فصلنامه فرهنگ زيارت، جلد 1

مشخصات كتاب

نام كتاب: فصلنامه فرهنگ زيارت

نويسنده: مركز تحقيقات حج

موضوع: نشريات

زبان: فارسى

تعداد جلد: 4

ناشر: نشر مشعر

مكان چاپ: تهران

سال چاپ: پاييز 1388

نوبت چاپ: 1

ص: 1

اشاره

جواد محدثى

موضوع «زيارت»، به عنوان يكى از آيين هاى مذهبى كه سابقه اى ديرين دارد و مورد سفارش فراوان اولياى دين است.

همراه خود يك سلسله اصطلاحات، آداب، سنن، اعلام و اشخاص، حوادث، ابزار و وسايل، معارف و مناسك خاص دارد كه دانستن آن ها براى «زائر»، مفيد است.

گاهى برخى اصطلاحات و واژه ها، با آن كه بسيار رايج و مشهورند، اما سابقه اى ناشناخته دارند يا مردم از معنى و ريشه آنها اطلاع چندانى ندارند. ريشه يابى اين گونه الفاظ و اصطلاحات، مى تواند جالب باشد.

اذن دخول

اذن دخول به معناى اجازه ورود طلبيدن است.

ورود به مكان هاى خاصّ، آداب و رسومى دارد و داخل شدن به حرم هاى مطهّر و مكان هاى مقدّس دينى نيز از اين قاعده مستثنا نيست. آگاهى و رعايت اين مقرّرات و آداب، نشانه معرفت و ادب كسى است كه وارد جايى مى شود و از آن جا بازديد به عمل مى آورد و گوياى ادب و احترامى است كه براى صاحب يك خانه يا مسئول يك معبد و بارگاه يا شخصى كه در يك مرقد و حرم آرميده است، قائل هستيم.

قرآن كريم به عنوان يك توصيه اخلاقى مى فرمايد:

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! وارد خانه هايى غير از خانه هاى خودتان نشويد؛ مگر آن كه پيشتر خبردهيد و اعلام كنيد (و سر زده وارد نشويد) و به اهل آن خانه سلام دهيد .... اگر در آن خانه ها كسى را نيافتيد، وارد نشويد؛ مگر آن كه به شما «اذن» داده شود و اگر گفته شد «برگرديد»، برگرديد .... (1)

اين آيه كه مسئله خبر دادن و اذن و استيناس را هنگام ورود به خانه ديگران مطرح مى كند، به نوعى در بردارنده اذن دخول براى ورود به منزل ديگران است و به عنوان يك ادب اجتماعى به شمار مى رود.

وارد شدن به خانه پيامبرصلى الله و عليه وآله، به خاطر حرمت و جايگاهى كه هم خانه و هم صاحب خانه دارد، نيازمند اجازه گرفتن است. اين ورود، چه براى حضور در ضيافت و بر سر سفره اطعام آن حضرت باشد و چه براى پرسيدن چيزى يا درخواست حاجتى، لازم است.

باز هم از قرآن بشنويم كه از ورود بدون اجازه به خانه پيامبر خداصلى الله و عليه وآله نهى مى كند:

اذن دخول


1- نور، آيه 27 و 28.

ص: 2

يا ايّها الذين آمنوا تا لا تدخلوا بيوت النّبى الّا ان يوذن لكم الى طعام؛ (1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! وارد خانه ها (يا اتاق هاى) پيامبر نشويد؛ تا آن كه به شما اجازه دهند و به طعام دعوت شويد.

از مجموع اين گونه آيات برمى آيد كه ورود سر زده و بى خبر و بدون اجازه به خانه ديگران، از جمله خانه حضرت رسول صلى الله و عليه وآله، دور از ادب و اخلاق است و اذن قبلى، نشانه حرمت نهادن به صاحب خانه است، حتى جبرئيل عليه السلام نيز هر گاه مى خواست به حضور پيامبر خدا برسد، كنار در، اجازه مى طلبيد. آن چه در مسجد النبى به نام «باب جبرئيل» معروف است، جايگاه ايستادن جبرئيل عليه السلام در وقت اذن دخول خواستن از پيغمبر خداصلى الله و عليه وآله بوده است.

حرم هاى معصومين عليهم السل به دليل آن كه مدفن كسانى است كه زنده و مرده آنان يكسان است و زائران را مى بينند و مى شناسند و سلام ها را جواب مى دهند، در حكم خانه آنان است. از اين رو، رعايت ادب، اقتضا مى كند كه قبل از وارد شدن به حرم، به ارزش و قداست جايگاه و مقام و منزلت صاحب بقعه، توجه كنيم و از خدا و فرشتگان و رسول خدا و امامان عليهم السلا، اذن بطلبيم.

در كتاب هاى دعا و زيارت، براى زيارت حرم حضرت على عليه السلام آدابى ذكر شده كه به نحوى، قدم به قدم، اذن ورود خواستن براى تشرّف است.

هنگام ورود به دروازه نجف، دعاى خاصّى نقل شده است. وقتى زائر، وارد شهر مى شود، دعاى ويژه اى دارد. هنگام رسيدن به درگاه حرم، آن درگاه را آستانه خدا دانستن و وقوف در درگاه والاى منتسب به پروردگار، مضمون دعاى خاصى آن است. هنگام رسيدن به در صحن، هنگام ورود به صحن شريف، هنگام رسيدن به رواق، وقت ورود به رواق و هنگام قرار گرفتن رو به روى قبر مطهر، براى همه اين مراحل، ذكرها و دعاهايى است كه زائر را به جايگاه والا و حرمت معنوى زيارتگاه توجه مى دهد و ادب او را نسبت به صاحب قبر مطهر، نشان مى دهد. (2) همه اينهاقدم به قدم، وارد شدن به حريم حرم يك امام، با آمادگى روحى و اجازه خواستن براى عتبه بوسى است.

دعايى كه به عنوان «اذن دخول» در كتاب هاى دعا آمده است و خوب است هنگام زيارت حرم نبوى يا بارگاه هر يك از معصومين عليهم السل خوانده شود، همه مضامين ياد شده را در بر دارد. آن چه به عنوان اذن دخول هر يك از حرم هاى شريف در مفاتيح الجنان، به نقل از مرحوم كفعمى آمده است، بسيار زيباست واين گونه آغاز مى شود:

«اللهّم انّى وقفت على باب من ابواب بيوت نبيّك .... (3)

مضمون اين اذن دخول، چنين است:

خداوندا! من در آستانه درى از درهاى خانه پيامبرت ايستاده ام، تو مردم را از اين كه بدون اجازه وارد آن شوند، نهى كرده و فرموده اى: اى اهل ايمان! وارد خانه هاى


1- احزاب، آيه 53.
2- شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، زيارت مطلقه امير المؤمنين عليه السلام.
3- همان، بخش آداب زيارت.

ص: 3

پيامبر نشويد؛ تا آن كه به شما اذن داده شود. خداوندا! من به حرمت و احترام صاحب اين حرم شريف، در دوران غيبتش، اعتقاد دارم؛ همان گونه كه به حرمت او در حال حيات، معتقدم و مى دانم كه رسول تو و خلفاى تو-/ كه درود خدا بر همه آنان باد-/ نزد تو زنده اند و روزى مى خورند به جايگاه مرا مى بينند؛ سخن مرا مى شنوند و سلام مرا پاسخ مى دهند و تو گرچه گوشم را از شنيدن كلامشان محجوب ساخته اى، ولى دريچه فهم مرا به لذت مناجاتشان گشوده اى. خدايا! ابتدا از تو، سپس از پيامبرت، آنگاه از امام معصوم و خليفه واجب الاطاعة اجازه مى خواهم و از همه فرشتگانى كه گماشته به اين آستان مباركند، اذن مى طلبم. اى پيامبر خدا! آيا وارد شوم؟ اى حجّت خدا! آيا وارد شوم؟ اى فرشتگان مقرب الهى كه مقيم اين درگاهيد! آيا وارد شوم؟ اى مولاى من! اجازه بده كه وارد شوم؛ همچون بهترين اجازه و رخصتى كه به يكى از دوستانت داده اى. اگر من اهل و شايسته ورود نيستم، تو شايسته اجازه دادنى».

مرحوم محدث قمى، سپس اذن دخول ديگرى را از علّامه مجلسى نقل مى كند كه مفصل تر است و در آن به موضوعات توحيدى، جايگاه والاى رسولان الهى و صاحبان شرايع آسمانى اشاره مى شود و بر نعمت توفيق حضور در مرقد اولياء الله، اداى شكر به درگاه خدا مى شود و با بيان مقام اوصياى معصومين و برگزيدگى آن انسان هاى والا و درخواست توفيق براى حضور همواره و مشتاقانه در حرم هاى پاك آنان، اين گونه اجازه ورود درخواست مى شود:

خداوندا! مارا اجازه بده كه وارد اين عرصه هاى نورانى شويم؛ جايگاه هايى كه از بندگانت خواسته اى با زيارت آنها، عبوديت خود را نشان دهند. خدايا! اشك ما را در سايه خشوع مهابت، جارى ساز و اعضا و جوارح ما را با خضوع بندگى، رام گردان ....

پس از آن، توصيه شده كه با اشك چشم و خشوع قلبى، وارد حرم شوى و به زيارت بپردازى.

معمولًا متن «اذن دخول»، در مدخل ورودى حرم امامان معصوم عليهم السلام بر كاشى هاى ديوار نگاشته شده يا بر لوحى نوشته شده و در قاب قرار گرفته شده است و زائران، هنگام ورود، آن را مى خوانند؛ سپس داخل روضه منوره هر يك از معصومين عليهم السل يا امامزادگان مى شوند.

در مورد زيارت حضرت موسى ابن جعفرعليهما السلام در كاظمين، پس از آداب و اذكارى كه در بدو ورود به حرم نقل شده، سفارش شده كه چون به در قبّه شريفه رسيدى، بايست و اذن دخول طلب كن و بگو:

أدخل يا رسول الله؟ أدخل يا نبىّ الله؟ أدخل يا محمد بن عبدالله؟ أدخل يا

ص: 4

اميرالمؤمنين؟ أدخل يا ابامحمدالحسن؟ أدخل يا ابا عبدالله الحسين؟ أدخل يا ابا محمد على بن الحسين؟ أدخل يا ابا جعفر محمد بن على؟ أدخل يا ابا عبدالله جعفربن محمد، أدخل يا مولاى يا اباالحسن موسى بن جعفر؟ أدخل يا مولاى يا ابا جعفر، أدخل يا مولاى محمد بن على؟ (1)

جالب اين جاست كه براى ورود به حرم امام موسى بن جعفر و امام جوادعليهما السلام، ابتدا از حضرت رسول صلى الله و عليه وآله، سپس از اميرالمؤمنين عليه السلام و آن گاه از هر يك از امامان قبل از آنها، اذن دخول طلبيده مى شود؛ سپس از خود آن دو پيشواى معصوم كه در حرم كاظمين مدفونند، اذن دخول خواسته مى شود و اين، همان مضمونى است كه در اذن دخول هاى ديگر هم مطرح شده است و هر يك از اين حرم هاى شريف اولياى دين، خانه پيامبرصلى الله و عليه وآله و سراى عترت مصطفى به شمار مى رود كه متعلق به اين خاندان پاك است.

در اين قسمت، نقل كلام مرحوم شيخ عباس قمى در آداب زيارت، خالى از لطف نيست. وى به عنوان ادب نهم از آداب زيارت، مى نويسيد:

نهم: بر در حرم شريف ايستادن و اذن دخول طلبيدن و سعى در تحصيل رقّت قلب و خضوع و شكستگى خاطر نمودن، به تصور و فكر در عظمت و جلالت قدر صاحب آن مرقد منور، و اين كه مى بيند ايستادن او را و مى شنود كلام او را جواب مى دهد سلام او را، چنان كه به همه اينها شهادت مى دهد در وقت خواندن اذن دخول و تدّبر در محبت و لطفى كه به شيعيان و زائرين خود دارند و تأمّل در خرابى هاى حال خود و خلاف ها كه با آن بزرگواران كرده و فرموده هاى بى حدّ كه از ايشان نشنيده. و آزارها و اذيت ها كه از او به ايشان يا به خاصّان و دوستان ايشان رسيده كه برگشت آن به آزردن ايشان است و اگر به راستى در خود نگرد، قدم هايش از رفتن بازايستد و قلبش هراسان و چشمش گريان شود و اين، روح تمام آداب است .... (2)

انجام اين سنت و رعايت اين ادب، به طور طبيعى براى زائر هر يك از حرم ها، «انقلاب روحى» پيش مى آورد و خود را در «محضر» صاحب قبر حسّ مى كند و خشوع قلبى برايش پيدا مى شود.

از قول مرحوم شهيد نقل شده است كه زائر، بر درگاه حرم بايستد؛ دعا كند و اذن بطلبد و اگر در دل خود، خشوعى احساس كرد و رقّت قلب حاصل شد، وارد شود وگرنه، بهتر است كه براى ورود، زمان ديگرى را انتخاب كند كه رقت قلب و خشوع، حاصل شود. (3)


1- همان، بخش كيفيت زيارت امام موسى بن جعفر عليهما السلام.
2- همان، آداب زيارت، ادب نهم.
3- علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 97 ص 126.

ص: 5

ورود سر زده و بى خبر و بدون اجازه به خانه ديگران، از جمله خانه حضرت رسول صلى الله و عليه وآله، دور از ادب و اخلاق است و اذن قبلى، نشانه حرمت نهادن به صاحب خانه است، حتى جبرئيل عليه السلام نيز هر گاه مى خواست به حضور پيامبر خدا برسد، كنار در، اجازه مى طلبيد.

از قول مرحوم شهيد نقل شده است كه زائر، بر درگاه حرم بايستد؛ دعا كند و اذن بطلبد و اگر در دل خود، خشوعى احساس كرد و رقّت قلب حاصل شد، وارد شود وگرنه، بهتر است كه براى ورود، زمان ديگرى را انتخاب كند كه رقت قلب و خشوع، حاصل شود

ص: 6

زيارت و امامت

محمد محمدى رى شهرى

به كوشش: محمود شريفى

اهميت زيارت امام حسين عليه السلام

يكى از مسائل بسيار مهم و قابل بررسى در ارتباط با موضوع زيارت، پيدا كردن راز آن همه تأكيد و توصيه اهل بيت عليهم السلا به زيارت اين خاندان بزرگوار است. وقتى سخنان اهل بيت عليهم السلا را در مورد ترغيب و تشويق به زيارت قبور خاندان رسالت، مرور مى كنيم، با انبوهى از رواياتى روبه رو مى شويم كه در نگاه اول و در نگاه سطحى، قدرى اغراق آميز به نظر مى رسند؛ ولى اين روايات در منابع معتبر ما آمده، بسيارى از آنها از نظر سند هم صحيح مى باشند. در اين جا به رواياتى اشاره مى كنيم كه حج و زيارت اهل بيت عليهم السلام را با هم مقايسه كرده، تا ببينيم رمز اين همه تأكيد و تصريح به زيارت اهل بيت عليهم السلام، آن هم در مقايسه با حج، چيست و اين روايات، چه پيامى براى پيروان اهل بيت عليهم السلا و پيروان قرآن دارند.

روايات زيادى درباره زيارت سيدالشهداءعليه السلام نقل شده كه در بخش زيارت كتاب دانشنامه امام حسين عليه السلام گردآورى شده اند. در اين جا، نمونه اى از اين روايات را نقل مى كنيم:

1. قال الامام الصادق عليه السلام:

«من أتى قبر الحسين

عليه السلام

كتب الله له حجة و عمرة؛

(1) كسى كه به زيارت قبر امام حسين عليه السلام بيايد، خداوند متعال براى او يك حج و يك عمره مى نويسد».

2. قال الامام الصادق عليه السلام:

ايّما مؤمن زار الحسين بن على

عليهما السلام

عارفاً بحقه فى غير يوم عيد، كتب له عشرون حجة و عشرون عمرة مبرورات متقبلات، و عشرون غزوة مع نبى مرسل او امامٍ عادل؛

(2) هر مؤمنى قبر امام حسين عليه السلام را در غير روز عيد، عارفانه و با شناخت حق او، زيارت كند، براى او ثواب بيست حج و بيست عمره نيكو و قبول شده و بيست جنگ همراه با پيامبر و امام عادل، نوشته مى شود.

3. «عن الامام الصادق عليه السلام قال:

كان الحسين بن على

عليه السلام

ذات يوم فى حجر رسول الله

صلى الله و عليه وآله

يلاعبه و يضاحكه، فقالت عائشة يا رسول الله ما اشدّ اعجابك بهذا الصبى!

فقال لها: و يلك و كيف لا احبّه و لا اعجب به و هو ثمرة فؤادى، و قرة عينى، اما انّ امتى


1- صدوق، ثواب الاعمال و عقابها، مكتبة الحيدريه، 1326، ص 325، ح 1.
2- ثواب الاعمال، ص 117، ح 24.

ص: 7

ستقتلهُ، فمن زاره بعد و فاته كتب الله له حجتى من حججى. قالت: يا رسول الله حجة من حججك؟! قال: نعم، حجتين من حججى. قالت يا رسول الله حجتين من حججك؟ قال نعم و اربعه. قال فلم تزل تزاده و يزيد و يضعف حتى بلغ تسعين حجة من حجج رسول الله

صلى الله و عليه و آله

باعمارها؛

(1) روزى حسين بن على عليهما السلام در دامن پيامبر اكرم صلى الله و عليه وآله بود كه آن حضرت با او شوخى مى كرد و او را مى خنداند.

عايشه گفت: اى رسول خدا! چقدر از اين كودك شگفت زده هستى؟ رسول خدا صلى الله و عليه و آله فرمود: واى بر تو! چرا او را دوست نداشته باشم و از او شگفت زده نباشم؛ در صورتى كه ميوه دلم و نور چشم من است و آگاه باش كه امت من، او را به زودى مى كشند؛ پس هر كس كه او را زيارت كند، خداوند براى او ثواب حجى از حج هاى مرا مى نويسد.

عايشه گفت: ثواب حجى از حج هاى شما؟ پيامبر فرمود: بله، بلكه ثواب دو حج از حج هاى من. عايشه دوباره گفت: ثواب دو حج؟ پيامبر فرمود: بله و ثواب چهار حج.

امام ششم عليه السلام فرمود: مرتب پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله بر اين تعداد مى افزود و مى افزود تا رسيد به نود حج، از حج هاى پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله».

4. موسى بن جعفر عليه السلام قال:

من زار قبر ولدى كان له عندالله سبعين حجة مبرورة قلت: سبعين حجة؟ قال: نعم و سبعين الف حجة. قلت و سبعين الف حجة؟ قال نعم و رب حج لا تقبل و من زاره و بات عنده ليلة كان كمن زار الله فى عرشه؛

كسى كه قبر فرزندم (امام رضا) را زيارت كند، براى او پيش خدا ثواب هفتاد حج نيكو خواهد بود، يحيى بن سليمان مازنى مى گويد: به امام گفتم: هفتاد حج؟! امام فرمود: بله و هفتصد حج. گفتم: ثواب هفتصد حج؟ فرمود:

بله و هفتاد هزار حج. گفتم: هفتاد هزار حج؟ فرمود: بله و چه بسا حجى كه پذيرفته نمى شود و كسى كه او را زيارت كند و يك شب كنار قبر آن حضرت بخوابد، همانند كسى است كه خدا را در عرش او زيارت كند ....

عن ابى عبدالله عليه السلام قال:

من زار اميرالمؤمنين

عليه السلام

ماشياً كتب الله له بكلّ خطوة و عمرة، فان رجع ماشياً كتب له بكلّ خطوة حجّتان و عمرتان

»؛ (2) كسى كه اميرالمؤمنين را با پاى پياده زيارت كند،


1- ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 68؛ ثواب الاعمال و عقابها، ص 328.
2- شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج 3، ص 519.

ص: 8

خداوند متعال براى او براى هر قدمى كه برداشته، ثواب يك حج و يك عمره مى نويسد و اگر پياده بر گردد، خداوند براى هر قدمى، ثواب دو حج و دو عمره ثبت مى كند.

مقايسه زيارت ائمه عليهم السلام با حج

در بخش قابل توجهى از اين روايات آمده است كه ثواب زيارت امام حسين عليه السلام، معادل حج و عمره مستحبى است.

در برخى از اين روايات ديگر آمده كه ثواب زيارت سيدالشهدا عليه السلام، مخصوص كسى است كه موفق نشده در آن سال به حج مشرف شود؛ ولى روايات بسيار زيادى كه سندشان هم معتبر است، زيارت سيدالشهدا را به طور مطلق و كلى، بالاتر از حج و عمره، بلكه معادل هزار حج و عمره، دانسته است كه تعدادى از آنها ذكر مى شود.

1. عن الصادق

عليه السلام

قال:

من زارالحسين

عليه السلام

يوم عرفة عارفاً بحقّه، كتب اللّه له ألف حجّة مقبوله و ألف عمرة مبرورة؛

(1) كسى كه امام حسين عليه السلام را در روز عرفه با شناخت حق او زيارت كند، خداوند متعال ثواب هزار حج مقبول و هزار حج نيكو براى او مى نويسد.

2. قال الصادق

عليه السلام

لرفاعه و قد أخبره انّه زار الحسين

عليه السلام

يوم عرفة اخبرنى ابى قال::

من خرج الى قبر الحسين

عليه السلام

عارفاً بحقّه، غير مستكبر صحبه الف ملك عن يمينه و الف ملك عن يساره و كتب له الف حجة و الف عمرة مع نبى او وصى نبى؛ (2)

امام ششم به رفاعه كه قبر امام حسين عليه السلام را روز عرفه زيارت كرده بود، خبر داد كه پدرم- امام باقر عليه السلام- فرمود: كسى با شناخت حق امام حسين عليه السلام، براى زيارت به سوى قبر مطهر آن امام بيرون رود، هزار فرشته در طرف راست او و هزار فرشته در طرف چپ او، او را همراهى كرده، براى او ثواب هزار حج و هزار عمره اى كه همراه پيامبرى يا جانشين پيامبرى انجام شوند، نوشته مى شود.

از اين نكته كه بگذريم، روايتى است كه مرحوم شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه در آن آمده است:

من زار واحداً منا كان كمن زار الحسين

عليه السلام؛ (3) تمام آن ثواب هايى كه براى زيارت امام حسين عليه السلام گفتيم، براى ساير اهل بيت عليهم السلام نيز هست.

از پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله نقل شده كه فرمود:

من زارنى او زار احداً من ذرّيتى، زرته يوم القيامة فانقذله من اهوالها؛ (4)

كسى كه مرا يا يكى از فرزندان مرا زيارت كند، من هم روز قيامت او را ديدار مى كنم و از هول و


1- شيخ طوسى، مصباح المتجهد، ص 715؛ ثواب الاعمال و عقابها، ص 333، ح 7.
2- مصباح المتجهد، ص 716، ثواب الاعمال و عقابها، ص 333، ح 8.
3- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 126.
4- كامل الزيارات، ص 11، ح 4؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 100، ص 123، ح 31.

ص: 9

هراس هاى آن روز نجاتش مى دهم.

از امام صادق عليه السلام نيز چنين نقل شده است:

قال الحسين

عليه السلام

صلوات الله عليه لرسول الله

صلى الله و عليه و آله

ما جزاء من زارك؟ فقال يا بنى من زارنى حياً او ميتاً او زار أخاك او زارك كان حقاً علىّ ان ازوره يوم القيامة حتى اخلقه من ذنوبه؛.

(1) امام حسين عليه السلام به رسول خدا صلى الله و عليه و آله عرض كرد:

پاداش كسى كه شما را زيارت كند چيست؟ پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله در پاسخ فرمود: اى فرزندم! كسى كه مرا در زمانى كه زنده هستم يا مرده ام، زيارت كند يا برادر تو را يا خود تو را زيارت كند، بر من لازم است كه روز قيامت او را ديدار كنم؛ تا اين كه او را از گناهانش رهايى بخشم.

امام رضا عليه السلام فرمود:

من زار قبر ابى ببغداد كمن زار قبر رسول الله

صلى الله و عليه و آله

و قبر امير المؤمنين

عليه السلام

الّا انّ لرسول الله

صلى الله و عليه و آله

و لِأميرالمؤمنين

عليه السلام

فضلهما؛

(2)

كسى كه قبر پدرم- موسى بن جعفر عليه السلام- را در بغداد زيارت كند، همانند كسى است كه قبر مطهر رسول خدا صلى الله و عليه و آله و قبر امير المؤمنين عليه السلام را زيارت كرده است، جز اين كه فضل و برترى رسول خدا و امير المؤمنين كه درود خدا بر آنان باد، جاى خود دارد.

دلالت التزامى اينها اين است كه زيارت ساير اهل بيت عليهم السلام هم ثوابش از حج بيشتر و بلكه معادل هزار حج است. از اين مهم تر، برخى از روايات تصريح مى كنند كه ثواب زيارت امام رضا عليه السلام، معادل يك ميليون حج است كه احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى برايش خيلى تعجب آور بوده كه چگونه مى شود زيارت يك امام، معادل يك ميليون حج و ثوابش بيش از ثواب زيارت امام حسين عليه السلام باشد.

احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى مى گويد در يك نوشته اى از امام رضا عليه السلام، ديدم كه حضرت فرمود:

أبلغ شيعتى أنَّ زيارتى عند اللَّه تعدل ألف حجة و الف عمرة متقبله كلّها

؛ به شيعيان و پيروان من بگو كه زيارت من، ثواب هزار حج و هزار عمره مقبوله دارد؛

سپس مى گويد:

با امام جواد عليه السلام اين موضوع را در ميان گذاشتم كه چطور مى شود ثواب زيارت پدر بزرگوار شما، معادل هزار حج و هزار عمره باشد»؟ گويا مى خواسته سؤال بكند آيا اين روايت، صحيح است و نوشته، نوشته پدر شماست؟ امام جواد عليه السلام پاسخ داد:


1- كامل الزيارات، ص 11، ح 2.
2- كافى، ح 2، ص 583، ح 1.

ص: 10

«اى واللَّه و ألف ألف حجّة لمن زاره عارفاً بحقه؛

(1) بلى، به خدا سوگند! معادل يك ميليون حج است؛ براى كسى كه پدرم را عارفا بحقه زيارت كند».

اين روايت نشان مى دهد كه عدد در اين جا مفهوم ندارد. همچنين درباره ساير رواياتى كه اختلاف در عدد دارند، بايد گفت كه در آنها عدد مفهوم ندارد و به معناى مطلق كثرت است و اين روايت هم مؤيد همين معناست و در واقع، امام عليه السلام مى خواهد بگويد كه اصلًا قابل مقايسه نيست.

اين را هم عرض كنم كه شبيه اين ترديد را على بن مهزيار هم در اين روايت داشته است. او مى گويد: من با امام جواد عليه السلام اين مسئله را در ميان گذاشتم كه چگونه مى شود ثواب زيارت پدر شما از ثواب زيارت امام حسين عليه السلام بيشتر باشد؟ حضرت فرمود:

زيارة أبى أفضل و ذلك أنّ أباعبداللّه يزوره كلّ الناس و ان أبى لا يزوره إلّا الخواصّ من شيعته

(2)

علتش اين است كه امام حسين عليه السلام را همه زيارت مى كنند؛ ولى پدرم را فقط خواص از شيعه [كسانى كه شيعه دوازده امامى هستند] زيارت مى كنند».

اين نشان مى دهد كه شرايط سياسى- اجتماعى در اين كه ثواب زيارت كدام امام بيشتر است، دخالت دارند.

پيام روايات و تحليل آنها

براى فهم دقيق اين روايات، چند نكته زير قابل توجه است:

1. بدون ترديد، موضوع سنجش در اين روايات، سنجش حج واجب و زيارت مستحب نيست و منظور اين نيست كسى كه حج برايش واجب و مستطيع است، حجش را ترك كند و به جاى آن، به زيارت قبور يكى از اهل بيت عليهم السلام برود؛ بلكه مقايسه ميان زيارت مستحب و حج مستحب است و به اين مطلب- همان طور كه اشاره كردم- در بعضى از روايات، تصريح شده كه بعد از حجةالاسلام و بعد از حج تمتّع، ثواب زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام، ثوابش بيشتر از حج مستحب است.

به روايت ذيل توجه كنيد:

عن محمد بن سليمان قال سألت ابا جعفر

عليه السلام

عن رجل حج حجّة الاسلام فدخل متمتعاً بالعمرة الى الحج فأعانه اللّه على عمرته و حجه ثم اتى المدينه فسلّم على النبى

صلى الله و عليه و آله

ثم اتاك عارفا بحقّك يعلم انّك حجة الله على خلقه و باب الذى يؤتى منه فسلم عليك ثم اتى اباعبدالله الحسين

عليه السلام

ثم اتى بغداد و سلم على ابى الحسن موسى

عليه السلام

ثم انصرف الى بلاده، فلما كان فى وقت الحج رزقه الله الحج فايّهما افضل


1- طوسى، التهذيب، ج 6، ص 85، ح 6؛ نورى، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 358، ح 2.
2- التهذيب، ج 6، ص 84، ح 1.

ص: 11

هذا الذى قد حج حجة الاسلام يرجع ايضاً فيحج او يخرج الى خراسان الى ابيك على بن موسى

عليه السلام

فسلم عليه؟ قال:

[لا

] بل ياتى خراسان فيسلّم على ابى الحسن

عليه السلام

افضل و ليكن ذلك فى رجب و ...؛

(1)

محمد بن سليمان گويد: از امام جواد عليه السلام در مورد مردى سؤال كردم كه موفق به انجام حجة الاسلام شده است؛ او نيت عمره تمتع و حج تمتع كرد و خداوند هم او را كمك كرد و عمره و حج را انجام داد و سپس به مدينه آمد- و موفق به زيارت پيامبر صلى الله و عليه و آله شد- و به آن حضرت سلام كرد و سپس در حالى كه عارف به حق شما بود و مى دانست تو حجت خدا بر خلق او هستى و بابى هستى كه از آن بايد وارد شد، خدمت شما آمد و به شما سلام كرد؛ سپس به زيارت امام حسين عليه السلام رفت و بعد به بغداد آمد و سلام بر امام هفتم كرد و سپس به شهر خود برگشت و سال بعد كه ايام حج شد، خداوند هزينه حج را روزى او كرد؛ ايام انجام حج الآن- دوباره- براى او بهتر است يا اين كه بهتر است به خراسان برود و پدر شما على بن موسى الرضا عليه السلام را زيارت و بر او سلام كند؟ امام فرمود: نه، بهتر است به خراسان بيايد و سلام به ابى الحسن عليه السلام بكند كه افضل است و اين زيارت هم در ماه رجب باشد.

2. اين روايات، نخستين پيامشان اين است كه مى خواهند به امور مهم و سرنوشت ساز اجتماعى جامعه اسلامى، توجه دهند و مقصود اين نيست كه از اهميت حج بكاهند؛ زيرا اگر حج اهميت نداشته باشد، معيار قرار دادن آن، مناسبتى ندارد و اين كه زيارت اهل بيت عليهم السلام را با حج مقايسه مى كنند، نشانه اين است كه حج، مهم است؛ ولى زيارت اهل بيت عليهم السلام در شرايط خاصى، مهم تر است و اين موضوع، اختصاص به زيارت اهل بيت عليهم السلام هم ندارد. در رواياتى نقل شده كه اصلاح ميان زن و شوهر يا صبر در مصائب، پاداش هزار شهيد را دارد. اين روايات، نمى خواهند كه مردم را از جبهه رفتن و جهاد و رزم باز دارند؛ بلكه مى خواهند بگويند كه اين، كار مهمى است و در جايى كه نيازى به جبهه نيست، اين كار، ثوابش از جبهه رفتن بيشتر است؛ نه اين كه در جايى كه جامعه اسلامى به جهاد و مجاهد نياز دارد، مردم جبهه ها را خالى بگذارند؛ تا دشمن وارد خاك كشور اسلامى بشود و بعد بگويند كه نمى خواهد بروى جبهه؛ بيا برو ميان زن و شوهر را اصلاح كن؛ چون اين، ثوابش بيشتر است. اين روايات در واقع، مى خواهند اهميت پيشگيرى از متلاشى شدن يك خانواده را بيان كنند و به بيان روشن تر، از آن جا كه اهميت حج و اهميت شهادت در راه خدا، بين مسلمانان معلوم است، پيشوايان اسلام براى توجه دادن مسلمانان به ارزش و اهميت مسائل مهم اجتماعى كه نقشى اساسى در سازندگى جامعه دارند، آنها را با حج و جهاد مقايسه مى كنند و به كسانى كه در كنار وظايف واجب خودشان، به


1- كافى، ج 2، ص 584، ح 2.

ص: 12

اين مسائل مى پردازند، مژده مى دهند كه ثواب شما، بيشتر است و خداوند از فضل خودش، پاداشى به شما عنايت مى كند كه قابل مقايسه با حج مستحبى و عمره مستحبى نيست و اگر كسى مى خواهد عمره مستحبى انجام بدهد يا حج مستحبى انجام بدهد، بهتر است براى يك خانواده بيچاره اى، خانه بخرد يا براى ازدواج يك جوان، اقدام كند. بنابراين، علت مضاعف بودن پاداش در امورى كه به آنها اشاره شد، اين است كه از يك سو ملاك وجوب در اينها نيست تا شارع واجب بكند و از سوى ديگر، براى ساختن جامعه مطلوب اسلامى، ضرورت دارد كه اين كار انجام شود. از اين رو، براى بيان اهميت اين كار و براى اين كه مردم خيال نكنند كه همه ثواب ها در حج و عمره خلاصه مى شوند، مردم به اين سلسله امور، تشويق شده اند.

3. اصلى ترين نكته اين است كه مهم ترين نقش سياسى- اجتماعى زيارت اهل بيت عليهم السلام در همين موضوع خلاصه مى شود. رواياتى كه تأكيد مى كنند زيارت امام حسين عليه السلام برتر از حج است يا زيارت اهل بيت عليهم السلام مثل زيارت امام حسين عليه السلام است، يعنى ثواب آن هم بيش از حج است و روايتى كه مى گويد زيارت امام رضا عليه السلام معادل يك ميليون حج است، در شرايط سياسى- اجتماعى، اين مسئله تفاوت دارد و در واقع، همه اين روايات مى خواهند جامعه را به اين مسئله توجه بدهند كه روح همه عبادات- كه حج جامع ترين آنهاست- حاكميت نظام اسلامى است و اين روايات، بيان مى كنند كه حاكميت نظام مبتنى بر آرمان هاى توحيدى، با رهبرى امام عادل تحقق مى يابد و اين، روح همه عبادات است؛ زيرا در سايه حاكميت اهل بيت است كه همه ارزش ها در جامعه تحقق مى يابند. كلينى در كافى از امام رضا عليه السلام چنين نقل مى كند:

«إنَّ الإمامة أس الاسلام؛

(1) اساس اسلام، امامت و رهبرى است».

اين روايات، بيان مى كنند كه رهبرى امام عادل و اهل بيت عليهم السلام كه جلوه كامل حاكميت توحيد هستند، روح و جوهر حقيقى حج است و حجى با حقيقت همراه است كه در سايه رهبرى امام عادل باشد. حجى همراه با حقيقت است كه با حاكميت امام عادل در جامعه، همراه باشد؛ اما آن حجى كه در حاكميت طاغوت انجام مى شود، در واقع، ظاهر حج است.

سراسر حج، لبيك گويى به خداى واحد و برائت از مشركين است. بنابراين، جامعه اى كه بناى مبارزه با شرك و كفر و سردمداران شرك و كفر را ندارد، در آن جامعه، حج واقعيت پيدا نمى كند. حجى كه با نظام توحيدى و امامت پيوند نخورد، در واقع، با حقيقت خودش پيوند نخورده، بلكه حج جاهليت است.

در روايتى چنين آمده است:

نظر ابوجعفر الى الناس يطوفون حول الكعبه؛ امام باقر عليه السلام مردمى را ديد كه [با ولايت و امامت پيوند ندارند] دور كعبه مى گردند؛ فرمود: «

هكذا يطوفون فى الجاهلية؛

در جاهليت هم همين طور طواف مى كردند.

اين در زمان امام باقر عليه السلام بود كه امام مى فرمايد: اين حجى كه با امامت پيوند ندارد، حج جاهليت است و بعد حضرت


1- كافى، ج 1، ص 200، ح 1.

ص: 13

مى فرمايد:

إنّما أمروا ان يطوفوا بها ثم ينفروا الينا فيعلمونا ولايتنا مودتهم و يعرضوا علينا نصرتهم؛

(1) اصلًا آمدن اين حج، براى اين است كه بيايند اين جا و طواف كنند و بعد بيايند مودت خودشان را به ما عرضه كنند و براى اين است كه يارى خودشان را به ما و براى برپايى حكومت اسلامى، اعلام بكنند.

امام عليه السلام در روايت ديگرى مى فرمايد:

تمام الحج لقاء الإمام؛

(2) آن حجى كامل است كه همراه با ديدار امام باشد و با امامت، پيوند بخورد.

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:

اذا حج احدكم فاليختم حجّه بزيارتنا لان ذلك من تمام الحج.

(3)

اينها در واقع، همه به يك نكته اساسى اشاره مى كنند. اين روايات به روشنى نشان مى دهند كه ولايت اهل بيت عليهم السلام، روح حج و حقيقت حج است و حج بدون پيوند با رهبرى امام عادل و برائت از سران شرك حاكم در جامعه، حج واقعى نيست.

رابطه زيارت ائمه عليهم السلام با حج

با در نظر گرفتن نكاتى كه عرض كردم، اين راز گشوده مى شود كه آن همه فضيلتى كه براى زيارت امام حسين عليه السلام و ساير اهل بيت عليهم السلام نقل شده، براى اين است كه عبادات و در رأس همه، حج، با روح ائمه عليهم السلام پيوند داده شوند.

وقتى گفته مى شود كه زيارت امام رضا عليه السلام، با يك ميليون حج مستحبى برابر است، يعنى تا ولايت اهل بيت نباشد، حج كه جامع ترين عبادات است، مفهوم و معنا ندارد و در واقع، همه اين عبادات مى خواهند مسلمانان را براى حكومت جهانى اسلام، به رهبرى مهدى آل محمد صلى الله و عليه و آله آماده كنند. پس مهم ترين پيام سياسى تأكيد بر زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام، زمينه سازى براى حكومت اهل بيت عليهم السلام است و اين پيام، از زيارت همه حرم هاى مربوط به اهل بيت عليهم السلام، قابل استنباط و استشمام است و به اين دليل، زيارت هر امامى كه اين محتوا را بيشتر برساند، فضيلت بيشترى دارد. آن زيارتى كه مردم را براى تشكيل حكومت جهانى اهل بيت عليهم السلام بيشتر آماده كند و براى زمينه سازى حكومت جهانى اسلام، مناسب تر باشد، آن زيارت، ارزشش بيشتر است.

از اين رو، در روايات، تأكيد بيشترى روى زيارت سيدالشهدا عليه السلام شده است و به همين دليل است كه اين زيارت، تأثير بيشترى دارد؛ البته در بعضى از اعصار و در بعضى شرايط سياسى- اجتماعى، ممكن است اين پيام در زيارت يكى ديگر از امامان، نمود بيشترى داشته باشد؛ همان طور كه در زيارت امام رضا عليه السلام بيان شد؛ اما به طور مطلق، در طول


1- همان، ص 392، ح 1.
2- همان، ج 4، ص 549، ح 2.
3- صدوق، علل الشرايع، ج 2، ص 169، ح 1.

ص: 14

تاريخ، تا ظهور حضرت مهدى عليه السلام، پيامى كه زيارت سيدالشهدا عليه السلام براى تشكيل حكومت اسلامى به رهبرى اهل بيت عليهم السلام دارد، از همه امامان، قوى تر است و به همين جهت، تأكيد بيشترى روى زيارت سيدالشهدا شده است.

سوتيتر:

در بخش قابل توجهى از اين روايات آمده است كه ثواب زيارت امام حسين عليه السلام، معادل حج و عمره مستحبى است. در برخى از اين روايات ديگر آمده كه ثواب زيارت سيدالشهدا عليه السلام، مخصوص كسى است كه موفق نشده در آن سال به حج مشرف شود؛ ولى روايات بسيار زيادى كه سندشان هم معتبر است، زيارت سيدالشهدا را به طور مطلق و كلى، بالاتر از حج و عمره، بلكه معادل هزار حج و عمره، دانسته است

بدون ترديد، موضوع سنجش در اين روايات، سنجش حج واجب و زيارت مستحب نيست و منظور اين نيست كسى

ص: 15

كه حج برايش واجب و مستطيع است، حجش را ترك كند و به جاى آن، به زيارت قبور يكى از اهل بيت عليهم السلام برود؛ بلكه مقايسه ميان زيارت مستحب و حج مستحب است و به اين مطلب- همان طور كه اشاره كردم- در بعضى از روايات، تصريح شده كه بعد از حجةالاسلام و بعد از حج تمتّع، ثواب زيارت قبور اهل بيت عليهم السلام، ثوابش بيشتر از حج مستحب است.

در روايات، تأكيد بيشترى روى زيارت سيدالشهدا عليه السلام شده است و به همين دليل است كه اين زيارت، تأثير بيشترى دارد؛ البته در بعضى از اعصار و در بعضى شرايط سياسى- اجتماعى، ممكن است اين پيام در زيارت يكى ديگر از امامان، نمود بيشترى داشته باشد

ص: 16

زيارت در سيره معصومين عليهم السلام

محمود شريفى

اعتقاد به معاد يكى از مهم ترين اركان اعتقادى و اصول دين به شمار مى رود و قرآن هم روى آن بسيار تأكيد كرده و آيات فراوانى را به آن اختصاص داده است. توجه به روز قيامت و يادآورى آن، براى تربيت انسان و حفظ انسان از افتادن در مسيرهاى انحرافى، نقش بسيار مهمى دارد.

از اين رو، رفتن به زيارت قبور، به ويژه قبور انسان هاى وارسته، از جايگاه خاصى برخوردار است كه ملت هاى مختلف جهان و به ويژه خداپرستان عالم، آن را كارى پسنديده دانسته، به آن عمل مى كنند.

اسلام نيز كه كامل ترين اديان است، آن را تجويز و تأييد كرده است. پيامبر گرامى اسلام صلى الله و عليه و آله و جانشينان او در سخنان خود، مردم را به رفتن به زيارت قبور اولياى الهى و مؤمنين فرا خوانده اند و احاديث فراوانى درباره تشويق و ترغيب به زيارت قبور، به ويژه قبور ائمه عليهم السلام، در حد تواتر به ما رسيده كه در كتاب هاى حديثى ثبت شده اند.

پيشوايان دين علاوه بر گفتار فراوانى كه در اين زمينه دارند، در عمل نيز خود پيشتاز بوده و پيروان خود را به اين سيره حسنه و بزرگداشت ياد و خاطره گذشتگان و بهره گيرى از روح بلند و ملكوتى آنان و خودسازى، راهنمايى كرده اند كه در اين جا به مواردى از آنها الگوها اشاره مى كنيم:

سيره زيارتى پيامبر صلى الله و عليه و آله در كتاب هاى اهل سنت

الف. زيارت بقيع

1. ابن ماجد در سنن خود اين چنين آورده است:

عن عائشة قالت: فقد ته-/ تعنى النبىّ

صلى الله و عليه و آله

- فاذا هو بالبقيع فقال: السلام عليكم دار قوم مؤمنين، انتم لنا فرط و انا بكم لاحقون، اللهم لا تحرمنا اجرهم و لا تفتنا بعدهم؛

عايشه مى گويد: پيامبر صلى الله و عليه و آله را گم كرده بودم- و به دنبالش مى گشتم- آن گاه او را در بقيع يافتم كه مى فرمود: سلام بر شما باد اى كسانى كه در خانه گروه مؤمنان هستيد! شما پيش فرستادگان ما هستيد و ما هم به زودى به شما ملحق خواهيم شد،- سپس چنين دعا كرد- خدايا از پاداش آنان ما را محروم مگردان و ما را پس از آنان، مورد آزمايش قرار مده.

2. ابن شبّه نيز از همسر پيامبر صلى الله و عليه و آله چنين نقل كرده است:

ص: 17

عن عائشة قالت: خرج رسول الله

صلى الله و عليه و آله

من عندى، فظنت انّه خرج إلى بعض نسائه، فتتبعه حتى جاء البقيع فسلّم و دعا ثمّ انصرف، فسألته: أين كنت؟ فقال: انّى امرت أن اتى اهل البقيع فأدعو لهم و اصلى عليهم؛ (1)

رسول خدا از پيش من بيرون رفت؛ من خيال كردم پيش يكى از همسران خود رفت. از او سؤال كردم: كجا بودى؟ فرمود: من مأمور شدم به بقيع بروم و براى آنان دعا كنم و بر آنان درود فرستم.

3. همچنين ابن شبّه از ابى رافع- آزاد شده پيامبر صلى الله و عليه و آله- اين طور نقل مى كند:

عن ابى رافع- مولى رسول الله

صلى الله و عليه و آله

- أنّ رسول الله

صلى الله و عليه و آله

أتى البقيع فوقف فدعا و استغفر؛ (2)

رسول خدا صلى الله و عليه و آله به بقيع آمد و ايستاد؛ سپس دعا و استغفار كرد.

4. بيهقى در كتاب معروف خود از عايشه چنين نقل كرده است:

كان رسول الله

صلى الله و عليه و آله

كلما كان ليلتها من رسول الله

صلى الله و عليه و آله

يخرج من آخر الليل الى البقيع فيقول: السلام عليكم، دار قوم مؤمنين ايّانا و ايّاكم ما توعدون، فانّا ان شاء الله بكم لاحقون، اللهم اغفر لاهل البقيع الغرقد. (3)

ب. زيارت قبر مادر

1. حاكم نيشابورى چنين نقل كرده است:

زار النبى

صلى الله و عليه و آله

قبر امّه فى الف مقنّع فلم ير باكياً اكثر من يومئذٍ؛. (4)

رسول خدا صلى الله و عليه و آله با هزار نفر سوار مسلح- در بازگشت از جنگ- به زيارت قبر مادرش رفت- و بسيار گريست- به طورى كه هيچ گاه بيشتر از اين وقت، گريان نبود.

2. محمد بن سعد گويد:

مرّ رسول الله

صلى الله و عليه و آله

فى عمرة الحديبية بالابواء قال: إنّ الله قد أذن لمحمد فى زيارة قبر أمّه فأتاه رسول الله

صلى الله و عليه و آله

فاصلحه و بكى عنده، و بكى المسلمون لبكاء رسول الله

صلى الله و عليه و آله

فقيل له؟ فقال: ادركتنى رحمتها فبكيت؛ (5)

پيامبر خدا صلى الله و عليه و آله در عمره حديبيّه- سال ششم هجرى- به ابواء (6) كه رسيد، فرمود: خداوند به محمد اجازه داد كه به زيارت مادرش برو؛ پس پيامبر خدا به آن جا آمد و قبر مادرش را بازسازى كرد و كنار قبر مادرش گريست و مسلمانان نيز به


1- ابن شبّه، تاريخ المدينة المنورة، ج 1، ص 90؛ احمد حنبل، مسند، ج 6، ص 76.
2- ابن شبه، تاريخ المدينة المنورة، ج 1، ص 94.
3- سنن الكبرى، ج 8، ص 51؛ موسوعة سنن الرسول الاعظم صلى الله و عليه و آله، ص 591، ح 1799.
4- المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 531، ج 1389؛ متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 442، ح 35514.
5- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 78؛ تاريخ بغداد، ج 7، ص 298، شماره 3791 با تلخيص.
6- ابواء، روستايى ميان مكه و مدينه است كه در 27 كيلومترى جحفه واقع شده است.

ص: 18

خاطر گريه آن بزرگوار، گريستند و بعد آنان به او گفتند: چه شده است؟ فرمود: دلم به ياد مهر و محبت او افتاد و گريه كردم.

3. مسلم در صحيح خودش و ابن ماجه (1) با اسناد خودشان از ابى هريره روايت كرده اند كه او گفت:

زار النبى

صلى الله و عليه و آله

قبر امه فبكى و ابكى من حوله فقال

صلى الله و عليه و آله

: استاذنت ربى فى أن أستغفر لها فم يأذن لى و استأذنته فى أن ازور قبرها فأذن لى، فزروا القبور فأنها تذكر كم الموت قال النودى فى شرح صحيح مسلم: هو حديث صحيح بلاشك؛

پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله قبر مادرش را زيارت كرد؛ پس آن جا گريست و كسانى را هم كه اطراف او بودند، گرياند؛ سپس فرمود: من از خدا خواستم كه اجازه دهد براى او استغفار كنم؛ ولى به من اجازه نداد؛ ولى از خدا اجازه خواستم كه قبر مطهر او را زيارت كنم؛ پس اجازه داد. بنابراين، شما هم قبرها را زيارت كنيد؛ زيرا زيارت قبور، مرگ را يادآورى مى كند.

نووى در شرح صحيح مسلم گفته است: اين حديث، بدون شك صحيح است.

علت اين كه آنان مسئله اجازه گرفتن پيامبر را در مورد قبر مادرش مطرح كرده اند، اين است كه مادر پيامبر صلى الله و عليه و آله، مشرك بوده است؛ ولى مسلم و ثابت است كه مادر پيامبر صلى الله و عليه و آله، همانند پدران و اجداد پيامبر، مؤمن و موحد بوده است و اين توجيه و تفسير، مخالف با اصول و عقايد اسلامى است و آنان با اين تفسير و تحليل مى خواهند مشرك بودن پدران و اجداد خلفا را بدون اشكال جلوه دهند؛ زيرا شيعه معتقد است كه امام جامعه، علاوه بر اين كه خود بايد موحد باشد، پدر و اجداد وى هم بايد موحد باشند.

ج. زيارت عثمان بن مظعون

مؤلف كتاب شذرات الذهب مى گويد: «ابن عماد حنيلى در ضمن بيان حوادث سال دوم هجرت چنين آورده است:

و فيما توفّى عثمان بن مظعون القرشى الجمحى و هو اول من المهاجرين بالمدينة بعد رجوعه من بدر، و قبلّه النبى

صلى الله و عليه و آله

و هو ميّت، و كان يزوره؛ (2)

در سال دوم هجرى، عثمان بن مظعون وفات كرد و او نخستين مهاجر به مدينه بود كه پس از بازگشت از جنگ بدر، از دنيا رفت و پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله او را كه مرده بود، بوسيد و مرتب او را زيارت مى كرد.

ابن ابى الحديد به نقل از واقدى چنين آورده است:

مرّ رسول الله

صلى الله و عليه و آله

على قبر مصعب بن عمر، فوقف عليه و دعا و قرأ: (من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدو الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا


1- ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 501، ح 1572؛ المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 531،، ح 1390؛ نافذة على زيارة القبور، ص 74.
2- شذرات الذهب، ج 1، ص 9؛ موسوعة الزيارات المعصومين عليه السلام، مقدمه، ص 96.

ص: 19

تبديلًا) ثم قال: ان هولاء شهداء عند الله يوم القيامة، فائتوهم فزروهم و سلّموا عليهم، و الذى نفسى بيده لا يسلّم عليهم احد الى يوم القيامة الّا ردّوا عليه؛ (1)

وقتى رسول خدا صلى الله و عليه و آله در حال عبور به قبر مصعب بن عمير رسيد، ايستاد و دعا كرد؛ سپس آيه «

مِنَ المؤمِنينَ الرِّجال ...

» را خواند و سپس فرمود: «اينها روز قيامت پيش خدا جزء شهدا هستند؛ پس كنار اين شهدا بياييد و آنان را زيارت كنيد و بر آنان سلام كنيد؛ سپس اضافه كرد: قسم به كسى كه جانم در دست اوست، هر كسى تا روز قيامت بر آنان سلام كند، آنان جواب سلام او را مى دهند.

د. زيارت شهداى احد

1. عباد بن ابى صالح مى گويد:

ان رسول الله

صلى الله و عليه و آله

كان يأتى قبور الشهدا بأحد على رأس كل حول فيقول: السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار.

(2)

قال و جاءها ابوبكر ثم عمر ثم عثمان.

(3)

رسول خدا صلى الله و عليه و آله هر سال به زيارت قبور شهداى احد مى آمد و چنين مى فرمود: «سلام و درود بر شما به واسطه صبر و تحمّلى كه از خود نشان داديد! سراى آخرت چه سراى نيكويى است؛ سپس افزود: ابوبكر و عمر و عثمان نيز براى زيارت قبور شهدا مى آمدند.

2. عبد الاعلى بن عبدالله بن الى مروه از پدرش چنين نقل مى كند:

انّ النبى

صلى الله و عليه و آله

زار قبور الشهداء باحُد فقال: اللهم انّ عبدك و نبيّك يشهد انّ هؤلاء شهداء، و انّه من زارهم و سلم عليهم الى يوم القيامة ردّوا عليه

»؛ (4)

پيامبر عظيم الشأن، قبور شهداى احد را زيارت مى كرد و در زيارتش خطاب به آنان چنين مى فرمود: خدايا! بنده ات و پيامبرت، شهادت مى دهد كه اينها شهيدند و هر كس آنان را تا روز قيامت زيارت كند، آنان جواب سلام او را مى دهند.

3. ابى داوود از طلحة بن عبيدالله چنين آورده است:

خرجنا مع الرسول

صلى الله و عليه و آله

يريد قبور الشهداء حتى اذ اشرفنا على حرّة و اقم فلمّا تولّينا منها و اذا قبور بمنحنيّة قال قلنا: يا رسول الله اقبور اخواننا هذه؟ قال: اصحابنا فلمّا جئنا قبور الشهداء قال: هذه قبور اخواننا؛

(5)

ما همراه رسول خدا صلى الله و عليه و آله كه عازم زيارت قبور شهدا بود، از شهر بيرون رفتيم؛ تا اين كه مشرف به حره واقم (6) شديم. هنگامى نزديك آن جا رسيديم، آن


1- شرح نهج البلاغة، ج 15، ص 40؛ وفاء الوفاء، ج 3، ص 931.
2- رعد، آيه 24.
3- ابن شبه، تاريخ المدينة، ج 1، ص 132؛ وفاء الوفاء، ج 3، ص 932.
4- وفاء الوفاء، ج 932؛ كنزل العمال، ج 10، ص 382، ح 29897 با تلخيص.
5- ابى داوود، سنن، ج 2، ص 218، شماره 2043؛ سنن الكبرى، ج 8، ص 52، ح 10434.
6- حرّه واقم، يكى از دو حرّه شرقيه است؛ حرّه زمينى است كه داراى سنگ هاى سياه و زمخت است (مجمع البحرين، ج 1، ص 485).

ص: 20

جا قبورى در بلندى واقع شده بودند. در اين هنگام به رسول خدا صلى الله و عليه و آله گفتيم: اى رسول خدا! آيا اينها قبور برادران ماست؟ فرمود: اينها قبور اصحاب ماست. هنگامى كه نزديك قبور شهدا آمديم، فرمود: اينها قبور برادران ماست.

ه. زيارت قبور با پاى پياده

طبرانى با اسناد خود از ابن عمر نقل كرده است كه روش پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله در زيارت چنين بود:

كان رسول الله

صلى الله و عليه و آله

يذهب الى الجبّان ماشياً و يرجع ماشياً

»؛ (1)

رسول خدا صلى الله و عليه و آله براى زيارت قبور، با پاى پياده مى رفت و پياده هم بر مى گشت.

سيره زيارتى پيامبر صلى الله و عليه و آله در كتاب هاى شيعه

1. امام صادق عليه السلام فرمود:

لاتدع اتيان المشاهد كلّها مسجد قبا فإنّه المسجد الذى اسس على التقوى من اوّل يوم و مشربة امّ ابراهيم و مسجد فضيغ و قبور الشهداء و مسجد الاحزاب و هو مسجد الفتح، قال: و بلغنا انّ النبى

صلى الله و عليه و آله

كان اذا اتى قبور الشهداء قال: السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار ...؛

(2)

زيارت همه مشاهد مشرفه را همانند مسجد قبا كه از روز اول بر پايه تقوا بنا نهاده شد و مشربه ام ابراهيم و مسجد فضيغ و قبور شهدا و مسجد احزاب را كه همان مسجد فتح است، رها نكن؛ سپس فرمود: به ما چنين رسيده است كه پيامبر صلى الله و عليه و آله هنگامى كه به زيارت قبور شهدا مى آمد، چنين مى فرمود:

سلام بر شما به خاطر صبر و بردبارى كه ورزيديد و سراى آخرت، چه سراى نيكويى است.

2. امام باقر عليه السلام فرمود:

كان رسول الله

صلى الله و عليه و آله

اذا مرّ بقبور قوم مؤمنين قال: السلام عليكم من ديار قوم مؤمنين، و إنّا ان شاءالله بكم لاحقون

»؛ (3)

رسول خدا صلى الله و عليه و آله هنگامى كه از كنار قبور مؤمنان مى گذشت، چنين مى فرمود: از ديار مؤمنان بر شما سلام باد و اگر خدا بخواهد، ما به شما ملحق خواهيم شد.


1- المعجم الكبير، ج 12، ح 13382؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 59.
2- كلينى، كافى، ج 4، ص 560، ح 1؛ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 17، ح 18؛ عاملى، وسائل الشيعة، ج 10، ص 275، ح 1.
3- ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 332، ح 13؛ صدوق، من لا يحضره الفقيه 1: 179، ح 532؛ موسوعة سنن الرسول الاعظم، ص 590، ح 1796.

ص: 21

3. مرحوم شيخ مفيد مى نويسد:

پيامبر عظيم الشأن در زمان حياتش دستور مى داد كه به زيارت حضرت حمزه سيدالشهدا عليه السلام برويد و خودش نيز به زيارت شهدا مى رفت و حضرت فاطمه سلام الله عليها نيز پس از رحلت پيامبر صلى الله و عليه و آله، مرتب به زيارت قبر حضرت حمزه مى رفت و مسلمانان نيز به زيارت او رفته، ملازم قبر او مى شدند. (1)

4. ديلمى مى گويد:

رسول خدا صلى الله و عليه و آله هنگامى كه به قبرستان وارد مى شد، خطاب به مردگان چنين مى فرمود:

سلام بر شما اى جسمان فانى شده و استخوان هاى پوسيده شده و از دنيا خارج شده.

سپس مى فرمود:

خدايا بر آنان آسايش و راحتى عنايت فرما و سلامى از ما و خودت كه ارحم الراحمين هستى، به آنان برسان. (2)

سيره زيارتى امير المؤمنين عليه السلام

1. ذيال بن حرمله مى گويد:

كان على بن ابيطالب

عليه السلام

يقدو و يروح على قبر رسول الله

صلى الله و عليه و آله

بعد وفاته و يبكى تفجيعا ثم يقول: يا رسول الله ما احسن الصبر الّا عنك و اقبح البكاء الا عليك.

ما غاض دمعى عند نازلة الا جعلتك للبكاء مسبباً

و اذ ذكرتك ميّتاً سفحت منى الجقون ففا فى وانسكبا

ثم يمرغ وجهه فى التراب و يبكى و يندب و يذكر ما حلّ به بعده و يقول بعد ذلك:

ماذا على من شمّ تربته احمد الّا يشمّ مدى الزمان غواليا

صبّت على مصائب لو انَّها صبّت على الايام عون لياليا (3)

على بن ابى طالب عليه السلام پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله، مرتب نزد قبر آن بزرگوار مى رفت و مى گريست و سپس مى فرمود: بردبارى زيباست؛ مگر در مصيبت تو و گريه ناپسند است؛ مگر بر تو و سپس مى فرمود: هرگز اشكم در مشكل و مصيبتى كم نشد؛ مگر آن كه تو را سبب گريه قرار دادم. چون از تو ياد مى كنم، اشك چشمانم سخاوتمندانه سرازير مى شود.

بعد امام عليه السلام صورتش را بر خاك مى گذاشت و گريه و زارى مى كرد و از آن


1- الفصول المختارة، ص 131؛ بحارالانوار، ج 10، ص 444، موسوعة سنن الرسول الاعظم، ص 591، ح 17981.
2- ديلمى، ارشاد القلوب، ص 58.
3- قاضى القضائى، دستور معالم الحكم، ص 198؛ موسوعة زيارات المعصومين، مقدمه، ص 100، ح 1.

ص: 22

چه بعد از پيامبر به او رسيده، ياد مى كرد و مى فرمود: آن كس كه خاك تربت احمد را مى بويد، او را چه زيان اگر در طول روزگار، بوى عطرى را استشمام نكند.

مصيبت هايى بر من فرود آمدند كه اگر بر روزها فرود مى آمدند، به شب تبديل مى شدند».

2.

روايت شده كه امير مؤمنان على عليه السلام هر هفته قبر پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله و حضرت فاطمه سلام الله عليها را زيارت مى كرد و اين اشعار را مى خواند:

الى الله اشكو لا الى الناس اننى أرى الحلق تبقى و الأخلّا تذهب

اخلاى لو غير الحمام أصابكم عتبت و لكن ما على الموت معتب (1)

من به خدا شكايت مى كنم؛ نه به مردم كه من مى بينم زمين باقى است و دوستان مى روند. دوستان من! اگر غير مرگ به سراغ شما مى آمد، او را سرزنش مى كردم؛ ولى بر مرگ ملامتى نيست.

3. قاضى نعمان مى گويد:

عن على

عليه السلام

انّه كان اذا مرّ بالقبور قال: السلام عليكم يا اهل الدار فإنّا بكم لاحقون ثلاث مرّات؛

(2)

على عليه السلام هنگامى كه به قبور مى رسيد، سه بار مى فرمود: سلام بر شما اى اهل خانه! پس ما هم به شما ملحق خواهيم شد.

4. متقى هندى به نقل از حارث مى گويد:

كان على

عليه السلام

اذا أتى القبور قال: السلام عليكم على الديار من المؤمنين و المسلمين؛.

(3)

على عليه السلام وقتى به زيارت قبور مى آمد، مى فرمود: سلام بر شما اى اهل خانه مؤمنان و مسلمانان!

5. ابن صباغ مالكى مى گويد:

و روى جعفر بن محمد

عليه السلام

قال: لما ماتت فاطمة

سلام الله عليها

كان على يزور قبرها فى كل يوم؛

(4)

امام صادق عليه السلام چنين روايت كرده است: زمانى كه حضرت فاطمه سلام الله عليها رحلت كرد، على بن ابى طالب عليه السلام هر روز قبر آن حضرت را زيارت مى كرد.

سيره زيارتى فاطمه زهرا سلام الله عليها


1- احاديث اهل البيت عن طرق اهل السنه، ج 1، ص 551، ح 720؛ موسوعة زيارت المعصومين مقدمه، ص 100، ح 2.
2- دعائم السلام، ج 1، ص 239؛ بحارالانوار، ج 82، ص 169.
3- كنزالعمال، ج 15، ص 761، ح 42997.
4- الفصول المهمه، ص 140؛ اثبات الهداة، ج 5، ص 36، ح 380.

ص: 23

1. ابن صباغ مالكى مى گويد: از على عليه السلام نقل شده كه فرمود:

ان فاطمة بنت رسول الله

عليهما السلام

جاءت الى قبر ابيها بعد موته

صلى الله و عليه و آله

فوقفت عليه و بكت ثم اخذت قبضة من تراب القبر فجعلتها على عينها و وجهها و انشأت تقول:

ماذا علىّ من شمّ تربة احمد

ان لا يشمّ مدى الزمان غواليا

صبّت على مصائب لو انّها

صبّت على الايام عون لياليا

(1)

فاطمه دختر رسول خدا صلى الله و عليه و آله پس از رحلت پدر بزرگوارش، كنار قبرش آمد و گريست؛ سپس مشتى از خاك قبر برداشت و روى صورت و چشم مبارك خود قرار داد [و اشعار فوق را خواند]».

2. از امام صادق

عليه السلام

نقل شده است كه فرمود:

دخلت فاطمة الى المسجد و طافت بقبر ابيها عليه و آله السلام و هى تبكى؛

(2)

فاطمه زهرا سلام الله عليها، وارد مسجد شد و قبر پدر بزرگوارش را در حال گريه زيارت كرد.

3. واقدى گفته است:

و كانت فاطمة بنت رسول الله

صلى الله و عليه و آله

تأتيهم

[يعنى شهداء احد

] بين اليومين و الثلاثة فتبكى عندهم و تدعو»؛

(3) فاطمه دختر رسول خدا عليهما السلام، دو يا سه روز در ميان، كنار قبر شهداى احد مى آمد و مى گريست و دعا مى كرد.

4. از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

كانت فاطمة

سلام الله عليها

نزور قبر حمزة و تقوم عليه و كانت فى كلّ سنة

(4)

تأتى قبور شهداء مع نسوة معما فيدعون و يستغفرن؛

(5)

فاطمه كه درود خدا بر او باد، قبر حضرت حمزه را زيارت مى كرد و كنار آن مى ايستاد و هر ساله يا شنبه ها) با جمعى از زنان، كنار قبور شهدا مى آمدند و دعا و اسغفار مى كردند.

5. از امام حسين عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

انَّ فاطمة بنت النبى

عليهما السلام

كانت تزور قبر عمّها حمزة كل جمعه فتصلّى و تبكى عنده

»؛ (6)


1- الفصول المهمة، ص 140، موسوعة شهادة المعصومين عليهم السلام مقدمه، ص 126، ح 179؛ موسوعة زيارت المعصومين، ص 99، ح 1.
2- تفسير القمى، ج 2، ص 157؛ ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 366، ح 1؛ موسوعة زيارة المعصومين عليهم السلام، ص 99، ح 1.
3- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 40؛ ابن اثير، البداية و النهاية، ج 4، ص 51؛ موسوعة زيارة المعصومين عليهم السلام، مقدمه، ص 99.
4- در مستدرك الوسائل به جاى كلمه سنة، السبت آمده است؛ يعنى حضرت فاطمه 3 هر روز شنبه همراه زنان به زيارت شهدا مى آمد.
5- دعائم الاسلام، ج 1، ص 239؛ بحارالانوار، ج 82، ص 169، ح 3؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 365، ح 1؛ موسوعة زيارات المعصومين عليهم السلام،
6- مستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 533، ح 1396؛ وفاء الوفاء، ج 3، ص 932، (به نقل از امام على عليه السلام)؛ موسوعة زيارات المعصومين عليهم السلام، مقدمه، ص 100.

ص: 24

فاطمه دختر گرامى پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله قبر عمويش حمزه را هر جمعه- يا هر هفته- زيارت مى كرد و كنار قبرش نماز مى خواند و گريه مى كرد.

از اين روايت و بعضى از احاديث گذشته استفاده مى شود كه دعا، استغفار و نماز خواندن و گريه كردن كنار قبور، جايز است.

6. سمهودى از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود:

انّ فاطمة بنت رسول الله

صلى الله و عليه و آله

كانت تزور قبر حمزة رضى الله تعالى عنه، ترمّه و تصلحه و قد تعلمته بحجر

؛. (1)

حضرت فاطمه سلام الله عليها دختر رسول خدا صلى الله و عليه و آله قبر حضرت حمزه را زيارت مى كرد و آن را مرمت و بازسازى مى كرد و گاهى با سنگ علامت گذارى مى كرد.

7. مرحوم كلينى از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود:

عاشت فاطمة

سلام الله عليها

بعد رسول الله

صلى الله و عليه و آله

خمسة و سبعين يوماً لم تُرَ كاشرة و لا ضاحكة تأتى قبور الشهداء فى كل جمعة مرتّين الاثنين و الخميس فتقول: ها هنا كان رسول الله

صلى الله و عليه و آله

وها هنا كان المشركون

». و فى رواية اخرى:

[عن

] ابان، عمّن اخبره، عن ابى عبدالله

عليه السلام

انّها كان تصلى هناك و تدعو حتّى ماتت؛

(2)

حضرت فاطمه سلام الله عليها بعد از رحلت پيامبر صلى الله و عليه و آله هفتاد و پنج روز زندگى كرد و هيچ وقت در اين دوران، شاد و خندان ديده نشد؛ هر هفته دو بار، يعنى روزهاى دوشنبه و پنجشنبه، كنار قبر شهدا مى آمد [و پس از زيارت] مى فرمود: اين جا، رسول خدا صلى الله و عليه و آله بود و اين جا، مشركين بودند.

در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه حضرت فاطمه سلام الله عليها تا زنده بود، آن جا نماز مى خواند و دعا مى كرد.

8. شيخ طوسى از امام صادق عليه السلام چنين نقل كرده است:

انَّ فاطمة

سلام الله عليها

كانت تأتى قبور الشهداء فى كل غداة سبت فتأتى قبر حمزة و تترحّم عليه و تستغفر له؛

حضرت فاطمه سلام الله عليها هر صبح روز شنبه، سر قبر حضرت حمزه مى آمد و براى او رحمت مى فرستاد و استغفار مى كرد.


1- وفاء الوفاء، ج 3، ص 932.
2- كافى، ج 4، ص 561، ح 4؛ بحارالانوار، ج 100، ص 216، ح 12؛ عوالم العلوم، ج 6، ص 231، ح 11.

ص: 25

سيره زيارتى امام حسن مجتبى عليه السلام

نه تنها ائمه معصوم عليهم السلام در زمان حيات خود قبر پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله، شهدا و صالحان را زيارت مى كردند، بلكه آن طور كه از احاديث برمى آيد، حتى وصيت و سفارش مى كردند كه پس از شهادتشان نيز- همان طور كه امروز هم بين مسلمانان موسوم است- جنازه آنان را براى تجديد عهد با اولياى الهى، كنار قبور آنان ببرند؛ تا با آنان تجديد عهد شود.

1. مرحوم كلينى از امام باقر عليه السلام چنين آورده است:

عن محمد بن مسلم قال سمعت ابا جعفر

عليه السلام

يقول: لما احتضر الحسن بن على

عليهما السلام

قال للحسين: يا اخى انّى اوصيك بوصيته فاحفظها، فاذا انامت فهيّئن، ثم وجّهنى الى رسول الله

صلى الله و عليه و آله

لاحدث به عهداً، ثم اصرفنى الى امى فاطمه

سلام الله عليها

ثم ردّنى فادفنى بالبقيع ...

(1)

محمد بن مسلم مى گويد از امام باقر

عليه السلام

شنيدم كه مى فرمود:

هنگامى كه امام حسن عليه السلام در حال احتضار به سر مى برد، به امام حسين عليه السلام فرمود: اى برادرم! وصيتى به تو مى كنم؛ پس آن را محافظت كن و عمل كن؛ زمانى كه من از دنيا رفتم، مرا مهيا كن كارهاى غسل و حنوط و غاز را انجام بده) سپس مرا به سوى قبر رسول خدا صلى الله و عليه و آله ببر؛ تا با او تجديد عهد كنم و پس از آن مرا به سوى قبر مادرم فاطمه سلام الله عليها برده، سپس برگردان و در بقيع دفن كن».

2. شيخ مفيد از زيد مخارقى چنين نقل كرده است:

لما حضرت الحسن

عليه السلام

الوقاة استدعى الحسين

عليه السلام

و قال يا اخى، انّى مفارقك و لاحق بربّى ... فاذا قضيت فغمّضنى و غسلنى و كفّنى و احملنى على سريرى الى قبر جدّى رسول الله

صلى الله و عليه و آله

لأجدّد به عهداً ثمّ ردّنى الى قبر جدّتى فاطمة بن اسد

سلام الله عليها

فادفنى هناك ...؛

(2) آن گاه كه امام حسن عليه السلام در آستانه شهادت بود، امام حسين عليه السلام را پيش خود خواند و گفت: برادرم! تو را ترك مى كنم و به پروردگارم مى پيوندم ... منتظر باش؛ پس وقتى كه از دنيا رفتم، چشم هايم را ببند؛ غسلم ده؛ كفنم كن و جسدم را بر روى تختى گذاشته، به سوى قبر جدم رسول خدا صلى الله و عليه و آله ببر؛ تا با او عهدى تازه كنم؛ سپس مرا به سوى قبر مادربزرگم، فاطمه بنت اسد سلام الله عليها برگردان و آن جا دفنم كن ...».


1- كافى، ج 1، ص 302، ح 3؛ موسوعة شهادة المعصومين عليهم السلام ج 1، ص 420، ح 698.
2- مفيد، الارشاد، ص 192؛ بحارالانوار، ج 44، ص 155، ح 25.

ص: 26

به طور قطع، كسى كه چنين وصيت هايى را به خاندانش مى كند، در زمان حيات خود هم به زيارت قبر پيامبر گرامى اسلام صلى الله و عليه و آله و شهدا- كه به تعبير قرآن مثل پيامبر زنده اند و نزد خدا روزى مى خورند- مى رفته است؛ امّا با توجه به مظلوميت و محدوديتى كه امام مجتبى عليه السلام در زمان خود دچارش شد. تاريخ حوادث و وقايع زندگى او را به طور دقيق براى ما نقل نشده است و طبيعى است كه اين قسمت از زندگى او هم براى ما نقل نشده باشد.

سيره زيارتى امام حسين عليه السلام

1. حميرى از امام صادق عليه السلام و او از پدرش امام باقر عليه السلام چنين آورده است:

انَّ الحسين بن على كان يزور قبر الحسن

عليه السلام

كل عشيّة جمعة

»؛ (1)

امام حسين عليه السلام شام هر شب جمعه، قبر امام حسن عليه السلام را زيارت مى كرد.

2. مرحوم شيخ صدوق و مرحوم مجلسى مى گويند:

زمانى كه امام حسين عليه السلام خواست از سرزمين حجاز مدينه) به عراق برود، به زيارت قبر پيامبر صلى الله و عليه و آله رفت و وداع كرد. (2)

3. در جريان كربلا از امام حسين عليه السلام چنين نقل شده است:

روى انّه اشترى النواحى الّتى فيها قبره من اهل نينوى و الغاضريّة بستين الف درهم و تصدّق بها عليهم و شرط عليهم ان يرشدوا الى قبره و يضيفوا من زاره ثلاثة ايام»؛

(3)

روايت شده كه امام حسين عليه السلام، زمين را كه قبر او در آن واقع شده است، از مردم نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم، خريدارى كرد و آن را به ايشان صدقه داد و شرط كرد تا [مردم را] به قبرش، راهنمايى كنند و تا سه روز از زائرانش پذيرايى كنند.

از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه در آن زمان، زيارت قبور و به ويژه قبور معصومين عليهم السلام، بين مردم موسوم بوده كه امام حسين عليه السلام علاوه بر اين كه خود به زيارت قبر جدش و پدرش و برادرش و ديگران مى رفته، به مردم نينوا و غاضريه كربلا) در زمان حيات خودش نيز سفارش مى كند كه مردمى را كه به زيارت قبر مبارك او خواهند آمد، راهنمايى كنند و از آنان پذيرايى كنند و زمين هاى محل قبر و اطراف آن را كه طبق روايت منقول از امام صادق عليه السلام، حدود هشت كيلومتر در هشت كيلومتر بوده است، (4) خريدارى و وقف مى كند؛ تا زائرين قبرش با خيال آسوده به زيارتش بيايند و در آسايش باشند.

سيره زيارتى امام سجاد عليه السلام

1. صاحب كتاب فرحة الغرى درباره قبر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام چنين آورده است:


1- قرب الاسناد، ص 139، ح 492؛ بحارالانوار، ج 44، ص 150، ح 21؛ موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص 651، ح 674.
2- صدوق، امالى، ص 130، مجلس 30 ضمن حديث 1؛ بحارالانوار، ج 44، ص 312، ج 1.
3- مجمع البحرين، ج 4، ص 28؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ص 425، ح 339.
4- معالى السبطين، ج 1، ص 284؛ فرهنگ جامعه سخنان امام حسين عليه السلام، پاورقى صفحه 425.

ص: 27

قال الامام على بن الحسين

عليه السلام

فى حديث لابى حمزة: هل لك ان تزور معى قبر جدّى على بن ابى طالب

عليه السلام

قلت: اجل، فسرتُ فى ظلّ ناقته يحدّثنى حتى اتينا الغريّين- و هى بقعة بيضاء تلمع نوراً- فنزل عن ناقته و مرّغ خدّيه عليها و قال: يا ابا حمزة هذا قبر جدّى على بن ابى طالب

عليه السلام

، ثم زاره بزيارة اوّلها: السّلام على اسم اللّه الرّضى و نور وَجههِ المُضى ءِ، ثمّ ودّعه و مضى الى المدينة

»؛ (1)

امام زين العابدين عليه السلام طبق روايتى به ابى حمزه فرمود: «آيا با من به زيارت قبر جدّم على بن ابى طالب عليه السلام مى آيى؟ گفتم: بله، مى آيم؛ من هم همراه او در سايه شتر او حركت مى كردم و او با من گفت وگو مى كرد؛ تا اين كه به نجف، محل دفن على عليه السلام رسيديم- كه قطعه اى نورانى و سفيد بود و مى درخشيد- پس امام از شترش پايين آمد و صورتش را روى آن گذاشت و فرمود: اى اباحمزه! اين قبر جدّم على بن ابى طالب عليه السلام است؛ سپس به زيارتى را خواند كه اول آن چنين بود: سلام بر اسم خدايى كه خشنود است و بر نور صورتش كه روشنى بخش است ... سپس وداع كرد و به مدينه آمد.

2. مرحوم كلينى از امام باقر عليه السلام نقل كرده فرمود:

كان ابى على بن الحسين

عليه السلام

يقف على قبر النبى

صلى الله و عليه و آله

فيسلّم عليه و يشهد له بالبلاغ و يدعو بما حضرة ثم يسند ظهره الى المروة الخضراء الدقيقة العرض ممّا يلى القبر و يلتزق بالقبر و يسند ظهره الى القبر و يستقبل القبلة فيقول: ...؛

(2)

پدرم حضرت على بن ابى طالب عليه السلام مى آمد كنار قبر پيامبر صلى الله و عليه و آله مى ايستاد و بر او سلام مى كرد و شهادت به ابلاغ رسالت آن بزرگوار مى داد و به آن چه در نظرش بود، دعا مى كرد؛ سپس پشت خود را به سنگ سبز كم عرض كنار قبر مطهر تكيه مى داد و به قبر مى چسبيد و كمر خود را به قبر تكيه مى داد و رو به قبله كرده، دعا مى كرد.

3. صاحب كتاب شفاء العزام بنقل از امام صادق عليه السلام آورده است:

عن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب، عن ابيه، عن جدّه

عليهم السلام

انّه كان اذا جاء يسلّم على النبى

صلى الله و عليه و آله

وقف عند الاسطوانة التى ممّا يلى الروضة فسلّم ...؛

(3)

امام باقر عليه السلام از اجداد بزرگوارش نقل كرده است كه امام


1- فرحة العزى، ص 47؛ بحارالانوار، ج 100، ص 245، ح 31.
2- كافى، ج 4، ص 551، ح 2؛ بحارالانوار، ج 100، ص 153، ح 20.
3- شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، ج 2، ص 462.

ص: 28

زين العابدين عليه السلام هنگامى كه براى سلام دادن به پيامبر صلى الله و عليه و آله مى آمد، نزديك ستونى كه پهلوى روضه بود، مى ايستاد؛ سپس سلام مى كرد.

4. سيد بن طاووس چنين آمده است:

قال محمد بن على

عليه السلام

فخرج

[على بن الحسين

عليهما السلام]

سلام الله عليه متوجها الى العراق لزيارة اميرالمؤمنين

عليه السلام

و انا معه و ليس معتا ذو روح الا التاقيتين، فلما انتهى الى النجف من بلاد الكوفه و صار الى مكانه منه، فبكا حتى اخضلّت لحيته بدموعه ثم قال:

السلام عليك يا اميرالمؤمنين و رحمة الله و بركاته ... ثم وضع خدّه على القبر و قال: اللهم انَّ قلوب المخبتين اليك و الهةٌ ...؛

(1)

امام باقر عليه السلام فرمود: امام على بن الحسين عليهما السلام براى زيارت قبر اميرالمؤمنين عليه السلام، به سوى عراق حركت كرد و من هم با آن بزرگوار بودم و فرد ديگرى با ما نبود. زمانى كه او به نجف و محل قبر رسيد، گريست و محاسن مباركش با اشك هايش تر شد و سپس فرمود: سلام بر تو اى امير مؤمنان و رحمت و بركات خدا بر تو باد ... سپس صورتش را روى قبر گذاشت و دعاى فوق را خواند.

سيره زيارتى امام باقرعليه السلام

ابن عساكر از قيس بن نعمان چنين نقل مى كند:

روزى به سوى يكى از قبرستان هاى مدينه رفتم؛ ناگاه ديدم كودكى در كنار قبرى نشسته و به شدت مى گريد و چهره اش نورافشانى مى كند؛ نزد او رفته، گفتم اى كودك! از غم چه مى نالى و چه ديدى كه تو را به تنهايى و خلوت در خانه مردگان و گريه بر بدن هاى پوسيده وا داشته است؛ در صورتى كه اول نوجوانى و شادابى توست و بايد تو را از گذشت روزگار و ناله هاى اندوهبار باز دارد؟

قيس مى گويد: او سرش را بلند كرد و بعد پايين انداخت و در انديشه پاسخ بود؛ پس سرش را بلند كرد و گفت:

انّ الصبى صبى العقل لاصغر ازرى بذى العقل فينالا و لاكبر

كودكى از آن كسى است كه عقل كودكانه داشته باشد وگرنه انسان هاى عاقل، نه از خردى گزند بينند و نه از بزرگى.

سپس به من گفت: چه مى گويى؟ گويا سرى فارغ از انديشه و دلى سالم از سوز و


1- ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 273؛ فرحة الغرى، ص 40؛ موسوعة زيارات المعصومين عليهم السلام مقدمه، ص 102، ح 10.

ص: 29

گداز دارى! آيا بر اثر آرزوهاى دراز از نزديكى مرگ در امانى؟

آن چيزى كه مرا به تنهايى و خلوت در خوابگاه مردگان وا داشته است، كلام خداوند متعال است كه فرمود:

«فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ»؛

(1) به ناگاه همه به سرعت از قبرها به سوى خدا مى شتابند. گفتم: پدر و مادرم به فدايت باد! تو كيستى؟ من چه سخن زيبايى مى شنوم! فرمود: يكى از بدبختى هاى گرفتاران به دنيا) كمى شناخت آنان نسبت به فرزندان پيامبر است. من محمد بن على بن الحسين بن على هستم و اين هم قبر پدرم مى باشد. راستى كدام انس و الفتى، مأنوس تر از نشستن در نزد پدر مى باشد و چه وحشتى است كه بتواند در اين جا دوام آورد؛ سپس اشعارى را خواند». (2)

سيره زيارتى امام صادق عليه السلام

1. مرحوم علامه مجلسى با اسناد از صفوان جمال چنين نقل مى كند:

لما وافيت مع جعفر الصادق

عليه السلام

يريد ابا جعفر المنصور قال لى: يا صفوان انخ الراحله فهذا قبر جدى امير المؤمنين

عليه السلام

فانختها، ثم نزل فاغتسل و غيّر ثوبه و تحفى ... ثم مشى و مشيت معه و علينا السكينة و الوقار نسبح و نقدّس و نهلّل الى ان بلغنا الذكوات، فوقف

عليه السلام

و نظر يمنة و يسرة و خط بعكازته فقال لى: اطلب فطلبت فاذا اثر القبر ثم ارسل دموعه على خدّه و قال: انّا لِلّه وَ انّا الَيهِ راجِعون و قال: السلام عليك ايها الوصى البرّ التقى ... ثم قام فصلّى عند الرأس ركعات و قال يا صفوان من زار امير المؤمنين

عليه السلام

بهذه الزيارة و صلى بهذه الصلاة رجع الى اهله مغفوراًذنبه مشكوراً سعيه و يكتب له ثواب كل من زاره من الملائكة ...؛

(3)

زمانى كه با امام صادق عليه السلام به كوفه رسيدم، امام قصد داشت پيش ابوجعفر منصور برود. امام عليه السلام فرمود: اى صفوان! كجاوه را پايين بياور؛ اين قبر جدم اميرالمؤمنين عليه السلام است. من كجاوه را پايين آوردم؛ سپس پياده شد و غسل كرد و لباس خود را عوض كرد و پابرهنه شد؛ سپس راه افتاد و من هم با او حركت كردم و با آرامش در حالى كه تسبيح مى گفتيم و مشغول ذكر بوديم، راه مى رفتيم؛ تا اين كه به ذكوات رسيديم. پس امام عليه السلام ايستاد و به چپ و راست نگاه كرد، و با عصايش علامت گذارى كرد و فرمود: جست وجو كن. من هم جست وجو كردم؛ تا اين كه اثر قبر پيدا شد. در اين هنگام، اشك هاى امام روى صورتش جارى شد و


1- يس، آيه 51.
2- تارخ ابن عساكر، شرح حال امام سجاد عليه السلام، ص 146، ح 42؛ موسوعة شهادة المعصومين عليهم السلام، ج 3، ص 61، ح 96.
3- بحارالانوار، ج 100، ص 279، ح 15؛ موسوعة زيارات المعصومين عليهم السلام مقدمه، ص 103، ح 15 (با تلخيص).

ص: 30

فرمود:

«انّا لِلّه وَ انّا الَيهِ راجِعون»

و بعد فرمود: سلام بر تو اى جانشين نيك و پرهيزگار و ... سپس چند ركعت نماز نزد بالا سر خواند و فرمود: اى صفوان! كسى كه امير مؤمنان را به اين نحو زيارت كنيد و اين گونه نماز بخواند، به سوى خاندانش با آمرزش گناهان و سعى مشكور باز مى گردد و ثواب زيارت همه فرشتگانى كه او را زيارت كرده اند، براى او نوشته مى شود.

2. مرحوم كلينى از محمد بن مسعود نقل مى كند كه او گفت:

رأيت أبا عبدالله

عليه السلام

انتهى الى قبر النبى

صلى الله و عليه و آله

فوضع يده عليه و ...؛

(1)

امام صادق عليه السلام را ديدم كه به قبر مطهر پيامبر گرامى اسلام صلى الله و عليه و آله رسيد؛ پس دست خود را روى قبر گذاشت و ....

3. ابن قولويه با اسناد خود از مسلمى چنين نقل كرده است:

كان ابوعبدالله

عليه السلام

يقول اذا دخل الجبّانة: السلام على اهل الجنّة؛

(2)

امام صادق عليه السلام هنگامى كه وارد قبرستان مى شد، چنين مى فرمود: سلام بر اهل بهشت باد.

4. ورام بن ابى فراسى گويد:

كان جعفربن محمد

عليهما السلام

ربما ياتى القبور ليلًا و يقول: يا اهل القبور! مالى اذا دعوتكم لا تجيبون؟ ثم يقول: حيل و الله بينهم و بين الجواب و كأنّى اكون مثلهم ...؛

(3)

امام صادق عليه السلام گاهى شبانه به زيارت قبور مى آمد و مى فرمود: اى اهل قبور! چه شده مرا كه وقتى شما را مى خوانم، جواب نمى دهيد و سپس مى فرمود: به خدا قسم! بين آنان و پاسخ، مانعى پيدا شده است و مثل اين كه من هم همانند آنان خواهم شد.

سيره زيارتى امام هفتم عليه السلام

مرحوم كلينى به نقل از بعضى اصحاب چنين نقل كرده است:

حضرت اباالحسن الاوّل

عليه السلام

و هارون ... بالمدينة قد جاؤوا الى قبر النّبى

صلى الله و عليه و آله

... و تقدّم ابوالحسن

عليه السلام

فقال: السلام عليك يا ابه اسأل الله الذى اصطفاك و اجتباك و هداك و هدى بك ان يصلّى عليك ...؛

(4)

با امام هفتم عليه السلام و هارون در مدينه بودم كه آنان آمدند كنار قبر مطهر پيامبر


1- كافى، ج 4، ص 552، ح 4؛ بحارالانوار، ج 100، ص 150، ح 16.
2- كامل الزيارات، ص 232، ح 18؛ بحارالانوار، ج 100، ص 299، ح 24؛ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 368، ح 2211.
3- تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورّام)، ج 1، ص 284؛ قاضى نورالله شوشترى، احقاق الحق، ج 28، ص 375.
4- كافى، ج 4، ص 553، ح 8 (با تلخيص).

ص: 31

گرامى اسلام صلى الله و عليه و آله و امام كنار قبر مطهر رفت و چنين فرمود: سلام بر تو اى پدر! از خدايى كه ترا انتخاب و برگزيد و راهنمايى كرد و ديگران را هم توسط شما هدايت كرد مى خواهم كه بر تو درود فرستد.

سيره زيارتى امام رضا عليه السلام

1. صفوان بن يحيى مى گويد:

سألت ابالحسن

عليه السلام

ثانى) عن الممرّ فى مؤخّر مسجد رسول الله

صلى الله و عليه و آله

و لا اسلّم على النبى

صلى الله و عليه و آله

فقال: لم يكن ابوالحسن

عليه السلام

يصنع ذلك، قلت: فيدخل المسجد فيسلّم من بعيد لايدنو من القبر؟ فقال: لا، قال: سلّم عليه حين تدخل و حين تخرج و من بعيد؛

(1)

از امام هشتم عليه السلام سؤال كردم از عبور از آخر مسجد پيامبر صلى الله و عليه و آله، در حالى كه سلام بر پيامبر نكنم و بگذرم. امام عليه السلام فرمود: «ابوالحسن، يعنى امام هفتم، چنين عمل نمى كند يعنى بدون سلام بر پيامبر از مسجد عبور نمى كند).

گفتم: پس اگر داخل مسجد بشود و از دور سلام دهد و نزديك قبر نرود چطور؟

امام عليه السلام فرمود: هنگامى كه وارد مى شوى و بيرون مى روى و از دور، سلام كن.

2. مرحوم صدوق از حسن بن على بن فضّال چنين نقل مى كند:

رأيتُ ابا الحسن الرضا

عليه السلام

و هو يريد ان يودّع للخروج الى العمره فأتى القبر عن موضع رأس النبى

صلى الله و عليه و آله

بعد المغرب، فسلّم على النّبى

صلى الله و عليه و آله

و لزق بالقبر، ثمّ انصرف حتى اتا القبر فقام الى جانبه يصلّى، فالزق منكبه الايسر بالقبر قريباً من الاسطوانة التى دون الاسطوانة المخلّقة عند رأس النّبى

صلى الله و عليه و آله

و صلّى ستّ ركعات او ثمان ركعات فى نعليه. قال و كان مقدار ركوعه و سجوده ثلاث تسبيحات او اكثر، فلمّا فرغ سجد سجدة اطال فيها حتى بلَّ عرقه الحصى، قال: و ذكر بعض اصحابه انّه الصق خدّه بارض المسجد؛

(2)

امام هشتم عليه السلام را ديدم كه قصد وداع و بيرون رفتن براى عمره را دارد؛ پس از مغرب از طرف بالا سر آمد؛ كنار قبر مطهر پيامبر صلى الله و عليه و آله و بر پيامبر اكرم سلام كرد و به قبر مطهر چسبيد؛ سپس برگشت و در كنار قبر نماز خواند؛ به اين


1- كافى، ج 4، ص 552، ح 6؛ بحارالانوار، ج 100، ص 156، ح 29.
2- صدوق، عيون الاخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 16، ح 40؛ بحارالانوار، ج 83، ص 314، ح 5.

ص: 32

شكل كه شانه چپ او وصل به قبر بود؛ نزديك ستونى كه پايين تر از ستون مخلّقه قرار دارد و نزديك سر مطهر ايستاد و شش يا هشت ركعت نماز خواند كه ركوع و سجود او به اندازه سه تسبيح يا بيشتر طول كشيد. پس وقتى نماز پايان يافت، سجده اى كرد و به قدرى سجده را طول داد كه عرق او سنگريزه ها را مرطوب كرد و بعضى از اصحاب گفتند كه صورت خود را بر زمين گذاشت.

3. صدوق قدس سره از محول سجستانى چنين نقل كرده است:

لمّا ورد البريد باشخاص الرضا

عليه السلام

الى خراسان كنت انا بالمدينة، فدخل المسجد ليودّع رسول الله

عليه السلام

، فودّعه مراراً، كلّ ذلك يرجع الى القبر و يعلو صوته بالبكاء و النحيب ...؛

(1)

هنگامى كه نامه براى تبعيد كردن امام رضا عليه السلام به خراسان رسيد، من در مدينه بودم. امام رضا عليه السلام وارد مسجد شد تا با رسول خدا صلى الله و عليه و آله وداع كند. او چند بار وداع كرد و در همه وداع ها به طرف قبر بر مى گشت و با صداى بلند گريه مى كرد.

سيره زيارتى امام جواد عليه السلام

1. عبدالله بن رزين كه مجاور مدينةالرسول بود، چنين گفته است:

و كان ابو جعفر

عليه السلام

يجى ء فى كلّ يوم مع الزوال الى المسجد فينزل فى الصحن و يصير الى رسول الله

صلى الله و عليه و آله

و يسلّم عليه و يرجع الى بيت فاطمة

سلام الله عليها

فى خلع نعليه و يقوم فيصلّى ...؛

(2)

امام جواد عليه السلام هر روز برنامه اش اين بود كه ظهر به مسجد مى آمد و در صحن مسجد پياده مى شد و از آن جا مى آمد كنار قبر رسول خدا صلى الله و عليه و آله و بر آن بزرگوار سلام مى كرد و از آن جا با پاى برهنه به طرف خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها مى رفت و آن جا مى ايستاد و نماز مى خواند ....

2. مرحوم كلينى با اسناد خود از يحيى بن اكثم- قاضى سامرّا- اين طور نقل كرده است:

قال: بينا انا ذات يوم دخلت اطوف بقبر رسول الله

صلى الله و عليه و آله

فَرَأَيتَ محمد بن علىّ الرّضا

عليهماالسلام

يطوف به ...؛

(3)

روزى وارد مسجد شدم تا قبر رسول خدا را زيارت كنم كه در اين هنگام ديدم امام جواد عليه السلام، فرزند امام رضا عليه السلام هم مشغول زيارت قبر آن بزرگوار است.


1- همان، ص 218، ح 26.
2- مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 427؛ بحارالانوار، ج 50، ص 95.
3- كافى، ج 1، ص 353، ضمن حديث 9؛ بحارالانوار، ج 100، ص 126، ح 4.

ص: 33

سيره زيارتى امام هادى عليه السلام

ابن قولويه از محمد بن حسن وليد چنين نقل مى كند:

روى عن ابى الحسن عليه السلام انه كان يقول عند قبر اميرالمؤمنين

عليه السلام

: السلام عليك يا ولى الله، اشهد انّك انت اول مظلوم و اول من غصب حقّه ...؛

(1)

از امام هادى عليه السلام نقل شده است كه امام عليه السلام- وقتى براى زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام مى آمد- اين طور سلام مى كرد: سلام بر تو اى ولىّ خدا! شهادت مى دهم كه تو اول مظلوم عالم هستى و نخستين كسى هستى كه حقش غصب گرديد.

سيره زيارتى امام حسن عسكرى و حضرت مهدى عليهماالسلام

از آن جا كه امام حسن عسكرى عليه السلام اكثر عمر مباركش را تحت نظر يا در زندان بوده و خلفاى عباسى به شدت مراقب آن حضرت بودند؛ تا جايى كه حتى امام عليه السلام را طبق نقل مرحوم علامه مجلسى در محله اى به نام عسكر- محل لشكريان و نظاميان- منزل داده بودند؛ تا كاملًا مراقب او باشند، از اين رو، مشهور است كه امام عسكرى عليه السلام حتى به زيارت خانه خدا نيز نتوانست مشرف شود و طبيعى است كه از زيارت هاى وى هم چيزى نقل نشده باشد؛ ولى مى توان گفت قطعاً آن امام نيز مخفيانه يا به طور آشكار به زيارت اجدادش به ويژه رسول خدا صلى الله و عليه و آله رفته است؛ همانطور كه در مورد فرزند بزرگوارش حضرت مهدى عليه السلام با اين كه از نظرها غايب است، نقل شده كه افراد صالح و شايسته، آن بزرگوار را در حرم هاى امامان معصوم عليهم السلام مشاهده كرده اند. (2)

بنابراين، از احاديث نقل شده از كتاب هاى شيعه و سنى به خوبى استفاده شود كه زيارت قبور مؤمنين به ويژه قبور معصومين عليهم السلام، مورد ترغيب و تشويق پيامبر عظيم الشأن صلى الله و عليه و آله و خاندانش بوده است و آنان عملًا هم ديگران را به اين موضوع توجه داده و سعى كرده اند آنان را به اين امر راهنمايى كنند و علاوه بر اين از احاديث استفاده مى شود كه ايستادن، نماز خواندن، دعا كردن و استغفار نمودن براى خود و مردگان، به ويژه اولياى الهى، در كنار قبر آنان، نه تنها جايز، بلكه كار شايسته و پسنديده اى است و بر خلاف عده اى از منحرفان از مكتب اسلام- همانند وهابيان- كه اين اعمال را شرك و زائران را متهم به بت پرستى مى كنند، نماز خواندن، دعا كردن، استغفار نمودن و ايستادن بر سر قبور و زيارت اولياى الهى، كارى شايسته و پسنديده و مورد تأييد و تشويق رهبران دينى بوده است و كتاب هاى حديثى تشيع و تسنن، اين موضوع را اثبات مى كند.


1- كامل الزيارات، ص 41، باب 11، ح 2؛ بحارالانوار، ج 100، ص 265، ح 3.
2- براى اطلاع از اين موضوع، مى توان به كتاب هاى النجم الثاقب و بحارالانوار، ج 51، مراجعه كرد.

ص: 34

ص: 35

ص: 36

پيامبر عظيم الشأن، قبور شهداى احد را زيارت مى كرد و در زيارتش خطاب به آنان چنين مى فرمود: خدايا! بنده ات و پيامبرت، شهادت مى دهد كه اينها شهيدند و هر كس آنان را تا روز قيامت زيارت كند، آنان جواب سلام او را مى دهند

پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله، مرتب نزد قبر آن بزرگوار مى رفت و مى گريست و سپس مى فرمود: بردبارى زيباست؛ مگر در مصيبت تو و گريه ناپسند است؛ مگر بر تو و سپس مى فرمود: هرگز اشكم در مشكل و مصيبتى كم نشد؛ مگر آن كه تو را سبب گريه قرار دادم. چون از تو ياد مى كنم، اشك چشمانم سخاوتمندانه سرازير مى شود

بعد امام عليه السلام صورتش را بر خاك مى گذاشت و گريه و زارى مى كرد و از آن چه بعد از پيامبر به او رسيده، ياد مى كرد

فاطمه دختر رسول خدا صلى الله و عليه و آله پس از رحلت پدر بزرگوارش، كنار قبرش آمد و گريست؛ سپس مشتى از خاك قبر برداشت و روى صورت و چشم مبارك خود قرار داد

روايت شده كه امام حسين عليه السلام، زمين را كه قبر او در آن واقع شده است، از مردم نينوا و غاضريه به شصت هزار درهم، خريدارى كرد و آن را به ايشان صدقه داد و شرط كرد تا [مردم را] به قبرش، راهنمايى كنند و تا سه روز از زائرانش پذيرايى كنند

با امام هفتم عليه السلام و هارون در مدينه بودم كه آنان آمدند كنار قبر مطهر پيامبر گرامى اسلام صلى الله و عليه و آله و امام كنار قبر مطهر رفت و چنين فرمود: سلام بر تو اى پدر! از خدايى كه ترا انتخاب و برگزيد و راهنمايى كرد و ديگران را هم توسط شما هدايت كرد مى خواهم كه بر تو درود فرستد.

امام جواد عليه السلام هر روز برنامه اش اين بود كه ظهر به مسجد مى آمد و در صحن مسجد پياده مى شد و از آن جا مى آمد كنار قبر رسول خدا صلى الله و عليه و آله و بر آن بزرگوار سلام مى كرد و از آن جا با پاى برهنه به طرف خانه حضرت فاطمه سلام الله عليها مى رفت و آن جا مى ايستاد و نماز مى خواند ...

ص: 37

زيارت عتبات در سيره و سخن امام صادق عليه السلام

محمدجواد طبسى

طليعه

مسئله زيارت معصومين عليهم السلام به ويژه امام حسين عليه السلام، يكى از مسلمات فرهنگ شيعه است كه هيچ راهى براى انكار و ردّ آن وجود ندارد؛ زيرا پيامبر صلى الله و عليه و آله و معصومان عليهم السلام در گفتارهاى فراوان خود، بر اين مسئله پافشارى كرده اند.

يكى از امامانى كه بر اين وظيفه تأكيد و سفارش فرموده، امام جعفر صادق عليه السلام است كه با شيوه هاى گوناگون، همگان را به زيارت معصومين عليهم السلام، به ويژه امير مؤمنان و امام حسين عليهما السلام، تشويق كرده است.

وى به يكى از ده ها موضوع زيارت اشاره كرده، مى فرمايد: زيارت ابى عبدالله بر فقير و ثروتمند و زن و مرد، به عنوان فريضه و اداى حق امام حسين عليه السلام، لازم و فرض است.

سپس امام عليه السلام به فاصله دو زيارت پرداخته، مى فرمايد: شخص دارا و متمكن، بايد سالى دو مرتبه و شخص فقير، سه سال يك مرتبه به زيارت برود.

همچنين فرموده كه سزاوار نيست مسلمان بيش از چهارسال، زيارت امام حسين عليه السلام را ترك كند و در برخى گفته هاى آن حضرت آمده كه اگر سه سال بگذرد و شخص به زيارت حضرت امام حسين عليه السلام نرود، عاق رسول خدا صلى الله و عليه و آله شده و حرمت او را از بين برده است؛ مگر اين كه معذور باشد.

وى به شخصى كه از عراق خدمتش رسيده بود، فرمود: شما مردم چقدر جفا مى كنيد؛ زيرا اگر قبر امام حسين عليه السلام نزديك ما بود، آن جا را محل هجرت خودمان قرار مى داديم.

امام عليه السلام هم ديگران را به زيارت اميرمؤمنان و امام حسين عليهما السلام تشويق مى كرد و هم خود مشتاقانه به زيارت اين دو بزرگوار مى رفت.

اميد است كه پيروان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام با مطالعه اين نوشته، بيش از پيش نسبت به زيارت اهل بيت عليهم السلام علاقمند شوند و توفيق زيارت پيدا كنند.

امام صادق عليه السلام و حضور در عراق

پنجمين امامى كه پس از شهادت امير مؤمنان و سومين امامى كه پس از شهادت امام حسين عليه السلام مشتاقانه براى زيارت آباء و اجداد خويش راهى عراق شد، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام است.

امام صادق عليه السلام در سفرهاى اختيارى و يا اجبارى كه به عراق داشته، هرگز از زيارت اين دو امام بزرگ، غفلت نكرده، حتى در سفرهاى اجبارى خود به بغداد، در بين راه، اول به سراغ قبر اجداد خود رفته، سپس نزد منصور عباسى روانه

ص: 38

مى شد.

امام صادق عليه السلام در زمانى به زيارت قبر مولى الموحدين مى رفت كه هنوز قبر اميرمؤمنان عليه السلام مخفى بود و كسى از محل دفن آن حضرت اطلاع دقيقى نداشت؛ زيرا هنوز قبر اميرمؤمنان عليه السلام آشكار نشده بود و پس از رفع موانع، امام عليه السلام به يكى از يارانش دستور داد تا به مرمت و بازسازى قبر امير مؤمنان عليه السلام بپردازد.

امام صادق عليه السلام در سفرهايى كه به عراق داشت، بيشتر اوقات، در حيره كنار شهر كوفه سكونت مى كرد و از همان جا به زيارت قبر امير مؤمنان و يا امام حسين عليه السلام مى رفت.

تشويق به زيارت امير مؤمنان عليه السلام

بر اساس شواهد تاريخى و روايى، امام صادق عليه السلام چه در آن روزهايى كه در مدينه اقامت داشت و چه در روزهايى كه به اجبار در عراق، اقامت داشت، بسيارى از ياران خود را به زيارت قبر امير مؤمنان تشويق مى كرد و در برخى موارد آنان را بر ترك زيارت، توبيخ مى كرد كه به دو نمونه زير اشاره مى كنيم:

1. سرزنش ابووهب بصرى؛

ابووهب بصرى مى گويد: وارد مدينه شده، خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و به او عرض كردم: نزد شما آمدم؛ در حالى كه قبر اميرمؤمنان عليه السلام را زيارت نكرده ام.

امام عليه السلام فرمود:

بسيار كار بدى انجام دادى و اگر از شيعيان ما نبودى، هرگز به سوى تو نظر نمى كردم. آيا زيارت نمى كنى كسى را كه خداوند با فرشتگان او را زيارت مى كنند و پيامبران و مؤمنان به زيارتش مى روند؟

گفتم: فدايت شوم! آگاهى درستى نداشتم.

حضرت فرمود:

پس بدان كه امير مؤمنان عليه السلام نزد خدا افضل از تمام امامان است و براى اوست ثواب عمل هاى آنها و به اندازه اعمالش فضيلت و برترى داده شده است». (1)

2. يادآورى يزيد بن عمرو؛

يزيد بن عمرو بن طلحه مى گويد: در آن روزهايى كه امام صادق عليه السلام در حيره بودند، روزى به من فرمود: آيا نمى خواهى آن چه را كه به تو وعده دادم، انجام دهم؟

عرض كردم: آرى- و وعده حضرت رفتن به سوى قبر امير مؤمنان عليه السلام بود- پس آن حضرت سوار شد و فرزندش اسماعيل نيز سوار شد و من نيز همراهشان سوار شدم؛ تا اين كه از ثويّه (2) گذشتيم و در ذكوات [تپه هاى كوچك اطراف قبر امير مؤمنان] فرود آمد و اسماعيل نيز پياده شد و من هم پياده شدم. او نماز خواند و اسماعيل هم نماز خواند و من هم نماز


1- ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 89.
2- ثويّه، مكانى است در كوفه كه در آن قبر ابوموسى اشعرى و مقبره بن شعبه واقع است (مجمع البحرين، ص 16).

ص: 39

خواندم. امام صادق عليه السلام رو به اسماعيل كرده، فرمود: از جا بر خيز و به جدّت امام حسين عليه السلام سلام بده. گويد:

عرض كردم: فدايت شوم! مگر امام حسين در كربلا نيست؟ فرمود: آرى، اما وقتى كه سر مقدسش را به شام بردند، يكى از دوست داران ما سر مقدس امام حسين عليه السلام را از آن جا برداشت و در كنار قبر اميرمؤمنان عليه السلام دفنش كرد. (1)

زيارت امام صادق عليه السلام از قبر امير مؤمنان عليه السلام

امام صادق عليه السلام علاوه بر تشويق علاقه مندان به زيارت امير مؤمنان و امام حسين عليهما السلام و بيان ثواب و فضيلت زيارت، خودش نيز در سفرهايى كه به عراق مى رفت، بارها به زيارت قبر امير مؤمنان و امام حسين عليهما السلام مى رفت.

گريه امام صادق عليه السلام كنار قبر امير مؤمنان (2)

صفوان بن مهران مى گويد:

به همراه امام صادق عليه السلام از قادسيه حركت كرديم؛ تا اين كه به بلندى هاى نجف رسيديم؛ سپس به من فرمود: اين كوهى است كه فرزند جدّم نوح به آن پناه برد و گفت: به كوهى پناه خواهم برد كه از آب مرا نگه بدارد. پس خداوند به نجف وحى كرد كه آيا او، از من به تو پناه مى آورد؟ اين جا بود كه كوه فرو ريخت و قطعه قطعه گشته، قسمتى از آن به اطراف شام پرتاب شد؛ سپس فرمود: از راه اصلى فاصله بگير و به حركت خود ادامه داد تا به غرى رسيد.

وقتى كه كنار قبر قرار گرفت، نخست بر آدم و بعد بر يك يك پيامبران سلام كرد و من نيز سلام مى كردم تا اين كه نوبت سلام به پيامبر صلى الله و عليه و آله رسيد. در اين هنگام، خود را روى قبر انداخت و بر امير مؤمنان عليه السلام سلام كرد و گريه اش بالا گرفت؛ سپس از جاى برخاسته، چهار ركعت نماز گزارد و من نيز نماز خواندم و عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! اين قبر كيست؟ فرمود: اين قبر جدّم، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است.

آشكار كردن قبر امير مؤمنان عليه السلام

تا پيش از دوران امامت امام جعفر صادق عليه السلام، قبر امير مؤمنان عليه السلام مخفى بود و جز عده اندكى از ياران امامان عليهم السلام، كسى از محل دقيق دفن آن حضرت خبر نداشت و امام زين العابدين يا امام باقر عليهما السلام نيز به صورت پنهانى قبر آن حضرت را زيارت مى كردند و علتش اين بود كه رفتار خشن و نابخردانه خوارج، به هيچ وجه اجازه نمى داد كه قبر اميرالمؤمنين عليه السلام ظاهر باشد؛ زيرا ممكن بود جسارتى به ساحت مقدس آن حضرت بشود؛ اما بعدها با فروكش كردن احساسات كينه توزانه عليه امام و تغيير حكومت امويان، ديگر ضرورتى براى مخفى كردن قبر وجود نداشت.

از اين رو، در روزگارى كه امام صادق عليه السلام به عراق احضار شد، وى در سفرهاى متعددى، به زيارت امير مؤمنان رفت و مكان قبر آن حضرت را تعيين كرد و به يارانش نيز مكان قبر را نشان داد.

نشان دادن قبر به عمر بن يزيد

عبدالله بن سنان مى گويد: روزى عمربن يزيد پيش من آمده، گفت: همراهم بر مركب سوار شو؛ پس سوار شدم و همراه


1- مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 178.
2- كامل الزيارات، ص 84.

ص: 40

او حركت كردم؛ تا اين كه به درب منزل حفص كناسى آمده، او را هم از خانه بيرون آورد، و هر سه نفر به راه افتاديم؛ تا به غرى و محل دفن امير مؤمنان عليه السلام رسيديم. گفتيم از كجا دانستى كه اين جا قبر امير مؤمنان عليه السلام است؟ گفت: آن روزگارى كه امام صادق عليه السلام در حيره بود، چند مرتبه همراه وى به اين جا آمدم و او به من خبر داد كه اين جا قبر امير مؤمنان عليه السلام است. (1)

دستور بازسازى قبر امير مؤمنان عليه السلام

در سفرى ديگر كه حضرت امام صادق عليه السلام به اجبار به عراق رفت، پيش از آن كه به سوى منصور عباسى برود، هنگام ورود به كوفه، به همراه صفوان به سوى قبر امير مؤمنان عليه السلام رفته به صفوان فرمود: اى صفوان! شتر را بخوابان كه اين جا نزديك قبر جدّم، اميرالمؤمنين عليه السلام است و پس از غسل و تغيير لباس ها، پاى برهنه روانه نجف شدند ....

تا اين كه به تپه هاى اطراف قبر امير مؤمنان رسيده، با چوبى كه در دست داشت، خطى كشيد و فرمود: جست وجو كن.

صفوان مى گويد: اثر قبرى را يافتم و حضرت با مشاهده قبر جدش، امير مؤمنان عليه السلام اشكش جارى شده، حضرت را زيارت كردند.

صفوان مى گويد: به آن حضرت عرض كردم: رخصت دهيد اصحاب را از اهل كوفه خبر دهم و نشان اين قبر را به ايشان بدهم. فرمود: آرى و چند درهم داد و من قبر را مرمّت و بازسازى كردم. (2)

تشويق به زيارت امام حسين عليه السلام

از بين صدها روايتى كه از معصومين عليهم السلام درباره زيارت امام حسين عليه السلام نقل شده، روايات امام صادق عليه السلام در تشويق مردم براى زيارت امام حسين عليه السلام از همه معصومين عليهم السلام بيشتر است كه به چند نمونه زير اشاره مى كنيم:

1. امام صادق عليه السلام به معاوية بن وهب فرمود:

يا معاويه لا تدع زيارةالحسين لخوف فان من من تركه رأى من الحسرة ما يتمنى أن قبره كان عنده؛ اى معاويه! هيچ گاه زيارت امام حسين را حتى اگر ترس داشته باشى، رها نكن؛ زيرا با ترك زيارت، حسرت و پشيمانى خواهد ديد كه آرزو داشته باشد قبر او نزد آن حضرت باشد. (3)

2. وقتى امام عليه السلام شنيد كه ابان بن تغلب- كه يكى از ياران حضرت و يكى از رؤساى عراق بوده- مدت هاست كه به زيارت امام حسين عليه السلام نرفته، او را سرزنش كرده، فرمود:

سبحان الله العظيم و انت من رؤساء الشيعه تترك زيارةالحسين؛ سبحان الله براى رفتن به زيارت حسين عليه السلام سستى كرده، در حالى كه تو از رؤساى شيعه هستى. (4)


1- كامل الزيارات، ص 82؛ بحارالانوار، ج 100، ص 240؛ فرحة الغرى، ص 24.
2- ابن طاوس، فرحة الغرى، ص 94؛ بحارالانوار، ج 97، ص 279.
3- كامل الزيارات، ص 270.
4- همان، ص 546.

ص: 41

3. امام عليه السلام به عبدالملك بن مقرن فرمود:

و لو يعلموا ما فى زيارته من الخير و يعلم ذلك الناس لا قتتلوا على زيارته بالسيوف و لباعوا اموالهم فى اتيانه؛ اگر مردم بدانند كه چقدر خير و بركت در زيارت امام حسين عليه السلام وجود دارد هر آينه براى رفتن به زيارت حضرت، دست به شمشير مى شوند و همچنين اموال خود را براى زيارتش به فروش مى رسانند. (1)

4. امام عليه السلام به ام سعيد كه در مدينه قصد زيارت حمزه عموى پيامبر را داشت، فرمود:

ما اعجبكم يا اهل العراق تاتون الشهداء من سفر بعيد و تتركون سيد الشهدا لا تاتونه؛ مايه تعجب از شما مردم عراق است كه از راه دور به زيارت شهدا مى آييد؛ اما زيارت سيد الشهدا را ترك مى گوييد. (2)

استقبال از زائر امام حسين عليه السلام در نجف

موسى حضر مى گويد: در اول ولايت و حكمرانى ابوجعفر منصور، امام صادق عليه السلام وارد عراق شده، به سوى نجف رفت و به من فرمود: اى موسى! به طرف راه اصلى رفته، آن جا بمان كه مردى از ناحيه قادسيه از راه مى رسد. وقتى او كه به تو نزديك شد، به او بگو كه در اين جا مردى از اولاد و فرزندان رسول خدا صلى الله و عليه و آله مى باشد كه تو را فرا مى خواند؛ پس همراهت خواهد آمد.

موسى مى گويد: به دنبال انجام فرمان امام حركت كردم؛ تا به راه اصلى رسيدم. مدتى در آن گرماى شديد صبر كردم و نزديك بود كور شوم و بدين جهت خواستم كار را رها كرده، برگردم.

در اين هنگام چشمم به شبحى خورد؛ سپس ديدم كه مردى شتر سوار در حال نزديك شدن است؛ پيوسته به او نگاه كردم؛ تا به من نزديك شد.

به او گفتم: اى مرد! در اين جا مردى از فرزندان رسول خدا صلى الله و عليه و آله مى باشد كه تو را فرا خوانده است. گفت: مرا به نزد او ببر.

موسى مى گويد: او را به نزد حضرت برده، پس از خواباندن شتر خود، امام صادق عليه السلام او را به درون چادر دعوت كرد.

موسى مى گويد: مرد عرب داخل خيمه شد و من بر در خيمه ايستاده، سخن هر دو را مى شنيدم؛ اما آن دو را نمى ديدم و مى شنيدم كه امام صادق عليه السلام به او مى گفت: از كجا آمدى؟ پاسخ داد: از دورترين نقطه يمن. امام فرمود: تو از فلان مكان و موضع هستى؟ گفت: آرى، من از فلان مكان هستم. امام فرمود: براى چه به اين جا آمدى؟ گفت: به قصد زيارت امام حسين عليه السلام آمده ام. امام فرمود: هيچ كارى جز زيارت نداشتى؟ گفت: هيچ كارى ندارم؛ جز اين كه كنار قبرش نماز بخوانم و زيارتش كنم و سلام بدهم و برگردم. امام صادق عليه السلام فرمود: چه اثرى بر اين زيارت مى بينيد؟ گفت:


1- همان، ص 176.
2- صدوق، ثواب الأعمال، و عقاب الاعمال، ص 88.

ص: 42

زيارت او بركت در نفس ما و اهل و كسان و اولاد و فرزندان و همچنين بركت به اموال و دارايى هايى خواهد داشت و از آثار و بركات اين زيارت، برآورده شدن حاجت هاى ما خواهد بود.

امام فرمود: اى برادر يمنى! آيا چيز ديگرى اضافه نكنم؟ گفت: يابن رسول الله! به دانستنى هايم اضافه كن. امام فرمود:

زيارت امام حسين عليه السلام برابر با يك حج قبول شده است كه همراه رسول خدا انجام شده باشد.

مرد يمنى از سخن امام صادق عليه السلام شگفت زده شد و بعد امام فرمود:

آرى و الله! دو حج مبرور و قبول شده، همراه رسول خدا صلى الله و عليه و آله مرد يمنى به شدت متعجب شده بود و امام پيوسته تعداد حج قبول شده را بالا مى برد؛ تا اين كه تعداد حج ها را به سى حج مبرور و مقبول، همراه رسول خدا صلى الله و عليه و آله رساند.» (1)

شيوه زيارت امام صادق عليه السلام

در زندگى امام صادق عليه السلام در رابطه با زيارت امير مؤمنان و امام حسين عليه السلام، دو شيوه ضبط شده است كه به شرح زير مى باشند:

1. توصيه و سفارش؛

امام صادق عليه السلام به حسن بن عطية چنين توصيه كرد:

هر گاه وارد حائر- حسينى- شدى، نخست چنين بگو: «الله ان هذا مقام اكرمتنى به و شرفتنى به ...» و آن گاه قدرى راه رفته، هفت مرتبه تكبير بگو؛ سپس مى گويى:

«سبحان الله سبح له الملك و الملكوت ...» و آن گاه پنج تكبير گفته، قدرى راه مى روى و مى گويى: «اللهم انّى بك مؤمن و بوعدك موقن ...»؛ سپس سه مرتبه تكبير گفته، دست ها را بالا برده، هر دو را بر قبر امام حسين مى گذارى و چنين مى گويى: «اشهد انك طهر طاهر من طهر طاهر ...» و آن گاه هر دو گونه ات را بر قبر مى گذارى؛ سپس مى نشينى و آن چه كه مى توانى، ذكر خدا مى گويى و آن گاه به سوى پايين پاى حضرت رفته، دست ها را بر قبر مى گذارى و مى گويى: «صلوات الله على روحك و على بدنك ...»؛ سپس به سوى قبر فرزندش على رفته، آن چه كه دوست دارى، اظهار كن و سپس به سوى قبور شهدا رفته، در حال ايستادن به طرف قبور شهدا چنين بگو: «السلام عليكم ايها الشهداء انتم لنا فرط و نحن لكم تبع ...» و آن گاه قبر مقدس امام را در مقابلت قرار ده، هر چه مى خواهى، نماز بخوان و بگو: «جئت وافداً اليك و اتوسل الى الله بك ...»؛ سپس يازده تكبير پشت


1- ثواب الأعمال و عقاب الاعمال، ص 84.

ص: 43

سر هم بگو و عجله نكن؛ سپس چند قدم به طرف قبله راه برو و چنين بگو:

«الحمد لله الواحد الموحد فى الامور كلها ...» و هفت مرتبه الله اكبر گفته، مقدارى راه برو و باز هم به سوى قبله قرار گرفته، چنين بگو: «الحمد لله الذى لم يتّخذ ولداً ...» و در آخر فرمود: هر گاه وارد حائر شدى، پس از سلام، صورت را بر قبر بگذار. (1)

ابن قولويه مى نويسد: «يونس به امام عرضه داشت، فدايت شوم! مى خواهم- امام حسين عليه السلام- را زيارت كنم؛ چه عملى انجام دهم و چه بگويم؟

امام در پاسخ فرمود:

وقتى به سوى قبر ابى عبدالله عليه السلام رفتى، نخست در شاطى فرات، غسل بكن و سپس پاك ترين لباس هايت را به تن كن و قدرى راه برو؛ زيرا تو در حرمى از حرم هاى خدا و پيامبرش مى باشى؛ پس زبان به تكبير و تهليل و تمجيد و تعظيم خدا بگشا و بر پيامبر و اهل بيت طاهرينش فراوان درود فرست؛ تا اين كه به باب الحسين برسى و چنين بگو: «السلام عليك يا حجة اله و ابن حجته ...»؛ سپس ده قدم راه رفته، تكبير بگو و بايست و آن گاه سى و چهار مرتبه تكبير بگو و راه برو؛ تا به طرف صورت و پيش روى حضرت برسى؛ به گونه اى كه صورت به صورت امام شوى و چنين بگو: «السلام عليك يا حجةالله و ابن حجته ...» و سه مرتبه مى گويى: «صلى الله عليك يا اباعبدالله ...»؛ سپس از جاى برخاسته به سوى فرزندش على كه در زير پايش مى باشد، رفته، مى گويى: «السلام عليك يا بن رسول الله ...» سپس از جاى برخاسته، با دستت به قبور شهدا اشاره كرده، سه مرتبه مى گويى: «السلام عليكم» و سه مرتبه مى گويى: «فزتم و الله ...» و آن گاه دور بزن و قبر ابى عبدالله را در مقابل خود قرار بده، شش ركعت نماز بخوان ...». (2)

نمونه هاى ديگرى نيز وجود دارد كه حضرت به يوسف كناسى، معاوية بن عمار، مفضل عامر بن جذاعه، عمار بن موسى ساباطى، ابوسعيد مدائنى، حسين بن عطيه و ابوحمزه ثمالى شبيه همين دستورات را داده است؛ مثلًا به يوسف كناسى فرمود:

پس از غسل در فرات، با سكينه و وقار از طرف شرق حائر وارد شو و بر امام حسين عليه السلام و ساير امامان سلام كن. (3)

و به مفضل ضمن بيان فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام، فرمود:


1- كامل الزيارات، ص 358.
2- همان، ص 362.
3- همان، ص 367.

ص: 44

وقتى كه به درب مى رسى، سلام بده و وقتى كه وارد شدى، دست را روى قبر امام حسين عليه السلام بگذار و بگو: «السلام عليك يا حجةالله فى سمائه و ارضه». (1)

همچنين به ابوسعيد مدائنى فرمود:

اگر امام حسين عليه السلام را زيارت كردى، در بالاى سر آن حضرت، هزار مرتبه تسبيح امير مؤمنان عليه السلام را بر زبان جارى كن و در پايين پاى وى، هزار مرتبه تسبيح فاطمه زهرا سلام الله عليهما را بفرست و آن گاه دو ركعت نماز بخوان و در ركعت اول، سوره ياسين و در ركعت دوم، سوره الرحمن را تلاوت كن. (2)

امام در يك سفارش طولانى به ابو حمزه ثمالى فرمود:

هر گاه خواستى به زيارت امام حسين عليه السلام بروى، نخست سه روز روزه بگير و آن گاه زن و فرزند را جمع كرده، دعاى سفر را بخوان و غسل كن و وقتى كه به نينوا رسيدى، روغن نزن؛ سورمه نكش؛ گوشت نخور و به گونه اى راه برو كه قدم هايت كوچك باشد. (3)

2. شيوه عملى؛

حضرت امام صادق عليه السلام در سفرهايى كه به عراق داشت، خودش به زيات امام حسين عليه السلام مى رفت و به دوستانى كه حضرت را همراهى مى كردند، مى فرمود: شما نيز چنين كنيد. صفوان جمال مى گويد:

در سفرى كه با حضرت امام جعفر صادق عليه السلام به نزد ابوجعفر دوانقى رفتيم، وارد كوفه شديم. حضرت فرمود: اى صفوان! شتر را بخوابان كه اين جا نزديك قبر جدم امير مؤمنان عليه السلام است، پس فرود آمد، غسل كرد، جامه خويش را تغيير داد و پاها را برهنه كرد و فرمود: تو نيز چنين كن؛ پس به سوى نجف روانه شد و فرمود: گام ها را كوتاه بردار و سر خود را نيز به زير انداز كه حق تعالى براى تو به عدد هر گامى كه برمى دارى، صد هزار حسنه مى نويسد و صد هزار گناه را محو مى كند و صدهزار درجه تو را بلند مى كند و صدهزار حاجت تو را برمى آورد و براى تو ثواب هر صديق و شهيد را مى نويسد.

من به دنبال حضرت به راه افتاده، با آرامش، تسبيح و تهليل خدا مى كرديم؛ تا به تپه ها رسيديم. حضرت به طرف راست و چپ نگاه كرد و با چوبى اى كه در دست داشت، خطى كشيد و فرمود: جست وجو كن. من نيز چنين كردم و اثر قبرى يافتم.

اين جا بود كه آب از ديدگان مبارك امام صادق عليه السلام سرازير شده، فرمود: انا لله و انا اليه راجعون السلام عليك ايها


1- همان، ص 375.
2- همان، ص 384.
3- همان، ص 393.

ص: 45

الوصى البر التقى ...» پس برخاست و در بالاى سر آن حضرت چند ركعت نماز خواند و فرمود: اى صفوان! هر كه زيارت كند امير مؤمنان را به اين زيارت و اين نماز را بخواند، برگردد به سوى اهل و كسان خود، در حالى كه گناهانش آمرزيده شده باشند و عملش مورد قبول و پسنديده شده باشد و نوشته شود براى او ثواب ملائكه اى كه زيارت آن حضرت رفته باشند. صفوان از روى تعجب پرسيد: ثواب فرشتگانى كه زيارت كنند حضرت را؟

حضرت فرمود: آرى، در هر شبى هفتاد قبيله از ملائكه، آن حضرت را زيارت مى كنند. صفوان پرسيد: هر قبيله چه مقدار هستند؟ امام فرمود: يك صدهزار فرشته.

حضرت در موقع وداع به پشت بيرون آمده، در اثناى بيرون آمدن مى فرمود:

«يا جداه، يا سيداه، يا طيباه يا طاهراه لا جعله الله آخر العهد منك و رزقنى العود اليك ...». (1)

امام صادق عليه السلام چنين زيارت كردند

مرحوم شيخ عباس قمى (ره) در زيارت ششم امير مؤمنان عليه السلام مى نويسد:

زيارتى است كه جماعتى از علما روايت كرده اند كه از جمله آنها است شيخ محمد بن المشهدى كه فرمود: روايت كرده است محمد بن خالد طيالسى از سيف بن عميره كه گفت: بيرون رفتم با صفوان جمال و جمعى از اصحاب به سوى نجف و امير مؤمنان عليه السلام را زيارت كرديم و چون فارغ شديم، صفوان روى خود را گردانيد به سوى قبر حضرت امام حسين عليه السلام و گفت: زيارت مى كنم حضرت امام حسين عليه السلام را از اين مكان، از بالاى سر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام؛ سپس گفت: با حضرت امام جعفر صادق عليه السلام به اين جا آمديم و حضرت چنين زيارت كرد و نماز و دعا خواند كه من انجام مى دهم و به من فرمود:

اى صفوان! اين زيارت را ضبط كن و اين دعا را بخوان و هميشه حضرت امير مؤمنان و امام حسين عليه السلام را به اين نحو، زيارت كن كه من ضامن هستم بر خدا كه هر كه ايشان را چنين زيارت كند و اين دعا را بخواند، از نزديك يا دور، زيارتش پذيرفته شود و به عملش مزد داده شود و سلامش به ايشان برسد و حاجتش برآورده شود؛ هر چند عظيم باشد. (2)

نماز در كنار سر مقدس امام حسين عليه السلام

اگر چه سيد بن طاووس فرموده كه عالمان شيعه معتقدند كه سر مقدس امام حسين عليه السلام به كربلا باز گردانده شده و به جسد شريفش ملحق شده است. (3)

و يا علامه مجلسى بر اين نظر است كه مشهور بين علما اين است كه سر مقدس امام حسين عليه السلام به وسيله امام سجاد عليه السلام به بدن امام حسين عليه السلام ملحق شده است؛ (4) اما نظرات ديگرى هم وجود دارد مبنى بر اين كه سر


1- فرحة الغرى، ص 94؛ بحارالانوار، ج 97، ص 279.
2- شيخ عباس قمى، مفاتيح الجنان، ص 642، (زيارت ششم امير مؤمنان).
3- الهدف، ص 194، المقتل المأثور الحسين، ص 236.
4- بحارالانوار، ج 45، ص 145.

ص: 46

مقدس امام عليه السلام در جاى ديگرى دفن شده است. كه از جمله آنها، دفن در كنار قبر مقدس امير مؤمنان عليه السلام است.

امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

وقتى كه عبيدالله ملعون سر مقدس امام حسين عليه السلام را به شام فرساد، يزيد آن را به كوفه برگرداند؛ سپس عبيدالله گفت: سر مقدس را از كوفه بيرون ببريد؛ تا مردم شيفته و فريفته آن نشوند؛ پس خداوند سر مقدس امام حسين را نزد امير مؤمنان قرار داد. (1)

از اين رو، امام صادق عليه السلام وقتى كه همراه يزيد بن عمرو بن طلحه و فرزندش اسماعيل از حيره به زيارت امير مؤمنان رفت، علاوه بر زيارت امير مؤمنان عليه السلام، دو ركعت نماز ديگر خواند؛ سپس به فرزندش اسماعيل فرمود: برخيز و بر جدت امام حسين عليه السلام سلام بده.

يزيدبن عمرو پرسيد: فدايت شوم! مگر امام حسين عليه السلام در كربلا دفن نشده؟

حضرت فرمود:

آرى، اما زمانى كه سر مقدس امام حسين عليه السلام را به سوى شام مى بردند، يكى از دوستان ما سر را برداشت. و آن را در كنار قبر امير مؤمنان عليه السلام به خاك سپرد. (2)

و به ابان بن تغلب نيز چنين فرمود:

سر امام حسين عليه السلام در كنار قبر امير مؤمنان عليه السلام به خاك سپرده شد. (3)

همچنين به على بن اسباط فرمود:

وقتى كه به غرى رسيدى، دو قبر را مشاهده خواهى كرد؛ يكى بزرگ و ديگرى كوچك؛ اما قبر بزرگ كه قبر امير مؤمنان عليه السلام است و اما قبر كوچك، محل دفن سر مقدس امام حسين عليه السلام است. (4)

نماز و زيارت امام حسين عليه السلام در مسجد حنانه

در نزديكى هاى شهر نجف، محلى است به نام حنانه و معناى حنّانه، ناله كننده مى باشد.

درباره علت اين كه آن محل را حنانه مى نامند، گفته شده كه در آن جا نشانه اى بوده كه وقتى جنازه امير مؤمنان عليه السلام را از آن جا عبور دادند، آن نشان به علامت تعظيم، خم شد و بدين جهت آن جا را حنانه ناميدند. (5)

برخى ديگر گفته اند: وقتى كه جنازه امير مؤمنان عليه السلام به مكان رسيد، ناله شديدى از آن مكان شنيده شد و وقتى علت ناله را از امام حسن مجتبى عليه السلام پرسيدند. امام در پاسخ فرمود: چون امير مؤمنان عليه السلام در شب هاى تاريك به اين مكان مى آمد و در آن جا نماز مى خواند، بدين جهت، اين مكان در فراق امير مؤمنان ناله كرد. (6) و گفته شده كه وقتى سر


1- همان، ص 178.
2- همان، ج 44، ص 199.
3- مناقب آل بى طالب، ج 4، ص 76.
4- كامل الزيارات، ص 84.
5- معالى السبطين، ج 2، ص 95.
6- همان.

ص: 47

مقدس امام حسين عليه السلام را در اين مكان گذاشتند، از سر مقدس امام تا صبح ناله شنيده شد. (1)

مرحوم شيخ عباس قمى مى نويسد: مستحب است كه در آن جا امام حسين عليه السلام زيارت بشود؛ زيرا سر مقدس آن حضرت را در آن مكان قرار دادند. (2)

امام صادق عليه السلام به هنگام عبور از اين مكان، دو ركعت نماز گزارد و هنگامى كه علت آن را جويا شدند، فرمود:

اين مكانى است كه سر مقدس جدّم امام حسين عليه السلام را به هنگام بردن به سوى عبيدالله، در اين مكان گذاشتند. (3)

نماز امام صادق عليه السلام در محل منبر امام زمان عليه السلام

بر اساس شواهد قطعى و روايات موجود، محل حكومت امام زمان عليه السلام، در عراق و در شهر كوفه خواهد بود و به يقين امام براى ملاقات مردم، بايد مكان و جايگاه وسيعى داشته باشد و براى خطبه خواندن، مسجد به هزاردربى نياز دارد و در درون آن مسجد، منبرى برقرار خواهد بود. اين مكان، طبق فرموده امام صادق عليه السلام در بين نجف و كوفه است؛ يعنى درست در همان جايى كه مسجد هزاردربى براى نماز جمعه حضرت ساخته مى شود.

امام صادق عليه السلام پيشاپيش به هنگام عبور از آن محل، دو ركعت نماز خواند و وقتى برخى علت آن را جويا شدند، فرمود: اين جا محل منبر امام زمان عليه السلام است.

ابان بن تغلب مى گويد:

كنت معابى عبدالله عليه السلام، فمرّ بظهر الكوفه، فنزل وصلى ركعتين ثم تقدم قليلًا، فصلى ركعتين ثم سار قليلًا فنزل فصلى ركعتين ثم قال: هذا موضع قبر اميرالمؤمنين عليه السلام. قلت جعلت فداك: فما الموضعين الذين صليت فيما؟

قال: موضع رأس الحسين و موضع منبر القائم؛ همراه حضرت امام صادق عليه السلام بودم كه مسير خود را به طرف پشت كوفه ادامه داده، پس فرود آمد و دو ركعت نماز خواند؛ سپس قدرى جلوتر رفته، دو ركعت ديگر نماز خواند؛ سپس سوار شده، مقدار ديگرى به راه افتاد و بار ديگر پياده شد و دو ركعت نماز گزارد و فرمود: اين، جايگاه قبر امير مؤمنان عليه السلام است. ابان مى گويد عرض كردم فدايت گردم! آن دو موضع قبلى چه بود كه در آن جا نماز خواندى؟

حضرت فرمود: يكى محل گذاردن سر مقدس امام حسين عليه السلام بود و ديگرى محل نصب منبر حضرت قائم عليه السلام. (4)

مقام هاى امام صادق عليه السلام در عراق

در كربلا و نجف، مقام هاى متعددى براى امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده است كه برخى از آنها سند روايى دارند و


1- همان.
2- همان.
3- شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 229؛ المقتل الحسين المأثور، ص 196.
4- كامل الزيارات، ص 83.

ص: 48

برخى ديگر در بين مردم معروف هستند كه كنار قبر على عليه السلام و كنار قبر امام حسين عليه السلام و مسجد حنّانه، جزء اين مقامات است؛ اگر چه اين موارد جزء مقام ها به حساب نيامده اند.

1. مقام امام صادق عليه السلام در مسجد سهله

در وسط مسجد سهله مكانى كه معروف به مقام امام صادق عليه السلام است. و ممكن است اين جا همان مكانى باشد كه امام با بشار مكارى، براى آزادى يك زن زندانى در كوفه به آن جا رفته و درخواست آزادى اش را از خدا كرده بود.

بشار مكارى مى گويد:

- روزى- در كوفه بر امام صادق عليه السلام وارد شدم كه طبقى از رطب در مقابل او بود و از آن تناول مى كرد و به من فرمود: نزديك بيا و تناول كن. عرض كردم:

گواراى وجود باشد؛ فدايت گردم؛ حال كه مى آمدم، حادثه اى مرا سخت آزار داده، قلبم را به درد آورده و غيرتم را تحريك كرد.

امام فرمود: به حقى كه بر تو دارم، از تو مى خواهم كه پيش بيايى و از اين رطب تناول كنى. بشار مى گويد: به خواست حضرت نزديك رفته، مقدارى از آن رطب را تناول كردم. امام فرمود: حال ماجراى خود را نقل كن. عرض كردم: مأمورى را ديدم كه بر سر بانويى مى زد و او را به سوى زندان مى برد و او نيز با صدايى بلند فرياد مى زد: «المستغاث بالله و رسوله» و كسى به فكر آزادى اش از دست جلادان نبود. امام صادق عليه السلام فرمود: چرا با او چنين رفتارى مى كردند؟ بشار گويد:

شنيدم كه مردم مى گفتند: او به هنگام رفتن، پايش گير كرد و برزمين افتاد و در آن حال گفته بود: «لعن الله ظالميك يا فاطمه؛ خدا لعنت كند كسانى كه به تو ظلم كرده اند؛ اى فاطمه! و همين سبب شد كه اين گونه با او رفتار كردند. بشار مى گويد:

پس امام از خوردن رطب دست كشيده، آن قدر گريه كرد كه دستمال و محاسن شريف و سينه مباركش پر از اشك شدند؛

سپس فرمود: اى بشار! برخيز با هم به مسجد سهله برويم و از خداوند، آزادى اين زن را بخواه و همزمان به يكى از ياران خود دستور داد تا به سوى كاخ خليفه رفته، بر درب كاخ بماند و آن جا را رها نكند؛ تا فرستاده امام نزدش بيايد و اگر خبرى از آن زن به دستش رسيد، به سوى مسجد سهله برود.

بشار مى گويد: به سوى مسجد سهله به راه افتاديم و هر يك از ما دو نفر، دو ركعت نماز خوانده، سپس امام صادق عليه السلام دست خود را به سوى آسمان بالا برده،

ص: 49

فرمود: «انت الله لا اله الا انت مبدى الخلق و معيدهم؛ تويى آن پروردگارى كه هيچ خدايى جز تو نيست؛ بندگان را آفريده و آنها را برمى گردانى» و بعد به سجده رفت و از آن حضرت چيزى جز نفس كشيدن را نمى شنيديم؛ آن گاه سربرداشت و فرمود: برخيز كه آن زن آزاد شد. بشار مى گويد: هر دو از مسجد بيرون آمديم كه ناگاه همان شخصى را كه امام او را به درب كاخ خليفه فرستاده بود، از راه رسيد.

امام پرسيد: خبر تازه چه دارى؟ گفت: آزادش كردند. امام فرمود: چگونه؟ گفت:

نمى دانم و هم چنان كه بر درب كاخ ايستاده بودم، يكى از نگهبانان بيرون آمد و آن زن را فراخواند و به او گفت: تو چه گفته بودى؟ آن زن گفت: پايم گير كرده، به زمين افتادم و در همان حال گفتم: «لعن الله ظالميك يا فاطمه» كه ديديد با من چه رفتارى كردند؛ سپس آن نگهبان دويست درهم بيرون آورده، به آن زن داد و گفت:

اين پول را بگير و امير را حلال كن. آن زن از گرفتن پول خوددارى كرد و وقتى كه او چنين ديد، وارد كاخ شده، صاحب خود را از آن باخبر ساخت؛ سپس بار ديگر بيرون آمد و گفت: به خانه ات برگرد و زن برخاسته، به خانه اش برگشت. (1)

2. مقام امام صادق عليه السلام در مسجد كوفه

دومين مقامى كه براى امام صادق عليه السلام نقل شده، مقام آن حضرت در مسجد كوفه است. اگر چه به دليل اهميت اين مسجد شريف، جاى جاى آن، محل نماز امام صادق عليه السلام بوده است، اما مقامى كه براى وى نقل شده، در نزديكى قبر حضرت مسلم بن عقيل بوده و مشهور به دكّه حضرت صادق عليه السلام است.

مرحوم شيخ عباس قمى در بخش اعمال مسجد بزرگ كوفه مى نويسد: اعمال دكّه حضرت صادق عليه السلام. پس برو به سوى مقام حضرت صادق عليه السلام و آن واقع است در نزديكى مسلم بن عقيل و آن جا دو ركعت نماز كن و چون سلام دادى و تسبيح نمودى بگو: يا صانع كل مصنوع و يا ...

3. مقام امام صادق در وادى السلام نجف

سومين مقامى كه براى امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده، مقام امام صادق عليه السلام در وادى السلام نجف است كه در كنار مقام حضرت امام زمان عليه السلام قرار گرفته و هر دو مقام در يك ساختمان قرار دارند. اين مقام، ممكن است كه يك ريشه روايى يا تاريخى داشته باشد؛ اما من به چنين مدركى برخورد نكرده ام.

4. مقام امام صادق عليه السلام در كربلاى معلى

چهارمين مكانى كه به امام جعفر صادق عليه السلام نسبت مى دهند، مقام امام صادق عليه السلام در كربلاست. اين مقام كه در پشت مقام حضرت صاحب الزمان عليه السلام و در ميان باغ ها قرار گرفته، از قديم معروف به مقام امام صادق عليه السلام بوده


1- نورى، مستدرك الوسائل، ج 3، ص 419.

ص: 50

است؛ گويا امام در موقع سفر به كربلا و زيارت امام حسين عليه السلام، ابتدا در آن نقطه مستقر شده، سپس به زيارت مرقد پاك و مطهر امام حسين عليه السلام رفت.

اين مقام همانند مقام امام صادق عليه السلام در وادى السلام نجف است كه ممكن است يك ريشه تاريخى داشته باشد؛ اما اين جانب به چنين مدركى دست نيافته ام.

ص: 51

. امام صادق عليه السلام در سفرهاى اختيارى و يا اجبارى كه به عراق داشته، هرگز از زيارت اين دو امام بزرگ، غفلت نكرده، حتى در سفرهاى اجبارى خود به بغداد، در بين راه، اول به سراغ قبر اجداد خود رفته، سپس نزد منصور عباسى روانه مى شد

. ابوسعيد مدائنى فرمود:

اگر امام حسين عليه السلام را زيارت كردى، در بالاى سر آن حضرت، هزار مرتبه تسبيح امير مؤمنان عليه السلام را بر زبان جارى كن و در پايين پاى وى، هزار مرتبه تسبيح فاطمه زهرا سلام الله عليهما را بفرست و آن گاه دو ركعت نماز بخوان و در ركعت اول، سوره ياسين و در ركعت دوم، سوره الرحمن را تلاوت كن

. در كربلا و نجف، مقام هاى متعددى براى امام جعفر صادق عليه السلام نقل شده است كه برخى از آنها سند روايى دارند و برخى ديگر در بين مردم معروف هستند كه كنار قبر على عليه السلام و كنار قبر امام حسين عليه السلام و مسجد حنّانه، جزء اين مقامات است؛ اگر چه اين موارد جزء مقام ها به حساب نيامده اند.

ص: 52

زيارت مزار خداياوران

حسين ايرانى(1)

مقدمه

در نگاه قرآن و اسلام، هدف از آفرينش، عبوديت و بندگى خداست؛ «ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» (2) و نيز فلسفه بعثت انبيا، همان عبادت مى باشد؛ «و لقد بعثنا فى كل امة رسولًا ان اعبدو الله ...» (3)

از طرفى برترين مقام و امتياز، همان عبد خدا شدن است؛ «سبحان الذى اسرى بعبده» و اشهد ان محمداً عبده و رسوله.

علاوه بر اين، تنها راه سعادت و تكامل لايق به حال انسان، در عبوديت بوده، به گونه اى كه قرآن مى فرمايد: «و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم». (4)

از طرف ديگر، معيار، عبد زيستن است؛ نه فقط ساعتى مناسكى را انجام دادن؛ يعنى خود را در تمام حالات مملوك خدا ديدن و از همه وابستگى هاى مادى و علائق حيوانى رها شدن و تنها طالب وتسليم و مطيع خدا شدن و به همين دليل در اسلام از عوامل غفلت آور، نهى شده و به آن چه موجب ذكر و توجه قلبى به خدا و جدايى از مظاهر مادى است، مانند ياد معاد، توصيه و تأكيد شده است.

مشاهد مشرفه و آرامگاه رهبران دين و شخصيت هاى الهى، همانند امام على عليه السلام كه مى فرمايد: «الهى، كفى بى عزاً ان اكون لك عبداً» (5)، يكى از راه هاى مهم توجه قلبى و ياد خدا مى باشد. شيعه هرگز نگاه استقلالى به امام و اين كه امامان قدرتى بالذات در برابر خداوند دارند، نداشته است؛ بلكه پيشوايان دينى با پاكى و صفاى باطن (كه از طريق عبوديت كسب كرده اند)، به اذن خدا واسطه مى شوند و اين معنا در متن زيارت نامه ها آمده است: «اتقرب الى الله بحبكم و متقرب اليك بزيارة قبر اخى رسولك، اتوسل، اتوجه و بزيارة حبيب حبيبك تقربت، اللهم اليك صمدت من ارضى ... رجاء رحمتك» و زائر هم در زيارتگاه ها به دعا، نماز، قرائت قرآن و ذكر خدا مى پردازد و در عين احترام و توجه به مقام قرب آنان و موقعيت شان نزد پروردگار از آنان بهره مند مى شود؛ همان گونه كه در زمان پيامبر صلى الله و عليه و آله نزد آن حضرت مى آمدند و از خدا طلب مغفرت مى كردند؛ «ولو انهم اذا ظلموا انفسهم جاؤك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحيماً» (6) يا همانند فرزندان حضرت يعقوب كه از پدرشان خواستند تا براى آنها در پيشگاه خداوند استغفار كند؛ «قالوا يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا ...» (7) و حضرت نفرمود كه چرا مرا واسطه قرار داديد و مستقلًا بايد سراغ خدا برويد؛ بلكه فرمود: «سوف استغفر لكم ربى انه هو الغفور الرحيم»؛ (8) بزودى از خدايم براى شما طلب آمرزش كنم؛ زيرا او آمرزنده مهربان است» و همين طور وعده حضرت ابراهيم نسبت به استغفار براى پدرش. (9)

به راستى مگر اصحاب در زمان پيامبر صلى الله و عليه و آله آب وضوى او را به عنوان تبرك بر نمى داشتند و دست آن حضرت را نمى بوسيدند. (10)


1- مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسين ايرانى از روحانيون مبارز حوزه علميه قم بود كه در دوران رژيم ستمشاهى مبارزات او قابل تقدير است. پس از پيروزى انقلاب سال ها فرمانده سپاه قم را عهده دار بود و در دو دوره، به نمايندگى مردم قم در مجلس شوراى اسلامى برگزيده شد و چند سال نيز به عنوان رئيس سازمان تبليغات اسلامى استان قم به خدمت مشغول بود كه متأسفانه در اثر كسالت طولانى روز 29/ 12/ 1387 به رحمت ايزدى پيوست و همه دوستان، آشنايان و همكاران خود را داغدار نمود. از اين مرحوم، آثار قلمى متعددى به يادگار مانده است. با چاپ مقاله فوق كه به قلم اين عالم فرزانه نگارش يافته است، ياد و نام او را گرامى مى داريم و خدمات و تلاش هاى شبانه روزى وى را ارج مى نهيم.
2- ذاريات، آيه 56.
3- نحل، آيه 36.
4- يس، آيه 61 و آل عمران، آيه 51.
5- مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ص 40.
6- نساء، آيه 64.
7- يوسف، آيه 97.
8- يوسف، آيه 98.
9- توبه، آيه 114.
10- كشف الارتياب، ص 443.

ص: 53

اما ساختن گنبد و بارگاه بر مزار صالحان و پاكان، علاوه بر احترام به آنان، براى استراحت زائران و عبادت كنندگان است كه از راه هاى دور و نزديك مى آيند و هنر اسلامى و شكوه ان را نمايش مى دهد و نيز نوعى تعظيم شعائر (1) به شمار مى آيد.

همچنين از مصاديق آيه مباركه «فى بيوت اذن اله ان ترفع و يذكر فيها اسمه ...» (2) مى باشد؛ زيرا دراين مكان ها زن و مرد به ذكر خدا و نماز و نيايش حق مشغولند.

روايات متعددى نيز از سنى و شيعه در پاداش و تشويق تعمير و ساختن قبور پيشوايان اسلام نقل شده است.

پيامبر صلى الله و عليه و آله و امامان معصوم و صالحان بعد از رحلت و شهادتشان، در حكم زندگانى مى باشند و از ارواح بلندشان درخواست وساطت براى روا شدن حاجات مى شود و حتى نوعى حيات برزخى برتر از شهدا براى آنان گفته اند؛ (3) «و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون». (4)

احاديث بسيارى از علماى شيعه و سنى نقل شده كه پيامبر صلى الله و عليه و آله و امامان عليهم السلام سخن و سلام ها را مى شنوند و از دور و نزديك، جواب مى دهند و حتى اعمال امت بر آنان عرضه مى گردد (5) ونيز پيامبر صلى الله و عليه و آله با اجساد مرده مشركان در كنار چاه «بدر» سخن گفت و در جواب «عمر» فرمود: «والذى نفس محمد بيده ما انتم باسمع لما اقول منهم؛ سوگند به آن كه جان «محمد» دردست اوست، شما نسبت به آن چه مى گويم از آنها شنواتر نيستند (6) و همچنين امام على عليه السلام با كشتگان جنگ «جمل» (7) سخن گفت و نيز در مجامع روايى مى خوانيم:

«واعلم ان رسلك و خلفائك احياء عندك يرزقون يرون مكانى و يسمعونى كلامى ...». (8)

زيارت در لغت

زيارت، از ماده «زور» به معناى قصد، ميل، انحراف، ديدار، بالاى سينه و ملاقات با سينه را گويند. اين واژه در قرآن در دو جا آمده است: آيه 2 تكاثر و آيه 17 كهف و مراد از «قول زور» در آيه 30 حج و آيه 4 فرقان، سخن منحرف از حق، دروغ و گفتار ظالمانه مى باشد. (9) و در اصطلاح، نوعى انس و تمايل قلبى، همراه با حركت حسى و تكريم و تعظيم مزور مى باشد و شايد مرحله نهايى آن عشق واطاعت از زيارت شونده و همانند او شدن درعقيده و عمل باشد (10) و در حديث آمده است: «اللهم اجعلنى من زوارك؛ خدايا! مرا از قصد كنندگان و پناهندگان درگاهت قرار بده». (11)

زيارت در اسلام

زيارت و احترام شخصيت هاى علمى، انقلابى، مكتبى و ملى، درتمام ملت ها و امت ها وجودداردو يك اصل فطرى و عقلائى است و در تمام ادوار زندگى بشر به چشم مى خورد و اسلام از آن جا كه دينى جامع است و پاسخ گوى تمام تمايلات انسان مى باشد، اصل زيارت را به دور از خرافات جاهلى و تحريفات شرك آلود، براى پيروان خود بيان كرده است. احاديث فراوان، متواتر و متنوعى در كتاب هاى شيعه و سنى در اين باره آمده است.

نگارش صدها كتاب از اهل تسنن و تشيع در آداب و احكام زيارت، همه حاكى از اهميت زيارت و نقش سازنده و مؤثر


1- حج، آيه 23.
2- نور، آيه 36.
3- محمدبن عبدالوهاب، رساله دوم الهدية الشيعة، ص 41 (به نقل از تفسير نمونه، ج 15، ص 545)
4- آل عمران، آيه 169.
5- كشف الارتياب، ص 109.
6- بخارى، صحيح، ج 5، ص 97، باب قتل ابوجهل.
7- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 248.
8- بحارالانوار، ج 102، ص 82.
9- راغب، مفردات؛ اقرب الموارد؛ مجمع البحرين و قاموس القرآن.
10- نجفى، جواره الكلام، فى شرح شرايع الاسلام، ج 20، ص 441.
11- بحارالانوار، ج 81، ص 377.

ص: 54

آن در تربيت و هدايت فرد و جامعه و حفظ و نشر فرهنگ دينى است. (1)

به طور كلى، زيارت قبور انبيا، امامان و اولياء و صالحان، اصلى ارزشى و مورد اتفاق فرق اسلامى (غير از وهابيت) مى باشد و حتى فخر رازى، دانشمند مشهور ومفسر معروف اهل تسنن (543- 606) «رساله زيارة القبور» را نوشته است و در كتاب هاى «كنزالعمال، ج 15»، «احياء العلوم، ج 1» و صحاح ستة و «المغنى و الشرح الكبير، ج 2 و 3» و ... روايات متعددى از پيامبر صلى الله و عليه و آله واصحاب در اين باره نقل شده است.

زيارت خوبان خدايى رفتن، عمل كردن به آيه «يا ايهاالذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله وجاهدوا فى سبيله لعلكم تفلحون» (2) است كه مؤمنان را به دور از شرك و كفر به دنبال وسيله رفتن و توسل جستن، توصيه مى كند.

روايات فراوانى در باب توسل، از عالمان سنى و شيعه نقل شده است كه متواتر بودن آنها ما را از بررسى سندشان بى نياز مى نمايد «سمهودى»، دانشمند مشهور سنى در كتاب خود، كمك و شفاعت خواستن از پيامبر صلى الله و عليه و آله را قبل و بعد از رحلتش و در عالم برزخ و قيامت، جايز مى داند. (3)

امام شافعى (پيشواى بزرگ اهل تسنن) در توسل به اهل بيت شعرى بدين مضمون نقل كرده است:

خاندان پيامبر صلى الله و عليه و آله وسيله من نزد خدا هستند و اميدوارم به وسيله آنان، فرداى قيامت، نامه عمل من به دست راستم داده شود. (4)

همچنين «آلوسى» مى گويد:

توسل به خداوند به مقام پيامبر، در زندگى و بعد از ارتحالش و حتى توسل به مقام غير پيامر هم جايز است؛ به شرط آن كه نزد خدا مقامى داشته باشد. (5)

چيستى زيارت

زيارت گرچه يك اصل اخلاقى، عبادى، ارزشى و سياسى است و در مكتب تشيع با شور وشكوه خاصى درخشيده است و بامنطق و استدلال، همراه مى باشد، اما بيشتر از همه عشق و اشتياق زائر نسبت به زيارت شونده در آن مطرح است و بيان گر يك رابطه دوستى و قلبى خاص است كه آن همه رنج ها و سفرها و هزينه ها را آسان مى نمايد.

از رهگذر محبت است كه مجنون درب وديوار خانه «ليلى»، معشوق و محبوب خودرا مى بوسد وپيوسته نام او را ياد مى كند.

«و ما حب الديار شغفن قلبى

و لكن حب من سكن الديار»

مادر، تصوير و لباس فرزندش را مى بوسد و اين، شرك نيست؛ بلكه عشق است. اسلام، دين محبت است. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «هل الذين الا العب؛ (6) آيا دين چيزى جز محبت است».

در قرآن مى خوانيم: «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة فى القربى» (7)


1- امينى، الغدير، ج 5؛ كامل الزيارات؛ بحارالانوار.
2- مائده، آيه 35.
3- وفاء الوفاء، ج 3 ؤ ص 1371؛ التوصل الى حقيقة التوسل، ص 215.
4- همان، ص 329.
5- تفسير رحل المعانى، ج 3، ص 114.
6- بحارالانوار، ج 69، ص 237.
7- شورى، آيه 23.

ص: 55

به راستى چطور مى توان دوستدار خداوند بود، اما حبيب خدا، پيامبر صلى الله و عليه و آله و اولياء دلباخته خدا را دوست نداشت؟ مگر مقام ابراهيم عليه السلام جز سنگى است كه حضرت ابراهيم عليه السلام هنگام ساختن خانه خدا (كعبه) زير پاى خود گذاشت يا استلام «حجرالاسود»، چيزى جز عشق و احترام و عرفان و عبادت است؟

فقيه و اديب بزرگ اهل تسنن، (تاج الدين فاكهانى)، به دمشق رفت تا كفش منسوب به پيامبر صلى الله و عليه و آله راببيند و بعد آن را مى بوسد و مى گريد و شعر مى سرايد. (1)

زيارت، سراغ اسوها و الگوهاى ارزشى رفتن است و از آن جا كه الگو خواهى و الگوپذيرى، فطرى هر انسان است و در مكتب جاويد اسلام، اسوه هاى جاودانه اى معرفى شدند، «لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة»؛ (2) براى شما [در همه زمان ها و زمينه ها] پيامبر اسوه و سرمشق نيكوست» خود را ارزيابى و ضعف ها و نقص هاى خودرا ديدن و ازدام هاى شياطين درون و بيرون رها شدن و به آن اسوه ها اقتدا كردن و سير تعالى را طى نمودن از اهداف زيارت مى باشند.

بر اين اساس در زيارت نامه حضرت على عليه السلام مى خوانيم: «السلام على ميزان الاعمال ومقلب الاحوال». (3)

«الكيس كارل» دانشمند مشهور مى نويسد:

در زندگى عالمان و قهرمانان و پاكان، يك ذخيره تمام نشدنى از انرژى معنوى وجود دارد. اين مردان، چون كوه هايى در ميان دشت، سربالا كشيده اند و به ما نشان ميدهندكه تا كجا مى توانيم بالا برويم و چقدر هدفى كه طبيعتاًشعور انسانى به آن متمايل است، عالى است؛ فقط چنين مردانى مى توانند براى زندگى درونى ما غذاى معنوى مورد نيازش را تهيه كنند. (4)

آثار زيارت

زيارت قبر و پيشوايان و بزرگان دينى فوايد فراوانى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

1. تحكيم توحيدو خداشناسى وجايگاه نبوت، امامت و ولايت و تقويت اعتقاد به معاد و شفاعت ....

2. احساس اصالت فرهنگى و هويت وشخصيت با اين پيشنه هاى پاك تاريخى و خودباورى مكتبى.

3. عاملى براى تحول روحى و توفيق توبه و رهايى از سقوط در گرداب گناه و بدبختى و زشتى ها.

4. تجديد عهد و پيان با محور توحيد و امامت پيشوايان دين و دانش و استوار و ثابت ماندن در امواج و كشش هاى مختلف زندگى.

امام رضا عليه السلام مى فرمايد:

ان لكل امام عهداً فى عنق اوليائئه وشيعته و ان من تمام الوفاء بالعهد زيارة قبورهم ...؛ (5) به راستى براى هر امامى به گردن دوستان و پيروانش پيمانى است كه از وفاء به اين پيمان، زيارت قبور آنان است.


1- الغدير، ج 5، ص 155.
2- احزاب، آيه 21.
3- مصابيح الجنان، ص 294.
4- راه و رسم زندگى، ترجمه پرويز دبيرى، ص 101.
5- عاملى، ج 14، ص 322.

ص: 56

5. شكسته شدن يأس و رفع غم و تخليه عقده هاى روحى؛ با گريه و مناجات باخدا و يافتن نشاط و آرامش باتوجه به توسل وشفاعت و تقرب جستن به درگاه خدا.

6. حضور در مزارها باآن اجتماعات، نمادى از قدرت و عظمت وعامل وحدت دينى و ملى و بر طرف كننده اختلافات و كدورت هست.

7. زمينه پاكى و كاهش جرائم وآسيب هاى اجتماعى را فراهم مى كند.

8. زمينه اى جهت توسعه اقتصادى، به ويژه توليد كالاهاى فرهنگى و همچنين عامل انفاق ها و رفع فقر و محرومى ها مى باشد.

9. زيارت ها زمينه ساز آشنايى بيشتر با معارف دينى و مفاخر تاريخى و رشد دانش و فرهنگ مكتبى است.

10. تبديل شدن زيارتگاه ها به مراكز فرهنگى و تأسيس حوزه هاى علميه؛ به طورى كه از آغاز در كنار مزار رسول خدا صلى الله و عليه و آله اين كار آغاز شد و زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام هزاران دانشجو از سراسر بلاد گرد مى آمدند و به تعليم علوم اسلامى مى پرداختند و نيز بيدارگرى هاى فاطمه زهراسلام الله عليها از كنار قبر پيامبر صلى الله و عليه و آله آغاز و همچنين فعاليت هاى سياسى و مبارزاتى ضدظلم و استعمار- در كنار اين مراكز صورت مى گرفت و از كنار مزار حضرت على عليه السلام وحوزه هاى علميه نجف و سامراء جنگ برضداستعمار بريتانياى كبيرشكل گرفت و فتواى تاريخى ميرزاى شيرازى و تحريم تنباكو كه انگليس را به زانو در آورد و حادثه مسجد گوهر شاد و همچنين قيام عظيم امام خمينى (ره) از مدرسه فيضيه همه در كنار اين قبور منور و مقدس صورت گرفتند.

مرز توحيد و شرك

اتهام شرك بدعت به هر حركتى و هر نوع احترام و آدابى، دور از منطق وخرداست؛ زيرا حد شرك در قرآن وسنت بيان شده است. قرآن مجيدپيروان خود را از قضاوت عجولانه و زدن اتهام بى جا، نسبت به ديگران منع نموده مى فرمايد:

و لا تقولوا لمن القى اليكم السلم لست مؤمناً تبتغون عرض الحيوة الدنيا (1)

به كسانى كه اظهار اسلام مى كنند (و از صلح و سلام سخن مى گويند)، نگوييد مؤمن نيستيد؛ تا از سرمايه ناپايدار دنيابهره و غنيمتى به دست آيد».

پيامبر اكرم صلى الله وعليه و آله وقتى حضرت على عليه السلام را براى فتح قلعه هاى خيبر فرستاد؛ درپاسخ على عليه السلام كه پرسيد: حد نبرد با آنان چيست؟ فرمود:

قاتلهم حتى يشهدوا ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله فاذا فعلوا ذلك فقدمنعوا منك دمائهم واموالهم الا بحقهم و حسابهم على الله؛ (2) با آنها پيكار كن؛ تا آن جاكه شهادتين رابگويند دراين صورت، جان و مالشان مصون و محترم است؛ مگر موردى كه جان و مالشان به حق گرفته شود و حسابشان باخداست.


1- نساء، آيه 94.
2- صحيح بخارى، كتاب الايمان، ص 10؛ صحيح مسلم، ج 7، ص 17؛ باب فضائل على عليه السلام؛ كشف الارتياب، ص 101.

ص: 57

اين، سيره پيامبر و اصحاب وتابعين بوده است.

آيا تنها وهابيان محدود و تند رو، مؤمن هستند و تمام مسلمانان مشركند؟ (1) آيا فقط آنها كتاب و سنت را فهميده اند كه فتوا به تخريب مزار پيشوايان دين و كشتن زنان ومردان و كودكان بيگناه مى دهند؟

در تبيين توسل ومرز شرك در اسلام، نقل كلام شهيد استاد مطهرى مناسب مى باشد. وى مى نويسد:

موجودى كه به تمام هويتش، وابسته به اراده حق است و هيچ حيثيت مستقل از خود ندارد، تأثيرمافوق طبيعى او مانند تأثيرطبيعى او، پيش از آن كه به خودش مستند باشد، مستند به حق است و او جز مجرايى براى مرور فيض حق به اشياء نيست؛ آيا واسطه فيض وحى و علم بودن جبرئيل و واسطه رزق بودن ميكائيل و واسطه احياء بودن اسرافيل و واسطه قبض ارواح بودن ملك الموت، شرك است؟ (2)

جهان از نظر جهان بينى اسلامى، ماهيت «از اويى، انا لله» دارد. قرآن كريم در ايات متعددى كارهاى اعجازآميزى از قبيل:

مرده زنده كردن، شفادادن كور مادرزاد را به برخى پيامبران نسبت ميدهد؛ اما همراه آن كلمه «باذنِه» را اضافه مى كند. (3) اين كلمه، نمايش گر ماهيت «از اويى» اين كارهاست؛ تا كسى نپندارد كه انبيا از خود استقلالى دارند. پس مرز توحيد نظرى وشرك نظرى، «از اويى» و مرز توحيد و شرك در توحيد عملى، «به سوى اويى و انا اليه راجعون» است.

توجه به هر موجودى، اعم از توجه ظاهرى و معنوى، هرگاه به صورت توجه به يك راه براى رفتن به سوى حق باشد و نه به عنوان يك مقصد، توجه به خداست. در هر حركت و مسير، توجه به راه، ازآن جهت كه راه است و توجه به علامت ها و نشانه هاى راه براى گم نشدن و دور نيفتادن از مقصد، از آن جهت كه اين ها علامت و نشان هستند، «به سوى مقصد بودن و به سوى مقصد رفتن» است.

پيامبران و اوليا، راه هاى خدا هستند؛ «انتم السبيل الاعظم و الصراط الاقوم» و آنان علامت ها و نشانه هاى سير الى الله هستند؛ «و اعلاما لعباده مناراً فى بلاده و ادلاء على صراطه». پس مسئله اين نيست كه توسل و زيارت اوليا و انتظار مافوق طبيعى از آنان شركت است. مسئله چيز ديگر است. آنان چنين صعودى در مراتب قرب الهى كرده اند كه تا اين حدمورد موهبت واقع شده اند. از قرآن كريم استفاده مى شود كه خدا به پاره اى از بندگان خود چنين مقامات و درجاتى عنايت كرده است.» (4)

عباد صالح در مرگ و حيات

اما اينكه پيامبر صلى الله و عليه و آله وامامان معصوم عليهم السلام و صالحان بعد از رحلت و شهادتشان در حكم زنده ها هستند و درخواست از ارواح بلندشان براى روا شدن حاجت به اذن الهى، هيچ اشكالى ندارد، بلكه درجاى خودثابت شده است. (5)


1- همان، ص 108- 114 و 114.
2- مقدمه اى بر جهان بينى، ج 2، ص 104.
3- آل عمران، آيه 49 و مائده، آيه 110.
4- مطهرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 132.
5- كشف الارتياب، ص 108 و 114.

ص: 58

و قرآن كريم مى فرمايد:

و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون؛ (1)

هرگز كشته شدگان درراه خدا را مرده مپندار بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزى مى خورند.

علما سنى و شيعه براى انبيا نوعى حيات برزخى برتر از شهدا گفته اند (2) و احاديث متعدد نقل شده كه پيامبر و پاكان، سخن و سلام زائران را مى شنوند و از دور و نزديك جواب مى دهند؛ حتى اعمال امت بر آنان عرضه مى گردد. (3)

و همين طور در مجامع روايى مى خوانيم: «و اعلم ان رسلك و خلفائك احياء عندك يرزقون يرون مكانى ويسمعون كلامى ...» (4) بعلاوه نفس و روح آدمى بامرگ نابود نمى شود با اين كه به عالم بالا رفته و روح با تجرد قدرتمندتر مى گردد و ارواح قوى بزرگان ناظر اعمال ما مى باشند و فضائل و مقام پيامبر مربوط به جسم و پيكر او نبوده تا با رحلتش پايان پذيرد، بلكه مربوط به روح شكوهمند آن حضرت مى باشد كه باقى و منشاء بركات است؛ بنابراين مقام پيامبرصلى الله وعليه و آله و اولياء الهى در زمان حيات ومرگ يكسان است.

و به اين حقيقت آيه شريفه «فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد وجئنابك على هؤلا شهيدا بك على هؤلاء شهيد» (5) پس چگونه باشد آنگاه كهاز هر امتى گواهى بياوريم و تو را بر اينان قرار دهيم.

اين آيه به اين موضوع تصريح داردكه اداء شهادت وگواهى مستلزم آن است كه شاهد (پيامبر صلى الله و عليه و آله) بر امت خويش در طول زمان نظارت و حضور داشته باشد.

و اين مسأله آشكارتر مى شود وقتى مى بينيم قرآن، سراى آخرت را حيات حقيقى دانسته و مى فرمايد: «وان الدار الاخرة لهى الحيو ان لو كانوا يعلمون» اگر بدانند زندگى واقعى همانا سراى آخرت است. (6) و مرگ دروازه ورود به آخرت و غروب از يك نشئه وطلوع درعالم ديگر مى باشد.

شيعه اماميه و پيروان اهل بيت پيامبرصلى الله وعليه وآله همانند ساير مذاهب اسلامى سجده برغير خدا را حرام مى داند حتى اگر به قصد پرستش غير هم نباشد، جايز نيست (گواه آن كتب فقهاء شيعه و نظر عالمان مذهب تشيع مى باشد (7) و سليقه برخى عوام دليلى بر ديدگاه شيعه نمى باشد) و اساساً زيارت نامه هاى رسيده از امامان معصوم شيعه سراسر توحيد و تسبيح خداوند و بيان معارف دين و سلام و صلوات بر پيامبر و اولياء و عبادت صالح خداست كه وسيله هدايت و نجات انسانها از شرك و گمراهى بودند و به مشيت الهى بعداز وفاتشان، مرقد مطهرشان محل رحمت، بركت، اجابت دعا و پناهگاه محبان شان مى باشد، در واقع مكان معرفى پيامبرصلى الله وعليه وآله وعترت پاكش (كامل ترين الگوهاى اسلام در راه بندگى خدا وتربيت نفس) و يافتن مدل هاى ارزشى و عالى زندگى همراه باتولى و تبرى يعنى پيروى از خوبان و خوبى ها وبيزارى از دشمنان خدا و زشتى ها در سير به سوى خدا و بهشت جاودان مى باشد.

هشدار


1- آل عمران، آيه 169.
2- كشف الارتياب، ص 112 و 483؛ الهدايةالسنية، رساله دوم، ص 41.
3- همان، ص 109؛ تفسير البيضاوى، ج 1، ص 85؛ ديده ها و دريافت ها، ص 174.
4- بحارالانوار، 102/ 82- كشف الارتياب، ص 278.
5- نساء، 41.
6- عنكبوت، آيه 64.
7- اگر برخى عوام، گاه در بعضى مزار پيشوايان دين ناآگاهانهاز رويمحبت خممى شوند و به زمين مى افتند هرگز سجده نبوده و نوعى عتبه بوسى و سجده شكر و احترام وتشكر است نه شكر كه آن هم نبايد انجام شود و بايد ترك گردد همانند قفل زدن و نخ گره زدن به در و پنجره برخى بقعه ها و حاجت طلبيدن هاى جاهلانه و ممنوع كه در گذر زمان به خاطر ناآگاهى و كوته فكرى درمراسم زيارت راه يافته (مانند آب زلالى كهاز چشمه جارى شود و در عبور از سرزمين هاى مختلف و عادات و افكار شخصيو ملى آميخته شود و از پاكى نخستين دور گردد)

ص: 59

آرى، دشمنان اسلام و تشيع، وقتى آن همه آثار و بركات را از زيارت راستين و زيارتگاه ها مشاهده كردند، تصميم به تخريب وتوقف ظاهرى و باطنى اين حركت سازنده و پويا گرفتند و قبر امام حسين عليه السلام وامامان بقيع عليهم السلام را تخريب كردند و اخيراً نيز حرم عسكريين عليهما السلام را خراب كردند و سعى مى كنند تا بدين وسيله فرهنگ وتفكر شيعه را نابود و يا منزوى سازند؛ اما باعنايت خداند و هوشيارى مسلمانان، نقشه هاى خائنانه وجاهلانه آنان نقش بر آب شده است و تفكر شيعى هر روز بيش از گذشته، در حال گسترش و اوج گيرى است.

ص: 60

ص: 61

. زيارت و احترام شخصيت هاى علمى، انقلابى، مكتبى و ملى، درتمام ملت ها و امت ها وجودداردو يك اصل فطرى و عقلائى است و در تمام ادوار زندگى بشر به چشم مى خورد و اسلام از آن جا كه دينى جامع است و پاسخ گوى تمام تمايلات انسان مى باشد،

. چطور مى توان دوستدار خداوند بود، اما حبيب خدا، پيامبر صلى الله و عليه و آله و اولياء دلباخته خدا را دوست نداشت؟

مگر مقام ابراهيم عليه السلام جز سنگى است كه حضرت ابراهيم عليه السلام هنگام ساختن خانه خدا (كعبه) زير پاى خود گذاشت يا استلام «حجرالاسود»، چيزى جز عشق و احترام و عرفان و عبادت است؟

. از آغاز در كنار مزار رسول خدا صلى الله و عليه و آله اين كار آغاز شد و زمان امام باقر و امام صادق عليهما السلام هزاران دانشجو از سراسر بلاد گرد مى آمدند و به تعليم علوم اسلامى مى پرداختند و نيز بيدارگرى هاى فاطمه زهراسلام الله عليها از كنار قبر پيامبر صلى الله و عليه و آله آغاز و همچنين فعاليت هاى سياسى و مبارزاتى ضدظلم و استعمار- در كنار اين مراكز صورت مى گرفت و از كنار مزار حضرت على عليه السلام وحوزه هاى علميه نجف و سامراء جنگ برضداستعمار بريتانياى كبيرشكل گرفت

. نفس و روح آدمى بامرگ نابود نمى شود با اين كه به عالم بالا رفته و روح با تجرد قدرتمندتر مى گردد و ارواح قوى بزرگان ناظر اعمال ما مى باشند و فضائل و مقام پيامبر مربوط به جسم و پيكر او نبوده تا با رحلتش پايان پذيرد، بلكه مربوط به روح شكوهمند آن حضرت مى باشد كه باقى و منشاء بركات است؛ بنابراين مقام پيامبرصلى الله وعليه و آله و اولياء الهى در زمان حيات ومرگ يكسان است.

ص: 62

زيارت وداع

يكى از آداب مستحب در زيارت حرم هاى مقدس، «زيارت خداحافظى و وداع» است.

خداحافظى از يك شخصيت محبوب، هنگام پايان ديدار و ترك حضور نيز يكى از آداب ديدار و نشانه هاى حرمت نهادن به طرف مقابل است. ميهمان اگر بدون خداحافظى از ميزبان خود و تقدير و تشكر از پذيرايى و ضيافت او، خانه ميزبان يا مجلس ميهمانى را ترك كند، كم توجهى و بى ادبى به شمار مى رود.

معمولًا در اين خداحافظى ها، ضمن سپاس از برخوردارى از نعمت و تأكيد بر علاقه و محبت و خوشحالى از فرصت ديدار و بهره هاى زيارت و ملاقات، قول و قرار براى ديدارهاى بعدى يا دعوت به بازديد يا درخواست زيارت هاى مكرّر، مطرح است و دو نفر (زائر و مزور) در حق يكديگر دعا مى كنند و با گرمى و مهربانى، از يكديگر خداحافظى مى كنند و اگر عشق و علاقه شديد باشد، لحظه وداع آن دو، بسيار سخت خواهد بود. سعدى چنين مى سرايد:

بگذار تا بگرييم، چون ابر در بهاران

كز سنگ ناله خيزد، روز وداع ياران

هر كس شراب فرقت، روزى چشيده باشد

داند كه سخت باشد، قطع اميدواران

با ساربان بگوييد، احوال آب چشمم

تا بر شتر نبندد، محمل به روز باران. (1)

اين ادب، در زيارت خانه خدا هم وجود دارد و زائرى كه اعمال حج تمتع خويش را انجام داده و مى خواهد مكّه را ترك كند، يك طواف به جا مى آورد و در هر دور آن، حجرالأسود و ركن يمانى را استلام مى كند و دعاهاى خاص مى خواند كه اين طواف به «طواف وداع» مشهور است؛ سپس مقابل كعبه مى ايستد و دعايى را مى خواند كه مضمون آن، ثنا و تحيت بر حضرت رسول صلى الله و عليه و آله، اميدوارى زائر به آمرزش گناهان و برخوردارى از اجر و پاداش بسيار است؛ مانند اين دعا:

اللهم لا تجعله آخر العهد من بيتك ....؛

خدايا! اين آخرين ديدارم از خانه تو نباشد .... (2)

در زيارت حرم حضرت رسول صلى الله و عليه و آله و عتبات ديگر نيز همين عرض ارادت و وداع جان سوز و آرزوى زيارت دوباره و سپاس به درگاه خدا به خاطر توفيق زيارت، مطرح است.

در زيارت رسول صلى الله عليه و اله، دعايى به عنوان زيارت وداع نقل شده كه در جمله اى از آن چنين آمده است:

اللهم لا تجعله آخر العهد من زيارة نبيّك عليه و آله السلام، و ان توفيتنى فانى اشهد فى مماتى على ما اشهد عليه فى


1- كليات سعدى، ص 578 غزل 450.
2- ر. ك: رى شهرى «الحج و العمرة فى الكتاب و السنّه، ص 264.

ص: 63

حياتى؛ (1)

خداوندا! اين را آخرين زيارت من از قبر پيامبرت (كه درود بر او و خاندانش باد) قرار مده و اگر مرا از دنيا بردى، من بر آن چه در حال حياتم به آن شهادت داده ام، پس از مرگ هم بر همان شهادت مى دهم.

همچنين براى زيارت وداع از شهر مدينه و حرم نبوى، دعا و متن خاصى نقل شده كه همين مضامين در آن ديده مى شود و از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه در زيارت وداع جدش رسول خدا صلى الله و عليه و آله به يونس بن يعقوب ياد داد كه چنين بگويد:

صلى الله عليك، السلام عليك، لاجعله الله آخر تسليمى عليك. (2)

اى كه گفتى هيچ مشكل چون فراق يار نيست

گر اميد وصل باشد، آن چنان دشوار نيست

براى وداع با قبور مطهّر ائمه بقيع نيز از قول شيخ طوسى و سيد بن طاووس، «سلام خداحافظى» نقل شده كه در آن آمده است:

استودعكم الله و اقرء عليكم السلام؛ (3)

از شما وداع و خداحافظى مى كنم و بر شما سلام و درود مى فرستم.

در توصيه هاى دينى، براى زيارت وداع ائمه مدفون در عراق و اعتاب مقدسه نجف، كربلا، كاظمين و سامرا نيز نمونه هايى به چشم مى خورد كه همه يادآور رعايت اين ادب دينى در پايان زيارت است.

زيارت وداع اميرالمؤمنين عليه السلام نسبتا مفصّل است و آغاز آن چنين است:

السلام عليك و رحمة الله وبركاته. استودعك و استرعيك و اقرء عليك السلام ...؛ (4)

سلام و رحمت و بركات الهى بر تو باد. با تو وداع مى كنم و از تو رعايت و توجه مى طلبم و بر تو سلام مى دهم.

و در اواخر آن آمده است:

خداوندا اين را آخرين زيارت من از اين آستان قرار مده و اگر آخرين زيارتم بود، مرا بااين پيشوايان محشور گردان. (5)

سيد بن طاووس، از جمله اعمال زائر در حرم سيدالشهدا عليه السلام را سلام و زيارت وداع، هنگام خروج از روضه مقدسه مى داند؛ يعنى هر گاه زائر از زيارت آن فارغ شد و خواست از حرم بيرون رود، خود رابه ضريح بچسباند و ببوسد و اين دعا را بخواند:

السلام عليك يا مولاى ... كه مضمون آن سلام و درودى خالصانه بر آن شهيد تشنه لب است؛ سلام وداع كننده اى كه هرگز از زيارت، خسته و دلتنگ نشده و اگر مى رود، نه از روى ملال است و اگر مى ماند، نه از روى بدگمانى است و درخواست اين كه آخرين زيارتش نباشد و باز هم توفيق حضور درآستان بلند و مقدسش را داشته باشد و در دنيا و آخرت با او محشور گردد؛ لا جعله الله آخر العهد منى لزيارتك، و رزقنى الله العود الى مشهدك و المقام بفنائك و القيام فى حرمك ...


1- مفاتيح الجنان، زيارت حضرت رسول صلى الله و عليه و آله.
2- همان، اواخر بخش زيارت پيامبرصلى الله و عليه و آله.
3- همان، زيارت ائمه بقيع.
4- همان، ذكر وداع اميرالمؤمنين عليه السلام.
5- همان، اعمال حرم مطهر امام حسين عليه السلام.

ص: 64

. (1)

همين مضامين با تفاوت هايى در زيارت وداع حرم حضرت اباالفضل العباس عليه السلام نيز به چشم مى خورند و در آن جا هم توفيق زيارت پيوسته قبر آن شهيد بزرگ، درخواست شده است.

درباره زيارت وداع حرم موسى بن جعفرعليهاالسلام نيز، به نقل شيخ طوسى در تهذيب، چنين آمده است: چون خواستى با امام موسى بن جعفر عليهما السلام وداع كنى، نزد قبر آن حضرت بايست و بگو:

السلام عليك يا مولاى يا اباالحسن و رحمة الله و بركاته.

استودعك الله و اقرء عليك سلام.

آمنّا بالله و بالرّسول و بما جئت به و ذللت عليه.

اللهم اكتبنا مع الشاهدين.

مثل همين جملات، در وداع با حضرت امام محمد تقى عليه السلام نيز آمده است. (2)

محتواى اين وداع نامه ها هم درود چندين باره به اين پيشوايان پاك، هم ذكر فضايل و مناقب ايشان، هم وداع خداحافظى، هم آرزوى زيارت دوباره و هم استشهاد گرفتن از خدا و رسول صلى الله و عليه و آله براى اين زيارت هاست؛ تا ذخيره اى براى روز قيامت باشد.

از همين قبيل است متنى كه براى زيارت وداع امام هادى و امام عسكرى عليهما السلام در سامرا ذكر شده است؛ يعنى ايستادن نزد قبور مطهر اين دو امام مظلوم و گفتن سلام وداع، با اين مضمون:

سلام بر شما دو تن كه ولى خداييد!

از شما خداحافظى مى كنم و سلامتان مى دهم.

به خدا و رسول و آن چه شما فرموديد، ايمان داريم.

خداوندا! ما را از شاهدان و حاضران در اين مشهد بنويس و اين زيارت را آخرين زيارت ما از حرم اين دو امام قرار مده، توفيق بازگشت به زيارتشان عطا كن و مرا با اين دو امام و پدران پاك اينان و با حضرت قائم (عج) كه از نسل اينان است، محشور بگردان. (3)

زائر عتبات، هر چند از اين قبور مقدس و حرم هاى نورانى خداحافظى مى كند، اما دلش را آن جا مى گذارد و مى رود.

من رفتم و هواى تو از دل نمى رود.

بارى ... زائر حرم معشوق، از آن حريم دل نمى كند و اگر وداع مى كند، به اميد بازگشت و تجديد ديدار است وگرنه ...

«قيامت است سفر كردن از ديار حبيب».

در سيره پيشوايان معصوم نيز وداع از قبور مطهر، ديده مى شود. وقتى سيد الشهدا عليه السلام مى خواست از مدينه به قصد مكه، سپس كربلا خارج شود. شب آخر را تا صبح در حرم پيامبر اكرم صلى الله وعليه وآله ماند و آن شب را به دعا و زيارت و


1- همان، زيارت وداع كاظمين.
2- همان، زيارت امام عسكريين عليهما السلام.
3- مقدم، مقتل الحسين، ص 147؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام، ص 325.

ص: 65

نماز گذراند و نزديك سحر، سر بر آن قبر مطهر نهاد و در رؤياى خويش، پيامبر خدا صلى الله و عليه و آله راديد كه اظهار اشتياق براى ديدار با وى دارد؛ پس خداحافظى كرد و از حرم بيرون آمد. (1)

اهل بيت امام حسين عليه السلام نيز هنگام سفر اسارت، پس از وقايع عاشورا، مأموران سپاه كوفه را قسم دادند كه آنان را از كنار قتلگاه امام حسين عليه السلام ببرند؛ تا ضمن گريه بر آن جان باختگان شهيد حق، از آن پيكرهاى خونين، خداحافظى كنند و به كوفه بروند (2) و در بازگشت از سفر شام نيز كه عازم مدينه بودند، چون عبورشان از سرزمين عراق بود، به راهنماى كاروان گفتند كه آنان را از راه كربلا ببرد؛ تا يك بار ديگر قبور مطهر آن شهيدان را از زيارت و با آنان وداع كنند و طبق نقلى، در همين سفر بود كه جابر بن عبدالله انصارى و عطيه عوفى را ملاقات كردند. (3)

حضرت على بن موسى الرضا عليهما السلام نيز در سفرى كه به اجبار مأمون، از مدينه به خراسان رفت، وقتى مأمور براى بردن او به مدينه رسيد، حضرت در آستانه اين سفر كه شهادت در غربت را در پى داشت، وارد مسجد النبى شد تا با جدش، رسول الله صلى الله و عليه و آله، خداحافظى كند. كسى كه اين صحنه را روايت كرده، مى گويد: چندين بار با قبر جدّش وداع كرد و دوباره به نزد قبر مطهر برگشت و با صداى بلند گريه كرد و چون به حضورش رسيدم وسلام دادم و خواستم تسلايش دهم، فرمود: مرا ديدار كن؛ زيرا مرا از جوار حرم جدّم بيرون مى برند و من در غربت، جان خواهم داد.

اين نمونه ها شاهدى از سيره رفتارى آن امامان است كه در فرهنگ زيارت، «زيارت وداع» ناميده مى شود و بر مشروعيت و سنت بودن آن، دلالت مى كند.


1- سيد بن طاووس، لهوف، ص 180.
2- همان، ص 244.
3- بحارالأنوار، ج 49، ص 117.

ص: 66

ص: 67

آداب زيارت در نخستين رساله عمليه فارسى

محمدباقر پورامينى

در ميان رساله هاى موجود فقهى، كتاب گرانسنگ جامع عباسى داراى امتيازات خاصى است كه در برداشتن بحث «زيارت» آن را ممتاز ساخته است. به بهانه طرح آداب زيارت، ضمن معرفى اين كتاب، به نويسنده اين بخش از متن نيز اشاره مى شود؛ بديهى است مراجعه به كتاب، حلاوت و جذبه خاص خود را داراست.

رساله جامع عباسى

جامع عباسى، يك رساله فقهى به زبان فارسى است كه به ابتكار شيخ بهايى، طراحى و تدوين شد.

اين اثر، يك دوره كامل فقه شيعى، از طهارت تا ديات است و اضافه بر آن مسائل امر به معروف و نهى از منكر و مباحثى در باب زيارت را در بردارد. اين متن جامع را مى توان يك كتاب فتوايى برشمرد كه ديدگاه فقهى مصنف در آن ارائه شده است و از اين رو آن را مى توان نخستين رساله عمليه به زبان فارسى برشمرد كه احكام شرعى مورد نياز مردم، با قلمى ساده و روان، تبيين و ترسيم شده است (1) بدان حد كه جامع عباسى، نقطه عطفى در سير نگارش متون فقهى فارسى به شمار مى آيد؛ (2) حركتى كه در سده هاى بعد، به تدوين رساله هاى توضيح المسائل منتهى شد.

جامع عباسى، مرجعى مطمئن براى عامه مردم و اثرى مقبول براى فقهيان دوره هاى بعد بود؛ اقبال فقها به اين اثر را مى توان به حاشيه هاى آنان بر اين كتاب جستجو كرد، به گونه اى كه بسيارى از فقها براى بيان ديدگاه فقهى خود، به جاى تاليف كتابى مستقل، تنها به حاشيه زدن و تعليقه نوشتن بر متن جامع عباسى اكتفا نمودند. محمدبن على عامِلى معروف به ابن خاتون (متوفى 1057)، مولى حسينعلى اصفهانى (متوفى 1286) و ملا عبداللّه مامقانى (متوفى 1351) بر اين كتاب حاشيه نوشته اند (3)؛

همچنين مى توان به جامع عباسى با حاشيه چهار مجتهد نامى؛ ملا عبداللّه مازندرانى (متوفى 1330)، محمدكاظم طباطبائى يزدى (متوفى 1338)، سيداسماعيل صدر (متوفى 1338) و ابوالقاسم دهكردى اصفهانى (متوفى 1353)، اشاره كرد كه در سال 1328 ق. منتشر گرديد.

رساله اى با دو مولف

شيخ بهايى، كتاب جامع عباسى را در بيست باب طرح ريزى كرد و خود نيز پنج باب نخست آن را نوشت، اما با درگذشت آن فقيه در 1031 ق. شاگرد او، نظام الدين ساوجى، پانزده باب باقيمانده كتاب را مطابق طرح استادش به پايان رساند؛ (4) از اين رو جامع عباسى را مى توان رساله اى با دو مولف دانست.


1- آقابزرگ تهرانى، الذريعه، ج 5، ص 62.
2- مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 494.
3- الذريعه، ج 5، ص 63، ج 6، ص 56، 89. علامه آقابزرگ تهرانى مى نويسد: «نسخه نفيس «جامع عباسى» را كه به سال 1079 تحرير شده بود، در كربلا، در كتابخانه سيد عبد الحسين ديدم، كه حاشيه مولى حسينعلى بن نوروزعلى اصفهانى (متوفى 1286) بر آن مكتوب بود.» الذريعه، ج 5، ص 3.
4- همان، ج 5، ص 62 و 63.

ص: 68

شيخ بهايى درباره علت تدوين كتاب چنين مى نويسد:

«اراده خاطر اقدس (كلب آستان علىّ بن ابى طالب شاه عبّاس الحسينى الموسوىّ الصّفوى) آنست كه جميع خلايق و شيعيان و غلامان حضرت امير المؤمنين عليه السّلام عارف به مسائل دين مبين و واقف بر احكام حضرات ائمّه معصومين صلوات اللَّه عليهم اجمعين باشند لهذا امر اشرف اقدس عزّ صدور يافت كه اين بنده دعا گوى بهاء الدّين محمّد عاملى كتابى ترتيب نمايد كه مشتمل باشد بر مسائل ضرورى دين مثلا وضو و غسل و تيمّم و نماز و زكاة و حجّ و جهاد و زيارت حضرت رسالت پناه و حضرت امير المؤمنين و باقى حضرت ائمّه معصومين و ايّام مولود و وفات ايشان و مسائلى كه اغلب اوقات بآن واقع مى شود احتياج مثل مسائل وقف و تصدّق و بيع و نكاح و طلاق و نذر و كفّاره دادن و بنده آزاد كردن و مقدار خونبهاى قتل آدمى و مقدار خونبهاى قطع اعضاى او و زخمهاى كه شخصى بر شخصى زند و آدابى كه از حضرات ائمّة معصومين صلوات اللَّه و سلامه عليهم اجمعين نقل شده در باب طعام خوردن و آب نوشيدن و رخت پوشيدن و شكار كردن و امثال آن امتثالا لأمر الاشرف الارفع اين كتاب سمت تحرير يافت و مسائل آن را به عبارات واضح نزديك به فهم مؤدى ساخت تا جميع خلايق از خواصّ و عوام از مطالعه آن نفع يابند و بهره مند گردند.» (1)

شيخ بهايى در آغاز، به ابواب بيست گانه كتاب نيز اشاره مى كند كه مع الاسف تنها شش باب ذيل را تدوين مى نمايد؛

باب اوّل، طهارت.

باب دوّم، نمازهاى واجبى و سنّتى.

باب سوم، زكاة و خمس واجبى و سنّتى.

باب چهارم، روزه واجبى و سنّتى.

باب پنجم، حجّ گذاردن.

با درگذشت شيخ بهايى، شيخ نظام ساوجى، به دستور شاه عباس صفوى، تكميل ابواب باقى مانده كتاب را عهده دار مى شود و با محوريت طرح ترسيمى استاد خويش، باب هاى باقى مانده كتاب را تدوين مى نمايد:

«استاد بنده اعنى حضرت خاتم المجتهدين و خلاصة المتقدّمين و زبدة المتأخّرين بهاء الملّة و الشّريعة و الحقيقة و الدّين محمّد العاملى رحمه اللَّه را مأمور ساخته بودند به تصنيف كردن كتابى كه مشتمل باشد به مسايل وضو و غسل


1- جامع عباسى، ج 1، ص 2 و 3.

ص: 69

و تيمّم و نماز و زكاة و روزه و حجّ و جهاد و زيارت حضرت رسالت پناهى صلّى اللَّه عليه و آله و حضرات ائمّه معصومين صلوات اللَّه عليهم اجمعين و ايّام مولود ايشان و مسايل ضرورى كه بيشتر اوقات بآن احتياج واقع مى شود چون بيع و توابع آن و نكاح و طلاق و غير آن و حضرت خاتم المجتهدين امتثالا لأمره الاشرف شروع در تاليف آن كتاب نموده آن را موسوم به جامع عبّاسى ساخت مشتمل بر بيست باب و چون بعد از اتمام پنج باب آن در دوازدهم ماه شوّال سنه هزار و سى و يك هجرى به جوار رحمت ايزدى پيوست در ثانى الحال امر اشرف اعلى عزّ صدور يافت كه پانزده باب تتمّه آن كتاب سمت اتمام و صورت اختتام پذيرد و داعى دولت قاهره نظام بن حسين ساوجى امتثالا لأمره الأشرف المطاع لا زال نافذا فى الأقطار و الأرباع، شروع در اتمام آن نموده و اللَّه الموفّق للإتمام و الميسّر للاختتام ..» (1)

نظام الدين ساوجى

نظام الدين محمد بن حسين قرشى ساوجى، از علماى اماميه و از شاگردان و پروردگان شيخ بهائى است. او در دربار شاه عباس اول صفوى حرمتى خاص داشت و پس از كناررفتن ملا خليل قزوينى، از مدرسى بقعه حضرت عبدالعظيم عليه السلام، عهده دار تدريس در آنجا شد و اندكى پس از درگذشت شاه عباس (1038 ق)، در سن چهل سالگى در شهررى درگذشت. (2) به جز تكميل جامع عباسى، آثار ذيل از تصانيف اوست:

1. تحفه عباسى، در فضائل و مناقب؛ (3)

2. نظام الاقوال فى احوال الرجال؛ (4)

3. زينة المجالس (همانند كشكول شيخ بهايى)؛ (5)

4. الصحيح العباسى؛ (6)

5. رسالة فى صلاة الجمعة؛ (7)

6. رسالة فى ترجمة سلطان العلماء السيد حسين الحسينى المشهور بخليفة سلطان وزير الشاه عباس. (8)

ساوجى در سال 1033 ق سفرى به عتبات عاليات نمود، او روزشمار سفر خود را مكتوب كرد و در آن حوادث فتح بغداد و حوادث پيرامونى آن و هم چنين تعداد تشرف خود به حرم ائمه اطهار عليه السلام در عتبات را مرقوم كرده است. (9)

ارزش و اهميت زيارت


1- همان، ج 2، ص 139 و 138.
2- الذريعة، ج 7، ص: 108؛ امين عاملى، اعيان الشيعه، ج 9، ص 252؛ ج 10، ص 222.
3- الذريعه، ج 3، ص 453.
4- همان، ج 12، ص 95؛ امين العاملى، اعيان الشيعة، ج 1، ص 152؛ ج 9، ص 253؛ سيد حسن صدر، تكملة امل الآمل، ص 320.
5- الذريعه، ج 12، ص 95.
6- «قال فى الرياض: إنه كتاب طويل الذيل أورد فيه صحاح الاخبار من الكتب الأربعة و غيرها من الكتب كالخصال و معانى الاخبار و الأمالى و العيون و غيرها مع الشرح و التبيين و ذكر الأدلة فى المسائل الفقهية و خرج منه كتاب الطهارة و الصلاة ثم لما طال الكلام فيه و اشكل اتمامه عدل قبل تمامه الى كتاب آخر بهذا الاسم و كمله الى آخر ابواب الفقه لكن اقتصر فيه على مجرد ذكر الاخبار و شرح مشكلاتها مع نقل بعض الأقوال على سبيل الاختصار.» الذريعه، ج 15، ص 15.
7- «قال فى الرياض: الظاهر انها فى الوجوب العينى.» الذريعه، ج 15، ص 80.
8- اعيان الشيعة، ج 9، ص 253.
9- «وجدت نسخة من كتاب مزار الشهيد بخط المترجم و على ظهرها بخطه ما صورته: كان خروجى من ساوه متوجها نحو العتبات العاليات فى السنة الثالثة و الثلاثين بعد الألف يوم السبت السادس عشر من شهر صفر ختم بالخير و الظفر و وصلت إلى مشهد الكاظمين ع يوم الاثنين العاشر من ربيع المولود و كان السلطان الأعظم الشاه عباس الصفوى بهادر خان خلد الله ملكه حاصر قلعة بغداد و يوم الثلاثاء أتيت للزيارة و زرتهما صلوات الله عليهما و ليلة الجمعة كنت فى الحضرة و يوم الجمعة سمعت الخطبة فى مسجد الكاظمين و أقمت بها احدى و ستين يوما و زرتهما صلوات الله عليهما يوم الاثنين السابع عشر من الشهر المزبور يوم مولد النبى (ص) و الحمد لله و كان فتح بغداد ليلة الأحد و خرجت منه متوجها نحو النجف الأشرف ..» اعيان الشيعة، ج 9، ص 252 و 253.

ص: 70

شيخ نظام ساوجى، باب هفتم كتاب را به زيارت معصومان عليه السلام اختصاص داده است و در فصل نخست آن، به تفكيك، از ثواب زيارت پيامبر اكرم (ص) و خاندان طاهرينش ياد مى كند؛ او در وصف ثواب زيارت اميرمومنان عليه السلام و امام حسين عليه السلام احاديث ذيل را ارائه مى دهد:

1. وقتى حضرت امام حسن عليه السّلام از رسول اكرم (ص) سئوال نمود كه يا رسول اللَّه كسى كه زيارت ما كند چه ثواب دارد؟ آن حضرت فرمودند:

هر كس كه مرا يا پدر ترا يا برادر ترا يا ترا در حيات و ممات زيارت كند هر آينه بر من واجب مى شود كه او را روز قيامت از آتش دوزخ نگاهدارم.

2. از حضرت امام بحق ناطق جعفر ابن محمّد الصّادق عليه السّلام منقولست كه:

كسى كه حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام را زيارت كند و عارف بحقّ او باشد يعنى يقين داند كه امام مفترض الطّاعة است خداى تعالى جهت او حجّ مقبولى و عمره مبرورى بنويسد و به خدا قسم آتش دوزخ نمى چشد پاى هايى كه خاك آلوده شده باشد در زيارت او خواه در سوارى و خواه در پيادكى.

3. و نيز از آن حضرت منقولست كه فرمودند:

هر كس يكى از ما را زيارت كند چنانست كه حضرت پيغمبر را زيارت كرده باشد.

4. و نيز از آن حضرت منقولست در ثواب زيارت حضرت امام حسين عليه السّلام فرموده كه:

هر كس كه در مشهد آن حضرت حاضر شود و زيارت او كند و دو ركعت نماز بگذارد در ديوان اعمال او حجّ مبرورى نوشته مى شود و اگر چهار ركعت نماز بگزارند حجّ و عمره نوشته مى شود و هم چنين است ثواب زيارت كردن هر امامى كه اطاعت او واجب باشد.

5. و در بعضى روايات وارد شده كه:

زيارت آن حضرت در روز عرفه با عارف بودن بحقّ او مقابل هزار حجّ مقبولست و هزار هزار جهاد است در راه خداى تعالى با پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و امام عليه السّلام و زيارت آن حضرت در اوّل ماه رجب مغفرت گناهانست و در نصف شعبان مصافحه مى كنند با او صد و بيست پيغمبر و در شب قدر سبب آمرزش همه گناهانست و در يك سال جمع كردن زيارات او ميان عرفه و فطر و شب نصف شعبان معادل هزار حجّ و هزار عمره مبروره است و قضاى هزار حاجت دنيا و آخرت مى كند و زيارت عاشورا با معرفت بحقّ او مثل زيارت خداست در عرش.

ص: 71

و مراد از اين كلام كنايت از ثواب بسيار است و بزرگى بى شمار مثل كسى كه خداى تعالى او را به عرش برد.

6. و زيارت او در هر ماه ثواب هزار شهيد دارد از شهداى بدر.

7. و در روايت وارد شده كه:

نماز كردن در مشهد منوّر آن حضرت هر ركعتى معادل هزار حجّ و هزار عمره است و هزار بنده كه آزاد كند و هزار جنگ در راه خداى تعالى كند با حضور پيغمبر مرسل و يك نماز واجب گذاردن معادل حجّ است و نماز سنّت معادل عمره. (1)

آداب زيارت

ساوجى، فصل دوم باب هفتم كتاب را به «آداب زيارت» اختصاص داده است؛ آدابى كه به هنگام زيارت بارگاه و مزار هر معصومى زيبنده است و در متون روايى ما بدان توصيه شده است. او به تفصيل، از 21 ادب حضور ياد مى كند:

1. غسل كردن؛ پيش از دخول به روضه.

2. تا داخل شدن، با طهارت باشد؛ پس اگر در ميانه حدثى واقع شود اعاده غسل بايد كرد.

3. جامه نو و پاك پوشد و بر در مشهد بايستد و دعاى منقول بخواند و اذن دخول بطلبد پس اگر در آن حال او را رقّت (و دلشكستگى) بهم رسد داخل شود و الّا انتظار بكشد كه هر گاه رقّت بهم رسد، داخل شود.

4. داخل شدن به خضوع و خشوع؛ و در حين دخول پاى راست را مقدّم دارد، در وقت بيرون آمدن پاى چپ را.

5. خود را به ضريح بچسباند؛ و بعضى توهّم كرده اند كه دور ايستادن بهتر است و اين غلط است چه در احاديث وارد شده كه بر ضريح تكيه بايد كرد و بوسيدن ضريح جايز است و در بوسيدن آستانها حديثى وارد نشده و بعضى از مجتهدين اماميّه برآنند كه جايز است.

6. رو بقبله نكند؛ بلكه رو به ضريح و پشت بقبله كردن در حالت زيارت بهتر است.

7. زيارت بطريق منقول كردن؛ و قول «السّلام عليك» كافيست و بعضى از


1- جامع عباسى، ج 2، ص 163-/ 165.

ص: 72

مجتهدين حاضر شدن در آنجا را كافى مى دانند.

8. جانب راست روى خود را بر ضريح نهادن؛ و در وقت فارغ شدن از زيارت دعا كردن.

9. جانب چپ روى خود را بر ضريح نهادن؛ و سؤال نمودن از خداى تعالى بحقّ او و بحقّ صاحب قبر كه او را از اهل بهشت بگرداند به شفاعت صاحب قبر و مبالغه در دعا كردن و الحاح نمودن.

10. بر سر بالين آمدن و رو بقبله نمودن و دعا كردن.

11. دو ركعت نماز زيارت كردن؛ بعد از زيارت و اگر زيارت حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله باشد سنت است كه نماز زيارت را در ميان منبر آن حضرت و قبر او گذارد و اگر زيارت حضرات ائمه معصومين عليهم السّلام باشد در بالين سر بايد گذارد.

12. بعد از نماز زيارت دعاى منقول خواندن؛ و آن چه به خاطرش رسد از امور دين و دنيا طلب نمودن و دعا براى جميع خلايق نمودن بهتر است چه آن به اجابت نزديكتر است.

13. در آن مكان تلاوت قرآن نمودن؛ و ثواب آن را به صاحب ضريح هديه كردن چه نفع آن باز به او مى رسد و سبب تعظيم صاحب قبر است.

14. احضار قلب است در جميع احوال؛ بحسب استطاعت و توبه كردن از جميع گناهان.

15. تصدّق نمودن بر خدمتكاران و نگاهبانان آن مقام و محتاجان آنجا؛ چه ثواب تصدّق در آن مقام مضاعف مى شود.

16. تعظيم ايشان؛ چه فى الحقيقه تعظيم ايشان تعظيم صاحب قبر است.

17. هر گاه از زيارت برگردد باز به زيارت رود، تا در آن شهر است.

18. هر گاه رفتن او نزديك آيد وداع به دعاى منقول كند.

19. سؤال كند از خداى تعالى عود (و بازگشت) بدان مقام را.

20. در وقت بيرون آمدن از آن مقام، روى به ضريح كرده پس بيرون آيد.

21. زود از آن مقام بيرون رود؛ چه حرمت و تعظيم در آن بيشتر است و اشتياق باز آمدن زودتر بهم مى رسد. (1)


1- همان، ج 2، ص 167.

ص: 73

نظام الدين ساوجى در فصل سوم اين باب، به زيارت حضرت امام حسين عليه السّلام اشاره مى نمايد؛ حسن ختام اين نوشتار را با اين متن او پى مى گيريم:

هر گاه اراده زيارت حضرت امام حسين عليه السّلام كنى در كربلاى معلّى بايد كه در نهر فرات غسل كنى و جامه اى پاك بپوشى و پاى برهنه بروى چه در حديث وارد شده كه راه رفتن در آن حرم محترم چنان باشد كه در حرم خدا و رسول خدا راه رود و در راه تكبير و تهليل و تسبيح بگو و سلام و صلوات بر محمّد و آل محمّد بفرست تا آن كه بدر حاير آن حضرت رسى و مراد به حاير ديواريست كه الحال بر دور گنبد حضرت كشيده اند و به واسطه آن حايرش مى گويند كه متوكّل عبّاسى خواست كه كسى به زيارت قبر آن حضرت نرود آب را در آنجا سر داد تا قبر آن حضرت را خراب كند آب چون به حوالى قبر رسيد بر بالاى يكديكر جمع شده پيش نرفت و حيران وار بر دوران بايستاد پس چون بدر حاير آن حضرت رسى بگو:

السّلام عليك يا حجّة اللَّه و ابن حجّته السّلام عليكم يا ملائكة اللَّه و زوار قبر الحسين بن نبيّ اللَّه .. (1)


1- همان، ج 2، ص 168.

ص: 74

. شيخ بهايى، كتاب جامع عباسى را در بيست باب طرح ريزى كرد و خود نيز پنج باب نخست آن را نوشت، اما با درگذشت آن فقيه در 1031 ق. شاگرد او، نظام الدين ساوجى، پانزده باب باقيمانده كتاب را مطابق طرح استادش به پايان رساند

. جامه نو و پاك پوشد و بر در مشهد بايستد و دعاى منقول بخواند و اذن دخول بطلبد پس اگر در آن حال او را رقّت (و دلشكستگى) بهم رسد داخل شود و الّا انتظار بكشد كه هر گاه رقّت بهم رسد، داخل شود.

. بعضى توهّم كرده اند كه دور ايستادن بهتر است و اين غلط است چه در احاديث وارد شده كه بر ضريح تكيه بايد كرد و بوسيدن ضريح جايز است و در بوسيدن آستانها حديثى وارد نشده و بعضى از مجتهدين اماميّه برآنند كه جايز است.

ص: 75

نگاهى به پياده روى زائران حسينى

عبد الرحيم اباذرى

برنامه كم نظير پياده روى از نجف به كربلا، زيارت امام حسين عليه السلام و يارانش، سال هاست در كشور عراق، هر سال درچند مرحله و به صورت باشكوه، برگزار مى شود. شركت كنندگان در اين مراسم، اغلب توده مردم هستند. در اين ميان، حضور پرشور طلاب جوان، روحانيون، عالمان بزرگ و استادان برجسته حوزه علميه نجف، از جايگاه خاصى، برخوردار است. اين مراسم معمولًا به مناسبت ايام خاصى مانند اول و نيمه رجب، نيمه شعبان، روز عرفه و اربعين حسينى- كه روز زيارت مخصوص امام حسين عليه السلام است- انجام مى شود. اين مراسم اختصاص به شهر نجف ندارد؛ بلكه از شهرهاى ديگر، مانند بصره، ناصريه، سماوه، بغداد، حله و جاهاى ديگر هم مردم به كربلا مى آيند.

مراسم پياده روى، معمولًا به صورت فردى، خانوادگى، گروهى و يا به صورت هيئت هاى عزادارى، شكل مى گيرد. مسير نجف به كربلا، دو راه اصلى دارد؛ يكى مستقيم است كه از بيابان هاى خشك اين منطقه عبور مى كند و مسافت آن، حدود هفتاد كيلومتر است؛ راه ديگر، از كنار رود فرات مى گذرد و نزديك به صد كيلومتر مى باشد و زائران حسينى، معمولًا اين مسير را انتخاب مى كنند و در مدت سه روز، آن را مى پيمايند. بعضى نيز با سرعت و توقف كمتر، اين مسير را در مدت دو روز مى پيمايند و خود را به حرم حسينى مى رسانند. برخى نيز با پا و سر برهنه، اين مسير را طى كرده و به عشق و ارادت خويش مى افزايند. (1)

اهتمام ائمه عليهم السلام

زيارت امام حسين عليه السلام با پاى پياده، از گذشته، مورد توجه ائمه معصوم عليهم السلام بوده است و به همين سبب، در طول تاريخ، اين موضوع مورد استقبال شيعيان نيز قرار گرفت و سرانجام به شكل باشكوه امروزى در آمد كه هم اكنون شاهد آن هستيم. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

من خرج من منزله يريد زيارة الحسين بن على، ان كان ماشياً كتب الله له بكل خطوة حسنة و حطّ بها عنه سيئة؛ (2)

كسى كه به قصد زيارت امام حسين عليه السلام از منزلش خارج شود، اگر با پاى پياده باشد، خداى متعال، براى هر قدم او، يك ثواب مى نويسد و يگ گناه و بدى را نيز از وى مى زدايد.

همچنين آن حضرت فرمود:

ان الرجل ليخرج الى قبر الحسين، فله اذا خرج من اهله باول خطوة مغفرة ذنوبه. ثم لايزال يقدس بكل خطوة حتى ياتيه فاذا اتاه ناجاه الله تعالى فقال: عبدى سلنى اعطك، ادعنى اجيك، اطلب منى اعطك، سلنى حاجة اقضها لك. قال و قال ابوعبدالله

عليه السلام

و حق على


1- به نقل از حجة الاسلام و المسلمين سيدتقى درچه اى.
2- شيخ مفيد، كتاب المزار، ص 31.

ص: 76

الله تعالى ان يعطى ما بذل؛

(1)

به تحقيق وقتى فردى جهت زيارت امام حسين عليه السلام از منزل خارج مى شود، با اولين قدمى كه بر مى دارد، گناهانش آمرزيده مى شوند و بعد با هر گامى كه بر مى دارد، پاك تر و منزّه تر مى شود؛ تا اين كه به حرم برسد و چون به حرم امام عليه السلام رسيد، خداى سبحان، با او همراز و همنوا مى شود و خطاب به بنده اش مى فرمايد: اى بنده من! سؤال كن تا عطا كنم؛ مرا صدا كن تا جوابت دهم؛ از من بخواه تا بدهم؛ حاجتى طلب كن تا روا نمايم.

بعد امام صادق عليه السلام فرمود: «بر خداوند است هر آن چه را كه بذل فرموده، به انجام برساند».

اشتياق پرشور بزرگان و استادان

به علّت همين تأكيدى كه امامان معصوم عليه السلام درباره اين عمل داشتند، علاقه واشتياق به اين مراسم معنوى در ميان مراجع تقليد، استادان، طلاب و روحانيون حوزه علميه نجف، از شور و حال بيشترى برخوردار بوده است و اكثر استادان و حتى مراجع تقليد، در مراسم پياده روى و زيارت، حضور پيدا مى كردند. مرحوم محدث نورى، مؤلف كتاب مستدرك الوسايل (1254-/ 1320 ق.)، مرحوم سيد محسن امين عاملى، (متوفاى 1331 ق.) مؤلف كتاب اعيان الشيعه، شيخ محمد حسين غروى اصفهانى (متوفاى 1321 ق.) و ميرزاى نائينى (متوفاى 1315 ق.) از عالمانى هستند كه در اين مراسم شركت كردند. (2) مراسم پياده روى در عصر مرجعيت شيخ مرتضى انصارى (1214-/ 1298 ق.) نيز با شكوه تمام رواج داشت و بعد از وى، كم كم به فراموشى سپرده شد و عملى كم ارزش تلقى گرديد؛ به طورى كه به طبقه فقرا و نيازمندان اختصاص يافت؛ بعد محدث نامدار، ميرزاى نورى، اين مراسم را در ميان مردم رونق بخشيد.

مرحوم شيخ آغا بزرگ تهرانى كه از نزديك شاهد تلاش استادش بود، مى نويسد:

«استاد ما، چون وضع را بدين منوال ديد، به اين شيوه خدا پسندانه (پياده روى) همت گماشت و به آن ملتزم گشت و در عيد اضحى براى حمل اثاث و بار سفر، حيوان كرايه مى كرد؛ ولى خود و يارانش پياده راه مى رفتند و او به دليل ضعف مزاج، نمى توانست مسافت بين نجف-/ كربلا را با گذراندن يك شب طى كند؛ همان طورى كه رسم چنين بود. بنابراين، سه شب در راه بودند؛ و بر اثر اين اقدام، در سال هاى بعد، رغبت مردم و صالحان به اين موضوع بيشتر شد و ديگر عار محسوب نمى شد؛ به طورى كه در برخى سال ها، تعداد چادرها و خيمه هاى راهپيمايان، به سى عدد مى رسيد و هر چادر به بيست تا سى نفر تعلق داشت و به اين ترتيب، اين سنت حسنه، دوباره مرسوم شد و رونق گرفت». (3)


1- همان، ص 32.
2- جواد محدثى، فرهنگ زيارت، ص 250.
3- آقابزرگ تهرانى، نقباء الشبر، ج 1، ص 349؛ رضا مختارى، سيماى فرزانگان، ص 193.

ص: 77

صاحب اعيان الشيعه در اين باره مى نويسد:

«به مدت ده سال و نيم كه در نجف بودم، زيارت هاى مخصوص عاشورا، عيد قربان و غدير و عرفه و اربعين را همواره انجام مى دادم؛ مگر اندكى. پيش از سفر، نزد طلبكاران در بازار مى رفتم و از آنها حلاليت مى طلبيدم و به پياده روى در زيارت، علاقه داشتم. نخست برايم سخت بود و بعد با تجربه دريافتم كه آسان است. در اين سفر، جمعى از طلاب جبل عامل و نجف و ديگران به من ملحق مى شدند و از من پيروى مى گردند. من بارها پياده به زيارت كربلا و امام حسين عليه السلام رفتم». (1)

در ميان مراجع تقليد هم حضور آيةالله العظمى سيد محمود شاهرودى، زبانزد همگان بود. معروف است كه وى در اين مراسم، نخست با پاى پياده از نجف خارج مى شد و به سوى كربلا حركت مى كرد و آن گاه، ساير آقايان، استادان و طلاب هم به دنبال وى به راه مى افتادند و وقتى مراسم زيارت تمام مى شد، اكثر زائران از كربلا سوار وسيله نقليه مى شدند و به نجف باز مى گشتند؛ اما آيةالله شاهرودى در بازگشت هم پياده به نجف باز مى گشت. (2)معروف است كه اين مرجع بزرگ، چهل سفر با پاى پياده به زيارت امام حسين عليه السلام تشرف يافته است.

آيةالله ملكوتى يكى از استادان برجسته حوزه نجف مى گويد:

«من نيز چند بار توفيق يافتم كه در اين مراسم بسيار معنوى، شركت كنم و اغلب به همراه شاگردان مشرف مى شدم. مسير بين نجف و كربلا كه حدود دوازده فرسخ است، معمولًا در مدت دو يا سه روز طى مى شد. بعضى ها مثل آقاى شيخ هادى زابلى كه پيش من درس مى خواند، سليقه خاصى داشت و اين مسافت را يك روز مى رفت و يك روز هم برمى گشت و بعضى ها نيز پس از پايان مراسم، از كربلا به كاظمين و سامرا مشرف مى شدند و بعضى هم مستقيم به نجف باز مى گشتند». (3)

حجة الاسلام و المسلمين محتشمى در اين باره مى نويسد:

«از نجف، غير از مردم عادى و معمولى، علما، فضلا و طلاب و حتى برخى از مراجع مثل آيةالله شاهرودى و ديگران (تا زمانى كه توان پياده روى داشتند) نيز دسته دسته و گروه گروه، عازم كربلا مى شدند. حوزه نجف داراى چند قافله رسمى معروف و بزرگ بود. در اين قافله ها، حدود چهل تا پنجاه نفر عضو ثابت بودند و تعدادى هم در هر مرتبه به آنان اضافه مى شدند. برخى از كاروان ها مخصوص و مربوط به بيوت مراجع و يا مدارس نجف بودند؛ مثل كاروان بيت


1- سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج 10، ص 359.
2- خاطرات آية الله ملكوتى، ص 174.
3- همان، ص 175.

ص: 78

آيةالله شاهرودى و يا كاروان مدرسه قزوينى ها كه در چنين كاروان هايى معمولًا فرد غريبه وجود نداشت؛ ولى يكى دو قافله معتبر بودند كه طلاب علاقه مند، اغلب با آنها سفر مى كردند؛

1. قافله منسوب به شهيد محراب، حضرت آيةالله مدنى قدس سره كه با توجه به روحيات عارفانه و خصوصيات اخلاقى وى، بسيارى از طلاب وارسته، سعى مى كردند در محضر او باشند.

2. قافله آقاى شيخ محمدعلى حليمى كاشانى كه از مدرسه مرحوم آيةالله بروجردى قدس سره حركت مى كرد و مرحوم آيةالله شهيد حاج آقا مصطفى خمينى با اين قافله به كربلا مشرف مى شد. آقاى حليمى از علاقه مندان فداييان اسلام، شهيد نواب و حضرت امام بود.

فاصله بين نجف و كربلا از راه اصلى و آسفالت، حدود هشتاد كيلومتر و از جاده فرعى و كنار شط فرات و مسير نخلستان، متجاوز از يكصد كيلومتر است و معمولًا كاروان هاى نجف اشرف، مسير فرعى و راه كنار آب را انتخاب مى كردند.

من به جز دو سه مرتبه كه به صورت شخصى سفر كردم، در بقيه اوقات، همراه كاروان آقاى حليمى به كربلا مى رفتم. حركت و سير انفرادى و يا همراه با كاروان، هر يك، ويژگى خاصى دارد. خوبى حركت با كاروان، خدمات جنبى بود كه از حيث آذوقه و خوراك و حمل بار، انجام مى شد؛ امّا كسانى كه به صورت فردى حركت مى كردند، مجبور بودند راحله و توشه سفر را همراه خود بردارند و در هواى گرم و سوزان عراق، راه رفتن با كوله پشتى و بار، بسيار دشوار بود؛ ولى كاروان ها معمولًا اسب، گارى و يا وانت بار بزرگى اجاره مى كردند و بار و اثاث كاروان را به وسيله آن منتقل كردند و اگر هم كسى در وسط راه از راه رفتن باز مى ماند، با همين وسيله نقليه، به محل توقف بعدى برده مى شد. اين كاروان ها به صورت دو مرحله اى حركت مى كردند؛ (1)مرحوم حاج آقا مصطفى خمينى قدس سره با آقاى اشكورى و آقاى سيد محمد بجنوردى و برخى از افراد مسن معمولًا در چفل ملحق مى شدند». (2)

آيةالله مدنى و زيارت كربلا

شهيد محراب، آيةالله سيد اسدالله مدنى، يكى از استادان سرشناس حوزه نجف، يكى ديگر از عاشقان پروپاقرص مراسم


1- چفل يا همان ذوالكفل، نام يكى از پيامبران است كه در اين مكان دفن شده است و مردم منطقه به آن چفل مى گويند.
2- خاطرات سيد على اكبر محتشمى، ص 122 و 123.

ص: 79

پياده روى نجف- كربلا و زيارت حرم اباعبدالله الحسين عليه السلام و يارانش بود. و عالمان و استادان حوزه علميه نجف، خاطرات خوشى از اين شهيد بزرگ، در اين مراسم باشكوه معنوى دارند. حجت الاسلام و المسلمين شيخ عبدالخالق دشتى، يكى از همراهان وى در يكى از اين سفرها، مى گويد:

يك سالى كه ماه ذيحجة مصادف با زمستان بسيار سردى بود، همراه شهيد آيةالله مدنى از نجف عازم كربلا شديم؛ تا در روز عرفه، به زيارت امام حسين عليه السلام مشرف شويم. در اين سفر، مرحوم شيخ على حجتى كرمانى و مرحوم شيخ احمد كافى نيز آقاى مدنى را همراهى مى كردند. ما چند فرسخى رفتيم؛ تا اين كه به يكى از روستاهاى عشاير نشين رسيديم؛ سپس شخص عربى جلو آمد و از آيةالله مدنى استقبال كرد و به او احترام گذاشت و وى و همراهان را به مضيف خود دعوت كرد؛ چون همه به ويژه سران و شيوخ عشاير، او را به خوبى مى شناختند و احترام زيادى برايش قائل بودند. ما شب را همان جا استراحت كرديم و فردا صبح، به راه خود ادامه داديم؛ تا اينكه به شهر طويرج در 20 كيلومترى اطراف كربلا رسيديم.

در طول مسير، هر كجا براى استراحت توقف مى كرديم، آقاى مدنى چند حديث مى خواند و نكاتى اخلاقى مى گفت و گاهى يك بحث علمى مطرح مى كرد. در طويرج، او وضع روحى عجيبى داشت و شروع به صحبت كرد. نخست در فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام سخنى گفت و حرم امام را به كعبه آمال و آرزوها تشبيه كرد و بعد فرمود: از اين جا تا حرم را خوب است به صورت پابرهنه و هروله كنان ادامه بدهيم. با اين كه او درد پا و كسالت داشت، اما خودش جلو افتاد و آيه «

ان الصفا و المروة من شعاير الله»

(1)را كه در مراسم حج ميان سعى و صفا خوانده مى شود، هروله كنان، مى خواند و جلو مى رفت و ما نيز به دنبالش جواب مى داديم. وقتى وارد شهر كربلا شديم، شهيد مدنى فرمود: بايد با همين حال خسته و پاى آبله زده به حرم مشرف شويم و باز خودش جلو افتاد و با حالت گريه و فرياد «يا حسين»، حركت كرد و ما نيز به دنبالش حركت مى كرديم و با همين حال، وارد حرم حسينى شديم. در اين حال، مراسم زيارت را مرحوم كافى بر عهده گرفت و با اشعار و نوحه خوانى جان گذار، همه را به فيض رساند. (2)

پياده روى حاج آقا مصطفى خمينى (ره)


1- بقره، آيه 158.
2- به نقل از حجةالاسلام و المسلمين شيخ عبدالخالق دشتى، يكى از روحانيون سرشناس و از بزرگان شهر گناوه.

ص: 80

آيةالله حاج آقا مصطفى خمينى نيز از عالمان و استادان نجف بود كه همواره در مراسم پياده روى حضورى مستمر و جدى داشت. او مقيّد بود كه در تمام ايام زيارت هاى مخصوص امام حسين عليه السلام- اول و نيمه رجب، نيمه شعبان، عرفه و اربعين- پياده از نجف به كربلا برود و در ميان راه، گاهى كف پايش تاول مى زد و زخمى مى شد؛ ولى او باز هم با شور و شوق تمام، به راه خود ادامه مى داد (1) و اصرار دوستان را براى سوار شدن به وسيله نقليه، حتى در قسمتى از راه نمى پذيرفت و چون به نزديك كربلا مى رسيد و نگاهش به گنبد و گل دسته هاى حرم امام حسين عليه السلام و پرچم سرخ رنگ آن مى افتاد، بى اختيار اشك از چشمانش سرازير مى شد و مصيبت اهل بيت عليهم السلام را زمزمه مى كرد و به سر و سينه مى زد و عزادارى و نوحه سرايى مى كرد. (2)

وى در اين سفر، بدون اين كه خودش را فرزند مرجع بزرگ تقليد، امام خمينى قدس سره تصور كند، همانند يك طلبه ساده، در خدمت همسفران بود و از كمك به آنان، دريغ نمى كرد و در هنگام توقف و استراحت نيز به بحث علمى مى پرداخت.

مرحوم آيةالله شيخ محمدحسن قديرى كه در يكى از سفرها همراه او بود، مى گويد:

«يك بار در پياده روى از نجف به كربلا، خدمت حاج آقا مصطفى خمينى بودم و وقتى به باغ هاى نزديك كربلا رسيديم، شب را آن جا مانديم. دوستان همه دور حاج آقا مصطفى را گرفتند و او صحبت را شروع كرد و بعد بنا شد هر كدام از رفقا در يك رشته از علوم حوزوى، سؤالى بپرسد و وى جواب بدهد. سؤالات زيادى از فقه، اصول، فلسفه، تفسير، عرفان و اخلاق از وى پرسيده شد كه حدود چهار ساعت به طول انجاميد و حاج آقا مصطفى بدون اين كه مطالعه و مراجعه به كتابى كند، همه را كامل جواب داد كه من بسيار متعجب شدم كه او اين قدر با استعداد است». (3)

آقاى محتشمى مى گويد:

«در اوقات صبح، ظهر و شام، نماز به امامت آيةالله حاج آقا مصطفى خمينى (ره) اقامه مى شد و شب هنگام، پس از نماز مغرب و عشا، دعاى توسل و زيارت عاشورا خوانده مى شد. اگر شب جمعه در راه بوديم، دعاى كميل و ذكر مصيبت توسط دوستان انجام مى گرفت. از خصوصيات مرحوم حاج آقا مصطفى (ره) اين بود كه هر شب قبل از اذان صبح برمى خواست و به نماز شب مى پرداخت. او بسيار خوش مشرب و خوش مسافرت بود و در سفرها با همراهان دوست و رفيق بود و همواره سعى مى كرد به كسى سخت نگذرد و مواظب بود كسى عقب نيفتد و جا نماند. در جلسات گفت و شنودى كه اغلب شب ها رفقاى همسفر دور هم


1- محمدحسن رحيميان، حديث رويش، ص 149.
2- به نقل از حجةالاسلام سيدتقى درچه اى.
3- پايگاه اطلاع رسانى فرهنگ ايثار و شهادت.

ص: 81

جمع مى شدند، از هر درى سخنى به ميان مى آمد و حاج آقا مصطفى، پيوسته متذكر بود و زير لب اذكارى را ترنّم مى كرد. در تابستان ها به علت گرمى طاقت فرساى هوا، بعد از اذان صبح حركت مى كرديم و تا دو سه ساعت بعد از طلوع آفتاب، راه مى رفتيم؛ سپس در محلى توقف مى كرديم و صبحانه و نهار در همان جا صرف مى شد و عصر كه مقدارى از گرماى هوا كاسته مى شد، باز حركت از سر گرفته مى شد». (1)

حجة الاسلام و المسلمين سيد تقى درچه اى نيز مى گويد:

چندين بار همراه آيةالله حاج آقا مصطفى خمينى از نجف پياده به سوى كربلا رفتيم و گاهى سه تا چهار روز، حدود 20 فرسخ در راه بوديم. ما مسير را از خيابان با وجود كوتاهى راه، به دليل آفتابى بودن، تغيير داده، از كنار دجله و فرات و داخل نخلستان ها كه واقعاً باصفا بود، مى رفتيم. در اين سفرها دوستانى چون آقايان اسلامى، عليان، احسانى، كيانى، حليمى كاشانى، آقاى مجتبى قائمى، آقاى حاج آقا نصرالله شاه آبادى و آقاى رضوانى كه در حال حاضر امام جماعت مسجد حاج سيد عزيز الله هستند، همراه بودند. حاج آقا مصطفى با پاى برهنه و حتى بدون جوراب، حركت مى كرد واز هر كس مختصر صدايى داشت، مى خواست اشعارى را در مقام و عظمت امام حسين عليه السلام بخواند و با شنيدن اين اشعار، خود طورى منقلب مى شد كه از شدت گريه، شانه هايش بالا و پايين مى رفت. حاج آقا مصطفى خمينى هميشه ديوان شيخ محمدحسين غروى اصفهانى را همراه داشت و وقتى كنار دجله و فرات كه ديگر نزديك كربلا بود، مى رسيديم، او به اسم كوچك مرا صدا مى زد، تا قسمتى از آن را بخوانم و به محض شروع، او مثل كسى كه بغضش بتركد، شروع به گريه مى كرد. در طى چند كيلومتر من زمزمه مى كردم و جمع دوستان به خصوص حاج آقا مصطفى، گريه مى كردند. ناگهان يكى از دوستان چشمش به گنبد مطهر حضرت امام حسين عليه السلام مى افتاد و به دنبال آن، موج شوق و گريه در ميان جمع بلند مى شد.

حالت عجيبى داشتيم. پاهاى برهنه و تاول زده و خون آلود، خسته و تشنه، زير برق آفتاب سوزان و پرچمى سرخ به رنگ خون، ما را به حال و هواى كربلا و ظهر عاشورا مى برد. گريه به حدى بالا مى رفت كه همگى نشسته و ديگر نمى توانستيم


1- خاطرات سيدعلى اكبر محتشمى، ص 123.

ص: 82

به راه خود ادامه دهيم. جالب بود كه مردم روستاها و شهرهاى مسير به ويژه روستاى چفل، همه حاج آقا مصطفى خمينى را شناخته بودند كه فرزند آقاى خمينى است. يك بار قبل از ورود به چفل، متوجه شديم كه حدود 20 نفر به سمت ما در حركت هستند. كمى كه نزديك تر شديم، فهميديم كه آنها براى استقبال از حاج آقا مصطفى آمده اند. استقبال عده اى از شيوخ و بزرگان آن شهر براى من جالب بود.

استقبال كنندگان همه دست حاج آقا مصطفى را بوسيده، با بقيه هم احوال پرسى كردند و پشت سر حاج آقا مصطفى راه افتادند. او در جلو و ما هم به دنبال او با استقبال خاصى وارد حسينيه چفل شديم واز ما پذيرايى كردند. با وجود اين كه حاج آقا مصطفى گفت كه قصد نداريم شب را در چفل بمانيم، ولى آنها با اصرار گفتند: بايد شب را در چفل بمانيد؛ تا ما اجر خدمت كردن به زائرين مرقد امام حسين عليه السلام را ببريم و در مقابل اصرار صميمانه و عاشقانه سالكان آن حرم با صفا، كوتاه آمده، شب را در چفل مانديم.

در همان حسينيه جمعيت زيادى از اهالى به زيارت حاج آقا مصطفى آمدند و در بين آنان يكى از منبرى هاى معروف عراق كه آن شب در چفل بود، يك منبر بسيار عالى رفت و بعد از او هم سيدى يك منبر عربى رفت و خلاصه شورى به پا شد.

فرداى آن روز صبحانه خورده، خيلى زود حركت كرديم. مشايعت اهالى چفل، ديدنى تر از استقبالشان بود و از چفل به دنبال ما راه افتادند و مقدار زيادى از راه، ما را همراهى كردند. (1)

علامه امينى و زيارت كربلا

يكى ديگر از شخصيت هاى برجسته حوزه علميه نجف كه به طور مرتب، در اين مراسم شركت مى كرد، علامه امينى، مؤلف كتاب ارزشمند الغدير بود كه در اين سفرها، همواره تعدادى از مؤمنين او را همراهى مى كردند. علامه امينى، وقتى به نزديكى كربلا مى رسيد، حالش منقلب مى شد و قطرات اشك از چشمانش جارى مى شد. (2)

امام موسى صدر و زيارت كربلا

امام موسى صدر، رهبر شيعيان لبنان كه در شهريور 1357 توسط صهيونيست ها ربوده و ناپديد شد، يكى از شيفتگان مراسم پياده روى از نجف به كربلا بود. مرحوم آيةالله سيد محمد على موحد ابطحى، يكى از عالمان بزرگ اصفهان كه در نجف با امام موسى صدر هم بحث بود، مى گويد:


1- به نقل حجةالاسلام سيدتقى درچه اى.
2- علامه امينى، جرعه نوش غدير، ص 40.

ص: 83

«وقتى كه ايشان همراه ما با پاى پياده از نجف به كربلا مى رفت، در اين سفر، حضورى عاشقانه داشت و در وقت دعا و زيارت عاشورا، از همه باحال تر بود و هنگام گريه، چشمانش از شدت گريه سرخ مى شدند و وقتى نوبت ذكر مصيبت و خواندن اشعار و نوحه سرايى به او مى رسيد، با حال جانكاهى در مصيبت اهل بيت عليهم السلام اشعار فارسى و عربى فصيحى مى خواند و هنگام كار و حمل اثاثيه سفر، وى بيش از همه كار مى كرد و هنگام شوخى و مزاح، مزاح هايى بيان مى كرد كه بعد علمى و اخلاقى جالبى داشتند». (1)

استقبال عشاير از زائران

در اين مراسم، منظره هاى ديگرى، چشم و دل هر بيننده اى را به حيرت و شگفتى وا مى دارند. در اين مسير، روستاهاى زيادى به چشم مى خورند كه اكثر ساكنان آنها را عشاير و پيروان مذهب شيعه تشكيل مى دهند و آنان، با شوق و علاقه و اخلاص، از زائران امام حسين عليه السلام استقبال و از آنان، پذيرايى مى كنند.

اين عشاير در كنار رود فرات، به كاشت و برداشت برنج و دامدارى مشغول هستند و معمولًا از همين دست رنج خود، زائران حسينى را اطعام مى دهند. آنان، اعتقاد عجيبى به ميهمانان دارند و گاهى مشاهده شده كه گرد خاك پاى زائران را به تبرّك مى برند. عشاير حاشيه نشين رود فرات، در ايام مراسم پياده روى، چادرهاى بزرگى كه به آنها «مضيف» مى گويند، با فاصله هاى معيّنى در اين مسير برپا مى كنند و زائران را جهت پذيرايى و استراحت، در آنها جاى مى دهند.

يكى از استادان بزرگ نجف كه خود بارها در اين پياده روى حضور داشته، مى گويد:

«اين عشاير از نظر اقتصادى چندان وضع مطلوبى نداشتند و كنار فرات، هر كدام مقدار اندكى برنج كارى مى كردند و غذاهايشان هم اغلب برنج و ماست بود و خورش ديگرى نداشتند و با اين همه، نسبت به زائران حسينى و طلاب، بسيار سخاوتمندانه رفتار مى كردند و از هيچ چيز مضايقه نمى كردند». (2)

حجةالاسلام و المسلمين محمدحسن رحيميان از اعضاى بيت حضرت امام كه سال ها در نجف ساكن بود و در اين مراسم حاضر بود، مى گويد:

«به هنگام ظهر و مغرب، به هر نقطه مى رسيدى، حق عبور از آن جا را نداشتى؛ چون مالك و ساكن نخلستان بر سر راه ايستاده بود و زائران را به ضيافت خويش فرا مى خواند؛ گويى جاده خاكى كربلا را بخشى از حريم خانه خود مى دانست و خارج شدن ميهمانان را در هنگام ظهر و شب، بدون صرف ناهار يا شام، ننگى بزرگ مى پنداشت و گاهى كه قصد داشتيم تا پاسى از شب به راه خود ادامه دهيم،


1- عبدالرحيم اباذرى، امام موسى صدر، اميد محرمان، ص 178- 176.
2- خاطرات آيةالله مسلم ملكوتى، ص 175.

ص: 84

عربى روستايى جلو مى آمد و اصرار مى كرد و اگر نتيجه نمى گرفت، تهديد مى كرد و با شدت و غضب، تفنگ خود را آماده شليك مى كرد؛ اما نه براى كشتن ميهمانان، بلكه آن را به حاج آقا مصطفى مى داد و مى گفت: «اگر مى خواهيد برويد؛ برويد اما از روى نعش من»!

نشانه بزرگى و بزرگوارى اين عرب ها، بزرگ تر بودن سالن پذيرايى آنان بود.

سالن پذيرايى يا «مضيف» از نِى و شاخه هاى خرما به صورت كانالى با سقف مدوّر ساخته مى شد و دو سوى آن باز بود و داراى اين ويژگى بود كه در برابر سرما و گرما، كاملًا عايق بود و در تابستان با پاشيدن آب روى آن، هواى درون آن خنك مى شد. معمولًا بزرگ خانواده يا عشيره با مهمانان مى نشست و جوان ها پذيرايى مى كردند و براى پذيرايى، بهترين چيزهاى خود را در طبق اخلاص مى گذاشتند؛ گوسفند مى كشتند و سرشير گاوميش و ماست بر سر سفره مى گذاشتند و براى هر نفر كاسه اى روغن حيوانى مى آوردند و خلاصه گويى همه زندگى و امكانات آنان وقف امام حسين عليه السلام و زوار آن حضرت بود. (1)

حجةالاسلام سيد على اكبر محتشمى، يكى ديگر از شاهدان اين صحنه هاى تاريخى در اين مورد مى گويد:

«در طول مسير، روستاهاى كوچك و بزرگى بود كه مردمش به زراعت، باغدارى، پرورش نخل خرما و دامدارى اشتغال داشتند. نخلستان ها، باغ ها و مزارع آنها به وسيله نهر فرات، مشروب مى گرديدند. بهره بردارى از آب نهر فرات به وسيله «ناعور» (2)، انجام مى شد. هر روستا يك مضيف (ميهمان سرا) داشت كه در طول سال، به خصوص موسم زيارتى، هر كس از آن جا عبور مى كرد، در آن مضيف از او پذيرايى مى شد. مضيف ها محوطه بزرگى به صورت مربع مستطيل هستند كه ديواره و سقف آنها كاملًا از حصير نخل خرما ساخته شده است و وسط آن محوطه، يك اجاق است كه در زمستان ها با هيزم مى سوزد و چاى و قهوه را نيز در كنار آن اجاق تهيه مى كنند. اطراف اين مضيف، فرش ها و مخدّه هاى عربى پهن شده است. روستاييان عراقى بسيار ميهمان دوست هستند. آنان از زائرين امام حسين عليه السلام در ميان روز، با چاى، قهوه، شير و دوغ پذيرايى مى كردند و به هنگام ظهر و شام نيز با ذبح گوسفند و طبخ غذا، از آنان به گرمى استقبال مى كردند.

آقاى حليمى سعى مى كرد در وسط راه، خود خيمه برپا كند و به سَبك ايرانى، غذا


1- حديث رويش، ص 149.
2- ناعور يك دستگاه آب كشى است به صورت چرخ و فلك كه داخل آب قرار مى گيرد و به اطراف آن سطل هاى متحرك وصل شده است. اين چرخ و فلك، به واسطه اسب ناعور به گردش در مى آيد و سطل ها پر از آب مى شوند و در بازگشت چرخ، آب سطل به داخل جويى ريخته مى شود و اين جوى، آب را به مزرعه هدايت مى كند.

ص: 85

تهيه كند؛ ولى در طول مسير، بالاخره مواردى اتفاق مى افتاد كه بر اثر اصرار فوق العاده روستاييان، مجبور به پذيرش دعوت و اقامت در آن ميهمان سرا مى شديم.

قافله ها معمولًا اين مسير را طى پنج تا شش روز مى پيمودند؛ ولى افرادى كه به صورت انفرادى حركت مى كردند، در مدتى كمتر از سه روز به كربلا مى رسيدند. (1)

حجة الاسلام و المسلمين سيد تقى درچه اى در اين خصوص مى گويد:

ارادت عراقى ها به زائران امام حسين عليه السلام، قابل توجه و تقدير است. آنان به تمامى زائران اباعبدالله عليه السلام عرض ادب مى كردند؛ تا جايى كه بعضى ها مثلًا براى كاروانى از زائرين، گوسفند قربانى كرده، آبگوشت مى پزند. من در اين نوع سفرها، مصاديق زيبايى از خلوص اين مردم را ديدم، گاهى روستاى آنها با جاده چند كيلومتر فاصله دارد؛ بااين حال، به كنار جاده مى آيند و يك منبع يا يك مشك دوغ آن جا مى گذارند و كنارش با نان و پنير، از زائران پذيرايى مى كنند. يا در مسير راه، اسفند دود مى كنند. گاهى هم زن هاى روستايى با وجود دورى راه، شيرينى نذرى تهيه كرده، در ميان كاروانيان توزيع و تقسيم مى كنند؛ به ويژه قربانى كردن گوسفند در مقابل كاروانيان، بسيار مرسوم است. در يكى از اين سفرها، يك خانم و آقايى كه با الاغ از مزرعه به كنار جاده آمده بودند، با اصرار زياد ما را به منزل خود بردند كه زندگى فقيرانه اى داشتند و با اين كه هوا سرد بود، اتاق خود را در اختيار ما گذاشتند. ما هم بدون اين كه متوجه شويم، شب را خوابيديم و فردا صبح كه بلند شديم و هوا روشن شد، متوجه شديم كه آن پيرزن و پيرمرد در گوشه اى از حياط در سرما و سوز، شب را به صبح رساندند و معلوم شد كه آنها تنها اتاق خود را در اختيار ما گذاشتند. (2)

قتل عام زائران كربلا

در طول تاريخ، تلاش هاى زيادى از سوى دشمنان اهل بيت عليهم السلام انجام گرفت؛ تا مانع اين مراسم شوند. و به ويژه در سال هاى اخير كه رژيم بعثى عراق در اين كشور حاكميت داشت، اين شيطنت ها و دشمنى ها عمق و شعاع بيشترى به خود گرفت؛ ولى هرگز موفق به اين كار نشدند. در زمان رياست جمهورى احمد حسن البكر در اربعين سال 1397 ق. كه مصادف با سال 1355 ش. بود، جاسم الركابى استاندار وقت نجف، تعدادى از بزرگان اين شهر را احضار و آنها را تهديد كرد كه مراسم پياده روى اربعين نبايد برگزار شود و از اين برخوردها معلوم بود كه رژيم بعث اين بار تصميم دارد كه به


1- خاطرات حجةالاسلام سيد على اكبر محتشمى، ص 124.
2- به نقل از حجةالاسلام سيدتقى درچه اى.

ص: 86

طور جدى، مانع اين مراسم شود؛ اما مردم اعتنايى به اين تهديدها نكردند و در وقت مقرر، پياده روى خود را از نجف به سمت كربلا آغاز كردند.

نيروهاى رژيم بعثى عراق، چون به عجز و ناتوانى خويش در مقابل اراده آهنين مردم پى بردند، بى درنگ به توپ، تانك و هليكوپتر و كماندو متوسل شدند و از زمين و هوا، زائران حسينى را به گلوله و توپ بستند. در اين سال، حدود 250 هزار نفر در مراسم پياده روى حاضر شده بودند كه شمار زيادى از آنها را به شهادت رسيدند و تعدادى دستگير و زندانى شدند و بعد نه نفر را هم به جرم اخلال در نظم و امنيت كشور، در ملاء عام اعدام نمودند و بدين ترتيب، ترس و وحشت را در فضاى شهرهاى نجف و كربلا حاكم كردند. (1)

در سال هاى بعد، اگرچه فضاى اختناق همچنان ادامه داشت، ولى مراسم پياده روى كم رنگ و پراكنده انجام مى گرفت و هرگز به تعطيلى مطلق نگراييد؛ تا اين كه احمد حسن البكر، طى كودتايى سرنگون شد و رهبرى رژيم بعثى عراق را صدام بر عهده گرفت. در اين دوره نيز تلاش بسيارى شد تا مانع اين مراسم حماسى و معنوى شوند. در شعبان سال 1411 ق. كه مردم نجف تصميم گرفتند مراسم نيمه شعبان آن سال را در حرم حسينى برگزار كنند، به صورت، فردى و جمعى، با پاى پياده به سوى كربلا به راه افتادند.

از سوى ديگر، مأموران اطلاعات و امنيت عراق، تمام درهاى حرم را به روى زائران بستند؛ تا آنها نتوانند در اين شب عزيز، كنار حرم باشند و موفق به زيارت شوند. اين برخورد نادرست، اعتراض و خشم مردم را برانگيخت و موجى از جمعيت كه در پيشاپيش آنان جوانان مسلمان و خشمگين در حركت بودند، دست به تظاهرات خيابانى زدند و بر ضد رژيم بعثى، شعارهاى تندى سر دادند. اين حركت، آغاز انتفاضه معروف ماه شعبان سال 1411 ق. در كربلا و نجف و بعضى شهرهاى ديگر عراق، مثل بصره و ناصريه شد. قيام مردم و زائران حسينى، كنترل را از دست بعثى ها گرفت و چند روز، شهرهاى نجف و كربلا در تصرف مردم بودند و رژيم بعثى عراق كه كاملًا خود راباخته و غافلگير شده بود، با تمام قوا وارد عمل شد و همزمان به دو شهر نجف و كربلا حمله كرد و با توپ و تانك، وارد صحن حرم حسينى شد و با كشتار هزاران نفر، دوباره كنترل اوضاع را به دست گرفت. (2)

با همه اين فشارها و قتل عام ها، رژيم بعثى عراق، هرگز نتوانست مانع از مراسم پياده روى شود و هر سال كه گذشت، بر شعاع و عمق اين مراسم افزوده شد. امروز كه شاهد سرنگونى رژيم صدام هستيم و مردم عراق دوران استقلال و آزادى خود را تجربه مى كند، شاهد رشد، شكوفايى و بالندگى مراسم پياده روى به سوى كربلا هستيم. همان طورى كه گفته شد اين مراسم، اختصاص به شهر نجف ندارد؛ بلكه زائران از اكثر شهرهاى عراق، مثل بغداد، بصره، ناصريه و جاهاى ديگر، پياده به سمت كربلا حركت مى كنند؛ به طورى كه تعداد شركت كنندگان در اين مراسم، امروزه به چند ميليون نفر مى رسد و اين رخداد در تاريخ اين سرزمين، كم نظير مى باشد.

در اربعين امسال، يعنى 1430 ق. كه مصادف با روز دوشنبه 28/ 11/ 1387 ش. بود، زائران حسينى كه اغلب آنان با پاى پياده


1- محمد صحتى، سيماى كربلا، ص 123.
2- همان، ص 134

ص: 87

به كربلا آمده بودند، نزديك به ده ميليون نفر بودند و شمار زيادى از مردم مصره، مسافت ششصد كيلومترى اين شهر با كربلا را پياده طى كرده بودند. جالب اين كه پذيرايى اين جمعيت ده ميليونى، توسط مردم عراق، به صورت سنتى و در همان چادرهاى محلى (مضيف) انجام گرفت؛ اين در حالى است كه مراسم سالانه حج تمتع در مكه، حداكثر با حضور سه ميليون نفر برگزار مى شود.

ص: 88

. كسى كه به قصد زيارت امام حسين عليه السلام از منزلش خارج شود، اگر با پاى پياده باشد، خداى متعال، براى هر قدم او، يك ثواب مى نويسد و يگ گناه و بدى را نيز از وى مى زدايد.

. از نجف، غير از مردم عادى و معمولى، علما، فضلا و طلاب و حتى برخى از مراجع مثل آيةالله شاهرودى و ديگران (تا زمانى كه توان پياده روى داشتند) نيز دسته دسته و گروه گروه، عازم كربلا مى شدند. حوزه نجف داراى چند قافله رسمى معروف و بزرگ بود. در اين قافله ها، حدود چهل تا پنجاه نفر عضو ثابت بودند و تعدادى هم در هر مرتبه به آنان اضافه مى شدند

. در طول مسير، هر كجا براى استراحت توقف مى كرديم، آقاى مدنى چند حديث مى خواند و نكاتى اخلاقى مى گفت و گاهى يك بحث علمى مطرح مى كرد. در طويرج، او وضع روحى عجيبى داشت و شروع به صحبت كرد. نخست در فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام سخنى گفت و حرم امام را به كعبه آمال و آرزوها تشبيه كرد و بعد فرمود: از اين جا تا حرم را خوب است به صورت پابرهنه و هروله كنان ادامه بدهيم. با اين كه او درد پا و كسالت داشت، اما خودش جلو افتاد و آيه «

ان الصفا و المروة من شعاير الله»

11 را كه در مراسم حج ميان سعى و صفا خوانده مى شود، هروله كنان، مى خواند

. حاج آقا مصطفى خمينى هميشه ديوان شيخ محمدحسين غروى اصفهانى را همراه داشت و كنار دجله و فرات كه ديگر نزديك كربلا بود، به اسم كوچك مرا صدا زده، تا قسمتى از آن را بخوانم و به محض شروع، او مثل كسى كه بغضش بتركد، شروع به گريه مى كرد.

. اين عشاير از نظر اقتصادى چندان وضع مطلوبى نداشتند و كنار فرات، هر كدام مقدار اندكى برنج كارى مى كردند و غذاهايشان هم اغلب برنج و ماست بود و خورش ديگرى نداشتند و با اين همه، نسبت به زائران حسينى و طلاب، بسيار سخاوتمندانه رفتار مى كردند و از هيچ چيز مضايقه نمى كردند

ص: 89

. ارادت عراقى ها به زائران امام حسين عليه السلام، قابل توجه و تقدير است. آنان به تمامى زائران اباعبدالله عليه السلام عرض ادب مى كردند؛ تا جايى كه بعضى ها مثلًا براى كاروانى از زائرين، گوسفند قربانى كرده، آبگوشت مى پزند. من در اين نوع سفرها، مصاديق زيبايى از خلوص اين مردم را ديدم، گاهى روستاى آنها با جاده چند كيلومتر فاصله دارد؛ بااين حال، به كنار جاده مى آيند و يك منبع يا يك مشك دوغ آن جا مى گذارند و كنارش با نان و پنير، از زائران پذيرايى مى كنند.

ص: 90

مرجعيت شيعه و مقاومت در برابر اشغالگران

ابوذر بريرى

بسيج مردم در برابر بيگانگان

جنگ جهانى اول در ماه رمضان 1332 برابر با اوت 1914 م. آغاز شد و در پى آن، سرزمين اسلامى عراق، مورد تجاوز قواى نظامى انگليسى قرار گرفت. آيةالله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى يكى از مراجع بزرگ نجف با صدور نامه ها و فتواهايى، مردم عراق را براى دفاع از سرزمين اسلامى، بسيج كرد. او نامه هايى خطاب به شيخ خزعل، حاكم منطقه خوزستان نوشت و از وى خواست كه عشاير منطقه را بر ضد نيروهاى اشغال گر، آماده نمايد. همچنين نامه هاى ديگرى به همين مضمون، خطاب به سران عشاير در ناصريه فرستاد و نامه هاى ديگرى نيز براى عشاير زيرچ و شطره، ارسال كرد. (1)

آن فقيه بزرگ در يكى از نامه هايش خطاب به خيون العبيد يكى از رهبران و شيوخ عشاير، چنين مى نويسد:

اما بعد، همان طورى كه هجوم كفار به كشورهاى اسلامى و نيز محاصره بصره توسط آنان را خبردار شدى، «يريدون ليطفئوا نور الله بافواهم و يا بى الله ان يتم نوره»، لذا بر تو و جميع مسلمين تحت امر تو واجب مى كنم براى دفع كفار به سوى بصره روى آورى. اين امر بر تو و كسانى كه كلام من به آنان مى رسد، واجب است كه با مال، جان، اسلحه، مردان و اسب هايشان، دفاع كنند. هيچ مسلمان متمكّن، عذرى ندارد. حكومت و ساير مسلمانان، فرقى ندارند و در دفاع از اسلام، همه مساوى هستند. (2)

عالمان، استادان و طلاب زيادى در خط مقدم اين جبهه حاضر شدند و با دشمن جنگيدند. در اين نبرد، آيةالله سيد محمد تقى خوانسارى به اسارت دشمن در آمد و به كشور هند برده شد. سيد محمد يزدى پسر بزرگ آيةالله سيد محمد كاظم يزدى در نبرد تن به تن با اشغال گران، به شهادت رسيد و كشور عراق به تصرف كامل نيروهاى انگليسى در آمد. سران نظامى و سياسى دولت انگليس در تلاش و تكاپو بودند تا مرجع تقليد شيعه را هر طور شده، به آرامش و سكوت وا دارند و به اشغال گرى خود ادامه دهند و براى اين كار، به ترفند رشوه و تأليف قلوب، روى آوردند.

ديدار سررونالد با آية اله سيدكاظم يزدى

سر رونالد استورز يكى از مأموران سرشناس انگلستان كه اطلاعات جامعى پيرامون مردم مسلمان مشرق زمين، به ويژه كشورهاى عربى داشت و به زبان عربى هم كاملًا مسلط بود، در سال 1917 م. برابر با 1336 ق. جهت ديدار با آيةالله سيد كاظم يزدى در نجف، عازم اين شهر شد. او اين رخداد تاريخى را چنين نقل مى كند:


1- سليم الحسين، دور علماء الشيعة فى مواجهة الاستعمار، ص 85 و 91.
2- همان، ص 88.

ص: 91

... روز بيستم ماه مه سال 1917 م. دو ساعت و چهل دقيقه بعدازظهر از كوفه به نجف آمديم. پس از كمى استراحت در هواى خنك زيرزمين (سرداب)، همراه سيد عباس كليدار، در حدود ساعت پنج بعدازظهر و نيز به همراه «كاربت»، يكى از مأموران كميسارياى انگليس در بغداد، براى ملاقات سيد محمد كاظم يزدى كه كلامش از عراق تا اصفهان نافذ است، حركت كرديم.

وى چندان احساس خوبى نسبت به ما نداشت؛ حتى هديه اى را كه به مبلغ دويست ليره قبلًا به او تقديم شده بود، قبول نكرده و آن را برگشت داده بود (1).

كاربت اين مرتبه دستور داشت كه با مبلغ هزار ليره به او نزديك شود و با نااميدى از اين كه بتواند سيد را مجبور به پذيرفتن آن مبلغ بنمايد، از من خواهش كرد كه در اين كار، به او كمك كنم. من با كمال احتياط، اين مأموريت را قبول كردم و پاكت محتوى اسكناس را در جيب خود گذاشتم و همراه كاربت به طرف منزل سيد شتافتم. چند دقيقه در حياط منزل سيد منتظر شديم؛ سپس طلبه اى موقر به جايگاه او رفته، ورود ما را خبر داد. سيد كه بسيار پير بود و عمامه كوچك و سياهى بر سر داشت و محاسن و ناخن هايش با حناى قرمز خيلى خوبى رنگ شده بود و درخشندگى خاصى داشت، بيرون آمد و با كمال سردى و بى اعتنايى به ما خوش آمد گفت و ما را روى حصيرى كه در بيرون اتاقش افتاده بود، نشاند. من متوجه نفوذ زياد و حسن شهرت او بودم. در خطوط صورت او، قوه جازبه اى وجود داشت و در وجود نحيف و خسته او، قدرت و نفوذى خارق العاده موجود و بيانش بسيار سحرآميز بود و من كمتر در كشورهاى اسلامى، نظير آن را ديده بودم. پس از سلام و تعارفات معمول گفتم: هر فرمايشى كه داشته باشيد، انجام آن مورد اطاعت خواهد بود. او جواب داد: به عتبات مقدسه توجه كنيد. تصور كردم منظور او از عتبات مقدسه، آقايان علما و مجتهدين است و بعد لزوم استخدام شيعيان در شهرهاى شيعه نشين عراق را گوشزد نمود و دستور داد كه بايستى دكتر مظفربيك و جهان بابا، دو تن از شيعيان را كه در بغداد توقيف بودند، آزاد كنيد و ميرزا محمد را به فرماندارى نجف تعيين كنيد ... من گفتم: اوامر عالى را به كميسر عالى انگلستان در عراق، اطلاع خواهم داد .... (2)

در همين حال، سر رونالد، به بهانه اين كه تعداد بسيارى از شيعيان فقير از دولت


1- جعفر خليلى، موسوعة العتبات المقدسه، بخش نجف، ج 6، ص 256.
2- همان، ص 257.

ص: 92

انگليس تقاضاى يارى كردند، پاكت پول را جلوى مرجع تقليد بزرگ نجف گذاشت؛ اما سيد خيلى صريح و قاطع، آن را رد كرد و مأموران انگليس مجبور شدند تا موضوع بحث را تغيير دهد.

او در ادامه مى گويد:

... بعد از دقايقى كه به اين منوال گذشت، من عزم خداحافظى و بازگشت به منزل كردم و بار ديگر هزار ليره را خواستم تقديم سيد كنم؛ ولى او با كمال ادب و احترام، عذر خواست و من از منزل بيرون آمدم ...». به اعتقاد من، تنها چيزى كه سيد به آن اعتنايى نداشت، مال دنيا بود. اگر وى به مال دنيا دل بسته بود، بايد در برابر پول، آن هم به شكل محترمانه كه هيچ گونه توهم رشوه و طعنه در آن نبود، خضوع مى كرد و آن را مى پذيرفت. اين روحيه اى بود كه در هيچ جايى از ممالك اسلامى، يافت نمى شد و وجود چنين شخصيت هاى معنوى، بسيار بعيد بود .... (1)

دفاع از مردم نجف

وقتى اشغال گران انگليسى در تطميع و دادن رشوه رسوا شدند، راه خشونت و اذيت را در پيش گرفتند. يك روز حاكم انگليسى نجف به منزل آيةالله يزدى آمد و خطاب به وى گفت: دولت انگليس از شما مى خواهد كه شهر نجف را ترك كنيد و به كوفه برويد؛ چون در نظر داريم اهالى نجف را تنبيه و تأديب كنيم. آيةالله يزدى در پاسخ با آرامش كامل فرمود:

من به تنهايى خارج شوم يا با اهل بيتم؟ او گفت: البته با اهل بيت. سيد جواب داد: مردم نجف، همه اهل بيت من هستند؛ بنابراين، من خارج نمى شوم؛ بگذار آن چه به اهل بيت من مى رسد، به من نيز وارد شود (2)

فقيه نجف تا آخرين لحظات عمر، با عزّت زيست و هرگز به اشغال گرى بيگانگان در عراق تن نداد و اعتراض خود را به اشغال گران اعلام نمود؛ تا اين كه در ماه رجب سال 1337 ق. به گونه اى مشكوك- و با احتمال مسموميت- چشم از جهان فرو بست.


1- همان.
2- همان.

ص: 93

. بر تو و جميع مسلمين تحت امر تو واجب مى كنم براى دفع كفار به سوى بصره روى آورى. اين امر بر تو و كسانى كه كلام من به آنان مى رسد، واجب است كه با مال، جان، اسلحه، مردان و اسب هايشان، دفاع كنند. هيچ مسلمان متمكّن، عذرى ندارد. حكومت و ساير مسلمانان، فرقى ندارند و در دفاع از اسلام، همه مساوى هستند

. به اعتقاد من، تنها چيزى كه سيد به آن اعتنايى نداشت، مال دنيا بود. اگر وى به مال دنيا دل بسته بود، بايد در برابر پول، آن هم به شكل محترمانه كه هيچ گونه توهم رشوه و طعنه در آن نبود، خضوع مى كرد و آن را مى پذيرفت. اين روحيه اى بود كه در هيچ جايى از ممالك اسلامى، يافت نمى شد و وجود چنين شخصيت هاى معنوى، بسيار بعيد بود ....

ص: 94

حرم نجف اشرف و خاكسپارى امير مؤمنان عليه السلام

محمود مهدى پور

حريم مولا

نجف ازديدگاه تاريخى، تداوم و گسترش يافته «كوفه» است. از اين رو، بررسى تاريخ نجف، بدون گذر از كوفه، مقدور نيست.

در روايات اهل بيت عليهم السلام جايگاه كوفه و به ويژه قداست مسجد كوفه، از مطالب قطعى و مورد قبول عموم راويان حديث است.

1. امام صادق عليه السلام فرمود: در آيه شريفه:

و آوينا هما الى ربوة ذات قرار و معين؛ منظور از «ربوه»، نجف و كوفه و منظور از معين، رود فرات است. (1)

آن روزها كه اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه اقامت داشت، بارها به همين حدود نجف مى آمد و چنين مى فرمود:

وادى السلام ومجمع ارواح المؤمنين و نعم المضجع للمومن هذا المكان؛ اين جا سرزمين سلامت و پايگاه اجتماع ارواح مؤمنان است و براى مؤمن، آرامگاهى نيكوست.

همچنين مى فرمود:

اللهم اجعل قبرى بها؛ خدايا! قبر مرا در اين جايگاه قرار ده. (2)

شهادت امام

سخن گفتن از مزار و مرقد خورشيد، كارى آسان نيست. نوزدهم رمضان سال چهلم هجرت، پيشواى پارسايان در محراب مسجد كوفه ضربت خورد و سه روز بعد، روح بلندش به ملكوت اعلا پرگشود و تن خاكى او در تپه هاى بيرون شهر كوفه، با فاصله حدود ده كيلومتر، به خاك سپرده شد. آن روز منطقه دفن امام عليه اسلام را «ظهر الكوفه» وغرى (3) مى گفتند. پيكر اميرالمؤمنين عليه السلام پنهانى و مخفيانه در جايگاه كنونى، در دل شب دفن شد و غير از گروهى اندك از فرزندان و نزديكان آن بزرگوار، كسى از جايگاه قبر مولا و مغرب آفتاب عدالت، خبر نداشت.

امام حسن و امام حسين عليهما السلام، محمد حنفيه، عبدالله بن جعفر، داماد آن بزرگوار و برخى ديگر از فرزندان امام، همچون جعفر، عباس، عون و يحيى، در مراسم دفن مولا حضور داشتند. صعصعة بن صوحان عبدى از ياران نزديك امام، دراين مراسم شركت داشت.

پنهان ماندن محل دفن


1- همان، ص 13.
2- فضل الكوفه و مسجدها؛ ابن عساكر، التاريخ الكبير، ج 1، ص 45.
3- غرّى يا غريين، زمينى پشت كوفه است كه آرامگاه حضرت على بن ابى طالب عليه السلام در آن جا قرار دارد و برخى گمان كرده اند كه از بناهاى پادشاهان حيره است (مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 297، چاپ مصر).

ص: 95

از امام صادق عليه السلام نقل شده كه اميرالمؤمنين عليه السلام به امام حسن عليه السلام فرمود:

براى من چهار قبر در چهار موضع، حفر كن، يكى در مسجد كوفه، دوم در رحبه، سوم در نجف و چهارم در خانه جعدة بن هبيره مخزولى؛ تا كسى از جايگاه اصلى قبر من آگاه نشود.

راز پنهان كردن محل دفن مولا آن بود كه امام على عليه السلام دو گروه دشمن كينه توز و بى فرهنگ داشت؛ گروه اول، خوارج نهروان بودند كه پيامبر اكرم صلى الله و عليه وآله و خود آن حضرت، آنان را «مارقين» مى ناميدند.

اينان داراى تعصبى ناروا، تقدسى بدون آگاهى و فاقد فهم درست از دين الهى بودند و همين آميزه جهل و غرور، دنيا و آخرت آنان را به تباهى كشاند و اميرالمؤمنين عليه السلام سرانجام به دست اينان شهيد شد.

گروه دوم، قاسطين، يعنى معاويه و امويان بودند كه به تعبير شهيد مطهرى:

روح آنان، روح سياست و تقلب و نفاق بود. آنها مى كوشيدند تا زمام حكومت را در دست گيرند و بنيان حكومت و زمامدارى على عليه السلام را در هم ريزند. (1)

اين گروه در ايجاد و گسترش و تحريك گروه اول، نقش اساسى داشتند. دشمنى معاويه و طرفدارانش ريشه هاى عقيدتى، سياسى و تاريخى داشت. تفكر دنياگرايى امويان و انديشه الهى و آخرت گراى علوى، در طول تاريخ، با هم ناسازگار بودند و هواداران معاويه سال هاى سال اميرالمؤمنين عليه السلام و يارانش رامورد هجوم تبليغى و سب و لعن و نفرين قرار دادند و از امام و يارانش، چهره اى منفور و بيرحم در ذهن جامعه اسلامى ترسيم كردند و در قتل و غارت و آزار پيروان على عليه السلام از هيچ كوششى كوتاهى نكردند.

قاسطين و مارقين اگر بر بدن مولا سلطه مى يافتند، آن را مورد اهانت و هتك حرمت قرار مى دادند و شايد بى گناهان فراوانى در پى اين اهانت، كشته مى شدند. از اين رو، مزار و مدفن اميرالمؤمنين عليه السلام تاعصر امام صادق عليه السلام و زمان حكومت هارون، پنهان و ناشناخته باقى ماند؛ گرچه امامان و فرزندان ايشان، كم و بيش جايگاه قبر رامى شناختند و به زيارت آن بزرگوار مى رفتند. ابوحمزه ثمالى به همراه زيد بن على بن الحسين، قبل از سال 121 ق. در شب نيمه شعبان، به زيارت اميرالمؤمنين عليه السلام رفت و زيد در منطقه «ذكوات بيض»، جايى رابه او نشان داد و گفت: اين، قبر اميرالمؤمنين، على بن ابى طالب عليه السلام است. (2)

خاكسپارى امام

پس از شهادت، پيكر مطهر مولا، با حنوط بهشتى كه جبرييل آورده بود، خوشبو شد؛ حنوطى كه بوى خوش آن در آفاق شهر كوفه پيچيده. پيكر مولا در پنج جامه كفن شد و در تابوت قرار گرفت 9 و طبق وصيت آن حضرت، عقب تابوت را دو فرزندش امام حسن و امام حسين عليهما السلام گرفتند و از زمين بلند كردند و دو فرشته عالى مقام الهى، ميكاييل و جبراييل، جلو سرير مولا را حمل مى كردند و به سرعت به سوى جايگاهى كه «ظهر كوفه» ناميده مى شد، حركت كردند.


1- جاذبه و دافعه، على عليه السلام، انتشارات صدرا، قم، ص 112.
2- مجلسى، بحارالانوار، ج 46، ص 184.

ص: 96

برخى مردم خواستند، جنازه اميرالمؤمنين عليه السلام را تشيع كنند كه امام حسن عليه السلام آنان را باز گرداند.

امام حسين عليه السلام همواره مى گريست و ذكر شريف «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم» را تكرار مى كرد و مى فرمود: «اى پدر بزرگوار! پشت ما را شكستى؛ گريه را براى تو آموخته ايم».

محمد بن حنفيه مى گويد: به خدا سوگند! من شاهد بودم كه جنازه مولا بر هر در و ديوار و ساختمان و درختى كه عبور مى كرد آنها خم مى شدند و در برابر جنازه، كرنش مى كردند.

در كتاب امالى شيخ طوسى قدس سره چنين آمده است:

وقتى جنازه از برابر ميل معروف غرّى عبور كرد، اين بناى قديمى كه عَلَم ناميده مى شد، به احترام پيكر مطهر مولا، خم شد؛ همان طور كه تخت ابرهه در برابر عبدالمطلب سر خم كرد.

امروز در جايگاه اين ميل معروف، مسجد حنانه قرار دارد كه حدود سه هزار ذرع (سه كيلومتر) از شرق نجف فاصله دارد.

اين مسجد، امروز يادآور خاطره عبور حزن آلود جنازه خورشيد نجف و فرزندان غم زده او در شب بيست و سوم رمضان سال چهلم هجرى است.

وقتى پيكر مولا به جايگاه دفن رسيد، جلو تابوت بر زمين قرار گرفت و امام حسن عليه السلام و همراهان، بر پيكر پدر نماز خواندند و هفت تكبير گفتند؛ سپس همان جا را كه جنازه بر زمين فرود آمد، كندند؛ قبرى ساخته و لحدى آماده، نمايان شد و تخته اى در درون قبر نمودار شد كه با خط سريانى، دوسطر بر آن نوشته شده بود كه ترجمه عربى آن عبارت، چنين است:

بسم الله الرحمن الرحيم

هذا ما حفره نوح النبى لعلى وصى محمد صلى الله و عليه وآله قبل الطوفان بسيع مانة عام؛ اين قبرى است كه هفت صد سال قبل از طوفان نوح پيامبر براى على، وقتى محمد صلى الله و عليه وآله حفر كرده است. (1)

در برخى روايات آمده كه بر لوح كشف شده در جايگاه دفن مولا، اين چنين نوشته شده بود:

اين قبر را نوح پيغمبر براى بنده شايسته و طاهر و مطهر، آماده كرده است. (2)

شيخ صدوق در اين باره چنين نوشته است:

صفوان بن مهران جمال درباره امام صادق عليه السلام مى گويد:

آن حضرت از قادسيه حركت كرد تا به بلندى هاى نجف رسيد. من با آن حضرت بودم كه فرمود:


1- منتهى الآمال، ج 1، ص 183.
2- همان.

ص: 97

نجف همان كوهى است كه پسر جدم نوح عليه السلام وقتى گفت:

سآوى الى جبل يعصمنى لن الما»، به آن پناه برد و خداوند عزوجل بر او وحى كرد كه آيا تو در برابر من كسى را پناه مى دهى؟ پس اين كوه به زمين فرو رفت و قطعاتى از آن تا منطقه شام پراكنده شدند؛ سپس حضرت فرمود: از سمت ديگر برو و من راه را كج كردم و ادامه داد تا به «غرّى» رسيد و بعد توقف كرد و سلام بر پيامبران را از آدم آغاز كرد و بر هر كدام از پيامبران عليهم السلام سلام مى كرد، من هم سلام ها را تكرار مى كردم؛ تا به سلام بر پيغمبر گرامى صلى الله و عليه وآله رسيد؛ سپس حضرت خود را بر قبر افكند و سلام داد و صداى ناله اش بلند شد؛ سپس برخاست و چهار ركعت (و در برخى روايات شش ركعت) نمازگزارد و من هم با امام نماز خواندم و به حضرت گفتم: يابن رسول الله! اين قبر كيست؟ فرمود: اين قبر جدم، على بن ابى طالب عليه السلام است». (1)

عزادارى صعصعه

وقتى در دل شب، كار دفن مولا عليه السلام پايان يافت، صعصعة بن صوحان بر بالاى قبر ايستاد و مشتى از خاك برداشت و بر سرخويش ريخت و چنين گفت:

پدر و مادرم به فدايت يا اميرالمؤمنين!

كرامت هاى خدا گوارايت اى اباالحسن!

ميلادت پاك بود و صبوريت فراوان؛ جهادت عظيم بود و به آن چه آرزوى داشتى، رسيدى؛ تجارتى پر سود كردى و به نزد پروردگار خويش رفتى ....

در اين جا صعصعه به شدت گريست و همه را گريان كرد. (2)

حاضران مراسم دفن اميرالمؤمنين عليه السلام پس از شنيدن گفتار صعصعه، فرزندان حضرت را دلدارى دادند و تسليت گفتند و به كوفه بازگشتند.

پس از خاكسپارى

صبح گاه آن روز، براى آن كه جايگاه دفن مولا معلوم نباشد، خاندان حضرت و فرزندان آن بزرگوار، تابوتى از خانه حضرت بيرون آوردند و در بيرون كوفه با امام حسن عليه السلام بر آن نماز گزاردند و تابوت را بر شترى بستند و آن را به سوى مدينه اعزام كردند. (3)

از امام محمد باقر عليه السلام، چنين نقل شده است:

پيكر اميرالمؤمنين عليه السلام پيش از طلوع صبح در ناحيه غريين به خاك سپرده شد


1- همان.
2- منتهى الاآمال، ج 1، ص 183
3- همان، ص 183.

ص: 98

و چهار نفر وارد قبر آن حضرت شدند؛ امام حسن عليه السلام، امام حسين عليه السلام، محمد بن حنفيه و عبدالله بن جعفر طيار.

كلام آخر

مؤلف ناسخ التواريخ از كتاب فرحة الغرى، تأليف سيدعبدالكريم بن طاووس روايت كرده كه اميرالمؤمنين عليه السلام اراضى بين كوفه و نجف تا حيره رااز دهقانان آن حدود به چهل هزار درهم خريدارى كرد و گروهى را بر اين معامله شاهد گرفت. بعضى از اصحاب گفتند: چنين زمينى كه آب و گياه ندارد، گران خريدارى كرده ايد. حضرت عليه السلام فرمود: از رسول خدا صلى الله و عليه وآله شنيدم كه فرمود:

كوفان، كوفان يحشر من ظهرها سبعون الف، يدخلون الجنه بغير حساب فاشتهيت ان يحشروا فى ملكى؛ از سرزمين پشت كوفه، هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت مى شوند؛ خواستم آنان در ملك من محشور شوند.

پيشواى اول خود مى دانست كه سرانجام دراين نقطه دفن خواهد و خود اين جايگاه را دوست داشت.

سيدبن طاووس، چنين آورده ا ست كه آن بزرگوار نگاهى به سرزمين بيرون كوفه كرد و فرمود:

ما احسن ظهرك و اطيب قعرك اللهم اجعل قبرى فيها؛ (1) چقدر ظاهرت زيباست و چقدر درونت خوشبوست. خدايا! قبر مرا در اين سرزمين قرار ده.

از ديدگاه پيروان عترت، قطعى است كه مولا در جايگاه كنونى، در نجف به خاك سپرده شد و سرانجام، اين آرزوى امام، تحقق يافت.


1- فرحة الغرى، ص 61.

ص: 99

وقتى جنازه از برابر ميل معروف غرّى عبور كرد، اين بناى قديمى كه عَلَم ناميده مى شد، به احترام پيكر مطهر مولا، خم شد؛ همان طور كه تخت ابرهه در برابر عبدالمطلب سر خم كرد. امروز در جايگاه اين ميل معروف، مسجد حنانه قرار دارد كه حدود سه هزار ذرع (سه كيلومتر) از شرق نجف فاصله دارد.

اميرالمؤمنين عليه السلام اراضى بين كوفه و نجف تا حيره رااز دهقانان آن حدود به چهل هزار درهم خريدارى كرد و گروهى را بر اين معامله شاهد گرفت.

ص: 100

پژوهشى درباره محل دفن امام حسين عليه السلام و ديگر شهداى كربلا

شيخ فضل على قزوينى

ترجمه: محمدمهدى رضايى

مقدمه

درباه اصحاب امام حسين عليه السلام و شهداى روز عاشورا در كربلا، به شكل هاى مختلف، بررسى ها و تأليفاتى صورت گرفته است؛ مثلًا در «تاريخ الامم و الملوك» طبرى و «الكامل» ابن اثيرو ديگر تاريخ هاى قديم، تنها به ذكر نام آنهابسنده شده، اما عده اى ديگر از علما نوشته هايى خاص درباره اين شهدا گردآورده و در آنها به اوصاف و تاريخ زندگى و حالات مختلف آنها پرداخته اند. شايد قديم ترين اين نمونه ها، كتاب فضيل بن زبير اسدى كوفى، از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام باشد كه علامه سيدمحمدرضا حسينى جلالى آن را به صورت تحقيق شده و آراسته، در شماره دوم مجله «تراثنا» به نام «تسمية من قتل مع الامام الحسين» به چاپ رسانده است. مشهورترين كتاب دراين موضوع كه در اختيار ماست، كتاب «ابصارالعين فى انصارالحسين»، نوشته علامه اديب و تاريخ دان شهير، شيخ محمدسماوى مى باشد كه در آن به شرح حال 113 تن از شهداى كربلا پرداخته شده است.

اما در اين ميان، كتاب ارزشمند «الامام الحسين عليه السلام واصحابه»، نوشته علامه متبحر، شيخ فضل على قزوينى، (1290- 1367 ق.) گونه ديگرى است. در اين كتاب، تمام افرادحاضر در كربلا- مردان و زنان و شهدا و غيرشهدا- همه نام برده شده اند، همچنين در اين كتاب، ماجراى شهادت امام حسين عليه السلام و حوادث مربوط به حركت آن حضرت از مكه تا كربلا و آن چه پس از عاشورا به وقوع پيوست، همه به تفصيل موردبررسى قرار گرفته اند.

يكى از ويژگى هاى اين كتاب آن است كه مؤلف به بيان فهرست وار مسائل اكتفا نكرده، بلكه با استفاده ازتبحر و احاطه خود برمسائل تاريخى و دقيق نگرى خاص خود، آن چه را مورخان نقل كرده اند، نقد و بررسى كرده و هر حادثه كوچك يا بزرگ را با دقتى در خور و قابل ستايش تبيين كرده است و حتى نسبت به الفاظ و عبارت نقل شده در كتاب ها بى توجه نبوده و آنها را نيز در بوته نقد نهاده است.

آن چه دراين نوشتار در مقابل چشم خوانندگان قرار مى گيرد، ترجمه فصل چهارم كتاب مذكور، تحت عنوان «فى دفنه و مدفنه عليه السلام و مدفن اصحابه عليهم السلام» است كه تحقيقى تازه و ارزشمند در نوع خود به شمار مى آيد و به بسيارى از ابهامات و سؤالات دراين زمينه، پاسخ دقيق ومتقن مى دهد.

ص: 101

محل دفن امام حسين عليه السلام

على جلال الحسينى مصرى، در كتاب «الحسين» مى نويسد: «درباره محل دفن پيكر امام حسين عليه السلام تقريباً هيچ اختلافى وجود ندارد».

در «كامل الزيارات» تحت عنوان «فضيلت كربلا و زيارت امام حسين عليه السلام» آمده است:

تمام روايات اين باب و رواياتى مثل اينها، جهت استدلال بر صحت وجود قبر مولاى ماامام حسين عليه السلام در كربلا، مورداستفاده قرار مى گيرند؛ زيرا بسيارى از مخالفان، وجود قبر آن حضرت را در كربلا انكار مى كنند همچنان كه بودن قبر اميرمؤمنان عليه السلام در نجف اشرف را منكرند. (1)

اين سخن، البته، جاى تأمل دارد. آرى، عده اى از مخالفان، شهادت امام حسين عليه السلام را نپذيرفته اند؛ اما هر كه به شهادت وى باور داشته، وجود آرامگاه او را در كربلا، منكر نشده است و بارها به اين نكته اشاره شده كه هدف منكران، چيزى جز تشكيك درامور مسلم واشكال نمودن درموضوعات بديهى و ضرورى نيست؛ تا از اين راه، به اغراض فاسد خود دست پيدا كنند.

بى شك، آن چه از «كامل الزيارات» نقل كرديم، از نويسنده آن، يعنى شيخ ابوالقاسم، جعفر بن محمد بن قولويه نيست؛ بلكه يكى از شاگردان وى آن را ضميمه كتاب ساخته است. از اين رو، ذكر آن مطلب در «بحارالانوار» (2) و نسبت دادن آن به شيخ ابوالقاسم، چندان مناسب نمى باشد و جاى ايراد دارد

كار امام، با امام است

يكى از مسائل مسلم و اجماعى نزد شيعه كه از ضروريات مذهب به شمار مى آيد و رواياتى به طور عام و خاص درباره آن وارد شده، اين است كه امام و معصوم را فقط امام و معصوم غسل مى دهد و كفن مى كند؛ بلكه گفته شده كه امام و معصوم جز به وسيله امام و وصى پساز خود، دفن نمى شود. بنابراين، مامعتقديم كه بدن امام حسين عليه السلام را على بن حسين، امام زين العابدين عليه السلام به خاك سپرده، هر چند در اين باره، روايتى نرسيده باشد؛ حال آن كه روايات متعددى دراين باره وارده شده است كه برخى عبارتند از:

1. سيد عبدالله شبر (ره) دركتاب «جلاء العيون» ازامام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:

على بن حسين عليهما السلام باعلم و قدرت خود، براى دفن پيكر پاك پدر بزرگوارش حاضر شد؛ بر او نمازگزارد؛ او رادفن كرد و پس از اتمام كارها، به همان جا كه بود، بازگشت.

2. در «بحارالانوار» از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه:


1- ابن قولويه، كامل الزيارات، ص 259.
2- مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 179.

ص: 102

على بن حسين عليهما السلام دور از چشم مردم، به كربلا رفت و كار خاكسپارى پدرش راانجام داد و بازگشت.

3. كسى از محمد بن مسعود، از جعفر بن احمد، از حمدان بن سليمان، از منصور بن عباس، از اسماعيل بن مهران (1) و او از يكى از اصحاب ما چنين نقل است: خدمت امام رضا عليه السلام نشسته بودم كه على بن ابى حمزه با ابن سراج و ابن مكارى وارد شدند.

على بن ابى حمزه پس از گفت و شنودى كه بين او و امام عليه السلام بر سر مسئله امامت در گرفت، گفت:

ما از پدران بزرگوارت شنيده ايم كه امور مربوط به امام را كسى جز امام انجام نمى دهد». امام عليه السلام فرمود: «بگو بدانم حسين بن على عليهما السلام امام بود يانه؟

على گفت: او امام بود. فرمود: «چه كسى كار تجهيز و دفن او را به انجام رساند؟

گفت: على بن حسين عليهما السلام». فرمود: «وى درآن وقت كجا بود؟ گفت: در زندان عبيدالله بن زياد. فرمود: درست مى گويى: او بى آن كه كسى بفهمد، از زندان بيرون آمد و به كربلا رفت و پس از تجهيز بدن حسين عليه السلام به زندان بازگشت.

بى شك خدايى كه على بن حسين عليهما السلام را به قدرت خود به كربلا مى فرستد، مى تواند مرا قدرت دهد كه به بغداد روم و پيكر پدرم را تجهيز و دفن كنم و آن گاه به مدينه باز گردم؛ حال آن كه نه در زندانم و نه اسير. (2)

4. از امام جواد عليه السلام نقل شده كه فرمود:

چون رسول خداصلى الله وعليه وآله ازدنيا رفت، جبرئيل به همراه فرشتگان و روح كه در شب قدر فرود مى آيند، به زمين هبوط كردند. در آن هنگام، اميرمؤمنان عليه السلام چشم گشود و آنان را در منتهاى آسمان ها و زمين مشاهده كرد كه پيامبرصلى الله وعليه وآله راغسل مى دادند و بر او نماز مى گذاردند و برايش قبرى حفر مى كردند. به خدا سوگند! جز آن فرشتگان، كسى براى رسول خداصلى الله وعليه وآله قبر آماده نكرد؛ پس هنگام دفن كردن آن حضرت، فرود آمدند و او را در قبر نهادند و چون اميرمؤمنان عليه السلام از دنيا رفت، امام حسن و امام حسين عليهما السلام، همان صحنه اى را ديدند كه پدر بزرگوارشان درمرگ رسول خداصلى الله وعليه وآله ديده بود؛ آنان نيزمشاهده كردند كه پبامبرصلى الله وعليه وآله، فرشتگان را در كار تجهيز على عليه السلام يارى مى دهد و چون امام حسن عليه السلام رحلت كرد، امام حسين عليه السلام بار ديگر همان صحنه را ديد و


1- در مأخذ، «ابن سهل» آمده است.
2- رجال الكشى، ص 463.

ص: 103

اين كه پيامبرصلى الله وعليه وآله وعلى عليه السلام فرشتگان را كمك مى كنند. اين مشاهده، پس از شهادت امام حسين عليه السلام براى على بن حسين، امام زين العابدين عليه السلام نيز رخ داد و ....

در بعضى روايات آمده است كه اگر امامى در مشرق زمين از دنيا برود و وصى او در مغرب باشد، خداوند آن دو را به هم مى رساند.

از روايات امام جواد عليه السلام كه در «بصائر الدرجات» آمده، استفاده مى شود كه رسول خداصلى الله وعليه وآله و هر امام سابقى، در هنگام دفن امام لاحق، حاضر مى شود؛ همچنان كه به حضور ايشان در دفن پيكر امام حسين عليه السلام تصريح شده است. اينك جاى اين پرسش هست كه اين حضور با بدن هاى نورانىِ مثالى صورت گيرد- چنان كه از روايت بصائر الدرجات معلوم مى گردد- يا بابدن هاى مادى دنيوى؛ به گونه اى كه كسى جز امام آنها رانمى بيند؛ زيرا عوالم هستى، نزد ايشان، همه عرضى هستند؛ نه طولى؟ اين بحث، مقام ديگرى مى طلبد و روايات بسيارى را به خود اختصاص داده است.

خلاصه اين كه بى شك رسول خداصلى الله وعليه وآله و اميرمؤمنان عليه السلام وحضرت زهراسلام الله عليهاو امام حسن عليه السلام درهنگام دفن امام حسين عليه السلام حاضر شده وعلى بن حسين عليهما السلام را در اين كار يارى داده اند.

بنى اسد و دفن شهدا

آن چه گفتيم حقيقت امر بود؛ اما ظاهر مسئله، طبق روايتى كه در «بحارالانوار» آمده، چنين است: حضرت زينب سلام الله عليها به على بن حسين عليهما السلام عرض كرد:

خداى تعالى از گروهى از اين مردم كه فرعون هاى اين سرزمين آنها را نمى شناسند و نزد آسمانيان معروف و شناخته شده اند، پيمان گرفته كه اين پيكرهاى قطعه قطعه را جمع آورى كنند و به خاك بسپارند و دراين وادى، نشانه اى براى قبر پدرت، سيدالشهداء، بر پا كنند؛ تااثر آن هميشه باقى باشد. (1)

در حديث ام ايمن نيز چنين مى خوانيم:

جبرئيل به رسول خداصلى الله وعليه وآله گفت: سپس خداوند عده اى از امتت را كه كفار آنها را نمى شناسند و آنها به هيچ وجه دراين خون ها شريك نبوده اند، مى فرستد؛ تا بدن ها را به خاك سپارند و براى قبر سيدالشهداء در آن سرزمين نشانه اى بگذارد .... (2)

در كتاب هاى معتبر، كيفيت دفن امام حسين عليه السلام و ديگر شهداى كربلا، به طور مفصل و با اين خصوصيات، نيامده است و آن چه متأخرين گفته اند، سند محكمى ندارد و رواياتشان قابل اعتماد نيست. تنها مطلب مشهور و مسلم كه رواياتى درباره آن وارد شده و تاريخ هاى معتبر آن را تأييد مى كنند، حضور عده اى از قبيله «بنى اسد»، براى دفن پيكر


1- بحارالانوار، ج 45، ص 179.
2- همان، ص 182.

ص: 104

امام عليه السلام است.

ابن شهر آشوب، در «المناقب» مى نويسد:

عده اى از اهالى غاضريه به نام بنى اسد، يك روز پس از عاشورا، پيكرها را به خاك سپردند و براى بيشتر شهدا، قبرهاى آماده اى مى يافتند و پرندگانى سفيد را بر آنها مشاهده كردند. (1)

مسعودى مى نويسد:

اهالى غاضريه (2) مردمى كه از بنى غاضره واز بنى اسد بودند- يك روز پس از شهادت امام حسين عليه السلام و اصحابش، آنها را به خاك سپردند. (3)

شيخ مفيد (ره) در «الارشاد» مى نويسد:

چون ابن سعداز كربلا حركت كرد، عده اى از بنى اسد كه ساكن غاضريه بودند، خود را به پيكر امام حسين عليه السلام و ديگر شهدا رساندند؛ بر آنها نماز گزاردند و حسين عليه السلام را در جايى كه اكنون قبر اوست، به خاك سپردند. (4)

در «كامل البهائى» كه محمد بن على بن محمد بن حسن طبرى، در سال 675 ق. آن را براى بهاءالدين محمد بن محمد شمس الدين تأليف كرد و نسخه آن نزد ما موجود است، چنين آمده است:

بنى اسد به ديگر قبايل عرب، افتخارمى كردند و مى گفتند: ما بوديم كه بر حسين عليه السلام و اصحابش نماز خوانديم و آنها رابه خاك سپرديم. (5)

قضيه «بوريا» و اين كه بنى اسد بوريايى آوردند و زير پيكر امام حسين عليه السلام قرار دادند، تنها از «ديزج» كه از طرف متوكل مأمور بر قبر امام حسين عليه السلام بود، نقل شده است. در «الامالى» به سند مؤلف از محمد بن مسلمه، از ابراهيم ديزج، نقل شده كه گفت:

متوكل مرامأمور نبش قبر امام حسين عليه السلام كرد»؛ تا آن جاكه مى گويد: ابو على عمادى گفت: در گفت و گو باابراهيم ديزج از او درباره اين ماجرا سؤال كردم و او گفت: «با چندتن ازغلامان خاص خود نزديك قبر رفتيم و قبر را شكافتم؛ پس بوريايى تازه ديدم كه بدن حسين عليه السلام روى آن قرار داشت و بويى خوش از آن بر مى خاست. بدن و بوريا را به همان حال رها كردم و دستور دادم قبر را از خاك پر كنند.

در «كامل البهائى»، چنين آمده است:

بنى اسد كه از ترس ابن زياداز محل خود كوچ كرده بودند، به كربلا رسيدند و


1- المناقب، ج 4، ص 121.
2- در مأخذ «عاضريه» آمده؛ ر. ك: معجم البلدان، ج 4، ص 183.
3- مروج الذهب، ج 3، ص 63.
4- مفيد، الارشاد، ص 227.
5- كامل البهائى، ج 2، ص 287.

ص: 105

پيكرهاى شهدا را افتاده بر زمين ديدند؛ پس آنهارادفن كردند» همچنين دراين كتاب آمده است: «عده اى از يهوديان، نزديك كربلا زندگى مى كردند. آنها اهل خيبر بودند و پس از آن كه رسول خداصلى الله وعليه وآله قلعه هاى ايشان را گشود، كوچ كردند و در نزدكى كربلا ساكن شدند. رئيس ايشان، ابراهيم و روتيل نام داشت.

رسم آنها اين بود كه شب ها بر پشت بام خانه هاشان مى خوابيدند. در شب شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش، آنها نورهايى را مشاهده كردند كه از آسمان به زمين مى آمدند و به آسمان بالا مى رفتند؛ پس با خود گفتند: گويا اين كشته ها نزد خداوند، مرتبه اى عظيم دارند كه نورهايى از پيكرهاشان به آسمان ساطع مى شود؛ پس تصميم به دفن شهدا گرفتند و راهى كربلا شدند».

بنابراين، طبق ظواهر امر، ترديدى نيست كه بنى اسد جسم امام حسين عليه السلام را پس از نمازگزاردن بر او، در مكانى كه اكنون قبر آن حضرت است، به خاك سپردند.

قبر عباس بن على عليهما السلام

آن چه مسلم است و درباره آن رواياتى وجوددارد و محققان به آن تصريح كرده اند، اين است كه عباس بن على عليهما السلام همان جا كه به شهادت رسيد، به خاك سپرده شد و هم اكنون آن قبر، بارگاهى است شكوهمند كه مردم آن را زيارت مى كنند.

درباره نهر علقمه كه مشهور است، بايد گفت: كه درآن زمان، نه نهرى آن جا وجود داشته و نه شخصى به نام علقمى در آن جا زندگى مى كرده است و سال ها پس از شهادت حضرت عباس عليه السلام كشاورزى علقمى نام، نهرى از شط فرات براى زراعت خود ايجاد كرد و آن را از كنار قبر حضرت عباس بن على عليهما السلام عبور داد و از آن پس، آن قبر در كنار نهر علقمى قرار گرفت. در اين باره، حكايت مناسبى از شاه اسماعيل صفوى را نقل خواهيم كرد.

مزار على بن حسين عليهما السلام

آن چه درباره قبر على بن حسين حضرت على اكبر عليه السلام يقين است ودر اخبار و روايات آمده و شيخ مفيدبرآن تصريح كرده و فقهاى ديگر نيز در كتابهاى خود نوشته اند، اين است كه آن حضرت در پايين پاى پدر بزگوارش به خاك سپرده شد. عين عبارت «الارشاد» اين است: «نزديك پاهاى حسين عليه السلام دفن گرديد».

در زيارت ناحيه مقدسه، چنين مى خوانيم:

هرگاه خواستى شهداء را زيارت كنى، پايين پاى امام حسين عليه السلام كه قبر على بن حسين عليهما السلام آن جا است، بايست.

ص: 106

عبارات دراين باره، متفاوت مى باشند؛ گاهى «كنار پاها» و گاهى «سمت پاها» آمده كه هر دو به يك معناست. اين كه محل دفن على بن حسين عليهما السلام از ديگر شهدا به پيكر امام حسين عليه السلام نزديك تر است، اتفاقى است؛ چون براى وى در كنار پاهاى پدر بزرگوارش گودالى حفر كردند ودر آن جا، او را به خاك سپردند.

قبر حبيب بن مظاهر

درباره قبرمشهور و معروف حبيب بن مظاهر، شيخ حافظ احمدبن عبداله اصفهانى، ابو نعيم، در كتاب «حلية الاولياء» مى نويسد:

بنى اسد، حبيب را بالاى سر حسين عليه السلام، همان جا كه اكنون قبر اوست دفن كردند؛ چون حبيب، رئيس آنان بود و اين كار، تعظيم او به شمار مى آمد.

حافظ ابونعيم يكى از بزرگان محدث واز موثقين نزد شيعه و اهل سنت است و عده اى از خاصه و عامه به مورد وثوق بودنش، تصريح كرده اند. گفته شده كه سنى مذهب است؛ ولى برخى به صراحت، وى را شيعه دانسته اند. ابن خلكان در تاريخ خود مى نويسد: (1)

ابونعيم، احمدبن عبداله- درنسخه اى عبيدالله آمده- بن احمدبن اسحاق بن موسى بن مهران اصفهانى، حافظ مشهور، صاحب كتاب «حلية الاولياء»، از بزرگان محدث و حافظان و موثقان بلند مرتبه است كه نزد فضلاء درس خوانده و عالمانى بزرگ نزد او علم آموخته و از او منتفع شده اند. كتاب «حلية الاولياء»، او يكى از بهترين كتاب ها است. وى در ماه رجب سال 334 ق. به دنيا آمد و در ماه صفر 435 ق. رحلت كرد». شيخ بهايى درباه او چنين گفته است: «وى در كتاب حليةالاولياء مطالبى آورده كه بر خلوص او در تشيع دلالت مى كند.

از سخن اين ابونعيم درباره قبر حبيب بن مظاهر بر مى آيد كه قبر وى در حدود سال 300 ق. كاملًا مشخص ومتمايز ازديگر قبرها بوده است.

شهيد اول در كتاب «الدروس»، پس از ذكر زيارت شهدا مى نويسد:

سپس سلام كن به حبيب بن مظاهر و حربن يزيد رياحى» (2) و از اين سخن هم روشن مى شود كه در حدود سال 700 ق. قبر حبيب وحربن يزيد، مشخص ومعلوم بوده اند.

در كتاب «المقامع» آمده است كه مؤلف در جواب سؤال از قبر حبيب و حر گفته است: «حبيب بن مظاهر در رواق دفن شده است و قبر حر در حدود يك فرسخى كربلا قرار دارد.


1- وفيات الاعيان، ج 1، ص 91؛ با اختلاف و اختصار.
2- الدروس الشرعيه، ج 2، ص 11؛ در اين منبع «حبيب بن مظاهر» نيامده است.

ص: 107

به طور كلى بايد گفت كه هيچ كس در اين مطلب شك و شبهه نكرده، مگر آن كه در قلبش وسوسه شيطانى راه يافته يا خود از جمله خناسانى است كه در دل ها شك و ترديد مى افكنند.

قبر حرين يزيد بن رياحى

قبر حر در همين مكانى است كه هم اكنون مورد زيارت قرار مى گيرد و براى توضيح بيشتر، به سخن شهيد (ره) در «الدروس» اشاره مى كنيم و افزودن بر آن چه حسن بن على بن محمد بن حسن طبرسى، در «كامل البهائى» بدان تصريح كرده كه: «بنى اسد، حر بن يزيد رياحى را با نزديكان وى، در جايى كه به شهادت رسيده بود، دفن كردند». (1) شيخ عباس قمى (ره) در «نفس المهموم»، به نقل از نسخه موجود كامل البهائى، مطلب را اين گونه نقل كرده است:

حر بن يزيد رياحى در موضعى كه به شهادت رسيد، دفن شد و نزديكانش او رابه خاك سپردند. (2)

به هر حال، قبر حر معلوم و متمايز از قبول ديگر شهدا است و شايد عبارت كتاب «كامل البهائى» به جاى «قتل فيه؛ موضعى كه درآن به شهادت رسيد»، «يزار فيه؛ مكانى كه اكنون آن جا زيارت مى شود»، بوده است.

قبور ديگر شهيدان

از روايت «المناقب» استفاده مى شود كه اكثر شهداقبرهاى جداگانه داشته اند. در اين كتاب آمده است:

بنى اسد قبرهاى آماده اى يافتند و پرندگانى سفيد بر آنها مشاهده كردند. (3)

شيخ مفيد (ره) در «الارشاد» مى نويسد:

براى شهداى بنى هاشم وديگر شهدا، پايين پاى امام حسين عليه السلام گودالى فراهم آوردند و همه را در آن جا به خاك سپردند. (4)

ظاهر عبارت شيخ- بلكه صريح آن- اين است كه بنى اسد در پايين پاى امام حسين عليه السلام گودالى براى شهداى بنى هاشم و گودالى ديگر براى ديگر اصحاب حفر كردند و آنان را در آن جا به خاك سپردند». در فصل مربوط به نام شهداى كربلا، در «الارشاد» چنين مى خوانيم: «اينها كه نام برديم، هفده نفر از بنى هاشم بودند؛ برادران حسين و فرزندان برادرش و فرزندان دو عمويش جعفر و عقيل كه همه شان پايين پاى آن حضرت دفن شده اند كه برايشان گودالى حفر كردند و همه را در آن جابه خاك سپردند؛ غير از عباس و در جاى ديگر مى نويسد:

اما اصحاب امام حسين عليه السلام كه با او به شهادت رسيدند، پيرامون قبر او دفن شده اند. ما در پى آن نيستيم كه براى ديگر شهداى كربلا، به طور مفصل، قبرهاى جداگانه معين كنيم و تنها چيزى كه يقين است، آن است كه همگى در «حائر» دفن شده اند و از آن بيرون نيستند.

كلام شيخ مفيد (ره) در اين كتاب، خالى از آشفتگى و اضطراب نيست. در «كامل البهائى» آمده است:


1- كامل البهائى، ج 2، ص 287.
2- شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص 388.
3- المناقب، ج 4، ص 121.
4- الارشاد، ص 227.

ص: 108

ترديد نداريم كه حائر از طرف پاهاى امام حسين عليه السلام به شهدا احاطه دارد و آنها را در برگرفته است».

به هر حال، احتمال دفن شدن بنى هاشم يا عده اى از اصحاب، پيرامون قبر امام عليه السلام بسيار بعيد است؛ اگر چه گفته شود و آن چه در روايات باب زيارات آمده و عده اى از بزرگان به آن تصريح كرده اند، با آن منافات دارد.

تنها يك بحث باقى مى ماند و آن اين است كه براى همه شهداى كربلا، يك گودال حفر كردند-/ همچنان كه از گفته بعضى مقتل نويسان بر مى آيد-/ يا براى بنى هاشم گودالى وجود داشته و براى ديگر اصحاب گودالى ديگر و هر دو گروه پايين پاى امام حسين عليه السلام قرار دارند؛ همچنان كه ازگفتار شيخ مفيد وديگران استفاده مى شود! به نظرما، احتمال دوم صحيح تر است واخبار مربوط به زيارات، با آن ناسازگار نيست؛ زيرا همه شهدا پايين پاى امام حسين عليه السلام و نزديك قبرعلى اكبر عليه السلام واقع شده اند.

اين احتمال را مضمون زيارت ناحيه مقدسه تأييد مى كند كه درآن آمده است: «هرگاه خواستى شهدا را زيارت كنى، پايين پاى امام حسين عليه السلام كه قبر على بن حسين عليهما السلام است، رو به قبله بايست كه آن جا محله و آرامگاه شهدا است و بگو ...».

ظاهر عبارت «يلى رجليه»، اتصال قبر شهدا به قبر سيدالشهداء است؛ همچنان كه درباره قبرعلى بن حسين عليهما السلام نيزاين اتصال وجود دارد و منافاتى بين اين تعبير و تعبير «عنه؛ نزد» و «نحو؛ جانب» كه در بعض روايات آمده، وجود ندارد.

بنابراين، در واقع قبر على بن حسين عليهما السلام به قبر پدر بزرگوارش متصل است وقبور ديگر شهدا به قبر على بن حسين عليهما السلام پيوسته مى باشد. بنابراين، دور نيست كه بگوييم ضريح مقدسى كه امروزه وجوددارد، هم قبرامام حسين عليه السلام و هم قبر على بن حسين عليهما السلام را در برگرفته و بر گودال شهدا نيز محيط است؛ به خصوص اگر گودال را يكى بدانيم يا به وجود دو گودال عريض، معتقد شويم.

نكته ديگر اين كه در عبارات علما نيامده كه دفن شهدا در شب اتفاق افتاده باشد؛ بلكه عده اى تصريح كرده اند كه تدفين در روز دوازدهم بوده است و اين مطلب، ظاهر عبارات ايشان است؛ اما از قول معاصرين و نيز از كتاب هاى متأخرين اين سخن نقل شده كه دفن شهدا در شب سيزدهم محرم بوده كه جاى تأمل دارد و خالى از اشكال نيست.

دو مطلب سودمند ديگر

مطلب اول: همچنان كه گفته شد، در زمان ما، بين عامه مردم و در كتاب هاى متأخرين و بعضى معاصرين مشهور است كه دفن پيكرهاى پاك شهداى كربلا، در شب سيزدهم ماه محرم انجام شده، اما در روايات عامه و خاصه آمده است كه دفن، پيكرها در شب دوازدهم انجام شده است.

طبرى مى نويسد: ابو مخنف گفته است:

ص: 109

حسين و اصحابش يك روز پس از شهادتشان، به خاك سپرده شدند. (1)

در مروج الذهب و المناقب، مثل همين عبارت آمده است.

در «مشيرالاخوان» آمده است:

عمر سعد تا ظهر روز بعد از عاشورا در كربلا ماند و آن گاه حركت كرد. (2)

در «بحارالانوار»، چنين مى خوانيم:

محمد بن ابى طالب مى گويد: عمر سعد روز عاشورا را تا ظهر فرداى آن، در كربلا ماند.

در «اعلام الورى» آمده است:

امام حسين عليه السلام يك روز پس از شهادت، به خاك سپرده شد». اين مطلب در «القمقام» و ديگر تاريخ هاى معتبر و كتاب هاى مورد اعتماد نيز وجود دارد.

سيدمحسن امين عاملى در «لواعج الاشجان» مى نويسد: «عمر سعد، روز دهم و روز يازدهم محرم، تا ظهر در كربلا ماند». (3)

با توجه به اين سخنان واين كه دفن اجساد شهدا عليهم السلام پس از حركت عمر سعد و اهل بيت امام حسين عليه السلام صورت گرفت، قول به شب دوازدهم، به واقع نزديك تر است.

احمد بن داود دينورى، در «الاخبار الطوال» مى نويسد: «عمر سعدتا دو روز پس از كشته شدن حسين عليه السلام در كربلا اقامت كرد و آن گاه بانك رحيل سرداد و از آن سرزمين بيرون رفت. (4)

شايد اين سخن دينورى، دليل قول مشهور در زمان ما باشد؛ اما مؤلف كتاب «الحسين» مى نويسد:

بياسى، يكى از بزرگان عامه، معتقد است كه منظور از دو روز، روز عاشورا و فرداى آن است».

مطلب دوم: در اين مسئله اشكال و اختلافى نيست و شيعه، بلكه عالمان، به جزء حسن بصرى و سعيد بن مسيب، بر آن اجماع دارند كه شهيد غسل و كفن وحنوط ندارد و به سه شرط زير بالباس تنش دفن مى شود: 1. جهاد بر او واجب باشد.

2. در هنگام شهادت، لباس بر تن داشته باشد. 3. روحش در بحبوحه جنگ از بدن بيرون رفته باشد. پس هرگاه جهاد درحق كسى مستحب باشد يا روحش پس از جنگ جدا شود، بايد غسل داده شود و كفن و حنوطش كنند و آن گاه به خاكش سپارند.

همچنين هرگاه شهيد بدون لباس باشد، هر چند غسل ندارد، اما بايد اورا كفن كنند و دفن نمايند؛ زيرا رسول خداصلى الله


1- طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج 5 ؤ ص 455.
2- مشيرالاحزان، ص 83.
3- لواعج الاشجان، ص 197.
4- الاخبار الطوال، ص 257.

ص: 110

وعليه وآله با حمزه چنين كرد؛ يعنى بر او نماز گزارد و كفنش نمود؛ چون برهنه بود.

ظاهراً در آن چه گفته شد، اختلاف قابل اعتناد و اشكالى وجود ندارد و فتواى علما در عصر حاضر، به همين صورت است.

بنابر شرط نخست، مسئله در رابطه با شهدايى كه به بلوغ نرسيده بودند، مشكل مى شود؛ مگر اين كه بگوييم: جهاد بر آنان نيز واجب بوده، جهت محافظت از وجود امام؛ اگر چه يك لحظه و بنا بر شرط دوم، مسئله درباره شهداى كربلا كه همگى بى لباس و عريان بودند، اشكال پيدا مى كند.

همچنين بنابر شرط سوم، درباره سويدبن عمر و بن ابى مطاع چه بايد گفت كه طبق نقل، مجروح شده بود و در ميان زخميان افتاده بود كه شنيد كوفيان مى گويند: حسين كشته شد؛ پس به هوش آمد و با چاقويى كه داشت و با شمشيرش، ساعتى با آنان جنگيد؛ تا به شهادت رسيد. ابو مخنف مى نويسد: «او آخرين شهيدان بود». (1) اگر شرط سوم رابپذيريم، غسل و كفن او واجب بوده است.

آن چه مشكل را در اين مورد آسان مى كند، اين است كه علما معتقدند كه عدم غسل و كفن در موردى است كه تأخير، موجب تضييع وهتك حرمت شهيد بشود و به اين مطلب، محقق قمى در «جامع الشتات»، تصريح كرده است.

بدون شك بنى اسد در كار خود معذور بودند و امكان غسل دادن و كفن كردن شهدا براى آنها وجود نداشت؛ پس شهدا را با همان وضع به خاك سپردند؛ در حالى كه امام عليه السلام نيز با آنان بود و كار امام، حجت است و جاى چون و چرا ندارد.

پايان سخن

سبط بن جوزوى در «التذكرة» مى نويسد:

زهير بن قين با امام حسين عليه السلام كشته شد؛ سپس همسر او به غلام زهير گفت:

برو و مولاى خويش را كفن كن.

غلام رفت و چون بدن برهنه امام حسين عليه السلام را ديد، با خود گفت: «آيا مولاى خويش راكفن كنم و پيكر حسين عليه السلام را وابگذارم؛ هرگز چنين نخواهم كرد»؛ پس بدن حسين عليه السلام را كفن كرد و با كفن ديگر، زهير را كفن نمود».

در روايتى ديگر چنين آمده است:

«چون بدن امام حسين عليه السلام را برهنه ديد، شرم كرد از كفن نمودن بدن زهير وبى كفن ماندن حسين عليه السلام؛ پس به كوفه بازگشت وحقيقت حال را براى همسر زهير بيان كرد و آن گاه چون به كربلا بازگشت، تابدن حسين عليه السلام و زهير راكفن كند، ديد آنها دفن شده اند».

شايد همين روايت درست تر باشد ومناسب تر با آن چه پيش از اين گفته ايم.


1- ر. ك: تاريخ الامم والملوك، ج 5، ص 353.

ص: 111

. مى شود كه رسول خداصلى الله وعليه وآله وهر امام سابقى، در هنگام دفن امام لاحق، حاضر مى شود؛ همچنان كه به

ص: 112

حضور ايشان در دفن پيكر امام حسين عليه السلام تصريح شده است.

. بنى اسد به ديگر قبايل عرب، افتخارمى كردند و مى گفتند: ما بوديم كه بر حسين عليه السلام و اصحابش نماز خوانديم و آنها رابه خاك سپرديم

. درباره نهر علقمه كه مشهور است، بايد گفت: كه درآن زمان، نه نهرى آن جا وجود داشته و نه شخصى به نام علقمى در آن جا زندگى مى كرده است و سال ها پس از شهادت حضرت عباس عليه السلام كشاورزى علقمى نام، نهرى از شط فرات براى زراعت خود ايجاد كرد و آن را از كنار قبر حضرت عباس بن على عليهما السلام عبور داد و از آن پس، آن قبر در كنار نهر علقمى قرار گرفت.

. بنى اسد، حبيب را بالاى سر حسين عليه السلام، همان جا كه اكنون قبر اوست دفن كردند؛ چون حبيب، رئيس آنان بود و اين كار، تعظيم او به شمار مى آمد.

. در واقع قبر على بن حسين عليهما السلام به قبر پدر بزرگوارش متصل است وقبور ديگر شهدا به قبر على بن حسين عليهما السلام پيوسته مى باشد. بنابراين، دور نيست كه بگوييم ضريح مقدسى كه امروزه وجوددارد، هم قبرامام حسين عليه السلام و هم قبر على بن حسين عليهما السلام را در برگرفته و بر گودال شهدا نيز محيط است؛ به خصوص اگر گودال را يكى بدانيم يا به وجود دو گودال عريض، معتقد شويم.

. در زمان ما، بين عامه مردم و در كتاب هاى متأخرين و بعضى معاصرين مشهور است كه دفن پيكرهاى پاك شهداى كربلا، در شب سيزدهم ماه محرم انجام شده، اما در روايات عامه و خاصه آمده است كه دفن، پيكرها در شب دوازدهم انجام شده است.

ص: 113

مسجد عمران بن شاهين

علاء حيدر المرعبى

ترجمه: محمد مهدى رضايى

مسجد عمران بن شاهين، واقع در ضلع شمالى صحن حرم مؤمنان عليه السلام، يكى از قديمى ترين مساجد شهر نجف است كه در چشم و دل مردمان اين شهر، جايگاه و عظمت بسيارى دارد.

نام اين مسجد، يادآور نام مردى است كه به گفته مورخين، نذرى كرد و وفاى به آن نذر، در ساختن اين بناى عظيم، تبلور يافت؛ بنايى كه هم اكنون از جمله آثار ارزشمند و ماندگار مربوط به حرم مطهر علوى به شمار مى آيد.

بى شك، مقام و مرتبه اين مسجد، همچون ديگر بناهاى متعلق به بارگاه اميرمؤمنان عليه السلام، تلاشى پى گير براى بازسازى و تجديد حيات آن رامى طلبد، تا غبار غربت و كهنگى كه گذشت سال هاى متمادى بر آن نشانيده، زدوده گردد و در اين مكان مقدس، رونقى دوباره پديد آيد.

اين مقاله، نگاهى گذرا بر فعاليت هاى انجام شده در اين مسجد و مشكلاتى است كه مجريان طرح و تعمير و بازسازى، با آنها روبه رو هستند و برنامه هايى كه براى آينده اين بنا در نظر گرفته شده است.

در طول سال هاى متمادى كه از عمر مسجد عمران بن شاهين گذشته، اين بناى مجلل، بر اثر اصلاحات و تعميرات، دچار تغييرات متعددى شده، مثلًا در سال 1369 ق. جهت توسعه ورودى «باب شيخ طوسى»، بخشى از رواق مسجد را بر داشته و جزء آن قرار داده اند.

بنابر آن چه در نوشته هاى مورخان آمده، مسجد مذكور دو در داشته، يكى مقابل «ايوان العلماء» و ديگرى ديوار به ديوار ورودى «باب شيخ طوسى»، سمت راست كسى كه وارد «باب» مى شود. با اندكى دقت، تازه ساز بودن ورودى، كاملا مشخص است.

برخى از محققان و مورخان، برگزارى نماز جماعت دراين مسجد را نيز يادآور شده اند. سيد عبدالمطلب خرسان، در اين باره مى گويد: من خود شاهد بودم كه مرجع بزرگ، حضرت آية الله سيد محسن امين، زمستان ها، در اين مسجد، نماز مغرب و عشا اقامه مى كرد و زمانى كه «مسجد الرأس» را تعمير مى كردند، در اين جا تدريس مى كرد.

سال هاى فراموشى

همچون ديگر بناهاى مربوط به حرم اميرمؤمنان عليه السلام، مسجد عمران بن شاهين نيز سال هاى فراموشى و غربت بسيارى را تجربه كرده و گاهى از آن همچون انبارى متروك و بى سر و سامان، استفاده مى شده است؛ بى آن كه عمر طولانى و ارزش تاريخى و معنوى آن مورد توجه باشد و به ترميم و نگه دارى آن در طى اين سال ها، اهميت داده شود؛ به

ص: 114

ويژه كه اين مسجد، به عنوان يكى از ايوان هاى صحن علوى و بناهاى اصلى آن، از موقعيت و جايگاه خاصى برخوردار است و توجهى ويژه رامى طلبد.

با نظر به اين كه هم اكنون در اين مسجد كار تعميرات و بازسازى در حال انجام است، اين سؤال به ذهن مى آيد كه آينده اين مسجد و وضعيت ستون ها و ديوارهاى داخلى و خارجى آن، در روند بازسازى، چگونه خواهد بود و تغييرات، به چه شكلى صورت خواهد گرفت.

سرآغاز تعميرات

در مرحله نخست، پى ها و پايه ديوارها و ستون هاى مسجد كه ديگر تحمل ديوارهاى ضخيم و آجرى را نداشتند، تعمير و محكم كارى شدند. اين پى ها و پايه ها در بناى قديم مسجد، از سازه هاى آجرى بر زمين سخت و محكم تشكيل شده بودند.

آن چه تمام مراحل بازسازى را تحت تأثير قرار مى داد و با مشكل مواجه مى ساخت، اين بود كه پى ها بر اثر رطوبت خارجى و نشست لوله هاى آب به شدت آسيب ديده بودند و اساس ساختمان مسجد، در معرض تهديد قرار داشت.

درباره اين موضوع، مسئول بخش مهندسى-/ فنى حرم مطهر علوى، آقاى مهندس مظفر محبوب، چنين توضيح داد: ما ناچار شديم تا عمق ديوارهاى آجرى مسجد را خاك بردارى كنيم و با بتون آرمه، آنها را محكم و ديوارها را مقاوم نماييم و در ادامه كار، ديوارها را با اسكلت هاى آهنى مستحكم، نگاه داشتيم و در چهار جزء اصلى بنا، تعميرات اساسى به عمل آورديم؛ يعنى دو غرفه اى را كه بر صحن حرم علوى مشرفند و دو غرفه ديگر در طبقه بالا كه مشرف بر صحن قرار دارند.

ديوارهاى رو به صحن و رو به ورودى «باب شيخ طوسى» را دست نخورده، به حال خود باقى گذاشته ايم؛ چون نياز به تعميرات اساسى نداشتند.

مقبره ها و غرفه ها

درباره مقبره ها و غرفه هاى داخل مسجد عمران بن شاهين، مهندس محبوب گفت: كار تعمير غرفه هاى طبقه فوقانى، تمام شده و قرار است بالكن و ايوان غرفه ها كه رو به صحن علوى قرار دارند، به همان شكل باقى بمانند؛ اما ديوارهاى داخلى غرفه ها را برداشته ايم؛ تا جزء مجموعه مسجد واقع شوند.

در مورد مقبره مرجع كبير سيد محمد كاظم يزدى كه در سال 1337 ق. در اين مسجد دفن شده، بايد گفت: اين مقبره، در سمت چپ ورودى اصلى مسجد، در كنار ديوار واقع است و يا تصميم گرفته ايم كه ديوارهاى اطراف آن را برداريم؛ ولى به ظاهر و شكل متمايز آن و مشبك كروم كارى شده اش، دست نزنيم و آن را به همان صورت باقى بگذاريم.

در ظلع جنوب غربى مسجد، اتاقكى وجود دارد كه متعلق به قبر سيد شرف الدين موسوى، يكى از عالمان بزرگ شيعه

ص: 115

است كه سال ها پيش، آن را ساخته اند و ما قصد داريم ديوار شمالى آن را برداريم؛ تا اين مكان نيز به محوطه مسجد اضافه شود.

درباره غرفه هاى پشتى مسجد بايد بگويم: كه يكى از آنها چسبيده به كتابخانه حرم مطهر است كه ان شاء الله با اضافه نمودن آن به مسجد، نمازخانه اى براى مراجعه كنندگان به كتابخانه، ايجاد خواهيم كرد و بدين ترتيب، كتابخانه در آينده، شكل و شمايل ديگرى خواهد يافت.

در شمال شرقى مسجد و در طبقه فوقانى، دو غرفه وجود دارد كه كف آنها در مساحتى طولانى، سقف ورودى «باب شيخ طوسى» را تشكيل مى دهد و راه ورود به آنها، از آن ورودى مى گذرد و به يارى خدا، براى استفاده بيشتر از اين فضاى خالى، غرفه ها در آينده مورد بهره بردارى قرار خواهند گرفت.

آجركارى ديوارها

ابتدا در نظر بود ظاهر ديوارها تغييرى نكند و تنها تميز و پاكيزه شوند؛ تا نماى اصلى مسجد، به جهت اهميت تاريخى، به همان حالت باقى بماند. مهندس مظفر محبوب با ذكر اين مطلب، افزود: متأسفانه ظاهر و ديوارها در جاهاى مختلف، به صورت جدّى آسيب ديده و به شكل ناهنجارى درآمده بود. از اين رو، حفظ وضعيت موجود را صلاح نديديم؛ زيرا با شأن و مرتبه حرم اميرمؤمنان عليه السلام كه مسجد عمران بن شاهين جزئى از آن به شمار مى آيد، سازگارى نداشت. از اين رو، دست به كار شديم و ديوارها را با آجرهاى نو، نماكارى كرديم.

در ابتداى امر، كار با مشكل جدى رو به رو شد؛ زيرا گچ كارى ديوارها، ستون ها و سقف ها، ضخامتى بيش از 20 سانتى متر داشت و لايه هاى گچ، گاهى به سه يا چهار لايه مى رسيد. با اين همه، كار لايه بردارى گچ ها را شروع و به ترميم و بازسازى ديوارها اقدام كرديم. قسمتى از سقف ها نيز آسيب ديده بود.

اين آسيب ديدگى سقف ها، دو گونه بود؛ قسمت هايى را توانستيم به همان شكل سابق باقى بگذاريم و تنها تعميرات جزئى روى آنها انجام دهيم؛ اما قسمت هايى نيز خسارت جدى ديده بودند كه مى بايست از نو ساخته و پرداخته شوند؛ مثلًا در ضلع شمال شرقى مسجد، حدود 25 متر مربع، به شكل ناهنجارى آسيب ديدگى هاى غير قابل تعميرى وجود داشت كه باقى گذاشتنشان به همان حالت، ممكن نبود و به همين جهت، آنها را برداشته، دوباره به همان صورت پيشين، بازسازى كرديم؛ تا پيشينه مسجد و اهميت تاريخى آن، دچار تغيير و تبديل نشود.

نماى چوبى مسجد

استاد مظفر محبوب، درباره نماى چوبى مسجد كه شامل در و پنجره هاى چوبى و مشبك هاى بالاى آن است، چنين گفت:

اين نماى چوبى، از چوب «جام» ساخته شده است و عمر آن، كاملا مشخص نيست. سطح اين چوب ها، در حدود 5 تا 7

ص: 116

مرتبه، با رنگ روغن اندود شده، از اين رو، برگرداندن سطح چوب ها به حالت نخست، كار بسيار مشكلى است. درباره لايه هاى ضخيم رنگ روغن روى چوب ها و باقى گذاردن يا برداشتن آنها، بررسى هايى صورت گرفته است و نظرهاى متفاوتى وجود دارد. عده اى از ماهرترين نجاران، زير نظر مهندس معمار حرم اميرمؤمنان عليه السلام براى گزينش بهترين راه حل، در تلاش هستند. در اين ميان، تاكنون بعضى پيشنهادها نيز آزمايش شده است؛ مثل برطرف نمودن لايه هاى رنگ كه با وجود سعى فراوان براى اين كار، نتيجه، چندان رضايت بخش نبوده، زيرا با اين عمل، چوب هاى نما به شكل جدى آسيب مى بينند.

راه حل ديگر آن بود كه لايه هاى رنگ را به حال خود باقى بگذاريم و روى آنها را با لايه اى نازك از چوب ساج، به شكل و نقش فعلى نما، بپوشانيم كه اين راه حل نيز به خاطر وقت گير بودن، مورد قبول واقع نشد. به هر حال، به جهت پيشينه تاريخى نماى چوبى مسجد و ظرافت و حساسيت بالاى كار، هنوز تصميم جدى اى در اين باره نگرفته ايم؛ اما نماى چوبى مسجد از داخل، به صورت شكل هايى از چوب ساج و با نقش هاى اسلامى، كار خواهد شد؛ ان شاءالله.

مراحل بهره بردارى

كار بازسازى و محكم كارى ديوارها و ستون هاى مسجد و اسكلت بندى آهنى ديوارهايى كه تخريب يا كج شده اند، به پايان رسيده است و در ادامه كار، كف مسجد و قسمت پايين ديوارهاى آن، با مرمر، سنگ خواهد شد؛ اما سطح عمده ديوارها و نيز سقف ها را بايد با آجرنما و به سبكى كه در آجركارى ديوارهاى خارجى مسجد عمل شده، نماكارى نماييم.

اميد است كه اين مراحل نيز به سرعت و به بهترين و كامل ترين شكل، انجام گيرد و به پايان برسد.

آينده مسجد

مهندس محبوب در اين باره، چنين گفت: طبق نظرى كه هيئت امناى مسجد دارند، قرار است كه اين مسجد براى نماز، زيارت و عبادت زائران، بازگشايى و مكان هاى تابستانى و زمستانى براى آن در نظر گرفته شود. درب اصلى مسجد به همين صورت، يعنى رو به روى «ايوان العلماء» كه پشت به ضريح مقدس و سمت شمالى صحن شريف قرار دارد، باقى خواهد ماند. همچنين ورودى دوم مسجد كه ديوار به ديوار ورودى «باب شيخ طوسى» است، هيچ تغييرى نخواهد كرد.

مقبره هاى موجود در مسجد نيز «ان شاء الله» به شكل فعلى خود باقى مى مانند و تابلوهايى با نام صاحبان قبرها، براى راهنمايى زائران، نصب مى كنيم؛ تا رهگذران با خواندن فاتحه اى، براى آنان، از خداوند، طلب رحمت و مغفرت كنند.

علاوه بر اين، تعدادى از قبرها سنگ قبر دارند و اين موضوع، كار را براى زائران-/ در جهت شناخت صاحبان قبرها-/ آسان تر مى كند و بدون شك، باقى گذاردن اين قبرها در مسجد، به همين شكل، بى مانع است و مشكلى ايجاد نمى كند.

ص: 117

. نام اين مسجد، يادآور نام مردى است كه به گفته مورخين، نذرى كرد و وفاى به آن نذر، در ساختن اين بناى عظيم، تبلور يافت؛ بنايى كه هم اكنون از جمله آثار ارزشمند و ماندگار مربوط به حرم مطهر علوى به شمار مى آيد.

. قرار است كه اين مسجد براى نماز، زيارت و عبادت زائران، بازگشايى و مكان هاى تابستانى و زمستانى براى آن در نظر گرفته شود. درب اصلى مسجد به همين صورت، يعنى رو به روى «ايوان العلماء» كه پشت به ضريح مقدس و سمت شمالى صحن شريف قرار دارد، باقى خواهد ماند.

ص: 118

ستارگان حرم علوى

عبدالرحيم اباذرى

در صحن و ايوان حرم مطهر اميرمومنان عليه السلام، برخى از شخصيت ها، عالمان و فقهاى برجسته شيعى به خاك سپرده شده اند كه به هنگام زيارت آن آستان شريف، قرار گرفتن در جوار مزار اين بزرگان و تلاوت قرآن و فاتحه به روح پر فتوح آنان، مى تواند به نوعى سپاس از تلاش هاى شبانه روزى فقهاى عظام باشد كه در اعتلاى مذهب شيعه و امت اسلامى تلاش كردند. در اين نوشتار به معرفى چند تن از آنان مى پردازيم.

علامه حلى

از ايوان طلايى حرم حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و درى كه به رواق علوى گشوده مى شود، كمى به سمت راست، حجره اى به چشم مى خورد كه مقبره فقيه بزرگ، حسن بن يوسف، معروف به علامه حلى، در آن جا واقع است. وى در زمان اولجايتو، يكى از سرداران معروف مغول، در شهر حله سكونت داشت. شهرت علمى او در كاخ سلطانيه زنجان، به گوش اولجايتو رسيد واو را به دربار فراخواند.

علامه حلى با بحثهاى علمى، سردار مغول را به مذهب تشيع علاقه مند كرد و اندكى بعد، اولجايتو شيعه شد و نام «محمد خدابنده» را براى خود برگزيد. فقيه بزرگ شيعه با نفوذ معنوى و علمى خويش در دربار مغول، فرهنگ تشيع را در سرتاسر ايران فراگير ساخت و رسمى كرد. به همت او و به دستور محمد خدابنده، به نام دوازده امام معصوم عليهم السلام سكه زدند و خطبه به نام آن امامان عليهم السلام خوانده شد. او در اغلب مسافرت ها، ملازم سلطان بود و بدين ترتيب، مدرسه سيارى تشكيل داد و به هر شهرى كه وارد مى شد، خيمه اى برپا مى داشت و بساط درس و بحث علمى رامى گسترد و با رجال علمى آن ديار، به مناظره مى پرداخت. نقش وى در گسترش و رسميت يافتن تشيع در ايران، بر كسى پوشيده نيست. (1)

علامه حلى در شب 29 رمضان 648 ق. در حله به دنيا آمد و در سن 78 سالگى، شب 11 محرم 726 ق. وفات يافت. (2)

مقدس اردبيلى

شيخ احمد، فرزند محمد، معروف به محقق يا مقدس اردبيلى از فقهاى سترگ قرن دهم هجرى به شمار مى آيد. او در عصر صفويه، مورد احترام همه بود؛ چنان كه شاه عباس صفوى نامه اى به محضرش نوشت و از او خواست از نجف به ايران بيايد و مسئوليت شيخ الاسلامى را قبول كند؛ ولى آن فقيه بزرگ نپذيرفت. (3)

در سالى كه قحطى كشور را فراگرفته بود، او همه آذوقه منزل را در ميان فقرا تقسيم كرد و براى خود، سهمى به اندازه يك فقير برداشت كه اين كار، مورد اعتراض همسرش واقع شد؛ امّا مقدس اردبيلى چيزى نگفت و به مسجد كوفه رفت و


1- امين عاملى، اعيان الشيعه، ج 5، ص 399.
2- فوائد الرضويه، ص 126.
3- فوائد الرضويه، ص 26.

ص: 119

مشغول اعتكاف شد. روز دوم اعتكاف بود كه مرد ناشناسى آرد، گندم و آذوقه فراوانى به منزل او آورد و به همسرش گفت: صاحب خانه اينها را فرستاده است. وقتى مقدس اردبيلى به خانه آمد و از ماجرا آگاه شد، فهميد كه مورد لطف و مرحمت خداوند قرار گرفته است. (1)

او علاوه بر تدريس و تعليم و ترتيب شاگردان فاضل، آثار ارزشمندى مانند «مجمع الفائدة و البرهان»، «حديقه الشيعه» و «زبده البيان»، به رشته تأليف درآورد و اكنون نظرات او در اين آثار، مورد توجه فقها و انديشمندان علوم اسلامى است.

مقدس اردبيلى در ماه صفر 993 ق. رحلت كرد و در سمت چپ ايوان حرم اميرالمؤمنين عليه السلام به خاك سپرده شد. (2)

شيخ مرتضى انصارى

شيخ انصارى يكى از فقهاى سرشناس قرن سيزدهم هجرى است. پس از رحلت صاحب جواهر وقتى مرجعيت و رهبرى به وى رسيد، وى اين مسئوليت را به يكى از عالمان معاصرش، سيد العلماء مازندرانى واگذار كرد؛ ولى او طى نامه اى؛ شيخ را سزاوارتر از خود براى قبول اين مسئوليت معرفى كرد؛ سپس شيخ انصارى به حرم مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام مشرف شد و در اين امر خطير، از آن حضرت طلب يارى كرد. يكى از خادمان، چنين نقل مى كند:

مثل هر روز، قبل از طلوع فجر، جهت روشن كردن چراغ هاى حرم به آن جا مشرف شدم؛ اما ناگهان صداى راز و نياز و گريه اى را شنيدم؛ كنجكاو شدم تا ببينم اين صداى جان سوز از آن كيست! چون جلو رفتم، ديدم شيخ مرتضى انصارى صورتش را به ضريح اميرالمؤمنين عليه السلام نهاده و مانند مادران جوان مرده، ناله مى كند و از آن حضرت مى خواهد تا در امر مرجعيت و رهبرى مردم و ايفاى اين مسئوليت او را از لغزش ها در امان نگه داشته، يارى كند. (3)

در زمان مرجعيت مطلق او، وجوه شرعى زيادى براى شيخ ارسال مى شد و اين در حالى بود كه خانواده و نزديكان شيخ در تنگ دستى و فقر به سر مى برند. روزى مادر شيخ از وى خواست تا به برادرش، شيخ منصور كه از عالمان بزرگ نجف بود، كمك مالى بيشترى كند. شيخ امتناع ورزيد و گفت: برادرم با ساير مردم مساوى است و من نمى توانم او را بر ديگرى ترجيح بدهم و به دنبال اصرار مادرش، كليد صندوق را به وى داد و گفت: هر چقدر مى خواهى به شيخ منصور كمك كن؛ ولى در روز قيامت، خودت بايد پاسخ گو باشى. مادر چون متوجه شد، از شيخ پوزش طلبيد. (4)

او در روز عيد غدير سال 1214 ق. در شهر دزفول متولد شد و در سن 67 سالگى در روز هيجدهم جمادى الثانى سال 1281 ق. چشم از جهان فرو بست و در صحن حرم امام على عليه السلام، حجره متصل به باب قبله، به خاك سپرده شد.

كتاب هاى «مكاسب» و «رسائل» از معروف ترين آثار اين فقيه بزرگ هستند كه هم اكنون از كتاب هاى درسى حوزه هاى علميه محسوب مى شوند.

ميرزا حسين محدث نورى


1- همان، ص 23.
2- همان، ص 28.
3- سيماى فرزانگان، ص 13.
4- همان، ص 427.

ص: 120

او مؤلف كتاب ارزشمند «مستدرك الوسايل الشيعه» و از عالمان سرشناس جهان اسلام و تشيع به شمار مى آيد. يكى ديگر از آثار مهم وى، كتاب «لؤلؤ و مرجان» در شرح واقعه عاشورا و رد ابهام و خرافات از اين حماسه تاريخى است. محدث نورى در اين كتاب، ضمن شرح رخدادهاى كربلا، از مداحان و منبريان درخواست مى كند كه هنگام گزارش و نقل حماسه حسينى، سه اصل راست گويى، درست گويى و اخلاق را فراموش نكنند. (1)

او خود را به مراسم پياده روى در زيارت كربلا اهتمام ويژه داشت و از احيا كنندگان اين مراسم به شمار مى آيد و تا آخر عمر شريف آن راادامه داد؛ تا اين كه در راه بازگشت از آخرين سفر زيارتى كربلا، دچار كسالت و درد شد؛ ولى براى اين كه همراهان آزرده خاطر نشوند و لذت زيارت امام حسين عليه السلام بر كامشان تلخ نگردد، بيمارى و درد خود را پنهان كرد و وقتى به نجف رسيد، وضعيت جسمانى او وخيم تر شد.

محدث نورى كه در هيجدهم شوال 1254 ق. در يكى از روستاهاى نور به دنيا آمده بود، در شب چهارشنبه در سن 66 سالگى، 27 جمادى الثانى 1320 ق. درنجف، چشم از جهان فرو بست و بنا به وصيت خودش، در يكى از ايوان هاى حرم اميرالمؤمنين عليه السلام به خاك سپرده شد! (2)

آخوند خراسانى

شيخ محمد كاظم فرزند ملاحسين هراتى، معروف به آخوند خراسانى، در سال 1255 ق. در مشهد متولد شد. وى پس از خواندن مقدمات در زادگاه خويش، به نجف رفت و از محضر شيخ انصارى و ميرزاى شيرازى و سيد على شوشترى و سيد مهدى قزوينى استفاده كرد و به درجه اجتهاد رسيد. (3)

مرجعيت آخوند خراسانى با نهضت مشروطيت مصادف شد. او در شكل گيرى و جلوگيرى از انحراف مشروطيت، رهنمودها و بيانيه هاى زيادى مرقوم داشت و حتى در مرحله اى، حكم جهاد صادر كرد و طلاب و فضلاى ايرانى مقيم نجف رابه حمايت از انقلاب مشروطه فراخواند. (4)

او در جنگ جهانى اول وقتى كشور ليبى به اشغال سربازان ايتاليايى در آمد، پيام مهمى خطاب به مسلمانان جهان صادر كرد و براى آزادى اين سرزمين اسلامى، همه را به دفاع دعوت كرد. (5)

در سال 1328 ق. وقتى دولت روسيه به مجلس شوراى ملى اولتيماتوم داد تا مستشار آمريكايى «مورگان شوستر» را از ايران اخراج كند، رئيس مجلس وقت، نامه اى به آخوند نوشت و از وى چاره جويى كرد و اين در حالى بود كه سربازان روسى تاشهر قزوين پيش روى كرده بودند. آخوند خراسانى وقتى از اشغال گرى روس ها آگاه شد، به عنوان اعتراض، درس هايش را تعطيل كرد و پس از مشورت با عالمان ديگر، حكم جهاد بر ضد قواى روس صادر كرد؛ به طورى كه بسيارى از علماى نجف آماده حركت به سوى ايران شدند. (6)

چهارشنبه 21 ذيحجه 1329 ق. قرار شد كه آخوند خراسانى به همراه طلاب، عالمان و استادان حوزه نجف به مسجد


1- گلشن ابرار، ج 1، ص 415.
2- همان، ص 418.
3- گلشن ابرار، ج 1، ص 433.
4- تاريخ مشروطه ايران، ص 614-/ 618 و 730.
5- گلشن ابرار، ج 1، ص 442.
6- همان، ص 444.

ص: 121

سهله بروند و پس از مراسم دعا براى پيروزى سپاه اسلام، از آن جا راهى ايران شوند. ناگهان نيمه شب سه شنبه، در حال نماز شب و راز و نياز، حال آخوند وخيم شد و به صورت مشكوكى به ملكوت اعلى پيوست. بعضى معتقد بودند كه وى به وسيله ايادى و جاسوسان روسى و انگليسى، مسموم شد. جنازه اين فقيه مجاهد، پس از تشييع، در يكى از حجره هاى صحن علوى، جنب مقبره ميرزا حبيب الله رشتى، دفن شد. (1)

سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى

وى مؤلف كتاب ارزشمند «عروة الوثقى» و يكى از مراجع بزرگ حوزه علميه نجف در عصر مشروطيت بود. اين فقيه توانا علاوه بر اين كه در نهضت مشروطه حضور فعالى داشت و همواره با رهبران اين نهضت در ارتباط بود و رهنمود و بيانيه اى داد، در جنگ جهانى اول هم وقتى كشور عراق به اشغال قواى انگليسى درآمد، فتواى جهاد صادر كرد و به تك تك سران عشاير و قبايل، نامه نوشت و مردم رابر ضد تجاوزگرى و براى دفاع از حريم كشور، بسيج كرد. بدين ترتيب، تعداد زيادى از طلاب و عالمان و روحانيان به خط مقدم جبهه رفتند و با قواى انگليسى جنگيدند و در همين نبرد بود كه سيد محمد فرزند آية الله يزدى، به شهادت رسيد. (2)

او در سال 1248 ق. در يكى از روستاهاى اطراف يزد ديده به جهان گشود و درشب سه شنبه 28 رجب 1338 ق. به رحمت ايزدى پيوست. پيكر اين عالم مجاهد در صحن حرم علوى، ايوان كبير، پشت مسجد جامع عمران (عمران بن شاهين) پشت سر مبارك حضرت امير عليه السلام در كنار مقبره فرزند شهيدش سيد محمد، به خاك سپرده شد. (3)

ميرزاى نايينى

شيخ محمد حسين نايينى فرزند ميرزا عبدالرحيم، معروف به ميرزاى نايينى در سال 1277 ق. در شهر نايين متولد شد. او در هفده سالگى به حوزه اصفهان رفت واز محضر شيخ محمد ابراهيم كلباسى، جهانگيرخان قشقايى و سيد اسماعيل صدر استفاده كرد و بعد به نجف هجرت كرد و از محضر ملا حسينقلى همدانى، اخلاق و عرفان آموخت؛ سپس خود حوزه درسى تشكيل داد و شاگردان بسيارى، مانند سيد محسن حكيم، سيد محمود شاهرودى، حجت كوه كمرى، سيد محمد هادى ميلانى، شيخ محمد تقى آملى، سيدابوالقاسم خويى، ميرزا هاشم آملى و ... (4) را پرورش داد.

وى از رهبران فكرى نهضت مشروطه بود و كتابى به نام «تنبيه الامة» نوشت و در آن با دليل و برهان و استناد به آيات، روايات و عقل، ضرورت حاكميت اسلامى، حكومت دينى و ولايت ولى فقيه جامع شرايط را به اثبات رساند و زندگى در حكومت هاى استبدادى و غير دينى رامساوى با بردگى و يك نوع شرك خواند و پرده از چهره كريه حكومت هاى غيرالهى برداشت.

شهيد مطهرى در مورد اين كتاب و ديدگاه هاى صاحب آن مى نويسد: «انصاف اين است كه تفسير دقيق از توحيد عملى،


1- سماك امانى، آخوند خراسانى، ص 93.
2- ر، ك: گلشن ابرار، ج 1، ص 447-/ 449.
3- فوائد الرضويه، ص 598.
4- گلشن ابرار، ج 2، ص 547 و 548.

ص: 122

اجتماعى و سياسى اسلام را هيچ كس به خوبى علامه بزرگ و مجتهد سترگ، مرحوم ميرزا محمد حسين نايينى-/ قدس سره-/ توأم با استدلال ها و استشهادهاى متقن از قرآن و نهج البلاغه در كتاب ذيقيمت تنبيه الامه بيان نكرده است». (1)

وى در 26 جمادى الاولى 1355 ق. (1315 ش.) نداى حق را لبيك گفت و در جنب حرم علوى، به خاك سپرده شد. (2)

شيخ عباس قمى

درباره محدث بزرگ، شيخ عباس قمى معروف به محدث قمى، چنين آمده است: وى به كتاب و مطالعه بسيار علاقه مند بود و پولى كه به دستش مى رسيد، با آن كتاب مى خريد و مطالعه مى كرد و حتى اگر لازم مى شد و اطلاع پيدا مى كرد و در تهران كتاب جديدى به بازار آمده، براى خريد آن، به تهران مى رفت و آن كتاب را مى خريد و دوباره به قم باز مى گشت؛ اين در حالى بود كه در فقر آشكار به سر مى برد. وقتى در نجف ساكن و مشغول تحصيل و تحقيق بود، بعضى از ثروتمندان بمبئى هندوستان حاضر شدند هر ماه مبلغ 75 روپيه به وى كمك كنند؛ در حالى كه مخارج ماهانه او هر ماه، فقط مبلغ 50 روپيه بود؛ ولى او نپذيرفت و به عزت نفس خويش ادامه داد و در برابر اعتراض فرزندش فرمود: من همين مقدار هم كه خرج مى كنم، نمى توانم جواب گوى آن در روز قيامت باشم.

شيخ عباس قمى شخصيتى بود كه بيش از پنجاه اثر ماندگار تأليف كرد كه تنها يك نمونه آن كتاب «مفاتيح الجنان» است. او پس از سال ها تلاش و كوشش در شب سه شنبه 22 ذيحجه 1359 ق. در نجف به سوى معبود شتافت و در صحن حرم علوى، جنب مقبره استادش ميرزا حسين نورى، به خاك سپرده شد. (3)

شيخ محمد حسين غروى اصفهانى

شيخ محمد حسين، فرزند حاج محمد حسن معين التجار كه بعدها به آية الله شيخ محمد حسين غروى اصفهانى مشهور شد، در اصل از نخجوان آذربايجان است واجداد وى اهل آن سرزمين بوده اند؛ ولى او در دوم محرم 1296 ق. در كاظمين به دنيا آمد. (4)

وى در حوزه نجف از محضر آخوند خراسانى و ميرزاى نايينى بهره برد و به مقام عالى اجتهاد رسيد. آية الله غروى اصفهانى در اخلاق و عرفان از شاگردان سيد احمد كربلايى و ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى شمرده مى شد؛ چنان كه نامه ها و توصيه هاى اخلاقى مرحوم ملكى به وى منتشر شده است. (5)

آية الله اصفهانى در حوزه نجف تدريس مى كرد و شاگردان بسيارى را پرورش داد. آية الله بروجردى، حجت، ميلانى، علامه طباطبايى، بهجت، محمد على اردوبادى از شاگردان او محسوب مى شوند. (6) شهيد بزرگوار آية الله مرتضى مطهرى در توصيف او مى نويسد: «حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى در تقوا و علم، منقولًا و معقولًا، يگانه بود ...

و انديشه اش هم اكنون جزء انديشه هاى زنده اى است كه در ميان علما و فضلاى حوزه هاى درس فقه و اصول، مطرح


1- مرتضى مطهرى، نهضت هاى اسلامى در يك صد ساله اخير، ص 42.
2- گلشن ابرار، همان، ص 552.
3- گلشن ابرار، ج 2، ص 571-/ 576.
4- گلشن ابرار، ج 2، ص 577.
5- همان، ص 580؛ رضا مختارى، سيماى فرزانگان، ص 238.
6- گلشن ابرار، همان، ص 582.

ص: 123

است». (1)

او روز دو شنبه پنجم ذيحجه 1361 ق. (1321 ش.) به رحمت ايزدى پيوست و پيكرش زير ايوان طلايى حرم اميرالمؤمنين عليه السلام، جنب مناره شمالى و در كنار مقبره علامه حلى، به خاك سپرده شد. (2)

سيد ابوالحسن اصفهانى

او پس از رحلت سيد محمد كاظم يزدى و ميرزاى نايينى و آخوند خراسانى به مرجعيت مطلق و رهبرى دينى مردم رسيد. وى در زندگى بسيار ساده و بى آلايش بود و با اين كه وجوه شرعى زيادى به دستش مى رسيد، ولى همچنان زاهدانه زندگى مى كرد. اموال زيادى به وى هديه كردند تا يك منزل شخصى براى خود خريدارى كند؛ اما او همه را به فقرا و طلاب داده و خود تا آخر عمر، در منزل اجاره اى زندگى كرد.

سرانجام اين مرجع مقتدر در سن 81 سالگى، در شب نهم ذيحجه 1365 ق. به ديار حق شتافت و در صحن علوى، جنب مقبره آخوند خراسانى به خاك سپرده شد. (3) رحلت اين فقيه محبوب، مصادف با اشغال آذر بايجان توسط قواى حزب كمونيست روسيه و توده اى ها و دمكرات ها بود. وقتى مردم خبر رحلت اين مرجع تقليد را شنيدند، بى اختيار به كوچه ها و خيابان ها ريختند و چهل روز در مساجد و تكايا عزادارى كردند و معلوم شد كه تبليغات چهار ساله كمونيست ها بر ضد دين، مذهب و روحانيت، هيچ اثرى نداشته است و مردم همچنان علاقه مند به اين مذهب هستند و كمونيست ها جايگاهى در ميان مردم ندارند.

در شرح حال وى نوشتند كه پس از جنگ جهانى دوم، سفير انگلستان از وى تقاضاى ديدار خصوصى كرد؛ ولى او نپذيرفت و فرمود: سفير هم مانند ديگران بيايد؛ سپس اين ديدار به صورت عمومى انجام گرفت. سفير پس از سلام و تعارف، مبلغ يك صد هزار دينار، معادل دو ميليون تومان تقديم سيد كرد و گفت: دولت انگليس نذر كرده بود اگر در جنگ بر آلمان پيروز شد، مبلغى به نيازمندان كمك كند. آية الله اصفهانى آن را در ميان چشمان حيرت زده حاضران گرفت و پس از اندكى تأمل يك حواله صد هزار دينارى ديگرى روى آن گذاشت و به سفير داد و فرمود: در ميان نيروهاى انگليسى، مسلمانان هندى زيادى كشته شدند و خانواده هاى آنان بى سرپرست هستند، شما از طرف من اين مبلغ را در ميان آنان تقسيم كنيد. در اين حال، سفير كه نقشه خود را بر آب ديد، شرمسار از منزل سيد خارج شد. (4)

حاج آقا حسين طباطبايى قمى

مرجعيت اين فقيه سترگ، مصادف با سلطنت و قلدرى رضا خان پهلوى بود. او در حوزه علميه مشهد و تحت لواى حرم على بن موسى الرضا عليهما السلام، حضور پر نشاطى داشت. حاج آقا حسين قمى وقتى برنامه هاى ضد دينى رضا خان را مشاهده كرد، شجاعانه در مقابل او ايستاد و به عنوان اعتراض به سوى تهران حركت كرد. مقاومت او سبب قيام مردم


1- مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 617.
2- گلشن ابرار، همان، ص 584.
3- ر، ك: گلشن ابرار، ج 2، ص 585.
4- اصغرى نژاد، سيد ابوالحسن اصفهانى، ص 61- 62.

ص: 124

مشهد در مسجد گوهرشاد و سرانجام، توقيف و تبعيد او به عراق و شهر كربلا شد.

پس از فرار رضاخان، وى دوباه به ايران بازگشت و در مشهد طى تلگرافى به دولت، خواستار لغو كشف حجاب، انحلال مدارس مختلط، برپايى نماز و تعليم قرآن و درس دينى در مدارس دولتى و آزادى حوزه هاى علميه و كاهش فشار اقتصادى بر مردم فقير شد و دولت وقت را مجبور به اجراى آنها كرد.

وى پس از رحلت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى، به مرجعيت عامه رسيد و سرانجام در حالى كه در 28 رجب 1282 ق.

متولد شده بود، در روز پنجشنبه 14 ربيع الاول 1366 ق. و در سن 84 سالگى به ديار حق شتافت و در مقبره شيخ الشريعه اصفهانى، واقع در صحن مطهر علوى، به خاك سپرده شد. (1)

حاج آقا مصطفى خمينى

او فرزند بزرگ حضرت امام خمينى است و در سال 1309 ش. در شهر قم متولد شد. علوم اسلامى را در محضر بزرگان قم آموخت و يكى از شاگردان برجسته درس امام خمينى بود و در سن جوانى، به درجه رفيع اجتهاد نايل آمد. آثار و تأليفاتى كه به قلم حاج آقا مصطفى تأليف و چاپ شده است، حكايت از علم، استعداد و نبوغ سرشار وى در فقه، اصول، تفسير، فلسفه، رجال، اخلاق، عرفان و حتى علم هيئت دارد. اگر وى به شهادت نمى رسيد، به يقين امروز يكى از شخصيت هاى كم نظير حوزه به شمار مى آمد.

حاج آقا مصطفى در نهضت اسلامى ايران، نقش تعيين كننده اى داشت و در مراحل حساس و بحرانى، همواره مقاوم و استوار بود و جاى خالى پدر را پر مى كرد و پناهگاه طلاب، و فضلا و مردم ستمديده بود و به همين خاطر، تحمل او براى ساواك و عوامل رژيم پهلوى، امكان پذير نبود؛ از اين رو، حاج آقا مصطفى نيز همراه پدر به تركيه و عراق تبعيد شد و سرانجام در شب يكشنبه اول آبان سال 1356 ش. در سن 48 سالگى، وى به طرز مشكوكى مسموم و به شهادت رسيد.

وقتى حضرت امام خمينى از اين خبر تلخ آگاه شد، ضمن اظهار كلمه استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون)، رحلت فرزندش را از الطاف خفيفه الهى دانست؛ چنان كه همين طور نيز شد و اين رخداد تاريخى، نقطه عطفى در تاريخ انقلاب اسلامى شد و به روند نهضت سرعت بيشتر بخشيد.

مردم و طلاب و روحانيون نجف، پيكر او را به كربلا آوردند، با آب فرات غسل دادند و در خيمه گاه حسينى كفن كردند و پس از طواف در حرمين شرفين، به نجف بازگرداندند و در آن جا نيز پس تشييع و طواف در صحن حرم علوى، وى را در كنار مقبره علامه حلى به خاك سپردند. (2)

سيد ابوالقاسم خويى

وى فرزند سيد على اكبر خويى از عالمان سرشناس آذربايجان است كه پانزدهم رجب 1317 ق. در شهر خوى به دنيا آمد.


1- ر، ك: پورامينى، حاج آقا حسين قمى، انشارات سازمان تبليغات اسلامى.
2- گلشن ابرار، ج 2، ص 774.

ص: 125

مقدمات علوم اسلامى را در زادگاهش آموخت و بعد همراه پدر به نجف هجرت كرد و در محضر آية الله شيخ الشريعه اصفهانى، آقا ضياء عراقى، شيخ محمد حسين غروى اصفهانى و ميرزاى نايينى، به كسب علوم اسلامى پرداخت و به درجه اجتهاد رسيد. وى سپس خود به تدريس در حوزه نجف مشغول شد و با شور و نشاط كم نظير به تعليم و تربيت شاگردان بى شمار همت گماشت؛ چنان كه عالمانى چون شهيد سيد محمد باقر صدر، امام موسى صدر، آية الله بهجت، سيستانى، ملكوتى، تبريزى، فضل الله، مغنيه، وحيد خراسانى و موسوى اردبيلى، از شاگردان اين فقيه سترگ محسوب مى شوند.

آية الله خويى، پس از رحلت آية الله بروجردى در قم و آية الله حكيم در نجف، به مرجعيت رسيد و حوزه نجف را در مدت بيش از دو دهه، به طور مظلومانه اداره كرد. مرجعيت وى با ديكتاتورى صدام حسين در عراق مصادف شد و اين مرجع بزرگ در حفظ و حراست از حوزه نجف در برابر او، بيشترين مصائب و دشواريها را متحمل شد.

آثار قلمى و علمى آية الله خويى كم نظير و مورد توجه فقيهان بزرگ و محافل علمى در حوزه ها و دانشگاه ها مى باشد.

كتاب هاى «معجم رجال الحديث»، «مصباح الفقاهه»، «البيان فى تفسير القرآن»، «المحاضرات» و «مصباح الاصول»، از آثار فقهى، اصولى، تفسيرى و رجالى او هستند كه توسط شاگردانش تدوين شده اند.

سرانجام وى در عصر روز شنبه هشتم صفر 1413 برابر با 17 مرداد 1371 ش. در سن 94 سالگى، چشم از جهان فرو بست. پيكر او در محيط خفقان آور حكومت بعثى صدام، به طور مظلومانه و غريبانه، تشييع و در مسجد خضراء، محل تدريسش، به خاك سپرده شد. (1)


1- گلشن ابرار، ج 2، ص 427.

ص: 126

. علامه حلى با بحثهاى علمى، سردار مغول را به مذهب تشيع علاقه مند كرد و اندكى بعد، اولجايتو شيعه شد و نام «محمد خدابنده» را براى خود برگزيد. فقيه بزرگ شيعه با نفوذ معنوى و علمى خويش در دربار مغول، فرهنگ تشيع را در سرتاسر ايران فراگير ساخت و رسمى كرد

. مثل هر روز، قبل از طلوع فجر، جهت روشن كردن چراغ هاى حرم به آن جا مشرف شدم؛ اما ناگهان صداى راز و نياز و گريه اى را شنيدم؛ كنجكاو شدم تا ببينم اين صداى جان سوز از آن كيست! چون جلو رفتم، ديدم شيخ مرتضى انصارى صورتش را به ضريح اميرالمؤمنين عليه السلام نهاده و مانند مادران جوان مرده، ناله مى كند و از آن حضرت مى خواهد تا در

ص: 127

امر مرجعيت و رهبرى مردم و ايفاى اين مسئوليت او را از لغزش ها در امان نگه داشته، يارى كند.

. حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى در تقوا و علم، منقولًا و معقولًا، يگانه بود ... و انديشه اش هم اكنون جزء انديشه هاى زنده اى است كه در ميان علما و فضلاى حوزه هاى درس فقه و اصول، مطرح است

ص: 128

سرزمين كربلا

عباس مشفق كاشانى

ساربانا، ز اشتران بگشاى بار

لحظه اى ما را به حال خود گذار

اين كه بينى سرزمين كربلاست

خاك او آغشته با خون خداست

در حريم قدسى صحراى دوست

بشنو اين گلبانگ، اين آواى دوست

نى نوا، در نينواى راستين

مويه ها دارد ز ناى اربعين

درد، جان سوز و فضاى سينه تنگ

پاى، ماند از شتاب واز درنگ

اشك مى ريزد ز چشم كائنات

در عزاى تشنه كامان فرات

ريختند اين جا مگر خون حسين؟

سرور آزادگان نور دو عين

آن كه پيش دشمنان سر خم نكرد

چهره از زخم سنان درهم نكرد

باخت جان، تا دفتر نيرنگ بست

لشكر بيداد را درهم شكست

گر فرات اين جا چو دريا خون گريست

نى عجب، خورشيد بر هامون گريست!

ص: 129

بهانه براى گريستن

قادر طهماسبى (فريد)

اى بهترين بهانه براى گريستن

وى داغ جاودانه براى گريستن

با نام داغدار تو اى لاله بهشت

زيباست هر ترانه براى گريستن

نام تو دركشاكش دل هاى داغدار

رمزى است عاشقانه براى گريستن

در راه بازگشت به خود، عشق كاشته است

داغ تو را نشانه براى گريستن

بيدار كرد داغ تو وجدان خفته را

با موج تازيانه براى گريستن

در راه كربلاى تو، هر لاله مى دهد

ما را به كف بهانه براى گريستن

شش سوى لاله مى دهد، اى چشم باز كن

راهى از اين ميانه براى گريستن

لبريز شو ز چشم من اى هر چه اشك من

تنگ است چشمخانه براى گريستن

آماده شو «فريد» به فتواى بازگشت

در خلوت شبانه براى گريستن

ص: 130

جذبه مهر

جواد محدثى

جذبه مهر تو آورد مرا بار دگر

غير عشق تو نبوده است مرا كار دگر

هر كه رانيست به دل شور ولايت، برود

بفروشد دل بى مهر به بازار دگر

اين دل سوخته و ديده گريان مرا

نيست جز دست كريم تو خريدار دگر

اى حسين! اى كه بود مرقد توكعبه عشق

بر لبم نيست به جز ياد تو گفتار دگر

من كه عمرى است كه به درگاه تو سر مى سايم

نروم از در اين خانه به دربار دگر

زائر كوى حسينيم، خدايا مپسند

در ره عشق گزينيم جز او يار دگر

ص: 131

كربلا، كعبه عشق

(تضمينى از غزل حافظ)

اصغر عرب (خرد)

لاله گون دشت غم از خون خدا مى بينم

اين عجب بين كه چه نورى ز كجا مى بينم

عجبى نيست كه شد كرب و بلا كعبه عشق

در خرابات مغان نور خدا مى بينم

ملك الحاج، تو در خانه و من كرب و بلا

خانه مى بينى و من خانه خدا مى بينم

كوى جان بازى و عشق است كه خاك درِ او

قبله حاجت و محراب دعا مى بينم

اى حسين! آن چه ز كار تو شده عالم گير

يا كه گويم كه در اين پرده چه ها مى بينم

اثرات جهش و جنبش تو در دنيا

فكر دور است همانا كه خطا مى بينم

دين و آزادى و مردى اگر امروز به جاست

اين همه از نظر لطف شما مى بينم

بوى خون است ز جانبازى مردان خدا

آن چه من هر سحر از باد صبا مى بينم

منتظر باش رسد منتقم دادستان

كه من اين مسئله بى چون و چرا مى بينم

ص: 132

ميهمان آستان حسين عليه السلام

حسان (حبيب الله چايچيان)

سايه مرحمت خويش فكندى به سرم

كردى از شدّت رأفت به محبّت نظرم

منِ آلوده كجا، آن حرم قدس كجا؟

اى كه خاك قدم زائر تو، تاج سرم

من كه عمرى است خجالت زده از لطف توأم

كرده اين دعوت ناگاه تو، شرمنده ترم

جز حريم تو كه آن جاست خطا شوى بشر

اين همه بار گنه را به كجا من ببرم؟

رأفت عام تو هر دم طلبد زائر را

چون كه مشمول عطاى تو، نه من يك نفرم

نعمت سفره احسان تو كى گردد كم

سائلى گر ببرد بهره از اين خوان كرم

آمدم باز اماما به در خانه تو

دعوتم كردى و مهمان تو دراين سفرم

همچو «حافظ» به حضور تو «حسان» مى گويد:

«من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم»؟

ص: 133

كعبه عشق

سيد رضا مؤيّد

اى كربلااى كعبه عشق و اميدم

بعد از جدايى ها به ديدارت رسيدم

هر روز ديدم كربلاى تازه اى را

اى كربلا، تا بر سر كويت رسيدم

منزل به منزل داغ بر داغم فزون شد

جان كنده ام تا رخت در اين جا كشيدم

از بهر انجام رسالت زنده ماندم

گر زنده ام من، زنده هر دم شهيدم

ص: 134

حادثه سرخ زمان

عباسعلى هجر

مأذن گلبانگ بلا، كربلا

مشهد شاه شهدا، كربلا

حادثه سرخ زمان در زمين

رايحه سبز رها، كربلا

هقِ هقِ پيچيده به گوش فلك

جارى فرياد رسا، كربلا

مقتل هفتاد و دو خورشيد عشق

گرم دل از خون خدا، كربلا

مشعل انديشه فرداييان

مهبط انوار هُدى، كربلا

انجمن انجم آفاق نور

جلوه گه مهر و ولا، كربلا

كعبه دل، مروه سعى و صفا

قبله جان، كوى وفا، كربلا

زمزم آغشته به خون، علقمه

نشئه گلزار بقا، كربلا

از بركات يدِ بوفاضلى

تا به خدا دست دعا، كربلا

مشعله مشتعل انقلاب

جبهه خون، سنگر لا، كربلا

خاكِ به گردون ز شرف برشده

كرب و بلا، كرب و بلا، كربلا

ص: 135

گزارشى از سفر ابنِ جبير به عراق

احمد نبوى

ابوالحسن محمد بن احمد بن جُبَير كنانى، معروف به ابن جُبير، شاعر، اديب، فقيه و سياح عرب، متولد سال 540 ق. در بلنسيه (والنسيا)، در شاطبه (خاتيوا) فقه آموخت و سه بار به مشرق سفر كرد و علاوه بر زيارت خانه خدا و شهرهايى كه در راه اسپانيا به مكه است، از شهرهاى مدينه، كوفه، بغداد، موصل، حلب و دمشق را ديدن كرد و از عكّا به صقليّه (سيسيل) و قرطاجنه رفت و در سفر آخر به اسكندريه، در سال 614 ق. درگذشت. وى در توصيف جزئيات، با نثرى زيبا كه سجعى لطيف و هنرمندانه نيز دارد، يادگارى پربار از خود به جاى نهاد؛ به گونه اى آن را مى توان يكى از سفرنامه هاى زيبا و جاودانه به شمار آورد. سفرنامه ابن جبير، توسط مترجم سخت كوش، آقاى پرويز اتابكى به فارسى ترجمه شد و در سال 1370 ش. از سوى انتشارات آستان قدس رضوى منتشر گرديد. اين نوشتار، برشى از قطعات جذاب اين سفرنامه است.

بى شك، اين بريده، شما را از مطالعه تمام اثر، بى نياز نمى كند.

ورود به كوفه

نيمه شب جمعه بيست و هشتم محرمِ ياد شده، به حركت درآمديم و بر قادسيه گذشتيم كه آبادى بزرگى است و نخلستان هاى بسيار دارد و شاخه هايى از آب فرات آن را مشروب مى كند و صبح، به نجف درآمديم كه پشت كوفه واقع است و گويى مرز بين كوفه و صحراست و زمينى است سخت و گسترده و دل باز كه چشم را از گستردگى و نيكى خود مى نوازد. ما هنگام طلوع آفتابِ روز جمعه ياد شده، به كوفه رسيديم و خداى را سپاس بر نعمت سلامتى كه به ما ارزانى داشت.

كوفه شهرى است بزرگ و كهن ساز كه ويرانى بسيار بر آن دست يافته و (اكنون) ويرانه هايش بيش از آبادى هاى آن است.

يكى از اسباب ويرانى كوفه، وجود قبيله خفاجه در همسايگى آن شهر است كه همواره بدان گزند رسانند و همين بس كه به توالىِ روزها و شب ها، بدان شهر در آيند و آن را غارت و ويران كنند. ساختمان هاى اين شهر، به ويژه آجرى است و شهر ديوار ندارد.

مسجد كوفه

مسجد جامع كهنه، در انتهاى شرقى شهر است و از سوى شرق، هيچ ساختمانى بدان مسجد كه بسيار بزرگ است، پيوسته نباشد. اين مسجد در سمت قبله، پنج رواق و در ديگر جوانب هر يك دو رواق دارد و اين رواق ها را ستون هاى سنگىِ سختِ تراش خورده اى است كه قطعه بر قطعه بر روى هم نهاده شده و با سرب به هم پيوسته است؛ ولى طاق هايى بر آن صفت كه در مورد مسجد پيامبر خدا صلى الله و عليه وآله (در مدينه) ذكر كرديم، ندارد.

اين ستون ها را بسيار بلند افراشته و (مستقيماً) به سقف مسجد پيوسته اند؛ چنان كه ديدگان از فزونى بلنداى آنها به حيرت مى افتد و من در زمين، مسجدى با ستون هايى بلندتر و سقفى افراشته تر ازآن مسجد نديدم. اين مسجد گرامى را آثارى

ص: 136

ارجمند است؛ از جمله اتاقى به محاذات محراب در سمت راست كسى كه روى به قله بايستد و گويند: مصلّاى ابراهيم صلّى الله عليه بوده و بر آن پوششى سياه افكنده اند كه محفوظ ماند. از همان اتاق است كه خطيب- كه جامه اى سياه مى پوشد- براى ايراد خطبه، بيرون آيد و مردم براى نمازگزارى دراين جايگاه مبارك، ازدحام كنند. نزديك آن (اتاق) در سمت راست نسبت به قبله، محرابى است كه با ستون هاى ساج برآورده اند و از كف رواق بالاتر است؛ چنان كه گويى (خود) مسجدى است كوچك و همان محراب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب است رضى اله عنه در آن جايگاه بوده كه شقاوت پيشه ملعون، عبدالرحمن بن ملجم، آن حضرت را به شميشر زده است. مردم در آن جا، همراه با دعا و ندبه و

زارى، نماز مى گزارند. در گوشه اى ديگر از آن رواقِ جنوبى، پيوسته به آخر رواقِ غربى نيز مسجد گونه اى كوچك باستون هايى از چوب ساج قراردارد كه جايگاه فوران آب از تنورى است كه نشانه و آيتى براى نوح عليه السلام بوده و پشت آن، در بيرون مسجد، خانه اى است كه وى در آن مى زيسته و پشت آن خانه ديگرى است كه گويند: عبادتگاه ادريس صلّى الله عليه و سلّم بوده و پيوسته به اين دو خانه، فضايى چسبيده به ديوار جنوبى مسجد واقع است كه گويند: محل ساختن كشتى (نوح) بوده است. در انتهاى اين فضا، خانه على بن ابى طالب رضى الله عنه و اتاقى هست كه او رادر آن غسل داده اند و پيوسته به آن خانه اى است كه گويند: خانه دختر نوح صلّى الله عليه و سلّم بوده. ما شرح اين آثار و بقاياى گرامى را از زبان پيران شهر (كوفه) شنيديم و چنان كه ايشان گفتند، به قيد نگارش در آورديم و خدا، خود بر صحّت تمام اين مطالب آگاه تر است.

در سمت شرقى مسجد جامع، خانه اى است كوچك كه در آن، قبرمسلم بن عقيل بن ابى طالب رضى الله عنه قرار دارد و در جنوب شرقى مسجد، با فاصله اى اندك از آن خانه، سقاخانه اى بزرگ از آب فرات تعبيه كرده اند كه سه حوض بزرگ دارد.

مزار اميرمؤمنان عليه السلام

در يك فرسنگىِ غرب شهر مزارى گران قدر، منسوب به على بن ابى طالب رضى الله عنه هست كه ناقه حامل پيكر بى جان آن حضرت، در آن جا بر زمين نشسته و گويند: قبر حضرتش همان جاست و خدا به صحت اين سخن آگاه تر است. در اين زيارتگاه- چنان كه به ما گفتند- ساختمانى است با شكوه، ما خود به سبب آن كه هنگام درنگ در كوفه وقتى چندان فراخ نداشتيم و جز شب شنبه درآن شهر نخفتيم و صبح بعد، از آن شهر روانه شديم، نتوانستيم آن مزار را به عيان ببينيم.

شهر حله

نزديك ظهر بر نهر منسرب، از شاخه هاى جدا شده از فرات، فرود آمديم. فرات از سمت شرقى كوفه به اندازه نيم فرسخ

ص: 137

فاصله دارد و سمت شرقى تمام نخلستان هايى است كه سواد به سواد شهر پيوسته و تا آن جا كه چشم به ديد مى آرد، امتداد دارد. ما از آن جا نيز روانه شديم و شب يك شنبه آغاز ما محرم، نزديك حله خفتيم و سپس روز يكشنبه مذكور، بدان شهر در آمديم.

حلّه، شهرى است كهن بنيان و مستطيل گونه كه از ديوار آن جز كمانى هاى گسيخته از ديوار گلين مدوّر قديم، بر جاى نمانده. اين شهر بركناره فرات است واز سوى شرق، بدان پيوسته و موازى با طول نهر فرات، امتداد دارد. حلّه را بازارهايى است با رونق؛ شامل تمام مؤسسات شهرى و صنايع و حرفه هاى ضرور؛ شهرى است قوى بنيان و آباد و پرجمعيت كه نخلستان هاى درون و برون آن به هم پيوسته و خانه هاى شهرى در ميان نخلستان ها واقع شده است. ما درآن شهر، پلى بزرگ را مشاهده كرديم كه بر پايه هايى عظيم، نصب شده بود و كناره اى را به كناره ديگر مى پيوست و در دو كناره آن، زنجيرهايى آهنين، چون بازوان پيچيده استخوان و ستبر، كشيده شده بود كه به چوب هايى كه بر روى هر دو كناره، استوار كرده بودند پيوسته و نشانه توان مندى و قدرت تحمّل (آن پل) بود.

رود فرات

اين رود كه چون نام خود، فرات (بسيار گوارا) ست از پاكيزه ترين و سبك ترين آب هاست و رودى است بزرگ كه كشتى ها بر روى آن به بالا دست و پايين دست، حركت كنند.

مدائن

و شبانگاه به روستايى معروف به زريران رسيديم. اين روستا از بهترين و زيباترين و خوش منظره ترين و پهناورترين آبادى هاى روى زمين است كه وسيع تر از ديگر روستاها و آبادى ها طرح ريزى شده واز همه نظاير خود، بوستان و گل و گياه و نخلستان، بيشتر دارد. در اين روستا، بازارى هست كه بازارهاى پررونق شهرى درپيش آن كوچك و حقير مى نمايد. در نيكويى موضع اين آبادى، همين بس كه دجله بخش شرقى و فرات بخش غربى، آن را سيراب مى كند و آن آبادى چون عروسى در ميان اين دو رود، به جلوه گرى آراسته و گستره ها و روستاها و كشتزارها بين اين دو رود گران قدر پر بركت، به هم پيوسته است. از (نشانه هاى) شرف اين آبادى، يكى آن كه در برابر آن، از سوى شرق، ايوان كسرى قرار داردو در محاذات آن، به سمت چپ، شهر مداينِ او (كسرى) واقع شده و آن ايوان، ساختمانى است سر به هوا كشيده و بسيار سپيد كه از كاخ هاى آن، جز بخشى باقى نمانده است. ما آن ايوان بلند آستان را از فاصله يك ميلى، درخشان و تابان ديديم؛ اما شهر مداين اينك ويران است. ماسحرگاه روز چهارشنبه سوم صفر، بر آن شهر گذشتيم و از درازا و گستردگى آن (شهر)، منظره اى شگفت آور ديديم. نيز از فضيلت هاى اين آبادى آن است كه در شرق آن به اندازه نيم فرسنگ، مزار سلمان فارسى رضى الله عنه قرار دارد و اين ناحيه جز به سبب فضلِ خاكِ خود، به فضيلت دفن چنان فرخنده پيكرى

ص: 138

پاك، اختصاص نيافته است.

آبادى مذكور بر ساحل دجله واقع شده و دجله، ميان اين آبادى و آن مزار مبارك آثار، قرار گرفته است.

. كوفه شهرى است بزرگ و كهن ساز كه ويرانى بسيار بر آن دست يافته و (اكنون) ويرانه هايش بيش از آبادى هاى آن است. يكى از اسباب ويرانى كوفه، وجود قبيله خفاجه در همسايگى آن شهر است كه همواره بدان گزند رسانند و همين بس كه به توالىِ روزها و شب ها، بدان شهر در آيند و آن را غارت و ويران كنند. ساختمان هاى اين شهر، به ويژه آجرى است و شهر ديوار ندارد.

. پيوسته به آخر رواقِ غربى نيز مسجد گونه اى كوچك باستون هايى از چوب ساج قراردارد كه جايگاه فوران آب از تنورى است كه نشانه و آيتى براى نوح عليه السلام بوده و پشت آن، در بيرون مسجد، خانه اى است كه وى در آن مى زيسته و پشت آن خانه ديگرى است كه گويند: عبادتگاه ادريس صلّى الله عليه و سلّم بوده و پيوسته به اين دو خانه، فضايى چسبيده به ديوار جنوبى مسجد واقع است كه گويند: محل ساختن كشتى (نوح) بوده است.

ص: 139

كتاب شناسى زيارت

كتاب شناسى زيارت، سيد رضا باقريان موحد، نشر مشعر، تهران 1387، 400 صفحه، رقعى.

1. اهميت موضوع كتاب

در تمامى اديان الهى، آموزه هاى تأثيرگذار و مهمى با عنوان «زيارت»، «توسل» و «ارتباط با انسان هاى بزرگ و اسوه» وجود داشته كه نقشى اساسى در تربيت معنوى و رشد اخلاقى جوامع ايفا مى كنند.

تمامى انبيا و اولياى الهى، در انجام اين آموزه هاى دينى، كوشا بودند و پيروان خود را به انجام آنها تشويق و ترغيب مى كردند.

به جرأت مى توان گفت كه در بين اديان الهى، بيشترين توجه به زيارت، در دين اسلام وجود دارد و در بين مذاهب مختلف اسلامى نيز هيچ مذهب و مكتبى به اندازه مذهب شيعه، در اين زمينه برنامه ندارد و از مناسبت ها و فرصت ها در جهت ساختن روح هاى بزرگ و تربيت انسان هاى پاك، استفاده نكرده است.

گواه اين سخن، تأليف صدها كتاب ارزشمند با عناوينى چون «زيارت»، «مزارات» و «توسلات» در اديان اسلامى و به ويژه در ادبيات تشيع است كه در ديگر مكاتب و مذاهب، به اين وسعت- هم از نظر كميت و هم كيفيت- وجود ندارد.

خوشبختانه با وجود شبهات ايجاد شده و دشمنى هاى ناآگاهانه برخى مخالفان انديشه هاى دينى، امروزه فرهنگ زيارت پژوهى و زيارت نامه خوانى در جوامع بشرى، رواج بيشترى يافته است؛ گر چه هنوز آن چنان كه شايسته اين آموزه دينى است، تحقيقات و پژوهش هاى علمى صورت نگرفته و جاى تأليفات زيارت پژوهى، هم چنان خالى است.

2. اهداف كتاب حاضر

كتاب شناسى زيارت در راستاى غبارزدايى از ميراث پيشينيان و احياى گنجينه هاى علمى در قلمرو زيارت، منتشر شده است و اميد است كه انتشار آن، روزنه جديدى را با عنوان «زيارت پژوهى در قلمرو تحقيقات علوم انسانى» بگشايد و ديده محققان و پژوهش گران جوان را به جمال گنجينه هاى زيارتى روشن نمايد.

هدف اين كتاب، آن است كه زمينه تحقيقات و پژوهش هايى عالمانه در قلمرو زيارت و مفاهيم مرتبط با آن را آماده نمايد و سيماى كلى زيارت پژوهى در قرن هاى گذشته را فراروى خوانندگان قرار دهد.

3. پيشينه كتاب شناسى زيارت

به نظر مى رسد كه اين مجموعه، اولين كار مستقل درباره معرفى كتاب هاى زيارتى باشد.

با اين حال، در مقدمه ارزشمند «موسوعة زيارت المعصومين» كه به همت آقاى سيد هادى رفيعى منتشر شده، فهرستى از مهم ترين كتاب ها، رساله ها و نسخه هاى زيارتى آمده است كه مجموعه اى از اطلاعات پرارزش را فراهم نموده است.

همچنين در بخش پايانى كتاب «زيارت»، اثر سيد محمد حسينى، شمارى از آثار پيشينيان در اين باره، معرفى شده اند.

4. معرفى كتاب شناسى زيارت

ص: 140

در اين مجموعه، مهم ترين آثار فارسى و عربى، پيرامون زيارت در دنياى اسلام- به ويژه در ايران- به ترتيب حروف الفبا، معرفىِ توصيفى شده اند. اين كتاب، به پرسش هاى زير پاسخ داده است:

1. مهم ترين كتاب هايى كه درباره زيارت و ديگر مفاهيم مربوط به آن- مانند مزار، زيارتگاه، توسل و شفاعت- به زبان فارسى يا عربى، نوشته يا ترجمه شده اند، كدامند؟

2. محتوا و موضوع اصلى اين آثار چيست؟

3. ويژگى و امتيازهاى اين نوشته ها در چيست؟

به ديگر سخن، در اين مجموعه، گزارشى از موضوع و محتواى مهم ترين كتاب هاى زيارتى- از كامل الزيارات ابن قولويه در قرن چهارم تا فرهنگ زيارت استاد جواد محدثى در عصر حاضر- به طور مختصر و با زبانى ساده و روان، آمده است.

5. ساختار فنى كتاب شناسى زيارت

1. اين كتاب شناسى، جامع نيست؛ بلكه گزيده است و در آن، حدود يكصد كتاب مهم درباره زيارت و موضوعات مربوط به آن، گزيده و معرفى شده اند.

2. اين كتاب شناسى، توصيفى است؛ نه تحليلى- انتقادى و در معرفى هر كتاب، بيشتر به توصيف محتواى آن پرداخته شده و از تحليل انتقادى، پرهيز شده است.

3. موضوع اصلى، مفهوم زيارت و زيارت نامه ها در اسلام است؛ اما به موضوعات مربوط به زيارت، همچون مزارات، زيارتگاه ها و ... نيز پرداخته شده است.

4. زبان اين كتاب شناسى، فارسى و عربى است و تنها كتاب هايى معرفى شده اند كه زبان آنها فارسى يا عربى است.

5. بيشتر كتاب هاى اين مجموعه، در ايران نوشته، ترجمه و منتشر شده اند؛ اما در بخش غير توصيفى، برخى كتاب هاى چاپ بيروت، قاهره و بغداد نيز آمده اند.

6. مجموعه حاضر، كتاب شناسى زيارت است؛ نه مأخذشناسى زيارت. اين كتاب، مشتمل بر معرفى كتاب هايى است كه درباره زيارت نوشته شده اند؛ نه مقاله هاى مربوط به زيارت كه در كتاب هاى تفسيرى، حديثى و ... يا در نشريات و روزنامه ها و يا پايان نامه هاى دانشجويى به چاپ رسيده اند.

6. معيار انتخاب كتاب ها

مهم ترين معيارهاى نويسنده اين مجموعه، براى انتخاب كتاب ها عبارتند از:

الف) قدمت آنها؛ مانند كامل الزيارات ابن قولويه قمى (قرن چهارم).

ب) تأثيرگذارى آنها؛ مانند آثار زيارتى علامه مجلسى.

ج) مرجع بودن آنها؛ مانند كامل الزيارات و مزار شهيد اول.

د) اعتبار آنها؛ مانند آثار شيخ مفيد، علامه مجلسى و موسوعة زيارات المعصومين.

ص: 141

ه) ابتكارى بودن موضوع و قالب و نحوه بيان آنها؛ مانند فرهنگ زيارت استاد جواد محدثى.

7. بخش هاى اين كتاب

اين مجموعه در دو بخش زير تنظيم شده است:

1. كتاب شناسى زيارت؛ در اين بخش، در ابتدا مهم ترين كتاب هاى زيارتى معرفى و توصيف محتوايى شده، سپس آمارى از كتاب هاى چاپ شده در موضوع زيارت، در پايان آن، آمده است.

2. نسخه شناسى زيارت؛ در اين بخش، فهرستى از نسخه هاى خطى زيارت از مجموعه ارزشمند معرفى ميراث مخطوط كه به همت استاد سيد احمد حسينى اشكورى و سيد صادق حسينى اشكورى، منتشر مى شود و همچنين فهرستى از نسخه هاى خطى معرفى شده در مقدمه موسوعة زيارات المعصومين آمده است.

در معرفى كتاب ها، سعى شده كه دورنمايى از محتواى آنها ارائه شود و از تحليل و نقد ديدگاه ها، خوددارى شود.

8. كاستى هاى كتاب

1. همان طور كه در مقدمه مؤلف نيز آمده، اين كتاب بر اساس عنوان كتاب ها از حرف الف تا ياء تنظيم شده، نه تاريخ تأليف آثار و يا اسامى مؤلفان، و شايسته بود كه مؤلف در ابتداى كتاب، تاريخچه مختصرى از زيارت پژوهى در اسلام- به ويژه در مذهب تشيع- را مى گنجاند؛ تا خواننده كتاب، در ابتدا تاريخ زيارت پژوهى از آغاز تا عصر حاضر را مطالعه مى كرد؛ سپس با مهم ترين آنها آشنا مى شد.

در اين كتاب، ابتدا كتاب «آثار اسلامى مكه و مدينه» كه از تحقيقات تاريخى درباره زيارتگاه هاى اسلامى است، معرفى شده، سپس كتاب مهم «كامل الزيارات» كه از نخستين كتاب هاى زيارت پژوهى محسوب مى شود، در بخش هاى پايانى كتاب، معرفى مى شود و اين عدم تنظيم تاريخى در معرفى كتاب ها، از نقايص جدّى اين كتاب محسوب مى شود.

2. يكى ديگر از اشكالاتى كه به واسطه تنظيم كتاب بر اساس الفباى نام كتاب ها پديد آمده، اين است كه كارنامه علمى نويسندگان زيارت پژوه، همچون علامه مجلسى، در كنار هم نيامده و به طور پراكنده، در سراسر كتاب پخش شده است و اين امر، سبب مى شود كه عظمت كارهاى علمى يك پژوهش گر، براى خوانندگان روشن نباشد و پراكنده جلوه كند.

3. از آن جا كه اين اثر، در مدت چهار ماه فراهم آمد و قرار بود كه در هم انديشى زيارت ارائه شود، كتاب هاى ارزشمندى از ديد مؤلف كتاپ پنهان ماند و يا وى امكان دسترسى به آنها را نيافت كه جاى آنها در اين كتاب خالى است و اميد است كه اين كمبود، در چاپ هاى بعدى از سوى مؤلف، جبران شود.

4. مؤلف در مقدمه كتاب آورده است كه موضوع اصلى كتاب، زيارت و زيارت نامه است و مفاهيمى همچون مزارات، زيارتگاه هاى اسلامى، توسل، شفاعت و ... در حاشيه بحث اصلى مطرح شده اند.

از اين رو، شايسته بود كه در قالب نمايه اى موضوعى، كتاب هاى مربوط به هر كدام از اين سرفصل ها، به طور جداگانه و مستقل، معرفى شوند؛ تا پرونده علمى هر كدام از اين موضوعات، به صورت جداگانه مشخص مى شد.

ص: 142

9. پيشنهادهايى براى رفع كاستى هاى كتاب

1. نوشتن مقدمه اى مختصر با عنوان تاريخچه زيارت پژوهى در تاريخ شيعه كه در آن، سير تاريخى و فراز و فرودهاى زيارت پژوهى از صدر اسلام تا عصر حاضر، بررسى شده باشد.

2. كتاب حاضر، داراى دو نمايه كتاب ها و نويسندگان آنهاست و بهتر است كه نمايه هاى ديگرى نيز به منظور رفع كاستى هاى كتاب و بهره بردارى هر چه بيشتر، به كتاب اضافه شود؛ مانند نمايه كتاب ها بر حسب تاريخ تأليف، نمايه كتاب ها بر حسب موضوع اصلى و فرعى كتاب، نمايه نويسندگان بر حسب تاريخ تولد يا فوت و نمايه نويسندگان بر حسب موضوع كتاب هايشان.

3. معرفى و توصيف كتاب هاى جديدى كه در اين كتاب معرفى نشده اند.

10. نكته پايانى

همان طور كه نويسنده كتاب در مقدمه ذكر كرده، در اين مجموعه، معرفى كتاب هاى زيارتى آمده است؛ نه معرفى مقالات و پايان نامه هاى زيارتى.

از اين رو لازم است كه مأخذشناسى جامع و كاملى از موضوعات مربوط به زيارت، مشتمل بر معرفى كتاب هاى زيارتى، مقالات و پايان نامه هاى زيارتى انجام گيرد؛ تا حقّ اين آموزه مهم دينى، آن طور كه شايسته آن است، ادا شود.

سوتيتر:

1. در اين مجموعه، مهم ترين آثار فارسى و عربى، پيرامون زيارت در دنياى اسلام- به ويژه در ايران- به ترتيب حروف الفبا، معرفىِ توصيفى شده اند.

2. اين كتاب بر اساس عنوان كتاب ها از حرف الف تا ياء تنظيم شده، نه تاريخ تأليف آثار و يا اسامى مؤلفان، و شايسته بود كه مؤلف در ابتداى كتاب، تاريخچه مختصرى از زيارت پژوهى در اسلام- به ويژه در مذهب تشيع- را مى گنجاند؛ تا خواننده كتاب، در ابتدا تاريخ زيارت پژوهى از آغاز تا عصر حاضر را مطالعه مى كرد؛ سپس با مهم ترين آنها آشنا مى شد

ص: 143

كشته شدگان حملات تروريستى عتبات عاليات شهيد محسوب شدند

مدير كل پذيرش و امور ادارى بنياد شهيد و امور ايثارگران گفت: براساس بخشنامه جديد بنياد شهيد و امور ايثارگران، كشته شدگان حملات تروريستى عتبات عاليات شهيد محسوب شدند.

سيدحسين آسيابان به خبرگزارى فارس گفت: براساس بخشنامه جديد بنياد شهيد و امور ايثارگران، كشته شدگان حادثه هاى بمب گزارى در عتبار عاليات، شهيد و زخمى شدگان اين حوادث جانباز محسوب مى شوند.

وى ادامه داد: افرادى كه مشمول اين بخشنامه مى شوند كه از سوى سازمان حج و زيارت به عتبات عاليات مشرف شده باشند.

آسيابان اظهار داشت: اسامى افراد مشمول اين طرح از سوى سازمان حج و زيارت به بنياد شهيد و امور ايثارگران ارائه خواهد شد تا پرونده آن ها تشكيل شود.

وى افزود: از نماينده سازمان حج و زيارت دعوت كرده ايم تا براى برنامه ريزى جهت اجراى اين بخشنامه جديد، هماهنگى هاى لازم انجام شود.

مدير كل پذيرش و امور ادارى بنياد شهيد و امور ايثارگران تأكيد كرد: بنياد شهيد و امور ايثارگران تنها به مواردى رسيدگى مى كند كه اسامى آنها از سوى سازمان حج و زيارت اعلام شود.

آغاز فعاليت شبكه تلويزيونى آستان حسينى در ماه محرم

مدير شبكه تلويزيونى كربلا اعلام كرد: اين شبكه، اولين برنامه هاى خود را از آستان حسينى، روز پنجم ماه محرم سال 1430 آغاز خواهد كرد.

مهندس حيدر جلوخان گفت: پخش مستقيم اين شبكه، از روز پنجم ماه محرم به مدت شش روز آغاز خواهد شد و مراسم عزادارى در صحن مطهر را به صورت زنده پخش خواهد نمود و پس از عاشورا، پخش شبكه، متوقف خواهد شد؛ تا اقدامات لازم براى از سرگيرى پخش صورت گيرد.

جلوخان افزود: شبكه تلويزيونى كربلا برنامه هاى خود را از شهر كربلاى معلى واز داخل آستان حسينى پخش خواهد كرد و فركانس شبكه نيز توسط شركت «» در كشور امارات، براى خدمت به امام حسين عليه السلام، تهيه شده است.

بازسازى گنبد عسكريين عليهما السلام در سامراء

خبر اول: پايان عمليات نصب اسكلت خارجى

يك مقام مسئول در نهاد وقف شيعى كه در عمليات باز سازى مرقد عسكريين عليهماالسلام مشاركت مى كند، اعلام كرد:

عمليات نصب اسكلت خارجى گنبد مرقد عسكريين عليهما السلام در سامراء، به پايان رسيد.

ص: 144

وى افزود: ساخت آجرى گنبد، بعد از تعطيلات عيد آغاز مى شود و قالب هاى فلزى مناره ها نيز به زودى به مرقد مى رسند و هم اكنون عملياتى براى توسعه ضريح مقدس در حال اجراء مى باشد و هم اكنون در حال مذاكره با طرف سازنده ضريح هستيم؛ تا باحفظ شكل قديمى ضريح، عمليات ساخت را به سرعت، به پايان برساند.

گنبد مرقد عسكريين عليهما السلام با قطر 54 متر و ارتفاع 30 متر، يكى از بزرگ ترين گنبدهاى طلايى جهان به شمار مى رود كه در سال 2006 م. طى يك عمليات تروريستى تخريب شد وهم اكنون در حال باز سازى مى باشد واز دو گنبد متداخل با اسكلت آهنى، تشكيل خواهد شد كه بين اين دو هيكل، پوشيده از ماده اى است كه قادر به تحمل فشار ناشى از ضربه انفجار خمپاره هاى مختلف مى باشد.

خبر دوم: پايان عمليات نصب اسكلت خارجى

گنبد طلايى جديد حرمين عسكريين در شهر سامرا كه بر اثر انفجار تروريستى منهدم شده بود، پنجشنبه، 15 فروردين 88، پس از نصب، با حضور مقامات مذهبى، سياسى و نظامى عراقى پرده بردارى شد. ...

به گزارش پايگاه اطلاع رسانى حج، دراين مراسم روساى اوقاف شيعيان و اهل تسنن عراق و مسوولان حرمين امام حسين عليه السلام و حضرت عباس عليه السلام و جمعى از نمايندگان پارلمان عراق، حضور داشتند.

جلال الدين صغير عضو پارلمان عراق از مجلس اعلاى اسلامى در مراسم پرده بردارى از گنبد جديد حرمين عسكريين ضمن دعوت مردم عراق به كنار گذاشتن اختلافات و تنش ها، گفت كه حرمين عسكريين سمبل وحدت شيعه و سنى براى مردم عراق است.

وى گفت: بازسازى سريع حرمين عسكريين، بدون همبستگى و همدلى مردم اين منطقه با ديگر مناطق عراق ممكن نبود.

صغير اهالى شهر سامرا را به همكارى با نيروهاى امنيتى جهت راندن آخرين بازمانده هاى تروريست ها از اين شهر فراخواند.

كار بازسازى اين حرم، از حدود يك سال پيش توسط شركت ها و پيمانكاران عراقى و با نظارت ادارات اوقاف شيعيان و اهل تسنن آغاز شد.

از حدود سه ماه پيش به دنبال بهبود نسبى اوضاع امنيتى استان صلاح الدين، سفر سامرا براى زائران عراقى حرمين عسكريين مهيا شده است.

ايرانى هاى عراقى و عراقى هاى ايرانى!

به گزارش سرويس بين الملل «تابناك»، به نقل از «الزمان»، چاپ لندن، هزاران عراقى كه سال ها پيش به ايران رانده شده اند، شناسنامه ايرانى دريافت كرده و نيز هزاران نفر از اتباع ايرانى كه به عراق پناهنده شده اند، شناسنامه عراقى دارند و اين مشكل با درخواست بازگشت اتباع دو كشور به وطنشان، تشديد شده و موجبات سردرگمى وزارت كشور و دستگاه

ص: 145

ديپلماسى دو كشور را فراهم كرده است.

اين در حالى است كه روند دريافت تابعيت اتباع عراقى از ايران و مهاجرت آنها به جمهورى اسلامى، از زمان روى كار آمدن صدام حسين، با سير صعودى چند برابرى همراه شده بود.

نگرانى رويترز از رنگ و بوى ايرانى نجف

خبرگزارى رويترز در تحليلى به موقعيت ايران در شهرهاى جنوبى و مناطق شيعه نشين عراق، به ويژه نجف پرداخته است و به طور تلويحى از آن چه كه آن را گسترش روز افزون نفوذ ايران در عراق خوانده است، ابراز نگرانى كرده است.

اين خبرگزارى مى نويسد: در شهر نجف كه يكى از شهرهاى مهم و شيعه نشين عراق است، ايرانيان زائر به راحتى در بازار و ساير مكان هاى مذهبى در حال رفت و آمد هستند. آنها پول ايرانى خرج مى كنند و با فروشندگان اجناس و كالاها در مغازه ها به زبان فارسى سخن مى گويند؛ اين جا همه چيز رنگ و بوى ايرانى دارد.

اين تحليل در ادامه با اشاره به اين كه نفوذ ايران در نجف و ديگر شهرهاى مذهبى و شيعه نشين عراق، در حال تعميق است، اين امر را باعث نگرانى اعراب سنى عراق، كشورهاى عرب منطقه و آمريكا خواند و مدعى شد كه برخى از مردم نجف نيز از افزايش نفوذ ايران در اين شهر نگرانند.

اين گزارش در ادامه با اشاره به فعاليت هاى گسترده ايران در شهر نجف مى نويسد: پيمانكاران سازنده ايرانى در مناطق مختلف شهر، مشغول ساخت مكان هاى مختلف، از جمله يك بيمارستان بزرگ و مجهز هستند.

از سوى ديگر، ايرانيان، كار بازسازى و تعمير حرم حضرت على عليه السلام را بر عهده دارند كه با پول ها و بودجه هايى كه از ايران مى آيد، در حال بازسازى است.

ماشين هاى مخصوص جمع آورى زباله از سطح شهر نيز ساخت ايران هستند و كارگران عراقى زير نظر پيمانكاران ايرانى، مسئوليت نظافت و جمع آورى زباله از سطح شهر را بر عهده دارند. ايران همچنين پيشنهاد ارائه برق به مناطق شيعه نشين جنوب عراق را به دولت مالكى ارائه داده است.

اين مطلب در ادامه به بيان ديدگاه هاى مسئولين عراقى شهر نجف پرداخته است.

«اسد ابو جلال»، استاندار نجف، به انكار نفوذ ايران در نجف مى پردازد و مى گويد: آيا شما در بين مسئولان شهر، فردى ايرانى مى بينيد؟ آيا اين جا نماينده اى از ايران فرمان مى راند؟ آيا شما پليس ايرانى مى بينيد؟ همه امور به دست خود ما و در واقع، به دست عراقى ها در حال انجام است؛ اما برخى ديگر از مردم نجف چنين نظرى ندارند و معتقدند كه همه امور در نجف، از كانال ايران كنترل مى شود.

«حسين عباس»، كارگر و فروشنده يك مغازه اسباب بازى فروشى در شهر نجف، در اين باره مى گويد:» ما نفوذ و دست قدرت ايران را در نجف مى بينيم؛ اما معتقدم كه اين دست، يك دست مثبت است. ايرانى ها در اين جا به ما خيلى كمك

ص: 146

مى كنند. آنها امكانات در اختيار ما گذاشته اند و در اين جا بيمارستان مى سازند و در آبادانى اين جا، نقش عمده اى دارند».

رويترز در ادامه تحليل خود با اشاره به سابقه تاريخى روابط ايران و عراق و جنگ 8 ساله دو كشور و حمله صدام به ايران، مى نويسد: «با حمله آمريكا به عراق، وضعيت روابط ايران و عراق نيز متحول شد و شيعيان مورد حمايت ايران، توانستند اكثر مناصب قدرت را در عراق به دست گيرند».

رويترز در ادامه از «مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق» به عنوان گروه و تشكلى كه در ايران تأسيس شده، نام مى برد و اين گروه عراقى را نزديك ترين دوستان ايران در عراق معرفى مى كند كه ايران سعى دارد از طريق تقويت موقعيت اين حزب در عراق، جايگاه و نفوذ منطقه اى خود را افزايش دهد.

طلاكوبى مناره هاى مرقد حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام

عبدالامير عزيز القريشى، عضو هيئت امناى مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام اعلام كرد: كارگران عراقى فعال در طلاكوبى دو مناره مرقد ابوالفضل العباس عليه السلام، همچنان به فعاليت خود ادامه مى دهند و تا كنون 30 درصد اين عمليات را به پايان رسانده اند.

القريشى افزود: مبلغ چهار ميليارد دينار براى اين عمليات اختصاص يافته است ومقدار مس استفاده شده در اين پروژه، 12 تن مى باشد و علاوه بر اين، 108 كيلو طلاى خالص 24 وتعداد 3630 آجر نيز در اين دو مناره مورد استفاده قرار خواهد گرفت كه تاكنون 1430 آجر نصب شده كه حجم هر آجر، 18* 18 مى باشد وهر كدام با دو گرم طلا، پوشانده مى شود. علاوه براين، تعداد 504 آجر با حجم 54* 54 نيز با مينا پوشانده خواهد شد.

القريشى گفت: استفاده از پوشش طلا، براى ايجاد تمايز با مناره هاى مرقد امام حسين عليه السلام مى باشد علاوه بر اين، پس از ساخت مناره هاى جديد، شكل اثرى آن كه با خط كوفى مزين شده است؛ برجسته تر خواهد شد.

وى در ادامه اظهار داشت: براى كوبيدن طلا بر روى مس، از پوست آهو استفاده شده است و كارگران هندى و پاكستانى، انجام اين كار را بر عهده داشته اند. اين عمليات در 15 ماه به پايان خواهد رسيد.

لازم به ذكر است كه توليت آستان مرقد مطهر امام حسين عليه السلام، سه ماه پيش با حضور مردم و مسئولين، دو مناره جديد اين مرقد را- پس از تعويض طلاى قديمى آن ونصب طلاى جديد- افتتاح كرده است.

حمل ونقل رايگان زائران در كربلا

خبرگزارى عراق نو: عبد الواحد البير، عضو هيئت مديره آستان حسينى و مسئول واحد خدمات، اعلام كرد: اقدامات قانونى براى ايجاد خط مسافر برى انتقال رايگان زائران از دروازه طويريج به باب القبله امام حسين عليه السلام، انجام شده است.

ص: 147

البير گفت: بنا به دستور شيخ عبد المهدى الكربلايى، توليت آستان حسينى، اين واحد، اقدام به قرار دادن خودروهاى حمل مسافر در روزهاى عيد فطر، در مسيرهاى اصلى چهارگانه خواهد كرد كه شامل خط باب القبله امام حسين عليه السلام به منطقه المركزيه و برعكس و خط خيابان العباس تا باب القبله ابوالفضل العباس عليه السلام و باب القبله امام حسين عليه السلام و خط دروازه بغداد از ايستگاه بازرسى هتل القمر تا چهارراه دروازه بغداد و بر عكس و خط خيابان طويريج تا باب القبله امام حسين عليه السلام و برعكس مى باشد كه اين خودروها، علاوه بر خودروهاى برقى براى انتقال زائران در منطقه بين الحرمين مى باشند.

البير افزود: از ماه آينده، تعداد 50 دستگاه مينى بوس مجهز به كولر، با گنجايش 30 مسافر، به خدمت گرفته خواهند شد؛ تا اقدام به انتقال زائران كنند.

خريد 12 خودروى برقى، براى خدمت به زائران در نجف اشرف

خبرگزارى عراق نو: ديوان وقف شيعى اعلام كرد كه 12 خودروى برقى، براى انتقال زائران مرقد مطهر حضرت امام على عليه السلام به صورت رايگان خريدارى كرده است.

هزينه اين خودروها، 259 ميليون دينار بوده است كه در بودجه طرح سرمايه گذارى در اين استان، منظور شده بود واين خودروها، داراى مشخصات فنى پيشرفته مى باشند.

لازم به ذكر است كه مبلغ دو ميليارد و 500 ميليون دينار براى توسعه آستان حيدرى اختصاص يافته و قرار است دستگاه ها و تجهيزات مختلفى براى رفاه زائران اين مرقد مطهر، تهيه شود.

اجراى پروژه قبرستان نوين در سال 2009 م.

خبرگزارى عراق نو: اسعد سلطان ابو كلل، استاندار نجف اشرف، آمادگى اين استاندارى را براى اجراى پروژه قبرستان نوين با هزينه حداقل 40 ميليارد دينار، در سال 2009 م. اعلام كرد.

ابو كلل گفت: ستاد سازندگى استان، براى آغاز توسعه قبرستان وادى السلام آمادگى كامل دارد كه شامل ايجاد خيابان ها، غسال خانه ها، دفاتر كفن ودفن، روشنايى، فضاى سبز، مغازه خواروبار و شعب بانكى مى باشد.

وى همچنين گفت: اين طرح بر اساس استانداردهاى جهانى قبرستان ها مى باشد.

تور علمى در آثار باستانى ناصريه

خبرگزارى عراق نو: در ادامه فعاليت هاى سومين كنفرانس علمى دانشگاه ذى قار، تعدادى از استادان، دانشجويان و شركت كنندكان در اين كنفرانس، در يك تور علمى، از آثار باستانى اور كه در بر گيرنده منزل ابراهيم پيامبر عليه السلام

ص: 148

مى باشد، بازديد كردند.

دكتر عباس الجابرى، معاون عملى دانشگاه ذى قار گفت: اور، آخرين باقيمانده از سلسله سومرى ها مى باشد و سومرى ها معروف به ساختن ساختمان هاى با شكوه بودند كه الزقوره يكى از اين ساختمان هاست.

الجابرى افزود: در ذى قار، حدود 1300 مكان باستانى وجود دارد كه هنوز به صورت كامل، شناسايى نشدند و در حال حاضر، فعاليت هاى لازم براى شناسايى و كاوش در اين آثار در جريان است.

وى خاطر نشان ساخت: شهر ناصريه، مكان هاى باستانى زيادى دارد كه مى توانند سود فراوانى براى اين شهر داشته باشند. اين آثار، هم رديف آثار باستانى مصر مى باشند كه اكنون آن كشور به علت توجه مناسب به اين آثار باستانى، درآمد زيادى از فعاليت هاى توريستى به دست مى آورد.

نصب سه پل عابر پياده در نزديكى عتبات در كربلا

توليت آستان حسينى جهت كاهش ازدحام ناشى از تردد زائران، به ويژه در مراسم اربعين، اقدام به نصب سه پل عابر پياده در نزديكى درب هاى اين آستان نموده است.

مهندس محمد حسن كاظم، رئيس واحد امور مهندسى و فنى آستان اعلام كرد: پل اول كه به طول 5. 11 متر و به عرض 6 متر و ارتفاع 4 متر مى باشد، به صورت دو طرفه در باب القبله قرار دارد و پل دوم كه به طول 5. 11 متر و عرض 4 متر و ارتفاع 4 متر مى باشد، مقابل باب الشهدا قرار دارد و پل سوم كه به طول 5. 11 متر و ارتفاع 4 متر و عرض 4 متر است، در نزديكى مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام قرار دارد. اين پل ها در كاهش ازدحام در درب هاى ورودى عتبات در مراسم عزادارى، مؤثر خواهند بود.

كاظم افزود: هزينه اين پل ها توسط مهندس محمد شاكر حميد، يكى از اهالى شهر سماوه، اهدا شده است و با نظارت امور مهندسى و فنى عتبات كربلاى معلا، ساخته مى شوند.

لازم به ذكر است كه منابع رسمى و غير رسمى استان كربلاى معلا اعلام كردند: سال گذشته تعداد زائران شركت كننده در مراسم اربعين حسينى كه از داخل عراق وكشورهاى همسايه وكشورهاى خارجى آمده بودند، به 5. 9 ميليون نفر رسيد كه از اين تعداد، 70 هزار زائر از كشورهاى خارجى بودند.

سال جديد صابئه بصره

مذهب صابئه مندايى يكى از كهن ترين مذاهب به حساب مى آيد كه هنوز در جنوب عراق زنده است. تعداد زيادى از محققان معتقدند كه ريشه اين مذهب به هزاران سال پيش باز مى گردد و قديمى تر از سومرى ها مى باشد. پيروان اين مذهب در استان هاى جنوبى عراق و خوزستان ايران، حضور دارند.

ص: 149

صابئين مندايى در ميان اقبال زياد و احساس امنيت فراوان، سال نو مندايى را جشن گرفتند، اين مراسم، يكى از مهم ترين مناسبت ها با ابعاد اجتماعى مهم، براى پيروان اين مذهب است.

شيخ رعد الزهيرى، رئيس شوراى امور اين مذهب گفت: گرامى داشت اين مناسبت، شامل اجراى مراسم مذهبى متعددى، مانند غسل تعميد و رنگ شدن و خوردن غذاى غفران است و ده ها خانواده دراين مراسم شركت مى كنند. وى افزود: اين مراسم ابعاد اجتماعى عميقى از گذشته دور دارد و پيروان اين مذهب، اين روز را به يكديگر تبريك مى گويند و نيز يك فرصت طلايى براى حل اختلافات شخصى ميان پيروان مى باشد.

الزهيرى تأكيد كرد: شوراى امور اين مذهب تصميم گرفت كه در سال جارى، مراسم ويژه عيد را كه معمولًا در كنار رودها برگزار مى شد، به علت آلودگى آب ها، در داخل معبد، واقع در منطقه طويسه در مركز شهر برگزار نمايد. وى توضيح داد كه معبد، مجهز به استخر و داراى پمپ تصفيه آب است و مى تواند جواب گوى اجراى مراسم باشد؛ زيرا اين مراسم به آب جارى نياز دارد كه درمذهب ما، سمبل پاكى جسد و روح است.

الزهيرى در ادامه اظهار داشت: پس از پايان مراسم مذهبى، مردم به خانه هاى خود مى روند و روز بعد را بايستى در منازل خود بمانند و در هيچ صورتى از منزل خارج نشوند و افرادى كه از اين امر سرپيچى كنند، در اين روز، بيش از هر روز ديگر، در معرض اتفافات بد خواهند بود.

تعداد زيادى از صابئين مندايى در دو دهه گذشته، پس از تعرض به آنان، به ويژه در سال هاى اخير به خارج از عراق مهاجرت كردند و تعداد افرادى كه تصميم گرفتند در استان بصره بمانند، حدود 1000 نفر برآورد شده اند.

پروژه توسعه حرم مطهر كاظمين

توليت آستان مطهر كاظمين اعلام كرد كه اقداماتى براى توسعه منطقه شمالى مرقد مطهر، براى افزايش ظرفيت گنجايش زائران، انجام شده است.

نمار صالح، سخن گوى توليت اين آستان اعلام كرد: ساختمان هايى به شيوه معمارى اسلامى ساخته شده و سالن هايى براى مطالعه، مجالس، حفظ و تلاوت قرآن، استقبال از ميهمانان، درمانگاه و تصفيه خانه آب، ساخته شده اند و طرحى براى نوسازى پوشش طلاى گنبد مطهر با استفاده از كارگاه موجود در اين آستان وجود دارد. اين پروژه، توسط متخصصان عراقى انجام خواهد شد.

كاخ صدام در شهر تاريخى بابل

سالم المسلماوى، استاندار بابل، كاخ متعلق به صدام در شهر تاريخى بابل و فضاى پيرامون آن را براى بازديد گردش گران و شهروندان، پس از نوسازى آن با هزينه 800 ميليون دينار، افتتاح كرد.

ص: 150

عبدالحسين العبيدى، مدير اين مركز تفريحى اعلام كرد: شهروندان مى توانند از اين فضاى تفريحى استفاده كنند كه در حال حاضر، شامل كاخ رياست جمهورى كه به سالن كنفرانس هاى بين المللى تبديل خواهد شد و يك موزه باستانى و نمايشگاه هاى مختلف هنرى مى باشد. علاوه بر آپارتمان هايى كه با قيمت مناسب در اختيار نوعروسان قرار خواهد گرفت و امكانات رفاهى ديگر، مانند درياچه قايق سوارى و رستوران ها و بازارهاى موجود در آن، در نظر است يك شهر بازى بزرگ در كرانه مقابل آن در حله، ساخته شود.

حسون الفتلاوى، معاون استاندار بابل نيز اعلام كرد: استاندارى در نظر دارد يك شهر گردش گرى، بزرگ در امتداد كرانه رود در الحله ايجاد كند كه از شهر تاريخى بابل آغاز و به شهر السده، منتهى مى گردد.

وى افزود: نوسازى مجتمع تفريحى در شهر بابل كه به رئيس رژيم سابق اختصاص داشت، باهزينه 800 ميليون دينار صورت گرفته است.

الفتلاوى در ادامه اظهار داشت: افتتاح اين مجمع، جهش بزرگى در زمينه گردش گرى دراين استان به شمار مى رود كه نيازمند سرمايه گذارى بيشتر است و البته درآمد مالى مناسبى نيز در پى خواهد داشت.

لازم به ذكر است كه كاخ صدام در بابل بر فراز يك تپه مصنوعى ساخته شده است و يكى از ده ها كاخى است كه صدام در طول 25 سال حكومت ظالمانه خود در عراق، ساخته است.

دلايل اعدام سريع صدام حسين

به گزارش شيعه نيوز، به نقل از اعتماد ملى، زمانى كه دادگاه عالى عراق در روز 26 دسامبر، محكوميت به مرگ صدام را در 30 روز آينده تأييد كرد، هيچ كس تصور نمى كرد كه وى پس از سه روز اعدام شود. صدام حسين هيچ گاه به خاطر سركوب كردها در عمليات «انفال» كه در جريان آن حلبچه به گازهاى شيميايى آلوده شد و 5000 نفر در اين شهر كشته شدند، محاكمه نشد؛ در حالى كه دادگاه وى توسط دادگسترى عراق هدايت مى شد. شتاب در اعدام صدام به خوبى نشان مى دهد كه او به شخصيتى مشكل ساز و دست و پاگير، تبديل شده بود.

مطمئناً صدام حسين به عنوان زندانى نيروهاى خارجى مستقر در عراق، نمى بايست توسط قوه قضاييه دولت جديد اين كشور كه دست نشانده اشغال گران بود، محاكمه مى شد و حداقل مى بايست يك دادگاه بين المللى مستقل، در اين رابطه نظر مى داد؛ زيرا دادگاه ويژه عراق، توسط پل برمر، فرماندار امريكايى در عراق، تأسيس شد؛ تا به جناياتى كه بين تاريخ 17 ژوئيه 1968- كودتاى حزب بعث- و اول ماه مى 2003 م. به دست عراقى ها انجام شده- و البته جنايات مرتكب شده در جنگ بر ضد ايران و حمله به كويت- رسيدگى كند.

واشنگتن، جانبدارى خود از دادگاه هاى كشورى تحت اشغال نظامى و قربانى يك جنگ داخلى را چنين توجيه مى كند:

محاكمه صدام نبايد به هيچ وجه به عنوان يكى از چند مسئوليت كشورهاى غربى محسوب شود. و به همين دليل، با

ص: 151

وجود خواست وكلاى صدام حسين و فدراسيون بين المللى حقوق بشر، مسئله محاكمه او در يك دادگاه بين المللى، منتفى شد. او ديگر زنده نيست؛ تا براى قتل عام 180 هزار كرد در جريان عمليات انفال و در زمان جنگ برضد ايران، محاكمه شود. او ديگر زنده نيست؛ تا براى سركوب شورش شيعيان در سال 1991 م. كه طى آن هزاران نفر كشته شدند، محاكمه شود.

نبايد فراموش كرد كه صدام حسين تا سال 1989 م. يكى از متحدان امريكا و ديگر كشورهاى غربى به حساب مى آمد و در هنگام جنگ ايران و عراق و زمانى كه واشنگتن و متحدان غربى آن دريافتند كه حمله عراق به ايران در حال تبديل به يك ناكامى است، تصميم گرفتند به حكومت صدام كمك كنند؛ زيرا برخلاف حكومت عراق حكومتى لائيك و غرب گرا بود، حكومت خمينى به مثابه تهديدى برضدّ منافع غربى ها و «جهان آزاد» بود. در سال 1982 م. ويليام كيسى، رئيس سازمان سيا به بغداد آمد و يك سال پس از او نيز دونالد رامسفلد، به عنوان فرستاده ويژه جرج بوش پدر به عراق اعزام شد. دليل اين بازديدها، اطمينان بخشيدن به صدام و پشتيبانى از او در مقابل حكومت خمينى بود.

از طرف ديگر، شركت هاى خارجى، به ويژه فرانسوى، قراردادهاى سرسام آورى را در زمينه هاى مختلف به چنگ مى آوردند. براساس يكى از مدارك آشكار شده مجلس سناى امريكا، معلوم شد كه جدا از تسليحات نظامى كلاسيك- هليكوپترها، هواپيماهاى جنگى، موشك ها و سلاح هاى سنگين- تعداد 61 محموله «كشت بيولوژيكى» توسط يك آزمايشگاه تحت كنترل ارتش امريكا، به عراق فرستاده شده.

شركت بكتل يكى از زيرمجموعه هاى شركت هالى برتون، كارخانه اى در زمينه توليد گازهاى تسليحاتى- شيميايى تأسيس كرد. همچنين، شركت ديگرى، آلمانى- فرانسوى، واقع در استان آلزاس فرانسه، شعبه اى را براى توليد گازهاى تسليحاتى در شهر سامرا تأسيس كرد. بنابراين به خوبى روشن مى شود كه سلاح هاى شيميايى استفاده شده توسط ارتش صدام برضد نيروهاى ايرانى و غيرنظاميان كرد حلبچه، به كمك شركت هاى امريكايى و ديگر شركت هاى غربى ساخته شده اند. از طرف ديگر، مسئوليت پرتاب گاز خردل بر سر غيرنظاميان كرد نيز بر عهده هليكوپترهاى «بل» امريكايى بود و اين ميراژهاى فرانسوى بودند كه موشك هاى «اگزوست» تأمين شده توسط فرانسه را به سوى شورشيان كرد و شيعه، شليك كردند.

در مدتى كه ارتش صدام از هرگونه سلاح غربى، از هر نوع آن، اشباع شده بود و به بمباران ها و قتل عام هاى بيرحمانه خود ادامه مى داد، واشنگتن، تمامى راه هاى منتهى به شوراى امنيت را بسته بود؛ تا مبادا قطعنامه اى بر ضد جنايات جنگى عراق، تصويب شود. اقدامات واشنگتن تا بدان جا پيش رفت كه ابتدا ايران را مسئول استفاده از بمب هاى شيميايى دانستند.

آرى، صدام حسين رازهاى فراوانى را با خود به گور برد؛ رازهايى كه براى واشنگتن، بسيار دردسرساز بودند و نيز براى تمامى كسانى كه از «خاموشى» صدام سود مى برند.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109