دانشنامه عقايد اسلامي جلد 1

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان قراردادي : موسوعه العقائد الاسلاميه . فارسي

عنوان و نام پديدآور : دانش نامه عقايد اسلامي/ محمدي ري شهري، همكار رضا برنجكار ؛ مترجم مهدي مهريزي ؛ براي موسسه علمي و فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 1385 -

مشخصات ظاهري : ج.

فروست : مركز تحقيقات دارالحديث؛ 102.

شابك : 245000ريال: دوره 964-493-117-3 : ؛ 550000 ريال: دوره، چاپ سوم 978-964-493-117-8 : ؛ ج.1 964-493-118-1 : ؛ ج.1، چاپ دوم: 9789644931178 ؛ ج.1، چاپ سوم 978-964-493-118-5 : ؛ ج.2 964-493-119-X : ؛ ج.2، جاپ دوم: 978-964-493-119-2 ؛ ج.3 964-493-120-3 : ؛ ج.3، چاپ دوم: 978-964-493-120-8 ؛ ج.4 964-493-121-1 : ؛ ج.4، چاپ سوم 978-964-493-121-5 : ؛ ج.5 964-493-123-X : ؛ ج.5، چاپ سوم 978-964-493-122-2 : ؛ ج.6 964-493-123-8 : ؛ ج.6 978-964-493-123-9 : ؛ 550000 ريال (دوره، چاپ دوم) ؛ ج.7 964-493-124-6 : ؛ ج.7 978-964-493-124-6 : ؛ 550000 ريال(ج.٬7چاپ دوم٬دوره) ؛ 50000 ريال (ج. 8) ؛ ج.8، چاپ سوم 978-964-493-252-6 : ؛ 50000 ريال: ج. 9 978-964-493-253-3 : ؛ 550000 ريال (ج.9، چاپ دوم)

يادداشت : فارسي- عربي.

يادداشت : هر يك از جلد هاي اين كتاب با همكاري و ترجمه افراد مختلف انجام شده است.

يادداشت : ج. 8 و 9 (چاپ اول: 1386).

يادداشت : ج.1تا 7، 9 (چاپ دوم: 1386).

يادداشت : ج. 1، 2، 4 تا 9 (چاپ سوم: 1387).

يادداشت : كتابنامه.

مندرجات : ج.1-3. معرفت شناسي.- ج.4-7. خداشناسي.- ج.8 - 9 عدالت خداوند

موضوع : اسلام -- عقايد -- احاديث

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : برنجكار، رضا، 1342 -

شناسه افزوده : مهريزي، مهدي، 1341 -، مترجم

شناسه افزوده : دار الحديث. مركز تحقيقات

شناسه افزوده : دار الحديث. مركز چاپ و نشر

رده بندي كنگره : BP211/5م334م8041 1385/

رده بندي ديويي : 297/4172

شماره كتابشناسي ملي : 1047281

ص: 1

اشاره

ص: 2

پيش گفتار گروه ترجمهحديث، يكى از دو ركن بى بديل آموزه هاى دينى، و دانش حديث، آبشخور بسيارى ديگر از علوم اسلامى (چون : كلام، فقه، تفسير، عرفان و اخلاق اسلامى) است. به علاوه، اين دانش، به بسيارى از علوم ديگر نيز يارى رسانده و به بارورى آنها كمك كرده است. حديث، در نگاه و باور شيعى، تراويده دل و انديشه معصومان و منشأ آن، وحى الهى است و از همين رو، از هر گونه خطا و كژى در امان است و همين نيز رمز قابل اعتماد و اعتنا بودن سخن معصوم و حجّيت آن است و آن را از هر سخن ديگرى متمايز مى سازد. دل بستگان به معارف دينى، به همين دليل، حديث را همپاى قرآن، سرلوحه برنامه روزانه خود مى كنند و راه تعالى را در آن به مَثابه تفسير و شرح كلام خداوند مى جويند. واقعيتْ اين است كه راه دين مدارى، بهره گيرى صحيح از متون ناب دينى و تن دادن به آنها و تسليم شدن در برابر آنهاست؛ اما از آن جا كه زبان اين متون، عربى است ، براى همگان قابل استفاده نيستند و ناگزير بايد به زبان مخاطبان غير عرب ، باز گردانده شوند.

.

ص: 3

ساليانى است كه رسالت مداران دينى، به اين مهم ، توجه كرده و كوشيده اند تا در حدّ توان، به ترجمه متون، همت گمارند؛ اما به رغم همه تلاش ها، هيچ گاه، حقّ اين متون در ترجمه، به درستى ادا نشده و همه خواست و نياز مخاطبان ، بر آورده نگرديده است. دشوارى متن، از يك سو، و مناسب نبودن باب بندى ها ، و به روز نبودن متون از سوى ديگر، و بهره نگرفتن از ادبيات و زبان قابل فهم براى عموم در ترجمه ها از سوى سوم، آنها را از دسترس و فهم توده هاى مردم ، خارج كرده است. نياز شديد به آشنا كردن مردم با دين و ديندارى از جهتى، و مناسب نبودن غالب كتاب ها و رساله هاى منتشر شده با اين هدف از جهتى ديگر، برنامه ريزى مناسب و سازماندهى بنيادين را ، بويژه در ترجمه حديث، الزام آور ساخته است و اين مهم، ما را بر آن داشت كه براى ترجمه كتاب هاى حديثى و عمومى سازى استفاده از آنها، برنامه ريزى كنيم و آن دسته از كتاب هاى حديثى را كه براى همگان - از عموم مردم گرفته تا فرهيختگان و صاحبان دانش - مفيد است، در دستور كار ترجمه قرار دهيم. به اين منظور، كتاب هاى تأليف شده در مركز تحقيقات دارالحديث - كه با شيوه هاى مناسب تر و به روزترى تدوين مى شوند - در اولويت ترجمه قرار گرفتند. ما مى كوشيم تا در خور شأن والاى حديث و كلام معصوم، و با بهره گيرى از استادان فن، اين كتاب ها را به زبان هاى گوناگون، ترجمه كنيم و با مدد خداوند بزرگ، تا كنون، تعداد قابل توجهى از آنها به بيش از ده زبان، ترجمه شده است. شايان ذكر است كه ترجمه، پيچيدگى ها و دشوارى هاى ويژه خود را دارد. ترجمه را از تأليف، سخت تر مى دانند؛ چرا كه زمام امر نگارش، در ترجمه، به

.

ص: 4

دست مترجم نيست. مترجم بايد بر اساس ساختار و ادبيات متنى از پيش تهيه شده، نوشته اى را پديد آورد كه خود، آن را ننوشته و چه بسا با سبك و قلم او متفاوت است. از سوى ديگر، يك ترجمه خوب، آن است كه مترجم در آن، با دقت تمام، مراد نويسنده و يا گوينده كلامى را به زبان مقصد برگرداند و سعى كند سبك و سياق كلام و زير و بم نوشتار و گفتار را رعايت و برگردان كند و حتى احساسات و عواطف به كار رفته در آن و راز و رمزها و اشاره ها و كنايه ها و حتى گويش كلامى گوينده و يا نويسنده را به درستى منتقل نمايد. او بايد اثرى را پديد آورد كه در آن، هم منظور زبان مبدأ كاملاً مراعات شود و هم ادبيات زبان مقصد، با رعايت گويايى كامل، مورد توجه قرار بگيرد. دشوارى ترجمه، در همين ظرافت ها و دقايق، خود را آشكار مى كند، و گر نه، يافتن معناى چند واژه دشوار و يا چند عبارت و اصطلاح ديرياب و سخت در زبان مبدأ، و بازگرداندن آنها به زبان مقصد، چندان دشوار و ناشدنى نمى نمايد. اكنون براى ترجمه متون به زبان دوم، اگر چه به رعايت اصول و قواعدى توصيه مى شود، اما اين، هرگز نمى تواند مترجمان را به رعايت چارچوب و شاكله ثابت و تغيير ناپذيرى وادارد؛ چرا كه مترجم ، علاوه بر برخوردارى از توان علمى و احاطه بر متن مبدأ، خود ، داراى سليقه و سبك ويژه اى است كه در ترجمه لحاظ مى كند. بنا بر اين، انتظار يك دستى كامل و تمام عيار از مترجمان و حتى از يك مترجم در چند ترجمه، چندان روا و شدنى نيست. ما تلاش كرده ايم كه اصول ترجمه را در ترجمه هايمان مراعات كنيم؛ اما بر اين گمانيم كه نمى توانيم بلنداى آن را فتح كنيم. كوشيده ايم ترجمه اى پديد آوريم كه براى خوانندگان و مشتاقان، فهم متون را آسان و قابل درك كند و راه آنها را براى رسيدن به مبانى انديشه دينى هموار سازد ، إن شاء اللّه !

.

ص: 5

دانش نامه عقايد اسلامى از نگاه قرآن و حديث ، برگردانِ موسوعة العقائد الإسلامية به فارسى است كه اينك ، به همراه متن اصلى عربى، به صورت ترجمه رو به رو و با ترجمه فاضلان ارجمند، آقايان : رضا برنجكار، على نقى خدايارى، عبد الهادى مسعودى و مهدى مهريزى ، (1) در برابر ديدگان شما خواننده گرامى قرار گرفته است . از همه مترجمان ، به جهت فرصت و دقّتى كه براى اين ترجمه به كار گرفته اند، سپاس گزاريم و كاميابى شان را در نشر و گسترش فرهنگ دينى از خداى بزرگ خواهانيم. تعدّد مترجمان در اين اثر، بالطبع ، باعث اندكى تفاوت در سبك ترجمه شده است. روش ترجمه در اين اثر، عمدتاً لفظ گرايى _ و نه البته ترجمه صرفا لغوى يا تحت اللفظ _ است؛ يعنى مترجمان كوشيده اند تا واژه ها و يا ساختار به كار رفته در متن، به گونه اى در زبان مقصد ، حفظ شود. ترجمه اين اثر، به سبب اشتمال آن بر پاره اى اصطلاحات غير قابل ترجمه، دشوارى ويژه اى داشته است. تا جايى كه متن كتاب و ظرفيت زبان فارسى اجازه مى داده، تلاش شده است كه براى واژه ها و اصطلاحات و عبارت ها، معادل هاى مناسبى يافت شود و گاه نيز براى حفظ جامعيت معناى پاره اى از اصطلاحات، ناگزير و به شرط گويا بودن آنها در زبان فارسى ، آنها را به همان زبان عربى آورده ايم.

.


1- .سهم هر يك از مترجمان ، در اين مجموعه ، به ترتيب، بدين قرار است : آقاى مهريزى (از آغاز كتاب تا پايان حديث 1280) ، آقاى عبد الهادى مسعودى (تا پايان حديث 4088) ، آقاى على نقى خدايارى (تا پايان حديث 5162) ، آقاى رضا برنجكار (تا پايان كتاب) . گفتنى است اين تقسيم كار، بر پايه مجلّدات پنجگانه چاپ اوّل نسخه عربى كتاب (قم : دار الحديث ، 1383) صورت گرفته است .

ص: 6

روش ما در اين ترجمه و ساير ترجمه هاى دارالحديث، چنين است كه براى اتقان و هر چه بهتر شدن ترجمه، پس از ترجمه مترجم، گروه ترجمه نيز آن را از آغاز تا پايان ، به دقّت، جمله به جمله و كلمه به كلمه، بررسى و مقابله مى كند تا خطاهاى احتمالى آن بر طرف شود. يادآورى اين نكته لازم است كه در اين ترجمه: 1. در ترجمه آيات، در جلدهاى نخست، از ترجمه آقاى دكتر محمد مهدى فولادوند استفاده شده است و در جلدهاى پايانى ، مترجمان با استفاده از منابع لغت و تفسير ، خود ، اقدام به ترجمه آيات نموده اند و از ترجمه هاى قرآن ، بويژه ترجمه هاى دكتر جلال الدين مجتبوى ، دكتر محمّد مهدى فولادوند و آيت اللّه ناصر مكارم نيز استفاده كرده اند. 2. منابع احاديث ، تنها در پانوشت صفحات عربى ياد شده اند. 3. متن عربى مقدمه _ كه از فارسى برگردان شده _ و نيز متن عربى مقالات و تحليل هايى كه در آغاز باب ها و فصل ها و يا در پايان آنها آمده اند، براى پرهيز از تطويل ، در اين چاپ (عربى _ فارسى) ، تا جاى ممكن ، حذف شده است. 4. در پاره اى موارد كه مفاهيم يا مكان ها و ديگر اَعلام ، ناشناخته بوده و نياز به توضيح داشته اند، از سوى مترجمان گرامى، توضيح نوشته شده است. و، در پايان، از خوانندگان ارجمند، انتظار داريم كه يادآورى كاستى هاى احتمالى در ترجمه ها را جهت هر چه بهتر شدن ترجمه، از ما دريغ نورزند. از خداوند حكيم، طلب مى كنيم كه ما را در راه نشر معارف دينش استوار و از هر كژى در امان بدارد. آمين! گروه ترجمه مركز تحقيقات دارالحديث پاييز 1384

.

ص: 7

نگاهى كلّى به دانش نامه عقايد اسلامى

اشاره

نگاهى كلّى به دانش نامه عقايد اسلامىسپاس ، خداى را كه پروردگار جهانيان است ، و درود بر بنده برگزيده اش محمّد صلى الله عليه و آله ، خاتم پيامبران ، و دودمان پاكش باد ؛ آنان كه خداوند ، پليدى را از ساحت وجودشان دور ساخت و آنان را پاكيزه گردانيد! و درود ويژه بر مولاى ما ، حضرت مهدى (عج) باد ؛ همو كه خداوند به وسيله او زمين را از قسط و داد ، پر مى سازد ، پس از آن كه از ستم و زور ، پر شده است! بار خدايا ! فَرَج او را نزديك گردان ، اسباب فَرَجش را آسان نما و ما را از همراهان و يارانش قرار ده . باورها ، پايه هاى اصلى تمامى اديان و مذاهب را مى سازند. از همين رو ، «مباحث عقيدتى» ، مهم ترين فصل آموزه هاى پيامبران را تشكيل مى دهند ، و چنين است كه مى بينيم بخش وسيعى از قرآن و احاديث مأثور ، به موضوعات عقيدتى مى پردازد. مباحث اعتقادى ، در دنياى جديد ، جايگاهى ممتاز دارند و تاكنون پژوهش هاى فراوانى در اين زمينه به ثمر رسيده است ، گرچه اين پژوهش ها در

.

ص: 8

ويژگى هاى «دانش نامه عقايد اسلامى»

1 . استناد به قرآن و برهان

مقايسه با اهمّيت موضوع ، اندك است. از سوى ديگر ، نيازهاى پژوهشى در حوزه دين ، و فرصت هاى تازه براى پژوهش و بحث ، ايجاب مى كند كه مجموعه هايى كامل با ساختارى نوين و آسان ياب ، تدوين گردد. بر پايه اين ضرورت ها و اين نگاه ، دانش نامه عقايد اسلامى ، نصوص (متون) دينى مربوط به عقايد را در زمينه هاى : معرفت شناسى ، اعتقادات اسلامى ، انسان شناسى ، جهان شناسى و اديان و مذاهب ، با ويژگى هايى به پژوهشگران ، تقديم مى كند.

ويژگى هاى «دانش نامه عقايد اسلامى»ما ، در آغاز دانش نامه ميزان الحكمة ، ويژگى هاى لازم براى دانش نامه هاى حديثى در دنياى امروز را بر شمرديم و در اين جا ، به ويژگى هاى برجسته اين دانش نامه اشاره مى كنيم :

1 . استناد به قرآن و برهاننخستين و مهم ترين ويژگى اين دانش نامه ، استناد آن به قرآن كريم و برهان عقلى است. راهيابى به قرآن و برهان ، در كنار احاديث مأثور ، عقايد دينى را ريشه دار مى سازد. در توضيح اين مطلب ، بايد گفت : از نظر اسلام ، داشتن علم و يقين به اعتقادات دينى ، لازم است و روا نيست آدمى به چيزى معتقد شود و از آن پيروى نمايد ، بدون آن كه نسبت بدان ، معرفت پيدا كند . (1) از سوى ديگر ، تنها راه دستيابى به علم و يقين در موضوعات اعتقادى ، بهره گيرى از برهان عقلى و يا بهره گيرى از انوار قرآن كريم و احاديثى است كه صدور آنها قطعى است .

.


1- .ر . ك : ص 53 (پژوهش در عقايد) .

ص: 9

2 . جامعيت

3 . تنظيم موضوعى و ساختار درختى

در دانش نامه عقايد اسلامى ، تكيه گاه اصلى اصول عقايد (از قبيل : توحيد و نبوّت) ، برهان هاى عقلى برگرفته از قرآن و حديث هستند ؛ يعنى استدلال هايى كه صرف نظر از گوينده ، مى توان بدانها استناد جست. از اين رو ، نيازى به تحليل و بررسى سندىِ اين احاديث نيست. اما در فروع عقايد ، دانش نامه تلاش مى كند تا پژوهشگر را به علم يا اطمينان به صدور احاديث برساند ، خواه از طريق قوّت سند و خواه از راه سازگارى محتواى حديث با قرآن و عقل و ساير احاديث.

2 . جامعيتتمام سعى و تلاش بر آن بوده تا اين دانش نامه ، به گونه اى تنظيم شود كه تمامى آيات و احاديث مربوط به موضوعات متنوع عقيدتى را در بر گيرد _ كه در اين راستا از رايانه استفاده شد _ ضمن اين كه اگر سخنى نادرست به پيشوايان دين ، منسوب است ، مورد نقد و بررسى قرار گيرد. اين همه ، بدان معنا نيست كه دانش نامه از كاستى به دور است ؛ بلكه با وجود گستردگى موضوعات و فروعات اعتقادى ، كاستى ، اجتناب ناپذير است و اميد مى رود به خواست خداوند ، با پيشنهاد و يارى پژوهشگران ، اين كاستى ها مرتفع گردد.

3 . تنظيم موضوعى و ساختار درختىبراى دستيابى آسان پژوهشگران به احاديث عقيدتى و فراهم سازى بستر فهم دقيق محتواى آنها ، دانش نامه ، احاديث مربوط به هر موضوع را در تبويبى منطقى از كلّى به جزئى ، در خود جاى داده است.

.

ص: 10

4 . اختصار

5 . پرداختن به برخى مباحث جديد و مورد نياز

6 . شرح ، نتيجه گيرى ، تحليل و نقد

7 . نمايه سازى

4 . اختصارتلاش كرديم در حدّ توان و با حفظ جامعيت ، حجم دانش نامه را پايين بياوريم. در اين راستا احاديث هم معنا حذف شد و به ذكر نشانى و اختلاف آنها در پاورقى اكتفا گرديد. با اين ويژگى ، پژوهشگر مى تواند براى رسيدن به اهداف پژوهشى ، در كمترين زمان ، بيشترين بهره را ببرد.

5 . پرداختن به برخى مباحث جديد و مورد نيازدر درآمد دانش نامه ، شمارى از مباحث روز و مورد نياز پژوهشگران در عرصه مسائل اعتقادى ، به بحث گذارده مى شود.

6 . شرح ، نتيجه گيرى ، تحليل و نقددر ابتدا و يا انتهاى بسيارى از بخش ها و فصل هاى دانش نامه ، نتيجه گيرى ، تحليل و نقدهايى به چشم مى خورد كه ساختار و حدود آن بخش و فصل را نشان مى دهد. البته اين ، بدان معنا نيست كه ديگر بخش ها به نقد و تحليل نياز ندارند ؛ بلكه اينها نخستين گام براى زمينه سازى پژوهش ها و بررسى هاى گسترده و متنوع در عرصه مسائل مختلف عقيدتى هستند.

7 . نمايه سازىبراى دستيابى بهتر پژوهشگران به احاديث اعتقادى ، نمايه هاى اين احاديث ، جداگانه در دسترس قرار خواهند گرفت. اين نمايه ها به همراه نرم افزار مربوط ، زمينه بهره گيرى پژوهشگران از احاديث اعتقادى را در ديگر مباحث علمى و اخلاقى فراهم مى سازند.

.

ص: 11

شيوه گزينش و تدوين آيات و احاديث

شيوه گزينش و تدوين آيات و احاديثمركز تحقيقات دار الحديث ، روشى ويژه براى گزينش آيات و احاديث دارد ، كه ضرورتى براى طرح تفصيلى آن نيست و در اين جا تنها به مهم ترين نكات آن ، جهت آگاهى پژوهشگران اشاره مى كنيم : الف _ احاديثى كه از اهل بيت پيامبر عليهم السلام روايت شده ، در نظر ما ، همان حديث پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است ، چنان كه امام رضا عليه السلام فرمود: إنّا عَنِ اللّهِ و عَن رَسولِهِ نُحَدِّثُ . (1) به راستى كه ما از خداوند و از پيامبر ، حديث مى گوييم. همچنين امام صادق عليه السلام فرمود : حَديثى حَديثُ أبى ، وحَديثُ أبى حَديثُ جَدّى ، وحَديثُ جَدّى حَديثُ الحُسَينِ ، وحَديثُ الحُسَينِ حَديثُ الحَسَنِ ، وحَديثُ الحَسَنِ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليهم السلام ، وحَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وحَديثُ رَسولِ اللّهِ قَولُ اللّهِ عز و جل . (2) حديث من ، حديث پدرم است و حديث پدرم ، حديث جَدّم است و حديث جدّم ، حديث حسين است و حديث حسين ، حديث حسن است و حديث حسن ، حديث امير مؤمنان است و حديث امير مؤمنان ، حديث پيامبر خداست و حديث پيامبر خدا ، سخن خداوند عز و جل است. اين دانش نامه ، تمامى احاديث گزارش شده از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام را به صورت برابر ، در خود جاى داده است ، چنان كه واژه «سنّت» در عنوان كتاب ،

.


1- .رجال الكشّى : ج 2 ص 490 ح 401 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 250 ح 62 .
2- .الكافى : ج 1 ص 53 ح 14، منية المريد: ص 373 ، الإرشاد: ج 2 ص 186، بحار الأنوار : ج 2 ص 179 ح 28 . همچنين ر . ك : أهل البيت في الكتاب والسنّ_ة : القسم الرابع / الفصل الأوّل / حديثهم حديث رسول اللّه .

ص: 12

گوياى اين مطلب است . ب _ تلاش كرديم تمامى آيات و احاديث مرتبط با مباحث اعتقادى را ، پس از فيش بردارى از تمام منابع موجود در كتاب خانه تخصصى دار الحديث ، با كمك گرفتن از نرم افزارهاى حديثى از طريق كليدواژه هاى اصلى و مربوط به موضوع ، گرد آوريم تا جامع ترين ، استوارترين و كهن ترين مصدر ، گزينش شود. ج _ از تكرار احاديث ، پرهيز مى كنيم ، مگر در موارد زير: 1 . وجود نكته اى مهم در تفاوت واژه ها. 2 . وجود تباين لفظى ميان متن شيعه و اهل سنّت. 3 . وجود حديث در باب هاى گوناگون حديثى و كوتاه بودن آن. بجز اين سه مورد ، احاديث تكرارى ، حذف ، و نشانى آنها در پاورقى طبق روش دانش نامه ، ثبت مى گردد. د _ پس از آوردن آيات مربوط به موضوع ، احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و سپس احاديث اهل بيت عليهم السلام را تا امام مهدى (عج) به ترتيب مى آوريم ، مگر احاديثى كه در تفسير آيات ، وارد شده اند ، كه بر ديگر روايت ها مقدّم مى گردند. البته گاه هم مضمونى احاديث ، سبب مى شود كه ترتيب ياد شده ، رعايت نگردد. ه _ منابع احاديث ، در پاورقى و به ترتيب اعتبارشان تنظيم شده اند. و _ در صورتى كه دسترس به منابع اوّليه ممكن باشد ، حديث فقط از آنها نقل مى گردد ، مگر بحار الأنوار در احاديث شيعه و كنز العمّال در احاديث اهل سنّت كه در پايانِ نشانى خواهند آمد. ز _ اگر يك حديث ، هم از پيامبر صلى الله عليه و آله و هم ازديگر معصومان نقل شده باشد ،

.

ص: 13

مبحث يكم : شناخت

اشاره

حديث پيامبر صلى الله عليه و آلهدر متن مى آيد و به احاديث ديگر در پاورقى اشاره مى شود. ح _ احاديث ، با نام پيامبر صلى الله عليه و آله و يا اهل بيت عليهم السلام آغاز مى شود ، مگر آن كه متن به گونه اى باشد كه بايد اسم راوى آورده شود. در اين صورت ، نام كتابى كه حديث از آن نقل شده ، در ابتدا آورده مى شود. ط _ براى پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نام ها و لقب هاى گوناگونى است ؛ ولى ما براى هر يك ، يك نام يا لقبِ ثابت برگزيده ايم. ى _ به جهت احترام ، نام پيامبر صلى الله عليه و آله را همراه با جمله «صلّى اللّه عليه و آله» و نام هر يك از امامان را با جمله «عليه السلام» مى آوريم ، گرچه در منبع ، به گونه اى ديگر احترام شده باشند ؛ ولى در مورد ديگران ، به آوردن نام ، اكتفا مى كنيم. ك _ پس از ذكر منابع در پاورقى ، گاه با تعبير «همچنين ، ر. ك» ، ارجاعاتى به منابع ديگر مى دهيم . در چنين مواردى ، متن ارجاعى با متن نقل شده ، تفاوتى فاحش دارد كه توجّه بدان براى پژوهشگر ، مفيد است. ل _ ارجاعاتى كه به قسمت هاى ديگر اين دانش نامه داده ايم ، به جهت تناسب محتوايى ميان احاديث آنهاست. در پايان ، سپاس فراوان خود را تقديم تمام برادران فاضل و شاغل در مركز تحقيقات دار الحديث مى كنم ، بخصوص از آنانى كه در فراهم آمدن اين مجموعه گران بها نقش داشته اند و بالأخص از مدير بخش «كلام و عقايد» ، جناب آقاى دكتر رضا برنجكار استاديار دانشگاه تهران ، كه در به ثمر رسيدن اين دانش نامه تلاش و يارى پيوسته داشت ، چنان كه از برادر بزرگوار جناب حجّة الإسلام عبد الهادى مسعودى ، مدير گروه موسوعه نگارى ، كه بخش سوم اين كتاب با تلاش هاى وى سامان گرفت ، سپاس گزارى مى نمايم و از خداوند

.

ص: 14

سبحان مى خواهم بر توفيقات همگى آنها در خدمت به معارف ناب اسلامى بيفزايد ؛ به راستى كه او دانا و تواناست. پروردگارا! بر تو تكيه مى كنيم و به سوى تو نياز مى آوريم و بازگشت ، به سوى توست. محمّد محمّدى رى شهرى 23 اردى بهشت 1382 11ربيع الأوّل 1424

.

ص: 15

مبحث يكم: معرفت شناسىدرآمدبخش يكم: عقيدهبخش دوم: خردبخش سوم: نادانيبخش چهارم: دانشبخش پنجم: حكمتبخش ششم: مبادي شناختبخش هفتم: موانع شناختبخش هشتم: كسب شناختبخش نهم: آموزشبخش دهم: دانشمند .

ص: 16

. .

ص: 17

درآمد

درآمدمعرفت شناسى (شناخت) _ كه در دوره هاى اخير در مباحث فلسفى و اعتقادى ، جايگاهى ويژه يافته و ميدان نبرد عقايد مادّى و الهى است _ پيشينه اى دور و دراز دارد. يونان باستان در دوره سوفسطائيان و سقراط ، شاهد بحث هاى متنوعى ، از قبيل : ماهيت شناخت ، ابزار شناخت ، قلمرو شناخت و ارزش شناخت بود كه پس از آن ، به وسيله افلاطون و ارسطو ، دنبال شد. مسئله شناخت ، بويژه منابع و ابزار آن ، يكى از موضوعات اساسى در مناظره هاى اهل بيت عليهم السلام و بخصوص امام صادق عليه السلام با مادّى ها در نيمه اوّل قرن دوم هجرى ، بوده است. (1) مباحث شناخت در اروپا پس از دوره رنسانس ، جايگاهى ويژه يافت ، تا آن جا كه كانت، معرفت شناسى را محور فلسفه قرار داد و در قرن اخير به عنوان يك دانش مستقل در آمد و در ميان ديگر دانش ها موقعيتى ممتاز يافت و در اين زمينه كتاب هاى فراوان تحرير شد. از آن رو كه «معرفت شناسى» ، پايه مباحث اعتقادى را مى سازد ، مباحث و احاديث مربوط به آن ، نخستين حلقه از حلقه هاى احاديث عقيدتى را به خود

.


1- .ر . ك : گفتگوى تمدن ها در قرآن و حديث .

ص: 18

اختصاص داده است. اين حلقه ، در ده بخش بدين صورت عرضه مى گردد : (1) بخش نخست با موضوع «عقيده» ، مباحثى را در هفت فصل تقديم مى كند كه پيش از ورود به اصل مباحث اعتقادى ، براى هر جريان فكرى و بويژه شناخت شناسى ، بسيار سودمندند. بخش دوم به نيروى «عقل» اختصاص دارد و در هفت فصل به تبيين : حقيقت عقل ، آفرينش عقل ، جايگاه عقل ، انواع عقل ، ارزش تعقّل و تفكّر براى كسب معرفت ، اسباب مادّى و معنوى رشد انديشه ، راه هاى استفاده از نيروى عقل در زندگى ، آفات عقل ، و وظايف خردمندان ، از منظر نصوص (متون) اسلامى مى پردازد. بخش سوم درباره «جهل (نادانى)» است و داراى هشت فصل ، شامل : تبيين معناى جهل از نظر اسلام ، بر حذر داشتن از جهل ، شناخت انواع جاهلان ، نشانه هاى جهل ، و وظايف جاهلان است. سه فصل آخر اين بخش ، حاوى مباحث پر اهمّيتى چون : جاهليت پيش از اسلام و پس از اسلام و پايان دوره جاهليت در آخرْ زمان به رهبرى امام مهدى (عج) است. بخش چهارم به «علم» اختصاص دارد و در چهار فصل ، حقيقت ، ارزش ، فوايد ، و اقسام علم را بر پايه نصوص (متون) اسلامى در اختيار مى گذارد. بخش پنجم درباره «حكمت» است و در هفت فصل به تفصيل ، به : معناى حكمت در قرآن و حديث ، ارزش و آثار حكمت ، برترين دستورات براى دستيابى به حكمت حقيقى ، و ويژگى حكيمان استوار ، مى پردازد.

.


1- .شايان ذكر است كه بخش هاى دوم و سوم از اين بخش هاى دهگانه، پيش از اين، با عنوان خردگرايى در قرآن و حديث ، و بخش هاى چهارم تا دهم با عنوان علم و حكمت در قرآن و حديث ، پيش از اين ، منتشر شده بودند، كه در اين جا، آنها را با برخى اصلاحات و تغييرات (متناسب با اين دانش نامه) و افزودن برخى سرفصل ها آورده ايم .

ص: 19

بخش ششم به «راه هاى شناخت» ارائه شده در نصوص (متون) اسلامى اختصاص دارد و در چهار فصل ، به : راه هاى دستيابى به علم و حكمت ، اسباب معرفت هاى عقلى و قلبى ، و طرق الهامات غيبى ، مى پردازد. بخش هفتم به «موانع شناخت» مى پردازد و داراى دو فصل است : فصل نخست ، حجاب هاى علم و حكمت را از منظر قرآن و حديث ، روشن مى سازد و فصل دوم ، بر طرف كننده اين حجاب ها را بيان مى كند. لازم به يادآورى است كه بخش ششم و هفتم ، مهم ترين بخش ها درباره مباحث معرفت شناسى از ديدگاه اسلامى ، به شمار مى روند. بخش هشتم به «تحصيل شناخت» مى پردازد و از پنج فصل ، فراهم آمده است كه در آنها ، ضرورت ، ارزش ، آداب ، و احكام كسب شناخت از منظر اسلام ، تبيين گرديده است. بخش نهم درباره «آموزش شناخت» و داراى چهار فصل است. در اين فصول، وجوب ، ارزش و آداب آموزش و نيز پاسخگويى به پرسش هاى دانشجويان از زبان پيشوايان اسلام بيان شده است . بخش دهم ، نكاتى مهم درباره «عالمان» را عرضه مى كند و داراى شش فصل است و از : فضيلت عالمان ، ادب ورزى عالمان ، حقوق عالم و معلّم و جوينده دانش ، اصناف عالمان و حكيمان الگو ، زيان دانشمندان بد بر جامعه ، بحث مى كند. اينك تفصيل و تشريح اين مباحث عرضه مى گردد:

.

ص: 20

. .

ص: 21

بخش يكم : عقيده

اشاره

بخش يكم : عقيدهفصل يكم : نقش عقيدهفصل دوم : تقليد در عقيدهفصل سوم : پژوهش در عقايدفصل چهارم : پالايش عقيدهفصل پنجم : آزمودن عقيدهفصل ششم : آزادى عقيدهفصل هفتم : آموزش عقيده

.

ص: 22

. .

ص: 23

فصل يكم : نقش عقيده

واژه شناسى «عقيده»

فصل يكم: نقش عقيدهواژه شناسى «عقيده»واژه عقيده ، از مصدر «عقْد» گرفته شده كه به معناى استوار كردن و بستن (پيوند) است. پيوند چيزى با چيز ديگر ، ممكن است حقيقى و مادّى باشد (مانند: پيوند زدن جوانه يا شاخه درختى به شاخه درخت ديگر) و ممكن است مجازى و معنوى باشد (مانند: ازدواج زن و مرد كه به واسطه عقد ازدواج ، يكى به ديگرى پيوند مى خورد). بر اين پايه ، عقيده عبارت است از : چيزى كه به ذهن ، روح و فكر انسان گره مى خورد. آن گاه كه ذهن آدمى مى پذيرد كه زمين به دور خورشيد مى چرخد و يا خورشيد به دور زمين مى چرخد ، و يا هنگامى كه مى پذيرد كه خون در بدن گردش مى كند يا نمى كند ، و يا مى پذيرد كه هستى خالقى دارد و يا نمى پذيرد ، يا مى پذيرد كه انسان پس از مرگْ زنده مى شود و يا نمى پذيرد ، پذيرش هر نظريّه اى ، خواه درست يا نادرست ، به معناى بستن و گره زدن آن نظريّه به ذهن و استوار كردن اين پيوند است. اين پيوند ، «عقد» و آن نظريّه ، «عقيده»

.

ص: 24

نقش «عقيده» در زندگى

ناميده مى شود .

نقش «عقيده» در زندگىعقايد انسان ، پايه تمام جهتگيرى هاى او در زندگى است و بر اين اساس ، عقيده نقش بزرگى در زندگى فردى و اجتماعى دارد ، چنان كه خداوند سبحان مى فرمايد : «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ. (1) هر كس بر حسب ساختار [عقيدتى] خود ، عمل مى كند» . از اين رو ، عقايد ، شخصيت درونى و حقيقت وجودى انسان را مى سازند و همين باورها او را به سمت عمل وا مى دارند و جهت را بدو مى نمايند. حال ، اگر عقيده درست و سازگار با واقعيت باشد ، راه زندگى انسان ، درست است ، و اگر عقيده نادرست و باطل باشد ، راه زندگى ، جز به تباهى نمى انجامد. بدين جهت ، اسلام ، پيش از هر چيز به تصحيح باورها اهتمام دارد و حقيقتا نمى توان از مكتبى سراغ گرفت كه بيش از اسلام بر نقش و ارزش عقيده تأكيد ورزد. در اسلام ، «عقيده» معيار سنجش تمام رفتارها حتى رفتارهاى شايسته است ؛ زيرا رفتارهاى شايسته نيز اگر از عقيده درست و به حق بر نخيزند ، ارزشمند نيستند. امام باقر عليه السلام مى فرمايد : لا يَنفَعُ مَعَ الشَّكِّ وَالجُحودِ عَمَلٌ. (2) با ترديد و انكار ، هيچ رفتارى سودمند نيست.

.


1- .اسراء : آيه 84 .
2- .الكافى : ج 2 ص 400 ح 7 ، الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام : ص 388 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 124 ح 1 .

ص: 25

معناى اين سخن ، آن است كه درستى عمل و فايده و نقش آن در تكامل و رشد انسانى ، به درستىِ عقيده انجام دهنده آن وابسته است. از اين رو ، اگر در انسانْ عقيده درست شكل نگيرد و منكِر حقيقت شود ، يا در حقيقتْ شك بورزد ، ممكن نيست رفتارى كه از چنين عقيده اى بر مى آيد ، سالم باشد و يا فايده برساند ؛ زيرا عقيده ، انگيزه عمل را مى سازد و عمل را جهتدار مى كند و اين انگيزه و جهتگيرى است كه مفهوم عمل و شايستگى و عدم شايستگى آن را تعيين مى كند. از همين روست كه بر حسب اعتقادات اسلامى ، پس از مرگ و به هنگام ورود به جهان ديگر ، نخستين پرسش ها از انسان كه در پرونده اعمالش ثبت مى گردد، از باورهاست ، و پرسش اوّل ، آن است كه : به كدام خدا ايمان آوردى؟ به چه دينى عقيده داشتى؟ امامى كه از او پيروى كردى ، كه بود؟ در ميان مكتب هاى جهان ، نمى توان به مكتبى دست يافت كه براى باورهاى انسان ها ، چنين احترام و ارزشى قائل باشد. از همين رو ، در منظر اسلام ، پژوهش هاى عقيدتى ، در صدر تمامى پژوهش ها قرار دارد. پس ، سزاوار است كه مراكز علمى ، دينى و دانشگاهى در تمام كشورهاى اسلامى ، پيش و بيش از هر چيز به اجراى پژوهش ها ، سخنرانى هاى علمى و ديگر امور مربوط به عقايد ، اهتمام ورزند. در بخش هاى آينده ، به تفصيل از اهتمام اسلام به مباحث شناخت (معرفت شناسى) سخن خواهد رفت. در اين جا به صورت گذرا به داستانى تربيتى و بسيار آموزنده در اين زمينه اشاره مى كنيم.

.

ص: 26

داستانى آموزنده

داستانى آموزندهشيخ صدوق (م 381 ق) از محدّثان بزرگ شيعه ، در كتاب هاى معروف خود (معانى الأخبار ، الخصال و التوحيد) از شخصى به نام قدام بن شريح بن هانى ، از پدرش ، روايت مى كند كه : در روز نبرد جَمَل ، مردى باديه نشين نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى امير مؤمنان! آيا تو مى گويى كه خدا يكى است؟ اين پرسش از نظر جنگجويان _ كه غرق در نبرد بودند و هيچ كارى جز برنامه ريزى عمليات و طراحى نقشه هاى جنگى نداشتند _ هيچ مناسبتى با شرايط آن روز نداشت و اگر كسى سؤالى مى كرد ، مى بايد سؤالش به جنگ مربوط مى بود. بدين جهت وقتى ديدند كه پرسش باديه نشين از مسئله اى اعتقادى است و به نبرد مربوط نيست و او مى توانست آن را در فرصتى ديگر بپرسد ، از موقعيت ناشناسى او خشمگين شدند و صدايشان از هر سو به اعتراض بلند شد. امام على عليه السلام چون باديه نشين را در ميان حمله و اعتراض جنگجويان ديد ، با سخنى تاريخى و پندى بزرگ و آموزنده ، آن را جبران كرد و به دقّت از اهمّيت مباحث اعتقادى پرده برداشت. او چنين فرمود: دَعوهُ ، فَإِنَّ الَّذي يُريدُهُ الأَعرابِيُّ هُوَ الَّذي نُريدُهُ مِنَ القَومِ! او را رها كنيد. به راستى آنچه باديه نشين مى طلبد ، همان است كه ما از اين گروه (جَمَليان) مى خواهيم. سخن امام در اين شرايط ، بسيار بااهمّيت است و بايد به درستى در آن ، درنگ شود. اگر شرايط حساس و سرنوشت ساز آن روزِ امام عليه السلام را در نظر

.

ص: 27

بگيريم ، چنين گمان مى رود كه آن هنگام ، فرصتى مناسب براى پاسخگويى به چنين پرسشى نبوده و امام عليه السلام مى توانست پاسخ را به شخص ديگر يا فرصتى ديگر وا گذارد ؛ ليكن امام عليه السلام چنين نكرد و به جهت نبود فرصت ، از وى عذر نخواست ؛ بلكه فرصت را مناسب ديد تا به مسلمانان درسى بياموزد و به آنان «فلسفه» جهاد را تعليم دهد و اهمّيت مباحث اعتقادى و بحث و گفتگو درباره عقايد را روشن سازد. امام عليه السلام در آن لحظه هاى حساس ، سرنوشت ساز و بحرانى ، به پاسخگويى باديه نشين پرداخت و فلسفه جهاد را بيان كرد و فرمود : او را رها كنيد تا سؤالش را بپرسد ؛ چرا كه از نبرد با اين گروه ، هدفى جز اين نداريم. جنگيدن ما براى سلطه بر ديگران و زير نفوذ گرفتن آنان نيست ؛ بلكه مقصود ما معرفت (شناخت) ، ادراك و آگاه شدن است. نبرد ما ، تنها براى خراب كردن سدها و برداشتن موانعِ روشن شدن حقيقت است. فلسفه جهاد ، آزاد ساختن انسان از بند عقايد خرافى و فراهم ساختن فضاى مناسب براى عقايد درست و شكوفايى باورهاى علمى و حقيقى است (1) و بر اين پايه ، پرسش باديه نشين ، نه تنها با مسئله اصلى ، يعنى نبرد ، بى ارتباط نبود ، بلكه عميق ترين و گسترده ترين رابطه را با آن داشت ؛ زيرا به فلسفه نبرد مربوط بود و قوى ترين رابطه ، در پيوند هر چيز با فلسفه خويش است . از اين رو ، امام على عليه السلام صورت به سمت باديه نشين بر گرداند و پرسش او را با كمال آرامش و دقّت ، چنين پاسخ گفت :

.


1- .در همين مقدّمه ، به تفصيل ، به اين موضوع ، پرداخته ايم (ر . ك : ص 125 / فصل ششم : آزادى عقيده) .

ص: 28

يا أَعرابِىُّ ، إِنَّ القَولَ فى أَنَّ اللّهَ واحِدٌ عَلى أربَعَةِ أَقسامٍ : فَوَجهانِ مِنها لا يَجوزانِ عَلَى اللّهِ عز و جل ، ووَجهانِ يَثبُتانِ فيهِ . اى باديه نشين! سخن در اين كه خداوند ، يكى است ، چهار صورت دارد : دو صورت آن ، براى خدا روا نيست و دو صورت ديگرش براى خداوند ، ثابت است. آن گاه امام عليه السلام اين چهار صورت را يكى يكى توضيح داد. (1)

.


1- .الخصال : ج 2 ص 1 ، معانى الأخبار : ج 5 ص 2 ، التوحيد : ص 83 ح 3 .

ص: 29

فصل دوم : تقليد در عقيده

اشاره

فصل دوم : تقليد در عقيدهاز موضوعاتى كه مى بايد پيش از گزارش نصوص (متون) اعتقادى و بررسى اصول اعتقادات اسلامى ، بدان پرداخت ، مسئله «تقليد در اصول عقايد» از منظر عقل و اسلام است. لازم است در آغاز ، عقل را داور قرار دهيم و ببينيم آگاهى هاى عقيدتى را از كجا بايد به دست آورد؟ و آيا عقل روا مى دارد در هستى شناسى و اصول عقايد ، از پدر و مادر ، رهبران حزب و سازمان ، دانشمندان ، افراد مورد اعتماد و مانند آنها تقليد كرد؟ به سخن ديگر ، آيا عقل به آدمى اجازه مى دهد در عقايدش مقلِّد باشد ، يا اين كه تحقيق را بر او واجب مى داند؟ پس از به دست آوردن پاسخ عقل ، بايد پاسخ را از اسلام بخواهيم و ببينيم كه: آيا اين دو پاسخ با يكديگر سازگارند ، يا اسلام پاسخى ديگر مى دهد؟ بحث را از پاسخ به سؤال نخست آغاز مى كنيم . اينك ماييم و عقل در برابر دادگاه وجدان . از عقل مى پرسيم : وظيفه ما درباره اصول عقايد چيست : تحقيق يا تقليد؟

.

ص: 30

تقليد چيست؟
حكم عقل درباره تقليد در اعتقادات

پيش از شنيدن پاسخ عقل ، لازم است كه معناى تقليد و مراد از آن را روشن سازيم.

تقليد چيست؟تقليد ، پذيرفتن رأى ديگران بدون درخواست برهان است. حال ، پرسشى مطرح مى شود كه : آيا عقل اين كار را روا مى دارد و به انسان اجازه مى دهد كه رأى ديگران را در مسائل عقيدتى ، بدون برهان بپذيرد؟ يا اجازه نمى دهد و بلكه انسان را ملزم مى كند كه عقايدش را از راه تحقيق به دست آورد و رأى ديگران را فقط وقتى شايسته پذيرش مى داند كه با برهان عقلى به اثبات برسد و تأييد گردد؟

حكم عقل درباره تقليد در اعتقاداتبر پايه تعريف پيش گفته از تقليد ، عقل به هيچ روى ، تقليد در اصول و مبانى عقيدتى را جايز نمى شمرد ؛ زيرا اصول اعتقادى مى بايد يقينى باشند و تقليد ، علم آور نيست. اين كه اصول عقايد مى بايد يقينى باشند ، ترديدپذير نيست ؛ چراكه عقيده ، مبنا و پايه رفتار است و عقل به هيچ روى ، اجازه نمى دهد كه انسان فعاليت هاى فردى و اجتماعى اش را بر عقايدى بنيان نهد كه خود ، درستى و واقعيتش را نمى داند. اما اين كه تقليد ، علم آور نيست ، امرى روشن است ؛ چرا كه اگر تقليد ، علم آور بود ، مى بايد تمام مكتب ها و اديان گوناگون در جهان _ آنچه وجود دارد و آنچه از ميان رفته است _ علمى ، درست و مطابق با واقعيت باشند .

.

ص: 31

مقلّد ، داناى خيالى
تقليد در عقايد از منظر اسلام

مقلّد ، داناى خيالىآرى ، تقليد ، علم آور نيست و نهايت ، آن كه : مقلّد ، خيال مى كند آگاه است. از اين رو ، او در دنياى خيال ، آگاه است ، نه در دنياى واقعيت. به سخن ديگر ، مقلّد ، داناى خيالى است ، نه داناى واقعى. تمامى پيروان اديان مختلف ، عقيده خود را درست و خالى از خطا مى انگارند و چنين برايشان به وهم در مى آيد كه تنها ، عقايد آنان درست و همراه با واقعيت است و اين تخيّل را آگاهىِ يقينى به شمار مى آورند. اگر پيروان اديان در عقايد خود مى انديشيدند و موانع معرفت را از چشمان و عقل خود دور مى ساختند و تحقيق را جايگزين تقليد مى كردند ، هر گونه اختلافى ، از ميان مكتب هاى اعتقادى در جامعه بشر برچيده مى شد و همگان به نظرى مشترك و دينى يگانه ، دست مى يافتند. از اين رو ، اختلاف ، تنها در جايى است كه دانش خيالى ، جايگزين علم شود و با وجود دانش حقيقى ، زمينه اى براى اختلاف نخواهد بود.

تقليد در عقايد از منظر اسلامتا اين جا ديدگاه عقل درباره تقليد در مسائل اعتقادى روشن شد و بر ماست كه نظر اسلام را در اين باره جويا شويم كه : آيا اسلام نيز مانند عقل، تقليد در عقايد را تحريم مى كند ، يا نه؟ نخست بايد يادآورى كنيم كه مسائل اسلامى به دو بخش ، دسته بندى مى شوند : اصول دين و فروع دين. اصول دين ، عبارت است از : مبادى و پايه هاى عقيدتى ، كه بنيان مسائل

.

ص: 32

فقهى ، سياسى ، اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى ، فرهنگى و ديگر موضوعات را در اسلام مى سازند ، مانند اعتقاد به: يگانگى خداوند ، عدل ، نبوّت ، امامت و معاد. فروع دين ، عبارت است از : قوانينى كه اسلام براى تنظيم رابطه انسان با خدا از يك سو و انسان با ديگران از سوى ديگر تشريع كرده است ، مانند : نماز ، روزه ، خمس ، زكات ، حج و... . اسلام ، تقليد در فروع دين را ، نه تنها جايز مى داند ، بلكه آن را واجب ساخته است . مرجع تقليد در فروع دين ، به طور مشخّص ، «پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام » و در عصر غيبت ، براى آنان كه در استنباط احكام اسلامى از كتاب و سنّت ، تخصصى ندارند ، «مجتهد جامع شرايط تقليد» است. اما موضوع بحث و پژوهش ما در اين جا ، تقليد در اصول دين از ديدگاه اسلام است و اين كه : آيا اسلام مانند عقل ، تقليد در اصول اعتقادى را مطلقا حرام مى داند؟ يا آن را تجويز مى كند؟ به سخن ديگر ، ديدگاه اسلام درباره وظيفه مردم در اصول اعتقادى چيست : تحقيق يا تقليد؟ هر كس با قرآن و احاديث اسلامى آشنا باشد ، مى داند كه اسلام ، تقليد در اصول عقايد را به صراحت ، تحريم كرده است و با اصرار و تأكيد ، مردم را به تحقيق در مسائل اعتقادى وا داشته و از آنان خواسته با هيچ عقيده اى ، مگر پس از دقّت و وجود برهان عقلى ، دمساز نشوند. خداوند عز و جل هرگز از مردم نخواسته است كه در برابر كلام او (به عنوان مثال، در اثبات وجود خدا يا نبوّت پيامبران) ، به طور تعبّدى و تقليدى و بدون برهان عقلى تسليم شوند ؛ بلكه بر وجود خود ونبوّت پيامبران خويش و ... ، با ادلّه

.

ص: 33

تقليد در عقايد از منظر قرآن

عقلى استدلال مى كند و مردم را به داورى عقل فرا مى خواند. نيز هيچ پيامبرى ، مردم را به تقليد در اصول عقايد و پذيرش سخن او بدون پرس و جو دعوت نكرده است . همه پيامبران براى اثبات پيامبرى خويش به برهان هاى عقلى استناد نموده اند و مردم را به داورى عقل دعوت كرده اند ، چنان كه از مخالفان خود خواسته اند كه براى اثبات ادّعاهاى خود ، برهان اقامه كرده ، دليل بياورند : «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَ_نَكُمْ إِن كُنتُمْ صَ_دِقِينَ. (1) بگو : اگر راست مى گوييد ، دليل خود را بياوريد» . همچنين مشاهده مى كنيم كه امروزه مجتهدان و متخصّصان مسائل اسلامى ، تقليد در اصول عقايد را جايز نمى دانند و مردم را به پژوهش در عقايد ، توصيه مى كنند. اينك ، براى آن كه ديدگاه اسلام درباره «تقليد در اصول عقايد» به خوبى روشن شود ، آيات و احاديث مربوط به آن را در اين جا مى آوريم .

تقليد در عقايد از منظر قرآنقرآن كريم ، در آيات متعدّدى كه به اصول عقايد مربوط اند ، تقليد را زشت شمرده ، آن را تحريم مى كند و از آن باز مى دارد و به صراحت بيان مى دارد كه : آدمى ، تا برايش معرفت كامل و يقين قطعى نسبت به يك نظريّه يا عقيده حاصل نشده ، نبايد از آن پيروى كند و زندگى فردى و اجتماعى اش را بر آن بنيان نهد.

.


1- .بقره : آيه 111 ، نمل : آيه 64 . همچنين ، ر . ك : انبياء: آيه 24 .

ص: 34

«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ. (1) و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن» . اين آيه انسان را به همان حكم روشن عقل ، توصيه مى كند كه : اى انسان! در مسائل عقيدتى ، از نداى وجدان و حكم روشن عقل ، پيروى كن و از تقليد كوركورانه بپرهيز و تا آن زمان كه درستى يك نظريّه را درك نكرده اى ، آن را ملاك رفتارت قرار مده و از آن پيروى منما. آيه اى ديگر: «إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ. (2) به راستى كه بدترين جنبندگان نزد خدا، كران ولالانى هستند كه نمى انديشند» . منظور از كران و لالان در آيه كسانى نيستند كه شنوايى يا گويايى خود را از دست داده اند ؛ بلكه كسانى هستند كه به تعبير آيه نمى انديشند و اهل تفكّر و تعقّل در مسائل عقيدتى نيستند . اينان كسانى هستند كه در آيه اى ديگر ، چنين توصيف شده اند : «لَهُ_مْ قُلُوبٌ لاَّيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْيُنٌ لاَّيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّيَسْمَعُونَ بِهَا. (3) دل هايى دارند كه با آن ، [حقايق را] دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند» . يعنى آنان دل هايى دارند كه به ادراك و معرفت نمى رسد ، چشمانى دارند كه حقيقت را نمى بيند و گوش هايى دارند كه سخن حق را درك نمى كند.پس ،

.


1- .اسراء : آيه 36 .
2- .انفال : آيه 22 .
3- .اعراف : آيه 179 .

ص: 35

مقصود اين آيه ، كسانى هستند كه چشم و گوش و زبان بسته ، به دنبال ديگران راه مى افتند و به جاى آن كه از عقل و انديشه خويش تبعيت كنند ، از عقايد ديگران ، بدون برهان ، پيروى مى نمايند. اينچنين ، قرآن كريم دست و پاى انسان را از غل و زنجير پيروى كوركورانه ، آزاد مى كند و آدمى را از بردگىِ فكرى ديگران رها مى سازد و به هر يك از افراد جامعه ، استقلال فكرى و حقّ اظهار نظر مى بخشد و مردم را با رها ساختن از بند تقليد عقيدتى ، به تأمّل و تحقيق فرا مى خواند. اينك به نكته اى دقيق و حساس مى رسيم كه : قرآن كريم تلاش مى كند انديشه آدميان را از توهّم و تخيّلِ «علم و آگاهى» پاك كند و آنان را آگاهانى حقيقى بار آورد. قرآن كريم تلاش مى كند تا پيروان تمامى مكاتب و معتقدان به هر عقيده را از سيماى معرفت خيالى _ كه از تقليد كوركورانه نشئت مى گيرد _ نجات دهد و آنان را به معرفت حقيقى و دانش واقعى برساند. از اين رو ، بر آنان كه تقليد را بر تحقيق ، و تن دادن به سنّت هاى تقليدى را بر تن دادن به حقيقت ، ترجيح مى دهند ، به شدّت مى تازد. در اين زمينه آيه هاى فراوانى در قرآن كريم وجود دارد كه دو مورد را به عنوان نمونه مى آوريم. خداوند فرموده است : «وَإذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إلَى مَآ أنزَلَ اللَّهُ وَإلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنَ_آ. (1) و چون به آنان گفته شود : «به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر[ش ]بياييد» ، مى گويند : آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم ، ما را بس است» .

.


1- .مائده : آيه 104 .

ص: 36

تقليد در عقايد از منظر احاديث

يعنى چون به محافظه كاران و جمودگرايان بر سنّت هاى تقليدى و موروثى و پيروان عادت ها و باورهاى به ارث رسيده از پدران و مادران ، گروه ها ، قبيله ها و جامعه ها گفته شود كه : «بياييد و بنگريد كه خدا و پيامبر او چه مى گويند ؛ شما كه سخن همه را شنيديد ، سخن ما را نيز بشنويد. سپس درباره اش انديشه كنيد و به عقل خويش باز گرديد تا ببينيد كدام يك از اين سخنان ، درست تر است. آن گاه اگر درستىِ گفته هاى خدا و پيامبرش بر شما آشكار شد ، سخنشان را بپذيريد و بدان عمل كنيد ، و اگر سخن پدران و مادران ، يا سنّت هاى قومى و قبيله اى و يا برنامه هاى حزبى و سازمانى را درست تشخيص داديد ، از آن پيروى كنيد» ، به اين سخن منطقى چنين پاسخ مى دهند : ما نيازمند سخن خدا و پيامبر او نيستيم و براى ما عقايد تقليدى و سنّت هاى موروثى از پدرانمان كافى است. قرآن هم در پايان آيه ، با اشاره به عقل و حكم روشنش ، به آنان چنين پاسخ مى دهد : «أوَ لَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْ_ئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ. (1) آيا هر چند پدرانشان چيزى نمى دانسته و هدايت نيافته بودند؟!» . يعنى آيا ادّعاى شما منطقى است؟ و آيا عقل چنين پاسخى را مى پذيرد؟ و آيا وظيفه آنان ، اين است كه از پدران خود ، پيروى كوركورانه كنند ، گرچه پدرانشان بدون تعقّل ، از چيزى پيروى نموده و عقيده اى را بدون درك ، برگزيده باشند؟ آيا شايسته است كوركورانه پا جا پاى آنها نهند؟

تقليد در عقايد از منظر احاديثواژه «إِمَّعة» در احاديث ، بر كسى اطلاق مى گردد كه از خود رأيى ندارد و بدون تحقيق ، بلكه كوركورانه ، از آراى ديگران پيروى مى كند.

.


1- .بقره : آيه 170 .

ص: 37

پيروِ چشم و گوشْ بسته نباش

پيرو چشم و گوشْ بسته نباشانسان از ديدگاه اسلام ، مى بايد يا حقيقت را شناخته باشد و يا در مسير كشف آن باشد ، تا كارى را بدون آگاهى انجام ندهد كه تباه گردد. از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين روايت شده است : ما مِن أَحدٍ إلاّ عَلى بابِهِ مَلَكانِ، فَإِذا خَرَجَ قالا: أُغدُ عالِمًا أَو مُتَعَلِّمًا ولا تَكُنِ الثّالِثَ. (1) هيچ كس نيست ، جز آن كه بر در خانه اش دو فرشته ايستاده اند و هر گاه از منزل بيرون مى رود ، به وى مى گويند : يا عالِم (دانا) باش و يا جوينده دانش و نفر سوم مباش. گاه در احاديث ، از كسى كه آگاه نيست و در راه كسب علم گام بر نمى دارد، به «هَمَجٌ رَعاعٌ (پشه هاى سرگردان)» تعبير مى شود ، چنان كه در حديث پيامبر صلى الله عليه و آلهآمده است : النّاسُ اثنانِ عالِمٌ ومُتَعَلِّمٌ وما عَدا ذلِكَ هَمَجٌ رَعاعٌ. (2) مردم ، دو دسته اند : عالِم (دانا) و جوينده دانش ، و جز آن دو ، پشه هاى سرگردان اند. و گاه به «غُثاء (كف روى آب)» تعبير مى شود ، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده است : النّاسُ ثَلاثَةٌ: عالِمٌ ومُتَعَلِّمٌ وغُثاءٌ. (3) مردم سه دسته اند : عالِم (دانا) ، جوينده دانش و كف روى آب. و گاه به «إِمَّعة» تعبير مى شود ، چنان كه در كتاب النهاية فى غريب الحديث آمده است :

.


1- .ر . ك : ج 3 ص 18 ح 2089.
2- .ر . ك : ج 3 ص 20 ح 2094.
3- .ر . ك : ج 3 ص 22 ح 2108.

ص: 38

فيه : «أُغدُ عالِمًا أو مُتَعَلِّمًا ولا تَكُن إِمَّعَةً». الإمَّعَة بكسر الهمزة وتشديد الميم _ الذي لا رأي له ، فهو يتابع كلّ أحد على رأيه . والهاء فيه للمبالغة. ويقال فيه «إمَّعَ» أيضًا. (1) عالم يا دانشجو باش و «اِمَّعه» مباش. اِمَّعه ، يعنى كسى كه از خود ، رأيى ندارد و از رأى هر كس پيروى مى كند و «ة» در اين واژه ، براى مبالغه است و امَّع نيز گفته مى شود. به سخن ديگر ، واژه «إِمَّعة» در زبان عربى به كسى گفته مى شود كه از خود ، استقلال فكرى ندارد و براى خود ، حقّ رأى و فكر قائل نيست ؛ بلكه چشم و گوشش ، در گرو قلم و زبان ديگران و نوشته ها و گفته هاى آنان است. چنين كسى هميشه در انتظار دريافت مطالبى است كه صاحب نظران حزب ، يا رئيس سازمان ، ديكته مى كنند و يا در انديشه و رفتار ، از اكثريت مردم پيروى مى نمايد. پس «إِمَّعة» ، كسى است كه خود را در برابر نوشته ها و گفته هاى ديگران به تفكّر و تحقيق وا نمى دارد. اين روايت ها سفارشى است به مردم كه درباره عقايد خود ، عالِم و يا جوينده باشند و مقلِّد نباشند و اين ، بدان معناست كه انسان بايد يا از درستى عقايد خود مطمئن باشد و يا در حال تحقيق و جستجو براى علم و معرفت باشد و سزاوار نيست از ديگران تبعيت كند و در باورها ، بدون تحقيق به تقليد بپردازد. از امام على عليه السلام در ضمن روايتى ، اَشعارى گزارش شده كه بخشى از آن را مى آوريم : إذا المشكلاتُ تصدَّينَ لي كشفتُ حقائقَها بالنظَرْ و لستُ بإمَّعةٍ فى الرجال يُسائِلُ هذا وذا ، ما الخبَرْ و لكنّنى مذرب الأصغرين اُبيِّن (2) مَعْ ما مضَى ما غَبَر. (3)هر گاه مشكلات به من روى آورند با تفكّر و نظر ، پرده از حقايق آنها بر مى دارم.و مانند مردانِ اِمَّعه نيستم كه از اين و آن بپرسم : «چه خبر؟».من بر زبانم لجام مى زنم و در پرتوِ گذشته حقايق را آشكار مى سازم. بر اين اساس ، پيروان راستين پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، كسانى هستند كه در مسائل نظرى و اعتقادى ، صاحب نظر و داراى رأى اند و هرگز از اين و آن ، تقليد نمى كنند و از اين كه به جدايى از جامعه متّهم شوند ، هراسى ندارند. آنان هيچ عقيده و رأيى را نمى پذيرند ، مگر اين كه با تحقيق ثابت شود كه حق است ، گرچه همه مردم بر خلاف آن اجماع كنند ، و نيز راهى را نمى پيمايند ، مگر به يقين برسند كه راهِ راست است ، و بر كارى اقدام نمى كنند ، مگر اين كه با تأمّل و تحقيق ، روشن شود كه رفتارى منطقى ، مفيد و عقل پذير است. در حديثى ديگر از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين آمده است : لا تَكونوا إِمَّعَةً ؛ تَقولونَ : إِن أحسَنَ النّاسُ أَحسَنّا ، وإِن ظَلَموا ظَلَمنا ! ولكِن وَطِّنوا أَنفُسَكُم ، إِن أَحسَنَ النّاسُ أَن تُحسِنوا ، وإِن أَساؤوا فَلا تَظلِموا . (4) شماها «إِمَّعة» مباشيد كه بگوييد : اگر مردم به ما نيكى كردند ، ما هم نيكى

.


1- .النهاية : ج 1 ص 67 .
2- .در برخى نسخه ها به جاى كلمه «اُبيِّن» ، «أَقيسُ» به معناى «مى سنجم» آمده است .
3- .جامع بيان العلم : ج 2 ص 113 ، كنز العمّال : ج 10 ص 303 ح 29521 ؛ الأمالى ، طوسى : ص 514 ح 1125 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 59 ح 1 و ج 42 ص 187 ح 4 .
4- .سنن الترمذى : ج 4 ص 364 ح 2007 ، كنز العمّال : ج 15 ص 772 ح 43035 .

ص: 39

مى كنيم و اگر ستم كردند ، ستم مى كنيم ؛ بلكه خود را چنان بسازيد كه اگر مردمْ خوبى كردند ، شما خوبى كنيد و اگر بدى كردند ، شما ستم مكنيد. امام صادق عليه السلام نيز در سفارش به يكى از شاگردانش مى فرمايد : لا تَكونَنَّ إِمَّعَةً ... . هرگز «إِمَّعة» مباش ... . و در توضيح اين سخن مى فرمايد : ... تَقولُ : أنَا مَعَ النّاسِ وأنَا كَواحِدٍ مِنَ النّاسِ. (1) ... كه بگويى : من همراه مردم و يكى از آنان هستم. يعنى از ديگران در مسائل نظرى و علمى ، تقليد منما و در گفتار و رفتار آنان بينديش تا گفتار درست از نادرست و رفتار سالم از غير سالم ، آشكار گردد و چنين بر زبان مران كه من همراه مردم و يكى از آنان هستم و آنچه آنان مى گويند ، من نيز مى گويم و آنچه آنان انجام مى دهند ، من نيز انجام مى دهم. در روايتى ديگر ، امام كاظم عليه السلام به يكى از ياران خود به نام فضل بن يونس فرموده است : أبلِغ خَيراً وقُل خَيراً وَلاَ تكن إِمَّعَةً . خير برسان و خير بر زبان جارى كن و «إِمَّعة» مباش. فضل بن يونس مى پرسد : «إِمَّعة» چيست؟ امام عليه السلام مى فرمايد : لا تَقُل أنَا مَعَ النّاس وأنَا كَواحِدٍ مِنَ النّاسِ . مگو : من همراه مردم و يكى از آنان هستم.

.


1- .معانى الأخبار : ص 266 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 82 ح 4 .

ص: 40

آن گاه امام عليه السلام در ضمن توضيح ، سخن پيامبر خدا را گزارش مى نمايد كه فرمود : يا أيُّهَا النَّاسُ ، إِنَّما هُما نَجدانِ : نَجدُ خَيرٍ ، ونَجدُ شَرٍّ؛ فَلاَ يَكُن نَجدُ الشَّرِّ أحَبَّ إِلَيكُم مِنْ نَجدِ الخَيرِ. (1) اى مردم! تنها دو راه وجود دارد : راه خير و راه شر. مبادا راه شر در نزد شما از راه خير محبوب تر باشد! سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه «تنها دو راه وجود دارد» ، اشاره به اين آيه قرآن است : «وَ هَدَيْنَ_هُ النَّجْدَيْنِ . (2) هر دو راه] خير و شر] را بدو نموديم» . يعنى انسان به گونه اى آفريده شده كه خوبى و بدى را مى شناسد و به درستى مى داند كه پاكى چيست و پليدى ، كدام است. سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در اشاره به آيه قرآن ، پرسشى سرزنش آميز به همراه دارد كه : اگر پيش روى انسان ، دو راه بيشتر نيست ، چرا از راهى كه عقل درستى اش را تأييد كرده ، به راهى كه عقل از آن باز مى دارد ، كشيده مى شود؟ از سوى ديگر ، استناد امام كاظم عليه السلام براى بيان واژه «إِمَّعة» به سخن پيامبر صلى الله عليه و آله ، دو مطلب را مى آموزد : اوّل . از ديدگاه جامعه شناختى ، آنچه آدمى را به گزينش بدى وا مى دارد ، «تقليد كوركورانه از ديگران در رفتار و گفتار» است و اگر روزى ، آدمى از بند اين تقليد رها شود ، بسيارى از مشكلات اجتماعى بر طرف مى گردد.

.


1- .تحف العقول : ص 413 ، الأمالى ، مفيد : ص 210 ح 47 ، مستطرفات السرائر : ص 84 ح 29 ، الاختصاص : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 21 ح 62 .
2- .بلد : آيه 10 .

ص: 41

دوم . آدمى به گونه اى آفريده شده كه اگر از تقليد بپرهيزد ، مى تواند اهل نظر شود و راه خير را بر گزيند ؛ چون عقل ، عهده دار تشخيص خير و شر است و اسلام نيز مردم را جز به خير و عدل و پرهيز از بدى و ستم فرا نمى خواند.

.

ص: 42

پيروى از شخصيت ها در عقايد

پيروى از شخصيت ها در عقايدنكته پر اهمّيت و قابل توجّه در احاديث مربوط به تقليد در عقايد ، تقبيح تقليد از شخصيت هاى مذهبى در اعتقادات دينى و پرهيز دادن از آن است ، گرچه اين اعتقادات حق باشد. امام صادق عليه السلام فرموده است : مَن دَخَلَ في هذَا الدّينِ بِالرِّجالِ أَخرَجَهُ مِنهُ الرِّجالُ كَما أَدخَلوهُ فيهِ ، ومَن دَخَلَ فيه بالكتابِ والسنَّةِ زالَتِ الجبالُ قبلَ أَن يَزولَ. (1) هر كس به وسيله رجال (شخصيت ها) به دين روى آورد ، به واسطه آنان نيز از دين بيرون مى رود و هر كس به وسيله كتاب و سنّت به دين روى آورد ، كوه ها از پاى در مى آيند ، ولى او ثابت مى ماند. و نيز فرموده است : مَن عَرَفَ دينَهُ مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل زالَتِ الجِبالُ قَبلَ أنْ يَزولَ ، ومَن دَخَلَ في أَمرٍ بِجَهلٍ خَرَجَ مِنهُ بِجَهلٍ. (2) هر كس دينش را از كتاب خدا فرا بگيرد ، كوه ها از پاى در مى آيند ، ولى او ثابت مى ماند ، و هر كس بر پايه جهالت [، به دين] وارد گردد ، همان گونه نيز از دين بيرون مى رود. در اين دو حديث ، چند نكته ارزشمند وجود دارد :

.


1- .الغيبة ، نعمانى : ص 22 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 105 ح 67 .
2- .بشارة المصطفى : ص 129 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 103 ح 11 .

ص: 43

اوّل. پيروى از شخصيت هاى مذهبى در عقايد ، مذموم و باطل است و بر انسان خردمند است كه عقايدش را از راه تحقيق و نه تقليد ، به دست آورد. دوم. آنان كه شخصيت ها را راه ورود به اسلام قرار مى دهند و به وسيله آنان مسلمان مى شوند ، به سرعت از همان مسير از اسلام بر مى گردند ؛ زيرا آن گاه كه آن شخصيت ها از اسلام بر مى گردند ، اينان نيز به خاطر پيروى از آنان عقايد خود را تغيير مى دهند ؛ چرا كه اينان مسلمان تقليدى هستند و اعتقاداتشان ، پايه علمى ندارد. بنا بر اين ، عقايد تقليدى ، در معرض دگرگونى و زوال است و هر آن كس كه به اين دين به وسيله شخصيت ها روى آورد ، به وسيله آنان نيز بيرون مى رود. سوم. آنان كه عقايد دينى را از قرآن و احاديث فرا مى گيرند ، اين عقايد در آنها بيشتر از استوارى كوه ها در دل زمين ، ريشه دار و استوار مى شود و ممكن نيست اين عقايد از دل چنين مؤمنانى زايل شود ، گرچه ممكن است كوه ها از دل زمين ، كنده شوند. چهارم. قرآن و احاديث ، تأكيد مى كنند كه آدمى بايد عقايدش را بر معيارهاى عقلى و علمى مستند سازد ؛ چرا كه اگر عقايد خود را بر پايه هاى غير عقلى و علمى ، استوار كند ، به سرعت ، همان عقايد را بر اساس همان پايه هاى غير علمى و عقلى ، انكار مى نمايد. به عبارت ديگر ، اگر انسان با جهالت (نادانى) به دين روى آورد ، با همان جهالت از آن بيرون مى رود. نكته هايى را كه امام صادق عليه السلام بدانها اشاره فرمود ، تاريخ و تجربه نيز به اثبات رسانده است. چه بسيار مردمانى كه در تاريخ هزار و چهارصد ساله اسلام ، بر پايه تقليد از شخصيت ها به دين روى آوردند و سپس به خاطر همين تقليد ، از

.

ص: 44

پديده «تقليد كور» در صدر اسلام

اسلام برگشتند! تاريخ اديان آسمانى نشان مى دهد كه پيروى از شخصيت هاى سياسى و دينى در امور اعتقادى و به تعبير ديگر ، بيمارى تقليد كوركورانه از شخصيت ها و به دنبال آنان راه افتادن ، بيشترين ضربه را بر اديان آسمانى وارد كرده است. مطالعه تاريخ اديان از اين جهت ، شيرين و پر جاذبه است ، چنان كه فراگيرى اش ضرورى است ؛ ليكن اين فصل _ كه مقدّمه اى براى مسائل اعتقادى است _ گنجايش آن را ندارد . از اين رو به ذكر نمونه هايى از شخصيت زدگى در صدر اسلام ، بسنده مى كنيم.

پديده «تقليد كور» در صدر اسلامبه هنگام حكومت امير مؤمنان ، امام على بن ابى طالب عليه السلام ، جمع زيادى از مسلمانان معاصر ايشان ، با شخصيت هاى سياسى _ مذهبى آن زمان ، همراهى و همگامى داشتند ؛ كسانى كه بعدها به «ناكثين» ، «قاسطين» و «مارقين» مشهور شدند. بازتاب بيمارى شخصيت زدگى اين افراد ، رها كردن اسلام ناب بود. آنان به اين نيز اكتفا نكرده ، به رو در رويى با آن برخاستند ، كه هنوز تلخى اش بر جامعه اسلامى اثر مى گذارد. براى امام عليه السلام بسيار دردناك بود كه مى ديد تلاش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و دوستداران مخلص اسلام در راه تشكيل جامعه و حكومت اسلامى ، گرفتار سستى شده و اين ، نتيجه رفتار و منش مردمانى است كه روزى در كنار او و در يك صف براى اسلام ، جهاد مى كردند. آنچه امام عليه السلام را بيشتر مى آزرد ، اين بود كه مردم مسلمان به خود اجازه فكر كردن نمى دادند و نمى انديشيدند تا دريابند كه : آيا گفتار اين شخصيت ها و رهبران ، درست است يا نادرست؟ و آيا راهى را كه برگزيده اند ،

.

ص: 45

حق است يا باطل؟ و آيا آنان كه سنگ اسلام را به سينه مى زنند ، به حقيقتْ خواهان اسلام اند ، يا آن را پلى براى رسيدن به خواسته هاى شخصى مى دانند؟ بى ترديد ، پيروان كور و كر اين شخصيت هاى منحرف ، بيشتر از خود اين شخصيت ها ، امام عليه السلام را مى آزردند ؛ زيرا اگر اين پيروان نبودند ، خودِ شخصيت ها نيز قدرتى نداشتند و كارى از آنان ساخته نبود . در حكمت 147 نهج البلاغة ، تحليل كوتاه سياسى _ اجتماعى ، امّا ژرف از جامعه عصر امام عليه السلام گزارش شده است كه مى تواند الگو و روشى براى جامعه امروز ما باشد. اين تحليل ، دو ويژگى قابل تأمّل دارد : اوّل ، اين كه : امام عليه السلام دست كميل را كه يكى از ياران نزديكش بود ، مى گيرد و او را به بيابان مى برد و در آن جا با درد و رنج ، مطالبى را به وى تعليم مى دهد كه اندوه امام را آشكار مى كند. دوم ، اين كه : امام عليه السلام ، پيش از پرداختن به تحليل جامعه خود ، كلامش را با بيان تفاوت دل ها در درك و فهم ، آغاز مى كند و شرح مى دهد كه برخى از مردم ، چنين استعدادى دارند و برخى فاقد آن اند و فضيلت آدميان به ميزان اين استعداد است. از اين رفتار ، روشن مى شود كه امام عليه السلام بيان اين سخن دردآور را براى همه مناسب نمى ديده و شنيدن آن را نيازمند استعدادى مى دانسته كه در همگان يافت نمى شده است . چگونه امام عليه السلام از تعدادى از مسلمانان راستين ياد كند كه اسلام را به حقيقت شناخته و بر آن وفادار مانده اند؟! يا چگونه بگويد افرادى با سابقه درخشان ، وقتى منافع شخصى خود را در خطر ديدند ، با اسلام خداحافظى كردند؟! و يا چگونه بگويد بسيارى از مردم معاصر او كه به نام اسلام، جذب

.

ص: 46

تشكيلات مربوط به چهره هاى برجسته جامعه شده اند ، مسلمان نيستند ، اسلام را نفهميده اند و دينشان در گرو شخصيت هايى است كه به آنان اعتقاد دارند و ميزان حق و باطل از نظر آنان ، شخصيت هايى هستند كه از آنان پيروى مى كنند؟! به هر رو ، تحليلِ همراه با درد و رنج امام على عليه السلام از جامعه خويش _ كه كميل را شايسته درك و فهم شِكوه هاى خود از آن مى داند _ چنين آغاز مى شود : النّاسُ ثَلاثَةٌ : فَعالِمٌ رَبّانِيٌّ ، ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ ، وهَمَجٌ رَعاعٌ أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ ، يَمِيلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ ، لَم يَستَضيئوا بِنورِ عِلمٍ ، ولَم يَلجَأُوا إِلى رُكنٍ وَثيقٍ. (1) مردم ، سه دسته اند : عالِم ربّانى ، دانشجو بر راه رستگارى ، و پشه هاى سرگردان كه پيرو هر صدايند و با هر بادى جهت مى گيرند و از فروغ دانش ، پرتو نگرفته اند و به استوانه اى محكم ، پناه نبرده اند. امام عليه السلام در اين سخن ، مردمان جامعه خويش ، بلكه همه مردم را به سه گروه تقسيم مى كند : دسته نخست ، كسانى اند كه حقيقت را شناخته اند و عقيده و رفتار و جهتگيرى هاى فردى و اجتماعى آنان بر معيارهاى درست ، استوار است ، و امام عليه السلام از اينان به «عالِم ربّانى» ياد مى كند. دسته دوم ، كسانى اند كه هنوز به حقيقت دست نيافته اند ؛ ليكن اهل تحقيق و تفكّر ، و جوياى طريق حقيقت اند كه هر گاه بدان دست يابند ، رستگارى برايشان محقّق مى گردد. اينان ، كسانى هستند كه امام عليه السلام از آنان به «دانشجو بر راه رستگارى» ياد مى كند. دسته سوم ، كسانى اند كه نه حقيقت را شناخته اند تا عالم ربّانى باشند و نه

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 330 ح 1413 .

ص: 47

اهل تحقيق و تفكّر و جوياى حقيقت اند تا دانشجويى بر راه رستگارى نام گيرند ؛ بلكه انسان هايى هستند كه براى خود ، فرصت تحقيق و تفكّر فراهم نمى آورند و يا به خود ، چنين اجازه اى نمى دهند. امام عليه السلام از اين دسته به «پشه هاى سرگردان» ياد كرده است. ابن اثير ، واژه «همج» را كه در اين حديث به كار رفته است ، پشه هاى كوچكى معنا كرده كه به صورت گوسفندان و خران مى نشينند ، و برخى آن را مگس معنا كرده اند . (1) واژه «رعاع» را نيز فيروزآبادى به موجودى كه عقل و دل ندارد ،معنا كرده است. (2) امام عليه السلام دسته سوم را كه به خود فرصت تفكّر و تحقيق نمى دهند ، به «پشه هاى سرگردان» تشبيه كرده كه به دنبال نادانى بزرگ تر از خويش اند تا از او تغذيه كنند ؛ پشه هايى كه با هر صدايى مى پرند ، بدون آن كه صاحب صدا را بشناسند و بدانند حق است يا باطل. اين گروه ، مانند پشه هايند كه باد ، آنها را به حركت در مى آورد و به هر سو كه بوزد ، با آن حركت مى كنند. امام عليه السلام ريشه سقوط اين مردم را در اين مرتبه از خوارى ، پرتو نگرفتن از فروغ دانش و مبتنى نبودن عقايد و انديشه هاى آنان بر پايه هاى استوار و محكم ، مى داند. اين دسته بندى افراد جامعه ، از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز گزارش شده است ، با اين تفاوت كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آلهدر قالب امر است و سخن امام على عليه السلام در قالب خبر ؛ يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله به مسلمانان دستور مى دهد كه يا عالِم (دانا) باشند و يا جوينده

.


1- .النهاية : ج 5 ص 273 .
2- .القاموس المحيط : ج 3 ص 30 .

ص: 48

دانش و اجازه نمى دهد «اِمَّعه (مقلّدِ كور)» باشند و امام على عليه السلام خبر مى دهد كه مسلمانان در زمان او سه گروه اند : عالِم ربّانى ، دانشجو بر راه رستگارى ، و پشه هاى سرگردان. مقصود امام على عليه السلام از «هَمَجٌ رَعاع (پشه هاى سرگردان)» ، همان «اِمَّعة» در سخن پيامبر است ؛ كسانى كه انديشه و عقيده اى مستقل از ديگران ندارند و به همين جهت است كه اينان خطرناك ترين دشمنان حكومت حق و عدالت اند. (1) آنچه امام على عليه السلام را مى آزرْد ، اين بود كه بيشتر مردمان زمانه اش ، از گروه سوم بودند ، يعنى از گروه «إِمَّعة» و «هَمَجٌ رَعاع» كه از استقلال فكرى و عقيدتى ، تهى هستند و با هر بادى به سمتى مى روند . و اما دانشجويان بر راه رستگارى ، بنا بر توصيف امام على عليه السلام در سخنش با كميل بن زياد نخعى ، اندك اند، آنان كسانى هستند كه از دانش ، سوء استفاده نمى كنند ، ابزار دينى را براى دستيابى به دنيا به كار نمى گيرند ، با نخستين برخورد با شبهه ، در دلشان ترديد راه نمى يابد ، حريص لذت ها نيستند ، رهبرى خود را به شهوت ها واگذار نكرده اند و شيفته ثروت اندوزى و گنج طلبى نيستند... . به خدا سوگند ، شمار اينان ، اندك است. اينچنين ، مشاهده مى كنيم كه امام عليه السلام با مردمانى سر و كار داشته كه اهل تميز و تحقيق نبوده اند ؛ يعنى نه عالِم ربّانى بوده اند و نه جوينده دانش . بلكه مردمانى پيرو و مقلّد شخصيت ها بوده اند ، كه با آنان بر پايه عقل و انديشه و معرفت ، ارتباط بر قرار نكرده بودند ؛ مردمانى با رابطه اى استوار بر پايه پيروى كه به هر جا كه آنان مى كشيدند ، مى رفتند. امام على عليه السلام با مردمانى زندگى

.


1- .ر . ك : ص 31 (تقليد در عقايد از منظر اسلام) .

ص: 49

مى كرد كه نمى خواستند و يا نمى توانستند بفهمند كه شخصيت هايى كه اينان پيروى شان مى كنند ، در خطا و لغزش قرار دارند ، و عقلشان يارى نمى كرد تا بفهمند كه ممكن است طلحه و زبير ، اشتباه كنند و يا اين كه مقدّسان نهروان ، معصوم از لغزش نيستند. در آن روزگار ، شرايط اجتماعى آنچنان پيچيده و بغرنج بود كه برخى گمان نمى كردند معاويه بر اشتباه است. در نبرد جَمَل ، حارث بن حوط ، پرسشى را در برابر امام عليه السلام مطرح مى كند كه بر سطح فكرى مسلمانان آن روز ، دلالت دارد. او وقتى عايشه (اُمّ المؤمنين) را فرمانده سپاه مقابل يافت و چهره هاى پيشتاز در مسلمانى چون : طلحه و زبير (1) را ديد كه در ركاب عايشه شمشير مى زنند ، نتوانست تصوّر كند كه اين چهره هاى شاخص در اسلام ، در نبرد با على عليه السلام به خطا رفته اند. از اين رو نزد امام عليه السلام آمد و گفت : يا أمير المؤمنين ، ما أرى طلحة والزبير وعائشةَ اجتمعوا إلاّ على حقّ!! (2) اى امير مؤمنان! نمى توانم بفهمم كه طلحه ، زبير و عايشه جز بر راه حق ، اتّفاق كنند! و در گزارش ديگرى چنين آمده است : أتراني أظنّ أصحاب الجمل كانوا على ضلالة؟! (3) آيا مى پندارى كه من اصحاب جَمَل را بر گم راهى مى بينم؟! كافى است در نظر بگيريم كه اگر در ميان اصحاب امام عليه السلام _ كه با او همراه و غرق در فيض نورانيت ، دانش ، معرفت و روح معنوى او بوده اند _ كسانى بودند

.


1- .زبير ، به جهت گذشته اش ، بر طلحه برترى داشت و در حادثه سقيفه ، از متحصّنان در خانه امام على عليه السلام بود.
2- .الأمالى ، طوسى : ص 134 ح 216 ، نهج السعادة : ج 1 ص 298 .
3- .نهج البلاغة : حكمت 162 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 244 ح 192 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 19 ص 147 .

ص: 50

كه نتوانستند تصديق كنند كه چهره هايى با سابقه درخشان (چون : طلحه و زبير) در نبرد با امام على عليه السلام بر گم راهى رفته اند ، چگونه مى توان از افرادى كه در آن عصر بوده اند و امام را نديده اند ، توقع داشت؟ به هر حال ، امام عليه السلام پرسش حارث را به گونه اى پاسخ داد كه طه حسين ، آن را به حق ، چنين وصف مى كند: در آن شرايط ، سخنى استوارتر و بلندمرتبه تر از اين وجود نداشت . . . و سخنى به اين بزرگى ، پس از سكوت وحى و انقطاع نداى آسمان ، [هرگز از كسى ]شنيده نشد. پاسخ امام عليه السلام چنين است : لا يُعرَفُ الحَقُّ بِالرِّجالِ ، اعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَه. (1) حقيقت ، به واسطه مردمان شناخته نمى شود. نخست ، بايد حقيقت را بشناسى تا [بتوانى ]پيروان حقيقت را بشناسى. يعنى اشتباه تو و مانند تو ، اين است كه به جاى آن كه حق و باطل را معيار سنجش شخصيت ها قرار دهيد ، شخصيت ها را معيار حق و باطل گرفته ايد . آيا مى خواهيد حقيقت را در سنجش با افراد بشناسيد؟ اگر به خود اجازه دهيد كه بينديشيد ، خواهيد دانست كه حقيقت به گونه اى ديگر است. چهره ها و شخصيت ها به هر پايه از تشخّص و وثاقت كه برسند ، نمى توانند معيار سنجش حق و باطل قرار بگيرند ؛ بلكه حق و باطل ، معيار سنجش شخصيت هاست. آدمى ، آن گاه كه حق را بشناسد ، پيروان آن را نيز خواهد شناخت ، گرچه داراى سابقه اى روشن و آوازه اى بلند نباشند ، و آن گاه كه باطل را بشناسد ،

.


1- .الطرائف : ص 136 ح 215 ، روضة الواعظين : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 126 .

ص: 51

تقليد در فروع دين
تقليد در فروع دين ، دستورى عقلانى

پيروانش نيز معلوم مى گردند ، گرچه نزد مردمان سابقه اى نيك و قابل احترام داشته باشند.

تقليد در فروع دينتا اين جا ، به اثبات رسيد كه تقليد در اصول دين ، از نظر عقل و قرآن و حديث ، ناپسند و نكوهيده است. سؤالى كه اينك به ذهنْ مى رسد ، اين است كه : تقليد در فروع دين ، چه حكمى دارد؟ آيا مانند تقليد در اصول دين ، نارواست ، يا اين كه با آن تفاوت دارد؟ پاسخ ، اين است كه : تقليد در فروع دين ، نه تنها رواست ، بلكه براى كسانى كه خود در «علم فقه» ، صاحب نظر نيستند و نمى توانند بدون مراجعه به متخصّصان فقهى ، رفتار خود را به اقتضاى عقايد دينى به جا آورند ، لازم است. پرسش ديگر ، اين كه : چرا از نظر شرع و عقل ، تقليد در اصول دين ، روا نيست ؛ ولى تقليد در فروع دين ، لازم است؟ به سخن ديگر ، اگر دستور عقل و قرآن و حديث ، به صراحت ، انسان را وا مى دارد كه رأى ديگران را بدون معرفت و علم و آگاهى نپذيرد و اگر دليل ناروايىِ تقليد در اصول دين ، آن است كه علم آور نيست ، پس چگونه تقليد در فروع دين روا ، بلكه واجب است ، در حالى كه اگر تقليد ، علم آور نيست ، در اصول و فروع ، يكسان است؟

تقليد در فروع دين ، دستورى عقلانىتقليد در فروع دين ، در حقيقت ، دستورى عقلانى است. شرح اين اجمال ، همراه با مثال ، چنين است : اگر خود يا كسى از بستگان شما بيمار شود و بخواهيد به پزشك مراجعه

.

ص: 52

كنيد ، عقل چه حكم مى كند و شما چه خواهيد كرد؟ عقل درباره تخصص پزشك مى گويد : با افراد مورد اعتماد و خبره مشورت كن و به متخصّص ترين و مورد اعتمادترين پزشك ، مراجعه نما. و وقتى پس از تحقيق ، به چنين پزشكى دست يافتيد و او بيمارى را تشخيص داد و نسخه نوشت ، عقل اجازه نمى دهد كه از پزشك بپرسيد : «بر چه اساس و به چه دليل ، اين نسخه را نوشتى و اين دارو را تجويز كردى؟» ؛ بلكه عقل مى گويد : «تو تخصصى ندارى. نسخه پزشك را بگير و بدان عمل كن». اين عمل در حقيقت ، تقليد از پزشك است. بر اين اساس ، عقلى كه فرمان مى دهد در مرحله شناخت پزشك ، بايد تحقيق كنى ، خود ، درباره عمل به نسخه مى گويد : تقليد از پزشك ، لازم است. تحقيق درباره مسائل اعتقادى ، مانند تحقيق درباره شناخت پزشك است كه عقل بدان فرمان مى دهد و اجازه نمى دهد كه رأى ديگران ، بدون تحقيق و بررسى و فهم كامل ، پذيرفته و بدان عمل شود. تقليد در فروع دين نيز مانند عمل به نسخه پزشك ، پس از آگاهى از تخصص او و اطمينان به وى است.همچنان كه تقليد از پزشك و عمل كردن بر طبق نسخه او مخالف دستور عقل نيست و بلكه اجراى دقيق فرمان عقل است ، تقليد در فروع دين و عمل به رأى متخصّص مسائل دينى (مجتهد جامع شرايط) ، در حقيقت ، رجوع به فرمان عقل و اجراى دستور آن است.

.

ص: 53

فصل سوم : پژوهش در عقايد

1 . پژوهش در عقايد از ديدگاه اسلام

فصل سوم : پژوهش در عقايددر مباحث پيشين بر ضرورت تحقيق در اصول عقايد ، استدلال آورديم ، ضمن آن كه با استناد به عقل و دين ، بر حرمت تقليد در اصول اعتقادى تأكيد شد. در اين فصل ، به : ارزش «تحقيق در عقايد» از منظر اسلام ، فراخوانى اسلام به تحقيق در عقايد ، و اين كه اسلام ، پژوهشگر در اين زمينه را كافر نمى داند ، خواهيم پرداخت. اين فصل شامل سه مبحث است : 1 . پژوهش در عقايد از ديدگاه اسلام ، 2 . رابطه علم و ايمان ، 3 . رابطه جهل و كفر .

1 . پژوهش در عقايد از ديدگاه اسلامبراى روشن شدن ارزش تحقيق در مسائل اعتقادى از نظر اسلام ، لازم است اصطلاحاتِ : عقل ، علم ، معرفت ، فكر ، فقه ، حكمت ، تدبّر ، تذكّر ، تبيّن ، نظر ، و رؤيت ، از منظر قرآن و احاديث اسلامى ، مورد بررسى قرار گيرند . بى ترديد ، ديدن اين اصطلاحات در متون اسلامى ، ثابت مى كند كه هيچ مكتبى مانند اسلام ، به پژوهش در مسائل اعتقادى ، بها نمى دهد و هيچ مكتبى مانند اسلام ، به

.

ص: 54

برداشتن موانع تحقيق و معرفت و فراهم آوردن شرايط دست يافتن بدان ، اقدام نكرده است. اسلام با اصرارى شگفت آور ، مردم را به تحقيق ، تفكّر ، تفقّه و تعقّل در عقايد و مبانى آن ، فرا مى خواند. اسلام ، دانش را قله فضيلت ها ، مانع آفت ها و آسيب ها ، سودمندترين گنج ، پايه هر نيكى ، و ستون دين مى داند. اسلام ، همچنين آدميان را بر پايه دانش و معلوماتشان مى سنجد ، دانش طلبى را در همه شرايط بر همه مسلمانان واجب مى داند ، و جويندگان دانش را از نزديك ترينِ مردم به مرتبه پيامبرى قلمداد مى كند. نيز اسلام ، براى دانش ، توصيفاتى اين گونه دارد : فرشتگان ، بال هاى خود را براى جوينده علم ، فرش كرده تا بر آن پا نهد ، همه چيز براى جوينده دانش استغفار مى كند ، آن كه در جستجوى دانش باشد ، بهشت در جستجوى اوست ، عالِمان وارثان پيامبران اند ، مداد عالمان ، از خون شهيدانْ برتر است ، و نگاه به چهره عالِم ، عبادت است. اين همه و ده ها فضيلت ديگر كه اسلام براى علم ، عالِم و جوينده علم ، بيان نموده ، براى ترغيب و وا داشتن مردم به تحقيق و رهايى از بندهاى تقليد و نيز وا داشتن آنان به سنجش رفتار با معيارهاى عقلى و علمى است. اسلام ، معتقد است كه ساده ترين حركت هاى ارادى انسان ، مى بايد از سوى عقل روا و مجاز باشد. در سفارش امير مؤمنان عليه السلام به كميل آمده است : يا كُمَيلُ ما مِن حَرَكَةٍ إِلاّ وأنتَ مُحتاجٌ فيها إِلى مَعرِفَةٍ . (1) اى كميل! هيچ حركتى نيست ، جز آن كه تو در آن ، نيازمند معرفت هستى. اين ، بدان معناست كه اسلام اجازه نمى دهد آدمى به كارى ، بدون تحقيق و

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 310 ح 1431 .

ص: 55

آگاهى از درستى اش اقدام ورزد. رفتار بدون تحقيق ، نه تنها مصون از لغزش نيست ، بلكه خود ، لغزشى بزرگ است. اسلام در ترغيب مردم به تحقيق تلاش مى كند و آنان را پيش از هر چيز به دانش طلبى و دستيابى به معرفت حقيقى ، تشويق مى نمايد و برترين مسلمان را مسلمانى مى داند كه معرفت بيشتر دارد ، نه عبادت بيشتر. اين ، همان گفته پيامبر صلى الله عليه و آلهاست كه : أفضَلُكُم إِيمانًا أَفضَلُكُم مَعرِفَةً. (1) برترينِ شما از جهت ايمان ، برترينِ شما از جهت معرفت است. چنان كه از معصومان عليهم السلام درباره برترين مسلمان ، چنين روايت شده است : بَعضُكُم أَكثَرُ صَلاةً مِن بَعضٍ ، وبَعضُكُم أَكثَرُ حَجّاً مِن بَعضٍ ، وبَعضُكُم أَكثَرُ صَدَقَةً مِن بَعضٍ ، وبَعضُكُم أَكثَرُ صِياماً مِن بَعضٍ ، وأَفضَلُكُم أَفضَلُكُم مَعرِفَةً . (2) برخى از شما نمازش بيش از ديگران است و برخى حجّش بيشتر است و برخى صدقه اش بيشتر است و برخى روزه اش بيشتر است ؛ و[لى] برترينِ شما ، كسى است كه معرفتش بيشتر باشد. امام باقر عليه السلام به امام صادق عليه السلام چنين سفارش مى كند : يا بُنَيَّ، اعرِف مَنازِلَ الشّيعَةِ عَلى قَدرِ رِوايَتِهِم ومَعرِفَتِهِم ، فَإِنَّ المَعرِفَةَ هِيَ الدِّرايَةُ لِلرِّوايَةِ . (3) فرزندم! رتبه شيعيان را از مقدار روايت و معرفت آنان بشناس ؛ چراكه معرفت ، درايت (درك) روايت است.

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 306 ح 1421 .
2- .ر . ك : ج 2 ص 268 ح 1294 .
3- .ر . ك : ج 2 ص 272 ح 1305 .

ص: 56

روايت ، يعنى سخن نقل شده از پيامبر صلى الله عليه و آله و امام عليه السلام ، و درايت ، يعنى بررسى و تحقيق و تلاش براى معرفت و درك مفهوم حقيقى روايت كه مقصود اصلى پيامبر صلى الله عليه و آله يا امام عليه السلام بوده است. به سخن ديگر ، روايت ، حفظ و نشر حديث است و درايت ، فهم و دريافت حديث. راوى ، نقل كننده حديث است و فقيه ، پژوهشگر و عالِم به حديث. در عبارت مذكور ، امام باقر عليه السلام فرزند خويش را به شناخت رتبه شيعيان به اندازه روايت و درايتشان سفارش مى كند و سپس توضيح مى دهد كه منظور از معرفت ، فهم روايت هاست و سپس مى فرمايد : وبِالدِّراياتِ لِلرِّواياتِ يَعلُو المُؤمِنُ إِلى أَقصى دَرَجاتِ الإِيمانِ . (1) با فهم روايت ها ، مؤمن به بالاترين درجه ايمان ، صعود مى كند. يعنى مهم ، پژوهش و فهم حديث است ؛ زيرا اگر روايت با درايت همراه نشود ، كم ترين ارزشى ندارد. آن گاه امام عليه السلام روايت امير مؤمنان عليه السلام را نقل مى كند و مى فرمايد : إِنّ قيمَةَ كُلِّ امرِئٍ وقَدرَهُ مَعرِفَتُهُ . (2) بهاى هر كس ، [به مقدار] معرفت اوست. در سخنى ديگر ، امام صادق عليه السلام درباره ارزش فهم روايت و شناخت حديث ، مى فرمايد : حَديثٌ تَدريهِ خَيرٌ مِن أَلفِ حَديثٍ تَرويهِ . (3) يك حديث را كه بفهمى ، بهتر است از هزار حديث كه روايت كنى.

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 272 ح 1305 .
2- .ر . ك : ج 3 ص 82 ح 2247 .
3- .ر . ك : ج 3 ص 82 ح 2248 .

ص: 57

روايت (نقل) حديث ، مى تواند براى ديگران كه حديث براى آنان نقل مى شود ، مفيدتر و ارزنده تر از خودِ راوى باشد (1) . و در مورد راوى ، آن گاه سودمند است كه با درايت (فهم) ، قرين شود ، وگرنه روايت كردن حديث ، بدون درايت (فهم) آن _ چنان كه در سخن امام عليه السلام بود _ سودى براى راوى ندارد ؛ بلكه چه بسا براى او و ديگران زيان داشته باشد ؛ زيرا اگر راوى به حديث آشنا نباشد ، ممكن است سبب تحريف آن گردد. بدين جهت امير مؤمنان، امام على عليه السلام ، فرمود : عَلَيكُم بِالدِّراياتِ لا بِالرِّواياتِ. (2) بر شما باد درايت و نه روايت كردن. در سخنى ديگر از ايشان ، چنين نقل شده است : هِمَّةُ السُّفَهاءِ الرِّوايَةُ ، وهِمَّةُ العُلَماءِ الدِّرايَةُ . (3) اهتمام كم خِردان ، به روايت است و اهتمام عالِمان ، به درايت. از اين گونه احاديث ، دو نكته مهم به دست مى آيد : اوّل. اسلام در مسائل نظرى ، بر پژوهش و معرفت واقعى تأكيد مى ورزد و از تقليد ، به شدّت پرهيز مى دهد. در نگاه اين دين استوار ، مهم ، دانستن دين است ، نه روايت كردن بدون فهم و درك آن. به سخن ديگر ، ايمان ، تنها از طريق معرفت و علم حاصل مى گردد ، نه از طريق تعبّد كور. دوم. پيشوايان و هدايتگران اين دين ، به سازگارى اين دين با معيارهاى علمى

.


1- .اشاره است به حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «و رُبّ حامل فقه إلى من هو أفقه منه ؛ چه بسيار كسانى كه دانشى را به داناتر از خود منتقل مى سازند!» . (الكافى : ج 1 ص 403 ، الخصال : ص 149 ح 182) .
2- .ر . ك : ج 3 ص 82 ح 2246 .
3- .كنز الفوائد : ج 2 ص 31 .

ص: 58

2 . رابطه علم و ايمان

و عقلى ، اطمينان قاطع دارند ، بدين سان كه اگر پژوهشگران ، منصفانه به پژوهش بپردازند ، به حقّانيت اسلام دست خواهند يافت . در غير اين صورت ، اين همه تأكيد و وادارى به پژوهش از سوى آنان ، بى معنا بود .

2 . رابطه علم و ايمانرابطه علم و ايمان از نظر اسلام ، نزد پژوهشگران ، اهمّيتى فوق العاده دارد. اين ، از آن روست كه شبه روشنفكران _ كه به هيچ دينى اعتقاد ندارند و منكِر باورهاى دينى اند _ ادّعا مى كنند كه هيچ گونه رابطه اى ميان علم و ايمان نيست و باورهاى مذهبى ، ناسازگارى اى اصولى با علم دارند و علم ، ضدّ ايمان و باورهاى دينى است و بر اين پايه ، هر جا علمْ حضور دارد ، دينى حضور ندارد و به عكس ، هر جا دين حضور دارد ، مجالى براى ظهور و شكوفايى علم نيست. حال ببينيم اسلام در اين باره چه مى گويد. رابطه علم و ايمان ، از نظر اسلام ، ناگسستنى است. ايمان ، ميوه علم است و عالِم ، مؤمن است ، و بى ايمانى ، نتيجه نادانى است. قرآن كريم اين واقعيت را در نهايت بلاغت و دقّت در اين دو آيه ، بيان مى كند : «وَ يَرَى الَّذِينَ اُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى اُنزِلَ إلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ ... . (1) و كسانى كه از دانش بهره يافته اند ، مى دانند كه آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، حق است» . «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ اُوتُواْ الْعِلْمَ أنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُواْ بِهِ . (2) ... تا آنان كه دانش يافته اند ، بدانند كه اين [قرآن] ، حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ايمان آورند» .

.


1- .سبأ : آيه 6 .
2- .حج : آيه 54 .

ص: 59

اين آيات به صراحت دلالت دارند كه رابطه علم و ايمان ، هيچ گونه گسستى را بر نمى تابد و عالمان و انديشمندان ، حقّانيت اسلام را درك مى كنند . از اين رو ، هر گاه ريشه هاى نادانى از جامعه بشرى برچيده شود ، اسلام بر تمامى جهان حكم فرما مى گردد ؛ چراكه اسلام ، دينى است علمى ، منطقى و مبتنى بر معيارهاى عقلانى. به سخن ديگر ، بر پايه اين آيات ، ممكن نيست كسى حقيقتا عالِم گردد و به معرفت و دانش دست يابد ، ولى به اسلام ، ايمان (اعتقاد) نداشته باشد . آرى ، ممكن است كسى گمان ورزد كه عالِم است و به حقيقت ، دست يافته است و مؤمن هم نباشد ؛ ولى در حقيقت ، او ميان تخيّل علم و بى ايمانى ، جمع كرده است. علم ذاتا با ايمان همراه است ؛ زيرا چنان كه در آيات بيان شد ، اين دو از يكديگر جدايى ناپذيرند. پس ، از منظر اسلام ، علم و ايمان همزادند؛ با هم زاده مى شوند و با هم مى ميرند. امام على عليه السلام چه زيبا از قرآن الهام گرفته است ، آن جا كه مى فرمايد : الإِيمانُ وَالعِلمُ أَخَوانِ تَوأَمانِ ورَفيقانِ لا يَفتَرِقانِ . (1) ايمان و علم ، دو برادر همزادند و دو رفيق اند كه از هم جدا نمى شوند. اين ، بدان معناست كه اگر يكى از دو همزادِ متصل به هم را ديدى و يا با رفيق ملازم با رفيق ديگر ديدار كردى ، حتما ديگرى را نيز ديده و ملاقات كرده اى و همين وضعيت ، ميان علم و ايمان ، جارى است ؛ يعنى اگر انسان به علم برسد ، به ايمان رسيده است و اگر به ايمان دست يابد ، به علم و معرفت حقيقى دست

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 328 ح 1489 .

ص: 60

3 . رابطه نادانى و كفر
اشاره

يافته است. در اين زمينه از پيامبر صلى الله عليه و آله سخنى روايت شده كه دقّت نظر مى طلبد و رابطه علم و ايمان را از زاويه اى ديگر بيان مى دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : العِلمُ حَياةُ الإِسلامِ وعِمادُ الإِيمانِ . (1) علم ، زندگى اسلام و ستون ايمان است. در اين سخن ، رابطه علم و ايمان ، به دو چيز تشبيه شده است : يكى ، رابطه جسم و جان ، و ديگرى رابطه ستون و سقف. اگر جسم ، بى روح شود ، از حركت و رشد باز مى ماند ، و سقف ، يك لحظه هم بدون ستون ، استوار نمى ماند. همين پيوند ميان علم و ايمان ، بر قرار است. از اين رو ، هر جا علم يافت شود ، اسلام هستى مى يابد ، چنان كه در هر زمان و مكان ، در عرصه هاى علمى است كه اسلام شكوفا مى گردد. اينك به سومين مبحث اين فصل (يعنى رابطه نادانى و كفر) مى رسيم. آيا اين رابطه به سان رابطه علم و ايمان است ، يعنى آيا رابطه كفر و نادانى ، ناگسستنى است و هر نادانى كافر است و هر كافرى نادان ، يا ميان آنها رابطه اى ديگر بر قرار است؟

3 . رابطه نادانى و كفرحقيقت ، آن است كه رابطه نادانى و كفر ، مانند رابطه علم و ايمان نيست. نادانى و كفر ، دو همزاد نيستند كه از هم جدا نشوند و فاصله نگيرند ؛ چراكه ممكن است آدمى نادان باشد ، ولى كافر نباشد ، چنان كه ممكن است كافر باشد و نادان نباشد.

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 306 ح 1420 .

ص: 61

الف _ معناى كفر و كافر
ب _ مواضع انسان در برخورد با حقايق
اشاره

براى روشن شدن اين ادّعا ، مى بايد دو مقدّمه را روشن ساخت : يكى توضيح معناى كفر و كافر ، و ديگرى تبيين مواضع مختلفى كه انسان مى تواند در برخورد با حقايق معلوم و مجهول ، اتّخاذ كند.

الف _ معناى كفر و كافركفر ، در لغت به معناى پنهانكارى و پوشاندن است. بدين جهت درباره كسى كه چيزى را پنهان مى كند ، گويند : «كَفَرَه (يعنى آن را پوشاند)» و به اين فرد ، كافر گفته شود. پنهان كردن ، دو گونه است : خارجى (مانند پنهان كردن بذر در زير خاك) و اعتبارى (مانند پوشاندن حقيقت به وسيله باطل و يا پوشاندن باطل به وسيله حقيقت). بنا بر اين ، اگر انسان حقيقتى را بر خلاف علم و آگاهى خود ، اظهار كند ، رفتارش كفر محسوب مى شود و به وى كافر مى گويند. و آن كه ، حقيقتى را مى داند و مى گويد : نمى دانم و آن كه نمى داند و مى گويد: مى دانم ، هر دو كافرند ؛ زيرا اوّلى دانش خود را و دومى ، نادانى خود را پنهان كرده است ؛ امّا آن كه حقيقتى را نمى شناسد و به صراحت مى گويد : نمى دانم ، كافر نيست ؛ بلكه نادان است.

ب _ مواضع انسان در برخورد با حقايقانسان ، ممكن است در برخورد با حقايق معلوم يا مجهول ، يكى از اين چهار موضع را اتّخاذ كند : 1. حقيقت را بداند و بگويد : مى دانم. 2. حقيقت را بداند و بگويد : نمى دانم.

.

ص: 62

كافرى كه نادان نيست

3. حقيقت را نداند و بگويد : مى دانم. 4. حقيقت را نداند و بگويد : نمى دانم ، يا ساكت بماند. آن كه مى داند و مى گويد : مى دانم ، او عالِم است و مؤمن . و آن كه مى داند و مى گويد : نمى دانم ، او عالِم است و كافر ؛ زيرا دانش خود را كتمان مى كند. آن كه نمى داند و مى گويد : مى دانم ، او نادان است و كافر ؛ زيرا نادانى خود را پنهان مى كند. و آن كه نمى داند و تظاهر به دانش نمى كند ، نادان است ؛ ولى كافر نيست. بر اساس اين دسته بندى ، انسان در برابر حقايق وجودى ، يا عالِم مؤمن است ، يا عالِم كافر ، يا نادان كافر و يا نادان بدون كفر. از اين سخن ، روشن مى شود كه رابطه نادانى و كفر ، مانند رابطه علم و ايمان نيست و به تعبير دانشمندان علم منطق ، نسبت و رابطه ميان آنها ، عموم و خصوص مِن وجه است ؛ يعنى ممكن است انسان ، كافر باشد و نادان نباشد ، يا نادان باشد و كافر نباشد و يا در يك زمان ، نادان و كافر باشد.

كافرى كه نادان نيستكسى كه حقيقتى را با اين كه حقانيت آن را مى داند ، منكر مى شود ، كافر است ، ولى نادان نيست ؛ زيرا او اين حقيقت را مى داند . مانند كسى كه با دلايل قوى ، وجود خداوند برايش به اثبات رسيده ، ولى بر اثر انگيزه هايى خاص ، انكار خداوند متعال را بر زبان مى راند. او به سان كسى است كه امام على عليه السلام در توصيفش مى فرمايد :

.

ص: 63

تَشهَدُ لَهُ أعلامُ الوُجودِ عَلى إِقرارِ قَلبِ ذِي الجُحودِ . (1) نشانه هاى هستى خداوند ، بر اقرار قلب منكِر خداوند ، گواهى مى دهد. براى نمونه ، فرعون و پيروانش ، بر اساس گزارش قرآن ، حقيقت را شناختند و به برهان هاى آشكارى كه پيامبر خدا (موسى عليه السلام ) بر وجود خداوند و پيامبرىِ خويش اقامه كرد ، يقين داشتند ؛ ولى به جهت خودبرتربينى ، تكبّر ، طغيان و گنهكارى ، از اعتراف بدان ، سر باز زدند و موسى عليه السلام را تكذيب كردند و وجود خداوند را منكر شدند. قرآن درباره آنان مى گويد : «وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أنفُسُهُمْ ظُ_لْمًا وَ عُلُوًّا. (2) و با آن كه دل هايشان بدان يقين داشت ، آن را از روى ظلم و تكبّر ، انكار كردند» . فرعون و پيروانش با شنيدن استدلال هاى روشن و منطق نيرومند موسى عليه السلام و ديدن معجزاتش مى دانستند و يقين داشتند كه موسى عليه السلام راست مى گويد و خدايى كه وى از او سخن مى گويد و مدّعى پيام آورى از جانب اوست و مردم را به پرستش او فرا مى خواند ، آفريدگار جهان و جهانيان است ؛ ليكن بر خلاف اين يقين و اطمينان قلبى ، آيات خدا را انكار كردند و پيامبرش را تكذيب نمودند و آن را افسانه انگاشتند. آيا مُجاز نيستيم كه بپرسيم : چرا چنين شد؟ قرآن كريم ، به اين پرسش پاسخ مى گويد كه : سبب و انگيزه اين انكار ، ستمگرى و برترى جويى بود. آنان مى دانستند كه اگر به راستىِ موسى عليه السلام و حقانيت او و پروردگارى كه او را فرستاده ، اعتراف كنند ، مى بايد از ستمگرى و

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 49 .
2- .نمل : آيه 14 .

ص: 64

نادانى كه كافر نيست

گنهكارى و برترى جويى و رياست طلبى ، دست بكشند و چنين رفتارى از آنان به دور بود. از اين رو، دانش خود را پنهان كردند و حقيقت را با پرده هاى كفر پوشاندند و نشانه هاى خداوند عز و جل را انكار نمودند. تا اين جا در صدد ترسيم كافر غير نادان بوديم و اينك ، ترسيم صورت دوم.

نادانى كه كافر نيستآن كه حقيقت را نمى شناسد و ادّعا نمى كند كه آن را مى شناسد ، نادان است ؛ ولى كافر نيست. به سخن ديگر ، آن كه درباره چيزى كه نمى شناسد ، رأيى ابراز نمى كند و يا به نادانى خويش اعتراف مى كند ، نادان است ، ولى كافر نيست ؛ زيرا چيزى را پنهان نكرده است و كفر ، پنهان كردن است. امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد : لَو أنَّ العِبادَ إِذا جَهِلوا وَقَفُوا ولَم يَجحَدوا لَم يَكفُروا. (1) بندگان اگر وقتى نادان اند ، توقّف كنند و انكار نورزند ، كافر نيستند. يعنى كفر ، در نتيجه انكار حقيقتى ناشناخته محقّق مى گردد و انسان هر گاه از اظهار نظر كردن در مسئله اى كه نمى شناسد ، امتناع ورزد و از انكار آن چشم بپوشد ، نسبت به اين حقيقت ، كافر نيست ؛ چرا كه وى چه به نادانى خويش اعتراف كند و چه از اظهار نظر ، چشم بپوشد ، چيزى را پنهان نكرده است. از اين رو ، چنين نادانى كافر نيست ، گرچه مؤمن هم نيست. يكى از ياران امام صادق عليه السلام (محمّد بن مسلم) روايت مى كند كه : سمت چپ امام صادق عليه السلام نشسته بودم و زراره در سمت راست ايشان نشسته بود كه ابو بصير

.


1- .ر . ك : ج 3 ص 396 ح 2976 .

ص: 65

وارد شد و گفت : اى ابو عبد اللّه ! درباره كسى كه در خداوند شك مى كند ، چه مى فرمايى؟ فرمود : «اى ابو محمّد! او كافر است». ابو بصير گفت : اگر در پيامبر خدا شك كند ، چه طور؟ فرمود : «كافر است». آن گاه امام عليه السلام رو به زراره كرد و فرمود : إِنَّما يَكفُرُ إِذا جَحَدَ. (1) همانا او ، تنها آن گاه كه انكار ورزد ، كافر است . يعنى اگر كسى در وجود خداوند ترديد دارد ، ولى وجود او را انكار نكند ، كافر نيست. همانا كافر ، كسى است كه وجود خداوند متعال را پس از پيدايش شك در درونش و ناتوانى از استدلال نمودن بر عدم وجود او ، انكار كند. در تفسير العيّاشى به نقل از امام صادق عليه السلام يا امام باقر عليه السلام درباره اين آيه كه مربوط به ابراهيم عليه السلام است : «آن گاه كه شب او را فرا گرفت و ستاره اى ديد ، گفت : اين ، پروردگار من است» ، چنين آمده است : إنَّما كانَ طالِبًا لِرَبِّهِ ولَم يَبلُغ كُفراً ، وإنَّهُ مَن فَكَّرَ مِنَ النّاسِ في مِثلِ ذلِكَ فَإِنَّهُ بِمَنزِلَتِهِ. (2) وى همانا در جستجوى پروردگار بود و به كفر نرسيد ، و به راستى ، هر يك از مردم كه در اين مسئله چنين فكر كند ، مانند ابراهيم است. يعنى كسى كه جستجو مى كند تا به معرفت خداوند متعال دست يابد ، كافر

.


1- .الكافى : ج 2 ص 399 ح 3 .
2- .تفسير العيّاشى : ج 1 ص 364 ح 38 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 87 ح 10 . از عقايد شيعه اين است كه «پيامبران و پدران آنان ، هيچ گاه در زندگى ، كافر نبوده اند» .

ص: 66

نادانِ كافر

نيست ؛ بلكه مانند ابراهيمِ پيامبر است. از امام على عليه السلام درباره نادانى كه مدّعى علم نيست ، روايتى نقل شده كه به جهت بودن نكته اى لطيف در مضمونش ، دقّت نظر مى طلبد. روايت ، چنين است : لَو أنَّ العِبادَ حينَ جَهِلوا وَقَفُوا لَم يَكفُروا ولَم يَضِلّوا. (1) بندگان اگر آن گاه كه نادان اند ، توقّف كنند ، كافر و گم راه نمى گردند. نكته قابل اهتمام در اين حديث ، اين است كه خوددارى جاهلان از اظهار نظر درباره حقايق ناشناخته ، نه تنها باعث مى شود كه از بيمارى «كفر» در امان باشند ، بلكه مانع گم راهى آنان نيز خواهد شد ؛ يعنى نادان ، با توقّف (خوددارى از اظهار نظر) ، به تدريج ، به سوى تحقيق و پژوهش جذب مى شود و اگر بر اين تحقيق ، ثابت بماند و هدفش دستيابى به حقيقت باشد ، به راستى در عرصه اصول عقايد از گم راهى رهايى مى يابد و با دست هاى غيبى و الهى به حقيقت مى رسد. به سخن ديگر ، گويا امام عليه السلام مى خواهد بفرمايد : ريشه گم راهى در عقايد ، آراى جاهلان غير متخصّص است و اگر اين جاهلان ، از اظهار نظرْ خوددارى ورزند ، ريشه هاى كفر و گم راهى ، از جامعه بشرى ريشه كن مى شود.

نادانِ كافركافر اگر حقيقت را مى شناسد ، ديگر نادان نيست ، و نادان اگر جهل خود را پنهان نكند ، هرگز كافر نيست. پس اگر نادان نادانى اش را پنهان كند ، در او نادانى و كفر ، جمع شده است. از اين رو ، جاهلِ كافر ، كسى است كه درباره آنچه

.


1- .غرر الحكم : ح 7582 .

ص: 67

نمى شناسد ، اظهار نظر مى كند. لازم به ذكر است كه وقتى به مسئله معرفت خداوند رسيديم ، روشن خواهيم ساخت كه منكِران وجود خداوند عز و جل _ به فرض كه دلايلى درست اقامه كنند _ در نهايت بر يك چيز دليل مى آورند و آن ، اين است كه انسان ، راهى براى معرفت ماوراى طبيعت ندارد ؛ يعنى در توان انسان نيست كه بداند ماوراى طبيعتِ محسوس ، چيزى وجود دارد يا خير. اينان ، اگر تنها به اين نادانى اعتراف كنند ، كافر نيستند ؛ ليكن آنان تنها به نادانى خويش اعتراف نمى كنند ، بلكه فراتر رفته ، از نادانى خود _ كه به نظر آنان ، علم و دانايى است _ ميوه چينى مى كنند . به ديگر سخن ، آنان از اين نادانى ، براى ديدگاه خود درباره مسائل متافيزيكى (ماوراى طبيعى) پايه و مبنا مى سازند. در نتيجه چنين رأى مى دهند كه چيزى جز طبيعتِ محسوس ، وجود ندارد. اينچنين است كه نادانى و كفر ، همراه مى شوند و انسان ، نادانى اش را با دانش خيالى ، پنهان مى سازد. اينك در پايان اين فصل ، به دو پرسش مهمّ باقى مانده مى پردازيم : 1 . آيا تحقيق در هر زمينه ، حتما به دستيابى به حقيقت و شناخت واقعيت منتهى مى گردد؟ به سخن ديگر ، آيا تحقيق ، در هر زمينه كه باشد ، پژوهشگر را به هدفش از تحقيق مى رساند ، يا ممكن است پژوهشگر به تحقيق بنشيند و به نتيجه اى نرسد و يا گمان كند به معرفت حقيقى دست يافته ، با آن كه به واقع نرسيده است؟ 2 . آيا براى ارزيابى درستىِ يك نظريّه يا عقيده ، معيارى وجود دارد يا خير؟ پاسخ پرسش اوّل ، اين است كه : براى شناخت ، شرايط و موانعى است كه اگر

.

ص: 68

پژوهشگر ، موانعش را بر طرف سازد و شرايطش را محقَّق كند ، ضرورتا به نتيجه مطلوب مى رسد. در بخش هاى پنجم ، ششم و هفتم از كتاب شناخت در اين دانش نامه ، به شرح آن خواهيم پرداخت. پاسخ پرسش دوم نيز به خواست خداوند ، در دو فصل آينده خواهد آمد.

.

ص: 69

فصل چهارم : پالايش عقيده

اشاره

فصل چهارم : پالايش عقيدهاز مهم ترين مسائلى كه پيش از بررسى بحث هاى اعتقادى بايد بدان پرداخت ، مسئله پالايش عقايد است و در اين مسئله ، پرسش اصلى ، آن است كه : آيا راهى وجود دارد كه با تمسك بدان بتوان عقايد درست را از عقايد نادرست باز شناخت ؟ و در صورت وجود داشتن ، آن راه كدام است؟ پاسخ سؤال ، مثبت است ؛ زيرا در نصوص (متون) اسلامى در اين باره سفارش هاى دقيقى وجود دارد كه دقّت نظر مى طلبد ، هر چند به نظر مى رسد تاكنون ، مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است. اين سفارش ها براى كسى كه مى خواهد در مسائل اعتقادى ، با ديدى واقع بين و نگاهى آينده نگر ، به بحث بپردازد ، از بارزترين و مهم ترين امور است و در اين باره ، مرام و مذهب و مسلكِ پژوهشگر ، هر چه باشد ، تفاوتى ندارد ؛ زيرا اين سفارش ها وى را به مقصود رسانده ، برايش اعتماد به نتيجه را فراهم مى سازد. پيش از سخن گفتن از سفارش هاى اسلامى درباره پالايش عقيده ، سزاوار است به مهم ترين بيمارى در مباحث اعتقادى ، يعنى بيمارى خوددانابينى بپردازيم.

.

ص: 70

خوددانابينى ، بيمارىِ روانى رايج

خوددانابينى، بيمارى روانى رايجيكى از بيمارى هاى روانى كه تشخيص پيامدهايش بسيار دشوار است و بسيارى بِدان مبتلايند ، بيمارى «خوددانابينى» يا بيمارى «علم خيالى» است. اين بيمارى كه به آن «جهل مركّب» ، نيز گفته مى شود ، اگر مزمن شود ، مداوايش محال است . براى توضيح اين پديده ، مى گوييم كه انسان با حقايق هستى با چهار حالت ، رو به رو مى شود : 1 . اين كه حقيقتِ چيزى را بداند و بداند كه مى داند. وى در اين صورت ، حقيقتا «عالِم» است. 2 . اين كه حقيقتِ چيزى را بداند ؛ ولى خود نداند كه مى داند. وى در اين صورت ، گرفتار غفلت و نسيان است و «غافل» ناميده مى شود. 3 . اين كه حقيقتِ چيزى را نداند ؛ ولى بداند كه نمى داند (يعنى به نادانى خود ، عالِم است). وى در اين حالت ، «جاهل (نادان)» است. 4 . اين كه حقيقتِ چيزى را نداند و نداند كه نمى داند (يعنى به نادانى خود ، جاهل است) ؛ بلكه تصوّر مى كند كه مى داند. وى در اين صورت ، «جاهل مركّب» ناميده شود. (1) براى روشن شدن تفاوت ميان جهل بسيط و جهل مركّب مى گوييم : جهل بسيط ، آن نادانى اى است كه با نادانى ديگر تركيب نشده است (مانند اين كه انسان فلان راه ، يا فلان شخص و يا فلان مسئله علمى را نمى داند) ؛ ولى جهل

.


1- .در لغت نامه دهخدا (ج 5 ص 6546) جاهل مركّب ، چنين معنا شده است : «جاهل مركّب : آن كه علم وى با واقع مطابق نباشد ، آن كه گمان برد چيزى را مى داند و به واقعْ آن را نمى داند ، قسيم جاهل بسيط كه جهل وى مطلق است و اصلاً جاهل به چيزى است» .

ص: 71

مركّب يا جهل فراگير ، عبارت است از دو نادانى كه با هم تركيب شده اند : جهل اوّل ، نادانى انسان به يك چيز است _ كه همان جهل بسيط است _ و جهل دوم ، اين است كه انسان ، نادانى اش را «علم» تصوّر كند و اين خود ، جهلى ديگر است كه با جهل نخست ، تركيب مى شود و از تركيب آنها ، جهل مركّبْ حاصل مى گردد. (1) با افسوس فراوان بايد اعتراف كرد كه بسيارى از مردم به اين بيمارى روانى مبتلايند ؛ چراكه پيامدهايش در عرصه هاى بسيارى (چون : امور عقيدتى و نظرى) ظاهر است ، بويژه در سه موردى كه امام صادق عليه السلام معيّن فرموده است : اعتقادات دينى ، سياست ، و امور ادارى. از ايشان روايت شده است كه فرمود : ثَلاثُ خِلالٍ يَقولُ كُلُّ إِنسانٍ إنَّهُ عَلى صَوابٍ مِنها : دينُهُ الَّذي يَعتَقِدُهُ ، وهَواهُ الَّذي يَستَعلي عَلَيهِ ، وتَدبيرُهُ في اُمورِهِ. (2) سه عرصه است كه هر انسانى مى گويد من در آن بر حقّم : دينى كه بِدان اعتقاد مى ورزد ، خواسته هايى كه بر او مستولى است ، و مديريت او در كارها. در اين سه عرصه همه گمان مى كنند كه آنچه مى گويند ، با واقع مطابق است و هيچ كس احتمال نمى دهد كه ادّعايش خطا باشد.

.


1- .در لغت نامه دهخدا (ج 5 ص 6965) جهل مركّب ، چنين معنا شده است : «جهل مركّب : اعتقاد داشتن بر ماهيّت چيزى ، به طورى كه اين اعتقاد خلاف ماهيّت آن باشد؛ اعتقاد جازم غير مطابق با واقع ، خواه مستند به شبهه باشد و خواه مستند به تقليد ، پس ثبات را در جهل مركّب ، اعتبارى نيست . و سبب آن كه آن را مركّب ناميده اند ، اين است كه آدمى چيزى را بر خلاف آنچه حقيقت اوست ، اعتقاد كند ... ، كه اين خود يك جهل است ، و سپس اعتقاد كند كه اعتقاد او عين صواب است ، و اين خود يك جهل ديگر است ، كه با هم تشكيل و تركيب يافته و به نام جهل مركّب معروف گرديده است» .
2- .تحف العقول : ص 321 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 234 ح 54 .

ص: 72

احتمال اشتباه در باورهاى دينى
احتمال اشتباه در باورهاى سياسى

احتمال اشتباه در باورهاى دينىهر كه از دين يا مذهبى پيروى مى كند ، عادتا در اعتقادات دينى خود ، ترديد راه نمى دهد. هيچ كس احتمال نمى دهد كه عقايدش نادرست باشد و اگر از درستى يا نادرستى عقايد كسى بپرسى ، به صورت قطع پاسخ مى دهد كه تنها ، عقايد او صحيح است و با واقع مطابقت دارد . نيز قطع دارد كه هر كسى خلاف آن را بر زبان براند ، يا بر خلاف آن معتقد شود ، عقايدش نادرست و غير واقعى است و سخنش از علم ، به دور است. از همين روست كه يك كمونيست به همه مى گويد : همه شما بر خطاييد و تنها ، مكتب و عقيده من ، علمى است. و از آن جا كه در عقايدش احتمال خطا نمى دهد ، به خود اجازه تحقيق نيز نمى دهد. به همين جهت هم هست كه امام صادق عليه السلام در حديث پيش گفته ، اين گونه جزم گرايى را بيمارى رايج اعتقادى معرفى مى نمايد. بنا بر اين ، تا وقتى انسان به اين بيمارى مبتلاست، برايش در پالايش عقيده و انتخاب دين درست ، اميدى نيست.

احتمال اشتباه در باورهاى سياسىباورهاى سياسى ، پس از اعتقادات دينى قرار مى گيرند ، نه فقط از جهت احتمال بروز اشتباه ، بلكه از جهت جزم گرايى و حق را به جانب خود دانستن. دولت ها ، حكومت ها ، سازمان ها، گروه ها و همچنين افرادى كه براى دستيابى به حكومت و قدرت تلاش مى كنند ، همه مدّعى اند كه حق از آنِ آنهاست و ديگران مى بايد اصول و باورهاى سياسى خود را طبق آنچه آنان درست مى دانند ، تنظيم كنند و آنان از همه به حكومت كردن سزاوارترند.

.

ص: 73

احتمال اشتباه در مديريت

براى نمونه ، مسئولان امريكايى ، باورهاى سياسى خود را حق مى دانند و به ساير حكومت ها نيز همين باور را پيشنهاد و اجبار مى كنند . در همه كشورها ، هر حزب و گروهى ، خود را بر حق و رقيبش را بر باطل مى داند و همين حالت در اعضاى سازمان و حزب رقيب نيز وجود دارد ؛ زيرا هر كسى كه تلاش مى كند سلطه خود را حاكم سازد ، باورهاى سياسى خود را حق مى داند و باورهاى ديگران را باطل مى شمرد. اگر اندكى در رفتار كسانى كه براى به دست آوردن پُست ها و دستيابى به قدرت تلاش مى كنند ، بنگريم و در كارهايشان به دقّت تأمّل كنيم ، خواهيم دانست كه تمام آنان هدفى جز استعمار ندارند و تمام ادّعاهاى سياسى شان ، جز ابزار و پلى براى رسيدن به قدرت نيست. از همين رو ، امام صادق عليه السلام از عقايد و برنامه هاى سياسىِ حريصانِ قدرت به «خواسته هايى كه بر آنان مستولى است» ، تعبير مى نمايد.

احتمال اشتباه در مديريتسومين عرصه اى كه همه خود را در آن بدون خطا مى شمرند ، چگونگى تدبير كارهاست. كسى نيست كه خود را در مديريت كارهايى كه به او واگذار شده ، خطاكار ببيند ؛ بلكه جازم است كه خود ، بهترين مدير و مديريتش ، بهترين مديريت است. همگان ، از رئيس حكومت گرفته تا رئيس خانواده ، در بحث مديريت نيكو ، حق را به جانب خود مى دانند و از اين رو، به كسى اجازه انتقاد نمى دهند. خلاصه سخن ، اين كه : جزم گرايى در عقايد دينى ، سياسى و مديريت ،

.

ص: 74

زيان هاى بيمارى خوددانابينى
درمان بيمارى خوددانابينى

بيمارى فكرى و عقيدتىِ رايج است كه تمام جامعه بشرى را تهديد مى كند. (1)

زيان هاى بيمارى خوددانابينىاز زيانبارترين بيمارى هايى كه انسان را تهديد مى كند ، اين است كه خود را عالِم بپندارد. اين بيمارى ، آن گاه كه بر انسان عارض شود و مزمن گردد ، مداوايش نه تنها مشكل ، بلكه چه بسا محال است. تجربه به اثبات رسانده كه جز اندكى ، از اين بيمارى ، رهايى نمى يابند ؛ زيرا آن كه نمى داند كه نمى داند ، به ذهنش نمى رسد كه براى معالجه بيمارى نادانىِ خود بينديشد تا بخواهد درباره دارويش فكر كند؟ از اين رو ، هميشه در نادانى ، باقى مى ماند. آن كس كه بداند و بداند كه بداند اسب طرب خويش به افلاك رساند آن كس كه نداند و بداند كه نداند آن هم خرك لنگ به منزل برساند آن كس كه نداند و نداند كه نداند در جهل مركّب ، اَبد الدهر بماند. (2)

درمان بيمارى خوددانابينىاينك پس از اين مقدّمه مختصر ، سزاوار است بدانيم كه اسلام براى پالايش عقيده و درمانِ بيمارى خوددانابينى ، چه سفارش هايى دارد. براى جلوگيرى از اين بيمارى و درمان آن تا دستيابى به عقايد درست ، دو ركن اصلى وجود دارد : يكى بر طرف ساختن موانع بينش عقل و معرفت ، و ديگرى فراهم ساختن شرايط معرفت. اسلام بجز اين دو ، سفارشى ندارد و از آن

.


1- .قرآن كريم ، در موارد بسيار ، از اين بيمارى بر حذر مى دارد. ر.ك : المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم : واژه «أكثر».
2- .لغت نامه دهخدا : ج 5 ص 6965 مادّه جهل بسيط و جهل مركّب.

ص: 75

موانع پالايش عقيده

رو كه در بخش ششم و هفتم ، به شرح كافى از زمينه ها و موانع معرفت خواهيم پرداخت ، بحث را بدان جا ارجاع مى دهيم و آنچه در اين فصل ، عرضه مى داريم ، سفارش هاى روشنى است كه در نصوص اسلامى ، به طور خاص ، درباره موانع پالايش عقيده و شرايط پالايش عقيده وارد شده است ، گرچه اين مطلب نيز به همان بحث موانع و شروط شناخت ، بازگشت دارد.

موانع پالايش عقيدهموانع پالايش عقيده ، امورى هستند كه انديشه را به انحراف و خطا مى كشانند و هر گاه كه در برابر پژوهشگر قرار بگيرند ، موجب مى شوند كه وى نتواند اطمينان يابد كه عقيده اش ، با واقع ، يكى است. تاريخ ، گواهى مى دهد كه ارسطو ، بنيان گذار علم منطق (384 _ 447 ق .م) ، نخستين كسى است كه براى جلوگيرى از خطاى فكر ، انديشيد. مايه و بنياد كار ارسطو در كشف طريق تحصيل علم ، همان تحقيقات سقراط و افلاطون بود ؛ ليكن طبع موشكاف او به مباحث سقراطى قانع نشد و بيان افلاطون را نيز در باب منشأ علم و سلوك در طريق معرفت ، كاملاً مطابق با واقع ندانست. او در مقابل مغالطه و مناقشه سوفسطاييان و جَدَليان ، بنا را بر كشف قواعد صحيح استدلال و استخراج حقيقت گذاشت و به رهبرى افلاطون و سقراط ، اصول منطق و قواعد قياس را به دست آورد و آن را بر پايه اى محكم استوار ساخت ، چنان كه هنوز كسى بر آن ، چيزى نيفزوده است. در تعريف «منطق» گفته اند : دانشى ابزارى (يا ابزارى قانونى) است كه رعايت آن ، ذهن را از لغزش در انديشيدن ، مصون مى دارد. از زمان فرنسيس بيكن (1560 _ 1626 م) و رِنِه دكارت (1596 _ 1650 م)

.

ص: 76

تحوّلى فكرى در اروپا شكل گرفت و بدين عقيده منتهى گشت كه منطق ارسطويى براى نگهدارى ذهن از خطا كفايت نمى كند. دكارت معتقد بود : قواعد منطق با همه درستى و استوارى ، مجهولى را معلوم نمى كند و فايده حقيقى آن ، همانا دانستن اصطلاحات و دارا شدن قوه تفهيم و بيان است ؛ زيرا برهان ، استخراج نتيجه از مقدّمات است . پس هر گاه مقدّماتْ معلوم نباشند ، نتيجه اى نخواهد بود و تنها با قواعد منطقى ، نمى توان معلومى را به دست آورد ؛ و اگر مقدّمات درست در دست باشند ، نتيجه خود ، حاصل است و عقل سليم انسان با فطرت خود ، قواعد منطقى را به كار مى برد و ديگر به اين همه بحث و جدال منطقيان نيازى ندارد ؛ و اگر مقدّماتى كه در دست است ، غلط باشند ، نتيجه هم البته غلط خواهد بود و به جاى معرفت ، ضلالت حاصل خواهد شد و از اين روست كه جويندگان علم ، با آن كه قواعد منطق را به خوبى مى دانسته اند ، خطا بسيار كرده اند. دكارت در بحث درباره روش خود ، همچنين فرنسيس بيكن در ارغنون جديد ، مدّعايشان اين است كه منطق تازه اى وضع كرده اند ؛ ليكن بيكن، دانشمند انگليسى و دكارت ، حكيم فرانسوى كوشيده اند تا پديدار سازند كه منطق ارسطو ، وسيله كشف مجهولات نيست ، و اهمّيتى را كه اهل اسكولاستيك به آن مى داده اند ، ندارد و نشايد كه قسمت بزرگ تر اوقات خود را در راه معرفت ، صرف آن سازند. بدين صورت ، بيكن و دكارت ، توجّه داده اند كه خطا ممكن است از دو راه در استدلال ، نفوذ كند : يكى ، از ناحيه مقدّماتى كه ذهن ، معلوم فرض مى كند و آنها را پايه استدلال قرار مى دهد ، كه اين مقدّمات به منزله مواد و مصالح استدلال

.

ص: 77

محسوب مى شوند ، و ديگرى ، از ناحيه شكل ، صورت و يا ترتيبى كه ذهن ، مواد را در آن قرار مى دهد. خطاسنجى در منطق ارسطو ، مربوط به «صورت» استدلال است و بدين جهت ، منطق ارسطو ، منطق صورى يا منطق صورت ، نام گرفته است و اين منطق ، خطاسنجى براى مواد و لوازم آن را منظور نكرده است ، با اين كه براى مصونيت فكر از خطا و پالايش عقيده ، بايد خطاسنجى براى مقدّمات و موادّ اوّليه استدلال ، منظور گردد ؛ چرا كه عقل سليم ، قواعد منطقى را فطرتا به كار مى برد ، گرچه از اصطلاحات منطقى برخوردار نباشد. از سوى ديگر ، منطق نوينى كه بيكن براى خطاسنجى موادّ استدلال و لوازم آن به كار گرفت ، در «پرهيز از موانع كشف حقيقت» تبلور مى يابد. او اين موانع را با عناوين : بت هاى طايفه اى ، بت هاى شخصى ، بت هاى بازارى و بت هاى نمايشى ، تعبير مى كند: براى انسان در تحصيل علم ، مشكلات و موانعى در پيش است كه بايد از آنها بپرهيزد و مهم ترينِ آنها خطاهايى هستند كه ذهن به آنها مبتلا مى شود . از آن جا كه اين خطاها مايه گم راهى انسان هستند ، بيكن آنها را «بت» مى خواند و به چهار قسم ، تقسيم مى كند : قسم نخست ، بت هاى طايفه اى هستند ، يعنى خطاهايى كه از خصايص طبع بشرند ؛ زيرا همچنان كه در آيينه ناهموار ، اشعه نور ، كج و منحرف مى شود و تصاوير در آن ، زشت و ناهنجار مى گردند ، در ذهن انسان هم محسوسات و معقولات ، تحريف و تضييع مى شوند. مثلاً ، آدمى ذهنش مايل است همه امور را منظّم و كامل بداند و ميان آنها

.

ص: 78

مشابهت هاى بيجا قائل شود ، چنان كه چون دايره و كره را مى پسندد ، حكم به كروى بودن جهان و دايره بودن حركات اجزاى آن مى نمايد ، و نيز در هر چيز ، قياس به نفْس مى كند و براى همه امور ، علّت غايى مى پندارد ، و نيز در هر امر ، بدون تحقيق و تأمّل ، عقيده اى اختيار مى كند و براى درستى آن ، همواره مؤيّداتى مى جويد و به مضعِّفات ، توجّه نمى نمايد (براى نمونه ، يك بار كه خواب به واقعيت مى پيوندد ، آن را مأخذ مى گيرد ؛ امّا صد بار را كه به واقعيت نمى پيوندد ، به ياد نمى آورد) و به عقايدى كه اختيار كرده ، پايبند و متعصّب مى گردد و غالبا انصاف را از دست مى دهد و از روى عواطف و نفسانيت حكم مى كند و غرور و نخوت و ترس و خشم و شهوت ، در آراى آن ، دخالت تام دارند. حواسّ انسان هم كه منشأ علم اويند ، قاصرند و به خطا مى روند و آدمى حاضر نمى شود كه با تأمّل و تعمّق ، خطاى آنها را اصلاح كند ؛ نيز ظاهربين اند و به عمق مطالب نمى روند و به جاى اين كه امور طبيعت را تشريح كنند ، همواره به تجريدات ذهنى مى پردازند و امور تجريدى (انتزاعى) ذهن خود را حقيقت مى پندارند. قسم دوم ، بت هاى شخصى هستند ، يعنى خطاهايى كه اشخاص به مقتضاى طبيعت اختصاصى خود به آن دچار مى شوند ، مانند اين كه هر كس به امرى دل بستگى پيدا مى كند و آن را محور عقايد خود قرار مى دهد ، چنان كه ارسطو شيفته منطق شد و فلسفه خود را بر آن مبتنى ساخت ، يا بعضى كسان ، متوجّه مشابهت ها و جمع امورند و بعضى ديگر همواره به اختلافات و تفريق ، توجّه دارند ، و نيز بعضى در هر باب ، حكم جزمى مى كنند و برخى ، ترديد و تأمّل دارند ، تا آن جا كه شكّاك مى شوند ، و نيز جماعتى عاشق قدما هستند و گروهى پيشينيان را ناچيز مى شمرند و به متأخّران مى گرايند ، غافل از اين كه زمان نبايد مورد نظر باشد و حقيقت را از هر كس كه گفته ، بايد قبول كرد ، خواه قديمى

.

ص: 79

موانع پالايش عقيده در قرآن
اشاره

باشد و خواه جديد ، و نيز بعضى همواره دنبال جزئيات اند و برخى ديگر در پى كلّيات ، حال آن كه هر دو را بايد در نظر گرفت و ... . قسم سوم ، بت هاى بازارى هستند ، يعنى خطاهايى كه براى مردم از نشست و برخاست با يكديگر پديد مى آيند ، به واسطه نقصى كه در الفاظ و عبارات وجود دارد ؛ زيرا عامّه مردم ، آنها را وضع كرده اند و از روى تحقيق نبوده است. بسيارى از الفاظ هستند كه معانى آنها در خارج موجود نيست (مانند : بخت ، اتّفاق و افلاك) و يا معانى آنها مجمل و مشوّش است و روشن و صريح نيست (مانند : جوهر و عَرَض ، وجود و ماهيت ، كون و فساد ، عنصر و مادّه و صورت) . به اين واسطه مطالب، درست مفهوم نمى شوند وبراى مردم تصوّرات غلط پديد مى آيد. قسم چهارم ، بت هاى نمايشى هستند ، يعنى خطاهايى كه از تعليمات و استدلال هاى غلط حكما ، حاصل مى شوند. براى پرهيز از خطاى فكر و تضمين درستىِ مقدّمات و موادّ استدلال ، دكارت ، اصولى را بنياد نهاد. نخستين اصل او چنين است: (1) هيچ چيز را حقيقت نمى دانم ، مگر اين كه براى من بديهى باشد و در تصديقات خود ، از شتاب زدگى و سبق ذهن (اِعمال سابقه ذهنى) و تمايل بپرهيزم ، و نمى پذيرم ، مگر چيزى را كه چنان روشن و متمايز باشد كه هيچ گونه شك و شبهه اى در آن نباشد. (2)

موانع پالايش عقيده در قرآنقرآن كريم ، چند قرنْ پيش از همه دانشمندان اروپايى ، خلاصه راه هاى سنجش

.


1- .برگرفته از سير حكمت در اروپا : ج 1 ص 114 _ 116 .
2- .برگرفته از سير حكمت در اروپا : ج 1 ص 131 .

ص: 80

1 . گمان

مقدّمات استدلال را به اختصار و به روشنى بيان كرده است و ما آن را به عنوان نمونه اى از معجزات علمى قرآن مى آوريم. خداوند سبحان فرموده است : «إن يَتَّبِعُونَ إلاَّ الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى الْأَنفُسُ . (1) [آنان] از جز گمان و آنچه دلخواهشان است ، پيروى نمى كنند» . يعنى خطاى انسان در عقايد و آرايَش ، از دو عامل نشئت مى گيرد : پيروى از گمان و تمايلات نفسانى. البته در احاديث ، موارد ديگرى نيز به عنوان لغزشگاه انديشه ، گزارش شده است (مانند : تعصّب ، تقليد ، خودرأيى يا استبداد ، و لجاجت) ؛ ليكن همه آنها به هواى نفسانى باز مى گردد و به عبارت ديگر ، آنچه در اين زمينه در احاديث آمده ، در حقيقت تفسير آيه بالاست. با اين مقدّمه ، اينك مهم ترين موانع پالايش عقيده را بر پايه قرآن و احاديث بر مى شمريم. اين موانع _ چنان كه اشاره شد _ عبارت اند از : 1. گمان ، 2. تمايلات نفسانى ، 3. تعصّب ، 4. تقليد ، 5 . استبداد (خودرأيى) ، 6. لجاجت.

1 . گمانگمان ، از خطرناك ترين عواملى است كه انديشه بسيارى را در جهان به سمت باورهاى باطل و نادرست مى كشاند. نخستين سفارش قرآن كريم براى پالايش عقيده ، پرهيز از اعتماد به گمان است. قرآن به پيروان خود تأكيد مى ورزد كه عقايد و آراى خويش را بر ستون گمان و شك بنا نكنند و در برابر آنچه درستى اش روشن نيست ، تسليم نگردند. خداوند عز و جل به صراحت مى فرمايد :

.


1- .نجم : آيه 23 .

ص: 81

«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ. (1) و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن» . از منظر قرآن ، شايسته نيست كه مسلمان ، چيزى را كه به طور قطع برايش ثابت نشده است ، دنبال كند ، يا آن را محور رفتارش قرار دهد. همچنين قرآن كريم از صاحبان عقايد باطل ، انتقاد مى كند كه چرا چيزى را بر زبان مى رانند كه بدان علم ندارند : «وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ. (2) و با زبان هاى خود ، چيزى مى گوييد كه بِدان علم نداريد» . قرآن كريم ، منكِران معاد را مورد انتقاد قرار مى دهد كه آنان مى بايد براى انكار زندگى پس از مرگ ، دليل بياورند و عقيده آنان (انكار معاد) بر پايه اى علمى ، استوار نيست ؛ بلكه بر حدس و گمان بنا شده است : «وَ قَالُواْ مَا هِىَ إلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نَحْيَا وَ مَا يُهْلِكُنَا إلاَّ الدَّهْرُ وَ مَا لَهُم بِذَ لِكَ مِنْ عِلْمٍ إنْ هُمْ إلاَّ يَظُنُّونَ. (3) و گفتند : غير از زندگانى دنياى ما ، [چيز ديگرى] نيست. مى ميريم و زنده مى شويم و ما را جز طبيعت ، هلاك نمى كند ؛ و[لى] به اين [مطلب] ، هيچ دانشى ندارند [و ]جز طريق گمان ، نمى سپرند» . نيز به همين شيوه ، به كسانى كه گمان مى كنند هستى هدفى ندارد و خلقت ، باطل و عبث است ، انتقاد و اعتراض مى كند كه اين عقيده آنان از علم برنخاسته است و اگر آنان اندكى مى انديشيدند ، مى فهميدند كه در باورهايشان ، به دركى

.


1- .اسراء : آيه 36 .
2- .نور : آيه 15 .
3- .جاثيه : آيه 24 .

ص: 82

درست نرسيده اند و عقايد آنان تنها بر گمان ، استوار است : «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَ_طِلاً ذَ لِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ. (1) و آسمان و زمين و آنچه را ميان اين دو است ، به باطل نيافريديم. اين ، گمان كسانى است كه كافر شده [و حق پوشى كرده]اند» . اگر در باورها و آراى ضد و نقيض مردم در جامعه هاى گوناگون بنگريم و آنها را بر ترازوى نقد و بررسى اساسى عرضه بداريم ، بدون دشوارى به اين نكته خواهيم رسيد كه بيشتر اين باورها پايه علمى ندارند و جز بر گمان و ترديد مبتنى نيستند و بيشتر مردمان از گذشته تاكنون ، در باورها بويژه در اصول اعتقادات ، از گمان پيروى مى كنند. بدين جهت مى بينيم كه قرآن با صراحت اعلام مى دارد كه هر كس از اكثريت پيروى كند ، گم راه شده است ، از جمله در اين آيه : «وَإن تُطِعْ أكْثَرَ مَن فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إن يَتَّبِعُونَ إلاَّ الظَّنَّ وَإنْ هُمْ إلاَّ يَخْرُصُونَ. (2) و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر]زمين هستند ، پيروى كنى ، تو را از راه خدا گم راه مى كنند. آنان جز از گمان [خويش] ، پيروى نمى كنند و جز به حدس و تخمين نمى پردازند» . اگر تمامى پيروان مذاهب گوناگون ، بر آن شوند كه جز از علم پيروى نكنند و به چيزى جز پس از علم ، ايمان نياورند ، اختلافات و تناقضات ميان همه مذاهب ، از ميان رخت خواهد بست. امام صادق عليه السلام مى فرمايد : به راستى كه خداوند ، اين امّت را به دو آيه از كتابش اختصاص داده است :

.


1- .ص : آيه 27 .
2- .انعام : آيه 116 .

ص: 83

2 . تمايلات نفسانى

يكى آن كه جز آنچه مى دانند ، بر زبان نياورند ؛ و ديگر آن كه آنچه را نمى دانند ، انكار نكنند. آن گاه امام عليه السلام اين آيه را قرائت نمود: «ألَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَ_قُ الْكِتَ_بِ أن لاَّيَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إلاَّ الْحَقَّ. (1) آيا از آنان ، پيمان كتاب [آسمانى] گرفته نشده كه درباره خداوند ، جز به حق سخن نگويند» . و نيز اين آيه را تا پايانش خواند : «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ (2) . (3) بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به دانش آن ، احاطه نداشتند» .

2 . تمايلات نفسانىاين مانع ، دومين لغزشگاه انديشه است و خطرش اگر از «گمان» بيشتر نباشد ، كمتر نيست. آن گاه كه آدمى چيزى را دوست مى دارد و بدان وابسته مى شود ، بينايى عقلش را از دست مى دهد و گوش هاى انديشه اش كر مى شود. در نتيجه نمى تواند كاستى هاى محبوبش را ببيند. همين حالت در نفرت و دشمنى آدمى نيز وجود دارد. از اين رو ، آدمى اگر مى خواهد نقطه ضعف يا قوّت يك نظريّه را بشناسد و در آن درست بينديشد ، مى بايد نخست ، خود را از تمايلات نفسانى آزاد سازد ؛ چرا كه اين تمايلات ، خواه ناخواه در باورهاى او اثر مى گذارند.

.


1- .اعراف : آيه 169 .
2- .يونس : آيه 39 .
3- .مجمع البيان : ج 5 ص 168 ، الأمالى ، صدوق : ص 506 ح 702 ، بصائر الدرجات : ص 537 ح 2، منية المريد : ص 216 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 113 ح 3 .

ص: 84

به عنوان نمونه ، چنين شهرت يافته است كه علاّمه حلّى ، آن گاه كه خواست درباره امكان تطهير آب چاهى كه نجس شده ، فتوا دهد ، فرمان داد نخست چاه خانه اش را پر كنند و سپس به مطالعه احاديث و متون فقهى پرداخت و آن گاه فتوا داد كه آب چاه ، اگر نجس شود ، مى توان آن را تطهير كرد. وى مى دانست كه اگر چاه منزل خود را پر نكند ، ممكن است در فتوايش ، ناخودآگاه اثر بگذارد و اين حقيقتى انكار نشدنى است. از اين رو ، آدمى نمى تواند حقايق عقلى را به درستى ، ادراك كند و يا رأيى درست اظهار بدارد ، مگر آن كه چاه تمايلاتش را پر سازد و ذهنش را از بند هوس ها برهاند. بر اين پايه ، هر چه ذهن پژوهشگر از تمايلات و هوس ها وارسته تر باشد، به صواب نزديك تر مى شود ، چنان كه امام على عليه السلام فرمود : أقرَبُ الآراءِ مِنَ النُّهى أبعَدُها مِنَ الهَوى . (1) نزديك ترين رأى ها به عقلانيت ، دورترينِ آنها از هوس هاست. و نيز فرمود : خَيرُ الآراءِ أَبعَدُها مِنَ الهَوى وأَقرَبُها مِنَ السَّدادِ. (2) بهترين آرا ، دورترينِ آنها از هوس و نزديك ترينِ آنها به استوارى است. نيز گزارش شده است كه زيد بن صوحان عبدى ، يكى از ياران امام على عليه السلام ، از ايشان پرسيد : كدام يك از مردم ، رأيش استوارتر است؟ و امام عليه السلام چنين پاسخ داد: مَن لَم يَغُرَّهُ النَّاسُ مِن نَفسِهِ ، ولَم تَغُرَّهُ الدُّنيا بِتَشَوُّفِها. (3)

.


1- .غرر الحكم : ح 3022 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2682 .
2- .غرر الحكم : ح 5011 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 238 ح 4530 .
3- .الأمالى ، صدوق : ص 478 ح 644 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 378 .

ص: 85

3 . تعصّب
پيشواى متعصّبان

كسى كه نه فريب [ وسوسه هاى] مردم را بخورد و نه فريب زيورهاى دنيا را .

3 . تعصّبيكى ديگر از موانع دستيابى به آراى درست و مطابق با واقع ، تعصّب است. تعصّب ، عبارت است از : اوج گيرى پيروى فرد از تمايلات نفسانى ، تا آن جا كه به يارى و هوادرىِ فرد يا گروه يا انديشه و سنّتى (با هدفى غير از رعايت حريم حق) ، بينجامد. جانبدارى از خويشان و قوم و قبيله ، هوادارى از حزب و گروه و سازمان ، حمايت از فرهنگ و آداب و رسوم ، طرفدارى از دين و مذهب ، هواخواهى نژاد و زبان و يا مانند آن ، اگر بر پايه ميل نفْس ، و نه بر اساس حق و عدالت ، بنا شود ، تعصّب خواهد بود.

پيشواى متعصّبانطبق تعبير امام على عليه السلام ، شيطان پيشواى متعصّبان و اُسوه آنان است ، آن جا كه در توصيف او مى فرمايد : إِمامُ المُتَعَصِّبينَ وسَلَفُ المُستَكبِرينَ ، الَّذِي وَضَعَ أساسَ العَصَبِيَّةِ. (1) پيشواى متعصّبان ، پيشينه مستكبران ، آن كه بنياد تعصّب را نهاد. پس ، نخستين متعصّب در جهان ، شيطان است و تعصّب او از سنخ تعصّب نژادى است ؛ زيرا هنگامى كه خداوند به وى فرمان داد كه بر آدم سجده كند ، سر باز زد و استكبار جست ؛ چراكه نژاد خود را بر نژاد آدم برترى مى داد ، از آن رو كه او از آتش آفريده شده بود و آدم از خاك.

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 465 ح 37 و ج 63 ص 214 ح 49 .

ص: 86

دستاورد تعصّب

دستاورد تعصّبنخستين دستاورد اين خصلت شيطانى _ كه اگر در وجود آدمى ريشه بدواند ، بيشترين زيان را براى انسان دارد _ اين است كه باورها را آن گونه كه انسان بخواهد ، مى سازد. به سخن ديگر ، تعصّب ، از بيمارى هاى روانى اى است كه مانع دستيابى انسان به حقيقت مى گردد. از اين رو ، انسان متعصّب ، در نهايت ، جز به آنچه خصلت تعصّب اقتضا مى كند ، نمى رسد. بيمارى تعصّب سبب مى شود كه آدمى بر اساس گوينده و نه سخن ، داورى كند و فرصت انديشيدن درباره درستى يا نادرستى سخن را از دست بدهد ؛ بلكه بر او القا مى كند كه به گوينده بنگرد و اگر او را مانند خود يافت ، رأيش را درست ، و گرنه نادرست انگارد. سفارش اسلام براى پالايش عقيده ، دورى از تعصّب و توجّه به سخنِ گوينده و دقّت در انديشه صاحب عقيده است ، با چشمپوشى از شخصيت گوينده _ هر كه باشد _ و با صرف نظر از رأى حزب و گروه و جمعيت ، خواه با او در مرام و آيين ، برابر باشد يا نه، خواه مسلمان باشد يا غير مسلمان و خواه دوست باشد و يا دشمن. چه زيبا و عقل پذير است اين سخن خداوند متعال كه : «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَ_ئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَ_ئِكَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَ_بِ. (1) پس به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند ، بشارت بده. اينان اند كه خدايشان آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان» . از اين آيه مى فهميم كه صاحبان انديشه _ كه از نعمت هدايت ، برخوردارند و

.


1- .زُمر : آيه 17 _ 18 .

ص: 87

مورد سفارش اسلام و قرآن قرار گرفته اند _ كسانى هستند كه به سخن ، گوش فرا مى دهند ، حالْ گوينده اش هر كه مى خواهد ، باشد ، و پس از بررسى و تحقيق ، استوارترين ، برترين و زيباترين سخن را پيروى مى كنند. با الهام از همين آيه ، از پيامبر صلى الله عليه و آله در كنز العمّال و از امير مؤمنان عليه السلام در غرر الحكم چنين روايت شده است : لا تَنظُر إِلى مَنْ قالَ وَانظُر إِلى ما قال. (1) به «گوينده» منگر ، به «گفته» بنگر. و از عيسى عليه السلام روايت شده است كه فرمود : خُذُوا الحَقَّ مِن أَهلِ الباطِلِ ، ولا تَأخُذُوا الباطِلَ مِن أَهلِ الحَقِّ . كونوا نُقّادَ الكَلامِ. (2) حق را از اهل باطل فرا بگيريد و باطل را از اهل حق فرا مگيريد . ناقدان سخن باشيد. اين روايت ، آشكارا دلالت دارد كه نبايد تعصّب موجب شود كه مسلمان ، سخن حقّ ديگران را ، بدين جهت كه گوينده مسلمان نيست يا عقايدى باطل و فاسد دارد ، كنار بنهد و يا سخن نادرست را از كسانى كه با او هم عقيده اند ، بپذيرد. پس بر مسلمان ، واجب است كه سخن هر گوينده را پس از بررسى و مطالعه دقيق ، صرف نظر از موضع كلّى او درباره حق و باطل ، نقّادى كند. سپس اگر سخنى حق بود ، بايد بپذيرد ، گرچه گوينده از اهل باطل باشد ، و اگر سخنى باطل بود ، آن را طرد كند ، گرچه گوينده آن از پيروان حق باشد . به هر حال ، معيار ،

.


1- .غرر الحكم : ح 10189 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 517 ح 9376 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 269 ح 44397 به نقل از ابن السمعانى در كتاب الدلائل .
2- .المحاسن : ج 1 ص 359 ح 769 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 96 ح 39 .

ص: 88

4 . تقليد

«حقيقت» است ، نه گوينده ، و «اسلام» نيز چيزى جز تسليم در برابر حقيقت نيست. از اين رو ، پيامبر خدا فرمود : مَن تَعَصَّبَ أَو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَد خَلَعَ رِبقَ الإِيمانِ (/ رِبقةَ الإِسلامِ) مِن عُنُقِهِ. (1) هر كس تعصّب ورزد ، يا به سودش تعصّب روا شود ، طوق ايمان (اسلام) را از گردن، خارج كرده است.

4 . تقليدتقليد در باورها ، به معناى پذيرش رأى يك يا چند نفر ، بدون درخواست برهان است. و اين ، از نتايج تعصّب و از موانعى است كه از دستيابى به آرا و عقايد علمى ، صحيح و مطابق با واقع ، باز مى دارد. تقليد ، زنجيرى است كه انديشه انسان را به بند مى كشد و تا آن زمان كه اين بند وجود دارد ، پالايش عقيده ، امرى مُحال است. تقليد ، به آدمى اجازه نمى دهد كه درباره آرا و عقايد خود بينديشد ، چنان كه اجازه نمى دهد در درستى يا نادرستى ، مطابقت يا عدم مطابقت با واقع ، و واقعى يا خيالى بودن دانش و نيز معرفت يا توهّم معرفت بودن ، تفكّر كند. تقليد ، از انديشيدن در رفتار و افكار و باورهاى ديگران و بررسى و نقد آزادانه آنها ، باز مى دارد. تقليد ، آدمى را به زور در افكار و باورهاى مقلِّد ، زندانى مى كند. تقليد ، انديشه را به جاى معطوف كردن به سخن ، به گوينده معطوف مى كند. سفارش اسلام براى پالايش عقيده ، پاره كردن زنجيرهاى تقليد است . شگفت انگيز ، اين كه : كمتر كسى است كه در بند اين زنجير نباشد و شگفت انگيزتر ، پژوهشگرانى هستند كه خود ، در بند زنجير تقليدند

.


1- .الكافى: ج 2 ص 308 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 291 ح 16 به نقل از ثواب الأعمال .

ص: 89

5 . استبداد

و تصوّر مى كنند انديشه آزاد دارند.

5 . استبدادپنجمين مانع از موانع پالايش عقيده ، استبداد در رأى است و اين ، دستاوردِ همراهى كردن با تمايلات نفسانى و نتيجه بيمارى خوددانابينى است. اين بيمارى ، انديشه صاحبش را چنان تنگ مى كند كه به جمود و تحجّر مى رسد و مانع رسيدن به حقيقت مى گردد. در نتيجه ، مستبد ، به حقانيت گفته ها ، باورها ، دين و آراى خود ، اعتقاد پيدا مى كند و تمامى گفته هاى مخالفان خويش را باطل مى انگارد. وقتى انسان به بسته انديشى مبتلا شد ، آن جا كه خود را حق مى داند ، از انديشه نمودن در آراى ديگران سر باز مى زند و از تفكّر در گفته هاى آنان خوددارى مى ورزد. بدين جهت نمى تواند به حقيقت برسد. در احاديث استبداد ، به عنوان يكى از بزرگ ترين لغزشگاه ها توصيف شده كه اگر انديشمندى بدان مبتلا گردد ، تباه مى شود. امام على عليه السلام درباره بسته انديشى و استبداد فكرى فرموده است : المُستَبِدُّ مُتَهَوِّرٌ فِى الخَطَاَءوَالغَلَطِ . (1) مستبد ، در خطا و اشتباه غوطه ور مى گردد. و فرموده است : الاِستِبدادُ بِرَأيِكَ يُزِلُّكَ ويُهَوِّرُكَ فِى المَهاوي . (2) استبداد در رأى ، تو را مى لغزاند و در هلاكت فرو مى بَرَد.

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 558 ح 1979 .
2- .ر . ك : ج 2 ص 558 ح 1980 .

ص: 90

6 . لجاجت

امام صادق عليه السلام نيز فرموده است : المُستَبِدُّ بِرَأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ . (1)

6 . لجاجتلجاجت ، يكى ديگر از موانع پالايش عقيده است و در پژوهش ها و مسائل نظرى ، يكى از لغزشگاه هاى بزرگ به شمار مى رود ؛ چراكه انديشه را از تكاپو باز مى دارد و مانع رسيدن به رأى درست مى شود ، بدون آن كه شخص لجوج ، احساس انحراف كند. امام على عليه السلام در سخنى زيبا از اين لغزشگاه پنهان ، چنين تعبير مى فرمايد : اللَّجاجَةُ تُسِلُّ الرَّأىَ. (2) لجاجت ، رأى درست را مى دزدد. يعنى همان گونه كه دزد ، پنهانى به خانه اى وارد مى شود و هر چه را مى خواهد ، بدون آن كه صاحب خانه بفهمد ، مى دزدد ، لجاجت ها نيز مخفيانه به ذهن آدمى دستبرد مى زنند و بر انديشه او مسلّط مى گردند و او را از حقيقت باز مى دارند ، بدون آن كه صاحب فكر ، احساس كند ، و بدين طريق ، رأى درست و استوار را از او مى دزدند . نيز در سخن امام على عليه السلام آمده است كه صاحبان تعصّب ولجاجت نمى توانند از اصحاب رأى (صاحب نظران) باشند، آن جا كه مى فرمايد: اللَّجوجُ لا رَأىَ لَهُ. (3) لجوج ، رأيى [ درست] ندارد.

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 558 ح 1984 .
2- .ر . ك : ج 2 ص 562 ح 1993 .
3- .ر . ك : ج 2 ص 562 ح 1994 .

ص: 91

شرايط پالايش عقيده
اشاره

و اگر شخصى لجوج در مسئله يا مسائلى ، نظرى درست ارائه كند ، لجاجتش موجب مى شود كه موقعيت و وثاقتش بر هم بخورد ، آنچنان كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود : اللَّجاجُ يُفسِدُ الرَّأيَ . (1) لجاجت ، رأى را تباه مى كند. پايان لجاجت نيز آن گونه است كه پيامبر خدا مى فرمايد : إيّاكَ وَاللَّجاجَةَ ؛ فَإِنَّ أَوَّلَها جَهلٌ وآخِرَها نَدامَةٌ. (2) از لجاجت بپرهيز كه آغازش ، نادانى و پايانش پشيمانى است. لازم به يادآورى است كه آنچه آورده شد _ چنان كه بدان اشاره گرديد _ مهم ترين موانع پالايش عقيده اند و در بخش هفتم در ذيل عنوان «موانع شناخت» ، تمامى موانع ذكر خواهند شد.

شرايط پالايش عقيدهاين شرايط ، پژوهشگر را يارى مى دهند تا حقيقت را درك كند ، به طورى كه بدون اين شرايط ، اطمينان به نتايج پژوهش ها حاصل نمى گردد. اين شرايط عبارت اند از : 1 . تأنّى ، 2 . تجربه ، 3 . تمركز انديشه ، 4 . پويايى انديشه ، 5 . تبادل نظر ، 6 . امدادهاى غيبى.

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 562 ح 1995 .
2- .ر . ك : ج 2 ص 562 ح 1992 .

ص: 92

1 . تأن_ّى

1 . تأن_ّىتأن_ّى ، به معناى خوددارى از شتاب كردن در اظهار نظر و انتظار پخته شدن رأى است. پژوهشگر ، آن گاه كه در مسئله اى مى انديشد ، نخست به يك انديشه ابتدايى مى رسد كه نمى توان بر آن اعتماد كرد. تأنّى ، به پژوهشگر فرصت مى دهد تا به تدريج با بررسى دقيق و توجّه به جوانب گوناگون مسئله ، انديشه اى پخته و قابل اعتماد ، عرضه بدارد. امام على عليه السلام فرموده است : الرَّأيُ مَعَ الأَناةِ ، وبِئسَ الظَّهيرُ الرَّأيُ الفَطيرُ . (1) رأى [درست] ، با تأن_ّى حاصل مى گردد و بدترين پشتوانه ، رأى ناپخته (خام) است. نقطه مقابل تأنّى ، شتاب كردن است و شتاب كردن ، از آن جا كه پژوهشگر را از فرصت هاى كافى براى بررسى كامل و رسيدگى تمام عيار ، محروم مى كند ، زمينه ساز لغزش انديشه و اشتباه در بررسى مى گردد ، چنان كه امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد : العَجَلُ يوجِبُ العِثارَ . (2) شتاب كردن ، سبب لغزش مى شود. از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز چنين گزارش شده است : مَن تَأَنّى أصَابَ أو كادَ ، ومَن عَجِلَ أخطَأَ أو كَادَ . (3) آن كه تأن_ّى بورزد ، به واقع مى رسد ، يا بدان نزديك مى شود ؛ و آن كه شتاب بورزد ، خطا مى كند ، يا به خطا نزديك مى شود.

.


1- .كشف الغمّة : ج 3 ص 139 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 81 ح 76 .
2- .غرر الحكم : ح 432 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 848 .
3- .المعجم الكبير : ج 17 ص 310 ح 858 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 259 ح 3082 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 232 ح 363 ، كنز العمّال : ج 3 ص 99 ح 5678 .

ص: 93

2 . تجربه

پس تأ نّى ، پژوهشگر را به رأى درست ، نزديك مى كند و اگر ديگر شرايط پالايش عقيده فراهم آيد ، او به واقعيت دست مى يابد و چنانچه شرايط ديگر فراهم نگردد و به واقعيت دست نيابد ، لااقل بدان نزديك مى شود. در مقابل ، شتاب ، پژوهشگر را به خطا مى اندازد و اگر شخص شتاب زده در بررسى هايش به واقع نيز برسد ، يك اتّفاق است . از اين رو ، امام على عليه السلام فرزندش امام مجتبى عليه السلام را چنين سفارش كرده است : أَنهاكَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالقَولِ وَالفِعلِ . (1) تو را از شتاب زدگى در گفتار و رفتار ، بر حذر مى دارم.

2 . تجربهبه طور طبيعى ، رأى كسانى كه در اظهار نظر و بررسى ، از تجربه و خُبرويّت بهره نمى برند ، نادرست و غير واقعى است. امام على عليه السلام نقش تجربه و تأثير آن را در شناخت ، چنين به تصوير مى كشد : كُلُّ مَعرِفَةٍ تَحتاجُ إِلَى التَّجارِبِ. (2) هر شناختى ، به تجربه هايى نيازمند است. در حديثى ديگر ، امام على عليه السلام معارف عقلى را به دو بخش تقسيم مى كند : العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ وعَقلُ التَّجرِبَةِ وكِلاهُما يُؤَدّي إِلَى المَنفَعَةِ. (3) عقل ، دو گونه است : عقل سرشتى و عقل اكتسابى. و هر دو به سود مى انجامد. همچنين در حديثى ديگر ، چنين فرموده است :

.


1- .الأمالى ، مفيد : ص 221 ح 1 ، الأمالى ، طوسى : ص7 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 71 ص339 ح 5 و ج 78 ص 98 .
2- .ر . ك : ج 2 ص 456 ح 1775 .
3- .ر . ك : ج 2 ص 454 ح 1772 .

ص: 94

فِي التَّجارِبِ عِلمٌ مُستَأنِفٌ. (1) در تجربه ها ، دانش جديد [نهفته] است. و نيز چه رسا و زيبا فرموده است كه : رَأيُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ تَجرِبَتِهِ. (2) [ارزش] رأى آدمى ، به اندازه تجربه و خُبرويّت اوست. يعنى هر چه تجربه انسان در زمينه هايى كه اظهار رأى مى كند ، افزون تر گردد ، اظهار نظرش به واقع نزديك تر مى شود. به سخن ديگر ، هر كه باتجربه و خبره تر باشد ، رأيش استوارتر است. در روايت ديگرى ، از امام على عليه السلام چنين نقل شده است : أملَكُ النّاسِ لِسَدادِ الرَّأيِ كُلُّ مُجَرَّبٍ . (3) سرآمدِ مردم در داشتنِ رأى استوار ، انسان هاى باتجربه اند. بنا بر اين ، امام على عليه السلام دانشى را كه از راه تجربه به دست مى آيد ، دقيق تر از دانشى مى داند كه تنها در فضاى درس و بحث حاصل گردد. به عقيده ايشان ، طبّ تجربى از طبّ كلاسيك به حكمت و علم پزشكى ، نزديك تر است. بدين جهت مى فرمايد: المُجَرَّبُ أحكَمُ مِنَ الطَّبيبِ . (4) انسان باتجربه ، داناتر از پزشك است.

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 454 ح 1773 .
2- .غرر الحكم : ح 5426 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 269 ح 4943 .
3- .غرر الحكم : ح 3048 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2704 .
4- .غرر الحكم : ح 1203 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 45 ح 1128 .

ص: 95

3 . تمركز انديشه
عوامل تمركز انديشه

از نگاه امام عليه السلام ، به عنوان يك قاعده عمومى ، در هر زمينه كه تجربه كافى فراهم شود ، كار ، محكم و استوار مى گردد، و چه رسا اين مطلب را در اين سخن فرموده است : مَن حَفِظَ التَّجارِبَ أصابَت أفعالُهُ. (1) آن كه تجربه آموزد ، رفتارش استوار مى گردد.

3 . تمركز انديشهتمركز انديشه ، جوانب هر مسئله را براى پژوهشگر روشن مى سازد و موجب مى گردد وى رأيش را با اعتنا و توجّه به همه ملزومات ارائه مى كند. هر چه انسان در پژوهش ، به تمركز بيشتر در انديشه برسد ، به حقيقت ، نزديك تر مى شود و هر چه تمركزش كمتر گردد ، از حقيقت ، دورتر مى شود. از اين رو ، اگر پژوهشگر مى خواهد از رأيى استوار برخوردار باشد ، مى بايد عوامل تمركز انديشه را فراهم سازد و از موانع تمركز ، دورى كند.

عوامل تمركز انديشهمهم ترين عواملى كه به تمركز فكر مى انجامند ، در اين روايت امام صادق عليه السلام جمع شده اند : خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ زائِلَ العَقلِ مَشغولَ القَلبِ: فَأوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ، وَالثّانِيَةُ الأَمنُ، وَالثّالِثَةُ السَّعَةُ فِي الرِّزقِ، وَالرّابِعَةُ الأَنيسُ المُوافِقُ... وَالخامِسَةُ _ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ _ الدَّعَةُ. (2) پنج خصلت است كه هر كس يكى از آنها را از دست بدهد ، دل مشغول ،

.


1- .غرر الحكم : ح 9180 .
2- .الخصال : ص 284 ح 34 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 437 ح 1494 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 186 ح 5 .

ص: 96

4. پويايى انديشه

پريشان عقل و ناكام در زندگى مى شود : نخست. سلامت بدن ، دوم. امنيّت ، سوم. گشايش در روزى ، چهارم. رفيق سازگار ، و پنجم. آرامش كه همه اين ويژگى ها را در خود دارد . در اين حديث ، امام صادق عليه السلام از خصلت هايى كه نقش اساسى در كام روايى در زندگى ، سلامت فكر و آرامش خاطر دارند ، سخن مى گويد ؛ خصلت هايى كه بودن آنها سبب تمركز انديشه مى شود و نبود آنها تمركز را بر هم مى زند.

4. پويايى انديشهپويايى و نشاط انديشه و جلوگيرى از بسته انديشى ، شرطى ديگر براى دستيابى به عقيده درست و رأى استوار است. سفارش امام على عليه السلام در اين زمينه ، چنين است : أمخِضُوا الرَّأيَ مَخضَ السّقَاء يُنتِج سَديدَ الآراءِ. (1) نظر را مانند مَشكِ كَره گيرى ، به هم زنيد تا آراى استوار ، به بار آورَد. اگر انديشه بر محور يك رأى ، سرسختى بورزد و در آن جولان ندهد ، به جمود و تحجّر مى رسد و در نتيجه نشاطش بر هم مى خورد و از جنبش و رشد باز مى ماند و قدرت شناخت درست نظريّه ها و سنجش دقيق آنها را از نظر درستى و بطلان يا ضعف و قوّت ، از كف مى دهد. بدين جهت ، امام عليه السلام به پژوهشگر تأكيد مى ورزد كه براى رسيدن به باورهاى درست و آراى استوار ، مى بايد با جنبش و پويايى انديشه ، خود را از بسته انديشى رها سازد و آراى علمى را در ذهن خويش كاملاً بر هم زند و در ابعاد گوناگون مسئله به دقّت بنگرد.

.


1- .غرر الحكم : ح 2569 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 91 ح 2150 .

ص: 97

5 . تبادل نظر

5 . تبادل نظريكى ديگر از شرايط پالايش عقيده ، تبادل نظر است. سفارش امير مؤمنان عليه السلام در اين باره ، چنين است : اِضرِبوا بَعضَ الرَّأيِ بِبَعضٍ يَتَوَلَّدُ مِنهُ الصَّوابُ. (1) آرا را بر هم زنيد تا از آن ، درستى به دست بيايد. از اين سخن ، چنين نتيجه گيرى مى شود كه تبادل نظر به دور از تعصّب ، به طور طبيعى ، نقاط قوّت و ضعف و نيز خطا و درستى آرا و نظريّه ها را روشن مى سازد . بر اين پايه ، آن كه به خود اجازه مى دهد كه در آراى ديگران ، تحقيق و بررسى كند ، اگر اهل پژوهش باشد ، مى تواند آراى درست را از نادرست تشخيص دهد. امام على عليه السلام فرموده است : مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الخَطَاَ . (2) آن كه به پيشواز آراى گوناگون مى رود ، لغزشگاه ها را مى شناسد. در مقابل ، كسى كه به خود اجازه نمى دهد كه در آراى ديگران بنگرد و از آنها اطلاع يابد ، بلكه در هر زمينه كه با آن رو به رو مى شود ، با شتاب به اظهار نظر مى پردازد و تنها به راهنمايى انديشه خود ، اعتنا و بر آراى عقلى خويش اعتماد مى كند ، به گفته امام على عليه السلام ، در اين آراى گوناگون ، گرفتار خطاهاى آشكار و فرساينده مى شود : مَن جَهِلَ وُجوهَ الآراءِ أعيَتهُ الحِيَلُ. (3) آن كه درباره آراى گوناگون ، جهالت ورزد ، ترفندها او را از پاى در مى آورند.

.


1- .غرر الحكم : ح 2567 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 91 ح 2154 .
2- .الكافى : ج 8 ص 22 ح 4 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 388 ، نهج البلاغة : حكمت 173 ، تحف العقول : ص 90 .
3- .غرر الحكم : ح 7865 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 453 ح 8128 .

ص: 98

6 . امدادهاى غيبى

6 . امدادهاى غيبىامدادهاى غيبى ، نقش بزرگى در دست يافتن به باورهاى علمى ، شناخت حقيقت و پالايش عقيده دارند. انسان ، هر قدر هم كه ورزيده و ماهر و آگاه باشد ، به دليل محدود بودن معلوماتش ، نمى تواند به تمام ابعاد مسائل مورد بررسى خود احاطه يابد و از كلّيه زواياى آنها آگاه شود. از اين رو، اگر بخواهد واقع را بويژه در مسائل پيچيده علمى بيابد ، به امدادهاى غيبى ، و به تعبير ديگر ، به گونه اى از الهام و اِشراق ، نياز دارد. بدين جهت ، الكسيس كارل ، معتقد است كه اكتشافات علمى ، تنها نتيجه انديشه انسان نيست. وى در اين زمينه مى گويد : به يقين ، اكتشافات علمى ، تنها محصول و اثر فكر آدمى نيست و نوابغ ، علاوه بر نيروى مطالعه و درك قضايا ، از خصايص ديگرى چون : اِشراق و تصوّر خلاّقه ، برخوردارند. آنان با اشراق ، چيزهايى را كه بر ديگران پوشيده است ، مى يابند و روابط مجهول بين قضايايى را كه ظاهرا با هم ارتباطى ندارند ، مى بينند و وجود گنجينه هاى مجهول را به فراست در مى يابند. تمام مردان بزرگ ، از موهبت «اشراق» برخوردارند و بدون دليل و تحليل ، آنچه را دانستنش اهمّيت دارد ، مى دانند... . يك دانشمند بزرگ ، خود به خود ، به سوى راهى كه منجر به كشف تازه اى خواهد شد ، كشانده مى شود.اين ، همان كيفيتى است كه پيش از اين ، «الهام» ناميده مى شد. دانشمندان را مى توان به دو دسته تقسيم كرد : يكى منطقى و ديگرى اِشراقى. علوم ، ترقّىِ خود را مرهون اين دو دسته متفكّرند. در علوم رياضى نيز كه اساس و پايه اى كاملاً منطقى دارد ، اِشراق ، سهم دارد... . در زندگى عادى نيز مانند قضاياى علمى ، اشراق ، يك عامل شناسايى قوى و در عين حال خطرناك است و تميز آن از توهّم ، گاه دشوار است... و فقط مردان بزرگ و پاكان ساده دل مى توانند با آن به كمال و اوج زندگى معنوى برسند. اين

.

ص: 99

موهبت ، حقّا شگفت انگيز است ، تا جايى كه درك واقعيت ، بدون دليل و تعقّل ، براى ما غير قابل تفسير مى نمايد. (1) همين نظريّه را دانشمند رياضيدان فرانسوى ، ژاك هاداما ، تأييد مى كند ، آن جا كه مى گويد : وقتى ما به شرايط اكتشافات و اختراعات مى انديشيم، محال است بتوانيم اثر ادراكات ناگهانى درونى را ناديده بگيريم. هر دانشمند پژوهشگرى ، كم و بيش ، اين احساس را كرده است كه زندگى و مطالب علمى او ، از يك رشته فعاليت هاى متناوب تشكيل شده است كه در عدّه اى از آنها ، اراده و شعور وى مؤثّر بوده و بقيّه ، حاصل يك سلسله الهامات درونى بوده اند. (2) بنا بر اين ، مى توان گفت كه : هر چه امدادهاى غيبى و الهامات درونى يك انديشمند افزون تر شوند ، آرا و عقايدش درست ترند و مى تواند حقايق علمى بيشترى را كشف كند ، و اگر اين امدادها به كمال برسند ، آرا و عقايد انسان از خطا مصونيت مى يابد. امّا ريشه اين اشراق ها و الهامات درونى چيست؟ مادّه گرايان از پاسخ دادن بدان ناتوان اند ؛ ولى خداپرستان مى دانند كه ريشه آن ، خداوند است. خداوند متعال است كه بر بنده اش منّت مى گذارد و اين موهبت را به هر كه بخواهد ، به اندازه شايستگى اش و به مقتضاى حكمت الهى ، عنايت مى فرمايد ، و دعا يكى از وسايل دستيابى به اين شايستگى است. از اين رو ، امام سجّاد عليه السلام خداوند را مى خواند و به ما مى آموزد كه خداوند را اين گونه بخوانيم تا ما را بر آراى استوار ، مدد برساند :

.


1- .انسان ، موجود ناشناخته ، ترجمه پرويز دبيرى ، تهران شركت افست ، ص 139 و 140 .
2- .امدادهاى غيبى در زندگى بشر ، ص 80 .

ص: 100

وأَعوذُ بِكَ مِن دُعاءٍ محَجوبٍ، ورَجاءٍ مَكذوبٍ، وحَياءٍ مَسلوبٍ، وَاحتِجاجٍ مَغلوبٍ، و رَأيٍ غَيرِ مُصيبٍ. (1) [خدايا !] به تو پناه مى برم ، از : دعاى به مانع خورده ، اميد دروغين ، بى حيايى ، استدلالى كه شكست خورده ، و رأى نااستوار. به علاوه ، مى بايد توجّه كنيم كه «دعا» ، يكى از ريشه هاى الهام و اشراق است و انسان را به سوى ريشه هاى ديگر نيز مى كشاند. شرح عوامل و زمينه هاى الهام و اشراق ، در فصل چهارم از بخش ششم خواهد آمد. (2)

.


1- .بحار الأنوار : ج 91 ص 156 .
2- .ر . ك : ج 2 ص 481 (خاستگاه الهام) .

ص: 101

فصل پنجم : آزمودن عقيده

نشانه هاى عقايد علمى
اشاره

فصل پنجم : آزمودن عقيدهدر اين فصل ، يكى از مهم ترين مسائلى را كه مى بايد پيش از ورود به مباحث اعتقادى بدان توجّه شود ، عرضه مى داريم و آن ، مسئله «آزمودن عقيده» است. آيا معيارى وجود دارد كه انسان بتواند با آن ، عقيده و آرايَش را بيازمايد و بر درستى آنها واقف گردد؟ چگونه پژوهشگر مى تواند بفهمد كه آنچه خود يا ديگرى علم حقيقى و عقيده علمى مى داند ، حقيقتا چنين است و تخيّل دانش و خوددانابينى نيست؟ آيا در احاديث اسلامى ، آموزه ها و سفارش هايى در زمينه آزمودن عقيده وجود دارد؟ پاسخ ، اين است كه : عقايد علمى ، عقايد غير علمى و نيز خوددانابينى ، هر يك نشانه ها و آثارى دارند كه پژوهشگر مى تواند به وسيله آنها آرا و عقايد خود و ديگران را بيازمايد و درستى يا نادرستى شان را كشف كند. امام على عليه السلام درباره نشانه هاى عقايد علمى و غير علمى ، سخنى جامع دارند كه به جهت نكات ارزنده اش ، شايسته دقّت و تأمّل است.

نشانه هاى عقايد علمىابتدا ، سخن امام على عليه السلام را در مورد آثار و نشانه هاى عقايد علمى و ويژگى هاى

.

ص: 102

1. توجّه به مجهولات

دانايان واقعى ، نقل مى كنيم و سپس نشانه هايى را كه در كلام ايشان آمده است ، يك به يك ، مورد تبيين و بررسى قرار مى دهيم. امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد : إِنَّ العالِمَ مَن عَرَفَ أَنَّ ما يَعْلَمُ فى ما لا يَعْلَمُ قَليلٌ ، فَعَدَّ نَفْسَهُ بِذلِكَ جاهلاً ، فَازْدادَ بِما عَرَفَ مِن ذلِكَ فى طَلَبِ العِلْمِ اجْتِهادَا. فَما يَزالُ لِلْعِلمِ طالبا وَ فيه راغبا وَ لَهُ مُستفيدا وَ لاِهْلِهِ خاشِعا وَ لرَأيِهِ مُتَّهِما وَ لِلصَّمْتِ لازِما وَ لِلْخَطَأ حاذِرا ، وَ مِنْهُ مُستَحييا ، و إِنْ وَرِدَ عَلَيْهِ ما لايَعرِفُ، لَمْ يُنكِرْ ذلِكَ لِما قَرَّرَ بِهِ نَفْسُهُ مَنَ الجَهالَةِ . (1) به راستى ، داناى واقعى ، كسى است كه بفهمد آنچه مى داند ، در مقايسه با آنچه نمى داند ، اندك است و بدين جهت ، خود را نادان مى شمارد ، و با اين شناخت دقيق از ميزان مجهولات خود ، تلاشش براى تحصيل علم ، فزونى مى يابد. بر اين اساس ، داناى واقعى هميشه در جستجوى دانش و علاقه مند به تحصيل و استفاده از آگاهى [ ديگران] است و براى اهل دانش، فروتنى مى كند و رأى خود را متّهم مى داند و ملازم با سكوت است و از خطا حذر مى كند و از آن شرمگين مى شود و اگر چيزى براى او مطرح شود كه شناختى به آن ندارد ، آن را انكار نمى كند ؛ چون ميزان مجهولات خود را مى داند. در مجموع ، از بيان امام عليه السلام ، هفت نشانه براى دانايان واقعى و صاحبان عقايد علمى ، قابل استخراج است. اين نشانه ها عبارت اند از: 1. توجّه به جهل خود ، 2. عطش فزاينده براى دانش اندوزى ، 3. فروتنى در برابر اهل دانش ، 4. متّهم ديدن رأى خود ، 5 . خاموشى ، 6. حذر كردن از خطا ، 7 . انكار نكردن مجهولات. و اينك بررسى و تبيين اين نشانه ها :

1. توجّه به مجهولاتبه عكسِ دانايان خيالى و افراد مبتلا به بيمارى خوددانابينى ، كه فقط معلومات

.


1- .ر . ك : ج3 ص412 ح3023 .

ص: 103

خود را مى بينند و از مجهولات خود غافل اند ، دانايان واقعى و صاحبان آرا و عقايد علمى ، مجهولات خود را مى بينند و با مشاهده مجهولات بزرگ و بى نهايت خود ، معلومات خويش را به حساب نمى آورند. اين گونه افراد ، از ديدگاه امام على عليه السلام شايستگى عنوان «عالِم» را دارند و نظر و رأى آنان در مسائل عقلى ، معتبر و قابل اعتماد است. به راستى ، «عالِم» كسى است كه بفهمد آنچه مى داند ، در مقايسه با آنچه نمى داند ، اندك است ؛ پس خود را جاهل به شمار آورد. پس ، عالِم حقيقى ، هر چه دانسته هايش زيادتر گردد، مجهولاتش بيشتر مى شود ، و هر چه دانشش افزون گردد ، آگاهى اش به اين كه دانسته هايش محدود است و قابل قياس با مجهولاتِ نامحدود نيست ، بالاتر مى رود. از اين جهت ، هر كس راه شناخت حقايق و عقايد علمى را مى پيمايد ، بدان جا مى رسد كه دانسته هايش را چنان اندك مى بيند كه در برابر مجهولات ، چيزى به حساب نمى آيند. پس ، تنها به خاطر اين مقدار دانش اندك ، خود را شايسته نمى بيند كه عالِم محسوب گردد ؛ بلكه با بررسى دقيق علمى و واقع نگرى ، براى خود در برابر دانشمندان ، جايى نمى بيند. در اين جاست كه انسان احساس مى كند كه هر چه دانشش افزوده گردد ، فاصله ميان دانسته ها و مجهولاتش بيشتر مى شود و به سخن ديگر ، ميزان بالا رفتن سطح علمى آدمى ، برابر است با ميزان زيادتى مجهولات او . بدين جهت ، هر كسى كه درباره انسانْ اندك شناختى ندارد ، برايش مجهولى در زمينه انسان شناسى نيست و از اين روست كه اگر از نادانى بپرسى : «انسان چيست؟» ، پاسخ مى دهد : اين كه امرى روشن است! انسان، موجودى است كه با دو پا راه

.

ص: 104

مى رود. انسان ، يعنى انسان. اين چه پرسش بى معنايى است؟! نيز اگر از او بپرسى : «آيا درباره انسان چيزى هست كه ندانى؟» ، پاسخ مى دهد : هرگز! زيرا به نظر من ، انسان چنان شناخته شده است كه نيازمند به معرّفى و توضيح نيست. امّا همين شخص ، اگر به پژوهش درباره انسان شناسى رو كند ، هر چه دايره تخصص و تحقيقش گسترش يابد ، ميزان مجهولاتش درباره اين موجود شگفت انگيز و پيچيده و پر از اسرار ، بالاتر مى رود و هر چه در حقيقتِ انسان ، ژرف نگرى بيشترى كند ، پرسش هاى بيشتر و بيشترى برايش مطرح مى شوند. آرى، انسان براى شخص نادان ، موجودى است كه شناختش به پايان رسيده است ؛ ولى انديشمند پژوهشگرى چون الكسيس كارل كه عمرى را در انسان شناسى سپرى كرده ، حاصل پژوهش و ثمره همه تلاش هايش ، كتابى با عنوان انسان ، موجودى ناشناخته است . البته نزد عالِمان حقيقى ، تنها انسان ، موجود ناشناخته نيست ؛ بلكه همه موجودات عالَم ، پيچيده و پر از اسرار و ناشناخته اند. مى گويند : دانشمندى فرانسوى به نام فيلسْتى دى لامنه گفته است : اگر كسى بتواند يك ريگ كوچك را معرّفى كند ، خداوندى را در اختيارش مى نهم. (1) البته انسان نه تنها يك ريگ ، بلكه يك ذره از ذرات آن را نيز نمى تواند به صورت دقيق معرّفى كند. مگر نمى بينيم دانش بشرى ، هر روز ، اسرار جديدى را از «اتم» ، كشف مى كند؟ آيا اين ، بدان معنا نيست كه تا امروز ، بشر از شناخت

.


1- .سير حكمت در اروپا : ج 1 ص 136 .

ص: 105

كامل يك ذره از ذرات هستى نيز ناتوان بوده است؟ از همين جاست كه تمام هستى ، به نظر عالِم حقيقى و نه عالِم خيالى ، پر از اسرار پيچيده و ناشناخته است و هر چه بر علمش افزوده گردد ، شناختش نسبت به اسرار و پيچيدگى هاى هستى بيشتر مى شود و نشانه هايى را آشكار مى سازد كه خود ، نيازمند پژوهش اند ، چنان كه بسيارى از مجهولاتش نيز هويدا مى شود. بر اين پايه ، هر چه بر معلومات انسان افزوده شود ، مجهولاتش بيشتر مى گردد ، تا بدان جا كه اعداد از بيان فاصله ميان معلومات و مجهولات انسان ، ناتوان مى شوند ؛ زيرا دانسته هايش محدود و مجهولاتش نامحدود است و عدد نمى تواند نامحدود را شماره كند ، و همين ، معناى سخن پيش گفته امام على عليه السلام است : إِنَّ العالِمَ مَن عَرَف أَنّ ما يَعلَمُ فيما لا يَعلَمُ قَليلٌ ، فَعَدَّ نَفسَهُ بِذلِكَ جاهِلاً. (1) به راستى ، عالِم ، كسى است كه بفهمد آنچه مى داند ، در مقايسه با آنچه نمى داند ، اندك است و بدين جهت ، خود را نادان مى شمارد . و همين است معناى سخن منسوب به سقراط كه : تا به آن جا رسيد دانش من كه بدانم همى نمى دانم .

و از ابن سينا نيز چنين نقل شده است :

دل گرچه در اين باديه بسيار شتافت يك موى ندانست ولى موى شكافت . اين كه عالمان واقعى ، خود را جاهل نسبى به شمار بياورند ، اختصاص به سقراط و ابن سينا ندارد ؛ بلكه همان گونه كه امام على عليه السلام فرمود ، اين از

.


1- .ر . ك : ج 3 ص 412 ح 3023 .

ص: 106

ويژگى هاى تمامى عالِمان حقيقى است و عالِم ، جز اين نيست. اكنون ببينيم امام على عليه السلام درباره دانش خود ، چه مى گويد و چگونه ميان دانسته ها و مجهولاتش مقايسه مى كند ؛ همان امامى كه مى فرمود : سَلوني قَبلَ أن تَفقِدوني. (1) از من بپرسيد ، پيش از آن كه مرا از دست بدهيد. همان امام برجسته اى كه مى فرمود : عِندي عُلومُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ. (2) نزد من ، دانش اوّلين و آخرين است. همان عالِمى كه در توصيف دانش او قلم ها مى شكنند و زبان ها لال مى گردند و نمى توانند او را توصيف كنند ؛ همو كه مى فرمود : لَقَدِ اندَمَجتُ عَلى مَكنونِ عِلمٍ لو بُحتُ بِهِ لاَضطَرَبتُم اضطِرابَ الأَرشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ البَعيدَةِ. (3) در اقيانوس دانش نهانى فرو رفته ام ، كه اگر چنان كه هستم ، آشكار گردم ، شما همانند ريسمانى كه در چاهى ژرف مى لرزد ، [ مضطرب و] لرزان مى گرديد . همين دانشمند برجسته ، با همه دانش سرشارش _ كه گوش ها از شنيدنش ناتوان اند _ دانش خود را در برابر آنچه نمى داند ، هيچ مى شمرد و آن گاه كه در برابر پروردگار ، تضرّع مى كند ، دانش خود را با دانش نامحدود خداوند متعال مى سنجد و در پيشگاه او به نادانى خود ، اعتراف مى نمايد. در دعاى «يستشير» كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به وى آموخت و به وى سفارش كرد كه

.


1- .موسوعه الإمام علىّ بن أبى طالب عليه السلام : القسم الحادي عشر / الفصل الرابع / الباب العاشر : سلوني قبل أن تفقدوني.
2- .موسوعة الإمام علىّ بن أبى طالب عليه السلام : القسم الحادي عشر / الفصل الثالث / علم الشرايع : ح 4993 .
3- .موسوعة الإمام علىّ بن أبى طالب عليه السلام : القسم الحادي عشر / الفصل الثاني / لم يجد حملة لعلمه : ح 4936 .

ص: 107

به جانشين پس از خود نيز بياموزد و آن را در هر صبح و شام تكرار كند ، مى بينيم كه وى با تضرّع و زارى ، خداوند عز و جل را چنين مورد خطاب قرار مى دهد: أنتَ العالِمُ وأَنَا الجاهِلُ . (1) تو ، دانايى و من ، نادانم . اين ، حقيقتى است علمى و دقيق و به راستى ، امام عليه السلام مجامله و مبالغه نمى كند و به اندازه مويى، از دايره حقيقت ، منحرف نمى شود. آنچه از او صادر مى گردد ، عين حقيقت است ، نه ذره اى كم و نه ذره اى بيش. سخنى ديگر از امام على عليه السلام كه به معرّفى نشانه هاى عالِم حقيقى و تمييز ميان عالِم حقيقى و غير حقيقى مى پردازد ، چنين است : العالِمُ مَن عَرَفَ قَدرَهُ ، وكَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن لا يَعْرِفَ قَدْرَهُ . (2) عالِم ، كسى است كه اندازه خود را بشناسد ، و براى جهل آدمى ، همين بس كه اندازه خود را نشناسد. روشن است كه منظور از اندازه هر كس ، اندازه دانش اوست ؛ يعنى عالِم حقيقى ، كسى است كه ميزان دانش خود را بشناسد و از غرور علمى و بيمارى خوددانابينى در امان باشد ، و هر كس به اين شناخت نرسد و اندازه دانسته هاى خود را در برابر مجهولاتش نداند ، شايسته نيست كه عالِم ناميده شود ، گرچه از دانش هاى گوناگون برخوردار باشد ؛ زيرا همين نادانى ، براى گم راهى و كاهش ارزش آرا و عقايدش ، كافى است.

.


1- .ر . ك : ج 3 ص 396 ح 2979.
2- .ر . ك : ج 3 ص 390 ح 2962 .

ص: 108

2. عطش فزاينده براى دانش اندوزى
3. فروتنى در برابر اهل دانش

2. عطش فزاينده براى دانش اندوزىپس از آن كه عالِم ، دانسته هايش را با مجهولاتش به دقّت سنجيد و دانست كه دانسته هايش در برابر مجهولات ، چيزى به حساب نمى آيد ، تشنگى آگاهى و درك ، در وجودش بالا مى رود و عشق و حرص به دانش ، توان و تلاشش را براى شناخت حقايق هستى بالا مى برد ، چنان كه امام على عليه السلام فرمود : العالِمُ مَن لاَ يَشبَعُ مِنَ العِلمِ وَلا يَتَشَبَّعُ بِهِ. (1) عالِم ، آن است كه از دانش ، سير نگردد و گمان نكند كه سير شده است. چنان كه فرمود : العالِمُ الذي لا يَمِلُّ مِن تَعَلُّمِ العِلمِ. (2) عالِم ، از فراگيرى دانش ، خسته نمى شود. در مقابل ، عالِم نمايانْ قرار دارند كه بيمارى خوددانابينى ، آنان را از استمرار آموزش و پژوهش باز مى دارد. اين بيمارى ، به بيمار فرصت نمى دهد كه در آنچه نمى داند ، پژوهش كند ؛ بلكه او را به وهم مى اندازد كه به همه چيز داناست و دانش طلبى براى او نقص به شمار مى رود.

3. فروتنى در برابر اهل دانشسومين نشانه اى كه امام عليه السلام در معرّفى عالِم حقيقى بيان فرموده ، فروتنى در برابر دانشمندان است. انسان به هر مرتبه از دانش كه برسد ، وقتى دانسته هايش را با مجهولات بسنجد ، غرور بر او غلبه نمى كند و ديگر تنها به دانسته هاى خويش نمى نگرد ؛ بلكه به پژوهش ها و دانش ديگران نيز به ديده احترام و ارزش

.


1- .ر . ك : ج 3 ص 402 ح 2995 .
2- .ر . ك : ج 3 ص 402 ح 2996 .

ص: 109

4. متّهم كردن رأى خود
5 . خاموشى گزيدن

مى نگرد و در برابر دانش آنان ، فروتنى مى كند. در مقابل ، عالِم نمايان _ كه خود را داناترينِ دانايان مى انگارند _ خويش را در برابر ديگران بالا برده ، ديگران را تحقير مى كنند. اين بيماران ، گمان مى كنند كه اگر در برابر دانشمندان فروتنى كنند ، از مرتبت علمى شان كاسته مى شود ، چنان كه خيال مى كنند مردم ، فروتنى و احترامشان را براى عالِمان ديگر ، به حساب دانش كم اينان مى گذارند. بدين جهت ، وانمود مى كنند كه هيچ كس از آنان داناتر نيست و از اين رو با ديده عيبجويى و نه از روى نقد و بررسى ، هر نظريّه اى را از هر دانشمند و درباره هر مسئله اى مورد ايراد و انتقاد قرار مى دهند .

4. متّهم كردن رأى خودچهارمين نشانه عالِم حقيقى در سخن امام على عليه السلام ، آن است كه شخص ، رأى و نظريّه خويش را در معرض نقد بداند. دانشمند حقيقى و آگاه ، كه مجهولاتش را بى شمار مى داند ، رأى و نظريّه خود را از خطا مصون نمى داند ؛ بلكه به آرا و نظريّات خويش ، به ديده اتّهام مى نگرد و تا آن زمان كه نزد او يك فرضيّه علمى ، منطقى و منطبق با واقع به اثبات نرسد ، آن را معتبر نمى شمرد. چه بسيار آرا و عقايدى كه قرن هاى طولانى بر جهان به عنوان نظريّه هاى علمى و قطعى ، حاكم بوده و كسى در درستى شان ترديد نداشته ، ولى پيشرفت هاى علمى ، بطلان آنها را به اثبات رسانده است ، مانند فرضيّه بطلميوس در علم هيئت.

5 . خاموشى گزيدنپنجمين ويژگى عالِم حقيقى در سخن امام على عليه السلام ، سكوت مداوم است.

.

ص: 110

دانشمند حقيقى ، كه مى فهمد دانسته هايش در برابر مجهولاتِ بى شمار و نامحدود ، اندك است ، به خود اجازه نمى دهد در هر مسئله اى اظهار نظر كند. شهيد ثانى رحمه اللهدرباره قاسم بن محمّد بن ابى بكر ، يكى از فقيهان برجسته و مورد اتّفاق مدينه ، گزارش مى دهد كه مسئله اى از او سؤال شد و گفت : نمى دانم. سؤال كننده گفت : نزد تو آمده ام و غير از تو را نمى شناسم. قاسم گفت : به ريش بلند و جمعيت اطرافم ، نگاه مكن. به خدا سوگند ، اين مسئله را نمى دانم! پيرمردى قريشى كه در كنارش نشسته بود ، گفت : برادرزاده! ملازم وى باش . آن گاه گفت : به خدا سوگند ، تو را در هيچ مجلسى خردمندتر از امروز نديدم . آن گاه قاسم گفت : وَاللّهِ لَأَن يُقطَعَ لِساني أَحَبُّ إِلَيَّ أَن أَتَكَلَّمَ بِما لا عِلمَ لي بِهِ. (1) به خدا سوگند ، اگر زبانم بريده شود ، برايم دوست داشتنى تر از اين است كه درباره آنچه علم ندارم ، سخن بگويم. آن كه از غرور علمى و بيمارى خوددانابينى ، پيراسته است ، آمادگى ندارد كه با هر قيمتى ، درباره آنچه نمى داند ، اظهار نظر كند. از اين رو ، خاموشى مى گزيند و از پاسخ دادن به بسيارى از مسائل ، خوددارى مى كند و اين ، همان بيان زيباى امام على عليه السلام است كه : قولُ «لا أعلَمُ» نِصفُ العِلمِ. (2) سخنِ «نمى دانم» ، نيمى از دانش است.

.


1- .أعلام الموقّعين : ج 4 ص 278 و 279، جامع بيان العلم : ج 2 ص 66 .
2- .ر . ك : ج 3 ص 274 ح 2663 .

ص: 111

6 . خوددارى از خطا
7. انكار نكردن مجهولات

اين بر خلاف رويّه مبتلايان به غرور علمى و خوددانابينى است ؛ كسانى كه نه تنها هيچ درنگ نمى كنند ، بلكه به سرعت و بدون تأمّل ، به آنچه از آنان پرسيده مى شود ، پاسخ مى گويند. آنان كسانى هستند كه نمى توان گفت عالم نيستند ؛ بلكه بايد گفت بيمارند و بلكه چنان كه امام على عليه السلام توصيف نموده ، ديوانه اند : إِنَّ مَن أجابَ في كُلِّ ما يُسأَلُ عَنهُ لَمَجنونٌ. (1) آن كه به هر چه از او سؤال مى شود ، پاسخ گويد ، ديوانه است.

6 . خوددارى از خطااين ، ششمين ويژگى عالِم حقيقى در سخن امام على عليه السلام است. آن كه از غرور علمى به دور است و اندازه جهل خود را مى شناسد ، هر گاه بخواهد رأيى را در يك مسئله ابراز كند ، انديشه خود را متمركز مى كند و بر حواسّ خود مسلّط مى گردد تا مبادا به خطا افتد. آن گاه با دقّت و توجّه به تمام جوانب مسئله ، رأى خود را اظهار مى كند. بدين جهت ، زبان خردمند ، هميشه در پس عقل اوست (2) و هيچ گاه خردمند ، سخن نسنجيده بر زبان نمى آورد تا مبادا در گفته هايش به خطا بيفتد ، بر خلاف مبتلايان به غرور علمى و بيمارى خوددانابينى ، كه بى درنگ و بدون تأمّل ، درباره هر چه بر آنان عرضه مى گردد، اظهار نظر مى كنند.

7. انكار نكردن مجهولاتآخرين نشانه اى كه امام على عليه السلام شخصيت عالِم حقيقى را بدان مى شناساند ، «انكار نكردن چيزى است كه آن را نمى داند». اگر چيزى بر عالِم حقيقى عرضه گردد كه آن را نمى شناسد ، به خاطر جهل خود ، آن را انكار نمى كند. كسى كه از

.


1- .ر . ك : ج 3 ص 274 ح 2661 .
2- .ر . ك : ص 415 ح 575 و576 .

ص: 112

بيمارى غرور علمى ، در امان است و به كمىِ معلومات خود و نامتناهى بودن مجهولاتش آگاه است ، عقلش به وى اجازه نمى دهد كه آنچه را نمى داند و برايش مجهول است ، انكار كند. ابن سينا در اين باره مى گويد : فالصواب أن تسرّح أمثال ذلك إلى بقعة الإمكان ، ما لم يدرك عنه قائم البرهان. (1) درست ، آن است كه امثال اين [ شگفتى ها] را در سراى «امكان» بگذارى، تا زمانى كه بُرهانى بر خلافش اقامه نشده است. اين ، يك حقيقت روشن عقلى و علمى است كه : «ندانستن» بر «نبودن» دلالت نمى كند. چه بسيار حقايقى كه انسان بدانها عالِم نيست ؛ ولى وجود دارند! آيا هزار سال پيش ، بشر از حركت خون و اتم و صدها حقيقت علمى ديگر كه امروزه كشف و ثابت شده است ، خبر داشت؟ آيا ندانستن اين واقعيت ها در گذشته مى تواند دليلى بر نبود آنها باشد؟ اگر آدمى حقيقتا اهل دانش باشد ، مى داند كه بيشتر حقايق هستى ، براى انسان ، مجهول اند. امير مؤمنان عليه السلام در سخنى ديگر ، ضمن برشمردن ويژگى هاى عالِم حقيقى و عالِم نمايان مى فرمايد : لا تَقولوا بِما لا تَعرِفونَ ، فَإِنَّ أَكثَرَ الحَقِّ فيما تُنكِرونَ. (2) آنچه را نمى دانيد ، بر زبان مرانيد ؛ زيرا بيشتر حقايق ، همانهايى هستند كه شما آنها را انكار مى كنيد. امّا اين مسئله كه بدين پايه از روشنى است و هر خردمندى مى داند كه حق

.


1- .الإشارات و التنبيهات : ج 3 ص 418 (النمط العاشر) .
2- .ر . ك : ج 2 ص 104 ح 1119 .

ص: 113

نشانه هاى عقايد غير علمى
اشاره

ندارد آنچه را نمى داند و برايش مجهول است ، انكار كند ، از كسانى كه غرور علمى را وسيله اى براى خوددانابينى قرار داده اند و جز آن را نمى بينند ، پنهان مانده است. توضيحات بيشتر در اين باره ، ضمن سخن گفتن از عقايد غير علمى خواهد آمد.

نشانه هاى عقايد غير علمىمى توان عقايد غير علمى را همان گونه كه در عقايد علمى بيان كرديم ، آزمود و با ويژگى هاى فردِ معتقد به آنها آشنا شد. به سخن ديگر ، نشانه هاى عقايد غير علمى ، همان نشانه هاى عالِم نمايان و دانشمندان خيالى هستند كه امام على عليه السلام پس از بازگو كردن ويژگى هاى عالِم حقيقى ، آنها را بيان فرموده است. در اين جا نيز نخست اصل حديث را مى آوريم و آن گاه هر ويژگى را به بحث مى گذاريم. امام على عليه السلام مى فرمايد : إنَّ الجاهِلَ مَن عَدَّ نَفسَهُ بِما جَهِلَ مِن مَعرِفَةِ العِلمِ عالِمًا وبِرَأيِهِ مُكتَفِيًا ، فَما يَزالُ لِلعُلَماءِ مُباعِدا وعَلَيهِم زارِيًا ، ولِمَن خالَفَهُ مُخَطِّئًا ، ولِما لَم يَعرِف مِنَ الأُمورِ مُضَلِّلاً ، فَإِذا وَرَدَ عَلَيهِ مِنَ الاُمورِ ما لَم يَعرِفهُ أنكَرَهُ وكَذَّبَ بِهِ وقالَ بِجَهالَتِهِ : ما أعرِفُ هذا ، وما أراهُ كانَ ، وما أظُنُّ أن يَكونَ ، وأنّى كانَ ؟ وذلِكَ لِثِقَتِهِ بِرَأيِهِ وقِلَّةِ مَعرِفَتِهِ بِجَهالَتِهِ . فَما يَنفَكُّ بِما يَرى مِمّا يَلتَبِسُ عَلَيهِ رَأيُهُ مِمّا لا يَعرِفُ لِلجَهلِ مُستَفيداً ، ولِلحَقِّ مُنكِراً ، وفِي الجَهالَةِ مُتَحَيِّرًا ، وعَن طَلَبِ العِلمِ مُستَكبِرًا. (1) به راستى كه نادان، كسى است كه خود را در آنچه نمى داند ، دانا شمرد و به انديشه و رأى خويش، اكتفا ورزد ، و هميشه از عالمان ، دورى گزيند و آنان را نكوهش كند ، و آن كه را با او مخالفت ورزد ، خطاكار قلمداد كند ، و هر چيزى

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 106 ح 1122 .

ص: 114

1 . بى اعتنايى به جهل خود
اشاره

را نمى شناسد ، گم راه كننده معرفى نمايد ؛ پس هر زمان كه بر او چيزى عرضه شود كه آن را نمى شناسد، انكار كند و دروغ شمرَد و از روى نادانى بگويد : اين را نمى شناسم و گمان نكنم در گذشته وجود داشته يا اين كه در آينده محقّق گردد . اين همه ، بر پايه اعتماد به انديشه خويش و شناخت اندك از نادانى خويش است. در نتيجه ، به دليل خوددانابينى خيالى، (1) پيوسته از نادانى ، بهره مى برد و منكِر حقيقت مى گردد و در نادانىِ خويش سرگردان مى شود و از طلب دانش، سر باز مى زند . بر پايه اين حديث ، روشن مى گردد كه نشانه هاى عقايد غير علمى ، مانند نشانه هاى عقايد علمى ، هفت تاست : 1. بى اعتنايى به جهل خود ، 2. ناديده گرفتن آراى ديگران ، 3. دورى از عالِمان ، 4. تخطئه مخالفان ، 5 . انكار مجهولات ، 6. سرگردانى در نادانى ، 7. سر باز زدن از دانش اندوزى. و اينك شرح اين نشانه ها:

1 . بى اعتنايى به جهل خودنخستين نشانه صاحبان عقايد غير علمى كه به جهت بيمارى درونى ، خود را عالِم مى انگارند ، اين است كه مجهولات خود را نمى بينند. بدين جهت ، معلومات اندكشان بزرگ جلوه مى كند و در نظرشان بزرگ مى آيد ، بدان حد كه خود را «عالِم به همه چيز» مى پندارند ، گويا نزدشان مجهولى نيست. بدين جهت ، خود را در هر زمينه خبره مى دانند و به خود اجازه و حق مى دهند كه بر پايه حدس و گمان ، و به تعبير امروزى ها با تحليل ، در هر زمينه اى به سانِ يك رأى علمى قطعى ، اظهار نظر كنند.

.


1- .از آن جا كه ترجمه تحت اللفظى اين عبارت ، براى خواننده فارسى زبانْ نامفهوم بود ، مضمون آن به فارسى برگردانده شد .

ص: 115

اين دسته از مردم ، هر اندازه هم عالم باشند و در هر زمينه اى نيز معرفت داشته باشند ، از نگاه امام على عليه السلام شايسته صفت و لقب «عالِم» نيستند ؛ بلكه شايسته لقب «نادانان حقيقى»اند : إِنَّ الجاهِلَ مَن عَدَّ نَفسَهُ بِما جَهِلَ مِن مَعرِفَةِ العِلمِ عالِمًا . (1) به راستى كه نادان ، كسى است كه خود را در آنچه نمى داند ، عالِم بينگارد . نادانىِ چنين افرادى به اندازه علمشان ، آنان را در چاه تاريكِ جهالت افكنده است ؛ جايى كه روشنايى بدان نمى رسد تا برايشان سودمند باشد. بر اين اساس ، يكى از راه هاى آزمودن عقيده و تميز دادن عقايد علمى از غير علمى ، آن است كه صاحبان عقيده ، مورد آزمون قرار بگيرند كه : آيا به غرور و بيمارى خوددانابينى مبتلايند ، يا از آنها در امان اند؟ و آيا در جايى كه علم ندارند ، به خود اجازه اظهار نظر مى دهند يا خير؟ و خلاصه به چه ميزان ، خود را عالِم مى دانند. از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود : مَن قالَ «إنّي عالِمٌ» فَهُوَ جاهِلٌ. (2) آن كه بگويد من دانايم ، در حقيقت ، نادان است. پس ، نخستين ويژگى عالمان و اهل معرفت ، سلامت آنان از غرور علمى است . عالِمان حقيقى كه بر بالاترين پلكان دانش قرار گرفته اند ، مى دانند كه آگاهى آنان در برابر نادانى شان به حساب نمى آيد. از اين رو ، مبتلايان به غرور علمى و آنان كه گمان مى برند از دانش ، بهره مندند ، به نخستين درجه دانش هم

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 106 ح 1122 .
2- .ر . ك : ج 2 ص 54 ح 952 و ج 3 ص 412 ح 3022.

ص: 116

نرسيده اند و اين ، مصداق سخن امير مؤمنان عليه السلام است : مَنِ ادَّعى مِنَ العِلمِ غايَتَهُ فَقَد أَظْهَرَ مِن جَهْلِهِ نِهايَتَهُ. (1) آن كه پايان دانش را ادّعا كند ، نهايت نادانى خود را آشكار ساخته است. كوته بينان و تنگ نظران و سطحى گرايان ، هر گاه به ميزان اندكى از دانش مى رسند ، غرور علمى ، آنان را به استبداد مى كشاند و اين گونه مى شود كه آنان تمامى مجهولات خود را با مقدار اندكى از دانش خود مى سنجند و خويش را به صورت مطلق ، عالِم مى پندارند. براى مثال ، استاد متخصّص ادبيات ، گمان مى كند كه هر كسى كه در فهم ادبيات مانند او باشد ، به هر چيزى علم دارد و مى تواند در هر زمينه و هر مسئله اى رأى قاطع صادر كند. يا عالم رياضيات ، معتقد است كه رياضيدانان ، عالِم اند و مُجازند در هر زمينه اى ولو عقيدتى و اجتماعى ، اظهار نظر كنند. و همين گونه است : فقيه ، اصول دان ، فيلسوف ، مفسّر و ديگران. هر كسى در هر شاخه اى از دانش و معرفت تخصص پيدا كند ، اگر به غرور علمى مبتلا باشد و نسبت ميان معلومات و مجهولات خود را نشناسد ، گمان مى كند كه انديشه اش از آن رو كه در حوزه تخصصى خودش درست است ، در هر زمينه اى نيز چنين است ، گرچه از تخصصش بيرون باشد. بدين جهت ، به خود حق مى دهد كه در هر مسئله اى اظهار نظر كند. حكايت شده است كه يك عالِم «نحو» ، بر كشتى سوار شد و به هنگام گفتگو با ناخداى كِشتى ، خواست دانش و منزلت علمى خود را به رخ بكشاند تا شايد ناخدا علاقه مند به آموختن «نحو» گردد. بدين جهت از او پرسيد : آيا نحو

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 86 ح 1066 .

ص: 117

بنياد اختلافات عقيدتى

آموخته اى؟ ناخدا پاسخ گفت : خير. عالم نحو بدو گفت : پس نيمى از عمرت بر فناست! هر كه نحو نياموزد ، عمرش را در نادانى ، تباه كرده است . اگر بخواهى از نيمه باقى مانده عمرت بهره ببرى ، مى بايد اين دانش را بياموزى. ناخدا قدرى انديشه كرد و پاسخ اين اديب مغرور بر او گران آمد. چيزى نگذشت كه طوفان در گرفت و دريا متلاطم شد و امواج ، دريا را فرا گرفت. كشتى به تلاطم افتاد و از اين سو به آن سو پرت مى شد و به واژگونى نزديك شده بود كه ناخدا رو به عالِم نحو كرد و ديد خود را باخته و دست از پا نمى شناشد. فرصت را براى پاسخگويى به وى غنيمت شمرد و گفت : اى استاد! آيا شنا بلدى؟ عالِم نحو پاسخ گفت : خير ، شنا نمى دانم. ناخدا گفت : تمام عمرت بر فناست! براى نجات ، چاره اى جز شناگرى نيست. چه اندك اند عالِمانى كه به سانِ اين نحوى نمى انديشند و فريفته غرور علمى نيستند ، بويژه در مسائل اعتقادى ؛ ليكن مغروران ، خواه آنان كه هرگز به پژوهش نپرداخته اند و خواه آنان كه از دريا به قطره اى اكتفا كرده اند ، در اين كه اجتهاد را تنها از آنِ خويش مى دانند و به خود حق مى دهند تا در هر زمينه اى ولو زمينه اى كه در تخصّصشان نيست ، اظهار رأى كنند ، همگى برابرند.

بنياد اختلافات عقيدتىيكى از ريشه هاى اساسى اختلافات عقيدتى و تضاد ميان نظريّه هاى حاكم بر جهان ، در همين اظهار نظر غير متخصّصان ، نهفته است. وقتى نادان عالِم نما اظهار نظر مى كند ، ديگر نادانان ، بدون توجّه به تخصص و به عنوان اين كه او عالم است ، از او مى پذيرند و از وى پيروى مى كنند و بدين صورت ، عقايد و نظريّه هاى متضاد شكل مى گيرد. از امام على عليه السلام سخنى در اين زمينه نقل شده است كه اگر آن را معجزه امام تلقّى كنيم ، مبالغه نكرده ايم :

.

ص: 118

لَو سَكَتَ الجاهِلُ مَا اختَلَفَ النّاسُ. (1) اگر نادان سكوت كند ، مردم اختلاف نمى كنند. به حقيقت ، اگر نادان در آن جا كه تخصصى ندارد ، از اظهار نظر خوددارى ورزد ، اختلافات فكرى و عقيدتى ، برچيده مى شود و انديشه ها به نقطه مشترك مى رسند. اگر نادان در حوزه ، دانشگاه ، بازار و... ، سكوت كند و از اظهار نظرهاى مذهبى ، سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و ... بپرهيزد ، و خلاصه اگر غير متخصّصان ، در مسائل عقيدتى اظهار نظر نكنند ، اختلافات از جامعه بشرى ريشه كن مى گردد . در دوران معاصر و در طول تاريخ ، شاهد ده ها مكتب و صدها عقيده و هزاران فكر متفاوت و بلكه متضاد هستيم و شاهديم كه هر كس گروهى را اطراف خود جمع كرده است و خود را صاحب نظر و رئيس سازمان و گروه مى پندارد و ديدگاه خود را بر آنان فرض مى كند . اگر از ريشه اين اختلافات به طور اساسى جستجو كنيم ، به ريشه هايى مى رسيم كه امام على عليه السلام بدان اشاره فرمود : اظهار نظر نادانان و غير متخصّصان و تحميل ديدگاه هاى پوشالى خويش بر حقيقت و واقعيت . اگر صاحبان انديشه مصمم شوند كه رأيى را تا قطعى نشده ، ابراز نكنند و فرضيّه هاى اثبات نشده را به عنوان ديدگاه هاى علمى عرضه ندارند ، اختلاف به صورت ريشه اى از جامعه بشرى بركَنده مى شود و انديشه ها در زمينه حقايق هستى ، به نقطه هاى مشترك مى رسند ؛ چرا كه حق ، يكى بيش نيست و نمى تواند

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 50 ح 932 .

ص: 119

2. ناديده گرفتن آراى ديگران

بيشتر از يكى باشد. از سوى ديگر ، در ميان همه ديدگاه هاى متناقض و انديشه هاى مختلف و عقايد متضاد ، يك عقيده صحيح و علمى و مطابق با واقع ، وجود دارد و ساير ديدگاه ها قطعا نادرست ، غير علمى و غير واقعى اند. پس چگونه مى شود كه همه آرا و نظريّه ها حق باشند ، با اين كه با يكديگر متناقض اند و هر يك ، رأيى مغاير با ديگرى دارد؟

2. ناديده گرفتن آراى ديگراندومين نشانه صاحب آرا و عقايد غير علمى ، آن است كه به رأى ديگران به هيچ روى ، احترام نمى گذارد و بدان ، نه توجّه دارد و نه اعتنا مى ورزد ؛ بلكه به گفته امام على عليه السلام در حديث پيش گفته : بِرَأيِهِ مُكتَفِيًا . به رأى خويش اكتفا مى ورزد. از اين رو ، يكى از راه هاى آزمودن عقيده ، آن است كه صاحب رأى ، آزمايش شود كه : آيا به خود اجازه مى دهد در آرا و عقايد ديگر بنگرد و آنها را مورد پژوهش و بررسى قرار دهد ، يا معتقد است كه هر آنچه وى مى گويد ، صواب و صحيح ، و آنچه ديگران مى گويند ، نادرست و باطل است؟ آن كه به بيمارى خوددانابينى مبتلاست _ كه لازمه اش اين است كه خود را داناى مطلق مى انگارد _ احساس نمى كند به مطالعه و بررسى آراى ديگران نيازمند است ؛ ولى آن كه از اين بيمارى در امان است و به اندازه محدودِ دانسته هاى خويش در برابر مجهولاتِ بى نهايت ، آگاه است ، احتمال مى دهد كه فهم ديگران درست باشد. بدين روى به رأى خويش بسنده نمى كند و آراى

.

ص: 120

3. دورى از عالمان

ديگران را مورد پژوهش و بررسى قرار مى دهد. امام على عليه السلام در حديثى ديگر مى فرمايد : ما أعْجَبَ بِرَأيِهِ إِلاّ جاهِلٌ. (1) جز نادان ، كسى به رأى خود ، خوش بين نيست.

3. دورى از عالمانسومين نشانه صاحبان آرا و عقايد غير علمى ، آن است كه از نزديك شدن به عالمان حقيقى ، پرهيز مى كنند. آنان مانند خفاشان شب ، از نور خورشيد مى گريزند و به هنگام درخشش خورشيد ، در تاريكى غارها و دخمه ها به سر مى برند. اين مردمان ، از فروغ دانش و دانشمندان حقيقى بيمناك اند و به خود اجازه نمى دهند كه از مخفيگاه خويش بيرون بيايند و به عالمان حقيقى نزديك شوند و از فروغ دانش برخوردار شوند . اينان ، مصداق سخن پيش گفته امام على عليه السلام هستند كه : فَما يَزالُ مِنَ العُلَماءِ مُباعِداً ، وعَلَيهم زارِيًا . [ نادان،] همواره از دانشمندان ، در حال گريز است و آنان را نكوهش مى كند. مردم دانانما، هميشه از دور به آرا و عقايد دانشمندان ، خرده مى گيرند و مرام آنان ، نق زدن است ، نه نقّادى كردن. مبتلايان به بيمارى خوددانابينى ، آمادگى ندارند براى مباحثه و مناظره ، با عالمان همنشين شوند تا عقايدشان به داورى گذاشته شود. آنان با شتاب ، رأى خود را در مسئله مبدأ و معاد ، امور اقتصادى ، سياسى ، عدالت اجتماعى ، مديريت جامعه و... به عنوان تنها رأى و نظر صواب ، ابراز مى دارند و جز براى

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 68 ح 1000 .

ص: 121

4. تخطئه مخالفان
5 . انكار مجهولات

رأى خود يا حزب و سازمان و مؤسسه شان درستى معتقد نيستند و بر اين باورند كه آنچه ديگران مى گويند ، خالى از صواب است و چنانچه جامعه رأى آنان و يا حزب و سازمان و مؤسسه شان را طرد كند ، از جامعه و جمع ، جدا شده ، به مخالفت بر مى خيزند و زبان به انتقاد و نق زدن مى گشايند.

4. تخطئه مخالفانچهارمين نشانه مبتلايان به خوددانابينى ، آن است كه پيوسته آرا و عقايد ديگران را تخطئه مى كنند. به سخن ديگر ، مبتلا به بيمارىِ «معرفت خيالى» مى پندارد كه كليد درك و روشن فكرى ، در قبضه اوست و گمان مى برد كه بر ديگران لازم است كه براى فهم درست آرا و عقايد ، به روش فكرى او پايبند شوند و از او پيروى نمايند تا بدان جا رسند كه او رسيده است. و اگر بدان جا نرسند ، نبايد جز عقايد و آراى خويش را سرزنش كنند ، كه خطا و كج روى از آنهاست ، يعنى همان سخن امام على عليه السلام كه فرمود : ولِمَن خالَفَهُ مُخَطِّئًا . و [ نادان،] هر كس را كه با او مخالفت ورزد ، تخطئه مى كند.

5 . انكار مجهولاتپنجمين نشانه صاحبان رأى غير علمى ، انكار حقايقى است كه نمى دانند ، چنان كه امير مؤمنان ، امام على عليه السلام ، در حديث پيش گفته فرمود : إِنَّ الجاهِلَ . . . إذا وَرَدَ عَلَيهِ مِنَ الأَمرِ ما لايَعرِفُهُ أَنكَرَهُ وكَذَّبَ بِهِ ، وقالَ بِجَهالَتِهِ : ما أَعرِفُ هذا ، وما أَراهُ كانَ ، وما أَظُنُّ أن يَكونَ ، وأَنّى كانَ؟! ولا أَعرِفُ ذلِكَ ، لِثِقَتِهِ بِرَأيِهِ وقِلَّةِ مَعرِفَتِهِ بِجَهالَتِهِ . همانا نادان ، كسى است كه هر گاه كارى بر او عرضه شود كه آن را نمى شناسد ،

.

ص: 122

انكار مى كند و دروغ مى شمرد و از روى نادانى مى گويد : «اين را نمى شناسم و گمان نكنم كه وجود داشته باشد ، يا در آينده محقّق گردد. چگونه وجود داشته است ، در حالى كه من آن را نمى شناسم؟». اين همه ، بر پايه اعتماد به رأى خويش و ناآگاهى از جهالت هايش است. همچنين امام على عليه السلام فرموده است : لا تَرُدَّ عَلَى النّاسِ كُلَّ ما حَدَّثوكَ بِهِ ، فَكَفى بِذلِكَ جَهلاً. (1) همه آنچه را مردم برايت حديث مى كنند ، انكار مكن ، كه اين براى اثبات نادانى ، كافى است. به عنوان مثال ، اگر هزار سال قبل ، به كسى كه به بيمارىِ خوددانابينى مبتلا بود ، گفته مى شد كه موجودات بسيار ريزى وجود دارند كه چشم غير مسلّح ، آنها را نمى بيند و همانها سبب بيمارى هاى جسمى اند ، يا به وى گفته مى شد كه خون در بدن ، گردش مى كند و اگر از حركت باز ايستد ، آدمى مى ميرد ، يا گفته مى شد كه مادّه ، از ذرات ريزى تشكيل شده است و هر جزئى ، خود از ذره هاى ريزتر تشكيل شده و در آن جزء ، الكترون ها بر گرد پروتون ها و نيز هسته ها با سرعت سرسام آورى مى چرخند و آدمى زادگان از اين ذره ، اسلحه هاى ويرانگر مى سازند كه مى تواند در چند لحظه به حيات كره زمين پايان دهد ، بى ترديد ، چنين شخصى ، همه اين پيشگويى ها را نفى مى كرد و آنها را خرافه و خيال مى شمرد و گمان مى كرد كه اگر چنين حقايقى وجود داشت ، وى آنها را ضرورتا مى شناخت و از آن جا كه تا آن زمان ، وى آنها را نشناخته بود ، هر كه چنين ادّعا مى كرد ، او را تكذيب مى نمود و رأى او را غير علمى و بر خلاف واقع مى انگاشت.

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 82 ح 1051 .

ص: 123

6 . لجاجت در مباحث علمى

امام على عليه السلام نيز براى از ميان بردن چنين برخوردهايى با حقايق علمى از سوى مدّعيان معرفت ، در همان حديث فرمود : وذلِكَ لِثِقَتِهِ بِرَأيِهِ وقِلَّةِ مَعرِفَتِهِ بِجَهالَتِهِ . اين اظهار نظرها ، به جهت اعتماد به رأى خويش و آگاهى اندك از مجهولات خود است. به سخن ديگر ، اگر اين منكِران حقيقت ، اندازه نادانى خود را مى دانستند و مى فهميدند كه دانسته هايشان در برابر مجهولات ، به حساب نمى آيد ، اينچنين به عقايد خود كرنش نمى كردند و اين اندازه بر آن اعتماد نمى ورزيدند و آنچه را بدان علم نداشتند ، انكار نمى كردند. امام على عليه السلام در ادامه همان حديث ، آثار زيانبار اين بيمارى خطرناك را چنين گوشزد مى كند : فَما يَنفكُّ مِمّا يَرى فيما يَلتَبِسُ عَلَيهِ رَأيُهُ ومِمّا يَعرِفُ لِلجَهلِ مُستَفيداً ، ولِلحَقِّ مُنكِراً . در نتيجه ، از ناحيه آراى غلطى كه افكار نادرست بر او مشتبه كرده و از طريق آنچه نمى شناسد، پيوسته بر نادانى مى افزايد و حق را انكار مى كند. اين ، بزرگ ترين زيان خوددانابينى است كه نه تنها بيمار را در نادانى نگه مى دارد و بر جهل مركّبش مى افزايد ، بلكه به تدريج ، نادانى هاى نوينى به صورت علم براى او پديدار مى كند و راه درمان ، بيش از پيش بر او مسدود مى گردد.

6 . سرگردانى در نادانىششمين علامت صاحبان آرا و عقايد غير علمى ، اين است كه در نادانى خويش ،

.

ص: 124

7. سر باز زدن از دانش اندوزى

سرگردان است . كسى كه مبتلا به بيمارى خوددانابينى است ، نمى تواند باور كند كه سخن طرف مقابل ، صحيح است و از اين رو، در پى درك حقيقت نيست، در دانايى اندك خويش سير مى كند و گِرد آن مى چرخد، از اين رو مى خواهد حرف خود را به كرسى بنشاند و رأى و عقيده خود را به مخاطب بقبولاند، چنان كه امام على عليه السلام در حديث پيش گفته فرمود : وفِى الجَهالَةِ مُتَحَيِّرًا . و در نادانى خويش سرگردان است .

7. سر باز زدن از دانش اندوزىهفتمين علامت صاحبان آرا و عقايد غير علمى ، تكبّر در تحصيل علم است و به عبارت ديگر ، نادان ، به خاطر تكبّر ، از تحصيل علم ، امتناع مى ورزد. كسى كه خود را چنان دانا مى پندارد كه نادانى خويش را نمى بيند و به رأى ديگران اعتنا ندارد و از دانشمندان فاصله مى گيرد و مخالفانِ آرا و عقايد خود را تخطئه مى كند و با لجاجت مى خواهد عقيده خود را اثبات كند ، معنا ندارد كه در صدد تحصيل و پژوهش باشد ؛ بلكه اين ويژگى ها كبر و غرورى در او ايجاد مى كنند كه براى هميشه از شناخت حقايق هستى محروم مى گردد.

.

ص: 125

فصل ششم : آزادى عقيده

اشاره

فصل ششم : آزادى عقيدهيكى از مسائل بسيار مهم و قابل توجّه در جهان امروز ، بويژه پس از صدور اعلاميه جهانى حقوق بشر ، مسئله «آزادى عقيده» است. در مادّه هجدهم ميثاق بين المللى حقوق مدنى و سياسى ، آمده است : 1 . هر كس حق دارد از آزادىِ فكر ، وجدان و مذهب ، برخوردار شود و از جمله حق دارد مذهب و معتقدات دلخواه خود را داشته باشد يا بپذيرد ، و انفرادا يا مشتركا ، به طور علنى يا در خلوت ، مذهب يا ايمان خود را با عبادات و اجراى فرايض و رسوم و تعليمات مذهبى ، ابراز كند. 2 . هيچ كس نبايد مورد اكراهى واقع شود كه به آزادى او در داشتن يا قبول مذهب يا معتقدات دلخواهش لطمه وارد آورد. 3 . آزادىِ ابراز مذهب يا معتقدات را نمى توان تابع محدوديت ها كرد ، مگر آنچه منحصرا به موجب قانون ، پيش بينى شده و براى حمايت از امنيت ، نظم و سلامت يا عفت عمومى و يا حقوق و آزادى اساسى ديگران ، ضرورت داشته باشد.

.

ص: 126

4 . كشورهاى طرف اين ميثاق ، متعهّد مى شوند كه آزادى والدين و (بر حسب مورد) سرپرستان قانونى كودكان را در تأمين آموزش مذهبى و اخلاقى كودكان، مطابق معتقدات خودشان محترم بشمارند. در مادّه نوزدهم اين ميثاق چنين آمده است : 1 . هر كس حق دارد كه مصون از دخالت ديگران ، داراى عقايدى باشد. 2 . هر كس حقّ آزادى بيان دارد. اين حق ، شامل : آزادى دسترس و دريافت و انتقال اطلاعات و افكار از هر قبيل ، بدون توجّه به سه گونه مختلف انتقال اطلاعات ، خواه شفاهى يا به صورت مكتوب يا به صورت غير مستقيم (مثلاً از طريق هنر) و يا با هر وسيله دلخواه ديگر است ، مى گردد. 3 . اِعمال حقوق مذكور در بند دوم اين مادّه ، مستلزم حقوق و مسئوليت هايى خاص است و از اين رو، ممكن است تابع محدوديت هاى معيّنى شود كه در قانون ، به آنها تصريح شده است و براى امور ذيل ، ضرورت دارد : الف. احترام به حقوق يا حيثيت ديگران . ب. حفظ امنيت ملّى يا نظم عمومى ، سلامت و يا عفّت عمومى. (1) در اين فصل مى خواهيم آزادى عقيده را از ديدگاه عقل و از منظر اسلام ، مورد بررسى قرار دهيم و سپس توضيح دهيم كه هدف از طرح مسئله «آزادى عقيده» در جهان امروز چيست ؛ ولى قبلاً سه مسئله ، به عنوان مقدّمه ، بايد مورد توجّه قرار بگيرد. اين مسائل ، عبارت اند از : معناى عقيده ، منشأ عقيده و معناى آزادى عقيده.

.


1- .راهنماى سازمان ملل متّحد ، ترجمه منصور فراسيون : ص 1026 _ 1027.

ص: 127

معناى عقيده
منشأ عقيده
1 . تحقيق

معناى عقيدهدر فصل اوّل به صورت مبسوط به اين موضوع پرداختيم و گفتيم كه عقيده از ريشه «عقد» به معناى بستن (پيوند) است. وقتى نظرى به ذهنْ پيوند مى خورد ، به آن «عقيده» گفته مى شود و در اين مورد ، فرقى ميان نظر درست يا نادرست نيست. بنا بر اين ، انسان ، هر چه را باور كند ، حق باشد يا باطل ، درست باشد يا نادرست ، مطابق با واقع باشد يا غير مطابق ، براى او و جامعه مفيد باشد يا مضر ، به آن ، «عقيده» گفته مى شود.

منشأ عقيدهعقايد انسان كه اساس عمل و جهتگيرى هاى او را تشكيل مى دهند ، از كجا نشئت مى گيرند و چگونه انسان چيزى را باور مى كند؟ اين ، سؤال بسيار مهمى است كه قبل از بررسى مسئله «آزادى عقيده» بايد به آن پاسخ گفت و با پاسخ به اين سؤال ، اظهار نظر درباره آزادى عقيده ، ساده تر مى شود. با كمى تأمّل مشخص مى شود كه عقايد انسان به يكى از اين دو منشأ باز مى گردند :

1 . تحقيقگاهى انسان با انديشه آزاد و با مطالعه و تحقيق درباره مسئله اى مى انديشد و به عقيده اى مى رسد. مثلاً تحقيق مى كند كه: آيا زمين به دور خورشيد مى گردد يا خورشيد به دور زمين ؟! آيا چيزى بجز مادّه وجود دارد يا ندارد؟ و... در اين صورت ، منشأ عقيده او تحقيق است ، خواه نظريّه او مطابق با واقع باشد و خواه

.

ص: 128

2 . تقليد

مطابق با واقع نباشد.

2 . تقليدگاه عقيده انسان ، محصول تحقيق و بررسى با انديشه آزاد نيست ، بدين صورت كه يا تحقيق نكرده عقيده اى را مى پذيرد و يا اگر تحقيق كرده ، با انديشه در بند تقليد ، به باورى مى رسد ، كه در هر دو صورت ، منشأ عقيده او ، تقليد است. بنا بر اين ، ريشه عقايد انسان ، يا تحقيق است و يا تقليد. البته منشأ سومى هم وجود دارد كه همان الهام و اشراق است ، كه چون اين منشأ عموميّت ندارد و مختص به افراد خاصّى است ، فعلاً مورد بحث ما نيست. (1) آنچه قابل توجّه است ، اين كه : از يك بررسى دقيق ، به اين نتيجه مى رسيم كه عقايد مردم ، عمدتا مبناى فكرى و ريشه تحقيقى و استدلالى ندارند ؛ بلكه ناشى از تقليدند. پدر و مادر ، قوم و قبيله ، محيط زندگى ، حزب و سازمان و گروه ، و شخصيت هاى مورد احترام ، نظرى را به انسان تلقين مى كنند و او ، بدون مطالبه برهان و از روى تقليد ، آن نظر را مى پذيرد و به تدريج با آن ، خو مى گيرد و به آن عادت مى كند و آن نظر به روح و ذهن او گره مى خورد و ضميمه ذهنش مى شود و در جانش مستقر مى گردد و به صورت عقيده و باور او در مى آيد. به همين دليل ، خانواده و محيط زندگى ، در تكوين عقايد عمده مردم ، سهمى اساسى دارند. معمولاً هر كس ، در هر خانواده و هر محيطى كه زندگى كند ، عقايد افراد آن خانواده و محيط به او منتقل مى شود و كمتر كسى است كه عقايد خود را كاملاً از راه تحقيق ، تحصيل كرده باشد. بر همين

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 433 (دل) و ص 481 (خاستگاه الهام) .

ص: 129

آزادى عقيده

قرآن كريم به انسان هشدار مى دهد كه اگر از عقايد بيشتر مردم جهان پيروى كند ، گم راه مى شود : «وَإن تُطِعْ أكْثَرَ مَن فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إن يَتَّبِعُونَ إلاَّ الظَّنَّ وَإنْ هُمْ إلاَّ يَخْرُصُونَ. (1) و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين زندگى مى كنند ، فرمان ببرى ، تو را از راه خدا گم راه مى كنند ؛ زيرا آنان ، تنها از گمان ، پيروى مى نمايند و جز به حدس و تخمين نمى پردازند» .

آزادى عقيدهقبل از بحث درباره آزادى عقيده ، بايد مشخص شود كه مقصود از اين آزادى چيست ؛ زيرا تا معناى «آزادى عقيده» معلوم نشود ، داورى درباره درست يا نادرست بودن آن ، ممكن نيست. آزادى عقيده را سه گونه مى توان تفسير كرد : الف _ آزادى انتخاب عقيده ؛ يعنى انسان آزاد است هر چه را كه مى خواهد ، باور كند. ب _ آزادى اظهار عقيده ؛ يعنى انسان آزاد است هر چه را كه باور كرد ، بيان كند. ج _ آزادى تبليغ عقيده ؛ يعنى انسان آزاد است هر چه را كه باور كرد ، ترويج كند. بنا بر اين ، وقتى آزادى عقيده مطرح مى شود ، ممكن است هر يك از اين سه معنا و يا مجموع آنها مقصود باشد. اكنون با توجّه به معنا و منشأ عقيده و آنچه در تفسير آزادى عقيده ذكر شد ، مى خواهيم ببينيم نظر عقل درباره آزادى عقيده چيست.

.


1- .انعام : آيه 116 .

ص: 130

آزادى عقيده از ديدگاه عقل
الف _ آزادى انتخاب عقيده

آزادى عقيده از ديدگاه عقلعقل درباره هر يك از معانى آزادى عقيده ، نظرى خاص دارد و در نتيجه به طور مطلق نمى تواند درباره آزادى عقيده ، داورى كند. بدين جهت ، لازم است هر يك از اين معانى ، جداگانه مورد بررسى قرار بگيرد.

الف _ آزادى انتخاب عقيدهنخستين معناى آزادى عقيده ، اين است كه انسان در انتخاب عقيده آزاد باشد و به دلخواه ، هر عقيده اى را كه مى خواهد ، اختيار كند و هر چه را كه مى خواهد ، باور كند. با كمى تأمّل ، معلوم مى شود كه اين نوع آزادى عقيده ، عقلاً امكان پذير نيست ؛ زيرا عقايد انسان ، نه در اختيار خود اوست و نه در اختيار ديگرى. انسان ، نه مى تواند هر چه را كه بخواهد ، باور كند و نه ديگرى مى تواند به زور ، عقيده اى را بر انسان ، تحميل نمايد. عقيده ، مثل لباس نيست كه اگر انسان خواست ، اين لباس ، و اگر نخواست ، لباسى ديگر را انتخاب كند و يا ديگرى او را مجبور كند كه اين لباس و يا آن لباس را بپوشد. باورهاى انسان ، مانند عشق و علاقه و محبت هاى اوست ، چنان كه نه در اختيار عاشق است كه به هر كس و يا هر چيز كه مى خواهد و تصميم مى گيرد ، عشق بورزد يا نورزد ، و نه در اختيار ديگرى است تا بتواند او را وادار كند كه عاشق كسى يا چيزى بشود يا نشود. كسى كه معتقد است الآن روز است ، نه خودش مى تواند باور كند كه الآن شب است و نه ديگرى مى تواند او را مجبور كند كه اعتقاد خود را تغيير دهد. ممكن است كسى وادار شود كه چيزى را بر خلاف عقيده خود بگويد ؛ ولى امكان ندارد كسى وادار شود كه عقيده خود را عوض كند.

.

ص: 131

ب _ آزادى اظهار عقيده

براى گاليله در سال 1632 ميلادى ، درباره عقايد بطلميوس و كپرنيك ، كتابى نوشت. سال بعد ، پاپ ، او را به رم خواست و اظهار عقيده او را در مورد حركت زمين بر گرد آفتاب ، كفر شمرد و مجبورش كرد كه به زانو در آيد و از آن عقيده استغفار كند. معروف است كه چون گاليله استغفار كرد و از جا برخاست و بيرون رفت ، ديدند كه با انگشت روى زمين نوشته است : «با اين همه ، زمين حركت مى كند». (1) تنها در يك صورت ، عقيده قابل تغيير است و آن ، وقتى است كه منشأ پيدايش عقيده ، تغيير كند . اگر منشأ عقيده اى تحقيق است ، ممكن است پژوهشگر در ادامه تحقيقات خود ، با دلايلى مواجه شود كه بطلان عقيده او را ثابت كند و اگر منشأ پيدايش عقيده اى تقليد است ، ممكن است زنجير تقليد ، شكسته شود. (2)

ب _ آزادى اظهار عقيدهدومين معناى آزادى عقيده ، آزادى انسان در بيان و اظهار عقيده است. از ديدگاه عقل ، اين از ابتدايى ترين حقوق بشر است كه هر كس بتواند بگويد : «عقيده من ، اين است» و هيچ كس حق ندارد مزاحم او شود ، همان طور كه هر كس حق دارد زندگى شخصى خود را ، هر گونه كه مى خواهد ، اداره كند ، البته تا آن جا كه مزاحم ديگران نباشد. آزادى اظهار عقيده ، علاوه بر اين كه حقّ طبيعى هر انسان است ، موجب برخورد آرا و رشد باورهاى علمى و تصحيح عقايد نيز هست. بنا بر اين ، كمترين ترديدى در صحّت و ضرورت اين آزادى از منظر عقل

.


1- .ر . ك : فرهنگ معين : ذيل «گاليله».
2- .به اين موضوع در بحث از معانى ديگر آزادى عقيده ، خواهيم پرداخت.

ص: 132

نيست . آنچه در اين مورد ، قابل بررسى است ، دو مسئله است : مسئله اوّل . آيا انسان حق دارد بر خلاف آنچه مى داند و عقيده واقعى اوست ، اظهار نظر كند؟ مسئله دوم . آيا انسان ، عقلاً در تصحيح عقايد موهوم و باورهايى كه مبتنى بر تفكّر و تحقيق نيستند ، وظيفه اى دارد؟ در پاسخ سؤال اوّل ، بايد گفت : اگر ما باشيم و داورى عقل ، هر چند عقل اظهار نظر كردن بر خلاف باور واقعى را تقبيح مى كند ، ولى تا آن جا كه استفاده از آزادى بيان ، ضررى به ديگران نرساند ، مجوّزى براى سلب آن نمى بيند. پاسخ سؤال دوم نيز اين است كه عقل ، ضمن اين كه بيان عقيده را آزاد اعلام مى كند ، به دو دليل اقدام براى تصحيح عقايد را لازم مى داند : دليل اوّل ، اين كه : عقيده ، اساس و پايه عمل است و باورهاى موهوم و نادرست ، جامعه را به فساد و تباهى مى كشند. دليل دوم ، اين كه: مبارزه با عقايد موهوم ، اقدامى در جهت آزادسازى انديشه است و عقل نمى تواند موجبات آزادى خود را لازم نداند. توضيح ، اين كه : آزادى عقيده و آزادى انديشه ، اصولاً با هم تضاد دارند ؛ يعنى نمى شود هم عقيده آزاد باشد و هم انديشه آزاد باشد ؛ زيرا همان طور كه پيش تر توضيح داده شد ، عقيده چيزى است كه به ذهن ، بسته مى شود و پيوند مى خورد و ضميمه جان انسان مى گردد. بدين جهت ، باورهاى انسان ، اگر مبناى فكرى و تحقيق نداشته باشند ، زنجيرهايى مى گردند كه دست و پاى فكر و روح را در بند مى كشند و انديشه را در حصار موهومات ، حبس مى كنند و نمى گذارند انسان ، آزاد بينديشد و به باورهاى علمى و مطابق با واقع برسد.

.

ص: 133

ج _ آزادى تبليغ عقيده

بر اين اساس ، يا بايد آزادى انديشه را انتخاب كرد و يا آزادى عقايد موهوم را. اگر آزادى انديشه انتخاب شود ، مبارزه براى شكستن زنجيرهاى عقايد موهوم ، يك امر جدّى و لازم است و همان طور كه كسى وقتى در زنجير محكم بسته شده ، خود نمى تواند آن زنجير را باز كند و شخصى آزاد بايد براى آزادى او اقدام نمايد ، همچنين انديشه اى كه در زنجير باورهاى غلط محكم بسته شده و عقايد نادرست ، آن را احاطه كرده اند ، خود نمى تواند خويش را از بند باورهاى نادرست نجات دهد و بايد فرد ديگرى كه آزاد است ، براى شكستن اين زنجيرها و آزادى او اقدام كند. بنا بر اين ، از ديدگاه عقل ، اقدام براى پالايش عقايد ديگران ، امرى لازم است و با عنايت به اين كه پالايش عقايد ، با زور و اجبار ، امكان پذير نيست ، اقدام براى پالايش عقايد ديگران ، عبارت است از : روشنگرى براى رشد عقايد صحيح ، آشنا كردن مردم با حقايق از طريق برهان ، و نشاندن تحقيق به جاى تقليد. البته اگر فرد يا افرادى سدّ راه آزادى انديشه و پالايش عقايد شوند ، ديگر جاى برهان نيست و در اين جا عقل مى گويد كه اين سد بايد با قدرت شكسته شود تا زمينه رشد عقايد درست و زوال عقايد نادرست مهيّا گردد.

ج _ آزادى تبليغ عقيدهسومين معناى آزادى عقيده ، آزادى ترويج عقيده و انتقال آن به ديگران است ، خواه مبناى عقيده ، تحقيق باشد يا تقليد ، و خواه آن عقيده مطابق با واقع باشد يا مطابق با واقع نباشد و يا براى جامعه مفيد باشد يا مضر. وقتى عقل ، با ادلّه اى كه ذكر شد ، مبارزه با عقايد موهوم را لازم مى داند ،

.

ص: 134

عقيده به بردگى

ترديدى نيست كه نمى تواند آزادى تبليغ عقيده را ، به طور مطلق تجويز كند . چگونه عقل مى تواند بپذيرد باورهاى موهومى كه مبناى فكرى و تحقيقى ندارند و انديشه را در بند مى كشند و رشد جامعه را متوقف مى كنند و جامعه را به عقب مى رانند و براى مردم زيانبارند ، ترويج شوند. عقايد نادرست و زيانبار ، نوعى بيمارى روانى اند و بيمارى هاى روانى ، به مراتب از بيمارى هاى جسمى ، خطرناك ترند. وقتى عقل اجازه نمى دهد كه انسان در انتقال بيمارى هاى جسمىِ خود به جامعه آزاد باشد ، چگونه مى تواند آزادى انتقال بيمارى هاى روانى را تجويز كند؟

عقيده به بردگىبرده بودن ذاتىِ انسان هاى مستضعف ، عقيده اى است كه به ارسطو نسبت داده مى شود. او در كتاب سياست مى گويد : طبيعت ، غلام را خلق كرده و اصولاً بربرها و اقوام دور از تمدّن براى خدمت گزارى ، و يونانيان براى فرمان روايى و آزادگى ، آفريده شده اند. (1) به گفته ويل دورانت : پس از گذشت چندين قرن ، بردگى جزو عادات به شمار مى رفت و مردم به آن ، همچون يك امر ضرورى و فطرى مى نگريستند ، ارسطو آن را طبيعى و غير قابل اجتناب مى شمرد و بولس حوارى ، اين سازمان را تقديس مى كرد و از ديدگاه او ، نظامى بود كه با مشيّت الهى سازگارى داشت. (2) ارنست رنان نيز اين اعتقاد را تأييد مى كند. به عقيده او غرب ، نژاد كارفرما

.


1- .به نقل از : تاريخ بردگى : ص 35.
2- .تاريخ تمدّن : ج 1 ص 33.

ص: 135

عقيده به زنده به گور كردن دختران
عقيده به تغذيه از خون

و شرق ، نژاد كارگر است و براى همين است كه طبيعت ، نژاد كارگر را بيشتر مى كند.

عقيده به زنده به گور كردن دخترانبه گفته ويل دورانت : در بعضى از نقاط (مانند : گينه جديد ، هيبريد جديد ، جزاير سليمان و فيجى ، هندوستان و غيره ، زن را خفه مى كردند و با شوى مرده اش در گور مى گذاشتند و يا از وى مى خواستند خود را بكشد تا در حيات آن جهانى به خدمت گزارى شوهر، قيام كند. (1) مشركان معاصر پيامبر اسلام ، معتقد بودند كه اصولاً زن ، مايه ننگ و موجب شرمسارى است و بدين جهت دخترهاى خود را زنده به گور مى كردند.

عقيده به تغذيه از خونويل دورانت در بحث از عوامل كلّى تمدّن ، پس از ذكر انواع غذاهاى انسان هاى ابتدايى (از آب گوشت شپش گرفته تا گوشت آدم) درباره تغذيه از خون انسان ها مى نويسد : اكنون براى بسيارى از قبايل ، خون انسان ، غذاى بسيار لذيذى است ... و چه بسيار مردم قبايل كه پاك دل و نيكومنش هستند و در عين حال ، خون انسان را گاه به عنوان دارو و گاه به عنوان وفاى به نذر يا انجام دادن عمل دينى مى آشامند و غالبا عقيده شان اين است كه چون خون كسى آشاميده شود ، نيروى او به شخصى كه آن را آشاميده است ، انتقال مى يابد... . (2)

.


1- .تاريخ تمدّن : ج 1 ص 53 .
2- .تاريخ تمدّن : ج 1 ص 18 _ 19.

ص: 136

اسلام و آزادى عقيده
آزادى انتخاب عقيده در نگاه اسلام

اينها نمونه اى از هزاران هزار باور موهوم و نادرست جوامع مختلف بشرى است و اگر كتابى درباره باورهاى موهوم تأليف شود ، بالغ بر ده ها جلد خواهد شد. آيا عقل اجازه مى دهد كه اين باورهاى نادرست و خطرناك و عقايد مشابه خطرناك ترى كه استكبار جهانى امروز ، براى خونخوارى و آدمخوارى و بردگى انسان به شكل جديد ، ترويج مى كند ، آزاد باشد؟

اسلام و آزادى عقيدهتا اين جا ، كلام درباره آزادى عقيده از منظر عقل بود و اجمالاً به اين نتيجه رسيديم كه «آزادى عقيده» به معناى آزادى انسان در انتخاب عقيده ، معقول نيست و به معناى آزادى انسان در بيان عقيده است ، كه حقّ طبيعى انسان به شمار مى رود و اين ، در حالى است كه «آزادى عقيده» به معناى آزادى انسان در تبليغ باورهاى موهوم و مضر و انتقال آنها به جامعه ، از منظر عقل ، اكيدا ممنوع است. اكنون مى خواهيم ببينيم نظر اسلام درباره آزادى عقيده چيست؟ پاسخ اجمالى ، اين كه : نظر اسلام درباره آزادى عقيده ، همان نظر عقل است . براى تفصيل اين اجمال بايد ديدگاه اسلام درباره هر يك از معانى آزادى عقيده ، به طور مستند ، مورد بررسى قرار بگيرد.

آزادى انتخاب عقيده در نگاه اسلامهمان طور كه در تبيين ديدگاه عقل توضيح داده شد ، اصولاً باورهاى انسان در اختيارش نيست تا او به دلخواه خود ، هر چه را بخواهد ، باور كند يا باور نكند.

.

ص: 137

آزادى اظهار عقيده در نگاه اسلام

عقيده ، مثل لباس نيست كه انتخاب و تغيير آن با انسان باشد و هر وقت كه خواست و يا هر گاه كه وادار شد ، آن را عوض كند. عقيده ، مثل محبّت است كه جز با تغيير منشأ آن ، قابل تعويض نيست. بنا بر اين ، عقيده ، انتخابى نيست تا آزادى انتخاب آن در اسلام ، مورد بررسى قرار بگيرد. از اين رو ، وقتى عدّه اى از عرب هاى باديه نشين _ كه طايفه اى از بنى اسد بودند _ در خشك سالى به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آلهمى رسند و با وجود اين كه عقايد اسلامى را باور ندارند ، تنها به خاطر انگيزه هاى مادّى ، اظهار اسلام مى كنند ، (1) اين آيه نازل مى شود : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَ_كِن قُولُواْ أسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الاْءِيمَ_نُ فِى قلُوبِكُمْ. (2) گروهى از اعراب باديه گفتند : ايمان آورديم. بگو : «ايمان نياورديد ؛ ليكن بگوييد : اسلام آورديم. و هنوز ايمان وارد دل هاى شما نشده است»» . اسلام ، اظهار عقيده به عقايد اسلامى است و ايمان ، اعتقاد قلبى به عقايد اسلامى است. اظهار عقيده ، در اختيار انسان است ؛ ولى اعتقاد قلبى ، در اختيار او نيست. از اين رو ، انسان با انگيزه هاى مختلف مى تواند اظهار عقيده كند ؛ ولى اعتقاد ، كار قلب است و تنها ، وقتى عقايد اسلامى ضميمه روح شود ، مى تواند ادّعاى ايمان نمايد.

آزادى اظهار عقيده در نگاه اسلامبررسى قرآن و احاديث اسلامى و نيز تاريخ اسلام ، نشان مى دهد كه اسلام ،

.


1- .مجمع البيان : ج 9 ص 207.
2- .حجرات : آيه 14 .

ص: 138

ايمان چيست؟

آزادى بيان و اظهار عقيده را به رسميّت مى شناسد و هيچ آيينى به اندازه اسلام براى اين آزادى ، احترام قايل نيست. در اسلام ، نه تنها اظهار عقيده آزاد است ، بلكه قرآن كريم رهنمود مى دهد كه انسان بايد سخن هاى مختلف و آرا و عقايد گوناگون را بشنود و آنها را با انديشه آزاد ، مورد نقد و بررسى قرار دهد و وقتى در تحقيق به بهترين سخن و متين ترينِ آرا رسيد ، همان را انتخاب كند و ملاك عمل قرار دهد . به عبارت ديگر ، رهنمود قرآن ، اين است كه انسان بايد آزادى بيان را راهى براى رشد عقايد صحيح و انتخاب بهترين ها قرار دهد. «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ. (1) پس بشارت بده به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و از بهترينِ آن ، پيروى مى كنند» . در اسلام ، نه تنها اظهار عقيده آزاد است ، بلكه انسان آزاد است حتى بر خلاف باورهاى خود ، اظهار نظر كند. البته اسلام ، اين عمل را قبيح و موجب كيفر اخروى مى داند ، ولى هيچ گاه او را به زور ، وادار به اعتراف به آنچه حق مى داند ، نمى كند. قرآن در آيات متعددى تصريح مى كند كه ايمان ، اجبارى نيست و پيامبر خدا وظيفه ندارد كه با زور ، مردم را به ايمان آوردن مجبور كند.

ايمان چيست؟ايمان ، عبارت است از باورى كه توأم با اقرار و عمل به مقتضاى آن باشد. (2)

.


1- .زمر : آيه 17 _ 18 .
2- .ر.ك : ميزان الحكمة : باب 255.

ص: 139

اقرار به عقايد اسلامى بدون باور قلبى ، ايمان نيست. باور قلبى نيز بدون اقرار عملى ، ايمان نيست. به همين جهت ، با اين كه فرعون يقين داشت كه آنچه موسى عليه السلام مى گويد ، حق است و رسالت موسى را قلبا باور كرده بود ، ولى به او مؤمن گفته نمى شود ؛ چون از روى لجاجت و تكبّر ، به يگانگى خدا و نبوّت موسى عليه السلام اقرار نكرد. (1) البته او در حال غرق شدن ، اضطرارا به توحيد و رسالت موسى عليه السلام اقرار نمود و گفت : «ءَامَنتُ أنَّهُ لاَ إلَ_هَ إلاَّ الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إسْرَ ءِيلَ وَ أنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ. (2) ايمان آوردم كه خدايى ، جز آن خدا كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند ، وجود ندارد و من يكى از مسلمانانم» . او پيش تر باور قلبى داشت ؛ امّا آنچه او را وادار به اقرار زبانى كرد ، ترس از غرق شدن و مردن بود. پس ، او مؤمن شد ، ولى به صورت اضطرارى و از روى اجبار. بنا بر اين ، ايمان ، دو ركن دارد : اعتقاد قلبى و اقرار عملى. ركن اوّل ، در اختيار انسان نيست ، يعنى انسان نمى تواند به دلخواه خود ، هر چه را بخواهد ، باور كند يا باور نكند ؛ ولى ركن دوم ، در اختيار انسان است ، يعنى انسان مى تواند به آنچه باور دارد ، اعتراف كند و به مقتضاى آن عمل نمايد و نيز مى تواند عملاً به اعتقادات خود اعتراف نداشته باشد. اعتقاد قلبى (ركن اوّل ايمان) چون در اختيار انسان نيست ، اجباربردار هم نيست ، يعنى به زور نمى شود اعتقاد كسى را عوض كرد ؛ ولى اقرار عملى (ركن

.


1- .«وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَآ أَنفُسُهُمْ ظُ_لْمًا وَ عُلُوًّا؛ و با آن كه دل هايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبّر، آن را انكار كردند» (نمل : آيه 14).
2- .يونس : آيه 90 .

ص: 140

دوم ايمان) چون در اختيار انسان است ، اجباربردار است ، يعنى مى شود جبرا كسى را وادار كرد كه به عقايد خود ، عملاً اعتراف كند يا بر خلاف عقيده خود ، عمل نمايد. پس ، اين كه مى گوييم : ايمان ، اجبارى نيست ، منظور ، تنها اجبار در مورد ركن دوم ايمان است ؛ زيرا ركن اوّل ايمان ، اجباربردار نيست. به عبارت ديگر ، مقصود اين است كه اسلام ، انسان را وادار نمى كند بدون اين كه عقايد اسلامى را باور كرده باشد ، جبرا به آنها اعتراف كند. پس اگر كسى مى گويد كه معتقد است خدا آفريدگار جهان است و يكتاست ، بايد بداند به چه دليل ؛ و اگر مى گويد كه معتقد است محمّد صلى الله عليه و آلهپيامبر خداست ، بايد بداند كه چرا ؛ و اگر مى گويد كه معتقد است انسان پس از مرگ ، در قيامت ، براى رسيدگى به اعمالش زنده مى شود ، بايد دليل آن را بداند. اگر نداند كه به چه دليل ، يا بگويد : چون پدر و مادر و يا معلّمش چنين گفته اند ، اسلام ، اين پاسخ ها را نمى پذيرد. در يك جمله ، اسلام مى گويد : اصول عقايد ، بايد تحقيقى باشد و نه تقليدى ، و هر كس بايد مسائل اصلى عقيدتى خويش را خود، حل كند و تحليل ديگرى به درد او نمى خورد. از اين بالاتر ، اسلام ، انسان را مجبور نمى كند كه حتّى به باورهاى خود ، اعتراف كند. بنا بر اين ، اين كه مى گوييم : از منظر اسلام ، ايمانْ اجبارى نيست ، منظور ، اين است كه اسلام ، نه تنها انسان را وادار نمى كند كه بدون باور داشتن به عقايد اسلامى ، جبرا به آن اعتراف كند و نه تنها اعتراف تقليدى و بدون تحقيق و انديشه و علم را نمى پذيرد ، بلكه حتى كسانى را كه به عقايد اسلامى باور دارند ،

.

ص: 141

ولى با انگيزه هاى مختلف ، عملاً به آن اعتراف نمى كنند ، آزاد گذاشته است و مسلمانان حق ندارند آنان را به زور به اعتراف مجبور كنند. قرآن كريم ، صريحا اعلام مى دارد كه : «لاَ إكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ. (1) اجبارى در پذيرفتن دين نيست، كه راه درست از راه نادرست، مشخّص شد» . اين آيه ، علاوه بر اين كه تحميل عملى عقايد دينى را ، با صراحت نفى كرده و انسان را حتى در اعتراف عملى به آنچه حق مى داند ، آزاد گذاشته است ، دليل اين آزادى را نيز بيان نموده است. ابتدا مى فرمايد پذيرفتن عقايد اسلامى و اعتراف عملى به آنها اجبارى نيست و مردم در پذيرفتن اسلام ، آزادند «لاَ إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ» و بلافاصله توضيح مى دهد كه دليل اين آزادى ، آن است كه راه درست و راه نادرست ، مشخّص شده است «قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ» . دين ، برنامه و راه تكامل انسان است و انسان براى اجراى اين برنامه و پيمودن اين راه ، يا بايد راه را بداند تا بتواند آن را با اراده و آزادى طى كند و يا بايد به اجبار از اين راه برده شود. از منظر قرآن كريم ، وقتى راه تكامل انسان مشخّص شد ، دليلى ندارد كه دين ، اجبارى باشد ؛ بلكه مقتضاى دليل ، اين است كه انسان در انتخاب راه تكامل خود ، آزاد باشد ؛ زيرا تكامل انسان ، اختيارى است و انسان در صورتى به فلسفه آفرينش خود دست مى يابد كه آزادانه و با اختيار خود ، راه درست را انتخاب كند. بنا بر اين ، وقتى راه درست مشخّص شده است ، ولى او از آزادى ، سوء استفاده مى كند و از راهى كه درستىِ آن را مى داند ، منحرف مى شود و راهى را

.


1- .بقره : آيه 256 .

ص: 142

انتخاب مى نمايد كه مى داند درست نيست ، اجبار ، بى معناست ؛ بگذار تا بيفتد و ببيند جزاى خويش. نكته قابل توجّهى كه نگارنده تاكنون نديده كه در نوشته اى به آن توجّه شده باشد ، اين است كه از دليلى كه در اين آيه شريف براى آزادى مردم در پذيرفتن اسلام مطرح شده است «قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ» معلوم مى شود كه در اين آيه ، بلكه در همه آياتى كه مسئله اِكراه (اجبار) در آنها مطرح شده است ، سخن درباره كسانى است كه رشد و غَىّ ، براى آنان مشخّص است و آنان حقانيّت اسلام را فهميده و درستى عقايد اسلامى را درك كرده اند ، ولى به انگيزه هاى مختلف حاضر نيستند به آنچه باور دارند ، اعتراف كنند. با اين توصيف ، قرآن تصريح مى كند كه كسى حق ندارد آنان را جبرا وادار به اعتراف كند. يكى ديگر از آياتى كه در آن با صراحت ، اِكراه عملى بر عقايد اسلامى نفى شده ، اين سخن خداى متعال است : «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ. (1) اگر پروردگار تو مى خواست ، همه مردم جهان ، جملگى [از روى اجبار ، ]ايمان آورده بودند. آيا تو ايمان را بر مردم تحميل مى كنى؟!» . در شأن نزول اين آيه ، امام رضا عليه السلام ، از پدرانش ، از امير مؤمنان عليه السلام نقل فرموده است كه : مسلمانان به پيامبر اسلام پيشنهاد كردند اگر افرادى را كه تحت سيطره دارد ، مجبور كند كه به زورْ اسلام را بپذيرند ، تعداد مسلمانان زياد مى شود و قدرت نظامى آنان عليه دشمنان افزوده مى گردد. پيامبر اسلام فرمود :

.


1- .يونس : آيه 99 .

ص: 143

مَا كُنتُ لِأَلقَى اللّهَ عز و جل بِبِدعَةٍ لَم يُحدِث إِلَيَّ فيها شَيئًا ومَا أنَا مِنَ المُتَكَلِّفينَ . من نمى توانم خداوند را با بدعتى كه درباره آن ، دستورى برايم نيامده است ، ملاقات كنم و من اهل تكلّف و از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم [و به خدا نسبت دهم] . در اين جا خداوند متعال ، فرمود : اى محمّد! «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا؛ (1) اگر پروردگار تو مى خواست ، همه مردم جهان ، جملگى ايمان مى آوردند» [ و البته اين ايمان آوردن،] از روى اجبار و اضطرار [ مى بود] ، همان طور كه در جهان پس از مرگ ، وقتى دچار سختى مى شوند ، ايمان مى آورند ، و اگر با آنان چنين كنم ، شايسته پاداش و ستايش من نخواهند بود ؛ ولى من مى خواهم به طور آزاد و بدون اجبار ، ايمان بياورند. (2) خلاصه كلام در تبيين اين آيه شريف ، با عنايت به شأن نزول آن ، اين است كه : در نظام آفرينش ، انسان ، آزاد آفريده شده است تا تكامل و انحطاط او با انتخاب خودِ او باشد و در نتيجه ، ثواب و عقاب اخروى ، معنا داشته باشد. از اين رو ، تحميل ايمان بر انسان ، چون بر خلاف فلسفه خلقت اوست ، مُجاز نيست و پيامبران الهى نيز حق ندارند بر خلاف سنّت آفرينش و مشيّت الهى كارى انجام دهند ، هر چند آن عمل ، موجب تقويت حكومت اسلامى و تضعيف دشمنان اسلام شود. سومين مورد از آياتى كه در آنها ، تحميل ايمان بر انسان ، با صراحت نفى شده

.


1- .يونس : آيه 99 .
2- .التوحيد : ص 341 ح 11 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 343 .

ص: 144

است ، آن جاست كه خداوند خطاب به پيامبر اسلام مى فرمايد : «فَذَكِّرْ إنَّمَا أنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ. (1) پس ، ياد آور كه فقط تو يادآورى [و] مسلّط بر آنان نيستى» . يعنى وظيفه پيامبر صلى الله عليه و آله يادآورى ، روشنگرى ، ابلاغ پيام هاى الهى و نشان دادن راه است و اين مردم اند كه خود بايد تصميم بگيرند و راه راست را انتخاب كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله از جانب خدا بر مردم مسلّط نشده تا با زور ، ايمان را بر آنان تحميل كند ، و در يك كلام ، مأموريت پيامبران الهى ، تبيين عقيده است ، نه تحميل عقيده. چهارمين آيه اى كه صريحا تحميل عملى عقايد اسلامى در آن نفى شده ، آن جاست كه خداوند خطاب به پيامبر اسلام مى فرمايد : «وَ مَا أنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ. (2) تو نمى توانى مردم را به آنچه مى خواهى ، مجبور كنى. پس ، با قرآن ، كسانى را كه از تهديد من مى ترسند ، يادآورى كن» . از اين آيه معلوم مى شود كه پيامبر اكرم ، از اين كه مى ديد مردم معاصر او ، سخت در بند عقايد موهوم و زيانبارند ، بسيار رنج مى برد و مى خواست به هر نحو كه شده ، آنان را از اين بند ، آزاد كند و وقتى مى ديد تلاش هاى پيگير او براى آزادسازى تعداد قابل ملاحظه اى از آنان ، بى نتيجه است ، رنج روحى اش به حدّى مى رسيد كه جسم او تاب آن همه ناراحتى را نداشت و لازم بود خداوند ، به گونه اى ، از اين رنج ها _ كه از شفقت و مهربانى او نسبت به مردم ريشه مى گرفت _ بكاهد.

.


1- .غاشيه : آيه 21 _ 22 .
2- .ق : آيه 45 .

ص: 145

بنا بر اين ، آياتى كه ذكر شد ، نوعى تسلّى (دلدارى) به پيامبر اسلام است ، مبنى بر اين كه وظيفه او ابلاغ پيام هاى الهى و يادآورى است ، نه اجبار و تحميل ايمان بر مردم ، و او وظيفه خود را انجام داده و كوتاهى نكرده است كه اگر خداوند مى خواست مردم به اجبار مؤمن شوند ، به گونه اى ديگر عمل مى كرد. آنچه از آيات مذكور استنباط مى شود ، در آيات ديگر به صورت روشن تر مطرح شده است ، مانند اين سخن خداوند : «لَعَلَّكَ بَ_خِعٌ نَّفْسَكَ ألاَّ يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * إن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ ءَايَةً فَظَ_لَّتْ أعْنَ_قُهُمْ لَهَا خَ_ضِعِينَ. (1) شايد از [غصّه] خود را هلاك كنى كه چرا ايمان نمى آورند! اگر بخواهيم ، آيه اى از آسمان بر آنان مى فرستيم كه [ به اجبار] براى آن ، خاضع شوند» . و نيز اين سخن خداوند متعال : «فَلَعَلَّكَ بَ_خِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَ_رِهِمْ إن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَ_ذَا الْحَدِيثِ أسَفًا * إنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أيُّهُمْ أحْسَنُ عَمَلاً. (2) شايد تو از پىِ آنان ، [از شدّت اندوه،] خود را هلاك كنى كه چرا به اين سخن تازه ، ايمان نمى آورند! امّا آنچه را روى زمين است ، زيور آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از آنان ، بهتر عمل مى كنند» . اين آيات ، به روشنى نشان مى دهد كه پيامبر اسلام از گرفتارى مردم در بند عقايد موهوم و كراهت آنان از آزادى و پذيرفتن عقايد صحيح ، گاه آن قدر غصّه مى خورده كه بيم آن مى رفته از شدّت اندوه ، جان خود را از دست بدهد.

.


1- .شعراء : آيه 3 _ 4 .
2- .كهف : آيه 6 _ 7 .

ص: 146

مبارزه با عقايد موهوم در اسلام

نكته جالب توجّه ، اين كه : براى دلجويى از پيامبر صلى الله عليه و آله ، در آيه اوّل (مربوط به سوره شعراء) به اجبارى نبودن ايمان ، و در آيه دوم (مربوط به سوره كهف) به فلسفه آزادى _ كه آزمايش و تكامل انسان است _ اشاره شده است .

مبارزه با عقايد موهوم در اسلامممكن است از آنچه در مورد آزادى عقيده و آزادى اظهار عقيده در اسلام ذكر شد ، نتيجه گرفته شود كه اسلام ، هيچ اقدامى را براى مبارزه با عقايد موهوم و پالايش باورهاى نادرست ، تجويز نمى كند ؛ زيرا وقتى عقايد انسان ، در اختيار او نيست و همگان در بيان باورهاى خود آزادند و تحميل ايمان _ حتى بر كسانى كه درستى آن را تشخيص داده اند _ جايز نيست ، اقدام براى مبارزه با عقايد موهوم ، بى معناست ؛ ولى با كمى تأمّل ، معلوم مى شود كه اين نتيجه گيرى ، توهّمى بيش نيست ؛ زيرا انتخابى نبودن عقيده ، با امكان پالايش عقايد نادرست ، منافاتى ندارد و آزادى بيان ، مبارزه اساسى با عقايد موهوم را نفى نمى كند ؛ بلكه زمينه ساز اين مبارزه است. اسلام ، با اين كه آزادى بيان عقيده را _ از آن رو كه زمينه تكامل انسان است _ تأييد مى كند ، مبارزه اساسى با عقايد موهوم را نيز به جهت آزادسازى انديشه از بند باورهاى نادرست ، ضرورى مى داند ، ضمن آن كه پيروزى نهايى در اين مبارزه را پيش بينى مى كند و بر اين باور است كه در آينده تاريخ ، روزى خواهد آمد كه جامعه بشرى از بند باورهاى نادرست ، رها مى شود و آن ، روزى است كه اسلام بر همه جهان ، حاكم گردد. (1)

.


1- .«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُو عَلَى الدِّينِ كُلِّهِى؛ اوست كسى كه پيامبر خود را به [ قصد ]هدايت، با آيين درست روانه ساخت تا آن را بر تمام اديان، پيروز گرداند»(فتح : آيه 28).

ص: 147

روش اسلام در مبارزه با عقايد موهوم
مبارزه تبليغى با عقايد موهوم
اشاره

دليل اسلام براى مبارزه با عقايد نادرست ، همان دليلى است كه عقل براى ضرورت اين مبارزه اقامه مى كند. نيز راهى را كه اسلام براى پالايش عقايد نشان مى دهد ، دقيقا همان راهى است كه عقل ارائه مى كند. اسلام نمى تواند اجازه دهد كه به وسيله عقايد نادرست و غير واقعى ، شاكله و هيئت باطنى و واقعى انسان ، كه مبنا و اساس اعمال اوست ، غير علمى و غلط ساخته شود ، يا اگر ساخته شده ، همچنان غلط بماند. اسلام نمى تواند اجازه دهد كه عقايد ضدّ عقل ، كه انديشه انسان را به زنجير مى كشند ، به روح و جان انسان پيوند بخورند ، يا اگر پيوند خورده ، انديشه انسان در بند آنها ، اسير بماند.

روش اسلام در مبارزه با عقايد موهومهمان طور كه اشاره شد ، راهى كه اسلام براى مبارزه با عقايد موهوم انتخاب كرده ، همان راهى است كه عقل در پيش پاى انسان مى نهد. براى تبيين مسئله ، روش مبارزه اسلام براى پالايش عقايد را مى توان به دو بخش تقسيم كرد : روش اسلام در زدودن عقايد نادرست از ذهن عامّه مردم ؛ و روش اسلام در مواجهه با موانعى كه سدّ راه آزادى بيان عقايد و رشد باورهاى صحيح در جامعه اند. سيره اسلام در مورد بخش اوّل ، «مبارزه تبليغى» و در مورد بخش دوم ، «مبارزه مسلّحانه» است.

مبارزه تبليغى با عقايد موهومروش اسلام در مبارزه با عقايد موهوم و زدودن باورهاى نادرست از اذهان و دعوت عامّه مردم به عقايد صحيح و باورهاى مطابق با واقع ، در وهله نخست ، عبارت است از : تكيه بر برهان ، موعظه (اندرز) و مناظره (بحث آزاد) ، و به عبارت ديگر : مبارزه تبليغى.

.

ص: 148

1 . حكمت
2 . موعظه

آيه زير ، روش مبارزه اسلام با عقايد نادرست را خيلى روشن بيان كرده است. در اين آيه ، خطاب به پيامبر اسلام آمده است : «ادْعُ إلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَ_دِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أحْسَنُ. (1) مردم را به راه پروردگارت ، با حكمت و اندرز نيكو ، دعوت كن و با آنان به گونه اى كه نيكوتر است ، مناظره كن» . در اين آيه شريف ، قرآن ، روش هاى منطقى زدودن عقايد موهوم را از اذهان مردم ، بيان كرده ، به پيامبر صلى الله عليه و آلهدستور مى دهد كه براى دعوت مردم به اسلام و عقايد اسلامى ، از اين روش ها استفاده كند. اين روش ها ، عبارت اند از :

1 . حكمتنخستين روش علمى اسلام براى مبارزه با عقايد نادرست ، تكيه بر برهان و استدلال هاى عقلى و به تعبير قرآن ، «حكمت» است. معناى «حكمت» ، چنان كه در مفردات راغب آمده ، رسيدن به حق به وسيله علم و عقل (2) و به عبارت ديگر ، كشف حقايق از طريق استدلال هاى علمى و عقلى است. اسلام ، در همه جا براى اثبات ادّعاهاى خود ، بر برهان تكيه مى كند و از مخالفان خود نيز برهان طلب مى نمايد. (3)

2 . موعظهدومين روش عملى اسلام براى مبارزه با عقايد موهوم ، در كنار برهان ، موعظه (اندرز) است. موعظه ، عبارت است از : سخنان عبرت انگيز و آموزنده اى كه

.


1- .نحل : آيه 125 .
2- .حكمت ، رسيدن به حقيقت از روى دانش و تعقّل است .
3- . «هَاتُواْ بُرْهَ_نَكُمْ؛ دليل خود را بياوريد» (بقره : آيه 112 ، انبياء : آيه 24 ، نمل : آيه 64 ، قصص : آيه 75).

ص: 149

3 . مناظره

عواطف شنونده را براى پذيرفتن حق تحريك مى كند. بنا بر اين ، حكمت ، از طريق عقل ، و موعظه از طريق عاطفه و احساسات درونى ، انسان را به شكستن بندهاى باورهاى نادرست فرا مى خوانند. نكته قابل توجّه ، اين كه : در آيه پيش گفته ، «موعظه» ، به صفت «نيكو» مقيّد شده است ؛ زيرا موعظه در تحريك عواطف و احساسات درونى براى پذيرش حق ، وقتى مؤثّر است كه خالى از هر گونه زشتى (مانند : خشونت ، برترى جويى و تحقير) و بلكه توأم با زيبايى باشد. انواع زيبايى ها (مانند : زيبايى كلام ، زيبايى برخورد ، زيبايى انگيزه و حتى زيبايى گوينده) در تقويت اثر موعظه ، مؤثّر است و از همه مهم تر ، اين است كه موعظه كننده ، خود به آنچه مى گويد ، عمل كند ، كه زشت ترين موعظه ، موعظه واعظ غير متّعظ است. و بالاخره ، هر چه موعظه نيكوتر باشد ، در نفْس شنونده مؤثّرتر است و چه بسا اثر اندرزهاى نيك در نفوس عامّه براى جذب آنها به عقايد و اعمال درست ، از برهان ، بيشتر است. در مقابل ، مواعظ نازيبا ، نه تنها مؤثّر نيستند ، بلكه گاهى اثر معكوس دارند و موجب مى شوند كه انسان آنچه را با برهان پذيرفته است ، انكار كند ، كه : اگر تو قرآن بدين نَمَط خواني ببرى رونق مسلمانى.

3 . مناظرهسومين روش عملى اسلام براى مبارزه با عقايد غير علمى ، در كنار روش هاى گذشته ، مناظره (بحث آزاد) است. در قرآن ، از اين روش ، با واژه هاى : «جدال» و «مِراء» تعبير شده است.

.

ص: 150

جدال ، مِراء و يا مناظره ، عبارت است از : بحث و گفتگو به صورت منازعه و غلبه جويى ، و به عبارتى ديگر ، كُشتى گرفتن انديشه ها در بحث و گفتگو را گويند. قرآن از برخوردهاى سالم انديشه ها در مناظره _ كه موجب روشن شدن حقايق و رشد باورهاى صحيح مى شود _ دو تعبير دارد : تعبير اوّل ، كه در آيه مورد بحث آمده ، «جدال احسن» و تعبير دوم «مِراء ظاهر» (1) است. جدال احسن ، سالم ترين و نيكوترين روش در مناظره براى روشن شدن حق است و مِراء ظاهر ، برخورد روشن و استفاده از ادلّه اى است كه حجّيت و قطعيت آنها بر همگان آشكار باشد ، به گونه اى كه طرف مقابل نتواند به آنها پاسخ بگويد. اسلام ، كه آيين همه انبياى الهى است ، بنيان گذار بحث آزاد و برخوردهاى سالم انديشه هاست و پيامبر اسلام ، به عنوان بزرگ ترين پيام آور الهى ، در عصرى كه پيروزى و شكست ، جز در سايه زور ميسّر نبود ، مسئله مناظره (بحث آزاد) و برخورد سالم انديشه ها را براى نخستين بار در جامعه آن روز مطرح نمود و خود و دانشمندان خاندان او در اين امر ، پيش قدم بودند. از اين رو ، بخش قابل توجّهى از كتب حديث ، به مناظرات پيامبر اسلام و ائمّه خاندان او ، اختصاص دارد. (2) آنچه قابل توجّه است ، اين كه : روش اسلام در زدودن عقايد غير علمى از ذهن عامّه مردم ، يك روش كاملاً علمى و منطقى است و در اين مورد ، اسلام ،

.


1- .«فَلاَ تُمَارِ فِيهِمْ إِلاَّ مِرَآءً ظَ_هِرًا؛ پس درباره آنان جز به صورت ظاهر، جدال مكن»(كهف : آيه 22).
2- .ر . ك : گفتگوى تمدّنها در قرآن و حديث .

ص: 151

پيكار براى آزادى انديشه

مطلقا از قدرت نظامى استفاده نكرده است و نمى كند ، چنان كه سيره پيامبر اسلام در دعوت به اين آيين، به دستور قرآن ، تكيه بر برهان و اندرز نيكو و استفاده از سالم ترين و بهترين روش هاى مناظره بوده است. پيامبر صلى الله عليه و آله صريحا اعلام مى نمود كه : «قُلْ هَ_ذِهِ سَبِيلِى أدْعُواْ إلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى . (1) بگو : راه من ، اين است كه مردم را از روى بصيرت ، به خدا مى خوانم. اين ، روش من و هر كسى است كه از من پيروى مى كند» . بنا بر اين ، كمال بى انصافى است كه گفته شود : اسلام با زور ، خود را بر مردم تحميل كرده است ، بويژه وقتى كه اين ادّعا از جانب كسانى مطرح شود كه در دادگاه هاى تفتيش عقايد ، جناياتى مرتكب شده اند كه روى تاريخ را سياه كرده است. آرى ، اسلام از قدرت نظامى استفاده مى كند ، ولى نه براى تحميل عقيده ؛ بلكه براى شكستن سدهايى كه مانع رشد باورهاى صحيح اند.

پيكار براى آزادى انديشهدر جايى كه برهان و موعظه و مناظره سودمند واقع نشود ، روش اسلام براى مواجهه با موانعى كه سدّ راه آزادى انديشه اند ، مبارزه مسلّحانه و جنگ است. (2) موانعى كه سدّ راه آزادى انديشه اند ، عبارت اند از : نظام ها و سنّت هاى غلطى كه قدرت تفكّر و تشخيص و در نتيجه امكان انتخاب عقايد صحيح را از مردم سلب مى كنند.

.


1- .يوسف : آيه 108 .
2- .ر . ك : ص 26 (داستانى آموزنده) .

ص: 152

نظام هاى فاسد و ظالم ، از آن جا كه از جهل مردم تغذيه مى كنند و آگاه شدن مردم ، به معناى سقوط آنها از اريكه قدرت است ، نمى توانند اجازه دهند كه حقايق ، آن گونه كه هست ، به اطّلاع مردم برسد و اينچنين است كه اين نظام ها ، سدّ راه باورهاى صحيح و به تعبير قرآن ، سدّ راه خدا هستند. اسلام با اين نظام ها ، پس از اتمام حجّت ، با قدرت ، برخورد مى كند تا موانع آزادى انديشه را رفع كند و زمينه را براى رشد عقايد صحيح از طريق روشنگرى ، فراهم سازد. در مبحث «نبوّت خاصّه» در بخش شناخت پيامبر اسلام و روش برخورد ايشان با مخالفان ، خواهد آمد كه پيامبر اسلام در مواجهه با قدرت هاى مخالف ، در گام اوّل ، از مناظره متّ_كى بر برهان استفاده مى نمود و در گام دوم به مباهله (به داورى خواندن آفريدگار جهان) متوسّل مى شد و اگر مناظره و مباهله نيز به نتيجه نمى رسيد ، محاربه (جنگيدن در ميدان نبرد) را براى شكستن سدهاى آگاهى و آزادى انديشه بر مى گزيد ؛ چراكه مناظره و مباهله ، اتمام حجّت پيامبر اسلام با قدرت هاى مخالف بود. علاوه بر نظام هاى فاسد ، گاه سنّت هاى حاكم بر يك جامعه ، سدّ راه آزادى انديشه اند ، مثل : سنّت بت پرستى ، گاوپرستى ، آتش پرستى ، و ده ها بلكه صدها عقايد ضدّ عقل ديگر ، كه اگر انسان از انديشه و فكر آزاد برخوردار باشد ، با اندكى تأمّل ، كمترين ترديدى در موهوم بودن اين عقايد نخواهد داشت. سنّت ها و عادت هاى غلطى كه با روح و جان معتقدان به آنها پيوند خورده است ، همچون زنجيرى انديشه را به بند كشيده ، به انسان اجازه تعقّل و تفكّر نمى دهد. استاد شهيد علاّمه مطهّرى مى نويسد :

.

ص: 153

... در ابتدا افرادى پيدا مى شوند سودجو استثمارگر كه مى خواهند رژيمى به وجود آورند. اين رژيم ، يك تكيه گاه اعتقادى مى خواهد ، [و] بدون تكيه گاه اعتقادى ، امكان پذير نيست. آن كسى كه او تأسيس مى كند ، خودش مى فهمد كه چه مى كند... دانسته ، خيانت مى كند. يك موضوعى را ، يك بتى را ، يك گاوى را ، اژدهايى را به يك شكلى در ميان مردم رايج مى كند. مردم اغفال مى شوند. اوّل هم خيلى به آن دل بستگى ندارند ؛ ولى چند سالى مى گذرد ؛ بچه هاى اينها به دنيا مى آيند ، مى بينند پدر و مادرها چنين مى كنند ، [آنها نيز ]همان كار پدر و مادرها را تعقيب مى كنند. نسل به نسل كه مى گذرد و سابقه تاريخى پيدا مى كند ، جزو سنن و مَآثر ملّى مى شود ، جزو ترادسيون ها مى شود ، جزو غرور و افتخارات ملّى مى شود ، [و ]ديگر نمى شود آن را از افراد بشر گرفت. درست مثل گچى كه در ابتدا كه با آب ، مخلوط مى شود ، يك مادّه شلى است ، [و ]آن را به هر شكلى كه بخواهيد ، در مى آوريد ؛ ولى وقتى كه بالأخره به يك شكلى در آمد ، تدريجا خشك مى شود و هر چه خشك تر مى گردد ، سفت تر مى شود. بعد به يك حالتى مى رسد كه با كلنگ هم نمى شود آن را خرد كرد. آيا با اينها بايد مبارزه كرد ، يا نبايد مبارزه كرد؟ يعنى آيا آزادى فكر كه مى گوييم بشر فكرش بايد آزاد باشد ، شامل عقيده به اين معنا مى شود؟ مغالطه اى كه در دنياى امروز وجود دارد ، در همين جاست. از يك طرف مى گويند فكر و عقل بشر بايد آزاد باشد ، و از طرف ديگر مى گويند عقيده هم بايد آزاد باشد ؛ بت پرست هم بايد در عقيده خودش آزاد باشد ؛ گاوپرست هم بايد در عقيده خودش آزاد باشد ؛ اژدهاپرست هم بايد در عقيده خودش آزاد باشد ؛ هر كسى هر چه را كه مى پرستد ، هر چيزى را به عنوان عقيده براى خودش انتخاب كرده ، بايد آزاد باشد ، و حال آن كه اين گونه عقايد ، ضدّ

.

ص: 154

آزادى فكر است. همين عقايد است كه دست و پاى فكر را مى بندد... . (1) اسلام مى گويد : زنجير عقايد موهوم كه انديشه را اسير كرده و با برهان و موعظه ، باز شدنى نيست ، با قدرت نظامى بايد باز شود و سدّ سنّت هاى غلطى كه در طى سال ها و قرن ها نشستِ رسوبات فرهنگ هاى نادرست بر ذهن جامعه ، چنان محكم شده كه با ابزار معمولى قابل زوال نيست ، بايد با انفجارهاى عظيم شكسته شود و انديشه انسان ، آزاد گردد. و از آن جا كه برخورد مستقيم نظامى با عقايد _ چنان كه شرح آن گذشت _ امكان پذير نيست ، اسلام ، پيكار با سنّت هاى غلط را از مبارزه با آثار و مظاهر اجتماعى آنها آغاز مى كند ، مثلاً : براى مبارزه با سنّت بت پرستى ، بايد بت خانه ويران شود ؛ همان كارى كه ابراهيم عليه السلام كرد ، و براى مبارزه با سنّت گاوپرستى ، گوساله سامرى بايد در آتش ، سوزانده شود ؛ همان كارى كه موسى عليه السلام كرد . ابراهيم عليه السلام در جامعه معاصر خود ، تنها كسى است كه با انديشه آزاد ، راز هستى را كشف كرده ، به جهان بينى صحيح رسيده است. (2) او در مواجهه با مردمى گرفتار اوهام و باورهاى نادرست _ كه كمترين مايه اى از تعقّل و تفكّر نداشتند _ هر چه تلاش كرد تا آنان را با برهان و پند و اندرز ، متوجّه خطايشان كند و انديشه ايشان را از بند باورهاى غلط نجات دهد ، نتوانست و هر چه بيشتر آنها را نصيحت كرد ، كمتر نتيجه گرفت . بالاخره او به اين نتيجه رسيد كه بايد عملاً به آنها ثابت كند كه اين بت هايى كه ساخته و پرداخته خود آنهاست ، نمى تواند

.


1- .نقل از : سخنرانى استاد شهيد درباره «آزادى عقيده» در پاييز 1348 ش در حسينيه ارشاد. ر.ك : سلسله مقالاتِ پيرامون جمهورى اسلامى : ص 98 _ 99.
2- .«وَكَذَ لِكَ نُرِى إِبْرَ هِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَ_وَ تِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ و اين گونه، ملكوت آسمان ها و زمين را به إبراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشد» (انعام : آيه 75).

ص: 155

خداى آنان باشد . . . تا اين كه روزى فرا رسيد كه مردم ، آن روز را به عنوان عيد ، جشن گرفته ، به اين مناسبت از شهر خارج شده بودند. ابراهيم عليه السلام موقعيت را مناسب تشخيص داد ، وارد بت خانه بزرگ شد و با تبر تمام بت ها ، مگر بت بزرگ را خُرد كرد و تبر را به گردن آن آويخت و بيرون آمد. ابراهيم عليه السلام مى خواست با صحنه سازى و متّهم نمودن بت بزرگ به قتل عام بت ها ، عملاً باورهاى غلط را از ذهن مردم بزدايد و انديشه آنان را آزاد سازد. وقتى مردم از مجلس جشن به شهر باز گشتند ، خبر شدند كه بت خانه ويران شده است ، گويا بت ها با هم دعوا كرده ، يكديگر را كشته اند! وارد بت خانه شدند ، ديدند همه بت ها خُرد شده و تنها بت بزرگ ، تبر بر گردن ، باقى مانده است. صحنه نشان مى داد كه كار ، كارِ بت بزرگ است ؛ ولى شعور فطرى آنان نمى توانست قبول كند كه چند موجود بى شعور ، با هم دعوا كنند. اين بود كه بدون تأمّل ، در جستجوى شخصى بر آمدند كه مرتكب اين خرابكارى شده است و از آن جا كه ابراهيم ، مرتّب از بت پرستى انتقاد مى كرد و نيز تهديد كرده بود كه تدبيرهاى لازم را براى انهدام بت ها به كار خواهد گرفت ، او را به اتّهام قتل عام خدايان (!) احضار و در ملأ عام شروع به بازجويى از او كردند. نخستين سؤال آنان اين بود : «ءَأنتَ فَعَلْتَ هَ_ذَا بِ_ئالِهَتِنَا يَ_إِبْرَ هِيمُ. (1) آيا تو ، چنين كارى را با خدايان ما انجام داده اى؟» . ابراهيم عليه السلام براى بيدار سازى وجدان خفته آنان ، پاسخ داد :

.


1- .انبياء : آيه 62 .

ص: 156

«بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَ_ذَا فَسْئلُوهُمْ إن كَانُواْ يَنطِقُونَ. (1) بلكه بت بزرگ ، اين كار را كرده است و اگر بت ها مى توانند صحبت كنند ، ماجرا را از خود آنها بپرسيد!» . زمينه تعقّل و تفكّر و آزادسازى انديشه به تدريج فراهم مى شد. پاسخ ابراهيم عليه السلام مردم بت پرست را به خود آورد و به فكر فرو برد و به خطايشان در اين باور ، آگاه كرد. آنان در دل ، خود را به سبب اين ظلم عقيدتى ملامت كردند و بالأخره شرمسارانه اعتراف كردند كه خدايان آنان نمى توانند سخن بگويند (!). با سست شدن بند باورهاى موهوم و شكست سدّ سنّت هاى غلط ، ابراهيم عليه السلام زمينه را براى شروع مبارزه تبليغى مناسب ديد و گفت : «أفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُكُمْ شَيْ_ئاً وَ لاَ يَضُرُّكُمْ * اُفٍّ لَّكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أفَلاَ تَعْقِلُونَ. (2) آيا جز خدا ، چيزى را مى پرستيد كه نمى تواند كمترين سود يا زيانى براى شما داشته باشد؟ اُف بر شما و بر خدايان شما! آيا تعقّل نمى كنيد؟» . نكته قابل توجّه ، اين كه : وقتى اسلام سدها را مى شكند و بند باورهاى نادرست را از انديشه باز مى كند ، مى گويد: حالا فكر كن ، ببين عقلت چه مى گويد. اگر مى گويد اسلامْ درست است ، آن را قبول كن ، و اگر مى گويد مكتب و مرامى ديگر صحيح است ، همان را بپذير. به عبارت ديگر ، اسلام يك زنجير را با قدرت نظامى باز نمى كند تا زنجير ديگرى را بر دست و پاى انديشه ببندد و يا حتى عقيده ديگرى را كه مبتنى بر

.


1- .انبياء : آيه 63.
2- .انبياء : آيه 66 _ 67 .

ص: 157

عقل و انديشه است ، بر انسان تحميل كند. خير ؛ بلكه وقتى اسلام ، انسان را از بند باورهاى نادرست رها مى سازد ، مى گويد : بينديش و عقيده اى را بر مبناى انديشه و تحقيق ، انتخاب كن. و حتى اگر اسلام را بدون فكر پذيرفتى ، قبول ندارد. پس از فتح مكّه و شكستن سدّ سنّت پرستى و اعلام عفو عمومى ، مردم حجاز ، فوج فوج اسلام را مى پذيرفتند ؛ ولى رؤساى مشركان ، كه مشكلات زيادى براى مسلمانان ايجاد كرده بودند ، احساس خطر مى كردند. از اين رو ، عدّه اى از آنان از مكّه گريختند. يكى از افرادى كه به سبب سوء سابقه خود تصميم به فرار داشت ، صفوان بن اميّه بود. صفوان ، علاوه بر جنايات گرانبار ، مسلمانانى را به انتقام خون پدرش اميّة بن خلف _ كه در جنگ بدر كشته شده بود _ در روز روشن و در برابر ديدگان مردم در مكّه به دار آويخته بود. بدين سبب ، پيامبر صلى الله عليه و آلهخون او را مباح كرده بود . وى از ترس مجازات ، تصميم گرفته بود از طريق دريا از حجاز خارج شود ، بويژه هنگامى كه دانست او يكى از ده نفرى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله دستور قتلش را صادر كرده است . عمير بن وهب ، از پيامبر صلى الله عليه و آله درخواست نمود كه از تقصير صفوان در گذرد. پيامبر صلى الله عليه و آلهشفاعت او را پذيرفت و عمامه خود را كه با آن وارد مكّه شده بود ، به عنوان نشانه امان به وى داد... . عمير با عمامه پيامبر ، وارد جَدّه شد و صفوان را همراه خود به مكّه آورد . وقتى چشم پيامبر صلى الله عليه و آله به يكى از بزرگترين جانيان زمان افتاد ، با كمال بزرگوارى در پاسخ وى كه از ايشان پرسيد : عمير گمان مى كند كه مرا امان داده اى ، فرمود :

.

ص: 158

«درست است، فرود آى» . آن گاه وى را به آيين اسلام فرا خواند. وى دو ماه مهلت خواست كه درباره اسلام به فكر و بررسى بپردازد ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمود : «من به جاى دو ماه ، چهار ماه به تو مهلت مى دهم كه اين آيين را با كمال بصيرت ، انتخاب نمايى». هنوز چهار ماه سپرى نشده بود كه وى اسلام آورد. (1) جالب تر از اين جريان ، داستان اسلام آوردن سُهيل بن عمر است. او مى گويد : پس از فتح مكّه ، وقتى پيامبر خدا وارد مكّه شد ، من داخل خانه خود شدم و درب خانه را بر روى خود بستم و پسرم عبد اللّه را فرستادم كه : برو و از محمّد براى من امان بخواه ؛ چرا كه من به خاطر اين كه كشته نشوم ، ايمان نمى آورم. عبد اللّه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : پدرم ، امان مى خواهد. آيا به او امان مى دهيد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى ؛ او در امان خداست. مى تواند از خانه خارج شود». پيامبر صلى الله عليه و آله سپس رو به اطرافيان خود كرد و فرمود : «هر يك از شما كه سهيل را ديد ، حق ندارد كه نگاه تند به او بكند. او بايد بتواند از خانه خارج شود. به جان خودم سوگند كه سهيل ، آدم عاقل و شريفى است و شخصى مانند او نمى تواند اسلام را نفهمد و مسلمان نشود. او مى داند آنچه در آن قرار دارد ، برايش سودمند نيست». عبد اللّه ، پس از گرفتن امان و شنيدن سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله از مجلس خارج شد و نزد پدر آمد و جريان را گفت. سهيل كه شايد باور نمى كرد پيامبر صلى الله عليه و آله اين گونه با

.


1- .فروغ ابديّت : ج 2 ص 736 _ 737. براى مطالعه مشروح جريان اسلام آوردن صفوان ، ر.ك : كنز العمّال : ج 10 ص 503 _ 506.

ص: 159

آزادى تبليغ عقيده در اسلام

وى رفتار كند ، بى اختيار گفت : به خدا كه او در كودكى و بزرگى ، فردى نيك و شايسته بوده است. سهيل پس از گرفتن امان ، با اين كه مشرك بود ، آزادانه در ميان مسلمانان رفت و آمد داشت و حتى در جنگ حُنَين ، بدون اين كه اسلام را بپذيرد ، همراه پيامبر صلى الله عليه و آلهبود ، تا اين كه در محلّى به نام جِعِرّانه مسلمان شد. (1) اين دو داستان ، دو نمونه روشن از سيره عملى پيامبر اسلام در مواجهه با مخالفان عقيدتى است كه اثبات مى كند بر خلاف آنچه تعدادى از مدّعيان خاورشناسى نوشته اند ، جنگ هاى اسلامى ، بر اساس تعاليم قرآن، فقط براى شكستن سدهاى آزادى انديشه و زمينه سازى براى رشد باورهاى صحيح اند. (2)

آزادى تبليغ عقيده در اسلامتا اين جا روشن شد كه اسلام ، نه تنها آزادى بيان عقيده را تأييد مى كند ، بلكه از آن دفاع نيز مى نمايد ؛ امّا بايد ديد كه آيا اسلام اجازه مى دهد هر كس هر عقيده اى را كه خود دارد ، تبليغ كند و به ديگرى منتقل نمايد؟ با عنايت به آنچه در تبيين ديدگاه عقل در پاسخ به اين سؤال مطرح شد ، اسلام ، قطعا نمى تواند تبليغ عقيده را به طور مطلق ، تجويز كند. براى توضيح بيشتر ، بايد گفت : تبليغ يك عقيده ، گاهى به صورت استدلالى (برهانى) است ، يعنى مبلّغ در تبليغات خود واقعا بر عقل و منطق تكيه مى كند ، و گاهى با جوسازى و انتقال يك باور نادرست از طريق حيله و تزوير صورت مى گيرد.

.


1- .ميزان الحكمة : ح 14627 ؛ كنز العمّال : ح 30168.
2- .براى توضيح بيشتر در اين باره ، ر.ك : مقاله «كارنامه اسلام محمّد خاتم پيامبران» : ج 2 ص 59 _ 71.

ص: 160

آزادى عقيده در جهان امروز

عقايدى كه مايه فكرى و منطقى دارند ، به هر ميزان كه متّ_كى بر عقل و منطق و برهان باشند ، به همان ميزان ، بيان آنها ، تبليغ و ترويج آنهاست . بدين جهت ، آزادى تبليغ عقيده به اين معنا ، داخل آزادى بيان عقيده مى شود كه نظر اسلام در اين باره به تفصيل بيان شد. و امّا جوسازى تبليغى براى انتقال عقايدى كه مايه فكرى و منطقى ندارند و براى جامعه زيان آورند و از راه تزوير به مردم مى رسند ، چيزى است كه نه عقل مى تواند آن را تجويز كند _ چنان كه توضيح داده شد _ و نه اسلام آن را بر خلاف تجويز عقل تأييد مى نمايد. بنا بر اين ، در يك جمله مى توان گفت كه در اسلام ، بيان عقيده آزاد است ؛ ولى جوسازى براى انتقال عقايد نادرست به مردم ، ممنوع است.

آزادى عقيده در جهان امروزآخرين مسئله اى كه در اين فصل بايد مورد بررسى قرار بگيرد، مسئله آزادى عقيده در جهان امروز و انگيزه طرح اين آزادى در مجامع بين المللى بويژه اروپاست ، و اين كه استكبار جهانى در جانبدارى از اين آزادى ، چه اهدافى را تعقيب مى كند. در اين باره مى توان گفت كه طرح مسئله «آزادى عقيده» در جهان امروز ، عكس العمل اجتماعى دادگاه هاى تفتيش عقايد اربابان كليسا در قرون وُسطاست كه اجازه نمى دادند هيچ كس ، بر خلاف آنچه كليسا مى گويد ، اظهار نظر كند ، هر چند نظر او ربطى به مسائل دينى نداشت. مثلاً : چون كليسا مى گفت خورشيد به دور زمين مى گردد ، كسى حق نداشت _ ولو با ارائه برهان _ بگويد كه واقعيت ، به عكس است ، و گاليله كه چنين اظهار نظرى كرد ، محكوم به اعدام

.

ص: 161

شد و به ناچار ، توبه كرد. به حكم همين دادگاه ها ، هزاران انديشمند ، زنده زنده در آتش سوختند و برونو ، كشيش ايتاليايى ، يكى از اين دانشمندان است. او در سال 1600 ميلادى ، به جرم اين اعتقاد كه «هر كس پس از رسيدن به مرحله عقل ، درباره دنيا و زندگى ، مطابق با عقل و استنباط خويش عقيده اى پيدا مى كند» ، در دادگاه تفتيش عقايد ، محكوم به سوختن شد! دادگاه ، اين گفته برونو را دليل مخالفت او با مذهب مسيحيت مى دانست ؛ چون به نظر اين دادگاه ، هر مسيحى ، پس از رسيدن به مرحله عقل ، بايد راجع به دنيا طورى قضاوت كند كه در كتاب مقدّس نوشته شده است ، نه مطابق عقل و استنباط خود ، و برونو كه چنين گفته است ، از دين ، برگشته و علّت برگشت او از دين ، حلول شيطان در كالبد اوست و بايد او را سوزاند تا شيطان از كالبدش خارج شود (!). علاوه بر اين ، دين و مذهب ، از ديدگاه گردانندگان سياست هاى بين المللى و فلاسفه اى كه از اين سياست ها الهام مى گيرند ، چيزى بيش از يك سرگرمى نيست و سرگرمى ، راست و دروغ و حق و باطل ندارد ؛ درست مانند يك قطعه شعر و يا يك فيلم سينمايى ، و به گفته استاد شهيد علاّمه مطهّرى : از نظر طرز تفكّر بعضى از فلاسفه اروپا ، دين و مذهب ، هر چه مى خواهد باشد _ مى خواهد به صورت بت پرستى باشد ، مى خواهد به صورت گاوپرستى باشد ، مى خواهد به صورت خداپرستى باشد _ امرى است مربوط به وجدان شخصىِ هر فرد. در مسائل مذهبى و دينى ، چون آنها نمى خواهند به واقعيتى براى دين و نبوّت

.

ص: 162

اعتراف كرده باشند و قبول كنند كه واقعا پيغمبرانى از طرف خدا آمده اند و يك راه واقعى براى بشر نشان داده اند و سعادت بشر ، در اين است كه آن راه واقعى را طى بكند ، مى گويند : ما نمى دانيم واقع و ريشه مذهب چيست ؛ ولى همين قدر مى فهميم كه انسان ، بدون مذهب نمى تواند زندگى بكند ؛ [ يعنى ]يكى از شرايط زندگى انسان ، يكى از سرگرمى هاى زندگى انسان ، اين است كه به يك موضوعى به عنوان «مذهب» ، سرگرمى داشته باشد ، حالا مى خواهد آن چيزى كه به عنوان معبود گرفته ، خداى يگانه باشد يا انسانى به نام عيسى مسيح ، يا گاو يا فلز و يا چوب ؛ فرق نمى كند. بنا بر اين ، نبايد مزاحم افراد شد ؛ هر كسى به ذوق و سليقه خودش هر چه را انتخاب كرد ، خوب است. (1) همان طور كه اشاره شد ، اين گونه برداشت از دين و مذهب ، الهام گرفته از انديشه متّ_كى بر قاعده اى علمى يا فلسفى نيست ؛ بلكه الهام گرفته از انديشه هايى است كه از علم و فلسفه ، براى مقاصد سياسى استفاده مى كنند. گردانندگان سياست هاى استكبارى ، اگر از آزادىِ عقيده دم مى زنند ، براى آن نيست كه واقعا مى خواهند هر كس در اظهار عقيده آزاد باشد تا باورهاى صحيح ، رشد كند و مردم از بند عقايد موهوم ، رهايى يابند (چرا كه اين آزادى ، به معناى نفى قدرت سياسى آنهاست) ؛ بلكه مى خواهند مردم را سرگرم كنند تا بتوانند به مقاصد سياسى ضدّ مردمى خود ، بهتر دست يابند. و از آن جا كه تخدير كننده ترين سرگرمى ، دينِ منهاى سياست و باورهاى موهوم مذهبى است و در اين مورد ، تفاوتى ميان اديانِ باطل نيست، به مصلحت سياسى خود مى دانند كه

.


1- .پيرامون جمهورى اسلامى : ص 105 _ 107.

ص: 163

عقايد دينى را ، تا آن جا كه با مصالح آنان متضاد نيست ، آزاد اعلام كنند. حالا اگر دينى بخواهد وارد عالَم سياست شود و براى رشد باورهاى صحيح و رهايى از بند عقايد نادرست و در نتيجه رهايى از سلطه قدرت هاى استكبارى اقدام كند ، اين دين ، نه تنها از ديدگاه مدّعيان رسمى آزادىِ عقيده ، آزاد نيست ، بلكه هواداران آن به دست همين مدّعيان آزادى عقيده ، در پوشش دفاع از آزادى ، نابود مى شوند.

.

ص: 164

. .

ص: 165

فصل هفتم : آموزش عقيده

يكم. امكان آموزش عقايد صحيح

فصل هفتم : آموزش عقيدهاز آن رو كه هدف اساسى از دانش نامه عقايد اسلامى ، زمينه سازى براى دست يافتن به معارف حقيقى و اصيل و به تعبير ديگر ، آموزش عقايد علمى صحيح و سازگار با واقع است ، ضرورى است پيش از ورود به مباحث شناخت شناسى و اعتقادى ، به چند نكته اشاره گردد :

يكم. امكان آموزش عقايد صحيحنخستين پرسشى كه در اين جا مطرح مى شود ، اين است كه : اگر بپذيريم عقايد انسان در اختيار او نيست ، چگونه مى توان عقايد صحيح و سازگار با واقع را به مردم تعليم داد؟ پاسخ ، آن است كه عقايد انسانى ، مانند لباس نيستند كه هر گاه اراده شد ، بتوان آنها را تغيير داد. از سوى ديگر ، عقايد غير علمى ، قابل دگرگونى هستند ، امّا با ريشه كن ساختن ريشه عقايد نادرست و وهم آلود. آموزش عقايد بر اساس تفكّر اسلامى ، چنين هدفى را دنبال مى كند ، يعنى پس از آزاد ساختن فكر و انديشه از بندهاى تقليد و جايگزين ساختن پژوهش هاى كامل به جاى

.

ص: 166

دوم. ضرورت آموزش عقايد صحيح

پژوهش هاى ناقص ، عقايد و هم آلود و نادرست ، جاى خود را به عقايد علمى و صحيح مى سپارند و چنين امرى ، نه تنها ممكن است ، بلكه دشوار هم نيست.

دوم. ضرورت آموزش عقايد صحيحپيش از اين ، روشن ساختيم كه عقايد ، شيرازه روح و جان انسان را تشكيل مى دهند و عقايد نادرست ، شكل و باطن حقيقى انسان را دگرگون مى سازند و آن را بيمار مى كنند و بدين ترتيب ، زندگى فردى و اجتماعى اش را از سير طبيعى ، خارج مى نمايند. آنچه مى تواند انسان را از اين خطر نگه دارد ، شناخت شناسى و آموزش عقايد علمى است. از اين رو ، اين دانش ، مهم ترين ، گران بهاترين و ضرورى ترين دانش ها به شمار مى رود. امام باقر عليه السلام در ضمن راهنمايى هايى به جابر بن يزيد جعفى مى فرمايد : اِعلَم أنَّهُ لاعِلمَ كَطَلَبِ السَّلامَةِ ولاسَلامَةَ كَسَلامَةِ القَلبِ. (1) بدان كه هيچ دانشى ، مانند به دست آوردن سلامت نيست و هيچ سلامتى ، چون سلامت دل نيست. آرى ، هيچ دانشى مانند دانشى كه از آن توقع سلامت قلب و روح انسان مى رود ، نيست ؛ چرا كه معيار ارزش هر دانش ، در خدمتى نهفته است كه به انسان و جامعه ارائه مى كند و چون علم عقيده شناسى و پالايش عقايد ، بيشترين نقش را در سلامت فكر و روح بر عهده دارد ، گران بهاترين و ضرورى ترينِ دانش ها براى انسان است.

.


1- .ر . ك : ج 3 ص 192 ح 2500 .

ص: 167

سوم. آموزش اجبارى

سوم. آموزش اجبارىدر مادّه سيزدهم اعلاميه جهانى حقوق بشر ، آمده است : آموزش و پرورش ابتدايى ، بايد براى همه اجبارى و رايگان باشد. (1) اگر از امضاكنندگان اين ميثاق بپرسيم كه «چرا شما با اين مصوّبه ، آزادى را از مردم بى سواد سلب مى كنيد و چرا نمى گذاريد آنان در انتخاب بى سوادى ، آزاد باشند؟ و دليل اين آموزش اجبارى چيست؟» ، حتما پاسخ مى دهند كه حداقل سواد ، از ضروريات زندگى انسان است. ما هم اين نظر را قبول داريم و پيامبر اسلام ، سيزده قرن قبل از تولّد پيشنهادكنندگان منشور حقوق بين الملل ، طلب علم را بر هر مرد و زن مسلمان ، واجب كرده است. (2) ايرادى كه ما به اين آقايان داريم ، اين است كه چرا فقط سوادآموزى را به دليل ضرورى بودن آن براى زندگى ، اجبارى مى كنند و از آموزش عقايد صحيح اصلاً سخن به ميان نمى آورند؟ آيا داشتن حداقل سواد ، از ضروريات زندگى است؛ ولى عقايد درست كه زندگى را در جهت صحيح هدايت مى كند ، از جمله اين ضروريات نيست؟ آيا داشتن عقايد نادرست ، براى انسان زيانبارتر است ، يا بى سوادى؟ آيا اشخاص بى سواد براى خود و ديگران بيشتر زحمت ايجاد كرده اند ، يا افراد باسوادى كه داراى عقايد نادرست و كج فكرى و انحراف روانى بوده اند؟ حقيقت ، اين است كه اگر منصفانه و بدون در نظر گرفتن مصالح سياسى ، درباره ضروريات زندگى انسان قضاوت كنيم ، هيچ چيز براى انسان ضرورى تر

.


1- .راهنماى سازمان ملل متّحد : ص 1012 مادّه 13 از ميثاق بين المللى حقوق اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى.
2- .ر . ك : كنز الفوائد : ج 2 ص 107 ، عدّة الداعى : ص 63 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 176 .

ص: 168

چهارم. روش هاى آموزش عقيده
ويژگى هاى روش انبيا
1 . عموميت

از سلامت روان نيست ؛ زيرا اگر انسان از اين سلامت برخوردار نباشد ، نه از بدن سالم مى تواند بهره ببرد و نه از علم و نه از هيچ چيز ديگر. و همان طور كه در كلام امام باقر عليه السلام آمد ، دانشى كه اين سلامت را براى انسان تأمين مى كند ، از ضرورى ترين امورى است كه انسان بايد بداند. اين ضرورت ، ايجاب مى كند كه زمينه آموزش عقايد صحيح ، براى همه مردم فراهم شود و اين آموزش نيز مانند سوادآموزى ، همگانى و اجبارى گردد.

چهارم. روش هاى آموزش عقيدهمى توان گفت كه به طور كلّى ، سه روش براى آموزش اصول عقايد ، وجود دارد : 1. روش فلاسفه ، 2. روش متكلّمان ، 3. روش انبياى الهى. هر سه طايفه فلاسفه و متكلّمان و انبياى الهى ، در زمينه اصول عقايد ، بحث كرده اند ؛ ولى هر يك در تبيين مسائل عقيدتى ، روش خاصّى دارند. (1)

ويژگى هاى روش انبياروش انبياى الهى در تعليم اصول عقايد ، داراى دو ويژگى بسيار مهم و اساسى است كه روش فلاسفه و متكلّمان ، فاقد آنهاست. اين دو ويژگى ، عبارت است از :

1 . عموميتنخستين ويژگى روش انبياى الهى در آموزش اصول عقايد ، اين است كه

.


1- .براى آشنايى با روش فلاسفه و متكلّمان ، ر . ك : مجموعه آشنايى با علوم اسلامى ، متفكّر شهيد استاد مطهّرى (درس چهارم فلسفه ، مبحث «روش هاى فكرى اسلامى» و درس اوّل از «علم كلام»).

ص: 169

2 . جامعيت

همگانى است و عموم اقشار جامعه را فرا مى گيرد ، بر خلاف روش فلاسفه و متكلّمان كه قشر خاصى را مورد آموزش قرار مى دهد. مخاطب فلاسفه و متكلّمان ، افراد ويژه اى هستند كه زبان و بيان خاصّ آنان را مى فهمند و همه مردم ، مخاطب آنان نيستند. به سخن ديگر ، فلاسفه و متكلّمان ، وقتى درباره مسائل عقيدتى بحث مى كنند و كتاب مى نويسند ، مخاطبشان همه مردم نيستند ؛ بلكه مخاطب آنان ، تنها كسانى هستند كه ذوق و آگاهى فلسفى و يا كلامى دارند و در رشته فلسفه يا كلام كار كرده و يا مى خواهند كار كنند. از اين رو، گفته ها و نوشته هاى آنان ، براى عموم ، قابل استفاده نيست. ولى مخاطب انبياى الهى ، همه مردم اند. انبيا ، معلّم و مربّى عموم انسان ها هستند و همه مردم را در مسائل عقيدتى ، به عقل و برهان ، رجوع مى دهند. مخاطب انبيا ، فقط كسانى نيستند كه در رشته فلسفه كار كرده ، يا مى خواهند كار كنند. مخاطب انبيا ، تنها كسانى نيستند كه ذوق و استعداد علم كلام را دارند. مخاطب انبيا ، دانشمندان يا دانشجويان و يا هر قشر خاصى از اقشار مختلف جامعه نيستند ؛ بلكه همه اقشار مردم ، مخاطب پيامبران خدا هستند. به همين جهت ، پيامبران بايد به گونه اى سخن بگويند كه براى همه قابل استفاده باشد و در زمينه مسائل عقيدتى ، بايد به گونه اى استدلال كنند كه همه مردم بفهمند و براى كلّيه اقشار مردم ، از دانشمندترين تا بى سوادترين آنها ، مفيد و قانع كننده باشد.

2 . جامعيتدومين ويژگى روش پيامبران خدا در تعليم مسائل عقيدتى ، جامعيت است. در

.

ص: 170

پنجم. روش اين دانش نامه

روش فلسفى و كلامى ، عقيده ، جدا از عمل ، مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد . پس مباحث عقيدتى در فلسفه و كلام ، يك سلسله مباحث خشك علمى و خارج از حوزه فعاليت هاى اجتماعى ، سياسى و اخلاقى است ؛ ولى در روش انبياى الهى ، مباحث عقيدتى ، جامعيت ويژه اى دارند كه در آنها عقيده و عمل ، آميخته به هم ، مورد بررسى قرار مى گيرند. آموزش اصول عقايد با اين روش ، در عين اين كه انسان را با استدلال هاى عميق علمى و فلسفى در مسائل مبدأ و معاد آشنا مى كند ، چه بسا لطيف ترين مسائل عرفانى را به او تعليم مى دهد و دقيق ترين مسائل اقتصادى ، سياسى و جامعه شناسى را نيز براى او تشريح مى كند.

پنجم. روش اين دانش نامهدانش نامه عقايد اسلامى ، براى زدودن باورهاى نادرست و آشنا كردن مردم با عقايدِ علمى درست ، اصول عقايد اسلامى را به روش انبيا ارائه مى كند . اين دانش نامه ، راهنمايى هاى قرآن كريم ، پيامبر صلى الله عليه و آلهو اهل بيت او عليهم السلام را در مباحث متنوع شناخت شناسى ، گرد آورده و همراه با نتيجه گيرى ، تفسير و تحليل ، دسته بندى كرده است. نيز رهنمودهاى پيامبران را در اثبات عقايدى كه مردم را بدان فرا مى خواندند ، روشن مى سازد (البته پس از آن كه پيامبران ، مردم را در اصول عقايد به عقل خويش ارجاع مى دادند و عقل را مرجع اين اصول مى دانستند). با توجّه به آنچه گذشت ، اين دانش نامه نه تنها براى پژوهشگران ، سودمند است ، بلكه براى تمام كسانى كه به آشنايى با روش پيامبران علاقه مندند ، مفيد

.

ص: 171

خواهد بود ، چنان كه استفاده از اين دانش نامه ، پژوهشگران را از لغزش هاى عقيدتى باز مى دارد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: مَن عَرفَ دينَهُ مِن كِتابِ اللّهِ زالَتِ الجِبالُ قَبلَ أَن يَزولَ؛ ومَن دَخَلَ في أَمرٍ بِجَهلٍ خَرَجَ مِنهُ بِجَهلٍ . (1) آن كه دينش را بر پايه كتاب خدا بشناسد ، پيش از آن كه او متزلزل گردد ، كوه ها از جا كنده مى شوند . و هر كه در كارى از روى جهالت وارد شود ، با جهالت نيز از آن بيرون مى رود. علاوه بر اين ، پژوهشگران مى توانند با اعجاز علمىِ پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش عليهم السلام در خلال برهان هاى قرآن و روايات مربوط به اصول عقيدتى ، آشنا شوند.

.


1- .بحار الأنوار : ج 23 ص 103 .

ص: 172

. .

ص: 173

بخش دوم : خرد

اشاره

بخش دوم : خردفصل يكم : شناخت خردفصل دوم : ارزش خردفصل سوم : خردورزىفصل چهارم : عوامل رُشد خردفصل پنجم : نشانه هاى خردفصل ششم : آسيب هاى خردفصل هفتم : وظايف خردمند

.

ص: 174

. .

ص: 175

پژوهشى در معناى خرد

پژوهشى در معناى خردانديشه و تعقّل، اصلى ترين تكيه گاه هاى اسلام در عقايد، اخلاق و اعمال اند. از نظر اين آيين آسمانى، انسان حق ندارد آنچه را كه خردْ نادرست مى داند، باور كند؛ به صفاتى كه خردْ ناپسند مى داند، بدان متّصف شود. و كارهايى را كه خردْ ناشايست مى داند، انجام دهد. از اين رو، در فرهنگ قرآن و احاديث پيامبر خدا و اهل بيت عليهم السلام آن بزرگوار، واژه هايى كه مردم را به تعقّل و انديشه دعوت مى كنند (مانند: تفكّر، تذكّر، تدبّر، تعقّل، تعلّم، تفقّه، ذكر، لُبّ و نُهى) به عنوان محور و اساس سخن آنان با مردم و بيش از هر چيز ديگر، مورد توجه و تأكيدند . در قرآن كريم، مشتقّات «علم» 779 بار، «عقل» 49 بار، «فقه» 20 بار، «فكر» 18 بار، «ذكر» 274 بار، «تدبّر» 4 بار و «لُبّ» 16 بار آمده است. از نظر اسلام، خرد، اصل انسان، معيار ارزش و درجات كمال او، ملاك ارزيابى اعمال، ميزان جزا و حجّت باطنى خداوند متعال است . (1)

.


1- .ر . ك : ص 223 (ارزش خرد) .

ص: 176

واژه «عقل» در لغت

خرد، از بهترين هديه هاى الهى به انسان، نخستين پايگاه اسلام، اساسى ترين پايه هاى زندگى و زيباترين زيور انسان است . خرد، گران بهاترين ثروت، بهترين دوست و راهنما، و اصلى ترين تكيه گاه اهل ايمان است . از نظر اسلام، علم، نيازمند خرد است؛ زيرا علمِ بدون خرد، براى عالم، زيانبار است و هر كه دانشش بر خردش فزونى يابد، بارى بر او خواهد بود. (1) كوتاه سخن ، اين كه : از نظر اسلام، تنها راه تكامل مادّى و معنوى و سازندگى دنيا و آخرت و رسيدن به جامعه مطلوب و مقصد اعلاى انسانيت، درست فكر كردن است و همه گرفتارى هاى انسان، نتيجه نادانى و به كار نگرفتن انديشه است. از اين رو، در جهان پس از مرگ، آنان كه به فرجام عقايد، اخلاق و اعمال ناشايسته خود گرفتار مى شوند، درباره ريشه گرفتارى هاى خود ، چنين مى گويند: «وَ قَالُواْ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِى أَصْحَ_بِ السَّعِيرِ * فَاعْتَرَفُواْ بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لّأصْحَ_بِ السَّعِيرِ . (2) و گويند اگر [ سخن حق را] شنيده [و پذيرفته] بوديم يا خردورزى مى نموديم، در [ميان ]دوزخيان نبوديم. پس به گناه خود، اقرار مى كنند؛ و مرگ باد بر اهل جهنّم!» .

واژه «عقل» در لغتواژه «عقل» در زبان عرب، به معناى نگه داشتن، باز داشتن و حبس كردن است،

.


1- .ر . ك : ص 223 (ارزش خرد) .
2- .ملك : آيه 10 _ 11 .

ص: 177

واژه «عقل» در احاديث اسلامى

اشاره

همانند بستن شتر با عقال . (1) همان گونه كه عقال، شتر را از حركت بيجا باز مى دارد، نيرويى در جان انسان به نام «عقل» وجود دارد كه او را از نادانى و لغزش در انديشه و عمل، باز مى دارد. از اين رو، پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آلهمى فرمايد: العَقلُ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ . (2) خرد، بازدارنده از نادانى است .

واژه «عقل» در احاديث اسلامىمحدّث بزرگوار، شيخ حرّ عاملى رحمه الله در انتهاى باب «وجوب طاعة العقل و مخالفة الجهل (لزوم پيروى از عقل و نافرمانى از نادانى)» درباره معانى عقل، چنين مى گويد: عقل ، در سخن انديشمندان و حكيمان، معانى بسيار دارد (3) و با جستجو در احاديث، سه معنا برايش به دست مى آيد: 1 . نيرويى كه بدان خوبى ها و بدى ها و تفاوت ها و زمينه هاى آن، شناخته مى گردد، و اين، معيار تكليف شرعى است . 2 . ملكه اى كه به انتخاب خوبى ها و پرهيز از بدى ها فرا مى خواند . 3 . تعقّل و دانستن . و از اين رو، در برابر جهل (نادانى) قرار مى گيرد ، نه در برابر ديوانگى .

.


1- .ر. ك: النهاية : ج 5 ص 213 ، الصحاح : ج 5 ص 1769 ، المصباح المنير : ص 422 _ 423 ، معجم مقاييس اللّغة : ج 4 ص 69 ، المفردات ، راغب : ص 577 _ 578 ، التعريفات ، جرجانى : ص 65 ، العين ، خليل : ص 565 .
2- .ر . ك : ص 344 ح 316 .
3- .ر . ك : نهاية الحكمة : ص 305 و 308 ، كشف المراد : ص 234 و 245 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 99 _ 101 .

ص: 178

الف _ كاربردهاى «عقل» به عنوان منشأ ادراكات انسان
1 . منشأ تمام معارف انسانى

بيشترين استعمال «عقل» در احاديث، معناى دوم و سوم اند . (1) با تتبّع و تأمّل در مواردى كه كلمه «عقل» و كلماتِ هم خانواده آن در نصوص اسلامى به كار رفته است، معلوم مى شود كه اين كلمه، گاه درباره منشأ ادراكات انسان و گاه، درباره نتيجه ادراكات او به كار رفته است ، كه در هر يك از اين دو نيز كاربردهاى مختلفى دارد .

الف . كاربردهاى «عقل» به عنوان منشأ ادراكات انسان1 . منشأ تمام معارف انسانىاحاديثى كه حقيقت عقل را به نور ، تفسير مى كنند (2) و يا مبدأ پيدايش عقل را نور مى دانند (3) و يا عقل را هديه الهى و اصل انسان مى دانند، (4) اشاره به اين معنا دارند. طبق اين احاديث، انسان در ژرفاى هستى خود، از نيرويى نورانى برخوردار است كه حيات روح او محسوب مى شود. اگر اين نيرو پرورش يابد انسان در پرتو آن مى تواند حقايق هستى را درك كند و حقايق محسوس را از نامحسوس، حق را از باطل، خير را از شر و نيك را از بد، تشخيص دهد. اگر اين نيروى نورانى و اين شعور مرموز و پيچيده، تقويت شود، انسان از ادراكاتى فوق تصوّر ، برخوردار مى گردد و مى تواند با ديده غيبى ، در جهان غيب سير كند و اينچنين غيب براى او مبدّل به شهود مى گردد، (5) كه از اين مرتبه از عقل،

.


1- .وسائل الشيعة : ج 15 ص 208 .
2- .ر . ك : ص 193 (حقيقت خرد) و 195 (آفرينش خرد و نادانى) .
3- .همان .
4- .ر . ك : ص 223 (ارمغان خدايى) و 225 (بهترين بخشش) و 229 (بنياد انسان) .
5- .ر . ك : ج 2 ص 433 (دل) .

ص: 179

2 . منشأ تفكّر
3 . منشأ وجدان اخلاقى

در نصوص اسلامى به «يقين» تعبير مى شود .

2 . منشأ تفكّركاربرد ديگر «عقل» در متون اسلامى، به عنوان منشأ فكر است . در اين كاربرد، عقل به عنوان منشأ «الفطنة (زيركى)» و «الفهم (دانستن)» و «الحفظ (نگهدارى)» (1) تعريف مى شود و جايگاه آن ، «دِماغ (مغز)» معرفى مى گردد. (2) آيات و احاديثى كه بر تعقّل و تفكّر تأكيد مى كنند ، همچنين احاديثى كه عقل تجربى و عقل تعلّمى را در كنار عقل طبعى و عقل موهبتى مطرح مى نمايند، نمونه هايى از استعمال واژه «عقل» درباره منشأ تفكرند.

3 . منشأ وجدان اخلاقىوجدان اخلاقى، نيرويى در متن وجود انسان است كه او را به ارزش هاى اخلاقى دعوت مى كند و از ضدّ ارزش ها باز مى دارد. به عبارت ديگر، احساس جاذبه فطرى نسبت به ارزش هاى اخلاقى و احساس نفرت طبيعى نسبت به ضدّ ارزش ها، وجدان اخلاقى ناميده مى شود. اگر انسان، خود را از همه عقايد و رسوم و آداب مذهبى و اجتماعى جدا فرض كند و مفهوم عدل و ظلم، خير و شر، صدق و كذب، وفاى به عهد و عهدشكنى را تصوّر نمايد، فطرت او داورى مى كند كه عدل، خير، صدق و وفاى به عهد، زيبا هستند و ظلم، شر، كذب و عهدشكنى، زشت اند .

.


1- .ر . ك : ص 231 ح 55 .
2- .ر . ك : ص 209 _ 211 ح 19 _ 21 .

ص: 180

توجّه به يك نكته
ب _ كاربردهاى «عقل» به عنوان نتيجه ادراكات انسان
اشاره

احساس جاذبه نسبت به ارزش ها و نفرت نسبت به ضدّ ارزش ها، از نظر قرآن كريم، الهام الهى است: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا . (1) سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد . سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد» . اين احساس و الهام، اساسى ترين بخش هديه معرفتى خداوند متعال به انسان است . در متون اسلامى، مبدأ اين شعور مرموز كه احساس ارزش هاى اخلاقى را در انسان به وجود مى آورد، «عقل» ناميده مى شود. از اين رو، همه ارزش هاى اخلاقى، جنود عقل (2) ، و همه ضدّ ارزش ها ، جنود جهل شمرده مى شوند .

توجّه به يك نكتهدر برخى از كتب فلسفى، درباره تفسير «عقل»، سخنى به امام على عليه السلام نسبت داده شده كه منطبق با يكى از معانى «عقل» در فلسفه است. متن سخن، اين است: قالَ السّائِلُ: يا مَولاىَ وَمَا العَقلُ؟ قالَ عليه السلام: العَقلُ جَوهرٌ دَرّاكٌ، مُحيطٌ بِالأَشياءِ مِن جَميعِ جِهاتِها، عارِفٌ بِالشَّى ءِ قَبلَ كَونِهِ فَهُوَ عِلَّةُ المَوجوداتِ ونِهايَةُ المَطالِبِ . (3) پرسشگر گفت: آقاى من! خِرد چيست؟ فرمود: «خرد، گوهرى درك كننده است كه بر حقايق از همه جهت، احاطه دارد [ و] اشيا را قبل ازآفرينش مى شناسد . اين گوهر، علّت موجودات و پايان خواسته هاست . گفتنى است كه با همه تفحّصى كه در منابع حديثى در اين زمينه انجام گرفت،

.


1- .شمس : آيه 7 _ 8 .
2- .ر . ك : ص 331 (سپاهيان خِرد و نادانى) .
3- .كلمات مكنونه ، فيض كاشانى : ص 76 ، اتحاد عاقل به معقول : ص 12 .

ص: 181

1 . شناخت حقايق
2 . كار بر پايه خرد

مصدرى براى آن، يافت نشد.

ب _ كاربردهاى «عقل» به عنوان نتيجه ادراكات انسان1 . شناخت حقايقدر نصوص اسلامى، واژه «عقل»، علاوه بر استعمال در مبدأ ادراكات ، در مُدرَكات عقلى و شناخت حقايق مربوط به مبدأ و معاد نيز به كار مى رود. نمونه اين استعمال، احاديثى هستند كه عقل را در كنار انبياى الهى، حجّت باطنى خداوند متعال معرّفى مى كنند ، (1) يا احاديثى كه عقل را قابل پرورش و تهذيب معرفى و آن را به عنوان معيار سنجش انسان و سنجش پاداش و كيفر ، ذكر مى كنند و يا عقل را به «طبع» و «تجربه»، و «مطبوع» و «مسموع» تقسيم مى كنند . مقصود از عقل در تمام اين موارد ، شناخت و آگاهى است.

2 . كار بر پايه خردگاه كلمه «عقل» از باب مبالغه ، براى عمل كردن به مقتضاى قوّه عاقله به كار مى رود، چنان كه از پيامبر خدا در تعريف عقل ، روايت شده است كه : العَمَلُ بِطاعَةِ اللّهِ، وَ إنَّ العُمّالَ بِطاعَةِ اللّهِ هُمُ العُقَلاءُ . (2) [ خرد]، پيروى از دستورهاى خداوند است . به درستى كه خردمندان، كسانى هستند كه فرمان خداوند را پيروى مى كنند. نيز از امام على عليه السلام روايت شده است:

.


1- .ر . ك : ص 291 (حجيت خرد) .
2- .ر . ك : ص 368 ح 400 .

ص: 182

زندگى عقل

العَقلُ أن تَقولَ ما تَعرِفُ و تَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ . (1) خِرد، آن است كه آنچه مى دانى، بر زبان بياورى و به آنچه مى گويى، عمل كنى . در مقابل، جهل نيز در عمل كردن به مقتضاى نادانى به كار رفته است ، چنان كه در مقام طلب مغفرت از خداوند متعال مى گوييم : أسأَلُكَ ... أن تَهَبَ لى كُلَّ جُرمٍ أجرَمتُهُ ... وكُلَّ جَهلٍ عَمِلتُهُ . (2) از تو مى خواهم كه بر من ببخشى ، هر جُرمى را كه مرتكب شده ام و هر [ كار ]جاهلانه اى را كه انجام داده ام.

زندگى عقلهر چند عقل، حيات روح است، (3) ليكن از نظر نصوص اسلامى، خودش نيز حيات و مرگ دارد و تكامل مادّى و معنوى انسان، در گرو حيات آن است. ميزان حيات عقلى بشر، به اندازه فعاليت قوّه عاقله به عنوان محرّك اخلاقى است و اين، يكى از رازهاى اصلى بعثت انبياى الهى است. امام على عليه السلام در بيان فلسفه بعثت پيامبران مى فرمايد: و يُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ . (4) گنجينه هاى خرد را در آنان، آشكار كنند. فعّال كردن انديشه در جهت كشف اسرار طبيعت، از انسان ، ساخته است ؛ ولى زنده كردن عقل در زمينه شناخت كمال مطلق و برنامه ريزى براى حركت در

.


1- .ر . ك : ص 370 ح 409 .
2- .مفاتيح الجنان : دعاى كميل.
3- .ر . ك : ص 193 ح 4 .
4- .ر . ك : ص 302 ح 240 .

ص: 183

مسير مقصد اعلاى انسانيت، جز از انبياى الهى ساخته نيست. آنچه در كتاب و سنّت درباره عقل (اسباب، موانع ، آثار ، علائم و احكام) و جهل آمده است، همگى مربوط به اين معنا از معانى عقل و انديشه اند. هنگامى كه انسان در پرتو تعاليم پيامبران الهى به بالاترين مراتب حيات عقلى رسيد، به نورانيت و معرفتى دست مى يابد كه نه تنها خطاپذير نيست ، بلكه او را تا رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت همراهى مى كند. امام على عليه السلامدر اين باره مى فرمايد: قَد أَحيا عَقلَهُ، وأَماتَ نَفسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، ولَطُفَ غَليظُهُ، وبَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ؛ فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ، وسَلَكَ بِهِ السَّبيلَ، وتَدافَعَتهُ الأَبوابُ إِلى بابِ السَّلامَةِ ومَنزِلِ الإِقامَةِ، وثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ في قَرارِ الأَمنِ والرّاحَةِ بِمَا استَعمَلَ قَلبَهُ وأَرضى رَبَّهُ. (1) خِردش را زنده گردانيد و نفْسش را ميرانيد تا پيكر ستبر او لاغر شد و دل سختش به لطافت گراييد. فروغى سختْ روشن بر او تابيد و راهش را روشن ساخت و به راه راستش روان داشت. درها او را به آستان سلامت و سراى اقامت راندند و به آرامشى كه در بدنش پديد آمده بود، پاهايش در قرارگاه ايمنى و آسايش استوار بمانْد؛ زيرا دل خود را به كار وا داشت و پروردگارش را خشنود ساخت . بر اين اساس و بر مبناى آنچه در تعريف علم و حكمت حقيقى خواهد آمد، علم و حكمت و عقل، در متون اسلامى ، سه تعبير مختلف از يك نيروى نورانىِ باطنى و سازنده در وجود انسان اند. اين نيرو، از آن جهت كه انسان را به تكامل

.


1- .ر . ك : ص 440 ح 647 .

ص: 184

عقل نظرى و عقل عملى

مادّى و معنوى هدايت مى كند، نورِ علم، و به دليل آن كه از استحكامى برخوردار است كه خطاناپذير است ، حكمت حقيقى، و به لحاظ آن كه انسان را به انتخاب كردار نيك، وادار مى سازد و از لغزش هاى فكرى و عملى باز مى دارد، عقل ناميده مى شود. بررسى مبادى، اسباب ، آثار، آفات و موانع علم، حكمت (1) و عقل (2) به روشنى ، اين مدّعا را اثبات مى كند.

عقل نظرى و عقل عملىدر تفسير عقل نظرى و عقل عملى، دو نظريه وجود دارد: نظريه اوّل ، اين است كه عقل، مبدأ ادراك است و در اين مورد، تفاوتى ميان عقل نظرى و عقل عملى وجود ندارد؛ بلكه تفاوت ، در هدف است. اگر هدف از ادراك چيزى، شناخت بود، مبدأ ادراك آن، عقل نظرى ناميده مى شود، مانند شناخت حقيقت هستى؛ و اگر هدف از ادراك چيزى، عمل بود، مبدأ ادراك آن، عقل عملى ناميده مى شود، مانند شناختِ نيكو بودنِ عدل و زشت بودن ظلم، پسنديده بودن صبر و ناپسند بودن جزع و ... . اين نظريه به مشهورِ فلاسفه نسبت داده شده است. بر اساس اين نظريه، عقل عملى، مبدأ ادراك است ، نه تحريك. نظريه دوم، اين است كه تفاوت ميان عقل نظرى و عقل عملى، جوهرى

.


1- .ر . ك : ج 2 ص 481 (خاستگاه الهام) و 519 (حجاب هاى دانش و حكمت) و 577 (آنچه حجاب ها را مى زدايد) .
2- .ر . ك : ص 303 (آنچه خرد را نيرومند مى سازد) و 331 (نشانه هاى خرد) و 451 (آسيب هاى خرد) و 481 (وظايف خردمند) .

ص: 185

عقل طبع و عقل تجربه

است؛ يعنى تفاوت ، در ماهيت كاركرد آنهاست. عقل نظرى، مبدأ ادراك است، خواه هدف از ادراك، معرفت باشد يا عمل؛ و عقل عملى، مبدأ تحريك است و نه ادراك. به بيان ديگر ، وظيفه عقل عملى، اجراى مدرَكات عقل نظرى است. نخستين كسى كه اين نظريه را در برابر مشهورْ اختيار كرده، ابن سينا و پس از وى، قطب الدين رازى، صاحب محاكمات و اخيرا محقّق نراقى، صاحب جامع السعادات است. (1) به نظر مى رسد كه نظريه نخست، به مفهوم واژه «عقل»، نزديك تر است و صحيح تر ، آن است كه عقل عملى، به مبدأ ادراك و تحريك تفسير شود؛ زيرا شعورى كه بايدها و نبايدهاى اخلاقى و عملى را هدف قرار مى دهد، هم مبدأ ادراك است و هم مبدأ تحريك، و اين نيروى ادراكى، همان است كه قبلاً وجدان اخلاقى ناميده شد و در متون اسلامى از آن به «عقل طبع» ياد شده است .

عقل طبع و عقل تجربهدر متون اسلامى به جاى تقسيم عقل به نظرى و عملى، تقسيم بندى ديگرى وجود دارد و آن، تقسيم عقل به «عقل طبع» و «عقل تجربه» يا «عقل مطبوع» و «عقل مسموع» است. امام على عليه السلام مى فرمايد: العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَةِ، و كِلاهُما يُؤَدِّى المَنفَعَةَ. (2) عقل ، دو گونه است: طبيعى و تجربى، و هر دو ، سودآورند .

.


1- .جامع السعادات : ج 1 ص 75. براى توضيح بيشتر ، ر . ك : حسن و قبح عقلى، فصل ششم: عقل نظرى و عقل عملى .
2- .ر . ك : ص 212 ح 22 .

ص: 186

و نيز فرموده است: رَأيتُ العَقلَ عَقلَينِ فَمَطبوعٌ و مَسموعُ، و لا يَنفَعُ مَسموعٌ إذا لَم يَكُ مَطبوعُ، كما لا يَنفَعُ الشَّمسُ و ضَوءُ العَينِ مَمنوعُ. عقل را دو گونه يافتم: / مطبوع و مسموع (1) . عقل مسموع، بدون عقل طبيعى/ سودمند نيست چنان كه با فقدان نور چشم / خورشيد، سودى ندارد . (2) جالب توجّه است كه از ايشان همين تقسيم، درباره علم، روايت شده است: العِلمُ عِلمانِ: مَطبوعٌ و مَسموعٌ و لايَنفَعُ المَسموعُ إذا لَم يَكُنِ المَطبوعُ. (3) دانش، دو گونه است: مطبوع و مسموع. دانش مسموع، بدون دانش طبيعى، سودمند نيست . سؤال ، اين است كه عقل و علم مطبوع چيست و چه تفاوتى با عقل و علم مسموع دارد، و چرا اگر عقل و علم مطبوع نباشد، عقل تجربه و علم مسموع براى انسان مفيد نيست؟ پاسخ ، اين است كه به حسب ظاهر، مقصود از عقل و علم مطبوع، معارفى هستند كه خداوند متعال در طبيعت همه انسان ها نهاده تا بتوانند راه كمال را

.


1- .عقل مسموع ، يعنى آنچه با اسباب و عوامل بيرونى (چون آموزش، تربيت و...) حاصل شود. مترجم.
2- .ر . ك : ص 213 ح 23.
3- .ر . ك : ج 2 ص 262 ح 1284 .

ص: 187

فرق عاقل و عالم

بيابند و به مقصد نهايى آفرينش خود، راه يابند. قرآن كريم، از اين معارف فطرى به «الهام فجور و تقوا» تعبير كرده است: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا . (1) سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد . سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد» . عقل طبع _ كه امروزه از آن به وجدان اخلاقى ياد مى شود _ هم مبدأ ادراك است و هم مبدأ تحريك، و اگر بر اساس تعاليم پيامبران الهى احيا شود و رشد كند، انسان مى تواند از ساير معارفى كه از طريق تحصيل وتجربه مى اندوزد، بهره بگيرد وبه حيات طيّبه انسانى دست يابد. اگر عقل طبع (وجدان اخلاقى) در اثر پيروى از تمايلات نفسانى و وساوس شيطانى بميرد، هيچ معرفتى براى رساندن انسان به زندگى مطلوبش سودمند نيست. همان گونه كه در كلام زيباى اميرالمؤمنين آمد، عقل طبع، نقش چشم را دارد و عقل تجربه، نقش خورشيد را. براى ديدن حقايق، هم چشم سالم لازم است و هم نور خورشيد، و چنان كه نور خورشيد نمى تواند جلوى لغزش نابينا را بگيرد، عقل تجربه هم نمى تواند مانع لغزش و انحطاط كسانى گردد كه عقل طبع آنان مرده است.

فرق عاقل و عالمدر درآمد بخش چهارم خواهد آمد كه واژه «علم» در نصوص اسلامى ، دو كاربرد دارد: يكى جوهر و حقيقت علم، و ديگرى، پوسته وظاهر آن. در كاربرد اوّل،

.


1- .شمس : آيه 7 _ 8 .

ص: 188

خطر علمِ بدون عقل

عقل و علم ، تلازم دارند، همان گونه كه امير مؤمنان فرموده است: العَقلُ وَ العِلمُ مَقرونانِ فى قَرنٍ لا يَفتَرِقانِ ولايَتَبايَنانِ . (1) خرد و دانش همراه اند ؛ نه از يكديگر جدا مى شوند و نه با يكديگر ستيز مى كنند . بر اين مبنا فرقى ميان عالم و عاقل نيست. عاقل، عالم است و عالم، عاقل. خداوند نيز فرموده است : «وَ تِلْكَ الْأَمْثَ_لُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَ__لِمُونَ . (2) واين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم؛ و[لى] جز دانشوران، آنها را در نمى يابند» . امّا در كاربرد دوم، عاقل و عالم ، متفاوت اند و علم، به عقل نيازمند است؛ چرا كه ممكن است كسى عالم باشد، ولى عاقل نباشد. اگر علمْ همراه عقل شد، براى عالِم و عالَم سودمند است، و اگر از عقل جدا شد، نه تنها سودمند نيست، بلكه زيانبار و خطرناك است.

خطر علمِ بدون عقلبه فرموده امام على عليه السلام : العَقلُ لَم يَجنِ عَلى صاحِبِهِ قَطُّ وَالعِلمُ مِن غَيرِ عَقلٍ يَجنى عَلى صاحِبِهِ. (3) خرد، هرگز، بر صاحبش جنايت نمى ورزد؛ امّا دانشِ بدون خرد ، بر صاحب خويش جفا مى كند . در جهان امروز، علمْ رشد كرده؛ ولى عقلْ كاهش يافته است. جامعه كنونى،

.


1- .ر . ك : ص 344 ح 315.
2- .عنكبوت : آيه 43 .
3- .ر . ك : ص 244 ح 105 .

ص: 189

مصداق اين فرمايش آن امامِ بزرگ است كه: مَن زادَ عِلمُهُ عَلى عَقلِهِ كانَ وَبالاً عَلَيهِ . (1) هر كه دانش وى بر خردش افزون شود ، دانش، بارى بر او خواهد بود . و نيز مصداق اين شعر است: إذا كُنتَ ذا عِلمٍ وَ لَم تَكُ عاقِلاً فَأنتَ كَذي نَعلٍ وَلَيسَ لَهُ رِجلُ (2) اگر دانشورِ بدون خردى به سان كسى هستى كه كفش دارد، ولى پا ندارد . امروز ، علم در اثر جدا شدن از عقل، به جاى آن كه عامل آرامش ، آسايش ، رشد و تكامل مادّى و معنوى جامعه بشر باشد، موجب ناامنى ، اضطراب ، فساد و انحطاط مادّى و معنوى انسان ها گرديده است؛ چرا كه در جهان امروز، علم به صورت ابزارى براى رسيدن به مطامع سياسى و اقتصادى و لذايذ مادّىِ جمعى رفاه طلب و مستكبر و بى عقل در آمده كه با استفاده از اين ابزار كارآمد ، بيش از هر زمان ديگر ، توده هاى مردم را به انحراف و استضعاف مى كشند. تا زمانى كه علم در كنار عقل قرار نگيرد و عقل به موازات علم، رشد نكند، جامعه بشر روى آرامش و آسايش را نخواهد ديد و به گفته امام على عليه السلام: أفضلُ ما مَنَّ اللّهُ سُبحانَهُ بِهِ عَلى عِبادِهِ عِلمٌ و عَقلٌ، و مُلكٌ و عَدلٌ . (3) برترين بخشش خداوند بر بندگانش ، دانش و خرد است و حكمرانى و عدالت پيشگى .

.


1- .ر . ك : ص 244 ح 107 .
2- .ر . ك : ص 246 ح 111 .
3- .ر . ك : ص 244 ح 108 .

ص: 190

بنا بر اين، علم در جهان امروز، بيش از هر وقت ديگر، نيازمند عقل است و بخش يكم از كتاب حاضر، بيش از هر زمان ديگر، كاربرد فرهنگى ، اجتماعى و سياسى دارد .

.

ص: 191

. .

ص: 192

الفصل الأوّل: معرفة العقل1 / 1حَقيقَةُ العَقلِ8456.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :العَقلُ نورٌ خَلَقَهُ اللّهُ لِلإِنسانِ ، وجَعَلَهُ يُضيءُ عَلَى القَلبِ لِيَعرِفَ بِهِ الفَرقَ بَينَ المُشاهَداتِ مِنَ المُغَيَّباتِ. (1)8455.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :العَقلُ نورٌ فِي القَلبِ، يُفَرِّقُ بِهِ بَينَ الحَقِّ والباطِلِ. (2)8454.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در مُژده دادن به ياران خويش _ ) عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ العَقلِ فِي القَلبِ كَمَثَلِ السِّراجِ في وَسَطِ البَيتِ. (3)8457.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: الرّوحُ حَياةُ البَدَنِ ، وَالعَقلُ حَياةُ الرّوحِ. (4)8456.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :خَلَقَ اللّهُ تَعالَى العَقلَ مِن أربَعَةِ أشياءَ : مِنَ العِلمِ ، وَالقُدرَةِ ، وَالنّورِ ، والمَشيئَةِ بِالأَمرِ ، فَجَعَلَهُ قائِمًا بِالعِلمِ دائِمًا فِي المَلَكوتِ. (5) .


1- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 248 ح 4 .
2- .إرشاد القلوب : ص 198 ؛ ربيع الأبرار : ج 3 ص 137 .
3- .علل الشرائع : ص 98 ح 1 عن عمر بن علي عن أبيه الإمام علي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 99 ح 14 .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 278 ح 204 .
5- .الاختصاص : ص 244 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 98 ح 12 .

ص: 193

فصل يكم : شناخت خرد

1 / 1 حقيقت خرد

فصل يكم : شناخت خرد1 / 1حقيقت خرد8452.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در سخنرانى خويش در آخرين جمعه ماه شعبان _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خرد ، نورى است كه خداوند، آن را براى انسان آفريد و وسيله روشنى بخشى دل قرار داد تا بِدان ، تفاوت ديدنى ها را از ناديدنى ها باز شناسد .8451.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خرد ، نورى است در دل كه بدان ، حق را از باطل جدا مى كند.8450.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خرد در دل ، مانند چراغ در ميان خانه است .8449.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: جان ، حيات تن ، و خرد، حيات جان است .8448.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :خداوند ، خرد را از چهار چيز آفريد : دانش ، قدرت ، نور و اراده كار . پس ، خرد را متّكى بر دانش و جاودانه در ملكوت ، قرار داد .

.

ص: 194

8453.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :قِوامُ الإِنسانِ وبَقاؤُهُ بِأَربَعَةٍ : بِالنّارِ ، وَالنّورِ ، وَالرّيحِ ، وَالماءِ . فَبِالنّارِ يَأكُلُ ويَشرَبُ ، وبِالنّورِ يُبصِرُ ويَعقِلُ . . . ولَولا أنَّ النّورَ في بَصَرِهِ لَما أبصَرَ ولا عَقَلَ . (1)8452.عنه صلى الله عليه و آله ( _ مِن خُطبَتِهِ في آخِرِ جُمُعَةٍ مِن شَعبانَ _ ) الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ ضَوءَ الرّوحِ العَقلُ. (2)راجع : ص 178 (منشأ المعارف الإنسانية كلِّها) و 320 ح 293 _ 294 ، ج 2 ص 218 (حقيقة العلم) ص 228 (حقيقة العلم) .

1 / 2خَلقُ العَقلِ وَالجَهلِالكتاب«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» . (3)

«وَ لاَ اُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» . (4)

«وَ مَا اُبَرِّئُ نَفْسِى إنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّى إنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (5)

الحديث8447.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَكنونٍ في سابِقِ

عِلمِهِ الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ نَبِيٌّ مُرسَلٌ ولا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ. (6) .


1- .الخصال : ص 227 ح 62 عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 61 ص 293 ح 3 .
2- .تحف العقول : ص 396 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 153 .
3- .الشمس : 7 و 8 .
4- .القيامة : 2 .
5- .يوسف : 53 .
6- .معاني الأخبار : ص 313 ح 1 ، الخصال : ص 427 ح 4 كلاهما عن يزيد الكحّال عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 542 ح 1164 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلامعنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص438 ح 1470 ، روضة الواعظين : ص 7 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 107 ح 3 .

ص: 195

1 / 2 آفرينش خرد و نادانى
اشاره

8446.فضائل الأوقات عن أنس :امام صادق عليه السلام :بنياد و بقاى انسان به چهار چيز است : آتش ، نور ، باد و آب ؛ با آتش مى خورد و مى آشامد ، با نور مى بيند و تعقّل مى كند . . . ؛ و اگر در چشم آدمى نور نبود ، توان ديدن و خردورزى نداشت .8431.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام :خرد ، روشنايى جان است .ر . ك : ص 178 (منشأ تمام معارف انسانى) و 321 ح 293 _ 294 ، ج 2 ص 250 (حقيقت دانش) و 261 (حقيقت دانش) .

1 / 2آفرينش خرد و نادانىقرآن«سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد ، سپس پليدى و پرهيزگارى اش را به آن الهام نمود» .

«و سوگند به وجدان بيدار و ملامتگر (نفْس لوّامه) [ كه رستاخيز، حق است]» .

«و من ، نفْس خود را تبرئه نمى كنم ؛ چرا كه نفْس ، قطعا به بدى امر مى كند ، مگر كسى را كه خدا به او رحم كند ؛ زيرا پروردگار من ، آمرزنده مهربان است» .

حديث8435.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، خرد را از نورِ ذخيره شده و پنهان در دانش

پيشين خود ، آفريد ؛ دانشى كه هيچ پيامبرِ فرستاده شده و فرشته مقرّبى بر آن آگاهى نيافت .

.

ص: 196

8436.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ سُبحانَهُ وتَعالَى العَقلُ. (1)8437.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ خَلقِ العَقلِ _: ... ثُمَّ خَلَقَ العَقلَ فَاستَنطَقَهُ فَأَجابَهُ ، فَقالَ : وعِزَّتي وجَلالي ما خَلَقتُ خَلقًا هُوَ أحَبُّ إلَيَّ مِنكَ ، [بِكَ] (2) آخُذُ، وبِكَ اُعطي ، وعِزَّتي لاَُكَمِّلَنَّكَ فيمَن أحبَبتُ ، ولَأَنقُصَنَّكَ فيمَن أبغَضتُ. (3)8438.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل رَكَّبَ فِي المَلائِكَةِ عَقلاً بِلا شَهوَةٍ ، ورَكَّبَ فِي البَهائِمِ شَهوَةً بِلا عَقلٍ ، ورَكَّبَ في بَني آدَمَ كِلَيهِما ، فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَ خَيرٌ مِنَ المَلائِكَةِ ، ومَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ البَهائِمِ. (4)8439.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ العَقلَ وهُوَ أوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرّوحانِيّينَ عَن يَمينِ العَرشِ مِن نورِهِ ، فَقالَ لَهُ : أدبِر فَأَدبَرَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل فَأَقبَلَ ، فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : خَلَقتُكَ خَلقًا عَظيمًا وكَرَّمتُكَ عَلى جَمي_عِ خَلق_ي .

ثُمَّ خَلَقَ الجَهلَ مِنَ البَحرِ الاُجاجِ ظُلمانِيًّا فَقالَ لَهُ : أدبِر فَأَدبَرَ ؛ ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل فَلَم يُقبِل ، فَقالَ لَهُ : اِستَكبَرتَ ، فَلَعَنَهُ. (5) .


1- .حلية الأولياء: ج 7 ص 318 عن عائشة ؛ عوالي اللآلي: ج 4 ص 99 ح 141 ، المحجّة البيضاء: ج 5 ص 7 ، سعد السعود: ص 202 وفيه «وكان المسلمون قد رووا : ... » ، بحار الأنوار: ج 1 ص 97 ح 8.
2- .مابين المعقوفين سقط من المصدر ، وهو ممّا يقتضيه السياق .
3- .مسند زيد : ص 409 عن زيد عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام وراجع نوادر الاُصول : ج 2 ص 60 .
4- .علل الشرائع : ص 4 ح 1، مشكاة الأنوار: ص 439 ح 1474 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 60 ص 299 ح 5 .
5- .الكافي : ج 1 ص 21 ح 14 ، الخصال: ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 311 ح 620، مشكاة الأنوار : ص 441 ح 1485 وليس فيه «من البحر الاُجاج ظلمانيًّا» وكلّها عن سماعة بن مهران، بحار الأنوار : ج 1 ص 109 ح 7 .

ص: 197

8440.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خرد ، نخستين آفريده خداوند سبحان است .8441.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، خرد را آفريد . سپس او را به سخن آورد و او پاسخ داد . آن گاه خداوند [ به خرد ]فرمود : «سوگند به عزّت و جلالم كه آفريده اى دوست داشتنى تر از تو نيافريدم ؛ به وسيله تو مى گيرم و به وسيله تو مى بخشم . به جلالم سوگند كه تو را در هر كه دوست بدارم، كامل مى سازم و در هر كس كه مبغوض بدارم ، ناقص مى گذارم».8442.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خداوند عز و جل در نهاد فرشتگان ، خردى بدون شهوت ، قرار داد و در چارپايان ، شهوتى بدون خرد آفريد ؛ امّا در آدميان ، خرد و شهوت را به هم در آميخت . پس ، هر آن كس كه خردش بر شهوتش پيروز گردد ، از فرشتگان، برتر است و هر آن كس كه شهوتش بر خردش غالب گردد ، از چارپايان ، پست تر است .8443.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام : خداوند، خرد را_ كه نخستين آفريده روحانىِ او در سَمت راست عرش است _امام صادق عليه السلام : خداوند، خرد را از نور خود آفريد . آن گاه بدو گفت : «پشت كن» . او نيز پشت كرد . پس فرمود : «روى آور» . خرد ، روى آورد . پس از آن ، خداوند متعال فرمود : «تو را بزرگ آفريدم و بر تمام آفريده هايم ارجمند داشتم» .

پس از آن، جهل (نادانى) را از درياى شور و تاريك ، خلق كرد و بدان فرمود : «پشت كن» . او نيز پشت كرد . پس فرمود : «روى آور» . او رو نياورد . پس به جهل فرمود : «گردنكشى كردى» . آن گاه او را لعنت كرد . 1 .

ص: 198

8437.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» _: بَيَّنَ لَها ما تَأتي وما تَترُكُ. (1)8438.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا» _: خَلَقَها وصَوَّرَها ، وقَولُهُ : «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» أي عَرَّفَها وألهَمَها ، ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت. (2)راجع: ص 330 ح 311 .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 163 ح 3 ، التوحيد : ص 411 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 430 ح 993 كلّها عن حمزة بن الطيّار ، الاعتقادات : ص 36 ، مجمع البيان : ج 10 ص 755 عن زرارة وحمران ومحمّد بن مسلم عن الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 5 ص 196 ح 3.
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 424 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 24 ص 70 ح 4 .

ص: 199

8440.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام_ در تفسير آيه «سپس پليدى و پرهيزگارى اش را به آن الهام نمود» _: [خداوند ]براى خرد روشن ساخت كه چه كارى انجام دهد و چه چيزى را ترك نمايد.8441.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام_ در تفسير آيه «سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد» _: «[ خداوند،] نفْس آدمى را آفريد و صورت داد» .

امام عليه السلام در تفسير آيه «سپس پليدى و پرهيزگارى اش را به آن الهام نمود» فرمود : «[خداوند،] به نفْس [ ، خوبى ها و بدى ها را ]شناساند و الهام كرد . آن گاه مخيّرش كرد و او برگزيد» .ر . ك : ص 331 ح 311 .

.

ص: 200

. .

ص: 201

چشم اندازى بر آفرينش خرد و نادانى
1 . آفرينش خرد
الف _ نخستين آفريده

چشم اندازى بر آفرينش خرد و نادانىآفرينش خرد و نادانى ، چگونگى تركيب اين دو عنصر متضاد و فلسفه تركيب آنها در انسان، از اصلى ترين مسائل انسان شناسى اسلامى و مهم ترين مبانى تربيتى در اين آيين الهى است و اينك، با الهام از احاديث اين باب، توضيحات كوتاهى درباره اين مسائل ، ارائه مى شود :

1 . آفرينش خرددر پرتو احاديثى كه ذكر شد ، مى توان گفت كه مقصود از آفرينش خرد، آفرينش شعور مرموزى است كه حقيقت آن را تنها خدا مى داند و بس . از اين رو نمى توان انتظار داشت كه تحقيقات علمى، بتواند كُنه نيروى خرد را كشف كند؛ ليكن از طريق ويژگى ها و علائم ، مى توان اين پديده را تعريف كرد . مهم ترينِ اين ويژگى ها، عبارت اند از :

الف _ نخستين آفريدهاين ويژگى كه در چند حديث (1) مورد توجّه قرار گرفته ، ممكن است اشاره به اين

.


1- .ر . ك : ص 197 ح 9 و 12 و 331 ح 311 .

ص: 202

ب _ آفرينش از نور
ج _ حق گرايى
2 . آفرينش نادانى
اشاره

نكته باشد كه هويت واقعى انسان، چيزى جز خرد نيست؛ نكته اى كه در احاديث ديگر نيز بدان تصريح شده است . (1) طبق اين احاديث ، اصل و اساس انسان در آفرينش ، خرد است و ديگر چيزها به دنبال خرد براى او آفريده شده است .

ب _ آفرينش از نوراين تعبير ، اشاره به اين دارد كه كار اصلى خرد ، روشنگرى ، (2) واقع نمايى، آينده نگرى و قرار دادن انسان در مسير عقايد ، اخلاق و اعمال شايسته (3) و در يك جمله ، رساندن به كمال است .

ج _ حق گرايىنيروى خرد ، تسليمِ محضِ حق است و اگر تنها باشد و با نادانى آميخته نگردد ، از حق تبعيت مى كند و چيزى جز حق را نمى پذيرد : ... فَقالَ لَهُ : أدبِر ، فَأَدبَرَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل ، فَأَقبَلَ . (4) ... [خداوند] بدو (خرد) فرمود : «پشت كن» . او نيز پشت كرد . سپس فرمود: «روى آور» . پس روى آورد .

2 . آفرينش نادانىدر نگاه ابتدايى ، به نظر مى رسد كه آفرينش نادانى، بى معناست؛ چرا كه نادانى، عدم علم است و عدم آفرينش ندارد . بنا بر اين، بايد احاديثى را كه دلالت بر

.


1- .ر . ك : ص 223 (ارزش خرد) .
2- .ر . ك : ص 193 (حقيقت خرد) و 331 (نشانه هاى خرد) .
3- .ر . ك : ص 331 (نشانه هاى خرد) .
4- .ر . ك : ص 196 ح 12 .

ص: 203

الف _ پس از خرد آفريده شد
ب _ آفرينش از تيرگى و تاريكى
ج _ باطل گرايى

آفرينش نادانى دارند، توجيه كرد ؛ ليكن با تأمّل در اين احاديث ، معلوم مى شود كه مقصود از آفرينش نادانى، آفرينش شعور مرموزى در مقابل خرد است كه به لحاظ آن كه انسان را به كارهاى ناشايست دعوت مى كند ، «جهل» و «حمق»، و به لحاظ آن كه او را به زشتى ها وا مى دارد ، «نفْس أمّاره به سوء» و نيز به لحاظ آن كه كارهاى زشت را لذيذ و دل پذير جلوه مى دهد ، «شهوت» (1) ناميده مى شود . نادانى، ويژگى هايى بدين شرح دارد :

الف _ پس از خرد آفريده شداين ويژگى، اشاره به آن دارد كه وجود «نادانى»، يك وجود تبعى است و به دنبال آفرينش خرد، با فلسفه و حكمت خاصّ خود ، در وجود انسان قرار داده شده است.

ب _ آفرينش از تيرگى و تاريكىدر مقابل نيروى خرد كه از نور آفريده شده، نيروى نادانى، از تيرگى و تاريكى آفريده شده است و اين ، اشاره بدان است كه مقتضاى نيروى نادانى، نديدن حقايق، گرايش به باورهاى موهوم و اخلاق و اعمال ناشايست و در يك جمله، گم راهى است (2) و ثمرى جز تلخى و ناكامى ندارد .

ج _ باطل گرايىبر خلاف خرد، نيروى نادانى، تسليم محض باطل است و اگر تنها باشد ، هيچ گاه

.


1- .ر . ك : ص 197 ح 11 .
2- .ر . ك : ج 2 ص 19 (لغزش) .

ص: 204

3 . تركيب خرد و نادانى
4 . حكمت تركيب خرد و نادانى

از حق تبعيت نمى كند . فَقالَ لَهُ: «أدبِر» فَأدبَرَ، ثُمَّ قالَ لَهُ: «أقبِل» فَلَم يُقبِل. (1) پس [ خداوند] بدو (نادانى) فرمود : «پشت كن» . او نيز پشت كرد. سپس بدو فرمود: «روى آور». پس رو نياورد .

3 . تركيب خرد و نادانىيكى از مهم ترين نكاتى كه درباره آفرينش خرد و نادانى، قابل تأمّل است ، مسئله تركيب اين دو عنصر در وجود انسان است . امام على عليه السلامدر شرح اين تركيب مى فرمايد : إنَّ اللّهَ _ عزّوجلّ _ رَكَّبَ فِى المَلائِكَةِ عَقلاً بِلا شَهوَةٍ ، ورَكَّبَ فِى البَهائِمِ شَهوَةً بِلا عَقلٍ ، ورَكَّبَ فى بَنى آدَمَ كِلَيهِما . (2) خداوند، در نهاد فرشتگان، خردى بدون شهوت قرار داد و در چارپايان، شهوتى بدون خرد آفريد؛امّا در آدميان، خرد و شهوت را به هم در آميخت. عنصر «نادانى» در اين سخن، شهوت ناميده شده است . فرشتگان، فقط از عنصر خرد برخوردارند و چارپايان، فقط از عنصر شهوت. فرشته، خرد محض است و چارپا، نادانى محض ؛ ولى انسان ، تركيبى است از خرد و نادانى ، يا خرد و شهوت ، يا خرد و نفْس امّاره .

4 . حكمت تركيب خرد و نادانىمهم ترين مسئله در مورد آفرينش خرد و نادانى ، حكمت تركيب اين دو عنصر

.


1- .ر . ك : ص 196 ح 12 .
2- .ر . ك : ص 196 ح 11 .

ص: 205

متضاد است : چرا خداوند حكيم، به انسان، نفْس امّاره داد؟ چرا به او شهوت داد تا به جاهليّت گرايش پيدا كند؟ چرا به انسان، مانند فرشته، خرد بدون شهوت داده نشد تا هرگز بر گِرد زشتى ها نگردد؟ پاسخ ، اين است كه: خداوند حكيم مى خواست موجودى بيافريند كه بتواند انتخاب كند . حكمت و رمز تركيب خرد و نادانى در انسان، آفرينش موجودى آزاد و انتخابگر است . فرشتگان چون شهوت ندارند ، صدور اعمال ناشايست از آنها غير ممكن است. (1) از اين رو نمى توانند جز راهى را كه خرد مى گويد ، انتخاب كنند. چارپايان نيز چون خرد ندارند، نمى توانند جز راهى را كه شهوتْ آنها را بدان مى خواند ، انتخاب كنند ؛ امّا انسان، چون آميخته اى از خرد و شهوت است ، آزاد است و مى تواند انتخاب كند . همين آزادى و قدرت انتخاب ، موجب برترى خميرمايه انسان بر ساير پديده هاست، و شايد همين امر، موجب شد كه آفريدگار متعال ، هنگام آفرينشِ انسان، به خود تبريك بگويد. (2) از اين رو ، روايت شده كه: ما مِن شَيءٍ أكرَم عَلَى اللّهِ مِنِ ابنِ آدَمَ. قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ! ولاَ المَلائِكَةُ؟ قالَ: المَلائِكَةُ مَجبورونَ بِمَنزِلَةِ الشَّمسِ وَالقَمَرِ . (3)

.


1- .. تحريم : آيه 6 : «لاَّ يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ؛ از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مأمورند، انجام مى دهند» .
2- .مؤمنون : آيه 12 _ 14 : «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَ_نَ مِن سُلَ__لَةٍ مِّن طِينٍ... فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَ__لِقِينَ ؛ و به يقين ايشان را از عصاره اى از گل آفريديم .. . آفرين باد بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است» .
3- .شعب الإيمان : ج 1 ص 153 و 174، تاريخ بغداد : ج 4 ص 45 ش 1652، الفردوس : ج 4 ص 105 ش6231 ، كنز العمّال : ج 12 ص 192 ش 34621 .

ص: 206

[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :] «هيچ چيزى نزد خداوند ، گرامى تر از فرزند آدم نيست» . گفته شد : حتّى فرشتگان ؟ فرمود : «فرشتگان مانند ماه و خورشيد ، مجبورند» . البته اين فضيلتِ بالقوّه، هنگامى فعليت مى يابد كه انسان از اين آزادى در جهت تكامل اختيارى خود، بهره بردارى نمايد؛ امّا اگر از آزادى ، سوء استفاده كند و در رويارويىِ خرد و شهوت ، خردْ مغلوب گردد ، نعمت آزادى ، به نقمت تبديل مى گردد . از اين رو، امام عليه السلامدر ادامه سخنى كه در تبيين تركيب خرد و نادانى از ايشان نقل كرديم ، مى فرمايد : فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوتَهُ هُوَ خَيرٌ مِنَ المَلائِكَةِ ، ومَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِن البَهائِمِ. (1) هر آن كه خردش بر شهوتش پيروز گردد ، از فرشتگان ، برتر است و هر آن كه شهوتش بر خردش غالب گردد، از چارپايان پست تر است .

.


1- .ر . ك : ص 196 ح 11 .

ص: 207

. .

ص: 208

1 / 3مَوضِعُ العَقلِ8524.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ العَقلَ فِي القَلبِ. (1)8525.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :القَلبُ وهُوَ أميرُ الجَوارِحِ الَّذي بِهِ تَعقِلُ وتَفهَمُ وتَصدُرُ عَن أمرِهِ ورَأيِهِ. (2)8526.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِاُسامَةَ بنِ زَيدٍ _ ) الإمام الصادق عليه السلام :العَقلُ مَسكَنُهُ فِي القَلبِ. (3)8527.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ الَّذي كَتَبَهُ إلَى المُفَضَّلِ يَذكُرُ فيهِ مُناظَرَةً لَهُ مَعَ طَبيبٍ هِندِيٍّ _: ثُمَّ قالَ [الطَّبيبُ] : أخبِرني بِمَ تَحتَجُّ في مَعرِفَةِ رَبِّكَ الَّذي تَصِفُ قُدرَتَهُ ورُبوبِيَّتَهُ ، وإنَّما يَعرِفُ القَلبُ الأَشياءَ كُلَّها بِالدَّلالاتِ الخَمسِ الَّتي وَصَفتُ لَكَ ؟

قُلتُ : بِالعَقلِ الَّذي في قَلبي ، وَالدَّليلِ الَّذي أحتَجُّ بِهِ في مَعرِفَتِهِ. (4)8528.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَوضِعُ العَقلِ الدِّماغُ ، ألا تَرى أنَّ الرَّجُلَ إذا كانَ قَليلَ العَقلِ قيلَ لَهُ: ما أخَفَّ دِماغَكَ ؟ ! (5)8529.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الدرّ المنثور عن ابن عبّاس :أوحَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى إلى داوُدَ عليه السلام : . . . اُنظُر إلَى ابنِكَ فَاسأَلهُ عَن أربَعَ عَشرَةَ كَلِمَةً ، فَإِن أخبَرَكَ فَوَرِّثهُ العِلمَ وَالنُّبُوَّةَ . . . فَقالَ داوُدُ

لِسُلَيمانَ عليه السلام : أخبِرني يا بُنَيَّ أينَ مَوضِعُ العَقلِ مِنكَ ؟ قالَ : الدِّماغُ.... (6) .


1- .الأدب المفرد : ص 166 ح 547 عن عياض بن خليفة ، شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 256 ح 10 ، كنز العمّال : ج 16 ص 268 ح 44393 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 627 ح 3215.
3- .الكافي: ج 8 ص 190 ح 218 ، علل الشرائع: ص 107 ح 3 كلاهما عن أبي جميلة عمّن ذكره عن الإمام الباقر عليه السلام .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 153 عن المفضّل بن عمر .
5- .تفسير القمّي: ج 2 ص 239 عن أبي خالد القمّاط، تحف العقول : ص 371 وفيه صدره فقط ، بحار الأنوار : ج 14 ص 140 ح 9 .
6- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 176 ؛ بحار الأنوار : ج 61 ص 331 ح 32 .

ص: 209

1 / 3 جايگاه خرد

1 / 3شناخت خردجايگاه خرد8526.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به اُسامة بن زيد _ ) امام على عليه السلام :خرد ، در قلب ، جاى دارد .8527.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :قلب ، فرمان رواى اعضاست كه بدان مى سنجند و مى فهمند و با رأى و دستور قلب به حركت در مى آيند .8528.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :جايگاه خرد ، قلب است .8529.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام_ در نامه اى كه براى مفضّل نوشت و در آن از گفتگويش با پزشك هندى ياد كرد _: آن گاه پزشك گفت : به من بگو چگونه بر شناخت پروردگارى كه او را به توانايى و ربوبيّت وصف مى كنى ، استدلال مى كنى، حال آن كه قلب، همه چيز را با حواس پنجگانه كه شرح دادم، باز مى شناسد ؟

گفتم : [ شناخت خداوند،] با خردى است كه در قلب من جاى دارد و با برهانى كه در شناخت خداوند، بدان استدلال مى كنم .8530.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :جايگاه خرد ، مغز است . آيا نمى بينى به انسان كم خرد مى گويند : چه قدر سبك مغزى؟8531.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الدرّ المنثور_ به نقل از ابن عبّاس _: خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى فرستاد : «... به فرزندت بنگر و از چهارده چيز از او پرسش كن . اگر پاسخ گفت، دانش و نبوّت را برايش به ارث گذار» ... .

آن گاه ، داوود عليه السلام به سليمان عليه السلام گفت: فرزندم! به من بگو جايگاه عقل تو در كجاست؟

سليمان گفت : در مغز ... .

.

ص: 210

8532.عنه صلى الله عليه و آله :علل الشرائع عن وهب بن منبِّه :أن_َّهُ وُجِدَ فِي التَّوراةِ صِفَةُ خَلقِ آدَمَ عليه السلام : ... وجُعِلَ عَقلُهُ في دِماغِهِ. (1)تعليق:وكما يلاحظ فإنّ قسمًا من أحاديث هذا الباب اعتبرت «القلب» كمركز للعقل والإدراك، في حين صرّح قسم آخر منها بأنّ «الدماغ» هو موضع الإدراكات . فهل هنالك ثمّة تعارض بين هاتين المجموعتين من الروايات ؟ أم أنّ لإدراكات الإنسان مركزين ، وأنّ «القلب» و «الدماغ» مركزان للمعرفة ويقعان في عرض بعضهما ؟ أم يتعامدان مع بعضهما طوليًا ؟ والجواب : هو أنّ هاتين المجموعتين من الروايات لا تعارض بينهما ، وإنّما تكمن المفارقة في أنّ كلمة القلب استخدمت في النصوص الإسلامية على أربعة معانٍ ، هي : 1 _ مضخّة للدم 2 _ العقل 3 _ مركز للمعرفة الشهوديّة 4 _ الروح. (2) والقلب بالمعنى الرابع هو المبدأ الأساسي لجميع إدراكات الإنسان (3) ، والروايات التي اعتبرت القلب مسكنًا للعقل تشير إلى هذا المعنى . وفي مثل هذه الحالة يقع «الدماغ» _ كما هو الحال بالنسبة للحواس الخمس _ في طول القلب لا في عرضه ، فاستنادًا إلى هذه الرؤية يمكن القول إنّ موضع العقل هو الدماغ ؛ لأنّ إدراكات الإنسان تنتقل إلى الروح عن طريق الدماغ ، ويصح القول بأنّ مسكن العقل هو القلب ؛ لأنّ القلب إذا كان بمعنى الروح يصبح مبدأ لجميع الإدراكات الحسيّة والعقليّة والمعارف الشهوديّة .

.


1- .علل الشرائع : ص 110 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 61 ص 287 ح 1 .
2- .راجع : البقرة : 225 و 283 ، ق : 33 ، الشعراء : 89 .
3- .راجع : ج 2 ص 436 «المبدأ الأصلي لجميع الإدراكات» .

ص: 211

8535.عنه صلى الله عليه و آله :علل الشرائع_ به نقل از وهب بن منبه _: درباره چگونگى آفرينش آدم عليه السلامدر تورات چنين آمده است : «... و خرد او در مغزش گذاشته شد» .توضيحچنان كه ملاحظه گرديد، در پاره اى احاديث ، «قلب (دل)» ، جايگاه عقل و ادراك معرّفى شده، در حالى كه در پاره اى ديگر ، «دِماغ (مغز)»، جايگاه ادراك دانسته شده است . آيا اين دو دسته احاديث ، با يكديگر تعارض دارند يا ادراكات انسانى ، دو جايگاه دارند و «قلب» و «دماغ»، دو مركز شناخت و در عرض يكديگرند و يا اين كه دو مركزند و در طول يكديگر واقع شده اند؟ پاسخ اين است كه در اين احاديث، تعارضى نيست و حلّ مسئله ، در اين نكته نهفته است كه واژه «قلب»، در متون اسلامى به چهار معنا به كار رفته است : 1 . تصفيه كننده خون ، 2 . خرد ، 3 . جايگاه شناخت شهودى ، 4 . روح . قلب به معناى چهارم، منشأ اصلى تمام ادراكات انسانى است و احاديثى كه قلب را جايگاه خرد مى دانند، به اين معنا اشاره دارند. در اين صورت، مغز _ كه به حواس پنجگانه مربوط است _ در طول قلب قرار دارد، نه در عرض آن . بر اين پايه ، هم مى توان گفت كه جايگاه خرد، دماغ است؛ زيرا ادراكات انسانى، از طريق مغز به روح منتقل مى گردند ، و هم مى توان گفت كه جايگاه خرد، قلب است؛ زيرا هنگامى كه قلب به معناى روح باشد ، مبدأ تمام ادراكات حسى، عقلى و شهودى است .

.

ص: 212

1 / 4أنواعُ العَقلِ8534.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ عَقلانِ : عَقلُ الطَّبعِ وعَقلُ التَّجرِبَةِ ، وكِلاهُما يُؤَدِّي المَنفَعَةَ. (1)8535.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام : رَأيتُ العَقلَ عَقلَينِ

فَمَطبوعٌ ومَسموعُ ولا يَنفَ_عُ مَس_م_وعٌ

إذا لَ_م يَ_كُ مَطب__وعُ كَما لا يَنفَعُ الشَّمسُ

وضَوءُ العَينِ مَمنوعُ (2)راجع : ص 185 (عقل الطبع وعقل التجربة) و 222 (هديّة من اللّه ) .

1 / 5زِيادَةُ العَقلِ ونُقصانُهُ في أدوارِ الحَياةِ8539.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :إذا شابَ العاقِلُ شَبَّ عَقلُهُ ، إذا شابَ الجاهِلُ شَبَّ جَهلُهُ. (3)8540.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا يَزالُ العَقلُ وَالحُمقُ يَتَغالَبانِ عَلَى الرَّجُلِ إلى ثَمانِيَ عَشرَةَ سَنَةً ، فَإِذا بَلَغَها غَلَبَ عَلَيهِ أكثَرُهُما فيهِ. (4) .


1- .مطالب السؤول : ص 49 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 6 ح 58 .
2- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 577 ح 327 ، إحياء علوم الدين: ج 3 ص 28 ، أدب الدنيا والدين : ص 29 .
3- .غرر الحكم : ح 4169 و 4170 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 131 ح 2955 .
4- .كنز الفوائد : ج 1 ص 200 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 140 عن الإمام الجواد عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 96 ح 39 .

ص: 213

1 / 4 انواع خرد
1 / 5 فزونى و كاستى خرد در دوران زندگى
اشاره

1 / 4انواع خرد8543.كنز العمّال عن خالد بن الوليد :امام على عليه السلام :خرد ، دو گونه است : فطرى و اكتسابى، و هر دو، منفعت مى رسانند .8536.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد را دو گونه يافتم/

سرشتى و شنيدنى [ اكتسابى] .خرد اكتسابى سودمند نيست/

بدون خرد فطرىْهمان گونه كه نور خورشيد/

بى فروغ چشم ، سودى نمى بخشد .ر . ك : ص 185 (عقل طبع و عقل تجربه) و223 (ارمغان خدايى).

1 / 5فزونى و كاستى خرد در دوران زندگى8540.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :چون خردمند ، پير شود ، خردش جوان مى گردد ، و چون نادان پير گردد ، نادانى اش جوان مى شود .8541.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد و نادانى تا هجده سالگى براى چيرگى بر آدمى ، در نبردند . چون به هجده سالگى رسيد ، هر يك از آن دو در او افزون بود ، بر او چيره مى شود .

.

ص: 214

8542.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَثَّغِرُ (1) الصَّبِيُّ لِسَبعٍ ، ويُؤمَرُ بِالصَّلاةِ لِتِسعٍ ، ويُفَرَّقُ بَينَهُم فِي المَضاجِعِ لِعَشرٍ ، ويَحتَلِمُ لِأَربَعَ عَشرَةَ ، ويَنتَهي طولُهُ لاِءِحدى وعِشرينَ سَنَةً، ويَنتَهي عَقلُهُ لِثَمانٍ وعِشرينَ إلاَّ التَّجارِبَ. (2)8543.كنز العمّال ( _ به نقل از خالد بن وليد _ ) عنه عليه السلام :إنَّ الغُلامَ إنَّما يَثَّغِرُ في سَبعِ سِنينَ ، ويَحتَلِمُ في أربَعَ عَشرَةَ سَنَةً ، ويُستَكمَلُ طولُهُ في أربَعٍ وعِشرينَ سَنَةً ، ويُستَكمَلُ عَقلُهُ في ثَمانٍ وعِشرينَ سَنَةً ، فَما كانَ بَعدَ ذلِكَ فَإِنَّما هُوَ بِالتَّجارِبِ. (3)8544.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يُرَبَّى الصَّبِيُّ سَبعًا، ويُؤَدَّبُ سَبعًا، ويُستَخدَمُ سَبعًا، ومُنتَهى طولِهِ في ثَلاثٍ وعِشرينَ سَنَةً ... ، وعَقلِهِ في خَمسٍ وثَلاثينَ سَنَةً ، وما كانَ بَعدَ ذلِكَ فَبِالتَّجارِبِ. (4)8545.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ إذا كَبِرَ ذَهَبَ شَرُّ شَطرَيهِ وبَقِيَ خَيرُهُما ؛ ثَبَتَ عَقلُهُ ، وَاستَحكَمَ رَأيُهُ ، وقَلَّ جَهلُهُ. (5)8546.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :يَزيدُ عَقلُ الرَّجُلِ بَعدَ الأَربَعينَ إلى خَمسينَ وسِتّينَ ، ثُمَّ يَنقُصُ عَقلُهُ بَعدَ ذلِكَ. (6)راجع : ص 302 (ما يقوّي العقل) .

.


1- .الاثِّغار : سقوط سنّ الصبي ونباتها (النهاية : ج 1 ص 213) .
2- .الكافي : ج 7 ص 69 ح 8 و ج 6 ص 46 ح 1 ، تهذيب الأحكام: ج 9 ص 183 ح 738 كلّها عن عيسى بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام وفي الثاني من دون إسناده إلى الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 60 ص 360 ح 50 .
3- .الجعفريّات : ص 213 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 493 ح 4746 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 478 ح 1653 نحوه ، بحار الأنوار : ج 104 ص 96 ح 46 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 468 ح 4621 عن جابر ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 494 ح 1710 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 228 ح 24 .
6- .الاختصاص : ص 244 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 27 .

ص: 215

8548.إحياء علوم الدين عن عائشة :امام على عليه السلام :بچه ها دندان هاى شيرى شان در هفت سالگى مى افتد ؛ در نُه سالگى به نماز وا داشته مى شوند ؛ در ده سالگى جاى خوابيدن آنان جدا مى گردد ؛ در چهارده سالگى ، بالغ مى شوند ؛ تا بيست و يك سالگى قد مى كشند و تا بيست و هشت سالگى خِردشان رشد مى كند ، بجز تجربه [كه پس از آن نيز زمينه رشد دارد] .8544.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بچه ها دندان هاى شيرى شان در هفت سالگى مى افتد ؛ در چهارده سالگى بالغ مى شوند؛ قدشان در بيست و چهار سالگى به بيشترين حدّ خود مى رسد ، و خِردشان در بيست و هشت سالگى به كمال مى رسد . پس از آن ، هر چه باشد ، بر اثر تجربه است .8545.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بچه ها هفت سال پرورش مى يابند ؛ هفت سال تربيت مى شوند ؛ هفت سال به كار گماشته مى شوند ؛ نهايت افزايش قدشان در بيست و سه سالگى است ، و پايان دوره رشد خِردشان سى و پنج سالگى است . پس از آن، هر چه [ رشد عقلشان] باشد ، بر اثر تجربه است .8546.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام باقر عليه السلام :مرد ، چون بزرگ شود ، نيمه بد خصلت هايش از ميان مى رود و نيمه خوب آنها باقى مى ماند ؛ خِردش پا بر جا مى شود ؛ رأى و نظرش استوار مى گردد و نادانى اش اندك مى شود .8547.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :خِرد آدمى پس از چهل سالگى تا پنجاه يا شصت سالگى افزايش مى يابد و پس از آن، رو به كاستى مى نهد .ر . ك : ص 303 (آنچه خرد را نيرومند مى سازد) .

.

ص: 216

. .

ص: 217

پژوهشى درباره زمان افزايش و كاهش رشد عقل
الف _ مقطع سرنوشت ساز

پژوهشى درباره زمان افزايش و كاهش رشد عقليكى از مسائل مهم در تعليم و تربيت، رعايت هنگام آن است. بى ترديد، تعليم و تربيت نابه هنگام، موفّق نيست. از اين رو، تحقيق درباره اين كه تا چه سنّى قواى عقلى در انسان رشد مى كنند و در چه زمانى رشد عقلى او متوقّف مى گردد، براى تعيين بهترين فرصت براى تربيت انسان ، ضرورى است و احاديث اين باب، به اين مسئله مهم، اختصاص دارند. در اين احاديث، مقطع سرنوشت ساز عمر انسان، سنّ توقّف رشد عقلى، آغاز فرسودگى عقل و امكان جوان ماندن هميشگى انديشه، مورد توجّه قرار گرفته است:

الف _ مقطع سرنوشت سازدر حديث بيست و پنجم، مقطع سرنوشت سازِ عمر انسان تا سن هيجده سالگى تعيين شده است و در اين هنگام، سرنوشت پرورشى او مشخّص مى شود: يا قواى عقلى ، او را تسخير مى كنند و يا در چنبر هوس و شهوت ، قرار مى گيرد . از اين پس، تغيير مسير زندگى انسان، دشوار مى گردد.

.

ص: 218

ب _ سنّ توقّف رشد عقلى
ج _ آغاز فرسودگى عقل
د _ جوان شدن عقل در پيرى
چند نكته در خور توجّه
اشاره

ب _ سنّ توقّف رشد عقلىبر اساس احاديث بيست و ششم و بيست و هفتم ، رشد طبيعى عقل انسان در سن بيست و هشت سالگى متوقّف مى شود و مطابق روايت بيست و هشتم، مقطع توقّف رشد طبيعى عقل ، سى و پنج سالگى است و پس از آن، افزايش نيروى عقل ، تنها از طريق تجربه امكان پذير است.

ج _ آغاز فرسودگى عقلمطابق روايت سى ام، افزايش قواى عقلانى در انسانْ تا شصت سالگى امكان پذير است و از اين هنگام، فرسودگى عقل آغاز مى گردد. قرآن كريم نيز بدون مشخّص كردن دقيق هنگام آغاز فرسودگى عقل، در دو آيه به فرسوده شدن نيروى ادراك در هنگام پيرى انسان، اشاره كرده است. (1)

د _ جوان شدن عقل در پيرىدر احاديث بيست و چهارم و بيست و نهم ، امكان جوان شدن و توانمند شدن عقل در پيرى، مورد توجّه قرار گرفته است ، با اين توضيح كه پيرى ، نه تنها از خرد شخص عاقل نمى كاهد و عقلش فرسوده و پير نمى گردد ، بلكه عقلش جوان تر و نيرومندتر مى گردد . از اين رو، در حديثى ديگر از امام على عليه السلامآمده است:

.


1- .نحل : آيه 70 : «وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَىْ لاَ يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْ_ئاً؛ و خدا شما را آفريد، سپس [جان] شما را مى گيرد و بعضى از شما تا خوارترين [دوره ]سال هاى زندگى [ يعنى فرتوتى، مهلت داده شده ، سپس] باز گردانده مى شود، به طورى كه بعد از [ آن همه ]دانستن،] ديگر[ چيزى نمى داند» . حج : آيه 5 : «وَ مِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْ_ئاً ؛ و برخى از شما به غايت پيرى مى رسند، به گونه اى كه پس از دانستن ]بعضى چيزها]، چيزى نمى دانند» .

ص: 219

1 . توجّه به مفهوم «عقل»
2 . اختلاف روايات بند «ب»

رَأىُ الشَّيخِ أحَبُّ إلَىَّ مِن جِلدِ الغُلامِ. (1) در نزد من ، نظر پير، از تيزى جوان ، پسنديده تر است . و در حديثى ديگر از امام على عليه السلام چنين نقل شده است : رَأىُ الشَّيخِ أحَبَّ إلَىَّ مِن حيلَةِ الشّابِّ. (2) در نزد من ، نظر پير، از چاره جويى جوان، پسنديده تر است . امّا پيرى ، نه تنها از نادانىِ شخص نادان نمى كاهد ، بلكه به عكس ، نادانى وى را افزايش مى دهد. بنا بر اين ، فرسودگى عقل در هنگام پيرى، ويژه كسانى است كه در جوانى ، عوامل تقويت آن را فراهم نكرده باشند.

چند نكته در خور توجّهدر پايان، در زمينه تفسير احاديث اين باب بر اساس دسته بندى ارائه شده، چند نكته حائز اهمّيت است:

1 . توجّه به مفهوم «عقل»تأمّل در اين احاديث، نشان مى دهد كه مقصود از عقل در همه آنها، يكسان نيست؛ بلكه مراد از عقل در بندهاى «الف» و «د» ، عقل عملى و در بند «ب» و «ج»، نخستين معنا از معانى عقل، يعنى استعداد معرفت و آگاهى است.

2 . اختلاف روايات بند «ب»مقطع توقّف رشد طبيعى عقل ، در احاديث

.


1- .نهج البلاغة : حكمت 86 ، خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 178 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 367 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 105 ح 39 .

ص: 220

3 . ضرورت پژوهش ميدانى
4 . ساير عوامل مؤثّر بر كاهش يا افزايش رشد عقل

بيست و ششم و بيست و هفتم ، بيست و هشت سالگى و در روايت بيست و هشتم ، سى و پنج سالگى تعيين شده است . در صورتى كه بتوانيم صدور هر دو دسته از اين احاديث را از معصوم اثبات كنيم، اختلاف آنها، حمل بر اختلاف اشخاص مى شود.

3 . ضرورت پژوهش ميدانىبا عنايت به اهمّيت موضوع و با توجّه به اين كه احاديث باب، از نظر سند داراى اعتبار لازم نيستند، براى اثبات صدور آنها و نيز حلّ اختلاف ميان آنها با حمل بر اختلاف اشخاص، پژوهش هاى ميدانى، ضرورى است. اميد مى رود مركز تحقيقات دار الحديث، مقدّمات اين گونه پژوهش ها را فراهم سازد ، إن شاء اللّه .

4 . ساير عوامل مؤثّر بر كاهش يا افزايش رشد عقلمقاطع مختلف زندگى ، يكى از عوامل افزايش ، كاهش و يا توقّف رشد عقل است. عوامل ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارند كه در فصل هاى چهارم، پنجم و ششم ، با عناوين «عوامل رُشد خرد» ، «نشانه هاى خرد» و «آسيب هاى خرد» خواهند آمد.

.

ص: 221

. .

ص: 222

الفصل الثّاني : قيمة العقل2 / 1هَدِيَّةٌ مِنَ اللّهِ8488.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :العَقلُ هَدِيَّةٌ مِنَ اللّهِ. (1)8489.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العُقولُ مَواهِبُ ، الآدابُ مَكاسِبُ. (2)8490.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ وِلادَةٌ ، وَالعِلمُ إفادَةٌ. (3)8491.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرًا مَنَحَهُ عَقلاً قَويمًا وعَمَلاً مُستَقيمًا. (4)8492.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ مَن رَزَقَهُ اللّهُ عَقلاً قَويمًا وعَمَلاً مُستَقيمًا فَقَد ظاهَرَ لَدَيهِ النِّعمَةَ وأعظَمَ عَلَيهِ المِنَّةَ. (5) .


1- .شُعب الإيمان : ج 5 ص 388 ح 7040 ، الفردوس : ج 3 ص 155 ح 4419 كلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 122 ح 44144 ؛ جامع الأحاديث للقمّي : ص 101 عن إسماعيل عن أبيه الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلامعنه صلى الله عليه و آلهوليس فيه «من اللّه » ، بحار الأنوار: ج 77 ص 175.
2- .غرر الحكم : ح 227 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 61 ح 1566 و 1567 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 44 .
3- .كنز الفوائد : ج 1 ص 56 ، إرشاد القلوب : ص 198 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 40 .
4- .غرر الحكم : ح 4113 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 136 ح 3108 .
5- .غرر الحكم : ح 3545 .

ص: 223

فصل دوم : ارزش خرد

2 / 1 ارمغان خدايى

فصل دوم : ارزش خرد2 / 1ارمغان خدايى8496.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خرد، ارمغان خداوند است .8497.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردها بخشيدنى اند و آداب، كسب كردنى .8498.الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلامامام على عليه السلام :خرد، سرشتى است و دانش، به دست آوردنى .8499.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هر گاه خداوند خيرِ بنده اش را بخواهد ، خردى استوار و كردارى درست، بدو مى بخشد .8500.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هر گاه خداوند به انسانى خردى استوار و كردارى درست روزى كند ، نعمت خود را بر او فراوان ساخته و منّت خود را بر او بزرگ داشته است .

.

ص: 224

8501.سنن ابن ماجة عن اُمّ عمارة :الكافي عن أبي هاشم الجعفريّ :كُنّا عِندَ الرِّضا عليه السلام فَتَذاكَرنَا العَقلَ . . . قالَ : يا أبا هاشِمٍ ، العَقلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ . . . مَن تَكَلَّفَ العَقلَ لَم يَزدَد بِذلِكَ إلاّ جَهلاً. (1)8496.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سعد السعود :في سُنَنِ إدريسَ عليه السلام : إنَّ اللّهَ لَمّا أحَبَّ عِبادَهُ وَهَبَ لَهُمُ العَقلَ ، وَاختَصَّ أنبِياءَهُ وأولِياءَهُ بِروحِ القُدُسِ . (2)راجع: ص 212 (أنواع العقل) .

2 / 2خَيرُ المَواهِبِ8659.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما قَسَمَ اللّهُ لِلعِبادِ شَيئًا أفضَلَ مِنَ العَقلِ ، فَنَومُ العاقِلِ أفضَلُ مِن سَهَرِ الجاهِلِ ، وإفطارُ العاقِلِ أفضَلُ مِن صَومِ الجاهِلِ ، وإقامَةُ العاقِلِ أفضَلُ مِن شُخوصِ الجاهِلِ . ولا بَعَثَ اللّهُ رَسولاً ولا نَبِيًّا حَتّى يَستَكمِلَ العَقلَ ، ويَكونَ عَقلُهُ أفضَلَ مِن عُقولِ جَميعِ اُمَّتِهِ . وما يُضمِرُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله في نَفسِهِ أفضَلُ مِنِ اجتِهادِ جَميعِ المُجتَهِدينَ ، وما أدَّى العاقِلُ فَرائِضَ اللّهِ حَتّى عَقَلَ مِنهُ ، ولا بَلَغَ جَميعُ العابِدينَ في فَضلِ عِبادَتِهِم ما بَلَغَ العاقِلُ ، إنّ العُقَلاءَ هُم اُولُو الأَلبابِ ، الَّذينَ قالَ اللّهُ تَعالى : « إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَ_بِ » (3) . (4)8660.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :تَبارَكَ الَّذي قَسَّمَ العَقلَ بَينَ عِبادِهِ أشتاتًا ، إنَّ الرَّجُلَينِ لَيَستَوي

عَمَلُهُما وبِرُّهُما وصَومُهُما وصَلاتُهُما ، ولكِنَّهُما يَتَفاوَتانِ فِي العَقلِ كَالذَّرَّةِ في جَنبِ اُحُدٍ ، وما قَسَمَ اللّهُ لِخَلقِهِ حَظًّا هُوَ أفضَلُ مِنَ العَقلِ وَاليَقينِ. (5) .


1- .الكافي : ج 1 ص 23 ح 18 ، تحف العقول : ص 448 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 355 نقلاً عن كتاب الدرّ .
2- .سعد السعود : ص 39 عن إبراهيم بن هلال الصابئ ، بحار الأنوار : ج 11 ص 283 ح 11 .
3- .الرعد : 19 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 308 ح 609 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 91 ح 22 وراجع تحف العقول: ص 397.
5- .كنز العمّال : ج 3 ص 382 ح 7053 نقلاً عن الحكيم عن طاووس .

ص: 225

2 / 2 بهترين بخشش

8661.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) الكافى_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _: نزد امام رضا عليه السلام بوديم و از خِرد، سخن به ميان آورديم. فرمود: «اى ابو هاشم! خرد، بخشش خدايى است. هر كس كه بخواهد با تكلّف، خود را خردمند نمايد، چيزى جز نادانى بر او افزوده نمى گردد».8662.عنه صلى الله عليه و آله :سعد السعود :در سُنَن ادريس عليه السلام آمده است : تحقيقا چون خداوند، بندگانش را دوست داشت، به آنان خرد بخشيد و روح القدس را ويژه پيامبران و اولياى خود قرار داد.ر . ك : ص 213 (انواع خرد) .

2 / 2بهترين بخشش8662.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، چيزى با ارزش تر از خِرد در ميان بندگان، تقسيم نكرد . لذا خواب خردمند، از بيدارى نادان ، برتر است و خوردن خردمند ، از روزه نادان برتر است و بر جا بودن خردمند، از به حركت در آمدن نادان ، برتر است .

خداوند، هيچ پيامبر و فرستاده اى را برنينگيخت ، مگر آن زمان كه خِردش كامل گشت و خِردش از خِردهاى همه امّتش بيشتر بود . آنچه پيامبر در خود نهان مى دارد [ يعنى خرد] ، از كوشش تمامِ كوشندگان، برتر است .

هيچ بنده اى، نمى تواند واجبات الهى را به جاى آورد، مگر آن كه درباره آنها تعقّل كند . همه پرستشگران با زيادتى عبادت و پرستش ، به پايه خردمندان نمى رسند به راستى كه خردمندان ، همان «اولو الألباب (صاحبان خرد)» هستند كه خداوند، درباره آنان فرمود : «جز صاحبان خرد، پند نمى گيرند» .8663.شعب الإيمان ( _ به نقل از سلمان _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خجسته است آن كه خرد را ميان بندگانش گوناگون قسمت كرد .

گاه ، دو انسان، كردار ، نيكى ها ، روزه و نمازشان برابر است ؛ امّا در خرد، متفاوت اند ، مانند ذره اى در كنار كوه اُحُد . خداوند، بهره اى برتر از خرد و يقين در ميان آفريدگانش قسمت نكرد .

.

ص: 226

8664.سنن الترمذي عن أنس :تاريخ اليعقوبيّ _ في ذِكرِ مَواعِظِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :قيلَ لَهُ : ما أفضَلُ ما اُعطِيَ العَبدُ؟

قالَ : نَحيزَةٌ (1) مِن عَقلٍ يولَدُ مَعَهُ.

قالوا : فَإِذا أخطَأَهُ ذلِكَ؟

قالَ : فَليَتَعَلَّم عَقلاً. (2)8665.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :جامع الأحاديث للقمّي :سُئِلَ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام : ما أفضَلُ ما اُعطِيَ الإِنسانُ ؟

قالَ : غَريزَةُ عَقلٍ .

قيلَ : فَإِن لَم يَكُن ؟

قالَ : فَأَخٌ مُستَشيرٌ .

قيلَ : فَإِن لَم يَكُن ؟

قالَ : فَصَمتٌ فِي المَجالِسِ .

قيلَ : فَإِن لَم يَكُن ؟

قالَ : فَمَوتٌ عاجِلٌ. (3)8666.صحيح البخاري عن ابن عبّاس :الإمام عليّ عليه السلام :خَيرُ المَواهِبِ العَقلُ. (4) .


1- .نحيزة الرجل : طبيعته (كتاب العين : ص 794) .
2- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 98 .
3- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 194 .
4- .غرر الحكم : ح 4947 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 237 ح 4504 .

ص: 227

8667.ثواب الأعمال عن ابن عبّاس :تاريخ اليعقوبى_ در گزارش پندهاى پيامبر صلى الله عليه و آله_: از پيامبر خدا پرسيده شد : برترين چيزى كه به بندگان بخشيده شده ، چيست ؟

فرمود : «خردِ سرشتى ، كه با آن زاده مى شود» .

گفتند : اگر از آن ، بى بهره شد ؟

فرمود : «خرد بياموزد» .8668.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ في آدابِ شَهرِ رَمَضانَ _ ) جامع الأحاديث :از امير مؤمنان سؤال شد : برترين چيزى كه به انسان ها بخشيده شده ، چيست ؟

فرمود : «خردِ سرشتى» .

گفته شد : اگر نباشد ؟

فرمود : «برادرى كه با او مشورت شود» .

گفته شد : اگر نبود ؟

فرمود : «خاموشى در مجلس ها» .

گفته شد : اگر اين هم نبود ؟

فرمود : «مرگ زودرس» .8664.سنن الترمذى ( _ به نقل از اَ نَس _ ) امام على عليه السلام :بهترينِ بخشش ها ، خرد است . .

ص: 228

8665.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مِن كَمالِ النِّعَمِ وُفورُ العَقلِ. (1)8666.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) عنه عليه السلام :أفضَلُ النِّعَمِ العَقلُ. (2)8667.ثواب الأعمال ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) عنه عليه السلام :أفضَلُ حَظِّ الرَّجُلِ عَقلُهُ ؛ إن ذَلَّ أعَزَّهُ ، وإن سَقَطَ رَفَعَهُ ، وإن ضَلَّ أرشَدَهُ ، وإن تَكَلَّمَ سَدَّدَهُ. (3)8668.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در بيان آداب ماه رمضان _ ) عنه عليه السلام :لا نِعمَةَ أفضَلُ مِن عَقلٍ. (4)8669.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الحسن عليه السلام :العَقلُ أفضَلُ ما وَهَبَهُ اللّهُ تَعالى لِلعَبدِ ؛ إذ بِهِ نَجاتُهُ فِي الدُّنيا مِن آفاتِها وسَلامَتُهُ فِي الآخِرَةِ مِن عَذابِها. (5)8670.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _:

وأفضَلُ قِسمِ اللّهِ لِلمَرءِ عَقلُهُ

فَلَيسَ مِنَ الخَيراتِ شَيءٌ يُقارِبُه إذا أكمَلَ الرَّحمنُ لِلمَرءِ عَقلَهُ

فَقَد كَمُلَت أخلاقُهُ ومَآرِبُه (6)2 / 3أصلُ الإِنسانِ8669.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ! إنَّ حَسَبَ الرَّجُلِ دينُهُ ، ومُروءَتَهُ خُلُقُهُ ، وأصلَهُ عَقلُهُ. (7) .


1- .غرر الحكم : ح 9300 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 472 ح 8643 .
2- .غرر الحكم : ح 2881 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 111 ح 2403 .
3- .غرر الحكم : ح 3354 .
4- .غرر الحكم : ح 10672 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 538 ح 9950 .
5- .إرشاد القلوب : ص 199 .
6- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 74 الرقم 31 .
7- .الكافي : ج 8 ص 181 ح 203 ، الأمالي للطوسي : ص 147 ح 241 كلاهما عن سدير الصيرفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 310 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 22 ص 382 ح 16 .

ص: 229

2 / 3 بنياد انسان

8670.امام على عليه السلام :امام على عليه السلام :نشانه نعمت كامل ، زيادتى خرد است .8671.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :برترين نعمت ، خرد است .8672.امام على عليه السلام :امام على عليه السلام :برترين بهره آدمى، خرد اوست . اگر خوار شد ، خرد ، او را عزيز مى گرداند ؛ اگر فرو افتاد ، او را رفعت مى بخشد ؛ اگر گم راه شد ، او را راهنمايى مى كند ؛ و اگر سخن گفت ، او را [ از خطا] نگه مى دارد .8673.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ في دُعاءِ اللَّيلَةِ الثّامِنَةِ مِن شَهرِ رَمَ ) امام على عليه السلام :نعمتى برتر از خرد نيست .8674.فضائل الأوقات عن عائشة :امام حسن عليه السلام :خرد ، بهترين بخشش خداوند متعال به بنده است ؛ زيرا بِدان از آفت هاى دنيا مى رَهد و از عذاب دوزخ در امان مى ماند .8673.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در دعاى شب هشتم ماه رمضان _ ) امام على عليه السلام_ در ديوان شعر منسوب به ايشان _:

بهترين ارمغان خداوند براى انسان ها خرد است

و هيچ يك از خوبى ها به پايه آن نرسد .اگر خداى رحمان ، خرد انسانى را كامل كرد

اخلاق و خواسته هايش نيز به كمال رسد .2 / 3بنياد انسان8676.الإمام عليّ عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه قريش ! همانا تبار آدمى، دين اوست و جوان مردى اش ، خُلق و خوى اوست و بنيادش خرد اوست .

.

ص: 230

8677.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ مِن كَلامٍ لَهُ في شَهرِ رَمَضانَ _ ) الإمام عليّ عليه السلام :أصلُ الإِنسانِ لُبُّهُ ، وعَقلُهُ دينُهُ ، ومُرُوَّتُهُ حَيثُ يَجعَلُ نَفسَهُ. (1)8675.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الكَيِّسُ أصلُهُ عَقلُهُ ، ومُروءَتُهُ خُلُقُهُ ، ودينُهُ حَسَبُهُ. (2)8676.امام على عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام :أصلُ الرَّجُلِ عَقلُهُ ، وحَسَبُهُ دينُهُ ، وكَرَمُهُ تَقواهُ ، وَالنّاسُ في آدَمَ مُستَوونَ. (3)8677.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در سخنى در ماه رمضان _ ) الإمام عليّ عليه السلام :الإِنسانُ عَقلٌ وصورَةٌ ، فَمَن أخطَأَهُ العَقلُ ولَزِمَتهُ الصّورَةُ لَم يَكُن كامِلاً وكانَ بِمَنزِلَةِ مَن لا روحَ فيهِ ، فَمَن طَلَبَ العَقلَ المُتَعارَفَ فَليَعرِف صورَةَ الاُصولِ وَالفُضولِ ، فَإِنَّ كَثيرًا مِنَ النّاسِ يَطلُبونَ [ الفُضولَ ] (4) ويُضَيِّعونَ الاُصولَ ، مَن أحرَزَ الأَصلَ اكتَفى بِهِ عَنِ الفَضلِ. (5)8678.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عَقلُ المَرءِ نِظامُهُ ، وأدَ بُهُ قِوامُهُ ، وصِدقُهُ إمامُهُ ، وشُكرُهُ تَمامُهُ. (6)8679.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام :دِعامَةُ الإِنسانِ العَقلُ ، وَالعَقلُ مِنهُ الفِطنَةُ وَالفَهمُ وَالحِفظُ وَالعِلمُ ؛ وبِالعَقلِ يَكمُلُ ، وهُوَ دَليلُهُ ومُبصِرُهُ ومِفتاحُ أمرِهِ. (7)راجع : ص 236 (دعامة المؤمن) .

.


1- .روضة الواعظين : ص 8 ، الأمالي للصدوق: ص 312 ح 361 عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلاموفيه «عقله ودينه» بدل «عقله دينه» والظاهر زيادة الواو وأنّها اشتباه من المصحّح؛ إذ أنّ المستنسخ وضع ضمّة كبيرة على هاء كلمة «عقلهُ» في الطبعة القديمة والحجريّة، فظنّ المصحّح أنّها واوٌ، وفي بحار الأنوار: ج 1 ص 82 ح 2 نقل الحديث أيضًا عن الأمالي من دون واوٍ . راجع في خصوص هذه المسألة الأحاديث الواردة في: تحف العقول: ص 217 والفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 367 وبحار الأنوار: ج 75 ص 108 ح 11.
2- .غرر الحكم : ح 1739 .
3- .كشف الغمّة : ج 2 ص 370 ، إحقاق الحقّ : ج 19 ص 533 نقلاً عن الأنوار القدسيّة ، بحار الأنوار : ج 78 ص 202 ح 34 .
4- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر وأثبتناه من بحار الأنوار ، وفيه أيضًا «يضعون» بدل «يضيّعون» .
5- .مطالب السؤول : ص 49 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 7 ح 9 .
6- .غرر الحكم : ح 6335 .
7- .الكافي: ج 1 ص 25 ح 23 عن أحمد بن محمّد مرسلاً ، علل الشرائع: ص 103 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 90 ح 17 .

ص: 231

8678.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بنياد آدمى ، خرد اوست ؛ آيين او به خرد اوست ؛ و جوان مردى هر كس ، به آن است كه خود را در كجا قرار دهد .8679.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :بنياد انسان زيرك ، خرد اوست و جوان مردى او ، خُلق و خُويَش است ، و تبار او دين اوست .8680.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابو هُرَيره _ ) امام صادق عليه السلام :بنياد انسان ، خرد اوست و شرافت او دين اوست ، و كرامتش پارسايى اوست . انسان ها در [ فرزندى] آدم ، برابرند .8681.مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :امام على عليه السلام :آدمى ، [ تركيبى از] خرد و صورت است . هر آن كه از خرد، تهى شود و تنها صورت آدمى داشته باشد ، كامل نيست و به سان موجودِ بى جان است . هر كس كه خرد تجربى را جستجو مى كند ، بايد اصل ها و فضيلت ها (1) را بشناسد . چه بسيارند كسانى كه در جستجوى فضيلت، اصل را از دست مى دهند . هر كه اصل را به دست آورد ، از فضيلت ، بى نياز است .8682.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، نظام نامه آدمى ، و ادب ، مايه استوارى او ، و راستى ، پيشواى او ، و سپاس گزارى ، مايه كمال اوست .8683.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :پشتيبان انسان ، خرد است . از خرد ، زيركى ، فهم ، خودْنگهدارى و دانش حاصل مى آيد . [ انسان ،] با خرد به كمال مى رسد و همو راهنما ، بيناكننده و كليد كارهاست .ر . ك : ص 237 (پشتيبان مؤمن) .

.


1- .مقصود از اصل ها ، واجبات و كارهاى بنيادى، و مقصود از فضيلت ها ، مستحبات و امورى است كه انجام دادن آنها خوب است ؛ ولى ترك آنها مشكل آفرين نيست .

ص: 232

2 / 4قيمَةُ الإِنسانِ8681.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از ابو هُرَيره _ ) تيسير المطالب عن ابن عبّاس رفعه إلى النّبيّ صلى الله عليه و آله قال :أفضَلُ النّاسِ أعقَلُ النّاسِ . قالَ ابنُ عَبّاسٍ : وذلِكَ نَبِيُّكُم صلى الله عليه و آله. (1)8682.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :قيمَةُ كُلِّ امرِىً عَقلُهُ. (2)8683.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يُنبِئُ عَن قيمَةِ كُلِّ امرِىً عِلمُهُ وعَقلُهُ. (3)8684.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الإِنسانُ بِعَقلِهِ. (4)8685.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به زنى از انصار _ ) عنه عليه السلام :عُنوانُ فَضيلَةِ المَرءِ عَقلُهُ وحُسنُ خُلُقِهِ. (5)8686.الكافى ( _ به نقل از وليد بن صبيح _ ) عنه عليه السلام :العَقلُ فَضيلَةُ الإِنسانِ. (6)8687.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لِلإِنسانِ فَضيلَتانِ : عَقلٌ ومَنطِقٌ ، فَبِالعَقلِ يَستَفيدُ ، وبِالمَنطِقِ يُفيدُ. (7)8688.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :غايَةُ الفَضائِلِ العَقلُ. (8)8689.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ أشرَفُ مَزِيَّةٍ. (9)8690.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّمَا الشَّرَفُ بِالعَقلِ وَالأَدَبِ لا بِالمالِ وَالحَسَبِ. (10) .


1- .تيسير المطالب : ص 146 .
2- .غرر الحكم : ح 6763 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 372 ح 6292 .
3- .غرر الحكم : ح 11027 .
4- .غرر الحكم : ح 230 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 61 ح 1568 .
5- .غرر الحكم : ح 6343 .
6- .غرر الحكم : ح 252 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 27 ح 359 .
7- .غرر الحكم : ح 7356 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6811 .
8- .غرر الحكم : ح 6376 .
9- .غرر الحكم : ح 976.
10- .غرر الحكم : ح 3873 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3654 .

ص: 233

2 / 4 ارزش انسان

2 / 4ارزش انسان8689.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تيسير المطالب_ به نقل از ابن عبّاس ، از پيامبر صلى الله عليه و آله _: «برترينِ مردم، خردمندترينِ آنهاست» .

ابن عبّاس گفت: و آن، پيامبر شماست .8690.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ارزش هر انسانى، خردمندى اوست .8691.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام :دانش و خردمندى، از ارزش آدمى خبر مى دهند .8692.صحيح البخاري عن أبي هريرة :امام على عليه السلام :انسان ، به خردش است .8693.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام :نشانِ فضيلت انسان ، خرد و خوش خُلقى اوست .8691.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :فضيلت انسان ، به خرد است .8692.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابو هُرَيره _ ) امام على عليه السلام :آدمى دو فضيلت دارد : خردمندى و سخنورى ؛ با خرد مى آموزد و با سخن، آموزش مى دهد .8693.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :خردمندى ، نهايت فضيلت هاست .8694.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :گرامى ترين برترى ، خردمندى است .8695.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ مِمّا كانَ يَدعو بِهِ أوَّلَ لَيلَةٍ مِن شَهرِ ) امام على عليه السلام :بزرگوارى ، به خرد و ادب است، نه به ثروت و قبيله .

.

ص: 234

8694.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مِيزَةُ الرَّجُلِ عَقلُهُ ، وجَمالُهُ مُرُوَّتُهُ (1) .2 / 5أوَّلُ قَواعِدِ الإِسلامِ8697.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :قَواعِدُ الإِسلامِ سَبعَةٌ : فَأَوَّلُهَا العَقلُ وعَلَيهِ بُنِيَ الصَّبرُ ، وَالثّاني صَونُ العِرضِ وصِدقُ اللَّهجَةِ ، وَالثّالِثَةُ تِلاوَةُ القُرآنِ عَلى جِهَتِهِ ، وَالرّابِعَةُ الحُبُّ فِي اللّهِ وَالبُغضُ فِي اللّهِ ، وَالخامِسَةُ حَقُّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ومَعرِفَةُ وَلايَتِهِم ، وَالسّادِسَةُ حَقُّ الإِخوانِ وَالمُحاماةُ عَلَيهِم ، وَالسّابِعَةُ مُجاوَرَةُ النّاسِ بِالحُسنى. (2)2 / 6صَديقُ المَرءِ8698.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :صَديقُ كُلِّ امرِىً عَقلُهُ ، وعَدُوُّهُ جَهلُهُ. (3)8699.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _: يا بُنَيَّ ، العَقلُ خَليلُ المَرءِ. (4)8698.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :المَرءُ صَديقُ ما عَقَلَ. (5)8699.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ صَديقٌ مَقطوعٌ ، الهَوى عَدُوٌّ مَتبوعٌ. (6) .


1- .غرر الحكم : ح 9749 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 485 ح 8936 .
2- .تحف العقول : ص 196 عن كميل ، بحار الأنوار : ج 68 ص 381 ح 31 .
3- .المحاسن : ج 1 ص 309 ح 610 عن الحسن بن جهم عن الإمام الرضا عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 11 ح 4 ، عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 24 ح 1 ، علل الشرائع : ص 101 ح 2 كلّها عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عليه السلام ، تحف العقول : ص 443 عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 87 ح 11 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 146 ح 240 عن أبي وَجْزَة السعدي عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 88 ح 13 .
5- .غرر الحكم : ح 424 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 846 .
6- .غرر الحكم : ح 324 و 325 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 17 ح 3 وليس فيه صدره .

ص: 235

2 / 5 نخستين پايه اسلام
2 / 6 دوست انسان

8700.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :شاخص [ ارزش] انسان ، خرد او ، و زيبايىِ [ باطن] او ، به جوان مردى اوست .2 / 5نخستين پايه اسلام8702.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :پايه هاى اسلام ، هفت تاست : خرد ، نخستين پايه است و بر آن ، شكيبايى استوار است . دومين پايه ، راستگويى و آبرودارى است . پايه سوم ، تلاوت قرآن است ، آن گونه كه هست . چهارمين پايه ، دوستى و دشمنى براى خداست . پايه پنجم ، شناخت ولايت خاندان پيامبر و رعايت حقوق آنان است . ششمين پايه ، حمايت از دوستان و برادران و اداى حقوق آنان است . پايه هفتم ، به نيكى رفتار كردن با مردم است .2 / 6دوست انسان8703.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر صلى الله عليه و آله :دوست هر انسانى، خرد او و دشمنش نادانى اوست .8704.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش امام حسن عليه السلام _: فرزندم! خرد ، دوست آدمى است .8703.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آدمى ، دوستِ دانستنى هاى خويش است .8704.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، دوستى است كه با او قطع رابطه مى شود و هوس ، دشمنى است كه از او پيروى مى شود .

.

ص: 236

8705.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ صَديقٌ مَحمودٌ. (1)8706.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ خَيرُ صاحِبٍ. (2)2 / 7خَليلُ المُؤمِنِ ودَليلُهُ8707.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالعَقلُ دَليلُهُ ، وَالعَمَلُ قَيِّمُهُ ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ ، وَالرِّفقُ والِدُهُ ، وَاللّينُ أخوهُ. (3)8708.[رسول اللّه صلى الله عليه و آله ] {-1-} :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ خَليلُ المُؤمِنِ. (4)8707.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :حُسنُ العَقلِ أفضَلُ رائِدٍ. (5)8708.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :العَقلُ دَليلُ المُؤمِنِ. (6)2 / 8دِعامَةُ المُؤمِنِ8711.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ دِعامَةٌ ودِعامَةُ المُؤمِنِ عَقلُهُ ، فَبِقَدرِ عَقلِهِ تَكونُ عِبادَتُهُ لِرَبِّهِ. (7) .


1- .غرر الحكم : ح 2218 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 66 ح 1680 .
2- .شُعب الإيمان: ج 6 ص 246 ح 8032 ، تاريخ دمشق: ج 42 ص 509 كلاهما عن إبراهيم.
3- .شُعب الإيمان : ج 4 ص 161 ح 4659 عن الحسن ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 130 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 133 ح 28663 وص 144 ح 28732 ؛ تحف العقول : ص 55 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 367 ح 3 نقلاً عن كتاب الشهاب.
4- .تحف العقول : ص 203 ، غرر الحكم : ح 2092 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 40 ح 18 .
5- .غرر الحكم : ح 4826 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 227 ح 4371 .
6- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 24 ، كنز الفوائد: ج 1 ص 199 كلاهما عن إسماعيل بن مهران عن بعض رجاله.
7- .كنز الفوائد : ج 2 ص 31 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 96 ح 42 ؛ الفردوس : ج 3 ص 333 ح 4999 عن أبي سعيد وزاد فيه «أما سمعتم قول الفاجر عند ندامته يقول: لو كنّا نسمع أو نعقل» .

ص: 237

2 / 7 دوست و راهنماى مؤمن
2 / 8 پشتيبان مؤمن

8709.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، دوستىْ پسنديده است .8710.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، بهترين همراه است .2 / 7دوست و راهنماى مؤمن8713.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش، دوست مؤمن است و خرد ، راهنماى او ؛ كار ، سرپرست او و بردبارى ، وزيرش ؛ شكيبايى ، فرمانده سربازان اوست و مدارا ، پدرش و نرم خويى ، برادرش .8712.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، دوست مؤمن است .8713.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :نيك خردى ، برترين راهبر است .8714.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :خرد ، راهنماى مؤمن است .2 / 8پشتيبان مؤمن8715.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى پشتيبانى دارد و پشتيبان مؤمن ، خرد اوست . از اين رو ، بندگى مؤمن براى پروردگارش ، به اندازه خرد اوست .

.

ص: 238

8716.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِكُلِّ شَيءٍ آلَةً وعُدَّةً وآلَةُ المُؤمِنِ وعُدَّتُهُ العَقلُ ، ولِكُلِّ تاجِرٍ بِضاعَةٌ وبِضاعَةُ المُجتَهِدينَ العَقلُ ، ولِكُلِّ خَرابٍ عِمارَةٌ وعِمارَةُ الآخِرَةِ العَقلُ ، ولِكُلِّ سَفَرٍ فِسطاطٌ يَلجَؤونَ إلَيهِ وفِسطاطُ المُسلِمينَ العَقلُ. (1)8717.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إرشاد القلوب :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّ مِن دِعامَةِ البَيتِ أساسَهُ ، ودِعامَةُ الدّينِ المَعرِفَةُ بِاللّهِ تَعالى وَاليَقينُ بِتَوحيدِهِ وَالعَقلُ القامِعُ .

فَقالوا : ومَا القامِعُ يا رَسولَ اللّهِ ؟

قالَ : الكَفُّ عَنِ المَعاصي وَالحِرصُ عَلى طاعَةِ اللّهِ وَالشُّكرُ عَلى جَميعِ إحسانِهِ وإنعامِهِ وحُسنِ بَلائِهِ. (2)8716.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ كَيِّسٌ عاقِلٌ. (3)راجع : ص 228 (أصل الإنسان) .

2 / 9أجمَلُ زينَةٍ8718.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ أجمَلُ زينَةٍ ، وَالعِلمُ أشرَفُ مَزِيَّةٍ. (4)8719.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا جَمالَ أزيَنُ مِنَ العَقلِ. (5) .


1- .كنز الفوائد : ج 1 ص 56 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 34 .
2- .إرشاد القلوب : ص 169 وراجع : الفردوس : ج 2 ص 222 ح 3077 .
3- .غرر الحكم : ح 714 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 30 ح 462 .
4- .غرر الحكم : ح 1940 .
5- .الكافي : ج 8 ص 19 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 406 ح 5880 ، التوحيد : ص 73 ح 27 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 93 وفيه «أحسن» بدل «أزين» ، كنز الفوائد : ج 1 ص 200 ، غرر الحكم : ح 10639 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 381 ح 5 .

ص: 239

2 / 9 زيباترين آرايه

8720.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى به ابزار و نيرويى نيازمند است و نيرو و ابزار مؤمن ، خرد است . هر بازرگانى ، سرمايه اى دارد و سرمايه كوشش كنندگان ، خرد است . هر ويرانى را آبادانى است و آبادانى آخرت ، به خرد است . در هر مسافرتى خيمه اى به پا مى كنند كه بدان پناه مى برند و خيمه مسلمانان [ در سفر آخرت] ، خرد است.8721.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ارشاد القلوب :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تكيه گاه خانه ، پايه آن است و تكيه گاه دين ، شناخت خداوند متعال ، يقين به يگانگى او و خِرد سركوب كننده است» .

پرسيدند : اى پيامبر خدا! سركوب كننده چيست ؟

فرمود : «بازدارى از گناهان ، شوق داشتن به پيروى از خداوند و سپاس گزارى بر همه بخشش ها و نعمت ها و آزمايش هاى نيكوى خداوند» .8720.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :مؤمن ، زيرك و خردمند است .ر . ك : ص 229 (بنياد انسان) .

2 / 9زيباترين آرايه8722.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، زيباترين آرايه ، و دانش ، گرامى ترين برترى است .8723.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هيچ زيبايى اى ، نيكوتر از خرد نيست .

.

ص: 240

8724.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ أحسَنُ حِليَةٍ. (1)8725.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :زينَةُ الرَّجُلِ عَقلُهُ. (2)8724.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ زَينٌ ، الحُمقُ شَينٌ. (3)8725.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ زَينٌ لِمَن رُزِقَهُ. (4)8726.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ ثَوبٌ جَديدٌ لا يَبلى. (5)8727.المصباح للكفعمي :عنه عليه السلام :حَسَبُ المَرءِ عِلمُهُ ، وجَمالُهُ عَقلُهُ. (6)8726.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :حُسنُ العَقلِ جَمالُ الظَّواهِرِ وَالبَواطِنِ. (7)8727.المصباح ، كفعمى :عنه عليه السلام :مَن لَم يَكُن لَهُ عَقلٌ يَزينُهُ لَم يَنبُل. (8)8728.البلد الأمين :عنه عليه السلام :زَينُ الدّينِ العَقلُ. (9)8728.البلد الأمين:الإمام العسكريّ عليه السلام :حُسنُ الصّورَةِ جَمالٌ ظاهِرٌ ، حُسنُ العَقلِ جَمالٌ باطِنٌ. (10)8729.الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلامالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _:

يَعيشُ الفَتى فِي النّاسِ بِالعَقلِ إنَّهُ

عَلَى العَقلِ يَجري عِلمُهُ وتَجارِبُه يَزينُ الفَتى فِي النّاسِ صِحَّةُ عَقلِهِ

وإن كانَ مَحظورًا عَلَيهِ مَكاسِبُه يَشينُ الفَتى فِي النّاسِ قِلَّةُ عَقلِهِ

وإن كَرُمَت أعراقُهُ ومَناصِبُه (11) .


1- .غرر الحكم : ح 813 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 36 .
3- .غرر الحكم : ح 14 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 36 ح 725 و 726 .
4- .غرر الحكم : ح 1276 .
5- .غرر الحكم : ح 1235 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1146 .
6- .غرر الحكم : ح 4892 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 232 ح 4444 .
7- .غرر الحكم : ح 4807 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 228 ح 4379 .
8- .غرر الحكم : ح 9002 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 464 ح 8439 .
9- .غرر الحكم : ح 5466 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 276 ح 5028 .
10- .الدرّة الباهرة : ص 43 ، نزهة الناظر : ص 145 ح 9 ، أعلام الدين : ص 313 ، غرر الحكم : ح 4805 و 4807 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 27 .
11- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 74 ح 31 .

ص: 241

8729.امام زين العابدين عليه السلام ( _ به نقل از پدرش ، از جدّش عليهماالسلام _ ) امام على عليه السلام :خرد ، زيباترين زيور است .8730.المصباح للكفعمي :امام على عليه السلام :آرايه آدمى ، خرد است .8730.المصباح ، كفعمى :امام على عليه السلام :خرد ، زيبايى است و نادانى ، زشتى .8731.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام :خرد براى خردمند ، زيبايى است .8732.الكافي عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام :خرد ، لباسى است نو كه كهنه نمى شود .8731.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :تبار آدمى ، دانش اوست و زيبايى او ، به خرد او .8732.الكافى ( _ به نقل از حَلَبى _ ) امام على عليه السلام :نيك خردى ، زيبايى ظاهر و باطن است .8733.السنن الكبرى عن عائشة :امام على عليه السلام :هر كه از خردى كه او را بيارايد ، بى بهره باشد ، رشد نخواهد يافت .8734.صحيح مسلم عن عائشة :امام على عليه السلام :آرايش ديندارى ، به خرد است .8735.الإمام عليّ عليه السلام :امام عسكرى عليه السلام :زيبايى اندام ، زيبايىِ ظاهرى است و زيبايى خرد ، زيبايىِ باطنى .8736.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام_ در ديوان شعر منسوب به ايشان _:

جوان ، در ميان مردم ، با خرد ، زندگى مى كند

و بر پايه خرد ، دانش و تجربه هايش كارساز است . درستى خرد ، جوان را در ميان مردم مى آرايد

گرچه كسب و كارش بى رونق باشد . كم خردى، جوان را زشت جلوه مى دهد

گرچه از خانواده اى بزرگ و صاحب منصب باشد . .

ص: 242

راجع : ص 356 (مكارم الأخلاق) و 366 (محاسن الأعمال) .

2 / 10أغنَى الغِنى8736.امام على عليه السلام :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا فَقرَ أشَدُّ مِنَ الجَهلِ ، ولا مالَ أعوَدُ مِنَ العَقلِ. (1)8737.عنه عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :أغنَى الغِنَى العَقلُ. (2)8738.الإمام الصادق عليه السلام :عنه عليه السلام :العَقلُ أغنَى الغِنى ، وغايَةُ الشَّرَفِ فِي الآخِرَةِ وَالدُّنيا. (3)8739.الاُصول الستّة عشر عن إسحاق بن عمّار أو سماعة بنعنه عليه السلام :لا غِنى أكبَرُ مِنَ العَقلِ. (4)8737.امام على عليه السلام :عنه عليه السلام :لا عُدَّةَ أنفَعُ مِنَ العَقلِ. (5)8738.امام صادق عليه السلام :عنه عليه السلام :كَفى بِالعَقلِ غِنًى . (6) .


1- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 25 عن السري بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 37 ح 5762 عن حمّاد ابن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعًا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، غرر الحكم : ح 10619 و 10618 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 89 ح 15 ؛ الفردوس : ج 5 ص 179 ح 7889 ، كنز العمّال : ج 16 ص 120 ح 44135 وفيه «لا غنى أعود...» وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 38 ، غرر الحكم : ح 2843 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 31 ؛ مائة كلمة للجاحظ : ص 99 ح 83 ، سجع الحمام : ص 86 ح 263 نقلاً عن الإعجاز والإيجاز ، كنز العمّال : ج 16 ص 266 ح 44388 نقلاً عن تاريخ ابن عساكر عن عقبة بن أبي الصهباء .
3- .غرر الحكم : ح 1822 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 22 ح 148 .
4- .كشف الغمّة : ج 2 ص 198 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 111 ح 6 .
5- .الإرشاد : ج 1 ص 304 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 35 .
6- .غرر الحكم : ح 7015 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6526 .

ص: 243

2 / 10 بزرگ ترين بى نيازى

ر . ك : ص 357 (مكارم اخلاق) و 367 (كارهاى نيك) .

2 / 10بزرگ ترين بى نيازى8740.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ تنگ دستى اى سخت تر از نادانى نيست و هيچ سرمايه اى ، پُرسودتر از خردمندى نيست .8741.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :برترين بى نيازى ، خردمندى است .8742.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمندى ، برترين بى نيازى و عالى ترين رتبه در دنيا و آخرت به شمار مى رود .8743.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هيچ بى نيازى اى بزرگ تر از خردمندى نيست .8744.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هيچ سرمايه اى ، سودمندتر از خردمندى نيست .8745.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، براى بى نيازى ، كفايت مى كند .

.

ص: 244

8742.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا غِنى مِثلُ العَقلِ. (1)8743.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا فَقرَ لِعاقِلٍ. (2)8744.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: أنفَسُ الأَعلاقِ (3) عَقلٌ قُرِنَ إلَيهِ حَظٌّ. (4)8745.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :لا غِنى أخصَبُ مِنَ العَقلِ ، ولا فَقرَ أحَطُّ مِنَ الحُمقِ. (5)2 / 11العِلمُ يُحتاجُ إلَيهِ8746.السنن الكبرى ( _ به نقل از مجاهد _ ) الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: العَقلُ لَم يَجنِ عَلى صاحِبِهِ قَطُّ ، وَالعِلمُ مِن غَيرِ عَقلٍ يَجني عَلى صاحِبِهِ. (6)8747.تفسير ابن كثير ( _ به نقل از على بن عُروه _ ) عنه عليه السلام :كُلُّ عِلمٍ لا يُؤَيِّدُهُ عَقلٌ مَضَلَّةٌ. (7)8748.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن زادَ عِلمُهُ عَلى عَقلِهِ كانَ وَبالاً عَلَيهِ. (8)8749.الإمام الجواد عليه السلام :عنه عليه السلام :أفضَلُ ما مَنَّ اللّهُ سُبحانَهُ بِهِ عَلى عِبادِهِ عِلمٌ وعَقلٌ، ومُلكٌ وعَدلٌ. (9)8750.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام :لا شَيءَ أحسَنُ مِن عَقلٍ مَعَ عِلمٍ ، وعِلمٍ مَعَ حِلمٍ ، وحِلمٍ مَعَ قُدرَةٍ. (10) .


1- .تحف العقول : ص 201 ، روضة الواعظين : ص 8 ، غرر الحكم : ح 10472 وفيهما «كالعقل» بدل «مثل العقل» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 37 ح 7 .
2- .غرر الحكم : ح 10449 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 536 ح 9823 .
3- .العِلق : النفيس من كلّ شيء ، جمعه الأعلاق (لسان العرب : ج 10 ص 268) .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 302 ح 448 .
5- .الكافي : ج 1 ص 29 ذيل ح 34 عن حمران وصفوان بن مهران الجمّال .
6- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 323 ح 702 .
7- .غرر الحكم : ح 6869 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 376 ح 6345 .
8- .غرر الحكم : ح 8601 .
9- .غرر الحكم : ح 3205 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2771 .
10- .غرر الحكم : ح 10909 .

ص: 245

2 / 11 نياز دانش به خرد

8751.الإمام الباقر عليه السلام :امام على عليه السلام :هيچ بى نيازى اى، مانند خردمندى نيست.8748.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هيچ خردمندى، تنگ دست نيست .8749.امام جواد عليه السلام :امام على عليه السلام_ از حكمت هاى منسوب به ايشان _: گران بهاترين دارايى ، خردى است كه قرين با بهره مندى باشد .8750.امام على عليه السلام :امام صادق عليه السلام :هيچ بى نيازى اى ، پُربارتر از خردمندى نيست و هيچ تنگ دستى اى ، پست تر از نادانى .2 / 11نياز دانش به خرد8753.المستدرك على الصحيحين عن أبي ذرّ :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: هيچ گاه خرد به صاحبش آسيب نمى زند ؛ ليكن دانش بدون خرد ، به صاحبش آسيب مى رساند .8754.المصنَّف لابن أبي شيبة عن مرثد بن أبي مرثد عن أبيامام على عليه السلام :هر دانشى كه خرد ، آن را تأييد نكند ، گم راهى است .8752.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هر كه دانش او بر خردش افزون باشد ، دانش ، بارى بر او خواهد بود.8753.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از ابو ذر _ ) امام على عليه السلام :برترين بخشش هاى خداوندِ سبحان بر بندگانش ، دانش و خرد ، و حكمرانى و عدالت پيشگى است .8754.المصنَّف ، ابن ابى شيبه ( _ به نقل از مَرثَد بن ابى مَرثَد ، از پدرش _ ) امام على عليه السلام :هيچ چيزى زيباتر از خردِ همراه با دانش ، دانشِ همراه با بردبارى و بردبارىِ همراه با توانمندى نيست .

.

ص: 246

8755.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام الباقر عليه السلام :إنّي لَأكرَهُ أن يَكونَ مِقدارُ لِسانِ الرَّجُلِ فاضِلاً عَلى مِقدارِ عِلمِهِ ، كما أكرَهُ أن يَكونَ مِقدارُ عِلمِهِ فاضِلاً عَلى مِقدارِ عَقلِهِ. (1)8756.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _:

إذا كُنتَ ذا عِلمٍ ولَم تَكُ عاقِلاً

فَأَنتَ كَذي نَعلٍ ولَيسَ لَهُ رِجلُ وإن كُنتَ ذا عَقلٍ ولَم تَكُ عالِمًا

فَأَنتَ كَذي رِجلٍ ولَيسَ لَهُ نَعلُ ألا إنَّمَا الإِنسانُ غِمدٌ لِعَقلِهِ

ولا خَيرَ في غِمدٍ إذا لَم يَكُن نَصلُ (2)راجع : ص 342 (العلم والحكمة) و 304 (العلم) .

2 / 12النَّوادِر8756.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله:إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَكنونٍ في سابِقِ عِلمِهِ الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ نَبِيٌّ مُرسَلٌ ولا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ؛ فَجَعَلَ العِلمَ نَفسَهُ وَالفَهمَ روحَهُ ، وَالزُّهدَ رَأسَهُ ، وَالحَياءَ عَينَيهِ ، وَالحِكمَةَ لِسانَهُ ، وَالرَّأفَةَ فَمَهُ ، وَالرَّحمَةَ قَلبَهُ ، ثُمَّ حَشاهُ وقَوّاهُ بِعَشَرَةِ أشياءَ : بِاليَقينِ ، وَالإِيمانِ ، وَالصِّدقِ ، وَالسَّكينَةِ ، وَالإِخلاصِ ، وَالرِّفقِ ، وَالعَطِيَّةِ ، وَالقُنوعِ ، وَالتَّسليمِ ، وَالشُّكرِ. (3)8757.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ زمانى كه از شب قدر پرسيده شد _ ) الإمام عليّ عليه السلام :أغلَى الأشياءِ أصلاً وأحلاها ثَمَرَةً : صالِحُ الأعمالِ ، وحُسنُ الأدَبِ ، وعَقلٌ مُستَعمَلٌ. (4) .


1- .شرح نهج البلاغة : ج 7 ص 92 .
2- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 440 الرقم 341 .
3- .معاني الأخبار : ص 313 ح 1 ، الخصال : ص 427 ح 4 كلاهما عن يزيد بن الحسين عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 542 ح 1164 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 7 ، إرشاد القلوب : ص 197 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 1 ص 107 ح 3 .
4- .مطالب السؤول : ص 50 .

ص: 247

2 / 12 گوناگون

8758.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در خبر دادن از شب قدر _ ) امام باقر عليه السلام :همانا نمى پسندم كه زبان آدمى ، بيش از دانش او باشد، چنان كه نمى پسندم دانش او زياده بر خرد او باشد .8759.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در ديوان شعر منسوب به ايشان _:

اگر دانشور باشى و خردمند نباشى

به سان كسى هستى كه كفش دارد؛ ولى پا ندارد .اگر خردمند باشى و عالم نباشى

به سانِ كسى هستى كه پا دارد ؛ ولى كفش ندارد .همانا آدمى ، چون تيردانِ خرد خويش است

و تيردان بدون تير ، سودى ندارد.ر . ك : ص 343 (دانش و حكمت) . و 305 (دانش) .

2 / 12گوناگون8763.المصنّف لعبد الرزاق عن ابن جريج :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، خرد را از نورِ پنهان در علم پيشينِ خود ، بيافريد ؛ دانشى كه هيچ پيامبرِ فرستاده شده و هيچ فرشته مقرّبى را بر آن آگاه نكرده است . سپس دانش را نفْسِ خرد قرار داد ، و فهميدن را جانِ او ، و پارسايى را سرِ او ، و آزرم را دو چشم او ، و حكمت را زبانش ، و مهربانى را دهانش ، و رحمت را قلبش . آن گاه با ده ويژگى كه در خرد نهاد ، آن را نيرومند كرد : يقين ، ايمان ، راستى ، آرامش ، اخلاص ، مدارا ، بخشش ، قناعت ، تسليم ، و سپاس گزارى .8759.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :گران بهاترين چيزها از نظر پايه و اساس ، و شيرين ترينِ آنها از نظر ميوه، كارهاى شايسته، ادب نيكو ، و خردى است كه به كار گرفته شود.

.

ص: 248

8760.المصنَّف ، عبد الرزاق ( _ به نقل از عبد اللّه بن اُ نَيس _ ) عنه عليه السلام :العُقولُ ذَخائِرُ ، وَالأَعمالُ كُنوزٌ. (1)8761.المصنَّف ، عبد الرزاق ( _ به نقل از ابو نضر _ ) عنه عليه السلام :العَقلُ أقوى أساسٍ. (2)8762.السنن الكبرى ( _ به نقل از عبد اللّه بن اُ نَيس _ ) عنه عليه السلام :العَقلُ قُربَةٌ ، الحُمقُ غُربَةٌ. (3)8763.المصنَّف ، عبد الرزاق ( _ به نقل از ابن جُرَيج _ ) عنه عليه السلام :العَقلُ أفضَلُ مَرجُوٍّ. (4)8764.الإمام الباقر عليه السلام :عنه عليه السلام :العَقلُ يُحسِنُ الرَّوِيَّةَ (5) . (6)8765.الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام :عنه عليه السلام :العَقلُ شَرَفٌ كَريمٌ لا يَبلى. (7)8766.مستدرك الوسائل عن ضمرة بن عبد اللّه :عنه عليه السلام :تَزكِيَةُ الرَّجُلِ عَقلُهُ. (8)8764.امام باقر عليه السلام :عنه عليه السلام :لا يَزكو عِندَ اللّهِ سُبحانَهُ إلاّ عَقلٌ عارِفٌ ونَفسٌ عَزوفٌ. (9)8765.امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام :عنه عليه السلام :حَسَبُ الرَّجُلِ عَقلُهُ ، ومُروءَتُهُ خُلُقُهُ. (10)8766.مستدرك الوسائل ( _ به نقل از ضَمْرَة بن عبد اللّه _ ) عنه عليه السلام :غايَةُ المَرءِ حُسنُ عَقلِهِ. (11)8767.مجمع الزوائد عن عبد اللّه بن اُنيس :عنه عليه السلام :لِكُلِّ شَيءٍ غايَةٌ ، وغايَةُ المَرءِ عَقلُهُ. (12) .


1- .كنز الفوائد : ج 2 ص 32 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 96 ح 43 .
2- .غرر الحكم : ح 475 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 35 ح 700 .
3- .غرر الحكم : ح 111 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 34 ح 648 و 649 .
4- .غرر الحكم : ح 479 ، عيون الحكم المواعظ : ص 26 ح 289 .
5- .الرويّة : الفكر والتدبّر (المصباح المنير : ص 247) .
6- .غرر الحكم : ح 495 .
7- .غرر الحكم : ح 1590 .
8- .غرر الحكم : ح 4474 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 201 ح 4077 .
9- .غرر الحكم : ح 10882 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 544 ح 10101 .
10- .غرر الحكم : ح 4891 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 232 ح 4455 .
11- .غرر الحكم : ح 6366 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 349 ح 5924 .
12- .غرر الحكم : ح 7300 .

ص: 249

8768.الإمام الباقر عليه السلام :امام على عليه السلام :خردها سرمايه هاى پنهان اند و كارها [ ى نيك ]گنج ها .8769.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، نيرومندترين بنيان است .8770.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، مايه نزديكى ، و نادانى، سبب دورى است .8767.مجمع الزوائد ( _ به نقل از عبد اللّه بن اُ نَيس _ ) امام على عليه السلام :خرد ، برترين خواسته است .8768.امام باقر عليه السلام :امام على عليه السلام :خرد ، سبب نيكو انديشيدن است .8769.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، كرامتى گران مايه است كه نابود نمى شود .8770.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :رشد آدمى ، به خرد است .8771.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :نزد خداوند سبحان ، جز خرد آگاه و نفْس رويگردان [از آلودگى ها] ، روسفيد نيست .8772.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :تبار آدمى ، به خرد اوست و جوان مردى او ، به خُلق و خوى او .8771.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :نهايتِ رشد آدمى ، داشتن خردى نيكوست .8772.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هر چيزى را نهايتى است و نهايتِ انسان ، خرد است . .

ص: 250

8773.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يُحِبُّ العَقلَ القَويمَ وَالعَمَلَ المُستَقيمَ. (1)8774.مستدرك الوسائل عن رسول اللّه صلى الله عليه و آلهعنه عليه السلام :العَقلُ لا يَنخَدِعُ. (2)8775.فضائل الأشهر الثلاثة عن أبي هريرة :عنه عليه السلام :العَقلُ شِفاءٌ. (3)8776.الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام :عنه عليه السلام :العَقلُ حُسامٌ قاطِعٌ. (4)8773.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا عُدمَ أعدَمُ مِن عَدَمِ العَقلِ. (5)8774.مستدرك الوسائل :عنه عليه السلام :الدّينُ لا يُصلِحُهُ إلاَّ العَقلُ. (6)8775.فضائل الأشهر الثلاثة ( _ به نقل از ابو هُرَيره _ ) عنه عليه السلام :فَقدُ العَقلِ شَقاءٌ. (7)8776.امام باقر عليه السلام ( _ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ ) عنه عليه السلام :لا مَرَضَ أضنى مِن قِلَّةِ العَقلِ. (8)8777.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام :لَن يَنجَعَ الأَدَبُ حَتّى يُقارِنَهُ العَقلُ. (9)8778.الإقبال :الإمام الحسن عليه السلام :اِعلَموا أنَّ العَقلَ حِرزٌ وَالحِلمَ زينَةٌ. (10) .


1- .غرر الحكم : ح 3410 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 149 ح 3280 .
2- .غرر الحكم : ح 427 .
3- .غرر الحكم : ح 206 .
4- .غرر الحكم : ح 824 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 207 .
5- .كشف الغمّة : ج 2 ص 10 ، الأمالي للطوسي : ص 146 ح 240 كلاهما عن أبي وجزَة السعدي عن أبيه وفيه «من العقل» بدل «من عدم العقل» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 88 ح 13 .
6- .غرر الحكم : ح 1341.
7- .غرر الحكم : ح 6534 .
8- .مئة كلمة للجاحظ : ص 46 ح 30 ، سجع الحمام : ص 323 ح 1241 نقلاً عن الإعجاز والإيجاز، المناقب للخوارزمي : ص 375 ح 395 ؛ غرر الحكم : ح 10763 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 537 ح 9870 .
9- .غرر الحكم : ح 7412 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 408 ح 6914 .
10- .إرشاد القلوب : ص 199 .

ص: 251

8779.المعجم الأوسط عَن عَبدِ اللّه ِ بنِ يَزيدَ عَن عاامام على عليه السلام :خداوند سبحان ، خردِ استوار و كار درست را دوست مى دارد .8780.سنن الترمذي عن عائشة :امام على عليه السلام :خرد ، فريب نمى خورد .8777.امام على عليه السلام :امام على عليه السلام :خرد ، درمان [دردها] است .8778.الإقبال:امام على عليه السلام :خرد ، شمشيرى بُرنده است .8779.المعجم الأوسط ( _ به نقل از عبد اللّه بن يزيد _ ) امام على عليه السلام :هيچ ندارى اى، بدتر از نداشتن خرد نيست .8780.سنن الترمذى ( _ به نقل از عايشه _ ) امام على عليه السلام :ديندارى را جز خرد، اصلاح نمى كند .8781.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :از دست دادن خرد، بدبختى است .8782.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هيچ بيمارى اى، تن سوزتر از كم خردى نيست .8783.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ادب ، سودمند نيست ، مگر آن كه با خرد همراه گردد .8781.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام حسن عليه السلام :آگاه باشيد كه خرد، نگه دارنده است و بردبارى ، زينت . .

ص: 252

8782.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _: يا هِشامُ ، إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّهِ ، وحَشوُهَا الإِيمانَ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، وقَيِّمُهَا العَقلَ ، ودَليلُهَا العِلمَ ، وسُكّانُهَا الصَّبرَ. (1) .


1- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 386 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 299 ح 1 .

ص: 253

8783.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حكم _: اى هشام! لقمان به فرزندش فرمود : «فرزندم! دنيا دريايى ژرف است كه خَلقى بسيار در آن غرق شدند . پس تلاش كن تا در اين دريا كشتى ات تقواى خداوند ، ساحلش ايمان، بادبانش توكّل [بر خدا] ، ناخدايش خِرد ، راه نمايش دانش و سُكّانش (1) شكيبايى باشد» . .


1- .سكّان ، وسيله اى چوبى يا فلزى است كه در يكى از دو انتهاى كشتى جاسازى مى شود و با حركت دادن آن، جهت حركت كشتى تعيين مى گردد (ر . ك : لغت نامه دهخدا : ج 8 ص 12069) .

ص: 254

الفصل الثّالث : التّعقّل3 / 1تَأكيدُ التَّعَقُّلِالكتاب« كَذَ لِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَ_تِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (1)

« وَ هُوَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلَ_فُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ أفَلاَ تَعْقِلُونَ » . (2)

« كَذَ لِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ ءَايَ_تِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (3)

« لَقَدْ أنزَلْنَا إلَيْكُمْ كِتَ_بًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أفَلاَ تَعْقِلُونَ » . (4)

راجع : البقرة : 164، الأنعام: 32 و 151 ، الأعراف: 169 ، هود: 51 ، يوسف: 2 و 109 ، الرعد: 4 ، النحل : 12 و 67 ، الحجّ : 46 ، النور: 61 ، القصص: 60 ، العنكبوت: 35 ، الروم: 24 و 28 ، يس: 62 و 68 ، ص: 29 ، غافر: 67 و 70 ، الزخرف: 3 ، الجاثية: 5 و 13 ، الحديد: 17 .

.


1- .البقرة : 242 .
2- .المؤمنون: 80.
3- .البقرة: 73 .
4- .الأنبياء: 10 .

ص: 255

فصل سوم : خردورزى

3 / 1 اهتمام به خردورزى
اشاره

فصل سوم : خردورزى3 / 1اهتمام به خردورزىقرآن«بدين گونه ، خداوند آيات خود را براى شما بيان مى كند ؛ باشد كه بينديشيد»

«و او كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند ؛ و رفت و آمد شب و روز از آنِ اوست ؛ آيا انديشه نمى كنيد؟!» .

«اين گونه ، خدا مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما مى نماياند ؛ باشد كه بينديشيد» .

«در حقيقت ، ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه ياد شما در آن است . آيا نمى انديشيد؟» .

ر . ك : بقره : آيه 164 ، انعام : آيه 32 و 151 ، اعراف : آيه 169 ، هود : آيه 51 ، يوسف : آيه 2 و 109 ، رعد : آيه 4 ، نحل : آيه 12 و 67 ، حجّ : آيه 46 ، نور : آيه 61 ، قصص : آيه 60 ، عنكبوت : آيه 35 ، روم : آيه 24 و 28 ، يس : آيه 62 و 68 ، ص : آيه 29 ، غافر : آيه 67 و 70 ، زخرف : آيه 3 ، جاثيه : آيه 5 و 13 ، حديد : آيه 13 .

.

ص: 256

الحديث8794.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِستَرشِدُوا العَقلَ تَرشُدوا ، ولا تَعصوهُ فَتَندَموا. (1)8795.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :لَم يُعبَدِ اللّهُ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ. (2)8796.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :سَيِّدُ الأَعمالِ فِي الدّارَينِ العَقلُ. (3)8793.الكافى ( _ به نقل از جابر _ ) تيسير المطالب عن ابن عمر عن النّبيّ صلى الله عليه و آله_ أنَّهُ تَلا «تَبَ_رَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ» حَتّى بَلَغَ قَولَهُ: «أيُّكُمْ أحْسَنُ عَمَلاً» ثُمَّ قالَ _: أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً فَهُوَ أحسَنُ عَقلاً ، وأورَعُ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وأسرَعُهُم في طاعَةِ اللّهِ تَعالى. (4)8794.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ إلَى ابنِ مَسعودٍ _: يَا ابنَ مَسعودٍ ، إذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَل بِعِلمٍ وعَقلٍ ، وإيّاكَ وأن تَعمَلَ عَمَلاً بِغَيرِ تَدَبُّرٍ وعِلمٍ ، فَإِنَّهُ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : «وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أنكَ_ثًا» (5) . (6)8795.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :خِيارُكُم فِي الجاهِلِيَّةِ خِيارُكُم فِي الإِسلامِ إذا فَقِهوا. (7)8796.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :سَيِّدُ أهلِ الجَنَّةِ بَعدَ المُرسَلينَ أفضَلُهُم عَقلاً ، وأفضَلُ النّاسِ أعقَلُ النّاسِ. (8) .


1- .كنز الفوائد : ج 2 ص 31 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 96 ح 41 .
2- .الخصال : ص 433 ح 17 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 18 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «ما عُبد» بدل «لم يعبد» ، روضة الواعظين : ص 12 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، علل الشرائع : ص 116 ح 11 عن عليّ الأشعريرفعه، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 112، المواعظ العدديّة: ص 368 والثلاثة الأخيرة نحوه، بحارالأنوار: ج 1 ص 108 ح 4.
3- .كنز الفوائد : ج 2 ص 31 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 96 ح 42 .
4- .تيسير المطالب : ص 377 ، مجمع البيان : ج 10 ص 484 عن ابن عمر ، بحار الأنوار : ج 70 ص 233 ح 6 .
5- .النحل : 92 .
6- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 361 ح 2660 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 110 ح 1 .
7- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1235 ح 3194 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1958 ح 199 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 536 ح 10300 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 78 ح 227 كلّها عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 271 ح 5061 عن اُمّ سلمة ، الفردوس : ج 2 ص 173 ح 2863 عن جابر ، كنز العمّال : ج 10 ص 152 ح 28780 .
8- .الفردوس : ج 2 ص 325 ح 3476 عن ابن عمر .

ص: 257

حديث8798.الإمام عليّ عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خرد ، راهنمايى بگيريد تا راه يابيد ، و از خرد ، نافرمانى مكنيد كه پشيمان مى شويد .8799.سنن الترمذي عن أنس :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا با چيزى بهتر از خرد، بندگى نمى شود .8800.سنن الترمذي عن بريدة :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سَرور كارها در هر دو سراى ، خرد است .8797.سنن ابن ماجة ( _ به نقل از فاكه بن سعد _ ) تيسير المطالب_ به نقل از ابن عمر _: پيامبر صلى الله عليه و آله آيه «پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست اوست» را تا «كدام يك از شما بهتر عمل مى كنيد» تلاوت كرد و آن گاه فرمود: «هر يك از شما كه رفتارش نيكوتر باشد، خردى نيكوتر دارد و بيشتر از گناهان پرهيز مى كند و در بندگى خدا، شتابان تر است» .8798.امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابن مسعود _: اى پسر مسعود! هر گاه كارى انجام مى دهى ، بر پايه دانش و خرد انجام بده . بپرهيز از آن كه بدون انديشه و دانش ، دست به كارى بزنى ؛ زيرا خداوند بزرگ مى فرمايد : «و مانند آن [زنى ]مباشيد كه رشته خود را پس از محكم بافتن ، [يكى يكى] از هم مى گسست» .8799.سنن الترمذى ( _ به نقل از اَنَس _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما در دوران جاهليّت ، بهترينِ شما در دوران اسلام است ، اگر بفهمند .8800.سنن الترمذى ( _ به نقل از بُرَيده _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سَرور بهشتيان پس از پيامبران ، خردمندترينِ آنهاست و برترينِ مردم ، خردمندترينِ آنهاست . .

ص: 258

8801.المعجم الكبير عن جابر بن سمرة :عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إذَا اكتَسَبَ النّاسُ مِن أنواعِ البِرِّ لِيَتَقَرَّبوا بِها إلى رَبِّنا فَاكتَسِب أنتَ أنواعَ العَقلِ تَسبِقهُم بِالزَّلفِ وَالقُربَةِ وَالدَّرَجاتِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ. (1)8802.صحيح البخاري عن أنس :تاريخ بغداد عن عطاء :إنَّ ابنَ عَبّاسٍ دَخَلَ عَلى عائِشَةَ فَقالَ: يا اُمَّ المُؤمِنينَ ، أرَأيتِ الرَّجُلَ يَقِلُّ قِيامُهُ ويَكثُرُ رُقادُهُ ، وآخَرُ يَكثُرُ قِيامُهُ ويَقِلُّ رُقادُهُ ، أيُّهُما أحَبُّ إلَيكِ ؟

قالَت : سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَما سَأَلتَني .

فَقالَ : أحسَنُهُما عَقلاً .

فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّما أسأَلُكَ عَن عِبادَتِهِما؟

فَقالَ : يا عائِشَةُ ، إنَّما يُسأَلانِ عَن عُقولِهِما ، فَمَن كانَ أعقَلَ كانَ أفضَلَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ. (2)8803.المستدرك على الصحيحين عن أنس :حلية الأولياء عن أبي أيّوب الأنصاريّ عن النّبيّ صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَينِ لَيَتَوَجَّهانِ إلَى المَسجِدِ فَيُصَلِّيانِ، فَيَنصَرِفُ أحَدُهُما وصَلاتُهُ أوزَنُ مِن اُحُدٍ ، ويَنصَرِفُ الآخَرُ وما تَعدِلُ صَلاتُهُ مِثقالَ ذَرَّةٍ . فَقالَ أبو حُمَيدٍ السّاعِدِيُّ : وكَيفَ يَكونُ ذلِكَ يا رَسولَ اللّهِ؟

قالَ : إذا كانَ أحسَنَهُما عَقلاً .

قالَ : وكَيفَ يَكونُ ذلِكَ؟

قالَ : إذا كانَ أورَعَهُما عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وأحرَصَهُما عَلَى المُسارَعَةِ إلَى الخَيرِ ، وإن كانَ دونَهُ فِي التَّطَوُّعِ. (3)8804.السنن الكبرى عن عمرو بن عوف المزني :الإمام عليّ عليه السلام_ في حَديثِ المِعراجِ _: قالَ اللّهُ تَعالى : ... يا أحمَدُ ، اِستَعمِل عَقلَكَ قَبلَ أن يَذهَبَ ، فَمَنِ استَعمَلَ عَقلَهُ لا يُخطِئُ ولا يَطغى.

(4) .


1- .الفردوس : ج 5 ص 325 ح 8328 عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 360 .
3- .حلية الأولياء : ج 1 ص 362 ، الفردوس : ج 3 ص 212 ح 4604 ، المعجم الكبير : ج 4 ص 149 ح 3970 وفيهما إلى «مثقال ذرّة» ، كنز العمّال : ج 3 ص 381 ح 7049 .
4- .إرشاد القلوب : ص 199 _ 205 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 29 ح 6 .

ص: 259

8805.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هر گاه مردم با انجام دادن انواع كارهاى نيك ، به خداوند تقرّب مى جويند ، تو انواع خرد را به دست آور كه از آنان در قرب به خداوند و كسب رتبه در دنيا و آخرت، پيشى خواهى گرفت .8806.سنن الترمذي عن ابن عمر :تاريخ بغداد :عطا مى گويد: ابن عبّاس بر عايشه وارد شد و گفت : اى اُمّ المؤمنين! از ميان دو انسانى كه يكى كم شب زنده دارى مى كند و بيشتر مى خوابد و ديگرى كه كمتر مى خوابد و بيشتر شب زنده دارى مى كند ، كدام را بيشتر دوست مى دارى ؟

عايشه گفت : من همين را از پيامبر خدا سؤال كردم و ايشان فرمود : «آن كه خردمندتر است» .

پرسيدم: من از عبادت آنان پرسيدم [و شما از خردشان سخن مى گويى ؟] .

فرمود : «اى عايشه! آنان به اندازه خردشان مورد سؤال قرار مى گيرند . هر كه خردمندتر باشد ، در دنيا و آخرت ، برتر است» .8807.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :حلية الأولياء_ به نقل از ابو ايّوب انصارى _: پيامبر خدا فرمود : «دو مرد وارد مسجد مى شوند و نماز مى گزارند . آن گاه باز مى گردند ، حال آن كه نمازِ يكى ، سنگين تر از كوه اُحُد است و نماز ديگرى، همسنگ ذرّه اى نيست» .

ابو حميد ساعدى پرسيد : چگونه چنين مى شود، اى پيامبر خدا ؟

فرمود : «اگر يكى خردمندتر باشد» .

باز پرسيد : چگونه مى شود ؟

فرمود : «اگر يكى در مقابل گناهان ، خودنگه دارتر باشد و در انجام دادن خوبى ها شتاب و ولع بيشترى به خرج دهد ، گرچه در امور مستحبّى ، از ديگرى پايين تر باشد» .8801.المعجم الكبير ( _ به نقل از جابر بن سَمُره _ ) امام على عليه السلام_ در حديث معراج به نقل از خداوند متعال _: اى احمد! پيش از آن كه خردت از دست برود ، آن را به كار گير . هر آن كس كه خردش را به كار گيرد ، نمى لغزد و طغيان نمى ورزد . .

ص: 260

8802.صحيح البخارى ( _ به نقل از اَنَس _ ) عنه عليه السلام :فَضلُ فِكرٍ وتَفَهُّمٍ أنجَعُ مِن فَضلِ تَكرارٍ ودِراسَةٍ. (1)8803.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از اَنَس _ ) عنه عليه السلام :اِستَرشِدِ العَقلَ وخالِفِ الهَوى تَنجَح. (2)8804.السنن الكبرى ( _ به نقل از عمرو بن عوف مزنى _ ) عنه عليه السلام :العَقلُ رُقِيٌّ إلى عِلِّيّينَ. (3)8805.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَرتَبَةُ الرَّجُلِ بِحُسنِ عَقلِهِ. (4)8806.سنن الترمذى ( _ به نقل از ابن عمر _ ) عنه عليه السلام :كَمالُ المَرءِ عَقلُهُ ، وقيمَتُهُ فَضلُهُ. (5)8807.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :كَمالُ الإِنسانِ العَقلُ. (6)8808.صحيح مسلم عن ابن عمر :عنه عليه السلام :الجَمالُ فِي اللِّسانِ ، وَالكَمالُ فِي العَقلِ. (7)8809.سنن أبي داوود عن ابن عبّاس :عنه عليه السلام :يَتَفاضَلُ النّاسُ بِالعُلومِ وَالعُقولِ لا بِالأَموالِ وَالاُصولِ. (8)8810.الإمام الصادق عليه السلام :عنه عليه السلام :إنَّ الزُّهدَ فِي الجَهلِ بِقَدرِ الرَّغبَةِ فِي العَقلِ. (9)8811.شعب الإيمان عن ابن عمر :عنه عليه السلام :لا يَغُشُّ العَقلُ مَنِ استَنصَحَهُ. (10) .


1- .غرر الحكم : ح 6564 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 359 ح 6081 .
2- .غرر الحكم : ح 2310 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1937 .
3- .غرر الحكم : ح 1325 .
4- .دستور معالم الحكم : ص 22 .
5- .غرر الحكم : ح 7235 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6682 وفيه «الرجل» بدل «المرء» .
6- .غرر الحكم : ح 7244 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6673 .
7- .كنز الفوائد : ج 1 ص 200 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 96 ح 39 .
8- .غرر الحكم : ح 11009 .
9- .غرر الحكم : ح 3444 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 150 ح 3293 .
10- .نهج البلاغة : الحكمة 281 ، غرر الحكم : ح 10698 وفيه «انتصحه» بدل «استنصحه» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 29 .

ص: 261

8812.سنن الدارقطني عن ابن عمر :امام على عليه السلام :انديشه ورزى و تفكّر بسيار، از تكرار و آموختن، سودمندتر است .8808.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام على عليه السلام :از خرد، راهنمايى بگير و با هوس ، مخالفت كن تا پيروز شوى .8809.سنن أبى داوود ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) امام على عليه السلام :خرد، نردبان علّيّين (1) است .8810.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :مرتبه آدمى ، به اندازه خرد اوست .8811.شعب الإيمان ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام على عليه السلام :كمال آدمى ، به خرد اوست و بهاى او به احسانش (2) .8812.سنن الدار قطنى ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام على عليه السلام :كمال آدمى ، به خرد است .8813.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :زيبايى ، در زبان است و كمال ، در خرد .8814.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :درجه بندى آدميان ، به دانش و خرد است، نه به ثروت و ريشه ها[ى خانوادگى] .8815.النهاية :امام على عليه السلام :تحقيقا بى ميلى به نادانى، هم اندازه رغبت به خردمندى است .8816.سنن ابن ماجة عن ابن عمر :امام على عليه السلام :خرد ، هر كه را از او خيرخواهى كند ، فريب نمى دهد . .


1- .علّيّين : طبقه بالايين بهشت و يا جايى در آسمان هفتم كه ارواح مؤمنان را بدان جا مى برند (ر . ك : لغت نامه دهخدا : ج 10 ص 14377) .
2- .ممكن است مراد از واژه «فضل» در متن حديث ، احسان باشد كه در ترجمه آمد و ممكن است مراد، فضيلت ها و خصلت هاى نيك باشد. م .

ص: 262

8817.السنن الكبرى عن ابن عمر :عنه عليه السلام :مَنِ استَعانَ بِالعَقلِ سَدَّدَهُ. (1)8818.سنن الترمذي عن أبي هريرة :عنه عليه السلام :مَنِ استَرفَدَ العَقلَ أرفَدَهُ. (2)8819.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام :مَنِ اعتَبَرَ بِعَقلِهِ استَبانَ. (3)8813.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن مَلَكَ عَقلَهُ كانَ حَكيمًا. (4)8814.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :غِطاءُ العُيوبِ العَقلُ. (5)8815.النهاية:الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _: يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَشَّرَ أهلَ العَقلِ وَالفَهمِ في كِتابِهِ فَقالَ : «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَ_ئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَ_ئِكَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَ_بِ» . (6)

يا هِشامُ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ ، ونَصَرَ النَّبِيّينَ بِالبَيانِ ، ودَلَّهُم عَلى رُبوبِيَّتِهِ بِالأَدِلَّةِ ، فَقالَ : «وَ إلَ_هُكُمْ إلَ_هٌ وَ حِدٌ لاَّ إلَ_هَ إلاَّ هُوَ الرَّحْمَ_نُ الرَّحِيمُ * إنَّ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَ_حِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» . (7)

يا هِشامُ، قَد جَعَلَ اللّهُ ذلِكَ دَليلاً عَلى مَعرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُم مُدَبِّرًا ، فَقالَ : «وَسَخَّرَ لَكُمُ

الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَ تُ بِأَمْرِهِ إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» . (8) وقالَ : «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (9) . وقالَ : «وَ اخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِيفِ الرِّيَ_حِ» (10) «وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (11) وقالَ : «يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الاْيَ_تِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (12) . وقالَ : «وَ جَنَّ_تٌ مِّنْ أعْنَ_بٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَ غَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاءٍ وَ حِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِى الْأُكُلِ إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» . (13) وقالَ : «وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْىِ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يعْقِلُونَ» . (14) وقالَ : «قُلْ تَعَالَوْاْ أتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ألاَّ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْ_ئاً وَبِالْوَ لِدَيْنِ إحْسَ_نًا وَلاَ تَقْتُلُواْ أوْلَ_دَكُم مِّنْ إمْلَ_قٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَ حِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إلاَّ بِالْحَقِّ ذَ لِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» . (15) وقالَ : «هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أيْمَ_نُكُم مِّن شُرَكَاءَ فِى مَا رَزَقْنَ_كُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أنفُسَكُمْ كَذَ لِكَ نُفَصِّلُ الاْيَ_تِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ». (16)

يا هِشامُ ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلاّ لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً ، وأعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ. (17) .


1- .غرر الحكم : ح 7925 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7176 .
2- .غرر الحكم : ح 7756 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 423 ح 7140 .
3- .غرر الحكم : ح 8295 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 446 ح 7842 .
4- .غرر الحكم : ح 8282 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 447 ح 7880 .
5- .غرر الحكم : ح 6434 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 350 ح 5953 .
6- .الزمر: 17 و 18 .
7- .البقرة: 163 و 164 .
8- .النحل: 12 .
9- .غافر: 67.
10- .الجاثية : 5 و تمام الآية «ءَايَ_تٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» .
11- .البقرة : 164 .
12- .الحديد: 17 .
13- .الرعد: 4 .
14- .الروم: 24 .
15- .الأنعام: 151 .
16- .الروم: 28 .
17- .الكافي : ج 1 ص 13 ح 12 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 1 ص 136 ح 30 .

ص: 263

8816.سنن ابن ماجة ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام على عليه السلام :هر كه از خرد كمك بخواهد ، او را يارى مى رساند .8817.السنن الكبرى ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام على عليه السلام :هر كه از خرد راهنمايى بگيرد ، او را راهنمايى مى كند .8818.سنن الترمذى ( _ به نقل از ابو هُرَيره _ ) امام على عليه السلام :هر كه از خردِ خويش پند بگيرد ، راه مى يابد .8819.امام على عليه السلام :امام على عليه السلام :هر كه مالك خردِ خود شود ، فرزانه است .8820.تاريخ دمشق عن عبدالرحمن بن حاطب :امام على عليه السلام :خرد ، پوشاننده عيب هاست .8821.عوالي اللآلي :امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حكم _: اى هشام! خداوند متعال در كتابش صاحبان خرد و فهم را بشارت داده و فرموده است : «پس ، به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند، بشارت ده، اينان اند كه خدا آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان» .

اى هشام ! خداوند متعال دلايلش را با خرد، كامل كرد و پيامبران را با سخنورى ، يارى رسانيد و آنان را با برهان، به ربوبيّت الهى ، راهنمايى ساخت. خداوند [در كتابش ]فرمود: «و معبود شما، معبود يگانه اى است كه جز او ، هيچ معبودى نيست؛ [و اوست] بخشايشگر مهربان. به راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين، و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز ، و كشتى هايى كه در دريا روان اند _ كه به مردم سود مى رساند _ و [همچنين] آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن ، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و در آن، هر گونه جنبنده اى را پراكنده كرده ، و [نيز در ]گردانيدن بادها و ابرى كه ميان آسمان و زمين آرميده است ، براى گروهى كه مى انديشند ، واقعا نشانه هايى [گويا] وجود دارد» .

اى هشام ! خداوند اين را نشانه قرار داد براى شناختنش به عنوان مدبّر . [ او در كتابش ]فرمود : «و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد ، و ستارگان ، به فرمان او مسخّر شده اند . مسلّما در اين [امور] ، براى مردمى كه مى انديشند، نشانه هاست» .

و فرمود : «او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى ، آن گاه از عَلَقه اى، وبعد، شما را [به صورت] كودكى بر مى آورد ، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد _ و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيش رس مى يابد _ و تا [ بالاخره] به مدّتى كه مقرّر است ، برسيد ؛ اميد كه در انديشه فرو رويد» .

و فرمود : «راستى كه در پىِ يكديگر آمدنِ شب و روز ، و آنچه خدا از روزى از آسمان فرود آورده و به وسيله آن ، زمين را پس از مرگش زنده كرده است ، و [همچنين در ]گردانيدن بادها و ابرى كه در ميان آسمان و زمين آرميده است، براى گروهى كه مى انديشند، واقعا نشانه هايى [گويا ]وجود دارد» .

و فرمود : «[خدا] زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند . به راستى ، آيات [خود ]را براى شما روشن گردانيده ايم ؛ باشد كه بينديشيد» .

و فرمود : «و باغ هايى از انگور و كشتزارها و درختان خرما ، چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه ، با يك آب ، سيراب مى گردند ، و [با اين همه ]برخى از آنها را در ميوه [از نظر مزه و نوع و كيفيت] بر برخى ديگر ، برترى مى دهيم بى گمان، در اين [ امر نيز] براى مردمى كه تعقّل مى كنند، دلايل [روشنى ]است» .

و فرمود : «و از نشانه هاى او [، اين است كه] برقى را براى شما بيم آور و اميدبخش مى نماياند و از آسمان ، به تدريج ، آبى فرو مى فرستد كه به وسيله آن ، زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند . در اين [كار هم ]براى مردمى كه تعقّل مى كنند ، قطعا نشانه هايى است» .

و فرمود : «بگو بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده ، براى شما بخوانم : چيزى را با او شريك قرار مدهيد ، و به پدر و مادرتان احسان كنيد ، و فرزندان خود را از بيم تنگ دستى مكُشيد _ ما شما و آنان را روزى مى رسانيم _ ؛ و به كارهاى زشت _ چه علنى آن و چه پوشيده[اش] ، نزديك مشويد ، و نفْسى را كه خدا حرام گردانيده ، جز به حق مكُشيد . اين است كه [خدا ]شما را به [انجام دادن ]آن سفارش كرده است ؛ باشد كه بينديشيد» .

و فرمود : «آيا در آنچه به شما روزى داده ايم ، شريكانى از بردگانتان داريد كه در آن [با هم] مساوى باشيد و همان طور كه شما از يكديگر بيم داريد ، از آنها بيم داشته باشيد ؟ اين گونه ، آيات خود را براى مردمى كه مى انديشند ، به تفصيل ، بيان مى كنيم» .

اى هشام! خداوند ، پيامبران و رسولان را به سوى بندگان فرستاد تا از خداوند ، شناخت پيدا كنند . بهترين پاسخ دهندگان به دعوت پيامبران ، كسانى هستند كه خدا را بهتر مى شناسند ، و داناترين مردم به فرمان خداوند، خردمندترين آنهايند، و خردمندان، بالاترين درجات را در دنيا و آخرت دارند . .

ص: 264

. .

ص: 265

. .

ص: 266

8822.تاريخ دمشق عن جابر :تيسير المطالب عن جابر بن عبداللّه :إنَّ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله تَلا هذِهِ الآيَةَ: «وَ تِلْكَ الْأَمْثَ_لُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إلاَّ الْعَ__لِمُونَ» قالَ : العالِمُ الَّذي عَقَلَ عَنِ اللّهِ عز و جل فَعَمِلَ بِطاعَتِهِ وَاجتَنَبَ سَخَطَهُ. (1)8823.مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَسَمَ اللّهُ العَقلَ ثَلاثَةَ أجزاءٍ ، فَمَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ عَقلُهُ ، ومَن لَم يَكُنَّ فَلا عَقلَ لَهُ : حُسنُ المَعرِفَةِ بِاللّهِ ، وحُسنُ الطّاعَةِ لِلّهِ ، وحُسنُ الصَّبرِ عَلى أمرِ اللّهِ. (2)8824.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :كَم مِن عاقِلٍ عَقَلَ عَنِ اللّهِ عز و جل أمرَهُ وهُوَ حَقيرٌ عِندَ النّاسِ ذَميمُ المَنظَرِ ؛ يَنجو غَدًا . وكَم مِن ظَريفِ اللِّسانِ جَميلِ المَنظَرِ عِندَ النّاسِ ؛ يَهلِكُ غَدًا فِي القِيامَةِ. (3)8825.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :ما تَمَّ دينُ إنسانٍ قَطُّ حَتّى يَتِمَّ عَقلُهُ. (4)8820.تاريخ دمشق ( _ به نقل از عبد الرحمان بن حاطب _ ) عنه صلى الله عليه و آله :جَدَّ المَلائِكَةُ وَاجتَهَدوا في طاعَةِ اللّهِ بِالعَقلِ ، وجَدَّ المُؤمِنونَ مِن بَني آدَمَ وَاجتَهَدوا في طَاعَةِ اللّهِ عَلى قَدرِ عُقولِهِم فَأعمَلُهُم بِطاعَةِ اللّهِ أوفَرُهُم عَقلاً. (5)8821.عوالى اللآلى :تيسير المطالب عن ابن عبّاس رفعه إلى النّبيّ صلى الله عليه و آله :أفضَلُ النّاسِ أعقَلُ النّاسِ . قالَ ابنُ عَبّاسٍ : وذلِكَ نَبِيُّكُم صلى الله عليه و آله. (6) .


1- .تيسير المطالب : ص 146 .
2- .تحف العقول : ص 54 ، مشكاة الأنوار : ص 437 ح 1465 ، تيسير المطالب : ص 148 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 106 ح 1 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 393 ح 868 عن ابن عمر ، تيسير المطالب : ص 156 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 290 ح 26؛ كنز العمّال : ج 3 ص 154 ح 5940 .
4- .تيسير المطالب : ص 164 ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 671 ح 3467 .
5- .تيسير المطالب : ص 313 .
6- .تيسير المطالب : ص 146 .

ص: 267

8822.تاريخ دمشق ( _ به نقل از جابر _ ) تيسير المطالب_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _: پيامبر خدا اين آيه را خواند : «و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم و جز دانشوران، آن را در نمى يابند» . [ آن گاه ]فرمود: «دانشور، كسى است كه از خداى عز و جل خرد ، دريافت مى دارد (1) ] با بصيرت الهى] و از فرمان هاى او پيروى مى كند و از خشم او دورى مى گزيند».8823.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال، خرد را بر سه پاره تقسيم كرد كه هر كس آن سه پاره را دارا شود، خردش كامل است و آن كه از آن بى بهره باشد، خردمند نيست : شناختى نيكو از خداوند، نيك فرمان بردارى از خداوند ، و پايدارى شايسته بر دستورهاى خداوند عز و جل .8824.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه بسيار خردمندانى كه دستورهاى خداوند را [با بينش الهى] (2) دريافته اند؛ امّا نزد مردم، خوار و زشت منظرند؛ ولى در آينده رستگار مى شوند! و چه بسيار سخنورانى كه نزد مردم ، زيبارويند ؛ ولى در قيامت به هلاكت مى افتند !8825.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ديندارى آدمى ، هرگز به كمال نمى رسد، جز آن كه خردش كامل گردد .8826.الإمام الصادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرشتگان، با خرد ، در فرمان بردارى از خداوند، كوشش و تلاش كردند و انسان هاى مؤمن نيز به اندازه خردشان در راه طاعت خداوند كوشش و تلاش نمودند . حقيقتا بيشترين فرمان برداران از خداوند، بيشترين برخوردارانِ از خردند .8827.الإقبال عن محمّد بن الحسن بن الوليد بإسناده إلى اتيسير المطالب_ به نقل از ابن عبّاس _: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «برترينِ مردم، خردمندترينِ آنهاست» و آن، پيامبر شماست . .


1- .ر . ك : ص 426 پ 1 .
2- .همان .

ص: 268

8828.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام :ما أنتُم وَالبَراءَةُ ؛ يَبرَأُ بَعضُكُم مِن بَعضٍ ! إنَّ المُؤمِنينَ بَعضُهُم أفضَلُ مِن بَعضٍ ، وبَعضُهُم أكثَرُ صَلاةً مِن بَعضٍ ، وبَعضُهُم أنفَذُ بَصَرا مِن بَعضٍ ، وَهِيَ الدَّرَجاتُ. (1)راجع : ص 222 (قيمة العقل) و 330 (علامات العقل) .

تنبيه:إنّ جميع الآيات والروايات التي تدعو الناس إلى التفكّر والتدبّر والتذكّر والتفقّه والتبصّر تؤكّد التعقّل في معرفة المسيرة الصحيحة للحياة وانتخابها .

3 / 2الحَثُّ عَلَى التَّفَكُّرِالكتاب«وَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَ_وَ تِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (2)

«وَ مِنْ ءَايَ_تِهِ أنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أنفُسِكُمْ أزْوَ جًا لِّتَسْكُنُواْ إلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (3)

«هُوَ الَّذِى أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ * يُن_بِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنَ_بَ وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَ تِ إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 45 ح 4 عن الصباح بن سيابة ، بحار الأنوار : ج 69 ص 168 ح 7 .
2- .الجاثية : 13 .
3- .الروم : 21 .
4- .النحل : 10 و 11 .

ص: 269

يادآورى
3 / 2 وا داشتن به انديشه كردن

8832.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :شما و تبرّى جُستن چرا؟ كه برخى از شما از برخى ديگر تبرّى مى جوييد . همانا بعضى از مؤمنان از برخى برترند ، برخى نمازشان بيشتر است ، و برخى نگاهى نافذتر دارند؛ و اين است معناى درجات .ر . ك : ص 223 (ارزش خرد) و 331 (نشانه هاى خرد).

يادآورىهمه آيات و احاديثى كه مردم را به تفكّر، تدبّر، تذكّر، تفقّه و بصيرتْ دعوت مى كنند، بر تعقّل و نقش آن در شناخت و انتخاب مسير صحيح زندگى ، تأكيد دارند .

3 / 2وا داشتن به انديشه كردنقرآن«و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است ، به سود شما رام كرد؛ همه از اوست. قطعا در اين [كار] براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هايى هست» .

«و از نشانه هاى او ، اين است كه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا به آنها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد. آرى، در اين [نعمت] براى مردمى كه مى انديشند، قطعا نشانه هايى هست» .

«اوست كسى كه از آسمان، آبى فرود آورد كه [آب ]آشاميدنى شما از آن است، و روييدنى[هايى] كه [رمه هاى خود را] در آن مى چرانيد [نيز] از آن است به وسيله آن ، كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ ديگر ]براى شما مى روياند. قطعا در اينها براى مردمى كه انديشه مى كنند ، نشانه اى هست».

.

ص: 270

«وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَ سِىَ وَ أنْهَ_رًا وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَ تِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِى الَّيْلَ النَّهَارَ إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

«إنَّمَا مَثَلُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أنزَلْنَ_هُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعَ_مُ حَتَّى إذَا أخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أهْلُهَا أنَّهُمْ قَ_دِرُونَ عَلَيْهَا أتَاهَا أمْرُنَا لَيْلاً أوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَ_هَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَ لِكَ نُفَصِّلُ الاْيَ_تِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (2)

«أفَلاَ يَنظُرُونَ إلَى الاْءِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ * وَ إلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ * وَ إلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ * وَ إلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ» . (3)

«قُل لاَّ أقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَائنُ اللَّهِ وَلاَ أعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أقُولُ لَكُمْ إنِّى مَلَكٌ إنْ أتَّبِعُ إلاَّ مَا يُوحَى إلَىَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ» . (4)

الحديث8841.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِبِلالٍ _: لَقَد نَزَلَت عَلَيَّ اللَّيلَةَ آيَةٌ ، وَيلٌ لِمَن قَرَأها ولَم يَتَفَكَّر فيها : «إنَّ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ ... » (5) _ الآيَةَ كُلَّها _ . (6)8842.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :أصدَقُ المُؤمِنينَ إيمانًا أشَدُّهُم تَفَكُّرا في أمرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. (7)8843.عنه صلى الله عليه و آله :التمحيص :رُوِيَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لا يَكمُلُ المُؤمِنُ إيمانُهُ حَتّى يَحتَوِيَ عَلى مِئَةٍ وثَلاثِ خِصالٍ : فِعلٍ ، وعَمَلٍ ، ونِيَّةٍ ، وباطِنٍ ، وظاهِرٍ .

فَقالَ أميرُالمُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، ما يَكونُ المِئَةُ وثَلاثُ خِصالٍ؟

فَقالَ : يا عَلِيُّ ، مِن صِفاتِ المُؤمِنِ أن يَكونَ جَوّالَ الفِكرِ.... (8) .


1- .الرعد : 3 .
2- .يونس : 24 .
3- .الغاشية : 17 _ 20 .
4- .الأنعام : 50 .
5- .آل عمران : 190 .
6- .صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 387 ح 620 ، الفردوس : ج 4 ص 400 ح 7158 كلاهما عن عائشة ، تفسير ابن كثير : ج 2 ص 164 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 570 ح 2576 .
7- .أعلام الدين : ص 273 .
8- .التمحيص : ص 74 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 310 ح 45 .

ص: 271

«و اوست كسى كه زمين را گسترانيد و در آن، كوه ها و رودها نهاد، و از هرگونه ميوه اى در آن ، جُفت جُفت قرار داد. روز را به شب مى پوشاند. قطعا در اين [امور] براى مردمى كه تفكّر مى كنند ، نشانه هايى وجود دارد» .

«در حقيقت، مَثَل زندگى دنيا به سانِ آبى است كه آن را از آسمان فرو ريختيم . پس گياه زمين _ از آنچه مردم و دام ها مى خورند _ با آن در آميخت، تا آن گاه كه زمين ، پيرايه خود را برگرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن ، قدرت دارند . شبى يا روزى ، فرمان [ويرانى ]ما آمد و آن را چنان درويده كرديم كه گويى ديروز ، وجود نداشته است. اين گونه، نشانه ها [ى خود] را براى مردمى كه مى انديشند ، به روشنى بيان مى نماييم» .

«آيا به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟ و به آسمان كه چگونه برافراشته شده است؟ و به كوه ها كه چگونه بر پا داشته شده اند؟ و به زمين كه چگونه گسترده شده است؟» .

«بگو : به شما نمى گويم كه گنجينه هاى خدا در نزد من است ، و غيب نيز نمى دانم، و به شما نمى گويم كه من فرشته ام. جز آنچه را كه به سوى من وحى مى شود ، پيروى نمى كنم». بگو: «آيا نابينا و بينا يكسان اند؟ آيا تفكّر نمى كنيد؟»» .

حديث8842.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به بلال _: شب گذشته آيه اى بر من نازل شد . واى بر آن كه آن را بخواند و در آن نينديشد: «به راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين ، نشانه هايى براى خردمندان است» [ تا آخر آيه] (1) .8843.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :راستگوترينِ مؤمنان در ايمان، كسى است كه بيشتر در مسئله دنيا و آخرت بينديشد.8844.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :التمحيص :گزارش شده كه پيامبر خدا فرمود: «ايمان مؤمن ، كامل نمى گردد، مگر آن كه داراى يكصد و سه خصلت باشد: كار و عمل و نيّت و باطن و ظاهر».

امير مؤمنان على عليه السلام فرمود: اى پيامبر خدا! آن يكصد و سه خصلت چيست؟

فرمود: «اى على! از صفات مؤمن ، آن است كه انديشه اى پُر تحرّك داشته باشد...» . .


1- .مراد ، آيات 190 _ 194 از سوره آل عمران است .

ص: 272

8845.عنه صلى الله عليه و آله ( _ عِندَما نَظَرَ إلى قِطارِ جِمالِ الحَجيجِ _ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا عِبادَةَ مِثلُ التَّفَكُّرِ. (1)8846.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن قِيامِ لَيلَةٍ. (2)8847.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :فِكرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ. (3)8845.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ هنگامى كه به كاروان شترهاى حاجيان مى نگريست _ ) عنه صلى الله عليه و آله :فِكرَةُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سِتّينَ ساعَةً. (4)8846.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :الفِكرُ عِبادَةٌ. (5)8847.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :فِكرُ ساعَةٍ قَصيرَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةٍ طَويلَةٍ. (6) .


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 372 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعًا عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، الكافي : ج 8 ص 20 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، التوحيد : ص 376 ح 20 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 1 ص 94 ح 24 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2288 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 39 ح 836 و 838 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 256 ح 3269 كلّها عن الحارث الأعور عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 16 ص 121 ح 44136 .
2- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 15 ح 29 ، المحاسن : ج 1 ص 94 ح 56 ، مشكاة الأنوار : ص 81 ح 155 كلّها عن الحسن الصيقل عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 325 ح 16؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 258 ح 37 عن الحسن من دون إسنادٍ إلى النبيّ صلى الله عليه و آله ، تنبيه الغافلين : ص 570 ح 919 عن أبي الدرداء وفيه «تفكّر ساعة لي ...» ، كنز العمّال : ج 3 ص 696 ح 8492 .
3- .عوالي اللآلي : ج 2 ص 57 ح 152 ، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 380 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مصباح الشريعة : ص 171 و 456 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 326 ح 20؛ تفسير القرطبي : ج 4 ص 314 ، تنبيه الغافلين : ص 22 ح 1 وفيهما «تفكّر» بدل «فكر» .
4- .العظمة : ص 33 ح 44 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 106 ح 5710 .
5- .غرر الحكم : ح 34 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 35 ح 682 .
6- .غرر الحكم : ح 6537 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 358 ح 6072 .

ص: 273

8848.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِرَجُلٍ مِنَ الأَنصارِ _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عبادتى چون انديشه كردن نيست.8848.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به مردى از انصار _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك ساعت انديشه كردن، بهتر است از يك شب بيدارى [ براى عبادت].8849.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك ساعت انديشه كردن، بهتر از يك سال عبادت است.8850.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك ساعت انديشه كردن، بهتر از شصت ساعت عبادت است.8851.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :انديشه كردن ، عبادت است.8852.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :يك مدّت كوتاه انديشه كردن، بهتر از عبادتى طولانى است . .

ص: 274

8853.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ ، قالَ اللّهُ : «إنَّمَا يَتَذَكَّرُ اُوْلُواْ الْأَلْبَ_بِ» (1) . (2)8849.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :التَّفَكُّرُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ كَما يَمشِي المُستَنيرُ فِي الظُّلُماتِ بِالنّورِ ، فَعَلَيكُم بِحُسنِ التَّخَلُّصِ وقِلَّةِ التَّرَبُّصِ. (3)8850.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :لا عِلمَ كَالتَّفَكُّرِ. (4)8851.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :بِالفِكرِ تَنجَلي غَياهِبُ (5) الاُمورِ. (6)8852.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالفِكرِ؛ فَإِنَّهُ رُشدٌ مِنَ الضَّلالِ ، ومُصلِحُ الأَعمالِ. (7)8853.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الفِكرُ يَهدي إلَى الرُّشدِ. (8)8854.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الفِكرُ يَهدي. (9)8855.صحيح مسلم عن ابن عَبّاس :عنه عليه السلام :الفِكرُ إحدَى الهِدايَتَينِ . (10) .


1- .الزمر : 9 ، الرعد : 19 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 208 ح 26 عن أبي العبّاس ، بحار الأنوار : ج 71 ص 327 ح 22 .
3- .الكافي : ج 2 ص 599 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام و ج 1 ص 28 ح 34 عن يحيى بن عمران عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلاموفيه «الماشي» بدل «المستنير» ، النوادر للراوندي : ص 144 ح 197 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، العُدد القويّة : ص 38 ح 49 ، نزهة الناظر : ص 73 ح 18 وليس فيهما ذيله من «بحسن ...» وكلاهما عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 17 ح 17 .
4- .نزهة الناظر : ص 13 ح 20 ، نهج البلاغة : الحكمة 113 ، روضة الواعظين : ص 15 وفيه «كالنظر» بدل «كالتفكّر» وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 409 ح 122 .
5- .الغَيْهَبُ : الظلام (النهاية : ج 3 ص 398) .
6- .غرر الحكم : ح 4322 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3903 .
7- .غرر الحكم : ح 6132 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 334 ح 5692 .
8- .غرر الحكم : ح 707 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 50 ح 1299 .
9- .غرر الحكم : ح 20 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 36 ح 731 .
10- .غرر الحكم : ح 1616 .

ص: 275

8856.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :يك ساعت انديشه كردن، بهتر از يك سال عبادت است . خداوند فرمود: «همانا خردمندان ، عبرت مى گيرند» .8857.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انديشه حيات قلب بيناست، چنان كه طالب روشنايى ، با نور در تاريكى راه مى رود. پس بر شما باد نيكْ رها شدن [ از تاريكى ها] و كم درنگ كردن [ در آنها] .8858.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانشى مانند انديشه كردن نيست.8859.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با انديشه ، زواياى پنهان كارها آشكار گردد.8854.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بر تو باد انديشه كردن؛ زيرا رهايى از گم راهى و اصلاح كننده رفتارهاست.8855.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) امام على عليه السلام :انديشه، به سوى راه درست زندگى ، راهنمايى مى كند.8856.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :انديشه، هدايت مى كند.8857.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :انديشه، يكى از دو هدايتگر (1) است. .


1- .مقصود ، خرد و وحى است .

ص: 276

8858.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ للحُسَينِ عليه السلام _: أي بُنَيَّ! الفِكرَةُ تورِثُ نورا ، وَالغَفلَةُ ظُلمَةً. (1)8859.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الفِكرُ يُنيرُ اللُّبَّ. (2)8860.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الفِكرُ جِلاءُ العُقولِ. (3)8861.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن طالَت فِكرَتُهُ حَسُنَت بَصيرَتُهُ. (4)8862.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :أفكِر (5) تَستَبصِر. (6)8863.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :تَفَكُّرُكَ يُفيدُكَ الاِستِبصارَ ، ويُكسِبُكَ الاِعتِبارَ. (7)8864.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن تَفَكَّرَ أبصَرَ. (8)8865.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الحسن عليه السلام :عَلَيكُم بِالفِكرِ ؛ فَإِنَّهُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ ، ومَفاتيحُ أبوابِ الحِكمَةِ. (9)8860.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عَجَبٌ لِمَن يَتَفَكَّرُ في مَأكولِهِ كَيفَ لا يَتَفَكَّرُ في مَعقولِهِ! فَيُجَنِّبُ بَطنَهُ ما يُؤذيهِ ويودِعُ صَدرَهُ ما يُرديهِ (10) . (11) .


1- .تحف العقول : ص 89 و 100 ، نزهة الناظر : ص 62 ح 43 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 237 ح 1 .
2- .غرر الحكم : ح 369 .
3- .غرر الحكم : ح 935 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 195 .
4- .غرر الحكم : ح 8319 .
5- .أفكر : قد فَكَرَ في الشيء وأفكَرَ وتفكَّرَ بمعنىً (لسان العرب : ج 5 ص 65) .
6- .غرر الحكم : ح 2239 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 75 ح 1815 .
7- .غرر الحكم : ح 4574 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 199 ح 4036 .
8- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 79 ، كشف المحجّة : ص 231 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 227 ح 2 ، دستور معالم الحكم : ص 28 .
9- .أعلام الدين : ص 297 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 115 ح 12 .
10- .في المصدر : «يزكيه» ، والتصويب من بحار الأنوار .
11- .الدعوات للراوندي : ص 144 ح 375 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 218 ح 43 .

ص: 277

8861.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در سفارشى به امام حسين عليه السلام _: فرزندم! انديشه، روشنايى به جاى مى گذارد و غفلت ، تاريكى.8862.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :انديشه، درون [ آدمى] را نورانى مى كند.8863.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :انديشه ، خردها را صيقل مى دهد.8864.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه انديشه اش طولانى شود، بينايى اش نيكو مى گردد.8865.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :انديشه كن، بينا شو.8866.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :انديشه كردنت، به تو بينايى مى بخشد و به تو اعتبار و منزلت مى دهد.8867.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه انديشه كند، بينا مى گردد.8868.عنه صلى الله عليه و آله :امام حسن عليه السلام :بر شما باد انديشه كردن؛ زيرا انديشه حيات قلب بينا و كليد درهاى حكمت است.8869.عنه صلى الله عليه و آله :امام حسن عليه السلام :شگفت است از كسى كه در خوراكى اش مى انديشد، كه چگونه در غذاى عقلانى اش نمى انديشد! و شكمش را از آنچه وى را آزار مى دهد ، دور مى دارد ، ولى در سينه اش چيزى را جاى مى دهد كه او را به پستى مى كشد ! .

ص: 278

3 / 3الحَثُّ عَلَى التَّفَقُّهِالكتاب«وَهُوَ الَّذِى أنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَ حِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الاْيَ_تِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ» . (1)

«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أوْمِن تَحْتِ أرْجُلِكُمْ أوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الاْيَ_تِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» . (2)

الحديث8870.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَلبٌ لَيسَ فيهِ شَيءٌ مِنَ الحِكمَةِ كَبَيتٍ خَرِبٍ ، فَتَعَلَّموا وعَلِّموا وتَفَقَّهوا ولا تَموتوا جُهّالاً؛ فَإِنَّ اللّهَ لا يَعذِرُ عَلَى الجَهلِ. (3)8871.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ! إنَّمَا العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ ، وَالفِقهُ بِالتَّفَقُّهِ. (4)8872.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ دِعامَةٌ ، ودِعامَةُ الإِسلامِ الفِقهُ فِي الدّينِ. (5)8873.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ ) عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ عِمادٌ ، وعِمادُ هذَا الدّينِ الفِقهُ. (6) .


1- .الأنعام : 98 .
2- .الأنعام : 65 .
3- .كنز العمّال : ج 10 ص 147 ح 28750 عن ابن عمر نقلاً عن ابن السنّي .
4- .المعجم الكبير : ج 19 ص 395 ح 929 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 431 ح 758 ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 266 ح 297 كلّها عن معاوية ، كنز العمّال : ج 10 ص 239 ح 29265 .
5- .شُعب الإيمان : ج 2 ص 267 ح 1716 ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 402 الرقم 926 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 150 ح 28768 .
6- .سنن الدارقطني : ج 3 ص 79 ح 294 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 194 ح 6166 ، شُعب الإيمان : ج 2 ص 266 ح 1712 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 151 ح 206 ، تاريخ دمشق : ص 51 ح 186 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 148 ح 28752؛ عوالي اللآلي : ج 4 ص 59 ح 1 ، الأمالي للشجري : ج 1 ص 41 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 1 ص 216 ح 30 .

ص: 279

3 / 3 وا داشتن به فهميدن

3 / 3وا داشتن به فهميدنقرآن«و او همان كسى است كه شما را از يك تن ، پديد آورد. [ شما دو گروه هستيد :] بعضى پايدار [ از نظر ايمان يا خلقت كامل] و بعضى ناپايدار. بى ترديد، ما آيات [ خود ]را براى مردمى كه مى فهمند ، به روشنى بيان كرده ايم» .

«بگو: «او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد ، يا شما را گروه گروه به هم بيندازد [و دچار تفرقه سازد] و عذاب بعضى از شما را به بعضى [ديگر ]بچشاند». بنگر، چگونه آيات [خود] را گوناگون بيان مى كنيم ؛ باشد كه آنان بفهمند» .

حديث8874.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در سفارش به على عليه السلام _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه اى ويران است . پس بياموزيد و آموزش دهيد و دين شناس گرديد و نادان نميريد ؛ چرا كه خداوند ، عذر نادانى را نمى پذيرد.8875.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! همانا دانش ، با آموختن ، حاصل مى شود و دين شناسى، با فرا گرفتن.8876.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى را پشتيبانى است و پشتيبان اسلام، كارشناس شدن در دين است.8877.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى را ستونى است و ستون اين دين ، دين شناس شدن است.

.

ص: 280

8878.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :يَسيرُ الفِقهِ خَيرٌ مِن كَثيرِ العِبادَةِ . (1)8879.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ العِبادَةِ الفِقهُ. (2)8878.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :خَيرُكُم فِي الإِسلامِ أحاسِنُكُم أخلاقًا إذا فَقِهوا. (3)8879.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أفضَلَ النّاسِ أفضَلُهُم عَمَلاً إذا فَقِهوا في دينِهِم. (4)8880.صحيح البخاري عن ابن عبّاس :عنه صلى الله عليه و آله :النّاسُ مَعادِنُ؛ خِيارُهُم فِي الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُم فِي الإِسلامِ إذا فَقِهوا. (5)8881.رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ( _ في ذِكرِ كَلامِ اللّه ِ عزّ وجلّ مع موسى عليه ا ) الإمام عليّ عليه السلام :أحسَنُ حِليَةِ المُؤمِنِ التَّواضُعُ ، وجَمالُهُ التَّعَفُّفُ ، وشَرَفُهُ التَّفَقُّهُ. (6)8880.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ لَهُ قُوَّةٌ في دينٍ ، وحَزمٌ في لينٍ ، وإيمانٌ في يَقينٍ ، وحِرصٌ في فِقهٍ (7) . (8) .


1- .المعجم الكبير: ج1 ص136 ح286، الفردوس: ج5 ص488 ح8847 كلاهما عن عبدالرحمن بن عوف، المعجم الأوسط: ج8 ص302 ح8698، التاريخ الكبير: ج1 ص381 ح1216 كلاهما عن عبداللّه بن عمرو، الإصابة: ج2 ص400 ح2648 عن رجاء وفيالثلاثة الأخيرة «قليل» بدل«يسير»، كنزالعمّال: ج10 ص177 ح28921.
2- .الخصال : ص 30 ح 104 عن ابن عمر ، منية المريد : ص 374 ، روضة الواعظين : ص 10 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 305 ح 20؛ المعجم الأوسط : ج 9 ص 107 ح 9264 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 124 كلاهما عن ابن عمر ، مسند الشهاب : ج 2 ص 249 ح 1290 عن ابن عمر وابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 150 ح 28763 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 526 ح 10236 و ص 496 ح 10029 وفيه «خياركم» بدل «خيركم في الإسلام» وكلاهما عن أبي هريرة .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 522 ح 3790 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 220 ح 10531 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 377 ح 4479 كلّها عن عبداللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 15 ص 890 ح 43525 .
5- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1238 ح 3203 و ص 1288 ح 3305 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1958 ح 199 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 69 ح 7499 و ص 344 ح 9090 وزاد في ذيله «في الدين» ، سنن الدارمي : ج 1 ص 78 ح 227 ، صحيح ابن حبّان : ج 13 ص 69 ح 5757 كلّها عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 271 ح 5061 عن اُمّ سلمة ، كنز العمّال : ج 10 ص 153 ح 28781 .
6- .تحف العقول : ص 172 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 413 ح 38 .
7- .في فقه : أي هو حريص في معرفة مسائل الدين ، أو حريص في العبادة مع معرفته لمسائل الدين (بحار الأنوار : ج 67 ص 273) .
8- .الكافي : ج 2 ص 231 ح 4 ، الخصال : ص 571 ح 2 عن أبي سليمان الحلواني ، بحار الأنوار : ج 67 ص 271 ح 3؛ كنز العمّال : ج 1 ص 140 ح 669 نقلاً عن الحكيم عن جندب بن عبداللّه وفيه «علم» بدل «فقه» .

ص: 281

8881.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در نقل گفتگوى خداوند با موسى عليه السلام در فضي ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اندكى دين شناسى ، بهتر از عبادت بسيار است .8882.الإمام الصادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين عبادت، فهم دين است.8883.عنه عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما در اسلام، خوش اخلاق ترين شماست ، اگر بفهمند.8884.السنن الكبرى عن خُزَيمَة بن ثابِت :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مردم، برترينِ آنان در رفتار است ، اگر در دين كارشناس باشند.8882.امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم گنج هايند . بهترينِ شما در دوران جاهليّت، بهترينِ شما در دوران اسلام اند، هر گاه بفهمند.8883.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :بهترين آرايش مؤمن، فروتنى است ؛ و زيبايى اش پاك دامنى ؛ و شرف و بزرگى اش، دستيابى به فهم دين.8884.السُّنَن الكبرى ( _ به نقل از خُزَيمة بن ثابت _ ) امام صادق عليه السلام :مؤمن، نيرومندى به همراه ديندارى و دورانديشى به همراه نرمى و ايمان به همراه يقين و [ نيز ]آزمندى در فهم دين دارد. .

ص: 282

3 / 4التَّحذيرُ مِن تَركِ التَّعَقُّلِالكتاب«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْيُنٌ لاَّيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا اُوْلَ_ئِكَ كَالأَْنْعَ_مِ بَلْ هُمْ أضَلُّ اُوْلَ_ئِكَ هُمُ الْغَ_فِلُونَ» . (1)

«وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ» . (2)

«وَ مَن كَانَ فِى هَ_ذِهِ أعْمَى فَهُوَ فِى الاْخِرَةِ أعْمَى وَ أضَلُّ سَبِيلاً» . (3)

«اُفٍّ لَّكُمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أفَلاَ تَعْقِلُونَ» . (4)

«وَ قَالُواْ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِى أصْحَ_بِ السَّعِيرِ» . (5)

«وَالَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُواْ وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَ لِكَ نَجْزِى كُلَّ كَفُورٍ* وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَ__لِحًا غَيْرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ أوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مَّايَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَ جَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّ__لِمِينَ مِن نَّصِيرٍ» . (6)

«أمْ تَحْسَبُ أنَّ أكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أوْ يَعْقِلُونَ إنْ هُمْ إلاَّ كَالْأَنْعَ_مِ بَلْ هُمْ أضَلُّ سَبِيلاً» . (7)

راجع : البقرة : 44 و 76 ، آل عمران : 65 ، يونس : 16 ، العنكبوت : 35 و 43 ، الصافّات : 138 ، فاطر : 37 ، الجاثية : 23 ، الأحقاف : 26 .

الحديث8891.مسند ابن حنبل عن السّائِب بن خَلّاد :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِستَرشِدُوا العَقلَ تَرشُدوا ، ولا تَعصوهُ فَتَندَموا. (8) .


1- .الأعراف : 179 .
2- .يونس : 100 .
3- .الإسراء : 72 .
4- .الأنبياء : 67 .
5- .الملك : 10 .
6- .فاطر : 36 و 37 .
7- .الفرقان : 44 .
8- .كنز الفوائد : ج 2 ص 31 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 96 ح 41 .

ص: 283

3 / 4 زنهار از كنار نهادن خردورزى

3 / 4زنهار از كنار نهادن خردورزىقرآن«و در حقيقت ، بسيارى از جِنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم ؛ [چرا كه] دل هايى دارند كه با آن [ ، حقايق را] دريافت نمى كنند ، و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند ، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند . آنان ، همانند چارپايان، بلكه گم راه ترند . [آرى،] آنان همان غافل ماندگان اند» .

«و [خدا] بر كسانى كه نمى انديشند ، پليدى را قرار مى دهد» .

«و هر كه در اين [ دنيا] كورْ[دل] باشد ، در آخرت [هم] كور[دل] و گم راه تر خواهد بود» .

«اُف بر شما و بر آنچه غير از خدا مى پرستيد ! مگر نمى انديشيد ؟» .

«و گويند : اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم ، يا تعقّل كرده بوديم ، در [ميان ]دوزخيان نبوديم» .

«و[لى] كسانى كه كافر شده اند ، آتش جهنّم براى آنان خواهد بود . حكم مرگ ، بر ايشان [جارى ]نمى شود تا بميرند ، و عذابِ آن [ نيز] از ايشان كاسته نمى شود . [آرى،] هر ناسپاسى را چنين كيفر مى دهيم . و آنان در آن جا فرياد بر مى آورند : «پروردگارا ! ما را بيرون بياور تا غير از آنچه مى كرديم [ ، يعنى] كار شايسته انجام دهيم» . مگر شما را به اندازه اى عمر نداديم كه هر كس [ مى خواست] در آن عبرت بگيرد ، عبرت مى گرفت ؟ و [آيا ]براى شما هشدار دهنده نيامد ؟ پس بچشيد كه براى ستمگران ، ياورى نيست» .

«يا گمان دارى كه بيشترشان مى شنوند يا مى انديشند ؟ آنان جز مانند ستوران نيستند ؛ بلكه گم راه ترند» .

ر . ك : بقره : آيه 44 و 76 ، آل عمران : آيه 65 ، يونس : آيه 16 ، عنكبوت : آيه 35 و 43 ، صافّات : آيه 138 ، فاطر : آيه 37 ، جاثيه : آيه 23 ، احقاف : آيه 26 .

حديث8898.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خرد ، راهنمايى بگيريد تا به رُشد برسيد و از خرد نافرمانى مكنيد كه پشيمان مى شويد .

.

ص: 284

8899.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :مَن عَجَزَ عَن حاضِرِ لُبِّهِ فَهُوَ عَن غائِبِهِ أعجَزُ. (1)8900.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ يَتَّعِظُ بِالأَدَبِ ، وَالبَهائِمُ لا تَرتَدِعُ إلاّ بِالضَّربِ. (2)8901.صحيح البخاري عن سالم عن أبيه :عنه عليه السلام :إنَّ الزُّهدَ فِي الجَهلِ بِقَدرِ الرَّغبَةِ فِي العَقلِ. (3)8897.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن قَعَدَ بِهِ العَقلُ قامَ بِهِ الجَهلُ. (4)8898.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :نَعوذُ بِاللّهِ مِن سُباتِ العَقلِ وقُبحِ الزَّلَلِ (5) .8899.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن لا يَعقِل يَهُن ، ومَن يَهُن لا يُوَقَّر. (6)8900.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ في كلامٍ لَهُ _: أيَّتُهَا النُّفوسُ المُختَلِفَةُ ، وَالقُلوبُ المُتَشَتِّتَةُ ، الشّاهِدَةُ أبدانُهُم ، وَالغائِبَةُ عَنهُم عُقولُهُم ، أظأَرُكُم عَلَى الحَقِّ وأنتُم تَنفِرونَ عَنهُ نُفورَ المِعزى مِن وَعوَعَةِ الأَسَدِ ! (7)8901.صحيح البخارى ( _ به نقل از سالم، از پدرش _ ) عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ لِأَصحابِهِ _: أيُّهَا القَومُ ، الشّاهِدَةُ أبدانُهُمُ ، الغائِبَةُ عَنهُم عُقولُهُمُ ، المُختَلِفَةُ أهواؤُهُمُ ، المُبتَلى بِهِم اُمَراؤُهُم ، صاحِبُكُم يُطيعُ اللّهَ وأنتُم تَعصونَهُ ، وصاحِبُ أهلِ الشّامِ يَعصِي اللّهَ وهُم يُطيعونَهُ ! (8)8902.سنن الترمذي عن جابِر :الإمام الصادق عليه السلام :إذا أرادَ اللّهُ أن يُزيلَ مِن عَبدٍ نِعمَةً كانَ أوَّلُ ما يُغَيِّرُ مِنهُ عَقلَهُ. (9) .


1- .غرر الحكم : ح 8209 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7812 وفيه «لم ينفعه» بدل «عجز» .
2- .غرر الحكم : ح 10352 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3205 .
3- .غرر الحكم : ح 3444 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 150 ح 3293 .
4- .غرر الحكم : ح 8701 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 461 ح 8381 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 164 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 224 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 498 ح 9174 نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 163 ح 57 .
6- .غرر الحكم : ح 7927 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 454 ح 8158 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 283 ح 1 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 131 ، الإرشاد : ج 1 ص 279 ، الاحتجاج : ج 1 ص 411 ح 89 وفيهما «أيّها الشاهدة أبدانهم ، الغائبة عنهم عقولهم» فقط ، بحار الأنوار : ج 77 ص 295 ح 3 .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 97 .
9- .الاختصاص: ص245، بحارالأنوار: ج1ص94ح20؛ شرح نهج البلاغة: ج20ص301ح445عن الإمام عليّ عليه السلام .

ص: 285

8903.صحيح مسلم عن أبي الطُّفَيل :امام على عليه السلام :آن كه از به كار گرفتن خرد، ناتوان است ، از به دست آوردن آن، ناتوان تر است .8904.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمندان ، از ادب پند مى گيرند و چارپايان ، جز با كتك، باز داشته نمى شوند .8905.مسند ابن حنبل عن عَبد اللّه ِ بن سائِب :امام على عليه السلام :بى ميلى به نادانى ، به اندازه ميل به خردمندى است .8902.سنن الترمذى ( _ به نقل از جابر _ ) امام على عليه السلام :هر كه خرد به وسيله او بنشيند ، نادانى به وسيله او به پا مى خيزد .8903.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابو طُفَيل _ ) امام على عليه السلام :به خدا پناه مى بريم از خوابيدن خرد و زشتى لغزش ها .8904.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هر كه انديشه نكند ، سبُك مى شود و هر كه سبُك گشت ، مورد احترام قرار نمى گيرد .8905.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از عبد اللّه بن سائب _ ) امام على عليه السلام_ در سخنى از آن حضرت _: اى جان هاى گوناگون و دل هاى پراكنده كه بدن هايشان حاضر و خردهايشان از آنها پنهان است ! با مهربانىِ تمام ، شما را به طرف حق سوق مى دهم، ولى شما از آن مى گريزيد ، مانند رميدن بز از غرّش شير .8906.كنز العمّال عن ابن مَسعود :امام على عليه السلام_ در پاره اى از سخنانش در جمع ياران خويش _: اى گروهى كه بدن هايشان حاضر ، و خردهايشان از آنها پنهان ، و انديشه هاشان گوناگون است و فرمان روايان ، به آنها گرفتار شده اند ! امير شما ، خدا را اطاعت مى كند ، حال آن كه شما از او نافرمانى مى كنيد، و فرمانده شام ، خدا را نافرمانى مى كند ، حال آن كه اهل شام از او پيروى مى كنند .8907.شُعب الإيمان عن عَبد الأَعلَى التَّيمِيّ :امام صادق عليه السلام :هر گاه خداوند اراده كند كه نعمتى را از بنده باز ستاند ، نخست خردش را دگرگون مى سازد . .

ص: 286

8908.أخبار مكّة للأزرقي عن سَعيد بن المُسَيّب :الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _: يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ ... ثُمَّ وَعَظَ أهلَ العَقلِ ورَغَّبَهُم فِي الآخِرَةِ فَقالَ : «وَمَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الاْخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أفَلاَ تَعْقِلُونَ». (1)

يا هِشامُ ، ثُمَّ خَوَّفَ الَّذينَ لا يَعقِلونَ عِقابَهُ فَقالَ تَعالى : «ثُمَّ دَمَّرْنَا الاْخَرِينَ * وَ إنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ * وَ بِالَّيْلِ أفَلاَ تَعْقِلُونَ» . (2) وقالَ : «إنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أهْلِ هَ_ذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ * وَ لَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا ءَايَةَ بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ». (3)

يا هِشامُ ، إنَّ العَقلَ مَعَ العِلمِ فَقالَ : «وَ تِلْكَ الْأَمْثَ_لُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إلاَّ الْعَ__لِمُونَ». (4)

يا هِشامُ ، ثُمَّ ذَمَّ الَّذينَ لا يَعقِلونَ فَقالَ : «وَ إذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَا أنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا ألْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أوَ لَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْ_ئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ » . (5) وقالَ : «وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لاَ يَسْمَعُ إلاَّ دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ» . (6) وقالَ : «وَ مِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُونَ (7) إلَيْكَ أفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كَانُواْ لاَ يَعْقِلُونَ». (8) وقالَ : «أمْ تَحْسَبُ أنَّ أكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أوْ يَعْقِلُونَ إنْ هُمْ إلاَّ كَالْأَنْعَ_مِ بَلْ هُمْ أضَلُّ سَبِيلاً» . (9) وقالَ : «لاَ يُقَ_تِلُونَكُمْ جَمِيعًا إلاَّ فِى قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أوْ مِن وَرَاءِ

جُدُرِ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَ لِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْقِلُونَ» . (10) وقالَ : «وَ تَنسَوْنَ أنفُسَكُمْ وَ أنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَ_بَ أفَلاَ تَعْقِلُونَ». (11)

يا هِشامُ ، ثُمَّ ذَمَّ اللّهُ الكَثرَةَ فَقالَ : «وَإن تُطِعْ أكْثَرَ مَن فِى الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ». (12) وقالَ : «وَ لَ_ئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» . (13) وقالَ : «وَ لَ_ئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِن بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ». (14)

يا هِشامُ ، ثُمَّ مَدَحَ القِلَّةَ فَقالَ : «وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ». (15) وقالَ : «وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ». (16) وقالَ : «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمَ_نَهُ أتَقْتُلُونَ رَجُلاً أن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ» . (17) وقالَ : «مَنْ ءَامَنَ وَ مَا ءَامَنَ مَعَهُ إلاَّ قَلِيلٌ». (18) وقالَ : «وَلَ_كِنَّ أكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ». (19) وقالَ : «وَأكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ» (20) . (21) .


1- .الأنعام: 32 .
2- .الصافّات: 136 _ 138 .
3- .العنكبوت : 34 و 35 .
4- .العنكبوت : 43 .
5- .البقرة : 170 .
6- .البقرة : 171 .
7- .في المصدر «يستمع» وهو تصحيف .
8- .يونس : 42 .
9- .الفرقان : 44 .
10- .الحشر: 14 .
11- .البقرة: 44 .
12- .الأنعام: 116 .
13- .لقمان : 25 .
14- .العنكبوت: 63 .
15- .سبأ: 13 .
16- .ص : 24 .
17- .غافر: 28 .
18- .هود : 40 .
19- .الأنعام: 37 .
20- .المائدة: 103 .
21- .الكافي : ج 1 ص 13 و ص 14 ح 12 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 1 ص 135 ح 30 .

ص: 287

8909.أخبار مكّة للأزرقي عن عُثمان :امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حكم _: اى هشام! خداوند متعال به وسيله خرد ، حجّت ها را بر انسان ها تمام كرد . . . آن گاه ، خردمندان را پند داد و آنان را به سوى آخرت ترغيب كرد و فرمود : «و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست ، و قطعا سراى بازپسين براى كسانى كه پرهيزگارى مى كنند ، بهتر است . آيا نمى انديشيد ؟» .

اى هشام! آن گاه [ خداوند] كسانى را كه خردپيشه نيستند ، از عذاب خود ترسانيد و فرمود: «سپس ديگران را هلاك كرديم و در حقيقت ، شما بر آنان، صبحگاهان و شامگاهان ، مى گذريد. آيا به فكر فرو نمى رويد ؟» .

و فرمود : «ما بر مردم اين شهر ، به [سزاى ]گناهى كه مى كردند ، عذابى از آسمان فرو خواهيم فرستاد ، و از آن [شهر سوخته ]براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه اى روشن باقى گذاشتيم» .

اى هشام ! خرد ، با دانش همراه است . خداوند فرمود : «و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم ؛ و[لى] جز دانشوران ، آنها را در نمى يابند» .

اى هشام ! سپس خداوند كسانى را كه تعقّل نمى كنند ، سرزنش كرد و فرمود : «و چون به آنان گفته شود : از آنچه خدا نازل كرده است ، پيروى كنيد ، مى گويند : «نه ؛ بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته ايم ، پيروى مى كنيم» . آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى كرده و به راه صواب نمى رفته اند [ ، باز هم در خور پيروى هستند]؟» .

و فرمود : «و مَثَل [دعوت كننده] كافران ، مَثَل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [مبهم ، چيزى ]نمى شنود، بانگ مى زند . [آرى، ]كرند ، لال اند ، كورند [و ]در نمى يابند» .

و فرمود : «و برخى از آنان، كسانى هستند كه به تو گوش فرا مى دهند . آيا تو كران را _ هر چند در نيابند _ شنوا خواهى كرد؟» .

و [خداوند] فرمود : «آيا گمان دارى كه بيشترشان مى شنوند يا مى انديشند ؟ آنان جز مانند ستوران نيستند ؛ بلكه گم راه ترند» .

و فرمود : «[ آنان ، به صورت] دسته جمعى ، جز در قريه هايى كه داراى

استحكامات اند ، يا از پشت ديوارها ، با شما نخواهند جنگيد . جنگشان در ميان خودشان ، سخت است . آنان را متّحد مى پندارى؛ و[لى] دل هايشان پراكنده است ؛ زيرا آنان مردمانى هستند كه نمى انديشند» » .

و فرمود : «و خود را فراموش مى كنيد ، با اين كه شما كتاب [خدا ]را مى خوانيد ؟ آيا [هيچ ]نمى انديشيد؟» .

اى هشام ! خداوند ، اكثريّت را سرزنش كرد و فرمود : «و اگر از بيشتر كسانى كه در [اين سر]زمين هستند ، پيروى كنى ، تو را از راه خدا گم راه مى كنند» .

و فرمود : «و اگر از آنان بپرسى كه چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است ، مسلّما خواهند گفت : خدا . بگو : «ستايش ، از آنِ خداست»؛ ولى بيشترشان نمى دانند» » .

و فرمود : «و اگر از آنان بپرسى كه چه كسى از آسمان ، آبى فرو فرستاده و زمين را پس از مرگش به وسيله آن ، زنده گردانيده است ، حتما خواهند گفت : خدا . بگو : «ستايش ، از آنِ خداست» ؛ ولى بيشترشان نمى انديشند» .

اى هشام ! سپس خداوند ، اقليّت را ستود و فرمود : «و از بندگان من ، اندكى سپاس گزارند» .

و فرمود : «و اينها بسْ اندك اند» .

و فرمود : «و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مى داشت ، گفت : آيا مردى را مى كُشيد كه مى گويد: «پروردگار من خداست» ؟» .

و فرمود : «كسانى ايمان آوردند ، و با او (نوح) جز [ عدّه] اندكى ايمان نياورده بودند» .

و فرمود : «ليكن بيشتر آنان نمى دانند» .

و فرمود : «بيشتر آنان نمى انديشند» . .

ص: 288

8906.كنز العمّال ( _ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ ) الإمام الرضا عليه السلام :لا يُعبَأُ بِأَهلِ الدّينِ مِمَّن لا عَقلَ لَهُ. (1) .


1- .الكافي : ج 1 ص 27 ح 32 عن الحسن بن الجهم .

ص: 289

8907.شُعَب الإيمان ( _ به نقل از عبد الأعلى تَيمى _ ) امام رضا عليه السلام :به [ عبادت] دينداران بى خرد ، اعتنا نمى شود . .

ص: 290

8908.أخبار مكّة ، ازرقى ( _ به نقل از سعيد بن مُسَيّب _ ) الكافي عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنَّ لي جارًا كَثيرَ الصَّلاةِ كَثيرَ الصَّدَقَةِ كَثيرَ الحَجِّ لا بَأسَ بِهِ .

فَقالَ : يا إسحاقُ ، كَيفَ عَقلُهُ ؟

قُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لَيسَ لَهُ عَقلٌ .

فَقالَ : لا يُرتَفَعُ بِذلِكَ مِنهُ. (1)راجع : ج 2 ص 18 (ذمّ الجهل) .

3 / 5حُجِّيَّةُ العَقلِ8912.سنن ابن ماجة عن ابن عُمَر :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُن مَعَ الحَقِّ حَيثُ كانَ ، ومَيِّز مَا اشتَبَهَ عَلَيكَ بِعَقلِكَ ؛ فَإِنَّه حُجَّةُ اللّهِ عَلَيكَ ووَديعَتُهُ (2) فيكَ وبَرَكاتُهُ (3) عِندَكَ. (4)8913.مسند أبي يعلى عن ابن عمر :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ رَسولُ الحَقِّ. (5)8914.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِعُمَرَ بنِ الخَطّاب _ ) عنه عليه السلام :العَقلُ شَرعٌ مِن داخِلٍ ، وَالشَّرعُ عَقلٌ مِن خارِجٍ. (6)8910.امام صادق عليه السلام ( _ هنگامى كه به ايشان گفته شد: پيامبر خدا ، چگونه ) الإمام الصادق عليه السلام :حُجَّةُ اللّهِ عَلَى العِبادِ النَّبِيُّ ، وَالحُجَّةُ فيما بَينَ العِبادِ وبَينَ اللّهِ العَقلُ. (7)8911.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ ) الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _: يا هِشامُ ، إنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ :

حُجَّةً ظاهِرَةً وحُجَّةً باطِنَةً ، فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالأَنبِياءُ وَالأَئِمَّةُ عليهم السلام ، وأمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ. (8) .


1- .الكافي : ج 1 ص 24 ح 19 .
2- .في المصدر «وديعة» ، وما أثبتناه من جواهر المطالب .
3- .في جواهر المطالب : «برهانُهُ» بدل «بركاتُهُ» .
4- .الفردوس : ج 5 ص 318 ح 8307 ، كشف الخفاء : ج 2 ص 135 ح 2025 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، جواهر المطالب : ج 2 ص 148 .
5- .غرر الحكم : ح 272 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 27 ح 354 .
6- .مجمع البحرين : ج 2 ص 1249.
7- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 22 عن عبداللّه بن سنان .
8- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 386 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 137 .

ص: 291

3 / 5 حجّيت خرد

8912.سنن ابن ماجة ( _ به نقل از ابن عمر _ ) الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _: به امام صادق عليه السلام گفتم : جانم فدايت ! همسايه اى دارم كه بسيار نماز مى خواند ، بسيار صدقه مى دهد ، بسيار حج به جاى مى آورد و مردى درستكار است .

فرمود : «اى اسحاق ! خرد او چگونه است ؟».

گفتم : جانم به قربانت! از خرد ، بى بهره است .

فرمود : «به همين جهت، اعمالش پذيرفته نمى شود» .ر . ك : ج 2 ص 19 (سرزنش نادانى) .

3 / 5حجّيت خرد8916.صحيح مسلم عن أبي الطُّفَيل :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با حق باش ، هر جا كه باشد و آنچه را [ از عقايد و اخلاق و اعمال ]بر تو مشتبه مى شود ، با خردت جدا ساز ؛ زيرا خرد ، حجّت خدا بر تو و امانت او در نزد تو و بركات الهى در پيش توست . (1)8917.الكافي عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه اامام على عليه السلام :خرد، فرستاده حق است .8915.صحيح مسلم ( _ به نقل از عايشه _ ) امام على عليه السلام :خرد، شريعت درونى ، و شريعت، خرد بيرونى است .8916.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابو طُفَيل _ ) امام صادق عليه السلام :حجّت خداوند بر بندگان ، پيامبر است و حجّت ميان بندگان و خداوند ، خرد است .8917.الكافى ( _ به نقل از معاوية بن عمّار _ ) امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حكم _: اى هشام! خداوند ، دو حجّت بر

مردم دارد : حجّت آشكار و حجّت پنهان . حجّت آشكار ، رسولان ، پيامبران و امامان اند ، و حجّت پنهان ، خردهايند .

.


1- .در كتاب جواهر المطالب (ج 2 ص 148) از پيامبر خدا چنين روايت شده است: «در برابر حق، فروتن باش ، از هر سو كه بر تو وارد شود ... . گمان را رها كن و بر پايه يقين بنا كن و آنچه را بر تو مشتبه شد، با خردت تمييز ده ؛ چرا كه عقل، حجّت خدا، برهان الهى و وديعه او نزد توست» .

ص: 292

8918.الموطّأ عن جابِر بن عَبدِاللّه ِ :عنه عليه السلام_ أيضًا _: يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ ، ونَصَرَ النَّبِيّينَ بِالبَيانِ ، ودَلَّهُم عَلى رُبوبِيَّتِهِ بِالأَدِلَّةِ. (1)8919.صحيح مسلم عن جابِر بن عَبدِاللّه ِ ( _ في ذِكرِ حَجَّةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ) الكافي عن أبي يعقوب البغداديّ :قالَ ابنُ السِّكّيتِ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام : ... تَاللّهِ ما رَأيتُ مِثلَكَ قَطُّ ، فَمَا الحُجَّةُ عَلَى الخَلقِ اليَومَ ؟

قالَ : فَقالَ عليه السلام : العَقلُ ، يُعرَفُ بِهِ الصّادِقُ عَلَى اللّهِ فَيُصَدِّقُهُ ، وَالكاذِبُ عَلَى اللّهِ فَيُكَذِّبُهُ .

قالَ : فَقالَ ابنُ السِّكّيتِ : هذا وَاللّهِ هُوَ الجَوابُ. (2)3 / 6دَورُ العَقلِ في حِسابِ الأَعمالِ8919.صحيح مسلم ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه ، درباره چگونگىِ حج ) الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل يُحاسِبُ العِبادَ عَلى قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ في دارِ الدُّنيا. (3)8920.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الباقر عليه السلام_ في ذِكرِ بَعضِ ما أنزَلَ اللّهُ عَلى موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام _: فَانحَطَّ عَلَيهِ الوَحيُ ... فَقالَ لَهُ: أنَا اُؤاخِذُ عِبادي عَلى قَدرِ ما أعطَيتُهُم مِنَ العَقلِ. (4) .


1- .الكافي : ج 1 ص 13 ح 12 ، تحف العقول : ص 384 وفيه «أفضى إليهم» بدل «نصر النبيّين» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 30.
2- .الكافي : ج 1 ص 24 _ 25 ح 20 ، علل الشرائع : ص 122 ح 6 ، تحف العقول : ص 450 ، الاحتجاج : ج 2 ص 438 ح 309 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 70 ح 1 .
3- .الاُصول الستّة عشر : ص 4 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 184 ح 4 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 308 ح 608 عن عبيداللّه بن الوليد الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 91 ح 11 .

ص: 293

3 / 6 نقش خرد در حسابرسى اعمال

8921.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حكم _: اى هشام! خداوند متعال ، حجّت ها را با خرد بر مردم تمام كرد و پيامبران را با سخن ، يارى رساند و با براهين ، آنان را با ربوبيّت خويش آشنا ساخت .8922.سنن الترمذي عن عَبد الرَّحمنِ بن يَعمُر :الكافى_ به نقل از ابو يعقوب بغدادى _: ابن سكّيت به امام رضا عليه السلامگفت : ... به خدا سوگند ، مانند شما كسى را نيافتم ! امروزه حجّت خداوند بر مردم چيست ؟

فرمود : «خرد . با آن ، راستگويان درباره خداوند، شناخته و تصديق مى شوند و دروغگويان درباره خداوند ، شناسايى و تكذيب مى شوند» .

ابن سكّيت گفت : به خدا سوگند، پاسخ، همين است .3 / 6نقش خرد در حسابرسى اعمال8921.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خداوند، بندگان را به اندازه خردى كه در دنيا به آنان عطا كرده، حسابرسى مى كند .8922.سنن التِّرمِذى ( _ به نقل از عبد الرحمان بن يَعمُر _ ) امام باقر عليه السلام_ به هنگام ياد كردن پاره اى از آنچه خداوند بر موسى بن عمران عليه السلامنازل نمود _: بر او وحى فرود آمد ... . آن گاه ، خداوند فرمود : «به اندازه خردى كه به بندگانم دادم ، آنان را حسابرسى مى كنم» .

.

ص: 294

8923.پيامبرخدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّما يُداقُّ اللّهُ العِبادَ فِي الحِسابِ يَومَ القِيامَةِ عَلى قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ فِي الدُّنيا. (1)8924.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به على عليه السلام _ ) عنه عليه السلام :إنّي نَظَرتُ في كِتابٍ لِعَلِيٍّ عليه السلام ، فَوَجَدتُ فِي الكِتابِ : إنَّ قيمَةَ كُلِّ امرِىً وقَدرَهُ مَعرِفَتُهُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يُحاسِبُ النّاسَ عَلى قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ في دارِ الدُّنيا. (2)راجع: ص 196 ح 10 .

3 / 7دَورُ العَقلِ في جَزاءِ الأَعمالِ8925.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا بَلَغَكُم عَن رَجُلٍ حُسنُ حالٍ فَانظُروا في حُسنِ عَقلِهِ ، فَإِنَّما يُجازى بِعَقلِهِ. (3)8926.امام صادق عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :إذا رَأيتُمُ الرَّجُلَ كَثيرَ الصَّلاةِ كَثيرَ الصِّيامِ ، فَلا تُباهوا بِهِ حَتّى تَنظُروا كَيفَ عَقلُهُ. (4)8927.الترغيب و الترهيب ( _ به نقل از اَنَس بن مالك _ ) عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَ لَيَكونُ مِن أهلِ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالحَجِّ وَالعُمرَةِ وَالجِهادِ ، وما يُجزى يَومَ القِيامَةِ إلاّ بِقَدرِ عَقلِهِ. (5) .


1- .الكافي : ج 1 ص 11 ح 7 ، المحاسن : ج 1 ص 310 ح 614 كلاهما عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 7 ص 267 ح 32 .
2- .معاني الأخبار: ص 1 ح 2 عن بريد الرزّاز عن الإمام الصادق عليه السلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 3 عن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «زنة» بدل «قيمة» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 106 ح 2 .
3- .الكافي : ج 1 ص 12 ح 9 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 1 ص 310 ح 612 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 436 ح 1457 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريّات : ص 148 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 1 ص 93 ح 24 .
4- .الكافي : ج 1 ص 26 ح 28 عن الإمام الصادق عليه السلام .
5- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 251 ح 3057 ، تاريخ بغداد : ج 13 ص 79 و ج 2 ص 200 كلاهما نحوه وكلّها عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 3 ص 382 ح 7050 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 487 نحوه .

ص: 295

3 / 7 نقش خرد در پاداش يافتن اعمال

8928.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام باقر عليه السلام :خداوند در روز رستاخيز ، به اندازه خردى كه به بندگان بخشيده ، در حسابرسى آنان موشكافى مى كند .8929.عنه صلى الله عليه و آله :امام باقر عليه السلام :در كتاب على عليه السلام نگاه كردم و چنين يافتم : «بهاى هر انسان و منزلت او ، به اندازه شناخت اوست . خداوند متعال از بندگان ، به اندازه خردى كه در دنيا به آنان بخشيده ، حسابرسى مى كند» .ر . ك : ص 197 ح 10 .

3 / 7نقش خرد در پاداش يافتن اعمال8930.الجعفريات ( _ به نقل از امام كاظم عليه السلام _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر از رفتار نيكوى شخصى به شما خبر رسيد ، در نيكويى خردش بنگريد ؛ چرا كه به اندازه خردش پاداش داده مى شود .8931.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر فردى را بسيار نمازگزار و بسيار روزه گير يافتيد ، به وى مباليد تا در چگونگى خردش بنگريد .8932.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسانى كه اهل نماز ، زكات ، حج ، عمره و جهاد است ، در روز رستاخيز ، به اندازه خردش پاداش داده مى شود .

.

ص: 296

8933.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :الجَنَّةُ مِئَةُ دَرَجَةٍ ، تِسعٌ وتِسعونَ دَرَجَةً لِأَهلِ العَقلِ ، ودَرَجَةٌ لِسائِرِ النّاسِ الَّذينَ هُم دونَهُم. (1)8934.سنن أبي داوود عن ابن عَبّاس :عنه صلى الله عليه و آله :تَعَبَّدَ رَجُلٌ في صَومَعَةٍ ، فَمَطَرَتِ السَّماءُ ، فَأَعشَبَتِ الأَرضُ ، فَرَأى حِمارًا يَرعى ، فَقالَ : رَبِّ لَو كانَ لَكَ حِمارٌ لَرَعَيتُهُ مَعَ حِماري . فَبَلَغَ ذلِكَ نَبِيًّا مِن أنبِياءِ بَني إسرائيلَ ، فَأَرادَ أن يَدعُوَ عَلَيهِ ، فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : إنَّما اُجازِي العِبادَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم. (2)8931.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تحف العقول:أثنى قَومٌ بِحَضرَتِهِ [ صلى الله عليه و آله] عَلى رَجُلٍ حَتّى ذَكَروا جَميعَ خِصالِ الخَيرِ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كَيفَ عَقلُ الرَّجُلِ ؟

فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، نُخبِرُكَ عَنهُ بِاجتِهادِهِ فِي العِبادَةِ وأصنافِ الخَيرِ تَسأَلُنا عَن عَقلِهِ ؟!

فَقالَ صلى الله عليه و آله: إنَّ الأَحمَقَ يُصيبُ بِحُمقِهِ أعظَمَ مِن فُجورِ الفاجِرِ ، وإنَّما يَرتَفِعُ العِبادُ غَدًا فِي الدَّرَجاتِ ويَنالونَ الزُّلفى مِن رَبِّهِم عَلى قَدرِ عُقولِهِم. (3)8932.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا وَصَفوا عِندَهُ رَجُلاً بِحُسنِ عِبادَتِهِ _: اُنظُروا إلى عَقلِهِ فَإِنَّما يُجزَى العِبادُ يَومَ القِيامَةِ عَلى قَدرِ عُقولِهِم. (4)8933.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الباقر عليه السلام :كانَ يَرى موسَى بنُ عِمرانَ عليه السلام رَجُلاً مِن بَني إسرائيلَ يُطَوِّلُ سُجودَهُ ويُطَوِّلُ سُكوتَهُ ، فَلا يَكادُ يَذهَبُ إلى مَوضِعٍ إلاّ وهُوَ مَعَهُ ، فَبَينا هُوَ يَومًا مِنَ

الأَيّامِ في بَعضِ حَوائِجِهِ إذ مَرَّ عَلى أرضٍ مُعشِبَةٍ تَزهو وتَهتَزُّ . قالَ : فَتَأَوَّهَ الرَّجُلُ.

فَقالَ لَهُ موسى : عَلى ماذا تَأَوَّهتَ ؟

قالَ : تَمَنَّيتُ أن يَكونَ لِرَبّي حِمارٌ أرعاهُ هاهُنا .

قالَ : فَأَكَبَّ موسى عليه السلام طَويلاً بِبَصَرِهِ عَلَى الأَرضِ اغتِمامًا بِما سَمِعَ مِنهُ .

قالَ : فَانحَطَّ عَلَيهِ الوَحيُ ، فَقالَ لَهُ : مَا الَّذي أكبَرتَ مِن مَقالَةِ عَبدي ؟! أنَا اُؤاخِذُ عِبادي عَلى قَدرِ ما أعطَيتُهُم مِنَ العَقلِ. (5) .


1- .حلية الأولياء : ج 4 ص 139 عن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 384 ح 7063 .
2- .شُعب الإيمان : ج 4 ص 156 ح 4640 ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 13 و ص 46 نحوه وكلّها عن جابر بن عبداللّه وراجع الفردوس : ج 2 ص 16 ح 2114 ؛ بحار الأنوار : ج 64 ص 196 .
3- .تحف العقول : ص 54 ، مجمع البيان : ج 10 ص 487 عن أنس نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 158 ح 144 ؛ ربيع الأبرار : ج 3 ص 137 عن أنس .
4- .إرشاد القلوب : ص 199 .
5- .المحاسن : ج 1 ص 308 ح 608 عن عبيداللّه بن الوليد الوصّافي ، بحار الأنوار : ج 1 ص 91 ح 21 وراجع عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 38 .

ص: 297

8934.سنن أبى داوود ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهشت را يكصد رتبه است ؛ نود و نُه رتبه آن ، از آنِ خردمندان و يك رتبه ديگر ، از آنِ مردمان ديگر است .8935.صحيح البخاري عن ابن عبّاس :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردى در صومعه اى عبادت مى كرد . از آسمان ، باران باريد و زمين ، سرسبز شد . خرى را ديد كه [ در سبزه ها ]مى چرد . گفت : پروردگارا! اگر تو هم خرى مى داشتى، به همراه خرِ خودم آن را مى چراندم .

اين سخن به پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل رسيد . خواست او را نفرين كند كه خداوند به وى وحى فرستاد : «همانا بندگانم را به ميزان خردشان ، پاداش مى دهم» .8936.الكافي عن مُعاوِيَة بن عَمّار :تحف العقول :گروهى در حضور پيامبر خدا ، مردى را ستايش كردند و همه ويژگى هاى خوب را برايش بر شمردند . آن گاه پيامبر خدا فرمود : «خرد او چگونه است ؟» .

گفتند : اى پيامبر خدا! ما از تلاش او در عبادت و ديگر خوبى ها سخن مى رانيم و تو از خرد او مى پرسى ؟

فرمود : «نادان ، از روى نادانى ، دست به زشتى هايى بزرگ تر از زشتى هاى انسان گنهكار مى زند . همانا در روز واپسين ، بندگان ، به ميزان خردشان به رتبه هاى بالاتر نائل مى شوند و به پروردگار ، تقرّب مى جويند» .8935.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ آن گاه كه در نزد ايشان از عبادت نيكوى مردى ، سخن راندند _: در خرد او بنگريد . همانا بندگان ، در روز رستاخيز ، به اندازه خردشان پاداش داده مى شوند .8936.الكافى ( _ به نقل از معاوية بن عمّار _ ) امام باقر عليه السلام :موسى بن عمران عليه السلام مردى از بنى اسرائيل را مى ديد كه سجده هاى طولانى مى كرد و خاموشى اش دراز بود . هر جا موسى عليه السلاممى رفت، آن مرد، وى را همراهى مى كرد .

روزى از روزها كه موسى عليه السلام به دنبال كارى بود، از زمين سرسبزى گذشت . مرد عبادت پيشه ، آهى كشيد. موسى عليه السلام بدو گفت : «چرا آه مى كشى ؟».

گفت : آرزو كردم كه اى كاش پروردگارم ، الاغى داشت و من آن را در اين سرزمين مى چراندم .

موسى عليه السلام مدّتى طولانى چشمانش را به زمين دوخت، در حالى كه از سخن آن مرد ، غمگين شده بود . بر موسى عليه السلام وحى آمد كه : «چرا سخن بنده ام بر تو گران آمد . من از بندگانم به ميزان خردشان حسابرسى مى كنم» . .

ص: 298

8937.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ وهُوَ بِمِنى _ ) الكافي عن سليمان الدّيلميّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام : فُلانٌ مِن عِبادَتِهِ ودينِهِ وفَضلِهِ! (1)

فَقالَ : كَيفَ عَقلُهُ ؟

قُلتُ : لا أدري .

فَقالَ: إنَّ الثَّوابَ عَلى_'feقَدرِ العَقلِ، إنَ رَجُلاً مِن بَنيإسرائيلَ كانَ يَعبُدُ اللّهَ فيجَزيرَةٍ مِن جَزائِرِ البَحرِ خَضراءَ نَضِرَةٍ كَثيرَةِ الشَّجَرِ ظاهِرَةِ الماءِ ، وإنَّ مَلَكًا مِنَ المَلائِكَةِ مَرَّ بِهِ فَقالَ : يا رَبِّ ، أرِني ثَوابَ عَبدِكَ هذا ، فَأَراهُ اللّهُ تَعالى ذلِكَ ، فَاستَقَلَّهُ المَلَكُ ، فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلَيهِ : أنِ اصحَبهُ ، فَأَتاهُ المَلَكُ في صورَةِ إنسِيٍّ ، فَقالَ لَهُ : مَن أنتَ ؟

قالَ : أنَا رَجُلٌ عابِدٌ ، بَلَغَني مَكانُكَ وعِبادَتُكَ في هذَا المَكانِ فَأَتَيتُكَ لِأَعبُدَ اللّهَ مَعَكَ . فَكانَ مَعَهُ يَومَهُ ذلِكَ .

فَلَمّا أصبَحَ قالَ لَهُ المَلَكُ : إنَّ مَكانَكَ لَنَزِهٌ ، وما يَصلُحُ إلاّ لِلعِبادَةِ .

فَقالَ لَهُ العابِدُ : إنَّ لِمَكانِنا هذا عَيبًا .

فَقالَ لَهُ : وما هُوَ ؟

قالَ : لَيسَ لِرَبِّنا بَهيمَةٌ ، فَلَو كانَ لَهُ حِمارٌ رَعَيناهُ في هذَا المَوضِعِ ، فَإِنَّ هذَا الحَشيشَ يَضيعُ !

فَقالَ لَهُ ذلِكَ المَلَكُ : وما لِرَبِّكَ حِمارٌ ؟

فَقالَ : لَو كانَ لَهُ حِمارٌ ما كانَ يَضيعُ مِثلُ هذَا الحَشيشِ . فَأَوحَى اللّهُ إلَى المَلَكِ : إنَّما اُثيبُهُ عَلى قَدرِ عَقلِهِ. (2) .


1- .الظاهر أنّه بتقدير خبر محذوف ؛ أي : عظيم ومرضيّ . وفي الأمالي للصدوق : «كذا وكذا» .
2- .الكافي : ج 1 ص 12 ح 8 ، الأمالي للصدوق : ص 504 ح 693 نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 506 ح 31 .

ص: 299

8938.سنن ابن ماجة عن بِلال بن رَباح :الكافى_ به نقل از سليمان ديلمى _: نزد امام صادق عليه السلام از عبادت و ديندارى و فضائل شخصى ، سخن راندم .

فرمود : «خرد او چگونه است ؟».

گفتم : نمى دانم .

فرمود : «پاداش، به اندازه خرد است . مردى از بنى اسرائيل در جزيره اى سرسبز ، پُر درخت و پُر آب، خدا را بندگى مى كرد . فرشته اى از فرشتگان ، از كنار او گذشت . پس گفت : پروردگارا ! پاداش اين بنده را به من نشان بده» .

خداوند ، پاداش بنده را به فرشته نشان داد ؛ امّا آن پاداش به نظر فرشته كم آمد . خداوند بر فرشته وحى فرستاد كه : «با او همنشين شو» . فرشته به صورت انسانى نزد او آمد .

مرد عابد از فرشته پرسيد : كيستى ؟

گفت : «مردى عبادت پيشه ام كه خبر جايگاه و عبادت تو در اين مكان ، به من رسيد . آمده ام به همراه تو خدا را عبادت كنم» .

[ فرشته] آن روز را با مرد بنى اسرائيلى سپرى كرد . چون روز ديگر شد، فرشته به وى گفت : مكان تو پاكيزه است و تنها براى عبادت ، مناسب است .

مرد عابد گفت : مكان ما عيبى دارد .

فرشته پرسيد : آن عيب چيست ؟

گفت : پروردگار ما چارپايانى ندارد . اگر خداوند الاغى داشت، آن را در اين مكان مى چرانديم؛ چرا كه اين علف ها تلف مى شود!

فرشته گفت : خداوند ، الاغ مى خواهد چه كند ؟

مرد عابد گفت : اگر خدا الاغى داشت ، اين علف ها هرز نمى رفت.

آن گاه، خداوند بر فرشته وحى فرستاد كه : «همانا او را به اندازه خردش پاداش مى دهم» . .

ص: 300

راجع: ص 224 (خير المواهب) .

.

ص: 301

ر . ك : ص 225 (بهترين بخشش) .

.

ص: 302

الفصل الرابع : أسباب تقوية العقل4 / 1ما يُقَوِّي العَقلَأ _ الوَحيالكتاب«يَ_أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَ_نٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأنزَلْنَا إلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا» . (1)

«اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّ_لُمَ_تِ إلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أوْلِيَاؤُهُمُ الطَّ_غُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إلَى الظُّ_لُمَ_تِ اُوْلَ_ئِكَ أصْحَ_بُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَ__لِدُونَ» . (2)

«لَقَدْ أنزَلْنَا إلَيْكُمْ كِتَ_بًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أفَلاَ تَعْقِلُونَ » . (3)

راجع : البقرة: 242 ، النور: 61 ، يوسف: 2 ، الزخرف: 3 .

الحديث8944.الإمام الباقر عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :بَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ وواتَرَ إلَيهِم أنبِياءَهُ ، لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ،

ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ. (4) .


1- .النساء : 174 .
2- .البقرة : 257 .
3- .الأنبياء : 10 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .

ص: 303

فصل چهارم : عوامل رُشد خرد

4 / 1 آنچه خرد را نيرومند مى سازد
الف _ وحى

فصل چهارم : عوامل رُشد خرد4 / 1آنچه خرد را نيرومند مى سازدالف _ وحىقرآن«اى مردم! در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناك فرستاده ايم» .

«خداوند، سَرور كسانى است كه ايمان آورده اند [ و] آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى ، مى ب_رد ؛ و[لى] كس_انى كه كفر ورزيده اند ، سَرورانش_ان طاغوت هايند [ و] آن_ان را از روشنايى به سوى تاريكى ها مى برند . آنان اهل آتش اند كه خود ، در آن جاودان اند» .

«در حقيقت ، ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه ياد شما در آن است . آيا نمى انديشيد ؟» .

ر . ك : بقره : آيه 242، نور: آيه 61، يوسف: آيه 2، زخرف: آيه 3 .

حديث8951.حلية الأولياء عن ابن عُمَر :امام على عليه السلام :. . . خداوند، رسولان را در ميان مردم بر انگيخت و پيامبران را در پى آنان فرستاد تا پيمان فطرت را به مردم ابلاغ كنند و نعمت هاى فراموش شده

الهى را به آنان گوشزد نمايند و با رساندن پيام ، بر آنان احتجاج كنند و گنجينه هاى خرد را بر ايشان بر ملا سازند .

.

ص: 304

8952.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ في صِفَةِ بِعثَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _: بَعَثَهُ بِالحَقِّ دالاًّ عَلَيهِ وهادِيًا إلَيهِ ، فَهَدانا بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ ، وَاستَنقَذَنا بِهِ مِنَ الجَهالَةِ. (1)8948.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى شَرَعَ الإِسلامَ وسَهَّلَ شَرائِعَهُ لِمَن وَرَدَهُ ، وأعَزَّ أركانَهُ لِمَن حارَبَهُ ، وجَعَلَهُ عِزًّا لِمَن تَوَلاّهُ وسِلمًا لِمَن دَخَلَهُ... وفَهمًا لِمَن تَفَطَّنَ ويَقينًا لِمَن عَقَلَ. (2)8949.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _: ولَم يُخلِ اللّهُ سُبحانَهُ خَلقَهُ مِن نَبِيٍّ مُرسَلٍ أو كِتابٍ مُنزَلٍ ... إلى أن بَعَثَ اللّهُ سُبحانَهُ مُحَمَّدًا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لاِءِنجازِ عِدَتِهِ ، وإتمامِ نُبُوَّتِهِ ، مَأخوذًا عَلَى النَّبِيّينَ ميثاقُهُ ، مَشهورَةً سِماتُهُ ، كَريمًا ميلادُهُ ، وأهلُ الأَرضِ (الأَرَضينَ) يَومَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ ، وأهواءٌ مُنتَشِرَةٌ ، وطَرائِقُ (طَوائِفُ) مُتَشَتِّتَةٌ ، بَينَ مُشَبِّهٍ لِلّهِ بِخَلقِهِ ، أو مُلحِدٍ فِي اسمِهِ ، أو مُشيرٍ إلى غَيرِهِ ، فَهَداهُم بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ ، وأنقَذَهُم بِمَكانِهِ مِنَ الجَهالَةِ. (3)راجع : ج 2 ص 460 (الوحي) .

ب _ العِلمالكتاب«وَ تِلْكَ الْأَمْثَ_لُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إلاَّ الْعَ__لِمُونَ» . (4)

الحديث8955.مسند البزّار عن أبي بَكر :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ مِنَ الجَهلِ ، وضِياءُ الأَبصارِ مِنَ الظُّلمةِ ،

وَقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ. (5) .


1- .بحار الأنوار: ج 4 ص 266 ح 14 عن الحارث الأعور .
2- .الكافي : ج 2 ص 49 ح 1 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 68 ص 349 ح 18 .
3- .نهج البلاغة: الخطبة 1 ، بحار الأنوار: ج 18 ص 216 ح 48 .
4- .العنكبوت: 43.
5- .الأمالي للطوسي : ص 488 ح 1069 عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن زيد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 166 ح 7 ؛ الترغيب والترهيب : ج 1 ص 95 ح 8 نحوه .

ص: 305

ب _ دانش

8956.الإمام عليّ عليه السلام :امام على عليه السلام_ در توصيف بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله _: خداوند ، او را به حق بر انگيخت تا بر او راهنما باشد و به سوى او هدايت كند . خداوند ، ما را به وسيله او از گم راهى رهانيد و از نادانى ، نجات داد .8957.المحاسن عن بَشير بن زَيد :امام على عليه السلام :خداوند متعال ، اسلام را تشريع كرد و راه هايش را براى روندگان ، آسان ساخت و اركان آن را در برابر دشمنان ، استوار ساخت و آن را وسيله عزّتِ پيروان و آرامش گروندگانش . . . و فهم براى انسان هاى زيرك ، و يقين براى خردمندان ، قرار داد .8953.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :... تا آن كه خداوندِ سبحان ، محمّد صلى الله عليه و آله را فرستاده خود كرد تا وعده هايش را به ثمر برساند و نبوّت را پايان ببخشد ، در حالى كه براى او از همه پيامبران، پيمان گرفته بود . نشانه هايش در نزد همه انبيا شهرت داشت و ولادت او براى همه ، گرامى بود . در آن روزگار ، مردمان ، ملّت هايى پراكنده، داراى خواسته هاى گوناگون و شيوه هاى (/ دسته جات) مختلف بودند . برخى، خداوند را به مخلوقات ، شبيه مى كردند و برخى ديگر ، ملحد به نام هاى خداوند بودند [ و صفات خالق را از براى مخلوق ثابت مى كردند] و يا به غير خدا اشاره مى كردند [ و آثار عالَم را به غير خدا نسبت مى دادند ]خداوند به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله ، آنان را از گم راهى رهانيد و از نادانى ، نجات داد .ر . ك : ج 2 ص 461 (وحى) .

ب _ دانشقرآن«و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم؛ و[لى] جز دانشوران ، آنها را در نمى يابند» .

حديث8959.الإمام الصادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، مايه زندگى دل هاست از نادانى ، و نور چشمان است از تاريكى، و نيرومندى بدن است از ناتوانى .

.

ص: 306

8958.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابن عمر _ ) الإمام عليّ عليه السلام :إنَّكَ مَوزونٌ بِعَقلِكَ ، فَزَكِّهِ بِالعِلمِ. (1)8959.امام صادق عليه السلام :عنه عليه السلام :أعوَنُ الأَشياءِ عَلى تَزكِيَةِ العَقلِ التَّعليمُ. (2)8960.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ غَريزَةٌ تَزيدُ بِالعِلمِ وَالتَّجارِبِ. (3)8961.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العِلمُ يَزيدُ العاقِلَ عَقلاً. (4)8962.سنن ابن ماجة عن أنَس بن مالِك :الإمام الصادق عليه السلام :كَثرَةُ النَّظَرِ فِي الحِكمَةِ تَلقَحُ العَقلَ. (5)8963.الإمام الباقر عليه السلام :عنه عليه السلام :كَثرَةُ النَّظَرِ فِي العِلمِ يَفتَحُ العَقلَ. (6)8960.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الرّضا عليه السلام :مَن أبصَرَ فَهِمَ ، ومَن فَهِمَ عَقَلَ. (7)راجع : ص 244 (العلم يحتاج إليه) و 342 (العلم والحكمة) .

ج _ الأَدَب8963.امام باقر عليه السلام :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُسنُ الأَدَبِ زينَةُ العَقلِ. (8)8964.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :كُلُّ شَيءٍ يَحتاجُ إلَى العَقلِ ، وَالعَقلُ يَحتاجُ إلَى الأَدَبِ. (9) .


1- .غرر الحكم : ح 3812 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 172 ح 3598 .
2- .غرر الحكم : ح 3246 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2788 .
3- .غرر الحكم : ح 1717 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1346 .
4- .بحار الأنوار: ج 78 ص 6 ح 57 .
5- .تحف العقول : ص 364 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 247 ح 73 .
6- .الدعوات : ص 221 ح 603 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 159 ح 32 .
7- .بحار الأنوار : ج 78 ص 355 .
8- .جامع الأخبار : ص 337 ح 947 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 131 ح 14 .
9- .غرر الحكم : ح 6911 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 377 ح 6381 .

ص: 307

ج _ ادب

8965.المستدرك على الصحيحين عن ابن عُمَر :امام على عليه السلام :تو به خردت سنجيده مى شوى . پس ، آن را با دانش ، رُشد بده .8966.أخبار مكّة عن مُحَمَّد بن إبراهيم التَّيمِيِّ عَن ( _ يُقالُ لَهُ مُعاذُ بنُ عُثمانَ ، أو عُثمانُ بنُ ) امام على عليه السلام :بهترين چيزى كه به رُشد خرد كمك مى كند ، آموختن است .8967.إرشاد القلوب عن حُذَيفَة :امام على عليه السلام :خرد ، طبيعتى است كه با دانش و تجربه افزايش مى يابد .8964.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :دانش ، به خردِ خردمند ، مى افزايد .8965.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام صادق عليه السلام :بسيار نگريستن در حكمت، خرد را بارور مى سازد .8966.أخبار مكّة ( _ به نقل از محمّد بن ابراهيم تَيمى، از مردى از قب ) امام صادق عليه السلام :بسيار به دانش روى آوردن ، خرد را گُشايش مى دهد .8967.إرشاد القلوب ( _ به نقل از حُذَيفه _ ) امام رضا عليه السلام :هر كه بنگرد ، مى فهمد و هر كه فهميد ، خردمند مى شود .ر . ك : ص 245 (نياز دانش به خرد) و 343 (دانش و حكمت) .

ج _ ادب8968.امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ادب نيكو ، زيور خرد است .8969.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در خطبه روز غدير _ ) امام على عليه السلام :هر چيزى به خرد نياز دارد و خرد ، نيازمند ادب است .

.

ص: 308

8970.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ بِذَوِي العُقولِ مِنَ الحاجَةِ إلَى الأَدَبِ كَما يَظمَأُ الزَّرعُ إلَى المَطَرِ. (1)8971.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :نِعمَ قَرينُ العَقلِ الأَدَبُ. (2)8972.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الأَدَبُ صورَةُ العَقلِ. (3)8973.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :صَلاحُ العَقلِ الأَدَبُ. (4)8970.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الأَدَبُ هُوَ لَقاحُ العَقلِ وذَكاءُ القَلبِ. (5)8971.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا عَقلَ لِمَن لا أدَبَ لَهُ. (6)8972.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ذَكِّ (7) عَقلَكَ بِالأَدَبِ كَما تُذَكَّى النّارُ بِالحَطَبِ. (8)8973.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام زين العابدين عليه السلام :إدابُ العُلَماءِ زِيادَةٌ فِي العَقلِ. (9)راجع : ص 356 (مكارم الأخلاق) .

د _ التَّجرِبَة8976.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ غَريزَةٌ تَزيدُ بِالعِلمِ وَالتَّجارِبِ. (10) .


1- .غرر الحكم : ح 3475 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 151 ح 3310 .
2- .غرر الحكم : ح 9894 .
3- .غرر الحكم : ح 996 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 51 ح 133 ؛ مائة كلمة للجاحظ : ص 74 ح 159 .
4- .غرر الحكم : ح 5799 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5394 .
5- .أعلام الدين : ص 84 ، إرشاد القلوب : ص 160 .
6- .غرر الحكم : ح 10769 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 539 ح 9975 .
7- .الذَّكاءُ : شدّة وَهَج النار ، يقال : ذَكَّيتُ النارَ؛ إذا أتممتَ إشعالها ورفعتَها . والذَّكاءُ : حِدّة الفؤاد ، وسرعة الفطنة (لسان العرب : ج 14 ص 287) .
8- .غرر الحكم : ح 5200 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 257 ح 4756 .
9- .الكافي : ج 1 ص 20 ح 12 ، تحف العقول : ص 390 وفيه «أدب العلماء» وكلاهما عن هشام بن الحكم عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 141 ح 30 .
10- .غرر الحكم : ح 1717 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1346 .

ص: 309

د _ تجربه

8977.عنه صلى الله عليه و آله ( _ حَولَ سُكنى مَكَّةَ _ ) امام على عليه السلام :نياز خردمندان به ادب ، مانند نياز كشتزار به باران است .8978.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بهترين همنشين خرد ، ادب است .8979.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ادب ، صورت خرد است .8980.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سامان يافتن خرد ، به ادب است .8974.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ادب ، سبب بارورى خرد و پالايش دل است .8975.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در پاسخ اين سؤال كه: نيكىِ حج، چيست؟ _ ) امام على عليه السلام :هر كه ادب ندارد ، از خرد ، بى بهره است .8976.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد را با ادب كامل ساز ، همان گونه كه آتش با هيزم ، شعله ور مى شود .8977.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ درباره مدّت ماندن در مكّه _ ) امام سجّاد عليه السلام :همنشينى با دانشمندان، سبب زيادى خرد است .ر . ك : ص 357 (مكارم اخلاق ).

د _ تجربه8980.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد، طبيعتى است كه با دانش و تجربه رشد مى كند .

.

ص: 310

8981.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: العَقلُ غَريزَةٌ تُرَبّيهَا التَّجارِبُ. (1)8981.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :نِعمَ العَونُ الأَدَبُ لِلنَّحيزَةِ (2) ، وَالتَّجارِبُ لِذِي اللُّبِّ. (3)8982.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ في كِتابِهِ لِعَمرِو بنِ حَزمٍ حينَ أمَّرَهُ عَ ) عنه عليه السلام :التَّجارِبُ لا تَنقَضي ، وَالعاقِلُ مِنها في زِيادَةٍ. (4)8983.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الحسين عليه السلام :طولُ التَّجارِبِ زِيادَةٌ فِي العَقلِ. (5)راجع : ص 376 (حفظ التّجارب) .

ه _ السَّيرُ فِي الأَرضِالكتاب«أفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الْأَبْصَ_رُ وَ لَ_كِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ» . (6)

«قُلْ سِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ بَدَأ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الاْخِرَةَ إنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ» . (7)

«وَ لَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا ءَايَةَ بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» . (8)

«فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ ءَايَةً وَ إنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ ءَايَ_تِنَا لَغَ_فِلُونَ» . (9)

.


1- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 341 ح 907 .
2- .النَّحِيزَة : الطبيعة (القاموس المحيط : ج 4 ص 193) .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 385 ح 5834 .
4- .غرر الحكم : ح 1543 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 33 ح 619 وليس فيه ذيله .
5- .أعلام الدين : ص 298 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 128 ح 11 .
6- .الحجّ: 46 .
7- .العنكبوت: 20 .
8- .العنكبوت: 35 .
9- .يونس: 92 .

ص: 311

ه _ گردش در زمين

8986.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: خرد، نيرويى درونى است كه با تجربه پرورش مى يابد .8987.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بهترين ياور سرشت [ انسانى] ، ادب ، و بهترين ياور خردمند ، تجربه است .8988.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :تجربه ها تمام شدنى نيستند و خردمند با آنها رُشد مى كند .8989.عنه صلى الله عليه و آله :امام حسين عليه السلام :تجربه هاى فراوان ، [باعث ]زيادتى خرد است .ر . ك : ص 377 (تجربه اندوزى) .

ه _ گردش در زمينقرآن«آيا در زمين گردش نكرده اند ، تا دل هايى داشته باشند كه با آنها بينديشند ، يا گوش هايى كه با آنها بشنوند ؟ در حقيقت ، چشم ها كور نيستند ؛ ليكن دل هايى كه در سينه ها هستند، كورند» .

«بگو : در زمين بگرديد و بنگريد كه چگونه آفرينش را آغاز كرده است . پس [باز ]خداست كه نشانه آخرت را پديد مى آورد . خداست كه بر هر چيزى تواناست» .

«و از آن [شهر سوخته] براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه اى روشن باقى گذاشتيم» .

«پس امروز ، تنت را به بلندى [ساحل] مى افكنيم تا براى كسانى كه از پىِ تو مى آيند ، عبرتى باشد ، و بى گمان ، بسيارى از مردم ، از نشانه هاى ما غافل اند» .

.

ص: 312

الحديث8990.سنن الترمذى ( _ به نقل از جابر _ ) الدرّ المنثور عن ابن دينار :أوحَى اللّهُ إلى موسى عليه السلام : أنِ اتَّخِذ نَعلَينِ مِن حَديدٍ وعَصًا ، ثُمَّ سِح فِي الأَرضِ ، فَاطلُبِ الآثارَ وَالعِبَرَ ، حَتّى تَحفُوَ النَّعلانِ وتَنكَسِرَ العَصا. (1)8991.الأمالى ، صدوق ( _ به نقل از عبد الرحمان بن سَمُره _ ) داوود عليه السلام :قُل لِصاحِبِ العِلمِ يَتَّخِذ عَصًا مِن حَديدٍ ونَعلَينِ مِن حَديدٍ ، ويَطلُبُ العِلمَ حَتّى تَنكَسِرَ العَصا وتَنخَرِقَ النَّعلانِ. (2)و _ المَشوَرَة8993.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ وقتى عايشه به عمره رفت، به او فرمود _ ) الإمام عليّ عليه السلام :مَن شاوَرَ ذَوِي العُقولِ استَضاءَ بِأَنوارِ العُقولِ. (3)ز _ التَّقوى8995.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سعد السعود نقلاً عن كتابٍ ذُكرت فيه سنن إدريس عليه السلام :اِعلَموا (4) وَاستَيقِنوا أنَّ تَقوَى اللّهِ هِيَ الحِكمَةُ الكُبرى ، وَالنِّعمَةُ العُظمى ، وَالسَّبَبُ الدّاعي إلَى الخَيرِ ، وَالفاتِحُ لِأَبوابِ الخَيرِ وَالفَهمِ وَالعَقلِ. (5)ح _ مُجاهَدَةُ النَّفسِ8996.سنن أبي داوود عن يوسُف بن عَبدِ اللّه ِ بنِ سَلامالإمام عليّ عليه السلام :جاهِد شَهوَتَكَ وغالِب غَضَبَكَ وخالِف سوءَ عادَتِكَ ، تَزكُ نَفسُكَ ويَكمُل عَقلُكَ وتَستَكمِل ثَوابَ رَبِّكَ. (6) .


1- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 61 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في كتاب التفكّر .
2- .سنن الدارمي: ج 1 ص 147 ح 571 عن عبداللّه بن عبدالرحمن التستري، الفردوس: ج 1 ص 140 ح 497 عن أبيبكرة نحوه.
3- .غرر الحكم : ح 8634 .
4- .في الطبعة المعتمدة : «اعملوا» ، والتصويب من طبعة اُخرى وبحار الأنوار .
5- .سعد السعود : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 283 ح 11 .
6- .غرر الحكم : ح 4760 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 222 ح 4319 .

ص: 313

و _ رايزنى (مشورت)
ز _ تقوا
ح _ جهاد با نفس

حديث8998.الإمام الصادق عليه السلام :الدرّ المنثور_ به نقل از ابن دينار _: خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد : «كفش هايى آهنى و عصايى بردار ، آن گاه در زمين گردش كن و از عبرت ها و نشانه ها[ى گذشتگان ]جستجو كن تا كفش هايت ساييده شود و عصايت بشكند» .8996.سُنَن أبى داوود ( _ به نقل از يوسف بن عبد اللّه بن سلّام، از مادر ب ) داوود عليه السلام :به دانشمند بگو كه عصا و كفشى آهنين بر گزيند و در جستجوى دانش حركت كند تا عصايش بشكند و كفش هايش پاره شود .و _ رايزنى (مشورت)8998.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :آن كه با خردمندان به رايزنى مى پردازد ، از پرتوِ خرد ، نورانى مى گردد .ز _ تقوا9000.صحيح البخاري عن أبي إسحاق :سعد السعود_ به نقل از كتابى كه در آن ، سنن ادريس آمده بود _: بدانيد و يقين كنيد كه تقواى خداوند، بلندترين حكمت و بزرگ ترين نعمت است و همان وسيله اى است كه به «خوبى» دعوت مى كند و درهاى نيكى ، فهم و خرد را مى گشايد .ح _ جهاد با نفس8999.الخصال ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) امام على عليه السلام :با شهوتت مبارزه كن و بر خشمت غالب آى و با عادت هاى زشتت مخالفت كن تا جانت پرورش يابد ، خردت به كمال رسد و پاداش پروردگارت را به كمال برسانى .

.

ص: 314

9000.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابو اسحاق _ ) الإمام الصادق عليه السلام :كَتَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام إلى بَعضِ أصحابِهِ يَعِظُهُ : اُوصيكَ ونَفسي بِتَقوى مَن لا تَحِلُّ مَعصِيَتُهُ ولا يُرجى غَيرُهُ ولاَ الغِنى إلاّ بِهِ ، فَإِنَّ مَنِ اتَّقَى اللّهَ جَلَّ وعَزَّ وقَوِيَ وشَبِعَ ورَوِيَ ورُفِعَ عَقلُهُ عَن أهلِ الدُّنيا ، فَبَدَنُهُ مَعَ أهلِ الدُّنيا وقَلبُهُ وعَقلُهُ مُعايِنُ الآخِرَةِ ، فَ_أَطفَأَ بِضَوءِ قَلبِهِ ما أبصَرَت عَيناهُ مِن حُبِّ الدُّنيا فَقَذَّرَ حَرامَها ، وجانَبَ شُبُهاتِها ، وأضَرَّ وَاللّهِ بِالحَلالِ الصّافي ، إلاّ ما لابُدَّ لَهُ مِن كِسرَةٍ مِنهُ يَشُدُّ بِها صُلبَهُ ، وثَوبٍ يُواري بِهِ عَورَتَهُ مِن أغلَظِ ما يَجِدُ وأخشَنِهِ ، ولَم يَكُن لَهُ فيما لا بُدَّ لَهُ مِنهُ ثِقَةٌ ولا رَجاءٌ ، فَوَقَعَت ثِقَتُهُ ورَجاؤُهُ عَلى خالِقِ الأَشياءِ ، فَجَدَّ وَاجتَهَدَ وأتعَبَ بَدَنَهُ حَتّى بَدَتِ الأَضلاعُ وغارَتِ العَينانِ ، فَأَبدَلَ اللّهُ لَهُ مِن ذلِكَ قُوَّةً في بَدَنِهِ وشِدَّةً في عَقلِهِ ، وما ذَخَرَ لَهُ فِي الآخِرَةِ أكثَرُ. (1)ط _ ذِكرُ اللّهِ9002.تفسير العيّاشي عن حَريز عَن أبي عَبدِ اللّه عليهالإمام عليّ عليه السلام :الذِّكرُ نورُ العَقلِ ، وحَياةُ النُّفوسِ ، وجِلاءُ الصُّدورِ. (2)9003.مسند ابن حنبل عن زَيد بن يثيع عن أبي بَكر :عنه عليه السلام :مَن كَثُرَ ذِكرُهُ استَنارَ لُبُّهُ. (3)9002.تفسير العيّاشى ( _ به نقل از حَريز _ ) عنه عليه السلام :مَن ذَكَرَ اللّهَ سُبحانَهُ ، أحيَا اللّهُ قَلبَهُ ونَوَّرَ عَقلَهُ ولُبَّهُ. (4)9003.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از زيد بن يثيع ، درباره ابو بكر _ ) عنه عليه السلام :الذِّكرُ يُؤنِسُ اللُّبَّ ويُنيرُ القَلبَ ويَستَنزِلُ الرَّحمَةَ. (5)9004.مسند ابن حنبل عن ابن عَبّاس :عنه عليه السلام :الذِّكرُ هِدايَةُ العُقولِ وتَبصِرَةُ النُّفوسِ. (6) .


1- .الكافي : ج 2 ص 136 ح 23 ، مشكاة الأنوار : ص 466 ح 1556 كلاهما عن أبي جميلة ، بحار الأنوار : ج 73 ص 75 ح 39 .
2- .غرر الحكم : ح 1999 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 60 ح 1532 .
3- .غرر الحكم : ح 9123 .
4- .غرر الحكم : ح 4787 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8301 .
5- .غرر الحكم : ح 1858 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 55 ح 1429 .
6- .غرر الحكم : ح 1403 .

ص: 315

ط _ ياد خدا

9005.سنن ابن ماجة عن ابن عَبّاس :امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان به يكى از يارانش نامه اى نوشت و او را چنين موعظه كرد :

«تو را و خودم را سفارش مى كنم به تقواى كسى كه نافرمانى اش روا نيست ، اميدى به غير او نيست و بى نيازى ، تنها از اوست .

هر كس تقواى خدا پيشه كند ، بزرگ مى شود ؛ عزيز مى گردد ؛ نيرومند مى شود ؛ سير و سيراب مى گردد ؛ خردش از دنيادوستان باز داشته مى شود، آن سان كه بدنش با اهل دنياست، امّا دل و خردش آخرت را مى بينند . پس با نور دل ، آنچه را چشمانش از دوستى دنيا مى بيند ، خاموش مى سازد ؛ پس حرام دنيا را ترك مى كند و از شبهه ها كناره گيرى مى نمايد و از حلالِ گوارا نيز دورى مى كند ، مگر از پاره اى كه خود را بدان استوار نگه بدارد و لباسى كه خود را بدان بپوشاند، آن هم از خشن ترين لباس ها .

[ چنين كسى] در نيازمندى ها ، به كسى تكيه نمى كند و اميد ، روا نمى دارد تا تكيه و اميدش بر آفريننده هستى قرار بگيرد .

پس تلاش و كوشش مى كند و بدن خود را به زحمت مى اندازد ، تا آن جا كه دنده هايش پيدا مى شود و چشمانش فرو مى رود . [هر كه چنين باشد، ]خداوند ، نيرويى در بدن و قوّتى در خردش جايگزين مى كند و آنچه در آخرت برايش مى اندوزد ، بيش از اين است» .ط _ ياد خدا9005.سنن ابن ماجة ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) امام على عليه السلام :ياد خداوند، روشنايى خرد و زندگى جانها و صيقل دل هاست .9006.تهذيب الأحكام عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصّادامام على عليه السلام :هر كس كه زياد به ياد خدا باشد، خردش روشنايى مى يابد .9006.تهذيب الأحكام ( _ به نقل از معاوية بن عمّار _ ) امام على عليه السلام :هر كه خداوندِ سبحان را ياد كند ، خداوند ، دلش را زنده مى دارد و خرد و انديشه اش را نورانى مى گرداند .9007.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ياد خدا خرد را مأنوس مى گرداند ، دل را روشنى مى بخشد و رحمت الهى را فرود مى آورد .9008.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ياد خدا خردها را راهنمايى مى كند و جان ها را بينا مى سازد .

.

ص: 316

ي _ الزُّهدُ فِي الدُّنيا9010.سنن الدارمي عن سَودَة بِنت زَمعَة :الإمام عليّ عليه السلام :مَن سَخَت نَفسُهُ عَن مَواهِبِ الدُّنيا فَقَدِ استَكمَلَ العَقلَ. (1)ك _ اِتِّباعُ الحَقِّ9008.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :وأمّا طاعَةُ النّاصِحِ فَيَتَشَعَّبُ مِنهَا الزِّيادَةُ فِي العَقلِ وكَمالُ اللُّبِّ. (2)9009.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :أعلام الدّين :تَذاكَرُوا العَقلَ عِندَ مُعاوِيَةَ ، فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : لا يَكمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ . فَقالَ مُعاوِيَةُ : ما في صُدورِكُم إلاّ شَيءٌ واحِدٌ. (3)9010.سنن الدّارمى ( _ به نقل از سوده ، دختر زَمعه _ ) الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : تَواضَع لِلحَقِّ تَكُن أعقَلَ النّاسِ. (4)ل _ مُجالَسَةُ الحُكَماءِ9011.سنن ابن ماجة ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ ) الإمام عليّ عليه السلام :جالِسِ الحُكَماءَ يَكمُل عَقلُكَ ، وتَشرُف نَفسُكَ ، ويَنتَفِ عَنكَ جَهلُكَ. (5)9012.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مُجالَسَةُ الحُكَماءِ حَياةُ العُقولِ وشِفاءُ النُّفوسِ. (6)م _ رَحمَةُ الجُهّال9014.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :مِن أوكَدِ أسبابِ العَقلِ رَحمَةُ الجُهّالِ. (7) .


1- .غرر الحكم : ح 8904 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 434 ح 7490 .
2- .تحف العقول : ص 18 ، علل الشرائع : ص 113 ح 9 عن وهب بن منبّه وفيه «أنّه وجد في التوراة . . .» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 119 ح 11 .
3- .أعلام الدين: ص 298 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 127 ح 11 .
4- .الكافي: ج1 ص16 ح12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول: ص 386 ، مشكاة الأنوار: ص 399 ح 1314 عن الإمام الصادق عليه السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 34 من دون إسنادٍ إلى المعصوم ، بحار الأنوار : ج 1 ص 136 ح 30 .
5- .غرر الحكم : ح 4787 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 223 ح 4351 .
6- .غرر الحكم : ح 9875 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 490 ح 9084 وفيه «العقلاء» بدل «الحكماء» .
7- .غرر الحكم : ح 9295 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 467 ح 8510 .

ص: 317

ى _ زهد در دنيا
ك _ پيروى از حق
ل _ همنشينى با حكيمان
م _ ترحّم بر نادانان

ى _ زهد در دنيا9016.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه نفْسش از نعمت هاى دنيا بگذرد ، خرد را كامل كرده است .ك _ پيروى از حق9018.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از پيروى از خيرخواهان ، فزونىِ خرد و كمالِ انديشه، سرچشمه مى گيرد .9012.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :أعلام الدين :هنگامى كه نزد معاويه از خرد سخن به ميان آمد ، امام حسين عليه السلامفرمود : «خرد ، جز با پيروى از حق، كمال نمى يابد» .

آن گاه معاويه گفت: در دل شما جز يك چيز نيست .9013.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام :لقمان به فرزندش گفت : در برابر حق ، فروتن باش تا خردمندترينِ مردمان باشى .ل _ همنشينى با حكيمان9015.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با حكيمان ، همنشينى كن تا خردت كمال يابد ، جانت گرامى گردد و نادانى ات زدوده شود .9016.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :همنشينى با حكيمان ، حيات بخش خردها و درمان جان هاست .م _ ترحّم بر نادانان9018.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :از پايدارترين اسباب خرد ، ترحّم بر نادان هاست .

.

ص: 318

ن _ الاِستِعانَةُ بِاللّهِ9019.الترغيب و الترهيب :الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ ارزُقني عَقلاً كامِلاً وعَزمًا ثاقِبًا ولُبًّا راجِحًا وقَلبًا ذَكِيًّا وعِلمًا كَثيرًا وأدَبًا بارِعًا ، وَاجعَل ذلِكَ كُلَّهُ لي ولا تَجعَلهُ عَلَيَّ ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ. (1)9020.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :بحار الأنوار :فِي المُناجاةِ الَّتي جاءَ بِها جَبرَئيلُ عليه السلام إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله: وَامحُ اللّهُمَّ رَبِّ بِالتَّوبَةِ ما ثَبَتَ مِن ذُنوبي ، وَاغسِل بِقَبولِها جَميعَ عُيوبي ، وَاجعَلها جالِيَةً لِرَينِ (2) قَلبي ، شاحِذَةً (3) لِبَصيرةِ لُبّي. (4)9021.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :الإمام المهديّ عليه السلام_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ لِمُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ العَلَوِيِّ المِصرِيِّ _: إلهي وأسأَلُكَ ... أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَهدِيَ لي قَلبي وتَجمَعَ لي لُبّي. (5)راجع : ج 2 ص 496 (الدعاء)، ج 3 ص 404 (الإستعانة باللّه في زيادة العلم) .

4 / 2ما يُقَوِّي الدِّماغَأ _ الدُّهن9024.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :الدُّهنُ يُلَيِّنُ البَشَرَةَ ، ويَزيدُ فِي الدِّماغِ. (6) .


1- .المصباح للكفعمي : ص 93 ، مستدرك الوسائل : ج 10 ص 223 ح 11900 نقلاً عن المزار القديم ، بحار الأنوار : ج 87 ص 325 ح 14 .
2- .الرَّين : كالصّدأ يغشى القلب (لسان العرب: ج 13 ص 192) .
3- .شَحذت السيف والسكّين : إذا حدَدته بالمِسَنّ وغيره (النهاية: ج 2 ص 449) .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 117 ح 17.
5- .مُهج الدعوات : ص 342 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 272 ح 34 .
6- .الكافي: ج 6 ص 519 ح 1 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال: ص 611 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول: ص 100، بحار الأنوار: ج 10 ص 90 ح 1.

ص: 319

ن _ كمك خواستن از خداوند
4 / 2 آنچه مغز را قوى مى سازد
الف _ روغن (روغن مالى)

ن _ كمك خواستن از خداوند9026.عنه صلى الله عليه و آله :امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! به من خردى كامل ، تصميمى استوار ، انديشه اى سنگين ، دلى تيز بين، دانشى بسيار و ادبى برجسته روزى كن و اينها را به سودم قرار بده و به زيانم قرار مده، به مهربانى ات، اى مهربان ترينِ مهربانان !9027.عنه صلى الله عليه و آله :بحار الأنوار_ در مناجاتى كه جبرئيل عليه السلام براى پيامبر خدا به ارمغان آورد _: بار خدايا! گناهان مرا با توبه پاك كن و با پذيرش توبه، عيب هايم را شستشو ده و آن را صيقل دهنده زنگارهاى دل ، و تيزبينى خرد قرار ده .9028.عنه صلى الله عليه و آله :امام مهدى عليه السلام_ در دعايى كه به محمّد بن على علوىِ مصرى آموخت _: خدايا! از تو مى خواهم... كه بر محمّد و خاندانش درود فرستى، و دلم را راهنمايى كنى، و انديشه ام را فراهم گردانى ... .ر . ك : ج 2 ص 497 (دعا) ، ج 3 ص 405 (يارى جستن از خدا براى افزايش دانش) .

4 / 2آنچه مغز را قوى مى سازدالف _ روغن (روغن مالى)9026.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :روغن ، پوست را نرم مى سازد و مغز را رُشد مى دهد .

.

ص: 320

9027.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :دُهنُ البَنَفسَجِ يُرزِنُ الدِّماغَ. (1)ب _ الدُّبّاء9029.عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فيما أوصى بِهِ عَلِيًّا عليه السلام _: يا عَلِيُّ ، عَلَيكَ بِالدُّبّاءِ (2) فَكُلهُ، فَإِنَّهُ يَزيدُ فِي الدِّماغِ وَالعَقلِ. (3)9030.الترغيب والترهيب عن إبن مسعود عن رسول اللّه صلى اكنزالعمّال عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُكثِرُ مِن أكلِ الدُّبّاءِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّكَ لَتُحِبُّ الدُّبّاءَ!

فَقالَ : الدُّبّاءُ يُكثِرُ الدِّماغَ ويَزيدُ فِي العَقلِ. (4)9031.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِالقَرعِ ، فَإِنَّهُ يَزيدُ فِي العَقلِ ويُكَبِّرُ الدِّماغَ. (5)9032.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :كُلُوا اليَقطينَ فَلَو عَلِمَ اللّهُ أنَّ شَجَرَةً أخَفُّ مِن هذِهِ لَأَنبَتَها عَلى أخي يونُسَ . إذَا اتَّخَذَ أحَدُكُم مَرَقًا فَليُكثِر فيهِ مِنَ الدُّبّاءِ ، فَإِنَّهُ يَزيدُ فِي الدِّماغِ وفِي العَقلِ. (6)ج _ السَّفَرجَل9030.الترغيب و الترهيب ( _ به نقل از ابن مسعود _ ) الإمام الرّضا عليه السلام :عَلَيكُم بِالسَّفَرجَلِ ، فَإِنَّهُ يَزيدُ فِي العَقلِ. (7) .


1- .الكافي: ج 6 ص 522 ح 8 عن محمّد بن سوقة، بحار الأنوار: ج 62 ص 223 ح 8.
2- .الدُّبّاء : القَرع (النهاية : ج 2 ص 96) .
3- .الكافي : ج 6 ص 371 ح 7 عن أحمد بن أبي عبداللّه عن أبيه عن بعض أصحابنا عن الإمام الكاظم عليه السلام .
4- .كنز العمّال : ج 15 ص 455 ح 41808 نقلاً عن الديلمي .
5- .شعب الإيمان: ج 5 ص 102 ح 5947 عن عطاء ، كنز العمّال: ج 10ص 44 ح 28276 وراجع المعجم الكبير: ج 22 ص 63 ح 152.
6- .مكارم الأخلاق: ج 1 ص 383 ح 1283 عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 288 ح 16 ؛ الفردوس: ج 3 ص 244 ح 4719 عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 15 ص 280 ح 40990 .
7- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 373 ح 1236 ، المحاسن : ج 2 ص 367 ح 2282 عن السيّاري رفعه وفيه «عليكم بالسفرجل فكلوه ؛ فإنّه يزيد في العقل والمروءة» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 171 ح 19 .

ص: 321

ب _ كدو
ج _ گلابى

9031.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :روغن بنفشه، مغز را تقويت مى كند .ب _ كدو9033.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _: اى على! بر تو باد [خوردن] كدو . آن را بخور كه مغز و خرد را زياد مى كند .9034.الترغيب والترهيب عن عائشة :كنز العمّال_ به نقل از اَنَس _: پيامبر خدا بسيار كدو مى خورد . گفتم : اى پيامبر خدا! شما كدو را دوست مى داريد!

فرمود : «كدو، مغز را زياد مى كند و بر خرد ، مى افزايد» .9035.الترغيب والترهيب عن أنس بن مالك :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد [خوردن] كدو؛ زيرا بر خرد مى افزايد و مغز را بزرگ مى كند .9036.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كدوى حلوايى بخوريد . پس اگر خداوند مى دانست كه درختى سبُك تر از آن هست ، آن را براى برادرم يونس مى روياند . هر كس از شما آب گوشت درست كرد ، در آن ، كدو بسيار بريزد؛ زيرا بر مغز و خرد مى افزايد .ج _ گلابى9033.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام رضا عليه السلام :بر شما باد [خوردن] گلابى كه بر خرد مى افزايد .

.

ص: 322

د _ الكَرَفس9035.الترغيب و الترهيب ( _ به نقل از اَنَس بن مالك _ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله:عَلَيكُم بِالكَرَفسِ، فَإِنَّهُ إن كانَ شَيءٌ يَزيدُ فِيالعَقلِ فَهُوَ هُوَ. (1)ه _ اللَّحم9037.ثواب الأعمال ( _ به نقل از مسعدة بن صدقه _ ) الإمام الصادق عليه السلام :اللَّحمُ يُنبِتُ اللَّحمَ ويَزيدُ فِي العَقلِ ، ومَن تَرَكَ أكلَهُ أيّامًا فَسَدَ عَقلُهُ. (2)9038.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن تَرَكَ أكلَ اللَّحمِ أربَعينَ صَباحًا ساءَ خُلُقُهُ وفَسَدَ عَقلُهُ ، ومَن ساءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنوا في اُذُنِهِ بِالتَّثويبِ (3) . (4)و _ اللُّبان9040.عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِاللُّبانِ (5) ؛ فَإِنَّهُ يَمسَحُ الحَرَّ (6) مِنَ القَلبِ كَما يَمسَحُ الإِصبَعُ العَرَقَ عَنِ الجَبينِ ، ويَشُدُّ الظَّهرَ ، ويَزيدُ فِي العَقلِ ، ويُذَكِّي الذِّهنَ ، ويَجلُو البَصَرَ ، ويُذهِبُ النِّسيانَ. (7)9041.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :أطعِموا حَبالاكُمُ اللُّبانَ ؛ فَإِنَّ الصَّبِيَّ إذا غُذِّيَ في بَطنِ اُمِّهِ بِاللُّبانِ اشتَدَّ قَلبُهُ وزيدَ في عَقلِهِ. (8) .


1- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 11 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 300 .
2- .طبّ الأئمّة عليهم السلام : ص 139 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 72 ح 68 .
3- .ثوّب الداعي تثويبًا : ردّد صوته ، ومنه التثويب في الأذان (المصباح المنير : ص 87) .
4- .طبّ الأئمّة عليهم السلام : ص 139 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 72 ح 68 .
5- .اللُّبان : ضَربٌ من العِلْك (لسان العرب : ج 5 ص 153) .
6- .في بحار الأنوار : ج 76 ص 321 «الحزن» وهو الأنسب .
7- .بحار الأنوار: ج 62 ص 294 ، مستدرك الوسائل: ج 16 ص 374 ح 20228.
8- .الكافي : ج 6 ص 23 ح 6 عن أبي زياد عن الإمام الحسن عليه السلام وراجع بحار الأنوار : ج 66 ص 444 ح 8 .

ص: 323

د _ كرفس
ه _ گوشت
و _ كُندُر

د _ كرفس9038.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد [خوردن] كرفس؛ زيرا اگر چيزى بر خرد بيفزايد، كرفس است .ه _ گوشت9040.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :گوشت ، گوشت مى آورد و بر خرد مى افزايد . هر كس كه چند روز گوشت را كنار بنهد ، خردش تباه مى گردد .9041.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :هر كس كه چهل روز خوردن گوشت را ترك كند ، بد اخلاق مى شود و خردش تباه مى گردد. و هر كس كه بد اخلاق شد ، در گوشش به آواز ، اذان بگوييد (1) .و _ كُندُر9043.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد [ خوردن] كُندُر (2) ؛ زيرا حرارت قلب را از ميان مى برد ، همان گونه كه انگشت ، عرق پيشانى را پاك مى كند . [كُندُر، ]كمر را محكم مى كند ، خرد را افزايش مى دهد ، ذهن را تيز مى گرداند، چشم را جلا مى دهد و فراموشى را از ميان مى برد .9044.الترغيب والترهيب عن أبي سعيد الخدري :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زنان باردار كُندُر بخورانيد؛ زيرا هنگامى كه كودك در رحِمِ مادر از شيرْ تغذيه مى كند، دلش قوى مى گردد و مغزش فزونى مى گيرد .

.


1- .يادآورى مى شود كه سند اين دو حديث ، مرسل است و اعتبار ندارد ، گذشته از اين كه ممكن است مقصود ، تأثير اقتضايى باشد ، نه ارتباط حقيقى (عِلّى و معلولى) .
2- .كُنْدُر : صمغى كه آن را مصطكى خوانند و بعضى گويند مصطكى هم نوعى كندر است و كندر، همان لُبان است. و بعضى گويند كندر، درختى است شبيه به درخت پسته ؛ ليكن بارى و ميوه اى و تخمى ندارد . صمغ آن را به نام آن درخت خوانند (ر . ك : لغت نامه دهخدا : ج 11 ص 16423) .

ص: 324

ز _ الخَلّ9044.الترغيب و الترهيب ( _ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ ) الإمام الصادق عليه السلام :الخَلُّ يَشُدُّ العَقلَ. (1)9045.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الكافي عن محمّد بن عليّ الهمدانيّ :إنَّ رَجُلاً كانَ عِندَ الرِّضا عليه السلام بِخُراسانَ فَقُدِّمَت إلَيهِ مائِدَةٌ عَلَيها خَلٌّ ومِلحٌ فَافتَتَحَ عليه السلام بِالخَلِّ ، فَقالَ الرَّجُلُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أمَرتَنا أن نَفتَتِحَ بِالمِلحِ ؟ !

فَقالَ : هذا مِثلُ هذا _ يَعنِي الخَلَّ _ وإنَّ الخَلَّ يَشُدُّ الذِّهنَ ويَزيدُ فِي العَقلِ. (2)ح _ السَّداب9045.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :أبو الحسن عليه السلام :السَّدابُ (3) يَزيدُ فِي العَقلِ. (4)ط _ العَسَل9047.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام :فِي العَسَلِ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ ، مَن لَعِقَ لَعقَةَ عَسَلٍ عَلَى الرّيقِ يَقطَعُ البَلغَمَ ، ويَحسِمُ الصُّفرَةَ ، ويَمنَعُ المِرَّةَ السَّوداءَ ، ويُصَفِّي الذِّهنَ ، ويُجَوِّدُ الحِفظَ إذا كانَ مَعَ اللُّبانِ الذَّكَرِ. (5) .


1- .الكافي : ج 6 ص 329 ح 2 عن سليمان بن خالد وح 5 عن إسماعيل بن جابر، المحاسن : ج 2 ص 282 ح 1913 و ح 1914 كلاهما عن سليمان بن خالد ، بحار الأنوار : ج 66 ص 301 ح 1 .
2- .الكافي : ج 6 ص 329 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 286 ح 1931 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 303 ح 14 .
3- .السَّداب : هي شجرة كثيرة الأغصان ذات أوراق صغيرة ورائحة كريهة ، أزهارها صفراء اللون ، وحَبّها مثلّث الشكل ، وكلّ ثلاث حبّات منها قد جُمعن داخل غشاءٍ واحد ، لها استعمالات طبيّة ، ويقال لها بالعربيّة : سَذاب (مترجم عن فرهنگ صبا : ص 576) .
4- .الكافي : ج 6 ص 367 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 322 ح 2088 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 241 ح 1 .
5- .الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 346 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 261 ح 7 .

ص: 325

ز _ سركه
ح _ سُداب
ط _ عسل

ز _ سركه9047.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :سركه، مغز را محكم مى سازد .9048.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به عبد اللّه بن مسعود _ ) الكافى_ به نقل از محمّد بن على همدانى _: مردى نزد امام رضا عليه السلام در خراسان بود . نزد ايشان خوانى گستردند كه بر آن ، سركه و نمك بود . ايشان غذا را با خوردن سركه آغاز نمود . آن مرد گفت : فدايت شوم! به ما فرمان دادى كه با نمك آغاز كنيم ؟

فرمود : «اين (سركه) مانند آن است . سركه ، ذهن را استوار مى كند و بر خرد مى افزايد» .ح _ سُداب9049.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام :سُداب (1) بر خرد مى افزايد .ط _ عسل9051.عنه صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام :عسل، درمان هر دردى است . هر كس انگشتى عسل را ناشتا بليسد ، بلغَمش را از ميان مى برد ، صفراى او را ريشه كن مى كند و از تلخىِ سودا پيشگيرى مى نمايد. [عسل،] ذهن را پيراسته مى سازد و اگر با كُندُر نر (2) خورده شود ، حافظه را قوى مى كند .

.


1- .سُداب، گياهى است از تيره انارى ها با گل هاى زرد و برگ هاى شبيه سعتر و بوى بد كه خاصيت دارويى دارد. برخى نيز آن را اسپند كوهى معنا كرده اند.
2- .. ظاهرا مراد از كُندُر نر ، كندرى است كه از درخت نر گرفته مى شود . علاّمه مجلسى ، كندر سفيد نر را بهترين نوع كندر مى داند (ر . ك : مرآة العقول : ج 21 ص 41) .

ص: 326

ي _ الرُّمّانُ مَعَ شَحمِهِ9053.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :كُلُوا الرُّمّانَ بِشَحمِهِ ، فَإِنَّهُ يَدبَغُ المِعدَةَ ويَزيدُ فِي الذِّهنِ. (1)ك _ الماء9051.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الكافي عن أبي طيفور المتطبّب :دَخَلتُ عَلى أبِي الحَسَنِ الماضي عليه السلام فَنَهَيتُهُ عَن شُربِ الماءِ .

فَقالَ عليه السلام : وما بَأسٌ بِالماءِ وهُوَ يُديرُ الطَّعامَ فِي المِعدَةِ ، ويُسَكِّنُ الغَضَبَ ويَزيدُ فِي اللُّبِّ ، ويُطفِي المِرارَ. (2)ل _ الحِجامَة9053.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحِجامَةُ تَزيدُ العَقلَ وتَزيدُ الحافِظَ حِفظًا. (3)9054.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :الحِجامَةُ عَلَى الرّيقِ أمثَلُ ، وهِيَ تَزيدُ فِي العَقلِ ، وتَزيدُ فِي الحِفظِ ، وتَزيدُ الحافِظَ حِفظًا. (4)م _ الفَرفَخ9056.الإمام الصادق عليه السلام :رسول اللّه صلى الله عليه و آله:عَلَيكُم بِالفَرفَخِ ؛ فَهِيَ المُكَيِّسَةُ ، فَإِنَّهُ إن كانَ شَيءٌ يَزيدُ فِي العَقلِ فَهِيَ. (5) .


1- .الكافي: ج 6 ص 354 ح 12 عن صالح بن عقبة، المحاسن: ج 2 ص 356 ح 2232 عن النوفلي، بحار الأنوار: ج 66 ص 160 ح 27.
2- .الكافي : ج 6 ص 381 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 398 ح 2391 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 456 ح 42 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 174 ح 518 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 126 ح 82 ؛ الفردوس: ج 2 ص 154 ح 2781 عن ابن عمر.
4- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1154 ح 3488 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 10 ح 28110 .
5- .المحاسن: ج 2 ص 323 ح 2094 عن حمّاد بن زكريّا النخعيّ ، مكارم الأخلاق: ج 1 ص 390 ح 1314 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «فهي المُكيِّسة» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 234 ح 3 .

ص: 327

ى _ انار با لايه نازك آن
ك _ آب
ل _ حجامت كردن
م _ خُرفه

ى _ انار با لايه نازك آن9055.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در سفارش به امام على عليه السلام _ ) امام صادق عليه السلام :انار را با لايه نازكش بخوريد؛ زيرا معده را پاكسازى مى كند و بر ذهن مى افزايد .ك _ آب9057.عنه عليه السلام :الكافى_ به نقل از ابو طيفور طبيب _: بر امام كاظم عليه السلاموارد شدم و ايشان را از نوشيدن آب ، بر حذر داشتم .

فرمود : «نوشيدن آب ، بى زيان است ؛ بلكه غذا را در معده مى چرخاند ، خشم را فرو مى برد، بر مغز مى افزايد و تلخه (1) را از ميان مى برد» .ل _ حجامت كردن9058.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حجامت ، بر خرد مى افزايد و حافظه را زياد مى كند .9059.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حجامت ناشتا، سودمندتر است . حجامت، خرد را افزايش مى دهد ، حافظه را زياد مى كند و بر حافظه حافظان مى افزايد .م _ خُرفه9058.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد [خوردن] خُرفه ؛ زيرا زيركى مى بخشد . به راستى كه اگر چيزى بر خرد بيفزايد ، همان خرفه است .

.


1- .تلخه : خلط صفرا .

ص: 328

ن _ الاُترُجّ9060.عوالى اللآلى :رسول اللّه صلى الله عليه و آله:عَلَيكُم بِالاُترُجِّ (1) ؛ فَإِنَّهُ يُنيرُ الفُؤادَ ويَزيدُ فِي الدِّماغِ. (2)س _ الباقِلّى9062.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :أكلُ الباقِلّى يُمَخِّخُ السّاقَينِ ، ويَزيدُ فِي الدِّماغِ. (3)راجع : ص 212 (زيادة العقل ونقصانه في أدوار الحياة) .

.


1- .الاُتْرُجّ : شجرٌ يعلو ، ناعم الأغصان والورق والثمر ، وثمره كالليمون الكبار ، وهو ذهبيّ اللون ، ذكيّ الرائحة ، حامض الماء (المعجم الوسيط : ج 1 ص 4) .
2- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله: ص 8 ، بحار الأنوار: ج 62 ص 297 ، مستدرك الوسائل: ج 16 ص 407 ح 20357 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 297 .
3- .الكافي: ج 6 ص 344 ح 1 ، المحاسن: ج 2 ص 309 ح 2028 كلاهما عن محمّد بن عبداللّه ، بحار الأنوار : ج 62 ص 283 .

ص: 329

ن _ تُرُنج
س _ باقلا

ن _ تُرُنج9065.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تُرُنج بخوريد ؛ زيرا دل را روشنى مى بخشد و بر مغز مى افزايد .س _ باقلا9067.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :خوردن باقلا ، ساق ها را مغزدار مى كند و بر مغز مى افزايد .ر . ك : ص 213 (فزونى و كاستى خرد در دوران زندگى) .

.

ص: 330

الفصل الخامس : علامات العقل5 / 1جُنودُ العَقلِ وَالجَهلِ9065.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الكافي عن سماعة بن مهران :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام وعِندَهُ جَماعَةٌ مِن مَواليهِ ، فَجَرى ذِكرُ العَقلِ وَالجَهلِ ، فَقالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : اِعرِفُوا العَقلَ وجُندَهُ وَالجَهلَ وجُندَهُ تَهتَدوا .

قالَ سَماعَةُ : فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لا نَعرِفُ إلاّ ما عَرَّفتَنا .

فَقالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ العَقلَ وهُوَ أوَّلُ خَلقٍ مِنَ الرّوحانِيّينَ عَن يَمينِ العَرشِ مِن نورِهِ ، فَقالَ لَهُ : أدبِر فَأَدبَرَ ؛ ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل فَأَقبَلَ (1) ؛ فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ

وتَعالى : خَلَقتُكَ خَلقًا عَظيمًا وكَرَّمتُكَ عَلى جَميعِ خَلقي . 2

قالَ : ثُمَّ خَلَقَ الجَهلَ مِنَ البَحرِ الاُجاجِ ظُلمانِيًّا فَقالَ لَهُ : أدبِر فَأَدبَرَ ؛ ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل فَلَم يُقبِل ، فَقالَ لَهُ : اِستَكبَرتَ ، فَلَعَنَهُ .

ثُمَّ جَعَلَ لِلعَقلِ خَمسَةً وسَبعينَ جُندًا ، فَلَمّا رَأَى الجَهلُ ما أكرَمَ اللّهُ بِهِ العَقلَ وما أعطاهُ ، أضمَرَ لَهُ العَداوَةَ .

فَقالَ الجَهلُ : يا رَبِّ ، هذا خَلقٌ مِثلي خَلَقتَهُ وكَرَّمتَهُ وقَوَّيتَهُ وأنَا ضِدُّهُ ولا قُوَّةَ لي بِهِ فَأَعطِني مِنَ الجُندِ مِثلَ ما أعطَيتَهُ .

فَقالَ عز و جل : نَعَم ، فَإِن عَصَيتَ بَعدَ ذلِكَ أخرَجتُكَ وجُندَكَ مِن رَحمَتي .

قالَ : قَد رَضيتُ .

فَأَعطاهُ خَمسَةً وسَبعينَ جُندًا . فَكانَ مِمّا أعطَى العَقلَ مِنَ الخَمسَةِ وَالسَّبعينَ الجُندَ :

الخَيرُ وهُوَ وَزيرُ العَقلِ ، وجَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وهُوَ وَزيرُ الجَهلِ .

وَالإِيمانُ وضِدَّهُ الكُفرَ .

وَالتَّصديقُ وضِدَّهُ الجُحودَ .

وَالرَّجاءُ وضِدَّهُ القُنوطَ .

وَالعَدلُ وضِدَّهُ الجَورَ .

وَالرِّضا وضِدَّهُ السَّخَطَ .

وَالشُّكرُ وضِدَّهُ الكُفرانَ .

وَالطَّمَعُ وضِدَّهُ اليَأسَ .

وَالتَّوَكُّلُ وضِدَّهُ الحِرصَ .

وَالرَّأفَةُ وضِدَّهَا القَسوَةَ .

وَالرَّحمَةُ وضِدَّهَا الغَضَبَ .

وَالعِلمُ وضِدَّهُ الجَهلَ .

وَالفَهمُ وضِدَّهُ الحُمقَ .

وَالعِفَّةُ وضِدَّهَا التَّهَتُّكَ .

وَالزُّهدُ وضِدَّهُ الرَّغبَةَ .

وَالرِّفقُ وضِدَّهُ الخُرقَ .

وَالرَّهبَةُ وضِدَّهُ الجُرأةَ .

وَالتَّواضُعُ وضِدَّهُ الكِبرَ .

وَالتُّؤَدَةُ وضِدَّهَا التَّسَرُّعَ .

وَالحِلمُ وضِدَّهَا السَّفَهَ .

وَالصَّمتُ وضِدَّهُ الهَذَرَ .

وَالاِستِسلامُ وضِدَّهُ الاِستِكبارَ .

وَالتَّسليمُ وضِدَّهُ الشَّكَّ .

وَالصَّبرُ وضِدَّهُ الجَزَعَ .

وَالصَّفحُ وضِدَّهُ الاِنتِقامَ .

وَالغِنى وضِدَّهُ الفَقرَ .

وَالتَّذَكُّرُ وضِدَّهُ السَّهوَ .

وَالحِفظُ وضِدَّهُ النِّسيانَ .

وَالتَّعَطُّفُ وضِدَّهُ القَطيعَةَ .

وَالقُنوعُ وضِدَّهُ الحِرصَ .

وَالمُؤاساةُ وضِدَّهَا المَنعَ .

وَالمَوَدَّةُ وضِدَّهَا العَداوَةَ .

وَالوَفاءُ وضِدَّهُ الغَدرَ .

وَالطّاعَةُ وضِدَّهَا المَعصِيَةَ .

وَالخُضوعُ وضِدَّهُ التَّطاوُلَ .

وَالسَّلامَةُ وضِدَّهَا البَلاءَ .

وَالحُبُّ وضِدَّهُ البُغضَ .

وَالصِّدقُ وضِدَّهُ الكَذِبَ .

وَالحَقُّ وضِدَّهُ الباطِلَ .

وَالأَمانَةُ وضِدَّهَا الخِيانَةَ .

وَالإِخلاصُ وضِدَّهُ الشَّوبَ .

وَالشَّهامَةُ وضِدَّهَا البَلادَةَ .

وَالفَهمُ وضِدَّهُ الغَباوَةَ .

وَالمَعرِفَةُ وضِدَّهَا الإِنكارَ .

وَالمُداراةُ وضِدَّهَا المُكاشَفَةَ .

وسَلامَةُ الغَيبِ وضِدَّهَا المُماكَرَةَ .

وَالكِتمانُ وضِدَّهُ الإِفشاءَ .

وَالصَّلاةُ وضِدَّهَا الإِضاعَةَ .

وَالصَّومُ وضِدَّهُ الإِفطارَ .

وَالجِهادُ وضِدَّهُ النُّكولَ .

وَالحَجُّ وضِدَّهُ نَبذَ الميثاقِ .

وصَونُ الحَديثِ وضِدَّهُ النَّميمَةَ .

وبِرُّ الوالِدَينِ وضِدَّهُ العُقوقَ .

وَالحَقيقَةُ وضِدَّهَا الرِّياءَ .

وَالمَعروفُ وضِدَّهُ المُنكَرَ .

وَالسَّترُ وضِدَّهُ التَّبَرُّجَ .

وَالتَّقِيَّةُ وضِدَّهَا الإِذاعَةَ .

وَالإِنصافُ وضِدَّهُ الحَمِيَّةَ .

وَالتَّهيِئَةُ وضِدَّهَا البَغيَ .

وَالنَّظافَةُ وضِدَّهَا القَذَرَ .

وَالحَياءُ وضِدَّهَا الجَلَعَ .

وَالقَصدُ وضِدَّهُ العُدوانَ .

وَالرّاحَةُ وضِدَّهَا التَّعَبَ .

وَالسُّهولَةُ وضِدَّهَا الصُّعوبَةَ .

وَالبَرَكَةُ وضِدَّهَا المَحقَ .

وَالعافِيَةُ وضِدَّهَا البَلاءَ .

وَالقَوامُ وضِدَّهُ المُكاثَرَةَ .

وَالحِكمَةُ وضِدَّهَا الهَوى .

وَالوَقارُ وضِدَّهُ الخِفَّةَ .

وَالسَّعادَةُ وضِدَّهَا الشَّقاوَةَ .

وَالتَّوبَةُ وضِدَّهَا الإِصرارَ .

وَالاِستِغفارُ وضِدَّهُ الاِغتِرارَ .

وَالمُحافَظَةُ وضِدَّهَا التَّهاوُنَ .

وَالدُّعاءُ وضِدَّهُ الاِستِنكافَ .

وَالنَّشاطُ وضِدَّهُ الكَسَلَ .

وَالفَرَحُ وضِدَّهُ الحُزنَ .

وَالاُلفَةُ وضِدَّهَا الفُرقَةَ .

وَالسَّخاءُ وضِدَّهُ البُخلَ .

فَلا تَجتَمِعُ هذِهِ الخِصالُ كُلُّها مِن أجنادِ العَقلِ إلاّ في نَبِيٍّ أو وَصِيِّ نَبِيٍّ ، أو مُؤمِنٍ قَدِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ ، وأمّا سائِرُ ذلِكَ مِن مَوالينا فَإِنَّ أحَدَهُم لا يَخلو مِن أن يَكونَ فيهِ بَعضُ هذِهِ الجُنودِ حَتّى يَستَكمِلَ ويَنقى مِن جُنودِ الجَهلِ، فَعِندَ ذلِكَ يَكونُ فِي الدَّرَجَةِ العُليا مَعَ الأَنبِياءِ وَالأَوصِياءِ ، وإنَّما يُدرَكُ ذلِكَ بِمَعرِفَةِ العَقلِ وجُنودِهِ ، وبِمُجانَبَةِ الجَهلِ وجُنودِهِ ، وَفَّقَنَا اللّهُ وإيّاكُم لِطاعَتِهِ ومَرضاتِهِ. (2) .


1- .شرح المولى محمّد صالح المازندراني هذا الحديث بما يلي : «فقال له : أدبر فأدبر» : أمره بالهبوط من عالم الملكوت والنور إلى عالم الظلمات والشرور والتوجّه إلى ما يلايمه من المشتهيات والنظر إلى ما فيه هواه من المستلذّات، فهبط لما في ذلك من مصلحة وهي ابتلاء العباد ونظام البلاد وعمارة الأرض، إذ لولا ذلك لكان النّاس بمنزلة الملائكة عارين عن حلية التناكح والتناسل والزراعة وتعمير الأرض، وبطل الغرض المطلوب من هذا النوع من الخلق، وبطل خلافة الأرض، ولزم من ذلك بطلان الثواب والعقاب وعدم انكشاف صفات الباري وانجلاء حقائقها وآثارها ، مثل العدالة والانتقام والجبّاريّة والقهّاريّة والعفو والغفران وغيرها.
2- .الكافي : ج 1 ص 21 ح 14 ، علل الشرائع : ص 113 ح 10 ، تحف العقول: ص 400 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 109 ح 7 .

ص: 331

فصل پنجم : نشانه هاى خرد
5 / 1 سپاهيان خرد و نادانى

فصل پنجم : نشانه هاى خرد5 / 1سپاهيان خرد و نادانى9069.عنه صلى الله عليه و آله :الكافى_ به نقل از سماعه بن مهران _: نزد امام صادق عليه السلام بودم و گروهى از دوستداران ايشان در آن جا حضور داشتند . سخن از خرد و نادانى به ميان آمد . امام صادق عليه السلامفرمود : «خرد و سپاهيانش و نادانى و سپاهيانش را بشناسيد تا هدايت يابيد» . (1)

گفتم : جانم به فدايت! نمى دانيم ، جز آنچه شما ما را بر آن آگاه ساخته ايد .

آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند ، خرد را كه نخستين آفريده روحانى است ، از سَمت راست عرش ، از نور خود بيافريد . آن گاه بدو فرمود : باز گرد . پس برگشت. سپس به او گفت: روى آور . پس روى آورد . (2) سپس خداوند

متعال فرمود: تو را آفريدم، آفريدنى بزرگ وتو را برهمه مخلوقاتم گرامى داشتم ». 3

سپس [خداوند ،] نادانى را از درياى شور و ظلمانى بيافريد و به او گفت: باز گرد . پس برگشت. سپس بدو فرمود : روى آور . پس روى نياورد. خداوند به او فرمود : بزرگى فروختى . پس بر او لعنت فرستاد .

آن گاه براى خرد ، هفتاد و پنج سرباز قرار داد . وقتى نادانى ، كرامتى را كه خداوند به خرد داد ، مشاهده كرد ، كينه او را به دل گرفت و گفت : اى پروردگار ! اين ، آفريده اى است مانند من. او را آفريدى ، كرامت بخشيدى، نيرومند ساختى و من ، بر خلاف اويم و نيرويى ندارم . به من هم سپاهيانى مانند خرد ببخشاى .

خداوند پذيرفت و فرمود : اگر پس از آن ، نافرمانى كردى، تو و سپاهيانت را از رحمت خويش بيرون مى سازم .

نادانى، رضايت داد. آن گاه خداوند به وى هفتاد و پنج سرباز بخشيد.

هفتاد و پنج سربازى كه خداوند به خرد بخشيد ، عبارت اند از :

خير كه وزير خرد است و ضدّ آن شر است كه وزير نادانى است ؛

ايمان كه ضدّ آن ، كفر است؛

تصديق (گواهى دادن) كه ضدّ آن ، انكار (پنهان سازى) است ؛

اميد كه ضدّ آن ، يأس است ؛

عدالت كه ضدّ آن ، ستم است ؛

خوشنودى كه ضدّ آن ، خشم است ؛

سپاسگزارى كه ضدّ آن ، ناسپاسى است ؛

طمع كه ضدّ آن ، نااميدى [از ديگران ]است ؛

توكّل كه ضدّ آن ، آز است ؛

مهربانى كه ضدّ آن ، سنگ دلى است ؛

رحمت كه ضدّ آن ، غضب است ؛

دانش كه ضدّ آن ، نادانى است ؛

فهم كه ضدّ آن ، حماقت است ؛

عفّت كه ضدّ آن ، پرده درى است ؛

زهد (بى ميلى) كه ضدّ آن ، رغبت (ميل داشتن) است ؛

مدارا كه ضدّ آن ، درشتى است ؛

هراس كه ضدّ آن ، بى باكى است ؛

فروتنى كه ضدّ آن ، تكبّر است؛

آرامى كه ضدّ آن ، شتاب زدگى است؛

بردبارى كه ضدّ آن ، نابردبارى است؛

خاموشى كه ضدّ آن ، پُرگويى است ؛

رام بودن كه ضدّ آن ، گردنكشى است؛

تسليم كه ضدّ آن ، ترديد است ؛

شكيبايى كه ضدّ آن ، بى تابى است ؛

چشم پوشى كه ضدّ آن ، كينه توزى است ؛

بى نيازى كه ضدّ آن ، تنگ دستى است ؛

به ياد آوردن كه ضدّ آن ، بى خبرى است؛

در خاطر نگه داشتن كه ضدّ آن ، فراموشى است ؛

مهرورزى كه ضدّ آن ، بريدن (جدايى) است ؛

قناعت كه ضدّ آن ، حرص است ؛

همدردى كه ضدّ آن ، دريغ داشتن است ؛

دوستى كه ضدّ آن ، دشمنى است ؛

پيمان دارى كه ضدّ آن ، خيانت است ؛

فرمانبردارى كه ضدّ آن ، نافرمانى است ؛

فروتنى كه ضدّ آن ، گردنكشى است ؛

سلامت [ از امراض نفسانى و يا آزار ديگران] كه ضدّ آن ، گرفتارى است ؛

دوستى كه ضدّ آن ، كينه ورزى است ؛

راستگويى كه ضدّ آن ، دروغگويى است ؛

درستى كه ضدّ آن ، باطل است ؛

امانت كه ضدّ آن ، خيانت است ؛

پاك دلى كه ضدّ آن ، ناپاك دلى است ؛

زيركى كه ضدّ آن ، سرگردانى است ؛

فهميدگى كه ضدّ آن ، كودنى است ؛

معرفت كه ضدّ آن ، انكار است ؛

رازدارى كه ضدّ آن ، فاش كردن راز است ؛

يك رويى كه ضدّ آن ، دغلى است ؛

پرده پوشى كه ضدّ آن ، فاش كردن است ؛

نماز گزاردن كه ضدّ آن ، تباه كردن [ نماز ]است ؛

روزه گرفتن كه ضدّ آن ، خوردن روزه است ؛

جهاد كه ضدّ آن ، باز ايستادن از جنگ است ؛

حج گزاردن كه ضدّ آن ، پيمان شكستن است ؛

سخن نگه داشتن كه ضدّ آن ، سخن چينى است ؛

نيكى به پدر و مادر كه ضدّ آن ، آزردن آنان است ؛

حقيقت كه ضدّ آن ، رياكارى است ؛

نيكى كه ضدّ آن ، بدى است ؛

پوشيدگى كه ضدّ آن ، خودنمايى است ؛

تقيّه كه ضدّ آن ، بى پروايى است ؛

انصاف كه ضدّ آن ، جانبدارى از باطل است ؛

پايدارى در امور كه ضدّ آن ، تجاوز است ؛

پاكيزگى كه ضدّ آن ، پليدى است ؛

حيا كه ضدّ آن ، بى حيايى است ؛

ميانه روى كه ضدّ آن ، تجاوز از حدّ است ؛

آسودگى كه ضدّ آن ، خود را به رنج انداختن است ؛

آسان گيرى كه ضدّ آن ، سختگيرى است ؛

بركت داشتن كه ضدّ آن ، بى بركتى است ؛

عافيت [ از رفتار ناشايست] كه ضدّ آن، مبتلاشدن [ به رفتار ناشايست ]است؛

اعتدال كه ضدّ آن ، افزون طلبى است ؛

حكمت كه ضدّ آن ، پيروى از هوس است ؛

سنگينى (متانت) كه ضدّ آن ، سَبُكى است ؛

خوش بختى كه ضدّ آن ، نگون بختى است ؛

توبه كه ضدّ آن ، پافشارى بر گناه است ؛

آمرزش خواستن كه ضدّ آن ، طمع بيهوده بستن است ؛

مراقبت كه ضدّ آن ، سهل انگارى است ؛

دعا كه ضدّ آن ، خوددارى از دعاست ؛

شادابى كه ضدّ آن ، كسالت است ؛

شادى كه ضدّ آن ، اندوه است ؛

انس گرفتن كه ضدّ آن ، جدايى است ؛

و سخاوت كه ضدّ آن ، بخل است .

همه اين سپاهيان خرد ، جز در پيامبر ، يا جانشين وى و يا مؤمنى كه خداوند دلش را به ايمان آزموده است ، جمع نخواهد شد ؛ امّا در ديگر دوستداران ما، برخى از سپاهيان خرد جاى دارند، تا آن كه به كمال رسيده ، از سپاهيان نادانى ، پاك گردند . در اين هنگام، رتبه اى عالى همراه با پيامبران و جانشينانشان خواهند يافت . دستيابى به اين مقام بلند ، به كمك شناخت خرد و سپاهيانش ، و دورى از جهل و سربازانش حاصل خواهد شد . خداوند ، ما و شما را براى پيروى از خويش و خشنودى اش، موفّق بدارد !» .

.


1- .امام خمينى رحمه الله ، كتابى با عنوان شرح حديث جنود عقل و جهل نگاشته كه از سوى مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى رحمه الله به چاپ رسيده است .
2- .ملاّ صالح مازندرانى در شرح اين حديث نوشته است : «خداوند ، خرد را فرمان داد تا از عالَم ملكوت و نورانى به دنياى تاريكى ها و شرور فرود آيد و به خواستنى هايى كه سازگار با اوست ، توجّه كند و در لذّت هاى مطابق ميلش ، درنگ نمايد . سپس خرد ، از آن رو كه مصلحتش در آن بود ، فرود آمد . آن مصلحت ، عبارت است از : آزمودن بندگان ، سامان بخشى به شهرها و آبادانى زمين .

ص: 332

. .

ص: 333

. .

ص: 334

. .

ص: 335

. .

ص: 336

. .

ص: 337

. .

ص: 338

. .

ص: 339

. .

ص: 340

. .

ص: 341

. .

ص: 342

5 / 2آثارُ العَقلِأ _ العِلمُ وَالحِكمَةُالكتاب«يُؤْتِى الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إلاَّ أُوْلُواْ الْأَلْبَ_بِ» . (1)

«إنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أوْ ألْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ » . (2)

راجع : آل عمران : 7 ، الرعد :19 ، إبراهيم : 52 ، ص : 29 و 43 ، الزمر : 9 و 21 ، غافر : 54 .

الحديث9072.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تفسير العيّاشي عن سليمان بن خالد :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا» فَقالَ : إنَّ الحِكمَةَ المَعرِفَةُ وَالتَّفَقُّهُ فِي الدّينِ ، فَمَن فَقِهَ مِنكُم فَهُوَ حَكيمٌ. (3)9073.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _: يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ في كِتابِهِ : «إنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ» يَعني : عَقلٌ : وقالَ : «وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَ_نَ الْحِكْمَةَ». (4) قالَ : الفَهمَ وَالعَقلَ . . .

يا هِشامُ ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلاّ لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ 5 ، فَأَحسَنُهُمُ

استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً ، وأعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ...

يا هِشامُ ، كَيفَ يَزكو (5) عِندَ اللّهِ عَمَلُكَ ، وأنتَ قَد شَغَلتَ قَلبَكَ عَن أمرِ رَبِّكَ وأطَعتَ هَواكَ عَلى غَلَبَةِ عَقلِكَ ؟! . . .

يا هِشامُ ، نُصِبَ الحَقُّ لِطاعَةِ اللّهِ ، ولا نَجاةَ إلاّ بِالطّاعَةِ ، وَالطّاعَةُ بِالعِلمِ ، وَالعِلمُ بِالتَّعَلُّمِ ، وَالتَّعَلُّمُ بِالعَقلِ يُعتَقَدُ ، ولا عِلمَ إلاّ مِن عالِمٍ رَبّانِيٍّ ، ومَعرِفَةُ العِلمِ بِالعَقلِ ...

إنَّهُ لَم يَخَفِ اللّهَ مَن لَم يَعقِل عَنِ اللّهِ ، ومَن لَم يَعقِل عَنِ اللّهِ لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلى مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ يُبصِرُها ويَجِدُ حَقيقَتَها في قَلبِهِ ، ولا يَكونُ أحَدٌ كَذلِكَ إلاّ مَن كانَ قَولُهُ لِفِعلِهِ مُصَدِّقًا ، وسِرُّهُ لِعَلانِيَتِهِ مُوافِقًا ، لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ اسمُهُ لَم يَدُلَّ عَلَى الباطِنِ الخَفِيِّ مِنَ العَقلِ إلاّ بِظاهِرٍ مِنهُ ، وناطِقٍ عَنهُ. (6) .


1- .البقرة : 269 .
2- .ق : 37 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 151 ح 498 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 215 ح 25 .
4- .لقمان : 37 .
5- .الزكاة تكون بمعنى النموّ وبمعنى الطهارة ، وهنا يحتملهما (هامش المصدر).
6- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 ، تحف العقول : ص 388 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 139 ح 30 .

ص: 343

5 / 2 آثار خرد
الف _ دانش و حكمت

5 / 2آثار خردالف _ دانش و حكمتقرآن«[ خدا] به هر كس كه بخواهد، حكمت مى بخشد ، و به هر كس حكمت داده شود ، به يقين ، خيرى فراوان داده شده است ، و جز خردمندان ، كسى پند نمى گيرد» .

«قطعا در اين [ عقوبت ها] براى هر صاحب دل و حق نيوشى كه خود به گواهى مى ايستد، عبرتى است» .

ر . ك : آل عمران : آيه 7 ، رعد : آيه 19 ، ابراهيم : آيه 52 ، ص : آيه 29 و 43 ، زمر : آيه 9 و 21 ، غافر : آيه 54 .

حديث9077.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تفسير العيّاشى_ به نقل از سليمان بن خالد _: از امام صادق عليه السلامدرباره آيه: «و به هر كس حكمت داده شود ، خيرى فراوان داده شده است» ، سؤال كردم.

فرمود: «حكمت، همان شناخت و فقيه شدن در دين است . هر كس از شما كه فقيه گردد ، او حكيم است» .9078.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام_ در سفارش به هشام بن حكم _: اى هشام ! خداوند متعال در كتابش فرموده است : «قطعا در اين [عقوبت ها] براى هر صاحب دل و حق نيوشى كه خود به گواهى ايستد، عبرتى است» ؛ يعنى [براى كسى كه] خرد [دارد] .

وفرموده است: «وبه راستى، لقمان را حكمت داديم» ، [يعنى]فهم وخرد[داديم].

اى هشام ! خداوند، پيامبران و رسولانش را مبعوث نكرد، مگر بدان جهت كه از خداوند خِرد دريافت (1) كنند [ و از بصيرت الهى برخوردار گردند]. بهترين كسانى كه دعوت پيامبران را پاسخ گفتند ، آنانى هستند كه از شناختِ نيكو برخوردارند ؛ و كسانى داناتر به دستورات و شئون الهى اند كه از خردى نيكوتر بهره مندند ؛ و آنانى كه از خردى كامل تر برخوردار باشند ، به جايگاهى برجسته تر در دنيا و آخرت دست خواهند يافت .

اى هشام ! چگونه كارهايت در نزد خداوند ، پاكيزه باشد و رشد كند، با آن كه دلت از امر الهى، دورى جُسته و با پيروى از هوس ها او را بر خردت پيروز كرده اى... .

اى هشام! [ پرچم] حق براى پيروى از خداوند ، بر افراشته شده است و رستگارى ، تنها در گرو پيروى است ، و پيروى، جز با دانش ، حاصل نمى گردد . دانش با آموختن ، به دست مى آيد ، و آموختن، به خرد ، گره مى خورد . دانش را بايد از عالم ربّانى آموخت و شناخت دانش ، با خرد است ... .

كسى كه از خداوند خرد دريافت نكند [و از بصيرت الهى برخوردار نباشد]، از او نخواهد ترسيد ؛ و آن كه از خداوند، شناختى به دست نياورَد 2 ، دلش در گرو شناختى استوار كه حقيقتِ آن را بيابد ، نخواهد شد و از چنين شناختى بهره مند نخواهد گشت، مگر آن كه سخنش كارش را تصديق كند [ يعنى خود ، خوبى ها را انجام دهد و بدان امر كند و از زشتى ها دورى گزيند و از آن نهى نمايد] و درونش با آشكارش موافق باشد ؛ چرا كه خداوندِ مبارك نام ، ظاهر را نشانه باطن پنهان و سخنگوى آن قرار داد .

.


1- .ر . ك : ص 426 پ 1 .

ص: 344

9079.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ أيضًا _: يا هِشامُ ، إنَّ العَقلَ مَعَ العِلمِ ، فَقالَ : «وَ تِلْكَ الْأَمْثَ_لُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إلاَّ الْعَ__لِمُونَ». (1)9080.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ وَالعِلمُ مَقرونانِ في قَرَنٍ لا يَفتَرِقانِ ولا يَتَبايَنانِ. (2)9079.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ العَقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ ، وَالنَّفسَ مِثلُ أخبَثِ الدَّوابِّ ، فَإِن لَم تُعقَل حارَت ، فَالعَقلُ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ. (3) .


1- .الكافي: ج 1 ص 14 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 384 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 134 ح 30 .
2- .غرر الحكم : ح 1783 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 53 ح 1383 .
3- .تحف العقول: ص 15 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 117 ح 11 .

ص: 345

9080.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام_ در سفارش به هشام بن حكم _: اى هشام! به درستى كه خرد، همراه دانش است . خداوند فرمود: «اين مثال ها را براى مردم مى زنيم و جز دانشوران، آن را در نمى يابند» .9081.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد و دانش، همپاى يكديگرند و به يك رَسَن بسته اند ؛ از هم جدا نمى شوند و با هم ستيز نمى كنند .9082.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خرد، بازدارنده از نادانى است و نفْس ، به سانِ پليدترين چارپاست كه اگر مهار نگردد، سرگردان مى شود . پس خرد، مهار نادانى است . .

ص: 346

9083.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :مَن عَقَلَ فَهِمَ. (1)9084.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ أصلُ العِلمِ وداعِيَةُ الفَهمِ. (2)9085.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :بِالعُقولِ تُنالُ ذُروَةُ العُلومِ. (3)9086.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ في وَصِيَّتِهِ لعليٍّ عليه السلام _ ) عنه عليه السلام :العَقلُ مَركَبُ العِلمِ ، العِلمُ مَركَبُ الحِلمِ. (4)9081.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العِلمُ عُنوانُ العَقلِ. (5)9082.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العِلمُ يَدُلُّ عَلَى العَقلِ ، فَمَن عَلِمَ عَقَلَ. (6)9083.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :بِالعَقلِ استُخرِجَ غَورُ الحِكمَةِ ، وبِالحِكمَةِ استُخرِجَ غَورُ العَقلِ. (7)9084.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الحِكمَةُ رَوضَةُ العُقَلاءِ ونُزهَةُ النُّبَلاءِ. (8)9085.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن مَلَكَ عَقلَهُ كانَ حَكيمًا. (9)9086.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در سفارش به امام على عليه السلام _ ) الإمام الصادق عليه السلام :دِعامَةُ الإِنسانِ العَقلُ ، وَالعَقلُ مِنهُ الفِطنَةُ وَالفَهمُ وَالحِفظُ وَالعِلمُ ، وبِالعَقلِ يَكمُلُ ، وهُوَ دَليلُهُ ومُبصِرُهُ ومِفتاحُ أمرِهِ ، فَإِذا كانَ تَأييدُ عَقلِهِ مِنَ النّورِ كانَ عالِمًا حافِظًا ذاكِرًا فَطِنًا فَهِمًا ، فَعَلِمَ بِذلِكَ كَيفَ ولِمَ وحَيثُ ، وعَرَفَ مَن نَصَحَهُ ومَن غَشَّهُ ، فَإِذا عَرَفَ ذلِكَ عَرَفَ مَجراهُ ومَوصولَهُ ومَفصولَهُ ، وأخلَصَ الوَحدانِيَّةَ لِلّهِ وَالإِقرارَ بِالطّاعَةِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ كانَ مُستَدرِكًا لِما فاتَ ، ووارِدًا عَلى ما هُوَ آتٍ ، يَعرِفُ ما هُوَ فيهِ ولِأَيِّ شَيءٍ هُوَ هاهُنا ، ومِن أينَ يَأتيهِ ، وإلى ما هُوَ صائِرٌ ، وذلِكَ كُلُّهُ مِن تَأييدِ العَقلِ. (10) .


1- .غرر الحكم : ح 7644 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 423 ح 7119 .
2- .غرر الحكم : ح 1959 وح473 وفيه «العقل داعي الفهم» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 41 ح 955 نحوه وليس فيه «أصل العلم» .
3- .غرر الحكم : ح 4275 .
4- .غرر الحكم : ح 816 و 817 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 30 ح 478 و 479 .
5- .غرر الحكم : ح 828 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 205 .
6- .غرر الحكم : ح 1735 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1357 .
7- .الكافي : ج 1 ص 28 ح 34 عن الإمام الصادق عليه السلام ، غرر الحكم : ح 4208 وفيه صدر الحديث .
8- .غرر الحكم : ح 1715 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1345 .
9- .غرر الحكم : ح 8282 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 447 ح 7880 .
10- .الكافي: ج 1 ص 25 ح 23، علل الشرائع: ص 103 ح 2 عن الحسن بن محبوب عن بعض أصحابه، بحار الأنوار: ج 1 ص 90 ح 17.

ص: 347

9087.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه خردمند شود ، آگاه مى گردد .9088.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد، پايه دانش و دعوت كننده به فهم است .9089.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با خردها ، قله دانش ها به دست آيند .9090.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد، راهوار دانش، و دانش ، راهوار بردبارى است .9091.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :دانش، نشانه خرد است .9087.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :دانش بر خرد دلالت دارد . پس هر آن كه دانست، خردمند است .9088.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با خرد، كُنه حكمت به دست مى آيد و با حكمت، كُنه خرد .9089.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :حكمت، بُستان خردمندان و تفريحگاه فاضلان است .9090.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه مالك خردِ خويش شود، حكيم است .9091.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :خرد ، پشتيبان آدمى است و از خرد ، زيركى ، فهم ، حفظ و دانش ، سرچشمه مى گيرد . با خرد ، آدمى به كمال مى رسد و خرد، راهنماى انسان ، بينا كننده و گشاينده كارهاى اوست .

اگر خرد با روشنى تقويت شود، آدمى ، دانشمند ، حافظ ، اهل ذكر ، زيرك و فهيم خواهد بود و پاسخِ چگونه ، چرا و كجا را خواهد دانست و خيرخواهان را از دغلكاران، باز خواهد شناخت .

اگر اينها را دانست ، مسير حركت را مى شناسد و مى داند كه با چه كسانى ارتباط برقرار كند و با چه كسانى قطع رابطه نمايد و به توحيدِ خالص مى رسد

و به طاعت [ از خداوند] اقرار مى كند .

اگر چنين شد، از دست رفته ها را جبران مى كند ، در آينده به كارهاى شايسته رو مى آورد ، موقعيت خويش را درك مى نمايد و مى داند كه چرا در دنيا زندگى مى كند و از كجا آمده است و به كجا خواهد رفت و اين همه ، در پرتو خرد است . .

ص: 348

9092.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ _: الحِكمَةُ وضِدُّهَا الهَوى. (1)راجع : ص 244 (العلم يحتاج إليه) و 304 (العلم)، ج 2 ص 44 (عداوة العلم والعالِم) .

ب _ مَعرِفَةُ اللّهِ9095.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَسَّمَ اللّهُ العَقلَ ثَلاثَةَ أجزاءٍ ، فَمَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ عَقلُهُ ، ومَن لَم يَكُنَّ فَلا عَقلَ لَهُ : حُسنُ المَعرِفَةِ بِاللّهِ ، وحُسنُ الطّاعَةِ لِلّهِ ، وحُسنُ الصَّبرِ عَلى أمرِ اللّهِ. (2)9096.عنه صلى الله عليه و آله :تحف العقول :قَدِمَ المَدينَةَ رَجُلٌ نَصرانِيٌّ مِن أهلِ نَجرانَ ، وكانَ فيهِ بَيانٌ ولَهُ وَقارٌ وهَيبَةٌ ، فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أعقَلَ هذَا النَّصرانِيَّ ؟! فَزَجَرَ القائِلَ وقالَ : مَه ! إنَّ العاقِلَ مَن وَحَّدَ اللّهَ وعَمِلَ بِطاعَتِهِ. (3)9092.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالفِكرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ. (4) .


1- .الكافي : ج 1 ص 22 ح 14 ، الخصال : ص 591 ح 13 كلاهما عن سماعة بن مهران ، تحف العقول : ص 402 عن الإمام الكاظم عليه السلام .
2- .تحف العقول : ص 54 ، الخصال : ص 102 ح 58 ، تيسير المطالب : ص 148 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 106 ح 1 .
3- .تحف العقول : ص 54 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 158 ح 146 .
4- .تحف العقول: ص 62 ، الأمالي للمفيد: ص 254 عن محمّد بن زيد الطبريّ ، التوحيد: ص 35 ح 2 عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، الاحتجاج: ج 2 ص 360 ح 283 والثلاثة الأخيرة عن الإمام الرضا عليه السلام وفيها «بالفطرة» بدل «بالفكرة» ، بحار الأنوار: ج 3 ص 55 ح 28 نقلاً عن جامع الأخبار .

ص: 349

ب _ شناخت خدا

9093.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام_ در توصيف سپاهيان خرد و نادانى _: [ يكى از سربازان خرد] ، حكمت است و ضدّ آن، ميل نفسانى است .ر . ك : ص 245 (نياز دانش به خرد) و 305 (دانش) و ج 2 ص 45 (دشمنى با دانش و دانشمند).

ب _ شناخت خدا9096.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، خرد را بر سه پاره قسمت كرد. هر كه اين سه پاره را دارا باشد ، خردش كامل است و هر كه از آنها بى بهره باشد، از خرد، بى بهره است: شناختِ نيكو از خداوند، نيك فرمان بردارى از خداوند، و پايدارى شايسته [در پيروى] از دستورهاى خداوند .9097.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تحف العقول :مردى مسيحى از اهل نَجران، وارد مدينه شد . وى مردى سخنور و با وقار و هيبت بود .

گفته شد: اى پيامبر خدا ! چه قدر اين مسيحى خردمند است !

پيامبر خدا، گوينده را از سخن باز داشت و فرمود : «ساكت ! خردمند ، كسى است كه خدا را به يگانگى باور كند و به پيروى از او پايبند باشد» .9098.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با مخلوقات خداوند ، بر خداوند استدلال مى شود، و با خرد، شناخت خداوند، پايدار مى گردد و با انديشه، حجّت هاى او به اثبات مى رسد .

.

ص: 350

9099.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الحَمدُ لِلّهِ ... الَّذي بَطَنَ مِن خَفِيّاتِ الاُمورِ ، وظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ ، الَّذي سُئِلَتِ الأَنبِياءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ ودَلَّت عَلَيهِ بِآياتِهِ ، لا تَستَطيعُ عُقولُ المُتَفَكِّرينَ جَحدَهُ ؛ لِأَنَّ مَن كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ فِطرَتَهُ وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ وهُوَ الصّانِعُ لَهُنَّ ، فَلا مَدفَعَ لِقُدرَتِهِ. (1)9100.كنز العمّال عن ابن عبّاس :الكافي عن الحسن بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أوَّلَ الاُمورِ ومَبدَأها وقُوَّتَها وعِمارَتَها _ الَّتي لا يَنتَفِعُ شَيءٌ إلاّ بِهِ _ العَقلُ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ زينَةً لِخَلقِهِ ونورًا لَهُم ، فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُم وأنَّهُم مَخلوقونَ ، وأنَّهُ المُدَبِّرُ لَهُم وأنَّهُمُ المُدَبَّرونَ ، وأنَّهُ الباقي وهُمُ الفانونَ ، وَاستَدَلّوا بِعُقولِهِم عَلى ما رَأوا مِن خَلقِهِ ؛ مِن سَمائِهِ وأرضِهِ ، وشَمسِهِ وقَمَرِهِ ، ولَيلِهِ ونَهارِهِ ، وبِأَنَّ لَهُ ولَهُم خالِقًا ومُدَبِّرًا لَم يَزَل ولا يَزولُ ، وعَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القَبيحِ ، وأنَّ الظُّلمَةَ فِي الجَهلِ ، وأنَّ النّورَ فِي العِلمِ ، فَهذا ما دَلَّهُم عَلَيهِ العَقلُ .

قيلَ لَهُ : فَهَل يَكتَفِي العِبادُ بِالعَقلِ دونَ غَيرِهِ؟

قالَ : إنَّ العاقِلَ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ قِوامَهُ وزينَتَهُ وهِدايَتَهُ عَلِمَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ ، وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ ، وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّةً ، وأنَّ لَهُ كَراهِيَةً ، وأنَّ لَهُ طاعَةً ، وأنَّ لَهُ مَعصِيَةً ، فَلَم يَجِد عَقلَهُ يَدُلُّهُ عَلى ذلِكَ ، وعَلِمَ أنَّهُ لا يوصَلُ إلَيهِ إلاّ بِالعِلمِ وطَلَبِهِ ، وأنَّهُ لا يَنتَفِعُ بِعَقلِهِ إن لَم يُصِب ذلِكَ بِعِلمِهِ ، فَوَجَبَ عَلَى العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ والأَدَبِ الَّذي لا قِوامَ لَهُ إلاّ بِهِ. (2) .


1- .الكافي : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحيد : ص 31 ح 1 وفيه «بنقص» بدل «ببعض» و «بأفعاله» بدل «بفعاله» وكلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .
2- .الكافي : ج 1 ص 29 ح 34 .

ص: 351

9101.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ستايش ، خداى را سزاست . . . كه از امور نهانى ، پنهان است و بر اثر نشانه هاى تدبير _ كه در آفريدگان او عيان شده _ نزد خردها آشكار است ؛ آن خدايى كه درباره اش از پيغمبرانش پرسيدند و آنان او را به حد و جزء داشتن نستودند؛ بلكه وى را به افعالش ستودند و به آياتش بدو راهنمايى نمودند . خردِ انديشمندان، او را انكار نمى كند ؛ زيرا كسى كه آسمان و زمين و آنچه در ميان آنهاست، آفريده اوست و او سازنده همه آنهاست، قدرتش را بازدارنده اى نيست.9097.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الكافى_ به نقل از حسن بن عمّار _: از امام صادق عليه السلام فرمود : «آغاز و شروع هر كار و نيرو و آبادانى آن _ كه بدون آبادانى ، بهره اى حاصل نمى گردد _ خردى است كه خدا آن را زيور خَلق خود و روشنى بخش آنان قرار داد.

به وسيله خرد ، بندگان ، آفريننده خود را مى شناسند و مى دانند كه خود ، مخلوق اند و او مدبّر آنهاست و آنها در زير تدبير اويند و او پاينده است و آنها [ يند كه] راه فنا مى روند .

[ بندگان ،] در پرتو خردشان ، هر آفريده اى را (از آسمان و زمين ، خورشيد و ماه ، و شب و روز) كه مى بينند دليل مى گيرند كه براى آفريدگان ، آفريننده و سرپرستى است كه هميشه بوده و خواهد بود ، و به وسيله خرد ، زيبا را از زشت ، باز مى شناسند و مى دانند كه تاريكى ، در نادانى است و روشنى ، در دانش. اين است آنچه خرد ، بدان راهنمايى كرده است» .

گفته شد : آيا بندگان ، مى توانند به همان خرد اكتفا كنند ؟

فرمود : «خردمند ، به دليلِ خردى كه خداوند ، آن را پايه زندگى و زيور و [ وسيله ]رهيابى وى ساخته، مى داند كه خدا حق است و اوست پرورنده وى ، و مى داند كه آفريدگارِ وى را خوشامد و بدآمدى است و طاعتى دارد و معصيتى _ كه تنها خردش نمى تواند آنها را در يابد _ و مى داند كه جز با دانش و طلب آن [ از طريق پيامبران ،] بدان نمى رسد و اگر با دانش خود ، بدان دست نيابد ، از خرد خود ، بهره نمى برد . پس بر خردمند است كه طلب دانش كند و ادب بياموزد كه بى آن ، نمى تواند پايدار بماند» . .

ص: 352

9098.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامٍ _: يا هِشامُ ، إنَّ ضَوءَ الجَسَدِ في عَينِهِ ، فَإِن كانَ البَصَرُ مُضيئًا اِستَضاءَ الجَسَدُ كُلُّهُ . وإنَّ ضَوءَ الرّوحِ العَقلُ ، فَإِذا كانَ العَبدُ عاقِلاً كانَ عالِمًا بِرَبِّهِ ، وإذا كانَ عالِمًا بِرَبِّهِ أبصَرَ دينَهُ . وإن كانَ جاهِلاً بِرَبِّهِ لَم يَقُم لَهُ دينٌ . وكَما لا يَقومُ الجَسَدُ إلاّ بِالنَّفسِ الحَيِّةِ فَكَذلِكَ لا يَقومُ الدّينُ إلاّ بِالنِّيَّةِ الصّادِقَةِ ، ولا تَثبُتُ النِّيَّةُ الصّادِقَةُ إلاّ بِالعَقلِ. (1)9099.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الرضا عليه السلام :بِالعُقولِ يُعتَقَدُ التَّصديقُ بِاللّهِ. (2)ج _ الدّين9101.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا دينَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ. (3)9102.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ إنَّهُ كانَ إذا غَزا قالَ _ ) الإمام عليّ عليه السلام :هَبَطَ جَبرَئيلُ عَلى آدَمَ عليه السلام فَقالَ : يا آدَمُ ، إنّي اُمِرتُ أن اُخَيِّرَكَ واحِدَةً مِن ثَلاثٍ ، فَاختَرها ودَعِ اثنَتَينِ .

فَقالَ لَهُ آدَمُ : يا جَبرَئيلُ ، ومَا الثَّلاثُ ؟

فَقالَ : العَقلُ وَالحَياءُ وَالدّينُ .

فَقالَ آدَمُ : إنّي قَدِ اختَرتُ العَقلَ .

فَقالَ جَبرَئيلُ لِلحَياءِ وَالدّينِ : اِنصَرِفا ودَعاهُ .

فَقالا : يا جَبرَئيلُ ، إنّا اُمِرنا أن نَكونَ مَعَ العَقلِ حَيثُ كانَ .

قالَ : فَشَأن_ُكُما ، وعَرَجَ. (4) .


1- .تحف العقول : ص 396 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 153 ح 30 .
2- .التوحيد : ص 40 ح 2 عن محمّد بن يحيى ، الاحتجاج : ج 2 ص 364 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 230 ح 3 .
3- .تحف العقول : ص 54 ، روضة الواعظين : ص 9 ، غرر الحكم: ح 10768 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 94 ح 19 ؛ شُعب الإيمان : ج 4 ص 157 ح 4644 عن جابر ، كنز العمّال : ج 3 ص 379 ح 7034 .
4- .الكافي : ج 1 ص 10 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5906 ، الخصال : ص 102 ح 59 ، الأمالي للصدوق : ص 770 ح 1043 كلّها عن الأصبغ بن نباتة، روضة الواعظين : ص 7 ، كنز الفوائد: ج 1 ص 56 وراجع : الاختصاص: ص 245 و بحار الأنوار : ج 1 ص 86 ح 8 .

ص: 353

ج _ دين

9103.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام_ در سفارش به هشام _: اى هشام ! روشنايى بدن ، در چشم است ، كه اگر چشمْ نورانى باشد، بدنْ روشنايى خواهد داشت ؛ و روشنى روح ، به خرد است ، كه اگر بنده اى خردمند باشد ، به پروردگار ، آگاه خواهد بود، و آن كه به پروردگار، آگاه باشد، در دينش بينا مى شود ، و هر كس به خداوند ، ناآگاه باشد، دينش استوار نخواهد بود .

همان گونه كه قوام بدن ، به جانِ زنده است ، قوام دين نيز به نيّت هاى پاك است و نيّت پاك هم، جز با خرد ، حاصل نمى گردد .9102.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در دعا هنگام جنگ _ ) امام رضا عليه السلام :به وسيله خرد ، خداباورى ، حاصل مى شود.ج _ دين9104.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لَمّا أمَرَ بِالشِّعارِ قَبلَ الحَربِ _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه خرد ندارد ، دين ندارد .9105.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لِسَرِيَّةٍ بَعَثَها _ ) امام على عليه السلام :جبرئيل بر آدم عليه السلام فرود آمد و گفت : اى آدم ! من مأمور شده ام كه تو را ميان سه چيز ، مخيّر سازم . يكى را برگزين و دو تا را رها كن .

آدم گفت : «اى جبرئيل! آن سه چيست ؟».

گفت : خرد ، آزرم و دين .

آدم گفت : «خرد را برگزيدم» .

آن گاه جبرئيل ، به آزرم و دين ، رو كرد و گفت:

برويد و او را رها كنيد .

آن دو گفتند : اى جبرئيل ! ما مأموريم كه هميشه با خرد همراه باشيم .

گفت : خود مى دانيد، و بالا رفت .

.

ص: 354

9106.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :عنه عليه السلام :ما آمَنَ المُؤمِنُ حَتّى عَقَلَ. (1)9104.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ هنگامى كه به شعار دادن پيش از آغاز جنگ، فرمان د ) عنه عليه السلام :الدّينُ وَالأَدَبُ نَتيجَةُ العَقلِ. (2)9105.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ خطاب به سپاهى كه آن را اعزام كرد _ ) الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَ عاقِلاً كانَ لَهُ دينٌ، ومَن كانَ لَهُ دينٌ دَخَلَ الجَنَّةَ. (3)9106.امام على عليه السلام :إرشادُ القُلوبِ:في تَوراةِ موسى عليه السلام : لا عَقلَ كَالدّينِ. (4)راجع : ص 282 (التحذير من ترك التعقّل) .

د _ كمال الدين9109.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما تَمَّ دينُ إنسانٍ قَطُّ حَتّى يَتِمَّ عَقلُهُ. (5)9110.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :لا يُعجِبَنَّكَ إسلامُ امرِىً حَتّى تَنظُرَ ما مَعقولُ عَقلِهِ. (6)9107.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :لا يُعجِبكُم إسلامُ رَجُلٍ حَتّى تَعلَموا كُنهَ عَقلِهِ. (7)9108.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ إيمانُهُ : العَقلُ ، وَالحِلمُ ، وَالعِلمُ. (8)9109.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عَلى قَدرِ العَقلِ يَكونُ الدّينُ ، عَلى قَدرِ الدّينِ تَكونُ قُوَّةُ اليَقينِ. (9)9110.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام :كَما لا يَقومُ الجَسَدُ إلاّ بِالنَّفسِ الحَيَّةِ فَكَذلِكَ لا يَقومُ الدّينُ إلاّ بِالنِّيَّةِ الصّادِقَةِ ، ولا تَثبُتُ النِّيَّةُ الصّادِقَةُ إلاّ بِالعَقلِ. (10) .


1- .غرر الحكم : ح 9553 .
2- .غرر الحكم : ح 1693 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 303 وزاد فيه «والعدل» بعد «والأدب» .
3- .الكافي: ج1 ص11 ح6، ثواب الأعمال: ص29 ح2 كلاهما عن إسحاق بن عمّار، بحارالأنوار: ج1 ص91 ح20.
4- .إرشاد القلوب : ص 74 .
5- .تيسير المطالب : ص 164 ؛ شعب الإيمان : ج 6 ص 255 ح 8061 عن أنس وفيه «المسلم» بدل «إنسان» ، كنز العمّال : ج 15 ص 916 ح 43581 .
6- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 136 .
7- .مسند الشهاب : ج 2 ص 88 ح 942 ، كنز العمّال : ج 3 ص 384 ح 7060 .
8- .غرر الحكم : ح 4658 ، عيون الحكم والموعظ : ص 211 ح 4218 .
9- .غرر الحكم : ح 6183 و 6184 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 327 ح 5612 و 5616 .
10- .تحف العقول : ص 396 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 1 ص 153 ح 30 .

ص: 355

د _ كمال دين

9111.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :امام على عليه السلام :مؤمن ، ايمان نمى آورد ، تا خردمند گردد .9112.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ديندارى و ادب ، نتيجه خردورزى است .9113.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :هر كه خردمند باشد ، ديندار است و آن كه ديندار باشد ، وارد بهشت مى شود .9114.عنه صلى الله عليه و آله :إرشاد القلوب :در تورات موسى عليه السلام ، چنين نقل شده است كه: هيچ خردى، مانند ديندارى نيست.ر . ك : ص 283 (زنهار از كنار نهادن خردورزى).

د _ كمال دين9112.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ديندارى آدمى ، به كمال نمى رسد، مگر آن كه خردش كامل شود .9113.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيفته مسلمانىِ كسى مشو ، تا آن كه ببينى خردورزى او چگونه است .9114.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيفته مسلمانىِ كسى نشويد، مگر آن كه ميزان خردش را بدانيد .9115.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هر كه سه خصلت در او باشد، ايمانش كامل است : خرد ، بردبارى و دانش .9116.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لَمّا سُئلَ عن عَدَمِ افتِتانِ الشهيدِ في القَب ) امام على عليه السلام :ديندارى ، به اندازه خرد است و يقين، به اندازه ديندارى .9117.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام :همان گونه كه قوام تن ، به جانِ زنده است ، قوام ديندارى ، به نيّت پاك است و نيّت پاك، جز با خرد، حاصل نمى شود .

.

ص: 356

ه _ مَكارِمُ الأَخلاقِ9119.عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِمَن قالَ لَهُ: أخبِرني عَنِ العَقلِ ما هُوَ ؟ وكَيفَ هُوَ ؟ وما يَتَشَعَّبُ مِنهُ وما لا يَتَشَعَّبُ ؟ وصِف لي طَوائِفَهُ كُلَّها _: إنَّ العَقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ ، وَالنَّفسُ مِثلُ أخبَثِ الدَّوابِّ ، فَإِن لَم تُعقَل حارَت ، فَالعَقلُ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ ، وإنَّ اللّهَ خَلَقَ العَقلَ فَقالَ لَهُ : أقبِل فَأَقبَلَ ، وقالَ لَهُ : أدبِر فَأَدبَرَ ، فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : وعِزَّتي وجَلالي ، ما خَلَقتُ خَلقًا أعظَمَ مِنكَ ولا أطوَعَ مِنكَ ، بِكَ اُبدِئُ وبِكَ اُعيدُ ، لَكَ الثَّوابُ وعَلَيكَ العِقابُ . فَتَشَعَّبَ مِنَ العَقلِ الحِلمُ ، ومِنَ الحِلمِ العِلمُ ، ومِنَ العِلمِ الرُّشدُ ، ومِنَ الرُّشدِ العَفافُ ، ومِنَ العَفافِ الصِّيانَةُ ، ومِنَ الصِّيانَةِ الحَياءُ ، ومِنَ الحَياءِ الرَّزانَةُ ، ومِنَ الرَّزانَةِ المُداوَمَةُ عَلَى الخَيرِ ، ومِنَ المُداوَمَةِ عَلَى الخَيرِ كَراهِيَةُ الشَّرِّ ، ومِن كَراهِيَةِ الشَّرِّ طاعَةُ النّاصِحِ. (1)9120.عنه صلى الله عليه و آله ( _ لجابرِ بنِ عبدِاللّه ِ الأنصاريّ بَعدَ شَهادَةِ ) عنه صلى الله عليه و آله :التَّوَدُّدُ إلَى النّاسِ نِصفُ العَقلِ. (2)9116.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در پاسخ به سؤالى درباره گرفتار نبودن شهيد در قب ) عنه صلى الله عليه و آله :حُسنُ الأَدَبِ دَليلٌ عَلى صِحَّةِ العَقلِ. (3)9117.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :فَسادُ الأَخلاقِ مُعاشَرَةُ السُّفَهاءِ ، وصَلاحُ الأَخلاقِ مُعاشَرَةُ العُقَلاءِ. (4)9118.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الأَدَبُ فِي الإِنسانِ كَشَجَرَةٍ أصلُهَا العَقلُ. (5) .


1- .تحف العقول : ص 15 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 117 ح 11 .
2- .الكافي : ج 2 ص 643 ح 4 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5904 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 142 ، تحف العقول : ص 443 عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 168 ح 35 ؛ حلية الأولياء : ج 3 ص 195 عن الأصمعي عن الإمام الصادق عليه السلام ، الفردوس : ج 2 ص 75 ح 2421 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مسند الشهاب : ج 1 ص 55 ح 33 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 49 ح 5435 .
3- .إرشاد القلوب : ص 199 .
4- .كنز الفوائد: ج 1 ص 199 ، كشف الغمّة: ج 3 ص 139 وفيه «بمعاشرة السفهاء ... بمنافسة العقلاء» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 45.
5- .غرر الحكم : ح 2004 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 60 ح 1527 .

ص: 357

ه _ مكارم اخلاق

ه _ مكارم اخلاق9120.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به جابر بن عبد اللّه انصارى ، پس از شهادت پدرش ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ كسى كه پرسيد : خرد چيست و چگونه است ؟ چه چيزهايى از خرد ، پيدا مى شود ؟ و انواع خرد ، كدام است ؟ _: خرد ، بازدارنده از نادانى است . نفْس ، به سانِ پليدترينِ چارپايان است و اگر مهار نشود ، حيران مى گردد . پس خرد ، بازدارنده از نادانى است .

همانا خداوند، خرد را بيافريد و بدو فرمود: «روى آور». پس روى آورد ، و بدو گفت: «باز گرد». پس باز گشت . آن گاه خداوند به عزّت و جلال خويش، سوگند ياد كرد كه : «آفريده اى بزرگ تر از تو و فرمانبرتر از تو نيافريدم . [ نعمت هاى خود را ]با تو آغاز مى كنم و با تو باز مى گردانم . پاداش و كيفر ، از آنِ توست» .

از خرد، بردبارى سرچشمه مى گيرد و از بردبارى دانش ، و از دانش، رُشد، و از رشد، پاك دامنى، و از پاك دامنى ، امنيّت ، و از امنيّت ، آزرم ، و از آزرم ، متانت (سنگينى)، و از متانت، مداومت بر خوبى ها ، و از مداومت بر خوبى ها پرهيز از بدى، و از پرهيز از بدى، پيروى از خيرخواهان .9121.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مهربانى با مردم ، نيمى از خردمندى است .9122.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ادب نيكو، نشانه سلامت خرد است .9123.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :همنشينى با ابلهان، اخلاق را فاسد مى كند و همنشينى با خردمندان، به نيكو شدن اخلاق مى انجامد .9124.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ادب در آدمى ، درختى است كه ريشه آن ، خرد است .

.

ص: 358

9125.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ الأَدَبَ حُجَّةُ العَقلِ ، وَالعِلمَ حُجَّةُ القَلبِ. (1)9121.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :أفضَلُ العَقلِ الأَدَبُ. (2)9122.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :حَدُّ العَقلِ النَّظَرُ فِي العَواقِبِ ، وَالرِّضا بِما يَجري بِهِ القَضاءُ. (3)9123.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لِلحازِمِ مِن عَقلِهِ عَن كُلِّ دَنِيَّةٍ زاجِرٌ. (4)9124.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ما ذَلَّ مَن أحسَنَ الفِكرَ. (5)9125.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :بِالعَقلِ كَمالُ النَّفسِ. (6)9126.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الخُلُقُ المَحمودُ مِن ثِمارِ العَقلِ. (7)9127.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ما جَمَّلَ الفَضائِلَ كَاللُّبِّ. (8)9128.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ شَجَرَةٌ ثَمَرُهَا السَّخاءُ والحَياءُ. (9)9129.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَنِ اتَّقَى اللّهَ عَقَلَ. (10)9130.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ شَجَرَةٌ أصلُهَا التُّقى ، وفَرعُهَا الحَياءُ ، وثَمَرَتُهَا الوَرَعُ . فَالتَّقوى تَدعو إلى خِصالٍ ثَلاثٍ : إلَى الفِقهِ فِي الدّينِ ، وَالزُّهدِ فِي الدُّنيا ، وَالاِنقِطاعِ إلَى اللّهِ تَعالى . وَالحَياءُ يَدعو إلى ثَلاثِ خِصالٍ : إلَى اليَقينِ ، وحُسنِ الخُلُقِ ، وَالتَّواضُعِ . وَالوَرَعُ

يَدعو إلى خِصالٍ ثَلاثٍ : إلى صِدقِ اللِّسانِ ، وَالمُسارَعَةِ إلَى البِرِّ ، وتَركِ الشُّبُهاتِ. (11) .


1- .أعلام الدين : ص 96 .
2- .غرر الحكم : ح 2947 .
3- .غرر الحكم : ح 4901 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 232 ح 4447 .
4- .غرر الحكم : ح 7350 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6808 .
5- .غرر الحكم : ح 9458 .
6- .غرر الحكم : ح 4318 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3904 .
7- .غرر الحكم : ح 1280 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1176 .
8- .غرر الحكم : ح 9473 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 480 ح 8828 .
9- .غرر الحكم : ح 1254 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1163 وفيه «والوفاء» بدل «والحياء» .
10- .الكافي : ج 8 ص 241 ح 331 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 152 كلاهما عن جويرية بن مسهر ، بحار الأنوار : ج 41 ص 58 ح 11 .
11- .المواعظ العدديّة : ص 160 .

ص: 359

9131.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ادب، برهانِ خرد و دانش، برهانِ دل است .9132.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :برترين خرد ، ادب است .9133.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :مرز خردمندى، عاقبت انديشى و خشنودى به قضاى الهى است .9134.الإمامُ عليٌّ عليه السلام عن رسولِ اللّه ِ صلى ال ( _ في حديثِ عِيادَتِهِ مَع أصحابِهِ لِعبدِ اللّه ِ ) امام على عليه السلام :دورانديش ، بر پايه خردمندى اش ، براى هر پَستى اى، بازدارنده اى دارد .9126.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه نيك مى انديشد ، خوار نمى شود .9127.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :كمال نفْس ، به خردورزى است .9128.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :اخلاق نيكو، از ميوه هاى خردورزى است .9129.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هيچ چيزى به سانِ خرد، فضيلت ها را زيبا نمى گرداند .9130.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد، درختى است كه ميوه اش سخاوت و آزرم است .9131.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه پرواى الهى پيشه سازد، خردمند است .9132.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد، درختى است كه ريشه اش پارسايى ، شاخه هايش آزرم ، و ميوه اش، وَرَع است .

پارسايى ، به سه خصلت فرا مى خواند : فهم دين ، بى رغبتى به دنيا و دل بستگى به خداوند ؛ و آزرم ، به سه خصلت فرا مى خواند : يقين ، خوش خُلقى و فروتنى ؛ و وَرَع ، به سه خصلت فرا مى خواند : راستگويى ، پيشى گرفتن در نيكى ، و كنار نهادن كار شبهه ناك . .

ص: 360

9133.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :كَسبُ العَقلِ الاِعتِبارُ وَالاِستِظهارُ، وكَسبُ الجَهلِ الغَفلَةُ والاِغتِرارُ. (1)9134.امام على عليه السلام ( _ در نقل داستان عيادت پيامبر خدا و اصحابش از عبد ) عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ الرَّجُلِ بِالتَّحَلّي بِالعِفَّةِ وَالقَناعَةِ. (2)9135.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالسَّخاءِ فَإِنَّهُ ثَمَرَةُ العَقلِ. (3)9136.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ عَقلاً أن يُجمِلَ في مَطالِبِهِ. (4)9137.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العَقلِ مُداراةُ النّاسِ. (5)9138.الإمامُ الحسنُ عليه السلام :عنه عليه السلام :عُنوانُ العَقلِ مُداراةُ النّاسِ. (6)9135.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا عَقلَ كَالتَّجاهُلِ. (7)9136.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ حَيثُ كانَ آلِفٌ مَألوفٌ. (8)9137.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الاِحتِمالُ بُرهانُ العَقلِ وعُنوانُ الفَضلِ. (9)9138.امام حسن عليه السلام :عنه عليه السلام :ذُو العَقلِ لا يَنكَشِفُ إلاّ عَنِ احتِمالٍ وإجمالٍ وإفضالٍ. (10)9139.كنز العمّال عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه وعنه عليه السلام :لِكُلِّ شَيءٍ زَكاةٌ ، وزَكاةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ. (11) .


1- .غرر الحكم : ح 7227 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 397 ح 6733 و 6734 .
2- .غرر الحكم : ح 10956 .
3- .غرر الحكم : ح 6083 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 335 ح 5714 .
4- .غرر الحكم : ح 7041 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6543 .
5- .غرر الحكم : ح 4629 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 209 ح 4200 .
6- .غرر الحكم : ح 6321 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 339 ح 5774 .
7- .غرر الحكم : ح 10503 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9659 .
8- .غرر الحكم : ح 1251 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1160 .
9- .غرر الحكم : ح 1602 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 50 ح 1268 .
10- .غرر الحكم : ح 5179 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4749 .
11- .غرر الحكم : ح 7301 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 402 ح 6784 .

ص: 361

9140.الأمالي للطوسي عن ابن عبّاس :امام على عليه السلام :دستاورد خرد ، كسب آبرو و پشت گرمى است و دستاورد نادانى ، غفلت و خودبينى .9139.كنز العمّال ( _ به نقل از اَنَس _ ) امام على عليه السلام :خرد آدمى ، از آراستگى اش به پاك دامنى و قناعت ، شناخته مى شود .9140.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) امام على عليه السلام :بر تو باد بخشندگى، كه نتيجه خردمندى است .9141.كنز العمّال عن أنس :امام على عليه السلام :براى خردورزى ، كوتاه كردن خواسته ها كافى است .9142.كنز العمّال عن عمر بن الخطاب:امام على عليه السلام :مدارا كردن با مردم، نتيجه خردمندى است .9143.مَجمَع البَيان : ( _ في قولِهِ تعالى : {Q} «إذ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّك ) امام على عليه السلام :نشانه خردمندى، مدارا كردن با مردم است .9141.كنز العمّال ( _ به نقل از اَنَس _ ) امام على عليه السلام :هيچ خردمندى اى ، مانند چشم پوشى [ از آنچه اظهارش نكوهيده است ،] نيست .9142.كنز العمّال ( _ به نقل از عمر بن خطّاب _ ) امام على عليه السلام :خردمندى ، هر جا كه باشد، اُنس و اُلفت به همراه دارد .9143.مجمع البيان :امام على عليه السلام :بردبارى، دليل خردمندى و نشانه فضيلت است .9144.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :امام على عليه السلام :خردمند ، شناخته نمى شود، جز با بردبارى ، كوتاه كردن خواسته و نيكى كردن .9145.عنه عليه السلام :امام على عليه السلام :هر چيزى زكاتى دارد و زكات خردمندى ، تحمّل نادان هاست . .

ص: 362

9146.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام :مُرُوَّةُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ عَقلِهِ. (1)9147.عنه عليه السلام :عنه عليه السلام :جِهادُ النَّفسِ بِالعِلمِ عُنوانُ العَقلِ. (2)9148.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام ( _ في قولِهِ تعالى : {Q} «وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّ ) عنه عليه السلام :إنَّمَا العَقلُ التَّجَنُّبُ مِنَ الإِثمِ ، وَالنَّظَرُ فِي العَواقِبِ ، وَالأَخذُ بِالحَزمِ. (3)9149.كنز العمّال عن ابن عبّاس :عنه عليه السلام :العَقلُ يوجِبُ الحَذَرَ. (4)9144.امام على عليه السلام :عنه عليه السلام :. . . ومِن عَقلِهِ [أيِ المُؤمِنِ] إنصافُهُ مِن نَفسِهِ ، وتَركُهُ الغَضَبَ عِندَ مُخالَفَتِهِ ، وقَبولُهُ الحَقَّ إذا بانَ لَهُ. (5)9145.امام على عليه السلام :عنه عليه السلام :الحِلمُ نورٌ جَوهَرُهُ العَقلُ. (6)9146.امام على عليه السلام :عنه عليه السلام :مَعَ العَقلِ يَتَوَفَّرُ الحِلمُ. (7)9147.امام على عليه السلام :عنه عليه السلام :بِوُفورِ العَقلِ يَتَوَفَّرُ الحِلمُ. (8)9148.امام صادق عليه السلام ( _ درباره آيه {Q} «خداوند در بدر، شما را يارى كرد، ) عنه عليه السلام :العَقلُ أنَّكَ تَقتَصِدُ فَلا تُسرِفُ ، وتَعِدُ فَلا تُخلِفُ ، وإذا غَضِبتَ حَلُمتَ. (9)9149.كنز العمّال ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) عنه عليه السلام :السَّكينَةُ عُنوانُ العَقلِ. (10)9150.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العَقلِ لُزومُ الحَقِّ. (11) .


1- .غرر الحكم : ح 9777 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 489 ح 9052 .
2- .غرر الحكم : ح 4772 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 223 ح 4341 .
3- .غرر الحكم : ح 3887 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3657 وفيه «التحذّر» بدل «التجنّب» .
4- .غرر الحكم : ح 814 و 1028 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 210 .
5- .أعلام الدين : ص 127 .
6- .غرر الحكم : ح 1185 .
7- .غرر الحكم : ح 9741 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 486 ح 8986 .
8- .غرر الحكم : ح 4274 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3869 .
9- .غرر الحكم : ح 2130 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 20 ح 99 وليس فيه ذيله .
10- .غرر الحكم : ح 785 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 42 ح 987 .
11- .غرر الحكم : ح 4602 .

ص: 363

9151.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :جوان مردى آدمى ، به اندازه خردمندى اوست .9152.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :جهاد با نفْس به وسيله دانش ، نشانه خرد است .9153.الدرّ المنثور عن ابن مسعود :امام على عليه السلام :خردمندى، دورى جستن از گناه ، عاقبت انديشى و احتياط است .9154.صحيح مسلم عن أنس :امام على عليه السلام :خردمندى، موجب هشيارى است .9150.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :انصاف مؤمن نسبت به خويشتن ، كنار نهادن خشم به هنگام مخالفت با او، و پذيرش حق ، آن گاه كه بر او آشكار مى شود ، از نشانه هاى خردمندى مؤمن است .9151.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بردبارى، نورى است كه اساس آن، خردمندى است .9152.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با خردمندى، بردبارى افزايش مى يابد .9153.الدرّ المنثور ( _ به نقل از ابن مسعود _ ) امام على عليه السلام :با افزايش خردمندى، بردبارى افزايش مى يابد .9154.صحيح مسلم ( _ به نقل از اَنَس _ ) امام على عليه السلام :خردمندى ، اين است كه : ميانه روى كنى و اسراف نكنى ؛ و وعده بدهى و خُلف وعده نكنى ؛ و چون خشمگين شدى ، بردبار باشى .9155.تفسيرُ القمّي ( _ في ذِكر ما جَرى بَعدَ وَقعَةِ اُحُدٍ _ ) امام على عليه السلام :آرامش، نشانه خردمندى است .9156.كنز العمّال عن أبي سعيد:امام على عليه السلام :ميوه خردمندى، همراهى با حق است . .

ص: 364

9157.كنز العمّال عن أبي حميد الساعدي :عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العَقلِ الصِّدقُ. (1)9155.تفسير القمّى ( _ در بيان ماجراى بعد از جنگ اُحد _ ) عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العَقلِ مَقتُ الدُّنيا وقَمعُ الهَوى. (2)9156.كنز العمّال ( _ به نقل از ابو سعيد _ ) عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العَقلِ الاِستِقامَةُ. (3)9157.كنز العمّال ( _ به نقل از ابو حميد ساعدى _ ) عنه عليه السلام :مَن عَقَلَ سَمَحَ. (4)9158.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :عنه عليه السلام :إنَّ أصلَ العَقلِ العَفافُ ، وثَمَرَتَهُ البَراءَةُ مِنَ الآثامِ. (5)9159.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :عنه عليه السلام :مَن عَقَلَ فَهِمَ ، مَن عَقَلَ عَفَّ. (6)9158.امام على عليه السلام :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: لا تَرضَيَنَّ قَولَ أحَدٍ حَتّى تَرضى فِعلَهُ ، ولا تَرضَ فِعلَهُ حَتّى تَرضى عَقلَهُ ، ولا تَرضَ عَقلَهُ حَتّى تَرضى حَياءَهُ ، فَإِنَّ الإِنسانَ مَطبوعٌ عَلى كَرَمٍ ولُؤمٍ ، فَإِن قَوِيَ الحَياءُ عِندَهُ قَوِيَ الكَرَمُ ، وإن ضَعُفَ الحَياءُ قَوِيَ اللُّؤمُ. (7)9159.امام صادق عليه السلام :عنه عليه السلام_ أيضًا _: إنَّ مِلاكَ العَقلِ ومَكارِمِ الأَخلاقِ : صَونُ العِرضِ ، وَالجَزاءُ بِالفَرضِ ، وَالأَخذُ بِالفَضلِ ، وَالوَفاءُ بِالعَهدِ ، وَالإِنجازُ لِلوَعدِ. (8)9160.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :الإمام الحسن عليه السلام :لا أدَبَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ. (9)9161.كنز العمّال عن البَراء بن عازِب :عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ العَقلِ _: التَّجَرُّعُ لِلغُصَّةِ حَتّى تُنالَ الفُرصَةُ. (10) .


1- .غرر الحكم : ح 4643 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 209 ح 4204 .
2- .غرر الحكم : ح 4654 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4157 .
3- .غرر الحكم : ح 4589 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4173 وفيه «العلم» بدل «العقل» .
4- .غرر الحكم : ح 7695 .
5- .مطالب السؤول : ص 50 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .
6- .غرر الحكم : ح 7644 و 7646 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 423 ح 7119 و ص 428 ح 7270 .
7- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 310 ح 554.
8- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 267 ح 99 .
9- .كشف الغمّة : ج 2 ص 197 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 111 ح 6 .
10- .معاني الأخبار: ص240 ح 1 ، بحارالأنوار: ج1 ص116 ح9.

ص: 365

9162.كنز العمّال عن اُبَيّ بن عبّاسِ بنِ سَهلٍ عن أبيهامام على عليه السلام :ميوه خردمندى، راستگويى است .9160.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :ميوه خردمندى ، بيزارى از دنيا و سركوب تمايلات نفسانى است .9161.كنز العمّال ( _ به نقل از بَراء بن عازِب _ ) امام على عليه السلام :ميوه خردمندى ، پايدارى است .9162.كنز العمّال ( _ به نقل از ابىّ بن عبّاس بن سهل، از پدرش، از جدّ ) امام على عليه السلام :آن كه خردمند شود ، بخشنده مى گردد .9163.صحيح مسلم عن البراء :امام على عليه السلام :ريشه خردمندى ، پاك دامنى ، و ميوه آن ، دورى جستن از گناهان است .9164.كنز العمّال عن يزيد بن الأصم :امام على عليه السلام :آن كه خردمند شود، مى فهمد ؛ آن كه خردمند شود، پاك دامن مى گردد .9163.صحيح مسلم ( _ به نقل از بَراء _ ) امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: از سخن كسى خشنود مباش، مگر آن كه از كارش خشنود گردى ، و از كار كسى خشنود مباش ، مگر آن كه از خرد او خشنود شوى ، و از خرد كسى خشنود مباش ، مگر آن كه آزرمِ او را بپسندى ؛ چرا كه آدمى از بزرگوارى و پستى ، تركيب يافته است . اگر آزرمْ قوى شود ، بزرگوارى تقويت مى گردد و اگر آزرمْ ضعيف شود ، پستى ، قوى مى گردد .9164.كنز العمّال ( _ به نقل از يزيد بن اَصَم _ ) امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: ملاك خردمندى و مكارم اخلاقى ، عبارت است از : آبرودارى ، پاداش دادن در برابر واجبات ، احسان نمودن ، وفاى به عهد ، و پايبندى به تعهّدات .9165.كنز العمّال عن إياس بن سَلمة عن أبيهِ :امام حسن عليه السلام :آن كه خردمند نيست، باادب نخواهد بود .9166.كنز العمّال عن إياس بن سَلمة عن أبيهِ :امام حسن عليه السلام_ هنگامى كه از ايشان درباره خردمندى پرسيده شد _: [يعنى] غم ها را جرعه جرعه نوشيدن تا به فرصت ها دست يافتن . .

ص: 366

9165.كنز العمّال ( _ به نقل از اِياس بن سلمه، از پدرش _ ) الإمام الحسين عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ العَقلِ _: التَّجَرُّعُ لِلغُصَّةِ ومُداهَنَةُ الأَعداءِ. (1)9166.كنز العمّال ( _ به نقل از اِياس بن سلمه، از پدرش _ ) الإمام الصادق عليه السلام :مُجامَلَةُ النّاسِ ثُلُثُ العَقلِ. (2)9167.كنز العمّال عن عبد اللّه ِ بن أبي أوفى :عنه عليه السلام :لا يُعَدُّ العاقِلُ عاقِلاً حَتّى يَستَكمِلَ ثَلاثًا : إعطاءَ الحَقِّ مِن نَفسِهِ عَلى حالِ الرِّضا وَالغَضَبِ ، وأن يَرضى لِلنّاسِ ما يَرضى لِنَفسِهِ ، وَاستِعمالَ الحِلمِ عِندَ العَثرَةِ. (3)9168.كنز العمّال عن أنس :عنه عليه السلام :لَم يُقَسَّم بَينَ العِبادِ أقَلُّ مِن خَمسٍ : اليَقينِ ، وَالقُنوعِ ، وَالصَّبرِ ، وَالشُّكرِ ، وَالَّذي يُكَمِّلُ لَهُ هذا كُلَّهُ العَقلُ. (4)راجع : ص 486 (ما ينبغي للعاقل) و 404 (صفات العقلاء) و 428 (صفات اُولي النُّهى) و 432 (صفات اُولي الألباب)، ج 2 ص 48 (مساوئ الأخلاق) .

و _ مَحاسِنُ الأَعمالِالكتاب«أفَمَن يَعْلَمُ أنَّمَا اُنزِلَ إلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أعْمَى إنَّمَا يَتَذَكَّرُ اُوْلُواْ الْأَلْبَ_بِ * الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلاَ يَنقُضُونَ الْمِيثَ_قَ * وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أمَرَ اللَّهُ بِهِ أن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ» . (5)

.


1- .معاني الأخبار: ص 380 ح 7 ، الأمالي للصدوق: ص 770 ح 1042 عن أبي سعيد عقيصا ، وذكره أيضًا في: ص 358 ح 441 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عليه السلام وزاد فيه «ومداراة الأصدقاء»، المحاسن: ج 1 ص 310 ح 616 عن الإمام الحسن عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 8 عن الإمام الرضا عليه السلام وأيضًا عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 130 ح 13 .
2- .الكافي : ج 2 ص 643 ح 2 عن سماعة ، بحار الأنوار : ج 78 ص 250 ح 91 .
3- .تحف العقول : ص 318 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 232 ح 29 .
4- .الخصال : ص 285 ح 36 ، المحاسن : ج 1 ص 306 ح 601 وفيه «لم يقسّم اللّه بين الناس شيئًا» بدل «لم يقسّم بين العباد» وكلاهما عن عبداللّه بن مسكان ، روضة الواعظين : ص 7 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 87 ح 9 .
5- .الرعد : 19 _ 21 .

ص: 367

و _ كارهاى نيك

9170.كنز العمّال عن بُرَيدة :امام حسين عليه السلام_ هنگامى كه از ايشان درباره خردمندى پرسيده شد _: غم ها را جرعه جرعه نوشيدن و با دشمنان مدارا كردن .9171.كنز العمّال عن حُسَيل بن خارِجَة الأشجَعيّ :امام صادق عليه السلام :نيك مردم دارى، يك سومِ خردمندى است .9170.كنز العمّال ( _ به نقل از بُرَيده _ ) امام صادق عليه السلام :خردمند ، خردمند نيست تا آن كه سه خصلت را در حدّ كمال، دارا شود : حق مدارى به گاه خشنودى و خشم ، خواستن براى ديگران، آنچه را براى خود مى خواهد ، و بردبارى به خرج دادن در هنگام لغزش [ ديگران] .9171.كنز العمّال ( _ به نقل از حُسَيل بن خارجه اشجعى _ ) امام صادق عليه السلام :كمترين خصلت هايى كه ميان بندگان تقسيم شده اند، عبارت اند از : يقين ، قناعت ، شكيبايى و سپاس گزارى ، و آنچه همه اينها را براى آدمى كامل مى كند ، خرد است .ر . ك : ص 487 (آنچه براى خردمند سزاوار است) و 405 (ويژگى هاى خردمندان) و 429 (ويژگى هاى خردمندان) و 433 (ويژگى هاى خردمندان)، ج 2 ص 49 (اخلاق زشت) .

و _ كارهاى نيكقرآن«آيا كسى كه مى داند آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، حق است ، مانند كسى است كه كوردل است ؟ تنها خردمندان اند كه عبرت مى گيرند ؛ همانان كه به پيمان خدا وفادارند و عهد [او] را نمى شكنند و آنان كه به آنچه خدا به پيوستن به آن ، فرمان داده، مى پيوندند و از پروردگارشان مى ترسند و از سختى حساب، بيم دارند ...» .

.

ص: 368

الحديث9174.الطبقات الكبرى ( _ به نقل از اِياس بن سَلَمه، از پدرش _ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله :جَدَّ المَلائِكَةُ وَاجتَهَدوا في طاعَةِ اللّهِ بِالعَقلِ ، وجَدَّ المُؤمِنونَ مِن بَني آدَمَ وَاجتَهَدوا فِي طاعَةِ اللّهِ عَلى قَدرِ عُقولِهِم ، فَأَعمَلُهُم بِطاعَةِ اللّهِ أوفَرُهُم عَقلاً. (1)9175.الأمالي للطوسي عن محمّد بن شهاب الزُّهْري :عنه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سُئِلَ عَنِ العَقلِ _: العَمَلُ بِطاعَةِ اللّهِ ، وإنَّ العُمّالَ بِطاعَةِ اللّهِ هُمُ العُقَلاءُ. (2)9175.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از محمّد بن شهاب زُهْرى _ ) تيسير المطالب عن جابر بن عبداللّه :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله تَلا هذِهِ الآيَةَ : «وَ تِلْكَ الْأَمْثَ_لُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إلاَّ الْعَ__لِمُونَ» قالَ : العالِمُ الَّذي عَقَلَ عَنِ اللّهِ عز و جلفَعَمِلَ بِطاعَتِهِ وَاجتَنَبَ سَخَطَهُ. (3)9176.الإمامُ عليٌّ عليه السلام :حلية الأولياء عن سويد بن غفلة :إنَّ أبا بَكرٍ خَرَجَ ذاتَ يَومٍ فَاستَقبَلَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آلهفَقالَ لَهُ : بِمَ بُعِثتَ يا رَسولَ اللّهِ ؟

قالَ : بِالعَقلِ .

قالَ : فَكَيفَ لَنا بِالعَقلِ؟

فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّ العَقلَ لا غايَةَ لَهُ ، ولكِن مَن أحَلَّ حَلالَ اللّهِ وحَرَّمَ حَرامَهُ سُمِّيَ عاقِلاً ، فَإِنِ اجتَهَدَ بَعدَ ذلِكَ سُمِّيَ عابِدًا ، فَإِنِ اجتَهَدَ بَعدَ ذلِكَ سُمِّيَ جَوادًا . فَمَنِ

اجتَهَدَ فِي العِبادَةِ وسَمَحَ في نَوائِبِ المَعروفِ بِلا حَظٍّ مِن عَقلٍ يَدُلُّهُ عَلَى اتِّباعِ أمرِ اللّهِ عز و جل وَاجتِنابِ ما نَهَى اللّهُ عَنهُ ، فَاُولئِكَ هُمُ الأَخسَرونَ أعمالاً ، الَّذينَ ضَلَّ سَعيُهُم فِي الحَياةِ الدُّنيا وهُم يَحسَبونَ أنَّهُم يُحسِنونَ صُنعًا. (4) .


1- .تيسير المطالب : ص 313 .
2- .روضة الواعظين : ص 8 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 20 .
3- .تيسير المطالب : ص 146 .
4- .حلية الأولياء : ج 1 ص 21 .

ص: 369

حديث9178.كنز العمّال عن الزهري عن بعض آل عمر عن عمر بن الخپيامبر خدا صلى الله عليه و آله:فرشتگان ، با خرد ، در فرمانبرى از خداوند، تلاش و كوشش كردند و مؤمنان به اندازه خردشان در فرمانبرى از خداوند، تلاش و كوشش نمودند. همانا آنان كه از خردى بيشتر برخوردارند، بيشتر ، از خداوند فرمانبرى مى كنند .9176.امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هنگامى كه درباره خردمندى از ايشان سؤال شد _: [خردمندى ، ]انجام دادن دستورهاى خداوندى است. همانا خردمندان ، كسانى هستند كه به دستورهاى الهى پايبندند .9177.امام رضا عليه السلام ( _ به نقل از پدرانش عليهم السلام ) تيسير المطالب_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _: پيامبر خدا اين آيه را تلاوت كرد: «و اين مثال ها را براى مردم مى زنيم. و جز دانشوران، آنها را در نمى يابند» . آن گاه فرمود: «دانشور، كسى است كه از خداوند، دريافتى دارد و از او فرمانبرى مى كند و از خشمش مى پرهيزد» .9178.كنز العمّال ( _ به نقل از زُهْرى، از يكى از خاندان عمر، از عمر ) حلية الأولياء_ به نقل از سويد پسر غَفَله _: روزى ، ابو بكر [ از خانه ]خارج شد و پيامبر خدا را در مقابل خود ديد . ابو بكر گفت : اى پيامبر خدا! به چه چيزى برانگيخته شدى ؟

فرمود : «به [ پيروى از] خرد» .

ابو بكر گفت : چگونه مى توانيم به خرد دست يابيم ؟

پيامبر صلى الله عليه و آلهفرمود : «خرد را نهايتى نيست ؛ ليكن آن كه حلال خدا را حلال مى داند و حرام او را حرام مى شمارد ، خردمند ناميده مى شود . اگر پس از اين نيز تلاش كرد، عابد ناميده مى شود، و اگر بيش از اين كوشش نمود، جواد ناميده مى شود .

همانا كسانى كه در عبادت مى كوشند و سختى هاى نيكوكارى را پذيرا مى شوند ، [ ولى ]بدون بهره مندى از خردى كه آنان را به پيروى از فرمان خداوند و پرهيز از نواهى او راهنما باشد ، آنان كسانى هستند كه كارهايشان زيانبار است و تلاششان در زندگى دنيايى تباه است، با آن كه گمان مى كنند كه كار نيكو انجام مى دهند» . .

ص: 370

9179.كنز العمّال عن عبد الرَّحمن بن صَفوان :الإمام عليّ عليه السلام :العُقولُ أئِمَّةُ الأَفكارِ ، وَالأَفكارُ أئِمَّةُ القُلوبِ ، وَالقُلوبُ أئِمَّةُ الحَواسِّ ، وَالحَواسُّ أئِمَّةُ الأَعضاءِ. (1)9180.كنز العمّال عن أبي خلف الأعمى عن عُثمانَ بنِ عفّاعنه عليه السلام :عَلى قَدرِ العَقلِ تَكونُ الطّاعَةُ. (2)9181.كنز العمّال عن جابر :عنه عليه السلام :مَن كَمُلَ عَقلُهُ حَسُنَ عَمَلُهُ. (3)9179.كنز العمّال ( _ به نقل از عبدالرحمان بن صفوان _ ) عنه عليه السلام :مَن قَدَّمَ عَقلَهُ عَلى هَواهُ حَسُنَت مَساعيهِ. (4)9180.كنز العمّال ( _ به نقل از ابو خلف اَعمى ، از عثمان بن عفّان _ ) عنه عليه السلام :مِن عَلاماتِ العَقلِ العَمَلُ بِسُنَّةِ العَدلِ. (5)9181.كنز العمّال ( _ به نقل از جابر _ ) عنه عليه السلام :غَريزَةُ العَقلِ تَحدو عَلَى استِعمالِ العَدلِ. (6)9182.كنز العمّال عن سُهَيل {-1-} بن عَمرو :عنه عليه السلام :العَقلُ أن تَقولَ ما تَعرِفُ وتَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ. (7)9183.كنز العمّال عن أبي مريمَ السَّلوليّ :عنه عليه السلام :مَن قَوَّمَ لِسانَهُ زانَ عَقلَهُ. (8)9182.كنز العمّال ( _ به نقل از سهيل بن عمرو _ ) عنه عليه السلام :المَعذِرَةُ بُرهانُ العَقلِ. (9) .


1- .كنز الفوائد : ج 1 ص 200 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 96 ح 40 .
2- .غرر الحكم : ح 6178 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 327 ح 5623 .
3- .الخصال: ص 633 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 1 ص 87 ح 10 .
4- .غرر الحكم : ح 827 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 455 ح 8197 .
5- .غرر الحكم : ح 9430 .
6- .غرر الحكم : ح 6392 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 349 ح 5919 وفيه «تأمر» بدل «تحدو» .
7- .غرر الحكم : ح 2141 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 66 ح 1678 وفيه «وتعرف» بدل «وتعمل» .
8- .غرر الحكم : ح 8381 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7928 .
9- .غرر الحكم : ح 497 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 35 ح 695 .

ص: 371

9183.كنز العمّال ( _ به نقل از ابى مريم سَلولى _ ) امام على عليه السلام :خردها پيشوايان انديشه اند، و انديشه ها پيشوايان دل ها ، و دل ها پيشوايان حواس، و حواس ها پيشوايان اعضا .9184.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ مِن دعائهِ صلى الله عليه و آله يومَ حُنَينٍ _ ) امام على عليه السلام :اطاعت، به اندازه خردمندى است .9185.كنز العمّال عن أبي إسحاق قالَ رجلٌ للبَراءِ :امام على عليه السلام :آن كه خردش كمال يابد ، رفتارش نيكو مى گردد .9186.كنز العمّال عن أنس :امام على عليه السلام :آن كه خردش را بر ميلش مقدّم بدارد ، تلاش هايش پسنديده مى گردد .9187.الإمامُ الحسينُ عليه السلام :امام على عليه السلام :از نشانه هاى خردمندى ، به روش عادلانه رفتار كردن است .9184.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ از دعاهاى ايشان در جنگ حُنَين _ ) امام على عليه السلام :نيروى خرد، [آدمى را] بر به كارگيرى عدالت ، وا مى دارد .9185.كنز العمّال ( _ به نقل از ابو اسحاق _ ) امام على عليه السلام :خردمندى ، آن است كه آنچه را مى دانى ، بر زبان بياورى و به آنچه مى گويى، عمل كنى .9186.كنز العمّال ( _ به نقل از اَنَس _ ) امام على عليه السلام :كسى كه زبانش را استوار كند ، خردش آراسته مى گردد .9187.امام حسين عليه السلام :امام على عليه السلام :عذرخواهى ، دليل خردمندى است . .

ص: 372

9188.الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العَقلِ صُحبَةُ الأَخيارِ. (1)9188.امام صادق عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام :أفضَلُ طَبائِعِ العَقلِ العِبادَةُ ، وأوثَقُ الحَديثِ لَهُ العِلمُ ، وأجزَلُ حُظوظِهِ الحِكمَةُ ، وأفضَلُ ذَخائِرِهِ الحَسَناتُ. (2)راجع : ص 392 (الفعل) و 404 (صفات العقلاء) و 428 (صفات اُولي النّهى) و 432 (صفات اُولي الألباب) .

ز _ وَضعُ الأَشياءِ مَواضِعَها9190.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العاقِلُ مَن وَضَعَ الأَشياءَ مَواضِعَها ، وَالجاهِلُ ضِدُّ ذلِكَ. (3)9191.عنه صلى الله عليه و آله ( _ مُخاطِبًا مَكَّةَ _ ) نهج البلاغة :قيلَ للإمام عليّ عليه السلام : صِف لَنَا العاقِلَ.

فَقالَ عليه السلام : هُوَ الَّذي يَضَعُ الشَّيءَ مَواضِعَهُ .

فَقيلَ : فَصِف لَنَا الجاهِلَ .

فَقالَ : قَد فَعَلتُ. (4)9192.عنه صلى الله عليه و آله ( _ وكانَ واقِفًا بِالحَزوَرَةِ {-1-} في سوقِ مَكَّ ) الإمام عليّ عليه السلام :العاقِلُ مَن أحسَنَ صَنائِعَهُ ، ووَضَعَ سَعيَهُ في مَواضِعِهِ. (5)9193.عنه صلى الله عليه و آله ( _ مُخاطِبًا مَكَّةَ _ ) عنه عليه السلام :لَيسَ عَلَى العاقِلِ اعتِراضُ المَقاديرِ ، إنَّما عَلَيهِ وَضعُ الشَّيءِ في حَقِّهِ. (6) .


1- .غرر الحكم : ح 4616 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 209 ح 4196 .
2- .الاختصاص : ص 244 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 24 .
3- .غرر الحكم : ح 1911 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 21 ح 134 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 235 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 36 .
5- .غرر الحكم : ح 1798 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 54 ح 1392 .
6- .كنز الفوائد : ج 1 ص 200 .

ص: 373

ز _ گذاشتن هر چيزى بر جاى خود

9190.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ميوه خردمندى ، همنشينى با خوبان است .9191.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ خطاب به مكّه _ ) امام صادق عليه السلام :بهترين سرشتِ خردمندى ، عبادت است ، محكم ترين سخن برايش دانش است ، بزرگ ترين بهره مندى اش حكمت است ، و برترين ذخيره هايش خوبى هاست .ر . ك : ص 393 (عمل) و 405 (ويژگى هاى خردمندان) و 429 (ويژگى هاى خردمندان) و 433 (ويژگى هاى خردمندان) .

ز _ گذاشتن هر چيزى بر جاى خود9194.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند ، آن است كه هر چيز را بر جاى خود نهد و نادان، بر خلاف اين است .9195.عنه صلى الله عليه و آله :نهج البلاغة :به امام على عليه السلام گفته شد : خردمند را براى ما توصيف كن .

فرمود : «خردمند، كسى است كه هر چيز را بر جاى خود نهد» .

گفته شد : نادان را براى ما توصيف كن .

فرمود : «توصيف كردم» .9194.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، آن است كه كارهايش را نيكو به انجام برساند و هر كارى را در جاى خود قرار دهد .9195.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بر خردمند روا نيست كه بر مقدّرات ، خُرده بگيرد . همانا بر اوست تا هر چيز را در جاى شايسته خود نهد .

.

ص: 374

نكتة:وكما يلاحظ فإنّ أحد آثار العقل «وضع الأشياء مواضعها» ، ومن جهة اُخرى ورد هذا المعنى نفسه في تعريف العدل (1) ، والنتيجة التي يمكن استخلاصها من مقارنة هاتين المجموعتين من الأحاديث هي أنّ من جملة آثار العقل رعاية العدل ، وأنّ العاقل يعمل بالعدل ، وهذه النتيجة صرّحت بها أحاديث اُخرى أيضًا. (2)

ح _ اِختِيارُ الأَصلَحِ9196.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در روز فتح مكّه _ ) الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ يَأمُرُكَ بِالأَنفَعِ ، وَالمُروءَةُ تَأمُرُكَ بِالأَجمَلِ. (3)9197.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابو شُرَيح، به عمرو بن سعيد، در حالى ) عنه عليه السلام :مَن لَم يَعرِفِ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ البَهيمَةِ. (4)9198.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) عنه عليه السلام :لَيسَ العاقِلُ مَن يَعرِفُ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ ، ولكِنَّ العاقِلَ مَن يَعرِفُ خَيرَ الشَّرَّينِ. (5)ط _ اِغتِنامُ العُمُرِ9200.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العاقِلُ مَن لا يُضيعُ لَهُ نَفَسًا فيما لا يَنفَعُهُ ، ولا يَقتَني ما لا يَصحَبُهُ. (6)9201.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لَو صَحَّ العَقلُ لاَغتَنَمَ كُلُّ امرِىً مَهَلَهُ. (7)راجع : ص 380 (ترك الفضول) .

.


1- .«العدل يضع الاُمور مواضعها» نهج البلاغة : الحكمة 437 .
2- .راجع : ص 330 (علامات العقل) وص 370 ح 407 و 408 ، غرر الحكم : ح 9430 و 6392 .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 285 .
4- .الكافي: ج 8 ص 24 ح 4 عن جابربن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول: ص 99 ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 407 ح 5880 ، التوحيد : ص 74 ح 27 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عن آبائه عنه عليهم السلاموفيهما «البهم» بدل «البهيمة» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 288 ح 1 .
5- .مطالب السؤول : ص 49 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 6 ح 58 .
6- .غرر الحكم : ح 2163 .
7- .غرر الحكم : ح 7579 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 416 ح 7075 .

ص: 375

ح _ گزينش بهتر
ط _ بهره ورى از عمر

نكته:چنان كه مى بينيم، يكى از آثار خردمندى، «هر چيزى را بر جاى خود نهادن» است. از سوى ديگر، در احاديث ، همين مطلب در تعريف عدل نيز بيان شده است . (1) نتيجه اى كه از مقايسه اين دو دسته احاديث مى توان گرفت، اين است كه از آثار خردمندى، رعايت عدل است و خردمند، بر طبق عدل عمل مى كند. اين نتيجه، در برخى احاديث، مورد تصريح قرار گرفته است. (2)

ح _ گزينش بهتر9202.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد، تو را به سودمندتر فرمان مى دهد و جوان مردى ، به زيباتر .9203.سنن الترمذي عن ابن عُمَر :امام على عليه السلام :آن كه خوبى را از بدى باز نشناسد، به سان چارپايان است .9204.صحيح مسلم عن عائِشَة :امام على عليه السلام :خردمند، آن نيست كه خوبى را از بدى باز شناسد ؛ بلكه آن است كه از ميان بدى ها بهترين را [ كه كم زيان ترين است، ]تشخيص دهد .ط _ بهره ورى از عمر9206.صحيح مسلم عن ابن عُمَر :امام على عليه السلام :خردمند ، آن است كه دمى را در كارهاى بى سود صرف نكند و آنچه را براى هميشه همراه او نمى ماند ، ذخيره نسازد .9203.سنن الترمذى ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام على عليه السلام :اگر خرد سالم باشد، هر انسانى از فرصت هايش بهره مند مى گردد .ر . ك : ص 381 (ترك بيهودگى ها).

.


1- .نهج البلاغة : حكمت 437: «العدل يضع الاُمور مواضعها؛ عدالت، هر چيز را بر جاى خود مى نهد».
2- .ر . ك : ص 331 (نشانه هاى خرد) و 371 ح 407 _ 408 ، غرر الحكم : ح 9430 و 6392 .

ص: 376

ي _ صَوابُ القَولِ9206.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابن عمر _ ) الإمام عليّ عليه السلام :مِن دَلائِلِ العَقلِ النُّطقُ بِالصَّوابِ. (1)9207.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :جَميلُ القَولِ دَليلُ وُفورِ العَقلِ. (2)9208.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ الرَّجُلِ بِحُسنِ مَقالِهِ ، وعَلى طَهارَةِ أصلِهِ بِجَميلِ أفعالِهِ. (3)9209.صحيح البخاري عن أبي ذَ رّ :الإمام الصادق عليه السلام :الرِّجالُ ثَلاثَةٌ : عاقِلٌ وأحمَقُ وفاجِرٌ . فَالعاقِلُ إن كُلِّمَ أجابَ ، وإن نَطَقَ أصابَ ، وإن سَمِعَ وَعى . وَالأَحمَقُ إن تَكَلَّمَ عَجِلَ ، وإن حَدَّثَ ذَهَلَ ، وإن حُمِلَ عَلَى القَبيحِ فَعَلَ . وَالفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، وإن حَدَّثتَهُ شانَكَ. (4)راجع : ص 394 (الكلام) و 396 (السكوت) و 404 (صفات العقلاء) .

ك _ حِفظُ التَّجارِبِ9208.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ حِفظُ التَّجارِبِ ، وخَيرُ ما جَرَّبتَ ما وَعَظَكَ. (5)9209.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابو ذر _ ) عنه عليه السلام :حِفظُ التَّجارِبِ رَأسُ العَقلِ. (6)9210.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الحسن عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ أبوهُ عليه السلام عَنِ العَقلِ _: حِفظُ قَلبِكَ مَا استَودَعتَهُ. (7)9211.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العاقِلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارِبُ. (8)راجع: ص 308 (التجربة) .

.


1- .غرر الحكم : ح 9416 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 473 ح 8670 .
2- .غرر الحكم : ح 4776 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 223 ح 4344 .
3- .غرر الحكم : ح 10961 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 555 ح 10237 .
4- .تحف العقول : ص 323 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 237 ح 74 .
5- .نهج البلاغة: الكتاب31، تحف العقول: ص 80 ، غرر الحكم: ح 673 وفيه إلى «التجارب» ، بحار الأنوار: ج 1 ص 160 ح 38 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 177 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكريّ في المواعظ .
6- .غرر الحكم : ح 4916 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 231 ح 4418 .
7- .معاني الأخبار: ص 401 ح 62 عن شريح بن هاني ، بحار الأنوار : ج 1 ص 116 ح 10.
8- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 388 ح 5834 ، تحف العقول : ص 85 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 63، غرر الحكم : ح 1189 و 3863 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 46 .

ص: 377

ى _ گفتار درست
ك _ تجربه اندوزى

ى _ گفتار درست9214.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :از نشانه هاى خردمندى، به درستى سخن گفتن است .9211.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سخن زيبا، نشانه زيادتى خرد است .9212.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد آدمى ، از گفتار نيكويش فهميده مى شود و پاكى ريشه اش ، از كارهاى زيبايش شناخته مى گردد .9213.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :انسان ها بر سه گروه اند : خردمند ، احمق و بدكار . خردمند، كسى است كه اگر از او بپرسند ، پاسخ مى دهد ، اگر سخن بگويد، به درستى سخن مى گويد، و اگر گوش كند، استفاده مى برد . احمق ، آن است كه اگر تكلّم كند، شتاب مى نمايد ؛ اگر حديث بگويد، فراموش مى كند، و اگر بر كار زشت وا داشته شود، آن را انجام مى دهد . بدكار ، كسى است كه اگر او را امين بشمارى ، خيانت مى ورزد، و اگر با او سخن بگويى، از تو بدگويى مى كند .ر . ك : ص 395 (سخن) و 397 (سكوت) و 405 (ويژگى هاى خردمندان) .

ك _ تجربه اندوزى9216.عنه صلى الله عليه و آله ( _ عِندَما طافَ بِالكَعبَةِ حَتّى إذا بَلَغَ الرُّ ) امام على عليه السلام :خردمندى ، تجربه اندوزى است و بهترين تجربه ، آن است كه تو را پند دهد .9217.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :تجربه اندوزى، قله خردمندى است .9218.صحيح البخاري عن عَبد اللّه بن عُمَرَ :امام حسن عليه السلام_ هنگامى كه پدرش از او درباره «خردمندى» پرسيد _: [خردمندى، ]آن است كه آنچه را به دل مى سپارى، نگه بدارد .9219.سنن النسائي عن عَطاء عَن اُسامَةَ بنِ زَيدٍ :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه تجربه ها او را پند دهند .ر . ك : ص 309 (تجربه) .

.

ص: 378

ل _ حُسنُ التَّدبيرِ9217.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا عَقلَ كَالتَّدبيرِ. (1)9218.صحيح البخارى ( _ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ ) الإمام عليّ عليه السلام :أدَلُّ شَيءٍ عَلى غَزارَةِ العَقلِ حُسنُ التَّدبيرِ. (2)9219.سنن النسائى ( _ به نقل از عطاء، از اُسامة بن زيد _ ) عنه عليه السلام :مِنَ العَقلِ مُجانَبَةُ التَّبذيرِ وحُسنُ التَّدبيرِ. (3)م _ إصابَةُ الظَّنِّ9221.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :ظَنُّ العاقِلِ كَهانَةٌ. (4)9222.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الظَّنُّ الصَّوابُ مِن شِيَمِ اُولِي الأَلبابِ. (5)9220.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ظَنُّ العاقِلِ أصَحُّ مِن يَقينِ الجاهِلِ. (6)9221.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ظَنُّ ذَوِي النُّهى وَالأَلبابِ أقرَبُ شَيءٍ مِنَ الصَّوابِ. (7) .


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 372 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعًا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، التوحيد: ص 376 ح 20 عن وهب بن وهب بن هشام ، المحاسن : ج 1 ص 80 ح 47 عن السريّ بن خالد وكلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، معاني الأخبار : ص 335 ح 1 عن أبي ذرّ في وصيّة رسول اللّه صلى الله عليه و آله له، الكافي : ج 8 ص 20 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، نهج البلاغة : الحكمة 113 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 100 ح 17 عن الإمام عليّ عليه السلام ؛ المعجم الكبير : ج 2 ص 157 ح 1651 عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 15 ص 928 ح 43593 .
2- .غرر الحكم : ح 3151 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2589 .
3- .غرر الحكم : ح 9320 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 468 ح 8536 .
4- .مئة كلمة للجاحظ : ص 70 ح 54 ، سجع الحمام : ص 232 ح 865 نقلاً عن الإعجاز والإيجاز ، عيون الحكم والمواعظ : ص 324 ح 5609 .
5- .غرر الحكم : ح 1386 .
6- .غرر الحكم : ح 6040 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 323 ح 5567 .
7- .غرر الحكم : ح 6074 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 324 ح 5608 .

ص: 379

ل _ تدبير نيكو
م _ گمانه زنى درست

ل _ تدبير نيكو9223.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ خردورزى اى، مانند دورانديشى نيست .9224.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بهترين دليل بر زيادتىِ خرد ، نيك دورانديشى است .9225.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :نشانه خردمندى ، دورى جستن از بيهودگى و نيك دورانديشى است .م _ گمانه زنى درست9227.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :گمانه زنى خردمندان ، پيشگويى است .9228.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :گمانه زنى درست ، روش خردمندان است .9229.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :گمان خردمند، درست تر از يقين نادان است .9230.دلائل النبوّة للبيهقي عن ابن شِهاب :امام على عليه السلام :گمان صاحبان خرد و انديشه ، نزديك ترين چيز به حقيقت است .

.

ص: 380

9223.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: العَقلُ الإِصابَةُ بِالظَّنِّ ومَعرِفَةُ ما لَم يَكُن بِما كانَ. (1)راجع : ص 398 ح 505 _ 506 .

ن _ الزُّهدُ فِي الدُّنيا9226.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :حَدُّ العَقلِ الاِنفِصالُ عَنِ الفاني وَالاِتِّصالُ بِالباقي. (2)9227.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :فَضيلَةُ العَقلِ الزَّهادَةُ. (3)9228.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنيا ثَمَرَةُ العَقلِ. (4)9229.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن عَقَلَ قَنِعَ. (5)9230.دلائل النبوّة ، بيهقى ( _ به نقل از ابن شهاب _ ) عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن زَهِدَ في دُنيا فانِيَةٍ دَنِيَّةٍ ، ورَغِبَ في جَنَّةٍ سَنِيَّةٍ خالِدَةٍ عالِيَةٍ. (6)راجع : ص 468 (حبّ الدنيا) .

س _ تَركُ الفُضولِ9233.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ العُقَلاءَ تَرَكوا فُضولَ الدُّنيا فَكَيفَ الذُّنوبُ ! وتَركُ الدُّنيا مِنَ الفَضلِ ، وتَركُ الذُّنوبِ مِنَ الفَرضِ. (7)9234.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :إذا قَلَّتِ العُقولُ كَثُرَ الفُضولُ. (8) .


1- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 331 ح 803 .
2- .غرر الحكم : ح 4905 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 233 ح 4473 .
3- .غرر الحكم : ح 6560 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 359 ح 6079 .
4- .غرر الحكم : ح 5399 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 270 ح 4960 .
5- .غرر الحكم : ح 7724 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 451 ح 8064 .
6- .غرر الحكم : ح 1868 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 56 ح 1435 .
7- .الكافي : ج 1 ص 17 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 387 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 139 ح 30 .
8- .غرر الحكم: ح 4043 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3073 .

ص: 381

ن _ بى رغبتى به دنيا
س _ ترك بيهودگى ها

9235.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: خردمندى ، گمانه زنىِ درست و شناخت آينده بر اساس گذشته است .ر . ك : ص 399 ح 505 و 506 .

ن _ بى رغبتى به دنيا9233.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :مرز خردمندى، جدايى از ناپايدار و پيوستن به پايدار است .9234.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :برجستگى خرد، در بى رغبتى به دنياست .9235.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ميوه خردمندى ، رهانيدن جان از زرق و برق دنيا است .9236.السنن الكبرى عن جابِر بن عَبدِاللّه :امام على عليه السلام :آن كه خردمند مى شود، قناعت پيشه مى كند .9237.المستدرك على الصحيحين عن ابن عَبّاس :امام على عليه السلام :خردمند، آن است كه دل از دنياى ناپايدارِ پَست بكَنَد و به بهشتِ زيباى جاودان و بلندمرتبه ، رغبت كند .ر . ك : ص 469 (دنيا دوستى ).

س _ ترك بيهودگى ها9240.أخبار مكّة للأزرقي عن عَطاء :امام كاظم عليه السلام :خردمندان از زيادتى دنيا (آنچه براى زندگى ضرورت ندارد) گذشتند، چه رسد به گناهان ، حالْ آن كه از دنيا گذشتن، فضيلت است و از گناه گذشتن، واجب .9236.السنن الكبرى ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ ) امام على عليه السلام :هنگامى كه از خرد كاسته شود ، بيهودگى ها بسيار مى شود .

.

ص: 382

9237.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) عنه عليه السلام :مَن أمسَكَ عَنِ الفُضولِ عَدَّلَت رَأيَهُ العُقولُ. (1)9238.أخبار مكّة ، ازرقى ( _ به نقل از مُجاهد _ ) عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن رَفَضَ الباطِلَ. (2)راجع: ص 374 (اغتنام العمر) .

ع _ التَّزَوُّدُ لِلآخِرَةِ9241.سنن أبي داوود عن ابن عُمَر :رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن خُطبَةٍ لَهُ يَومَ الجُمُعَةِ _: ألا وإنَّ مِن عَلاماتِ العَقلِ : التَّجافِيَ عَن دارِ الغُرورِ ، وَالإِنابَةَ إلى دارِ الخُلودِ ، وَالتَّزَوُّدَ لِسُكنَى القُبورِ ، وَالتَّأَهُّبَ لِيَومِ النُّشورِ. (3)9242.حلية الأولياء عن ابن عُمَر :الإمام عليّ عليه السلام :مِنَ العَقلِ التَّزَوُّدُ لِيَومِ المَعادِ. (4)9243.الإمام الباقر عليه السلام :عنه عليه السلام :مَن عَمَّرَ دارَ إقامَتِهِ فَهُوَ العاقِلُ. (5)9244.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ وباعَ دُنياهُ بِآخِرَتِهِ. (6)9245.الإمام الباقر عليه السلام :عنه عليه السلام :مَا العاقِلُ إلاّ مَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ وعَمِلَ لِلدّارِ الآخِرَةِ. (7)9246.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن غَلَبَ هَواهُ ولَم يَبِع آخِرَتَهُ بِدُنياهُ. (8)9241.سنن أبى داوود ( _ به نقل از ابن عمر _ ) عنه عليه السلام :مَن عَقَلَ تَيَقَّظَ مِن غَفلَتِهِ ، وتَأَهَّبَ لِرِحلَتِهِ ، وعَمَرَ دارَ إقامَتِهِ. (9) .


1- .الكافي : ج 8 ص 22 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 97 ، غرر الحكم: ح 8513 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 286 ح 1 .
2- .الدرّة الباهرة: ص 21 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 159 ح 31.
3- .أعلام الدين : ص 333 عن أبي الدرداء ، إرشاد القلوب : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 176 ح 10 .
4- .غرر الحكم : ح 9371 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 469 ح 8573 .
5- .غرر الحكم : ح 8298 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 446 ح 7844 .
6- .غرر الحكم : ح 1727 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1352 .
7- .تحف العقول : ص 100 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 289 ح 1 .
8- .غرر الحكم : ح 1983 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 59 ح 1511 وفيه «العالم» بدل «العاقل» .
9- .غرر الحكم : ح 8918 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 434 ح 7493 .

ص: 383

ع _ توشه گيرى براى آخرت

9242.حلية الأولياء ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام على عليه السلام :آن كه خود را از زيادتى ها باز دارد ، خردها رأيش را عادلانه مى دانند.9243.امام باقر عليه السلام :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه باطل را كنار نهد .ر . ك : ص 375 (بهره ورى از عمر ).

ع _ توشه گيرى براى آخرت9246.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در يكى از خطبه هاى روز جمعه _: بدانيد كه يكى از نشانه هاى خردمندى ، [ دل]كندن از خانه فريبنده[ ى دنيا]، رو كردن به سراى جاودانه ، توشه گيرى براى خانه قبر و آمادگى براى روز رستاخيز است .9247.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِعُثمان _ ) امام على عليه السلام :از نشانه هاى خردمندى ، توشه برداشتن براى روز قيامت است .9248.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه سراى جاودانه اش را آباد كند ، خردمند است .9249.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند ، آن است كه با شهوت ها قهر كند و دنيا را به آخرت بفروشد .9250.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند نيست ، مگر آن كه از خداوند دركى داشته باشد و براى سراى باقى ، كار كند .9247.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به عثمان _ ) امام على عليه السلام :خردمند ، آن است كه بر تمايلات نفسانى اش پيروز شود و آخرتش را به دنيا نفروشد .9248.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه خردمند است، از خواب غفلت بيدار مى شود و براى سفر آخرت مهيّا مى گردد و خانه هميشگى خود را آباد مى كند .

.

ص: 384

9249.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ العُقَلاءَ زَهَدوا فِي الدُّنيا ورَغِبوا فِي الآخِرَةِ ، لِأَنَّهُم عَلِموا أنَّ الدُّنيا طالِبَةٌ مَطلوبَةٌ ، وَالآخِرَةَ طالِبَةٌ ومَطلوبَةٌ ، فَمَن طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتهُ الدُّنيا حَتّى يَستَوفِيَ مِنها رِزقَهُ ، ومَن طَلَبَ الدُّنيا طَلَبَتهُ الآخِرَةُ ، فَيَأتيهِ المَوتُ فَيُفسِدُ عَلَيهِ دُنياهُ وآخِرَتَهُ. (1)9250.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ العاقِلَ نَظَرَ إلَى الدُّنيا وإلى أهلِها فَعَلِمَ أنَّها لا تُنالُ إلاّ بِالمَشَقَّةِ ، ونَظَرَ إلَى الآخِرَةِ فَعَلِمَ أنَّها لا تُنالُ إلاّ بِالمَشَقَّةِ ، فَطَلَبَ بِالمَشَقَّةِ أبقاهُما. (2)9251.الدرّ المنثور عن أبي العالية :عدّة الداعي عن سويد بن غفلة :دَخَلتُ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام بَعدَما بويِعَ بِالخِلافَةِ وهُوَ جالِسٌ عَلى حَصيرٍ صَغيرٍ لَيسَ فِي البَيتِ غَيرُهُ ، فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، بِيَدِكَ بَيتُ المالِ ولَستُ أرى في بَيتِكَ شَيئًا مِمّا يَحتاجُ إلَيهِ البَيتُ !

فَقالَ عليه السلام : يَابنَ غَفَلَةَ ، إنَّ اللَّبيبَ (3) لا يَتَأَثَّثُ في دارِ النُّقلَةِ ، ولَنا دارُ أمنٍ قَد نَقَلنا إلَيها خَيرَ مَتاعِنا ، وإنّا عَن قَليلٍ إلَيها صائِرونَ. (4)راجع: ص 316 (الزهد في الدنيا) .

ف _ النَّجاة9251.الدرّ المنثور ( _ به نقل از ابو عاليه _ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَا استَودَعَ اللّهُ امرَأً عَقلاً إلاَّ استَنقَذَهُ بِهِ يَومًا. (5)9252.تهذيب الأحكام ( _ به نقل از معاوية بن عمّار ، از امام صادق عليه ا ) التّاريخ الكبير :أتى قُرَّةُ بنُ هُبَيرَةَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ : إنَّهُ كانَت لَنا أربابٌ تُعبَدُ مِن دونِ اللّهِ ، فَبَعَثَكَ اللّهُ ، فَدَعَوناهُنَّ فَلَم يُجِبنَ وسَأَلناهُنَّ فَلَم يُعطينَ ، وجِئناكَ فَهَدانَا اللّهُ .

وقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قَد أفلَحَ مَن رُزِقَ لُبًّا . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اُكسُني ثَوبَينِ مِن ثِيابِكَ قَد لَبِستَهُما ، فَكَساهُ .

فَلَمّا كانَ بِالمَوقِفِ في عَرَفاتٍ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أعِد عَلَيَّ مَقالَتَكَ ، فَأَعادَ عَلَيهِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أفلَحَ مَن رُزِقَ لُبًّا. (6) .


1- .الكافي : ج 1 ص 18 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 387 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 139 ح 30 .
2- .الكافي : ج 1 ص 18 ح 12 عن هشام بن الحكم.
3- .في المصدر : «إنّ البيت [العاقل]» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .عدّة الداعي : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 321 ح 38 .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 407 ، الأمالي للطوسي : ص 56 ح 79 عن داوود بن سليمان الغازي عن الإمام الرضا عليه السلام ؛ نثرالدرّ : ج 1 ص 168 ، الفردوس : ج 4 ص 90 ح 6279 عن أنس ، ربيع الأبرار : ج 3 ص 137 .
6- .التاريخ الكبير : ج 7 ص 181 ح 810 .

ص: 385

ف _ رستگارى

9253.مجمع البيان ( _ از على بن ابراهيم ، به اسنادش از امام صادق عليه ) امام كاظم عليه السلام :خردمندان، در دنيا زهدپيشه اند و به آخرت ميل دارند [و سراى جاودانه شان را آباد مى سازند]؛ زيرا مى دانند كه دنيا ، خود، جوينده اى است كه او را مى جويند و آخرت، هم خواهان است و هم خواهان دارد . پس هر كه خواهان آخرت شود، دنيا خود به دنبال او مى رود تا او روزى اش را از آن بستاند، و هر كه دنيا را طلب كند ، آخرت، به دنبال اوست ، و[ لى ]ناگهان مرگش فرا مى رسد و دنيا و آخرتش را تباه مى سازد .9254.تاريخ أصبهان عن ابن عُمَر :امام كاظم عليه السلام :خردمند ، به دنيا و أهل آن ، نظر افكنْد . پس دانست كه جز با سختى ، بدان نمى رسد ؛ و به آخرت ، نظر افكند . پس دانست كه جز با سختى به دست نمى آيد . از اين رو، با سختى ، پايدارتر را جستجو كرد و برگزيد .9255.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عدّة الداعى_ به نقل از سويد بن غَفَله _: بر امير مؤمنان ، پس از آن كه به خلافت رسيده بود، وارد شدم . بر حصيرى كوچك نشسته بود و در خانه، جز آن ، چيزى نبود . گفتم : اى امير مؤمنان! بيت المال ، در دست توست ، و[ لى ]خانه ات را از لوازم زندگى ، تهى مى بينم!

فرمود : «اى پسرِ غفله ! خردمند براى خانه گذرى ، اثاث جمع نمى كند . ما را خانه امنى است كه بهترين وسيله هايمان را بدان جا منتقل كرده ايم و خود نيز به زودى به سوى آن ، ره سپاريم» .ر . ك : ص 317 (زهد به دنيا) .

ف _ رستگارى9258.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، خرد را به كسى به امانت نمى سپرد ، مگر آن كه روزى، او را بدان نجات مى بخشد .9254.تاريخ أصبهان ( _ به نقل از ابن عمر _ ) التاريخ الكبير :قُرّة بن هبيره نزد پيامبر خدا آمد و گفت : ما را خدايانى بود كه به جاى خداوند، پرستيده مى شدند ، كه خداوند، تو را بر انگيخت . هر چه آنها را

خوانديم، اجابت نكردند و هر چه از آنان خواستيم، چيزى ندادند ؛ امّا به سوى تو آمديم و خداوند ما را هدايت كرد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمود : «آن كه از خردْ برخوردار باشد، رستگار شده است» .

قرّه گفت : اى پيامبر خدا ! دو قطعه از لباس هايى كه خود ، پيشتر پوشيده اى، به من بپوشان. پيامبر صلى الله عليه و آله چنين كرد .

هنگامى كه قرّه در عرفات بود، پيامبر خدا به وى فرمود : «سخنت را تكرار كن» . او تكرار كرد . آن گاه پيامبر خدا فرمود : «آن كه از خردْ برخوردار باشد ، رستگار شده است» .

.

ص: 386

9255.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ يَهدي ويُنجي ، وَالجَهلُ يُغوي ويُردي. (1)9256.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابو حُمَيد _ ) عنه عليه السلام :زِيادَةُ العَقلِ تُنجي. (2)9257.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العَقلِ العَمَلُ لِلنَّجاةِ. (3)9258.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: إذا خُلِّيَ عِنانُ العَقلِ ولَم يُحبَس عَلى هَوى نَفسٍ أو عادَةِ دينٍ أو عَصَبِيَّةٍ لِسَلَفٍ ، وَرَدَ بِصاحِبِهِ عَلَى النَّجاةِ. (4)9259.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :رَأيُ العاقِلِ يُنجي. (5)9260.صحيح مسلم عن سَهل بن حُنَيف:عنه عليه السلام :أصلُ العَقلِ الفِكرُ ، وثَمَرَتُهُ السَّلامَةُ. (6)ص _ الخَتمُ بِالجَنَّةِ9262.عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _: العَقلُ مَا اكتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ ، وطُلِبَ بِهِ رِضَا الرَّحمنِ. (7) .


1- .غرر الحكم : ح 2151 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 67 ح 1712 .
2- .غرر الحكم : ح 5484 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 277 ح 5048 .
3- .غرر الحكم : ح 4626 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 209 ح 4195 .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 343 ح 950 .
5- .غرر الحكم : ح 5424 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 269 ح 4940 .
6- .غرر الحكم : ح 3093 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 121 ح 2744 .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 369 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعًا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 59 ح 3 .

ص: 387

ص _ فرجام بهشتى

9259.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، هدايت مى كند و نجات مى بخشد ، و نادانى، گم راه مى سازد و پَست مى گرداند .9260.صحيح مسلم ( _ به نقل از سهل بن حُنَيف _ ) امام على عليه السلام :فراوانى خرد ، نجات مى بخشد .9261.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ميوه خردمندى ، عمل براى نجات است .9262.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: اگر زمام خرد، رها شود و در حبسِ تمايلات نفْس يا عادت هاى دينى و يا تعصّب گذشتگان نباشد ، صاحبش را به نجات مى رساند .9263.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :رأى خردمند، نجات بخش است .9264.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ريشه خردمندى، انديشه است و ميوه آن ، سلامت .ص _ فرجام بهشتى9266.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _: خرد، آن است كه بهشت با آن به دست مى آيد و خشنودى خداوند با آن طلب مى گردد .

.

ص: 388

9267.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :كَم مِن عاقِلٍ عَقَلَ عَنِ اللّهِ أمرَهُ وهُوَ حَقيرٌ عِندَ النّاسِ ذَميمُ المَنظَرِ يَنجو غَدًا ! وكَم مِن ظَريفِ اللِّسانِ جَميلِ المَنظَرِ عِندَ النّاسِ يَهلِكُ غَدًا فِي القِيامَةِ ! (1)9268.عنه صلى الله عليه و آله :ربيع الأبرار عن أنس :قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، الرَّجُلُ يَكونُ حَسَنَ العَقلِ كَثيرَ الذُّنوبِ ؟

قالَ : ما مِن آدَمِيٍّ إلاّ ولَهُ ذُنوبٌ وخَطايا يَقتَرِفُها ، فَمَن كانَت سَجِيَّتُهُ العَقلَ وغَريزَتُهُ اليَقينَ لَم تَضُرَّهُ ذُنوبُهُ .

قيلَ : كَيفَ ذلِكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟

قالَ : لِأَنَّهُ كُلَّما أخطَأَ لَم يَلبَث أن تَدارَكَ ذلِكَ بِتَوبَةٍ ونَدامَةٍ عَلى ما كانَ مِنهُ ، فَيَمحو ذُنوبَهُ ، ويَبقى لَهُ فَضلٌ يَدخُلُ بِهِ الجَنَّةَ. (2)9269.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :لَقَد سَبَقَ إلى جَنّاتِ عَدنٍ أقوامٌ ما كانوا أكثَرَ النّاسِ لا صَومًا ولا صَلاةً ولا حَجًّا ولاَ اعتِمارًا ، ولكِنَّهُم عَقَلوا عَنِ اللّهِ مَواعِظَهُ. (3)9270.صحيح البخاري عن زَيد بن ثابِت :الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَ عاقِلاً خُتِمَ لَهُ بِالجَنَّةِ إن شاءَ اللّهُ. (4)9263.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الكافي عن محمّد بن عبد الجبّار عن بعض أصحابنا رفعه إلى الإمام الصّادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ: مَا العَقلُ ؟

قالَ : ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَاكتُسِبَ بِهِ الجِنانُ .

قالَ: قُلتُ : فَالَّذي كانَ في مُعاوِيَةَ ؟

فَقالَ : تِلكَ النَّكراءُ ، تِلكَ الشَّيطَنَةُ ، وهِيَ شَبيهَةٌ بِالعَقلِ ولَيسَت بِالعَقلِ. (5) .


1- .تيسير المطالب: ص 156، الأمالي للطوسي: ص 393 ح 868 ، بحار الأنوار: ج 70 ص 290 ح 26؛ كنزالعمّال: ج 3 ص 154 ح 5940 .
2- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 137 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 62 وليس فيه «ويبقى له فضل ...» ، تيسير المطالب : ص 147 نحوه .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 213 ؛ الفردوس : ج 4 ص 360 ح 7035 ، كنز العمّال : ج 3 ص 149 ح 5916 .
4- .ثواب الأعمال : ص 29 ح 1 عن الفضل بن عثمان ، بحار الأنوار : ج 1 ص 91 ح 19 .
5- .الكافي : ج 1 ص 11 ح 3 ، معاني الأخبار : ص 239 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 310 ح 613 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 116 ح 8 .

ص: 389

9264.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه بسيار خردمندانى كه فرمان الهى را از او دريافت كرده اند (1) ] و از بينش الهى برخوردارند] ! اينان گر چه در نزد مردم، بى مقدارند و ظاهرى نكوهيده دارند، ولى در فرداى قيامت ، رستگارند . و چه بسيارند كسانى كه زبانى خوش دارند و در نزد مردم ، خوش نام اند ؛ ولى در قيامت، هلاك مى شوند !9265.صحيح البخارى ( _ به نقل از اَنَس _ ) ربيع الأبرار_ به نقل از اَنَس _: سؤال شد: اى پيامبر خدا! ممكن است مردى از خردى نيكو برخوردار باشد و گناهان بسيار داشته باشد ؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ انسانى نيست، مگر اين كه گناهان و لغزش هايى را مرتكب شده است . پس هر كه سرشتش خردمندى و نهادش يقين باشد ، گناهانْ بدو آسيبى نمى رسانند» .

گفته شد : اى پيامبر خدا! چگونه ممكن است ؟

فرمود : «زيرا [خردمند] هر گاه مرتكب لغزشى گردد ، آن را با توبه و پشيمانى جبران مى كند و گناهانش را پاك مى گرداند و برايش خوبى باقى مى ماند كه با آن، وارد بهشت مى گردد» .9266.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :گروه هايى به سوى بهشت برين ، پيشى گرفتند كه بيش از ديگران ، اهل روزه و نماز و حج و عمره نبودند ؛ بلكه آنان پندهاى الهى را درك كردند.9267.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :آن كه خردمند باشد ، پايانش به بهشت ختم مى گردد ، اگر خدا بخواهد .9268.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الكافى_ به نقل از محمّد بن عبد الجبّار ، از يكى از ياران امام صادق عليه السلام _: گفتم : خرد چيست ؟

فرمود : «آن چيزى كه خداوند با آن ، پرستش مى شود و بهشت با آن به دست مى آيد» .

گفتم : آنچه در معاويه بود [، چه بود] ؟

فرمود : «آن زرنگى و شيطنت است . آن ، شبيه خرد است ؛ ولى خرد نيست» . .


1- .ر . ك : ص 426 پ 1 .

ص: 390

ق _ صَلاحُ كُلِّ أمرٍ9270.صحيح البخارى ( _ به نقل از زيد بن ثابت _ ) الإمام عليّ عليه السلام :بِالعَقلِ صَلاحُ كُلِّ أمرٍ. (1)9271.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ مُصلِحُ كُلِّ أمرٍ. (2)ر _ خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ9273.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ يَنبوعُ الخَيرِ. (3)9274.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :بِالعَقلِ تُنالُ الخَيراتُ. (4)9275.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :كُلُّ نَجدَةٍ تَحتاجُ إلَى العَقلِ. (5)9276.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ مَنفَعَةٌ ، وَالعِلمُ مَرفَعَةٌ ، وَالصَّبرُ مَدفَعَةٌ. (6)9271.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :اِعقِل تُدرِك. (7)9272.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الحسن عليه السلام :بِالعَقلِ تُدرَكُ الدّارانِ جَميعًا ، ومَن حُرِمَ مِنَ العَقلِ حُرِمَهُما جَميعًا. (8)9273.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام زين العابدين عليه السلام :العَقلُ قائِدُ الخَيرِ. (9) .


1- .غرر الحكم : ح 4320 .
2- .غرر الحكم : ح 404 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 38 ح 835 .
3- .غرر الحكم : ح 657 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 72 .
4- .غرر الحكم : ح 4212 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3859 .
5- .مطالب السؤول : ص 50 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .
6- .غرر الحكم : ح 2041 .
7- .غرر الحكم : ح 2254 .
8- .كشف الغمّة : ج 2 ص 197 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 111 ح 6 .
9- .أعلام الدين : ص 96 .

ص: 391

ق _ درستى هر كار
ر _ خوبى دنيا و آخرت

ق _ درستى هر كار9275.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :درستى هر كارى، با خرد است.9276.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خرد ، اصلاح كننده هر كارى است .ر _ خوبى دنيا و آخرت9278.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام :خرد ، سرچشمه خوبى هاست .9277.تاريخ المدينة ( _ به نقل از جابر _ ) امام على عليه السلام :با خرد ، خوبى ها به دست مى آيند .9278.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :هر دليرى، به خرد ، نيازمند است .9279.صحيح البخاري عن أنَس :امام على عليه السلام :خرد، منفعت است و دانش، رفعت است و شكيبايى، دفاع كننده است .9280.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردورزى كن تا [به مقصود ]برسى .9281.عنه صلى الله عليه و آله :امام حسن عليه السلام :با خرد ، دنيا و آخرت به دست مى آيند و آن كه از خردْ محروم باشد ، از دنيا و آخرت محروم مى گردد .9282.عنه صلى الله عليه و آله :امام سجاد عليه السلام :خرد ، رهبر خوبى هاست .

.

ص: 392

9283.عنه صلى الله عليه و آله :الكافي عن عبد اللّه بن عجلان السّكونيّ :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : إنّي رُبَّما قَسَمتُ الشَّيءَ بَينَ أصحابي أصِلُهُم بِهِ ، فَكَيفَ اُعطيهِم ؟

فَقالَ : أعطِهِم عَلَى الهِجرَةِ فِي الدّينِ وَالعَقلِ وَالفِقهِ. (1)9284.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أوَّلَ الاُمورِ ومَبدَأَها وقُوَّتَها وعِمارَتَهَا الَّتي لا يُنتَفَعُ شَيءٌ إلاّ بِهِ : العَقلُ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ زينَةً لِخَلقِهِ ونورًا لَهُم. (2)9285.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _: يا هِشامُ ، مَن أرادَ الغِنى بِلا مالٍ ، وراحَةَ القَلبِ مِنَ الحَسَدِ، وَالسَّلامَةَ فِيالدّينِ، فَليَتَضَرَّع إلَى اللّهِ عز و جلفي مَسأَلَتِهِ بِأَن يُكَمِّلَ عَقلَهُ ، فَمَن عَقَلَ قَنِعَ بِما يَكفيهِ ، ومَن قَنِعَ بِما يَكفيهِ استَغنى. (3)5 / 3ما يُختَبَرُ بِهِ العَقلُأ _ الفِعل9281.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :كَيفِيَّةُ الفِعلِ تَدُلُّ عَلى كَمِّيَّةِ العَقلِ ، فَأَحسِن لَهُ الاِختِيارَ وأكثِر عَلَيهِ الاِستِظهارَ. (4)9282.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :كُن حَسَنَ المَقالِ ، جَميلَ الأَفعالِ ؛ فَإِنَّ مَقالَ الرَّجُلِ بُرهانُ فَضلِهِ ، وفِعالَهُ عُنوانُ عَقلِهِ. (5) .


1- .الكافي: ج 3 ص 549 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 35 ح 1631 .
2- .الكافي : ج 1 ص 29 ح 34 عن الحسن بن عمّار .
3- .الكافي : ج 1 ص 18 ح 12 ، تحف العقول : ص 388 كلاهما عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 1 ص 139 ح 30 .
4- .غرر الحكم : ح 7226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6686 .
5- .غرر الحكم : ح 7176 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 392 ح 6644 وفيه «حميد» بدل «جميل» .

ص: 393

5 / 3 آنچه خرد با آن آزموده مى شود
الف _ عمل

9283.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن عجلان سَكونى _: به امام باقر عليه السلام گفتم : گاه مى خواهم مالى به عنوان صله رحم ، ميان دوستان و يارانم قسمت كنم . چگونه [و بر چه معيارى] به آنان ببخشم؟

فرمود : «بر پايه هجرت در راهِ دين ، خرد و دانايى» .9284.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :آغاز و شروع كارها و استحكام و آبادانى آنها _ كه جز به آن، چيزى سود نمى بخشد _ به خرد است ؛ خردى كه خداوند ، آن را آرايش بندگان و مايه روشنايى براى آنان قرار داد .9285.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حكم _: اى هشام ! آن كه بى نيازى بدون ثروت ، آسايش قلب از حسادت ، و سلامت در ديندارى مى خواهد ، بايد با زارى ، از خداوند بخواهد كه خرد او را كامل گرداند . پس هر كه خردمند باشد ، به آنچه او را بس است ، قناعت مى كند و آن كس كه به آنچه او را بس است ، قناعت كند ، بى نياز مى گردد .5 / 3آنچه خرد با آن آزموده مى شودالف _ عمل9287.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :چگونگى عمل، بر ميزان خرد ، دلالت دارد . پس ، كار نيكو انتخاب كن و آن را محكم ساز .9288.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :نيكوگفتار و زيبارفتار باش ؛ زيرا گفتار آدمى، نشانِ فضل اوست و رفتار او، دليل خردمندى اش .

.

ص: 394

9289.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن أحسَنَ أفعالَهُ أعرَبَ عَن وُفورِ عَقلِهِ. (1)9289.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن صَدَّقَ أقوالَهُ أفعالُهُ. (2)راجع : ص 366 (محاسن الأعمال) و 402 (جوامع ما يختبر به العقل) .

ب _ الكَلام9292.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :كَلامُ الرَّجُلِ ميزانُ عَقلِهِ. (3)9293.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لأبي ذرّ _ ) عنه عليه السلام :عِندَ بَديهَةِ المَقالِ تُختَبَرُ عُقولُ الرِّجالِ. (4)9290.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يُنبِئُ عَن عَقلِ كُلِّ امرِىً ما يَنطِقُ بِهِ لِسانُهُ. (5)9291.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يُنبِئُ عَن عَقلِ كُلِّ امرِىً لِسانُهُ ، ويَدُلُّ عَلى فَضلِهِ بَيانُهُ. (6)9292.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به ابو ذر _ ) عنه عليه السلام :اللِّسانُ مِعيارٌ أرجَحَهُ العَقلُ وأطاشَهُ الجَهلُ. (7)9293.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به ابو ذر _ ) عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالكَلامَ فيما لا تَعرِفُ طَريقَتَهُ ولا تَعلَمُ حَقيقَتَهُ ؛ فَإِنَّ قَولَكَ يَدُلُّ عَلى عَقلِكَ ، وعِبارَتَكَ تُنبِئُ عَن مَعرِفَتِكَ. (8)9294.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ وقد سَألَهُ أبو ذَرٍّ عن كَيفيّةِ عِمارَةِ المَ ) عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ كُلِّ امرِىً بِما يَجري عَلى لِسانِهِ. (9) .


1- .غرر الحكم : ح 8418 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7945 .
2- .غرر الحكم : ح 1390 .
3- .غرر الحكم : ح 7234 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6683 .
4- .غرر الحكم : ح 6221 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 337 ح 5747 .
5- .غرر الحكم : ح 11008 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 553 ح 10190 وفيه «ما يجري على» بدل «ما ينطق به» .
6- .غرر الحكم : ح 11046 .
7- .غرر الحكم : ح 1970 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 59 ح 1501 .
8- .غرر الحكم : ح 2735 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 100 ح 2293 .
9- .غرر الحكم : ح 10957 .

ص: 395

ب _ سخن

9295.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه كارهايش را نيكو به انجام مى رساند ، از زيادى خرد خود ، خبر مى دهد .9296.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه رفتار او ، گفتارش را تصديق نمايد .ر . ك : ص 367 (كارهاى نيك) و 403 (بنيادهاى سنجش خرد) .

ب _ سخن9295.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سخن گفتنِ آدمى، ميزان خردمندىِ اوست .9296.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :به هنگام بديهه گويى ، خردمندى آدميان ، آزموده مى گردد .9297.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به ابو ذر _ ) امام على عليه السلام :آنچه آدمى بر زبان مى آورد ، از خردمندى وى خبر مى دهد .9298.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :از خردمندى هر كس ، زبان او خبر مى دهد و بر فضل او سخنش دلالت مى كند .9299.الإمامُ الصّادقُ عن آبائه عليهم السلامامام على عليه السلام :زبان، ترازويى است كه خرد، آن را سنگين مى كند و نادانى، آن را سبُك مى گرداند .9300.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :از سخنى كه روش آن را نمى شناسى و از حقيقتش آگاه نيستى ، بپرهيز ؛ زيرا سخن تو ، بر خرد تو دلالت دارد و گفتارت ، از ميزان معرفت تو خبر مى دهد .9301.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بر خرد آدمى ، به آنچه بر زبان مى آورد ، استدلال مى شود .

.

ص: 396

9298.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :دَليلُ عَقلِ الرَّجُلِ قَولُهُ ، دَليلُ أصلِ المَرءِ فِعلُهُ. (1)9299.امام صادق عليه السلام ( _ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ ) عنه عليه السلام :مَن أطلَقَ لِسانَهُ أبانَ عَن سُخفِهِ (2) . (3)9300.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ لِموسى عليه السلام : لا تَكونَنَّ مِكثارًا بِالمَنطِقِ مِهذارًا (4) ؛ إنَّ كَثرَةَ المَنطِقِ تَشينُ العُلَماءَ ، وتُبدي مَساوِئَ السُّخَفاءِ ، ولكِن عَلَيكَ بِذِي اقتِصادٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ مِنَ التَّوفيقِ وَالسَّدادِ. (5)راجع : ص 376 (صواب القول) و 404 ح 523 و 438 ح 640 .

ج _ السُّكوت9303.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :الصَّمتُ آيَةُ النُّبلِ وثَمَرَةُ العَقلِ. (6)9304.رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن عَقَلَ صَمَتَ. (7)9302.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن أمسَكَ عَن فُضولِ المَقالِ شَهِدَت بِعَقلِهِ الرِّجالُ. (8)9303.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مِن عَقلِ الرَّجُلِ أن لا يَتَكَلَّمَ بِجَميعِ ما أحاطَ بِهِ عِلمُهُ. (9) .


1- .غرر الحكم : ح 5101 و 5102 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 249 ح 4662 و 4663 .
2- .السُّخْفُ : رقّة العقل ... وثوب سخيف : رقيق النسج بَيِّنُ السَّخافة ، ولا يكادون يقولون : السُّخْف إلاّ في العقل خاصّةً ، والسَّخافة عامّ في كلّ شيء (ترتيب كتاب العين : ص 366) .
3- .غرر الحكم : ح 9175 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 462 ح 8395 .
4- .في المصدر : «مهدارًا» ، وما أثبتناه هو الصحيح.
5- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 79 ح 6908 ، البداية والنهاية : ج 1 ص 329 وفيه «لا تكن مكثارًا للعلم» وكلاهما عن عمر ؛ منية المريد : ص 140 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 227 ح 18 .
6- .غرر الحكم : ح 1343 .
7- .غرر الحكم : ح 7745 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 423 ح 7136 .
8- .غرر الحكم : ح 8504 .
9- .غرر الحكم : ح 9327 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 468 ح 8537 .

ص: 397

ج _ سكوت

9304.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :نشانه خرد آدمى، سخن اوست و نشانه ريشه دارى آدمى، رفتار او .9305.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه زبانش را رها مى سازد، سَبُك خردى خود را آشكار مى كند .9306.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا به موسى عليه السلام وحى كرد كه : «بسيار و بيهوده سخن مگو ؛ زيرا سخن گفتن بسيار ، چهره عالمان را زشت مى گرداند و بدى هاى سبُك خردان را آشكار مى سازد ؛ ليكن بر تو باد ميانه روى؛ زيرا نشانه موفّقيت و استوارى است».ر . ك : ص 377 (گفتار درست) و 405 ح 523 و 439 ح 640 .

ج _ سكوت9309.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سكوت، نشانه بزرگوارى و ميوه خردمندى است .9310.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه خردمند گردد ، ساكت مى شود .9305.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه از سخن زيادى خوددارى ورزد ، بزرگانْ به خردمندى وى گواهى مى دهند .9306.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :نشانه خردمندىِ آدمى ، آن است كه تمام آنچه را كه مى داند، بر زبان نياورد .

.

ص: 398

9307.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن عَقَلَ لِسانَهُ إلاّ عَن ذِكرِ اللّهِ. (1)9308.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ لا يَتَكَلَّمُ إلاّ بِحاجَتِهِ أو حُجَّتِهِ. (2)راجع : ص 376 (صواب القول) و 410 ح 544 و 438 ح 640 .

د _ الرَّأي9311.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :رَأيُ الرَّجُلِ ميزانُ عَقلِهِ. (3)9312.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ظَنُّ الإِنسانِ ميزانُ عَقلِهِ ، وفِعلُهُ أصدَقُ شاهِدٍ عَلى أصلِهِ. (4)9313.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ظَنُّ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ عَقلِهِ. (5)9314.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ العاقِلَ مِن عَقلِهِ في إرشادٍ ، ومِن رَأيِهِ فِي ازدِيادٍ ، فَلِذلِكَ رَأيُهُ سَديدٌ وفِعلُهُ حَميدٌ. (6)راجع : ص 378 (إصابة الظنّ) و 404 ح 523 .

ه _ الرَّسول9317.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :رَسولُكَ تَرجُمانُ عَقلِكَ ، وكِتابُكَ أبلَغُ ما يَنطِقُ عَنكَ. (7) .


1- .غرر الحكم: ح 1741، وأيضًا: ح 1591 و502 وليس فيهما «إلاّ عن ذكر اللّه »، عيون الحكم والمواعظ: ص 52 ح 1359 .
2- .غرر الحكم : ح 1732 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 170 .
3- .غرر الحكم : ح 5422 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 270 ح 4972 .
4- .غرر الحكم : ح 6039 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 323 ح 5581 .
5- .غرر الحكم : ح 6038 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 323 ح 5566 .
6- .غرر الحكم : ح 3547 .
7- .نهج البلاغة : الحكمة 301 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 199 وفيه صدره ، غرر الحكم : ح 5431 نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 50 ح 9 ؛ مطالب السؤول : ص 57 ، كنز العمّال : ج 16 ص 182 ح 44215 .

ص: 399

د _ رأى (نظر)
ه _ پيام رسان

9311.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه زبانش را جز از ياد خدا باز دارد .9312.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند سخن نمى گويد، مگر از روى نياز ، يا بر اساس دليل و برهان .ر . ك : ص 377 (گفتار درست) و 411 ح 544 و 439 ح 640 .

د _ رأى (نظر)9315.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :رأى آدمى، ميزان خردمندىِ اوست .9316.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :گمانه زنىِ انسان، ميزان خردمندىِ اوست و رفتار او، بهترين گواه بر ريشه دارىِ او .9317.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :گمانه زنى آدمى ، به اندازه خرد اوست .9318.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :به راستى كه خردمند ، بر پايه خردش ، در بالندگى ، و بر پايه رأيَش ، در پيشرفت است . از اين رو ، رأى او محكم و رفتارش پسنديده است .ر . ك : ص 379 (گمانه زنى درست) و 405 ح 523 .

ه _ پيام رسان9319.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :فرستاده تو ، ترجمه كننده خرد توست، و نوشته ات رساترين سخنگويت .

.

ص: 400

9320.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :رَسولُكَ تَرجُمانُ عَقلِكَ ، وَاحتِمالُكَ دَليلُ حِلمِكَ. (1)9321.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :بِعَقلِ الرَّسولِ وأدَبِهِ يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ المُرسِلِ. (2)راجع: ص 402 ح 516 و 404 ح 522 .

و _ الكِتاب9322.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :كِتابُ الرَّجُلِ عُنوانُ عَقلِهِ وبُرهانُ فَضلِهِ. (3)9323.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إذا كَتَبتَ كِتابًا فَأَعِد فيهِ النَّظَرَ قَبلَ خَتمِهِ ، فَإِنَّما تَختِمُ عَلى عَقلِكَ. (4)9324.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :يُستَدَلُّ بِكِتابِ الرَّجُلِ عَلى عَقلِهِ ومَوضِعِ بَصيرَتِهِ ، وبِرَسولِهِ عَلى فَهمِهِ وفِطنَتِهِ. (5)راجع: ص 402 ح 516 و 404 ح 522 .

ز _ التَّصديقُ وَالإِنكار9322.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :إذا أرَدتَ أن تَختَبِرَ عَقلَ الرَّجُلِ في مَجلِسٍ واحِدٍ فَحَدِّثهُ في خِلالِ حَديثِكَ بِما لا يَكونُ ، فَإِن أنكَرَهُ فَهُوَ عاقِلٌ ، وإن صَدَّقَهُ فَهُوَ أحمَقُ. (6)ح _ الخَليل9324.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :خَليلُ المَرءِ دَليلٌ عَلى عَقلِهِ ، وكَلامُهُ بُرهانُ فَضلِهِ. (7)راجع: ص 402 ح 518 .

.


1- .غرر الحكم : ح 5436 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 269 ح 4947 .
2- .غرر الحكم : ح 4312 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 186 ح 3799 .
3- .غرر الحكم : ح 7260 .
4- .غرر الحكم : ح 4167 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 137 ح 3122 .
5- .المحاسن : ج 1 ص 311 ح 618 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 130 ح 15.
6- .الاختصاص : ص 245 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 28 .
7- .غرر الحكم : ح 5088 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 242 ح 4621 .

ص: 401

و _ نوشته
ز _ تصديق و انكار
ح _ دوست

9326.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ ) امام على عليه السلام :فرستاده تو ، ترجمه كننده خرد توست و ظرفيت تو، نشانه بردبارى ات .9327.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام :از خرد و ادبِ فرستاده، بر خرد فرستنده استدلال مى شود .ر . ك : ص 403 ح 516 و 405 ح 522 .

و _ نوشته9327.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :نوشته آدمى، نشانه خردمندى و دليل فضل اوست .9328.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ درباره حسابرسىِ روز قيامت _ ) امام على عليه السلام :هنگامى كه چيزى را نوشتى ، پيش از مُهر و امضا كردن ، آن را مرور كن؛ زيرا بر خرد خويش ، مُهر و امضا مى زنى .9329.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :به نوشته آدمى ، بر خرد و بينش او استدلال مى شود و به فرستاده اش بر فهم و زيركى او .ر . ك : ص 403 ح 516 و 405 ح 522 .

ز _ تصديق و انكار9332.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :هر گاه خواستى خرد انسانى را در يك نشستْ بيازمايى ، در لا به لاى سخنت به امرى محال اشاره كن . اگر انكار كرد ، خردمند است و اگر تصديق كرد، احمق است .ح _ دوست9331.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :دوست آدمى، نشانه خردمندى اوست و سخن او، دليل فضلش .ر . ك : ص 403 ح 518 .

.

ص: 402

5 / 4جَوامِعُ ما يُختَبَرُ بِهِ العَقلُ9335.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِرَجُلٍ _ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَبعَةُ أشياءَ تَدُلُّ عَلى عُقولِ أصحابِها : المالُ يَكشِفُ عَن مِقدارِ عَقلِ صاحِبِهِ ، وَالحاجَةُ تَدُلُّ عَلى عَقلِ صاحِبِها ، وَالمُصيبَةُ تَدُلُّ عَلى عَقلِ صاحِبِها إذا نَزَلَت بِهِ ، وَالغَضَبُ يَدُلُّ عَلى عَقلِ صاحِبِهِ ، وَالكِتابُ يَدُلُّ عَلى عَقلِ صاحِبِهِ ، وَالرَّسولُ يَدُلُّ عَلى عَقلِ مَن أرسَلَهُ ، وَالهَدِيَّةُ تَدُلُّ عَلى مِقدارِ عَقلِ مُهديها. (1)9333.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در نيايش ) عنه صلى الله عليه و آله :اِعتَبِروا عَقلَ الرَّجُلِ في ثَلاثٍ : في طولِ لِحيَتِهِ ، وكُنيَتِهِ ، ونَقشِ فَصِّ خاتَمِهِ. (2)9334.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ الرِّجالِ : المُصاحَبَةُ ، وَالمُعامَلَةُ ، وَالوَلايَةُ ، وَالعَزلُ ، وَالغِنى ، وَالفَقرُ. (3)9335.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ خطاب به مردى _ ) عنه عليه السلام :سِتَّةٌ تُختَبَرُ بِها عُقولُ النّاسِ : الحِلمُ عِندَ الغَضَبِ ، وَالصَّبرُ عِندَ الرَّهَبِ ، وَالقَصدُ عِندَ الرَّغبِ ، وتَقوَى اللّهِ في كُلِّ حالٍ ، وحُسنُ المُداراةِ ، وقِلَّةُ المُماراةِ. (4)9336.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ثَلاثٌ يُمتَحَنُ بِها عُقولُ الرِّجالِ ، هُنَّ : المالُ ، وَالوَلايَةُ ، وَالمُصيبَةُ. (5)9337.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :المَرءُ يَتَغَيَّرُ في ثَلاثٍ : القُربِ مِنَ المُلوكِ ، وَالوَلاياتِ ، وَالغَناءِ مِنَ الفَقرِ . فَمَن لَم يَتَغَيَّر في هذِهِ فَهُوَ ذو عَقلٍ قَويمٍ وخُلُقٍ مُستَقيمٍ. (6) .


1- .معدن الجواهر : ص 60 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 111 عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه وراجع تحف العقول : ص 323.
2- .الفردوس : ج 1 ص 89 ح 287 عن عمرو بن العاص ؛ الخصال : ص 103 ح 60 عن عبدالأعلى مولى آل سام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 159 ح 435 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 107 ح 2 .
3- .غرر الحكم : ح 5600 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 284 ح 5117 .
4- .غرر الحكم : ح 5608 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 286 ح 5165 .
5- .غرر الحكم : ح 4664 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 212 ح 4228 .
6- .غرر الحكم : ح 2133 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 65 ح 1670 .

ص: 403

5 / 4 بنيادهاى سنجش خرد

5 / 4بنيادهاى سنجش خرد9336.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت چيز بر خردمندى صاحبان خرد، دلالت دارد : ثروت ، از ميزان خرد صاحب مال ، پرده بر مى دارد ؛ نيازمندى ، بر خرد نيازمند ، دلالت دارد ؛ و بلا ، بر خرد بلا ديده ؛ و خشم ، بر خرد خشمگين ؛ و نوشته بر خرد نويسنده ؛ فرستاده ، بر خرد فرستنده ؛ و هديه ، بر اندازه خرد هديه دهنده .9337.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خرد مرد را با سه چيز بيازماييد : بلندى ريش، كنيه و نوشته نگين انگشترى اش .9338.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با شش چيز ، خرد مردان ، آزموده مى شود : همنشينى ، معاشرت ، مقام ، كناره گيرى از مقام ، ثروت ، و تنگ دستى .9339.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با شش چيز، خرد آدميان ، سنجيده مى شود : بردبارى به هنگام خشم ، شكيبايى به هنگام ترس ، ميانه روى به هنگام رغبت ، پرواى خداوند در همه حالات ، نرم خويى با مردم ، و كم جدال كردن .9340.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با سه چيز، خرد مردان ، سنجيده مى شود : ثروت ، مقام و حوادث ناگوار .9341.المعجم الأوسط عن ثوبان عَن رسول اللّه صلى الله علامام على عليه السلام :آدمى در سه جا دگرگون مى شود : در نزديكى به پادشاهان ، در رسيدن به مقام ، و در رهايى از تنگ دستى . هر كه در اين سه حالتْ دگرگون نشود ، داراى خردى استوار و خُلق و خويى درست است .

.

ص: 404

9340.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ثَلاثَةٌ تَدُلُّ عَلى عُقولِ أربابِها : الرَّسولُ ، وَالكِتابُ ، وَالهَدِيَّةُ. (1)9341.المعجم الأوسط ( _ به نقل از ثوبان _ ) عنه عليه السلام :إنَّ مِن عَلامَةِ العاقِلِ أن يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : يُجيبُ إذا سُئِلَ ، ويَنطِقُ إذا عَجَزَ القَومُ عَنِ الكَلامِ ، ويُشيرُ بِالرَّأيِ الَّذي يَكونُ فيهِ صَلاحُ أهلِهِ ، فَمَن لَم يَكُن فيهِ مِن هذِهِ الخِصالِ الثَّلاثِ شَيءٌ فَهُوَ أحمَقُ. (2)9342.رَسول اللّه ِ صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ الرَّجُلِ بِكَثرَةِ وَقارِهِ وحُسنِ احتِمالِهِ ، وعَلى كَرَمِ أصلِهِ بِحُسنِ أفعالِهِ. (3)9343.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام :عِندَ غُرورِ الأَطماعِ وَالآمالِ تَنخَدِعُ عُقولُ الجُهّالِ ، وتُختَبَرُ ألبابُ الرِّجالِ. (4)9342.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :رَزانَةُ العَقلِ تُختَبَرُ فِي الرِّضا وَالحُزنِ. (5)9343.امام على عليه السلام :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: العَقلُ يَظهَرُ بِالمُعامَلَةِ ، وشِيَمُ الرِّجالِ تُعرَفُ بِالوَلايَةِ. (6)5 / 5صِفاتُ العُقَلاءِ9346.سنن ابن ماجة عن أبي ذرّ عَن رسول اللّه ِ صلى اللهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :صِفَةُ العاقِلِ أن يَحلُمَ عَمَّن جَهِلَ عَلَيهِ ، ويَتَجاوَزَ عَمَّن ظَلَمَهُ ، ويَتَواضَعَ لِمَن هُوَ دونَهُ ، ويُسابِقَ مَن فَوقَهُ في طَلَبِ البِرِّ ، وإذا أرادَ أن يَتَكَلَّمَ تَدَبَّرَ فَإِن كانَ

خَيرًا تَكَلَّمَ فَغَنِمَ ، وإن كانَ شَرًّا سَكَتَ فَسَلِمَ ، وإذا عَرَضَت لَهُ فِتنَةٌ استَعصَمَ بِاللّهِ وأمسَكَ يَدَهُ ولِسانَهُ ، وإذا رَأى فَضيلَةً انتَهَزَ بِها ، لا يُفارِقُهُ الحَياءُ ، ولا يَبدو مِنهُ الحِرصُ ، فَتِلكَ عَشرُ خِصالٍ يُعرَفُ بِهَا العاقِلُ. (7) .


1- .غرر الحكم : ح 4681 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 211 ح 4215 ؛ شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 340 ح 887 وفيه «ثلاثة أشياء» مع تقديم وتأخير .
2- .الكافي : ج 1 ص 19 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 389 كلاهما عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 298 .
3- .غرر الحكم : ح 10975 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 555 ح 10237 .
4- .غرر الحكم : ح 6222 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 337 ح 5748 .
5- .غرر الحكم : ح 5439 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 271 ح 4984 وفيه «الفرح» بدل «الرضا» .
6- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 297 ح 401 .
7- .تحف العقول : ص 28 ، معدن الجواهر : ص 70 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 129 ح 12 وراجع تنبيه الخواطر : ج 2 ص 246.

ص: 405

5 / 5 ويژگى هاى خردمندان

9347.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سه چيز ، بر خردمندى صاحبانش دلالت دارد : فرستاده ، نوشته و هديه .9344.امام على عليه السلام :امام على عليه السلام :از نشانه هاى خردمند ، آن است كه در او سه فضيلت باشد : چون از او بپرسند ، پاسخ دهد ؛ هنگامى كه ديگرى از سخن گفتنْ باز ماند ، سخن بگويد ؛ و رأيى را ابراز كند كه صلاحِ اهلش در آن باشد . پس هر كه اين برترى هاى سه گانه در او نباشد ، نادان است .9345.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :از متانت بسيار و تحمّل نيكو، بر خردمندى آدمى ، و از رفتارِ زيبايش ، بر بزرگوارى نسبش ، استدلال مى شود .9346.سنن ابن ماجة ( _ به نقل از ابو ذر _ ) امام على عليه السلام :به هنگام فريبكارى آزها و آرزوها ، خردِ نادان ، فريب مى خورد و خرد مردان ، سنجيده مى شود .9347.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :متانت (سنگينىِ) خرد، در خوشى و غم ، سنجيده مى شود .9348.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: خرد، با معاشرت، آشكار مى شود و خُلق و خوى مردان، با مقامشان شناخته مى گردد .5 / 5ويژگى هاى خردمندان (1)9351.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ويژگى خردمند، آن است كه در برابر حماقت نادان ، بردبارى مى كند ؛ از آن كه بر او ستم كرده ، مى گذرد ؛ نسبت به زيردستان ، فروتنى مى نمايد ؛ با بالادستان ، در جستجوى خوبى ، رقابت مى ورزد ؛ هر گاه خواست

سخن بگويد ، مى انديشد : اگر خوب بود، بر زبان مى آورد و بهره مى جويد، و اگر بد بود ، سكوت مى كند و سالم مى ماند ؛ و اگر لغزشگاهى برايش پيش آمد ، از خداوند ، سلامت مى طلبد و دست و زبان خود را نگه مى دارد ؛ و اگر فضيلتى ديد ، به سرعت از آن بهره مى گيرد ؛ آزرم، از او جدا نمى شود و آزمندى از او آشكار نمى گردد . اينها ويژگى هاى دهگانه اى است كه خردمند با آنها شناخته مى شود .

.


1- .آيات و احاديث مربوط به ويژگى هاى خردمندان ، به سبب اين كه از خرد با الفاظ : «عقل» ، «لُبّ» و «نُهيه» تعبير كرده اند ، در سه باب (اين باب و دو باب پس از آن) دسته بندى شده اند ؛ زيرا در هر يك ، اثرى از آثار خرد مورد توجّه قرار گرفته است . البتّه در فارسى ، كلمات مذكور يكسان ترجمه مى شوند .

ص: 406

9348.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ ما يَتَشَعَّبُ مِنَ العَقلِ _: أمَّا الرَّزانَةُ فَيَتَشَعَّبُ مِنهَا: اللُّطفُ وَالحَزمُ ، وأداءُ الأَمانَةِ وتَركُ الخِيانَةِ ، وصِدقُ اللِّسانِ ، وتَحصينُ الفَرجِ ، وَاستِصلاحُ المالِ ، وَالاِستِعدادُ لِلعَدُوِّ ، وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ ، وتَركُ السَّفَهِ ، فَهذا ما أصابَ العاقِلُ بِالرَّزانَةِ . فَطوبى لِمَن تَوَقَّرَ ، ولِمَن لَم تَكُن لَهُ خِفَّةٌ ولا جاهِلِيَّةٌ ، وعَفا وصَفَحَ. (1)9349.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :إنَّمَا العاقِلُ مَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ أمرَهُ ونَهيَهُ. (2)9350.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :العاقِلُ يَستَريحُ في وَحدَتِهِ إلى عَقلِهِ ، وَالجاهِلُ يَتَوَحَّشُ مِن نَفسِهِ ؛ لِأَنَّ صَديقَ كُلِّ إنسانٍ عَقلُهُ ، وعَدُوَّهُ جَهلُهُ. (3)9351.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :العاقِلُ لا يَكشِفُ إلاّ عَن فَضلٍ وإن كانَ عَيِيًّا مَهينًا عِندَ النّاسِ. (4)9352.عنه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :العاقِلُ كَثيرُ الوَجَلِ ، قَليلُ الأَماني وَالأَمَلِ. (5)9353.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: العاقِلُ إذا تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أتبَعَها حِكمَةً

ومَثَلاً ، وَالأَحمَقُ إذا تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أتبَعَها حَلِفًا. (6) .


1- .تحف العقول: ص 17 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 118 ح 11 .
2- .حلية الأولياء : ج 9 ص 387 عن ذي النون المصري ، الفردوس : ج 3 ص 86 ح 4242 عن ابن عمر وليس فيه «ونهيه» .
3- .كنز الفوائد : ج 2 ص 32 .
4- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 223 ، المطالب العالية : ج 3 ص 216 ح 3300 نقلاً عن مسند الحارث وكلاهما عن أبي الدرداء.
5- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 118 .
6- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 289 ح 306 .

ص: 407

9354.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توضيح آنچه از خرد سرچشمه مى گيرد _: امّا متانت (سنگينى) ، از آن ، مهربانى ، دورانديشى ، باز گرداندن امانت ، ترك خيانت ، راستگويى ، پاك دامنى ، سالم نگه داشتن ثروت ، آمادگى در برابر دشمن ، باز داشتن از زشتى و كنار نهادن ابلهى ، سرچشمه مى گيرد . اينها ، ويژگى هايى است كه از متانت ، نصيب خردمند مى شود . پس خوشا به حال كسى كه با وقار باشد و سَبُك سَر و نادان نباشد و ببخشايد و بگذرد !9355.تاريخ بغداد عن ربعيّ بن خراش :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا خردمند، كسى است كه امر و نهى الهى را از او دريافت كند (1) ] و از بصيرت الهى برخوردار باشد] .9356.سنن ابن ماجة عن سهل بن سعد الساعديّ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خردمند، در تنهايى ، با خرد خود ، اُنس مى گيرد و نادان ، از خويشتن وحشت دارد؛ چرا كه دوست هر انسانى، خرد اوست و دشمنش ، نادانى او .9352.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خردمند، جز از فضيلت ، پرده بر نمى دارد ، هر چند نزد مردم ، درمانده و ناتوان باشد .9353.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خردمند ، بسيار در هراس است و آمال و آرزوهايش كم است .9354.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: خردمند، هر گاه سخنى بگويد،

آن را با سخنى حكيمانه و ضرب المثلى همراه مى سازد ، و نادان ، هر گاه سخن بگويد، آن را با سوگند ، همراه مى كند . .


1- .ر . ك : ص 426 پ 1 .

ص: 408

9355.تاريخ بغداد ( _ به نقل از رِبعى بن خِراش _ ) عنه عليه السلام_ أيضًا _: العاقِلُ يُنافِسُ الصّالِحينَ لِيَلحَقَ بِهِم ، ويُحِبُّهُم لِيُشارِكَهُم بِمَحَبَّتِهِ وإن قَصَّرَ عَن مِثلِ عَمَلِهِم. (1)9356.سنن ابن ماجة ( _ به نقل از سهل بن سعد ساعدى _ ) عنه عليه السلام_ أيضًا _: العاقِلُ بِخُشونَةِ العَيشِ مَعَ العُقَلاءِ آنَسُ مِنهُ بِلينِ العَيشِ مَعَ السُّفَهاءِ. (2)9357.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَيرِهِ. (3)9358.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ يَطلُبُ الكَمالَ ، الجاهِلُ يَطلُبُ المالَ. (4)9359.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن وَقَفَ حَيثُ عَرَفَ. (5)9360.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ إذا عَلِمَ عَمِلَ ، وإذا عَمِلَ أخلَصَ ، وإذا أخلَصَ اعتَزَلَ. (6)9361.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأيَهُ ولَم يَثِق بِكُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفسُهُ. (7)9362.المستدرك على الصحيحين عن أبي موسى الأشعري :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن يَملِكُ نَفسَهُ إذا غَضِبَ وإذا رَغِبَ وإذا رَهِبَ. (8)9357.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغيبَةِ. (9) .


1- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 320 ح 670 .
2- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 340 ح 895 .
3- .غرر الحكم : ح 1284 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1180 .
4- .غرر الحكم : ح 579 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 32 ح 570 و 571 .
5- .غرر الحكم : ح 1391 .
6- .غرر الحكم : ح 1936 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 21 ح 129 .
7- .غرر الحكم : ح 1851 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 55 ح 1424 .
8- .غرر الحكم : ح 2015 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 62 ح 1602 .
9- .غرر الحكم : ح 1955 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 21 ح 128 .

ص: 409

9358.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: خردمند، به نيكان، غبطه مى خورد تا به آنان ملحق شود و آنان را دوست مى دارد تا با دوستى اش ، با آنان شريك شود، گرچه در عمل، مانند آنان نباشد .9359.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: خردمند، با زندگى سخت همراه با خردمندان، مأنوس تر است تا با زندگى خوش به همراه ابلهان .9360.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند ، آن است كه از ديگران عبرت بگيرد .9361.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، در جستجوى كمال است و نادان ، در جستجوى ثروت .9362.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از ابو موسى اشعرى _ ) امام على عليه السلام :خردمند، آن است كه در آن جا كه فهميد [ راهى كه مى رود ، درست نيست]، بايستد .9363.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند ، هر گاه بداند، عمل مى كند و هر گاه عمل كند، آن را خالص مى سازد، و هر گاه [عمل خود را] خالص ساخت ، كناره مى گيرد [ و آن را پنهان نگه مى دارد] .9364.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه رأى خويش را متّهم مى سازد و به آنچه نفْس او برايش مى آرايد، اعتماد نمى كند .9365.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه زمام نفْس خويش را در هنگام خشم ، رغبت و ترس ، در اختيار خود بگيرد .9366.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه زبانش را از بدگويى در پشت سر ديگران، نگه بدارد . .

ص: 410

9367.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ إذا سَكَتَ فَكَرَ ، وإذا نَطَقَ ذَكَرَ ، وإذا نَظَرَ اعتَبَرَ. (1)9363.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ عَدُوُّ لَذَّتِهِ ، الجاهِلُ عَبدُ شَهوَتِهِ. (2)9364.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن أماتَ شَهوَتَهُ. (3)9365.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن غَلَبَ نَوازِعَ أهوِيَتِهِ. (4)9366.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن قَمَعَ هَواهُ بِعَقلِهِ. (5)9367.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ يَعتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ ، الجاهِلُ يَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ. (6)9368.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ يَألَفُ مِثلَهُ ، الجاهِلُ يَميلُ إلى شِكلِهِ. (7)9369.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن يَزهَدُ فيما يَرغَبُ فيهِ الجاهِلُ. (8)9370.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ لا يَفرُطُ بِهِ عُنفٌ ، ولا يَقعُدُ بِهِ ضَعفٌ. (9)9371.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ مِمّا كانَ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام ) عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن أحرَزَ أمرَهُ. (10)9372.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ يَجتَهِدُ في عَمَلِهِ ويُقَصِّرُ مِن أمَلِهِ. (11)9373.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ يَتَقاضى نَفسَهُ بِما يَجِبُ عَلَيهِ ، ولا يَتَقاضى لِنَفسِهِ بِما يَجِبُ لَهُ. (12) .


1- .غرر الحكم : ح 1813 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 54 ح 1399 .
2- .غرر الحكم : ح 448 و 449 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 33 ح 586 و 587 .
3- .غرر الحكم : ح 1194 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 45 ح 1126 .
4- .غرر الحكم : ح 2181 .
5- .غرر الحكم : ح 2198 .
6- .غرر الحكم : ح 1240 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 18 ح 23 و 24 .
7- .غرر الحكم : ح 326 و 327 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 862 و 863 .
8- .غرر الحكم : ح 1523 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 48 ح 1226 .
9- .غرر الحكم : ح 1995 .
10- .غرر الحكم : ح 1113 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 44 ح 1084 .
11- .غرر الحكم : ح 1966 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 59 ح 1497 .
12- .غرر الحكم : ح 2066 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 63 ح 1628 .

ص: 411

9368.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه هر گاه سكوت مى كند، مى انديشد و هر گاه سخن مى گويد، [خدا را] به ياد دارد، و هر گاه مى نگرد ، عبرت مى گيرد .9369.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، دشمن خوشى هاى خويش است و نادان، بنده شهوت خويش .9370.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، آن است كه شهوتش را بميراند .9371.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ از جمله سفارش هاى ايشان به على عليه السلام _ ) امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه بر اسباب تمايلات نفسانى اش پيروز گردد .9372.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه با خرد، هوس خود را ريشه كن سازد .9373.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، بر تلاش خود تكيه مى كند و نادان ، بر آرزوهايش .9374.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، با خردمند ، الفت مى گيرد و نادان ، با نادان .9375.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه نسبت به آنچه نادان بدان ميل مى كند ، بى رغبت است .9376.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :زور ، خردمند را به زياده روى وا نمى دارد و ناتوانى، او را از كار نمى اندازد .9374.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه كارش را محكم مى سازد .9375.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، در كارش تلاش مى كند و از آرزويش مى كاهد .9376.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، درباره حقوقى كه بر او واجب است ، از خود ، بازخواست مى كند و از ديگران در مورد حقوقى كه براى او واجب است ، بازخواست نمى كند . .

ص: 412

9377.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن تَغَمَّدَ الذُّنوبَ بِالغُفرانِ. (1)9378.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن سَلَّمَ إلَى القَضاءِ وعَمِلَ بِالحَزمِ. (2)9379.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن بَذَلَ نَداهُ. (3)9380.الإمام العسكريّ عليه السلام عَن آبائِهِ عليهم السعنه عليه السلام :العاقِلُ يَضَعُ نَفسَهُ فَيَرتَفِعُ. (4)9377.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ العاقِلَ يَتَّعِظُ بِالآدابِ ، وَالبَهائِمَ لا تَتَّعِظُ إلاّ بِالضَّربِ. (5)9378.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ العاقِلَ مَن نَظَرَ في يَومِهِ لِغَدِهِ ، وسَعى في فَكاكِ نَفسِهِ ، وعَمِلَ لِما لابُدَّ لَهُ مِنهُ ولا مَحيصَ لَهُ عَنهُ. (6)9379.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إنَّ العاقِلَ لا يَنخَدِعُ لِلطَّمَعِ. (7)9380.امام عسكرى عليه السلام ( _ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ ) عنه عليه السلام :كُلُّ عاقِلٍ مَحزونٌ. (8)9381.الإمام الصادق عليه السلام عن آبائه عليهم السلام :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَهمومٌ مَغمومٌ. (9)9381.امام صادق عليه السلام ( _ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ ) عنه عليه السلام :كُلُّ عاقِلٍ مَغمومٌ. (10)9382.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لِلعاقِلِ في كُلِّ عَمَلٍ إحسانٌ ، لِلجاهِلِ في كُلِّ حالَةٍ خُسرانٌ. (11) .


1- .غرر الحكم : ح 1697 .
2- .غرر الحكم : ح 2195 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 67 ح 1702 .
3- .غرر الحكم : ح 1262 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 18 ح 28 .
4- .غرر الحكم : ح 677 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 234 .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، غرر الحكم : ح 3560 .
6- .غرر الحكم : ح 3570 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 153 ح 522 .
7- .غرر الحكم : ح 3424 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3189 .
8- .غرر الحكم : ح 6846 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 377 ح 6393 .
9- .غرر الحكم : ح 959 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 31 ح 509 .
10- .غرر الحكم : ح 6826 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 376 ح 6340 .
11- .غرر الحكم : ح 7328 و 7329 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6820 و6821 .

ص: 413

9383.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه گناهان را با آمرزش بپوشاند .9384.حلية الأولياء عن أنس :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه تسليم قضا[ ى الهى] شود و با دورانديشى رفتار كند .9382.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه بخشش كند .9383.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، خود را كوچك مى شمارد؛ پس بزرگ مى شود .9384.حلية الأولياء ( _ به نقل از اَنَس _ ) امام على عليه السلام :خردمند، از نصيحت، پند مى گيرد و چارپايان، جز با كتك، پند نمى گيرند .9385.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه در امروزش ، به فرداى خود بنگرد و در رهايى خويش، تلاش كند و براى آنچه از آن بى نياز نيست و راه فرار ندارد ، بكوشد .9386.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، فريفته آز نمى شود .9387.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هر خردمندى اندوهگين است .9388.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، گرفته و غمگين است .9389.صحيح البخاري عن عبداللّه بن مسعود :امام على عليه السلام :هر خردمندى، غمگين است .9390.مسند ابن حنبل عن ثابت البنانيّ عن أنس :امام على عليه السلام :خردمند، در هر كارى ، نيكى مى كند و نادان، در هر حالى ، در زيان است . .

ص: 414

9385.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :رَدعُ الهَوى شيمَةُ العُقَلاءِ. (1)9386.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :شيمَةُ العُقَلاءِ قِلَّةُ الشَّهوَةِ وقِلَّةُ الغَفلَةِ. (2)9387.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ثَروَةُ العاقِلِ في عِلمِهِ وعَمَلِهِ ، ثَروَةُ الجاهِلِ في مالِهِ وأمَلِهِ. (3)9388.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به ابن مسعود _ ) عنه عليه السلام :ضالَّةُ العاقِلِ الحِكمَةُ ، فَهُوَ أحَقُّ بِها حَيثُ كانَت. (4)9389.صحيح البخارى ( _ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ ) عنه عليه السلام :رَغبَةُ العاقِلِ فِي الحِكمَةِ ، وهِمَّةُ الجاهِلِ فِي الحَماقَةِ. (5)9390.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از ثابت بنانى، از اَنَس _ ) عنه عليه السلام :غِنَى العاقِلِ بِحِكمَتِهِ ، وعِزُّهُ بِقَناعَتِهِ. (6)9391.صحيح البخاري عن أنس :عنه عليه السلام :غِنَى العاقِلِ بِعِلمِهِ. (7)9392.الإمام الباقر عليه السلام :عنه عليه السلام :صَدرُ العاقِلِ صُندوقُ سِرِّهِ. (8)9393.الأمالي للطوسي عن عبداللّه بن الحسن عن آبائه عليهعنه عليه السلام :لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلبِهِ ، وقَلبُ الأَحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ. (9)9391.صحيح البخارى ( _ به نقل از اَنَس _ ) عنه عليه السلام :قَلبُ الأَحمَقِ في فيهِ ، ولِسانُ العاقِلِ في قَلبِهِ. (10)9392.امام باقر عليه السلام :عنه عليه السلام :كَلامُ العاقِلِ قوتٌ ، وجَوابُ الجاهِلِ سُكوتٌ. (11) .


1- .غرر الحكم : ح 5402 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 270 ح 4961 .
2- .غرر الحكم : ح 5776 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 298 ح 5324 .
3- .غرر الحكم : ح 4708 و 4709 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 218 ح 4276 و 4277 وليس فيه «علمه» .
4- .غرر الحكم : ح 5896 .
5- .غرر الحكم : ح 5420 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 270 ح 4970 .
6- .غرر الحكم : ح 6422 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 348 ح 5895 .
7- .غرر الحكم : ح 6381 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 347 ح 5867 .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 6 ، غرر الحكم : ح 5875 ، روضة الواعظين : ص 8 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 71 ح 16 .
9- .نهج البلاغة : الحكمة 40 ، غرر الحكم: ح 7610 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 159 ح 33 ؛ المناقب للخوارزمي: ص 377 ح 395 نقلاً عن الجاحظ عن الإمام عليّ عليه السلام .
10- .نهج البلاغة : الحكمة 41 ، غرر الحكم : ح 6774 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 نقلاً عن الجاحظ عن الإمام عليّ عليه السلام .
11- .غرر الحكم : ح 7224 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6684 .

ص: 415

9393.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از عبد اللّه بن حسن، از پدرانش عليهم الس ) امام على عليه السلام :كنار گذاردن هوس، روش خردمندان است .9394.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ويژگى خردمندان، كمىِ شهوت و كمىِ غفلت است .9395.الفردوس عن جابر :امام على عليه السلام :سرمايه خردمند، در دانش و رفتار اوست و سرمايه نادان ، در ثروت و آرزوى او .9396.سنن أبي داوود عن أبي ذرّ :امام على عليه السلام :حكمت، گم شده خردمند است . پس هر جا كه باشد، بدو سزاوارتر است .9397.الأمالي للطوسي عن عبداللّه بن الصّامت :امام على عليه السلام :ميلِ خردمند، به حكمت است و آرزوى نادان ، در كارهاى احمقانه .9394.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بى نيازى خردمند ، به حكمت اوست و عزّتش به قناعت او .9395.الفردوس ( _ به نقل از جابر _ ) امام على عليه السلام :بى نيازى خردمند ، به دانش اوست .9396.سنن أبى داوود ( _ درباره ابو ذر _ ) امام على عليه السلام :سينه خردمند ، صندوق اسرار اوست .9397.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از عبد اللّه بن صامت _ ) امام على عليه السلام :زبان خردمند ، در پسِ خرد اوست و خرد نادان ، در پسِ زبانش .9398.اُسد الغابة عن عبدالرحمن بن صفوان :امام على عليه السلام :خرد نادان ، در دهان اوست و زبان خردمند، در خرد او .9399.بشارة المصطفى عن جابر بن عبداللّه الأنصاريّ ( _ لِعَطِيَّةَ العَوفِيِّ _ ) امام على عليه السلام :سخن خردمند ، خوراك است و پاسخ نادان، سكوت . .

ص: 416

9400.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :غَضَبُ الجاهِلِ في قَولِهِ ، وغَضَبُ العاقِلِ في فِعلِهِ. (1)9401.درر الأحاديث عن يحيى بن الحسين :عنه عليه السلام :قَطيعَةُ العاقِلِ لَكَ بَعدَ نَفاذِ الحيلَةِ فيكَ. (2)9398.اُسد الغابة ( _ به نقل از عبد الرحمان بن صفوان _ ) عنه عليه السلام :مُرُوَّةُ العاقِلِ دينُهُ ، وحَسَبُهُ أدَبُهُ. (3)9399.بشارة المصطفى ( _ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى ، خطاب به عط ) عنه عليه السلام :سُلطانُ العاقِلِ يَنشُرُ مَناقِبَهُ. (4)9400.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا يَحلُمُ عَنِ السَّفيهِ إلاَّ العاقِلُ. (5)9401.دُرَر الأحاديث ( _ به نقل از يحيى بن حسين _ ) عنه عليه السلام :نِصفُ العاقِلِ احتِمالٌ ، ونِصفُهُ تَغافُلٌ. (6)9402.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِأَنَس _ ) عنه عليه السلام :اِحتَمِل ما يَمُرُّ عَلَيكَ ، فَإِنَّ الاِحتِمالَ سِترُ العُيوبِ ، وإنَّ العاقِلَ نِصفُهُ احتِمالٌ ونِصفُهُ تَغافُلٌ. (7)9403.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ما حَقَّرَ نَفسَهُ إلاّ عاقِلٌ ، ما نَقَّصَ نَفسَهُ إلاّ كامِلٌ ، ما اُعجِبَ بِرَأيِهِ إلاّ جاهِلٌ. (8)9404.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لا تُعاتِبِ الجاهِلَ فَيَمقُتَكَ ، وعاتِبِ العاقِلَ يُحبِبكَ. (9)9405.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :كُن بِعَدُوِّكَ العاقِلِ أوثَقَ مِنكَ بِصَديقِكَ الجاهِلِ. (10)9406.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عَداوَةُ العاقِلِ خَيرٌ مِن صَداقَةِ الجاهِلِ. (11) .


1- .كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 43 .
2- .غرر الحكم : ح 6788 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 372 ح 6304 .
3- .غرر الحكم : ح 9779 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 489 ح 9054 .
4- .غرر الحكم : ح 5577 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 283 ح 5098 .
5- .غرر الحكم : ح 10734 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 534 ح 9787 .
6- .غرر الحكم : ح 9968 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9199 .
7- .غرر الحكم : ح 2378 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 84 ح 2039 .
8- .غرر الحكم : ح 9469 و 9470 و 9471 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 476 ح 8725 و 8726 و 8727 .
9- .غرر الحكم : ح 10215 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9414 .
10- .غرر الحكم : ح 7178 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 392 ح 6642 .
11- .غرر الحكم : ح 6295 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 339 ح 5781 .

ص: 417

9402.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به اَنَس _ ) امام على عليه السلام :خشم نادان ، در سخن او آشكار مى شود و خشم خردمند ، در كارهايش .9403.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :قطع رابطه خردمند با تو ، پس از نبود چاره [ در ادامه پيوند با تو ]است .9404.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :جوان مردىِ خردمند ، ديندارى اوست و تبارِ او، ادب اوست .9405.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :به قدرت رسيدن خردمند ، صفات نيك او را آشكار مى سازد .9406.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :جز خردمند ، كسى در برابر ابلهان ، بردبارى نمى كند .9407.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :نيمى از خردمندى، بردبارى است و نيمه ديگرش ، خود را به غفلت زدن [ در مواردى كه اظهار آگاهى زيانبار است] .9408.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :در برابر آنچه بر تو مى گذرد ، بردبار باش ؛ زيرا بردبارى ، عيب ها را مى پوشاند . به راستى كه نيمى از خردمندى ، بردبارى است و نيمه ديگرش ، خود را به غفلت زدن .9409.عنه صلى الله عليه و آله ( _ عِندَما سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَعرابِ عَن ناسٍ ) امام على عليه السلام :جز خردمند، كسى خود را كوچك نمى شمارد ؛ جز كمال يافته ، كسى خود را ناقص نمى بيند ، و جز نادان، كسى شيفته رأى خود نمى گردد .9410.الأمالي للطوسي عن أبي حمزة الثّمالي عن الإِمام الامام على عليه السلام :نادان را سرزنش منما كه تو را دشمن مى دارد ، و خردمند را سرزنش كن تا تو را دوست بدارد . (1)9407.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بر دشمن خردمندت ، بيشتر اعتماد كن تا دوست نادانت .9408.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :دشمنىِ خردمند، بهتر از دوستىِ نادان است . .


1- .اين حديث، اشاره به ظرفيت هاى متفاوت نادان و خردمند دارد. نادان، به جهت كمى ظرفيت، در برابر سرزنش هاى خيرخواهانه، عكس العمل منفى نشان مى دهد؛ ولى خردمند، از آنها استقبال مى نمايد . م .

ص: 418

9409.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در پاسخ به سؤال مردى باديه نشين ، درباره مردمان ) عنه عليه السلام :أدرَكُ النّاسِ لِحاجَتِهِ ذُو العَقلِ المُتَرَفِّقُ. (1)9410.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از ابو حمزه ثُمالى _ ) عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالصَّبرِ ، فَبِهِ يَأخُذُ العاقِلُ وإلَيهِ يَرجِعُ الجاهِلُ. (2)9411.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :تَلويحُ زَلَّةِ العاقِلِ لَهُ مِن أمَضِّ عِتابِهِ. (3)9412.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :إذا لَوَّحتَ لِلعاقِلِ فَقَد أوجَعتَهُ عِتابًا. (4)9413.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عُقوبَةُ العُقَلاءِ التَّلويحُ. (5)9414.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :التَّعريضُ لِلعاقِلِ أشَدُّ عِتابِهِ. (6)9415.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: مِن صِفَةِ العاقِلِ أن لا يَتَحَدَّثَ بِما يُستَطاعُ تَكذيبُهُ فيهِ. (7)9411.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :كَلُّ الدُّنيا عَلَى العاقِلِ ، وَالأَحمَقُ خَفيفُ الظَّهرِ. (8)9412.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الرِّجالُ ثَلاثَةٌ : عاقِلٌ وأحمَقُ وفاجِرٌ . فَالعاقِلُ الدّينُ شَريعَتُهُ ، وَالحِلمُ طَبيعَتُهُ ، وَالرَّأيُ سَجِيَّتُهُ ، إن سُئِلَ أجابَ ، وإن تَكَلَّمَ أصابَ ، وإن سَمِعَ وَعى ، وإن حَدَّثَ صَدَقَ ، وإنِ اطمَأَنَّ إلَيهِ أحَدٌ وَفى . وَالأَحمَقُ إنِ استُنبِهَ بِجَميلٍ غَفَلَ ، وإنِ استُنزِلَ عَن حَسَنٍ نَزَلَ ، وإن حُمِلَ عَلى جَهلٍ جَهِلَ ، وإن حَدَّثَ كَذَبَ ، لا يَفقَهُ ، وإن فُقِّهَ لا يَتَفَقَّهُ . وَالفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، وإن صاحَبتَهُ شانَكَ وإن وَثِقتَ بِهِ لَم يَنصَحكَ. (9) .


1- .غرر الحكم : ح 3325 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 125 ح 2847 .
2- .غرر الحكم : ح 6138 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 334 ح 5687 .
3- .غرر الحكم : ح 4497 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 201 ح 4085 .
4- .غرر الحكم : ح 4103 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 136 ح 3104 .
5- .غرر الحكم : ح 6328 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 339 ح 5776 .
6- .غرر الحكم : ح 1161 .
7- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 289 ح 302 .
8- .نثر الدرّ : ج 1 ص 280 .
9- .الخصال : ص 116 ح 96 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 9 ح 6 .

ص: 419

9413.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند خوش رفتار، بهتر از ديگران ، به خواسته هايش مى رسد .9414.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بر تو باد شكيبايى؛ چرا كه خردمند، بدان چنگ مى زند و نادان ، بدان باز مى گردد .9415.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :از دردناك ترين سرزنش ها براى خردمند، كنايه زدن به لغزش هاى اوست .9416.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :اگر به خردمند ، كنايه بزنى ، او را به صورتى دردناك، سرزنش كرده اى .9417.أعلام الدين :امام على عليه السلام :كيفر خردمندان ، با كنايه گفتن [ خطاى آنان] است .9418.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :كنايه زدن به خردمند ، بدترين سرزنش براى اوست .9419.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: از نشانه هاى خردمند، آن است كه سخنى را كه ممكن است در مورد آن تكذيب شود، بر زبان نمى آورد .9420.رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بار دنيا بر [ دوش] خردمند است و نادان، سبُك بار است .9556.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :مردمان ، سه گروه اند : خردمند ، نادان و بدكار . آيين خردمند، ديندارى ، سرشت او بردبارى ، و خوى او انديشه كردن است . اگر مورد پرسش واقع شود ، پاسخ مى دهد ؛ اگر تكلّم كند، به درستى سخن مى گويد ؛ اگر گوش كند ، ياد مى گيرد ؛ اگر سخن بگويد، راست مى گويد ؛ و اگر كسى به وى اعتماد كند ، خواسته اش را روا مى سازد .

نادان ، اگر او را از امر نيكويى آگاه كنند ، غفلت مى ورزد ؛ اگر از جايگاه نيكويى فرو آورده شود ، فرود مى آيد ؛ اگر او را به كارى جاهلانه وا دارند ، انجام مى دهد ؛ و اگر سخن بگويد، دروغ مى گويد . وى خود ، به دنبال آگاهى نمى رود و اگر او را آگاه سازند ، آگاه نمى شود .

بدكار را اگر امين بشمرى، خيانت مى ورزد، و اگر او را همراهى كنى ، رسوايت مى سازد، و اگر بدو اعتماد ورزى، برايت خيرخواهى نمى كند . .

ص: 420

9555.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الحسن عليه السلام :لا يَغُشُّ العاقِلُ مَنِ استَنصَحَهُ. (1)9554.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، أنَا اُخبِرُكُم عَن أخٍ لي كانَ مِن أعظَمِ النّاسِ في عَيني ، وكانَ رَأسُ ما عَظُمَ بِهِ في عَيني صِغَرَ الدُّنيا في عَينِهِ . . . كانَ خارِجًا مِن سُلطانِ الجَهالَةِ ، فَلا يَمُدُّ يَدَهُ إلاّ عَلى ثِقَةٍ لِمَنفَعَةٍ. (2)9553.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در وصف برادرانش كه پس از او مى آيند _ ) الإمام الحسين عليه السلام :إذا وَرَدَت عَلَى العاقِلِ مُلِمَّةٌ قَمَعَ الحُزنَ بِالحَزمِ ، وقَرَعَ العَقلَ لِلاِحتِيالِ. (3)9552.حلية الأولياء ( _ به نقل از ابن عمر _ ) الإمام الصادق عليه السلام :العاقِلُ غَفورٌ ، وَالجاهِلُ خَتورٌ. (4)9553.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ في وَصفِ إخوانِهِ الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدِهِ ) عنه عليه السلام :صاحِبُ الفِقهِ وَالعَقلِ ذو كَآبَةٍ وحُزنٍ وسَهَرٍ. (5)9552.حلية الأولياء عن ابن عمر عن رسول اللّه صلى الله ععنه عليه السلام :لا يُلسَعُ العاقِلُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ. (6)9551.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابو هُرَيره _ ) مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _: العاقِلُ مَن كانَ ذَلولاً عِندَ إجابَةِ الحَقِّ ، مُنصِفًا بِقَولِهِ ، جَموحًا عِندَ الباطِلِ ، خَصيمًا بِقَولِهِ ، يَترُكُ دُنياهُ ولا يَترُكُ دينَهُ. (7)9550.الأمالى ، مفيد ( _ به نقل از عوف بن مالك _ ) الإمام الصّادق عليه السلام :العاقِلُ لا يَستَخِفُّ بِأَحَدٍ. (8) .


1- .تحف العقول : ص 236 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 109 ح 19 .
2- .الكافي: ج 2 ص 237 ح 26 ، تحف العقول : ص 235 ، مشكاة الأنوار : ص 421 ح 1417 وفيه «من كلام أميرالمؤمنين خطب به الحسن عليهماالسلام» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 294 ح 24 .
3- .إحقاق الحقّ : ج 19 ص 422 نقلاً عن التذكرة الحمدونيّة.
4- .الكافي : ج 1 ص 27 ح 29 عن مفضّل بن عمر ، تحف العقول : ص 356 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 269 ح 109 .
5- .الكافي : ج 1 ص 49 ح 5 ، الخصال : ص 194 ح 269 عن سعيد بن علاقة ، روضة الواعظين : ص 14 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام وفيهما «... تراه ذا كآبة وحزن» بدل «ذو كآبة وحزن وسهر» ، بحار الأنوار : ج 83 ص 195 ح 3 .
6- .الاختصاص : ص 245 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 29 .
7- .مصباح الشريعة : ص 222 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 130 ح 16 .
8- .تحف العقول : ص 320 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 233 ح 42 .

ص: 421

9551.صحيح مسلم عن أبي هريرة :امام حسن عليه السلام :خردمند ، كسى را كه از او خيرخواهى كند ، فريب نمى دهد .9550.الأمالي للمفيد عن عوف بن مالك :امام حسن عليه السلام :اى مردم! به شما خبر مى دهم از برادرى كه بزرگ ترينِ مردمان در چشم من بود . مهم ترين چيزى كه او را در چشم من بزرگ كرده بود ، كوچكى دنيا در چشم او بود . او از سيطره نادانى رهيده بود ؛ پس دستش را دراز نمى كرد، مگر با اطمينان به منفعت .9549.امام باقر عليه السلام :امام حسين عليه السلام :اگر بر خردمند مصيبتى وارد شود ، اندوه را با دورانديشى از ميان بر مى دارد و خرد را به چاره انديشى وا مى دارد .9548.المطالب العالية ( _ به نقل از عون بن مالك _ ) امام صادق عليه السلام :خردمند ، بسيار بخشاينده است و نادان، بسيار فريبكار .9549.الإمام الباقر عليه السلام :امام صادق عليه السلام :انسانِ فهميده و خردمند ، دردمند و غمين و شب زنده دار است .9548.المطالب العالية عن عون {-1-} بن مالك :امام صادق عليه السلام :خردمند، از يك سوراخ، دو بار گزيده نمى شود .9547.الدرّ المنثور ( _ به نقل از اَنس _ ) مصباح الشريعة_ در سخنى منسوب به امام صادق عليه السلام _: خردمند ، در برابر حق ، فروتن است و در سخن، انصاف را رعايت مى كند و در برابر باطل، سركش است و با سخن خود، حجّت مى آورد . دنيا را رها مى كند ؛ ولى از دينش دست بر نمى دارد .9546.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :خردمند، كسى را سبُك نمى شمارد . .

ص: 422

9545.العمدة ( _ به نقل از زيد بن ارقم _ ) مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _: ... العاقِلُ لا يُحَدِّثُ بِما يُنكِرُهُ العُقولُ ، ولا يَتَعَرَّضُ لِلتُّهمَةِ ، ولا يَدَعُ مُداراةَ مَنِ ابتُلِيَ بِهِ. (1)9544.فضائل الصحابة ، ابن حنبل ( _ به نقل از محدوج بن زيد _ ) الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _: يا هِشامُ ، إنَّ العاقِلَ رَضِيَ بِالدّونِ مِنَ الدُّنيا مَعَ الحِكمَةِ ولَم يَرضَ بِالدّونِ مِنَ الحِكمَةِ مَعَ الدُّنيا ، فَلِذلِكَ رَبِحَت تِجارَتُهُم .

يا هِشامُ ، إنَّ العُقَلاءَ تَرَكوا فُضولَ الدُّنيا فَكَيفَ الذُّنوبُ ! وتَركُ الدُّنيا مِنَ الفَضلِ ، وتَركُ الذُّنوبِ مِنَ الفَرضِ . . . .

يا هِشامُ ، إنَّ العاقِلَ لا يَكذِبُ وإن كانَ فيهِ هَواهُ . . . .

يا هِشامُ ، إنَّ العاقِلَ لا يُحَدِّثُ مَن يَخافُ تَكذيبَهُ ولا يَسأَلُ مَن يَخافُ مَنعَهُ ، ولا يَعِدُ ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ ، ولا يَرجو ما يُعَنَّفُ بِرَجائِهِ ، ولا يُقدِمُ عَلى ما يَخافُ فَوتَهُ بِالعَجزِ عَنهُ. (2)9547.الدرّ المنثور عن أنس :عنه عليه السلام_ أيضًا _: يا هِشامُ ، لِكُلِّ شَيءٍ دَليلٌ ، ودَليلُ العاقِلِ التَّفَكُّرُ ، ودَليلُ التَّفَكُّرِ الصَّمتُ . ولِكُلِّ شَيءٍ مَطِيَّةٌ ، ومَطِيَّةُ العاقِلِ التَّواضُعُ ، وكَفى بِكَ جَهلاً أن تَركَبَ ما نُهيتَ عَنهُ .

يا هِشامُ ، لَو كانَ في يَدِكَ جَوزَةٌ وقالَ النّاسُ : في يَدِكَ لُؤلُؤَةٌ ، ما كانَ يَنفَعُكَ وأنتَ تَعلَمُ أنَّها جَوزَةٌ ، ولَو كانَ في يَدِكَ لُؤلُؤَةٌ وقالَ النّاسُ : إنَّها جَوزَةٌ ، ما ضَرَّكَ وأنتَ تَعلَمُ أنَّها لُؤلُؤَةٌ .

يا هِشامُ ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلاّ لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً لِلّهِ ، وأعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأعقَلُهُم أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ .

يا هِشامُ ، ما مِن عَبدٍ إلاّ ومَلَكٌ آخِذٌ بِناصِيَتِهِ ، فَلا يَتَواضَعُ إلاّ رَفَعَهُ اللّهُ ولا يَتَعاظَمُ إلاّ وَضَعَهُ اللّهُ .

يا هِشامُ ، إنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ حُجَّةً ظاهِرَةً وحُجَّةً باطِنَةً ، فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالأَنبِياءُ وَالأَئِمَّةُ ، وأمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ .

يا هِشامُ ، إنَّ العاقِلَ الَّذي لا يَشغَلُ الحَلالُ شُكرَهُ ولا يَغلِبُ الحَرامُ صَبرَهُ .

يا هِشامُ ، مَن سَلَّطَ ثَلاثًا عَلى ثَلاثٍ فَكَأَنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ : مَن أظلَمَ نورَ فِكرِهِ بِطولِ أمَلِهِ ، ومَحا طَرائِفَ حِكمَتِهِ بِفُضولِ كَلامِهِ ، وأطفَأَ نورَ عِبرَتِهِ بِشَهَواتِ نَفسِهِ ، فَكَأَنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ ، ومَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ عَلَيهِ دينَهُ ودُنياهُ .

يا هِشامُ ، كَيفَ يَزكو عِندَ اللّهِ عَمَلُكَ وأنتَ قَد شَغَلتَ عَقلَكَ عَن أمرِ رَبِّكَ وأطَعتَ هَواكَ عَلى غَلَبَةِ عَقلِكَ ؟!

يا هِشامُ ، الصَّبرُ عَلَى الوَحدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ العَقلِ ، فَمَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالَى اعتَزَلَ أهلَ الدُّنيا وَالرّاغِبينَ فيها ، ورَغِبَ فيما عِندَ رَبِّهِ [ وكانَ اللّهُ] آنِسَهُ فِي الوَحشَةِ ، وصاحِبَهُ فِي الوَحدَةِ ، وغِناهُ فِي العَيلَةِ ، ومُعِزَّهُ في غَيرِ عَشيرَةٍ .

يا هِشامُ ، نُصِبَ الخَلقُ لِطاعَةِ اللّهِ ، ولا نَجاةَ إلاّ بِالطّاعَةِ ، وَالطّاعَةُ بِالعِلمِ ، وَالعِلمُ بِالتَّعَلُّمِ ، وَالتَّعَلُّمُ بِالعَقلِ يُعتَقَدُ ، ولا عِلمَ إلاّ مِن عالِمٍ رَبّانِيٍّ ، ومَعرِفَةُ العالِمِ بِالعَقلِ .

يا هِشامُ ! قَليلُ العَمَلِ مِنَ العاقِلِ مَقبولٌ مُضاعَفٌ ، وكَثيرُ العَمَلِ مِن أهلِ الهَوى وَالجَهلِ مَردودٌ. (3) .


1- .مصباح الشريعة : ص 223 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 130 ح 16 .
2- .الكافي : ج 1 ص 17 ح 12 ، تحف العقول : ص 383 كلاهما عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 1 ص 141 ح 30 .
3- .تحف العقول : ص 386 ، الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 نحوه وفيه «دليل العقل» بدل «دليل العاقل» و «قليل العمل من العالم» بدل «قليل العمل من العاقل» وكلاهما عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 1 ص 138 ح 30 .

ص: 423

9546.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مصباح الشريعة_ در سخنى منسوب به امام صادق عليه السلام _: خردمند، آنچه را كه خردها نپذيرند، بر زبان جارى نمى كند و خود را در معرض اتّهام قرار نمى دهد و از مدارا با آن كه گرفتارش شده، فروگذارى نمى كند .9545.العمدة عن زيد بن أرقم :امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حكم _: اى هشام ! خردمند، حكمت را با كمىِ دنيا پذيراست؛ امّا دنيا را با كمىِ حكمت نمى خواهد . از اين رو، تجارتش سودمند است .

اى هشام ! خردمندان، زيادتىِ دنيا را رها كردند، چه رسد به گناهان ، با اين كه ترك دنيا فضيلت است و ترك گناهان، واجب .

اى هشام ! خردمند، دروغ نمى گويد، گرچه ميلش به آن باشد .

اى هشام ! خردمند ، با كسى كه مى ترسد او را دروغگو بشمارد ، سخن نمى گويد ، و از كسى كه مى ترسد از وى دريغ كند، چيزى نمى خواهد ، و آنچه را در توانش نيست، وعده نمى دهد ، و چيزى را كه به سبب آرزو كردنش توبيخ مى شود، آرزو نمى كند ، و بر كارى كه مى ترسد به جهت ناتوانى از دست برود ، اقدام نمى كند .9544.فضائل الصحابة لابن حنبل عن محدوج بن زيد :امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هِشام بن حَكَم _: اى هشام ! هر چيزى را نشانه اى است و نشانه خردمند ، انديشه كردن است و نشانه انديشه كردن، سكوت است، و هر چيزى را مركبى است و مركب خردمند، فروتنى است . براى نادانى تو ، همين بس كه كارى را كه از آن نهى شده اى ، انجام دهى .

اى هشام ! اگر در دست تو گردويى بود و مردم گفتند : «در دست تو دُرّى است» و تو مى دانى گردوست، [سخن آنان] تو را سودى نمى بخشد، و اگر در دست تو دُرّى بود و مردم گفتند: «گردوست» ، [ از سخن آنان ]آسيبى به تو نمى رسد ، تا زمانى كه تو مى دانى كه دُرّ است .

اى هشام ! خداوند، پيامبران و رسولان را به سوى مردمْ مبعوث نكرد، مگر بدان جهت كه مردم از خداوند، خرد دريافت كنند [ و از بينش الهى برخوردار گردند] . پس بهترين كسانى كه پيامبران را اجابت مى كنند ، كسانى هستند كه خدا را بهتر بشناسند ، و عالم ترين كسان به دستورهاى الهى ، آنانى هستند كه از خردى نيكوتر برخوردار باشند و برترين جايگاه در دنيا و آخرت، ويژه كسانى است كه خردمندترند .

اى هشام ! بنده اى نيست، جز آن كه فرشته اى موى جلو سرش را گرفته است . فروتنى نمى كند، مگر آن كه خداوند او را بزرگى مى بخشد و بزرگى نمى كند، جز آن كه خداوند او را پَست مى گرداند .

اى هشام ! خداوند بر مردم ، دو حجّت دارد: حجّتى آشكار و حجّتى پنهان . حجّت آشكار، رسولان ، انبيا و امامان اند و حجّت پنهان، خردهايند .

اى هشام ! خردمند ، كسى است كه انجام دادن كارهاى حلال، او را از شكرگزارى ، باز ندارد و كارهاى حرام بر شكيبايى اش غالب نشود .

اى هشام ! هر كه سه چيز را بر سه چيز مسلّط گرداند، گويا هواى نفْسش را بر نابودى خردش يارى داده است : آن كه روشنى انديشه را با آرزوهاى دراز، تاريك سازد ؛ با سخن گفتن بسيار، حكمت هاى نغز خود را

محو سازد، و چراغ عبرتش را با شهوات نفسانى اش خاموش كند . چنين كسى، گويى هواى نفْس را بر نابودى خردش يارى داده است و آن كه خرد خويش را تباه كند، دين و دنيايش را تباه كرده است .

اى هشام ! چگونه كردارت در نزد خدا شايسته باشد ، با آن كه خردت را از دستورهاى پروردگار، باز داشتى و هواى نفْست را در پيروزى بر خردت ، اطاعت كردى؟!

اى هشام ! شكيبايى بر تنهايى ، نشانه توانمندى خرد است . پس هر كس از خداوند ، خرد دريافت كند 1 ] و از بصيرت

الهى برخوردار شود] ، از دنياطلبان و اهل دنيا كناره مى گيرد و به آنچه نزد پروردگار است، رغبت مى كند ؛ و خداوند، مونس او در وحشت، و يار او در تنهايى، و سرمايه او در تنگ دستى، و عزيز كننده او بدون خويشاوند ، خواهد بود .

اى هشام ! خَلق براى طاعت (اطاعت) خدا آفريده شده اند و هيچ نجاتى جز در طاعت نيست. طاعت ، به دانش، و دانش ، به آموزش، و آموزش ، به خرد، گره خورده است و دانش، جز از عالم ربّانى به دست نمى آيد و شناخت عالم [ربّانى] ، با خرد به دست مى آيد .

اى هشام ! كار [ نيكوى] كَم ، از خردمند ، پذيرفته است و [ پاداش آن، ]چند برابر مى شود و كار [ نيكوى ]بسيار، از هوس پرستان و نادانان ، پذيرفته نيست . .

ص: 424

. .

ص: 425

. .

ص: 426

. .

ص: 427

. .

ص: 428

5 / 6صِفاتُ اُولِي النُّهىالكتاب« الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَ أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أزْوَ جًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى * كُلُواْ وَ ارْعَوْاْ أنْعَ_مَكُمْ إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لّأُوْلِى النُّهَى » . (1)

« أفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِى مَسَ_كِنِهِمْ إنَّ فِى ذَ لِكَ لاَيَ_تٍ لّأُوْلِى النُّهَى » . (2)

الحديث9541.فضائل الصحابة لابن حنبل عن عمر بن عبد اللّه عن أب الإمام الباقر عليه السلام : قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّ خِيارَكُم اُولُو النُّهى . (3)

قيلَ : يا رَسولَ اللّه ِ ، ومَن اُولُو النُّهى ؟

قالَ : هُم اُولُو الأَخلاقِ الحَسَنَة وَالأَحلامِ الرَّزينَةِ وصِلَةِ الأَرحامِ ، وَالبَرَرَةُ بِالاُمَّهاتِ وَالآباءِ ، وَالمُتَعاهِدونَ (4) لِلفُقَراءِ وَالجيرانِ وَاليَتامى ، ويُطعِمونَ الطَّعامَ ، ويُفشونَ السَّلامَ فِي العالَمِ ، ويُصَلّونَ وَالنّاسُ نِيامٌ غافِلونَ. (5) .


1- .طه : 53 و 54 .
2- .طه : 128 .
3- .النُّهى : هي العقول والألباب ، واحدتُها نُهْيَة ، بالضمّ ؛ سُمّيت بذلك لأنّها تنهى صاحبها عن القبيح (النهاية: ج 5 ص 139) .
4- .في الطبعة المعتمدة : «المتعاهدين» والتصحيح من وسائل الشيعة (ج 15 ص 191 ح 20249) و بحار الأنوار .
5- .الكافي : ج 2 ص 240 ح 32 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 71 .

ص: 429

5 / 6 ويژگى هاى خردمندان

5 / 6ويژگى هاى خردمندان (1)قرآن«... همان خداوندى كه زمين را برايتان آرامگاه ساخت ، و براى شما در آن ، راه هايى پديد آورد، و از آسمان آبى فرود آورد . پس به وسيله آن، رُستنى هاى گوناگون را جفت جفت، بيرون آورديم. بخوريدودام هايتان را بچرانيد كه قطعا دراينها براى خردمندان،نشانه هايى است» .

«آيا براى هدايتشان كافى نبود كه [ببينند] چه نسلها را پيش از آنان نابود كرديم كه [ اينك ]در سراهاى آنان راه مى روند ؟ به راستى كه براى خردمندان در اين [امر] ، نشانه هايى [عبرت آموز] است» .

حديث9537.العمدة عن أنس : امام باقر عليه السلام : پيامبر خدا فرمود : «بهترينِ شما ، خردمندان هستند» .

گفته شد : اى پيامبر خدا! خردمندان كيستند ؟

فرمود: «آنان، كسانى هستند كه از اخلاق نيكو برخوردارند ، بردبار و باوقارند ، به خويشان رسيدگى مى كنند و به پدران و مادران، نيكى روا مى دارند ، به تهى دستان و همسايگان و يتيمانْ سركشى مى كنند، اطعام مى كنند ، سلام را در جهان آشكار مى كنند ، و هنگامى كه خوابْ مردمان را ربوده و در غفلت اند، آنان نماز مى گزارند» .

.


1- .خرد را در عربى ، از آن جهت «نُهيَة» گويند كه آدمى را از زشتى ، باز مى دارد . گفتنى است كه آيات و احاديث اين باب ، از خردمندان ، به «اولو النُّهَى» تعبير كرده اند ؛ امّا چنان كه پيش تر (ص 405 پ 1) گفته شد ، اين تعبير، همانند تعابير مشابه ديگر ، به «خردمندان» ترجمه مى شود .

ص: 430

9536.تفسير القمّى : جامع الأحاديث: قالَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : خِيارُكُم اُولُو النُّهى.

قيلَ: يا رَسولَ اللّه ِ ، ومَن اُولُو النُّهى؟

فَقالَ: اُولُو النُّهى، اُولُو الأَحلامِ الصّادِقَةِ وَالأَخلاقِ الطّاهِرَةِ، المُطعِمونَ الطَّعامَ ، وَالمُفشونَ السَّلامَ ، وَالمُتَهَجِّدونَ بِاللَّيلِ وَالنّاسُ نِيامٌ. (1)9536.تفسير القمّي : الإمام عليّ عليه السلام : في تَصاريفِ القَضاءِ عِبرَةٌ لاُِولِي الأَلبابِ وَالنُّهى. (2)9535.تفسير القمّى ( _ درباره آيه {Q} « ... كه از خانه هاى خودتان بخور ) عنه عليه السلام : شيمَةُ ذَوِي الأَلبابِ وَالنُّهى الإِقبالُ عَلى دارِ البَقاءِ وَالإِعراضُ عَن دارِ الفَناءِ ، وَالتَّوَلُّهُ بِجَنَّةِ المَأوى. (3)9534.الطبقات الكبرى ( _ به نقل از محمّد بن عُمر بن على عليه السلام _ ) عنه عليه السلام : حُبُّ العِلمِ وحُسنُ الحِلمِ ولُزومُ الثَّوابِ مِن فَضائِلِ اُولِي النُّهى وَالأَلبابِ. (4)9533.الأمالى ، طوسى ( _ به نقل از سعد بن حُذَيفة بن يمان ، از پدرش _ ) عنه عليه السلام : في إخلاصِ الأَعمالِ تَنافُسُ اُولِي النُّهى وَالأَلبابِ. (5)9535.تفسير القمّي ( _ في قَولِهِ تَعالى : {Q} «أَن تَأْكُلُواْ مِن بُ ) عنه عليه السلام : ضُروبُ الأَمثالِ تُضرَبُ لاُِولِي النُّهى وَالأَلبابِ. (6)9534.الطبقات الكبرى عن محمّد بن عمر بن عليّ : عنه عليه السلام : مَنِ استَشارَ ذَوِي النُّهى وَالأَلبابِ فازَ بِالحَزمِ وَالسَّدادِ. (7)9533.الأمالي للطوسي عن سعد بن حذيفة بن اليمان عن أبيه عنه عليه السلام : مَن شاوَرَ ذَوِي النُّهى وَالأَلبابِ فازَ بِالنُّجحِ وَالصَّوابِ. (8) .


1- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 215 ، بحار الأنوار: ج 61 ص 190 ح 57.
2- .غرر الحكم : ح 6467 .
3- .غرر الحكم : ح 5791 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 297 ح 5305 .
4- .غرر الحكم : ح 4879 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 232 ح 4434 .
5- .غرر الحكم : ح 6494 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 354 ح 5976 .
6- .غرر الحكم : ح 5908 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 310 ح 5461 .
7- .غرر الحكم : ح 8913 .
8- .غرر الحكم : ح 8641 .

ص: 431

9532.مسند أبى يعلى ( _ به نقل از اَنَس _ ) جامع الأحاديث : پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بهترينِ شما ، خردمندان هستند» .

گفته شد : اى پيامبر خدا ! خردمندان كيستند ؟

فرمود : «خردمندان ، كسانى هستند كه خردهايى درست ، و اخلاقى خوش دارند ، اطعام مى كنند ، سلام را آشكار مى كنند ، و هنگامى كه مردمانْ خواب اند، به شب زنده دارى مشغول اند» .9531.السيرة النبويّة ، ابن هشام ( _ به نقل از ابن اسحاق _ ) امام على عليه السلام : در دگرگونى حوادث ، پندهايى براى خردمندان است .9530.السيرة النبويّة ، ابن هشام ( _ به نقل از ابن اسحاق _ ) امام على عليه السلام : خوى خردمندان، روى آوردن به زندگى پايدار و دورى جُستن از زندگى فانى و دل دادگى به اقامتگاه بهشتى است .9532.مسند أبي يعلى عن أنس : امام على عليه السلام : دانش دوستى ، بردبارى و در پى ثواب بودن، از فضيلت هاى خردمندان است .9531.السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق : امام على عليه السلام : خردمندان، براى خالص كردن كارها رقابت مى كنند .9530.السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق : امام على عليه السلام : ضرب المثل ها ، براى خردمندان آورده مى شوند .9529.الطبقات الكبرى ( _ به نقل از ضُمرة بن سعيد _ ) امام على عليه السلام : آن كه با خردمندانْ مشورت كند، به دورانديشى و محكم كارى دست مى يابد .9528.امام على عليه السلام : امام على عليه السلام : آن كه با خردمندان مشورت كند ، به پيروزى و درستى دست مى يابد . .

ص: 432

5 / 7صِفاتُ اُولِي الأَلبابِالكتاب« إنَّ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَ_فِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لاَيَ_تٍ لّأُوْلِى الْأَلْبَ_بِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَ_مًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَ_وَ تِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَ_ذَا بَ_طِلاً سُبْحَ_نَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ » . (1)

«فَبَشِّرْ عِبَادِ* الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَ_ئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَ_ئِكَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَ_بِ» . (2)

«لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لّأُوْلِى الْأَلْبَ_بِ» . (3)

الحديث9524.المُحبَّر ( _ در يادكرد از برادرى ميان ياران پيامبر پيش از هج ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله : اللَّبيبُ مَنِ اشتَغَلَ بِدينِهِ عَن كُلِّ أحَدٍ. (4)9525.السيرة الحلبيّة : الإمام عليّ عليه السلام : الرِّفقُ مِفتاحُ الصَّوابِ وشيمَةُ ذَوِي الأَلبابِ. (5)9524.المحبّر ( _ في ذِكرِ مُؤاخاةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آل ) عنه عليه السلام : لا أشجَعَ مِن لَبيبٍ. (6)9523.المناقب ، ابن شهرآشوب ( _ به نقل از ابن عبّاس و ديگران _ ) عنه عليه السلام : لا تَكمُلُ المُرُوَّةُ إلاّ لِلَبيبٍ. (7) .


1- .آل عمران : 190 و 191 .
2- .الزمر : 17 و 18 .
3- .يوسف : 111 .
4- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 118 .
5- .غرر الحكم : ح 1746 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1363 .
6- .غرر الحكم : ح 10591 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9724 .
7- .غرر الحكم : ح 10609 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 537 ح 9883 .

ص: 433

5 / 7 ويژگى هاى خردمندان

5 / 7ويژگى هاى خردمندان (1)قرآن«مسلّما در آفرينش آسمان ها و زمين ، و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز ، براى خردمندان ، نشانه هايى [قانع كننده] است» .

«همانان كه خدا را [در همه احوال،] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ، ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند [ ومى گويند كه:] پروردگارا ! اينها را بيهوده نيافريده اى ؛ منزّهى تو! پس ، ما را از عذاب آتش [ دوزخ] در امان بدار» .

«پس بشارت بده به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند . اينان اند كه خدا آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان» .

«به راستى ، در سرگذشت آنان ، براى خردمندان ، عبرتى است» .

حديث9520.عنه صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خردمند ، آن است كه به دين خود ، چندان بپردازد كه از ديگران فارغ باشد .9519.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : نرمى، كليد دستيابى به درستى و خوى خردمندان است .9518.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : از خردمند ، شجاع تر وجود ندارد .9517.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : جوان مردى، جز براى خردمندان ، به كمال نمى رسد .

.


1- .خرد را در عربى ، از آن جهت «لُبّ» گويند كه مغز و حقيقت انسان است و بدون آن ، انسان از انسانيت ، توخالى خواهد بود. گفتنى است كه آيات و احاديث اين باب ، از خردمندان به «اولو الألباب» تعبير كرده اند ؛ امّا چنان كه پيش تر (ص 405 پ 1) گفته شد ، فارسىِ اين تعبير ، همانند تعابير ديگر ترجمه مى شود .

ص: 434

9519.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : ناظِرُ قَلبِ اللَّبيبِ بِهِ يُبصِرُ أمَدَهُ ، ويَعرِفُ غَورَهُ ونَجدَهُ. (1)9518.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَنِ استَعانَ بِذَوِي الأَلبابِ سَلَكَ سَبيلَ الرَّشادِ. (2)9517.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : ألا وإنَّ اللَّبيبَ مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ بِفِكرٍ صائِبٍ ونَظَرٍ فِي العَواقِبِ. (3)9516.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : إنَّمَا اللَّبيبُ مَنِ استَسَلَّ الأَحقادَ. (4)9516.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : عَجِبتُ لِمَن يَرغَبُ فِي التَّكَثُّرِ مِنَ الأَصحابِ كَيفَ لا يَصحَبُ العُلَماءَ الأَلِبّاءَ الأَتقِياءَ، الَّذينَ يَغنَمُ فَضائِلَهُم ، وتَهديهِ عُلومُهُم ، وتُزَيِّنُهُ صُحبَتُهُم ! (5)9515.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : صُحبَةُ الوَلِيِّ اللَّبيبِ حَياةُ الرّوحِ. (6)9514.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الباقر عليه السلام _ لِجابِرٍ _ : يا جابِرُ . . . أنزِلِ الدُّنيا كَمَنزِلٍ نَزَلتَهُ ثُمَّ ارتَحَلتَ عَنهُ . . . لِأَنَّها عِندَ أهلِ اللُّبِّ وَالعِلمِ بِاللّه ِ كَفَيءِ الظِّلالِ. (7)9513.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الصادق عليه السلام : إنَّما اُولُو الأَلبابِ الَّذينَ عَمِلوا بِالفِكرَةِ حَتّى وَرِثوا مِنهُ حُبَّ اللّه ِ. (8)9512.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الكاظم عليه السلام _ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ : يا هِشامُ ، إنَّ العاقِلَ اللَّبيبَ مَن تَرَكَ ما لا طاقَةَ لَهُ بِهِ. (9) .


1- .نهج البلاغة: الخطبة 154، غرر الحكم: ح9986 وفيه «رشده» بدل«أمده»، بحارالأنوار : ج 29 ص 600 ح 20 .
2- .غرر الحكم : ح 8912 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 463 ح 8418 .
3- .غرر الحكم : ح 2778 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 108 ح 2390 .
4- .غرر الحكم : ح 3868 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3660 .
5- .غرر الحكم : ح 6277 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 330 ح 5664 .
6- .غرر الحكم : ح 5842 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 301 ح 5348 .
7- .الكافي : ج 2 ص 133 ح 16 ، الأماليللطوسي : ص 296 ح 582 نحوه وكلاهما عن جابر ، بحار الأنوار : ج 73 ص 36 ح 17 .
8- .مختصر بصائر الدرجات : ص 122 ، كفاية الأثر : ص 253 كلاهما عن يونس بن ظبيان ، بحار الأنوار : ج 70 ص 25 ح 26 .
9- .تحف العقول : ص 399 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 156 ح 30 .

ص: 435

9515.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : چشمِ دل خردمند، پايان خويش را مى بيند و فراز و نشيب آن را مى شناسد .9514.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه از خردمندان كمك بجويد، راه رشد را مى پيمايد .9513.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آگاه باشيد! خردمند، كسى است كه با انديشه درست ، به استقبال آراى گوناگون برود و در عواقب بنگرد .9512.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : همانا خردمند ، كسى است كه كينه ها را به نرمى بَر كَند .9511.بحار الأنوار ( _ به نقل از ابو هُرَيره _ ) امام على عليه السلام : در شگفتم از كسى كه به دنبال ياران بسيار است؛ امّا با دانشمندانِ صاحب خرد و پارسا مصاحبت نمى كند؛ كسانى كه از خصلت هايشان سود مى برد ، دانش آنان هدايتش مى كند و همنشينى با آنان، او را مى آرايد .9510.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابو هُرَيره _ ) امام على عليه السلام : همنشينى با دوست خردمند ، حيات جان است .9509.مُسنَد أبى يَعلى ( _ به نقل از اَنَس بن مالك _ ) امام باقر عليه السلام _ خطاب به جابر _ : اى جابر! دنيا را به سانِ منزلگاهى بدان كه در آن فرود مى آيى و از آن كوچ مى كنى ؛ زيرا دنيا در نزد خردمندان و خداشناسان، مانند جابه جايى سايه است .9508.امام صادق عليه السلام : امام صادق عليه السلام : همانا خردمندان، كسانى هستند كه به انديشه پرداختند ، تا اين كه از آن، دوستى خدا را به دست آوردند .9507.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام كاظم عليه السلام _ خطاب به هشام بن حكم _ : اى هشام! خردمندِ آگاه، كسى است كه كارى را كه ياراى آن را ندارد، رها مى سازد . .

ص: 436

5 / 8عَلاماتُ كَمالِ العَقلِ9509.مسند أبي يعلى عن أنس بن مالك : رسول اللّه صلى الله عليه و آله : قَسَّمَ اللّه ُ العَقلَ ثَلاثَةَ أجزاءٍ ، فَمَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ عَقلُهُ ، ومَن لَم يَكُنَّ فَلا عَقلَ لَهُ : حُسنُ المَعرِفَةِ بِاللّه ِ ، وحُسنُ الطّاعَةِ لِلّهِ ، وحُسنُ الصَّبرِ عَلى أمرِ اللّه ِ. (1)9508.الإمام الصادق عليه السلام : عنه صلى الله عليه و آله : لَم يُعبَدِ اللّه ُ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ عاقِلاً حَتّى يَجتَمِعَ فيهِ عَشرُ خِصالٍ : الخَيرُ مِنهُ مَأمولٌ ، وَالشَّرُّ مِنهُ مَأمونٌ ، يَستَكثِرُ قَليلَ الخَيرِ مِن غَيرِهِ ، ويَستَقِلُّ كَثيرَ الخَيرِ مِن نَفسِهِ ، ولا يَسأَمُ مِن طَلَبِ العِلمِ طولَ عُمرِهِ ، ولا يَتَبَرَّمُ بِطُلاّبِ الحَوائِجِ قِبَلَهُ ، الذُّلُّ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ العِزِّ ، وَالفَقرُ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ الغِنى ، نَصيبُهُ مِنَ الدُّنيَا القوتُ ، وَالعاشِرةُ ومَا العاشِرَةُ : لا يَرى أحَدًا إلاّ قالَ : هُوَ خَيرٌ مِنّي وأتقى .

إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيرٌ مِنهُ وأتقى وآخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنهُ وأدنى ، فَإِذا رَأى مَن هُوَ خَيرٌ مِنهُ وأتقى تَواضَعَ لَهُ لِيَلحَقَ بِهِ ، وإذا لَقِيَ الَّذي هُوَ شَرٌّ مِنهُ وأدنى قالَ : عَسى خَيرُ هذا باطِنٌ ، وشَرُّهُ ظاهِرٌ ، وعَسى أن يُختَمَ لَهُ بِخَيرٍ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَقَد عَلا مَجدُهُ وسادَ أهلَ زَمانِهِ. (2)9507.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : ما عُبِدَ اللّه ُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ ، وما تَمَّ عَقلُ امرِىً حَتّى يَكونَ فيهِ خِصالٌ شَتّى : الكُفرُ وَالشَّرُّ مِنهُ مَأمونانِ ، وَالرُّشدُ وَالخَيرُ مِنهُ مَأمولانِ ، وفَضلُ مالِهِ مَبذولٌ ، وفَضلُ قَولِهِ مَكفوفٌ ، ونَصيبُهُ مِنَ الدُّنيَا القوتُ ، لا يَشبَعُ مِنَ العِلمِ دَهرَهُ ،

الذُّلُّ أحَبُّ إلَيهِ مَعَ اللّه ِ مِنَ العِزِّ مَعَ غَيرِهِ ، وَالتَّواضُعُ أحَبُّ إلَيهِ مِنَ الشَّرَفِ ، يَستَكثِرُ قَليلَ المَعروفِ مِن غَيرِهِ ، ويَستَقِلُّ كَثيرَ المَعروفِ مِن نَفسِهِ ، ويَرَى النّاسَ كُلَّهُم خَيرًا مِنهُ ، وإنَّهُ شَرُّهُم في نَفسِهِ ، وهُوَ تَمامُ الأَمرِ. (3) .


1- .تحف العقول : ص 54 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 56 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 26 ، روضة الواعظين : ص 7 ، جامع الأخبار : ص 520 ح 1480 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 158 ح 145 ؛ حلية الأولياء : ج 1 ص 21 ، الفردوس : ج 3 ص 209 ح 4592 كلاهما عن أبي سعيد .
2- .الخصال : ص 433 ح 17 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام ، علل الشرائع : ص 115 ح 11 ، تحف العقول : ص 443 عن الإمام الرضا عليه السلام من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، روضة الواعظين : ص 12 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 1 ص 108 ح 4 .
3- .الكافي : ج 1 ص 18 ح 12 ، تحف العقول : ص 388 كلاهما عن هشام بن الحكم عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 140 ح 30 .

ص: 437

5 / 8 نشانه هاى كمال خرد

5 / 8نشانه هاى كمال خرد9504.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در ماجراى حَولاء _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند ، خرد را سه قسمت كرده است . هر كه اين سه قسمت در او باشد، خردش كامل است و هر كه در او هيچ نباشد، خردمند نيست : شناختى نيكو از خداوند ، پيروى نيكو از او، و پايدارى شايسته بر فرمانش .9503.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خداوند با چيزى شايسته تر از خرد، عبادت نشد و مؤمن، خردمند نيست، مگر آن كه ده فضيلت در او جمع شود : خوبى از او اميد برود ، و بدى از او انتظار نرود ؛ خوبىِ اندكِ ديگران را زياد بشمرد ، و خوبى هاى بسيارِ خود را كم بشمرد ؛ در سراسر زندگى اش از دانش طلبى خسته نگردد ؛ از رفت و آمد نيازمندان به نزد خويش، دل تنگ نشود؛ خوارى در نزد او دوست داشتنى تر از عزّت باشد ؛ فقر را بهتر از ثروتمندى دوست بدارد ؛ بهره او از دنيا قوت (نيازمندى هاى ضرورى زندگى) باشد ؛ و امّا دهم _ و چيست دهم ؟! _ كسى را نبيند، جز آن كه بگويد : او از من بهتر و پارساتر است .

همانا مردمان ، دو دسته اند : دسته اى كه از مؤمن ، بهتر و پارساترند و دسته اى ديگر، كه بدتر از او و پايين تر از وى اند . پس هنگامى كه مؤمن ، بهتر و پارساتر از خود را ببيند، در برابر او فروتنى مى كند تا به او برسد ، و هنگامى كه بدتر و پايين تر از خود را ببيند، مى گويد : شايد خوبى اش پنهان است و بدى اش آشكار ، و شايد پايان كارش به خير ختم شود . هر گاه چنين كند، عظمتش افزايش مى يابد و بر مردم زمانش سَرورى مى كند .9502.امام على عليه السلام ( _ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ ) امام على عليه السلام : خداوند با چيزى برتر از خرد ، عبادت نشد ، و خرد كسى كامل نمى شود، مگر در او خصلت هايى باشد : كفر و بدى از او انتظار نرود ، و رشد و خوبى از او اميد برود ؛ زيادى ثروتش را ببخشد و زيادى سخن

خود را نگه بدارد ؛ بهره او از دنيا تنها قوت (نيازمندى هاى ضرورى زندگى) باشد و در طول زندگى ، از دانش ، سير نشود ؛ خوارى را با بودن با خداوند از عزّت با بودن با ديگران، بيشتر دوست بدارد ؛ فروتنى ، در نزد او ، دوست داشتنى تر از بزرگى باشد ؛ خوبىِ اندكِ ديگران را بسيار ، و خوبىِ بسيارِ خود را كم بشمرد ؛ و همه مردم را از خودش بهتر ، و خود را بدتر از همه بداند، و اين، مهم ترين خصلت است .

.

ص: 438

9506.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مِن كَمالِ عَقلِكَ استِظهارُكَ عَلى عَقلِكَ. (1)9505.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن قَوِيَ عَقلُهُ أكثَرَ الاِعتِبارَ. (2)9504.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ في قِصَّةِ الحَولاءِ _ ) عنه عليه السلام : مَن كَمُلَ عَقلُهُ حَسُنَ عَمَلُهُ ونَظَرُهُ إلى دينِهِ. (3)9503.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : مَثَلُ الإِنسانِ الحَصيفِ (4) مَثَلُ الجِسمِ الصُّلبِ الكَثيفِ ، يَسخُنُ بَطيئًا ، وتَبرُدُ تِلكَ السُّخونَةُ بِأَطوَلَ مِن ذلِكَ الزَّمانِ. (5)9502.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في ذكر حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه ) عنه عليه السلام : مَن كَمُلَ عَقلُهُ استَهانَ بِالشَّهَواتِ. (6)9501.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : إذا كَمُلَ العَقلُ نَقَصَتِ الشَّهوَةُ. (7)9500.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : إذا تَمَّ العَقلُ نَقَصَ الكَلامُ. (8) .


1- .غرر الحكم : ح 9421 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 473 ح 8675 .
2- .غرر الحكم : ح 8303 .
3- .الخصال : ص 633 ح 10 عن أبيبصير ومحمّدبن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 112 ح 1 .
4- .الحصيف : الرجل المُحكَمُ العقل (لسان العرب : ج 9 ص 48) .
5- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 275 ح 181 .
6- .غرر الحكم : ح 8226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7813 .
7- .غرر الحكم : ح 4054 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 134 ح 3034 .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 71 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 159 ح 34 ؛ مطالب السؤول : ص 57 ، مائة كلمة للجاحظ : ص 54 ح 38 .

ص: 439

9499.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : از كمال خردمندى تو ، يارى خواستن تو براى خِردت است .9498.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به ابو ذر _ ) امام على عليه السلام : آن كه خردش نيرومند باشد ، بسيار عبرت مى آموزد .9497.الإخوان ( _ به نقل از حَسَن {-1-} _ ) امام على عليه السلام : آن كه خردش كامل باشد ، رفتار و نگاهش به دين ، نيكو مى شود .9496.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : انسان خردمند، مانند جسم سخت و پُر است: به كُندى داغ مى شود و حرارتش در زمانى طولانى تر از بين مى رود .9501.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه خردش كامل باشد ، شهوت ها را سبُك مى شمارد .9500.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : هنگامى كه خردْ كامل شود ، شهوت ، كم مى گردد .9499.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : هنگامى كه عقل كامل شود ، سخن ، كم مى شود . .

ص: 440

9498.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ لِأَبي ذَرٍّ _ ) عنه عليه السلام : العَقلُ الكامِلُ قاهِرٌ لِلطَّبعِ السّوءِ. (1)9497.الإخوان عن الحسن : عنه عليه السلام : كُلَّمَا ازدادَ عَقلُ الرَّجُلِ قَوِيَ إيمانُهُ بِالقَدَرِ وَاستَخَفَّ بِالغِيَرِ. (2)9496.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : إزراءُ الرَّجُلِ عَلى نَفسِهِ بُرهانُ رَزانَةِ عَقلِهِ ، وعُنوانُ وُفورِ فَضلِهِ. (3)9495.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : غايَةُ العَقلِ الاِعتِرافُ بِالجَهلِ. (4)9494.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : تَمامُ العَقلِ استِكمالُهُ. (5)9493.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : بِتَركِ ما لا يَعنيكَ يَتِمُّ لَكَ العَقلُ. (6)9492.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام _ في وَصفِ سالِكِ الطَّريقِ إلَى اللّه ِ سُبحانَهُ _ : قَد أحيا عَقلَهُ ، وأماتَ نَفسَهُ ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، ولَطُفَ غَليظُهُ وبَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ ، فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ ، وسَلَكَ بِهِ السَّبيلَ ، وتَدافَعَتهُ الأَبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ ، ودارِ الإِقامَةِ ، وثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ في قَرارِ الأَمنِ وَالرّاحَةِ ، بِمَا استَعمَلَ قَلبَهُ ، وأرضى رَبَّهُ. (7)9491.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام زين العابدين عليه السلام : كَفُّ الأَذى مِن كَمالِ العَقلِ. (8)9495.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : الإمام الصادق عليه السلام : كَمالُ العَقلِ في ثَلاثَةٍ : التَّواضُعِ لِلّهِ ، وحُسنِ اليَقينِ ، وَالصَّمتِ إلاّ مِن خَيرٍ. (9) .


1- .مطالب السؤول : ص 49 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 6 ح 58 .
2- .غرر الحكم : ح 7202 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 396 ح 6716 .
3- .غرر الحكم : ح 2006 .
4- .غرر الحكم : ح 6375 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 348 ح 5900 .
5- .غرر الحكم : ح 4464 .
6- .غرر الحكم: ح 4291 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3885 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 220 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 316 ح 34 .
8- .الكافي : ج 1 ص 20 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 390 كلاهما عن الإمام الكاظم عليه السلام .
9- .الاختصاص : ص 244 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 25 .

ص: 441

9494.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردِ كامل، بر سرشت بد ، پيروز مى گردد .9493.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : هر چه خرد آدمى نيرومندتر شود ، ايمان وى به قضا و قدر افزايش مى يابد و حوادث روزگار را سبُك تر مى شمرد .9492.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خود را كم شمردن ، نشانه متانت (سنگينىِ) خرد است و علامتِ فراوانى فضيلت .9491.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : نهايتِ خردمندى، اعتراف به نادانى است .9490.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : كمالِ خرد ، تلاش براى كامل كردن آن است.9489.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : با كنار نهادن كارهاى بى سود ، خردت كمال مى يابد .9488.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام _ در توصيف سالك به سوى خداى سبحان _ : [سالك، ]خردش را زنده گردانيد و نفْسش را ميرانيد تا پيكر ستبرش لاغر شد و دل سختش به لطافت گراييد . فروغى سختْ روشن، بر او تابيد و راهش را روشن ساخت و او را به راه راست ، روان داشت. و درها او را به آستان سلامت و سراى اقامت راندند و به سبب آرامشى كه در بدنش پديد آمده بود ، پاهايش در قرارگاه ايمنى و آسايش استوار ماند ؛ زيرا دل خود را به كار وا داشت و پروردگارش را خشنود ساخت .9487.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام سجاد عليه السلام : از نشانه هاى خردمندى ، آزار نرساندن است .9486.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام صادق عليه السلام : كمال خرد ، به سه چيز است : فروتنى براى خدا، يقين نيكو ، و خاموشى گزيدن جز در خوبى . .

ص: 442

9485.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الكاظم عليه السلام _ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ : يا هِشامُ ، الصَّبرُ عَلَى الوَحدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ العَقلِ ، فَمَن عَقَلَ عَنِ اللّه ِ اعتَزَلَ أهلَ الدُّنيا وَالرّاغِبينَ فيها ، ورَغِبَ فيما عِندَ اللّه ِ ، وكانَ اللّه ُ آنِسَهُ فِي الوَحشَةِ ، وصاحِبَهُ فِي الوَحدَةِ ، وغِناهُ فِي العَيلَةِ ، ومُعِزَّهُ مِن غَيرِ عَشيرَةٍ. (1)5 / 9أعقَلُ النّاسِ9490.عنه صلى الله عليه و آله : رسول اللّه صلى الله عليه و آله : أكمَلُ النّاسِ عَقلاً أطوَعُهُم لِلّهِ وأعمَلُهُم بِطاعَتِهِ. (2)9489.عنه صلى الله عليه و آله : عنه صلى الله عليه و آله : أكمَلُ النّاسِ عَقلاً أخوَفُهُم لِلّهِ وأطوَعُهُم لَهُ. (3)9488.عنه صلى الله عليه و آله : عنه صلى الله عليه و آله : أحسَنُكُم عَقلاً أورَعُكُم عَن مَحارِمِ اللّه ِ وأعمَلُكُم (4) بِطاعَةِ اللّه ِ. (5)9487.عنه صلى الله عليه و آله : تنبيه الخواطر: قال صلى الله عليه و آله: إنَّ لِلّهِ تَعالى خَواصًّا مِن خَلقِهِ يُسكِنُهُمُ الرَّفيعَ الأَعلى مِنَ الجِنانِ لِأَن_َّهُم كانوا أعقَلَهُم فِي الدُّنيا .

قيلَ : وكَيفَ كانوا ؟

قالَ : كانَت هِمَّتُهُمُ المُسارَعَةَ إلى رَبِّهِم فيما يُرضيهِ ، فَهانَتِ الدُّنيا عَلَيهِم ولَم يَرغَبوا في فُضولِها ، فَصَبَروا قَليلاً وَاستَراحوا طَويلاً. (6)9486.عنه صلى الله عليه و آله : رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ألا وإنَّ أعقَلَ النّاسِ عَبدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَأَطاعَهُ ، وعَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ ، وعَرَفَ دارَ إقامَتِهِ فَأَصلَحَها ، وعَرَفَ سُرعَةَ رَحيلِهِ فَتَزَوَّدَ لَها. (7) .


1- .الكافي : ج 1 ص 17 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 387 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 301 ح 1 .
2- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 40 ح 6997 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام .
3- .تحف العقول : ص 50 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 154 ح 126 .
4- .فيالمصدر: «وأعلمكم» والصحيح ما أثبتناه كمافيسبل الهدى والرشاد: ج9 ص330 وفتح القدير: ج2 ص484.
5- .الدرّ المنثور : ج 4 ص 404 نقلاً عن الحاكم في التاريخ عن ابن عمر.
6- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 214 ، إرشاد القلوب : ص 15 ، تيسير المطالب : ص 366 نحوه ؛ حلية الأولياء : ج 1 ص 17 عن البرّاء بن عازب نحوه .
7- .أعلام الدين : ص 337 ح 15 عن ابن عمر ، بحار الأنوار: ج 77 ص 179 ح 15.

ص: 443

5 / 9 خردمندترين انسان

9485.عنه صلى الله عليه و آله : امام كاظم عليه السلام _ خطاب به هشام بن حكم _ : اى هشام! بر تنهايى شكيبا بودن ، نشانه نيرومندى خرد است . پس ، آن كه از خداوند شناخت پيدا كند، از دنياطلبان و دنيادوستان ، كناره مى گيرد و به آنچه نزد خداوند است، ميل مى نمايد و خداوند، مونس او در وحشت ، همراهش در تنهايى، سرمايه اش در تنگ دستى، و عزيز كننده او در نبودِ تبار و قبيله خواهد بود .5 / 9خردمندترين انسان9418.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : كامل ترينِ مردم در خرد ، مطيع ترينِ آنان در برابر خداوند و عامل ترينِ آنان به دستورهاى اوست .9419.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : كامل ترين مردم در خرد ، كسانى هستند كه از خداوند ، بيشتر هراس دارند و از او بيشتر اطاعت مى كنند .9420.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نيكوترين شما در خردمندى ، كسانى هستند كه از محرّمات الهى ، بيشتر اجتناب كنند و به دستورهاى الهى عامل تر باشند .9421.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : تنبيه الخواطر : پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند، بندگان برگزيده اى دارد كه آنان را در برترين جاى بهشت اِسكان مى دهد ؛ زيرا آنان در دنيا خردمندتر از ديگران بوده اند».

گفته شد : آنان چگونه بوده اند ؟

فرمود : «همّت آنان، سبقت جستن به سوى چيزهايى بود كه خدا را خشنود مى كرد . از اين رو، دنيا در نزد آنان سبُك بود و به زيادتىِ دنيا رغبتى نداشتند . آنان مدّتى اندك، شكيبايى ورزيدند و زمانى دراز در راحتى به سر مى برند .9421.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : آگاه باشيد كه خردمندترين انسان، كسى است كه خداوند را

بشناسد و از او پيروى كند ؛ دشمنانِ خدا را بشناسد و آنان را نافرمانى كند ؛ جايگاه اقامت خود را بشناسد و آن را آباد سازد؛ و بداند كه به زودى ، سفر خواهد كرد ، پس توشه بر دارد .

.

ص: 444

9422.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه صلى الله عليه و آله : أعقَلُ النّاسِ مُحسِنٌ خائِفٌ ، وأجهَلُهُم مُسيءٌ آمِنٌ. (1)9423.عنه صلى الله عليه و آله : عنه صلى الله عليه و آله : أعقَلُ النّاسِ أشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ. (2)9424.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ أحياهُم. (3)9482.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ أطوَعُهُم لِلّهِ سُبحانَهُ. (4)9482.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُكُم أطوَعُكُم. (5)9481.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ مَن أطاعَ العُقَلاءَ. (6)9480.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ أقرَبُهُم مِنَ اللّه ِ. (7)9481.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ مَن ذَلَّ لِلحَقِّ فَأَعطاهُ مِن نَفسِهِ ، وعَزَّ بِالحَقِّ فَلَم يُهِن إقامَتَهُ وحُسنَ العَمَلِ بِهِ. (8)9480.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ أبعَدُهُم عَن كُلِّ دَنِيَّةٍ. (9) .


1- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 292 ح 171 ، غرر الحكم : ح 2937 و 2938 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «الإنسان» بدل «الناس» و«أجهل الناس» بدل «أجهلهم» و«مستأنف» بدل «آمن» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 17 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 395 ح 5840 عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، معاني الأخبار : ص 196 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص52 ح 5 .
3- .غرر الحكم : ح 2900 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2618 .
4- .غرر الحكم : ح 3147 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 112 ح 2430 .
5- .غرر الحكم : ح 2830 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2453 .
6- .غرر الحكم : ح 2861 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2601 .
7- .غرر الحكم : ح 3228 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 115 ح 2550 .
8- .غرر الحكم : ح 3356 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 126 ح 2887 .
9- .غرر الحكم : ح 3073 .

ص: 445

9479.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خردمندترينِ مردم، نيكوكارِ ترسان است و نادان ترينِ مردم، بدكارى است كه [ احساس] امنيت كند .9478.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خردمندترينِ مردم ، كسى است كه بيشتر با مردم مدارا كند .9477.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم ، باحياترينِ آنهاست .9476.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم ، مطيع ترينِ آنان در برابر خداوند است .9475.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ شما ، مطيع ترينِ شماست .9474.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در بيان صفات مؤمن _ ) امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم ، كسى است كه از خردمندان ، پيروى كند .9473.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم ، نزديك ترينِ آنان به خداوند است .9479.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم، كسى است كه در برابر حق فروتن باشد؛ پس ، حق را رعايت كند [، گرچه به زيانش باشد] ، و با انجام دادن حق ، به عزّت برسد ؛ از اين رو، اقامه حق را سبُك نشمارد و بدان نيكو عمل كند .9478.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترين مردم ، كسانى هستند كه از پستى ها بيشتر دورى گزينند . .

ص: 446

9477.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ مَن غَلَبَ جِدُّهُ هَزلَهُ ، وَاستَظهَرَ عَلى هَواهُ بِعَقلِهِ. (1)9476.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ مَن لا يَتَجاوَزُ الصَّمتَ في عُقوبَةِ الجُهّالِ. (2)9475.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ أنظَرُهُم فِي العَواقِبِ. (3)9474.عنه صلى الله عليه و آله ( _ في ذِكرِ صِفاتِ المُؤمِنِ _ ) عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِهِ بَصيرًا ، وعَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريرًا. (4)9473.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أعقَلُ النّاسِ أعذَرُهُم لِلنّاسِ. (5)9472.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الحَقِّ بِنَفسِهِ. (6)9471.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أفضَلُ العَقلِ مُجانَبَةُ اللَّهوِ. (7)9470.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أفضَلُ النّاسِ عَقلاً أحسَنُهُم تَقديرًا لِمَعاشِهِ ، وأشَدُّهُمُ اهتِمامًا بِإِصلاحِ مَعادِهِ. (8)9469.كنز العمّال ( _ به نقل از اَنَس _ ) عنه عليه السلام : أفضَلُ العَقلِ الرَّشادُ. (9)9472.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ ، فَمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ ، ومَن جَهِلَها ضَلَّ. (10)9471.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ( _ وقالَ بَعضُهُم : حِبَّ _ ) عنه عليه السلام : أفضَلُ العَقلِ الاِعتِبارُ ، وأفضَلُ الحَزمِ الاِستِظهارُ ، وأكبَرُ الحُمقِ الاِغتِرارُ. (11) .


1- .غرر الحكم : ح 3355 .
2- .غرر الحكم : ح 3313 .
3- .غرر الحكم : ح 3367 .
4- .غرر الحكم : ح 3233 .
5- .غرر الحكم : ح 2988 .
6- .مطالب السؤول : ص 50 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 7 ح 60 .
7- .غرر الحكم : ح 3001 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 118 ح 2662 .
8- .غرر الحكم : ح 3340 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2520 .
9- .غرر الحكم : ح 2864 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2604 .
10- .غرر الحكم : ح 3220 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 115 ح 2557 وفيه «المرء» بدل «الإنسان» .
11- .غرر الحكم : ح 3273 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 123 ح 2807 وليس فيه ذيله .

ص: 447

9470.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم ، كسى است كه جِدّى اش بر شوخى اش غالب شود و به كمك خرد، بر هوسش پيروز گردد .9469.كنز العمّال عن أنس : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم، كسى است كه در عقوبت كردنِ نادانان ، از سكوت ، فراتر نرود .9468.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم، دورانديش ترينِ آنان در عاقبت كارهاست .9467.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم، كسى است كه به عيب هاى خويش، بينا و نسبت به عيوب ديگران، نابينا باشد .9466.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندترينِ مردم، كسى است كه عذر مردم را بيشتر بپذيرد .9465.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : برترينِ خردمندى ، شناخت حق با حق است .9464.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : برترين خردمندى ، دورى جستن از بيهودگى است .9468.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : برترينِ مردم در خردمندى ، كسى است كه براى معاش خود، بهتر برنامه ريزى كند و اهتمامش به اصلاح آخرت، بيشتر باشد .9467.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : برترين خردمندى ، هدايت يافتن است .9466.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : برترين خردمندى ، خودشناسى است . هر كه خويشتن را بشناسد، خردمند مى گردد و هر كه خود را نشناسد، گم راه مى شود .9465.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : برترين خردمندى ، پندآموزى است ؛ برترين دورانديشى، يارى جُستن است ؛ و بزرگ ترين حماقت، غرور است . .

ص: 448

9464.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : أرجَحُ النّاسِ عَقلاً وأكمَلُهُم فَضلاً : مَن صَحِبَ أيّامَهُ بِالمُوادَعَةِ ، وإخوانَهُ بِالمُسالَمَةِ ، وقَبِلَ مِنَ الزَّمانِ عَفوَهُ. (1)9463.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الصادق عليه السلام : أكمَلُ النّاسِ عَقلاً أحسَنُهُم خُلُقًا. (2)9462.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : أفضَلُ طَبائِعِ العَقلِ العِبادَةُ ، وأوثَقُ الحَديثِ لَهُ العِلمُ ، وأجزَلُ حُظوظِهِ الحِكمَةُ ، وأفضَلُ ذَخائِرِهِ الحَسَناتُ. (3)9461.امام باقر عليه السلام : حلية الأولياء عن وهب بن منبّه : قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، اِعقِل عَنِ اللّه ِ ، فَإِنَّ أعقَلَ النّاسِ عَنِ اللّه ِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وإنَّ الشَّيطانَ لَيَفِرُّ مِنَ العاقِلِ وما يَستَطيعُ أن يُكايِدَهُ. (4)راجع: ص 436 (علامات كمال العقل) .

.


1- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 317 ح 648 .
2- .الكافي : ج 1 ص 23 ح 17 عن إبراهيم بن عبدالحميد .
3- .الاختصاص : ص 244 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 24 .
4- .حلية الأولياء : ج 4 ص 35 .

ص: 449

9459.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : شايسته ترينِ مردم در خردمندى و كامل ترينِ آنان در فضايل، كسى است كه روزگار را با آشتى ، همراهى كند و با دوستان ، در صلح و صفا زندگى نمايد و بخشش زمان را بپذيرد .9458.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام صادق عليه السلام : كامل ترينِ مردم در خردمندى ، خوش خُلق ترينِ آنهاست .9463.عنه صلى الله عليه و آله : امام صادق عليه السلام : برترين سرشت خرد ، بندگى [ خدا ]است، و محكم ترين سخن برايش دانش است ، و برترين بهره اش حكمت است ، و بيشترين ذخيره اش خوبى هايند .9462.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : حلية الأولياء _ به نقل از وَهْب بن مُنَبّه _ : لقمان به فرزندش فرمود : «پسرم ! خداوند را بشناس ؛ زيرا كسى كه از خداوند، شناخت بيشترى به دست آورد ، خردمندترينِ مردم است و شيطان، از خردمند ، فرار مى كند و توان فريب وى را ندارد» .ر . ك : ص 437 (نشانه هاى كمال خرد) .

.

ص: 450

الفصل السّادس : آفات العقل6 / 1الهَوىالكتاب«أفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلَ_هَهُ هَوَل_هُ وَ أضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَ_وَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنم بَعْدِ اللَّهِ أفَلاَ تَذَكَّرُونَ» . (1)

الحديث9454.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : آفَةُ العَقلِ الهَوى. (2)9453.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : الهَوى آفَةُ الأَلبابِ. (3)9452.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : يَسيرُ الهَوى يُفسِدُ العَقلَ. (4)9451.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : طاعَةُ الهَوى تُفسِدُ العَقلَ. (5) .


1- .الجاثية: 23 .
2- .غرر الحكم : ح 3925 .
3- .غرر الحكم : ح 314 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 236 .
4- .غرر الحكم : ح 10985 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 550 ح 10144 .
5- .غرر الحكم : ح 5983 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 317 ح 5527 .

ص: 451

فصل ششم : آسيب هاى خرد

6 / 1 هوس

فصل ششم : آسيب هاى خرد6 / 1هوسقرآن«پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است و خدا دانسته، او را گم راه گردانيده و بر گوش و دلش مُهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است ؟ پس از خدا ، چه كسى او را هدايت خواهد كرد ؟ آيا پند نمى گيريد؟» .

حديث9454.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آفت خرد ، هوس است .9453.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : هوس ، آفت خرد است .9452.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : اندكى [ از] هوس ، خرد را تباه مى سازد .9451.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : پيروى از هوس ، خرد را تباه مى كند .

.

ص: 452

9450.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : غَلَبَةُ الهَوى تُفسِدُ الدّينَ وَالعَقلَ. (1)9449.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : الهَوى عَدُوُّ العَقلِ. (2)9448.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : ما ضادَّ العَقلَ كَالهَوى. (3)9447.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : لا عَقلَ مَعَ هَوىً. (4)9446.حلية الأولياء ( _ به نقل از سالم، از پدرش _ ) عنه عليه السلام : حِفظُ العَقلِ بِمُخالَفَةِ الهَوى وَالعُزوفِ عَنِ الدُّنيا. (5)9445.شُعَب الإيمان ( _ به نقل از ابن عمر _ ) عنه عليه السلام : مَن غَلَبَ شَهوَتَهُ ظَهَرَ عَقلُهُ. (6)9447.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن غَلَبَ هَواهُ عَقلَهُ افتَضَحَ. (7)9446.حلية الأولياء عن سالم عن أبيه : عنه عليه السلام : مَن غَلَبَ هَواهُ عَلى عَقلِهِ ظَهَرَت عَلَيهِ الفَضائِحُ. (8)9445.شعب الإيمان عن ابن عمر : عنه عليه السلام : قَرينُ الشَّهوَةِ مَريضُ النَّفسِ مَعلولُ العَقلِ. (9)9444.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : كَم مِن عَقلٍ أسيرٍ تَحتَ هَوىً أميرٍ. (10)9443.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : صِل عَجَلَتَكَ بِتَأَنّيكَ ، وسَطوَتَكَ بِرِفقِكَ ، وشَرَّكَ بِخَيرِكَ ، وَانصُرِ العَقلَ عَلَى الهَوى ، تَملِكِ النُّهى. (11) .


1- .غرر الحكم : ح 6414 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 348 ح 5899 .
2- .غرر الحكم : ح 266 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 61 ح 1583 .
3- .غرر الحكم : ح 9475 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 480 ح 8830 .
4- .غرر الحكم : ح 10541 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9667 .
5- .غرر الحكم : ح 4921 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 233 ح 4479 .
6- .غرر الحكم : ح 7953 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 430 ح 7351 .
7- .غرر الحكم : ح 8358 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 447 ح 7914 .
8- .غرر الحكم : ح 8698 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 439 ح 7627 .
9- .غرر الحكم : ح 6790 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 372 ح 6307 .
10- .نهج البلاغة : الحكمة 211 ، غرر الحكم : ح 6923 وفيه «عند» بدل «تحت» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 410 ح 125 .
11- .غرر الحكم : ح 5849 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 302 ح 5362 .

ص: 453

9442.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : پيروى هوس ، دين و خرد را تباه مى سازد .9444.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : هوس ، دشمن خرد است .9443.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : هيچ چيز به اندازه هوس، با خرد ، دشمنى ندارد .9442.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندى ، با هوس ، جمع نمى شود .9441.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : نگهدارى خرد، در گرو مخالفت با هوس و دورى از دنياست .9440.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه بر شهوتش پيروز شود ، خردش آشكار مى گردد .9441.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه هوسش را بر خردش غالب سازد ، رسوا مى گردد .9440.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه هوسش را بر خردش غالب سازد ، زشتى هايش آشكار مى شوند .9439.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : همنشين شهوت ، جانى بيمار و خردى معيوب دارد .9425.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : چه بسيار خردهايى كه اسيرِ فرماندهىِ هوس اند !9422.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : شتابَت را به سنجيدگى ، توانايى ات را به نرمى ، و بدى ات را به خوبى ، پيوند ده و خرد را بر ضدّ هوس يارى كن كه مالكِ خرد خواهى شد . .

ص: 454

9423.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : العَقلُ صاحِبُ جَيشِ الرَّحمنِ ، وَالهَوى قائِدُ جَيشِ الشَّيطانِ ، وَالنَّفسُ مُتَجاذَبَةٌ بَينَهُما ، فَأَيُّهُما غَلَبَ كانَت في حَيِّزِهِ. (1)9424.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : العَقلُ وَالشَّهوَةُ ضِدّانِ ، ومُؤَيِّدُ العَقلِ العِلمُ ، ومُزَيِّنُ الشَّهوَةِ الهَوى ، وَالنَّفسُ مُتَنازَعَةٌ بَينَهُما ، فَأَيُّهُما قَهَرَ كانَت في جانِبِهِ. (2)9425.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : حَرامٌ عَلى كُلِّ عَقلٍ مَغلولٍ بِالشَّهوَةِ أن يَنتَفِعَ بِالحِكمَةِ. (3)9426.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن جانَبَ هَواهُ صَحَّ عَقلُهُ. (4)9427.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام _ مِن كِتابِهِ لِشُ_رَيحِ بنِ الحارِثِ قاضيهِ لَمّا بَلَغَهُ أنَّهُ ابتاعَ دارًا بِثَمانينَ دينارًا وكَتَبَ لَها كِتابًا وأشهَدَ فيهِ شُهودًا ، بَعدَ تَقريعِهِ وتَوبيخِهِ _ : شَهِدَ عَلى ذلِكَ العَقلُ إذا خَرَجَ مِن أسرِ الهَوى وسَلِمَ مِن عَلائِقِ الدُّنيا. (5)9428.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن عَشِقَ شَيئًا أعشى (أعمى) بَصَرَهُ وأمرَضَ قَلبَهُ ، فَهُوَ يَنظُرُ بِعَينٍ غَيرِ صَحيحَةٍ ، ويَسمَعُ بِاُذُنٍ غَيرِ سَميعَةٍ ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ ، وأماتَتِ الدُّنيا قَلبَهُ. (6)9429.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : العَقلُ غِطاءٌ سَتيرٌ ، وَالفَضلُ جَمالٌ ظاهِرٌ ، فَاستُر خَلَلَ خُلُقِكَ بِفَضلِكَ ، وقاتِل هَواكَ بِعَقلِكَ ، تَسلَم لَكَ المَوَدَّةُ ، وتَظهَر لَكَ المَحَبَّةُ. (7)9430.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : ذَهابُ العَقلِ بَينَ الهَوى وَالشَّهوَةِ. (8) .


1- .غرر الحكم : ح 2099 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 64 ح 1650 .
2- .غرر الحكم : ح 2100 .
3- .غرر الحكم : ح 4902 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 233 ح 4470 .
4- .كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 49 .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 3 ، الأمالي للصدوق : ص 389 ح 501 ، روضة الواعظين : ص 489 كلاهما عن شريح القاضي وفيهما إلى «الهوى» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 279 ح 1 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 109 .
7- .الكافي : ج 1 ص 20 ح 13 .
8- .غرر الحكم : ح 5180 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4738 .

ص: 455

9426.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خرد ، فرمانده لشكر الهى است و هوس ، فرمانده لشكر شيطان است . نفْس ، در ميان اين و آن ، سرگردان است. پس هر كدام پيروز گردد ، [ نفْس ]در اختيار آن خواهد بود .9427.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خرد و شهوت، ضدّ يكديگرند . تأييد كننده خرد، دانش است و آراينده شهوت، هوس . و نفْس ، در ميانه اين نزاع است ؛ هر كدام پيروز گردد، جانب آن را مى گيرد .9428.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : محال است كه خردِ در بندِ شهوت ، از حكمت ، سود ببرد .9429.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه از هوسْ دورى گزيند ، خردش سالم است .9430.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام _ در نامه اى به شريح بن حارثِ قاضى ، پس از توبيخ و سرزنش او ، هنگامى كه به ايشان خبر رسيد كه خانه اى را به هشتاد دينار خريده و براى آن، سند نوشته و بر آن ، گواه گرفته است _ : بر اين گفته من، خردى كه از اسارت هوس ، خارج شده و از بندهاى دنيا رسته ، گواهى مى دهد .9431.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : هر كه عاشق چيزى شود ، [آن عشق، ]چشمش را شب كور (نابينا) و دلش را بيمار مى گرداند . پس با چشم بيمار نگاه مى كند و با گوش كر مى شنود . شهوت ها خردش را پاره مى كنند و دنيا دلش را مى ميراند.9432.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خرد، پرده اى پوشان است و فضيلت، زيبايىِ آشكار . پس كاستى هاى خُلق و خويَت را با فضيلت بپوشان و با خردت به جنگ هوس خويش برو تا دوستى ، برايت سالم شود و محبّت [ ديگران ]برايت، آشكار گردد .9433.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : از دست دادن خرد، به خاطر هوس و شهوت است . .

ص: 456

9434.مسند ابن حنبل عن معاذ عن رسول اللّه صلى الله عليه عنه عليه السلام : لا يَجتَمِعُ العَقلُ وَالهَوى. (1)9431.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : لا عَقلَ مَعَ شَهوَةٍ. (2)9432.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن لَم يَملِك شَهوَتَهُ لَم يَملِك عَقلَهُ. (3)9433.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الباقر عليه السلام : لا عَقلَ كَمُخالَفَةِ الهَوى. (4)9434.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از مُعاذ _ ) الإمام الصادق عليه السلام : الهَوى يَقظانُ وَالعَقلُ نائِمٌ. (5)راجع : ج 2 ص 518 (اتّباع الهوى) .

6 / 2الذَّنب9438.عنه صلى الله عليه و آله ( _ كانَ يَقولُ _ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله : مَن قارَفَ ذَنبًا فارَقَهُ عَقلٌ لا يَرجِعُ إلَيهِ أبَدًا. (6)راجع: ص 484 (ما يحرم على العاقل) و ج 2 ص 530 (الذنب) .

6 / 3طَبعُ القَلبِالكتاب«الَّذِينَ يُجَ_دِلُونَ فِى ءَايَ_تِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَ_نٍ أتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ كَذَ لِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» . (7)

.


1- .غرر الحكم : ح 10574 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9727 .
2- .غرر الحكم : ح 10526 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9699 .
3- .غرر الحكم : ح 8995 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 427 ح 7245 .
4- .تحف العقول : ص 286 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 164 ح 1 .
5- .الدرّة الباهرة : ص 31 ، نزهة الناظر : ص 113 ح 48 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 228 ح 105.
6- .المحجّة البيضاء : ج 8 ص 160 .
7- .غافر: 35.

ص: 457

6 / 2 گناه
6 / 3 مُهر شدنِ قلب

9557.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمندى ، با هوس ، جمع نمى شود .9554.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : با بودن شهوت ، خردى نيست .9555.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه مالك شهوت خود نباشد، مالك خرد خويش [ هم ]نيست .9556.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام باقر عليه السلام : هيچ خردمندى اى، به اندازه مخالفت با هوس نيست .9557.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام صادق عليه السلام : هوس، بيدار است و خرد ، در خواب .ر . ك : ص 519 (پيروى از هوس) .

6 / 2گناه9561.الزهد لابن المبارك عن سعيد بن المسيّب : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : آن كه مرتكب گناهى شود ، خردى از او جدا مى شود كه هرگز به سويش باز نمى گردد .ر . ك : ص 485 (آنچه بر خردمند حرام است) و ج 2 ص 531 (گناه).

6 / 3مُهر شدنِ قلب (1)قرآن«كسانى كه درباره آيات خدا _ بدون حجّتى كه براى آنان آمده باشد _ مجادله مى كنند ، [اين ستيزه] در نزد خداوند و نزد كسانى كه ايمان آورده اند، [مايه] عداوتى بزرگ است . اين گونه ، خدا بر دل هر متكبّر زورگو، مُهر مى نهد» .

.


1- .مقصود از مُهر شدن قلب ، بسته شدن راه هاى شناخت حقايق بر آن است ، همانند ظرف در بسته و مُهر شده اى كه راه نفوذ به آن ، به كلّى مسدود گرديده است .

ص: 458

«ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلاً إلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَ_تِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ كَذَ لِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ» . (1)

«كَذَ لِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ» . (2)

«تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أنبَائهَا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَ_تِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ كَذَ لِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْكَ_فِرِينَ» . (3)

راجع: النساء: 155 ، النحل: 108.

الحديث9565.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : رسول اللّه صلى الله عليه و آله : الطّابَعُ مُعَلَّقٌ بِقائِمَةِ العَرشِ ، فَإِذَا انتُهِكَتِ الحُرمَةُ وعُمِلَ بِالمَعاصي وَاجتُرِئَ عَلَى اللّه ِ بَعَثَ اللّه ُ الطّابَعَ فَيَطبَعُ اللّه ُ عَلى قَلبِهِ فَلا يَعقِلُ بَعدَ ذلِكَ شَيئًا. (4)9566.عنه صلى الله عليه و آله : عنه صلى الله عليه و آله : إيّاكُم وَاستِشعارَ الطَّمَعِ ؛ فَإِنَّهُ يَشوبُ القَلبَ شِدَّةَ الحِرصِ ، ويَختِمُ عَلَى القُلوبِ بِطَبائِعِ حُبِّ الدُّنيا. (5)9567.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام الحسين عليه السلام _ لَمّا عَبَّأَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ أصحابَهُ لِمُحارَبَتِهِ عليه السلام وأحاطوا بِهِ مِن كُلِّ جانِبٍ حَتّى جَعَلوهُ في مِثلِ الحَلقَةِ فَخَرَجَ عليه السلام حَتّى أتَى النّاسَ فَاستَنصَتَهُم فَأَبَوا أن يُنصِتوا حَتّى قالَ لَهُم _ : وَيلَكُم ما عَلَيكُم أن تُنصِتوا إلَيَّ فَتَسمَعوا قَولي، وإنَّما أدعوكُم إلى سَبيلِ الرَّشادِ ... وكُلُّكُم عاصٍ لِأَمري غَيرُ مُستَمِعٍ قَولي ؛ فَقَد مُلِئَت بُطونُكُم مِنَ الحَرامِ وطُبِعَ عَلى قُلوبِكُم. (6) .


1- .يونس : 74 .
2- .الروم : 59 .
3- .الأعراف : 101 .
4- .كنز العمّال : ج 4 ص 214 ح 10213 نقلاً عن شُعب الإيمان عن ابن عمر.
5- .أعلام الدين : ص 340 ح 24 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار: ج 77 ص 182 ح 24.
6- .بحار الأنوار: ج 45 ص 8 نقلاً عن المناقب.

ص: 459

«آن گاه پس از وى، رسولانى را به سوى قومشان برانگيختيم و آنان، برايشان دلايل آشكار آوردند ؛ ولى ايشان بر آن نبودند كه به چيزى كه قبلاً آن را دروغ شمرده بودند، ايمان بياورند . ما اين گونه بر دل هاى تجاوزكاران، مُهر مى زنيم» .

«اين گونه ، خدا بر دل هاى كسانى كه نمى دانند، مُهر مى نهد» .

«اين شهرهايند كه برخى از خبرهاى آنها را بر تو حكايت مى كنيم . در حقيقت ، پيامبران آنان ، برايشان دلايل روشن آوردند ؛ امّا آنان به آنچه قبلاً تكذيب كرده بودند، [باز ]ايمان نمى آوردند . اين گونه، خدا بر دل هاى كافران ، مُهر مى نهد» .

ر . ك : نساء : آيه 155 ، نحل : آيه 108 .

حديث9568.المُعجم الكبير ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : مُهر ، بر ستون عرش ، آويزان است . پس هنگامى كه حريم ها شكسته مى گردد و گناهان، انجام مى شوند و نسبت به خداوند ، بى پروايى صورت مى پذيرد ، خدا مُهر را بر مى انگيزد و بر قلب بنده مى زند. پس از آن، او ديگر چيزى را درك نمى كند .9569.تحف العقول : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بپرهيزيد از اين كه آز را شعار خود سازيد؛ زيرا آزمندىِ بسيار ، دل را تباه مى كند و مُهر دنيادوستى را بر دل ها مى زند .9570.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام حسين عليه السلام _ پس از آن كه عمر بن سعد ، لشكريانش را براى جنگيدن با ايشان آماده كرد و آنان ايشان را از هر سو محاصره كردند ، چنان كه گويى حلقه اى بر دورش كشيدند ، و پس از آن كه ايشان [ از خيمه] بيرون آمد تا به نزديكى مردم رسيد و آنان را به سكوت دعوت كرد؛ ولى توجّه نكردند _ : واى بر شما ! چه مى شود اگر ساكت شويد و سخن مرا بشنويد؟ همانا من شما را به راه هدايت ، دعوت مى كنم . . . و شما همگى مرا نافرمانى مى كنيد و به سخنم گوش نمى دهيد . به راستى كه شكم شما از حرام پُر گرديده و دل هايتان مُهر شده است . .

ص: 460

9571.تاريخ بغداد عن أنس : الإمام الباقر عليه السلام _ في قَولِهِ تَعالى : «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّيَفْقَهُونَ بِهَا» _ : طَبَعَ اللّه ُ عَلَيها فَلا تَعقِلُ. (1)راجع : ج 2 ص 534 (أمراض القلب) .

6 / 4الأَمَل9572.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : اِعلَموا أنَّ الأَمَلَ يُسهِي العَقلَ ، ويُنسِي الذِّكرَ. (2)9573.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : إنَّ الأَمَلَ يُذهِبُ العَقلَ ، ويُكذِبُ الوَعدَ ، ويَحُثُّ عَلَى الغَفلَةِ ، ويورِثُ الحَسرَةَ. (3)9574.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : ما عَقَلَ مَن أطالَ أمَلَهُ. (4)راجع: ج 2 ص 64 ح 987 _ 988 و 68 ح 1010 و 70 ح 1014 و 544 (الأمل) .

6 / 5الكِبر9578.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : شَرُّ آفاتِ العَقلِ الكِبرُ. (5)9579.مسند ابن حنبل عن ابن عمر : الإمام الباقر عليه السلام : ما دَخَلَ قَلبَ امرِىً شَيءٌ مِنَ الكِبرِ إلاّ نَقَصَ مِن عَقلِهِ مِثلُ ما دَخَلَهُ مِن ذلِكَ ؛ قَلَّ ذلِكَ أو كَثُرَ. (6) .


1- .تفسير القمّي: ج 1 ص 249 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 5 ص 197 ح 13.
2- .نهج البلاغة : الخطبة 86 .
3- .تحف العقول : ص 152 .
4- .غرر الحكم : ح 9513 .
5- .غرر الحكم : ح 5752 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 295 ح 5293 .
6- .حلية الأولياء : ج 3 ص 180 عن عمر مولى عفرة ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 359 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 186 ح 16 .

ص: 461

6 / 4 آرزو
6 / 5 نِخوت

9573.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام باقر عليه السلام _ در تفسير سخن خداوند كه : «آنان دل هايى دارند كه با آن، درك نمى كنند» _ : خداوند بر دل هايشان مُهر زده است ، پس درك نمى كنند .ر . ك : ج 2 ص 535 (بيمارى دل) .

6 / 4آرزو9577.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : بدانيد كه آرزو ، خرد را دچار غفلت مى سازد و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد .9578.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آرزو، خرد را تباه مى كند ، وعده ها را دروغ مى گرداند ، به غفلت وا مى دارد و پشيمانى بر جاى مى گذارد .9579.مسند ابن حنبل ( _ به نقل از ابن عمر _ ) امام على عليه السلام : آن كه آرزويش دراز است، خردمند نيست .ر . ك : ج 2 ص 64 ح 987 _ 988 و 68 ح 1010 و 70 ح 1014 و 545 (آرزو) .

6 / 5نِخوت9583.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : بدترين آفت خرد ، نخوت است .9584.عنه صلى الله عليه و آله ( _ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ ) امام باقر عليه السلام : نخوت، در دل كسى جاى نمى گيرد، مگر آن كه به اندازه آن، از خردش كاسته مى شود، كم باشد يا زياد .

.

ص: 462

6 / 6الغُرور9581.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : فَسادُ العَقلِ الاِغتِرارُ بِالخُدَعِ. (1)9582.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : لا يُلفَى (2) العاقِلُ مَغرورًا. (3)9583.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : اِتَّقُوا اللّه َ عِبادَ اللّه ِ تَقِيَّةَ ذي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلبَهُ . . . ولَم تَفتِلهُ فاتِلاتُ الغُرورِ. (4)6 / 7الغَضَب9586.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : الغَضَبُ يُفسِدُ الأَلبابَ ويُبعِدُ مِنَ الصَّوابِ. (5)9587.المستدرك على الصحيحين عن ابن عبّاس : عنه عليه السلام : لا يَنبَغي أن يُعَدَّ عاقِلاً مَن يَغلِبُهُ الغَضَبُ وَالشَّهوَةُ. (6)9588.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : اِملِك حَمِيَّةَ نَفسِكَ وسَورَةَ غَضَبِكَ وسَطوَةَ يَدِكَ وغَربَ لِسانِكَ ، وَاحتَرِس في ذلِكَ كُلِّهِ بِتَأخيرِ البادِرَةِ ، وكَفِّ السَّطوَةِ ، حَتّى يَسكُنَ غَضَبُكَ ويَثوبَ إلَيكَ عَقلُكَ. (7)9589.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : غَيرُ مُنتَفِعٍ بِالحِكمَةِ عَقلٌ مَعلولٌ بِالغَضَبِ وَالشَّهوَةِ. (8)9590.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام الصادق عليه السلام : مَن لَم يَملِك غَضَبَهُ لَم يَملِك عَقلَهُ. (9) .


1- .غرر الحكم : ح 6552 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 357 ح 6038 .
2- .في طبعة بيروت وطهران: «لا يُلقى».
3- .غرر الحكم : ح 10563 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9713 .
4- .نهج البلاغة: الخطبة 83 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 426 ح 44 نقلاً عن كتاب عيون الحكم والمواعظ وليس فيه «عباد اللّه».
5- .غرر الحكم : ح 1356 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 28 ح 404 .
6- .غرر الحكم : ح 10898 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 534 ح 9788 .
7- .غرر الحكم : ح 2414 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 77 ح 1859 وفيه «يؤوب» بدل «يثوب» .
8- .غرر الحكم : ح 6397 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 348 ح 5916 وفيه «مغلول» بدل «معلول» .
9- .الكافي : ج 2 ص 305 ح 13 عن أحمد بن أبي عبداللّه عن بعض أصحابه رفعه ، تحف العقول : ص 371 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 278 ح 33 .

ص: 463

6 / 6 فريفتگى
6 / 7 خشم

6 / 6فريفتگى9587.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از ابن عبّاس _ ) امام على عليه السلام : تباهىِ خرد ، در فريفته شدن به نيرنگ هاست .9588.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمند، فريفته نمى شود .9589.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : بندگان خدا ! از خداوند ، پروا كنيد ؛ پرواى خردمندى كه انديشيدن، دلش را مشغول كرده است . . . و [ زيورهاى] فريبنده ، او را [ از راه درست] باز نگردانده است .6 / 7خشم9592.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خشم، خردها را تباه مى كند و از حقيقت ، دور مى سازد .9593.شُعب الإيمان عن عبداللّه بن عبّاس عن رسول اللّه ص امام على عليه السلام : آن كه مغلوب خشم و شهوت است ، سزاوار نيست كه خردمند شمرده شود .9592.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : تعصّب نفسْ ، تندى خشم ، حمله كردن با دست ، و تيزى زبان خود را در اختيار بگير و خود را در همه اينها با تأخير انداختن تندى و خوددارى از حمله حفظ كن تا اين كه خشمت آرام گيرد و خردت به سوى تو باز گردد .9593.شعب الإيمان ( _ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس _ ) امام على عليه السلام : خرد بيمار، در اثر خشم و شهوت ، از حكمت ، بهره نمى برد .9594.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام صادق عليه السلام : آن كه مالك خشم خود نباشد، مالك خرد خود [ هم ]نيست.

.

ص: 464

6 / 8الطَّمَع9594.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : أكثَرُ مَصارِعِ العُقولِ تَحتَ بُروقِ المَطامِعِ. (1)9595.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الكاظم عليه السلام _ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ : يا هِشامُ ، إيّاكَ وَالطَّمَعَ ، وعَلَيكَ بِاليَأسِ مِمّا في أيدِي النّاسِ ، وأمِتِ الطَّمَعَ مِنَ المَخلوقينَ ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفتاحٌ لِلذُّلِّ ، وَاختِلاسُ العَقلِ ، وَاختِلاقُ المُرُوّاتِ ، وتَدنيسُ العِرضِ ، وَالذَّهابُ بِالعِلمِ. (2)6 / 9العُجب9598.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : عُجبُ المَرءِ بِنَفسِهِ أحَدُ حُسّادِ عَقلِهِ. (3)9599.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : إعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ دَليلٌ عَلى ضَعفِ عَقلِهِ. (4)9600.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : إعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ بُرهانُ نَقصِهِ وعُنوانُ ضَعفِ عَقلِهِ. (5)9601.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : العُجبُ يُفسِدُ العَقلَ. (6)9602.عنه صلى الله عليه و آله ( _ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ ) عنه عليه السلام : آفَةُ اللُّبِّ العُجبُ. (7) .


1- .نهج البلاغة : الحكمة 219 ، نزهة الناظر : ص 63 ح 47 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 49 وفيهما «الأطماع» بدل «المطامع» ، غرر الحكم : ح 3175 ، بحار الأنوار: ج 73 ص 170 ح 7.
2- .تحف العقول : ص 399 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 156 ح 30 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 212 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 9 ح 65 ؛ مطالب السؤول : ص 55 .
4- .الكافي: ج 1 ص 27 ح 31 عن ميمون بن عليّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول: ص 90 ، كنز الفوائد: ج 1 ص 200.
5- .غرر الحكم : ح 2007 .
6- .غرر الحكم : ح 726 .
7- .غرر الحكم : ح 3956 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3715 .

ص: 465

6 / 8 آز
6 / 9 خودپسندى

6 / 8آز9599.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : بيشترين جايگاه سقوط خردها ، زير پرچم آزهاست .9600.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام كاظم عليه السلام _ خطاب به هشام بن حكم _ : اى هشام ! بپرهيز از آز ، و بر تو باد نااميدى از آنچه در دست مردم است . آزمندى به بندگان را در خود بميران؛ زيرا كليد خوارى، غارت خرد ، دگرگونى [ روش و آدابِ] جوان مردى ، آلوده شدن آبرو و از ميان رفتن دانش است .6 / 9خودپسندى9603.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خودپسندى آدمى ، يكى از حسدورزان به خرد اوست .9604.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خودپسندى انسان ، نشانه كم خردى اوست .9605.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خودپسندى آدمى ، دليل كاستى او و نشانه كم خردى اوست .9606.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خودپسندى ، خرد را تباه مى سازد .9607.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آفت خرد ، خودپسندى است .

.

ص: 466

9608.الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام : عنه عليه السلام : إنَّ الإِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وآفَةُ الأَلبابِ. (1)9603.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : المُعجَبُ لا عَقلَ لَهُ. (2)9604.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : رِضَا المَرءِ عَن نَفسِهِ بُرهانُ سَخافَةِ عَقلِهِ. (3)9605.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن اُعجِبَ بِفِعلِهِ اُصيبَ بِعَقلِهِ. (4)9606.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن أعجَبَهُ قَولُهُ فَقَد غَرَبَ عَقلُهُ. (5)9607.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : رِضاكَ عَن نَفسِكَ مِن فَسادِ عَقلِكَ. (6)راجع : ص 533 (داءٌ بلا دواء) .

6 / 10الاِستِغناءُ بِالعَقلِ9611.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام _ من وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحُسَينِ عليه السلام _ : مَنِ استَغنى بِعَقلِهِ ضَلَّ. (7)9612.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : اِتَّهِموا عُقولَكُم ، فَإِنَّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها يَكونُ الخَطاءُ. (8)راجع: ص 408 ح 541 .

.


1- .نهج البلاغة: الكتاب 31، تحف العقول: ص 74 ، كشف المحجّة : ص 227 نقلاً عن محمّد بن يعقوب الكليني في كتاب الرسائل بإسناده عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عليه السلام ، غرر الحكم : ح 1357 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 222 ح 2 .
2- .غرر الحكم : ح 1008 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 30 ح 454 .
3- .غرر الحكم : ح 5441 .
4- .غرر الحكم : ح 8380 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7927 .
5- .غرر الحكم : ح 8382 .
6- .غرر الحكم : ح 5412 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 269 ح 4936 .
7- .تحف العقول : ص 88 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 200 ، العُدد القويّة : ص 359 ح 22 .
8- .غرر الحكم : ح 2570 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 91 ح 2151 .

ص: 467

6 / 10 بى نيازى جُستن از خرد

9614.المعجم الكبير عن أبي سعيد الخدري : امام على عليه السلام : خودپسندى، دشمن درستى و آفت خردهاست .9609.تفسير الطبرى ( _ به نقل از ابو اُمامه _ ) امام على عليه السلام : خودپسند ، از خرد ، برخوردار نيست .9610.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خشنودى آدمى از خود ، نشانِ سبُك مغزى اوست .9611.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه از كارِ خويش خشنود باشد ، خردش بيمار است .9612.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه از سخنِ خويش خشنود باشد ، خردش از او دور شده است .9613.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : از خود راضى بودن تو ، نشانه تباهى خرد توست .ر . ك : ص 533 (درد بى درمان) .

6 / 10بى نيازى جُستن از خرد9615.المعجم الكبير ( _ به نقل از ابو درداء ، ابو اُمامه ، واثلة بن اَس ) امام على عليه السلام _ در سفارش به فرزندش حسين عليه السلام _ : آن كه با تكيه بر خرد خويش [ از همفكرى با ديگران ]احساس بى نيازى كند ، گم راه شده است .9616.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خرد خويش را متّهم سازيد ؛ زيرا از تكيه بدان، لغزش ها سرچشمه مى گيرند .ر . ك : ص 409 ح 541 .

.

ص: 468

6 / 11حُبُّ الدُّنيا9620.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : سَبَبُ فَسادِ العَقلِ حُبُّ الدُّنيا. (1)9621.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : حُبُّ الدُّنيا يُفسِدُ العَقلَ ، ويُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِكمَةِ ، ويوجِبُ أليمَ العِقابِ. (2)9617.سنن الترمذى ( _ به نقل از ابو اُمامه _ ) عنه عليه السلام : زَخارِفُ الدُّنيا تُفسِدُ العُقولَ الضَّعيفَةَ. (3)9618.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : الدُّنيا مَصرَعُ العُقولِ. (4)9619.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : اُهرُبوا مِنَ الدُّنيا ، وَاصرِفوا قُلوبَكُم عَنها ، فَإِنَّها سِجنُ المُؤمِنِ ، حَظُّهُ مِنها قَليلٌ ، وعَقلُهُ بِها عَليلٌ ، وناظِرُهُ فيها كَليلٌ. (5)9620.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام _ في صِفَةِ أهلِ الدُّنيا _ : نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ (مُغَفَّلَةٌ) ، واُخرى مُهمَلَةٌ ، قَد أضَلَّت عُقولَها ، ورَكِبَت مَجهولَها. (6)9621.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام _ لِأَصحابِهِ _ : اُفٍّ لَكُم ! لَقَد سَئِمتُ عِتابَكُم ! أرَضيتُم بِالحَياةِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ عِوَضًا ؟! وبِالذُّلِّ مِنَ العِزِّ خَلَفًا ؟! إذا دَعَوتُكُم إلى جِهادِ عَدُوِّكُم دارَت أعيُنُكُم كَأَنَّكُم مِنَ المَوتِ في غَمرَةٍ ، ومِنَ الذُّهولِ في سَكرَةٍ ، يُرتَجُ عَلَيكُم حَواري فَتَعمَهونَ ، وكَأَنَّ قُلوبَكُم مَألوسَةٌ فَأَنتُم لا تَعقِلونَ ! (7) .


1- .غرر الحكم : ح 5543 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 281 ح 5056 .
2- .عيون الحكم والمواعظ : ص 231 ح 4421 ، غرر الحكم : ح 4878 .
3- .غرر الحكم : ح 5494 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 275 ح 5003 .
4- .غرر الحكم : ح 921 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 35 ح 704 .
5- .غرر الحكم : ح 2551 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 92 ح 2165 .
6- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 76 ، كشف المحجّة : ص 229 نقلاً عن محمّد بن يعقوب الكليني في كتاب الرسائل بإسناده عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عليه السلام ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 77 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 34 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 333 ح 22 ؛ مطالب السؤول : ص 59 نحوه وفيه «ويرخ عليكم جواري» بدل «يرتج عليكم حواري» .

ص: 469

6 / 11 دنيادوستى

6 / 11دنيادوستى9624.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : عامل تباهى خِرد ، دوست داشتن دنياست .9625.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : دوست داشتن دنيا ، خرد را تباه مى كند ، دل را از شنيدن حكمت، دل سرد مى سازد و سبب عذابى دردناك مى شود .9622.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : زيبايى هاى دنيا ، خردهاى ناتوان را تباه مى كند .9623.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : دنيا ، مكان سقوط خردهاست .9624.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : از دنيا بگريزيد و دل هايتان را از آن باز داريد؛ زيرا دنيا، زندان مؤمن است . بهره او از آن كم است، خردش بدان معيوب مى گردد ، و نگاهش در آن، ناتوان است .9625.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام _ در توصيف اهل دنيا _ : چارپايانى اند به آخور بسته شده (/ناهوشيار) ، و ديگرانى كه خرد خود را گُم كرده اند و در ناشناخته ها گام نهاده اند .9626.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام _ خطاب به يارانش _ : اُف بر شما كه از نكوهشتان ، به ستوه آمده ام! اين رواست كه شما به زندگى دنيا به جاى آخرت ، خشنود باشيد و به زبونى به جاى عزّت ، تَن دهيد ؟! چون شما را به جهاد با دشمنتان فرا مى خوانم ، چنان چشمانتان گِرد مى شود كه گويا دچار سَكَرات مرگ شده ايد و از غفلت ، مست گرديده ايد . باب فهم سخنانم ، بر شما بسته شده است . از اين رو ، به سرگردانى دچاريد ، و گويى خردهايتان چنان آفت زده است كه توان انديشيدن نداريد .

.

ص: 470

9627.عنه صلى الله عليه و آله : تنبيه الخواطر عن عبد اللّه بن سلام : يَقولُ اللّه ُ فِي التَّوراةِ : إنَّ القُلوبَ المُتَعَلِّقَةَ بِحُبِّ الدُّنيا مَحجوبَةُ العُقولِ عَنّي. (1)9628.عنه صلى الله عليه و آله : الاختصاص: قالَ اللّه ُ لِداوُدَ عليه السلام : يا داودُ ، اِحذَرِ القُلوبَ المُعَلَّقَةَ بِشَهَواتِ الدُّنيا ، عُقولُها مَحجوبَةٌ عَنّي. (2)راجع: ص 316 (الزهد في الدنيا) ، ج 2 ص 526 (حبّ الدنيا) .

6 / 12شُربُ الخَمرِ9628.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : فَرَضَ اللّه ُ . . . تَركَ شُربِ الخَمرِ تَحصينًا لِلعَقلِ. (3)9629.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الرضا عليه السلام : حَرَّمَ اللّه ُ الخَمرَ لِما فيها مِنَ الفَسادِ ، ومِن تَغييرِها عُقولَ شارِبيها ، وحَملِها إيّاهُم عَلى إنكارِ اللّه ِ عز و جل وَالفِريَةِ عَلَيهِ وعَلى رُسُلِهِ ، وسائِرِ ما يَكونُ مِنهُم مِنَ الفَسادِ وَالقَتلِ. (4)6 / 13السَّكَراتُ الخَمس9632.معاني الأخبار عن عبد المُؤمِن الأنصاريّ : الإمام عليّ عليه السلام : يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَحتَرِسَ مِن سُكرِ المالِ وسُكرِ القُدرَةِ وسُكرِ

العِلمِ وسُكرِ المَدحِ وسُكرِ الشَّبابِ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ ذلِكَ رِياحًا خَبيثَةً تَسلُبُ العَقلَ وتَستَخِفُّ الوَقارَ. (5) .


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 229 .
2- .الاختصاص : ص 335 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 39 ح 19 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 252، المناقب لابن شهرآشوب: ج 2 ص 377 ، غرر الحكم: ح 6608 ، بحار الأنوار: ج 6 ص 110 ح 5 .
4- .عيون أخبار الرضا : ج 2 ص 98 ح 2 ، علل الشرائع : ص 475 ح 1 كلاهما عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 107 ح 3 وراجع الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 282 .
5- .غرر الحكم : ح 10948 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 552 ح 10175 .

ص: 471

6 / 12 باده نوشى
6 / 13 مست كننده هاى پنجگانه

9633.رسول اللّه صلى الله عليه و آله ( _ وقد سُئلَ : ما جَماعَةُ اُمَّتِكَ ؟ _ ) تنبيه الخواطر _ به نقل از عبد اللّه بن سلام _ : خداوند در تورات مى فرمايد: «دل هايى كه بسته به دنيادوستى اند، خردشان از [ شناخت ]من ، در حجاب است».9630.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الاختصاص : خداوند به داوود عليه السلام فرمود : «اى داوود ! از دل هاى وابسته به شهوات دنيايى برحذر باش كه خِردشان از [ شناخت] من ، در حجاب است» .ر . ك : ص 317 (زهد در دنيا)، ج 2 ص 527 (دنيا دوستى) .

6 / 12باده نوشى9634.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خداوند، ترك باده نوشى را به جهت حفظ خرد، واجب كرده است .9635.عنه صلى الله عليه و آله : امام رضا عليه السلام : خداوند ، شراب را حرام كرد؛ زيرا در آن ، تباهى است ، خردِ نوشندگانش را دگرگون مى سازد، سبب انكار خداوند و افترا بستن به او و پيامبرانش مى گردد، و موجب ساير تباهى ها و كشتار است .6 / 13مست كننده هاى پنجگانه9636.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : سزاوار است كه خردمند، خود را از مستىِ مال، مستى قدرت، مستى دانش، مستى ستايش ، و مستى جوانى، نگه دارد؛ زيرا هر يك از اينها را بادهاى پليدى است كه خرد را مى زدايند و وقار را سبُك مى گردانند .

.

ص: 472

6 / 14كَثرَةُ اللَّهوِ9639.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : مَن كَثُرَ لَهوُهُ قَلَّ عَقلُهُ. (1)9636.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : لَم يَعقِل مَن وَلِهَ بِاللَّعِبِ وَاستُهتِرَ بِاللَّهوِ وَالطَّرَبِ. (2)9637.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : لا يَثوبُ العَقلُ مَعَ اللَّعِبِ. (3)9638.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن غَلَبَ عَلَيهِ الهَزلُ (4) فَسَدَ عَقلُهُ. (5)9639.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مَن كَثُرَ هَزلُهُ كَثُرَ سُخفُهُ. (6)6 / 15البَطالَة9642.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : الإمام الصادق عليه السلام : تَركُ التِّجارَةِ يَنقُصُ العَقلَ. (7) .


1- .غرر الحكم : ح 8426 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7952 .
2- .غرر الحكم : ح 7568 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 414 ح 7043 .
3- .غرر الحكم : ح 10544 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 537 ح 9866 .
4- .الهزل: ضدّ الجدّ (الصحاح : ج 5 ص 1850) ، وهزل في كلامه هزلاً من باب ضرب ومزح (المصباح المنير: ص 638) .
5- .غرر الحكم : ح 8429 .
6- .غرر الحكم : ح 8964 .
7- .الكافي : ج 5 ص 148 ح 1 عن حمّاد بن عثمان ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 2 ح 1 عن الحلبيّ .

ص: 473

6 / 14 خوش گذرانى زياد
6 / 15 تنبلى

6 / 14خوش گذرانى زياد9641.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه خوشگذرانى اش زياد باشد ، خردش كم شود .9642.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه شيفته بازى و دل باخته سرگرمى و خوشى است ، خردمند نيست .9643.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خِردِ آميخته با بازى ، بَرنده نمى شود .9644.الخصال : امام على عليه السلام : آن كه بيهودگى بر او غالب گردد ، خردش تباه مى شود .9644.الخصال : امام على عليه السلام : آن كه بيهودگى اش زياد شود ، ناتوانى خردش بسيار مى گردد .6 / 15تنبلى9647.عنه صلى الله عليه و آله : امام صادق عليه السلام : كنار نهادن داد و ستد [ و بيكار ماندن] ، از خرد مى كاهد .

.

ص: 474

9648.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : تَركُ التِّجارَةِ مَذهَبَةٌ لِلعَقلِ. (1)9649.عنه صلى الله عليه و آله : الكافي عن فُضيل الأعور : شَهِدتُ مُعاذَ بنَ كَثيرٍ قالَ لِأَبي عَبدِ اللّه ِ عليه السلام : إنّي قَد أيسَرتُ فَأَدَعُ التِّجارَةَ ؟ فَقالَ : إنَّكَ إن فَعَلتَ قَلَّ عَقلُكَ _ أو نَحوَهُ _ . (2)9650.عنه صلى الله عليه و آله : تهذيب الأحكام عن معاذ بيّاع الأكسية : قالَ لي أبو عَبدِ اللّه ِ عليه السلام : يا مُعاذُ ، أضَعُفتَ عَنِ التِّجارَةِ أم زَهِدتَ فيها ؟

قُلتُ : ما ضَعُفتُ عَنها ولا زَهِدتُ فيها .

قالَ : فَما لَكَ ؟

قُلتُ : كُنتُ أنتَظِرُ أمرَكَ وذلِكَ حينَ قُتِلَ الوَليدُ وعِندي مالٌ كَثيرٌ وهُوَ في يَدي ولَيسَ لِأَحَدٍ عِندي شَيءٌ ولا أراني آكُلُهُ حَتّى أموتَ .

فَقالَ : لا تَترُكها ؛ فَإِنَّ تَركَها مَذهَبَةٌ لِلعَقلِ ، اِسعَ عَلى عِيالِكَ ، وإيّاكَ أن يَكونوا هُمُ السُّعاةَ عَلَيكَ. (3)9651.عنه صلى الله عليه و آله : تهذيب الأحكام عن أسباط بن سالم بيّاع الزّطّي : سَأَلَ أبو عَبدِ اللّه ِ عليه السلام يَومًا وأنَا عِندَهُ عَن مُعاذٍ بَيّاعِ الكَرابيسِ .

فَقيلَ : تَرَكَ التِّجارَةَ .

فَقالَ : عَمَلُ الشَّيطانِ عَمَلُ الشَّيطانِ ، إنَّ مَن تَرَكَ التِّجارَةَ ذَهَبَ ثُلُثا عَقلِهِ ، أما عَلِمَ أنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله قَدِمَت عيرٌ مِنَ الشّامِ فَاشتَرى مِنها وَاتَّجَرَ فَرَبِحَ فيها ما قَضى دَينَهُ. (4) .


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 192 ح 3718 ، تهذيب الأحكام: ج 7 ص 3 ح 3 عن معاذ بيّاع الأكسية.
2- .الكافي : ج 5 ص 148 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 2 ح 2 .
3- .تهذيب الأحكام: ج 7 ص 2 ح 3 ، الكافي: ج 5 ص 148 ح 6 نحوه.
4- .تهذيب الأحكام: ج 7 ص 4 ح 11.

ص: 475

9652.عنه صلى الله عليه و آله : امام صادق عليه السلام : كنار نهادن داد و ستد [ و بيكار ماندن] ، خرد را تباه مى كند .9645.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الكافى _ به نقل از فُضَيل اَعوَر _ : شاهد بودم كه معاذ بن كثير به امام صادق عليه السلامگفت : من ، توانگر شده ام و مى خواهم داد و ستد را رها كنم .

امام صادق عليه السلامفرمود : «اگر چنين كنى، خِردت كم مى گردد» يا جمله اى به اين مضمون .9646.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : تهذيب الأحكام _ به نقل از معاذِ لباس فروش _ : امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى معاذ ! آيا از داد و ستد كردن ناتوان شده اى ، يا بدان بى ميلى ؟».

گفتم : نه ناتوانم و نه بى ميل .

فرمود : «پس چرا [داد و ستد را كنار نهاده اى] ؟».

گفتم : منتظر دستور شما بودم . هنگامى كه وليد به قتل رسيد ، اموال بسيارى در دستم بود و هيچ كس از من طلبى نداشت ، و گمان نكنم تا زنده ام، بتوانم [ تمام ]آن را مصرف كنم .

فرمود : «داد و ستد را كنار مَنِه ؛ زيرا ترك آن ، خرد را تباه مى كند . براى خانواده ات تلاش كن و مگذار آنان نان آور تو شوند» .9647.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : تهذيب الأحكام _ به نقل از اسباط بن سالم ، فروشنده پارچه هندى _ : روزى ، امام صادق عليه السلامدرباره معاذِ كرباس فروش سؤال نمود و من نيز آن جا بودم .

گفته شد: معاذ، داد و ستد را كنار نهاده است .

فرمود : «كار شيطان است ! كار شيطان است ! به راستى ، آن كه داد و ستد را كنار بنهد ، دو سوم خردش از دست مى رود . آيا نمى داند كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، هنگامى كه قافله اى از شام رسيد، از آنها خريد كرد و با آنان داد و ستد نمود و سود بُرد و بدهكارى اش را ادا نمود؟!» . .

ص: 476

6 / 16طَلَبُ الفُضولِ9650.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : ضَياعُ العُقولِ في طَلَبِ الفُضولِ. (1)6 / 17صُحبَةُ الجاهِلِ9653.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : مَن صَحِبَ جاهِلاً نَقَصَ مِن عَقلِهِ. (2)9654.عنه صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : مِن عَدَمِ العَقلِ مُصاحَبَةُ ذَوِي الجَهلِ. (3)6 / 18التَّجاوُزُ عَنِ الحَدِّ9654.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : لا عَقلَ لِمَن يَتَجاوَزُ حَدَّهُ وقَدرَهُ. (4)9655.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : ما عَقَلَ مَن عَدا طَورَهُ. (5)6 / 19مُماراةُ السَّفيهِ9657.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : مَن مارَى السَّفيهَ فَلا عَقلَ لَهُ. (6) .


1- .غرر الحكم : ح 5901 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 309 ح 5433 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 41 .
3- .غرر الحكم : ح 9299 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 472 ح 8642 .
4- .غرر الحكم : ح 10677 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 538 ح 9911 .
5- .غرر الحكم : ح 9516 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 475 ح 8693 .
6- .غرر الحكم : ح 9072 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 425 ح 7204 .

ص: 477

6 / 16 زياده طلبى
6 / 17 همنشينى با نادان
6 / 18 تجاوز از حدّ خود
6 / 19 جدال با ابله

6 / 16زياده طلبى9660.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : از دست رفتن خرد ، در زياده طلبى است .6 / 17همنشينى با نادان9663.الإمامُ عليٌّ عليه السلام : امام على عليه السلام : آن كه با نادانْ همنشين گردد، خردش كم مى شود .9664.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : از نشانه نابودى خرد ، همنشينى با نادان هاست .6 / 18تجاوز از حدّ خود9659.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه از حد و اندازه خويش بگذرد، خرد ندارد .9660.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه از اندازه خود بگذرد ، خردمند نيست .6 / 19جدال با ابله9663.امام على عليه السلام : امام على عليه السلام : آن كه با ابلهان جدال (بگومگو) كند ، خردمند نيست .

.

ص: 478

6 / 20تَركُ الاِستِماعِ مِنَ العاقِلِ9666.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : مَن تَرَكَ الاِستِماعَ مِن ذَوِي العُقولِ ماتَ عَقلُهُ. (1)9667.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام الكاظم عليه السلام _ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ : يا هِشامُ ، مَن سَلَّطَ ثَلاثًا عَلى ثَلاثٍ فَكَأَنَّما أعانَ عَلى هَدمِ عَقلِهِ : مَن أظلَمَ نورَ تَفَكُّرِهِ بِطولِ أمَلِهِ ، ومَحا طرائِفَ حِكمَتِهِ بِفُضولِ كَلامِهِ ، وأطفَأَ نورَ عِبرَتِهِ بِشَهَواتِ نَفسِهِ ، فَكَأَنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ ، ومَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ عَلَيهِ دينَهُ ودُنياهُ. (2)6 / 21كَثرَةُ أكلِ لَحمِ الوَحشِ وَالبَقَرِ9665.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : الإمام الرضا عليه السلام : الإِكثارُ مِن أكلِ لُحومِ الوَحشِ وَالبَقَرِ يورِثُ تَغَيُّرَ العَقلِ وتَحَيُّرَ الفَهمِ وتَبَلُّدَ الذِّهنِ وكَثرَةَ النِّسيانِ. (3)راجع : ص 484 (ما يحرم على العاقل) و 498 (ما لا ينبغي للعاقل)، ج 2 ص 518 (حجب العلم والحكمة) .

.


1- .كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 48 .
2- .الكافي: ج 1 ص 17 ح 12 ، تحف العقول : ص 386 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 34 كلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 1 ص 137 ح 30 .
3- .بحار الأنوار : ج 62 ص 322 نقلاً عن طبّ الإمام الرضا عليه السلام .

ص: 479

6 / 20 نشنيدن سخن خردمند
6 / 21 زياده روى در خوردن گوشت گاو و حيوانات وحشى

6 / 20نشنيدن سخن خردمند9669.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : آن كه شنيدن از خردمندان را كنار نهد ، خردش خواهد مُرد .9670.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام كاظم عليه السلام _ خطاب به هشام بن حكم _ : اى هشام ! آن كه سه چيز را بر سه چيز مسلّط كند ، بر نابودى خردش كمك كرده است : روشنى انديشه را با آرزوى دراز ، تاريك كند ؛ حكمت هاى نغز را با سخن گفتن بسيار ، از بين ببرد؛ و روشنايى پندآموزى را با شهوات نفسانى ، خاموش گرداند . [چنين كسى،] گويا هوسش را بر نابودى خرد خويش، يارى داده است، و آن كه خردش نابود شود ، دين و دنيايش تباه مى گردد .6 / 21زياده روى در خوردن گوشت گاو و حيوانات وحشى9673.عنه صلى الله عليه و آله : امام رضا عليه السلام : زياده روى در خوردن گوشت حيوانات وحشى و گاو، سبب سرگشتگى خرد ، حيرانى فهم ، كودنى ذهن و فراموشى بسيار مى شود .ر . ك : ص 485 (آنچه بر خردمند، حرام است) و 499 (آنچه براى خردمند، سزاوار نيست)، ج 2 ص 519 (حجاب هاى دانش و حكمت).

.

ص: 480

الفصل السّابع : أحكام العاقل7 / 1ما يَجِبُ عَلَى العاقِلِالكتاب« فَاتَّقُواْ اللَّهَ يَ_أُوْلِى الْأَلْبَ_بِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » . (1)

« فَاتَّقُواْ اللَّهَ يَ_أُوْلِى الْأَلْبَ_بِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَدْ أنزَلَ اللَّهُ إلَيْكُمْ ذِكْرًا » . (2)

الحديث9676.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : تحف العقول : قالَ صلى الله عليه و آله: أربَعَةٌ تَلزَمُ كُلَّ ذي حِجًى وعَقلٍ مِن اُمَّتي .

قيلَ : يا رَسولَ اللّه ِ ، ما هُنَّ ؟

قالَ : اِستِماعُ العِلمِ ، وحِفظُهُ ، ونَشرُهُ ، وَالعَمَلُ بِهِ. (3)9677.عنه صلى الله عليه و آله : رسول اللّه صلى الله عليه و آله : إنَّ العاقِلَ مَن أطاعَ اللّه َ وإن كانَ ذَميمَ المَنظَرِ حَقيرَ الخَطَرِ. (4) .


1- .المائدة : 100 .
2- .الطلاق : 10 .
3- .تحف العقول : ص 57 ، النوادر للراوندي : ص 132 ح 168 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «حِجر» بدل «حِجى» ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 79 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 160 ح 169 .
4- .كنز الفوائد : ج 1 ص 56 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 39 .

ص: 481

فصل هفتم : وظايف خردمند

7 / 1 آنچه بر خردمند ، واجب است

فصل هفتم : وظايف خردمند7 / 1آنچه بر خردمند ، واجب استقرآن«اى خردمندان ! از خدا پروا كنيد ؛ باشد كه رستگار شويد» .

«اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد ! از خدا بترسيد ! راستى كه خدا به سوى شما تذكارى فرو فرستاده است» .

حديث9680.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : تحف العقول : پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چهار چيز بر هر هوشيار و خردمندى از امّت من، واجب است» .

گفته شد : اى پيامبر خدا ! آن چهار چيز ، كدام اند ؟

فرمود : «شنيدن دانش ، نگهدارى آن ، نشر آن و عمل بِدان» .9681.الإمامُ الرِّضا عليه السلام : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : خردمند، آن است كه خداوند را اطاعت كند، گرچه زشتْ چهره و داراى موقعيتى پايين باشد .

.

ص: 482

9682.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : عنه صلى الله عليه و آله _ لَمّا سُئِلَ عَنِ العَقلِ _ : العَمَلُ بِطاعَةِ اللّه ِ ، وإنَّ العُمّالَ بِطاعَةِ اللّه ِ هُمُ العُقَلاءُ. (1)9683.عنه صلى الله عليه و آله : عنه صلى الله عليه و آله : أطِع رَبَّكَ تُسَمّى عاقِلاً ، ولا تَعصِهِ تُسَمّى جاهِلاً. (2)9684.عنه صلى الله عليه و آله : الإمام عليّ عليه السلام : العاقِلُ مَن عَصى هَواهُ في طاعَةِ رَبِّهِ. (3)9681.امام رضا عليه السلام : عنه عليه السلام : لَو لَم يُرَغِّبِ اللّه ُ سُبحانَهُ فيطاعَتِهِ لَوَجَبَ أن يُطاعَ رَجاءَ رَحمَتِهِ. (4)9682.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام _ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ : يَجِبُ عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ بِما أحيا عَقلَهُ مِنَ الحِكمَةِ أكلَفَ مِنهُ بِما أحيا جِسمَهُ مِنَ الغِذاءِ. (5)9683.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عنه عليه السلام : اِتَّقُوا اللّه َ عِبادَ اللّه ِ تَقِيَّةَ ذي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلبَهُ ، وأنصَبَ الخَوفُ بَدَنَهُ ، وأسهَرَ التَّهَجُّدُ غِرارَ نَومِهِ ، وأظمَأَ الرَّجاءُ هَواجِرَ يَومِهِ ، وظَلَفَ الزُّهدُ شَهَواتِهِ ، وأوجَفَ الذِّكرُ بِلِسانِهِ ، وقَدَّمَ الخَوفَ لِأَمانِهِ ، وتَنَكَّبَ المَخالِجَ عَن وَضَحِ السَّبيلِ ، وسَلَكَ أقصَدَ المَسالِكِ إلَى النَّهجِ المَطلوبِ ، ولَم تَفتِلهُ فاتِلاتُ الغُرورِ ، ولَم تَعمَ عَلَيهِ مُشتَبِهاتُ الاُمورِ ، ظافِرًا بِفَرحَةِ البُشرى وراحَةِ النُّعمى ، في أنعَمِ نَومِهِ وآمَنِ يَومِهِ .

وقَد عَبَرَ مَعبَرَ العاجِلَةِ حَميدًا ، وقَدَّمَ زادَ الآجِلَةِ سَعيدًا ، وبادَرَ مِن وَجَلٍ ، وأكمَشَ في مَهَلٍ ، ورَغِبَ في طَلَبٍ ، وذَهَبَ عَن هَرَبٍ ، وراقَبَ في يَومِهِ غَدَهُ ، ونَظَرَ قُدُمًا أمامَهُ .

فَكَفى بِالجَنَّةِ ثَوابًا ونَوالاً ! وكَفى بِالنّارِ عِقابًا ووَبالاً ! وكَفى بِاللّه ِ مُنتَقِمًا ونَصيرًا ! وكَفى بِالكِتابِ حَجيجًا وخَصيمًا ! (6) .


1- .روضة الواعظين : ص 8 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 20 .
2- .حلية الأولياء : ج 6 ص 345 عن أبي سعيد الخدري ، الفردوس : ج 5 ص 282 ح 8190 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 380 ح 7040 .
3- .غرر الحكم : ح 1747 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 166 .
4- .غرر الحكم : ح 7594 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 417 ح 7081 .
5- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 322 ح 690 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 426 ح 44 .

ص: 483

9684.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ هنگامى كه از ايشان در مورد خرد سؤال شد _ : [ خرد، ]عمل به طاعت خداست. به راستى كه عمل كنندگان به دستورهاى خداوند ، همان خردمندان اند .9685.عنه صلى الله عليه و آله : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : از خداوند پيروى كن تا خردمند ناميده شوى، و از او نافرمانى مكن كه نادان ناميده مى شوى .9686.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : خردمند ، آن است كه در مسير اطاعت از پروردگار ، هوسش را نافرمانى كند .9687.عنه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : اگر خداوند سبحان ، به طاعت خود ترغيب نمى كرد ، سزاوار بود كه به اميد دستيابى به رحمت او ، اطاعت شود .9688.الإمامُ الباقرُ عليه السلام : امام على عليه السلام _ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ : بر خردمند است كه به حكمت _ كه خردش را زنده مى دارد _ بيشتر دل بسته باشد تا به غذايى كه جسمش را زنده مى دارد .9689.رسول اللّه صلى الله عليه و آله : امام على عليه السلام : بندگان خدا ! تقوا پيشه كنيد ؛ تقواى خردمندى كه انديشه، دلش را مشغول داشته، و ترس، بدنش را ناتوان كرده، و شب زنده دارى ، خواب اندكش را ربوده، و اميد ، او را به تشنگىِ (روزه) روزانه وا داشته، و زُهد، شهوت هايش را ميرانده، و ياد خدا زبانش را به حركت در آورده است و ترس را براى امان يافتن خود، پيش داشته، و از خيالات، در راه روشن ، دورى گزيده و نزديك ترين راه رسيدن به مقصد را انتخاب كرده است و دام هاى فريب، او را گرفتار نساخته اند و امور مشتبه بر او پنهان نگرديده است ، [ و اين همه] در حالى است كه بر خوشىِ بشارت و آسايش نعمت ، در خوش ترين خواب و آسوده ترين روز، دست يافته است .

[ چنين شخصى] از گذرگاه دنيا به شايستگى گذر كرده و توشه آخرت را با خوش بختى پيش فرستاده ، و به خاطر ترس [ بر از دست دادن مهلت ها ]پيش دستى كرده و بر فرصت ها چنگ انداخته ، و به جستجو رغبت نشان داده و به حالت گريز پيش رفته ، و در امروز، فردايش را پاييده و پيشاپيش ، خود را نگريسته است .

[براى او] بهشت به عنوان پاداش و بخشش ، و آتش، براى كيفر است ، و خداوند، به عنوان انتقام گيرنده و يارى رساننده، و قرآن به عنوان حجّت و مدّعى، كافى است . .

ص: 484

7 / 2ما يَحرُمُ عَلَى العاقِلِالكتاب«قُلْ تَعَالَوْاْ أتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ألاَّ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْ_ئاً وَبِالْوَ لِدَيْنِ إحْسَ_نًا وَلاَ تَقْتُلُواْ أوْلَ_دَكُم مِّنْ إمْلَ_قٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَ حِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إلاَّ بِالْحَقِّ ذَ لِكُمْ وَصَّ_اكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» . (1)

الحديث9689.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :لَو لَم يَنهَ اللّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوَجَبَ أن يَجتَنِبَهَا العاقِلُ. (2)9690.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لَو لَم يَتَوَعَّدِ اللّهُ عَلى مَعصِيَتِهِ لَكانَ يَجِبُ أن لا يُعصى شُكرًا لِنِعَمِهِ. (3)9691.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :أقَلُّ ما يَجِبُ لِلمُنعِمِ أن لا يُعصى بِنِعمَتِهِ. (4)9692.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الاِنقِباضُ عَنِ المَحارِمِ مِن شِيَمِ العُقَلاءِ وسَجِيَّةِ الأَكارِمِ. (5)9693.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن تَوَرَّعَ عَنِ الذُّنوبِ ، وتَنَزَّهَ عَنِ العُيوبِ. (6)9694.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :هِمَّةُ العاقِلِ تَركُ الذُّنوبِ وإصلاحُ العُيوبِ. (7)9695.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :العَقلُ مُنَزِّهٌ عَنِ المُنكَرِ ، آمِرٌ بِالمَعروفِ. (8) .


1- .الأنعام: 151 .
2- .غرر الحكم : ح 7595 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 417 ح 7082 .
3- .نهج البلاغة: الحكمة 290 ، بحار الأنوار: ج 73 ص 364 ح 96.
4- .غرر الحكم : ح 3268 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 123 ح 2803 وفيه «لا تجحد نعمته» بدل «لا يعصى بنعمته» .
5- .غرر الحكم : ح 2001 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 21 ح 121 وفيه صدره إلى قوله «العقلاء» .
6- .غرر الحكم : ح 1737 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 169 .
7- .كنز الفوائد : ج 1 ص 200 .
8- .غرر الحكم : ح 1250 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1159 .

ص: 485

7 / 2 آنچه بر خردمند ، حرام است

7 / 2آنچه بر خردمند حرام استقرآن«بگو : بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده، براى شما بخوانم : چيزى را با او شريك قرار مدهيد ، و به پدر و مادر احسان كنيد ، و فرزندان خود را از بيمِ تنگ دستى مكُشيد _ ما شما و آنان را روزى مى رسانيم _ ، و به كارهاى زشت (چه علنى آن و چه پوشيده[اش]) نزديك مشويد ، و نفْسى را كه خدا حرام گردانيده ، جز به حق مكُشيد . اينهاست كه [خدا ]شما را به [انجام دادن] آن سفارش كرده است ؛ باشد كه بينديشيد» .

حديث9693.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :اگر خداوند از محرّمات نهى نمى كرد ، سزاوار بود كه خردمند ، از آن اجتناب ورزد .9694.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :اگر خداوند بر نافرمانى از خويش وعده عقاب نمى داد ، سزاوار بود كه به عنوان سپاس گزارى از نعمت هايش ، نافرمانى نشود .9695.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :كمترين چيزى كه نعمت دهنده استحقاق دارد ، آن است كه با نعمت هايش نافرمانى نشود .9696.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خوددارى از گناهان، خوى خردمندان و از اخلاق بزرگواران است .9697.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمند، كسى است كه از گناهان دورى كند و از لغزش ها پاك باشد .9698.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :همّت خردمند، بر ترك گناهان و اصلاح عيوب است .9810.المستدرك على الصحيحين ( _ به نقل از سلمان _ ) امام على عليه السلام :خرد ، از زشتى ها باز مى دارد و به خوبى ها فرمان مى دهد .

.

ص: 486

9809.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ما كَذَبَ عاقِلٌ ، ولا زَنى مُؤمِنٌ. (1)9808.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :غَريزَةُ العَقلِ تَأبى ذَميمَ الفِعلِ. (2)9807.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مِنَ العَقلِ مُجانَبَةُ التَّبذيرِ وحُسنُ التَّدبيرِ. (3)9806.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لِلحازِمِ مِن عَقلِهِ عَن كُلِّ دَنِيَّةٍ زاجِرٌ. (4)9811.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :أصلُ العَقلِ العَفافُ ، وثَمَرَتُهُ البَراءَةُ مِنَ الآثامِ. (5)9810.المستدرك على الصحيحين عن سلمان الفارسيّ :عنه عليه السلام :لِلقُلوبِ خَواطِرُ سَوءٍ ، وَالعُقولُ تَزجُرُ عَنها. (6)9809.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :النُّفوسُ طَلِقَةٌ ، لكِنَّ أيدِيَ العُقولِ تُمسِك أعِنَّتَها عَنِ النُّحوسِ. (7)9808.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ العاقِلَ لا يَكذِبُ وإن كانَ فيهِ هَواهُ. (8)راجع : ج 2 ص 80 (ركوب المناهي) .

7 / 3ما يَنبَغي لِلعاقِلِ9804.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَنبَغي لِلعاقِلِ إذا كانَ عاقِلاً أن يَكونَ لَهُ أربَعُ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ : ساعَةٌ يُناجي فيها رَبَّهُ ، وساعَةٌ يُحاسِبُ فيها نَفسَهُ ، وساعَةٌ يَأتي أهلَ العِلمِ الَّذينَ يُبَصِّرونَهُ أمرَ دينِهِ ويَنصَحونَهُ ، وساعَةٌ يُخَلّي بَينَ نَفسِهِ ولَذَّتِها مِن أمرِ الدُّنيا فيما يَحِلُّ ويَجمُلُ. (9) .


1- .غرر الحكم : ح 9531 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 476 ح 8734 وفيه «خان» بدل «زنى» .
2- .غرر الحكم : ح 6393 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 349 ح 5920 .
3- .غرر الحكم : ح 9320 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 468 ح 8536 .
4- .غرر الحكم : ح 7350 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6808 .
5- .مطالب السؤول : ص 50 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .
6- .غرر الحكم : ح 7340 و 3433 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 157 ح 3401 وفي كليهما «منها» بدل «عنها» .
7- .غرر الحكم : ح 2048 .
8- .الكافي : ج 1 ص 19 ح 12 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 78 ص 305 ح 1 .
9- .روضة الواعظين : ص 8 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 23 ؛ الزهد لابن المبارك : ص 105 ح 313 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 217 ح 44237 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 487

7 / 3 آنچه براى خردمند ، سزاوار است

9803.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :هيچ خردمندى ، دروغ نمى گويد و هيچ مؤمنى ، زنا نمى كند .9802.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سرشت خردمند، از رفتار زشت ، دورى مى جويد .9801.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :از نشانه هاى خردمندى، دورى جستن از اسراف و تدبير نيك است.9800.پيامبرخدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :دورانديش ، با خردش ، بازدارنده اى از پستى ها دارد .9805.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :ريشه خردمندى، پاك دامنى و ميوه اش پاكى از گناهان است .9804.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :دل ها را خيالاتى زشت است كه خردها از آنها باز مى دارند .9803.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :جان ها رهايند ؛ امّا دست هاى خرد ، عنان آنها را از [ رفتن به سوى ]پليدى ها باز مى دارد .9802.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام :خردمند، دروغ نمى گويد ، گرچه مطلوبش در آن باشد .ر . ك : ج 2 ص 81 (مرتكب شدن گناهان) .

7 / 3آنچه براى خردمند سزاوار است9798.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سزاوار است كه خردمند، اوقاتش چهار بخش باشد : در وقتى ، با خداوند مناجات كند ؛ در وقتى ، به حسابرسى خويش بپردازد ؛ وقتى را نزد

دانشمندانى كه او را با دين ، آشنا و برايش خيرخواهى مى كنند ، برود؛ و وقتى را به خوشى هاى دنيايى اى كه حلال و زيبايند، اختصاص دهد .

.

ص: 488

9797.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنبيه الغافلين عن أبي ذرّ الغفاريّ :قُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ ، ما كانَ في صُحُفِ إبراهيمَ؟

قالَ : كانَ فيها أمثالٌ وعِبَرٌ : يَنبَغي لِلعاقِلِ ما لَم يَكُن مَغلوبًا في عَقلِهِ أن يَكونَ حافِظًا لِلِسانِهِ ، عارِفًا بِزَمانِهِ ، مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ ، فَإِنَّهُ مَن حَسَبَ كَلامَهُ مِن عَمَلِهِ قَلَّ كَلامُهُ إلاّ فيما يَعنيهِ. (1)9796.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن لا يَكونَ شاخِصًا إلاّ في ثَلاثٍ : طَلَبٍ لِمَعاشٍ ، أو خُطوَةٍ لِمَعادٍ ، أو لَذَّةٍ في غَيرِ مُحَرَّمٍ. (2)9795.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _: يا عَلِيُّ ، لا يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَكونَ ظاعِنًا إلاّ في ثَلاثٍ : مَرَمَّةٍ لِمَعاشٍ ، أو تَزَوُّدٍ لِمَعادٍ ، أو لَذَّةٍ في غَيرِ مُحَرَّمٍ. (3)9794.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ بَصيرًا بِزَمانِهِ. (4) .


1- .تنبيه الغافلين : ص 216 ح 275 ، الصمت لابن أبي الدنيا : ص 45 ح 31 وفيه «حقّ على العاقل أن يكون عارفًا بزمانه حافظًا للسانه ، مقبلاً على شأنه» فقط .
2- .تاريخ بغداد : ج 1 ص 338 ح 250 عن الحارث الأعور عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفردوس: ج 5 ص 501 ح 8888 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال: ج 15 ص 856 ح 43408 ؛ تحف العقول: ص 203 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «مرمّة» بدل «طلب» وراجع تنبيه الغافلين: ص 216 ح 276 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 356 ح 5762 عن الإمام الباقر عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، الكافي : ج 5 ص 87 ح 1 عن محمّد بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 390 عن الإمام عليّ عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 80 ح 1205 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص49 ح 3 .
4- .الخصال : ص 525 ح 13 ، معاني الأخبار : ص 334 ح 1 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 93 ح 26 كلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 71 ص 279 ح 119 ؛ الترغيب والترهيب: ج 3 ص 189 ح 24 و ص 531 ح 28 عن أبي ذرّ .

ص: 489

9799.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تنبيه الغافلين_ به نقل از ابو ذر غفارى _: از پيامبر خدا پرسيدم: اى پيامبر خدا ! در صحف ابراهيم عليه السلام چه بود ؟

فرمود : «در آن، مَثَل ها و پندهايى بود : سزاوار است كه خردمند، اگر خردش [ در مقابل هوسش ]شكست نخورده است ، زبانش را نگه بدارد ، زمانش را بشناسد و به كار خويش روى آورد . به راستى، هر كه سخن گفتن را از كارهايش به حساب آورد ، سخن گفتنش كم مى شود، مگر در آنچه او را به كار آيد » .9798.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سزاوار است كه خردمند به راه نيفتد، مگر براى سه چيز : به دست آوردن خرج زندگى ، برداشتن گامى به سوى رستاخيز ، و به دست آوردن لذّت غير حرام .9797.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _: سزاوار نيست كه خردمند، جز در طلب سه چيز ، گام بر دارد: گذران زندگى، فراهم كردن توشه آخرت ، و به دست آوردن لذّت غير حرام.9796.عنه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر خردمند است كه به زمانش بينا باشد . .

ص: 490

9795.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _: يا بُنَيَّ ، إنَّهُ لابُدَّ لِلعاقِلِ مِن أن يَنظُرَ في شَأنِهِ ، فَليَحفَظ لِسانَهُ وَليَعرِف أهلَ زَمانِهِ. (1)9794.عنه صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سُئِلَ عَن صُحُفِ إبراهيمَ عليه السلام _: كانَت أمثالاً كُلُّها : ... وعَلَى العاقِلِ أن يَكونَ بَصيرا بِزَمانِهِ ، مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ ، حافِظًا لِلِسانِهِ. (2)9793.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رَأسُ العَقلِ بَعدَ الإِيمانِ بِاللّهِ عز و جل الحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ. (3)9792.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :رَأسُ العَقلِ بَعدَ الإِيمانِ بِاللّهِ عز و جل التَّحَبُّبُ إلَى النّاسِ. (4)9791.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :رَأسُ العَقلِ بَعدَ الدّينِ التَّوَدُّدُ إلَى النّاسِ ، وَاصطِناعُ الخَيرِ إلى كُلِّ بَرٍّ وفاجِرٍ. (5)9793.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :رَأسُ العَقلِ المُداراةُ. (6) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 146 ح 240 عن أبي وجزة السعدي عن أبيه ، تحف العقول : ص 203 نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 281 ح 29 .
2- .معاني الأخبار : ص 334 ح 1 عن أبي ذرّ ، الكافي : ج 2 ص 116 ح 20 عن منصور بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5903 عن حمّاد بن عثمان عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نقلاً عن حكمة آل داوود نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 39 ح 20 ؛ صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 78 ح 361 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 167 كلاهما عن أبي ذرّ ، الصمت لابن أبي الدنيا : ص 45 ح 31 ، عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 1 ص 280 وكلاهما عن وهب بن منبّه نقلاً عن حكمة داوود عليه السلام نحوه .
3- .الفردوس : ج 2 ص 270 ح 3257 عن أنس، كنز العمّال: ج 3 ص 121 ح 5775.
4- .الخصال : ص 15 ح 55 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 7 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 131 ح 18 ؛ المعجم الأوسط: ج 5 ص 120 ح 4847 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آلهو ج 6 ص 156 ح 6070 عن أبي هريرة ، السنن الكبرى : ج 10 ص 187 ح 20306 عن سعيد بن المسيّب وفيهما «التودّد» بدل «التحبّب» .
5- .شُعب الإيمان : ج 6 ص 256 ح 8062 ؛ صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 105 ح 54 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 80 ، بحار الأنوار: ج 74 ص 409 ح 13 .
6- .شُعب الإيمان : ج 6 ص 344 ح 8446 عن أبي هريرة .

ص: 491

9792.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _: فرزندم ! سزاوار است كه خردمند ، در امور خود ، دقّت كند ، زبانش را نگه بدارد و اهل زمانش را بشناسد .9791.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هنگامى كه از صحيفه هاى ابراهيم عليه السلامسؤال شد _: تمام آن ، مَثَل بود : «... بر خردمند است كه به زمانش بينا باشد، به كار خود روى آورد، و نگه دارنده زبانش باشد».9790.امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اوج خردمندى ، پس از ايمان به خداوند ، آزرم و خوش خُلقى است .9790.الإمامُ الباقرُ عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اوج خردمندى ، پس از ايمان به خداوند ، اظهار دوستى به مردم است .9789.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اوج خردمندى ، پس از ديندارى ، اظهار دوستى به مردم و نيكى كردن به هر خوب و بد است .9788.الكافي ( _ به نقل از صفوان بن مهران ، از امام صادق عليه ال ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنياد خردمندى ، مدارا كردن است . .

ص: 492

9787.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه صلى الله عليه و آله :رَأسُ العَقلِ بَعدَ الإِيمانِ بِاللّهِ مُداراةُ النّاسِ في غَيرِ تَركِ حَقٍّ. (1)9786.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :التَّثَبُّتُ رَأسُ العَقلِ ، وَالحِدَّةُ رَأسُ الحُمقِ. (2)9789.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإمام الحسن عليه السلام :رَأسُ العَقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَميلِ. (3)9788.الكافي عن صفوان بن مهران عن الإمام الصّادق عليه االإمام عليّ عليه السلام :رَأسُ العَقلِ مُجاهَدَةُ الهَوى. (4)9787.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :ضادُّوا الهَوى بِالعَقلِ. (5)9786.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن غَلَبَ عَقلُهُ هَواهُ أفلَحَ. (6)9785.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :مَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ وحِلمُهُ غَضَبَهُ كانَ جَديرًا بِحُسنِ السّيرَةِ. (7)9784.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :داوُوا الغَضَبَ بِالصَّمتِ ، وَالشَّهوَةَ بِالعَقلِ. (8)9783.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :قاتِل هَواكَ بِعَقلِكَ تَملِك رُشدَكَ. (9)9782.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الحِلمُ غِطاءٌ ساتِرٌ ، وَالعَقلُ حُسامٌ قاطِعٌ ، فَاستُر خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلمِكَ ، وقاتِل هَواكَ بِعَقلِكَ. (10) .


1- .تحف العقول : ص 42 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 387 ح 5834 عن الإمام عليّ عليه السلام في وصيّته لابنه محمّد بن الحنفيّة وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 77 ص 145 ح 49 ؛ قضاءالحوائج : ص 32 ح 17 عن سعيد بن المسيّب وليس فيه ذيله .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 42 .
3- .كشف الغمّة : ج 2 ص 197 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 111 ح 6 .
4- .غرر الحكم : ح 5263 .
5- .غرر الحكم : ح 5922 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 309 ح 5440 .
6- .غرر الحكم : ح 8357 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 447 ح 7913 .
7- .غرر الحكم : ح 8887 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8310 .
8- .غرر الحكم : ح 5155 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 250 ح 4688 .
9- .غرر الحكم : ح 6737 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 371 ح 6270 .
10- .نهج البلاغة : الحكمة 424 ، روضة الواعظين : ص 460 وفيه «العقل حسام قاطع ، قاتل هواك بعقلك» فقط ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 33؛ جواهر المطالب : ج 2 ص 165 ح 157 وفيه «عقلك» بدل «خُلُقك» .

ص: 493

9781.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اوج خردمندى ، پس از ايمان به خداوند ، مدارا كردن با مردم ، جز در مورد مخالفت با حق است .9780.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :درنگ كردن [ در كارها] ، اوج خردمندى است و تندى نمودن، اوج حماقت .9785.عنه صلى الله عليه و آله :امام حسن عليه السلام :اوج خردمندى ، معاشرت نيكو با مردم است .9784.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :اوج خردمندى ، مبارزه با هوس است .9783.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :با نيروى خرد ، با هوس بجنگيد .9782.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه خردش بر هوسش ، پيروز گردد ، رستگار شده است .9781.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :آن كه خردش بر شهوتش ، و بردبارى اش بر خشمش غالب آيد ، شايسته خوش سيرتى است .9780.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خشم را با سكوت، و شهوت را با خردمندى ، درمان كنيد .9779.الخصال ( _ به نقل از ابو ذر _ ) امام على عليه السلام :هوس را با خردمندى بكُش تا هدايت خود را دريابى .9778.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بردبارى، پرده اى پوشان است و خرد، شمشيرى بُرنده. پس كاستى هاى اخلاق خويش را با بردبارى بپوشان و با خرد خود با هوس خويش بجنگ . .

ص: 494

9777.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :الحَذَرَ الحَذَرَ أيُّهَا المُستَمِعُ ! وَالجِدَّ الجِدَّ أيُّهَا العاقِلُ ! ولا يُنَبِّئُكَ مِثلُ خَبيرٍ. (1)9776.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لَقَد أخطَأَ العاقِلُ اللاّهِي الرُّشدَ ، وأصابَهُ ذُو الاِجتِهادِ وَالجِدِّ. (2)9775.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :حَقٌّ عَلَى العاقِلِ العَمَلُ لِلمَعادِ وَالاِستِكثارُ مِنَ الزّادِ. (3)9779.الخصال عن أبي ذَرٍّ :عنه عليه السلام :حَقٌّ عَلَى العاقِلِ أن يَستَديمَ الاِستِرشادَ ويَترُكَ الاِستِبدادَ. (4)9778.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن لا يَخلُوَ في كُلِّ حالَةٍ عَن طاعَةِ رَبِّهِ ومُجاهَدَةِ نَفسِهِ. (5)9777.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَكتَسِبَ بِمالِهِ المَحمَدَةَ ، ويَصونَ نَفسَهُ عَنِ المَسأَلَةِ. (6)9776.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يُكثِرَ مِن صُحبَةِ العُلَماءِ وَالأَبرارِ ، ويَجتَنِبَ مُقارَنَةَ الأَشرارِ وَالفُجّارِ. (7)9775.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ إذا عَلَّمَ أن لا يَعنُفَ ، وإذا عُلِّمَ أن لا يَأنَفَ. (8)9774.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبيبِ المَريضَ. (9)9773.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَلمَحَ وَجهَهُ فِي المِرآةِ ، فَإِن كانَ حَسَنًا فَلا يَخلِطهُ بِعَمَلِ القَبيحِ فَيَجمَعَ بَينَ الحَسَنِ وَالقَبيحِ (10) ، وإن كانَ قَبيحًا فَلا يَعمَل قَبيحًا فَيَكونَ قَد جَمَعَ بَينَ القَبيحَينِ. (11) .


1- .غرر الحكم : ح 2610 .
2- .غرر الحكم : ح 7401 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 406 ح 6882 وفيه «الغافل» بدل «العاقل» .
3- .غرر الحكم : ح 4924 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 232 ح 4451 .
4- .غرر الحكم : ح 4923 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 233 ح 4460 .
5- .غرر الحكم : ح 10922 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 555 ح 10224 .
6- .غرر الحكم : ح 10942 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 552 ح 10172 .
7- .غرر الحكم : ح 10949 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 555 ح 10232 .
8- .غرر الحكم : ح 10954 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 552 ح 10182 .
9- .غرر الحكم : ح 10944 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 552 ح 10174 .
10- .في المصدر «القبح» والصحيح ما أثبتناه عن مستدرك الوسائل : ج 1 ص 443 ح 22 .
11- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 57 ح 204 .

ص: 495

9772.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بهوش ، بهوش، اى شنونده! تلاش، تلاش، اى خردمند! هيچ كس مانند خُبره ، به تو خبر نمى دهد .9771.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :خردمندِ خوش گذران، از رُشد ، باز مى مانَد و اهل كوشش و تلاش ، به رشد مى رسند .9770.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، براى قيامت ، تلاش كند و بسيار توشه برگيرد .9769.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، هميشه راهنمايى بخواهد و استبداد [در رأى ]را رها سازد .9774.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، در هيچ حالتى ، از اطاعت پروردگار و جهاد با نفْس، فروگذار نكند .9773.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، با ثروتش ستايشْ به دست آورد و [ آبروى ]خويش را از درخواست ، حفظ كند .9772.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، با دانشمندان و نيكان ، بسيار همنشينى كند و از همراهى با بدكاران و تبهكاران بپرهيزد .9771.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، هنگامى كه آموزش مى دهد ، خشونت نورزد و هنگامى كه آموزش داده مى شود ، [ آموختن را ]ننگ نداند .9770.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند با نادان ، مانند طبيب با بيمار، برخورد نمايد .9769.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، صورت خود را در آينه بنگرد ؛ اگر زيبا بود، آن را با رفتار زشت ، همراه نكند، تا زشت و زيبا را جمع كرده باشد، و اگر زشت بود، [باز هم] رفتار زشت از او سر نزند، تا ميان دو زشت ، جمع نكرده باشد. .

ص: 496

9768.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ إذا أصابَتهُ نَكبَةٌ أن يَنامَ لَها حَتّى تَنقَضِيَ مُدَّتُها ، فَإِنَّ في رَفعِها قَبلَ انقِضاءِ مُدَّتِها زِيادَةً في مَكروهِها. (1)9767.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :يَنبَغي أن يَكونَ عِلمُ الرَّجُلِ زائِدًا عَلى نُطقِهِ ، وعَقلُهُ غالِبًا عَلى لِسانِهِ. (2)9768.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَستَعمِلَ فيما يَلتَمِسُهُ الرِّفقَ ومُجانَبَةَ الهَذَرِ. (3)9767.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ أيضًا _: يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَتَذَكَّرَ عِندَ حَلاوَةِ الغِذاءِ مَرارَةَ الدَّواءِ. (4)9766.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام_ أيضًا _: يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَمنَعَ مَعروفَهُ الجاهِلَ وَاللَّئيمَ وَالسَّفيهَ . أمَّا الجاهِلُ فَلا يَعرِفُ المَعروفَ ولا يَشكُرُ عَلَيهِ ، وأمَّا اللَّئيمُ فَأَرضٌ سَبخَةٌ لا تُنبِتُ ، وأمَّا السَّفيهُ فَيَقولُ : إنَّما أعطاني فَرَقًا مِن لِساني. (5)9765.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَكونَ صَدوقًا لِيُؤمَنَ عَلى حَديثِهِ ، وشَكورًا لِيَستَوجِبَ الزِّيادَةَ. (6)9699.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :لِلعاقِلِ في كُلِّ عَمَلٍ إحسانٌ ، لِلجاهِلِ في كُلِّ حالَةٍ خُسرانٌ. (7)9700.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لِلعاقِلِ في كُلِّ عَمَلٍ اِرتِياضٌ. (8) .


1- .الصواعق المحرقة : ص 131 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 417 ح 155 وفيه بزيادة «اشتغل» بعد «فإن»، كنز العمّال : ج 3 ص 752 ح 8657 نقلاً عن ابن عساكر عن الأحنف بن قيس.
2- .غرر الحكم : ح 10946 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 553 ح 10189 .
3- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 337 ح 868 .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 272 ح 149 .
5- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 301 ح 442 .
6- .تحف العقول : ص 364 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 247 ح 70 .
7- .غرر الحكم : ح 7328 و 7329 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6820 و 6821 .
8- .غرر الحكم : ح 7339 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 404 ح 6827 .

ص: 497

9701.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، هنگام گرفتارى، آرامش خود را حفظ كند تا زمان آن سپرى گردد ؛ چرا كه تلاش براى برداشتن پيش از موعد آن ، به تلخىِ آن مى افزايد .9702.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :سزاوار است كه دانش آدمى، بيش از سخن گفتن او باشد و خردش بر زبانش غالب آيد .9703.الإمام الحسين عليه السلام :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: سزاوار است كه خردمند ، در آنچه مى جويد، نرمى و پرهيز از هرزه گويى را به كار بندد .9699.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: سزاوار است كه خردمند، هنگام [ چشيدن] لذّت غذا ، به ياد تلخى دارو باشد .9700.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: سزاوار است كه خردمند ، خوبى را از نادان و فرومايه و اَبله دريغ بدارد ؛ چرا كه نادان، خوبى را نمى شناسد و آن را سپاس نمى گويد ، و فرومايه ، [همچون] شوره زارى است كه چيزى در آن نمى رويد، و اَبله خواهد گفت : از ترس زبانم ، به من بخشيد .9701.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، راستگو باشد تا به سخنش اعتماد شود ، و سپاس گزار باشد تا بيشتر به دست آورد .9702.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :براى خردمند ، در هر كارى ، احسانى است و نادان ، هميشه در زيان است .9703.امام حسين عليه السلام :امام على عليه السلام :براى خردمند، در هر كارى ، تمرينى (تجربه اى) است . .

ص: 498

9704.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :لِلعاقِلِ في كُلِّ كَلِمَةٍ نُبلٌ. (1)9705.عنه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عَلَى العاقِلِ أن يُحصِيَ عَلى نَفسِهِ مَساوِيَها فِي الدّينِ وَالرَّأيِ وَالأَخلاقِ وَالأَدَبِ ، فَيَجمَعَ ذلِكَ في صَدرِهِ أو في كِتابٍ ويَعمَلَ في إزالَتِها. (2)9706.عنه صلى الله عليه و آله :الإمام الصادق عليه السلام :عَلَى العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ وَالأَدَبِ الَّذي لا قِوامَ لَهُ إلاّ بِهِ. (3)9707.سنن أبي داوود عن قيس بن سعدٍ :الإمام الكاظم عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ إذا عَمِلَ عَمَلاً أن يَستَحيِيَ مِنَ اللّهِ ، وإذا (4) تَفَرَّدَ لَهُ بِالنِّعَمِ أن يُشارِكَ في عَمَلِهِ أحَدًا غَيرَهُ. (5)9704.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام الرضا عليه السلام :يَنبَغي لِمَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ أن لا يَتَّهِمَ اللّهَ في قَضائِهِ ولا يَستَبطِئَهُ في رِزقِهِ. (6)7 / 4ما لا يَنبَغي لِلعاقِلِ9764.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :الإمام عليّ عليه السلام :لا يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يُظهِرَ سُرورًا بِرَجاءٍ ؛ لِأَنَّ الرَّجاءَ غُرورٌ. (7)9763.پيامبر خدا عليه السلام :عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _: لَيسَ يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَطلُبَ طاعَةَ غَيرِهِ وطاعَةُ نَفسِهِ عَلَيهِ مُمتَنِعَةٌ. (8) .


1- .غرر الحكم : ح 7334 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6806 .
2- .مطالب السؤول : ص 49 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 6 ح 58 .
3- .الكافي : ج 1 ص 29 عن الحسن بن عمّار .
4- .في بحار الأنوار نقلاً عن تحف العقول «إذ» بدل «وإذا» وبه يتّسق متن الحديث .
5- .تحف العقول : ص 398 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 155 ح 30 .
6- .الكافي : ج 2 ص 59 ح 9 عن عليّ بن أسباط و ص 61 ح 5 عن صفوان الجمّال عن الإمام الكاظم عليه السلام ، تهذيب الأحكام: ج 9 ص 277 ح 1001 عن عليّ بن أسباط ، قرب الإسناد : ص 375 ح 1330 عن البزنطي ، بحار الأنوار :ج 70 ص 156 ح 14 .
7- .نثر الدرّ : ج 1 ص 322 .
8- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 342 ح 929 .

ص: 499

7 / 4 آنچه براى خردمند ، سزاوار نيست

9762.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ در نامه اى به اهل يمن _ ) امام على عليه السلام :خردمند را در هر سخن، هوشيارى اى است .9766.عنه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :بر خردمند است كه بدى هاى خود را در ديندارى ، نظر ، اخلاق و ادب ، بر رسد و آن را در سينه خويش يا نوشته اى ثبت كند و براى از ميان برداشتن آن ، بكوشد .9765.عنه صلى الله عليه و آله :امام صادق عليه السلام :بر خردمند است كه در جستجوى دانش و ادبى باشد كه جز بدان ، سامان نمى يابد .9764.عنه صلى الله عليه و آله :امام كاظم عليه السلام :سزاوار است كه خردمند، هنگامى كه دست به كارى مى زند، از خداوند شرم كند كه ديگران را در آن شريك گرداند ؛ چرا كه خداوند نعمت را تنها به وى ارزانى داشته است. (1)9763.عنه صلى الله عليه و آله :امام رضا عليه السلام :سزاوار است كسى كه از خداوند، خرد دريافت كرده (2) [ و داراى بصيرت الهى است] ، خداوند را در قضا و قدر، متّهم نسازد و او را در روزى دادنش ، كُند نشمارد .7 / 4آنچه براى خردمند ، سزاوار نيست9760.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام :سزاوار نيست كه خردمند ، تنها بر پايه اميد (آرزو) ، شادمانى خود را ابراز دارد؛ زيرا اميد (آرزو) فريبنده است .9759.امام زين العابدين عليه السلام :امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _: سزاوار نيست كه خردمند، ديگران را به پيروى از خود بخواند ، حال آن كه نفْسش از او پيروى نمى كند .

.


1- .اين ترجمه ، بر پايه نسخه بدل «إذْ تَفَرَّدَ لَهُ» است و بر پايه «وَ إِذا تَفَرَّدَ لَهُ» ، برداشت كردن چنين معنايى دشوار است ، چنان كه حاشيه نويسان و مترجمان اين حديث ، آن را به گونه اى ديگر معنا كرده اند (ر . ك : تحف العقول : ص 398 ، حاشيه [ استاد] على اكبر غفارى ؛ ره آورد خرد (ترجمه تحف العقول) ، ترجمه پرويز اتابكى : ص 404) .
2- .ر . ك : ص 426 پ 1 .

ص: 500

9758.كنز العمّال ( _ به نقل از عايشه _ ) عنه عليه السلام :لا يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يُقيمَ عَلَى الخَوفِ إذا وَجَدَ إلَى الأَمنِ سَبيلاً. (1)9761.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عنه عليه السلام :عَجَبًا لِلعاقِلِ كَيفَ يَنظُرُ إلى شَهوَةٍ يُعقِبهُ النَّظَرُ إلَيها حَسرَةً ! (2)9760.الإمام الصّادق عليه السلام :عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ لِشُرَيحِ بنِ الحارِثِ _: بَلَغَني أنَّكَ ابتَعتَ دارًا بِثَمانينَ دينارًا ، وكَتَبتَ لَها كِتابًا ، وأشهَدتَ فيهِ شُهودًا .

يا شُرَيحُ ، أما إنَّهُ سَيَأتيكَ مَن لا يَنظُرُ في كِتابِكَ ولا يَسأَلُكَ عَن بَيِّنَتِكَ ، حَتّى يُخرِجَكَ مِنها شاخِصًا ويُسلِمَكَ إلى قَبرِكَ خالِصًا . فَانظُر يا شُرَيحُ لا تَكونُ ابتَعتَ هذِهِ الدّارَ مِن غَيرِ مالِكَ ، أو نَقَدتَ الثَّمَنَ مِن غَيرِ حَلالِكَ ، فَإِذا أنتَ قَد خَسِرتَ دارَ الدُّنيا ودارَ الآخِرَةِ ! أما إنَّكَ لَو كُنتَ أتَيتَني عِندَ شِرائِكَ مَا اشتَرَيتَ لَكَتَبتُ لَكَ كِتابًا عَلى هذِهِ النُّسخَةِ فَلَم تَرغَب في شِراءِ هذِهِ الدّارِ بِدِرهَمٍ فَما فَوقُ !

وَالنُّسخَةُ هذِهِ : «هذا مَا اشتَرى عَبدٌ ذَليلٌ مِن مَيِّتٍ قَد اُزعِجَ لِلرَّحيلِ ، اشتَرى مِنهُ دارًا مِن دارِ الغُرورِ ، مِن جانِبِ الفانينَ وخِطَّةِ الهالِكينَ . وتَجمَعُ هذِهِ الدّارَ حُدودٌ أربَعَةٌ : الحَدُّ الأَوَّلُ يَنتَهي إلى دَواعِي الآفاتِ ، وَالحَدُّ الثّاني يَنتَهي إلى دَواعِي المُصيباتِ ، وَالحَدُّ الثّالِثُ يَنتَهي إلَى الهَوَى المُردي ، وَالحَدُّ الرّابِعُ يَنتَهي إلَى الشَّيطانِ المُغوي ، وفيهِ يُشرَعُ بابُ هذِهِ الدّارِ . اِشتَرى هذَا المُغتَرُّ بِالأَمَلِ مِن هذَا المُزعَجِ بِالأَجَلِ هذِهِ الدّارَ بِالخُروجِ مِن عِزِّ القَناعَةِ وَالدُّخولِ في ذُلِّ الطَّلَبِ وَالضَّراعَةِ ، فَما أدرَكَ هذَا المُشتَري فيمَا اشتَرى مِنهُ مِن دَرَكٍ فَعَلى مُبَلبِلِ أجسامِ المُلوكِ ، وسالِبِ نُفوسِ الجَبابِرَةِ ، ومُزيلِ مُلكِ الفَراعِنَةِ ، مِثلِ كِسرى وقَيصَرَ ، وتُبَّعٍ وحِميَرَ ، ومَن جَمَعَ المالَ عَلَى المالِ فَأَكثَرَ ، ومَن بَنى وشَيَّدَ ، وزَخرَفَ ونَجَّدَ ، وَادَّخَرَ وَاعتَقَدَ ، ونَظَرَ بِزَعمِهِ لِلوَلَدِ ، إشخاصُهُم جَميعًا إلى مَوقِفِ العَرضِ وَالحِسابِ ومَوضِعِ الثَّوابِ

وَالعِقابِ : إذا وَقَعَ الأَمرُ بِفَصلِ القَضاءِ «وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِ_لُونَ» (3) ، شَهِدَ عَلى ذلِكَ العَقلُ إذا خَرَجَ مِن أسرِ الهَوى ، وسَلِمَ مِن عَلائِقِ الدُّنيا». (4) .


1- .غرر الحكم : ح 10832 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 541 ح 10043 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 200 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 161 ح 52 .
3- .غافر: 78.
4- .نهج البلاغة : الكتاب 3 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 485 ح 690 .

ص: 501

9759.الإمام زين العابدين عليه السلام :امام على عليه السلام :سزاوار نيست خردمندى كه راهى به سوى آرامش مى يابد، در ترس ، اقامت گزيند .9758.كنز العمّال عن عائشة :امام على عليه السلام :شگفت است كه چگونه خردمند، به شهوتى مى نگرد كه برايش حسرت به دنبال دارد !9757.الترغيب و الترهيب ( _ به نقل از معاوية بن جاهمه _ ) امام على عليه السلام_ در نامه اى به شُرَيح بن حارث _: به من خبر رسيده كه خانه اى را به هشتاد دينار خريده اى و اين را مكتوب كرده اى و بر آن ، گواه گرفته اى .

اى شريح! بدان كه به زودى ، كسى نزد تو مى آيد كه نوشته ات را نگاه نمى كند و از گواهت نمى پرسد ، تا اين كه تو را از آن خانه يكسره بيرون برده و از همه چيز جدا كرده، به گورت بسپارد .

پس _ اى شريح _ بنگر كه مبادا اين خانه را از مالِ ديگرى ، خريده باشى ، يا بهاى آن را از غيرِ حلال داده باشى كه در اين صورت، سراى دنيا و سراى آخرت را از دست داده اى .

آگاه باش كه اگر هنگام خريد خانه نزد من آمده بودى، براى تو قباله اى مى نوشتم كه به خريد اين خانه با يك درهم _ چه رسد كه بيشتر _ رغبت نمى كردى و [آن ]قباله اين است :

«اين ، خانه اى است كه بنده اى خوار ، از مُرده اى كه براى سفر ، بيرون برده شده ، خريده است . از او خانه اى در سراى فريب _ كه جاى نابود شوندگان و محلّ تباه گشتگان است _ خريده است و اين خانه، داراى چهار حد است : حدّ اوّل ، به پيشامدهاى ناگوار منتهى مى شود و حدّ دوم، به اسباب اندوه و حدّ سوم، به هوس تباه كننده و حدّ چهارم، به شيطان گم راه كننده. و درِ اين خانه ، از حدّ چهارم، باز مى شود .

اين شخصِ فريفته آرزو ، اين خانه را از اين كَس كه اجل ، او را از جا كَنْده است ، خريد ، به بهاى برون شدن از قناعتى كه موجب ارجمندى است و داخل شدن در پستى و خوارى . پس [ جبران] زيانى كه به خريدار ، از آنچه خريده است ، مى رسد ، بر عهده تباه كننده جسم پادشاهان ، و گيرنده جان هاى گردنكشان، و از بين برنده پادشاهى فرعونيان، مانند كسرا (پادشاه ايران) ، قيصر (پادشاه روم) ، تُبَّع (پادشاه يمن) و حِميَر (دولتى در سرزمين يمن) است .

و آنان كه ثروت روى ثروت آوردند و انباشتند ، و آنان كه ساختمان ها ساختند و بر افراشتند و آنها را زينت دادند و آراستند و به گمان خود، اموالى براى فرزندان خود ، ذخيره ساختند ، [خداوند،] همگى اينان را به محلّ بازپرسى و حسابرسى و جايگاه پاداش و كيفر مى فرستد ، هنگامى كه فرمان قطعى صادر شود «و در آن جا تباهكاران، زيان بَرَند» .

خردى كه از اسارت هوس رها باشد و از وابستگى هاى دنيا سالم بماند، بر اين نوشته گواهى مى دهد» . .

ص: 502

9756.كنز العمّال ( _ به نقل از عمر بن خطّاب _ ) الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةُ أشياءَ لا يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَنساهُنَّ عَلى كُلِّ حالٍ : فَناءُ الدُّنيا ، وتَصَرُّفُ الأَحوالِ ، وَالآفاتُ الَّتي لا أمانَ لَها. (1) .


1- .تحف العقول : ص 324 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 238 ح 84 .

ص: 503

9755.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( _ به مردى كه مى خواست در جهاد شركت كند، امّا مادر ) امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه خردمند نبايد آن را هيچ گاه از ياد ببرد : ناپايدارى دنيا ، دگرگونى اوضاع و احوال ، و آسيب هايى كه از آنها چاره اى نيست . .

ص: 504

. .

ص: 505

فهرست تفصيلى .

ص: 506

. .

ص: 507

. .

ص: 508

. .

ص: 509

. .

ص: 510

. .

ص: 511

. .

ص: 512

. .

ص: 513

. .

ص: 514

. .

ص: 515

. .

ص: 516

. .

ص: 517

. .

ص: 518

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109