعالى است . از اين رو ، ذكر زبانى ، بدون توجّه قلبى ، اثر چندانى در نورانيت دل نخواهد داشت. نشانه توجّه قلبى انسان به آفريدگار جهان نيز مسئوليت شناسى در همه زمينه هاست . ذكرِ به اين معنا و بويژه تداوم آن ، بسيار دشوار است ، چنان كه امام صادق عليه السلامدر معرفىِ سخت ترين چيزهايى كه خدا بر خلقش واجب كرده است ، به يكى از ياران خود مى فرمايد :

.


1- .طه : آيه 14 .
2- .ر . ك : ص 407 ح 3647 .
3- .ر . ك : ص 409 ح 3649 .

ص: 438

4 . شرط بهره گيرى از ذكر

ألا أُخبِرُكَ بِأَشَدِّ ما فَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلى خَلقِهِ ؟ قُلتُ : بَلى . قالَ : إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ ، ومُؤاساتُكَ أخاكَ ، وذِكرُ اللّهِ في كُلِّ مَوطِنٍ . أما إنّي لا أقولُ : سُبحانَ اللّهِ ، وَالحَمدُ للّهِِ ، ولا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، واللّهُ أكبَرُ ، وإن كانَ هذا مِن ذاكَ ، ولكِن ذِكرُ اللّهِ _ جَلَّ وعَزَّ _ في كُلِّ مَوطِنٍ إذا هَجَمتَ عَلى طاعَةٍ أو عَلى مَعصِيَةٍ . (1) آيا تو را از سخت ترين واجباتى كه خدا بر خلقش واجب كرده آگاه نكنم؟ گفتم : چرا . فرمود : انصاف دادنت به مردم از جانب خودت ، و سهيم كردن برادرت [در مال و دارايى ات ]و ذكر خدا در هر جا ؛ امّا بدان كه مقصود من از ذكر ، «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه واللّه اكبر» نيست ، اگر چه اينها هم ذكر هستند ؛ بلكه مقصود ، ياد كردن خداى عز و جل در هر جايى است كه آهنگ طاعت يا معصيت مى كنى .

4 . شرط بهره گيرى از ذكريكى از شرايط مهم پذيرفته شدن نماز و بهره گيرى از بركات آن _ كه در متون اسلامى بر آن تأكيد شده _ زكات است . لذا قرآن كريم در كنار نماز ، مردم را به پرداختن زكات ، دعوت مى كند . امام رضا عليه السلام در اين باره مى فرمايد : إنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرونٍ بِها ثَلاثَةٌ أُخرى : أمَرَ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ، فَمَن صَلّى ولم يُزَكِّ لَم تُقبَل مِنهُ صَلاتُهُ... . (2)

.


1- .الكافى : ج 2 ص 145 ح 8 ، معاني الأخبار : ص 193 ح 3 كلاهما عن الحسن البزّاز ، بحار الأنوار : ج 75 ص 34 ح 29 .
2- .الخصال : ص 156 ح 196 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 258 ح 13 كلاهما عن الحارث بن الدلهاث عن أبيه ، كشف الغمّة : ج 3 ص 83 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 12 ح 17 .

ص: 439

خداى عز و جل به سه چيز فرمان داده كه سه چيز هم همراه آنهاست: به نماز و [همراهش] زكات ، فرمان داده و از اين رو ، هر كس نماز بگزارد و زكات نپردازد ، نمازش پذيرفته نمى شود. نقش پرداختن زكات در بهره گيرى از آثار نماز ، تا آن جاست كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهمى فرمايد : لاصَلاةَ لِمَن لا زَكاةَ لَهُ . (1) آن كه زكات ندهد ، نمازى ندارد . گفتنى است كه زكات ، در مفهوم عامّ آن ، شامل مطلق حقوق مالى ، اعم از واجب و مستحب است . لذا امام صادق عليه السلامدر پاسخ به سؤالى درباره زكات ظاهرى و باطنى فرمود : أمَّا الظّاهِرَةُ فَفي كُلِّ ألفٍ خَمسَةٌ وعشرونَ ، وأمَّا الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلى أَخيكَ بِما هُوَ أَحوَجُ إِلَيهِ (2) مِنكَ . (3) زكات آشكار ، در هر هزار درهم ، بيست و پنج درهم است؛ امّا زكات باطنى (حقيقى) ، آن است كه چيزى را كه برادرت بدان نيازمندتر است ، براى خود ، نگاه ندارى . بنا بر اين ، مى توان گفت كه مطلق احسان به خلق و گره گشايى از كار مردم براى خدا ، شرط بهره گيرىِ كامل از بركات مطلق ذكر و در رأس آن ، نماز است .

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 247 ، مشكاة الأنوار : ص 96 ح 212 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 96 ص 29 ح 57 .
2- .فى المصدر : «إليك» ، وهو تصحيف .
3- .الكافي : ج 3 ص 500 ح 13 ، معانى الأخبار : ص 153 ح 1 ، أعلام الدين : ص 126 كلّها عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 96 ص 39 ح 10 .

ص: 440

دو . رعايت آداب غذا خوردن
1 . غذاى حلال و نورانيّت دل
2 . كم خوردن و نورانيت دل

دو . رعايت آداب غذا خوردناشاره كرديم كه ياد خداوند عز و جل غذاى جان است . هر چه اين خوراكْ بيشتر به روح برسد ، نيروى روح ، بيشتر مى شود و صفا و نورانيت دل ، افزون تر مى گردد ؛ به عكسِ غذاهاى مادّى كه هر چه بيشتر انسان از آن مصرف كند ، براى جسم و جانش زيانبارتر است و اكتفا به قدر ضرورت در خوردن ، سلامت جسم و جان انسان را تضمين مى كند . درباره نقش خوردن در سير و سلوك و معرفت شناسى ، روايات اسلامى را به چهار دسته مى توان تقسيم كرد :

1 . غذاى حلال و نورانيّت دلدسته اوّل ، شامل رواياتى است كه تصريح مى كنند خوردنِ غذاى حلال ، موجب صفاى دل و نورانيت آن مى شود ، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است : مَن أكَلَ مِنَ الحَلالِ صَفا قَلبُهُ ورَقَّ . (1) هر كه از حلال بخورد ، دلش صفا مى يابد و نازك مى شود . مَن أكَلَ الحَلالَ أربَعينَ يَوما ، نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ ، وأَجرى يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . (2) هر كس چهل روز حلال بخورد ، خدا دلش را نورانى مى كند و چشمه هاى حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى سازد .

2 . كم خوردن و نورانيت دلدسته دوم ، رواياتى هستند كه كم خوردن و گرسنگى را مايه نورانى شدن دل ، معرفى مى كنند ؛ مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آلهروايت شده است :

.


1- .مجمع البحرين : ج 1 ص 447 .
2- .إحياء العلوم الدين : ج 2 ص 134 ، المغنى عن حمل الأسفار : ج 1 ص 435 ح 1652 .

ص: 441

3 . نقش روزه دارى در معرفت شهودى
4 . انگيزه الهى در خوردن و نورانيت دل

إذا أقَلَّ الرَّجُلُ الطُّعمَ مُلِئَ جَوفُهُ نورا» . (1) چون انسان از خوراكش بكاهد ، درونش پر از نور مى شود. نورُ الحِكمَةِ الجوعُ . (2) نور حكمت ، [در] گرسنگى است.

3 . نقش روزه دارى در معرفت شهودىدسته سوم : روايات ، روزه دارى را سبب رسيدن انسان به درجه يقين مى شناسانند ؛ مانند آنچه در حديث معراج آمده است : الصَّومُ يورِثُ الحِكمَةَ ، وَالحِكمَةُ تورِثُ المَعرِفَةَ ، وَالمَعرِفَةُ تورِثُ اليَقينَ . (3) روزه ، حكمت مى آورد و حكمت ، معرفت مى آورد و معرفت ، يقين. شايان گفتن است كه يقين ، بالاترين مرتبه ايمان ، و همان معرفت شهودى است .

4 . انگيزه الهى در خوردن و نورانيت دلدسته چهارم روايات ، به داشتنِ انگيزه الهى در همه كارها ، از جمله خوردن ، توصيه مى كنند؛ مانند آنچه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه در توصيه به ابو ذر فرمود : يا أَبا ذَرٍّ لِيَكُن لَكَ في كُلِّ شَيءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ ، حَتَّى فِي النَّومِ وَالأَكلِ . (4)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 290 ح 1138 عن أبي هريرة ، نيز ، ر . ك : المعجم الأوسط : ج 5 ص 229 ح 5165 و تنبيه الخواطر : ج 2 ص 229 و الدعوات : ص 77 ح 187 .
2- .تاريخ دمشق : ج 19 ص 447 ح 4546 ، كنزالعمّال : ج 15 ص 875 ح 43479 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 320 ح 1024 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 331 ح 7 .
3- .ر . ك : ص 411 ح 3651 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 370 ح 2661 ، أعلام الدين : ص 195 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 82 ح 3 .

ص: 442

اى ابو ذر! بايد در هر چيزى ، نيت نيكو داشته باشى ، حتّى در خوابيدن و خوردن. اخلاص در همه كارها ، موجب نورانى شدن ديده بصيرت است ، چنان كه از امام على عليه السلامروايت شده : عِندَ تَحَقُّقِ الإِخلاصِ تَستَنيرُ البَصائِرُ . (1) به گاه حصول اخلاص ، ديده ها نورانى مى شوند. هر گاه چنين مرتبه اى از اخلاص ، چهل روز تداوم يابد ، دل ، چنان نورانى مى گردد و به معارف حقيقى و ناب دست مى يابد كه چشمه هاى حكمت ، از زبان صاحب دل ، جارى مى شوند . پيامبر خدا در اين باره مى فرمايد : ما أَخلَصَ عَبدٌ للّهِِ عز و جل أَربَعينَ صَباحا إِلاّ جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . (2) هيچ بنده اى ، چهل روز براى خدا اخلاص نورزيد ، مگر آن كه چشمه هاى حكمت ، از دلش بر زبانش سرازير شد . و اگر سالك ، در اين چهل روز ، روزه دار باشد ، بى ترديدْ رسيدن به مقصد ، نزديك تر خواهد بود ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است : مَن أخلَصَ للّهِِ أربَعينَ صَباحا ، يَأكُلُ الحَلالَ ، صائِما نهارَهُ ، قائِما لَيلَهُ ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . (3) هر كس چهل روز براى خدا اخلاص بورزد ، حلال بخورد و روزه بگيرد و شب زنده دارى كند ، خداوند سبحان ، چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى مى سازد .

.


1- .غرر الحكم : ح 6211 .
2- .ر . ك : عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 69 ح 321 .
3- .ر . ك : مسند زيد : ص 384 .

ص: 443

سه . ولايت اهل بيت
1 . نقش اهل بيت در خداشناسى
2 . نقش اهل بيت در هدايت باطنى انسان

سه . ولايت اهل بيتراه توحيد و سلوك به سوى معرفت شهودى و كمال مطلق ، راهى است بس دشوار و در آن ، راهزنانِ بسيار . پيمودن اين راه ، بدون راهنمايى و دستگيرى رهبرانِ به مقصد رسيده و مصون از خطا _ كه همان پيامبر خدا و خاندان او عليهم السلامهستند _ خطرناك ، بلكه غير ممكن است . در اين باره ، توجّه به سه نكته حائز اهميت است :

1 . نقش اهل بيت در خداشناسىبر پايه احاديثى كه ملاحظه شد ، اهل بيت ، ابواب معرفت خدا و راه رسيدن به رضوان اللّه هستند و اين ، بدان معناست كه تنها آنها با معارف اسلام ناب آشنايند و بر اساس آموزه هاى وحى ، مى توانند آفريدگار حقيقىِ جهان را به مردم معرّفى كنند و آنان را تا رسيدن به بالاترين مراتب توحيد ، هدايت نمايند . در زيارت جامعه مروى از امام هادى عليه السلامخطاب به آنان مى گوييم : بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دينِنا» . (1) به ولايت شما ، خداوند ، معارف دينمان را به ما آموخت .

2 . نقش اهل بيت در هدايت باطنى انسانبررسى دقيق متون دينى اسلام در زمينه امامت و رهبرى ، نشان مى دهد كه نقش امامان اهل بيت و به طور كلى ، انسان كامل در هر عصرى _ كه امام آن عصر ناميده

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 100 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 616 ح 3213 كلاهما عن موسى بن عبداللّه النخعيّ ، عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 277 ح 1 ، المزار الكبير : ص 533 كلاهما عن موسى بن عمران النخعي ، بحار الأنوار : ج 102 ص 132 ح 4 .

ص: 444

مى شود _ در هدايت انسان ها ، فراتر از نماياندنِ راه كمال مطلق دارند ؛ بلكه امام ، افزون بر هدايت عام ، افراد مستعد را در پيمودن راه و رساندن به مقصد نيز همراهى مى كند ؛ بدين معنا كه روح انسان هاى مستعد ، به طور تكوينى در پرتو انوار باطنى امام پرورش مى يابد و به سوى كمال مطلق ره مى سپارد. كلينى رحمه الله ، در كتاب ارجمند الكافى ، در بابى كه آن را «امامان ، نور خدايند» ناميده ، شش روايت آورده است كه در آنها كلمه «نور» در شمارى از آيات قرآن كريم ، به امامان اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است . از جمله ، روايتى را از ابو خالد كابلى نقل كرده كه مى گويد : از امام باقر عليه السلامدرباره اين آيه شريف پرسيدم كه مى فرمايد : «فَ_ئامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا . (1) به خدا و فرستاده اش و نورى كه فرو فرستاديم ، ايمان بياوريد» . امام عليه السلام در پاسخ فرمود : النّورُ وَاللّهِ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إِلى يَومِ القِيامَةِ ، وهُم وَاللّهِ نورُ اللّهِ الَّذي أُنزِلَ ، وهُم وَاللّهِ نورُ اللّهِ فِي السَّماواتِ وفِي الأَرضِ ، وَاللّهِ يا أبا خالِدٍ لَنورُ الإِمامِ في قُلوبِ المُؤمِنينَ أنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضيئَةِ بِالنَّهارِ؛ وهُم وَاللّهِ يُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنينَ ، ويَحجُبُ اللّهُ عز و جل نورَهُم عَمَّن يَشاءُ فَتُظلِمُ قُلوبُهُم؛ وَاللّهِ يا أبا خالِدٍ لا يُحِبُّنا عَبدٌ ويَتَوَلاّنا حَتّى يُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ ... . (2)

.


1- .تغابن : آيه 8 .
2- .الكافى : ج 1 ص 194 ح 1 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 371 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 96 ، تأويل الآيات : ج 2 ص 696 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 308 ح 5 .

ص: 445

به خدا سوگند كه تا روز قيامت ، نور ، امامان از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند . به خدا سوگند ، آنان همان نورِ فرو فرستاده شده اند . به خدا سوگند ، آنان نور آسمان ها و زمين اند. اى ابو خالد ! به خدا سوگند ، نور امام در دل هاى مؤمنان ، از خورشيد فروزانِ روز ، تابناك تر است . به خدا سوگند ، آنان دل هاى مؤمنان را روشن مى دارند و خدا نور آنان را از هر كس كه بخواهد ، باز مى دارد تا دل هايشان تاريك شود. اى ابو خالد! به خدا سوگند ، هيچ بنده اى با ما دوستى نمى ورزد و ولايت ما را نمى پذيرد ، جز آن كه خداوند ، دلش را پاك مى سازد. بر پايه اين سخن ، امام به سانِ مهرى تابان است كه فروزنده تر از خورشيد محسوس ، بر باطنِ نامحسوس جهان ، نورْافشانى مى كند و به ملكوت آسمان ها و زمين و ضمير انسان هاى با ايمان ، روشنايى مى بخشد . اين نور ، نه تنها راه سير و سلوك را به آنان مى نماياند ، بلكه تا رسيدن به مقصد ، سالك را همراهى مى كند . به سخن ديگر ، چنان كه خورشيد محسوس ، افزون بر روشنايى ، تكوينا در تكامل مادى انسان مؤثّر است ، خورشيد معنوى امام نيز علاوه بر راهنمايى تشريعى ، تكوينا در تكامل معنوى انسان ، تأثير دارد . قرآن كريم ، واژه «امام» را بر كسى اطلاق مى كند كه به درجات قرب رسيده و سالار كاروان ولايت مداران شده و ارتباط انسان را با اين حقيقت ، نگاه داشته است. امام ، كسى است كه خداى سبحان ، او را براى پيش گامى در طريق ولايت برگزيده و هموست كه مهار هدايت معنوى را در دست گرفته است. همه پرتوهاى تابناك ولايت _ كه بر دل بندگان مى تابد _ بارقه هاى برخاسته از منبع نور

.

ص: 446

امام و هديه هاى پراكنده و عطيه هاى متّصل به درياى بى كرانه او هستند . (1) علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى رحمه الله در اين باره مى گويد : به طور خلاصه ، امام ، هدايتگرى است كه با نور هدايت ملكوتى اى كه همراه دارد ، ره مى نمايد . پس حقيقت امامت ، گونه اى ولايت بر اَعمال مردم است و هدايت او ، به معناى رساندن ايشان به مقصود و با فرمان الهى است ، نه فقط ارائه طريق كه شأن پيامبر و فرستادگان الهى و هر مؤمنى است كه با نصيحت و اندرز نيكو ، به سوى خدا هدايت مى كند . (2) به بيان ديگر ، هدايت باطنى و نورانيتى كه بر اثر انجام دادن تكاليف الهى ، براى انسان فراهم مى آيد ، از طريق انسان كامل و امام ، به او افاضه مى شود (3) و از اين رو ، بدون ارتباط معنوى با او ، اعمال صالح نمى توانند نقش خود را در تكامل انسان ايفا كنند و بدين جهت ، ولايت اهل بيت عليهم السلام ، شرط قبولى اعمال شمرده شده است ، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آلهمى فرمايد : وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا لَو أَنَّ رَجُلاً لَقِيَ اللّهَ بِعَمَلِ سَبعينَ نَبِيّا ثُمَّ لَم يَأتِ بِوِلايَةِ أُولِي الأَمرِ مِنّا أهلَ البَيتِ ما قَبِلَ اللّهُ مِنهُ صَرفا ولا عَدلاً . (4) سوگند به خدايى كه مرا به حق به نبوّت بر انگيخت ، اگر مردى با عمل هفتاد پيامبر ، از خدا پروا بدارد ، امّا در ولايت صاحبان امر _ كه از ما اهل بيت اند _ درنيايد ، خداوند از او هيچ [عمل واجب و يا مستحبى را] نمى پذيرد.

.


1- .خلافت و ولايت ، محمدتقى شريعتى : ص 380 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 272 . نيز ، ر . ك : ترجمه تفسير الميزان : ج 1 ص 375 .
3- .براى توضيح بيشتر ، ر . ك: رهبرى در اسلام : ص 23 (رهبرى باطنى).
4- .أمالى ، مفيد : ص 115 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 192 ح 49 .

ص: 447

3 . نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت

و در زيارت «جامعه» ، روايت شده از امام هادى عليه السلام مى خوانيم : وبِمُوالاتِكُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ ، ولَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ . (1) و به موالات شما ، اعمال واجب پذيرفته مى شوند ، و مودّت شما واجب است. بارى ، به بركت ولايت اهل بيت عليهم السلام و اطاعت آنان ، سالك مى تواند به بالاترين مراتب توحيد و معرفت شهودى دست يابد ، چنان كه امام رضا عليه السلاممى فرمايد : مَن سَرَّهُ أَن يَنظُرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، ويَنظُرَ اللّهُ إلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ ، وَليَتَبَرّأ مِن عَدُوِّهِم . (2) آن كه او را خوش آيد كه بدون پرده به خدا بنگرد و خدا هم بدون پرده به او بنگرد ، بايد ولايت خاندان محمّد را بپذيرد و از دشمنان ايشان ، بيزارى جويد.

3 . نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيتدرباره نقش اهل بيت عليهم السلام در خداشناسى ، اين نكته نيز قابل توجّه است كه در شمارى از روايات _ چنان كه ملاحظه گرديد (3) _ تأكيد شده كه معرفت خداوند عز و جلجز از طريق شناخت اهل بيت عليهم السلام ممكن نيست و از سوى ديگر ، در برخى احاديث آمده كه شناخت اهل بيت عليهم السلام ، متأخر از شناخت خداست . در دعايى كه

.


1- .ر . ك : ص 443 .
2- .ر . ك : ص 423 ح 3671 .
3- .ر . ك : ص 59 (اهل بيت) و 419 (ولايت اهل بيت) .

ص: 448

امام صادق عليه السلام به زُراره آموخت ، مى خوانيم : اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني رَسولَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني رَسولَكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني . (1) خدايا! خودت را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانى ، پيامبرت را نخواهم شناخت. خدايا ! پيامبرت را به من بشناسان كه اگر پيامبرت را به من نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت. خدايا ! حجّت خود را به من بشناسان كه اگر حجّتت را به من نشناسانى ، از دينم گم راه خواهم شد. از اين روشن تر ، سخن امير مؤمنان است ، وقتى رئيس نصارا از ايشان پرسيد : خدا را به محمّد شناختى و يا محمّد را به خدا ؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمود : ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولكنِ عَرَفتُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِاللّهِ ... . (2) خدا را به محمّد صلى الله عليه و آله نشناختم؛ بلكه محمّد را به خدا شناختم. بنا بر اين ، چگونه مى توان بين اين دو دسته روايت ، جمع كرد؟ پاسخ ، اين است كه اين احاديث ، حاكى از نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت عليهم السلام است. از يك سو ، شناخت پيامبر خدا و خاندان او _ چنان كه در حديث اخير آمده _ فرع خداشناسى است ؛ زيرا تا وجود خدا اثبات نشود ، نبوّت معنا پيدا نمى كند ، و از سوى ديگر ، تا پيامبران ، مردم را به خداشناسى

.


1- .ر . ك : ص 428 ح 3682 .
2- .ر . ك : ص 28 ح 3337 .

ص: 449

چهار . استمداد از خداوند متعال
اشاره

دعوت نكنند و زمينه تفكّر در براهين توحيد را در جامعه فراهم نسازند ، كسى در صدد شناخت خداوند عز و جلبر نخواهد آمد . وانگهى _ چنان كه توضيح داديم _ دستيابى به درجات بالاى خداشناسى ، جز از طريق رهنمودهاى پيامبر صلى الله عليه و آلهو اهل بيت عليهم السلام امكان پذير نيست . بر اين اساس ، تعارضى ميان دو دسته روايتى كه اشاره شد ، وجود ندارد : بدين ترتيب كه نخست پيامبران و اوصياى آنان ، مردم را به خداشناسى برپايه برهان دعوت مى كنند . پس از اين كه مردم با خدا آشنا شدند ، عقل ، آنان را به پيروى از فرستادگان خدا و رهبران الهى فرا مى خوانَد و پيشوايان دينى ، زمينه را براى رشد و تعالى انسان و رسيدن او به بالاترين مراتب خداشناسى فراهم مى سازند .

چهار . استمداد از خداوند متعالچهارمين دستور كار براى سلوك الى اللّه ، نيايش و يارى خواستن از خداوند متعال است. دعا ، در رساندن سالك به مقصد ، هم طريقيت دارد و هم موضوعيت . طريقيت دارد ، چون مايه توفيق يافتن انسان براى انجام دادن ساير برنامه هاى سلوك است ، و موضوعيت دارد ، چون خود ، مغز عبادت (1) است . حتى مى توان گفت كه اگر دعا با شرايط آن انجام شود ، يكى از نزديك ترين راه ها و شايد نزديك ترين راه براى رسيدن به مقصد است؛ چنان كه خداوند متعال مى فرمايد :

.


1- .پيامبر خدا مى فرمايد : «الدعاء مُخّ العبادة» (سنن الترمذي : ج 5 ص 456 ح 3371 ، كنزالعمّال : ج 2 ص 62 ح 3114 ؛ الدعوات : ص 18 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 300) .

ص: 450

1 . نيايش در كنار تلاش

«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِى وَلْيُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ . (1) و چون بندگانم از تو درباره من پرسيدند ، [به آنان بگو كه] من نزديكم و نداى دعا كننده را چون مرا بخواند ، پاسخ مى دهم. پس [ بندگانم ]دعوتم را بپذيرند و به من ايمان آورند ، شايد كه راه يابند» . از اين رو ، انبيا و اولياى خدا ، براى دعا و مناجات با خدا اهمّيت ويژه اى قائل بودند و بيش از ديگران ، از خداوند متعال استمداد مى كردند. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه شريف : «إِنَّ إِبْرَ هِيمَ لَأَوَّ هٌ حَلِيمٌ ؛ بى گمان ، ابراهيم ، اَوّاه و بردبار بود» ، مى فرمايد : الأوّاهُ هُوَ الدَّعّاءُ . (2) اَوّاه ، يعنى بسيار دعا كننده. و نيز امام صادق عليه السلام در مورد جدش امام على عليه السلامروايت كرده است : كانَ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام رَجُلاً دَعّاءً . (3) امير مؤمنان ، انسانى پردعا بود. آنچه در باب هفتم اين فصل آمده ، نمونه اى از دعاهاى اهل بيت عليهم السلام است كه ما را براى دستيابى به مراتب بالاى خداشناسى ، ارشاد مى كند . در مورد اين دستور ، دو نكته ، حائز اهميت است :

.


1- .بقره : آيه 186 .
2- .الكافي : ج 2 ص 466 ح 1 ، عدّة الداعي : ص 33 كلاهما عن زراره ، بحار الأنوار : ج 93 ص 299 .
3- .الكافى : ج2 ص468 ح8 ، عدّة الداعي: ص33 كلاهما عن ابن القدّاح، بحار الأنوار: ج93 ص304 ح39 .

ص: 451

2 . مهم ترين شرايط دعا

1 . نيايش در كنار تلاشنكته اوّل ، اين كه دعا در كنار تلاش و به كارگيرىِ همه توان براى انجام دادن ساير دستورهايى كه بدان اشاره شد ، ثمر مى دهد ؛ بلكه بدون مجاهدت ، حقيقت دعا تحقق پيدا نمى كند . لذا امام رضا عليه السلامضمن حديثى تأكيد مى فرمايد : مَن سَأَلَ اللّهَ التَّوفيقَ ولَم يَجتَهِد فَقَدِ استَهزَأَ بِنَفسِهِ . (1) هر كه از خدا توفيق جويد ، ولى تلاش نورزد ، خود را مسخره كرده است.

2 . مهم ترين شرايط دعااستجابت دعا، شرايطى دارد كه در روايات اسلامى، به تفصيل ذكر شده اند ؛ (2) اما مهم ترينِ آنها ، اخلاص ، مطابقت قلب و زبان و بويژه انقطاع (قطع اميد) از اسباب (3) و توجّه كامل به حق تعالى است ؛ بلكه شرايط ديگر، در واقع، مقدّمه تحقّق اين حالت براى نيايشگر است ، چنان كه نقل شده است كه پيامبر خدا در پاسخ كسى كه اسم اعظم خدا را مى جُست تا دعايش اجابت شود، فرمود : كُلُّ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ ، فَفَرِّغ قَلبَكَ عَن كُلِّ ما سِواهُ وَادعُهُ بِأَيِّ اسمٍ شِئتَ . (4) هر نامى از نام هاى خداوند ، اعظم است . پس دلت را از غير او خالى بدار و او را با هر نامى كه خواستى، صدا بزن.

.


1- .كنزالفوائد : ج 1 ص 330 عن أيوب بن نوح ، معدن الجواهر : ص 59 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 356 .
2- .ر . ك : ميزان الحكمة : باب 1197 (شرايط استجابت دعا) .
3- .ر . ك : ج 5 ص 161 ح 4025 .
4- .ر . ك : ج 5 ص 207 ح 4072 .

ص: 452

پنج . احياى عقل و ميراندن نفس

بهترين عامل انقطاع از غير خدا ، عشق و محبّت اوست . كيمياى محبت، چنان سالك را به خدا جذب مى كند كه پيوند جانش را از هر چه جز اوست، مى بُرَد و هر چه محبّت بيشتر گردد، حالت انقطاع از غير و اتّصال به معدن عظمت، افزون تر مى گردد.

پنج . احياى عقل و ميراندن نفسبا به كار بستن رهنمودهاى چهارگانه اى كه شرح آن گذشت ، به تدريجْ قواى عقلانىِ «سالك الى اللّه » رشد مى كند و هوس هاى حيوانى، در او مى ميرند تا آن كه به اين نقطه مى رسد كه امير مؤمنان در وصف او مى فرمايد : قَد أَحيا عَقلَهُ ، وأَماتَ نَفسَهُ ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، ولَطُفَ غَليظُهُ ، وبَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ ، فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ وسَلَكَ بِهِ السَّبيلَ ، وتَدافَعَتهُ الأَبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ ، ودارِ الإقامَةِ ، وثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ في قَرارِ الأَمنِ وَالرّاحَةِ بِما استَعمَلَ قَلبَهُ ، وأَرضى رَبَّهُ . (1) عقلِ خود را زنده كرده و نفسِ خود را ميرانده است ؛ تا جايى كه درشتى هايش نازك و زمختى هايش لطيف گشته اند و برقى فروزان و تابناك، برايش درخشيدن گرفته و راهش را روشن داشته و او را به راه در آورده است و درها، او را به درِ سلامت و سراى اقامت كشانده اند و ثابتْ قدم و با كمال اطمينان ، در جايگاه امن و راحت، به عوض آنچه دلش به كار برده و خدايش را خشنود ساخته، جاى گرفته است. بارى ، اى خداى منّان و مهربان ! به حرمت انبيا و اوليا و به حقّ محمّد صلى الله عليه و آله و خاندان او ، تو را سوگند مى دهم كه به اين

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 220 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 316 ح 34 .

ص: 453

قلمْ شكسته بينوا و بى آزرم نيز توفيق تلاش براى سلوك به سوى خودت عنايت كن ، و حلاوت معرفت حقيقىِ خويش را به او بچشان ، و او را از سرزنش تندِ: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ» (1) در امان بدار ، و در دنيا و آخرت، رسوايش مساز . خدايا! مرا از كسانى قرار بده كه در طلبت، جدّيت كردند و پا پَس نكشيدند و راه تو را پيمودند و كج نشدند و در رسيدن، به تو اعتماد كردند تا رسيدند و دل هايشان، از محبّت تو سيراب شد و جان هايشان، به معرفت تو انس گرفت و هيچ كس، راهزن ايشان نگشت و از رسيدن به آنچه از تو آرزو داشتند ، جلوى آنان نگرفت . پس آنان، در آنچه جان هايشان بدان شيفته بود، جاودان اند و دهشت بزرگ ، آنان را اندوهناك نمى سازد و فرشتگان، با آنان ديدار مى كنند [و مى گويند] : اين، همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد.

.


1- .«چرا چيزى مى گوييد كه نمى كنيد ؟!»

ص: 454

الفصل السابع: آثار معرفة اللّه7 / 1مَحَبَّةُ اللّهِالكتاب«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ _: يا مَن هُوَ غايَةُ مُرادِ المُريدينَ ، يامَن هُوَ مُنتَهى هِمَمِ العارِفينَ ، يا مَن هُوَ مُنتَهى طَلَبِ الطّالِبينَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _: يا أَمَلَ العارِفينَ ، ورَجاءَ الآمِلينَ . (3)

عنه عليه السلام :الشَّوقُ خُلصانُ العارِفينَ . (4)

.


1- .البقرة : 165 .
2- .البلد الأمين : ص 411 ، المصباح للكفعمي : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 397 .
3- .بحار الأنوار : ج 87 ص 242 ح 51 ، مستدرك الوسائل : ج 6 ص 341 ح 6958 كلاهما نقلاً عن مصباح السيّد ابن الباقي .
4- .غرر الحكم : ح 855 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 40 ح 923 .

ص: 455

فصل هفتم: آثار معرفت خدا

7 / 1 محبّت خدا

فصل هفتم: آثار معرفت خدا7 / 1محبّت خداقرآن«و مؤمنان محبّتشان به خدا شديدتر است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى جوشن كبير _: اى كه آخرين مقصود مريدانى ! اى كه بلندترين همّت عارفانى ! اى كه بالاترين خواسته خواهندگانى !

امام على عليه السلام_ در دعا _: اى آرزوى عارفان و اميد آرزومندان !

امام على عليه السلام :شوق، دوست ناب عارفان است .

.

ص: 456

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ في صِفَةِ المَلائِكَةِ _: ووَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم وبَينَ مَعرِفَتِهِ ، وقَطَعَهُمُ الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ (1) إلَيهِ ، ولَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ . قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ ، وشَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِهِ ، وتَمَكَّنَت مِن سُوَيداءِ (2) قُلوبِهِم وَشيجَةُ (3) خيفَتِهِ . (4)

عنه عليه السلام :الشَّوقُ شيمَةُ الموقِنينَ (5) .

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ _: يا غايَةَ آمالِ العارِفينَ ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ ، يا حَبيبَ قُلوبِ الصَّادِقينَ (6) .

الإمام الحسن عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ أَحَبَّهُ (7) .

الإمام زين العابدين عليه السلام :إلهي ما أَلَذَّ خَواطِرَ الإِلهامِ بِذِكرِكَ عَلَى القُلوبِ! وما أَحلَى المَسيرَ إلَيكَ بِالأَوهامِ في مَسالِكِ الغُيوبِ! وما أَطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ! وما أَعذَبَ شِربَ قُربِكَ! فَأَعِذنا مِن طَردِكَ وإبعادِكَ، وَاجعَلنا مِن أَخَصِّ عارِفيكَ. (8)

مصباح الشريعة_ فيما نسب إلى الإمام الصّادِقِ عليه السلام _: نَجوَى العارِفينَ تَدورُ عَلى ثَلاثَةِ أُصولٍ : الخَوفِ وَالرَّجاءِ وَالحُبِّ ؛ فَالخَوفُ فَرعُ العِلمِ ، وَالرَّجاءُ فَرعُ اليَقينِ ، وَالحُبُّ فَرعُ المَعرِفَةِ (9) ؛ فَدَليلُ الخَوفِ الهَرَبُ ، ودَليلُ الرَّجاءِ الطَّلَبُ ، ودَليلُ الحُبِّ إيثارُ المَحبوبِ عَلى ما سِواهُ ؛ فَإذا تَحَقَّقَ العِلمُ فِي الصَّدرِ خافَ ، وإذا صَحَّ الخَوفُ هَرَبَ ، وإذا هَرَبَ نَجا وإذا أَشرَقَ نورُ اليَقينِ فِي القَلبِ شاهَدَ الفَضلَ ، وإذا تَمَكَّنَ مِنهُ رَجا ، وإذا وَجَدَ حَلاوَةَ الرَّجاءِ طَلَبَ ، وإذا وُفِّقَ لِلطَّلَبِ وَجَدَ ، وإذا تَجَلّى ضِياءُ المَعرِفَةِ فِي الفُؤادِ هاجَ ريحُ المَحَبَّةِ ، وإذا هاج ريحُ المَحَبَّةِ استَأنَسَ في ظِلالِ المَحبوبِ ، وآثَرَ المَحبوبَ عَلى ما سِواهُ . (10)

.


1- .الوَلَه : ذهاب العقل ، والتحيّر من شدّة الوَجد (النهاية : ج 5 ص 227) .
2- .سويداء القلب : حبّته (لسان العرب: ج 3 ص 227) .
3- .الوَشِيجة : عرق الشجرة في الأصل ، وتُستعار للمبالغة في الخوف (مجمع البحرين : ج 3 ص 1938) .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام، بحار الأنوار : ج 57 ص 110 ح 90 .
5- .غرر الحكم : ح 663 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 32 ح 547 وفيه «المؤمنين» بدل «الموقنين» .
6- .مصباح المتهجّد: ص847 ، إقبال الأعمال: ج3 ص335 كلاهما عن كميل بن زياد النخعي، البلد الأمين: ص190.
7- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 52 .
8- .بحار الأنوار : ج 94 ص 151 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .
9- .تقدّم في الصفحة 404 في بيان «طرق الوصول إلى أسمى مراتب معرفة اللّه » أنّ المحبّة تعتبر من مبادئ معرفة اللّه وأَسبابها ، وفي هذا الحديث دلالة على أنّ المحبّة من آثار معرفة اللّه سبحانه ، وليس ثمة تعارض بين هذه الأحاديث ؛ إذ يوجد بين المحبّة والمعرفة ارتباط ثُنائي ؛ فبعد معرفة اللّه ، تدخل محبته تعالى في قلب العارف ، وهذه المحبّة بدورها باعث لازدياد المعرفة . راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : القسم الثّاني / الفصل الثّاني / معرفة اللّه و القسم الثّاني / الفصل السّابع / لقاء اللّه .
10- .مصباح الشريعة : ص 8 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 22 ح 22 .

ص: 457

امام على عليه السلام_ در خطبه اى كه فرشتگان را توصيف مى كند _: و حقايق ايمان، آنان را به معرفت خدا وصل نموده و يقين به او ، آنان را از همه جا بُريده و شيداى او كرده و تنها به آنچه نزد اوست و نه نزد ديگران، رغبت ورزيده و شيرينى معرفت او را چشيده و جام هاى مملوّ از محبّت او را نوشيده و رگه هاى بيم از او تا ژرفاى درون دلشان نفوذ كرده است .

امام على عليه السلام :شوق [به خدا] ، خوى اهل يقين است .

امام على عليه السلام_ در دعا _: اى نهايت آرزوى عارفان ، اى فريادرس يارى خواهان و اى محبوب دل هاى راستان !

امام حسن عليه السلام :هر كه خدا را بشناسد ، دوستش بدارد .

امام زين العابدين عليه السلام :خداى من! چه لذيذ است گذر الهام گونه ياد تو بر دل ها ! و چه شيرين است ره پيمودن خيال انگيز به سوى تو در راه هاى نهان! و چه خوش است طعم محبّتت! و چه گواراست نوش قرب تو! پس ما را از راندن و دور كردنت پناه ده و از خاص ترين عارفانت قرار ده .

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلامنسبت داده شده است _: نجواى عارفان، بر سه محور مى چرخد : بيم واميد و محبّت . بيم، شاخه علم و اميد، شاخه يقين و محبّت، شاخه معرفت است . (1) نشانه بيم ، گريز است و نشانه اميد ، پيجويى و نشانه محبّت ، مقدّم داشتن محبوب بر غير اوست . پس چون علم در سينه تحقّق يافت ، مى ترسد و چون ترس آمد ، مى گريزد و چون بگريزد ، نجات مى يابد و چون نور يقين به دل بتابد ، فضل مى آيد و چون فضل در دلى جاى گرفت ، اميدوار مى شود و چون شيرينى اميد را يافت ، مى طلبد و پى مى جويد و چون توفيق پيجويى پيدا كند ، مى يابد و چون نور معرفت در قلبش جلوه كند ، نسيم محبّت مى وزد و چون نسيم محبّت بوزد ، به سايه محبوبْ انس مى گيرد و محبوب را بر هر چيز ديگر ، مقدّم مى دارد .

.


1- .در بيان مربوط به «راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب معرفت خدا»، آمد كه محبّت از مبادى معرفت و سبب آن است و اين حديث ، محبّت را از آثار معرفت خدا مى داند، ولى در اين تعارضى نيست ؛ زيرا ميان محبّت و معرفت ، ارتباط دو سويه است . پس از معرفت خدا ، محبّت خدا به دل عارف درمى آيد و اين محبّت، موجب فزونى معرفت مى شود (ر .ك : دوستى در قرآن و حديث : بخش دوم / فصل دوم / خداشناسى و بخش دوم / فصل هفتم / ديدار خدا) .

ص: 458

مصباح الشريعة_ فيما نسب إلى الإمام الصّادق عليه السلام _: العارِفُ شَخصُهُ مَعَ الخَلقِ وقَلبُهُ مَعَ اللّهِ تَعالى ، ولَو سَها قَلبُهُ عَنِ اللّهِ تَعالى طَرفَةَ عَينٍ لَماتَ شَوقا إلَيهِ ، وَالعارِفُ أَمينُ وَدائِعِ اللّهِ تَعالى ، وكَنزُ أَسرارِهِ ، ومَعدِنُ نورِه ، ودَليلُ رَحمَتِهِ عَلى خَلقِهِ ، ومَطِيَّةُ عُلومِهِ ، وميزانُ فَضلِهِ وعَدلِهِ ، وقَد غَنِيَ عَنِ الخَلقِ وَالمُرادِ وَالدُّنيا ؛ فَلا مُؤنِسَ لَهُ سِوَى اللّهِ ، ولا نُطقَ ولا إشارَةَ ولا نَفَسَ إلاّ بِاللّهِ تَعالى وللّهِِ ومِنَ اللّهِ ومَعَ اللّهِ ، فَهُوَ في رِياضِ قُدسِهِ مُتَرَدِّدٌ ، ومِن لَطائِفِ فَضلِهِ مُتَزَوِّدٌ ، وَالمَعرِفَةُ أَصلٌ فَرعُهُ الإِيمانُ . (1)

.


1- .مصباح الشريعة : ص 519 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 14 ح 35 .

ص: 459

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلامنسبت داده شده است _: عارف ، پيكرش با مردم و دلش با خداى متعال است و اگر دلش از خداى متعال لحظه اى غافل شود ، از شوق به او مى ميرد و عارف، امانتدار وديعه هاى خداى متعال است و گنجينه اسرار او و معدن نورش و دليل رحمت او بر خلقش و مَركب دانش هاى او و ميزان فضل و عدل وى ؛ از مردم و خواسته ها و امور دنيايى بى نياز است و مونسى جز خدا ندارد و سخن و اشاره و نفسش جز به خداى متعال و براى خدا و از خدا و با خدا نيست و در بوستان قدس او در حركت است و از لطايف فضلش توشه گرفته است . معرفت، ريشه است و شاخه اش ، ايمان .

.

ص: 460

7 / 2خَشيَةُ اللّهِالكتاب«إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَ_ؤُاْ» . (1)

الحديثسنن الدارمي عن عطاء :قالَ موسى : ... يا رَبِّ ، أَيُّ عِبادِكَ أَخشى لَكَ ؟ قالَ : أَعلَمُهُم بي . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ بِاللّهِ أَعرَفَ كانَ مِنَ اللّهِ أَخوَفَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :أَعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ أَكثَرُهُم خَشيَةً لَهُ . (4)

عنه عليه السلام :أَعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ سُبحانَهُ أَخوَفُهُم مِنهُ . (5)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ اللّهَ كَيفَ لا يَشتَدُّ خَوفُهُ ؟! (6)

عنه عليه السلام :الخَوفُ جِلبابُ العارِفينَ . (7)

عنه عليه السلام :البُكاءُ مِن خيفَةِ اللّهِ لِلبُعدِ عَنِ اللّهِ عِبادَةُ العارِفينَ . (8)

.


1- .فاطر : 28 .
2- .سنن الدارمي : ج 1 ص 108 ح 368 ، الزهد لابن المبارك : ص 75 ح 223 وص 188 ح 533 ، تاريخ دمشق : ج 61 ص 140 .
3- .جامع الأخبار : ص 258 ح 682 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 393 ح 64 نقلاً عن روضة الواعظين .
4- .غرر الحكم : ح 3157 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 111 ح 2418 .
5- .غرر الحكم : ح 3121 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 121 ح 2762 .
6- .غرر الحكم : ح 6261 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 329 ح 5646 .
7- .غرر الحكم : ح 664 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 24 ح 242 .
8- .غرر الحكم : ح 1791 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 53 ح 1386 .

ص: 461

7 / 2 بيم از خدا

7 / 2بيم از خداقرآن«از ميان بندگان ، تنها دانايان، از خدا بيم دارند» .

حديثسنن الدارمى_ به نقل از عطاء _: موسى عليه السلامگفت : ... اى پروردگار من ! كدام يك از بندگانت از تو بيمناك ترند؟ فرمود : «داناترينِ آنها به من» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به خدا آگاه تر باشد ، از او بيمناك تر است .

امام على عليه السلام :داناترينِ مردم به خدا ، بيشترين بيم را از او دارد .

امام على عليه السلام :داناترينِ مردم به خداى سبحان ، بيمناك ترين آنان از اوست .

امام على عليه السلام :درشگفتم از كسى كه خدا را مى شناسد ، چگونه بيمش از او شدّت نمى گيرد ؟!

امام على عليه السلام :بيم ، بالاپوشِ عارفان است .

امام على عليه السلام :گريه از بيم خدا به خاطر دورى اش ، پرستش عارفان است .

.

ص: 462

عنه عليه السلام :يَنبَغي لِمَن عَرَفَ اللّهَ سُبحانَهُ ألاّ يَخلُوَ قَلبُهُ مِن رَجائِهِ وخَوفِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن دُعاءٍ كانَ يَدعو بِهِ بَعدَ رَكعَتَيِ الفَجرِ _: سُبحانَكَ اللّهُمَّ وبِحَمدِكَ! مَن ذا يَعرِفُ قَدرَكَ فَلا يَخافُكَ ، ومَن ذا يَعلَمُ ما أَنتَ فَلا يَهابُكَ؟! (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل _: سُبحانَكَ ، عَجَبا لِمَن (3) عَرَفَكَ كَيفَ لا يَخافُكَ ؟! (4)

عنه عليه السلام :مَا العِلمُ بِاللّهِ وَالعَمَلُ إِلاّ إِلفانِ مُؤتَلِفانِ ؛ فَمَن عَرَفَ اللّهَ خافَهُ . (5)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في زِيارَةِ قَبرِ أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _: اللّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ المُخْبِتينَ إِلَيكَ والِهَةٌ ، ... وأَفئِدَةَ العارِفينَ مِنكَ فازِعَةٌ . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داوودَ : ... يا ابنَ آدَمَ ، أَصبَحَ قَلبُكَ قاسِيا وأَنتَ لِعَظَمَةِ اللّهِ ناسِيا ؛ فَلَو كُنتَ بِاللّهِ عالِما ، وبِعَظَمَتِهِ عارِفا لَم تَزَل مِنهُ خائِفا ، ولِوَعدِهِ راجِيا ، وَيحَكَ ، كَيفَ لا تَذكُرُ لَحَدَكَ ، وَانفِرادَكَ فيهِ وَحدَكَ؟ ! (7)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أَوحى إِلى داوودَ عليه السلام : . . . ما لي أَراكَ ساكِتا ؟ قالَ : خَشيَتُكَ أَسكَتَتني . (8)

.


1- .غرر الحكم : ح 10926 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 551 ح 10167 .
2- .بحار الأنوار : ج 87 ص 341 ح 19 وج 94 ص 245 ح 11 كلاهما نقلاً عن اختيار السيّد ابن الباقي .
3- .في المصدر : «من» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .رجال الكشّي : ج 1 ص 335 ح 188 عن سعيد بن المسيّب ، بحار الأنوار : ج 86 ص 227 ح 46 .
5- .الكافي : ج 8 ص 16 ح 2 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 38 ، الأمالي للمفيد : ص 202 ح 33 كلّها عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 254 وفيهما بزيادة «بطاعته» بعد «العمل»، بحار الأنوار : ج 78 ص 150 ح 11 .
6- .كامل الزيارات : ص 92 ح 93 عن مهدي بن صدقة الرقّي عن الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه الإمام الباقر عليهم السلام ، مصباح المتهجّد: ص738 ح830 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام، بحار الأنوار: ج100 ص264 ح2 .
7- .الأمالي للطوسي : ص 203 ح 346 عن سعد بن زياد العبدي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 36 ح 10 .
8- .الأمالي للصدوق : ص 263 ح 280 ، قصص الأنبياء : ص 199 ح 254 كلاهما عن يونس بن ظبيان ، مشكاة الأنوار : ص 400 ح 1326 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 34 ح 3 .

ص: 463

امام على عليه السلام :سزاست آن كه خداى سبحان را مى شناسد ، دلش از اميد و بيم او تهى نباشد .

امام على عليه السلام_ در دعايى كه پس از دو ركعت نماز صبح مى خواند _: خدايا ! تسبيح و سپاست مى گويم! چه كسى است كه منزلت تو را بشناسد و از تو نترسد؟ و كيست كه بداند تو كيستى و از تو نهراسد ؟

امام زين العابدين عليه السلام_ در تمجيد خداى عز و جل _: منزّهى تو ! عجب از كسى كه تو را مى شناسد و از تو نمى هراسد!

امام زين العابدين عليه السلام :علم به خدا و عمل، جز دو دوست همدم نيستند . هر كه خدا را بشناسد، از او مى ترسد .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعايش در زيارت قبر امير مؤمنان _: خدايا! دل هاى خاشعان ، شيداى تو... و قلب هاى عارفان از تو ترسان است .

امام باقر عليه السلام_ در حكمت آل داوود _: ... اى آدمى زاده ، دلت سخت شده و عظمت خدا را از ياد برده اى . اگر به خدا عالم و به عظمتش آگاه بودى ، هماره از او بيمناك مى بودى و به وعده اش اميدوار . واى بر تو ! چگونه گورت و تنهايى ات در آن را ياد نمى كنى؟

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ به داوود عليه السلام وحى كرد : «... چرا تو را ساكت مى بينم؟». گفت : بيم از تو، مرا ساكت كرده است .

.

ص: 464

7 / 3الرَّغبَةُ فيما عِندَ اللّهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ داوودُ عليه السلام : يا رَبِّ! حَقٌّ لِمَن عَرَفَكَ أَلاّ يَقطَعَ رَجاءَهُ مِنكَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :يَنبَغي لِمَن عَرَفَ اللّهَ سُبحانَهُ أَن يَرغَبَ فيما لَدَيهِ . (2)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ رَبَّهُ كَيفَ لا يَسعى لِدارِ البَقاءِ! (3)

الأمالي للطوسي عن وهب بن منبه يقول _:قرأت في زبور داوود عليه السلام ... فقال داوود عليه السلامإلهي كذلك لا ينبغي لِمَن عَرَفَكَ أَن يَقطَعَ رَجاءَهُ مِنكَ . (4)

7 / 4طاعَةُ اللّهِالإمام زين العابدين عليه السلام :مَا العِلمُ بِاللّهِ وَالعَمَلُ إِلاّ إِلفانِ مُؤتَلِفانِ ؛ فَمَن عَرَفَ اللّهَ خافَهُ وحَثَّهُ الخَوفُ عَلَى العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ ، وإِنَّ أَربابَ العِلمِ وأَتباعَهُمُ الَّذينَ عَرَفُوا اللّهَ فَعَمِلوا لَهُ ورَغِبوا إِلَيهِ ، وقَد قالَ اللّهُ : «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَ_ؤُا» . (5)

.


1- .قرب الإسناد : ص 119 ح 417 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الكافي : ج 2 ص 189 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 701 ح 955 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 163 ح 1 عن ابن سنان عن رجل عن الإمام الصادق عليه السلام ، معاني الأخبار : ص 374 ح 1 عن داود بن سليمان عن الإمام الرضا عن الإمام الصادق عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 283 ح 1 .
2- .غرر الحكم : ح 10935 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 549 ح 10131 .
3- .غرر الحكم : ح 6265 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 329 ح 5648 .
4- .الأمالي للطوسي: ص 107 ح 162 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 116 ح 184 ، بحار الأنوار: ج 14 ص 36 .
5- .الكافي: ج 8 ص 16 ح 2، الأمالي للمفيد: ص 202 ح 33 كلاهما عن أبيحمزة، تحف العقول: ص 254 وفيهما بزيادة «بطاعته» بعد «العمل» ، بحار الأنوار: ج 70 ص 344.

ص: 465

7 / 3 رغبت به آنچه نزد خداست

7 / 4 اطاعت خدا

7 / 3رغبت به آنچه نزد خداستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :داوود عليه السلام گفت : اى پروردگار من! بايسته است كه عارف به تو ، اميدش را به تو نبُرد .

امام على عليه السلام :سزاست آن كه خداى سبحان را مى شناسد ، به آنچه نزد اوست، رغبت ورزد .

امام على عليه السلام :درشگفتم از كسى كه پروردگارش را مى شناسد ، چگونه براى سراى باقى نمى كوشد ؟!

الأمالى، طوسى_ به نقل از وهب بن منبّه _: در زبور است كه داوود عليه السلامگفت : ... اى پروردگار من! نسزد كه عارف به تو اميدش را از تو قطع كند .

7 / 4اطاعت خداامام زين العابدين عليه السلام :علم به خدا و عمل، جز دو دوست همدم نيستند . هر كس خدا را بشناسد، از او مى ترسد و اين ترس ، او را به طاعت خدا وا مى دارد و صاحبان علم و پيروان آنان ، كسانى اند كه خدا را شناختند و بدان عمل كردند و به آن رغبت ورزيدند و خداوند فرموده است «از ميان بندگان، تنها دانايان از خدا مى ترسند» .

.

ص: 466

7 / 5اجتِنابُ المَحارِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن عَرَفَ اللّهَ وعَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الكَلامِ ، وبَطنَهُ مِنَ الطَّعامِ ، وعَفا (1) نَفسَهُ بِالصِّيامِ وَالقِيامِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن عَرَفَ كَفَّ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :إِن قالَ قائِلٌ : لِمَ أُمِرَ الخَلقُ بِالإِقرارِ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ وحُجَّتِهِ وبِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ ؟ قيلَ : لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ : مِنها : أَنَّ مَن لَم يُقِرَّ بِاللّهِ لَم يَتَجَنَّب مَعاصِيَهُ ، ولَم يَنتَهِ عَنِ ارتِكابِ الكَبائِرِ ، ولَم يُراقِب أَحَدا فيما يَشتَهي ويَستَلِذُّ مِنَ الفَسادِ وَالظُّلمِ ، وإِذا فَعَلَ النّاسُ هذِهِ الأَشياءَ وَارتَكَبَ كُلُّ إِنسانٍ ما يَشتَهي ويَهواهُ مِن غَيرِ مُراقَبَةٍ لِأَحَدٍ كانَ في ذلِكَ فَسادُ الخَلقِ أَجمَعينَ ، ووُثوبُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، فَغَصَبُوا الفُروجَ وَالأَموالَ ، وأَباحُوا الدِّماءَ وَالسَّبيَ ، وقَتَلَ بَعضُهُم بَعضا مِن غَيرِ حَقٍّ ولا جُرمٍ ، فَيَكونُ في ذلِكَ خَرابُ الدُّنيا ، وهَلاكُ الخَلقِ ، وفَسادُ الحَرثِ وَالنَّسلِ . ومِنها : أَنَّ اللّهَ عز و جل حَكيمٌ ، ولا يَكونُ الحَكيمُ ولا يُوصَفُ بِالحِكمَةِ إِلاّ الَّذي يَحظُرُ الفَسادَ ويَأمُرُ بِالصَّلاحِ ويَزجُرُ عَنِ الظُّلمِ ويَنهى عَنِ الفَواحِشِ ، ولا يَكونُ حَظرُ الفَسادِ وَالأَمرُ بِالصَّلاحِ وَالنَّهيُ عَنِ الفَواحِشِ إِلاّ بَعدَ الإِقرارِ بِاللّهِ ومَعرِفَةِ الآمِرِ وَالنَّاهي ؛ فَلَو تُرِكَ النَّاسُ بِغَيرِ إِقرارٍ بِاللّهِ ولا مَعرِفَةٍ لَم يَثبُت أَمرٌ بِصَلاحٍ ، ولا نَهيٌ عَن فَسادٍ ؛ إِذ لا آمِرَ ولا ناهِيَ . ومِنها : أَنّا قَد وَجَدنَا الخَلقَ قَد يَفسُدونَ بِأُمورٍ باطِنَةٍ مَستورَةٍ عَنِ الخَلقِ ، فَلَولاَ الإِقرارُ بِاللّهِ وخَشيَتُهُ بِالغَيبِ لَم يَكُن أَحَدٌ إِذا خَلا بِشَهوَتِهِ وَإِرادَتِهِ يُراقِبُ أَحَدا في تَركِ مَعصِيَةٍ وَانتِهاكِ حُرمَةٍ وَارتِكابِ كَبيرٍ ، إِذا كانَ فِعلُهُ ذلِكَ مَستورا عَنِ الخَلقِ بِغَيرِ مُراقِبٍ لِأَحَدٍ فَكانَ يَكونُ في ذلِكَ هَلاكُ الخَلقِ أَجمَعينَ ، فَلَم يَكُن قِوامُ الخَلقِ وصَلاحُهُم إِلاّ بِالإِقرارِ مِنهُم بِعَليمٍ خَبيرٍ يَعلَمُ السِّرَّ وأَخفى ، آمِرٌ بِالصَّلاحِ ، ناهٍ عَنِ الفَسادِ ، ولا يَخفى عَلَيهِ خافِيَةٌ ؛ لِيَكونَ في ذلِكَ انزِجارٌ لَهُم يَخلون بِهِ مِن أَنواعِ الفَسادِ . (4)

.


1- .قال العلاّمة المجلسي قدس سره : «وعفا» كذا ، وفي بعض النسخ «فعفى»؛ أي جعلها صافيةً خالصةً ، أو جعلها مندرسةً ذليلةً خاضعةً ، أو وفّر كمالاتها . قال في النهاية : أصل العفو المحو والطمس ، وعَفَت الريحُ الأثرَ : محَته وطمسته . . . وعفا الشيءُ : كثر وزاد ، يقال : أعفيته وعفّيته ، وعفا الشيءُ : صَفا وخلص ، انتهى . وأقول : الأظهر مافي المجالس وغيره وأكثر نسخ الكتاب : «عنّى» أي أتعب ، والعنا _ بالفتح والمدّ _ : التعب (مرآة العقول : ج 9 ص 254) .
2- .الكافي : ج 2 ص 237 ح 25 ، أعلام الدين : 112 وفيه «عزّ» بدل «عفا» وكلاهما عن عيسى النهريري عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 380 ح 482 عن عيسى النهريري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلامعنه صلى الله عليه و آله ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 66 ، روضة الواعظين : ص 320 وفيها «عنّى» بدل «عفا» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 288 ح 23 .
3- .غرر الحكم : ح 7645 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 428 ح 7269 .
4- .علل الشرائع : ص 252 ح 9 ، عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 99 ح 1 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 3 ص 10 ح 23 .

ص: 467

7 / 5 پرهيز از حرام ها

7 / 5پرهيز از حرام هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خدا و عظمت او را بشناسد ، كام از كلام و درون از طعام، باز مى دارد و نفس خويش را به روزه و شب زنده دارى رام مى كند .

امام على عليه السلام :هر كه [خدا را] شناخت ، [از انجام دادن محرمات] باز ايستاد .

امام رضا عليه السلام :اگر گوينده اى بگويد : «چرا مردم به اقرار به خدا و پيامبر و حجّتش و به آنچه از نزد خدا آورده است، فرمان يافتند؟»، گفته مى شود : به خاطر علّت هايى فراوان . يكى اين كه : آن كه به خدا اقرار نكند ،از نافرمانى او نپرهيزد و از ارتكاب گناهان كبيره، باز نَايستد و هيچ كس را در آنچه از تباهى و ستم دوست بدارد و لذّت برد ، نپايد و چون مردم اين گونه كنند و هر انسانى آنچه را دوست داشته باشد و هوس كند ، انجام بدهد، بى آن كه كسى را بپايد ، موجب تباهى همه مردم و پريدن هر يك به ديگرى مى شود و ناموس و دارايى يكديگر را غصب مى كنند و خونريزى و اسارت را روا مى شمرند و همديگر را بدون حق و يا گناهى مى كشند و اين، موجب خرابى دنيا و هلاكت مردم و تباهى كِشت و نسل آدمى مى شود . و علّت ديگر حكيم بودن خدا اين است كه كسى حكيم نيست و به حكمت، توصيف نمى شود، مگر آن كه از تباهى باز دارد و به صلاح، فرمان دهد و از ستم، پرهيز دهد و از زشتكارى ها نهى كند و باز داشتن از تباهى و فرمان دادن به صلاح و نهى از زشتكارى ها، جز پس از اقرار به خدا و شناخت فرمان دهنده و بازدارنده نيست . پس اگر مردم بدون اقرار به خدا و شناخت او رها شوند ، نه فرمان به نيكى به سامان آيد و استوار شود و نه نهى از تباهى ؛ زيرا فرمان دهنده و نهى كننده اى نخواهد بود . و علّت ديگر اين كه ما مردم را مى بينيم كه فسادهايى پنهانى و به دور از چشم مردم مى كنند كه اگر اقرار به خدا و بيم او در نهان نباشد ، هر كس چون با شهوت و خواسته خود تنها شود ، هيچ كس را در ترك معصيت و هتك حرمت و ارتكاب گناهان كبيره نمى پايد ؛ چون كار خود را پوشيده از چشم مردم و بدون مراقب مى بيند و در اين ، هلاكت همه مردمان است . پس بر پا بودن مردم و صلاح آنان، جز با اقرار آنان به وجود عالمى باخبر و آگاه از سرّ و نهان كه به صلاح ، فرمان دهنده و از تباهى ، نهى كننده است و هيچ پنهانى بر او پوشيده نيست ، نباشد ؛ تا بدين گونه باز ايستند و از انواع تباهى تهى شوند .

.

ص: 468

. .

ص: 469

. .

ص: 470

7 / 6الزُّهدُ فِي الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام :يَسيرُ المَعرِفَةِ يوجِبُ الزُّهدَ فِي الدُّنيا . (1)

عنه عليه السلام :مَن صَحَّت مَعرِفَتُهُ انصَرَفَت عَنِ العالَمِ الفاني نَفسُهُ وهِمَّتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ المَعرِفَةِ العُزوفُ عَن دارِ الفَناءِ . (3)

عنه عليه السلام :كُلُّ عارِفٍ عائِفٌ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إِنَّ جَميعَ ما طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها ، بَحرِها وبَرِّها وسَهلِها وجَبَلِها عِندَ وَلِيٍّ مِن أَولِياءِ اللّهِ وأَهَلِ المَعرِفَةِ بِحَقِّ اللّهِ كَفَيءِ الظِّلالِ . (5)

الإمام الصّادق عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ خافَ اللّهَ ، ومَن خافَ اللّهَ سَخَت نَفسُهُ عَنِ الدُّنيا . (6)

عنه عليه السلام :إِنَّ أَعلَمَ النّاسِ بِاللّهِ أَخوَفُهُم للّهِِ ، وأَخوَفُهُم لَهُ أَعلَمُهُم بِهِ ، وأَعلَمُهُم بِهِ أَزهَدُهم فيها (7) . (8)

.


1- .غرر الحكم : ح 10984 .
2- .غرر الحكم : ح 9142 .
3- .غرر الحكم : ح 4651 .
4- .غرر الحكم : ح 6829 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 376 ح 6343 .
5- .تحف العقول : ص 391 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 306 .
6- .الكافي : ج 2 ص 68 ح 4 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 185 كلاهما عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 362 ، مشكاة الأنوار : ص 211 ح 572 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 244 ح 53 .
7- .أي في الدنيا .
8- .تفسير القمّي : ج 2 ص 146 عن حفص بن غياث ، بحار الأنوار : ج 70 ص 311 ح 8 .

ص: 471

7 / 6 بى رغبتى به دنيا

7 / 6بى رغبتى به دنياامام على عليه السلام :اندكى معرفت ، موجب بى رغبتى به دنياست .

امام على عليه السلام :هر كه شناخت درستى داشته باشد ، جان و همّت خويش را از دنياى فانى مى چرخانَد .

امام على عليه السلام :ثمره معرفت ، دورى از سراى فانى است .

امام على عليه السلام :هر عارفى ، ناخوش دارنده [ى دنيا] است .

امام زين العابدين عليه السلام :همه آنچه كه خورشيد بر آن مى تابد از شرق تا غرب ، چه دريا و چه خشكى ، و چه دشت و كوه ، نزد ولى اى از اولياى الهى و اهل معرفت به حقيقت خداوند ، چون سايه سايبان است .

امام صادق عليه السلام :هر كه خدا را بشناسد ، از او بترسد و هر كه از خدا بترسد ، جان خود را از دنيا بركشد .

امام صادق عليه السلام :بى گمان ، داناترينِ مردم به خدا ، بيمناك ترين آنان از خداست و بيمناك ترين از او ، داناترين ايشان به اوست و داناترين آنان به او ، بى رغبت ترين آنها به دنياست .

.

ص: 472

7 / 7التَّقوىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ مَعدِنٌ ، ومَعدِنُ التَّقوى قُلوبُ العارِفينَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي أَلهَمَ بِفَواتِحِ عِلمِهِ النّاطِقينَ، وأَنارَ بِثَواقِبِ (2) عَظَمَتِهِ قُلوبَ المُتَّقينَ. (3)

مصباح الشريعة_ فيما نسب إلى الإمام الصّادق عليه السلام _: التَّقوى ماءٌ يَنفَجِرُ مِن عَينِ المَعرِفَةِ بِاللّهِ تَعالى ، يَحتاجُ إِلَيهِ كُلُّ فَنٍّ مِنَ العِلمِ ، وهُوَ لا يَحتاجُ إِلاّ إِلى تَصحيحِ المَعرِفَةِ بِالخُمودِ تَحتَ هَيبَةِ اللّهِ وسُلطانِهِ . (4)

7 / 8التَّوَحُّدالإمام عليّ عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ تَوَحَّدَ . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَرَفَ الحَقَّ لَم يَعتَدَّ بِالخَلقِ . (6)

.


1- .المعجم الكبير : ج 12 ص 234 ح 13185 عن سالم بن عبد اللّه عن أبيه ، مسند الشهاب : ج 2 ص 129 ح 1033 ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 11 الرقم 1594 وفيه «العاملين» بدل «العارفين» وكلاهما عن عمر بن الخطّاب ، كنز العمّال : ج 3 ص 9 ح 5638 ؛ مشكاة الأنوار : ص 447 ح 1501 ، المواعظ العدديّة : ص 44 .
2- .الثّاقِبُ : المضيء (النهاية : ج 1 ص 216) .
3- .دلائل الإمامة : ص 90 ح 24 عن اللّيث عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عن جابر ، بحار الأنوار: ج 103ص 270 ح 21.
4- .مصباح الشريعة : ص 377 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 294 ح 40 .
5- .غرر الحكم : ح 7829 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 452 ح 8101 .
6- .سجع الحمام : ص 408 ح 612 نقلاً عن أسرار البلاغة للعاملي .

ص: 473

7 / 7 تقوا

7 / 8 خود اتّكايى

7 / 7تقواپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيز معدنى دارد و معدن تقوا ، دل هاى عارفان است .

امام على عليه السلام :سپاس، خدايى را كه ديباچه علمش را به سخنگويان الهام كرد (1) و با درخشش عظمتش ، دل هاى متّقيان را روشن نمود .

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلامنسبت داده شده است _: تقوا، آبى است كه از چشمه معرفت به خداى متعال مى جوشد ، همه فنون علمى بدان نياز دارند و آن به چيزى نياز ندارد، جز درست نمودن معرفت به آرميدن در زير هيبت و سلطنت الهى .

7 / 8خود اتّكايىامام على عليه السلام :هر كه خدا را بشناسد ، به خود اتّكا مى كند .

امام على عليه السلام :هر كه حق را بشناسد ، به [سخن يا كمك] مردم، توجّهى نمى كند .

.


1- .يعنى خداوند است كه گوشه اى از علمش را روزىِ كسى مى كند تا او آن را بر زبان آورد .

ص: 474

7 / 9التَّواضُعُ للّهِالإمام عليّ عليه السلام :لا يَنبَغي لِمَن عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ أَن يَتَعَظَّمَ ؛ فَإِنَّ رِفعَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما عَظَمَةُ اللّهِ أَن يَتَواضَعوا لَهُ . (1)

7 / 10التَّسليمُ لِقَضاءِ اللّهِالإمام الباقر عليه السلام :أَحَقُّ خَلقِ اللّهِ أَن يُسَلِّمَ لِما قَضَى اللّهُ عز و جل مَن عَرَفَ اللّهَ عز و جل . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِسُفيانَ الثَّورِيِّ _: يا سُفيانُ ، ثِق بِاللّهِ تَكُن عارِفا . (3)

7 / 11الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : عَلامَةُ مَعرِفَتي في قُلوبِ عِبادي حُسنُ مَوقِعِ قَدري ألاّ أُشتَكى ولا أُستَبطى ولا أُستَخفى . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ من دُعاءٍ نُسِبَ إِلَيهِ _: كَيفَ أَحزَنُ وقَد عَرَفتُكَ؟! (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 390 ح 586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه ، نهج البلاغة : الخطبة 147 ، تحف العقول : ص 227 عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 369 ح 34 .
2- .الكافي : ج 2 ص 62 ح 9 عن عبد اللّه بن محمّد الجعفي ، مشكاة الأنوار : ص 51 ح 42 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 185 ، التمحيص : ص 62 ح 141 نحوه ، بحار الأنوار : ج 72 ص 332 ح 16 .
3- .تحف العقول : ص 376 عن سفيان الثوري ، بحار الأنوار : ج 78 ص 261 ح 160 .
4- .كنز العمّال : ج 1 ص 129 ح 606 نقلاً عن الديلمي عن أبي هريرة .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 139 .

ص: 475

7 / 9 فروتنى براى خدا

7 / 10 تسليم در برابر قضاى الهى

7 / 11 رضايت به قضاى الهى

7 / 9فروتنى براى خداامام على عليه السلام :سزا نيست كه عارف به عظمت الهى ، [به ديگران] بزرگى بفروشد؛ چرا كه رفعت دانايان به عظمت الهى ، در فروتنى[شان] براى اوست .

7 / 10تسليم در برابر قضاى الهىامام باقر عليه السلام :سزاوارترينِ خلق خدا به تسليم در برابر قضاى الهى ، عارف به خداست .

امام صادق عليه السلام_ به سفيان ثورى _: اى سفيان ! به خدا اعتماد كن تا عارف باشى .

7 / 11رضايت به قضاى الهىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى عز و جل فرمود : «نشانه معرفت به من در دل هاى بندگانم ، نيكويى موقعيت منزلت من است ، اين كه از من گِله نشود و [روزى رساندنم ]دير و كُند به شمار نيايد و پنهان شمرده نشوم» .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعايى كه به ايشان منسوب است _: من كه تو را شناخته ام، چگونه اندوهگين شوم ؟

.

ص: 476

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أَعلَمَ النّاسِ بِاللّهِ أَرضاهُم بِقَضاءِ اللّهِ عز و جل . (1)

مصباح الشريعة_ فيما نسب إلى الإمام الصَّادِقُ عليه السلام _: صِفَةُ الرِّضا أَن يَرضَى المَحبوبَ وَالمَكروه ، وَالرِّضا شُعاعُ نورِ المَعرِفَةِ . (2)

موسى عليه السلام_ في خِطابِهِ لِلباري جَلَّ و عَلا _: يا رَبِّ ، حَقٌّ لِمَن عَرَفَكَ أَن يَرضى بِما صَنَعتَ . (3)

7 / 12استِبشارُ الوَجهِ وحُزنُ القَلبِالإمام عليّ عليه السلام :العارِفُ وَجهُهُ مُستَبشِرٌ مُتَبَسِّمٌ ، وقَلبُهُ وَجِلٌ مَحزونٌ . (4)

عنه عليه السلام :كُلُّ عارِفٍ مَهمومٌ . (5)

تعليق:تقدّم سابقا نفي الحزن عن العارف ، بيد أنّ في هذا الحديث قد جاء اعتبار الحزن من خصائصه ، وفي الجمع بين الحديثين يمكن القول : إنّ العارف مسرور من جهة ومحزون من جهة أُخرى ؛ فهو من ناحية مترع بالأمل والسرور حينما ينظر إلى رحمة اللّه وصفاته الجمالية ، ومن ناحية أُخرى محزون حينما يفكر بغضب اللّه سبحانه وصفاته الجلالية ، ويمكن القول أيضا : إنّ العارف يصبح مسرورا حينما يتجلّى الخالق تعالى لقلبه ، ويضحى حزينا في غير ذلك لفقدانه تلك الحال ، أو أنّ العارف مسرور بالدرجات العُلى التي وصل إليها في معرفة الحقّ تعالى ، وحزين حينما يكون فاقدا لتلك الدرجات .

.


1- .الكافي : ج 2 ص 60 ح 2 عن ليث المرادي ، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 359 ، مسكن الفؤاد : ص 82 ، مشكاة الأنوار : ص 73 ح 133 ، غرر الحكم : ح 3130 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 333 ح 19 .
2- .مصباح الشريعة : ص 483 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 149 ح 45 .
3- .المؤمن : ص 19 ح 14 عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه ، مشكاة الأنوار : ص 502 ح 1682 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 13 ص 350 ح 38 .
4- .غرر الحكم : ح 1985 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 60 ح 1515 .
5- .غرر الحكم : ح 6827 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 376 ح 6341 .

ص: 477

7 / 12 شادىِ برون و اندوه درون

امام صادق عليه السلام :داناترينِ مردم به خدا ، خشنودترين ايشان به قضاى خداى عز و جلاست .

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلامنسبت داده شده است _: صفت رضايت، آن است كه به خوش و ناخوش ، خشنود باشد و رضايت ، پرتو نور معرفت است .

موسى عليه السلام_ در خطاب به بارى تعالى _: پروردگار من ! سزاى عارف به تو آن است كه به هر چه كردى ، راضى باشد .

7 / 12شادىِ برون و اندوه درونامام على عليه السلام :سيماى عارف، شاد و خندان ، و دلش بيمناك و غمگين است .

امام على عليه السلام :هر عارفى ، اندوهناك است .

توضيحپيشتر گذشت كه عارف، اندوهى ندارد ؛ امّا در اين حديث ، اندوه را از ويژگى هاى عارف مى داند . در جمع ميان دو حديث مى توان گفت : عارف، از يك جهت شاد و از جهتى ديگر، غمگين است . از اين سو كه به رحمت و صفات جمال خدا مى نگرد ، آكنده از اميد و شادى مى شود و از ناحيه اى ديگر كه به خشم خداى سبحان و صفات جلال او مى نگرد ، غمگين مى شود و مى توان چنين گفت كه عارف، به گاه جلوه خداى متعال بر دلش ، شاد مى شود و آن گاه كه اين حالت را در خود نمى يابد ، اندوهگين مى گردد يا آن كه عارف با وصول به درجات والاى معرفت حق تعالى، شادمان مى شود و چون آن درجات را از دست بدهد ، اندوهگين مى گردد .

.

ص: 478

7 / 13الغِنى عَن خَلقِ اللّهِالإمام عليّ عليه السلام :مَن سَكَنَ قَلبَهُ العِلمُ بِاللّهِ سَكَنَهُ الغِنى عَن خَلقِ اللّهِ . (1)

7 / 14السَّهَرُ بِذِكرِ اللّهِالإمام عليّ عليه السلام :سَهَرُ العُيونِ بِذِكرِ اللّهِ خُلصانُ العارِفينَ ، وحُلوانُ المُقَرَّبينَ . (2)

إرشاد القلوب :كانَ مِمّا ناجى بِهِ الباري تَعالى داوودَ عليه السلام : ... يا داوودُ ، إِنَّ العارِفينَ كَحَلوا أَعيُنَهُم بِمِروَدِ (3) السَّهَرِ، وقاموا لَيلَهُم يَسهَرونَ يَطلُبونَ بِذلِكَ مَرضاتي. (4)

7 / 15كَثرَةُ الدُّعاءِالإمام عليّ عليه السلام :أَعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ أَكثَرُهُم لَهُ مَسأَلَةً . (5)

.


1- .غرر الحكم : ح 8896 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 463 ح 8415 .
2- .غرر الحكم : ح 5612 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 286 ح 5163 وفيه «ودأب» بدل «وحلوان» .
3- .المِرْوَد : المِيل الّذي يُكتحل به (تاج العروس : ج 4 ص 466).
4- .إرشاد القلوب : ص 86 .
5- .غرر الحكم : ح 3260 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 122 ح 2795 .

ص: 479

7 / 13 بى نيازى از خلق خدا

7 / 14 شب زنده دارى به ياد خدا

7 / 15 دعاى فراوان

7 / 13بى نيازى از خلق خداامام على عليه السلام :هر كس ، علم به خدا در دلش جاى گرفت ، بى نيازى از خلق خدا نيز در آن جاى مى گيرد .

7 / 14شب زنده دارى به ياد خداامام على عليه السلام :شب زنده دارى چشم ها به ياد خدا ، همدم خالص عارفان و شيرينى مقرّبان است .

إرشاد القلوب_ از جمله رازگويى هاى بارى تعالى با داوود عليه السلام _: ... اى داوود ! عارفان ، چشم خويش را به شب زنده دارى سرمه كشيدند و شب ها براى به دست آوردن رضايت من ، در بيدارى كوشيدند .

7 / 15دعاى فراوانامام على عليه السلام :داناترينِ مردم به خدا ، بيشترين درخواست را از خدا دارد .

.

ص: 480

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ _: إِلهي كَيفَ أَدعوكَ وقَد عَصَيتُكَ؟! وكَيفَ لا أَدعوكَ وقَد عَرَفتُكَ؟! (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطيبِ مُناجاتِهِ . (2)

7 / 16استِجابَةُ الدُّعاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : مَن أَهانَ لي وَلِيّا فَقَد أَرصَدَ لِمُحارَبَتي . وما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبدٌ بِشَيءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افتَرَضتُ عَلَيهِ ، وإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ، فَإِذا أَحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ، ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها، إِن دَعانيأَجَبتُهُ، وإِن سَأَلَني أَعطَيتُهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ تَعالى قالَ : مَن عادى لي وَلِيّا فَقَد آذَنتُهُ بِالحَربِ . وما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبدي بِشَيءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمّا افتَرَضتُ عَلَيهِ . وما يَزالُ عَبدي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى أُحِبَّهُ ، فَإِذا أَحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ ، ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها ، ورِجلَهُ الَّتي يَمشي بِها ، وإِن سَأَلَني لَأُعطِيَنَّهُ ، ولَئِنِ استَعاذَني لَأُعيذَنَّهُ . (4)

.


1- .المزار للشهيد الأوّل : ص 270 عن ميثم ، بحار الأنوار : ج 94 ص 121 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن الإمام زين العابدين عليه السلام .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 157 ح 22 نقلاً عن أنيس العابدين .
3- .الكافي : ج 2 ص 352 ح 7 عن حمّاد بن بشير عن الإمام الصادق عليه السلام وح 8 عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عليه السلامعنه صلى الله عليه و آله ، التوحيد : ص 399 ح 1 ، علل الشرائع : ص 12 ح 7 كلاهما عن أنس ، المؤمن : ص 32 ح 61 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص 454 ح 1047 عن حنان بن سدير عن الإمام الصادق عليه السلامعنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 70 ص 22 ح 21 .
4- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2385 ح 6137 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 370 ح 20980 كلاهما عن أبي هريرة ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 112 ح 26253 عن عائشة نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 230 ح 1157 .

ص: 481

7 / 16 اجابت دعا

امام على عليه السلام_ در دعا _: خداى من! چگونه تو را بخوانم در حالى كه از تو سر پيچيده ام؟! و چگونه تو را نخوانم، در حالى كه تو را مى شناسم ؟!

امام زين العابدين عليه السلام :اى آن كه مناجات خوش او ، انس عارفان است!

7 / 16اجابت دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى عز و جل مى فرمايد : «هر كه به دوست من توهين كند ، به جنگ با من برخاسته است و بنده اى به من با بهتر از انجام دادن واجباتش تقرّب نجسته است و او با انجام دادن مستحب به من تقرّب مى جويد تا دوستدارش شوم و چون دوستدارش مى شوم ، گوشِ شنيدن او و ديده ديدن او و زبانِ گفتن و دستِ فعاليت او مى گردم . اگر مرا بخوانَد، اجابتش مى كنم و اگر از من بخواهد ، عطايش مى نمايم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال فرمود : «هر كس با دوست من دشمنى ورزد ، به او اعلان جنگ مى كنم و بنده اى با بهتر از انجام دادن واجباتش به من تقرّب نجسته است و پيوسته بنده من با مستحبّات به من نزديك مى شود تا دوستدارش مى شوم و چون دوستدارش گشتم ، گوش شنيدن او و ديده ديدن او و دست فعّاليتش و پاى رفتنش مى گردم و اگر از من بخواهد ، به او مى دهم و اگر پناه جويد ، پناهش مى دهم» .

.

ص: 482

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : ما يَزالُ عَبدي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى أُحِبَّهُ؛ فَأَكونَ أَنَا سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ ، وقَلبَهُ الَّذي يَعقِلُ بِهِ ، فَإِذا دَعا أَجَبتُهُ ، وإِذا سَأَلَني أَعطَيتُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو عَرَفتُمُ اللّهَ تَعالى حَقَّ مَعرِفَتِهِ لَزالَت بِدُعائِكُمُ الجِبالُ! (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو عَرَفتُمُ اللّهَ عز و جل حقَّ مَعرِفَتِهِ لَمَشَيتُم عَلَى البُحورِ ، ولَزالَت بِدُعائِكُمُ الجِبالُ . ولَو خِفتُمُ اللّهَ حَقَّ خَوفِهِ لَعَلِمتُمُ العِلمَ الَّذي لَيسَ مَعَهُ جَهلٌ ، وما بَلَغَ ذلِكَ أَحَدٌ ولا أَتى ، اللّهُ عز و جلأَعظَمُ مِن أَن يَبلُغَ أَحَدٌ أَمرَهُ كُلَّهُ! (3)

7 / 17الفَوزُ وَالفَلاحُالإمام عليّ عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ سُبحانَهُ لَم يَشقَ أَبَدا . (4)

بحار الأنوار عن صُحف إدريس عليه السلام :فازَ يا أَخنوخُ مَن عَرَفَني ، وهَلَكَ مَن أَنكَرَني ، عَجَبا لِمَن ضَلَّ عَنّي ولَيسَ يَخلو في شَيءٍ مِنَ الأَوقاتِ مِنّي ، كَيفَ يَخلو وأَنَا أَقرَبُ إِلَيهِ مِن كُلِّ قَريبٍ ، وأَدنى إِلَيهِ مِن حَبلِ الوَريدِ؟ (5)

راجع : ج 5 ص 58 ح 3900 .

.


1- .المعجم الكبير: ج 8 ص 206 ح 7833 و ص222 ح 7880 نحوه وكلاهما عن أبي أُمامة ، كنزالعمّال : ج 1 ص 229 ح 1155 .
2- .نوادر الاُصول : ج 2 ص 132 عن معاذ بن جبل ، حلية الأولياء : ج 8 ص 156 عن وهيب المكّي ، كنز العمّال : ج 3 ص 142 ح 5881 ؛ عوالي اللآلي: ج 4 ص 132 ح 225 وفيه «لزايلت بدعائكم الجبال الراسيات».
3- .الفردوس : ج 3 ص 370 ح 5123 ، المغني عن حمل الاسفار : ج 2 ص 1023 ح 3723 وص 1129 ح 4086 وفيه صدره إلى «الجبال» ، كنز العمّال : ج 3 ص 144 ح 5893 نقلاً عن ابن السني وكلّها عن معاذ .
4- .غرر الحكم : ح 8954 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 463 ح 8427 .
5- .بحار الأنوار : ج 95 ص 454 نقلاً عن ابن متّويه .

ص: 483

7 / 17 رستگارى و كاميابى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى عز و جل مى فرمايد : «هماره، بنده من با مستحبّات به من نزديكى مى جويد تا دوستدارش مى شوم . پس من، گوش شنيدن او و ديده ديدن او و زبان گفتن او و دلِ فهمنده او مى گردم . پس چون بخوانَد ، پاسخش مى دهم و چون بخواهد ، عطايش مى كنم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر خدا را چنان كه بايسته شناخت اوست ، مى شناختيد ، كوه ها با دعاى شما از جا كَنده مى شدند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر خدا را چنان كه بايسته شناخت اوست ، مى شناختيد ، بر درياها راه مى رفتيد و كوه ها به دعاى شما از جا كَنده مى شدند ، و اگر از خدا چنان كه بايد مى ترسيديد ، به علمى دست مى يافتيد، بى اندكى جهل و كسى به اين نمى رسد و درنمى يايد . خداى عز و جلبزرگ تر از آن است كه كسى به همه امر او برسد .

7 / 17رستگارى و كاميابىامام على عليه السلام :هر كس خداى سبحان را بشناسد ، هرگز بدبخت نخواهد شد .

بحار الأنوار_ از صحف ادريس عليه السلام _: اى اخنوخ ! (1) هر كه مرا شناخت، رستگار شد و هر كه مرا نشناخت ، تباه گشت . شگفتا از كسى كه به من ره نبرد، در حالى كه يك لحظه هم بدون من نيست! و چگونه بدون من باشد ، در حالى كه من از هر نزديكى به او نزديك تر و حتّى از رگ گردن هم به او نزديك ترم ؟

ر . ك : ج 5 ص 19 ح 3900 .

.


1- .ر . ك : ص 227 (پاورقى).

ص: 484

7 / 18المجتمع الأَمثلالكتاب«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعَام بَصِيرًا» (1) .

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَ_تٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَ_كِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَ_هُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» (2) .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إِلى مُحَمَّدِ بنِ أَبي بَكرٍ وأَهلِ مِصرَ _: عَلَيكُم بِتَقوَى اللّهِ ؛ فَإِنَّها تَجمَعُ مِنَ الخَيرِ ما لا يَجمَعُ غَيرُها ، ويُدرَكُ بِها مِنَ الخَيرِ ما لا يُدرَكُ بِغَيرِها ؛ مِن خَيرِ الدُّنيا وخَيرِ الآخِرَةِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : « وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيْرًا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَ_ذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الاْخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ » (3) . اِعلَموا _ يا عِبادَ اللّهِ _ أَنَّ المُؤمِنَ يَعمَلُ لِثَلاثٍ مِنَ الثَّوابِ : إِمّا لِخَيرِ الدُّنيا ، فَإِنَّ اللّهَ يُثيبُهُ بِعَمَلِهِ في دُنياهُ ؛ قالَ اللّهُ سُبحانَهُ لإِِبراهيمَ : «وَ ءَاتَيْنَ_هُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الاْخِرَةِ لَمِنَ الصَّ__لِحِينَ » (4) ، فَمَن عَمِلَ للّهِِ تَعالى أَعطاهُ أَجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما . وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «يَ_عِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَ_ذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَ سِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّ_بِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ » (5) ، فَما أَعطاهُمُ اللّهُ فِي الدُّنيا لَم يُحاسِبهُم بِهِ فِي الآخِرَةِ . قالَ اللّهُ عز و جل : «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَ زِيَادَةٌ» (6) ، فَالحُسنى هِيَ الجَنَّةُ ، وَالزِّيادَةُ هِيَ الدُّنيا . وإِمّا لِخَيرِ الآخِرَةِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُكَفِّرُ بِكُلِّ حَسَنَةٍ سَيِّئَةً ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّ الْحَسَنَ_تِ يُذْهِبْنَ السَّيِّ_ئاتِ ذَ لِكَ ذِكْرَى لِلذَّ كِرِينَ » (7) ، حَتّى إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ حُسِبَت لَهُم حَسَناتُهُم ، ثُمَّ أَعطاهُم بِكُلِّ واحِدَةٍ عَشرَ أَمثالِها إِلى سَبعِمِئَةِ ضِعفٍ ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «جَزَاءً مِّن رَّبِّكَ عَطَ_اءً حِسَابًا » (8) ، وقالَ : «أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فِى الْغُرُفَ_تِ ءَامِنُونَ » (9) . فَارغَبوا في هذا _ رَحِمَكُمُ اللّهُ _ وَاعمَلوا لَهُ ، وتَحاضّوا (10) عَلَيهِ . وَاعلَموا _ يا عِبادَ اللّهِ _ أَنَّ المُتَّقينَ حازوا عاجِلَ الخَيرِ وآجِلَهُ ؛ شارَكوا أَهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، ولَم يُشارِكهُم أَهلُ الدُّنيا في آخِرَتِهِم ؛ أَباحَهُمُ اللّهُ مِنَ الدُّنيا ما كَفاهُم وبِهِ أَغناهُم ؛ قالَ اللّهُ عَزَّ اسمُهُ : « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَ_تِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَ_مَةِ كَذَ لِكَ نُفَصِّلُ الآْيَ_تِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» (11) . سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت ، وأَكَلوها بِأَفضَلِ ما أُكِلَت ؛ شارَكوا أَهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، فَأَكَلوا مَعَهُم مِن طَيِّباتِ ما يَأكُلونَ ، وشَرِبوا مِن طَيِّباتِ ما يَشرَبونَ ، ولَبِسوا مِن أَفضَلِ ما يَلبَسونَ ، وسَكَنوا مِن أَفضَلِ ما يَسكُنونَ ، وتَزَوَّجوا مِن أَفضَلِ ما يَتَزَوَّجونَ ، ورَكِبوا مِن أَفضَلِ ما يَركَبونَ ؛ أَصابوا لَذَّةَ الدُّنيا مَعَ أَهلِ الدُّنيا ، وهُم غَدا جيرانُ اللّهِ ، يَتَمَنَّونَ عَلَيهِ فَيُعطيهِم ما تَمَنَّوهُ ، ولا يَرُدُّ لَهُم دَعوَةً ، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيباً مِنَ اللَّذَّةِ . فَإِلى هذا _ يا عِبادَ اللّهِ _ يَشتاقُ إِلَيهِ مَن كانَ لَهُ عَقلٌ ، ويَعمَلُ لَهُ بِتَقوَى اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ . 12

.


1- .النساء : 134 .
2- .الأعراف : 96 .
3- .النحل : 30 .
4- .العنكبوت : 27 .
5- .الزمر : 10 .
6- .هود: 114 .
7- .النبأ: 36 .
8- .سبأ : 37 .
9- .. الحَضّ على الشيء : الحثّ على الشيء (النهاية : ج 1 ص 400) .
10- .الأعراف : 32 .
11- .الأمالي للمفيد : ص 261 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 25 ح 31 كلاهما عن أبي إسحاق الهمداني ، بحار الأنوار : ج 33 ص 543 ح 720 وراجع : الغارات : ج 1 ص 234 .

ص: 485

7 / 18 جامعه نمونه

7 / 18جامعه نمونهقرآن«هر كس پاداش دنيا را بخواهد ، پاداش دنيا و آخرت، نزد خداست، و خداوند، شنوا و بيناست» .

«و اگر مردم شهرها ايمان آورده و تقوا مى ورزيدند ، بى گمان ، بركاتى از آسمان و زمين بر ايشان مى گشوديم؛ ولى تكذيب كردند و از اين رو، به كيفر دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتيم» .

حديثامام على عليه السلام_ در نامه اش به محمّد بن ابى بكر و مصريان _: هماره با تقوا باشيد كه آن خيرى را گِرد مى آورد كه جز آن نمى آورد و بدان به خيرى مى توان رسيد كه با جز آن نمى توان ، چه خير دنيا و چه خير آخرت . خداوند عز و جلمى فرمايد : «و به كسانى كه تقوا ورزيدند ، گفته شود : پروردگارتان چه نازل كرد؟ مى گويند : خير . براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كردند ، [پاداش ]نيكويى است و بى گمان ، سراى آخرت نيكوتر است، و چه نيكوست سراى باتقوايان» . اى بندگان خدا ! بدانيد كه مؤمن، براى سه ثواب مى كوشد : يا خير دنيا كه خدا در همين دنيا ، پاداش كارش را مى دهد . خداوند سبحان، درباره ابراهيم چنين فرمود : «و اجر او را در دنيا داديم و او در آخرت هم از صالحان است» . پس هر كه براى خداى متعال بكوشد ، اجرش را در دنيا و آخرت بدهد و امور مهمّش را در هر دو سرا كفايت كند و خداوند عز و جل فرمود : «اى بندگان مؤمن ! از خدايتان پروا كنيد . براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كردند ، نيكى خواهد بود و زمين خدا فراخ است . بى ترديد ، شكيبايان، اجر بى حساب و كامل خواهند يافت» . پس از آنچه در دنيا به ايشان داده در آخرت حساب نكشد ، خداوند عزيز بزرگ فرموده است «براى نيكوكاران نيكى هست و زيادتى» كه نيكى همان بهشت است و زيادت ، همان دنيا . و يا براى خير آخرت كه خداوند عز و جل با هر نيكى ، بدى اى را مى پوشاند . خداوند عز و جلمى فرمايد : «نيكى ها ، بدى ها را مى پوشانند . اين ، يادآورى اى براى يادكنندگان است» . تا آن كه روز قيامت نيكى هايشان برايشان محاسبه مى شود . سپس به هر حسنه ، از ده تا هفتصد برابر پاداش مى دهد . خداوند عز و جلمى فرمايد : «پاداش از پروردگارت ، عطايى به حساب» و مى فرمايد : «آنان، پاداش مضاعف در برابر آنچه كرده اند ، دارند و آنان در غرفه ها[ى بهشت ]ايمن خواهند بود» . پس خدايتان بيامرزد، به اين «پاداش بزرگ» رغبت ورزيد و براى آن بكوشيد و يكديگر را بدان برانگيزيد . اى بندگان خدا ! بدانيد كه باتقوايان ، هر دو خير عاجل (دنيا) و آجل (آخرت) را به چنگ آوردند . با دنياداران در دنيايشان شريك شدند و دنياداران در آخرت با ايشان ، شريك نشدند . خدا از دنيا، آنچه را كه كفايتشان كند و توانگرشان سازد، برايشان روا ساخت و چنين فرمود : «بگو : چه كس زينت خدايى را كه براى بندگانش بيرون آورده است و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است؟ بگو : اينها در زندگانى دنيا براى مؤمنان [و نيز غيرمؤمنان] است؛ ولى روز قيامت، فقط براى مؤمنان است . اين گونه ، آيات خود را براى دانايان، به تفصيل بيان مى كنيم» . در دنيا در بهترين جا ، سُكنا گزيدند و بهترين خوردنى ها را خوردند ، با دنياداران در دنيايشان شريك گشتند و با آنان از خوردنى هاى پاكيزه اى كه مى خوردند ، خوردند و از نوشيدنى هاى پاكيزه شان نوشيدند و بهترين لباس هاى آنان را پوشيدند و بهترين جايى كه آنان مى نشستند، نشستند و با بهترين همسران، ازدواج كردند و بر بهترين مَركب هايى كه آنان سوار مى شدند ، سوار شدند . مانند دنياداران به لذّت دنيا رسيدند و در آينده، همسايگان خدايند ، به خدا اميد مى ورزند و خدا هم آنچه را اميد مى ورزند، به ايشان عطا مى كند و خواسته شان را رد نمى كند و از لذّتشان نمى كاهد . پس اى بندگان خدا ! آن كه خردمند است ، به اين [پاداش ]شوق مى ورزد و با تقواى الهى براى آن مى كوشد، و هيچ تغيير و توانى جز به خدا نيست .

.

ص: 486

. .

ص: 487

. .

ص: 488

راجع : ص 16 (الفصل الأوّل : قيمة معرفة اللّه )، ج 5 ص 10 (الفصل الأوّل : قيمة التوحيد) ، التنمية الإقتصادية في الكتاب والسنّة : القسم الأوّل / الفصل الأوّل / سعادة الدنيا و الآخرة ، والقسم الأوّل / الفصل الثاني / قوام الدين والدنيا.

.

ص: 489

راجع : ص 17 (فصل يكم : ارزش شناخت خدا)، ج 5 ص 11 (فصل يكم : ارزش توحيد) ، توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : بخش اوّل / فصل يكم / خوشبختى دنيا و آخرت ، و بخش اوّل / فصل دوم / برپايى دين و دنيا .

.

ص: 490

. .

ص: 491

چكيده آنچه درباره نقش خداشناسى گذشت

بخش اوّل : نقش خداشناسى در زندگىِ فردى

چكيده آنچه درباره نقش خداشناسى گذشتآثار و بركات خداشناسى و نقش آن در زندگى انسان را در دو بخش مى توان خلاصه كرد :

بخش اوّل : نقش خداشناسى در زندگىِ فردىمهم ترين نقش خداشناسى در زندگىِ فردى ، محبّت و انس با خداوند متعال است ؛ چرا كه انسان، فطرتا عاشق زيبايى است و از آن جا كه خداوند متعال، جامع همه زيبايى هاست و همه زيبايان ، زيبايى خود را از او دارند ، انسان نمى تواند خدا را بشناسد و او را دوست نداشته باشد . از اين رو، امام مجتبى عليه السلاممى فرمايد : مَن عَرَفَ اللّهَ أَحَبَّهُ (1) . هر كه خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت. و هر چه معرفت انسان نسبت به آفريدگار جهان بيشتر شود، محبّت او در

.


1- .ر . ك : سير أعلام النبلاء ، ج 7 ص 63 . نيز، ر . ك : ح ص 456 ح 3690 .

ص: 492

بخش دوم : نقش خداشناسى در زندگى اجتماعى

دلش بيشتر مى گردد ، تا آن جا كه در مرتبه «كاملان در خدا دوستى» (1) قرار مى گيرد . محبّتى كه زاييده معرفت باشد، با عنايت به اوامر و نواهى الهى و جايگاه انسان در نظام آفرينش و نيز توأم با خشيت و رغبت است و انسان را به همه ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى و ترك ضدّ ارزش ها دعوت مى نمايد.

بخش دوم : نقش خداشناسى در زندگى اجتماعىخداشناسى، به دليل اين كه زيربناى ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى است ، اصلى ترين پايه هاى جامعه نمونه انسانى نيز هست . به همين جهت، نمى توان از جامعه اى كه خدا را باور ندارد، انتظار داشت ارزش هاى انسانى و در رأس آنها عدالت اجتماعى را رعايت نمايد. لذا امام رضا عليه السلامدرباره فلسفه خدا پرستى مى فرمايد : لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ، مِنها أنَّ مَن لَم يُقِرَّ بِاللّهِ عز و جل لَم يَتَجَنَّب مَعاصِيَهُ ، ولَم يَنتَهِ عَنِ ارتِكابِ الكَبائِرِ ولَم يُراقِب أحَدا فيما يَشتَهي ويَستَلِذُّ مِنَ الفَسادِ وَالظُّلمِ... . (2) به علّت هاى بسيار ؛ يك علّت آن كه به خدا اقرار نكند ، از نافرمانى او نپرهيزد و از ارتكاب گناهان كبيره باز نَايستد و هيچ كس را در آنچه از تباهى و ستم دوست مى دارد و لذّت مى برد ، نپايد. بى ترديد، استقرار ارزش هاى اخلاقى در جامعه، بدون زيربناى مذهبى و اعتقاد به خدا امكان پذير نيست . اگر جهان، بى شعور و بى هدف باشد و عادل و

.


1- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : بخش دوم / فصل يكم / كاملانِ در خدا دوستى .
2- .ر . ك : ص 466 ح 3715 .

ص: 493

ظالم ، و نيكوكار و بدكار ، همه با مرگ به يك نقطه مى رسند، با كدام دليل مى توان جامعه را به رعايت ارزش هاى والاى انسانى ، عدالت خواهى ، ايثار و مبارزه با ظلم و جنايت دعوت كرد؟ چه دليلى دارد كه يكى فداى ديگران شود و ديگران، فداى او نگردند؟ از اين رو، بايد گفت كه ماترياليسم، مستلزم نفى ارزش هاى اخلاقى و پذيرفتن ارزش هاى اخلاقى، مستلزم نفى ماترياليسم است . به عكس، اعتقاد به خدا و هدفدارى جهان هستى ، زمينه ساز جامعه برين و تكامل مادّى و معنوى انسان است و به فرموده آفريدگار جهان : «مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ . (1) و هر كس پاداش دنيا را بخواهد ، پاداش دنيا و آخرت، نزد خداست» . و اگر روزى جامعه بشر به طور شايسته با آفريدگار جهان پيوند بر قرار كند ، بهترين زندگى ها را براى خود فراهم ساخته است . به اميد آن روز . (2)

.


1- .سوره نساء : آيه 134 .
2- .ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : بخش يكم / فصل پنجم : توسعه نويد داده شده در اسلام.

ص: 494

الفصل الثامن: آفاق معرفة اللّه8 / 1حَقُّ مَعرِفَةِ اللّهِ وحدُّهاالتوحيد عن ابن عبّاس :جاءَ أَعرابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ عَلِّمني مِن غَرائِبِ العِلمِ . قالَ : ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسأَلَ عَن غَرائِبِهِ ؟! قالَ الرَّجُلُ : ما رَأسُ العِلمِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . قالَ الأَعرابِيُّ : وما مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ؟ قالَ : تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ ، وأَنَّهُ واحِدٌ أَحَدٌ ، ظاهِرٌ باطِنٌ ، أَوَّلٌ آخِرٌ ، لا كُفوَ لَهُ ولا نَظيرَ ، فَذلِكَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ . (1)

.


1- .التوحيد : ص 284 ح 5 ، منية المريد : ص 366 ، مشكاة الأنوار : ص 40 ح 10 ، جامع الأخبار : ص 36 ح 17 نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 269 ح 4 .

ص: 495

فصل هشتم: آفاق معرفت خدا

8 / 1 حقيقت و مرز معرفت خدا

فصل هشتم: آفاق معرفت خدا8 / 1حقيقت و مرز معرفت خداالتوحيد_ به نقل از ابن عبّاس _: عربى باديه نشين نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! به من از علوم غريبه بياموز . فرمود : «تو با رأس علم چه كرده اى كه از غرائب آن مى پرسى؟». مرد گفت : رأس علم چيست، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «معرفت حقيقى خدا» . عرب باديه نشين پرسيد : معرفت حقيقى خدا، چگونه است؟ فرمود : «او را بى مانند و شبيه و شريك مى دانى و اين كه يگانه و يكتاست ، برون و درون و آغاز و انجام است ، همتا و نظيرى ندارد . اين است معرفت حقيقى او» .

.

ص: 496

الإمام الكاظم عليه السلام :أَوَّلُ الدِّيانَةِ بِهِ مَعرِفَتُهُ ، وكَمالُ مَعرِفَتِهِ تَوحيدُهُ ، وكَمالُ تَوحيدِهِ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ . (1)

التوحيد عن طاهر بن حاتم بن ماهويه :كَتَبتُ إِلَى الطَيِّبِ _ يَعني أَبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام _ : مَا الَّذي لا تُجزِئُ مَعرِفَةُ الخالِقِ بِدونِهِ ؟ فَكَتَبَ : لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ ، ولَم يَزَل سَميعا وعَليما وبَصيرا ، وهُوَ الفَعّالُ لِما يُريدُ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن أَدنَى المَعرِفَةِ _: الإِقرارُ بِأَنَّهُ لا إِلهَ غَيرُهُ ، ولا شِبهَ لَهُ ولا نَظيرَ ، وأَنَّهُ قَديمٌ مُثبَتٌ مَوجودٌ غَيرُ فَقيدٍ ، وأَنَّهُ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أَفضَلَ الفَرائِضِ وأَوجَبَها عَلَى الإِنسانِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ وَالإِقرارُ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ ، وحَدُّ المَعرِفَةِ أَنَّهُ لا إِلهَ غَيرُهُ ولا شَبيهَ لَهُ ولا نَظيرَ لَهُ ، وأَنَّهُ يُعرَفُ أَنَّهُ قَديمٌ مُثبَتٌ بِوُجودٍ غَيرِ فَقيدٍ ، مَوصوفٌ مِن غَيرِ شَبيهٍ ولا مُبطِلٍ ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ _: أَروي أَنَّ المَعرِفَةَ التَّصديقُ وَالتَّسليمُ وَالإِخلاصُ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ، وأَروي أَنَّ حَقَّ المَعرِفَةِ أَن يُطيعَ ولا يَعصِيَ ، ويَشكُرَ ولا يَكفُرَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 140 ح 6 عن فتح بن عبد اللّه مولى بني هاشم ، التوحيد : ص 57 ح 14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 166 ح 106 .
2- .التوحيد : ص 284 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 269 ح 5 وراجع : الكافي : ج 1 ص 86 ح 2 .
3- .الكافي : ج 1 ص 86 ح 1 ، التوحيد : ص 283 ح 1 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 133 ح 29 كلّها عن الفتح بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 3 ص 267 ح 1 .
4- .كفاية الأثر : ص 258 عن هشام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 55 ح 34 .
5- .الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام : ص 65 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 14 ح 34 .

ص: 497

امام كاظم عليه السلام:آغاز گردن نهادن به فرمان خدا ، معرفت به اوست و كمال معرفتش ، يگانه شمردن او و كمال يگانه شمردنش ، نفى كردن صفت ها از اوست .

التوحيد_ به نقل از طاهر بن حاتم بن ماهويه _: به مرد پاك ، امام كاظم عليه السلامنوشتم: چه چيز است كه معرفت آفريدگار، جز با آن، كامل نمى شود؟ امام عليه السلام نوشت: «[ اين كه بدانى] به مانند او چيزى نيست و همواره، شنوا و دانا و بيناست و هر چه بخواهد، مى كند» .

امام رضا عليه السلام_ چون از كمترين حدّ معرفت سؤال شد _: اقرار به اين كه خدايى جز او نيست و شبيه و نظيرى ندارد و او قديم و ثابت و موجود، و نه معدوم است و اين كه مانند او چيزى وجود ندارد .

امام صادق عليه السلام:بى گمان ، برترين فريضه ها و واجب ترين آنها براى انسان ، معرفت خداوند و اقرار به عبوديت اوست و حدّ معرفت، آن است كه خدايى جز او نيست و شبيه و نظيرى ندارد و اين كه به اين گونه شناخته شود كه قديم و وجود، برايش ثابت است و نه عدم ؛ وصف شده است ، امّا بدون شباهت و باطل گرايى ؛ (1) به مانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست .

امام رضا عليه السلام_ در كتاب الفقه منسوب به ايشان _: روايت مى كنم كه معرفت ، تصديق و تسليم و خلوص در نهان و آشكار است، و نيز روايت مى كنم كه معرفت حقيقى آن است كه فرمان بَرَد و سر نپيچد و سپاس بگزارد و كفران نورزد .

.


1- .ممكن است اين كلمه، در اصل حديث، «مُمْثِل» بوده باشد كه معناى آن: «بدون مثال و شبيه» است و محتمل است كه «مُبْطِل» باشد و ناظر به نظريه معطّله كه هيچ وصفى را براى خدا نمى پذيرند . (م)

ص: 498

8 / 2لا تُدرِكُهُ الأَبصارُالكتاب«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَ_رَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ » . (1)

«يَسْ_ئلُكَ أَهْلُ الْكِتَ_بِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَ_بًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَكْبَرَ مِن ذَ لِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّ_عِقَةُ بِظُ_لْمِهِمْ» . (2)

«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَ_تِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِى وَلَ_كِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِى فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَ_نَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :فَوقَ كُلِّ شَيءٍ عَلا ، ومِن كُلِّ شَيءٍ دَنا ، فَتَجَلّى لِخَلقِهِ مِن غَيرِ أَن يَكونَ يُرى ، وهُوَ بِالمَنظَرِ الأَعلى . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لاَ تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ» _: إِحاطَةُ الوَهمِ ... اللّهُ أَعظَمُ مِن أَن يُرى بِالعَينِ . (5)

.


1- .الأنعام : 103 .
2- .النساء : 153 .
3- .الأعراف : 143 .
4- .التوحيد : ص 45 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كفاية الأثر : ص 161 عن هشام بن محمّد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 11 ص 38 ح 35 .
5- .الكافي : ج 1 ص 98 ح 9 ، التوحيد : ص 112 ح 10 ، الاحتجاج : ج 2 ص 211 ح 222 كلّها عن عبداللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 4 ص 33 ح 11 .

ص: 499

8 / 2 ديده ها او را درنمى يابند

اشاره

8 / 2ديده ها او را درنمى يابندقرآن«ديده ها او را درنمى يابند ؛ امّا او ديده ها را درمى يابد و او باريك بين و آگاه است» .

«اهل كتاب، از تو مى خواهند كه كتابى از آسمان بر آنان فرود آورى . البته از موسى، بزرگ تر از اين را خواستند و گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده . پس به سزاى ستمشان، صاعقه، آنان را فرو گرفت» .

«و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، گفت : پروردگارا ! خود را به من بنماى تا به تو بنگرم . فرمود: هيچ گاه مرا نخواهى ديد ؛ امّا به كوه بنگر . اگر در جاى خود قرار گرفت ، به زودى مرا خواهى ديد . پس چون پروردگارش بر كوه جلوه نمود ، آن را ريز ريز ساخت و موسى، بيهوش بر زمين افتاد و چون به هوش آمد ، گفت: تو منزّهى! به درگاهت توبه كردم و من، نخستينِ مؤمنانم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله:[خدا] بالاتر از هر بالا، ولى نزديك به همه چيز است و بى آن كه ديده شود، براى خلقش جلوه كرد، در حالى كه در افق بالاست .

امام صادق عليه السلام_ درباره سخن خداى متعال: «ديده ها او را درنمى يابند» _: منظور، ديده خيال است ... خداوند، بزرگ تر از آن است كه به ديد چشم آيد .

.

ص: 500

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «لاَ تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَ_رَ» _: لا تُدرِكُهُ أَوهامُ القُلوبِ ، فَكَيفَ تُدرِكُهُ أَبصارُ العُيونِ ! (1)

المحاسن عن أبي هاشم الجعفريّ :أَخبَرَنِي الأَشعَثُ بنُ حاتِمٍ أَنَّهُ سَأَلَ الرِّضا عليه السلام عَن شَيءٍ مِنَ التَّوحيدِ ، فَقالَ : أَلا تَقرَأُ القُرآنَ ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : اِقرَأ : «لاَ تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَ_رَ» ، فَقَرَأتُ . فَقالَ : مَا الأَبصارُ ؟ قُلتُ : أَبصارُ العَينِ . قالَ : لا ، إِنَّما عَنَى الأَوهامَ ؛ لا تُدرِكُ الأَوهامُ كَيفِيَّتَهُ ، وهُوَ يُدرِكُ كُلَّ فَهمٍ . (2)

الكافي عن أبي هاشم الجعفريّ :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام (3) : «لاَ تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَ_رَ» ؟ فَقالَ : يا أَبا هاشِمٍ ، أَوهامُ القُلوبِ أَدَقُّ مِن أَبصارِ العُيونِ ، أَنتَ قَد تُدرِكُ بِوَهمِكَ السِّندَ وَالهِندَ وَالبُلدانَ الَّتي لَم تَدخُلها ولا تُدرِكُها بِبَصَرِكَ ، وأَوهامُ القُلوبِ لا تُدرِكُهُ فَكَيفَ أَبصارُ العُيونِ ؟! (4)

التوحيد عن صفوان بن يحيى :سَأَلَني أَبو قُرَّةَ المُحَدِّثُ أَن أُدخِلَهُ عَلى أَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلامفَاستَأَذَنتُهُ في ذلِكَ فَأَذِنَ لي ، فَدَخَلَ عَلَيهِ فَسَأَلَهُ عَنِ الحَلالِ وَالحَرامِ وَالأَحكامِ حَتّى بَلَغَ سُؤالُهُ التَّوحيدَ ، فَقالَ أَبو قُرَّةَ : إِنّا رُوّينا أنَّ اللّهَ عز و جلقَسَّمَ الرُّؤيَةَ وَالكَلامَ بَينَ اثنَينِ ، فَقَسَّمَ لِمُوسى عليه السلام الكَلامَ وَلِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله الرُّؤيَةَ . فَقالَ أَبُو الحَسَنِ عليه السلام فَمَنِ المُبَلِّغُ عَنِ اللّهِ عز و جل إِلَى الثَّقَلَينِ الجِنِّ وَالإنسِ : «لاَّ تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَ_رَ» (5) «وَ لاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا» (6) و «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» (7) أَلَيسَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله؟ قالَ : بَلى؟ قالَ : فَكَيفَ يَجِيءُ رَجُلٌ إِلَى الخَلقِ جَميعا فَيُخبِرُهُم أَنَّهُ جاءَ مِن عِندِ اللّهِ وَأَنَّهُ يَدعوهُم إِلَى اللّهِ بِأَمرِ اللّهِ وَيَقولُ : «لاَّ تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَ_رَ» «وَ لاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا» وَ «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» ثُمَّ يَقولُ : أَنَا رَأَيتُهُ بِعَيني ، وَأَحَطتُ بِهِ عِلما وَهُوَ عَلى صُورَةِ البَشَرِ ، أَما تَستَحيونَ؟! ما قَدَرَتِ الزَّنادِقَةُ أَن تَرمِيَهُ بِهذا ؛ أَن يَكونَ يَأتِي عَنِ اللّهِ بِشَيءٍ ، ثُمَّ يَأتي بِخِلافِهِ مِن وَجهٍ آخَرَ!! قالَ أَبو قُرَّةَ : فَإنَّهُ يَقولُ : «وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى» (8) ؟ فَقالَ أَبُو الحَسَنِ عليه السلام : إِنَّ بَعدَ هذِهِ الآيَةِ ما يَدُلُّ عَلى ما رَأَى ، حَيثُ قالَ : «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» (9) يَقولُ : ما كَذَبَ فُؤادُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ما رَأَت عَيناهُ ، ثُمَّ أَخبَرَ بِما رَأَى فَقالَ : «لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَ_تِ رَبِّهِ الْكُبْرَى» (10) ، فَاياتُ اللّهِ عز و جلغَيرُ اللّهِ ، وَقَد قالَ : «وَ لاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا» (11) فَإذا رَأَتهُ الأَبصارُ فَقَد أَحاطَت بِهِ العِلمُ وَوَقَعَتِ المَعرِفَةُ . فَقالَ أَبو قُرَّةَ : فَتُكَذِّبُ بِالرِّواياتِ؟ فَقالَ أَبُو الحَسَنِ عليه السلام : إِذا كانَتِ الرِّواياتُ مُخالِفَةً لِلقُرآنِ كَذَّبتُ بِها ، وَما أَجمَعَ المُسلِمونَ عَلَيهِ أَنَّهُ لا يُحاطُ بِهِ عِلمٌ (12) وَلا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، وَلَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ . 13

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 494 ح 673 عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع ، التوحيد : ص 113 ح 12 عن أبيهاشم الجعفري عن الإمام الجواد عليه السلام نحوه ، روضة الواعظين : ص 42 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 39 ح 17 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 372 ح 815 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 308 ح 46 وراجع : التوحيد : ص 112 ح 11 .
3- .المراد من أبي جعفر هنا هو الإمام الجواد عليه السلام .
4- .الكافي : ج 1 ص 99 ح 11 ، التوحيد : ص 113 ح 12 ، الاحتجاج : ج 2 ص 465 ح 319 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 39 ح 17 .
5- .الأنعام : 103 .
6- .طه : 110 .
7- .. الشورى : 11 .
8- .النجم : 13 .
9- .النجم : 11 .
10- .النجم : 18 .
11- .هكذا في النسخ والظاهر أنّه اشتباه من النسّاخ ، والصواب «لا يحاط بعلم» (هامش المصدر) أو «لا يُحيط به علمٌ» .
12- .التوحيد : ص 111 ح 9 ، الاحتجاج : ج 2 ص 373 ح 285 نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 36 ح 14 .

ص: 501

امام رضا عليه السلام_ درباره سخن خداى عز و جل : «ديده ها او را درنمى يابند ؛ امّا او ديده ها را درمى يابد» _: يعنى به خيال دل نيز درنيايد . پس چگونه ديده سر، او را بيابد؟!

المحاسن_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _: اشعث بن حاتم به من خبر داد كه از امام رضا عليه السلام از چيزى درباره توحيد پرسيد . فرمود : «آيا قرآن نمى خوانى؟». گفتم: چرا . فرمود: «بخوان «ديده ها او را درنمى يابند ؛ امّا او ديده ها را درمى يابد» » . پس خواندم . امام عليه السلام فرمود: «چه ديده هايى؟». گفتم: ديده سر . فرمود: «نه ، منظور آيه، خيال هاست كه كيفيت او را تخيّل هم نكنند ؛ ولى او هر انديشه و خيالى را درمى يابد» .

الكافى_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _: به امام جواد عليه السلام گفتم: «ديده ها او را درنمى يابند ؛ امّا او ديده ها را درمى يابد» . فرمود: «اى ابو هاشم ! ديده هاى خيال، دقيق تر از ديده هاى سر است . تو با خيالت ، سِند و هند و شهرهايى را كه نرفته اى و به چشمت نديده اى ، درمى يابى ؛ امّا همين ديده هاى خيال، او را درنمى يابند . پس چگونه ديدگان سر، او را دريابند؟

التوحيد_ به نقل از صفوان بن يحيى _: ابو قرّه محدّث از من خواست كه او را بر امام رضا عليه السلامدرآورم . پس از امام عليه السلام اجازه خواستم و ايشان، اجازه داد . او وارد شد و از حلال و حرام و احكام پرسيد تا به توحيد رسيد . ابو قرّه گفت: براى ما روايت شده كه خدا، ديدن و سخن گفتن [با خود] را ميان دو نفر قسمت كرده است . به موسى عليه السلام ، سخن گفتن [با خود] را و به محمّد صلى الله عليه و آله ديدن [خود] را عطا كرده است . امام رضا عليه السلام فرمود: «پس چه كس اين آيه ها را از خدا به جنّ و انس رسانده است: «ديده ها او را درنيابند و او ديده ها را دريابد» ، «و احاطه علمى به او ندارند» و «به مانند او چيزى نيست» ؟ آيا محمّد صلى الله عليه و آلهابلاغ نكرده است؟». گفت: چرا . فرمود : «پس چگونه كسى كه به سوى همه آفريدگان مى آيد و به آنان خبر مى دهد كه از نزد خدا آمده است و آنان را به امر الهى به سوى خدا فرا مى خوانَد و مى گويد: «ديده ها او را در نمى يابند و او ديده ها را در مى يابد» ، «و احاطه علمى به او ندارند» ، «به مانند او چيزى نيست» ، سپس بگويد: من او را به چشم خود ديده ام و از او آگاهم و به هيئت انسان است ؟! آيا [از دادن اين نسبت، ]شرم نمى كنيد؟ زنادقه هم نمى توانستند چنين تهمتى به پيامبر صلى الله عليه و آله بزنند ؛ اين كه او از سوى خدا چيزى مى آورد و از جهتى ديگر ، خلاف آن را مى آورد» . ابو قرّه گفت: در قرآن مى گويد: «و بى گمان ، او را يك بار ديگر ديده است» . امام عليه السلام فرمود: «اين آيه، پس از آيه «دل ، آنچه را ديد ، انكار نكرد» ، ديگر دلالتى بر آنچه ديده، ندارد . آيه مى گويد: دل محمّد صلى الله عليه و آلهآنچه را چشمانش ديد ، دروغ نينگاشت . سپس آنچه را كه ديده بود، بازگو كرد: «بى گمان ، از آيات بزرگ پروردگار خود ديد» . پس آيات و نشانه هاى خدا غير از خدا هستند و خود فرموده است: «و به او احاطه علمى ندارند» ، و اگر ديده ها او را ببينند ، احاطه علمى و معرفت به او واقع مى شود» . ابو قرّه گفت: پس روايات را تكذيب مى كنى؟ امام رضا عليه السلام فرمود: «هر گاه روايات ، مخالف با قرآن باشند ، آنها را تكذيب مى كنم و با اجماع مسلمانان هم مخالفت دارد ؛ چرا كه به خدا ، احاطه علمى حاصل نمى شود و ديده ها او را درنمى يابند و مانند او چيزى نيست» .

.

ص: 502

. .

ص: 503

. .

ص: 504

الإمام عليّ عليه السلام :ظاهِرٌ لا بِتَأويلِ المُباشَرَةِ ، مُتَجَلٍّ لا بِاستِهلالِ رُؤيَةٍ . (1)

عنه عليه السلام :الرّادِعُ أَناسِيَّ (2) الأَبصارِ عَن أَن تَنالَهُ أَو تُدرِكَهُ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي تَمجيدِ اللّهِ عز و جل _: لَم يَنتَهِ إِلَيكَ نَظَرٌ ، ولَم يُدرِككَ بَصَرٌ . أَدرَكتَ الأَبصارَ ، وأَحصَيتَ الأَعمالَ (الأَعمارَ) . (4)

عنه عليه السلام :لَم تَقَع عَلَيهِ الأَوهامُ فَتُقَدِّرَهُ شَبَحا ماثِلاً ، ولَم تُدرِكهُ الأَبصارُ فَيَكونَ بَعدَ انتِقالِها حائِلاً... كَلَّت (5) عَن إِدراكِهِ طُروفُ العُيونِ، وقَصُرَت دونَ بُلوغِ صِفَتِهِ أَوهامُ الخَلائِقِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 138 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 308 ح 2 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام وص 37 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 كلاهما عن محمّد بن يحيى وأحمد بن عبداللّه العلوي عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 255 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 23 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 304 ح 34 .
2- .أناسِيّ : جمع إنسان ؛ وهو المثال الذي يُرى في السواد (لسان العرب : ج 6 ص 13) .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 106 ح 90 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 160 وراجع : بحار الأنوار : ج 95 ص 424 .
5- .طَرفٌ كليلٌ : إذا لم يحقّق المنظور . وقال بعضهم : كلَّ بَصَرُهُ كُلولاً : نَبا . والأصل من كَلَّ عنه ؛ أي نبا وضعف (لسان العرب : ج 11 ص 591) .
6- .الكافي: ج1 ص141 ح7، التوحيد: ص31 ح1 كلاهما عن الحارث الأعور، بحار الأنوار : ج 4 ص265 ح 14.

ص: 505

امام على عليه السلام:[خداوند] عز و جل ظاهر است ؛ امّا نه به معناى مباشرت و قابل تماس بودن ؛ جلوه دارد ؛ امّا نه به معناى ديده شدن .

امام على عليه السلام:[خداوند] عز و جل ممتنع است كه سياهى ديدگان به او برسند يا او را دريابند .

امام على عليه السلام_ در بزرگداشت خداى عز و جل _: نگاهى به تو نرسيد و ديده اى تو را درنيافت . ديدگان را دريافتى و كارها (عمرها) را شماره كردى .

امام على عليه السلام:وهم ها به او نمى رسند تا او را صورتى چون ديگر صورت ها بپندارند و ديده ها او را درنمى يابند تا پس از انتقال [تصوير] ، تبديل به صورتى ذهنى و قابل تغيير شود . ... نگاه ديدگان، از دريافتنش درمانده و انديشه هاى مردمان، از فهم چگونگى اش وا مانده است .

.

ص: 506

عنه عليه السلام :مَن جازَ عَلَيهِ البَصَرُ وَالرُّؤيَةُ فَهُوَ مخَلوقٌ ، ولابُدَّ لِلمَخلوقِ مِنَ الخالِقِ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَنالُهُ الأَبصارُ مِن مَجدِ جَبَروتِهِ ؛ إِذ حَجَبَها بِحُجُبٍ لا تَنفُذُ في ثِخَنِ كَثافَتِهِ ، ولا تَخرِقُ إِلى ذِي العَرشِ مَتانَةَ خَصائِصِ سُتُراتِهِ ، الَّذي صَدَرَتِ الأُمورُ عَن مَشِيئَتِهِ . (2)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ . . . المُمتَنِعَةِ مِنَ الصِّفاتِ ذاتُهُ ، ومِنَ الأَبصارِ رُؤيَتُهُ ، ومِنَ الأَوهامِ الإحاطَةُ بِهِ . (3)

عنه عليه السلام :قَد حَسَرَ (4) كُنهُهُ نَوافِذَ الأَبصارِ ، وقَمَعَ وُجودُهُ جَوائِلَ (5) الأَوهامِ . (6)

فاطمة عليهاالسلام :المُمتَنِعُ مِنَ الأَبصارِ رُؤيَتُهُ ، ومِنَ الأَلسُنِ صِفَتُهُ ، ومِنَ الأَوهامِ كَيفِيَّتُهُ . (7)

الإمام الحسين عليه السلام_ فِي وِترِهِ _: اللّهُمَّ إِنَّكَ تَرى ولا تُرى ، وأَنتَ بِالمَنظَرِ الأَعلى ، وإِنَّ إِلَيكَ الرُّجعى ، وإِنَّ لَكَ الآخِرَةَ والاُولى ، اللّهُمَّ إِنّا نَعوذُ بِكَ مِن أَن نَذِلَّ ونَخزى . (8)

الإمام زين العابدين عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الأَوَّلِ بِلا أَوَّلٍ كانَ قَبلَهُ ، وَالآخِرِ بِلا آخِرٍ يَكونُ بَعدَهُ ، الَّذي قَصُرَت عَن رُؤيَتِهِ أَبصارُ النّاظِرينَ ، وعَجَزَت عَن نَعتِهِ أَوهامُ الواصِفينَ . (9)

.


1- .كفاية الأثر : ص 257 عن هشام عن الإمام الصادق عن أبيه عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 54 ح 34 .
2- .التوحيد : ص 52 ح 13 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 276 ح 16 .
3- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 56 ح 14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 284 ح 17 .
4- .الحَسْر والحَسَر : الإعياء والتعب (لسان العرب : ج 4 ص 188) .
5- .الجائل : الزائل عن مكانه (لسان العرب : ج 11 ص 131) .
6- .الكافي : ج 1 ص 140 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة ، التوحيد : ص 57 ح 14 عن فتح بن يزيد عن الإمام الرضا عليه السلاموفيه بزيادة «دون» قبل «كنهه» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 285 ح 17 .
7- .الاحتجاج : ج 1 ص 255 عن عبداللّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 29 ص 221 ح 1 .
8- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 2 ص 200 ح 3 عن منصور عن شيخ يكنّى أبا محمّد ، الفردوس : ج 1 ص 442 ح 1802 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 2 ص 207 ح 3782 ؛ فلاح السائل : ص 416 ، من دون إسنادٍ إلى المعصوم ، بحار الأنوار : ج 87 ص 92 ح 11 .
9- .الصحيفة السجّاديّة : ص 19 الدعاء 1 .

ص: 507

امام على عليه السلام:هر كه ديدار او ممكن باشد و بتوان او را ديد ، مخلوق است و مخلوق را به خالق، نياز .

امام على عليه السلام:ديده ها شُكوه جبروتش را در نيابند و چون آن را در پسِ پرده ستبر خويش كند، از آن درنگذرند و ياراى دريدن پوشش محكم صاحب عرش را ندارند ؛ او كه كارها از خواست وى منشأ مى گيرند .

امام على عليه السلام:ستايش، ويژه خداست ... و خدايى كه توصيف ذاتش ، ديدنش براى ديدگان و آگاهى به او براى انديشه ها محال است .

امام على عليه السلام:ژرفاى ذاتش ، ديده هاى تيز را درمانده كرده و وجودش ، مرغ انديشه را پَر بسته است .

فاطمه عليهاالسلام:آن كه ديدنش براى ديده ها و توصيفش براى زبان ها و [فهم ]چگونگى اش براى انديشه ها محال است .

امام حسين عليه السلام_ در نماز وَتْر _: خدايا ! تو مى بينى و ديده نمى شوى ، در افق بالايى و جايگاه بازگشت همگانى، و صاحب آخرت و دنيايى، و به تو پناه مى بريم از خوارى و رسوايى .

امام زين العابدين عليه السلام:ستايش، ويژه خدايى است كه اوّل است، بى آن كه پيش از او اوّلى باشد، و آخر است، بى آن كه آخرى پس از او باشد ؛ آن كه ديدگان ناظران، از ديدنش درماندند و انديشه توصيفگران از توصيفش بماندند .

.

ص: 508

الإمام الصّادق عليه السلام :يَا ابنَ آدَمَ ، لَو أَكَلَ قَلبَكَ طائِرٌ لَم يُشبِعهُ ، وبَصَرُكَ لَو وُضِعَ عَلَيهِ خَرقُ إِبرَةٍ لَغَطّاهُ ، تُريدُ أَن تَعرِفَ بِهِما مَلَكوتَ السَّماواتِ وَالأَرضِ ؟! إِن كُنتَ صادِقا فَهذِهِ الشَّمسُ خَلقٌ مِن خَلقِ اللّهِ ، فَإِن قَدَرتَ أَن تَملَأَ عَينَيكَ مِنها فَهُوَ كَما تَقولُ . (1)

الأمالي للصدوق عن إبراهيم الكرخيّ :قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام : إِنَّ رَجُلاً رَأَى رَبَّهُ عز و جلفي مَنامِهِ، فمَا يَكونُ ذلِكَ ؟ فَقالَ : ذلِكَ رَجُلٌ لا دينَ لَهُ ، إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا يُرى فِي اليَقظَةِ ولا فِي المَنامِ ، ولا فِي الدُّنيا ولا فِي الآخِرَةِ . (2)

الأمالي للصدوق عن إسماعيل بن الفضل :سَأَلتُ أَبا عَبدِاللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليه السلام عَنِ اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ هَل يُرى فِي المَعادِ ؟ فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا ! يَا ابنَ الفَضلِ ، إِنَّ الأَبصارَ لا تُدرِكَ إِلاّ ما لَهُ لَونٌ وكَيفِيَّةٌ ، وَاللّهُ خالِقُ الأَلوانِ وَالكَيفِيَّةِ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :إِنَّ أَوهامَ القُلوبِ أَكبَرُ مِن أَبصارِ العُيونِ ، فَهُوَ لا تُدرِكُهُ الأَوهامُ وهُوَ يُدرِكُ الأَوهامَ . (4)

التوحيد عن محمّد بن عبداللّه الخراساني خادم الرضا عليه السلام :دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَةِ (5) عَلَى الرِّضا عليه السلاموعِندَهُ جَماعَةٌ... قالَ [الرَّجُلُ]: فَلِمَ لا تُدرِكُهُ حاسَّةُ البَصَرِ؟ قالَ: لِلفَرقِ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ الَّذينَ تُدرِكُهُم حاسَّةُ الأَبصارِ مِنهُم ومِن غَيرِهِم، ثُمَّ هُوَ أَجَلُّ مِن أَن يُدرِكَهُ بَصَرٌ، أَو يُحيطَ بِهِ وَهمٌ، أَو يَضبُطَهُ عَقلٌ. (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 93 ح 8 ، التوحيد : ص 455 ح 5 عن فضيل بن يسار، الاعتقادات : ص 42.
2- .الأمالي للصدوق : ص 708 ح 974 ، روضة الواعظين : ص 42 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 32 ح 7 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 495 ح 674 ، روضة الواعظين : ص 42 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 31 ح 5 .
4- .الكافي : ج 1 ص 99 ح 10 ، التوحيد : ص 113 ح 11 وفيه «أكثر» بدل «أكبر» و كلاهما عن أبي هاشم الجعفري، بحار الأنوار : ج 4 ص 39 ح 16 .
5- .. الزنادقة : جمع زِنديق ؛ وهو القائل ببقاء الدهر ، فارسيّ معرّب (لسان العرب : ج 10 ص 147) .
6- .التوحيد : ص 250 ح 3 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 132 ح 28 ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 355 ح 281 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 15 ح 1 .

ص: 509

امام صادق عليه السلام:اى آدمى زاده ! اگر پرنده اى دلت را بخورد، سير نمى شود و اگر چيزى به اندازه سوراخ سوزن بر چشمت نهاده شود ، نمى بيند و با اين حال، مى خواهى ملكوت آسمان ها و زمين را با آن دو بشناسى؟! اگر راست مى گويى ، چشمانت را به اين خورشيد كه مخلوقى از مخلوقات خداست، بدوز . اگر توانستى ، آن گونه است كه مى گويى .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابراهيم كرخى _: به امام صادق عليه السلام گفتم: مردى پروردگارش را در خواب ديده است . اين، چگونه مى شود؟ فرمود: «اين، مردى بى دين است . خداوند _ تبارك و تعالى _ نه در بيدارى ديده مى شود و نه در خواب، و نه در دنيا و نه در آخرت .

الأمالى، صدوق_ به نقل از اسماعيل بن فضل _: از امام جعفر صادق عليه السلامپرسيدم: آيا خداى _ تبارك و تعالى _ در معاد، ديده مى شود؟ فرمود: «خدا، منزّه و بسيار والاتر از اين است. اى پسر فضل ! ديده ها جز آنچه را كه رنگ و كيفيّت دارد، نمى بينند و خداوند، آفريننده رنگ ها و كيفيّت هاست» .

امام رضا عليه السلام:انديشه دل ها بزرگ تر از ديدگان سر است . انديشه ها، او را درنمى يابند و او انديشه ها را درمى يابد .

التوحيد_ به نقل از محمّد بن عبد اللّه خراسانى ، خادم امام رضا عليه السلام _: مردى زنديق بر امام رضا عليه السلامدرآمد و گروهى نزد امام عليه السلام بودند ... مرد گفت: چرا حواسّ بينايى، او (خدا) را درنمى يابند؟ فرمود: «به خاطر تفاوت ميان او و مخلوقاتش كه حواسّ بينايى انسان و جز انسان ، آنها را درمى يابند . او با شكوه تر از آن است كه ديده اى او را دريابد و يا انديشه اى او را در بر و يا عقلى او را فرا گيرد» .

.

ص: 510

الكافي عن أحمد بن إسحاق :كَتَبتُ إِلى أَبِي الحَسَنِ الثّالِثِ عليه السلام أَسأَلُهُ عَنِ الرُّؤيَةِ ومَا اختَلَفَ فيهِ النّاسُ ، فَكَتَبَ : لا تَجوزُ الرُّؤيَةُ ما لَم يَكُن بَينَ الرّائي وَالمَرئِيِّ هَواءٌ يَنفُذُهُ البَصَرُ ، فَإِذَا انقَطَعَ الهَواءُ (1) عَنِ الرّائي وَالمَرئِيِّ لَم تَصِحَّ الرُّؤيَةُ وكانَ في ذلِكَ الاِشتِباهُ ؛ لِأَنَّ الرّائِيَ مَتى ساوَى المَرئِيَّ فِي السَّبَبِ الموجِبِ بَينَهُما فِي الرُّؤيَةِ وَجَبَ الاِشتباهُ وكانَ ذلِكَ التَّشبيهُ ؛ لِأَنَّ الأَسبابَ لابُدَّ مِن اتِّصالِها بِالمُسَبَّباتِ . (2)

الكافي عن محمّد بن عبيد :كَتَبتُ إِلى أَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام أَسأَلُهُ عَنِ الرُّؤيَةِ وما تَرويهِ العامَّةُ وَالخاصَّةُ وسَأَلتُهُ أَن يَشرَحَ لي ذلِكَ ، فَكَتَبَ بِخَطِّهِ : اِتَّفَقَ الجَميعُ لا تَمانُعَ بَينَهُم أَنَّ المَعرِفَةَ مِن جِهَةِ الرُّؤيَةِ ضَرورَةٌ ، فَإِذا جازَ أَن يُرَى اللّهُ بِالعَينِ وَقَعَتِ المَعرِفَةُ ضَرورَةً ، ثُمَّ لَم تَخلُ تِلكَ المَعرِفَةُ مِن أَن تَكونَ إِيمانا أَو لَيسَت بِإِيمانٍ ؛ فَإِن كانَت تِلكَ المَعرِفَةُ مِن جِهَةِ الرُّؤيَةِ إِيمانا ، فَالمَعرِفَةُ الَّتي في دارِ الدُّنيا مِن جِهَةِ الاِكتِسابِ لَيسَت بِإيِمانٍ؛ لِأَنَّها ضِدُّهُ ، فَلا يَكونُ فِي الدُّنيا مُؤمِنٌ؛ لِأَنَّهُم لَم يَرَوُا اللّهَ عَزَّ ذِكرُهُ ، وإِن لَم تَكُن تِلكَ المَعرِفَةُ الَّتي مِن جِهَةِ الرُّؤيَةِ إِيمانا ، لَم تَخلُ هذِهِ المَعرِفَةُ الَّتي مِن جِهَةِ الاِكتِسابِ أَن تَزولَ ، ولا تَزولَ فِي المَعادِ . فَهذا دَليلٌ عَلى أَنَّ اللّهَ عز و جل لا يُرى بِالعَينِ؛ إِذِ العَينُ تُؤَدّي إِلى ما وَصَفناهُ . (3)

.


1- .في التوحيد : «فإذا انقطع الهواء وعُدِمَ الضياءُ بين الرائي والمرئي لم تصحّ الرؤية» .
2- .الكافي : ج 1 ص 97 ح 4 ، التوحيد : ص 109 ح 7 بزيادة «عُدِم الضياء» بعد «انقطع الهواء» وراجع الاحتجاج : ج 2 ص 486 .
3- .الكافي : ج 1 ص 96 ح 3 ، التوحيد : ص 109 ح 8 عن محمّد بن عبيدة ، بحار الأنوار : ج 4 ص 56 ح 34 و راجع في معنى الحديث والأقوال فيه : بحار الأنوار : ج 4 ص 56 .

ص: 511

الكافى_ به نقل از احمد بن اسحاق _: به امام هادى عليه السلامنامه نوشتم و سؤالم را درباره ديدن [خدا] و اختلاف نظر مردم ، طرح كردم . امام عليه السلام نوشت: «آن جا كه ميان بيننده و ديده شده ، هوايى نباشد كه [نور ]ديده از آن بگذرد ، ديدن، ممكن نيست و چون هوايى ميان بيننده و ديده شده نباشد ، ديدن درست نيست (1) و [ اگر هوا باشد و ديده شود] ، موجب شباهت خالق و مخلوق مى شود . چون هواىِ سبب ديدن ، ميان بيننده و ديده شونده ، سببى مشترك مى شود و آن دو را در دو سوى يك واقعه قرار مى دهد ؛ زيرا سبب ها به مسبّب هاى خود متّصل اند و اين، موجب شباهت بيننده (مخلوق) به ديده شونده (خالق) مى شود .

الكافى_ به نقل از محمّد بن عبيد _: به امام رضا عليه السلامنامه نوشتم و از او درباره ديدن خدا [ در قيامت] و آنچه غيرشيعه و شيعه روايت مى كنند، پرسيدم و از ايشان خواستم كه آن را برايم شرح دهد . پس به خطّ خود نوشت: «همگان، بدون هيچ اختلافى ، اتّفاق دارند كه چون چيزى ديده شد، شناختِ به آن هم واقع مى شود . پس اگر ممكن باشد كه خدا به چشم ديده شود ، شناختى چنان حاصل آيد كه از دو حال خارج نيست : يا ايمان است و يا ايمان نيست . پس اگر آن شناخت (حسّى و بديهى) حاصل از ديدن [در قيامت، ]ايمان باشد ، شناخت [نظرى ]دنيايى ما كه حاصل استدلال و دستاورد فكر ماست ، ايمان نيست ؛ چون شناخت [بديهى و حسّى] حاصل از ديدن [در قيامت،] با شناخت [نظرى و اكتسابى] فعلى ما در دنيا متضاد است . پس در دنيا ايمان ندارند ، چون خداى عز و جل را نديده اند و اگر شناخت حاصل از ديدن [در قيامت] ايمان نباشد ، به هر حال شناخت نظرى و اين دنيايىِ ما را زايل مى كند ؛ [چون ما خدا را مجرّد و ناديدنى مى دانستيم و در قيامت، خلاف آن را مى يابيم ،] در حالى كه شناخت ما در قيامت از ميان نمى رود . پس اين، دليل بر عدم رؤيت خدا با چشم است ؛ زيرا قبول مشاهده خدا به چشم ، به اين نتيجه هاى باطل مى انجامد» .

.


1- .چه بر اساس نظريه گذشتگان كه خروج نور از چشم و رسيدن آن به جسم را موجب ديدن مى دانستند و چه عكس آن _ كه نظريه امروزين است _ ما به هوا ، يعنى مادّه انتقال دهنده امواج نورى و يا ذرّه هاى آن ، نياز داريم ؛ زيرا حركت موج و يا ذرّه ها، جز بر دوش مادّه و سيّال ممكن نيست . گفتنى است هوا به معناى خلأ و فضاى خالى هم هست كه در اين صورت، منظور امام عليه السلاممى تواند اين باشد كه تحقق ديدن نيازمند فاصله خالى ميان بيننده و ديده شده است كه چنين امرى درباره خدا كه با هيچ چيز فاصله ندارد ، محال است . (م)

ص: 512

. .

ص: 513

. .

ص: 514

. .

ص: 515

سخنى درباره عدم امكان رؤيت خدا با چشم

سخنى درباره عدم امكان رؤيت خدا با چشمپيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام بر پايه آموزه هاى قرآن و سنّت و حكم قطعى عقل و برهان ، بر اين باورند كه ديدار حسّى خداوند متعال، ممتنع است . پيروان مكتب معتزله از اهل سنّت نيز مانند اماميه، معتقد به عدم امكان رؤيت حسّى خداوند متعال هستند ؛ امّا اشاعره و گروهى از اهل حديث كه «مُشبّهه» و يا «حشويّه» ناميده مى شوند ، قائل به امكان رؤيت حسّى هستند، با اين تفاوت كه حشويه، قائل به جسم بودن خدا هستند؛ امّا اشاعره به گفته قاضى ايجى، معتقدند كه خداوند، جسم نيست و در جهتى قرار ندارد و از اين رو، شرايطى مانند : مواجهه و تأثّر حَدَقه و ... ، محال است . با اين حال، مى تواند مثل ماه شب چهارده، بر بندگانش منكشف شود و به ديده در آيد ، چنان كه در احاديث صحيح، وارد شده است . (1) تفاوت ديگر عقيده اشاعره و حشويه، اين است كه حشويه مى گويند كه خداوند در دنيا و آخرت، قابل رؤيت است ؛ (2) امّا اشاعره مى گويند كه خداوند،

.


1- .شرح المواقف : ج 8 ص 115 _ 116 .
2- .الملل والنحل ، شهرستانى : ج 1 ص 150 .

ص: 516

دليل عقلى معتقدان به امكان رؤيت

تنها در آخرت با چشم ديده مى شود ؛ امّا لازمه رؤيت او جسم بودن او و تشبيه خالق به مخلوق نيست .

دليل عقلى معتقدان به امكان رؤيتهر چند قائلان به امكان ديدار خدا با چشم، گفته اند كه ما بر مدّعاى خود، هم دليل عقلى داريم و هم دليل نقلى ؛ امّا بطلان دليل عقلى آنان، به قدرى واضح است كه نيازى به بررسى ندارد، مانند اين كه «صِرف وجود اشيا، مقتضى امكان رؤيت آنهاست» (1) يا آنچه ابن تيميه گفته كه : رؤيت ، وجود محض است و تنها به موجودْ متعلَّق مى شود، نه معدوم. پس هر چه وجودش كامل تر است، بلكه وجودش واجب باشد، بدان سزاوارتر است از آنچه عدم، لازمه آن است . (2) پاسخ اين سخنان، اين است كه : اوّلاً اثبات اين ادّعا كه «صِرف وجود، مقتضى امكان رؤيت است» يا «هر چه وجودْ كامل تر باشد، سزاوارتر است كه ديده شود»، دليل مى خواهد. ثانيا تجربه نشان مى دهد كه خيلى چيزهاست كه قابل رؤيت حسّى نيستند . مگر كسى توانسته تاكنون نيروى تفكّر را با چشم ببيند؟! ثالثا همان طور كه در روايات اهل بيت عليهم السلام ملاحظه شد ، چشم، تنها چيزى را مى تواند ببيند كه داراى رنگ و كيفيت باشد و چنين چيزى نمى تواند نامحدود و آفريدگار باشد.

.


1- .اللّمع ، اشعرى : ص 32 ، شرح المقاصد ، تفتازانى : ج 4 ص 189 .
2- .الردّ على المنطقيين : ص 238 .

ص: 517

دليل نقلى معتقدان به امكان رؤيت

دليل نقلى معتقدان به امكان رؤيتامّا دليل نقلى قائلان به امكان رؤيت خداوند _ كه به گفته قاضى ايجى، دليل اصلى آنها براى اثبات امكانِ رؤيت است _ احاديثى است كه ذيلاً به شمارى از آنها اشاره مى كنيم : 1 . ابن عمر از پيامبر خدا در تفسير آيه 22 و 23 سوره قيامت : «وُجُوهٌ يَوْمَ_ئِذٍ نَّاضِرَةٌ ... ؛ (1) آن روز، چهره هايى خرّم اند» ، آورده است : مِنَ البَهاءِ وَالحُسنِ ، ناظِرَةٌ فى وَجهِ اللّهِ تَعالى . (2) از روشنايى و زيبايى[، خُرّم اند] و به سيماى خداى متعال مى نگرند. 2 . در حديثى ديگر از پيامبر خدا روايت شده است : إنَّ أدنى أهلِ الجَنَّةِ مَنزِلَةً لَمَن يَرى فى مُلكِهِ ألفَى سَنَةٍ ، و إنَّ أفضَلَهُم مَنزِلَةً لَمَن يَنظُرُ فى وَجهِ اللّهِ تَعالى كُلُّ يَومٍ مَرَّتَينِ ، ثُمَّ تَلا : «وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ ... » قالَ : البَياضُ وَالصَّفا «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (3) قالَ : يَنظُرُ كُلَّ يَومٍ فى وَجهِ اللّهِ عز و جل . (4)

.


1- .قيامت : آيه 22 .
2- .الفردوس : ج 4 ص 409 ح 7190 .
3- .قيامت : آيه 23 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 553 ح 3880 ، تفسير الطبرى : ج 14 جزء 29 ص 193 ، كنز العمّال : ج 14 ص 465 ح 39281 . نيز ر . ك : سنن الترمذى : ج 4 ص 688 ح 2553 و ج 5 ص 431 ح 3330 و مسند ابن حنبل : ج 2 ص 340 ح 5317 .

ص: 518

كم منزلت ترين فرد بهشتى، دو هزار سال طول مى كشد تا مملكت خود را بنگرد و بالاترين آنان، هر روز دوبار به وجه خدا مى نگرد . سپس تلاوت كرد: «آن روز، چهره هايى خرّم اند» ؛ يعنى سپيدرو و باصفا ، «به پروردگار خود مى نگرند» ؛ يعنى هر روز به وجه خدا مى نگرند . 3 . در حديث ديگرى از پيامبر خدا نقل شده است : إذا دَخَلَ أهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ ، قالَ : يَقولُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ : تُريدونَ شَيئا أزيدُكُم؟ فَيَقولونَ : ألَم تُبَيِّض وُجوهَنا؟ ألَم تُدخِلنَا الجَنَّةَ وتُنَجِّنا مِنَ النّارِ؟ قالَ : فَيَكشِفُ الحِجابَ ، فَما اُعطوا شَيئا أحَبَّ إلَيهِم مِنَ النَّظَرِ إلى رَبِّهِم عز و جل . (1) چون بهشتيان به بهشت درآيند ، خداى _ تبارك و تعالى _ به آنان مى فرمايد: «مى خواهيد چيزى برايتان بيفزايم؟». مى گويند: آيا سيمايمان را سپيد نكردى؟ آيا ما را به بهشت در نياوردى و از آتش ، رهايمان نساختى؟ پس حجاب، كنار مى رود و چيزى به آنها عطا نشد كه برايشان دوست داشتنى تر از نگريستن به وجه خدا باشد. پاسخ اين است كه بر فرض ، ادّعاى اهل حديث را مبنى بر صحّت احاديث ياد شده بپذيريم، اوّلاً رؤيت در اين روايات ، قابليتِ انطباق با «رؤيت قلبى» با تفسير صحيحى كه از آن خواهد آمد ، دارند. ثانيا با توجّه به اين كه قرآن و برهان ، امكان رؤيت حسّى را رد كرده اند ، اگر روايتى قابل توجيه نباشد، قطعا قابل قبول نيست. لذا امام رضا عليه السلام در پاسخ ابو قرّه كه از ايشان پرسيد : «آيا روايات را دروغ مى دانى؟»، فرمود : إذا كانَتِ الرِّواياتُ مُخالِفَةً لِلقُرآنِ كَذَّبتُ بِها . (2)

.


1- .صحيح مسلم : ج 1 ص 163 ح 297 ، سنن الترمذى : ج 4 ص 687 ح 2552 و ج 5 ص 286 ح 3105 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 67 ح 187 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 505 ح 18963 ، كنز العمّال : ج 14 ص 447 ح 39204 .
2- .ر . ك : ص 504 ح 3763 .

ص: 519

هنگامى كه روايات با قرآنْ مخالف باشد ، تكذيبشان مى كنم. همچنين استدلال به آيه : «وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» ، (1) بر امكان رؤيت حسّى صحيح نيست ؛ زيرا جمع ميان اين آيه و ساير آياتى كه دلالت بر عدم امكان رؤيت حسّى دارند، مانند : «لاَّ تُدْرِكُهُ الْأَبْصَ_رُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَ_رَ» ، (2) اقتضا مى كند كه مقصود از آن، رؤيت حسّى نباشد ، چنان كه در روايات اهل بيت عليهم السلام ، نگريستن به خدا در آيه يادشده، تفسير به : نگريستن به رحمت يا پاداش خدا و يا نگريستن به وجه انبيا و اوليا شده است . (3) گفتنى است كه آنچه در اين روايات آمده است ، چند نمونه از مصاديق تفسير «نظر به وجه اللّه » است و برترين نمونه آن، رؤيت قلبى خداست كه تفسير آن خواهد آمد (4) و ظاهرا به خاطر عدم سوء استفاده از اين تفسير، در روايات ياد شده، به اين معنا اشاره نشده است .

.


1- .قيامت : آيه 22 و 23 .
2- .. انعام : آيه 103 .
3- .ر . ك : ص 499 (ديده ها او را در نمى يابند) .
4- .ر . ك : ص 125 (معناى ديدن خدا با دل) .

ص: 520

8 / 3لا تَحُسُّهُ الحَواسُّالإمام عليّ عليه السلام :لا تَلمِسُهُ لامِسَةٌ ، ولا تُحِسُّهُ حاسَّةٌ . (1)

الكافي عن عليّ بن عُقبة :سُئِلَ أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ ؟ قالَ : بِما عَرَّفَني نَفسَهُ . قيلَ : وكَيفَ عَرَّفَكَ نَفسَهُ ؟ قالَ : لا يُشبِهُهُ صورَةٌ ، ولا يُحَسُّ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في تَنزيهِهِ سُبحانَهُ وتَعالى _: سُبحانَ مَن لا يَعلَمُ أَحَدٌ كَيفَ هُوَ إِلاّ هُوَ ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَميعُ البَصيرُ ، لا يُحَدُّ ولا يُحَسُّ ولا يُجَسُّ (3) ، ولا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ولاَ الحَواسُّ ، ولا يُحيطُ بِهِ شَيءٌ ، ولا جِسمٌ ولا صورَةٌ ولا تَخطيطٌ (4) ولا تَحديدٌ . (5)

عنه عليه السلام_ كانَ يَقولُ _: الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا يُحَسُّ ولا يُجَسُّ ولا يُمَسُّ ، ولا يُدرَكُ بِالحَواسِّ الخَمسِ ، ولا يَقَعُ عَلَيهِ الوَهمُ ، ولا تَصِفُهُ الأَلسُنُ ، وكُلُّ شيءٍ حَسَّتهُ الحَواسُّ أَو لَمَسَتهُ الأَيدي فَهُوَ مَخلوقٌ . (6)

.


1- .الكافي : ج1 ص142 ح7 ، التوحيد : ص33 ح1 كلاهما عن الحارث الأعور، بحار الأنوار : ج4 ص266 ح14 .
2- .الكافي : ج 1 ص 85 ح 2 ، التوحيد : ص 285 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 373 ح 818 وفيه «بالقياس» بدل «بالناس» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 370 ح 8 وراجع : التوحيد : ص 80 ح 35 .
3- .الجسّ : هو اللمس باليد (لسان العرب : ج 6 ص 38) .
4- .في كنز الفوائد: «ولا هو جسم ولا صورة ، ولا بذي تخطيط ولا تحديد» .
5- .الكافي: ج 1 ص 104 ح 1 ، التوحيد: ص 98 ح 4 وفيه «ولا يُمسّ» بعد «ولا يُجسّ» وكلاهما عن عليّ بن أبي حمزة ، كنزالفوائد: ج 2 ص 41 ، بحار الأنوار: ج 3 ص 290 ح 5 .
6- .التوحيد : ص75 ح 29 وص59 ح 17 كلاهما عن عبداللّه بن جرير العبدي ، بحار الأنوار : ج 3 ص300 ح 31.

ص: 521

8 / 3 حواس ، او را حس نمى كنند

8 / 3حواس ، او را حس نمى كنندامام على عليه السلام:نه لمس كننده اى او را لمس مى كند و نه حس كننده اى او را احساس مى كند .

الكافى_ به نقل از علىّ بن عقبه _: از امير مؤمنان سؤال شد: به چه چيز خدايت را شناختى؟ فرمود: «به همان چيز كه خود را معرّفى كرد» . گفته شد: چگونه خود را معرّفى كرد؟ فرمود: «نه صورتى شبيه اوست، نه به حواسّ احساس مى شود، و نه با مردم سنجيده مى گردد» .

امام صادق عليه السلام_ در تنزيه خداى والاى منزّه _: منزّه است آن كه كسى جز خود او نمى داند كه چگونه است . به مانند او چيزى نيست و او شنوا و بيناست . نه حد و مرز دارد و نه حس مى شود و نه لمس . نه ديده ها او را درمى يابند و نه حواسّ ديگر . هيچ چيز به او احاطه ندارد و جسم و صورت و نقش و نگار و حدّ و مرز ندارد .

امام صادق عليه السلام_ چنان كه بارها مى فرمود _: ستايش، خدايى را كه نه حس مى شود و نه لمس و نه مس و نه با حواسّ پنجگانه درك مى شود . انديشه بر او احاطه نمى يابد و زبان ها توصيفش نمى توانند كرد و هر چيز كه حواسّ ما آن را حس كنند يا دست ها آن را لمس نمايند ، مخلوق است .

.

ص: 522

عنه عليه السلام_ لِزندِيقٍ قالَ لَهُ : فَما هُوَ ؟ _: لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ الخَمسِ ، لا تُدرِكُهُ الأَوهامُ ولا تَنقُصُهُ الدُّهورُ ولا تُغَيِّرُهُ الأَزمانُ . (1)

عنه عليه السلام :غَيرُ مَحسوسٍ ولا مَجسوسٍ ، لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ . (2)

عنه عليه السلام :كُلُّ موَهومٍ بِالحَواسِّ مُدرَكٌ بِهِ تَحُدُّهُ الحَواسُّ وتُمَثِّلُهُ فَهُوَ مَخلوقٌ . (3)

عنه عليه السلام_ في مُناظَرَتِهِ لِلطَّبيبِ الهِندِيِّ _: قُلتُ : إِنَّهُ لَمّا عَجَزَت حَواسُّكَ عَن إِدراكِ اللّهِ أَنكَرتَهُ، وأَنَا لَمّا عَجَزَت حَواسّي عَن إِدراكِ اللّهِ تَعالى صَدَّقتُ بِهِ. قالَ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قُلتُ : لِأَنَّ كُلَّ شَيءٍ جَرى فيهِ أَثرُ تَركيبٍ لِجِسمٍ ، أَو وَقَعَ عَلَيهِ بَصَرٌ لِلَونٍ ، فَما أَدرَكَتهُ الأَبصارُ وَنالَتهُ الحَواسُّ فَهُ وَ غَيرُ اللّهِ سُبحانَهُ؛ لِأَنَّهُ لا يُشبِهُ الخَلقَ ، وأَنَّ هذَا الخَلقَ يَنتَقِلُ بِتَغييرٍ وزَوالٍ ، وكُلُّ شَيءٍ أَشبَهَ التَّغييرَ وَالزَّوالَ فَهُوَ مِثلُهُ ، ولَيسَ المَخلوقُ كَالخالِقِ ، ولاَ المُحدَثُ كَالمُحدِثِ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ لِلزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ : كَيفَ هُوَ وأَينَ هُوَ ؟ _: وَيلَكَ! إِنَّ الَّذي ذَهَبتَ إِلَيه غَلَطٌ . هُوَ أَيَّنَ الأَينَ بِلا أَينٍ ، وكَيَّفَ الكَيفَ بِلا كَيفٍ ، فَلا يُعرَفُ بِالكَيفوفِيَّةِ ، ولا بِأَينونِيَّةِ ، ولا يُدرَكُ بِحاسَّةٍ ، ولا يُقاسُ بِشَيءٍ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 81 ح 5 ، التوحيد : ص 245 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 197 ح 213 كلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 258 ح 2 .
2- .الكافي : ج 1 ص 91 ح 2 ، التوحيد : ص 58 ح 15 كلاهما عن حمّاد بن عمرو النصيبي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 286 ح 18 .
3- .الكافي : ج 1 ص 84 ح 6 ، التوحيد : ص 246 ح 1 وفيه «فما تجده» بدل «به تحدّه» ، الاحتجاج : ج 2 ص 198 ح 213 نحوه وكلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 29 ح 3 .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 154 عن المفضل بن عمر في الخبر المشتهر بتوحيد المفضل .
5- .الكافي : ج 1 ص 78 ح 3 ، التوحيد : ص 251 ح 3 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 131 ح 28 ، الاحتجاج : ج 2 ص 354 ح 281 كلّها عن محمّد بن عبد اللّه الخراساني خادم الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 36 ح 12 .

ص: 523

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ به زنديقى كه به ايشان گفت: او (خداوند) چيست _: به حواسّ پنجگانه درك نمى شود و انديشه ها او را درنمى يابند و روزگار، از او نمى كاهد و زمانه دگرگونش نمى سازد .

امام صادق عليه السلام:[خداوند،] نه محسوس است و نه ملموس . ديده ها نيز او را درنمى يابند .

امام صادق عليه السلام:هر چه با حواس به فكر آيد و بدان درك شود ، حواس، آن را محدود و مجسّم مى سازد . پس مخلوق است .

امام صادق عليه السلام :[ در مناظره با پزشك هندى به او] گفتم: چون حواس تو از ادراك خدا ناتوان شد ، او را انكار كردى و من، چون حواسم از ادراك خداى متعال ناتوان شد ، تصديقش كردم» . گفت: اين، چگونه مى شود؟ گفتم: «چون هر چه كه به دليل جسم بودن اثر تركيب در آن راه يابد ، يا به دليل رنگ داشتن ، براى چشم ديدنى باشد ، غير از خداى سبحان است ؛ چون ديده ها توانستند به آن برسند و حواسّ آن را دريابند ، در حالى كه خدا شبيه مخلوق نيست و اين مخلوقات، در معرض دگرگونى و نابودى هستند و هر چيز كه با دگرگونى و نابودى مشابه باشد ، مانند همان است ، در حالى كه نه مخلوق شبيه خالق است، نه پديد آمده ، شبيه پديد آورنده» .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ به زنديقى كه پرسيد: خداوند، چگونه است و كجاست ؟ _: واى بر تو! آنچه مى پندارى غلط است .او بى آن كه جا داشته باشد ، جا را آفريد و بى آن كه چگونگى داشته باشد، چگونگى را آفريد . پس نه به چگونگى شناخته مى شود و نه به جا و مكان ؛ و نه با حواس ، درك مى شود و نه با چيزى سنجيده مى گردد .

.

ص: 524

8 / 4لا يَبلُغُ أَحَدٌ كُنهَ مَعرِفَتِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _: يا مَن لا يَعلَمُ ما هُوَ إِلاّ هُوَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في تَنزيهِ اللّهِ سُبحانَهُ _: سُبحانَكَ ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعرِفَتِكَ . (2)

عوالي اللآلي :رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قالَ : لا يَبلُغُ أَحدٌ كُنهَ (3) مَعرِفَتِهِ . فَقيلَ : ولا أَنتَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : ولا أَنَا ، اللّهُ أَعلى وأَجَلُّ أَن يَطَّلِعَ أَحدٌ عَلى كُنهِ مَعرِفَتِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي أَظهَرَ مِن آثارِ سُلطانِهِ وجَلالِ كِبرِيائِهِ ما حَيَّرَ مُقَلَ (5) العُقولِ مِن عَجائِبِ قُدرَتِهِ ، ورَدَعَ خَطَراتِ هَماهِمِ (6) النُّفوسِ عَن عِرفانِ كُنهِ صِفَتِهِ . (7)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ . . . الظّاهِرِ بِعَجائِبِ تَدبيرِهِ لِلنّاظِرينَ ، وَالباطِنِ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَن فِكرِ المُتَوَهِّمينَ . (8)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الّذي مَنَعَ الأَوهامَ أَن تَنالَ إِلاّ وُجودَهُ ، وحَجَبَ العُقولَ أَن تَتَخيََّلَ ذاتَهُ ؛ لاِمتِناعِها مِنَ الشَّبَهِ وَالتَّشاكُلِ . (9)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 132 ح 226 ، المصباح للكفعمي : ص 349 عن الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، البلد الأمين : ص 340 عنهم عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 334 ح 72 .
2- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 132 ح 227 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 23 .
3- .كُنْه الأمر : حقيقته . وقيل : وقته وقدره . وقيل : غايته (النهاية : ج 4 ص 206) .
4- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 132 ح 225 .
5- .. المُقَل : جمع مُقْلة _ كغرفة _ وهي شحمة العين التي تجمع سوادها وبياضها . تستعار لقوّة العقل باعتبار إدراكها (مجمع البحرين : ج 3 ص 1709) .
6- .الهَماهِم : الهموم . وهماهمُ النفوس : أفكارها ، وماتهمُّ به عندالريبة في الأمر (تاج العروس : ج 17 ص 767).
7- .نهج البلاغة : الخطبة 195 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 314 ح 15 .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 213 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 319 ح 45 .
9- .الكافي : ج 8 ص 18 ح 4 ، التوحيد : ص 73 ح 27 ، الأمالي للصدوق : ص 399 ح 515 كلاهما نحوه وكلّها عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 92 وفيه «أعدم» بدل «منع» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 280 ح 1 .

ص: 525

8 / 4 كسى به حقيقت معرفت او نمى رسد

8 / 4كسى به حقيقت معرفت او نمى رسدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _: اى آن كه كسى نمى داند او چيست ، جز خودش !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در تنزيه خداى سبحان _: منزّهى تو ! ما آن گونه كه بايد، تو را نشناخته ايم .

عوالى اللآلى:از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: «كسى به حقيقت معرفت او نمى رسد» . گفته شد: حتّى شما، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «حتّى من ! خدا، والاتر و بزرگ تر از آن است كه كسى بر حقيقتِ معرفت او دست يابد» .

امام على عليه السلام:ستايش، ويژه خدايى است كه از سلطنت و شُكوه كبريايى خويش، چنان آثارى را آشكار كرده كه ديدگان خِردها را از شگفتى قدرتش حيران نموده و انديشه هاى از خاطر گذشته را از شناخت حقيقت صفتش باز داشته است .

امام على عليه السلام:ستايش، ويژه خدايى است كه ... با تدبيرهاى شگفتش براى ناظران پيدا و به شُكوه عزّتش از خيال تخيّل كنندگان هم پوشيده است .

امام على عليه السلام:ستايش، ويژه خدايى است كه خيال ها را از رسيدن به جز وجودش باز داشت و مانع تخيّل خِردها ذاتش مانع شد ؛ زيرا شباهت و همسانى بر او محال است .

.

ص: 526

عنه عليه السلام :لَم تَبلُغهُ العُقولُ بِتَحديدٍ فَيَكونَ مُشَبَّها ، ولَم تَقَع عَلَيهِ الأَوهامُ بِتَقديرٍ فَيَكونَ مُمَثَّلاً . (1)

عنه عليه السلام :مَنِ اعتَمَدَ عَلَى الرَّايِ وَالقِياسِ في مَعرِفَةِ اللّهِ ، ضَلَّ وتَشَعَّبَت عَلَيهِ الأُمورُ . (2)

عنه عليه السلام :تبَارَكَ اللّهُ الَّذي لا يَبلُغُهُ بُعدُ الهِمَمِ ، ولا ينَالُهُ غَوصُ الفِطَنِ . (3)

عنه عليه السلام :تَتَلقّاهُ الأَذهانُ لا بِمُشاعَرَةٍ ، وتَشهَدُ لَهُ المَرائيُ لا بِمُحاضَرَةٍ ، لَم تُحِط بِهِ الأَوهامُ ، بَل تَجَلّى لَها بِها . (4)

عنه عليه السلام_ في تَنزيهِ اللّهِ سُبحانَهُ _: إِنَّكَ أَنتَ اللّهُ الَّذي لَم تَتَناهَ فِيالعُقولِ فَتَكونَ فيمَهَبِّ فِكرِها مُكَيَّفا، ولا فيرَوِيّاتِ خَواطِرِها فَتَكونَ مَحدودا مُصَرَّفا (5) . (6)

عنه عليه السلام :عَظُمَ عَن أَن تَثبُتَ رُبوبِيَّتُهُ بِإِحاطَةِ قَلبٍ أَو بَصَرٍ . (7)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 155 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 317 ح 42 .
2- .غرر الحكم : ح 9191 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 433 ح 7463 .
3- .الكافي : ج 1 ص 135 ح 1 عن محمّد بن أبي عبد اللّه ومحمّد بن يحيى جميعا رفعاه إلى الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 42 ح 3 عن الحصين بن عبدالرحمن عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 94 وفيه «حدس» بدل «غوص» ، الاحتجاج : ج 1 ص 473 ح 113 نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 269 ح 15 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، أعلام الدين : ص 67 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 261 ح 9 .
5- .أي مغيَّرا . من تصريف الرياح ؛ وهو تحويلها من وجه إلى وجه (القاموس المحيط: ج 3 ص 162) .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 91 ، التوحيد : ص 54 ح 13 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، غررالحكم : ح 7559 وفيه «محدّدا» بدل «فتكون محدودا» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 318 .
7- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 317 ح 41 .

ص: 527

امام على عليه السلام:خِردها به حدّ و مرز او نرسيدند، تا همانندى داشته باشد و خيال ها به اندازه او احاطه نيافتند، تا به تصوير درآيد .

امام على عليه السلام:هر كه در معرفت خدا بر رأى و قياس [ِ تشبيهى] (1) اعتماد كند ، گم راه مى گردد و كارهايش پراكنده مى شود .

امام على عليه السلام:خجسته است خدايى كه همّت هاى دور به او نرسند و ژرفاى انديشه ها به او دست نيابند !

امام على عليه السلام:خِردها او را مى شناسند ؛ امّا نه به فكر و انديشه، و ديدنى ها بر او گواهى مى دهند، امّا نه به حضور . انديشه ها بر او احاطه نمى يابند ؛ بلكه خدا بدان [ انديشه ]برايشان جلوه كرد .

امام على عليه السلام_ در تنزيه خداى سبحان _: تو آن خدايى كه در عقل ها نمى گنجى تا به چگونگى ات پى ببرند و در خيال و وهم نمى آيى تا محدود و دگرگون پذير بنمايى .

امام على عليه السلام:[ خداوند] بزرگ تر است از آن كه ربوبيّتش به فهم و احاطه دل و ديده ، ثابت شود .

.


1- .قياس، در اين جا يعنى شناخت خدا از طريق شباهت برقرار كردن ميان صفات او و مخلوقاتش . (م)

ص: 528

عنه عليه السلام :لا تَنالُهُ التَّجزِئَةُ وَالتَّبعيضُ ، ولا تُحِيطُ بِهِ الأَبصارُ وَالقُلوبُ . (1)

عنه عليه السلام_ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل _: فَلَسنا نَعلَمُ كُنهَ عَظَمَتِكَ ، إِلاّ أَنّا نَعلَمُ أَنَّكَ حَيٌّ قَيّومٌ لا تَأَخُذُكَ سِنَةٌ ولا نَومٌ ، لَم يَنتَهِ إِلَيكَ نَظَرٌ ، ولَم يُدرِككَ بَصَرٌ . (2)

عنه عليه السلام :مُحَرَّمٌ عَلى بَوارِعِ ثاقِباتِ الفِطَنِ تَحديدُهُ ، وعَلى عَوامِقِ ناقِباتِ الفِكرِ تَكييفُهُ . . . مُمتَنِعٌ عَنِ الأَوهامِ أَن تَكتَنِهَهُ ، وعَنِ الأَفهامِ أَن تَستَغرِقَهُ ، وعَنِ الأَذهانِ أَن تُمَثِّلَهُ . (3)

عنه عليه السلام_ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل _: كَلَّتِ الأَوهامُ عَن تَفسيرِ صِفَتِكَ ، وَانحَسَرَتِ العُقولُ عَن كُنهِ عَظَمَتِكَ . . . وكَلَّ دونَ ذلِكَ تَحبيرُ (4) اللُّغاتِ ، وضَلَّ هُنالِكَ التَّدبيرُ في تَصاريفِ الصِّفاتِ ؛ فَمَن تَفَكَّرَ في ذلِكَ رَجَعَ طَرفُهُ (5) إِلَيهِ حَسيرا ، وعَقلُهُ مَبهورا ، وتَفَكُّرُهُ مُتَحَيِّرا . (6)

عنه عليه السلام :فَلَيسَت لَهُ صِفةٌ تُنالُ ، ولا حَدٌّ تُضرَبُ لَهُ فيهِ الأَمثالُ ، كَلَّ دونَ صِفاتِهِ تَحبيرُ اللُّغاتِ ، فَضَلَّ هُناكَ تَصاريفُ الصِّفاتِ ، وحارَ في مَلَكوتِهِ عَميقاتُ مَذاهِبِ التَّفكيرِ ، وَانقَطَعَ دونَ الرُّسوخِ في عِلمِهِ جَوامِعُ التَّفسيرِ ، وحالَ دونَ غَيبِهِ المَكنونِ حُجُبٌ مِنَ الغُيوبِ تَاهَت في أَدنى أَدانيها طامِحاتُ (7) العُقولِ في لَطيفاتِ الأُمورِ . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 85 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 319 ح 45 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 160 .
3- .التوحيد : ص 70 ح 26 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 121 ح 15 كلاهما عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، البلد الأمين : ص 92 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 138 ح 7 .
4- .حبّرتُ الشعرَ والكلامَ : حَسّنتُه (لسان العرب : ج 4 ص 157) .
5- .الطَّرْف : العَيْن (القاموس المحيط : ج 3 ص 166).
6- .مهج الدعوات : ص 140 عن عبد اللّه بن عبّاس وعبد اللّه بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 95 ص 243 ح 31 .
7- .طمح بصري إليه : امتدّ وعلا (لسان العرب : ج 2 ص 534) .
8- .الكافي : ج 1 ص 134 ح 1 عن محمّد بن أبي عبد اللّه ومحمّد بن يحيى جميعا رفعاه إلى الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 41 ح 3 عن الحصين بن عبدالرحمن عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 269 ح 15 .

ص: 529

امام على عليه السلام:تجزيه و قسمت پذيرى به او نمى رسد و ديده ها و دل ها به او احاطه نمى يابد .

امام على عليه السلام_ در بزرگداشت خداى عز و جل _: ما نمى توانيم كُنه عظمت تو را بدانيم ، جز آن كه مى دانيم تو زنده و برپايى . نه چرت مى زنى، نه خواب تو را مى گيرد. نگاهى به تو نرسيد و ديده اى تو را درنيافت .

امام على عليه السلام:تعريف او بر بلندترين و نافذترين انديشه ها نيز حرام است، و نيز چگونگى اش بر ژرف انديش ترين و عميق ترين فكرها ... محال است كه انديشه ها به كُنه او برسند و فهم ها او را در بر گيرند و ذهن ها او را مجسّم سازند .

امام على عليه السلام_ در بزرگداشت خداى عز و جل _: انديشه ها از تفسير چگونگى ات خسته، و خِردها از كُنه عظمتت درمانده اند ... و سخنان شيوا از [توصيف] آن وا مانده و تدبير در صفات گوناگونش گم شده اند . پس هر كس در آن بينديشد ، ديده اش حسرت زده و خِردش شگفت زده و انديشه اش حيران به او باز گردد .

امام على عليه السلام:[ خداوند] عز و جل صفتى كه بدان بتوان رسيد و حدّى كه بدان همانندش سازند ، ندارد . سخنان شيوا از توصيفش وا مانده و در صفات گوناگونش گم گشته و انديشه هاى گوناگون ژرف در ملكوت او سرگشته اند و تفسيرهاى پُرگستره هم از نفوذ به دانش او بُريده اند و پرده هاى غيب، چنان فاصله اى با نهانِ نهفته او انداخته كه دوربين و باريك بين ترين نگاه ها به نزديك ترين آنها هم نرسد .

.

ص: 530

عنه عليه السلام :أَزَلُهُ نُهيَةٌ لِمَجاوِلِ الأَفكارِ ، ودَوامُهُ رَدعٌ لِطامِحاتِ العُقولِ . (1)

عنه عليه السلام_ كانَ يَقولُ إِذا سَبَّحَ اللّهُ تَعالى ومَجَّدَهُ _: سُبحانَهُ مَن إِذا تَناهَتِ (2) العُقولُ في وَصفِهِ كانَت حائِرَةً عَن دَرَكِ السَّبيلِ إِلَيهِ ، وتَبارَكَ مَن إِذا غَرَقَتِ الفِطَنُ (3) في تَكييفِهِ لَم يَكُن لَها طَريقٌ إِلَيهِ غَيرَ الدَّلالَةِ عَلَيهِ. (4)

عنه عليه السلام :تَوَلَّهَتِ القُلوبُ إِلَيهِ لِتَجرِيَ في كَيفِيَّةِ صِفاتِهِ، وغَمَضَت مَداخِلُ العُقولِ في حَيثُ لا تَبلُغُهُ الصِّفاتُ لِتَناوُلِ عِلمِ ذاتِهِ ، رَدَعَها (5) وهِيَ تَجوبُ مَهاوِيَ سُدَفِ الغُيوبِ مُتَخَلِّصَةً إِلَيهِ سُبحانَهُ. (6)

عنه عليه السلام :العَجزُ عَن دَركِ الإِدراكِ إِدراكٌ . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إِلَيهِ _: كَيفِيَّةُ المَرءِ لَيسَ المَرءُ يُدرِكُها فَكَيفَ كَيفِيَّةُ الجَبّارِ فِي القِدَمِ هُوَ الَّذي أَنشَأَ الأَشياءَ مُبتَدِعا فَكَيفَ يُدرِكُهُ مُستَحدَثُ النَّسَمِ (8)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 140 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ح 287 .
2- .تَنَاهى: بلغ نهايته (القاموس المحيط: ج 4 ص 398) .
3- .الفِطْنَة : كالفهم ، والفطنة: ضدّ الغباوة (لسان العرب: ج 13 ص 323) .
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 107 ، إرشاد القلوب : ص 169 نحوه .
5- .رَدَعْتُه: مَنَعْتُه وزجرته (المصباح المنير: ص 224).
6- .نهج البلاغة: الخطبة 91 ، التوحيد : ص 51 ح 13 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 275 ح 16 .
7- .إحياء علوم الدين : ج 4 ص 443 ، المحجّة البيضاء : ج 8 ص 24 .
8- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 518 الرقم 390.

ص: 531

امام على عليه السلام:ازليت او ، بازدارنده از جولان انديشه هاست و جاودانگى اش، مانعى از بلنداى نگاه .

امام على عليه السلام_ به گاه تنزيه و بزرگداشت خداى متعال _: منزّه است آن كه چون خِردها در توصيف او به پايان رسند ، در يافتن راه به سوى او حيران مى مانند! و خجسته باد آن كه چون انديشه ها در چگونگى اش غرق شوند ، طريقى نمى يابند، جز رهنمونى به سوى او !

امام على عليه السلام:دل ها در راه شناخت چگونگى صفات او سرگشته شوند و خِردهاى باريك انديش را كه به صفات او نيز پى نبرده ، چون بخواهند به ذات او برسند ، بازشان مى دارد ؛ زيرا گرچه مخلصانه رو به سوى خداى سبحان دارند، امّا قصد پيمودن هلاكتگاه هاى تاريك نهان را دارند .

امام على عليه السلام:ناتوانى از درك ادراك ، گونه اى ادراك است . (1)

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _: انسان ، كيفيت خود را درك نمى كند/ پس چگونه كيفيت، قدمت جبّار را درك كند؟ او كسى است كه اشيا را بديعانه آفريد/ پس چه سان انسان پديد آمده، او را درك كند؟

.


1- .شايد، مقصود اين باشد كه فهم ناتوان بودن ذهن از رسيدن به حقيقت خدا و درك عظمت او ، گونه اى فهم است و خود، درجه اى از انديشه ورزى . (م)

ص: 532

فاطمة عليهاالسلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذِي احتَجَبَ عَن كُلِّ مَخلوقٍ يَراهُ بِحَقيقَةِ الرُّبوبِيَّةِ وقُدرَةِ الوَحدانِيَّةِ، فَلَم تُدرِكهُ الأَبصارُ. (1)

الإمام الحسن عليه السلام :لا تُدرِكُ العُقولُ وأَوهامُها ، ولا الفِكَرُ وخَطَراتُها، ولاَ الأَلبابُ وأَذهانُها صِفَتَهُ فَتَقولَ : مَتى ؟ ولا بُدِئَ مِمّا ؟ ولا ظاهِرٌ عَلى ما ؟ ولا باطِنٌ فيما ؟ ولا تارِكٌ فَهَلاّ (2) ؟ (3)

الإمام الحسين عليه السلام :اِحتَجَبَ عَنِ العُقولِ ، كَمَا احتَجَبَ عَنِ الأَبصارِ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _: أَنتَ الَّذي قَصُرَتِ الأَوهامُ عَن ذاتِيَّتِكَ ، وعَجَزَتِ الأَفهامُ عَن كَيفِيَّتِكَ ، ولَم تُدرِكِ الأَبصارُ مَوضِعَ أَينِيَّتِكَ . (5)

عنه عليه السلام_ من دُعائِهِ في صَلاةِ اللَّيلِ _: ضَلَّت فيكَ الصِّفاتُ ، وتَفَسَّخَت دونَكَ النُّعوتُ ، وحارَت في كِبرِيائِكَ لَطائِفُ الأَوهامِ . (6)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي القُنوتِ _: اللّهُمَّ إِنّي دَعَوتُكَ دُعاءَ مَن عَرَفَكَ وتَسَبَّلَ (7) إِلَيكَ ، وآلَ بِجَميعِ بَدَنِهِ إِلَيكَ ، سُبحانَكَ ! طَوَتِ الأَبصارُ في صَنعَتِكَ مَديدَتَها ، وثَنَتِ الأَلبابُ عَن كُنهِكَ أَعِنَّتَها ، فَأَنتَ المُدرِكُ غَيرُ المُدرَكِ ، وَالمُحيطُ غَيرُ المُحاطِ . (8)

.


1- .فلاح السائل: ص 358 ح 241، بحار الأنوار : ج 86 ص 85 ح 11 .
2- .أي : ولا هو تارك ما ينبغي خلقه فيقال : هلاّ تركه .
3- .التوحيد : ص 45 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 289 ح 20 .
4- .تحف العقول : ص 245 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 301 ح 29 .
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص 187 الدعاء 47 وراجع بحار الأنوار : ج 94 ص 150 .
6- .الصحيفة السجّاديّة : ص 129 الدعاء 32 ، مصباح المتهجّد : ص 188 ح 272 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 6 ص 183 .
7- .يقال : سَبَّلَه تسبيلاً : أي أباحه وجعله فيسبيل اللّه (تاج العروس : ج 14 ص 329) . والمعنى : انقطع إليك ، وجعل نفسه وقفا في طاعتك .
8- .مهج الدعوات : ص 71 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 216 .

ص: 533

فاطمه عليهاالسلام:ستايش، خدايى را كه از اين كه مخلوقى به حقيقت ربوبيتش و قدرت يگانه اش پى ببرد ، پوشيدگى گُزيد و ديده ها او را درنيافتند .

امام حسن عليه السلام:نه خِردها و انديشه هايشان ، نه فكرها و الهام هايشان، و نه مغزها و فهم هايشان ، صفت او را درنمى يابند تا بپرسند: كى؟ و از چه پديد آمد؟ و بر چه آشكار است و در چه نهفته است و چه چيز را نيافريد؟

امام حسين عليه السلام:[خداوند متعال] از خِردها محجوب است، همچون ديده ها .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش در روز عرفه _: تو كسى هستى كه انديشه ها از ذات تو در مانده و فهم ها از كيفيت تو وا مانده و ديده ها جايگاه تو را درنيافته اند .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى نماز شبش _: وصف ها در تو ناپيدا شد و توصيف ها در تو از ميان رفت و نازك انديشى ها در كبريايى تو حيران گشت .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى قنوتش _: خدايا ! من تو را مى خوانم ، دعاى كسى كه تو را شناخت و خود را وقف تو كرد و با همه وجود، قصد تو نمود . منزّهى تو! ديده ها از نگاه ژرف به صنعت تو باز مانْد و انديشه ها، محدوديت آنها را از فهم كُنه تو باز داشت . تو درك كننده اى و درك ناشدنى ، و احاطه گر و احاطه نشدنى .

.

ص: 534

الإمام الباقر عليه السلام :إِنَّما يُعقَلُ ما كانَ بِصِفَةِ المَخلوقِ ، ولَيسَ اللّهُ كَذلِكَ . (1)

عنه عليه السلام_ لِجابِرٍ الجُعفِيِّ _: يا جابِرُ ، إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا نَظيرَ لَهُ ولا شَبيهَ ، تَعالى عَن صِفَةِ الواصِفينَ ، وجَلَّ عَن أَوهامِ المُتَوَهِّمينَ ، وَاحتَجَبَ عَن أَعيُنِ النّاظِرينَ ، لا يَزولُ مَعَ الزّائِلينَ ، ولا يَأفِلُ مَعَ الآفِلينَ ، لَيسَ كَمَثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ العَليمُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا تُقَدَّرُ قُدرَتُهُ ، ولا يَقدِرُ العِبادُ عَلى صِفَتِهِ ، ولا يَبلُغونَ كُنهَ عِلمِهِ ولا مَبلَغَ عَظَمَتِهِ ، ولَيسَ شَيءٌ غَيرَهُ ، هُوَ نورٌ لَيسَ فيهِ ظُلمَةٌ ، وصِدقٌ لَيسَ فيهِ كِذبٌ ، وعَدلٌ لَيسَ فيهِ جَورٌ ، وحَقٌّ لَيسَ فيهِ باطِلٌ ، كَذلِكَ لَم يَزَل ولا يَزالُ أَبَدَ الآبِدينَ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :إِنَّهُ لا تُقَدِّرُهُ العُقولُ ، ولا تَقَعُ عَلَيهِ الأَوهامُ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :لا تَضبُطُهُ العُقولُ ، ولا تَبلُغُهُ الأَوهامُ ، ولا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، ولا يُحيطُ بِهِ مِقدارٌ . عَجَزَت دونَهُ العِبارَةُ ، وكَلَّت دونَهُ الأَبصارُ ، وضَلَّ فيهِ تَصاريفُ الصِّفاتِ . اِحتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ ، وَاستَتَرَ بِغَيرِ سِترٍ مَستورٍ ، عُرِفَ بِغَيرِ رُؤيَةٍ ، ووُصِفَ بِغَيرِ صورَةٍ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 108 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 168 ح 196 ، التوحيد : ص 144 ح 9 كلّها عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 4 ص 69 ح 14 .
2- .التوحيد : ص 179 ح 13 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 59 ح 94 كلاهما عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 3 ص 329 ح 31 .
3- .التوحيد : ص 128 ح 8 عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 3 ص 306 ح 44 .
4- .التوحيد : ص 76 ح 32 عن محمّد بن أبي عمير وص 79 ح 34 عن أبي المعتمر مسلم بن أوس عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 296 ح 23 .
5- .الكافي : ج 1 ص 105 ح 3 ، التوحيد : ص 98 ح 5 ، علل الشرائع : ص 9 ح 3 كلّها عن محمّد بن زيد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 263 ح 11 .

ص: 535

امام باقر عليه السلام:چيزى درك مى شود كه به صفتِ مخلوق باشد ، و خدا چنين نيست .

امام باقر عليه السلام_ به جابر جُعفى _: اى جابر ! خداوند _ تبارك و تعالى _ نظير و شبيه ندارد ، از صفت توصيفگران والاتر ، از خيال تخيّل كنندگان ، بزرگ تر و از چشم تماشاگران، محجوب است ، با نابود شدنى ها نابود نمى گردد و با افول كنندگان، افول نمى پذيرد . چيزى به مانند او نيست و شنوا و داناست .

امام صادق عليه السلام:خداوند _ تبارك و تعالى _ ، قدرتش به اندازه نيايد و بندگان بر توصيفش قادر نباشند و به كُنه علم او و اندازه عظمتش نرسند و چيزى جز او نيست . او نور بدون تاريكى ، راستىِ بدون دروغ ، عدالت بدون ستم ، حقّ بدون باطل است و هماره بوده و تا هميشه ابديت، خواهد بود .

امام كاظم عليه السلام:خِردها او را اندازه نمى توانند كرد و انديشه ها به او احاطه نمى يابند .

امام رضا عليه السلام:خِردها او را در بر نمى گيرند و خيال ها به او نمى رسند و ديده ها او را درنمى يابند . اندازه اى ندارد و عبارت ها از [وصف] او ناتوان و ديده ها در [ديدن ]او درمانده و توصيف هاى گونه گون در او گم شده اند . بدون حجاب، محجوب است و بدون پوشش ، پوشيده . شناخته شد، بدون ديده شدن و توصيف گرديد، بدون تصوير شدن .

.

ص: 536

عنه عليه السلام :ما تَوَهَّمتُم مِن شَيءٍ فَتَوَهَّمُوا اللّهَ غَيرَهُ . (1)

الإمام الجواد عليه السلام :رَبُّنا _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ ولا نِدَّ ، ولا كَيفَ ولا نِهايَةَ ولا تَبصارَ بَصَرٍ ، ومُحَرَّمٌ عَلَى القُلوبِ أَن تُمَثِّلَهُ ، وعَلَى الأَوهامِ أَن تَحُدَّهُ ، وعَلَى الضَّمائِرِ أَن تُكَوِّنَهُ ، جَلَّ وعَزَّ عَن أَداةِ خَلقِهِ وسِماتِ بَرِيَّتِهِ ، وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا . (2)

الإمام الهادي عليه السلام :إِلهي تاهَت أَوهامُ المُتَوَهِّمينَ ، وقَصُرَ طَرفُ الطارِفينَ ، وتلاشَت أَوصافُ الواصِفينَ ، واَضمَحَلَّت أَقاويلُ المُبطِلينَ عَنِ الدَّركِ لِعَجيبِ شَأنِكَ ، أَوِ الوُقوع بِالبُلوغِ إِلى عُلُوِّكَ . (3)

8 / 5النَّهيُ عَنِ التَّفَكُّرِ في ذاتِهرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى» (4) _: لا فِكرَةَ فِي الرَّبِّ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى» ، فَإِذَا انتَهَى الكَلامُ إِلَى اللّهِ فَأَمسِكوا . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 101 ح 3 ، التوحيد : ص 114 ح 13 كلاهما عن إبراهيم بن محمّد الخزّاز ومحمّد بن الحسين ، بحار الأنوار : ج 4 ص 40 ح 18 .
2- .الكافي : ج 1 ص 117 ح 7 ، التوحيد : ص 194 ح 7 وفيه «أقطار» بدل «تبصار بصر» و«تكيّفه» بدل «تكوّنه» ، الاحتجاج : ج 2 ص 468 ح 321 نحوه وكلّها عن أبي هاشم الجعفري ، بحار الأنوار : ج 4 ص 154 ح 1 .
3- .التوحيد: ص66 ح19 عن سهل بن زياد ، الاحتجاج : ج2 ص485 ح325 ، بحار الأنوار : ج 3 ص298 ح 27.
4- .النجم : 42 .
5- .تفسير القرطبي : ج 17 ص 115 ، تفسير البغوي : ج 4 ص 255 كلاهما عن اُبيّ بن كعب ، الدرّ المنثور: ج 7 ص 662 نقلاً عن الدارقطني في الإفراد ، كنز العمّال : ج 3 ص 696 ح 8491.
6- .الكافي : ج 1 ص 92 ح 2 ، التوحيد : ص 456 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 370 ح 806 كلّها عن سليمان بن خالد ، روضة الواعظين : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 259 ح 6 .

ص: 537

8 / 5 پرهيز از انديشيدن در ذات خدا

امام رضا عليه السلام:خدا را جز آنچه به انديشه تان آمد ، بدانيد . 1

امام جواد عليه السلام:خداى خجسته و والاى ما ، نه شبيهى دارد و نه ضدّ و همتايى ، چگونگى و پايانى ندارد و قابل ديدن نيست، و دل ها نمى توانند مجسّمش كنند و يا انديشه ها كه تعريفش كنند و در درون ذهن ، موجودش نمايند . خدا، بزرگ تر و عزيزتر است كه به ابزار خلقش درك شود و يا نشانه هاى آفريدگان خود را داشته باشد، و خداوند، از اينها بسى والاتر است .

امام هادى عليه السلام:خداى من! انديشه انديشمندان در تو سرگشته است و نگاه بينندگان از تو وا مانده و توصيف هاى توصيفگران ، از هم پاشيده و گفته هاى باطل انديشان در درك شگفتى امرت ، و يا در رسيدن به والايى ات ، مضمحل شده است .

8 / 5پرهيز از انديشيدن در ذات خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ درباره سخن خداى متعال: «و پايان راه ، پروردگار توست» _: انديشه اى در پروردگار نباشد .

امام صادق عليه السلام:خداوند مى فرمايد: «و پايان راه ، پروردگار توست» . چون سخن به خدا رسيد ، دست برداريد .

.

ص: 538

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَفَكَّروا في خَلقِ اللّه ولا تَفَكَّروا فِي اللّهِ فَتَهلِكوا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :تَفَكَّروا في آلاءِ اللّهِ ولا تَتَفَكَّروا فِي اللّهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَفَكَّروا في كُلِّ شَيءٍ ، ولا تَفَكَّروا فِي اللّهِ تَعالى . (3)

تنبيه الخواطر عن ابن عبّاس :إِنَّ قَوما تَفَكَّروا فِي اللّهِ عز و جل ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : تَفَكَّروا في خَلقِ اللّهِ ولا تَفَكَّروا فِي اللّهِ ؛ فَإِنَّكُم لَن تُقَدِّروا قَدرَهُ . (4)

العظمة عن ابن عبّاس :دَخَلَ عَلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ونَحنُ فِي المَسجِدِ حَلَقٌ ، قالَ لَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فيمَ أَنتُم ؟ قُلنا : نَتَفَكَّرُ فِي الشَّمسِ كَيفَ طَلَعَت ، وكَيفَ غَرَبَت . قالَ: أَحسَنتُم! كونوا هكَذا، تَفَكَّروا فِيالمَخلوقِ ولاتَفَكَّروا فِيالخالِقِ. (5)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن تَفَكَّرَ في ذاتِ اللّهِ أَلحَدَ . (6)

عنه عليه السلام :مَن أَفكَرَ في ذاتِ اللّهِ تَزَندَقَ (7) . (8)

.


1- .العظمة : ص 18 ح 4 عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 3 ص 106 ح 5705 .
2- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 250 ح 6319 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 136 ح 120 ، العظمة : ص 17 ح 1 كلّها عن ابن عمر ، سلسلة الأَحاديث الصحيحة : ج 4 ص 395 ح 1788 ، كنز العمّال : ج 3 ص 106 ح 5707 .
3- .العظمة : ص 18 ح 3 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 3 ص 106 ح 5704 ؛ التوحيد : ص 455 ح 2 عن أبي عبيدة عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 92 ذيل ح 1 عن حريز من دون إسنادٍ إلى معصوم وفيهما «تكلّموا» بدل «تفكّروا» في كلا الموضعين .
4- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 250 ؛ العظمة : ص 18 ح 5 وفيه «الخالق» بدل «اللّه » ، كنز العمّال : ج 3 ص 106 ح 5706 .
5- .العظمة : ص 348 ح 993 وراجع ص 325 ح 960 و بحار الأنوار : ج 57 ص 348 ح 44 .
6- .غرر الحكم : ح 8487 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 449 ح 7976 .
7- .أفكر في الشيء وفكّر فيه وتفكّر بمعنىً ، وتزندق : أي صار زنديقا ، ويطلق الزنديق على الثنوي وعلى المنكر للصانع وعلى كلّ ملحد كافر (مرآة العقول : ج 25 ص 48) .
8- .الكافي : ج 8 ص 22 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 96 وفيه «فكّر» بدل «أفكر» ، غرر الحكم : ح 8503 وفيه «تفكّر» بدل «أفكر» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 285 ح 1 .

ص: 539

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در خلق خدا بينديشيد و در خودِ خدا نينديشيد كه هلاك مى شويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در نعمت هاى خدا بينديشيد و در [ذات] خدا نينديشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:در هر چيز بينديشيد و در خداى متعال نينديشيد .

تنبيه الخواطر_ به نقل از ابن عبّاس _: مردمى در [ذات] خدا انديشيدند. پس پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمود: «در خلق خدا بينديشيد و در [ذات] خدا نينديشيد كه شما او را اندازه نمى توانيد كرد» .

العظمة_ به نقل از ابن عبّاس _: پيامبر خدا بر ما درآمد، در حالى كه در مسجد حلقه زده بوديم . پيامبر خدا از ما پرسيد: «در چه حالى هستيد؟». گفتيم: در خورشيد مى انديشيم كه چگونه طلوع و غروب مى كند . فرمود: «آفرين! اين گونه باشيد . در مخلوق بينديشيد، نه در خالق» .

امام على عليه السلام:هر كه در ذات خدا بينديشد ، مُلحد مى شود .

امام على عليه السلام:هر كه در ذات خدا بينديشد ، زنديق مى شود .

.

ص: 540

الإمام الباقر عليه السلام :إِيّاكُم وَالتَّفَكُّرَ فِي اللّهِ ، ولكِن إِذا أَرَدتُم أَن تَنظُروا إِلى عَظَمَتِهِ فَانظُروا إِلى عَظيمِ خَلقِهِ . (1)

عنه عليه السلام :تَكَلَّموا في خَلقِ اللّهِ ولا تَتَكَلَّموا فِي اللّهِ ؛ فَإِنَّ الكَلامَ فِي اللّهِ لا يَزدادُ صاحِبُهُ إِلاّ تَحَيُّرا . (2)

عنه عليه السلام :تَكَلَّموا فيما دونَ العَرشِ ولا تَكَلَّموا فيما فَوقَ العَرشِ ؛ فَإِنَّ قَوما تَكَلَّموا فِي اللّهِ عز و جل فَتاهوا حَتّى كانَ الرَّجُلُ يُنادى مِن بَينِ يَدَيهِ فَيُجيبُ مِن خَلفِهِ ، ويُنادى مِن خَلفِهِ فَيُجيبُ مِن بَينَ يَدَيهِ . (3)

عنه عليه السلام :اُذكُروا مِن عَظَمَةِ اللّهِ ما شِئتُم ولا تَذكُروا ذاتَهُ ؛ فَإِنَّكُم لا تَذكُرونَ مِنهُ شَيئا إِلاّ وهُوَ أَعظَمُ مِنهُ . (4)

عنه عليه السلام :دَعُوا التَّفَكُّرَ فِي اللّهِ؛ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللّهِ لا يَزيدُ إِلاّ تَيها ؛ لِأَنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ولا تَبلُغُهُ الأَخبارُ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إِيّاكُم وَالتَّفَكُّرَ فِي اللّهِ؛ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللّهِ لا يَزيدُ إِلاّ تَيهاً ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ولا يوصَفُ بِمِقدارٍ . (6)

.


1- .الكافي: ج1 ص93 ح7 ، التوحيد: ص458 ح20 كلاهما عن محمّدبن مسلم، وسائل الشيعة: ج11 ص453 ح4.
2- .الكافي : ج 1 ص 92 ح 1 ، التوحيد : ص 454 ح 1 كلاهما عن أبي بصير ، روضة الواعظين : ص 45 وراجع : التوحيد : ص 457 ح 17 .
3- .التوحيد : ص 455 ح 7 ، المحاسن : ج 1 ص 371 ح 811، وليس فيه ذيله من «وينادى من خلفه» وكلاهما عن محمّد بن مسلم ، تفسير القمّي : ج 1 ص 25 عن جميل عن الإمام الصادق عليه السلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 259 ح 6 وراجع : الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 384 .
4- .التوحيد : ص 455 ح 3 عن ضريس الكناسي ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 455 ح 14 ؛ سير أعلام النبلاء : ج 4 ص 406 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 282 كلاهما عن المنهال بن عمرو وليس فيهما «لا تذكروا ذاته فإنّكم» .
5- .التوحيد : ص 457 ح 13 عن أبي الجارود .
6- .التوحيد : ص 457 ح 14 ، الأمالي للصدوق : ص 503 ح 690 كلاهما عن سليمان بن خالد ، روضة الواعظين : ص 44 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 259 ح 4 .

ص: 541

امام باقر عليه السلام:مبادا در خدا بينديشيد ! چون خواستيد به عظمت او بنگريد ، به عظمت مخلوقاتش بنگريد .

امام باقر عليه السلام:درباره خلق خدا سخن گوييد و نه درباره خدا ، كه سخن گفتن درباره خدا، جز بر حيرت صاحب سخن نمى افزايد .

امام باقر عليه السلام:در آنچه فروتر از عرش است، سخن بگوييد و در بالاتر از آن، نه ، كه گروهى درباره خدا سخن گفتند و حيران شدند تا آن جا كه او را از جلو صدا مى زدند ، به پشتِ سرش پاسخ مى داد و از پشتِ سرش صدا مى زدند و او به جلويش پاسخ مى داد .

امام باقر عليه السلام:هر چه مى خواهيد از عظمت خدا ياد كنيد، ولى از ذات او ياد مكنيد؛ زيرا شما درباره ذات وى چيزى را ياد نمى كنيد، جز آن كه او از آن، بزرگ تر است .

امام باقر عليه السلام:انديشيدن در خدا را وا نهيد كه انديشيدن در [ذات] خدا ، جز بر سرگردانى نمى افزايد ؛ زيرا نه ديده ها ، خداى _ تبارك و تعالى _ را درمى يابند و نه آگاهى ها بدو مى رسند .

امام صادق عليه السلام:مبادا در خدا بينديشيد كه انديشيدن در [ذات] خدا، جز بر سرگردانى نمى افزايد ؛ زيرا ديده ها خداى عز و جل را درنمى يابند و به مقدار نيز درنمى آيد .

.

ص: 542

عنه عليه السلام :مَن نَظَرَ فِي اللّهِ كَيفَ هُوَ هَلَكَ . (1)

راجع : ج 5 ص 44 ح 3934 .

8 / 6النَّهيُ عَنِ التعمّق في صفتهالإمام عليّ عليه السلام :أُنظُر أَيُّهَا السَّائِلُ ؛ فَما دَلَّكَ القُرآنُ عَلَيهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ ، وَاستَضِئ بِنورِ هِدايَتِهِ ، وما كَلَّفَكَ الشَّيطانُ عِلمَهُ مِمّا لَيسَ فِي الكِتابِ عَلَيكَ فَرضُهُ ولا في سُنَّةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهوأَئِمَّةِ الهُدى أَثَرُهُ ، فَكِل عِلمَهُ إِلَى اللّهِ سُبحانَهُ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مُنتَهى حَقِّ اللّهِ عَلَيكَ . وَاعلَم أَنَّ الرّاسِخينَ فِي العِلمِ هُمُ الَّذينَ أَغناهُم عَنِ اقتِحام السُّدَدِ المَضروبَةِ دونَ الغُيوبِ ، الإِقرارُ بِجُملَةِ ما جَهِلوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيبِ المَحجُوبِ ، فَمَدَحَ اللّهُ تَعالى اعتِرافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِهِ عِلما ، وسَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخا . فَاقتَصِر عَلى ذلِكَ ، ولا تُقَدِّر عَظَمَةَ اللّهِ سُبحانَهُ عَلى قَدرِ عَقلِكَ فَتَكونَ مِنَ الهالِكينَ . (2)

عنه عليه السلام :الكُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ : عَلَى التَّعَمُّقِ ، وَالتَّنازُعِ ، وَالزَّيغِ ، وَالشِّقاقِ؛ فَمَن تَعَمَّقَ لَم يُنِب إِلَى الحَقِّ . . . (3) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 93 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 371 ح 808 كلاهما عن حسين بن ميّاح عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 264 ح 24 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 91 ، التوحيد : ص 55 ح 13 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 163 ح 5 كلّها عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تيسير المطالب : ص 203 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 57 ص 107 ح 90 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 31 ، الكافي : ج 2 ص 392 ح 1 عن سليم بن قيس الهلالي نحوه ، الخصال : ص 232 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة وفيه «العتوّ» بدل «الكفر» ، تحف العقول : ص 166 وفيه «الغلوّ» بدل «الكفر» ، بحارالأنوار : ج 68 ص 348 ح 17 .

ص: 543

8 / 6 پرهيز از فرو رفتن در توصيف خدا

اشاره

امام صادق عليه السلام:هر كه در چگونگى [ذات] خدا دقّت كرد ، هلاك شد .

راجع : ج 5 ص 45 ح 3934 .

8 / 6پرهيز از فرو رفتن در توصيف خداامام على عليه السلام:اى پرسشگر ! هر صفتى را كه قرآن بدان رهنمونت كرد ، در پيش بنه و از نور هدايتش روشنى گير و نيز آنچه را شيطان در صدد بار كردن آگاهى از آن بر توست، و قرآن و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آلهو پيشوايان هدايت، پيگيرى آن را بر تو لازم نكرده است . پس آگاهى از آن را به خداى سبحان وا بنه كه اين، نهايت حقّ خدا بر توست . و بدان كه راسخان در علم، كسانى اند كه اقرار به ناآگاهى از رازهاى نهان ، آنان را از نسنجيده درآمدن بر پرده هاى غيب، بى نياز كرده است و خداوند والا ، اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آنچه احاطه علمى بدان ندارند، ستوده است و فرو نرفتن آنان را در آنچه مكلّف به كاوش از نهانش نيستند ، رسوخ ناميده است . پس بر همان بسنده كن و عظمت خداى سبحان را با عقلت قياس مكن كه از هلاكت شدگان خواهى بود .

امام على عليه السلام:كفر، چهار ستون دارد: زياده روى ، درگيرى ، كژروى و اختلاف . پس هر كه فراتر از حد رود ، به حق بازنمى گردد .

.

ص: 544

الإمام زين العابدين عليه السلام_ كانَ إِذا قَرَأَ هذِهِ الآيَةَ : «وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا» (1) يقولُ _: سُبحانَ مَن لَم يَجعَل في أَحَدٍ مِن مَعرِفَةِ نِعَمِهِ إِلاّ المَعرِفَةَ بِالتَّقصيرِ عَن مَعرِفَتِها ، كَما لَم يَجعَل في أَحَدٍ مِن مَعرِفَةِ إِدراكِهِ أَكثَرَ مِنَ العِلمِ أَنَّهُ لا يُدِركُهُ ، فَشَكَرَ _ جَلَّ وعَزَّ _ مَعرِفَةَ العارِفينَ بِالتَّقصيرِ عَن مَعرِفَةِ شُكرِهِ فَجَعَلَ مَعرِفَتَهُم بِالتَّقصيرِ شُكرا ، كَما عَلِمَ عِلمَ العالِمينَ أَنَّهُم لا يُدرِكونَهُ فَجَعَلَهُ إِيمانا ، عِلما مِنهُ أَنَّهُ قَدَّ وُسعِ العِبادِ فَلا يَتجاوَزُ ذلِكَ . (2)

الكافي عن عاصم بن حميد :سُئِلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام عَنِ التَّوحيدِ فَقالَ : إِنَّ اللّهَ عز و جل عَلِمَ أَنَّهُ يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ أَقوامٌ مُتَعَمِّقونَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » (3) وَالآياتِ مِن سورَةِ الحَديدِ إِلى قَولِهِ : «وَ هُوَ عَلِيمُم بِذَاتِ الصُّدُورِ» (4) ، فَمَن رامَ وَراءَ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ . (5)

.


1- .إبراهيم : 34 .
2- .الكافي : ج 8 ص 394 ح 592 ، تحف العقول : ص 283 وفيه «قدْرُ وُسعِ العبادِ فلا يُجاوِزونَ ذلِكَ» بدل «قد وسع العباد فلا يتجاوز ذلِكَ» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 141 ح 36 .
3- .. الإخلاص : 1 .
4- .الحديد : 6 .
5- .الكافي : ج 1 ص 91 ح 3 ، التوحيد : ص 283 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 264 ح 21 .

ص: 545

امام زين العابدين عليه السلام_ چون آيه «و اگر نعمت هاى خدا را برشِمُريد ، شماره نمى توانيد كرد» را مى خواند ، مى گفت _: منزّه است خدايى كه در هيچ يك از معرفت نعمت هايش ، جز معرفت به نرسيدن به معرفتش ، قرار نداد ، همان گونه كه در هيچ يك از معرفت هاى دريافتن او بيش از آگاهى نرسيدن به معرفتش قرار نداد ، و خداى عز و جل از همين معرفت عارفان، به نرسيدن به معرفت سپاس گزارى اش ، سپاس گزارد و آگاهى از كوتاهى شان را سپاس گزارى قرار داد ، همان گونه كه آگاهىِ عالمان را در نرسيدن به او دانست و آن را ايمان به شمار آورد ، (1) از آن رو كه گستره دانش بندگانش را درنگذشتن از آن مى دانست .

الكافى_ به نقل از عاصم بن حميد _: از امام زين العابدين عليه السلام درباره توحيد سؤال شد . فرمود: «خداوند، مى دانست كه مردمى افراط انديش در آخر زمان مى آيند . از اين رو، سوره توحيد و آياتى از سوره حديد را تا «و او به هر چه در دل ها مى گذرد، داناست» ، نازل كرد ، و هر كس بيش از آن را بجويد ، بى گمان ، هلاك مى شود» .

.


1- .از اين قسمت از ترجمه، مطابق نسخه تحف العقول است كه در پانوشت، نقل شده است . (م)

ص: 546

بحثى درباره معناى تعمّق در خداشناسى
اشاره

.

.

ص: 547

بحثى درباره معناى تعمّق در خداشناسىشمارى از بزرگان اهل عرفان، بدون توجّه به معناى «تعمّق» در لغت و احاديث اسلامى ، در تفسير حديثى كه مرحوم كلينى رحمه الله از امام زين العابدين عليه السلامنقل كرده، دچار خطا شده اند. امام عليه السلامفرموده است : إِنَّ اللّهَ عز و جل عَلِمَ أَنَّهُ يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ أَقوامٌ مُتَعَمِّقونَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » وَالآياتِ مِن سورَةِ الحَديدِ إِلى قَولِهِ: «وَ هُوَ عَلِيمُم بِذَاتِ الصُّدُورِ» ، فَمَن رامَ وَراءَ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ . (1) خداى عز و جل مى دانست كه مردمى افراط انديش در آخر زمان مى آيند . از اين رو، سوره توحيد و آياتى از سوره حديد را تا «و او به هر چه در دل ها مى گذرد، داناست» نازل كرد ، و هر كس بيش از آن را بجويد ، بى گمان ، هلاك مى شود. برخى اين سخن را چنين معنا كرده اند كه چون خداوند متعال مى دانست كه در آخر زمان، مردمى كنجكاو و دقيق خواهند آمد، سوره توحيد و آيات آغازين سوره حديد را نازل فرمود و از اين بيان ، ستايش مردمان آخِر زمان را استخراج و حديث يادشده را بر آنچه اهل عرفان از توحيد فهميده اند، منطبق مى نمايند .

.


1- .ر . ك : ص 544 ح 3846 .

ص: 548

يك . تعمّق ، در لغت
دو . احاديثى كه واژه «تعمّق» در آنها به كار رفته
اشاره

امّا با مراجعه به منابع اصيل لغت و احاديثى كه كلمه «تعمّق» در آنها به كار رفته و حتّى با دقّت در ذيل سخن امام ، پژوهشگر، يقين خواهد كرد كه برداشت آنان از حديث يادشده قطعا نادرست است.

يك . تعمّق ، در لغتخليل بن احمد فراهيدى نوشته است : المتعمّق : المبالغ فى الأمر، المنشود فيه ، الّذى يَطلب أقصى غايته . (1) متعمّق، كسى است كه در خواسته خود، مبالغه مى كند و تا پايان، آن را مى جويد. همانند اين معنا را ابن منظور، در لسان العرب آورده است : متعمّق ، كسى است كه در خواسته خود، مبالغه و سختگيرى مى كند و تا پايان، آن را مى جويد. (2) بنا بر اين ، نهايت تلاش براى رسيدن به عمق و نهايت چيزى ، در لغت، «تعمّق» ناميده مى شود .

دو . احاديثى كه واژه «تعمّق» در آنها به كار رفتهبا كاوش در موارد استعمال واژه «تعمّق» در احاديث اسلامىِ منقول در منابع فريقين ، براى پژوهشگر، ترديدى باقى نمى ماند كه مقصود از اين واژه در فرهنگ اسلامى : افراط ، تندروى و خارج شدن از مرز اعتدال است. اين احاديث را به چهار دسته مى توان تقسيم كرد :

.


1- .كتاب العين : ص 579 «عمق» .
2- .لسان العرب : ج 10 ص 271 «عمق» ، النهاية : ج 3 ص 299 «عمق» .

ص: 549

الف . ستايش ترك تعمّق در صفات خدا
ب . خطر تعمّق
ج . هشدار درباره تعمّق در دين

الف . ستايش ترك تعمّق در صفات خدادسته اوّل ، احاديثى است كه در توصيف راسخان در علم ، ترك تعمّقِ آنان در صفات خدا، بلكه در همه مسائل غيبى را مى ستايند ، مانند : فَمَدَحَ اللّهُ تَعالَى اعتِرافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِهِ عِلما ، وسَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخا . (1) و خداوند ، اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آنچه احاطه علمى بدان ندارند، ستوده و فرو نرفتن آنان را در آنچه مكلّف به كاوش از نهانش نيستند ، «رسوخ» ناميده است. اين احاديث، با عنايت به اين كه هماهنگ با قرآن اند، اهمّيت ويژه اى در اين مبحث دارند .

ب . خطر تعمّقدسته دوم ، احاديثى اند كه مطلق «تعمّق» را خطرناك توصيف مى كنند، مانند آنچه از امام على عليه السلامنقل شده است كه از تعمّق به عنوان يكى از پايه هاى كفر نام مى برد : الكُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ ... فَمَن تَعَمَّقَ لَم يُنِب إِلَى الحَقِّ . (2) كفر، بر چهار ستون استوار است: بر زياده روى... پس هر كس زياده رود، به حق باز نمى گردد.

ج . هشدار درباره تعمّق در ديندسته سوم ، احاديثى كه نسبت به افراطگرى در مسائل فرعى دينى، هشدار

.


1- .ر . ك : ص 542 ح 3843 .
2- .ر . ك : ص 542 ح 3844 .

ص: 550

د . عاقبت تعمّق در دين

داده اند ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه : إِيّاكُم وَالتَّعَمُّقَ فِي الدّينِ ! فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قَد جَعَلَهُ سَهلاً ، فَخُذوا مِنهُ ما تُطيقونَ ... . (1) مبادا كه در دين، تندروى كنيد؛ چرا كه خدا آن را آسان قرار داده است. پس ، از دين ، به قدرى كه توانش را داريد، برگيريد. حديثى هم از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايد : لا تَعَمُّقَ فِي الوُضوءِ . (2) در وضو، زياده روى صحيح نيست . علاّمه مجلسى رحمه الله در شرح اين روايت مى گويد : يعنى ريختن آب فراوان و يا سخت گرفتن در رساندن آب بيشتر از حدّ كامل وضو گرفتن . (3)

د . عاقبت تعمّق در ديندسته چهارم ، احاديثى است كه عاقبت و ثمره تندروى و افراطگرى دينى را موجب خروج از دين مى دانند، مانند آنچه از پيامبر خدا نقل شده كه فرمود : إنَّ أقواما يَتَعَمَّقونَ فِي الدّينِ يَمرُقونَ كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ . (4)

.


1- .كنز العمّال : ج 3 ص 35 ح 5348 نقلاً عن أبي القاسم بن بشران في أماليه عن عمر .
2- .ر . ك : وسائل الشيعة : ج 1 ص 334 (باب «استحباب صفق الوجه بالماء قليلاً عند الوضوء ، وكراهة المبالغة فى الضرب ، والتعمّق فى الوضوء») .
3- .بحار الأنوار : ج 80 ص 258 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 318 ح 12615 ، كنز العمّال : ج 11 ص 288 ح 31543. نيز ، ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : نبرد سوم: جنگ نهروان / درآمد : پژوهشى درباره مارقين و ريشه هاى انحراف آنان / تندروى دينى در اصطلاح احاديث .

ص: 551

گروه هايى در دين تندروى مى كنند و از آن بيرون مى روند، آن گونه كه تير از هدف در مى گذرد. بنا بر اين، در فرهنگ احاديث اسلامى ، تعمّق در خداشناسى و امور دينى، نه تنها ممدوح نيست، بلكه ممنوع است و آنچه در كلام امام زين العابدين عليه السلام آمده كه در آخِرْ زمان، اقوامى متعمّق خواهند آمد ، حاكى از انحراف عقيدتى آنهاست كه خداوند متعال، براى فراگير نشدن انحراف آنان ، سوره توحيد و آيات نخست سوره حديد را نازل فرموده است و ذيل فرمايش امام عليه السلام كه فرموده : «هر كس بيش از آن را بطلبد ، هلاك مى شود» ، به روشنى دلالت دارد بر اين كه مسلمانان، بايد در شناخت صفات خدا ، به آنچه در اين آيات آمده و توضيحاتى كه اهل بيت عليهم السلامدرباره آنها داده اند، اكتفا كنند و در مباحثى كه انديشه به عمق آن نمى رسد، (1) غور ننمايند (2) كه تعمّق در ذات و صفات خدا عاقبتى جز هلاكت ندارد .

ر . ك : ج 2 ، ص 513 (خطر تندرَوى)

.


1- .ر . ك : ص 525 (كسى به حقيقت معرفت او نمى رسد) .
2- .ر . ك : ص 537 (پرهيز از انديشيدن در ذات خدا) .

ص: 552

الفصل التاسع: ما ورد في حجب اللّه9 / 1لا حِجابَ بَينَ اللّهِ وبَينَ خَلقِهِالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ الخالِقِ جَلَّ وعَلا _: لا شَبَحٌ فيُتَقَصّى ، ولا مَحجوبٌ فَيُحوى . (1)

عنه عليه السلام_ في جَوابِ مَن قالَ لَهُ كَيفَ رَأيتَ رَبَّكَ _: بِمُقارَنَتِهِ بَينَ الأَشياءِ عُرِفَ أَن لا قَرينَ لَهُ . . . حَجَبَ بَعضَها عَن بَعضٍ لِيُعلَمَ أَن لا حِجابَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ . (2)

التوحيد عن الحارث الأعور عن الإمام عليّ عليه السلام :أَنَّهُ دَخَلَ السّوقَ ، فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ مُوَلّيهِ ظَهرَهُ يَقولُ : لا وَالَّذِي احتَجَبَ بِالسَّبعِ ، فَضَرَبَ عَلِيٌّ عليه السلام ظَهرَهُ ، ثُمَّ قالَ : مَنِ الَّذِي احتَجَبَ بِالسَّبعِ ؟ قالَ : اللّهُ يا أَميرَ المُؤمِنينَ . قالَ : أَخطَأتَ ثَكَلَتكَ أُمُّكَ ! إِنَّ اللّهَ عز و جللَيسَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ حِجابٌ ؛ لِأَنَّهُ مَعَهُم أَينَما كانوا . قال : ما كَفّارَةُ ما قُلتُ يا أَميرَ المُؤمِنينَ ؟ قالَ : أن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ مَعَكَ حَيثُ كُنتَ . قالَ : أُطعِمُ المَساكينَ ؟ قالَ : لا ، إِنَّما حَلَفتَ بِغَيرِ رَبِّكَ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 163 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 306 ح 11 ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 408 ح 1737 نقلاً عن حلية الأولياء عن النعمان بن سعد .
2- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام .
3- .التوحيد : ص 184 ح 21 ، الغارات : ج 1 ص 112 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 330 ح 34 .

ص: 553

فصل نهم: آنچه درباره حجاب هاى خدا رسيده است

9 / 1 حجابى ميان خدا و خلقش نيست

فصل نهم: آنچه درباره حجاب هاى خدا رسيده است9 / 1حجابى ميان خدا و خلقش نيستامام على عليه السلام_ در توصيف آفريدگار ارجمند والا _: [خدا] كالبدى ندارد تا به انتهايش برسند و در پرده نيست تا پرده از او برداشته شود .

امام على عليه السلام_ در پاسخ كسى كه از ايشان پرسيد : پروردگارت را چگونه ديدى؟ _: و به مقارن كردن چيزها با هم ، دانسته شد كه خود، قرينى ندارد ... . برخى را از برخى محجوب نمود، تا دانسته شود كه ميان او و خلقش حجابى نيست .

التوحيد_ به نقل از حارث اعور _: امام على عليه السلام به بازار درآمد و مردى را ديد كه پشت كرده و مى گويد: نه. سوگند به آن كه در پس هفت پرده است ! على عليه السلام بر پشت او نواخت و فرمود: «چه كسى در پسِ هفت پرده است؟». گفت: خداوند ، اى امير مؤمنان ! فرمود: «خطا كردى ، مادر به عزا ! ميان خداوند عز و جل و خلقش پرده اى نيست ؛ چون او با آنان است، هر جا كه باشند» . گفت: اى امير مؤمنان ! كفّاره گفته ام چيست؟ فرمود: «اين كه بدانى هر جا باشى ، خدا با توست» . مرد گفت: آيا [به كفّاره سوگندم] به بينوايان غذا بدهم؟ فرمود: «نه . به كسى جز پروردگارت سوگند خورده اى [و فقط سوگند خوردن به خدا، كفّاره دارد] .

.

ص: 554

الإمام الصادق عليه السلام :مَن زَعَمَ أَنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِحِجابٍ أَو بِصورَةٍ أَو بِمِثالٍ فَهُوَ مُشرِكٌ ؛ لِأَنَّ حِجابَهُ ومِثالَهُ وصورَتَهُ غَيرُهُ . (1)

الكافي عن ابن أَبي العوجاء :قُلتُ لَهُ [ أَي الإمامِ الصادِقِ عليه السلام ] : ... ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأَرسَل إِلَيهِمُ الرُّسُلَ ؟ ولو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أَقرَبَ إِلَى الإِيمانِ بِهِ ؟ فَقالَ لي : وَيلَكَ ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أَراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ ؛ نُشوءَكَ ولَم تَكُن ، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ ، وحُبَّكَ بَعدَ بُغضِكَ وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ ، وعَزمَكَ بَعدَ أَناتِكَ وأَناتَكَ بَعدَ عَزمِكَ ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِكَ ، وعُزوبَ ما أَنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ ، وما زالَ يُعَدِّدُ عَلَيَّ قُدرَتَهُ الَّتي هِيَ في نَفسِيَ الَّتي لا أَدفَعُها حَتّى ظَنَنتُ أَنَّهُ سَيَظهَرُ فيما بَيني وبَينَهُ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 114 ح 4 ، التوحيد : ص 143 ح 7 وص 192 ح 6 كلّها عن عبد الأعلى ، بحار الأنوار : ج 4 ص 160 ح 6 .
2- .الكافي : ج 1 ص 75 ح 2 ، التوحيد : ص 127 ح 4 وفيه «إبائك» بدل «أناتك» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 43 ح 18 .

ص: 555

امام صادق عليه السلام:هر كه ادّعا كند كه خدا را در پسِ پرده يا با تصوير و نمونه مى شناسد ، مشرك است ؛ چون پرده و نمونه و تصويرش ، غير اوست .

الكافى_ به نقل از ابن ابى العوجاء _: به امام صادق گفتم: ... چرا [ خداوند] از مردمان محجوب گشته و برايشان فرستاده مى فرستد؟ اگر خود با آنان در تماس بود ، مردم به ايمان نزديك تر مى شدند؟ امام عليه السلام به من فرمود: «واى بر تو ! چگونه از تو محجوب است ، كسى كه قدرتش را در خودِ تو نشان داده است ، با پديد آمدنت پس از نبودن ، بزرگى ات پس از كوچكى ، نيرومندى ات پس از ناتوانى، ناتوانى ات پس از نيرومندى، بيمارى ات پس از سلامت، سلامتت پس از بيمارى، رضايتت پس از خشم ، خشمت پس از رضايت، اندوهت پس از شادى، شادى ات پس از اندوه، دوستى ات پس از دشمنى، دشمنى ات در پىِ دوستى، عزمت پس از تعلّل، تعلّلت پس از عزم، اشتياقت پس از ناخوش داشتن، ناخوش داشتنت پس از اشتياق، رغبتت پس از بيم، بيمت پس از رغبت، اميدت پس از نااميدى، نااميدى ات پس از اميد، خطور چيزى كه در خيالت نبوده است [به ذهنت] و رفتن و پريدن چيزى كه مى دانستى از ذهنت؟! ». [ ابن ابى العوجاء مى گويد:] و هماره، جلوه هاى قدرت خدا را در خود من برشمُرد ، بى آن كه بتوانم انكار كنم، تا آن جا كه گمان كردم خدا به زودى ميان من و او ظاهر مى شود!

.

ص: 556

9 / 2مَحجوبٌ بَغَيرِ حِجابٍالإمام الكاظم عليه السلام :لَيسَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ حِجابٌ غَيرُ خَلقِهِ ، احتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ ، وَاستَتَرَ بِغيرِ سِترٍ مَستورٍ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :اِحتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ ، وَاستَتَر بِغَيرِ سِترٍ مَستورٍ . (2)

9 / 3لا حِجابَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ غَيرَ خَلقِهِالإمام عليّ عليه السلام_ في جَوابِ مَن قالَ لَهُ : كَيفَ رأيتَ رَبَّكَ؟ _: بِمُقارَنَتِهِ بَينَ الأَشياءِ عُرِفَ أَن لا قَرينَ لَهُ . . . حَجَبَ بَعضَها عَن بَعضٍ ، لِيُعلَمَ أَن لا حِجابَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ غَيرَ خَلقِهِ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَشمُلُهُ المَشاعِرُ ، ولا تَحجُبُهُ الحُجُبُ ، وَالحِجابُ بَينَهُ وبَينَ خَلقِه خَلقُهُ إِيّاهُم ؛ لاِمتِناعِهِ مِمّا يُمكِنُ في ذَواتِهِم ، ولاِءمكانٍ مِمّا يَمتَنِعُ مِنهُ ، ولاِفتِراقِ الصّانِعِ مِنَ المَصنوعِ ، وَالحادِّ مِنَ المَحدودِ ، وَالرَّبِّ مِنَ المَربوبِ . (4)

.


1- .التوحيد : ص 179 ح 12 عن يعقوب بن جعفر الجعفري ، بحار الأنوار : ج 3 ص 327 ح 27 .
2- .الكافي : ج 1 ص 105 ح 3 ، علل الشرائع : ص 10 ح 3 ، التوحيد : ص 98 ح 5 كلّها عن محمّد بن زيد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 263 ح 11 .
3- .التوحيد : ص 308 ح 2 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام وص 37 ح 2 عن محمّد بن يحيى عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «لا حجاب بينه وبينها غيرها» بدل «لا حجاب بينه وبين خلقه غير خلقه» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 311 ح 14 .
4- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 56 ح 14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلامنحوه .

ص: 557

9 / 2 محجوب بى حجاب

9 / 3 حجابى ميان او و مخلوقاتش نيست، جز همان مخلوقات

9 / 2محجوب بى حجابامام كاظم عليه السلام:ميان او و خلقش ، حجابى جز همان خلق نيست . بدون حجاب هاى معمول، حجاب برگرفته و بدون پرده هاى رايج، پوشش گرفته است .

امام رضا عليه السلام:[خداوند] بدون حجاب هاى معمول [و مادّى] محجوب و بدون پرده هاى رايج، پوشيده است .

9 / 3حجابى ميان او و مخلوقاتش نيست، جز همان مخلوقاتامام على عليه السلام_ در پاسخ كسى كه از او پرسيد : پروردگارت را چگونه ديدى؟ _: از قرين بودنش با چيزها ، فهميده مى شود كه او را قرينى نيست ... . برخى را از برخى ديگر محجوب ساخته تا دانسته شود كه ميان او و خلقش، جز همان خلق ، حجابى نيست .

امام على عليه السلام:خردها او را در بر نمى گيرد و حجاب ها، او را محجوب نمى كند . حجاب ميان او و خلقش همان آفريدن آنهاست؛ چون آنچه بر اين خلق ممكن است، درباره خدا محال است. نيز از آن رو كه محال است خدا، ممكن شود و سازنده از ساخته شده، و اندازه كننده از اندازه شونده، و مالك از مملوك، جدا گردد .

.

ص: 558

الإمام الرضا عليه السلام :خَلقُ اللّهِ الخَلقَ حِجابٌ بَينَهُ وبَينَهُم ، ومُبايَنَتُهُ إِيّاهُم مُفارَقَتُهُ إِنِّيَّتَهُم . (1)

9 / 4حِجابُهُ النُّورُالكتاب«وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى » . (2)

«يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ » . (3)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : . . . «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» _: ذاكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَنا مِن حُجُبِ النُّورِ ، فَرَأَى مَلَكوتَ السَّماواتِ ، ثُمَّ تَدَلّى صلى الله عليه و آله ، فَنَظَرَ مِن تَحتِهِ إِلى مَلَكوتِ الأَرضِ حَتّى ظَنَّ أَنَّهُ فِي القُربِ مِنَ الأَرضِ كَقابِ قَوسَينِ أَو أَدنى . (4)

.


1- .التوحيد : ص 35 ح 2 ، عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 151 ح 51 وفيه «أينيّتهم» بدل «إنّيتهم» وكلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري وفيه «مفارقته لهم» بدل «مفارقته إنّيتهم» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .
2- .النجم : 7 _ 9 .
3- .القلم : 42 .
4- .علل الشرائع : ص 132 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 214 ح 238 كلاهما عن ثابت بن دينار ، روضة الواعظين : ص 70 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 314 ح 8 .

ص: 559

9 / 4 حجاب او نور است

امام رضا عليه السلام:خداوند، خلق را حجاب ميان خود و آنان قرار داد و تباين [ذاتى ]او با آنان ، خود، سبب جدايى است .

9 / 4حجاب او نور استقرآن«و او در آسمان برين بود . سپس، نزديك و نزديك تر شد ، تا به اندازه فاصله ميان دو قوس (كمان) يا نزديك تر» .

«روزى كه پرده از ساق برگرفته شود و آنها را به سجود بخوانند، ولى نتوانند» . (1)

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ درباره سخن خداى متعال _: ... «سپس نزديك و نزديك تر شد تا به اندازه فاصله ميان دو قوس [كمان] يا نزديك تر» _ : او پيامبر خدا بود كه به حجاب هاى نور، نزديك شد و ملكوت آسمان ها را ديد . سپس، نزديك تر شد و از پايين به ملكوت زمين نگريست تا آن جا كه پنداشت كه از زمين به اندازه فاصله دو قوس [كمان] يا از آن هم كمتر فاصله دارد .

.


1- .گفتنى است اين آيه، معنايى مَجازى دارد و مفسّران و مترجمان، آن را كنايه از شدّت و بزرگى امر قيامت گرفته اند و به معناى ساق داشتن خداوند سبحان نيست . (م)

ص: 560

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ» _: حِجابٌ مِن نُورٍ يُكشَفُ فَيَقَعُ المُؤمِنونَ سُجَّدا . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ عز و جل ... حِجابُهُ النّورُ ، لَو كَشَفَهُ لَأَحرَقَت سُبُحاتُ وَجهِهِ مَا انتَهى إِلَيهِ بَصَرُهُ مِن خَلقِهِ (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _: اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ يا مَنِ احتَجَبَ بِشُعاعِ نورِهِ عَن نَواظِرِ خَلقِهِ ، يا مَن تَسَربَلَ بِالجَلالِ وَالعَظَمَةِ ، وَاشتَهَرَ بِالتَّجَبُّرِ في قُدسِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :الحَمدِ للّهِِ . . . وهُوَ الكَينونُ أَوَّلاً ، والدَّيمومُ أَبدا المُحتَجِبُ بِنورِهِ دونَ خَلقِهِ ، فِي الأُفُقِ الطَّامِحِ ، وَالعِزِّ الشَّامِخِ ، وَالمُلكِ الباذِخِ ، فَوقَ كُلِّ شَيءٍ عَلا ، ومِن كُلِّ شَيءٍ دَنا ، فَتَجَلّى لِخَلقِهِ مِن غَيرِ أَن يَكونَ يُرى ، وهُوَ بِالمَنظَرِ الأَعلى ، فَأَحَبَّ الاِختِصاصَ بِالتَّوحيدِ ؛ إِذِ احتَجَبَ بِنُورِهِ ، وسَما في عُلُوِّهِ ، واستَتَرَ عَن خَلقِهِ ، وبَعَثَ إِلَيهِمُ الرُّسُلَ ؛ لِتَكونَ لَهُ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى خَلقِهِ ، ويَكونَ رُسُلُهُ إِلَيهِم شُهداءَ عَلَيهِم ، وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ ومُنذِرينَ ، لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ ، ويَحيا مَن حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ ، ولِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ ، فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَ ما أَنكَروا ، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَما عَضَدوا . (5)

.


1- .عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 121 ح 14 عن الحسن بن سعيد ، التوحيد : ص 154 ح 1 عن الحسين بن سعد ، الاحتجاج : ج 2 ص 388 ح 295 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 8 ح 17 .
2- .جاء في مسند ابن حنبل ج 7 ص 142 ح 19604 نظير هذا الحديث وفيه «النار» بدل «النور» ، وقد ذكرت حجب النار والنور معا في أحاديث اُخرى ، راجع التوحيد : ص 278 ح 2 و الدرّ المنثور : ج 1 ص 229.
3- .صحيح مسلم : ج 1 ص 162 ح 293 وح 294 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 70 ح 195 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 151 ح 19651 كلّها عن أبي موسى ، كنز العمّال : ج 1 ص 226 ح 1139 .
4- .مهج الدعوات : ص 102 عن محمّد بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، الدروع الواقية : ص 182 عن الإمام عليّ عليه السلاموفيه «واحتجب بشعاع نوره عن نواظر خلقه» فقط ، بحار الأنوار : ج 94 ص 403 ح 5 .
5- .التوحيد : ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «واستتر عن خلقه ليكون له الحجّة البالغة» بدل «واستتر عن خلقه ... شهداء عليهم»، بحار الأنوار: ج11 ص38 ح35 وراجع الكافي: ج5 ص369 ح1، كفاية الأثر: ص161.

ص: 561

امام رضا عليه السلام_ درباره سخن خداى عز و جل : «روزى كه پرده از ساق برگرفته شود» _: حجابى از نور گشوده مى شود و مؤمنان به سجده مى افتند . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خداى عز و جل ... حجابش نور است و اگر آن را بگشايد ، نور چهره اش مردم را تا آن جا كه ديده كار مى كند ، مى سوزانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _: خدايا ! از تو مى خواهم ، اى آن كه با پرتو نورش از نگاه خلقش حجاب گرفته ، اى آن كه جامه جلال و عظمت پوشيده و به شُكوه قداستش شهره شده است !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:ستايش، خدايى را كه ... نخستينِ هستى و جاويد هميشگى است . با نور خود، از خلقش در حجاب است . بر بلنداى افق است و فراز عزّت و جايگاه والا . از هر چيز بالاتر و از همه چيز نزديك تر است . بى آن كه ديده شود، براى خلقش جلوه نمود و او در ديدگاه، برين بود و خواست تنها خود، يگانه باشد . پس با نور خويش، حجاب شد و در والايى اش اوج گرفت ، خود را از خلقش پوشيده داشت و پيامبران را به سوى آنان فرستاد تا حجّتى رسا بر خلقش باشد و فرستادگانش به سوى آنها، گواه بر آنان باشند و پيامبران را در ميانشان به مژده و هشدار دادن بر انگيخت تا هر كه هلاك مى گردد و يا زنده مى شود، از سرِ دليلى روشن باشد و بندگان، آنچه را نمى دانند، از پروردگار خود، فرا گيرند ، پس از نشناختن ، به رُبوبيتش پى ببرند و بعد از شريك گرفتن براى او ، يگانه اش بشمارند .

.


1- .يعنى: كار قيامت بالا گيرد و يا آن كه حقيقت به عيان ارائه شود و يا دوزخ ، فرشته اى عظيم گردد و يا عرش خدايى منكشف شود (ر . ك : بحار الأنوار : ج 4 ، ص 8) . (م)

ص: 562

الإمام عليّ عليه السلام_ في مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ _: إِلهي هَب لي كَمالَ الاِنقِطاعِ إِلَيكَ ، وأَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ، وتَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ. (1)

التوحيد عن يونس بن عبد الرحمن :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليهماالسلام : لِأَيِّ عِلَّةٍ عَرَجَ اللّهُ بِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إِلَى السَّماءِ ، ومِنها إِلى سِدرَةِ المُنتَهى ، ومِنها إِلى حُجُبِ النُّورِ ، وخاطَبَهُ وناجاهُ هُناكَ وَاللّهُ لا يُوصَفُ بِمَكانٍ ؟ فَقالَ عليه السلام : إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا يُوصَفُ بِمَكانٍ ولا يَجري عَلَيهِ زَمانٌ ، ولكِنَّهُ عز و جل أَرادَ أَن يُشَرِّفَ بِهِ مَلائِكَتَهُ وسُكّانَ سَماواتِهِ ، ويُكرِمَهُم بِمُشاهَدَتِهِ ، ويُرِيَهُ مِن عَجائِبِ عَظَمَتِهِ ما يُخبِرُ بِهِ بَعدَ هُبوطِهِ ، ولَيسَ ذلِكَ عَلى ما يَقولُ المُشَبِّهونَ ، سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَمّا يُشرِكونَ . (2)

9 / 5حِجابُهُ النُّورُ وَالظُّلمَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ عز و جل دونَ سَبعينَ أَلفَ حِجابٍ مِن نورٍ وظُلمَةٍ ، وما يَسمَعُ مِن نَفسٍ شَيئا من حِسِّ تِلكَ الحُجُبِ إِلاّ زَهَقَت . (3)

.


1- .الإقبال : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 99 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وكلاهما عن ابن خالويه .
2- .التوحيد : ص 175 ح 5 ، علل الشرائع : ص 132 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 315 ح 10 .
3- .المعجم الكبير : ج 6 ص 148 ح 5802 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 494 ح 7487 وفيه «حسن» بدل «حسّ» ، الفردوس : ج 2 ص 221 ح 3074 كلاهما نحوه وكلّها عن سهل بن سعد ، كنز العمّال : ج 10 ص 369 ح 29846 .

ص: 563

9 / 5 حجاب او نور و ظلمت است

اشاره

امام على عليه السلام_ در مناجات شعبانيه _: خداى من ! نهايت گسستن از همه و پيوستن به خودت را به من عطا فرما و ديدگان دل ما را با پرتو نگاهت، روشن بنما تا ديده دل ، حجاب هاى نور را بدَرَد و به معدن عظمتت بپيوندد و جان هايمان به عزّت قدس تو بپيوندد .

التوحيد_ به نقل از يونس بن عبدالرحمان _: به امام كاظم عليه السلام گفتم: به چه علّت ، خداوند، پيامبرش را به آسمان بالا برد و از آن جا به «سِدْرَةُ المُنْتَهى» و سپس به حجاب هاى نور برد و آن جا با او سخن گفت و نجوا كرد ، در حالى كه خداوند، جا و مكان ندارد؟ فرمود: «خداوند _ تبارك و تعالى _ به مكان توصيف نمى شود و زمان بر او جارى نمى گردد ؛ امّا خداوند عز و جلخواست تا فرشتگان و ساكنان آسمان هايش را به قدوم پيامبر خدا بزرگ بدارد و به ديدارش اِكرامشان كند و شگفتى هاى عظمت خود را _ همان ها كه پيامبر صلى الله عليه و آلهپس از فرودش از آنها خبر داد _ به او بنمايد ؛ و اينها، آن گونه كه مُشبّهه (1) مى گويند، نبود . خداوند، منزّه است و والاتر از آنچه با او شريكش مى كنند» .

9 / 5حجاب او نور و ظلمت استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله:خداوند عز و جل در پسِ هفتاد هزار حجاب نورانى و ظلمانى است و هيچ جانى ، چيزى از آن حجاب ها را احساس نمى كند، جز آن كه از تن به در رود .

.


1- .مشبّهه، يعنى كسانى كه معتقدند خداوند شبيه مخلوقات خود است و مكان و زمان و جسم و صورت دارد و الفاظ دالّ بر معراج و مشاهده خدا را بر همان معناى ظاهرى و سطحى خود حمل مى كنند .

ص: 564

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ بَينَ اللّهِ وبَينَ خَلقِهِ سَبعينَ (تِسعينَ) (1) أَلفَ حِجابٍ ، وأَقرَبُ الخَلقِ إِلَى اللّهِ أَنَا وإِسرافيلُ ، وبَينَنا وبَينَهُ أَربَعَةُ حُجُبٍ ، حِجابٌ مِن نُورٍ ، وحِجابٌ مِن ظُلمَةٍ ، وحِجابٌ مِنَ الغَمامِ ، وحِجابٌ مِنَ الماءِ . (2)

عوالي اللآلي :رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قالَ : إِنَّ للّهِِ سَبعينَ حِجابا . وفي رِوايَةٍ أُخرى : سَبعَمِئَةِ حِجابٍ . وفي أُخرى : سَبعينَ أَلفَ حِجابٍ مِن نُورٍ وظُلمَةٍ ، لَو كَشَفَها عَن وَجهِهِ لاَحتَرَقَت (3) سُبُحاتُ وَجهِهِ ما أَدرَكَهُ بَصَرُهُ مِن خَلقِهِ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _: اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذين فَتَقتَ لَهُم رَتقَ عَظيمِ غَواشي جُفونِ حَدَقِ عُيونِ القُلوبِ ، حَتّى نَظَروا إِلى تَدبيرِ حِكمَتِكَ وشَواهِدِ حُجَجِ بَيِّناتِكَ ، فَعَرَفوكَ بِمَحصولِ فِطَنِ القُلوبِ ، وأَنتَ في غَوامِضِ سُتُراتِ حُجُبِ القُلوبِ ، فَسُبحانَكَ أَيُّ عَينٍ تَقومُ بِها نُصبَ نُورِكَ ، أَم تَرقَأُ إِلى نورِ ضِياءِ قُدسِكَ ؟ أَو أَيُّ فَهمٍ يَفهَمُ ما دونَ ذلِكَ إِلاَّ الأَبصارَ الَّتي كَشَفتَ عَنها حُجُبَ العَمِيَّةِ ، فَرَقَت أَرواحُهُم عَلى أَجنِحَةِ المَلائِكَةِ ، فَسَمّاهُم أَهلُ المَلَكوتِ زُوّارا ، وأَسماهُم أَهلُ الجَبَروتِ عُمّارا ، فَتَرَدَّدوا في مَصافِّ المُسَبِّحينَ ، وتَعَلَّقوا بِحِجابِ القُدرَةِ ، وناجَوا رَبَّهُم عِندَ كُلِّ شَهَوةٍ ، فَحَرَّقَت (5) قُلوبُهُم حُجُبَ النُّورِ ، حَتّى نَظَروا بِعَينِ القُلوبِ إِلى عِزِّ الجَلالِ في عِظَمِ المَلَكوتِ ، فَرَجَعَتِ القُلوبُ إِلَى الصُّدورِ عَلَى النِّيّاتِ بِمَعرِفَةِ تَوحيدِكَ ، فَلا إِلهَ إِلاّ أَنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ ، تَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا كَبيرا . (6)

.


1- .في المصدر : «سبعون (تسعون)» ، والصحيح ما أثبتناه .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 10 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 18 ص 327 ح 34 .
3- .كذا في المصدر ، والصحيح : «لأحرقت» .
4- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 106 ح 158 ، بحار الأنوار : ج 58 ص 45 نقلاً عن شرح النهج الكبير للكيدري نحوه وراجع المعجم الأوسط : ج 6 ص 278 ح 6407 .
5- .كذا في المصدر و هو تصحيف : «فخرقت» .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 128 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 565

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:بى گمان ، ميان خدا و خلقش هفتاد (يا: نود) هزار حجاب است و نزديك ترينِ مخلوقات به خدا ، من و اسرافيل هستيم و ميان ما و او، چهار حجاب است : حجابى از نور ، حجابى از ظلمت ، حجابى از ابر و حجابى از آب .

عوالى اللآلى:از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: «خداوند، هفتاد حجاب دارد» و در روايتى ديگر آمده: «هفتصد حجاب» و در روايت ديگرى «هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت، كه اگر آنها را بگشايد ، نور چهره اش مردم را تا آن جا كه ديده كار مى كند ، مى سوزانَد» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجاتش _: خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه پرده ضخيم پلك را بر مردمك چشم دل آنها دريدى تا به تدبير حكيمانه و گواهى حجّت هاى آشكارت بنگرند و تو را با دستاورد فطانتِ دل بشناسند ، در حالى كه تو پيچيده در پسِ پرده هاى آويخته بر دل ها بودى . اى خداى سبحان ! كدامين چشم، تاب ايستادن در برابر نور تو را دارد يا به پرتو نور قدست دست مى يازد يا كدامين فهم ، كمتر از آن را مى فهمد، جز ديدگانى كه حجاب هاى نابينايى را از آنها برگرفتى؟ پس جان هايشان ، سوار بر بال فرشتگان، پَر كشيد تا ملكوتيان، آنان را ديداركنندگان بنامند و جبروتيان، آبادگران، و ميان صف هاى تسبيح كنندگان، رفت و آمد مى كنند و از پرده قدرت مى آويزند و در هر خواسته با پروردگارشان نجوا مى كنند تا دل هايشان ، حجاب هاى نور را بسوزانَد و به ديده دل، به شُكوه عزّت خدايى در بزرگاى ملكوت نگريستند و چون دل ها به سينه ها بازگشت ، در درون به معرفت يگانگى ات ، سرشته بود . خدايى جز تو نيست ؛ يگانه و بى شريك، و از آنچه ستمكاران مى گويند، بسى بالاتر و والاترى .

.

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

نگاهى به روايات حُجب

نگاهى به روايات حُجبهمان طور كه ملاحظه شد ، آنچه درباره حجاب هاى خداوند متعال روايت شده است، به پنج دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، رواياتى كه تأكيد دارند بين خدا و خلق ، حجابى نيست. اين روايات، ناظر به صفت «الظاهر» خداوند متعال هستند كه اين صفت، در شمارى از روايات، بدين گونه تبيين شده است : الظّاهِرُ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ . (1) با حجّت خويش بر دل هايشان ظاهر است. الظّاهِرُ بِعَجائِبِ تَدبيرِهِ لِلنّاظِرينَ . (2) با تدبيرهاى شگفتش، بر ناظران ظاهر است. دسته دوم ، رواياتى كه دلالت مى كنند بر اين كه خداوند متعال با اين كه حجاب ندارد، محجوب است. اين روايات، ناظر به صفت «الباطن» خدا هستند

.


1- .ر . ك : ج 6 ص 318 ح 4827 .
2- .ر . ك : ج 6 ص 318 ح 4828 .

ص: 570

كه در سخن امام على عليه السلامچنين توضيح داده شده است : الباطِنُ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَن فِكرِ المُتَوَهِّمينَ . (1) به جلال عزّتش از انديشه خيال پردازان، پنهان است. دسته سوم ، رواياتى كه دلالت دارند بر اين كه حجاب ميان خدا و خلق ، مخلوق بودن آنهاست ؛ زيرا محال است آفريده محدود ، بر آفريدگار نامحدود، احاطه پيدا كند . علاوه بر اين روايات ، همه احاديثى كه در باب چهارم اين فصل گذشت نيز دلالت بر اين معنا دارند . دسته چهارم ، رواياتى اند كه مى گويند حجاب خداوند متعال ، نور است . شايد مقصود از حُجُب نورانى ، آن گونه كه گفته شده، مراتب خودبينى باشد كه نوعى حجاب تكوينى محسوب مى شود و سالك، در هر مرحله اى از كمالات نفسانى كه باشد، تا اين حجاب ها را كنار نزند، به معرفت شهودى دست نمى يابد، كه: «با ديده خودبين، نتوان ديد خدا را» . در مناجات شعبانيه آمده است : وأَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النُّورِ ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ . (2) و ديده هاى دلِ ما را با روشنى نگاه به خود ، نورانى كن تا آن جا كه ديده هاى دل ، پرده هاى نور را بدَرَد و به معدن عظمت برسد. بنا بر مطالب بيان شده، مى توان گفت كه در اين قسمت از دعا، منظور از خَرقِ حجاب هاى نور به وسيله دل، اين است كه سالك در سلوك الى اللّه ، به نقطه اى

.


1- .ر . ك : ج 6 ص 318 ح 4828 .
2- .إقبال الأعمال : ج 3 ص 299 .

ص: 571

برسد كه در نتيجه شدّت محبّت به خدا، حجاب هاى خودبينى به كلّى كنار رود، به گونه اى كه چيزى جز خداى تعالى نبيند و به گفته حافظ : ميان عاشق و معشوق، هيچ حايل نيست تو خود حجاب خودى حافظ، از ميان برخيز. اين مرحله از خداشناسى ، هر چند بالاترينِ منازل سلوك و برترينِ درجات معرفت است ، ليكن بى ترديد، به معناى احاطه مخلوق بر خالق و شناخت حقيقت خداوند متعال نيست . از اين رو، سرحلقه اهل معرفت ، خاتم انبيا پيامبر خدا، ضمن تصريح بر اين كه براى او هم شناخت كُنه حضرت حق ميسّر نيست، مى فرمايد : اللّهُ أَعلى وأَجَلُّ أَن يَطَّلِعَ أَحدٌ عَلى كُنهِ مَعرِفَتِهِ . (1) خدا، والاتر و و برتر از آن است كه كسى به كُنه معرفت او پى ببرد. و نيز در شناخت خداوند مى فرمايد : يا مَن لا يَعلَمُ ما هُوَ إِلاّ هُوَ ! (2) اى كه جز او نمى داند او چيست! و نيز مى فرمايد : سُبحانَكَ ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعرِفَتِكَ . (3) منزّهى تو ! ما تو را چنان كه حق معرفت توست، نمى شناسيم.

.


1- .ر . ك : ج 4 ص 524 ح 3793 .
2- .ج 4 ص 524 ح 3791 .
3- .ج 4 ص 524 ح 3792 .

ص: 572

توضيح علاّمه مجلسى درباره روايات حُجُب

دسته پنجم ، رواياتى اند كه حجاب هاى خداوند متعال را به حجاب هاى نورانى و ظلمانى تقسيم كرده اند . پيش از اين ، به معناى احتمالىِ حجاب هاى نورانى (1) اشاره شد ؛ امّا مقصود از حجاب هاى ظلمانى ، ظاهرا زنگارهايى است كه در اثرِ كارهاى ناشايست بر ديده دل مى نشيند و مانع خداشناسى مى گردد ، چنان كه در قرآن كريم آمده : «كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ * كَلاَّ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئذٍ لَّمَحْجُوبُونَ . (2) هرگز ! بلكه دستاوردشان بر دل هايشان زنگار مى نهد. هرگز ! آنان در آن روز از پروردگارشان محجوب اند» . شرح اين موانع، در فصل دهم خواهد آمد . خواجه حافظ شيرازى، با اشاره به اين حجاب ها مى گويد : جمال يار ندارد نقاب و پرده، ولى غبار رَه بنشان تا نظر توانى كرد.

توضيح علاّمه مجلسى درباره روايات حُجُبعلاّمه مجلسى رحمه الله در تبيين روايات مورد بحث مى نويسد : تحقيق، آن است كه اين اخبار را ظَهر و بطنى است و هر دو درست . ظاهرِ روايات ، اين است كه خداى سبحان، همان گونه كه عرش و كرسى را بدون نياز به آن دو آفريد . همين گونه برايشان پرده و حجاب و سراپرده آويخت و آنها را

.


1- .معناى دقيق و قطعى حجاب هاى نور و ظلمت، مشخّص نيست . براى آگاهى بيشتر در اين باره، ر . ك : فصوص الحكم ، تعليقة أبى العلاء العفيفى، ص 16 _ 17 (فص الحكمة الإلهيّة فى الكلمة الآدمية) ، تعليقات الإمام الخمينى على فصوص الحكم .
2- .مطفّفين : آيه 14 _ 15 .

ص: 573

از نورهاى شگفتى كه برايشان آفريده بود ، آكنده ساخت تا عظمت قدرتش و جلال هيبتش و گستره فيض و رحمتش را براى فرشتگان نظاره گر ، برخى پيامبران و نيز جز آنان كه مى شنوند ، آشكار كند . شايد هم تفاوت عددها به اعتبار آن است كه در برخى از استعمال ها ، نوع را در نظر گرفته اند و در برخى، صنف را و در بعضى، شخص را و يا اين كه در برخى تعبيرها ، به هم ضميمه شده اند و يا در برخى روايت ها به ذكر بعضى از آنها بسنده شده است . و امّا معناى باطنى روايات، آن است كه حجاب هاى جلو گيرنده از رسيدن مردم به معرفت كُنه ذات و صفات او فراوان اند . از آن جمله است آنچه به نقص مخلوق و قوا و فهم او مربوط مى شود كه برخاسته از وجود امكانى و فقر و نياز و حدوث اوست، و آنچه از نقص و ناتوانى در پىِ اين مى آيد و اينها حجب هاى ظلمانى اند . و از آن جمله است، آنچه به نور بودن و تجرّد و تقدّس و وجود وجوبى و كمال و عظمت و جلال و آنچه لازمه اينهاست، مربوط مى شود كه اينها، حجاب هاى نورانى هستند و زدودن هر دو نوع حجاب، نشدنى است و اگر زدوده شده، به جز ذات حق تعالى چيزى نمى ماند ، و يا مقصود از كشف حجاب ، زدودن اجمالى به وسيله پاك سازى از صفات شهوانى و اخلاق حيوانى و خو گرفتن به اخلاق ربّانى از طريق عبادت هاى فراوان و رياضت كشيدن و مجاهده و ممارست در علوم حقيقى است تا حجاب هاى ميان او و خداى سبحان، به اجمال برداشته شود و آنچه از نورهاى جلالش بر ايشان آشكار مى شود، تعيّن ها ، اراده ها و شهوت هاى ايشان را بسوزانَد و با ديده يقين ، كمال خداى سبحان و نقص خود ، جاودانگى او و فنا و خوارى خود و بى نيازى او را

.

ص: 574

ببينند ، و نيز به خود بنگرند ، بلكه ببينند كه وجود عاريتى ايشان، در كنار وجود كامل او ، عدم است و قدرت ناقص ايشان در جنب قدرت كامل او ، ناتوانى است و بالاتر آن كه از خود بيخود مى شوند، علم و قدرت خود را وا مى نهند و خداى سبحان، در اراده و قدرت و علم ايشان، تصرّف مى كند و از اين رو، جز آنچه خدا بخواهد، نمى خواهند و جز اراده خدا، چيزى را اراده نمى كنند و به قدرت خدا در چيزها تصرّف كرده، مُرده را زنده مى كنند و خورشيد را باز مى گردانند و ماه را مى شكافند ، همان گونه كه امير مؤمنان فرمود : ما قَلَعتُ بابَ خَيبرَ بِقُوَّةٍ جِسمانِيَّةٍ ، بَل بِقُوَّةٍ رَبّانِيَّةٍ . (1) من، درِ خيبر را نه با قدرت جسمانى، كه با قدرت الهى كَنْدم . و معنايى كه از فناى در خدا و بقاى با خدا، فهمش ممكن و منافى با اصول دين نيست ، همين معناست 2 و به عبارت ديگر ، حجاب هاى نورانى ، موانع بنده

.


1- .بحار الأنوار : ج 58 ص 47، الأمالي للصدوق : ص 604 ح 840، روضة الواعظين : ص 142 كلاهما نحوه .

ص: 575

. .

ص: 576

در رسيدن به مقام قرب خدا و نيز نهايتِ درجه معرفتش به خداست كه مى تواند از طريق عبادات بيايد (مانند : ريا ، خودپسندى ، خودستايى، ستيز و كشمكش و مانند اينها) ؛ و موانع ظلمانى ، همان معصيت هايى است كه از رسيدن او به خدا جلوگيرى مى كند و چون اين حجاب ها زدوده شود ، خدا در دلش جلوه مى كند و حبّ هر چيز ديگر غير از خدا و حتّى حبّ نفس را مى سوزانَد . و همه اينها موجب نمى شود كه به ظواهر اين روايات، ايمان نياوريم، مگر اين كه متون صحيح و صريح ديگرى، ما را از اين ظهور، منصرف كند و آغاز كژروى ، به سوى تأويل رفتن بدون دليل است و خداوند است كه به راه راست، ره مى نمايد . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 88 ص 46 و 47 .

ص: 577

. .

ص: 578

الفصل العاشر: موانع معرفة اللّه10 / 1السَّيِّئاتُالكتاب«ثُمَّ كَانَ عَ_قِبَةَ الَّذِينَ أَسَ__ئواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِ_ئايَ_تِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ » . (1)

«كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ * كَلاَّ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» . (2)

الحديثالكافي عن محمّد بن يزيد الرفاعي رفعه :إِنَّ أَميرَ المؤمِنينَ عليه السلام سُئِلَ عَنِ الوُقوفِ بِالجَبَلِ ، لِمَ لَم يَكُن فِي الحَرَمِ ؟ فَقالَ : لِأَنَّ الكَعبةَ بَيتُهُ وَالحَرَمَ بابُهُ ، فَلَمّا قَصَدوهُ وافِدينَ وَقَفَهُم بِالبابِ يَتَضَرَّعونَ . قيلَ لَهُ : فَالمَشعَرُ الحَرامُ لِمَ صارَ فِي الحَرَمِ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ لَمّا أَذِنَ لَهُم بِالدُّخولِ وَقَفَهُم بِالحِجابِ الثّاني ، فَلَمّا طالَ تَضَرُّعُهُم بِها أَذِنَ لَهُم لِتَقريبِ قُربانِهِم ، فَلَمّا قَضَوا تَفَثَهُم (3) [ و] (4) تَطَهَّروا بِها مِنَ الذُّنوبِ الَّتي كانَت حِجابا بَينَهُم وبَينَهُ أَذِنَ لَهُم بِالزِّيارَةِ عَلَى الطَّهارَةِ . (5)

.


1- .الروم : 10 .
2- .المطفّفين : 14 و 15 .
3- .التَّفَث : هو ما يفعله المحرم بالحجّ إذا حلّ ، كقصّ الشارب والأظفار ، ونتف الإبط ، وحلق العانة . وقيل : هو إذهاب الشعث والدَّرَن والوسخ مطلقا (النهاية : ج 1 ص 191) .
4- .سقط ما بين المعقوفين من المصدر وأثبتناه من بقية المصادر .
5- .الكافي : ج 4 ص 224 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 448 ح 1565 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 197 ح 2129 من دون إسنادٍ إلى المعصوم، علل الشرائع: ص 443 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلاموكلاهما نحوه؛ شعب الإيمان : ج 3 ص 468 ح 4084 عن عبدالرحمن بن أحمد بن عطيّة نحوه ، كنز العمّال : ج 5 ص 282 ح 12898 .

ص: 579

فصل دهم: موانع معرفت خدا

10 / 1 بدى ها

فصل دهم: موانع معرفت خدا10 / 1بدى هاقرآن«سپس، عاقبت كسانى كه زشتكارى كردند، تكذيب آيات الهى وبه مسخره گرفتن آنها بود» . (1)

«حقّا كه دل هايشان از دستاوردها (گناهانشان) زنگار گرفته است . حقّا كه در آن روز، از پروردگارشان محجوب باشند» .

حديثالكافى_ به نقل از محمّد بن يزيد رفاعى كه سند حديث را به امير مؤمنان مى رساند _: از امير مؤمنان، راز وقوف در كوه [عرفات] را پرسيدند كه: چرا اين وقوف، در حرم مكّه قرار داده نشد ؟ فرمود: «چون كعبه، خانه اوست و حرم، دروازه او . پس چون حاجيان قصد درآمدن بر او كردند ، آنان را بر دروازه نگاه داشت تا گريه و زارى كنند» . گفته شد: پس چرا مشعر الحرام در حرم است؟ فرمود: «چون وقتى اجازه ورود به آنها داد ، آنان را بر پرده دوم نگاه داشت و چون گريه و زارى آنان در آن جا به طول كشيد ، به آنان اجازه نزديك آوردن قربانى شان را داد و چون از كارِ قربانى و تقصير، فارغ شدند و بدان از گناهانى كه حجاب ميان آنان و پروردگارشان شده بود ، پاك شدند ، به آنان اجازه زيارت باطهارت را داد .

.


1- .الفاظ و تركيب نحوى آيه ، تاب دو معنا را دارد كه يكى را به جهت مناسبت با مقصود مؤلّف در متن ترجمه آورديم و ديگر معناى آن كه شايد با سياق آيات ديگر سازگارتر باشد، چنين است: «سپس، عاقبت بدكاران ، بدتر بود ؛ زيرا آنان، آيات الهى را تكذيب كردند و آنها را به مسخره گرفتند» . گفتنى است اين دو نظر، از دير زمان تاكنون ميان مفسّران و مترجمان رواج داشته است . (م)

ص: 580

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _: وأَعلَمُ أنَّكَ لِلرّاجي بِمَوضِعِ إِجابَةٍ . . . وأَنَّ الرّاحِلَ إِلَيكَ قَريبُ المَسافَةِ ، وأَنَّكَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ إِلاّ أَن تَحجُبَهُمُ الأَعمالُ دونَكَ . (1)

الاحتجاج :لَمّا دَخَلَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلاموحَرَمُهُ عَلى يَزيدَ _ لَعَنَهُ اللّهُ _ ، وجيءَ بِرَأَسِ الحُسَينِ عليه السلام ، ووُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ ، فَجَعَلَ يَضرِبُ ثَناياهُ بِمِخصَرَةٍ (2) كانَت في يَدِهِ ... . فَقامَت إِلَيهِ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ _ وأُمُّها فاطِمَةُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ وقالَت : الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ وَالصَلاةُ عَلى جَدّي سَيِّدِ المُرسَلينَ ، صَدَقَ اللّهُ سُبحانَهُ كَذلِكَ يَقولُ : «ثُمَّ كَانَ عَ_قِبَةَ الَّذِينَ أَسَ__ئواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِ_ئايَ_تِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ» (3) . أَظَنَنتَ يا يَزيدُ ، أَنَّكَ حينَ أَخَذتَ عَلَينا أَقطارَ الأَرضِ ، وضَيَّقتَ عَلَينا آفاقَ السَّماءِ ، فَأَصبَحنا لَكَ في إِسارِ الذُّلِّ ، نُساقُ إِلَيكَ سَوقا في قِطارٍ ، وأَنتَ عَلَينا ذُو اقتِدارٍ ، أَنَّ بِنا مِنَ اللّهِ هَوانا وعَلَيكَ مِنهُ كَرامَةً وَامتِنانا ، وأَنَّ ذلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ وجَلالَةِ قَدرِكَ ، فَشَمَختَ بِأَنفِكَ ، ونَظَرتَ في عِطفِكَ ، تَضرِبُ أَصدَرَيكَ (4) فَرَحا ، وتَنفُضُ (5) مِذرَوَيكَ (6) مَرَحا ، حينَ رَأَيتَ الدُّنيا لَكَ مُستَوسِقَةً وَالأُمورَ لَدَيكَ مُتَّسِقَةً ، وحينَ صَفا لَكَ مُلكُنا ، وخَلَصَ لَكَ سُلطانُنا ، فَمَهلاً مَهلاً لا تَطِش جَهلاً ، أَنَسيتَ قَولَ اللّهِ عز و جل : «وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لاِّنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ» (7) . (8)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 583 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 158 بزيادة «السيّئة» بعد «الأعمال» وكلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 98 ص 83 ح 2 .
2- .المِخصَرَة : ما يختصره الإنسان بيده فيُمسكه ؛ من عصا أو عكّازَةٍ أو مِقرَعَة أو قضيب (النهاية : ج 2 ص 36) .
3- .الروم : 10 .
4- .. أصدَرَيه : مَنكِبَيه (النهاية : ج 3 ص 16) .
5- .في المصدر : «تنقض» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .المِذرَوان : جانبا الأليَتَين ، وقيل: هما طرفا كلّ شيء . يقال : جاء فلانٌ يَنفُضُ مِذرَوَيه؛ إذا جاء باغيا يتهدّد (النهاية : ج 4 ص 311) .
7- .آل عمران : 178 .
8- .الاحتجاج : ج 2 ص 122 ح 173 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 157 ح 5 .

ص: 581

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _: و مى دانم كه تو براى اميدوار ، در جايگاه اجابت هستى و مسافر كوى تو ، مسيرش كوتاه است و تو از خلقت، در حجاب نمى روى، جز آن كه كارهاى آنان ، تو را براى آنان محجوب مى سازد .

الاحتجاج:چون امام زين العابدين و اهل حرمش بر يزيد _ كه خدا لعنتش كند _ وارد شدند و سرِ امام حسين عليه السلامرا هم آوردند و جلوى يزيد، در تشتى نهادند ، او شروع به زدن با چوب دستى اش بر دندان هاى پيشين امام حسين عليه السلامكرد ... پس زينب عليهاالسلامدختر على و فاطمه عليهماالسلام به سوى او برخاست و گفت: «ستايش، ويژه خدا ، پروردگارِ جهانيان است. درود بر جدّم ، سرور پيامبران ! خداوند سبحان، راست گفت كه چنين فرمود: «سپس، عاقبت كسانى كه زشتكارى كردند ، تكذيب آيات الهى و مسخره كردن آنها بود» . اى يزيد ! آيا هنگامى كه از هر سو راه زمين را بر ما گرفتى و كرانه هاى آسمان را بر ما تنگ نمودى و ما اسير و رام تو شديم و همه ما قطار شده، به سوى تو رانده شديم و تو بر ما چيره شدى ، پنداشتى كه خدا، ما را خوار داشته و بر تو منّت نهاده و گرامى ات داشته است و اين، از سرِ بزرگداشت و شُكوه و جلال توست كه باد در دماغت افكنده اى و متكبّرانه، نگاه مى كنى ، شانه به شادى مى جنبانى و شادمانه، با دُمَت گردو مى شكنى ؟! چون ديدى كه دنيا برايت فراهم و كارهايت مرتّب شده و ديدى كه حكومت ما ، به چنگت آمده و همه قدرت ما از آنِ تو شده است ، اندكى آهسته برو و سبك سرانه جَست وخيز مكن . آيا سخن خداى عز و جل را از ياد برده اى: «و كافران نپندارند كه مهلت ما به ايشان براى آنان خوب است . به آنان مهلت مى دهيم تا بر گناهانشان بيفزايند و عذاب خواركننده براى آنهاست» ؟» .

.

ص: 582

بحار الأنوار عن محمّد بن أبي مسهر عن أبيه عن جدّه :كَتَبَ المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ الجُعفِيُّ إِلى أَبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عليهماالسلام يُعلِمُهُ أنَّ أَقواما ظَهَروا مِن أَهلِ هذِهِ المِلَّةِ يَجحَدونَ الرُّبوبِيَّةَ ، ويُجادِلونَ عَلى ذلِكَ ، ويَسأَلُهُ أَن يَرُدَّ عَلَيهِم قَولَهُم ، ويَحتَجَّ عَلَيهِم فيمَا ادَّعَوا بِحَسَبِ ما احتَجَّ بِهِ عَلى غيَرِهِم ، فَكَتَبَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيم أَمّا بَعدُ ؛ وَفَّقَنَا اللّهُ وإِيّاكَ لِطاعَتِهِ ، وأَوجَبَ لَنا بِذلِكَ رِضوانَهُ بِرَحمَتِهِ . وَصَلَ كِتابُكُ تَذكُرُ فيهِ ما ظَهَرَ في مِلَّتِنا ، وذلِكَ مِن قَومٍ مِن أَهلِ الإِلحادِ بِالرُّبوبِيَّةِ ، قَد كَثُرَت عِدَّتُهُم ، وَاشتَدَّت خُصومَتُهُم ، وتَسأَلُ أَن أَصنَعَ لِلرَّدِّ عَلَيهِم ، وَالنَّقضِ لِما في أَيديهِم ، كِتابا عَلى نَحوِ ما رَدَدتُ عَلى غَيرِهِم ، مِن أَهلِ البِدَعِ وَالاِختِلافِ . ونَحنُ نَحمَدُ اللّهَ عَلَى النِّعَمِ السّابِغَةِ ، وَالحُجَجِ البالِغَةِ ، وَالبَلاءِ المَحمودِ عِندَ الخاصَّةِ وَالعامَّةِ ، فَكانَ مِن نِعَمِهِ العِظامِ وآلائِهِ الجِسامِ الَّتي أَنعَمَ بِها تَقريرُهُ قُلوبَهُم بِرُبوبِيَّتِهِ ، وأَخذُهُ مِيثاقَهُم بِمَعرِفَتِهِ ، وإِنزالُهُ عَلَيهِم كِتابا فيهِ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدورِ ، مِن أَمراضِ الخَواطِرِ ومُشتَبَهاتِ الأُمورِ ، ولَم يَدَع لَهُم ولا لِشَيءٍ مِن خَلقِهِ حاجَةً إِلى مَن سِواهُ ، وَاستَغنى عَنهُم ، وكانَ اللّهُ غَنِيّا حَميدا . ولَعَمري ما أُتِيَ الجُهّالُ مِن قِبَلِ رَبِّهِم وإِنَّهُم لَيَرَونَ الدَّلالاتِ الواضِحاتِ وَالعَلاماتِ البَيِّناتِ في خَلقِهِم ، وما يُعايِنونَ مِن مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وَالصُّنعِ العَجيبِ المُتقَنِ الدَّالِّ عَلَى الصَّانِعِ ، وَلكِنَّهُم قَومٌ فَتَحوا عَلى أَنفُسِهِم أَبوابَ المَعاصي ، وسَهَّلوا لَها سَبيلَ الشَّهَواتِ ، فَغَلَبَتِ الأَهواءُ عَلى قُلوبِهِم ، وَاستَحوَذَ الشَّيطانُ بِظُلمِهِم عَلَيهِم ، وكَذلِكَ يَطبَعُ اللّهُ عَلى قُلوبِ المُعتَدينَ . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152.

ص: 583

بحار الأنوار_ به نقل از محمّد بن ابى مُسهّر از پدرش از جدّش _: مفضّل بن عمر جُعفى به امام صادق عليه السلامنامه نوشت و به ايشان اطّلاع داد كه گروه هايى از دينداران (اهل اسلام) به انكار ربوبيت برخاسته اند و در آن، بحث و ستيز مى كنند و از ايشان خواست كه گفته آنان را پاسخ دهد و همان گونه كه بر ديگران احتجاج مى كند ، بر ايشان هم حجّت بياورد . پس امام صادق عليه السلامنوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا بعد ؛ خداوند، ما و تو را به طاعتش موفّق بدارد و به رحمت ، رضوانش را در برابر آن برايمان واجب بدارد . نامه ات رسيد كه آنچه را در ميان ديندارانِ ما به وقوع پيوسته، در آن تذكّر داده بودى و اين كه ملحدان نسبت به ربوبيت خدا فراوان شده اند و دشمنى شان شدّت يافته و خواسته اى كه براى ردّ بر ايشان و نقض ادّعاهايشان كارى كنم [و نامه اى بنويسم] ، همچون نامه اى كه براى ردّ ديگر بدعت گذاران و اهل تفرقه نگاشتم . و ما خدا را بر نعمت هاى فراوانش و حجّت هاى رسايش و آزمون ستوده نزد عامّ و خاص ، مى ستاييم كه از جمله نعمت هاى بزرگ و احسان هاى سترگى كه به ما ارزانى داشته ، استوار كردن دل هايمان بر ربوبيت اوست و پيمان گرفتن بر معرفتش و فرو فرستادن كتابى كه در آن، شفاىِ سينه ها از بيمارى هاى روحى و امور شبهه ناك است ، و براى ايشان و هيچ مخلوق ديگرى از مخلوقاتش ، نيازى به غيرِ خود نگذاشت و خود، از آنان بى نياز گشت و خدا، بى نياز و ستوده است . به جانم سوگند ، نادان ها ، با آن همه دليل هاى واضح و نشانه هاى روشن در خلقتشان و آنچه از ملكوت آسمان ها و زمين و ساخته شگفت استوار دلالت كننده بر سازنده مى بينند ، از سوى پروردگارشان [به هلاكت و گم راهى ]درنيامدند ؛ بلكه آنان ، مردمى بودند كه بر خود ، درهاى معصيت را گشودند و راه شهوت ها را براى خود ، هموار كردند و از اين رو ، هوس هايشان بر دل هايشان چيره شد و با همين ظلم بر نفس خود ، شيطان بر ايشان مسلّط شد و اين گونه، خداوند بر دل هاى تجاوزكاران، مُهر مى زند .

.

ص: 584

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَةِ عَن سَبَبِ احتجابِ الباري عز و جل _: إِنَّ الحِجابَ عَلَى الخَلقِ لِكَثرَةِ ذُنوبِهِم ، فَأَمّا هُوَ فَلا يَخفى عَلَيهِ خافِيَةٌ في آناءِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ . (1)

10 / 2الظُّلمالكتاب«بَلْ هُوَ ءَايَ_تُم بَيِّنَ_تٌ فِى صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَ مَا يَجْحَدُ بِ_ئايَ_تِنَا إِلاَّ الظَّ__لِمُونَ » . (2)

.


1- .عيون أخبار الرضا : ج 1 ص 132 ح 28 ، التوحيد : ص 252 ح 3 ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 كلّها عن محمّد بن عبد اللّه الخراساني خادم الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 15 ح 1 .
2- .العنكبوت : 49 .

ص: 585

10 / 2 ستم

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ مردى زنديق كه از ايشان درباره حجاب بودن خداوند پرسيد _: حجاب مردمان [و غفلت آنان از خدا] به سبب فراوانىِ گناهانشان است ؛ امّا خدا [در حجاب نيست و] هيچ امر پنهانى در دلِ شب و روز، از او پوشيده نمى مانَد .

10 / 2ستمقرآن«بلكه قرآن، آياتى روشن در سينه برخوردار شدگان از دانش است و جز ستمكاران ، آيات ما را انكار نمى كنند» .

.

ص: 586

«وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُ_لْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَ_قِبَةُ الْمُفْسِدِينَ » . (1)

«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَ_كِنَّ الظَّ__لِمِينَ بِ_ئايَ_تِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ » . (2)

الحديثتفسير الطبري عن أبي صالح :جاءَ جِبريلُ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ جالِسٌ حَزينٌ ، فَقالَ لَهُ : ما يَحزُنُكَ ؟ فَقالَ : كَذَّبني هؤُلاءِ . فَقالَ لَهُ جِبرِيلُ : إِنَّهُم لا يُكَذِّبونَكَ ، إِنَّهُم لَيَعلَمونَ أَنَّكَ صادِقٌ «وَلَ_كِنَّ الظَّ__لِمِينَ بِ_ئايَ_تِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إِنَّ أبا جَهلٍ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : إِنّا لا نُكَذِّبُكَ ولكِن نُكَذِّبُ بِما جِئتَ بِهِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ : «فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَ_كِنَّ الظَّ__لِمِينَ بِ_ئايَ_تِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (4)

10 / 3الاِستِكبارالكتاب«سَأَصْرِفُ عَنْ ءَايَ_تِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الأَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِ_ئايَ_تِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَ_فِلِينَ » . (5)

.


1- .النمل : 14 .
2- .الأنعام : 33 .
3- .تفسير الطبري : ج 5 الجزء 7 ص 181 .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 261 ح 3064 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 345 ح 3230 كلاهما عن ناجية بن كعب ، تفسير الطبري : ج 5 الجزء 7 ص 182 عن ناجية بن كعب من دون إسنادٍ إلى المعصوم، كنز العمّال: ج 2 ص 409 ح 4374 .
5- .الأعراف : 146 .

ص: 587

10 / 3 سركشى

«با آن كه در دل، بدان [آيات الهى] يقين داشتند ؛ ولى از سرِ ستم و گردن فرازى ، انكارش كردند . پس بنگر كه فرجام تبهكاران، چه خواهد بود» .

«ما مى دانيم كه گفته آنان، تو را اندوهگين مى سازد ؛ ولى اينان، تو را تكذيب نمى كنند ، بلكه ستمكاران ، آيات الهى را انكار مى كنند» .

حديثتفسير الطبرى_ به نقل از ابو صالح _: جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله كه اندوهگين نشسته بود ، آمد و پرسيد : چه چيز اندوهگينت كرده است؟ فرمود: «اينان، مرا تكذيب كرده اند» . جبرئيل عليه السلام گفت: آنها تو را تكذيب نكرده اند ؛ چون مى دانند كه تو راستگويى، «بلكه ستمكاران ، آيات الهى را انكار مى كنند» .

امام على عليه السلام:ابو جهل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: ما تو را تكذيب نمى كنيم ؛ بلكه آنچه را آورده اى، تكذيب مى كنيم . پس خدا نازل كرد: «بى گمان ، آنان، تو را تكذيب نمى كنند ؛ بلكه ستمكاران، آيات الهى را انكار مى كنند» .

10 / 3سركشىقرآن«آنان را كه به ناحق در زمين سركشى مى كنند ، به زودى از آياتم روى گردان مى كنم ، چنان كه هر آيتى را كه ببينند ، بدان ايمان نمى آورند و اگر راه هدايت را ببينند ، آن را نمى پيمايند ؛ ولى اگر راه گم راهى ببينند ، از آن مى روند . اين به خاطر دروغ انگاشتن آيات ماست كه از آن، غافل ماندند» .

.

ص: 588

راجع : النمل: 14 ، المؤمنون: 46 ، الجاثية: 8 و 31 ، الأحقاف: 10 ، غافر: 35 ، لقمان : 7 ، الزمر: 59 _ 60 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :بُنِيَ الكُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ: الفِسقِ ، وَالغُلُوِّ ، وَالشَّكِّ ، وَالشُّبهَةِ. وَالفِسقُ عَلى أَربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الجَفاءِ، وَالعَمى، وَالغَفلَةِ، وَالعُتُوِّ. (1)

عنه عليه السلام :مَنِ استَكبَرَ أَدبَرَ عَنِ الحَقِّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :أُصولُ الكُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ ، وَالاِستِكبارُ ، وَالحَسَدُ . (3)

10 / 4الجَهلالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _: يا مُفَضَّلُ ، إِنَّ الشُّكّاكَ جَهِلُوا الأَسبابَ وَالمَعانِيَ فِي الخِلقَةِ ، وقَصُرَت أَفهامُهُم عَن تَأَمُّلِ الصَّوابِ وَالحِكمَةِ فيما ذَرَأَ الباري جَلَّ قُدسُهُ ، وبَرَأَ مِن صُنوفِ خَلقِهِ فِي البَرِّ وَالبَحرِ وَالسَّهلِ وَالوَعرِ ، فَخَرَجوا بِقِصَرِ عُلومِهِم إِلَى الجُحودِ ، وبِضَعفِ بَصائِرِهِم إِلَى التَّكذيبِ وَالعُنودِ ، حَتّى أَنكَروا خَلقَ الأَشياءِ ، وَادَّعَوا أَنَّ كَونَها بِالإِهمالِ ، لا صَنعَةَ فيها ولا تَقديرَ ولا حِكمَةَ مِن مُدَبِّرٍ ولا صانِعٍ ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَصِفونَ . (4)

.


1- .الكافي: ج 2 ص 391 ح 1 عن سليم بن قيس الهلالي ، الخصال: ص 232 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول: ص 166 ، بحار الأنوار: ج 72 ص 117 ح 15 .
2- .الكافي: ج 2 ص 394 ح 1 عن سليم بن قيس الهلالي ، الخصال: ص 234 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول: ص 168 وليس فيهما «عن الحقّ» ، بحار الأنوار: ج 72 ص 120 ح 15 .
3- .الكافي: ج 2 ص 289 ح 1 ، الخصال: ص 90 ح 28 ، الأمالي للصدوق: ص 505 ح 694 كلّها عن أبي بصير ، روضة الواعظين: ص 418 ، بحار الأنوار: ج 72 ص 104 ح 1 .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 59 عن المفضّل بن عمر .

ص: 589

10 / 4 نادانى

حديثامام على عليه السلام:كفر، بر چهار ستون استوار است: فسق، زياده روى، شك و شبهه ؛ و فسق، خود چهار شاخه دارد: جفا، كوردلى، غفلت و سركشى .

امام على عليه السلام:هر كه سركشى كند ، به حق پشت كرده است .

امام صادق عليه السلام:ريشه هاى كفر، سه چيز است: حرص، سركشى و حسادت .

10 / 4نادانىامام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _: اى مفضّل ! شك كنندگان، به اسباب و مفاهيم خلقت، آگاه نشدند و فهم هايشان از دريافت حكمت و درستى آنچه خالق پاك جليل ، در خشكى و دريا و زمين هموار و ناهموار خلق كرد و از گونه هاى متفاوت دريايى و زمينى اى كه آفريد، باز مانْد ، به سبب كوتاهى آگاهى هايشان به انكار درآمدند و به سبب ضعف بينش هايشان به تكذيب و عناد كشيده شدند تا آن جا كه آفرينش چيزها را انكار كردند و ادّعا نمودند آنها همين گونه و به اهمال ساخته شده است ، بى آن كه ساخت و سنجش و حكمتى از سوى تدبيرگر و سازنده اى در آن باشد . خداوند، والاتر است از آنچه توصيف مى كنند .

.

ص: 590

10 / 5الغَفلَةالإمام عليّ عليه السلام_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيَّ _: إِلهي تَناهَت أَبصارُ النّاظِرينَ إِلَيكَ بِسَرائِرِ القُلوبِ ، وطالَعَت أَصغَى السّامِعينَ لَكَ نَجِيّاتِ الصُّدورِ ، فَلَم يَلقَ أَبصارَهُم رَدٌّ دونَ ما يُريدونَ ، هَتَكتَ بَينَكَ وبَينَهُم حُجُبَ الغَفلَةِ ، فَسَكَنوا في نورِكَ وتَنَفَّسوا بِرَوحِكَ . (1)

10 / 6الهَوىمروج الذهب :قدَ كانَ مَن ذَكَرنا مِنَ الأُمَمِ لا يَجحَدُ الصّانِعَ _ جَلَّ وعَزَّ _ ، ويَعلَمونَ أَنَّ نوحا عليه السلام كانَ نَبِيّا ، وأَنَّهُ وَفى لِقَومِهِ بِما وَعَدَهُم مِنَ العَذابِ ، إِلاّ أَنَّ القَومَ دَخَلَت عَلَيهِم شُبَهٌ بَعدَ ذلِكَ لِتَركِهِمُ البَحثَ واستِعمالَ النَّظَرِ ، ومالَت نُفوسُهُم إِلَى الدَّعَةِ (2) ، وما تَدعو إِلَيهِ الطَّبائِعُ مِنَ المَلاذِّ وَالتَّقليدِ ، وكانَ في نُفوسِهِم هَيبَةُ الصّانِعِ ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَيهِ بِالتَّماثيلِ وعِبادَتُها ؛ لِظَنِّهِم أَنَّها مُقَرِّبَةٌ لَهُم إِلَيهِ . (3)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _: لا حِجابَ أَظلَمُ وأَوحَشُ بَينَ العَبدِ وبَينَ اللّهِ مِنَ النَّفسِ وَالهَوى ، ولَيسَ لِقَتلِهِما وقَطعِهِما سِلاحٌ وآلَةٌ مِثلُ الاِفتِقارِ إِلَى اللّهِ ، وَالخُشوعِ وَالخُضوعِ وَالجوعِ وَالظَّمَاَءبِالنَّهارِ وَالسَّهَرِ بِاللَّيلِ ؛ فَإِن ماتَ صاحِبُهُ ماتَ شَهيدا ، وإِن عاشَ وَاستَقامَ أَدّى عاقِبَتُهُ إِلَى الرِّضوانِ الأَكبَرِ . (4)

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 95 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي .
2- .الدَّعَةُ : الخفضُ فِي العيشِ والراحةُ (العين : ص 845) .
3- .مروج الذهب : ج 2 ص 145 .
4- .مصباح الشريعة : ص 442 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 69 ح 15 .

ص: 591

10 / 5 غفلت

10 / 6 هوس

10 / 5غفلتامام على عليه السلام_ در بخشى از دعايى كه به نوف بِكالى آموخت _: خداى من ! نگاه ناظران با اندرون دل به تو مى انجامد و شنوندگان تو، به راز سينه ها سر مى كشند . پس ديدگان آنان به مانعى بر سرِ راه آنچه مى خواستند ، برنخورد . حجاب هاى غفلتِ ميان خود و آنها را دريدى و آنان در نور تو جاى گرفته، از روح تو جان گرفتند .

10 / 6هوسمروج الذهب :هيچ يك از امّت هايى كه ذكر كرديم ، سازنده را انكار نمى كنند و مى دانند كه نوح عليه السلامپيامبر بود و او به وعده عذابش وفا كرد ، جز آن كه مردم، پس از آن، دچار شبهه شدند ؛ زيرا كاوش و كَندوكاو را كنار نهادند و به عيش و خوشى و آنچه كه طبيعت انسانى بدان فرا مى خوانَد (مانند : خوشى ها و تقليد [ از پيشينيان]) مايل شدند ؛ ولى هيبت سازنده در دل هايشان بود و نزديكى جُستن به او با عبادت مجسّمه ها، از آن رو بود كه مى پنداشتند اين كار، آنان را به او نزديك مى كند .

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلامنسبت داده است _: هيچ حجابى ميان بنده و خدا، تاريك تر و وحشتناك تر از نفس و هوس نيست و هيچ سلاحى و ابزارى، همچون نياز بردن به خدا ، كُشنده تر و بُرنده تر نسبت به آن دو نيست. نيز خشوع و خضوع و گرسنگى و تشنگى در روز و شب زنده دارى، كه اگر انجام دهنده آن بميرد ، شهيد مُرده است و اگر بِزيَد و دوام آورد ، عاقبتش به رضوان بزرگ الهى مى انجامد .

.

ص: 592

10 / 7مَرَضُ القَلبِالإمام عليّ عليه السلام :لَو فَكَّروا في عَظيمِ القُدرَةِ وجَسيمِ النِّعمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّريقِ ، وخَافُوا عَذابَ الحَريقِ ، ولكِنِ القُلوبُ عَليلَةٌ وَالبَصائِرُ مَدخُولَةٌ . (1)

راجع : ج 2 ص 518 (الفصل الأوّل : حجب العلم والحكمة) .

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 481 ح 117 وفيه «الأبصار» بدل «البصائر» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 26 ح 1 .

ص: 593

10 / 7 بيمارى دل

10 / 7بيمارى دلامام على عليه السلام :و اگر در بزرگى نيرويش و سترگى نعمتش مى انديشيدند ، به راه باز مى گشتند و از عذاب آتش مى ترسيدند ؛ امّا دل ها بيمار و ديده ها معيوب است .

ر . ك : ج 2 ص 519 (فصل يكم : حجاب هاى دانش و حكمت).

.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109